۱۱ذی القعده ۱۴۱۳ قمری – ۱۴ اردیبهشت ۱۳۷۲ شمسی – ولادت حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام

 

@ متن سخنراني 11 ذي‌القعده 1413 مصادف با 14 ارديبهشت 1372 و 4 مي 1993

 

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَي اَشْرَفِ‌ الْاَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِينَ‌ سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا اَبِي الْقَاسِمِ‌ مُحَمَّدٍ وَ عَلَي‌ آلِهِ‌ الطَّيبِينَ‌ الطَّاهِرِينَ‌ لَا سِيَّمَا عَلَي سَيِّدَنَا وَ مَوْلانَا حُجَّةِ‌ ابْنِ‌ الْحَسَنِ‌ رُوحِي وَاَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الْآنِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.

 

روز تولد حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌است‌.

براي ما اهل مشهد از يك جهت بزرگترين عيد و روز سرور است و از جهت ديگر براي شيعه، شيعيان‌ دنيا، كه‌ در احاديث‌ هست‌ «لَا يَزُورُهُ إِلَّا الْخَوَاصُّ مِنَ الشِّيعَةِ»([1]). بَضعة‌ پيغمبر اكرم‌، پارة‌ تن‌ پيغمبر اكرم‌، در ارض‌ طوس‌ دفن خواهد شد. در آن روايت است كه زيارت‌ نمي‌كند او را مگر خواص‌ از شيعه‌.

شيعيان‌ دنيا البته‌ دوازده‌ امامي‌ زيادند ولي‌ شيعه‌ در اصطلاح‌ هم‌ روايات‌ و در اصطلاح‌ مردم‌ مسلمان‌ به‌ كسي‌ مي‌گويند‌ كه‌ بعد از پيغمبر اكرم‌ معتقد به‌ خلافت‌ بلافصل‌ امير المومنين‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ باشد و اين‌ها كساني‌ هستند كه‌ اسمشان‌ عرفاً شيعه‌ است.

بعضي‌ها سه‌ امامي‌ هستند، بعضي‌ها چهار امامي‌ هستند، بعضي‌ها شش‌ امامي‌ هستند اما به‌ مجرد اينكه‌ انسان‌ اعتقاد به‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌پيدا كرد ديگر‌ شيعة‌ دوازده‌ امامي‌ است‌ از اين‌ جهت‌ فرموده‌اند كه‌ زيارت‌ نمي‌كند علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه السلامرا مگر خواص‌ از شيعه‌، يعني‌ شيعيان‌ خاص‌. و لذا كسي‌ كه‌ به‌ مشهد بيايد براي‌ زيارت‌ يا ساكنين‌ مشهد كه‌ طبعاً يا خودشان‌ و يا اجدادشان‌ در اين‌ سرزمين‌ سكونت‌ پيدا كرده‌اند، به خاطر محبت‌ به‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌بوده‌ و چون‌ اين طور است‌ زائر و مجاور ، هر دو از شيعيان‌ خاص‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا و از شيعيان‌ دوازده‌ امامي‌ هستند. و لذا روايات‌ زيادي‌ دربارة‌ فضيلت‌ زيارت‌ حضرت علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا وارد شده‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ صلي‌ اللّه‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌فرمودند: «سَتُدْفَنُ بَضْعَةٌ مِنِّي بِأَرْضِ خُرَاسَانَ»([2]) عن قريب‌ در زمين‌ خراسان،‌ چون‌ هنوز آن‌ موقع‌ مشهدي‌ در كار نبوده،‌ مشهد يعني‌ محل‌ شهادت‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌و تا حضرت‌ در اين‌جا شهيد نشدند اسم‌ اين‌جا مشهد نبود. اين‌ اراضي‌، اراضي‌ خراسان است.‌ از تهران‌ تا بلخ‌ و بخارا در جغرافيايي‌ و در تاريخ‌ قديم‌ اراضي‌ خراسان‌ به آن‌ مي‌گفتند.

در اين‌ سرزمين‌ پارة‌ تن‌ من‌ به‌ زودي‌ دفن‌ خواهد شد «سَتُدْفَنُ بَضْعَةٌ مِنِّي بِأَرْضِ خُرَاسَانَ» «أَلَا فَمَنْ زَارَهُ فِي غُرْبَتِهِ»، همه‌ بدانند كسي‌ كه‌ در غربت‌ اين‌ پارة‌ تن‌ من‌ را زيارت‌ كند ، خود من‌ شفيع‌ او خواهم‌ بود در روز قيامت‌.

روايتي‌ ديگر از علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌است‌ كه‌ فرمود: «سَتُدْفَنُ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِي بِأَرْضِ خُرَاسَانَ يُقَالُ لَهَا طُوسُ،اسْمُهُ اسْمِي وَ اسْمُ أَبِيهِ اسْمُ ابْنِ عِمْرَانَ مُوسَى» در سرزمين‌ خراسان‌([3]) – اين‌ها معجزات‌ خاندان‌ عصمت‌ است كه‌ در آن‌ زمان‌ قبل‌ از اينكه‌ حتي‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا متولد شود بيان‌ فرموده‌اند – اسم‌ او اسم‌ من‌ است‌ «علي‌» است‌، «علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا» كه‌ در تفسير آية‌ شريفة «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا فِي كِتَابِ اللَّهِ» مي‌فرمايد كه‌ منظور دوازده‌ امامي‌ است‌ كه‌ جانشينان‌ پيغمبر اكرمند.

چهار نفر از آن‌ها اسمشان‌ علي است‌، «مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ» در همين‌ آيه‌ است‌ كه‌ چهار نفر از اين‌ها اسمشان‌ علي است‌. دربارة‌ اين‌ چهار علي‌ كه‌ احترام‌ بيشتري‌ بايد داشته‌ باشند، «فَلَا تَظْلِمُوا فِيهِنَّ أَنْفُسَكُمْ»([4]) شما دربارة‌ اين‌ها ظلم‌ به‌ خودتان‌ نكنيد، يعني‌ اگر بي‌ محبتي‌ نسبت‌ به‌ اين‌ چهار امام‌ و چهار علي‌ كرديد ظلم‌ به‌ خودتان‌ كرده‌ايد.([5])

من‌ گاه گاهي‌ به‌ مردمي‌ كه‌ در ايران‌ ساكنند و از دوستان‌ ما هستند و سالي‌ يك‌ دفعه‌ لااقل‌ به‌ مشهد مشرف‌ نمي‌شوند ، مي‌گويم‌ به‌ خودتان‌ ظلم‌ كرديد چون‌ لااقل‌ بايد انسان‌ سالي‌ يك‌ مرتبه‌، والا ما افرادي‌ داريم‌ كه‌ هر شب‌ جمعه‌ از تهران‌ براي‌ زيارت‌ مي‌آيند. افرادي‌ هستند شب‌هاي‌ اول‌ ماه‌ براي‌ زيارت‌ به‌ مشهد مي‌آيند. حالا شايد براي‌ افرادي‌ ميسر نباشد كه‌ هر شب‌ جمعه‌ يا هر ماه‌ به‌ مشهد بيايند،‌ لااقل‌ سالي‌ يك‌ مرتبه‌ را اگر نيامدند و لو به‌ نظر من‌ پياده‌؛ چون‌ آن‌ ثواب‌ها و آن‌ اجري‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ براي‌ زيارت‌ حضرت‌ رضا تعيين‌ فرموده‌ است‌، ارزش‌ دارد كه‌ انسان‌ پياده‌ هم‌ شده‌ براي‌ زيارت‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ السلام‌به‌ مشهد بيايد. و فرموده‌اند، حضرت‌ امير المومنين‌ فرمود: اسم‌ او اسم‌ من‌ ، «علي» است‌. اين‌ چهار علي‌، «علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ است‌ و علي‌ بن‌ الحسين‌ است‌ و علي‌ بن‌ موسي‌ است‌ و علي‌الهادي‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌» هستند كه‌ متاسفانه‌ ما امام‌ هادي‌ را نه‌ مي‌شناسيم‌، نه‌ شرح‌ حالش‌ را مي‌دانيم‌، نه‌ براي‌ وفات‌ و تولدشان‌ اهميتي‌ قائليم‌ به‌ هر حال‌ خداي‌ تعالي‌ با علم‌ غيبش‌ مي‌دانسته‌ كه‌ به‌ اين‌ چهار علي‌ ظلم‌ زيادي‌ خواهد شد؛ علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌اولين‌ مظلوم‌ اهل‌ بيت‌ پيغمبر است‌، امام‌ سجاد آن‌ همه‌ مصيبت‌ ديد، اگر نگوييم‌ اول‌ مظلوم است‌ مسلماً بعد از علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ مظلومترين است‌ و حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا چون‌ فاصل‌ بين‌ شيعيان‌ خالص‌ و شيعيان‌ غير خالص است‌، شيعيان‌ دوازده‌ امامي‌ و شيعيان‌ غير دوازده‌ امامي‌ است‌ و امام‌ هادي‌ را بخاطر مظلوميتش‌، بخاطر اينكه‌ در زمان‌ اكفر‌ بني‌ العباس‌ قرار گرفته‌ بود، متوكل‌ عباسي‌ حاضر نبود اسم‌ امام‌ هادي‌ را مردم‌ ببرند و دائماً در محبس‌ آن‌ حضرت‌ را نگه‌ داشته‌ بود. اين‌ چهار امام‌ را خداي‌ تعالي‌ سفارش‌ كرده‌، پيغمبر اكرم‌ سفارش‌ فرموده ‌ ثواب‌ زيادتشان‌ بسيار زياد است‌ و من‌ جمله‌ امامي‌ است‌ كه‌ ما نسبت‌ به‌ آن‌ حضرت‌ خيلي ظالميم و اطراف‌ بدنش‌، حالا يا اطراف‌ قبر مقدسش‌ جمع‌ شديم‌ و گناه‌ مي‌كنيم‌ كه‌ به‌ قول‌ يكي‌ از اولياء خدا مي‌فرمود كه‌ يزيد سر مقدس‌ سيد الشهداء را در مقابل‌ گذاشته‌ بود و اطرافش‌ گناه‌ مي‌كرد، ما بدن‌ مقدس‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا را در وسط‌ گذاشته‌ايم‌ و گناه‌ مي‌كنيم‌.

فرمود كه‌ كسي‌ كه‌ اين‌ فرزند من‌ كه‌ اسمش‌ اسم‌ من است‌ و اسم‌ پدرش‌ موسي‌ است‌، در سرزمين‌ خراسان‌ زيارت‌ كند ، «غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ» خداي‌ گناهان‌ او را مي‌آمرزد.‌

يكي‌ از اولياء خدا يك مكاشفه‌اي‌ در اين‌ ارتباط‌ داشت‌، بد نيست‌ در مجلسي‌ است‌ كه‌ همة‌ دوستان‌ خاندان‌ عصمت‌ در روز تولدش‌ جمع‌ شدند، ‌مي گفت‌: من‌ زيارت‌ كردم‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا را گناهان‌ زيادي‌ داشتم‌، وقتي‌ از در حرم‌ بيرون‌ آمدم‌ يك‌ احساس‌ سبكي‌ و تميزي‌ در خودم‌ كردم‌. آمدم‌ در منزل‌، اين‌ قسمتش‌ را ديگري‌ ديده‌ بود درباره‌اش‌ كه‌ يك‌ جواهري‌، يك‌ جواهر پر قيمتي‌، اين‌ شخص‌ دارد‌ برده‌ در مغازة‌ زرگري‌ ولي‌ اين‌ جواهر را اين‌ شخص‌ خيلي‌ كثيفش‌ كرده، توي‌ كثافت‌ آلوده‌اش‌ كرده‌ بود. كثافت‌ هم‌ به آن‌ خشك‌ شده‌ ، برده‌ در مغازه‌ زرگري‌، اين‌ زرگر بدون‌ اينكه‌ از او اجازه‌ بگيرد‌ اول‌ فوراً او‌ را انداخت‌ در ميان‌ آب‌ و خوب‌ تميزش‌ كرد بعد آورد و گفت‌: اين‌ جواهري‌ كه‌ تو داري‌ قيمتش‌ اين است‌ حالا اگر مي‌فروشي‌ من‌ مي‌خرم‌. اگر نمي‌فروشي‌ بدان‌ اين‌ جواهر حيف است‌ كه‌ تو اين‌ اندازه‌ كثيفش‌ كرده‌ باشي‌. حالا واقعاً اين‌طور است.‌

ما در حرم‌ حضرت‌ رضا كه‌ مشرف‌ مي‌شويم،‌ اين‌ روايت‌ اين طوري‌ مي‌گويد:‌ كسي‌ كه‌ زيارت‌ كند‌ حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌را، همين قدر وارد حرم‌ شديد البته زيارت‌ يك‌ مقدار شرايطي‌ دارد‌ كه‌ شرايطش‌ خوب‌ مشخص است.‌ تا شما وارد شديد آن‌ جواهرشناس‌ كه‌ حقيقت‌ انسان‌ را مي‌شناسد،‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا است‌، اين‌ را شما بخواهيد يا نخواهيد تميزش‌ اول مي‌كند‌. آخر‌ تو انسان‌، تو مي‌خواسته‌ خليفة‌ اللّه‌باشي‌، تو مي‌خواسته‌ جانشين‌ خدا باشي‌ در زمين‌. چشم‌ تو چشم‌ خدا باشد‌، گوش‌ تو گوش‌ خدا باشد‌. جمعي‌ از شما ملت‌ يك خرده به‌ خودشان‌ رسيدند اين‌ها انبياء شدند. اين‌ يكصدو بيست‌ و چهار هزار پيغمبر غير از چهارده‌ معصوم‌ عليهم الصلاة‌ والسلام‌اين‌ها از همين‌ شماها بودند، اهل‌ كمالات‌ بودند، با تعهدات‌ پروردگار به‌ اصطلاح‌ رعايت‌ كردند و اهميت‌ دادند تعهدات‌ الهي‌ را، پيغمبر شدند. شماها هم‌ همان‌ها هستيد. آمديد در دنيا اين‌ جور خودتان‌ را كثيف‌ كرديد آلوده‌ كرديد اين‌ كثافت‌ها به‌ قلبتان‌ و روحتان‌ خشك‌ شده‌ كه‌ با يك‌ جلسه‌ و دو جلسة‌ توبه‌ و استغفار پاك‌ نمي‌شود‌ تا وارد اين‌ حرم‌ مطهر شديد اين‌ آقا، اين‌ جوهر شناس‌، اين‌ جواهر شناس‌ فوراً شما را، دل‌ شما را مي‌برد‌ تميزتان‌ مي‌كند،‌ مي‌گويد‌ قيمتش‌ اين است‌، حالا ببين‌ چه‌ قيمتي‌ داري‌؟

حالا بعضي‌ها مي‌گويند:‌ بابا ول‌ كن‌، يك‌ انگشتري‌ بوده‌ بابام‌ به من‌ داده‌ حالا هم‌ تو انگشت‌ من‌ است‌ و من‌ مي‌برم‌، آدم‌ مثلاً فرض‌ كنيد گچ‌ كاري‌ است‌ دورش‌ را گچ‌ مي‌گيرد‌، كثافت‌ مي‌گيرد‌ همان كار‌ خودش‌ را مي‌كند‌.

اين‌ جواهر شناس‌ مي‌گويد:‌ من‌ اين‌ را از تو مي‌خرم‌. مي‌خرم‌ به‌ قيمت‌ زياد. در مقابل‌ اين‌ جواهري‌ كه‌ در دست‌ تو است‌ چقدر حاضري‌ پول‌ بگيري‌ چقدر؟ يك‌ خانة‌ هزار متري‌ در بهترين‌ جاهاي‌ مشهد به تو‌ بدهم‌، اين را مي‌دهي‌؟ ده‌ هزار متر باشد‌ خانه‌ چطور است‌؟ اگر به‌ وسعت‌ آسمان‌ها و زمين‌ بود آن‌ هم‌ خانة‌ ساختة‌ آماده‌ مي‌دهي‌؟ آن بي غيرت‌ بايد گفت‌ به‌ اين‌، آدم‌ بعضي‌ وقت‌ها نمي‌تواند‌ يك‌ جوري‌ فحش‌ بايد بدهد به‌ بعضي‌ها كه‌ دلش‌ خنك‌ بشود‌. اين‌ بي‌ ارزش‌ مي‌گويد:‌ نه‌ همان‌ گناهاني‌ كه‌ مي‌كرديم‌ باز مشغوليم‌ نه‌ همان، «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى»، ببينيد قرآن‌ مي‌گويد؛‌ زبان‌، زبان‌ پيغمبر اكرم‌، زبان‌ خدا، زبان‌ علي‌بن موسي‌ الرضا ‌يكي است،‌ اين‌ها همه‌ يك‌ كلمه‌ دارند «كُلُّهُمْ‌ نُورٌ وَاحِدُ» و همه شان‌ با خدا وحدت‌ دارند در كلام‌.

«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنْ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمْ الْجَنَّةَ»([6]) خدا از شما مي‌خرد‌ اين‌ روحتان‌ را، اين‌ جانتان‌ را، اين‌ جوهري‌ كه‌ در شما هست‌، اين‌ جواهرتان‌ را اين‌ دانة‌ پر قيمتتان‌ را از شما مي‌خرد. اين‌ را تميز كه‌ بكني‌ مي‌فهمي‌ چيست‌. انسان‌ گناهانش‌ آمرزيده‌ بشود،‌ يك‌ مقدار دور و بر گناه‌ نگردد و ببين‌ چه‌ جلايي‌ دارد‌ اين‌ قلب؟ چقدر اين‌ پر ارزش است‌، چشم‌ دنيا را به‌ اين‌ جواهر خيره‌ مي‌كند‌، آن وقت‌ خدا از شما مي‌خرد‌ «بِأَنَّ لَهُمْ الْجَنَّةَ» آقا! يك‌ خانة‌ هزار متري‌؟ نه‌. يك‌ آپارتمان‌ ده‌ طبقه‌اي‌؟ نه‌. اين‌ها كم است.‌ تا به‌ اندازة‌ كرة‌ زمين‌؟ نه‌، بيشتر. «وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ»([7]) بهشتي‌ كه‌ آسمان‌ها و زمين‌ وسعتش است‌، حالا ببينيد ما چقدر ضرر مي‌كنيم‌.

«وَالْعَصْرِ، إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ»([8]) قسم‌ به‌ عصر! خدا قسمي‌ بالاتر از اين‌ ندارد‌، چون‌ دو تا عصر تفسير شده‌؛ يكي‌ عصر ظهور خاتم‌ انبياء صلي‌ اللّه‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌، يكي‌ هم‌ عصر ظهور حضرت‌ بقية‌اللّه‌كه‌ دو مرحله‌ از سعادت‌ بشر و رسيدن‌ به‌ خدا وجود دارد‌. يكي‌ آن عصر است،‌ يكي‌ اين‌ عصر. مرحلة‌ اولش‌ آن است،‌ مرحلة‌ دومش‌ اين است.‌«إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ». «إِنَّ»كلمة‌ تاكيد است.‌ با تاكيد، با دقت‌ اين‌ كلام‌ گفته‌ شده‌ كه‌ انسان‌، همة‌ انسان‌ها، هر كدام‌ يكي‌مان‌ هستيم‌ كه‌ اين‌ ارزش‌ را براي‌ خودمان‌ قائل‌ باشيم‌ كه‌ ما باطنمان‌، اين‌ قلبمان‌، يك‌ جواهري‌ است‌ كه‌ اگر يك‌ گناه‌ بكنيد مثل‌ اين‌ است‌ كه‌ يك‌ مشت‌ نجاست‌ به‌ اين‌ جواهر پر قيمت‌ زديد. علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌فرمود: كسي‌ كه‌ يك‌ گناه‌ مي كند‌ يك‌ نقطة‌ تاريك‌ در قلبش‌ پيدا مي‌شود،‌ وقتي‌ گناهان‌ پشت‌ سر هم‌ انجام‌ شد، سراسر قلب‌ را سياه‌ مي‌كند‌، سياه‌ مي‌كند‌ عاقبتش‌ راهم بدانيد گاهي‌ مي‌شود‌ مثل‌ فيروزه‌‌هايي‌ كه‌ هست‌، مي‌گويند:‌ به‌ چربي‌ نزنيد خراب‌ مي‌شود‌. كم‌كم‌ اين‌قدر در اثر گناه‌ انسان‌ قلبش را اين‌ جواهر وجودش‌ را آن‌قدر خراب‌ مي‌كند‌ كه‌ ديگر‌ هيچ‌ قيمتي‌ ندارد‌.

«ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوءَى» عاقبت‌ كساني‌ كه‌ كار بد مي‌كنند ـ انجام‌ نده‌ اگر مي‌خواهي‌ دو مرتبه‌ باشي‌ اين‌ جلو نيا بزار برو آن طرف‌ بنشين‌ ديگر‌ جلو نيا پشت‌ من‌ نياست‌ ـ «ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوءَى»([9])، اساء السوء يعني‌ چي‌؟ يعني‌ كار بد بكني‌. عاقبتشان‌ چيست‌؟ هي نگوييد:‌ «خدايا! عاقبت‌ ما را بخير كن‌»؟ گناه‌ نكن‌ عاقبتت‌ به‌ خير است‌. خدا كه‌ در اين‌ كارها دخالتي‌ ندارد. نمي كندگناه‌ نكن‌، خودت‌ را درست‌ كن‌، اين‌ باطن‌ حسودت‌ را تنبيه‌ كن‌، اين‌ قلبي‌ كه‌ دوست‌ دارد‌ هر جا هست‌ گناه‌ بكند‌ و لو توي حرم حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌اين‌ را درستش‌ كن‌.تو هي‌ مي‌گويي:‌ «خدايا عاقبت‌ من‌»، عاقبت‌، تو يك‌ عمر گناه‌ مي‌كني‌ مي‌بيني‌ آخر مرگت‌ هم‌ كه‌ مي‌رسد،‌ خدا مي خواهي تو را از اولياي خودش‌ قرار بدهد؟ اين‌ را كي‌ راضي‌ مي‌شود‌؟ كي‌ همچين‌ كاري‌ مي‌كند‌؟ خدايا! ما را عاقبت‌ بخير كن‌، هي‌ دعا مي‌كنيم‌ كه‌ اين‌ دعاهايي‌ كه‌ ابداً صداي‌ ما را نمي‌شنود‌، روايت‌ هم‌ دارد‌ كه‌ مستجاب نمي‌شود‌. خوب‌ يك‌ خرده‌ خودت‌، البته‌ انسان‌ گناه‌ نكند‌، معصيت‌ نكند،‌ درست‌ كند‌ خودش‌ را، خودسازي‌ بكند،‌ بعد آن ،از خدا بخواهد كه‌ خدا عاقبتش‌ را بخير كند‌. و الا من‌ دارم‌ هر چي‌ كه‌ دلم‌ مي‌خواهد مي‌كنم‌، هر جنايتي‌ راكه‌ دوست‌ دارم‌ انجام‌ مي‌دهم‌ ،هواي‌ نفس‌ بر من‌ مسلط‌ شده‌، شيطان‌ بر من‌ مسلط‌ شده‌، هيچ‌ چي‌ جز شيطان‌، هواي‌ نفس‌ را نمي‌فهمم، باز هم‌ بگويم‌ كه‌ خدايا! عاقبت‌ من‌ را بخير كن‌.

يكي‌ از محترمين‌ تهران‌ بود، به او‌ گفتم‌: آقا! اينجور دعا نكن‌. هر كي‌ را مي‌ديد مي‌گفت‌: خدا عاقبتت‌ را بخير كند.‌ نخير، اين‌ عاقبتش‌ را خدا به‌ شر كرده‌ كه‌ دارد‌ اين جور سرسام‌ آور به‌ طرف‌ گناه‌ مي‌رود.‌ عاقبت‌ كسي‌ بخير است‌ كه‌ گناه‌ نكند‌.

رفتي‌ توي‌ حرم‌ حضرت‌ رضا براي‌ اولين دفعه‌، اين‌ اولين‌ دفعه‌ را آخرين‌ دفعه‌ بايد باشد‌، و الا دفعة‌ دومش‌ معلوم‌ نيست‌ اين‌ جور فايده‌ داشته‌ باشد‌.

شما يك‌ انگشتر پر قيمتي‌ را يك‌ جواهر پر قيمتي‌ را برداشتي‌ بردي‌ پيش‌ يك‌ زرگر، يك‌ جواهر شناس‌ اين‌ برد فوراً تميزش‌ كرد به تو‌ داد، گفت‌: اين‌ قيمتش‌ اين است، ديگركثيفش‌ نكنيد، من‌ حاضرم‌ به‌ قيمت‌ بالا از شما‌ بخرم‌. خدا هم‌ مي‌خرد‌، تازه من دلال خدا هستم باز رفتي خدا هست ها!‌ كثيفش‌ كردي‌ آوردي‌ تو حرم،‌ تو مغازة‌ جواهر فروشي‌، مي‌گويد:‌ مرد حسابي! چرا باز اين‌ را كثيفش‌ كردي‌، من‌ نگفتم‌ اين‌ قيمت‌ دارد‌؟ باز هم‌ بي‌ اعتنا شدي‌؟! دفعة‌ دوم‌ و سوم‌ و چهارم‌.نه ديگر مي گويد: برو گم شو اين فلاني چيزهاي قيمتي دست افراد بي ارزش بي چه عرض كنم ‌ هر چه‌ «بي»‌ بلديد بايد به‌ اينجور آدم‌ها بگوييد، اين‌ دست‌ اين جور آدم‌ها هست‌ مي‌فرمايد كه‌ «فَمَنْ زَارَهُ» كسي‌ كه‌ او را زيارتش‌ كند، حضرت‌ رضا را. اين‌ مكاشفه‌،اين طور ببينيد خيلي‌ روشن‌ مي‌كند‌ اين ها! معناي‌ مكاشفة‌ انساني است ‌ها! كه‌ «فَمَنْ زَارَهُ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ» خدا همة‌ گناهانش‌ را مي‌آمرزد‌ «وَ لَوْ كَانَتْ مِثْلَ عَدَدِ النُّجُومِ». اين‌جا ديگر‌ آن باصطلاح‌ جواهرشناس‌ حساب‌ اين‌ را دارد‌ كه‌ خيلي‌ كثيف است‌ يا كم‌ كثيف است‌. حالا هر چي‌ هم‌ باشد‌ به‌ اندازة‌ عدد ستاره‌ها باشد‌، «وَرَقِ الْأَشْجَارِ»، براي‌ همان‌ دفعة‌ اول است‌ ها! من‌ البته‌ نمي‌خواهم‌ بگويم:‌ دفعة‌ اول است.‌ دفعة‌ اول‌ قاعده‌اش‌ اين است‌. قاعده‌اش‌ اين است‌ كه‌ يك‌ دفعه‌، دو دفعه‌، سه‌ دفعه‌ ديگر‌ مي‌گويند‌ كه‌ خوب‌ حالا چه كارش‌ مي‌شود‌ مي‌كرد، برو گم‌ شو. ديگر‌ حالا هي‌ بيا مي‌گويد‌ كه‌ آقا من‌ اين‌ جواهر را من‌، مي‌گويند‌ كه‌ خوب‌ برو ما به تو‌ گفتيم‌. «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنْ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ».

حضرت‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ فرمود: كسي‌ كه‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا را زيارت‌ كند «عَارِفاً بِحَقِّهِ»، كه‌ بشناسد‌ حضرت‌ را «كُنْتُ أَنَا وَ آبَائِي شُفَعَاءَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»([10]) من‌ و اجدادم‌ همه‌مان‌ شفيع‌ او هستيم‌ روز قيامت(و ما عرفان حقه) آخر‌ اين‌جا حضرت‌ يك‌ جمله‌اي‌ را اضافه‌ كرده‌ كه‌ بشناسيمش‌. آخر‌ شما وقتي‌ كه‌ امامتان‌ را نشناسيد، وقتي‌ اين‌ جواهرشناس‌ را نشناسيد مي‌برد‌ دست به جواهر من نزن ، من‌ حيوان‌ متولد شدم‌، مي‌خواهم‌ حيوان‌ هم‌ بميرم‌. من‌ انسان‌ نيستم‌ نمي‌شناسيد او را.‌

كسي‌ كه‌ امام‌ زمانش‌ را نشناسد‌ «مات ميتةالجاهليه‌» مثل‌ كسي‌ كه‌ زمان‌ جاهليت‌، زمان‌ جاهليت‌ مي‌دانيد چه‌ زماني‌ بود؟ هيچي‌ نمي‌فهميدند؛ يعني‌ فاصله‌اي‌ بين‌ انبياء واقع‌ شده‌ بود، حضرت‌ عيسي‌ آمده‌، رفته‌؛ بعد آن‌هايي‌ هم‌ كه‌ وصي‌ حضرت‌ عيسي‌ بودند خيلي‌ ضعيف‌ بودند و يك‌ مدتي‌ مردم‌ مخصوصاً جزيرة‌ العرب‌خيلي‌ بدبخت‌ بودندكه‌ در حالاتشان‌ نوشتند كه‌ اين‌ها يك‌ وضع‌ خاصي‌ داشتند، نمي‌شود‌ شرح‌ داد. اين‌ نشانه‌اي دارند در قرآن‌ هست‌ كه‌ دخترهايشان‌ را به خاطر غيرتشان‌ – اين‌ غيرت‌ بي‌ غيرتي يشان‌ – زير خاك‌ مي‌كردند و پسرهايشان‌ را بخاطر اينكه‌ جمعيتشان‌ زياد بشود‌ زير خاك‌ مي‌كردند «وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلَاقٍ»([11]) و يك‌ مشت‌ آن پولدارهايشان‌ هيچ‌ كاري‌ بلد نبودند يك‌ گوشه‌اي‌ بخورند و بخوابند و نوكرها مشغول‌ فعاليت‌ باشند آن هم‌ سوسمار مي‌خوردند يك‌ وضع‌ خاصي‌ كه‌ شرحش‌ مفصل است‌. كسي‌ كه‌ امام‌ زمانش‌ را در حالا مي‌خواهد عصر اتم‌ باشد‌ هر وقت‌ مي‌خواهد باشد‌، امام‌ زمانش‌ را نشناسد‌ مثل‌ زمان‌ جاهليت‌ مرده‌ است. مثل‌ آن وقت است. يعني‌ مي‌برند‌ در عالم‌ برزخ‌ به‌ آن‌ها ملحقش‌ مي‌كنند. از امام‌ سوال‌ شد كه‌، معرفت‌ حق‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا … در هيچ‌ زمان‌ هم‌ نمي‌شود‌ كه‌ اين‌ها وساطتشان‌ قطع بشود.‌ اين‌ هم‌ يك‌ روايت‌.

خود حضرت‌ رضا فرمود، خود امام‌ هشتم‌: فرمودكه‌ من‌ در زمين‌ خراسان‌؛ البته‌ يك‌ جرياني‌ دارد‌ كه‌ وقتي‌ كه‌ دعبل‌ خزائي‌ آمد خدمت‌ حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌آن اشعاري‌ كه‌ خطاب‌ به‌ فاطمة‌ زهرا است‌ مي‌خواند تا رسيد «وَ قَبْرٌ بِبَغْدَادٍ لِنَفْسٍ‌ زَكِيَّةٍ‌»([12]) يك‌ قبري‌ است‌ در بغداد، خطاب‌ از ابتدا به‌ فاطمة‌ زهرا است‌ كه‌ فاطمه‌ «اَ فَاطِمُ قُومِي يَا ابْنَةَ الْخَيْرِ وَ انْدُبِي»([13]) اي‌ فاطمه‌! برخيز و براي‌ پراكندگي‌ فرزندانت‌ كه‌ هر كدامي‌ در گوشه‌اي‌ از دنيا افتاده‌اند و پناه‌ به‌ يك‌ گوشه‌اي‌ برده‌اند بر اثر ظلم‌ و ستم‌ دشمنان‌ گريه‌ كن‌ «وَ انْدُبِي          نُجُومُ سَمَاوَاتِ بِأَرْضٍ فُلاةٍ».

يكي‌ يكي‌ از اين‌ها را اسم‌ مي‌برد؛‌ يكي‌ در كنار نهر فرات‌ افتاده‌. يكي‌ در … مي‌رسد‌ در «وَ قَبْرٌ بِبَغْدَادٍ لِنَفْسٍ‌ زَكِيَّةٍ‌» يك‌ قبري‌ هم‌ در بغداد مال‌ يك‌ نفس‌ زكيه‌ است‌ كه‌ حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر است‌. حضرت‌ رضا وقتي‌ كه‌ اين‌ شعر را دعبل‌ خواند فرمود: اين‌جا مي‌خواهم‌ يك‌ فرد شعر در اين‌ شعرت‌ اضافه‌ كنم‌. از معجزات‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا بود. گفت‌: آقا! شما شعرتان‌ را، او اول‌ فكر كرد كه‌ شعر معمولي‌ مي‌خواهد، حضرت‌ هوس‌ كردند كه‌ يك‌ شعري‌ بگويند‌، گفت‌: آقا! من‌ راس‌ شعرام‌ مي‌گذارم‌. حضرت‌ فرمود: نه‌، همينجا جايش است، همينجا. «وَ قَبْرٌ بِطُوسٍ يَا لَهَا مِنْ مُصِيبَةٍ»([14]) يك‌ قبري‌ در طوس‌، چقدر بر اين‌ قبر مصيبت‌ وارد مي‌شود‌ تا وقتي‌ كه‌ امام‌ زمان‌ بيايد اين‌ قبر هست‌ و داراي‌ مصيبت است كه‌ اين‌ جمله‌ را نمي‌خواهم‌ شعرش‌ را بخوانم‌ چون‌ خوب‌ كلمه‌اي‌ هستش‌ كه‌ معمولا بايد در مقابلش‌ مستحب‌ است‌ كه‌ احترام‌ كرد و به‌ پا ايستاد حتي‌ «يَبْعَثَ اللهُ» تا اين‌ جمله‌، تا او را خدا تعالي‌ مبعوثش‌ كند.‌ اين‌ بيايد اين‌ قبر مصيبت‌ دارد‌، گفت‌ آقا اين‌ قبر كيست‌؟ خوب‌ وارد بود دعبل‌ كسي‌ از فرزندان‌ پيغمبر اين‌جاها دفن‌ نيست‌، من‌ دارم‌ فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا را توي‌ اين‌ شعرم‌ آورده ام‌، حضرت‌ فرمود: آن قبر من است،‌ من‌ در اين‌جا مسموم‌ مي‌شوم‌ و از دارد دنيا مي‌روم‌ و از عجايب و اعجاز حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا است‌ كه‌ مي‌فرمايد كه‌ «يَا لَهَا مِنْ مُصِيبَةٍ» چقدر اين‌ قبر مصيبت‌ بر آن‌ وارد مي‌شود،‌ بر قبر مصيبت‌ وارد مي‌شود،‌ آقا! در تاريخ‌ مي‌خواهيد فقط‌ آنچه‌ كه‌ چشم‌گير است‌ نگاه‌ كنيد؛ يك‌ دفعه‌ «عبدالمومن‌ ازبك‌» از افغانستان‌ حمله‌ كرد و تمام‌ كساني‌ كه‌ دستشان‌ به‌ ضريح‌ بود و متوسل‌ به‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا بودند دست‌هايشان‌ را قطع‌ كرد و توي‌ حرم‌ هزارها نفر كشته‌ شد و حضرت‌ رضا دارد‌ نگاه‌ مي‌كند،‌ آن امام‌ رئوف‌ كه‌ بعد آوردند در اين‌ قتلگاه‌. يك‌، سابق‌ يك‌ محلي‌ بود در مشهد كه‌ بعد شد باغ‌ رضوان‌ كه‌ حالا توي‌ فلكه‌ افتاده‌ كنار قبر مرحوم‌ طبرسي‌، اين‌جا اسمش‌ قتلگاه‌ بود. به قدري‌ جنازة‌ كشته‌هاي‌ صحن‌ و حرم‌ مطهر حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا را آن‌جا ريختند كه‌ زمين‌ مثل‌ يك‌ تپة‌ بلندتر از ساير قسمت‌هاي‌ مشهد بود. دفعة‌ دوم‌ شوروي‌ها حمله‌ كردند كه‌ «هدف‌» گنبد مطهر بود. يعني‌ آني‌ كه‌ مي‌زدند «گنبد» بود و بعد اسب‌هايشان‌ را بردند در توي‌ صحن‌ بستند كه‌ در دهم‌ ربيع الثاني‌ اين‌ مسئله‌ است‌ و بايد روز عزاي‌ مردم‌ باشد‌ و متاسفانه‌ اهميت‌ ما نمي‌دهيم‌ و صدها شايد هزارها نفر كشته‌ شدند و دفعة‌ سومش‌ هم‌ آني‌ كه‌ رضا خان‌ خبيث‌ – خدا لعنتش‌ كند -‌ موقع‌ كشف‌ حجاب‌، قضية‌ مسجد گوهر شاد به‌ اسم‌ مسجد گوهر شاد خود او دوست‌ داشت‌ اعلام‌ بشود‌ ولي‌ خوب‌ مسجد گوهر شاد و حرم‌ يكي است‌ ديگر‌ كه‌ بعضي‌ از علماء ديده‌ بودند، خوب‌ اين‌ در همين‌ اواخر بوده‌. دو هزار نفر مي گفت جنازه‌ ما از توي‌ صحن‌ مسجد گوهر شاد جمع‌ كرديم‌.

و تا دو سه‌ متر ديوارهاي‌ مسجد گوهرشاد چون‌ مسجد است خوني‌ بود كه‌ ما چند روز اين‌ها را مي‌شستيم‌ ببينيد اين‌ «يَا لَهَا مِنْ مُصِيبَةٍ» اين‌ ضمير «لَهَا» برمي‌ گردد‌ به‌ آن قبر.

امام‌ جواد عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌شخصي‌ آمد خدمتش‌ عرض‌ كرد: آقا! آيا زيارت‌ جدتان‌ سيدالشهداء، چون‌ زيارت‌ سيدالشهداء را خيلي‌ ثواب‌ برايش‌ نقل‌ كرده اند خيلي‌، خيلي‌ هم‌ تاكيد شده‌. عرض‌ كرد: ثواب‌ زيارت‌ حضرت‌ سيدالشهداء، جدتان‌ بالاتر است‌ يا زيارت‌ حضرت‌ رضا پدرتان‌؟ سه‌ مرتبه‌ فرمود: «وَ اللهِ‌ زِيَارَةُ‌ اَبِي‌ اَفْضَلُ‌ وَ اللهِ‌ زِيَارَةُ‌ اَبِي‌ اَفْضَلُ وَ اللهِ‌ زِيَارَةُ‌ اَبِي‌ اَفْضَلُ»، قسم‌ به‌ خدا ! زيارت‌ پدرم‌ افضل است‌. و وقتي‌ هم‌ كه‌ مي‌خواهند‌ نقل‌ فضيلت‌ را بكنند، زيارت‌ سيدالشهدا صد حج‌ و صد عمره‌ ثواب‌ دارد‌، اما زيارت‌ حضرت‌ رضا هزار حج‌ و هزار عمره‌ بلكه‌ حضرت‌ صادق صلواة‌ اللّه‌ عليه‌مي‌فرمايد: تو مي‌خواهي‌ زيادتر بگويم‌؟ چون‌ براي‌ خدا حالا اين‌ البته‌ مربوط‌ به‌ طرز زيارت است.‌ يك‌ كس‌ وارد حرم‌ مي‌شود‌، يك‌ آدم‌ معصيت‌ كار ،‌ بي‌ توجه‌ وارد حرم‌ مي‌شود،‌ او اهل‌ نيست‌؛ هزار حج‌ و هزار عمره‌ اما يك‌ نفر با معرفت‌ كامل‌، يكي‌ از اولياء خدا را ديدم‌ توي‌ حرم‌ در مقابل‌ ضريح‌ ايستاده‌ بود، خدا مي‌داند،‌ من‌ البته‌ آن وقت‌ اشتباه‌ مي‌كردم‌ رفتم‌ صدايش‌ زدم‌ ديدم‌ اعتنايم‌ نكرد خودمم‌ چيز شدم‌ يعني گفتم‌ كه صحيح هم‌ نبود اين‌جا حرف‌ با او بزنم‌ مشغول‌ زيارت‌ بود بعد آمد طرف‌ بالا سر من به او گفتم‌: آقا! من‌ آن‌جا خدمتتان‌ سلام‌، گفت‌: من‌ اصلاً متوجه‌ نبودم‌، من‌ تمام‌ توجهم‌ به‌ آقا علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا بود، اصلاً نفهميد كه‌ من‌ به او‌ دستي‌ به‌ شانه‌اش‌ زدم‌، با او مي‌خواهم‌ حرف‌ بزنم‌.

گاهي‌ اينجور يك‌ حال‌ توجهي‌ نسبت‌ به‌ امامشان‌ دارند اين‌ ديگر‌ حالا چندتا است‌؟ هزارتا؟ بيشتر حضرت‌ فرمود: هر چه‌ بگويي‌، ده‌ هزار، صد هزار. اين‌ روي مراحل‌ اشخاص‌ مي‌رود‌ بالا. مي‌رود‌ بالا.

و خدا به‌ ما معرفت‌ كامل‌ عنايت‌ كند‌، خدا ما را جز آن‌هايي‌ قرار بده‌ كه‌ وقتي‌ حضرت‌ رضا پيشنهاد خريداري‌ اين‌ جواهر وجودمان اين‌ را مي‌فرمايد از طرف‌ پروردگار، فوري‌ بگوييم‌: آقا! قابل‌ ندارد‌، تقديم‌؛ جانمان‌، مالمان‌ هر چه‌ داريم‌ تقديم‌ به‌ محضرش‌. انسان‌ يك‌ دوستي‌ داشته‌ باشد‌ اين بگويد:‌ اين‌ جواهر قيمتي‌ را مي‌فروشي‌ به‌ من‌؟ انسان‌ بگويد‌، آن شخص‌ بگويد‌ كه‌ آقا! تقديم‌، تقديم‌ خدمت‌ شما، آن هم‌ مرد كريمي‌ باشد‌ در مقابل‌ اينكه‌ شما تقديم‌ كرديد و مزد نخواستيد. علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ مي‌فرمايد كه‌ من‌ عبادت‌ نمي‌كنم‌ خدايا! تو را به خاطر طمع‌ به‌ بهشتت‌، من پول‌ نمي‌خواهم‌. خدا با مردم‌ بازاري‌ باصطلاح‌ امروز ما با كاسب‌ها با آن‌ها معامله‌ مي‌كند‌ مي‌گويد: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنْ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ».

خدا مي‌خرد‌ و مي‌فروشد‌ والا خدا يا ما هر چه‌ داريم‌ مال‌ تو است‌ از تو است‌، قابل‌ ندارد‌،

جان‌ چه‌ باشد كه‌ نثار قدم‌ دوست‌ كنم‌

اين‌ متاعي‌ است‌ كه‌ هر بي‌ سراپايي‌ دارد

ما چيزي‌ نداريم‌ از خودمان‌. شما مي‌خريد، شما همة‌ وجودمان‌.

اصحاب‌ سيدالشهداء گفتند شب‌ عاشورا كه‌ آقا !اگرهفتاد مرتبه‌ ما را بكشند، بسوزانند، دو مرتبه‌ زنده مان‌ كنند دست‌ از تو برنمي‌ داريم‌، جان‌ چيست‌ كه‌ در راه‌ تو بدهيم‌ خوشا به‌ حال‌ آن‌ها! آن‌ها كه‌ ديگر‌، آقا هم‌ مي‌دانيد‌ كه‌ چه‌ كند‌. يعني‌ تو خودت‌ را فروختي‌ آن‌ها هم‌ مي‌ خرند، نه؛ خريد و فروشي‌ در كار نيست‌، در آن آية‌ شريفه‌ هست‌ كه‌ «وَمَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ، إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ»([15]) هر چه‌ كاري‌ كرديد مزد مي‌گيريد، مگر بندگان‌ مخلص‌ خدا كه‌ اين‌ها بي‌ حساب‌ خدا مي‌گويد‌ كه‌ هر چي‌ كه‌ تو داشتي‌ دادي‌ به‌ من‌، من‌ هم‌ هر چه‌ دارم‌ در اختيار تو. همه‌ چيز در اختيار تو. باور نمي‌كنيد، شما مردم‌ مومن‌ مرحلة‌ ضعيف‌ علي‌ بن‌ ابيطالب را پيدا مي‌كنيد «قَسِيمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ»([16]) مي‌شويد.روز قيامت در روايت دارد مي‌گويد: خدايا! اين‌ دوست‌ من‌ را ببرش‌ توي‌ بهشت‌. خدا مي‌گويد:‌ بسيار خوب‌، خدايا! اين‌ دشمن‌ من‌ را ببرش‌ جهنم‌، چشم‌، بسيار خوب‌ بندة‌ من‌. اين‌ معناي‌، البته‌ خوب‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ بين‌ بهشت‌ و جهنم‌، اصلاً مالك‌ بهشت‌ و جهنم است‌، اما ما هم‌ به‌ اندازة‌، ان‌شاءالله‌ ما كه‌ مي‌گوييم‌ ان‌شاءالله‌ مي‌شود‌ گفت‌ كه‌ «آرزو بر جوانان‌ عيب‌ نيست»‌ ان‌شاء اللّه‌ «قَسِيمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ» بايد باشيد؛ يعني‌ بين‌ بهشت‌ و جهنم‌ مي‌ايستيد و مي‌گوييد كه‌ «هذا» اين‌ دشمن‌ من است، اين‌ دوست‌ من است.‌ روايت‌ زياد داريم‌ كه‌ مومنين‌ شفيع‌ مي‌شوند.‌ روز قيامت‌ براي‌ دوستانشان‌، براي‌ افرادي‌ كه‌ در اطرافتان هستند.

حالا اين‌ مختصر عرضي‌ بود كه‌ دربارة‌ زيارت‌ حضرت‌ رضا كه‌ بحمد الله‌ شما هم‌ حالي‌ پيداكرديد و اميدواريم‌ انشاء الله‌ كه‌ ما جزء آن افرادي‌ باشيم‌ كه‌ در مقابل‌ آن جواهر فروش‌، من‌ خودم‌ را كه‌ خيلي‌ تكان‌ داد. اين‌ مكاشفه‌ و خواب‌ خيلي‌ تكان‌ داد، شماها را هم‌ احساس‌ كردم‌ كه‌ آن‌هايي‌كه‌ خواب‌ نبودند آن‌هايي‌ كه‌ از دنيا نرفته‌ بودند تو مجلس‌ ما بودند آن‌ها را هم‌ تكان‌ داد وقتي‌ مي‌رويد تو حرم‌ حضرت‌ رضا فوراً اصلاً پيشنهاد خريد انفستان‌ را كرد حضرت‌ رضا تميزش‌ كرد و داد، آقا اين‌ خيلي‌ قيمتي است.‌ شما فوري‌ بگوييد كه‌ آقا پيش‌كش‌، تقديم‌ مي‌كنيم‌، قربانت‌ برويم‌. ما آنقدر ارزش‌ داريم‌، آنقدر وجودمان‌ قيمت‌ دارد‌ كه‌ شما مي‌خواهي‌ ما را جز اموال‌ خودت‌، جز بندگان‌ خودت‌، جز دوستان‌ خودت‌ قرار بدهي‌؟! جانمان‌ به‌ فدايت‌!

در زيارت‌ جامعه‌ مكرر مي‌گوييم‌: «بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي وَ نَفْسِي وَ مَالِي»، آقاجان‌، اي‌ خاندان‌ عصمت‌! پدرم‌ به‌ قربانت‌، مادرم‌ به‌ قربانت‌، جانم‌ به‌ قربانت‌، اولادم‌، مالم‌ به‌ قربانت‌ بلكه‌ «باُسَرَتِي‌» هر چي‌ دارم‌. خوب‌ من‌ چي‌ دارم‌ هر چي‌ دارم‌. ما، شما و ان‌شاء اللّه‌ اميدواريم‌ كه‌ اين‌ حالت‌ توجه‌ را ما داشته‌ باشيم‌ و جز آن‌هايي‌ نباشيم‌ كه‌ هر روز برويم‌ حرم‌ يك‌ دفعه‌، دو دفعه‌، سه‌ دفعه‌، ده‌ دفعه‌ حضرت‌ رضا اين جواهر وجود ما را تميز بكند‌ به‌ ما بدهد و باز هم‌ نفروشيم‌ كه‌ هيچ‌ و بعد برويم‌ كثيفش‌ هم‌ بكنيم.‌ ديگر‌ بي‌ اعتنايي‌ مي‌كند‌ علي بن موسي الرضا

حالا چند تا دعا مي‌كنيم‌، سر ظهر است،‌ روز تولد است،‌ آقا و مولاي‌ ما حجة‌بن‌ الحسن‌، علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا روحي‌ فداه و ان‌شاء اللّه‌ حضرت‌ حجة‌ بن‌ الحسن‌كه‌ جان‌ همه‌مان‌ به‌ فدايش‌ با ما در اين‌ مجلس‌ شركت‌ مي‌كنند لذا حالا كه‌ رو به‌ قبله‌ نشستيد من‌ هم‌ اين‌ دعاي‌ فرج‌ را بخوانم‌.

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اِلَهِي‌ عَظُمَ‌ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ‌ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ‌ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ‌ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ‌ الْاَرْضُ‌ وَ مُنِعَتِ‌ السَّمَاءُ وَ اَنْتَ‌ الْمُسْتَعَانُ‌ وَ اِلَيْكَ‌ الْمُشْتَكَي‌ وَ عَلَيْكَ‌ الْمُعَوَّلُ‌ فِي‌ الشِّدَةِ‌ وَ الرَّخَاءُ اَللَّهُمَّ‌ صَلِّ‌ عَلَي‌ مُحَمَّدٍ وَ آلِ‌ مُحَمَّدً اُولِي‌ الْاَمْرِ الَّذِينَ‌ فَرَضْتَ‌ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ‌ وَ عَرَفْتَنَا بِذَلِكَ‌ مَنْزِلَتَهُمْ‌ وَ فَرِّجْ‌ عَنَّا بِحَقِّهِمْ‌ فَرَجًا عَاجِلاً قَرِيبًا كَلَمْحِ‌ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ‌ مِنْ‌ ذَلِكَ‌ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ‌ يَا عَلِيُّ‌ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي‌ فَاِنَّكُمَا كَافِيَانِ‌ وَ انْصُرَانِي‌ فَاِنَّكُمَا نَاصِرَانِ‌ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ‌ الزَّمَانِ‌ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ‌ الزَّمَانِ‌ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ‌ الزَّمَانِ‌ اَلْغَوْثُ‌ اَلْغَوْثُ‌ اَلْغَوْثُ‌ اَدْرِكْنِي‌ اَدْرِكْنِي‌ اَدْرِكْنِي‌ اَلسَّاعَةُ‌ اَلسَّاعَةُ‌ اَلسَّاعَةُ‌ اَلْعَجَلُ‌ اَلْعَجَلُ اَلْعَجَلُ»([17])

دعاي آخر نسئلك اللهم وندعوك

اللهم عجل لوليك الفرج

اللهم عجل لوليك الفرج

خدايا! به آبروي آن آقا فرج آن حضرت را هر چه زودتر برسان

چشم‌هاي‌مان به جمالش روشن بفرما

همه ما را از ياران خوب آن حضرت قرار بده

قلب مقدسش را از ما راضي بفرما

گرفتاري‌هاي مسلمين برطرف بفرما

عيدي كامل در اين روز بزرگ به همه مان مرحمت بفرما

پروردگارا! به آبروي حجةبن الحسنقسمت مي‌دهيم، شيعيان دنيا را در زير سايه امام زمان از همه بلاها حفظ بفرما

مرض‌هاي روحي‌مان شفا مرحمت بفرما

ما را ازاولياء خودت قرار بده

خدايا! امراض جسمي‌مان را برطرف بفرما



[1]«عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام جُعِلْتُ فِدَاكَ زِيَارَةُ الرِّضَا عليه السلام أَفْضَلُ أَمْ زِيَارَةُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنِ عليه السلام فَقَالَ زِيَارَةُ أَبِي أَفْضَلُ وَ ذَلِكَ أَنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام يَزُورُهُ كُلُّ النَّاسِ وَ أَبِي لَا يَزُورُهُ إِلَّا الْخَوَاصُّ مِنَ الشِّيعَةِ» كافي: 4 / 584، فقيه: 2 / 582، عيون‏أخبارالرضا عليه السلام: 2 / 261

[2]«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه و آله: سَتُدْفَنُ بَضْعَةٌ مِنِّي بِأَرْضِ خُرَاسَانَ لَا يَزُورُهَا مُؤْمِنٌ إِلَّا أَوْجَبَ اللَّهُ لَهُ الْجَنَّةَ وَ حَرَّمَ جَسَدَهُ عَلَى النَّارِ» فقيه: 2 / 585، «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه و آله: سَتُدْفَنُ بَضْعَةٌ مِنِّي بِأَرْضِ خُرَاسَانَ مَا زَارَهَا مَكْرُوبٌ إِلَّا نَفَّسَ اللهُ كُرْبَتَهُ وَ لَا مُذْنِبٌ إِلَّا غَفَرَ اللهُ ذُنُوبَهُ» عيون‏أخبارالرضا عليه السلام: 2 /257

[3]«رَوَى النُّعْمَانُ بْنُ سَعْدٍ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام  أَنَّهُ قَالَ سَيُقْتَلُ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِي بِأَرْضِ خُرَاسَانَ بِالسَّمِّ ظُلْماً اسْمُهُ اسْمِي وَ اسْمُ أَبِيهِ اسْمُ ابْنِ عِمْرَانَ مُوسَى عليه السلام أَلَا فَمَنْ زَارَهُ فِي غُرْبَتِهِ غَفَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ ذُنُوبَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْهَا وَ مَا تَأَخَّرَ وَ لَوْ كَانَتْ مِثْلَ عَدَدِ النُّجُومِ وَ قَطْرِ الْأَمْطَارِ وَ وَرَقِ الْأَشْجَارِ» فقيه: 2 / 584؛ وسائل‏الشيعه: 14 / 554، بحار: 49/286، أمالي صدوق: 119

«قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يُقْتَلُ حَفَدَتِي بِأَرْضِ خُرَاسَانَ فِي مَدِينَةٍ يُقَالُ لَهَا طُوسُ مَنْ زَارَهُ إِلَيْهَا عَارِفاً بِحَقِّهِ أَخَذْتُهُ بِيَدِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ أَدْخَلْتُهُ الْجَنَّةَ وَ إِنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ الْكَبَائِرِ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ مَا عِرْفَانُ حَقِّهِ قَالَ يَعْلَمُ أَنَّهُ إِمَامٌ مُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ غَرِيبٌ شَهِيدٌ مَنْ زَارَهُ عَارِفاً بِحَقِّهِ أَعْطَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَجْرَ سَبْعِينَ شَهِيداً مِمَّنِ اسْتُشْهِدَ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ ص عَلَى حَقِيقَةٍ» فقيه: 2 / 584، وسائل الشيعه: 14 / 554، بحار: 99 / 35، امالى صدوق: 121، عيون: 2 / 259

[4]توبه/36

[5]«وَ رَوَى جَابِرُ الْجُعْفِي قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عليه السلام عَنْ تَأْوِيلِ قَوْلِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ [إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ فَلا تَظْلِمُوا فِيهِنَّ أَنْفُسَكُمْ] قَالَ فَتَنَفَّسَ سَيِّدِي الصُّعَدَاءَ ثُمَّ قَالَ يَا جَابِرُ أَمَّا السَّنَةُ فَهِيَ جَدِّي رَسُولُ اللهِ صلي الله عليه و آله وَ شُهُورُهَا اِثْنَا عَشَرَ شَهْرًا فَهُوَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ إِلَيَّ وَ إِلَى ابْنِي جَعْفَرٍ وَ ابْنُهُ مُوسَى وَ ابْنُهُ عَلِيٍّ وَ ابْنُهُ مُحَمَّدٍ وَ ابْنُهُ عَلِيٍّ وَ إِلَى ابْنِهِ الْحَسَنِ وَ إِلَى ابْنِهِ مُحَمَّدٍ الْهَادِي الْمَهْدِي اِثْنَا عَشَرَ إِمَامًا حُجَجُ اللهِ فِي خَلْقِهِ وَ أُمَنَاؤُهُ عَلَى وَحْيِهِ وَ عِلْمِهِ وَ الْأَرْبِعَةُ الْحُرُمِ الَّذِينَ هُمُ الدِّيْنُ الْقَيِّمِ أَرْبَعَةٌ مِنْهُمْ يَخْرُجُونَ بِاسْمِ وَاحِدِ عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام وَ أَبِي عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى وَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ فَالْإِقْرَارُ بِهَؤلاءِ هُوَ الدِّينُ الْقَيِّمُ فَلا تَظْلِمُوا فِيهِنَّ أَنْفُسَكُمْ أَيْ قُولُوا بِهِمْ جَمِيعًا تَهْتَدُوا، و في خبر آخر حُرُمٌ علي و الحسن و الحسين و القائم بدلالة قوله ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ» بحار:24 / 240 و 241

[6]«قطعاً خدا جان و مال مردم با ايمان را در مقابل بهشتي كه نصيب آن‌ها خواهد كرد، خريداري مى‏كند» توبه/111

[7]آل عمران/133

[8]عصر/1-2

[9]روم/10

[10]«وَ رَوَى الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا عليه السلام أَنَّهُ قَالَ إِنَّ بِخُرَاسَانَ لَبُقْعَةً يَأْتِي عَلَيْهَا زَمَانٌ تَصِيرُ مُخْتَلَفَ الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ فَلَا يَزَالُ فَوْجٌ يَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَ فَوْجٌ يَصْعَدُ إِلَى أَنْ يُنْفَخَ فِي الصُّورِ فَقِيلَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَيَّةُ بُقْعَةٍ هَذِهِ قَالَ هِيَ بِأَرْضِ طُوسَ فَهِيَ وَ اللَّهِ رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ مَنْ زَارَنِي فِي تِلْكَ الْبُقْعَةِ كَانَ كَمَنْ زَارَ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ كَتَبَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَهُ ثَوَابَ أَلْفِ حَجَّةٍ مَبْرُورَةٍ وَ أَلْفِ عُمْرَةٍ مَقْبُولَةٍ وَ كُنْتُ أَنَا وَ آبَائِي شُفَعَاءَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» فقيه: 2/585، تهذيب: 6 / 108، وسائل: 14 / 567، بحار: 99 / 3

[11]إسراء/31

[12]بحار: 49 / 239

[13]«اَ فَاطِمُ قُومِي يَا ابْنَةَ الْخَيْرِ وَ انْدُبِي          نُجُومُ سَمَاوَاتِ بِأَرْضٍ فُلاةٍ» بحار: 45 / 257

[14]«وَ قَبْرٌ بِطُوسٍ يَا لَهَا مِنْ مُصِيبَةٍ                 تُوقَدُ بِالْأَحْشَاءِ فِي الْحَرَقَاتٍ»

  «اِلِي الْحَشْرِ حَتَّى يَبْعَثَ اللهُ قَائِمًا               يُفَرِّجُ عَنَّا الْهَمَّ وَ الْكُرُبَاتِ» بحار: 49 / 239

[15]صافات/39-40

[16]«قال رسول الله صلي الله عليه و آله فكذلك أنت قَسِيمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ»بحار: 7 / 186، «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا قَسِيمَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ»كافي: 4 / 570

[17]مصباح كفعمي: 176

۹ذی القعده ۱۴۱۳ قمری – ملكوت‌ اشياء ۲ اخلاق‌ ۴۶

 ملكوت‌ اشياء 2 اخلاق‌ 46

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌

 العلم‌ نور يغظفه‌ الله‌ في‌ قلبه‌ من‌ يشاء. هفتة‌ قبل‌ دربارة‌ ملكوت‌ عالم‌، چون‌ تمركز فكر يكي‌ از مسائل‌ مهم‌ رسيدن‌ به‌ كمالاته‌. در هفتة‌ گذشته‌ دربارة‌ عالم‌ ملك‌ و ملكوت‌ صحبت‌ كرديم‌. و مقداري‌ از مطالب‌ از هفتة‌ گذشته‌ باقي‌ ماند اگر آقايان‌ توجه‌ كنند و انشاء الله‌ خدا توفيق‌ بده‌، ما بتوانيم‌ امشب‌ يك‌ مطلب‌ بسيار مهم‌ روحي‌ و عرفاني‌ را تذكر بديم‌. مايي‌ كه‌ در اين‌ مجلس‌ مقيديم‌ كه‌ افراد هر هفته‌ بيان‌ و افراد خاصي‌ بيان‌ براي‌ اين‌ كه‌ من‌ بتونم‌ آزاد باشم‌ مطالب‌ عميق‌ علمي‌ و عرفاني‌ را دقيقا براي‌ برادران‌ عزيزم‌ عرض‌ كنم‌. بعضي‌ فكر مي‌كنند ما يك‌ جلسه‌اي‌ داريم‌ و سري‌ هست‌ و برنامه‌اي‌ هست‌ و نه‌. اينها سلسله‌ مطالبي‌ هست‌ كه‌ تقريبا به‌ هم‌ بستگي‌ داره‌. در هفتة‌ گذشته‌ گفتيم‌ كه‌ انسان‌ داراي‌ دو بعده‌، يكي‌ بعد ملك‌ يكي‌ بعد ملكوت‌. همچنين‌، همة‌ اشياء، همة‌ اشياء عالم‌. يك‌ بعد ملكي‌ دارند يك‌ بعد ملكوتي‌.

 همة‌ اشياء عالم‌ يك‌ بعد ملكي‌ دارند يك‌ بعد ملكوتي‌. كه‌ خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ مجيد مي‌فرمايد وبيده‌ ملكوت‌ كل‌ شي‌ در هفتة‌ گذشته‌ اين‌ مسائل‌ را كاملا توضيح‌ دادم‌. در دنيا انسان‌ در اثر تزكية‌ نفس‌ به‌ جايي‌ مي‌رسد كه‌ بعد ملكوتيش‌ بر بعد ملكيش‌ غلبه‌ پيدا مي‌كند. يعني‌ اون‌ چه‌ را كه‌ در دنيا مي‌بينيم‌ و مي‌شنويم‌ و حس‌ مي‌كنيم‌ اينها همش‌ بعد ملكه‌. آنچه‌ را كه‌ نمي‌بيني‌، آنچه‌ را كه‌ با حواسمون‌ حس‌ نمي‌كنيم‌، اينها بعد ملكوته‌. يكوقت‌ انسان‌ مشغول‌ خوردن‌ و خوابيدن‌ و استراحت‌ كردن‌ و كارهاي‌ دنيايي‌ است‌. حيواني‌ آمده‌ توي‌ دنيا و حيواني‌ هم‌ از دنيا ميره‌. اين‌ در بعد ملكه‌ و بعد ملكيش‌ بر بعد ملكوتيش‌ غلبه‌ داره‌. حتي‌ او را شايد از بين‌ هم‌ برده‌ باشه‌. ولي‌ اگر انسان‌ تزكية‌ نفس‌ كرد، خودش‌ را به‌ كمالات‌ رسوند، صفات‌ رذيله‌ را از خودش‌ دور كرد، صفات‌ حسنه‌ را در خودش‌ ايجاد كرد، اين‌ شخص‌ طبعا جريان‌ بعكس‌ ميشه‌. يعني‌ بعد ملكوتيش‌ بر بعد ملكيش‌ غلبه‌ ميكنه‌. همة‌ چيزها را مربوط‌ به‌ خدا ميدانه‌. ما الان‌ در عالم‌ مردمي‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ نكردند همة‌ چيزها را وابستة‌ به‌ اسبابي‌ كه‌ خدا در عالم‌ خلق‌ كرده‌ ميدانند. ولي‌ آنجا انسان‌ همة‌ چيزها را مربوط‌ به‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار ميدانه‌ و ملك‌ عالم‌ را به‌ هيچ‌ چيز حساب‌ نميكنه‌.

 يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ امشب‌ مي‌خواستم‌، اينها را در هفتة‌ گذشته‌ مشروح‌ عرض‌ كردم‌. يكي‌ از چيزها و مطالبي‌ را كه‌ مي‌خواستم‌ امشب‌ عرض‌ كنم‌ اين‌ است‌ كه‌ قلب‌ انسان‌ هم‌ دو بعد داره‌. قلب‌ كه‌ در اينجا ميگوئيم‌ منظور روح‌ انسانه‌. چون‌ قلب‌ اسم‌ روحه‌ در حقيقت‌. يكي‌ از اسماء روح‌، قلبه‌. اين‌ قلب‌ صنوبري‌ مانندي‌ كه‌ در بدن‌ انسان‌ هست‌، اين‌ را به‌ مناسبت‌ اينكه‌ اگر او قطع‌ بشه‌، از بين‌ بره‌، روح‌ انسان‌ از بدنش‌ خارج‌ ميشه‌، از اين‌ جهت‌ بهش‌ قلب‌ ميگن‌. و الاّ در آيات‌ قرآن‌ كاملا استفاده‌ ميشه‌ كه‌ قلب‌ همون‌ روح‌ انسانه‌. لدل‌ القلوب‌ الحناجر مثلا. وقتي‌ كه‌ قلب‌ به‌ حنجره‌ ميرسه‌، خوب‌ روحه‌ كه‌ به‌ حنجره‌ ميرسه‌. حالا آياتي‌ داريم‌ در اين‌ زمينه‌ و روايات‌ هم‌ فراوانه‌. كه‌ از امام‌ سؤال‌ ميشه‌ كه‌ چرا به‌ قلب‌ قلب‌ گفتند؟ مي‌فرمايد بخاطر اينكه‌ در انقباض‌ و انبساطه‌، در حال‌ گردشه‌. گاهي‌ انقباض‌ داره‌ گاهي‌ انبساط‌ داره‌.

 قلب‌ انسان‌ دو بعد داره‌، روح‌ انسان‌ دو بعد داره‌. يكي‌ بعد ملكي‌ است‌ و از علوم‌ معمولي‌ استفاده‌ ميكنه‌، علم‌ رسمي‌، علمهايي‌ كه‌ هست‌. از كلاس‌ اول‌ دبستان‌ گرفته‌ تا آخرين‌ كلاسهاي‌ دانشگاه‌ و تخصصها و اينها. اينها همه‌ مربوط‌ به‌ عالم‌ ملك‌ قلبه‌. علوم‌ رياضي‌، هر چي‌ كه‌ مربوط‌ به‌ صنعت‌، اكتشافات‌، تمام‌ آنچه‌ كه‌ انيشتين‌ مثلا ميدونه‌، تمام‌ آنچه‌ كه‌ دانشمندان‌ فلك‌ شناس‌ بلدند، اينها همه‌ چون‌ علوم‌ ملكيست‌، مربوط‌ به‌ عالم‌ ملكه‌. علم‌ ملكي‌ باصطلاح‌، علم‌ رسمي‌. بهرحال‌ چند چيز را با هم‌ مخلوط‌ ميكنند، علم‌ شيمي‌ مثلا، علم‌ فيزيك‌، رياضيات‌، اينها همه‌ مربوط‌ به‌ همين‌ عالم‌ است‌ و همين‌ دنيا است‌ و همين‌ جهان‌. اينها تمامش‌ مربوط‌ به‌ عالم‌ ملكه‌. يعني‌ همانطور كه‌ فرش‌ هست‌، سقف‌ هست‌، بلندگو هست‌، هر چي‌ كه‌ مي‌بينيم‌ هست‌، اين‌ علومي‌ هم‌ كه‌ هست‌ همه‌اش‌. حتي‌ علوم‌ مثلا فرض‌ كنيد كه‌ صرف‌ و نحو و معاني‌ و بيان‌ و منطق‌ و فقه‌ و اصول‌ و اين‌ درسهايي‌ كه‌ ما مي‌خونيم‌ تا ميرسه‌ به‌ مرحلة‌ اجتهاد، اينها همه‌اش‌ مربوط‌ به‌ همين‌ عالم‌ ملكه‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ از چيزهاي‌ محسوس‌ ما داريم‌، احكام‌ محسوسات‌ را ما داريم‌ بيان‌ مي‌كنيم‌. و اينها تحصيليه‌ يعني‌ فاسق‌ترين‌ افراد ميتونه‌ اينها را تحصيل‌ بكنه‌. اينها، كفار مي‌تونند اينها را تحصيل‌ بكنند. هيچكس‌ استثناء نميشه‌. تمام‌ افراد ميتونند اين‌ علوم‌ را تحصيل‌ كنند. شما فرض‌ بفرمائيد كه‌ مثلا آيا يك‌ فاسقي‌ ميتونه‌ مجتهد بشه‌؟ بعله‌. صرف‌ و نحو ميخونه‌، بعد هم‌ علم‌ اصول‌ ميخونه‌، بعد هم‌ روايات‌ را و آيات‌ قرآن‌ را برميداره‌ و تحقيق‌ ميكنه‌ و فتوي‌ ميده‌. ميشه‌. كسي‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ نكرده‌ ميتونه‌ مجتهد بشه‌؟ بعله‌، ميتونه‌ همانطوري‌ كه‌ ميتونه‌ مهندس‌ بشه‌، ميتونه‌ طبيب‌ بشه‌، ميتونه‌ پزشك‌ بشه‌، ميتونه‌ اونهم‌ مجتهد بشه‌. سرتاسر علومي‌ كه‌ هست‌ و داره‌ تدريس‌ ميشه‌، تمامش‌، اينها علوم‌ دنيايي‌ و رسمي‌ و معموليست‌. مربوط‌ به‌ عالم‌ ملكه‌. اما يك‌ علمي‌ هست‌ كه‌ مربوط‌ به‌ عالم‌ ملكوته‌. كه‌ او تحصيلي‌ نيست‌. يعني‌ شما بايد مثل‌ اگر رفته‌ باشيد توي‌ بيابانها، جاهايي‌ كه‌ چشمة‌ آب‌ هست‌، شما بايد يك‌ قسمت‌ زمين‌ را بكنيد خودش‌ آب‌ جاري‌ ميشه‌. شما اگر مي‌خواهيد آن‌ علوم‌ را دست‌ بياريد، نمي‌تونيد بريد در دانشگاه‌، در مدرسه‌، در حوزه‌ درسش‌ را بخونيد. آنها را بايد تزكية‌ نفس‌ كنيد، يعني‌ يك‌ درس‌ ديگه‌اي‌ داره‌. يك‌ استاد ديگه‌اي‌ داره‌. يك‌ برنامة‌ ديگري‌ داره‌. آنها را بايد شما انجام‌ بديد، تا اينكه‌ بتونيد به‌ اين‌ علوم‌ دست‌ پيدا كنيد. يعني‌ اين‌ علوم‌ خودش‌ بوجود مي‌آيد. و آن‌ مسئله‌، مسئلة‌، كاري‌ كه‌ بايد بكنيد تزكية‌ نفسه‌. تزكية‌ نفس‌ خيلي‌ اهميت‌ داره‌. يعني‌ وقتي‌ انسان‌ خوب‌ خودش‌ را پاك‌ كرد از جميع‌ رذائل‌ كه‌ متأسفانه‌ ما آن‌ علوم‌ را مي‌خواهيم‌ ولي‌ تزكية‌ نفس‌ را مقدمه‌اش‌ قرار نداديم‌. تزكية‌ نفس‌ بقدري‌ اهميت‌ داره‌ كه‌ حتي‌ اسلام‌ قبل‌ از ياد گرفتن‌ كتاب‌، شما از واجب‌ترين‌ چيزها براتون‌ ياد گرفتن‌ حقايق‌ قرآن‌ و احكام‌ قرآنه‌. خوب‌. احكام‌ قرآن‌ را من‌ مي‌تونم‌ قبل‌ از تزكية‌ نفس‌ ياد بگيرم‌؟ قرآن‌ ميگه‌ كه‌ و يزكيهم‌ و يعلمهم‌ الكتاب‌ و الحكمه‌. كتاب‌، بعد حكمت‌. اول‌ پيغمبر بايد تزكية‌ نفس‌ كنه‌ مردم‌ را. بعد تعليم‌ كتاب‌ بده‌. چون‌ اگر انسان‌ عالم‌ شد ولي‌ تزكية‌ نفس‌ نكرد. خطرناك‌ ميشه‌. دانشمنداني‌ بودند كه‌ خيلي‌ باسواد بودند، مثل‌ فرض‌ كنيد كه‌ علماي‌ بزرگي‌، حالا اسم‌ هم‌ مي‌تونيم‌ ببريم‌ از علماي‌ بزرگي‌ كه‌ اينها تزكية‌ نفس‌ نكردند. تزكية‌ نفس‌ هم‌ به‌ همين‌ ترتيبي‌ كه‌ باصطلاح‌ ما حركت‌ مي‌كنيم‌، يعني‌ ممكنه‌ كه‌ همة‌ مراحل‌ تزكية‌ نفس‌ را حركت‌ كرده‌ باشه‌ و صراط‌ مستقيم‌ را نرفته‌ باشه‌. يعني‌ يك‌ صراط‌ مستقيم‌. اين‌ نتيجه‌ ميشه‌ شيخ‌ عطار كه‌ اينقدر درك‌ نداره‌ كه‌ ميگه‌ ابو حنيفه‌ اعلم‌ از امام‌ صادق‌ بود. اين‌ ميشه‌ ملاي‌ رومي‌. اين‌ همة‌ كارش‌ را درست‌ كرده‌. تمام‌ مراحل‌ را اگر دقت‌ بكنيد، حالا آنها كه‌ در مراحل‌ بالا توي‌ رفقا هستند آنها ميدونند كه‌ يكي‌ از مراحل‌ صراط‌ مستقيمه‌. تمام‌ مراحل‌ را خوب‌ طي‌ كرده‌، اما همين‌ يكي‌ را نتونسته‌ خوب‌، استادش‌ بهش‌ نگفته‌ چون‌ خود استادش‌ هم‌ در صراط‌ مستقيم‌ نبوده‌. همين‌ يكي‌ را بد رفته‌. وزنوا بالقسطاس‌ المستقيم‌. خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد كه‌ اعمالتون‌، عقايدتون‌، افكارتون‌ را با ميزان‌ مستقيم‌ بكشيد. اين‌ يكي‌ را نرفته‌. ميخوام‌ بگم‌ كه‌ عالم‌ ميشه‌، تزكية‌ نفس‌ هم‌ ميكنه‌، اما يكي‌ از مراحل‌ تزكية‌ نفس‌ را لنگ‌ ميزنه‌. اين‌، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌، ميشه‌ ملاي‌ رومي‌. ميشه‌ محي‌ الدين‌ عربي‌ كه‌ ميگه‌ من‌ شيعه‌ را به‌ شكل‌ خنزير ديدم‌. ميشه‌ فرض‌ بفرمائيد كه‌ بعضي‌ از متصوفة‌ اهل‌ سنت‌. عرض‌ كردم‌ ديگه‌ حالا سم‌ زياد نبرم‌. بعضي‌هاشون‌ كه‌ اصلا هيچ‌ از كمالات‌ بو نبردند. مثل‌ فخر رازي‌. فخر رازي‌ فقط‌ عالم‌ بوده‌. هيچيك‌ از مراحل‌ تزكية‌ نفس‌ را نپيموده‌. مرحلة‌ استقامت‌ را نپيموده‌ كه‌ وقتي‌ پول‌ مي‌آورند بهش‌ مي‌دهند مدح‌ خلفاي‌ جاني‌ عباسي‌ يا اموي‌ را نكنه‌. اين‌ اندازه‌ نتونسته‌ خودش‌ را كنترل‌ كنه‌. صائنا لنفسه‌ نيست‌. اعتماد به‌ خدا و خودش‌ نداره‌. متكي‌ به‌ قدرته‌. عالمي‌ كه‌ مرحلة‌ استقامت‌ را خوب‌ نگذرانده‌ وقتي‌ از طرف‌ دربار مي‌آيند بهش‌ يك‌ مقدار پول‌ ميدهند، فتوي‌ را طبق‌ آن‌ نظر شاه‌ ميده‌. شريح‌ قاضي‌ ميشه‌ كه‌ فتوي‌ را بر قتل‌ سيد الشهداء بخاطر يزيد و بخاطر پول‌ يزيد و بخاطر قدرت‌ يزيد ميده‌. دقت‌ كرديد؟ اينها همينجور هست‌. شما همين‌ عده‌ از علما و بزرگان‌ و اهل‌، حتي‌ صوفيه‌ و اهل‌ معرفتي‌ كه‌ باصطلاح‌ امروز ما كه‌ امروز روز معلم‌ بوده‌، بنام‌ مرحوم‌ شهيد مطهري‌، چقدر اراجيف‌ توي‌ راديو و تلويزيون‌ ما متأسفانه‌ گفته‌ ميشه‌. كه‌ ايشان‌ نميدونم‌ چقدر محي‌ الدين‌ را عظمت‌ دادند. اينها در صراط‌ مستقيم‌ نبودند، دقت‌ مي‌كنيد؟ نه‌ مرحوم‌ مطهري‌، اينها نشناختند. ما بيشتر با ايشون‌ آشنا بوديم‌. نه‌. محي‌ الدين‌ عربي‌ كه‌ حاضر نيست‌ در تفسير قرآن‌ از اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ حرف‌ بزنه‌ و از آنها چيز ياد بگيره‌، يا مثلا فرض‌ كنيد كه‌ ملاي‌ رومي‌ كه‌ حاضر نيست‌ زير بار خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ بره‌، ميگه‌ هر كه‌ را خلقش‌ نكو نيكش‌ شمر، خواه‌ از نسل‌ علي‌ خواه‌ از عمر، اين‌ افراد يك‌ مرحله‌ را قطعا نرفتند و آن‌ صراط‌ مستقيمه‌. صراط‌ مستقيم‌، خدا، پيغمبر، علي‌ بن‌ ابيطالب‌، ائمة‌ اطهار. شما اگر انشاء الله‌ يك‌ دورة‌ كمالات‌ روحي‌ را و اين‌ مراحل‌ تزكية‌ نفس‌ را بپيمائيد، خواهيد فهميد كه‌ كي‌ها اشتباه‌ كردند و كجا هم‌ اشتباه‌ كردند و چه‌ مرحله‌اي‌ را نگذراندند و اينها پا در مرحلة‌ بعدي‌ گذاشتند. بعضيهايشون‌ مرحلة‌ استقامت‌ را نپيمودند خوب‌، با بادي‌ مي‌لغزند. بعضي‌ از اينها بسوي‌ خدا نرفتند، توبه‌ نكردند. بعضي‌ از اينها صراط‌ مستقيم‌ را نرفتند. بعضي‌ از اينها محبت‌ دنياشون‌ شديدتر از محبت‌ به‌ خدا بوده‌. بعضي‌ از اينها جهاد با نفس‌ نكردند. بعضي‌ از اينها بندة‌ خدا نبودند. و همينطور مراحل‌ كمالات‌ تا آخر كه‌ اميدوارم‌ انشاء الله‌، هر چه‌ زودتر آقايون‌، با هر سختي‌ هم‌ كه‌ هست‌ چون‌ بعضي‌ها حوصله‌اشون‌ زود سر مي‌آيد، اين‌ مراحل‌ را بگذرونيد تا بعد متوجه‌ بشيد كه‌ چه‌ راه‌ صحيحي‌ را به‌ سوي‌ خدا و به‌ سوي‌ كمالات‌ قدم‌ برداشتيد.

 انسان‌ اين‌ مراحل‌ را طي‌ كرد، يعني‌ اين‌ مراحل‌ را طي‌ كنه‌. حالا هرچي‌ مي‌خواد بشه‌. خدا ميدونه‌ من‌ عوام‌ بيسوادي‌ كه‌ الفبا را نميتونه‌ بنويسه‌ و اين‌ مراحل‌ را زير نظر استاد طي‌ كرده‌ ديدم‌ كه‌ تمام‌ مضامين‌ روايات‌، آنهايي‌ كه‌ مجتهدين‌، البته‌ مجتهديني‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ نكردند، نمي‌فهمند اينها مي‌فهمند. من‌ مثلا بهش‌ ميگم‌ تو روايت‌ ديدي‌؟! ميگه‌ نه‌. ميگم‌ ايني‌ كه‌ تو فهميدي‌ يا در مكاشفه‌ بهت‌ گفته‌اند، اين‌ مضمون‌ رواياته‌. ميگه‌ خدا ميدونه‌ من‌ روايت‌ نديدم‌. اگر راه‌ را درست‌ حركت‌ كنيد ميرسيم‌ به‌ جائي‌ كه‌، به‌ يك‌ مرحله‌اي‌ ميرسيم‌، چون‌ وصف‌ العيش‌ نصف‌ العيش‌. چون‌ هر كدومتون‌ نرسيديد تقصير خودتونه‌. و الاّ، انشاء الله‌ راه‌ خيلي‌ ساده‌ و آسون‌ و همين‌ ديروز دو نفر از اطباء، يكي‌ رئيس‌ بيمارستانهاي‌ استان‌ هرمزگان‌ اينجا بودش‌، يكي‌ هم‌ بيمارستانهاي‌ مشهد. من‌ با اينها صحبت‌ ميكردم‌. گفتم‌ شما چند سال‌ درس‌ خونديد تا شديد يك‌ طبيب‌ حاذق‌ متخصص‌؟ گفت‌ سي‌ سال‌. گفتم‌ چند سال‌ مي‌خواهيد از اين‌ مدركتون‌ استفاده‌ كنيد توي‌ اين‌ دنيا. گفتند چهل‌ سال‌. بعله‌ ديگه‌. سي‌ سال‌ و چهل‌ سال‌، ده‌ سال‌ هم‌ كه‌ آنطرفه‌، بيشتر از اينهم‌ آدم‌ عمر نميكنه‌، مخصوصا اطبا، چون‌ اين‌ را بدونيد اطبا عمرشون‌ بعضي‌هايشون‌ كمتر از غير اطباست‌. گفتم‌ خوب‌ شما حاضريد، چون‌ از من‌ تقاضاي‌ برنامة‌ تزكية‌ نفس‌ و اينها ميكردند. گفتم‌ حاضريد كه‌ ده‌ سال‌ زحمت‌ بكشيد براي‌ بي‌ نهايت‌ زندگي‌ راحت‌ با مدرك‌. با مدرك‌ ولي‌ خدا بودن‌. متأسفانه‌ شيطان‌ مي‌آيد ميگه‌ نه‌. ده‌ سال‌! بعضي‌ها دوست‌ دارند از شهرشون‌ تلفني‌ ما برنامه‌ بهشون‌ بديم‌. ميگم‌ آقا تو دانشگاه‌ رفتي‌؟ ميگه‌ بعله‌. ميگم‌ كه‌ هيچوقت‌ شده‌ كه‌ تلفني‌ مثلا استاد دانشگاه‌ براي‌ شما درسي‌، برنامه‌اي‌ بگذاره‌؟ بعضي‌ها اسما، ميگيم‌ اسمت‌ چيه‌ حالا تو كه‌ مي‌خواي‌ اين‌ برنامه‌ را داشته‌ باشي‌؟ ميگه‌ اسمم‌ را نميتونم‌ بگم‌. اسمش‌ هم‌ حاضر نيست‌ بگه‌. خدا ميدونه‌ شيطان‌ آنچنون‌ دست‌ و پاهاي‌ ما را ميگيره‌ كه‌ حساب‌ نداره‌. من‌ الان‌ دارم‌ بهتون‌ اعلام‌ ميكنم‌. چون‌ رفقاي‌ همة‌ رفقا الحمد لله‌ هستند. بهتون‌ اعلام‌ ميكنم‌ كه‌ بايد همتتون‌ را عالي‌ كنيد. خداي‌ تعالي‌ ميگه‌ كه‌ ان‌ الله‌ اشتري‌ من‌ المؤمنين‌ انفسهم‌. جانتون‌ را ميخره‌ كه‌ شما ديگه‌ هيچ‌ گيري‌ نداشته‌ باشيد. اين‌ مراحل‌ را اگر طي‌ كرديد، رسيديد يك‌ مرحله‌اي‌ كه‌ مرحلة‌ خلوصه‌. آنجا به‌ مجرد اينكه‌ پاتون‌ را توي‌ آن‌ مرحله‌ گذاشتيد، شما نگيد كه‌ خوب‌ من‌ همين‌ الان‌ خالص‌ ميشم‌. نخير همين‌ الان‌ نميشه‌ خالص‌ بشي‌. همينطور كه‌ الان‌ نميتوني‌ تيمسار بشي‌، خالص‌ هم‌ نميتوني‌ بشي‌. اِ. كار خدا، خدا براي‌ تو اين‌ كار را بكنه‌ ما حرفي‌ نداريم‌. ولي‌ راهش‌ اين‌ نيست‌. همينطور كه‌ نميتوني‌ پرفسور بشي‌، دكتر بشي‌، طبيب‌ بشي‌؛ همينطور هم‌ نميتوني‌ خالص‌ بشي‌. ميهماندارها به‌ ما ميگن‌ كه‌ خلوص‌ پيدا كنيد. خوب‌ اوشان‌ مي‌خواد منبر بره‌ ما هم‌ مي‌خواهيم‌ پاي‌ منبر بنشينيم‌ و ثوابي‌ ببريم‌ و الاّ خلوص‌ اصلا يعني‌ چي‌؟ من‌ خلوص‌ را ديدم‌ يكي‌ با سين‌ نوشته‌ بود. خلوص‌ نميدونست‌ با سينه‌ يا با صاد. وقتي‌ كه‌ ده‌ بيست‌ مرحله‌ را گذرونديد، بعد مرحلة‌ خلوصه‌. خلوص‌ آنطوره‌، اين‌ فرزند محترم‌ استاد ما اينجا هست‌، ولو ايشان‌ ممكنه‌ حرفهاي‌ ما را نشنوه‌. ولي‌ بهرحال‌ اين‌ آقازادة‌ خوب‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌، اين‌ استاد عزيزمون‌ طوري‌ بود ميگفت‌ من‌ از خونه‌ آمدم‌ بيرون‌. ديدم‌ صدائي‌ آمد به‌ گوشم‌. اينها را من‌ ننوشتم‌ توي‌ پرواز روح‌. چون‌ هضمش‌ براي‌ مردم‌ مشكل‌ بود. به‌ من‌ گفتند برو. گفتم‌ كجا برم‌؟ گفتند برو طرف‌ عراق‌. از زنجان‌ پياده‌ برو طرف‌ عراق‌. گفتم‌ زن‌ و بچه‌ را چيكار كنم‌؟ گفتند تو مگه‌ در مقابل‌ امر ما زن‌ و بچه‌ داري‌؟! گفتم‌ نه‌. رفتم‌. اين‌ معناي‌ خلوصه‌. وقتي‌ انسان‌ به‌ آن‌ مرحلة‌ از خلوص‌، يعني‌ مرحلة‌ خلوص‌، همينقدر پايتون‌ را گذاشتيد توي‌ خلوص‌، جرت‌ ينابيع‌ الحكمه‌ من‌ القلبه‌ الي‌ لسانه‌. يك‌ چيزهايي‌ مي‌فهمي‌ كه‌ هيچكس‌ نمي‌فهمه‌. البته‌ از همان‌ اوائل‌ پيش‌ قسطش‌ را كم‌كم‌ بهتون‌ مي‌دهند. شما اگر حتي‌ مرحلة‌ توبه‌ را خوب‌ بگذارنيد صريح‌ قرآنه‌ كه‌ بعد از توبه‌ و استقامت‌ فتزل‌ عليهم‌ ملائكه‌ ان‌ لا تخافوا و لا تحزنوا يك‌ آرامشي‌ بهتون‌ مي‌دن‌، ملائكه‌ مي‌يان‌ براتون‌. اما در مرحلة‌ خلوص‌ اين‌ قلب‌ انسان‌ مي‌شه‌ مركز الهامات‌ پروردگار. مستقيم‌ از جانب‌ خدا به‌ شما مطالب‌ گزارش‌ مي‌شه‌، مستقيمها.در دلهاي‌ شما در قلوب‌ شما، كتاب‌ علوم‌ همه‌ چيز باز مي‌شه‌ كه‌ ملائكه‌ بلد نيستند. ملائكه‌ بلد نيستند. نه‌ ملائكه‌ كه‌ فقط‌ بگيم‌ ملائكه‌هاي‌ خيلي‌ جز، نه‌ خود جبرائيل‌. خود ميكائيل‌. وقتي‌ كه‌ خدا آدم‌ را خلق‌ كرد. وعلم‌ آدم‌ اسماء كلها هر چه‌ اين‌ را بدونيد به‌ حضرت‌ آدم‌ خداي‌ تعالي‌ داده‌ به‌ همة‌ فرزندانش‌ داده‌. وعلم‌ آدم‌ الاسماء كلها ثم‌ ارضهم‌ علي‌ الملائكه‌، فقال‌ انبعوني‌ اسماء هاولاء  ان‌ كنتم‌ صادقين‌. قالوا لا علما لنا علم‌ الا ما علم‌. خدايا ما چيزي‌ بلد نيستيم‌. خدا در قلب‌ همه‌ اين‌ علم‌ را گذاشته‌. منتهي‌ خاكستر روي‌ اين‌ آتش‌، روي‌ اين‌ نور گرفته‌. با تزكية‌ نفس‌ اين‌ خاكسترها رفع‌ مي‌شه‌.

 دل‌ انسان‌ تلؤلؤ پيدا مي‌كنه‌. مجتهدي‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ نكرده‌ باشه‌ به‌ قدري‌ فتواهاش‌ با اون‌ مجتهدي‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ نكرده‌ فتواهاش‌ فرق‌ داره‌ كه‌ حساب‌ نداره‌. ما ديديم‌ حالا منتهي‌ انسان‌ دليلي‌ نداره‌ كه‌ مشخص‌ بكنه‌. علوم‌ را از يك‌ ديد ديگه‌اي‌ نگاه‌ مي‌كنه‌. مي‌بينه‌ قلبش‌ پر از علمه‌. مملو از علمه‌. اون‌ هم‌ نه‌ علم‌ رسمي‌، مثلا طبيب‌ خوبي‌ مي‌شه‌، نه‌. مهندس‌ خوبي‌ مي‌شه‌ نه‌. دانشمند به‌ اصطلاح‌ شيمي‌ دان‌ خوبي‌ مي‌شه‌، فيزيك‌ دان‌ خوبي‌ مي‌شه‌، نه‌. چي‌ مي‌شه‌؟ خدا را مي‌بينه‌. خدا را مشاهده‌ مي‌كنه‌. با خدا در ارتباطه‌. از علوم‌ خدايي‌ استفاده‌ مي‌كنه‌. ينابي‌ الحكمه‌. حكمت‌ را براتون‌ معنا كردم‌ كه‌ حكمت‌ با فلسفه‌ فرقش‌ اينه‌، كه‌ اين‌ را هي‌ من‌ مكرر مي‌گم‌ براي‌ اين‌ كه‌ در كتابها نمي‌خونيد كتابها به‌ عكس‌ مي‌خونيد اين‌ را هي‌ مي‌گم‌ شايد از ابتكارات‌ فكري‌ من‌ باشه‌ شايد هم‌ حالا اين‌ بحثش‌ كردم‌ براتون‌ كه‌ علم‌ حقايق‌ به‌ اشياء از طريق‌ الهامات‌ و وحي‌ الهي‌ است‌. اين‌ را مي‌گن‌ حكمت‌ و آتيناه‌ الحكمه‌.

 و آتينا لقمان‌ الحكمه‌. مي‌بني‌ همه‌ جا نسبت‌ به‌ خودشه‌ پروردگار. اما فلسفه‌ ديگه‌ همه‌ نوشته‌اند كه‌ مربوط‌ به‌ افكار بشري‌ است‌. علم‌ به‌ حقايق‌ اشياء متكيا به‌ افكار بشري‌. كه‌ در رأسش‌ سقراط‌ و افلاطون‌ و اينها واقع‌ شدند و بعد هم‌ ديگه‌ همينها كه‌ هستند مي‌ياد تا زمان‌ ما. خداي‌ تعالي‌ اون‌ الهاماتش‌ را اون‌ وحيش‌ را، اون‌ اونچه‌ را كه‌ يك‌ دوست‌ يه‌ دوستش‌ مي‌ده‌. بين‌ المحبين‌ سر. بين‌ دو تا دوست‌ بين‌ دو تا محب‌ يك‌ اسراري‌ هست‌ اون‌ علمي‌ كه‌ مخصوص‌ خداست‌. شما بگرديد تو هيچ‌ كتابي‌ پيدا نمي‌كنيد. يا من‌ دل‌ علي‌ ذاته‌ به‌ ذاته‌. خدا خودش‌ خودش‌ را به‌ شما معرفي‌ مي‌كنه‌. اون‌ معرفت‌ را هيچ‌ كس‌ نداره‌. از تو كتاب‌ نمي‌شه‌ در آورد. العلم‌ نور يغظفه‌ الله‌ قلب‌ من‌ يشاء يك‌ نوري‌ است‌ كه‌ اون‌ علم‌ واقعيها. والا به‌ قول‌ مرحوم‌ شيخ‌ بهايي‌ علم‌ رسمي‌ سر به‌ سر قيل‌ است‌ و قال‌. ده‌ تا عالم‌ نشستند او مي‌گه‌ اين‌ طور نيست‌، او مي‌گه‌ اين‌ طوره‌، او مي‌گه‌ اين‌ طور نيست‌. يك‌ ده‌ صفحه‌ كتاب‌ پر مي‌شه‌. حالا عالم‌ در هر علمي‌ باشه‌ و فسر الجاهلين‌. اينها اصلا اسمشون‌ عالم‌ نيست‌، جاهلند. چون‌ علم‌ واقعي‌ نقطة‌ العلم‌ نقطة‌ كثره‌ الجاهلون‌ اين‌ جهله‌ كه‌ هي‌ ان‌ قلت‌  و قلت‌. يعني‌ اين‌ ط‌ور اگر باشه‌، اون‌ طور اگر باشه‌. والا اون‌ كسي‌ كه‌ با سرچشمة‌ وحي‌ ارتباط‌ داره‌، هيچ‌ وقت‌ دو تا امام‌ معصوم‌ با هم‌ بحث‌ نمي‌كنند كه‌ او بگه‌ مطلب‌ اين‌ طوره‌ او بگه‌ نه‌ اين‌ طور باشه‌. به‌ قول‌ يكي‌ از علما مي‌گفت‌ اگر تمام‌ انبياء يكصد و بيست‌ و چهار هزار انبياء با هم‌ يك‌ جا جمع‌ بشن‌ كوچكترين‌ اختلافي‌ با هم‌ ندارند. در هيچ‌ مسئله‌اي‌.

 العلم‌ نور يغظفه‌ الله‌ قلب‌ من‌ يشاء هر كه‌ را كه‌ خدا بخواد. خدا كيا را دوست‌ داره‌؟  كيا را مي‌خواد؟ دوستانش‌ را مي‌خواد. اوليائش‌ را مي‌خواد. به‌ مرحلة‌ اولياء خدا برسيد ببينيد خدا بهتون‌ چي‌ مي‌گه‌. شما از غير خدانترسيد فقط‌ از خدا بترسيد. شما در صراط‌ مستقيمي‌ كه‌ خدا تعيين‌ كرده‌ باشيد، شما فقط‌ خدا را دوست‌ داشته‌ باشيد. نفس‌ امارة‌ باسوء را بگذاريد كنار شيطان‌ را بگذاريد كنار ببينيد كه‌ قلبتون‌ چه‌ جوري‌ مي‌شه‌. پر از نور. به‌ خدا قسم‌ همة‌ كارهاتون‌ را خودتون‌ مي‌فهميد چكار مي‌كنيد. هم‌ دنيا داريد هم‌ آخرت‌. هم‌ پاكي‌ داريد هم‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ روح‌ را مي‌شناسيد. ديگه‌ حالا دانشمندان‌ بيان‌ بگن‌ كه‌ روح‌ چيه‌؟ من‌ واقعا گاهي‌ تعجب‌ مي‌كنم‌ كه‌ اينها دربارة‌ روح‌، روح‌ كه‌ خودمون‌ هستيم‌ ديگه‌، دربارة‌ خودش‌ اين‌ قدر بحث‌ مي‌كنه‌ و خودش‌ چيزي‌ نمي‌فهمه‌. واقعا هم‌ چيزي‌ نمي‌فهمه‌. دربارة‌ خدا چيزي‌ نمي‌فهمه‌. دربارة‌ روح‌ چيزي‌ نمي‌فهمه‌. دربارة‌ عالم‌ قيامت‌ و بهشت‌ و برزخ‌ و جهنم‌ هيچ‌ چي‌ نمي‌فهمند. از صراط‌ مستقيم‌ خارجند. و جرت‌ ينابي‌ الحكمه‌ من‌ قلبه‌ و لسانه‌. نه‌ اين‌ كه‌ در قلبتون‌ علوم‌ كه‌ به‌ اصطلاح‌، اون‌ طور پر از علم‌ هستيد و همه‌ چيز را مي‌فهميد، همة‌ حقايق‌.

 يك‌ كسي‌ از بزرگان‌ به‌ من‌ مي‌گفت‌ كه‌ فلاني‌ من‌ هيچ‌ احتياج‌ ندارم‌ كه‌ مثلا تحقيق‌ كنم‌ كه‌ فلاني‌ در چه‌ وضعي‌ هست‌. همان‌ قدر كه‌ چند كلمه‌ با من‌ صحبت‌ مي‌كنه‌ مي‌فهمم‌ كه‌ اين‌ در چه‌ وضع‌ روحي‌ است‌. باطن‌ اشخاص‌، ظاهر اشخاص‌ البته‌ اگر بخواهد. بندة‌ خدا نمي‌خواد هيچ‌ وقت‌ از باطن‌ بد اشخاص‌ اطلاع‌ داشته‌ باشه‌. هيچ‌ وقت‌ نمي‌خواد و جرت‌ ينابي‌ الحكمه‌ من‌ قلبي‌ و لسانه‌ از قلبش‌ كه‌ حالا اونجا سرچشمة‌ معرفت‌ هست‌ اونجا جاري‌ هم‌ مي‌شه‌. شما با بعضي‌ از افراد مي‌شينيد همش‌ حرف‌ دنيا مي‌زنند، حرف‌ بي‌ ربط‌ مي‌زنند. خوب‌ زياد ديديد ديگه‌. حرفهاي‌ بيخود، بيهوده‌. يك‌ سالك‌ الي‌ الله‌ هيچ‌ وقت‌ كار بيهوده‌ نمي‌كنه‌. اين‌ كه‌ من‌ بعضيهاتون‌ را مي‌گم‌ سيگار نكشيد يا مثلا، كار بيهوده‌ است‌ ديگه‌ نكنيد اين‌ كار را. ما اعتياد به‌ اين‌ طور چيزهاي‌ از اين‌ قبيل‌ نداشته‌ باشيد. سالك‌ الي‌ الله‌ يك‌ قدم‌ در راه‌ خدا با اين‌ جور مسائل‌ برداه‌. كار بيفايده‌ نبايد بكنيد. با افراد، افرادي‌ كه‌ مي‌نشينيد ببينيد اگر كلامشون‌ حكمته‌، هر چي‌ مي‌گن‌ مفيد بود، عجب‌ حرفي‌، عجب‌ استفاده‌اي‌، عجب‌ جمله‌اي‌، اين‌ جوري‌ ديديد كه‌ هستيد، اين‌ افراد هستند باشون‌ بنشينيد. حتي‌ نگاه‌ بهشون‌ بايد شما را به‌ ياد خدا بياندازه‌. من‌ يجالس‌؟ قال‌: من‌ يذكر الله‌ ذكره‌. پرسيدند با كي‌ ما بنشينيم‌؟ ديدنش‌، نگاه‌ به‌ جمالش‌ شما را به‌ ياد خدا بياندازه‌. من‌ يذكركم‌ الله‌ رؤيته‌. و منطقش‌ انسان‌ را به‌ كمالات‌ برسونه‌. حرف‌ كه‌ مي‌زنه‌، عجب‌ استفاده‌اي‌ كرديم‌ و خودت‌ هم‌ طالب‌ باشي‌. البته‌ بعضيها هستند طالب‌ نيستند، خسته‌ مي‌شن‌. تو مجالس‌ اين‌ طوري‌ كه‌ مي‌نشينند چرتشون‌ مي‌گيره‌. اين‌ طوري‌ كه‌ مي‌نشينند چرتشون‌ مي‌گيره‌. اون‌ وقت‌ علوم‌ واقعي‌ جاري‌ شد از قلبتون‌ به‌ زبانتون‌ شما مي‌شيد صاحب‌ حكمت‌.

 حضرت‌ لقمان‌ را كه‌ خداي‌ تعالي‌ توصيف‌ مي‌كنه‌ كه‌ و لقد آتينا الحكمه‌. بعد مي‌فرمايد كه‌ خوب‌ چي‌ گفت‌ حضرت‌ لقمان‌؟ حرفهاش‌ را خداي‌ تعالي‌ نقل‌ كرده‌. و لا تسعر خدك‌ لناس‌. اين‌ قدر محبت‌ دنيا در دلت‌ نباشه‌ كه‌ اين‌ خودت‌ را در مقابل‌ مردم‌ ذليل‌ كني‌. و لا تشف‌ الارض‌ و الحكمته‌ حالا شما مي‌گيد حكمت‌ اينه‌ كه‌ بله‌، نمي‌دونم‌، يك‌ دوستي‌ داشتيم‌ اداشون‌ را در مي‌آورد حالا من‌ خودم‌ نمي‌تونم‌. بنشينم‌ يك‌ چيزهايي‌ بگم‌ كه‌ مردم‌ نفهمند. حكمت‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ بدونه‌ با خدا چه‌ جور رفتار كنه‌. خدا را بشناسه‌. حقايق‌ همة‌ چيزها را بدونه‌. كيفيت‌ برخورد با مردم‌ را بلد باشه‌. اخلاقیات‌ اجتماعي‌ و فرديش‌ را كاملا از قرآن‌ و روايات‌ يا از الهامات‌ قلبيش‌ به‌ دست‌ بياره‌. خوب‌ مي‌بينيد ديگه‌ خدا در قرآن‌ مجيد مي‌فرمايد كه‌ آتينا لقمان‌ الحكمه‌. بعد مي‌فرمايد كه‌ ولقد آتينا لقمان‌ الحكمه‌ رديفش‌ را الان‌ يادم‌ نيست‌، بعد مي‌فرمايد خلاصه‌ به‌ فرزندش‌ اذ قال‌ لقمان‌ ابنه‌ و هو يعظهوا يا بني‌ لا تشرك‌ بالله‌. اول‌ به‌ خدا مشرك‌ نشو. اينها حكمته‌. و بالوادين‌ احسانا. بعد و لا تسعر خدك‌ لناس‌. و لا تمشي‌ في‌ الارض‌ منها وقتي‌ روي‌ زمين‌ راه‌ مي‌ري‌ خيال‌ نكن‌ كه‌ شخصيتي‌ داري‌. عالمي‌. نمي‌دونم‌ متقي‌ هستي‌. نمي‌دونم‌ دانشمند هستي‌. و لا تمشي‌ في‌ الارض‌ منها. انك‌ اي‌ پسر من‌ تو نمي‌توني‌ هر چه‌ قدت‌ را بالا بكشي‌ و سر و گردنت‌ را راست‌ كني‌ به‌ كوهها برسي‌ و زمين‌ را هم‌ نمي‌توني‌ سوراخ‌ كني‌  پات‌ را محكم‌ بزني‌ زمين‌.

 خوب‌ ببينيد اينها مطالب‌ ساده‌، هيچ‌ وقت‌ فكر نكنيد كه‌ حكمت‌ و علم‌ توي‌ مطالب‌ مشكل‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ توي‌ كتابهاي‌ فلاسفه‌ هست‌ نيست‌. اينه‌ حكمت‌. انسان‌ بايد بدونه‌ چه‌ بايد بكنه‌. اين‌ حكمت‌ را خدا به‌ انسان‌ مي‌ده‌ وقتي‌ انسان‌ به‌ مرحلة‌ خلوص‌ رسيد. ديگه‌ كارش‌ آسونه‌ راه‌ براش‌ بازه‌. همة‌ علوم‌ را خدا ممكنه‌ از اين‌ راه‌ بهش‌ بده‌. البته‌ علومي‌ كه‌ نافعه‌ براش‌. ما همة‌ علوم‌ برامون‌ نافع‌ نيست‌. هر كسي‌ را خداي‌ تعالي‌ بهر كاري‌ ساخته‌ است‌. حالا يك‌ نفر همة‌ علوم‌ رياضي‌ و نمي‌دونم‌ مثلا فيزيك‌ و طب‌ و شيمي‌ و رياضيات‌ و اينها را همه‌ را بدونه‌ چه‌ فايده‌ داره‌. نمي‌تونه‌ هم‌ بدونه‌. يكيش‌ بسه‌ براش‌، براي‌ اين‌ كه‌ نظام‌ اجتماع‌ را بتونه‌ بگردونه‌. كمك‌ بكنه‌ به‌ نظام‌ اجتماعي‌. ولي‌ اوني‌ كه‌ لازمه‌ ارتباطش‌ با خداست‌. خدا باهاش‌ حرف‌ بزنه‌.

 و ما كان‌ لبشر ان‌ يكلم‌ الله‌. بشر را خدا باهاش‌ صحبت‌ نمي‌كنه‌، حرف‌ نمي‌زنه‌. مگر از صراط‌ وحيا، باهاش‌ از طريق‌ وحي‌ صحبت‌ مي‌كنه‌. به‌ خدا قسم‌ اگر يك‌ لحظه‌ اين‌ ارتباط‌ مخصوص‌ كه‌ وحيه‌ اسمش‌ اگر يك‌ لحظه‌ بين‌ شما و خدا برقرار بشه‌ از لذت‌ هزار سال‌، همان‌ لذائذي‌ كه‌ در دنيا هست‌ هر چي‌ مي‌خواد براتون‌، هر چي‌ لازم‌ داريد. هزار سال‌ لذت‌ مداوم‌ اون‌ اين‌ لذتش‌ بيشتره‌. ارتباط‌ با خدا. يك‌ چيزهاي‌ خيلي‌ كمي‌ ممكنه‌ به‌ ماها داده‌ باشن‌ بعضيهاتون‌ شايد متوجه‌ شده‌ باشيد. نصف‌ شب‌ پاشيد با خدا صحبت‌ كنيد. مي‌گفت‌ اين‌ قدر گفتم‌ خدا جان‌ كه‌ افتادم‌، بيهوش‌ افتاده‌ بودم‌. آخه‌ خدا را انسان‌ بشناسه‌ها. دقت‌ مي‌كنيد خدا آيا هست‌ يا نيست‌ اين‌ اولا، ثانيا خدا يعني‌ چي‌؟ خدا يعني‌ يك‌ صد تا مسئله‌ داريم‌. خدا را بشناسيد. چه‌ قدر، مرده‌ رفته‌ بود با شاه‌ صحبت‌ كرده‌ بود او هم‌ فحشش‌ داده‌ بود او هم‌ خيلي‌ خوشحال‌ بود كه‌ من‌ شخصيتي‌ هستم‌ كه‌ با شاه‌ حرف‌ زدم‌. حالا فحشش‌ هم‌ داده‌. يك‌ قدرت‌ پوشالي‌ ظالم‌ را اگر انسان‌ باهاش‌ حرف‌ بزنه‌ مي‌گه‌ بله‌ ما اينيم‌. حالا اين‌ را هي‌ ببرش‌ بالا. هي‌ اين‌ قدرت‌ را زيادش‌ كن‌.

 شما يك‌ ده‌ دقيقه‌ از امام‌ زمان‌، از امام‌ زمان‌ را نمي‌شناسيم‌ها. ده‌ دقيقه‌ نه‌ يك‌ دقيقه‌ با امام‌ زمان‌ حرف‌ بزنيد. ببينيد چي‌ مي‌شه‌؟ چقدر لذت‌ داره‌. چقدر خوشحال‌ مي‌شيد. صد برابر، هزار برابر، ميلياردها برابر، بي‌ نهايت‌ برابر عظمت‌ پروردگار نسبت‌ به‌ امام‌ زمانها. با خدا حرف‌ بزنيد. ماها نمي‌فهميم‌. نمي‌فهميم‌ وقتي‌ كه‌ مي‌گيم‌ ربنا آتنا في‌ الدنيا حسنه‌ و في‌ الآخرة‌ حسنه‌ و قنا عذاب‌ النار يعني‌ چه‌؟ اگر اين‌ را مي‌فهميديم‌ يك‌ لذتي‌ مي‌برديم‌ كه‌ خوب‌ خيلي‌ مثالش‌ را ساده‌ عرض‌ كردم‌ شما الان‌ ملاقات‌ داشته‌ باشيد با يك‌ قدرتمندي‌، حالا هر كي‌ مي‌خواد باشه‌. مي‌گن‌ آقا فلان‌ روز ملاقات‌ داريد. شما از امروز هم‌ به‌ فكر لباس‌ هستيد هم‌ به‌ فكر مقدماتش‌ اينها، و مهم‌ شب‌ كه‌ مي‌خوابيد حالا من‌ رفتم‌ چه‌ كار مي‌كنم‌، چقدر كيف‌ داره‌، چقدر خوبه‌، حالا كاري‌ هم‌ نداري‌ها. هيچي‌. رفتي‌ اونجا دست‌ به‌ سينه‌ ايستادي‌، تعظيم‌ هم‌ كردي‌ و ايشان‌ هم‌ مخصوصا يك‌ خرده‌اي‌ با شما اظهار محبت‌ بكنه‌، بگه‌ باريك‌ الله‌ تو را من‌ دوستت‌ دارم‌ بعد كه‌ مي‌يايي‌ تا چند وقت‌ كيف‌ مي‌كني‌. امام‌ زمان‌ چقدر بر قدرتمندان‌ زمانمون‌ ولو خوب‌ باشند، ولو خوب‌. چقدر مزيت‌ داره‌. دو دقيقه‌، پنج‌ دقيقه‌ با امام‌ زمان‌ اگر صحبت‌ كرديد، رفتي‌ تو مسجد جمكران‌، با حضرت‌ چند دقيقه‌اي‌ حرف‌ زدي‌. اين‌ چرا چه‌ خبر مي‌شه‌، چي‌ مي‌شه‌؟ چي‌ مي‌شه‌؟ حالا اين‌ چندين‌، بي‌ نهايت‌ برابرش‌ كن‌. چرا پس‌ ما لذت‌ نمي‌بريم‌، چرا كيف‌ نمي‌كنيم‌؟ چرا نمي‌گيم‌ كه‌ ما، خوشحال‌ نمي‌شيم‌ كه‌ ما با خدا حرف‌ زديم‌؟ علتش‌ اينه‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ نكرديم‌. علتش‌ اينه‌ كه‌ هنوز به‌ اون‌ كمال‌ نرسيديم‌. خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ را، يك‌ وقت‌ ديدم‌ يك‌ چيزي‌ مي‌خوره‌. شما فكر نكنيد بازي‌ در مي‌آره‌، نه‌ به‌ خدا. گفتم‌ چي‌ مي‌كنيد؟ خيلي‌ همچين‌ خوشمزه‌، همچين‌ خيلي‌ مارچ‌ و مارچ‌ مي‌كنه‌. خيلي‌ كيف‌ داره‌ مي‌كنه‌. اين‌ چيه‌ شما؟  گفتش‌ اين‌ عرق‌ چهل‌ گياهه‌. من‌ عرق‌ چهل‌ گياه‌ تا اون‌ روز نخورده‌ بودم‌. يك‌ خرده‌ هم‌ ما، خيال‌ كرديم‌ كه‌ خوشمزه‌ است‌. ديدم‌ به‌ عجب‌ بد مزه‌ است‌ ، تلخ‌، خيلي‌ ناراحت‌، گفتم‌ اين‌ چيه‌ شما؟ گفت‌ را محبوب‌ من‌ خلق‌ كرده‌. اين‌ را خداي‌ عزيز من‌ خلق‌ كرده‌. من‌ در عشق‌ مجازي‌ هم‌ اين‌ را بگم‌. يك‌ نفر عاشق‌ يك‌ نفري‌ بود. اين‌ خيار خورده‌ بود و بر فرض‌ عين‌ رضا، من‌ از يك‌ كسي‌ خوشم‌ بياد اصلا عيبش‌ را نمي‌بينم‌. عيبش‌ را اصلا احساس‌ نمي‌كنم‌. انسان‌ اگر با خدا انس‌ بگيره‌، بفهمه‌ يعني‌ چي‌؟ ما نمي‌فهميم‌ واقعا نمي‌فهميم‌. حالا بگيم‌ كه‌ ما نمي‌فهميم‌ آيا؟ نه‌ حتي‌ من‌ فكر مي‌كنم‌ كه‌ جز پيغمبر اكرم‌ و ائمة‌ اطهار بقيه‌ ديگه‌ گفت‌ كه‌ فرمود پيغمبر اكرم‌ كه‌ من‌ را كسي‌ نشناخت‌ جز علي‌ و خدا. علي‌ را كسي‌ نشناخت‌ جز خدا و من‌. و خدا را كسي‌ نشناخت‌ جز من‌ و علي‌.

 همان‌ قدر شخصيت‌ خدا معلوم‌ باشه‌. رفتي‌ شما نصب‌ شب‌ باهاش‌ صحبت‌ كردي‌. نشستيد رو به‌ قلبه‌ و خداي‌ عزيز اين‌ خداي‌ رحمن‌ و رحيم‌. اي‌ خداي‌ مهربان‌، او هم‌ بگه‌ لبيك‌. او هم‌ بگه‌ دلم‌ مي‌خواد چشم‌ و گوش‌ دلتون‌ را باز كنيد محاله‌ شما با اخلاص‌ بگيد يا الله‌ و خدا نگه‌ لبيك‌. محاله‌. حالا وقتي‌ كه‌ حواستون‌ جاي‌ ديگه‌ است‌ شما مي‌گيد يا الله‌، يا الله‌، يا الله‌، خوب‌ شما جواب‌ نخواستيد كه‌ بده‌. و جواب‌ مي‌گه‌ پروردگار. محاله‌ كه‌ شما به‌ امام‌ زمان‌ سلام‌ كنيدو حضرت‌ جواب‌ به‌ شما نده‌. چشم‌ دلش‌ را انسان‌ باز كنه‌، گوش‌ دلش‌ را انسان‌ باز كنه‌، اين‌ خود اين‌ چشم‌ دل‌ باز شدن‌ و گوش‌ دل‌ باز شدن‌ انشاءالله‌ در همين‌ جلسات‌ من‌ كم‌ كم‌ براتون‌ مي‌گم‌ شايد انشاءالله‌ دارويي‌ باشه‌ براي‌ اين‌ جهت‌ كه‌ چشمتون‌ باز بشه‌ ببينيد. گوشتون‌ باز بشه‌ بشنويد. گفتم‌ هفتة‌ گذشته‌ كه‌ اگر عالم‌ يك‌ ملكوتي‌ نداره‌، اگر ما يك‌ چشم‌ و گوش‌ ديگه‌اي‌ در باطنمون‌ نيست‌ چرا خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد و لهم‌ اعين‌ لا يبسرون‌ بها و لهم‌ آذان‌ لا يسمعون‌ بها. اينها چشم‌ دارند نمي‌بينند، گوش‌ دارند نمي‌شنوند. چرا اينها را خدا را؟ چون‌ حيوانات‌ هم‌، حيوانات‌ بعضيهاشون‌ خيلي‌ بهتر از ما مي‌بينند. خيلي‌ از ما بهتر مي‌شنوند. همة‌ اونچه‌ كه‌ در اطرافشون‌ هست‌. هد هد تا سه‌ متر زير زمين‌ را مي‌بينه‌ كه‌ آب‌ هست‌ يا نيست‌. چرا ما بايد مثل‌ حيوانات‌ باشيم‌. ما بايد خدا را ببينيم‌. اين‌ چشم‌ را براي‌ كارهاي‌ زندگي‌ مادي‌ و روزمره‌مون‌ خدا قرار داده‌. اين‌ چشم‌ براي‌ خدا ديدن‌ نيست‌. اين‌ چشم‌ براي‌ امام‌ زمان‌ ديدن‌ هم‌ نيست‌. اين‌ گوش‌ براي‌ صداي‌ امام‌ زمان‌ شنيدن‌ و خدا شنيدن‌ نيست‌. اينها مال‌ همين‌ صداي‌ همديگر را ما بشنويم‌. اين‌ گوش‌ مال‌ اينه‌ كارهاي‌ عادي‌. كارهاي‌ دم‌ دستي‌. اون‌ گوشي‌ كه‌ صداي‌ خدا را مي‌شنوه‌ اون‌ تو وجود ماست‌، كه‌ بايد شنوا باشه‌. يعني‌ حالا بايد روش‌ كار بكنيد تا شنوا بشه‌. اون‌ چشمي‌ كه‌ خدا را مي‌بينه‌ در وجود ماست‌، در ملكوت‌ ماست‌ كه‌ بايد تزكية‌ نفس‌ بكنيد تا اون‌ چشم‌ باز بشه‌. والا معنا نداره‌ اولئك‌ كالانعام‌ آذان‌ له‌ لا يسمعون‌ بها. اين‌ را خدا در قرآن‌ مي‌فرمايد. اينها چشم‌ دارند، نمي‌بينند. گوش‌ دارند، نمي‌شنوند. با اون‌ گوش‌ نمي‌شنوند. آيا اين‌ كفار و مشركيني‌ كه‌ خدا اين‌ جوري‌ وصفشون‌ مي‌كنه‌ اينها واقعا نمي‌شنوند. اينها واقعا نمي‌بينند. اون‌ چشم‌ و گوشي‌ كه‌ در باطن‌ خدا قرار داده‌ اون‌، اون‌ را ما از بين‌ برديم‌. اون‌ را نمي‌بينيم‌، اون‌ را به‌ اصطلاح‌ ازش‌ استفاده‌ نمي‌كنيم‌.

 و راهش‌ هم‌ فقط‌ همين‌ است‌ كه‌ انسان‌ به‌ مقام‌ خلوص‌ برسه‌، به‌ مقام‌ خلوص‌ هم‌ بايد برسه‌ نه‌ به‌ مقام‌ اخلاص‌. چون‌ مقام‌ اخلاص‌ پايين‌تر از مقام‌ خلوصه‌. خدايا به‌ آبروي‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ ما را در راهمون‌ موفق‌ و پايدار بدار(الهي‌ آمين‌). خداي‌ خيلي‌ دوستت‌ داريم‌. خدايا شب‌ تولد حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضاست‌. ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ آمده‌اند كه‌ اين‌ چشم‌ ما را، اين‌ گوش‌ ما را، اين‌ زبان‌ ما را شفا بدن‌. ما آمديم‌ در خانة‌ حضرت‌ رضا كه‌ چشم‌ ظاهرمون‌ را، كوريم‌ مي‌گيم‌، چشممون‌ كم‌ سو بود رفتيم‌ از ضريح‌ حضرت‌ رضا ماليديم‌ و چشممون‌ خيلي‌ پر نور شد و اين‌ را  خيلي‌ هم‌ مهم‌ مي‌دونيم‌ و اين‌ بعد حيواني‌ را مي‌گيم‌ حضرت‌ رضا شفا بده‌، و حال‌ اين‌ كه‌ اونها آمده‌اند، اونها طبيب‌ قلب‌ ما هستند، اونها طبيب‌ روح‌ ما هستند. اونها آمده‌اند كه‌ ما را به‌ كمال‌ برسونند. هو الذي‌ بعث‌ في‌ الاميين‌  رسولا منهم‌ يتلوا عليه‌ آياته‌ و يذكيهم‌ آيات‌ قرآن‌ را بر ما تلاوت‌ كند، تزكية‌ نفسمون‌ كند، و يعلمهم‌ الكتاب‌ و الحكمه‌. بعد ما را به‌ مقام‌ خلوص‌ برساند. تا حكمت‌ از قلبمون‌ به‌ زبانمون‌ سرازير بشه‌. آقا علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا امشب‌ شب‌ تولد شماست‌. ما خوشحاليم‌ كه‌ خدا باز توفيق‌ داد امسال‌ هم‌ شب‌ يازدهم‌ ذي‌ قعده‌ اون‌ هم‌ در كنار مرقد مطهر امام‌ هشتم‌، اون‌ هم‌ در اين‌ بحثها باشيم‌. اگر ما عاقل‌ باشيم‌، اگر ما فهم‌ داشته‌ باشيم‌، درك‌ داشته‌ باشيم‌، فقط‌ حاجتمون‌ بايد اين‌ باشه‌ كه‌ آقا چشم‌ دلمون‌ را، گوش‌ دلمون‌ را، زبان‌ دلمون‌ را، فهم‌ و دركمون‌ را به‌ سوي‌ حقايق‌ و معنويات‌ امشب‌ باز بفرماييد. دست‌ ما را بگيريد. ما را با خدا آشتي‌ بديد. ما به‌ خدا خيلي‌ ظلم‌ كرديم‌. ما اين‌ محبوب‌ را اين‌ خداي‌ رحمن‌ و رحيم‌ را اعتنا نكرديم‌.

 انك‌ تدعوني‌ فابلين‌ و تتحبد علي‌ عليك‌ خدايا تو من‌ را دعوت‌ مي‌كني‌ من‌ رو مي‌گردونم‌. پروردگارا، به‌ فرمودة‌ امام‌ عليه‌ السلام‌  من‌ ان‌ حتي‌ تغذب‌ عليه‌ من‌ كيم‌ كه‌ تو به‌ من‌ غضب‌ بكني‌. من‌ كيم‌ كه‌ تو من‌ را به‌ حساب‌ بياري‌.من‌ لياقت‌ اين‌ جهت‌ را ندارم‌ خدايا با لطف‌ و كرمت‌ همان‌ طوري‌ كه‌ يا مبتدا بنعن‌ قبل‌ استحقاقا. اي‌ خدايي‌ كه‌ خودت‌ ابتدا كردي‌ به‌ نعمت‌. نعمتهاي‌ ما در اختيار ما نبودكه‌ ما بشري‌ باشيم‌ و در مملكت‌ تشيع‌ متولد بشيم‌ و در توي‌ دامن‌ مادر و پدر شيعه‌ ما  رشد كنيم‌ اين‌ لطف‌ توست‌ خدا، خداي‌ عزيز، خداي‌ مهربان‌. يا قياس‌ المستقيسين‌، يا حبيب‌ قلوب‌ العارفين‌، يا الرحم‌ الراحمين‌، يا رحمن‌ و يا رحيم‌، يا رئوف‌، يا كريم‌، يا من‌ هو اقرب‌ علي‌ من‌ هبل‌ المتين‌، خوشا به‌ حالتون‌. اي‌ كاش‌ گوش‌ دلتون‌ باز بود مي‌ديديد خداي‌ مهربان‌ چه‌ با شما حرف‌ مي‌زند، چه‌ مي‌گويد! چه‌ دستي‌ به‌ سر شماها مي‌كشد كه‌ بندگانم‌ در خانة‌ من‌ آمده‌ايد من‌ را دوست‌ داريد، من‌ هم‌ شماها را دوست‌ دارم‌.

 

۶ ذوالحجه ۱۴۱۳ قمری – ۷ خرداد ۱۳۷۲ شمسی – تفسیر سوره ماعون

 تفسير سورة‌ ماعون‌ 3 27/3/1372

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 چند هفته‌اي‌ است‌ كه‌ دربارة‌ اين‌ سورة‌ مباركه‌ عرايضي‌ تقديم‌ حضورتون‌ شد. و به‌ تفسير اين‌ جملة‌ اواخر سورة‌ مباركه‌ رسيده‌ايم‌ كه‌ الذين‌ هم‌ يراعون‌. يك‌ عده‌ نماز گزاران‌ هستند كه‌ اينها نمازشون‌ را سهو مي‌كنند. كه‌ بحث‌ مفصلي‌ دربارة‌ منظور از سهو در هفتة‌ گذشته‌ عرض‌ كردم‌. و اينها يراعون‌. ريا مي‌كنند. ما اكثر واژه‌هاي‌ اسلامي‌ و قرآني‌ را معناش‌ را نفهميديم‌. گاهي‌ در نهايت‌ درجة‌ رياكاري‌ هستيم‌. يك‌ مسئله‌اي‌ را كه‌ نمي‌خوايم‌ اظهارش‌ بكنيم‌، مي‌گيم‌ اگر بگيم‌ ريا ميشه‌. گاهي‌ در مقام‌ خلوص‌ هستيم‌. فكر مي‌كنيم‌ ريا مي‌كنيم‌. ريا يك‌ معناي‌ خاصي‌ دارد كه‌ اكثر رياهايي‌ كه‌ ما فكر مي‌كنيم‌ رياست‌، ريا نيست‌، و اكثر چيزهايي‌ كه‌ ما فكر مي‌كنيم‌ ريا نيست‌ ريا است‌.

 ريا به‌ معناي‌ ارائه‌ است‌. نشان‌ دادن‌. انسان‌ گاهي‌ اعمالش‌ را فقط‌ براي‌ اينكه‌ مردم‌ ببينند انجام‌ ميده‌. نماز را اگر در خلوت‌ باشد يا كسي‌ نبيند نمي‌خونه‌. ولي‌ حالا كه‌ جلوي‌ مردم‌ واقع‌ شده‌ نماز ميخونه‌. به‌ مردم‌ نشان‌ مي‌دهد كه‌ من‌ نمازخونم‌. اين‌ يك‌ معناي‌ رياست‌. ريا باز در كيفيت‌ نماز ممكن‌ است‌ باشد. نماز ميخونه‌ چه‌ در خلوت‌ باشد چه‌ در جلوت‌. اما در بين‌ مردم‌ بهتر نماز مي‌خونه‌ تا در خلوت‌. در بين‌ مردم‌ وقتي‌ نماز مي‌خونه‌ با قرائت‌ بهتري‌، با حال‌ بهتري‌، با توجه‌، يعني‌ آن‌ توجه‌ واقعي‌ كه‌ نيست‌، با اظهار توجه‌ بيشتري‌ نمازش‌ را مي‌خونه‌. اما وقتي‌ تنها هست‌ يك‌ نماز سريع‌ بي‌ مبالات‌ بي‌ طمأنينه‌اي‌ مي‌خونه‌. اين‌ هم‌ آن‌ طمأنينه‌ و موالاتي‌ كه‌ داره‌ و حال‌ و توجهي‌ كه‌ از خودش‌ اظهار ميكنه‌، اينهم‌ رياست‌. گاهي‌ از اوقات‌ انسان‌ در كميت‌ شرايط‌ نماز ريا ميكنه‌. مثلا فرض‌ كنيد. اگر در بين‌ مردم‌ باشه‌ ركوع‌ و سجودش‌ را طول‌ ميده‌ و مثلا قنوتش‌ را طول‌ ميده‌ مستحباتش‌ را زياد ميكنه‌ اما در بين‌ مردم‌ كه‌ نبود، در خلوت‌، نه‌ اين‌ كارها را انجام‌ نميده‌ اينهم‌ رياست‌.

 گاهي‌ ريا در اداي‌ يك‌ كلمه‌ است‌. مثلا فرض‌ كنيد كه‌ بعضي‌ از كلمات‌ نماز را بهتر مي‌گه‌ اگر در بين‌ مردم‌ بود. ولي‌ وقتي‌ كه‌ تنها باشه‌ اينطور مقيد نيست‌. هر يكي‌ از اينهايي‌ كه‌ عرض‌ كردم‌ نماز انسان‌ را علاوة‌ بر آنكه‌ باطل‌ ميكنه‌، معصيت‌ هم‌ انسان‌ كرده‌. يعني‌ هر يكي‌ از اين‌ چند خصوصيت‌ از چه‌ در اصل‌ نماز باشه‌، چه‌ در كيفيتش‌. چه‌ در كميت‌ شرايطش‌، چه‌ در تكرار كلمات‌ يا اداء كلمات‌ به‌ يك‌ نحو خاص‌ اينها نماز را باطل‌ ميكنه‌. علاوة‌ بر اينكه‌ نماز نخونده‌ معصيت‌ هم‌ كرده‌. از اينها بگذره‌ بعضي‌ از چيزها ريا نيست‌. مثلا شما ديشب‌ نماز شب‌ خونديد. صبح‌ آمديد به‌ مردم‌ ميگيد من‌ نماز شب‌ خوندم‌. اين‌ ريا نيست‌. خودنمائي‌ هست‌. اين‌ يك‌ مرض‌ ديگه‌ است‌. خودنمائي‌ است‌. باصطلاح‌ انسان‌ خودش‌ را متقي‌ نشان‌ دادن‌ كه‌ اگه‌ نباشه‌، هست‌. اما اين‌ گفته‌ كه‌ من‌ ديشب‌ نماز شب‌ خوندم‌، نماز شب‌ ديشب‌ شما را باطل‌ نمي‌كنه‌. ممكنه‌ اگر روي‌ خودنمائي‌ باشه‌، امراض‌ روحي‌ اينطوري‌ باشه‌، اين‌ از نظر اخلاقی‌ يك‌ آدم‌ بدي‌ است‌ به‌ جهت‌ اينكه‌ مريضه‌، اما ريا اسمش‌ نيست‌. اگر شما وضوتون‌ را مثلا خوب‌ گرفتيد. در بين‌ مردم‌ و در خلوت‌ مساوي‌ بود. شما دلهره‌ نداشته‌ باشيد كه‌ مبادا اين‌ كار من‌ ريا باشه‌. يا نمازتون‌ را در خلوت‌ همانطور مي‌خونيد كه‌ در بين‌ مردم‌ مي‌خونيد. اينجا دلهره‌ نداشته‌ باشيد. چون‌ شيطان‌ مي‌آد ميگه‌ كه‌ نمازت‌ را يك‌ جوري‌ بخون‌ كه‌ مردم‌ فكر كنند شما نماز را خوب‌ بلد نيستي‌. شيطان‌ از آنطرف‌ به‌ بعضي‌ از مقدسها آنقدري‌ كه‌ شيطان‌ به‌ افراد متدين‌ كار داره‌ با افراد بي‌ بندو بار كار نداره‌. ترتيب‌ كار را اگر عرض‌ كنم‌ كه‌ شيطان‌ چه‌ جوري‌ فعاليت‌ مي‌كنه‌، كفار و مشركين‌ را هيچ‌ كار نداره‌. آزادشون‌ گذاشته‌. آنها خيلي‌ كم‌ به‌ امراض‌ روحي‌ مبتلا مي‌شوند از طريق‌ وسوسه‌. آنهايي‌ كه‌ از نظر عقايد كارشون‌ خرابه‌ اينها را كاريشون‌ نداره‌. شما مي‌ريد در مسجد الحرام‌، باور كنيد يك‌ نمازي‌ مي‌خونند كه‌ اي‌ كاش‌ توي‌ مساجد ما هم‌ يك‌ همچين‌ نمازهايي‌ خونده‌ ميشد. از صد هزار جمعيت‌ كوچكترين‌ صدايي‌ بلند نميشه‌، كوچكترين‌ بي‌ نظمي‌ ديده‌ نميشه‌. نه‌ سيگار مي‌كشند، نه‌ چايي‌ مي‌خورند، نه‌ غذا مي‌خورند. اگر كسي‌ حالا معتكف‌ شده‌ باشه‌، در يك‌ گوشه‌اي‌ پنهاني‌، و الا سفرة‌ غذا بيندازند توي‌ مسجد، مسجد جاي‌ خوردن‌ نيست‌. مسجد غذاي‌ روحه‌. توي‌ مساجد مثلا مساجد ما من‌ برام‌ زياد اتفاق‌ افتاده‌. روز عاشورا در يك‌ شهر بوديم‌ غير از مشهد، البته‌ مشهد هم‌ هست‌، منتهي‌ حالا من‌ آنجا را مي‌گويم‌. اول‌ ظهر كه‌ اذان‌ گفتند سفره‌ را انداختند. گفتيم‌ اين‌ اذان‌ را براي‌ غذا خوردن‌ گفتند. گفتند آقا جمعيت‌ زياد نميشه‌ نماز خوند. گفتم‌ ميشه‌. سفره‌ با اينكه‌ افتاده‌ بود. چون‌ جدا آنجا غذا خوردن‌ از نظر اخلاقی‌ حرامه‌. آخه‌ مسجد را براي‌ نماز خوندن‌ ساختند. اذان‌ را براي‌ نماز خوندن‌ مي‌گويند. شما نماز را مي‌گذاري‌ كنار سفره‌ مي‌اندازيد. تقريبا يك‌ جنبة‌ مبارزه‌اي‌ پيدا كرد. گفتند غذا را كشيديم‌. گفتم‌ بيخود كشيديد. من‌ تنهايي‌ تا نمازم‌ را نخونم‌ سر اين‌ سفره‌ نمي‌نشينم‌. مهمان‌ هم‌ بود جايي‌ هم‌ نداشتيم‌ بريم‌. و الا اگر فشار مي‌آوردند قهر مي‌كردم‌. آقا غذاها را نگه‌ داشتند. همة‌ مردم‌ نمازشون‌ را خواندند. نه‌ غذا سرد شد نه‌ سفره‌ها اوضاعش‌ بهم‌ خورد نه‌ مردم‌ ناراحت‌ شدند. فقط‌ و فقط‌ شيطان‌ داشت‌ فعاليت‌ مي‌كرد كه‌ نمازي‌ كه‌ بايد توي‌ مسجد خوانده‌ بشه‌، خوانده‌ نشه‌. توي‌ مسجد سيگار ما مي‌كشيم‌ توي‌ مسجد خدمتتون‌ عرض‌ شود هر كاري‌ كه‌ بشه‌. بعضي‌ از كارها نميشه‌ و الا آنها را هم‌ مي‌كرديم‌. اما توي‌ مسجد الحرام‌ جز عبادت‌، جز،

 آخه‌ شيطون‌ چرا مي‌آد به‌ سراغ‌ اين‌ مسجد كوچك‌ سر محله‌ ما و ما را اينقدر منحرف‌ ميكنه‌ و اين‌ جمعيت‌ مفصل‌ را منحرف‌ نمي‌كنه‌؟ مي‌گيم‌ آنها را از جهت‌ ديگر منحرف‌ كرده‌. آنها علي‌ را ول‌ كردند و ديگري‌ را به‌ جاي‌ علي‌ گرفتند. آنجا كار را تموم‌ كرده‌. ولي‌ شماها را  نه‌. اگر نمازتون‌ را درست‌ خوانديد و اعمالتون‌ را درست‌ انجام‌ داديد جاتون‌ توي‌ بهشته‌. شيطان‌ يك‌ عده‌ را كار نداره‌ آنها كه‌ از نظر عقيده‌ انحراف‌ دارند. همه‌اش‌ مي‌آيد سراغ‌ كساني‌ كه‌ در اعتقادات‌ درستند. از نظر اعتقادات‌ درستند. اينها خطرناكند براي‌ شيطان‌. اينها را بايد خرابشون‌ كرد. بي‌ نظمشون‌ مي‌كنه‌، رياكارشون‌ مي‌كنه‌، اگر خيلي‌ آدم‌ خوبي‌ باشه‌ مي‌آيد توي‌ خلوت‌ و توي‌ جلوت‌ نمازش‌ را مي‌خونه‌ ميگه‌ اگر تو خيلي‌ يك‌ محاسني‌ داشته‌ باشي‌ و توي‌ مردم‌ زياد پيدات‌ بشه‌ مردم‌ مي‌گويند تو آدم‌ رياكاري‌ هستي‌. پس‌ بيا ريشت‌ را بتراش‌ شيطان‌ ميگدها، توي‌ مسجد هم‌ كمتر پيدات‌ بشه‌ صف‌ اول‌ هم‌ ننشين‌. مبادا مردم‌ بگويند كه‌ تو رياكاري‌. ميگيم‌ كه‌اي‌ فلان‌ فلان‌ شده‌. تو بخاطر اينكه‌ اخلاص‌ ما را حفظ‌ كني‌ اينجور به‌ ما برنامه‌ مي‌دي‌؟ نه‌ براي‌ اينكه‌ توفيقاتت‌ را كم‌ كني‌. صف‌ اول‌ جماعت‌ هر كس‌ بايستد ثوابش‌ بيشتر از، اگر يك‌ سفره‌اي‌ باشه‌ يك‌ طرفش‌ مرغ‌ باشه‌ يك‌ طرفش‌ مثلا عدس‌ پلو باشه‌. كدوم‌ طرف‌ مي‌نشيني‌؟ يك‌طرف‌ غذاي‌ خوب‌تري‌ باشه‌ يك‌ طرف‌ مثلا غذاي‌ معموليتر. اول‌ نگاه‌ مي‌كني‌ آنجا. آنجا جا تنگه‌ بيا اينور، نه‌ ما اينجا مي‌شينيم‌. چون‌ صف‌ اول‌ جماعت‌ كه‌ تا صف‌ اول‌ تكميل‌ نشده‌ صف‌ دوم‌ نبايد نشست‌. حالا نبايد حرامي‌ نيست‌. يعني‌ به‌ طور حرمت‌ نيست‌ ولي‌ خوب‌ فرقي‌ نميكه‌. يكي‌ از بزرگان‌ اهل‌ معنا ازش‌ پرسيدند كه‌ شما از كجا به‌ اين‌ مقام‌ رسيديد. فرمود اول‌ خودم‌ را درست‌ كردم‌ يعني‌ تزكيه‌ نفس‌ كردم‌. بعد هم‌ احكام‌ خمسه‌ چون‌ احكام‌ ما بر پنج‌ قسمه‌. واجب‌ و حرام‌ و مكروه‌ و مستحب‌ و مباح‌. ما از احكام‌ خمسه‌، دو تا حكم‌ بيشتر نداشتيم‌. واجب‌ و حرام‌. هر كاري‌ را كه‌ خدا مي‌خواست‌، دوست‌ داشت‌ كه‌ من‌ انجام‌ بدم‌ اينها واجب‌ بود براي‌ ما. هر كاري‌ را هم‌ دوست‌ نداشت‌ حرام‌ بود براي‌ ما. ديگه‌ مكروه‌ و مباح‌ نداشتيم‌.

 تا صف‌ اول‌ جا هست‌ صف‌ دوم‌ نبايد نشست‌. تا صف‌ دوم‌ جا هست‌ نبايد نشست‌. مي‌ره‌ آن‌ عقب‌ مي‌نشست‌. چرا رفتي‌ آنجا؟ اي‌ آقا ما كجا لياقت‌ داريم‌. دروغ‌ ميگه‌ها. اكثرا دروغ‌ مي‌گويند. ما كجا لياقت‌ داريم‌، خوب‌ لياقت‌ پيدا كن‌. آقا بيا برو جلو مردم‌ پشت‌ سرت‌ نماز بخونند. آقاما لياقت‌ نداريم‌. لياقت‌ پيدا كن‌. بدبخت‌ تو چهل‌ سال‌ از عمرت‌ گذشته‌ هنوز لياقت‌ پيدا نكردي‌؟ كاري‌ نداره‌. ترك‌ محرمات‌ انجام‌ واجبات‌. اين‌ يك‌ قدم‌ اول‌ دينه‌. قدم‌ كوچك‌ دينه‌.  اصلا قدمي‌ نيست‌ در راه‌ كمالات‌. ترك‌ محرمات‌ و انجام‌ واجبات‌ كه‌ شرط‌ براي‌ امام‌ جماعته‌، اصلا قدم‌ حساب‌ نميشه‌. اصلا قبل‌ از تكليف‌ اين‌ قدم‌ را برداشته‌ بودي‌. نه‌ واجبي‌ برت‌ بود كه‌ انجام‌ بدي‌ نه‌ محرمي‌ بود كه‌ ترك‌ كني‌. ميگه‌ نه‌ آقا من‌ عادل‌ نيستم‌. تو هنوز گناه‌ مي‌كني‌؟ تو چند سال‌ از تكليفت‌ گذشته‌ هنوز گناه‌ مي‌كني‌؟ بازهم‌ واجباتت‌ را ترك‌ مي‌كني‌. نه‌ آقا، خدا نكنه‌ ما گناه‌ كنيم‌. حالا اينجا داره‌ بايد تعادل‌ وجهه‌ حفظ‌ بشه‌. تا اونجا كه‌ مي‌گفت‌ مه‌ ليافت‌ ندارم‌، شكسته‌ نفسي‌ مي‌كرد حالا اينجا داره‌ جدي‌ ميگه‌ اينجا ميخواد تعادل‌ را حفظ‌ كنه‌. خدا نكنه‌ من‌ گناه‌ بكنم‌ واجباتم‌ را انجام‌ ندم‌. خوب‌ پس‌ بيا برو جلو بايست‌. اينجوري‌ هستيم‌ ما. و همة‌ اينها شيطان‌ كار ميكنه‌. شيطان‌ فعاليت‌ ميكنه‌.

 مي‌آد به‌ ما ميگه‌ كه‌ ريا ميشه‌. تو اينقدر ضعيفي‌ كه‌ اگر، يك‌ وقتي‌ من‌ با يكي‌ از اولياء خدا نشسته‌ بودم‌ توي‌ يك‌ مجلسي‌. آدم‌ خوبي‌ بود به‌ نظر من‌ شايد از اولياء خدا بود. از اين‌ كلامش‌ شايد معلوم‌ بشه‌. يك‌ آقائي‌ وارد مجلس‌ شد. از شخصيتها بود. مردم‌ صلوات‌ فرستادند ايستادند براش‌. ايشان‌ رفت‌ بالاي‌ منبر گفت‌ آقايون‌ اين‌ كارها را نكنيد. اين‌ نفس‌ امارة‌ من‌ ممكنه‌ خيلي‌ من‌ را اذيت‌ كنه‌. من‌ وارد ميشم‌ نه‌ صلوات‌ بفرستيد نه‌ بلند بشيد. من‌ ميرم‌ خودم‌ بالاي‌ منبر و اينها. خوب‌ از نظر منهم‌ خيلي‌ آدم‌ خوبي‌ به‌ نظر رسيد و. اين‌ كه‌ كنار من‌ نشسته‌ بود گفت‌ اي‌ بيچاره‌. از زبانش‌ در آمد. من‌ ول‌ نكردم‌. گفتم‌ منظورتت‌ چيه‌؟ گفت‌ چه‌ خوب‌ بود كه‌ اين‌ صلوات‌ فرستادنها و قيام‌ و قعودها در او اصلا تأثير نمي‌كرد. ايشان‌ به‌ من‌ گفت‌. گفتم‌ ببين‌ چي‌ ميگه‌. يعني‌ تمام‌ مردم‌ كرة‌ زمين‌، تمام‌ مردم‌ كرة‌ زمين‌ اگر در مقابلت‌ ايستادند، دستت‌ را بوسيدند، رأي‌ بهت‌ دادند، تو را بزرگت‌ كردند. بردنت‌ بالا هيچ‌ ناراحت‌ نشي‌، تمام‌ هم‌ كوبيدنت‌ هيچ‌ ناراحت‌ نشي‌. آني‌ كه‌ خدا مي‌خواد اينه‌. بنده‌اش‌ مي‌خواد اينطور باشه‌. لكيل‌ لا تأسوا علي‌ ما فاتاكم‌. اين‌ كلمة‌ ما فاتكم‌ كه‌ در اين‌ آية‌ شريفه‌ است‌ فكر نكنيد كه‌ مادياته‌. ماديات‌ كه‌ چيزي‌ نيست‌ براي‌ اولياء خدا.

 تمام‌ دنيا براي‌ شما باشه‌ بالاخره‌ ازت‌ مي‌گيرند. اين‌ را معلوم‌ نيست‌ قرآن‌ بخواد بگه‌. تمام‌ احترامات‌ مال‌ شما باشه‌. تمام‌ رأيها، همه‌ آمدند رأي‌ دادند شما بايد بشي‌ رئيس‌ جمهور، شما بايد بشي‌ شخص‌ اول‌ دنيا نه‌ مملكت‌. تمام‌ كرة‌ زمين‌. هيچ‌ خوشحال‌ نشي‌. كه‌ به‌به‌ عجب‌ به‌ من‌ مردم‌ محبت‌ دارند. لكيلا لا تأسوا علي‌ مافاتكم‌ و لا تفرحوا بما آتاكم‌. همچين‌ آدمي‌ مي‌تونيد پيدا بكنيد. يك‌ همچين‌ آدمي‌ كه‌ اين‌ سوره‌ بيان‌ كرده‌ جز،نگيد نيست‌ها، هست‌. منتهي‌ ماها نديديم‌. يك‌ وقت‌ فكر نكنيد كه‌ نيست‌ فقط‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. بعضي‌ها مي‌خواند خودشون‌ را شيطان‌ مي‌آد ميگه‌ كه‌ اگر بگي‌ كه‌ هست‌ ميگن‌ تو چرا اينجور نيستي‌؟ تو را ديدند وقتي‌ كه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود بچه‌ اتون‌ يك‌ خورده‌ مريض‌ شده‌ چقدر زير و رو شدي‌، يك‌ خورده‌اي‌ مالت‌ گم‌ شده‌ چقدر حواست‌ پرت‌ شده‌، تو را مي‌شناسند. خوب‌ من‌ چيكار كنم‌ كه‌ من‌ كه‌ مردم‌ به‌ من‌ نظر پستي‌ نداشته‌ باشند. بايد بگم‌ اين‌ كار اين‌ آيه‌ دربارة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نازل‌ شده‌. دربارة‌ ائمة‌ اطهاره‌. خوب‌ اگه‌ دربارة‌ ائمه‌ اطهار، خدا با ائمة‌ اطهار صحبت‌ كرد. چرا در اختيار ما گذاشت‌. مي‌خواست‌ ما را جيزك‌ باصطلاح‌ بده‌. مي‌خواست‌ بگه‌ يك‌ همچين‌ مقامي‌ هست‌ و به‌ شما داده‌ نميشه‌. نخير اينطور نيستش‌. توي‌ اين‌ اولياء خدا افرادي‌ هستند كه‌ اگر تمام‌ كرة‌ زمين‌ مال‌ آنها باشه‌ و تمام‌ احترامات‌ كرة‌ زمين‌ مال‌ آنها باشه‌ و تمام‌ خوبيها، تفريحها، خوشيها، همة‌ اينها مال‌ اونها باشه‌ اينها خوشحال‌ نمي‌شوند، مهم‌ نمي‌دونند. اينقدر شرح‌ صدر دارند كه‌ اصلا به‌ فكرش‌ نيستند.

 و لا تأسوا علي‌ مافاتكم‌. همة‌ اينها مال‌ تو بود ازت‌ گرفتند. هميشه‌ خودش‌ را انسان‌ مقايسه‌ بكنه‌ با كساني‌ كه‌ از خودش‌ برترند و هي‌ غصه‌ بخورد و هي‌ در فشار خودش‌ را قررا بده‌. براي‌ افراد ضعيف‌ مريض‌ گفتند كه‌ هميشه‌ در امور مادي‌ به‌ زيردست‌ خودتون‌ نگاه‌ كنيد. تو سالمي‌ اون‌ مريضه‌. يكي‌ ديگر را پيدا كن‌ همسن‌ خودت‌ مريض‌. پيدا نمي‌كني‌ برو توي‌ بيمارستان‌ هست‌. همسن‌ خودت‌. تو كم‌ پولي‌ يك‌ كسي‌ كم‌ پولتر از خودت‌ پيدا كن‌ نگاه‌ كن‌ كه‌ شكرت‌ زياد بشه‌. اي‌ بابا فلان‌ قوم‌ و خويشم‌، فلان‌ همسايه‌، فلان‌ كس‌ اينها پولدارتر از منند. من‌ در مقابل‌ اينها چه‌ كنم‌؟ هيچ‌ هيچ‌ كاري‌ نمي‌خواد بكني‌. آنهايي‌ كه‌ از تو پائين‌ترند اگر بخواهند اين‌ حرف‌ را دربارة‌ تو بزنند چيكار ميكنند، هر كسي‌ در وضع‌ خودش‌، در حال‌ خودش‌. قانع‌ بما ان‌ رزقه‌ الله‌. بهترين‌ انسانها آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ به‌ آنچه‌ خدا بهش‌ داده‌ قانع‌ باشه‌. يك‌ شخصي‌ فقير بود آمد خدمت‌ امام‌ صادق‌ عرض‌ كرد كه‌ آقا من‌ خيلي‌ وضعم‌ بده‌. حضرت‌ فرمود چطور؟ گفت‌ نه‌ پول‌ دارم‌ نه‌ زندگي‌ دارم‌ نه‌ هيچ‌. حضرت‌ فرمود اگر تمام‌ اين‌ كرة‌ زمين‌ پر از طلا و نقره‌ باشه‌ بهت‌ بدهند حاضري‌ با ولايت‌ ما معاوضه‌ كني‌؟ گفت‌ نه‌. حضرت‌ فرمودند پس‌ تو خيلي‌ ثروتمندي‌. تو خيلي‌ چيز داري‌، تو توي‌ راه‌ واقع‌ شدي‌، توي‌ اين‌ برنامه‌ واقع‌ شدي‌، آمدي‌ در خانة‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌.

 عنوان‌ بصري‌ هشتاد سال‌ از عمرش‌ مي‌گذشت‌. اين‌ شاگرد مالك‌ بن‌ انس‌ بود. خود مالك‌ بن‌ انس‌ چه‌ چيزي‌ هست‌ كه‌ شاگردش‌ باشه‌. بعد از هشتاد سال‌ فهميد كه‌ اشتباه‌ كرده‌. آمد در خانة‌ امام‌ صادق‌. امام‌ صادق‌ راهش‌ نداد. خوب‌ تو را از روز اول‌ راه‌ دادند. تو را از سن‌ جواني‌ راهت‌ دادند. هر چه‌ كرد راهش‌ ندادند. گفت‌ برو پيش‌ همان‌ كسي‌ كه‌ هميشه‌ بودي‌. هشتاد سال‌ آدم‌ در خانة‌ يك‌ فرد صوفي‌ بي‌ ربط‌ منحرف‌ با او كار داره‌ ميكنه‌ حالا مي‌آد. حالا وقت‌ حواس‌ جمع‌ شدنه‌؟ رفت‌ توي‌ مسجد پيغمبر اكرم‌. در مدينه‌ بود. دو ركعت‌ نماز خوند متوسل‌ شد گفت‌ يا الله‌ يا الله‌ در روايت‌ عين‌ اين‌ تعبيره‌ كه‌ خدايا اعتف‌ قلب‌ جعفر بن‌ محمد الصادق‌ عليه‌. خدايا اين‌ دل‌ امام‌ صادق‌ را به‌ من‌ مهربان‌ كن‌. اين‌ ما را راه‌ بده‌ آخه‌. ميگه‌ برگشتم‌ در زدم‌. بايد گفت‌ ايمانش‌ نسبتا خوب‌ بوده‌. اين‌ بخاطر اين‌ است‌ كه‌ مدتها دنبال‌ حقيقت‌ گشته‌ و پيدا نكرده‌. حالا رسيده‌ خوب‌ بايد بياد. وارد شد. حضرت‌ بهش‌ اجازه‌ فرمودند. بهش‌ گفتند اسمت‌ چيه‌؟ گفت‌ عبد الله‌. حضرت‌ فرمود كه‌ خدا به‌ اين‌ نام‌ تو را به‌ اصطلاح‌ پابندت‌ كنه‌. اين‌ نام‌ در تو واقعيت‌ پيدا كنه‌ يك‌ همچين‌ تعبيري‌. بعد حضرت‌ دربارة‌ عبوديت‌ باهاش‌ صحبت‌ كردند. منظورم‌ كه‌ وقتي‌ آمده‌ بود بيرون‌ مي‌گفته‌ كه‌ اگر هيچ‌ چيز من‌ از امام‌ صادق‌ گيرم‌ نيامده‌ بود جز آن‌ دعايي‌ كه‌ كرد خدا تو را بندة‌ واقعي‌ خودش‌ قرار بده‌.

 حالا ولايت‌ اينقدر ارزش‌ داره‌، به‌ شما داده‌، به‌ شما عنايت‌ كرده‌. شما از فقر مي‌ناليد. تو خيلي‌ ثروتمندي‌ امام‌ فرمود بهش‌. خيلي‌ ثروتمندي‌. يك‌ خورده‌اي‌ به‌ خودمون‌ بياييم‌. خداي‌ تعالي‌ لطف‌ كرده‌ در تمام‌ اين‌ جمعيت‌ كرة‌ زمين‌ يك‌ عده‌اي‌ را انتخاب‌ كرده‌ كه‌ شيعة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ باشند و در راه‌ كمالات‌ قدم‌ بردارند. شيطان‌ هم‌ مي‌آيد مستقيم‌ به‌ سراغ‌ اينها. از طرف‌ ريا كردن‌ و خودنمائي‌ كردن‌ نتونسته‌ كاري‌ بكنه‌، مي‌آيد مي‌گه‌ اگه‌ مرتب‌ رفتي‌ مسجد و صف‌ اول‌ هم‌ ايستادي‌، مردم‌ به‌ تو مي‌گويند رياكار. نكن‌. اين‌ شيطان‌ ميگه‌ نه‌ از خودش‌ بپرسيد كه‌ تو كي‌ هستي‌ كه‌ به‌ من‌ اين‌ حرف‌ را مي‌زني‌؟ اگر گفت‌ من‌ از طرف‌ خدا آمدم‌، خيلي‌ خوب‌ شما بعد از اين‌ صف‌ اول‌ نماز جماعت‌ واي‌ نيستا. بعد هم‌ چرا بايد تو اينقدر ضعيف‌ باشي‌ كه‌ صف‌ اول‌ نماز جماعت‌ حال‌ تو را عوض‌ كنه‌. صف‌ دوم‌ حالت‌ را مثلا عوض‌ كنه‌ نسبت‌ به‌ صف‌ سوم‌. ميگم‌ آن‌ شخص‌ گفت‌ آن‌ ولي‌ خدا گفت‌ اي‌ بيچاره‌. چرا اينقدر ضعيفي‌ كه‌ صلوات‌ مردم‌ تو را تحت‌ تأثير قرار ميده‌. بي‌ اعتنائي‌ مردم‌ تو را تحت‌ تأثير قرار مي‌ده‌. قيام‌ مردم‌ تو را تحت‌ تأثير قرار مي‌ده‌. قعود مردم‌ تو را تحت‌ تأثير قرار مي‌ده‌. آخه‌ تو چرا اينقدر ضعيف‌ بايد باشي‌. واقعا بيچاره‌ است‌. بيچارة‌ چي‌؟ بيچارة‌ يك‌ موضوع‌ واهي‌. شما در دوران‌ انقلاب‌ ديديد چطور يك‌ عده‌ بالا رفتند چطور يك‌ عده‌ پائين‌ آمدند. يك‌ عده‌اي‌ كه‌ در عرش‌ به‌ اصطلاح‌ از نظر ظاهر بودند افتادند در آن‌ اعماق‌ تاريكيها. يك‌ عده‌اي‌ از آن‌ پايين‌ آمدند از نظر ظاهر ديديد ديگه‌. توي‌ همين‌ رئيس‌ جمهوري‌هاي‌ كه‌ همين‌ دوران‌ انقلاب‌، نه‌ زمان‌ شاه‌، همين‌ دوران‌ انقلاب‌. مردم‌ همه‌ رأي‌ دادند، همه‌ طردش‌ كردند همه‌ فحشش‌ دادند. همه‌ بالاش‌ بردن‌. همه‌ پائين‌. اينه‌. آخه‌ تو چرا بايد براي‌ يك‌ به‌ اصطلاح‌ جوي‌ كه‌ بوجود آمده‌. حالا اينها اكثرا جو سازيه‌. اگر كه‌ يكي‌ دو نفر افراد ظاهر الصلاح‌ يك‌ گناهي‌ را به‌ من‌ نسبت‌ بدهند و به‌ همديگر بگويند و آن‌ يك‌ كلاغ‌ چهل‌ كلاغش‌ بكنند، فردا مي‌بيني‌ همه‌ به‌ من‌ تف‌ و لعنت‌ مي‌كنند. اينجوريه‌. يك‌ مسئله‌اي‌ هم‌ كه‌ حالا مثلا پيش‌ اومده‌ به‌ همديگه‌ بگويند، يك‌ جوسازي‌ هايي‌ هست‌، هميشه‌ هم‌ بود. آنچنان‌ جو سازي‌ كرده‌ بود معاويه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را وقتي‌ كه‌ گفتند علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را توي‌ محراب‌ عبادت‌ شمشير به‌ فرقش‌ خورد. مردم‌ مي‌گفتند علي‌ مگه‌ نماز مي‌خونده‌؟ چطور شده‌ رفته‌ توي‌ محراب‌. از آنطرف‌ دربارة‌ معاويه‌ يك‌ جو سازيهايي‌ كرده‌ بودند كه‌ مردم‌ خيال‌ مي‌كردند معاويه‌ بهترين‌ خلق‌ خداست‌. هيچ‌ چيزي‌ نبايد انسان‌ را تحت‌ تأثير قرار بدهد. شما فكر مي‌كنيد كسي‌ كه‌ پولدار شد خيلي‌ راحته‌؟ به‌ خدا قسم‌ كسي‌ كه‌ پولدار شد از همة‌ افراد من‌ مي‌خوام‌ بگم‌ آن‌ پولدارها خيلي‌ بيشتر ناراحتند از بي‌ پولها. بي‌ پولها ناراحتيشون‌ فقط‌ اينه‌ كه‌ پول‌ ندارند. حالا مي‌خواستند يك‌ غذاي‌ مرتبي‌ بخورند، حالا غذاي‌ نامرتب‌ مي‌خورند. اما پولدارا اينقدر گرفتارند. حالا كسي‌ نگفته‌ شما پولدار نباشيد نه‌. ولي‌ براي‌ پول‌ نداشتن‌ غصه‌ نخوريد.

 شيطان‌ به‌ سراغ‌ افراد اينطوري‌ مي‌آيد. من‌ زياد نمي‌خواستم‌ در مسائل‌ مختلف‌ وارد بشوم‌ فقط‌ مي‌خواستم‌ در مسئلة‌ ريا. شيطان‌ اول‌ مي‌آد به‌ سراغ‌ ما. شما را از نماز جماعت‌ مي‌اندازه‌. مي‌خواي‌ گريه‌ بر سيد الشهدا بكنه‌. گريه‌ بر امام‌ حسين‌ ديگه‌ تباكي‌. تباكي‌ يعني‌ ريا كردنه‌. الان‌ مي‌خواستم‌ بگم‌ كه‌ بعضي‌ از رياها اشكال‌ نداره‌. يكي‌ اين‌ تباكيه‌. يعني‌ انسان‌ خودش‌ را مثل‌ گريه‌ كنندگان‌ قرار بدهد. خوب‌ گريه‌ام‌ نمي‌آد جيكار كنم‌؟ سرت‌ را بنداز پائين‌ خودت‌ را وادار به‌ گريه‌ بكن‌. مردم‌ نگويند شما گريه‌ نمي‌كني‌. بعضي‌ چيزها جنبة‌ شعاري‌ داره‌. شما اگر توي‌ همين‌ اوائل‌ انقلاب‌ مثلا فرض‌ كنيد توي‌ تظاهرات‌ شركت‌ نمي‌كرديد مي‌گفتي‌ ريا ميشه‌، همه‌ هم‌ اينطور مي‌گفتند. آنوقت‌ چطوري‌ بود. يا چراغاني‌ در شب‌ نيمة‌ شعبان‌ نكني‌ كه‌ ريا ميشه‌. يا همانطوري‌ كه‌ گفتم‌ محاسن‌ نداشته‌ باشي‌ كه‌ ريا ميشه‌. يا ظاهر الصلاح‌ نباشي‌ كه‌ ريا ميشه‌. اين‌ بعضي‌ هاش‌ حسابي‌ داره‌. ريا يعني‌ انسان‌ فقط‌ براي‌ مردم‌ كار كردن‌ و براي‌ خدا كار نكردن‌. اين‌ معناي‌ رياست‌. شيطان‌ مي‌آد اين‌ زمينه‌ها را در انسان‌ بوجود مي‌آره‌ و انسان‌ را از حقايق‌ باز مي‌داره‌. شما را توي‌ حرم‌ رفتيد يك‌ حال‌ توجهي‌ داريد. آقا آنجا نشسته‌. حتما حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ هست‌. شما بريد توي‌ حرم‌ ببينيد چند نفر با اين‌ توجه‌ دارند زيارت‌ مي‌كنند. شما هم‌ مي‌رويد مي‌خوايد با همون‌ توجه‌ زيارت‌ كنيد مي‌گوئيد ريا ميشه‌. اين‌ كلمة‌ ريا ميشه‌ آنچنان‌ توي‌ مغز انسان‌ مي‌آد. نمازش‌ را عقب‌ مي‌اندازه‌، نمازش‌ را به‌ جماعت‌ نمي‌خونه‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود نمازش‌ را با حال‌ نمي‌خونه‌، توي‌ حرم‌ نمي‌ره‌، توي‌ حرم‌ حال‌ نداره‌ و همه‌ كار. بعضي‌ از كارها اصلا بايد ريا بشه‌. يعني‌ به‌ مردم‌ نشان‌ بدهد انسان‌. منتهي‌ براي‌ خدا به‌ مردم‌ نشان‌ بده‌. اين‌ را خوب‌ متوجه‌ باشيد. در قلبتون‌ براي‌ خدا داريد اين‌ كار را مي‌كنيد. اما براي‌ خدا به‌ مردم‌ نشان‌ مي‌دهيد. يكيش‌ انفاقه‌. انفاق‌ را شما مثلا فرض‌ كنيد توي‌ اين‌ مجلس‌ آمديد يك‌ كاري‌ خيري‌ مي‌خواد انجام‌ بشه‌.

 ما يك‌ وقتي‌ در يكي‌ از اين‌ دهات‌ مشهد مرا دعوت‌ كرده‌ بودند كه‌ سخنراني‌ كنم‌ و حرف‌ بزنم‌. يك‌ عده‌ از پولدارهاي‌ اطراف‌ ده‌ را هم‌ دعوت‌ كرده‌ بودند كه‌ من‌ حرف‌ بزنم‌ پول‌ جمع‌ كنم‌ از اينها براي‌ ساختن‌ يك‌ مدرسة‌ علوم‌ دينيه‌ كه‌ الحمد الله‌ ساخته‌ هم‌ شد. قبل‌ از اينكه‌ من‌ برم‌ منبر، آنوقت‌ پنج‌ هزار تومان‌ خيلي‌ پول‌ بود، من‌ يادمه‌ آنموقع‌ بيست‌ هزار تومان‌  يك‌ خانة‌ دويست‌ و پنجاه‌ متري‌ مي‌دادند توي‌ مشهد. من‌ خودم‌ آنموقع‌ هيجده‌ هزار تومان‌ يك‌ خونه‌ خريدم‌ دويست‌ و چهل‌ متر بود. پنج‌ هزار تومان‌ خيلي‌ پول‌ بود. آمد در گوش‌ من‌ گفت‌ من‌ پنج‌ هزار تومان‌ ميدم‌. شما نگذاريد كسي‌ بفهمه‌. گفتم‌ چرا؟ گفت‌ ريا نشه‌. گفتم‌ ريا بشه‌ گناهش‌ گردن‌ من‌ ثوابش‌ براي‌ تو. باهاش‌ يك‌ مقداري‌ صحبت‌ كردم‌. گفتم‌ حرفهاي‌ من‌ به‌ اينجا كه‌ رسيد تو پاشو بگو پنج‌ هزارتومان‌ من‌ دادم‌. گفتم‌ وقتي‌ به‌ كجا رسيد پاشو، اول‌ كس‌ هم‌ باش‌. و بقية‌ مالكيني‌ كه‌ آن‌ اطراف‌ ده‌ آنجا بودند، طبعا اينها هم‌ چشم‌ و هم‌ چشمي‌ ديگه‌، او ميگه‌ من‌ چهار تومان‌ دادم‌، اون‌ ميگه‌ من‌ سه‌ تومان‌ دادم‌، اون‌ يكي‌ ميخواد بالا دست‌ تو بزنه‌ ميگه‌ من‌ شش‌ تومان‌ دادم‌. خدا ميدونه‌ اين‌ برنامه‌ را ما پياده‌ كرديم‌، هموني‌ كه‌ اول‌ مي‌گفت‌ ريا ميشه‌. بلند شد گفت‌ پول‌ آن‌ مدرسه‌، مدرسة‌ بزرگيه‌ حالا هم‌ هست‌، پول‌ آن‌ مدرسه‌ تقريبا در همان‌ مجلس‌ تعهد شد و يك‌ عده‌ همراشون‌ نبود، تعهد شد،  دادند. شما نگو آهسته‌ من‌ بدم‌ كه‌ ريا نشه‌. گاهي‌ ميشه‌ چرا. يك‌ مرد مستحقي‌ است‌، يك‌ فردي‌ است‌ مستحق‌ و آبرومند. تو حالا جلوي‌ مردم‌ كلاهت‌ را برداشتي‌ و مي‌گي‌ براي‌ اين‌ آقا پول‌ بدهيد. ما يك‌ همچين‌ جرياني‌ را ديدم‌. يك‌ آقاي‌ ناشي‌ بلند شده‌ بود توي‌ مسجد براي‌ يك‌ نفري‌ پول‌ جمع‌ كرده‌ بود. بعد صاحبش‌ را گم‌ كرد. اين‌ بندة‌ خدا آدم‌ آبرومندي‌ بود. از خجالت‌ پا شده‌ بود، همان‌ وقتي‌ كه‌ داشتند برايش‌ پول‌ جمع‌ مي‌كردند، فرار كرده‌ بود. بعضي‌ها آبرومندند. اين‌ كارهايي‌ كه‌ توي‌ اين‌ مساجد انجام‌ ميشه‌ هيچ‌ كدومش‌ را خدا مي‌دونه‌ اين‌ را به‌ قاطعيت‌ مي‌گويم‌، اين‌ كلاه‌ برداشتن‌ و پول‌ جمع‌ كردن‌ و پول‌ ولو مستحق‌ باشه‌ خدا و امام‌ زمان‌ راضي‌ نيست‌. اين‌ آدم‌ اگر آبرومنده‌، من‌ مكرر در مسجد صاحب‌ الزمان‌ كه‌ مرتب‌ به‌ مسجد مي‌رفتم‌ اين‌ كار را مي‌كردم‌. به‌ فقيره‌ مي‌گفتم‌ بيا اينجا. تو هر چي‌ اين‌ جمع‌ بخوان‌ بدن‌ من‌ بهت‌ مي‌دهم‌. مثل‌ اينكه‌ يك‌ مزة‌ ديگري‌ داشت‌ يك‌ قرون‌ يك‌ قرون‌ پول‌ گرفتن‌ مي‌گفتش‌ كه‌ نه‌ من‌ خودم‌ مي‌گيرم‌. به‌ خادم‌ مسجد ميگفتم‌ اين‌ را بيرونش‌ كن‌ اين‌ مستحق‌ نيست‌. و الا للفقراء الذين‌ احسبوا آية‌ شريفه‌ كه‌ ميرسه‌ يحسب‌ هم‌ الجاهل‌ عن‌ التعفف‌. آنقدر اينها عفت‌ نفس‌ دارند كه‌ جاهلها فكر مي‌كنند اين‌ آدم‌ ثروتمندي‌ است‌. اصلا يك‌ آدم‌ ثروتمندي‌ است‌ اين‌ شخص‌. فقرش‌ را هيچ‌ احساس‌ نميكنه‌. گاهي‌ است‌ نه‌ براي‌ يك‌ كاري‌ است‌ يك‌ جوري‌ است‌ كه‌ انسان‌ هم‌ خودش‌ تشخيص‌ ميده‌ كه‌ بايد علنا پول‌ بده‌ تا مردم‌ هم‌ تشويق‌ بشوند و بدهند كه‌ اكثرا كارهاي‌ اجتماعي‌ اينطوريه‌.

 ريا در گرية‌ بر سيد الشهدا مستحبه‌ كه‌ انسان‌ به‌ مردم‌ نشان‌ بدهد. خوب‌ اگر انسان‌ در مجلس‌ عزاداري‌، ايام‌ محرم‌ هم‌ نزديكه‌، شما نشستيد. گريتون‌ نمي‌آد. اينجوري‌ سرتون‌ را بالا گرفتيد و توي‌ صورت‌ روضه‌ خوان‌ نگاه‌ مي‌كنيد. همه‌ بر فرض‌ اينطوري‌ باشند، اصلا اين‌ مجلس‌ برپا نميشه‌. من‌ يك‌ وقت‌ بچه‌ بودم‌ نشسته‌ بودم‌ پاي‌ منبر يك‌ روضه‌ خون‌ من‌ هم‌ نگاش‌ مي‌كردم‌. اين‌ روضه‌ خون‌ معلوم‌ بود عصباني‌ شده‌. در بين‌ اينكه‌ گرم‌ براي‌ مردم‌ روضه‌ مي‌خوند شوري‌ شده‌ بود براي‌ مردم‌ خم‌ شد به‌ من‌ گفت‌ سرت‌ را بنداز پائين‌. دعوام‌ كرد من‌ از آنجا فهميدم‌ كه‌ اين‌ تباكي‌ يك‌ مسئله‌اي‌ است‌. خوب‌ آقا سرت‌ را بنداز پائين‌. اين‌ بچه‌ها، جوآنها، نادآنها، تباكي‌ خيلي‌ مهمه‌. اما خودت‌ را مثل‌ عزادارها، گريه‌ ات‌ نمي‌آد نياد، قلبت‌ مريضه‌ كه‌ بر عزاي‌ فرزند عزيز فاطمة‌ زهرا تو اشكت‌ نمي‌ريزه‌. خوب‌ مرضت‌ را اظهار نكن‌. نگذار مردم‌ بفهمند كه‌ تو مريضي‌. من‌ بكي‌ اين‌ روايت‌ را اتفاقا خيال‌ مي‌كنند بعضي‌ها كه‌ درست‌ نيست‌. اما درسته‌ منتهي‌ شرايط‌ داره‌. من‌ بكي‌ او ابكي‌ او تباكا كسي‌ كه‌ گريه‌ بكنه‌ كه‌ اين‌ معلومه‌، كسي‌ كه‌ بگرياند ديگران‌ را. خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقا جان‌ يكي‌ از كارهاش‌ روضه‌…مي‌گفتند حاج‌ ملا آقا جان‌ مجنون‌. چون‌ اصلا فاميليش‌ مجنون‌ بود. اين‌ آقا روضه‌ خواني‌ مي‌كرد. خدا مي‌دونه‌ تا مي‌نشست‌ روي‌ منبر مي‌گفت‌ آقا ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌. خودش‌ شروع‌ مي‌كرد به‌ گريه‌ كردن‌. گاهي‌ ميشه‌ روضه‌ خوان‌ خودش‌ گريه‌ نميكنه‌. ديگران‌ گريه‌ مي‌كنند. خوب‌ اينهم‌ عيبي‌ نداره‌ خوبه‌ ابكي‌ است‌. من‌ بكي‌ و ابكي‌. اما گاهي‌ هم‌ خودش‌ انسان‌ گريه‌ مي‌كنه‌، اين‌ خيلي‌ خوبه‌. به‌ من‌ مي‌گفت‌ تو هر وقت‌ مي‌خواي‌ مقتل‌ را مطالعه‌ كني‌ ايني‌ كه‌ مي‌بيني‌ روضه‌ خونها اشكشون‌ نمي‌آيد آنجا كه‌ مطالعه‌ مي‌كنند بياييند براي‌ مردم‌ بخونند آنجا خوب‌ معمولا مقيد نيستند كه‌ گريه‌ بكنند. اين‌ حالت‌ براشون‌ عادت‌ شده‌. وقتي‌ هم‌ كه‌ مي‌آيند توي‌ مردم‌ بخونند گريه‌ اشون‌ نميگيره‌. اگر خواستي‌ مقتل‌ را مطالعه‌ كني‌ به‌ فكر اين‌ باش‌ كه‌ اين‌ روضه‌ را براي‌ خودت‌ مي‌خواي‌ بخواني‌. همونجا هم‌ گريه‌ كن‌ تا وقتي‌ بين‌ مردم‌ آمدي‌ گريه‌ بكني‌. مصيبت‌ را لمس‌ كن‌. احساس‌ كن‌. اين‌ تباكي‌ خودش‌ ابراز حزن‌ است‌. شما بريد توي‌ يك‌ مجلسي‌. حالا مثلا فرض‌ كنيد قبل‌ از اينكه‌ مجلس‌ عزاداري‌، يك‌ كسي‌ پدرش‌ مرده‌ يك‌ مجلس‌ عزايي‌ گرفته‌، تعزيه‌اي‌ گرفته‌، شما قبلش‌ هم‌ يك‌ نفر صد هزار تومان‌ بهتون‌ داده‌ اينقدر خوشحال‌ شديد كه‌ حد ندارد. حالا با همون‌ خوشحالي‌، توي‌ دلتون‌ مي‌خنديد، رويتون‌ باز، همينطور مي‌خنديد. آنجا ولو دلت‌ خوشحاله‌ ولي‌ صورتت‌ را درهم‌ بكش‌، خودت‌ را اهل‌ مصيبت‌ قرار بده‌. همدردي‌ بكن‌ با صاحب‌ مجلس‌. اينه‌ كه‌ گفتند در مجالس‌ عزاتون‌ اگر خواستيد بر چيزي‌ گريه‌ كنيد بر سيد الشهدا گريه‌ كنيد و در مجالس‌ عزاداري‌ براي‌ مثلا متوفي‌ يك‌ جمعي‌، خوب‌ همة‌ اينها كه‌ مي‌آيند توي‌ اين‌ مجلس‌ همه‌ غصه‌ ندارند براي‌ فوت‌ اين‌ آقا هر كي‌ بوده‌. همه‌ غصه‌ ندارند. اما وقتي‌ روضة‌ سيد الشهدا خونده‌ بشه‌، همه‌ گريه‌ مي‌كنند، همه‌ متحد ميشوند چون‌ همه‌ بر حسين‌ بن‌ علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ محزونند. اينجور ريا هم‌ اشكالي‌ نداره‌.

 گاهي‌ يك‌ آدمي‌ است‌ كه‌ بعنوان‌ يك‌ متدين‌ شناخته‌ شده‌. اينهم‌ گاهي‌ ميشه‌ بايد كارش‌ را نشان‌ بده‌ به‌ مردم‌. تو توي‌ مجلس‌ مؤدب‌ باش‌ تا بچه‌ات‌ هم‌ مؤدب‌ باشه‌، رفيقت‌ هم‌ مؤدب‌ باشه‌. در مقابل‌ پدر پسر بزرگ‌ مؤدب‌ باشه‌ تا پسر كوچك‌ هم‌ مؤدب‌ باشه‌. در مقابل‌ يك‌ عالم‌ مي‌خواي‌ فرزندت‌ مؤدب‌ باشه‌، تو ادب‌ كن‌ تا او هم‌ ادب‌ كنه‌. ريائاها براي‌ اينكه‌ به‌ بچه‌ ات‌ نشان‌ بدي‌ كه‌ چطور بايد مرد ادب‌ داشته‌ باشه‌. اينها همه‌ رياست‌ مي‌خوام‌ نشون‌ بدن‌. اگر بچم‌ نبود من‌ اين‌ كار را نمي‌كردم‌. عملا تربيتش‌ كنم‌. عملا مي‌خوام‌ نماز خوندن‌ را به‌ او ياد بدهم‌. اينها رياهائي‌ است‌ كه‌ اگر واجب‌ نباشه‌ مستحبه‌ و اشكال‌ هم‌ ندارد. گاهي‌ ميشه‌ كه‌ ريا نيست‌ و شما فكر مي‌كنيد كه‌ ريا هست‌. گاهي‌ ميشه‌ گفتم‌ ريا هست‌ و شما فكر مي‌كنيد ريا نيست‌. ريا نيست‌ يعني‌ شما (قطع‌ صداي‌ نوار)

 ذكري‌ از يك‌ شخصي‌ ميشه‌. بعضي‌ از مقدسها هستندها مي‌خوان‌ ريائا غيبت‌ نكرده‌ باشند. ميگن‌ فلاني‌ را حرفش‌ را نزن‌ به‌ غيبت‌ مي‌افتيم‌. معلومه‌ خيلي‌ آدم‌ بديه‌ كه‌ اگر حرفش‌ را آدم‌ بزنه‌ غيبت‌ ميشه‌. ديديد ديگه‌ لابد. كه‌ از بدترين‌ غيبتها اين‌ غيبته‌. فلاني‌ را مي‌گي‌؟ چه‌ عرض‌ كنم‌. خدا عاقبت‌ همة‌ ما را بخير كنه‌. ديديد. من‌ ديدم‌ حالا شما شايد با مقدسها زياد برخورد نكرديد ولي‌ من‌ زياد. اي‌ آقا. بعضي‌ها واقعا، حالا صحبت‌ از فلانيه‌، بعضي‌ها واقعا گرگند در لباس‌ ميش‌. پدر بابا را درآورديد تو در غيبت‌. يعني‌ بدترين‌ غيبتها را كرديد. من‌ غيبت‌ كردم‌؟ حرفي‌ نزدم‌. همين‌ سرت‌ را تكون‌ مي‌ديد غيبته‌. فلاني‌. يك‌ همچين‌. خيلي‌ مواظب‌ باشيد كه‌ اينها، همين‌ سر تكان‌ دادن‌ اين‌ يك‌ ريائي‌ است‌ كه‌ تو مي‌خواي‌ غيبت‌ نكني‌ و او را هم‌ خرابش‌ مي‌كني‌ و در حقيقت‌ غيبته‌ و ايني‌ كه‌ در روايت‌ داره‌ كه‌ ريا گاهي‌، تعبير خيلي‌ عجيبي‌ است‌ها، كه‌ در شب‌ تاريك‌ مورچه‌ مثل‌ سنگ‌ اگر عبور بكنه‌ جاي‌ پاش‌ معلوم‌ ميشه‌؟ نه‌. گاهي‌ ريا اينطور در انسان‌ وجود داره‌ و خودش‌ هم‌ فكر ميكنه‌ نيست‌. افرادي‌ هم‌ كه‌ اطرافش‌ هستند فكر نمي‌كنند كه‌ اين‌ رياكاره‌. بالاخره‌ آني‌ كه‌ مي‌خواستم‌ عرض‌ كنم‌. الذينهم‌ يراعون‌ ريا مي‌كنند معناي‌ ريا را فكر مي‌كنم‌ تا حدي‌ براتون‌ عرض‌ كردم‌ و انشاء الله‌ هفتة‌ بعد و يمنعون‌ المائون‌ را عرض‌ مي‌كنم‌.

 ماه‌ محرم‌ نزديكه‌. ظاهرا سه‌ شنبه‌ اول‌ ماه‌ محرم‌ است‌. و اول‌ سال‌ 1314 قمري‌ است‌. سال‌ واقعي‌ اسلام‌. من‌ يك‌ خواهش‌ از رفقاي‌ خودم‌ لااقل‌ دارم‌ كه‌ شماها كوشش‌ كنيد كه‌ همانطوري‌ كه‌ حساب‌ ماههاي‌ شمسي‌ را بلديد، بخاطر چك‌ و سفته‌ و اينها، اين‌ بخاطر چكي‌ داريد، سفته‌اي‌ داريد، اداره‌اتون‌ چه‌ روزي‌ تعطيله‌ و امثال‌ اينها. خوب‌ اينها همه‌ حفظيم‌. الان‌ از هركدومتون‌ بپرسند امروز چندم‌ برج‌ بوده‌، حتي‌ من‌ هم‌ كه‌ خيلي‌ ارتباط‌ ندارم‌ مي‌دونم‌ بيست‌ و هفتم‌ بوده‌ ظاهرا. اما امروز چندم‌ ماه‌ ذيحجه‌ است‌؟ بيست‌ و ششم‌. حالا چطور شده‌ كه‌ اين‌ چند تا بلدند، ولي‌ غالبا ماها يادمون‌ ميره‌.براي‌ چك‌ و سفته‌ و اداره‌ و هر چيزي‌، ماههاي‌ شمسي‌ را خوب‌ حفظيم‌ بيايم‌ براي‌ خدا ماه‌ قمري‌ را هم‌ حفظ‌ بشيم‌. چون‌ هر روزش‌ يك‌ عبادتي‌ داره‌. براي‌ خدا. مي‌گيد چطور براي‌ خدا؟ خدا صريحا در قرآن‌ مي‌فرمايد ان‌ عدّة‌ الشهور عند الله‌ اثني‌ عشر شهرا في‌ كتاب‌ الله‌ تا ذلك‌ الدين‌ القيّم‌ روش‌ قيم‌ و درست‌ و صحيح‌ اين‌ است‌ كه‌ به‌ اين‌ ماهها توجه‌ بشه‌. خدا ميگه‌ها. و بعد مي‌فرمايد كه‌ به‌ خودتون‌ ظلم‌ نكنيد در اينكه‌ اين‌ ماهها را نمي‌دونيد و اين‌ ماههاي‌ حرام‌ را نمي‌دونيد. ماه‌ حرام‌ كدومه‌؟ اصلا ماه‌ حرام‌ يعني‌ چي‌؟ بعضي‌ فكر مي‌كنند حرومه‌؟ چيش‌ حرومه‌؟ نمي‌فهمند. ماه‌ حرام‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ احترام‌ داره‌،از احترام‌ گرفته‌ شده‌. ماههايي‌ است‌ كه‌ احترام‌ داره‌. ذيقعد و ذيحج‌ و محرم‌ و رجب‌. اين‌ چهار ماه‌ چهار ماه‌ محترمي‌ است‌. براي‌ خدا ببينيم‌ حالا از اين‌ به‌ بعد رفقاي‌ خودمون‌، از اين‌ به‌ بعد من‌ امتحانتون‌ مي‌كنم‌. شب‌ جمعه‌ مي‌پرسم‌ چندم‌ برجه‌ چندم‌ ماهه‌؟ حواستون‌ جمع‌ باشه‌ كه‌ بدونيد چندم‌ برجه‌ چندم‌ ماهه‌. هردوش‌ را بدونيد. اگر برج‌ را نمي‌دونستيد من‌ زياد مؤاخذتون‌ نمي‌كنم‌ اما ماه‌ را حتما بدونيد.

 ذلك‌ الدين‌ القيم‌. و اين‌ ايام‌ هم‌ ايام‌ بسيار متبركي‌ است‌ كه‌ سورة‌ هل‌ اتي‌ را كه‌ جناب‌ آقاي‌ ثاني‌ مي‌خوندند من‌ به‌ ياد اين‌ سه‌ روز روزة‌ حضرت‌ امير المؤمنين‌ و حضرت‌ زهرا و امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ و فضة‌ خادمه‌. ببينيد زن‌ خدمتگزار چقدر مقامش‌ بالا ميره‌ كه‌ در عبادت‌ به‌ اين‌ مهمي‌ كه‌ يك‌ سوره‌ درباره‌اش‌ نازل‌ شده‌، مي‌آد در رديف‌ اينها. خودتون‌ را بكشونيد، برسونيد كه‌ در عبادت‌، در بندگي‌، در توجه‌ به‌ خدا، در كار، در همه‌ چيز در رديف‌، يعني‌ اقلا پشت‌ سر ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌، آنها آقا هستند. در رديف‌ خودشون‌ قرارتون‌ بدهند. و يطعمون‌ الطعام‌. اين‌ كلمة‌ يطعمون‌ جمعه‌ اطعام‌ مي‌كنند. همه‌ نوشته‌اند كه‌ علي‌ بود فاطمة‌ زهرا و حضرت‌ امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ و فضه‌. فضه‌ هم‌ آمده‌ توي‌ اينها. علي‌ حبه‌ مسكينا و يتيما و اسيرا. امشب‌ اگر خواستيد بريد در خانه‌ خدا، در خانة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بگيد آقا، يا در خانة‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌، كه‌ علي‌ ما امام‌ زمانه‌، امام‌ حسن‌ ما حضرت‌ بقية‌ الله‌، امام‌ حسين‌ ما حضرت‌ حجت‌ ارواحناه‌ فداهه‌. تمام‌ ائمه‌ ايشانند براي‌ ما. امام‌ زمان‌ ماست‌. امام‌ عصر ماست‌. امام‌ زندة‌ ماست‌، امام‌ ماست‌، واسطة‌ بين‌ ما و خداست‌. هر چه‌ مي‌خوايم‌ بايد بريم‌ در خانة‌ ايشان‌. بگيم‌ يا ايها العزيز مثنا علي‌ الجور و اوفنا الكيل‌ و تصدق‌ علينا ان‌ الله‌ يجذب‌ المتصدين‌.

 برادران‌ يوسف‌ وقتي‌ كه‌ قحطي‌ آمد گفتند ما بضاعتي‌ نداريم‌، پولي‌ نداريم‌. پول‌ ببضاعة‌ المضجات‌. يعني‌ خيلي‌ پول‌ كمي‌ آورديم‌ در مقابل‌ نيازي‌ كه‌ داريم‌. حالا ما همون‌ را هم‌ نداريم‌. امشب‌ بدونيد همة‌ ماها بايد بدونيم‌ كه‌ ما يتيم‌ آل‌ محمديم‌. يتيميم‌. ليس‌ اليتيم‌ هو الذي‌ قد مات‌ والده‌. يتيم‌ آن‌ كسي‌ نيست‌ كه‌ پدرش‌ يا مادرش‌ مرده‌ باشه‌. ليس‌ اليتيم‌ الذي‌ قد مات‌ والده‌ ان‌ اليتيم‌ يتيم‌ العلم‌ و الادبي‌. يتيم‌ آن‌ كسي‌ است‌ علم‌ و ادب‌ نداره‌. علم‌ و ادبش‌ را از سرچشمة‌ ولايت‌ نگرفته‌ باشد. ما هر چه‌ علم‌ و ادبي‌ داشته‌ باشيم‌ در مقابل‌ آن‌ علم‌ و ادبي‌ كه‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ از ما انتظار داريه‌ هيچه‌. يتيميم‌. اسيريم‌. كدوم‌ اسير اسيرتر از ماست‌ كه‌ اسير هواي‌ نفسه‌. اسير شيطانيم‌. هر چي‌ نفسمون‌ ميگه‌، هرجا ما را ميكشانه‌ ميريم‌. اسيريم‌. و يتيما و اسيرا و مسيكنا. مسكين‌ هم‌ كه‌ ديگه‌ مسكنت‌ به‌ تمام‌ معنا به‌ ما خورده‌. مسكينيم‌. فقيريم‌ محتاجيم‌. يك‌ وقتي‌ ديده‌ بودم‌ يكي‌ از خوبان‌ دم‌ در حرم‌ حضرت‌ رضا عرض‌ مي‌كرد خدمت‌ حضرت‌ كه‌ انا اليتيم‌. انا المسكين‌. انا الاسير. شما هم‌ كه‌ و يطعمون‌ الطعام‌. طعامي‌ هم‌ كه‌ مي‌ديد به‌ مردم‌ اين‌ طعام‌ ظاهري‌ نيست‌. طعام‌ ظاهري‌ را حاتم‌ طائي‌ هم‌ مي‌داد. طعام‌ ظاهري‌ را الان‌ هم‌ يك‌ عده‌ ممكنه‌ باشند اطعام‌ كنند. هر كس‌ پول‌ داشته‌ باشه‌ و سخاوت‌ هم‌ داشته‌ باشه‌، خوب‌ طبيعي‌ است‌ كه‌ اطعام‌ ميكنه‌. آن‌ طعام‌ روحي‌ و معنوي‌ كه‌ بايد بشر انتظار از شما داشته‌ باشه‌، آن‌ را به‌ ما لطف‌ كنيد كه‌ مي‌دهند. بگيد كه‌ ما يتيميم‌، ما اسيريم‌، ما مسكينيم‌، اطعموني‌. طعاممون‌ ميدهند. يا اهل‌ البيت‌ النبوه‌. اي‌ خاندان‌ عصمت‌ و آنقدر اين‌ جهت‌، اين‌ كلمات‌ اگر انسان‌ بتونه‌ با يك‌ زبان‌ خودماني‌، چون‌ آنچه‌ كه‌ اهميت‌ داره‌ در زيارتها و توجهات‌، توجه‌ انسان‌ است‌ به‌ آن‌ معنويات‌ و امام‌ و خداي‌ تعالي‌. و الا الفاظ‌ همه‌اش‌ براي‌ بوجود آوردن‌ توجه‌ است‌.

 اصحاب‌ سيد الشهدا در محضر ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ از طرف‌ مكه‌ حركت‌ كردند به‌ طرف‌ كربلا بيايند. خبر شهادت‌ مسلم‌ بن‌ عقيل‌ بن‌ سيد الشهدا رسيده‌. همه‌ متوجه‌اند كه‌ اين‌ راهي‌ را كه‌ دارند مي‌روند، بسوي‌ شهادت‌ دارند حركت‌ مي‌كنند. علي‌ اكبر ميگه‌ كه‌ من‌ ديدم‌ پدرم‌ سرش‌ را روي‌ زين‌ اسب‌ گذاشته‌ منهم‌ متوجه‌ پدرم‌ هستم‌، مواظب‌ پدرم‌ هستم‌. يك‌ وقت‌ ديدم‌ سر مباركش‌ را بلند كرد صدا زد انا لله‌ و انا اليه‌ راجعون‌. گفتم‌ اين‌ كلمه‌ را براي‌ چي‌ فرموديد؟ چون‌ اين‌ كلمه‌ را معمولا در موقعي‌ اولياء خدا مي‌گويند كه‌ يك‌ عده‌ يا كسي‌ از دار دنيا رفته‌ باشه‌. اين‌ كلمة‌ استرجاع‌ را در همچين‌ موقعي‌ مي‌گن‌. اينجا كه‌ خبري‌ نيست‌. حضرت‌ فرمود سرم‌ را كه‌ گذاشته‌ بودم‌ روي‌ زين‌ اسب‌، يك‌ منادي‌ ندا مي‌كرد كه‌ اين‌ جمعيت‌ مي‌روند و مرگ‌ به‌ استقبالشون‌ مي‌آيد. ببيند چطور فرزند تربيت‌ مي‌كنند خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌.

 علي‌ اكبر عرض‌ ميكنه‌ او الاثني‌ علي‌ الحق‌. ما برحقيم‌. ما داريم‌ به‌ طرف‌ حق‌ مي‌ريم‌. اين‌ كلمه‌ را من‌ مي‌توانم‌ اينطوري‌ تفسير كنم‌، اينطوري‌ ترجمه‌ كنم‌. ما كه‌ به‌ كمالاتي‌ رسيديم‌، ما كه‌ از مرگ‌ نمي‌ترسيم‌، ما كه‌ به‌ سوي‌ خدا داريم‌ حركت‌ مي‌كنيم‌. او الاثني‌ علي‌ الحق‌. پدر گفت‌ چرا فرزند. ما بر حقيم‌، به‌ سوي‌ حق‌ مي‌رويم‌ به‌ سوي‌ خدا حركت‌ مي‌كنيم‌. فرمود اذا لا نبالي‌ بالموت‌. ما از مرگ‌ چه‌ باك‌ داريم‌. نمي‌خواست‌ پدرش‌ را چيز ياد بده‌. مي‌خواست‌ اظهار وجود بكنه‌. مي‌خواست‌ علي‌ اكبر بگه‌ كه‌ پدر من‌ همان‌ فكري‌ را دارم‌ كه‌ تو داري‌. روز عاشورا هم‌ خودش‌ را نشان‌ داد. حالا مي‌خوايد چراغها را خاموش‌ كنيم‌. شب‌ جمعة‌ آخر ذيحجه‌ است‌. شب‌ جمعة‌ آخر ساله‌. يك‌ سال‌ گناه‌ كرديم‌، يك‌ سال‌ معصيت‌ كرديم‌. امشب‌ بايد در خانة‌ خدا برويم‌. روز عاشورا، ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌، صبح‌ عاشورا كه‌ صف‌ آرائي‌ كرد. لما اصبع‌ الحسين‌ يوم‌ عاشورا و صلي‌ باصحابه‌ صلاة‌ الصبح‌ قام‌ خطيبا. ايستاد خطبه‌ خوند و صف‌ آرائي‌ كرد. يكي‌ از اصحاب‌ صدا زد تا ما زنده‌ باشيم‌ نبايد بگذاريم‌ يك‌ نفر از بني‌ هاشم‌ به‌ ميان‌ لشگر بره‌. خوب‌ اصحاب‌ باوفاي‌ سيد الشهدا اين‌ كار را كردند. اصحاب‌ تمام‌ شدند. نوبت‌ به‌ بني‌ هاشم‌ رسيد. اول‌ كسي‌ كه‌ آمد در محضر ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌، علي‌ اكبر بود. اجازة‌ ميدان‌ خواست‌. سيد الشهدا هم‌ بدون‌ معطلي‌ به‌ او اجازة‌ ميدان‌ دادند. اما ديدند حسين‌ دست‌ زير محاسن‌ كرده‌. با خداي‌ تعالي‌ مناجات‌ ميكنه‌. از لسان‌ خدا از زبان‌ خدا اين‌ آيه‌ را تلاوت‌ مي‌كنه‌. ان‌ الله‌ اصطفي‌ آدم‌ و نوحا و ابراهيم‌ و آل‌ ابراهيم‌ و آل‌ عمران‌ ذرية‌ بعضها من‌ بعض‌. اين‌ آيه‌ را تلاوت‌ كرد. بعد صدا زد خدايا شاهد باشد. اللهم‌ اشهد هؤلاء القوم‌ الغلام‌ اشبه‌ الناس‌ خلقا و خلقا و منطقا برسوله‌. خدايا شاهد باش‌ يك‌ جواني‌ را به‌ طرف‌ اين‌ جمع‌ فرستادم‌ كه‌ از همه‌ جهت‌ شبيه‌ترين‌ مردم‌ است‌ به‌ پيغمبر اكرم‌. حضرت‌ علي‌ اكبر رفت‌ به‌ جنگ‌ نماياني‌ كرد. جنگ‌ عده‌اي‌ را به‌ خاك‌ هلاكت‌ انداخت‌. برگشت‌ به‌ طرف‌ پدر از پدر تقاضاي‌ آب‌ كرد. العطش‌ قد قتلني‌ و ثقل‌ الحديد اجحدني‌. پدر عطش‌ مرا كشت‌. سنگيني‌ اسلحه‌ من‌ را به‌ سختي‌ انداخت‌. آيا راهي‌ به‌ يك‌ شربت‌ آب‌ داري‌ كه‌ به‌ من‌ مرحمت‌ كني‌. حسين‌ بن‌ علي‌ دهان‌ به‌ دهان‌ فرزندش‌ گذاشت‌. علي‌ اكبر به‌ طرف‌ لشگر برگشت‌. در ميان‌ لشگر شمشيري‌ آمد به‌ فرق‌ نازنين‌ علي‌ اكبر. در مقتل‌ دارد علي‌ اكبر سرش‌ را گذاشته‌ روي‌ سر اسب‌. دستها را به‌ گردن‌ اسب‌ انداخته‌. لشگر كفار اطراف‌ اسب‌ او را گرفتند. با شمشيرهايشون‌ به‌ بدن‌ علي‌ اكبر زدند. فقد دعوا بسويف‌ اربا. بدن‌ علي‌ اكبر را قطعه‌ قطعه‌ كردند. از روي‌ اسب‌ به‌ روي‌ زمين‌ افتاد. حسين‌ بن‌ علي‌ خودش‌ را با عجله‌ به‌ بالين‌ علي‌ اكبر رسوند. يك‌ وقت‌ هم‌ ديدند كه‌ حسين‌ بن‌ علي‌ از جا برخاست‌ و گفت‌ جوانان‌ بني‌ هاشم‌ بياييد و بدن‌ علي‌ اكبر را به‌ طرف‌ خيمه‌ها ببريد. اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. الهي‌ عظم‌ البلاء. و برح‌ الخفاء و انكشف‌ الغطاء و انقطع‌ الرجاء و ضاقت‌ الارض‌ و منعت‌ السماء و انت‌ المستعان‌ و اليك‌ المشتكي‌. و عليك‌ المعول‌ في‌ الشدة‌ و الرخاء اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد اولي‌ الامر الذين‌ فرضت‌ علينا طاعتهم‌ و عرفتنا بذلك‌ منزلتهم‌ و فرج‌ عنا بحقهم‌ فرجا عاجلا قريبا كلمح‌ البصر او هو اقرب‌ من‌ ذلك‌. يا محمد يا علي‌. يا علي‌ يا محمد. اكفياني‌ فانكما كافيان‌. و انصراني‌ فانكما ناصران‌. يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌. الغوث‌ الغوث‌ الغوث‌. ادركني‌ ادركني‌ ادركني‌. الساعه‌ الساعه‌ الساعه‌. العجل‌ العجل‌ العجل‌

 

۶ ذی القعده ۱۴۱۳ قمری – ۹ اردیبهشت ۱۳۷۲شمسی – تفسیر سوره کوثر

 تفسير سورة‌ كوثر 9 ارديبهشت‌ 1372

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. انا اعطيناك‌ الكوثر. فصل‌ لربك‌ وانحر ان‌ شانئك‌ هوالابتر. در هفتة‌ گذشته‌ يك‌ مقدار دربارة‌ اين‌ سورة‌ مباركه‌ اشاره‌اي‌ كردم‌ كلمة‌ پر معنايي‌ كه‌ در اين‌ سورة‌ مباركه‌ هست‌ كلمة‌ كوثره‌، كوثر در تفاسير نوشته‌اند كه‌ منظور خير كثيراست‌.

 خوبيهاي‌ زياد، اي‌ پيغمبر ما به‌ تو خوبيهاي‌ زيادي‌ عنايت‌ كرديم‌. دوازده‌ معنا براي‌ اين‌ كلمه‌ در تفاسير اهل‌ سنت‌ حتي‌ آمده‌. اونچه‌ كه‌ براي‌  پيغمبر اكرمي‌ اون‌ هم‌ از ناحية‌ پروردگار با عظمت‌ كوثر و خوبي‌ زياد گفته‌ مي‌شود بايد يك‌ چيز بسيار مهمي‌ باشد. مثلا فرض‌ كنيد به‌ ما وقتي‌ بگويند كه‌ به‌ شما خوبيهاي‌ زيادي‌ داديم‌ طبعا به‌ مقتضاي‌ شخصيتمون‌ اين‌ است‌ كه‌ پولدار باشيم‌، سلامتي‌ داشته‌ باشيم‌، خانة‌ خوبي‌ داشته‌ باشيم‌، زندگي‌ مرتبي‌ داشته‌ باشيم‌ اين‌ مناسبت‌ شخصيت‌ ما خوبيهايي‌ كه‌ ممكن‌ است‌ به‌ ماداده‌ باشند همين‌ هاست‌. ولي‌ اگر بخواهند به‌ يك‌ فرض‌ كنيد به‌ يك‌ رييس‌ جمهوري‌ بگن‌ ما به‌ تو خوبيهاي‌ زيادي‌ داديم‌ اون‌ ديگه‌ يك‌ خانه‌ و سلامتي‌ و اينها را تقريبا بايد تحت‌ الشعاع‌ قرار بده‌ يك‌ چيزهاي‌ مهمتر مثلا موفق‌ بشود يك‌ مملكتي‌ را فتح‌ بكند، عدالت‌ را بر مملكت‌ مستقر بكند، تورم‌ را از بين‌ ببرد، يك‌ چيزهايي‌ از اين‌ قبيل‌. اين‌ را عرض‌ كردم‌ بخاطر اينكه‌ خوبيها نسبت‌ به‌ افراد فرق‌ مي‌كند. مخصوصا از جانب‌ پروردگار گفته‌ شده‌ باشد. از جانب‌ خداي‌ با عظمت‌ اون‌ هم‌ با اين‌ منت‌، كه‌ ما به‌ تو عطا كرديم‌، عطيه‌ معمولا بدون‌ استحقاقه‌ يعني‌ انسان‌ در مقابل‌ عملي‌ عطيه‌ را نمي‌گيره‌، هديه‌ را نمي‌گيره‌. در اثر محبت‌ هديه‌ كننده‌ به‌ اون‌ كسي‌ كه‌ هديه‌ بهش‌ داده‌ شده‌، انجام‌ خواهد شد. بخاطر نماز پيغمبر نبود اين‌ عطيه‌. بخاطر اعمال‌ عباديش‌ نبود بخاطر اين‌ بود كه‌ چون‌ پيغمبر بسيار خوبه‌ و خدا زياد دوستش‌ داره‌ يك‌ هديه‌اي‌ مناسب‌ مقام‌ علوهيت‌ بايد به‌ پيغمبر اكرم‌ داده‌ بشود.

 مناسب‌ مقام‌ علوهيت‌ باشه‌ چون‌ ان‌ الهدايا علي‌ مقدار مهديها، هديه‌ها به‌ مقدار شخصيت‌ هديه‌ كننده‌ است‌. مورچه‌ وقتي‌ مي‌خواد هديه‌اي‌ را براي‌ حضرت‌ سليمان‌ ببره‌، ران‌ ملخي‌ مي‌بره‌. اما يك‌ نفر شخصيت‌ دار اگر يك‌ چيز كم‌ قيمتي‌ را براي‌ ديگري‌ ببره‌ بهش‌ اعتراض‌ مي‌شه‌ ببين‌ با اين‌ همه‌ پولي‌ كه‌ داره‌ با اين‌ همه‌ قدرتي‌ كه‌ داره‌ با اين‌ هم‌ شخصيتي‌ كه‌ داره‌ چي‌ آورده‌. هدايا به‌ مقدار هديه‌ كننده‌ بايد باشد. شخصيت‌ هديه‌ كنند منظور بشود هديه‌ به‌ مناسبت‌ اون‌ شخصيت‌. خدا بخواهد به‌ كسي‌ هديه‌ بدهد مطابق‌ شخصيت‌ خودش‌، عظمت‌ خودش‌ بايد به‌ طرف‌ بده‌، حالا گاهي‌ مي‌شه‌ طرف‌ گنجايش‌ و پذيرش‌ اون‌ هديه‌اي‌ كه‌ مناسب‌ شخصيت‌ خداست‌ نداره‌. خدا نهايت‌ به‌ من‌ و امثال‌ من‌ اگر سلامتي‌ داد و پول‌ و فراواني‌ داد و خانة‌ مرتبي‌ داد، بيشتر از اين‌ ما استعدادش‌ را نداريم‌. ولي‌ اگر هديه‌ گيرنده‌ اون‌ هم‌ يك‌ شخصيت‌ بسيار با عظمتي‌ باشد، ثاني‌ خدا باشد، نفر دوم‌ بعد از خدا در عالم‌ وجود باشد. طبيعي‌ است‌ كه‌ بايد هديه‌اي‌ بسيار با عظمت‌ و بزرگ‌ از طرف‌ بزرگي‌ به‌ بزرگي‌ داده‌ شود. از باب‌ مثال‌ كه‌ گفت‌، خاك‌ بر فرق‌ من‌ و تمثيل‌ من‌، ولي‌ اگر يك‌ رييس‌ جمهوري‌ بخواد براي‌ يك‌ رييس‌ جمهوري‌ بخواد هديه‌ ببرد اين‌ ديگه‌ فرض‌ كنيد يك‌ گلدون‌ يا فرض‌ كنيد يك‌ قابي‌ اين‌ جور چيزها هديه‌ نمي‌برد يك‌ چيزي‌ كه‌ مناسب‌ هديه‌ دادن‌ يك‌ ريس‌ مملكت‌ به‌ يك‌ رييس‌ مملكت‌ ديگر باشد خواهد داد.

 اينها را عرض‌ مي‌كنم‌ براي‌ اينكه‌ مسئله‌ كاملا براتون‌ روشن‌ بشد. كه‌ خدا مي‌گويد اي‌ پيغمبر ما به‌ تو چيزي‌ عطا كرديم‌ اون‌ هم‌ در حال‌ امتنان‌. يعني‌ با منت‌ گذاشتن‌ اون‌ هم‌ بعد بگويد كه‌ بايد در مقابل‌ اين‌ عطيه‌اي‌ كه‌ ما به‌ تو داديم‌ شكر كني‌ نماز شكر بخواني‌ فصل‌ لربك‌، و بخاطر اينكه‌ اين‌ هديه‌ با عظمت‌ را دريافت‌ كرده‌اي‌ بايد قرباني‌ كني‌ آن‌ هم‌ نه‌ گوسفند بلكه‌ شتر قرباني‌ كني‌، وانحر. و اسم‌ اين‌ هديه‌ كوثره‌، كوثر، خدا مي‌گه‌ خير كثير شخص‌ بزرگ‌ اگر چيزي‌ را بزرگ‌ دانست‌ خيلي‌ بزرگه‌. خداي‌ بزرگ‌ كه‌ الله‌ اكبر، خدا بزرگتر از اين‌ است‌ كه‌ به‌ لفظ‌ بياد اين‌ خداي‌ بزرگ‌ مي‌گويد خير كثير. خوبي‌ بزرگ‌، خوبيهاي‌ بزرگ‌ به‌ تو عطا كرديم‌ و ان‌ شانئك‌ هو الابتر. شان‌ء تو دشمن‌ تو او مقطوع‌ خواهد بود، قطع‌ مي‌شه‌. يعني‌ با دادن‌ اين‌ خير كثير اونچنان‌ دشمنان‌ منكوب‌ مي‌شن‌ كه‌ هيچ‌ اسمي‌ و يادي‌ از نسلشون‌ باقي‌ نمي‌مانه‌. نمي‌تونند در مقابل‌ اين‌ خيل‌ كثير عرض‌ اندام‌ كنند. نمي‌توانند خودشون‌ را نگه‌ بدارند باقي‌ نمي‌مانند. ان‌ شانئك‌ هوالابتر.

 خوب‌ بسيار خلاصه‌ و مختصر ولي‌ واضح‌ عظمت‌ اين‌ عطية‌ الهي‌ را فهميديد. اين‌ خير كثير چيه‌؟ عرض‌ كردم‌ روايات‌ متعددي‌ دارد حوض‌ كوثر است‌، نهر كوثر است‌، شفاعت‌ كبري‌ پيغمبر است‌. و اونچه‌ كه‌ از همه‌ اهميتش‌ بيشتره‌ فاطمة‌ زهرا و ذرية‌ پاكه‌ اون‌ بي‌ بي‌ است‌ بالاخص‌ با قرينه‌ قرار دادن‌ ان‌ شانئك‌ هو الابتر. بالاخص‌ با قرينه‌ قرار دادن‌ شأن‌ نزول‌ سورة‌ مباركه‌، كه‌ عاص‌ لعين‌ از بني‌ اميه‌ بود در ميان‌ مسجد الحرام‌ نشسته‌، پيغمبر اكرم‌ وارد شدند فرمود، با اونها شايد هنوز سخني‌ نگفته‌ و دارد عبور مي‌كند عاص‌ گفت‌، جاء ابتر. پيغمبري‌ كه‌ اگر از دنيا برود كسي‌ نيست‌ كه‌ كارهاي‌ او را تعقيب‌ كند مطالب‌ او را نگهداري‌ كند، گاه‌ گاه‌ يك‌ دشمني‌ كه‌ بر انسان‌ هجوم‌ مي‌كند مي‌گه‌ خوب‌ وقتي‌ مرد راحت‌ مي‌شيم‌. يك‌ مزاحمي‌ وقتي‌ كه‌ براي‌ انسان‌ پيدا مي‌شود، مي‌گه‌ انشاء الله‌ از دنيا كه‌ رفت‌ كسي‌ نيست‌ كه‌ كار او را تعقيب‌ كند، بني‌ اميه‌ شجرة‌ ملعونه‌ بودند كه‌ در زيارت‌ عاشورا مي‌گوييم‌، الهم‌ العن‌ بني‌ امية‌ غاطبة‌ خدايا غاطبة‌ بني‌ اميه‌ را لعنت‌ كن‌. خوبشون‌ هم‌ خوب‌ نبوده‌. و اين‌ شجرة‌ ملعونه‌اي‌ بوده‌ است‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ در قران‌ ذكر كرده‌ و اينها را به‌ صورت‌ بوزينه‌ در رويا به‌ پيغمبر اكرم‌ نشان‌ داده‌ كه‌ بر منبرش‌ بالا مي‌روند و اينها چند ماهي‌ چند سالي‌ حكومت‌ مي‌كنند، با قرينه‌ قرار دادن‌ ان‌ شانئك‌ هو الابتر، نسل‌ و ذرية‌ پيغمبر را خوب‌ معرفي‌ مي‌كنه‌ كه‌ اون‌ چه‌ از خير كثير بيشتر منظور است‌ در اين‌ كلمة‌ مباركه‌ فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليهاست‌. و به‌ اتقاق‌ مسلمانان‌ دنيا اگر ذرية‌ فاطمة‌ زهرا نبودند اسلام‌ باقي‌ نبود. اگر لازم‌ بود با معاويه‌ صلح‌ كنند كه‌ اسلام‌ باقي‌ بماند صلح‌ كردند. اگر لازم‌ بود كشته‌ بشوند و زن‌ و فرزندشون‌ اسير بشه‌، و در كربلا اون‌ همه‌ فجايع‌ بوجود بياد و اسلام‌ حفظ‌ بشود اين‌ كار را ذرية‌ فاطمة‌ زهرا انجام‌ دادند. اگر بنا بود كه‌ در گوشه‌اي‌ بنشينند و با خوندن‌ دعا صحيفه‌هاي‌ سجاديه‌ را در بين‌ مردم‌ پخش‌ كنند و مردم‌ از اين‌ صحف‌ و صحائف‌ استفاده‌ كنند كردند.

 اگر بنا بود با علومشون‌ با رواياتشون‌ با احاديثشون‌ مثل‌ احاديث‌ امام‌ باقر و امام‌ صادق‌ اسلام‌ را حفظ‌ كنند انجام‌ دادن‌ و اگر بنا بود در گوشة‌ زندان‌ و در قعر سجون‌ در ظلم‌ مكامير در اون‌ فشارهاي‌ فوق‌ العادة‌ هارون‌ الرشيد دين‌ اسلام‌ را حفظ‌ كنند كردند، و اگر بنا بود با مسافرتهاي‌ طولاني‌، ايام‌ تعلق‌ دارد به‌ امام‌ هشتم‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا. مسافرت‌ از مدينة‌ اون‌ زمان‌ اون‌ هم‌ رفتن‌ به‌ سوي‌ دشمن‌ اون‌ هم‌ دشمني‌ كه‌ به‌ هيچ‌ چيز رحم‌ نمي‌كند، دشمن‌ قدرتمند. حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ آلاف‌ التهيه‌ والثنا حركت‌ كرد آمد تا دين‌ مقدس‌ اسلام‌ حفظ‌ بشه‌. و بالاخره‌ انشاء الله‌ يك‌ روزي‌ آخرين‌ فرزندش‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ خواهد آمد (الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و ال‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و يملئوا الارض‌ قسطا و عدلا بعد ما مئلت‌ ظلما و جورا.تمام‌ كرة‌ زمين‌ را تمام‌ مردم‌ روي‌ زمين‌ را، به‌ طرف‌ كمالات‌ به‌ طرف‌ علم‌ و دانش‌ به‌ طرف‌ تقوا به‌ طرف‌ عدالت‌ دعوت‌ مي‌كند و دين‌ مقدس‌ اسلام‌ را تا روز قيامت‌ پابرجا مي‌كند كه‌ ليظهره‌ علي‌ الدين‌ كل‌ ولو كره‌ المشركون‌. امشب‌ به‌ مناسبت‌ ايامي‌ كه‌ متعلق‌ است‌ به‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌، اثار وجودي‌ اين‌ امام‌ بزرگوار اين‌ امامي‌ كه‌ و من‌ ثارت‌ به‌ عرض‌ خراسان‌، خراسان‌. كسي‌ كه‌ زمين‌ خراسان‌، خراسان‌ شد. خراسان‌ از خورشيد آستان‌ گرفته‌ شده‌، خورشيد وجود مقدس‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا در اين‌ آستان‌ مقدسه‌ كه‌ قرار گرفته‌ تمام‌ دنيا را منور كرده‌. عالم‌ آل‌ محمد اسم‌ (الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) اسم‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا در روايات‌ آمده‌. علماي‌ بزرگ‌ اهل‌ سنت‌ و مسيحيت‌ را مامون‌ جمع‌ مي‌كرد، بعضي‌ از مورخين‌ نوشته‌اند كه‌ چون‌ مامون‌ عالم‌ دوست‌ و علم‌ دوست‌ بود از  اين‌ جهت‌ هميشه‌ در، دربارش‌ علما بطور وفور بودند بعضيها هم‌ بودند كه‌ مي‌خواست‌ حضرت‌ رضا عليه‌ اصلاة‌ والسلام‌ را در بين‌ بني‌ هاشم‌ و طرفدارانش‌ به‌ يك‌ صورتي‌ مفتضح‌ كند. در يك‌ جا اگر حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا يا در يك‌ مسئله‌ اين‌ امام‌ عزيز مثلا نمي‌توانست‌ جواب‌ بگويد كافي‌ بود براي‌ اينكه‌ خط‌ باطلي‌ روي‌ امامت‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا بكشد. اما معرفت‌ به‌ مقام‌ امام‌ نگذاشت‌. نمي‌دونست‌ كه‌ امام‌ از نظر قرآن‌ اون‌ كسي‌ است‌ كه‌ خدا در سورة‌ ياسين‌ درباره‌اش‌ فرموده‌ و كل‌ شي‌ احسيناه‌ في‌ امام‌ مبين‌. در امام‌ علم‌ همه‌ چيز را خدا قرار داده‌. كل‌ شي‌ چه‌ علوم‌ مادي‌ و چه‌ علوم‌ معنوي‌. لذا علما جمع‌ مي‌شدند با اهل‌ انجيل‌ با انجيلشون‌ با اهل‌ تورات‌ با توراتشون‌، با علماي‌ اهل‌ سنت‌ با رواياتي‌ كه‌ خود اونها نقل‌ كرده‌اند. اونچنان‌ بحث‌ را تمام‌ مي‌كرد كه‌ مامون‌ روز به‌ روز مجبور مي‌شد اظهار ارادتش‌ را به‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا زيادتر كنه‌. و اونچنان‌ حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ در مقابل‌  امام‌ زمان‌ تواضع‌ مي‌كرد نام‌ مقدس‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ را در مقابل‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا مي‌بردند دست‌ را مي‌گذاشت‌ روي‌ سر بلند مي‌شد از جا در مقابل‌ نام‌ امام‌ زمان‌ و مي‌فرمود صل‌ الله‌ عليه‌، صل‌ الله‌ عليه‌.

 گاهي‌ بعضي‌ از افراد مي‌آمدند خدمت‌ حضرت‌، حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ عرض‌ مي‌كردند اانت‌ صاحب‌ هذاالامر؟ عظمت‌ حضرت‌ امام‌ هشتم‌ را كه‌ مي‌ديدند اون‌ همه‌ قدرت‌ اون‌ همه‌ علم‌، اون‌ همه‌ دانش‌، اون‌ همه‌ محبوبيت‌ در ميان‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ والسلام‌ محبوبتر از حضرت‌ رضا در ميان‌ همين‌ مردم‌ معمولي‌ كسي‌ نبود. البته‌ الان‌ نه‌. الان‌ همة‌ شيعيان‌، همة‌ ائمه‌ را دوست‌ دارن‌. اما در زمان‌ زندگيشون‌، در زمان‌ حياتشون‌، در زمان‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ حضرت‌ علي‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ يك‌ عده‌ اصحاب‌ و دوستان‌ دارن‌ اينها خيلي‌ اظهار محبت‌ مي‌كردند اما اونقدري‌ كه‌ به‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا مردم‌ شيعه‌ اظهار علاقه‌ مي‌كردند به‌ حضرت‌ اميرالمومنين‌ نمي‌كردند. و همينطور يك‌ يك‌ ابتهه‌. اونقدر محبوب‌ است‌، اونقدر با عظمت‌ است‌ گاه‌ گاهي‌ واقعا مامون‌ با تمام‌ قدرتي‌ كه‌ داشت‌ مي‌ترسيد اين‌ مردم‌ حضرت‌ يك‌ اشاره‌اي‌ بكنه‌ مردم‌ بريزن‌ و اونها را از بين‌ ببرند.

 لذا تا مي‌تونست‌ عظمت‌ و قدرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا را محدود مي‌كرد. كنترل‌ مي‌كرد. قضية‌ نماز عيدشون‌ را شنيديد و قضاياي‌ ديگر ولي‌ وقتي‌ كه‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا در توس‌ از دار دنيا مي‌رود و از اونجا بناست‌ جنازه‌ را تا محل‌ دفن‌ اون‌ حضرت‌ تشييع‌ كنند حدودا شايد بيست‌ و پنج‌ كيلومتر راه‌ باشه‌ اين‌ راه‌ طولاني‌ را مردم‌ تشييع‌ مي‌كنند و حتي‌ صدها هزارها زن‌، مهريه‌ها را به‌ شوهرها مي‌بخشند كه‌ بتوانند در تشييع‌ جنازة‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا شركت‌ كنند. و شوهرها اجازه‌ بدهند كه‌ در تشييع‌ جنازه‌ شركت‌ كنند. محبوبيت‌ فوق‌ العاده‌ و تا حدي‌ است‌ كه‌ امام‌ هادي‌ و امام‌ عسگري‌ را ابن‌ الرضا مي‌گن‌. بخاطر عظمت‌ و معروفيت‌ حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌. اين‌ شخصيت‌ با عظمت‌ در مجالس‌ علمي‌ كتابهايي‌ كه‌ در مسائل‌ علمي‌ نوشته‌ شده‌، بحثهايي‌ كه‌ حضرت‌ داشتند مطالب‌ زيادي‌  هست‌ در يك‌ جا، در يك‌ بحث‌ علماي‌ اهل‌ سنت‌ مي‌پرسند چه‌ فضيلتي‌ فرزندان‌ پيغمبر بر سايرين‌ دارن‌؟ حضرت‌ دوازده‌ مزيت‌ از قرآن‌ بيان‌ مي‌كنه‌ كه‌ يكيش‌ اينه‌، من‌ امشب‌ به‌ عنوان‌ اينكه‌ اميدواريم‌ همة‌ ما از فرزندان‌ پيغمبر باشيم‌ و يك‌ بشارتي‌ امشب‌ بهتون‌ بدم‌ كه‌ وقتي‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ظهور مي‌كنند اكثر شيعيان‌ را به‌ عنوان‌ فرزندان‌ پيغمبر معرفي‌ مي‌كند. چون‌ از نظر علم‌ و قرآن‌ و روايت‌ و عقل‌ ثابته‌ كه‌ كسي‌ كه‌ مادرش‌ سيداست‌ مادرش‌ از نسل‌ پيغمبره‌ مساوي‌ است‌ با كسي‌ كه‌ پدرش‌ از نسل‌ پيغمبره‌. چون‌ مربوط‌ به‌ جنبه‌هاي‌ بدني‌ است‌. از نظر شركت‌ در انعقاد نطفه‌ پدر و مادر مساوي‌ هستند، از نظر روايات‌ ما، امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ فرزندان‌ پيغمبر هستند. از نظر قرآن‌ هم‌ صريحا خداي‌ تعالي‌ حسن‌ و حسين‌ را دو فرزندان‌ پيغمبر ميدانه‌. بحثش‌ مفصله‌ كه‌ در كتاب‌ انوار زهرا من‌ بحثش‌ را كردم‌ و هيچ‌ جاي‌ ترديد نيست‌. يعني‌ اگر شما گفتيد ايني‌ كه‌ مادرش‌ سيده‌ با آني‌ كه‌ پدرش‌ سيده‌، اين‌ سيدتر از آنه‌. همين‌ كلمه‌ را گفتيد بر خلاف‌ ضرورت‌ مذهب‌ تشيع‌ عمل‌ كرديد و پيرو عمر شديد. چون‌ اين‌ كلمه‌ و اين‌ ابتكار مال‌ ايشانه‌. گفت‌ كه‌ بنونا بنو ابنائنا. ايشان‌ البته‌ فكر سياسيش‌ خوب‌ بود. در فكر سياسي‌ در اسلام‌ من‌ او را كم‌ نظير مي‌دانم‌. در كاري‌ كه‌ خلاف‌ انجام‌ ميشه‌، معمولا آن‌ كسي‌ كه‌ قدم‌ اول‌ را برميداره‌ و جلو مي‌افته‌، معمولا فحشها متوجه‌ او ميشه‌. و خودش‌ را خليفه‌ نكرد با اينكه‌ قدرتش‌ را داشت‌. ابابكر را جلو انداخت‌ كه‌ علي‌ الحساب‌ تا جاده‌ صاف‌ ميشه‌، فحشها را مردم‌ به‌ او بدهند، بگن‌ قدم‌ اول‌ را او برداشته‌. و براي‌ اينكه‌ بعدها نوبت‌ خودش‌ كه‌ شد، خوب‌ هر وقت‌ كه‌ بخواد ميتونه‌ اين‌ پيرمرد را از بين‌ ببره‌، حالا يا از بين‌ ببره‌ يا هر كاري‌ بكنه‌، وقتي‌ نوبت‌ خودش‌ شد، يك‌ چيز خيلي‌ او را مي‌ترساند و آن‌ حسن‌ و حسين‌ عليهم‌ السلام‌ بودند. از علي‌ بن‌ ابيطالب‌ زياد نمي‌ترسيد. به‌ جهت‌ اينكه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ در تمام‌ جنگها شركت‌ كرده‌ بود و مردم‌ عرب‌ خيلي‌ متعصبند، حقد و كينة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را در دل‌ داشتند. در دعاي‌ ندبه‌ ميگيم‌ كه‌ احقاد بدرية‌ و خيبرية‌ و حنينية‌ و غيرهن‌ ابغضت‌ علي‌ عداوته‌. مردم‌ حاضر نبودند زير بار علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بروند چون‌ بالاخره‌ يكي‌ از اقوامشون‌ به‌ دست‌ علي‌ كشته‌ شده‌ بود. و از ديگري‌ هم‌ كه‌ در مقابلش‌ علم‌ بشه‌، نمي‌ترسيد. فقط‌ از امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌، اينها فرزند پيغمبر توي‌ مردم‌ باشند و كس‌ ديگري‌ ادعاي‌ خلافت‌ بكنه‌. و لذا فورا اين‌ مطلب‌ را طرح‌ كرد كه‌ بنونا، بنو ابنائنا. پسران‌ ما، پسران‌ پسران‌ ما هستند. و فرزندان‌ دختران‌ ما، فرزندان‌ مردهاي‌ غريبه‌ هستند. يعني‌ امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ فرزند علي‌ بن‌ ابيطالبند ديگه‌، فرزند علي‌ بن‌ ابيطالبند. خود پدر را ما كنار گذاشتيم‌ تا چه‌ برسه‌ به‌ فرزندانش‌. ولي‌ پيغمبر اكرم‌ اين‌ پيش‌ بيني‌ را، خوب‌ پيغمبر است‌، و اودعته‌ علم‌ ما كان‌ و ما يكون‌ الي‌ انقضاء خلقك‌. پيغمبر اكرم‌ گاهي‌ دو دست‌، دست‌ امام‌ حسن‌ را به‌ يك‌ دست‌، دست‌ امام‌ حسين‌ را به‌ يك‌ دست‌، مي‌گرفت‌ مي‌آمد توي‌ مردم‌. ابنان‌، اين‌ دو تا پسر ما، امامان‌، هر دوشون‌ امامند. قاما او قعدا. چه‌ قيام‌ بكنند، چه‌ توي‌ خانه‌ بنشينند، چه‌ صلح‌ بكنند، چه‌ جنگ‌ بكنند. هر دو امامند. آنقدر به‌ اينها اظهار محبت‌ مي‌كرد. گاهي‌ حسن‌ عليه‌ السلام‌ را روي‌ شانة‌ راست‌ مي‌گذاشت‌، امام‌ حسين‌ را روي‌ شانة‌ چپ‌، توي‌ شهر مدينه‌ حركت‌ مي‌كرد، توي‌ مردم‌ حركت‌ ميكرد. به‌ اينها مي‌گفت‌ اگر، واقعا عجيبه‌، اينها را توي‌ روايت‌ نقل‌ كردند. كه‌ اگر عربها بچه‌هاي‌ عرب‌ شتر دارند، منهم‌ براي‌ شما سواري‌ دهندة‌ خوبي‌ هستم‌. گاهي‌، شما مي‌دونيد امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌، بچه‌ هم‌ كه‌ باشند بزرگند. ولي‌ مي‌خواد به‌ مردم‌ بفهمانه‌ كه‌ اينها بچه‌هاي‌ منند، اينها فرزندان‌ منند.

 در سجده‌ است‌. ديدند پيغمبر سجده‌ را طول‌ داد. بعضي‌ها خوب‌ بلند مي‌شوند نگاه‌ مي‌كنند. ديدند اين‌ دو آقا زاده‌ رفتند روي‌ پشت‌ پيغمبر. كوچيكند. پيغمبر بخاطر اينكه‌ اينها ناراحت‌ نشوند، سر از سجده‌ بر نميداره‌. هي‌ ميگه‌ سبحان‌ ربي‌ الاعلي‌ و بحمده‌. آن‌ خدائي‌ كه‌ اين‌ دو نور را به‌ من‌ عطا كرده‌، اين‌ دو فرزند را به‌ من‌ داده‌ و به‌ اين‌ وسيله‌ به‌ همة‌ مردم‌ مي‌فهماند كه‌ اينها فرزندان‌ من‌ هستند. ولي‌ با اين‌ كلمه‌ كه‌ متأسفانه‌ تا امروز كه‌ ما هستيم‌ پيروي‌ از او مي‌كنيم‌ حتي‌ شيعيان‌ گفت‌ بنونا بنو ابنائكم‌ و بناتنا بنوهن‌ ابناء رجال‌ الاباعي‌. و ما هم‌ همينطور ميگيم‌ بعله‌. بعله‌ فلاني‌، تو كي‌ سيد شدي‌؟ من‌ مادرم‌ سيده‌. خوب‌ تو شبهاي‌ جمعه‌ سيدي‌. اين‌ چه‌ حرفيه‌!! كسي‌ كه‌ شبهاي‌ جمعه‌ سيده‌، ساير اوقات‌ هم‌ سيده‌ ديگه‌. شبهاي‌ جمعه‌ مثلا چي‌ ميشه‌ كه‌ سيد بشه‌.

 و لذا ميگي‌ كه‌ امام‌ زمان‌ مأمور به‌ باطنه‌، به‌ حقيقته‌، حقايق‌ را ظاهر ميكنه‌. يكي‌ كه‌ تحت‌ تأثير بنونا بنو ابنائنا نيست‌. آنجا اكثر شيعيان‌، چون‌ شما كه‌ اطلاع‌ نداريد، شايد مادربزرگ‌ پدرتون‌، مثلا فرض‌ كنيد سيد باشه‌. قاطي‌ شده‌ ديگه‌. اكثر شيعيان‌، اينها فرزندان‌ پيغمبرند و اينها از نسل‌ پيغمبرند. اين‌ جمله‌ را گفتم‌ توي‌ مجلس‌، يك‌ وقتي‌ ما تعريف‌ از سادات‌ مي‌كرديم‌، يك‌ جواني‌ رفته‌ بود شب‌ با مادرش‌ دعوا كرده‌ بود كه‌ تو چرا نرفتي‌ زن‌ يك‌ سيد بشي‌ من‌ سيد بشم‌. حالا براي‌ اينكه‌ توي‌ مجلس‌ نريد انشاء الله‌ با مادرها دعوا كنيد، اين‌ را بدونيد. ماها خوب‌ سيادتمون‌ ظاهر شده‌، شماها انشاء الله‌ امام‌ زمان‌ ظاهر ميكنه‌.

 و لذا حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌، يكي‌ از فضائل‌ سادات‌ را اين‌ ميدونه‌ كه‌ مي‌فرمايد در سورة‌ و الصافات‌، دقت‌ كنيد، در سورة‌ و الصافات‌ خدا به‌ پيغمبران‌ اولوالعزم‌ سلام‌ ميكنه‌، ميگه‌ سلام‌ علي‌ نوح‌ في‌ العالمين‌. به‌ حضرت‌ آدم‌ سلام‌ نميكنه‌. سلام‌ علي‌ ابراهيم‌، پيغمبر اولو العزمه‌. سلام‌ علي‌ موسي‌ و هارون‌. البته‌ هارون‌ خوب‌، برادر و طفيلي‌ از حضرت‌ موسي‌ بهش‌ سلام‌ شده‌. هارون‌ هم‌ خيلي‌ آنهم‌ مرد خوبي‌ بود، خيلي‌ اذيتش‌ كردند. جدا آدم‌ گاهي‌ دلش‌ به‌ حال‌ هارون‌ ميسوزه‌ كه‌ ان‌ القوم‌ استضعفوني‌ و كادوا يقتلونني‌. حضرت‌ موسي‌ وقتي‌ از كوه‌ طور برگشت‌ و ديد همه‌ بت‌ پرست‌ شده‌اند اخذ برأس‌ اخيه‌ يجره‌ اليه‌، موهاي‌ جلوي‌ سرش‌ را گرفت‌. موي‌ جلو سر بلند هم‌ باشه‌ اسباب‌ دردسره‌. گاهي‌ اينجوري‌ ماية‌ اينطور برنامه‌ها ميشه‌. اخذ برأس‌ اخيه‌، سرش‌ را نگرفت‌، موهاي‌ سرش‌ را گرفت‌. يجره‌ اليه‌، كشيدش‌. گفت‌ چرا گذاشتي‌ اينها بت‌ پرست‌ بشوند؟ قال‌ يابن‌ ام‌. ان‌ القوم‌ استضعفوني‌، مرا ضعيف‌ كردند. من‌ كه‌ مثل‌ تو قدرت‌ تو را كه‌ ندارم‌ كه‌. تو اصلي‌، و كادوا يقتلونني‌. نزديك‌ بود مرا بكشند. اگر من‌ بيشتر حرف‌ مي‌زدم‌ مرا مي‌كشتند. در مقابل‌ مردم‌ آبروي‌ مرا نبر. اينجور ما دو تا با هم‌ دعوا كنيم‌ كه‌ مردم‌ به‌ روي‌ سرمون‌ مي‌ريزند. راسته‌ دو تا دوست‌ در مقابل‌ مردم‌، يك‌ زن‌ و شوهر در مقابل‌ مردم‌، خدمتتون‌ عرض‌ شود دو تا برادر در مقابل‌ مردم‌، دعوا نكنند. به‌ جهت‌ اينكه‌ وقتي‌ خودتون‌ با خودتون‌ دعوا كرديد، ديگران‌ هم‌ دعوا مي‌كنند.

 سلام‌ علي‌ موسي‌ و هارون‌. آنجا عرض‌ كردم‌ اصل‌ حضرت‌ موسي‌ است‌، هارون‌ خوب‌، طفيليه‌ ديگه‌. خداي‌ تعالي‌ چون‌ هميشه‌ همراه‌ او هميشه‌ هست‌ و در تمام‌ مشكلات‌ با او هست‌، او را ردش‌ نميكنه‌. بعد مي‌فرمايد سلام‌ علي‌ آل‌ ياسين‌. تا آنروز آقايون‌ بدونند، تا زمان‌ حضرت‌ رضا، حتي‌ علماي‌ اهل‌ سنت‌ نشنيده‌ بودند كه‌ سلام‌ علي‌ الياسين‌ كه‌ توي‌ قرآنهاي‌ ما الان‌ هست‌. و اين‌ بر خلاف‌ قرائت‌ اهل‌ بيته‌. اين‌ را بدونيد. چون‌ اگر سني‌هايي‌ كه‌ آنجا جمع‌ بودند، اينها مي‌خواستند اشكال‌ كنند به‌ حضرت‌ رضا. مي‌گفتند آقا قرآن‌ را غلط‌ خوندند. ما اگر الان‌ بخونيم‌ سلام‌ علي‌ آل‌ ياسين‌، ما يك‌ كسي‌ آنجا نشسته‌ باشه‌. ما توي‌ يك‌ مجلسي‌، دورة‌ قرآن‌ بود، يك‌ وقتهايي‌ رفته‌ بوديم‌. سورة‌ و الصافات‌ افتاد و تصادفا همين‌ آيه‌، آن‌ آقاي‌ استاد قرائت‌ هم‌ آن‌ بالا نشسته‌، شخصيتي‌ هم‌ بود. ما رسيديم‌ به‌ همين‌ آيه‌، من‌ گفتم‌ سلام‌ علي‌ آل‌ ياسين‌. گفت‌ نه‌ آقا الياسين‌. گفتم‌ نه‌ آل‌ ياسين‌. آخه‌ قرائت‌ اهل‌ بيت‌، ما پيرو قرائت‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارتيم‌. قراء سبعه‌ اينها هفت‌ تا قاري‌ بودند روي‌ كلمات‌ قرآن‌ اعراب‌ گذاشتند. همشون‌ هم‌ با هم‌ اختلاف‌ دارند. شما مجمع‌ البحرين‌ را ورداريد نگاه‌ كنيد مي‌بينيد در تمام‌ آيات‌ اختلاف‌ هست‌. ملك‌ يوم‌ الدين‌، مالك‌ يوم‌ الدين‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود ديديد بعضي‌ از قرآن‌ خونهاي‌ مصري‌ را اون‌ جورهاي‌ مختلفي‌ مي‌خوانند، قالت‌، قلت‌ لك‌، اينها همش‌ با هم‌ فرق‌ مي‌كنه‌. ملك‌ يوم‌ الدين‌، مالك‌ يوم‌ الدين‌ حالا زياد هست‌ كه‌ خود اينها به‌ انهاي‌ مختلف‌ مي‌خونند يعني‌ خود قراء به‌ قرائتهاي‌ مختلف‌ مي‌خوانند. و يك‌ دسته‌ از قرا هم‌ ائمة‌ اطهار بودند كه‌ اين‌ قرائت‌ اهل‌ بيت‌ است‌. البته‌ ما قرانمون‌ را نبايد با قرآن‌ اهل‌ سنت‌ تغيير بديم‌. حالا. اما تا روزي‌ كه‌ حضرت‌ رضا صلواة‌ الله‌ عليه‌، اين‌ روايت‌ روايت‌ صحيحه‌اي‌ در كتاب‌ اخبار الرضا هست‌ و به‌ بعضي‌ از مسائلش‌ مراجع‌ عمل‌ كردند.

 در اين‌ روايت‌ چنين‌ قضيه‌اي‌ است‌ كه‌ نشسته‌ حضرت‌ با علماي‌ سني‌ كه‌ جمع‌ زيادي‌ بودند دور مامون‌ بودند داره‌ بحث‌ مي‌كنه‌، يك‌ نفر اونجا نگفت‌ آقا سلام‌ علي‌ ال‌ ياسين‌، معلومه‌ تا اون‌ زمان‌ هنوز اين‌ طرح‌ داده‌ نشده‌ بوده‌. كه‌ اين‌ فضيلت‌ بسيار مهم‌، خيلي‌ مهم‌ است‌. آل‌ ياسين‌ به‌ تصديق‌ تمام‌ مفسيرين‌ ذرية‌ پيغمبر هستند تا روز قيامت‌. ذريه‌ پيغمبر تا روز قيامت‌ چون‌ آل‌ شامل‌ ذريه‌ مي‌شه‌، ياسين‌ هم‌ كه‌ اسم‌ پيغمبره‌ خوب‌ ديگه‌ صريح‌ خود قرآنه‌ ياسين‌ والقرآن‌ الحكيم‌ انك‌ لمن‌ المرسلين‌ علي‌ صراط‌ مستقيم‌. حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ مي‌فرمايد كه‌ ياسين‌ كيه‌؟ از علماي‌ اهل‌ سنت‌ مي‌پرسند مي‌گن‌ پيغمبر. حضرت‌ مي‌فرمايددر رديف‌ پيغمبران‌ اولي‌ العظم‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ فرزندان‌ پيغمبر سلام‌ گفته‌. و گفته‌ است‌ سلام‌ علي‌ آل‌ ياسين‌، در يك‌ جاي‌ ديگه‌ هم‌ اضافة‌ بر اونچه‌ كه‌ بر انبياء اولي‌ العظم‌ گفته‌ شده‌ سلام‌ گفته‌ شده‌، يك‌ آية‌ ديگر هم‌ هست‌ و سلام‌ علي‌ الذين‌ الصطفي‌ كه‌ همة‌ مفسرين‌ گفته‌اند  كه‌ مصطفين‌ در اين‌ آيه‌ فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا تا روز قيامتند.

 اين‌ را حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ فرمود. و همه‌ تصديق‌ كردند عرض‌ كردم‌ يك‌ نفر نگفت‌ آقا شما قرآن‌ را اشتباه‌ خونديد. گاهي‌ بر ائمه‌ ايراد مي‌گرفتند كه‌ شما معلومه‌ قرآن‌ نخونديد. يك‌ نفر پيدا شده‌ بود در زمان‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ خيلي‌ مقدس‌ بود، ماها آخر ميزاني‌ براي‌ قدس‌ و تقوا نداريم‌. آقا كي‌ مقدسه‌؟ چه‌ ميزاني‌ داري‌ تو؟ كي‌ با تقواست‌؟ هر كس‌ نماز زيادتري‌ بخونه‌، عبادتي‌ بكنه‌. خدمت‌ شما عرض‌ شود يك‌ تحت‌ الحنكي‌ داشته‌ باشه‌، اشك‌ رواني‌، رخ‌ زردي‌، خوب‌ اينها تقواست‌ از نظر ما. زندگي‌ نداشته‌ باشه‌ خونه‌ نداشته‌ باشه‌، مال‌ زيادي‌ نداشته‌ باشه‌، نون‌ و نمك‌ بخوره‌ مثلا نه‌ اينها تقوا نيست‌، تقوا اول‌ معرفت‌ امام‌ است‌. و بعد اقتداي‌ به‌ امام‌. در زمان‌ حضرت‌ صادق‌ يك‌ نفر پيدا شده‌ بود معروف‌ شده‌ بود در بين‌ مردم‌ خيلي‌ با تقواست‌، خيلي‌. از تقوا و زهد به‌ او تعريف‌ مي‌كردند. حضرت‌ فرمود يك‌ روز من‌ به‌ فكرم‌ رسيد كه‌ من‌ برم‌ ببينم‌ كه‌ اون‌ كيه‌ كه‌ اينقدر مردم‌ تعريفش‌ را مي‌كنند. گفت‌ بله‌ ديدم‌ مي‌ياد پشت‌ سرش‌ آمدم‌ ديدم‌ آهسته‌ رفت‌ در دكان‌ ميوه‌ فروشي‌ دو تا انار كرد زير لباسش‌ و صاحب‌ مغازه‌ نفهميد خوب‌ اين‌ يك‌ تقوا و زهدش‌ كه‌ معلوم‌ شد، در مغازه‌ نانوايي‌ هم‌ كه‌ رفت‌ يك‌ نوني‌ آهسته‌ كرد زير لباسش‌. حضرت‌ مي‌گه‌ من‌ همينجور عقب‌ سر اين‌ رفتم‌ ديدم‌ رفت‌ توي‌ يك‌ خرابه‌اي‌ و يك‌ چند تايي‌ اونجا فقيري‌ بود اينها را داد به‌ اونها. من‌ گرفتم‌ گفتم‌ اين‌ چه‌ كاري‌ بود. گفت‌ تو مگر قرآن‌ نخوندي‌، منظورم‌ اينه‌. به‌ امام‌ صادق‌ مي‌گه‌ تو مگر قرآن‌ نخوندي‌، گفتم‌ خوب‌ چرا؟ قرآن‌ كجاش‌ نوشته‌ كه‌ بايد انار دزديد بايد نان‌ دزديد. گفت‌ كه‌ من‌ دو تا اناري‌ يك‌ سگه‌ پام‌ نوشتن‌ درست‌، دو تا سگه‌، حسابش‌ را داشته‌ باش‌ خيلي‌ اهل‌ حساب‌ و رياضيش‌ خوب‌ بوده‌. يك‌ نون‌ هم‌ دزديدم‌ اين‌ هم‌ يك‌ گناه‌ حالا دو تا گناه‌.بردم‌ به‌ فقير، خدا در قرآن‌ مي‌فرمايد من‌ جاء بالحسنه‌ فلهو عشر امثالهم‌ هر كس‌ يك‌ كار خوب‌ بكنه‌ خدا ده‌ برابر بهش‌ جزا مي‌ده‌ خيلي‌ خوب‌ دو تا انار كه‌ ما دزديديم‌ خدا دو تا انار از ما طلبكاره‌، يك‌ نان‌ هم‌ يك‌ نون‌ طلبكاره‌، بعد اينها را وقتي‌ كه‌ مي‌خواد بده‌ ده‌ تا انار داديم‌ به‌ فقير خوب‌ ده‌ تا بهمون‌ مي‌ده‌، دوتاش‌ را مي‌ديم‌ به‌ خودش‌ باز براي‌ ما بيست‌ تا انار براي‌ خودمون‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ هيجده‌ تا انار مي‌مونه‌. ده‌ تا نون‌ به‌ ما بدهكاره‌ خداي‌ تعالي‌ يكيش‌ را به‌ طلبش‌ مي‌ديم‌ باز نه‌ تا براي‌ خودمون‌ مي‌مونه‌ امام‌ صادق‌ فرمود اي‌ بدبخت‌ مگر اين‌ آيه‌ را نخوندي‌ كه‌ انما يتقبل‌ الله‌ من‌ المتقين‌. خدا كار خوب‌ را از اهل‌ تقوي‌، لا اقل‌ بايد تقواي‌ اين‌ كارت‌ را انجام‌ داده‌ باشي‌. من‌ خمس‌ نميدم‌، زكات‌ نميدم‌، سهم‌ امام‌ نميدم‌. اما همينجوري‌ پول‌ به‌ فقرا ميدم‌. به‌ درد نميخوره‌. تقوي‌ را رعايت‌ نكردي‌. دزدي‌ مي‌كنم‌، چپاول‌ مي‌كنم‌، ظلم‌ مي‌كنم‌، مال‌ مردم‌ مي‌خورم‌ ولي‌ خيلي‌ هم‌ آدم‌ خوبي‌. هر كس‌ هم‌ چيزي‌ ازش‌ مي‌خواد بهش‌ ميده‌. خوب‌ اين‌ همينطوريه‌. گاهي‌ به‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ ايراد مي‌گرفتند كه‌ شما مگر قرآن‌ نخونديد. منظورم‌ اين‌ بود كه‌ شما مگر قرآن‌ نخونديد؟! به‌ امام‌ كه‌ تمام‌ علوم‌ قرآن‌ در قلبش‌ هست‌، به‌ اين‌ شخص‌ ميگن‌ قرآن‌ نخوندي‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ معرفت‌ ندارند.

 لذا در زيارت‌ حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ روايات‌ عجيبي‌ هست‌. در زيارتها اينجور روايت‌ حتي‌ براي‌ سيد الشهدا يا براي‌ پيغمبر اكرم‌ نيست‌ كه‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌فرمايد كسي‌ كه‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا را زيارت‌ كند الف‌ حجة‌ مبرورة‌ و الف‌ عمرة‌ مقبوله‌. و هزار عمرة‌ بهش‌ مزد. و حضرت‌ مي‌فرمايد و كنت‌ انا و آبائي‌ شفاء يوم‌ القيامه‌. هم‌ من‌، هم‌ آبائم‌ شفيع‌ او هستند روز قيامت‌. حضرت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌فرمايد ستدفن‌ رجل‌ من‌ ولدي‌ بارض‌ خراسان‌ يقال‌ لها طوس‌. آنموقع‌ مشهد نبوده‌. زود است‌ كه‌ دفن‌ بشود يكي‌ از فرزندان‌ من‌ در سرزمين‌ خراسان‌ كه‌ اسم‌ آن‌ محل‌ طوسه‌. علي‌ فمن‌ زاره‌ في‌ غربته‌. البته‌ بعدش‌ مي‌فرمايد اسمه‌ اسمي‌ و اسم‌ ابيه‌ اسم‌ ابن‌ عمران‌ موسي‌، اسم‌ ايشان‌ اسم‌ منه‌، علي‌. و اسم‌ پدرش‌ موسي‌ است‌. علي‌ فمن‌ زاره‌ في‌ غربته‌ غفر الله‌ له‌ ذنوبه‌. خدا گناهانش‌ را مي‌بخشه‌ ما تقدم‌ منها و ما تأخر. كه‌ واقعا بعضي‌ هاش‌ را انسان‌ سختشه‌ معنا كنه‌. نه‌ اينكه‌ ما بخيليم‌، ماها خدا بخشيده‌. آخه‌ ميگن‌ بخيل‌ دو جوره‌. يكي‌ خودش‌ بخل‌ داره‌ از اينكه‌ خودش‌ چيزي‌ به‌ يكي‌ بده‌. يكي‌ اينكه‌ يكي‌ ديگه‌ داره‌ به‌ يكي‌ ديگه‌ چيزي‌ عنايت‌ ميكنه‌، اين‌ ناراحته‌. الان‌ اگر بگيم‌ خدا گناهان‌ اول‌ و آخر شما را مي‌بخشه‌ با يك‌ زيارت‌ با معرفت‌ بر حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا، خوب‌ اين‌ روايته‌. من‌ چيكار كنم‌. ميگن‌ نه‌ اينها را نبايد گفت‌. مردم‌ جري‌ ميشن‌. خدا اين‌ فكر را مي‌كرد كه‌ مردم‌ چي‌ ميشن‌. مي‌خواست‌ نگن‌ تا ما نگيم‌. غفر الله‌ له‌ ذنوبه‌ ما تقدم‌ و ما تأخر ولو مثل‌ كان‌ ما عدد النجوم‌. اگر چه‌ گناهانش‌ مثل‌ عدد ستاره‌ها باشه‌ و قطر الامطار، به‌ عدد دانه‌هاي‌ باران‌ باشه‌، و ورق‌ الاشجار، به‌ اندازة‌ برگهاي‌ درخت‌ باشه‌. خيلي‌ عجيبه‌. اينها را ما همينطور يك‌ چيزي‌ مي‌شنويم‌. پاي‌ منبر كه‌ نشستيم‌ خوب‌ براي‌ ثوابش‌، يك‌ چيزي‌ منبري‌ ميگه‌ يك‌ چيزي‌ شنونده‌ مي‌شنوه‌. من‌ اينجا كه‌ مي‌شينم‌ها از اول‌ عرض‌ مي‌كنم‌ خداوندا، پرودگارا، يا توسلي‌ دارم‌، حالا گفتن‌ شرح‌ توسل‌ خيلي‌ كوتاهه‌، يك‌ چيزي‌ به‌ زبان‌ من‌ جاري‌ كن‌ به‌ درد مردم‌ بخوره‌ و ظرف‌ واقعا بايد آنهائي‌ كه‌ پاي‌ منبر مي‌نشينند، آن‌ كسي‌ كه‌ در بالاي‌ منبر هست‌ اينجوري‌ تصور كنه‌ كه‌ اينها همه‌ ظرفها را آوردند، منتظرند يك‌ چيزي‌ توي‌ اين‌ ظرفها ريخته‌ بشه‌. ظرف‌ خالي‌ بياد ظرف‌ خالي‌ بره‌ نباشه‌. برنامه‌هايي‌ از قبيل‌ مثلا، يك‌ منبري‌ را من‌ ديدم‌ گفتم‌ آقا تمام‌ منبري‌ كه‌ تو رفتي‌ امروز توي‌ روزنامه‌ نوشته‌ بود. بسه‌ ديگه‌. توي‌ روزنامه‌ آدم‌ بياد روي‌ منبر حرف‌ بزنه‌. منبر پيغمبر اكرم‌. اينها را توي‌ روزنامه‌ نوشته‌ بود. اين‌ مسائلي‌ كه‌ تو ميگي‌ اينها توي‌ مجلات‌ هم‌ بعضي‌ وقتها نوشته‌. چيزي‌ بايد گفته‌ بشه‌ كه‌ اثري‌ داشته‌ باشه‌. خدا ميدانه‌ كه‌ من‌، الان‌ اين‌ روايت‌ را خود من‌ معتقدم‌ كه‌ اگر كسي‌ با معرفت‌، زيارت‌ كنه‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا را، خدا يك‌ سر سوزن‌ گناه‌ براش‌ باقي‌ نمي‌گذاره‌.

 يكي‌ از دوستان‌ ما مكاشفه‌اي‌ داشت‌ مناسبه‌ اين‌ را عرض‌ كنم‌. مي‌گفت‌ كه‌ من‌ وارد حرم‌ حضرت‌ رضا شدم‌، زيارت‌ كردم‌ برگشتم‌. اين‌ را در مكاشفه‌ مي‌ديدم‌. مي‌ديدم‌ كه‌ اين‌ حرم‌ حضرت‌ رضا مثل‌ مغازة‌ جواهر فروشيه‌ و حضرت‌ رضا هم‌ مثل‌ يك‌ فرد، مثلا، كسي‌ كه‌ جواهر فروشه‌، جواهري‌ باصطلاح‌. و من‌ اين‌ نفسم‌ مثل‌ يك‌ جواهريست‌، مثل‌ يك‌ انگشتر فرض‌ كنيد، فيروزه‌اي‌، عقيقي‌، ولي‌ خيلي‌ كثيفش‌ كردم‌. كثيفش‌ كردم‌. رفتم‌ وارد شدم‌ خيلي‌ كثيف‌. ديديد بعضي‌ها دستشون‌ روغنيه‌، به‌ انگشترشون‌ مي‌مالند، كثيف‌ كردند. مي‌گفت‌ تا من‌ وارد شدم‌ اين‌ جواهر فروش‌ انگشتر مرا گرفت‌. گفت‌ با اين‌ كثافت‌ كه‌ نميشه‌ نگاش‌ كرد. برد آن‌ پشت‌ تميزش‌ كرد، خوب‌ براقش‌ كرد آورد. گفت‌ اين‌ جواهره‌، خيلي‌ قيمتيه‌. قيمتش‌ هم‌ خيلي‌ زياده‌. بدون‌ اينكه‌ من‌ بگم‌ تميزش‌ كن‌ها، تميزش‌ كرد. منظورم‌ اينه‌. اينكه‌ غفر الله‌ له‌ ذنوبه‌، منظور اينه‌. بدون‌ اينكه‌ شما بگي‌ آقا تميز كن‌، من‌ را ببخش‌، از خدا بخواه‌ گناهان‌ مرا ببخشه‌، اصلا او جواهر شناسه‌، تو نمي‌فهمي‌ كه‌ چي‌ داري‌. ماها خودمون‌ درك‌ نداريم‌ كه‌ چي‌ در وجودمون‌ هست‌. و نفخت‌ فيه‌ من‌ روحي‌. مثل‌ خداست‌ آني‌ كه‌ در وجود ما هست‌. منتهي‌ كثيفش‌ كرديم‌. برد تميزش‌ كرد آورد. گفت‌ كه‌ اين‌ جواهر خيلي‌ قيمتيه‌ و من‌ يك‌ خريدار پر پولي‌ را سراغ‌ دارم‌ كه‌ اين‌ را مي‌خره‌ ازت‌. ان‌ الله‌ اشتري‌ من‌ المؤمنين‌ انفسهم‌ بان‌ لهم‌ الجنة‌. خيلي‌ مهمه‌. بهشت‌ را خدا در مقابل‌ اين‌ نفس‌ شما ميده‌. شما مثلا فرض‌ كنيد يك‌ انگشتر داشته‌ باشيد، يك‌ جواهري‌ داشته‌ باشيد. اين‌ را بگن‌ آقا، تمام‌ كرة‌ زمين‌ را بهت‌ ميدهند در مقابل‌ اين‌. خيلية‌ ديگه‌. نه‌ از كرة‌ زمين‌ بيشتر. چون‌ و جنة‌ عرضها السماوات‌ و الارض‌. بهشتي‌ كه‌ وسعتش‌ به‌ اندازة‌ آسمانها و زمينه‌. اينها آية‌ قرآنه‌. گفت‌ يك‌ همچين‌ معامله‌اي‌ ميكني‌ يا نه‌؟ ماها غالبا ميگيم‌ نه‌ لازمش‌ داريم‌. باز مي‌آريم‌ كثيفش‌ مي‌كنيم‌. باز مي‌ريم‌ حرم‌ باز تميزش‌ مي‌كنيم‌. باز كثيفش‌ مي‌كنيم‌. كم‌كم‌ مثل‌ اين‌ فيروزه‌هائي‌ كه‌ هست‌، ميگن‌ خيلي‌ كه‌ توي‌ روغن‌ بماليش‌، از قيمت‌ مي‌افته‌. ثم‌ كان‌ عاقبة‌ الذين‌ اساء سوئا. عاقبت‌ كساني‌ كه‌ گناه‌ مي‌كنند.

 من‌ يك‌ چيزي‌ امروز به‌ نظر آمد. بد نيست‌ براي‌ همة‌ آقايون‌ بگم‌. گرفتاريهاي‌ فردي‌، بعضي‌ها هستند كارشون‌ رديف‌ نميشه‌، رديف‌ نميشه‌. همين‌ امروز دو تا نامة‌ اينطوري‌ براي‌ من‌ فرستاده‌ بودند كه‌ ما دست‌ به‌ طلا كه‌ مي‌زنيم‌ ميشه‌ سنگ‌. كارمون‌ درست‌، روبراه‌ نميشه‌. من‌ اين‌ را تحقيق‌ كردم‌ آقايون‌ و بعنوان‌ هديه‌ امشب‌ بهتون‌ عرض‌ مي‌كنم‌ كه‌ هر كس‌ گرفتاري‌ داره‌، كارش‌ رديف‌ نميشه‌، باصطلاح‌ سر و ساماني‌ پيدا نميكنه‌، نكبت‌ توي‌ زندگيش‌ وارد شده‌، از سه‌ حال‌ خارج‌ نيست‌. يا يك‌ گناهي‌ را عادت‌ بهش‌ كرده‌ و قبحش‌ هم‌ از نظرش‌ رفته‌ و انجام‌ ميده‌. اين‌ يك‌. دوم‌ يك‌ نفري‌ از مظلومها، يك‌ مظلومي‌، اين‌ از تو دلگيره‌. ظلم‌ بهش‌ كردي‌ و خودت‌ يادت‌ نيست‌. گاهي‌ ميشه‌ آدم‌ يك‌ كاري‌ كرده‌، گاهي‌ ميشه‌ يك‌ نفر با يك‌ نگاه‌ محزون‌ ميشه‌. حواستون‌ جمع‌ باشه‌، نگاههاتون‌، سخنتون‌، كلامتون‌. نشستيد غيبت‌ مي‌كنيد آبروي‌ يك‌ نفر را بردي‌. و او ممكن‌ بوده‌ كلي‌ براي‌ اون‌ شخص‌ مفيد باشه‌ و حالا نيست‌ و اين‌ شخص‌ حالا از شما دلگرفته‌ است‌. دلگرفته‌ باشه‌ يك‌ نفر مخصوصا مظلوم‌ باشه‌. تا وقتي‌ او از شما راضي‌ نشه‌ شما همين‌ گرفتاريها را داريد. يا يك‌ مال‌ حرامي‌ قاطي‌ اموالت‌ شده‌. مال‌ حرام‌. اين‌ سه‌ چيز را من‌ تفحص‌ كردم‌. يعني‌ صد مورد افرادي‌ كه‌ اينطوري‌ بودند. گفتم‌ روش‌ فكر كنيد، رفتند آوردند گفتند راست‌ گفتي‌. ما متوجه‌ نبوديم‌ و ترك‌ كردند و درست‌ هم‌ شده‌. خيلي‌ مواظب‌ بكنيد. اين‌ سه‌ مورد، گاهي‌ ميشه‌ انسان‌ گناه‌ ميكنه‌ ولي‌ گناه‌ مثلا فرض‌ كنيد يك‌ گناه‌ كرده‌، گناه‌ هم‌ خيلي‌ بزرگ‌. اما يك‌ دفعه‌ ازش‌ سر زده‌. اين‌ ممكنه‌ باصطلاح‌ توبه‌ بكنه‌ و نكبت‌ نمي‌آره‌ توي‌ زندگي‌ اونجوري‌ كه‌ يك‌ گناة‌ صغيرة‌ مدام‌، نكبت‌ مي‌آره‌. يك‌ مال‌ حرامي‌ كه‌ توي‌ زندگي‌ انسان‌ وارد شده‌، انسان‌ هم‌ اهميت‌ نميده‌.

 اين‌ جواهر وجود شما وقتي‌ وارد حرم‌ حضرت‌ رضا صلواة‌ الله‌ عليه‌ ميشه‌ حضرت‌ تميزش‌ ميكنه‌. چه‌ بخواي‌ چه‌ نخواي‌. او تميز ميكنه‌. بعد پيشنهاد خريداري‌ ميكنه‌. ان‌ الله‌ اشتري‌، از طرف‌ خدا. فروختي‌ كه‌ خوشا به‌ حالت‌. انشاء الله‌ اگر حرم‌ مشرف‌ شديد امشب‌ يا فردا، با اين‌ توجه‌ مشرف‌ بشيد كه‌ آقا ما حاضريم‌ جانمون‌ را، نفسمون‌ را، شما واسطه‌ بشيد بفروشيد به‌ خدا. اختياراتتون‌ را بديد دست‌ خدا. به‌ خدا قسم‌ خدا بهتر از ما ميدونه‌ چيكار بكنه‌. ماها خيلي‌ دخالتهاي‌ بيجا مي‌كنيم‌. عسي‌ ان‌ تحبو شيئا و هو شر لكم‌. چه‌ بسا چيزهايي‌ هست‌ كه‌ شما خيلي‌ دوست‌ داريد، آخه‌ ماها خيلي‌ اشتباه‌ مي‌كنيم‌، خيلي‌ اشتباه‌ مي‌كنيم‌. اگر بشينم‌ من‌ براي‌ شما شرح‌ بدم‌ كه‌ چقدر شما اشتباه‌، همه‌امون‌ها، چقدر ما اشتباه‌ در زندگيمون‌، 90 درصد كارهامون‌ اشتباهست‌. بفروش‌ به‌ خدا جانت‌ را، مالت‌ را، زندگيت‌ را. خدا نميگذاره‌ يك‌ دونه‌ اشتباه‌ توي‌ زندگيت‌ وارد بشه‌. و عسي‌ ان‌ تكرهوا شيئا و هو خيرا لكم‌.

 خدايا ما را از زائرين‌ خوب‌ حضرت‌ رضا قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. پروردگارا ثوابهايي‌ كه‌ براي‌ زيارت‌ حضرت‌ رضا قرار دادي‌ براي‌ ما هم‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. ما را از مجاورين‌ خوب‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا قرار بده‌. الهي‌ آمين‌.

 حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ دارد در اين‌ ماه‌، روز بيست‌ و سوم‌ زيارتي‌ مخصوص‌ آن‌ حضرته‌. بيست‌ و سوم‌ ذيقعد. بطور كلي‌ اين‌ ماه‌ تعلق‌ خاصي‌ به‌ حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ داره‌. چون‌ يازدهم‌ تولد آن‌ حضرت‌ كه‌ روز دوشنبه‌ است‌ ظاهرا و ما انشاء الله‌ مجلس‌ جشنمون‌ در كانون‌ بحث‌ و انتقاد قبل‌ از ظهر از ساعت‌ 10 تا 12 خواهد بود. و روز بيست‌ و سوم‌ اين‌ ماه‌ زيارتي‌ مخصوص‌ حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ و السلامه‌. روز بيست‌ و پنجم‌ كه‌ روز دفع‌ الارضه‌، افضل‌ اعمال‌ روز دفع‌ الارض‌ زيارت‌ حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ و السلامه‌. و آخر ماه‌ هم‌ كه‌ وفات‌ امام‌ جواد، فرزند عزيز حضرت‌ رضا عليه‌ السلامه‌. پيغمبر اكرم‌ به‌ دو نفر از فرزندانش‌ بضعه‌ گفته‌. بضعه‌ يعني‌ پارة‌ تن‌. يكي‌ به‌ فاطمة‌ زهرا يكي‌ هم‌ به‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا. ستدفن‌ بضعة‌ مني‌ بارض‌ خراسان‌. پارة‌ تن‌ من‌. امشب‌ برويم‌ در خانة‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا اميدواريم‌ كه‌ اگر چه‌ من‌ يك‌ وقتي‌ يكي‌ از دوستان‌ مي‌گفت‌ كه‌ اينجور تعبير ميكرد، مي‌گفت‌ كه‌ اگر يزيد سر سيد الشهدا را در وسط‌ گذاشته‌ بود و در اطرافش‌ گناه‌ مي‌كرد؛ ما مجاورين‌ قبر علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا بدن‌ مقدس‌ حضرت‌ رضا را در وسط‌ گذاشتيم‌ و اطرافش‌ گناه‌ مي‌كنيم‌. مرحوم‌ آشيخ‌ حبيب‌ الله‌ گلپايگاني‌ ميگفت‌، از بزرگان‌ بود، از اوتاد بود. مي‌گفت‌ وارد حرم‌ حضرت‌ رضا شدم‌ ديدم‌ بدن‌ حضرت‌ در وسط‌ پا به‌ قبله‌ درازه‌ و روي‌ بدن‌ مقدسشون‌ يك‌ پارچة‌ سفيدي‌ كشيده‌ شده‌. بادي‌ آمد آن‌ پارچه‌ را آنطرف‌ كرد. ديدم‌ بدن‌ حضرت‌ سوراخ‌ سوراخه‌. عرض‌ كردم‌ آقا من‌ شنيدم‌ بودم‌ شما را با سم‌ شهيدتون‌ كردند. اينها چيه‌ در بدنتون‌؟ فرمود بعضي‌ از زوار كه‌ گناه‌ مي‌كنند، وقتي‌ مي‌آيند در حرم‌ مثل‌ تيري‌ است‌ كه‌ به‌ بدن‌ من‌ مي‌زنند. در عين‌ حال‌، آقا شما كريميد. شما حتي‌ راضي‌ نمي‌شديد كه‌ مأمون‌ هم‌ مفتضح‌ بشه‌. ما امشب‌ متوسل‌ به‌ شما خواهيم‌ شد. امام‌ رئوف‌ است‌. السلام‌ علي‌ الامام‌ رئوف‌. سلام‌ بر امام‌ مهربان‌، امام‌ عزيز، خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌، ميگفت‌ يك‌ شب‌ در حرم‌ حضرت‌ رضا بودم‌. متوجه‌ شدم‌ يكنفر مورد غضب‌ واقع‌ شد. من‌ شب‌ در عالم‌ رؤيا حضرت‌ رضا را ديدم‌ عرض‌ كردم‌ آقا ما نشنيده‌ بوديم‌ شما غضب‌ بكنيد. امام‌ مهربانيد حضرت‌ رضا. شفا ميده‌ امراض‌ را اما غضب‌ به‌ كسي‌ نميكنه‌. حضرت‌ فرمود عمويم‌ ابو الفضل‌ اينجا بودند. اين‌ شخص‌ هم‌ خيلي‌ بي‌ حيائي‌ كرد. ايشان‌ به‌ او غضب‌ كردند. به‌ قدري‌ رئوفه‌ كه‌ من‌ فكر مي‌كنم‌ وقتي‌ كه‌ به‌ اباصلت‌ فرمود درهاي‌ حجره‌ را ببند، چون‌ طبعا با آن‌ محبوبيتي‌ كه‌ حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ دارد، تا مردم‌ متوجه‌ بشوند كه‌ آن‌ حضرت‌ مريضه‌، مي‌آن‌ سؤال‌ ميكنن‌، آقا چه‌ كسالت‌ داريد؟ چرا افتاديد؟ حضرت‌ مجبور ميشه‌ بگويد كه‌ مأمون‌ مرا سم‌ داده‌، لذا فرمود درها را ببند، كسي‌ به‌ ديدن‌ من‌ نياد. چراغها را خاموش‌ كنيد حالا كه‌ حال‌ توجه‌ به‌ مقام‌ مقدس‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا را داريد عرض‌ كنم‌. اباصلت‌ ميگه‌ قبل‌ از ظهري‌ بود كه‌ ما رفتيم‌ به‌ كاخ‌ مأمون‌ و برگشتيم‌، ظهر شد. حضرت‌ با اينكه‌ در ميان‌ حجره‌ يتململ‌ تململ‌ السليم‌. مثل‌ مار گزيده‌ به‌ خود مي‌پيچد، مرا صدا زد فرمود آيا غلامان‌ غذا خورده‌اند يا نه‌؟ گفتم‌ آقا با اين‌ حالي‌ كه‌ شما داريد، چگونه‌ ممكن‌ است‌ غلامان‌ غذا بخورند. حضرت‌ آمد نشست‌، سفره‌ انداختند. خودش‌ را كنترل‌ كرد، غلامان‌ نشستند، غذا خوردند. وقتي‌ رفتند باز مثل‌ مارگزيده‌ به‌ خود مي‌پيچد. ميگه‌ من‌ متحير در ميان‌ منزل‌ ايستاده‌ بودم‌. درها هم‌ بسته‌ است‌. يك‌ وقت‌ ديدم‌ جواني‌ كه‌ شبيه‌ترين‌ مردم‌ به‌ علي‌ بن‌ موسي‌ است‌ وارد منزل‌ شد. آقا شما از كجا وارد شديد؟ منكه‌ درها را بسته‌ بودم‌. فرمود همان‌ كسي‌ كه‌ من‌ را از مدينه‌ به‌ طوس‌ به‌ يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ آورده‌ ميتواند از در بسته‌ هم‌ وارد كند. متوجه‌ شدم‌ امام‌ جواد است‌. وارد حجره‌ شد. علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا برخاست‌ فرزندش‌ را در بغل‌ گرفت‌. يك‌ وقت‌ هم‌ ديدم‌ امام‌ جواد از ميان‌ حجره‌ بيرون‌ آمد، صدا زد اباصلت‌ پدرم‌ از دار دنيا رفت‌.

 

۲ ذی القعده ۱۴۱۳ قمری – ملكوت‌ اشياء ۱ اخلاق‌ ۴۵

 ملكوت‌ اشياء 1 اخلاق‌ 45

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. و به‌ يدهي‌ ملكوت‌ كل‌ شي‌. يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ بايد انسان‌ در دنيا تحصيل‌ كند شناخت‌ حقايق‌ اشياء است‌. در دعاها هست‌ كه‌ خدايا ارن‌ الاشياء كما هي‌. خدايا اشياء را همان‌ طوري‌ كه‌ هست‌ به‌ من‌ نشان‌ بده‌. ما يك‌ چشم‌ ظاهر بيني‌ داريم‌ كه‌ اشياء را در بعد مادي‌ مي‌بينيم‌. سنخيت‌ بين‌ چشمهاي‌ ما و جهان‌ ماده‌ خيلي‌ واضحه‌. يعني‌ چون‌ بين‌ چشم‌ ما و ديد ما و جهان‌ ماده‌ و چيزهايي‌ كه‌ از ماده‌ خلق‌ شده‌ يك‌ سنخيتي‌ هست‌ روي‌ اين‌ اصل‌ يك‌ سنخيت‌ ديگر را با هم‌ مرتبط‌ مي‌كنه‌ و هر چه‌ ما مي‌بينيم‌ مادياته‌.

 حتي‌ توقع‌ داريم‌ اگر ارواح‌ يا ملائكه‌، يا حتي‌ بعضيها گستاخي‌ را اون‌ قدر بالا برده‌اند كه‌ خدا را مايلند به‌ همين‌ چشم‌ ظاهر ببينند و خدا را يا ملائكه‌ را يا ارواح‌ را با قيافة‌ مادي‌ مشاهده‌ كنند. يعني‌ ما بسيار دوست‌ داريم‌ كه‌ اونها را با خودمون‌ تطبيق‌ كنيم‌ حاضر نيستيم‌ كه‌ خودمون‌ را با اونها تطبيق‌ بديم‌. يعني‌ ما از عالم‌ ماده‌ بيرون‌ بياييم‌ و به‌ عالم‌ معنا و يا با عالم‌ معنا سنخيت‌ پيدا بكنيم‌. خوب‌ طبيعي‌ است‌ كه‌ اين‌ كار انجام‌ نمي‌شه‌ و بعضي‌ از افراد هستند كه‌ از اول‌ عمرشون‌ تا آخر عمرشون‌ در همين‌ ماديات‌ قوطه‌ ورند. ماديات‌ را مي‌بينند، ماديات‌ را مشاهده‌ مي‌كنند، همين‌ هايي‌ كه‌ در عالم‌ هست‌ اگر بخواهيم‌ براش‌ اسمي‌ بگذاريم‌ همان‌ طوري‌ كه‌ در آيات‌ و قرآن‌ هست‌، عالم‌ ملك‌ را مشاهده‌ مي‌كنند. اينها عالم‌ ملكه‌. و اين‌ عالم‌ ملك‌ يك‌ پشت‌ پرده‌اي‌ دارد كه‌ او با اين‌ چشمها ديده‌ نمي‌شه‌ با اين‌ حواس‌ ظاهري‌ احساس‌ نمي‌شه‌. يك‌ چشم‌ ديگري‌ بايد انسان‌ داشته‌ باشه‌، يك‌ حواس‌ ديگري‌ بايد انسان‌ داشته‌ باشه‌ تا اون‌ بعد دوم‌ عالم‌ كه‌ اسمش‌ ملكوته‌ اون‌ را مشاهده‌ بكنه‌. و اين‌ مسئله‌ هست‌. فكر نكنيد كه‌ مسله‌ هر چه‌ را كه‌ ما مي‌بينيم‌ هست‌. نه‌. هر چه‌ را كه‌ مي‌بينيم‌ يك‌ جزئي‌ از اونچه‌ كه‌ هست‌، هست‌. ما خيلي‌ چيزها را حتي‌ با حواس‌ ديگر حسش‌ مي‌كنيم‌ اما با چشم‌ نمي‌بينيم‌. سرما، گرما خود هوا اينها را با چشم‌ نمي‌بينيم‌ ولي‌ با حواس‌ با حس‌ لامسه‌مون‌ حسش‌ مي‌كنيم‌. بعضي‌ از چيزها هست‌ كه‌ با هيچ‌ يك‌ از حواس‌ حس‌ نمي‌شه‌. يقين‌ داريم‌ كه‌ هست‌ . اثرات‌ وجوديش‌ را حتي‌ ماديين‌ نمي‌تونن‌ منكر بشن‌. مثل‌ نيروي‌ جاذبه‌ مثلا كه‌ با هيچ‌ يك‌ از حواس‌ حس‌ نمي‌شه‌ ولي‌ خوب‌ هست‌ نمي‌شه‌ منكرش‌ هم‌ شد. اينها هيچ‌ كدوم‌ جزء ملكوت‌ عالم‌ نيست‌. ملكوت‌ عالم‌ چيزهايي‌ است‌ كه‌ با هيچ‌ يك‌ از حواس‌ حس‌ نمي‌شه‌، ولي‌ اثرات‌ وجودي‌ عجيبي‌ دور و  بر ما داره‌ كه‌ من‌ جمله‌ بلكه‌ در رأس‌ همة‌ اينها وجود مقدس‌ پروردگاره‌. كه‌ با هيچ‌ يك‌ از حواس‌ حس‌ نمي‌شه‌ و خداي‌ تعالي‌ از آفتاب‌ روشن‌تر و از هر چيزي‌ واضحتره‌ براي‌ كساني‌ كه‌ معرفت‌ دارند، براي‌ كساني‌ كه‌ درك‌ دارند، براي‌ كساني‌ كه‌ دلايل‌ اثبات‌ وجود خدا كاملا روشنه‌. اونها خدا را از هر چيزي‌ بين‌تر و ظاهرتر مي‌بينند. حالا از همين‌ جا ما چشم‌ باطن‌ را براتون‌ شرح‌ مي‌ديم‌.

 چرا خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد و لهم‌ اعين‌ لا يبصرون‌ بها. يك‌ عده‌ هستند كه‌ اينها چشم‌ دارند ولي‌ به‌ اون‌ چشمشون‌ حقايق‌ را نمي‌بينند و لهم‌ آذان‌ لا يسمعون‌ بها. يك‌ عده‌ گوش‌ دارند حقايق‌ را نمي‌شنوند. اينها را خداي‌ تعالي‌ كالانعام‌ مثل‌ حيوانات‌ مثال‌ زده‌. اولئك‌ كالانعام‌ بل‌ هم‌ عزل‌. معلومه‌ كه‌ در واقع‌ يك‌ چشم‌ ديگري‌ هم‌ هست‌. يعني‌ انسان‌ بايد بصيرتي‌ هم‌ داشته‌ باشه‌. روز قيامت‌ در آيات‌ قرآن‌ هست‌ كه‌ يك‌ عده‌ را خداي‌ تعالي‌ كور محشور مي‌كنه‌. مي‌گن‌ كه‌ رب‌ لمحشر تني‌ اعما و لقد كنت‌ بصيرا. خدايا ما چرا اين‌ جا كور محشور شديم‌؟ ما در دنيا چشم‌ داشتيم‌ بايد اوني‌ را كه‌ در دنيا اقلا داشتيم‌ اون‌ را بهمون‌ بدي‌. مي‌فرمايد كه‌: و كذالك‌ آتدنا آياتنا ما در دنيا آياتمون‌ وقتي‌ آمد تو اونها را نديده‌ گرفتي‌ امروز هم‌ ما تو نديده‌ گرفتيم‌ و ما تو را نديديم‌. ببينيد در دنيا، منظورم‌ اينه‌ كه‌ آيات‌ الهي‌ را اگر انسان‌ نديده‌ بگيره‌، نبينه‌، توجه‌ بهش‌ نداشته‌ باشه‌، اين‌ شخص‌ از حيوانات‌ بدتره‌. در دنيا انسان‌ بايد يك‌ چشم‌ ديگه‌اي‌ هم‌ داشته‌ باشه‌. فعتبروا يا اولي‌ الاباب‌ يا اولي‌ ابصار عبرت‌ بگيريد. گاهي‌ انسان‌ توي‌ اين‌ اطاق‌ وارد شده‌ چيزي‌ كه‌ ديده‌ در است‌ و ديوار است‌ و كتاب‌ است‌ و چند نفري‌ نشسته‌اند. يك‌ وقت‌ يك‌ نفر وارد اين‌ اطاق‌ مي‌شه‌ در و ديوار را نمي‌بينه‌  نگاه‌ به‌ افراد مي‌كنه‌ مي‌بينه‌ عجب‌ افراد ملكوتي‌ خوبي‌ هستند. در يك‌ جايي‌ وارد مي‌شه‌ مي‌بينه‌ يك‌ مشت‌ افراد به‌ اصطلاح‌ تاريك‌ سياهي‌ هستند. افرادي‌ بودند در اجتماع‌ در ميان‌ اولياء خدا در گذشته‌ ماديديم‌ اينها را، كه‌ اينها به‌ بعضي‌ مي‌رسيدند مثل‌ اين‌ كه‌ سالها با هم‌ رفيق‌ بودند جذب‌ مي‌شدند چون‌ سنخيت‌ روحي‌ با هم‌ داشتند. چشمي‌ داشتند مي‌ديدند كه‌ اين‌ شخص‌ با خودشون‌ سنخيت‌ روحي‌ داره‌. پس‌ با بعضيها اون‌ چنان‌ تنفر پيدا مي‌كردند نسبت‌ به‌ اونها كه‌ انسان‌ فكر مي‌كرده‌ اينها با هم‌ مثلا پدر كشتگي‌ دارند برخورد تند، اصلا نمي‌تونستند طرف‌ را تحملش‌ كنند. اين‌ همان‌ چشم‌، چشم‌ باطني‌ است‌، چشم‌ ملكوتي‌ است‌. ببينيد شما چشم‌ داريد و همه‌ را مي‌بينيد. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هم‌ چشم‌ داره‌ و همة‌ اشياء را مي‌بينه‌. علي‌ مي‌فرمايد كه‌ ما رأيت‌ شي‌ و رأيت‌ الله‌ قبله‌ و بعده‌ و معه‌. من‌ هيچي‌ را نديدم‌ جز اين‌ كه‌ خدا را قبلش‌ ديدم‌ با او ديدم‌، بعدش‌ ديدم‌، ببينيد دو چيز علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌بينه‌ يكي‌ اين‌ كه‌ خدا را مي‌بينه‌، يكي‌ را هم‌ همان‌ چيزي‌ كه‌ جلوي‌ چشمشه‌. اما ما يك‌ چيز فقط‌ مي‌بينيم‌ همان‌ فردي‌ كه‌ در مقابلمون‌ هست‌. اگر يك‌ وقت‌ هم‌ اگر متوجه‌ خدا بشيم‌ باز او را نمي‌بينيم‌. نمي‌تونيم‌ دوتايي‌ را با هم‌ ببينيم‌. ما دو تا چشم‌ نداريم‌ ولي‌ اولياء خدا دو تا چشم‌ دارند. مؤمنين‌ را خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ وصف‌ مي‌فرمايد كه‌ يك‌ عده‌ از مؤمنين‌ هستند كه‌ اسمشون‌ را رجال‌ گذاشته‌ خداي‌ پروردگار، مرد، مردان‌. حالا در بين‌ اين‌ مردان‌ زنها هم‌ ممكنه‌ باشند. منظور جنسييت‌ نيست‌، منظور شخصيته‌. مي‌فرمايد كه‌ رجال‌ لا تنهيهم‌ مرداني‌ هستند كه‌ اينها را الحاه‌ نمي‌كنه‌. لا تلهيهم‌. يعني‌ باز نمي‌داره‌. تجارت‌، مشغول‌ به‌ كسب‌ و كارند، مشغول‌ معاشرت‌ با مردمند. دارن‌ حرف‌ با مردم‌ مي‌زنند. لا تلهيهم‌ تجارت‌ و لا بيع‌ از چي‌ اينها را باز نمي‌داره‌، از ديدن‌ خدا. از ياد خدا. از ذكر الله‌. اينها را باز نمي‌داره‌. صاحب‌ به‌ اصطلاح‌ به‌ اين‌ مرحله‌ رسيده‌اند كه‌ لا يشغله‌ شأن‌ ان‌ شأن‌. خدا از خصوصياتش‌ اين‌ است‌ كه‌ اون‌ را شأني‌ از شأني‌ مشغولش‌ نمي‌كنه‌. يعني‌ وقتي‌ با شما، شما با خدا صحبت‌ داريد مي‌كنيد، خدا با شما صحبت‌ مي‌كنه‌ اين‌ نيستش‌ كه‌ ديگه‌ متوجه‌ اون‌ يكي‌ نشه‌. يك‌ كاره‌ او، او را از كار ديگه‌ باز نمي‌داره‌.

 لازم‌ نيست‌ وقتي‌ كه‌ شما مي‌خواييد با خدا مناجات‌ كنيد بگن‌ اول‌ تو بيا صحبت‌ كن‌ بعد بعدي‌، بعد بعدي‌ تو صف‌ بايستيد. همه‌ را در يك‌ لحظه‌ تمام‌ آسمانها و زمينها را هر يك‌ از اتمهاش‌ انساني‌ بشن‌ و بخوان‌ با خدا حرف‌ بزنن‌، همه‌ را خدا مي‌شنوه‌. يك‌ راه‌ گوش‌ مخصوص‌ نداره‌ كه‌ فقط‌ يك‌ صدا باي‌ واردش‌ بشه‌. يك‌ مغز و يك‌ حس‌ مشترك‌ نداره‌ كه‌ تنها از همين‌ راه‌ گيرندگي‌ بخواد مطالب‌ را بگيره‌. خداي‌ تعالي‌ وجودش‌، تمام‌ وجودش‌ شنوايي‌ است‌. تمام‌ وجودش‌ به‌ اصطلاح‌ علمه‌. تمام‌ وجود خداي‌ تعالي‌ دانايي‌ است‌. اين‌ كه‌ دربارة‌ خداي‌ تعالي‌ حرفي‌ نيست‌ و دربارة‌ بحث‌ خداشناسي‌ اين‌ بحثها را يا خودمون‌ اينجا انجام‌ داديم‌ يا مي‌دونيم‌. ولي‌ اولياء خدا هم‌ در مرتبة‌ بعد همين‌ طور مي‌شن‌. يعني‌ در خصوص‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ اين‌ را ماكملا درك‌ مي‌كنيم‌ يعني‌ اين‌ طوري‌ هستيم‌. هزار نفر مي‌رن‌ توي‌ حرم‌ مطهر همه‌ حاجت‌ دارن‌، اصلا به‌ خودمون‌ اجازه‌ نمي‌ديم‌ كه‌ همچين‌ فكري‌ بكنيم‌ كه‌ تو صف‌ بايستيم‌ و يكي‌ يكي‌ بخواهيم‌ بريم‌ حوائجمون‌ را بخواهيم‌. شايد امام‌ رضا اين‌ طور سرش‌ شلوغ‌ بشه‌ متوجه‌ حاجت‌ ما نشه‌. يعني‌ در كارهاي‌ عاديمون‌ اين‌ طوري‌ هستيم‌. اگر در كارهاي‌ عاديمون‌ اگر يك‌ مجتهدي‌ يك‌ آيت‌ اللهي‌ يك‌ شخصيت‌ بالايي‌ هر چي‌ هم‌ عالم‌ باشه‌، دانشمند باشه‌ هر چي‌ هم‌ بخواد در يك‌ لحظه‌ صحبت‌ كنه‌ نمي‌شه‌. بايد يكي‌ يكي‌ باهاش‌ صحبت‌ كنند. ولي‌ اين‌ فكر را ما دربارة‌ ائمه‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ نمي‌كنيم‌. همان‌ فكري‌ را داريم‌ درباة‌ امام‌ عليه‌ السلام‌ كه‌ دربارة‌ خدا داريم‌. يعني‌ مي‌گيم‌ اينها هم‌ لا يشغلهم‌ شأن‌ ان‌ شأن‌ يعني‌ اينها هم‌ اون‌ گوشي‌ كه‌ ما فكر مي‌كنيم‌ حتي‌  امام‌ زمان‌ صلوات‌ الله‌ عليه‌ هم‌ كه‌ در همين‌ بدن‌ ظاهري‌ هستند اون‌ گوشي‌ كه‌ ما فكر مي‌كنيم‌  كه‌ بايد از يك‌ راه‌ مخصوص‌ وارد بشه‌ و بعد متوجه‌ مطلب‌ بشن‌ اين‌ را دربارة‌ ائمه‌ فكر نمي‌كنيم‌ به‌ همين‌ دليل‌ صدها بلكه‌ هزارها نفر در يك‌ لحظه‌ همه‌ سلام‌ به‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ مي‌كنيم‌. و هممون‌ حاجت‌ از امام‌ زمان‌ صلوات‌ الله‌ عليه‌ مي‌خواييم‌ و به‌ خودمون‌ اجازه‌ نمي‌ديم‌ بگيم‌ كه‌ حالا مثلا نوبت‌ فلان‌ شخص‌ بوده‌ آقا صحبت‌ بكنه‌ تو عقب‌ بايست‌ حالا صبر كن‌ صحبتش‌ تمام‌ بشه‌ يا يكي‌ يكي‌ وارد اطاقش‌ بشيم‌ يا مثلا فرض‌ كنيد كه‌ يكي‌ يكي‌ حوائجمون‌ را بگيم‌، يكي‌ يكي‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ مطالبمون‌ را عرض‌ كنيم‌. نه‌ اين‌ را نمي‌گيم‌. اين‌ را معتقد نيستيم‌. دربارة‌ اولياء خدا هم‌، ما دربارة‌ ائمه‌ به‌ خصوص‌ اين‌ حالت‌  را اصلا مثل‌ اين‌ كه‌ حقيقت‌ هم‌ هست‌ اين‌ حالت‌ جزء درسهايي‌ است‌ كه‌ ما در عالم‌ ارواح‌ آموختيم‌. لذا فطرتا حالا معرفت‌ كاملي‌ به‌ امام‌ داشته‌ باشيم‌ يا نداشته‌ باشيم‌. حالا مخصوصا افرادي‌ كه‌ وارد حرم‌ مي‌شن‌ يك‌ گوشه‌اي‌ مي‌نشينند حوائجشون‌ را مي‌گن‌. هيچ‌ وقت‌ با خودشون‌ نمي‌گن‌ كه‌ خوب‌ امام‌ شايد اونهايي‌ كه‌ جلوي‌ ضريح‌ هستند جواب‌ اونها را بده‌ تا من‌ بعد جواب‌ من‌ را بده‌. نه‌ اين‌ يك‌ مسئلة‌ غريضة‌ فطري‌ است‌ و اين‌ يك‌ مسئله‌اي‌ است‌ از همان‌ مسائلي‌ كه‌ يعني‌ در عالم‌ زر ، در عالم‌ ارواح‌ ياد گرفتيم‌ و اين‌ فطريمون‌ هست‌ دربارة‌ ائمه‌ عليهم‌ السلام‌.

 دربارة‌ ارواح‌ هم‌ باز همين‌ را فكر مي‌كنيم‌. يعني‌ باز فطريمونه‌. شما مثلا فرض‌ كنيد كه‌ سر قبر يك‌ امامزاده‌ يكي‌ از اولياء خدا مي‌ريد. باز از اونها براي‌ اونها حريم‌ قائل‌ نمي‌شيد كه‌ يكي‌، يكي‌. مي‌بينيد حضرت‌ معصومه‌ سلام‌ الله‌ عليها كه‌ خوب‌ امام‌ زاده‌ هستند ديگه‌. در مقام‌ معصومين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ نيستند. باز هم‌ همان‌ برنامه‌ را انجام‌ مي‌ديم‌ فطرتا. و اگر كسي‌ بگه‌ كه‌ آقا، خوب‌ حضرت‌ معصومه‌ بالاخره‌ يك‌ نفر آدمه‌ يكي‌ يكي‌ وارد بشيد مي‌گيد آقا اين‌ حرفها نيست‌. ببينيد اينهايك‌ مسائلي‌ است‌ كه‌ همين‌ طور مي‌خوام‌ بيام‌ جلو تا انسان‌ به‌ جايي‌ مي‌رسه‌. يعني‌ اگر همين‌ طور بياد جلو مي‌بينه‌ كه‌ يك‌ حقيقتي‌ هست‌ يك‌ چشم‌ ديگري‌، يك‌ گوش‌ ديگري‌. مربوط‌ به‌ ملكوته‌ عالمه‌ كه‌ ما نداريم‌ ولي‌ يك‌ عده‌ هستند كه‌ دارند. يك‌ عده‌ از اولياء خدا هستند كه‌ دارند. و بايد داشته‌ باشند كه‌ در اون‌ لحظه‌اي‌ كه‌ دارن‌ با شما صحبت‌ مي‌كنند دارن‌ با خدا هم‌ صحبت‌ مي‌كنند. همان‌ وقتي‌ كه‌ امير المؤمنين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ داره‌ انگشتر به‌ سائل‌ مي‌ده‌، غرق‌ و محو جمال‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگاره‌ مثل‌ همان‌ وقتي‌ است‌ كه‌ تير را از  پاش‌ مي‌كشن‌. اونجا منتهي‌ تمركز نكرده‌ و در درد تير پا. اون‌ جايي‌ كه‌ به‌ اصطلاح‌ پول‌ به‌ سائل‌ مي‌ده‌ يا انگشتر به‌ سائل‌ مي‌ده‌ اونجا در از اون‌ شأن‌ ديگه‌اش‌ از اون‌ بعد ديگه‌اش‌ هم‌ استفاده‌ كرده‌. و ما در اين‌ دنيا بايد در الان‌ اكثر ماها شايد در بين‌ شماها افرادي‌ باشند كه‌ مقهور اين‌ جهتي‌ كه‌ مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ ولي‌ حالا كليتا مردمي‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ نكردند لااقل‌ اينها مقهور حواس‌ ظاهريشون‌ هستند. ببينيد دو حس‌ و دو بعد در ما هست‌. يكي‌ همان‌ بعد ملكوتيه‌، يك‌ همان‌ بعد ظاهريه‌. گاهي‌ بعد ملكوتي‌ غلبه‌ پيدا مي‌كنه‌ بر بعد ظاهري‌، گاهي‌ بعد ظاهري‌ غلبه‌ پيدا مي‌كنه‌ بر بعد ملكوتي‌.

 گاهي‌ مي‌شود كه‌ اين‌ تحت‌ تأثير اون‌ واقع‌ مي‌شه‌، گاهي‌ اون‌ تحت‌ تأثير اين‌ واقع‌ مي‌شه‌. و اگر ما بتوانيم‌ اين‌ بعد ظاهريمون‌ را تحت‌ تأثير بعد ملكوتيمون‌ قرار بديم‌ كه‌ البته‌ با تزكية‌ نفس‌ اين‌ كار عمليه‌ و مي‌شه‌ و هستند عده‌اي‌ كه‌ به‌ اين‌ مقام‌ رسيدند. شايد در بين‌ خود شماها باشند كساني‌ كه‌ اين‌ مرحله‌ را رسيده‌ باشه‌ ولي‌ اگر توانست‌ تحت‌ تأثير بعد ملكوتي‌ خودش‌ را قرار بده‌. اونجا همين‌ مسائلي‌ كه‌ دربارة‌ ائمه‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ داريم‌، دربارة‌ رجال‌ لا تلهيهم‌ تجارت‌ و لا بيعنن‌ ذكر الله‌ داريم‌. دربارة‌ اولياء خدا خودمون‌ معتقديم‌، در او پيدا مي‌شه‌، در او پيدا مي‌شه‌. اون‌ وقت‌ وقتي‌ كه‌ اين‌ طوري‌ شد حقايق‌ اشياء را درك‌ مي‌كنيم‌. يعني‌ ملكوت‌ اشياء را درك‌ مي‌كنيم‌. يعني‌ به‌ اين‌ معنا كه‌ فرض‌ كنيد يكي‌ در و ديوار را مي‌بينه‌ اگر تحت‌ تأثير، تحت‌ نفوذ بعد ملكوتيش‌ قرار بگيره‌ در و ديوار را كه‌ مي‌بينه‌ هيچ‌ خداي‌ خالق‌ در و ديوار را هم‌ با او مي‌بينه‌. تسبيح‌ اشياء را با او مي‌شنوه‌. باز اين‌ با اين‌ گوش‌ ظاهريش‌ لازم‌ نيست‌ بشنوه‌ها. با اون‌ گوش‌ باطنش‌ مي‌شنوه‌ چون‌ همش‌ مطابق‌ خودش‌. اونجا ديگه‌ لا يشغله‌ شأن‌ ان‌ شأن‌.

 يعني‌ يك‌ كاري‌ او از كار ديگر باز نمي‌داره‌. در عين‌ اين‌ كه‌ دارد كارهاي‌ معمولي‌ ظاهري‌ مي‌كنه‌ در عين‌ حال‌ دارد كارهاي‌ عبادت‌ پرودگار را مي‌كنه‌. ماها غالبا تحت‌ نفوذ ملكمون‌ هستيم‌، عالم‌ ملكمون‌ هستيم‌. ولي‌ اولياء خدا تحت‌ نفوذ عالم‌ ملكوت‌ هستند. و ملكوت‌ عالم‌ در دست‌ خداست‌ و بيده‌ ملكوت‌ كل‌ شي‌. در دست‌ خدا ملكوت‌ هر چيزي‌ هست‌ و ذات‌ مقدس‌ پروردگار ملكوت‌ هر چيزي‌ را به‌ ما نشان‌ مي‌ده‌. يعني‌ حقيقت‌ هر چيزي‌ را انسان‌ درك‌ مي‌كنه‌. بديها و خوبيهاي‌ هر چيزي‌ را انسان‌ مي‌فهمه‌. اگر انسان‌ خودش‌ را در اون‌ مقام‌ قرار بده‌. يك‌ خرده‌اي‌ مطلب‌ ممكنه‌ سنگين‌ باشه‌ من‌ توضيح‌ مي‌دم‌ خيلي‌ واضح‌ مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ كه‌ خوب‌ متوجه‌ بشيد.

 اگر انسان‌ خودش‌ را در اون‌ مرحله‌ قرار بده‌ كه‌ تحت‌ تأثير و تحت‌ نفوذ ملكوت‌ وجودي‌ خودش‌ قرار بگيره‌ و ملكش‌ به‌ اصطلاح‌ تحت‌ تأثير باشد اين‌ شخص‌ از آينده‌ اطلاع‌ داره‌، از گذشته‌ اطلاع‌ داره‌. از حقايق‌ اشياء اطلاع‌ داره‌ چون‌ به‌ اصطلاح‌ چشم‌ ديگري‌ پيدا كرده‌. حتي‌ اجعلك‌ مثلي‌ تا من‌ تو را مثل‌ خودم‌ قرار بدم‌. چشمت‌ چشم‌ من‌ باشه‌، گوشت‌ گوش‌ من‌ باشه‌، زبانت‌ زبان‌ من‌ باشه‌. اراده‌ات‌ ارادة‌ من‌ باشه‌. من‌ وقتي‌ اراده‌ مي‌كنم‌ مي‌گم‌ چيزي‌ باش‌، باشه‌. تو هم‌ وقتي‌ اراده‌ مي‌كني‌ كه‌ چيزي‌ باشه‌ هست‌. شيطان‌ ديگه‌ دور و بر انسان‌ اصلا نمي‌ياد. هواي‌ نفس‌ را كه‌ خودش‌ از بين‌ برده‌. چون‌ اگر هواي‌ نفس‌ را از بين‌ نبره‌ كه‌  به‌ اين‌ مراحل‌ نمي‌رسه‌. و همان‌ حالتي‌ كه‌ ما از اولياء خدا توقع‌ داريم‌ در وجود اين‌ انسان‌ پيدا مي‌شه‌. يعني‌ لا يشغله‌ شأن‌ ان‌ شأن‌. دقت‌ كرديد. و اون‌ حالتي‌ كه‌ ملائكه‌ دارند البته‌ ملائكه‌ همشون‌ به‌ اون‌ مرحله‌ نرسيدند كه‌ لايشغلهم‌ شأن‌ ان‌ شأن‌ اين‌ را بدونيد به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ گاهي‌ انسان‌، ملائكه‌اي‌ كه‌ موكل‌ ما هستند، ديده‌ بودند اون‌ ملائكه‌اي‌ كه‌ موكل‌ انسان‌ هستند كه‌ دو تاشون‌ فقط‌ مربوطه‌ به‌ اعمال‌ هستند بقيه‌شون‌ محافظ‌ شايد در هر انساني‌ دائما باهاش‌ هستند يكي‌ دو تا نيستند و اينها با اين‌ كه‌ موكل‌ اعمال‌ ما هستند، خداكارهاي‌ بد ما را از اينها مخفي‌ مي‌كنه‌. يعني‌ حتي‌ جلوي‌ چشم‌ اينها را مي‌گيره‌. كه‌ تا هفت‌ ساعت‌ به‌ اونها اجازه‌ نمي‌ده‌ كه‌ اينها اون‌ را ضبطش‌ كنند. كه‌ اگر تا هفت‌ ساعت‌ انسان‌ استغفار كرد، خدا بخشيدش‌ ديگه‌ لازم‌ نباشه‌ كه‌ اونهاتوي‌ پروندة‌ انسان‌ درج‌ كرده‌ باشند. ولي‌ انسان‌ به‌ جايي‌ مي‌رسه‌ كه‌ همة‌ چيزهايي‌ را كه‌ بخواد بفهمه‌ مي‌فهمه‌. و حقايق‌ اشياء را درك‌ مي‌كنه‌ و شناخت‌ حقايق‌ اشياء همان‌ حكمتي‌ است‌ كه‌ يك‌ وقتي‌ براتون‌ بحث‌ كردم‌. حكمت‌، كه‌ شما مي‌گيد كه‌ حكمت‌ چيه‌؟ اصلا معناي‌ حكمت‌ چيه‌؟ حكمت‌ شناخت‌ حقايق‌ اشياء است‌. به‌ اتكاي‌ وحي‌. وحيي‌ كه‌ از جانب‌ خدا آمده‌. و شما فكر نكنيد كه‌ اين‌ مرحلة‌ از كمال‌ را مخصوصا مثلا يك‌ عدة‌ خاصي‌ است‌ نه‌. انبياء آمده‌اند براي‌ اين‌ كه‌ حكمت‌ را به‌ انسان‌ تعليم‌ بدن‌. انبياء آمدند.

 ببينيد قرآن‌ مي‌فرمايد كه‌ هو الذي‌ بعث‌ في‌ الاميين‌ رسولا منهم‌ يتلوا عليهم‌ آياته‌ و يذكيهم‌ و يعلمهم‌ الكتاب‌ و الحكمه‌. يعني‌ پيغمبران‌ براي‌ سه‌ چيز، براي‌ سه‌ تا كار آمده‌اند. يكي‌ براي‌ تزكية‌ نفس‌ كه‌ خيلي‌ اهمييت‌ داره‌ دوم‌ براي‌ تعليم‌ كتاب‌ و قرآن‌ سوم‌ براي‌ تعليم‌ حكمت‌ يعني‌ براي‌ باز كردن‌ اين‌ بعد ملكوتي‌ انسان‌ را به‌ طرف‌ حقايق‌ و شناخت‌ حقايق‌ اين‌ حكمته‌. يعني‌ همه‌ دربارة‌ حكمت‌ همين‌ را گفتند. فلسفه‌ البته‌ شناخت‌ حقايق‌ اشيائه‌. همان‌ طوري‌ كه‌ گفتم‌ متكيا به‌ افكار بشري‌ و با همين‌ بعد ملكي‌. ايني‌ كه‌ ميگيم‌ متكيا به‌ افكار بشري‌، متكيا به‌ بعد ملكي‌. شما ملاحظه‌ بكنيد در منطق‌، در كه‌ مقدمة‌ فلسفه‌ است‌ ميگن‌ كه‌ بايد انسان‌ از معلومات‌ پي‌ به‌ مجهولات‌ ببره‌. معلومات‌ چيه‌؟ مثلا فرض‌ كنيد كه‌ آتش‌ داغه‌ و آتش‌ هر چيزي‌ را مي‌سوزانه‌ واين‌ علت‌ است‌ براي‌ او. اين‌ آتش‌ است‌ و اين‌ چيز هم‌ غير آتش‌ است‌، پس‌ اين‌ چيز را آتش‌ مي‌سوزانه‌. يك‌ همچين‌ چيزهايي‌. همة‌ چيزهايي‌ كه‌ در فلسفه‌ بحث‌ ميشه‌ مربوط‌ به‌ حواس‌ ملكي‌ انسانه‌. ولي‌ در حكمت‌ مربوط‌ به‌ جنبه‌هاي‌ ملكي‌ نيست‌ مربوط‌ به‌ جنبه‌هاي‌ ملكوتيه‌. چون‌ متكي‌ به‌ وحيه‌. ببينيد قرآن‌ ميگه‌ و لقد آتينا لقمان‌ الحكمه‌. ما به‌ لقمان‌ حكمت‌ داديم‌. لقمان‌ حكمت‌ را از خدا تعليم‌ گرفت‌. آتيناه‌ حكمت‌ السبيا، آتيناه‌ حكما و علما، زياد داريم‌ مكرر داريم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ حكمت‌ را نسبت‌ داده‌ به‌ خودش‌. ولي‌ تمام‌ فلاسفه‌ فلسفه‌ را نسبت‌ دادند به‌ افكار بشري‌، هيچكس‌ نگفته‌ كه‌ فلسفه‌ را خدا نازل‌ كرده‌ از آسمان‌. فرق‌ حكمت‌ و فلسفه‌ اينه‌ كه‌ اين‌ را يك‌ وقتهاي‌ ديگه‌ هم‌ شرح‌ دادم‌ براتون‌.

 پس‌ اگر انسان‌ از بعد مُلكي‌ آمد بيرون‌، نه‌ اينكه‌ صددرصد بياد بيرون‌، البته‌ بعد از مرگ‌ طبيعتا مي‌آد بيرون‌، اجبارا مي‌آد بيرون‌، حقايق‌ را درك‌ ميكنه‌؛ لذا مرگ‌ را خداي‌ تعالي‌ اسمش‌ را يقين‌ گذاشته‌. فاعبد ربك‌ حتي‌ يأتيك‌ اليقين‌. فاعبد ربك‌ حتي‌ يأتيك‌ اليقين‌. عبادت‌ كن‌ پروردگارت‌ را تا يقين‌ بهت‌ برسه‌. يقين‌ را همة‌ مفسرين‌ به‌ مرگ‌ تفسير كردند. چرا گفتند به‌ مردن‌ يقين‌؟ بخاطر اينكه‌ انسان‌ خودبخود از عالم‌ ملك‌ ديگه‌ بيرون‌ افتاده‌ ميشه‌، بيرون‌ مي‌اندازندش‌. آنجا چه‌ كافر باشه‌، چه‌ مسلمان‌، چه‌ شيعه‌، چه‌ فاسق‌، چه‌ فاجر، يك‌ دفعه‌ درهاي‌ ملكوت‌ به‌ رويش‌ باز ميشه‌. منتهي‌ وقتي‌ آنجا انسان‌ درهاي‌ ملكوت‌ به‌ روش‌ باز ميشه‌ و حقيقت‌ اشياء را درك‌ ميكنه‌ اگر آدم‌ بد عملي‌ باشه‌ بيشتر در فشار واقع‌ ميشه‌. بيشتر عذاب‌ را احساس‌ ميكنه‌، بيشتر متأسف‌ ميشه‌. بلكه‌ بعضي‌ از دانشمندان‌ و شايد هم‌ روايت‌ زيادي‌ هم‌ در بحار و اينها هست‌ كه‌ دربارة‌ سكرات‌ موت‌ يك‌ مقدار از جلوتر، يعني‌ همينقدر كه‌ انسان‌ به‌ سكرات‌ مي‌افته‌، چشمش‌ به‌ حقايق‌ باز ميشه‌. يعني‌ ارتباط‌، هر چي‌ انسان‌ بتونه‌ خودش‌ را قطع‌ بكنه‌ از دنيا، ارتباطش‌ با عالم‌ ملك‌، با عالم‌ ملكوت‌ زياد ميشه‌. و بعد از مرگ‌ لازم‌ نيست‌، همون‌ قبل‌ از مرگ‌، سكرات‌ باشه‌، در حال‌ سكرات‌، مي‌بينيد كه‌ ملائكه‌ را مي‌بينه‌، ائمه‌ را مي‌بينه‌. يكي‌ از بزرگان‌، ايشان‌ نقل‌ ميكرد يكنفر كه‌ من‌ بالاي‌ سرش‌ بودم‌. ديدم‌ كه‌ هي‌ در همان‌ حال‌ نيم‌خيز ميشه‌ سلام‌ ميكنه‌ به‌ يك‌ يك‌ از ائمه‌ عليهم‌ السلام‌. از سادات‌ بود، از بزرگان‌ بود. ميگه‌ من‌ ازشون‌ سؤال‌ كردم‌ كه‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها هم‌ تشريف‌ آورده‌اند؟ ايشون‌ گفتند كه‌ حضرت‌ زهرا مي‌روند اين‌ ائمه‌ را يكي‌يكي‌ مي‌آورند، با هم‌ مي‌آيند. و زياد ديده‌ شده‌ كه‌ آن‌ چشم‌ ملكوتي‌ انسان‌ در حال‌ سكرات‌ باز شده‌، انقطاع‌ انسان‌ وقتي‌ پيدا كرد، جلوتر. حالا چند ساعت‌ زودتر؟ بعضي‌ها چند روز زودتر. مرحوم‌ آية‌ الله‌ العظمي‌ خوانساري‌ را نقل‌ كردند، آقا زاده‌اشون‌ براي‌ من‌ نقل‌ ميكرد كه‌ يك‌ سفيد پوشي‌ آمده‌ بود قبل‌ از يك‌ هفته‌. ايشان‌ پرسيده‌ بودند شما كي‌ هستي‌؟ ايشان‌ گفته‌ بود مثلا من‌ ملك‌ الموتم‌. آمدي‌ براي‌ قبض‌ روح‌ من‌؟ نه‌. يك‌ هفتة‌ ديگه‌ مي‌آيم‌. بعد از يك‌ هفته‌، در همان‌ حال‌، حالشون‌ هم‌ بهتر بوده‌، ديده‌ بودند كه‌ ايشان‌ گفتند بعله‌ ايشان‌ آمد و در همانجا از دار دنيا مي‌روند. گاهي‌ ميشه‌ يك‌ هفته‌ جلوتر.

 اگر يك‌ مقدار انسان‌ تكاني‌ به‌ خودش‌ بدها، انقطاع‌ پيدا بكنه‌، لازم‌ نيست‌ انسان‌ نزديك‌ به‌ مرگش‌ اين‌ طوري‌ بشه‌. در دوران‌ عمرش‌، از اول‌ جوانيش‌، بعد از تزكية‌ نفس‌ بالاخره‌، بعد از مراحل‌ در مراحل‌ اوليه‌ موفق‌ ميشه‌ كه‌ ملائكه‌ را ببيننه‌ و آنها را احساس‌ كنه‌ كه‌ الذين‌ قالوا ربنا الله‌ ثم‌ استقاموا، اول‌ آنهايي‌ كه‌ ميگند پروردگار ما خداست‌ بعد استقامت‌ مي‌كنند. فقط‌ يك‌ استقامت‌. ببينيد اين‌ نتيجة‌ يك‌ استقامته‌. استقامت‌ واقعي‌ها. ثم‌ استقاموا تنزل‌ عليهم‌ الملائكه‌. ملائكه‌ بر آنها نازل‌ ميشوند. ببينيد حتي‌ ثم‌ تتنزل‌ عليهم‌ الملائكه‌ هم‌ نيست‌ كه‌ بگيم‌ حالا يك‌ فاصله‌اي‌ داره‌. آخه‌ ثم‌ تتنزل‌ براي‌ فاصله‌ است‌. نه‌. قالوا ربنا الله‌ ثم‌ استقاموا. اينجا ثم‌ داره‌. ولي‌ بعد از استقاموا، تتنزل‌ عليهم‌ الملائكه‌. نميگه‌ ثم‌ تتنزل‌ عليهم‌ الملائكه‌. ملائكه‌ نازل‌ ميشوند. حالا افراد فرق‌ ميكنند. بعضي‌ها ملائكه‌ را از اثرشون‌ احساس‌ ميكنند. مي‌بينند يك‌ توفيقات‌ فوق‌ العاده‌اي‌. اكثر دوستان‌ كه‌ توي‌ مجلس‌ هم‌ هستيد و اينها، اين‌ را ديگه‌ خودتون‌ همه‌اتون‌ به‌ من‌ گفتيد، اكثرتون‌ حالا، كه‌ ما فكر نمي‌كرديم‌ اينقدر موفق‌ بشيم‌. يك‌ توفيقات‌ فوق‌ العاده‌اي‌، وضعمون‌ روبراه‌ شده‌، زندگيمون‌ روبراه‌ بشه‌، خوب‌ اينجا، ساعت‌ هم‌ مي‌گذاشتيم‌ نمي‌تونستيم‌ نماز شب‌ بخونيم‌. حالا مي‌بينيم‌ نه‌، خودمون‌ بيدار ميشيم‌، يكي‌ مثل‌ اينكه‌ بيدارمون‌ ميكنه‌. اينها همه‌اش‌ همون‌ نزول‌ ملائكه‌ است‌. كمكهاي‌ فوق‌ العاده‌اي‌ ميشه‌. كسي‌ دقيق‌، صحيح‌، حركت‌ بكنه‌ توي‌ برنامه‌ بياد، در مرحلة‌ استقامت‌ ملائكه‌ به‌ كمكش‌ مي‌آيند. حتي‌ ترس‌ و خوف‌ را از او بر ميدارند. ان‌ لا تخافوا ميگند، همينجوري‌ نمي‌آن‌ نصيحتش‌ بكنند بگن‌ نترس‌. همانطوري‌ كه‌ شما وجودش‌ را مشاهده‌ نميكنيد، همينطور صدايش‌ را هم‌ نمي‌شنويد. هر دويش‌ عمليه‌. ان‌ لا تخافوا. نترس‌. نترس‌ اين‌ با اراده‌. يعني‌ از حالا ديگه‌ نميترسي‌ هم‌ حتي‌. و لاتحزنوا. حزن‌ هم‌ نداشته‌ باش‌. غصه‌ براي‌ هيچي‌ نخور. حزن‌ نداشته‌ باش‌. شما فكر نكنيد كه‌ حزن‌ يكي‌ از چيزهاي‌ ضرورتي‌ است‌ براي‌ هر فردي‌ از افراد. من‌ همين‌ دو سه‌ روز قبل‌ ميگفتم‌. ميگفتم‌ به‌ ما تعليم‌ دادند كه‌ همه‌اش‌ بايد گريه‌ بكنيم‌، همه‌اش‌ بايد محزون‌ باشيم‌. خيال‌ مي‌كنيم‌ يك‌ آدمي‌ كه‌ يك‌ خورده‌اي‌ متبسمه‌ اين‌ آدم‌ خوبي‌ نيست‌. اوني‌ كه‌ هميشه‌ گريه‌ ميكنه‌ اون‌ آدم‌ خوبيه‌. و حال‌ اينكه‌ پيغمبر اكرم‌ دائما متبسم‌ بود. مجالسي‌ كه‌ تشكيل‌ ميديم‌ خيال‌ مي‌كنيم‌ همه‌اش‌ بايد گريه‌ كنيم‌. نه‌ اينطور نيست‌. فرحين‌ بما آتاهم‌ الله‌ من‌ فضله‌. بايد خوشحال‌ بشيد كه‌ خداي‌ تعالي‌ اين‌ توفيق‌ را بهتون‌ داده‌ كه‌ توي‌ اين‌ راه‌ حق‌ قرار گرفتيد. فرحين‌، اصلا فرح‌ دارند، خوشحالند، علي‌ ان‌ اولياء الله‌ لا خوف‌، اصلا نفي‌ خوف‌ ميكنه‌، و لا هم‌ يحزنون‌. حالا بعضي‌ها كه‌ خوب‌ اين‌ مسائل‌ را متوجه‌ نيستند، ميگند اينها مربوط‌ به‌ آخرته‌. آخرت‌ با دنيا چه‌ فرقي‌ ميكنه‌. آنجا كه‌ بيشتر آدم‌ بايد محزون‌ باشه‌، بيشتر بايد بترسه‌، بيشتر بايد خدمت‌ شما عرض‌ شود گريه‌ بكنه‌. آنجا كه‌ نزديكتر به‌ خداست‌. اگر قرب‌ به‌ خدا گريه‌ داره‌، قرب‌ به‌ خدا حزن‌ داره‌، قرب‌ به‌ خدا ترس‌ داره‌، كه‌ آنجا بايد بيشتر باشه‌. نه‌. توي‌ همين‌ دنياست‌، آرامش‌ پيدا ميكنه‌ انسان‌. يا ايتها النفس‌ المطمئنه‌ ارجعي‌ الي‌ ربك‌ راضية‌ مرضيه‌. راضيه‌ يعني‌ خوشنود. خوشنود. اصلا خوشحال‌. ما رضا را بمعناي‌ خوشنود بودن‌، خوشحال‌ بودن‌، بايد اينجوري‌ معنا بكنيم‌. راضية‌ مرضيه‌، فادخلي‌ في‌ عبادي‌. يك‌ سر سوزن‌ توي‌ بهشتي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ بر آن‌ بهشت‌ قاهر است‌ و غالب‌ است‌ و احاطه‌ دارد و اهل‌ بهشت‌ خدا را با چشم‌ دل‌ محيط‌ بر خودشون‌ مي‌بينند، يك‌ سر سوزن‌ انسان‌ حزن‌ نداره‌. هيچ‌ حزن‌ نداره‌. اگر بهشت‌ شما توي‌ اين‌ دنيا مقرر شد كه‌ باشه‌، شما اينجا هم‌ نبايد حزن‌ داشته‌ باشي‌. اينجا بايد، فيها تشتهي‌ الانفس‌ و لاز الاعين‌. هر چي‌ كه‌ بخواهيد بهتون‌ داده‌ ميشه‌.

 من‌ در معناي‌ اين‌ حديث‌ كه‌ العبد يدبر و الله‌ يقدر، عبد تدبير ميكنه‌ و خدا تقدير ميكنه‌، اين‌ را معمولا اينجوري‌ برداشتشونه‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ تدبير ميكنه‌، ما تدبير مي‌كنيم‌، يعني‌ يك‌ چيزهايي‌ مي‌خواهيم‌، فكر مي‌كنيم‌. خدا بعكس‌ آن‌ تقدير ميكنه‌. اين‌، غالبا اينجور برداشت‌ مي‌كنند. يعني‌ مثلا من‌ مي‌خوام‌ بلند شوم‌ بروم‌ فلانجا، حرم‌، خدا سر راه‌ من‌ يك‌ مانعي‌ پيش‌ مي‌آره‌ و نمي‌گذاره‌ بريم‌ حرم‌. اينجوري‌ معنا مي‌كنند. و حال‌ اينكه‌ نه‌. خدا رحمت‌ كنه‌ يك‌ استادي‌ داشتيم‌ ايشان‌ خوب‌ معنا ميكرد. العبد چون‌ داره‌، عبد، آني‌ كه‌ بندة‌ واقعي‌ خداست‌. او تدبير ميكنه‌، خدا هم‌ طبق‌ تدبير او تقدير ميكنه‌. يعني‌ تو تدبير ميكني‌ كه‌ اين‌ كار بشه‌، خدا هم‌ تقدير ميكنه‌ اين‌ كار بشه‌. چرا اينجوري‌ معنا نمي‌كنيد؟ چرا همه‌اش‌ با خدا با سوء ظن‌ برخورد ميكنيد؟ شما تدبير مي‌كنيد، نشستيد با خودتون‌ فكر مي‌كنيد، چون‌ بنده‌ايد، بنده‌ هيچوقت‌ كاري‌ را بر خلاف‌ خواست‌ پروردگار نميكنه‌ و نمي‌خواهد. منتهي‌ تدبير كرده‌ كه‌ امروز مثلا فلان‌ اعمال‌ را انجام‌ بده‌. خدا هم‌ مقدر ميكنه‌ كه‌ تو اين‌ كار را انجام‌ بدي‌. كمكت‌ ميكنه‌. خدا معين‌ توست‌. اياك‌ نعبد و اياك‌ نستعين‌. ما از خدا كمك‌ مي‌گيريم‌، اعانت‌ مي‌گيريم‌. آنوقت‌ خدا همة‌ كارهاي‌ ما را، كارهاي‌ بندگانش‌ را برداره‌ بعكسش‌ كنه‌! مگه‌ خدا با انسان‌ لج‌ بازي‌ داره‌؟ مگه‌ خدا ما را مي‌خواهد اذيت‌ بي‌ جهت‌ بكنه‌؟!

 بنابراين‌ چيزي‌ كه‌ مي‌خواستم‌ از مجموع‌ عرايضم‌ عرض‌ كنم‌ اينه‌ كه‌ اگر انسان‌ به‌ مقام‌ شامخ‌ تزكية‌ نفس‌ و در نتيجه‌ از اولياء خدا بشه‌، بايد يك‌ ارتباطي‌ با ملكوت‌ عالم‌ پيدا بكنه‌ و حقايق‌ اشياء را از اين‌ راه‌ درك‌ كنه‌. و حقيقت‌ كل‌ شي‌ء هم‌ در دست‌ خداست‌ و ارتباطش‌ وقتي‌ با خدا برقرار شد، از اين‌ طريق‌ ملكوت‌ كل‌ شي‌ء را در اختيار بگيره‌. اين‌ يك‌ بحثي‌ مربوط‌ به‌ امشب‌.

 و اما ايام‌ ذيقعده‌ است‌ و ذيقعدة‌ الحرام‌ از ماههاي‌ بسيار محترم‌ و جزء اشهر حج‌ هست‌ و دعا كنيد كه‌ انشاء الله‌ خداي‌ تعالي‌ اگر به‌ ما توفيق‌ خانه‌اش‌ را، حج‌ خانه‌اش‌ را عنايت‌ ميكنه‌ كه‌ چه‌ بهتر. و الاّ ما را در ثواب‌ حاجيها كه‌ از حالا به‌ فكر حج‌ هستند و رفتن‌ به‌ مكه‌ هستند، خداي‌ تعالي‌ قرار بده‌.

 ايام‌ ايام‌ سرور خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ است‌. يكي‌ دو روز گذشته‌ تولد حضرت‌ معصومه‌ بوده‌ است‌ و هفتة‌ آينده‌ هم‌ ولادت‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا است‌ كه‌ آقايون‌، رفقا بعد از ختم‌ جلسه‌ بنشينند دربارة‌ روز تولد انشاء الله‌ تصميم‌ بگيرند كه‌ در كانون‌ انشاء الله‌ يك‌ جلسة‌ خوبي‌ داشته‌ باشيم‌. من‌ ديگه‌ روضه‌ نمي‌خونم‌. ذكر مصيبتي‌ عرض‌ نميكنم‌. فقط‌ يك‌ قدري‌ دعا بخونيم‌ و يك‌ حال‌ توجهي‌ پيدا بكنيم‌. و حاجتتون‌ امشب‌ اين‌ باشه‌ كه‌ اين‌ انقطاعي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ بندگان‌ خوبش‌ عنايت‌ ميكنه‌ و ملكوت‌ عالم‌ را احساس‌ ميكنند و حقايق‌ را درك‌ مي‌كنند، و خلاصة‌ اين‌ مضمون‌ كه‌ اللهم‌ ارن‌ الاشياء كما هي‌، اين‌ مضمون‌ در حقشون‌ مستجاب‌ بشه‌ امشب‌ و اين‌ را انشاء الله‌ از خداي‌ تعالي‌ امشب‌ تقاضا بكنند.

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌. خدايا در خانه‌ات‌ آمده‌ايم‌. از تو مي‌خواهيم‌ كه‌ ما را جزء اولياء خودت‌ قرار بدهي‌. پروردگارا ما تا جائي‌ كه‌ برايمون‌ ميسر باشد از تزكية‌ نفس‌ و كمالات‌ روحي‌ و راهنمائيهايي‌ كه‌ انبيائت‌ به‌ ما كردند در ضمن‌ روايات‌ و آيات‌ قرآن‌ انشاء الله‌ انجام‌ مي‌دهيم‌. ولي‌ از تو مي‌خواهيم‌ كه‌ خدايا خودت‌ دست‌ ما را بگيري‌. نظر لطفي‌ به‌ ما داشته‌ باشي‌. حضرت‌ امام‌ هشتم‌ عليه‌ السلام‌ امر فرمودند كه‌ از براي‌ حضرت‌ صاحب‌ الزمان‌ عليه‌ السلام‌ اينطور دعا كنيم‌ كه‌ امشب‌ اين‌ دعا را به‌ مناسبت‌ اينكه‌ آقامون‌ و مولايمون‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ دعايش‌ كرده‌ باشيم‌، او شايد ما را دعا كند و ما به‌ اون‌ كمال‌ برسيم‌، آنهم‌ به‌ امر علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا. چون‌ روايت‌ مال‌ يونس‌ بن‌ عبد الرحمانه‌ كه‌ او گفت‌ حضرت‌ امام‌ هشتم‌ فرمودند كه‌ براي‌ امام‌ زمانتون‌، صاحب‌ الامر، اين‌ دعا را بكنيد. ببينيد حضرت‌ امام‌ هشتم‌ آنزمان‌ كه‌ هنوز حجة‌ ابن‌ الحسن‌ متولد نشده‌اند، اين‌ دستور را داده‌ است‌.

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. اللهم‌ ادفع‌ عن‌ وليك‌ و خليفتك‌ و حجتك‌ علي‌ خلقك‌ و لسانك‌ معبر عنك‌ ان‌ ناطق‌ بحكمتك‌ و اين‌ ناظرتك‌ باذنك‌ و شاهدك‌ علي‌ عبادك‌. اين‌ عباراتي‌ كه‌ تا همين‌ الان‌، همين‌ چند سطر و چند كلمه‌اي‌ كه‌ خوندنم‌، خلاصة‌ همان‌ عرايضي‌ بود كه‌ عرض‌ كردم‌ دربارة‌ امام‌. لسانك‌ المعبر عنك‌. معبر عنك‌. الناطق‌ بحكمتك‌. امام‌ زمان‌ را اينطوري‌ توصيف‌ ميكنند كه‌ زباني‌ كه‌ زبان‌ تو اي‌ خدا، كه‌ از تو سخن‌ مي‌گويد. نطق‌ به‌ حكمت‌ تو مي‌كند. حكمتي‌ كه‌ از ناحية‌ توست‌ ميكند. و عينك‌ ناظرة‌ باذنك‌. چشم‌ توست‌ كه‌ به‌ بندگان‌ تو نگاه‌ ميكند و شاهدك‌ علي‌ عبادك‌ المجاهد العائذ بك‌ العابد عندك‌ و اعزه‌ من‌ شر جميع‌ ما خلقته‌ و برئته‌ و انشئت‌ و صبرت‌ و احفظه‌ من‌ بين‌ يده‌ و من‌ خلفه‌ و عن‌ يمينه‌ و عن‌ شماله‌ و من‌ فوقه‌ و من‌ تحته‌ بحفظك‌ الذي‌ لا يضيع‌ من‌ حفظته‌. من‌ حفظته‌ به‌. و احفظ‌ فيه‌ رسولك‌ و آبائه‌ ائمتك‌ و دعائم‌ دينك‌ و جعله‌ في‌ وديعتك‌ التي‌ لا تضييع‌ و في‌ جوارك‌ التي‌ لا يغفر. و في‌ منعك‌ و عزك‌ التي‌ لا يظهر. و آمنه‌ بأمانك‌ ان‌ وفيد. الذي‌ لا يخذل‌ منها منته‌ به‌ و اجعله‌ في‌ كنفك‌ لا يري‌. من‌ كان‌ فيه‌ و انصره‌ بنصرك‌ العزيز و ايده‌ بجندك‌ الغالب‌ و قوه‌ بقوتك‌ و ارجفه‌ بملائتك‌ و واله‌ من‌ والاه‌ و عاده‌ من‌ عاداه‌. و البسه‌ زرعك‌ الحصينة‌ و حبه‌ بالملائكته‌ حبا. اللهم‌ اشهد به‌ صدق‌ و ارتق‌ به‌ الفتق‌ و اعن‌ به‌ الجور و اظهر به‌ العبد و زين‌ بطول‌ بقائه‌ العبد و ايده‌ بالنصر و انصره‌ بالرعب‌ و قونا سريه‌ و اخذل‌ خاذليه‌ و دنده‌ من‌ نطق‌ عليه‌ و دمر من‌ غشه‌ و اقتل‌ به‌ جواهرة‌ الكفر و اعمده‌ و دعائمه‌ و اقسم‌ به‌ رؤوس‌ الضلاله‌ و شارعت‌ البدعه‌ و منيبة‌ السنه‌ و مقوية‌ الباطل‌ و زلل‌ به‌ الجبابره‌ و ابر به‌ الغافلين‌ و جميع‌ الملحدين‌ في‌ مشارق‌ الارض‌ و مغاربها و برها و بحرها و سهلها و جبلها حتي‌ لا تدع‌ منهم‌ ديانها و لا تبقي‌ لهم‌ آثارا. اللهم‌ طهر بهم‌ من‌ آدائك‌ و اشف‌ منهم‌ عبادك‌ و عز به‌ المؤمنين‌ و احيي‌ به‌ سنن‌ المرسلين‌ و دارس‌ حكم‌ النبيين‌ و جدد به‌ من‌ تهام‌ دينك‌ و بدل‌ من‌ حكمك‌ حتي‌ لا تعيد دينك‌ بك‌ و علي‌ يديه‌ جديدا مفزا معزا صحيحا لا وجد فيه‌ و لا بدعة‌ معه‌ و حتي‌ تنير بعدله‌ الظلم‌ الجور و تصبح‌ به‌ نيران‌ الكفر و توزع‌ بكي‌ معالم‌ الحق‌ و طول‌ العدل‌ فانه‌ عبدك‌ الذي‌ استخلصته‌ لنفسك‌ و اصطفيته‌ علي‌ بيتك‌ و اصمته‌ من‌ الذنوب‌ و برئته‌ من‌ العيوب‌ و طهرته‌ من‌ الرجس‌ و سلمته‌ من‌ الدنه‌. اللهم‌ فانه‌ نشهد له‌ يوم‌ القيامه‌ و يوم‌ حلول‌ التامه‌. انه‌ لا يسقر الذنب‌ و لا تا حبا و لا يرتكب‌ المعصيه‌ و لا يزين‌ لك‌ الطاعه‌ و لا يهدك‌ لك‌ العرزه‌ و لم‌ يبدل‌ لك‌ الفريضه‌ و لم‌ يغير لك‌ الشريعه‌ و ان‌ الهادي‌ المهتدي‌ الطاهر التقي‌ النقي‌ الرضي‌ الزكي‌. اللهم‌ اعته‌ في‌ نفسه‌ و اهله‌ و ولده‌ و ذريته‌ و امته‌ و جميع‌ رعيته‌ ما تقر به‌ عينه‌ و تضر به‌ نفسه‌ و تجمع‌ له‌ ملك‌ المملكات‌ كلها قريبها و بعيدها و عزيزها و ذليلها حتي‌ تجري‌ حكمه‌ علي‌ كل‌ حكم‌ و يغلب‌ بحقه‌ علي‌ كل‌ باطل‌. اللهم‌ اسئلك‌ بنا يديه‌ من‌ حاج‌ الهدي‌ و محجة‌ الحسني‌ و الطريقة‌ الوسعي‌. حتي‌ التي‌ يرجع‌ اليه‌ الغالي‌ و يلحق‌ به‌ التالي‌ و قونا علي‌ طاعتك‌. خدايا به‌ ما قوت‌ بده‌ كه‌ طاعت‌ و بندگي‌ او را بكنيم‌ و ثبتنا مشايعته‌. خدايا در پيروي‌ از اين‌ وجود مقدس‌، حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ما را ثابت‌ بدار و امنن‌ علينا بمتابعته‌. خدايا منت‌ بگذار بر ما كه‌ متابعت‌ و پيروي‌ آن‌ حضرت‌ را بكنيم‌. و اجعلنا في‌ حزبه‌ القوامين‌ و امر الصابرين‌ معه‌ الطالبين‌ رضاك‌ بمناصحته‌ حتي‌ تحشرنا حتي‌ يوم‌ القيامه‌ في‌ انصاره‌ و اعوانه‌ و مغذيته‌ سلطانه‌. خدايا روز قيامت‌ ما را در ميان‌ انصار و اعوان‌ آن‌ حضرت‌ و كساني‌ كه‌ سلطنت‌ آن‌ حضرت‌ را تقويت‌ كردند قرارمون‌ بده‌. 

۲۹ شوال ۱۴۱۳ قمری -۲ اردیبهشت ۱۳۷۲ شمسی – تفسیر سوره کوثر

 تفسير سورة‌ كوثر2  2 ارديبهشت‌ ماه‌ 1372

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 گر گنه‌ مي‌كني‌ در شب‌ آدينه‌ بكن‌ تا كه‌ از صدر نشينان‌ جهنم‌ باشي‌. گاهي‌ انسان‌ در شب‌ جمعه‌ و روز جمعه‌ گناه‌ مي‌كند كه‌ چندين‌ برابر گناهش‌ عدات‌ داره‌. علتش‌ هم‌ اين‌ است‌ كه‌ ايام‌ گاهي‌ يك‌ حسابي‌ داره‌. مكانهاي‌ يك‌ حساب‌ خاصي‌ داره‌، بعضي‌ از مكانها حتي‌ درش‌ عبادت‌ نبايد كرد. و بعضي‌ از امكنه‌ هست‌ كه‌ جز عبادت‌ كار ديگري‌ نبايد انجام‌ داد. در بعضي‌ از زمانها هست‌ كه‌ انسان‌ بايد دائما عبادت‌ كنه‌ شب‌ و روز جمعه‌ را كه‌ براش‌ احترام‌ قائلند بخاطر اين‌ است‌ كه‌، خداي‌ تعالي‌ ملكي‌ را يا ملائكه‌اي‌ را به‌ آسمان‌ دنيا مي‌فرستد و مردم‌ را دعوت‌ براي‌ انس‌ با خودش‌ و دعا و مناجات‌ با خودش‌ و طلب‌ آمرزش‌ از او مي‌كنند. ما اگر شب‌ جمعه‌ و روز جمعه‌ كه‌ متاسفانه‌ فرهنگ‌ غلطه‌ ما اينطوري‌ شده‌ كه‌ چون‌ تعطيليم‌ جمعه‌ را كه‌ اسلام‌ تعطيل‌ اعلام‌ كرده‌ فرموده‌ است‌ اذا نودي‌ الصلاة‌ من‌ يوم‌ الجمعه‌ وسعوا الي‌ ذكر الله‌ و ذر البيع‌ خريد و فروش‌ را ترك‌ كنيد، وسعو الي‌ ذكر الله‌ را هم‌ بايد انسان‌ در نظر بگيرد، كه‌ روز جمعه‌ وقتي‌ كه‌ انسان‌ تعطيل‌ مي‌كنه‌ كجا بره‌، بره‌ دنبال‌ عياشي‌ وسعو الي‌ ذكر الشيطان‌. اكثر ماها مي‌ريم‌ به‌ طرف‌ شيطان‌. بشينيد شب‌ و روز جمعتون‌ را حساب‌ كنيد، ببينيد كه‌ اعمال‌ شيطانيتون‌ بيشتره‌، شماها كه‌ انشاء الله‌ معتقديد اما فرهنگ‌ مردمي‌ كه‌ اسمشون‌ را گذاشتند مسلمان‌، آيا در شب‌ و روز جمعه‌ بيشتر گناه‌ مي‌كنند يا در ايام‌ ديگر. در ماه‌ ذيقعده‌ و ذيحجه‌ و محرم‌، اين‌ ماهها بسيار محترمه‌. فلا تظلموا فيهن‌ انفسكم‌ مبادا به‌ خودتون‌ ظلم‌ كنيد، مبادا كوچكترين‌ گناهي‌ را در اين‌ سه‌ ماه‌ انجام‌ بدهيد. به‌ جهت‌ اينكه‌ در اين‌ سه‌ ماه‌ گناهان‌ بيشتر مورد مؤاخذه‌ است‌. افرادي‌ هستند حتي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ از آنها بيشتر توقع‌ داره‌. مثل‌ زنهاي‌ پيغمبر اكرم‌ يا اولاد پيغمبر اكرم‌. زنهاي‌ پيغمبر اكرم‌ صريح‌ قرآنه‌ كه‌ اگر گناه‌ بكنند دو برابر عذاب‌ مي‌شوند. و فرزندان‌ پيغمبر اكرم‌ هم‌ همينطوره‌ كه‌ اگر گناه‌ كردند دو برابر عذاب‌ خداي‌ تعالي‌ براشون‌ در نظر گرفته‌ است‌. كان‌ علي‌ بن‌ الحسين‌ عليه‌ السلام‌ يقول‌ لهم‌ ضعفين‌ من‌ العذاب‌. براي‌ فرزندان‌ پيغمبر، اينهايي‌ كه‌ سيدند، اولاد پيغمبرند، دو برابر عذاب‌ دارند. علتش‌ هم‌ خيلي‌ روشنه‌ و آن‌ اين‌ است‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ بر اينها دو دفعه‌ مبعوث‌ شده‌ و اينها دو مرتبه‌ به‌ طرف‌ خدا دعوت‌ شده‌اند. دو مرتبه‌ تكليف‌ به‌ اينها، تكليف‌ اسلام‌ به‌ اينها پيشنهاد شده‌.

 بنابراين‌ اگر اينها رد كردند، دو مرتبه‌ مؤاخذه‌ مي‌شوند. پيغمبر اكرم‌ روزي‌ كه‌ مبعوث‌ شدند، خداي‌ تعالي‌ بهشون‌ فرمود كه‌ و انذر عشيرتك‌ الاقربين‌. اول‌ عشيره‌ ات‌ را، آنهائي‌ كه‌ خيلي‌ نزديكند به‌ تو، اينها را دعوت‌ كن‌ به‌ طرف‌ خدا. اينها را از عذاب‌ جهنم‌ بترسان‌. يك‌ مرتبه‌ براي‌ اقربينش‌ و نزديكانش‌ پيغمبر اكرم‌ مبعوث‌ شده‌ كه‌ اين‌ خاصه‌ و يك‌ مرتبه‌ بر همة‌ مردم‌ كه‌ منجمله‌ فرزندان‌ پيغمبر هستند مبعوث‌ شده‌. بنابراين‌ توقع‌ دو برابر، ثواب‌ دو برابر، عذاب‌ هم‌ دو برابره‌. اين‌ مال‌ فرزندان‌ پيغمبر، عشيرة‌ پيغمبر. و صريح‌ قرآنه‌ در خصوص‌ زنهاي‌ پيغمبر كه‌ اينها بايد، اگر گناه‌ بكنند دو برابر عذاب‌ مي‌شوند اگر ثواب‌ هم‌ بكنند. دو برابر.

 بنابراين‌ از افرادي‌ هست‌ كه‌ توقع‌ بيشتري‌ دارند. از مكانهايي‌ هست‌ كه‌ توقع‌ بيشتر هست‌ كه‌ در آن‌ مكانها عبادت‌ بشه‌. از زمانهايي‌ هست‌ كه‌ توقع‌ بيشتر است‌ كه‌ در آن‌ زمانها عبادت‌ بشه‌. شما در شب‌ قدر گناه‌ بكنيد، در شب‌ جمعه‌ گناه‌ بكنيد. اين‌ گناهتون‌ بيشتر مورد مؤاخذه‌ قرار ميگره‌. حضرت‌ داره‌، حضرت‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ به‌ اين‌ شخص‌ فرمودند كه‌ گناه‌ و بدي‌ از همه‌ بده‌، ولي‌ از تو بدتر. چون‌ از تو توقع‌ نداريم‌. تو از ما هستي‌. پس‌ زمانها و مكانها و افراد و اينها بايد حساب‌ داشته‌ باشه‌. شب‌ جمعه‌ است‌. اول‌ ماه‌ ذيقعده‌، خيلي‌ بايد حواسمون‌ جمع‌ باشه‌ كه‌ جز عبادت‌ و بندگي‌ و جز ياد خدا، ماه‌ ذيقعده‌ از ماههاي‌ محترمه‌، بايد احترامش‌ كرد. همانطوري‌ كه‌ در ميان‌ ائمه‌ عليهم‌ السلام‌، چهار نفر بنام‌ علي‌ هست‌ و حساستر است‌ مسائل‌ و باصطلاح‌ مسائل‌ اعتقادي‌ ما نسبت‌ به‌ اين‌ چهار علي‌ كه‌ اول‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ است‌ كه‌ اگر كسي‌ علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را قبول‌ كند، بعنوان‌ خلافت‌ بلا فصل‌ پيغمبر اكرم‌ اين‌ شخص‌ خوب‌ شيعه‌ است‌ دوم‌ علي‌ بن‌ الحسينه‌ كه‌ در زمان‌ بني‌ اميه‌ قرار گرفته‌ بوده‌ است‌ كه‌ شايد لازم‌ بوده‌ است‌ كه‌ سفارش‌ بيشتري‌ نسبت‌ به‌ امام‌ سجاد عليه‌ السلام‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار بكند. و سوم‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ السلام‌ است‌ كه‌ كسي‌ كه‌ معتقد به‌ وجود علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا باشد ديگه‌ طبعا دوازده‌ امامي‌ است‌ مرز بين‌، سران‌ مختلف‌ شيعه‌ كه‌ ظاهرا شيعه‌ هستند، شيعه‌ نبايد اسمشون‌ را گذاشت‌، اينهايي‌ كه‌ سه‌ اماميند، چهار اماميند، شش‌ اماميند، اينها يك‌ عده‌ كفاري‌ هستند كه‌ خودشون‌ را به‌ مسلمانها نسبت‌ داده‌اند.

 حالا به‌ هر حال‌ اونهايي‌ كه‌ معتقد به‌ وجود مقدس‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا هستند، اينها دوازده‌ امامي‌ ديگه‌ هستند. و چهارم‌ علي‌ الهادي‌، كه‌ جان‌ هممون‌ به‌ قربانش‌ امامي‌ است‌ كه‌ در زمان‌ طغيان‌ بن‌ العباس‌ قرار گرفته‌ بود. در زمان‌ اكثر بن‌ العباس‌ قرار گرفته‌ بود. متوكل‌ عباسي‌ كه‌ كوشش‌ مي‌كرد نور الهي‌ را خاموش‌ كنه‌ لذا به‌ اين‌ چهار امام‌ بيشتر بايد مردم‌ توجه‌ داشته‌ باشند. و اين‌ چهار امامي‌ هستند كه‌ منها اربعة‌ حرم‌، فلا تنذرو فيه‌ انفسكم‌ اين‌ جمله‌ خيلي‌ بايد مورد توجه‌ واقع‌ بشه‌ كه‌ در مورد اين‌ چهار نفر به‌ خودتون‌ ظلم‌ نكنيد. يعني‌ معتقد باشيد كه‌ مثلا علي‌ بن‌ ابيطالب‌ خليفة‌ چهارم‌ پيغمبره‌. اين‌ ظلمه‌ به‌ علي‌، ظلمه‌ به‌ خودشه‌ انسان‌ كه‌ عقلش‌ را زير پا بگذاره‌. اينقدر بي‌ درك‌ باشه‌ كه‌ فرقي‌ بين‌ اون‌ سه‌ نفر و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نگذاشته‌ باشه‌. جدا گاهي‌ برخورد با بعضي‌ مسائل‌، مسائل‌ اعتقادي‌ انسان‌ مي‌كنه‌ مي‌بينه‌ كه‌ چقدر بعضيها از فكر و عقل‌ و دانش‌ دورند. يك‌ نواري‌ را به‌ من‌ داده‌ بودند در اين‌ مسافرت‌ كن‌ بوديم‌ گوش‌ مي‌دادم‌ از اين‌ علماي‌ اهل‌ سنت‌، كه‌ به‌ اصطلاح‌ حملاتي‌ داشت‌ به‌ شيعه‌ من‌ با خودم‌ فكر مي‌كردم‌ كه‌ اين‌ شخص‌ يا ديوانه‌ است‌، جداها شما هم‌ اگر نوار را گوش‌ كنيد فكر نمي‌كنم‌ غير از اونچه‌ كه‌ من‌ فكر كردم‌ فكر كنيد يا ديوانه‌ است‌ اين‌ مرد يا اينكه‌ ولد الزناست‌.

 به‌ جهت‌ اينكه‌ نمي‌شه‌ انسان‌ خورشيد تابان‌ را اينطور نديده‌ بگيره‌. در اونجا مي‌گفت‌ كه‌، بعضي‌ از مردم‌ معتقدند علي‌ عليه‌ السلام‌ با خلافاي‌ راشدين‌ مساوي‌ است‌، بعضيها مي‌گن‌ نه‌ به‌ اندازة‌ خلفاي‌ راشدين‌ هم‌ علي‌ فضيلت‌ نداره‌. خوب‌ اين‌ كلام‌ خودش‌ روي‌ چون‌ بي‌ سواد نيست‌ اون‌ شخص‌ خيلي‌ مهمه‌، از علماي‌ اهل‌ سنته‌. يا اين‌ شخص‌ متعصبه‌ و مي‌خواد دروغ‌ بگه‌، يك‌ نفري‌ كه‌ سيصد آيه‌ در شانش‌ نازل‌ شده‌ كه‌ يكيش‌ سورة‌ هل‌ اتي‌ كه‌ خود اهل‌ سنت‌ نقل‌ كردن‌ با كسي‌ كه‌ يك‌ آيه‌ هم‌ در قرآن‌ در شان‌ او نازل‌ نشده‌. اينها يا با هم‌ مساوي‌ يا علي‌ پايين‌ ترند. شما حالا بعضيهاشون‌ مي‌گن‌ علي‌ افضله‌. ولي‌ اين‌ شخص‌ را منظورم‌، اين‌ يا ديونه‌ است‌ كه‌ اصلا حساب‌ نداره‌ حرفاش‌ ديوانه‌ معناش‌ اين‌ نيست‌ كه‌ مثلا فرض‌ كنيد كه‌ مثلا در و ديوار را درهم‌ بكوبه‌ و شكستنيها را بشكنه‌. ديوانه‌ اون‌ كسي‌ است‌ كه‌ عقلش‌ را بكار نياندازه‌ و فكر نكنه‌. اون‌ هم‌ نواري‌ پر كنه‌ و پخش‌ كنه‌ و اين‌ همه‌ مسائل‌ را مطرح‌ كنه‌. فلا تنذرو فيهن‌ انفسكم‌. دربارة‌ اينهابه‌ خودتون‌ ظلم‌ نكنيد. تو كي‌ مي‌گي‌ علي‌ با اونها مساوي‌ است‌ به‌ خودت‌ ظلم‌ كردي‌. نور خدا هيچ‌ وقت‌ خاموش‌ نمي‌شه‌. اگر يك‌ نفر اينجا ايستادو گفت‌ اين‌ چراغها چه‌ فايده‌ داره‌، اينجا روشن‌ شده‌ و چرا چراغ‌ روشن‌ كرده‌اند اين‌ دليل‌ بر بي‌ عقلي‌ خودشه‌. خودش‌ را خراب‌ كرده‌ والا خوب‌ علت‌ چراغ‌ روشن‌ كردن‌ خوب‌ معلومه‌.

 اگر گفت‌ خورشيد چه‌ فايده‌ داره‌ براي‌ بشر؟ يك‌ همچين‌ جمله‌اي‌ اگر گفت‌. اين‌ ما مي‌گيم‌ اين‌ آدم‌ مثل‌ اين‌ كه‌ عقلش‌ را از دست‌ داده‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ با سايرين‌ فرقي‌ در فضيلت‌ ندارند. بخدا قسم‌ اگر كسي‌ مختصر تحصيلات‌ علوم‌ اعتقادي‌ را كرده‌ باشه‌ مي‌خواد سني‌ باشه‌ يا شيعه‌، عينا همينه‌ كه‌ بگه‌ كه‌ خورشيد به‌ چه‌ درد مي‌خوره‌، چه‌ فايده‌ داره‌، نور نداره‌. و اين‌ ظلم‌ به‌ خودش‌ كرده‌ نه‌ ظلم‌ به‌ مردم‌. چرا؟ اين‌ حرفها شايد در بعضي‌ از نفوس‌ ضعيفه‌ مؤثر باشه‌ افراد بي‌ سوادي‌ كه‌ دور او، اون‌ افراد را گرفتند مؤثر باشه‌. اما براي‌ دانشمندان‌ و عقلاي‌ جهان‌ اين‌ حرفها ظلم‌ به‌ خودشه‌. همه‌ مي‌گن‌ عجب‌ آدم‌ بي‌ عقليه‌. عجب‌ آدم‌ نافهمي‌ است‌ آبروي‌ خودش‌ را از دست‌ داده‌.

 كسي‌ كه‌ امام‌ سجاد را نمي‌شناسه‌، عظمت‌ امام‌ سجاد را متوجه‌ نيست‌. كه‌ من‌ يك‌ وقتي‌ براي‌، شايد تو همين‌ مجلس‌ بود، اهميت‌ كاري‌ كه‌ امام‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ در دوران‌ عمرش‌ كرد كسي‌ كه‌ او را نمي‌شناسه‌ و فرقي‌ بين‌ او و يزيد نمي‌گذاره‌ اين‌ به‌ خودش‌ ظلم‌ كرده‌. كسي‌ كه‌ دوازده‌ امام‌ را معتقد نيست‌ كه‌ صدها روايت‌ از پيغمبر اكرم‌ وارد شده‌ كه‌ حتي‌ سني‌ها هم‌ قبول‌ دارند. اونوقت‌ شش‌ امامي‌ شده‌، سه‌ امامي‌ شده‌، محمد بن‌ حنفيه‌ را با مثلا امام‌ سجاد فرق‌ نمي‌گذاره‌. يا مثلا فرض‌ كنيد آقا خان‌ كذائي‌ را با امام‌ زمان‌ فرق‌ نمي‌گذاره‌ مي‌گفتن‌ كه‌ اين‌ رئيس‌ شما، امام‌ شما مشروب‌ مي‌خوره‌ مي‌گفت‌ كه‌ بله‌ اين‌ مشروب‌ از گلوش‌ كه‌ پايين‌ مي‌ره‌ شربت‌ مي‌شه‌. اين‌ از همين‌، تا تو دهنش‌ مشروبه‌. گفته‌ بود خودش‌ كه‌ مردم‌ هندوستان‌ گاو را مي‌پرستند من‌ كه‌ از گاو بدتر كه‌ نيستم‌، پستر كه‌ نيستم‌، حالا من‌ را بپرستند.

 خوب‌ اين‌ ظلم‌ به‌ خودش‌ كرده‌ فلا تضربوا فيهن‌ انفسكم‌، اين‌ كه‌ شش‌ امام‌ را قبول‌ كرده‌ بقيه‌ را قبول‌ نكرده‌ چرا؟ آخه‌ چه‌ فرقي‌ مي‌كنه‌؟ امام‌ صادق‌ با موسي‌ بن‌ جعفر چه‌ فرقي‌ مي‌كنه‌ كه‌ وقتي‌ در مقابل‌ امام‌ صادق‌ مي‌ايستي‌ تعظيم‌ مي‌كني‌ ولي‌ در كاظمين‌ روت‌ را از گنبد حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر مي‌گردوني‌. ما ديديم‌ها اين‌ شش‌ اماميها كه‌ متاسفانه‌ همين‌ اطراف‌ مشهد ما هم‌ زيادند اينها وقتي‌ كه‌ مي‌آمدند براي‌ زيارت‌ كربلا و زيارت‌ نجف‌ به‌ كاظمين‌ مجبور بودند چون‌ وارد بغداد مي‌شدند از بغداد اينها تو كاظمين‌ روشون‌ را از گنبد حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر مي‌گردوندند، آخه‌ چه‌ فرقي‌ داره‌. يا مثلا امام‌ هادي‌ را فلا تضربوا فيهن‌ انفسكم‌، امام‌ هادي‌ با ائمه‌ ديگر چه‌ فرقي‌ مي‌كنه‌؟ چرا شما روز عاشورا روت‌ را سرش‌ از پا نمي‌شناسيد روز وفات‌ امام‌ هادي‌ اصلا يادتون‌ نيست‌. كه‌ امروز وفاته‌ امام‌ هادي‌ است‌. ظلم‌ هايي‌ كه‌ ما به‌ خودمون‌ كرديم‌ خدا ازمون‌ گرفت‌، يك‌ وقتي‌ به‌ زيارت‌ عطبات‌ كه‌ مشرف‌ مي‌شديم‌، من‌ مي‌ديدم‌ يعني‌ همين‌ شيعيان‌ها ايرانيها كه‌ مي‌آمدند براي‌ عراق‌ كربلا ده‌ روز، نجف‌ ده‌ روز، كاظمين‌ با اينكه‌ دو تا امام‌ بود پنج‌، شش‌ روز، همچين‌ كارهاشون‌  را، كارهاي‌ گذرنامه‌ و بليط‌ را انجام‌ مي‌دادن‌. سامراء يك‌ ماشين‌ مي‌گرفتند، ماشين‌ دم‌ در حرم‌ بايسته‌ ما بريم‌ يك‌ زيارتي‌ بكنيم‌، برگرديم‌ بياييم‌ سوار ماشين‌ بشيم‌ بريم‌ منزل‌ اون‌ هم‌ براي‌ چي‌؟ براي‌ اينكه‌ وقتي‌ رفتيم‌ ايران‌ نگن‌ كه‌ سامرا رفتي‌ يا نرفتي‌. همين‌ معامله‌ را با سلمان‌ مي‌كردن‌ يعني‌ سلمان‌ هم‌ كه‌ مي‌رفتند همينطوري‌ بود. سلمان‌ در تقريبا دوازده‌ كيلومتري‌ يا شصت‌ كيلومتري‌، دوازده‌ فرسخ‌ اون‌ موقع‌ مي‌گفتيم‌، حدودا شصت‌ كيلومتري‌ بغداد واقع‌ شده‌، اونجا هم‌ همينجور ماشين‌ مي‌گرفتند و مي‌رفتند و برمي‌گشتند. امام‌ هادي‌، مي‌گفتند اگر اينها امامند امام‌ هادي‌. چه‌ عرض‌ كنم‌. خلوت‌. دور صحن‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ قبرها به‌ قدري‌ پر ارزشه‌ كه‌ حساب‌ نداره‌، مقبره‌ها، علما، مراجع‌، با هم‌ توي‌ هر مقبره‌اي‌ چند تا از مراجع‌ دفنند. اما دور صحن‌ حضرت‌ امام‌ هادي‌ و امام‌ عسگري‌ و سرداب‌ مطهر حضرت‌ بقية‌ الله‌ و خانة‌ امام‌ عسگري‌، يك‌ نفر دفن‌ نشده‌. يك‌ مقبره‌ نيست‌. ببينيد حق‌ داره‌ خداي‌ تعالي‌ سفارش‌ اين‌ چهار علي‌ را به‌ ما بكنه‌. فلا تضربوا فيهن‌ احدا. جدا امشب‌ شب‌ اول‌ ماه‌ شايد باشه‌، تصميم‌ بگيريد كه‌ اگر انشاء الله‌ مشرف‌ شديد، راه‌ باز شد، گفت‌ كه‌ انشاء الله‌ داره‌ يك‌ نسيمي‌، يك‌ خبري‌، از باز شدن‌ راه‌ داره‌ مي‌آد. اگر راه‌ باز شد اينجور معامله‌ با امام‌ هادي‌ و امام‌ عسگري‌ نكنيد. در يك‌ ضريح‌ چهار شخصيت‌ دفن‌ است‌. دو تا امام‌، حضرت‌ حكيمه‌ خاتون‌ كه‌ شايد مقامش‌ از مقام‌ حضرت‌ معصومه‌ بالاتر باشه‌، ايشان‌ هم‌ توي‌ همان‌ ضريح‌. و حضرت‌ نرجس‌ خاتون‌، مادر حضرت‌ بقية‌ الله‌ كه‌ همين‌ حكيمه‌ خاتون‌ به‌ ايشان‌ فرمود كه‌ بل‌ انت‌ سيدتي‌. تو خانم‌ من‌ هستي‌، تو سرور من‌ هستي‌، اينها چهار نفري‌ توي‌ يك‌ ضريح‌ دفنند. و مكرر در مكرر شده‌ بود، آنوقتهايي‌ كه‌ ما مشرف‌ مي‌شديم‌، من‌ چون‌ مقيد بودم‌ برم‌ هر جور كه‌ شده‌ بيشتر هم‌ بمانم‌. كه‌ تنها من‌ بودم‌ توي‌ حرم‌ و آن‌ خادمي‌ كه‌ آنجا از مردم‌ پول‌ ميگرفت‌. خادم‌ هم‌ براي‌ اين‌ بود كه‌ باشه‌ براي‌ پول‌ گرفتن‌ از مردم‌. گدايي‌ بود آنجا، از گداهاي‌ سامراء معروفند. مكرر اين‌ اتفاق‌ افتاد. خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ بروجردي‌ يك‌ عده‌ از طلاب‌ را، طلاب‌ نجف‌ را، اينها را پول‌ مي‌داد شما بريد در ماه‌ رمضان‌ در سامراء بمانيد كه‌ شبها بريد زيارت‌ كه‌ حرم‌ يك‌ چند تا زائر داشته‌ باشه‌.

 ببينيد ماها چي‌ هستيم‌؟ به‌ خدا قسم‌ يك‌ خورده‌ خودمون‌ فكر كنيم‌. يك‌، چي‌ بگم‌ كه‌ توهين‌ به‌ خودمون‌ نشده‌ باشه‌؟ يك‌ افرادي‌ هستيم‌، چون‌ انسان‌ كه‌ خيلي‌ سخته‌ به‌ همچين‌ افرادي‌ گفته‌ بشه‌. يك‌ چيزهايي‌ كه‌ عقلمون‌ به‌ چشممانه‌. تا پنج‌ قدم‌ مانده‌ به‌ قبر مطهر چهار امام‌، حضرت‌ امام‌ حسن‌ مجتبي‌، حضرت‌ امام‌ سجاد، حضرت‌ امام‌ باقر، حضرت‌ امام‌ صادق‌، پنج‌ قدم‌ مانده‌، آنجا با كفش‌ مي‌روند، آب‌ دهن‌ مي‌ريزند و اظهار ارادت‌ مي‌كنند در قبرستان‌ بقيع‌. تا پنج‌ قدم‌ مانده‌ به‌ خود قبر. يكي‌ نيست‌ بگه‌ شما كنار ضريح‌ مطهر حضرت‌ رضا هم‌ اين‌ كارها را مي‌كنيد؟ وقتي‌ هم‌ مي‌گفتيم‌ آقا كفشهايتون‌ را درآريد از در قبرستان‌ بقيع‌. مي‌گفتند آقا زمينهاي‌ مردم‌ آب‌ دهن‌ ريختند و كف‌ پامون‌، و اينطوري‌. چيه‌؟ عقل‌، آن‌ عقلي‌ كه‌ مي‌خواسته‌ توي‌ مغزمون‌ باشه‌، توي‌ چشممانه‌، هر چي‌ مي‌بينيم‌. همين‌ تشكيلات‌ حضرت‌ رضا را بهم‌ بزنند و مثل‌ قبرستان‌ بقيع‌ بشه‌، فردا خواهيد ديد كه‌ ديگه‌ مردم‌ چه‌ جوري‌ باهاش‌ رفتار مي‌كنند. نسبت‌ به‌ همة‌، اكثر كارهامون‌ همينطوره‌. هيچ‌ حسابي‌ نداره‌. هيچ‌. ادبي‌ كه‌ ما در مقابل‌ پروردگار بايد داشته‌ باشيم‌، ادبي‌ كه‌ در مقابل‌ اماممون‌ داشته‌ باشيم‌. امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ الان‌ چون‌ در بين‌ ما نيست‌ اينقدر براش‌ احترام‌ قائليم‌. يك‌ چند روز بياد باهامون‌ زندگي‌ بكنه‌، مخصوصا به‌ خير و شرمون‌ هم‌ كار داشته‌ باشه‌. آنوقت‌ خواهيد ديد كه‌ ما بهترين‌ يا اصحاب‌ امام‌ حسن‌ مجتبي‌. بابا ولمون‌ كن‌ بگذار زندگيمون‌ را بكنيم‌. حدود معرفتمون‌ همينه‌. الان‌ تا امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ در بين‌ ما نيست‌، چرا؟ چون‌ كاري‌ به‌ ما نداره‌. سهمش‌ هم‌ كه‌ يك‌ عده‌ نميدهند، مي‌خورند. يك‌ عده‌ هم‌ كه‌ مي‌دهند باز ديگران‌، بهرحال‌. مزاحمتي‌ نداره‌، امام‌ زمان‌ عليه‌ السلام‌ الان‌ مزاحمتي‌ نداره‌. خيلي‌ هم‌ مخلصشيم‌. گاهي‌ هم‌ مي‌نشينيم‌ دعاي‌ ندبه‌ هم‌ مي‌خونيم‌. اين‌ دعاي‌ ندبه‌اي‌ كه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود چاي‌ شيرين‌ و نون‌ شيرمال‌ و شير و اينها عايد ميشه‌ از اين‌ دعاي‌ ندبه‌، خيلي‌ دعاي‌ ندبة‌ خوبيه‌. دوستان‌ را هم‌ مي‌بينيم‌ آنجا و رفقا را هم‌ زيارت‌ مي‌كنيم‌ و پس‌ ضرري‌ نداره‌، دعاي‌ ندبه‌ تشكيل‌ بشه‌. مجالس‌ امام‌ زمان‌ هم‌ خوب‌ همه‌اش‌ مطابق‌ تفريح‌ خودمون‌. خرجهاي‌ بسيار زيادي‌ مي‌كنند كه‌ هيچ‌ ترويج‌ نام‌ مقدس‌ امام‌ زمان‌ نيست‌. بنام‌ امام‌ زمان‌ اگر به‌ يك‌ نفر كه‌ مي‌خواد مثلا، البته‌ من‌ مخالف‌ جشنهاي‌ مفصل‌ در تولد حضرت‌ نيستم‌، بايد باشه‌، اينها تعظيم‌ شعائره‌. اما به‌ هر آن‌ كسي‌ كه‌ جشن‌ مفصلي‌ گرفته‌، بگند يكي‌ از اين‌ كتابهاي‌ قديمي‌ كه‌ دربارة‌ امام‌ زمان‌ نوشته‌ شده‌، اين‌ را بيا چاپ‌ كن‌، خرجش‌ را تو بده‌، پخش‌ كن‌ در بين‌ مردم‌. اين‌ را ديگه‌ ذوقش‌ نميگيره‌. يعني‌ اين‌ را مي‌داني‌ چرا ذوقش‌ نميگيره‌؟ براي‌ اينكه‌ نموداري‌ نداره‌، كي‌ مي‌فهمه‌؟! ما هميشه‌ مطابق‌ فكر خودمون‌ مي‌خوايم‌ از اماممون‌ هم‌ احترام‌ قائل‌ باشيم‌، براي‌ اماممون‌ هم‌ احترام‌ قائل‌ باشيم‌. مطابق‌ فكرمون‌. ميگند بچه‌ شيري‌، خودش‌ به‌ پستانك‌ علاقه‌ داره‌. وقتي‌ توي‌ دامن‌ پدرش‌ مي‌شينه‌ پستانكش‌ را ميكنه‌ توي‌ دهن‌ باباش‌. خوب‌ ميگه‌ منكه‌ خوشم‌ مي‌آد او هم‌ حتما خوشش‌ مي‌آد. ما مي‌ريم‌ سر قبر را درست‌ مي‌كنيم‌، فرش‌ مي‌اندازيم‌، ميوه‌ مي‌چينيم‌، شيريني‌ مي‌چينيم‌، تشريفاتي‌ براي‌ روي‌ قبر درست‌ مي‌كنيم‌. و حال‌ اينكه‌ اين‌ شيطان‌ يا بندة‌ خدائي‌ كه‌ از دنيا رفته‌ الان‌ در عذابه‌. اين‌ خرجها را نكن‌، يك‌ مقداري‌ رد مظالم‌ براش‌ بده‌ تا از مظالم‌ نجات‌ پيدا بكنه‌. نه‌. آنهاش‌ ديگه‌ نه‌. آبروي‌ خودمون‌. آقا وصيت‌ نكرده‌، يك‌ شخصي‌ از دار دنيا رفته‌ اگر صغير داشته‌ باشه‌ شما حق‌ نداريد از اموالش‌ تصرف‌ كنيد. ميگن‌ آبروي‌ ما چي‌ ميشه‌؟ آبروي‌ خودش‌ را مي‌خواد. امام‌ زمان‌ را مي‌خواد براي‌ اينكه‌ الان‌ فرض‌ كنيد بريد آمار بگيريد، امام‌ زمان‌ بياد خوشحاليم‌، خوشبختانه‌ راديو تلويزيون‌ نمي‌دانم‌ سؤال‌ بكنند از مردم‌ كه‌ دوست‌ داريد امام‌ زمان‌ بياد يا نه‌؟ چون‌ ماها هيچ‌ كداممون‌ با امام‌ زمان‌ ارتباطي‌ نداريم‌ كه‌ از او سؤال‌ بشه‌. و الا اگر ميكروفون‌ را بردارند توي‌ كوچه‌ و بازار از مردم‌ سؤال‌ كنند شما دوست‌ داريد امام‌ زمان‌ بياد؟ ميگن‌ نه‌ مگر امام‌ زمان‌ ميشه‌ بياد. چه‌ جوري‌ ميشه‌، كجاست‌ كه‌ بياد؟ اكثر جوانهاي‌ ما اينطوري‌ خواهند بود. آنهائي‌ هم‌ كه‌ امام‌ زمان‌ شناس‌ باشند ميگند بعله‌ بياد. خوب‌ بياد چيكار كنه‌؟ بياد وضعمون‌ را روبراه‌ كنه‌، زندگيمون‌ روبراه‌ بشه‌، قرضهايمون‌ ادا بشه‌. يك‌ سر سوزن‌ به‌ فكر كمالات‌ و علم‌ و دانش‌ نيستيم‌. رشد فكري‌ پيدا كنيم‌. از اين‌ بدبختيهايي‌ كه‌ دشمنان‌ اسلام‌ به‌ صورت‌ به‌ خورد ما دادند، ما نجات‌ پيدا بكنيم‌. از سرچشمة‌ زلال‌ معرفت‌ ما استفاده‌ كنيم‌. از زمان‌ غيبت‌ صغري‌ و بلكه‌ از اول‌ غيبت‌ صغري‌ تا حالا، هزار و صد و چند، پنجاه‌ و چند سال‌ گذشته‌. طبعا اين‌ احكام‌ و معارف‌ خدشه‌ دار شده‌. يك‌ عده‌ صوفي‌ دخالت‌ كردند، يك‌ عده‌ كوفي‌ دخالت‌ كردند، يك‌ عده‌ از نزاعهاي‌ فلسفي‌ واردش‌ شده‌، ما مانديم‌ عقيده‌امون‌ نسبت‌ به‌ خدا الان‌ چطوري‌ باشه‌؟ آيا خدا غير ماست‌. توي‌ همين‌ مسئله‌ كه‌ ما آيا غير خدا هستيم‌ خدا غير ماست‌، توي‌ سر و كلة‌ هم‌ دارند مي‌زنند. آيا گوساله‌ خداست‌؟ هنوز نمي‌دانيم‌. محي‌ الدين‌ عربي‌ ميگه‌ كه‌ حضرت‌ موسي‌ برادرش‌ را كه‌ عتاب‌ كرد، گفت‌ كه‌ با برادرش‌ دعوا كرد كه‌ چرا، توي‌ قرآن‌ اينطوريه‌ كه‌ چرا گذاشتي‌، شما هم‌ همينطور شنيديد، كه‌ چرا گذاشتي‌ مردم‌ گوساله‌ پرست‌ بشوند؟ او گفت‌ كه‌ چرا مانعشون‌ شدي‌ كه‌ گوساله‌ را بپرستند. مگر نميدوني‌ خدا دوست‌ داره‌ در هر صورتي‌ پرستيده‌ بشه‌. شما را به‌ خدا ببينيد آنوقت‌ ما در يك‌ همچين‌ وضعي‌ قرار گرفتيم‌. امام‌ زمان‌ را ما بايد بخوايم‌ كه‌ فكرمون‌ را اصلاح‌ كنه‌، علممون‌ را تنظيم‌ كنه‌، افكارمون‌ را مرتب‌ كنه‌، به‌ كمالات‌ روحي‌ برسيم‌، اين‌ موانعي‌ كه‌ در سر راه‌ كمالات‌ براي‌ ما قرار گرفته‌ كه‌ اينهمه‌ مشكل‌ كرده‌ كمالات‌ روحي‌ را. بچه‌ وقتي‌ مكلف‌ ميشه‌ بايد در ظرف‌ مدت‌ كوتاهي‌ بتونه‌ تزكية‌ نفس‌ كنه‌. پيرمردهاي‌ هفتاد ساله‌اش‌ هنوز نتوانسته‌اند تزكية‌ نفس‌ بكنند. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ دور مانديم‌ از دامن‌ معلم‌ بزرگمون‌. آن‌ ثقل‌ اكبر، آن‌ كسي‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ فرمود اني‌ تاركم‌ فيكم‌ الثقلين‌ كتاب‌ الله‌ و عترتي‌. آن‌ عترت‌، از اين‌ دور مانديم‌. از آن‌ كوثري‌ كه‌ در اين‌ سورة‌ مباركه‌ هست‌ ما جدا مانديم‌. ارتباط‌ روحي‌ را كه‌ اصلا نمي‌فهميم‌ يعني‌ چي‌؟ كه‌ در آيات‌ قرآن‌ هست‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد يا ايها الذين‌ آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا. اي‌ كساني‌ كه‌ ايمان‌ آورديد صبر كنيد، بردبار باشيد، اگر بهتون‌ گفتند تو امام‌ زماني‌ هستي‌، عقب‌ نزن‌. بگو بعله‌ هستم‌. افتخار ميكنم‌. اصبروا، صبر كنيد. اگر تابحال‌ يك‌ تابلو نام‌ مقدس‌ امام‌ زمان‌ توي‌ اطاقت‌ بوده‌ بهت‌ طعن‌ زدند، برو يك‌ تابلو هم‌ در خانه‌ات‌، توي‌ خيابان‌ بزن‌، هيچ‌ طور نميشه‌. امام‌ زمان‌ به‌ كمكت‌ مي‌آد. اصبروا و صابروا، يكديگر را وادار به‌ صبر بكنيد. شماها بايد همه‌اتون‌ همديگر را وادار كنيد به‌ صبر راه‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌. صبر نگيد كه‌ يعني‌ دستمون‌ را روي‌ دست‌ بگذاريم‌. نه‌. صبر را اينجوري‌ معنا كردند تحمل‌ مشقات‌ در راه‌ رسيدن‌ به‌ هدف‌. تحمل‌ مشقات‌ كردن‌، اين‌ صبره‌. بعد مي‌فرمايد و رابطوا، رابطه‌ پيدا كنيد. در تفسير امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌فرمايد اي‌ رابطوا مع‌ امامكم‌ المنتظر. با امام‌ منتظرتون‌ رابطه‌ پيدا بكنيد. رابطة‌ بدني‌ كه‌ احتمالا منع‌ شده‌ باشه‌ و بابيت‌ را باصطلاح‌ چيز. پس‌ حتما ارتباط‌ روحي‌ منظوره‌. روزي‌ يكي‌ دو ساعت‌، بيشتر، دائما. انسان‌ بايد بنشينه‌ و با امام‌ زمانش‌ حرف‌ بزنه‌. آقاجان‌ من‌ چيكار كنم‌؟ كم‌ كم‌ مي‌بينيد كه‌ الهاماتي‌ از ناحيه‌ حضرت‌ براش‌ پيش‌ مي‌آد. كم‌ كم‌ صدا ممكنه‌ كه‌ بشنوه‌. كم‌ كم‌ وجود مقدسش‌ خوب‌، بدن‌ تابع‌ روحه‌، تو وقتي‌ كه‌ با روح‌ حضرت‌ ارتباط‌ داشتي‌، بدن‌ حضرت‌ هم‌ تابع‌ روح‌ مقدسشونه‌، بدن‌ حضرت‌ را هم‌ خواهيد ديد. خيلي‌ مسئله‌ ساده‌ است‌. اما ما هيچ‌ نوع‌ رابطه‌اي‌ با امام‌ زمانمون‌ نداريم‌. هيچ‌ نوع‌. رابطة‌ روحي‌ بايد داشت‌. مسئلة‌ رابطة‌ روحي‌ خيلي‌ مهمه‌. امام‌ زمان‌ را بدونيد و اعتقاد داشته‌ باشيد كه‌ همه‌ جا هست‌. و الا خيلي‌ كارهاي‌ شما بيفايده‌ و عبثه‌. زيارت‌ آل‌ ياسين‌ را امشب‌ مي‌خونيد السلام‌ عليك‌ يا داعي‌ الله‌. اگر امام‌ زمان‌ اينجا نيست‌، پس‌ السلام‌ عليك‌ چه‌ معنا داره‌؟ پس‌ زيارت‌ چه‌ معنا داره‌؟ پس‌ هست‌. روح‌ مقدسش‌ احاطه‌ داره‌ بر ماسوي‌ الله‌. با روح‌ مقدس‌ آن‌ حضرت‌ كه‌ بر ما سوي‌ الله‌ احاطه‌ داره‌، با او در ارتباط‌ باشيد. رابطوا، ربط‌ داشته‌ باشيد. يك‌ مدتي‌ يك‌ طرفه‌ حرف‌ مي‌زنيد بعد دو طرفه‌ ميشه‌. اصلا خداي‌ تعالي‌ امام‌ زمان‌ را براي‌ چي‌ توي‌ كرة‌ زمين‌ نگه‌ داشته‌؟ توي‌ اين‌ زندان‌ پر مشقت‌. ظلم‌ مي‌خواسته‌ به‌ امام‌ زمان‌ بكنه‌؟ نه‌. خلقته‌ لنا عصمة‌ و ملاذا. خدايا تو او را در دنيا قرارش‌ دادي‌ براي‌ اينكه‌ نگهدارندة‌ من‌ باشه‌، عصمت‌ به‌ معناي‌ نگهدارنده‌ و ملاذ من‌ باشه‌. پناهگاه‌ من‌ باشه‌. من‌ تا يك‌ ناراحتي‌ پيدا ميكنم‌ برم‌ در خانة‌ او. نگذاره‌ ناراحتيها اصلا متوجه‌ من‌ بشه‌. هم‌ ناراحتيها را از من‌ دفع‌ كنه‌ هم‌ رفع‌ كنه‌. اگر ناراحتي‌ در اثر ندانم‌ كاريهام‌ برام‌ بوجود آمده‌ برام‌ رفعش‌ كنه‌. اين‌ معني‌ ملاذ بودنشه‌. و اگر مي‌خواد يك‌ ناراحتي‌ براي‌ من‌ پيش‌ بياد دفعش‌ كنه‌. اين‌ معناي‌ اينه‌ كه‌ نگهدارندة‌ ماست‌. لنا عصمة‌ و ملاذا. خوب‌ و الا امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ مي‌خواد فقط‌ توي‌ مردم‌ باشه‌، در سال‌ يك‌ دفعه‌ يك‌ كسي‌ توي‌ بيابان‌ گمشده‌ باشه‌، حضرت‌ او را به‌ راه‌ برسانند. يعني‌ واقعا خداي‌ تعالي‌ يك‌ همچين‌ وجود با اينهمه‌ عظمت‌ را براي‌ همين‌ كار مختصر توي‌ كرة‌ زمين‌، مسئله‌ را كه‌ به‌ ايشان‌ كاري‌ نداريم‌، مرجع‌ تقليد داريم‌ و رساله‌ داريم‌ و مسائلمون‌ آنطوري‌. معارفمون‌ هم‌ كه‌ توي‌ كتابها نوشته‌ به‌ ايشان‌ كاري‌ نداريم‌. خدمتتون‌ عرض‌ شود ديگه‌ چي‌ باقي‌ مي‌مانه‌. همين‌ كه‌ گاهي‌ يكي‌ توي‌ بيابان‌، آنهم‌ از صد تا يكي‌، توي‌ بيابان‌ گم‌ شده‌ باشه‌ يا كسي‌ مريض‌ سرطاني‌ داشته‌ باشه‌ مثلا متوسل‌ بشه‌، خوب‌ بيمارستانها بيشتر معالجه‌ مي‌كنند مريضها را تا اينجور كه‌ تو فكر كردي‌ از امام‌ زمان‌. شايد نستجير بالله‌، شايد اين‌ چوپونها بيشتر مردم‌ را راهنمايي‌ مي‌كنند به‌ جاده‌ مي‌رسونند تا اگر امام‌ زمان‌ براي‌ اين‌ ساخته‌ شده‌. و اين‌ را توي‌ مغز ما، فكر ما اينجوري‌ دربارة‌ امام‌ زمان‌. اگر ما آمديم‌ گفتيم‌ آقا من‌ متوسل‌ شدم‌ به‌ حضرت‌ و حضرت‌ كسالتهاي‌ روحي‌ نجات‌، من‌ معصيتكار بودم‌، من‌ گناهكار بودم‌، من‌ اهل‌ فحشا بودم‌، يك‌ دفعه‌ آقا مرا يك‌ آدم‌ صالحي‌ كرد. اولا كسي‌ باور نميكنه‌. ميگه‌ اينهم‌ مي‌خواد خودنمائي‌ بكنه‌. و بعد خود آدم‌ هم‌، خود انسان‌ هم‌ باور نميكنه‌. اهميت‌ هم‌ نداره‌. حتما خودت‌ تصميم‌ گرفتي‌ اينجوري‌ باشي‌. اما وقتي‌ كه‌ ميگند بعله‌، فلان‌ كس‌ فلان‌ مرض‌ را داشت‌، فلان‌ حاجت‌ را داشت‌، متوسل‌ به‌ امام‌ زمان‌ شد و حضرت‌ بهش‌ عنايتي‌ كردند. حسابي‌ ميگيم‌ به‌ به‌ باريك‌ الله‌. آنهم‌ بايد باز خيلي‌ مواظب‌ باشه‌ طرف‌ كه‌ به‌ خودش‌ نسبت‌ نده‌. بگه‌ يك‌ نفري‌ اينجوري‌ مي‌گفت‌.

 شما فكر كنيد دربارة‌ امام‌ زمانتون‌ كه‌ چقدر براي‌ شما اهميت‌ داره‌؟ چيكاره‌ است‌؟ چه‌ ارزشي‌ داره‌؟ المعروف‌ بقدر المعرفه‌. وجود امام‌ زمان‌ براي‌ شما امام‌ زماني‌ چه‌ نقشي‌ داره‌ در زندگيت‌؟ چه‌ نقشي‌؟ اگر ما رابطة‌ روحي‌ با حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فداه‌ نداشته‌ باشيم‌ پس‌ چرا ايشان‌ هستنند اصلا؟ فرق‌ ما با آن‌ سني‌هايي‌ كه‌ مي‌گن‌ هنوز متولد نشده‌، يك‌ عده‌ از سني‌ها ميگن‌ هنوز متولد نشده‌ حضرت‌، فرق‌ ما با آنها چيه‌؟ شما ميگيد كه‌ ما معتقد، اين‌ اعتقاد، اعتقاد مفت‌ و مجاني‌ فايده‌اي‌ نداره‌ كه‌. ما اعتقاد داريم‌ امام‌ زمان‌ هست‌. خوب‌ هست‌. گاهي‌ هم‌ مريضي‌ را شفا بده‌. خيلي‌ خوب‌. يعني‌ واقعا شما حساب‌ بكنيد، دورة‌ سال‌ چقدر از اين‌ كارها ميشه‌، چند تا؟ آيا واقعا اگر حضرت‌ منحصرا همين‌ كاره‌ باشه‌ شما نميگيد كه‌ خدايا اين‌ وجود مقدس‌ را چرا اينقدر كم‌ كار قرارش‌ دادي‌؟ كار بهتري‌ به‌ دستش‌ بديد. به‌ شأن‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بخوره‌. يك‌ عالم‌ را بگن‌ آقا تو توي‌ بيابانها باش‌. اگر يك‌ كسي‌ گم‌ شد، آنهم‌ توي‌ ده‌ تا يكي‌، برسونش‌ به‌ راه‌. يك‌ مرجع‌ تقليد را، اين‌ بهش‌ توهينه‌. و امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را اينجور پائينش‌ نياريد. البته‌ نميگم‌ اين‌ كارها را نميكنه‌. خوب‌ امام‌ است‌، مهربان‌ است‌، منجمله‌ از كارهاش‌ كه‌ شايد اكثر اين‌ تشرفات‌ هم‌، كساني‌ كه‌ مريضهايي‌ كه‌ شفا پيدا مي‌كنند يا به‌ راه‌ مي‌رسند، اينها نماينده‌هاي‌ آقا وليعصر باشند كه‌ اين‌ كارها را مي‌كنند، منتهي‌ اگر بشه‌ مسئله‌اي‌ نيست‌. و الا اصحاب‌ خاص‌ حضرت‌، اينها شب‌ و روز مشغول‌ خدمتگزاري‌ هستند. اوامر حضرت‌ را انجام‌ ميدهند، به‌ داد مردم‌ مي‌رسند، به‌ فكر مردم‌ هستند، كار زيادي‌ بهشون‌ داده‌ شده‌. خود حضرت‌، واقعا من‌ از اين‌ جهت‌ غصه‌ مي‌خورم‌، چه‌ كنم‌، كه‌ چرا اينجوري‌ ما فكر مي‌كنيم‌. چرا اينجوري‌. مجبورم‌ من‌ خودم‌ كتاب‌ ملاقاتي‌ كه‌ نوشتم‌، هر چي‌ نوشتم‌ از همين‌ قبيل‌ باشه‌. فلاني‌ گم‌ شده‌ بود حضرت‌ رساندش‌. فلاني‌. چرا ما اينجوري‌ هستيم‌. صدها مورد حضرت‌ وليعصر گمراه‌ را گرفتند و به‌ راه‌ رسوندند.

 خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ آميرزا مهدي‌ اصفهاني‌ كه‌ يكي‌ از علما و مراجع‌ زمان‌ خودش‌ بود. ميگه‌ سالها رفتم‌ پيش‌ يكي‌ از اقطاب‌ صوفيه‌ كه‌ من‌ به‌ جائي‌ برسم‌. آنهم‌ هر چي‌ بلد بود به‌ ما داد و ما هم‌ تمام‌ فكرمون‌ را شش‌ دنگ‌ داده‌ بوديم‌ به‌ اين‌ كه‌ هر چي‌ ميگه‌ عمل‌ كنيم‌ شايد به‌ يك‌ چيزي‌ برسيم‌. لا يزيد لي‌ الا بعدا. آخه‌ انسان‌ وقتي‌ راه‌ را كج‌ بره‌ هر چي‌ جلوتر بره‌، دورتر ميشه‌ از حقيقت‌. هر چه‌ پيش‌ بره‌ ديگه‌ بدتر ميشه‌. يك‌ روز به‌ من‌ گفت‌ ديگه‌ تو همين‌ چيز هستي‌، خودت‌ قطبي‌. ميگه‌ من‌ فكر كردم‌ من‌ هچي‌ نيستم‌، هيچي‌ ياد نگرفتم‌. چون‌ باطنم‌ الان‌ دلم‌ مي‌خواد همة‌ گناهان‌ را حتي‌ انجام‌ بدم‌. فهميدم‌ ايشان‌ پيشش‌ چيزي‌ نيست‌. رفتم‌ به‌ مسجد سهله‌. آنجا، اين‌ تشرفات‌ را بايد ماها اهميت‌ بديم‌. كه‌ تا امروز به‌ بركت‌ آن‌ تشرف‌، هنوز نتونسته‌اند بحمد لله‌ يك‌ عده‌ افراد انحرافي‌، بعضي‌ از علمايي‌ كه‌ تابع‌ ايشان‌ بودند و تابع‌ تشرف‌ ايشان‌ بودند، از راه‌ خارجشان‌ كنند. و الا ما هم‌ جزء كساني‌ بوديم‌ كه‌ به‌ دامن‌، جاتون‌ خالي‌ بود من‌ رفته‌ بودم‌ در سوريه‌ سر قبر محي‌ الدين‌ عربي‌. ديدم‌ يك‌ عده‌ افراد نافهم‌ آمدند به‌ آن‌ قبر متوسل‌ شدند تا نجات‌ پيدا كنند از گرفتاريها. مردي‌ كه‌ خودش‌ در كمال‌ گرفتاريه‌. آنوقت‌ ايشان‌ ميره‌ براي‌ مسجد سهله‌، شب‌ چهارشنبه‌اي‌ ظاهرا بوده‌. مي‌بينه‌ كه‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ فرمودند طلب‌ المعارف‌ من‌ غير طريقنا اهل‌ البيت‌ مثاب‌ لامكان‌. بخدا قسم‌ بقدري‌ اين‌ كلام‌ جالبه‌، اين‌ كلام‌ اگر يك‌ ميليون‌ سرطاني‌ را رديف‌ كرده‌ باشند، حضرت‌ با يك‌ اشاره‌ شفاشون‌ بده‌، اين‌ كلام‌ مهمتره‌. و شفا داد. دهها هزار عالم‌، عارف‌، حتي‌ يك‌ عده‌ از دانشمندان‌ متصوفه‌ را اين‌ كلام‌ نجات‌ داد.

 يكي‌ از علما نقل‌ مي‌كرد. ميگفت‌ من‌ در مسلك‌ فلان‌ مسلك‌ خيلي‌ استاد شده‌ بودم‌، الان‌ هم‌ بلدم‌ چه‌ حقه‌ بازيها دارند، چه‌ بايد كرد. ميگه‌ يك‌ روز پاي‌ منبر مرحوم‌ ميرزا نشستم‌. يك‌ دفعه‌ عوض‌ شدم‌. اصلا خط‌ جدا شد. راه‌ جدا شد. من‌ يك‌ صوفي‌ درجة‌ يك‌ بودم‌، يك‌ انسان‌ درجة‌ يك‌ شدم‌. با يك‌ منبر. خيلي‌ عجيبه‌. اين‌ تشرفات‌ را بايد نقل‌ كرد. منتهي‌ اين‌ تشرفات‌ را ما كه‌ نمي‌فهميم‌ چي‌ گفتند، چي‌ شد. طلب‌ معارف‌، ببينيد صراط‌ مستقيم‌. هميني‌ كه‌ توي‌ هر نماز ميگيم‌ اهدنا الصراط‌ المستقيم‌. طلب‌ معارف‌، تجسس‌ معارف‌، تحقيق‌ در معارف‌، از غير راه‌ ما، از اين‌ جاده‌اي‌ كه‌ ما هستيم‌، اين‌ صراط‌ مستقيم‌، صراط‌ الذين‌ انعمت‌ عليهم‌، خداي‌ تعالي‌ به‌ اينها نعمت‌ داده‌. به‌ خدا قسم‌ غير از اين‌ طريق‌، مغضوبند و ضالين‌اند. غير المغضوب‌ عليهم‌ و لا الضالين‌. ميگه‌ اين‌ جمله‌ را آقا فرمودند كه‌ من‌ ديدم‌ يك‌ نوري‌ در دلم‌ روشن‌ شد. قلبم‌ چراغي‌ شد در كلامش‌ اثر گذاشته‌ بودند با يك‌ كلمه‌. آنان‌ كه‌ خاك‌ را به‌ نظر كيميا كنند، آيا شود كه‌ گوشه‌ چشمي‌ به‌ ما كنند. در كلام‌ ايشان‌ يك‌ اثر خاصي‌ بود. من‌ روزي‌ كه‌ ايشان‌ فوت‌ كرد شش‌ سالم‌ بود. دو روز قبلش‌ با پدرم‌ توي‌ يكي‌ از اين‌ كوچه‌هاي‌ مشهد، ديدم‌ ايشان‌ را. دو روز قبلش‌. ايشان‌ را ديدم‌. پدر من‌ چون‌ شال‌ سياه‌ داشت‌ و سر منهم‌، چون‌ پدرم‌، شما الان‌ ميگيد بچة‌ شش‌ ساله‌ مگه‌ ميشه‌ يك‌ چيز سبزي‌ سر ما مي‌بست‌ بهرحال‌. ايشان‌ دولا شد صورت‌ مرا بوسيد و من‌ خيلي‌ محبت‌ عجيبي‌ با آن‌ يكي‌ دو كلمه‌ كه‌، جملاتي‌ گفتند كه‌ روز قيامت‌، ايشان‌ به‌ پدر من‌ مي‌گفتند، كه‌ روز قيامت‌ ما انتظار شفاعت‌ شما فرزندان‌ پيغمبر را داريم‌، يك‌ حالي‌، يك‌ محبتي‌ در دل‌ من‌ پيدا شده‌ بود از ايشان‌ كه‌ حساب‌ نداره‌. دو روز بعدش‌ ايشان‌ آمد، پدر من‌ آمد گفتش‌ آن‌ آقايي‌ كه‌ آن‌ روز آنجا ديديم‌، گفتم‌ها كجاست‌؟، گفت‌ ايشان‌ فوت‌ كرد. و من‌ يادمه‌ كه‌ آن‌ روز آنقدر گريه‌ كردم‌. يك‌ اثر عجيبي‌ در كلامش‌ بود. بقدري‌ معارف‌ را صحيح‌ حل‌ و فصل‌ ميكرد كه‌ حساب‌ نداشت‌. علماي‌ بزرگ‌، مجتهدين‌ را در مقابل‌ خودش‌ خاضع‌ ميكرد. اينها همه‌ اثرات‌ يك‌ كلمه‌، يك‌ رابطه‌، حالا البته‌ بعدش‌ هم‌ طبعا رابطه‌ داشتند ديگه‌. يك‌ رابطه‌. حالا يك‌ رابطه‌اش‌ را ما ميدانيم‌ كه‌ همين‌ جمله‌ رد و بدل‌ شد. پانزده‌ سال‌، بيست‌ سال‌ پيش‌ آن‌ قطب‌، پيش‌ آن‌ شخص‌ صوفي‌ مسلك‌، ايشان‌ زحمت‌ كشيده‌. اونهم‌ از علما بوده‌ها. نوشته‌هايي‌ داره‌ كه‌ من‌ در علميت‌ استاد ايشان‌، من‌ نمي‌خوام‌ اسم‌ ببرم‌، چون‌ متأسفانه‌ ايشان‌ حالا باز دو مرتبه‌ برگشته‌ توي‌ علما و دانشمندان‌، آن‌ استاد مرحوم‌ ميرزا. يك‌ شخص‌ با فضيلت‌ و با علم‌. علوم‌ ظاهري‌ را خوب‌ داشت‌. يعني‌ فلسفة‌ اشراق‌ را كاملا وارد بود. خوب‌. ايشان‌ پانزده‌ سال‌ پيش‌ ايشان‌ رياضت‌ كشيده‌، زحمت‌ كشيده‌. با يك‌ كلام‌ امام‌، پانزده‌ سال‌ آدم‌ مريض‌ سخت‌ مردني‌ باشه‌ فرض‌ كنيد، با يك‌ كلمه‌ شفا پيدا بكنه‌. نه‌ خودش‌ تنها شفا پيدا بكنه‌. بلكه‌ هر كه‌ به‌ او مي‌رسيد، نفسش‌ نفس‌ شفا دهنده‌اي‌ باشه‌. و شفا مي‌داد. اينجور بايد قضايا را از امام‌ زمان‌ نقل‌ كرد. امام‌ زمان‌ براي‌ اينجور چيزها هست‌ روي‌ كرة‌ زمين‌. علمايي‌ كه‌ روي‌ اخلاص‌ بروند در خانة‌ حضرت‌، حضرت‌ آنها را نگه‌ مي‌داره‌. توي‌ مراجع‌ انتخاب‌ مي‌فرمايد مرحوم‌ آسيد ابو الحسن‌ اصفهاني‌ را و ميگه‌، مي‌نويسند براش‌ كه‌ تو در خانه‌ات‌ را باز بكن‌، خودت‌ دم‌ در اطاقي‌ داشته‌ باش‌، آنجا بشين‌ (به‌ تعبير من‌ و توضيح‌ من‌) و اقض‌ حوائج‌ الناس‌، حوائج‌ مردم‌ را برآر. نحن‌ ننصرك‌. ما ياريت‌ ميكنيم‌. كه‌ يكي‌ از بزرگان‌ از علما كه‌ من‌ خدمتشون‌ رسيده‌ بودم‌ بنام‌ مرحوم‌ آشيخ‌ عبد النبي‌ اراكي‌، يكي‌ از علماي‌ بزرگ‌ بود كه‌ خودش‌ را رديف‌ مرحوم‌ آسيد ابو الحسن‌ اصفهاني‌ مي‌دانست‌ و ميگفت‌ چرا ايشان‌ مرجع‌ بشه‌. من‌ بايد مرجع‌، مثلا حالا. ايشان‌ ميگه‌ كه‌ من‌ يك‌ رياضتي‌ كشيدم‌، حالا دارم‌ خلاصه‌اش‌ را ميگم‌، مكاشفه‌اي‌ بهم‌ دست‌ داد، ديدم‌ حضرت‌ دارند تشريف‌ مي‌برند. من‌ پشت‌ سرشون‌ رفتم‌، وارد يك‌ قصري‌ شديم‌. وقتي‌ كه‌ توي‌ آن‌ قصر وارد شديم‌ حضرت‌ نشسته‌ بودند آنطرف‌ و من‌ اينطرف‌، پنج‌ تا مسئله‌ بود من‌ مي‌خواستم‌ از حضرت‌ سؤال‌ كنم‌، چهارتاش‌ را سؤال‌ كردم‌، بقيه‌اش‌ را يادم‌ رفتم‌. يعني‌ يكيش‌ را يادم‌ رفت‌. آمدم‌ بيرون‌ دو مرتبه‌ خواستم‌ وارد آن‌ قصر بشوم‌، يك‌ حاجبي‌ بود جلوي‌ مرا گرفت‌. گفتم‌ مي‌خوام‌، الان‌ من‌ آنجا بودم‌. مي‌خوام‌ خدمت‌ حضرت‌ برسم‌. گفت‌ امام‌ زمان‌ آنجا نيستند. گفتم‌ اِ. من‌ الان‌ آنجا بودم‌. گفتند نيستند ولي‌ الان‌ نايبشون‌ هستند. گفتم‌ خيلي‌ خوب‌. وارد شدم‌. ديدم‌ آسيد ابو الحسن‌ اصفهاني‌ جاي‌ امام‌ زمان‌ نشسته‌. و مسئله‌ام‌ را از ايشان‌ سؤال‌ كردم‌ و ايشان‌ جواب‌ دادند. فرداش‌ كه‌ مثلا در بيداري‌، در عالم‌ معمولي‌ رفتم‌ خدمتشون‌، مسئله‌ را پرسيدم‌ يك‌ تبسمي‌ كردند و همان‌ جواب‌ را دادند كه‌ در عالم‌ مكاشفه‌ داده‌ بودند. مرجع‌ تعيين‌ ميكنه‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌. افراد را انتخاب‌ مي‌كنه‌ حالا ما كوريم‌ و ما دوريم‌ و ما ارتباطي‌ نداريم‌ نبايد گفت‌ خبري‌ نيست‌. اين‌ را جدا آقايون‌ عرض‌ مي‌كنم‌ كه‌ دلم‌ مي‌خواست‌ اين‌ جمله‌ را حتما تو ذهناتون‌ لااقل‌ از اين‌ مجلس‌ بسپاريد كه‌ امام‌ زمان‌ را يك‌ جوري‌ معرفي‌ نكنيد كه‌ فقط‌ و فقط‌ براي‌ حالا اينهايي‌ كه‌ معتقد به‌ ملاقات‌ با امام‌ زمان‌ هستند، يك‌ عده‌ هم‌ كه‌ خدا عقلشون‌ بده‌ چون‌ بعضيهاشون‌، چي‌ بگم‌ يك‌ افراد، بدي‌ نيستند ولي‌ نفهمند، مي‌گن‌ نمي‌شه‌ در زمان‌ غيبت‌ اصلا امام‌ زمان‌ را ديد كه‌ اونها هم‌ كه‌ اصلا راحت‌ كردن‌ از اول‌ ديگه‌. پريشب‌ با يكي‌ از علماي‌ شهرستانها حالا صحبت‌ مي‌كردم‌، ايشان‌ مي‌گفتند كه‌ يك‌ نفر در كجا هزار قضيه‌ در ملاقات‌ با امام‌ زمان‌ جمع‌ آوري‌ كرده‌. و ظاهرا آقاي‌ نعمتي‌ هم‌ گفتند كه‌ ما هم‌ هزار قضيه‌ جمع‌ كرديم‌. توي‌ تحقيقاتي‌ كه‌ داريم‌ در كانون‌. اين‌ همه‌ جريانات‌، حالا. ولي‌ در عين‌ حال‌ من‌ دوست‌ دارم‌ كه‌ امام‌ زمان‌ را كه‌ جان‌ هممون‌ به‌ قربانش‌ روحي‌ فدا، من‌ اين‌ كلمه‌ را الان‌ يك‌ دفعه‌ بدون‌ عليه‌ السلام‌ و اينها مي‌گم‌ از آقا عذر مي‌خوام‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فدا ايشان‌ را معرفي‌ طوري‌ بكنيم‌ كه‌ همه‌ چيز ما از ايشانه‌. بيومنهي‌ يوم‌، ببينيد خدا چطور معرفي‌ كرده‌. بيومنهي‌ رزق‌ و بوجودهي‌ نامفهوم‌، اي‌ يبن‌ النبي‌ المصطفي‌ وبن‌ علي‌ المرتضي‌ و بن‌ فاطمة‌  الزهرا، اين‌ خصوصيات‌ امام‌ زمان‌ ماست‌.

 خوب‌ امشب‌ برويم‌ در خانة‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ كه‌ جانمون‌ به‌ قربانش‌ آقا عذر مي‌خوايم‌ از شما، ما خيلي‌ كوتاهي‌ مي‌كنيم‌، نمي‌شناسيم‌ شما را، نمي‌فهميم‌ درك‌ نداريم‌، از اين‌ رو به‌ قبله‌ نشستن‌ شماها من‌ احساس‌ مي‌كنم‌ كه‌ شماها انشاء الله‌ در انتظار امام‌ زمانتون‌ هستيد. يا بقية‌ الله‌. گفته‌اند كه‌ اگر مي‌خواد دعاهاتون‌ مستجاب‌ بشه‌، يك‌ چند جمله‌ مصيبت‌ حضرت‌ سيدالشهداء را بخوانيد. ما امشب‌ مصيبت‌ آقا را از زبان‌ امام‌ زمانمون‌ كه‌ جانمون‌ به‌ قربانش‌ مي‌خوانيم‌. در زيارت‌ ناحيه‌ مي‌فرمايد و اسرع‌ فرصك‌ شائدا. چراغها را خاموش‌ كنيد حالي‌ داشته‌ باشيم‌. و اسرع‌ فرصك‌ شائدا. هشتاد نفر در ميان‌ خيمه‌ها به‌ دستور امام‌ زمانشان‌ نشسته‌اند منتظرند ببينند سيدالشهدابا اين‌ جنگ‌ چه‌ مي‌كند. يك‌ وقت‌ صداي‌ شيهية‌ اسب‌ را شنيدند، اين‌ جملات‌ را امام‌ زمان‌ مي‌فرمايد اين‌ حيوان‌ يك‌ زمزمه‌اي‌ داشت‌، يك‌ سخني‌ داشت‌، صدا مي‌زد واي‌ بر امتي‌ كه‌ كشتند پسر بزرگ‌ پيغمبرشون‌ را. هشتاد نفر زن‌ و بچه‌ از ميان‌ خيمه‌ها بيرون‌ ريختند. اطراف‌ زوالجناح‌ را گرفتند. هر كسي‌ سخني‌ از زوالجناح‌ مي‌گفت‌. سكينة‌ ناز دانه‌ آمد در گوش‌ زوالجناح‌ يك‌ كلمه‌اي‌ را گفت‌، كه‌ حتي‌ اون‌ حيوان‌ را تحت‌ تاثير قرار داد صدا زد اي‌ اسب‌ بابا، پدرم‌ وقتي‌ كه‌ از خيمه‌ رفت‌ لبهايش‌ تشنه‌ بود، آيا به‌ او آب‌ دادند يا با لبهاي‌ تشنه‌ شهيدش‌ كردند يا بقية‌الله‌. يا بقية‌ الله‌ از شما مي‌خواييم‌ كه‌ اين‌ دريچه‌هاي‌ ما را به‌ معارف‌ و انوار مقدستون‌ باز كنيد. اين‌ دلهاي‌ ما هم‌ روشن‌ به‌ اين‌ نور شما باشد. يا حجة‌ الله‌ يا صاحب‌ الزمان‌، آقاجان‌. هل‌ من‌ معين‌ نامفهوم‌.

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الهي‌ عظم‌ البلاء به‌ خدا قسم‌ آقايان‌ بالاترين‌ مصيبتها همين‌ جملاته‌، اين‌ دعاي‌ شريفه‌ اين‌ دعاي‌ شريفه‌ را شما اگر معناش‌ را متوجه‌ باشيد بزرگترين‌ مسائل‌ را تذكر مي‌ده‌ الهي‌ عظم‌ البلاء و برح‌ الخفاء و انكشف‌ الغطاء و انقطع‌ الرجاء و ضاقت‌ الارض‌ و منعت‌ السماء و انت‌ المستعان‌ و اليك‌ المشتكي‌ و عليك‌ المعول‌ في‌ الشدة‌ و الرخاء. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد. اولي‌ الامر الذين‌ فرضت‌ علينا طاعتهم‌ و عرفتنا بذلك‌ منزلتهم‌ ففرج‌ عنا بحق‌ فرجا عاجلا قريبا كلمح‌ البصر او هو اقرب‌ من‌ ذلك‌. يا محمد يا علي‌. يا علي‌ و يا محمد اكفياني‌ فانكما كافيان‌. فانصراني‌ فانكما ناصران‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. الغوث‌ الغوث‌ الغوث‌ ادركني‌ ادركني‌ ادركني‌ الساعه‌ الساعه‌ الساعه‌ العجل‌ العجل‌ العجل‌.

 

۲۲ شوال ۱۴۱۳ قمری – ۲۶ فروردین ۱۳۷۲ شمسی – تفسير سورة‌ كافرون‌

 تفسير سورة‌ كافرون‌ 26 فروردين‌ماه‌ 1372

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. قل‌ يا ايها الكافرون‌. لا اعبد ما تعبدون‌ و لا انتم‌ عابدون‌ ما اعبد. و لا انا عابد ما عبدتم‌ و لا انتم‌ عابدون‌ ما اعبد. لكم‌ دينكم‌ و لي‌ دين‌.

 هفتة‌ گذشته‌ و هفته‌هاي‌ قبل‌ از ماه‌ مبارك‌ رمضان‌ دربارة‌ اين‌ سورة‌ مباركه‌ بحثي‌ داشتيم‌. و يك‌ جمله‌ در اين‌ سوره‌ كه‌ بيشتر از همة‌ مطالبش‌ بايد مورد توجه‌ واقع‌ شود باقي‌ ماند. و آن‌ جمله‌ مسئلة‌ عبوديت‌ و بندگيست‌. معناي‌ عبوديت‌ و عبادت‌ و بندگي‌ كه‌ فارسيش‌ ميشه‌ بندگي‌، اين‌ به‌ چه‌ معناست‌؟ بحث‌ اول‌ اينكه‌ آيا ما مي‌توانيم‌ غير خدا را عبادت‌ كنيم‌ يا خير؟ بحث‌ دوم‌ اينكه‌ عبادت‌ خدا در چيست‌؟ و بالاخره‌ بحث‌ سوم‌ اينكه‌ اگر ما مي‌توانيم‌ خدا را عبادت‌ كنيم‌ و مخلوق‌ خدا را هم‌ عبادت‌ كنيم‌، آيا چه‌ افرادي‌ را مي‌توانيم‌ عبادت‌ كنيم‌ و چه‌ چيزهايي‌ را مي‌توانيم‌ عبادت‌ كنيم‌.

 از بعضي‌ از آيات‌ قرآن‌ استفاده‌ ميشود كه‌ خداي‌ تعالي‌ نخواسته‌ غير خودش‌ را، بشر عبادت‌ كنه‌. مي‌فرمايد و قضي‌ ربك‌ ان‌ لا تعبدوا الا اياه‌. خدا اين‌ مطلب‌ را خواسته‌ و قطعيش‌ كرده‌ كه‌ عبادت‌ نكنيد كسي‌ را جز خدا. و همينطور هم‌ معروفه‌ در بين‌ ما كه‌ بندگي‌ و عبادت‌ مخصوص‌ خداست‌. اگر اينطوره‌ پس‌ معني‌ اينكه‌ در صدر اسلام‌ و بلكه‌ قبل‌ از اسلام‌ در بين‌ مسلمانها حتي‌ اين‌ مسئله‌ معروف‌ بود و اسلام‌ هم‌ رد نكرده‌ كه‌ يك‌ عده‌ را بعنوان‌ برده‌ و عبد، مخصوصا كلمة‌ عبد هست‌. مي‌خريدند و اين‌ عبد صددرصد، همه‌ چيزش‌ و حتي‌ اختياراتش‌ مال‌ صاحبش‌ بود. كه‌ معروفه‌ العبد و ما كان‌ في‌ يده‌ لمولاه‌. عبد و هر چي‌ دارد مال‌ مولاشه‌. افرادي‌ را اسير مي‌كردند در جنگها، قبل‌ از اسلام‌ بود به‌ آن‌ كاري‌ نداريم‌. چون‌ از مورد بحث‌ ما خارجه‌. ولي‌ بعد از اسلام‌ وقتي‌ كه‌ لشگر اسلام‌ هجوم‌ مي‌كردند به‌ يك‌ جمعي‌ از كفار و آنها را از بين‌ مي‌بردند، عده‌اي‌ را اسير مي‌كردند. مردهاشون‌ را بعنوان‌ فارسيش‌، برده‌ و عربيش‌ بعنوان‌ عبد، مي‌فروختند. يعني‌ آنهائي‌ كه‌ رفته‌ بودند براي‌ جنگ‌، جزء غنائم‌ جنگيشون‌ اسلحه‌ بود كه‌ از دشمن‌ مي‌گرفتند، اموال‌ بود كه‌ از دشمن‌ مي‌گرفتند و خود افراد دشمن‌ را بعنوان‌ اسير و برده‌ مي‌آوردند. اين‌ را اسلام‌ تجويز كرده‌ بود. حالا شرحي‌ داره‌ كه‌ چطور تجويز كرده‌ و چرا تجويز كرده‌. من‌ فكر مي‌كنم‌ اين‌ را در يكي‌ از نوشته‌هام‌ نوشته‌ام‌ و علتش‌ را بيان‌ كرده‌ام‌ و الان‌ مجال‌ براي‌ بحثش‌ نيست‌. اگر مايل‌ باشند دوستان‌ بحثي‌ درباره‌اش‌ بكنند، در جلسات‌ كانون‌ مناسب‌ اين‌ بحثها هست‌. ولي‌ اين‌ اندازه‌ بوده‌، يقينيه‌، حرفي‌ هم‌ درش‌ نيست‌ كه‌ اينها را بعنوان‌ عبد مي‌آوردند و هر چه‌ داشت‌، تمام‌ اختياراتش‌ مال‌ مولاش‌ بود. و تا اين‌ اواخر هم‌ و حتي‌ بعضي‌ از ممالك‌ الان‌ هم‌ هست‌ كه‌ برده‌ فروشي‌ و بنده‌ فروشي‌ و افرادي‌ بعنوان‌ عبد بودند و خيلي‌ از اين‌ افراد در اسلام‌ و صدر اسلام‌ بعنوان‌ برده‌ بودند، بعنوان‌ عبد بودند. عبد هم‌ اينطوري‌ بود كه‌ تمام‌ اختياراتش‌ دست‌ مولاش‌ بود. حتي‌ همة‌ فرمان‌ مولا را ميخواست‌ اطاعت‌ كنه‌. و فرار هم‌ نمي‌تونست‌ بكنه‌ و الا عبد عابق‌ ميشد و جاش‌ توي‌ جهنم‌ بود. و زنها را بعنوان‌ عمه‌ مي‌آوردند. عمه‌ هم‌ همان‌ معناي‌ عبد را داره‌. يعني‌ عمه‌ با عبد، به‌ زن‌ ميگن‌ عمه‌ به‌ مرد ميگن‌ عبد.

 اگر عبد و عبوديت‌ و عبادت‌ فقط‌ مال‌ خداست‌، اين‌ چه‌ معنا داره‌؟ اين‌ يك‌ بحث‌، يك‌ مطلب‌. ما رواياتي‌ داريم‌ كه‌ حتي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ شايد در نهضت‌ سواد آموزي‌ چون‌ خيلي‌ معروف‌ شده‌، ديديد روايتي‌ نقل‌ مي‌كنند، اين‌ در نهج‌ البلاغه‌ است‌ كه‌ و من‌ علمني‌ حرفا فقد سيرني‌ عبدا. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ فرمود هر كس‌ به‌ من‌ حرفي‌ را بياموزه‌ و تعليم‌ بدهد، مرا عبد خودش‌ قرار داده‌. اگر بندگي‌ فقط‌ مال‌ خدا بود، اينجا اصلا اين‌ كلام‌ درست‌ نبود. و ما در ضمن‌ رواياتمون‌ زياد هست‌ كه‌ فلاني‌ مولا فلان‌. البته‌ يك‌ فرقي‌ بين‌ عبد و مولا هست‌. مولا به‌ معناي‌، مولا دو معنا داره‌. يكي‌ فرمانده‌، يكي‌ فرمانبردار. به‌ هر دو ميگن‌ مولا. اين‌ كسي‌ كه‌ بندگي‌ ميكنه‌ اين‌ را هم‌ بهش‌ ميگن‌ مولا در عربي‌ و به‌ آني‌ هم‌ كه‌ دستور ميده‌ و آقاست‌ به‌ اونهم‌ ميگن‌ مولا. و لذا در زيارت‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ در روز جمعه‌ عرض‌ مي‌كنيم‌ مولاي‌ انا مولاك‌. اي‌ مولاي‌ من‌ من‌ مولاي‌ تو هستم‌. و در جائي‌ مي‌گيم‌ كه‌ اشهد ان‌ علي‌ ولي‌ الله‌، علي‌ ولي‌ خداست‌. و در جائي‌ مي‌گيم‌ كه‌ ما ولي‌ خدا هستيم‌، اولياء خدا هستيم‌ مثلا، و از آنطرف‌ ميگيم‌ كه‌ الله‌ مولانا. الله‌ ولي‌ الذين‌ آمنوا. خدا ولي‌ كساني‌ است‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌اند. چون‌ اين‌ كلمه‌ هم‌ به‌ بنده‌ اطلاق‌ ميشه‌ هم‌ به‌ مولا هم‌ به‌ آقا.

 بنابراين‌ در احاديث‌ و روايات‌، اگر يك‌ فردي‌ مثلا غلام‌ و نوكر ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ بود، به‌ او مي‌گفتند مولا. علتش‌ اينه‌ كه‌ چه‌ دوست‌ داشته‌ باشه‌ مولاش‌ را چه‌ دوست‌ نداشته‌ باشه‌ بايد اطاعت‌ كنه‌ مولاش‌ را، بخاطر كتك‌ زدنش‌. ممكن‌ بوده‌ كه‌ مثلا مولايي‌ بنده‌اش‌ را كتك‌ مي‌زده‌ كه‌ بايد اطاعت‌ كني‌. اينه‌ كه‌ عبد بوده‌، يا با كتك‌ زدن‌، يا با پول‌ دادن‌ و تشويق‌، يا بدون‌ هيچ‌. اين‌ اطاعت‌ ميكرده‌. اين‌ ميشده‌ عبد. اما اگر روي‌ محبت‌ اطاعت‌ كرد آقاش‌ را ميشه‌ مولاي‌، ولي‌. روي‌ اين‌ اساس‌ در روايات‌ زياد داريم‌. حالا معناي‌ بعضي‌ از روايات‌ را اينطوري‌ بايد بفهميم‌ كه‌ فلاني‌ مولا فلان‌. مثلا ميگن‌ فلان‌ صحابي‌، فلان‌ راوي‌ حديث‌ مولاي‌ فلان‌ كس‌ بوده‌، بندة‌ فلان‌ كس‌ بوده‌. منتهي‌ چون‌ مسلمانها آن‌ عملي‌ كه‌ غير مسلمانها با برده‌ها مي‌كردند، اينها نمي‌كردند و با محبت‌ با آنها روبرو مي‌شدند، و لذا كلمة‌ عبد به‌ آنها اطلاق‌ نميشده‌، كلمة‌ مولا اطلاق‌ ميشده‌. و روي‌ اين‌ اصل‌ در روايات‌ زياد داريم‌ كه‌ فلاني‌ مولا فلان‌. حالا آنهائي‌ كه‌ اهل‌ تحقيق‌ در روايات‌ هستند خودشون‌ مي‌دونند كه‌ زياد داريم‌ در روايات‌. يعني‌ اين‌ نوكر فلاني‌ بوده‌، اين‌ عبد فلاني‌ بوده‌ منتهي‌ كلمة‌ عبد در اينجا اطلاق‌ نميشه‌. مثلا قنبر اين‌ مولا علي‌ بن‌ ابيطالب‌، ولي‌ علي‌ بن‌ ابيطالبه‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ حضرت‌ امير المؤمنين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ اينطور بودند كه‌ او را گاهي‌ هم‌ بر خودشون‌ ترجيح‌ مي‌دادند. مثلا داره‌ در احاديث‌ كه‌ يك‌ روز علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ تشريف‌ بردند براي‌ خريدن‌ لباس‌. يك‌ لباس‌ پر قيمت‌ خريدند و يك‌ لباس‌ كم‌ قيمت‌. بعد قنبر ديدند كه‌ لباس‌ پر قيمت‌ را دادند او و لباس‌ كم‌ قيمت‌ را براي‌ خودشون‌ برداشتند. عرض‌ كرد يا امير المؤمنين‌، شما چرا لباس‌ كم‌ قيمت‌ را براي‌ خودتون‌ برداشتين‌؟ فرمود كه‌ من‌ از رسول‌ اكرم‌ شنيدم‌ كه‌ البسوهم‌ مما تلبسوا و اطعموهم‌ مما تطعمون‌. از آنچه‌ كه‌ مي‌خوريد به‌ بنده‌هاتون‌، بردهاتون‌ بدهيد، بخوران‌ و از آنچه‌ كه‌ مي‌پوشيد به‌ آنها بپوشانيد. در اسلام‌ يك‌ همچين‌ برنامه‌اي‌ بوده‌. ولذا كلمة‌ عبد خيلي‌ كم‌ اطلاق‌ شده‌.

 ولي‌ اين‌ مسئله‌، اصل‌ مسئله‌، معناي‌ بندگي‌ بهرحال‌ اين‌ بوده‌. مي‌رفتند كنيز مي‌خريدند، باصطلاح‌ عبد مي‌خريدند. دربارة‌، تا زمان‌ حضرت‌ عسگري‌ عليه‌ السلام‌ هست‌ كه‌ حضرت‌ نرجس‌ خاتون‌ را پول‌ فرستاد امام‌ عسگري‌ و ايشان‌ را خريدند و آوردند. اكثر مادرهاي‌ ائمه‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ كنيز هستند و اين‌ مسئله‌ مسلمه‌. حالا معناي‌ اينكه‌ و قضي‌ ربك‌ ان‌ لا تعبدوا الا اياه‌ و بالوالدين‌ احسانا كه‌ بعد از همين‌ جمله‌ است‌، اين‌ چيه‌؟ اينجا يك‌ مقدار دقت‌ بشه‌. چون‌ در اين‌ آية‌ شريفه‌ هم‌ مي‌فرمايد كه‌ لا اعبد ما تعبدون‌. من‌ عبادت‌ نمي‌كنم‌ آنچه‌ را شما عبادت‌ مي‌كنيد. يك‌ وقت‌ هست‌ عبادت‌ و بندگي‌، اين‌ ذاتيه‌. يعني‌ بطور اطلاق‌، بدون‌ هيچ‌ قيد و شرطي‌ بايد انسان‌ خدا را عبادت‌ كنه‌، خدا را بندگي‌ كنه‌. يك‌ وقت‌ هست‌ كه‌ نه‌ اينطور نيست‌. با يك‌ قيديه‌، با يك‌ شرطي‌، با يك‌ خصوصيتي‌ يكي‌ را بايد عبادت‌ كنه‌. عبادت‌ مطلق‌ مخصوص‌ خداست‌. يعني‌ شما اگر خواستيد بدون‌ قيد و شرطي‌، هر چه‌ خدا گفته‌، چه‌ فلسفه‌اش‌ را بفهميد چه‌ فلسفه‌اش‌ را نفهميد. فلسفة‌ هفت‌ شوط‌ دور خانة‌ خدا گشتن‌ هيچ‌ نمي‌فهميد. فلسفة‌ دويدن‌ بين‌ صفا و مروه‌ را ما هيچ‌ درك‌ نمي‌كنيم‌. مثلا. حالا چيزهايي‌ كه‌ كمتر درك‌ مي‌كنيم‌ فلسفه‌اش‌ را، فلسفة‌ اينكه‌ توي‌ آن‌ شلوغي‌، سنگ‌ به‌ آن‌ ديوار، به‌ آن‌ باصطلاح‌ جمره‌ زدن‌ را ماها درك‌ نمي‌كنيم‌. مثلا حالا ميشه‌ چون‌ فلسفه‌اش‌ را درك‌ نمي‌كنيم‌، نكنيم‌؟ نه‌. مطلقا تو بندة‌ خدا هستي‌، بدون‌ هيچ‌ چيز. هيچ‌ قيدي‌ بهش‌ نميخوره‌. خدا بگه‌ زنده‌ باش‌ بايد باشي‌. بمير، بمير. بخور، بخور. نخور، نخور. هر چه‌ ميگه‌ بايد بندگي‌ كني‌. اگر يك‌ چنين‌ بندگي‌ را بخواي‌ تصور كني‌ براي‌ غير خدا جايز نيست‌. يعني‌ در مقابل‌ غير خدا، هر كه‌ باشه‌، هر چه‌ قدرت‌ داشته‌ باشه‌. اينكه‌ من‌ مطلقا بندة‌ او باشم‌ و حتي‌ ديگه‌ اعتنايي‌ به‌ خدا نداشته‌ باشم‌ و خدا هم‌ حق‌ نداشته‌ باشه‌ كه‌ به‌ من‌ امر و نهي‌ بكنه‌، اين‌ دربارة‌ مردم‌، غير خدا جايز نيست‌. به‌ اين‌ معنا كه‌ ما وقتي‌ بندة‌ خدا شديم‌، خداي‌ تعالي‌ تمام‌ مسائل‌ را، تمام‌ كارهامون‌ را، چه‌ فلسفه‌اش‌ را بدونيم‌ چه‌ فلسفه‌اش‌ را ندونيم‌ بايد ما اطاعت‌ كنيم‌. اين‌ معناي‌ بندگيست‌. معناي‌ عبوديت‌ واقعي‌ است‌. اين‌ باصطلاح‌ بندگي‌ كه‌ در اين‌ آية‌ شريفه‌ مي‌فرمايد لااعبد ما تعبدون‌ اينه‌.

 اما در مسائل‌ ديگر، در بندگيهاي‌ ديگر. مثلا فرض‌ فلان‌ شخص‌ رفته‌ پول‌ داده‌ يك‌ اسيري‌ را خريده‌ آورده‌. اينجا ايشان‌ تا چه‌ حد ميتونه‌ به‌ او امر و نهي‌ بكنه‌؟ تا چه‌ حد اين‌ بندة‌ اوست‌؟ تا جائي‌ كه‌ با بندگي‌ خدا منافات‌ نداشته‌ باشه‌. تا جائي‌ كه‌، مثلا مولا مي‌تواند به‌ بنده‌اش‌ هر كاري‌ را بگه‌ بكن‌، بايد بكنه‌. اما نميتونه‌ بگه‌ يك‌ گناه‌ بكن‌. نمي‌تواند به‌ او بگويد واجبت‌ را ترك‌ كن‌. نمي‌تونه‌ به‌ او بگه‌ كه‌ تو مثلا فرض‌ كنيد، بر جانش‌ ديگه‌ حق‌ نداره‌. خدا ميتونه‌ جان‌ ما را بگيره‌ اما مولاي‌ معمولي‌ نميتونه‌ جان‌ بنده‌اش‌ را بگيره‌. مولاي‌ معمولي‌ مثلا حالا هوس‌ كرده‌ بره‌ يك‌ برده‌هايي‌ را بخره‌ بياره‌ توي‌ خانه‌ اينها را بكشه‌ و خوشش‌ مي‌آد از آدمكشي‌. ميتونه‌؟ نه‌. ببينيد محدوده‌ اين‌ بندگي‌ نسبت‌ به‌ آن‌ بندگي‌. اما ذات‌ مقدس‌ پروردگار مطلقا بر ما معبوديت‌ داره‌. يعني‌ ما عابد بايد باشيم‌ و او معبود و ما بنده‌ باشيم‌ و او آقا.

 خوب‌ روي‌ اين‌ اصل‌ يك‌ معنايي‌ ضمنا براي‌ ما روشن‌ ميشه‌ كه‌ ما در بندگيمون‌ نسبت‌ به‌ خدا حق‌ اظهار نظر ديگه‌ نداريم‌. اين‌ چيز عقلم‌ نميرسه‌، آن‌ چيز را من‌ كه‌ نمي‌فهمم‌، فلان‌ مسئله‌ را چون‌ فلسفه‌اش‌ را نميدونم‌، ترك‌ بكنم‌. نه‌. اين‌ خلاف‌ عبوديته‌. بندگي‌ واقعي‌ آني‌ است‌ كه‌ مطلقا انسان‌ در تمام‌ شئونات‌، در تمام‌ شئونات‌، الان‌ خداي‌ تعالي‌ خواسته‌ كه‌ من‌ مريض‌ باشم‌. باشم‌. خداي‌ تعالي‌ خواسته‌ كه‌ من‌ فقير باشم‌. هستم‌. خداي‌ تعالي‌ خواسته‌ كه‌ من‌ زنده‌ باشم‌. خداي‌ تعالي‌ خواسته‌ كه‌ من‌ بميرم‌. بايد، اگر مي‌خوايد به‌ آن‌ معناي‌ واقعي‌ بندگي‌ برسم‌ بايد اينطور باشم‌. دقت‌ كرديد؟ و مسئلة‌ فلسفة‌، البته‌ كلمة‌ فلسفه‌ هم‌ درست‌ نيست‌، حكمت‌ مثلا بعضي‌ از احكام‌ را ياد داشتن‌ و ياد گرفتن‌، اين‌ اگر مثلا بعضي‌ از، حكمت‌ بعضي‌ از مطالب‌ را، بعضي‌ از احكام‌ را تونستيد پيدا كنيد، ياد بگيريد، بلد باشيد اشكالي‌ نداره‌. اما اگر نمي‌دونستي‌ بايد بندگي‌ كني‌. بايد بندگي‌ بكني‌. يعني‌ عقل‌ انسان‌ ميگه‌ چون‌ او معبود مطلق‌ است‌ و من‌ چون‌ عبدم‌، آنهم‌ عبد مطلق‌، بدون‌ هيچ‌ قيد و شرطي‌، هر چه‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار فرموده‌ و هر چه‌ دستور داده‌، چه‌ فلسفه‌اش‌ را بدونم‌ چه‌ ندونم‌ بايد انجام‌ بدم‌.

 و لذا در مراسم‌ حج‌، اين‌ را آقايون‌ بدونيد، خيلي‌ از مسائل‌ حج‌ هست‌ كه‌ فلسفه‌اش‌ را انسان‌ نميدونه‌. مثلا در حال‌ احرام‌ شما گاهي‌ ميشه‌، اگر كسي‌ از مسجد شجره‌ احرام‌ ببنده‌ تا بره‌ مكه‌، مخصوصا آن‌ زماني‌ كه‌ مردم‌ پياده‌ اين‌ راه‌ را مي‌رفتند. حدود چهارصد كيلومتر راه‌ را، خوب‌ طبعا چند روزي‌ طول‌ مي‌كشيد. حالا ممكنه‌ صبح‌ حركت‌ كنند ظهر برسند به‌ مكه‌ و تا عصري‌ از احرام‌ بيرون‌ بيايند. اما آنوقتها شايد ده‌ روزي‌ طول‌ مي‌كشيد اين‌ چهارصد كيلومتر را بروند و در آنجا اعمال‌ عمره‌ را انجام‌ بدهند و از احرام‌ بيان‌ بيرون‌. در اين‌ مدت‌ بيست‌ و يك‌ چيز يا دو چيز به‌ اختلاف‌ فتوا، بر انسان‌ حرامه‌. از جمله‌ اين‌ است‌ كه‌ اگر بوي‌ بدي‌ اطرافتون‌ بود نبايد بينيتون‌ را بگيريد. خوب‌ فلسفه‌اش‌ چيه‌؟ چرا من‌ نبايد بيني‌ام‌ را بگيرم‌؟ هيچ‌. هميني‌ كه‌ هست‌. فلسفه‌اش‌ را هيچ‌ نپرس‌. خدا، يعني‌ واقعا فلسفه‌اي‌ آخه‌، اگر نبايد بوي‌ بد را انسان‌ بيني‌ اش‌ را بگيره‌، و بايد استشمام‌ بكنه‌ خوب‌ هميشه‌. اگر نبايد بكنه‌ كه‌ حالا هم‌ همينطور. بوي‌ عطر را شما نبايد استشمام‌ بكنيد. بعكسه‌. كاملا جديد. پوشيدن‌ صورت‌ زن‌ اگر واجب‌ نباشه‌ لااقل‌ كار خوبيست‌. آنجا واجب‌ است‌ كه‌ زن‌ صورتش‌ را باز بكنه‌. ببينيد. اينها با هيچ‌ فلسفه‌اي‌ جور در نمي‌آد. ديگه‌ نميشه‌ گفت‌ فلسفه‌اش‌ اينه‌. آنجا بايد باز باشه‌. خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ همين‌ هفت‌ شوط‌ دور خانة‌ خدا گشتن‌، شما بشينيد، من‌ در اين‌ مسائل‌ خيلي‌ كار كردم‌. حالا كاري‌ نداريم‌. شما بشينيد فكر بكنيد كه‌ ما چرا بايد هفت‌ دور مثلا دور اين‌ خانة‌ سنگي‌ بگرديم‌. اينهم‌ اگر يك‌ قدم‌ كمتر بگرديد باطله‌. توي‌ آن‌ شلوغي‌. چرا من‌ بايد هفت‌ مرتبه‌ از صفا به‌ مروه‌ و از مروه‌ به‌ صفا، آنهم‌ با آن‌ حركات‌ مخصوص‌ كه‌ اگر يك‌ نفر از خارج‌ بايسته‌ و تماشا بكنه‌، شايد بگه‌ اينها چيكار مي‌كنند كه‌ يك‌ چند قدميش‌، يك‌ مقداري‌ از آن‌ را بايد انسان‌ بدوه‌، هروله‌ بكنه‌. آدم‌ مسنه‌، شخصيتها، من‌ مرجع‌ تقليد را ديدم‌ كه‌ آنجا داشت‌ مي‌دويد و چرا نبايد لباس‌ انسان‌ يك‌ گره‌ و يا يك‌ مختصر دوخته‌ باشه‌؟ اينقدر چرا داره‌ كه‌ حساب‌ نداره‌. و اينها همه‌اش‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ بندگي‌ انسانه‌. يك‌ فلسفه‌اش‌ را ميشه‌ فهميد و آن‌ اينكه‌ تو را خدا مي‌خواست‌ كه‌ بندة‌ واقعي‌ خودش‌ قرار بده‌. هر چي‌ گفته‌ بكن‌ بگي‌ چشم‌. هر چي‌ گفته‌ نكن‌ بگي‌ چشم‌. دقت‌ كرديد؟ بنده‌ بايد بشيد. يك‌ وقتي‌ از من‌ سؤال‌ مي‌كردند كه‌ اين‌ وضو خوب‌ فلسفه‌اش‌ اين‌ است‌ كه‌ دست‌ و صورت‌ انسان‌ معمولا از لباس‌ خارجه‌ و كثيف‌ ميشه‌. روزي‌ چند دفعه‌اي‌ شستشوش‌ خيلي‌ خوبه‌. خيلي‌ خوب‌. ما روز پنج‌ دفعه‌ صابون‌ مي‌زنيم‌، حسابي‌ سر و دستمون‌ را مي‌شوريم‌ و حمام‌ هم‌ حتي‌ مي‌ريم‌. ميشه‌ ديگه‌ وضو نگيريم‌؟ تميز شديم‌ ديگه‌. گفتيم‌ نه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ نصف‌ كار را انجام‌ داديد، نصفش‌ را نه‌. تميز شدن‌ ضمن‌ بندگيه‌. تو بندگي‌ نكردي‌ تميز شدي‌. صورتت‌ اگر صورتت‌ را اول‌ نشوري‌، دستهات‌ را اول‌ بشوري‌، اول‌ مسح‌ پاهات‌ را بكشي‌ و بعد دستهات‌ را بشوري‌ و بعد صورتت‌ را. چه‌ فرقي‌ ميكنه‌ با اينكه‌ من‌ اول‌ صورتم‌ را بشورم‌، بعد دستهام‌ را بعد مسح‌ پاهام‌ را بكشم‌. فرقش‌ اينه‌. چه‌ فرقي‌ ميكنه‌ از نظر شستشو؟ از نظر بندگي‌ تو بنده‌ نيستي‌. دقت‌ كرديد؟ اينكه‌ گفتند اول‌ صورت‌ بعد دستها بعد مسح‌ سر بعد مسح‌ پاها، اين‌ اگر طبق‌ اين‌ برنامه‌ انجام‌ دادي‌، ميشي‌ بنده‌. و خداي‌ تعالي‌ مي‌خواد مردم‌ بنده‌اش‌ بشوند. خلق‌ كرده‌ براي‌ بندگي‌. ميگه‌ و ما خلقت‌ الجن‌ و الانس‌ الا ليعبدون‌. من‌ خلق‌ نكردم‌ جن‌ و انس‌ را مگر براي‌ عبادت‌. ببينيد هدف‌ غائي‌ خلقت‌، خلقت‌ انسان‌ لااقل‌، بندگي‌ و عبوديته‌.

 پس‌ بنابراين‌ معناي‌ عبوديت‌ معلوم‌ شد. حالا بندگي‌ محدود به‌ غير خدا ميشه‌ انسان‌ داشته‌ باشه‌. يعني‌ عبد محدود. در بعضي‌ از چيزها. من‌ بندگي‌ تو را ميكنم‌ در آنچه‌ كه‌ خدا اجازه‌ داده‌. زن‌ بايد مطيع‌ مردش‌ باشه‌ در بيرون‌ رفتن‌ از منزل‌ و داخل‌ شدن‌ در منزل‌ و اين‌ مسائل‌. اين‌ در واقع‌ يك‌ نوع‌ بندگيست‌ اما فقط‌ همين‌. فقط‌ همين‌. ميگه‌ كه‌، در همين‌ آية‌ شريفه‌ مي‌فرمايد كه‌ و قضي‌ ربك‌ ان‌ لا تعبدوا الا اياه‌ و بالوالدين‌ احسانا. تا اينكه‌ مي‌فرمايد و ان‌ جاحداك‌ ان‌ لا تشرك‌ به‌ فلا تطع‌. اگر اينها اصرارت‌ كردند كه‌ مثلا تو يك‌ كاري‌ بكن‌ كه‌ خدا، مثلا يك‌ شريكي‌ براي‌ خدا درست‌ كن‌. شيطان‌ را شريك‌ كن‌ با خدا، يك‌ عمل‌ شيطاني‌ انجام‌ بده‌، يك‌ گناه‌ بكن‌، يك‌ معصيت‌ بكن‌، فلا تطعهما. ببينيد محدود كرده‌ بندگي‌ را. اين‌ يك‌ معنا. معناي‌ بعدي‌ ما در مقابل‌ ائمه‌ چه‌ حالتي‌ داريم‌. آيا بندگي‌ ما محدوده‌ يا مطلقه‌. اين‌ هم‌ يك‌ بحثه‌. آيا ما در مقابل‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ يا حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ يا ساير ائمه‌ آيا بندگيمون‌ محدوده‌ يا مطلقه‌؟ در جواب‌ عرض‌ مي‌كنيم‌ كه‌ در دو بعد ما از اينها بندگي‌ مي‌كنيم‌. يكي‌ از بعد من‌ علمني‌ حرفا فقد سيرني‌ حرفا. خوب‌ همه‌ چي‌ را آنها به‌ ما تعليم‌ دادند و ما را بندة‌ خودشون‌ كردند و آنها معلم‌ بشرند و حضرت‌ سجاد صلواة‌ الله‌ عليه‌ فرمود اگر عرب‌ فرزندان‌ پيغمبر را روي‌ دوشهايشون‌ سوار كنند و اينطور احترامشون‌ كنند، كاري‌ نكردند. به‌ جهت‌ اينكه‌ خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد و كنتم‌ علي‌ شفا حفرة‌ من‌ النار فانقذكم‌. خداي‌ تعالي‌ شما را ديد در لب‌ گودي‌ آتش‌، در زمان‌ جاهليت‌ بشريت‌ در لب‌ گودي‌ آتش‌ بودند. خداي‌ تعالي‌ بوسيلة‌ پيغمبر و اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ اينها را نجات‌ داد. پس‌ بنابراين‌ از باب‌ من‌ علمني‌ حرفا فقد سيرني‌ عبدا ما عبد، ما بندة‌ محدود ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ هستيم‌.

 و اما از جهت‌ اينكه‌ اينها معصومند، اينها مشيت‌ اللهند. اينها ارادة‌ ربي‌ في‌ مقادير تحبط‌ اليكم‌ و تصدر من‌ بيوتكم‌. ارادة‌ پروردگار از در خانة‌ اينها خارج‌ ميشه‌ و خداي‌ تعالي‌ اطاعت‌ آنها را اطاعت‌ خودش‌ قرار داده‌. اطيعوا الله‌ و اطيعوا الرسول‌ و اولي‌ الامر منكم‌. و بالاخره‌ آنها با ذات‌ مقدس‌ خدا در معبوديت‌ وحدت‌ دارند. يعني‌ ما ينطق‌ عن‌ الهوي‌ ان‌ هو الا وحي‌ يوحي‌. بخاطر اينكه‌ خاندان‌ عصمت‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ يك‌ كلمه‌ از خودشون‌ حرف‌ نمي‌زنند. بخاطر آنكه‌ آنها لسان‌ اللههند. زبان‌ خدا هستند. به‌ خاطر اينكه‌ آنها باصطلاح‌ ارادة‌ الله‌ هستند، مشية‌ الله‌ هستند و وجه‌ آنها وجه‌ اللهه‌. در دعاي‌ ندبه‌ عرض‌ مي‌كنيم‌ كه‌ اين‌ وجه‌ الله‌ التي‌ اليه‌ يتوجه‌ الاولياء. اولياء خدا وقتي‌ مي‌خوان‌ به‌ خدا توجه‌ كنند، به‌ او متوجه‌ مي‌شوند. از اين‌ جهت‌ بندگي‌ آنها را ميشه‌ بندگي‌ مطلق‌ دونست‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ مثلا فرض‌ كنيد اگر هر چه‌ من‌ گفتم‌، عين‌ كلامي‌ باشه‌ كه‌ شما ميگيد، يكنفر مي‌خواد حرف‌ من‌ را يا حرف‌ شما را گوش‌ كنه‌، فرقي‌ نميكنه‌ چه‌ حرف‌ شما را گوش‌ كنه‌، چه‌ حرف‌ مرا. اگر اينطور شد كه‌ هر چه‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ فرموده‌، فرمايش‌ ايشان‌ فرمايش‌ خداست‌. امر ايشان‌ امر خداست‌، نهي‌ ايشان‌ نهي‌ خداست‌. چه‌ فرقي‌ ميكنه‌ كه‌ ما اطاعت‌ از امام‌ زمان‌ بكنيم‌ يا اطاعت‌ از خدا بكنيم‌؟

 پس‌ بنابراين‌ بندگي‌ خدا بطور مطلق‌ بايد باشه‌ و در رديف‌ بندگي‌ خدا، بندگي‌ ائمة‌ اطهار و خاندان‌ عصمت‌. و لذا شما در آيات‌ قرآن‌ زياد به‌ اين‌ معنا برخورد مي‌كنيد كه‌ اطاعت‌ خاندان‌ عصمت‌، اطاعت‌ پيغمبر اكرم‌، ما آتاكم‌ الرسول‌ فخذوا، هر چه‌ پيغمبر بهتون‌ ميده‌، شأن‌ نزول‌ اين‌ آيه‌ اين‌ بوده‌ كه‌ در غنائم‌ جنگي‌ پيغمبر اكرم‌ آنها را بعد از جنگ‌ مي‌خواست‌ تقسيم‌ بكند. يك‌ چيزي‌ به‌ اين‌ آقا ميده‌ يك‌ چيز به‌ او. اين‌ ميگه‌ چرا به‌ من‌ اين‌ را دادي‌ به‌ او اون‌ را دادي‌. به‌ آن‌ يكي‌ چرا بيشتر دادي‌، به‌ آن‌ يكي‌ چرا كمتر دادي‌. و يك‌ همچين‌ مسائلي‌ كه‌ طبعا در بين‌ هر جمعي‌ هست‌ كه‌ در يك‌ چيزي‌ بخوان‌ مشترك‌ باشند. پيغمبر با همان‌ ديد عميق‌ خودش‌ مي‌دوند كه‌ اين‌ شخص‌ در جنگ‌ كمتر زحمت‌ كشيده‌، كمتر بهش‌ داده‌ و اين‌ شخص‌ كمتر، هيچ‌ كس‌ حاضر نيست‌ بگه‌ من‌ كمتر كار كردم‌. سر تقسيم‌ غنائم‌ غالبا اينطوره‌ كه‌ نه‌، ما بيشتر از همه‌ كار كرديم‌. پيغمبر تقسيم‌ ميكرد. تقسيم‌ مساوي‌ نبود. يك‌ مقدار كم‌ و زياد داشت‌ در بعضي‌ از جاها. اعتراض‌ مي‌كردند. اين‌ آيه‌ نازل‌ شد ما آتاكم‌ الرسول‌ فخذوا و ما نهاكم‌ عنه‌ فنتهوا. هر چي‌ هم‌ بهتون‌ كم‌ داد شما اعتراض‌ نداشته‌ باشيد. چرا؟ تحميله‌؟ آيا ما بايد هميشه‌ تحت‌ نفوذ يك‌ فردي‌ باشيم‌؟ ما بايد، آنطوري‌ كه‌ اهل‌ سنت‌ نقل‌ مي‌كنند اولي‌ الامر را مي‌گويند سلاطين‌ زمان‌ هستند، يا رئيس‌ جمهور زمان‌، يا حاكمين‌ زمان‌ كه‌ اينها اولي‌ الامرند و هرچه‌ امر كردند ما بايد اطاعت‌ كنيم‌ در رديف‌ اطاعت‌ خدا و پيغمبر؟ نه‌. اطاعت‌ پيغمبر اطاعت‌ خداست‌. يعني‌ هر چه‌ پيغمبر بهتون‌ داد خدا داده‌. هر چي‌ پيغمبر بهتون‌ نداد خدا نداده‌. هر چه‌ پيغمبر فرمود بكنيد خدا فرموده‌. هر چه‌ گفت‌ نكنيد خدا فرموده‌. ما آتاكم‌ الرسول‌ فخذوا و ما نهاكم‌ عنه‌ فنتهوا. و حالا چرا اين‌ دربارة‌ پيغمبر اكرمه‌ كه‌ و ما ينطق‌ من‌ هوي‌ الا وحي‌ يوحي‌ كه‌ در آيات‌ قرآن‌ زياد هست‌ و در روايات‌ هم‌ هست‌. دربارة‌ ائمه‌ ما چطور اين‌ را بپذيريم‌؟ اين‌ خودش‌ يك‌ بحثي‌ است‌ كه‌ دربارة‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ ما چطور اين‌ را بپذيريم‌؟ در جواب‌ عرض‌ مي‌كنيم‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ اولا در آيات‌ قرآن‌ استفاده‌ ميشه‌ كه‌ دربارة‌ ائمه‌ هم‌ هست‌. ببينيد ميگه‌ اطيعوا الله‌ و اطيعوا الرسول‌. اطاعت‌ كنيد خدا را و اطاعت‌ كنيد پيغمبر را. با همان‌ جمله‌ ميگه‌ و اولي‌ الامر منكم‌. و صاحبان‌ امر را. ميترسم‌ كسل‌ بشيد. چون‌ بعضي‌ها را دارم‌ مي‌بينم‌ دارند كسل‌ ميشوند، و الا اين‌ بحث‌ را عرض‌ مي‌كردم‌ كه‌ از خود آيه‌ استفاده‌ ميشه‌ كه‌ اولي‌ الامر فقط‌ امام‌ معصومه‌. فقط‌. و مرجع‌ تقليد نايب‌ امام‌ معصومه‌. يعني‌ اينكه‌، اولا روايات‌ زيادي‌ داريم‌ كه‌ اولي‌ الامر چيه‌. منجمله‌ روايتي‌ كه‌ سني‌ و شيعه‌ نقل‌ كرده‌اند كه‌ جابر آمد خدمت‌ پيغمبر اكرم‌ و از اين‌ آيه‌ سؤال‌ كرد كه‌ اطيعوا الله‌ و اطيعوا الرسول‌ و اولي‌ الامر منكم‌، ما خدا را شناختيم‌، پيغمبر را هم‌ شناختيم‌، اولي‌ الامر كي‌ هستند؟ پيغمبر هم‌ آنها را اسم‌ برد. فرمود اول‌ آنها علي‌ بن‌ ابيطالب‌، بعد حسن‌، بعد حسين‌، بعد علي‌ بن‌ الحسين‌، بعد هم‌ محمد بن‌ علي‌ الباقر كه‌ اي‌ جابر تو او را خواهي‌ ديد و سلام‌ مرا به‌ او برسان‌. يك‌ معجزه‌ هم‌ توش‌ قرار داد. و بعد هم‌ يك‌ يك‌ اسامي‌ اينها را گفت‌ تا حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌. كه‌ ببينيد در رديف‌ خدا و پيغمبر اولي‌ الامر هم‌ هستند. و عقل‌ انسان‌ هم‌ همين‌ را ميگه‌. چطور؟ عرض‌ كردم‌ آيات‌ و روايات‌ زياد داريم‌ كه‌ فرمان‌ امام‌ يكي‌ از اين‌ دوازده‌ امام‌، عين‌ فرمان‌ خدا و پيغمبره‌. اين‌ را ما داريم‌. و علاوه‌ عقل‌ هم‌ همين‌ را ميگه‌. خوب‌ پيغمبر اكرم‌ از دار دنيا رفت‌، ما بندگي‌ كي‌ را بكنيم‌؟ خدا. ميگيد خدا. چه‌ جور؟ از چه‌ راه‌؟ چطور ما بندگي‌ خدا را بكنيم‌؟ پيغمبر كه‌ نيست‌ كه‌ واسطة‌ وحي‌ باشه‌. يا بايد بگيم‌ بندگي‌ خدا ديگه‌ تمام‌ ميشه‌. يا بايد بگيم‌ يك‌ نماينده‌ از جانب‌ پروردگار كه‌ كلامش‌ كلام‌ خداست‌، و از همينجا عصمت‌ ائمه‌ عليهم‌ السلام‌ تقيين‌ ميشه‌، كلامش‌ كلام‌ خداست‌. اعمالش‌ اعمالي‌ است‌ كه‌ خدا روش‌ صحه‌ گذاشته‌ و سكوتش‌ هم‌ حتي‌ سكوتي‌ است‌ كه‌ خدا روش‌ صحه‌ گذاشته‌ كه‌ قول‌ امام‌ و فعل‌ امام‌ و تقرير امام‌. اين‌ چند چيز حجت‌ است‌ و ما بايد اطاعت‌ و بندگي‌ او را بكنيم‌. و يا بايد بگيم‌ ارتباط‌ قطع‌ شد. به‌ جهت‌ اينكه‌ ما، قرآن‌ همة‌ احكام‌ و مسائل‌ را داره‌ اما در ضمن‌ لفافه‌. ما تمام‌ قرآن‌ را زير و رو بكنيم‌، نمي‌توانيم‌ ركعات‌ نمازمون‌ را كه‌ هر روز مورد ابتلامونه‌ پيدا بكنيم‌. خيلي‌ از مسائل‌ و احكام‌ را نمي‌توانيم‌ ياد بگيريم‌. شما سرتاسر قرآن‌ را بگرديد بخوايد بدونيد مبطلات‌ روزه‌ چيه‌ نمي‌تونيد پيدا كنيد. سرتاسر قرآن‌ را بچرخيد بخوايد ببينيد اعمال‌ حجتون‌ چي‌ هست‌ نمي‌تونيد. يك‌ چند جمله‌، يك‌ چند تا مسئله‌ را گفته‌ بطور اجمال‌ و رد شده‌. خوب‌ كي‌ مي‌خواد مفسر قرآن‌ باشه‌؟ پيغمبر هم‌ كه‌ آنقدر زمانش‌ زياد نبود، فرصت‌ نبود كه‌ همة‌ احكام‌ را براي‌ همة‌ مردم‌ بگه‌. يا بايد بگيم‌ كه‌ ارتباط‌ قطع‌ شده‌، اينها را من‌ ميگم‌ براي‌ جواب‌ اين‌ وهابيهاي‌ نابكاري‌ كه‌ توي‌ ما افتادند و يك‌ حرف‌ مزخرف‌ كه‌ نبايد توجهي‌ به‌ امام‌ كرد، نبايد توسلي‌ به‌ امام‌ كرد. امام‌ را به‌ هيچ‌ حساب‌ نمي‌كنند و مي‌گن‌ فقط‌ پيغمبر اكرم‌ معصوم‌ بوده‌. و بقيه‌ هيچ‌ كدوم‌ عصمت‌ نداشتند، براي‌ اينها مي‌گم‌. البته‌ مي‌گيد ما كه‌ هيچ‌ كدوممون‌ وهابي‌ نيستيم‌ ولي‌ اينها واكسينه‌ كردن‌ شماهاست‌ دفع‌ مي‌كنيم‌ از شماها كه‌ يك‌ وقتي‌ مبتلا به‌ اين‌ افرادي‌ كه‌ شديد، خدا مي‌دونه‌ از بدهيات‌ اينها، يعني‌ يك‌ مسائل‌ بديهي‌ را منكرند. خيلي‌ واضحه‌، پيغمبر اكرم‌ مسلما قرآن‌ را نازل‌ كرده‌ از جانب‌ پروردگار و به‌ دست‌ ما داده‌. توي‌ قرآن‌ همة‌ مسائل‌ و احكام‌ هست‌. ما اين‌ را قبول‌ داريم‌. تبيان‌ كل‌ شي‌ء. اما از ظاهر قرآن‌ و از باطني‌ هم‌ كه‌ ما فكر مي‌كنيم‌ هيچي‌ از اين‌ مسائل‌ و احكام‌ بدست‌ نمي‌آد. اگر بگيم‌ پيغمبر اكرم‌ قرآن‌ را با همين‌ اجمالش‌ نازل‌ كرد و آورد به‌ ما داد و رفت‌. اين‌ بايد بگيم‌ اين‌ قرآن‌ را بايد با خودش‌ مي‌برد. چون‌ مائي‌ كه‌ نتونيم‌ اين‌ قرآن‌ را ازش‌ استفاده‌ كنيم‌، براي‌ خودش‌ نگه‌ مي‌داشت‌. بگوئيم‌ كه‌ به‌ تمام‌ مردم‌ احكامش‌ را ياد داد، تفسيرش‌ را ياد داد كه‌ اصلا فرصت‌ نشد. خيلي‌ از اصحاب‌ پيغمبر از نزديكان‌ پيغمبر بودند كه‌ معناهاي‌ ظاهري‌ قرآن‌ را نمي‌فهميدند. اين‌ روايت‌ را سني‌ و شيعه‌ نقل‌ كردند. در كتاب‌ الغدير متواترا از اهل‌ سنت‌ نقل‌ شده‌ كه‌ وقتي‌ اين‌ آيه‌ را ابي‌ بكر، دربارة‌ ابي‌ بكر هم‌ داره‌ دربارة‌ عمر هم‌ داره‌. وقتي‌ اين‌ آيه‌ را خوندند فواكهه‌ و ابا، اب‌ يعني‌ چي‌؟ نمي‌دونستند. كلمة‌ عربي‌ هست‌ها. كتاب‌ فارسي‌ نبوده‌ بگيم‌ آنها اهل‌ زبان‌ نبودند. ماها ندونيم‌ اب‌ يعني‌ چي‌ مسئله‌اي‌ نيست‌. اما آنها نفهميدند. اينور بزن‌ آنور بزن‌ معناش‌ را آمدند خدمت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و از حضرت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ سؤال‌ كردند. حضرت‌ فرمود منظور علوفه‌ است‌. علوفه‌. فواكه‌ ميوه‌، اب‌ يعني‌ ميوه‌. خود آيه‌ هم‌ تقريبا تفسير كرده‌. متاعا لكم‌ و لانعامكم‌. روي‌ ترتيب‌ هم‌ اگر مي‌آمدند جلو معناش‌ را شايد حدس‌ مي‌زدند لااقل‌. خوب‌ كسي‌ كه‌ معني‌ ظاهري‌ و لغوي‌ يك‌ آيه‌ را نميدونه‌، آنهم‌ نزديك‌ بودند. اينها، اين‌ دو نفر بالاخص‌ خيلي‌ از نظر ظاهر به‌ پيغمبر نزديك‌ بودند. يعني‌ هر روز پيش‌ پيغمبر بودند. ولي‌ نگفته‌ بود. حالا وقتي‌ كه‌ پيغمبر از دار دنيا رفت‌، به‌ مردم‌ كه‌ نگفته‌، اگر بگيم‌ به‌ يكنفر حتي‌ اينها را نگفته‌، اين‌ قرآن‌ براي‌ ما عبث‌ ميشه‌. بيفايده‌ ميشه‌. پس‌ حتما براي‌ يك‌ نفر گفته‌ كه‌ خود پيغمبر اكرم‌ فرمود كه‌ انا مدينة‌ العلم‌ و علي‌ بابها. اين‌ روايت‌ را همة‌ مسلمانها كه‌ كتاب‌ دربارة‌ روايات‌ نوشته‌اند نقل‌ كرده‌اند. سني‌ و شيعه‌ نداره‌. انا مدينة‌ العلم‌ و علي‌ بابها. حتي‌ من‌ يك‌ وقتي‌ جشني‌ گرفته‌ بودند در آن‌ رئيس‌ وهابيها جشن‌ را تحريم‌ كرد. جشن‌ براي‌ تولد پيغمبر اكرم‌ گرفته‌ بودند در مدينه‌. ايشان‌ گفت‌ جشن‌ اصلا حرامه‌. حالا از كجا ايشان‌ گفته‌ بود، همين‌ ابن‌ باز، و آنجا رفتم‌ چون‌ من‌ عمره‌ رفته‌ بودم‌ ديدم‌ كه‌ اين‌ را نوشته‌. قال‌ رسول‌ الله‌ انا مدينة‌ العلم‌ و علي‌ بابها. اين‌ را همه‌ قبول‌ دارند. همة‌ اهل‌ سنت‌، كسي‌ نيست‌ كه‌ قبول‌ نداشته‌ باشه‌. من‌ مدينة‌ علمم‌، و علي‌ در آن‌. يعني‌ همانطوري‌ كه‌ هر چيزي‌ توي‌ شهري‌ مي‌خواد وارد بشه‌ از در وارد ميشه‌ و هر چيزي‌ كه‌ بخواد خارج‌ بشه‌ از در خارج‌ ميشه‌. يك‌ كسي‌ از آقايون‌ روايتي‌ جعل‌ كرد كه‌ انا مدينة‌ العلم‌ و ابي‌ بكر سقفها. در زمان‌ ما هم‌ روي‌ شهر هيچوقت‌ سقف‌ نمي‌زنند. ميشه‌؟ اصلا نميشه‌. يا باز روايت‌ ديگه‌. انا مدينة‌ العلم‌ و عمر جدارها. ديوارش‌. در را كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ گرفته‌. ديگه‌ نوبت‌ اينها نميرسه‌. خوب‌ يك‌ سقف‌ مي‌خواسته‌ يك‌ ديوار. يكي‌ از شيعيان‌ هم‌ گفته‌ بود كه‌، كنارش‌ من‌ ديدم‌ حاشيه‌ زده‌ بود كه‌ اگر كسي‌ از ديوار بره‌ بالا و وارد بشه‌ دزده‌.

 حالا ما نمي‌خوايم‌ اينها را، خداي‌ تعالي‌، خدا ميدونه‌ حق‌ را ظاهر كرده‌. اما هديناه‌ السبيل‌ اما شاكرا و اما كفورا. ديدند الحسن‌ و الحسين‌ شباب‌ اهل‌ الجنه‌. خوب‌ پيرمردها چي‌؟ ابي‌ بكر و عمر سيدا كهول‌ اهل‌ الجنه‌. آخه‌ بنا شد پيرمرد توي‌ بهشت‌ نباشه‌. پيرمردها اين‌ دو نفر سيدهاشون‌ هستند. يك‌ رواياتي‌ خداي‌ تعالي‌ هم‌ به‌ دست‌ خودشون‌، يك‌ رواياتي‌ را داده‌ كه‌ احتياج‌ به‌ اينكه‌ ما بحثش‌ را بكنيم‌ نداره‌. به‌ خدا قسم‌ اگر كسي‌ با چشم‌ دقت‌ نگاه‌ بكنه‌ توي‌ كتب‌ اهل‌ سنت‌، مي‌بينه‌ فضائل‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ شايد بهتر از اونچه‌ كه‌ ما نوشتيم‌. و مطاعن‌ دشمنان‌ خاندان‌ عصمت‌ يك‌ عده‌ از اوني‌ كه‌ ما اعتراف‌ داريم‌ اونها نوشته‌اند منتهي‌ مخلوط‌ شده‌. يك‌ كتابي‌، شايد من‌ در همنيجا داشته‌ باشم‌، بله‌. يك‌ سه‌ جلد كتابي‌ كه‌ اينجا رديف‌ سه‌ جلد سياه‌ اول‌، اين‌ اسمش‌ تشيد المطاعنه‌، مطاعن‌ يعني‌ طعنه‌ زدن‌ و خلاصه‌ اعتراض‌ كردن‌ و اين‌ حرفها. در كتب‌ اهل‌ سنت‌ رواياتي‌ هست‌ كه‌ ايشان‌ در پنج‌ جلد چاپ‌ كرده‌، اين‌ سه‌ جلدش‌ را وقتي‌ چاپ‌ كردند ممنوعه‌ چون‌ اين‌ كتاب‌ در تمام‌ ممالك‌ اسلامي‌ ممنوعه‌ چاپش‌. در دواران‌ انقلاب‌ كه‌ ايران‌ به‌ اصطلاح‌ به‌ چاپ‌ و اينها توجه‌ نداشتند و مشغول‌ سياسي‌ و اينها بودند يك‌ بنده‌ خدايي‌ اين‌ كتاب‌ را چاپش‌ كرد. البته‌ خطي‌ بود اين‌ را چاپ‌ كرد. سه‌ جلدش‌ كه‌ چاپ‌ شد و ديگه‌ اوضاع‌ آرام‌ شد و دو جلدش‌ چاپ‌ نشد. يعني‌ همه‌ جا ممنوعه‌ها اين‌ را بدونيد به‌ طور كلي‌. ممنوعه‌ در اين‌ كتاب‌ ايشان‌ اين‌ كار را كرد كه‌ من‌ پنجاه‌ دوره‌ همون‌ موقع‌ رفتم‌ ازش‌ خريدم‌ و به‌ علما اهدا كردم‌. خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ صدوقي‌ كه‌ امام‌ جمعة‌ يزد بودند ايشان‌ قبل‌ از انقلاب‌ خيلي‌ با من‌ محبت‌ داشتند حتي‌ مشهد تشريف‌ آوردند كانون‌ ما مي‌آمدند و اين‌ حرفها. ايشان‌ رفتند در پاكستان‌، اونوقت‌ در پاكستان‌ يك‌ خرده‌ اوضاعش‌ به‌ اصطلاح‌ در چاپ‌ كتاب‌ آزادتر بود. رفتند پاكستان‌ يك‌ چاپخانه‌ خريدند كه‌ اين‌ كتاب‌ را فقط‌ چاپ‌ كنند و بيارند. يك‌ چاپخانه‌ خريدند و كتاب‌ را در اونجا چاپ‌ كردند. وقتي‌ كه‌ خواستند بيارنش‌ تو ايران‌، يعني‌ در ايران‌ ممنوع‌ اعلام‌ شد كه‌ نبايد پخش‌ بشه‌. كتاب‌ خيلي‌ مهمه‌، خيلي‌. و ايشان‌ نگهش‌ داشت‌ من‌ رفتم‌ يك‌ وقتي‌ بله‌ همان‌ سالي‌ كه‌ ايشان‌ در دهم‌ ماه‌ رمضان‌ شهيد شدند در پانزده‌ شعبان‌، همان‌ اطراف‌ پانزده‌ شعبان‌ بود در گيلان‌ غرب‌ در جبهه‌ من‌ با ايشان‌ بودم‌ گفتم‌ حاجاقا اين‌ كتابها را اجازه‌ بديد پخش‌ بشه‌ گفتند نه‌. الان‌ اول‌ انقلاب‌ است‌ و سني‌ها اين‌ را مي‌بينند و عليه‌ ما حرف‌ مي‌زنند و اين‌ حرفها. گفتم‌ من‌ يك‌ راهي‌ يك‌ پيشنهادي‌ دارم‌ كه‌ پخش‌ بشه‌ و به‌ اونها كاري‌ نداشته‌ باشه‌. ايشان‌ مي‌فرمايد چيه‌؟ گفتم‌ كه‌ اين‌ كتابها را بداريم‌ يكي‌ يكي‌ به‌ در خانة‌ علما شما كه‌ پولش‌ را از سهم‌ امام‌ داديد ديگه‌ لازم‌ نيست‌ بفروشيدش‌، به‌ در خانة‌ علماي‌ شيعه‌ مي‌ريم‌ مي‌ديم‌ بنده‌ خودم‌ مي‌برم‌ مي‌دم‌. هديه‌. و تو كتابخانه‌ها لااقل‌ بمونه‌. ايشان‌ فرمود خوب‌ پيشنهادي‌ است‌، گفتم‌ خرجش‌ هم‌ با خود من‌ گفتند نه‌ من‌ خرجش‌ را مي‌دم‌ حالا سر خرجش‌ بحث‌ نيست‌.

 گفتم‌ من‌ از همين‌ الان‌ حاضرم‌ در راه‌ مولا امير المومنين‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ اين‌ خدمت‌ را بكنم‌. ايشان‌ فرمودند كه‌ خوب‌ حالا نزديك‌ ماه‌ رمضان‌ است‌ و ماه‌ رمضان‌ بگذرد و بعد از ماه‌ رمضان‌ خوبه‌ اين‌ در اختيار تو. متاسفانه‌ دهم‌ ماه‌ رمضان‌ همون‌ سال‌ ايشان‌ شهيد شدند و الان‌ هم‌ كتاب‌ بايد باشه‌ و من‌ نامه‌اي‌ براي‌ آقازاده‌اش‌ نوشتم‌ ايشان‌ براي‌ من‌ چند جلد از همان‌ كتاب‌ البته‌ غير از چاپ‌ يك‌، چاپ‌ ديگر از آن‌ براي‌ من‌ فرستادند. به‌ هر حال‌ اين‌ كتاب‌ چي‌ مي‌خواد بگه‌؟ اين‌ كتاب‌ تشييد المطاعنه‌، راجع‌ به‌ هر كار بد يا ضعيفي‌ كه‌ بعضي‌ از اصحاب‌ پيغمبر مخصوصا اون‌ اصحاب‌ خاص‌ كردند اين‌ كتاب‌ رفته‌ از كتب‌ اهل‌ سنت‌ جمع‌ كرده‌ و كاملا اين‌ را مشخصش‌ كرده‌. يك‌ كتابي‌، آخه‌ حالا مي‌ترسم‌ وقتمون‌ خيلي‌ بگذره‌، خيلي‌ از آقايون‌ عذر مي‌خوام‌ گفت‌ الكلام‌ يجر الكلام‌، يك‌ كتابي‌ سنيها نوشتند به‌ نام‌ تحفة‌ اثني‌ عشري‌، اسمش‌ ظاهرا آدم‌ خيال‌ مي‌كنه‌ مال‌ شيعه‌ است‌، هر چه‌ فحش‌ و بد و بيراه‌ در اون‌ كتاب‌ عليه‌ شيعه‌ دادن‌ الان‌ هم‌ هست‌ هي‌ هم‌ چاپ‌ مي‌شه‌، توحفة‌ اثني‌ عشري‌. تهمتها مثلا وقتي‌ كه‌ اينها نمازشون‌ را تمام‌ مي‌كنند خان‌ الامين‌ مي‌گن‌ يك‌ حرفهايي‌ كه‌ شيعه‌ اصلا نشنيده‌ يك‌ تهمتهاي‌ عجيبي‌. خدا رحمت‌ كنه‌ پدر صاحب‌ عبقات‌ سيد حامد حسين‌ ظاهرا بوده‌ ايشان‌ اين‌ كتاب‌ تشييد المطاعن‌ را نوشته‌، و صاحب‌ عبقات‌، عبقات‌ را نوشته‌. هر دوشون‌ البته‌ در پاكستان‌ بودن‌ اونوقت‌ پاكستان‌ نبود، هندوستان‌ بود. الان‌ هم‌ در هندوستان‌ فرزندانشون‌ و اين‌ دوتا كه‌ عبقات‌ در رواياتي‌ كه‌ در مدح‌ خاندان‌ عصمته‌ از كتب‌ اهل‌ سنت‌ نوشته‌ شده‌ بسيار كتاب‌ بزرگ‌ قطوري‌ است‌ كه‌، به‌ اصطلاح‌ مي‌يان‌ اخيرا خلاصه‌اش‌ مي‌كنند و چاپش‌ مي‌كنند. و تشييد المطاعن‌، مطاعني‌ كه‌ اهل‌ سنت‌ نقل‌ كردند عليه‌ ائمة‌ خودشون‌، اينها را اين‌ توي‌ كتاب‌ تشييد المطاعن‌ نوشته‌ شده‌ حالا منظور نمي‌دونم‌ از كجا به‌ اين‌ جا منتهي‌ شديم‌.

 كه‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ والسلام‌ از نظر اهل‌ سنت‌ اگر به‌ كتبشون‌ مراجعه‌ بشه‌ اينها معصومند و هر چه‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ داره‌ بدون‌ غير از نبوت‌ بقيه‌اش‌ را همة‌ ائمه‌ عليهم‌ السلام‌ دارند. بله‌ و روي‌ اين‌ اصلي‌ كه‌ عرض‌ كردم‌ قرآن‌ را اگر پيغمبر اكرم‌ مفسري‌ براش‌ نگذاشته‌ باشه‌، قرآن‌ الف‌ مي‌شه‌ و حتما مفسري‌ گذاشته‌ و علي‌ است‌ كه‌ انا مدينه‌ العلم‌ و علي‌ بابه‌ و همه‌ هم‌ نوشتن‌ و بعد هم‌ ائمة‌ اطهار تا امروز رسيده‌ به‌ حضرت‌ بقية‌ لله‌ كه‌ هممون‌ از او، غافليم‌. كه‌ جانمون‌ به‌ قربانش‌ باد. بنفسي‌ عرش‌ من‌ مقيد لم‌ يحل‌ منها امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ اين‌ را آقايون‌ بدونند از نظر بدني‌ غايب‌ نيست‌ يعني‌ اگر يك‌ جايي‌ باشند همه‌ مي‌بيننشون‌. از نظر شناخت‌ غايبه‌ شما الان‌ اينجا جمعيتي‌ را مي‌بينيد شايد يكي‌ دونفر بشناسه‌ كه‌ ايشون‌ كيند؟ ولي‌ بقيه‌ را نمي‌شناسيد شناخت‌ نداريد نسبت‌ به‌ او. اينجوري‌ غايبند و شايد ما هر روز حضرت‌ ببينيم‌. گاهي‌ مي‌شه‌ در يكجايي‌ زندگي‌ مي‌كنيم‌ كه‌ حضرت‌ هم‌ حالا براي‌ يك‌ مدتي‌ اونجا زندگي‌ مي‌كند، هر روز خدمت‌ حضرت‌ مي‌رسيم‌. خوب‌ يك‌ آقايي‌ است‌ مي‌ياد و مي‌ره‌ مگر شما هر كي‌ را هر روز مي‌بينيد مي‌پرسي‌ كه‌ تو پسر كي‌ هستي‌؟ و اهل‌ كجا هستي‌؟ چكاره‌ هستي‌؟ مخصوصا در شهرهاي‌ بزرگ‌، كه‌ اصلا اين‌ مسائل‌ مطرح‌ بشد.

 حالا چرا حضرت‌ در پردة‌ غيبت‌ است‌؟ چرا خودشون‌ را معرفي‌ نمي‌كنند؟ چرا ظاهر نمي‌شن‌؟ خداي‌ تعالي‌، دوازده‌ نفر را انتخاب‌ كرده‌ كه‌ اين‌ دوازده‌ نفر تا روز قيامت‌ رهبران‌ اين‌ يك‌ مشت‌ مردمي‌ كه‌ روي‌ كره‌ زمين‌ هستند باشند. يازده‌تاشون‌ را فرستاده‌ اينها را با بي‌ مهري‌ مردم‌ روبرو شدند. مردم‌ بيمهري‌ كردند اونقدر بعضي‌ از ائمه‌ را نسبت‌ به‌ مردم‌ بي‌ مهري‌ كردند كه‌ مثل‌ امام‌ هادي‌ را اصلا ضبط‌ نكردند كه‌ كي‌ متولد شد؟ كي‌ وفات‌ كرد؟ خيلي‌ عجيبه‌. اونقدر نسبت‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌ اينها بي‌ مهر بودند كه‌ چه‌ عرض‌ كنم‌ انسان‌ واقعا دچار وحشت‌ مي‌شه‌ كه‌، نمي‌دونن‌ قبر فاطمة‌ زهرا كجاست‌؟ من‌ يك‌ وقتي‌ با يكي‌ از اهل‌ سنت‌ كه‌ نسبتا فاضل‌ هم‌ بود گفتم‌ قبر فاطمة‌ زهرا كجاست‌؟ به‌ من‌ گفت‌ بعض‌ يقول‌ في‌ البقيع‌ و بعض‌ في‌ اليقول‌ كجا و بعض‌ اليقول‌ كجا؟ گفتم‌ چرا دربارة‌ قبر پيغمبر اين‌ بعض‌ يقول‌ و اين‌ حرفها نيست‌؟ گفت‌ اونجا همه‌ بودند همه‌ اجتماع‌ كردند و خوب‌ ديدند كه‌ كجا پيغمبر را دفن‌ كردند و بعد همينطور به‌ همديگر گفتند هي‌ مي‌رفتند سر قبر پيغمبر اكرم‌ خوب‌ باقي‌ موند ديگر مثل‌ ساير قبور. گفتم‌ چرا دربارة‌ فاطمة‌ زهرا اين‌ كار را نكردند؟ با اون‌ همه‌ سفارشي‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ كرده‌ بود. پيغمبر اكرم‌ سفارش‌ كرد، آخه‌ اين‌ جمله‌ اون‌ روز فقط‌ دربارة‌ حضرت‌ زهرا صادق‌ بود، كه‌ قل‌ لا اسئلكم‌ اجرا الا مودت‌ في‌ القربا بگو اي‌ پيغمبر من‌ از شما اجري‌، دوستي‌ سوال‌ نمي‌كنم‌ مگر به‌ ذي‌ القرباي‌ من‌ نزديكتر از دختري‌ كه‌ از پيغمبر باقي‌ مونده‌ كسي‌ ديگري‌ بوده‌؟ اينها همنطوري‌ كه‌ تو مي‌گي‌، اون‌ شخص‌ گفت‌ كه‌ يا اينكه‌، اينها اينقدر بي‌ مهر بودند و به‌ اين‌ دستور پيغمبر عمل‌ نكردند كه‌ وقتي‌ جنازة‌ فاطمة‌ زهرا را علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و شايد امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ برداشتند آوردند اينجا دفن‌ كردند هيچ‌ كس‌ نبود كه‌ مثلا ببينه‌ كجا دفنش‌ كردند. يا اينكه‌ همانطوري‌ كه‌ شيعه‌ مي‌گويد به‌ او گفتم‌، همانطوري‌ كه‌ شيعه‌ ميگه‌ كه‌ شبانه‌ فاطمة‌ زهرا دستور داده‌ بود كه‌ او را غسلش‌ بدهند، كفنش‌ كنند، دفنش‌ كنند. و لا تعلم‌ احدا. به‌ كسي‌ خبر نده‌ اي‌ علي‌. گفت‌ خوب‌ حالا شايد اينطوري‌ بوده‌. گفتم‌ چرا اينكار را بكنه‌ فاطمة‌ زهرا. فاطمه‌اي‌ كه‌ پيغمبر درباره‌اش‌ ميگه‌ سيدة‌ نساء العالمين‌، چرا اين‌ كار را كرد؟ موند. آيا فاطمة‌ زهرا روي‌ احساسات‌ زنانگي‌ خودش‌ يك‌ همچين‌ حرفي‌ را زد؟ آيا روي‌ حقد و حسد و اين‌ مسائل‌ نستجير بالله‌ بود كه‌ پيغمبر اكرم‌ درباره‌اش‌ شهادت‌ داده‌، دربارة‌ عصمتش‌ شهادت‌ داده‌. پس‌ معلومه‌ كه‌ اينها بد بودند. اينها اذيت‌ كردند فاطمة‌ زهرا را و بعلاوه‌ كه‌ در روايات‌ خود اهل‌ سنت‌ نقل‌ كردند كه‌ من‌ در كتاب‌ شبهاي‌ مكه‌ براي‌ يكي‌ از علماي‌ اهل‌ سنت‌ در مكه‌ همان‌ چرا كه‌ خود اهل‌ سنت‌ نقل‌ كردند دربارة‌ آتش‌ زدن‌ در خانة‌ فاطمة‌ زهرا از قول‌ خودشون‌ نقل‌ كردم‌. آوردند در خانة‌ فاطمه‌ سلام‌ الله‌ عليها مقدراي‌، ظاهرا، چون‌ چيز ديگري‌ آنوقت‌ نبوده‌. وسائل‌ آتشزا، چون‌ بعضي‌ از رواياتشون‌ اينطوري‌ ميگه‌، ظاهرا همان‌ هيزم‌ بوده‌، هيزمهاي‌ خشكي‌ كه‌ اينها وقتي‌ سوخت‌ آتش‌ بزنه‌ به‌ در و در را بسوزانه‌. كسي‌ سؤال‌ كرد كه‌ چه‌ كار مي‌خواهي‌ بكني‌؟ گفت‌ مي‌خوام‌ اين‌ خونه‌ را آتش‌ بزنم‌. گفتند فيها فاطمه‌. بعضي‌ از اينهايي‌ كه‌ يك‌ خورده‌اي‌ باز مسلمان‌ بودند، گفتند در او فاطمة‌ زهراست‌! گفت‌ ويل‌. باشه‌. باشه‌. آوردند آتش‌ زدند، در خانه‌ آتش‌ گرفت‌. شما مي‌دونيد درهاي‌ آنوقت‌ با وسائل‌ محكمي‌ به‌ ديوار بسته‌ نبوده‌، درهاي‌ سابق‌ اينطوري‌ بوده‌ كه‌ اين‌ پاش‌ روي‌ يك‌ چوبي‌ مي‌چرخيده‌ به‌ جاي‌ لولا. اينجا را كه‌ آتش‌ زدند، سوخت‌. كنده‌ ميشه‌ حالا در. احساس‌ كرد كه‌ فاطمة‌ زهرا پشت‌ دره‌. صداي‌ فاطمه‌ داره‌ مي‌آد. بعضي‌ از علماي‌ اهل‌ سنت‌ نوشته‌اند كه‌ اين‌ اشتباهي‌ در به‌ پهلوي‌ فاطمة‌ زهرا خورد. و حال‌ اينكه‌ حرف‌ زدن‌ فاطمة‌ زهرا را با عمر بيان‌ كردند در كتبشون‌.

 داره‌ با عمر از پشت‌ در حرف‌ مي‌زنه‌ اين‌ در نيمسوخته‌ شده‌ مي‌خوام‌ با چراغ‌ خاموش‌ و با حال‌ بهتري‌ شماها عزاداري‌ كنيد نام‌ فاطمة‌ زهرا، فردا شب‌ شب‌ وفات‌ امام‌ صادقه‌، من‌ فكر مي‌كنم‌ خود امام‌ صادق‌ هم‌ دوست‌ داره‌ ما اينجا دربارة‌ مادرش‌ زهرا، آقا امام‌ صادق‌ سبب‌ وفات‌ مادرت‌ زهرا چه‌ بود؟ فرمود: ان‌ قنفذ لعنة‌ الله‌ عليه‌ من‌ نمي‌دونم‌ اين‌ ضربه‌اي‌ كه‌ قنفذ به‌ بازوي‌ فاطمة‌ زهرا زد اين‌ چقدر سخت‌ بود كه‌ سبب‌ شهادت‌ فاطمة‌ زهرا را امام‌ صادق‌، عليه‌ السلام‌ اين‌ ضربه‌ مي‌داند. پشت‌ در و ديوار صداي‌ فاطة‌ زهرا بلند شد. يا فضة‌ خضيني‌ فضه‌ مرا درياب‌. ريختند جمعي‌ از اعراب‌ در ميان‌ خانة‌ فاطمة‌ زهرا، در بعضي‌ از احاديث‌ دارد كه‌ چهل‌ نفر علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را بطرف‌ مسجد مي‌كشيدند. فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها دامن‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را گرفته‌. با اينكه‌ پهلويش‌ شكسته‌، با اينكه‌ تمام‌ وجودش‌ در اثر فشار جمعيت‌ در عين‌ حال‌ وقتي‌ دامن‌ علي‌ را به‌ طرف‌ خانه‌ مي‌كشيد، آن‌ چهل‌ نفر روي‌ زمين‌ مي‌ريختند. يك‌ عده‌ ريختند فاطمة‌ زهرا را زدند. السلام‌ عليك‌ يا فاطمة‌ الزهرا. يا بنت‌ محمد، يا قرة‌ عين‌ الرسول‌. يا سيدتنا و مولاتنا. انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بك‌ الي‌ الله‌ و قدمناك‌ بين‌ يدي‌ حاجاتنا. يا وجيهة‌ عند الله‌ اشفعي‌ لنا عند الله‌. يا بقية‌ الله‌. عذر مي‌خوايم‌ آقا. شما از نظر ظاهر نبوديد اما از نظر روحي‌ قطعا ايستاده‌ بوديد مي‌ديديد آن‌ شبي‌ كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بدن‌ فاطمه‌ را غسل‌ مي‌داد، اسماء آب‌ مي‌ريخت‌، يك‌ وقت‌ ديدند علي‌ دست‌ از غسل‌ دادن‌ كشيد. سر به‌ ديوار گذاشت‌ زار زار گريه‌ مي‌كند. عن‌ الفقد الزهرا تبكي‌. آيا از دوري‌ فاطمة‌ زهرا گريه‌ ميكني‌؟ خير. آيا براي‌ يتيم‌ شدن‌ حسنين‌ گريه‌ مي‌كني‌؟ نه‌. اسماء همينطور كه‌ داشتم‌ فاطمه‌ را غسل‌ مي‌دادم‌ دستم‌ به‌ بازوي‌ فاطمه‌ رسيد. يا بقية‌ الله‌، شما مي‌بينيد چه‌ حالي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ داره‌. گرية‌ بلند كرد علي‌ بن‌ ابيطالب‌. با اينكه‌ خودش‌ به‌ فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا دستور داده‌ بود كه‌ آهسته‌ گريه‌ بكنيد. وقتي‌ هم‌ كه‌ جنازه‌ را وارد قبر ميكنه‌ صدا ميزند يا رسول‌ الله‌ لقد استرجعت‌ الوديعه‌. يا رسول‌ الله‌ اين‌ وديعه‌اي‌ است‌ كه‌ به‌ من‌ سپرده‌ بودي‌. به‌ تو برگرداندم‌. از كلمات‌ بعد كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ فرموده‌ به‌ چند مطلب‌ استفاده‌ ميشه‌. يكي‌ اينكه‌ استخبره‌ الحال‌. يا رسول‌ الله‌ از فاطمه‌ بپرس‌ كه‌ امت‌ با او چه‌ كردند؟ چون‌ خود فاطمه‌ حرف‌ نميزنه‌. به‌ من‌ هم‌ نگفت‌ كه‌ بازويش‌ را كه‌ شكسته‌؟ استخبره‌ الحال‌. و جاء امتك‌ علي‌ الحال‌. اين‌ جمله‌ هم‌ عجيبه‌. ميگه‌ امتت‌ هجوم‌ آوردند ما را كتك‌ زدند و اذيت‌ كردند. حضرت‌ مجتبي‌ به‌ مغيره‌ در آن‌ مجلس‌ فرمود و اما انت‌ يا مغيره‌. اما تو اي‌ مغيره‌ مادرم‌ زهرا را كشتي‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. همه‌ با توجه‌. الهي‌ عظم‌ البلاء، الهي‌ عظم‌ البلاء و برح‌ الخفاء و انكشف‌ الغطاء و انقطع‌ الرجاء ضاقت‌ الارض‌ و منعت‌ السماء و انت‌ المستعان‌ و اليك‌ المشتكي‌ و عليك‌ المعول‌ في‌ الشدة‌ و الرخاء. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد. اولي‌ الامر الذين‌ فرضت‌ علينا طاعتهم‌ و عرفتنا بذلك‌ منزلتهم‌ ففرج‌ عنا بحق‌ فرجا عاجلا قريبا كلمح‌ البصر او هو اقرب‌ من‌ ذلك‌. يا محمد يا علي‌. يا علي‌ و يا محمد اكفياني‌ فانكما كافيان‌. فانصراني‌ فانكما ناصران‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. الغوث‌ الغوث‌ الغوث‌ ادركني‌ ادركني‌ ادركني‌ الساعه‌ الساعه‌ الساعه‌ العجل‌ العجل‌ العجل‌.

 

۱۵ شوال ۱۴۱۳ قمری- ۱۹ فروردین ۱۳۷۲ شمسی – تفسير سورة‌ كافرون‌

 تفسير سورة‌ كافرون‌ 19 فروردين‌ماه‌ 1372

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 مطلبي‌ كه‌ اين‌ سوره‌ بايد در اين‌ سورة‌ مباركه‌ توجه‌ بشود دو چيزه‌. يكي‌ بندگي‌ خدا كه‌ فكر ميكنم‌ يك‌ مقداري‌ درباره‌اش‌ صحبت‌ كردم‌. دوم‌ قاطعيت‌ يك‌ انسان‌، روشن‌ شدن‌ خطش‌، و باصطلاح‌ يا زنگي‌ زنگ‌ يا رومي‌ روم‌. انسان‌ بايد خودش‌ را مشخص‌ كند، شخصيتش‌ را مشخص‌ كند، اين‌ مسئله‌ در اين‌ سورة‌ مباركه‌ دقيقا تعيين‌ شده‌. لا اعبد ما تعبدون‌. من‌ عبادت‌ نميكنم‌ آنچه‌ را كه‌ شما عبادت‌ ميكنيد. خيلي‌ ساده‌ و راحت‌. بدترين‌ شعري‌ كه‌ من‌ تابحال‌ شنيدم‌ اين‌ شعر بوده‌. چنان‌ با نيك‌ و بد سر كن‌ كه‌ بعد از مردنت‌ عرفي‌، مسلمان‌ با آب‌ زمزم‌ شويد و هندو بسوزاند. اين‌ يعني‌ منافق‌ باش‌. يعني‌ دو رو باش‌، يعني‌ بالاخره‌ مشخص‌ نشود كه‌ تو مسلماني‌ يا هندو هستي‌. قرآن‌ بر خلاف‌ اين‌ مطلب‌ را فرموده‌. مي‌فرمايد كه‌ لا اعبد ما تعبدون‌. من‌ خطم‌ را روشن‌ ميكنم‌. من‌ بندگي‌ نمي‌كنم‌ آنچه‌ را كه‌ شما بندگي‌ مي‌كنيد. و من‌ آنچه‌ را كه‌ شما عبادت‌ مي‌كنيد عبادت‌ نمي‌كنم‌. و آنچه‌ را كه‌ من‌ عبادت‌ مي‌كنم‌ شما عبادت‌ نمي‌كنيد. جدا بشيم‌ از هم‌. بيائيم‌ تكليفمون‌ را روشن‌ بكنيم‌. يا مسلمان‌ واقعي‌ به‌ تمام‌ شرايط‌ اسلام‌ عمل‌ بكنيم‌. يا بريم‌ يك‌ مذهب‌ ديگه‌اي‌ انتخاب‌ كنيم‌. اگر اين‌ مذهب‌ به‌ دردتون‌ نميخوره‌ يك‌ مذهب‌ ديگه‌. اگر اين‌ مذهب‌ حق‌ نيست‌، بريد مذهب‌ حق‌ را پيدا كنيد. يك‌ مسلمان‌ بي‌ حال‌ بي‌ شخصيت‌ مثل‌ پشه‌. كه‌ وقتي‌ يك‌ مختصر هواي‌ باصطلاح‌ متغير ميشه‌، باد مي‌آد، اينهم‌ به‌ همان‌ طرف‌ ميره‌. شبهاي‌ تابستان‌ اگر روي‌ پشت‌ بام‌ خوابيده‌ باشيد ميگيد خدا كنه‌ يك‌ بادي‌ بياد اين‌ پشه‌ها را ببره‌. پشه‌، اين‌ همج‌ الرعاء، هر طرف‌ باد بياد همانطرف‌ ميره‌. توي‌ مجلس‌ ايام‌ نوروز امتحانتون‌ را حتما داديد. توي‌ مجالس‌ فاميلي‌ مي‌شينيد، نشستند غيبت‌ مي‌كنند، حرف‌ شوخي‌ و لاطائلات‌ مي‌زنند شما هم‌ جزء آنها شديد. شبهاي‌ احياء يا الله‌ گفتيد. نه‌ آن‌ يا اللهتون‌ به‌ درد ميخوره‌ نه‌ آن‌ مجلس‌. آدم‌ بايد شخصيت‌ داشته‌ باشه‌. انسان‌ انسان‌ بايد باشه‌. پشه‌ نبايد باشه‌، همج‌ الرعاء نبايد باشه‌. يك‌ انسان‌، امتيازش‌ با حيوانات‌ اين‌ است‌ كه‌ حيوانات‌ را يك‌ افساري‌ به‌ گردنشون‌ مي‌اندازند و عقب‌ سر آن‌ كسي‌ كه‌ افسار را مي‌كشه‌، البته‌ همة‌ حيوانات‌ هم‌ باز اينطور نيستند، حيوانات‌ (نامفهوم‌) بعضي‌ از حيوانات‌ مي‌خوان‌ شخصيتشون‌ را مي‌خوان‌ انتخاب‌ كنند. يك‌ الاغ‌ وقتي‌ كه‌ پاش‌ يكدفعه‌ روي‌ يك‌ پلي‌ فرو رفته‌ باشه‌، ما انسانها صد دفعه‌ پامون‌ توي‌ پل‌ خراب‌ شده‌ فرو ميره‌، بازهم‌ مي‌ريم‌. ده‌ ده‌ دفعه‌ گناه‌ مي‌كنيم‌ و كتكش‌ را هم‌ مي‌خوريم‌ باز هم‌ نمي‌فهميم‌.

 افراد زيادي‌ ما ديديم‌ كه‌ اينها گناه‌ كردند، بعد از گناه‌ كتكشون‌ را خدا زده‌ مريضون‌ كرده‌، بي‌ پولشون‌ كرده‌، گرفتاري‌ براشون‌ بوجود آورده‌ چون‌ دوستستشون‌ داشته‌ اونوقت‌ خداي‌ تعالي‌، باز هم‌ اون‌ كار را كردن‌. در روايت‌ است‌ كه‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ فرمود المومن‌ لا يضعر مومن‌ دو دفعه‌ يعني‌ دو مربته‌ از يك‌ سوراخ‌ گزيده‌ نمي‌شه‌. انگشتت‌ را كردي‌ تو يك‌ سوراخ‌ زنبور بود، دو مرتبه‌ نكن‌. ديدي‌ يك‌ كاري‌ را كردي‌ ضرر داشت‌ خوب‌ خودت‌ هم‌ پشيمان‌ شدي‌، دو مرتبه‌ نكن‌. ماها انسان‌ واقعي‌ نشديم‌ هنوز، تا وقتي‌ كه‌ شخصيت‌ نداريم‌. شخصيت‌ يك‌ مسلمان‌ اين‌ است‌ كه‌ دقيقا بگه‌ لا اعبدوا ما تعبدون‌. وارد مجلس‌ شد نشسته‌اند مجالس‌ عروسي‌ تشكيل‌ داده‌اند زن‌ و مرد مخلوط‌ و معصيت‌ و تشكيلات‌، من‌ وارد نمي‌شم‌ آقا چرا نمي‌ياي‌ تو، لا اعبدوا ما تعبدوا شما همتون‌ داريد شيطان‌ را مي‌پرستيد من‌ كه‌ شيطان‌ پرست‌ نيستم‌ نمي‌يام‌ تو. اين‌ را بايد بگيد آقايون‌، بايد اعلام‌ بكنيد، بده‌. بد تويي‌ كه‌ نمي‌فهمي‌ اين‌ حرفها را. بد چيه‌؟ بده‌ من‌ بگم‌ كه‌ آقايون‌ غيبت‌ نكنيد. بد اون‌ است‌ نگي‌ آقايون‌ غيبت‌ نكنيد. تو بد و خوبي‌ سرت‌ نمي‌شه‌. بده‌ كه‌ من‌ بگم‌ آقايون‌ موسيقي‌ نزنيد. بده‌ كه‌ من‌ بگم‌ كه‌ فلاني‌ فلان‌ گناه‌ را نكن‌. همين‌ كلامت‌ دليل‌ بر اين‌ است‌ كه‌ تو اصلا بدي‌ و خوبي‌ سرت‌ نمي‌شه‌. تو اصلا از بچه‌ كوچكتري‌. از پشه‌اي‌ پست‌تري‌، كف‌ روي‌ دريايي‌.

 علي‌ بن‌ ابيطالب‌ در يك‌ سخن‌ ديگر مي‌فرمايد، قصاء، قصاء اين‌ كفهاي‌ روي‌ آب‌ هست‌، آب‌ از اونور سرازير بشه‌ اونها هم‌ مي‌رن‌ از اينور سرازير مي‌شه‌ اينها هم‌ از اينور. يك‌ خرده‌اي‌، جداها همة‌ انبياء  اولياء آمدند كه‌ شخصيت‌ شما را مشخص‌ كنند. شما را تكليفتون‌ را روشن‌ كنند.  كان‌ الناس‌ امت‌ واحده‌، خداي‌ تعالي‌ همه‌ را وقتي‌ خلق‌ كرد يك‌ امت‌ واحده‌ همه‌ بيشعور، همه‌ بيفهم‌، همه‌ بي‌ درك‌. گفت‌ اينجوري‌ بوديد فبعث‌ الله‌ النبيين‌ المبشرين‌ و منذرين‌ خدا پيغمبرها را مبعوث‌ فرمود كه‌ مردم‌ را تكليفشون‌ را روشن‌ كنند. فريق‌ في‌ الجنه‌ و فريق‌ في‌ السعير. يك‌ دسته‌ برن‌ به‌ طرف‌ بهشت‌ يك‌ دسته‌ هم‌ برن‌ به‌ طرف‌ جهنم‌.

 رسما وضعتون‌ را با دوستانتون‌ روشن‌ كنيد، دوست‌ عزيز من‌ تا حالا با تو خيال‌ مي‌كردم‌ تو آدم‌ خوبي‌ هستي‌، نه‌ حالا با تو نمي‌فهميدم‌ رفيق‌ بودم‌ تو هم‌ نمي‌فهميدي‌ با من‌ چرا رفيقي‌. از حالا من‌ مسلمانم‌ يك‌ دونه‌ گناه‌ نمي‌خوام‌ بكنم‌، يك‌ دونه‌ مكروه‌ هم‌ انجام‌ نمي‌دم‌ و اگر تو با من‌ رفيقي‌ رفيق‌ باش‌ والا خداحافظ‌ شما. من‌ ديروز اين‌ حرفها را براي‌ زنها گفتم‌. و بايد هم‌ براي‌ شما بگم‌. زنتون‌ اهل‌ معصيت‌ و گناهه‌، خانم‌ از اين‌ به‌ بعد نبايد معصيت‌ توي‌ اين‌ خونه‌ بكني‌، معصيت‌ كردي‌ بايد خطمون‌ جدا بشه‌ ايني‌ كه‌ اسلام‌ مي‌گه‌ كه‌ مرد مومن‌ با زن‌ غير مومن‌ يعني‌ زن‌ كافره‌ ازدواج‌ نكنه‌ و باطله‌ ازدواجش‌ براي‌ اين‌ كه‌ دو تا خطند. او مي‌خواد بره‌ كليسا مثلا او مي‌خواد بره‌ مسجد. او مي‌خواد گوشت‌ خوك‌ بخوره‌ او مي‌خواد گوشت‌ گوسفند بخوره‌. اصلا همه‌ جا با هم‌ دعوا دارند. همه‌ جا با هم‌ حرف‌ دارند. خوب‌ اين‌ در مرحلة‌ اعلاشه‌. مرحلة‌ پايينش‌، اين‌ مي‌خواد گناه‌ بكنه‌ اين‌ نمي‌خواد گناه‌ بكنه‌، اين‌ مي‌خواد نوار به‌ اصطلاح‌ ويدئو بگذاره‌ اين‌ نمي‌خواد بگذاره‌، هميشه‌ دعواست‌ ديگه‌ زندگي‌ نشد كه‌. خطتون‌ را بنشينيد، يك‌ ساعت‌، دو ساعت‌ يك‌ شبانه‌ روز دو شبانه‌ روز، دعواتون‌ هم‌ مي‌شه‌ اين‌ دعواي‌ اول‌ به‌ از صلحه‌ آخره‌. بشينيد خطتون‌ را روشن‌ كنيد بگيد كه‌ من‌ اين‌ به‌ اصطلاح‌ قانون‌ نامة‌ زندگيمه‌، رسالة‌ توضيح‌ المسائل‌ را بگذاريد جلوي‌ زنتون‌ بگيد اين‌ قانون‌ نامة‌ زندگيمه‌ هر جا با هم‌ اختلاف‌ داشتيم‌ به‌ اينجا مراجعه‌ مي‌كنيم‌ در احكام‌. هر جا در مثلا عقايد يا صفات‌ روحي‌ با هم‌ اختلاف‌ داشتيم‌ با هم‌ به‌ فلان‌ مدرك‌ به‌ فلان‌ مثلا مسئلة‌ اسلامي‌ مراجعه‌ مي‌كنيم‌.

 مي‌خواي‌ يا علي‌ زندگي‌ كنيم‌، نمي‌خواي‌ ما نمي‌تونيم‌ هر روز دعوا داشته‌ باشيم‌ صاف‌ و پوست‌ كنده‌ اين‌ دستور اسلامه‌. ما افرادي‌ را ديديم‌ كه‌ پنج‌ شش‌ تا بچه‌ دارن‌ هنوز نتونستند اين‌ زن‌ و شوهر با هم‌ كنار بيان‌ هنوز اختلاف‌ دارن‌. اين‌ فاسقه‌ اون‌ مومن‌، اون‌ نماز شب‌ خونه‌ اين‌ نماز صبح‌ نخونه‌. تا اين‌ حد. اين‌ كه‌ زندگي‌ نشد اين‌ جهنمه‌ كه‌ شماها داريد. يك‌ سره‌اش‌ كنيد از اين‌ سورة‌ مباركه‌ اين‌ معنا استفاده‌ مي‌شه‌ كه‌ كارتون‌ را يكسره‌ كنيد. يا قاطعيتي‌ داشته‌ باشيد، قاطعيت‌ يعني‌ انسانيت‌. قاطعيت‌ اين‌ است‌ كه‌ من‌ فهميدم‌ اين‌ كار خوبه‌ به‌ قيمت‌ جانمم‌ تمام‌ شده‌ بايد انجام‌ بدم‌. هيچ‌ كس‌ را هم‌ نمي‌شناسم‌ تا اين‌ حد. خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد كه‌ ولا تقل‌ لهم‌ اف‌ به‌ پدر و مادرتون‌ اف‌ نگيد. احترامشون‌ بكنيد و قل‌ لهم‌ ميسورا. با زبان‌ خيلي‌ خوب‌ باهاشون‌ رفتار بكنيد. چه‌ بكنيد، چه‌ بكنيد. بعد از خدا و عبادت‌ خدا پدر و مادر و ان‌ جاهداك‌ علي‌ ان‌ تشرك‌ به‌ فلا تطعهما. اگر گفتن‌ كه‌ بيا مشرك‌ بشو، البته‌ شرك‌ درجاتي‌ هم‌ داره‌، از معصيت‌ گرفته‌، آمدن‌ مي‌گن‌ پدر و مادره‌ ديگه‌ مي‌گن‌ بيا طابع‌ شيطان‌ بشو بگو نه‌. يك‌ كار معصيتي‌ را پيشنهاد كردن‌ بگو نه‌. فلا تطعهما. شما حق‌ نداريد پدر و مادرتون‌ ولو اينكه‌ از شما قهر مي‌كنن‌، چند روز اصلا با شما حرف‌ نمي‌زنن‌، عصباني‌ مي‌شن‌ گريه‌ مي‌كنن‌، مي‌گن‌ بابا يك‌ دروغ‌ بگو. خدا گفته‌ نگو. من‌ تو را كه‌ احترام‌ مي‌كنم‌ بابا جان‌، نه‌ نه‌ جان‌ شماها را كه‌ احترام‌ مي‌كنم‌ بخاطر خداست‌. خدا گفته‌ احترامت‌ بكنم‌. اگر تو را خدا نگفته‌ بود احترام‌ بكنيد ماهم‌ مثل‌ حيوانات‌، حيوانات‌ وقتي‌ كه‌ بچه‌ هاشون‌ بزرگ‌ مي‌شن‌ ديگه‌ همديگر را نمي‌شناسن‌. خوب‌ ما هم‌ نمي‌شناختيم‌ همديگر را.

 اينكه‌ مي‌شناسيم‌ اينكه‌ عاطفه‌ داريم‌ خدا گفته‌. تو مي‌خواي‌ با خدا مخالفت‌ كني‌؟ نه‌. پهلوي‌ مادرت‌ نشستي‌ مادرت‌ داره‌ غيبت‌ مي‌كنه‌، مادر جان‌ مي‌دوني‌ غيبت‌ معناش‌ چيه‌؟ اگر الان‌ به‌ تو بگن‌ زنا بكن‌، تو حاضري‌ نگيد اين‌ حرفها بده‌ من‌ به‌ مادرم‌، نخير خدا گفته‌ بگيد، بگيد تا بفهمه‌ معناي‌ غيبت‌ چيه‌؟ تو حاضري‌ زنا بكني‌؟ بله‌ بدترش‌ را داري‌ انجام‌ مي‌دي‌. بدترش‌. الغيبت‌ اشد من‌ الزنا. غيبت‌ نكنيد. نه‌ اين‌، حالا گوش‌ بده‌، نه‌ گوش‌ نده‌. بدش‌ مي‌ياد، بياد، گريه‌ مي‌كنه‌ نفرينت‌ مي‌كنه‌، نفرينش‌ هيچ‌ تاثيري‌ نداره‌. نفرينش‌ با من‌ هيچ‌. به‌ هيچ‌ وجه‌ حاضر نشو در مقابل‌ دينت‌. من‌ الان‌ دارم‌ به‌ همتون‌ مي‌گم‌ مادرتون‌ نفرينتون‌ كرد و گريه‌ هم‌ كرد و هر چه‌ كرد كه‌ شمايك‌ دقيقه‌ به‌ غيبتي‌ كه‌ او مي‌كنه‌ گوش‌ بديد و شما گوش‌ نداديد گناهش‌ گردن‌ و ثوابش‌ مال‌ شما.

 هيچ‌ طور نمي‌شه‌. آخه‌ ظلمه‌ نخير او داره‌ به‌ شما ظلم‌ مي‌كنه‌ كه‌ شما را داره‌ جهنميتون‌ مي‌كنه‌. حضرت‌ امير المومنين‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ آهن‌ را داغ‌ كرد، آهن‌ را داغ‌ كرد برد به‌ دست‌ برادرش‌ چسبوند. گفت‌: برادر مي‌خواي‌ من‌ را بسوزاني‌. حضرت‌ فرمود تو مي‌خواي‌ من‌ را تو آتش‌ جهنم‌ بسوزاني‌ من‌ چيزي‌ نگفتم‌، تو. اين‌ آتش‌ دنياست‌. آتش‌ دنيا، آتش‌ دنيا كه‌ خوب‌ مي‌شه‌ درست‌ مي‌شه‌. آتش‌ جهنمه‌ كه‌ اولئك‌ اصحاب‌ النارهم‌ فيها خالدون‌. انسان‌ بايد تكليفش‌ را در دنيا روشن‌ كنه‌. من‌ اين‌ را امشب‌ مي‌خوام‌ واقعا خوب‌، همة‌ دوستانمون‌ بعد از ماه‌ رمضانه‌ ديگه‌ ما يك‌ ماه‌ رمضان‌ بر ماگذشته‌ و شبهاي‌ احياء و روزه‌ و همة‌ اين‌ حرفها را داشتيم‌ و اينهاو تكليفمون‌ را با خدا روشن‌ كنيم‌ يا صد در صد مسلمان‌ يا ايها الذين‌ ادخلوا في‌ صلم‌ كافه‌اي‌ كساني‌ كه‌ ايمان‌ آورديد داخل‌ بشيد در تسليم‌، تسليم‌ محض‌ هر چه‌ خدا مي‌گه‌ اون‌ را عمل‌ كنيد. ولا تطبعوا خطباط‌ الشيطان‌. اين‌ خطاباط‌ شيطان‌ اين‌ قدمهايي‌ كه‌ شيطان‌ مي‌خواد شما برداريد شما برنداريد. و پيروي‌ نكنيد از شيطان‌. آخه‌ تا كي‌ ما مي‌خواييم‌ از شيطان‌ همينجور بي‌ فايده‌ گفت‌ كه‌ خر عيسي‌ اگر بمكه‌ رود باز آيد همان‌ خر است‌ كه‌ بود. حرت‌ كرده‌ رفته‌ به‌ مكه‌، ما يك‌ همسفري‌ داشتيم‌ در سفر حجمون‌، اين‌ همة‌ گناهان‌ را مي‌كرد و آخرش‌ هم‌ اسمش‌ شد حاجي‌. و اينجور افراد وقتي‌ كه‌ برن‌ مكه‌ و برگردن‌ پست‌تر مي‌شن‌ چون‌ اونجا سنگه‌ محكه‌. افراد مي‌بيني‌ بعضيها حاجي‌ شدن‌ خيلي‌ از قبلشون‌ كه‌ حاجي‌ نبودن‌ بدترن‌.

 ولا تطبعوا خطباط‌ الشيطان‌. يك‌ تحقيقي‌ بكنيد در دينتون‌ آقايون‌ اينجور نباشيد كه‌ نمي‌دونيم‌ دين‌ اسلام‌ واقعا حقه‌ يا نه‌؟ ما يك‌ مقداري‌ اينطوري‌ هستيم‌. آيا دين‌ اسلام‌ حقه‌ يا نه‌؟ اين‌ را نمي‌دونيم‌. خوب‌ يك‌ چند روزي‌ تحقيقي‌ بكنيد. تحقيق‌ بكنيد دين‌ اسلام‌ حق‌ شد من‌ حالا كه‌ فهميدم‌ اين‌ راه‌ حقه‌ كوچكترين‌ انحرافي‌ پيدا نخواهم‌ كرد. شما مي‌خواييد بريد يك‌ شهري‌ يك‌ مسافرتي‌ مي‌خواييد بريد اول‌ يك‌ تحقيقي‌ مي‌كنيد كه‌ راه‌ اون‌ شهر كجاست‌ و از كجاست‌. وقتي‌ كه‌ راه‌ را پيدا كرديد مي‌افتيد توي‌ جاده‌ و ديگر كوچكترين‌ انحراف‌ هم‌ پيدا نمي‌كنيد. يك‌ ذره‌ فرمان‌ را مي‌كشيد به‌ طرف‌ راست‌ يا طرف‌ چپ‌ مي‌افتيد تو دره‌ به‌ مقصد نمي‌رسيد. ما مسلمانها اين‌ را كه‌ مي‌بينيد هيچ‌ به‌ مقصد نمي‌رسيم‌ جوانيهامون‌ هم‌ مثل‌ پيريهامونه‌، پيريهامون‌ هم‌ مثل‌ جوانيهامونه‌، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ هميشه‌ كارهامون‌ روي‌ عادت‌.

 يك‌ نفر مي‌گفت‌: چهل‌ ساله‌ بود، اين‌ شخصي‌ پي‌ برده‌ بود توي‌ حمام‌ اونوقتها كه‌ خزينه‌ بود مي‌گفت‌ من‌ ديدم‌ اين‌ داره‌ يك‌ غسل‌ هم‌ مي‌كنه‌ گفتم‌ اين‌ چه‌ غسلي‌ است‌ داري‌ مي‌كني‌ گفت‌ غسل‌ حيض‌، مرد تو مردي‌، گفت‌ من‌ بچه‌ بودم‌ دو ساله‌، سه‌ ساله‌ يادمه‌ مادرم‌ هم‌ اين‌ غسل‌ را مي‌كرد ما هم‌ همينجور اين‌ غسل‌ را مي‌كنيم‌ تا حالا. نخنديد. به‌ خدا قسم‌ بعضي‌ از عقايد ما، بعضي‌ از اعمال‌ ما بعضي‌ از نمازهاي‌ ما همينطوره‌ تقليد، اون‌ هم‌ تقليد از پدر و مادر. اون‌ تقليد از همسايه‌ اون‌ هم‌ تقليد از يك‌ آدم‌ بيسوادي‌ مثل‌ خودمون‌. خيلي‌ از بدعتها هست‌ توي‌ ماها هست‌ بدعته‌ اصلا. چرا آقا اين‌ بدعت‌ را انجام‌ دادي‌ حالا نمي‌خوام‌ اسم‌ ببرم‌. چرا اين‌ بدعت‌ را اين‌ كار را چرا انجام‌ مي‌ديد؟ همه‌ مي‌كنن‌ ما هم‌ مي‌كنيم‌. شب‌ چهارشنبه‌ سوري‌ از روي‌ آتش‌ مي‌پريد اونور چرا اين‌ كار را مي‌كنيد؟ همه‌ مي‌كنن‌ ما هم‌ مي‌كنيم‌ ديگه‌. حالا اين‌ پدر و مادر مسلمانش‌، حالا نمي‌دانم‌ اين‌ خانم‌ مسلمان‌ بوده‌ اين‌ غسل‌ را مي‌كرده‌، ما كه‌ داريم‌ از روي‌ آتش‌ مي‌پريم‌ از اجداد زرتشتيمون‌ اين‌ كار را ياد گرفتيم‌. بيفايده‌. او يك‌ وقتهايي‌ شايد ده‌ پشت‌ قبلمون‌ زرتشتي‌ بودن‌. اينها آتش‌ پرست‌ بودند اين‌ كار را مي‌كردند دادن‌ به‌ پسرشون‌ اون‌ هم‌ به‌ فرزندشون‌ اون‌ هم‌ به‌ فرزندش‌ حالا رسيده‌ به‌ ما. ايام‌ نوروز همينطور بعضي‌ از مسائلش‌. روز سيزده‌ نوروز خوب‌ تازه‌ گذشته‌ چون‌ اينها بد نيست‌ هنوز يادتونه‌. چند ماهي‌ نگذشته‌ كه‌ بگيم‌ فراموش‌ كرديد. يك‌ پيرمردي‌ را من‌ ديدم‌ كه‌ اين‌ ناراحت‌ بود دم‌ غروب‌ بود گفتم‌ چرا ناراحتي‌؟ گفت‌ من‌ امروز بيرون‌ نرفتم‌ از خانه‌. خوب‌ ما هم‌ بيرون‌، من‌ غالبا روز سيزدة‌ نوروز بيرون‌ نمي‌رم‌. من‌ هم‌ نرفتم‌ گفت‌ تا بيرون‌ نره‌، از شهر بيرون‌ نره‌ سيزده‌ را بدر نكنه‌ نحصيش‌ تا ساله‌ ديگه‌ مي‌مونه‌. شما را به‌ خدا اين‌ بدتره‌ اين‌ غير عقلائي‌ تره‌ اين‌ حرف‌ يا يك‌ مرد چهل‌ ساله‌ غسل‌ حيض‌ بكنه‌. غسل‌ حيض‌ باز اقلا يك‌ تميزي‌ داره‌ يك‌ چيزي‌ داره‌. يك‌ مدرك‌ اساسي‌ براي‌ يك‌ عده‌ از انسانهاي‌ مسلمان‌ داره‌. اما اين‌ چي‌؟

 اينكه‌ من‌ عرض‌ مي‌كنم‌ ما مسلمان‌ حسابي‌ نيستيم‌ مال‌ اينه‌. اونقدري‌ كه‌ سيزده‌ به‌ در را ماها اهميت‌ مي‌ديم‌ فرهنگ‌ ما اهميت‌ مي‌ده‌ شما را بخدا شبهاي‌ قدري‌ كه‌ در قرآن‌ با او صراحت‌ آمده‌ ما اهميت‌ مي‌ديم‌. شب‌ قدر شب‌ بيست‌ و سوم‌. مي‌تونستيد بريد حرم‌ تحويل‌ سال‌ هم‌ بريد حرم‌. ببينيد كدام‌ يكي‌ شلوغتر بود؟ كدام‌ يكي‌ شلوغتر بود؟ اينكه‌ من‌ عرض‌ مي‌كنم‌ ما مسلمان‌ حسابي‌ نيستيم‌ براي‌ اين‌ مي‌گم‌. ما چكاره‌ايم‌؟ چييم‌؟ مسلمانيم‌ بايد تمام‌ قوانين‌ اسلام‌ را مو به‌ مو عمل‌ كنيم‌ و بلد باشيم‌. روز قيامت‌ از انسان‌ سوال‌ مي‌كنند كه‌ چرا بلد نبودي‌؟ شما نگيد كه‌ اونهايي‌ كه‌ مسئله‌ دونن‌ و عمل‌ نمي‌كنن‌ بيشتر معصيت‌ مي‌كنند، نخير. روز قيامت‌ دو تا سوال‌ از اوني‌ كه‌ بلد نبوده‌ و عمل‌ نكرده‌ مي‌پرسند، يكي‌ چرا ياد نگرفتي‌؟ چون‌ تحصيل‌ علم‌ دين‌ ولو به‌ اندازة‌ مسئله‌ ياد گرفتن‌ بر هر مسلماني‌ واجبه‌ و اگر كسي‌ مسائل‌ و احكامش‌ را بلد نباشه‌ يك‌ واجب‌ ترك‌ كرده‌. و اگر عمل‌ هم‌ نكرد دو تا واجب‌ ترك‌ كرده‌. اين‌ فردي‌ كه‌ مسائل‌ را بلده‌ ولي‌ عمل‌ نمي‌كنه‌ اين‌ يك‌ واجب‌ را ترك‌ كرده‌. چرا بلد نشدي‌؟ چرا ياد نگرفتي‌؟ همة‌ كارها را بلد شدي‌ اين‌ كار را چرا بلد نشدي‌؟ انسان‌ بايد مسائل‌ دينش‌ را اقلا اون‌ چرا كه‌ مورد ابتلاشه‌، يعني‌ ممكنه‌ پيش‌ بياد اينها را بلد باشه‌.

 بعضيها مي‌يان‌ به‌ من‌ مي‌گن‌ ما مي‌خواييم‌ تزكية‌ نفس‌ كنيم‌ خوب‌ قدم‌ اول‌ اين‌ است‌ كه‌ تمام‌ محرمات‌ را ترك‌ كن‌ و تمام‌ واجباتت‌ را انجام‌ بده‌، يك‌ قدمه‌ اوله‌ تا اين‌ كار انجام‌ نشه‌ شما نمي‌توني‌ يك‌ قدم‌ به‌ سوي‌ خدا برداري‌. يك‌ قدم‌ بسوي‌ خدا برداري‌. بر فرض‌ شب‌ و روز هم‌ كه‌ عبادت‌ بكني‌ يك‌ گنتاه‌ كه‌ كردي‌ مثل‌ اين‌  است‌ كه‌ يك‌ جواني‌ را پر از جواهرات‌ بكني‌ تهش‌ را هم‌ سوراخ‌ كني‌ هي‌ مي‌ريزه‌ ازش‌. اولائك‌ ليحبطن‌ عمله‌، درباره‌ افراد معصيت‌ كاره‌ شما آمدي‌ زيارت‌ رضا صلوات‌ الله‌ عليه‌ گناه‌ مي‌كني‌ اين‌ ثواب‌ زيارت‌ حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ هزار حج‌، هزار عمره‌ و خيلي‌، خيلي‌ ثواب‌ داره‌ كيسه‌هاي‌ جواهرات‌ را پر كردي‌ اما وقتي‌ به‌ شهرت‌ مي‌رسي‌ مي‌بيني‌ اينها خالي‌ شده‌، دو سه‌ تا تو راه‌ غيبت‌ كردي‌، گناه‌ كردي‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ معصيت‌ كردي‌ اين‌ تهش‌ را سوراخ‌ كردي‌ همين‌ جور كه‌ مي‌رفتي‌ ريخته‌. خالي‌ شده‌ تا اونجا ثواب‌ بهت‌ مي‌دن‌ از اون‌ ور هم‌ مي‌گيرند. ماها بيايم‌ و واقعا امشب‌ شب‌ جمعه‌ است‌، خوب‌ گفتم‌ كه‌ پانزدهم‌ اين‌ ماه‌ شهادت‌ حضرت‌ همزه‌ و جريان‌ احد و خوب‌ الگوي‌ خوبي‌ است‌ جناب‌ همزه‌ سيدالشهداء براي‌ اينكه‌ انسان‌ خودش‌ را نشان‌ بده‌. حضرت‌ همزه‌ عليه‌ السلام‌ ايشان‌ عموي‌ پيغمبره‌. سنش‌ بيشتر از پيغمبره‌، تشخيص‌ داد كه‌ اسلام‌ حقه‌ با همة‌ فشارها ايستاد. شنيديد زياد هم‌ شنيديد تا اينكه‌  در جنگ‌ احد خوب‌ شهادت‌ پيدا كرد، شهيد شد و خدا قسمتتون‌ كنه‌ بريد در مدينه‌ در احد قبر مطهرش‌ را زيارت‌ كنيد. حتي‌ جگرش‌ را در آوردند، پيغمبر اكرم‌ وقتي‌ كه‌ ديد بقدري‌ ناراحت‌ شد كه‌ فرمود اگر دستم‌ به‌ اينها برسه‌، هفتاد نفرشون‌ را مي‌كشم‌. آيه‌ نازل‌ شد كه‌، فان‌ عاقبتم‌ بعاقبوا مثل‌ ما عقبتم‌ به‌ اگر خواستيد مجازات‌ كنيد البته‌ دربارة‌ پيغمبره‌ نه‌ اينكه‌ پيغمبر خلاف‌ واقع‌ فرموده‌ باشه‌، هفتاد نفر قريش‌ به‌ اندازة‌ يك‌ موي‌ حضرت‌ همزه‌ ارزش‌ نداشتند، ولي‌ چون‌ پيغمبره‌ بايد كاري‌ بكنه‌ كه‌ الگو باشه‌ ممكنه‌ بعدها كه‌ مثلا يك‌ نفر كه‌ كشته‌ مي‌شه‌ بگن‌ هفتاد نفر در مقابلش‌ كشته‌ بشه‌ پيغمبر اين‌ كار را كرد. يك‌ نفر و اون‌ را هم‌ اگر ببخشي‌ بهتره‌. خيلي‌ عجيبه‌. وقتي‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ آمد وارد شهر مكه‌ شد آمدند اينهايي‌ كه‌ خيلي‌ اذيت‌ كرده‌ بودند، آزار داده‌ بودند پيغمبر اكرم‌ را، مثل‌ ابوسفيان‌ و هند و امثال‌ اينها حضرت‌ همه‌ را بخشيد، بخشيدشون‌.

 وحشي‌ كه‌ پيغمبر را اونطور آزار كرده‌ بود و حضرت‌ همزه‌ را كشته‌ بود و مصلش‌ كرده‌ بود فرمودند كه‌ من‌ تو را نمي‌كشم‌ اما جلوي‌ چشمم‌ نباش‌. چون‌ هر وقت‌ من‌ تو را مي‌بينم‌ به‌ ياد عمويم‌ همزه‌ مي‌افتم‌. همزه‌ يك‌ وجود پر قيمت‌ با استقامتي‌ كه‌، تكليف‌ خودش‌ را با اسلام‌ روشن‌ كرده‌ بود همه‌ بايد اينطوري‌ باشن‌. مسلمان‌، من‌ يك‌ وقتي‌ مي‌گم‌ استادم‌ به‌ من‌ گفت‌ كه‌ من‌ دارم‌ بهت‌ مي‌گم‌ يا مسلمان‌ باش‌ يا برو يك‌ دين‌ ديگه‌ را انتخاب‌ كن‌. در اونجا هم‌ رفتي‌ باز مسيحي‌ كامل‌ عياري‌ باش‌ آخه‌ هر جا انسان‌ مي‌ره‌ بايد همون‌ باشه‌. يك‌ آدمهاي‌ بي‌ حاله‌ بي‌، كه‌ حضرت‌ امير فرمود قد ملئتم‌ قلبي‌ قيحا قاتلكم‌ الله‌ شما دل‌ من‌ را پر از خون‌ كرديد خدا شماها را بكشيد. حاضرم‌ يك‌ نفر از اصحاب‌ معاويه‌ را بگيرم‌ كه‌ شماها را بكشه‌. آخه‌ اينقدر انسان‌ بيحال‌.

 در تابستان‌ به‌ شماها مي‌گم‌ بريد جنگ‌ مي‌گيد هوا گرمه‌. در زمستان‌ مي‌گم‌ بريد مي‌گيد سرده‌. كسي‌ كه‌ از سرما و گرما بترسه‌ از شمشير بيشتر مي‌ترسه‌. اينطوري‌ بود هميشه‌ اينهايي‌ كه‌، آخه‌ چرا بايد اهل‌ حرف‌ اينهايي‌ كه‌ طرفدار حقند در كارشون‌ سست‌ باشن‌ و آدمهاي‌ كم‌ عرضه‌اي‌ باشند. باور كنيد الان‌ شيعه‌ در دنيا اگر عرضه‌ داشته‌ باشه‌ اگر شخصيت‌ داشته‌ باشه‌ نبايد بگذاره‌ كه‌ اينطور به‌ سرش‌ هجوم‌ بيارن‌. در تمام‌ دنيا اينطوره‌. اگر يك‌ شيعه‌اي‌ اين‌ با عرضه‌ باشه‌ مثل‌ همونطوري‌ كه‌ دشمنان‌ با عرضه‌اند. وهابيها كه‌ اكثر اعتقاداتشون‌ با وجدانيات‌ هر فرد عوامي‌ مخالفه‌. باور كنيد مي‌گن‌ بوسيدن‌ حرامه‌. بوسيدن‌ ضريح‌ حضرت‌ رضا حرامه‌. يك‌ وجداني‌ را بياريد بگيد حضرت‌ رضا را انسان‌ مي‌شه‌ دوست‌ داشته‌ باشه‌ ضريحش‌ را نبوسه‌. خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ همينطور معمولي‌ مي‌گن‌ حضرت‌ رضا را، پيغمبر را شما دوست‌ داشته‌ باش‌ اما ضريحش‌ را نبوس‌. امثال‌ اينها. شفاعت‌ غلطه‌. فرض‌ بفرماييد كه‌ توسل‌ نمي‌خواد خدا در خانه‌اش‌ بازه‌. توسل‌ نمي‌خواد، واسطه‌ نمي‌خواد خدا. دو، قضاياي‌ خيلي‌ عادي‌. من‌ يك‌ قضيه‌اي‌ از بچگيم‌ يادم‌ بود به‌ يك‌ وهابي‌ گفتم‌ خيلي‌ تعجب‌ كرد خيلي‌ علمي‌ شد براش‌. گفتم‌ من‌ بچه‌ بودم‌ يك‌ كار بدي‌ كرده‌ بود پدرم‌ مي‌خواست‌ من‌ را بزنه‌، مي‌خواست‌ من‌ بفهمم‌ كه‌ من‌ كار بدي‌ كردم‌ هم‌ مي‌خواست‌ به‌ اصطلاح‌ من‌ را نزنه‌، بچه‌ام‌ دوستم‌ داره‌ نمي‌خواست‌ من‌ را كتك‌ بزنه‌. تا من‌ كتك‌ نخورم‌ هميشه‌ يك‌ كار بد را مي‌كنم‌. حالا از يك‌ راهي‌ متوجه‌ شديم‌ رفت‌ همساية‌ مغازه‌اش‌ را ديد گفت‌ كه‌ من‌ اين‌ را مي‌خواهم‌ تنبيهش‌ كنم‌ ولي‌ نمي‌خوام‌ بزنمش‌، چوب‌ را كه‌ بلند كردم‌ يا مثلا خواستم‌ كه‌ بزنمش‌ شما بيا دست‌ من‌ را بگير. اين‌ چند تا فايده‌ داشت‌ يكي‌ اينكه‌ خوب‌ اين‌ همسايه‌ پيش‌ من‌ محبوبيتي‌ پيدا مي‌كرد، يكي‌ اينكه‌ ما كتك‌ نمي‌خورديم‌ يكي‌ اينكه‌ ما فهميده‌ بوديم‌ كه‌ اين‌ كار ما كار بدي‌ است‌ خوب‌ حالا اين‌ را ما فهميديم‌ اين‌ آمد با خيلي‌ تندي‌ و تشر و دعوا، و فلان‌ واينها تا خواست‌ شروع‌ كنه‌ همسايه‌ گفت‌ آقا چكار مي‌كني‌ بچه‌ است‌، اون‌ نفهميده‌ اين‌ دفعه‌ به‌ من‌ ببخشش‌. اونوقت‌ دفعة‌ ديگر اگر اين‌ كار را بكنه‌ ما چه‌ مي‌كنيم‌، چه‌ مي‌كنيم‌، خيلي‌ خوب‌.

 خوب‌ اين‌ معناش‌، آقا از اين‌ مسئله‌ روشن‌تر چيزي‌ هست‌. نه‌ جدا، اين‌ معناش‌ شفاعته‌، اين‌ معناي‌ واسطه‌ بودنه‌ اين‌ معناي‌ اين‌ است‌ كه‌ وقتي‌ كه‌ شما يك‌ كار بدي‌ كردي‌، گناهي‌ كردي‌ برو دست‌ به‌ دامن‌ امام‌ رضا بشو، دفعة‌ بعدش‌ خود من‌، من‌ اون‌ دفعه‌ چون‌ فهميدم‌ كه‌ چكار كرده‌ يك‌ كار بدي‌ كرده‌ من‌ خودم‌ رفتم‌ به‌ همون‌ همسايه‌ گفتم‌ اين‌ بابامون‌ امشب‌ ممكنه‌ حسابي‌ ما را بزنه‌، حالا من‌ خودم‌ اومدم‌ بهت‌ خبر مي‌دم‌ بيا يك‌ كاري‌ بكن‌، خوب‌ اين‌ واسطه‌ قرار دادنه‌. كار به‌ اين‌ سادگي‌ را، مسئله‌اي‌ به‌ اين‌ واضحي‌ را، وجداني‌ را اين‌ حيوانهاي‌ دو پا كه‌ واقعا نمي‌شه‌ اسمشون‌ را گذاشت‌ انسان‌. چه‌ شيعه‌ باشند، چه‌ سني‌ باشن‌ فرقي‌ نمي‌كنه‌ اين‌ را منكرن‌. پيغمبر با اون‌ عظمتش‌ خدا واسطه‌ قرارش‌ داده‌ و چرا خداي‌ تعالي‌ خودش‌ نمي‌بخشه‌؟ بايد اينها واسطه‌ بشن‌. براي‌ اينكه‌ اينها محبوب‌ مردم‌ واقع‌ بشن‌ محبوبيت‌ پيدا بكنن‌ توي‌ مردم‌. همون‌، همون‌ فلسفه‌اي‌ كه‌ تو اون‌ جريان‌ مغازة‌ همساية‌ ايشان‌ بود، همينجور. سه‌ چيز يكي‌ اينكه‌ من‌ بفهمم‌ چقدر گناه‌ كردم‌، چه‌ كار بدي‌ كردم‌ كه‌ اگر اصلا در دلش‌ عفو مي‌كرد گفت‌ هر كاري‌ كردي‌ باريك‌ الله‌ پسرم‌ دفعة‌ ديگر مي‌رفتم‌ بدترش‌ را انجام‌ مي‌دادم‌. دوم‌ اينكه‌ محبوبيتي‌ از همسايه‌ در دل‌ من‌ پيدا بشه‌، سومم‌ اينكه‌ او مهربانه‌ من‌ را نزنه‌. خوب‌ شما بگيد كه‌ آيا اين‌ كار غير عقلاييه‌؟ اين‌ را مردم‌ معمولي‌ و عوام‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ شفاعت‌ و واسطه‌ گري‌ و اينها را اصلا نخوندن‌ بلد نيستند اينها مي‌كنن‌ اين‌ كار را. در يك‌ مسئله‌ به‌ اين‌ سادگي‌ كتابها نوشتن‌ كه‌ اين‌ مي‌شه‌ يا نمي‌شه‌؟ اين‌ توسلات‌ درسته‌ يا نه‌؟

 توي‌ يك‌ مجلس‌ با شكوهي‌ يك‌ وقتي‌ من‌ منبر نبودم‌ يكي‌ از علما منبر بود داشت‌ راجع‌ به‌ توسل‌ صحبت‌ مي‌كرد يك‌ آقايي‌ از اون‌ گوشه‌ بلند شد، نخير توسل‌ غلطه‌. مجلس‌ را بهم‌ ريخت‌ من‌ با خودم‌ فكر كردم‌ اين‌ عجب‌ آدم‌ احمقيه‌. مي‌گه‌ توسل‌ غلطه‌. واقعا اينطوره‌ خود من‌ در تهران‌ اون‌ اوائل‌ جوانيمون‌ منبر مي‌رفتيم‌ جمعيت‌ هم‌ خيلي‌ زياد بود يك‌ شب‌ دم‌ در به‌ من‌ گفت‌ كه‌ آقا، يك‌ كسي‌ كه‌ آقا دربارة‌ توسل‌ شما امشب‌ صحبت‌ بكنيد. ما هم‌ از باب‌ اينكه‌ خوب‌ صاحب‌ مجلس‌ وقتي‌ يك‌ چيزي‌ مي‌گه‌ ما بايد عمل‌ بكنيم‌، صاحب‌ مجلس‌ هم‌ بود تا حدي‌. رفتيم‌ راجع‌ به‌ توسل‌ و دربارة‌ محبت‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌ و چه‌ و اينها، ضمنا ديديم‌ يك‌ عمامه‌ گنده‌اي‌ اين‌ كه‌ مي‌گم‌ واقعا حيف‌ انسان‌ رو من‌ بگذارند، اون‌ گوشه‌ نشسته‌ ما اول‌ كه‌ صحبت‌ را شروع‌ كرديم‌ فكر كرديم‌ كه‌ خوب‌ يكي‌ از علماست‌، نمي‌شناختمش‌، يكي‌ از علماست‌ و بايد خيلي‌ مواظب‌ حرفها و حرفها بزنيم‌. وسطهاي‌ حرفمون‌ به‌ اين‌ روايت‌ رسيدم‌ كه‌، روايت‌ زياده‌ يعني‌ متواتر هست‌ تا يك‌ حدي‌، كه‌ ائمة‌ اطهار عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ فرموده‌اند كه‌ نزلون‌ علي‌ الربوبيه‌ وارفعونا ان‌ حدود البشريه‌ ان‌ خطوط‌ البشريه‌ يك‌ جملات‌ مختلفي‌ داره‌ فقولوا فينا ما شئتم‌. اين‌ را من‌ داشتم‌ مي‌گفتم‌ خيلي‌ گرم‌ صحبت‌ و اون‌ وقتها هم‌ مثل‌ حالا صحبت‌ نمي‌كرديم‌ خيلي‌ مسلسل‌  و تند و همچين‌ اجتماع‌ پسند.

 ديديم‌ آقا بلند شد وايستاد گفت‌: آقا اين‌ روايتها دروغه‌ نيست‌. گفتم‌، معناش‌ اينكه‌ كه‌ من‌ الان‌ اينجا روي‌ منبر جعل‌ كردم‌، اگر خيلي‌ هنرمند بايد باشم‌ كه‌ يك‌ همچي‌ عباراتي‌ را جعل‌ بكنم‌ من‌ اينجا. گفت‌ نه‌ اينها سندش‌ صحيح‌، گفتم‌ نه‌ اينها متواتره‌، سندش‌ را من‌ فردا شب‌ من‌ براي‌ شما مي‌يارم‌ چون‌ اينها محفوظات‌ هم‌ بودش‌ داشتم‌ مي‌گفتم‌، ديدم‌ مجلس‌ را داره‌ بهم‌ مي‌زنه‌ فهميدم‌ كيه‌. در ضمن‌ يك‌ كسي‌ به‌ من‌ نزديكتر بود به‌ من‌ گفت‌ اين‌ آقاي‌ كيه‌. حالا اسمش‌ را من‌ نمي‌خوام‌ بشنويد اين‌ اسم‌ نحص‌ را. كه‌ يك‌ مكتبي‌ براي‌ خودش‌ درست‌ كرد. توي‌ يك‌ كتابش‌ نوشته‌ كه‌ يك‌ فردي‌ آمد در خانه‌ من‌ گفت‌ يا ابوالفضل‌، گفتم‌ اگر من‌ را مي‌گي‌ اسمش‌ ابوالفضل‌ بود، اگر من‌ را مي‌گي‌ لبيك‌، اگر اون‌ ابوالفضل‌ كربلا را مي‌گي‌ كه‌ اون‌ مرده‌ و هيچ‌ اثري‌ ازش‌ نيست‌ و حرف‌ بيخود نزن‌. اتفاقا در همون‌ موقع‌ در اين‌ سر گردنة‌، الله‌ اكبره‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ دره‌ گرم‌ يك‌ ارمني‌ راننده‌، اين‌ را اكثر مشهديها قضيه‌اش‌ را مي‌دونن‌ اين‌ ماشينش‌ فرمانش‌ يا مي‌بره‌ يا پنچر مي‌شه‌ اين‌ مي‌ره‌ طرف‌ دره‌ گردنة‌ بسيار تنديه‌. مي‌گه‌ يا ابوالفضل‌. اين‌ ماشين‌، اون‌ طاير به‌ اصطلاح‌ روي‌ هوا وايمي‌ايسته‌ اونجا. و اين‌ را همه‌ شنيدن‌ و ديدن‌ در همون‌ موقع‌. خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ علامه‌ اميني‌ صاحب‌ الغدير را. در يك‌ مجلسي‌ در خدمتشون‌ بوديم‌ در تهران‌، يك‌ معتمري‌ از علما تشكيل‌ داده‌ بودند از ايران‌ هم‌ يك‌ نفري‌ را دعوت‌ كرده‌ بودند يك‌ نفر از همين‌ وهابي‌ مسلك‌ها. علامة‌ اميني‌ مي‌گفت‌ من‌ به‌ او گفتم‌ چرا تو را مي‌يان‌ از مصر دعوت‌ مي‌كنن‌، من‌ را دعوت‌ نمي‌كنن‌. مي‌دوني‌ چرا تو را دعوت‌ مي‌كنن‌؟ براي‌ اينكه‌ هرچه‌ راجع‌ به‌ شيعه‌ بگيد مي‌گيد كه‌ عوام‌ شيعه‌. چرا لعن‌ مي‌كنيد؟ براي‌ اينكه‌ عوام‌ شيعه‌ لعن‌ مي‌كنه‌ ما نمي‌كنيم‌، چرا شفاعت‌ مي‌گيد؟ عوام‌ مي‌گن‌ ما نمي‌گيم‌. چرا سينه‌ مي‌زنيد براي‌ سيدالشهدا؟ عوام‌ مي‌گه‌.

 بيان‌ من‌ را دعوت‌ كنن‌ تا من‌ اونجا تو اون‌ كنفرانس‌ ثابت‌ كنم‌ كه‌ خدا و پيغمبر و فاطمة‌ زهرا از كتابهاي‌ خودشون‌ اينهايي‌ را كه‌ شيعه‌ لعن‌ مي‌كنه‌ خدا لعنتشون‌ كرده‌. بيان‌ تا من‌ ثابت‌ كنم‌ تا شفاعت‌ يعني‌ چي‌؟ ايشان‌ براي‌ من‌ قضيه‌ را نقل‌ مي‌كرد، در يك‌ مجلسي‌ نشسته‌ بوديم‌ كه‌ فلاني‌ رفته‌ براي‌ معتمل‌ در مصر و از ايران‌ فقط‌ اون‌ رادعوت‌ كردن‌ ولي‌ كس‌ ديگر را دعوت‌ نكردن‌. و علتش‌ را من‌ به‌ خود اون‌ طرف‌ مي‌فرمود، گفتم‌. اينه‌. اونوقت‌ انسان‌ اينقدر نادان‌. نافهم‌، ما هم‌ البته‌ چند شب‌ ديگه‌ رفتيم‌ منبر و خداي‌ تعالي‌ هم‌ بهمون‌ كمك‌ كرد هر شب‌ راجع‌ به‌ توسل‌ با مدارك‌ صحبت‌ كرديم‌ تا مردم‌ اون‌ محل‌، چون‌ ايشان‌ خانه‌اش‌ همونجا بود، مردم‌ اون‌ محل‌ به‌ سرش‌ ريختند و مجبور شد از اون‌ محل‌ اون‌ آخوند نفهمه‌، خدمت‌ شماعرض‌ شود كه‌ وهابي‌ از اونجا فرار كنه‌ بعدها آمد اين‌ اطراف‌ مشهد و قوچان‌ و اينجاها يك‌ مسائلي‌ را مطرح‌ كرد و يك‌ عده‌اي‌ را چيز كرد و ما باز اينجا هم‌ رفتيم‌ در كانون‌ بحث‌ و انقاد شعبه‌اش‌ را در قوچان‌ ترتيب‌ داديم‌ و بحمدالله‌، اينقدر انسان‌ نادان‌ كه‌ بگه‌ توسل‌ بيخوده‌. ما دائما داريم‌ توسل‌ مي‌كنيم‌ها، حالا من‌ نشسته‌ باشم‌ اينجا بلندگو خراب‌ باشه‌ مي‌گم‌ آقاي‌ فلاني‌ بياييد، توسل‌ همينه‌ ديگه‌، خودم‌ بلد نيستم‌، خودم‌ نمي‌تونم‌، خودم‌، به‌ اصطلاح‌ يك‌ واسطه‌ مي‌خواد. يك‌ چيز خيلي‌ ساده‌. تشنه‌ام‌ مي‌گم‌ آب‌ بده‌. حالا يك‌ چيزي‌ در توان‌ اين‌ آقاست‌ براي‌ من‌ انجام‌ بده‌ يك‌ چيزي‌ در توان‌ امامه‌ براي‌ من‌ انجام‌ بده‌، يك‌ چيزي‌ در توان‌ فلان‌ ولي‌ خداست‌ براي‌ من‌ انجام‌ بده‌، اين‌ معناي‌ توسله‌.

 خيلي‌ ساده‌، روشن‌ و اينقدر مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ كه‌ ماها حتي‌ عقايدمون‌ را نمي‌ريم‌ اصلاح‌ كنيم‌. سر اين‌ مسائل‌ گيريم‌. بيان‌ واقعا قاطعيت‌ پيدا بكنيم‌ در دينمون‌. با مردم‌ با رفقا با دوستانمون‌ با افراد بد، افرادي‌ كه‌ مجبورتون‌ مي‌كنن‌ كه‌ بر خلاف‌ اسلام‌ در كارهاي‌ زرتشتي‌ها را انجام‌ بدي‌، اقلا اعتقاد نداشته‌ باشيد كه‌، به‌ اين‌ معنا اعتقاد نداشته‌ باشيد كه‌ اگر روز سيزده‌ از خونه‌ نتوانستيد بريد بيرون‌، نحصي‌ مي‌ياد شما را تا آخر سال‌ مي‌گيره‌، پس‌ به‌ خودتون‌ اين‌ نحصي‌ را تلقين‌ نكنيد، مي‌گيردتون‌، واقعا مي‌گيره‌. اقلا اين‌ اندازه‌ فكرمون‌ درست‌ باشه‌. حالا عملمون‌ درست‌ نيست‌. و همينطور كارهاي‌ ديگر را. گاهي‌ مقدسيهامون‌ زياد مي‌شه‌.گاهي‌ بي‌ بند و باريمون‌ زياد مي‌شه‌، مثل‌ يك‌ آدمي‌ كه‌ گيجه‌ها از اين‌ ور بلند مي‌شه‌ از اونور، از اون‌ ور بلندش‌ مي‌كنن‌ از اون‌ ور مي‌افته‌. هواسش‌ نيست‌ نمي‌تونه‌ روي‌ يك‌ صراط‌ مستقيمي‌ حركت‌ كنه‌. نمي‌تونه‌ يك‌ راه‌ راستي‌ را بره‌. اينجور نبايد بود.

 معناي‌ اين‌ سورة‌ مباركه‌ اينه‌ كه‌ لا اعبدوا ما تعبدون‌ و لا انتما عابدون‌ ما اعبد. خيلي‌ صريح‌ واضح‌، جدي‌. اي‌ بندگان‌ شيطان‌، اي‌ بندگان‌ شيطان‌. اي‌ كساني‌ كه‌ بندگي‌ شيطان‌ را مي‌كنيد من‌ عبادت‌ نمي‌كنم‌ شيطان‌ را. تو هم‌ كه‌ عبادت‌ نمي‌كني‌ خدا را. من‌ چرا؟ نخير تو هم‌ نمي‌كني‌. دروغ‌ مي‌گي‌. در شبانه‌ روز يك‌ كار شيطاني‌ بكني‌ بندگي‌ خدا را نكردي‌ تو. من‌ مثال‌ زدم‌ براتون‌ يك‌ وقتي‌ همين‌ تازگيها بود گفتم‌ يك‌ سرباز سر مرز وقتي‌ جنگ‌ بين‌ ايران‌ و عراق‌ بود، اين‌ در شبانه‌ روز يك‌ دفعه‌ مي‌ره‌ گوش‌ به‌ حرف‌ صدام‌ هم‌ مي‌ده‌ مي‌ياد باز اينور، در شبانه‌ روز يك‌ دفعه‌. مي‌ره‌ تحت‌ فرمان‌ اونطرف‌، اون‌ جبهه‌، يك‌ چيزي‌ از اونها گوش‌ مي‌ده‌ خيلي‌ هم‌ چيزهاي‌ جزئي‌، خيلي‌ جزئي‌ مي‌گن‌ فرض‌ كن‌ برو يك‌ ده‌ مني‌ نان‌ براي‌ ما بيار اين‌ مي‌ره‌ مي‌ياره‌.من‌ قبولش‌ مي‌كنم‌. يك‌ تبسم‌ اگر به‌ صورت‌ صداميها بكنه‌ اين‌ سرباز را بيرونش‌ مي‌كنن‌. شماها همتون‌، اقلا اگر ارتش‌ رفته‌ باشيد كه‌ مي‌دونيد اگر نرفته‌ باشيد هم‌ حدسش‌ را مي‌تونيد بزنيد يك‌ تبسم‌، يك‌ خنده‌اي‌ بكنه‌ به‌ سربازهايي‌ كه‌ عراقي‌ هستند. شيطان‌ عدوه‌ خداست‌. الم‌ احد عليكم‌ يا بني‌ آدم‌ ما تعبدوا الشيطان‌. شما در شبانه‌ روز اگر يك‌ دفعه‌ گوش‌ به‌ حرف‌ شيطان‌ داديد، يك‌ عمل‌ طبق‌ دستور شيطان‌ كرديد. شما را خدا قبول‌ نمي‌كنه‌ حق‌ هم‌ داره‌ قبول‌ نكنه‌، بندة‌ او نيستيد. بندة‌ تمام‌ عيار او لااقل‌ نيستيد. يا اين‌ طرف‌ يا اون‌ طرف‌. شيطان‌ هم‌ قبولت‌ نمي‌كنه‌ها. روز قيامت‌ در قرآنه‌ شيطان‌ مي‌گه‌ بيخود تو در عقب‌ سر ما آمدي‌، دروغ‌ مي‌گن‌ اينها من‌ را كجا ديدن‌؟ نه‌ شيطان‌ را شماها ديديد نه‌ كتابي‌ براتون‌ فرستاده‌، نه‌ مبلغي‌ داره‌، نه‌ هيچي‌، هيچي‌. روز قيامت‌ مي‌گه‌ خدايا من‌ كجا، كجا من‌ را ديدن‌؟ كي‌ من‌ بهشون‌ گفتم‌؟ بيارن‌ دليل‌ بيارن‌. پس‌ بياييم‌ امشب‌ واقعا تصميم‌ بگيريم‌ چون‌ من‌ از منبر رفتن‌ و حرف‌ زدن‌ و اينها فقط‌ مي‌خوام‌ نتيجه‌ بگيرم‌. هميشه‌ هم‌ اينطور بودم‌. بيائيم‌ تصميم‌ بگيريم‌ كه‌ انشاء الله‌ يك‌ كوچكترين‌ كاري‌ را مطابق‌ دستور شيطان‌ نكنيم‌. رسما بگيم‌ لا اعبد ما تعبدون‌. به‌ شيطان‌ سيرتها بگيم‌ كه‌اي‌ شيطان‌ سيرتها ما بندگي‌ نمي‌كنيم‌ آنچه‌ را كه‌ شما بندگي‌ مي‌كنيد. و لا انتم‌ عابدون‌ ما اعبد. شما هم‌ كه‌ شيطان‌ پرستيد، شيطان‌ بهتون‌ گفته‌ اين‌ گناه‌ را بكنيد شما هم‌ بندگي‌ خدا را نمي‌كنيد. لكم‌ دينكم‌  و لي‌ دين‌. دين‌ شما مال‌ خودتون‌، دين‌ ما هم‌ مال‌ خودمون‌. ما روز سيزده‌ به‌ در ميريم‌ حرم‌ حضرت‌ رضا، حرم‌ چون‌ خلوت‌ ميشه‌. روز سيزده‌ اين‌ را بدانيد هر چي‌ در موقع‌ تحويل‌ سال‌ حرم‌ شلوغه‌، در موقع‌ سيزده‌ بدر حرم‌ خلوته‌. چون‌ شيطان‌ درموقع‌ تحويل‌ حرمه‌، واقعا حرمه‌ها. من‌ ثابت‌ مي‌كنم‌ كه‌ شيطان‌ موقع‌ تحويل‌ ميره‌ آنجا، جمعيتش‌ هم‌ آنجا جمع‌ شدند. و روز سيزده‌ هم‌ توي‌ بيابانهاست‌. ولذا اينها مريدهاش‌ آن‌ طرف‌ مي‌روند. روز سيزده‌ شما بريد حرم‌، روز تحويل‌ سال‌ هم‌ بريد توي‌ بيابانها مشغول‌ مناجات‌ با خدا بشيد. اين‌ اگر بخوايد جدا بشه‌، و لكم‌ دينكم‌ ولي‌ دين‌. ايني‌ را كه‌ ميگم‌ از باب‌ مثال‌ عرض‌ مي‌كنم‌. و الا در تمام‌ كارها. هر كاري‌ كه‌، حتي‌ لباسي‌ را كه‌ اهل‌ كفر مي‌پوشند شما نبايد بپوشيد. من‌ تشبه‌ بقوم‌ فهو منهم‌. يك‌ لباسي‌ مخصوص‌ آنهاست‌، شما پوشيديد، شما را خداي‌ تعالي‌ جزء آنها قرار ميده‌. حتي‌ لباس‌، حتي‌ قيافه‌ اتون‌. حتي‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ طرز حركاتتون‌، بايد شما صددرصد طبق‌ دستور اسلام‌، همه‌ چيزتون‌، عملا، امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ تشريف‌ بياره‌ بگه‌ باريك‌ الله‌. هيچ‌ ايرادي‌ توي‌ وجود تو نيست‌. اگه‌ يك‌ وقت‌ اينجوري‌ شديم‌ ما مسلمان‌ حسابي‌ هستيم‌. هيچ‌ ايرادي‌ نيست‌. باريك‌ الله‌. آقا سرم‌، صورتم‌، لباسم‌، جائي‌ ايراد داره‌؟ نه‌. باريك‌ الله‌. كفشم‌؟ نه‌. تشريف‌ بياريد خونه‌ را ببينيد. خونه‌ آمد. نه‌ باريك‌ الله‌. زنم‌، خوب‌ زنيه‌، باريك‌ الله‌. بچه‌ هام‌، اگه‌ اينجوري‌ شديد آنوقت‌ حضرت‌ شما را بعنوان‌ اصحاب‌ و يار خودش‌ انتخاب‌ ميكنه‌. يقين‌ بدونيد. اما وقتي‌ نيستيد، خودتون‌ هم‌ نبايد توقع‌ داشته‌ باشيد. واقعش‌ توقع‌ بيجاست‌. بياد خونتون‌ را ببينه‌ عكسهاي‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود، چه‌ عكسهاي‌ بدي‌ زدي‌ به‌ در و ديوارت‌. تا مي‌خواد.

 من‌ يك‌ وقتي‌ وارد منزل‌ و خونة‌ يك‌ كسي‌ شدم‌، ديدم‌ ما را دم‌ در خيلي‌ معطل‌ كردند. به‌ اندازه‌اي‌ كه‌ تقريبا داشت‌ بهم‌ توهين‌ ميشد. آنجا. بعد آمدم‌ ديدم‌ حق‌ داشته‌ بيچاره‌ ما را معطل‌ كرده‌. روي‌ آن‌ را بپوشانه‌، آن‌ قاب‌ را بكنه‌، روي‌ آن‌، خونه‌ را روبراهش‌ كنه‌ كه‌ ما بدمون‌ نياد، يك‌ يك‌ ربعي‌ ما بايد معطلي‌ داشته‌ باشيم‌. اين‌ اقلش‌ بود. باز من‌ فهميدم‌ چون‌ بعضي‌ هايش‌ را نتوانسته‌ بود حمل‌ و نقلش‌ كنه‌، روش‌ پرده‌ انداخته‌ بود. متأسفانه‌ امام‌ زمان‌ مثل‌ من‌ نيست‌ كه‌ از داخل‌ خونه‌ات‌ اطلاع‌ نداشته‌ باشه‌. چرا اينجوري‌ هستي‌؟ خونه‌ات‌ را روبراه‌ كن‌. قيافه‌ ات‌ را روبراه‌ كن‌. قلبت‌ را حتي‌ بايد روبراه‌ كني‌. قلبت‌ بايد امام‌ زماني‌ باشه‌. دلت‌ بايد پاك‌ باشه‌. من‌ اين‌ مثلا حقد و كينه‌، نمي‌تونم‌ از دلم‌ بيرون‌ كنم‌. خوب‌ برو گمشو. نميتوني‌ برو گمشو. يك‌ مؤمن‌، يك‌ مسلمان‌ چرا نميتوني‌ از دلت‌ حقد و كينه‌اش‌ را بيرون‌ كني‌. و لا تجعل‌ في‌ قلوبنا قل‌ للذين‌ آمنوا. آخه‌ به‌ من‌ فحش‌ داده‌. خوب‌ تو برو عذرخواهي‌ بكن‌. برو بهش‌ بگو كه‌ تو فحش‌ دادي‌، وجدان‌ داره‌ مي‌فهمه‌. به‌ من‌ بد نگاه‌ كرده‌.

 خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ ميلاني‌، مي‌گفت‌ من‌ يك‌ استادي‌ داشتم‌. ديدم‌ يك‌ مدتي‌ اين‌ استاد با من‌ همچين‌ سر سنگينه‌. چون‌ گاهي‌ سوء ظنها سبب‌ كينه‌ ميشه‌. من‌ خودم‌ روم‌ نشد. رفتم‌ به‌ يك‌ نفر گفتم‌ برو از ايشان‌ بپرس‌ چرا با من‌ اينجور سنگيني‌. رفت‌ ايشان‌ سؤال‌ كرد. ايشان‌ گفت‌ كه‌ بعله‌ اين‌ شاگرد منه‌، پيش‌ من‌ درس‌ خونده‌، چه‌ فلان‌ اينها. اين‌ ادب‌ نداره‌. توي‌ كوچه‌ به‌ من‌ رسيده‌، ادا اصول‌ درآورده‌، سلام‌ هم‌ نكرده‌، رد شده‌. آمد به‌ من‌ گفت‌. من‌ گفتم‌ راست‌ ميگه‌ من‌ حالا يادم‌ آمد حق‌ با ايشانه‌. من‌ يك‌ دفعه‌ عطسه‌ام‌ گرفته‌ بود، اين‌ دماغم‌ مي‌سوخت‌. ايشان‌ هم‌ از جلو داشت‌ مي‌آمد. من‌ هي‌ مي‌خواستم‌ عطسه‌ بزنم‌ و اينها، همينجور از كنار ايشان‌ رد شدم‌، سلام‌ هم‌ طبعا نتوانستم‌ بكنم‌. خوب‌. سوء ظنه‌ ديگه‌، پيدا شده‌. رفتم‌ گفتم‌ آقا من‌ عطسه‌ام‌ گرفته‌ بود. ببخشيد من‌ نتونستم‌ عرض‌ ارادت‌ بكنم‌. آخه‌ سوء ظن‌ نداشته‌ باشيد. شايد يك‌ عذري‌ داشته‌. سلامت‌ نكرده‌ عذري‌ داشته‌. تو سلام‌ كن‌. فحشت‌ داده‌، عصباني‌ شده‌ از كوره‌ در رفته‌. خدا را شكر كن‌ كه‌ تو بر غضبت‌ آنچنان‌ مسلطي‌ كه‌ به‌ ديگري‌ فحش‌ نمي‌دي‌. او ضعف‌ داره‌. حالا تو بگذر. اينجوري‌ باش‌. نميدونم‌ من‌ نميتونم‌ خدمت‌ شما، حسود نباشم‌. نميتونم‌ كينه‌ نداشته‌ باشم‌. نمي‌تونم‌ مثلا فلان‌ صفت‌ بد را نداشته‌ باشم‌. خوب‌ تو نميتوني‌ با جزء ناتوانهاي‌ عالم‌ توي‌ جهنم‌ زندگي‌ كن‌. يكي‌ از اين‌ صفات‌ رذيله‌ در وجودت‌ باشه‌ توي‌ بهشت‌ راهت‌ نمي‌دهند ولو شيعة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ باشي‌. البته‌ شيعيان‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را تزكيه‌اشون‌ مي‌كنند در روز قيامت‌ توي‌ آن‌ هواي‌ گرم‌ و بعد مي‌برندشون‌ به‌ بهشت‌. و معناي‌ شفاعت‌ هم‌ همينه‌. و الا هيچ‌ آدم‌ ولو تزكية‌ نشدة‌ صددرصد تزكيه‌ نشده‌ را توي‌ بهشت‌ نمي‌برند. اين‌ را بدانيد. خلاصه‌اش‌ اينكه‌ بايد امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ طوري‌ باشه‌ كه‌ وقتي‌ مي‌آد توي‌ خانه‌ات‌، توي‌ زندگيت‌، توي‌ قلبت‌، توي‌ اعتقادت‌، توي‌ مغزت‌، هر جائي‌ را ببينه‌ بگه‌ باريك‌ الله‌. بگه‌ باريك‌ الله‌. آنوقت‌ تو اين‌ را بدون‌ چه‌ دعا بكني‌ چه‌ دعا نكني‌ از ياران‌ خوب‌ امام‌ زماني‌. و اگر غير از اين‌ باشه‌، هر چقدر دعا بكني‌ خدايا من‌ را از ياران‌ خوب‌ امام‌ زمان‌ قرار بده‌، تا اينكارها انجام‌ نشه‌، قرار داده‌ نميشيد. اين‌ همچين‌ لا اعبد ما تعبدون‌ و لا انتم‌ عابدون‌ ما اعبد و انتم‌ عابدون‌ ما عبدتم‌ و لا انتم‌ عابدون‌ ما اعبد. لكم‌ دينكم‌ و لي‌ دين‌. حرف‌ تمام‌.

 خوب‌ وفات‌ امام‌ صادق‌ از يكطرف‌ نزديكه‌، شب‌ شنبة‌ آينده‌، طبق‌ آنچه‌ كه‌، البته‌ توي‌ تقويمها شب‌ يكشنبه‌ را نوشته‌اند بخاطر اينكه‌ يك‌ روز ماه‌ جلوتر ديده‌ شد و جنگ‌ احد و شهادت‌ حضرت‌ حمزة‌ سيد الشهدا بوده‌ و جنگ‌ احد بسيار جنگ‌ پر مصيبتي‌ براي‌ مسلمين‌ بوده‌. خانه‌اي‌ از خانه‌هاي‌ مهاجر و انصار نبود جز آنكه‌ عزادار بودند. و اينهم‌ بخاطر يك‌ ضعف‌ و عدم‌ استقامت‌ و طمع‌، پيغمبر اكرم‌ دستور فرموده‌ بود كه‌ آن‌ تنگة‌ بين‌ دو تا كوه‌ هست‌، كه‌ ما رفتيم‌ آنجا را ديديم‌، اينجا را مسلمانها از دست‌ ندهند، نگه‌ دارند. خوب‌ رفتند و مسلمانها شكست‌ دادند كفار را و اينها هم‌ فرار كردند. بعد آمدند از اين‌ پشت‌، مسلمانها چشمشون‌ به‌ اينطرف‌ بود كه‌ مي‌ديدند دارند غنائم‌ را جمع‌ مي‌كنند، اينها مسلمانهايي‌ كه‌ توي‌ جنگ‌ بودند، و مسئله‌ حل‌ شده‌. اينها چرا اينجا وايستند؟ هر چه‌ فرمانده‌اشون‌ گفت‌ نريد، اينها ول‌ كردند و رفتند و كفار هم‌ از همان‌ راه‌ آمدند حمله‌ كردند و مردم‌ مسلمان‌ را، حتي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ زخمهاي‌ زيادي‌ برداشت‌، پيغمبر اكرم‌ دندانش‌ شكست‌، حمزة‌ سيد الشهدا شهيد شد. خيلي‌ صدمه‌ وارد شد. در عين‌ حال‌ خداي‌ تعالي‌ همانجا اين‌ آيه‌ را نازل‌ كرد. و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم‌ الاعلون‌ ان‌ كنتم‌ مؤمنين‌. شما هيچ‌ سستي‌ به‌ خودتون‌ راه‌ نديد، محزون‌ نباشيد. شما بر ملأ خواهيد بود. شما در دنيا با عظمت‌ خواهيد شد اگر مؤمن‌ باشيد، اگر ايمان‌ داشته‌ باشيد. و خرابي‌ قبرستان‌ بقيع‌ هم‌ ظاهرا همين‌ ايام‌ بوده‌ كه‌ خدا لعنت‌ كنه‌ وهابي‌ها را. دشمن‌ترين‌ مردم‌ روي‌ زمين‌ حتي‌ از يهوديها دشمن‌تر اين‌ وهابيها هستند. توي‌ خودتون‌ راهشون‌ نديد. توي‌ شيعه‌ها هم‌ حتي‌ گاهگاهي‌ پيدا ميشه‌. توي‌ خودتون‌ راهشون‌ نديد. هيچ‌. اينها آدم‌ نيستند. بخدا قسم‌ اگر چشم‌ معنويتون‌ باز بشه‌، مي‌بينيد اينها شكل‌ حيوانات‌ هستند. اصلا قيافه‌اشون‌ عوض‌ ميشه‌. كسي‌ كه‌ بي‌ اعتناي‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌ كه‌ بيمنه‌ رزق‌ الوري‌، بوجوده‌ و بوجوده‌ ثبت‌ في‌ الارض‌ و السماء. ما هر چه‌ داريم‌ از اينها داريم‌ و توسلاتتون‌ را زياد كنيد و خداي‌ تعالي‌ هم‌، حالا كه‌ اينها، اين‌ وهابيها اين‌ حرفها را دارند القاء مي‌كنند، خداي‌ تعالي‌ هم‌ مستقيم‌ حوائجتون‌ را شايد ديرتر بده‌ تا اينكه‌ با توسل‌ حاجت‌ بگيريد. چون‌ باب‌ المبتلي‌ به‌ الناس‌ و مردم‌ بايد در اين‌ خانه‌ بروند. اگر يك‌ مانعي‌ پيدا شد، بايد بيشتر آنها را به‌ طرف‌ اين‌ خانه‌ بكشانند. و لذا مي‌بينيد كه‌ معجزات‌ زياد شده‌، معجزات‌ ائمة‌ اطهار حتي‌ امامزاده‌ها زياد شده‌ براي‌ اينكه‌ جبران‌ اين‌ تبليغات‌ سوء وهابيها را بكنند.

 وليكن‌ لا يوم‌ كيومك‌ يا ابا عبد الله‌. همة‌ اين‌ مصائب‌ از روز كربلا، از روز شهادت‌ حسين‌ بن‌ علي‌ بوجود آمد. ما هر چه‌ داريم‌ از عزاداري‌ بر سيد الشهدا داريم‌. روز عاشورا را اينطوري‌ بعضي‌ از شعرا توصيف‌ كرده‌ بودند، يوم‌ ابو الفضل‌ استجار به‌ الهدي‌. روزي‌ كه‌ ابو الفضل‌ عليه‌ السلام‌ آنقدر شخصيت‌ پيدا كرده‌ بود كه‌ حضرت‌ سيد الشهدا هم‌ به‌ او متوجه‌ بود. ميگن‌ وقتي‌ اين‌ شعر را گفت‌، خودش‌ يك‌ خورده‌اي‌ سختش‌ بود، اين‌ جمله‌ آخر خيلي‌ مهمه‌، استجار به‌ الهدي‌. بعد شب‌ در عالم‌ رؤيا حضرت‌ سيد الشهدا را ظاهرا مي‌بينه‌. حضرت‌ مي‌فرمايد يوم‌ ابو الفضل‌ استجار الهدي‌. بخدا قسم‌، نام‌ حضرت‌ ابو الفضل‌ برده‌ شد. بخدا قسم‌ ابو الفضل‌ كه‌ نه‌ ظاهرا امام‌ است‌ و نه‌ پيغمبر است‌ و آنقدر معجزه‌ داره‌. من‌ قضية‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ اميني‌ را كه‌ گفتم‌، اين‌ جمله‌اش‌ را مي‌خواستم‌ بگم‌ كه‌ خوب‌ شد آنوقت‌ نگفتم‌ و حالا يادم‌ آمد. مي‌گفت‌ بعد من‌ به‌ آن‌ عالم‌ گفتم‌، آن‌ كه‌ در مصر دعوتش‌ كرده‌ بودند. او وقتي‌ به‌ من‌ گفت‌ كه‌ آخر شيعه‌ هم‌ خيلي‌ مسائل‌ را ميگه‌. ميگه‌ كه‌ يا ابو الفضل‌ حاجتم‌ را بده‌، يا ابو الفضل‌ قرضم‌ را بده‌، يا ابو الفضل‌ چه‌ بكن‌، آقاي‌ اميني‌ مي‌فرمودند من‌ و تو اگر شيعة‌ واقعي‌ باشيم‌، بايد اين‌ كارهايي‌ را كه‌ مردم‌ از ابو الفضل‌ مي‌خواهند بايد از ما بخواهند. حضرت‌ ابو الفضل‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بايد دنيا و آخرت‌ را درست‌ كنه‌. مرحوم‌ ميرزاي‌ قمي‌ را يك‌ قمي‌ خواب‌ ديده‌ بود. او سؤال‌ كرده‌ بود كه‌ آيا حضرت‌ معصومه‌ مردم‌ قم‌ را روز قيامت‌ شفاعت‌ ميكنه‌؟ ايشان‌ فرموده‌ بودند كه‌ شفاعت‌ مردم‌ قم‌ بعهدة‌ ماست‌. حضرت‌ معصومه‌ تمام‌ مردم‌ كرة‌ زمين‌ را ميتونه‌ شفاعت‌ كنه‌. ايني‌. اينه‌ مسئله‌. حضرت‌ ابو الفضل‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌، وارد شريعة‌ فرات‌ ميشه‌. به‌ خدا قسم‌ كارهايي‌ كه‌ ابو الفضل‌ كرده‌، اگر در مكتبهاي‌ علمي‌ بخوان‌ اين‌ را بعنوان‌ درس‌ بگذارند، همه‌ نمي‌تونند ياد بگيرند. وارد شريعة‌ فرات‌ شد. با آنهمه‌ زحمات‌. آب‌ را برداشته‌ كه‌ بخوره‌. مي‌خواهيد چراغها را خاموش‌ كنيد حال‌ عزايي‌ پيدا بكنيم‌. انشاء الله‌ اميدواريم‌ همة‌ ما امشب‌ مورد لطف‌ آقا وليعصر ارواحنا فداه‌ قرار بگيريم‌. آب‌ را روي‌ آب‌ ريخت‌ و ذكر عطش‌ الحسين‌. به‌ ياد لبهاي‌ تشنة‌ سيد الشهدا افتاد. مشك‌ را پر از آب‌ كرد، همت‌ ابو الفضل‌ اين‌ است‌ كه‌ آبها را به‌ خيمه‌ها برساند. گاهي‌ يادش‌ مي‌آد كه‌ اطفال‌ سيد الشهدا آن‌ لحظه‌اي‌ كه‌ رفت‌ پردة‌ خيمه‌ را بالا زد. نگاه‌ كرد ديد اطفال‌ پيراهنهاي‌ عربي‌ را بالا زدند، شكمها را روي‌ زمين‌ مرطوب‌ گذاشتند و از رطوبت‌ زمين‌ استفاده‌ ميكنند، تمام‌ همتش‌ اين‌ است‌ كه‌ آبها را به‌ خيمه‌ها برساند. يك‌ وقت‌ ديدند ابو الفضل‌ صدا زد برادر برادرت‌ را درياب‌. عائس‌ من‌ الحياة‌ عازم‌ علي‌ الموت‌. حسين‌ بن‌ علي‌ با عجله‌ خودش‌ را رساند. راوي‌ ميگه‌ من‌ ديدم‌ حسين‌ بن‌ علي‌ همينطور كه‌ داره‌ مي‌آد بطرف‌ صداي‌ ابو الفضل‌، در بين‌ راه‌ دو مرتبه‌ از روي‌ اسب‌ پياده‌ شد و از روي‌ زمين‌ چيزي‌ را برداشت‌ و بوسيد. وقتي‌ خوب‌ نگاه‌ كردم‌ ديدم‌ دستهاي‌ ابو الفضل‌ روي‌ زمين‌… اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. آقايون‌ با توجه‌. گرفتار زياد داريم‌، يك‌ عده‌ مريض‌ دارند، التماس‌ دعا گفتند. مريضهايي‌ كه‌ به‌ ما امروز التماس‌ دعا از شهرستانها گفتند. حوائج‌ حاجتمندان‌، گرفتارها، همه‌ را در نظر بگيريم‌. متوسل‌ به‌ آقامون‌ و مولامون‌ و سرورمون‌ و آني‌ كه‌ همه‌ از او فراموش‌ كردند و انشاء الله‌ شما به‌ يادش‌ خواهيد بود، از امام‌ زمانمون‌ بگيريم‌ امشب‌. آقاجان‌ ما جز در خانة‌ شما، در خانة‌ ديگري‌ را بلد نيستيم‌. ما راه‌ نزديكتر به‌ رسيدن‌ به‌ مقاصدمون‌ و گرفتن‌ حوائجمون‌ را از خدا، از طريق‌ شما مي‌دانيم‌. همه‌ با توجه‌، اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الهي‌ عظم‌ البلاء، الهي‌ عظم‌ البلاء و برح‌ الخفاء و انكشف‌ الغطاء و انقطع‌ الرجاء ضاقت‌ الارض‌ و منعت‌ السماء و انت‌ المستعان‌ و اليك‌ المشتكي‌ و عليك‌ المعول‌ في‌ الشدة‌ و الرخاء. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد. اولي‌ الامر الذين‌ فرضت‌ علينا طاعتهم‌ و عرفتنا بذلك‌ منزلتهم‌ ففرج‌ عنا بحق‌ فرجا عاجلا قريبا كلمح‌ البصر او هو اقرب‌ من‌ ذلك‌. يا محمد يا علي‌. يا علي‌ و يا محمد اكفياني‌ فانكما كافيان‌. فانصراني‌ فانكما ناصران‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. الغوث‌ الغوث‌ الغوث‌ ادركني‌ ادركني‌ ادركني‌ الساعه‌ الساعه‌ الساعه‌ العجل‌ العجل‌ العجل‌. يا بقية‌ الله‌، يا صاحب‌ الزمان‌، يك‌ عده‌ محتاج‌، فقير، مبتلا، گرفتار در خانة‌ شما آمده‌ايم‌. به‌ جان‌ مادرتون‌ زهرا همين‌ امشب‌، در اين‌ مجلس‌ هر كس‌ هر حاجتي‌ دارد، با دست‌ با كرامتتون‌ به‌ او حاجتش‌ را مرحمت‌ بفرمائيد. الهي‌ آمين‌.

 

۱۶رمضان ۱۴۱۳ قمری – معرفت‌ امام‌ عليه‌ السلام‌ اخلاق‌ ۴۳

 معرفت‌ امام‌ عليه‌ السلام‌ اخلاق‌ 43

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 هفده‌ شب‌ بار ديگر به‌ بركت‌ ماه‌ مبارك‌ رمضان‌ در افطار، در لحظة‌ حساسي‌ كه‌ خوشحالي‌ براي‌ انسان‌ هست‌، روايتي‌ هست‌ كه‌ للصائم‌ فرحتان‌، براي‌ روزه‌دار دو خوشحالي‌ هست‌. يك‌ خوشحالي‌ دم‌ افطاره‌ كه‌ الحمدلله‌ امروز توانستم‌ يكي‌ از اوامر پروردگار را انجام‌ بدم‌. و در اين‌ بين‌ مريض‌ نشدم‌، شيطان‌ برم‌ مسلط‌ نشد روزه‌ام‌ را بخورم‌ و خلاصه‌ مؤمن‌ واقعي‌ خوشحاله‌ كه‌ روزه‌اش‌ را امروز صحيح‌ و سالم‌ به‌ پايان‌ رسونده‌. يك‌ خوشحالي‌ هم‌ در روز قيامته‌ كه‌ روزه‌خوراني‌ كه‌ مؤاخذه‌اشون‌ مي‌كنند، اين‌ خوشحال‌ است‌ كه‌ من‌ الحمدلله‌ بندگي‌ خدا را كردم‌ و هيفده‌ شب‌ در آن‌ لحظات‌ حساس‌ خوشحالي‌ و به‌ پايان‌ رسوندن‌ بندگي‌ خدا، بحمدالله‌ دور هم‌ بوديم‌. يك‌ برنامة‌ منظمي‌ الحمدلله‌ انجام‌ شد و اين‌ سرمشق‌ باشد براي‌ هميشگي‌ زندگيتون‌. افرادي‌ هم‌ كه‌ خواهي‌ نخواهي‌ نامنظم‌ بودند يا بهرحال‌ از اين‌ مجالس‌ استفادة‌ زيادي‌ نكردند، آنها، خوب‌ هر كسي‌ يك‌ ظرفي‌ داره‌. يك‌ نفر ظرفش‌ كوچكه‌، يكي‌ ظرفش‌ بزرگه‌، ظرفها را در ماه‌ رمضان‌ پر مي‌كنند. اگر ظرفيتتون‌ كم‌ بود، خوب‌ كمتر نصيبتون‌ ميشه‌. شما اگر از خونه‌ فرض‌ كنيد يك‌ جائي‌ دارند يك‌ فرض‌ كنيد يك‌ چيزي‌ تقسيم‌ مي‌كنند. شما يك‌ ظرف‌ كوچكي‌ برداشتيد، نبايد توقع‌ داشته‌ باشيد كه‌ به‌ شما بيشتر از ظرفتون‌ بدهند. شما به‌ همين‌ مقدار قانعيد. علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌فرمايد كه‌ اين‌ دلها، ان‌ هذه‌ القلوب‌ اوعية‌، اين‌ دلهاي‌ مردم‌ ظرفه‌. بهترينش‌ آني‌ است‌ كه‌ فخيرها اوعاها. آني‌ كه‌ ظرفيتش‌ بيشتر باشه‌. در تمام‌ دوران‌ زندگيتون‌ ظرفيتتون‌ را بسنجيد. يكي‌ از نعمتهاي‌ بسيار بزرگ‌ پروردگار خداي‌ تعالي‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ منت‌ مي‌گذاره‌ و به‌ او تذكر ميدهد، شرح‌ صدره‌. مي‌فرمايد الم‌ نشرح‌ لك‌ صدرك‌، من‌ شرح‌ صدر به‌ تو ندادم‌. شرح‌ صدر يعني‌ ظرفيت‌ داشتنه‌. تنگ‌ نظر نبودنه‌. آنهايي‌ كه‌ از اين‌ گونه‌ مجالس‌ اكتفا بكنند به‌ همون‌ غذا خوردن‌ و چند جمله‌ شوخي‌ كردن‌ و با يكديگر حرف‌ زدن‌ و دور هم‌ جمع‌ شدن‌ كه‌ البته‌ خودش‌ خيلي‌ خوبه‌. امام‌ صادق‌ مي‌فرمايد كه‌ جلسه‌ ترتيب‌ بدهيد، دور يكديگر بنشينيد، منتهي‌ احياي‌ امر ما را بكنيد. امر آنها هم‌ مسئلة‌، آن‌ امر بسيار مهم‌، آن‌ مطلب‌ بسيار مهمي‌ كه‌ از ما خواسته‌اند احيائش‌ كنيم‌، آمادگي‌ براي‌ ظهور حضرت‌ وليعصر ارواحنا فداه‌ و دنيا پر از عدل‌ و داد شدنه‌. اين‌ مجالستها خيلي‌ خوبه‌ اما خوب‌ بعضي‌ها تعمدا به‌ همون‌ مقدار غذا و كيفيت‌ غذا و خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ خوشگذراني‌ ظاهري‌ و شوخي‌ كردنهاي‌ همينطور سطحي‌ به‌ همون‌ اكتفا مي‌كنند و از معنويات‌ جلسه‌ هيچ‌ استفاده‌اي‌ نمي‌كنند. اين‌ ظرفش‌، يك‌ ظرف‌ يك‌ مثقاليه‌. آورده‌ يك‌ مثقال‌ هم‌ از اين‌ مجالس‌ بهره‌ برداشته‌ و رفته‌. يكي‌ ظرفيتش‌ يك‌ قدحه‌. نه‌. اينها كافي‌ نيست‌. بايد از آن‌ اقيانوس‌ بي‌ نهايت‌ علوم‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ از او يك‌ جويي‌، يك‌ نهري‌، باز كنه‌ و توي‌ قدح‌ اين‌. و الا به‌ اين‌ آسونيها پر نميشه‌. بايد از سخنان‌ خاندان‌ عصمت‌ برايش‌ بگويند. از قرآن‌ براش‌ حرف‌ بزنند. سخن‌ خدا را براي‌ او بگند. تا اين‌ قدح‌ و اين‌ درياچة‌ قلب‌ اون‌ آدم‌ پر بشه‌. و الا اين‌ درياچه‌ يك‌ شرح‌ صدري‌ بعضي‌ها دارند كه‌ هر چه‌ از علوم‌ استفاده‌ ميكنند باز كمشونه‌. بايد اين‌ قلب‌ اينها را فقط‌ يك‌ رودخانة‌ بسيار پر آب‌ از اقيانوس‌ بي‌ نهايت‌ علوم‌ خاندان‌ عصمت‌ و قرآن‌ به‌ طرف‌ قلب‌ اين‌ سرازير كنند تا اين‌ خوب‌ پر بشه‌. و الاّ با شلنگ‌ و نميدونم‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود پيمانه‌ و فرض‌ كنيد سطل‌ و اينها، اين‌ پر نميشه‌. يك‌ درياچة‌ بزرگي‌ را شما بخواهيد با سطل‌ آبش‌ بكنيد. با يك‌ پيمانه‌ پرش‌ كنيد. نميشه‌. از خدا شرح‌ صدر بخواهيد، يكي‌ از دعاهاتون‌ در شب‌ قدر اين‌ باشه‌ كه‌ خدايا به‌ من‌ شرح‌ صدر بده‌. قانع‌ نباشيد به‌ اينكه‌ آدم‌ خوبي‌ شديد ديگه‌ معصيت‌ نمي‌كنيد. گفتم‌ به‌ شماها عرض‌ ميكنم‌. و الاّ توي‌ مجالس‌ عمومي‌ ما تنها آرزومون‌ اينه‌ كه‌ اينها گناه‌ نكنند. شبهاي‌ احيا وقتي‌ كه‌ جمعيت‌ مي‌آمد سال‌ گذشته‌ يا حتي‌ امسال‌، ما فقط‌ خواهشمون‌ اينه‌ كه‌ تصميم‌ بگيريد، تعهد بكنيد كه‌ گناه‌ نكنيد. ولي‌ توي‌ اين‌ مجلس‌ به‌ شماها چي‌ ميگم‌؟ ميگم‌ حيوانات‌ هم‌ گناه‌ نمي‌كنند. كدوم‌ حيوان‌ را ديدي‌ گناه‌ بكنه‌؟ بچه‌ها قبل‌ از تكليف‌ گناه‌ نمي‌كنند. تازه‌ شماها اگر گناهان‌ را ترك‌ كرديد حالا تا حالا كه‌ گناه‌ مي‌كرديد مثلا يك‌ آدم‌ گنهكار تا اين‌ ساعت‌ كه‌ گناه‌ ميكرد از حيوانات‌ هم‌ بدتر بود. اولئك‌ كالانعام‌ بل‌ هم‌ اضل‌. شر الدواب‌. حالا كه‌ گناه‌ را ترك‌ كردي‌ شدي‌ مساوي‌ با حيوانات‌. اگر رشد فكري‌ پيدا كرديد، علم‌ و دانش‌ پيدا كرديد، آنوقت‌ مي‌آئيد از حيوانات‌ مي‌رويد بالاتر. البته‌ خداي‌ تعالي‌ قانعه‌ كه‌ شماها همون‌ گناه‌ نكنيد. همة‌ مبلغين‌ اولياء خدا هم‌ خواهششون‌ اينه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ ما اهل‌ گناهيم‌. حال‌ اين‌ گناه‌ را نكن‌ اقلا. مثل‌ مريضي‌ كه‌ توي‌ بيمارستان‌، توي‌ آن‌ سالني‌ كه‌ همة‌ مريضها خوابيدند، اين‌ بهش‌ گفتند ناله‌ نكن‌، ديگران‌ را ناراحت‌ نكن‌. اين‌ آدم‌ خوبيه‌ كه‌ ناله‌ نميكنه‌.و الا مريض‌ مريضه‌. كسي‌ كه‌ دوست‌ داشته‌ باشه‌ كه‌ گناه‌ بكنه‌ و معصيت‌ بكنه‌، اين‌ شخص‌ مريضه‌. حالا معصيت‌ هم‌ نكنه‌ مثل‌ آن‌ مريضي‌ است‌ كه‌ ناله‌ نكرده‌.

 شرح‌ صدر انسان‌ بايد آنقدر باشه‌، ظرف‌ قلب‌ انسان‌ آنقدر وسيع‌ باشه‌ كه‌ هر چي‌ از عجائب‌ حتي‌، از مسائل‌ معنوي‌ در قلبش‌ ريختند اين‌ جا داشته‌ باشه‌. اين‌ جاي‌ پنهان‌ كردنش‌ را حتي‌ داشته‌ باشه‌. اگر آمدند بعضي‌ها آنقدر كم‌ ظرفيتند كه‌ خواب‌ ديده‌ مثلا حضرت‌ وليعصر صلواة‌ الله‌ عليه‌، ديگه‌ نميتونه‌ خودش‌ را كنترل‌ كنه‌. برفرض‌ محبت‌ هم‌ انسان‌ داشته‌ باشه‌، محبت‌ زيادي‌ هم‌ داشته‌ باشه‌، خيلي‌ هم‌ خوشحال‌ باشه‌، ولي‌ بايد خودش‌ را حفظ‌ كنه‌. بعضي‌ها در بيداري‌ مي‌بينند، بعضي‌ها شب‌ و روز با امام‌ زمان‌ مأنوسند، آنقدر ظرف‌ قلبشون‌ وسيعه‌ كه‌ احدي‌ متوجه‌ نيست‌. انسان‌ يك‌ چيزي‌، يك‌ خواب‌ مختصري‌ ديده‌، چشمش‌ به‌ انوار ملائكه‌ باز شده‌، يك‌ چيزهايي‌ ديده‌، داد فرياد، ديگه‌ از من‌ بهتر كسي‌ نيست‌، اگر بهترند چرا اين‌ مردم‌ باصطلاح‌ نمي‌بينند. تو از كجا مي‌دوني‌ كه‌ اين‌ مردم‌ نمي‌بينند؟ مرغ‌ يك‌ بيضه‌ داره‌ داد و فرياد ميزنه‌. يك‌ تخم‌ داره‌ هي‌ قاقا ميكنه‌ ولي‌ صدها مرواريد، صدف‌ داره‌ ولي‌ دم‌ نميزنه‌. هر كسي‌ را اسرار حق‌ آموختند مهر كردند و دهانش‌ دوختند. اين‌ معنايش‌ اين‌ است‌ كه‌ شرح‌ صدر داره‌. شما وارد يك‌ خانه‌اي‌ بشيد، اين‌ خانه‌هايي‌ كه‌ جديدا مي‌سازند نه‌ پستو داره‌ نه‌ بقول‌ سابقها دولابچه‌ داره‌، هيچي‌ هيچي‌، هر چي‌ هست‌ بايد توي‌ طاقچه‌ها آويزان‌ باشه‌. گنجه‌ و اينها نداره‌. ولي‌ خانه‌هاي‌ قديمي‌ خيلي‌ ديوارها قطور بود، مصالح‌ ارزان‌، ديوارها قطور، با خشت‌ خام‌ و آهن‌ و اينها هم‌ كه‌ نبود، با خشت‌ خام‌ و نهايتا آجر كه‌ مي‌خواستند بسازند، ديوارها را، جا داشت‌ كه‌ وسط‌ ديوار را بشكافند و يك‌ پستو برايش‌ بگذارند. يك‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود، باصطلاح‌ گنجه‌اي‌ تويش‌ دربيارند. آنوقت‌ توي‌ اينها همه‌ چيز بود. آذوقه‌اشون‌ را توي‌ همانجا جا مي‌كردند. يك‌ همچين‌ قلبي‌ مي‌خواد انسان‌ بايد داشته‌ باشه‌. خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ ميگفت‌ كه‌ در اين‌ كاروانسراي‌ محمديه‌، يك‌ كاروانسرايي‌ بود نميدونم‌ هست‌ يا نه‌، توي‌ فلكه‌ نيفتاده‌ باشه‌، كاروانسراي‌ محمديه‌ سه‌ تا كاروانسرا بود توي‌ هم‌. يك‌ طرفش‌ توي‌ كوچه‌ گرمآباد واز ميشد يك‌ طرفش‌ هم‌ توي‌ بازار بزرگ‌. يعني‌ اين‌ سه‌ تا كاروانسرا همينطور سرهم‌ بود، يك‌ درش‌ از آنور يك‌ درش‌ از اينور. من‌ ديده‌ بودم‌ آنجا را. طبقة‌ بالا اطاقهايي‌ بود كه‌ بعضي‌ از افراد اجاره‌ مي‌كردند و آنجا اجاره‌ ميكردند. در آنجا يك‌ آقاي‌ محمدي‌ بود كه‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ بعنوان‌ يكي‌ از اولياء خدا ميرفت‌ خدمت‌ ايشان‌. يعني‌ براي‌ ايشان‌ خيلي‌ احترام‌ قائل‌ بود. اوايل‌ من‌ ميرفت‌ پيش‌ ايشان‌. من‌ كوچيك‌ بودم‌، يك‌ دفعه‌ مرا هم‌ برد. اين‌ آقاي‌ آسيد جواد خامنه‌اي‌ كه‌ سال‌ قبل‌ از دنيا رفتند، مسجد صديقيها نماز مي‌خواندند ايشان‌ هم‌ از مريدهاي‌ همون‌ آقاي‌ محمدي‌ بود. اين‌ آقاي‌ محمدي‌ يك‌ برخوردي‌ را با يكي‌ از اولياء  خدا، فرماندار تبريز بوده‌ او، بعد يك‌ ولي‌ خدا بهش‌ ميگه‌ اين‌ كارها را ترك‌ كن‌ و برو يك‌ گوشه‌اي‌ مشغول‌ عبادت‌ باش‌، در اين‌ دستگاهها نباش‌. اين‌ استعفا ميده‌ و مي‌آيد اينجا توي‌ اين‌ كاروانسراي‌ محمديه‌ بود. من‌ تا روزي‌ كه‌ پدرم‌ من‌ را برده‌ بود آنجا، ايشان‌ رو به‌ قبله‌ نشسته‌ بود داشت‌ زيارت‌ عاشورا مي‌خوند. اين‌، همينطور كه‌ زيارت‌ عاشورا مي‌خوند، ما نشستيم‌، آن‌ گوشه‌ نشستيم‌. مزاحمش‌ پدر من‌ نشد. كه‌ وسط‌ زيارت‌ عاشورا باهاش‌ حرف‌ بزنه‌. بعضي‌ها اين‌ ادب‌ را ندارند كه‌ مثلا اين‌ شخص‌ يك‌ دعائي‌ ميخونه‌، داره‌ عبادت‌ ميكنه‌، يك‌ آداب‌ جزئي‌ را من‌ به‌ آقايون‌ بگم‌. من‌ گاهي‌ حيا مي‌كنم‌. چون‌ در بعضي‌ از آقايون‌ هست‌ بگم‌ خيال‌ ميكنه‌ به‌ او گفتم‌. توي‌ يك‌ مجلسي‌ مثلا الان‌ مشغول‌ صحبت‌ هستيم‌. كراهت‌ داره‌ وقتي‌ وارد ميشيد سلام‌ بكنيد. همين‌ اسلامي‌ كه‌ ميگه‌ توي‌ اطاق‌ خالي‌، هيچكس‌ نيست‌، وقتي‌ وارد شديد سلام‌ كنيد؛ در يك‌ همچين‌ جاهايي‌ سلام‌ نكنيد. سكوت‌ داشته‌ باشيد. الان‌ آقاي‌ جليلي‌ از من‌ سؤال‌ مي‌كردند كه‌ آيا اين‌ آقاي‌ كاشاني‌ براي‌ ما الگو هست‌ در اين‌ سكوتي‌ كه‌ داره‌ و.. گفتم‌ بعله‌. ايشان‌ زحمت‌ زياد كشيده‌ و بايد همه‌اتون‌ اينجوري‌ باشيد. اين‌ يك‌ روحاني‌ فاضل‌ تقريبا نيمه‌ مجتهده‌، مي‌آيد توي‌ ما اينجوري‌ مي‌نشينه‌. بعله‌. آقاي‌ نعمتي‌ كه‌ اهل‌ فن‌اند مي‌دوند كه‌ در چه‌ حدي‌ از علم‌ و فضل‌ و كمالاته‌. و بايد آرامش‌ را رعايت‌ كنيد. ظاهرا همين‌ امروز توي‌ مسجد، آقاي‌ نعمتي‌ وايستاده‌، داره‌ نماز ظهر و عصر را بلند ميخونه‌. كه‌ اصلا جائي‌ كه‌ دارند موعظه‌ مي‌كنند، جائي‌ كه‌ حتي‌ يك‌ جمعي‌ نماز مي‌خونند، شما ميريد در ركعت‌ دوم‌ شما و سوم‌ امام‌ اگر باشه‌، حمد و سورة‌ نماز مغرب‌ يا عشا را واجبه‌ آهسته‌ بخونيد. چون‌ در نماز جماعته‌. واجبه‌. اين‌ نشونگر اين‌ است‌ كه‌ بايد آرامش‌ را در اجتماعات‌ حفظ‌ كنيد. هر كسي‌ براي‌ خودش‌، همين‌ كار شما درست‌ نيست‌. در موقع‌ صحبت‌ بنشين‌ همونجا. نمي‌خواد به‌ همديگه‌ تعارف‌ كنيد. اين‌ از همون‌ قبيله‌ كه‌ حواس‌ يك‌ عده‌ پرت‌ ميشه‌. ميگم‌ ديگه‌. اگر من‌ آداب‌، يعني‌ كم‌كم‌ بايد گفت‌. منتهي‌ من‌ مي‌بينم‌ كه‌ يكدفعه‌ روي‌ سر يكي‌ خراب‌ ميشه‌. و الاّ همه‌امون‌ همينطوريم‌. الحمدلله‌ خيلي‌ جلسات‌ اين‌ شبها، الانش‌ با اوائلش‌ خيلي‌ فرق‌ كرده‌. با هم‌ شروع‌ ميكنيد غذا را به‌ خوردن‌، با هم‌ تعطيل‌ ميكنيد، با هم‌ دعا مي‌كنيد. خوب‌ اينها آداب‌ معاشرته‌. من‌ انشاء الله‌ دوست‌ دارم‌ كه‌ دوستانم‌ الگو باشند براي‌ سايرين‌. از فردا شب‌ كه‌ جلسة‌ منزل‌ شروع‌ ميشه‌ و عموما، اصلا مشخص‌ باشند اين‌ عده‌اي‌ كه‌ مثلا روضه‌ تمام‌ ميشه‌. مثل‌ زنها كه‌ حرفهايشون‌ تموم‌ نشده‌، گله‌ گله‌ واي‌ مي‌ايستند حالا، يك‌ بزرگتري‌ آنجا نشسته‌، يك‌ محترمي‌ آنجا نشسته‌. هم‌ واي‌ مي‌ايستند با هم‌ حرف‌ زدن‌. خوب‌ آقا بيائيد گوشه‌ بنشينيد حرفهايتون‌ را بزنيد. اين‌ از شماها توقع‌ نميره‌ كه‌ يك‌ جست‌ و خيزهاي‌ نامأنوسي‌ داشته‌ باشيد. يك‌ حركات‌ نامأنوسي‌ داشته‌ باشيد. توي‌ مجالس‌، آخه‌ اهل‌ باطن‌ در باطنشون‌ بهتر از اهل‌ حق‌ توي‌ حقشون‌. شما توي‌ جلسة‌ صوفيها كه‌ بريد ديديد يا نه‌؟ مي‌بينيد كه‌ چه‌ ادبي‌، چه‌ آدابي‌ رعايت‌ ميشه‌. كأنّ علي‌ رؤس‌ متحد. مثل‌ اينكه‌ روي‌ سر اينها، خدمت‌ شما عرض‌ شود، پرنده‌ نشسته‌. تكان‌ نمي‌خورند. يك‌ حالات‌ مخصوصي‌ كه‌ حالا خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ هميشه‌ كار خوب‌ از هر كسي‌ خوبه‌. حالا ولو اينكه‌ عقايدشون‌ را ما درست‌ ندونيم‌، ولو كارهايشون‌ را ما درست‌ ندونيم‌. ولي‌ خيلي‌ رعايت‌ اين‌ جهات‌ ميشه‌. بحمدالله‌ حالا خيلي‌ خوب‌ شده‌، منظم‌ شديد، انشاء الله‌ كوشش‌ بكنيد در يك‌ جمعي‌ كه‌ نشسته‌ايد از چيزهايي‌ كه‌ خيلي‌ بده‌، در گوشي‌ دو نفر با هم‌ صحبت‌ كردنه‌. انما النجوا من‌ الشيطان‌. چون‌ اين‌ آهسته‌ با هم‌ صحبت‌ كردن‌، اين‌ صاحبخانه‌ ميگه‌ چيه‌؟ آن‌ كسي‌ كه‌ شما چشمتون‌ تصادفا بهش‌ دوخته‌ شده‌ اون‌ ميگه‌ چمه‌؟ هر كسي‌ مي‌بينيد يك‌ ناراحتي‌ داره‌ و محزون‌ ميشوند. يك‌ چيزي‌ بوده‌ اينها با هم‌ حرف‌ زدند. با اينكه‌ هيچ‌ مسئله‌اي‌ نبوده‌، مربوط‌ به‌ خودشونه‌. ولي‌ از كارهاي‌ بسيار زشت‌ توي‌ مجلس‌ عمومي‌ اين‌ است‌ كه‌ دو نفر با هم‌ آهسته‌ حرف‌ بزنند، ولو حرفهاي‌ خودشون‌ باشه‌. آقا مربوط‌ به‌ كسي‌ نيست‌. ولي‌ نبايد اينجا بزنيد. صريح‌ قرآنه‌ كه‌ انما النجوا، اين‌ است‌ و جز اين‌ نيست‌ كه‌ نجوا از عمل‌ شيطانه‌. يعني‌ ليحضر الذين‌ آمنوا. براي‌ اينكه‌ افرادي‌ كه‌ مثلا ايمان‌ دارند، اينها محزون‌ ميشوند. نميخواستم‌ حالا اين‌ مطالب‌ را بگم‌. انشاء الله‌ بازهم‌ بايد با هم‌ خصوصي‌ بنشينيم‌. باز هم‌ بايد با هم‌ جلسه‌ تشكيل‌ بديم‌. وقتي‌ كه‌ افراد كم‌ ظرفيتي‌ توي‌ ما ممكنه‌ باشند كه‌ شما توي‌ مجلس‌ وقتي‌ كه‌ شوخي‌ كرديد، او ديگه‌ فرق‌ بين‌ بزرگتر و كوچكتر را نميگذاره‌. ميگه‌ شوخي‌ شوخيه‌ ديگه‌. ما هم‌ شوخي‌ مي‌كنيم‌، يك‌ بچة‌ كوچيك‌ با يك‌ آدم‌ ريش‌ سفيدي‌ ممكنه‌ شوخي‌ بكنه‌. من‌ خودم‌ يك‌ جريان‌ دارم‌.

 يك‌ شب‌ با آقاي‌ محرابي‌ بود، يك‌ جائي‌ نشسته‌ بوديم‌. ايني‌ كه‌ ميگند سالهاست‌ از مجالس‌ شب‌ نهم‌ ربيع‌ فرار ميكنم‌، فكر نكنيد عمري‌ هستم‌. آقاي‌ فاني‌ ميدونه‌ كه‌ ما عمري‌ نيستيم‌. ولي‌ از كارهايي‌ كه‌ در شب‌ نهم‌ ربيع‌ ميشه‌ كه‌ يقينا عمر را خوشحال‌ ميكنه‌ و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و فاطمة‌ زهرا را محزون‌ ميكنه‌. بخاطر اينكه‌ حرفهاي‌ بد زده‌ ميشه‌، شوخيهاي‌ بدي‌ انجام‌ ميشه‌. چون‌ اين‌ كارها، اين‌ حرف‌ بد گفتن‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود، گناه‌ كردن‌، اينها كارهاي‌ عمريه‌ ديگه‌. به‌ كمك‌ اوست‌، شيطان‌ را خوشحال‌ ميكنه‌. چون‌ آدمي‌ كه‌ بفهمه‌ گناه‌ يعني‌ چه‌، حالا بر فرض‌ گناه‌ را آزادش‌ كنند. مثل‌ اين‌ مي‌مانه‌ كه‌ گناه‌ مثل‌ زهره‌، روايت‌ هم‌ داريم‌. شما بهتون‌ بگند آقا سه‌ روز زهر خوردن‌ آزاده‌. شما بگيد الحمدلله‌ حالا كه‌ زهر خوردن‌ آزاده‌ من‌ زهر بخورم‌. ميشه‌ همچين‌ چيزي‌؟ گناه‌ گناهه‌. گناه‌ بده‌ يا خوب‌؟ اگر خوبه‌ بايد هميشه‌ خوب‌ باشه‌. اگر بده‌ بايد هميشه‌ بد باشه‌. حالا كه‌ آزاد شد من‌ زهر بخورم‌. يا اين‌ آقا گفته‌ امروز سيلي‌ زدن‌ به‌ من‌ مانعي‌ نداره‌. بگيم‌ الحمدلله‌، حالا دوست‌ ما اجازه‌ داده‌ يك‌ چند تا سيلي‌ بهش‌ بزنيم‌. خوب‌ گناه‌ يا مثل‌ سيلي‌ زدن‌ به‌ خداست‌ يا مثل‌ خوشحال‌ بودن‌ و لعن‌ كردن‌ و خدمت‌ شما عرض‌ شود، اينها دستوره‌. اما فكر نكنيد كه‌ لاطائلات‌ گفتن‌ دستور باشه‌. هيچ‌ يك‌ از ائمه‌ اسم‌ نميدونم‌ اسماء قبيحه‌ را توي‌ مجالسشون‌ نمي‌گفتند. ما هم‌ توي‌ صراط‌ مستقيميم‌. شما ببينيد امام‌ صادق‌ شب‌ نهم‌ ربيع‌ چيكار ميكرد؟ اگر اسم‌ نميدونم‌، چي‌ بگم‌، حالا بعضي‌ از حرفها، فحشها، خجالت‌ دادن‌ مردم‌ با ايمان‌، توي‌ مجلس‌ وارد بشه‌، دست‌ بزنند، آي‌ خودشه‌، بخندند به‌ هيكلش‌، او خجالت‌ بكشه‌ بره‌ يك‌ گوشه‌ بنشينه‌. ائمه‌ هم‌ اين‌ كار را مي‌كردند؟ اگر يك‌ جا سندي‌ بياريد كه‌ اين‌ كار را مي‌كردند، ما هم‌ از سال‌ آينده‌ مي‌كرديم‌. اگر انسان‌ بخواد مبارزه‌ بكنه‌ ميگند اين‌ ناجنس‌ سني‌ مسلكه‌. اگر هم‌ بخواد انسان‌ با اينها باشه‌ خوب‌ منهم‌ ميشم‌ مثل‌ اينها. اينها را ميدونم‌ الان‌ بعضي‌ طبايع‌ شايد خوششون‌ نياد، يعني‌ چه‌؟ نه‌. من‌ با شماها ميتونم‌ همة‌ حقايق‌ را بگم‌. همين‌ آقاي‌ فاني‌ جلساتي‌ اوايل‌ تشكيل‌ مي‌دادند. بهشون‌ گفتم‌ نكنيد اين‌ كار را. ايشون‌ گوش‌ كردند. همه‌اش‌ تفريح‌ و همه‌اش‌ باصطلاح‌ اينها، علامت‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ ذاتا اينجوريه‌. حالا شما مي‌خواهيد بفهميد يكنفر چيكاره‌ است‌ يك‌ خورده‌ آزادش‌ بگذاريد ببينيد چيكار ميكنه‌؟ كدوم‌ طرف‌ ميره‌. شبهاي‌ نهم‌ ربيع‌ آزاد بگذارند اهل‌ گناه‌ برند گناه‌ بكنند. تا حالا چرا گناه‌ نميكردي‌؟ خوب‌ حالا، خدا راضي‌ نيست‌. پس‌ معلومه‌ تو ذاتا گناهكاري‌ منتهي‌ آنجا ملاحظة‌ خدا را ميكردي‌. در مجالس‌، ما يك‌ جلسه‌اي‌ بوديم‌، شب‌ نهم‌ ربيع‌. همه‌ شوخي‌ مي‌كردند، مي‌خنديدند. يك‌ بچه‌اي‌ هم‌ آنجا بود. بچه‌ هم‌ نبود، پانزده‌ سال‌ داشت‌ مثلا. آنجا خوب‌. او ميگفت‌ مي‌خنديد، مثل‌ همه‌، مثل‌ بقيه‌. ملاحظه‌ هم‌ البته‌ اهل‌ جلسه‌ نمي‌كردند كه‌ جلوي‌ بچه‌ نبايد اين‌ حرفها، اين‌ كارها را بكنند. نه‌ اينكه‌ فكر كنيد بچه‌ها نبايد چشم‌ و گوششون‌ باز بشه‌. اين‌ حرفها خوب‌ بعضي‌ از قسمتهايش‌ درست‌ نباشه‌. اما اين‌ ضررها را داره‌. چون‌ اين‌ ظرفيت‌ نداره‌. توي‌ منزل‌ آقاي‌ قمي‌ آنوقتها كه‌ مبارزه‌ بود، سال‌ چهل‌ و يك‌، من‌ خدمت‌ آقاي‌ قمي‌ نشسته‌ بوديم‌. خدمتتون‌ عرض‌ شود داشتيم‌ فكر سياسي‌ مي‌كردم‌ چه‌ بايد، با علماي‌ قم‌ بايد چه‌ ارتباطي‌، چون‌ من‌ واسطة‌ علماي‌ قم‌ و مشهد بودم‌، وحدت‌ ايجاد كنيم‌، آن‌ بچه‌ توي‌ مجلس‌ وسط‌ جمعيت‌ نشسته‌ بود. خوب‌ ما الان‌ يك‌ خورده‌اي‌ خودمان‌ را گرفتيم‌ كه‌ طرف‌ شاه‌ و آية‌ الله‌ قمي‌ و، اون‌ از آن‌ وسط‌ بلند ميشد هي‌ به‌ من‌ همچين‌ ميكرد. من‌ به‌ خودم‌ گفتم‌ اي‌ فلان‌ فلان‌ شده‌. اگر توي‌ اين‌ مجلس‌ تو شركت‌ نميكردي‌ اين‌ حالا، همه‌ هم‌ نگاه‌ مي‌كردند. از آن‌ مجلس‌ يادش‌ بود آنجا ديده‌ بود، خيال‌ ميكرد اين‌ مجلس‌ هم‌ مثل‌ همان‌ مجلسه‌.

 با افراد احمق‌، روايت‌ داره‌ در خلوت‌ شوخي‌ نكنيد كه‌ در جلوت‌ آبرويتون‌ را مي‌برند. بچه‌ هم‌ مثل‌ يك‌، عقلش‌ هنوز به‌ كمال‌ نرسيده‌، همينطوره‌. مني‌ كه‌ يك‌ خورده‌اي‌ نظرم‌ اينه‌ كه‌ افراد كم‌ ظرفيت‌ توي‌ مجالسمون‌ نباشند، بيشتر به‌ همين‌ جهته‌. خيال‌ ميكنند كه‌ مثلا اگر من‌ با آقاي‌ كرمانشاهي‌ مثلا يك‌ چيزي‌ گفتم‌ و خنديدم‌، او هم‌ به‌ من‌ ميتونه‌ يك‌ چيزي‌ بگه‌ و بخنده‌. من‌ اگر به‌ ايشان‌ شوخي‌ كردم‌ اينهم‌ ميتونه‌ با ايشان‌ شوخي‌ بكنه‌. نه‌. باصطلاح‌ خنديدن‌ و مزاح‌ كردن‌، مزاح‌ حلال‌ البته‌، از ناحية‌ بزرگتر به‌ كوچكتر، تواضع‌ اوست‌. يعني‌ بزرگتر تواضع‌ كرده‌. اما هر كوچكتري‌ نسبت‌ به‌ بزرگتر، بي‌ ادبي‌ كرده‌. همون‌. يك‌ عمل‌. اون‌ تواضع‌ كرده‌ اين‌ بي‌ ادبي‌ كرده‌. فرقي‌ هم‌ نميكنه‌ كه‌ اين‌ بچه‌ كه‌ توي‌ مجلس‌ هست‌ اين‌ هر چه‌ هم‌ مؤدب‌ باشه‌، شما خيلي‌ جلوي‌ او مؤدب‌ باشيد چون‌ الگو هستيد. يا بريد از مجلس‌ بيرونش‌ كنيد. بچه‌هاي‌ با ادب‌، پدرمادرها باادبند توي‌ خانه‌ كه‌ بچه‌هاشون‌ با ادبند. با حيا هستند پدرمادرشون‌ با حيا هستند كه‌ بچه‌ها، مگر اينكه‌ حالا گاهي‌ هم‌ ميشه‌ معكوس‌ ميشه‌، قبول‌ دارم‌. چون‌ گاهي‌ از هر چيزي‌ كه‌ زياد بود، انسان‌ سير ميشه‌ و به‌ طرف‌ مخالف‌ مي‌پيچه‌. گاهي‌ ميشه‌. اما خوب‌ اكثرا اينطوره‌. شرح‌ صدر شماها همه‌اتون‌ انشاءالله‌، يعني‌ تمام‌ دوستاني‌ كه‌ در اين‌ جلسه‌ الان‌ هستند بايد الگو براي‌ ديگران‌ باشند. يكوقت‌ خداي‌ نكرده‌ جوري‌ نباشد كه‌ بگند فلاني‌ از اولياء خداست‌. همينها اولياء خدا! يك‌ وقتي‌ يك‌ كسي‌ از اينهايي‌ كه‌ تسخير روح‌ ميكنه‌ و احضار ارواح‌ ميكنه‌ و خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ هيپنوتيزم‌ دارد و از اين‌ مسائل‌ مختلف‌ كه‌ كتابها هم‌ نوشته‌، خيلي‌ به‌ ما اظهار علاقه‌ ميكرد. خيلي‌ خدا رحمتش‌ كنه‌ اگر بهرحال‌ قابل‌ براي‌ رحمته‌. اين‌ يك‌ جائي‌ در خارج‌ شهر بود تقريبا، منزل‌ يك‌ دكتري‌ بود ما را هم‌ دعوت‌ كرده‌ بود. ميگفت‌ كه‌ يك‌ جلسه‌ مي‌خواهيم‌ ترتيب‌ بديم‌، دوستان‌ شما باشند من‌ ببينم‌. آنوقتها من‌ هنوز دلم‌ نمي‌خواست‌ دوستانم‌ را با آن‌ وضع‌ ببينم‌. يعني‌ او خيال‌ ميكرد حالا همه‌ ارتباط‌ با معنويات‌ و با روح‌ و با چه‌ و اينها هستند و بهش‌ گفتم‌ كه‌ ما هم‌ يك‌ جلسة‌ شب‌ جمعه‌ داريم‌، بيا. اما الحمدلله‌ خيلي‌ خوشحالم‌. از شما بايد يك‌ جوري‌ باشه‌، ببينيد آقايان‌ يك‌ جلسه‌اي‌ باشه‌ مثل‌ كر. هر آدم‌ نجسي‌ را بيندازند تويش‌ بياد بيرون‌، پاك‌ شده‌ باشه‌. الان‌ همين‌ مجلس‌ بايد اينطوري‌ باشه‌. يك‌ نفر آدم‌ معصيتكار بياد اينجا يك‌ جلسه‌ بنشينه‌ توي‌ يك‌ حوض‌، توي‌ يك‌ استخر كر كه‌ تميزه‌، اگر يك‌ نجسي‌ را بيندازند، بكشند بيرون‌، واردش‌ كنند و بيارندش‌ بيرون‌، پاكه‌. اينجوري‌ بايد باشه‌. و اين‌ را واقعا از آقايون‌ تقاضا دارم‌، بايد مشخص‌ بشه‌. بايد در تمام‌ جهات‌ مرتب‌ باشيد، منظم‌ باشيد، حتي‌ روي‌ همة‌ سر و صورت‌ شما، قيافة‌ شما كم‌ كم‌ امام‌ زمان‌ حساب‌ ميكنه‌. شما فكر نكنيد كه‌ امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌، اصحابش‌، سيصد و سيزده‌ نفر، همه‌ فرض‌ كنيد كه‌، هر كدام‌ يك‌ جوري‌ هستند. هر كدام‌ يك‌ اداي‌ مخصوصي‌ براي‌ خودشون‌ دارند. آدابي‌ كه‌ از خونة‌ پدر مادرشون‌ آوردند، به‌ همان‌ آداب‌ رفتار ميكنند. اين‌ نيست‌. مطمئن‌ بدونيد اصحاب‌ امام‌ زمان‌ همه‌ طبق‌ يك‌ آداب‌ كه‌ حضرت‌ مي‌خواد عمل‌ مي‌كنند. و بايد كم‌كم‌ اين‌ ادب‌ را ياد بگيريد. چون‌ امام‌ زمان‌ در بدن‌ ظاهري‌ هستند ما ادب‌ ظاهري‌ را هم‌ بايد حفظ‌ كنيم‌. يعني‌ وقتي‌ كه‌ حتي‌ در يكي‌ از مكاشفات‌، نميدونم‌ اين‌ جريان‌ را عرض‌ كردم‌ متأسفانه‌ هنوز به‌ اون‌ حد نرسيديم‌ كه‌ بشود هر مطلبي‌ را گفت‌ در يكي‌ از مكاشفات‌ حالا چون‌ به‌ زبانم‌ آمد (قطع‌ نوار) ديده‌ بودند. اين‌ سيصد و سيزده‌ نفر كه‌ در محضر حضرت‌ بودند. از نظر نشستن‌، از نظر لباس‌ از نظر نگاه‌ كردن‌، يكي‌ از كارها اين‌ است‌ كه‌ وقتي‌ انسان‌ حالا يك‌ وقت‌ هست‌ من‌ دارم‌ صحبت‌ مي‌كنم‌ شما داريد به‌ من‌ نگاه‌ مي‌كنيد، يك‌ وقت‌ هستش‌ نه‌ بي‌ جهت‌ اين‌ طرف‌ و اون‌ طرف‌ را نگاه‌ مي‌كنيد. حضرت‌ سجاد از خصوصياتش‌ اينه‌ كه‌ يغضي‌ حياعا و يغضي‌ محابر. از روي‌ هوا چشمهاش‌ هميشه‌ جلوي‌ خودش‌ بود و از محابتش‌ و هيبتش‌ چشمها مي‌آمد روي‌ هم‌. جرأتي‌ داشت‌ نگاه‌ كنند بد بود. يغضي‌ حياء و يغضي‌ من‌ محابته‌. اصحاب‌ حضرت‌ را ديده‌ بودند با حضرت‌ جايي‌ مي‌رفتند. يك‌ مفصلي‌ بود كه‌ هر جا حضرت‌ مي‌ايستاد مي‌ايستادند، هر جا حضرت‌ مي‌نشست‌، مي‌نشستند. هر جا حضرت‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود هر جور حضرت‌ مي‌كرد، مي‌كردند. هر همة‌ اينها چون‌ حسابي‌  تنظيم‌ شدة‌ روي‌ برنامة‌ امام‌ زمان‌ بودند تنظيم‌ كه‌ آدم‌ مثلا يك‌ وقتي‌ مي‌گه‌ اينها ادا درمي‌آرن‌ شايد. نه‌. چون‌ قلبه‌، قلب‌ اين‌ را بدونيد، قلب‌ عالم‌ امكانه‌. اونهايي‌ كه‌ تحت‌ فرمان‌ قلب‌ هستند، تحت‌ تأثير قلب‌. چون‌ امام‌ قلب‌ عالم‌ امكانه‌. قلب‌ بشريت‌ ديگه‌، عالم‌ امكان‌ حالا تمام‌ كون‌ كه‌ خودشون‌ تحت‌ فرمانش‌ هستند ولي‌ تحت‌ شما دستتون‌ تحت‌ فرمان‌ قلبتونه‌. تا وقتي‌ تحت‌ فرمان‌ قلبتونه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ دست‌ مال‌ شماست‌. اما آمد و فلج‌ شده‌ بود، اين‌ تحت‌ فرمان‌ قلبتون‌ نيست‌. دست‌ فلج‌ بار گرانيست‌ كشيدن‌ بدوش‌. يعني‌ اگر انسان‌ دستش‌ فلج‌ بشه‌ ميگه‌ اگه‌ نميداشتم‌ بهتر بود. ماها اگر بخواهيم‌ ياران‌ امام‌ زمان‌ بشيم‌ بايد تحت‌ فرمان‌. عمل‌ الگوست‌، گفتار الگوست‌. خدمتتون‌ عرض‌ شود تمام‌ كارهاي‌ حضرت‌، حضرت‌ اگر يك‌ مدتي‌ انشاء الله‌ در محضر امام‌ زمانتون‌ باشيد آنچنان‌ تربيت‌ ميشيد كه‌ صد سال‌ اگر با من‌ بنشينيد اينجور، منهم‌ بگم‌ هم‌ آنجور نميشه‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ او قلب‌ امكانه‌، قلب‌ عالم‌ امكانه‌. و ما هم‌ دوست‌ داريم‌ كه‌ انشاء الله‌ شماها عضو اضافي‌ عالم‌ امكان‌ نباشيد، عضو فلج‌ عالم‌ امكان‌ نباشيد. عضوي‌ باشيد كه‌ تحت‌ نفوذ قلب‌ عالم‌ امكان‌ هستيد. حالا شما هر كجا از بدنتون‌ كه‌ تحت‌ نفوذ قلبتون‌ نباشه‌، اين‌ عضو، عضو زياديه‌. بيفايده‌ است‌. عضو فاسده‌. تو هر وقت‌ مي‌خواي‌ تكانش‌ بدي‌، كجه‌، همينجوري‌. اين‌ انگشت‌ نباشه‌ بهتر از اينه‌ كه‌ باشه‌. عضو فلج‌ جامعه‌ است‌. ماها اگر قلب‌، قبول‌ داشته‌ باشيم‌، يعني‌ كسي‌ را قلب‌ عالم‌ امكان‌ بشناسيم‌، بايد همانجوري‌ كه‌ خورشيد ميليونها ساله‌، صبح‌ در مي‌آيد، شب‌ فرو ميره‌. تحت‌ فرمان‌ كامل‌. شما هم‌ بايد همانطور تحت‌ فرمان‌ باشيد. نفس‌ كشيدنمون‌ بايد تحت‌ فرمان‌ باشه‌. نگاه‌ كردنمون‌ تحت‌ فرمان‌ باشه‌. لباس‌ پوشيدنمون‌ تحت‌ فرمان‌ باشه‌. نشستنمون‌ تحت‌ فرمان‌ باشه‌. و الاّ هر مقدار كه‌ از تحت‌ فرمان‌ بودن‌ خارج‌ بشه‌، اين‌ عضو فلج‌ عالم‌ امكانيم‌ و ارتباطتمون‌ با قلب‌ قطع‌ شده‌. اگر ارتباط‌ داشته‌ باشه‌، اين‌ را شما بدونيد، اگر با قلب‌ عالم‌ امكان‌ ارتباط‌ داشته‌ باشيم‌، هر چه‌ او بخواد ما مي‌خواهيم‌، هر چه‌ او بكنه‌ ما مي‌كنيم‌، هر كاري‌ كه‌، هر جوري‌ كه‌ او حركت‌ ميكنه‌ ما حركت‌ مي‌كنيم‌.

 حالا انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ اين‌ جلسات‌ ماه‌ مبارك‌ رمضان‌ من‌ خيلي‌ از مطالب‌ را نميخوام‌ بگم‌ چون‌ افراد ضعيفي‌ هم‌ توي‌ جمعمون‌ هستند كه‌ من‌ بازم‌ بگم‌ كه‌ چطور بشينيد، چطور بلند شيد، چطور عمل‌ كنيد، ممكنه‌ بگند فلاني‌، ممكنه‌ حالا حرفي‌ به‌ زبان‌ مي‌آيد. من‌ خودم‌ را خدا ميدونه‌ خاك‌ پاي‌ همه‌اتون‌ مي‌دونم‌ و اين‌ از افتخارات‌ منه‌. شماهائي‌ كه‌ قدم‌ در راه‌ امام‌ زمان‌ برداشتيد من‌ خودم‌ را خاك‌ پاي‌ شماها ميدونم‌. دوستاني‌ كه‌ با من‌ مسافرت‌ كردند مي‌دونند شخصيتهايي‌ در سطح‌ خيلي‌ بالا، حتي‌ به‌ مرحلة‌ وزير و امثال‌ اينها رسيده‌، اينها دوست‌ دارند من‌ يك‌ ساعت‌ باهاشون‌ بنشينم‌. حالا كتابهاي‌ من‌ را مطالعه‌ كردند، چه‌ كردند، و من‌ اگر دنبال‌ اين‌ مسائل‌ بودم‌، اين‌ را براي‌ آن‌ نفوس‌ ضعيفه‌اي‌ كه‌ ممكنه‌ در گوشه‌ كنار مجلس‌ پيدا بشه‌ عرض‌ ميكنم‌. من‌ اگر دنبال‌ اين‌ مسائل‌ بودم‌ كه‌ براي‌ من‌ احترامي‌ قائل‌ بشيد، براي‌ من‌ نميدونم‌ اهميتي‌ قائل‌ بشيد شايد خوب‌ بهتر از اين‌ مي‌تونستم‌ برنامه‌اي‌ داشته‌ باشم‌. ولي‌ خدا ميدونه‌ دلم‌ مي‌خواد كه‌ انشاء الله‌ كم‌كم‌ اين‌ رگهاي‌ بدنتون‌ را، رگهاي‌ روحتون‌ را وصل‌ كنيد به‌ روح‌ مقدس‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ و آن‌ قلب‌ در شما نفوذ كامل‌ داشته‌ باشه‌ و تحت‌ فرمان‌ آن‌ قلب‌ باشيد. يعني‌ اين‌ دست‌ فلج‌ را، چرا فلج‌ شده‌؟ ميگيد رگي‌ ازش‌ قطع‌ شده‌. ارتباطش‌ با قلب‌ قطع‌ شده‌. اين‌ يك‌ پيوندي‌ بزنيم‌، يك‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ عمل‌ جراحي‌ قلبي‌، روحي‌ بكنيم‌ و اين‌ ارتباط‌ را برقرار بكنيد تا اين‌ دست‌ فلج‌ كار بيفته‌. با زحمت‌، با مثال‌ زدن‌، بالاخره‌ انشاء الله‌ راهش‌ خواهيم‌ انداخت‌. من‌ هم‌ يك‌ مأموريتي‌ دربارة‌ خودشون‌ كه‌ انشاء الله‌ اين‌ اعمالتون‌ را، افكارتون‌ را، حتي‌ افكارتون‌ را، باصطلاح‌ عقائدتون‌ را، اينها همه‌ را مرتبط‌ كنم‌ انشاء الله‌ با قلب‌ عالم‌ امكان‌ و تحت‌ فرمان‌ او باشيم‌. همانطوري‌ كه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود بدن‌ انسان‌ سرتاپاي‌ بدن‌ تحت‌ فرمانه‌. يك‌ سلول‌ از بدن‌ شما اگر خداي‌ نكرده‌ تحت‌ فرمان‌ نباشه‌، توي‌ برنامة‌ نظم‌ خودش‌ نباشه‌ و بي‌ حساب‌ تكثير بشه‌، افراط‌ بكنه‌ يا تفريط‌ بكنه‌، مي‌بينيد ميشه‌، غدة‌ سرطاني‌ و انسان‌ را مي‌كشه‌. يك‌ كار انسان‌ اگر، يك‌ عملتون‌، اگر شما را از امام‌ زمان‌ دور بكنه‌. يعني‌ ارتباطتون‌ را يك‌ عمل‌ قطع‌ بكنه‌. حالا اين‌ دروغي‌ كه‌ تو گفتي‌، امام‌ زمان‌ دروغ‌ نمي‌گه‌. اين‌ امروز از تحت‌ فرمان‌ قلب‌ خارج‌ شد، فلج‌ شد. اين‌ دروغي‌ كه‌ تو گفتي‌ امروز سبب‌ شد كه‌ تو ارتباطت‌ قطع‌ بشه‌.

 حالا ارتباطت‌ بقية‌ روز هر روز صبح‌ بري‌ جلوي‌ آيينه‌ بنشيني‌ ريشت‌ را بتراشي‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ يك‌ دروغ‌ شوخي‌ مي‌گه‌، هر روز يك‌ مسئلة‌ جزئي‌ را انجام‌ مي‌ده‌ اين‌ مثل‌ همان‌ سلول‌ كوچكه‌ كه‌ هي‌ هر روز داره‌ تكثير مي‌شه‌، هر روز تكثير مي‌شه‌، مي‌شه‌ غدة‌ سرطاني‌ مي‌كشه‌ آدم‌ را. خيلي‌ بايد كوشش‌ بكنيد كه‌ تمام‌ اعضاء وجودتون‌ تحت‌ فرمان‌ قلب‌ عالم‌ امكان‌ باشه‌ و وقتي‌ كه‌ تحت‌ فرمان‌ شديد بيمار نمي‌شيد. خوب‌ اين‌ دست‌ شما وقتي‌ تحت‌ فرمان‌ قلبتونه‌ مي‌شه‌ مال‌ شما. شما مي‌خواييد واقعا مال‌ امام‌ زمان‌ باشيد. بايد در اعمالتون‌ حتي‌ در ريزه‌ كاريتون‌، اين‌ را بدونيد اگر يك‌ نفر از رفقايي‌ كه‌، اين‌ قدر بدم‌ مي‌ياد. چرا، چرا اقا؟ چون‌ من‌ براشون‌ حرف‌ مي‌زنم‌. اين‌ رفته‌ تو باغ‌ وحش‌ خوب‌ به‌ جهتي‌ كه‌ چه‌ فرقي‌ مي‌كند اين‌ ريش‌ تو تحت‌ فرمان‌ قلب‌ نيست‌. دقت‌ كرديد. اين‌ تحت‌ فرمان‌ قلبت‌ نيست‌. ولي‌ اگر شماها باشيد نه‌ من‌ مي‌گم‌ كه‌، ببينيد گفتم‌ من‌ مثالهاي‌ مختلفي‌ زدم‌ و اين‌ مثال‌ خيلي‌ مثال‌ خوبي‌ است‌ كه‌ يك‌ سلول‌ اگر از محور خودش‌ خارج‌ بشه‌ اين‌ طور مي‌شه‌ يا همان‌ مثال‌ هميشگيمون‌ كه‌ براي‌ صراط‌ مستقيم‌ مي‌زنم‌. كه‌ پشت‌ فرمان‌، اون‌ كسي‌ كه‌ داره‌ با سرعت‌ مي‌ره‌ اگر فرمان‌ را بچرخونه‌، يك‌ سر سوزن‌ بچرخونه‌. ريش‌ تراشيدن‌ به‌ اندازة‌ يك‌ فرمان‌ چرخاندن‌ به‌ طرف‌ چپ‌ و راست‌ كه‌ بدي‌ داره‌ ديگه‌. بله‌ بدي‌ نداره‌، بعضيها نمي‌دونن‌ كه‌ فرمان‌ را به‌ طرف‌ راست‌ يا چپ‌ پيچوندن‌ بدي‌ داره‌. يك‌ كسي‌ هستش‌ كه‌ پشت‌ ماشين‌ نشسته‌، تو ماشين‌ نشسته‌ ماشين‌ هم‌ هست‌ ولي‌ ماشينش‌ كنار خيابانه‌، اصلا خاموشه‌. مرده‌ است‌. بنزين‌ هم‌ نداره‌، خاموشه‌. اين‌ حالا هي‌ فرمان‌ را از اين‌ ور بچرخونه‌، هر چي‌ از اون‌ ور بچرخونه‌، هيچ‌ طور نمي‌شه‌ فقط‌ اين‌ چرخ‌ زيرش‌ اين‌ جور، اين‌ جور مي‌شه‌. اما يك‌ كسي‌ صد و بيست‌ كيلومتر داره‌ با سرعت‌ مي‌ره‌. او هم‌ بگيره‌ بچرخونه‌! شماهايي‌ كه‌ مي‌خواييد به‌ راه‌ خدا بريد يك‌ دونه‌ از كارهاتون‌، نمي‌خوام‌، ديشب‌ كه‌ بهتون‌ گفتم‌ اگر بخوام‌ اون‌ وظيفة‌ واقعي‌ تون‌ را بگم‌ مي‌ترسم‌ بعضيها مأيوس‌ بشن‌.

 يك‌ سر سوزن‌ يك‌ كار كوچك‌ نبايد از شماها به‌ اصطلاح‌ بر خلاف‌ خواستة‌ امام‌ زمانتون‌ انجام‌ بگيره‌. چون‌ همان‌ به‌ اندازة‌ نيم‌ ميليمتر پيچاندن‌ فرمان‌، خلاصه‌ انشاءالله‌ همان‌ طور كه‌ ديشت‌ گفتيم‌ براي‌ آخرين‌ جلسة‌ افطار منزل‌ آقاي‌ مقدم‌ و يك‌ خانوادة‌ خوب‌ الحمد الله‌ اين‌ شب‌ آخر اين‌ جلسه‌ با اين‌ كه‌ تصادفي‌ بود اين‌ در اين‌ جلسه‌ نبودم‌ كه‌ اين‌ نسيب‌ ايشان‌ شد ولي‌ خوب‌ بود يعني‌ همه‌ را هفده‌ شب‌ در تمام‌ اين‌ جلسات‌ مثل‌ اين‌ كه‌ خود امام‌ رضا همش‌ نظر خاص‌ خودش‌ بود. اگر بنشينم‌ شرح‌ بدم‌ ممكنه‌ شماها خيال‌ كنيد كه‌ من‌ شده‌ بود. كه‌ در چه‌ شبي‌ باشه‌، كه‌ در چه‌ شبي‌ باشه‌. اگر جرأت‌ كنم‌ عرض‌ مي‌كنم‌ كه‌ خود آقا اين‌ كارها را تنظيم‌ كردن‌. و من‌ با اين‌ كه‌ مريض‌ بودم‌ الحمد الله‌ احتمال‌ مي‌دادم‌ كه‌ مجبور بشم‌ روزه‌ام‌ را بخورم‌، يعني‌ دستورشه‌ كه‌ روزه‌ام‌ را بخورم‌ ولي‌ خداي‌ تعالي‌ لطف‌ كرد من‌ تعطيل‌ نكردم‌. و اونهايي‌ هم‌ كه‌ تعطيل‌ كردن‌، اونها هم‌ خيلي‌، اين‌ جا يك‌ مجلسه‌ معمولي‌ كه‌ هر وقت‌ دلش‌ مي‌خواست‌ بيان‌، هر وقت‌ دلش‌ نخواست‌ نيان‌. اما نه‌ الحمد الله‌ از خداي‌ تعالي‌ ممنونم‌ و از امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ تشكر مي‌كنم‌ كه‌ هر شب‌ تونستم‌ تو اين‌ مجلس‌ باشم‌ حتي‌ يك‌ شب‌ صحبت‌ كه‌ داشتم‌ مي‌كردم‌ حالم‌ داشت‌ بهم‌ مي‌خورد، يعني‌ فشار عجيبي‌ آمد روم‌. مربوط‌ به‌ همان‌ كسالتم‌ هم‌ شايد بود. با خودم‌ فكر كردم‌ تصميم‌ گرفتم‌ كه‌ كجا برم‌، ولي‌ الان‌ مي‌بينيد كه‌ وقت‌ زيادي‌ هم‌ مي‌گذاريم‌ بيشتر هم‌ صحبت‌ مي‌كنيم‌ الحمد الله‌ و باز اين‌ توفيق‌ را هم‌ خداي‌ تعالي‌ از ما نگرفت‌.

 و انشاء الله‌ شماها هم‌ كوشش‌ بكنيد عرايض‌ امشب‌ را انشاء الله‌ گوش‌ بديد. شرح‌ صدري‌ براي‌ خودتون‌ به‌ وجود بياريد. چون‌ شرح‌ صدر مربوط‌ به‌ خود انسانه‌. انسان‌ يك‌ خرده‌ به‌ خودش‌ فشار بياره‌، يك‌ خرده‌اي‌ رياضت‌ بكشه‌. خدا مي‌دونه‌ من‌ در بنارس‌ هندوستان‌ يك‌ چيزهايي‌ ديدم‌ كه‌ شماها اگر، فكرش‌ را هم‌ نمي‌تونيد بكنيد. براي‌ شيطان‌، ببينيد براي‌ شيطان‌، يعني‌ از همان‌ رياضت‌ كشه‌ بگيد براي‌ خدا اين‌ كار را مي‌كنيد يا نه‌؟ براي‌ شيطان‌. براي‌ به‌ دست‌ آوردن‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ يك‌ نيروز شيطاني‌. يك‌ نفر، يك‌ نفرها اين‌ قدر اينجوري‌ مي‌ايسته‌ كه‌ حيوانات‌ خيال‌ مي‌كنند اين‌ مجسمه‌ است‌. روي‌ اين‌ لونه‌ مي‌كنند. اوني‌ را كه‌ من‌ خودم‌ ديدم‌ در يك‌ معبدي‌ از معبدهاي‌ هندو اسم‌ خداشون‌ رامه‌. اين‌ تو صداي‌ بلند گو مي‌آمد تو منزلي‌ كه‌ ما بوديم‌ همش‌ مي‌گفت‌، رام‌، رام‌، رام‌. من‌ گفتم‌، آخه‌ يك‌ شب‌ هم‌ اين‌ صدا مي‌آمد من‌ خيال‌ مي‌كردم‌ افراد عوض‌ مي‌شن‌، گفت‌ نه‌ آقا اين‌ نه‌ شبانه‌ روزه‌ اين‌ يك‌ سره‌ داره‌ مي‌گه‌ رام‌. نه‌ شبانه‌ روز. رفتم‌ ديدمش‌ ديدم‌ يك‌ نفر نشسته‌ و توجهي‌ به‌، بتش‌ كرده‌، بت‌ هم‌ جلوش‌. حالا ما اگر ما به‌ يك‌ نفر، همين‌ امرزو به‌ يك‌ نفر مي‌گفتم‌ هزار مرتبه‌ بگو يا تواب‌، گفت‌ آقا طول‌ مي‌كشه‌ خيلي‌. هزار مرتبه‌ يا تواب‌ گفتن‌ يك‌ روز بيشتر طول‌ نمي‌كشه‌. گفتم‌ تو به‌ درد ما نمي‌خوري‌ تو حواست‌ از، واقعا خيلي‌ عجيبه‌ها.

 اگر به‌ شما هر چه‌ را كه‌ تصور مي‌كنيد كه‌ خوبه‌ و مي‌دونيد خوبه‌ خودتون‌ را عادت‌ به‌ اون‌ خوبي‌ و انشاء الله‌ عمل‌ كنيد. اميدوارم‌ موفق‌ باشيد، اميدوارم‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ همتون‌ خير و وسعت‌ عنايت‌ كنه‌ و همتون‌ از ياران‌ خوبه‌ امام‌ زمان‌ باشيد. 

۱۳ رمضان ۱۴۱۳ قمری – معرفت‌ امام‌ عليه‌ السلام‌ ۴۱ و ۴۲

 

معرفت‌ امام‌ عليه‌ السلام‌ 41 و 42

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 امروز روز سيزدهم‌ ماه‌ رمضان‌ بود. ظاهرا امروز بوده‌ كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ السلام‌ در مسجد كوفه‌ منبر تشريف‌ داشتند رو كردند به‌ حضرت‌ امام‌ حسن‌ كه‌ فرزندم‌ چقدر از اين‌ ماه‌ گذشته‌؟ چند روز از اين‌ ماه‌ گذشته‌؟ عرض‌ كرد سيزده‌ روز. از حضرت‌ سيد الشهدا سؤال‌ كردند كه‌ از اين‌ ماه‌ چند روز باقي‌ مانده‌؟ عرض‌ كرد كه‌ هفده‌ روز. حضرت‌ دستي‌ به‌ محاسنشون‌ كشيدند و فرمودند عن‌ قريب‌ محاسن‌ من‌ به‌ خون‌ سرم‌ خضاب‌ خواهد شد. ديگه‌ كم‌كم‌ مقدمات‌ دهة‌ دوم‌، مقدمات‌ عزاداري‌ و شبهاي‌ قدر و لحظات‌ حساس‌ روزهاي‌ حساس‌ ماه‌ مبارك‌ رمضان‌. اگر يك‌ مهماني‌ هم‌ كه‌ شما بريد، آن‌ وسط‌ مهماني‌ آنهايي‌ كه‌ عقب‌ ماندند آمدند و آنهايي‌ كه‌ مي‌خواهند زودتر بروند نرفتند. بهرحال‌ ضيافة‌ اللهه‌. اين‌ روزها را خيلي‌ قدر بدانيد تا شب‌ بيست‌ و سوم‌ كه‌ پايان‌ شبهاي‌ قدره‌. و كوشش‌ كنيد انشاء الله‌ كه‌ نتائجي‌ كه‌ در ماه‌ رمضاني‌ مي‌خواهيد از اين‌ رحمت‌ واسعة‌ الهي‌ استفاده‌ كنيد، انشاء الله‌ در اين‌ ايام‌ استفاده‌ كنيد. و بهترين‌ اعمال‌ در ماه‌ مبارك‌ رمضان‌ تحصيل‌ علمه‌. چند روز قبل‌ يك‌ نفري‌ به‌ من‌ ميگفت‌ كه‌ من‌ هميشه‌ از خدا علم‌ لدني‌ مي‌خواستم‌. گفتم‌ ميدوني‌ علم‌ لدني‌ چيه‌؟ آخه‌ آدم‌ يك‌ چيزي‌ را كه‌ از خدا ميخواد بايد بدونه‌ چي‌ هست‌. همينطوري‌ نگيد كه‌ خدايا به‌ من‌ علم‌ لدني‌ بده‌. علم‌ لدني‌ البته‌ اين‌ كلمة‌ لدني‌ هم‌ يعني‌ از نزد من‌. اين‌ را خدا بايد بگه‌. لذا آتيناه‌ من‌ لدنا علما. اين‌ را خدا ميگه‌ كه‌ ما از جانب‌ خودمون‌ به‌ او علمي‌ داديم‌. علم‌ لدني‌، لدن‌ يعني‌ از نزد مثلا، ني‌ هم‌ يعني‌ من‌. اين‌ غلطه‌. معروفه‌ كه‌ علم‌ لدني‌. و الاّ علم‌ من‌ الله‌ درسته‌. حالا اصطلاح‌ شده‌. علمي‌ كه‌ از جانب‌ خدا باشه‌. بهترين‌ و گل‌ علم‌ خدائي‌ و لدني‌ باصطلاح‌ معرفت‌ امام‌ است‌. اين‌ را آقايون‌ بدونند به‌ جهت‌ اينكه‌ خدا اگر بخواهيد بشناسيد، بايد امام‌ را اول‌ بشناسيد كه‌، اگر آخرت‌ و قيامت‌ را بخواهيد بدونيد چه‌ وضعي‌ خواهيد داشت‌ بايد از طريق‌ شناخت‌ امام‌ باشه‌ و بايد امام‌ را بشناسيد تا او براي‌ شما بيان‌ كنه‌. حتي‌ قرآن‌ را شما بخواهيد بفهميد ايني‌ كه‌ ما فكر كنيم‌ هر كتاب‌ تفسيري‌ مراجعه‌ كرديم‌ خودمون‌ قرآن‌ را مي‌فهميم‌، اينطور نيست‌. حضرت‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ به‌ ابو حنيفه‌، ابو حنيفه‌ را شما چون‌ دشمنيد ميگيد لابد آدم‌ بيسوادي‌ بوده‌. نه‌. خيلي‌ دانشمند بوده‌. علمش‌ زياد بوده‌. شيخ‌ عطار با اينكه‌ امام‌ صادق‌ را ميدونه‌ كه‌ در زمان‌ ابو حنيفه‌ است‌، شيخ‌ عطار نيشابوري‌ در كتاب‌ تذكرة‌ الاوليائش‌ ميگه‌ اعلم‌ زمان‌ خودش‌ بوده‌. كه‌ اين‌ حرف‌ غلطيه‌. چون‌ امام‌ صادق‌ هم‌ بوده‌ كه‌ امام‌ صادق‌ را در نظر نگرفته‌ يا فراموش‌ كرده‌. و الا از حضرت‌ صادق‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ بگذريم‌ و تقوا را هم‌ براي‌ ابوحنيفه‌ در نظر نگيريم‌ خدا شناسيش‌ هم‌ در نظر نگيريم‌، واقعا اعلم‌ زمان‌ خودش‌ بوده‌. مرد دانشمندي‌ است‌ كه‌ بعد از هزار و دويست‌ سال‌ شايد چهارصد ميليون‌ مردم‌ مسلمان‌ دارند ازش‌ تقليد ميكنند. علم‌ تنها فايده‌اي‌ نداره‌. حضرت‌ در عين‌ حال‌ به‌ ابو حنيفه‌ با اين‌ دانشش‌، مي‌فرمايد تو يك‌ حرف‌ از قرآن‌ را نفهميده‌اي‌. و يك‌ حرفش‌ را هم‌ نمي‌فهمي‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ قرآن‌ را كسي‌ مي‌فهمه‌ كه‌ بهش‌ خطاب‌ شده‌. و يك‌ مثالي‌ براتون‌ بزنم‌ تا بدونيد قرآن‌ يعني‌ چي‌؟ قرآن‌ همه‌اش‌ مجمله‌، يعني‌ تفسير داره‌، تأويل‌ داره‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد و ما يعلم‌ تأويله‌ الا الله‌. حالا سني‌ها ميگن‌ فلاسفه‌ يقولون‌، جدا ميكنند، قرآنهاي‌ ما هم‌ همينطوره‌. اينجا محل‌ وقف‌ داره‌ و با قرائت‌ اهل‌ بيت‌ سازش‌ نداره‌. ولي‌ در عين‌ حال‌ حالا چه‌ بگيم‌ كه‌ حرف‌ سني‌ها درست‌ باشه‌ چه‌ حرف‌ ما، معناش‌ اينه‌ كه‌ تأويل‌ قرآن‌ را جز خدا كسي‌ نميدونه‌. خوب‌ خدا آيا معاني‌ و حقايق‌ و تفسير قرآن‌ را پيش‌ خودش‌ نگه‌ داشته‌ و به‌ هيچ‌ كس‌ نداده‌؟ اينكه‌ حرف‌ غلطيه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ اگر اين‌ كار را ميكرد قرآن‌ را هم‌ خوب‌ بود براي‌ خودش‌ نگه‌ ميداشت‌. اين‌ الفاظ‌ را مي‌خواهيم‌ چيكار؟ اگر گفته‌، قدر مسلم‌ به‌ كسي‌ كه‌ گفته‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ بايد باشه‌. تأويل‌ قرآن‌ را قدر مسلم‌ پيغمبر ميدونه‌. يعني‌ نميشه‌، عبث‌ ميشه‌، قرآن‌ براي‌ ما بيخود نازل‌ شده‌. آخه‌ قرآني‌ كه‌ ما معنايش‌ را نفهميم‌، تأويلش‌ را ندونيم‌ پس‌ براي‌ چي‌ آمده‌؟ پس‌ پيغمبر ميدونه‌، به‌ پيغمبر گفتش‌. پس‌ چه‌ ما بگيم‌ كه‌، گاهي‌ ميشه‌ اين‌ اهل‌ سنت‌، خوب‌ بحثهاي‌ بيخودي‌ ميگند مي‌خوان‌ اذهان‌ را خراب‌ كنند. البته‌ نه‌ همة‌ اهل‌ سنت‌. ميگند لا يعلم‌ تأويله‌ الا الله‌. خوب‌ باشه‌. الا الله‌. خوب‌ بعدش‌ چي‌؟ ما شيعه‌ ميگيم‌ لا يعلم‌ تأويله‌ الا الله‌ و الراسخون‌ في‌ العلم‌. تأويل‌ قرآن‌ را جز خدا و كساني‌ كه‌ در علم‌ فرو رفته‌اند، راسخ‌ در علمند، كه‌ آنهايي‌ كه‌ راسخ‌ در علمند در روايات‌ داره‌ كه‌ پيغمبر و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و ائمة‌ اطهارند. خوب‌ اينها مي‌دونند. يك‌ مثال‌ براتون‌ بزنم‌ كه‌ مي‌خواستم‌ بزنم‌ براي‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ اينكه‌ چطور ميشه‌ قرآن‌ را جز آنها كسي‌ نمي‌فهمه‌ و اگر هم‌ كسي‌ مي‌خواد چيزي‌ بفهمه‌ بايد در خانة‌ اينها بره‌. حالا مثلا من‌ باب‌ مثال‌ من‌ دربارة‌ يكنفر مثلا ميگم‌ كه‌ يك‌ ساعت‌ مي‌نشينيم‌ صحبت‌ ميكنيم‌. فلاني‌ سنش‌ اينه‌، شغلش‌ اينه‌، تقواش‌ اينه‌، كمالاتش‌ اينه‌، كارهايش‌ اينه‌، هي‌ يك‌ ساعت‌ نشستم‌ توضيح‌ دادم‌ براي‌ شما. وقتي‌ كه‌ حالا مثلا بعد از يك‌ ساعت‌ صحبت‌ كه‌ من‌ توضيح‌ دادم‌ براي‌ شما و اين‌ شخص‌ را معرفيش‌ كردم‌، يك‌ دفعه‌ مي‌بيند همين‌ شخص‌ از در وارد شد. من‌ ميگم‌ آن‌ كسي‌ كه‌ براي‌ تو معرفيش‌ كردم‌ آمد. اينجا براي‌ تو سه‌ كلمه‌ گفتم‌. آن‌ كسي‌ كه‌ من‌ او را براي‌ تو معرفي‌ كردم‌ اومد. يا ميگم‌ مثلا يارو اومد خيلي‌ صريح‌. آن‌ كسي‌ كه‌ اين‌ توضيحات‌ من‌ را يك‌ ساعت‌ و دو ساعت‌ نفهميده‌ و نشنيده‌، اين‌ هيچي‌ نميدونه‌، ميبينه‌ يكنفر اومد. اين‌ هيچي‌ نمي‌فهمه‌. اما آن‌ كسي‌ كه‌ يك‌ ساعت‌ صحبت‌ شرح‌ حال‌ اين‌ را من‌ برايش‌ گفتم‌، او همة‌ مطالب‌ اين‌ آقايي‌ كه‌ اومد، اين‌ مثلا علمش‌ اينطور، درسش‌ اينطور، كارش‌ اينطور، همه‌ توي‌ ذهنش‌ مي‌آيد. حالا آيات‌ قرآن‌ اينطوريه‌. ماها كه‌ تفاسير را بهش‌ توجه‌ نداريم‌. مثل‌ پيغمبر اكرم‌ نيستيم‌، كي‌ مي‌فهمه‌ پس‌؟ ايني‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد اهل‌ البيت‌، مثلا، كلمة‌ اهل‌ البيت‌، انما يريد الله‌ ان‌ يذهب‌ رجس‌ من‌ اهل‌ البيت‌. حرفهاي‌ ديشب‌ و پريشب‌، چي‌ مي‌فهمه‌؟ مي‌فهمه‌ كه‌ يك‌ اهل‌ بيتي‌ هستند اما آن‌ كسي‌ كه‌ از حقايق‌ قرآن‌ اطلاع‌ داره‌، مي‌بينه‌ كه‌ ده‌ ساعت‌، بيست‌ ساعت‌، بلكه‌ در آية‌ قرآنه‌ كه‌ اگر درياها مركب‌ بشه‌، بخواهند فضائل‌ اهل‌ بيت‌ را بنويسند نمي‌تونند. ببينيد اينهم‌ داره‌ اهل‌ بيت‌ مي‌شنوه‌، او هم‌ داره‌ اهل‌ بيت‌ مي‌شنوه‌. اون‌ تمام‌ آن‌ فضائلي‌ كه‌ باصطلاح‌ پايان‌ نداره‌ توي‌ ذهنش‌ مي‌آيد. اين‌ فقط‌ يك‌ كلمة‌ اهل‌ البيت‌ توي‌ ذهنش‌ مي‌آيد. اين‌ خيال‌ ميكنه‌ عايشه‌ و حفصه‌ و مثلا آنها هم‌ اهل‌ بيتند. به‌ جهت‌ اينكه‌ فرق‌ نميگذاره‌ بين‌ فاطمة‌ زهرا و، چون‌ فرقي‌ نميكنه‌، آنهم‌ يك‌ زنه‌ اينهم‌ يك‌ زن‌. خدمت‌ شما عرض‌ شود اين‌ دختر پيغمبره‌ او هم‌ زن‌ پيغمبر. فرقي‌ بين‌ اين‌ دوتا نميگذاره‌. ميگه‌ چطور فاطمة‌ زهرا جزء اهل‌ بيت‌ باشه‌ ولي‌ عايشه‌ نباشه‌؟ و حال‌ اينكه‌ عايشه‌ بيشتر جزء اهل‌ بيته‌، مثلا. از اينجهته‌ كه‌ امام‌ صادق‌ به‌ ابو حنيفه‌ مي‌فرمايد كه‌ تو يك‌ حرف‌ قرآن‌ را نمي‌فهمي‌. فكر نكنيد با علم‌ و دانش‌، با درس‌ خوندن‌ انسان‌ قرآن‌ فهم‌ ميشه‌. نه‌. بعضي‌ها اينقدر مغرورند مثل‌ محي‌ الدين‌ عربي‌ يا افرادي‌ مثل‌ اين‌ افراد، حالا خيلي‌ هستند، شيخ‌ محمود شبستري‌، اينها اينقدر مغرورند كه‌ ميگند اينها، ائمه‌ چيزي‌ در تفسير قرآن‌ نمي‌فهمند. ذوق‌ ما بهتره‌. آنوقت‌ يك‌ مطالبي‌ ميگن‌ كه‌ واقعا خريتشون‌ و نادانيشون‌ از همان‌ كلمات‌ خوب‌ روشنه‌، خوب‌ فهميده‌ ميشه‌. حالا نميخوام‌ براتون‌ مثال‌ بزنم‌. توي‌ كتابهايمون‌ هم‌ الحمد لله‌، ما هر جا بخوايم‌ مختصر كنيم‌ ميگيم‌ به‌ كتاب‌ مراجعه‌ كنيد. اينها را ما اكثرا نوشته‌ايم‌ كه‌ چقدر اينها اشتباه‌ مي‌كنند، چقدر راه‌ را كج‌ مي‌روند. اهل‌ بيت‌ پيغمبر از بيت‌ پيغمبر اساسا اين‌ خانة‌ چهارديواري‌ توي‌ مدينه‌ نبوده‌. چون‌ ميگن‌ هر كسي‌ كه‌ توي‌ خونة‌ پيغمبره‌ كه‌ نتيجه‌اش‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ عايشه‌ و حفصه‌ هم‌ بشوند. اهل‌ خانة‌ پيغمبر. نه‌. اين‌ اهل‌ بيت‌ آنوقتي‌ كه‌ قرآن‌ نازل‌ شد بر پيغمبر، آنجا اهل‌ بيت‌ وجود داشتند. اينها يك‌ عده‌اي‌ بودند كه‌ در عرش‌ الهي‌ ساكن‌ بودند. يعني‌ اول‌ چيزي‌ بودند خلق‌ شدند. اهل‌ بيت‌ واقعي‌ پيغمبر، آنهايي‌ كه‌ هيچ‌ از پيغمبر جدا نميشوند، حضرت‌ صادق‌ مي‌فرمايد كه‌ وقتي‌ كه‌ آن‌ راوي‌ مي‌پرسه‌ كه‌ زن‌ انسان‌ جزء اهل‌ بيتش‌ نيست‌؟ حضرت‌ مي‌فرمايد كه‌ نه‌. چون‌ زن‌ با يك‌ طلقت‌ و يك‌ انكحت‌ عزل‌ و نصب‌ ميشه‌. ميگه‌ انكحت‌ ميشه‌ جزء اهل‌ بيت‌. ميگه‌ طلقت‌ ميره‌ بيرون‌، مثلا. اوني‌ جزء اهل‌ بيته‌ كه‌ هميشه‌ با پيغمبر بوده‌. آني‌ كه‌ هميشه‌ با پيغمبر اكرم‌ بوده‌ كي‌ بوده‌؟ فاطمة‌ زهرا و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌. اينها از روزي‌ كه‌ خدا خلق‌ كرده‌، اين‌ را كه‌ من‌ ميگم‌ روايت‌ سني‌ها هم‌ هست‌ها، از روزي‌ كه‌ خدا پيغمبر را خلق‌ كرده‌ اينها را هم‌ خلق‌ كرده‌، باهاش‌ بودند تا كي‌؟ تا وقتي‌ كه‌ عالم‌ باقي‌ باشه‌. تا وقتي‌ كه‌ خدا خدائي‌ ميكنه‌. اينها هميشه‌ با پيغمبر اكرمند. نه‌ جدائي‌ روحي‌ داشتند نه‌ جدائي‌ جسمي‌. اينها جزء اهل‌ بيت‌ پيغمبرند. كساني‌ كه‌ اهل‌ بيت‌ پيغمبرند در مرحلة‌ بعد كه‌ نشه‌ از پيغمبر جداشون‌ كرد. فرزندان‌ پيغمبر را نميشه‌ از پيغمبر جدا كرد. حالا فرض‌ كنيد جعفر كذاب‌، هر چي‌ هم‌ بد باشه‌، بالاخره‌ پسر امام‌ هاديست‌. اونها را نميشه‌ جدا كرد. پسر شما هر چي‌ بد باشه‌. پسر نوح‌ بالاخره‌ پسر نوحه‌. هر چي‌ مي‌خواد باشه‌. اگر آنوقت‌ خوب‌ طبعا اينطوره‌ وقتي‌ كه‌ ميگن‌ انما يريد الله‌ ان‌ يذهب‌ عليكم‌ رجسا اهل‌ البيت‌. اين‌ يك‌ لطفيست‌ از طرف‌ پروردگار كه‌ خداي‌ تعالي‌ بوسيلة‌ رفع‌ و دفع‌ مي‌خواهد اهل‌ بيت‌ پيغمبر را پاكشون‌ كنه‌ و پاكشون‌ كرده‌. مطلبي‌ كه‌، چي‌ بود سؤال‌ كرديد در همين‌ ارتباط‌؟ بعله‌. گاهي‌ ميشه‌ كه‌ يك‌ پليدي‌ را از يك‌ فردي‌ دفع‌ ميكنند. چرا دفعش‌ ميكنند؟ چرا از بقيه‌ دفع‌ نكردند. ميگند خودتون‌ رفع‌ كنيد. علتش‌ اينه‌. مثلا فرض‌ كنيد كه‌ يكنفر طبيبه‌. مي‌خواد توي‌ بيمارستان‌ همة‌ مريضها را معالجه‌ بكنه‌. اين‌ را بايد صددرصد بسازندش‌، واكسن‌ بزنند بهش‌. واكسن‌ بهش‌ بزنند. اين‌ را خوب‌ از همة‌ آلودگيها نجاتش‌ بدهند. بعد بگن‌ برو بالاي‌ سر مريضها معالجه‌اشون‌ كن‌. ببينيد اگر اين‌ كار را نكنند، خود او، ناقل‌ ميكروبه‌ به‌ مريضها. مثلا فرض‌ كنيد مريضي‌ كه‌ كلي‌ امراض‌ مختلف‌، ميكروبهاي‌ مختلف‌ در بدنش‌ هست‌. اين‌ دكتر هم‌ باشه‌. حالا علمش‌ هر چي‌ باشه‌. اين‌ بره‌ بالاي‌ سر مريض‌ها. مريضهاي‌ همه‌ را مريضتر ميكنه‌. اگر يك‌ مرضشون‌ را معالجه‌ ميكنه‌ چند تا ميكروب‌ وارد بدن‌ آنها ميكنه‌ و مريضشون‌ ميكنه‌. كسي‌ را كه‌ خدا قرارش‌ داده‌ براي‌ رهبري‌ و نجات‌ جامعه‌ و خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ شفاي‌ امراض‌ روحي‌ جامعة‌ بشريت‌، دقت‌ مي‌كنيد؟ اين‌ شخص‌ بايد حتما خودش‌ سالم‌ باشه‌، ناقل‌ مرض‌ نباشه‌ خودش‌. اين‌ را شما بدونيد كه‌ اگر يك‌ رهبري‌، يك‌ شخصي‌ كه‌ عنوان‌ رهبري‌ داره‌، اگر يك‌ كار كوچك‌ بد بكنه‌، بقيه‌ كار بزرگ‌ بد را انجام‌ مي‌دهند. ميگه‌ كه‌ اگر ز باغ‌ رعيت‌ ملك‌ خورد سيبي‌ برآورند غلامان‌ او درخت‌ از بيخ‌. بايد پيغمبر عمل‌ مكروه‌ هم‌ انجام‌ نده‌، امام‌ عمل‌ ترك‌ اولي‌ هم‌ نكنه‌ تا مردم‌ معصيت‌ نكنند. دقت‌ فرموديد؟ او آمده‌ براي‌ معالجة‌ مردم‌. اگر كسي‌ خودش‌، مثلا فرض‌ كنيد رئيس‌ بيمارستان‌، يك‌ طبيبي‌ را خودش‌ را كاملا از تمام‌، مثلا فرض‌ كنيد مثل‌ سابق‌ كه‌ وبا مي‌آمد همه‌ را مي‌گرفت‌، خوب‌ اگر يك‌ طبيبي‌ وبائي‌ باشه‌، خودش‌ وبا گرفته‌ باشه‌، اين‌ را نمي‌فرستند بالا سر مريضها. مريضي‌ كه‌ همچين‌ شايد وبائي‌ باشند شايد هم‌ نباشند. اين‌ را اول‌ درستش‌ ميكنند، انتخابش‌ مي‌كنند. اگر قدرت‌ بر دفع‌ داشته‌ باشند مرض‌ را ازش‌ دفع‌ مي‌كنند. او را سالمش‌ مي‌كنند كه‌ هم‌ معالجه‌ بكنه‌ و هم‌ ناقل‌ ميكروب‌ نباشه‌. ناقل‌ مرض‌ نباشه‌. گوش‌ بديد اين‌ مثال‌ خوبي‌ است‌ها براي‌ اين‌ معنايي‌ كه‌ گفتيد. خداي‌ تعالي‌ وقتي‌ كه‌ امامي‌ را، پيغمبري‌ را مي‌خواد بفرسته‌، بايد دفع‌ بكنه‌ تمام‌ مرضهاي‌ روحي‌ را از او و بعد او را براي‌ معالجة‌ مرضهاي‌ روحي‌ مردم‌ مبعوث‌ كنه‌. دقت‌ كرديد؟ پس‌ در خصوص‌ انبياء، حالا بالاخص‌ در خصوص‌ پيغمبر اكرم‌ از روز ازل‌، يا در خصوص‌ ائمه‌، بايد يريد الله‌ عنهم‌ الرجس‌ اهل‌ البيت‌ جنبة‌ دفعي‌ داشته‌ باشه‌. براي‌ اينكه‌ اينها طبيبان‌ مردمند، اينها رهبران‌ مردمند. اين‌ بايد جنبة‌ دفعي‌ داشته‌ باشه‌. و بقيه‌ حالا يا بايد ازشون‌ دفع‌ بشه‌ و يا بايد باصطلاح‌ يا مرض‌ دفع‌ بشه‌ يا رفع‌ بشه‌. فرقي‌ نميكنه‌، بالاخره‌ اينها هم‌ بايد معالجه‌ بشوند. دوستان‌ من‌ اين‌ نكته‌ را توجه‌ داشته‌ باشيد. اينها معمولا در جاهاي‌ ديگه‌ معمولا ممكنه‌ كمتر گيرتون‌ بياد. حالا. كه‌ چرا، آيا، سؤال‌ ايشون‌ اين‌ بود كه‌ آن‌ كسي‌ كه‌ ازش‌ دفع‌ ميشه‌ بهتره‌ يا آن‌ كسي‌ كه‌ رفع‌ ميشه‌. بهتر آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ ازش‌ دفع‌ ميشه‌ مرض‌. امراض‌ روحي‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ اين‌ اصلا مريض‌ نشده‌. زحمتش‌ را كشيده‌، كارهايش‌ را كرده‌ و خودش‌ را از مرض‌ نجات‌ داده‌. بالاخره‌ آن‌ كسي‌ كه‌ مريض‌ شده‌ و معالجه‌ شده‌، اون‌ فرق‌ ميكنه‌. يعني‌ ولو براي‌ يك‌ ساعت‌، يك‌ روز، ده‌ روز، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ اين‌ ناسالم‌ بوده‌. مرض‌ اومده‌ در بدنش‌ و بعد رفع‌ شده‌. ممكنه‌ مشكلتر باشه‌ رفع‌ امراض‌ روحي‌ براي‌ او. حالا هر چه‌، مشكلتر باشه‌ يا آسانتر باشه‌، هر چي‌ باشه‌ سبب‌ فضيلت‌ بيشتري‌ براي‌ آن‌ كسي‌ كه‌ مثلا مرض‌ را از خودش‌ رفع‌ كرده‌ نميشه‌.

 اهل‌ بيت‌ عصمت‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ از روز اول‌، از روز نخست‌ كه‌ خدا خلقشون‌ كرد، پاك‌ خلقشون‌ كرد و همانطوري‌ كه‌ ما دربارة‌ امام‌ زمانمون‌ ميگيم‌. اين‌ دعا درسته‌ در زيارت‌ آل‌ ياسين‌ كه‌ اللهم‌ احفظه‌ من‌ بين‌ يديه‌. خدايا او را از جلوي‌ رو حفظش‌ كن‌، از پشت‌ سر حفظش‌ كن‌. از طرف‌ راست‌ حفظش‌ كن‌، از طرف‌ چپ‌ حفظش‌ كن‌. از واحرسه‌. حراستش‌ كن‌. يعني‌ پاسداريش‌ بكن‌ و مع‌ ان‌ يوصل‌ عليه‌ بالسوء. اينها همه‌اش‌ معناي‌ دفعه‌ كه‌ خدايا منع‌ كن‌ اينكه‌ بدي‌ بهش‌ برسه‌. بالاخره‌ او هم‌ در همين‌ كرة‌ زمين‌ داره‌ زندگي‌ ميكنه‌ و ممكنه‌ امراض‌ جسمي‌، امراض‌ روحي‌، اينها، مخلوق‌ هم‌ هست‌ و او هم‌ مثل‌ ماها، اگه‌ خدا ولش‌ كنه‌، فرقي‌ نميكنه‌. مخلوقه‌ بهرحال‌. ما خواهشمون‌ از خدا اين‌ است‌ كه‌ او را حفظش‌ كن‌. حتي‌ در اين‌ دعاي‌ افتتاح‌ ميگيم‌ كه‌، دعا مي‌كنيم‌ امام‌ زمان‌ را، من‌ يادمه‌ يك‌ سؤالي‌ را من‌ خودم‌ از مرحوم‌ علامة‌ اميني‌، صاحب‌ الغدير پرسيدم‌. گفته‌ بود چه‌ دعايي‌ ما حضرت‌ وليعصر را مي‌كنيم‌ كه‌ خدايا، به‌ او تمكيني‌ عنايت‌ بكن‌، يعبدك‌ لا يشرك‌ بك‌ شيئا. خدايا آنجور با قدرتش‌ كن‌ كه‌ عبادتت‌ را بكنه‌ و به‌ تو مشرك‌ هم‌ نشه‌. خيلي‌، مشرك‌ به‌ تو نشه‌. اين‌ چه‌ دعايست‌ كه‌ ما به‌ حضرت‌ وليعصر ميكنيم‌؟! دعا مي‌كنيم‌ خدايا مشرك‌ نشه‌ امام‌ زمان‌ در زماني‌ كه‌ ظهور ميكنه‌. ايشان‌ فرمودند اين‌ جمله‌ از اقتباس‌ از آية‌ قرآنه‌، در قرآن‌ اين‌ معنا آمده‌ كه‌ يعبدونني‌ لا يشركون‌ بي‌ شيئا. وقتي‌ كه‌ ظهور ميشه‌، اين‌ رواياتي‌ است‌ كه‌ مربوط‌ به‌ ظهوره‌ كه‌ مردم‌ زمان‌ ظهور عبادت‌ مي‌كنند ما را و به‌ من‌ مشرك‌ نمي‌شوند. ايشان‌ فرمود همة‌ ائمه‌ عليهم‌ السلام‌، يازده‌ تا امام‌، غير از پيغمبر اكرم‌، يازده‌ تا امام‌، اينها مجبور بودند، زمانشون‌ ايجاب‌ مي‌كرد كه‌ رعايت‌ حال‌ خليفة‌ زمانشون‌ را بكنند. شرك‌، شرك‌ باطني‌ نيست‌ها. هم‌ خدا را بپرستند هم‌ حرفهاي‌ اينها را عمل‌ بكنند. هم‌ حرفهاي‌ خدا را عمل‌ بكنند هم‌ حرفهاي‌ اينها را. از باب‌ تقيه‌. مثلا چطور؟ روز آخر ماه‌ رمضانه‌. هارون‌ الرشيد گفته‌ كه‌ امروز عيده‌. حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر ميگه‌ من‌ ميدونم‌ امروز روز آخر ماه‌ رمضانه‌. در عين‌ حال‌ اين‌ شخص‌ گفته‌ كه‌ امروز عيده‌، بايد نشست‌ و عيد داشت‌. خوب‌ تقيه‌ است‌. ولي‌ در عين‌ اينكه‌ بندة‌ خدا هستند، در عين‌ حال‌ گوش‌ به‌ حرف‌ قدرتمند زمانشون‌ بخاطر تقيه‌ مي‌كنند، دستور هم‌ هست‌، و وظيفه‌ هم‌ هست‌. و در حقيقت‌ اين‌ در عمل‌ يك‌ نحوه‌ براي‌ خدا شريك‌ قرار دادن‌ روي‌ اجبار. مثلا علي‌ بن‌ يقطين‌ فلسفه‌اش‌ اين‌ است‌ كه‌ روزه‌ را مثل‌ شيعه‌ها بگيره‌. ولي‌ چون‌ امروز از طرف‌ هارون‌ الرشيد آمده‌اند نگاه‌ مي‌كنند، و او هم‌ خبر نداره‌، بيا تو دستور ثانوي‌ را عمل‌ كن‌. چون‌ مجبور بشه‌ خلاصه‌ يك‌ دستور ثانوي‌ را عمل‌ بكنه‌. دقت‌ كرديد؟ همينكه‌ مجبور شد يك‌ دستور ثانوي‌ را عمل‌ بكنه‌ در واقع‌ در عمل‌ دو جور كار كرده‌. هم‌ به‌ فرمان‌ اين‌ طاغوت‌ زمان‌، هم‌ به‌ فرمان‌… حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر با اينكه‌ خودشون‌ فرمودند غير از امير المؤمنين‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌، كلمة‌ امير المؤمنين‌ بر ديگران‌ حرامه‌ گفتنش‌. خودش‌ مي‌آيد در مقابل‌ هارون‌ الرشيد ميگه‌ السلام‌ عليك‌ يا امير المؤمنين‌. خوب‌ فهميديد يا نه‌؟ ايني‌ كه‌ ما ميگيم‌ خدايا او را تمكين‌ بده‌ در روي‌ زمين‌ كه‌ يعبدك‌ لا يشرك‌ بك‌ شيئا يعني‌ طوري‌ تو را بندگي‌ مردم‌ بكنند، خودش‌ بندگي‌ بكنه‌ هيچ‌ تقيه‌ توي‌ كارش‌ نباشه‌. صاف‌ و صوف‌. كس‌ ديگري‌ توي‌ كار نباشه‌ كه‌ مجبور بشه‌ امام‌ زمان‌ رعايت‌ او را بكنه‌. مثل‌ ساير ائمه‌ نباشه‌. دقت‌ كرديد؟ آية‌ قرآن‌ هم‌ همين‌ را ميگه‌. البته‌ يك‌ خورده‌ مشكل‌ بود ايني‌ كه‌ من‌ ميگم‌ هي‌ اخطار كه‌ گوش‌ بديد، براي‌ اينكه‌ اين‌ را متوجه‌ بشيد. و الاّ توي‌ اين‌ دعاي‌ افتتاحي‌ كه‌ از ناحية‌ خود حضرت‌ هم‌ هست‌، اين‌ دچار اشكال‌ ميشه‌. كه‌ يعبدك‌ لا يشرك‌ بك‌ شيئا. ما براي‌ امام‌ زمان‌ دعا ميكنيم‌ كه‌ خدايا اين‌ بندة‌ تو بشه‌ و مشرك‌ هم‌ بتو نشه‌. شركي‌ هم‌ نياره‌. يعني‌ چي‌؟ دقت‌ فرموديد؟

 اين‌، همين‌ بحثي‌ كه‌ امشب‌ من‌ كردم‌، همين‌ بهترين‌، حالا اگر گوش‌ بديم‌ و متوجه‌ معناش‌ باشيم‌، بهترين‌ عبادتهاي‌ شبهاي‌ ماه‌ رمضانه‌. اينها شب‌ قدر فرمود بهترين‌ اعمالش‌ تحصيل‌ علمه‌.

 اميدواريم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ همة‌ ما را از متعلمين‌ علم‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ قرار بده‌ و از همان‌ علم‌ لدني‌ نصيبمون‌ بكنه‌ كه‌ آخر هم‌ من‌ معناي‌ علم‌ لدني‌ را براتون‌ نگفتيم‌ و انشاء الله‌ بعد برايتون‌ خواهيم‌ گفت‌.

 +++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. سخنراني‌ حضرت‌ آية‌ الله‌ استاد سيد حسن‌ ابطحي‌ در منزل‌ آقاي‌ مغيثي‌. به‌ تاريخ‌ هيجدهم‌ اسفند 1371 درس‌ چهل‌ و دوم‌ اخلاق‌.

 +++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 شب‌ شانزدهم‌ ماه‌ مبارك‌ رمضان‌ است‌ و چهارده‌ شب‌ در خدمت‌ آقايان‌ دوستان‌ بوديم‌. الحمدلله‌ خود اينكه‌، توفيق‌ اينكه‌ در اين‌ شانزده‌ شب‌ دور هم‌ جمع‌ بشيم‌ و بتوانيم‌ در اين‌ جلسه‌ شركت‌ كنيم‌ و حرف‌ از خدا و دين‌ بزنيم‌، خود اين‌ يكي‌ از الطاف‌ خفية‌ پروردگار متعال‌ است‌ كه‌ از لطفش‌ متشكريم‌. اهميت‌ زيادي‌ معرفت‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ و نقش‌ بسيار فوق‌ العاده‌اي‌ دارد در زندگي‌ بشر كه‌ ديشب‌ هم‌ اشاره‌اي‌ كردم‌. وقتي‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ در روز غدير خم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را به‌ مردم‌ معرفي‌ كرد، دو سه‌ آيه‌ نازل‌ شد. يكي‌ قبل‌ از معرفي‌. يكي‌ دو آيه‌ هم‌ بعد از معرفي‌. آية‌ قبل‌ از معرفي‌ را شنيديد اكثرا كه‌ جبرئيل‌ آمد مهار ناقة‌ پيغمبر اكرم‌ را گرفت‌ و عرض‌ كرد كه‌ خدايت‌ فرموده‌ يا ايها الرسول‌ بلغ‌ ما انزل‌ اليك‌ من‌ ربك‌ فان‌ لم‌ تفعل‌ فما بلغت‌ رسالته‌ و الله‌ يعصمك‌ من‌ الناس‌. اين‌ آيه‌ خودش‌ نشون‌ ميده‌ اين‌ كار خيلي‌ اهميت‌ داره‌. بسيار اهميت‌ داره‌ مسئلة‌ تعيين‌ وصي‌ و مسئلة‌ خلافت‌ و امامت‌. كه‌ مي‌فرمايد ان‌ لم‌ تفعل‌ فما بلغت‌ رسالته‌. اگر اين‌ كاري‌ را كه‌ امروز بايد بكني‌ نكني‌، همة‌ زحماتت‌ هدر ميره‌. و رسالت‌ واقعي‌ را از اول‌ بعثت‌ تا بحال‌، كاري‌ نكردي‌. اين‌ مسئله‌ خيلي‌ مهمه‌. وقتي‌ هم‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ تعيين‌ وصيش‌ را فرمود، خداي‌ تعالي‌ فرمود كه‌ اليوم‌، يأس‌ الذين‌ كفروا من‌ دينكم‌. كفار از دين‌ شما، از دستبرد به‌ دين‌ شما مأيوس‌ شده‌اند. بخاطر اينكه‌ يك‌ فرد شجاع‌ پر قدرتي‌ را خداي‌ تعالي‌ براي‌ محافظت‌ دين‌ تعيين‌ ميكنه‌. اين‌ شجاع‌ و پرقدرت‌ توي‌ ذهنتون‌، چون‌ ماها هميشه‌ به‌ جنبه‌هاي‌ مادي‌ فكر مي‌كنيم‌. ميگيم‌ فلاني‌ شجاعه‌ خيال‌ مي‌كنيم‌ ماهيچه‌هاي‌ بازويش‌ خيلي‌ زياده‌، ورزشكاره‌. خيلي‌ از ورزشكارها هستند به‌ اندازة‌ بزي‌ هم‌، از بز هم‌ بيشتر مي‌ترسند. يك‌ ورزشكاري‌ ديدم‌ زمان‌ طاغوت‌ يك‌ ورزشكارهايي‌ بودند در همين‌ مشهد كه‌ هر كدوم‌ يك‌ محله‌اي‌ را اداره‌ مي‌كردند. ولي‌ جيره‌خور ظالمين‌ و ستمگران‌ بودند. بزدلي‌ بقدري‌ زياد بود در اين‌ ورزشكارها كه‌ از هر چيزي‌ مي‌ترسيدند. شجاع‌ منظور آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ اينقدر قويه‌ كه‌ در مقابل‌ امر الهي‌ تحمل‌ ميكنه‌ كه‌ ببينه‌ همسرش‌ مثل‌ فاطمة‌ زهرايي‌ را كتك‌ مي‌زنند. در راه‌ خدا تحمل‌ ميكنه‌ كه‌ دشمن‌ جاني‌ خودش‌ و سايرين‌ را، اين‌ تحمل‌ شجاعته‌ها، انسان‌ صبر و تحمل‌ داشته‌ باشه‌، استقامت‌ داشته‌ باشه‌، استقامتهاي‌ روحي‌ شجاعته‌. و الا انسان‌ مريض‌ بشه‌، يك‌ شبانه‌ روز انسان‌ فرض‌ كنيد مسموميت‌ پيدا كنه‌ هر چي‌ هم‌ شجاع‌ باشه‌، بيحال‌ ميشه‌. ديگه‌ نميتونه‌ حركت‌ كنه‌ از جاش‌. آني‌ كه‌ ارزش‌ داره‌ در شجاعت‌، روحية‌ قويه‌. همين‌ امروز من‌ به‌ يكنفر مي‌گفتم‌، اصرار مي‌كرد كه‌ شما ما را بپذيريد. چون‌ هر روز ما يك‌ چند نفر اينجوري‌ داريم‌. من‌ گفتم‌ كه‌ در يك‌ صورت‌ مي‌پذيرم‌ كه‌ حاضر بشي‌ در راه‌ خدا طبق‌ دستوري‌ كه‌ خدا داده‌ در راه‌ خدا جان‌ و مالت‌ را فدا كني‌. خودش‌ تحليل‌ ميكرد. ميگفت‌ كه‌ تمام‌ اموالم‌ را حاضرم‌ بدهم‌. زن‌ و زندگيم‌ را حاضرم‌، يعني‌ اگر بنا شد يا خدا يا اينها، انسان‌ خدا را داشته‌ باشه‌ اينها را ول‌ كنه‌. ولي‌ يك‌ بچه‌ دارم‌ خيلي‌ دوستش‌ دارم‌. اين‌ را نمي‌تونم‌. گفتيم‌ پس‌ هذا فراق‌ بيني‌ و بينك‌. و اين‌ هست‌. شما نگيد ما هيچكداممون‌ اينجوري‌ نيستيم‌. اينكه‌ خيلي‌ موفق‌ نميشيم‌. تا اين‌ كار را نكنيد، اين‌ را بدونيد، تا اين‌ تصميم‌ را نگيريد، تا در راه‌ خدا اين‌ شجاعت‌ را نداشته‌ باشيد، حضرت‌ ابراهيم‌. شماها خيال‌ مي‌كنيد كه‌ حضرت‌ ابراهيم‌ يك‌ كار خيلي‌ مهمي‌ نكرده‌. شما مي‌خواهيد بفهميد كه‌ كار مهمي‌ كرد يا نه‌، زن‌ و بچه‌اي‌ را كه‌ خيلي‌ دوستش‌ داريد، يك‌ وقت‌ انسان‌ از زن‌ و بچه‌اش‌ بيزاره‌، اين‌ هيچي‌. اما خيلي‌ دوستش‌ داريد، بريد بگذاريد توي‌ شهر تهران‌، بدون‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود مال‌، بيائيد. تهران‌. تهراني‌ كه‌ در و ديوارش‌ همه‌اش‌ نعمته‌. ميتونه‌ آدم‌ بره‌ گدايي‌ هم‌ بكنه‌. اگر مي‌خواهيد بفهميد حضرت‌، اين‌ كوچيكه‌، اين‌ يك‌ هزارم‌ كار حضرت‌ ابراهيمه‌. يك‌ هزارم‌. رفتيد تهران‌ خانواده‌اتون‌ در مشهد مونده‌، تلفن‌ كرده‌ كه‌ بعله‌ گوشتمون‌ تموم‌ شده‌، چيكار كنيم‌؟ حواست‌ پرته‌، مي‌خواي‌ سروته‌ كني‌ بيائي‌. رفته‌ گذاشتدش‌ وسط‌ بيابان‌، شما از نظر جغرافيايي‌ اگر بريد آنجا مي‌فهميد چيكار كرده‌ حضرت‌ ابراهيم‌. نزديكترين‌ شهر و آبادي‌ كه‌ قابل‌ براي‌ آبادي‌ بودن‌ هست‌، الان‌ طائف‌، آنموقع‌ جده‌ هم‌ نبوده‌، طائفه‌. طائف‌ حدودا صد و پنجاه‌ كيلومتر با مكه‌ فاصله‌ داره‌. جز اون‌ آبادي‌ اصلا نيست‌. جده‌ هم‌ كه‌ حالا تأسيس‌ شده‌ كه‌ الان‌ هست‌، حدودا شصت‌ كيلومتر با مكه‌ فاصله‌ داره‌. شما اين‌ ساختمانهايي‌ را كه‌ الان‌ شده‌ ورداريد از توي‌ كار. ببينيد چي‌ مي‌مانه‌؟ يك‌ مشت‌ كوههاي‌ سنگي‌ كه‌ آفتاب‌ خورده‌ و داغ‌، زمستانش‌ داغه‌ تا چه‌ برسه‌ تابستان‌. من‌ زمستان‌ رفته‌ام‌. تابستان‌ كه‌ آتشه‌. اينطوري‌ كه‌ معلومه‌ حضرت‌ ابراهيم‌ در تابستان‌ هم‌ برده‌ اين‌ زن‌ و بچه‌ را آنجا گذاشته‌. فاصلة‌ بين‌ حضرت‌ ابراهيم‌ و اين‌ محل‌ در آن‌ زمان‌، از اورشليم‌ بوده‌، بيت‌ المقدس‌، كه‌ حدودا هشتصد كيلومتر راهه‌. فاصلة‌ بين‌ اردن‌. آوردشون‌ گذاشتشون‌ اينجا يك‌ كوزه‌ آب‌، يك‌ مقداري‌ نان‌. بعله‌. چرا؟ خدا گفته‌. بعد از سالها برگشته‌، پسرش‌ بزرگ‌ شده‌. حالا هر جوري‌ شده‌ ايشان‌ را ديد. اينجوريه‌ كه‌ خدا مي‌آد به‌ سراغ‌ انسان‌. تو گذشت‌ بكن‌ در راه‌ خدا. بعد ببين‌ كه‌ خدا مي‌آد باهات‌ حرف‌ ميزنه‌ يا نه‌؟ زير پات‌ چاه‌ زمزم‌، آب‌ زمزم‌ بيرون‌ مي‌آيد يا نه‌؟ بخدا قسم‌ همين‌ الان‌ هم‌ همين‌ كار ميشه‌. اگر تا اين‌ حد استقامت‌ داشته‌ باشيد. تا اين‌ حد گذشت‌ داشته‌ باشيد. شما استقامت‌ اصحاب‌ كهف‌ را داشته‌ باشيد ببينيد خدا مي‌آيد به‌ سراغتون‌ و نميگذاره‌ بدنتون‌ به‌ يك‌ طرف‌ بيفته‌، و بين‌ ذات‌ اليمين‌ و ذات‌ الشمال‌، طرف‌ چپ‌ و راستتون‌ ميكنه‌، اينطرف‌ آنطرف‌ ميكنه‌ كه‌ آفتاب‌ بخوره‌ و دو طرف‌ مساوي‌ باصطلاح‌ هوا بخوره‌. شما استقامت‌ اينطوري‌ داشته‌ باشيد در راه‌ دين‌ ببينيد كه‌ مثل‌ حضرت‌ ابراهيم‌ كه‌ فقط‌ در خواب‌ ديد. البته‌ خواب‌ انبياء مثل‌ بيداريه‌. حالا شما در بيداري‌. ما يك‌ نمونه‌اي‌ داشتيم‌. مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌. اينها از اسراري‌ است‌ كه‌ به‌ هيچكس‌ هم‌ نمي‌تونيم‌ بگيم‌، توي‌ كتاب‌ هم‌ نمي‌تونيم‌ بنويسيم‌. ما يك‌ شب‌ به‌ ما دستور دادند كه‌ بچه‌ات‌ را بكش‌. خوب‌. البته‌ بعد تا دم‌ دروازه‌اش‌ رفته‌ بود، امتحان‌ بود. و ايشان‌ هم‌ انصافا خوب‌ امتحان‌ داده‌ بود. حالا اصل‌ جريانش‌ را من‌ نمي‌تونم‌ بگم‌. اصلا به‌ يك‌ جهات‌ رواني‌ نميتونم‌ بگم‌. حضرت‌ ابراهيم‌ را خدا گفته‌ توي‌ قرآن‌ جمعيش‌ گفته‌ كه‌ بعد از مدتي‌ آمده‌، پسرش‌ بزرگ‌ شده‌، به‌ دوران‌، خيلي‌ سرحال‌. اينقدر اين‌ پسر گوش‌ به‌ حرف‌ كنه‌، به‌ فرمان‌ پدره‌، پدري‌ كه‌ آورده‌ بچه‌ و مادرش‌ را گذاشته‌ به‌ خاطر يك‌ حرفي‌ كه‌ مثلا فرض‌ كنيد زن‌ اولش‌ بهش‌ گفته‌. او هم‌ آورده‌ گذاشتدشون‌ و رفته‌. حالا وقتي‌ برميگرده‌ و آنها را احوالشون‌ را بپرسه‌، پسر بايد بگه‌ برو تو پدر نيستي‌. براي‌ چي‌ رفتي‌. ما باشيم‌ اين‌ را ميگيم‌. تلويزيونها هم‌ تبليغ‌ همين‌ معناست‌ نسبت‌ به‌ پدرها. تو پدر نيستي‌. من‌ و مادرم‌ را گذاشتي‌ توي‌ بيابان‌ و رفتي‌. بخدا قسم‌ زمان‌ حضرت‌ ابراهيم‌ را هم‌ بصورت‌ فيلم‌ و نمايش‌ در بياورند، همة‌ فرزندها از اينجور پدري‌ بدشون‌ مي‌آيد. منتهي‌ چون‌ امر الهيست‌، حالا بعد از مدتي‌ آمده‌، پسر رشيد شده‌. اينقدر تحت‌ فرمانه‌ كه‌ وقتي‌ حضرت‌ ابراهيم‌ دفعة‌ بعد كه‌ آمد، حضرت‌ ابراهيم‌ وقتي‌ آمد خود حضرت‌ اسماعيل‌ نبود. زنش‌ بود. اين‌ آمد و ايشان‌ گفت‌ كه‌، هيچ‌ هم‌ بهش‌ اعتنايي‌ نكرد و همينجور كه‌ عروسها با پدرشوهرها، شما هم‌ بعضي‌ وقتها برخورد ميكنيد، همينجور. حضرت‌ ابراهيم‌ گفتش‌ كه‌ در خانه‌ات‌ را عوض‌ كن‌. يك‌ جمله‌اي‌ گفت‌. حضرت‌ اسماعيل‌ آمد فوري‌ زنش‌ را طلاق‌ داد. گفت‌ تو به‌ درد من‌ نميخوري‌. تويي‌ كه‌ به‌ پدر من‌ بي‌ احترام‌ كردي‌ و احترامات‌ او را حفظ‌ نكردي‌، خيليه‌ اين‌ حرف‌. احترام‌ نداره‌، حرف‌ نداره‌، ببينيد كجاست‌، آن‌ بندة‌ خدا، خليفة‌ الله‌ كجا داره‌ پرواز ميكنه‌، ما كجا هستيم‌. دفعة‌ دوم‌ كه‌ آمد اين‌ دختر، اين‌ زني‌ كه‌ دوباره‌ گرفته‌ بود خيلي‌ احترام‌ كرد، خيلي‌ احترام‌ كرد. حضرت‌ ابراهيم‌ باز رفت‌، پسرش‌ را باز نديد. دفعة‌ دوم‌ هم‌ نديد. فقط‌ گفتش‌ كه‌ اين‌ را حفظش‌ كن‌. گفت‌ چشم‌. يك‌ همچين‌ پسري‌. پسريست‌ كه‌ پيغمبره‌، خود حضرت‌ اسماعيل‌ جزء انبياست‌. يك‌ همچين‌ پسري‌ را شب‌ كه‌ آمده‌ در مكه‌ خبر از بچه‌هايش‌ بگيره‌، از زن‌ و بچه‌ هايش‌ بگيره‌. در خواب‌ مي‌بينه‌ كه‌ بچه‌ ات‌ را بكش‌ قرباني‌ كن‌. بچه‌ ات‌ را بكش‌، انسان‌ را كه‌ قرباني‌ نمي‌كنن‌. صبح‌ پا شد آمد آهسته‌ به‌ پسرش‌ گفت‌ كه‌ ان‌ عرف‌ المن‌ الضحك‌. من‌ ديشب‌ خواب‌ ديدم‌ تو را بكشم‌. پسر مي‌بينه‌ كه‌ خواب‌ شيطاني‌ بوده‌، مي‌گه‌ خوابت‌ شيطاني‌ بوده‌. بچه‌اش‌ را كسي‌ مي‌كشه‌. مي‌دونه‌ كه‌ اين‌ قدر معرفت‌ داره‌ كه‌ مي‌دانه‌ كه‌ پيغمبر اين‌ جور خواب‌ شيطاني‌ نمي‌بينه‌. بر فرض‌ ببينه‌ خودش‌ بهتر از فرزند تشخيص‌ مي‌ده‌. دوم‌ اين‌ كه‌ خواب‌ پيغمبرها را مي‌دونه‌ كه‌ با بيداري‌ يكيه‌. سوم‌ مي‌دانه‌ كه‌ اين‌ تحت‌ امر الهي‌ است‌، بندة‌ خداست‌ حضرت‌ ابراهيم‌، اينها را اسماعيل‌ مي‌دونه‌ها. كه‌ بندة‌ خداست‌ حضرت‌ ابراهيم‌ لذا نمي‌گه‌ كه‌ بايد به‌ خوابت‌ عمل‌ بكن‌. مي‌گه‌ يا ابطي‌ تعمل‌ امر الهي‌ را انجام‌ بده‌ خيلي‌، تو اين‌ كلمه‌ خيلي‌ حرفه‌. امر الهي‌ تو مأموريت‌ داري‌ انجام‌ بده‌.تعمل‌ خوب‌ تو چكار مي‌كني‌؟ فتجدني‌ انشاءالله‌ من‌ الصابرين‌. من‌ را خواهي‌ ديد كه‌ چنان‌ استقامت‌ دارم‌ من‌ از اين‌ امتحان‌ بيرون‌ مي‌يام‌. هيچ‌ ناراحت‌ نشو. خيلي‌ مهمه‌ها. حضرت‌ ابراهيم‌ مي‌بينه‌ توي‌ زنهاي‌ عالم‌ از بهترين‌ زنهاي‌ بسيار با عظمته‌ كه‌ قبرش‌ مطاف‌ تمام‌ حجاجه‌. شما انشاءالله‌ اونهايي‌ كه‌ مكه‌ رفتيد مي‌دونيد وقتي‌ رفتيد اين‌ حجر اسماعيل‌ يك‌ دايره‌اي‌ است‌ كنار خانة‌ خدا. بين‌ خانة‌ خدا و حجر اسماعيل‌، آن‌ ديوار، يك‌ راهرويي‌ است‌. شما وقتي‌ داريد طواف‌ ميكنيد بايد از جلوي‌ حجر رد بشيد نه‌ از پشت‌ حجر. چون‌ هر كه‌ از جلوي‌ حجر رد بشه‌ طوافش‌ باطله‌. سني‌ و شيعه‌ ميگه‌. بايد آن‌ حجر را بيندازه‌ توي‌ طوافش‌. يعني‌ حتما بايد دور خانة‌ حضرت‌ اسماعيل‌ و قبر حضرت‌ هاجر طواف‌ بكنه‌. يك‌ همچين‌ زني‌ است‌ كه‌ مطاف‌ واقع‌ شده‌. چون‌ هيچ‌ قبري‌ در عالم‌ نباشه‌ كه‌ اينجور محل‌ طواف‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود، انبياء و اولياء، ائمة‌ اطهار واقع‌ بشه‌ كه‌ هفت‌ مرتبه‌ دور اين‌ خونه‌ كه‌ مي‌گردند دور قبر اونهم‌ بگردند. يك‌ همچين‌ زنيست‌. در عين‌ حال‌ مسئلة‌، آخه‌ شما فكر كنيد. يك‌ پسر بزرگ‌ كرده‌ توي‌ اين‌ اوضاع‌ كه‌ تنها حامي‌ او توي‌ اين‌ بيابان‌ همين‌ پسره‌. كس‌ ديگري‌ را كه‌ داره‌، بچة‌ ديگري‌ كه‌ نداشت‌. اصلا كس‌ ديگري‌ نداره‌ جز يك‌ پسر كه‌ بزرگ‌ كرده‌ اون‌ هم‌ با خون‌ جگر بزرگش‌ كرده‌. حالا اين‌ را مي‌خواد ببره‌ بكشه‌. شما حساب‌ بكنيد اگر به‌ گوش‌ او برسد ممكنه‌ كه‌ ايمانش‌ اون‌ قدر قوي‌ نباشه‌، نه‌ فكر كنيد ايمانش‌ مثل‌ ايمانه‌ ماها بوده‌، چرا قوي‌ نبايد باشه‌.  نه‌. ايمانش‌ صدها برابر از ايمان‌ ما بالاتر بوده‌ در عين‌ حال‌ يك‌ شرايطي‌ داره‌ كه‌ ممكنه‌ يك‌ قدري‌ تكان‌ بخوره‌. در عين‌ حال‌ بهش‌ نگفتند. حضرت‌ اسماعيل‌ هم‌ كه‌ بزرگ‌ كرد. تشنه‌ راه‌ افتاد آمدند در بيابانهاي‌ نما توي‌ راه‌ كه‌ مي‌رفت‌، انسان‌ در مقابل‌ راه‌ خير بايد اين‌ جوري‌ بشه‌ تا يك‌ لحظه‌ مي‌رفت‌ فورا عنادش‌ كنيد. تو راه‌ كه‌ مي‌رفت‌ دو سه‌ تا خوب‌ اسماعيل‌ به‌ هر حال‌ به‌ مقام‌ حضرت‌ ابراهيم‌ نرسيده‌ بود. يكي‌ دو جا شيطان‌ وسوسه‌ كرد. چرا مي‌كشي‌. گفت‌ فوري‌ به‌ پدرش‌ گفت‌ كه‌ شيطان‌ وسوسه‌ كرد. گفت‌ با سنگ‌ بزن‌، سنگ‌ پرتاب‌ كن‌، سنگ‌ برداشت‌ زد. نه‌ اين‌ كه‌ مي‌ديده‌ شيطان‌ را نه‌ خود اين‌ عمل‌ هميشه‌ اين‌ را بدونيد گاهي‌ اعمال‌ اثر داره‌ در روحية‌ انسان‌.

 شما اگر ركوع‌ مي‌كنيد، سجده‌ مي‌كنيد خدا احتياج‌ نداره‌ خوب‌ تو دلتون‌ مي‌گيد ما خاضعيم‌ در مقابل‌ خدا. نه‌ اين‌ بدنتون‌ بايد اين‌ كارها را بكنه‌. در روحيه‌ موثره‌. اين‌ پرتاب‌ سنگ‌، شماها اگر يك‌ وقت‌ ديديد كه‌ شيطان‌ خيلي‌ بهتون‌ چيز مي‌كنه‌ هيچ‌ اشكال‌ نداره‌. در اون‌ اطاق‌ بازه‌ يك‌ خانمي‌ هم‌ داره‌ اونجا راه‌ مي‌ره‌ شيطان‌ مي‌گه‌ به‌ اون‌ نگاه‌ كن‌ يك‌ متكايي‌، چيزي‌ پرت‌ كنيد به‌ طرفش‌ اين‌ خيلي‌ مؤثره‌ در روحيتون‌. هيچ‌ اشكالي‌ نداره‌. اگر كسي‌ نگاه‌ مي‌كنه‌ حالا شماها به‌، اگر ماها انسان‌ حسابي‌ باشيم‌ اشكالي‌ نمي‌كنه‌، اما مي‌ريد در وقتي‌ كه‌ مي‌خواهيد حج‌ انجام‌ بديد من‌ خودم‌ ديدم‌ مرجع‌ تقليد سنگ‌ را گرفته‌ پرتاب‌ مي‌كنه‌. خوب‌ اين‌ چه‌ اشكالي‌ داره‌. انسان‌ حديث‌ نفس‌ بايد بكنه‌. انسان‌ رو اعمالش‌  خدمتون‌ عرض‌ شود شيطان‌ را از خودش‌ برانه‌. با يكي‌ از اولياء خدا نشسته‌ بودم‌ توي‌ يك‌ اطاقي‌ گفت‌ شما مي‌شه‌ چند دقيقه‌ بريد بيرون‌ و بياييد تو. گفتم‌ بله‌. رفتم‌ ديدم‌ يك‌ تق‌ و توقي‌ مي‌ياد، تنها بود تو اطاق‌. رفتم‌ ديدم‌ اين‌ عصاش‌ را اونجا گذاشته‌، معلومه‌ با عصا يك‌ چيزي‌ را زده‌. گفت‌ چون‌ تو مي‌خواي‌ تربيت‌ بشي‌ بهت‌ مي‌گم‌. من‌ اونجا نشسته‌ بودم‌ با تو صحبت‌ مي‌كردم‌ شيطان‌ تو جلد من‌ رفته‌ بود يك‌ چيز دروغي‌ بهت‌ بگم‌، يك‌ چيزي‌ بهت‌ بگم‌. گفتم‌ برو بيرون‌ من‌ با اين‌ عصا چند دفعه‌ پرتاب‌ كردم‌ به‌ طرفش‌ اينها كه‌ خودم‌ را راحت‌ كنم‌. حالا شما مي‌خنديد به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ تو اين‌ جريانات‌ اصلا واقع‌ نمي‌خواييد بشيد. واقع‌ بشيد. شيطان‌ هست‌. من‌ از اول‌ جلسه‌ هم‌ گفتم‌ قويه‌.

 شيطان‌ خيلي‌ قويه‌، خيلي‌. هستش‌ موجوديت‌ داره‌ خدا مي‌دونه‌. و از حركاتتون‌ و از اخمتون‌، هر طور كه‌ مي‌تونيد والا موفق‌ نمي‌شيدها. حضرت‌ اسماعيل‌ صد تا سنگ‌ پرتاب‌ كرد. يك‌ حالت‌ اخلاصي‌ بهش‌ دست‌ داد داره‌ مي‌ره‌ به‌ طرف‌ مسلخ‌. ماها اگر باشيم‌ از همان‌ قدم‌ اول‌ تمام‌ وجودمون‌ را شيطان‌ تصرف‌ مي‌كنه‌. نگيد كه‌ چرا حضرت‌ اسماعيل‌ اين‌ جوري‌. نه‌. مي‌ره‌ به‌ طرف‌ كشتارگاه‌، پاي‌ چوبة‌ اعدام‌، پاي‌ چوبة‌ كشته‌ شدن‌. جاي‌ دوم‌ رسيد باز حضرت‌ اسماعيل‌ سنگ‌ انداخت‌. جاي‌ سوم‌ كه‌ وقتي‌ رسيد سنگ‌ را پرتاب‌ كرد ديگه‌ راحت‌ شد. راحت‌، آرام‌ خوابيده‌ بود زير چاقويي‌ كه‌ پدر در دست‌ گرفته‌ و خودش‌ مي‌گه‌ از اين‌ ور مي‌خود ببره‌ مي‌بينه‌ كه‌ نمي‌شه‌. از پشت‌ سر. مي‌گه‌ پدر من‌ را به‌ رو بخوابون‌ كه‌ چشمت‌ به‌ صورت‌ من‌ نيافته‌. عاطفة‌ پدري‌ مانع‌ بشه‌ از اون‌ كه‌ امر الهي‌ را تو كوتاهي‌ درش‌ بكني‌. خيلي‌ عجيبه‌.

 اينها هستند كه‌ آدم‌ مي‌شن‌. ما كي‌ آدم‌ مي‌شيم‌. يك‌ حالت‌ استقامت‌ اين‌ طوري‌ ماها بايد داشته‌ باشيم‌. والا خوب‌ جلسات‌ و گفتن‌ و شنيدن‌ و خنديدن‌ و خدمت‌ شما عرض‌ شود تا وقتي‌ كه‌ اين‌ به‌ اصطلاح‌ خوشيم‌ با هم‌ رفيقيم‌ و تا وقتي‌ كه‌ داريم‌ با هم‌ رفيقيم‌ و تا وقتي‌ داريم‌ با هم‌ رفيقيم‌ و اينها، اينها واقعيت‌ نيست‌. اينها همين‌ بازيهاي‌ حيواني‌ است‌ كه‌ همه‌ دارند. خوب‌ الحمد الله‌ خداي‌ تعالي‌ لطف‌ كرده‌ ما با محبت‌ با آرامي‌، با ناز و نوازش‌ به‌ طرف‌ خودش‌ داره‌ مي‌كشونه‌ والا رياضت‌ داره‌. الجنة‌ مخصوص‌ بامكاره‌، بهشت‌ پيچيده‌ شده‌ به‌ مكاره‌. شما نمي‌تونيد بگيد من‌ مي‌رم‌ تو جلسة‌ امتحان‌ هيچ‌ فشاري‌ نداشته‌ باشم‌، هيچ‌ فكري‌ نداشته‌ باشم‌. هيچ‌ ناراحتي‌ نداشته‌ باشم‌، ورقة‌ امتحان‌ را خودش‌ و سؤالاتش‌ را توش‌ پركرده‌ و داده‌ باشم‌. والا اگر كوچكترين‌ حرفي‌ با من‌ بزنن‌ من‌ خدمتون‌ عرض‌ شود من‌ بدم‌ مي‌ياد، سيديد، شما به‌ من‌ اينجوري‌ گفتن‌ به‌ من‌ مردم‌ بزنن‌. اول‌ كاري‌ كه‌ انسان‌ مي‌كنه‌، جان‌ شما اين‌ صريح‌ قرآنه‌ و جاهدوا باموالكم‌ في‌ سبيل‌ الله‌ جان‌ ما، اين‌ چرا مي‌گن‌ جان‌ ما به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ اگر غير از اين‌ باشه‌. به‌ همين‌ شخص‌ گفتم‌ بچه‌ات‌ را دوست‌ داري‌ نمي‌توني‌. خوب‌ بچه‌ ات‌ اصله‌ و خدا حاشيه‌. بچه‌ مي‌شه‌ اصل‌ چون‌ خودت‌ مي‌گي‌ كه‌ من‌ خدا را نمي‌تونم‌ داشته‌ باشم‌ اگر بچه‌ را ول‌ كنم‌. خوب‌ بچه‌ اصل‌ مي‌شه‌، خدا فرع‌. جاهدوا باموالكم‌ و انفسكم‌ في‌ سبيل‌ الله‌. اين‌ قدم‌ اوله‌ تازه‌. مثل‌ حضرت‌ ابراهيم‌. مثل‌ ساير انبياء. خوب‌ يك‌ مادر موسي‌ را گفتم‌ براتون‌، مادر موسي‌ بچه‌اش‌ را پرت‌ كرده‌ توي‌ دريا چون‌ خدا گفته‌. افعل‌ ما تعمل‌. شما مي‌خواييد بندة‌ خدا باشيد بايد حرفش‌ را هم‌ لااقل‌ پنج‌ تا شش‌ تا از طرف‌ پروردگار به‌ شما امر مي‌شه‌ شما انجام‌ بديد. حالا اگر يك‌ كسي‌ آمد به‌ شما گفت‌ كه‌ آقا من‌ مأموريت‌ داشتم‌ فلان‌ كار را بكنم‌. خوب‌ براي‌ مايك‌ چيز عجيبيه‌. مأموريت‌ از كي‌ از طرف‌ خدا. خوب‌ بندة‌ خدا معناش‌ همينه‌. همين‌ الانش‌ هم‌ اين‌ طوريه‌. اوني‌ كه‌ قطع‌ شده‌، الهامي‌ كه‌ قطع‌ شده‌ در احكام‌ شريعته‌ اين‌ را بدونيد يعني‌ به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هم‌ در احكام‌ شريعت‌ وحي‌ نمي‌شد. اگر به‌ كسي‌ در احكام‌ شريعت‌ وحي‌ بشه‌ بعد از پيغمبر اكرم‌ اين‌ را شما بدانيد معناش‌ اين‌ است‌ كه‌ اين‌ شخصي‌ كه‌ بهش‌ وحي‌ شده‌ اين‌ پيغمبر آخره‌، نه‌ خود پيغمبر آخر زمان‌. تازه‌ اين‌ حكم‌ به‌ اون‌ هم‌ وحي‌ شده‌ كه‌ پس‌ شما تنها نيستي‌ يا اين‌ كه‌ به‌ او وحي‌ نشده‌ به‌ شما وحي‌ شده‌. خوب‌ شما پيغمبر بعد از او هستي‌. خود پيغمبر خاتم‌ نميشه‌. لذا در احكام‌ شريعت‌ وحي‌ قطع‌ شده‌. اين‌ را بدونيد ولي‌ وحي‌ خدا با همه‌، اصلا در قرآن‌ مي‌فرمايد و ما كان‌ لبشرا ان‌ يكلمه‌ الله‌، بشر، هر بشري‌، خدا صحبت‌ باهاشون‌ نميكنه‌ مگر از سه‌ راه‌. يا وحيه‌ يا الهامه‌ يا بوسيلة‌ پيغمبره‌. اين‌ آيه‌ كه‌ ميگه‌ و ما كان‌، و ما كان‌ لبشرا ان‌ يكلمه‌ الله‌، اين‌ آيه‌ اصلا مربوط‌ به‌ انبياء نيست‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ به‌ انبياء يرسل‌ رسولا فرموده‌ ديگه‌. اين‌ در جهت‌ علميش‌ يك‌ خورده‌اي‌ دقيقه‌ها. بعضي‌ها هستند ميگند منظور پيغمبره‌ كه‌ بهشون‌ وحي‌ ميشه‌. نه‌. اولا ما در قرآن‌ داريم‌ كه‌ به‌ غير پيغمبر وحي‌ شده‌. مادر موسي‌ هيچكس‌ نگفته‌ كه‌ پيغمبر بوده‌. ولي‌ بهش‌ وحي‌ شده‌. و اوحينا الي‌ ام‌ موسي‌. و ثانيا همين‌ آيه‌ هم‌ ميگه‌ و ما كان‌، نميگه‌ و ما كان‌ لنبي‌، ميگه‌ ما كان‌ لبشر، بشر، يا بهش‌ وحي‌ ميشه‌، يا بهش‌ الهام‌ ميشه‌ يا اينكه‌ رسولي‌ فرستاده‌ ميشه‌ كه‌ حرف‌ خدا را ميزنه‌. خوب‌ پس‌ وحي‌ هم‌ ميشه‌. حالا خوب‌ چرا به‌ ماها نميشه‌؟ ماها چه‌ عرض‌ كنم‌. خدمت‌ شما، حضرت‌ ابراهيم‌ بشيم‌ ببينيم‌ وحي‌ ميشه‌ يا نميشه‌؟ مرحلة‌ استقامت‌ را به‌ آن‌ حد برسون‌ كه‌ هر چه‌ برت‌ فشار بياورند بگي‌ چون‌ خدا گفته‌، چشم‌. تكان‌ نخوري‌. مي‌بينيد ديگه‌ به‌ مادر موسي‌ وحي‌ ميشه‌، به‌ حضرت‌ ابراهيم‌ وحي‌ ميشه‌. به‌ زنبور عسل‌ وحي‌ شده‌ كه‌ اوحينا الي‌ النحل‌. به‌ قدري‌ كارش‌ را مرتب‌ انجام‌ ميده‌ كه‌ حساب‌ نداره‌. ميره‌ از روي‌ گلها خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ شيره‌ يا عطر مي‌گيره‌ مي‌آوره‌ توي‌ كندو پر ميكنه‌ ميده‌ تحويل‌ شما. نه‌ عصر اتم‌ برايش‌ مطرحه‌ نه‌ تمدن‌ برايش‌ مطرحه‌ نه‌ هم‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود نميدونم‌ عصر چي‌. بعله‌. وحي‌ براي‌ انسان‌ ميرسه‌. هر انساني‌ هم‌ ميشه‌ بهش‌ وحي‌ بشه‌. منتهي‌ ما الان‌، اگر يك‌ نفر به‌ شما بگه‌ به‌ من‌ وحي‌ شد كه‌ يه‌ همچين‌ كاري‌ بكنم‌. تو! صدتا فحشش‌ ميديم‌ و طردش‌ ميكنيم‌ از جامعه‌ و علما مي‌بينيم‌ كتابها نوشتند و چه‌ و فلان‌. و لذا اولياء خدا هيچي‌ اصلا اشخاصي‌ هستند كه‌ اينها دائما مأموريتهايي‌ دارند، وظايفي‌ دارند، شب‌، روز، برنامه‌، اينها، حتي‌ زن‌ و بچه‌اشون‌ نمي‌دونند اينها براي‌ اينكه‌ مردم‌ آمادگي‌ ندارند.

 منظورم‌ اين‌ بود كه‌ آن‌ استقامت‌ را انسان‌ داشته‌ باشه‌، آن‌ مرحلة‌ كمال‌ استقامت‌ را كه‌ نمونه‌هايش‌ را ديديد خداي‌ تعالي‌ بخاطر اينكه‌ حضرت‌ آدم‌ يك‌ خورده‌اي‌ ضعف‌ نشون‌ داد، يعني‌ ضعف‌ نبودها، يعني‌ ازش‌ توقع‌ نداشت‌. مي‌فرمايد و لم‌ يجد له‌ عظما. ما در حضرت‌ آدم‌ استقامت‌ نديديم‌. لذا او را پيغمبر اولواالعزمش‌ نكرد. پيغمبر اولواالعزم‌ حضرت‌ آدم‌ نيست‌. اگر گفتند پيغمبر اولوالعزم‌ حضرت‌ نوح‌ است‌ و حضرت‌ ابراهيم‌ است‌ و حضرت‌ خدمت‌ شما، موسي‌ است‌ وحضرت‌ عيسي‌ است‌ و پيغمبر آخر الزمان‌. براي‌ اينكه‌ در حضرت‌ آدم‌ عزمي‌ ما نديديم‌، امتحان‌ اينقدر دقيقه‌. نميتونيم‌ خودمون‌ را ده‌ دقيقه‌ كنترل‌ كنيم‌ كه‌ مثلا فرض‌ كنيد يك‌ دستوري‌ را، يك‌ وظيفه‌اي‌ را انجام‌ بديم‌.

 انشاء الله‌ كوشش‌ بشه‌ كه‌ حالا فايده‌اي‌ كه‌ از اين‌ جلسات‌ شبها داشتيم‌ يك‌ وقتي‌ تنها بوديد فكر كنيد كه‌ چه‌ چيزي‌ در اين‌ جلسات‌ اين‌ شبها جلب‌ توجه‌اتون‌ را كرده‌؟ منزل‌ آقاي‌ نميدونم‌ فلان‌ دوستمون‌ خوب‌ پذيرائي‌ كردند. منزل‌ فلان‌ دوستمون‌ منزلش‌ يك‌ خورده‌ كمتر بود. منزل‌ ما ديشب‌ نبود مثلا. و امثال‌ اينها. ببينيد اين‌ توي‌ ذهنتون‌ مي‌آيد يا حرفهايي‌ كه‌ توي‌ اين‌ جلسه‌ زده‌ شده‌، ببينيد كدومش‌ توي‌ ذهنتون‌ مي‌آيد؟ ما گاهي‌ كه‌ خونه‌ ميريم‌، شما هم‌ ميدونم‌، خونة‌ فلاني‌ چي‌ خورديد، چي‌ غذا درست‌ كرده‌ بود؟ ميگيد اينجور. خانوادة‌ انسان‌ مي‌پرسند. انشاء الله‌ بعضي‌ از شماها ميدونم‌ خانواده‌اتون‌ اينجوري‌ نيستند. بعضي‌ها ممكنه‌ اينجوري‌ باشند. چي‌ درست‌ كرده‌ بود؟ باور كنيد گاهي‌ از من‌ مي‌پرسند من‌ يادم‌ نيست‌ و خدا ميدونه‌ من‌ يادم‌ نيست‌ كي‌ از شما پذيرائي‌ خوب‌ كرده‌ كي‌ بد. يعني‌ بد نداشتيم‌ الحمد لله‌. همه‌اش‌ خوب‌ بوده‌. ولي‌ بهرحال‌ توي‌ ذهنم‌ نسپردم‌. شماها توي‌ تنهايي‌ نشستيد ببينيد، مي‌خواهيد بفهميد اهل‌ كدوم‌ معنويت‌ هستيد يا ماديت‌، ببنيد كدوم‌ بعد مجلس‌ بيشتر لذتبخش‌ بوده‌ براي‌ شما. وقتي‌ كه‌ صحبت‌ از خدا و دين‌ و همين‌ حرفهايي‌ كه‌ مي‌زنند، مي‌زنيم‌ اينها بيشتر مفيد بوده‌ يا خدمت‌ شما عرض‌ شود خورشت‌ مختلف‌ آقاي‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ آقاي‌ مغيثي‌. از اين‌ سفره‌ يادمه‌، يعني‌ تازه‌ است‌. سفرة‌ مفصل‌ آقاي‌ مغيثي‌ يادتونه‌. اين‌ توي‌ ذهنتون‌ مي‌آيد. اگر ديديد كه‌ نه‌. الحمد لله‌ خدا را شكر كه‌ انشاء الله‌ اكثرتون‌ همينيد. خدا را شكر كه‌ بيشتر چند جمله‌ ياد گرفتيم‌ توي‌ اين‌ مجلس‌. چند تا كار را من‌ ترك‌ مي‌كردم‌ حالا دارم‌ انجام‌ مي‌دهم‌. چند قلم‌ كار بد را انجام‌ مي‌دادم‌ حالا فرق‌ كردم‌. اگر انشاء الله‌ اينطوري‌ بوديد كه‌ روز، اميدي‌ هست‌، روز شفاي‌ سلامتي‌ و اينها هستيد. اگر نه‌، نه‌. حرفهاي‌ ما يادتون‌ نيست‌. غذاها، خونة‌ آقاي‌ كي‌ غذاش‌ بهتر از خونة‌ آقاي‌ كي‌ بود. آش‌ آقاي‌ فلاني‌ بهتر از آش‌ آقاي‌ فلاني‌ بود. نميدونم‌ برنجش‌ را خوب‌ مغزپخت‌ كرده‌ بود. آقاي‌ گنجي‌ مثلا فلان‌، يادم‌ نيست‌ چي‌ درست‌ كرده‌ بود آن‌ شب‌؟ حالا لازم‌ نيست‌ كه‌ بگه‌، يا مثلا غذاش‌ خيلي‌ خوب‌ بود. امثال‌ اينها. اينها واقعا اميدوار نباشيد. تا اينجوري‌ هستيد اميدوار نباشيد كه‌ در آينده‌، كج‌ داريد ميريد، الان‌ داريد كج‌ ميريد. هر چي‌ بريد دورتر ميشيد. دورتر ميشيد. و انشاء الله‌ كوشش‌ بكنيد ما خيلي‌ برنامه‌هاي‌ خوبي‌ بود، جلسات‌ خوبي‌ بود، آزمايشهاي‌ خوبي‌ بود. براي‌ خود من‌ مزيت‌ داشت‌ كه‌ من‌ دوستان‌ را هر شب‌ ببينمشون‌، به‌ وضع‌ روحيشون‌ آشنا بشوم‌، بعضي‌ها را خيلي‌ بهتر از اينها فكر مي‌كرديم‌. بعضي‌ها را نه‌، مثل‌ اينجور حالا فكر نميكردم‌، اينقدر خوب‌ باشند. براي‌ من‌ خوب‌ بود، براي‌ شما هم‌ خوب‌ بود انشاء الله‌. فرداشب‌ هم‌ كه‌ منزل‌ جناب‌ آقاي‌ مقدم‌ هست‌ با اينكه‌ ايشان‌ مقدمند، مؤخرند! و مثل‌ پيغمبر اكرم‌ كه‌ صدر انبياست‌ ولي‌ آخر انبياء بود. انشاء الله‌ فردا شب‌ جلسه‌، جلسه‌ تا آخر هست‌، اينكه‌ اصل‌ غذاي‌ روح‌ هست‌. انشاء الله‌ بايد تا فردا شب‌ به‌ جائي‌ برسيد كه‌ فقط‌ و فقط‌ غذاي‌ روحي‌ مطرح‌ بشه‌. شبهاي‌ احياء جوري‌ باشيد كه‌ اگر تا امشب‌ به‌ فكر كيفيت‌ سفره‌ بوديد، خداي‌ نكرده‌ كه‌ انشاء الله‌ حتي‌ يك‌ نفرتون‌ هم‌ دلم‌ نمي‌خواد اينجوري‌ باشيد، انشاء الله‌ از فردا شب‌ به‌ بعد به‌ فكر كيفيت‌ سفرة‌ معنوي‌ باشيد. و از خدا بخواهيد كه‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ من‌ توفيق‌ خدمتگزاري‌ شماها را بده‌ و من‌ بتونم‌ واقعا خدمتگزار شماها باشم‌ و دعا بكنم‌ درباره‌اتون‌. دربارة‌ شماها انشاء الله‌، يك‌يكتون‌ را بتونم‌ انشاء الله‌ طوري‌، من‌ از خدا خواستم‌ الان‌ واقعش‌ مي‌بينم‌ هيچ‌ حاجتي‌ جز اينكه‌ دوستان‌ به‌ يك‌ مرحله‌اي‌ از كمال‌ برسند ندارم‌. واقعاها، گاهي‌ اينجوري‌ فكر ميكنم‌. هيچ‌ حاجتي‌ جز اين‌ ندارم‌. هيچ‌ چيزي‌ جز اين‌ نميخوام‌. و شما ميگيد، ميگم‌ حتي‌ اينه‌، باور كنيد، قبل‌ از فرج‌ اين‌ جهت‌ را مي‌خوام‌، ميگم‌ وقتي‌ آقا تشريف‌ مي‌آورند لااقل‌ يك‌ عده‌ دوستان‌ را اهدا بكنيم‌، همينطور به‌ خواب‌، اين‌ گفتنش‌ شايد صحيح‌ نباشه‌ كه‌ بگم‌ قبل‌ از فرج‌، ولي‌ به‌ اين‌ جهت‌ كه‌ انشاء الله‌ همه‌اتون‌ از ياران‌ خوب‌ امام‌ زمان‌ باشيد، ميگم‌ قبل‌ از فرج‌ همه‌اتون‌ تزكية‌ نفس‌ كرده‌ باشيد. همه‌اتون‌ در صراط‌ مستقيم‌ باشيد. وقتي‌ كه‌ امام‌ زمان‌ تشريف‌ مي‌آورد هيچ‌ گيري‌ نداشته‌ باشيد كه‌ پشت‌ سر امام‌ زمان‌ تا حالا بوديد، حالا هم‌ باشيد. كسي‌ كه‌ توي‌ راه‌ داره‌ ميره‌، حالا فرض‌ كنيد كه‌ همة‌ راههاي‌ ديگه‌ خراب‌ شده‌، خوب‌ الحمد الله‌ اين‌ راه‌ درسته‌. يك‌ جوري‌ نباشيم‌ كه‌ همه‌اش‌ حرف‌ باشه‌ و همه‌اش‌ باصطلاح‌ بعضي‌ از دوستان‌ ميگند آقا ما مرحله‌امون‌ چي‌ ميشه‌، ما خيلي‌ وقت‌ هست‌ توي‌ اين‌ مرحله‌ هستيم‌، فلان‌، اينها. ميگم‌ اين‌ تقصير منه‌ يا تقصير توئه‌؟ دو سه‌ تا جمله‌ بهش‌ گفتيم‌ اينجوري‌ اينجوري‌ اينجوري‌. تو هستي‌ يا نه‌؟ گفت‌ نه‌ من‌ نيستم‌. خوب‌ تقصير خودته‌. اين‌ فشارش‌ را روي‌ من‌ نياريد، فشارش‌ را روي‌ وضع‌ روحي‌ خودتون‌ بياريد. و انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ قبل‌ از ظهور، چون‌ ما يك‌ حاجت‌ قبل‌ از ظهور داريم‌. حالا يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ ديگه‌ اگر امام‌ زمان‌ مي‌خواد تشريف‌ بياورد، نيم‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ ديگه‌ شما بايد خوب‌ بشيد و بعد امام‌ زمان‌ بيايد. ترتيبش‌ اينه‌. چون‌ اگه‌ بنا باشه‌ آقا تشريف‌ بياورد و آية‌ قرآن‌ دارد كه‌ يوم‌ لا ينفع‌ نفسا ايمانها لم‌ تكن‌ آمنت‌ من‌ قبل‌ او كسب‌ ما فيه‌ خيرا. منظورش‌ اينه‌ كه‌ رجعت‌، صريحش‌ هم‌ اينه‌ كه‌ ان‌ رجعتكم‌ حق‌ الله‌ او لا ينفع‌ نفسا ايمانا. در موقع‌ رجعته‌، و الا اگر در موقع‌ ظهور باشه‌ كه‌ هر كس‌ در هر جا هست‌ همانجا بخواد باهاش‌ معامله‌ بشه‌ خوب‌ ما خيلي‌ عقبيم‌. ما جزء ياران‌ دستة‌ اول‌ كه‌ هيچي‌، جزء دسته‌ دوم‌ و سوم‌ و پنجم‌ و دهم‌ و صدم‌ هم‌ شايد قرار ندند. شما نمي‌دونيد توي‌ اين‌ عالم‌ چه‌ اولياء خدائي‌ هستند. خدا، بعضي‌هايشون‌ را مخفي‌ ميكنه‌ خدا كه‌ شما مأيوس‌ نشيد. يعني‌ ما مأيوس‌ ميشيم‌ از اينكه‌ ما بتونيم‌ اينجور در صراط‌، يك‌ جوري‌ شما مي‌بينيدش‌، آنچنان‌ عبد خداست‌، اين‌ شيريني‌ جلوي‌ انسان‌ هست‌، او عينا بايد يك‌ قرص‌ يك‌ دارو باشه‌. البته‌ از همه‌اتون‌ توقع‌ نيست‌ها. ولي‌ وقتي‌ انسان‌ جهاد با نفس‌ كرد، تكميل‌ شد در اين‌ جهت‌، اين‌ فكر ميكنه‌ اين‌ شيريني‌ من‌ بخورم‌ فايده‌اي‌ داره‌ يا نداره‌؟ من‌ بايد بخورم‌ نداره‌ توي‌ كارش‌. نه‌ اين‌ شيريني‌ها، يك‌ كلمه‌ حرف‌، يك‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود نگاه‌، يك‌ كلمه‌ حرف‌ گوش‌ دادن‌، حالت‌ يك‌ قرصه‌، هيچوقت‌ شده‌ قرص‌ را بخاطر اينكه‌ خوشمزه‌ است‌ بخوريد؟ يك‌ شربتي‌ كه‌ بهتون‌ داده‌ بگيد به‌به‌ عجب‌ شربت‌ شيرينه‌، همه‌اش‌ را برداريد بخوريد. آنهم‌ معده‌اي‌ كه‌ طبيب‌ گفته‌ به‌ اندازه‌اي‌ كه‌ مي‌بينيد براتون‌ مفيده‌، به‌ اندازه‌اي‌ كه‌ دوست‌ داريد كه‌ شفا پيدا بكنيد، به‌ اون‌ اندازه‌ بخوريد. و حالا اوصاف‌ اولياء خدا را انشاءالله‌ يك‌ خورده‌اي‌، من‌ عرض‌ كردم‌ اگر من‌ بشينم‌ اوصاف‌ اولياء خدا را بگم‌ براي‌ شماها، بعضي‌هاتون‌ ممكنه‌ مأيوس‌ بشيد بگيد نميشه‌ ما به‌ اونجا برسيم‌. از راه‌ بيفتيد. اگر قبل‌ از حركت‌ از مشهد به‌ تهران‌، تمام‌ جاده‌ را انسان‌ بخواهد توي‌ ذهنش‌ بگذرونه‌، خيلي‌ سختش‌ مي‌آيد. ولي‌ يك‌ وقتي‌ كه‌ حركت‌ كرد، كم‌كم‌ رفت‌ مي‌بينيد كه‌ همينطور هضم‌ ميشه‌، ميره‌. معطل‌ نميشيد. و انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ همة‌ شماها زير ساية‌ امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ و با تربيت‌ خود ايشان‌ به‌ مقامي‌ برسيد كه‌ اگر آقا وليعصر صلواة‌ الله‌ عليه‌ فرمود عزيزترين‌ فرزندتون‌ را جلو بگذاريد سرش‌ را بزنيد، بگيد چشم‌. كيف‌ هم‌ بكنيد از اين‌ كار. همانطور كه‌ حضرت‌ ابراهيم‌ لذت‌ برد. تازه‌ شما فكر نكنيد حضرت‌ ابراهيم‌ مرحلة‌ كمال‌ صددرصد بود. همينكه‌ برگشت‌ گفت‌ اللهم‌ رب‌ زرني‌ انظرت‌ بواد غير ذي‌ زرع‌ عند بيتك‌ المحرم‌، همين‌ هم‌ ازش‌ توقع‌ نبود و حضرت‌ سيد الشهدا اين‌ كار را نكرد. طفل‌ شيرخوارش‌ را، تير سه‌ شعبة‌ زهرآلود به‌ حلقومش‌ وارد كردند، ميگه‌ كه‌ خدايا ببين‌ چه‌ ميكنند و روي‌ دست‌ اين‌ بچه‌ را نگهداشته‌. واقعا هر كاري‌ در كربلا مي‌بينيد كه‌ دانشگاهيست‌، يك‌ كتاب‌ درسه‌ براي‌ تمام‌ انبياء حتي‌، تمام‌ اولياء. بالاخره‌ حضرت‌ ابراهيم‌ حضرت‌ اسماعيل‌ و حضرت‌ هاجر را گذاشت‌ توي‌ يك‌ بياباني‌. دشمني‌ ظاهري‌ نبود، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ آب‌ بود. به‌ همان‌ مقداري‌ كه‌ آب‌، خوب‌، در مقابل‌ آنها قرار داد. غذا بود. دشمن‌ هم‌ ظاهرا نبود. خدا هم‌ محيط‌ بر آنها. خوب‌ گذاشت‌ رفت‌. اما سيد الشهدا عليه‌ السلام‌، هشتاد نفر زن‌ و بچه‌ را در وسط‌ سي‌ هزار دشمن‌ آنهم‌ با لبهاي‌ تشنه‌ گذاشته‌ و مي‌فرمايد عليكن‌ منا السلام‌. بر همة‌ شما سلام‌ باد كه‌ من‌ رفتم‌ و توي‌ وسط‌ ميدان‌ و كشته‌ ميشه‌. وقتي‌ كه‌ اسبش‌ برميگرده‌، ذوالجناح‌ برميگرده‌ به‌ طرف‌ خيمه‌ها، اين‌ حيوان‌ در عالم‌ حيوانيت‌ خودش‌، در عالم‌ طبيعيت‌، در عالم‌ تكوين‌ صدا ميزنه‌ ازلي‌ معزلي‌ به‌ امة‌ قتلت‌ ابن‌ بنت‌ نبيها. لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌ العلي‌ العظيم‌.

 

۱۰ رمضان ۱۴۱۳ قمری- ۱۳اسفند ۱۳۷۱ شمسی – صراط‌ مستقيم‌ در كارها

اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة‌ علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 عالم‌ الغيب‌ و الشهاده‌ هو الرحمن‌ الرحيم‌. آياتي‌ را كه‌ تلاوت‌ كردم‌ اين‌ جملة‌ شريفه‌ در آن‌ آيات‌ خونده‌ شد. عالم‌ الغيب‌ و الشهاده‌. خداي‌ تعالي‌ عالم‌ به‌ غيب‌ است‌ و عالم‌ به‌ شهادت‌، مشهودات‌ هستش‌. و اوست‌ كه‌ رحمان‌ است‌ و رحيم‌ است‌. شبهاي‌ ماه‌ مبارك‌ رمضانه‌. با خدا در اين‌ شبها زياد مناجات‌ بكنيد. بايد خداي‌ تعالي‌ را بشناسيد. بزرگترين‌ وظيفة‌ ما در دنيا و بزرگترين‌ امتحانمون‌، شناختن‌ ذات‌ مقدس‌ متعال‌ است‌. وجود خدا را همه‌ معتقدند. شايد كم‌ كسي‌ باشد در روي‌ كرة‌ زمين‌ كه‌ به‌ خدا اعتقاد نداشته‌ باشد. حتي‌ در آيات‌ قرآن‌ هست‌ و لئن‌ سئلتهم‌ من‌ خلق‌ السماوات‌ و الارض‌ ليقولن‌ الله‌. اي‌ پيغمبر اگر از اين‌ مردم‌، مشركين‌، كفار، از هر كدام‌ كه‌ سوال‌ كنيد كه‌ آسمان‌ و زمين‌ را كي‌ خلق‌ كرده‌؟ يك‌ خورده‌اي‌ عاقل‌ باشند مي‌گويند خدا. پيامبران‌ هم‌ وقتي‌ كه‌ مبعوث‌ مي‌شدند، اول‌ مطلبي‌ كه‌ از مردم‌ مي‌خواستند، از كفار مي‌خواستند، اين‌ نبود كه‌ معتقد به‌ وجود خدا باشيد. بلكه‌ در وحدانيت‌ خدا تبليغ‌ مي‌كردند. شنيده‌ايد كه‌ پيغمبر اكرم‌ روزي‌ كه‌ مبعوث‌ شدند، فرمود قولوا لا اله‌ الا الله‌ تفلحوا. بگوئيد لا اله‌ الا الله‌ تا رستگار بشيد. يعني‌ خدا را قبول‌ داريد. وحدانيت‌ پروردگار را بپذيريد. اكثر انبياء همينطور بودند. همة‌ مردم‌ معتقد به‌ خدا هستند. فطرة‌ الله‌ التي‌ فطر الناس‌ عليها.

 در تاريخ‌ دارد كه‌ مرحوم‌ سيد نعمة‌ الله‌ جزايري‌ مي‌خواست‌ كتابي‌ در اثبات‌ وجود خدا بنويسه‌. كنيزي‌ داشت‌ وارد اطاق‌ شد از عالم‌ بزرگ‌ سؤال‌ كرد كه‌ چه‌ مي‌كنيد؟ گفت‌ تصميم‌ دارم‌ امروز شروع‌ كنم‌ به‌ يك‌ كتابي‌ در اثبات‌ وجود خدا. ايشان‌ اين‌ آيه‌ را خوند افي‌ الله‌ شك‌ فاطر السماوات‌ و الارض‌. آيا در خدا هم‌ مگر شكي‌ هست‌؟ يك‌ خورده‌ انسان‌ عقلش‌ را جمع‌ كنه‌، از غفلت‌ بياد بيرون‌، خوب‌ اين‌ تشكيلات‌، اين‌ آسمونها، اين‌ زمين‌، اين‌ انسان‌ با اين‌ نحوة‌ از خلقت‌، اين‌ موجوداتي‌ كه‌ در عالم‌ هست‌ با اين‌ نظم‌ عجيب‌، اينها خودشون‌، خودشون‌ را بوجود آوردند كه‌ نميشه‌. يعني‌ محاله‌ يك‌ چيزي‌ كه‌ نيست‌ خودش‌ را بوجود آورده‌ باشه‌. بگيم‌ كه‌ اينها نيستند، چون‌ يك‌ عده‌ آدمهايي‌ هستند گوشه‌ و كنار اينها سوفسطائي‌ هستند. ميگن‌ كه‌ ما الان‌ خيال‌ مي‌كنيم‌ جمعي‌ اينجا نشسته‌اند، آن‌ در و ديوار و اينها همه‌ تخيلات‌ ماست‌. اينها را بايد فرستادشون‌ دار المجانين‌. با آنها بحثي‌ هم‌ نداريم‌. يك‌ نفر از اينها در كانون‌ آمده‌ بود با ما بحث‌ مي‌كرد، ما وقتي‌ خيلي‌ غافلش‌ مي‌كرديم‌، ميگفتيم‌ تو الان‌ در امريكا نشستي‌ داري‌ صحبت‌ مي‌كني‌. مي‌گفت‌ نه‌ مشهده‌. مي‌گفتيم‌ نه‌ تو خيال‌ ميكني‌. مي‌گفتيم‌ اينجا از كجا ميگي‌ شايد آمريكا باشه‌. آنوقتها هيپي‌ را بد مي‌دونست‌. مي‌گفتيم‌ تو يك‌ هيپي‌ هستي‌. مي‌گفت‌ نه‌. نه‌ ما كه‌ خيال‌ نمي‌كنيم‌، اقلا هر چيزي‌ را خيال‌ كنيم‌، خودمون‌ را كه‌ خيال‌ نمي‌كنيم‌.، هستيم‌. ماده‌ كه‌ خودش‌ را بوجود نياورده‌. پس‌ بايد يك‌ چيزي‌ باشه‌ كه‌ اينها را بوجود آورده‌ باشه‌. اين‌ ديگه‌ قدر مسلم‌ از يك‌ عقل‌ باصطلاح‌ ضعيف‌ ضعيف‌ هم‌ اين‌ را از بديهيات‌ مي‌دونه‌. لذا در وجود خدا شكي‌ نيست‌. هيچ‌ كس‌ نمي‌گه‌ خدايي‌ نيست‌. در صفات‌ خدا بايد بحث‌ كرد. صفات‌ خدا.

 در مرحلة‌ اول‌ توحيد. يكتايي‌ پروردگار. كه‌ وقتي‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا جانمون‌ به‌ قربانش‌، از مدينه‌ به‌ طوس‌ تشريف‌ مي‌آوردند، رسيدند به‌ نيشابور، حديث‌ سلسلة‌ الذهب‌ را همه‌ شنيده‌ايد. اين‌ حديث‌ را از اين‌ جهت‌ گفته‌اند سلسلة‌ الذهب‌، براي‌ اينكه‌ تمام‌ سلسلة‌ اسنادش‌ ائمه‌ هستند. حضرت‌ رضا از حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر، موسي‌ بن‌ جعفر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ از امام‌ جعفر صادق‌، حضرت‌ امام‌ صادق‌ از امام‌ محمد باقر، همينطور ميرسه‌ تا به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌، از رسول‌ اكرم‌، از جبرئيل‌ از خدا كه‌ فرمود كلمة‌ لا اله‌ الا الله‌ حصني‌ فمن‌ دخل‌ في‌ حصني‌ آمن‌ من‌ عذابي‌. اين‌ روايت‌ را حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا در نيشابور خوندند. مردم‌ نيشابور جمع‌ شده‌ بودند. خيلي‌ شهر بزرگي‌ بوده‌ آنوقت‌ كه‌ تنها ده‌ هزار قلمدان‌ طلا و نقره‌ براي‌ نوشتن‌ اين‌ حديث‌ حاضر شده‌ بود. حالا مردم‌ آنوقت‌ ده‌ درصد اساس‌ سواددار بودند و توي‌ اين‌ ده‌ درصد چقدر روايت‌ دوست‌ بودند. توي‌ اين‌ دسته‌ باز، تنها ده‌ هزار نفرشون‌ آنقدر تشريفاتي‌ بودند كه‌ قلمدان‌ طلا و نقره‌ داشتند. ببينيد چه‌ خبر بوده‌. يك‌ جمعيت‌ فوق‌ العاده‌ جمع‌ شدند. همه‌ موفق‌ نمي‌شوند حضرت‌ رضا را ببيند. چون‌ آنوقتها روي‌ يا شتر يا روي‌ قاطر، كجانه‌ مي‌زدند. يك‌ اطاقچه‌اي‌ درست‌ مي‌كردند سبك‌ كه‌ شخصي‌ كه‌ مي‌خواهد مسافرت‌ كنه‌ توي‌ اين‌ اطاقچه‌ بنشينه‌ از آفتاب‌ و باران‌ و سردي‌ و گرمي‌ تا حدي‌ محفوظ‌ باشه‌. همين‌ كاري‌ كه‌ ماشينهاي‌ امروز انجام‌ ميده‌. حضرت‌ از ميان‌ منزل‌، خوب‌ يك‌ عده‌ خواص‌ بودند حضرت‌ را ديدند، از ميان‌ منزل‌ آمدند نشستند توي‌ كجاوه‌ و حركت‌ مي‌كنند براي‌ طوس‌، تمام‌ اين‌ جمعيت‌، اين‌ بيابان‌ پر شده‌ از مردم‌ نيشابور. همه‌ محب‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌. خدا را شكر كنيد كه‌ در ايران‌ متولد شديد. ريشة‌ محبت‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌ از هزار و چند صد سال‌ قبل‌ در آباء و اجداد ما بوده‌. اينها از همان‌ قديم‌، محبت‌ اهل‌ بيت‌ عليهم‌ السلام‌ در دلهاشون‌ بوده‌. سني‌ هم‌ كه‌ بودند باز با سني‌هاي‌ ديگه‌ فرق‌ داشتند. با محبت‌ بودند. اين‌ جمعيت‌ جمع‌ شده‌. شما دربارة‌ حضرت‌ رضا و توجه‌ مردم‌ خراسان‌ و ايران‌، مطالبي‌ مي‌شنويد كه‌ دربارة‌ هيچ‌ يك‌ از ائمه‌، هيچكس‌ حتي‌ اهل‌ مدينه‌ نسبت‌ به‌ ائمة‌ اطهار اينطور با محبت‌ نبودند. تنها وقتي‌ كه‌ مي‌خواهند جنازة‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا را از طوس‌، حدود بيست‌ و پنج‌ كيلومتر راه‌ از طوس‌ تا محل‌ قبر مطهر حضرت‌ علي‌ ابن‌ موسي‌ الرضا كه‌ باغ‌ حميد بن‌ قحتبه‌ بوده‌. مردم‌ روي‌ دوش‌ جنازه‌ را برداشتند، تشييع‌ جنازه‌ كردند. زنها مهرية‌ را به‌ شوهرها بخشيدند تا اجازه‌ بدهند در تشييع‌ جنازة‌ حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ شركت‌ كنند. آن‌ نماز عيد حضرت‌، آن‌ نماز جمعة‌ حضرت‌، آن‌ حركاتي‌ كه‌ بوده‌ واقعا فوق‌ العاده‌ است‌. حالا هم‌ در نيشابور اين‌ جمعيت‌ جمع‌ شدند. از حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا دو تقاضا داشتند. يكي‌ اينكه‌ آقا يك‌ روايت‌ ما از دو لب‌ مقدستون‌ ما بشنويم‌ كه‌ از پيغمبر نقل‌ شده‌ باشه‌ و ما يادداشت‌ كنيم‌. يكي‌ هم‌ سرتون‌ را از توي‌ كجاوه‌ بيرون‌ بياوريد ما جمال‌ زيباي‌ شما را ببينيم‌. اي‌ خدا ميشه‌ ما هم‌ امامون‌، امام‌ زمانمون‌ را ببينيم‌. يك‌ نگاه‌ به‌ آن‌ جمال‌ ملكوتي‌ بكنيم‌ و حضرت‌ پذيرفتند.

 روايتي‌ كه‌ نقل‌ فرمودند، همين‌ روايت‌ بود كه‌ كلمة‌ لا اله‌ الا الله‌ حصني‌ خداي‌ تعالي‌ فرموده‌ كه‌ كلمة‌ لا اله‌ الا الله‌ اين‌ حصار منه‌. يك‌ حصاري‌ كه‌ هيچ‌ چيز نميتونه‌ واردش‌ بشه‌. شيطان‌ هم‌ نميتونه‌ وارد بشه‌. موحدين‌ از شر شيطان‌ محفوظند. موحدين‌ از گرفتاريهاي‌ دنيا محفوظند. كسي‌ كه‌ توحيد دارد، به‌ مقام‌ والاي‌ توحيد رسيده‌، اين‌ ديگه‌ شيطان‌ و دنيا و ماديات‌ و رياست‌ و هر چي‌ كه‌ شما تصور كنيد، ديگه‌ نميتونه‌ در او نفوذ كنه‌. فمن‌ دخل‌ في‌ حصني‌ امن‌ من‌ عذابي‌. كسي‌ كه‌ داخل‌ بشه‌ در حصن‌ من‌، از عذاب‌ من‌ ايمنه‌. خوب‌ حالا توحيد بدون‌ شرطه‌؟ ابدا. توحيد شرط‌ داره‌. شما اگر گفتيد كه‌ لا اله‌ الا فرعون‌. اينهم‌ توحيده‌. يك‌ موجود را بيشتر بعنوان‌ خدايي‌ قبول‌ نداريد و اون‌ فرعونه‌. اينهايي‌ هم‌ كه‌ خورشيد را مي‌پرستند مي‌گويند لا اله‌ الا الشمس‌. يك‌ خدا بيشتر قبول‌ ندارند و آنهم‌ خورشيده‌. فرمود بشرطها. اين‌ شرط‌ داره‌. يعني‌ از چه‌ راهي‌ اين‌ توحيد را شما پيدا بكنيد. همون‌ صراط‌ مستقيمي‌ كه‌ در نماز همه‌ روزه‌ آن‌ را مي‌طلبيد. اهدنا الصراط‌ المستقيم‌. خدايا ما را به‌ راه‌ راست‌ هدايت‌ كن‌. راه‌ راست‌ چيه‌؟ راهي‌ كه‌ هيچ‌ انحراف‌ نداره‌ چيه‌؟ آيا توحيدي‌ كه‌ در راه‌ راست‌ نباشه‌، قبوله‌، ابدا. توحيدي‌ كه‌ در صراط‌ مستقيم‌ نباشه‌. از توحيد گرفته‌ تا كارهاي‌ جزئيتون‌ بايد در صراط‌ مستقيم‌ باشه‌، از افراط‌ و تفريط‌ خارج‌ باشه‌ و دور باشه‌. در صراط‌ مستقيم‌ بايد توحيد ما قرار بگيره‌. صراط‌ مستقيم‌ بدون‌ هيچ‌ ترديد.

 همة‌ مسلمانها معتقدند كه‌ من‌ يك‌ وقتي‌ تحقيق‌ مي‌كردم‌ چهل‌ تا آيه‌ تحت‌ كلمة‌ صراط‌ مستقيم‌ داريم‌. اينها اكثرش‌ تفسير شده‌ به‌ وجود مقدس‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و آن‌ وجود مقدس‌ صراط‌ مستقيمه‌، وجودش‌ ميزانه‌ عملش‌ صراط‌ مستقيمه‌، گفتارش‌ صراط‌ مستقيمه‌ و در قرآن‌ هست‌ ان‌ ربي‌ علي‌ صراط‌ المستقيم‌. انك‌ لمن‌ المرسلين‌ علي‌ صراط‌ مستقيم‌. خدا در صراط‌ مستقيمه‌. پيغمبر در صراد مستقيمه‌. در يك‌ آيه‌اي‌ هست‌ كه‌ اين‌ روايت‌ هم‌ داره‌. اين‌ روايت‌ جالبه‌. من‌ در يكي‌ از كتابها نوشته‌ بودم‌، يكي‌ از علماي‌ قم‌ گفت‌ آقا شما اين‌ را به‌ اين‌ صراحت‌ نوشتيد آخه‌ ممكنه‌ اسباب‌ حرف‌ بشه‌. آخه‌ قرائت‌ با تحريف‌ فرق‌ ميكنه‌. قرائت‌ زير و زبر و باصطلاح‌ پيش‌ و فارسي‌ عرض‌ كنم‌، با يك‌ حرف‌ و دو حرف‌ فرق‌ ميكنه‌. مالك‌ يوم‌ الدين‌، ملك‌ يوم‌ الدين‌. اين‌ هردوش‌ جايزه‌، تحريف‌ هم‌ نيست‌. يا مثلا فرض‌ كنيد سلام‌ علي‌ آل‌ ياسين‌، يا سلام‌ علي‌ الياسين‌. سني‌ و شيعه‌ قبول‌ دارند و اين‌ را نمي‌گويند تحريف‌. با اينكه‌ با يك‌ حرف‌ يا دو حرف‌ كم‌ و زياد بكنيم‌. بالاخره‌ يا مالك‌ يوم‌ الدينه‌ يا ملك‌ يوم‌ الدين‌. يا حركات‌. حركات‌. مثلا فرض‌ كنيد شما مي‌بيند كه‌ همين‌ خوانندگان‌ مصري‌ حركات‌ را عوض‌ مي‌كنند. قال‌ هئت‌ لك‌. هيت‌ لك‌. ديديد ديگه‌. يكيش‌ درسته‌. معناش‌ هم‌ فرق‌ ميكنه‌. هي‌ لك‌، هئت‌ لك‌ اينها معناش‌ فرق‌ ميكنه‌. حالا نميخوام‌ دربارة‌ آنها صحبت‌ كنم‌. با حركات‌ اين‌ تحريف‌ نيست‌.

 يك‌ روز عمر آمد خدمت‌ رسول‌ اكرم‌ يا رسول‌ الله‌ شما اينقدر مي‌گيد علي‌ فضائل‌ چه‌ داره‌ چه‌ داره‌، آخه‌ چرا يك‌ جا اسمش‌ توي‌ قرآن‌ نيامده‌؟ حضرت‌ فرمود يا اعرابي‌. اين‌ كلمه‌ يا اعرابي‌ يعني‌ اي‌ بيسواد. تعبير محترمانه‌اش‌ اينه‌ كه‌ بگيم‌ اي‌ بيسواد. چون‌ الاعراب‌ اشد كفرا و نفاقا. يك‌ عده‌ بودند بيابان‌ نشين‌ كه‌ اينها هيچي‌ نمي‌فهميدند. از كولي‌هايي‌ كه‌ مثلا گوشه‌ كنار، حالا زمان‌ ما اصلا اينجور آدمها نيستند، زمان‌ سابق‌ كه‌ بودند، از اينها هم‌ بيسوادتر بودند. هيچي‌ از مسائل‌ علمي‌ را اينها سرشون‌ نميشد. حضرت‌ اين‌ تعبير را داره‌ يا اعرابي‌ اما قرأت‌. آيا تو نخوندي‌ اين‌ آيه‌ را كه‌ صراط‌ علي‌ مستقيم‌. اين‌ راه‌ علي‌ مستقيمه‌. معناش‌ هم‌ خيلي‌ جالب‌ و خوب‌. توي‌ قرآنهاي‌ فعلي‌ كه‌ زير و زبر گذاشتند. صراط‌ عليّ مستقيم‌. يك‌ خورده‌ معناش‌ همچين‌ به‌ قول‌ يك‌ كسي‌ مي‌گفت‌ اين‌ بعضي‌ نوشته‌ها هست‌ مثل‌ جادة‌ آسفالت‌ بدون‌ پيچ‌ و خمه‌. بعضي‌ نوشته‌ها هست‌ خيلي‌ پر پيچ‌ و خمه‌ آدم‌ بايد خيلي‌ دست‌ فرمونش‌ خوب‌ باشه‌ و خوب‌ دقت‌ بكنه‌ و خوب‌ مطالعه‌ كنه‌ تا بتونه‌ خودش‌ را به‌ يك‌ جايي‌ برسونه‌. اين‌ صراط‌ عليّ مستقيم‌، معناش‌ همينطوري‌ يك‌ خورده‌ پيچ‌ داره‌. راه‌ بر سوي‌ من‌ راسته‌. معناش‌ اينه‌. ولي‌ صراط‌ علي‌ مستقيمه‌. ببينيد چقدر جاده‌ آسفالت‌ و صافه‌. چقدر راحت‌. راه‌ علي‌ مستقيمه‌. اگر صراط‌ عليّ مستقيم‌ خونديد، اين‌ تحريف‌ نكرديد قرآن‌ را، روايت‌ هم‌ داره‌. قرائته‌ مربوط‌ به‌. چرا؟ حالا بگم‌ معناي‌ قرائت‌ يعني‌ چي‌. ببينيد. قرآن‌ اول‌ كه‌ نازل‌ شد، بر مردم‌ عرب‌ نازل‌ شده‌. مثل‌ كتاب‌ فارسي‌ كه‌ براي‌ فارسي‌ زبانها مي‌نويسند. اين‌ ديگه‌ زير و زبر نمي‌گذارند براش‌. يعني‌ حركاتت‌ را رويش‌ نمي‌گذارند. خودشون‌ بلدند چطور بخونند. ديگه‌ كتاب‌ فارسي‌ را شماها ميگيريد مي‌خونيد، هيچ‌ احتياجي‌ به‌ حركات‌ نيست‌. چرا گاهي‌ بعضي‌ از نويسنده‌ها ويرايش‌ خيلي‌ جالبي‌ مي‌كنند، يك‌ ويرگولي‌، يك‌ نقطه‌اي‌، يك‌ علامت‌ تعجبي‌ كه‌ معنا يك‌ خورده‌ روشنتر بشه‌. و الا حركات‌ را روي‌ كلمات‌ نمي‌گذارند. قرآن‌ هم‌ همينطور بوده‌. قرآن‌ هم‌ همينطور بود.

 يك‌ روز علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عبور مي‌كرد، ديد يك‌ نفر قرآن‌ را غلط‌ ميخونه‌. يك‌ جور ميخوانه‌ كه‌ معناش‌ غلط‌ ميشه‌. كه‌ اگر بگم‌ چي‌ مي‌گفت‌ باز خودش‌ شرحي‌ مي‌خواد. حالا غلط‌ مي‌خوند. عربه‌ گاهي‌ ميشه‌. انسان‌ نميتونه‌ باصطلاح‌ رديف‌ كلمات‌ را جورش‌ كنه‌. غلط‌ مي‌خونه‌. حضرت‌ مبتكر نحو و ادبيات‌ عرب‌ بودند فلذا المبتكر هذا الفن‌، مرحوم‌ شيخ‌ بهائي‌ در صمديه‌ است‌، آنوقتهايي‌ كه‌ ما صمديه‌ مي‌خونيم‌ اين‌ در جامع‌ المقدمات‌ بود. كه‌ المبتكر لهذا الفن‌. فن‌ صرف‌ و نحو علي‌ عليه‌ السلام‌ مبتكرشه‌. آمد و مطالبي‌ را فرمود. كل‌ فاعل‌ مرفوع‌، كل‌ مفعول‌ منصوب‌. مطالبي‌ كه‌ خوب‌ اينها را برداشتند. اين‌ قرائي‌ پيدا شدند، يك‌ افراد اديب‌ باسوادي‌ پيدا شدند و اينها آمدند قرآن‌ را خوندند. درستش‌ را خوندند. حركات‌ گذاشتند و خيلي‌ هم‌ با هم‌ اختلاف‌ دارند در خيلي‌ از جاها. همين‌ ملك‌ يوم‌ الدين‌، يك‌ عده‌ از قراء مالك‌ يوم‌ الدين‌ خوندند و اگر كتاب‌ تفسير مجمع‌ البيان‌ را مطالعه‌ بكنيد چون‌ قرائتهاي‌ مختلف‌ را نوشته‌ مي‌بينيد كه‌ در اكثر آيات‌ قرائتها مختلفه‌ و بنابراين‌. ببينيد صراط‌ عليّ با صراط‌ علي‌ فرقش‌ فقط‌ در حركاته‌. چه‌ اشكالي‌ داره‌؟ با اين‌ روايتي‌ هم‌ كه‌ داريم‌ چه‌ اشكالي‌ داره‌  بگيم‌ كه‌ صراط‌ علي‌ مستقيم‌. عليّ علي‌ فرقش‌ در حركات‌ اينه‌ كه‌ عَلَيّ سه‌ تا فتحه‌ بايد روي‌ سه‌ تا حرف‌ گذاشت‌. وقتي‌ علي‌ مي‌خونيم‌ يك‌ فتحه‌ روي‌ عين‌ يك‌ كسره‌ زير لام‌ باصطلاح‌ چون‌ صراط‌ اضافه‌ شده‌ بر علي‌ و علي‌ مجرور و تنوين‌ هم‌ زير ي‌ علي‌. صراط‌ علي‌.

 راه‌ علي‌ راسته‌. كوچكترين‌ نقطة‌ ضعفي‌ حتي‌ از نظر مخالفين‌ علي‌ نداره‌. علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ كسي‌ نتونست‌ بگه‌ كه‌ فلان‌ جا اشتباه‌ كردي‌، فلان‌ جا كج‌ رفتي‌. حتي‌ آنهايي‌ كه‌ دشمنش‌ بودند، آنها هم‌ نتوانستند كوچكترين‌ ايرادي‌ بر علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بگيرند. پس‌ صراط‌ مستقيم‌ علي‌ است‌. ميزان‌ اعمال‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. ميزان‌. شما مي‌خوايد ببينيد عملتون‌ درسته‌ يا درست‌ نيست‌، ببينيد اگر علي‌ در اينجا بود، اين‌ كار شما را مي‌كرد يا نمي‌كرد؟ خودتون‌ مي‌توانيد بفهميد. يك‌ وقتي‌ يك‌ كسي‌ به‌ من‌ گفته‌ بود كه‌ در فلان‌ محل‌ فلان‌ طور باش‌. من‌ فكر مي‌كردم‌ فلاني‌ يك‌ آدم‌ باشخصيتيه‌، اگر اينجا بود چكار مي‌كرد؟ چه‌ جور فكر مي‌كرد؟ چه‌ جور غذا مي‌خورد. اين‌ راههاي‌ ميزان‌ تعيين‌ كردن‌ براي‌ خودشه‌ انسان‌. هميشه‌ براي‌ خودتون‌ ميزان‌ تعيين‌ كنيد. اعمال‌ اولياء خدا را براي‌ خودتون‌ ميزان‌ قرار بدهيد. اعمال‌ ائمه‌ را ميزان‌ قرار بديد. افرادي‌ كه‌ باصطلاح‌ يا افراطي‌ هستند يا تفريطي‌، اينها از ميزان‌ خارج‌ هستند.

 من‌ مكرر گفتم‌ اين‌ افراد وسواسي‌ها كه‌ نجاست‌ و طهارتي‌ كه‌ خيلي‌ خودشون‌ را مي‌خواهند تميز نگه‌ دارند، پاك‌ نگه‌ دارند از اسلام‌ نيست‌. همون‌ اسمش‌ را گذاشته‌اند وسواسي‌، خوبه‌. براي‌ اينكه‌ پيغمبر اكرم‌ صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌ اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌. در مكة‌ مكرمه‌ يك‌ چاه‌ آب‌ بيشتر نبوده‌ مسلما و از چاه‌ هم‌ با موتور آب‌ نمي‌كشيدند. با سطل‌ آب‌ مي‌كشيدند. و آنجا سگ‌ بوده‌، كافر بوده‌، همه‌ هم‌ بودند. در عين‌ حال‌ هيچوقت‌ شكايتي‌ از اينكه‌ من‌ در اينجا چطور طهارت‌ و نجاست‌ را رعايت‌ كنم‌ نبوده‌، مي‌بينيد روي‌ همين‌ اصل‌، ماها اكثرا وسواسي‌ مي‌شيم‌. چون‌ اگر ما را توي‌ يك‌ همچين‌ جائي‌ بگذارند برامون‌ مشكله‌ كه‌ باصطلاح‌ از راحت‌ باشيم‌، بالاخره‌ راحت‌ نيستيم‌. يه‌ همچين‌ جائي‌. شما فرض‌ كنيد توي‌ يك‌ دهي‌ هستيد، يك‌ چاه‌ آب‌ بيشتر نيست‌ و از اين‌ چاه‌ هم‌ با سطل‌ آب‌ مي‌كشند و شما بخوايد يك‌ مدتي‌ آنجا زندگي‌ كنيد. انسان‌ توي‌ صراط‌ مستقيم‌، در تمام‌ كارهاتون‌.

 مثلا آيا غيبت‌ كردن‌ بدتر از زنا كردن‌ هست‌ يا نيست‌. همه‌اتون‌ مي‌گيد بله‌ روايت‌ داره‌. الغيبة‌ اشد من‌ الزنا. شايد اكثر شما اين‌ روايت‌ را حفظ‌ باشيد. خيلي‌ خوب‌. ولي‌ آيا واقعا همينطوره‌؟ يعني‌ فكر ما اينه‌. ما يك‌ زاني‌ را كه‌ به‌ چشممون‌ مي‌بينيم‌ زنا كرده‌ بيشتر ازش‌ بدمون‌ مي‌آيد يا كسي‌ كه‌ غيبت‌ كرده‌ بيشتر بدمون‌ مي‌آد؟ خودمون‌ بنا بشه‌ زنا بكنيم‌ بيشتر ناراحتيم‌، يعني‌ خودمون‌ را كثيف‌ و باصطلاح‌ معصيتكار مي‌دونيم‌، يا اگر غيبت‌ كنيم‌. اين‌ مال‌ انحراف‌ فكريه‌، انحراف‌ عمليه‌. يا اينكه‌ چون‌ نزديكه‌ بد نيست‌ اينها گفته‌ بشه‌، عيد غدير آيا اهميتش‌ بيشتره‌ يا عيد نوروز؟ همه‌اتون‌ مي‌گوئيد عيد نوروز اهميتي‌ نداره‌. اما خودمونيم‌ شما بيشتر به‌ فكر عيد نوروزيد يا عيد غدير؟ يك‌ نفر پريروزها تلفني‌ از من‌ سؤال‌ مي‌كرد كه‌ حاج‌ آقا من‌ خيلي‌ كار دارم‌، كار مي‌كنم‌ و ضعف‌ بهم‌ دست‌ ميده‌. توي‌ اين‌ روزهاي‌ كوتاه‌ كه‌ همه‌ روزه‌ ميگيرند هيچ‌ طوريشون‌ نميشه‌، من‌ نمي‌تونم‌ روزه‌ بگيرم‌ آيا ميشه‌ بخورم‌؟ گفتم‌ مگه‌ كارت‌ چيه‌؟ گفت‌ خياطم‌. خوب‌ نكن‌. ميگه‌ نميشه‌. شب‌ عيده‌ قول‌ داديم‌ به‌ همه‌. خوب‌ شب‌ عيد غدير هم‌ همينجوري‌؟ شب‌ تولد حضرت‌ بقية‌ الله‌ هم‌ همينطوريد؟ اينها انحراف‌ فكري‌، اينا اشتباهاتي‌ است‌ كه‌ ما داريم‌. يك‌ مسلمان‌ اصلا نبايد به‌ فكر عيد نوروز باشه‌. خوب‌ باشه‌. اصلاها. مگر چقدر موقعيت‌ پيش‌ ما داره‌؟ حالا يك‌ بحثهايي‌ است‌ دربارة‌ عيد نوروز كه‌ اگر زير آية‌ اصحاب‌ رس‌ را در همين‌ كتاب‌ برهان‌، تفسير برهان‌ بخوانيد مي‌بينيد كه‌ تأسيس‌ عيد نوروز از كجا شروع‌ شد و چقدر مورد حمايت‌ طواغيت‌ و طاغوتهاي‌ مثل‌ هارون‌ الرشيد و اينها بوده‌ و چقدر از اين‌ راه‌ فشار روي‌ ائمة‌ اطهار عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ آوردند. حالا نميخوام‌ سنتها را بهم‌ بزنيم‌ و حرفي‌ بزنيم‌. اما ماها از توي‌ راه‌ خارجيم‌، توي‌ صراط‌ مستقيم‌ خارجيم‌. عيد نوروز توي‌ ماه‌ رمضان‌ افتاده‌، دم‌ افطار به‌ فكر خريد بازارند براي‌ عيدشون‌. مسلمان‌ همينطوره‌.

 من‌ يك‌ وقتي‌ در مسجد الحرام‌ بودم‌ موقع‌ تحويل‌ سال‌. خودمم‌ غافل‌ بودم‌ كه‌ الان‌ موقع‌ تحويل‌ ساله‌. ولي‌ مي‌دونستم‌ الان‌ آن‌ ساعات‌ هست‌. در مسجد الحرام‌ كنار يك‌ عالم‌ بزرگي‌ كه‌ در آنوقت‌ خيلي‌ با ما رفيق‌ بود و كتاب‌ شبهاي‌ مكه‌ را من‌ نوشتم‌ دربارة‌ مطالبي‌ كه‌ مربوط‌ به‌ او است‌، نشسته‌ بودم‌. ايرانيها جمع‌ شده‌ بودند، عمره‌ آمده‌ بودند. جمع‌ شده‌ بودند يك‌ گوشه‌، يك‌ دفعه‌ هم‌ شروع‌ كردند دست‌ زدن‌ و سوت‌ زدن‌ و اين‌ عالم‌ بزرگ‌ مكه‌ پرسيد چي‌ شد؟ گفتم‌ كه‌ از اين‌ لحظه‌ بهار آمده‌. گفت‌ خوب‌ بياد. وقتي‌ زمستان‌ مي‌آد چي‌ ميشه‌، تابستان‌ مي‌آد چي‌ ميشه‌ مگه‌. خوب‌ من‌ چيكار كنم‌. خدا نصيبتون‌ نكنه‌ كه‌ طرفداري‌ از كسي‌ بخوايد بكنيد كه‌ خودتون‌ به‌ اون‌ كس‌ و به‌ كار او اعتقاد نداشته‌ باشيد. از آنطرف‌ هم‌ چه‌ كنيم‌ آخه‌؟ يك‌ مسئله‌اي‌ نبود كه‌ ما بگيم‌ يك‌ عده‌ جهال‌ اين‌ كار را مي‌كنند. اتفاقا يك‌ عده‌ از علما هم‌ توي‌ آنها بودند. آنها هم‌ نشسته‌ بودند. بعضي‌ از شخصيتها بودند، و چون‌ يك‌ جا جمع‌ شده‌ بودند منتظر تحويل‌ سال‌ بودند. آن‌ ساعت‌ نگاه‌ كرده‌ بودند، ديگه‌ ديدي‌ توي‌ حرم‌ حضرت‌ رضا چند سال‌ قبل‌ چقدر آدم‌ كشته‌ شد زير دست‌ و پاي‌ مردم‌ و توي‌ حرم‌ امير المؤمنين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ من‌ بودم‌ يك‌ سال‌، آنقدر فشار بود كه‌ من‌ به‌ ياد صحراي‌ قيامت‌ افتادم‌. چون‌ در صحراي‌ قيامت‌ داره‌ كه‌ زير پاي‌ انسان‌ ،اينقدر عرق‌ انسان‌ مي‌كنه‌ كه‌ تا قوزك‌ پاش‌ آب‌ واي‌ ميايسته‌. اينها آدم‌ ميگه‌ مبالغه‌ است‌. ولي‌ توي‌ حرم‌ امير المؤمنين‌ من‌ ديدم‌. يك‌ جا وايستاده‌ بوديم‌. ديدم‌ زير پاي‌ من‌ تره‌. گفتم‌ چيه‌؟ گفتم‌ شايد من‌ تازه‌ وارد شده‌ بودم‌. يك‌ نفر گفت‌ اين‌ عرق‌ مردمه‌. گفتم‌ يعني‌ چي‌؟ يك‌ چند دقيقه‌ خودمون‌ وايستاديم‌ ديديم‌ راست‌ ميگه‌. اينقدري‌ كه‌ از من‌ عرق‌ ميريزه‌ اگر از هر كسي‌ بريزه‌ همينجورها ميشه‌ آب‌ راه‌ مي‌افته‌. توي‌ حرم‌ امير المؤمنين‌، كنار قبر آقا، همه‌ منتظر، گوش‌ به‌ زنگ‌ ساعت‌ چيز زده‌ بشه‌، تحويل‌. تحويل‌ يعني‌ چه‌؟ شما همه‌ عقلاي‌ شهريد. اصلا يعني‌ چه‌؟ چطور ميشه‌؟ تخم‌ مرغ‌ را بگذار روي‌ آينه‌ مي‌چرخه‌؟ ما كه‌ نديديم‌. هيچ‌ كار، هيچ‌ چي‌ نميشه‌. هر لحظه‌اي‌ به‌ لحظة‌ بعد تحويل‌ داده‌ ميشه‌. بخوايد معناش‌ را بفهميد اين‌ لحظه‌ الان‌ دائما داره‌ اين‌ دقيقه‌ به‌ دقيقة‌ بعد تحويل‌ ميشه‌. آنوقت‌ ما اينقدر براش‌ اهميت‌ قائليم‌. بالاخره‌ ما به‌ آن‌ عالم‌ گفتيم‌ كه‌، نشستيم‌ ديگه‌ حالا چيكار كنيم‌. فلسفه‌ بافي‌. اكثر فلسفه‌ بافي‌ها اينطوره‌. گفتيم‌ كه‌ آقا ايران‌ حالا ببينيد شما مي‌پسنديد يا نه‌؟ اگر نمي‌پسنديد هيچي‌. گفتيم‌ در ايران‌ سرماي‌ شديدي‌ هست‌ زمستان‌. برف‌ مي‌آيد. شرحي‌ داديم‌ از سرماي‌ شديد آنجاها مثلا فرض‌ كنيد اردبيل‌ و آنجاها را در نظر گرفتيم‌. خيلي‌ شديد و مردم‌ توي‌ خانه‌ها همه‌ مجبورند زنداني‌ بشوند، چه‌ بشن‌ چه‌ بشوند، و لذا بهار براي‌ اينها خيلي‌ اهميت‌ داره‌. وقتي‌ بهار ميشه‌ مثل‌ اينكه‌ همه‌ از زندان‌ نجات‌ پيدا كردند و لذا اينها گفت‌ خوب‌ حالا توي‌ ايران‌ باشه‌. اينجا چه‌ خبره‌؟ اينجا چطور شد. راست‌ ميگه‌، عربستان‌ سعودي‌ زمستانش‌ مثل‌ بهاره‌، بهارش‌ مثل‌ تابستان‌ اينجاست‌. گفتيم‌ اين‌ روي‌ عادته‌. ما يك‌ همچي‌ حرفي‌ زديم‌. خوب‌ معلومه‌ كه‌ اون‌ حاضر نيست‌ قبول‌ بكنه‌. اينها كارهاي‌ خرافيه‌.

 ما يك‌ وقتي‌ در تركيه‌ بوديم‌ يك‌ درياچه‌اي‌ است‌ در تركيه‌، مثل‌ اينكه‌ آنجا رسمه‌، كارهاي‌ ما همينطوره‌ شب‌ چهارشنبه‌ و اينها همونه‌، منتهي‌ ما چون‌ زياد كرديم‌ برامون‌ مسئله‌اي‌ نيست‌. آنجا ماست‌ ميبرند، درياچه‌اش‌ بزرگه‌ يعني‌ توش‌ كشتي‌ و اينها راه‌ ميره‌، ماست‌ ميبرند آن‌ درياچه‌ را دوغش‌ كنند. مي‌گند هر وقت‌ دوغ‌ شد، دنيا پايان‌ پيدا ميكنه‌. آقا ماست‌ مي‌آرند زياد و آنجا ميريزند. بخدا قسم‌ كارهاي‌ ما شب‌ چهارشنبه‌ سوري‌ اينقدر خنده‌ داره‌ براي‌ آنها كه‌ حساب‌ نداره‌.

 ول‌ كنيد ديگه‌ زماني‌ است‌ كه‌ همه‌ باسوادند. همه‌ متدينند. توي‌ جمهوري‌ اسلامي‌، زير ساية‌ علما، مراجع‌، حضرت‌ بقية‌ الله‌ اين‌ خرافات‌ را ديگه‌ ولش‌ كنيد. شب‌ چهارشنبه‌ آتيش‌ توي‌ خيابانهاي‌ مشهد، كنار قبر حضرت‌ رضا، جدا كه‌ دشمنان‌ ايران‌، دشمنان‌ اسلام‌، ميگن‌ كه‌ اين‌ شيعه‌ها هنوز آتش‌ پرستيشون‌ را ول‌ نكردند. بعد اينهمه‌ اهميت‌ مال‌ عيد نوروز. خوب‌ يك‌ خورده‌اش‌ هم‌ اقلا براي‌ عيد غدير. عيد غدير را من‌ يك‌ جا تلفن‌ زدم‌ خدا ميدونه‌ توي‌ شهرهاي‌ ايران‌. خدا ميدونه‌ توي‌ شهرهاي‌ ايران‌ كاري‌ داشتم‌، از شهرهاي‌ شمال‌ بود اول‌ گفتم‌ تبريك‌ عرض‌ مي‌كنم‌. گفت‌ براي‌ چي‌ آقا؟ گفتم‌ امشب‌ شب‌ عيد غديره‌. گفت‌ اِ توي‌ شهر ما هيچ‌ خبري‌ نيست‌.

 شب‌ نيمه‌ شعبانمون‌ همينطور. شب‌ نيمة‌ شعبان‌ شبي‌ است‌ كه‌ براي‌ چندمين‌ بار اين‌ آيه‌ نازل‌ شده‌. جاء الحق‌ و زهق‌ الباطل‌ ان‌ الباطل‌ كان‌ زهوقا. روي‌ بازوي‌ راست‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ اين‌ آيه‌ نازل‌ شده‌ و نوشته‌ شده‌. يك‌ شب‌ نيمة‌ شعبان‌ گذشت‌ هيچ‌ راه‌ دوري‌ نمي‌رويم‌، شب‌ نيمه‌ شعبان‌ بيست‌ و پنج‌ شب‌ قبل‌ بود. ده‌ پانزده‌ شب‌ ديگه‌ هم‌ مانده‌ به‌ عيد نوروز. ببينيد اصلا خودتون‌، كدوم‌ يكي‌ شادتريد؟ شيعتنا خلقوا من‌ فاضل‌ طينتنا. ببينيم‌ شيعة‌ جمشيد و زرتشتي‌ها هستيم‌. در خوشحالي‌ آنها بيشتر خوشحاليد يا در خوشحالي‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌؟ ديگه‌ فاصله‌اش‌ زياد نيستش‌. مجموعا فاصله‌اش‌ يك‌ ماه‌ و نيم‌ هم‌ كمتره‌. مي‌بينيد خودتون‌ بررسي‌ كنيد. ايني‌ كه‌ ما بايد هر روز بگيم‌ اهدنا الصراط‌ المستقيم‌. اين‌ است‌ كه‌ ما هر روز بايد از خدا طلب‌ كمالات‌ بكنيم‌. نشد دربارة‌ عالم‌ الغيب‌ و الشهاده‌ مي‌خواستم‌ صحبت‌ كنم‌. لذا حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا فرمودند بشرطها و انا من‌ شروطها. يعني‌ وقتي‌ شما لا اله‌ الا الله‌ را درست‌ گفتيد كه‌ پشت‌ سر من‌ راه‌ بيفتيد. شما توي‌ حرم‌ حضرت‌ رضا مي‌ريد مي‌گيد السلام‌ عليك‌ يا مولاي‌. السلام‌ عليك‌ يا مقتداي‌. هيچ‌ فكر كرديد به‌ اين‌ كلمه‌؟ مقتدا. يعني‌ من‌ به‌ تو اقتدا كردم‌. توي‌ يك‌ مسجدي‌ رفتيد، يا آقايي‌ اون‌ جلو داره‌ نماز ميخونه‌، يكي‌ هم‌ اينجا. او ايستاده‌ اين‌ ركوع‌ كرده‌، او ركوع‌ ميكنه‌ اين‌ داره‌ سجده‌ مي‌كنه‌. ميگيد دو نفر دارند نماز مي‌خواند. هيچوقت‌ ميگيد اين‌ آقا به‌ او اقتدا كرده‌؟ ولي‌ يك‌ وقت‌ ميريد مي‌بينيد اين‌ ركوع‌ ميكنه‌، او هم‌ ركوع‌ ميكنه‌. او سجده‌ ميكنه‌ اينهم‌ سجده‌ ميكنه‌. هر كاري‌ او ميكنه‌ اين‌ هم‌ مي‌كنه‌. اين‌ ميشه‌ مقتدا. اقتدا. اگر به‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا گفتيد السلام‌ عليك‌ يا مولاي‌، السلام‌ عليك‌ يا مقتداي‌، بايد هر كاري‌ كه‌ آن‌ حضرت‌ ميكنه‌ شما هم‌ بكنيد. هيچ‌. هيچ‌ فرقي‌ نگذاريد. عند الله‌ هيچ‌ فرقي‌ نداشته‌ باشه‌.

 انشاء الله‌ روز عيد فطر، عيد خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌، خيلي‌ نزديكه‌ به‌ عيد نوروزه‌. در قنوت‌ نماز عيد فطر مي‌خونيد الذي‌ جعلت‌ للمسلمين‌ عيدا و لمحمد صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌ اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌ ذخرا و شرفا و مزيدا. روز عيد فطر، روز شرف‌ اينهاست‌، آقايي‌ اينهاست‌. ببينيم‌ چقدر با عيد نوروز فرق‌ مي‌كنه‌؟ اگر با عيد نوروز فرق‌ نكرد، تازه‌ مشركيم‌. اگر عيد نوروز را بهش‌ اعتنا نكرديم‌ و عيد فطر را بهش‌ اهميت‌ داديم‌، مسلمان‌. اگر بعكس‌ شد ديگه‌ خودتون‌ مي‌دونيد.

 عيد فطر، عيد قربان‌، روز جمعه‌، روز عيد غدير اينها چهار عيد بزرگ‌ مسلمانهاست‌. چهار عيد بزرگ‌ كه‌ شادماني‌ انسان‌ در اين‌ چهار عيد بايد به‌ درجة‌ اعلي‌ برسه‌. و لذا گفتند در آن‌ روز شيعة‌ خاندان‌ عصمت‌ اول‌ صبح‌ غمش‌ زياد ميشه‌. ميدونيد چرا؟ يك‌ جائي‌ كه‌ همه‌ خوشحالند شما به‌ آن‌ معشوقت‌ نرسيدي‌، مي‌بيني‌ همه‌ خوشحالند تو نمي‌توني‌ خوشحال‌ باشي‌، مي‌شيني‌ گريه‌ مي‌كنند. يك‌ وقتي‌ كه‌ همه‌ خوشحالند، همه‌ عيد دارند تو يك‌ آرزويي‌ داري‌ و به‌ آن‌ آرزو نرسيدي‌ بايد بنشيني‌ گريه‌ كني‌. لذا گفتند در اين‌ چهار عيد و يا هر وقت‌، بنشيني‌ و دعاي‌ ندبه‌ بخوني‌. چون‌ تو عاشق‌ آن‌ كسي‌ هستي‌ كه‌ با اين‌ حرفها، اگر او نباشه‌ عيدي‌ براي‌ تو نيست‌. اگر او باشه‌ هر روزش‌ عيده‌. من‌ وجدك‌ ماذا فقد. كسي‌ كه‌ تو را آقا ديد، و داره‌ چي‌ نداره‌؟ و كسي‌ كه‌ تو را نداره‌، چي‌ داره‌؟ صبح‌ جمعه‌، صبح‌ عيد قربان‌، صبح‌ عيد فطر، صبح‌ عيد غذير بنشين‌ زانوهات‌ را بغل‌ بگير بگو اين‌ ابن‌ النبي‌ المصطفي‌ و ابن‌ علي‌ مرتضي‌ و ابن‌ خديجة‌ الكبري‌ و ابن‌ فاطمة‌ الزهرا. اين‌ الطالب‌ بدم‌ المقتول‌ بكربلا. اين‌ المنثور علي‌ من‌ اعتدا عليه‌ و الدرا. اين‌ المضطر الذي‌ يجاب‌ اذا دعا.

 شب‌ جمعه‌ است‌. انشاء الله‌ امشب‌ همون‌ شبه‌. اين‌ المضطر الذي‌ اذا دعا. در مسجد سهله‌ سر به‌ سجده‌ مي‌گذارد تا صبح‌ مي‌گويد عمن‌ يجب‌ المضطر اذا دعا فيكشف‌ السوء. خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد و نجعلهم‌ ائمة‌ ما اينها را ائمه‌ قرارشون‌ ميدهيم‌. عمن‌ يجيب‌ المضطر اذا دعا و يكشف‌ السوء و يجعلكم‌ خلفاء الارض‌. خدا اينها را، همين‌ مضطري‌ كه‌ ما او را مضطر كرديم‌، اعمال‌ ما او را مضطر كرده‌، از طرفي‌ ما را دوست‌ داره‌. خلقته‌ لنا عصمة‌ و ملاذا. پناهگاهي‌ است‌ براي‌ ما، نگهدارندة‌ ماست‌، مثل‌ پدري‌ مهربانه‌. از طرفي‌ ما اونقدر كارهاي‌ زشت‌ و ندانم‌ كاري‌ مي‌كنيم‌ كه‌ حضرت‌ در حال‌ اضطرار قرار ميگيره‌ ميگه‌ عمن‌ يجب‌ المضطر اذا دعاها فيكشف‌ السوء. اين‌ المضطر الذي‌ اذا يجاب‌ دعا. يا بقية‌ الله‌. جمعي‌ از دوستانت‌ در اين‌ مجلس‌ جمع‌ شدند. آرزوي‌ ملاقات‌ تو را دارند. مايلند با شما حرف‌ بزنند. روزهاي‌ عيد بگن‌ و جعل‌ مستقره‌ لنا مستقرا و مقاما. خدايا محل‌ زندگي‌ آن‌ حضرت‌ را محل‌ زندگي‌ ما هم‌ قرار بده‌.

 شب‌ جمعه‌ است‌. شب‌ زيارتي‌ مخصوص‌ ابي‌ عبد الله‌ حسين‌ است‌. چراغها را خاموش‌ كنيد حال‌ توجه‌ بيشتر انشاء الله‌ پيدا كنيم‌. السلام‌ عليك‌ يا ابا عبد الله‌. السلام‌ عليك‌ يابن‌ رسول‌ الله‌. السلام‌ عليك‌ ايها الشهيد. السلام‌ عليك‌ ايها لمظلوم‌ و رحمة‌ الله‌ و بركاته‌. زينب‌ كبري‌ روي‌ تل‌ زينبيّه‌ ايستاده‌، برادر را مي‌خواد پيدا كنه‌. يك‌ وقت‌ چشمش‌ ميان‌ گودي‌ قتلگاه‌ افتاد. و وجدهم‌ مكفوفا علي‌ وجهه‌. نگاه‌ كرد ديد برادرش‌ به‌ رو به‌ روي‌ زمين‌ افتاده‌. دوان‌ دوان‌ آمد كنار بدن‌ پاره‌ پارة‌ برادر. دستها را زير بدن‌ برادر كرد. روي‌ دست‌ بدن‌ ابي‌ عبد الله‌ را بلند كرد. صدا زد خدايا اين‌ قرباني‌ را از آل‌ محمد قبول‌ بفرما. خدايا قسمت‌ كن‌ همين‌ امسال‌ برويم‌ كنار آن‌ قبر مطهر عرض‌ ارادت‌ كنيم‌. زير ساية‌ آقا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ سلام‌ عرض‌ كنيم‌. يا ابا عبد الله‌ قتلوك‌ و ما عرفوك‌. و من‌ الماء منعوك‌. قربانت‌ بريم‌ اين‌ اشعار را نسبت‌ مي‌دهند به‌ خود ابي‌ عبد الله‌. شيعتي‌ ما ان‌ جرفت‌ اسم‌ فذكروني‌. يعني‌ شيعيان‌ من‌ اگر آب‌ گوارائي‌ خورديد به‌ ياد من‌ باشيد. او سمعت‌ بغريب‌ و شهيد اندبوني‌. اي‌ كاش‌ مي‌بوديد، مي‌ديديد. ليتكم‌ في‌ ما شي‌ء جميعا تنظروني‌. اي‌ كاش‌ روز عاشورا همه‌اتون‌ مي‌بوديد مرا مي‌ديديد. يا بقية‌ الله‌. همه‌ رو به‌ قبله‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الهي‌ عظم‌ البلاء. الهي‌ عظم‌ البلاء. الهي‌ عظم‌ البلاء. و برح‌ الخفاء و انكشف‌ الغطاء و انقطع‌ الرجاء و ضاقت‌ الارض‌ و منعت‌ السماء و انت‌ المستعان‌. دوستان‌ قدر اين‌ مجلسها را بدونيد. هفتة‌ گذشته‌ يك‌ پسر بچه‌اي‌ در سنين‌ شايد شش‌ سال‌، كمتر بيشتر، پدرش‌ آورد دم‌ در به‌ من‌ نشانش‌ داد. موقعي‌ كه‌ چراغها را خاموش‌ كرده‌ بودند، يك‌ همچين‌ موقعي‌، خانموها هم‌ چراغ‌ را خاموش‌ كنند. گفت‌ ديدم‌ يك‌ آقايي‌ وارد مجلس‌ شد، ابروها سياه‌ پر پشت‌، يك‌ خال‌ مشكي‌ روي‌ صورتش‌. با آنچنان‌ معصوميتي‌ اينها را مي‌گفت‌ كه‌ من‌ خم‌ شدم‌ چشمهايش‌ را بوسيدم‌. ضاقت‌ الارض‌ و منعت‌ السماء و انت‌ المستعان‌ و اليك‌ المشتكي‌. و عليك‌ المعول‌ في‌ الشدة‌ و الرخاء اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد اولي‌ الامر الذين‌ فرضت‌ علينا طاعتهم‌ و عرفتنا بذلك‌ منزلتهم‌ و فرج‌ عنا بحقهم‌ فرجا عاجلا قريبا كلمح‌ البصر او هو اقرب‌ من‌ ذلك‌. يا محمد يا علي‌. يا علي‌ يا محمد. اكفياني‌ فانكما كافيان‌. و انصراني‌ فانكما ناصران‌. يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌. الغوث‌ الغوث‌ الغوث‌. ادركني‌ ادركني‌ ادركني‌. الساعه‌ الساعه‌ الساعه‌. العجل‌ العجل‌ العجل‌.

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۷ رمضان۱۴۱۳ قمری -محاسبه‌ و مراقبه‌ اخلاق‌ ۳۹

 محاسبه‌ و مراقبه‌ اخلاق‌ 39

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 مراقبت‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ در شبانه‌ روز دائما مواظب‌ اين‌ جهت‌  باشه‌ كه‌ كاري‌ بي‌ فايده‌ نكنه‌. در مرحلة‌ اول‌ كارهاي‌ عمده‌اش‌، مراقبت‌ بكنه‌ كه‌ در كارهاي‌ مهم‌ لااقل‌ كاري‌ كه‌ يا براي‌ دنياش‌ يا براي‌ آخرتش‌ فايده‌اي‌ نداره‌ انجام‌ نده‌. به‌ جهتي‌ كه‌ وقت‌ انسان‌ خيلي‌ گرانه‌، خيلي‌ گرانقيمته‌ و آدمي‌ كه‌ وقتش‌ را اتلاف‌ مي‌كنه‌ جزء مبذرين‌ و از اخوان‌ شياطين‌ است‌. ان‌ المبذرين‌ كان‌ من‌ اخوان‌ الشياطين‌. شما هر چيزي‌ را كه‌ اسراف‌ بكنيد كه‌ پاية‌ اسراف‌ در وقت‌ نمي‌رسه‌. به‌ جهتي‌ كه‌ هر چه‌ كه‌ از بين‌ ببريد باز جاش‌ ممكنه‌ كه‌ انسان‌ به‌ هر حال‌ يك‌ قدري‌ تلاش‌ بيشتري‌ بكنه‌ يا پولش‌ را از بين‌ ببره‌ يا تلاش‌ بيشتري‌ بكنه‌ اون‌ پول‌ را به‌ دست‌ بياره‌ جاش‌. اما وقتتون‌ را به‌ هيچ‌ وجه‌ نمي‌تونيد تأمين‌ كنيد. به‌ خاطر اين‌ كه‌ وقت‌ گذشت‌ ديگه‌ و اسراف‌ در وقت‌، ولو اينكه‌ يك‌ لحظه‌ باشه‌ اين‌ بسيار بده‌ و از گناهان‌ بسيار زشتي‌ است‌ كه‌ انسان‌ را از رسيدن‌ به‌ كمالات‌ عقب‌ مي‌اندازه‌.

 مثلا شما يك‌ روز بي‌ جهت‌ يك‌ جايي‌ بيكار نشستيد هيچ‌ كاري‌ نمي‌كرديد. اين‌ از كساني‌ كه‌ به‌ طرف‌ خدا مي‌خوان‌ حركت‌ كنند اتلاف‌ وقته‌. در شبانه‌ روز هر كاري‌ كه‌ مي‌كنيد. حالا عرض‌ مي‌كنم‌ جزييش‌ را هم‌ بعد عرض‌  مي‌كنم‌ خدمتتون‌. هر كاري‌ كه‌ مي‌كنيد بايد مراقبت‌ كنيد كه‌ كار با فايده‌اي‌ باشه‌. يا فايدة‌ اخروي‌ داشته‌ باشه‌، ثوابي‌ داشته‌ باشه‌ خدا دوست‌ داشته‌ باشه‌ مثلا. يا فايدة‌ دنيايي‌ داشته‌ باشه‌. يعني‌ مثلا البته‌ فايدة‌ دنيايي‌ منظور فايدة‌ دنيايي‌ حلال‌.

 اگر شما فرض‌ كنيد كه‌ ده‌ دقيقه‌ در يك‌ جا بيكار، بيكار نشستيد. از خودتون‌ هم‌ سؤال‌ كرديد خوب‌ من‌ در اين‌ مدتي‌ كاري‌ كه‌ فايده‌اي‌ براي‌ دنيا و آخرتم‌ داشته‌ باشه‌ كردم‌؟ جواب‌ خودتون‌ اين‌ است‌ كه‌ هيچي‌. اون‌ شخص‌ در اين‌ ده‌ دقيقه‌ فرسخها از رسيدن‌ به‌ كمالات‌ عقب‌ افتاده‌. مخصوصا اونهايي‌ كه‌ يك‌ خرده‌ هم‌ سنشون‌ كمتره‌، پايين‌ تره‌ بيشتر مراقب‌ باشند كه‌ ضررشون‌ در آينده‌ كم‌ باشه‌ و اونهايي‌ هم‌ كه‌ سنشون‌ بيشتره‌ چون‌ فرصتشون‌ كمتره‌ باز بيشتر بايد مواظب‌ باشند كه‌ از وقتشون‌ استفاده‌ بكنند و مراقبت‌ كامل‌. حالا مثلا من‌ يك‌ شبانه‌ روز را براتون‌ مراقبتش‌ را عرض‌ مي‌كنم‌ كه‌ يك‌ فرد سائر الي‌ الله‌ كسي‌ كه‌ مي‌خواد به‌ سوي‌ خدا سير بكنه‌ در يك‌ شبانه‌ روز چكار بايد بكنه‌. بقيه‌اش‌  را ديگه‌ خودتون‌ قياس‌ بكنيد. از اول‌ مغرب‌ مثلا. خوب‌ اول‌ مغرب‌ مراقبت‌ داشته‌ باشه‌ كه‌ نماز مغرب‌ و عشائش‌ را اول‌ وقت‌ بخونه‌. بعد يك‌ مطالعه‌اي‌، اگر در منزل‌ با زن‌ و بچه‌اش‌ يك‌ جوري‌ صحبت‌ كنه‌ كه‌ اينها ازش‌ لذت‌ ببرند از معاشرت‌ بااو استفاده‌ بكنند. اخلاق‌ خوشي‌ توي‌ خانه‌ داشته‌ باشه‌. به‌ شماها آقايون‌ توصيه‌ مي‌كنم‌. اين‌ را هم‌ به‌ شما آقايون‌ مي‌گم‌ به‌ خانمها هم‌ گفته‌ام‌ كه‌ جوري‌ رفتار بكنيد توي‌ خانه‌ تون‌، توي‌ زندگيتون‌ كه‌ همه‌ بگن‌ از وقتي‌ كه‌ ايشان‌ جزء سالكين‌ الي‌ الله‌ شده‌ خيلي‌ عوض‌ شده‌. خيلي‌ خوب‌ شده‌. الحمد الله‌ اكثرا همين‌ طورند.ولي‌ گاهي‌ مراقبت‌ نيست‌ يعني‌ مثلا فرض‌ كنيد كه‌ توي‌ كوچه‌ و بازار با رفقا خيلي‌ خوب‌، خيلي‌ خوش‌ اخلاق‌، بي‌ حوصلگيها را مي‌بره‌ خونه‌، بي‌ حاليها را مي‌بره‌ خونه‌. بد اخلاقیها را مي‌بره‌ خونه‌. اين‌ بر خلاف‌ دستور اسلامه‌ و مراقبت‌ بايد داشته‌ باشه‌ كه‌ وقتي‌ بره‌ خونه‌ اگر بد اخلاق‌ هم‌ هست‌ خوش‌ اخلاق‌ بشه‌. اگر بي‌ حوصله‌ هم‌ هست‌ حوصله‌ دار بشه‌. خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ دلش‌ مي‌خواد امر و نهي‌ بكنه‌ اينجا را استثنا كنه‌.

 هيچ‌ وظيفه‌ شما نداريد اين‌ را جدي‌ مي‌گم‌ اگر مراقبت‌ كنيد و طبق‌ دستور اسلام‌ عمل‌ بكنيد و تو  صراط‌ مستقيم‌ باشيد هيچ‌ وظيفه‌ نداريد به‌ زنتون‌ بگيد كه‌ بيا مثلا اين‌ لباسم‌ را درآوردم‌ بگير بذار سر جا لباسي‌. يك‌ وقت‌ هست‌ خودش‌ محبت‌ مي‌كنه‌ مي‌ياد مي‌گيره‌، خوب‌. محبته‌، گذشته‌. هيچ‌ وظيفه‌ نداريد بگيد غذا درست‌ كردي‌ يا نه‌؟ اينهايي‌ كه‌ مي‌گم‌ اقلا يك‌ جوري‌ نباشه‌ كه‌ مثلا فرض‌ كنيد كه‌ بلد باشيد و عمل‌ نكنيد ونه‌. هيچ‌ وظيفة‌ امر يا نهي‌ يا بداخلاقی‌ يا تندي‌ نسبت‌ به‌ زن‌ و بچه‌ اتون‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ نداريد. آنها لوس‌ ميشن‌ خوب‌ بشن‌. يعني‌ چه‌؟ تو چرا لوس‌ بشي‌ اشكال‌ نداره‌ اما آنها لوس‌ بشن‌ اشكال‌ داره‌! چطور تو كه‌ ميري‌ اونجا باصطلاح‌ تنبل‌ مي‌اندازي‌ و مي‌افتي‌ و خدمتتون‌ عرض‌ شود بايد بيان‌ پذيرائيت‌ بكنند، تو زن‌ و بچه‌ لوست‌ كردند، اين‌ اشكال‌ نداره‌. آنها لوس‌ بشن‌ اشكال‌ داره‌؟! يك‌ وقت‌ هست‌، گذشته‌، صفاست‌، محبته‌، اين‌ با قربون‌ صدقه‌ رفتن‌ شما همة‌ كار شما را ميكنه‌. شما هم‌ همة‌ كار او را انجام‌ مي‌ديد. اين‌ حسابش‌، دو تا رفيق‌ هم‌ همينطورند. اما زن‌ انسان‌، توي‌ خونة‌ انسان‌، شريك‌ زندگي‌ شماست‌ نه‌ اسير شما. دربارة‌ زن‌ بهتون‌ عرض‌ كنم‌ يك‌ شريك‌ زندگي‌ شماست‌ با اين‌ فرق‌ كه‌ شما واجب‌ است‌ غذاي‌ او را بدي‌، لباس‌ او را بدي‌، مسكن‌ او را بدي‌، مطابق‌ شئوناتش‌ هم‌ها، و هيچ‌ دستوري‌ هم‌ بهش‌ ندي‌. ايني‌ هم‌ گفتند اگر از خونه‌ رفت‌ بيرون‌ بدون‌ اجازة‌ شما اين‌ علتش‌ علت‌ داره‌. يه‌ علتي‌ داره‌. اينكه‌ زن‌ در اجارة‌ شما فرض‌ كنيد، در مقابل‌ مهر و غذا و لباس‌ و مسكن‌، يك‌ برنامه‌ بايد شما داشته‌ باشيد كه‌ هر وقت‌ شما اراده‌ كرديد كه‌ مثلا از او تمتع‌ بگيريد، او آماده‌ باشه‌. خوب‌ با رفتنش‌ بيرون‌ از خونه‌ آمادگيش‌ را از دست‌ ميده‌. فقط‌ از اين‌ جهت‌. و الا علت‌ ديگه‌اي‌ نداره‌. اگر اين‌ جهت‌ نبود، مثل‌ اين‌ فرض‌ كنيد كارگري‌ كه‌ شما آورديد پول‌ هم‌ بهش‌ داديد ميگيد آقا از حالا تا دو ساعت‌ ديگه‌ بايد تحت‌ اختيار من‌ باشي‌. اين‌ در اين‌ دو ساعت‌ حق‌ اينكه‌ از اختيار شما خارج‌ بشه‌ نداره‌. منتهي‌ او تمام‌ عمرش‌ را اگر ازدواج‌ دائم‌ باشه‌ تمام‌ عمرش‌ را در اختيار شما قرار داده‌ اگر موقت‌ باشه‌ همان‌ ساعت‌، همان‌ روري‌ كه‌، سالي‌ كه‌ تعيين‌ مي‌شه‌.

 خيلي‌ بايد اين‌ جهت‌ را انشاء الله‌ بايد كوشش‌ بكنيد مراقبت‌ اينطوري‌. خواب‌ را هيچ‌ وقت‌، شما تا مي‌تونيد به‌ سراغ‌ خواب‌ نريد. يعني‌ مثلا ساعت‌ ده‌ دراز كشيديد. همين‌ ديروز خود من‌ بعد از نماز صبح‌ هر چي‌ چشمهام‌ را روي‌ هم‌ گذاشتم‌، اين‌ برنامة‌ هر روزه‌ منه‌، خوب‌ خوابم‌ نمي‌بره‌.گفتم‌ بهتر. پا شدم‌ يك‌ كتابي‌ بود مي‌خواستم‌ تصحيحش‌ كنم‌ تمامش‌ كردم‌. امروز صبح‌ باز به‌ عكس‌ شد تا ساعت‌ نه‌ من‌ خوابم‌ برده‌ بود. خوب‌ نه‌ از ديروز ناراحت‌ بودم‌ كه‌ چرا خوابم‌ نبرده‌، نه‌ از امروز ناراحت‌ بودم‌ كه‌ چرا خوابم‌ برده‌. خواب‌ بايد مثل‌ غذاست‌. به‌ ندازة‌ نياز بدن‌ انسان‌ بايد انسان‌ بخوابه‌. هيچ‌ غصه‌ هم‌ نخوريد. چند چيز را شماها ديگه‌ نبايد غصه‌ بخوريد. يكي‌ اينكه‌ چرا من‌ خوابم‌ ببره‌ زياد. يكي‌ ديگه‌ اينكه‌ چرا اشكم‌ نمي‌ياد. بعضيها مي‌گن‌ چرا ما اشكمون‌ نمي‌ياد تو روضه‌. دلت‌ مي‌شكنه‌؟ بله‌ ولي‌ اشكم‌ نمي‌ياد. خوب‌ نياد. مي‌خواي‌ اشكت‌ بياد يك‌ خرده‌اي‌ پياز خدمت‌ شما عرض‌ شود آب‌ پيار مي‌زنند به‌ چشم‌ زود اشكت‌ مي‌ياد. آخه‌ وقتي‌ اشكي‌ كه‌، يا دل‌ نشكسته‌ اشك‌ بياد فايده‌اي‌ نداره‌ دل‌ بشكنه‌ اشك‌ هم‌ نياد فايده‌ داره‌. اينطوري‌. خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ بعد هم‌ پس‌ مي‌خوابيد. يك‌ جوري‌ هم‌ مي‌خوابيد كه‌ براي‌ نماز شب‌ بلند بشيد. چون‌ نماز شب‌ خيلي‌ مهمه‌. نماز شبتون‌ را بخونيد، نماز صبحتون‌ را هم‌ بخونيد و بعد هم‌ مشغول‌ كارهاي‌ روزانه‌تون‌ بشيد و دقيقا مراقب‌ داشته‌ باشيد كه‌ در يك‌ لحظه‌ حتي‌ كم‌ كم‌ به‌ اينجا مي‌رسه‌ كه‌ يك‌ لحظه‌ كار بي‌ فايده‌ نكنه‌.

 بعضيها را من‌ ديدم‌ يك‌ كلمه‌ را، آدم‌ خوب‌ فهميده‌ ديگه‌، فهمش‌ همراهشه‌ ده‌ دفعه‌ يك‌ كلمه‌ را تكرار مي‌كنه‌. اين‌ يك‌ دفعه‌اش‌ لازم‌ نه‌ مرتبة‌ ديگه‌اش‌ بيخود. اين‌ كه‌ مي‌گن‌ سمت‌ داشته‌ باشيد كم‌ حرف‌ بزنيد براي‌ اينه‌. پر حرف‌، حرف‌ بيخود زياد مي‌زنه‌. حرفهاي‌ بي‌ فايده‌ زياد مي‌زنه‌. يك‌ كسي‌ مي‌گفت‌ به‌ من‌ كه‌ من‌ نمي‌دونم‌ به‌ مادر شوهرم‌ يك‌ خانمي‌ بود چند روز قبل‌، هميشه‌ دعوا مي‌كنيم‌. با خواهر شوهرم‌ هم‌ همين‌ طور هر كس‌ پيش‌ من‌ مي‌نشينه‌ بدش‌ مي‌ياد. گفتم‌ كه‌ گوش‌ مي‌كني‌ به‌ حرف‌ من‌ يا نه‌؟ گفت‌، بله‌. گفتم‌ كم‌ حرف‌ بزن‌. وقتي‌ انسان‌ با مادر شوهرش‌ زياد حرف‌ زد بالاخره‌ توي‌ حرفها يك‌ حرفي‌ مي‌زنه‌ مي‌گه‌ به‌ من‌ داشت‌، كنايه‌ به‌ من‌ داشت‌. كم‌ حرف‌ بزن‌. كم‌ حرف‌ زدن‌ خودش‌ عزت‌ مي‌ياره‌. قرآن‌ مي‌گه‌ و قولو لناس‌ حسني‌. براي‌ مردم‌ حرف‌ نيك‌ بزنيد حرف‌ خوب‌ زيادي‌. يعني‌ اگر شما زياد حرف‌ زديد، هر چيزي‌ كه‌ زياد باشه‌ ارزش‌ نداره‌. شما حرف‌ زياد كه‌ زديديد حرفهاتون‌ بي‌ ارزش‌ مي‌شه‌. نيكو حرف‌ بزنيد، حرف‌ نيكو بزنيد. حساب‌ بكنيد كه‌ حرفهايي‌ كه‌ مي‌زنيد روي‌ چه‌ حسابي‌، چي‌ مي‌گيد. و مراقبت‌ شديد خلاصه‌اش‌. هر كسي‌ مربوط‌ به‌ خودشه‌. مراقبت‌ شديد كه‌ يك‌ كار بيفايده‌، يك‌ كلمه‌ اضاغه‌ نگيد. يك‌ كلمه‌ گفتي‌ طرف‌ هم‌ فهميد، تكرار ديگه‌ نكنيد. اين‌ كه‌ تكرار بده‌ مال‌ اينه‌ كه‌ خوب‌ يك‌ كلمه‌ گفتي‌ فهميد ديگه‌ ديگه‌ نمي‌خواد اصرار بكنيد.

 حرفها را روي‌ حساب‌ بزنيد كارها را روي‌ حساب‌ بكنيد. و مراقبت‌. ببينيد يك‌ مثالي‌ براي‌ مراقبت‌ بزنم‌ براتون‌، كه‌ بايد مراقبتتون‌ اين‌ طور عادت‌ و ملكتون‌ بشه‌. يك‌ راننده‌ پشت‌ فرمان‌ ماشين‌ نشسته‌، اين‌ داره‌ مسافرتي‌ مي‌ره‌، مراقبت‌ داره‌ كه‌ از جاده‌ منحرف‌ نشه‌. حالا در عين‌ اين‌ كه‌ داره‌ با رفيقش‌ هم‌ صحبت‌ مي‌كنه‌. اما در عين‌ حال‌ علائم‌ راهنمايي‌ را رعايت‌ مي‌كنه‌. مي‌بينيد همين‌ جور كه‌ داره‌ صحبت‌ مي‌كنه‌ مي‌بينيم‌ مي‌ايسته‌. چرا وايستاد مي‌گيم‌ چيه‌ چرا وايستادي‌؟ مي‌گه‌ چراغ‌ قرمزه‌. مي‌بينيد فرمان‌ را پيچوند. مي‌گيد چيه‌؟ مي‌گه‌ اينجا گردش‌ به‌ چپ‌ يا گردش‌ به‌ راسته‌. اطراف‌ را نگاه‌ مي‌كنه‌. مي‌گيم‌ چرا نگاه‌ مي‌كني‌؟ مي‌گه‌ اين‌ جا چهار راه‌ مثلا احتمال‌ آمدن‌ ماشينه‌. در عين‌ اين‌ كه‌ ممكنه‌ غافل‌ بشه‌، در عين‌ حال‌ مراقبت‌ داره‌. اگر مراقبت‌ نداشته‌ باشه‌ پشت‌ فرمان‌ نشسته‌، نهصد كيلومتر راهه‌ تا تهران‌ مثلا اين‌ يك‌ جايي‌ بالاخره‌ تصادف‌ مي‌كنه‌. مراقبت‌ اينه‌. مثل‌ يك‌ راننده‌ كه‌ پشت‌ فرمان‌ ماشين‌ نشسته‌ و نيم‌ ميليمتر فرمون‌ را حتي‌ به‌ طرف‌ راست‌ يا چپ‌ نمي‌پيچونه‌. دوم‌ محاسبه‌ چيزي‌ كه‌ خيلي‌ باز ضروريه‌. حساب‌ بكنيد محاسبه‌. حاسبوا انفسكم‌ قبل‌ ان‌ تحاسبوا. از صبح‌ تا حالا موقع‌ خوابتون‌ هست‌ تا حالا چند تا كار بيفايده‌ كرديد چند تا كار با فايده‌؟ شما انشاء الله‌ گناه‌ كه‌ نمي‌كنيد. ما كارهاي‌ پر فايده‌ و بي‌ فايده‌ تون‌ را حساب‌ مي‌كنيم‌. فلان‌ كار ما بي‌ فايده‌ بود. چرا، چه‌ فايده‌اي‌ داشت‌؟ فردا نكنيد ديگه‌. محاسبه‌ معناش‌ اينه‌.

 فلان‌ حرف‌ را من‌ بيخود زدم‌، ديگه‌ نزن‌. فلان‌ جا بيخود نگاه‌ كردم‌، ديگه‌ نكن‌. فلان‌ صدا را بيخود شنيدم‌، ديگه‌ نشنو. همين‌ طور. وقتي‌ انسان‌ محاسبه‌ كنه‌ مي‌بينه‌ هفت‌، هشت‌ كار بيخود، همين‌ بخود كلمة‌ منقولي‌ است‌. من‌ اين‌ كار را بي‌ خود كردم‌. ضررش‌ زياد باشه‌ مي‌گه‌اي‌ كاش‌ نكرده‌ بودم‌. خوب‌ اين‌ كارهاي‌ بيخود را از زندگيت‌ جمع‌ كن‌. اينها براي‌ يك‌ سالك‌ الي‌ الله‌ گناهه‌. يعني‌ مثل‌ كسي‌ مي‌مونه‌ كه‌ با يك‌ غافله‌اي‌ حركت‌ كرده‌ و داره‌ به‌ طرف‌ يك‌ مسافرتي‌ مي‌ره‌ مثلا يك‌ نيم‌ ساعتي‌ بيخود كنار جاده‌ خواسته‌ بنشينه‌. حالا همه‌ دارن‌ مي‌رن‌ اين‌ نشسته‌. همان‌ يك‌ لحظه‌ غافل‌ شدم‌ صد سال‌ راهم‌ دور شده‌.

 همان‌ من‌ را از راه‌ انداخت‌. اين‌ ديگه‌ از برنامه‌ خارج‌ شد. محاسبه‌ بكنيد مبادا كار بيخود، كار بي‌ فايده‌، كار كم‌ فايده‌. آخه‌ گاهي‌ مي‌شه‌ انسان‌ مي‌گه‌ نه‌ فايده‌ داشته‌. چه‌ فايده‌ داشته‌ اين‌ كارت‌. يك‌ جواني‌ را ازش‌ پرسيدم‌ تو چكار مي‌كني‌؟ گفته‌ كه‌ اتوبوسهاي‌ شهري‌ بود يك‌ قران‌ مي‌گرفتند، از دم‌ بست‌ مي‌بردنتون‌ كنار خيابون‌ بهش‌ گفتم‌ تو چكار مي‌كني‌؟ گفت‌ من‌ كمك‌ راننده‌ هستم‌. خوب‌ روزي‌ چقدر بهت‌ مي‌دن‌؟ گفت‌ روزي‌ هشت‌ قران‌. گفتم‌ پس‌ اينجا چكار مي‌كني‌، گفت‌ كه‌ پول‌ كه‌ بهم‌ نمي‌دن‌ من‌ يك‌ قران‌ از دم‌ بست‌ سوار مي‌شم‌ تا اون‌ ور خيابان‌. ايني‌ كه‌ پاي‌ ركاب‌ ماشين‌ وايمي‌ ايستاد و داد مي‌زد اينها را حساب‌ مي‌كرد من‌ كه‌ پول‌ ازش‌ نمي‌گرفتم‌ باز يك‌ قران‌ از سوار مي‌شم‌ مي‌يام‌ اينجا. همين‌ جور يك‌ قرآنهارا حساب‌ كرده‌ بود و يك‌ چيزي‌ شده‌ بود. اينجوري‌. اين‌ فايده‌ها اينها فايده‌هاي‌ موهومه‌. وقتش‌ را انسان‌ بايد حساب‌ كنه‌، چقدر قيمت‌ داره‌. خرجي‌ كه‌ كرده‌ بايد حساب‌  كنه‌ ببينه‌ چقدر خرج‌ كرده‌. خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ اگر همين‌ كار را يك‌ جور ديگه‌ انجام‌ مي‌داد، محاسبه‌ مي‌كنه‌. محاسبه‌ و مراقبت‌ هر دو با هم‌ باشه‌. آقا تو الان‌ اين‌ جوان‌، اين‌ هر كس‌ تو الان‌ صبح‌ تا غروب‌ بري‌، فرض‌ كنيم‌ يك‌ با همين‌ موقعيت‌ يك‌ كار ديگه‌اي‌ بكني‌ چقدر درآمد داري‌؟ اين‌ قدر. حالا اينجا يك‌ چيزي‌ داري‌. حساب‌ داشته‌ باشه‌. خرجش‌ و دخلش‌ و اهل‌ كمال‌.

 اصلا ببينيد علي‌ بن‌ ابيطالب‌ مي‌فرمايد كه‌ الكمال‌ كل‌ الكمال‌.همة‌ كمال‌. اتفقه‌ في‌ الدين‌. اين‌ معناش‌ خيلي‌، انسان‌ در دينش‌ فهم‌ داشته‌ باشه‌، بفهمه‌ دينش‌ را. يعني‌ فكر بكنه‌ توي‌ دينش‌. و تقدير المعيشه‌. آقا تقدير بكنه‌ معيشتش‌ را. معيشت‌ تنها پول‌ نيست‌. يعني‌ تمام‌ زندگيش‌ را تقدير بكنه‌، اندازه‌گيري‌ بكنه‌. الان‌ شما شروع‌ مي‌كنيد به‌ يك‌ كاري‌ اين‌ كار دو ساعت‌ طول‌ مي‌كشه‌ شما يك‌ ساعت‌ بيشتر وقت‌ نداريد. بيخود كردي‌ كه‌ اين‌ چيزي‌ را كه‌ دو ساعت‌ وقت‌ مي‌خواد تو در ظرف‌ يك‌ ساعت‌، اگر يك‌ وقت‌ ديگه‌اي‌ انجام‌ مي‌دي‌ نصفش‌ را الان‌ شروع‌ كن‌ ولي‌ نه‌ يك‌ ساعت‌ بيشتر وقت‌ نداري‌، تو دو ساعت‌ بايد روي‌ اون‌ كار بكني‌. اين‌ را ولش‌ كني‌ بري‌ يك‌ كار ديگه‌اي‌ بكني‌. يا تقدير معيشت‌ نكردي‌. معيشت‌ از به‌ اصطلاح‌ عيش‌ مي‌ياد معناي‌ زندگي‌. يعني‌ به‌ اندازة‌ زندگي‌ را بلد نبودي‌. يا سه‌ ساعت‌ وقت‌ داري‌ يك‌ كاري‌ را نيم‌ ساعته‌ مي‌كني‌ بقيه‌اش‌ را بيكار مي‌نشيني‌. اين‌ هم‌ غلطه‌. حساب‌ بكنه‌ انسان‌، نظم‌ بده‌ به‌ كارهاش‌. اين‌ كار من‌ يك‌ ساعت‌ طول‌ مي‌كشه‌ يك‌ ساعت‌ هم‌ وقت‌ دارم‌ دقت‌ بكنيد خوب‌ اين‌ جا مي‌افته‌ توي‌ اين‌. يك‌ ساعت‌، اين‌ كار قايده‌اش‌ اين‌ است‌ كه‌ طول‌ مي‌كشه‌. دو ساعت‌ من‌ وقت‌ دارم‌. يك‌ ساعت‌ ديگه‌اش‌ را مي‌خواي‌ چكار كني‌؟ مي‌گه‌ حالا. بيكار مي‌شينيم‌، خوب‌ اين‌ بده‌. بايد تو دو كار يك‌ ساعتي‌ بكني‌. يك‌ ساعت‌ كار دارم‌ ولي‌ دو ساعت‌، ولي‌ نيم‌ ساعت‌ وقت‌ دارم‌. خوب‌ اين‌ جا نمي‌يافته‌ توي‌ اين‌ كار. اين‌ را نكن‌. خيلي‌ بايد انسان‌ دقيق‌ باشه‌ و اگر اين‌ جور دقت‌ كنيد هم‌ دنياتون‌ پيش‌ مي‌ره‌ هم‌ آخرتتون‌. هم‌ محاسبه‌ داشته‌ باشيد هم‌ مراقبه‌. شب‌ها بنشينيد حساب‌ بكنيد. آقا از صبح‌ كه‌ پا شدي‌ تو چكار كردي‌ براي‌ دنيات‌ يا براي‌ آخرتت‌؟ آقا مي‌گه‌ كه‌ من‌ مثلا فرض‌ كنيد كه‌ معلم‌ بودم‌. دبير بودم‌. رفتم‌ توي‌ دبيرستان‌ پنج‌ ساعت‌ درس‌ دادم‌. بقيه‌اش‌ را چكار مي‌كني‌ آقا؟ نمي‌دونم‌، بيكارم‌. اين‌ آقاي‌ گنجي‌ را ازش‌ بپرسند بقيه‌اش‌ چي‌، بقيه‌اش‌ را چكا مي‌كني‌. بايد بگه‌ كه‌ من‌ بقيه‌اش‌ را فلان‌ كار، مطالعه‌ مي‌كنم‌ كه‌ خوب‌ البته‌ ايشان‌ همين‌ طورند. گفتم‌ آقاي‌ گنجي‌ ماشالله‌ كارش‌ زياده‌ بزار همين‌ جوري‌. اگر با ديگران‌ بود ليلي‌. بله‌ خوب‌.

 شما كارمنديد همين‌ قدر كه‌ يك‌ حقوقي‌ در بياريد و به‌ اندازة‌ زندگيتون‌ تأمين‌ بشيد درسته‌؟ نه‌ بيكار ننشين‌. يك‌ كار عصرانه‌اي‌ براي‌ خودت‌ در نظر بگير، يك‌ كاري‌ كه‌ بهت‌ محول‌ كردن‌ در نظر بگير. خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ يا فايده‌اي‌ براي‌ آخرتت‌ داشته‌ باشه‌، يا فايده‌اي‌ براي‌ دنيات‌. به‌ من‌ استادم‌ مي‌گفت‌ كه‌، به‌ من‌، خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ را خيلي‌ دوست‌ داشتم‌ در زنجان‌ بمونم‌ پيش‌ ايشان‌، خيلي‌ به‌ ايشان‌ علاقه‌ داشتم‌. ايشان‌ مي‌گفت‌ كه‌ اگر يك‌ درس‌ اينجا به‌ اصطلاح‌ تعطيل‌ بشه‌ بخاطر موندن‌ اينجات‌ فعل‌ حرام‌ كردي‌. گناه‌ تو اين‌ نيست‌ كه‌ زنا بكني‌، نه‌ خوب‌ نمي‌توني‌. يا مثلا بري‌ سينما. اون‌ وقتها سينما مثل‌ حالا خيلي‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ بد بود. چون‌ اگر بگم‌ حالا خوب‌ شده‌، نيست‌. الان‌ قبحش‌ فقط‌ رفته‌ چون‌ اون‌ وقتها خيلي‌ بد بود. و هيچ‌ فرقي‌ نداره‌ تو كه‌ نمي‌توني‌ بري‌ سينما، تو كه‌ نمي‌توني‌ چه‌ بكني‌، تو كه‌ نمي‌توني‌ هم‌ چين‌ كارهايي‌ بكني‌. گناه‌ تو درس‌ نخوندن‌ است‌. گناه‌ تو يك‌ روز درست‌ تعطيل‌ شدنه‌. گناه‌ تو وقتت‌ را هدر دادنه‌. شماها اين‌ بعضيها چون‌ طلبه‌ هستند بهشون‌ مي‌گم‌. سال‌ چهل‌ و يك‌ براي‌ سال‌ و سن‌ من‌ يك‌ ببينيد چند ساله‌ من‌ مي‌شم‌. من‌ اون‌ موقع‌ دورة‌ درس‌ خارجم‌ را ديده‌ بودم‌ و تقريبا حالا چيز نباشه‌، مجتهد تقريبا. دورة‌ درس‌ خارج‌ را كه‌ انسان‌ ببينه‌ انسان‌ مجتهده‌. برگردم‌ مشهد. در عين‌ اينكه‌ مي‌رفتم‌ زنجان‌ در سير و سلوك‌ كار مي‌كردم‌ چون‌ و تقريبا سال‌ چهل‌ و يك‌ سي‌ سال‌ قبل‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود من‌ بيست‌ و پنج‌ ساله‌ تقريبا، بيست‌ و شش‌ ساله‌ بودم‌. همين‌ جور مي‌شه‌ سي‌ سال‌، بيست‌ و هشت‌ سال‌. حالا خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ همش‌ به‌ خاطر برخورد و سفارشات‌ ايشان‌ بود. شما اون‌ موقع‌ اگر، اينها را من‌ براي‌ شماها مي‌گم‌. دوست‌ ندارم‌ قايم‌ بگم‌ كه‌، بعضيها نوارها را پخش‌ نكنيد براي‌ همين‌ اين‌ جهته‌ كه‌ بعضي‌ فكر نكنن‌ ما حالا مي‌خواييم‌ ادعايي‌ چيزي‌ بكنيم‌. در اون‌ زمان‌ كه‌ يك‌ وجب‌ زمينهاي‌ جاده‌ها اسفالت‌ نبود، شما حساب‌ بكنيد از قم‌، ماشين‌ هم‌ كم‌ بود من‌ مي‌رفتم‌ گاهي‌ زنجان‌، خيلي‌ راهه‌ها. الان‌ مي‌شه‌ صبح‌ حركت‌ كرد ظهر رسيد ولي‌ اون‌ وقتها اقلش‌ يك‌ صبح‌ زود تا آخر شبي‌ راه‌ بود. بعضي‌ وقتها دو روز مي‌رفتيم‌. مي‌رسيدم‌ مي‌گفت‌ كه‌ فردا درس‌ داري‌؟ مي‌گفتم‌ بله‌ مي‌گفت‌ خوب‌ همين‌ الان‌ بايد پاشي‌ بري‌. هر چي‌ مي‌گفتم‌ خوب‌ رفيقم‌ درسها را خوب‌ گوش‌ مي‌ده‌ بعد به‌ من‌ مي‌گه‌، مي‌گفت‌ نمي‌شه‌ بايد خودت‌ بري‌. يادم‌ يك‌ وقتي‌ مرحوم‌ علامه‌ اميني‌ آمده‌ بودن‌ مشهد و منبر مي‌رفتند درسها به‌ مناسبت‌، مثل‌ اين‌ كه‌ وفات‌ حضرت‌ زهرا بود تعطيل‌ بود. من‌ هم‌ از اين‌ تعطيلي‌ استفاده‌ كردم‌ رفتم‌ مازندران‌ خدمت‌ مرحوم‌ آيت‌ الله‌ كوهستاني‌. اين‌ آيت‌ الله‌ كوهستاني‌ خيلي‌ به‌ من‌ علاقه‌ داشت‌، ديديد كه‌ حتي‌ پسرش‌ مي‌گفت‌ كه‌ شما از من‌ نزديكتر بوديد به‌ ايشان‌. خيلي‌ به‌ من‌ علاقه‌ داشت‌. از من‌ پرسيد كه‌ مشهد چه‌ خبر بود؟ گفتيم‌ علامة‌ اميني‌ آمده‌ بودند منبر مي‌رفتند، خوب‌ اخبار را بهش‌. گفت‌: پس‌ شما چرا آمدي‌ اينجا؟ با همة‌ محبت‌ كه‌ من‌ هنوز روم‌ نشه‌ به‌ يك‌ نفر از شما اين‌ جور تند بگم‌. چرا شما اومديد، چرا اومدي‌ اينجا؟ گفتم‌ مگر چيه‌؟ گفت‌ از منبر ايشان‌ بايد استفاده‌ مي‌كردي‌. ايشان‌ تخصص‌ داره‌ در مسئلة‌ ولايت‌. پيدا نمي‌شه‌ ديگه‌.

 گفتم‌ حالا چكار كنم‌؟ گفت‌: چقدر ديگه‌ مونده‌؟ گفتم‌: سه‌ شب‌ منبر رفته‌ بودن‌، هفت‌ شب‌ مونده‌، ده‌ شب‌ بوده‌. گفت‌ برگرد. ما را برگردوند كه‌ باز دو، سه‌ شب‌ ديگه‌ هم‌ از منبر ايشان‌ ما استفاده‌ كرديم‌. هر چي‌ گفتم‌ از خودتون‌ بيشتر گفت‌، گفت‌ من‌ نه‌، اينجا معلوم‌ نيست‌ حالش‌ را داشته‌ باشم‌ اينجا محيا شده‌، مجهز شده‌ براي‌ اين‌ كار. حساب‌ داره‌ كار. وقتهاتون‌ را بايد براش‌ ارزش‌ قائل‌ باشيد. به‌ هر حال‌ انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ به‌ همتون‌ كمك‌ كنه‌ و به‌ محاسبه‌ و مراقبه‌. چون‌ از مرحلة‌ توبه‌ كه‌ انسان‌ شروع‌ مي‌كنه‌ تا آخرين‌ مرحله‌ اين‌ دو چيز بايد حتما در انسان‌ وجود داشته‌ باشه‌. يكي‌ محاسبه‌ يكي‌ هم‌ مراقبه‌. مخصوصا در وقتي‌ كه‌ انسان‌ از صراط‌ مستقيم‌ مي‌خواد عبور كنه‌. مي‌خواد تو صراط‌ مستقيم‌ باشه‌. اينجا ديگه‌ اگر يك‌ سر سوزن‌ مراقبتش‌ كم‌ بشه‌، مثل‌ همان‌ كسي‌ مي‌شه‌ كه‌ پشت‌ فرمون‌ ماشين‌ نشسته‌ هيچي‌ چشمهاش‌ را گذاشته‌ روي‌ هم‌. فرمون‌ را بي‌ جهت‌ پيچونده‌. توي‌ دره‌ مي‌افته‌ و از بين‌ مي‌ره‌.

 الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آله‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. ما كه‌ لب‌ تشنة‌ ديدار توييم‌. ما كه‌ لب‌ تشنة‌ ديدار توييم‌. ما كه‌ ناديده‌ خريدار توييم‌. نخريدار گرفتار توييم‌. نه‌ گرفتار، كه‌ بيمار توييم‌. مولا جان‌. چهره‌ بگشاي‌ كه‌ رخسار تو ديدن‌ دارد، سخن‌ از لعل‌ تو اي‌ دوست‌ شنيدن‌ دارد. ما كه‌ سرگشته‌ و حيران‌ توييم‌. چون‌ گدايان‌ به‌ سر خان‌ توييم‌. جز به‌ كف‌ در خط‌ فرمان‌ توييم‌. جمله‌ شرمندة‌ احسان‌ توييم‌. گيسويت‌ سورة‌ واليل‌، كلامت‌ مي‌كرد. چهره‌ ات‌ سورة‌ والشمس‌ حكايت‌ مي‌كرد. حالا كه‌ دلهاتون‌ متوجه‌ به‌ ساحت‌ مقدس‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ الاعظم‌ امام‌ زمانتون‌ گرديد، بياد بياورد اون‌ وقت‌ و ساعتي‌ را كه‌ اهل‌ بيت‌ امام‌ حسين‌ عليه‌ السلام‌، دارن‌ امام‌ زمانشون‌ را در يك‌ صحراي‌ دشمن‌ مي‌بينند. تمام‌ ياران‌ كشته‌ شدن‌، تمام‌ اصحاب‌ و فرزندان‌ شهيد شدن‌. صداي‌ امام‌ زمانشون‌ به‌ هل‌ من‌ ناصر ينصرني‌ مي‌شنوند. از طرفي‌ جهاد به‌ اونها حرامه‌، از طرفي‌ ديگه‌ مولا اونها را امر به‌ صبر مي‌كنه‌. مي‌فرمايد راضي‌ نيستم‌ صداتون‌ را به‌ ناله‌ و گريه‌ بلند كنيد. دشمن‌هاي‌ صداي‌ شماها را مي‌شنوند، نامحرمان‌ صداي‌ شما را مي‌شنوند. دلهاشون‌ آتش‌ گرفته‌، نفسها تو سينه‌ هاشون‌ حبس‌ شده‌. اطراف‌ امام‌ زمانشون‌ را گرفتند. هشتاد و چهار زن‌ و بچة‌ بي‌ سرپرست‌. هر كدام‌ از عرض‌ ارادتي‌ مي‌كنند. مي‌گه‌ اقا ما غير شما كسي‌ را نداريم‌ يكي‌ مي‌گه‌ آقا ما بجز شما محرم‌ ديگه‌اي‌ نداريم‌. يكي‌ مي‌گه‌ ما را برگردان‌ به‌ مدينه‌. مدينة‌ جدمون‌ رسول‌ خدا. هر كدام‌ عرضة‌ ادبي‌ مي‌كنند. اما مولا همة‌ اونها را امر به‌ صبر فرمود علي‌ الخصوص‌ عمة‌ سادات‌، زينب‌ كبري‌ سلام‌ الله‌ عليها برآوردن‌ حاجات‌ و رفع‌ موانع‌ ظهور امام‌ زمانمون‌، جان‌ خواهر در غمم‌ زاري‌ مكن‌، با صدا بهرم‌ عزاداري‌ مكن‌. جان‌ خواهر با تو هستم‌ همسفر، تو به‌ پايت‌ راه‌ كوبي‌ من‌ به‌ سر. خان‌ رسول‌ الله‌ تو صاحبخانه‌ باش‌، با زنان‌ در همرهي‌ مردانه‌ باش‌. گر خورد سيلي‌ سكينه‌ دم‌ مزن‌، عالمي‌ زين‌ دم‌ زدن‌ برهم‌ مزن‌. هر چه‌ باشد تو علي‌ را دختري‌، ماده‌ شيرا كي‌ كم‌ از شير نري‌. و لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌ العلي‌ العظيم‌.

 

۳ رمضان ۱۴۱۳ قمری- ۱ اسفند ۱۳۷۱ شمسی- بیدارشدن از خواب غفلت

 بيدار شدن‌ از خواب‌ غفلت‌ 1/12/1371

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ في‌ العالمين‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذوبالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. شهر الرمضان‌ الذي‌ انزل‌ فيه‌ القرآن‌ هدي‌ الناس‌ و بينات‌ من‌ الهدي‌ و الفرقان‌.

 شب‌ جمعة‌ اول‌ ماه‌ مبارك‌ رمضان‌ است‌، ماهي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ در اين‌ ماه‌ قرآن‌ را نازل‌ فرموده‌، قرآني‌ را كه‌ هدايت‌ است‌ براي‌ انسان‌، مطلبي‌ كه‌ امشب‌ مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ دربارة‌ اين‌ يك‌ كلمه‌ است‌، هدي‌ الناس‌ قرآني‌ براي‌ انسان‌ هدايته‌. در يك‌ جاي‌ ديگر از قرآن‌ مي‌فرمايد هدي‌ للمتقين‌، براي‌ اهل‌ تقوا قرآن‌ هدايته‌.

 اگر انسان‌، انسان‌ نباشد قرآن‌ را مي‌خواند، ولي‌ ازش‌ استفاده‌اي‌ نمي‌كند، اگر انسان‌ اهل‌ تقوا نباشد قرآن‌ او را راهنمايي‌ نمي‌كند اول‌ كاري‌ كه‌ انسان‌ مي‌كند بايد اين‌ باشد كه‌ انسان‌ بشه‌، تا وقتي‌ كه‌ در چاه‌ طبيعت‌ تن‌ در چاه‌ حيوانيت‌ در ميان‌ حجابهاي‌ شيطاني‌ و حيواني‌ و در ميان‌ ظلمات‌ اين‌ نوري‌ كه‌ يخرجنهم‌ من‌ النور الي‌ الظلمات‌، كه‌ بعضيها از نور به‌ ظلمت‌ رفته‌اند اونقدر گناه‌ كردن‌ اونقدر دور يك‌ سال‌ معصيت‌ كرده‌اند كه‌ هر گناهي‌ هر معصيتي‌ يك‌ ديوار ضخيمي‌ دور اونها بوجود آورده‌ كه‌ اونها نمي‌توانند فضاي‌ روشن‌ را ببينند. اونهايي‌ كه‌ در ظلمات‌ بسر مي‌برند اونهايي‌ كه‌ از انسانيت‌ دورند، اونهايي‌ كه‌ اهل‌ تقوا نيستند قرآن‌ براي‌ اونها فايده‌اي‌ نداره‌ گاهي‌ هم‌ خصم‌ اونهاست‌.

 و ينزل‌ هو القرآن‌ ما هو شفاء و رحمة‌ للمونين‌ و لا يزيد الظالمين‌ الا خسارا، براي‌ اونها خسرانه‌.  رب‌ قال‌ القرآن‌ و القرآن‌ يلعنه‌، چه‌ بسا افرادي‌ هستند كه‌ قرآن‌ را تلاوت‌ مي‌كنند ولي‌ قرآن‌ اونها را لعنت‌ مي‌كنه‌. قرآن‌ هدايته‌. عينا مثل‌ اينكه‌ يك‌ آدرسي‌ يك‌ نقشه‌اي‌ را به‌ شما داده‌ باشن‌ به‌ شما بگن‌ اين‌ آدرس‌ فلان‌ محله‌ اين‌ نقشة‌ فلان‌ شهره‌ شما بنا نداشته‌ باشي‌ كه‌ از اون‌ آدرس‌ يا از اون‌ نقشه‌ استفاده‌ كني‌ فايده‌اي‌ نداره‌. دربارة‌ علماي‌ يهود در قرآن‌ مجيد آمده‌ كه‌ اينها كتاب‌ را مي‌خونند تورات‌ را مي‌خونن‌ اما مثلهم‌ كمثل‌ الحمار، مثل‌ اينها، مثل‌ الاغه‌ كه‌ يحمل‌ اسفارا. كتاب‌ را به‌ بارش‌ كردند. و جز از بار كشي‌ و خستگي‌ از اين‌ كتابها استفادة‌ ديگري‌ نمي‌كنه‌. بعضي‌ از علما كه‌ اهل‌ تزكية‌ نفس‌ نيستند و تزكية‌ نفس‌ نكردند در بين‌ علماي‌ مذاهب‌ مختلف‌ زياد و در بين‌ علماي‌ شيعه‌ هم‌ گاهي‌ پيدا مي‌شود كه‌ اينها كتاب‌ زياد خونده‌اند همة‌ كتاب‌ را هم‌ حفظند ولي‌ از اين‌ بار كتاب‌ جز همان‌ مثل‌ الاغ‌ كه‌ وقتي‌ كه‌ بار كتاب‌ بارش‌ مي‌كنن‌ هيچي‌ نمي‌فهمه‌ هم‌ المستنفره‌، مثل‌ اينها كه‌ مي‌گن‌ همون‌، اگر ترجمة‌ خود آيات‌ را براي‌ شما بگم‌ شما بگيد كه‌ اين‌ كلمات‌ خوب‌ نيست‌ كه‌ تو مجلس‌ برده‌ بشه‌ خوب‌ خدا گفته‌ اينها مثل‌ خرند، مستنفره‌ گاهي‌ مي‌شه‌ يك‌ الاغي‌ خيلي‌ هم‌ زيباست‌ نفرت‌انگيز نيست‌، اما بعضي‌ وقتها هم‌ خيلي‌ نفرت‌ انگيزه‌. كوشش‌ بكنيد اگر مي‌خواد در ماه‌ مبارك‌ رمضان‌ قرآن‌ و خوندن‌ قرآن‌ براتون‌ مفيد باشد اهل‌ تقوا باشيد انسان‌ باشيد هدي‌ الناس‌ و بينات‌ من‌ الهدي‌ الفرقان‌.

 قرآن‌ هدايته‌. ما در شبانه‌ روز ماه‌ مبارك‌ رمضان‌ اكثرمون‌ كمتر مسلماني‌ است‌ كه‌ يك‌ جزء قرآن‌ لااقل‌ نخوانه‌، اما قرآن‌ اينكه‌ بعضي‌ از قسمتهاش‌ را يا همة‌ اقسامش‌ را آيات‌ اسمش‌ را گذاشتن‌، آيات‌، شما مي‌گيد كه‌ سورة‌ حمد چند آيه‌ داره‌ سورة‌ توحيد چند آيه‌ داره‌؟ آيه‌. آيه‌ ديديد ديگه‌. لذا شما مي‌گيد آيه‌ يعني‌ بندهايي‌ كه‌ شماره‌ گذاشتن‌ اما لفظ‌ آيه‌ يعني‌ نشانه‌ آيت‌ الله‌ يعني‌ نشانة‌ خدا، يعني‌ اگر خدا را مي‌خواهي‌ ببيني‌ به‌ اين‌ نگاه‌ كن‌. اگر مي‌خواي‌ بفهمي‌ كه‌ خدا چه‌ صفاتي‌ داره‌ به‌ اين‌ آيت‌ الله‌ نگاه‌ كن‌. اگر مي‌خواي‌ خدا را ببيني‌ به‌ اين‌ آية‌ قرآن‌ نگاه‌ كن‌ آيه‌ يعني‌ نشانه‌. نشانة‌ خدا هر يك‌ از آيات‌ قرآنه‌.

 اون‌ كسي‌ از قرآن‌ استفاده‌ مي‌كنه‌ كه‌ از هر آيه‌اي‌ از قرآن‌ نشانه‌اي‌ از حقيقت‌ از خدا از واقعيت‌ از حق‌ در ذهنش‌ بياد. شما مي‌گيد الحمدلله‌ رب‌ العالمين‌ سورة‌ حمد هفت‌ آيه‌ داره‌. كه‌ يكيش‌ بسم‌ لله‌ در شش‌ آيه‌ هم‌ خود سورة‌ حمده‌. الحمدلله‌ رب‌ العالمين‌، در همين‌ يك‌ كلمه‌ خدا را به‌ چند صفت‌ نشان‌ مي‌ده‌، يكي‌ اينكه‌ تمام‌ كرنشها بايد در مقابل‌ پروردگار باشه‌، الحمد، الف‌ و لام‌ الحمد يعني‌ جميع‌ تواضعها، جميع‌ فروتنيها، جميع‌ كرنشها اين‌ لله‌ مال‌ خداست‌ در مقابل‌ غير خدا نبايد انسان‌ كرنش‌ كنه‌. اين‌ ملك‌ خداست‌ شما ملك‌ خدا را، ملك‌ ديگري‌ را نبايد براي‌ ديگري‌ مصرف‌ كنيد الحمد لله‌ چه‌ در دل‌ و چه‌ در ظاهر. در ظاهر در مقابل‌ احدي‌ به‌ سجده‌ نيافتيد در دل‌ هم‌ به‌ هيچ‌ كس‌ غير از خدا متكي‌ نباشيد، فقط‌ خدا را معبود خودتون‌ بدانيد، شريك‌ براي‌ خدا قايل‌ نباشيد. شريك‌ اون‌ هم‌ از دشمن‌ خدا براي‌ خدا شريك‌ قائل‌ شدن‌ روز قيامت‌ اعمالي‌ را كه‌ ريا شده‌ درش‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كه‌ من‌ خوب‌ شريكي‌ هستم‌ تمام‌ حقم‌ را به‌ شريكم‌ وا مي‌گذارم‌، برو مزدت‌ را هم‌ از همون‌ شريك‌ من‌ بگير.

 در باطن‌ انسان‌ به‌ هيچ‌ كس‌ نبايد اتكا كنه‌. به‌ هيچ‌ چيز. از هيچ‌ انسان‌ نبايد بترسه‌. نه‌ اعتماد به‌ كسي‌ نه‌ ترس‌ از كسي‌ و لا تخافهم‌ و خافون‌ از اين‌ لشگر عظيمي‌ كه‌ حمله‌ كرده‌اند اين‌ جمعيت‌ نترسيد و لا نخافهم‌، پس‌ از كه‌ بترسم‌؟ از خدا. خدا هم‌ اونطوري‌ كه‌ يك‌ مظلوم‌ از ظالم‌ مي‌ترسه‌ نبايد ترسيد بايد از گناهانمون‌ بترسيم‌ از حاكم‌ و قاضي‌ كه‌ وقتي‌ كه‌ به‌ محكمة‌ عدل‌ مي‌نشيند دقيق‌ حكم‌ مي‌كند بايد ترسيد از قاضي‌ عادل‌ كي‌ انسان‌ مي‌ترسه‌ وقتي‌ كه‌ خائن‌ باشه‌. از قاضي‌ عالم‌  كه‌ از دل‌ تو اطلاع‌ داره‌ كي‌ مي‌ترسي‌؟ وقتي‌ كه‌ خيانت‌ كرده‌ باشي‌. وقتي‌ كه‌ خيانت‌ نكردي‌ چه‌ ترسي‌ داري‌. لذا در روايت‌ مي‌فرمايد كه‌ و لا يخافن‌ احد منكم‌ الا ذنبه‌، حتماو حتما احدي‌ از شما از چيزي‌ نترسد مگر از گناهش‌. وقتي‌ انسان‌ گناه‌ كرد وقتي‌ انسان‌ معصيت‌ كار بود وقتي‌ انسان‌ بر خلاف‌ قوانين‌ پروردگار عمل‌ كرد اونوقت‌ از خدا بايد بترسه‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ او عادل‌ است‌ او حكيم‌ است‌ او لا يقادر صغيرة‌ و لا كبيرة‌ الا احساحا، هيچ‌ چيز كوچك‌ و بزرگ‌ نيست‌ مگر به‌ حساب‌ مي‌ياره‌. تو هم‌ كه‌ روي‌ حساب‌ تا بحال‌ كار كردي‌ گفتي‌ خدايا من‌ را مريض‌ كن‌ منهم‌ معصيت‌ تو را مي‌كنم‌ يا تو من‌ را سير كردي‌ من‌ ديگه‌ خوب‌ پول‌ دارم‌ و خونه‌ دارم‌ و زندگي‌ دارم‌ و حقوق‌ دارم‌ و شغلي‌ دارم‌ و ديگه‌ يادت‌ رفت‌ از خدا فراموش‌ كردي‌ خداي‌ تعالي‌ را. اونوقت‌ خدا مي‌يارتت‌ پاي‌ حساب‌ تو روي‌ حساب‌ با من‌ برخورد كردي‌ من‌ هم‌ با حساب‌ با تو برخورد مي‌كنم‌ والا مخلصين‌ باهاشون‌ حسابي‌ نيست‌. اما تجزون‌ الا ما كنتم‌ تعملون‌ الا عبادالله‌ مخلصين‌ كل‌ نفس‌ بما كسب‌ ترحين‌ الا اصحاب‌ اليمين‌، ببينيد استثنا داره‌. هر كسي‌ گرة‌ عملشه‌ چكار كردي‌ يك‌ مغازه‌ دار مي‌گه‌ هر جنس‌ آوردي‌ بيا بريز تو ترازو سنگ‌ را مي‌زاره‌ اون‌ طرف‌ خدمتون‌ عرض‌ شود در مقابل‌ جنس‌ و وزن‌ جنست‌ پول‌ بهت‌ مي‌ده‌ خيلي‌ هم‌ دقيقه‌ اين‌ ترازو اما بعضيها را همينطوري‌ مي‌بره‌ اونطرف‌ مي‌گه‌ اون‌ دخله‌ بره‌ سرش‌ هر چي‌ پول‌ مي‌خواي‌ بردار برو. اين‌ چرا؟ چرا به‌ او يك‌ همچين‌ دقت‌ نظر داري‌ و براي‌ اون‌ اونطور سر دخل‌ را باز مي‌گذاري‌؟ مي‌گه‌ به‌ اين‌ اعتماد دارم‌ اين‌ آدم‌ خوبيه‌. اين‌ با من‌ با صفا رفتار كرده‌ هر چه‌ من‌ ازش‌ خواستم‌ به‌ من‌ داده‌، او حاضر بوده‌ جانش‌ را در راه‌ من‌ بده‌، من‌ گفتم‌ برو تو دخل‌ هر چي‌ پول‌ مي‌خواي‌ بردار. اما اين‌، اين‌ كيسة‌ برنج‌ را كه‌ آورده‌ براي‌ من‌، كيسه‌ را جدا كشيده‌ يك‌ مشت‌ آشغال‌ هم‌ قاطيش‌ كرده‌ و حالا مي‌خواد بياد پول‌ برنج‌ را بگيره‌. دقيق‌ ما هما دقيق‌ باهاش‌ رفتار كرديم‌. برنجها رو مي‌ريزيم‌ در يك‌ جايي‌ آشغالاش‌ را جدا مي‌كنيم‌ آشغالاش‌ مال‌ خودت‌ كيسه‌اش‌ را هم‌ وزن‌ كرديم‌ مال‌ خودت‌، آخه‌ تو كريمي‌، بله‌، بله‌ من‌ كريمم‌ اما تو، تو اشكال‌ داره‌ كارت‌ در عين‌ حال‌ خدا كريمه‌.

 شما هيچ‌ كس‌ را ديديد كه‌ وقتي‌ كه‌ از شما مي‌خواد بگذره‌ يك‌ گناهي‌ كرده‌ باشيد يك‌ سيلي‌ به‌ صورتش‌ زده‌ باشيد مي‌گه‌ از شما عفو كردم‌ خوب‌ ديگه‌ مي‌گه‌ اصلا فرض‌ كن‌ نكردي‌ اين‌ كار را، ديگه‌ از اين‌ بيشتر كه‌ نمي‌خواييد. يعني‌ يك‌ فرد كريم‌ كه‌ باهاش‌ برخورد مي‌كنيد شما خيلي‌ آزارش‌ داديد و اذيتش‌ كرديد اين‌ نهايت‌ كاري‌ كه‌ نسبت‌ به‌ شما بكند اين‌ است‌ كه‌ مي‌گه‌ گذشتم‌ ازتون‌، گذشتم‌. هيچي‌ اصلا شتر ديدي‌ نديدي‌. اما بياد تبديل‌ كند سيئات‌ شما را به‌ حسنات‌ نه‌ شما ديديد يك‌ نفر تو دنيا پيدا نمي‌شه‌ كه‌ شما سيلي‌ زده‌ باشيد اون‌ بگه‌ كه‌ من‌ از حالا اينجوري‌ قرارش‌ مي‌دم‌ مثل‌ اينكه‌ يك‌ كمكي‌ هم‌ به‌ من‌ كرديد. محبت‌ كردي‌ من‌ اصلا فراموش‌ مي‌كنم‌ سيلي‌ زدن‌ تو رو و به‌ نظر خودم‌ مي‌يارم‌ كه‌ تو كار خوبي‌ هم‌ نسبت‌ به‌ من‌ كردي‌.

 خداي‌ تعالي‌ يك‌ عده‌ از بندگان‌ طاهرش‌ را اونهايي‌ كه‌ اهل‌ گناه‌ و معصيتند و مي‌يان‌ توبه‌ مي‌كنن‌ اينهارا اولئك‌ يبدلله‌ سيئاتهم‌ حسنات‌ مي‌دوني‌ يعني‌ چه‌؟ يعني‌ شب‌ رفتي‌ دنبال‌ قمار و معصيت‌، بعد مي‌ياد مي‌نويسه‌ كه‌ نماز شب‌ خونده‌. خيلي‌ عجيبه‌ و كم‌ من‌ ثناء جميل‌ لست‌ اهل‌ له‌ نشرته‌، اي‌ خدا تو اينقدر مهرباني‌ كه‌، من‌ چقدر از كارهايي‌ را كه‌ اصلا اهلش‌ نبودم‌ در عمرم‌ اصلا نماز شب‌ نخوندم‌، تو مردم‌ من‌ را به‌ عنوان‌ يك‌ نماز شب‌ خون‌ معرفي‌ كردي‌، معناي‌ اين‌ جمله‌ اينه‌ها، دعاي‌ كميله‌، و كم‌ من‌ ثناء جميل‌ لست‌ اهل‌ له‌ نشرته‌. من‌ همش‌ دروغ‌ مي‌گم‌ من‌ را يك‌ راستگو معرفي‌ كردي‌ من‌ هميشه‌ به‌ فكر مردم‌ آزاري‌ هستم‌ من‌ را امين‌ معرفي‌ مي‌كنه‌. هر جا انسان‌ مي‌ره‌ آقا، بزرگوار، آدم‌ مورد اعتماد مي‌خواستي‌ ايشانند، اين‌ خداي‌ مهربان‌ را آدم‌ معصيتش‌ را بكنه‌ اون‌ وقت‌ اين‌ انسانه‌ اين‌ فردي‌ كه‌ اينطوري‌ با خداي‌ عزيز، با خداي‌ مهربان‌ با خداي‌ كريم‌ رفتار مي‌كنه‌ اين‌ را مي‌شه‌ اسمش‌ را انسان‌ گذاشت‌.

 اين‌ ديگه‌ قرآن‌ هدايتش‌ مي‌كنه‌ به‌ خدا قسم‌ آدم‌ معصيت‌ كار درباره‌اش‌ بس‌ كه‌ تو معصيت‌ كاري‌. همين‌ كلمه‌. توي‌ اين‌ كلمه‌ كه‌ تو يك‌ معصيت‌ كردي‌ و معصيت‌ كاري‌ همه‌ چي‌، همة‌ مسائل‌ خوابيده‌ اگر بتونيد صد تا بي‌، بي‌ حيا، بي‌ شرم‌، بي‌ آبرو، بي‌ شخصيت‌، هر چي‌ بي‌ هست‌ بزاريد سر جمله‌هاي‌ خوب‌ و به‌ اين‌ نسبت‌ بديد حق‌ داريد چون‌ در همين‌ كه‌ يك‌ گناه‌ انسان‌ بكنه‌ همه‌ هست‌. مگر اينكه‌ بگيد خدا را نمي‌شناسيد، از خدا فراموش‌ كرده‌ كه‌ باز فراموشي‌ از راه‌ خدا هم‌ خودش‌ همة‌ اون‌ بيها را داره‌. آخه‌ بي‌ شرم‌، بي‌ حيا، بي‌ عاطفه‌ تو با هر كس‌ كه‌ خيانت‌ مي‌كني‌ با خدا ديگه‌ خيانت‌ نكن‌، بخدا ديگه‌ خيانت‌ نكن‌. تو سر هر كسي‌ را كه‌ كلاه‌ مي‌گذاري‌، خدا را نخواسته‌ باش‌ كلاه‌ بگذاري‌. با خدا در اون‌ هم‌، در ماه‌ مبارك‌ رمضان‌. يك‌ همچين‌ ايامي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ قرآن‌ را نازل‌ كرده‌. براي‌ چي‌ نازل‌ كرده‌؟ هدي‌ الناس‌، براي‌ هدايت‌ مردم‌. تقواد داشته‌ باش‌ تا خدا هدايتت‌ كنه‌. مي‌گي‌ خدا چرا دست‌ ما را نمي‌گيره‌؟ براي‌ اينكه‌ تقوا نداري‌. چرا خدا من‌ را هدايت‌ نمي‌كنه‌؟ بجهت‌ اينكه‌ انسان‌ نيستي‌. خداي‌ تعالي‌ اينقدر با انسان‌ كنار آمده‌ كه‌ هر چه‌ ما داريم‌ مال‌ خداست‌، هر چه‌ ما داريم‌ مال‌ خداست‌. جانمون‌، مالمون‌، تمام‌ وجودمون‌ مال‌ خداست‌ در عين‌ حال‌ خدا مي‌گه‌ من‌ خريدار تو فروشنده‌.

 ان‌ الله‌ الشتري‌ من‌ المومنين‌ انفسهم‌، جانتون‌ را هم‌ مي‌خرم‌ اين‌ جاني‌ كه‌ تو داري‌ اين‌ وجودي‌ را كه‌ تو داري‌ بيخود مصرفش‌ مي‌كني‌ بشينيم‌ حساب‌ كنيم‌ از اول‌ عمرمون‌ چقدر گذشته‌ هر كسي‌ مناسب‌ عمرش‌، چقدرش‌ در باطل‌ مصرف‌ شده‌، چقدرش‌ در حق‌.

 اين‌ عمري‌ كه‌ تو در باطل‌ داري‌ مصرفش‌ مي‌كني‌ اين‌ را بيا به‌ من‌ بفروش‌ در مقابل‌ خدا را چي‌ مي‌گي‌. ثمرش‌ چيه‌؟ چقدر تو مي‌ارزي‌؟ الان‌ اگر انسان‌ زير ماشين‌ بره‌ يك‌ وقتي‌ مي‌گفتن‌ هفصد هزار تومن‌ ديه‌ بده‌، صداي‌ مردم‌ در آمد هفتصد هزار تومن‌ زياده‌، حالا ما مي‌گيم‌ هفتصد تومن‌، يك‌ ميليون‌، هفت‌ ميليون‌، ده‌ ميليون‌ تومن‌، تو بيشتر نمي‌ارزي‌، ده‌ ميليون‌ تومن‌ اگر بدي‌ الان‌ يك‌ خونة‌ دويست‌ متري‌ بيشتر نمي‌دن‌ اون‌ هم‌ كنار خيابان‌ نه‌، تو كوچه‌ پس‌ كوچه‌ها. خداي‌ تعالي‌ مي‌گه‌ كه‌ من‌ اين‌ جانت‌ را مي‌خرم‌. نمي‌خرم‌ كه‌ مثلا بگي‌ برم‌ زير ماشينت‌ كنم‌، نه‌. مي‌خرم‌ كه‌ براي‌ خودت‌ باشي‌. شخصيت‌ پيداكني‌، انسان‌ باشي‌، مي‌خرم‌ كه‌ هر چه‌ كه‌ من‌ مي‌گم‌ عمل‌ كني‌ و در اون‌ راه‌ قدم‌ برداري‌، كه‌ چي‌ بهم‌ بدي‌؟ چيزي‌ نبايد ازت‌ بگيره‌ يك‌ معلم‌ مي‌گه‌ كه‌ آقا، يك‌ استاد مي‌گه‌ كه‌ آقا تو خودت‌ را در اختيار من‌ بگذار تا آدم‌ بشي‌، تا با سواد بشي‌، تا به‌ علم‌ و دانش‌ برسي‌، اين‌ را وقتي‌ گفت‌ شما در مقابل‌ چي‌ به‌ اون‌ مي‌دي‌؟ هر چي‌ به‌ اين‌ بدي‌ غلطه‌،خدا وقتي‌ كه‌ مي‌گه‌ ان‌ الله‌ الشتري‌ من‌ المومنين‌ انفسهم‌، در مقابل‌ اين‌ كار چرا مي‌خره‌ خدا شما را؟ براي‌ اينكه‌ به‌ برنامه‌هاي‌ دينتون‌ عمل‌ كنيد از خودتون‌ اختياري‌ نداشته‌ باشيد صد در صد اختيارتون‌ را بديد به‌ خدا تسليم‌ در مقابل‌ پروردگار باشيد، بندة‌ پروردگار باشيد در عين‌ اينكه‌ شما را مي‌خواد به‌ كمال‌ برسونه‌ و همين‌ خريداري‌ هم‌ به‌ نفع‌ شماست‌ در عين‌ حال‌ نه‌، پول‌ مي‌ديد، چقدر ده‌ ميليون‌ تومن‌، نه‌ بيشتر صد ميليون‌ تومن‌ نه‌، و ان‌ لهم‌ الجنه‌.

 بهشت‌ رو بهتون‌ مي‌ده‌، بهشت‌ آقا چقدر قيمتشه‌، زمينهاي‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ كم‌ قيمت‌ هم‌ كه‌ بخواييم‌ حساب‌ كنيم‌ متري‌ دو سه‌ هزار تومن‌ قيمتشه‌. زمينهايي‌ كه‌ خدا، يك‌ باغي‌، يك‌ باغي‌،  حيف‌ كه‌ مي‌ترسم‌ آب‌ به‌ دهنتون‌ بيافته‌ ماه‌ رمضانم‌ هست‌ انوقت‌ خداي‌ نكرده‌ دعا كنيد زودتر از اين‌ دنيا بريد كه‌ هيچ‌ وقت‌ همچين‌ دعايي‌ نخواهيد كرد از اين‌ دنيا بريد، بريد تو اون‌ بهشت‌ هواي‌ بهشت‌ بيافته‌ به‌ دلتون‌. در بهشتيد بزرگ‌، خوب‌ مي‌گي‌ من‌ جاي‌ به‌ اين‌ بزرگي‌ را مي‌خوام‌ چكار كنم‌، مي‌خواييد به‌ جهت‌ اينكه‌ روح‌ اونقدر باصطلاح‌ قوي‌ مي‌شه‌ يك‌ حركت‌ كه‌ مي‌خواي‌ بدي‌ به‌ خودت‌ از زمين‌ مي‌ري‌ به‌ آسمان‌، از سرعت‌ نور هم‌ سريعتر، مي‌گن‌ بچه‌ در رحم‌ مادر وقتي‌ بود بهش‌ گفتن‌ كه‌، وقتي‌ بهش‌ بگن‌ كه‌ وقتي‌ مي‌ري‌ در دنيا هر چي‌ كم‌ بهت‌ بدن‌، يك‌ جايي‌ بهت‌ مي‌دن‌ كه‌ صد برابر اينجاست‌، دويست‌ برابر اينجاست‌ هزار برابر اينجاست‌، يك‌ خونة‌ دويست‌ متري‌ تقريبا همينجورا مي‌شه‌ كه‌ پونصد برابره‌ چون‌ هر جايي‌ كه‌ انسان‌ وايسته‌ يعني‌ هر متري‌ مي‌شه‌ سه‌، چهار نفر وايسته‌، خوب‌ يك‌ همچين‌ جايي‌، هر متري‌ شما بگيد چهار نفر، يك‌ خونة‌ دويست‌ متري‌ شما داشته‌ باشيد، صد متري‌ داشته‌ باشيد مي‌شه‌ چهار صد برابر مثلا، بهت‌ مي‌دن‌. مي‌گه‌ مي‌خوام‌ چكار؟ يك‌ غذاهاي‌ خوب‌، اين‌ خوني‌ كه‌ تو داري‌ اينجا مي‌خوري‌ كه‌ اگر يك‌ سر سوزن‌، چون‌ اين‌ خون‌ مخصوص‌ اين‌ دماء سلاسه‌ يك‌ سر سوزنش‌ هم‌ در نماز به‌ بدن‌ انسان‌ باشه‌ نمازش‌ باطله‌ اون‌ خونهاي‌ ديگه‌ است‌ كه‌ اشكال‌ نداره‌. اين‌ رو داري‌ مي‌خوري‌ يك‌ غذاهاي‌ خوبي‌ هم‌ هست‌، ميوه‌هاي‌ خوبي‌، نمي‌دانم‌ چند جور سر يك‌ سفره‌ خورشت‌ و، مي‌گه‌، نمي‌خوام‌، هيچي‌. ما هم‌ به‌ خدا قسم‌ از اون‌ بدتريم‌ تو اين‌ دنيا هستيم‌ مي‌گيم‌ مي‌خواييم‌ چكار كنيم‌. خودمون‌ را، الانمون‌ را حساب‌ مي‌كنيم‌ مي‌گيم‌ ما از چندتا پله‌ كه‌ مي‌خواييم‌ بريم‌ بالا بايد بين‌ چهار تا پله‌ كه‌ رفتيم‌ بالا، مهندسين‌ اينجور مي‌گن‌ بايد يك‌ ايستگاهي‌ بايد داشته‌ باشه‌. يك‌ خرده‌ همچين‌ آرام‌ بگيريم‌ قلبمون‌ مي‌گيره‌ ده‌تا پله‌ را يكسر بريم‌ بالا.

 با اين‌ بدن‌ راسته‌ همينجوره‌، اما روح‌ انسان‌ بقدري‌ قويه‌ كه‌ طبق‌ اطلاعات‌ علمي‌ صحيح‌، اينكه‌ عرض‌ مي‌كنم‌ صحيح‌، تحقيق‌ شده‌، كه‌ صدها برابر نور سرعت‌ داره‌ و لطيفتره‌. با يك‌ چنين‌ روحي‌ با يك‌ بدن‌ كوچك‌ شما فكر كنيد مثلا عاصف‌ بن‌ برخيا كه‌ مي‌گه‌ به‌ يك‌ چشم‌ بر هم‌ زدن‌، با همين‌ بدنه‌ ديگه‌ من‌ تخت‌ بلقيس‌ را از شش‌ ماه‌ راه‌ مي‌يارم‌ اين‌ بقدري‌ اين‌ سرعت‌ داره‌ و بدنش‌ هم‌ همراه‌ خودشه‌ اگر انسان‌ روحش‌ تقويت‌ شد بدن‌ را حركت‌ مي‌ده‌ يك‌ كتابي‌ من‌ اخيرا ديدم‌ برام‌ فرستادن‌ بنام‌ پرواز جسم‌، تا حالا سه‌، چهار تا كتاب‌ به‌ نام‌ پرواز روح‌ نوشتن‌ طبق‌ اسم‌ كتاب‌ ما خوب‌ ما مي‌گيم‌ موثر نيست‌ اين‌ حالا شما مي‌خواييد به‌ اين‌ اسم‌ كتابهاتون‌ را بفروشيد. ولي‌ پرواز جسم‌ تو اين‌ كتاب‌ آمده‌ گفته‌ كه‌ انسان‌ مي‌تونه‌ كاري‌ بكنه‌ كه‌ جسمش‌ هم‌ به‌ آسمان‌ بره‌، راسته‌ها،  راسته‌. مي‌گفت‌ كه‌ من‌ در مكه‌ با يك‌ نفر از اين‌ سني‌هاي‌ وهابي‌ متعصب‌، آخه‌ چون‌ بعضيها متعصبند بي‌ خود، چه‌ شيعه‌ باشه‌، چه‌ سني‌، حالا تعصب‌ يعني‌ چي‌؟ چرا تو با دين‌ با من‌ شريك‌ نيستي‌؟ والا مي‌كشمت‌، كشتن‌ نداره‌ كه‌ آقا نيستم‌. الان‌ شما كه‌ اينجا نشستيد چهار ميليارد از پنج‌ ميليارد روي‌ كرة‌ زمين‌ در دين‌ با شما يكي‌ نيستند، اگر انسان‌ بخواد بكشه‌ بايد همة‌ اين‌ چهار ميليار جمعيت‌ كرة‌ زمين‌ را بكشه‌. به‌ هر حال‌ بعضيها متعصبند اين‌ مي‌گد كه‌، مهماني‌ من‌ را دعوت‌ كرد من‌ وارد در خانه‌اش‌ شدم‌ گفت‌ كه‌ خلاصه‌ اگر كاري‌ وصيتي‌، من‌ مي‌خوام‌ تو را بكشمت‌، وصيتي‌ چيزي‌ داري‌ بكن‌، گفتم‌ من‌ فقط‌ دو ركعت‌ نماز روي‌ پشت‌ بام‌ اگر بشه‌ بخونم‌ مي‌خوام‌ نهوه‌ حركت‌ سريع‌ طي‌ الارض‌ را بهتون‌ بگم‌، طي‌ الارض‌ از مسلمياته‌ها توي‌ قرآن‌ هم‌ آمده‌ چون‌ اگر توي‌ قرآن‌ نيامده‌ بود ممكن‌ بود تشكيك‌ بشه‌، ولي‌ ما الان‌ اگر بگيم‌ شايد دروغ‌ باشه‌ كافريم‌ چون‌ قرآن‌ را تكذيب‌ كرديم‌. مي‌گه‌ روي‌ پشت‌ بام‌ من‌ ازش‌ اجازه‌ گرفتم‌، خيالش‌ راحت‌ بود كه‌ پشت‌ بام‌ بالاخره‌ مي‌خواد من‌ را بكشه‌، اگر از پشت‌ بام‌ خودش‌ را پرت‌ كنه‌ پايين‌ بدون‌ تقصير به‌ گردن‌ من‌ بيافته‌ خودش‌ اين‌ كار را انجام‌ داده‌، مي‌گه‌ يك‌ دو ركعت‌ نماز خوندم‌ سرم‌ را به‌ سجده‌ گذاشتم‌ گفتم‌: خدايا به‌ فاطمة‌ زهرا متوسل‌ شدم‌ گفتم‌ مارا خودت‌ نجات‌ بده‌، راه‌ فراري‌ ظاهرا نداريم‌. مي‌گه‌ سرم‌ را از سجده‌ برداشتم‌ ساختمانهاي‌ اطراف‌ را نگاه‌ كردم‌ چون‌ اهل‌ يزد بود ديدم‌ اين‌ ساختمونهاي‌ اطراف‌ ما در يزد همين‌ شكليه‌، پا شدم‌ ديدم‌ حياط‌ هم‌ حياط‌ منزل‌ ماست‌، دختر بچه‌اي‌ هم‌ كنار حوض‌ ايستاده‌ چشمش‌ به‌ من‌ افتاد گفت‌ بابا كي‌ آمدي‌ از مكه‌ كه‌ رفتي‌ بالاي‌ پشت‌ بام‌. طي‌ الارض‌ اينطوره‌. خود اون‌ كسي‌ كه‌ طي‌ الارض‌ مي‌كنه‌ نمي‌فهمه‌ گاهي‌ كه‌ يك‌ حركتي‌ انجام‌ شد يك‌ لحظه‌.

 و روح‌ انسان‌ به‌ اون‌ قدرت‌ مي‌رسه‌ كه‌ بدن‌ را، بدن‌ را حركت‌ بده‌ و انسان‌ نمي‌تونه‌ بفهمه‌ كه‌ حركت‌ كرده‌ سر رو سجده‌، سر را برداشته‌ رو پشت‌ بام‌ منزلشه‌ از مكه‌ تا يزد.

 يكي‌ از بزرگان‌ از علما را، حالا نمي‌خوام‌ در اين‌ موضوع‌ وارد بشم‌ مي‌خواستم‌ شرح‌ زندگي‌ بعد از مرگ‌ را بهتون‌ بگم‌ كه‌ ما هممون‌ همينطور مي‌شيم‌، يكي‌ از علما مي‌گفت‌ كه‌ چهل‌ روزه‌ كه‌ نماز صبحم‌ را در مكه‌ تو مسجدالحرام‌ مي‌خونم‌ نماز ظهر و عصر را توي‌ يزد مي‌خونم‌. البته‌ خودش‌ تنها نمي‌گفت‌ ديده‌ بودند همه‌.

 ماها اينجا توي‌ قفس‌ هستيم‌ ما گرفتار قفس‌ تن‌ هستيم‌ والا اولياء خدا اينطوري‌ هستند به‌ هر حال‌ انسان‌ وقتي‌ توي‌ بهشت‌ رفت‌ بهشتي‌ خدا به‌انسان‌ مي‌ده‌. ارضه‌ السماوات‌ و الارض‌، آسمانها و زمين‌، اين‌ را شما بدونيد كه‌ اقل‌ مثالي‌ كه‌ دربارة‌ آسمانها و زمين‌ گفته‌اند همين‌ منظومة‌ شمسي‌ ماست‌، منظومة‌ شمسيها. بعضيها گفته‌اند آسمانها، آسمان‌ هفت‌گانه‌ اونچه‌ كه‌ شما از ستاره‌ها مي‌بينيد آسمان‌ اوله‌ حالا اين‌ را زياد نگيم‌ اين‌ از منظومة‌ شمسي‌. شما منظومة‌ شمسي‌ مي‌دونيد چقدره‌ خورشيد در وسط‌ باشه‌ اين‌ ستاره‌ها دورش‌ دارن‌ مي‌چرخن‌ تمام‌ اين‌ محورها و باصطلاح‌ مدارهايي‌ كه‌ دور كرة‌ خورشيد هست‌ اين‌ يك‌ بهشت‌ مي‌شه‌ براي‌ من‌ و شماها.

 ببينيد جونتون‌ چقدر قيمت‌ داره‌، چقدر ارزش‌ داره‌ خدا اون‌ را به‌ اين‌ قيمت‌ ازتون‌ مي‌خره‌ و جنة‌ الارض‌ السموات‌ و الارض‌، و ان‌ لهم‌ الجنه‌ خوب‌ اگر شما اين‌ معامله‌ را با خدا كرديد خداي‌ تعالي‌ به‌ شما قرآن‌ مي‌ده‌ هدي‌ للمتقين‌، هدي‌ لناس‌، اين‌ قرآن‌ هدايت‌ مي‌شه‌ براي‌ شما. هدايت‌ يعني‌ چي‌؟ ما قرآن‌ را براي‌ چي‌ بيشتر دوست‌ داريم‌؟ قربون‌ اين‌ سورة‌ حمد بشيم‌ هر وقت‌ كه‌ مريض‌ مي‌شيم‌ فورا هفت‌ تا كه‌ مي‌خونيم‌ خوب‌ مي‌شيم‌. قرآن‌ كه‌ انسان‌ مي‌خونه‌ روزيش‌ زياد مي‌شه‌، الان‌ يك‌ كتاب‌ اگر من‌ بنويسم‌ دربارة‌ خواص‌ آيات‌ كه‌ اين‌ خواص‌ آيات‌ اينكه‌ چكار بكنيد قرضتون‌ ادا بشه‌، چكار كنيد عمرتون‌ زياد بشه‌، چكار كنيد مريضيتون‌ رفع‌ بشه‌، چكار كنيد خونه‌ دار بشيد، چكار كنيد زندار بشيد، چكار كنيد شوهر دار بشيد به‌ هر جهت‌ يك‌ كتابيه‌ اينقدر مشتري‌ داره‌، همه‌ خط‌ مي‌گيرند براي‌ همين‌ جور چيزها اما يك‌ كتابي‌ انسان‌ بنويسه‌ كه‌ خوب‌ طبعا من‌ نوشتم‌ چكار كنيد كه‌، حالا خلاصه‌اش‌ انسان‌ بشيد، چكار كنيم‌ انسان‌، خوب‌ ما انسانيم‌ ديگه‌ انسان‌ كه‌ شاخ‌ و دم‌ نداره‌ كه‌. انسان‌ مگه‌ چي‌ داره‌،  تو آيينه‌ هم‌ صبح‌ به‌ صبح‌ نگاه‌ مي‌كنيد مي‌بينيد انسانيد. خوب‌ الان‌ كسي‌ مي‌تونه‌ به‌ غير انسان‌ تو اين‌ مجلس‌ باشه‌؟ نه‌. انسانيد. پس‌ آقاي‌ انسان‌ چرا اينقدر گرفتاري‌؟ آخه‌ ببينيد اخلاق‌ چيه‌؟ او انسان‌ بود يا تو؟علي‌ بن‌ ابيطالب‌ انسان‌ بود يا تو؟ سلمان‌ فارسي‌ انسان‌ بود يا تو؟ يكيتون‌ بالاخره‌ يك‌ اشكالي‌ داريد و اون‌ اشتباه‌ رفته‌ يا تو؟ انسان‌ كه‌ اينطوري‌ نيست‌ انسان‌ كه‌ اينقدر بي‌ اعتناي‌ به‌ خدا نيست‌. خليفة‌ الله‌ مي‌تونه‌ بي‌ اعتنا به‌ خدا باشه‌؟ بندة‌ خدا ممكنه‌ اينقدر معصيت‌ كار باشه‌؟ نمي‌دونم‌ يك‌ انسان‌ آيا بايد بيشتر به‌ فكر آخرش‌ باشه‌ يا به‌ فكر معنوياتش‌، غذاي‌ روح‌ را در شبانه‌ روز شما چكار مي‌كنيد؟ شما يك‌ نوع‌ باصطلاح‌ مركب‌ از روح‌ و بدنيد. غذاي‌ جسمتون‌ كه‌ معلومه‌ ماه‌ رمضان‌ متاسفانه‌ نمي‌تونيم‌ نهار بخوريم‌،عصرها هم‌ گرسنه‌ مي‌شيم‌ و تشنه‌ مي‌شيم‌ و خوب‌ اصلا، حالا الحمد لله‌ روزها كوتاه‌ است‌ بالاخره‌ تا افطار خودمون‌ را مي‌رسونيم‌.

 حالا روزه‌گيهاش‌، روزه‌ نگير هاش‌ هم‌ كه‌ هيچي‌ بقية‌ ماه‌ رمضان‌ هم‌ كه‌ صبحانه‌ بايد مرتب‌ باشه‌ و ظهر و شب‌، تنقلاتي‌ هم‌ اون‌ وسطها باشه‌ كه‌ اگر دلمون‌ ضعف‌ رفت‌ خيلي‌ مواظب‌ صبح‌ از توي‌ خونه‌ بعضيها را من‌ ديدم‌ كه‌ چند تا شكلات‌ توي‌ جيبشون‌ مي‌ذارن‌ يك‌ چند تا بيسكوييت‌، ساعت‌ ده‌، يازده‌ خوب‌ دلشون‌ ضعف‌ مي‌ره‌ يك‌ چيزي‌ بخورند. ببينيد كه‌ به‌ وضع‌ آخرمون‌ خوب‌ مي‌رسيم‌ اينجا خيالمون‌ راحت‌. اما اگر به‌ وضع‌ روحمون‌ رسيديم‌ غذاي‌ روح‌ اصلا چي‌ هست‌؟ اصلا غذاي‌ روح‌ را نمي‌دونيم‌ چي‌ هست‌. ثانيا ما چند وعده‌ غذاي‌ روح‌ مي‌خوريم‌؟ وقتي‌ كسي‌ نمي‌دونه‌ غذاي‌ روح‌ چي‌ هست‌ نمي‌دونه‌ چند وعده‌ هم‌ بايد بخوره‌. اصلا روح‌ يعني‌ چي‌؟ ببينيد حروم‌ مي‌شه‌ها اصلا انسانيت‌ يعني‌ چي‌؟ انسانيت‌ يعني‌ چي‌؟ اگر آدمي‌ به‌ چشم‌ است‌ زبان‌ و حلق‌ و بيني‌ به‌ گوش‌ و چشم‌ و ابرو چه‌ ميان‌ نقش‌ ديوار و آدميت‌ ما توي‌ موزه‌اي‌ در تهران‌ وارد شديم‌ يك‌ نفر واقعا من‌ باورم‌ شد كه‌ يك‌ نفر اونجا ايستاده‌ هيچ‌ فرقي‌ حتي‌ موهاي‌ روي‌ صورتش‌ را نقاش‌ آورده‌ بود مجسمه‌ ساز آورده‌ بود، واقعا هيچ‌ فرقي‌ بين‌ يك‌ انسان‌ زيباي‌، خيلي‌ هم‌ خوش‌ قد و قامت‌تر از همة‌ ماها بود اونجا ايستاده‌ بود فقط‌ فرقش‌ اين‌ بود كه‌ روح‌ نداشت‌  خوب‌ بله‌ اگر من‌ و شماها هم‌ روح‌ نداشته‌ باشيم‌ مثل‌ او هستيم‌ منتهي‌ از نوع‌ پستش‌ از نوع‌ بد تركيبش‌ اون‌ خوش‌ تبپه‌ بالاخره‌ مجسمه‌ ساز خوش‌ تيپ‌ مي‌سازه‌، از نوع‌ بد تيپش‌، حالا نمي‌دونم‌ بد تيپ‌ هم‌ مي‌گن‌ يا نه‌ خوش‌ تيپ‌ كه‌ مي‌گن‌ بد تيپ‌ نمي‌دونم‌ مي‌گن‌ يا نه‌؟

 وقتي‌ كه‌ انسان‌ ندونه‌ كي‌ هست‌؟ غذاش‌ چي‌ هست‌؟ كي‌ سيره‌؟ كي‌ گرسنه‌ هست‌؟ ندانه‌ كه‌ انسان‌ وقتي‌ با خدا مناجات‌ مي‌كنه‌ چه‌ حالي‌ بهش‌ دست‌ مي‌ده‌ وقتي‌ قرآن‌ مي‌خونه‌ چجوري‌ مي‌شه‌ وقتي‌ دعاي‌ ابوحمزة‌ ثمالي‌ را مي‌خونه‌ چه‌ حالي‌ داره‌ اين‌ چه‌ فرقي‌ داره‌ با مجسمه‌؟ مجسمه‌ ضرري‌ نداره‌ تو ضرر هم‌ داري‌. چند كيلو مواد غذايي‌ را تبديل‌ به‌ چي‌ مي‌كني‌؟ به‌ ازره‌. نه‌ واقعاها، بشينيم‌ فكر كنيم‌ همينهاست‌ يقظه‌اي‌ كه‌ مي‌گن‌ همين‌ حرفها و تكاني‌ كه‌ انسان‌ را مي‌ده‌ و بيدار مي‌كنه‌ از خواب‌ و اگر بيدار نشديم‌ بايد به‌ خودمون‌ غصه‌ بخوريم‌ كه‌ ما مرده‌ هستيم‌. چرا اينطوريم‌؟ روح‌ ما غذا مي‌خواد، يكي‌ از بزرگان‌ را من‌ ديدم‌ كه‌ اين‌ يك‌ روز نمازش‌ تاخير شده‌ بود عينا شما كه‌ در عصر تابستان‌ در ماه‌ رمضان‌ چي‌ مي‌پيچيد از گرسنگي‌ او همينطور به‌ خودش‌ مي‌پيچيد. چيه‌؟ نماز نخوندم‌. نمازم‌ را نخوندم‌.

 نمازش‌ را اول‌ وقت‌ نخونده‌ به‌ جهت‌ اينكه‌ صبح‌ كه‌ نماز خوندي‌ يك‌ غذايي‌ براي‌ روحت‌ خوردي‌ و بعد سر ظهر بايد غذا بخوري‌، گرسنه‌ مي‌شي‌ اما نه‌ تو مسافرت‌ خوشحاليم‌ كه‌ دو ركعتش‌ كم‌ شده‌. توي‌ مثلا زنها خوشحالند كه‌ ايام‌ عادت‌ نماز نمي‌خونند، آقا اين‌ مثل‌ اينه‌ كه‌ شما بگي‌ كه‌ الحمد لله‌ كه‌ يك‌ پرس‌ چلوكباب‌ ما نصف‌ شد تو مسافرت‌ غصه‌ مي‌خوره‌ آدم‌. بايد نمي‌خوام‌ بگم‌ كه‌، با غصه‌ جبران‌ بكنيد بعضيها مي‌گن‌ كه‌ ما در مسافرت‌ هم‌ نماز درست‌ مي‌خونيم‌، نه‌ دو ركعت‌ نماز نافله‌ بخون‌ الصلاة‌ خير موضوع‌ فمن‌ شاء استقر و من‌ شاء استكثر. نماز بهترين‌ كاره‌ هر كي‌ مي‌خواد زياد بخونه‌ هر كي‌ مي‌خواد كم‌ بخونه‌.

 اينكه‌ واجب‌ كردن‌ گفتن‌ نماز صبح‌ واجب‌، ببينيد صبحانه‌ را واجب‌ نكردن‌ چرا؟ بجهت‌ اينكه‌ خودت‌ مي‌خوري‌. نهار را هم‌ واجب‌ نكردن‌ خودت‌ مي‌خوري‌، جلوت‌ را گاهي‌ مثل‌ روزه‌ گرفتن‌، گرفتن‌، همينطور كه‌ گاهي‌ من‌ مثال‌ مي‌زنم‌ براتون‌، چه‌ مي‌دونم‌ يادتون‌ باشه‌ كه‌ انسان‌ به‌ طرف‌ ماديات‌ و جسمانيات‌ و اينها به‌ طرف‌ سرازيريه‌ خودش‌ انجام‌ مي‌ده‌، ماشين‌ تو سرازيري‌ موتورش‌ را هم‌ خاموش‌ كن‌ خودش‌ مي‌ره‌، ولي‌ در معنويات‌ بايد هلش‌ داد بايد، براي‌ چي‌ خدا واجب‌، اگر انسان‌ انسان‌ باشه‌ واجب‌ باشه‌ يا واجب‌ نباشه‌ انسان‌ نمازش‌ را مي‌خونه‌. گرسنه‌ نمي‌مونه‌ كه‌، روحش‌ گرسنه‌ است‌ اما نه‌ اينكه‌ ما گرسنگي‌ نمي‌فهميم‌ گرسنگي‌ روحي‌ را نمي‌فهميم‌، اوليا خدا اينطورند توجه‌ به‌ اينكه‌ يك‌ چيزي‌ واجبه‌ ندارند نماز ظهر فطرت‌ مي‌گه‌، نماز ظهر، نيازمندي‌ انسان‌ مي‌گه‌ نماز بخوان‌. نماز شب‌ را نياز انسان‌، نصف‌ شب‌ شما شام‌ نخورديد يك‌ شب‌ حالا مي‌بينيد ميل‌ نداريد شما نخورديد نصف‌ شب‌ از گرسنگي‌ بيدار مي‌شيد، پا مي‌شي‌ يخچال‌ يك‌ چيزي‌ پيدا كني‌ بخوري‌ اين‌ دل‌ ضعفات‌ كم‌ بشه‌. اوني‌ كه‌ روح‌ را، روحش‌ زنده‌ است‌ روح‌ را مي‌شناسه‌، روحش‌ مريض‌ نيست‌، نصف‌ شب‌ دل‌ روح‌ ضعف‌ مي‌ره‌ براي‌ مناجات‌ با خدا نمي‌تونه‌ بخوابه‌ نماز شب‌ نخونه‌، نمي‌تونه‌.

 نمي‌تواند، حالا مي‌گيد آقا ما كه‌ هيچكدوممون‌ اينطور نيستيم‌، من‌ چكار كنم‌ راسته‌ ماها هيچكدممون‌ اينجور نيستيم‌ لذا به‌ همين‌ حساب‌ هم‌ من‌ مي‌گم‌ هيچ‌ كدوممون‌ سلمان‌ فارسي‌ نيستيم‌ ماها هيچكدوممون‌ آدم‌ حسابي‌ نيستيم‌، چي‌ بگم‌؟ من‌ خودم‌ را مي‌گم‌، انسان‌ والا مگر مي‌تونه‌؟ مكر مي‌تواند كه‌ همين‌ طور راحت‌ شب‌ تا صبح‌ بخوابه‌ نماز صبحش‌ هم‌ قضا بشه‌ يك‌ رفيقي‌ ما داشتيم‌ با ما آمده‌ بود كربلا يك‌ وقتي‌ به‌ من‌ روز آخر سفر مي‌گفت‌ كه‌ يك‌ روز صبح‌ ما نشد نماز صبحمون‌ را در وقت‌ بخوانيم‌، راست‌ هم‌ مي‌گفت‌ ما مي‌رفتيم‌ قبل‌ از اذان‌ با بعضي‌ از دوستان‌ حرم‌ حضرت‌ سيدالشهدا، بعد از آفتاب‌ مي‌آمديم‌ اين‌ هنوز خوابيده‌ بود، خوب‌ اين‌ چيه‌؟ دل‌ ضعفه‌ نداره‌ اين‌. دلش‌ ضعف‌ نمي‌ره‌. نه‌ اينكه‌ فكر كنيد گرسنه‌ نمي‌شه‌، نه‌ اصلا مرده‌، مرده‌ گرسنه‌ نمي‌شه‌ انك‌ لا تسمع‌ الموت‌ اي‌ پيغمبر تو به‌ مرده‌ها نمي‌توني‌ حرفي‌ را بشنوني‌. در حمر المستنفره‌ قرآن‌ وقتي‌ براي‌ اونها قرائت‌ مي‌شه‌ اصلا دنبال‌ اينند كه‌ عبدالواسط‌ بهتر مي‌خونه‌ يا عبدالقادر كدام‌ يكيشون‌ بهتر مي‌خونه‌؟ تازه‌ رفته‌ رو آهنگش‌.

 روي‌ حقيقت‌ قرآن‌ نمي‌ره‌، من‌ نمي‌خوام‌ بگم‌، قرآن‌ يك‌ دستوره‌ با صوت‌ حسن‌ بخوانيد اما نه‌ اينكه‌ تمام‌ فكر اين‌ باشه‌ كه‌ كدوم‌ يكي‌ آهنگش‌ بهتره‌، كدوم‌ يكي‌ صداشون‌ بهتره‌؟ اينجوري‌ نباشه‌ به‌ هر حال‌ اميدواريم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ ما را از خواب‌ غفلت‌ بيدار كنه‌. شبهاي‌ ماه‌ مبارك‌ رمضانه‌ تا كي‌ مي‌خواييم‌ مثل‌ بچه‌ها بازي‌ كنيم‌؟ بازيهامون‌ هم‌ مثل‌ خودمون‌ بزرگ‌ شده‌، بچه‌ بوديم‌ اونوقتها كه‌ تو خيابونها خاك‌ داشت‌ حالا نيست‌، كنار خيابونها خاك‌ زيادي‌ داشت‌ تو حياطها هم‌ موزاييك‌ نبود خاك‌ بود، خاك‌ بازي‌ مي‌كردند خونه‌ درست‌ مي‌كردند خونة‌ چند طبقه‌ من‌ خودم‌ كه‌ يك‌ وقتي‌ خونة‌  چند طبقه‌ درست‌ مي‌كردم‌، حالا خودمون‌ بزرگ‌ شديم‌ بازيهامون‌ هم‌ بزرگ‌ شده‌، همونه‌ هيچ‌ فرقي‌ نداره‌. بچه‌ بودن‌ دخترها عروسك‌ درست‌ مي‌كردند بزرگ‌ مي‌شن‌ باز همونطور مي‌گن‌ يك‌ شبه‌ ديگه‌ بايد بر خلاف‌ خدا و پيغمبر و دين‌ اين‌ عروسك‌ سازي‌ را ما انجام‌بديم‌ عروس‌ را بايد درست‌ كنن‌ بشوننش‌ تو ماشين‌ جوانها بهش‌ نگاه‌ كنن‌ براش‌ سوت‌ بزنن‌، نمي‌دونم‌ چي‌ براش‌ پرتاب‌ كنند، اين‌ داماد بي‌ غيرت‌ هم‌ پهلوش‌ نشسته‌، ديگه‌ نمي‌شه‌ با برنامه‌ها مخالفت‌ كرد. عروس‌ را ببرن‌ توي‌ زنها دومادم‌ ببرن‌. تو يك‌ مجلسي‌ داشتن‌ داماد رو مي‌بردن‌ توي‌ اطاق‌ خانمها گفتم‌ لابد عروس‌ را هم‌ براي‌ توي‌ اطاق‌ مردها مي‌يارن‌ گفت‌ نه‌، اين‌ حرفها چيه‌ آقا؟ گفتم‌ چه‌ فرقي‌ مي‌كنه‌؟ اونها هم‌ نامحرمند به‌ اين‌ داماد ما هم‌ مي‌خواييم‌ عروس‌ را ببنيم‌، نه‌ آنها مي‌خوان‌ ببينن‌ داماد چه‌ تيپيه‌ گفتم‌ خوب‌ ما هم‌ ممكنه‌ بخواييم‌ ببينيم‌ عروس‌ چه‌ تيپه‌؟ مگه‌ چه‌ فرقي‌ مي‌كنه‌؟ نه‌ واقعا اينها رسم‌ شده‌، حيا رفته‌، تا اينجاش‌ رفته‌ تا اينجاش‌ مونده‌. والا يقينا اين‌ دسته‌ از خانمهايي‌ كه‌ نامحرمند دارن‌ به‌ اين‌ دوماد نگاه‌ مي‌كنن‌ اقلا چندتاشون‌ روي‌ شهوت‌ نگاه‌ مي‌كنن‌. متقي‌ هم‌ باشه‌ اگر متقي‌ باشه‌ اينجا تو مجلسه‌ معصيت‌ نمي‌شينه‌. نمي‌دونم‌ من‌ دلم‌ اين‌ را مي‌خواد آخه‌ دل‌ تو مطرحه‌ يا خدا، خدا به‌ پيغمبرش‌ مي‌فرمايد ولا تطبع‌ اهوائكم‌ اي‌ پيغمبر، خوب‌ تو طابع‌ هواي‌ نفسه‌ مردم‌ نباش‌ همه‌ مي‌گن‌ يا رسول‌ الله‌ ما اينجوري‌ مي‌خواييم‌ پيغمبر مي‌گه‌ هر چي‌ خدا مي‌گه‌.

 هر چه‌ خدا بگه‌. بياييد توي‌ اينهايي‌ كه‌ اهل‌ هواي‌ نفس‌ هستند ببينيد چقدر اختلاف‌ دارند رفع‌ اختلاف‌ وقتي‌ مي‌شه‌ كه‌ همه‌ تحت‌ فرمان‌ خداي‌ عزيز باشيم‌. يكي‌ روزه‌ مي‌گيره‌ معصيت‌ مي‌كنه‌ يكي‌ مي‌خوره‌ معصيت‌ مي‌كنه‌، اونهم‌ دلش‌ مي‌خواد، اين‌ هم‌ دلش‌ مي‌خواد. اينم‌ دكتر بهش‌ گفته‌ مريض‌ مي‌شي‌ روزه‌ بگيري‌، مي‌گه‌ من‌ نمي‌تونم‌ روزه‌ نگيرم‌ خوب‌ بگير تو همون‌ جهنمي‌ كه‌ اون‌ روزه‌ خورها را مي‌برن‌ تو رو هم‌ مي‌برن‌، يكي‌ هم‌ مي‌گه‌ كه‌اي‌ بابا روزه‌، تمام‌ ارزش‌ اصحاب‌ سيدالشهداء عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ به‌ اين‌ بود كه‌ مطيع‌ خدا و پيغمبر و ائمة‌ اطهار بودند. دربارة‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ العباس‌ كه‌ جانمون‌ به‌ قربانش‌ يك‌ وقتي‌ صحبت‌ مقايسه‌ بود من‌ به‌ يكي‌ از علماي‌ اهل‌ سنت‌ مي‌گفت‌، به‌ من‌ اعتراض‌ مي‌كرد كه‌، شما مي‌گيد كه‌ حضرت‌ رضا بالاتر از حضرت‌ موسي‌ است‌ گفتم‌ حضرت‌ موسي‌ حضرت‌ ابراهيمه‌ تازه‌ افتخارش‌ اينه‌ كه‌ به‌ علمه‌ من‌ شيعة‌، از شيعيان‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ ابراهيم‌ خليله‌، حالا اينجا بحثي‌ داره‌ كه‌ چون‌ وقت‌ گذشت‌ نمي‌خوام‌ زياد درباره‌اش‌ بحث‌ كنم‌. مقايسه‌ مي‌كنن‌ مقايسه‌ چون‌ اين‌ كار را خودشون‌ هم‌ كردن‌، حضرت‌ آدم‌، پيغمبر و نكاتي‌ هم‌ دربارة‌ ساير انبياء هم‌ داره‌ حتي‌ حضرت‌ موسي‌ و حضرت‌ ابراهيمش‌ هم‌ من‌ اگر بخوام‌ مقايسه‌ كنم‌ مي‌تونم‌ منتهي‌ يك‌ خرده‌ بايد توضيح‌ داده‌ بشه‌ ولي‌ اين‌ خيلي‌ واضحه‌ حضرت‌ آدم‌ توي‌ بهشت‌  و خود علي‌ بن‌ ابيطالب‌، در بهشت‌ حضرت‌ آدم‌ همة‌ ميوه‌ها همة‌ غذاها همه‌ چي‌ در اختيارش‌ بود بهش‌ گفتن‌ از اين‌ درخت‌ گندم‌ نخور، هي‌ يك‌ قدري‌ رفت‌ نزديك‌ درخت‌ يك‌ قدري‌ برگشت‌ شيطان‌ آمد رفت‌ با حضرت‌ حوا اول‌ صحبت‌ و حضرت‌ حوا را وادار به‌ خوردن‌ كرد و بعد اومد تعريف‌ كردو خلاصه‌ خورد اما ابوالفضل‌ العباس‌، من‌ نمي‌گم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ ابوالفضل‌ كه‌ شاگرد خانة‌ علي‌ بن‌ ابيطالبه‌، شاگرد عليه‌، ببينيد از روزي‌ كه‌ حضرت‌ سيدالشهدا وارد كربلا شد چون‌ مي‌دونست‌ مسئلة‌ آب‌ اينها حتي‌ از جهت‌ حالا علم‌ امامت‌ هم‌ لازم‌ نيست‌ باشه‌ چون‌ سابقه‌ داشت‌، معاويه‌ اين‌ كار را كرد همين‌ آب‌ فرات‌ را به‌ روي‌ لشگر علي‌بن‌ابيطالب‌ بست‌ و وقتي‌ علي‌ بن‌ابيطالب‌ غالب‌ بر آب‌ فرات‌ شد، اصحاب‌ گفتند كه‌ آقا ما هم‌ همينكار را بكنيم‌ حضرت‌ فرمود نه‌ آب‌ را بگذاريد باشه‌. سابقه‌ داشت‌ و مي‌دونست‌ سيدالشهداء كه‌ يزيد جلوي‌ آب‌ را مي‌گيره‌.

 يك‌ فرد شجاع‌ قويي‌ براي‌ اين‌ كار لازمه‌ و لذا از روز اول‌ مسئلة‌ آب‌ را به‌ عهدة‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ العباس‌ گذاشت‌  اينجا شما هم‌ حالا مي‌گيد سقاي‌ كربلا. مسئلة‌ آب‌ حل‌ مسئلة‌ آب‌، مسئوليت‌ آب‌ رساني‌ به‌ خيمه‌ها بعهده‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ بود. خوب‌ تا روزي‌ كه‌ آب‌ بود مسئله‌اي‌ نبود يك‌ عده‌ رو حضرت‌ ابوالفضل‌ برمي‌ داشت‌ مي‌برد با مشك‌ آب‌ مي‌آوردند براي‌ خيمه‌ها از روز هفتم‌ كه‌ آب‌ را بر روي‌ خيمه‌ها بستند حضرت‌ ابوالفضل‌ خوب‌ طبعا كارش‌ به‌ زحمت‌ افتاد يكي‌ از كارهايي‌ كه‌ خود ايشان‌ مي‌كرد اين‌ بود كه‌ چون‌ آب‌ جيره‌ بندي‌ شد طبيعيه‌ ديگه‌ آب‌ نمي‌تونن‌ زياد بيارن‌ جيره‌ بندي‌ مي‌شه‌، آب‌ جيره‌ بندي‌ شد، هر يك‌ كسي‌ يك‌ سهمي‌ يك‌ كوزه‌اي‌ آب‌ داشت‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ خودش‌ آبش‌ را نمي‌خورد تا اينكه‌ يك‌ وقتي‌ بچه‌ها، مي‌يان‌ پيش‌ ابوالفضل‌ اين‌ آب‌ را به‌ اونها بده‌.

 با اين‌ حساب‌ اين‌ را عرض‌ مي‌كنم‌ كه‌ ابوالفضل‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ در كربلا زودتر از همه‌ لب‌ از آب‌ برداشت‌ و از همه‌ بيشتر تشنه‌ بود. بجهت‌ اينكه‌ اونها مسئوليت‌ نداشتند ولي‌ اين‌ مسئول‌ بود بايد اين‌ كار را مي‌كرد روز عاشورا هم‌ هر كس‌ آب‌ مي‌خواست‌ باز هم‌ خوب‌ بايد به‌ مسئول‌ آب‌ بايد مراجعه‌ مي‌كرد، آقا آب‌ داريد؟ آب‌ هست‌؟ اولا تشنه‌ است‌ با زحمت‌ زياد چهار هزار نفر شريعه‌ را محافظت‌ مي‌كنند يك‌ نفر مي‌خواد بره‌ شريعه‌ را باز كنه‌، شريعه‌ يعني‌ يك‌ راهي‌ كه‌، چون‌ خدا قستتون‌ كنه‌ بريد كربلا، شط‌ فرات‌ را، بهر فرات‌ را ببينيد يك‌ خرده‌ آبش‌ پايينه‌ مخصوصا در تابستان‌ آب‌ پايين‌ مي‌ره‌ يك‌ راهي‌ براي‌ رفتن‌ به‌ لب‌ آب‌ باز مي‌كنن‌ اون‌ را بهش‌ مي‌گن‌ شريعه‌. راه‌ آب‌ برن‌ پايين‌ و آب‌ بتونن‌ بردارن‌. چهار هزار نفر مواظب‌ شريعه‌ هستند، شريعه‌ البته‌ يك‌ راه‌ نبوده‌ چند تا راه‌ بوده‌ مواظب‌ بودند حضرت‌ اينها را شكست‌ داد وارد شريعه‌ شده‌ رفته‌ كنار آب‌ نشسته‌ طبيعي‌ است‌ يك‌ آدم‌ تشنه‌ ماها باشيم‌ مي‌گيم‌ اول‌ خودمون‌ را سيراب‌ كنيم‌ قدرتي‌ پيدا كنيم‌، شيطان‌ هم‌ مي‌گه‌ حالا هر چي‌ شايد شيطان‌ هم‌ نباشه‌ نيرويي‌ پيدا بكنيم‌ بياييم‌ اين‌ آب‌ را ببريم‌ به‌ خيمه‌ها. اينه‌. خدا راضيه‌ كه‌ ابوالفضل‌ آب‌ بخوره‌، پيغمبر راضيه‌، امام‌ حسين‌ راضيه‌ همه‌ راضيند عبارتي‌ كه‌ ابوالفضل‌ در اونجا مي‌گه‌ دستش‌ را برده‌ زير آب‌، وقتي‌ آدم‌ تشنه‌ است‌ حالا اين‌ روزها هم‌ كه‌ تشنه‌ هم‌ نمي‌شه‌ انسان‌ در ماه‌ رمضان‌ تا اينكه‌ بگم‌ كه‌ اين‌ را آزمايش‌ كنيد يك‌ وقتي‌ انسان‌ خيلي‌ تشنه‌ است‌ دست‌ به‌ آب‌ كه‌ مي‌زنه‌ عطشش‌ مثل‌ اين‌ كه‌ زيادتر مي‌شه‌، آب‌ را گرفته‌ توي‌ دستش‌ نگاه‌ مي‌كنه‌، مي‌دونيد چي‌ گفت‌؟ گفت‌: يا نفس‌ هوري‌. ببينيد با نفسش‌ مبارزه‌ مي‌كنه‌ نفسش‌ نمي‌خواد اين‌ درسه‌ براي‌ ما. همين‌ كه‌ نقل‌ شده‌ درسه‌ براي‌ ماكه‌ شما اينطور مبارزة‌ با نفس‌ و جهاد با نفس‌ بايد بكنيد.

 يا نفس‌ هو. چرا خوار شد؟ چرا اظهار عظش‌ نكنه‌ مي‌گه‌: والحسين‌ عطشه‌ حسين‌ چون‌ تشنه‌ است‌. شما ببينيد اين‌ وفاداري‌ را اين‌ اطاعت‌ را، اين‌ ولي‌ خدا بودن‌ را، حالا جاش‌ هست‌ كه‌ خدا هم‌ به‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ بگه‌ كه‌ ابوالفضل‌ اين‌ كليد بهشت‌ مال‌ تو، تو كه‌ اينطور در راه‌ ما در راه‌ خليفة‌ ما در راه‌ امام‌ زمان‌ ما اينطور فداكاري‌ مي‌كني‌ كليد بهشت‌ مال‌ تو.

 لذا و ماتجزون‌ ما كنتم‌ الا تعملون‌ الا عباد الله‌ المخلصون‌، بندگان‌ خالص‌ خدا هستند كه‌ اينها به‌ اونچه‌ كه‌ به‌ اصطلاح‌ عمل‌ كردند جزا داده‌ نمي‌شن‌، اين‌ معنا نداره‌ بيا ابوالفضل‌، همينجاست‌ فقط‌ براي‌ همين‌ كارش‌. بيا ابوالفضل‌ اين‌ كليد در بهشت‌ تو هر كي‌ را مي‌خواي‌ ببر تو. لذا روز قيامت‌ حالا دربارة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ داره‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ بهشت‌ و جهنم‌ را اختيارش‌ را مي‌ده‌ دست‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و سني‌ و شيعه‌ نقل‌ كردند كه‌ علي‌ قصي‌ الجنة‌ و الناره‌ كه‌ وقتي‌ مامون‌ از علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا معناي‌ اين‌ را مي‌پرسه‌، حضرت‌ يك‌ جواب‌ علمي‌ بهش‌ مي‌ده‌ كه‌ محبت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ ايمانه‌، و بغضش‌ كفره‌ و كسي‌ كه‌ كافر بايد بره‌ تو جهنم‌ وكسي‌ كه‌ ايمان‌ داره‌ بايد بره‌ تو بهشت‌ پس‌ اينجوريه‌ كه‌ قصي‌ النار و الجنة‌. اباسلط‌ با حضرت‌ رضا آمد بيرون‌ تو خيابان‌ تو كوچه‌ گفت‌: كه‌ خيلي‌ خوب‌ جوابش‌ را دادي‌ بعضيها هستند كه‌ مثلا خوشحال‌ مي‌شن‌ كه‌ اون‌ آقاشون‌، اون‌ آخوندشون‌ هر كي‌ خوب‌ جواب‌ دشمن‌ را بده‌ خوشحال‌ مي‌شن‌. حضرت‌ فرمود اين‌ را به‌ او گفتم‌ چون‌ اهل‌ استدلال‌ و اينجوريه‌ والا حقيقتش‌ مي‌دوني‌ چيه‌ اباسلط‌، علي‌ بين‌ بهشت‌ و جهنم‌ مي‌ايسته‌ مي‌گه‌، هذه‌ لي‌ و هذه‌ لك‌. اين‌ آدمي‌ كه‌ اومد اين‌ مال‌ منه‌ من‌ با خودم‌ مي‌برمش‌ تو بهشت‌ جهنم‌ اين‌ هم‌ مال‌ تو، هر كاري‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بخواد بكنه‌ مي‌كنه‌. هذه‌ لي‌ و هذه‌ لك‌.

 اونوقت‌ جايي‌ كه‌ ما مي‌بينيم‌ كه‌ اگر به‌ ابوالفضل‌ اين‌ سمت‌ را بدن‌ جاي‌ دوري‌ نرفته‌ خدا ، خداي‌ مهربان‌ او، او در راه‌ خدا يك‌ چنين‌ گذشتي‌ كرده‌ گفته‌ يا نفس‌ هوني‌، و الحسين‌ معطشه‌ خوب‌ آب‌ نخورد، همه‌ نوشته‌اند همة‌ مورخين‌ نوشته‌اند كه‌ شايد چند هزار چشم‌ داشت‌ ابوالفضل‌ را نگاه‌ مي‌كرد همه‌ داشتند از اون‌ بالاي‌ شريعه‌ داشتن‌ نگاه‌ مي‌كردند ببينن‌ ابوالفضل‌ داره‌ چكار مي‌كنه‌. آب‌ رو روي‌ آب‌ ريخت‌ مشك‌ رو پر از آب‌ كرد با اون‌ لبهاي‌ تشنه‌ از ميان‌ شريعه‌ بيرون‌ آمد، امشب‌ نام‌ مقدس‌ ابوالفضل‌ العباس‌ به‌ زبانم‌ جاري‌ شد شب‌ جمعة‌ اول‌ ماه‌ رمضانه‌. آيا مي‌شه‌ آقا حجة‌ بن‌ الحسن‌ چون‌ به‌ اون‌ مرحوم‌ حاج‌ محمد علي‌ بشندي‌ فرموده‌ بودند در خيمة‌ شما چون‌ روضة‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ خوانده‌ بشه‌ من‌ خواهم‌ آمد مي‌شه‌ آقا حجة‌ بن‌ الحسن‌ تشريف‌ بيارن‌؟ چراغها را هم‌ خاموش‌ كنيد شب‌ جمعه‌ است‌، شب‌ اول‌ جمعة‌ اول‌ ماه‌ رمضانه‌ انشاء لله‌ بتوانيم‌ كسب‌ نيرويي‌ از اين‌ مجلس‌ براي‌ عباداتمون‌ در اين‌ ماه‌ بكنيم‌.

 آب‌ را روي‌ آب‌ ريخت‌ از شريعه‌ خارج‌ شد لبها مثل‌ چوب‌ خشك‌، تشنه‌ راه‌ خيمه‌ها را در پيش‌ گرفت‌، تمام‌ كوشش‌ اين‌ است‌ كه‌ اين‌ آب‌ رو به‌ خيمه‌هاي‌ حرم‌ برساند لذا در مقتل‌ نوشته‌اند كه‌ وقتي‌ دست‌ راست‌ ابوالفضل‌ قطع‌ شد بند مشك‌ رو به‌ دست‌ چپ‌ انداخت‌ وقتي‌ كه‌ دست‌ چپش‌ قطع‌ شد بند مشك‌ را به‌ دندان‌ گرفت‌ ناگهان‌ تيري‌ آمد و آب‌ را به‌ روي‌ زمين‌ ريخت‌، از روي‌ اسب‌ به‌ روي‌ زمين‌ افتاد صدا زد، صدا زد برادر، برادرت‌ را درياب‌.

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. همه‌ با توجه‌ انشاء لله‌ من‌ روضه‌ را كمتر خوندم‌ حاجاقا يونسيان‌ هستند انشاء لله‌ به‌ فيض‌ كامل‌ مي‌رسيم‌. طبق‌ معمولمون‌ رو به‌ قبله‌ همه‌ بنشينيد اين‌ دعايي‌ كه‌ دستور شده‌ در اين‌ مجلس‌ البته‌ در خواب‌ در اين‌ مجلس‌ خونده‌ شود كه‌ سالهاست‌ خونده‌ مي‌شود، با توجه‌ زيادتري‌ با حال‌ بهتري‌ انشاء لله‌ بخوانيم‌، زبان‌ حال‌ ما رو ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ بيان‌ كرده‌اند.

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الهي‌ عظم‌ البلاء و برح‌ الخفاء و انكشف‌ الغطاء و انقطع‌ الرجاء ضاقت‌ الارض‌ و منعت‌ السماء و انت‌ المستعان‌ و اليك‌ المشتكي‌ و عليك‌ المعول‌ في‌ الشدة‌ و الرخاء. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد. اولي‌ الامر الذين‌ فرضت‌ علينا طاعتهم‌ و عرفتنا بذلك‌ منزلتهم‌ ففرج‌ عنا بحق‌ فرجا عاجلا قريبا كلمح‌ البصر او هو اقرب‌ من‌ ذلك‌. يا محمد يا علي‌. يا علي‌ و يا محمد اكفياني‌ فانكما كافيان‌. فانصراني‌ فانكما ناصران‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. الغوث‌ الغوث‌ الغوث‌ ادركني‌ ادركني‌ ادركني‌ الساعه‌ الساعه‌ الساعه‌ العجل‌ العجل‌ العجل‌.

 

۲۸ شعبان ۱۴۱۳ قمری- دوري‌ از مقدس‌ بازي‌ اخلاق‌۳۸

 دوري‌ از مقدس‌ بازي‌ اخلاق‌ 38

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 قد اقبل‌ عليكم‌ شهر الله‌. ماه‌ خدا، ماه‌ رمضان‌، ماهي‌ كه‌ قرآن‌ در اون‌ نازل‌ شده‌. ليلة‌ قدر در اين‌ ماه‌ قرار گرفته‌ به‌ شما رو كرده‌ است‌ يا امشب‌ شب‌ اول‌ ماهه‌ يا فردا شب‌. چون‌ ماه‌ شعبان‌ بيست‌ و نه‌ روز اگر باشد امشب‌ اول‌ ماهه‌. اگر سي‌ روز باشد فردا شب‌. به‌ هر حال‌ ماه‌ رمضان‌ آمد. اقل‌ كاري‌ كه‌ انسان‌ در ماه‌ رمضان‌ بايد بكنه‌ اين‌ است‌ كه‌ هيچ‌ يك‌ از صفات‌ رزيله‌ را نداشته‌ باشه‌ يا لااقل‌ لباس‌ تميزي‌ روي‌ بدن‌ پر از زخمش‌، بدن‌ پر از چرك‌ و خونش‌ كثافتش‌ بپوشه‌ كه‌ بديهاش‌ ديده‌ نشه‌. حالا اين‌ را توضيح‌ بدم‌. يك‌ وقت‌ هست‌ انسان‌ بدني‌ داره‌ سالم‌ از باب‌ مثال‌ عرض‌ مي‌كنم‌ هيچ‌ عيب‌ و نقصي‌ نداره‌ بسيار خوش‌ تيپ‌، زيبا يك‌ وقت‌ هستش‌ كه‌ نه‌ بدني‌ داره‌ پر از پيسي‌ و زخم‌ و كج‌ و ماوج‌ و اينها اين‌ شخص‌ مي‌خواد بره‌ براي‌ يك‌ مهماني‌. خوب‌ هر دو از اين‌ افراد بايد حتما لباس‌ خوبي‌ داشته‌ باشند. اوني‌ كه‌ لباس‌ خوب‌ نداره‌ اين‌ را به‌ هر حال‌ با نظر پستي‌ بهش‌ نگاه‌ مي‌كنن‌، چه‌ اون‌ خوش‌ تيپ‌، خوش‌ اندام‌، سفيد پوست‌، بدنش‌ خيلي‌ زيباست‌ باشه‌ چه‌ اون‌ كسي‌ كه‌ بدنش‌ پر از زخم‌ و كثافته‌ باشه‌. اينها هر دو بايد لباسي‌ داشته‌ باشند. البته‌ بهتر اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ بدنش‌ هم‌ سالم‌ باشد. قد رساي‌ كشيدة‌ سر بلند، همه‌ چيز مرتب‌ اگر اين‌ را نداره‌ لباس‌ خوبي‌ لااقل‌ بايد داشته‌ باشد.

 تقوا لباسه‌. و لباس‌ التقوا ذالك‌. خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ اسم‌ تقوا را لباس‌ گذاشته‌ است‌. انسان‌ اين‌ لباس‌ را حتما تو ماه‌ رمضان‌ بايد داشته‌ باشد. يعني‌ چه‌ باطنش‌ را درست‌ كرده‌ باشه‌ چه‌ درست‌ نكرده‌ باشد. يعني‌ البته‌ باطنش‌ را درست‌ نكرده‌ باشه‌ هم‌ معلوم‌ نيست‌ مورد عنايات‌ صاحب‌ خانه‌ باشه‌. اما اگر درست‌ نكرده‌ باشه‌ و در راه‌ درست‌ كردنه‌ لباس‌ تقوا را بايد داشته‌ باشه‌. انجام‌ واجبات‌ و ترك‌ محرمات‌ لباس‌ تقواست‌. اين‌ را بدونيد.تحت‌ برنامة‌ اسلام‌ قرار گرفتن‌ و صد در صد تحت‌ برنامة‌ قوانين‌ اسلام‌ بودن‌ اين‌ لباس‌ تقواست‌. حالا چه‌ صفات‌ رزيله‌ در شما باشه‌ يا نباشه‌ اين‌ را بايد داشته‌ باشيد. يعني‌ اگر حسوديد حسادت‌ نكنيد، اگر بخيليد بخل‌ نكنيد. اما اگر انسان‌ يك‌ لباسي‌ پوشيده‌ همة‌ چرك‌ و خونهاش‌ از زير لباس‌ زده‌ بيرون‌، همش‌. لباس‌ كثيفي‌ اين‌ پوشيده‌. پشتش‌ چرك‌ و خونه‌ اين‌ طرفش‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كثافت‌ ديگه‌اي‌ هست‌،اونطرفش‌ نجاسته‌ اون‌ لباس‌، لباس‌ صحيح‌ نيست‌. به‌ درد مهماني‌ خدا نمي‌خوره‌. ترك‌ واجبات‌ نكنيد و محرمات‌ را ترك‌ كنيد اين‌ اولين‌ لباسي‌ است‌ كه‌ بايد بپوشيد همه‌ بايد بپوشند. چون‌ كه‌ خودش‌ را تزكيه‌ كرده‌، چون‌ كه‌ انسانه‌، چون‌ كه‌ تزكيه‌ نكرده‌ و هنوز انسان‌ نشده‌، بالاخره‌ تو اين‌ ميزباني‌ تو اين‌ مهماني‌ ميزبان‌ توقع‌ داره‌ كه‌ شما وقتي‌ كه‌ وارد مي‌شيد لباستون‌ تميز باشه‌. لباس‌ فاخري‌ داشته‌ باشيد. لباسي‌ مناسب‌ با مجلس‌ داشته‌ باشيد.

  خداي‌ تعالي‌ شما را دعوت‌ كرده‌. خيلي‌ مهماني‌ بسيار پر عظمت‌ و پر اهميّتي‌ است‌. چون‌ هر چه‌ ميزبان‌ شخصيتش‌ بالاتر باشه‌ مهماني‌ پر اهميّت‌تر است‌. الان‌ مثلا توي‌ يك‌ مملكت‌ يك‌ وقت‌ هستش‌ مثلا فرض‌ كنيد رئيس‌ جمهور مي‌خواد بده‌ به‌ شما، بايد سر وقت‌ رفت‌، بايد ببينيم‌ شرايطش‌. دورانهاي‌ طاغوتي‌ كه‌ خيلي‌ تشريفاتي‌ بود، كلاس‌ داشتند، كلاس‌ وارد شدن‌ به‌ مهماني‌. شما يك‌ وقت‌ هستش‌ يك‌ فرد فقير مثلا فرض‌ كنيد يك‌ آدم‌ مستحقي‌ دعوتتون‌ كرده‌. مي‌گيد حالا هر جور شد ديرتر هم‌ رفتيم‌ بالاخره‌ اين‌ افتخار را بهش‌ خواهيم‌ داد كه‌ يك‌ ساعتي‌ مي‌ريم‌ پيشش‌. مهمانيش‌ مي‌ريم‌. دير بريد، زود بريد، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ غذاتون‌ را خرده‌ باشيد بريد با لباس‌ خوب‌ بريد با لباس‌ بد بريد، فرقي‌ نمي‌كنه‌. اما هر چه‌ شخصيت‌ يك‌ فرد بالاتر مي‌ره‌، هر چه‌ اهميتش‌ بيشتره‌ شما بايد بيشتر قائل‌ باشيد. اصلاح‌ مي‌كنيد. نمي‌گم‌ ريشتون‌ را مي‌تراشيد. حالا ببينيم‌ اگر مثلا فرض‌ كنيد ميزبان‌ ريش‌ تراشيده‌ است‌ انسان‌ ريشش‌ را بايد بتراشد. اصلاح‌ كه‌ من‌ مي‌گم‌ اين‌ افساد كه‌ ريشش‌ راكسي‌ بتراشه‌. اصلاح‌ بكنيد. سر و صورتتون‌ را مواظبيد. لباستون‌ را يك‌ لباس‌ خوبي‌ تهيه‌ مي‌كنيد. حتي‌ پول‌ نداشته‌ باشيد، از زنها بپرسيد مي‌رن‌ عاريه‌ مي‌كنن‌. بايد لباس‌ خوب‌ باشه‌.

 سر ساعت‌ مي‌رسيد، مبادا بگن‌ چرا دير آمدي‌! منظم‌ هستيد توي‌ مجلس‌ كه‌ نشستيد مواظب‌ هستيد كه‌ ببينيد بزرگترهاي‌ مجلس‌، شخصيتهاي‌ بالاتر چكار مي‌كنن‌، شما هم‌ همان‌ كار را بكنيد. تا بزرگترها دست‌ به‌ غذا دراز نكردن‌ شما دست‌ دراز نمي‌كنيد. منتظر مي‌شويد كه‌ تمام‌ محتواي‌ سفره‌ را بچينند بعد شروع‌ كنيد. اين‌ آدابي‌ است‌ ديگه‌ حالا من‌ نمي‌خوام‌ آداب‌ سر سفره‌ را براتون‌ بگم‌. يك‌ جمله‌اي‌ را بد نيست‌ بهتون‌ تذكر بدم‌، گاهي‌ بعضي‌ از افراد خيلي‌ مقدس‌ بازي‌ در مي‌آورند تا نون‌ و نمك‌ را گذاشتند شروع‌ مي‌كنند به‌ خوردن‌. مستحب‌ هست‌، ببينيد اين‌ را مي‌خوام‌ خوب‌ بفهميد، ولو جملة‌ معترضه‌ است‌ اين‌ وسط‌ ولي‌ بد نيست‌ بهتون‌ عرض‌ كنم‌. يك‌ وقت‌ هستش‌ كه‌ شما به‌ دره‌ كه‌ بقية‌ غذا را بياره‌ اينجا اسلام‌ مي‌گه‌ نه‌ شروع‌ كن‌، نه‌ همينه‌ شايد. يك‌ وقت‌ هست‌ مي‌دونيد اين‌ نيست‌ تنها. اينجا اگر مخصوصا صاحب‌ خانه‌ دو تا بيشتر كارگر نداره‌، خدمتگزار نداره‌، سفره‌ پهن‌ كن‌ به‌ اصطلاح‌ نداره‌ اين‌ تا وقته‌ از اونجا بكشه‌ و برداره‌ بياره‌ اين‌ نون‌ را شما تمام‌ كردي‌، و او دوست‌ نداره‌، دعوتت‌ كرده‌، مي‌خواد از بهترين‌ غذاش‌، اون‌ غذاي‌ خوبش‌ را هم‌ مي‌خواد گرما گرم‌ بهت‌ بده‌. اينجا مقدس‌ بازيها اصلا به‌ طور كلي‌ بايد از بين‌ شماها بره‌. اصلا به‌ طور كلي‌. من‌ آقا مستحب‌ است‌ كه‌ نان‌ و نمك‌ آمد بخور. اين‌ خلاف‌ ادبه‌. ما خودمون‌، من‌ خودم‌ يك‌ وقت‌ افطاري‌ رفته‌ بودم‌ يك‌ جا اينجا معناي‌ اينكه‌ نون‌ و نمك‌ اگر آماده‌ شد روايت‌ داره‌ كه‌ بخور اين‌ كه‌ مي‌گم‌ به‌ روايت‌ شماها حالا باز هم‌ عرض‌ مي‌كنيد به‌ دستور مجتهد باز هم‌ عرض‌ مي‌كنيد همينه‌ معناش‌. نان‌ و نمك‌، ما يك‌ جا افطار رفته‌ بوديم‌ پنير  بود و چايي‌ شيرين‌ و نون‌. يك‌ غذايي‌ هم‌ اوجا سر بار بود. طبعا مي‌گن‌ افطاره‌. ما نون‌ و پنير را شروع‌ كرديم‌ آرام‌، آرام‌ به‌ خوردن‌، تا ببينيم‌ اين‌ آقا مي‌ره‌ اين‌ غذاي‌ سر بار را برمي‌ داره‌ مي‌ياره‌ ديگه‌ به‌ هر حال‌. ديديم‌ نه‌ ايشان‌ هم‌ همينجوري‌ نشسته‌ داره‌ نون‌ و چايي‌ را خودش‌ تندتر از ما هم‌ مي‌خوره‌. خوب‌ من‌ داشتم‌ كم‌ كم‌ حدس‌ مي‌زدم‌ كه‌ بيشتر از اين‌ نان‌ و پنير و چايي‌ نبايد باشه‌. وضع‌ زندگيش‌ هم‌ همينطورها بود. ولي‌ يك‌ نفر صداش‌ درآمد گفت‌ آقا من‌ بين‌ دو غذام‌ فاصله‌ بشه‌، نمي‌دانم‌ مراعات‌ كنيد ماها عادت‌ كرديم‌ كه‌ بين‌ غذا فاصله‌ نياندازيم‌. انشاء الله‌ افطاريها مي‌گم‌ چه‌ جوري‌ افطاري‌ بايد بديد شماها. فاصله‌ نياندازيد. چايي‌ شيرين‌ بخور با نون‌، بردار، من‌ فاصله‌ بندازم‌ غذام‌ بهم‌ ميخوره‌، ديگه‌ نميتونم‌ سحري‌ بخورم‌، ترش‌ مي‌كنم‌، به‌ او به‌ صاحبخانه‌ گفت‌. هرچي‌ مي‌خواي‌ بياري‌، بيار بخوريم‌. گفت‌ اون‌ مال‌ سحره‌. غذاي‌ شما همينه‌. خوب‌ اينجور جايي‌ آدم‌ همينطور بايد رفت‌. خوب‌ منتظر غذاي‌ ديگه‌اي‌ نباشه‌. اما وقتي‌ مي‌بيني‌ كه‌ زير دستي‌ برات‌ گذاشتند، قاشق‌ برات‌ گذاشتند، چنگال‌ گذاشتند، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ خورشت‌ هم‌ گذاشتند. برنجش‌ هنوز، با عجله‌، تو شروع‌ بكني‌ به‌ خوردن‌ اينجا خلاف‌ اخلاقه‌. صبر كن‌، همة‌ سفره‌ را كه‌ چيدند، خودتون‌ ميزبان‌ باشيد خوشحال‌ ميشيد. مي‌بينيد مهمان‌ دست‌ به‌ هيچي‌ نزده‌ تا همة‌ غذا را چيديد بعد دست‌ ميزنه‌. خوشحال‌ ميشه‌. ولي‌ اگر شروع‌ بكنيد اينهايي‌ كه‌ مي‌بيني‌ سفره‌ را يك‌ اطاق‌ مي‌اندازند بعد ميگن‌ بريد براي‌ همينه‌ كه‌ شما زودتر از برنامه‌ شروع‌ مي‌كنيد اگر سفره‌ را بيارن‌ جلوتون‌ بيندازند. اينها را دقت‌ كنيد. روايت‌ داريم‌. ولي‌ روايت‌ را شماها نبايد عمل‌ بكنيد. نه‌ اينكه‌ شماها، مردم‌ نبايد عمل‌ بكنند. اين‌ ميشه‌ مقدس‌ عمل‌ كردن‌. ميشه‌ خشكه‌، همين‌ خشكه‌ مقدسها گرفتاري‌ همه‌اش‌ همينه‌ كه‌ اينها خدمتتون‌ عرض‌ شود يك‌ روايت‌ آقاي‌ نعمتي‌ رفته‌ روي‌ منبر خونده‌ كه‌ افطاري‌ دادن‌ ولو بشق‌ تمرة‌ ولو به‌ نصف‌ خرمايي‌ افطاري‌ دادن‌ مستحبه‌. آخه‌ ولو داره‌. معناش‌ اينه‌ كه‌ تو يك‌ بشقاب‌ چيز، خرما برداري‌ بياري‌ توي‌ مسجد، آنهم‌ نصفه‌اش‌ بكني‌، ثواب‌ افطاري‌ دادن‌ را خدا به‌ شما داد. نه‌. خدا هم‌ سرش‌ كلاه‌ نميره‌. اين‌ را بدونيد. تو ميتوني‌ شكمي‌ سير بكني‌، بايد شكم‌ سير كني‌. نصف‌ خرما چيكار ميكنه‌، اگر اين‌ بندة‌ خدا جاي‌ ديگه‌ دعوت‌ باشه‌ كه‌ حق‌ خوردن‌ نداره‌. شما دعوتيد اينجا بيائيد افطاري‌ بخوريد. توي‌ مسجد خرما بهتون‌ دادند نبايد بخوريد. بيا اينجا افطارت‌ را بخور. ما دوست‌ داريم‌ تو افطارت‌ را اينجا بكني‌. نه‌ اينكه‌ حالا اخلاقا بگيم‌ نه‌ شرعا. اگر طرف‌ طي‌ كرده‌ باشه‌ كه‌ شرعي‌ ميشه‌. آقا جاي‌ ديگه‌ افطار نكن‌ بيا خونة‌ ما افطار كن‌. دعوتي‌ كرده‌. اين‌ اخلاقا خوب‌ نيست‌ كه‌ شما ولو نصف‌ خرما بخوريد بعد بياييد خونة‌ اين‌ آقا. اگر هم‌ كه‌ دعوت‌ نيستيد، بازهم‌ خدمتتون‌، حالا. اين‌ مسئلة‌ ديگه‌ است‌. ولي‌ بدونه‌ كسي‌ كه‌ افطاري‌ اينجوري‌ ميده‌، توي‌ يك‌ بشقاب‌ خرما رفتي‌ گرفتي‌ به‌ دويست‌ تومان‌. به‌ خود صاحبخانه‌ كه‌ خود خداست‌، بهتر از اين‌ دويست‌ توماني‌ كه‌ خرما خريدي‌ و به‌ همه‌ دادي‌، اين‌ است‌ كه‌ يك‌ چلوكباب‌ بدي‌ به‌ يك‌ گرسنه‌اي‌ كه‌ پول‌ نداره‌ بخوره‌. يك‌ نفر را تو سير كن‌. ايني‌ كه‌ مي‌بينيد يك‌ عده‌ آن‌ كار را مي‌كنند، آنها مقدسند. مقدس‌ با عارف‌، مقدس‌ با سالك‌، مقدس‌ با خدمت‌ شما عرض‌ شود اينهايي‌ كه‌ ميگيم‌ مقدس‌، اسمشون‌ نيست‌ها، يعني‌ پاك‌. از قدس‌ مي‌آد، از پاكي‌ مي‌آد. مقدس‌ حالا اصطلاح‌ شده‌، و الا اين‌ آدم‌ بايد اسمش‌ را گذاشت‌ احمق‌. اين‌ احمق‌ سود جوي‌ سر ديگران‌ را كلاه‌ گذاري‌ كه‌ خدا را هم‌ مي‌خواد سرش‌ را كلاه‌ بگذاره‌. باور كنيدها، همينجوريه‌. تو آقا يا داري‌ يا نداري‌. داري‌ برو يك‌ غذاي‌ حسابي‌ بگير بده‌ به‌ يكنفر بخوره‌، از گرسنه‌ها پيدا بكن‌، گرسنه‌ هم‌ نباشه‌، يك‌ كسي‌ يك‌ غذاي‌ حسابي‌ بهش‌ بده‌ بخوره‌. و اگر نداري‌، همون‌ آرزويش‌ را داري‌ بسه‌. اين‌ كارها را شماها نكنيد لااقل‌. شماها لااقل‌ كارهايي‌ كه‌ سليقه‌اتون‌، يك‌ سر سوزن‌ نبايد سليقة‌ شما در عباداتتون‌ دخالت‌ داشته‌ باشه‌. من‌ دوست‌ دارم‌ سجده‌ام‌ را زياد طول‌ بدم‌! سجده‌ را براي‌ هواي‌ نفست‌ كردي‌ و براي‌ شيطان‌، براي‌ خدا نيست‌، از همان‌ لحظه‌اي‌ كه‌ ميگي‌ من‌ دلم‌ مي‌خواد زيادي‌ طولش‌ بدم‌ از آن‌ لحظه‌ تو بندة‌ شيطان‌ شدي‌ و سجده‌ات‌ هم‌ براي‌ شيطانه‌ نه‌ براي‌ خدا. بعله‌. حالا لابد شما سؤال‌ مي‌كنيد كجا؟ جاش‌ راسته‌، حق‌ باشه‌. واقعا نصف‌ شب‌ است‌ و دوست‌ داريد با خدا خودتون‌ مناجات‌ بكنيد. مستحبه‌ انسان‌ كارهاي‌ مستحبش‌ را مخفي‌تر بكنه‌ و كارهاي‌ واجبش‌ را نمازهاي‌ واجبش‌ را، اينها را علني‌تر انجام‌ بده‌. نصف‌ شبه‌ و دوست‌ داري‌ با خدا مناجات‌ كني‌. بكن‌. آنجا را نميگم‌. اما نه‌. توي‌ مسجد سرت‌ را از ديگران‌ ديرتر بردارم‌ از سجده‌، اينجا چرا اين‌ كار را كردي‌ آقا؟ ميگد كه‌ همانجا اگر به‌ نفسش‌ مراجعه‌ كنه‌ ميفهمه‌ كه‌ داره‌ بندگي‌ كي‌ را ميكنه‌؟ بندگي‌ شيطان‌ را خداي‌ نكرده‌ اگر ملاحظه‌ بكنيم‌، بهرحال‌.

 به‌ ما گفتند كه‌ مثلا در يك‌ روايتي‌ هست‌ كه‌ پنير كراهت‌ داره‌. خوب‌، روايتي‌ هم‌ هست‌، شما مي‌دونيد، روايتي‌ هست‌ كه‌ بهش‌ عمل‌ ميشه‌ يعني‌ روايت‌ صحيحه‌اي‌ است‌ كه‌ امام‌ صادق‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ فرمودند به‌ يكي‌ از اصحابشون‌ كه‌ برو پنير بخر بيا بخوريم‌. او پرسيد. حضرت‌ فرمود كل‌ شي‌ء لك‌ حلال‌ حتي‌ تعلم‌ انه‌ حرام‌ بعينه‌. من‌ پنير نميخورم‌. نخور. ولي‌ اين‌ را بدون‌ اگر بگي‌ كه‌ كراهت‌، مگر فتوا داده‌ باشند. هر جا كه‌ فتوا هست‌، مرجع‌ تقليد گفته‌ هيچ‌. اما روايت‌ را حق‌ نداريد عمل‌ بكنيد.

 بهرحال‌ از اين‌  حرفها بگذريم‌. اينها يك‌ جلسة‌ مستقلي‌ مي‌خواد كه‌ من‌ براتون‌ بگم‌. ماه‌ رمضانه‌. لباس‌ تقوي‌ بايد بپوشيد، همه‌اتون‌. لباس‌ تقوي‌ چيه‌؟ ترك‌ محرمات‌ و انجام‌ واجبات‌. طبق‌ دستور. شما مي‌خواهيد وارد اين‌ مجلسي‌ كه‌ مفصله‌ بشيد. كسي‌ يك‌ مقداري‌ نجاست‌ من‌ مي‌خوام‌ بچسبونم‌ به‌ سينه‌ام‌، دم‌ در مجلس‌، يا توي‌ مجلس‌. حاضر ميشيد؟ لباس‌ سفيد مرتبي‌ هم‌ پوشيديد. خيلي‌ منظم‌. يك‌ مقدار نجاست‌ به‌ بدنتون‌ بزنند. خودت‌ هم‌ مواظبي‌ غذا را طوري‌ بخوري‌ كه‌ ترشح‌ روغن‌ روي‌ لباست‌ نريزه‌. توي‌ ماه‌ رمضان‌ يك‌ دونه‌ كار مكروه‌، لااقل‌ به‌ اندازة‌ يك‌ ترشح‌ روغني‌ روي‌ لباست‌ مي‌ريزند. كار حرام‌ يك‌ كثافتي‌ است‌ كه‌ به‌ بدن‌ تو، به‌ لباس‌ تو چسباندند. ترك‌ واجب‌ مثل‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ توي‌ يك‌ همچين‌ مجلسي‌ شلوارش‌ را درآره‌. اِ. خيلي‌ بدتر از اين‌. خيلي‌ بدتره‌. واجبه‌، چون‌ بقية‌ لباسها واجب‌ نيست‌. آني‌ كه‌ واجبه‌ عورتين‌ پوشاندنه‌. آدم‌ توي‌ مجلس‌ باشكوهي‌ كه‌ يكطرف‌ فرض‌ كنيد رئيس‌ جمهور نشسته‌، يك‌ طرف‌ كي‌ نشسته‌، شلوارش‌ را درآره‌. ميگن‌ اين‌ ديوانه‌ است‌. به‌ حق‌ حق‌ قسم‌ كسي‌ كه‌ در ماه‌ رمضان‌ گناه‌ بكنه‌ها، از كسي‌ كه‌ توي‌ مجلسي‌ كه‌ همه‌ وزرا نشستند، شخصيتها نشستند، شلوارش‌ را درآره‌ و عورتينش‌ را نشون‌ بده‌ بدتره‌. حيف‌ كه‌ ما اينها را نمي‌فهميم‌. خيلي‌ بدتره‌ها. يك‌ وقت‌ گناه‌ نكنيد، واجباتتون‌ را ترك‌ نكنيد. واجبات‌ انجام‌ بشه‌ و محرمات‌ ترك‌ بشه‌. اين‌ لباس‌ تقواست‌. نداشته‌ باشيد، ترك‌ واجب‌ مثل‌ شلوار درآوردنه‌ و گناه‌ مثل‌ اينه‌ كه‌ يك‌ كثافتي‌ روي‌ لباستون‌ بچسبه‌. مثال‌ ميخوايد اينه‌. و صدها برابر بدتر. همان‌ اندازه‌اي‌ كه‌ فرق‌ بين‌ شخصيت‌ رئيس‌ جمهور تا خدا، همين‌ اندازه‌ هم‌ اين‌ گناهان‌ در اين‌ مجلس‌، در اين‌ يك‌ ماه‌، اين‌ لباس‌ را بايد داشته‌ باشيد. اگر كسي‌ خوب‌، باطنش‌ هم‌ درست‌ باشه‌ كه‌ چه‌ بهتر. حالا ممكنه‌ بعضي‌هاتون‌ بگيد ما هنوز خوب‌، مراحل‌ تزكية‌ نفس‌ را كامل‌ نكرديم‌، پس‌ توي‌ اين‌ مهماني‌ وارد نشيم‌. نه‌. حلاله‌، واجبه‌ همة‌ مردم‌، دعيتم‌ فيه‌ ضيافت‌ الله‌ همه‌ را دعوت‌ كرده‌اند. اما لباس‌ را بايد داشته‌ باشيد. لباس‌ تقوي‌ را بايد داشته‌ باشيد. خداي‌ نكرده‌ يك‌ وقتي‌ شهوات‌ بر شما مسلط‌ نشه‌ كه‌ يك‌ گناه‌ ولو كوچك‌ انجام‌ بديد. كار مكروه‌ حتي‌. اين‌ لباس‌ تقواست‌. اگر كسي‌ هم‌ تزكية‌ نفس‌ كرده‌ باشه‌ خوشا بحالش‌. هم‌ خوش‌ قامت‌، هم‌ خوش‌ لباس‌، خوب‌. مي‌برندش‌ آن‌ بالاها مي‌نشانندش‌. اولياء خدا قرارش‌ ميدن‌. توي‌ اين‌ مجلس‌ امام‌ زمان‌ هست‌. خوب‌ شما ميگيد كه‌ مواد غذايي‌ توي‌ اين‌ مجلس‌ چيه‌؟ مواد غذايي‌ اينقدر عجيبه‌ كه‌ روح‌ شما آنچنان‌ تغذيه‌ ميكنه‌ در اين‌ ماه‌ كه‌ اولا صبر شما را، استقامت‌ شما را، حالا من‌ اگر بخوام‌ مراحل‌ كمالات‌ را براي‌ شما توضيح‌ بدم‌ كه‌ همة‌ اينها را به‌ طرز نمونه‌ در شما بوجود مي‌آره‌، شايد آنهايي‌ كه‌ مراحلشون‌ پائينه‌، مراحل‌ بالا را بفهمند. ولي‌ اين‌ اندازه‌اش‌ است‌. شما از امشب‌ كه‌ انشاء الله‌ اگر ماه‌ رمضان‌ باشه‌ يا از فردا شب‌، خداي‌ تعالي‌ اول‌ كاري‌ كه‌ ميكنه‌ توبة‌ همه‌ را قبول‌ ميكنه‌. دوم‌ كاري‌ كه‌ ميكنه‌ شما را با روزه‌ گرفتن‌، چون‌ شكم‌ خيلي‌ مهمه‌، انسان‌ هر چه‌ هست‌ توي‌ شكمشه‌ ديگه‌. همة‌ بديها را كه‌ انجام‌ ميده‌ براي‌ شكمشه‌، براي‌ اينه‌ كه‌ گرسنه‌ نمونه‌. شما را با روزه‌ گرفتن‌ داراي‌ استقامتتون‌ ميكنه‌. اين‌ دو تاش‌ كه‌ خيلي‌ ساده‌ است‌. در هر شبانه‌روز يك‌ ميليون‌، هزار هزار نفر را توبه‌اشون‌ را قبول‌ ميكنه‌. يقينا، خدمت‌ شما عرض‌ شود دستة‌ اول‌ آنهايي‌ هستند كه‌ توبه‌ كردند. آنوقت‌ انفاسكم‌ فيه‌ تسبيح‌. نفستون‌، نفس‌ مجبوره‌ انسان‌ بكشه‌، در ماه‌ رمضان‌ تسبيحه‌. يعني‌ مثل‌ اينه‌ كه‌ داريد ميگيد سبحان‌ الله‌، سبحان‌ الله‌، و تسبيح‌ شما اين‌ را بدونيد سبحان‌ الله‌ اهميتش‌ بالاتر از هر ذكريست‌. البته‌ با توجه‌. لولا كان‌ من‌ المسبحين‌ اگر حضرت‌ يونس‌ از مسبحين‌ نبود للبث‌ في‌ بطنه‌ الي‌ يوم‌ يبعثون‌. تا روز قيامت‌ در شكم‌ ماهي‌ مي‌ماند. انفاسكم‌ فيه‌ تسبيح‌. خوابتون‌ عبادته‌. مي‌خوابيد، كه‌ روزه‌ را بتونيد بهتر بگيريد، ملائكه‌ چيكار مي‌كنند آقا؟ حالا كه‌ ايشان‌ خوابيده‌، بنويسيد داره‌ نماز ميخونه‌، بنويسيد داره‌ بندگي‌ خدا را ميكنه‌، بنويسيد داره‌ ذكر ميگه‌، هر چي‌. عبادته‌، همينطور نومكم‌ فيه‌ عباده‌. اين‌ مواد غذايي‌ اين‌ ماهه‌. از اين‌ بهتر ديگه‌ نميشه‌. كه‌ شما نفستون‌ تسبيح‌ باشه‌، ديگه‌ بقيه‌اش‌ معلوم‌. قرآن‌ خوندنتون‌ چي‌؟ خيلي‌. دعاي‌ ابو حمزة‌ ثمالي‌ خوندنتون‌ چي‌؟ خيلي‌ مهمه‌. افطاري‌ دادنتون‌؟ خيلي‌ مهم‌. افطاري‌ خوردنتون‌؟ خيلي‌. دعاهاتون‌ مستجاب‌. همه‌ چيز درست‌. خوب‌. اينهم‌ مواد غذاييش‌. ميزبان‌ هم‌ خداست‌. سگ‌ هم‌ از در خانه‌ برداشتند، شيطان‌ را دورش‌ كردند. شما مي‌تونيد راحت‌ بريد با خدا انس‌ بگيريد، با خدا حرف‌ بزنيد. شيطان‌ هم‌ در ماه‌ رمضان‌ ميگن‌ محبوس‌ ميشه‌. بعضي‌ها هستند شيطان‌ اول‌ ماه‌ رمضان‌ كه‌ كوكشون‌ ميكنه‌، تا آخر ماه‌ رمضان‌ خودشون‌ كار مي‌كنند. بعله‌ اين‌ ساعتهايي‌ بودش‌ سابق‌، شبانه‌روز كوك‌ بود. الان‌ كه‌ ساعتهاي‌ كامپيوتريه‌، دائم‌ الكوكه‌! ولي‌ ساعتها يك‌ شبانه‌روز كه‌ كوكش‌ نمي‌كردي‌ بعد واي‌ مي‌ايستاد. بعضي‌ها بود ماه‌ كوك‌ بود، من‌ ديده‌ بودم‌. كه‌ ساعتي‌ بود كه‌ هر يك‌ ماه‌ مي‌خواست‌…، هفته‌ كوك‌ كه‌ ماها يا، قبل‌ از ماه‌ رمضان‌ همه‌ را كوك‌ ميكنه‌ كه‌ تا آخر ماه‌ رمضان‌ خودشون‌ كار شيطاني‌ را انجام‌ بدهند. خودشون‌ ميشوند فعال‌ از طرف‌ شيطان‌. اينهم‌ مربوط‌ به‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌، شيطان‌ نيست‌، شيطان‌ فعاليتهايش‌ خيلي‌ ضعيف‌ ميشه‌. يعني‌ اصلا فعاليت‌ مستقيم‌ نداره‌. اين‌ را روايت‌ هم‌ داره‌، درست‌ هم‌ هست‌، تجربه‌ هم‌ شده‌. منتهي‌ عرض‌ كردم‌ ديگه‌. خود عادت‌ انسان‌ را وادار به‌ آن‌ كارهاي‌ شيطاني‌ ميكنه‌.

 در ماه‌ مبارك‌ رمضان‌ كارهايي‌ را كه‌ من‌ اين‌ را بدونيد، امشب‌ خودم‌ را رسوندم‌ براي‌ اين‌ مجلس‌ بخاطر اينكه‌ اين‌ جلسه‌ امشب‌ باشه‌. و الا كارهايي‌ داشتم‌ كه‌ ضرورت‌ داشت‌ كه‌ يكي‌ دو روزي‌ تهران‌ بمونم‌. و اين‌ را هم‌ ضمنا خدمت‌ آقايون‌ عرض‌ كنم‌ من‌ آن‌ هفته‌اي‌ كه‌ در سوريه‌ بودم‌ از طرف‌ همة‌ آقايون‌، شايد مكرر زيارت‌ كردم‌. هم‌ از حضرت‌ زينب‌ هم‌ از حضرت‌ رقيه‌، هم‌ ساير مشاهدي‌ كه‌ آنجا هست‌. آقاي‌ فاني‌ هم‌ انشاء الله‌ همين‌ كار را كرده‌ باشند. و اين‌ را خدمت‌ آقايون‌ عرض‌ كنم‌ كه‌ خودم‌ را رسوندم‌ براي‌ امشب‌ براي‌ چند موضوع‌. يكي‌ اينكه‌ برنامة‌ ماه‌ رمضانتون‌، برنامة‌ عموميتون‌ معلوم‌ باشه‌. يك‌ اينكه‌ اگر وظيفه‌اتون‌ روزه‌ گرفتنه‌ روزه‌ بگيريد. اگر وظيفه‌اتون‌ روزه‌ نگرفتنه‌، به‌ همان‌ خوشحالي‌ و راحتي‌ كسي‌ كه‌ روزه‌ ميگيره‌ شما هم‌ همان‌ اندازه‌ خوشحال‌ باشيد. خوشحال‌ باشيد كه‌ روزه‌اتون‌ را مي‌خوريد. اگر كسي‌ ميگه‌ اِ چطور، اين‌ توي‌ مجلس‌ ما نمونه‌. چون‌ خدا گفته‌ كه‌ روزه‌ات‌ را بخور. فان‌ كنتم‌ مرضي‌ او علي‌ سفر او عدة‌ من‌ ايام‌ اخر، اگر مريضيد يا مسافريد، روضه‌ اتون‌ يك‌ وقت‌ ديگه‌، هر وقت‌ مريض‌ نيستيد يا مسافر نيستيد. هميشه‌ مريضيد؟ خدا ازتون‌ روزه‌ نخواسته‌. نگيد اِ. اي‌ خدا اي‌ كاش‌ من‌ ميشد روزه‌ ميگرفتم‌! خدايا، نه‌ بخور. همان‌ ثوابي‌، من‌ از فيوضات‌ ماه‌ رمضان‌ عقب‌ موندم‌! نه‌. اگر وظيفه‌ات‌ بوده‌ كه‌ روزه‌ات‌ را بخوري‌ از فيوضات‌ ماه‌ رمضان‌ عقب‌ نماندي‌. هيچ‌ فرقي‌ بين‌ تو، چون‌ روزه‌ مسئله‌ نيست‌ در ماه‌ رمضان‌. يكي‌ از برنامه‌ش‌ روزه‌ براي‌ افراد سالم‌، افراد غير مسافر. مسافري‌ بخور. اگر توي‌ دلت‌ مي‌گفتي‌ كه‌اي‌ كاش‌ من‌ مريض‌ نبودم‌، تا اينجاش‌ خوبه‌، اي‌ كاش‌ من‌ مريض‌ نبودم‌. خوب‌ خوبه‌. انسان‌، مرض‌ يك‌ نقصي‌ است‌، يك‌ كسري‌ است‌ در انسان‌. از خدا بخواهيد مريض‌ نباشيد. اما «كه‌ روزه‌ مي‌گرفتم‌» اينجاش‌ داريد از عبوديت‌ خارج‌ ميشيد. چرا روزه‌ گرفتن‌ را بهتر از روزه‌ نگرفتن‌ مي‌خوايد؟ يكي‌ از علماي‌ بزرگ‌ بود، اهل‌ معنا. شايد اسمش‌ را ببرم‌ يك‌ عده‌ اتون‌ بشناسيد، به‌ معنويت‌ مي‌شناسيد. من‌ خدمتشون‌ بودم‌. به‌ من‌ گفت‌ كه‌ من‌، هشتاد سال‌ از عمرشون‌ ميگذشت‌. گفت‌ من‌ در اين‌ مدت‌ عمرم‌ يك‌ روز روزة‌ ماه‌ رمضانم‌ ترك‌ نشده‌، مريض‌ هم‌ بودم‌ روزه‌ را گرفتم‌، هر جوري‌ بوده‌ روزه‌ را گرفتم‌. من‌ به‌ جان‌ شما آن‌ اعتقادي‌ كه‌ تا اين‌ لحظه‌ داشتم‌، برگشت‌. گفتم‌ اي‌ بابا! ما خيال‌ مي‌كرديم‌ تو از اولياء خدا هستي‌. ايني‌ كه‌ ميگم‌ من‌ بعضي‌ حرفها را توي‌ اين‌ مجلس‌ مي‌خوام‌ بگم‌ كه‌ جاي‌ ديگه‌ نميتونم‌ بگم‌ براي‌ اينه‌. واقعا معتقد شدم‌ كه‌ از اولياء خدا نيست‌. و الا اين‌ كار را نميكرد. ولي‌ خدا بهش‌ ميگن‌ روزه‌ بگير ميگه‌ چشم‌. ميگن‌ نگير ميگه‌ چشم‌. و به‌ ولي‌ خدا بگن‌ كه‌ آقا، تو نماز بخون‌ ميگه‌ چشم‌. نماز نخون‌ ميگه‌ چشم‌. پيغمبر اكرم‌ سرش‌ را گذاشته‌ بودند روي‌ دامن‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ ديد پيغمبر را كه‌ نميشه‌ بيدار كرد. ما باشيم‌ ميگيم‌ پاشو. ما تو را هم‌ كه‌ دوست‌ داريم‌ براي‌ نماز دوست‌ داريم‌. آفتاب‌ رفت‌ پائين‌، نماز عصر حضرت‌ امير، آفتاب‌ غروب‌ كرد نماز حضرت‌ امير صلواة‌ الله‌ عليه‌ قضا شد. گفت‌ اصل‌ نماز روي‌ زانوي‌ منه‌. اين‌ را من‌ ميگم‌. شايد اينهم‌ نگفت‌. الان‌ خدا داره‌ ميبينه‌، پيغمبر خدا سرش‌ روي‌ دامن‌ منه‌، نماز چيه‌ در مقابلش‌. نماز قضا شد. به‌ جان‌ همه‌امون‌، اگر يك‌ عده‌اي‌، شما حالا انشاء الله‌ داريد درست‌ مي‌شيد، درستيد، اگر بعضي‌ از ماها نگاه‌ بكنيم‌ ميگيم‌ بابا! علي‌ بن‌ ابيطالب‌ ما خيال‌ مي‌كرديم‌ اهل‌ نمازه‌. نمازت‌ داره‌ آقا قضا ميشه‌! ابدا. پيغمبر از خواب‌ سرش‌ را برداشت‌. حتي‌ توجيه‌ هم‌ نكرد كه‌ پيغمبر خواب‌ و بيداري‌ نداره‌، پاشو مي‌خوام‌ نماز بخونم‌. ماها باشيم‌ ميگيم‌ پيغمبر خواب‌ و بيداري‌ نداره‌. پاشو، حالا نقدا سرش‌ را گذاشته‌، اگر خواب‌ و بيداري‌ نداره‌ كه‌ ميدونه‌ نماز من‌ داره‌ قضا ميشه‌. اگر هم‌ خواب‌ و بيداري‌ داره‌ كه‌ خوب‌ خوابه‌. نبايد بيدارش‌ كرد. بي‌ ادبيه‌ نسبت‌ به‌ پيغمبر. بعد يك‌ مورد رد شمس‌ همينه‌ها. يعني‌ وقتي‌ پيغمبر بلند شد در مدينه‌ بود، فرمود نمازت‌ قضا شد يا علي‌؟ اشاره‌ فرمود خورشيد برگشت‌ به‌ موقع‌ عصر رسيد، حضرت‌ نمازش‌ را خوند، بعد خورشيد غروب‌ كرد.

 يك‌ مورد ديگه‌. دو مورد رد شمسه‌ كه‌ معروفه‌. رسيده‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ به‌ اراضي‌ بابل‌، از جنگ‌ صفين‌ داره‌ برميگرده‌ رسيده‌ به‌ اراضي‌ بابل‌، با لشگر. اذان‌ ميگن‌، ظهر شده‌. حضرت‌ امير فرمود كه‌ هيچ‌ پيغمبري‌ و هيچ‌ وصي‌ پيغمبري‌ در زميني‌ كه‌ بهش‌ غضب‌ شده‌ و اراضي‌ بابل‌ از جاهايي‌ است‌ كه‌ غضب‌ شده‌، نبايد نماز بخونه‌. اينها را رد كردند. يك‌ عده‌ همانجا وايستادند نماز خوندند. يك‌ عده‌ رفتند ديدند نه‌ داره‌ نماز هيچي‌ داره‌ از بين‌ ميره‌. باز آنجا وايستادند. يك‌ نفر عقب‌ سر علي‌ بن‌ ابيطالب‌ حركت‌ كرد. اون‌ ديد كه‌ غروب‌ شد اصلا. علي‌ نماز نخونده‌. داره‌ ميتازه‌ ميره‌. رسيد به‌ حله‌. يعني‌ حلة‌ فعلي‌. آنجا كه‌ رسيد حضرت‌ امير صلواة‌ الله‌ عليه‌ مغرب‌ شده‌، آفتاب‌ يعني‌ غروب‌ كرده‌. شماها باشيد چيكار ميكنيد؟ شما نگيد او امامه‌ ما هر چي‌… الان‌ اين‌ حرفها را مي‌زنيد. ما دوازده‌ امام‌، كلماتشون‌ و همة‌ مراجع‌ و بزرگان‌ و علما گفتند كه‌ ما اينجور امام‌ شناس‌ شديم‌. ميگيم‌ نماز فداي‌ سر امام‌. و الاّ مردم‌ آنوقت‌ همچين‌ فرقي‌ بين‌ علي‌ و معاويه‌ نمي‌گذاشتند. حتي‌ گاهي‌ ترجيح‌ مي‌داد يك‌ عده‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را، يك‌ عده‌ هم‌ معاويه‌ را. الان‌ مي‌بينند علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نمازش‌ را نميخونه‌. بهانه‌ هم‌ آورده‌ نستجير بالله‌ كه‌ اينجا زمينهاي‌ باصطلاح‌ مغضوبه‌ است‌. حضرت‌ رسيدند آنجا در حله‌، كه‌ الان‌ محل‌ رد شمس‌ در حله‌ هست‌، در مدينه‌ هم‌ بود. و حضرت‌ اشاره‌ خودشون‌ فرمودند خورشيد برگشت‌ نمازشون‌ را خوندند. اينجاهاست‌ كه‌ گرفتاري‌ درست‌ مي‌كنند مقدس‌ها. گرفتاري‌ براي‌ خودشون‌ براي‌ كس‌ ديگه‌ نه‌. صد تا حرف‌ پشت‌ سر يك‌ كسي‌ مي‌زنند براي‌ يك‌ كاري‌ كه‌ ده‌ تا توجيه‌ دارها، ولي‌ در عين‌ حال‌ توجيه‌ نمي‌كنند به‌ ظاهرش‌ اكتفا مي‌كنند. غيبت‌ مي‌كنند، تهمت‌ مي‌زنند، حرفهايي‌ مي‌زنند. ايني‌ كه‌ ميگم‌ مقدس‌ نشيد، مقدس‌ مقدس‌ اصطلاحي‌ منظورمه‌؛ به‌ همين‌ جهته‌. ما هميشه‌ در فكرمون‌ از آدم‌ خوب‌ يك‌ ترسيمي‌ داريم‌ و همة‌ خوبها را و بدها را با آن‌ ترسيم‌ تطبيق‌ ميديم‌. آدم‌ خوب‌ چطور آدميه‌؟ هر وقت‌ كه‌ بهش‌ برخورد ميكنند بگند روزه‌ است‌. ما يك‌ دوستي‌ داريم‌ كه‌ شايد سالهاست‌ به‌ من‌ اصرار داره‌ كه‌ من‌ جزء مثلا توي‌ برنامه‌اي‌ باشم‌ و اينها. براي‌ يك‌ كارش‌، براي‌ يك‌ كارش‌ من‌ تابحال‌ قبولش‌ نكردم‌. آن‌ يك‌ كار را نميگم‌ بخاطر اينكه‌ شماها مي‌شناسيدش‌. براي‌ يك‌ عمل‌ عبادي‌ بي‌ نظمش‌. ميگه‌ همين‌ يك‌ چيز را نگيد شما، تركش‌ كن‌، عبادت‌ ميكنه‌ها، عبادت‌ خيلي‌ اهل‌ حال‌. اين‌ را هم‌ اگه‌ ترك‌ كن‌ هر چي‌ شما بگيد من‌ حاضرم‌ گوش‌ بدم‌. ميگم‌ منهم‌ هيچي‌ بهت‌ نميگم‌. من‌ اگر يك‌ وقتي‌ ميگم‌ پدر من‌ مثلا هميشه‌ روزه‌دار بود يا فلاني‌ هميشه‌ روزه‌داره‌، اين‌ تعريف‌ نيست‌. اين‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ حالا، كي‌ گفته‌ شما هميشه‌ روزه‌ دار باشيد. كي‌ گفته‌ كه‌، اگر طبق‌ دستور باشه‌ خوبه‌. اما اگر روي‌ هواي‌ نفس‌ باشه‌، خيلي‌ بده‌، خيلي‌ زشته‌. هميشه‌ مفاتيح‌ زير بغلشه‌. كبوتر حرمه‌. كي‌ گفته‌ توي‌ حرم‌ دائما شما بريد بمونيد آنجا؟ جرم‌ انظر فانصرف‌. وقتي‌ وارد حرم‌ ميشيد السلام‌ عليك‌ يا مولاي‌ يا علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا، آقاجون‌ خداحافظ‌. همه‌اش‌ هم‌ به‌ همين‌ يك‌ جمله‌ ختم‌ ميشه‌. يعني‌ زيارت‌ وارث‌ هم‌ كه‌ مي‌خونيد همين‌ جمله‌ تكرار ميشه‌. زيارت‌ جامعة‌ كبيره‌ را كه‌ بخونيد، معارفتون‌ مي‌خواد بره‌ بالا، سطح‌ معارف‌ شما، اگر معناش‌ را نفهميد هيچي‌. مثل‌ يك‌ جمله‌ بگيد السلام‌ عليك‌ يابن‌ رسول‌ الله‌، همان‌ كافيه‌. براي‌ اينكه‌ معارف‌، چون‌ آنجا يك‌ دنيا معارفه‌. چهار جلد، پنج‌ جلد كتاب‌ در شرح‌ زيارت‌ جامعه‌ نوشته‌اند. براي‌ اينكه‌ معارفتون‌ در ضمن‌ اينكه‌ محبتتون‌ تحريك‌ شده‌ و داريد با مولا، حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا داريد صحبت‌ مي‌كنيد، معارفتون‌ هم‌ بره‌ بالا. ببينيد ميگه‌ السلام‌ عليكم‌ يا اهل‌ البيت‌ النبوه‌ و موزع‌ الرساله‌ و مختلف‌ الملائكه‌ و محبط‌ الوحي‌. اينها همه‌اش‌ جمله‌ به‌ جمله‌اش‌ حساب‌ داره‌، بايد اعتقادتتون‌ اين‌ باشه‌. اشهد انكم‌ ائمة‌ الراشدون‌ المهديون‌ المعصومون‌. شما به‌ همين‌ چند جمله‌ كه‌ الان‌ گفتم‌ معتقد باشيد، امام‌ شناسيد. زيارت‌ جامعه‌، بهترين‌ زيارت‌ را چرا حضرت‌ وليعصر صلواة‌ الله‌ عليه‌ در وقتي‌ كه‌ حاج‌ علي‌ بغدادي‌ ميگه‌ آقا افضل‌ زيارات‌ را براي‌ من‌ بخونيد. حضرت‌ زيارت‌ امين‌ الله‌، شما مي‌بينيد يك‌ سلام‌ هم‌ بيشتر نداره‌، السلام‌ يا امين‌ الله‌ في‌ ارضه‌ و حجته‌ علي‌ عباده‌ اشهد انك‌ جاهدت‌ في‌ الله‌ حق‌ جهاده‌ و عملت‌ بكتابه‌ و اتبعت‌ سنن‌ نبيه‌. تازه‌ همينهايش‌ هم‌ معارفه‌، بعد هم‌ دعا. اگر مي‌بينيد تكرار در سلام‌ هست‌، اگر مثلا در زيارت‌ عاشورا، اين‌ بخاطر اينكه‌ يكيش‌ را درست‌ بگي‌ اقلا. شب‌ تا صبح‌ كي‌ گفت‌ بري‌ توي‌ حرم‌ مزاحم‌ مردم‌ بشي‌؟ كي‌ گفته‌ كه‌ شما با چرت‌ و كسالت‌ دعاي‌ كميل‌ بخونيد؟! كي‌ اين‌ حرفها را به‌ شما گفته‌؟ با نشاط‌. با برنامه‌هاي‌ صحيح‌، اينه‌ يكي‌ از مسائل‌ كه‌ مي‌خواستم‌ بهتون‌ بگم‌ كه‌ فكر نكنيد اگر يك‌ وقتي‌ حالا، يك‌ جوري‌ شد، طبيب‌ متدين‌ گفت‌ روزه‌ براي‌ شما ضرر داره‌. شما غصه‌ بخوريد كه‌، عيب‌ نداره‌ كه‌ غصه‌ بخوريد چرا مريضيد. ولي‌ غصه‌ نخوريد بخاطر اينكه‌ چرا روزه‌ نمي‌تونيد بگيريد. خدا خواسته‌، شما هم‌ روزه‌ نگيريد. خدا خواسته‌ روزه‌ بگيرم‌ ميگيرم‌. ما روزه‌ را براي‌ هواي‌ نفسمون‌ نه‌ مي‌گيريم‌ نه‌ ترك‌ مي‌كنيم‌.

 دوم‌ اينكه‌ در اين‌ ماه‌ بهترين‌ كارها تحصيل‌ علم‌ و دانشه‌. چيز فهميدن‌. مجالس‌ تشكيل‌ دادن‌ براي‌ چيز فهميدن‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ در تمام‌ اين‌ ماه‌، در تمام‌ ماه‌ رمضان‌، بهترين‌ شبش‌ شب‌ قدره‌. و در شب‌ قدر از امام‌ سؤال‌ ميكنه‌ كه‌ چه‌ كاري‌ بكنم‌ بهترينش‌ باشه‌؟ چه‌ اعمالي‌ بهترينشه‌؟ مي‌فرمايند چيز ياد گرفتند. يك‌ دوره‌ رسالة‌ توضيح‌ المسائل‌ را نگاه‌ كن‌، حفظ‌ كن‌. ميگيد اِ، قرآن‌ نخونم‌. ميگم‌ نه‌، از من‌ مي‌شنويد اگر تزاحم‌ پيدا كرد، اين‌ كار لازمتر از قرآنه‌. حالا نمي‌خوام‌ اين‌ را توي‌ برنامه‌ اتون‌ بگذارم‌ها. يك‌ دوره‌ توضيح‌ المسائل‌ را نگاه‌ بكن‌، اين‌ ثوابش‌ بيشتر از يك‌ ختم‌ قرآن‌ كه‌ هيچي‌، بيشتر از ده‌ ختم‌ قرآن‌ كردنه‌. اينها را باور ميكنيد يا نه‌؟ اگر باور نكنيد شما هم‌ مثل‌ همان‌ مقدسها هستيد. من‌ هر سال‌ يك‌ ختم‌ قرآن‌ مي‌خوندم‌. امسال‌ نخون‌. امسال‌ اگر مزاحم‌، قرآن‌ را بخونيد. اگر تزاحم‌ داره‌، يعني‌ يا بايد اين‌ كار را بكنيد يا توضيح‌ المسائل‌ را يك‌ دوره‌ نگاه‌ كنيد، توضيح‌ المسائل‌ را يك‌ دوره‌ نگاه‌ كنيد، قرآن‌ را نخونيد . گناهش‌، نخونيد، گناهش‌ گردن‌ من‌ ثوابهاش‌ مال‌ شما. تحصيل‌ علم‌. اول‌ تحصيل‌ علم‌. و لذا من‌ يك‌ پيشنهادي‌ دارم‌. چون‌ در ماه‌ رمضان‌، آن‌ اواخر ماه‌ رمضان‌ ميشه‌ تزاحم‌ ميشه‌ در دعوتهاي‌ افطاري‌. بعضي‌هاتون‌ مي‌خوايد افطاري‌ بديد به‌ رفقا، بعضي‌هاتون‌ نمي‌خوايد بديد. آنهايي‌ كه‌ مي‌خوان‌ بدن‌، ولو آخر ماه‌ باشه‌، اينها الان‌، امشب‌ تعيين‌ بكنند و ما بيست‌ و پنج‌ نفر بيشتر حق‌ افطاري‌ دادن‌ در اين‌ ماه‌، زن‌ و مرد ندارند. يعني‌ بيشتر فرصت‌ نيست‌. چون‌ پنج‌ شبش‌ مال‌ متفرقه‌هاست‌. و بيست‌ و پنج‌ شب‌. يك‌ شبش‌ شب‌، اين‌ بيست‌ و پنج‌ شب‌ هر كس‌ مي‌خواد افطاري‌، كوشش‌ هم‌ بكنيد كه‌ همين‌ رفقاي‌ جلسه‌ باشند. هر كي‌ مي‌خواد افطاري‌ بده‌ اسمهايشون‌ نوشته‌ بشه‌، بعد قرعه‌ مي‌زنيم‌ هر شبي‌ خونة‌ هر كسي‌ واقع‌ شد، ميريم‌ آنجا. منهم‌ مي‌آم‌. اين‌ برنامة‌ افطاري‌ امسال‌. و هر شب‌ هم‌ دور هم‌ باشيد. همون‌ سر سفره‌ هم‌ بهترين‌، چون‌ روايت‌، يك‌ چيزي‌ كه‌ شما شايد باورتون‌ نياد، سر سفره‌ نشستن‌ ساكت‌ اين‌ كراهت‌ داره‌. انسان‌ ساكت‌ بنشينه‌ هيچي‌ نگه‌. سر سفره‌ مستحبه‌ كه‌ حرفهاي‌ علمي‌ زده‌ بشه‌، مستحبه‌ كه‌ حرفهاي‌ شادي‌ گفته‌ بشه‌، غذا در انسان‌ مفيد واقع‌ بشه‌ و كراهت‌ شديد داره‌ كه‌ حرفهاي‌ ناراحت‌ كننده‌ زده‌ بشه‌. كه‌ غذا را، غذاي‌ آدم‌ بخيل‌ را انسان‌ بخوره‌، آدم‌ بخيل‌ را مي‌دونيد چرا غذاشون‌ كراهت‌ داره‌ خوردنش‌؟ بگيد مراعات‌ نكرد. غذا البخيل‌ دار. درده‌. آدم‌ اگه‌ بدونه‌ طرف‌ بخيله‌ها، اين‌ لقمه‌ را كه‌ برميداري‌ مي‌بيني‌ اين‌ داره‌ ميشمره‌. من‌ چند تا لقمه‌ تا حالا برداشتم‌. و غذاي‌ شخص‌ سخي‌ شفاست‌. بر انسان‌ نيرو ميده‌. اين‌ را در كتب‌ روانشناسي‌ همه‌ نوشته‌اند كه‌ اگر انسان‌ غذا را با شادي‌ و راحتي‌ و خوشحالي‌ بخوره‌، غذا به‌ بدنش‌ باصطلاح‌ اثر مفيد داره‌، انرژي‌ ميده‌. اما اگر كه‌ غذا را با ناراحتي‌ بخوره‌. شما يك‌ روز با زنتون‌ دعوا كنيد سر سفره‌. اين‌ بدونيد غذا را ترش‌ ميكنه‌ معده‌اتون‌ بعد هم‌ اذيت‌ ميشيد. همة‌ دعواها را بگذاريد يا دو ساعت‌ قبل‌ از غذا، يا دو ساعت‌ بعد از غذا. شما كه‌ دعوا نبايد بكنيد انشاء الله‌. سر سفره‌ هم‌ انسان‌ نشسته‌ يك‌ نشاطي‌ داره‌، و آنجور تزاحم‌ هم‌ پيدا نميشه‌. پارسال‌ تزاحمي‌ پيدا شد كه‌ بعضي‌ها واقعا دعوت‌ كردند، من‌ ديدم‌ جاي‌ ديگه‌ دعوتم‌. نرفتم‌. از همين‌ اول‌ ماه‌ انشاء الله‌ روشن‌ بشه‌ و هر شب‌ دور هم‌ باشيم‌. سحري‌ را با خانواده‌اتون‌ بخوريد كه‌ آنها هم‌ حقي‌ دارند. خوب‌.

 اينهم‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ انشاء الله‌ سر سفره‌ هم‌ به‌ اين‌ مستحب‌ اسلامي‌ عمل‌ ميشه‌ كه‌ يك‌ چند جمله‌اي‌، مطالبي‌ گفته‌ بشه‌، حالا بعدش‌، قبلش‌، دعايي‌، آن‌ ديگه‌ مربوط‌ به‌ حال‌ شماست‌. من‌ گفتم‌ هميشه‌ دعا را، عبادت‌ را تحميلي‌ انجام‌ نديد. انشاء الله‌ اگر برنامه‌اي‌ شد، خدا به‌ منهم‌ كمك‌ كنه‌، دعايي‌ كنيد كه‌ كمك‌ كنه‌ كه‌ من‌ بتونم‌ خدمت‌ بكنم‌ به‌ شماها. نتونم‌ بكنم‌ هم‌ ناراحت‌ نيستم‌. ولي‌ بتونم‌ خدمتگزار شماها باشم‌. اگر هم‌ نتونستم‌ عرض‌ كردم‌، خيلي‌ غصه‌ ندارم‌. همون‌ بندة‌ خدا بايد بود بهرحال‌. انشاء الله‌ طوري‌ باشه‌ كه‌ منهم‌ بتونم‌ اين‌ برنامه‌ را ادامه‌ بدم‌ و بتونم‌ خدمت‌ دوستان‌ باشم‌. نماز را ممكنه‌ بريم‌، بياييم‌ آنجا، آقاي‌ نعمتي‌ نماز بخونند يا ما نماز بخونيم‌ و بعد هم‌ افطار بكنيم‌ و بعد هم‌ يك‌ دعاي‌ مختصري‌ و بعد هم‌ خداحافظ‌. اينهم‌ مطلب‌ دوم‌. سوم‌ بود نمي‌دونم‌ يا دوم‌.

 مسئلة‌ سوم‌ اينكه‌ قرآن‌ در اين‌ ماه‌ حتما يك‌ ختمي‌ بكنيد. با برنامه‌هاتون‌ منافات‌ نداره‌. برنامه‌ هاتون‌ را انجام‌ بديد. يك‌ ختم‌ قرآن‌ را شروع‌ بكنيد به‌ خوندن‌. آنهايي‌ كه‌ قرآن‌ خوب‌ نمي‌تونند بخونند مقيد باشند، اين‌ راديو قرآن‌ خوبي‌ ميخونه‌. آن‌ ساعت‌ قرآن‌ را بگذارند از راديو گوش‌ بدهند و اينها هم‌ آهسته‌ بخونند، چون‌ قرائت‌ قرآن‌ ثواب‌ داره‌، لبشان‌ تكان‌ بخوره‌ و قرآن‌ را انشاء الله‌، يك‌ ختم‌ قرآن‌ را حتما بخونند. بيشتر خواستيد بخونيد اشكال‌ نداره‌. ولي‌ يك‌ ختم‌ قرآن‌ حتما بخونيد.

 و صلوات‌ در اين‌ ماه‌ زياد بفرستيد. خوب‌ دعاهاي‌ مختصر روزانه‌ يا شبها را بخونيد. حالش‌ را داشتيد بخونيد حالش‌ هم‌ نداشتيد مسئله‌اي‌ نيست‌، واجب‌ نيست‌. و نماز شب‌ را هم‌ انشاء الله‌ در اين‌ ماه‌، چون‌ قيام‌ ليلش‌ خيلي‌ تأكيد شده‌، چه‌ توي‌ برنامه‌هاتون‌ باشه‌، چه‌ توي‌ برنامه‌هاتون‌ نباشه‌، نماز شب‌ را بخونيد. تا سفره‌ را بيندازند سحري‌ بخوريد، نماز شبتون‌ را هم‌ بخونيد. چيز ديگه‌اي‌ به‌ نظرم‌ نمي‌آد كه‌ بخوام‌ عرض‌ كنم‌. و انشاء الله‌ امشب‌ اگر شب‌ آخر شعبان‌ باشه‌، خدا در اين‌ ماه‌ لباس‌ تقوي‌ را به‌ ما پوشانده‌ باشد و اميدواريم‌ كه‌ اگر خودمون‌ لايق‌ نيستيم‌، حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ وساطت‌ كرده‌ باشند و ما را در اين‌ ضيافت‌ الله‌، دعيتم‌ فيه‌ الي‌ ضيافة‌ الله‌ بالبركة‌ و الرحمة‌ و المغفره‌. بركت‌ هست‌ در اين‌ ماه‌، رحمت‌ هست‌، بخشش‌ هم‌ هست‌. و انشاء الله‌ اميدواريم‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ ما كمك‌ كنه‌، برنامه‌هامون‌ صحيح‌ انجام‌ بشه‌، قرآن‌ را هم‌ اگر مي‌تونيد شب‌ بخونيد يا اينكه‌ بعد از نماز صبح‌ بخونيد. شب‌ را يك‌ مقداري‌ استراحت‌ بكنيد، شب‌ بلنده‌، عيبي‌ نداره‌. الا سه‌ شب‌ احياء. خوب‌ احياء در شبهاي‌ احياء انسان‌ بهرحال‌ ديگه‌ بايد ولو اينكه‌ همون‌ شب‌ هم‌ احيائش‌ مستحبه‌. ولي‌ اگر كسي‌ مريض‌ ميشه‌ اگر نخوابه‌ يا ناراحت‌ ميشه‌، چون‌ نومكم‌ فيه‌ عباده‌. آنهم‌ عبادت‌ حساب‌ ميشه‌، ولي‌ خوب‌. تأكيد شده‌، خيلي‌ تأكيد شده‌ در احياي‌ شبهاي‌ احيا و شب‌ قدر. به‌ جهت‌ اينكه‌ حتي‌ در روايتي‌ داره‌ كه‌ حضرت‌ زهرا آب‌ به‌ صورت‌ بچه‌ها مي‌پاشيدند كه‌ بيدار بمونند. يعني‌ معلومه‌ حتي‌ بيدار موندنش‌ مسئله‌ است‌. مقدماتش‌ را فراهم‌ كنيد. حالا يك‌ روز از كار دست‌ بكشيد. ميگيد آقا من‌ روز مثلا فرض‌ كنيد بيست‌ و دوم‌ ماه‌ رمضان‌ دنبال‌ كار نرم‌. حالا نمونه‌اش‌، يك‌ روز مرخصي‌ بگيريد. از حالا زمينه‌اش‌ را فراهم‌ كن‌ كه‌ آن‌ روز بخوابي‌. بهرحال‌ شبهاي‌ احيا را بايد بيدار بود. اينجا خوبه‌ كه‌ بگي‌ من‌ از اول‌ عمرم‌ تا حالا شب‌ احيا نخوابيدم‌. اين‌ بد، چون‌ خيلي‌ تأكيد شده‌. حتي‌ از اين‌ روايات‌ استفاده‌ ميشه‌ كه‌ انسان‌ خودش‌ را به‌ زور هم‌ بيدار نگه‌ داره‌ بهتره‌. يكي‌ بين‌ الطلوعين‌ يكي‌ شبهاي‌ احياء. و بقية‌ شبها را بگيريد استراحت‌ كنيد. يك‌ مقداري‌ كه‌ بتونيد انشاء الله‌ به‌ عبادتهايتون‌ با كمال‌ راحتي‌ و با خيال‌ راحت‌ برسيد.

 خدايا به‌ آبروي‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ توفيق‌ بندگي‌ كامل‌ خودت‌ را به‌ ما مرحمت‌ كن‌. الهي‌ آمين‌. توفيق‌ بودن‌ در صراط‌ مستقيم‌ را به‌ همة‌ ما عنايت‌ كن‌. الهي‌ آمين‌. خدايا به‌ آبروي‌ آقامون‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ لباس‌ تقوي‌ را به‌ همة‌ ما بپوشان‌. الهي‌ آمين‌. خدايا لباس‌ پر قيمتي‌ از لباسهاي‌ تقوا، از البسة‌ تقوا كه‌ ما بتونيم‌ در كنار حجة‌ ابن‌ الحسن‌ در اين‌ ماه‌ در مهماني‌ تو بنشينيم‌، به‌ ما عنايت‌ بفرما. الهي‌ آمين‌.

 

۱۴ شعبان ۱۴۱۳ قمری- صراط‌ مستقيم‌ نظم‌ در امور، اخلاق‌ ۳۷

اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ اهل‌ البيت‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 وزنوا بالقسطاس‌ المستقيم‌.

 يكي‌ از كارهايي‌ كه‌ سالك‌ الي‌ الله‌ بايد خيلي‌ رعايت‌ كنه‌، نظم‌ در كارها و امور و زندگي‌ خودش‌ مي‌باشد. امير المؤمنين‌ عليه‌ السلام‌ فرمود ايكم‌ بنظم‌ اموركم‌. بر شما باد كه‌ امورتون‌ را منظم‌ كنيد. كسي‌ كه‌ در صراط‌ مستقيم‌، همان‌ صراط‌ مستقيمي‌ كه‌ در هر نماز از خداي‌ تعالي‌ به‌ امر پروردگار تقاضا مي‌كنيم‌ كه‌ اهدنا الصراط‌ المستقيم‌، آن‌ صراط‌ مستقيم‌ اگر بخواهيم‌ توسعه‌اش‌ بدهيم‌ شامل‌ تمام‌ كارهايي‌ كه‌ در شب‌ و روز انجام‌ ميدهيم‌ مي‌شود. يكي‌ از كارها يعني‌ انسان‌ قطعا، يقينا، بايد كارهاي‌ خوب‌ را انتخاب‌ كنه‌. مقياس‌ در خوبي‌ هم‌ عرف‌ نيست‌. يعني‌ شما مي‌خواهيد كار خوب‌ را انتخاب‌ كنيد. خوب‌ چي‌ هست‌؟ خود اينكه‌ آيا كار خوب‌ چي‌ هست‌، اين‌ بايد يك‌ مقياسي‌ داشته‌ باشه‌. مقياس‌، عرف‌ نيستش‌. مقياس‌ خانواده‌ و فرهنگ‌ نيست‌. مقياس‌ شما حكومت‌ و قوانين‌ حكومتي‌ نيست‌. مگر قوانين‌ حكومتي‌ طبق‌ اسلام‌ تنظيم‌ شده‌ باشه‌. مقياس‌ و ميزان‌ شما حتما و حتما دينه‌. و الاّ از صراط‌ مستقيم‌ خارج‌ ميشيد. دين‌. دين‌ مقدس‌ اسلام‌ وقتي‌ كه‌ ما گفتيم‌ مسلمانيم‌، بايد مقياسمون‌ باشد براي‌ اعمالمون‌. يك‌ دونه‌ عبادت‌ بدون‌ تجويز دين‌ جز زحمت‌ و خسارت‌ براي‌ ما چيز ديگري‌ نيست‌. رسم‌ ما اين‌ است‌، براي‌ كسي‌ كه‌ سالك‌ الي‌ اللهه‌، غلطه‌. شهر ما اينطور رسمه‌ ما بايد اين‌ كار را بكنيم‌، براي‌ يك‌ فردي‌ كه‌ راه‌ راست‌ را مي‌خواد حركت‌ كنه‌ زشته‌. مثل‌ اين‌ است‌ كه‌ پشت‌ فرمون‌ نشستيد بگيد من‌ عادت‌ كردم‌ دستم‌ را به‌ طرف‌ چپ‌ نگه‌ دارم‌. ميري‌ مي‌افتي‌ توي‌ دره‌. رسم‌ من‌ اينه‌. نخير. رسومات‌ را بايد گذاشت‌ كنار. قوانين‌ غير اسلام‌ را بايد گذاشت‌ كنار. هر چيزي‌ كه‌ منافات‌ با اسلام‌ داره‌، چه‌ هواي‌ نفست‌ باشه‌، چه‌ شيطان‌ باشه‌، چه‌ دوستان‌ دوروبرت‌ باشند، چه‌ آداب‌ زندگي‌ يك‌ شهر باشه‌. فرقي‌ نميكنه‌. اينها را بايد انسان‌ بگذارد كنار و بهترين‌ را انتخاب‌ بكنه‌. بهترين‌ عمل‌، بهترين‌ زندگي‌، بهترين‌ هم‌ بوسيلة‌ اسلام‌، بوسيلة‌ احكام‌ اسلام‌ بايد تنظيم‌ بشه‌. ماها بنده‌ايم‌. بندة‌ خدا بايد طبق‌ دستورات‌ خدا عمل‌ بكنه‌. ما از خودمون‌ رأي‌ نبايد داشته‌ باشيم‌. از خودمون‌ نظر نبايد داشته‌ باشيم‌. در هيچ‌ كاري‌. در هيچ‌ عملي‌. در هيچ‌ فكري‌. يك‌ فردي‌ كه‌ جهاد ميكنه‌، جهاد في‌ سبيل‌ الله‌ ميكنه‌، با نفسش‌ مي‌خواد مبارزه‌ بكنه‌، اين‌ شخص‌ اگر گفت‌ من‌ سليقه‌ام‌ اينطوره‌، اين‌ مطيع‌ نفسشه‌. حالا چه‌ مي‌خواد در جهت‌ افراط‌ باشه‌ چه‌ در جهت‌ تفريط‌. ميزان‌ واقعي‌، قسطاس‌ مستقيم‌، اسلامه‌. كارهاتون‌ را اول‌ ببينيد چه‌ كاري‌ بهتره‌ آن‌ را انتخاب‌ كنيد طبق‌ برنامة‌ اسلام‌. و نظم‌ بديد به‌ زندگيتون‌. منظم‌ كنيد. محاسبه‌ و مراقبه‌ از اساسي‌ترين‌ دستورات‌ سير و سلوكه‌. اگر محاسبه‌ و مراقبه‌ انسان‌ نداشته‌ باشد هيچي‌ نداره‌. محاسبه‌ چيه‌؟ بشينيد حساب‌ بكنيد كارها كدومش‌ بهتره‌. عرض‌ كردم‌ بهتر هم‌ نه‌ با ذوق‌ شما. من‌ ذوقم‌ اينطوري‌ ميگيره‌. ذوق‌ تو هواي‌ نفس‌ توئه‌. جامعة‌ ما اينطوري‌ اقتضاء ميكنه‌. جامعة‌ شما شايد يك‌ جامعة‌ كفري‌ باشه‌، تو هم‌ بايد طرف‌ كفر بروي‌؟! دوستان‌ بدشون‌ مي‌آد من‌ اين‌ كار را بكنم‌. خجالت‌ ميكشم‌. اين‌ حرفها نبايد باشه‌. دقيقا آنچه‌ كه‌ خوبه‌ از نظر اسلام‌ لا يخافن‌ احد منكم‌ الا ذنبه‌. هيچيك‌ از شما جز گناهتون‌ نترسيد. هر كس‌ هر چي‌ مي‌خواد بگه‌. بالاخره‌ اين‌ دنيا كه‌ شايد پنج‌ ميليارد، شش‌ ميليارد؛ يك‌ ميلياردش‌ مسلمانند. تازه‌ آنهم‌ از يك‌ ميليارد سيصد ميليونش‌ شيعه‌ باشند. اين‌ سيصد ميليون‌ همه‌اشون‌ هم‌ كه‌ با شما خوب‌ باشند، پنج‌ ميليارد و هفتصد ميليونش‌ با شما بدند. يك‌ عده‌اي‌ هم‌ كه‌ مي‌خواد با شما بد باشند، آنهم‌ روي‌ آنها. مسئله‌اي‌ نيست‌. مردم‌ چي‌ ميگن‌؟ هر چي‌ ميخوان‌ بگن‌. شما فقط‌ و فقط‌ از خدا بايد بترسيد. فقط‌ و فقط‌. نه‌ باز از خود خدا بترسيد. خدا ترس‌ نداره‌، خدا ظالم‌ كه‌ نيست‌. خدا مهربانه‌، رحمانه‌، رحيمه‌. از گناهتون‌ بايد بترسيد كه‌ حكيم‌ علي‌ الاطلاق‌، خدايي‌ كه‌ حكيم‌ است‌ و حكم‌ مي‌كند و قاضيست‌. به‌ دست‌ قضاي‌ الهي‌ مبتلا نشيد. آنجا از قضاي‌ الهي‌ كه‌ قضا را براتون‌ معنا كردم‌ مكرر. كه‌ قضا چيه‌؟ كه‌ يك‌ كار بدي‌ كه‌ انسان‌ ميكنه‌، خدا حكم‌ ميكنه‌، قضاوت‌ ميكنه‌ كه‌ تو بايد مبتلاي‌ به‌ اين‌ ناراحتي‌ بشي‌. اللهم‌ تجعل‌ نفسي‌ مطمئنة‌ بقضائك‌ راضية‌ بقضائك‌. بقضاي‌ الهي‌ راضي‌ باشيد. توي‌ يك‌ محكمة‌ قاضي‌ وقتي‌ وارد شديد، يك‌ قاضي‌ عادلي‌ آنجا نشسته‌، هر دو طرف‌ دعوا، چه‌ آن‌ طرفي‌ كه‌ حقه‌ چه‌ آن‌ طرفي‌ كه‌ ناحقه‌، هر دو وقتي‌ بيرون‌ مي‌آن‌ مي‌گويند كه‌، مخصوصا آنكه‌ به‌ ضرر او حكم‌ داده‌ شده‌، ميگه‌ اين‌ چه‌ محكمه‌اي‌ بود! اگر خداي‌ تعالي‌ براتون‌ يك‌ حكمي‌ صادر فرمود در اثر اعمال‌ خودتون‌ و بي‌ توجهي‌ خودتون‌ و بي‌ نظمي‌ خودتون‌، نگيد اين‌ چه‌ حكمي‌ بود! راضية‌ بقضائك‌. بقضاي‌ الهي‌ راضي‌ باشيد. چون‌ خداي‌ تعالي‌ از صد تا كار بدي‌ كه‌ تو كردي‌، يك‌ چندتاش‌ را، آنهم‌ براي‌ تنبه‌ تو، براي‌ گوشمالي‌ تو، براي‌ اينه‌ تو اين‌ راههاي‌ بد را ادامه‌ ندي‌، يك‌ برنامه‌اي‌ كه‌ يك‌ خورده‌اي‌ مبتلات‌ ميكنه‌. اينجا راضي‌ بقضاي‌ الهي‌ باش‌. راضية‌ بقضائك‌.

 انسان‌ اگر كارهايش‌ را طبق‌ برنامة‌ دين‌ منظم‌ بكنه‌ كه‌ من‌ مكرر به‌ دوستان‌ عرض‌ كردم‌. اكثر شماها تا اين‌ مرحله‌ آمديد كه‌ بايد تمام‌ برنامه‌هاي‌ زندگيتون‌ منظم‌ باشه‌ و به‌ مرحلة‌ صراط‌ مستقيم‌، راه‌ راست‌، راه‌ صحيح‌، دور از افراط‌ و تفريط‌، يك‌ سر سوزن‌ انحراف‌ نه‌ طرف‌ راست‌ نه‌ طرف‌ چپ‌، اين‌ مرحله‌ را از سرتون‌ رد كرديد و رسيديد. آنهايي‌ هم‌ كه‌ نرسيدند مي‌رسند بهرحال‌. معني‌ اين‌ مرحله‌ اين‌ است‌ كه‌ كوچكترين‌ انحرافي‌ نداشته‌ باشيد. كوچكترين‌ بي‌ نظمي‌ در زندگيتون‌ نباشه‌. چه‌ مانعي‌ داره‌ يك‌ دفتري‌ داشته‌ باشيد همه‌اتون‌ محاسبه‌ كنيد. محاسبه‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ حساب‌ كنيد بهترينش‌ را انتخاب‌ كنيد و بعد هم‌ مراقبت‌ داشته‌ باشيد كه‌ مبادا يك‌ كاري‌ را اشتباه‌ بكنيد. يك‌ كاري‌ كه‌ براي‌ شماها ضرر داره‌، اشتباه‌ بكني‌. نبايد اين‌ كار را بكني‌. اين‌ نظم‌ عموميه‌. اين‌ يك‌ مطلب‌ كه‌ من‌ جدا از دوستان‌ مي‌خوام‌ كه‌ كارهايتون‌ منظم‌ باشه‌. من‌ در عين‌ اينكه‌ متشكرم‌ از همة‌ دوستان‌ كه‌ برنامه‌هاي‌ جشن‌ نيمة‌ شعبان‌ را خوب‌ برگزار كردند. همه‌ تصديق‌ ميكنند كه‌ خوبه‌ و اگر من‌ بگم‌ كه‌ بسيار خوب‌ بود، منهم‌ اينطوري‌ بگم‌ شما را از اين‌ حدي‌ كه‌ هستيد ترقيتون‌ ندادم‌، شما را اينجا نگرتون‌ داشتم‌. براي‌ اينكه‌ تشويق‌ بيجا انسان‌ را از رشد باز ميداره‌. اگر به‌ يك‌ عده‌اي‌ كه‌ در مسابقه‌ شركت‌ كردند، ممكنشونه‌ يك‌ قدري‌ تندتر حركت‌ كنند، يكنفر گفت‌ خوب‌ مي‌دويد در مسابقه‌. اگر به‌ مجرد اينكه‌ گفت‌ خوب‌ مي‌دوي‌، اين‌ ديگه‌ بيشتر از اين‌ نمي‌دوه‌. سست‌ ميشه‌ در مسابقه‌. و لذا من‌ خيلي‌ توقعم‌ بيشتر از اين‌ بود كه‌ كارهاتون‌ منظمتر از اين‌ بشه‌. نمي‌خوام‌ مطالبم‌ را به‌ اينجا منتهي‌ كنم‌. اين‌ يك‌ كار جزئي‌ بود. بهرحال‌ انشاء الله‌ همه‌اتون‌ مورد لطف‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ خواهيد بود و همه‌اتون‌ زحماتتون‌ مرضي‌، آن‌ شبي‌ كه‌ آقاي‌ احسان‌ پور بود ظاهرا، خواب‌ ديده‌ بودند در يك‌ ماه‌ و نيم‌ قبل‌ بود. كه‌ براي‌ نيمة‌ شعبان‌ بايد مجلس‌ كاملا با شكوه‌ تنظيم‌ بشه‌، ما از همانجا فهميديم‌ كه‌ مأموريتي‌ داده‌ شده‌ كه‌ بايد همه‌امون‌ كار بكنيم‌. اگر منظم‌ بود بهتر از اين‌ كار انجام‌ ميشد. حالا هر كسي‌ هم‌ نيندازه‌ گردن‌ ديگري‌. يك‌ مقداري‌ سست‌ حركت‌ كرديد. انشاء الله‌ جبران‌ كنيد. اين‌ يك‌ مطلب‌. نمي‌خواستم‌ دربارة‌ اين‌ مطلب‌ زياد صحبت‌ بكنم‌. اگر يك‌ سنگ‌ را كه‌ بايد پنجاه‌ نفر، شصت‌ نفر بگيرند بلند كنند، بلند كردند دوستان‌ پنج‌ شيش‌ نفر انداختند، ولش‌ كردند. آن‌ پنج‌ شيش‌ نفر را خفه‌ ميكنه‌، سنگ‌ هم‌ بلند نميشه‌، كاري‌ هم‌ انجام‌ نميشه‌. بايد تا آخر باشيد. بايد جدي‌ باشيد. بايد دقيق‌ باشيد. اين‌ آقاي‌ اسدي‌ نمي‌دونه‌ چه‌ موقعي‌ بايد بياد. و الا اگر كسي‌ غير از آقاي‌ اسدي‌ بود راهش‌ نمي‌دادم‌. و الاّ ما در هفته‌ يك‌ شب‌ شماها را منظم‌ مي‌كنيم‌ كه‌ در دورة‌ هفته‌ خودتون‌ منظم‌ باشيد. شما نگيد حالا چي‌ ميشه‌ وسط‌ جلسه‌ بياد. نه‌. امروز من‌، در تمام‌ كارهايم‌، حالا، يك‌ كسي‌ امروز به‌ من‌ ميگفت‌ چرا ميگي‌ در را ببندند، چه‌ بكنند، شما چرا ميگيد؟ راست‌ هم‌ ميگن‌. در شأن‌ سن‌ و وضع‌ من‌، اينه‌ كه‌ اينجا بشينم‌ هر كسي‌ هر كاري‌ كرد هيچي‌ نگم‌. ولي‌ خدا من‌ را اينجوري‌ نساخته‌. دلم‌ مي‌خواد همانطوري‌ كه‌ استاد من‌، كوچكترين‌ كاري‌ را كه‌ مي‌كردم‌ به‌ من‌ ايراد ميگرفت‌، ما بايد لحظه‌ به‌ لحظه‌، دقيقا همة‌ كارهاتون‌ را بهتون‌ ميگم‌. بعضي‌هايش‌ را هنوز هم‌ روم‌ نميشه‌. حالا كم‌كم‌ انشاء الله‌. به‌ بعضي‌ از رفقا ميگم‌ توي‌ اين‌ جلسه‌ بيائيد، بهتون‌ ميگم‌ اينجور بكن‌ بايد بگي‌ چشم‌. ما گاهي‌ با بعضي‌ از رفقا همينجا دعوا كرديم‌. بايد منظم‌ بود. هفته‌اي‌ يك‌ شب‌ ما شما را منظم‌ مي‌كنيم‌ بقيه‌اش‌ هم‌ با خودتون‌. سر ساعت‌ به‌ نماز جماعت‌ بنا داريد بريد، نگيد حالا به‌ ركعت‌ دوم‌ من‌ ميرسم‌. همينطوره‌ كه‌ الان‌ اگر كسي‌ وارد اين‌ جلسه‌ بشه‌ من‌ عصباني‌ ميشم‌، ناراحت‌ ميشم‌؛ يقين‌ بدونيد خدا نه‌ بخاطر اينكه‌ شما ركعت‌ دوم‌ آمديد، بخاطر اين‌ بي‌ نظميت‌! بي‌ نظميت‌ بده‌. تو كه‌ مي‌توني‌ بيايي‌. ركعت‌، خوب‌، يك‌ نماز دو نماز مي‌كنند. سابقها اجازه‌ مي‌دادند بعضي‌ از مراجع‌ وسط‌ نماز انسان‌ فرادا بكنه‌. اين‌ چه‌ جماعتي‌! نه‌ خدا احتياج‌ به‌ اين‌ نماز تو داره‌. بخدا قسم‌ ما خيال‌ مي‌كنيم‌ ما داريم‌ هي‌ به‌ خدا كمك‌ مي‌كنيم‌. خدايي‌ كه‌ ما خلق‌ كرديم‌، واقعاها، خدا را ما خلق‌ مي‌كنيم‌ گاهي‌. اون‌ خدايي‌ كه‌ هست‌ ما نمي‌پسنديم‌. اين‌ خدايي‌ كه‌ ما خلق‌ كرديم‌ بعله‌ بايد كمك‌ كرد بهش‌، خدمت‌ بهش‌ كرد، ضعيفه‌، بيچاره‌ است‌. اون‌ خدايي‌ كه‌ ما خلقش‌ كرديم‌. اون‌ خدايي‌ كه‌ ما را خلق‌ كرده‌ احتياجي‌ به‌ نمازمون‌ نداره‌. بوسيلة‌ نماز مي‌خواد شما را در صراط‌ مستقيم‌ قرار بده‌. ميگه‌ بگيد اهدنا الصراط‌ المستقيم‌. بوسيلة‌ نماز خداي‌ تعالي‌ مي‌خواد شما را عارف‌ بحق‌ خودش‌ قرار بده‌. نماز، خوب‌ تو شب‌ تا صبح‌ نماز بخون‌. كجا، خدا ديگه‌ چاق‌ ميشه‌. خدا مثلا پولدار ميشه‌؟ خدا قويتر ميشه‌؟ اين‌ حرفها چيه‌! تو هم‌ كه‌ چيزي‌ استفاده‌ از اين‌ كارهات‌ نميكني‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ آدمي‌ كه‌ بنا شد بي‌ نظم‌ باشه‌، آني‌ كه‌ ارزش‌ داره‌ صفات‌ خوب‌ روحيه‌. انسان‌ انسان‌ بشه‌. بدخواه‌ مردم‌ نباشه‌، تقلب‌ نداشته‌ باشه‌، محبت‌ دنيا در دلش‌ نباشه‌، نسبت‌ به‌ ديگران‌ مهربان‌ باشه‌. كينة‌ مردم‌ در دلش‌ نباشه‌. غيبت‌ نكنه‌، دروغ‌ نگه‌، ايمانش‌ قوي‌ باشه‌، آرامش‌ داشته‌ باشه‌، راضي‌ به‌ رضاي‌ حق‌ باشه‌، خدا را ببينه‌ و عبادت‌ كنه‌، محبوب‌ را، حجة‌ ابن‌ الحسن‌ را مشاهده‌ كنه‌ و قربانش‌ بره‌. اينها ارزش‌ داره‌. اينها. نماز بخون‌. گفت‌ كه‌ خر عيسي‌ اگر به‌ مكه‌ رود اگر بيايد همان‌ خر است‌ كه‌ بود. هي‌ بره‌ و بياد. اينقدر اين‌ جمعيت‌ عجيبي‌ كه‌ چند ميليون‌ جمعيت‌ به‌ مكه‌ مي‌روند، آدم‌ نگاه‌ ميكنه‌ واقعا اينها ما اكثر الضجيج‌ و اقل‌ الحجيج‌. چقدر ضجه‌ و ناله‌ زياده‌ اما چقدر حاجي‌ كمه‌. ضجه‌ مي‌زنند، سر و صدا، آن‌ جمعيت‌ عجيب‌. چند تاشون‌ اينها مرضي‌ امام‌ زمانند؟ عدة‌ زياديشون‌ كه‌ سنيند اصلا. شب‌ و روز، زمستان‌ و تابستان‌، دورة‌ سال‌، هر چه‌ عبادت‌ بكنند، دليل‌ من‌ دارم‌، دليل‌ علمي‌؛ كه‌ هر چه‌ عبادت‌ بكنند، تمام‌ دورة‌ سال‌ را روزه‌ بگيرند، هر سال‌ به‌ مكه‌ بروند، خداي‌ تعالي‌ به‌ رو اينها را مي‌اندازه‌ به‌ آتش‌ جهنم‌. ميگيد اِ! بعله‌. چرا آقا؟ براي‌ اينكه‌ اين‌ طبق‌ برنامه‌ عمل‌ نكرده‌. شما يك‌ عمله‌ مي‌آريد اينجا، يك‌ كارگر مي‌آريد آقا اين‌ ديوار را خراب‌ كن‌. اين‌ بيچاره‌ اين‌ ديوار را خراب‌ نميكنه‌. ميره‌ آن‌ ديوار و اين‌ ديوار و اين‌ ديوار را خراب‌ ميكنه‌. خوب‌ سه‌ تا ديوار خراب‌ كرده‌، عرق‌ كرده‌، شب‌ مثل‌ مرده‌اي‌ افتاده‌. ميگي‌ آقا تو من‌ اين‌ ديوار را گفته‌ بودم‌ خراب‌ كن‌. تو. نه‌ من‌ دلم‌ خواست‌ اينها را خراب‌ كنم‌. تو غلط‌ كردي‌ دلت‌ خواست‌ اينها را خراب‌ كني‌. پولش‌ كه‌ نمي‌ديد يك‌ دست‌ كتك‌ هم‌ بهش‌ مي‌زنيد. اين‌ ديوارها را نمي‌خواستيم‌ خراب‌ كنيم‌. برنامه‌ داره‌ اينجا. اين‌ اداره‌ برنامه‌ داره‌. اين‌ خدمت‌ شما، نه‌ اينها هرچي‌ هستند مي‌دونند. اين‌ پادگان‌ حساب‌ داره‌. وقتي‌ ميگه‌ به‌ چپ‌ چپ‌ بايد همانجور كه‌ ميگه‌ انجام‌ بديد. حالا شما بگيد نه‌ من‌ دلم‌ مي‌خواد از اينور وايستم‌. خيلي‌ هم‌ زحمت‌ كشيدم‌. برنامه‌ داره‌. اين‌ دين‌ مقدس‌ با اينهمه‌ عظمت‌ هر كاري‌ تو دلت‌ مي‌خواد بكن‌. درسته‌؟! بعد هم‌ كي‌ به‌ تو گفته‌ كه‌ تو عبادت‌ كن‌؟ عمر گفته‌. كي‌ گفته‌ تو عبادت‌ كن‌؟ ابو حنيفه‌ گفته‌. خداي‌ تعالي‌ ميگه‌ كي‌ گفت‌ ابو حنيفه‌ امامته‌؟ چي‌ جواب‌ ميده‌. معطل‌ ميكنه‌. سني‌ كه‌ روز حشر شفيعش‌ عمر شود، كوري‌ بيايد و عصاكش‌ كور دگر شود. فكر نكنيد كه‌ فقط‌ اين‌ مسئله‌ مال‌ سني‌هاست‌. بنده‌ و جنابعالي‌ هم‌ وقتي‌ روي‌ سليقه‌امون‌ كار كرديم‌ همينطور ميشه‌. سليقه‌ نبايد توي‌ كار بياد. طبق‌ برنامه‌. طبق‌ نظام‌. به‌ شما گفتند آقا اين‌ كار را بكن‌. من‌ يك‌ وقتي‌ عقب‌ يك‌ استادي‌ كه‌ از اولياء خدا بود، خدا رحمتش‌ كند، علماي‌ خوب‌، خيلي‌ مرد خوبي‌ بود. چند روز دويدم‌. روز آخر دلش‌ به‌ حال‌ ما سوخت‌. مثل‌ اين‌ آقاي‌ موسوي‌ بود، همچين‌ قيافة‌ مظلوم‌ حق‌ به‌ جانبي‌ هم‌ داشتيم‌. وقتي‌ خيلي‌ دنبالش‌ دويديم‌ گفتش‌ روز هفت‌ تا لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌ بخون‌. من‌ خيلي‌ تعجب‌ كردم‌. آخه‌ اينهمه‌ مدت‌، الان‌ هم‌ من‌ هم‌ دارم‌ از اين‌ دوستان‌. بعضي‌ها مي‌آن‌ پيش‌ ما، خيال‌ مي‌كنند ما روزي‌ ده‌ هزار، صد و ،بعله‌، يك‌ كسي‌ به‌ يك‌ كسي‌ گفته‌ بود كه‌، جلوي‌ من‌ نشسته‌ يادم‌ مي‌افته‌، يك‌ كارهايي‌! ده‌ هزار مرتبه‌ بگو يا علي‌. ده‌ هزار مرتبه‌ بگو لا اله‌ الا الله‌. خوب‌. هي‌ بگو بگو بگو. هفت‌ تا لا حول‌ و لا.. آقا اين‌. گفت‌ تو به‌ اين‌ كلمة‌ مقدس‌ مي‌خواي‌ بي‌ توجه‌ باشي‌! همين‌ دليل‌ بر اينه‌ كه‌ چند روزه‌ معطلي‌. گفتيم‌ چشم‌. لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌ را بعدش‌ گفت‌ تو بعد از هر نماز هفت‌ مرتبه‌ بگو. خدا ميدونه‌ در مدت‌ چند روز يك‌ حالي‌ پيدا كرده‌ بودم‌ كه‌ ميگفتم‌ اگر بخوام‌ دستم‌ را تكان‌ بدم‌ اين‌ حول‌ و قوه‌ مال‌ خداست‌ من‌ حق‌ در، حق‌ تصرف‌ در ملك‌ خدا ندارم‌. مانده‌ بودم‌ چيكار كنم‌؟ حق‌ تصرف‌، البته‌ اينهم‌ مال‌ نپختگي‌ بود، بعد مطلب‌ حل‌ شد. اگر يك‌ دونه‌ قرص‌ ريز دادند به‌ شما گفتند اين‌ اعصابت‌ را تمامش‌ را آرامش‌ ميده‌، اين‌؟! بعله‌. حجم‌ كار كه‌ مهم‌ نيست‌. تحت‌ برنامة‌ صحيح‌ بودن‌ مهمه‌. ابوحنيفه‌ را كي‌ براي‌ تو تعيين‌ كرده‌ كه‌ امام‌ تو باشه‌؟ كي‌؟ هارون‌ الرشيد. هارون‌ الرشيد كيه‌؟ خليفة‌ پيغمبر. جدا عجيبه‌ها. ايني‌ كه‌ به‌ شما گفتند آقا خودت‌ مرجع‌ تقليدت‌ را پيدا بكن‌ نگفتند كه‌ هر كس‌ اسمش‌ حسن‌ باشه‌، حسين‌ باشه‌، تقي‌ باشه‌، اينها نه‌. من‌ كان‌ من‌ الفقهاء. كسي‌ كه‌ از فقهاست‌. اول‌ فقيه‌. صائن‌ لنفسه‌. من‌ در هر كلمه‌اش‌ مي‌تونم‌ يك‌ ساعت‌ حرف‌ بزنم‌. اين‌ صائن‌ لنفسه‌ خيلي‌ مهمه‌. صائن‌ لنفسه‌ خلاصه‌اش‌ اين‌ است‌ كه‌ خودش‌ را بتونه‌ نگه‌ بداره‌. انسان‌ آقا در يك‌ پست‌ و مقامي‌ قرار بگيره‌ خودش‌ را بتونه‌ نگه‌ بداره‌. توي‌ جاده‌ نگه‌ بداره‌، توي‌ صراط‌ مستقيم‌ نگه‌ بداره‌. يك‌ راننده‌ ميگن‌ كه‌، راننده‌اي‌ ميگن‌ خوبه‌ كه‌ اين‌ خودش‌ را بتونه‌ توي‌ جاده‌ نگه‌ بداره‌، پرت‌ نشه‌ از جاده‌. خودش‌ را بتونه‌ كنترل‌ بكنه‌. سريع‌ هم‌ حركت‌ بكنه‌، به‌ كمال‌ هم‌ برسه‌ و كنترلش‌ هم‌ خوب‌ باشه‌. صائن‌ لنفسه‌. در عين‌ اينكه‌ خودش‌ را نگه‌ ميداره‌، دين‌ را هم‌ نگه‌ ميداره‌. حافظ‌ دين‌ باشه‌. حافظا لدينه‌. خوب‌. خوب‌ هر جوري‌ كه‌ دلم‌ خواست‌ حافظ‌ دين‌ و صائن‌ نفس‌ باشم‌؟ نه‌. مخالفا لهواه‌. يعني‌ هر چي‌ كه‌ دلت‌ مي‌خواد نه‌. خيلي‌ها. دل‌ يعني‌ چي‌؟ دل‌ اصلا نبايد تو داشته‌ باشي‌. دلي‌ داشته‌ باش‌ كه‌ آن‌ دل‌ درش‌ خدا باشه‌. حاكم‌ در دل‌ شما فقط‌ بايد خدا باشه‌. خوب‌. مخالف‌ هواي‌ نفست‌ باش‌. من‌ دلم‌ مي‌خواد شب‌ نيمة‌ شعبان‌ عبادت‌ كنم‌. خوب‌ تو نگفتي‌ خدا مي‌خواد، گفتي‌ دلم‌ مي‌خواد. برو تا صبح‌ توي‌ حرم‌ باش‌. صبح‌ هم‌ خسته‌ بيا چرت‌ بزن‌. بعد هم‌ هيچي‌. حالا مخصوصا اگر سني‌، من‌ يك‌ چند تا سني‌ را در مكه‌، شبها مي‌رفتم‌ توي‌ مسجد الحرام‌ به‌ مردم‌ نگاه‌ مي‌كرديم‌ عوض‌ اينكه‌ عبادت‌ كنيم‌. ببينيم‌ اينها چه‌ جورند. چه‌ جور جونورهايي‌ هستند. يك‌ جونور را ديدم‌ اين‌ در حجر اسماعيل‌ ايستاده‌ اينقدر گريه‌ ميكرد. اينقدر حال‌ خوبي‌ داشت‌. لذا ميگم‌ اين‌ حالهاي‌ خوب‌ خيلي‌ ارزش‌ نداره‌ها. يك‌ يا الله‌هايي‌ ميگفت‌. خوب‌ بعدش‌ نشستيم‌ باهاش‌ صحبت‌ كرديم‌. گفتم‌ كه‌ من‌ يك‌ سؤالي‌ دارم‌. شما خيلي‌ آدم‌ خوبي‌ هستيد. خيلي‌ هم‌ آدم‌ متواضعي‌ بود از بعضي‌ جهات‌. گفت‌ بپرس‌. گفتم‌ كه‌ اين‌ نمازها را من‌ نمي‌دونم‌ كي‌ گفته‌ بخونيم‌. خدا گفته‌؟ گفت‌ بعله‌. گفتم‌ آخه‌ اين‌ نماز را چه‌ جوري‌ گفته‌. خدا به‌ ما وحي‌ كرده‌؟ گفت‌ نه‌. به‌ پيغمبر اكرم‌ گفته‌. گفتم‌ پيغمبر اكرم‌ گفته‌ كه‌ اينجوري‌، گفت‌ نه‌ ابو حنيفه‌ گفته‌. گفتم‌ خوب‌ ابوحنيفه‌ را كي‌ تعيين‌ كرده‌؟ پيغمبر؟ مي‌توني‌ يك‌ روايتي‌ را براي‌ من‌ بگي‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ فرمود مردم‌ از ابو حنيفه‌ تا روز قيامت‌ تقليد كنيد. موند. گفت‌ چيه‌ پس‌؟ گفت‌ پيغمبر اكرم‌ فرموده‌ كه‌ از علي‌ پيروي‌ كنيد. علي‌ هم‌ فرموده‌ از امام‌ حسن‌ مجتبي‌ پيروي‌ كنيد. حالا خوبه‌. بعد ديدم‌ ولي‌ با اين‌ حرفها هدايت‌ نميشه‌. يك‌ يك‌ از ائمه‌ را گفتم‌. گفت‌ پس‌ اين‌ جمعيت‌ همه‌ دارند اشتباه‌ مي‌كنند؟! گفتم‌ اين‌ جمعيت‌ كه‌ چيزي‌ نيست‌. اين‌ تازه‌ يك‌ ميليون‌ نفره‌. شما برو چين‌ يك‌ ميليارد و دويست‌ ميليون‌، اينها را چي‌ ميگي‌؟ برو هندوستان‌، چند ميليون‌، نزديك‌ به‌ يك‌ ميليارد، اينها جلوي‌ بت‌ تعظيم‌ مي‌كنند. يك‌ جوان‌ راننده‌اي‌ بود. اين‌ اول‌ به‌ ما گفت‌ من‌ مسلمانم‌. بعد سوار اين‌ ماشينهاي‌ سير و سفر مقيد بوديم‌ نشيم‌. چون‌ احتياط‌ مي‌كرديم‌، باران‌ و اينها، گفت‌ مسلمانم‌. رسيد جلوي‌ بتخانه‌، دو تا دستش‌ را از فرمون‌ ول‌ كرد يك‌ تعظيمي‌ كرد به‌ بت‌. گفتيم‌ تو كه‌ گفتي‌ مسلمانم‌. دروغ‌ گفته‌ بود. اينها جونورند. اينها انسان‌ نيستند. حالا اينقدر عبادت‌ بكنند، حال‌ خوبي‌ هم‌ داشته‌ باشند. حال‌ لازم‌ نيست‌، بندگي‌ مي‌خوان‌. شما ببينيد در سراسر قرآن‌، ما خلقت‌ الجن‌ و الانس‌ الا لحال‌ داشتن‌! ديگه‌ بريد. و ما خلقت‌ الجن‌ و الانس‌ الا ليعبدون‌. بنده‌ بشيد. بنده‌. بنده‌ يعني‌ چي‌؟ يعني‌ هر چي‌ گفتند بگيم‌ چشم‌. خوشت‌ بياد يا خوشت‌ نمي‌آد. زحمت‌ داره‌ يا زحمت‌ نداره‌. بنده‌ اينجور ايستاده‌. هيچوقت‌ هم‌ فشار نمي‌آره‌ روي‌ مولا كه‌ اين‌ حاجت‌ را من‌ حتما مي‌خوام‌. مكرر گفتم‌ كه‌ فرق‌ ما با خدا، فرق‌ بنده‌ با مولا اين‌ است‌ كه‌ هر چي‌ مولا ميگه‌ ما بگيم‌ چشم‌، و عمل‌ كنيم‌. هر چي‌ ما ميگيم‌، مولا دلش‌ خواست‌ چشم‌ ميگه‌، نخواست‌ هم‌ نميگه‌. اگر ما جامون‌ را عوض‌ كرديم‌، اسم‌ را هم‌ بايد عوض‌ كنيم‌. هر چي‌ خدا گفته‌ ما ميگيم‌ نه‌ چشم‌. هيچ‌ اعتنا نمي‌كنيم‌. ولي‌ هر چي‌ ما ميگيم‌ خدا بايد فورا بگه‌ چشم‌. اين‌ جامون‌ را عوض‌ كرديم‌ با خدا. خدا شده‌ بنده‌ نستجير بالله‌. ما شديم‌ مولا. نبايد اينطور باشه‌.

 خيلي‌ انشاء الله‌ دقت‌ بكنيد اين‌ مطلب‌ دوم‌ را كه‌، يعني‌ همون‌ مطلب‌ اول‌ هست‌ كه‌ در ميزان‌ مستقيم‌، وزنوا في‌ القسطاس‌ المستقيم‌. خودتون‌ را با ميزان‌ مستقيم‌ وزن‌ كنيد. روز، شب‌، در محاسبه‌ اتون‌ اين‌ باشه‌ اين‌ عملتون‌ را بگذاريد در كفة‌ ترازوي‌ دين‌. اگر اين‌ عقربه‌هاش‌ مقابل‌ هم‌ وايستاد باريك‌ الله‌، بردار بگذار كنار. باز يه‌ عمل‌ ديگه‌اتون‌، عمل‌ ديگه‌اتون‌، عمل‌ ديگه‌اتون‌، تمامش‌ را. كوشش‌ بكنيد اينطور باشيد. دوستان‌ ما بعضي‌ها در عين‌ اينكه‌ به‌ ما ميگن‌ هر چي‌ تو بگي‌ ما گوش‌ مي‌كنيم‌، در عين‌ حال‌ مي‌بينم‌ كه‌ وقتي‌ من‌ اينطوري‌ باشم‌، خداي‌ تعالي‌ طبعا ديگه‌ او متكبره‌. ما كه‌ متكبر نبايد باشيم‌ ولي‌ خدا متكبره‌. وقتي‌ مي‌بينه‌ انسان‌ نه‌، به‌ زبان‌ ميگه‌ من‌ هر چي‌ تو بگي‌ گوش‌ ميكنم‌، ولي‌ در قلب‌ يا در عمل‌ نميكنه‌. اين‌ شخص‌، من‌ خودم‌ اينجوريم‌، من‌ خودم‌ ببينم‌ دو سه‌ قلم‌ اينجوريه‌ ميگم‌ ولش‌ كن‌. حالا براي‌ اينكه‌ دلش‌ نشكنه‌ باشه‌. ديگه‌ براش‌ ارزشي‌ قائل‌ نيستم‌. خداي‌ تعالي‌ از باطن‌ ما اطلاع‌ داره‌. تا ببينه‌ ما گوش‌ به‌ حرف‌ خدا نمي‌كنيم‌، ميگيم‌ بندة‌ خدا هستيم‌، ميگيم‌ اياك‌ نعبد. به‌ خدا قسم‌ همين‌ كلمة‌ اياك‌ نعبد را هر روز داريم‌ دروغ‌ ميگيم‌. تنها تو را عبادت‌ مي‌كنيم‌. كسي‌ كه‌ هر چي‌ دلش‌ مي‌خواد، ميگم‌ در مقابل‌ هر عملي‌ كه‌ انجام‌ ميديد بايد يك‌ علامت‌ سؤال‌ بگذاريد كه‌ آقا اين‌ را تو مي‌خواستي‌، دلت‌ مي‌خواست‌ يا خدا؟ اگر مي‌گفتي‌ خدا مي‌خواد و تونستي‌ ثابت‌ كني‌ها؛ بدون‌ كه‌ موفقي‌. اما اگر كه‌ در مقابل‌ هر عملي‌ سؤال‌ بكني‌، ميگي‌ دلم‌ مي‌خواست‌. خودم‌ ميدونم‌، اختيار خودم‌ را دارم‌. تو بندة‌ خدا نيستي‌. دلم‌ مي‌خواست‌ و من‌ خودم‌ ميدونم‌ و هر چي‌ بخوام‌ ميكنم‌ و به‌ كسي‌ ارتباط‌ نداره‌؛ اين‌ بندة‌ خدا نيست‌.

 خوب‌ امروز روز ميلاد مسعود حضرت‌ بقية‌ الله‌ بود. خوشا به‌ حالتون‌. خوشا به‌ حالمون‌ كه‌ يك‌ روز ديگر از نيمه‌هاي‌، از روزهاي‌ نيمة‌ شعبان‌ در دوران‌ عمرمون‌ باز داشتيم‌. من‌ امروز دوستان‌ خودم‌ را و دوستان‌ اين‌ جلسه‌ را، اكثرا كه‌ يادم‌ بود و توجه‌ داشتند، چشمهايشون‌ را مي‌بوسيدم‌. شما فكر نكنيد كه‌ ما كه‌ آقا را نديديم‌. كجا خبر داريد؟! آقا حتما بايد بشينه‌ پهلوي‌ شما بگه‌ آقا من‌ فلاني‌ هستم‌. آنوقت‌ بعد هم‌ بهتون‌ بگه‌ حاجتي‌ چيزي‌ داريد بگيد من‌ بهتون‌ بدم‌ و شما هم‌ ولش‌ نكنيد و از اين‌…. تازه‌ حاجتهاي‌ ما چي‌ هست‌؟ حاجتهاي‌ بي‌ ربط‌. شخصي‌ خدمت‌ حضرت‌ رسيده‌ بود مي‌گفت‌ هر چي‌ فكر كردم‌ چي‌ از حضرت‌ بخوام‌؟ بخدا اگر اين‌ كارها رسم‌ بشه‌، اين‌ مسائل‌، حضرت‌ هر كس‌ كه‌ دلش‌ بخواد خدمت‌ حضرت‌ برسه‌ و ملاقات‌ با امام‌ زمان‌ بكنه‌، كم‌كم‌ مثل‌ اين‌ احضار ارواحهها كه‌ بازي‌ شده‌ها، مي‌نشينند براي‌ سرگرمي‌، اينجوري‌ در ميآد. اين‌ شأن‌ آقا نيست‌. خدمت‌ حضرت‌ رسيده‌ بود. هر چي‌ ميگفت‌ فكر كردم‌ چي‌ بگم‌، چه‌ سؤالي‌ بكنم‌؟ يادم‌ نيامد. مگه‌ اختيار دست‌ خودته‌ كه‌ يادت‌ بياد. ميگه‌ پرسيدم‌ اين‌ ني‌ قليان‌ را توي‌، اين‌ قسمت‌ آب‌ قليان‌، يك‌ ني‌ آن‌ تو داره‌، اگر آن‌ بيفته‌ توي‌ آب‌ در اصفهان‌ ظاهرا، ميگن‌ آقا پول‌ گيرش‌ مي‌آد. آقا اين‌ راسته‌؟ پهلوي‌ يكي‌ از مراجع‌ تقليد يك‌ وقت‌ نشسته‌ بوديم‌. يك‌ نفر آمده‌ بود سؤال‌ ميكرد كه‌ آقا راسته‌ اين‌ مسئله‌، خيلي‌ با طمطراق‌ هم‌ سؤال‌ ميكرد، اين‌ مسئله‌اي‌، ميگفت‌، شل‌ غم‌ خورده‌ مرده‌. ايشان‌ يك‌ خورده‌اي‌ خنديد. ما خيلي‌ عصباني‌ شديم‌، استادمون‌ بود آن‌ مرجع‌. گفتيم‌ تو، فلان‌ فلان‌ شده‌ آمدي‌ با مرجع‌ تقليد، اين‌ سؤاله‌ كه‌ تو ميكني‌؟! كه‌ شل‌ غم‌ خورده‌ مرده‌؟! شل‌، يك‌ شلي‌، پاش‌ شل‌ بوده‌، اينجوري‌ ميخواست‌ بگه‌، غم‌ خورده‌ مرده‌. آنوقت‌ شلغم‌ خورده‌ مرده‌. اين‌ يك‌ چيزي‌ است‌، بخدا قسم‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ الان‌ بيان‌ اينجا بشينند، خيلي‌ خيلي‌ آدمهاي‌ خوبي‌ باشيم‌ چند تا خواب‌ براش‌ نقل‌ مي‌كنيم‌ و چند تا حوائجمون‌ را مي‌خواهيم‌. و بعد… مي‌شينيم‌ ميگيم‌ اي‌ آقا آن‌ آقايي‌ كه‌ ما، شايد امام‌ زمان‌ نباشه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ اون‌ يك‌ خال‌ داره‌. اين‌ خالش‌ را ما نديديم‌. دنبال‌ خالش‌ مي‌گرديم‌ و دنبال‌ ابروي‌ پيوسته‌اش‌ مي‌گرديم‌ و از اين‌ حرفها. به‌ من‌ ميگن‌ چرا مثلا يك‌ نامه‌اي‌ كه‌ يقين‌ دارم‌، من‌ خودم‌ يقين‌ دارم‌ كه‌ خط‌ حضرت‌ بقية‌ اللههه‌. چرا به‌ ما نشون‌ نميدي‌؟ چرا آن‌ امضاي‌ امام‌ زمان‌ در قرآن‌ را به‌ ما نشون‌ نمي‌دي‌؟ ميگم‌ آخه‌ تو، اين‌ شد كه‌ عرض‌ ميكنم‌، ميگم‌ تو برميداري‌ نگاه‌ ميكني‌ اين‌ امضاش‌ را خوب‌ ننوشته‌. اينجاش‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ از نظر رسم‌ الخطي‌ درست‌ نيست‌. من‌ اگر انسان‌ باشم‌، نميخواد علاقه‌ داشته‌ باشم‌، به‌ غيرتم‌ برميخوره‌ كه‌ محبوبي‌ به‌ اين‌ عزيزي‌ كسي‌ بهش‌ ايراد بگيره‌. من‌ اين‌ را يقين‌ دارم‌ كه‌ اين‌ خط‌ حضرته‌. آخه‌ ماها ارزشي‌ براي‌ دوستيمون‌، براي‌ محبوبمون‌ قائل‌ نيستيم‌. و اين‌ رضا عن‌ كل‌ عيبه‌ كليلتو. آدم‌ يك‌ كسي‌ را كه‌ دوست‌ داره‌ اگر صد تا عيب‌ هم‌ داشته‌ باشه‌ نمي‌خواد عيبهايش‌ را ببينه‌ و نمي‌بينه‌. يك‌ موجودي‌ كه‌ گل‌ سر سبد خلقته‌. خداي‌ تعالي‌ ايني‌ كه‌ ميگن‌ اگر او نبود هيچي‌ را خلق‌ نميكرد. مگر خلقت‌، مگر خلقت‌ عالم‌ بخاطر شناختن‌ خدا نبوده‌؟ مگر خدا نمي‌خواست‌ شناخته‌ بشه‌؟ مگر خدا نمي‌خواست‌ بندة‌ واقعي‌ داشته‌ باشه‌؟ ماها هستيم‌ آني‌ كه‌ خدا را معرفي‌ مي‌كنيم‌؟! آني‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد خلقتك‌ خلق‌ لكي‌ اعرف‌. بوسيلة‌ ما خدا شناخته‌ ميشه‌؟! بوسيلة‌ ما انسان‌ شناخته‌ نميشه‌ تا چه‌ برسه‌ به‌ خدا. ما اگر مردم‌ ببينند شك‌ دارند كه‌ ما حيوان‌ دو پا هستيم‌ يا انسانيم‌! انسانيت‌ شناخته‌ نميشه‌ از ما، خدا مي‌خواد شناخته‌ بشه‌! بندة‌ خدا، آن‌ بنده‌اي‌ كه‌، شما ميگيد ما بندة‌ خدا هستيم‌، شما هيچ‌ كاري‌ نمي‌تونيد بكنيد كه‌ بندة‌ خدا هستيد. اگر بهت‌ بدهند اين‌ حالت‌ را كه‌ ماسوي‌ الله‌ تحت‌ اختيارت‌ باشه‌. يعني‌ اراده‌ بكني‌ها، پنج‌ ميليون‌ ستاره‌ توي‌ آسمون‌ پيدا بشه‌. اراده‌. كه‌ امام‌ زمان‌ هست‌ اينطور. يعني‌ اگر غير از اين‌ باشه‌ آن‌ بندة‌ مطلق‌ نيست‌. اراده‌ بكنيد تمام‌ آنچه‌ كه‌ خدا خلق‌ كرده‌، ده‌ برابرش‌ دو باره‌ خلق‌ بشه‌. اين‌ حالات‌ را بهت‌ بدهند در عين‌ حال‌ يك‌ موئي‌ را ايجاد نكني‌، يك‌ موئي‌ را از بين‌ نبري‌ بدون‌ اذن‌ پروردگار. يك‌ مو! يك‌ مريض‌ را شفا ندي‌، يك‌ آدم‌ سالم‌ را مريض‌ نكني‌. اينه‌ معناي‌ بندگي‌. و الاّ و ما خلقت‌ الجن‌ و الانس‌ الا ليعبدون‌. ماها را ميگن‌؟! بنده‌ يعني‌ ماها بنده‌ايم‌؟! من‌ اثبات‌ ميكنم‌ ما و حال‌ اينكه‌ بنده‌ نيستيم‌، مي‌خوايم‌ بر خدا مولويت‌ به‌ خرج‌ بديم‌. خدا را بندة‌ خودمون‌ قرار بديم‌. يك‌ سردرد بگير ببين‌ با خدا چه‌ جور حرف‌ ميزني‌. يك‌ خورده‌اي‌ جيبت‌ خالي‌ بشه‌، نون‌ نداشته‌ باش‌ ببين‌ با خدا چه‌ درگيري‌ داري‌. ببين‌ هيچ‌ مولايي‌ نسبت‌ به‌ بنده‌اش‌، هيچوقت‌ خدا با تو اينجور رفتار كرده‌ براي‌ ترك‌ نماز واجبت‌ يا روزة‌ واجبت‌ يا اعمالي‌ كه‌ تو با خدا براي‌ يك‌ روز گرسنگي‌ برخورد داري‌؟! اينها معناي‌ اين‌ است‌ كه‌ ما بندة‌ خدا نيستيم‌. خدا بنده‌ مي‌خواد. بنده‌ خواسته‌ خلق‌ كنه‌. يك‌ موجودي‌ كه‌ خدا را معرفي‌ بكنه‌. يك‌ آية‌ الله‌ العظمي‌. آية‌ الله‌ به‌ هركي‌ ميشه‌ گفت‌. اما آية‌ الله‌ العظمي‌ مخصوص‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ السلامه‌. كه‌ مي‌فرمايد علي‌ بن‌ ابيطالب‌ اي‌ آية‌ اعظم‌ مني‌. نشانة‌ بالاتر خداست‌. او را مي‌بيني‌ خدا را مي‌بيني‌. در قدرت‌ همينطور. هر كس‌ بگه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ يا امام‌ زمان‌ نمي‌تونند عالم‌ را در يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ خلق‌ بكنند، اينها معرفت‌ به‌ امام‌ ندارند. مي‌تونند خلق‌ كنند. حالا بايد خلق‌ بكنه‌؟! اين‌ ما هستيم‌ كه‌ هر كاري‌ را بتونيم‌ بايد بكنيم‌. ما كه‌ مي‌تونيم‌ يك‌ مشت‌ بزنيم‌ توي‌ سر يك‌ كسي‌، بايد بزنيم‌. ما كه‌ مي‌تونيم‌ يك‌ كسي‌ را كه‌ مثلا يك‌ كسالتي‌ داره‌ شفا بديم‌، بايد فورا شفا بديم‌. هيچ‌ مصالح‌ را در نظر نمي‌گيريم‌. هيچي‌. ما بايد مصالحي‌ كه‌ خدا در نظر ميگيره‌ در نظر بگيريم‌. لا ابرح‌ الاكمه‌ و الابرص‌ باذن‌ الله‌. حضرت‌ عيسايي‌ كه‌ از خدمة‌ خيلي‌ كوچك‌ امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ است‌، خدمة‌ بزرگتر هم‌ داره‌ امام‌ عصر. (قطع‌ صداي‌ نوار) زانوهايش‌ را در بغلش‌ ميگيره‌ و مي‌فرمايد اگر من‌ زمان‌ او را درك‌ مي‌كردم‌ تا وقتي‌ زنده‌ بودم‌ خدمتگزارش‌ بودم‌، يك‌ همچين‌ دوستان‌ بزرگي‌ داره‌ امام‌. من‌ و شما حالا، دشمن‌ نيستيم‌. و الاّ امام‌ صادقه‌، امام‌ صادق‌ ميگه‌ كه‌ اگر من‌ زمانش‌ را درك‌ مي‌كردم‌ شب‌ و روز خدمتگزارش‌ بودم‌، تا زنده‌ بودم‌ خدمتگزارش‌ بودم‌. آنوقت‌ يك‌ همچين‌ آقايي‌ اسباب‌ بازي‌ بشه‌ براي‌ ما مثل‌ احضار ارواحمون‌. من‌ در احضار ارواح‌ حالا عرض‌ كنم‌. احضار ارواح‌ اولا غلطه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ اين‌ روح‌ آزاد اولياء خدا تو مي‌خواي‌ بياري‌ ازش‌ بپرسي‌، از يك‌ نفر شك‌ داره‌ بپرسه‌ كه‌ اسم‌ پدر من‌ چيه‌؟ آن‌ يكي‌ ميگه‌ توي‌ خانة‌ ما الان‌ چه‌ خبره‌؟ آن‌ يكي‌ ميگه‌ چي‌ شده‌؟ اينها مگر مي‌آن‌؟ مگر اولياء خدا ميآن‌ تو بازي‌ باهاشون‌ بكني‌! آنهايي‌ كه‌ اهل‌ درك‌ هستند، فهم‌ هستند. چرا. شب‌ و روز نيمة‌ شعبان‌ مخصوصا در حرم‌ مطهر علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا، در مجالس‌ و محافل‌، چشمشون‌ طبعا به‌ امام‌ زمان‌ مي‌افته‌. خوشا به‌ حالشون‌. من‌ اكثر دوستان‌ را امروز دوست‌ داشتم‌ چشمشون‌ را ببوسم‌. چون‌ يقينا توي‌ شما جمع‌، يك‌ عده‌اتون‌، حالا نگم‌ همه‌اتون‌، يقينا چشمتون‌ به‌ امام‌ زمان‌ افتاده‌. حالا شما نشناختيد. مگر حضرت‌ وليعصر صلواة‌ الله‌ عليه‌ را نشاني‌ داره‌ كه‌ شما بشناسيد؟ مگر يك‌ گاهي‌ ميشه‌ انسان‌ صددرصد اعتماد داره‌ كه‌ اين‌ آقاست‌. من‌ خودم‌ يك‌ وقتي‌ عقب‌ سر يك‌ نفر راه‌ افتاده‌ بودم‌. صددرصد تمام‌ نشانه‌ها و علائم‌ مي‌رسوند ايشان‌ امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ باشه‌. خوب‌ شك‌ داشتم‌. گفتم‌ توي‌ حرم‌ برداشت‌ با مفاتيح‌ زيارت‌ خوند معلومه‌ امام‌ زمان‌ نيست‌. ايشان‌ هم‌ رفتند توي‌ حرم‌ و مفاتيح‌ برداشتند و زيارت‌ خوندند. اگر امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ هم‌ باشند اين‌ كار را كردند كه‌ من‌ برم‌. برو رد كارت‌. بعله‌. گفتم‌ ديشب‌، كي‌ بود مي‌گفت‌؟ يكي‌ از آقايون‌، قضية‌ رجل‌ صابوني‌، دين‌ بايد توش‌ نميشه‌ هم‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود هم‌ آشغال‌ پاشغال‌ باشه‌ هم‌ امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ باشه‌. اي‌ يك‌ دلة‌ صد دله‌، تو يك‌ دله‌ كن‌. اگر خواهي‌ آري‌ دامن‌ او را بكف‌، برو دامن‌ از هر چه‌ جز اوست‌ برچين‌. بايد انسان‌ اينطوري‌ باشه‌.

 حالا انشاء الله‌ كم‌كم‌ در اين‌ مراحل‌، به‌ اين‌ كمالات‌ خواهيم‌ رسيد و اميدواريم‌ انشاء الله‌ امشب‌ عيدي‌ ما را قبل‌ از فرج‌، ما دعايي‌ بهتر از فرج‌ نداريم‌. من‌ يك‌ چيزي‌ گاهي‌ به‌ ذهنم‌ مي‌آد شايد به‌ ذهن‌ شما هم‌ بياد. حالا آمديم‌ و الان‌ فرج‌ شد، آقا تشريف‌ آوردند. معلوم‌ نيستش‌ كه‌ همة‌ ما را فورا در يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ به‌ كمالات‌ روحي‌ برسونند. آنوقت‌ ما در درجات‌ مختلف‌ هستيم‌ و همينجوري‌ قبولمون‌ بكنند. پس‌ از ايشون‌ بخواهيم‌ قبل‌ از فرج‌، يعني‌ از نظر رتبه‌ نه‌ زمان‌، از نظر رتبه‌ همه‌امون‌ از اوليائش‌ بشيم‌. از مخلصينش‌ باشيم‌. از عارفينش‌ باشيم‌، از بندگان‌ خالصش‌ باشيم‌. از كساني‌ باشيم‌ كه‌ جز او كس‌ ديگه‌ قبلة‌ ما، محبوب‌ ما، معشوق‌ ما نباشه‌. الحمد لله‌. باز هم‌ خدا را شكر مي‌كنيم‌ كه‌ به‌ ما اجازه‌ دادند اين‌ حرفها را بزنيم‌، اين‌ حرفها را بشنويم‌. به‌ ما اجازه‌ دادند نام‌ مقدسشون‌ را بر زبان‌ جاري‌ كنيم‌. به‌ ما اجازه‌ فرمودند كه‌ محبتشون‌ را ولو كم‌، در دلمون‌ قرار بديم‌. الحمد لله‌.

 حالا به‌ وجود مقدسش‌، براي‌ وجود مقدسش‌، يك‌ بخشي‌ از همان‌ دعاي‌ بعد از زيارت‌ آل‌ ياسين‌ را مي‌خونم‌ و انشاء الله‌ فقط‌ بعنوان‌ دعا خوندن‌ نباشه‌.

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۴ شعبان ۱۴۱۳ قمری- ۸بهمن ۱۳۷۱ شمسی- تفسير سورة‌ نصر معناي‌ خواب‌ و تائب‌

 تفسير سورة‌ نصر معناي‌ خواب‌ و تائب‌ 8/11/1371

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. اذا جاء نصر الله‌ و الفتح‌. و رأيت‌ الناس‌ يدخلون‌ في‌ دين‌ الله‌ افواجا. فسبح‌ بحمد ربك‌ و استغفره‌ انه‌ كان‌ توابا.

 يكي‌ از صفات‌ پروردگار كه‌ در همين‌ سورة‌ مباركه‌ ذكر شده‌ و براي‌ توضيح‌ جملات‌ اين‌ سوره‌ به‌ همين‌ جمله‌ رسيده‌ايم‌، كلمة‌ توابه‌. خداي‌ تعالي‌ تواب‌ است‌. معناي‌ تواب‌ چون‌ صفت‌ مبالغه‌ است‌ يعني‌ بسيار توبه‌پذير. يا بسيار به‌ سوي‌ بندگانش‌ سريع‌ بر مي‌گردد. يك‌ مثال‌ ساده‌ كه‌ غالبا هم‌ براي‌ بعضي‌ از دوستان‌ عرض‌ كرده‌ام‌ در معني‌ تواب‌ اين‌ است‌ كه‌ ما تائبيم‌ و ذات‌ مقدس‌ پروردگار توابه‌. ما به‌ سوي‌ خدا مي‌رويم‌، خدا به‌ سوي‌ ما با سرعت‌، با كيفيت‌ خيلي‌ زيادتر به‌ طرف‌ ما مي‌آد. در بعضي‌ از روايات‌ دارد كه‌ شما يك‌ قدم‌ به‌ سوي‌ خدا برويد، خدا ده‌ قدم‌ به‌ طرف‌ شما مي‌آد. اين‌ كلمة‌ ده‌ يا هفت‌ يا هفتاد كه‌ در بعضي‌ از روايات‌ آمده‌، غالبا منظور كثرته‌. يعني‌ شما يك‌ قدم‌ به‌ طرف‌ خدا برداريد خدا زياد به‌ طرف‌ شما مي‌آد. يا مثلا كسي‌ كه‌ ده‌، كسي‌ كه‌ يك‌ حسنه‌ داشته‌ باشه‌ و له‌ عشر امثالها. اينجا هم‌ بعضي‌ از مفسرين‌ گفته‌اند كه‌ منظور زياده‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ در جاي‌ ديگر هست‌ كه‌ كساني‌ كه‌ انفاق‌ ميكنند در راه‌ خدا الذين‌ ينفقون‌ في‌ سبيل‌ الله‌ كمثل‌ حبة‌ انبتت‌ سبع‌ سنابل‌. في‌ كل‌ سنبلة‌ مأة‌ حبه‌. خوب‌ اينجا ميشه‌ هفتصد تا. يك‌ بر هفتصد. پس‌ معلومه‌ كه‌ يك‌ بر ده‌ تنها نيست‌. و خيلي‌ هست‌ در روايات‌ زياد داريم‌ كه‌ هفت‌ و هفتاد و ده‌ و اينها منظور كثرته‌.

 بنابراين‌ اگر گفتيم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ ده‌ قدم‌ به‌ طرف‌ ما مي‌آد، نه‌ اينكه‌ منظور ده‌ برابر ما به‌ طرف‌ ما بياد. اگر ما يك‌ قدم‌ به‌ طرف‌ خدا برداشتيم‌ ما به‌ قدر توانمون‌ به‌ طرف‌ خدا بريم‌. خدا هم‌ حالا به‌ قدر توان‌ نگيم‌، با همان‌ عظمت‌ خودش‌ به‌ سوي‌ ما توجه‌ ميكنه‌. يك‌ مثالي‌ كه‌ عرض‌ كردم‌ اگر بخوايد خوب‌ روشن‌ بشه‌ براتون‌ مطلب‌ مثلا انسان‌ يك‌ رفيقي‌ داره‌، يك‌ معشوقي‌ داره‌، دو نفر همديگر را دوست‌ دارند. يك‌ نفر هيچي‌ نداره‌. نه‌ پا داره‌، نه‌ قدرت‌ داره‌، نه‌ پول‌ داره‌، نه‌ وسيله‌ داره‌. هيچ‌ هيچي‌ نداره‌. يكي‌ در مقابل‌ همه‌ چي‌ داره‌. هم‌ ماشين‌ داره‌ هم‌ پول‌ داره‌ هم‌ قدرت‌ بدنيش‌ خوبه‌. ايني‌ كه‌ قدرت‌ نداره‌ ميگه‌ من‌ آمدم‌. عشق‌ تو، محبت‌ تو، علاقه‌ام‌ به‌ تو مرا داره‌ حركت‌ ميده‌. سينه‌ خيز مي‌آم‌. خوب‌ معلومه‌ اگر خبر به‌ او برسه‌، طبعا اينطوره‌ كه‌ تا اين‌ مي‌آد يك‌ حركت‌ جزئي‌ بكنه‌، او هر مقدار هم‌ راه‌ دور باشه‌، خودش‌ را به‌ اين‌ طرف‌ ميرسانه‌. مخصوصا اگر محبت‌ او به‌ اينهم‌ بيشتر باشه‌. ما در مقابل‌ خداي‌ تعالي‌ فقيريم‌. انتم‌ الفقراء الي‌ الله‌. همة‌ شما فقيريد. حالا گفتن‌ لازم‌ نداره‌. هيچي‌ نداريم‌. محتاج‌ محض‌. حتي‌ اختيار هيچ‌ چيزمون‌ را نداريم‌. اختيار اينكه‌ تا فردا صبح‌ زنده‌ حتما باشيم‌ نداريم‌. هيچي‌. فقير محض‌. و الله‌ هو الغني‌. خدا غنيه‌. خدا قوي‌ حميده‌. خداست‌ قويه‌. خدا همه‌ چيز داره‌، همه‌ چي‌. ما هم‌ هيچي‌ نداريم‌. خوب‌ يك‌ آدمي‌ كه‌ هيچي‌ نداره‌ و از آنطرف‌ محبت‌ خدا به‌ ما آنقدر زياده‌ كه‌ ما نمي‌تونيم‌ براش‌ حدي‌ قائل‌ باشيم‌. ان‌ الله‌ يحب‌ التوابين‌. كساني‌ كه‌ رو كنند طرف‌ خدا، خدا آنها را دوست‌ داره‌. كساني‌ كه‌ به‌ طرف‌ خدا حركت‌ بكنند بگن‌ ربنا الله‌، پروردگار ما خداست‌، آنها را پروردگار خيلي‌ دوست‌ داره‌. يحب‌ التوابين‌. و بعد هم‌ مي‌فرمايد يحب‌ المتطهرين‌. آنهائي‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ كنند، قلبشون‌ را پاك‌ كنند، دلشون‌ را از آلودگي‌ نجات‌ بدن‌، خداي‌ تعالي‌ هم‌ توابين‌ را دوست‌ داره‌ و محبتش‌ تكميل‌ ميشه‌ در خصوص‌ كساني‌ كه‌ خودشون‌ را تطهير كنند از آلودگيها. پس‌ خدا محب‌ ماست‌. ما را دوست‌ داره‌، خيلي‌ هم‌ دوست‌ داره‌. ماها اگر بدونيم‌ خدا چقدر ما را دوست‌ داره‌، شايد، و اعتقاد داشته‌ باشيم‌ و يقين‌ داشته‌ باشيم‌ و اعتماد داشته‌ باشيم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ ما را خيلي‌ دوست‌ داره‌، خدا ميدونه‌ قالب‌ تهي‌ مي‌كنيم‌. و لولا آجال‌ كتب‌ الله‌ لهم‌ لماتوا شوقا الي‌ الدوام‌. اهل‌ تقوي‌ و متقين‌ در آن‌ خطبة‌ همام‌ حضرت‌ امير المؤمنين‌ در نهج‌ البلاغه‌ مي‌فرمايد كه‌ اگر آجالشون‌ نبود، يعني‌ اگر خداي‌ تعالي‌ مقدر نكرده‌ بود كه‌ هر كسي‌ در يك‌ وقتي‌ بميره‌ و خدا نگهشون‌ باصطلاح‌ نميداشت‌، اينها، لماتوا شوقا الي‌ الله‌. از كثرت‌ شوق‌ و محبت‌، محبت‌ خدا را مي‌ديدند، آن‌ كشش‌ پروردگار را مشاهده‌ مي‌كردند، آن‌ عنايات‌ حضرت‌ حق‌ را احساس‌ مي‌كردند، ديگه‌ نمي‌تونستند حتي‌ يك‌ لحظه‌ بمانند. كه‌ نمونه‌اش‌ خود همام‌ بود. وقتي‌ كه‌ كلمات‌ امير عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ به‌ اينجا رسيد و صعق‌ همام‌ صعقة‌. يك‌ دفعه‌ يك‌ فريادي‌ كشيد، منفجر شد كه‌ جانش‌ در همان‌ صعقه‌اش‌، همان‌ فريادش‌ بود و از بدنش‌ خارج‌ شد.

 خدا خيلي‌ ما را دوست‌ داره‌. همان‌ بهتر كه‌ ما غافل‌ باشيم‌ و مشغول‌ آخورمون‌ باشيم‌ و گرفتار زرق‌ و برق‌ دنيا باشيم‌ و نفهميم‌ كه‌ خدا چقدر ما را دوست‌ داره‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ آنقدر خداي‌ تعالي‌ بشر را دوست‌ داره‌. يك‌ وقتي‌ خدا مي‌خواست‌ انسان‌ را خلق‌ كنه‌ فرمود اني‌ جاعل‌ في‌ الارض‌ خليفه‌. من‌ مي‌خوام‌ جانشيني‌ براي‌ خودم‌، جانشين‌ يعني‌ يك‌ كسي‌ كه‌ خيلي‌ با من‌ مأنوس‌ باشه‌، انس‌ با من‌ داشته‌ باشه‌، با من‌ شب‌ و روز حرف‌ بزنه‌، هميشه‌ به‌ ياد من‌ باشه‌، من‌ به‌ ياد او باشم‌. اذكروني‌ اذكركم‌. شما به‌ ياد من‌ باشيد تا منهم‌ به‌ ياد شما باشم‌. اگر خدا را ما در دنيا فراموش‌ كرديم‌، خدا ما را فراموش‌، نه‌ اينكه‌ خدا، به‌ آن‌ معناي‌ فراموشي‌ ما، مثل‌ كسي‌ كه‌ اصلا ما را نميشناسه‌. با يك‌ دوستي‌ انسان‌ برخورد ميكنه‌، مثلا فرض‌ كنيد توي‌ يك‌ محلي‌ مخصوصا در پشت‌ ميزش‌ كه‌ در سر پستش‌ هست‌، آنجا اصلا با آدم‌ حرف‌ نزد. ميگيم‌ مثل‌ اينكه‌ فلاني‌ ما را فراموش‌ كرده‌. حالا خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كه‌ اليوم‌ ننساكم‌ روز قيامت‌ ما اين‌ مردم‌ را، اينها را فراموش‌ مي‌كنيم‌ همانطوري‌ كه‌ در دنيا اينها ما را فراموش‌ كردند. كما نسوا لقاء يوما. و در بعضي‌ از دعاها عرض‌ مي‌كنيم‌ و لا تسرف‌ عني‌ وجهك‌. خدايا از ما صورت‌ برنگردان‌. خداي‌ تعالي‌ اگر توجهش‌ را از ما برگردونه‌، آني‌ ما را به‌ حال‌ خودمون‌ وا بگذاره‌ ما از هر حيواني‌ هم‌ پست‌تر مي‌شيم‌. ولي‌ در عين‌ حال‌ با همة‌ اينها محبت‌ خدا نسبت‌ به‌ ما زياده‌ و آنقدر زياده‌ كه‌ اگر بخوايم‌ بگيم‌ كه‌ آيا محبت‌ مجنون‌ به‌ ليلي‌ چقدر بود؟ ميگيم‌ نه‌ او استعداد اين‌ اندازه‌ محبت‌ را نداشت‌. يعني‌ ظرفش‌ كوچك‌ بود و الا خودش‌ را اينطور از دست‌ نمي‌داد. يك‌ وقتي‌ يادمه‌ يكي‌ از شاگردان‌ مرحوم‌ استاد اخلاقمون‌، خدا رحمتش‌ كنه‌، همين‌ حاج‌ ملا آقا جان‌، اين‌ يك‌ حالت‌ فوق‌ العادة‌ عجيبي‌ در عشق‌ به‌ پروردگار پيدا كرده‌ بود. خدا را همينجور يا الله‌ مي‌گفت‌ و مي‌سوخت‌. حتي‌ بعضي‌ از افراد فكر مي‌كردند كه‌ اين‌ يك‌ حالت‌ رواني‌ پيدا كرده‌. يك‌ روز آمد به‌ ايشان‌ گفت‌ كه‌، ديديم‌ كه‌ حالش‌ معمولي‌ شد. آمد به‌ ايشان‌ گفت‌ كه‌ من‌ در عالم‌ رؤيا مي‌ديدم‌، در عالم‌ مكاشفه‌ بود در عالم‌ رؤيا كه‌ يك‌ چراغ‌ پر حرارتي‌ گذاشته‌ شده‌ و يك‌ ظرف‌ غذاي‌ كوچكي‌ هم‌ روي‌ اين‌ آتش‌. آتش‌ خيلي‌ زياد به‌ طوري‌ كه‌ هر چي‌ توي‌ اين‌ ظرف‌ هست‌ داره‌ با جوشش‌ از ظرف‌ بيرون‌ مي‌ريزه‌. حتي‌ در ظرف‌ هم‌ مي‌خواد كنده‌ بشه‌، بيفته‌. آتش‌ زياد، ظرفيت‌ كم‌ و معلومه‌ ديگه‌. مي‌گفت‌ شما آمديد، به‌ استاد مي‌گفت‌، شما آمديد پيچ‌ به‌ اصطلاح‌ پريموس‌، از اين‌ پريموسهاي‌ سابق‌ را باز كرديد، يك‌ خورده‌اي‌ هوايش‌ را خالي‌ كرديد، يك‌ خورده‌اي‌ ملايم‌ شد، معمولي‌ مي‌جوشيد. واقعا ما استعداد نداريم‌. آن‌ محبتي‌ كه‌ امير المؤمنين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ نسبت‌ به‌ پروردگار داره‌ و آن‌ معرفتي‌ كه‌ او به‌ خدا داره‌، اگر يك‌ سر سوزنش‌ را به‌ ما بدهند ما منفجر ميشيم‌. استعداد مي‌خواد، خدا فوق‌ العاده‌ به‌ ما محبت‌ داره‌. فوق‌ العاده‌ به‌ ما حبش‌ زياده‌.

 و لذا وقتي‌ كه‌ ما يك‌ نامه‌اي‌، يك‌ اظهاري‌، يك‌ مختصر جدي‌ بگيم‌ خدايا به‌ سوي‌ تو آمديم‌، اني‌ تائب‌، من‌ دارم‌ مي‌آم‌، خداي‌ تعالي‌ توابه‌. ببينيد، تا تو حركت‌ كردي‌، او خودش‌ را از فرسخها راه‌ به‌ تو رسوند. در همين‌ ماه‌ مبارك‌ شعبان‌ دعاهاي‌ خيلي‌ عجيبي‌ داره‌. اين‌ دعاها را با توجه‌ بخوانيد. خيلي‌ پر انرژي‌، پر ويتامين‌، حالا هر چي‌ مي‌خوايد اسمش‌ را بگذاريد. خيلي‌ عالي‌. در همين‌ دعاي‌ مناجات‌ شعبانيه‌ عرض‌ مي‌كنيم‌ به‌ پروردگار كه‌ خدايا نور چشم‌ ما را، نور چشم‌ دل‌ ما را آنقدر زياد كن‌ كه‌ اين‌ حجب‌ نور را بشكافه‌. حتي‌ تخرج‌ حجب‌ النور. آخه‌ ما يك‌ حجاب‌ نوري‌ داريم‌. اكثرا در كتابها و شايد در كلمات‌ بزرگان‌ اين‌ معني‌ شرح‌ داده‌ نشده‌. يك‌ نفر از علما به‌ من‌ مي‌گفت‌ كه‌ فقط‌ من‌ در كتاب‌ تو ديدم‌ كه‌ اينطور شرح‌ داده‌ شده‌ باشه‌ كه‌ آيا حجاب‌ نور و حجاب‌ ظلمت‌ چيه‌؟ حجاب‌ نور و ظلمت‌ بين‌ ما و خدا هست‌. حجاب‌ ظلمت‌ آن‌ علاقه‌ها و آن‌ محبتهايي‌ است‌ كه‌ ما به‌ گناهان‌ و به‌ معصيتها و بعضي‌ از صفات‌ رذيله‌ داريم‌. اين‌ حجاب‌ ظلمت‌. حجاب‌ نور هر محبت‌ به‌ غير خدا ولو حلال‌ باشه‌. مثلا شما عبادت‌ مي‌كنيد براي‌ رفتن‌ به‌ بهشت‌. خوب‌ براي‌ خدا نيست‌ در واقع‌ براي‌ بهشت‌ رفتنه‌. محبت‌ داريد به‌ عبادت‌ براي‌ بهشت‌. در واقع‌ بهشت‌ را دوست‌ داريد، در واقع‌ زندگي‌ راحت‌ را دوست‌ داريد. نماز شب‌ مي‌خونيد براي‌ وسعت‌ رزق‌. اينها حجابه‌ ولي‌ حجاب‌ نوراني‌. يعني‌ شما، حجابي‌ نيست‌ كه‌ مبغوض‌ پروردگار باشه‌. اين‌ حجابي‌ است‌ كه‌ مبغوض‌ نيست‌. خدا خودش‌ اجازه‌ فرموده‌ كه‌ شما براي‌ وسعت‌ رزق‌ نماز شب‌ بخونيد. اما اگر مي‌خوايد از حجاب‌ خارج‌ بشيد براي‌ خدا نماز شب‌ بخون‌. براي‌ اينكه‌ خدا دوست‌ داره‌ نماز شبت‌ را بخون‌. براي‌ اينكه‌ خدا مي‌خواد نماز شب‌ بخون‌. حالا ولو اينكه‌ فقيري‌. ماها اكثرا حساب‌ دنيامون‌ را مقدم‌ بر آخرتمون‌ قرار ميديم‌. ميگيم‌ براي‌ اينكه‌ كارمون‌ پيشرفت‌ كنه‌. البته‌ اينطور هم‌ هست‌ كه‌ نماز شب‌ از خصوصياتش‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ در هر وضعي‌ كه‌ هست‌ به‌ كمال‌ آن‌ جهت‌ انسان‌ را ميرسانه‌. و باصطلاح‌ به‌ فتهجد به‌ نافلة‌ لك‌. عسي‌ ربك‌ ان‌ يبعثك‌ مقاما محمودا. مقام‌ محمود هر كسي‌ بالنسبه‌ به‌ خودشه‌. شما رفتيد درس‌ طب‌ مي‌خونيد، مقام‌ محمود طبابت‌ چيه‌؟ اينه‌ كه‌ انسان‌ يك‌ پرفسور استادي‌ كه‌ قلب‌ را پيوند كنه‌ و مغز را پيوند كنه‌؛ به‌ آنجا برسه‌. اين‌ مقام‌ محمود همين‌ راهيه‌ كه‌ تو داري‌ ميري‌. مقام‌ محمود هر كسي‌ نسبت‌ به‌ خودشه‌. با نماز شب‌ انسان‌ به‌، البته‌ اگر راه‌ صحيحي‌ باشه‌ها. يعني‌ مثلا يك‌ دزدي‌ را بگيم‌ نماز شب‌ بخونه‌ رئيس‌ دزدها ميشه‌. اين‌ نه‌. كارهاي‌ صحيح‌. كارهاي‌ حلالي‌ كه‌ خدا اجازه‌ فرموده‌. كارهايي‌ كه‌ چه‌ در امور دنيا، چه‌ در امور آخرت‌. يك‌ طلبه‌ اگر مقيد باشه‌ كه‌ نماز شب‌ بخونه‌، مجتهد ميشه‌، مرجع‌ تقليد ميشه‌. يك‌ منبري‌ اگر مقيد باشه‌ نماز شب‌ بخونه‌، منبري‌ خوبي‌ ميشه‌، سخنگوي‌ خوبي‌ ميشه‌. و همينطور. ممكنه‌ براي‌ دنيا باشه‌. اما حجابه‌. خدا هم‌ اجازه‌ داده‌. حجابه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ بين‌ تو و محبوبت‌ يك‌ فاصله‌اي‌ بنام‌ بهشت‌، يك‌ فاصله‌اي‌ بنام‌ نمي‌دونم‌ همين‌ مقام‌ محمود غير از آن‌ مقام‌ محمودي‌ كه‌ نصيب‌ پيغمبر اكرم‌ ميشه‌. پيغمبر اكرم‌ مقام‌ محمودش‌ آن‌ شفاعت‌ كبري‌ است‌. كه‌ نهايت‌ درجة‌، نهايت‌ چيزي‌ كه‌ آرزوي‌ پيغمبر اكرم‌ بوده‌ اين‌ بوده‌ كه‌ مردم‌ همه‌ به‌ خدا برسند. به‌ آنچه‌ او رسيده‌ برسند. از آن‌ لذائذي‌ كه‌ رسول‌ اكرم‌ در انس‌ با پروردگار استفاده‌ ميكرده‌، مردم‌ هم‌ استفاده‌ كنند. اين‌ بوده‌.

 و لذا اگر كسي‌ به‌ آن‌ مرحله‌ از كمال‌ و انس‌ رسيد، به‌ مقام‌ محمود عبوديت‌ رسيده‌. يك‌ بندة‌ خدا، يك‌ سالك‌ الي‌ الله‌، يك‌ كسي‌ كه‌ مي‌خواد خودش‌ را به‌ خدا برسونه‌، اين‌ مقام‌ محمودش‌ چيه‌؟ اينكه‌ جزء مخلصين‌ باشه‌، آنهائي‌ كه‌ خالص‌ خالصند. خالص‌. مخلص‌، يعني‌ در وجودش‌ جز خدا هيچي‌ نباشه‌. هيچي‌ جز خدا نخواد. فكري‌ جز خدا نداشته‌ باشه‌. كاري‌ جز براي‌ خدا نكنه‌. اين‌ شخص‌ جزء مخلصينه‌. كه‌ خيلي‌ زحمت‌ داره‌ انسان‌ خودش‌ را به‌ اين‌ مقام‌ برسونه‌. هر كسي‌ كه‌ تا آمد و دو ركعت‌ نماز خوند مخلص‌ نميشه‌ها. بايد در وجودش‌ يك‌ سر سوزن‌، در مرحلة‌ اول‌، صفات‌ رذيله‌ نباشه‌. يك‌ سر سوزن‌ محبت‌ غير خدا نباشه‌. يك‌ سر سوزن‌ كار براي‌ غير خدا نكنه‌. فقط‌ و فقط‌ خدا. و حالا مسئلة‌ شرح‌ مقام‌ مخلصين‌ مفصله‌ كه‌ مجالسي‌، جلساتي‌ مي‌خواد كه‌ درباره‌اش‌ صحبت‌ كنيم‌. اين‌ در دعاي‌ ماه‌ مبارك‌، در مناجات‌ ماه‌ مبارك‌ شعبانه‌ كه‌ خدايا در اين‌ ماه‌ ما را به‌ جائي‌ برسون‌ كه‌ تمام‌ حجابها پاره‌ بشه‌. من‌ باشم‌ و تو، تو باشي‌ و من‌. به‌ هيچ‌ وجه‌ ديگه‌ بين‌ من‌ و تو فاصله‌اي‌ نباشه‌. حتي‌ جبرئيل‌ هم‌ ديگه‌ فاصله‌ نباشه‌. پيغمبر اكرم‌ در معراج‌ وقتي‌ كه‌ رفت‌، اينها جنبة‌ مثال‌ اكثرا براي‌ ما داره‌، رفت‌ تا جائي‌ كه‌ جبرئيل‌ گفت‌ ديگه‌ من‌ نمي‌آم‌. نمي‌تونم‌ بيام‌. لو دنوت‌ ام‌ ان‌ قدم‌ لحترق‌. اگر يك‌ قدم‌، يك‌ ميليمتر، از اين‌ جلوتر بيام‌، من‌ از بين‌ ميرم‌. من‌ استعداد آنجا را ديگه‌ ندارم‌. اين‌ البته‌، جا، منظور جاي‌ مكاني‌، حالا ممكنه‌ در يك‌ بعد جنبة‌ مكاني‌ هم‌ داشته‌ باشه‌، و الاّ از جنبه‌، از جهت‌ كيفي‌. يعني‌ اين‌ حالتي‌ كه‌ تو، اين‌ ظرفيتي‌ كه‌ تو پيغمبر داري‌، هيچ‌ موجودي‌ در عالم‌ نداره‌ كه‌ بتونه‌ به‌ قاب‌ قوسين‌ برسه‌. قاب‌ قوسين‌ مي‌دونيد، دو تا كمون‌، قوس‌، دو تا كمون‌ اينها سرهاشون‌ را به‌ هم‌ دادند ميشه‌ يك‌ واحد، يك‌ دايره‌. او ادني‌، بلكه‌ اين‌ شكم‌ قوس‌، شكم‌ قوس‌ بچسبه‌، اين‌ خيلي‌ نزديكه‌. پيغمبر اكرم‌ رسيد به‌ جائي‌ كه‌ با خدا طوري‌ يكي‌ شد كه‌ يك‌ واحد تشكيل‌ دادند. يك‌ دائره‌ تشكيل‌ دادند. يك‌ وجود مثل‌ اينكه‌ شدند. خيلي‌ كار مي‌خواد كه‌ مخلوق‌ تراب‌، ما لتراب‌ و رب‌ الارباب‌، به‌ جائي‌ برسه‌ كه‌ بصورت‌ ظاهر لااقل‌، تعبيراتي‌ بكنيم‌ كه‌ مي‌فهميم‌، از نظر وجود، از نظر باصطلاح‌ مقام‌ با خدا انسان‌ يكي‌ بشه‌. بلكه‌ از اين‌ نظر. اينجور بايد توبه‌ كرد. تواب‌ اگر انسان‌ مي‌خواد بهش‌ توجه‌ بكنه‌، بايد بره‌ به‌ طرف‌ خدا. همانطوري‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ رفت‌. معراج‌. الصلاة‌ معراج‌ المؤمن‌. نماز معراج‌ مؤمنه‌. انسان‌ معراج‌ ميكنه‌ ميرسه‌ به‌ خدا و آنوقت‌ با ذات‌ مقدس‌ پروردگار مأنوس‌ ميشه‌، انس‌ مي‌گيره‌. ببينيد در سورة‌ حمد برنامه‌ داده‌. الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌، الرحمن‌ الرحيم‌، مالك‌ يوم‌ الدين‌. تا اينجا انسان‌ داره‌ ميره‌ به‌ طرف‌ خدا. حجابها را پاره‌ ميكنه‌، ميره‌. آنجا با خدا انس‌ ميگيره‌. اياك‌ نعبد. من‌ بندة‌ تو هستم‌، من‌ تحت‌ فرمان‌ تو هستم‌. اياك‌ نعبد. ولي‌ در مقابل‌ اين‌ كلمه‌ كه‌ من‌ بندة‌ تو هستم‌، اين‌ را عرض‌ كنيم‌ به‌ پروردگارمون‌ كه‌ فقيريم‌، محتاجيم‌، هيچي‌ نداريم‌، بايد تو به‌ ما كمك‌ كني‌ و تو كمك‌ ما هستي‌ و منهم‌ از تو كمك‌ مي‌خوام‌ و تنها از تو كمك‌ مي‌خوام‌ و ميگم‌ اياك‌ نستعين‌.

 خوب‌ تا اينجا ميگيم‌ اياك‌ نعبد و اياك‌ نستعين‌. خوب‌ حالا راه‌ رسيدن‌ به‌ اين‌ اياك‌ نعبد و اياك‌ نستعين‌ چيه‌؟ اهدنا الصراط‌ المستقيم‌. راه‌ راست‌. از راه‌ راست‌ برو. از صراط‌ مستقيم‌ حركت‌ بكن‌. صراط‌ كساني‌ كه‌ گمراه‌ شدند نه‌. صراط‌ كساني‌ كه‌ مغضوبند، مورد غضب‌ واقع‌ شده‌اند نه‌. صراط‌ كساني‌ كه‌ به‌ آنها، پروردگارا نعمت‌ دادي‌، دستشون‌ را گرفتي‌، بهشون‌ محبت‌ كردي‌، بهشون‌ عنايت‌ كردي‌. صراط‌ امام‌ سجاد، صراط‌ ابو الفضل‌ العباس‌، به‌ خدا قسم‌ چون‌ ميگيم‌ كه‌ لا يقاصدنا احد، امام‌ سجاد و سيد الشهدا را بگذاريد كنار، ما خودمون‌ را نمي‌توانيم‌ قياس‌ كنيم‌. ابو الفضل‌ العباس‌. اين‌ باب‌ الحوائج‌. ايشان‌ در صراط‌ مستقيمند. مطيع‌ محض‌، يك‌ پارچه‌ نيرو و قدرته‌، اما تحت‌ فرمان‌ سيد الشهداست‌. شما شب‌ و روز تاسوعا و عاشورا را يك‌ قدري‌ در حالات‌ حضرت‌ ابو الفضل‌ دقت‌ كنيد. ببينيد چقدر مطيعه‌. با اينكه‌ فرماندة‌ سپاه‌ سيد الشهداست‌، اما آب‌ بدون‌ اجازة‌ آقا حسين‌ بن‌ علي‌ نميخوره‌. حركتي‌ بدون‌ اجازة‌ مولاش‌ و امامش‌ نميكنه‌. وقتي‌ كه‌ شمر آمد پشت‌ خيمه‌ها، روز تاسوعا، صدا زد اين‌ بني‌ اختنا، به‌ تعبير ما قوم‌ و خويشهاي‌ ما كجا هستند. يك‌ نسبتي‌ با حضرت‌ ام‌ البنين‌ داشت‌، از نظر فاميلي‌ حالا، از بني‌ كلاب‌ بود. او مي‌خواست‌ ابو الفضل‌ و برادرهاي‌ ابو الفضل‌ را از لشگر سيد الشهدا خارج‌ بكنه‌ تا نيرو را تضعيف‌ بكنه‌. هدفش‌ اين‌ بود. تحت‌ همين‌ عنوان‌ آمد اين‌ بني‌ اختنا. پسران‌ خواهر ما كجا هستند؟ ابو الفضل‌ در مقابل‌ سيد الشهدا نشسته‌ بود، سرش‌ را پائين‌ انداخت‌، خجالت‌ كشيد. به‌ خدا قسم‌ خيلي‌ خجالت‌ داره‌ كه‌ يك‌ فاسق‌ به‌ انسان‌ اظهار محبت‌ بكنه‌ در بين‌ اولياء خدا. شما تا ولي‌ خدا نشيد، تا آدم‌ خوب‌ نشيد، تا آدم‌ حسابي‌ نشيد نمي‌تونيد بفهميد كه‌ يك‌ فاسق‌ آمده‌ ميگه‌ آقا سلام‌. انسان‌ به‌ قدري‌ ناراحت‌ ميشه‌. چه‌ ارتباطي‌ بين‌ من‌ و تو هست‌. حضرت‌ ابو الفضل‌ بقدري‌ خجالت‌ كشيد كه‌ حساب‌ نداره‌. سرش‌ را انداخت‌ پائين‌. و حال‌ آنكه‌ كاري‌ نكرده‌ بود حضرت‌ ابو الفضل‌. حتي‌ يك‌ دفعه‌ هم‌ شايد با شمر احوالپرسي‌ نكرده‌ بود. با بعضي‌ افراد بد راه‌ نريد، ننگتون‌ باشه‌ هر چه‌ مقام‌ داشته‌ باشه‌ اين‌ شخص‌، هر كه‌ مي‌خواد باشه‌، ننگتون‌ باشه‌ كه‌ با افراد فاسق‌ صحبت‌ كنيد. يك‌ شخصي‌ براي‌ من‌ نقل‌ مي‌كرد. مي‌گفت‌ يك‌ شخصي‌ آمده‌ بود توي‌ خيابان‌، خيلي‌ همچين‌ ديديم‌ يك‌ حالي‌ داره‌. گفتيم‌ چيه‌؟ گفت‌ شاه‌ با من‌ صحبت‌ كرده‌. اِ. بعله‌ به‌ ما چند تا فحش‌ داده‌. معلومه‌ ما را آدم‌ حساب‌ كرده‌! بعضي‌ وقتها خدا ميدونه‌ انسان‌ گاهي‌ مي‌بينه‌ افرادي‌ را ولو در هر پستي‌ باشند، حالا، اگر فاسق‌ بودند، اگر از اولياء خدا بودند كه‌ افتخاريست‌، اما اگر فاسق‌ بودند نگيد ما با فلان‌ شخص‌، نگيد ما، ميگه‌ من‌ با فلاني‌ رفيقم‌. فلاني‌ رشوه‌گيره‌. اي‌ آقا همه‌ رشوه‌ گيرند. با آدم‌ فاسق‌ ولو فسق‌ كمي‌ هم‌ داشته‌ باشه‌، رفيق‌ نشيد و به‌ وجودش‌ هم‌ افتخار نكنيد. ارزش‌ هم‌ نداره‌ كه‌ اصلا حرفش‌ را بزنيد. اما افراد متدين‌. خوب‌. بسيار خوب‌. ولو بيكاره‌اند. ولو بي‌ ارزشند، ولو شغل‌ معمولي‌ دارند. متدين‌ باشه‌، معصيتكار نباشه‌. حضرت‌ ابو الفضل‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ سرش‌ را انداخته‌ پائين‌، شايد هم‌ عرق‌ كرده‌ باشه‌ از خجالت‌. حضرت‌ سيد الشهدا صلواة‌ عليه‌ و آله‌ بهش‌ فرمودند كه‌ جوابش‌ را بده‌ ام‌ كان‌ فاسقا. اگر چه‌ اين‌ اومده‌ حالا با اينكه‌ فاسقه‌. من‌ ميدونم‌ تو با او هيچ‌ ارتباطي‌ نداري‌. جوابش‌ را بده‌. تا حسين‌ بن‌ علي‌ به‌ او نفرموده‌ بود جوابش‌ را بده‌، جواب‌ نداد. اينقدر عجيبه‌. و تا سيد الشهدا به‌ او نفرموده‌ بود كه‌ برادر برو آب‌ بردار بيار، نرفت‌. و در شريعه‌ ذكر عطش‌ الحسين‌، وقتي‌ كه‌ آب‌ را برداشت‌، روي‌ دست‌ آورد، شما فكر نكنيد كه‌ براي‌ يك‌ لحظه‌ حاضر شد آب‌ بخوره‌ و آب‌ را برداشت‌ بعد پشيمان‌ شد. نه‌. من‌ اين‌ را عقيده‌ ندارم‌. انسان‌ وقتي‌ كه‌ آب‌ را كف‌ دستش‌ ميكنه‌، مي‌خواد به‌ دنيا نشان‌ بده‌، به‌ من‌ و شما درس‌ بده‌ چون‌ استاد دانشگاه‌ اسلامه‌، درس‌ بده‌ كه‌ من‌ مي‌تونستم‌ آب‌ را بخورم‌. اگر برنميداشت‌ كف‌ دستش‌ نگه‌ نميداشت‌، ما امروز فكر مي‌كرديم‌ نتونسته‌. خوب‌ شايد تا ده‌ قدمي‌ شريعه‌ رسيده‌ بعد نرسيده‌ به‌ آب‌. نه‌. آب‌ را برداشت‌. بعد انسان‌ وقتي‌ كه‌ آب‌ را توي‌ دستش‌ مي‌گيره‌، يك‌ آدم‌ عطشان‌، عطشش‌ زياد ميشه‌. آب‌ را مي‌ريزه‌ فذكر عطش‌ الحسين‌. به‌ ياد تشنگي‌ حسين‌ بن‌ علي‌. يا نفس‌ هوني‌ و الحسين‌ معطشا. اي‌ نفس‌ من‌، اين‌ نفس‌ خودش‌ را نمي‌فرمايد. نفس‌ آنهائي‌ را كه‌ مي‌خواهند بي‌ وفائي‌ كنند نسبت‌ به‌ حسين‌. هوني‌، خار باش‌. و الحسين‌ امام‌ تو، رهبر تو، آقاي‌ تو تشنه‌ باشه‌ تو اينجا آب‌ بخوري‌. ببين‌ چقدر زيباست‌. در تمام‌ دوران‌ زندگي‌ ابو الفضل‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ يك‌ سر سوزن‌ از تحت‌ فرمان‌ آقا ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ دور نشد. اينجاست‌ كه‌ بايد تمام‌ ائمه‌ عليهم‌ السلام‌، يعني‌ امام‌ سجاد و ساير ائمه‌، بيان‌ در مقابل‌ قبرش‌ بايستند بگن‌ السلام‌ عليك‌ يا ابو الفضل‌ العباس‌ تا اينكه‌ بگن‌ المطيع‌ لله‌ و لرسوله‌ و لامير المؤمنين‌. حضرت‌ ابو الفضل‌ رسيده‌ به‌ مقام‌ خلوص‌، به‌ مقام‌ مخلصين‌. مخلَص‌ با مخلِص‌ فرق‌ ميكنه‌. مخلِص‌ كسي‌ است‌ كه‌ عبادتش‌ را خالص‌ ميكنه‌، شايد در خيلي‌ از ماها عبادتمون‌ را خالص‌ بكنيم‌ و جزء مخلِصين‌ باشيم‌. مخلصين‌ له‌ الدين‌. اما مخلَص‌ آنهايي‌ كه‌ پاكند، نه‌ تنها، خودشون‌ پاكند. يك‌ موقع‌ هست‌ ميگيم‌ كارش‌ را پاك‌ كرده‌ اما بعضي‌ وقتها خودش‌ را پاك‌ كرده‌. يك‌ وقت‌ هست‌ يك‌ نفر شغلي‌ داره‌، اما آدم‌ خائني‌ است‌، ولي‌ اين‌ كارش‌ نقدا تؤام‌ با خيانت‌، غشي‌ توي‌ كارش‌ نزده‌. اين‌ كارش‌ خالصه‌. اين‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ فرض‌ كنيد كه‌ يك‌ آب‌ ليمويي‌ گرفته‌، توي‌ شيشه‌ كرده‌، خالصه‌. اين‌ كارش‌ خالصه‌. خالص‌ كننده‌ است‌. اما گاهي‌ خودش‌ خالصه‌، وجودش‌ خالصه‌. مخلَصه‌. از نظر ادبي‌ مخلِص‌ با مخلَص‌ اين‌ فرق‌ را داره‌.

 و لذا شيطان‌ با مخلَصين‌ كاري‌ نداره‌. ميگه‌ لاغوينهم‌ اجمعين‌ الا عبادكم‌ منهم‌ المخلَصين‌. من‌ مخلَصين‌ را، آخه‌ نميتونم‌. نميتونه‌ وارد بشه‌. منظورم‌ اين‌ بود كه‌ ما اگر يك‌ قدم‌ روي‌ اخلاص‌ برداريم‌ به‌ طرف‌ خدا، خدا به‌ طرف‌ ما مي‌آد. خدا به‌ طرف‌ ما مي‌آد. انه‌ كان‌ توابا. خدا هميشه‌ هم‌ توابه‌. هميشه‌. يعني‌ حتي‌ يك‌ لحظه‌ نيست‌ كه‌ خدا تواب‌ نباشه‌. توابه‌. انه‌ كان‌ توابا. به‌ سوي‌ تو مي‌آيد. و لذا كوشش‌ بكنيد كه‌، مخصوصا شبهاي‌ عزيزي‌ مثل‌ اين‌ شبهاي‌ ماه‌ شعبان‌، الذي‌ كان‌ رسول‌ الله‌ صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ (اللهم‌ صلي‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و ادعه‌ في‌ صيامه‌ و قيامه‌. دعوش‌ اين‌ بود، عادتش‌ اين‌ بود كه‌ در ماه‌ شعبان‌ روزهاش‌ روزه‌ ميگرفت‌، شبها هم‌ مشغول‌ عبادت‌ بود. البته‌ از همه‌ نخواستندها. ولي‌ شعبان‌ حفظته‌ منك‌ بالرحمة‌ و الرضوان‌. شعبان‌ از خصوصياتش‌ اين‌ است‌ كه‌ خدا اين‌ ماه‌ را پيچونده‌ به‌ رحمت‌ و مهرباني‌ خودش‌ و رضوان‌ خودش‌. و ماه‌ پيغمبره‌. و هذا شهر نبيك‌. خدايا اين‌ ماه‌، ماه‌ پيغمبره‌. كساني‌ كه‌ مي‌خوان‌ به‌ پيغمبر اقتدا كنند، در اين‌ ماه‌ بايد خودشون‌ را خوب‌ بسازند و اين‌ را هم‌ عرض‌ كنم‌. چون‌ بايد هفتة‌ آينده‌ به‌ استقبال‌ نيمة‌ شعبان‌ كه‌ جاء الحق‌ و زهق‌ الباطل‌ ان‌ الباطل‌ كان‌ زهوقا، شايد قبل‌ از نيمة‌ شعبان‌ امسال‌ آقامون‌ و مولامون‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ظاهر بشوند و اينهمه‌ گرفتاريها را برطرف‌ كنند. دعيتم‌ فيه‌ اليه‌ ضيافة‌ الله‌. خدا ما را دعوت‌ كرده‌ در ماه‌ مبارك‌ رمضان‌ براي‌ مهماني‌ خودش‌، يك‌ مهماني‌ فوق‌ العاده‌اي‌ در پيش‌ داريم‌ آقايون‌. بيائيم‌ لباس‌ تقوامون‌ را از حالا تهيه‌ كنيم‌. اگر شما يك‌ مهماني‌ داري‌ يك‌ ماه‌ ديگه‌، اي‌ كاش‌ ما لازم‌ نبود به‌ اين‌ مثالها متوسل‌ بشويم‌ و فهم‌ اين‌ را داشتيم‌ كه‌ اين‌ مثالها را نمي‌خواست‌ بزنيم‌. ولي‌ چه‌ كنيم‌؟ چه‌ كنيم‌؟ ان‌ الله‌ لا يستحيي‌ ان‌ يضرب‌ مثلا ما بعوضة‌ و ما فوقها. واقعا شايد اين‌ را بدونيدها، خدا كه‌ به‌ بعوضه‌، به‌ مگس‌ يا پشه‌ مثال‌ ميزنه‌ اين‌ نه‌ اينكه‌ خدا ديگه‌ چيز ديگه‌اي‌ گيرش‌ نيامده‌. نه‌. ماها بيشتر از اين‌ نمي‌فهميم‌. مثال‌ بايد زد تا مطلب‌ را انسان‌ برسونه‌. شما يك‌ ماه‌ ديگه‌ دعوتي‌ داريد. رئيس‌ جمهور هست‌، ولي‌ فقيه‌ هست‌ آنجا، تمام‌ علماء، مراجع‌، خدمتتون‌ عرض‌ شود وزرا هستند. شما هم‌ هستيد. خوب‌ الان‌ چيكار مي‌كنيد. لباستون‌ هم‌ خيلي‌ خرابه‌. يك‌ دست‌ لباس‌ بيشتر نداريد. آنهم‌ توي‌ مغازة‌ مكانيكي‌ مي‌پوشيد مي‌ريد زير ماشين‌ و چرب‌ و چركينه‌. مي‌خوايد چيكار كنيد؟ بي‌ فكر همينجور. يك‌ ماه‌ ديگه‌. ميگيد خوب‌ مي‌ريم‌ آنجا مي‌شينيم‌ ديگه‌. راه‌ نمي‌دهند. راهت‌ هم‌ بدهند همه‌ با چشم‌ تحقير بهت‌ نگاه‌ مي‌كنند. دلم‌ نمي‌خواست‌ اين‌ مثال‌ را بزنم‌. چون‌ مثال‌ خيلي‌ فرقشه‌. ميزبان‌ كيه‌؟ ميزبان‌ شخص‌ اول‌ مملكت‌. چيكار مي‌كنيم‌؟ از الان‌ ميگم‌ يك‌ پارچة‌ خوبي‌ از راه‌ قرض‌ هم‌ شده‌، قسطي‌ هم‌ شده‌، هر جوري‌ هم‌ شده‌ يك‌ دست‌ لباسي‌ كه‌ به‌ آن‌ مجلس‌ بخوره‌، لااقل‌ اگر هم‌ مي‌خوان‌ رديف‌ كنند، ما شمارة‌ صدم‌ باشيم‌ از شمارة‌ يك‌ باشيم‌ و ما را توي‌ رديف‌ راهمون‌ بدهند. اين‌ كار را مي‌كنيد؟ من‌ كه‌ فكر مي‌كنم‌ شماها هر كدومتون‌ همچين‌ مجلسي‌ بخوايد بريد، لباس‌ هم‌ يك‌ دست‌ بيشتر نداشته‌ باشيد و كثيف‌ باشه‌، چركين‌ باشه‌، بالاخره‌ اندازة‌ شما نيست‌. هر جوري‌ باشه‌ يك‌ كاريش‌ مي‌كنيد. آن‌ مجلس‌، ماه‌ رمضان‌ خدا ميزبانه‌. گوش‌ كرديد؟ تمام‌ شخصيتهاي‌ طراز اول‌ كه‌ در رأسش‌ امام‌ زمان‌ قرار گرفته‌ توي‌ آن‌ مجلس‌ هستند. شما فكر نكنيد هر كه‌ روزه‌ گرفته‌ توي‌ آن‌ مجلسه‌. نه‌. اولياء خدا، شخصيتهاي‌ اول‌ عالم‌ وجود، امام‌ زمان‌، سيصد و سيزده‌ نفر اوتاد، ابدال‌. حالا ائمة‌ ديگر ميگيم‌ شايد در آن‌ عالم‌ برنامة‌ ديگري‌ داشته‌ باشند، آنهائي‌ كه‌ توي‌ اين‌ عالم‌ هستند و روزه‌ ميگيرند. اوتاد هستند، هشت‌ نفر كه‌ كرة‌ زمين‌ بخاطر بركت‌ وجود آنها اصلا برپا هست‌. اينها اصلا قابل‌ مقايسه‌ با يك‌ رئيس‌ جمهور يا يك‌ وزير هست‌؟! امام‌ زمان‌ كه‌ مي‌بينيم‌ بزرگان‌ دين‌، مراجع‌ تقليد، رهبران‌ عظم‌ الشأن‌، اينها ميگن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفدا. روح‌ من‌ و روح‌ تمام‌ مردم‌ دنيا فداي‌ خاك‌ پاي‌ او. ايشان‌ هم‌ هست‌. نگيد ماه‌ رمضان‌ ما روزه‌ مي‌گيريم‌، همين‌ روزه‌ گرفتن‌. در روايت‌ داره‌ كه‌ خيلي‌ افراد هستند كه‌ روزه‌ گرفتن‌ اينها، فقط‌ از روزه‌ گرفتن‌ يك‌ گرسنگي‌ و تشنگيش‌ بهرمند مي‌شوند. اگر اين‌ فكر كه‌ من‌ عرض‌ مي‌كنم‌ توي‌ مغز شما نباشه‌، روزه‌ گرفتن‌ فقط‌ يك‌ رفع‌ تكليفه‌. همين‌. يك‌ رفع‌ تكليف‌. به‌ ضيافة‌ الله‌ نرفتيد. اينها هم‌ هستند. شما مي‌خوايد بريد كنار اينها با همين‌ لباس‌! با همين‌ افكار! با همين‌ كثافتها، با همين‌ حقه‌ بازيها، با همين‌ دروغها، با همين‌ غيبتها، با همين‌ بدخواهيها نسبت‌ به‌ مردم‌. اينها همه‌اش‌ يك‌ لكة‌ كثافتيه‌ كه‌ روي‌ لباس‌ ما افتاده‌. نگيد ما كه‌ غيبت‌ نمي‌كنيم‌ جلو رويش‌ هم‌ ميگيم‌، خيلي‌ بد مي‌كنيد تو حرف‌ بد را در حضور بگي‌ بدتره‌. ما دروغ‌ نميگيم‌. ولي‌ به‌ مشتري‌ خوب‌ نميشه‌، دنياست‌، دار همينجوري‌ اگر ما دروغ‌ نگيم‌ آنها به‌ ما دروغ‌ ميگن‌. ما معصيت‌ نميكنيم‌ فقط‌ چند قلم‌ نميدونم‌، بعله‌، نمي‌خواهم‌ تشريح‌ فاحشه‌ بشه‌. خوب‌ با همين‌ كثافتهايي‌ كه‌ روي‌ لباسمون‌ چسبيده‌ مگه‌ راهت‌ مي‌دهند؟! در كنار كفشها مي‌نشوننت‌. تحقيرت‌ مي‌كنند. به‌ خدا قسم‌ انسان‌ بايد خودش‌ بفهمه‌، تحقير ميشه‌ در محضر اولياء خدا، اوتاد، ابدال‌. شما هنوز نمي‌دانيد اوتاد و ابدال‌ يعني‌ چه‌؟ گفتم‌ اوتاد آنهائي‌ هستند كه‌ كرة‌ زمين‌ بخاطر بودن‌ آنها در كرة‌ زمين‌، زمين‌ برپاست‌. خدا يعني‌ به‌ خاطر او نگهش‌ داشته‌. ميگيد امام‌ زمان‌. امام‌ زمان‌ كرة‌ زمين‌ چيزي‌ نيست‌. امام‌ زمان‌ ما سوي‌ الله‌ بخاطر وجود حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فداه‌ هست‌. اوتاد همين‌ كرة‌ زمين‌ كوچيك‌ ما كه‌ هيچ‌ چيزي‌ هم‌ به‌ حساب‌ نمي‌آد، اين‌ را بخاطر اونها. ابدال‌ كيند؟ يك‌ عده‌ هستند توي‌ صف‌ وايستاند. ابدال‌ معناش‌ اينه‌، يكي‌ از آن‌ اوتاد از دار دنيا بره‌ و از اين‌ زندان‌ خلاص‌ بشه‌، يكي‌ ديگه‌ از اين‌ ابدال‌ را مي‌گذارند جاش‌. اينها هم‌ تقريبا تالي‌ تلو اوتادند. اولياء خدا، و آنها سر اين‌ سفره‌ هستند توي‌ ماه‌ رمضان‌. دعيتم‌ فيه‌ الي‌ ضيافة‌ الله‌. از همه‌ اتون‌ دعوت‌ كرده‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ مهماني‌. لباس‌ تقوي‌ بايد بپوشيم‌. و لباس‌ التقوي‌ ذلك‌ خير لكم‌. يك‌ لباس‌ تقوي‌، يك‌ كت‌ و شلواري‌ هستيد، كت‌ و شلوار فاستوني‌ خوب‌ و قيمتي‌، آخوند مثل‌ بنده‌ هستيد يك‌ دست‌ عبا و قبا و عمامه‌. بالاخره‌ بايد يك‌ كاري‌ كرد. لباس‌ تقوي‌.

 و انشاء الله‌ كوشش‌ بكنيد از همين‌ الان‌، من‌ چرا الان‌ مي‌گم‌ بايد روز آخر ماه‌ شعبان‌ اين‌ حرفها را بزنم‌. نه‌ آنجا ديگه‌ ديره‌. آنجا به‌ لباس‌ درست‌ كردن‌ ديگه‌ نمي‌رسيد. از همين‌ الان‌ بايد تمرين‌ ماه‌ رمضان‌ را بكنيم‌. بعضي‌ از اولياء خدا، دو ماه‌ رجب‌ و شعبان‌ را تمرين‌ مي‌كردند. ارتباطتون‌ را با خدا برقرار كنيد. وارد ميشيد توي‌ اين‌ مهماني‌، نگن‌ آقا شما كجا؟ صاحبخانه‌ با من‌ آشناست‌. خدا اين‌ را مي‌شناسيد؟ بعله‌، تو از اولياء مني‌، تو از ياران‌ مني‌، تو بوسيلة‌ دستت‌، زبانت‌، بيانت‌، قلمت‌، همه‌ چيزت‌ ياري‌ من‌ مي‌كردي‌. اگر خداي‌ نكرده‌ كسر داريد، خوب‌ اولش‌ امام‌ حسين‌ را گذاشته‌ كه‌ رحمة‌ الله‌ الواسعه‌. ببيند خودش‌ زمينه‌ را درست‌ كرده‌. اينها خياطهاي‌ لباس‌ درست‌ كن‌ شما هستند. لباس‌ تقوي‌ آماده‌، دوخته‌، بيا بپوش‌. بعد حضرت‌ ابو الفضل‌. بعد امام‌ سجاد كه‌ من‌ الان‌ فرصت‌ ندارم‌، وقت‌ گذشت‌، فرصت‌ ندارم‌ بگم‌ اينا چه‌ ترتيبي‌ داره‌. چه‌ جوري‌ واقعا اين‌ تولدها پشت‌ سر هم‌ روي‌ چه‌ حسابي‌، اينهاست‌. كدوم‌ يكيشون‌ بدوزند؟ و از همه‌ بالاتر، وجود مقدس‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ كه‌ جان‌ همه‌امون‌ به‌ قربانش‌. اين‌ آقايي‌ كه‌ به‌ قدري‌ مهربانه‌، نميدونم‌ من‌ چي‌ بگم‌؟ خدا مي‌دونه‌ نمي‌تونم‌ قضايا را نقل‌ بكنم‌. ماها چقدر از او غافليم‌ و او چقدر به‌ ياد ما هست‌! يك‌ شب‌ من‌ خودم‌ در بالاسر حضرت‌ رضا صلواة‌ الله‌ عليه‌، داشتم‌ زيارت‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ را مي‌خواندم‌. آقا آخه‌ ما پسر عموي‌ شما هستيم‌، سرم‌ را گذاشته‌ بودم‌ به‌ سجده‌، ظاهرا خوابم‌ برده‌ بود. ديدم‌ آقا مي‌فرمايند كه‌ ما شب‌ و روز به‌ فكر تو هستيم‌، به‌ ياد تو هستيم‌. تو به‌ ياد ما نيستي‌، تو ما را فراموش‌ كردي‌. اگر يك‌ وقت‌ هم‌ به‌ ياد امام‌ زمانمون‌ بيفتيم‌، ازش‌ توقع‌ داريم‌ كه‌ قرضمون‌ را ادا كنه‌، نميدونه‌، از همين‌ چيزها كه‌ اصلا ارزش‌ نداره‌ انسان‌ با امام‌ زمانش‌ در ميان‌ بگذاره‌. هيچوقت‌ نخواستيم‌ آقا ما را آدممون‌ كن‌، ما را از اين‌ كثافت‌ بيرون‌ بيار، دست‌ ما را بگير، خلقته‌ لنا عصمة‌ و ملاذا. آقاجون‌ تو را خداي‌ تعالي‌ با اينهمه‌ زحمت‌ كه‌ ما مي‌دونيم‌ چقدر تو زحمت‌ مي‌كشي‌، چقدر ناراحتي‌. هزار و صد و پنجاه‌ و هشت‌ ساله‌، امروز با يكي‌ از دوستان‌ حساب‌ مي‌كرديم‌، خداي‌ تعالي‌ اين‌ وجود مقدس‌ را در اين‌ زندان‌ دنيا، كه‌ ماها نمي‌فهميم‌ يعني‌ چه‌؟، عادت‌ كرديم‌ به‌ اين‌ دنيا، در اين‌ زندان‌ دنيا براي‌ اينكه‌ ماها را هدايت‌ كنه‌، ما را پناه‌ بده‌، باصطلاح‌ ما را از خطرات‌ نگهداري‌ بكنه‌، قرارش‌ داده‌. هنوز ما حاضر نيستيم‌ كه‌ بگيم‌ لبيك‌. يا صاحب‌ الزمان‌ لبيك‌. اي‌ كاش‌ همين‌ را مي‌گفتيم‌ لبيك‌ آقا تشريف‌ مي‌آورد.

 يا بقية‌ الله‌. امروز روز تولد امام‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بوده‌. آقا امام‌ سجاد در دوران‌ عمرشون‌، در دوران‌ عمر شريفشون‌ خيلي‌ اذيت‌ كشيدند. جريانات‌ كربلا را شنيديد، جريانات‌ اسارت‌ كوفه‌ و شام‌ را شنيده‌ايد، بعد هم‌ تشريف‌ آورد در مدينه‌. دائما اشك‌ مي‌ريخت‌. و بوسيلة‌ اشكش‌ كه‌ از شما هم‌ توقع‌ همين‌ را دارند، مسئلة‌ كربلا را زنده‌ نگه‌ مي‌داشت‌ و يكي‌ از كارهاي‌ مهم‌ امام‌ سجاد، احياء قضية‌ كربلا بود. آب‌ مي‌ديد گريه‌ ميكرد. اگر مي‌ديد گوسفندي‌ را مي‌خوان‌ ذبح‌ كنند تشريف‌ مي‌آورد مي‌پرسيد آيا اين‌ گوسفند را آبش‌ داديد يا نه‌؟ عرض‌ مي‌كردند آقا ما برنامه‌امون‌ اينه‌ كه‌ وقتي‌ مي‌خوايم‌ گوسفندي‌ را بكشيم‌، قبل‌ از آن‌ آبش‌ مي‌ديم‌. حضرت‌ مي‌ايستاد، اشك‌ مي‌ريخت‌، مي‌گفت‌ پدر مرا كنار آب‌ فرات‌ با لبهاي‌ تشنه‌ شهيد كردند. دائما امام‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ حتي‌ در يك‌ حديث‌ ديدم‌ امام‌ سجاد عليه‌ السلام‌ از ايشان‌ دعوت‌ كردند كه‌ يك‌ مجلس‌ عروسي‌ هست‌، شيعيان‌ هستند، محبين‌ شما هستند. آقا شما تشريف‌ بياوريد در اين‌ مجلس‌. حضرت‌ فرمود ما بعد از قضية‌ شهادت‌ پدرم‌ در كربلا، به‌ اينگونه‌ مجالس‌ نمي‌رويم‌. اين‌ شيعة‌ خالص‌ عرض‌ كرد آقا ما توي‌ مجلس‌ عروسي‌ هم‌ ذكر مصيبت‌ پدرت‌ سيد الشهدا را داريم‌. حضرت‌ فرمود اگر اينطوره‌ من‌ مي‌آم‌. در تمام‌ دوران‌ عمرش‌ بر عزاي‌ سيد الشهدا اشك‌ مي‌ريخت‌ و به‌ مردم‌ اهميت‌ قضية‌ كربلا را معرفي‌ ميكرد. تا امروز كه‌ از دار دنيا، تا امروز، يعني‌ امروز، من‌ اشتباه‌ كردم‌، امروز روز تولده‌. در چنين‌ روزي‌ حضرت‌ امام‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ متولد شد و به‌ دست‌ حضرت‌ سيد الشهدا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ رسيد. اين‌ وجود مقدس‌، بقدري‌ خوشحال‌ شد. زين‌ العابدين‌، امام‌ سجاد، آنقدر عبادت‌ مي‌كرد، بندگي‌ خدا را مي‌كرد كه‌ در بعضي‌ از روايات‌ داره‌ كه‌ خطاب‌ شد به‌ آن‌ حضرت‌ انت‌ زين‌ العابدين‌. تو زينت‌ بندگان‌ خدا هستي‌. امام‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ در دوران‌ عمرش‌ اين‌ وضع‌ را گذروند. البته‌ من‌ يادم‌ مي‌آد در بعضي‌ از كتابها، كتاب‌ پاسخ‌ ما فكر مي‌كنم‌، سه‌ كار در دوران‌ عمر امام‌ سجاد بوسيلة‌ امام‌ سجاد انجام‌ شد. يكي‌ صحيفة‌ سجاديه‌. شما فكر نكنيد اين‌ كتاب‌ صحيفة‌ سجاديه‌، البته‌ دعاهاي‌ زيادي‌ هست‌ كه‌ مجموعا هشت‌ كتابه‌. يكيش‌ اين‌ صحيفة‌ سجاديه‌ است‌. هشت‌ تا صحيفة‌ سجاديه‌. تمام‌ معارف‌ در اين‌ كتاب‌ ريخته‌ شده‌ كه‌ در بعضي‌ از گفته‌ها هست‌ كه‌ اخت‌ القرآن‌. يك‌ كتاب‌ از آسمان‌ در اسلام‌ به‌ زمين‌ آمد. يك‌ كتاب‌ هم‌ از زمين‌ به‌ آسمان‌ رفت‌ براي‌ خدا. و بعد هم‌ غلامان‌ و كنيزان‌ را تربيت‌ مي‌كرد و در بين‌ مردم‌ مي‌فرستاد تا مردم‌ را هدايت‌ كنند كه‌ مفصله‌ جريانش‌. امشب‌ بعد از سه‌ تولد و سه‌ عيد بزرگ‌، تولد حضرت‌ سيد الشهدا، تولد حضرت‌ ابو الفضل‌ العباس‌ و تولد امام‌ سجاد، شب‌ جمعه‌ هم‌ كه‌ هست‌، شب‌ عيد بزرگ‌ مسلمانها، جمعه‌. حالا آنهائي‌ كه‌ عيدي‌ هايشون‌ را نگرفته‌اند و به‌ محبوبشون‌ نرسيده‌اند، امشب‌ شب‌ دعا و تضرع‌ و زاريست‌ در خانة‌ خدا.

 يا بقية‌ الله‌ يا صاحب‌ الزمان‌. آقاجان‌ ما از شما امشب‌ عيديمون‌ را مي‌خواهيم‌. اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. همه‌ با توجه‌، شب‌ جمعه‌ است‌ و شب‌ دعا و شب‌ تضرع‌ و زاري‌ در خانة‌ خدا. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الهي‌ عظم‌ البلاء و برح‌ الخفاء و انكشف‌ الغطاء و انقطع‌ الرجاء ضاقت‌ الارض‌ و منعت‌ السماء و انت‌ المستعان‌ و اليك‌ المشتكي‌ و عليك‌ المعول‌ في‌ الشدة‌ و الرخاء. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد. اولي‌ الامر الذين‌ فرضت‌ علينا طاعتهم‌ و عرفتنا بذلك‌ منزلتهم‌ ففرج‌ عنا بحق‌ فرجا عاجلا قريبا كلمح‌ البصر او هو اقرب‌ من‌ ذلك‌. يا محمد يا علي‌. يا علي‌ و يا محمد اكفياني‌ فانكما كافيان‌. فانصراني‌ فانكما ناصران‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. الغوث‌ الغوث‌ الغوث‌ ادركني‌ ادركني‌ ادركني‌ الساعه‌ الساعه‌ الساعه‌ العجل‌ العجل‌ العجل‌.

 

۳۰ رجب ۱۴۱۳ قمری- حكمت‌ و راه‌ رسيدن‌ به‌ آن‌ اخلاق‌ ۳۶

 حكمت‌ و راه‌ رسيدن‌ به‌ آن‌ اخلاق‌ 36

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. و لقد آتينا لقمان‌ الحكمه‌.

 همينطوري‌ كه‌ مكرر عرض‌ كردم‌ حكمت‌ از چيزهايي‌ است‌ كه‌ خدا به‌ هر كس‌ بخواهد عنايت‌ مي‌كند. يعطي‌ الحكمت‌ من‌ يشاء. خدا حكمت‌ را به‌ هر كس‌ بخواهد عطا مي‌كند ، اهدا مي‌كند. به‌ لقمان‌ خداي‌ تعالي‌ حكمت‌ را عنايت‌ كرد. انسان‌ چكار كند كه‌ خدا به‌ او حكمت‌ را مرحمت‌ كند. آيا خداي‌ تعالي‌، خداي‌ حكيم‌، بدون‌ هيچ‌ علتي‌ يكي‌ را هدايت‌ مي‌كند و يكي‌ را گمراه‌ مي‌كند كما اينكه‌ بعضي‌ از جهال‌ فكر مي‌كنند. بدون‌ هيچ‌ دليلي‌ به‌ يكي‌ حكمت‌ مي‌دهد به‌ يكي‌ نمي‌دهد. بدون‌ هيچ‌ فعاليتي‌ به‌ يك‌ نفر ثروت‌ مي‌دهد، به‌ يك‌ نفر فقر. هر كس‌ اينطور فكر كند، بسيار جاهل‌ است‌ به‌ جهت‌ اينكه‌ يك‌ فرد عاقل‌، با شعور اينچنين‌ كاري‌ را كه‌ ما به‌ خدا بعضي‌ از ماها نسبت‌ مي‌دهيم‌، نمي‌شود نسبت‌ داد. يك‌ عاقل‌ دو نفر نزد او بيايند هر دوي‌ اونها مساوي‌ باشند به‌ هيچ‌ وجه‌ يكي‌ كار بدي‌ نكرده‌ باشد يكي‌ هم‌ كار خوبي‌ نكرده‌ باشد. مساوي‌ مساوي‌. دو نفر مساوي‌ و هيچ‌ دليلي‌ ندارد كه‌ يكي‌ را من‌ دوست‌ داشته‌ باشم‌ و يكي‌ را دوست‌ نداشته‌ باشم‌. اينها بيايند در مقابل‌ مني‌ كه‌ ادعاي‌ عقل‌ ميكنم‌، يكي‌ را خيلي‌ احترام‌ كنم‌، خيلي‌ بهش‌ محبت‌ كنم‌، و يكي‌ ديگر را اصلا بهش‌ اعتنا نكنم‌ و بلكه‌ نسبت‌ به‌ او دشمني‌ هم‌ بكنم‌. اگر من‌ يك‌ چنين‌ كاري‌ را كردم‌، شما مرا عاقل‌ نمي‌دونيد. ديوانه‌ مي‌دونيد. و شايد هم‌ براي‌ اينكه‌ حد عقل‌ مرا درك‌ بكنيد از من‌ بپرسيد خوب‌ به‌ چه‌ دليل‌ اينها را مساوي‌ ندانستيد و بين‌ اين‌ دو نفر تفاوت‌ قائل‌ شديد. يك‌ عاقل‌ يك‌ چنين‌ كاري‌ را نميكنه‌ كه‌ بعضي‌ افراد نادان‌ به‌ خدا نسبت‌ مي‌دهند. هر كي‌ را خدا بخواد، خواسته‌اش‌ هم‌ بدون‌ علت‌ باشه‌، او را هدايت‌ كنه‌. هر كه‌ را خدا بخواد گمراه‌ ميكنه‌ بدون‌ هيچ‌ علتي‌. اين‌ را ما نه‌ مي‌توانيم‌ بپذيريم‌ و نه‌ هيچ‌ عاقلي‌ يك‌ چنين‌ حرفي‌ را مي‌تواند بزند و اساسا حرف‌ غير عقلائي‌ است‌ كه‌ يك‌ عاقل‌، تا چه‌ برسد به‌ حكيم‌. حكيمي‌ كه‌ بدون‌ هيچ‌ علتي‌ هيچ‌ كاري‌ را نمي‌كند. هيچ‌ عاقل‌ اينچنني‌ كاري‌ را نميكنه‌ كه‌ دو نفر مساوي‌، هيچ‌ آشنايي‌ مثلا باهاشون‌ نداريم‌. از راه‌ مي‌رسند، بلند ميشم‌، سلام‌ ميكنم‌، صورتش‌ را مي‌بوسم‌، بهش‌ اعطاء و انعام‌ ميدم‌. به‌ يكي‌ اصلا نگاه‌ نميكنم‌. اصلا با عقل‌ سازش‌ نداره‌. هر كس‌ دربارة‌ يك‌ فردي‌ كه‌ فكري‌ را بكنه‌ يا خودش‌ را، يا خودش‌ عاقل‌ نيست‌ يا آن‌ طرف‌ را عاقل‌ نميدونه‌. ما نسبت‌ به‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار نبايد يك‌ چنين‌ فكري‌ را بكنيم‌. كه‌ حكيمه‌. خدا حكيم‌ است‌. ايني‌ كه‌ فرموده‌ است‌ يعطي‌ الحكمة‌ من‌ يشاء، هر را بخواهد بهش‌ حكمت‌ ميده‌ معناش‌ در حقيقت‌ اينه‌ كه‌ هر كس‌ كه‌ شرايط‌ پذيرفتن‌ حكمت‌ را در خودش‌ ايجاد كرده‌ باشه‌، خداي‌ تعالي‌ به‌ او ميدهد. هر كس‌ كه‌ شرايط‌ هدايت‌ را در خودش‌ ايجاد كرده‌ باشه‌ خدا هدايتش‌ ميكنه‌. و هر كس‌ كه‌ شرايط‌ جهل‌ و ناداني‌ را در خودش‌ ايجاد كرده‌ باشه‌، خدا او را واش‌ مي‌گذاره‌ و گمراه‌ ميشه‌. اين‌ را خوب‌ توجه‌ كنيد. و نه‌ اينكه‌ من‌ اين‌ حرف‌ را همينطوري‌ بگم‌. اولا عقل‌ همين‌ را ميگه‌. عقل‌ ميگه‌ خدا يك‌ چنين‌ كاري‌ را نميكنه‌. آن‌ خدائي‌ كه‌ ما شناختيم‌ كه‌ حكيمه‌، يكي‌ از صفاتش‌ اينه‌ كه‌ حكيم‌ است‌، آن‌ خدا حتما بدون‌ حكمت‌ چنين‌ كاري‌ را انجام‌ نميده‌ و حكمت‌ ايجاب‌ ميكنه‌ كه‌ بي‌ علت‌ يكي‌ را گمراه‌ نكنه‌، يكي‌ را هدايت‌ نكنه‌. يكي‌ را حكمت‌ بهش‌ بده‌ و يكي‌ را حكمت‌ بهش‌ نده‌. حكمت‌ ايجاب‌ ميكنه‌ كه‌ اينجور برنامه‌اي‌ نداشته‌ باشه‌.

 خوب‌. لقمان‌ را خدا حكمت‌ بهش‌ عنايت‌ كرد. حكمتي‌ كه‌ خدا به‌ لقمان‌ عنايت‌ كرد اينها چي‌ بود؟ و چطور ممكن‌ است‌ خدا به‌ ما هم‌ حكمت‌ را مرحمت‌ كند؟ خداي‌ تعالي‌ به‌ ما حكمت‌ را در صورتي‌ عنايت‌ ميكنه‌ كه‌ ما به‌ مقام‌ خلوص‌ برسيم‌. روايتي‌ هم‌ هست‌ كه‌ من‌ اخلص‌ لله‌ اربعين‌ صباحا جرت‌ ينابيع‌ الحكمه‌ من‌ قلبه‌ الي‌ لسانه‌. حكمت‌ علم‌ الهيست‌. حكمت‌ شناخت‌ حقايق‌ اشياء است‌ بطور صحيح‌. كه‌ از جانب‌ پروردگار به‌ بشر داده‌ ميشه‌. آنهائي‌ كه‌ به‌ مقام‌ خلوص‌ رسيده‌اند و داراي‌ حكمت‌ شده‌اند، اينها فلاسفه‌ را كور مي‌دونند. معروفه‌ ميگند كه‌ يكي‌ از عرفا و دانشمندان‌ علم‌ تزكية‌ نفس‌ گفت‌ كه‌ بوعلي‌ سينا با عصاي‌ علم‌ هر كجا ما رفتيم‌ آمد. با عصاي‌ علم‌. يعني‌ كور، بعضي‌ كورها خيلي‌ باهوشند، با همين‌ چوب‌ مي‌زنند اينطرف‌ آنطرف‌ راه‌ را پيدا مي‌كنند. ولي‌ چيزي‌ نمي‌فهمند. لذتي‌ از زيبائيهاي‌ اطراف‌ خودشون‌ نمي‌برند. ولي‌ مي‌آن‌. آدرس‌ بهشون‌ بدهي‌ مي‌آيند. ولي‌ رنگهاي‌ مختلف‌ را نمي‌بينند. حقيقت‌ را درك‌ نمي‌كنند. العلم‌ نور كه‌ باز همون‌ حكمته‌، يقذف‌ الله‌ في‌ قلب‌ من‌ يشاء. يا من‌ يريد. علم‌ يك‌ نوري‌ است‌ كه‌ خدا در دل‌ كسي‌ كه‌، علم‌ نوري‌ است‌ كه‌ از دل‌ كسي‌ كه‌ خدا ميخواد، او را دوستش‌ داره‌، مي‌اندازه‌. خوب‌ اينها مطالبي‌ است‌ كه‌ بايد گفته‌ بشه‌ و مقدمه‌اش‌.

 انسان‌ اگر به‌ خلوص‌ رسيد، به‌ خلوص‌ رسيد. از اين‌ روايت‌ استفاده‌ بشود حالا من‌ توضيح‌ ميدهم‌ كه‌ اين‌ روايت‌ اگر صحتش‌ هم‌ درست‌ نباشه‌ و معناش‌ را هم‌ ما نفهميم‌، مطلب‌ درسته‌ و عقلا درسته‌. خدا گاهي‌ ميشه‌ كه‌ با انسان‌ رفيق‌ ميشه‌. خدا با ما رفيق‌ ميشه‌ مثلا. ما با خدا رفيق‌ نميشيم‌، خدا با ما رفيق‌ ميشه‌. اين‌ رفق‌، چون‌ از رفق‌ و مدارا مي‌آد هميشه‌ بزرگتر با كوچكتر بايد رفيق‌ بشه‌. يعني‌ مدارا باهاش‌ بكنه‌. چون‌ نقص‌ داره‌ انساني‌ كه‌ كوچكتره‌، ضعيفتره‌، آن‌ بزرگتر و آن‌ كسي‌ كه‌ كاملتره‌ بايد مدارا بكنه‌ با اين‌ كسي‌ كه‌ كوچكتره‌. خدا رفيق‌ ميشه‌ با ما ولي‌ ما غلطه‌ كه‌ بگيم‌ با خدا رفيق‌ شديم‌. ما با خدا رفاقت‌ كرديم‌. رفاقت‌ هم‌ غلطه‌. دو طرفي‌ هم‌ نيست‌. رفاقت‌ از طرف‌ خداست‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ از رفق‌ و مدارا مي‌آد. خدا با ما مدارا ميكنه‌ نه‌ اينكه‌ ما با خدا مدارا بكنيم‌. خدا وقتي‌ كه‌ با انسان‌ رفيق‌ شد، مدارا كرد، نواقص‌ ما را نديده‌ گرفت‌، روح‌ ما با او يكي‌ شد، صفات‌ الهي‌ در ما بوجود آمد، به‌ مقام‌ متخلق‌ شدن‌ به‌ اخلاق‌ الله‌ رسيديم‌، يعني‌ صفات‌ حيواني‌ را از خودمون‌ دور كرديم‌ و تزكية‌ نفس‌ كرديم‌ و بعد كمالات‌ روحي‌ در خودمون‌ ايجاد كرديم‌. مثل‌ قطره‌اي‌ هست‌ كه‌ مي‌افته‌ توي‌ دريا. يك‌ قطره‌ افتاد توي‌ دريا. همان‌ صفات‌ يا يك‌ آهني‌ را شما انداختيد توي‌ آتش‌. داغ‌ ميشه‌، صفات‌ آتش‌ را به‌ خودش‌ مي‌گيره‌. صفات‌ آتش‌ را كه‌ به‌ خودش‌ گرفت‌، همان‌ كارهاي‌ آتش‌ را هم‌ ميكنه‌. همون‌ سوزندگي‌ را داره‌، همون‌ روشنايي‌ را داره‌. اگر يك‌ كسي‌ صفات‌ الهي‌ را به‌ خودش‌ گرفت‌. يعني‌ اين‌ مراحل‌ تزكية‌ نفس‌ را رفت‌ جلو. بعد مراحل‌ كمالات‌ را پيمود. خودش‌ را به‌ مقام‌ خلوص‌ رسوند، اگر خودش‌ را به‌ مقام‌ خلوص‌ رسوند خدا بهش‌ حكمت‌ ميده‌. يعني‌ خيلي‌ چيزهايي‌ را كه‌ فلاسفه‌، دانشمندان‌ با زحمت‌ زياد مي‌خواهند بفهمند، اين‌ همينطور نشسته‌ مي‌فهمه‌. از طريق‌ الهام‌ مي‌فهمه‌. خدا بايد بهش‌ بده‌. از طريق‌ مكاشفه‌ مي‌فهمه‌. مكاشفه‌ هم‌ لازم‌ نيست‌ حتما چرت‌ بزنه‌. نه‌. كشف‌ مطالب‌ علمي‌ خيلي‌ زياد اتفاق‌ مي‌افته‌. گاهي‌ انسان‌ يك‌ جا نشسته‌ عبادتي‌ داره‌ ميكنه‌. با خدا در ارتباطه‌. بعضي‌ها خيال‌ مي‌كنند حواسشون‌ پرت‌ ميشه‌. اينجور حواس‌ پرتي‌ عيبي‌ نداره‌. انسان‌ داره‌ با خدا حرف‌ ميزنه‌. نماز ميخونه‌. ميگه‌ اهدنا الصراط‌ المستقيم‌. رفته‌ توي‌ معناي‌ صراط‌ مستقيم‌ و اين‌ نكاتي‌ از اينجا در ذهنش‌ مي‌آد. اين‌ مال‌ اتصالشه‌ به‌ پروردگار. اين‌ را شما بدونيد. مال‌ اين‌ است‌ كه‌ به‌ خدا وصل‌ شده‌ و از حكمت‌ الهي‌ داره‌ بهره‌مند ميشه‌. مثل‌ يك‌ كسي‌ كه‌ رفته‌ لب‌ دريا و از آن‌ آب‌ دريا داره‌ استفاده‌ ميكنه‌.

 در ركوعه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌. با خدا گرم‌ صحبته‌. داره‌ ذكر ميگه‌، تسبيح‌ ميگه‌، سبحان‌ ربي‌ العظيم‌ و بحمده‌. قلبش‌ در اختيار خداست‌، وصل‌ به‌ خدا شده‌، اين‌ يك‌ قطرة‌ آب‌، يك‌ قطرة‌ نورانيت‌ وصل‌ به‌ منبع‌ خورشيد شده‌. يك‌ فقيري‌ مي‌آد دم‌ در، سائلي‌ مي‌آد سؤال‌ ميكنه‌. همانطوري‌ كه‌ خدا لا يشغله‌ شأن‌ عن‌ شأن‌، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هم‌ در اينجا لا يشغله‌ شأن‌ عن‌ شأن‌، يعني‌ در عيني‌ كه‌ داره‌ با خدا حرف‌ ميزنه‌، در عين‌ حال‌ انگشترش‌ را به‌ سائل‌ ميده‌. در عين‌ اينكه‌ داره‌ نماز ميخونه‌ حقايقي‌ براش‌ كشف‌ ميشه‌. يكي‌ از اولياء خدا ميگفت‌ اكثر مسائل‌ علمي‌ در نماز براي‌ من‌ كشف‌ ميشه‌. در توي‌ نماز. نماز شب‌.

 حالا مرحوم‌ سيد بحر العلوم‌ رضوان‌ الله‌ تعالي‌ عليه‌ داشت‌ نماز مي‌خوند. در حالي‌ كه‌ مي‌خواست‌ از سجده‌ سرش‌ را برداره‌ و بايسته‌، يكوقت‌ ديدند همينجور ماتش‌ برده‌. يك‌ مدتي‌ همينطور. بعد نمازش‌ را تمام‌ كرد. دوستانش‌ بهش‌ گفتند چرا اينطوري‌. گفت‌ آقا وليعصر صلواة‌ الله‌ عليه‌ را ديدم‌ جلوم‌ ايستادند. به‌ مرآة‌ پروردگار داشتم‌ نگاه‌ مي‌كردم‌، اين‌ تعبير مال‌ منه‌، مبهوت‌ جمال‌ الهي‌ شده‌ بودم‌. مقهور جلال‌ پروردگار شده‌ بودم‌. اينجوري‌ ميشه‌. حالا اينجا، اينجا يك‌ بحثي‌ هست‌ كه‌ من‌ هنوز براي‌ اكثر دوستاني‌ كه‌ توي‌ جلسه‌ هستند زوده‌ كه‌ بخوام‌ اين‌ را بحث‌ بكنم‌. در نمازهاي‌ مستحبي‌ حالا بگيم‌. يا در اذكاري‌ كه‌ غالبا ميگيد، آن‌ وسطهايش‌ وقتي‌ خوب‌ قلبتون‌ متوجه‌ ميشه‌، آنجا ببينيد يك‌ حقايقي‌ در دلتون‌ باز ميشه‌. من‌ يك‌ برنامه‌اي‌ داشتم‌، يك‌ ماه‌ رمضان‌ يك‌ رياضتي‌ داشتيم‌ كه‌ خيلي‌ سخت‌ هم‌ گذشت‌ بر من‌. روزها روزه‌ ميگرفتم‌، روزهاي‌ بلند بود. شبها هم‌ مشغول‌ يك‌ ذكر خيلي‌ طولاني‌ به‌ ما داده‌ بودند. آنقدر كه‌ ميگفتم‌ البته‌ نه‌ كه‌ با خستگي‌ خوابم‌ ببره‌ها. طبيعي‌ خوابم‌ مي‌برد، تا چشمهايم‌ مي‌رفت‌ روي‌ هم‌، همينجور كه‌ مشغول‌ ذكر بودم‌، مي‌ديدم‌ يكنفر مي‌آد جلوم‌ مي‌ايسته‌، اين‌ را من‌ حالا براي‌ شما ميگم‌، نقلش‌ نكنيد. و مراحل‌ ايمان‌ را براي‌ من‌ كه‌ ده‌ درجه‌ داره‌، براي‌ من‌ ميگفت‌. خيلي‌ هم‌ گفت‌. من‌ شايد آنوقت‌ متجاوز از پانصد صفحه‌ كتاب‌ نوشتم‌ در مراحل‌ ايمان‌. ماه‌ رمضان‌ كه‌ تمام‌ شد جمع‌ شده‌ بود، خيلي‌ شده‌ بود، خيلي‌ هم‌ خوشحال‌ بودم‌ كه‌ يك‌ مجموعه‌اي‌، هنوز كتاب‌ ننوشته‌ بودم‌ آنموقع‌، يك‌ مجموعه‌اي‌ خيلي‌ پر محتوي‌ دستم‌ آمده‌. اين‌ جلسة‌ آخر بعد از آن‌ ديگه‌ آن‌ فرد، آن‌ فرد را هم‌ اصلا نمي‌شناختم‌ كي‌ بود. نه‌ اينكه‌ فكر كنيد امام‌ زمان‌، نه‌. يقينا امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ نبوده‌. يا روحي‌ بود يا ملكي‌ بود هر چي‌ بود از سؤال‌ نميكردم‌. تمام‌ اين‌ چيزها را جلسة‌ آخر به‌ من‌ گفت‌ كه‌ بكن‌ زير خاك‌. ما هم‌ توي‌ باغچة‌ خونه‌امون‌، منزل‌ پدرم‌ آنوقت‌ بودم‌، يك‌ گودالي‌ كنديم‌ و اينها را همه‌ را زير خاكش‌ كرديم‌. اين‌ معناي‌ مكاشفه‌ است‌. در همان‌ حال‌ ذكر كه‌ انسان‌ مشغول‌ ذكره‌، براي‌ اكثرتون‌ هم‌ اتفاق‌ افتاده‌ منتهي‌ خوب‌ شماها شغلهاي‌ ديگه‌ هم‌ داريد، من‌ آنوقت‌ بيكار بودم‌ بقول‌ بعضي‌ها بيكار آدم‌ بودم‌، همچين‌ خيلي‌ كار نداشتم‌. شماها گرفتاريد. گرفتار زن‌ و بچه‌ و شغل‌ و كار و اينها. ولي‌ من‌ درسم‌، زندگيم‌، هوش‌ و حواسم‌ همينها بود.

 اين‌ معناي‌ مثلا مكاشفه‌ است‌. حالا اين‌ كي‌ بود؟ عرض‌ كردم‌ واقعا نميدونم‌ اگر مي‌دونستم‌ براي‌ شماها مي‌گفتم‌. احتمالا يا ملكي‌ بود، يا روحي‌ بود، چون‌ در همان‌ چشمهايم‌ را روي‌ هم‌ مي‌گذاشتم‌ مي‌ديدم‌، تجسم‌ خارجي‌ نداشت‌. اگر يك‌ كس‌ ديگري‌ پهلوي‌ من‌ نشسته‌ بود، چون‌ بود، يك‌ نفر ديگه‌اي‌ باهام‌ بود آن‌ موقع‌.  اون‌ حالا نميدونم‌ چطور بود، البته‌ استادش‌ كس‌ ديگري‌ بود. در شب‌ بيست‌ وسوم‌، بيست‌ و چهارم‌ ديوانه‌ شد. ما اينجوري‌ شديم‌. حالا نمي‌دونم‌ اسم‌ ايني‌ كه‌ هستيم‌ ديوانگيه‌ يا نه‌؟ بهرحال‌.

 انسان‌ گاهي‌ در آنوقتي‌ كه‌ اوج‌ ميگيره‌ خلوصش‌، توجهش‌، انقطاعش‌، اوج‌ مي‌گيره‌ گاهي‌ بهش‌ نشون‌ ميدهند يك‌ همچين‌ چيزهايي‌. ولي‌ آني‌ كه‌ اصله‌ اين‌ است‌ كه‌ همين‌ مراحل‌ را طي‌ بكنه‌ تا برسه‌ به‌ مراحل‌ خلوص‌ و از اين‌ روايت‌ هم‌ استفاده‌ ميشه‌ كه‌ چهل‌ روز توي‌ اين‌ مرحله‌ بمانه‌. يعني‌ بعضي‌ها خيال‌ ميكنند بهشون‌ ميگند كه‌ روايت‌ داره‌ من‌ اخلص‌ لله‌ اربعين‌ صباحا كسي‌ كه‌ خودش‌ را خالص‌ كنه‌ چهل‌ روز، جرت‌ ينابيع‌ الحكمه‌. ميگه‌ خيلي‌ خوب‌. من‌ از امروز خودم‌ را خالص‌ ميكنم‌. تو خودت‌ را بكشي‌ نميتوني‌ از امروز خودت‌ را خالص‌ بكني‌. نه‌ از امروز، از دو سال‌ ديگه‌ هم‌ نمي‌توني‌. از پنج‌ سال‌ ديگه‌ هم‌ نمي‌توني‌. از همين‌ الان‌! يك‌ پارچه‌ گناه‌ و معصيت‌ و گرفتاري‌ و حواس‌ پرتي‌ و خدمتتون‌ عرض‌ شود محبت‌ به‌ غير خدا و تو چطور، كار كار چي‌ بگم‌؟ حتي‌ انبياء نيست‌. اين‌ كاري‌ كه‌ تو تصميم‌ داري‌. من‌ از همين‌ الان‌، بعله‌، خالص‌. تو نميتوني‌. اين‌ حتما بايد مرحلة‌ يقظه‌ را بگذراني‌، مرحلة‌ توبه‌ را بگذراني‌، سالها كار بكني‌ تا برسي‌ به‌ در دروازة‌ خلوص‌. آنوقت‌ از آنجا به‌ بعد چهل‌ روز تمرين‌ بكني‌ تازه‌ قلبت‌ منبع‌ و سرچشمة‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ حكمت‌ ميشه‌. ديگه‌ آنجا وقتي‌ به‌ آن‌ مرحله‌ رسيدي‌، هر كس‌ ازت‌ هر چي‌ بپرسه‌، خواستني‌ نيست‌ها، مي‌بيني‌ آنچه‌ خدا گفته‌، آني‌ كه‌ خدا راضيه‌، آني‌ كه‌ پيغمبر و ائمه‌ گفتند، آن‌ را خداي‌ تعالي‌ به‌ زبانت‌ جاري‌ ميكنه‌. آنهم‌ اختيار دست‌ اوست‌، باذن‌ الله‌ها. شما نگيد كه‌ خيلي‌ كار آسونيه‌، چهل‌ روز آدم‌ خودش‌ را، بهر حال‌، يك‌ عده‌ يك‌ وقتي‌ ما همينجور فكر مي‌كرديم‌. من‌ تازه‌ رفته‌ بودم‌ قم‌. چند نفر را گفتم‌ بيائيد اين‌ روايت‌ را چيز كنيم‌. خوب‌ چيكار كنيم‌؟ بريم‌ كوه‌ خضر. يك‌ كوهي‌ هست‌ نزديك‌ قم‌ كه‌ الان‌ تقريبا چسبيده‌ به‌ شهره‌. سر كوه‌ يك‌ جائي‌ بود مقام‌ حضرت‌ خضر. يك‌ مسجدي‌ بود. گفتند مي‌ريم‌ آنجا. با هيچكس‌ حرف‌ نمي‌زنيم‌. خيلي‌ خوب‌. شما تازه‌ عملت‌ را ميتوني‌ خالص‌ بكني‌. تازه‌ عملت‌ هم‌ هنوز معلوم‌ نيست‌ خالص‌ بشه‌. تو مي‌خواي‌ ببيني‌ جرت‌ ينابيع‌ الحكمه‌ من‌ قلبه‌ الي‌ لسانه‌ يا نه‌؟ اين‌ را ميخواي‌ امتحان‌ بكني‌. بعد هم‌ عمل‌ نميتوني‌ خالص‌ بكني‌. حواست‌ پرت‌ زن‌ و بچه‌اته‌ چي‌؟ حواست‌ پرت‌ طلب‌ و بدهي‌ و نميدونم‌ مغازه‌ و خيلي‌ مسائل‌، اگر بخواهيم‌ بشماريم‌ شايد لا تحصوها. نتوانيم‌ بشماريم‌. اينها را، خالص‌ آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ خالص‌ باشه‌ ديگه‌. هيچي‌ جز خدا نداشته‌ باشه‌. هيچ‌ چيز جز خدا. فكري‌ جز خدا، محبتي‌ به‌ غير خدا، يك‌ سر سوزن‌ محبت‌ به‌ غير خدا نداشته‌ باشيد. خدا دوست‌ داره‌ فرزند عزيزت‌ جلوي‌ چشمت‌ با چاقو تكه‌تكه‌اش‌ بكنند. باشه‌. چون‌ تو دوست‌ داري‌ عيبي‌ نداره‌. حالا نمي‌تونم‌ من‌ توضيح‌ بدم‌. سرتاپاي‌ وجود انسان‌ خدا باشه‌. اين‌ خيلي‌ زحمت‌ داره‌. نگيد كه‌ ما از همين‌ الان‌. يك‌ استادي‌ داشتيم‌ در درس‌ فقه‌ البته‌. ايشون‌ يك‌ قضيه‌اي‌ نقل‌ كرد. اين‌ مي‌خواست‌ بگه‌ كه‌ براي‌ امتحان‌ كارها را نكنيد خدا را امتحان‌ نكنيد، روايات‌ را امتحان‌ نكنيد، آن‌ روز چند نفر پا شدند رفتند توي‌ دره‌ها و بيابانها كه‌ اين‌ روايت‌ من‌ اخلص‌ لله‌ اربعين‌ صباحا را امتحان‌ كنند. چهل‌ روز هم‌ زحمت‌ كشيدند، عبادت‌ كردند، بعد وقتي‌ كه‌ آمدند هر چي‌ بهم‌ گفتند شما خبري‌ شده‌؟ چهل‌ روز زحمت‌ كشيديد، چيزي‌، احساسي‌. نه‌ فرقي‌ نكرديم‌، ما كه‌ هيچي‌ نمي‌فهميم‌. يك‌ نفر را آنقدر توي‌ اينها غير قابل‌ توجه‌ بود كه‌ هيچ‌ اصلا نپرسيدند ازش‌. آمدند دم‌ يك‌ قهوه‌خانه‌اي‌ و، چون‌ ايشان‌ نقل‌ ميكرد. من‌ بعضي‌ از مطالبش‌ را خيلي‌ قبول‌ ندارم‌. آمدند در يك‌ قهوه‌خانه‌اي‌ چايي‌ براي‌ اينها آوردند. اون‌ يك‌ نفري‌ كه‌ مورد اعتنا نبود اين‌ چايي‌ را نخورد. بقيه‌ خوردند. ازش‌ پرسيدند تو چرا نخوردي‌؟ گفت‌ اين‌ چايي‌ آلودة‌ به‌ خون‌ انسانه‌. گفتند چطور؟ گفت‌ من‌ اينجوري‌ احساس‌ ميكنم‌. گفت‌ خوب‌ مي‌ريم‌ مي‌پرسيم‌. رفتند پرسيدند از قهوه‌چي‌ گفت‌ بعله‌. من‌ وقتي‌ كه‌ داشتم‌ مي‌خواستم‌ چايي‌ را دم‌ كنم‌ بريزم‌ توي‌ قوري‌، دستم‌ خوني‌ شده‌ بود. يك‌ مختصر از خون‌ دستم‌ قاطي‌ چاييها شده‌ بود. آمدند دور اين‌ را گرفتند و گفتند چطور شد تو؟ حالا عرض‌ كردم‌ معني‌ ينابيع‌ الحكمه‌، غيبگوئي‌ نيست‌. حالا. ازش‌ پرسيدند. گفت‌ من‌ روزي‌ كه‌، مطلبش‌ خوبه‌، من‌ روز اولي‌ كه‌ با شما آمدم‌ براي‌ امتحان‌ روايت‌ نيامدم‌، من‌ اطمينان‌ داشتم‌ كه‌ اينطوري‌ ميشه‌، چهل‌ روز خودم‌ را خالص‌ كردم‌. شما براي‌ اينكه‌ ببينيد اين‌ روايت‌ درسته‌ يا درست‌ نيست‌ اومديد. خود اين‌ خلاف‌ خلوصه‌. خلاف‌ اخلاصه‌. خود اين‌ مسئله‌. اينقدر دقيقه‌.

 اگر كسي‌ خودش‌ را خالص‌ كنه‌، خداي‌ تعالي‌ با لقمان‌ قوم‌ و خويشي‌ كه‌ نداشته‌. لقمان‌ بعضي‌ها ميگن‌ پيغمبر هم‌ نبوده‌. البته‌ نبي‌ بوده‌. مي‌فرمايد و لقد آتينا لقمان‌ الحكمه‌. من‌ بدم‌ نمي‌آد بعضي‌ از مطالب‌ ايشان‌ را ببينيم‌ حضرت‌ لقمان‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ بهش‌ حكمت‌ را عنايت‌ كرد چه‌ خصوصيتي‌ داشت‌؟ ببينيد لطف‌ الهي‌، تا باز كرديم‌ سورة‌ لقمان‌ آمد. اتفاقا همون‌ آيه‌اي‌ كه‌ مربوط‌ به‌ حضرت‌ لقمانه‌. و لقد آتينا لقمان‌ الحكمه‌، ما عطا كرديم‌، ما داديم‌، اينجوري‌ بگيم‌، لقمان‌ را حكمت‌. حكمت‌ بهش‌ داديم‌. ان‌ اشكر لله‌. و من‌ يشكر فانما يشكر لنفسه‌. حكمت‌ لقمان‌ چي‌ بود؟ اين‌ بود كه‌ شكر بكن‌ براي‌ خدا. يكي‌ از صفات‌ بسيار خوب‌ اولياء خدا، انسان‌ بعد از اينكه‌ به‌ مرحلة‌ اولياء خدا ميرسه‌ها، جزء شاكرين‌ بايد باشه‌. شكر بكنه‌. كسي‌ كه‌ شكر بكند و خوب‌ براي‌ خودش‌ شكر كرده‌، مفيد براي‌ خودشه‌. اين‌ از حكمته‌ها. كه‌ بفهمه‌ انسان‌ كه‌ شكرش‌ چه‌ در مقابل‌ مردم‌ چه‌ در مقابل‌ خداها، اينطوره‌. شكرش‌ مفيده‌ براي‌ خودشه‌. و كسي‌ كه‌ كفران‌ نعمت‌ الهي‌ را بكنه‌، خدا بي‌ نيازه‌ از شكرش‌. هيچ‌ احتياجي‌ به‌ شكر شما نداره‌. اما اگر شكر كرديد، شكر نعمت‌ را زياد ميكنه‌. شكر شما را يك‌ انسان‌ معرفي‌ ميكنه‌. شكر شما را داراي‌ صفات‌ حميده‌ معرفي‌ ميكنه‌. چه‌ در مقابل‌ مردم‌ چه‌ در مقابل‌ خدا. و اذ قال‌ لقمان‌ لابنه‌ و هو يعزه‌. حضرت‌ لقمان‌ وقتي‌ كه‌ به‌ پسرش‌ فرمود، حرف‌ عادي‌ نمي‌زد، يعني‌ حرفهاي‌ آب‌ بيار، نون‌ بيار، برو نون‌ بخر، اين‌ حرفها نبود. يعظه‌ موعظه‌اش‌ ميكرد، يا بني‌، فرمود پسرم‌ لا تشرك‌ بالله‌ ان‌ الشرك‌ لظلم‌ عظيم‌. شرك‌ به‌ خدا پيدا نكن‌. مشرك‌ نشو. غير خدا را نپرست‌. در رديف‌ خدا هيچي‌ را قرار نده‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ شرك‌ ظلم‌ عظيمه‌. يعني‌ ظلم‌ عظيم‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ بزرگترين‌ حق‌ كشي‌هاست‌. چون‌ انسان‌ وقتي‌ كه‌ در رديف‌ يك‌ شخص‌ بزرگي‌ حتي‌، يك‌ وقتي‌ من‌ اينجوري‌ فكر مي‌كردم‌ براي‌ خودم‌، كه‌ اگر ما گفتيم‌ خدايا بخاطر تو ما گوش‌ به‌ حرف‌ شيطان‌ نمي‌ديم‌، اين‌ جسارته‌. نميديم‌! همين‌ جسارته‌. بخاطر تو گوش‌ به‌ حرف‌ نفس‌ اماره‌امون‌ نمي‌ديم‌. اين‌ جسارت‌ به‌ خداست‌. خوب‌ چطور؟ الان‌ براتون‌ ميگم‌، يك‌ مثال‌ ميزنم‌ روشن‌ ميشيد. يك‌ مرجع‌ تقليد با عظمتي‌ آنجا نشسته‌ باشه‌. يك‌ قمارباز كفتر باز بي‌ سوادي‌ هم‌ پهلوش‌ نشسته‌ باشه‌. او يك‌ حرفي‌ به‌ شما مي‌زنه‌ اينهم‌ يك‌ حرفي‌ به‌ شما مي‌زنه‌. شما بگيد من‌ به‌ خاطر حرف‌ شما گوش‌ به‌ حرف‌ اين‌ نميدم‌. اين‌ توهين‌ است‌ به‌ اين‌ مرجع‌ تقليد يا نه‌؟ نه‌ مي‌فهميد يا نه‌. مگه‌ بنا بود تو گوش‌ به‌ حرف‌ او بدي‌ با وجود من‌! شما با معلمتون‌، با استادتون‌ يك‌ همچين‌ حرفي‌ نمي‌زنيد. توهينه‌. خداي‌ با آن‌ عظمت‌. شيطان‌ به‌ اون‌ پستي‌! تو خيلي‌ منت‌ هم‌ داري‌ مثل‌ اينكه‌ گوش‌ به‌ حرف‌ شيطان‌ نميدي‌ و گوش‌ به‌ حرف‌ خدا ميدي‌. اين‌ معناش‌، اين‌ اصلا توهين‌ به‌ خداست‌. حالا واي‌ بر آن‌ وقتي‌ كه‌ انسان‌ شيطان‌ را در رديف‌ خدا قرار بده‌، يك‌ قدري‌ حرف‌ او را گوش‌ بده‌ يك‌ قدري‌ حرف‌ اين‌ را. يك‌ قدري‌ حرف‌ نفس‌ اماره‌اش‌ را گوش‌ بده‌ يك‌ قدري‌ حرف‌ خدا را گوش‌ بده‌. يا اصلا حرف‌ خدا را گوش‌ نده‌، اين‌ كه‌ اصلا از الاغ‌ هم‌ الاغتره‌. الاغ‌ وقتيه‌ انسان‌ كه‌ يك‌ قدري‌ گوش‌ به‌ حرف‌ شيطان‌ بده‌ يك‌ قدري‌ هم‌ گوش‌ به‌ حرف‌ خدا. فرقي‌ بين‌ شيطان‌ و خدا نگذاره‌. ظلم‌ عظيميه‌، حق‌ كشي‌ بزرگيست‌. ظلم‌ يعني‌ حق‌ كشي‌. و وصينا الانسان‌ بوالديه‌ حملت‌ امه‌ وهنا علي‌ وهن‌. ما وصيت‌ كرديم‌ به‌ انسان‌، انسان‌ را بوالدته‌، ميگيم‌ بوالدته‌، نه‌ بوالديه‌. ببخشيد. به‌ پدر و مادرش‌ را وصيت‌ بهش‌ كرديم‌ كه‌ مواظبش‌ باش‌. امش‌، مادرش‌، وهنا علي‌ وهن‌. اين‌ را نه‌ ماه‌ روي‌ ضعف‌، بخدا قسم‌ آنهايي‌ كه‌ مادر دارند يا مادرشون‌ از دنيا رفته‌ و مي‌تونند براش‌ خيرات‌ كنند، بايد خيلي‌ مواظب‌ باشند. نه‌ ماه‌ روي‌ ضعف‌ روي‌ ضعف‌، سستي‌ روي‌ سستي‌، اين‌ بچه‌ را حملش‌ كرده‌. و فصاله‌ في‌ عامين‌. دو سال‌ شيرش‌ داده‌. شما همه‌ اتون‌ بالاخره‌ يا خودتون‌ بچه‌ داريد يا ديديد مادرهايي‌ كه‌ بچه‌ دارند يا مادر خودتون‌ كه‌ چقدر خدمتتون‌ عرض‌ شود در با زحمت‌ اين‌ بچه‌ را بزرگ‌ ميكنه‌ و وقتي‌ بزرگ‌ ميشه‌، حالا شده‌ بيست‌ ساله‌ سي‌ ساله‌، ميگه‌ ننه‌ تو نمي‌فهمي‌! خاك‌ بر سرت‌. تو مي‌فهمي‌ اون‌ نمي‌فهمه‌؟ نمي‌فهمه‌ تو نبايد بهش‌ بگي‌. وهنا علي‌ وهن‌. و فصاله‌ في‌ عامين‌. ان‌ اشكرلي‌. ببينيد اين‌ جمله‌ مهمه‌. ان‌ اشكرلي‌ و لوالدتك‌. يكي‌ خدا را شكر بكن‌ يكي‌ هم‌ والدينت‌ را. من‌ به‌ اينهايي‌ كه‌، بعله‌. و لوالديك‌. پدر و مادرت‌ خوب‌ ديگه‌. شكر كن‌ مرا و پدر و مادرت‌ را. اين‌ يك‌ مسئله‌. به‌ سوي‌ من‌ است‌ راهتون‌. در ضمن‌ اينكه‌ خدا را شكر مي‌كنيد و پدر و مادر را شكر ميكني‌، بدون‌ كه‌ راه‌ به‌ سوي‌ خدا بايد داشته‌ باشي‌. لذا بعد مي‌فرمايد و ان‌ جاهداك‌، اگر پدر و مادر، فقط‌ يك‌ مورد را خدا استثناء كرده‌، علي‌ ان‌ تشرك‌ بي‌، اگر اينها اصرارت‌ كردند كه‌ به‌ خدا شرك‌ بورز، ما لك‌ بهي‌ ارث‌، فلا تطعهما. اطاعتشون‌ را نكن‌. در عين‌ حال‌ و صاحبهما في‌ الدنيا معروفا. با خوبي‌ مصاحبت‌ كن‌، با همين‌ پدر و مادري‌ كه‌ ميگن‌ كه‌ بيا مشرك‌ بشو! و اتبع‌ سبيل‌ من‌ اناب‌ اليه‌ ثم‌ الي‌ مرجعكم‌ و انبئكم‌ بما كنتم‌ تعلمون‌. يا بني‌ انّها، اينها يك‌ جملاتش‌ را دلم‌ مي‌خواد چند تايش‌ را بخونم‌ براتون‌، براي‌ روحياتتون‌ و اخلاقتون‌ خوبه‌. اگر معنا نمي‌كنم‌، آنها كه‌ لازمه‌ براتون‌ بگم‌. انّها ان‌ تكن‌ مثقال‌ حبة‌ من‌ خردل‌ و تكن‌ في‌ صخرة‌ او في‌ السماوات‌ او في‌ الارض‌ يعتب‌ به‌ الله‌. اگر به‌، اي‌ پسرم‌، اي‌ تكن‌ مثقالة‌ حبة‌ من‌ خردل‌، اگر اعمال‌ بد و خوب‌، اعمال‌ بد و خوب‌ تو را يا خلق‌ را يا هر چي‌ را، اگر چه‌ به‌ مقدار خردلي‌ باشه‌، خردل‌ همين‌ ذراتي‌ است‌ كه‌ توي‌ آسمانهاست‌، و تكن‌ في‌ صخرة‌، كه‌ در كوهي‌ افتاده‌ باشه‌ يا در آسمانها باشه‌، يعط‌ به‌ الله‌. خدا اين‌ را مي‌آرتش‌ روز قيامت‌. همون‌ معناي‌ فمن‌ يعمل‌ مثقال‌ ذرة‌ خيرا يره‌ و من‌ يعمل‌ مثقال‌ ذرة‌ شرا يره‌ ان‌ الله‌ لطيف‌ الخبير. يا بني‌ اقم‌ الصلاة‌ و امر بالمعروف‌. اي‌ پسرم‌ نماز با بپا بدار. امر به‌ معروف‌ بكن‌. و انه‌ عن‌ المنكر. و نهي‌ از منكر كن‌. و اصبر علي‌ ما اصابك‌. مرحلة‌ استقامت‌ را ميگه‌. صبر كن‌ بر آنچه‌ كه‌ بهت‌ ميرسه‌. ان‌ ذلك‌ من‌ ادني‌ الامور. از نشانه‌هاي‌ عظم‌ و ثبوت‌ در كارهاست‌ كه‌ انسان‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ صبر بر همة‌ مصائب‌ بكنه‌، همة‌ چيزهايي‌ كه‌ در راه‌ رسيدن‌ به‌ هدفش‌ هست‌، صبر بكنه‌. و لا تسعر خطك‌ للناس‌. اين‌ جمله‌ خيلي‌ مهمه‌. بلند طبع‌ باش‌ به‌ تعبير ما صورتت‌ را در مقابل‌ مردم‌ خوار نكن‌ براي‌ مال‌ دنيا، آقا قربان‌ شما! خيلي‌ متشكريم‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ احتمالا يك‌ پولي‌ بخواد بده‌. كسي‌ كه‌ به‌ يك‌ ثروتمند بخاطر ثروتش‌ سلام‌ بكنه‌، مقداري‌ از ايمانش‌ از بين‌ ميره‌. و لا تسعر خطك‌ للناس‌. و لا تمشي‌ في‌ الارض‌ مرها. روي‌ زمين‌ وقتي‌ كه‌ راه‌ ميري‌، با تبختر و خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ همچين‌، با شخصيت‌ راه‌ نرو. خدا كساني‌ كه‌ مختال‌ هستند، متكبر هستند، افتخار مي‌فروشند به‌ ديگران‌، دوست‌ نداره‌. و اخص‌ في‌ مشيك‌. وقتي‌ مي‌خواي‌ راه‌ بري‌ متوسط‌ راه‌ برو. نه‌ بدو كه‌ سبك‌ باشه‌ نه‌ هم‌ آنقدر سنگين‌ راه‌ برو. نه‌ اينها، حالا يك‌ وقت‌ پاش‌ درد ميكنه‌، اينها استثنائست‌. يك‌ جوري‌ راه‌ مي‌روند كه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ مثل‌ اينكه‌ داره‌ كي‌ مي‌آد؟! نه‌. يك‌ كسي‌ بود وارد مجلس‌ كه‌ ميشد سرش‌ را همچين‌ همچين‌ ميكرد تا مردم‌ سلامش‌ كنند بعد جواب‌ بده‌. يا سري‌ همچين‌ ميكنه‌، طرف‌ ميگه‌ سلام‌ عليكم‌، اين‌ بگه‌ عليك‌ السلام‌. همين‌ ديروز بود كه‌ بايد گفت‌ سلام‌ بايد از بزرگتر باشه‌ به‌ كوچكتر. ما اگر معناي‌ سلام‌ را بدونيم‌، ماها ابتدائا، يعني‌ اگر بخواهيم‌ بزرگيمون‌ را به‌ طرف‌ بفهمونيم‌، بايد ما سلام‌ بكنيم‌. اگر خودمون‌ را بزرگتر بدونيم‌. بزرگتر بايد به‌ كوچكتر سلام‌ بكنه‌. چون‌ سلام‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ تو از دست‌ من‌ سالمي‌. من‌ اذيتي‌ بهت‌ ندارم‌. قدرتمندتر كوچكتر را بايد خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ سلامت‌ قرار بده‌ و اعلام‌ سلامتي‌ براش‌ بكنه‌ نه‌ كوچكتر. كوچكتر كه‌ بچة‌ كوچكي‌ وارد اطاق‌ بشه‌. او كه‌ اذيتي‌ نداره‌ كه‌ اعلام‌ سلامتي‌ را بكنه‌. و اغضض‌ من‌ صوتك‌. اينجا يك‌ جمله‌اي‌ بعد از اين‌ گفته‌ كه‌ آدم‌ مي‌فهمه‌ خداي‌ تعالي‌، يعني‌ انسان‌ مي‌فهمه‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ يك‌ حرفي‌ زده‌ كه‌ دردمون‌ بياد، دردمون‌ بياد. مي‌بيني‌ انسان‌ اگر بخواد به‌ يك‌ كسي‌ درست‌ متنبه‌ بشه‌، يك‌ مثل‌ بدي‌ هم‌ براش‌ ميزنه‌. مجالس‌ زنها آدم‌ تا مي‌آد از اطاق‌ بيرون‌، مي‌بينه‌ همچين‌ شروع‌ شد به‌ سروصدا كه‌ چه‌. من‌ آن‌ هفته‌ و هفته‌هاي‌ قبل‌، بعضي‌ از رفقام‌ گله‌ كردم‌. گفتم‌ همچين‌ كه‌ مجلس‌ تمام‌ ميشه‌ همه‌ شروع‌ ميكنند به‌ صحبت‌. خوب‌ يك‌ نفر صحبت‌ كنه‌ بقيه‌ گوش‌ كنند. ما حالت‌ اولياء خدا، من‌ خدا ميدونه‌ يك‌ دفعه‌ پيش‌ يكي‌ از اولياء خدا نيم‌ ساعت‌ نشستم‌ يك‌ كلمه‌ حرف‌ نزد. داشت‌ فكر مي‌كرد. بعد هم‌ دو سه‌ كلمه‌ كه‌ با من‌ حرف‌ زد، بهتر از يك‌ ساعت‌ حرف‌ زدن‌ ديگران‌ بود. ارزش‌ داشت‌. تمرين‌ بكنيد. بعضي‌ از آداب‌ اسلام‌ را تمرين‌ بكنيد. بعضي‌ها را انسان‌ مي‌بينه‌ ذاتا كم‌ حرفند، ذاتا تن‌ صداشون‌ خيلي‌ كمه‌. بعضي‌ها هستند نه‌. عادت‌ كردند. مثلا اينهايي‌ كه‌ در جاهاي‌ وسيع‌ زندگي‌ مي‌كنند، معمولا، اينها نه‌ اينكه‌ مي‌خوان‌ رفيقشون‌ را از آن‌ دور صدا بزنند صداشون‌ بايد خيلي‌ بلند باشه‌. اينها كه‌ در دهات‌ زندگي‌ مي‌كنند كنترل‌ باصطلاح‌ صداشون‌ خيلي‌ مشكله‌. آخه‌ همه‌اش‌ داد زده‌، ديگه‌ نميشه‌، توي‌ اطاق‌ هم‌ داد ميزنه‌، توي‌ حرم‌ هم‌ داد ميزنه‌، همه‌ جا داد ميزنه‌. ولي‌ اولياء خدا بايد كنترل‌ داشته‌ باشند. بهرحال‌ حالا يا عادت‌ كردند يا عادت‌ نكردند، اخلاق‌ رذيله‌اي‌ دارند يا ندارند. بايد عادت‌ بكنند به‌ اينكه‌ لقمان‌ از حكمتش‌ به‌ فرزندش‌ ميگه‌ و اغضض‌ من‌ صوتك‌. صدايت‌ را يك‌ خورده‌اي‌ آن‌ ولومش‌ را كم‌ كن‌. اين‌ و اغضض‌ من‌ صوتك‌ يعني‌ همين‌. بعد خداي‌ تعالي‌ ميگه‌ ان‌ انكر الاصوات‌ لصوت‌ الحمير. اي‌ پسرم‌، اگر صدات‌ را خيلي‌ بالا بكني‌ بدان‌ كه‌ بلندترين‌ صداها، نكره‌ترين‌ صداها، ناشناخته‌ترين‌ صداها، صداي‌ خره‌. همين‌ ديگه‌. ما بايد فارسيش‌ بكنيم‌. اگر انسان‌ دردش‌ بياد بايد مواظب‌ باشه‌، سر و صدا نكنه‌. توي‌ نماز هم‌ حتي‌، توي‌ نماز من‌ دارم‌ نماز مي‌خونم‌. در نماز جماعت‌ آقايون‌ اين‌ را بدونيد، مستحب‌ است‌ در بعضي‌ جاهاش‌ هم‌ واجبه‌ كه‌ مأموم‌ صداش‌ به‌ امام‌ نرسه‌. يعني‌ حتي‌ ركعت‌ دوم‌ شما اگر بود، ركعت‌ دوم‌ شما و ركعت‌ سوم‌ امام‌ كه‌ زياد هم‌ اتفاق‌ مي‌افته‌، حمد و سورة‌ نماز مغرب‌ و عشا را واجبه‌ كه‌ آهسته‌ بخونيد. چرا؟ چون‌ در نماز جماعتيد. همين‌ امروز ديدم‌ يك‌ نفري‌ از آن‌ عقب‌، در ركعت‌ سوم‌، در ركعت‌ سوم‌ ما بود و ركعت‌ دوم‌ او، بسم‌ الله‌ را، اون‌ چون‌ شنيده‌ مستحبه‌ بلند بخونه‌، بسم‌ الله‌ الرحمن‌! مستحب‌ مؤكد، بعضي‌ جاهاش‌ واجبه‌ كه‌ در نماز جماعت‌ صداي‌ مأموم‌ به‌ امام‌ نرسه‌. اصلا آرامشي‌ بايد داشته‌ باشه‌. ما شيعه‌ را بفرستند مكه‌. يكي‌ اينكه‌ آنجا تبعيت‌ مي‌كنيم‌. اگر همة‌ اين‌ جمع‌ شيعة‌ مثل‌ ما بودند نه‌ شيعة‌ واقعي‌. شيعة‌ واقعي‌ بهتر از آنها نظم‌ را رعايت‌ ميكنه‌. تمام‌ اين‌ مسجد الحرام‌ كه‌ شايد يك‌ ميليون‌ گاهي‌ شايد جمعيت‌ باشه‌ بيرون‌ و اينهاش‌، فقط‌ صداي‌ سرفه‌، سرفه‌ چون‌ طبيعي‌ مي‌آد، صداي‌ سرفه‌ مي‌آد. وقتي‌ امام‌ داره‌ حمد و سوره‌ مي‌خونه‌، نماز را او آهسته‌ ميخونه‌ مردم‌ هم‌ آهسته‌ مي‌خونند. همچين‌ بهت‌، انسان‌ مبهوت‌ ميشه‌ كه‌ اينهمه‌ جمعيت‌ صدايي‌ ندارند. آنهايي‌ كه‌ مكه‌ رفتند مي‌دونند من‌ چي‌ ميگم‌. توي‌ نماز جماعت‌ يكي‌ آنجا فرادا داره‌ براي‌ خودش‌ بلند بلند ميخونه‌. يكي‌ آنجا داره‌ صلوات‌ مي‌فرسته‌، يكي‌ آنطرف‌ داره‌ نماز براي‌ خودش‌ نماز ميخونه‌. اصلا مساجد ما مسجد اسلامي‌ نيست‌. يكي‌ مي‌آد گدائي‌ ميكنه‌، يكي‌ داره‌ سيگار ميكشه‌. يك‌ مقداري‌ اقلا شماها الگو باشيد براي‌ ديگراني‌ كه‌ مي‌آيند توي‌ مسجد. يكي‌ از كمالات‌ افراد خوب‌ و متدين‌ و از اولياء خدا، صمته‌. كم‌ حرف‌ زدن‌. آياتي‌ كه‌ مربوط‌ به‌ حضرت‌ لقمان‌ هم‌ بود در همينجا تمام‌ شد. بعدش‌ مربوط‌ به‌ مسائل‌ ديگه‌ است‌. خيلي‌ مواظب‌ باشيد. يك‌ كلمه‌، هر چه‌ مي‌تونيد آهسته‌تر حرف‌ بزنيد. هر چه‌ مي‌تونيد كمتر حرف‌ بزنيد. هر چه‌ مي‌تونيد باصطلاح‌ كنترل‌ كنيد كلماتتون‌ را. ايني‌ كه‌ مي‌فرمايد ان‌ انكر الاصوات‌، نكره‌ يعني‌ چيز ناشناخته‌، صدائي‌ كه‌ مناسب‌ نيست‌. من‌ و شما پهلوي‌ هم‌ نشستيم‌، چرا داد ميزني‌؟! مثلا. اين‌ مناسب‌، بايد صدا مناسب‌ مجلس‌ باشه‌. به‌ اندازه‌اي‌ كه‌ مجلس‌ لازم‌ داره‌ صدات‌ را بلند كن‌. به‌ اندازه‌اي‌ كه‌ رفيقت‌ بشنوه‌ صدات‌ را بلند كن‌. به‌ اندازه‌اي‌ كه‌ لازمه‌ حرف‌ بزن‌. اين‌ خيلي‌ ضروريه‌ها. اين‌ مطلبي‌ كه‌ عرض‌ ميكنم‌. مواظب‌ باشيد انشاء الله‌ كه‌ مشمول‌ اين‌ جملة‌ ان‌ انكر الاصوات‌ لااقل‌ نباشيم‌.

 خوب‌. ايام‌ ايام‌ خوبي‌ است‌. انشاء الله‌ نيمة‌ شعبان‌ نزديك‌ است‌ و اين‌ نيمة‌ شعبان‌ را با ظهور وجود مقدس‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ جشن‌ بگيريم‌ و دوستان‌ انشاء الله‌ فعاليت‌ زيادي‌ بكنند براي‌ اينكه‌ به‌ هر نحوي‌ كه‌ ميشه‌ خودتون‌ را به‌ آقا وليعصر صلواة‌ الله‌ عليه‌ نزديك‌ كنيد، يدي‌ داشته‌ باشيد. باصطلاح‌ توسلي‌ بكنيد. وسيله‌اي‌ براي‌ خودتون‌ درست‌ بكنيد كه‌ نزديك‌ بشيد به‌ امام‌ زمان‌. همين‌ كارهاي‌ كه‌ مي‌كنيد. همينها انشاء الله‌ حساب‌ داره‌. همين‌ خدماتي‌ كه‌ مي‌كنيد. هيچ‌ اشكالي‌ نداره‌ همانطور كه‌ انسان‌ يك‌ چند روز به‌ عيد نوروز مانده‌، دست‌ از كار و فعاليت‌ و اينها مي‌كشيد مشغول‌ تميز كردن‌ خونه‌ و زندگي‌ و لباس‌ و اينها ميشيد، شما بيائيد برنامه‌اتون‌ را عوض‌ كنيد. به‌ جاي‌ عيد نوروز عيد ميلاد مقدس‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ را داشته‌ باشيد. خدا ميدونه‌ من‌ پدرم‌ تمرينم‌ داده‌ بود، من‌ هيچوقت‌ يادم‌ نمي‌آد عيد نوروز را جشني‌ داشته‌ باشيم‌، يا حواسم‌ پرت‌ شده‌ باشه‌، يعني‌ اصلا مطرح‌ نيست‌ براي‌ من‌. مگه‌ اينكه‌ كسي‌ بياد بگه‌ آقا تبريك‌ عرض‌ ميكنم‌، تازه‌ متوجه‌ بشم‌ كه‌ عيد نوروز است‌. بچه‌هاي‌ ما هستند، توي‌ خونة‌ ما اين‌ حرفها نيست‌. نيمة‌ شعبان‌ داريم‌، عيد غدير داريم‌، ميلاد ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ هست‌. حالا من‌ فكر مي‌كنم‌ از همة‌ اينها لازمتر و واجبتر، اول‌ نيمة‌ شعبانه‌ و بعد عيد غدير. الان‌ در زمان‌ ما اينطوره‌. خيلي‌ بايد براي‌ نيمة‌ شعبان‌ اهميت‌ قائل‌ بشيد. الان‌ بعله‌ ديگه‌، يك‌ هفته‌ هم‌ كمتر شد. مثل‌ امروزي‌ كه‌ گذشت‌، هفتة‌ آينده‌ نيمة‌ شعبانه‌. خيلي‌ حواستون‌ جمع‌ باشه‌، انشاء الله‌ خدمت‌ بكنيد، همه‌اتون‌ بايد بسيج‌ بشيد، روز جمعه‌ و روز يكشنبه‌ مثل‌ هفته‌هاي‌ گذشته‌ كه‌ اعصاب‌ ما را خورد مي‌كنيد نباشيد كه‌ روزهاي‌ جمعه‌ بعضي‌ از رفقا آخر مجلس‌ مي‌آن‌. شماها اگر مي‌خواهيد من‌ خوشحال‌ بشم‌ ازتون‌، حالا نميگم‌ خدا و امام‌ زمان‌ كه‌ نميدونم‌، هر برنامه‌اي‌ داريد خيلي‌ دقيق‌ باشيد، اول‌ وقت‌. شبهاي‌ دوشنبه‌ خوب‌، اينجا كه‌ نماز مي‌خونديم‌ از اول‌ نماز كسي‌ نمي‌آمد، در را مي‌بستيم‌ ديگه‌. مسجده‌ حالا، به‌ خاطر اينكه‌ خدا حالا اضافه‌ شده‌ بر جريان‌. سر وقت‌ بيائيد. تمرين‌ بكنيد و الا يك‌ مسلمان‌ واقعي‌ بايد هم‌ ظهر، هم‌ شب‌، هم‌ صبح‌ اول‌ وقت‌ توي‌ مسجد باشه‌، نماز جماعت‌ بخونه‌. سست‌ نباشيد، ضعف‌ نداشته‌ باشيد، در مرحلة‌ استقامت‌ در آية‌ شريفه‌ ايني‌ كه‌ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ مي‌فرمايد شيبتني‌ سورة‌ هود لمكانت‌ هذه‌ الآيه‌، چون‌ در آنجا داره‌ فاستقم‌ كما امر و من‌ تاب‌ معك‌. اينها هم‌ كه‌ توبه‌ كرده‌اند بعد به‌ مرحلة‌ استقامت‌ وارد شده‌اند، اينها هم‌ بايد استقامت‌ داشته‌ باشند، و من‌ تاب‌ معك‌. خوب‌ اينها استقامت‌ نداشتند و پيغمبر را پير كردند. از شما واقعا دوستان‌ توقع‌ اين‌ است‌ كه‌ كوشش‌ بكنيد با استقامت‌ باشيد، شما مي‌خواهيد انشاء الله‌ آمادة‌، حالا اون‌ را خدا ميدونه‌. يك‌ وقت‌ مي‌بينيد همين‌ فردا صداي‌ مقدس‌ امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ بلند شد كه‌ بيائيد. ما حالا حالش‌ را نداريم‌. عادت‌ اصلا، انسان‌ اگر عادت‌ به‌ استقامت‌ و پابرجائي‌ و فعاليت‌ و زرنگي‌ و اينها نداشته‌ باشه‌، اين‌ نميتونه‌ موفق‌ بشه‌. نميتونه‌ حركت‌ بكنه‌. يك‌ نفر ما، هر وقت‌ يك‌ دوستي‌ داشتيم‌، من‌ كم‌كم‌ رابطه‌ام‌ را باهاش‌ بهم‌ زدم‌. اين‌ هر وقت‌ مي‌گفتيم‌ بريم‌ درس‌، با هم‌ مي‌خواستيم‌ بريم‌ درس‌، توي‌ راه‌ با هم‌ يك‌ مباحثه‌اي‌ داشتيم‌. اين‌ حدودا يك‌ ربع‌، بيست‌ دقيقه‌، شال‌ و كلاهش‌ طول‌ ميكشيد كه‌ لباس‌ بپوشه‌. بعضي‌ افراد هستند اصلا تنبلند. بايد خودتون‌ را عوض‌ كنيد. تنبلها بايد زرنگ‌ بشوند. زرنگها بايد زرنگتر بشوند. بعضي‌ها ذاتا تنبلند. از توي‌ خونه‌ مي‌خواد بياد بيرون‌، بعله‌ از وقتي‌ كه‌ نيت‌ ميكنه‌ پاشه‌ بره‌ بيرون‌، تا وقتي‌ كه‌ پاشه‌ بره‌، نيم‌ ساعت‌ سه‌ ربع‌ طول‌ ميكشه‌. حمام‌ ميره‌، بعضي‌ آدم‌ تعجب‌ ميكنه‌ اينها توي‌ حموم‌ چيكار ميكنند؟ جاي‌ خوشي‌ كه‌ نيست‌. حمام‌ ميره‌ يك‌ ساعت‌ توي‌ حمام‌، باور مي‌كنيد من‌ هيچوقت‌ از ده‌ دقيقه‌ حمامم‌ بيشتر طول‌ نكشيده‌. مستراح‌ پر گند و پر بول‌، مي‌بيني‌ آنجا مي‌نشينه‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ انگار توي‌ يك‌ باغي‌ نشسته‌. بابا بيا بيرون‌. اين‌ اخلاقیات‌ مقدسها را كه‌ با هيچ‌ يك‌ از برنامه‌هاي‌ ائمه‌ سازگار نيست‌ نداشته‌ باشيد. بيحال‌، تنبل‌، انسان‌ اينقدر بي‌ عرضه‌ باشه‌ كه‌ نتونه‌ خودش‌ را جمع‌ و جور بكنه‌. يك‌ كسي‌ ديگه‌ بياد جمع‌ و جورش‌ بكنه‌.

 بهرحال‌ حالا اين‌ حرفها را نمي‌خواستم‌ زياد بزنم‌. خوب‌ انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ اين‌ حرفهاي‌ كه‌ من‌ ميزنم‌، از زبانم‌ كه‌ در مي‌آد، بايد حتما دوستان‌ انشاء الله‌ عمل‌ بكنند. من‌ تا بتونم‌ مدارا مي‌كنم‌ در حرف‌ زدن‌. ولي‌ وقتي‌ گفتم‌ دلم‌ مي‌خواد كه‌، يعني‌ اگر نكنيد شايد به‌ امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ شكايتتون‌ را بكنم‌ها. خيلي‌ مواظب‌ باشيد. انسان‌ اينقدر بيحال‌. لباس‌ پوشيدن‌ معطلي‌ ندارد. نميدونم‌ ديگه‌ حالا. خيلي‌ جدي‌ باشيد. سر وضو معطل‌ نشيد. غسل‌ معطلي‌ نداره‌. هيچي‌ از اينها اينها همه‌اش‌ فكر مي‌كنيد غسل‌ چقدر معطلي‌ داره‌؟ يك‌ دقيقه‌. وضو نيم‌ دقيقه‌. مي‌خواهيد نه‌ من‌ براتون‌ انجام‌ بدم‌. (نامفهوم‌) حالا نميگم‌ شما نيم‌ دقيقه‌ يا يك‌ دقيقه‌ و اين‌ حرفها، ولي‌ بهرحال‌ يك‌ جوري‌ باشه‌ هر كس‌ شما را مي‌بينه‌ بگه‌ آدم‌ زرنگيست‌ لااقل‌. اطلاق‌ زرنگي‌ بر شما بشه‌ تا انشاء الله‌ آمادگي‌ براي‌ ظهور امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ داشته‌ باشيد.

 

۲۴ رجب ۱۴۱۳ قمری- ۲۸ دی ۱۳۷۱ شمسی- کنترل کردن غضب

 كنترل‌ كردن‌ غضب‌ 28 دي‌ 1371

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 و الكاظمين‌ الغيظ‌ و العافين‌ عن‌ الناس‌.

 يكي‌ از صفات‌ رذيلة‌ انسان‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ نسبت‌ به‌ مردم‌ حقد و كينه‌ داشته‌ باشد و مردم‌ را زود عفو نكند. مؤمن‌ از خصوصياتش‌ اين‌ است‌ كه‌ اگر حتي‌ بهش‌ ظلمي‌ شد، آن‌ ظالم‌ را اگر ظالم‌پروري‌ نميكند، ببخشد. غيضش‌ را كظم‌ كند. فرو بنشاند. از مردم‌ بگذرد. عفو كند. از خصوصياتي‌ كه‌ بسيار ظاهر بود در زمان‌ موسي‌ بن‌ جعفر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ از اين‌ امام‌ همام‌، اين‌ امام‌ عظيم‌ الشأن‌ در بين‌ مردم‌، كظم‌ غيظ‌ بود. و لذا نام‌ مقدس‌ اين‌ بزرگوار را كاظم‌ پيغمبر اكرم‌ گذاشت‌. و شايد از جانب‌ پروردگار اين‌ لقب‌ به‌ آن‌ حضرت‌ داده‌ شده‌. همة‌ ائمه‌ كاظم‌ بودند. ولي‌ چون‌ زمان‌ حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مصادف‌ بود با نظرات‌ مردم‌ در خصوص‌ امام‌. بعضي‌ها ديگران‌ را امام‌ مي‌دانستند. و حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ دشمنانشون‌ را مي‌ديدند. اظهار تنفر از آنها نمي‌كردند، كظم‌ غيظ‌ مي‌كردند. و لذا نام‌ مقدس‌ ايشان‌ كاظم‌ شد. در يك‌ چنين‌ شبي‌ كه‌ دور يكديگر جمع‌ شده‌ايم‌، براي‌ اقامة‌ عزاي‌ حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌، بد نيست‌ از اين‌ مكتب‌ اين‌ درس‌ را امشب‌ بياموزيم‌ و انشاء الله‌ به‌ اين‌ درس‌ عمل‌ كنيم‌. و آن‌ اين‌ است‌ كه‌ هر مؤمني‌ كه‌ كينه‌ در دلش‌ بيشتر از برادران‌ مؤمنش‌ باشد، اين‌ شخص‌ را خداي‌ تعالي‌ دوست‌ نداره‌. كينه‌ در دلتون‌ نباشه‌. روايات‌ زيادي‌ داريم‌ كه‌ بعضي‌اش‌ به‌ اين‌ مضمون‌ است‌ كه‌ لا هجرة‌ الا ثلاث‌. قهر كردن‌ و دوري‌ كردن‌ از برادر مؤمن‌ بيشتر از سه‌ روز نبايد طول‌ بكشد. اگر با كسي‌ نزاعي‌ كرديد، حق‌ هم‌ با شماست‌، انسان‌ هيچوقت‌ نميگه‌ حق‌ با منه‌. هميشه‌ حق‌ را با، بعله‌، ميگه‌ حق‌ با منه‌ و طرف‌ داره‌ ظالمه‌، ظلم‌ ميكنه‌. كه‌ من‌ مكرر گفتم‌ يكي‌ از صفات‌ بسيار بد انسان‌ اين‌ است‌ كه‌ هميشه‌ مي‌خواد بديها را به‌ ديگران‌ نسبت‌ بدهد. حالا در واقع‌ هم‌ حق‌ با شما باشه‌، بيشتر از سه‌ روز حق‌ جدائي‌ نداريد. سه‌ روز كه‌ شد، اگر نرفتيد و به‌ هر صورتي‌ كه‌ شده‌ او را از خودتون‌ راضي‌ نكرديد و باصطلاح‌ معمولي‌ آشتي‌ نكرديد، خداي‌ تعالي‌ نماز و اعمالتون‌ را قبول‌ نميكنه‌. لا هجرة‌ فوق‌ ثلاث‌. مؤمن‌ بايد كوشش‌ كند كه‌ كينة‌ كسي‌ را در دل‌ نداشته‌ باشد. ربنا لا تجعل‌ في‌ قلوبنا غل‌ للذين‌ آمنوا. خدايا در دل‌ ما غل‌ و كينة‌ كساني‌ كه‌ ايمان‌ دارند قرار نده‌. و براي‌ اينكه‌ رفع‌ اين‌ كينه‌ها بشه‌، ببينيد دلتون‌ نسبت‌ به‌ يكنفر خلاصه‌ نرم‌ نميشه‌. خيلي‌ اذيتتون‌ ميكنه‌. خيلي‌ ناراحتتون‌ كرده‌. دلتون‌ آرام‌ نميگره‌. همين‌ آيه‌ را مكرر بخونيد. ربنا لا تجعل‌ في‌ قلوبنا غل‌ للذين‌ آمنوا. اين‌ اشكال‌ نداره‌ كه‌ انسان‌ روزي‌ صد مرتبه‌، دويست‌ مرتبه‌، هر چي‌ كه‌ دلش‌ مي‌خواد، اين‌ دعاست‌ و آية‌ قرآن‌ هم‌ هست‌. هم‌ بعنوان‌ آية‌ قرآن‌ ثواب‌ داره‌ و هم‌ دعائيست‌ كه‌ خدايا كينة‌ كساني‌ كه‌ ايمان‌ دارند در دل‌ من‌ قرار نده‌. چون‌ دل‌ مؤمن‌ جاي‌ كينه‌ نسبت‌ به‌ برادر مؤمن‌ نيست‌. مهربان‌ باشيد. با يكديگر الفت‌ داشته‌ باشيد. در احاديث‌ متعدده‌اي‌ وارد شده‌ كه‌ المؤمن‌ مألوف‌. مؤمن‌ اهل‌ الفته‌. لا خير فيه‌ من‌ لا يألف‌ و لا يؤلف‌. در كسي‌ كه‌ الفت‌ با مردم‌ نمي‌گيره‌ و الفت‌ ديگران‌ را هم‌ قبول‌ نميكنه‌، در يك‌ چنين‌ شخصي‌ خيري‌ قبول‌ نداشته‌ باشيد. خيري‌ وجود نداره‌. اگر يك‌ دوستي‌ با شما گرم‌ صحبت‌ شد و با شما طرح‌ دوستي‌ ريخت‌، شما دوستي‌ او را قبول‌ كنيد. نهايت‌ مي‌ترسيد كه‌ خوب‌ سرتون‌ كلاه‌ بگذاره‌. كلاهتون‌ را قرص‌ بگيريد كه‌ سرتون‌ را يا كلاه‌ نگذاره‌ يا كلاهتون‌ را برنداره‌. هردوش‌ درسته‌. چه‌ انسان‌ كلاه‌ سرش‌ بره‌ و چه‌ كلاهش‌ را بردارند، اين‌ در هر دو صورت‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ تعبير خيانت‌ نسبت‌ به‌ طرف‌ كردنه‌. خوب‌ اين‌ كارش‌ آسونه‌. انسان‌ بايد خيلي‌ زرنگ‌ باشه‌. المؤمن‌ فطن‌. مؤمن‌ زيركه‌، مؤمن‌ باهوشه‌، مؤمن‌ حواسش‌ جمعه‌ و با افراد رفاقت‌ ميكنه‌. اما در عين‌ حال‌ مواظبه‌ كه‌ كلاه‌ سرش‌ نگذارند. چون‌ گاهي‌ ميشه‌ رفاقتها براي‌ كلاه‌ گذاشتن‌ هست‌. يك‌ شخصي‌ مي‌آيد خيلي‌ يك‌ مدتي‌ اظهار محبت‌ ميكنه‌، اظهار ديانت‌ حتي‌ ميكنه‌. شما چون‌ يك‌ فرد متديني‌ هستيد مي‌خواد بوسيلة‌ ابراز ديانت‌ شما را به‌ خودش‌ جلب‌ بكنه‌. مطمئن‌ بشيد نسبت‌ به‌ او. وقتي‌ كه‌ مطمئن‌ شديد، كلاه‌ سرتون‌ بگذاره‌. خوب‌. شما نسبت‌ بهش‌ مطمئن‌ بشيد، آرامش‌ پيدا كنيد، رفيق‌ باشيد، كلاهتون‌ را هم‌ قرص‌ بگيريد. هر دوش‌ ميشه‌. روايت‌ داره‌ در زماني‌ كه‌ فساد بر عدل‌ غلبه‌ پيدا كرد، اكثر مردم‌ مثلا فرض‌ كنيد خائن‌ شدند، شما در ظاهر، ايني‌ كه‌ من‌ عرض‌ ميكنم‌ از مجموع‌ چند روايته‌، شما در ظاهر نسبت‌ به‌ آنها با محبت‌ برخورد كنيد، با دوستي‌ و صميميت‌ برخورد بكنيد، ولي‌ در باطن‌ با سوء ظن‌ برخورد كنيد. يعني‌ احتمال‌ اينكه‌ سرتون‌ را كلاه‌ مي‌خواهند بگذارند. سوژه‌ دستش‌ نديد، راه‌ كلاه‌ گذاشتن‌ روي‌ سرتون‌ را در اختيارش‌ نگذاريد. ولي‌ اگر عدل‌ و انصاف‌ و اينها در جامعه‌اي‌ زيادتر بود، در بين‌ يك‌ جمعي‌ بيشتر بود، در يك‌ عده‌ از دوستاني‌ صميمت‌ و صفا بيشتر بود، در يك‌ چنين‌ برخوردهايي‌، اينجا با حسن‌ ظن‌ برخورد كنيد و ظنتون‌ هم‌ نسبت‌ به‌ طرف‌ خوب‌ باشد. اگر يك‌ وقتي‌ كلاهي‌ يك‌ سرتون‌ رفت‌ در يك‌ چنين‌ وضعي‌، خداي‌ تعالي‌ جبران‌ ميكنه‌.

 منظورم‌ اين‌ است‌ كه‌ درسي‌ كه‌ امشب‌ ما بايد از اين‌ شب‌ عزيز، شب‌ بيست‌ و پنجم‌ ماه‌ رجب‌ از شهادت‌ حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر صلواة‌ الله‌ و سلامه‌ عليه‌ بگيريم‌ اين‌ باشد كه‌ در دلمون‌ حقد و كينه‌ نسبت‌ به‌ برادران‌ مؤمن‌ نداشته‌ باشيم‌. كظم‌ غيظ‌ كنيم‌. غضب‌ نكنيم‌. غضب‌ از چيزهايي‌ است‌ كه‌ بايد انسان‌ خيلي‌ حواسش‌ را جمع‌ كنه‌ كه‌ در وجودش‌ نباشه‌. البته‌ غضب‌ از صفاتي‌ است‌، از صفات‌ باصطلاح‌ بدي‌ است‌ كه‌ اگر از آن‌ بيجا مصرف‌، استفاده‌ بشه‌، بد ميشه‌. و بيشتر بيجا استفاده‌ ميشه‌. ايني‌ كه‌ در روايات‌ هست‌ كه‌ لا تغضب‌، شخصي‌ آمد خدمت‌ پيغمبر اكرم‌. عرض‌ كرد كه‌ من‌ را يك‌ نصيحت‌ كنيد و اين‌ نصيحتتون‌ هم‌ خيلي‌ كوتاه‌ باشه‌ و هم‌ خيلي‌ جامع‌. بعضي‌ افراد هستند خيلي‌ حوصله‌ ندارند، وقتش‌ هم‌ ندارند. دنيا آنچنان‌ آنها را گرفته‌ كه‌ وقت‌ شنيدن‌ كلمات‌ حكمت‌آميز را ندارند. خيلي‌ مختصر و كوتاه‌، من‌ مي‌خوام‌ برم‌. پيغمبر اكرم‌ فرمود لا تغضب‌. غضب‌ نكن‌. ايني‌ كه‌ فرموده‌ است‌ غضب‌ نكن‌، غضب‌ در وجود انسان‌ اگر هيچي‌ نباشه‌ و يك‌ شخصي‌ مثلا باشد كه‌ غضب‌ نداشته‌ باشه‌. اين‌ بدرد نميخوره‌. اين‌ يك‌ كمالي‌ را نداره‌. غضب‌ تقريبا مثل‌ اين‌ گازه‌ كه‌ توي‌ لوله‌ها هست‌. گاز بايد باشه‌ و دائما هم‌ بايد باشه‌، يك‌ لحظه‌ هم‌ قطع‌ نشه‌. ولي‌ شير گاز بسيار محكم‌ آب‌بندي‌ شده‌ باشه‌ كه‌ يك‌ سر سوزن‌ ازش‌ نفوذ نكنه‌. و هر وقت‌ لازم‌ شد، بازش‌ كنيد ازش‌ استفاده‌ كنيد. گاهگاهي‌ غضب‌ براي‌ بشر خيلي‌ مورد نيازه‌. مي‌بينيم‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها يك‌ غضب‌ كرده‌ و اظهار غضب‌ فرموده‌، شيعيان‌ را يا هر مسلماني‌ را هدايت‌ كرده‌. نسبت‌ به‌ آنهايي‌ كه‌ اذيتش‌ كردند، غضب‌ كرد. پيغمبر اكرم‌ فرمود ان‌ الله‌ يغضب‌ لغضب‌ فاطمه‌ و يرضي‌ لرضاها. خداي‌ تعالي‌ غضب‌ ميكند بخاطر غضب‌ فاطمه‌ و راضي‌ ميشود بخاطر رضاي‌ فاطمه‌. آن‌ دو نفر در عيادت‌ فاطمة‌ زهرا وقتي‌ آمدند. فاطمة‌ زهرا از آنها سؤال‌ كرد كه‌ آيا شما شنيديد از پيغمبر اكرم‌ كه‌ فرمود فاطمة‌ بضعة‌ مني‌، فاطمه‌ پارة‌ تن‌ منه‌. من‌ اغضبها فقد اغضبني‌. در رواياتي‌ هست‌، اين‌ كلمه‌اي‌ كه‌ عرض‌ كردم‌ در صحيح‌ بخاريه‌، خود اهل‌ سنت‌ نقل‌ كردند. ولي‌ روايات‌ ديگري‌ در كتب‌ ديگر اهل‌ سنت‌ هست‌ كه‌ من‌ آذاها فقد آذاني‌. كسي‌ كه‌ فاطمه‌ را اذيت‌ كنه‌ من‌ را اذيت‌ كرده‌. ولي‌ من‌ اغضب‌ها هم‌ در اين‌ كتاب‌ هست‌ كه‌ فقد اغضبني‌. كسي‌ كه‌ او را به‌ غضب‌ بياره‌، من‌ را به‌ غضب‌ آورده‌. و كسي‌ كه‌ مرا به‌ غضب‌ بياورد، خدا را به‌ غضب‌ آورده‌. اين‌ را شنيديد؟ گفتند بعله‌، شنيديم‌. عرض‌ كرد خدايا شاهد باش‌ كه‌ اينها من‌ را به‌ غضب‌ آوردند، و مرا اذيت‌ كردند و من‌ هر صبح‌ و شام‌ اينها را نفرين‌ مي‌كنم‌. بزرگترين‌ حجت‌ بر بطلان‌ ادعاي‌ اينها همين‌ مسئله‌ است‌ كه‌ در كتب‌ اهل‌ سنت‌ نقل‌ شده‌. مي‌بينيد كه‌ غضب‌ گاهي‌ لازمه‌. اشداء علي‌ الكفار. مؤمنين‌، اصحاب‌ پيغمبر، آنهايي‌ كه‌ در محضر رسول‌ اكرم‌ بودند، اينها نسبت‌ به‌ كفار تند بودند. غضب‌ مي‌كردند. عمر ميگه‌ در جنگ‌ احد وقتي‌ مسلمانها كه‌ من‌ هم‌ با آنها بودم‌، فرار مي‌كرديم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ با يك‌ قيافة‌ غضباني‌، پر از غضب‌، پشت‌ سر ما داشت‌ مي‌آمد. گفت‌ اول‌ بايد شماها را از بين‌ ببرم‌ كه‌ هر وقت‌ در مدت‌ عمر يادم‌ از آن‌ قيافة‌ غضبان‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ مي‌آيد، بدنم‌ مي‌لرزه‌. علي‌ غضب‌ داره‌. اما اين‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ به‌ قدري‌ مواظب‌ غضبش‌ هست‌ كه‌ وقتي‌ با بچة‌ يتيم‌، با زني‌ كه‌ شوهرش‌ را در جنگ‌ از دست‌ داده‌، با ضعفا و مستضعفين‌ برخورد ميكند اگر انسان‌ حالات‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را در آن‌ وقت‌ مشاهد بكند، چون‌ شنيدن‌ كي‌ بود مانند ديدن‌، براي‌ ما نقل‌ كردند، اگر مي‌ديديم‌ فكر مي‌كرديم‌ كه‌ در وجود علي‌ بن‌ ابيطالب‌ يك‌ سر سوزن‌ غضب‌ نيست‌. در ميان‌ جنگ‌ وقتي‌ علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را مي‌ديدند، فكر مي‌كردند كه‌ يك‌ سر سوزن‌ در وجود اين‌ مرد رحم‌ نيست‌. اشداء علي‌ الكفار، رحماء بينهم‌. در بين‌ خودشون‌ كه‌ بودند، با كمال‌ مهرباني‌، مؤمنين‌ بايد در بين‌ خودشون‌ مألوف‌ باشند، اهل‌ الفت‌ باشند، من‌ لا خير فيه‌ من‌ لا يألف‌ و لا يؤلف‌، كسي‌ كه‌ الفت‌ ديگران‌ را نمي‌پذيره‌، كسي‌ كه‌ با مردم‌ الفت‌ نمي‌گيره‌ و مأنوس‌ نميشه‌، در وجود يك‌ چنين‌ شخصي‌ خيري‌ وجود نداره‌.

 پس‌ كظم‌ غيظ‌ كردن‌ يكي‌ از صفات‌ حميدة‌ انسانه‌ و غيظ‌ بيجا و غضب‌ بيجا كه‌ كنترل‌ در دست‌ انسان‌ نباشه‌، گاهگاهي‌ براي‌ اكثر ما پيش‌ مي‌آيد كه‌ مي‌گيم‌ كه‌ كنترل‌ از دستم‌ در رفت‌، به‌ قدري‌ من‌ را فلاني‌ ناراحت‌ كرد كه‌ بچه‌ام‌ كنارم‌ بود، زدم‌ توي‌ صورتش‌. گاهگاهي‌ بعضي‌ از افراد، بيرون‌ دعوا كرده‌اند با مردم‌، شب‌ مي‌آيند با زنشون‌ دعوا مي‌كنند. غضبشون‌ را آنجا اظهار مي‌كنند. اين‌ مال‌ نداشتن‌ كنترله‌. مال‌ نداشتن‌ كظم‌ غيظه‌. مال‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ انسان‌ واقعي‌ نيست‌. يك‌ انسان‌ واقعي‌ و انسان‌ خودساخته‌، من‌ يكي‌ را ديدم‌. داشت‌ اينطرف‌ يك‌ نفر وايستاده‌ بود واقعا از بدان‌، داشت‌ باهاش‌ دعوا ميكرد خيلي‌ تند. اينطرف‌ يكي‌ از دوستانش‌ ايستاده‌ بود. گاهي‌ مي‌خواست‌ باهاش‌ صحبت‌ بكنه‌ مي‌ديديم‌ يك‌ دفعه‌ اين‌ قيافه‌ با يك‌ برگشتن‌، كلي‌ عوض‌ ميشه‌. انسان‌ خودساخته‌ اينطوريه‌. لولة‌ گازي‌ كه‌ شيرش‌ محكمه‌، هر وقت‌ ببنديدش‌، يك‌ سر سوزن‌، حتي‌ صابون‌ مي‌زنند، من‌ ديدم‌، يك‌ كسي‌ اينجا لولة‌ گاز را مي‌كشيد، به‌ من‌ گفت‌ صابون‌ داريد. گفتم‌ صابون‌ براي‌ چي‌؟ آورديم‌. يك‌ خورده‌اي‌ كف‌ صابون‌ زد. گفتم‌ اين‌ را چرا زدي‌؟ گفت‌ مي‌خوام‌ ببينيم‌ اگر يك‌ ذره‌ گاز از آن‌ گوشه‌ و كنار بيرون‌ مي‌آيد با اين‌ باصطلاح‌ حباب‌ درست‌ كردن‌ كف‌ صابون‌ ما بفهميم‌. بعضي‌ها اينطورند. يك‌ سر سوزن‌ غضبشون‌ را بيجا از وجودشون‌ اظهار نمي‌كنند. ماه‌ رمضان‌ روزه‌ مي‌گيريد. عصر كه‌ ميشه‌ كنترل‌ غضبتون‌ از دستتون‌ در مي‌آيد. يك‌ نفر به‌ من‌ ميگفت‌ كه‌ آقا با من‌ حرف‌ نزن‌، من‌ آدم‌ نيستم‌. گفتم‌ چرا؟ گفت‌ روزه‌ هستم‌. تو روزه‌ گرفتي‌ كه‌ آدم‌ بشي‌، تو آدم‌ نيستي‌ يعني‌ چي‌؟ گرسنه‌، بندة‌ شكم‌. بعضي‌ها هستند بندة‌ شكمند. يعني‌ عبد البطن‌. من‌ لا معاش‌ له‌ لا معاد له‌. كسي‌ كه‌ معاشش‌ درست‌ نباشه‌ دين‌ نداره‌. يعني‌ دينش‌ بر اساس‌ معاششه‌. اگر زندگيش‌ روبراه‌ بود مسلمانه‌. اگر روبراه‌ نبود مسلمان‌ نيست‌. اين‌ روايتي‌ است‌ شايد هم‌ درست‌ هم‌ باشه‌. اما اين‌ بخاطر اكثريت‌ مردمه‌. و الا مي‌خواست‌ ابي‌ ذر غفاري‌ كه‌ در ربذه‌ از گرسنگي‌ مرد دين‌ نداشته‌ باشه‌ ديگه‌. چون‌ من‌ لا معاش‌ له‌. كلي‌ نيست‌ منظور. بعضي‌ها هستند اكثر مردم‌، عبد البطنند. بندة‌ شكمند. تا وقتي‌ كه‌ وضع‌ شكمشون‌ روبراه‌ باشه‌ مسلمانند. وقتي‌ كه‌ روبراه‌ نبود، ديگه‌ نه‌. اصل‌ ماه‌ رمضان‌ انسان‌ بايد يكپارچه‌ خدائي‌ شده‌ باشه‌. ديگه‌ به‌ ياد خدا باشه‌. رحم‌ و عطوفت‌ الهي‌ درش‌ ظاهر شده‌ باشه‌. مظهر صفات‌ خوب‌ پروردگار باشه‌. چرا غضبت‌ را نمي‌توني‌ كنترل‌ كني‌ به‌ جهت‌ اينكه‌ گرسنته‌؟ بايد خوش‌ اخلاقتر باشيد. شما شنيديد در جنگ‌ خندق‌ پيغمبر اكرم‌ عليه‌ و آله‌ صلواة‌ الله‌، ايشان‌ با شكم‌ گرسنه‌، سنگ‌ به‌ شكمشون‌ مي‌بستند. يعني‌ يك‌ جوري‌ مي‌كردند كه‌ شكم‌ بره‌ عقب‌، گرسنگي‌ كمتر احساس‌ بشه‌. خيلي‌ از حرفها همين‌ مطالبي‌ كه‌ گاهي‌ مشكلاتي‌ بوجود مي‌آره‌ يكي‌ همين‌ سنگ‌ يعني‌ چي‌ به‌ شكم‌ بستن‌. نه‌ گاهي‌ يك‌ چيزي‌ كه‌ باصطلاح‌ برجستگي‌ داشته‌ باشه‌، زير شال‌ محكم‌ ببندند. شما گاهي‌ كه‌ گرسنه‌اتون‌ ميشه‌ دستتون‌ را فشار بديد روي‌ شكمتون‌، گرسنگيتون‌ كم‌ ميشه‌. ايني‌ كه‌ نوشتند سنگ‌ به‌ شكم‌ مي‌بستند، معنايش‌ شايد اينطور باشه‌. خوب‌ بهرحال‌ گرسنه‌ بودند. شما هيچ‌ شنيديد آن‌ خلق‌ عظيم‌ پيغمبر تغيير كرده‌ باشه‌ آنجا. عصباني‌ باشه‌؟ كسي‌ حق‌ حرف‌ زدن‌ با پيغمبر اكرم‌ را نداشته‌ باشه‌؟ نه‌. اخلاق‌ رذيلة‌ بايد از انسان‌ بره‌، اخلاق‌ حسنه‌ جايش‌ را بگيره‌ تا انسان‌ اينجوري‌ بشه‌. ديگه‌ گرسنگي‌ و غير گرسنگي‌، اينها برايش‌ مفهومي‌ نداره‌. غضب‌ پيغمبر اكرم‌ فقط‌ در مقابل‌ دشمنان‌ دين‌ بود كه‌ بعضي‌ از كفار وقتي‌ كه‌ با پيغمبر برخورد ميكردند، همان‌ پيغمبر انك‌ لعلي‌ خلق‌ العظيم‌، وقتي‌ كه‌ برخورد با او مي‌كردند و نصرته‌ في‌ الرعب‌. يك‌ ترسي‌ از پيغمبر در وجود اينها پيدا ميشد كه‌ جرأت‌ حرف‌ زدن‌ نداشتند. در دعاي‌ ندبه‌ مي‌خونيم‌ و نصرته‌ في‌ الرعب‌. خدايا تو پيغمبر را ياري‌ كردي‌ به‌ رعب‌. شما مهربان‌ باشيد. نگيد كه‌ طرف‌ اگر خيلي‌ بهش‌ محبت‌ بكنم‌، خودش‌ را گم‌ ميكنه‌. بي‌ ادبي‌ ميكنه‌ در مقابل‌ من‌. نه‌. تو وظايفت‌ را انجام‌ بده‌. مهربان‌ باش‌. خداي‌ تعالي‌ خودش‌ يك‌ رعبي‌ اگر مقتضي‌ باشد در دل‌ طرف‌ از تو مي‌اندازه‌ كه‌ همه‌ احترامات‌ تو را حفظ‌ مي‌كنند. ان‌ الذين‌ آمنوا و عملوا الصالحات‌ و يجعل‌ لهم‌ الرحمان‌ ودا. كساني‌ كه‌ ايمان‌ داشته‌ باشند و عمل‌ صالح‌ بكنند. عمل‌ صالح‌ ماها فكر مي‌كنيم‌ چيه‌ مثلا؟ غالبا نمي‌دونيم‌ عمل‌ صالح‌ يعني‌ چه‌؟ كار خوب‌. كار خوب‌ هم‌ خواهي‌ نخواهي‌ توي‌ مقدسها نماز خوندنه‌، روزه‌ گرفتن‌، دعا خوندن‌، مفاتيح‌ داشتن‌ و اينهاست‌. نه‌. عمل‌ صالح‌ آنطوري‌ كه‌ من‌ برداشتم‌ از روايات‌ تفسيرية‌ صالح‌ و عمل‌ صالح‌ در قرآن‌ هست‌ اينه‌ كه‌ عمل‌ شايستة‌ به‌ مقام‌ انسانيت‌. هر چيزي‌، يك‌ چيزي‌ نسبت‌ به‌ آن‌ صالحه‌، شايسته‌ است‌. شما صالح‌ را برداريد شايسته‌ بگذاريد جايش‌. از توي‌ حيوانات‌ وارد بشيد. از يك‌ اسب‌ چيه‌ شايسته‌؟ چه‌ شايسته‌ است‌؟ دويدن‌. از يك‌ گاو چه‌ شايسته‌ است‌. يك‌ گاو شايسته‌ چيه‌؟ شير خوب‌ بده‌. اما اگر يك‌ اسبي‌ شير داد ولي‌ ندويد. اين‌ را ميگند اسب‌ شايسته‌اي‌ نيست‌. يك‌ گاوي‌ خوب‌ مي‌دوه‌ ولي‌ شير نميده‌. اينهم‌ گاو شايسته‌اي‌ نيست‌. يك‌ انسان‌ بايد ببينيم‌ براي‌ چي‌ خدا خلقش‌ كرده‌. انسان‌ را براي‌ چي‌ خلقش‌ كردند؟ ما هم‌ مي‌دونيم‌ اسب‌ را براي‌ دويدن‌، گاو براي‌ شير دادن‌، خدمتتون‌ عرض‌ شود گوسفند براي‌ گوشتش‌. بشينيم‌ حساب‌ بكنيم‌، همه‌ چيز معلومه‌. فقط‌ ما انسان‌ را نمي‌دونيم‌ براي‌ چي‌ خدا خلقش‌ كرد. خوب‌ بريم‌ به‌ قرآن‌ مراجعه‌ بكنيم‌. خوب‌ براي‌ يك‌ مسلمان‌ مطلب‌ اصلي‌ قرآنه‌. قرآن‌ مي‌فرمايد اني‌ جاعل‌ في‌ الارض‌ خليفه‌. وقتي‌ انسان‌ را مي‌خواد خلق‌ كنه‌ فرمود من‌ مي‌خوام‌ روي‌ زمين‌ خليفة‌ خودم‌، جانشين‌ خودم‌، مظهر صفات‌ و اسماء خودم‌، خلق‌ كنم‌. و ما خلقت‌ الجن‌ و الانس‌ الا ليعبدون‌. مي‌خوام‌ بنده‌ خلق‌ كنم‌. مي‌خوام‌ من‌ معبودش‌ باشم‌ و او بندة‌ من‌. يعني‌ هر چه‌ گفتم‌ عمل‌ كنه‌. عباداتش‌ به‌ جاي‌ خود، از نظر روحيات‌ هم‌ آنچه‌ را كه‌ من‌ گفتم‌ خوبه‌، او در خودش‌ پياده‌ كنه‌ و آنچه‌ را كه‌ من‌ گفتم‌ بد است‌ از وجودش‌ دور كنه‌. خوب‌. اين‌ معلومه‌. پس‌ يك‌ انسان‌ صالح‌ كيه‌؟ حالا روي‌ اين‌ حساب‌. آن‌ انساني‌ است‌ كه‌ خليفة‌ الله‌ بشه‌. آن‌ انساني‌ است‌ كه‌ بندة‌ خوب‌ خدا بشه‌. حقيقت‌ عبوديت‌ را در خودش‌ ايجاد كرده‌ باشه‌. خوب‌. پس‌ ان‌ الذين‌ آمنوا. اول‌ ايمان‌. ايمان‌ هم‌ معناش‌ آرامش‌. ايمان‌ غير از اعتقاد و علمه‌. بعد از اعتقاد و علم‌، يك‌ آرامشي‌ در انسان‌ بايد پيدا بشه‌. فكرش‌ راحت‌ بشه‌. به‌ آنچه‌ كه‌ اعتقاد داره‌ پابند باشه‌. آرامشي‌ درش‌ بوجود بياد. اطميناني‌ پيدا كرده‌ باشه‌. مورد خطاب‌ يا ايتها النفس‌ المطمئنه‌ بشه‌. خوب‌. پس‌ ايمان‌، عمل‌ صالح‌، بقيه‌اش‌ را بگذار به‌ عهدة‌ خدا. نگو كه‌ من‌ بايد كاري‌ بكنم‌ كه‌ مردم‌ خوششون‌ بياد. چون‌ من‌ را دوست‌ داشته‌ باشند. نه‌. تو ايمان‌ و عمل‌ صالح‌ بكن‌، يك‌ انسان‌ شايسته‌ بشو، خداي‌ تعالي‌ محبت‌ تو را در دلها قرار ميده‌. سيجعل‌ الرحمان‌ ودا. خيلي‌ هم‌ صريحه‌. خدا محبت‌ او را در دلها مي‌اندازه‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ چون‌ اين‌ آيه‌ تأويلش‌ چون‌ ائمة‌ اطهار در رأس‌ همة‌ فضائلند، يك‌ نمونة‌ بارزي‌ را كه‌ در روايات‌ آمده‌، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را معرفي‌ كردند. علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ كارهايي‌ در دوران‌ زندگي‌ كرد كه‌ از نظر اجتماعي‌ خيلي‌ مردم‌ دشمنش‌ بودند. در دعاي‌ ندبه‌ هست‌ كه‌ از جنگ‌ بدر و جنگهاي‌ مختلف‌، احقادي‌ در دلها پيدا شد. احقادا، حقدها، كينه‌ها، احقادا بدريا و خيريتا و حنينيتا و غيرهم‌. اغضب‌ علي‌ عداوته‌. حقد و كينه‌اي‌ در دلهاي‌ مردم‌، همينهايي‌ كه‌ مسلمان‌ بودند بالاخره‌ با جنگ‌ مسلمان‌ شدند. يكي‌ برادرش‌ كشته‌ شده‌، يكي‌ پدرش‌ كشته‌ شده‌، يكي‌ پسرش‌ كشته‌ شده‌. آمدند حالا مسلمان‌ شده‌اند. و همه‌اشون‌ كينه‌ دارند. با خود پيغمبر كه‌ نمي‌تونند اظهار كينه‌ كنند و در تمام‌ جنگها هم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بوده‌. كينه‌اشون‌ را نسبت‌ به‌ علي‌ اظهار كردند. احقادا بدريتا و خيبريتا و حنينيتا و غيرهم‌ فعذبت‌ علي‌ عداوته‌ و اكبت‌ علي‌ حتي‌ قتل‌ الناكثين‌ و القاسطين‌ و المارقين‌. كه‌ حتي‌ در زمان‌ خلافتش‌ هم‌ با اين‌ دو دسته‌، مارقين‌ و ناكثين‌ و اينها جنگ‌ كردند. پس‌ هيچ‌ دليلي‌ بر اينكه‌ علي‌ را كسي‌ دوست‌ داشته‌ باشه‌ از نظر ظاهر نبود. اما چون‌ عمل‌ صالح‌ داشت‌، چون‌ مؤمن‌ واقعي‌ بود، نگيد اين‌ كلمه‌ براي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كوچكه‌. نه‌ ايمان‌ واقعي‌ اول‌ مال‌ پيغمبره‌. آمن‌ الرسول‌ بما انزل‌ اليك‌ من‌ ربه‌. ايمان‌ واقعي‌ مال‌ اينهاست‌. مؤمن‌ واقعي‌ اينها هستند جعل‌ لهم‌ الرحمان‌ ودا. خداي‌ تعالي‌ همة‌ اين‌ دشمنيها را تبديل‌ به‌ محبت‌ ميكنه‌. الان‌ شما اگر بخواهيد در دنيا يك‌ مردي‌ كه‌ از نظر همه‌ محبوب‌ باشه‌ و دشمن‌ يا نداره‌ يا يك‌ عده‌ غير انسانها و ولدالزناها باهاش‌ دشمن‌ باشند، علي‌ بن‌ ابيطالبه‌. آنقدر كه‌ اشعار در فضائل‌ علي‌ گفته‌ حتي‌ در فضائل‌ پيغمبر اكرم‌ گفته‌ نشده‌. آنقدر كتاب‌ كه‌ در فضائل‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نوشته‌ شده‌، نه‌ از طريق‌ شيعه‌، نه‌، مسيحي‌ها، يهودي‌ها، سني‌ها، آنقدر كه‌ روايت‌ در فضائل‌ علي‌ بيان‌ شده‌، دربارة‌ هيچكس‌ بيان‌ نشده‌. اين‌ معناي‌ سيجعل‌ الرحمان‌ لهم‌ الودا. تو نيكي‌ ميكن‌ و در دجله‌ انداز، كه‌ ايزد در بيابانت‌ دهد باز. تو محبت‌ خودت‌ را نسبت‌ به‌ خدا اظهار بكن‌. تو كارهاي‌ صحيح‌ و عمل‌ صالح‌ را انجام‌ بده‌، كينه‌ از مردم‌ در دل‌ نداشته‌ باش‌ كه‌ عمدة‌ محور اعظم‌ در اين‌ مسئله‌ است‌. كوشش‌ كنيم‌ همين‌ امشب‌ جدا تصميم‌ بگيريم‌ اگر كسي‌ از ما ناراحته‌ يا ما كينة‌ كسي‌ را در دل‌ داريم‌ بخاطر موسي‌ بن‌ جعفر كه‌ كاظم‌ است‌، آن‌ كينه‌ها را بيرون‌ بريزيم‌ و از خدا بخواهيم‌ به‌ ما كمك‌ بكنه‌. من‌ شايد براتون‌ يك‌ وقت‌ ديگه‌ هم‌ گفته‌ باشم‌. يك‌ نفري‌ در قم‌ استاد من‌ بود. اون‌ يك‌ كتابي‌ نوشته‌ بود و از يك‌ شخصي‌ تعريف‌ كرده‌ بود. يك‌ شخصي‌ كه‌ دشمن‌ آن‌ شخص‌ بود، آن‌ شخصي‌ كه‌ تعريف‌ شده‌ بود در اين‌ كتاب‌، اين‌ رسيد به‌ ايشان‌ تصادفا سيد هم‌ بود، يك‌ آب‌ دهني‌ انداخت‌ به‌ صورت‌ اين‌ مؤلف‌، اين‌ دوست‌ خدا كه‌ بنظر من‌ از اولياء خداست‌. اينهم‌ دستي‌ به‌ صورتش‌ كشيد و گفت‌ صورتم‌ تبرك‌ شد و فلاني‌ بدان‌ يك‌ ذره‌ كينه‌ از تو در دلم‌ نيست‌. ما فكر مي‌كنيم‌ اين‌ كارها مال‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلامه‌. نه‌. در بين‌ مردم‌ معمولي‌ و اولياء خدا هم‌ هست‌. مي‌تونيم‌ ما هم‌ خودمون‌ را همينطور كنيم‌. حضرت‌ امام‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ يكي‌ از پسرعموهايشون‌ با كارد حمله‌ كرد به‌ ايشان‌. خوب‌ نگذاشتند. حضرت‌ تشريف‌ آوردند منزل‌، وضو گرفتند به‌ اصحابشون‌ فرمودند مايليد بريم‌ جواب‌ اين‌ پسرعمويمون‌ را بدهيم‌؟ عرض‌ كردند آقا ما دوست‌ مي‌داشتيم‌ همانجا اجازه‌ مي‌داديد جوابش‌ را مي‌داديم‌. اينها خيال‌ كردند كه‌ مثلا حضرت‌ مي‌خواهد تلافي‌ كنه‌. راوي‌ ميگه‌ من‌ در راه‌ كنار حضرت‌ سجاد مي‌رفتم‌ ديدم‌ اين‌ آيه‌ را ميخونه‌. و الكاظمين‌ الغيظ‌ و العافين‌ عن‌ الناس‌. فهميدم‌ حضرت‌ مي‌خواد او را عفوش‌ كنه‌. آمدند در زدند در خانه‌اش‌ اون‌ باز رفت‌ كارد را برداشت‌ آمد. حضرت‌ فرمودند اين‌ پاكت‌ پول‌ را بگير، هر وقت‌ كاري‌ داشتي‌ به‌ من‌ مراجعه‌ كن‌. من‌ دوست‌ تو هستم‌. و در حديث‌ داره‌ كه‌ حضرت‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌، دقت‌ كنيد، پولهايي‌ براي‌ بني‌ اعمامش‌ مي‌فرستاد از سهم‌ سادات‌ و به‌ آنها مي‌گفت‌ كه‌، به‌ آن‌ واسطه‌ها، شما نگيد كي‌ اينها را فرستاده‌. اونها مي‌رفتند آن‌ پول‌ را مي‌دادند به‌ آن‌ سيد مثلا. آن‌ سيد ميگفت‌ كه‌ خدا تو را رحمت‌ كنه‌، خدا دست‌ شما به‌ اصطلاح‌ ما درد نكنه‌. اما خدا چه‌ كنه‌ اين‌ پسرعمويمون‌ را امام‌ سجاد را، هيچوقت‌ به‌ فكر ما نيست‌. اينجوري‌ بودند. در اين‌ زمينه‌ آنقدر روايات‌ در شرح‌ حال‌ ائمة‌ اطهار هست‌ كه‌ حساب‌ نداره‌. اگر يك‌ انسان‌ بخواهد خودش‌ را مظهر صفات‌ پروردگار بكنه‌، اگر بخواهد متخلق‌ به‌ اخلاق‌ الله‌ باشه‌، بايد يك‌ يك‌ از اين‌ صفات‌ رذيله‌ را از خودش‌ دور بكنه‌. كينه‌ يعني‌ چي‌؟ آنهم‌ نسبت‌ به‌ شيعه‌! حالا شيعه‌ فاسقه‌، فاجره‌، ظالمه‌. خوب‌ در يك‌ صورت‌، آنهم‌ شيطان‌ گولتون‌ نزنه‌ كه‌ اين‌ صورتش‌ همان‌ صورته‌. در يك‌ صورت‌، ظالم‌پروري‌ نكنيد. شقي‌ را، البته‌ فرق‌ انجيل‌ و قرآن‌ همينه‌، انجيل‌ ميگه‌ حتي‌ شرير هم‌ حتي‌ به‌ صورتت‌ طپانچه‌ زد، طرف‌ راستت‌ را طپانچه‌ زد طرف‌ چپت‌ را بگير. اما قرآن‌ ميگه‌ نه‌، و في‌ القصاص‌ حيات‌ يا اولي‌ الالباب‌. اگر يك‌ شرير، شرير، قيد شرير، يعني‌ شرير كسي‌ كه‌ شروره‌. ما ديديم‌. قديمها توي‌ محله‌ داشها و الواتها توي‌ محله‌ ميداندار بودند، شريري‌، اون‌ سر بلند كرده‌ بايد همه‌ ازش‌ بترسند. هر كي‌ يك‌ خورده‌اي‌ ترسش‌ كم‌ ميشد يك‌ اذيتي‌ بهش‌ وارد مي‌كردند كه‌ ترسش‌ باز به‌ جاي‌ خودش‌ بيايد. آن‌ شرير پيدا شد سر جايش‌ بنشانيد. قصاصش‌ كنيد. سيلي‌ زد سيلي‌ بزنيد تا بدانه‌ سيلي‌ زدن‌ و سيلي‌ خوردن‌ چه‌ معني‌ داره‌. اين‌ يك‌ مسئله‌اي‌ است‌ كه‌ خيلي‌ استثنائي‌ است‌ و مربوط‌ به‌ حكومت‌ اسلامي‌ است‌ و حاكم‌ اسلام‌. و شايد اگر حاكم‌ عادلي‌ در رأس‌ مملكت‌ اسلامي‌ باشه‌ نوبت‌ به‌ مردم‌ نمي‌رسه‌ كه‌ شرير را سركوب‌ كنند. بايد شكايت‌ كنند و حكومت‌ عادل‌ مملكت‌ به‌ وضعش‌ برسه‌. نه‌ اينكه‌ در زمان‌ طاغوت‌ به‌ وضعش‌ كه‌ نمي‌رسيدند، تأييدش‌ هم‌ مي‌كردند. اين‌ آدمي‌ است‌ كه‌ به‌ دردمون‌ ميخوره‌. بد نيست‌. بياريم‌ حتي‌ استخدامش‌ كنيم‌ مردم‌ را خوب‌ سركوب‌ كرده‌ و آرامشون‌ كرده‌. در جمهوري‌ اسلامي‌ هم‌ انشاء الله‌ زودتر به‌ وضع‌ افراد شرير كه‌ در يك‌ جائي‌ مثلا ازشون‌ گزارشاتي‌ داده‌ ميشه‌ و مردم‌ آزاري‌ مي‌كنند برسند كه‌ اين‌ تا وقتي‌ كه‌ مي‌آيند به‌ حسابش‌ برسند كارهايش‌ را نكنه‌. بهش‌ برسند. بهرحال‌ انشاء الله‌ آن‌ ايده‌آلش‌، آن‌ واقعيتش‌ بعد از ظهور خواهد بود كه‌ انشاء الله‌ آقا بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ تشريف‌ بياورند. چون‌ احاط‌ بكل‌ شي‌ء علما. اوست‌ كه‌ ديگه‌ احتياج‌ به‌ گزارش‌ نداره‌. احاط‌ بكل‌ شي‌ء علما. اوست‌ كه‌ قادر علي‌ كل‌ شي‌ء. بر همه‌ چيز قدرت‌ داره‌، احاطة‌ بر همه‌ چي‌ داره‌. اوست‌ كه‌ آينة‌ تمام‌ نماي‌ پروردگاره‌ كه‌ محيط‌ علي‌ كل‌ شي‌ء. و قل‌ اعملوا و سير الله‌ عملكم‌. با واو عاطفه‌ و رسوله‌ و المؤمنون‌. و كل‌ شي‌ء احصيناه‌ في‌ امام‌ مبين‌. علم‌ هر چيزي‌ را در امام‌ مبين‌ قرار داديم‌.

 شما فكر كرديد موسي‌ بن‌ جعفر سلام‌ الله‌ عليه‌ در ميان‌ زندان‌ وقتي‌ كه‌ افتاده‌، ايشان‌ محدود شده‌ و در همانجاست‌ و هيچي‌ اطلاع‌ نداره‌. مصيب‌ ميگه‌ من‌ يك‌ روز صبح‌ آمدم‌ ديدم‌ كه‌ غل‌ و زنجير هست‌ ولي‌ موسي‌ بن‌ جعفر نيست‌. خيلي‌ پريشان‌ شدم‌. اين‌ آقا چه‌ شد. هارون‌ حالا جواب‌ هارون‌ را چه‌ بدهم‌؟ ميگه‌ همينطور كه‌ توي‌ فكر بودم‌، ديدم‌ صداي‌ زنجيرها بلند شد. نگاه‌ كردم‌ ديدم‌ آقا خودش‌ داره‌ زنجيرها را به‌ گردن‌ و دست‌ و پاي‌ خودش‌ مي‌اندازه‌. گفتم‌ آقا كجا تشريف‌ داشتيد؟ بايد به‌ شيعيانشون‌ برسند. اين‌ شتيته‌، انشاء الله‌ اگر نيشابور رفتيد قبرش‌ در كنار شهر هست‌. اين‌ خانم‌ بخاطر اطاعت‌ پروردگار، حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر آنچه‌ كه‌ او فرستاده‌ قبول‌ مي‌كنند و بقيه‌ را قبول‌ نمي‌كنند و مي‌فرمايند كه‌ به‌ او بگو كه‌ وقتي‌ كه‌ مي‌خواهد از دار دنيا بره‌، من‌ خودم‌ به‌ بالينش‌ خواهم‌ آمد. امام‌ زمان‌ هر زماني‌ وقتي‌ كه‌ انسان‌ از دار دنيا ميره‌، مخصوصا دوستان‌، به‌ بالين‌ آنها مي‌آيند. و آمد حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر. ولي‌ بايد ظالم‌ را معرفي‌ كرد. اگر اين‌ كارها انجام‌ نميشد، اين‌ ظلمها را موسي‌ بن‌ جعفر بر ملأ نميكرد، ما امروز هارون‌ الرشيد را نمي‌شناختيم‌ كه‌ در كنار قبرش‌ كه‌ دو تا قبر، يكي‌ قبر بهترين‌ خلق‌ خدا، يكي‌ قبر بدترين‌ خلق‌ خدا در كنار هم‌ باشه‌. اگر موسي‌ بن‌ جعفر را مثل‌ فردايي‌ و من‌ يك‌ دو جمله‌ فقط‌ بعنوان‌ اينكه‌ من‌ روضه‌خوان‌ آقا جدم‌، چون‌ يك‌ افتخاري‌ كه‌ من‌ دارم‌ اين‌ است‌ كه‌ با سي‌ پشت‌ دقيقا سي‌ پشت‌ به‌ حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر مي‌رسم‌، شجره‌ دارم‌ و بتونم‌ شب‌ شهادت‌ جد بزرگوارم‌ كه‌ يكي‌ از افتخاراتم‌، نه‌ يكي‌ از افتخاراتم‌، تمام‌ افتخار من‌ در دنيا خدا ميدونه‌ نه‌ به‌ تحصيلاتمه‌، نه‌ به‌ كتاب‌ نوشتنمه‌، نه‌ به‌ هيچي‌ هيچي‌، يك‌ چيزي‌ كه‌ فكر ميكنم‌ حتي‌ شب‌ اول‌ قبر بگم‌، اينكه‌ من‌ با يك‌ سلسله‌ نسبي‌ به‌ حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر ميرسم‌. آقا، موسي‌ بن‌ جعفر، جمعي‌ از اهل‌ خراسان‌ رفته‌ بودند به‌ بغداد، زندان‌ آقا و امامشون‌ را پيدا كنند. بالاخره‌ رسيدند كنار زندان‌ بغداد. سؤال‌ كردند آيا امام‌ ما در اين‌ زندان‌ است‌؟ كسي‌ به‌ آنها گفت‌ بعله‌ الان‌ آزاد ميشود. اينها منتظرند امامشون‌ از ميان‌ زندان‌ آزاد بشه‌. يك‌ وقت‌ ديدند يك‌ جنازه‌اي‌ را كه‌ چهار نفر به‌ دوش‌ گرفته‌اند از ميان‌ زندان‌ خارج‌ شد. يكي‌ هم‌ فرياد ميزند هذا امام‌ الرفضه‌. اين‌ امام‌ رافضي‌هاست‌. اين‌ موسي‌ بن‌ جعفره‌.

 

۱۳ رجب ۱۴۱۳ قمری – ۱۷ دی ۱۳۷۱ شمسی – فضائل‌ حضرت‌ علي‌ عليه‌ السلام‌

 فضائل‌ حضرت‌ علی‌ علیه‌ السلام‌ 13 رجب‌ 1413

 

 اعوذ بالله‌ من‌ الشیطان‌ الرجیم‌،

بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحیم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمین‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علی‌ اشرف‌ الانبیاء و المرسلین‌. سیدنا و نبینا ابو القاسم‌ محمد (اللهم‌ صل‌ علی‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علی‌ آله‌ الطیبین‌ الطاهرین‌ لا سیما علی‌ سیدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحی‌ و ارواح‌ العالمین‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علی‌ اعدائهم‌ اجمعین‌ من‌ الآن‌ الی‌ قیام‌ یوم‌ الدین‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشیطان‌ الرجیم‌، یدالله‌ فوق‌ ایدیهم‌.

 

 در ضمن‌ زیارات‌ متعدده‌ و روایات‌ كثیره‌ و آیات‌ قرآن‌، خدای‌ تعالی‌ و خاندان‌ عصمت‌ علیهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ صفات‌ و القابی‌ برای‌ حضرت‌ امیر المؤمنین‌ علی‌ علیه‌ الصلاة‌ و السلام‌ فرموده‌اند كه‌ قابل‌ تحمل‌ و تأمل‌ و شرح‌ صدری‌ می‌خواهد كه‌ این‌ معانی‌ را درك‌ كند.

در قرآن‌ شریف‌ ید الله‌ فوق‌ ایدیهم‌ كه‌ در تفاسیر شیعه‌ و سنی‌ گفته‌اند «یدالله‌» علی‌ علیه‌ الصلاة‌ و السلام‌ است‌، «صراط‌ مستقیم‌» علی‌ علیه‌ الصلاة‌ و السلام‌ است، عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ  «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» علی‌ بن‌ ابیطالب‌ علیه‌ الصلاة‌ و السلام‌ است‌.

 در زیارتها لسان‌ الله‌، علیست، اذن‌ الله‌ علیست‌، عین‌ الله‌ علیست‌، جنب‌ الله‌ علیست‌ و بالاخره‌ نفس‌ الله‌ علی‌ بن‌ ابیطالب‌ علیه‌ الصلاة‌ و السلام‌ است‌ كه‌ هر یك‌ از این‌ كلمات‌ و معانی‌، من‌ با همه‌ كم‌ بضاعت‌ علمیم‌ در این‌ باب‌ درباره هر یك‌ از این‌ كلمات‌ می‌توانم‌ متعهد بشوم‌ كه‌ ده‌ ساعت‌ صحبت‌ بكنم‌، یعنی‌ برای‌ كلمه‌ یدالله‌ فقط‌.

آنقدر درباره‌ علی‌ بن‌ ابیطالب‌ فضائل‌ زیاد است‌ كه‌ گفت‌

كتاب‌ وصف‌ تو را آب‌ بحر كافی‌ نیست‌ – كه ‌تر كنم‌ سر انگشت‌ و صفحه‌ بشمارم‌.

 

من‌ یك‌ وقتهایی‌ فكر می‌كردم‌ كه‌ مبالغه‌ انگیزترین‌ اشعار این‌ شعر باشد، برخورد كردم‌ به‌ یكی‌ دو آیه‌ قرآن‌، قرآن‌ یك‌ كلمه‌ مبالغه‌ ندارد، هر چه‌ هست‌ واقعیت‌ است‌. خدای‌ تعالی‌ در قرآن‌ می‌فرماید قُل لَوْ كانَ البحرُ مدادًا لِكَلِماتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبحرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِمَاتُ رَبِّي وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَدًا.

اگر تمام‌ دریا، مركب‌ بشود و بخواهند كلمه‌ خدا را، كلمات‌ خدا را بنویسند دریا آبش‌ تمام‌ میشود ولی‌ كلمات‌ پروردگار تمام‌ نخواهد شد، ولو اینكه‌ یك‌ دریای‌ آزاد دیگری‌ بهش‌ ضمیمه‌ بشود، در یك‌ آیه‌ دیگر می‌فرماید هفت‌ دریا، اینها همه‌اش‌ خشك‌ میشود‌ و سخنان‌ پروردگار و كلمات‌ خدا تمام‌ نمیشود.

 در روایت‌ دارد كه‌ در شب‌ معراج‌ جبرائیل‌ با رسول‌ اكرم‌ میرفتند، به‌ قطاری‌ از شتر كه‌ عبور میكردند رسیدند، پیغمبر ایستاد ببیند این‌ شترها كجا می‌روند؟ جبرئیل‌ گفت‌ من‌ از روز اول‌ تابحال‌ نتونستم‌ این‌ قطار شتر را انتهایش‌ را ببینم‌، اینها همه‌اش‌ مثالهایی‌ است‌ برای‌ ما می‌زنند، باید شكافته‌ شود و رویش‌ حرف‌ زده‌ بشود، و شما هم‌ هرچه‌ بایستید اینها تمام‌ نمی‌شود، پیغمبر اكرم‌ فرمود اینها چی‌ بار دارند؟ عرض‌ كرد كتاب‌ فضائل‌ پسر عمت‌ علی‌ بن‌ ابیطالب‌ را.

 اینها برای‌ ما غیر قابل‌ هضمه‌، یعنی‌ هضمش‌ خیلی‌ مشكله‌، یك‌ غذای‌ سنگینی‌ را انسان‌ بخواهد بخوره‌، باید یك‌ قدری‌ بجوشوننش‌، یك‌ قدری‌ بپزنش‌، یك‌ قدری‌ چاشنی‌ بهش‌ بزنند، خلاصه‌ قابل‌ هضم‌ كنند، این‌ هنر برای‌ همه‌ كس‌ میسر نیست‌، همه‌ آشپز نیستند، همه‌ غذا نمی‌توانند بپزند، آنهم‌ این‌ غذاهای‌ روحی‌ ثقیل‌ سنگین‌ با این‌ مزاجهای‌ ضعیف‌ ما.

ما چه‌ می‌فهمیم‌؟ هفت‌ تا دریا اگر بخواهد، اینها بدهندش‌ توی‌ خودكار مثلا، اینها نوشته‌ بشه‌، كلمات‌ خدا تمام‌ نمیشود‌ و امام‌ علیه‌ الصلاة‌ و السلام‌ فرمود «نحن‌ كلمات‌ الله‌».

 این‌ را هم‌ ضمنا بدونید، این‌ را چطور ما می‌تونیم‌ هضمش‌ كنیم‌؟ چطور می‌تونه‌ انسان‌ هضم‌ کند كه‌ مثلا فرض‌ كنید كه‌ چی‌ مثلا علی‌ بن‌ ابیطالب‌ داره‌ كه‌ این‌ اندازه‌ فضائل‌ هست‌؟ علی‌ كیه‌ مگر كه‌ ید اللهش‌ گفتند، عین‌ اللهش‌ گفتند، تعارف‌ كردند، ما به‌ یك‌ نفر كه‌ خیلی‌ علاقه‌ بهش‌ داریم‌ میگیم‌ كه‌ این‌ چشم‌ منه‌، ما دروغ‌ میگیم‌، ما تعارف‌ می‌كنیم‌، فلانی‌ دست‌ منه‌، ماها غالبا دروغ‌ میگیم‌ یا تعارف‌ می‌كنیم‌، اما خدا هم‌ دروغ‌ میگه‌؟

ید الله‌ فوق‌ ایدیهم‌، این‌ آیه‌ در سوره‌ انا فتحنا، سوره‌ فتح‌ وارد شده‌، در وقتی‌ است‌ كه‌ پیغمبر اكرم‌ از مردم‌ بیعت‌ میگیره‌، بیعت‌ ضمیمه‌اش‌ ولایت‌ علی‌ بن‌ ابیطالبه‌، می‌خواد به‌ مردم‌ بگوید كه‌ اگر با من‌ دست‌ می‌دید، با خدا دست‌ دادید، دست‌ من‌ دست‌ خداست‌، دست‌ خدا، دست‌ علی‌ بن‌ ابیطالبه‌ و اگر امروز با من‌ بیعت‌ می‌كنید، شما خودتون‌ را در مقابل‌ خدا، «إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ» و «انَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ، يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ»

كسانی‌ كه‌ زیر درخت‌، درختی‌ بوده‌، حالا مفصله‌ شرحش‌؛ با تو بیعت‌ كردند اینها جز این‌ نیست‌ كه‌ با خدا بیعت‌ كردند، ید الله‌ فوق‌ ایدیهم‌.

امام‌ می‌فرماید ید الله‌ علی‌ بن‌ ابیطالبه‌، ید الله‌ امروز امام‌ زمان‌ شماست‌، این،‌ فوق‌ ایدیهم‌.

 دست‌ خدا دست‌ علیست‌، علی‌ بن‌ ابیطالب‌ دست‌ خداست‌، حالا شما بیائید بنشینیم‌ با هم‌ ببینیم‌ این‌ چه‌ معنا داره‌؟ آیا همانطوری‌ كه‌ ما نسبت‌ به‌ یكدیگر تعارف‌ می‌كنیم‌ میگیم‌ فلانی‌ دست‌ ماست‌، آیا همینه‌ معناش‌؟ نه‌.

تمام‌ قدرت‌ پروردگار آنچه‌ كه‌ از آن‌ قدرت‌، اینهایی‌ را كه‌ می‌خوام‌ بگم‌ خیلی‌ خلاصه‌ میگم‌، هم‌ وقت‌ كمه‌، هم‌ مطرح‌ كردند، تمام‌ قدرت‌ پروردگار، قدرت‌ پروردگار بینهایته‌، این‌ معلوم‌ باشه‌، اما آنچه‌ كه‌ متوجه‌ خلقش‌ میشود‌، و مخلوقش‌ میشود‌، خوب‌ طبعا چون‌ مخلوق‌ محدوده‌، یك‌ بخشی‌ از قدرت‌ پروردگار اعمال‌ میشود‌ تا مخلوق‌ بوجود بیاد، آنچه‌ كه‌ مربوط‌ به‌ مخلوقه‌ و اظهار میشود و خلقی‌ به‌ وجود می‌آید، این‌ بخش‌ از قدرت‌ در وجود مقدس‌ علی‌ بن‌ ابیطالبه‌.

یعنی‌ اگر خدا می‌خواد اظهار قدرت‌ بكند، بوسیله‌ علی‌ بن‌ ابیطالب‌ اظهار قدرت‌ میكند‌. همانطوری‌ كه‌ شما وقتی‌ می‌خواید اظهار قدرت‌ بكنید، با دستتون‌ اظهار قدرت‌ می‌كنید، دست‌ مظهر قدرت‌ انسانه‌، حتی‌ گاهی‌ میشود‌ كه‌ انسان‌ قدرتش‌ را آنچه‌ كه‌ دارد بهش‌ متوجه‌ میشود، نمیرسد، در عین‌ حال‌ دست‌ را به‌ استقبال‌ آن‌ خطر مثلا می‌فرستد، سقف‌ داره‌ پائین‌ می‌آد، دستش‌ را انسان‌ بالا میكند‌، این‌ معناش‌ اینه‌ كه‌ بالفطره‌ و بالذات‌ ما دوست‌ داریم‌ كه‌ وسیله‌ اعمال‌ قدرتمون‌ دستمون‌ باشه‌.

 اینی‌ كه‌ گفتند ید الله‌ علیست‌، منظور اینه‌ كه‌ هر چه‌ خدای‌ تعالی‌ می‌خواد در مخلوقش‌ اظهار قدرت‌ بفرماید بوسیله‌ علی‌ بن‌ ابیطالب‌ خواهد فرمود و معنای‌ دیگری‌ هم‌ براش‌ تصور نمیشود‌.

اصلا شما! مگر چه‌ معنای‌ دیگری‌ داره‌ ید الله‌، شما بشینید باصطلاح‌ تحلیلش‌ كنید و این‌ كلمه‌ را سنی‌ها هم‌ در كتابهاشون‌ نقل‌ كردند كه‌ علی‌ ید اللهه‌، علی‌ بن‌ ابیطالب‌ دست‌ خداست‌، این‌ چه‌ معنا داره‌؟

 علی‌ علیه‌ الصلاة‌ و السلام‌ اذن‌ اللهه‌، گوش‌ خداست‌، یعنی‌ هر چه‌ كه‌ خدا می‌خواد از بندگانش‌ بشنوه‌، بوسیله‌ علی‌ بن‌ ابیطالب‌ می‌شنوه‌.

یعنی‌ اگر شما حاجتی‌ داشته‌ باشید، حتما باید به‌ این‌ وسیله‌ متوسل‌ بشوید تا حاجتتون‌ برآورده‌ بشه‌، راه‌ دیگری‌ نداره‌، اگر یك‌ انسانی‌ گوشهایش‌ را گرفت‌، شما هر چی‌ حرف‌ بزنید باهاش‌ بیفایده‌ است‌، اگر علی‌ از كسی‌ بیزار بود، هر چه‌ با خدا مناجات‌ کند بیفایده‌ است‌

و علاوه‌، اینها ید الله‌ هستند، اذن‌ الله‌ هستند، تحت‌ فرمان‌ پروردگار هم‌ هستند. یعنی‌ اگر كسی‌ مثلا دستش‌ تحت‌ اختیارش‌ نبود، اون‌ برای‌ خودش‌ كار میكند‌ منهم‌ یك‌ چیز دیگری‌ اراده‌ كردم‌، این‌ دست‌، دست‌ من‌ نیست‌، دست‌ فلجی‌ است‌. علی‌ بن‌ ابیطالب‌ بنده‌ خداست‌، تحت‌ فرمان‌ پروردگاره‌ «و عباد مكرمون‌ لا یسبقونه‌ بالقول‌ وهم‌ بامره‌ یعملون‌»، تحت‌ فرمان‌ خداست‌.

 

 علی‌ بن‌ ابیطالب‌ وجه‌ اللهه‌، وجه‌ الله‌ یعنی‌ چی‌؟ به‌ امام‌ زمان‌ صلوات الله‌ علیه‌ می‌گیم‌ كه‌ « أَیْنَ وَجهُ اللهِ الذى الیه یتوَجَّهُ الاَولِیاء».

 یا باید بگیم‌ این‌ كلام‌ معنا نداره‌ یا خیلی‌ ما اشتباه‌ می‌كنیم‌، و نمیشود‌ هم‌ حتی‌، یعنی‌ گاهی‌ میشود‌ یك‌ غذایی‌ را خیلی‌ كه‌ می‌پزننش‌ باز هم‌ قابل‌ هضم‌ نیست‌ برای‌ مزاجهای‌ ضعیف‌، برای‌ مزاجهای‌ مریض‌، دعا كنید در امروز كه‌ كسالتهای‌ روحی‌ رفع‌ بشه‌.

ما نه‌ اینكه‌ اهل‌ بدن‌ و مادیات‌ هستیم‌، الان‌ دو تا معجزه‌ سرطان‌، حضرت‌ امیر، روز تولد خوبش‌ كرد، ما میگیم‌ به‌به‌به‌، اما چون‌ اهل‌ كمالات‌ روحی‌ نیستیم‌، امراض‌ روحی‌ برامون‌ فرقی‌ نمیكند‌ مریض‌ باشیم‌، مریض‌ نباشیم‌ هیچ‌ فرقی‌ نمیكند‌، از حسادت‌ داریم‌ می‌تركیم‌، جانمون‌ به‌ لبمون‌ آمده‌، مهم‌ نیست‌، طبیعیه‌ خیال‌ میكنیم‌ انسانه‌، بخدا قسم‌ یك‌ مرض‌ حسد، یك‌ مرض‌ طمع‌، یك‌ مرض‌ حب‌ دنیا، یك‌ مرض‌ چی‌ بگم‌، همین‌ خیانت‌، این‌ امراض‌ها، هر یكیش‌ كبر، غرور خودخواهی‌ اینها هر یكیش‌ از صد تا سرطان‌ بدتره‌ و آنها هم‌ آمدند برای‌ معالجه‌ این‌ امراض‌، اینها برای‌ معالجه‌ جنبه‌های‌ حیوانی‌ ما نیامدند.

 شما اگر الاغتون‌ را یك‌ وقت‌ بردارید به‌ مطب‌ آقای‌ دكتر، بگید آقا این‌ الاغ‌ را آوردم‌ معالجه‌اش‌ كنید! اونهم‌ تواضع‌ كرد، خودش‌ را شكست‌، گفت‌ بیار، یك‌ آمپولی‌ زد، یك‌ كاری‌ كرد این‌ الاغه‌ معالجه‌ شد، دیگه‌ نرید بشینید بگید این‌ دكتر این‌ الاغ‌ را معالجه‌ كرد.

نمیگم‌ معجزات‌ را نقل‌ نكنید، نه‌ نقل‌ كنید، چون‌ ماها دركمون‌، می‌خوام‌ مطلب‌ را بهتون‌ بگم‌، ماها دركمون‌ بیشتر از این‌ نیست‌، ما فقط‌ الاغ‌ می‌بینیم‌ و مرض‌ الاغی‌ و خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ دامپزشك‌، از این‌ تجاوز نمی‌تونیم‌ بكنیم‌، و الا «طبیبٌ دَوَّاربطبه». حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ كه‌ دور می‌زد برای‌ معالجه‌ مردم‌، آیا معالجه‌ امراض‌ بدنیشون‌ را معالجه‌ می‌كرد یا امراض‌ روحیشون‌ را؟

منتهی‌ بعضی‌ چیزها قابل‌ هضم‌ نیست‌، همین‌ الان‌ همینجا، توی‌ همین‌ مجلس‌، ده‌ تا سرطانی‌ باشه‌، ما همه‌ جمعیتی‌ كه‌ اینجا داریم‌ یك‌ عده‌اشون‌ اهل‌ تزكیه‌ نفس‌ و كمالات‌ هم‌ هستند و اینها. ده‌ تا مریض‌ سرطانی‌ را آورده‌ باشند این‌ كنار خوابونده‌ باشند، اینها همه‌ پاشند صحیح‌ و سالم‌ بعد از جلسه‌، شماها همه‌اتون‌ها بیشتر تعجب‌ می‌كنید و خوشحالید یا ده‌ تا آدم‌ فرض‌ كنید حسود، حسود از این‌ مجلس‌ دیگه‌ میبینه‌ حسادت‌ نداره‌، كینه‌ نداره‌، واقعا روحش‌ سالمه‌، ده‌ تا مرض‌ هم‌ داشته‌ خوب‌ شده‌.

میگیم‌ بابا این‌ حرفها چیه‌؟ نه‌ دانشكده‌ای‌ برای‌ شناخت‌ امراض‌ روحی‌ داریم‌، شما خیال‌ نكنید این‌ دانشكده‌های‌ روانپزشكی‌ و اینها، هنوز ما نمی‌تونیم‌ خودمون‌ را در سنین‌ بالا حتی‌ كنترل‌ كنیم‌ كه‌ مخالفت‌ امر الهی‌ را نكنیم‌، هنوز خدا را نشناختیم‌، هنوز نمی‌دونیم‌ كه‌ خاندان‌ عصمت‌ علیه‌ الصلاة‌ و السلام‌ از ما چی‌ می‌خوان‌؟ كبر و غرور و خودخواهیمون‌ آنچنان‌ ما را بیچاره‌ كرده‌ كه‌ كشتتمون‌، چه‌ عرض‌ كنم‌، حالا میخوام‌ بگم‌ كه‌ بعضی‌ مسائل‌، اصلا چطور می‌توانیم‌ اینها را هضم‌ كنیم‌.

 علی‌ علیه‌ الصلاة‌ و السلام‌ وجه‌ الله‌ است‌، این‌ وجه‌ الله‌ الذی‌ یا وجه‌ الله‌ التی‌ یتوجه‌ الیه‌ الاولیاء، وجه‌ خدایی‌ كه‌ اولیاء خدا به‌ او متوجه‌ بشن‌ وقتی‌ میخوان‌ متوجه‌ خدا بشن‌، این‌ را من‌ برای‌ شما نمی‌تونم‌ حتی‌ بپزمش‌ و بعد تحویل‌ بدم‌. نمی‌تونم‌. اگر خیلی‌، چند نفر خصوصی‌ بشینم‌ براشون‌ توضیح‌ بدم‌. در دعای‌ ندبه‌ هم‌ هر روز، جمعه‌ها می‌خونیم‌. یا معنی‌ نداره‌ اصلا یا نمیشود‌ توضیح‌ داد. ولی‌ كلمه‌ وجه‌ الله‌ را می‌تونم‌ توضیح‌ بدم‌. یك‌ خورده‌ قابل‌ هضمه‌.

كلمه‌ وجه‌ الله‌ یعنی‌ صورت‌ خدا، این‌ تشبیه‌ شده‌ به‌ وجه‌ ما تقریبا. خدای‌ تعالی‌ با كودك‌ سر و كارش‌ افتاده‌، چون‌ كه‌ با كودك‌ سروكارت‌ فتاد، با زبان‌ كودكی‌ باید گشاد. زبان‌ كودكی‌ با ما حرف‌ زده‌. می‌خواد به‌ ما بگه‌ كه‌ همه‌ صفات‌ درونی‌ تو گاهی‌ از صورتت‌ ظاهر میشود‌. مخصوصا قیافه‌ شناسها می‌شناسند. غیر قیافه‌شناسها هم‌ گاهی‌ بعضی‌ از صفات‌ باطنی‌ انسان‌ در صورتش‌ ظاهر میشود‌. مثلا شما عصبانی‌ بودید. عصبانیت‌ یك‌ صفت‌ روحیه‌، یك‌ حالت‌ روحیه‌ ولی‌ در قیافه‌اتون‌ معلوم‌ میشود‌. خوشحالید، معلوم‌ میشود‌. اگر پشتتون‌ را لخت‌ كنید، از پشتتون‌ نه‌ غضبتون‌ نه‌ خوشحالیتون‌ فهمیده‌ نمیشود‌ اما از صورت‌ فهمیده‌ میشود‌. تمام‌ صفات‌ درونی‌ انسان‌، قیافه‌شناسها از صورت‌ می‌شناسند. اگر می‌خواید خدا را بشناسید باید به‌ علی‌ نگاه‌ كنید. اما هر چشمی‌ نه‌. یك‌ عده‌ اینقدر نافهم‌ و كم‌ دركند كه‌ طرف‌ اخمها را كشیده‌، خیلی‌ هم‌ غضب‌ كرده‌، در عین‌ حال‌ طرف‌ نمی‌فهمه‌ درك‌ نمیكند‌.

 یا مثلا طرف‌ خیلی‌ خوشحاله‌، او درك‌ نمیكند‌. بعضی‌ قیافه‌شناسها هستند كه‌ تمام‌ صفات‌ درونی‌ را از صورت‌ می‌شناسند. بعضی‌ها هستند كه‌ وقتی‌ علی‌ را دیدند انگار خدا را دیدند. علی‌ بن‌ ابیطالب‌ را كه‌ مشاهده‌ می‌كنند واقعا اینطوره‌ كه‌ مرآت‌ تمام‌ نمای‌ الهی‌ را تماشا می‌كنند. من‌ عرفكم‌ فقد عرف‌ الله‌ كسی‌ كه‌ شما را شناخت‌ بتحقیق‌ خدا را شناخته‌. اینهم‌ تا حدی‌ اجمال‌ معنای‌ وجه‌ الله‌.

 اذن‌ الله‌ اگر خدا بخواهد حرف‌ كسی‌ را گوش‌ بدهد بوسیله‌ علی‌ بن‌ ابیطالب‌ گوش‌ میدهد‌. برو دستت‌ را بنداز دامن‌ علی‌ بن‌ ابیطالب‌، حرفت‌ را به‌ علی‌ بگو او به‌ خدا بگه‌ تا خدا تو را حاجتت‌ را بدهد. دقت‌ كردید؟ آیه‌ شریفه‌ قرآن‌ می‌فرماید كه‌ وَلَو انهم اذ ظَلَموا أانفسهم جاءوكَ فَاستغفروا االلهَ وَاستَغفَرَ لَهم الرسولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوّابا رَحيمًا. اگر رسول‌ استغفار كرد آنوقت‌ خدا را تواب‌ و رحیم‌ پیدا خواهید كرد. حتما باید این‌ واسطه‌ باشه‌.

 من‌ با یك‌ عالم‌ وهابی‌ خدا میداند‌، بحث‌ كردم‌ برای‌ او ثابت‌ كردم‌ كه‌ راه‌ نزدیكتر به‌ خدا برای‌ قضای‌ حوائج‌ این‌ است‌ كه‌ ما توسل‌ به‌ ائمه‌ اطهار و پیغمبر اكرم‌ و اینها بكنیم‌. چون‌ وقتی‌ مطلبمون‌ به‌ اینجا رسید كه‌ باید حتما انسان‌ وسیله‌ای‌ داشته‌ باشه‌، گفت‌ فقط‌ شما میگید راه‌ منحصر به‌ فرد اینطرفه‌، گفتیم‌ نه‌ خدا اجازه‌ داده‌ كه‌ گاهی‌ مستقیما حرف‌ بزنیم‌. و الاّ ما می‌گفتیم‌ یك‌ راه‌ بیشتر نیست‌ و واقعا یك‌ راه‌ بیشتر برای‌ كسانی‌ كه‌ حاجتمتندند نیست‌.

متوسل‌ بشو آنها كه‌ شنیدند، خدا هم‌ میشنوه‌. خدا آنها را گوش‌ خودش‌ قرار داده‌. آنها اذن‌ الله‌ هستند.

آنها لسان‌ اللهند. زبان‌ خدا هستند. هركس‌ ادعا بكند یك‌ كلمه‌ در احكام‌ دین‌ بخصوص‌ و در معارف‌ حقه‌ از طریق‌ غیر معصومین‌ چیزی‌ دریافت‌ كرده‌، اشتباه‌ میكند‌ و راه‌ انحراف‌ رفته‌. یعنی‌ چه‌ در اعتقادات‌، چه‌ در معارف‌ حقه‌ و چه‌ در مسائل‌ اخلاقی‌ و چه‌ در احكام‌، یك‌ كلمه‌ از غیر امام‌ صادق‌ و امام‌ باقر، و امام‌ صادق‌ و امام‌ باقر هم‌ از غیر پیغمبر اگر بیان‌ بشه‌ این‌ انحرافه‌. یك‌ كلمه‌. روایات‌ زیادی‌ هم‌ در این‌ باب‌ داره و پیغمبر اكرم‌ هم‌ لا ینطق‌ عن‌ الهوی‌ ان‌ هو الا وحی‌ یوحی.. همه‌اش‌ از جانب‌ خداست‌.

ببینید سلسله‌ مراتب‌ جلو میره‌. خدا میگه‌، خدا مطلب‌ را بیان‌ میكند‌ منتهی‌ از زبانش‌. زبانش‌ كیه‌؟ پیغمبر، ائمه‌ اطهار علیهم‌ الصلاة‌ و السلام‌. اینها لسان‌ اللهند

 

و از همه‌ بالاتر. این‌ باز یكخورده‌ هضمش‌ مشكله‌. از آن‌ غذاهای‌ سنگین‌ روحیه‌ كه‌ علی‌ علیه‌ الصلاة‌ و السلام‌ نفس‌ پیغمبراست‌. خوب‌ این‌ در قرآن‌ هست‌ و سنی‌ و شیعه‌ هم‌ قبول‌ دارند كه‌ در آن‌ آیه‌ مباهله‌ است‌ كه‌ فَقُل تَعالَوا نَدعُ أَبناءَنا وَأَبناءَكُم وَنِساءَنا وَنِساءَكُم وَأَنفُسَنا وَأَنفُسَكُم

این‌ دیگه‌ زیاد هم‌ شنیدید و منهم‌ زیاد نمی‌خوام‌ در اطرافش‌ بحث‌ كنم‌. كه‌ پیغمبر اكرم‌ وقتی‌ فرمود انفسنا، نفس‌ پیغمبر علی‌ بن‌ ابیطالب‌ بود. جان‌ او خود من‌، یعنی‌ علی‌ یعنی‌ من‌. من‌ یعنی‌ علی‌. من‌ شجرة‌ واحده‌. از یك‌ درختیم‌. نفسك‌ نفسی‌ لَحْمُکَ مِنْ لَحْمى،وَ دَمُکَ مِنْ دَمى. خون‌ تو خون‌ منه‌. گوشت‌ تو گوشت‌ منه‌. وَالْإیمانُ مُخالِطٌ لَحْمَکَ وَ دَمَکَ کَما خالَطَ لَحْمى وَ دَمى‌ تا بقیه‌ دعای‌ ندبه‌.

اینها یكی‌ هستند. نفس‌ پیغمبر یعنی‌ خود پیغمبر. هر جا علی‌ برود مثل‌ اینكه‌ پیغمبر رفته‌ هر جا پیغمبر برود مثل‌ اینكه‌ علی‌ بن‌ ابیطالب‌ رفته‌. هر چه‌ پیغمبر بگوید مثل‌ این‌ است‌ علی‌ علیه‌ السلام‌ فرموده‌. هر چه‌ كه‌ علی‌ بگوید مثل‌ اینكه‌ پیغمبر صلواته‌ و سلامه‌ علیه‌ و آله‌ و سلم‌ فرموده‌ است‌. فرقی‌ نیست‌. لسان‌ خدا هستند.

تا می‌رسیم‌ به‌ اینجا كه‌ نفس‌ الله‌. در قرآن‌ آمده‌. عرض‌ كردم‌ یك‌ خورده‌ای‌ ثقیله‌. و یحذرکم الله‌ نفسه‌. شما به‌ تفسیر برهان‌ نگاه‌ كنید. خدا می‌ترسانه‌ شما را از نفس‌ خودش‌. در ذیل‌ این‌ آیه‌ شریفه‌ می‌فرماید كه‌ نفس‌ الله‌ علی‌ بن‌ ابیطالب‌. حالا تا اینجا میگید ما شدیم‌ علی‌ اللهی‌. نه‌. نه‌. ما علی‌ اللهی‌ نشدیم‌. ما میگیم‌ كه‌ عرض‌ كردم‌ همینجا مشكله‌، سر دل‌ آدم‌ اینها گیر میكند‌. نمی‌تونه‌ هضمش‌ کند. نه‌ علی‌ اللهی‌ شدن‌ اینجور نمیشود‌.

 درسته‌. هر چی‌ تو میگی‌، تو چیزی‌ نمیگی‌.(قطع‌ صدای‌ نوار)

 بوده‌ است‌ كه‌ این‌ را خلق‌ كرده‌. همین‌ یك‌ جمله‌. ما به‌ اینجا می‌رسیم‌ كه‌ علی‌ بن‌ ابیطالب‌ نفس‌ اللهه‌. یعنی‌ همانطوری‌ كه‌ نفس‌ پیغمبره‌، آنجا می‌تونید هضم‌ كنید، همینطور نفس‌ الهیه‌. یعنی‌ آنچه‌ علی‌ می‌بینید خدا می‌بینید. آنچه‌ علی‌ نمی‌بیند خدا نمی‌بیند. نه‌ اینكه‌ چشمش‌ را ندارد كه‌ نمی‌بیند. لا تصرف‌ عنی‌ وجهك‌. خدایا رو از من‌ بر نگردون‌. انظر الیك‌. خدایا به‌ من‌ نگاه‌ كن‌.

گاهی‌ میشود‌ یك‌ كارهایی‌، یك‌ اعمالی‌ خدای‌ تعالی‌ نسبت‌ به‌ انسان‌ انجام‌ میدهد‌، مثل‌ اینكه‌ انسان‌ را ندیده‌ گرفته‌، ندیده‌ انسان‌ را. و جملاتی‌ دیگر هم‌ هست‌ كه‌ درباره‌ علی‌ بن‌ ابیطالب‌ من‌ فكر می‌كنم‌ از همه‌ مهمتر این‌ جمله‌ است‌. كه‌ خدای‌ تعالی‌ می‌فرماید كه‌ قل‌ كفی‌ بالله‌ شهیدا بینی‌ و بینكم‌ و من‌ عنده‌ علم‌ الكتاب‌. ای‌ پیغمبر این‌ مردم‌ تو را قبول‌ نمی‌كنند به‌ پیغمبری‌. بگو شاهد من‌ یكی‌ خداست‌ یكی‌ هم‌ كسی‌ است‌ كه‌ نزد او علم‌ كتابه‌. بعضی‌ از مفسرین‌ كه‌ خیلی‌ با علی‌ بن‌ ابیطالب‌ مخالف‌ بودند، خواستند بگن‌ كه‌ این‌ عبد الله‌ ابن‌ السلام‌ هست‌ و چه‌ هست‌ و اینها، ولی‌ خوشبختانه‌ هم‌ اهل‌ سنت‌ و هم‌ شیعه‌ از پیغمبر اكرم‌ نقل‌ كردند كه‌ منظور از و من‌ عنده‌ علم‌ الكتاب‌، علی‌ بن‌ ابیطالب‌ است‌. این‌ كتاب‌ چه‌ كتابی‌ است‌؟ اگر منظور قرآن‌ باشه‌

 یا این‌ آیه‌ را درباره‌اش‌ در وصفش‌ بگیم‌ كه‌ و لا رطب‌ و لا یابس‌ الا فی‌ كتاب‌ مبین‌. یا آن‌ آیه‌ شریفه‌ دیگه‌ كه‌ ما فرطنا فی‌ الكتاب‌ من‌ شی‌ء. هیچ‌ چیز را فروگذار نكردیم‌ در قرآن‌. علم‌ همه‌ چیز بیان‌ شده‌. پس‌ علی‌ بن‌ ابیطالب‌ دارای‌ همه‌ علمه‌. الف‌ و لام‌ الكتاب‌ هم‌ از نظر اهل‌ ادب‌ مسلم‌ مسلم‌ است‌ كه‌ كل‌ كتاب‌ منظوره‌. یا كتاب‌ معهود. اگر الف‌ و لام‌ الف‌ و لام‌ عهد هم‌ كه‌ باشد، باز تمام‌ علم‌ كتاب‌ منظوره‌. علم‌ كتاب‌ را بهش‌ دادیم‌. خوب‌ علاوه‌ بر این‌ ما در مقابل‌ این‌ یك‌ علم‌ الكتاب‌، علم‌ من‌ الكتابی‌ هم‌ داریم‌ توی‌ قرآن‌.

 این‌ را بدونید قرآن‌ بعضیش‌ بعضی‌ دیگر را تفسیر میكند‌، ولی‌ امام‌ باید این‌ كار را بکند. این‌ اعتقادی‌ است‌ خود من‌ تحقیقش‌ هم‌ كردم‌، در كتاب‌ دو مقاله‌ بیان‌ كردیم‌ كه‌ امام‌ علیه‌ الصلاة‌ و السلام‌ باید تفسیر آیات‌ را با آیات‌ بکند و خوشبختانه‌ این‌ آیه‌ را تفسیر كردند كه‌ كسی‌ كه‌ علم‌ كتاب‌ را دارد این‌ شخص‌ همان‌ مثل‌ همان‌ كسی‌ است‌ كه‌ بعضی‌ از علم‌ كتاب‌ را داره‌. آن‌ كی‌ بوده‌؟ آصف‌ بن‌ برخیا. آصف‌ بن‌ برخیا درباره‌اش‌ خدای‌ تعالی‌ می‌فرماید كه‌ و قال‌ الذی‌ عنده‌ علم‌ من‌ الكتاب‌، حضرت‌ سلیمان‌ روی‌ تختش‌ نشسته‌ بود. هدهد خبر آورد كه‌ یك‌ شخصی‌ هست‌، یك‌ خانمی‌ هست‌ بنام‌ بلقیس‌ كه‌ ایشان‌ ادعای‌ پادشاهی‌ میكند‌ و يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ و خورشید پرست‌ هم‌ هستند. و لها عرش‌ عظیم‌. این‌ خانم‌ یك‌ تخت‌ بسیار بزرگی‌ داره‌. معلومه‌ چشم‌ هدهد را تختش‌ گرفته‌. یك‌ تخت‌ بسیار بزرگ‌.

حضرت‌ سلیمان‌ گفت‌ كه‌ من‌ یعطینی‌ بعرشها. كیه‌ كه‌ برای‌ من‌ تختش‌ را بیاره‌. قال‌ عفریت‌ من‌ الجن‌. یكی‌ از اجنه‌ گفت‌ كه‌ انا آتیك‌ به‌ قبل‌ ان‌ تقوم‌ من‌ مقامك‌. تا وقتی‌ كه‌ تو اینجا نشستی‌ من‌ می‌رم‌ می‌آرم‌. خلاصه‌ به‌ این‌ تعبیر. تا وقتی‌ اینجا نشستی‌ من‌ می‌رم‌ می‌آرم‌. شش‌ ماه‌ راه‌ و رفتن‌ و آوردن‌.

حضرت‌ سلیمان‌ یك‌ تأملی‌ كرد یك‌ نفر كه‌ آصف‌ بن‌ برخیا بود، گفتش‌ كه‌ انا آتیك‌ قبل‌ ان‌ یرتد الیك‌ طرفك‌. چشمت‌ را بهم‌ بزنی‌ من‌ می‌آرم‌، آورد دیگه‌، معطل‌ نكرد چون‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ كه‌ كاری‌ نداره‌. اینجا خدا از این‌ شخص‌، اسم‌ آصف‌ بن‌ برخیا را نمی‌بره‌ الذی‌ عنده‌ علم‌ من‌ الكتاب، كسی‌ كه‌ در نزد او بعضی‌ از علم‌ كتاب‌ بود، همه‌اش‌ نبود. یك‌ همچین‌ با این‌ علمش‌ یك‌ همچین‌ كاری‌ كرد. چون‌ از طریق‌ علمی‌ این‌ كار را كرد. از امام‌ علیه‌ الصلاة‌ و السلام‌ سؤال‌ میشود‌ كه‌ این‌ چقدر از علم‌ كتاب‌ را داشت‌. آخه‌ من‌، من‌ تبعیضیه‌ است‌. بعضی‌ از علم‌ كتاب‌ را داشت‌ عاصف‌ بن‌ برخیا. بعض‌ غالبا زیر پنجاه‌ درصده‌. و الاّ اكثر میشود‌. عنوان‌ اونی‌ كه‌ نداره‌ بعض‌ میشود‌. بعض‌ را هم‌ معمولا از نظر محاورات‌ خودمن‌ همینطوره‌ اگر گفتیم‌ بعضی‌ از مثلا ثروتش‌ را به‌ ما داد، یعنی‌ كمتر از نصفش‌ را، و الا میگیم‌ نصفش‌ را.

 انسان‌ می‌خواد بدانه‌ چقدر كمتر بوده‌؟ چقدر كمتر از نصف‌ بوده‌؟ امام‌ صادق‌ می‌فرماید كه‌ به‌ اندازه‌ای‌ كه‌ یك‌ مگس‌ بالش‌ را بزنه‌ توی‌ اقیانوس‌، این‌ چقدرتر بشه‌، چقدر آب‌ برمیداره‌. آصف‌ بن‌ برخیا همین‌ اندازه‌ از علم‌ كتاب‌ داشت‌. این‌ علم‌ را دارد و این‌ قدرت‌ را از خودش‌ نشان‌ میدهد بقدر بال‌ مگسی‌ از اقیانوس‌ علم‌ علی‌ بن‌ ابیطالب‌ دارد و خوشبختانه‌ هر دو آیه‌ را هم‌، همینهایی‌ را كه‌ الان‌ گفتم‌، اهل‌ سنت‌ نقل‌ كرده‌اند. این‌ كتاب‌ احقاق‌ الحق‌، خدا رحمت‌ کند مرحوم‌ آیت‌ الله‌ العظمی‌ نجفی‌ مرعشی‌، جامع‌ این‌ كتاب‌، ایشان‌ روایاتش‌ را نقل‌ كردند از اهل‌ سنت‌. خوب‌ شما حساب‌ كنید كه‌ كتاب‌ وصف‌ تو را آب‌ بحر كافی‌ هست‌ یا نیست‌؟ كه‌ تر كنم‌ سر انگشت‌ و صفحه‌ بشمارم‌.

 بخدا قسم‌ ما علی‌ بن‌ ابیطالب‌ را نشناختیم، شیعیان‌. جرج‌ جرداق‌ مسیحی‌ میگه‌ من‌ علی‌ را در آسمان‌ هفتم‌ می‌بینیم‌ و وصفش‌ می‌كنم‌ و شیعه‌ او را در زمین‌ می‌بیندش‌. آن‌ مسیحی‌ میگه‌. ولو مسیحی‌ دیگه‌ نبود. این‌ اواخر آمده‌ بود نجف‌ و با علمای‌ نجف‌ رفت‌ و آمد می‌كرد. ولی‌ خوب‌ آن‌ وقتی‌ كه‌ این‌ كتاب‌ را نوشته‌ بود مسیحی‌ بود. علی‌ بن‌ ابیطالب‌ علیه‌ الصلاة‌ و السلام‌، در وصفش‌ آن‌ دانشمندان‌ اروپایی‌، از مكتشفینه‌. میگه‌ كه‌ ای‌ كاش‌ ما زمان‌ علی‌ بن‌ ابیطالب‌ می‌بودیم‌. علی‌ روی‌ منبر می‌فرماید كه‌ سلونی‌ قبل‌ ان‌ تفقدونی‌. قبل‌ از اینكه‌ من‌ را نبینید، از من‌ سؤال‌ كنید. من‌ به‌ طرق‌ آسمانها واردم‌.

سعد وقاص‌ كه‌ یك‌ فرد خوب‌ پدر عمر سعده‌ دیگه‌، این‌ می‌خواد علی‌ بن‌ ابیطالب‌ را ناراحت‌ کند. از جا برمیخیزه‌ میگه‌ سر و صورت‌ من‌ چند تا مو داره‌؟ تو كه‌ راست‌ میگی‌. این‌ فهمیده‌ كه‌ در یك‌ سطح‌ بالایی‌ باید سؤالش‌ باشه‌. اما بیشتر از این‌ عقلش‌ نمیرسه‌. حضرت‌ می‌فرماید كه‌ من‌ بخوام‌ بگم‌ برای‌ تو ثابت‌ نمیشود‌ تو باید بنشینی‌ بشماری‌ ببینی‌ درست‌ گفتم‌ یا درست‌ نگفتم‌. اما یك‌ چیزی‌ برات‌ بگم‌ كه‌ تو برات‌ ثابت‌ بشه‌. تاریخ‌ ثابت‌ میكند‌ و آن‌ اینه‌ كه‌ یك‌ كرخه‌ای‌، یك‌ بچه‌ای‌ توی‌ خانه‌ داری‌، این‌ فرزند مرا حسین‌ بن‌ علی‌ را میكشه‌.

عمر سعد را گفت‌ و این‌ كار هم‌ شد. آن‌ شبی‌ كه‌ مشورت‌ می‌كرد از یاران‌  و دوستانش‌، همه‌ بهش‌ گفتند كه‌ نكن‌. نرو كربلا. امام‌ حسین‌ را شهید نكن‌. چون‌ مردمی‌ كه‌ اطرافش‌ بودند، یا دوستان‌ خاندان‌ عصمت‌ بودند یا دشمنان‌ بودند. دشمنان‌ یادشون‌ بود كه‌ علی‌ بن‌ ابیطالب‌ توی‌ مسجد كوفه‌ جلوی‌ جمع‌ یك‌ همچین‌ پیش‌ بینی‌ را كرده‌. می‌خواستند پیش‌ بینی‌ علی‌ بن‌ ابیطالب‌ عملی‌ نشه‌. دوستان‌ هم‌ روی‌ علاقه‌ای‌ كه‌ به‌ سید الشهدا داشتند و به‌ اهل‌ بیت‌ عصمت‌ نهیش‌ می‌كردند. در عین‌ حال‌ شیطان‌ آمد باهاش‌ حرف‌ زد. از شر شیطان‌ خودتون‌ را به‌ خدا پناه‌ بدهید. شیطان‌ آمد باهاش‌ وسوسه‌ كرد. خودش‌ توی‌ اطاق‌ تنها نشسته‌ بود. كی‌ گفته‌ بهشتی‌ هست‌، جهنمی‌ هست‌، آخرتی‌ هست‌. نقدا دم‌ غنیمته‌. نقد را به‌ نسیه‌ نده‌.

این‌ كاری‌ كه‌ همه‌ ما خدای‌ نكرده‌، منتهی‌ ما ارزون‌ می‌فروشیم‌ او گرانتر فروخت‌. اگر ما ارزان‌ بفروشیم‌ از او بدتریم‌. ما دینمون‌ را، ایمانمون‌ را به‌ یك‌ مشتری‌، به‌ یك‌ پول‌ مختصر، توی‌ ادارات‌ با یك‌ مقدار رشوه‌ می‌فروشیم‌. او با حكومت‌ ملك‌ ری‌ آنوقت‌ معامله‌ میخواست‌ بکند. اأترك ملك الري و الري منيتي. آیا من‌ ملك‌ ری‌ را ترك‌ بكنم‌ و حال‌ اینكه‌ این‌ آرزوی‌ من‌ بوده‌. میگند كه‌ قیامتی‌ هست‌، بهشت‌ و جهنمی‌ هست‌ اگر بود كه‌ ما قبل‌ از مردن‌ توبه‌ می‌كنیم‌. اگر هم‌ نبود كه‌ ما زندگی‌ راحتی‌ در دنیا داشتیم‌ و قبول‌ كرد و رفت‌.

 

علی‌ علیه‌ الصلاة‌ و السلام‌ یك‌ همچین‌ فردی‌ است‌. آن‌ دانشمند میگه‌ كاش‌ بجای‌ سعد وقاص‌ ما نشسته‌ بودیم‌. مشكلات‌ فضائیمون‌ را می‌پرسیدیم‌. می‌پرسیدیم‌ كه‌ به‌ چه‌ وسیله‌ ما به‌ كره‌ ماه‌، كرات‌ دیگر مسافرت‌ كنیم‌. او داره‌ خودش‌ با زبان‌ خودش‌ می‌فرماید كه‌ من‌ راههای‌ آسمان‌ را بهتر از شما كه‌ راههای‌ زمین‌ را بلدید، بلدم‌. سلونی‌ قبل‌ ان‌ تفقدونی‌. كسی‌ سوال‌ نكرد.

 

 خدایا در این‌ روز عظیم‌، بزرگترین‌ حاجت‌ ما حتی‌ قبل‌ از فرج‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌، شاید همه‌ توی‌ ذهنتون‌ بیاد كه‌ من‌ بزرگترین‌ حاجت‌ می‌خوام‌ بگم‌ فرج‌ امام‌ زمانه‌. نه‌ قبل‌ از فرج‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ و قبل‌ از این‌ حاجت‌، خدایا معرفت‌ ائمه‌ اطهار را به‌ ما مرحمت‌ كن‌. مرحمت‌ خودت‌ را به‌ ما عنایت‌ كن‌. خدایا آیات‌ و روایات‌ و مطالبی‌ كه‌ در زیارتهای‌ اهل‌ بیت‌ عصمت‌ و طهارت‌ رسیده‌ و ما نمی‌تونیم‌ هضمش‌ كنیم‌، خدایا به‌ آبروی‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌، به‌ آبروی‌ مولود امروز، این‌ مطالب‌ را این‌ معارف‌ را قابل‌ هضم‌ برای‌ ما قرار بدهد.

 

 خوب‌ انشاء الله‌ امیدواریم‌ كه‌ عیدی‌ كاملمون‌ را با معرفت‌، فرج‌ امام‌ زمانمون‌ قرار بدهد. چون‌ همه‌ این‌ تاریكیها و گرفتاریها مال‌ زمان‌ غیبته‌. و الا در زمان‌ حضور سلمان‌ و ابیذر بعد از سالها كه‌ در معارف‌ زندگی‌ كردند، سلمان‌ و ابی ذر اینها با هم‌ میگن‌ بریم‌ از علی‌ بن‌ ابیطالب‌، معرفت‌ علی‌ را یاد بگیریم‌. می‌آن‌ خدمت‌ علی‌ بن‌ ابیطالب‌ حضرت‌ می‌فرماید، جریان‌ مفصله‌، در كتاب‌ بحار الانوار و در كتاب‌ الزام‌ الناصب‌ این‌ روایت‌ مفصلا نقل‌ شده‌. حضرت‌ اینها را خیلی‌ تشویق‌ می‌فرماید و جمله‌ خلاصه‌اش‌ اینه‌ كه‌ درباره‌ معرفت‌ امام‌ به‌ اینها می‌فرماید مَعرِفَتِی بِالنُّورَانِیَّةِ مَعرِفَةُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ  وَ مَعرِفَةُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ مَعرِفَتِی بِالنُّورَانِیَّةِ.

این‌ جمله‌ خیلی‌ عجیبه‌. با نورانیت‌، با چراغ‌، با نور باید علی‌ را شناخت‌. تو به‌ تاریكی‌ علی‌ را دیده‌ای‌ زین‌ سبب‌ غیری‌ بر او بگزیده‌ای‌. آنهایی‌ كه‌ علی‌ بن‌ ابیطالب‌ را در ردیف‌ مردمان‌ معمولی‌ تصور می‌كنند به‌ نظر من‌ بزرگترین‌ جسارت‌ را به‌ علی‌ بن‌ ابیطالب‌ كرده‌اند. هرچه‌ هم‌ علی‌ را دوست‌ داشته‌ باشند. یك‌ وقت‌ هست‌ میگن‌ كه‌ یك‌ مرجع‌ تقلید، یك‌ آیة‌ الله‌، یك‌ دانشمند بسیار بزرگ‌ اینجا نشسته‌. میگند آقا اول‌ ایشان‌ یك‌ قمارباز كثیف‌ بیسوادی‌، اول‌ ایشان‌ بعد جنابعالی‌. این‌ بزرگترین‌ توهینه‌ به‌ او. ما دوستت‌ داریم‌ اما اول‌ ایشان‌ بعد شما. اینجوریه‌ جریان‌.

 یك‌ فردی‌ كه‌ سیصد آیه‌ به‌ تصدیق‌ آنها، از نظر ما نصف‌ قرآن‌، نازل‌ شده‌ یك‌ تنها سوره‌ هل‌ اتی‌ تنها همین‌ آیه‌ای‌ كه‌ تلاوت‌ كردم‌، یك‌ همچین‌ فردی‌، كسی‌ كه‌ یك‌ آیه‌ آنهم‌ به‌ زور،گفتند این‌ آیه‌ را نقل‌ نكنید برای‌ ابی‌ بكر خواهش‌ می‌كنم‌، هم‌ ضعیف‌ الایمان‌ معرفی‌ كردی‌، هم‌ خیلی‌ ترسو، یك‌ آیه‌ برداشتند تابلو زدند. از این‌ آیاتی‌ كه‌ در وصف‌ علی‌ بن‌ ابیطالب‌ هست‌ هیچ‌ جای‌ مسجد الحرام‌ یا مسجد النبی‌ تابلو نزدند. ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ اذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا

تا اینجاش‌ دو نفری‌، ۖ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا كه‌ از آنجا سكینه‌ هم‌ حتی‌، یعنی‌ آرامش‌ هم‌ حتی‌ به‌ این‌ شخص‌ ندادند و پهلوی‌ پیغمبر، شما كدوم‌ یكیتون‌، پهلوی‌ پیغمبر نشسته‌ باشید از چی‌ می‌ترسید؟ نه‌ جدا.

من‌ فكر میكنم‌ ضعیف‌ الایمان‌تر از همه‌ اگر توی‌ همین‌ مجلس‌ كسی‌ باشه‌، زانو به‌ زانوی‌ پیغمبر توی‌ غاری‌ نشسته‌ باشه‌، دیگه‌ از هیچ‌ چیزی‌ نمیترسه‌ لا اقل‌. صریح‌ قرآنه‌ اینقدر كه‌ پیغمبر گفت‌ لا تحزن‌. خدا با ماست‌ بالاخره‌. حالا نمی‌خوایم‌ این‌ را توضیح‌ بدیم‌، شرح‌ بدیم‌. حتی‌ المقدور نمی‌خواد، پیغمبر می‌كشند. خوب‌ خدای‌ تعالی‌ وعده‌ كرده‌ دین‌ او را نگه‌ می‌داره‌ هنوز اوائل‌ دینه‌. فكر كرده‌ بود كه‌ مثلا اینها می‌آیند با او، آخه‌ بعضی‌ افراد هستند، یكی‌ آمده‌ بود پیش‌ من‌ گفت‌ آقا من‌ خیلی‌ مخفی‌ آمدم‌ پیش‌ شما. گفتم‌ چرا؟ ترسیدم‌ بعضیها ببیند من‌، گفتم‌ بیخود آمدی‌، كی‌ گفته‌ بیائی‌ متهمت‌ كنند به‌ اینكه‌ ما اینقدر ضعیف‌، با پیغمبر می‌ترسید. برای‌ چی‌ می‌ترسید؟ چرا محزون‌ بود؟ نه‌ سؤالی‌ است‌.

من‌ اینها را از سنی‌ها پرسیدم‌ خدا میداند، چرا محزون‌ بود. پیغمبر فرمود، اینقدر هم‌، آخه‌ یك‌ وقت‌ هست‌ حزن‌ كمیه‌، پیغمبر هم‌ نمیگه‌ لا تحزن‌، خدا هم‌ نقل‌ نمیكند‌ اما وقتی‌ كه‌ پیغمبر فرموده‌ معلومه‌ حزن‌ شدیدی‌ بوده‌. در روایت‌ داره‌ كه‌ آنقدر بدنش‌ می‌لرزید، دندانهاش‌ بهم‌ می‌خورد كه‌ صدای‌ دندانهاش‌ ممكن‌ بود كفار را خبر کند، كه‌ یك‌ آدم‌ ترسوئی‌ دیدید كه‌ آدمی‌ كه‌ میترسه‌، حتی‌ صداش‌ هم‌ ممكنه‌ بیاد بیرون‌، اینجا نشسته‌. آنوقت‌ این‌ آیه‌ را خدا قسمتتون‌ کند بروید پشت‌ باب‌ جبرئیل‌، از باب‌ جبرئیل‌ كه‌ وارد شدید، آنطرف‌ كه‌ قبر ابی‌ بكره‌، آنجا یك‌ تابلوی‌ بزرگی‌، ثانی‌ اثنین‌ اذ هما فی‌ الغار اذ یقول‌ لصاحبه‌ لا تحزن‌ ان‌ الله‌ معنا فانزل‌ الله‌ سكینته‌ علیه‌.

این‌ را بعضی‌ها میگن‌ این‌ را خدا بر پیغمبر نازل‌ نكرده‌، بر ابی‌ بكر نازل‌ كرده‌ و حال‌ اینكه‌ نه‌، مسلمه‌ كسی‌ كه‌ یك‌ خورده‌ دقت‌ کند فانزل‌ الله‌ سكینته‌ علیه‌ و ایده‌ بجنود لم‌ ترونها

وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلَىٰ ۗ وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا تا آخر آیه‌. كفروا السفلی‌ بعله‌ … و كلمة‌ الله‌ هی‌ العلیا. خب‌.

آنوقت‌ شما را به‌ خدا اگر یك‌ همچین‌ فردی‌ خوب‌ این‌ دیگه‌ دو دو تا چهارتا، حالا من‌ همینجور كتاب‌ دست‌ بكنم‌ بیارم‌ برای‌ شما، سیصد آیه‌ درباره‌ علی‌ بن‌ ابیطالب‌ كه‌ یكیش‌ هل‌ اتی‌ است‌، یكیش‌ مثلا اطیعوا الله‌ و اطیعوا الرسول‌ و اولی‌ الامر منكم‌، یكیش‌ الذین‌ آمنوا و الذین‌ آمنوا و یقیمون‌ الصلوة‌ و شما را به‌ خدا كسی‌ كه‌ سیصد آیه‌ اینطوری‌ با كسی‌ كه‌ یك‌ آیه‌ آنهم‌ اینطور داره‌، آنوقت‌ بگیم‌ اول‌ این‌ بعد او. این‌ توهین‌ نیست‌ به‌ او. این‌ جسارت‌ نیست‌. این‌ كم‌ دركی‌ نیست‌. دیگه‌ زمان‌ زمانی‌ نیستش‌ كه‌ ما با تعصبات‌ جاهلانه‌ بخوایم‌ این‌ مسائل‌ را حل‌ و فصل‌ بكنیم‌.

 خدایا ظهر روز سیزدهم‌ ماه‌ رجب‌ روز اول‌ ایام‌ البیض‌، روزهای‌ بسیار پر بركت‌ و بسیار پر عظمت‌ و روز تولد آقامون‌ و مولامون‌ امیر المؤمنین‌ كه‌ خدایا یك‌ مختصر به‌ ما معرفت‌ دادی‌، ما فهمیدیم‌ كه‌ علی‌ تا هست‌ نوبت‌ به‌ دیگران‌ نمیرسه‌.

خدایا معرفت‌ ما را نسبت‌ به‌ علی‌ بن‌ ابیطالب‌ زیاد كن‌.

نسئلك‌ اللهم‌ و ندعوك‌ باعظم‌ اسمائك‌ و بامام‌ زماننا یا الله‌ یا الله‌ یا الله‌ یا الله‌ یا الله‌ اللهم‌ صل‌ علی‌ محمد و آل‌ محمد.

خدایا به‌ آبروی‌ آقامون‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ و به‌ آبروی‌ امام‌ زمان‌ ما را برسان‌.

همه‌ ما را از یاران‌ خوب‌ آن‌ حضرت‌ قرار بدهد.

قلب‌ مقدسش‌ را از ما راضی‌ بفرما.

خدایا معرفت‌ كامل‌ خاندان‌ عصمت‌ را به‌ همه‌امون‌ مرحمت‌ فرما.

پروردگارا به‌ آبروی‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ قسمت‌ می‌دهیم‌ رفع‌ گرفتاریهای‌ شیعه‌ را بفرما.

خدایا زیر سایه‌ امام‌ عصر همه‌ ما را به‌ آنچه‌ وظائفمون‌ ایجاب‌ میكند و وظائف‌ دینیمون‌ ایجاب‌ میكند موفق‌ بفرما.

خدایا مسئولین‌ این‌ مملكت‌، این‌ مملكت‌، كسانی‌ كه‌ برای‌ خدا در این‌ مملكت‌ خدمت‌ می‌كنند، زیر سایه‌ امام‌ زمان‌ همه‌اشون‌ را حفظ‌ بفرما.

دشمنان‌ این‌ مملكت‌، دشمنان‌ شیعه‌ را، دشمنان‌ اسلام‌ را به‌ آبروی‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ذلیل‌ بفرما.

خدایا به‌ آبروی‌ امام‌ زمان‌ عیدی‌ كاملی‌ به‌ همه‌امون‌ مرحمت‌ بفرما.

ما را به‌ كمالات‌ روحی‌ و معنوی‌ برسان‌.

ما را به‌ مقام‌ اولیاء خودت‌ و به‌ مقام‌ خلفای‌ خودت‌ در روی‌ زمین‌ برسان‌.

خدایا به‌ آبروی‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ قسمت‌ می‌دهیم‌ و تقاضا می‌كنیم‌ و خواهش‌ می‌كنیم‌ كه‌ قلب‌ مقدس‌ امام‌ زمانمون‌ را از ما راضی‌ بفرما.

چشمهایمون‌ را لایق‌ زیارتش‌ بفرما.

گوشهای‌ ما را لایق‌ شنیدن‌ صدای‌ مباركش‌ بفرما.

خدایا لبهای‌ ما را لایق‌ بوسیدن‌ دست‌ و پای‌ امام‌ زمانمون‌ بفرما.

امواتمون‌ غریق‌ رحمت‌ بفرما. مرضهای‌ روحیمون‌ شفا عنایت‌ بفرما.

مریضهای‌ اسلام‌ شفای‌ كامل‌ عنایت‌ بفرما.

امواتمون‌ غریق‌ رحمت‌ بفرما.

و عجل‌ لفرج‌ مولانا.

 

 

 

۲۳ رجب ۱۴۱۳ قمری – ۲۷ دی ۱۳۷۱ شمسی – قرب‌ و بعد الهي‌ اخلاق‌ ۳۵

 قرب‌ و بعد الهي‌ اخلاق‌ 35

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. و السابقون‌ السابقون‌ اولئك‌ المقربون‌.

 مطلبي‌ كه‌ مي‌خواستم‌ امشب‌ عرض‌ كنم‌ اين‌ است‌ كه‌ اين‌ جلسه‌ دربارة‌ يك‌ دوره‌ اصول‌ اعتقاداته‌. تفويض‌ شده‌. و بايد افرادي‌ كه‌ از اول‌ نبودند، اينها متوجه‌ باشند كه‌ من‌ همينطوري‌ منبر نمي‌روم‌. يك‌ سلسله‌ مطالبي‌ بوده‌ كه‌ به‌ اينجا رسيده‌ و ما رسيديم‌ به‌ روح‌ در عالم‌ برزخ‌ و بعد از مرگ‌. طبعا شايد چند ماهيست‌ كه‌ ما در همين‌ مسئله‌ مطلبمون‌ ادامه‌ پيدا كرده‌. چون‌ همة‌ مطالبي‌ كه‌ بايد دربارة‌ انسان‌ و زندگي‌ انسان‌ گفته‌ بشود، مربوط‌ به‌ بعد از مرگه‌. وقتي‌ كه‌ از اين‌ دنيا ما رفتيم‌. يكي‌ از آن‌ مطالب‌ كه‌ براي‌ روح‌ انسان‌ مسئله‌ هست‌ بعد از مردن‌، قرب‌ به‌ پروردگاره‌. چه‌ اشخاصي‌ و چه‌ افرادي‌ مقربند؟ و قرب‌ يعني‌ چه‌؟ قربت‌ الي‌ الله‌ چه‌ معنا داره‌ و چگونه‌ روح‌ ممكن‌ است‌ كه‌ به‌ خدا نزديك‌ باشد؟ طبيعي‌ است‌ كه‌ معني‌ قرب‌ يعني‌ نزديك‌ بودن‌ فلان‌ چيز قريب‌ به‌ فلان‌ چيزه‌ يعني‌ نزديك‌ به‌ فلان‌ چيز. قرب‌ پروردگار يعني‌ نزديك‌ بودن‌ به‌ پروردگار. تقرب‌ الي‌ الله‌ يعني‌ قربتا الي‌ الله‌ يعني‌ نزديك‌ شدن‌ به‌ سوي‌ خدا، به‌ خدا. اعمال‌ عبادي‌ ما براي‌ تقرب‌ به‌ خداست‌. براي‌ نزديك‌ شدن‌ به‌ خداست‌. اين‌ نزديك‌ شدن‌ چه‌ معني‌ مي‌ده‌. و اگر نماز براي‌ تقرب‌ به‌ خدا نباشد، يا قبول‌ نيست‌ و يا باطل‌ است‌ اين‌ يعني‌ چي‌؟ نزديك‌ شدن‌ اساسا چه‌ معنا داره‌؟ فلاني‌ به‌ خدا نزديكه‌. و فلاني‌ از خدا دوره‌. بعد از تصور اينكه‌ خدا در همه‌ جا هست‌ احاط‌ به‌ كل‌ شي‌ احاطه‌ به‌ همه‌ چيز دارد نزديك‌ و دوري‌ چه‌ معنا دارد. نزديك‌ شدن‌ و نزديك‌ بودن‌ به‌ خدا از نظر بعد مكاني‌ نيست‌. مثلا من‌ در زمينم‌ خدا در آسمان‌ و از خدا دورم‌. نه‌. اين‌ را همه‌ كس‌ مي‌دونه‌. از نظر زماني‌ هم‌ معلومه‌ كه‌ نيست‌.

 خدا چندين‌ سال‌ قبل‌ بوده‌ و من‌ حالا هستم‌ اين‌ هم‌ كه‌ معنا نداره‌. خدا باز به‌ معنايي‌ كه‌ ما مي‌فهميم‌ معنا نداره‌. كه‌ انسان‌ از خدا دور باشه‌. جدا باشه‌. مثلا خدا در تهران‌ باشه‌ ما در مشهد به‌ فراقش‌ مبتلا بشيم‌. يك‌ عاشق‌ و معشوق‌ وقتي‌ به‌ فراق‌ يكديگر مبتلا مي‌شن‌ چه‌ از نظر مكاني‌ از هم‌ جدا باشند اين‌ هم‌ كه‌ معنا نداره‌. در بهشت‌ خدا هست‌ در جهنم‌ هم‌ خدا هست‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كه‌ مي‌فرمايد و حبني‌ يا الهي‌ صبرت‌ علي‌ حر نارك‌ و كيف‌ اصبر علي‌ فراقك‌ يعني‌ چه‌؟ من‌ چطور توي‌ جهنم‌ صبر به‌ جدايي‌ از تو بكنم‌. اينها اگر يك‌ مسئله‌ را متوجه‌ باشين‌ كه‌ همة‌ هدف‌ هم‌ همينه‌ معناي‌ قرب‌ را مي‌فهميد. و اون‌ اينه‌ كه‌ قرب‌ و نزديك‌ بودن‌ واقعي‌ از نظر روحيه‌ است‌. از نظر صفات‌ دروني‌ است‌. در اصطلاحات‌ خود ما هم‌ هست‌. ما البته‌ اين‌ دوري‌ زماني‌ و مكاني‌ را اشتباه‌ مي‌كنيم‌ كه‌ مي‌گيم‌ اين‌ دوري‌ و نزديكي‌ است‌. دوري‌ و نزديكي‌ واقعي‌ و حقيقي‌ همين‌ معنايي‌ است‌ كه‌ مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌.

 دوري‌ و نزديكي‌ زماني‌ و مكاني‌ به‌ جهت‌ اينكه‌ ما در اين‌ دنيا هستيم‌ و تحت‌ تأثير ديدنها و احساسات‌ ظاهريمون‌ هستيم‌ فكر مي‌كنيم‌ كه‌ دوري‌ و نزديكي‌ مكاني‌ و زمانيه‌. دوري‌ و نزديكي‌ دوري‌ و نزديكي‌ روحي‌ است‌. شما مي‌بينيد بعضي‌ از افراد هستند كه‌ از نظر روحي‌ به‌ شما خيلي‌ نزديكند يعني‌ سنخيت‌ روحي‌ دارند. در خيلي‌ از صفات‌ با شما يكي‌ هستند. مثلا شما سخييد او هم‌ سخي‌ است‌. شما بخيليد او هم‌ بخيله‌. شما مسلمانيد او هم‌ مسلمانه‌. شما صفات‌ حميده‌ داريد او هم‌ صفات‌ حميده‌ داره‌. اين‌ شخص‌ را خودتون‌ هم‌ به‌ زبان‌ خودتون‌ مي‌گيد او به‌ من‌ روحا خيلي‌ نزديكه‌. ما با هم‌ فاصلة‌ روحي‌ داريم‌ با فلاني‌. شما سخييد او بخيله‌. مي‌گيد ما فاصله‌ با هم‌ داريم‌ و حال‌ اين‌ كه‌ پهلوي‌ هم‌ نشسته‌ايد. فاصله‌ يعني‌ با هم‌ تضاد داريد. با يكديگر منافات‌ داريد. يك‌ چيزهايي‌ من‌ مي‌خوام‌ كه‌ اون‌ نمي‌خواد، يك‌ چيزهايي‌ كه‌ اون‌ مي‌خواد من‌ نمي‌خوام‌. يك‌ حالاتي‌ او داره‌ كه‌ من‌ ندارم‌، يك‌ حالاتي‌ من‌ دارم‌ كه‌ او نداره‌. دربارة‌ اويس‌ قرني‌ گفته‌اند كه‌ فاصلة‌ بين‌ اويس‌ قرن‌، فاصلة‌ بين‌ مكه‌ يا مدينه‌ و يمن‌ بود. او در يمن‌ زندگي‌ مي‌كرد و پيغمبر اكرم‌ در مدينه‌ يا مكه‌ تشريف‌ داشتند ولي‌ فاصلة‌ روحي‌ نداشتند. به‌ هم‌ نزديك‌ بودند. ولي‌ بعضي‌ از منافقين‌ مثل‌ ابابكر و عمر و امثال‌ اينها اينها پهلوي‌ پيغمبر نشسته‌ بودند ولي‌ فرسنگها از نظر روحي‌ با يكديگر فاصله‌ داشتند.

 گفت‌ در يمني‌ پيش‌ مني‌، پيش‌ مني‌، در يمني‌. قرب‌ سوري‌ در طريق‌ عشق‌ بعد معنوي‌ است‌. عاشق‌ ار معشوق‌ را بي‌ وصل‌ بيند عاشق‌ است‌. و اگر انسان‌ از نظر كمالات‌ روحي‌ متخلق‌ به‌ اخلاق‌ پروردگار بشه‌، به‌ قرب‌ الهي‌ رسيده‌ اگر متخلق‌ به‌ اخلاق‌ پروردگار نباشه‌ از خدا دوره‌. نماز كه‌ مي‌خوانيد قربت‌ الله‌ بايد باشه‌. يعني‌ شما را نماز به‌ خدا نزديك‌ كرده‌ باشه‌. يعني‌ اگر تا الان‌  خداي‌ جواد، خداي‌ رحمن‌، خداي‌ رحيم‌، او مي‌خواسته‌ با شما انس‌ داشته‌ باشه‌ و بخاطر اينكه‌ تو رحمان‌ و رحيم‌ و جواد و غفور نيستي‌ با تو انس‌ نگرفته‌. يك‌ نماز بخوان‌ و در سورة‌ حمد در هر ركعتي‌ چهار مرتبه‌ كلمة‌ رحم‌ را به‌ زبان‌ جاري‌ كن‌ يا بله‌ در هر نماز در هر دو ركعت‌ نماز انسان‌ شش‌ مرتبه‌ كه‌ باز به‌ يك‌ معنا دوازده‌ مرتبه‌ كلمة‌ رحمان‌ و رحيم‌، يعني‌ هر دوش‌ از يك‌ ماده‌ است‌. كلمة‌ مهربان‌ بودن‌ خدا را به‌ زبان‌ جاري‌ مي‌كنيد. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد الله‌ الرب‌ العالمين‌. الرحمن‌ الرحيم‌. در سوره‌اي‌ هم‌ كه‌ مي‌خواد بخونه‌، حالا هر سوره‌اي‌ كه‌ بخونه‌ مي‌گه‌ بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. در هر ركعتي‌ شش‌ مرتبه‌.  و در هر دو ركعت‌ نمازي‌ دوازده‌ مرتبه‌ معناي‌ مهرباني‌ خدا را به‌ زبان‌ جاري‌ مي‌كنه‌. با تويي‌ كه‌ مهربان‌ نيستي‌ به‌ كسي‌. كينه‌ توز و كينه‌ دل‌ هستي‌، خوب‌ فاصله‌ داره‌ خدا. دو ركعت‌ كه‌ نماز خوندي‌ اين‌ جمله‌ را دوازده‌ مرتبه‌ به‌ زبانت‌ جاري‌ كردي‌ بايد معناي‌ رحم‌ را در دلت‌ به‌ وجود بياره‌. اين‌ نماز والا نمازت‌ قربت‌ الي‌ الله‌ نيست‌.

 نمازت‌ تقربي‌ براي‌ تو به‌ خدا به‌ وجود نياورده‌ و ساير كارها. كم‌ كم‌ بايد همة‌ كارهات‌ قربتا الي‌ الله‌ باشه‌. يعني‌ هر كاري‌ كه‌ مي‌كني‌ بگي‌ خدايا براي‌ تو مي‌كنم‌. هر كاري‌ انجام‌ مي‌دهي‌، هر كاري‌ كه‌ انجام‌ مي‌دهي‌ بگي‌ كه‌ براي‌ نزديك‌ شدن‌ به‌ خدا انجام‌ مي‌دم‌ و واقعا تو را به‌ خدا نزديك‌ كند. الصلات‌ قربان‌ كل‌ تقي‌. نماز هر با تقوايي‌ را به‌ خدا نزديك‌ مي‌كنه‌. اگر نماز خوندي‌ ديدي‌ صفات‌ رزيله‌ ات‌ از بين‌ نرفت‌ البته‌ ممكنه‌ با يك‌ نماز صفات‌ رزيلة‌ انسان‌ همش‌ از بين‌ نره‌ اما با نمازها با عبادتها، با كارهايي‌ كه‌ موجب‌ قرب‌ توست‌ به‌ خدا اگر تو را به‌ خدا نزديك‌ نكرد و صفات‌ حيواني‌ و شيطاني‌ باز هم‌ درت‌ بود، بدان‌ قربتا الي‌ الله‌ نبوده‌. اگر حتي‌ دو تا دوست‌ بهم‌ مي‌گن‌ من‌ قربانت‌ گردم‌، قربانت‌ گردم‌. اين‌ قربانت‌ گردم‌ را اينها اصلا معناش‌ را نمي‌فهميم‌ كه‌ به‌ هم‌ مي‌گيم‌. يعني‌ من‌ با تو يك‌ صميميتي‌ پيدا كنم‌ كه‌ نزديك‌ به‌ تو بشم‌. نزديك‌ بهت‌ بشم‌. من‌ و تو روحياتمون‌ يكي‌ بشه‌. در يك‌ مسير قرار بگيريم‌. با يك‌ صميميت‌ با هم‌ زندگي‌ بكنيم‌. با يك‌ صفايي‌، با يك‌ وحدتي‌ با هم‌ باشيم‌. اين‌ معناي‌ قربانت‌ گردم‌ است‌. معناي‌ قربانه‌. كلمة‌ تقريبا نيمه‌ فارسي‌ قربان‌. بله‌ قربان‌، قربانت‌ گردم‌. اينها توي‌ زبانهاي‌ ما زياده‌. ولي‌ خوب‌ همان‌ طور كه‌ دروغ‌ به‌ دوستانمون‌ مي‌گيم‌ و هيچ‌ قصد نزديك‌ شدن‌ به‌ دوست‌ نداريم‌ و بلكه‌ توي‌ دلمون‌ دوست‌ داريم‌ كه‌ حتي‌ يك‌ لحظه‌ باهاش‌ حرف‌ نزنيم‌ و فاصلة‌ زيادي‌ داشته‌ باشيم‌ و اين‌ كلمه‌ را در عين‌ حال‌ مي‌گيم‌ به‌ خدا هم‌ همين‌ جور. خدا مي‌فرمايد اونهايي‌ كه‌ صادقا، اونها مقربند. والصابقون‌ الصابقون‌ اولئك‌ المقربون‌.

 هر كس‌ سبقت‌ بگيره‌ در مسابقه‌اي‌ كه‌ قبلا براتون‌ عرض‌ كردم‌ روح‌ شما در مسابقة‌ فاستبع‌ الخيرات‌ در اين‌ مسابقه‌ بر يكديگر سبقت‌ بگيريد. يك‌ مسابقه‌ ديديد، مسابقة‌ دويدن‌ باشه‌، مسابقة‌ چرخ‌ سواري‌ باشه‌، هر مسابقه‌اي‌ باشه‌ دربارة‌ امور معنوي‌ دستور اين‌ است‌ كه‌ به‌ بالا دست‌ خودتون‌ نگاه‌ كنيد اوني‌ كه‌ از شما جلوتره‌ شما بايد از او جلوتر باشيد. فالتبع‌ الخيرات‌. سابقوا الي‌ مغفرته‌ در امور مادي‌ به‌ زير دستتون‌ نگاه‌ كنيد كه‌ شكرتون‌ زياد بشه‌ من‌ اين‌ را دارم‌ اون‌ نداره‌، الحمد الله‌. اما در امور معنوي‌ هميشه‌ به‌ اوني‌ كه‌ پيشرفتش‌ بيشتر بوده‌، موفقتر بوده‌، بهتر درس‌ خونده‌، بهتر كار كرده‌، بهتر عبادت‌ كرده‌، بهتر به‌ كمالات‌ رسيده‌، بهتر روحش‌ را تزكيه‌ كرده‌ به‌ او نگاه‌ كنيد و سبقت‌ را ببريد. شما هم‌ در مسابقه‌ اول‌ باشيد. كسي‌ كه‌ در سبقت‌ بر ديگران‌ پيشي‌ بگيره‌  در مسابقه‌ برنده‌ باشه‌. در شناخت‌ كمالات‌ و در موفقيت‌ به‌ كمالات‌ موفقتر باشه‌ كه‌ اينها اسمشون‌ سابقونه‌. كه‌ اينها فرض‌ كنيد حالا از باب‌ مثل‌ فرض‌ بفرماييد يك‌ مسابقة‌ دويدني‌ هست‌ يك‌ عده‌ يا يك‌ چند تا اينها موفق‌ شدن‌ كه‌ جلوتر از همه‌ به‌ خط‌ پاياني‌ برسند. اينها سابقونند. اينها جايزه‌ دارند. اولائك‌ المقربون‌. كساني‌ كه‌ در راه‌ رسيدن‌ به‌ خدا مسابقه‌ را ببرند، و كساني‌ كه‌ همه‌ چيزشون‌ خدا باشه‌ در اين‌ دنيا لااقل‌ همه‌ چيزشون‌. حتي‌ هر چه‌ دارند. عرض‌ كردم‌ روز اول‌ آب‌ پاكي‌ را پروردگار روي‌ دست‌ همه‌ ريخته‌. فرموده‌ خدا، جان‌ شما را مي‌خره‌ و ان‌ لهم‌ الجنه‌. ان‌ الله‌ الشتري‌ من‌ المؤمنين‌ انفسهم‌ و جاهدوا باموالكم‌ و انفسكم‌ في‌ سبيل‌ الله‌. جهاد كنيد در راه‌ خدا به‌ جانتون‌ و به‌ مالتون‌. يعني‌ جانتون‌ را بديد، مالتون‌ را بديد، خدا شما را خريده‌.

 مال‌ خودتون‌ نيستيد. بنابر اين‌ اين‌ قدر از طرف‌ خدا اظهار محبت‌ شده‌. او تواب‌ است‌. خداي‌ تعالي‌ تواب‌ است‌. تواب‌ معناش‌ اين‌ است‌ كه‌ زياد، زياد به‌ طرف‌ بنده‌اش‌ مي‌ياد از طرف‌ او مانعي‌ نيست‌. ولي‌ چون‌ تو بايد خودت‌ را به‌ او نزديك‌ كني‌ او نبايد خودش‌ را به‌ تو نزديك‌ كنه‌. ببينيد دو نفر كه‌ يكي‌ خوبه‌ و يكي‌ بد، يكي‌ صفات‌ بد داره‌، يكي‌ صفات‌ خوب‌. كدوم‌ يكي‌ بايد خودش‌ را به‌ ديگري‌ نزديك‌ كنه‌. اوني‌ كه‌ صفات‌ بد داره‌ بايد خودش‌ را پاك‌ كنه‌ و صفات‌ حسنه‌ داشته‌ باشه‌ و خودش‌ را به‌ اوني‌ كه‌ خوبه‌ نزديك‌ كنه‌. اگر بگوييم‌ كه‌ او بياد به‌ او نزديك‌ بشه‌ يعني‌ او صفات‌ او را پيدا  كنه‌. ما بايد خودمون‌ را به‌ معصومين‌ نزديك‌ كنيم‌. ما بايد خودمون‌ را به‌ خدا نزديك‌ كنيم‌. ما بايد خودمون‌ را به‌ اولياء خدا نزديك‌ كنيم‌. اگر خدا بخواد به‌ ما نزديك‌ بشه‌ با همة‌ بديهايي‌ كه‌ داريم‌ معناش‌ اين‌ است‌ كه‌ با اون‌ معنايي‌ كه‌ عرض‌ كردم‌ كه‌ معناي‌ نزديك‌ شدن‌ چي‌ هست‌ معناش‌ اين‌ است‌ كه‌ خدا مثل‌ ما بخيل‌ باشه‌، مثل‌ ما حسود بشه‌، خدا مثل‌ ما جاهل‌ نستجيب‌ بالله‌ بشه‌ و امثال‌ اينها. بلكه‌ اين‌ راه‌ ماست‌ منتهي‌ خداي‌ تعالي‌ دست‌ ما را مي‌گيره‌. شما حركت‌ كن‌ به‌ طرف‌ خدا، خدا دستت‌ را بگيره‌. اگر حركت‌ نكردي‌ به‌ طرف‌ خدا، خدا معنا نداره‌ كه‌ به‌ طرف‌ تو حركت‌ كنه‌. سبقت‌ را بايد تو ببري‌ تا مقرب‌ بشي‌. تمام‌ اعمال‌ انسان‌ كه‌ يكي‌ از مراحل‌ اعلاي‌ تقواست‌ اين‌ است‌ كه‌ بايد تمام‌ اعمال‌ انسان‌ براي‌ خدا و بخاطر قرب‌ به‌ خدا باشه‌. اگر انسان‌ آخه‌، اين‌ را بايد توضيح‌ بدم‌ كه‌ تقوا سه‌ مرحله‌ داره‌. طبق‌ فرمايش‌ امام‌ صادق‌ در، به‌ نقل‌ از كتاب‌ مصباح‌ الشريعه‌. تقوي‌ يك‌ مرحله‌اش‌ ترك‌ محرمات‌ و انجام‌ واجبات‌. يعني‌ طوري‌ خودت‌ را ساخته‌ باشي‌ كه‌ محرمات‌ را ترك‌ كني‌ و واجبات‌ را خود به‌ خود انجام‌ بدي‌. نه‌ اينكه‌ به‌ زور وادار كني‌ خودت‌ را به‌ ترك‌ محرمات‌ و به‌ زور وادار كني‌ خودت‌ را به‌ انجام‌ واجبات‌. اين‌ زور انسان‌  خودش‌ را وادار بكنه‌ و ترك‌ محرمات‌  خودش‌ را وادار كنه‌ اين‌ مثل‌ كسي‌ است‌ كه‌ چيزي‌ را اهلش‌ نيست‌ خودش‌ را وادار به‌ اون‌ كرده‌.

 مثلا فرض‌ كنيد كه‌ يك‌ غذايي‌ را شما ميل‌ نداريد به‌ زور بخوريد. يك‌ غذايي‌ را خيلي‌ ميل‌ داريد نمي‌گذارند بخوريد. اين‌ مال‌ آدمهاي‌ مريضه‌. اگر باطن‌ انسان‌ مريض‌ نباشه‌ انسان‌ هيچ‌ وقت‌ ميل‌ به‌ گناه‌ پيدا نمي‌كنه‌ هر چي‌ هم‌ باشه‌. قطعه‌، قطعه‌اش‌ بكنن‌. به‌ تمام‌ معنا شهوت‌ برش‌ غلبه‌ پيدا كرده‌ باشه‌ و جز حرام‌ چيز ديگري‌ در اختيارش‌ نباشه‌ اصلا مثل‌ اينكه‌ شهوتي‌ نداره‌ يك‌ همچين‌ حالتي‌. هر وقت‌ اينجوري‌ شديد بدونيد از نظر روحي‌ تا حدي‌ سالميد. تازه‌ پا در مرحلة‌ اول‌ تقوا گذاشتيد. ترك‌ محرمات‌ انجام‌ واجبات‌. اين‌ كه‌ مي‌گن‌ ترك‌ محرمات‌ اگر به‌ زور وادار كردن‌ اين‌ را شامل‌ نمي‌شه‌. خوب‌ اكثر مردم‌ خيلي‌ از محرمات‌ را نمي‌تونن‌ انجام‌ بدن‌. خوب‌ همه‌ كه‌ همة‌ محرمات‌ را انجام‌ نمي‌دن‌. تو شراب‌ پيدا نكردي‌ كه‌ بخوري‌ والا يك‌ مجلسي‌ باشه‌ كه‌ همه‌ دارن‌ مي‌خورند تو هم‌ مي‌خوري‌. تو مجلس‌ قمار پيدا نكردي‌ كه‌ قمار بازي‌ نمي‌كني‌، تو كسي‌ را پيدا نكردي‌ كه‌ غيبتهايي‌ كه‌ مي‌خواي‌ بكني‌ را گوش‌ بده‌ والا غيبت‌ مي‌كردي‌. تو از نظر روحي‌ ممكنه‌ از نظر ظاهري‌ حالا، ببينيد دو جور خداي‌ تعالي‌ حكم‌ داره‌ همان‌ جور كه‌ در يك‌ مملكت‌ هم‌ ممكنه‌ دو جور حكم‌ باشه‌. يك‌ حكم‌ براي‌ نظام‌ اجتماع‌ مي‌گن‌ معصيت‌ نبايد بكني‌. مريض‌ هم‌ هستي‌ معصيت‌ نبايد بكني‌. تو مسافري‌ ديگه‌ از اين‌ بالاتر كه‌ نيست‌ تو مسافري‌ نبايد توي‌ اين‌ خيابان‌ روزه‌ بخوري‌ اين‌ براي‌ حفظ‌ نظام‌ اجتماعي‌. توي‌ فرض‌ كنيد سر چهار راه‌ رسيدي‌ هيچ‌ ماشيني‌ هم‌ نيست‌ نصف‌ شبه‌، چراغ‌ قرمزه‌ شما وايستادي‌ اين‌ كار خوبي‌ كرديد يا كار بدي‌. چون‌ احترام‌ به‌ قانون‌ ممكلت‌ گذاشتي‌ كار خوبي‌ كردي‌ هيچ‌ كس‌ نمي‌گه‌ كار بدي‌ كردي‌. بابا ماشين‌ نمي‌ياد برو. مي‌گه‌ نه‌.

 احترام‌ به‌ قانون‌ خوبه‌ بايد هم‌ همه‌ رعايت‌ كنند حتي‌ يك‌ نفر يهودي‌، مسيحي‌، يهودي‌ مسيحي‌ توي‌ مملكت‌ هست‌ اين‌ آيا مي‌تونه‌ در ماه‌ رمضان‌ روزه‌ بخوره‌ بياد بيرون‌ يك‌ سيگار بكشه‌. نبايد اون‌ هم‌. ببينيد من‌ مكلف‌ به‌ فروع‌ نيستم‌ نباش‌. كيان‌ اسلام‌ بايد در مملكت‌ اسلامي‌ حفظ‌ بشه‌. يك‌ قوانيني‌ خداي‌ تعالي‌ اين‌ طوري‌ گذاشته‌. تو مريضي‌ ناله‌ات‌ مي‌ياد حق‌ نداري‌ توي‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ سالني‌ كه‌ همة‌ مريضها خوابيدن‌ ناله‌ بكني‌. والا ناله‌ تو ناله‌ مي‌افته‌ و همة‌ مريضها اعصابشون‌ خرد مي‌شه‌. متوجهيد. اين‌ قوانين‌ اين‌ مال‌ آدم‌ مريض‌ و غير مريض‌. اوني‌ كه‌ مي‌گه‌ مرحلة‌ اول‌ تقوا ترك‌ محرمات‌ و انجام‌ واجباته‌ معنيش‌ اين‌ نيست‌ كه‌ هر كس‌ كه‌ به‌ زور خودش‌ را وادار كرد، معصيت‌ نكرد. يك‌ سال‌ هم‌ شده‌ اين‌ يك‌ دونه‌ معصيت‌ نكرده‌. اين‌ با تقواست‌. مي‌خواييد اگر باور نمي‌كنيد به‌ روايات‌ مراجعه‌ كنيد. تق‌ بالقلوب‌ داره‌. تقواي‌ قلب‌ مي‌خواد. اين‌ تقواي‌ عملي‌ است‌. اين‌ جلوگيريه‌. يك‌ اسب‌ وحشي‌ را كردي‌ توي‌ اسطبل‌ اين‌ نمي‌تونه‌ بياد بيرون‌ لنگ‌ و لقد بزنه‌ به‌ اين‌ و اون‌. اين‌ تقوا، اين‌ وحشي‌ گري‌ به‌ اصطلاح‌ فرقي‌ نكرده‌. شما قلبت‌ را كنترل‌ كردي‌ حالا فرض‌ كنيد به‌ خاطر يك‌ نفري‌ معصيت‌ نمي‌كنه‌ براي‌ اين‌ كه‌ پيش‌ نمازه‌ مردمه‌ خوب‌ بده‌ كه‌ پيش‌ نماز معصيت‌ خدا را بكنه‌. به‌ زور خودش‌ را وادار كرده‌. اگر كسي‌ به‌ زور خودش‌ را وادار به‌ ترك‌ گناه‌ كرد اين‌ را متقي‌ نمي‌گن‌ اگر يك‌ خرده‌ تفحص‌ عميق‌ بكنند خوب‌ آقايون‌ اهل‌ علم‌ و فضلا هستند ديگه‌. تفحص‌ عميق‌ بكنند مي‌بينند اين‌ تقوا كه‌ مي‌گن‌ اين‌ تقواي‌ قلبيه‌ نه‌ تقواي‌ عملي‌. اين‌ تقوا، تقوا نيست‌ اين‌ هيچه‌.

 اين‌ هيچي‌ نيست‌. شما يك‌ نفري‌ اگر يقين‌ بدونيد كه‌ اگر گناه‌ گيرش‌ بياد مي‌كنه‌ اين‌ تقوا داره‌ .الان‌ همين‌ خيلي‌ها تو خونه‌ هاشون‌ تقوا دارند به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ گناهي‌ پيدا نمي‌كنن‌ كه‌ انجام‌ بدن‌. تقواي‌ قلب‌. بايد اين‌ قدر قلب‌ سالم‌ باشه‌ كه‌ محرمات‌ را ترك‌ كنه‌ و واجباتش‌ را انجام‌ بده‌. يعني‌ روي‌ ميل‌ اوليه‌اش‌ها. اين‌ مرحلة‌ اول‌ تقوا. مرحلة‌ دوم‌ تقوا و بالاتر تقوا اين‌ است‌ كه‌ يك‌ اشتياقي‌ به‌ كارهاي‌ خوب‌ پيدا بكنه‌ كه‌ مستحبات‌ را هم‌ انجام‌ بده‌ و مكروهات‌ را هم‌ انجام‌ بده‌. ببينيد اين‌ مرحله‌ هي‌ زيادتر مي‌شه‌. عشق‌ و علاقه‌ است‌. يعني‌ اين‌ هم‌ باز طبيعي‌ و فطري‌ انسانه‌. يعني‌ بايد از باطن‌ بجوشه‌ها. اين‌ مرحلة‌ دوم‌ تقوا هم‌ بايد از باطن‌ بجوشه‌. باز انسان‌ ممكنه‌ خيلي‌ها هستند خودشون‌ را وادار كردند به‌ انجام‌ مستحبات‌. خيال‌ مي‌كنند اگر زياد عبادت‌ كردند آدم‌ بهتري‌ هستند. والسابقون‌ السابقون‌ سبقت‌ را در عبادت‌ مي‌دونند. سر شب‌ تا صبح‌ عبادت‌ كردن‌. خوب‌ يكي‌ ديگه‌ هم‌ سر شب‌ تا صبح‌ عبادت‌ كرده‌ با هم‌ رديف‌ هستند. سبقت‌ را آدم‌ نمي‌تونه‌ در عمل‌ ببره‌. فاطبق‌ الخيرات‌، خيرات‌ بيشتر منظور خوبيهاي‌ باطني‌ است‌. مستحبات‌ و مكروهات‌ هم‌ دقيقا از باطن‌ انسان‌، باطن‌ انسان‌ تقواي‌ دل‌ داشته‌ باشه‌ و مستحبات‌ را هم‌ انجام‌ بده‌ و مكروهات‌ را هم‌ ترك‌ كنه‌. البته‌ انسان‌ مي‌تونه‌ همة‌ مكروحات‌ را ترك‌ كنه‌. همة‌ مستحبات‌ را نمي‌تونه‌ انجام‌ بده‌. مستحبات‌ به‌ اندازه‌اي‌ كه‌ شفاي‌ امراض‌ روحيش‌ باشه‌. همان‌ طور كه‌ گفتم‌ مستحبات‌ مثل‌ داروست‌. توي‌ يك‌ داروخانه‌ كه‌ انسان‌ وارد مي‌شه‌ به‌ اندازه‌اي‌ كه‌ معالجة‌ مرض‌ را بكنه‌ بايد از اون‌ داروخانه‌ استفاده‌ بكنه‌.

 مثل‌ باغ‌ گله‌. لازم‌ نيست‌ حالا وارد باغ‌ گل‌ بشي‌ و هر چي‌ گل‌ هست‌ تو بچيني‌ و همه‌ را دستت‌ بگيري‌. يك‌ دونه‌ گل‌ مي‌چيني‌. روايت‌ زيادي‌ داريم‌ كه‌ عمل‌ كم‌ مداوم‌ بهتر از عمل‌ زياد غير مداومه‌. مسلمانيد هميشه‌ مسلمان‌ باشيد. مرحلة‌ سوم‌ تقوا كه‌ مي‌خواستم‌ عرض‌ كنم‌ اين‌ است‌ كه‌ همة‌ كارهات‌ براي‌ خدا باشه‌، همة‌ كارهات‌. غذا مي‌خوري‌، غذا خوردن‌ دو جور غذا خوردن‌ هست‌. يك‌ غذا خوردن‌ هستش‌ كه‌ براي‌ خداست‌. يك‌ غذا خوردن‌ براي‌ نفسه‌. شما دارو مي‌خوريد يك‌ وقت‌ هست‌ دارو را براي‌ دستور طبيب‌ معالجتون‌ مي‌خوريد يك‌ وقت‌ هست‌ براي‌ خوشمزگيش‌ مي‌خوريد. يك‌ داروي‌ خوشمزه‌اي‌ گير آورديد مي‌خوريد. دارو را بايد براي‌ معالجة‌ مرضتون‌ بخوريد اگر دارو را همان‌ طور كه‌ طبيب‌ دستور داده‌، طبق‌ دستور طبيب‌ دوا را خورديد به‌ طبيب‌ نزديك‌ مي‌شيد. طبيب‌ مي‌ياد مي‌گه‌ كه‌ شما چه‌ جوري‌ اين‌ داروها را خورديد؟ همان‌ جور كه‌ گفته‌ بوديد صبح‌ ساعت‌ شش‌ يك‌ دونه‌. ظهر يك‌ دونه‌، عصر هم‌ غروب‌ يك‌ دونه‌. بعدش‌ هم‌ يك‌ ليوان‌ آب‌ خوردم‌ همش‌ طبق‌ دستور. باريك‌ الله‌ اين‌ آدم‌ مي‌بنه‌ مقرب‌ او شده‌. نزديك‌ شده‌ به‌ او. اما اگر گفت‌ كه‌ آقا ما صبحي‌ هر سه‌ تا قرص‌ را خورديم‌. مي‌گه‌ تو بيخود كردي‌. خوب‌ چه‌ فرقي‌ مي‌كنه‌ خوب‌ صبح‌ مي‌خواسته‌ طبق‌ دستور خودم‌، هواي‌ نفس‌ خودم‌. تو مي‌خواستي‌ سه‌ قرص‌ را امروز بخوري‌ بعد ديدم‌ كه‌ چرا سودا چنان‌ كشد كه‌ يك‌ جا كشد كسي‌. نه‌. صبحي‌ همة‌ قرصها را خوردم‌. اينجا دور مي‌شي‌ از طبيب‌. طبيب‌ مي‌گه‌ برو گم‌ شو من‌ ديگه‌ به‌ تو كاري‌ ندارم‌. غذا مي‌خوريد. اين‌ را هنوز براي‌ اكثر شماها زوده‌ اين‌ حرف‌. غذا مي‌خوري‌ هر كاري‌ مي‌كني‌ مثل‌ دوا خوردن‌ باشه‌. دوا خوردن‌. اينها را مي‌گم‌ حالا لازم‌ نيست‌ همتون‌ عمل‌ كنيد چون‌ براتون‌، براي‌ بعضيها كه‌ هنوز به‌ اون‌ مرحله‌ نرسيدن‌ زوده‌.

 ولي‌ خوب‌ به‌ عنوان‌ طرح‌. وقتي‌ كه‌ مي‌خوان‌ يك‌ نقاشي‌ بكنن‌ اول‌ با مداد خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ خطش‌ را مي‌كشند. خوب‌ ما چون‌ اميدواريم‌ كه‌ انشاء الله‌ همة‌ شماها به‌ مقام‌ مخلصيني‌ كه‌ در اين‌ مرحلة‌ از تقوا هست‌ برسيد. خيلي‌ مهمه‌. كه‌ انسان‌ به‌ جايي‌ برسه‌. من‌ ديدم‌ فردي‌ را خدا رحمت‌ كنه‌ يكي‌ از علماي‌ قم‌ كه‌ كم‌ اسم‌ شريفشون‌ برده‌ مي‌شه‌. آقاي‌ فاطمي‌ بودند از علماي‌ قم‌ بودند ما شب‌هاي‌ پنج‌ شنبه‌ مي‌رفتيم‌ خدمتشون‌. ايشان‌ يك‌ شب‌ خصوصي‌ به‌ من‌ گفت‌ همين‌ حرف‌ را، مي‌گفت‌ من‌ چيزي‌ نمي‌خورم‌ عملي‌ را انجام‌ نمي‌دم‌ مگر مثل‌ يك‌ دارو خوردن‌، مثل‌ دارو خوردنه‌ براي‌ من‌. آدم‌ دارو را بيشتر از اون‌ انداره‌اي‌ كه‌ طبيب‌ گفته‌ نمي‌خوره‌. براي‌ خاطر گفتة‌ طبيب‌. براي‌ معالجة‌ بدنش‌ مي‌خوره‌. خوشمزه‌ باشه‌ يا بد مزه‌ مي‌خوره‌. بله‌. هيچ‌ وقت‌ شده‌ بگيد اين‌ داروي‌ خوشمزه‌اي‌ است‌ ما دو سه‌ تا از اين‌ شيشه‌هاي‌ شربت‌ خوشمزه‌ را بكشيم‌ بالا. نمي‌خوريم‌ يك‌ قاشق‌ مرباخوري‌. قاشق‌ مرباخوري‌ را قاشق‌ آش‌ خوريش‌ هم‌ نمي‌كنه‌. مي‌گيد آقا توي‌ نسخه‌اش‌ نوشته‌ مرباخوري‌. يك‌ قطره‌اي‌ مي‌دن‌ به‌ شما مي‌گن‌ توي‌ يك‌ استكان‌ آب‌ ده‌ قطره‌، همچين‌ دقيق‌ مي‌شمريد از ركعات‌ نمازت‌ بهتر حواست‌ جمعه‌ كه‌ ده‌ قطره‌ يازده‌ قطره‌ نشه‌. ده‌ قطره‌ نه‌ قطره‌ نشه‌. چرا؟ براي‌ اين‌ كه‌ بدنت‌ را دوست‌ داري‌.حالا چرا توي‌ نماز حواست‌ پرت‌ مي‌شه‌؟ براي‌ اين‌ كه‌ نمازت‌ را دوست‌ نداري‌، خدات‌ را دوست‌ نداري‌. روحت‌ را دوست‌ نداري‌. اگر به‌ اون‌ مرحله‌ انسان‌ برسه‌ هر كاري‌ كه‌ انسان‌ مي‌كنه‌ قربتا الي‌ الله‌ است‌. ديگه‌ خداي‌ عزيز خداي‌ مهربان‌، خدايي‌ كه‌ جانمون‌ به‌ قربانش‌ بعد مهربانيش‌ سرازير مي‌شه‌. مي‌گه‌ نفس‌ تو تسبحه‌ قبول‌ دارم‌.

 ديگه‌ نفس‌ انسان‌ مجبوري‌ مي‌كشه‌. نفس‌ كه‌ انسان‌ عمل‌ خود انسان‌ نيست‌. به‌ هر حال‌ عملي‌ است‌ كه‌ انسان‌ طبيعي‌ است‌. مي‌گه‌ نفست‌، خوابت‌ عبادته‌. در حقيقت‌ خداي‌ مهربان‌ انسان‌ را در آغوش‌ مي‌گيره‌ باريك‌ الله‌ تو خوب‌، مريضي‌ اما خوب‌ مريضي‌. به‌ فكر علاج‌ خودت‌ هستي‌. اما يك‌ مريضي‌ اگر طبيب‌ بياد بالاي‌ سرش‌ ببينه‌ كه‌ هر چي‌ كه‌ گفته‌ نخور خورده‌، هر چي‌ كه‌ گفته‌ بخور نخورده‌، يك‌ روز، دو روز، ده‌ روز دعواش‌ مي‌كنه‌ كه‌ چه‌، فلان‌ مي‌بينه‌ كه‌ نه‌ اصلا اون‌ مي‌گه‌ بمير، تو مريض‌ نيستي‌ تو خود رأيي‌.

 خداي‌ تعالي‌ به‌ ما، ما تا حالا كي‌ شده‌ كه‌ هنوز من‌ دارم‌ براي‌ شماها مي‌گم‌ كه‌ زوده‌ كه‌ من‌ براي‌ شماها اين‌ حرف‌ را بزنم‌. ببينيد چقدر جاي‌ تأسفه‌. كه‌ تمام‌ كارهامون‌ مثل‌ يك‌ مريضي‌ باشه‌ كه‌ در مقابل‌ يك‌ طبيب‌ خدمتون‌ عرض‌ شود شايد طبيب‌ مسيحي‌، خوب‌ فرقي‌ نمي‌كنه‌ براي‌ ما مسيحي‌ باشه‌، مسلمان‌ باشه‌، فاسق‌ باشه‌ گفته‌ اين‌ كار را بكن‌. من‌ يك‌ روز يادمه‌ يك‌ نفر سكته‌ كرده‌ بود طبيب‌ بهش‌ گفته‌ بود ترشي‌ نخور يك‌ غذاي‌ ترشي‌ بهش‌ داده‌ بودند خورده‌ بود. اينقدر ناراحت‌ شد، نمي‌دونست‌ اين‌ قدر ترشيش‌ هم‌ ضعيف‌ بعد بهش‌ گفتن‌ چند تا ليمو توش‌ بوده‌، اين‌ قدر ناراحت‌ شد كه‌ من‌ فكر مي‌كنم‌ سكتة‌ دوم‌ كرد و فوت‌ شد بخاطر اون‌ ناراحتي‌ بعدي‌ بود. كه‌ چرا، دكتر گفته‌ كه‌ ترشي‌ نخورم‌، چرا ترشي‌ ريختي‌ توي‌ غذاي‌ من‌. مي‌گم‌ اين‌ قدر كم‌ بود كه‌ خودش‌ نفهميده‌ بود بعد بهش‌ گفتن‌. شما را به‌ خدا بياييم‌ و همين‌ اندازه‌ تقوا در مقابل‌ خدا داشته‌ باشيم‌. همين‌ اندازه‌ كه‌ در مقابل‌ اين‌ طبيب‌ فاسق‌ فاجر، ريش‌ تراشيدة‌ بدون‌ هيچ‌ چيز ما داريم‌ خدا را همين‌ اندازه‌. ماها خدا را دوست‌ داريم‌. ماها به‌ خدا قسم‌، خدايا تو مي‌دوني‌ كه‌ اين‌ را روي‌ اعتقاد عرض‌ مي‌كنم‌، كه‌ اگر خداي‌ تعالي‌ ما را به‌ بدترين‌ عذاب‌ معذبمون‌ كنه‌ جا داره‌. چون‌ توهيني‌ كه‌ ما به‌ خدا مي‌كنيم‌ به‌، آخه‌ ايني‌ كه‌ گفتن‌ و اشهد ان‌ محمد عبده‌ و رسوله‌. عبده‌ و رسوله‌ اون‌ عبوديت‌، اون‌ عبوديتي‌ كه‌ او داره‌، اون‌ عبوديتي‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ داره‌ اين‌ ارزش‌ داره‌ اينها كه‌ عبوديت‌ نيست‌. چه‌ ارزشي‌ براي‌ خدا قائل‌ شديم‌.

 همة‌ كارهامون‌ رامي‌ كنيم‌ بعد دو ركعت‌ نماز حواس‌ پرت‌ مي‌خونيم‌ بعد هم‌، من‌ مكرر گفتم‌ ما جاهامون‌ را با خدا عوض‌ كرديم‌. الان‌ حساب‌ دقيق‌ بكنيم‌ مي‌بينيم‌ كه‌ ما معبوديم‌ و خدا بنده‌. نستجيب‌ بالله‌. هر چه‌ خدا به‌ ما گفته‌ يا ما عمل‌ نكرديم‌ يا بد عمل‌ كرديم‌. و هر چه‌، ما مي‌گيم‌ بايد خدا خوب‌ عمل‌ كنه‌. اگر يك‌ حاجتي‌ داشته‌ باشيم‌ از خدا بخواهيم‌ از خدا كه‌ خدايا اين‌ حاجت‌ ما را برآور. اگر حاجت‌ ما را برنياوره‌، براش‌ وقت‌ تعيين‌ مي‌كنيم‌. تا فلان‌ وقت‌. حاجت‌ ما را برآوردي‌، آوردي‌، نياوردي‌ من‌ ديگه‌ نماز نمي‌خونم‌. نخون‌. اصلا نمازت‌ الانش‌ هم‌ فايده‌اي‌ نداره‌. من‌ ديگه‌ حرم‌ امام‌ رضا نمي‌رم‌. ما زياد اينجا مشهد مي‌بينيم‌. مي‌يان‌ با لجبازي‌ با تو مشهد مي‌ياد حرم‌ نمي‌ره‌. مي‌گم‌ چرا نمي‌ري‌ حرم‌؟ ميگه‌ بخاطر اينكه‌ امام‌ رضا بهش‌ گفتم‌ فلان‌ حاجت‌ مرا بده‌، نداده‌. با نوكرش‌ هم‌ انسان‌ اينطوري‌ رفتار ميكنه‌ كه‌ ماها با مولامون‌ اينطوري‌ رفتار مي‌كنيم‌؟! ماها با نوكر پستمون‌ هم‌، اينطور كه‌ ما با خدا رفتار مي‌كنيم‌، با يك‌ مرد عادي‌، با يك‌ فرد عادي‌، من‌ مكرر گفتم‌، اينقدر به‌ خدا بي‌ اعتنائي‌ كرديم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد ألم‌ يعلن‌ الذين‌ آمنوا ان‌ تخشع‌ قلوبهم‌ بذكر الله‌. هنوز نوبت‌ خدا نشد. خدايا ما را بيامرز. خدايا ما نمي‌فهميم‌، بندگان‌ جاهلت‌ هستيم‌. امام‌ سجاد مي‌فرمايد الهي‌ من‌ ان‌ تغضبت‌ عليك‌. خدايا من‌ كيم‌ كه‌ تو به‌ من‌ غضب‌ بكني‌. من‌ چه‌ ارزشي‌ دارم‌ كه‌ تو با من‌ با غضب‌ روبرو بشي‌. كدوم‌ كارمون‌ مطابق‌ دستور پروردگاره‌. خدايا ماه‌ رجبه‌، ماه‌ رحمت‌ توست‌. فردا شب‌ هم‌ شب‌ وفات‌ ولي‌ تو، آن‌ بندة‌ تو كه‌ وقتي‌ توي‌ زندان‌ افتادند، آن‌ زندانهاي‌ سخت‌، السلام‌ علي‌ المعذب‌ في‌ قعر السجون‌. و ظلم‌ المطامير. در آن‌ سياهچالها. سياه‌ چاهها. در آنجا ميگه‌ خدايا من‌ جاي‌ خلوتي‌ از تو مي‌خواستم‌ به‌ من‌ عنايت‌ كردي‌. ما كجا و بندگان‌ خوب‌ تو كجا. ما كجا و تقوي‌ كجا. اينهمه‌ سفارش‌ شده‌ كه‌ حتي‌ در نماز جمعه‌ مردم‌ را به‌ تقوي‌ دعوت‌ كنيد. اينهمه‌ اصرار شده‌، تقوي‌ اين‌ نيست‌ كه‌ ما بگيم‌ كه‌ هر كاري‌ كه‌ مي‌كنيم‌ بگيم‌ قربة‌ الي‌ الله‌. فقط‌ به‌ لفظ‌. فقط‌ به‌ زبان‌. بايد واقعا قربة‌ الي‌ الله‌ باشه‌. هر كاري‌ كه‌ مي‌كنيم‌ يك‌ قدم‌ ما را به‌ خدا نزديك‌ بكنه‌. براي‌ خدا باشه‌. ولي‌ چاره‌ نداريم‌. به‌ ما گفتند باز هم‌ خوشحال‌ باشيد كه‌ شماها اين‌ حرفها را مي‌فهميد. ماها اين‌ حرفها را خوشحاليم‌ كه‌ باز مثل‌ ساير مردم‌ نيستيم‌ كه‌ اين‌ حرفها را نفهمند. يا خداي‌ نكرده‌ عناد با اين‌ حرفها داشته‌ باشند.

 خدايا از خودمون‌ خسته‌ شده‌ايم‌. نفس‌ امارة‌ بالسوء، از اين‌ نفس‌ امارة‌ به‌ بدي‌ ما خسته‌ شديم‌. و شيطان‌ يغرني‌. قد ملأ بالوسواس‌ قلبي‌. خدايا شيطان‌ دلهايمون‌ را پر از وسوسه‌ كرده‌. خسته‌ شديم‌ خدا جان‌ ما را بگير. اللهم‌ اغفر لي‌ الذنوب‌ التي‌ تهتك‌ العصم‌. مي‌بينيد كه‌ هر مرحلة‌ از كمال‌ برسيد، خودتون‌ را معصيتكارتر مي‌دونيد. به‌ هر مرحله‌اي‌ از كمال‌ برسيد، باز هم‌ خودتون‌ را در مقابل‌ پروردگارتون‌ مقصر مي‌دونيد. ما با همين‌ چيزهايي‌ كه‌ معقوله‌، اگر مقايسه‌ بكنيم‌ خدايمون‌ را، مي‌بينيم‌ چقدر بي‌ اعتنا به‌ خدا هستيم‌. در يك‌ حديث‌ قدسي‌ خودش‌ مي‌فرمايد اي‌ بندة‌ من‌، اگر يك‌ بچه‌ را نگاه‌ بكني‌ تو بعضي‌ از اعمال‌ خلاف‌ را انجام‌ نميدي‌. اما تو در محضر من‌ همة‌ كارهاي‌ خلاف‌ را انجام‌ ميدهي‌. الهي‌ البست‌ الخطايا ثوب‌ مذلتي‌. خدايا من‌ اسير نفس‌ و شيطان‌ شدم‌. من‌ را از تو دور كردند اينها. به‌ آبروي‌ موسي‌ بن‌ جعفر دست‌ ما را بگير. ما را از اولياء خودت‌ قرار بده‌. اگر نمي‌خواستي‌ ما را از اولياء خودت‌ قرار بدهي‌، چرا ما را به‌ اين‌ فكرها انداختي‌ خدا. ما هم‌ مثل‌ حيوانات‌ دوپاي‌ ديگر توي‌ كوچه‌ و بازار راه‌ مي‌رفتيم‌ و اين‌ درد را نداشتيم‌. اين‌ فكر را نداشتيم‌ خدا.

 

۱۶ رجب ۱۴۱۳ قمری – ۲۰ دی ۱۳۷۱ شمسی – مرحلة‌ محبت‌، مخلصين‌ اخلاق‌ ۳۴

 مرحلة‌ محبت‌، مخلصين‌ اخلاق‌ 34

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. و يطعمون‌ الطعام‌ علي‌ حبه‌ مسكينا و يتيما و اسيرا.

 اعمال‌ بندگان‌ خدا و اولياء خدا و آنهايي‌ كه‌ كارهايشون‌ براي‌ خدا خالصه‌ و يا آنهايي‌ كه‌ خودشون‌ خالصند و مخلصند و مخلصند از جهات‌ روحي‌ و مالي‌ هست‌ اينها براي‌ خدا انجام‌ مي‌دهند. همة‌ كارهايشون‌ را. مي‌بينيم‌ كه‌ در سورة‌ هل‌ اتي‌ در وصف‌ امير المؤمنين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ و فاطمة‌ زهرا و حضرت‌ امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ و فضة‌ خادمه‌. خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كه‌ و يطعمون‌ الطعام‌ علي‌ حبه‌، ما اين‌ طعام‌ را به‌ شما ميديم‌ مسكين‌ و يتيم‌ و اسير، بر حب‌ خدا. روي‌ محبت‌ به‌ پروردگار. محبت‌ به‌ خدا به‌ طور اجمال‌ بايد تمركز تمام‌ محبتها به‌ خدا باشه‌. يعني‌ شما هيچ‌ چيزي‌ را جز خدا دوست‌ نداشته‌ باشيد. فقط‌ خدا را دوست‌ داشته‌ باشيد. وقتي‌ كه‌ انسان‌ خدا را دوست‌ داشت‌، طبعا متعلقات‌ خدا را هم‌ دوست‌ داره‌. هر چي‌ كه‌ به‌ خدا تعلق‌ داره‌. وجهة‌ خدايي‌ داره‌. مثلا انسان‌ بهترين‌ مثل‌ كه‌ ميشه‌ زد اين‌ است‌ كه‌ شما حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را دوست‌ داريد. وارد حرم‌ حضرت‌ رضا صلواة‌ الله‌ عليه‌ ميشيد. در را مي‌بوسيد. ضريح‌ را مي‌بوسيد. اگر راهتون‌ بدهند، قبر مطهر را مي‌بوسيد. اينها همه‌ متعلقات‌ حضرت‌ رضاست‌. اگر همين‌ ضريح‌ را بگذارند روي‌ قبر معاويه‌، همين‌ ضريح‌ را، شما نمي‌بوسيدش‌. همين‌ در را بكنند بگذارند به‌ در قبر مثلا ابوحنيفه‌. شما آنجا او را نمي‌بوسيد. خوب‌ ميگيد كه‌ از شما مي‌پرسند كه‌ در كه‌ فرقي‌ نميكنه‌. الان‌ تا يك‌ ساعت‌ قبل‌، اين‌ در را مي‌بوسيديد. چرا الان‌ نمي‌بوسيد؟ ميگيد آنجا تعلق‌ به‌ حضرت‌ رضا داشت‌. حالا تعلق‌ به‌ معاويه‌ داره‌. من‌ نقره‌ را كه‌ دوست‌ ندارم‌. من‌ فرض‌ كنيد زيبايي‌ يك‌ در را كه‌ دوست‌ ندارم‌. من‌ تعلق‌ را دوست‌ دارم‌ و تعلق‌ را دشمن‌ دارم‌.

 پس‌ ببينيد اينجا محبت‌ شما متمركز شده‌ به‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا صلواة‌ الله‌ عليه‌ و چون‌ آنحضرت‌ را دوست‌ داريد، هر چه‌ كه‌ بنام‌ آن‌ حضرت‌ باشه‌، متعلق‌ به‌ آن‌ حضرت‌ باشه‌، شما دوستش‌ داريد. و هرچه‌ كه‌ مربوط‌ به‌ حضرت‌ رضا صلواة‌ الله‌ عليه‌ باشه‌ شما دوست‌ داريد. اما هرچه‌ كه‌ تعلق‌ به‌ حضرت‌ نداشته‌ باشه‌ شما دوست‌ نداريد. خوب‌ همينجور مي‌ريم‌ جلو. حضرت‌ رضا را چرا دوست‌ داريد؟ ميگيد بخاطر اينكه‌ ايشان‌ فرزند پيغمبرند و امام‌ ما هستند و واسطة‌ فيض‌ بين‌ خدا و خلقند. بخاطر پيغمبر ميگيد كه‌ دوستش‌ داريم‌.خوب‌. پيغمبر را چرا دوست‌ داريد؟ بخاطر خدا. پس‌ ببينيد سلسله‌ مراتب‌، در صحن‌ را كه‌ دوست‌ داريد و مي‌بوسيد، در حقيقت‌ خدا را دوست‌ داشته‌ايد. و اگر اين‌ در، خود همين‌ در، برده‌ بودند گذاشته‌ بودند مثلا در حرم‌، در مقبرة‌ معاويه‌، شما بدتون‌ هم‌ مي‌آمد. شايد اظهار تنفر هم‌ ازش‌ مي‌كرديد. پس‌ الان‌ محبت‌ شما متمركز شده‌ روي‌ خدا. پيغمبر خدا را بخاطر خدا دوست‌ داريد. علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا را بخاطر خدا دوست‌ داريد. ضريح‌ امام‌ رضا را بخاطر خدا دوست‌ داريد. در حرم‌ را بخاطر خدا دوست‌ داريد و همينطور.

 پس‌ اگر كسي‌ محبت‌ به‌ خدا پيدا كرد لازمة‌ محبت‌ به‌ خدا اظهار محبت‌ به‌ متعلقات‌ خداست‌. هرچه‌ كه‌ به‌ خدا تعلق‌ داره‌. اين‌ كلمة‌ تعلق‌ خوب‌ همه‌ چيز به‌ خدا تعلق‌ داره‌. اين‌ كلمة‌ تعلق‌ منظورم‌ اينه‌ كه‌ وجهة‌ خدايي‌ داره‌. هر چي‌ كه‌ وجهة‌ خدائيش‌ بيشتر باشه‌، انسان‌ به‌ او بيشتر بايد اظهار محبت‌ بكنه‌. مثلا ضريح‌ امام‌ رضا بيشتر شما را به‌ ياد امام‌ رضا مي‌اندازه‌. تعلقش‌ بيشتره‌. هر چي‌ از در حرم‌ اگر هم‌ ضريح‌ خلوت‌ باشه‌ و هم‌ در حرم‌ خلوت‌ باشه‌ و يكي‌ از اين‌ دو تا بگن‌ ببوسيد كدوم‌ يكي‌ را اول‌ بيشتر ما طالبيم‌ ضريح‌ را. چرا به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ وجة‌ امام‌ رضا را بيشتر داره‌. تعلقش‌ به‌ حضرت‌ رضا نزدكيتره‌. اگر ضريح‌ باشد و قبر مطهر هم‌ باشد يكي‌ از اين‌ دو تا. كدوم‌ يكي‌ را اظهار علاقه‌ بهش‌ مي‌كنيد، قبر مطهر. اين‌ يك‌ رابطة‌ كلي‌ و يك‌ قائدة‌ كلي‌ است‌ كه‌ مي‌خواستم‌ خدمتون‌ عرض‌ كنم‌ كه‌ معناي‌ محبت‌ اگر يك‌ كسي‌ گفت‌ كه‌ به‌ خدا محبت‌ داشته‌ باشيد معناش‌ اين‌ است‌، اين‌ نيستش‌ كه‌ طرف‌ خدا را دوست‌ داشته‌ باشه‌ مثل‌ اين‌ وهابيها. وهابيها مي‌گن‌ نه‌ پيغمبر، نه‌ امام‌، نه‌ ضريح‌، نه‌ هيچ‌ چي‌، هيچ‌ چي‌ را نبايد دوست‌ داشت‌ فقط‌ خدا را. اين‌ حرف‌ غلطه‌ بر خلاف‌ فطرته‌.بر خلاف‌ وجدان‌ انسانه‌. انسان‌ يكي‌ را كه‌ دوست‌ داره‌ خانة‌ او را هم‌ دوست‌ داره‌، لباسهاي‌ او را هم‌ دوست‌ داره‌، و هر چيزي‌ كه‌ به‌  او تعلق‌ داره‌ بالاخره‌ دوست‌ داره‌. هر چي‌ هم‌ تعلقش‌ بيشتر باشه‌ و نزديكتر باشه‌ محبتش‌ به‌ او نزديكتره‌. هر چي‌ تعلقش‌ كمتر باشه‌ محبتش‌ به‌ او كمتر مي‌شه‌. يعني‌ اگر كسي‌ محبتش‌ را متمركز كنه‌ روي‌ خدا، و به‌ اين‌ نقطة‌ حساس‌ قلبش‌ را متوجه‌ بكند خودش‌ محبتش‌ تنظيم‌ مي‌شه‌. يعني‌ اوني‌ را كه‌ بايد دوست‌ داشته‌ باشه‌ دوست‌ خواهد داشت‌. اوني‌ را كه‌ بايد كمتر دوست‌ داشته‌ باشه‌ كمتر دوست‌ داره‌. اوني‌ را كه‌ هم‌ اصلا نبايد دوست‌ داشته‌ باشه‌ اصلا دوست‌ نداره‌. اين‌ يك‌ قائدة‌ كلي‌ و برنامة‌ كلي‌ است‌. خوب‌ اون‌ وقت‌ در اينجا با اين‌ بيان‌ يك‌ نظمي‌ وقتي‌ در محبت‌ پيدا شد خواهي‌ نخواهي‌ محبتهاي‌ انحرافي‌، وجه‌ انحرافي‌ اونها روشن‌ مي‌شه‌. مثلا يك‌ زرگر رفته‌ توي‌ حرم‌، چشمش‌ مي‌افته‌ به‌ يكي‌ از اين‌ جواهراتي‌ كه‌ توي‌ تابلو اون‌ بالا زدن‌. مي‌بينه‌ خيلي‌ جواهر قشنگ‌ است‌ و كار خوبي‌ روش‌ شده‌ و اينها و مدتي‌ به‌ اون‌ نگاه‌ مي‌كنه‌. اينجا اين‌ محبت‌ معلوم‌ مي‌شه‌ محبت‌ انحرافي‌ است‌. اين‌ محبت‌ به‌ امام‌ رضا نيست‌. يا مثلا فرض‌ كن‌ يكي‌ هست‌ طلا دوسته‌، رفته‌ توي‌ حرم‌ هم‌ رفته‌ ضريح‌ را هم‌ مي‌بوسه‌، هر دوي‌ افراد يعني‌ اوني‌ كه‌ به‌ حضرت‌ رضا علاقه‌ داره‌ و هموني‌ كه‌ به‌ طلا علاقه‌ داره‌ هر دو ضريح‌ را مي‌بوسند. اما اين‌ با اون‌ فرق‌ مي‌كنه‌. اين‌ بخاطر امام‌ رضاست‌ يعني‌ اين‌ بوسيدن‌ يعني‌ چون‌ دستم‌ به‌ خدا نمي‌رسه‌ اين‌ را مي‌بوسم‌ ولي‌ اين‌ نه‌ مستقله‌. شما هر چيزي‌ را كه‌ دوست‌ داشته‌ باشيد مي‌تونيد با همان‌ ضابته‌ و قائده‌اي‌ كه‌ عرض‌ كردم‌ مقايسه‌ بكنيد. و اگر شما محبتتون‌ اون‌ طور تنظيم‌ شد كه‌ هر چيزي‌ كه‌ وجة‌ خداييش‌ بيشتره‌ اون‌ را بيشتر دوست‌ داشتيد و هر چي‌ كه‌ وجة‌ خداييش‌ كمتر است‌ اون‌ را كمتر دوست‌ داشتيد از نظر اين‌ صفت‌ به‌ كمال‌ رسيديد خيلي‌ عالي‌ است‌.

 به‌ شرط‌ اين‌ كه‌ انحراف‌ ديگه‌ نداشته‌ باشيد. مثلا انسان‌ در خيلي‌ جاها اين‌ طوره‌، مثلا در حرم‌ حضرت‌ رضا هم‌ اين‌ طوره‌. اما يك‌ روايتي‌ هست‌ كه‌ اين‌ براي‌ تأييد حرفم‌ عرض‌ مي‌كنم‌ كه‌ لا يكون‌ المؤمن‌ مومنا، مومن‌، مؤمن‌ واقعي‌ كه‌ قد امتحن‌ الله‌ قلبه‌ للايمان‌. و مرحلة‌ محبت‌ را گذرونده‌ نخواهد بود مگر اين‌ كه‌ من‌ را بيشتر از خودش‌ دوست‌ داشته‌ باشه‌. پيغمبر اكرم‌ مي‌فرمايد من‌ را از خودش‌ بيشتر دوست‌ داشته‌ باشه‌. چرا؟ به‌ جهتي‌ كه‌ پيغمبر به‌ خدا تعلقش‌ بيشتره‌ تا خود، مثل‌ اين‌ كه‌ خود تو فرض‌ كن‌ در صحن‌ و حتي‌ اگر از اولياء خدا هم‌ باشي‌، خودت‌ را در صحن‌ حساب‌ كن‌ پيغمبر را قبر مطهر حساب‌ كن‌. كدوم‌ يكي‌ بيشتر مورد علاقه‌ است‌. لا يكون‌ المؤمن‌، مؤمنا حتي‌ اكون‌، حتي‌ اين‌ كه‌ من‌ در نزد او محبوبتر باشم‌ از خودش‌. و ذرية‌ احب‌ عليه‌ من‌ ذرية‌. فرزندان‌ من‌ از فرزندان‌ خودش‌ پيش‌ او محبوب‌تر باشند. يك‌ ظرف‌ غذا داريد يك‌ فرزند پيغمبر اينجا هست‌، فرزند خودت‌ هم‌ اينجا نشسته‌ به‌ اندازة‌ يك‌ نفر هم‌ بيشتر نيست‌. اگر گذاشتي‌ جلوي‌ او تو مؤمن‌ قد امتحن‌ الله‌ قلبه‌ للايمان‌ اما اگر كه‌ نه‌ بچه‌ام‌، بچه‌ام‌ را دوست‌ دارم‌ اين‌ اون‌ مؤمن‌ واقعي‌ نيستي‌. اينجا محبت‌ زرگره‌ است‌ محبت‌ او نيست‌. كه‌ طلا را دوست‌ داره‌، خدا را دوست‌ نداره‌، امام‌ رضا را دوست‌ نداره‌، پيغمبر را دوست‌ نداره‌. طلا را دوست‌ داره‌. فرزندش‌ چون‌ فرزندشه‌ دوست‌ داره‌. ايثار نمي‌تونه‌ نسبت‌ به‌ فرزند پيغمبر بكنه‌ اما نسبت‌ به‌ فرزند خودش‌ چرا.

 نسبت‌ به‌ فرزند خودش‌ فرزند، خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ شماها كه‌ الحمد الله‌ نداريد يك‌ همچين‌ موردي‌. اما خوب‌ هستند ديگه‌ فرزند فاسق‌، فاجرش‌ را وقتي‌ كه‌ مي‌خواد داماد كنه‌ كلي‌ براش‌ خرج‌ مي‌كنه‌ از روي‌ دل‌ و جون‌. وقتي‌ مي‌خواد زندگي‌ براش‌ تشكيل‌ بده‌ همه‌ چيز براش‌ مي‌ده‌. اما اگر بهش‌ بگن‌ كه‌ بيا كمكي‌ بكن‌ اين‌ سيد اولاد پيغمبر داماد بشه‌. هيچ‌ با زحمت‌، با مشكل‌. اين‌ محبت‌ و اين‌ عمل‌، يعني‌ ديگه‌ محبت‌ به‌ خدانيست‌. اين‌ همان‌ زرگره‌ است‌. طلا را دوست‌ داره‌، بچه‌اش‌ را دوست‌ داره‌ و اولياء خدا اين‌ طور نيستندها. اصلا.

 من‌ نمونه‌ هايي‌ كه‌ مكرر روش‌ تكيه‌ هم‌ مي‌كنم‌ گاهي‌ حضرت‌ نوح‌، فرزند بدش‌ را ببينيد يك‌ ذره‌ خيلي‌ كمه‌، شما هر چي‌ بكنيد خيلي‌ كمه‌. شما همين‌ جمع‌ را كه‌ ماها اينجاها نشستيم‌ هممون‌ ده‌ برابر حضرت‌ نوح‌ خوب‌ و بدمون‌ فرقي‌ نمي‌كنه‌. ده‌ برابر حضرت‌ نوح‌ محبت‌ داريم‌ نسبت‌ به‌ فرزندمون‌ از اين‌ سنخ‌ محبت‌. بچه‌ انسان‌ مي‌بينه‌ داره‌ غرق‌ مي‌شه‌، و تنها راه‌ نجات‌ هم‌ اون‌ چيزي‌ است‌ كه‌ در اختيار منه‌. يك‌ عده‌ را هم‌ داريم‌ نجات‌ مي‌ديم‌. غريبه‌ها را داريم‌ نجات‌ مي‌ديم‌ از توي‌ غرق‌ شدن‌ ولي‌ فرزند من‌ هم‌ اونجا داره‌ توي‌ آب‌ دست‌ و پا مي‌زنه‌. اينجا خوب‌ بايد خدا حق‌ بده‌ بايد به‌ اين‌ مثلا ما باشيم‌ مي‌گيم‌ بايد خدا حق‌ بده‌ به‌ اين‌ پيرمرد. نتيجة‌ عمرش‌ بعد از نهصدو پنجاه‌ سال‌ يك‌ بچه‌اي‌ داره‌ حالا خوب‌ بده‌ ديگه‌، معصيت‌ كاره‌، گناه‌ كاره‌، كافره‌ به‌ هر حال‌ بچه‌اش‌ است‌. اينجا تا گفت‌ كه‌ ان‌ نبني‌ من‌ اهلي‌، خداگفت‌ كه‌ تو دائما حرف‌ بيخود مي‌زني‌. تو چرا اين‌ حرف‌ را گفتي‌. اني‌ اعزك‌ من‌ تو را موعظه‌ ات‌ مي‌كنم‌ كه‌ جزء جهال‌ نباش‌. انت‌ تكون‌ من‌ الجاهلين‌. جاهل‌ نباش‌. حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ با اون‌ مقام‌ بالاشون‌، حضرت‌ ابراهيم‌ پسرشون‌ كه‌ از دنيا مي‌ره‌ گريه‌ مي‌كنه‌، اشك‌ مي‌ريزند. خدا يك‌ كلمه‌ به‌ اين‌ نمي‌گه‌ كه‌ چرا اين‌ كار را كردي‌. ابراهيم‌ پسر خوبي‌ بود. امام‌ حسين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ كشته‌ مي‌شه‌ تمام‌ انبياء تمام‌ اولياء علاوه‌ بر اين‌ كه‌ گريه‌ مي‌كنند بر اون‌ حضرت‌ كسي‌ بهشون‌ اعتراض‌ نمي‌كنه‌، علاوة‌ بر اين‌ ثواب‌ زيادي‌ هم‌ براي‌ گريه‌ كردن‌ براي‌ سيد الشهدا تعيين‌ كردن‌. ببينيد عينا همينه‌ كه‌ مثالي‌ كه‌ زدم‌، شما يك‌ وقت‌ هست‌ مي‌ريد توي‌ حرم‌، تو حرم‌ حضرت‌ رضا صلوات‌ الله‌ عليه‌، چشمتون‌ به‌ اون‌ جواهراتي‌ كه‌ اون‌ قاب‌ چيدن‌ مي‌ره‌ و دلتون‌ از حال‌ مي‌ره‌ و اظهار محبت‌ مي‌كنيد و به‌ به‌ عجب‌ جواهراتي‌. خدا رحمت‌ كنه‌ ناصر الدين‌ شاه‌ كه‌ اين‌ شمشير را آورده‌ ببين‌ چه‌ جلدي‌ داره‌، چه‌ منبت‌ كاري‌، حالا رفتيد توي‌ ناصر الدين‌ شاه‌ و شمشير و اين‌ حرفها. اينجا جاشه‌ كه‌ شما بريد دست‌ به‌ شونه‌اش‌ بزنيد اني‌ اعزك‌ ان‌ تكون‌ من‌ الجاهلين‌. تو چرا حواست‌ پرته‌ اينجا. جزء جهال‌ نباش‌. عين‌ اون‌ كلامي‌ كه‌ خدا به‌ حضرت‌، حالا اين‌ شمشير توي‌ حرم‌ است‌ و متعلق‌ به‌ حضرت‌ رضاست‌ اما چون‌ مستقلا روي‌ شمشير و اون‌ جواهرات‌ و اينها داري‌ فكر مي‌كني‌ اني‌ اعزك‌ ان‌ تكون‌ من‌ الجاهلين‌ .همة‌ توجهات‌ و امام‌ رضا را ول‌ كرده‌ رفته‌ تو اين‌ شمشير منبت‌ كاري‌ اون‌ بالا.

 من‌ خودم‌ تو حرم‌ حضرت‌ رضا صلوات‌ الله‌ عليه‌ ديدم‌ يكي‌ دستش‌ را به‌ كمرش‌ زده‌ و داره‌ اون‌ بالاها را نگاه‌ مي‌كنه‌ و من‌ اين‌ قدر عصاني‌ شده‌ بودم‌ مي‌خواستم‌ اگر روم‌ مي‌شد اين‌ را يك‌ كتكش‌ مي‌زدم‌ آخه‌ اينجا جاي‌ اين‌ حرفهاست‌. اما اگر يك‌ نفر بياد و هي‌ اين‌ ضريح‌ را ببوسه‌. در حرم‌ را ببوسه‌، اين‌ طرف‌ را ببوسه‌، اون‌ طرف‌ را ببوسه‌. شما بگيد عجب‌ آدم‌ خوبيه‌. عجب‌ با محبته‌. افتاده‌ زمين‌ را مي‌بوسه‌، در را مي‌بوسه‌، ديوار را مي‌بوسه‌، و اشك‌ مي‌ريزه‌، گريه‌ مي‌كنه‌، قربان‌ و صدقة‌ در و ديوار مي‌شه‌ مي‌گيد عجب‌ آدم‌ خوبيه‌. عين‌ اين‌ تو قرآن‌ هست‌. حضرت‌ يعقوب‌ براي‌ يوسف‌ چهل‌ سال‌ گريه‌ كرد. خدا علاوه‌ بر اين‌ كه‌ نگفت‌ چرا اين‌ قدر به‌ بچه‌ ات‌، بچه‌ اصلا مطرح‌ نبود، حضرت‌ يوسف‌ يك‌ پيغمبر بود. او براي‌ اين‌ كه‌ به‌ پيغمبر خدا توهين‌ نشه‌ اين‌ كار را مي‌كرد. چرا كه‌ پسرهاي‌ من‌، پسرها، يازده‌ پسر ديگه‌ داشت‌ همشون‌ از چشم‌ حضرت‌ يعقوب‌ افتادند. بخاطر اين‌ كار. خدايا تو يازده‌ تا بچه‌ از من‌ بگير اون‌ يكي‌ را ولش‌ كن‌. بعضي‌ از مفسرين‌ نشستند گفتن‌ كه‌ نمي‌دونم‌ اون‌ از يك‌ مادر ديگه‌ بوده‌، اين‌ حرفهايي‌ كه‌ اصلا شأن‌ انبياء نيست‌. اين‌ حرف‌ را زدن‌ كه‌ چرا آخه‌ حضرت‌ يعقوب‌ يوسف‌ را اين‌ همه‌ دوست‌ داشت‌ ولي‌ بچه‌هاي‌ ديگه‌ را دوست‌ نداشت‌. چرا اين‌ قدر به‌ او اظهار محبت‌ مي‌كرد؟ براي‌ اين‌ كه‌ اين‌ بچه‌ها فاسق‌ بودند. او پيغمبر بود. شما فكر نكنيد اينها درسه‌ براي‌ ما. اين‌ توهينه‌ به‌ مقام‌ شامخ‌ نبوته‌ كه‌ اگر ما بگوييم‌ كه‌ مادر او را بيشتر دوست‌ داشته‌ مثلا مي‌خواست‌ بچه‌اش‌ را بيشتر دوست‌ داشته‌. اينها بخاطر اين‌ كه‌ از مادر ديگه‌ بودن‌ كمتر دوست‌ داشته‌، اين‌ حرفها اصلا زشته‌. اون‌ وقت‌ مخصوصا خدا هم‌ تأييد كرده‌ باشه‌. خداي‌ تعالي‌ هم‌ تأييد كرده‌ باشه‌. نه‌، فقط‌ به‌ خاطر اين‌ كه‌ اونها فاسق‌ بودند و اين‌ يكي‌، اينها فاسق‌ بودند و اين‌ يكي‌ غير فاسق‌ بود، بلكه‌ پيغمبر بود.

 اين‌ بوسيدن‌ اين‌، اين‌ اظهار محبت‌ كردن‌ به‌ اين‌ مثل‌ بوسيدن‌ و اظهار محبت‌ كردن‌ شما به‌ ضريح‌ امام‌ رضاست‌ و اگر نسبت‌ به‌ اونها اظهار محبت‌ مي‌كرد فقط‌ به‌ خاطر اين‌ كه‌ اونها بچه‌هاشند. هر وقت‌ اين‌ جوري‌ شديد، اين‌ يك‌ مرحله‌اي‌ است‌ كه‌ خيلي‌ اهميت‌ داره‌، از مراحل‌ كماله‌. بعضي‌ هاتون‌ رسيديد، بعضي‌ هاتون‌ نرسيديد، بعضي‌ هاتون‌ در مرحله‌ هستيد. اونهايي‌ كه‌ رسيدند و رد شدند اگر نقص‌ دارند درستش‌ كنند، اونهايي‌ كه‌ در اين‌ مرحله‌ هستند بفهمند كه‌ چي‌ مي‌گم‌ و اونهايي‌ كه‌ هنوز نرسيدند طرحش‌ در دلشون‌ انجام‌ بشه‌ تا انشاء الله‌ بعد برسن‌. يك‌ سر سوزن‌، يك‌ ذره‌ اگر محبت‌ مستقل‌ به‌ يك‌ چيزي‌ داشته‌ باشيد كه‌ از خدا جدا باشه‌ اين‌ وبال‌ براي‌ شماست‌. و اشتباه‌ شماست‌ و جاهليد نسبت‌ به‌ اصل‌ مسائل‌. يعني‌ چي‌ جاهليد؟ اين‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ اني‌ اعزك‌ جاهل‌ فرموده‌ نسبت‌ به‌ حضرت‌ نوح‌. اين‌ براي‌ اينه‌ كه‌ اين‌ محبت‌ كه‌ محبت‌ خدايي‌ نيست‌. اين‌ محبت‌، محبتي‌ است‌ كه‌ مستقلا يك‌ بخشي‌ از محبت‌ به‌ خدا را دادي‌ به‌ او و شريك‌ براي‌ خدا در محبتت‌ درست‌ كردي‌. اون‌ وقت‌ به‌ مقام‌ خلوص‌ نمي‌رسي‌، خالص‌ نيستي‌. خالص‌ نيستي‌. انسان‌ خالص‌ اون‌ كسي‌ خالص‌ است‌ و اون‌ كسي‌ به‌ مقام‌ مخلصين‌، البته‌ اينها زمينه‌ سازيهايي‌ است‌ براي‌ رسيدن‌ به‌ مقام‌ خلوص‌. اونهايي‌ به‌ مقام‌ خلوص‌ مي‌رسند كه‌ در همه‌ جهت‌ خالص‌ باشند و قدم‌ به‌ قدم‌ داريم‌ مي‌ريم‌ جلو. استقامت‌ براي‌ خدا.

 هر يك‌ از اين‌ مراحل‌ را كه‌ انسان‌ قدم‌ برمي‌ داره‌ براي‌ خدا. محبتش‌ براي‌ خدا باشه‌. بنشينيد با خودتون‌ حساب‌ بكنيد اينها يك‌ مسائلي‌ است‌ كه‌ مربوط‌ به‌ عالم‌ برزخه‌ من‌ متأسفانه‌ به‌ خاطر اين‌ كه‌ در اين‌ جلسه‌ افرادي‌ تازه‌ تشريف‌ بيارن‌ و سلسلة‌ مباحثمون‌ براي‌ اون‌ عده‌ مفيد نيست‌، من‌ متفرق‌ صحبت‌ مي‌كنم‌. ولي‌ ما از بحث‌ خداشناسي‌ رسيديم‌ به‌ معاد و روح‌ و عالم‌ برزخ‌ و اينها ولي‌ محبت‌ مستقل‌ به‌ غير خدا، كه‌ مربوط‌ به‌ خدا نباشه‌ اين‌ از اغلالي‌ است‌ كه‌ به‌ پاي‌ انسان‌ مي‌بندند. وقتي‌ انسان‌ مي‌خواد جانش‌ كنده‌ بشه‌ كنده‌ نمي‌شه‌. يعني‌ شما اگر كه‌ به‌ اندازة‌ سر سوزني‌ محبت‌ مستقل‌ به‌ فرزندتون‌، به‌ زنتون‌، به‌ مالتون‌، هر چي‌ داشته‌ باشيد و الان‌ از دنيا بريد گرفتار اونها هستيد. حالا منتهي‌ گاهي‌ يك‌ زنجير بسيار ضخيمي‌ به‌ پاي‌ انسان‌ بستند و ميخكوبش‌ كردن‌ به‌ زمين‌ گاهي‌ يك‌ زنجير نازكتره‌. گاهي‌ مي‌شينه‌ انسان‌ گريه‌ مي‌كنه‌، مي‌گن‌ چرا گريه‌ مي‌كني‌؟ مي‌گه‌ من‌ مي‌ترسم‌ بميرم‌. خوب‌ بمير. مي‌گه‌ كه‌ آخه‌ زن‌ و بچه‌ام‌ چي‌. از اونها دور بشو. خوب‌ نمير. تو نمي‌ميري‌ هم‌، منتهي‌ جونت‌ بيرون‌ مي‌ياد از توي‌ تنت‌. همين‌ جا محبوست‌ مي‌كنند، همين‌ جا در عذابت‌ قرار مي‌دن‌. گرفتار مي‌شيد. دلت‌ را بكن‌. خيلي‌ سخته‌. موقعي‌ كه‌ انسان‌ مي‌ميره‌ فرض‌ كنيد كه‌ از اين‌ جا محروم‌ از اون‌ جا هم‌ محروم‌. از اين‌ ورم‌ مونده‌ از اون‌ ورم‌ مونده‌. روح‌ در مي‌ياد از بدن‌، بدن‌ راكه‌ مي‌برند خاكش‌ مي‌كنند و اين‌ گرفتار اون‌ محبتي‌ است‌ كه‌ در دلش‌ هست‌ و همراهش‌ هست‌ و نمي‌تونه‌ از اين‌ خانم‌ و زندگي‌ جدا بشه‌، چطور جدا بشه‌؟ همة‌ اينها را با خون‌ جگر به‌ قول‌ خودش‌ درست‌ كرده‌ و سر هم‌ كرده‌ و خيلي‌ خوب‌. بدنش‌ را كه‌ بردن‌ اونجا دفن‌ كردن‌ در اختيار او نيست‌ و تمام‌ شد. هر روز هم‌ كه‌ مي‌گذره‌ روز سوم‌ و چهارم‌ و پنجم‌ اين‌ ديگه‌ باد مي‌كنه‌، متعفن‌ مي‌شه‌ و مي‌پوسه‌ و اين‌ قدر بوش‌ منزجز مي‌شه‌ كه‌ ديگه‌ سر قبرش‌ نمي‌ره‌. اگر آزاد باشه‌. باقي‌ مي‌مونه‌ اين‌ طرف‌. اين‌ طرف‌ مي‌ياد مي‌بينه‌ روز اول‌ بچه‌ها خيلي‌ گريه‌ كردن‌، روز دوم‌ نه‌ ديگه‌ كم‌ كم‌، روز سوم‌ هم‌ يادشون‌ مي‌ره‌، روز چهارم‌ هم‌ مي‌رن‌ سر تقسيم‌ ارث‌. دعوا و مرافعه‌ و خدمتون‌ عرض‌ شود گور پدرش‌ كه‌ اين‌ مال‌ را يك‌ جوري‌ نگذاشت‌ كه‌، يك‌ وصيت‌ نامه‌ ننوشت‌. يك‌ جوري‌ عمل‌ نكرد كه‌ ما اقلا راحت‌ باشيم‌. بله‌. هيچي‌ همان‌ بچه‌ هايي‌ كه‌ انسان‌ به‌ خاطر همان‌ها الان‌ گرفتاره‌، همانها تمام‌ اموالش‌ را تصرف‌ مي‌كنند و هيچي‌ هم‌ به‌ فكرش‌ نيستند. واقعا اين‌ كه‌ مي‌گم‌ هيچ‌ به‌ فكرش‌ نيستند، نيستند.

 همين‌ چندي‌ قبل‌ يك‌ نفري‌، يك‌ خانمي‌ از جايي‌ به‌ من‌ تلفن‌ زد گفت‌ كه‌ من‌ فقط‌ يك‌ دختر، مادري‌ بودم‌ كه‌ مادرم‌ فوت‌ كرد. يك‌ خونه‌اي‌ داره‌ و تشكيلات‌ و زندگي‌ و طلا و فلان‌ و اينها. آقا تمام‌ ارث‌ هم‌ به‌ ايشان‌ مي‌رسيد. خيلي‌ خوب‌ همش‌ حلالت‌. حالا من‌ چكار بكنم‌ براي‌ ايشان‌. افرادي‌ است‌ از اهل‌ تزكية‌ نفس‌ و كمالاته‌ها نه‌ اين‌ كه‌ فكر كنيد كه‌ اين‌ يك‌ خانم‌ مثلا غافلي‌ باشه‌ نه‌. چكار كنم‌ براي‌ مادرم‌ كه‌ گفتم‌ كه‌ رد مظالم‌ بشه‌. چون‌ من‌ اولا اين‌ كاري‌ كه‌ خودم‌ براي‌ مادرم‌ كردم‌ و خيلي‌ مؤثر بود كه‌ اكثرا به‌ فكر نيستند كه‌ دم‌ غروب‌ هم‌ بود دفنشون‌ كرديم‌ شب‌ من‌ رفتم‌ يك‌ نفر را پيدا كردم‌ گفتم‌ بيا يك‌ مقداري‌ رد مظالم‌ پول‌ ندارم‌ دست‌ گردون‌ مي‌كنم‌ يك‌ سي‌، چهل‌ هزار تومني‌ مثلا تا، اون‌ وقت‌ خيلي‌ هم‌ پول‌ بود من‌ رد مظالم‌ دستگردون‌ مي‌كنم‌ و تو قبول‌ كن‌ مادر من‌ نجات‌ پيدا كنه‌. و اون‌ كار را كردم‌ و خيلي‌ از ما تشكر كرد. چون‌ نماز، روزه‌، اينها لازمه‌. ولي‌ طول‌ ميكشه‌. ولي‌ كار فوري‌. آقا يك‌ مشت‌ مال‌ مردم‌ بهرحال‌ انسان‌ در زندگي‌ كم‌ و زياد بشه‌ اين‌ رد مظالم‌ بده‌ او را نجاتش‌ بده‌. يك‌ دقيقه‌اش‌ هم‌ ديره‌. خيلي‌ خوب‌ حالا، مجالس‌ تمام‌ بشه‌ بعد بريم‌ پولي‌ باشه‌ فلان‌. نه‌ او آنجا گرفتاره‌ تو اگه‌ پدرت‌ را بيندازند زندان‌ ميگي‌ يك‌ شب‌ هم‌ نبايد توي‌ زندان‌ بمانه‌. آنجا خيلي‌ سخت‌تر از زندانه‌. من‌ به‌ ايشان‌ گفتم‌ اين‌ كار را بكن‌. گفت‌ اينها را ببرم‌ بفروشم‌. چون‌ از بحمدالله‌ از شاگردان‌ خوبمونه‌، گفتم‌ دير ميشه‌. گفت‌ الان‌ ندارم‌ نقد. گفتم‌ پس‌ من‌ ميدم‌ تو بعد به‌ من‌، حالا هر جوري‌ تونستي‌ بده‌. گفت‌ خيلي‌ خوب‌. خدا ميدونه‌ امروز تلفن‌ زد، من‌ ديروز اين‌ كار را ميكردم‌ برايش‌، امروز تلفن‌ زد گفت‌ ديشب‌ مادرم‌ را خواب‌ مي‌ديدم‌. ازش‌ پرسيدم‌ كه‌ چطوري‌؟ گفت‌ تا ديروز گرفتار بودم‌. ديروز يك‌ آقا سيدي‌ به‌ اين‌ شكل‌ و به‌ اين‌ قيافه‌ آمد من‌ را نجات‌ داد. كه‌ او ميگفت‌ كه‌ مادرش‌ مرا نديده‌. ميگفت‌ كه‌ همة‌ خصوصيات‌ شما را گفت‌.

 ببينيد ميخوام‌ اين‌ را عرض‌ كنم‌ كه‌ در وقتي‌ كه‌ انسان‌ مرد چيزهايي‌ كه‌ او را نگهش‌ ميداره‌، چيزهايي‌ كه‌ انسان‌ را نگه‌ ميداره‌ محبته‌، محبت‌ به‌ دنياست‌. البته‌ اگر انسان‌ خودش‌ تا وقتي‌ زنده‌ هست‌ اين‌ كارها را بكنه‌ بهتره‌ها. نگيد خوب‌ ما وصيت‌ مي‌كنيم‌ همان‌ شب‌ اول‌ مثلا برامون‌ اينطور بكنند، اين‌ كارها را بكنند، حالا. نه‌ در روايت‌ داره‌ كه‌ شخصي‌ وصيت‌ كرد كه‌ پيغمبر اكرم‌ يك‌ انبار خرمايش‌ را در راه‌ خدا بده‌. شنيديد، اكثرتون‌ شنيديد بهرحال‌. حضرت‌ بعد از فوت‌ او يك‌ انبار خرما را داد. بعد يك‌ دونه‌ از اين‌ خرماها را برداشت‌. فرمود كه‌ اگر اين‌ يك‌ دونه‌ را خودش‌ به‌ دست‌ خودش‌ داده‌ بود، بهتر از اين‌ بود كه‌ من‌ پيغمبر به‌ دست‌ خودم‌ انبار خرماي‌ او را تقسيم‌ كنم‌. مي‌دونيد علت‌ اين‌ حرف‌ چيه‌؟ حرف‌ كتره‌اي‌ نيستش‌. اين‌ يك‌ دونه‌ خرما دادن‌ اين‌ از سلامت‌ روح‌ برمي‌ خيزه‌. اما آني‌ كه‌ نداده‌ و بعد از مردنش‌ ميگه‌ بديد، او هيچ‌ معلوم‌ نيست‌ سلامت‌ روحي‌ داشته‌ باشه‌. او مريضه‌. او روحش‌ مريضه‌. دليل‌ بر اينكه‌ او روحش‌ مريضه‌ اينه‌ كه‌ تا زنده‌ بوده‌ نداده‌. وقتي‌ كه‌ از دار دنيا رفت‌، خوب‌ كسي‌ كه‌ دستش‌ را زمين‌ و آسمون‌ كوتاهه‌، ميگه‌ خوب‌ چرا بچه‌ها بخورند؟! ديگران‌ بخورند باشه‌ باز ثوابش‌ به‌ من‌ برسه‌. اين‌ زياد ارزشي‌ نداره‌. كوشش‌ بكنيد كه‌ تا مي‌تونيد محبتتون‌ را خالص‌ براي‌ خدا قرار بديد. اين‌ يكي‌ از كمالات‌ انسانه‌. يعني‌ شما بالاخره‌ بايد به‌ مقام‌ مخلصين‌ برسيد و مقام‌ مخلصين‌ آنقدر مقام‌ خوبيست‌ كه‌ اگر انسان‌ برسه‌، در همين‌ دنيا هم‌ ميشه‌ شروع‌ بكنيد، توي‌ اين‌ دنيا راحته‌. شيطان‌ وقتي‌ كه‌ گفت‌ لاغوينهم‌ اجمعين‌، همه‌ را اغوا ميكنم‌. در مقابل‌ خدا ايستاد گفت‌ من‌ همة‌ بندگان‌ تو را اغوا ميكنم‌. سر راهشون‌ را ميگيرم‌، مزاحمشون‌ ميشم‌، از جلو، از عقب‌، از طرف‌ راست‌، از طرف‌ چپ‌، بالاخره‌ نميگذارم‌ اينها توي‌ راه‌ راست‌ قرار بگيرند و راه‌ را به‌ اينها مي‌بندم‌. حالا خودش‌ حساب‌ كرد بعد ديد آنكه‌ همه‌ چيزش‌ خالص‌ براي‌ خداست‌، به‌ او زورش‌ نميرسه‌. گفت‌ الا عبادك‌ منهم‌ المخلصين‌. مگر بندگان‌ خالص‌ را، نمي‌تونم‌ از عهده‌اشون‌ بر بيام‌. شما بالاخره‌ بايد برسيد به‌ مقام‌ بندگان‌ مخلصين‌. شيطان‌ ديگه‌ بهتون‌ كار نخواهد داشت‌. فايدة‌ ديگه‌اش‌ اين‌ است‌ كه‌ خدا با شما حرف‌ ميزنه‌. روز قيامت‌ اصلا حساب‌ نداريد. هيچ‌. ثروت‌ حضرت‌ ابراهيم‌ را هم‌ كه‌ داشته‌ باشيد، يك‌ كلمه‌ ازتون‌ سؤال‌ نميشه‌ كه‌ شما چي‌ داشتيد، چه‌ جور خرج‌ كرديد. حتي‌ در قيامت‌ افراد مخلص‌ حاضر نميشوند. انهم‌ لمحضرون‌. تمام‌ مردم‌ حاضر ميشوند در قيامت‌، الا عباد الله‌ المخلصين‌. عباد مخلص‌ خدا حاضر نميشوند. اصلا مستقيم‌ از توي‌ قبر مي‌روند توي‌ بهشت‌. مستقيم‌. هيچ‌ كاري‌ به‌ جلسة‌ حساب‌ ندارند. يكي‌ ديگه‌ از فوايدش‌ اين‌ است‌ كه‌ اگر يك‌ وقت‌ هم‌ حساب‌، خوب‌ خدا حساب‌ را داره‌، مطابق‌ اعمال‌ شما به‌ شما مزد نمي‌دهند. آية‌ شريفه‌ مي‌فرمايد كه‌ و ما تجزون‌ الا ما كنتم‌ تعملون‌. جزا داده‌ نميشيد، همة‌ مردم‌، مگر آنچه‌ را كه‌ عمل‌ كرديد. مزدتون‌ را بگيريد آقا. يك‌ روز كار كردي‌ يك‌ روز. نميتوني‌ يك‌ روز كار كردي‌ دو روز بگيري‌. دو روز كار كردي‌ دو روز مزد بگير. ساعتي‌ هم‌ هست‌، شايد دقيقه‌اي‌ هم‌ هست‌. دقيق‌. اينقدر خدا دقيق‌ حساب‌ ميكنه‌ها، كه‌ فمن‌ يعمل‌ مثقال‌ ذرة‌ خيرا يره‌، و من‌ يعمل‌ مثقال‌ ذرة‌ شرا يره‌. اگر به‌ وزن‌ ذره‌اي‌ كار خوب‌ بكني‌ مي‌بيني‌. اگر به‌ وزن‌ ذره‌اي‌ كار بد بكني‌ مي‌بيني‌. كل‌ نفس‌ بما كسبت‌ رهينه‌. هر كسي‌، هر نفسي‌ گرو اعمالشه‌. مي‌دونيد ديگه‌، از اين‌ آيات‌ زياد داريم‌. كل‌ عمر بما كسب‌ رهين‌. هر انساني‌ مرهون‌ آن‌ كاريست‌ كه‌ كرده‌. همه‌. در همه‌ جا اينطوره‌. و ما تجزون‌ الا ما كنتم‌ تعملون‌. جزا داده‌ نميشيد مگر آنچه‌ كه‌ عمل‌ كرديد. خوب‌. حتي‌ اينقدر دقيقه‌ كه‌ وقتي‌ نامة‌ اعمال‌ انسان‌ را به‌ دست‌ انسان‌ ميده‌ ميگه‌ ما لهذا الكتاب‌. چه‌ نوشته‌ايست‌! آخه‌ اينقدر دقيق‌! لا يقادر صغيرة‌ و لا كبيرة‌ الا احصاها. چيز كوچك‌ و بزرگ‌ همه‌ را حساب‌ كرده‌. پيش‌ يكنفر كه‌ خيلي‌ دقيقه‌ توي‌ حسابها ميگيد مثلا دو تومان‌ هم‌ پول‌ تاكسيت‌ كه‌ از آنجا رفتي‌ تا آنجا، يك‌ تومان‌ هم‌ پول‌ چي‌. ميگي‌ بابا اينها چيه‌؟ اينها… ميگه‌ نه‌. دقيق‌. بايد حساب‌ دقيق‌. خوب‌ تمام‌ اينها درست‌. همانجا كه‌ ميگه‌ و ما تجزون‌ الا ما كنتم‌ تعملون‌ ميگه‌ الا عباد الله‌ المخلصين‌. بندگان‌ خالص‌ نه‌. آنها ما به‌ اعمالشون‌ كاري‌ نداريم‌. آنها را حسابشون‌ جداست‌. هر چه‌ آنها داشتند در راه‌ ما خالصانه‌ دادند ما هم‌ هر چي‌ داريم‌، خيليه‌ها، خداي‌ با آن‌ عظمت‌. آنها حساب‌ ندارند. و ما تجزون‌، اينها صريح‌ آية‌ قرآنه‌، الا عباد الله‌ المخلصين‌. اولئك‌ لهم‌ رزق‌ معلوم‌. اينها يك‌ رزقي‌ دارند كه‌ اصلا از دنيا معلوم‌ شده‌ براشون‌. فلان‌ بهشت‌ مال‌ تو. در همين‌ سورة‌ هل‌ اتي‌ مي‌فرمايد كه‌ انما نطعمكم‌ لوجه‌ الله‌، لا نريد كم‌ جزاء و لا شكورا. ببينيد خالص‌ بودن‌ فرد چقدر در سطح‌ بالاست‌. مي‌فرمايد كه‌ ما از شما جزا كه‌ نمي‌خواهيم‌ هيچ‌، شما الان‌ يك‌ كار خيري‌ كرديد، يك‌ پولي‌ به‌ يك‌ مستحقي‌ داديد، يك‌ خدمتي‌ به‌ يك‌ كسي‌ كرديد، تشكر كه‌ نمي‌خواهيد باصطلاح‌ نمي‌خواهيد كاري‌ بكنيد، كاري‌ در مقابلش‌ آن‌ طرف‌ بكنه‌، اين‌ هيچ‌. اصلا تشكر هم‌ نمي‌خواهيد بكنيد. ما اصلا توقع‌ نداريم‌. لا نريد منكم‌ جزاء و لا شكورا. شكر نمي‌خواهيد. آقا ممنونيم‌. آمده‌ مثلا من‌ اينقدر پول‌ بهش‌ دادم‌، كمكش‌ كردم‌. يك‌ كلمه‌ نگفت‌ آقا ممنونيم‌. پول‌ را گرفت‌ و رفت‌. خوب‌ رفت‌. مي‌آمدند در بعضي‌ از روايات‌ داره‌ خرقة‌ پيغمبر را، عباي‌ پيغمبر را به‌ گردن‌ پيغمبر مي‌انداخت‌ مي‌كشيد كه‌ گردن‌ رسول‌ اكرم‌ مجروح‌ ميشد، ميگفت‌ پول‌ بده‌. ميگفت‌ بفرمائيد. اصلا شكر نمي‌خواهد. ببينيد. اين‌ معناي‌ محبت‌ به‌ خداست‌. ما اگر مي‌خواهيم‌ مثلا يك‌ وقتي‌ كمكي‌ به‌ كسي‌ بكنيم‌ اگر يك‌ خورده‌اي‌ بي‌ محبتي‌ بهت‌ بكنه‌، گاهي‌ بعضي‌ از رفقا به‌ من‌ اظهار ميكنند فلاني‌ بي‌ محبته‌، بي‌ وفاست‌، گفتم‌ اين‌ حرفش‌ را نزن‌، من‌ دلم‌ نمي‌خواد حرفش‌ را بزني‌. ولو ما غير از، يعني‌ اصلا غير هيچي‌. لا يقاس‌ بنا احد. ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ اينطوريند. اصلا، مثل‌ اينكه‌ هيچ‌ كاري‌ در مقابل‌ اين‌ شخص‌ نكردند. هيچ‌ منتي‌ ندارند. كيسة‌ پول‌ كه‌ هزار دينار پول‌ تويش‌ بوده‌، حضرت‌ سيد الشهدا صلواة‌ الله‌ عليه‌ ميده‌ به‌ فقير از درز در، ميگه‌ من‌ دستم‌ تنگه‌، ما نمي‌توانيم‌ آنطور كه‌ وظيفه‌امونه‌ در مقابل‌ تو كار انجام‌ بديم‌. لا نريد بكم‌ جزاء و لا شكورا انما نطعمكم‌ وجه‌ الله‌. شما ضريح‌ را بوسيديد براي‌ محبتتون‌ به‌ امام‌ رضا. لوجه‌ الله‌ معناش‌ اينه‌. شما در حرم‌ را بوسيديد بخاطر امام‌ رضا. ميگند در حرم‌ طلا بود يا نقره‌ بود كه‌ بوسيدي‌؟ يادتون‌ نيست‌. چوب‌ بود؟ نميدونم‌. اصلا نگاه‌ نكردم‌. پس‌ چي‌ را بوسيديد؟ امام‌ رضا را من‌ بوسيدم‌. در واقع‌ امام‌ رضا را بوسيدم‌. چي‌ را بوسيدي‌؟ خدا را. چون‌ امام‌ رضا را هم‌، دست‌ امام‌ رضا را هم‌ ببوسه‌ باز بخاطر اينكه‌ امام‌ رضا ولي‌ خداست‌. حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ ديدند يك‌ جواني‌ كنار خيابان‌ افتاده‌، بچة‌ كوچيك‌، سنش‌ كم‌ بود. همچين‌ خيلي‌ با محبت‌ پرسيدند كه‌ من‌ را بيشتر دوست‌ داري‌ يا پدرت‌ را؟ گفت‌ شما را. من‌ را بيشتر دوست‌ داري‌ يا مادرت‌ را؟ شما را. از هر كي‌ پرسيدند گفت‌ شما را. من‌ را بيشتر دوست‌ داري‌ يا خدا را؟ گفت‌ الله‌ الله‌، خدا را. شما را كه‌ دوست‌ دارم‌ بخاطر خدا دوست‌ دارم‌. پيغمبر اكرم‌ فرمود اينطور باشيد. اين‌ معناي‌ خلوصه‌ در محبت‌، و خيلي‌ هم‌ مهمه‌ها. يعني‌ محبت‌ انسان‌ خالص‌ باشه‌، ديگه‌ به‌ هيچ‌ چيزي‌ طرف‌ فكر نميكنه‌. محبت‌ شما نسبت‌ به‌ اولياء خدا وقتي‌ بود، ببينيد الاخ‌ الله‌ بعضكم‌ ببعض‌ عدو. روز قيامت‌ كه‌ ميشه‌ همة‌ دوستان‌ به‌ هم‌ دشمن‌ مي‌شوند. علتش‌ هم‌ خيلي‌ ساده‌ است‌. چون‌ آن‌ جهتي‌ كه‌ در دوستي‌ داشته‌ حالا ديگه‌ نيست‌. من‌ فلاني‌ را دوست‌ دارم‌ چون‌ ثروتمنده‌ گاهگاهي‌ پول‌ بهمون‌ ميده‌ دوستش‌ دارم‌. خوب‌ توي‌ روز قيامت‌ كه‌ ديگه‌ پول‌ نداره‌. فلاني‌ را دوست‌ دارم‌ بخاطر اينكه‌ خيلي‌ خوش‌ تيپ‌ و خوش‌ قامت‌ و اينهاست‌. آنجا ديگه‌ اين‌ حرفها نيست‌. فلاني‌ را دوست‌ دارم‌ چون‌ گاهي‌ به‌ من‌ كمك‌ مثلا فرض‌ كنيد از زور بازوش‌ استفاده‌ ميكنم‌، دشمنها ازش‌ مي‌ترسند. آنجا ديگه‌ نيست‌. فلاني‌ را دوست‌ دارم‌ چون‌ قدرت‌ داره‌، در رأس‌ يك‌ اداره‌اي‌ واقع‌ شده‌. آنجا نيست‌. خيلي‌ خوب‌. پس‌ تموم‌ شد. نتيجه‌اش‌ هم‌ همينه‌ كه‌ دشمني‌ هم‌ هست‌. چون‌ دوستي‌ نبود دشمنيه‌ پشت‌ سرش‌. بعضكم‌ لبعض‌ عدو. الا المتقون‌. اهل‌ تقوي‌، بعله‌؟، الا المتقين‌؟ بعله‌. اهل‌ تقوي‌ اينها خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ بعضيشون‌ براي‌ بعضي‌ روز قيامت‌ آنجا كه‌ بهم‌ مي‌رسند بهم‌ كمك‌، آنجا چون‌ ديگه‌ تقواست‌، ميدان‌ ميدان‌ تقواست‌. ثروت‌ تقواي‌ انسان‌ در آنجا هست‌. چون‌ محبت‌ براي‌ خدا بوده‌، خدا آنجا بيشتر، ظاهرتره‌ خدا. آنجا اهل‌ تقوي‌ اگر يك‌ نقيصه‌اي‌ هم‌ در دوستشون‌ كه‌ روي‌ تقوي‌ باهاش‌ آشنا بودند و دوست‌ بودند، مي‌آيند فورا شفاعت‌ ميكنند، جبران‌ مي‌كنند. تنها و تنها محبتي‌ كه‌ در روز قيامت‌ براي‌ اهل‌ تقوي‌، براي‌ مردم‌ باقي‌ ميمانه‌ بر اساس‌ تقواست‌. در دنيا هم‌ همينطور. شما يقين‌ بدونيد آني‌ كه‌ بخاطر موقعيت‌ شما، شما را دوست‌ داره‌؛ شما را دوست‌ نداره‌ موقعيت‌ شما را دوست‌ داره‌. آن‌ كسي‌ كه‌ شما را به‌ خاطر پولتون‌ دوست‌ داره‌، شما را دوست‌ نداره‌ پولتون‌ را دوست‌ داره‌. توقع‌ هم‌ نداشته‌ باش‌ وقتي‌ بي‌ پول‌ ميشي‌ باز هم‌ دوستت‌ داشته‌ باشه‌. نه‌ ديگه‌. تو پول‌ نداري‌، پولت‌ را دوست‌ داشتم‌ كه‌ نداري‌ ديگه‌. چي‌ مي‌خواي‌؟ توقع‌ نداشته‌ باش‌ خودت‌. چون‌ محبتش‌ خالص‌ نبوده‌. اوني‌ كه‌ تو را بخاطر، ايني‌ كه‌ تو را رئيس‌ جمهوري‌ تو را مثلا دوستت‌ داره‌، تعظيم‌ ميكنه‌، فلان‌. الان‌ عزل‌ شدي‌ بهت‌ نگاه‌ هم‌ نميكنه‌. چه‌، اي‌ بابا اين‌ چي‌ بود، خيلي‌ هم‌ مردم‌ خوبي‌ هستند، بسيار خوبند. براي‌ اينكه‌ تو آني‌ كه‌ داشتي‌ براي‌ اون‌ تو را دوست‌ داشت‌. خودت‌ هم‌ ميدوني‌. خودت‌ هم‌ مي‌فهميدي‌ براي‌ اينكه‌ تو پشت‌ اين‌ ميز نشسته‌اي‌، پشت‌ اين‌ قدرت‌ نشسته‌اي‌، داراي‌ اين‌ قدرتي‌ تعظيمت‌ مي‌كنند. نداشته‌ باشي‌ خوب‌ به‌ چي‌ تعظيم‌ كنند؟ عاشق‌ چشم‌ و ابرويت‌ كه‌ نبودند كه‌. تعظيم‌ مي‌كردند بخاطر قدرتت‌. حالا هم‌ نيست‌. چي‌ بيخود تعظيم‌ كنند. بخاطر لباست‌ حتي‌. يك‌ كسي‌ رفته‌ بود يك‌ جا سور. لباسش‌ خيلي‌ بد بود. همانجا دم‌ در نشوندند. مي‌خواستند بيرونش‌ كنند حالا بهش‌ ترحم‌ كردند دم‌ در نشاندنشون‌. يك‌ غذاي‌ پس‌ مانده‌اي‌ بهش‌ دادند. فردا يك‌ دست‌ لباس‌ خوب‌ پوشيد. از در كه‌ وارد شد بفرمائيد آن‌ بالا، اين‌ غذاها را مي‌كرد توي‌ آستينش‌ ميگفت‌ لباس‌ غذا بخور. گفتند چرا همچين‌ ميكني‌؟ گفت‌ هم‌ من‌ نيست‌، اين‌ احترامات‌ مال‌ لباسه‌. ما ديروز آمديم‌ هيچ‌ بهمون‌ محبت‌ نكردند. راست‌ ميگه‌. خودش‌ آدم‌ فهميده‌ايه‌ها. هميشه‌ آدم‌ فهميده‌اي‌ باشيد. وقتي‌ كه‌ توي‌ اداره‌ هستيد و همه‌ مي‌آيند تعظيمتون‌ مي‌كنند فردا مي‌آئيد، ما زياد ديديدم‌ الحمد لله‌ در دوران‌ زندگيمون‌. شماها هم‌ ديديد. دوران‌ عجيبي‌ بود اين‌ دوران‌ انقلاب‌ و اينها. عجيب‌ بود. زياد ديديم‌ بالا رفت‌، پائين‌ آمد. وقتي‌ مي‌نشستيم‌ پيش‌ آنهايي‌ كه‌ بالا بودند و آمدند پائين‌، عجب‌ مردمي‌! نه‌. هيچ‌ هم‌ عجب‌ مردمي‌ نيستند. خيلي‌ مردم‌ خوبي‌ هستند. تو داراي‌ اين‌ پست‌ بودي‌، مقام‌ بودي‌. مردم‌ هم‌ نياز داشتند احترامت‌ مي‌كردند. حالا هم‌ نداري‌. چرا بيخود احترام‌ بكنند. محبتهاي‌ دنيا همه‌اش‌ همينه‌ ديگه‌.

 من‌ گاهي‌ بعضي‌ها به‌ خود من‌، گاهي‌ مي‌بينم‌ كه‌ آني‌ كه‌ براي‌ يك‌ چيزي‌ آمده‌ پيش‌ من‌، نه‌ براي‌ خدا. از اول‌ هم‌ من‌ خيلي‌ محبتم‌ باهاش‌ صميمانه‌ نيست‌. چون‌ ميدانيم‌ بالاخره‌ تمام‌ ميشه‌. بالاخره‌ اوني‌ كه‌ او فكر ميكنه‌ يا در من‌ هست‌ يا در من‌ نيست‌. اگر نباشه‌ كه‌ اصلا اشتباه‌ فكر كرده‌. اگر هم‌ باشه‌ كه‌ بالاخره‌ تمام‌ ميشه‌. لذا محبت‌ دوستي‌ اينطوري‌ هيچ‌ اساسي‌ نداره‌. هيچ‌ فايده‌اي‌ نداره‌. تا به‌ اشتباهش‌ پي‌ برد فورا از من‌ زده‌ ميشه‌. و يا اگر كه‌ نه‌ واقعا در من‌ باشه‌. بالاخره‌ مربوط‌ به‌ دنياست‌، تمام‌ ميشه‌. يك‌ كسي‌ مرده‌ بود گفتند فلاني‌ مرد. گفتند نوكر فلاني‌ مرد. رفت‌ براي‌ تشييع‌. وسط‌ راه‌ فهميد نه‌ خودش‌ مرده‌. برگشت‌. گفتند چرا برگشتي‌؟ گفت‌ من‌ مي‌رفتم‌ تا او ببينه‌ كه‌ آمده‌ام‌ به‌ تشييع‌ نوكرش‌. حالا برم‌ به‌ كي‌، كي‌ من‌ را ببينه‌. من‌ براي‌ خدا كه‌ نمي‌رفتم‌ كه‌. اينجوري‌ جريانات‌. و بخدا قسم‌ ضرر ميكنه‌ كسي‌ كه‌ محبت‌، اين‌ سرماية‌ بسيار پر عظمتش‌ را، مخصوص‌ خداست‌ محبت‌. و در آيات‌ قرآن‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد و الذين‌ آمنوا اشد حبا لله‌. كساني‌ كه‌ ايمان‌ دارند، محبتشون‌ خيلي‌ شديده‌ به‌ خدا و محبت‌ مال‌ خداست‌ و مال‌ متعلقات‌ خداست‌ و هر كس‌ كه‌ به‌ خدا نزديكتره‌. اين‌ محبت‌ به‌ اين‌ پر قيمتي‌ را صرف‌ زباله‌دانيهاي‌ عالم‌ مي‌كنند. بچة‌ انسان‌ باشه‌، پدر انسان‌ باشه‌، مادر انسان‌ باشه‌، هركي‌ مي‌خواد باشه‌. هر كي‌ مي‌خواد باشه‌ كه‌ زباله‌دون‌ باشه‌.

 من‌ يك‌ جرياني‌ را از قول‌ يكي‌ از علماي‌ بزرگ‌ نوشتم‌. ايشان‌ ميگفت‌ كه‌ من‌ از شهر خودم‌ براي‌ مشهد مي‌آمدم‌. توي‌ راه‌ يك‌ دختري‌ را ديدم‌، مجلسمون‌ زنها كه‌ نيستند، مي‌تونيم‌ آزاد بگيم‌. و چشمم‌ بهش‌ افتاد عاشقش‌ شدم‌، خيلي‌ سخت‌. بطوري‌ كه‌ اصلا شب‌ و روز نداشتم‌. حالا ميخوام‌ مختصر بگم‌. چون‌ مفصلش‌ را فكر ميكنم‌ در كتاب‌ در محضر استاد نوشته‌ باشم‌. بعد خوب‌ خيلي‌ ناراحت‌ بودم‌. خيلي‌. غالبا دور خونة‌ آن‌ طرف‌ پرسه‌ مي‌زديم‌ و همانجاها مي‌گشتيم‌ و يك‌ وقتي‌ بياد ببينيمش‌. ميگفت‌ يك‌ شب‌ ديدم‌ كه‌، البته‌ در عالم‌ مكاشفه‌ اين‌ را ديد، كه‌ من‌ را خواباندند، اين‌ توي‌ قلبم‌ مثل‌ اينكه‌ يك‌ چراغ‌ قوة‌ پر نوري‌ هست‌. اين‌ چراغ‌ قوه‌ افتاده‌ روي‌ يك‌ مزبله‌اي‌. يك‌ جاي‌ كثيفي‌. اينجا را روشن‌ كرده‌. هوا هم‌ پر از گرد بود. اينهم‌ آمد با آچار دستي‌ و پيچهايش‌ را پيچوند و پيچوند و اين‌ را متوجه‌اش‌ كرد به‌ طرف‌ خدا. آن‌ كمال‌ حقيقي‌. كه‌اي‌ كاش‌ ما برسيم‌ واقعا به‌ كمال‌ حقيقي‌. ان‌ الله‌ جميل‌. خدا جميله‌. خدا زيباست‌. خداي‌ تعالي‌ داراي‌ تمام‌ صفات‌ جماليه‌ است‌. هنوز آن‌ پيچ‌ و مهره‌ هايش‌ را بايد بپيچونيم‌. ماها مي‌دونيد چطور هستيم‌؟ يك‌ مقدار محبت‌ داريم‌. فرض‌ كنيد كه‌ محبت‌ ما مثل‌ نور خورشيده‌. اين‌ آمده‌ متفرق‌ شده‌. يك‌ بخشش‌ به‌ زن‌، به‌ بچه‌، به‌ خونه‌، به‌ زندگي‌، به‌ چه‌، به‌ چه‌، به‌ چه‌. يك‌ مقدارش‌ هم‌ داديم‌ به‌ خدا. و لذا گرمي‌ هم‌ نداره‌. آن‌ گرمي‌ محبت‌ كه‌ انسان‌ عجبا لمحب‌ كيف‌ ينام‌ عجب‌ از عاشقي‌ كه‌ خواب‌ كند، بخدا قسم‌ اولياء خدا منتظرند كه‌ همسايه‌ها، افرادي‌ كه‌ در اطراف‌ هستند، اينها خوابشون‌ ببره‌، اينها پاشند بنشينند دو زانو، يا الله‌. عجبا لمحب‌ كيف‌ ينام‌. ما يك‌ دوستي‌ داشتيم‌ با هم‌ مي‌خوابيديم‌ با هم‌ هم‌ پا ميشديم‌. اين‌ روز چرت‌ ميزد. گفتم‌ آقاجون‌ ما با هم‌ خوابيديم‌. تو چرا چرتي‌ هستي‌. اين‌ هيچي‌ نميگفت‌. يك‌ شب‌ ما با خودمون‌ قرار گذاشتيم‌، اين‌ چرا نمي‌خوابه‌. خيال‌ ميكنيم‌، اين‌ كي‌ چرتي‌ بود؟ هيچي‌. ديديم‌ بعله‌. تا احساس‌ كرد كه‌ من‌ خوابم‌ برده‌، خوب‌ نفس‌ خواب‌ غير از نفس‌ شخص‌ بيداره‌. پاشد. پا ميشد مي‌رفت‌ وضوئي‌ ميگرفت‌، اگر نميشد سروصدا داشت‌ وضو گرفتن‌، همان‌ گوشه‌ تيمم‌ ميكرد و مشغول‌ مناجات‌ با خدا ميشد. و واقعا تا صبح‌ نمي‌خوابيد. حالا نميگم‌ شماها اين‌ كارها را بكنيدها. تحميل‌ هيچوقت‌ به‌ خودتون‌ نكنيد. آني‌ كه‌ ارزش‌ داره‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ خوابش‌ نبره‌ از عشق‌ به‌ خدا. اينهايي‌ كه‌ چشمايشون‌ را باز بكشه‌، باز نگه‌ داره‌، آب‌ بزنه‌ به‌ صورتش‌، قهوه‌ بخوره‌، ما بچه‌ بوديم‌ بعضي‌ از اين‌ مقدسها به‌ ما دستور مي‌دادند قهوه‌ بخور كه‌ خوابت‌ نبره‌، آب‌ به‌ صورتت‌ برو بزن‌، چه‌ بكن‌ چه‌ بكن‌، اينها نه‌. اينها برخلاف‌ وظيفه‌ است‌. بر خلاف‌ تزكية‌ نفسه‌. مثل‌ اينه‌ كه‌ مريضي‌ را، مريضي‌ مي‌خواد مثلا ده‌ پرس‌ كباب‌ برگ‌ آورده‌ هي‌ مي‌خواد به‌ زور بخوره‌. بيشتر مريض‌ ميشه‌. معالجه‌ بكن‌ خودت‌ را. معده‌ات‌ خوب‌ معالجه‌ بشه‌، هضمش‌ خوب‌ بشه‌. آنوقت‌ بشين‌ ده‌ تا كباب‌ برگ‌ بخور، هر چي‌ ميخواي‌، هر چي‌ ميلته‌ بخور. اينجوري‌ بايد بود. بعله‌ ما مي‌ديديم‌ كه‌ ايشان‌ مشغوله‌. بدون‌ اينكه‌ كوچكترين‌ صدايي‌ ازش‌ بلند بشه‌. يعني‌ واقعا اگر من‌ خودم‌ را بيدار نگه‌ نمي‌داشتم‌ نمي‌فهميدم‌ كه‌ او مشغول‌ مناجات‌ و نماز شب‌ و اين‌ برنامه‌هاست‌. كه‌ البته‌ ما يك‌ مسافرتي‌ با اين‌ مرد بزرگ‌ بوديم‌، هنوز هم‌ حيات‌ داره‌، ايشان‌، چند روزش‌ كه‌ درگير بوديم‌، روزش‌ هي‌ چرت‌ ميزد، ميگفتيم‌ تو چرتي‌ هستي‌، فلان‌ اينها. ايشان‌ نميگفت‌. آن‌ شب‌ اول‌ كه‌ متوجه‌ شديم‌ شبهاي‌ بعد، ديد كه‌ نفس‌ من‌ فلانه‌، خوب‌ خرخري‌ هيچي‌ چيزي‌ نيست‌. بعد همانجا آهسته‌ تيمم‌ ميكرد. همانجا توي‌ رختخوابش‌، نشسته‌ مشغول‌ نماز شبش‌ بود. آهسته‌ مشغول‌ مناجات‌ بود. چون‌ ما اگر هر چي‌ هم‌ آهسته‌ با خدا حرف‌ بزنيم‌، مثل‌ اينكه‌ دست‌ گذاشتيم‌ در گوش‌، مثلا من‌ مي‌خوام‌ با شما صحبت‌ كنم‌. ميگم‌ در گوشتون‌ داد بزنم‌. اينجوري‌ ميشه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ خدا از رگ‌ گردن‌ به‌ ما نزديكتره‌. شما توي‌ قلبت‌ هم‌ اراده‌ بكني‌ مثل‌ اينه‌ كه‌ داري‌ با خدا حرف‌ ميزني‌. صدا نميخواد. فاذكر ربك‌ في‌ نفسك‌ تضرعا و خفيه‌. دون‌ الجهر من‌ الخوف‌. در نفست‌، اصلا نميگه‌ به‌ زبانت‌ بيار، ياد كن‌ پروردگارت‌ را در نفس‌ خودت‌ به‌ حال‌ تضرع‌ و خيلي‌، و لا تجهر بالصلاتك‌. اصلا بعضي‌ از آيات‌ داره‌ كه‌ حتي‌ نمازت‌ را بلند نخون‌. مگر موارد استثنائي‌ كه‌ دستور دادند. بطوري‌ اين‌ شخص‌ مشغول‌ بود و بعد نماز صبحش‌ را هم‌ مي‌خوند و بعد مي‌ديد اگر من‌ خوابم‌ بعد به‌ من‌ ميگفت‌ كه‌ پاشو نماز صبحت‌ را بخون‌. آنهم‌ تازه‌ به‌ خاطر اينكه‌ من‌ بهش‌ گفته‌ بودم‌ من‌ را بيدار كن‌ و فلان‌. شبهاي‌ ديگه‌ كه‌ همينطور من‌ دراز كشيده‌ متوجه‌ او بودم‌، مي‌ديدم‌ كه‌ همانجا، البته‌ از سر شب‌ مواظب‌ بود جايش‌ را جوري‌ بيندازه‌ كه‌ اگر خواست‌ بره‌ بيرون‌ مثلا خيلي‌ مثل‌ آن‌ عقب‌ اطاق‌ اين‌ وسط‌ هم‌ جمعي‌ خوابيده‌اند، خوب‌ نمي‌رفت‌ آنجا بخوابه‌. ميگفت‌ همينجا دم‌ در مي‌خوابم‌. يك‌ جوري‌ كه‌ خلاصه‌ سهل‌ المؤنه‌ باشه‌. و مهر و اينهايش‌ هم‌ حاضر ميكرد و توي‌ رختخوابش‌ مشغول‌ ميشد. مشغول‌ عبادتش‌ بود. اينجوري‌ بايد محبت‌ انسان‌ وقتي‌ به‌ خدا زياد شد، مخصوصا خالص‌ باشه‌. مي‌بينيد كه‌ همه‌ جور انسان‌ را درست‌ ميكنه‌.

 و كوشش‌ بكنيد انشاء الله‌، عرض‌ كردم‌، اين‌ خودش‌ يكي‌ از مراحل‌ بسيار مهم‌ سير الي‌ اللهه‌ كه‌ محبت‌ به‌ خداست‌. و محبت‌ به‌ متعلقات‌ خدا. و اين‌ محبت‌ به‌ متعلقات‌ خدا را وهابيت‌ نمي‌فهمند. يعني‌ آنها، اصلا حرفشون‌ تاريكي‌ مي‌آره‌. انسان‌ هر كسي‌ كه‌ بر خلاف‌ وجدان‌ انسان‌ حرف‌ بزنه‌، اصلا تاريكي‌ براي‌ انسان‌ مي‌آوره‌. حرف‌ را اصلا درك‌ نمي‌كنند. مگر شما مي‌توانيد يك‌ فطرت‌ پاكي‌ را نگهش‌ بداريد از اين‌ كه‌ تو ضريح‌ را نبوس‌ امام‌ رضا را فقط‌ دوست‌ داشته‌ باش‌. مگر مي‌شه‌، مگر مي‌شه‌ كه‌ انسان‌ يك‌ كسي‌ را دوست‌ داشته‌ باشه‌ عباش‌ را دوست‌ نداشته‌ باشه‌، لباسش‌ را دوست‌ نداشته‌ باشه‌. دستش‌ را بگه‌ اين‌ گوشت‌ و پوست‌ و استخونه‌، روحش‌ را دوست‌ دارم‌ چون‌ اين‌ روح‌ عالم‌ و مثلا با تقواست‌ من‌ دستش‌ را ديگه‌ دوست‌ ندارم‌. آخه‌ اينها دست‌ خدا هستند. ائمة‌ اطهار دست‌ خدا هستند. ضريحشون‌ متعلق‌ به‌، مثل‌ لباس‌ امامه‌. اينها يك‌ چيزهاي‌ فطريه‌. يك‌ كسي‌ بگه‌ حالا خوب‌ اين‌ درست‌ نيست‌ اينها ديونه‌اند اصلا توي‌ مثل‌ كوري‌ كه‌، كور مادر زادها حالا اين‌ اظهار نظر بكنه‌ كه‌ رنگ‌ قرمز خوب‌ نيست‌ رنگ‌ سفيد خوبه‌. تو اصلا رنگ‌ مي‌فهي‌ چي‌ هست‌ كه‌ بگي‌ اين‌ رنگ‌ خوبه‌، اين‌ رنگ‌ بده‌. اصلا مي‌فهمي‌. با اين‌ كه‌ هي‌ توضيح‌ بدي‌. محبت‌ اصلا سرت‌ مي‌شه‌، محبت‌ به‌ خدا چي‌ هست‌ كه‌ تو بگي‌ بايد ضريح‌ را نبوسيد و پيغمبر را بهش‌ اظهار محبت‌ نكنيد و فقط‌ خدا را. تو كوري‌. كور از اون‌ كورهاي‌ غير قابل‌ علاج‌. مرده‌. اينها اينجوري‌ هستند و هيچ‌ بحثي‌ هم‌ با شماها، انسان‌ گاهي‌ من‌ خودم‌ گاهي‌ برخورد مي‌كردم‌ مي‌ديدم‌ اينها قابل‌ بحث‌ هم‌ نيستند.

 اين‌ يك‌ مطلبي‌ بود كه‌ امشب‌ در ارتباط‌ با، كه‌ وقتي‌ كه‌ انسان‌ قطع‌ علاقه‌اش‌ را به‌ غير خدا كرد روحش‌ آزاد مي‌شه‌، وقتي‌ انسان‌ مرد روحش‌ پرواز بكنه‌ و مي‌ره‌ به‌ طرف‌ خدا. اميدواريم‌ در اين‌ ماه‌ رجب‌ انشاء الله‌ خداي‌ تعالي‌ ما را از جز محبين‌ خودش‌ در رديف‌ اولياء خودش‌ قرارمون‌ بوده‌. كه‌ اگر اين‌ محبت‌ را در انسان‌ زياد كرد انسان‌ از اولياء خداست‌. كه‌ ديد كار در اين‌ كه‌ انسان‌ چطور مي‌شه‌ كه‌ از اولياء خدا مي‌شه‌ عمل‌ همين‌ حرفهايي‌ است‌ كه‌ امشب‌ عرض‌ كردم‌. يعني‌ اگر شما به‌ اين‌ حرفهايي‌ كه‌ امشب‌ عرض‌ كردم‌ اگر عمل‌ بكنيد البته‌ اين‌ را عرض‌ كردم‌ برنامه‌اي‌ خودش‌ بياد جلو و شماها رو برنامة‌ صحيح‌ خودتون‌ بياييد جلو. انشاء الله‌ اونهايي‌ كه‌ مقدمات‌ اين‌ مرحله‌ را انجام‌ ندادن‌ سريع‌ انجام‌ بدن‌ و اونهايي‌ كه‌ مقدماتش‌ را انجام‌ دادن‌ و رسيدن‌ اونها هم‌ دقت‌ بيشتري‌ بكنند و اونهايي‌ كه‌ رد شدن‌ اگر هنوز مي‌بينند گوشه‌ و كنار دلشون‌ محبت‌ غير خدايي‌ هست‌ به‌ اصطلاح‌ باز هنوز خوب‌ تكميل‌ نشدن‌ و خودشون‌ را درست‌ كنند و تذكرات‌ اين‌ جلسات‌ فقط‌ براي‌ همينه‌. ديروز وفات‌ حضرت‌ يا امروز بوده‌ ولي‌ اوني‌ كه‌ هست‌ مغرب‌ چهاردهم‌ ماه‌ رجب‌ حضرت‌ زينب‌ سلام‌ الله‌ عليها از دار دنيا رفته‌اند. چهارده‌ ماه‌ رجب‌ ديديم‌ يار شيرينش‌ كه‌ در كتاب‌ زينب‌ كبري‌ بود كه‌ تاريخ‌ وفات‌ حضرت‌ بود حالا روز پانزدهم‌ وفات‌ باشه‌، شب‌ پانزدهم‌ وفات‌ باشه‌، به‌ هر حال‌ ايام‌ وفات‌ حضرت‌ زينب‌ سلام‌ الله‌ عليهاست‌. ام‌ المصائب‌.

 اي‌ كاش‌ يك‌ سر سوزن‌ از محبت‌ حضرت‌ زينب‌ را به‌ خدا به‌ ما مي‌دادن‌. باور كنيد. خوب‌ مطالعه‌اي‌ در همين‌ دوران‌ كربلا و اسارت‌ و تا موقع‌ وفات‌. انسان‌ اگر يك‌ دوره‌اي‌ برسي‌ بكنه‌ مي‌بينه‌ كه‌ چقدر اين‌ خانم‌ محبت‌ به‌ خدا داشته‌. تا مي‌ياد، يكي‌ از علائم‌ محبت‌ خوب‌ اينه‌ كه‌ تا يك‌ كسي‌ بياد به‌ اون‌ محبوبش‌ بخواد كوچكترين‌ مكثي‌ را نسبت‌ بده‌، كوچكترين‌ توهيني‌ بكنه‌، بيشترين‌ تقصير را به‌ گردن‌ او بياندازه‌ اين‌ نمي‌تونه‌ خودداري‌ بكنه‌. لذا ابن‌ زياد گفت‌ هل‌ من‌ يتساء عليه‌ ديدي‌ خدا باهات‌ چكار كرد؟ گفت‌ من‌ رأيت‌ جميلا. از خدا جز خوبي‌ هيچي‌ نديدم‌ خدا خيلي‌ خوبه‌ تو نمي‌فهمي‌ اصلا. شماها به‌ من‌ اذيت‌ كرديد. من‌ رأيت‌ الا جميلا. خيلي‌ عجيبه‌. در شب‌ يازدهم‌ محرم‌ امام‌ سجاد فرموده‌ كه‌ ديدم‌ عمه‌ام‌ زينب‌ نماز شبش‌ را نشسته‌ مي‌خونه‌. اين‌ نشسته‌ خوندش‌ را مي‌خواد بگه‌، نمي‌خواد بگه‌ نماز شبش‌ ترك‌ نشد. مي‌دونيم‌ كه‌ حضرت‌ زينب‌ اصلا نماز شبش‌ ترك‌ نمي‌شد. ولي‌ اون‌ شب‌ نشسته‌ مي‌خوند از بس‌ از نظر بدني‌ بهش‌ فشار آوردند. بخدا قسم‌ شجاعترين‌ مردهاي‌ روزگار اگر يك‌ نصف‌، يك‌ دهم‌ اين‌ مصائب‌ بهشون‌ متوجه‌ بشه‌، نمي‌تونند از جا حركت‌ كنند. ايشان‌ اينهمه‌ كار، در تمام‌ اين‌ دوران‌ مصائب‌ هيچ‌ جا نداره‌ كه‌ يك‌ جا حضرت‌ زينب‌ رفت‌ براي‌ استراحت‌. عجيبه‌ها. ابدا. حضرت‌ زينب‌ سلام‌ الله‌ عليها، بعضي‌ ميگند البته‌ اين‌ هست‌. مقام‌ ايشان‌ اگر، يكي‌ فاطمة‌ زهرا، يكي‌ حضرت‌ زينب‌، حضرت‌ ام‌ كلثوم‌، اينها اگر يقينا مرد بودند، مقامشون‌ مقام‌ امامت‌ بود. و ببينيد استقامت‌ در چه‌ حد! حضرت‌ سجاد صبح‌ يازدهم‌ محرم‌ داره‌ نگاه‌ ميكنه‌ به‌ بدنهاي‌ قطعه‌ قطعه‌ شدة‌ شهدا. خوب‌. امامه‌. حضرت‌ زينب‌ نگاه‌ كرد به‌ حضرت‌ سجاد از جمله‌اش‌ معلومه‌ كه‌ حضرت‌ سجاد معلوم‌ بود قالب‌ تهي‌ كنه‌. بسكه‌ مصيبت‌ شديد بود. خدمت‌ امام‌ سجاد مي‌فرمايد كه‌، عرض‌ مي‌كند كه‌ ما لي‌ اراك‌ تجودك‌ بنفسك‌. من‌ چيه‌؟ من‌ مي‌بينم‌ داري‌ جانت‌ را از دست‌ مي‌دهي‌. تو حجت‌ خدائي‌. حضرت‌ سجاد مي‌فرمايد آخه‌ اينهم‌ بدن‌ حجت‌ خداست‌ كه‌ در ميان‌ گودي‌ قتلگاه‌ افتاده‌. ببينيد چقدر استقامت‌ داره‌ كه‌ حالا خودش‌ را كه‌ كنترل‌ كرده‌، قلب‌ عالم‌ امكان‌ را داره‌، يعني‌ اگر امام‌ سجاد تكان‌ ميخورد، تمام‌ عالم‌ هستي‌ از بين‌ مي‌رفت‌ در آنوقت‌. اين‌ قلب‌ عالم‌ امكان‌ را داره‌ حفظ‌ ميكنه‌. ما لي‌ اراد تجود بنفسك‌. خيلي‌ عجيبه‌. محبت‌ در درجة‌ نهائيست‌ نسبت‌ به‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار. و اظهار محبت‌ هم‌ به‌ سر مقدس‌ سيد الشهدا ميكنه‌ روزي‌ كه‌ مي‌بينه‌ روي‌ نيزه‌ داره‌ قرآن‌ ميخونه‌. ببينيد چه‌ سوره‌اي‌ را انتخاب‌ كرده‌ حضرت‌ سيد الشهدا، ام‌ حسبت‌ اصحاب‌ الكهف‌ و الرقيم‌ كانوا من‌ آياتنا عجبا. اين‌ آيه‌ را داره‌ ميخونه‌، سورة‌ كهف‌ را، شروع‌ كرده‌ از اول‌ سورة‌ كهف‌ منتهي‌ نميگن‌ همه‌اش‌ را خوند. يعني‌ مردم‌ بدونيد استقامت‌ ما آنچنانه‌ كه‌ اينها ما را از پا در نمي‌آره‌، اين‌ مسائل‌ ما را از پا در نمي‌آره‌ام‌ حسبت‌ اصحاب‌ الكهف‌ و الرقيم‌ كانوا من‌ آياتنا عجبا كه‌ آن‌ شخص‌ گفت‌ كه‌ آقا قضية‌ تو عجيب‌تره‌. اصحاب‌ كهف‌ كاري‌ نكردند. از جاه‌ و مقام‌ و رياستشون‌ رفتند توي‌ غار و پناهنده‌ شدند. ولي‌ تو زن‌ دادي‌، فرزند دادي‌، فرزند شيرخوار در راه‌ خدا دادي‌. علي‌ اكبرت‌ را دادي‌، تمام‌ شجاعان‌ اطراف‌ خودت‌ را دادي‌ كه‌ دوستشون‌ داشتي‌، همه‌ را در راه‌ خدا دادي‌. مسئلة‌ تو خيلي‌ مهمتره‌. براي‌ اينكه‌ يك‌ موضوعي‌ را باصطلاح‌ بيان‌ كنند براي‌ استقامت‌ انسان‌ قضية‌ سيد الشهدا را ميگند، قضية‌ حضرت‌ زينب‌ سلام‌ الله‌ عليها را ميگن‌.

 خدايا به‌ آبروي‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ از استقامت‌ زينب‌ كبري‌ در اين‌ ايام‌ عزيز، از محبت‌ زينب‌ كبري‌ در اين‌ ايام‌ عزيز، ذره‌اي‌ هم‌ نصيب‌ ما بفرما. الهي‌ آمين‌. خدايا به‌ آبروي‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ قسمت‌ مي‌دهيم‌ ما را جزء آن‌ افرادي‌ قرار بده‌ كه‌ خودت‌ نعتك‌ في‌ كتابك‌، آنها را مدح‌ كردي‌ در قرآنت‌ كه‌ فرموده‌اي‌ كانهم‌ بنيان‌ مرصوص‌. مانند بنيان‌، يعني‌ يك‌ ديوار قوي‌ مرصوص‌، بتوني‌ كه‌ هيچ‌ حمله‌اي‌ بهش‌ كارگري‌ نميكنه‌. خدايا اينجوري‌ ما را قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. 

۹ رجب ۱۴۱۳ قمری – ۱۳ دی ۱۳۷۱ شمسی – صراط‌ مستقيم‌ – مطيع‌ بودن‌، اخلاق‌ ۳۳

اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ اهل‌ البيت‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 و انعبدوني‌ هذه‌ صراط‌ مستقيم‌. يك‌ مسئله‌اي‌ كه‌ در تمام‌ مراحل‌ كمالات‌ بايد دقيقا رعايت‌ بشود مسئلة‌ صراط‌ مستقيم‌ است‌. يعني‌ صد در صد در چهار چوب‌ يك‌  دين‌ حركت‌ كردن‌. صد در صد مطابق‌ دستورات‌ دين‌ راه‌ رفتن‌. از هر گونه‌ افراط‌ و تفريطي‌ روح‌ انسان‌ مبري‌ بودن‌. كوچكترين‌ انحراف‌ براي‌ سالكين‌ الي‌ الله‌ مفاسد بسيار زيادي‌ به‌ بار مي‌آورد. مكرر مثال‌ زده‌ام‌ مثل‌ راننده‌اي‌ كه‌ پشت‌ فرمان‌ ماشين‌ نشسته‌ اگر يك‌ سر سورن‌ انحراف‌ از راه‌ دين‌ داشته‌ باشد از راه‌ جاده‌ يا مسيري‌ كه‌ داشته‌ باشد هر چه‌ سرعتش‌ هم‌ بخصوص‌ زياد باشد زودتر سقوط‌ مي‌كند. اما اگر ماشين‌ يك‌ جا پارك‌ شده‌ باشد هر چه‌ فرمان‌ را انسان‌ به‌ طرف‌ راست‌ يا چپ‌ بگردونه‌ فرقي‌ نمي‌كنه‌. يعني‌ انسان‌ سقوط‌ نمي‌كنه‌.

 اگر شما مي‌بينيد يك‌ عده‌ از افراد مقدس‌ خيلي‌ هم‌ حالت‌ عبادت‌ و بندگيشون‌ زياده‌. گاهي‌ شب‌ تا صبح‌ مشغول‌ عبادت‌ هستند. روزها روزه‌ مي‌گيرند و انحرافاتي‌ دارند و طوريشون‌ هم‌ نمي‌شه‌ اينها قصد پيشرفت‌ ندارند ديگه‌ رسيده‌اند مثل‌ اينكه‌ به‌ مقصد. بعضي‌ مقصدشون‌ همينكه‌ كه‌ ترك‌ گناهان‌ را بكنند و واجباتشون‌ را انجام‌ بدن‌. بيشتر از اين‌ چيزي‌ نمي‌خوان‌ خيلي‌ زياد از افراد سوال‌ مي‌شه‌ كه‌ شما فكر مي‌كنيد مقصد اصلي‌ از دين‌ و مقصود دين‌ از ارسال‌ كتب‌ و ارسال‌ رسل‌ چه‌ بوده‌؟ مي‌گن‌ براي‌ اينكه‌ ما واجباتمون‌ را انجام‌ بديم‌ و محرماتمون‌ را ترك‌ كنيم‌. و حال‌ اينكه‌ اين‌ مقصد نيست‌، اين‌ مقصود نيست‌. اگر اين‌ باشد حيوانات‌ اهلي‌ هم‌ همينطوريند. هيچ‌ حيواني‌ كار حرام‌ نمي‌كنه‌. تكليف‌ هم‌ نداره‌، هيچ‌ حيواني‌ ترك‌ واجب‌ نمي‌كنه‌.

 اين‌ انسان‌ است‌ كه‌ مي‌گه‌ حالا عصر اتم‌ است‌ و عصر فضا است‌ و ما ديگه‌ نماز نبايد بخونيم‌ نه‌ اينطور در حيوانات‌ نيست‌. اما كمالي‌ هم‌ انسان‌ پيدا نمي‌كنه‌ اگر تنها به‌ ترك‌ واجبات‌ و انجام‌ به‌ ترك‌ محرمات‌ و انجام‌ واجبات‌ پرداخت‌ كند. بايد به‌ فكر پيشرفت‌ باشه‌. اينكه‌ مي‌گن‌ من‌ ساوا يالله‌. هر كي‌ دو روزش‌ مساوي‌ باشه‌ خوب‌ كسي‌ كه‌ نمازهاش‌ اول‌ وقت‌ باشه‌ و روزي‌ يك‌ جز هم‌ قرآن‌ بخونه‌ و تمام‌ دعاهاي‌ مفاتيح‌ را هم‌ دور مي‌كنه‌ اين‌ ديگه‌ روز بعد هم‌ همين‌ كار را مي‌كنه‌ اين‌ ديگه‌ مساوي‌ است‌ هر روزش‌. اين‌ يومها كه‌ در روايت‌ داره‌ كه‌ مساوي‌ نباشه‌، اين‌ منظور از نظر روحي‌ است‌ كه‌ ديروز روح‌ تو يك‌ قدم‌ برداشته‌ به‌ طرف‌ كمال‌ امروز يك‌ قدم‌ ديگر بايد برداره‌. والا از نظر عبادي‌ كه‌ عبادت‌ به‌ هر حال‌ محدوده‌. شما فرض‌ از اذان‌ صبح‌ شروع‌ مي‌كنيد به‌ عبادت‌ بيست‌ و چهار ساعت‌ تا فردا صبح‌، صبح‌ اول‌ اذان‌ صبح‌ اين‌ ديگه‌ آخرشه‌ ديگه‌ روز هم‌ روزه‌. خوب‌ اين‌ در اين‌ محدوده‌ با توجه‌ كامل‌ اين‌ در اين‌ محدوده‌ توقف‌ مي‌كنه‌ ديگه‌. شما به‌ اين‌ مرحله‌ كه‌ رسيديد هر روزتون‌ مساوي‌ است‌. اونوقت‌ مغضوب‌ يعني‌ چه‌؟ معلومه‌ كه‌ يك‌ سيري‌ است‌ يك‌ راهي‌ است‌ كه‌ بايد انسان‌ بره‌ و اگر نرفت‌ دو روزش‌ مساوي‌ شد در جا زد اين‌ ضرر كرده‌. نمي‌دونم‌ خوب‌ دقت‌ كرديد اين‌ مطلب‌ را يا نه‌.

 و اگر مي‌بينيد يك‌ عده‌ هستند در ادعيه‌ در واجبات‌ در محرمات‌ در هر كاري‌ كه‌ مي‌كنند افراط‌ و تفريط‌ دارند هيچيشون‌ هم‌ نمي‌شه‌ همان‌ مسلمان‌ كه‌ بودند هستند اينها علتش‌ اين‌ هست‌ كه‌ پارك‌ كردند يك‌ جا متوقف‌ شدن‌. آدم‌ متوقف‌ هم‌ كه‌ حالا اين‌ ور و اون‌ ورش‌ خيلي‌ مهم‌ نيست‌. مثل‌ همين‌ ماشين‌. از لحظة‌ اولي‌ كه‌ انسان‌ قدم‌ برمي‌ داره‌ انسان‌ بايد تو جاده‌ باشه‌ تا وقتي‌ مي‌رسه‌ به‌ مقصد. حتي‌ تا اين‌ حد. اگر امام‌ نفرموده‌ بود من‌ نمي‌گفتم‌ به‌ جهتي‌ كه‌ به‌ خيلي‌ از افراد به‌ خيلي‌ از جلسات‌ ممكنه‌ اين‌ اعتراض‌ باشه‌ ولي‌ امام‌ گفته‌ من‌ چه‌ كنم‌. در همين‌ مفاتيح‌ هست‌ در شرح‌ دعاي‌ حوبي‌ كه‌ مرحوم‌ آشيخ‌ عباس‌ قمي‌ يك‌ مطالبي‌ مي‌گه‌ اونجا روايت‌ مي‌كنه‌. مورد وسوق‌ هم‌ هست‌ اين‌ روايت‌ كه‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ به‌ طرف‌ عده‌اي‌ مي‌گه‌ بگو يا مقلب‌ القلوب‌ ثبت‌ قلبي‌ علي‌ دينك‌. اين‌ از اين‌ مقدسهاي‌ دو آتيشه‌ بوده‌. گفته‌ يا مقلب‌ القلوب‌ و البصار ثبت‌ قلبنا حضرت‌ مي‌گه‌ كه‌ ابصار را از كجا آوردي‌؟ يا مقلب‌ القلوب‌ ثبت‌ قلبنا. ابصار را چرا گفتي‌؟ چرا تو دعاي‌ كميل‌ سه‌ دفعه‌ گفتن‌ كه‌ يارب‌، يارب‌، يارب‌ شما هم‌ نه‌ مرتبه‌ مي‌گيد آخه‌ از كجا مي‌گيد اينها را. اين‌ شش‌ تاي‌ ديگه‌اش‌. تو دعاي‌ ندبه‌ الهم‌ و والدا والا و سه‌ دفعه‌ ننوشته‌ كه‌ شما چرا سه‌ دفعه‌؟ ما مي‌خواييم‌ حال‌ بهتري‌ خوب‌ اين‌ را امام‌ بهتر مي‌فهمه‌. صراط‌ مستقيم‌ معناش‌ اينه‌ خدا، حضرت‌ فرمود مقلب‌ القلوب‌ والبصار خدا هست‌. اما هر چي‌ من‌ مي‌گم‌ اطاعت‌ كنيد.

 بندگي‌ خدا در اين‌ نيست‌ كه‌ انسان‌ بيشتر از اون‌ چيزي‌ كه‌ خدا گفته‌ انجام‌ بده‌. بهت‌ مي‌گن‌ يك‌ ليوان‌ آب‌ بيار تو مي‌ري‌ يك‌ خم‌ آب‌ مي‌ياري‌. معلومه‌. بهت‌ مي‌گن‌ نماز ظهر چهار ركعته‌ تو مي‌گي‌ من‌ حالا كه‌ حالي‌ دارم‌ يك‌ ده‌ بيست‌ ركعت‌ نماز بخونم‌. مي‌شه‌؟ يك‌ كلمه‌ تو نماز، نمازهاي‌ واجب‌ فرقي‌ نمي‌كنه‌ نمازهاي‌ واجب‌ و مستحب‌ هيچيش‌ فرقي‌ نمي‌كنه‌، چون‌ صراط‌ مستقيم‌ است‌. به‌ هر حال‌ استحبابش‌ در حد استحباب‌ و واجبش‌ در حد واجب‌ شما يك‌ كلمه‌ به‌ قصد ورود مخصوصا اضافه‌ بكنيد در نماز بگيد چون‌ مثلا سه‌ تا قل‌ هو الله‌ جاي‌ ختم‌ قرآنه‌ من‌ در هر ركعت‌ بعد از حمد سه‌ نا قل‌ هو الله‌ بخونم‌. نمازتون‌ باطله‌. در نماز حضرت‌ امير پنجاه‌ تا قل‌ هو الله‌ هست‌ شما پنجاه‌ و يكي‌ بخونيد نمازت‌ باطله‌ فرقي‌ نمي‌كنه‌. هر چي‌ كه‌ اونها گفتن‌ بايد عمل‌ بشه‌. يعني‌ ما به‌ هر حال‌ از خودمون‌ در هيچ‌ موضوعي‌ ابراز سليقه‌ نكنيم‌.

 در احكام‌ دين‌ كه‌ واجبات‌ است‌، مستحبات‌ است‌ و مكروهات‌ هست‌ و محرمات‌ هست‌ و مباحات‌. احكام‌ خمسه‌. اگر خودتون‌ مجتهديد معناش‌ اينه‌ كه‌ مراجعه‌ مي‌كنيد به‌ روايات‌ و آيات‌ قرآن‌ قوة‌ اثتنبات‌ داريد و احكام‌ دين‌ را از توي‌ آيات‌ و روايات‌ در مي‌آوريد و خوب‌ متوجه‌ مي‌شيد كه‌ حكم‌ خدا حالا لااقل‌ روي‌ ظن‌ يا يقين‌ اين‌ است‌. اما اگر مجتهد نيستيد دقيقا بايد اونچه‌ كه‌ توي‌ رساله‌ها نوشته‌ است‌ عمل‌ بشه‌. در زماني‌ كه‌ ما در قم‌ بوديم‌ اين‌ استفتاء خيلي‌ معروف‌ شد بين‌ مردم‌. با اينكه‌ خيلي‌ مسئلة‌ مهمي‌ نبود، حقيقتي‌ است‌ كه‌ از مرحوم‌ آيت‌ الله‌ بروجردي‌ سؤال‌ كرده‌ بودند. شما از هر كدام‌ از مراجع‌ هم‌ كه‌ سؤال‌ كنيد همين‌ را جواب‌ خواهند داد. كه‌ آيا دعاهاي‌ مفاتيح‌ را ما مي‌تونيم‌ به‌ قصد استحباب‌ بخونيم‌؟ فرمودند، نه‌. شما ببينيد خيلي‌ مسئله‌ ساده‌ است‌، دعاي‌ كميل‌ شب‌ جمعه‌ چيه‌ حكمش‌؟ دعاي‌ كميل‌ الان‌ بپرسند مي‌گيد مستحبه‌. ما مي‌پرسيم‌ از كجا مي‌گيد مستحبه‌؟ اجتهاد كرديد؟ مي‌گيد كه‌ نه‌ من‌ مجتهد نيستم‌. پس‌ از كجا مي‌گيد؟ تو مفاتيح‌ نوشته‌. صاحب‌ مفاتيح‌ كيه‌؟ آقا آشيخ‌ عباس‌ قمي‌. ايشان‌ مجتهد اعلم‌ مرجع‌ تقليده‌؟ مي‌گيد نه‌. والا اين‌ مجتهد بودن‌ و مرجعيت‌ بودن‌ ايشان‌ ثابت‌ نشده‌ بر فرض‌ هم‌ ثابت‌ بشه‌ هيچ‌ عالمي‌ هيچ‌ مجتهدي‌ اجازه‌ نمي‌ده‌ كه‌ ابتداعا از ميت‌ شما تقليد بكنيد. مستحبه‌.كجا مي‌گيد مستحبه‌؟

 ببينيد اول‌ كتاب‌ توضيح‌ المسائل‌ نوشته‌ كه‌ هر مكلفي‌ واجبه‌ كه‌ در عباداتش‌ و معاملاتش‌ چه‌ مستحب‌، چه‌ واجب‌، چه‌ حرام‌، چه‌ مكروه‌. يا مقلد بشد يا مجتهد يا محطاط‌. اجتهاد كه‌ نداريد، تقليد هم‌ كه‌ از آشيخ‌ عباس‌ قمي‌ جايز نيست‌، خوب‌ از كجا مي‌گيد دعاي‌ كميل‌ مستحبه‌ شب‌ جمعه‌ انجام‌ بشه‌ از كجا مي‌گي‌ كه‌ دعاي‌ ندبه‌ مستحبه‌ كه‌ صبح‌ جمعه‌ خونده‌ بشه‌؟ نماز شب‌ از كجا مي‌دونيد مستحبه‌ خوندنش‌، غسل‌ جمعه‌ از مي‌گيد كه‌ مستحبه‌ كه‌ عمل‌ بشه‌؟ شما مي‌گيد كه‌ من‌ در توضيح‌ المسائلم‌ ديدم‌. آهان‌ اون‌ مي‌شه‌ درسته‌. تو توضيح‌ المسائل‌ اگر گفته‌ باشند كه‌ غسل‌ جمعه‌ مستحبه‌ درسته‌. يعني‌ مرجع‌ تقليدتون‌ گفته‌ باشه‌. مرجع‌ تقليد شما گفته‌ شب‌ جمعه‌ دعاي‌ كميل‌ بخون‌. چشم‌. مرجع‌ تقليدي‌ كه‌ در مسائل‌ حجتون‌ مخصوصا خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ نماز طواف‌ نساء. آخه‌ چون‌ در حج‌ اين‌ حاجيها همة‌ اعمال‌ را با مسامحه‌ مي‌گذرونن‌ موقع‌ نماز طواف‌ نساء كه‌ مي‌افته‌ به‌ دست‌ و پا مي‌افتند. هيچ‌ فرقي‌ نمي‌كنه‌ نماز خودتون‌ با طواف‌ نساء. اين‌ رو علاقة‌ به‌ خانمشه‌. به‌ جهتي‌ كه‌ اگر طواف‌ نساء را خوب‌ انجام‌ نداد و نمازش‌ را با قرائت‌ صحيح‌ انجام‌ نداد زن‌ به‌ خانه‌اش‌ حرامه‌. نه‌ اينكه‌ محرم‌ و نامحرم‌ باشه‌. حق‌ عمل‌ زناشويي‌ ديگه‌ نداره‌. يعني‌ مهر مي‌شه‌. تا وقتي‌ كه‌ دومرتبه‌ بياد و نماز طواف‌ نساء در صحيح‌ بخونه‌.  خوب‌ اينجا كه‌ مي‌رسه‌. چون‌ محبت‌ به‌، تا حالا كه‌ مربوط‌ به‌ خدا بود و دين‌ و به‌ اينها كه‌ علاقه‌اي‌ نداشت‌ اينجا چون‌ به‌ خانمش‌ علاقه‌ داره‌ خوب‌ برگرده‌ با خانمش‌ هيچ‌ احوال‌ پرسي‌ هم‌ نكنه‌ و هيچي‌، اين‌ خيلي‌ سخت‌ مي‌شه‌. اينجا من‌ مكرر ديدم‌ مثلا يك‌ روحاني‌ پيدا، آقا يك‌ نماز طواف‌ نساء، مي‌گم‌ نماز طواف‌ خودت‌ را چكار كردي‌؟ مي‌گه‌ خوب‌ خوندم‌، مي‌گه‌ خيلي‌ خوب‌، مي‌گه‌ مي‌ترسم‌. انسان‌ در تمام‌ كارهاش‌ همان‌ طوري‌ كه‌ نماز طواف‌ نساء را بايد با تقليد طبق‌ برنامه‌ دقيق‌ انجام‌ بده‌ دعاي‌ كميل‌ هم‌ همينطور.

 دعاي‌ ندبه‌ هم‌ همين‌ طور. زيارت‌ آل‌ ياسين‌ هم‌ همين‌ طور. شما مي‌گيد اينجوري‌ اگر باشه‌ همه‌اش‌ را توي‌ توضيح‌ المسائل‌ نوشته‌. از آقا بروجردي‌ اين‌ را سؤال‌ كرده‌ بودند. آقاي‌ بروجردي‌ فرموده‌ بود در مستحبات‌ انسان‌ به‌ قصد رجاء بخونه‌. رجا مي‌دونيد يعني‌ چه‌؟ يعني‌ اگر نباشه‌، از طرف‌ معصومين‌ نرسيده‌ باشه‌ با خوندن‌ يقين‌ مي‌دونن‌ كه‌ گناه‌ نكردن‌ و اگر هم‌ رسيده‌ باشه‌ اميد ثواب‌ داره‌. مثل‌ اين‌ مي‌مونه‌ كه‌ شما الان‌ مولايي‌ داريد، آقايي‌ داريد يك‌ ليوان‌ آب‌، احتمال‌ مي‌ديد اين‌ تشنه‌اش‌ باشه‌. مي‌ريد يك‌ ليوان‌ آب‌ مي‌ياريد. ايشان‌ مي‌گه‌ چرا آب‌ براي‌ من‌ آوردي‌؟ مي‌گيد احتمال‌ دادم‌ شما تشنتون‌ باشه‌. اين‌ را بهش‌ مي‌گن‌ باريك‌ الله‌ دقت‌ مي‌كنيد. اما نمي‌تونه‌ اين‌ شخص‌ بگه‌ به‌ مولاش‌ كه‌ چون‌ شما آب‌ خواستيد من‌ آب‌ آوردم‌. به‌ جهتي‌ كه‌ نه‌ شنيده‌ با گوشش‌، كه‌ شنيدن‌ با گوش‌ مثل‌ اجتهاد كردنه‌ها. نه‌ هم‌ كسي‌ كه‌ مورد وسوقش‌ بوده‌ آمده‌ گفته‌ كه‌ آقا آب‌ مي‌خوان‌. كه‌ اين‌ مثل‌ تقليده‌ دقت‌ فرموديد اينها را خوب‌ روشن‌ بشيد. به‌ قصد رجاء من‌ ديدم‌ آقا دهنش‌ را مزه‌ مزه‌ مي‌كنه‌ غالبا هم‌ اينجوري‌ است‌ كه‌ اينجور وقتها يا يك‌ نفري‌ كه‌ من‌ نمي‌دونم‌ راست‌ مي‌گه‌ يا دروغ‌ مي‌گه‌ آمده‌ گفته‌ كه‌ آقا آب‌ مي‌خواد. خوب‌ آب‌ آوردن‌ كه‌ ضرري‌ نداره‌ اگر نخواست‌ كه‌ برمي‌ گردوني‌ و اگر هم‌ كه‌ خواست‌ كه‌ خيلي‌ خوشحال‌ مشه‌ ممنوع‌ مي‌شه‌ از من‌ آب‌ را مي‌ياره‌. اين‌ به‌ معناي‌ قصد به‌ رجاء است‌. شما دعاهاي‌ مفاتيح‌ را به‌ طور كلي‌ به‌ قصد رجاء مي‌تونيد بخونيد. زيارت‌ عاشورا جزء زيارتهايي‌ است‌ كه‌ صحيحترين‌ زيارتهاست‌ توي‌ روايات‌ من‌ خودم‌ اين‌ تعقيبش‌ را كردم‌ سندش‌ آل‌ الآله‌. گفت‌ شما كه‌ نمي‌دونيد اينجا نوشته‌ زيارت‌ عاشورا. شما كه‌ نرفتيد سندش‌ را ببينيد. سند درسته‌ آل‌ الآل‌ اما كي‌ اين‌ را مي‌دونه‌؟ اون‌ كه‌ رفته‌ تحقيق‌ كرده‌ به‌ رجال‌ سند نگاه‌ كرده‌، اجتهاد كرده‌ مي‌گه‌ آل‌ الآله‌.

 مي‌تونه‌ به‌ قصد ورود بخوني‌. اما شما كه‌ تحقيق‌ نكردي‌، مفاتيح‌ را باز كردي‌، شما مي‌دونيد تو همين‌ مفاتيح‌ يك‌ اذكاري‌ هست‌ كه‌ به‌ نظر من‌ تعجبه‌ مي‌خواد از اعتبار مثلا چيز باشه‌. اعتبار زيادي‌ برخوردار نيست‌. از شيخ‌ مغربي‌، بدون‌ اينكه‌ مغربي‌ هم‌ از كسي‌ نقل‌ كرده‌ باشه‌ ايشان‌ يك‌ ذكري‌ يك‌ مطلبي‌، اسم‌ اعظم‌ را نقل‌ كرده‌. اين‌ در همين‌ مفاتيح‌ هم‌ هست‌. شيخ‌ مغربي‌ كيه‌؟ شيح‌ مغربي‌ يك‌ شيخ‌ سني‌ صوفي‌ بي‌ ربتي‌ است‌. پس‌ بنابر اين‌ براي‌ شما كه‌ مفاتيح‌ را باز مي‌كنيد، شيخ‌ مغربي‌ معروفه‌ از صوفياي‌ به‌ اصطلاح‌ سني‌ معروف‌ هم‌ هست‌. از اون‌ صوفيهاي‌ درجه‌ يك‌. خوب‌ نقل‌ كرده‌. و شما مي‌تونيد بگيد كه‌ مستحبه‌. براي‌ شما چه‌ فرقي‌ مي‌كنه‌ كه‌ زيارت‌ عاشورا را از توي‌ مفاتيح‌ بخونيد يا دستور شيخ‌ مغربي‌ را. شما كه‌ به‌ سندش‌ نگاه‌ نمي‌كنيد. بنابر اين‌ بايد با اين‌ توجه‌ باشه‌ كه‌ شما يا اجتهاد بايد بكنيد كه‌ نمي‌كنيد، پس‌ بايد تقليد كنيد، تقليد از كي‌؟ از مرجع‌ حي‌ و اعلم‌. اوني‌ كه‌ توي‌ اين‌ دعاها را توي‌ كتاب‌ خودش‌ ننوشته‌. حالا پس‌ چه‌ كار كنيم‌؟ به‌ قصد رجاء.

 تازه‌ فكر نكنيد كه‌ به‌ قصد رجاء اگر خونديد هر كاري‌ بتونيد بكنيد. هر كاري‌ نه‌. چيزي‌ كه‌ يقين‌ داريد كه‌ نگفته‌ امام‌ نبايد انجام‌ بديد. مثلا همين‌ مثالي‌ كه‌ زدم‌. يا رب‌، يا رب‌، يارب‌ حالي‌ پيدا شده‌، يا رب‌، يارب‌، يارب‌ خوب‌ اين‌ را ما يقين‌ داريم‌ كه‌ هيچ‌ كتاب‌ دعايي‌، در دعاي‌ كميل‌ نگفته‌ كه‌ نه‌ مرتبه‌ شما بگيد يارب‌، هيچ‌ جا شما ديديد؟ نه‌.  چرا مي‌گن‌؟ مي‌گن‌ من‌ دارم‌ عرض‌ مي‌كنم‌ شماها نبايد بگيد. اين‌ از چيزهايي‌ است‌ كه‌ نبايد بگيد براي‌ اينكه‌ اين‌ شش‌ تا يارب‌ به‌ اندازة‌ اين‌ فرمان‌ را به‌ اندازة‌ شش‌ ميليمتر فرمان‌ را به‌ طرف‌ راست‌ يا چپ‌ پيچوندن‌ مؤثره‌. لا اقل‌ به‌ اندازة‌ والبصاري‌ كه‌ اون‌ آقا گفت‌ مؤثره‌. شخصي‌ خدمت‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ از كليب‌، از كليبي‌ كه‌ در كوفه‌ بودش‌ تعريف‌ مي‌كند مي‌گه‌ كه‌ اين‌ هر وقت‌ كه‌ روايتي‌ از شما مي‌رسه‌ تحقيق‌ مي‌كنه‌، اگر بدانه‌ كه‌ از جانب‌ شماست‌ مي‌گه‌ كه‌ تسليمم‌. اسمش‌ بوده‌ كليب‌ تسليم‌. بايد اينطوري‌ بود در مقابل‌ امام‌ عليه‌ السلام‌ در مقابل‌ مرجع‌ تقليدش‌ انسان‌. ام‌ خالد معبديه‌ يك‌ خانمي‌ است‌ آمده‌ خدمت‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ السلام‌، ابي‌ وصي‌ هم‌ خدمت‌ حضرت‌ نشسته‌، عرض‌ مي‌كنه‌ آقا اطباي‌ عراق‌ اون‌ وقت‌ در عراق‌ مركز اطباي‌ مهم‌ بود همانطور كه‌ حالا مثلا مي‌رن‌ براي‌ خارج‌ اون‌ وقتها هم‌ از مدينه‌ مي‌آمدند عراق‌ براي‌ اينكه‌ اطباي‌ عراق‌ حاذقتر بودند. اطباي‌ عراق‌ گفتند براي‌ اين‌ كسالت‌ درد دل‌ كهنة‌ تو شراب‌ تجويز بشه‌، شراب‌ بخوري‌ خوبه‌. شما چي‌ مي‌فرماييد؟ حضرت‌ فرمود: چرا آمدي‌ از من‌ مي‌پرسي‌؟گفت‌ اقّلدك‌ دين‌. من‌ در دين‌ از شما پيروي‌ مي‌كنم‌ قلادة‌ فرمان‌ شما را به‌ گردن‌ انداختم‌. مي‌خوام‌ روز قيامت‌ كه‌ مي‌شه‌ امام‌، يا خداي‌ تعالي‌ فرمود به‌ من‌ كه‌ چرا شراب‌ خوردي‌؟ بگم‌ امام‌ صادق‌ گفت‌، بياندازم‌ گردن‌ شما. چرا نخوردي‌ و مرض‌ كشتت‌؟ بگم‌ امام‌ صادق‌ گفت‌. حضرت‌ خوشحال‌ مي‌شه‌. رو مي‌كنه‌ به‌ ابوبصير مي‌گه‌ ببين‌ چه‌ زن‌ با كمالي‌ است‌. اينها درسه‌ براي‌ ما. چقدر با كماله‌. نه‌ خداي‌ تعالي‌ در حرام‌ شفا قرار نداده‌ و من‌ اجازه‌ نمي‌دم‌ تو يك‌ قطره‌ شراب‌ بخوري‌ ولو اينكه‌ جانت‌ به‌ لبت‌ بياد. گفت‌ چشم‌. پاشد رفت‌. اينها دستوره‌.

 اينها برنامه‌ است‌. مي‌گيد پس‌ چرا توي‌ اين‌ همه‌ مجالس‌ مي‌خورند. اونها با شما كاري‌ ندارند. اين‌ عرايضي‌ كه‌ من‌ كردم‌ دو دو تا چهار تاست‌ به‌ نظر خودم‌ و انشاء الله‌ براي‌ شما هم‌ همين‌ طور شده‌ و چرا اينها اين‌ كارها را مي‌كنند، و هيچ‌ طور هم‌ نيست‌ و همه‌ هم‌ آدمهاي‌ خوبي‌ هستند. خوب‌ بله‌ ما هم‌ قبولش‌ داريم‌ بسيار ماشين‌، بسيار خوب‌ مرتب‌ آخرين‌ سيستم‌ همه‌ جورش‌ منظم‌ منتهي‌ يك‌ كم‌ راه‌ نمي‌ره‌، هر چي‌ مي‌خواي‌ فرمانش‌ را از اين‌ ور بپيچون‌ از اون‌ ور بپيچون‌ اين‌ طوري‌ نمي‌شه‌. صاف‌ و ساده‌ و راحت‌ هم‌ وايستاده‌. اما ماشين‌ تو خوب‌ باشه‌، بد باشه‌ چون‌ داره‌ تو جاده‌ مي‌ره‌ مواظب‌ فرمانت‌ باش‌. كوچكترين‌ انحراف‌ نداشته‌ باش‌. تو غير از اونهايي‌. اين‌ كه‌ من‌ مي‌گم‌ همة‌ اين‌ حرفها را نبايد تو مجلس‌، شب‌ جمعه‌ شايد اين‌ حرفها را توي‌ مجلس‌ به‌ اين‌ دقت‌ نزنن‌ به‌ خاطر اينكه‌ مردم‌ خوب‌ متوجه‌ اين‌ مسائل‌ نيستند. و ماشينشون‌ هم‌ پارك‌ هست‌ و به‌ هر حال‌ بگذار بازي‌ كنن‌ با اين‌ فرمان‌ مسئله‌اي‌ نيست‌. اما تويي‌ كه‌ مي‌خواي‌ قدم‌ برداري‌ بايد توي‌ جادة‌ راست‌ قدم‌ برداري‌. بدون‌ كوچكترين‌ انحراف‌. هر چه‌ گفتند. هر چه‌ كه‌ دستور رسيد. خيلي‌ بايد مواظبت‌ كرد.و اين‌ ملكتون‌ هم‌ بايد بشه‌. ملكه‌ يعني‌ چي‌؟ ملكه‌ معناش‌ اينه‌ شما پشت‌ فرمان‌ نشستيد درسته‌، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ بيست‌ ساله‌ داري‌ رانندگي‌ مي‌كني‌ بغل‌ دستت‌ هم‌ يك‌ نفر نشسته‌ البته‌ تا حد المقدور نبايد با بغل‌ دستي‌ صحبت‌ كنه‌ ولي‌ ملكش‌ شده‌ راه‌ راست‌ رفتن‌. فرمان‌ را مواظب‌ بودن‌ اين‌ ملكش‌ شده‌ يعني‌ با اين‌ داره‌ صحبت‌ مي‌كنه‌ و هواسش‌ را خيلي‌ به‌ جاده‌ نداده‌ و اينها در عين‌ حال‌ راه‌ را مي‌ره‌. اما يك‌ كسي‌ كه‌ تازه‌ پشت‌ فرمان‌ نشسته‌ اين‌ چقدر بايد حواسش‌ را جمع‌ كنه‌. بايد خيلي‌ مواظب‌ باشه‌. حالا من‌ نمي‌گم‌ شماها تازه‌ پشت‌ فرمان‌ نشستيد نه‌. اما بايد ملكتون‌ باشه‌. ملكه‌ اونچه‌ كه‌ يك‌ كلمه‌ يك‌ جمله‌، يك‌ حرف‌ حتي‌ بر خلاف‌ اونچه‌ كه‌ دستور رسيده‌. اگر مجتهدي‌ در قرآن‌ و روايات‌ اگر مقلدي‌ در رساله‌ها انحراف‌ نداشته‌ باشه‌. شما اين‌ جملاتي‌ كه‌ تكرار مي‌كنيد در دعا چرا تكرار مي‌كنيد؟ به‌ قصد رجا كه‌ نمي‌توني‌ كه‌ بگي‌ به‌ قصد رجاء. چون‌ رجاء معناش‌ اينه‌ كه‌ احتمال‌ مي‌دم‌ كه‌ خدا دوست‌ داشته‌ باشه‌ اگر خدا دوست‌ مي‌داشت‌ ائمه‌ عليه‌ السلام‌ مي‌فرمودند ديگه‌.

 خيلي‌ جاها هست‌ توي‌ دعاي‌ عشرات‌، اصلا عشرات‌ كه‌ مي‌گن‌ يعني‌ ده‌ تا ده‌ تا بگيد. لا اله‌ الا الله‌ ده‌ تا بگيد نمي‌دونم‌ چه‌ را ده‌ تا بگيد. دعاي‌ عشرات‌ خوب‌ هستش‌. در بعضي‌ از دعاها هستش‌ به‌، به‌، به‌، به‌. خوب‌ اينجا چند دفعه‌ اين‌ تازه‌ داري‌ به‌ قصد رجاء مي‌گي‌. متوجه‌اي‌ تازه‌ بايد همين‌ به‌ را، چون‌ شما نمي‌دونيد كه‌ آيا مرجع‌ تقليدتون‌ اين‌ را مستحب‌ مي‌دونه‌ يا نمي‌دونه‌. تازه‌ اين‌ را مي‌شه‌ به‌ قصد رجا بگيد. اما در دعاي‌ كميل‌ نه‌ مرتبه‌ يارب‌ را مي‌توني‌ بگي‌ به‌ قصد رجا مي‌گم‌. و احتمال‌ مي‌دم‌ مولا خواسته‌ باشه‌، نه‌ من‌ كه‌ احتمال‌ نمي‌دم‌. مي‌توانيد بگيد كه‌ مثلا اين‌ انحراف‌ نيست‌. خوب‌ چطور شد يا مقلب‌ القلوب‌ و البصار يك‌ كلمه‌ بود اون‌ انحراف‌ بود اما من‌ اشكه‌ اين‌ انحراف‌ نيست‌. من‌ نمي‌خوام‌ بگم‌ بايد همه‌ شما توي‌ هر مجلسي‌ ديديد مثلا يك‌ همچين‌ برنامه‌اي‌ انجام‌ شد بايد دعوا كنيد و امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر چه‌ فلان‌. نه‌ ،نه‌ كاري‌ نداشته‌ باشيد اما شماها بايد دقيق‌ تو چارچوبة‌ دين‌ باشيد. والا از تو جاده‌ پرت‌ مي‌شيد سقوط‌ مي‌كنيد. برو برگرد هم‌ نداره‌.

 دعاهايي‌ كه‌ دستور داده‌ شده‌، از من‌ پرسيدند يك‌ وقتي‌ كه‌ شبهاي‌ چهار شنبه‌ آيا مسجد جمكران‌ مستحبه‌؟ گفتم‌: نه‌. خود مسجد جمكران‌ رفتن‌ طبق‌ اون‌ جرياني‌ كه‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ فرمودند، اون‌ هم‌ تازه‌ اجتهادا اگر من‌ بگم‌ شما بايد ببينيد مرجع‌ تقليدتون‌ چي‌ مي‌گه‌. رفتن‌ به‌ مسجد جمكران‌ و اون‌ اعمال‌ را انجام‌ دادن‌، رجاعا لااقل‌. يا طبق‌ فتواي‌ مرجع‌ ممكنه‌ مستحب‌ باشه‌. اما شب‌ چهار شنبه‌اش‌ را كه‌ نگفتن‌. شب‌ جمعه‌اش‌ را كه‌ نگفتن‌. هر وقت‌ كه‌ رفتيد اونجا اين‌ اندازه‌ هست‌. حالا پس‌ چرا اين‌ همه‌ مردم‌ مي‌رن‌؟ خوب‌ برن‌. مسئله‌اي‌ نيست‌. ولي‌ اگر گفتيم‌ كه‌ مستحبه‌ و كاري‌ كرديم‌ كه‌ اين‌ استحباب‌ يك‌ جنبة‌ عمومي‌ داره‌، كم‌ كم‌ مردم‌ گفتن‌ شب‌ جمعه‌ رفتن‌ به‌ مسجد جمكران‌ مستحبه‌، و اين‌ سببش‌ مثلا من‌ شدم‌ بدعت‌ گذار در دينم‌ و كافرم‌.

 من‌ بدعت‌ گذارم‌. چون‌ بدعت‌ معناش‌ همينه‌. دقت‌ كنيد بدعت‌ يعني‌ چي‌؟ يعني‌ انسان‌ در دين‌ چيزي‌ را قرار بده‌ كه‌ در دين‌ نيست‌. شب‌ چهار شنبه‌ رفتن‌ به‌ مسجد جمكران‌ را از كجا آورديد؟ آخه‌ كي‌ گفت‌؟ خود آقا كه‌ نفرمودند. بعد از آقا هم‌ كه‌ ديگه‌ به‌ اصطلاح‌ امامي‌ پيغمبري‌ كه‌ نبوده‌ و بر فرض‌ در يك‌ ملاقات‌ با حضرت‌ هم‌ اگر گفته‌ باشند باز خوبه‌. باز انسان‌ به‌ قصد رجاء مي‌تونه‌. اما ديگه‌ از اينها كه‌ بگذري‌ ديگه‌ چي‌ مي‌مونه‌. دقت‌ كرديد. تا چه‌ برسه‌ به‌ اينكه‌، اينها را من‌ مي‌گم‌ براي‌ اينكه‌ شماها انشاء الله‌ يك‌ خرده‌اي‌ وضعتون‌ رو به‌ راه‌ بشه‌ها. تا چه‌ برسه‌ به‌ اينكه‌ شما مثلا هر شب‌ چهار شنبه‌ پاشديد رفتيد مسجد جمكران‌. خيلي‌ خوب‌، از راه‌ دور، از نزديك‌ حالا ما نمي‌خواييم‌ راه‌ دور و نزديكش‌ را، شب‌ چهارشنبة‌ آخر هم‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌ نرسيديد. دعواست‌ با خدا، با پيغمبر، من‌ ديگه‌ دين‌ را بوسيدم‌ گذاشتم‌ كنار اصلا به‌ اين‌، ببينيد اينها همان‌ پرت‌ شدن‌ به‌ ته‌ دره‌ است‌. اين‌ ماشين‌ ته‌ دره‌ رفته‌ و تكه‌ پاره‌ هم‌ شده‌. چون‌ پرت‌ شدن‌ شاخ‌ و دم‌ هم‌ نداره‌. ازش‌ مي‌پرسن‌ آخه‌ كي‌ گفته‌ بود كه‌ چهل‌ شب‌ چهارشنبه‌ بري‌ مسجد جمكران‌ بر فرض‌ گفتن‌، كي‌ گفته‌ بود  خدمت‌ امام‌ زمان‌ مي‌رسي‌؟ كجا گفته‌ بودن‌؟ مي‌گه‌ من‌ اين‌ همه‌ زحمت‌ كشيدم‌، تو بيخود كشيدي‌. اگر شما يك‌ عمله‌اي‌ را بياريد توي‌ خونه‌ بگيد آقا اين‌ ديوار را خراب‌ كن‌، اين‌ بايد ديوار را خراب‌ كنه‌ اون‌ را مي‌گذاره‌ سر جاش‌، شب‌ مزد مي‌خواد، بهش‌ مزد مي‌ديد؟ توي‌ يك‌ اداره‌ يك‌ كسي‌ وارد بشه‌ يك‌ اطاق‌ مخصوصي‌ را مي‌دن‌ مي‌گن‌ آقا بايگاني‌ مال‌ تو، اين‌ بايگاني‌ را كه‌ نكرده‌ هيچ‌ رفته‌ يك‌ كار ديگه‌اي‌ كرده‌. بهش‌ دعوا مي‌كنيد كي‌ به‌ شما گفته‌ كه‌ اين‌ كار را بكن‌. و بعد كي‌ گفته‌ كه‌ چهل‌ شب‌ چهار شنبه‌ بري‌، چه‌طلبي‌ تو داري‌ كه‌ امام‌ زمان‌ نداده‌.

 نه‌ واقعا حالا خودمان‌ باشيم‌، چهل‌ شب‌ چهارشنبه‌ اشخاص‌ زيادي‌ ديدم‌ كه‌ رفتن‌ از مشهد من‌ ديدم‌ رفتن‌ شب‌ چهار شنبه‌ها چهل‌ شب‌ چهارشنبه‌. از يك‌ جاي‌ ديگه‌اي‌ ديدم‌ رفتن‌. از تهران‌ و قم‌ و اينها كه‌ زياد. خوب‌ و خدمت‌ حضرت‌ هم‌ نرسيدن‌ هم‌ چين‌ صريح‌ عرض‌ كنم‌. چون‌ اگر برسن‌ مگر خدا ترحمش‌ بياد. حالا روي‌ نفهمي‌ يك‌ كاري‌ كرده‌ والا اگر بخواد روي‌ فهم‌ و بخواد اين‌ مسئله‌ بدعت‌ بشه‌ خدا هم‌ تأييد كرده‌ اين‌ بدعت‌ را. ونبايد بگذاره‌ اين‌ به‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌ برسه‌. اگر يك‌ فردي‌ باشد كه‌ به‌ اصطلاح‌ كارهاش‌ روي‌ حساب‌ باشه‌ بايد تنبيهش‌ كنيم‌ نرسه‌ خدمت‌ حضرت‌. خوب‌ زياد هم‌ هستند كه‌ نرسيدن‌ از علما هم‌ من‌ ديدم‌. دعوا. كه‌ چرا من‌ اين‌ همه‌ زحمت‌ كشيدم‌ تو بيخود زحمت‌ كشيدي‌. من‌ آخه‌ از اين‌ همه‌ راه‌، آقا يك‌ قدم‌ آقا از تو بيزاره‌. تو بهت‌ گفتن‌ اونچه‌ كه‌ قرآن‌ و روايات‌ مي‌گه‌ ببينيد ان‌ ربي‌ علي‌ صراط‌ المستقيم‌. انك‌ لمن‌ المرسل‌ علي‌ صراط‌ المستقيم‌. الائمه‌ علي‌ صراط‌ المستقيم‌ طبق‌ تفاسير. خوب‌ اونها درست‌ معصومند ولي‌ گفتن‌ ولا تطبع‌ الصبر. اصلا نهي‌ كرده‌ كه‌ راه‌هاي‌ بيخود را نريد. ممنوعه‌. خوب‌ شما بيخود از خودت‌ اختراع‌ كردي‌ يا ديگري‌ برات‌ اختراع‌ كرده‌ فرقي‌ نمي‌كنه‌. چه‌ فرقي‌ مي‌كنه‌.

 من‌ سفرة‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ انداختم‌ بايد حاجتم‌ برآورده‌ بشه‌، نشد. كي‌ گفته‌ بود. من‌ نمي‌دونم‌ ختم‌ انعام‌ گرفتم‌. همين‌ چيزهايي‌ كه‌ خوب‌ تحقيق‌ نكرديم‌ و نه‌ مرجع‌ تقليدمون‌ گفته‌ نه‌ امام‌ معصومي‌ فرموده‌ است‌ نه‌ به‌ قصد رجاء نه‌ به‌ قصد خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ استحباب‌. هيچ‌ كدوم‌ نيستش‌. خوب‌ چرا؟ يك‌ نفري‌ نقل‌ مي‌كرد مي‌گفت‌ كه‌ در يكي‌ از قطارها در خارج‌ از كشور من‌ داشتم‌ مي‌رفتم‌ يك‌ نفر خارجي‌ اونجا نشسته‌ بود. خوب‌ اونجا همه‌ خارجي‌ بودند، او سرش‌ درد مي‌كرد، گفتم‌ سرت‌ درد مي‌كنه‌ گفت‌، بله‌. يك‌ قرص‌ فورا آسپريني‌ چيزي‌ بود از جيبم‌ در آوردم‌ بهش‌ دادم‌ گفتم‌ بيا بخور خوب‌ مي‌شي‌. اون‌ خرد و خوب‌ هم‌ شد. خيلي‌ تشكر كرد از من‌ آقا ممنون‌. شما كجا درس‌ خونديد در كدوم‌ دانشكده‌ در كدون‌ دانشگاه‌. گفت‌ من‌ بقالم‌ در شهرمون‌. گفت‌ تو بقالي‌؟ پس‌ چرا قرص‌ را به‌ من‌ دادي‌ گفتم‌ اين‌ مهم‌ نيست‌. براي‌ چي‌ مهم‌ نيست‌؟ وقتي‌ رسيديم‌ به‌ پاسگاه‌ اون‌ فورا ما را تحويل‌ داد. اين‌ مي‌خواسته‌ من‌ را بكشه‌، هيچ‌ فرقي‌ نمي‌كنه‌ ديگه‌. اگر اين‌ قرص‌ از نظر، تو كه‌ تحقيق‌ نكردي‌. تو كه‌ وضع‌ من‌ را نسنجيدي‌. ببيني‌ اين‌ قرص‌ در وجود من‌ چه‌ اثر مثبت‌ يا منفي‌ داره‌. روي‌ جهل‌ بود. چرا اين‌ كار را كردي‌؟ تمام‌ حق‌ را به‌ او دادند. در مسئلة‌ دين‌ هم‌ همين‌ طوره‌ ديگه‌. چطور شد مسئلة‌ دين‌ هيچ‌ حسابي‌ نداشته‌ باشه‌، هيچ‌ خيلي‌ دقت‌ بكنيد كه‌ تا مي‌تونيد متعبع‌ باشيد بنده‌ باشيد تحت‌ فرمان‌ باشيد و بندگي‌ خدا را به‌ عهده‌ بگيريد. نه‌ اينكه‌ خود رأي‌ و خود خواه‌ و خود بين‌ باشيد.

 من‌ زياد ديدم‌ من‌ در اين‌ سنم‌ با اينكه‌ مي‌شه‌ عرض‌ كنم‌ از سن‌ شونزده‌ سالگي‌ تا به‌ حال‌ تو همين‌ مسائل‌ بودم‌. اون‌ قدر افراد مختلف‌ را ديدم‌ كه‌ اينها به‌ خاطر كارهايي‌ كه‌ بر خلاف‌ دستور بوده‌، و خيال‌ مي‌كردن‌ عباديه‌ و خيال‌ مي‌كردن‌ بندگي‌ خدا را كردن‌ طلب‌ كاري‌ از خدا مي‌كردند خدا هم‌ اعتنا بهشون‌ نمي‌كرده‌ و كم‌ كم‌ به‌ كفر منتهي‌ شده‌. اين‌ كه‌ دستوره‌ كه‌ شما يا خودتون‌ يا مجتهد باشيد يا از يك‌ مجتهدي‌ تقليد بكنيد اين‌ براي‌ همينه‌. يا لااقل‌ اون‌ هم‌ با اذن‌ مجتهد به‌ قصد رجاء. حالا هر چيزي‌ را هم‌ نمي‌شه‌ به‌ قصد رجا خوند. شما الان‌ همين‌ مطلبي‌ كه‌ ايشان‌ از شيخ‌ مغربي‌ نقل‌ كرده‌، چه‌ رجائي‌. شيخ‌ مغربي‌ چه‌ كاره‌ است‌؟ كه‌ من‌ طبق‌ دستور او اين‌ كار را عمل‌ بكنم‌ مثلا. يا همين‌ تكرار در بعضي‌ از جملات‌ ادعيه‌. اين‌ را كه‌ من‌ مي‌دنم‌ امام‌ نفرموده‌ چرا اين‌ را من‌ بايد انجام‌ بدم‌. و لذا اين‌ درس‌ امشب‌ و مطلب‌ امشب‌ بايد در تمام‌ امور زندگيتون‌ انشاء الله‌ دخالت‌ داشته‌ باشه‌. و الا بدونيد موفق‌ نمي‌شيد مي‌گم‌ ديگه‌. ديگه‌ از اين‌ كار سختتر نمي‌شه‌، چهل‌ شب‌ چهار شنبه‌، حدودا شايد نزديك‌ يك‌ سال‌ مي‌شه‌ از مشهد پاشه‌ انسان‌ بره‌ جمكران‌ و شب‌ تا صبح‌ اونجا بيدار باشه‌. زمستان‌ بره‌، تابستان‌ بره‌. زمستان‌ مسجد جمكران‌ مثل‌ تابستانه‌، تابستانش‌ هم‌ مثل‌ تابستانه‌ هر دوش‌، فقط‌ بهار و پاييزش‌ ممكنه‌ يك‌ خرده‌اي‌ مناسب‌ باشه‌ هواش‌ والا هردوش‌ فشار مي‌ياد اذيت‌ داره‌. نيتش‌ هم‌ اين‌ بوده‌ كه‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌ صلوات‌ الله‌ عليه‌ برسه‌. من‌ دارم‌ عرض‌ مي‌كنم‌ كه‌ اگر خدا دوستش‌ داشته‌ باشه‌ و يا يك‌ عده‌اي‌ به‌ او نگاه‌ مي‌كنند اونها را دوست‌ داشته‌ باشه‌  نمي‌گذاره‌ خدا، بنا هم‌ بوده‌ كه‌ برسه‌ نمي‌گذاره‌ برسه‌ خداي‌ تعالي‌. و حالا يك‌ نفري‌ تصادفا اين‌ كار را كرده‌ و اين‌ جور شده‌ و حالا مسجد سهله‌ را، چون‌ بعضي‌ از بزرگان‌ گتفته‌اند كه‌ بايد سيرة‌ بزرگاني‌ بوده‌ من‌ اون‌ را عرض‌ نمي‌كنم‌. ولي‌ مسجد جمكران‌ هيچ‌ نداره‌، و حتي‌ زماني‌ كه‌ ما بوديم‌ شبهاي‌ چهار شنبه‌اش‌ با شبهاي‌ غير چهار شنبه‌اش‌ فرقي‌ نمي‌كرد. شب‌ جمعه‌اش‌ هم‌ همين‌ طور بود. شب‌ جمعه‌ البته‌ خوب‌ شب‌ رحمته‌، انسان‌ در مكان‌ رحمت‌ باشه‌. اين‌ يك‌ مطلب‌ اين‌ را توجه‌ داشته‌ باشيد و دقيق‌ هم‌ روش‌ كار بكنيد.

 يكي‌ از مراحل‌ كمالات‌ انشاء الله‌ اونهايي‌ كه‌ نرسيدن‌ مي‌رسن‌ و اونهايي‌ كه‌ رسيدن‌ متوجه‌ شدن‌، اونهايي‌ كه‌ عبور كردن‌ باز احساس‌ كردن‌، يكي‌ از مراحل‌ كمالات‌ اين‌ مطلبه‌. يك‌ مطلب‌ ديگه‌اي‌ كه‌ مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ اين‌ است‌ كه‌ مكان‌، غذا، دقت‌ كنيد، غذا مكان‌ و حتي‌ زمان‌ هيچ‌ تأثيري‌ در روح‌ انسان‌ خودش‌ نداره‌. خوب‌ دقت‌ كنيد من‌ همة‌ مطالب‌ را مي‌خوام‌ دقيق‌ بگم‌. خودش‌ هيچي‌ نداره‌ مگر اينكه‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ يك‌ مكاني‌، به‌ يك‌ زماني‌، به‌ يك‌ غذايي‌ يك‌ عنايتي‌ كرده‌ باشه‌. شما فكر كنيد كه‌ با اينكه‌ يك‌ پارچه‌ معصيت‌ انسان‌ هست‌ يك‌ مكاني‌ اگر باشه‌ حتما در اون‌ مكان‌ مي‌ره‌ به‌ بهشت‌. نه‌. اگر كسي‌ بگه‌ يك‌ مكان‌ يا يك‌ زمان‌ يا يك‌ غذا در انسان‌ در روح‌ انسان‌ مؤثره‌، در انسان‌ در روح‌ انسان‌ مؤثره‌، مستقلا منهاي‌ ارادة‌ پروردگار اين‌ مشركه‌.

 دقت‌ كرديد. اثر وضعي‌ غذا دروغه‌ هيچ‌ اثر وضعي‌ نداره‌. اون‌  كاري‌ بوده‌ كه‌ دراويش‌ درست‌ كردند چون‌ اين‌ را بدونيد ادعاي‌ رهبري‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود ارشاد را خيلي‌ها دارن‌. و موفقيت‌ هم‌ خيلي‌ كمه‌. يعني‌ مثل‌ همان‌ شماها نيست‌ كه‌ لحظه‌ به‌ لحظه‌ احساس‌ موفقيت‌ بكنيد. نه‌ كمه‌. و موفق‌ هم‌ نمي‌شن‌. بعد مي‌اندازن‌ اون‌ به‌ اصطلاح‌ مرشدها به‌ گردن‌ غذا. خوب‌ شما كه‌ نمي‌دونيد كه‌ غذا صد در صد كه‌ يقين‌، يقين‌ داشته‌ باشيد كه‌ حلاله‌. نمي‌توني‌ همچين‌ كاري‌ را بكني‌، مي‌گه‌ غذات‌ خراب‌ بوده‌ تو نرسيدي‌ به‌ مقصود نرسيدي‌. با كي‌ حرف‌ مي‌زني‌؟ با كي‌ زندگي‌ مي‌كني‌؟ تو خونة‌ كي‌؟ بين‌ دوستان‌ تفرقه‌ مي‌اندازند. بين‌ زن‌ و شوهر را تفرقه‌ مي‌اندازند بين‌ خودشون‌ و زندگيشون‌ و اجتماعشون‌ تفرقه‌ مي‌اندازند كه‌ مي‌خواد آقا بگه‌ كه‌ من‌ تقصير نداشتم‌ و حال‌ اونكه‌ من‌ تقصير نداشتم‌. دقت‌ كرديد. نه‌ غذا، يعني‌ صراط‌ مستقيم‌ هم‌ همينه‌ معناش‌. نه‌ غذا، نه‌ مكان‌، نه‌ زمان‌ مستقلا هيچ‌ اثري‌ در هيچ‌ كس‌ نداره‌. خدا ممكنه‌ در بعضي‌ از امكنه‌ اثر بگذاره‌. يعني‌ شما تو حرم‌ حضرت‌ رضا نماز بخوني‌ يا تو مسجد نماز بخوني‌ خدا چون‌ بيشتر دوست‌ داره‌ يك‌ اثري‌ خدا مي‌گذاره‌. دقت‌ كرديد؟ يك‌ غذايي‌ را كه‌ شما از راه‌ حلال‌ بدست‌ آوردي‌، اين‌ غذا خدا اثر ميگذاره‌ در شما كه‌ شما محبوب‌ خدا بشيد. غذاي‌ حلال‌. يك‌ زماني‌ كه‌ مثل‌ شب‌ قدر، كه‌ خدا تعيين‌ كرده‌ و بار عام‌ داده‌ به‌ باصطلاح‌ همة‌ مردم‌. ليلة‌ قدره‌. خداي‌ تعالي‌ در آن‌ شب‌ اثر ميگذاره‌.دقت‌ كرديد. اين‌ اثرات‌ از خداست‌. و گاهي‌ ميشه‌ خدا جاهاش‌ را هم‌ عوض‌ ميكنه‌. گاهي‌ ميشه‌ شما توي‌ حرم‌ سيد الشهدا هيچ‌ فايده‌اي‌ نمي‌بري‌. يكي‌ هم‌ ممكنه‌ توي‌ يك‌، چي‌ بگم‌، توي‌ خانة‌ خودش‌ پر از فايده‌ باشه‌ براش‌. چون‌ از قرآن‌ كه‌ بالاتر نيست‌ كه‌. و ننزل‌ من‌ القرآن‌ ما هو شفاء و رحمة‌ للمؤمني‌. ببيند. قرآن‌ شفا و رحمت‌ است‌ از براي‌ مؤمنين‌. كي‌ شفا و رحمت‌ را گذاشته‌؟ خدا. و لا يزيد الظالمين‌ الا خسارا. ظالم‌ جز خسارت‌ چيزي‌ ديگه‌اي‌ نمي‌بره‌. ديگه‌ قرآنه‌! قرآن‌ خوندن‌. از قرآن‌ خوندن‌ و خود قرآن‌، چيزي‌ بالاتر و بقصد معرفته‌ يعني‌ در يك‌ پائين‌ترين‌ درجة‌ معرفته‌ كه‌ العلم‌ بانه‌ امام‌ مفترض‌ الطاعه‌. علم‌ به‌ اينكه‌ اين‌ آقايي‌ كه‌ اينجا هست‌ مفرض‌ الطاعه‌ هست‌. شما يك‌ دفعه‌ هم‌ حرم‌ اينجوري‌ بريد. ببينيد چند نفر توي‌ اين‌ مردمي‌ كه‌ دور حرم‌ مي‌گردند اينجور معرفتي‌، حتي‌ درجة‌ اخص‌ معرفته‌. يعني‌ درجة‌ پائين‌ترين‌ درجة‌ معرفته‌ كه‌ شما بدونيد امام‌ مفترض‌ الطاعه‌ است‌ و حي‌ و حاضره‌. و الا آني‌ كه‌ تمام‌ عالم‌ وجود در اختيارش‌ است‌ و همة‌ امكانات‌ در اختيارش‌ است‌، آنكه‌ مقام‌ بالاتري‌ است‌ كه‌ اگر خدا بنا بود مجسم‌ بشه‌ ميشد امام‌ هشتم‌ عليه‌ السلام‌. اين‌ اندازه‌. شما ببينيد چند تا؟ چند تا اينجوري‌ اعتقاد دارند. همينهايي‌ كه‌ زيارت‌ ميكنند. همينها. حرم‌ حضرت‌ رضا، گاهي‌ ميشه‌ انسان‌ ميره‌ توي‌ حرم‌ برميگرده‌ خسارت‌ زده‌ برش‌. يك‌ شخص‌ مي‌گفت‌ كه‌ من‌ در خواب‌ ديدم‌ كه‌ توي‌ حرم‌ حضرت‌ رضا هستم‌، هر چه‌ دور ضريح‌ هست‌ حيواناتند. همينجور دارند دور مي‌چرخند. واقعا انسان‌ اگر ماها هم‌ بريم‌ با چشم‌ دقت‌ نگاه‌ بكنيم‌ مي‌بينيم‌ اينها اعمالشون‌ اعمال‌ حيواني‌ است‌. بچه‌ را گذاشته‌ سر شونه‌اش‌ و خودش‌ و بچه‌ مي‌پره‌ روي‌ سر مردم‌، يك‌ عده‌ مردم‌ زير پاش‌ دارند له‌ مي‌شند. مي‌خواد چيكار كنه‌؟ مي‌خواد ضريح‌ را ماچ‌ كنه‌. حالا ما نبايد به‌ افراد، گاهي‌ ميشه‌ به‌ قلب‌ اشخاص‌ انسان‌ بايد مراجعه‌ بكنه‌ و ما هم‌ كه‌ به‌ قلوب‌ مطلع‌ نيستيم‌. خلاصه‌ ميشه‌ كه‌ گاهي‌ پول‌ زيادي‌ دادند يك‌ جنازه‌اي‌ را بردند توي‌ حرم‌ دفن‌ كردند و ملك‌ نقاله‌، حالا ملك‌ نقاله‌ به‌ هر معنايي‌ هست‌، اينها را در آوردند بردند توي‌ بيابان‌ و بجاش‌ يك‌ مؤمني‌ را آوردند اينجا. تا اين‌ حد. مكان‌ مؤثر نيست‌. خدا بخاطر ايمان‌ تو و بخاطر ارزشي‌ كه‌ صاحب‌ آن‌ مكان‌ داره‌، نه‌ باز خود مكان‌، اين‌ ارزش‌ را به‌ انسان‌ ميده‌، اين‌ محبت‌ را به‌ انسان‌ ميده‌.

 زمان‌ همينطور. ليلة‌ القدر خير من‌ الف‌ شهر. شب‌ قدر بهتر از هزار ماهه‌. خودش‌؟ بعد مي‌فرمايد تنزل‌ الملائكة‌ و الروح‌. نه‌ بخاطر تنزل‌ الملائكة‌ و الروح‌ فيها باذن‌ ربهم‌ من‌ كل‌ امر.حتي‌ مطلع‌ الفجر. نه‌ اين‌ بخاطر اينه‌. از دائرة‌ قدرت‌ پروردگار خارج‌ شده‌ باشه‌. يك‌ شب‌ خيلي‌ پر ارزش‌ باشه‌، خيلي‌ پر قيمت‌ باشه‌. اين‌ نه‌. چون‌ خدا ارزش‌ بهش‌ داده‌. اينم‌ يكي‌. و اگر يك‌ وقتي‌ فكر كرديد كه‌ حالا مثلا اين‌ انگشتر را دستتون‌ كرديد، اين‌ انگشتر از حالا ديگه‌ ضمانت‌ سعادت‌ شما را ميكنه‌. من‌ حرز جواد، حرز جواد ديگه‌ من‌ اگه‌ داشتم‌ هر چي‌ هم‌ آدم‌ بدي‌ باشم‌، هر چي‌ باشم‌، من‌ را ديگه‌ گلوله‌ بهم‌ كار نميكنه‌. هيچي‌. نه‌ اينطور نيست‌. اگر حرز جواد مورد توجه‌ پروردگار باشه‌، چون‌ مال‌ جواد الائمه‌ است‌، چون‌ از امام‌ جواد رسيده‌ و گفتند اين‌ را داشته‌ باش‌ تا متوجه‌ به‌ خدا باشي‌، متوجه‌ به‌ امام‌ جواد باشي‌، بعله‌. ارزش‌ داره‌. و حفظ‌ هم‌ ميشي‌. و اما اگر كه‌ نه‌. بگي‌ اين‌ را من‌ مي‌بندم‌ هر كاري‌ هم‌ شد مي‌كنم‌. ديگه‌ راحت‌ شدم‌. ميرم‌ گناه‌ ميكنم‌، معصيت‌ ميكنم‌، چه‌ مي‌كنم‌. نه‌ همة‌ اينها ممكنه‌ سبب‌ خطراتي‌ براي‌ تو باشه‌ و تو را، غذا چطور؟ غذايي‌ كه‌ شما مي‌دونيد حرامه‌ چون‌ با خدا مخالفت‌ كرديد تاريكي‌ مي‌ياره‌ براتون‌.

 نه‌ اينكه‌ غذا تاريكي‌ مي‌ياره‌، غذا كاره‌اي‌ نيست‌. مخالفت‌ با پروردگار چون‌ كردي‌ و غذاي‌ حرام‌ قطعي‌ را خوردي‌ خوب‌ معلومه‌ از خدا دور مي‌شي‌. اما يا غذاي‌ حلاله‌ يا غذاي‌ مشتمل‌، يعني‌ نمي‌دوني‌ غذاي‌ حلاله‌ يا حرامه‌. روز ظواهر حلاله‌ برات‌  خدا گفته‌ مي‌توني‌ بخوري‌. اين‌ غذا را رو خوردي‌ هيچ‌ اثري‌ در روح‌ شما نداره‌. حتي‌ زياد هم‌ خوردي‌، زياد خوردي‌ چون‌ مكروهه‌ غذاي‌ زياد بخوري‌ ممكنه‌ چون‌ با خدا باز در حد كراهت‌ رفتار كردي‌. ولي‌ اگر معده‌ات‌ سنگين‌ شد، ترش‌ كردي‌ دلت‌ درد گرفت‌. اينها اثرات‌ طبيعي‌ است‌. اثرات‌ نه‌ مربوط‌ به‌ خداست‌، نه‌ مربوط‌ به‌ گناه‌ توست‌ و نه‌ مربوط‌ به‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود نه‌ مربوط‌ به‌ ثواب‌ توست‌. اينها را بايد دقت‌ كنيد معتقد هم‌ باشيد والا از صراط‌ مستقيم‌ منحرف‌ خواهيد شد. امشب‌ شب‌ تولد حضرت‌ جواد الائمه‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ است‌. همة‌ ارزش‌ امامهاي‌ ما در يك‌ مسئله‌ است‌ و اون‌ اينه‌ كه‌ اينها بندة‌ خدا هستند. و اشهد ان‌ محمد (الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) عبده‌ و رسول‌ اون‌ گاهي‌ در تشهدها مي‌گم‌ عبده‌ خيلي‌ تأسف‌ مي‌خورم‌ كه‌ چرا من‌ عبد، عبد يعني‌ نه‌ افراط‌ نه‌ تفريط‌. بر خلاف‌ و خواست‌ معبود نمي‌كنم‌. خوش‌ به‌ حال‌ پيغمبر. خوشا به‌ حال‌ اونهايي‌ كه‌ بندة‌ واقعي‌ خدا هستند. بنده‌.

 روز قيامت‌ بهت‌ مي‌گن‌ آقا چرا اين‌ كار را كردي‌. جزئي‌ و كلي‌. مي‌گي‌ چون‌ تو گفتي‌. هر چي‌ را نتونيد بگيد خدايا چون‌ تو گفتي‌ ما انجام‌ داديم‌ او از بندگي‌ ما را خارج‌ كرده‌. چون‌ تو گفتي‌، خدايا. خوب‌ خدا مي‌پرسه‌ چرا من‌ گفتم‌؟ مي‌گيد كه‌ من‌ كه‌ خودم‌ خوب‌ مشغول‌ كار ديگه‌اي‌ بودم‌ براي‌ حفظ‌ نظام‌ اجتماع‌ شما هم‌ كه‌ واجب‌ نكرديد كه‌ خودم‌ برم‌ اجتهاد كنم‌ من‌ مقلد بودم‌ آقاي‌ مثلا فلان‌ مرجع‌ را من‌ از اين‌ از اون‌ سؤال‌ كردم‌ به‌ عنوان‌ اعلم‌ به‌ من‌ معرفي‌ كردند يا به‌ عنوان‌ مجتهد او گفت‌. كجا نوشته‌؟ تو رساله‌اش‌. اينها را بايد جواب‌ بديم‌ها. نگيم‌ كه‌ درست‌ مي‌شه‌، يك‌ جوري‌ مي‌شه‌. نه‌ هيچ‌ جوري‌ نمي‌شه‌. شما فردا اگر خداي‌ نكرده‌ دادگاه‌ داشته‌ باشيد مي‌شينيد اين‌ قدر با خودتون‌ حساب‌ مي‌كنيد كه‌ اگر اينجوري‌ پرسيدند من‌ چي‌ بگم‌. نمي‌گيد درست‌ مي‌شه‌. تو رساله‌ نوشته‌. كو رساله‌؟ اونها اونجاست‌. خدا هم‌ رساله‌ را خونده‌، باريك‌ الله‌، يك‌ باريك‌ الله‌ بهتون‌ مي‌گه‌ مي‌برنت‌ بهشت‌ مي‌رن‌ مرجع‌ تقليد، آقا تو از كجا گفتي‌ اين‌ كار را بكن‌؟ مي‌گه‌ كه‌ من‌ از فلان‌ روايت‌ و از فلان‌ آيه‌ و از فلان‌ چيز استفاده‌ كردم‌. اگر درست‌ استفاده‌ كرده‌ باشه‌ مي‌گن‌ باريك‌ الله‌. دو تا اجر هم‌ بهش‌ مي‌دن‌. يكي‌ بخاطر اينكه‌ اين‌ زحمت‌ را كشيده‌ و زحمت‌ مردم‌ را كم‌ كرده‌ يكي‌ هم‌ بخاطر اينكه‌ به‌ همين‌ دستور خودش‌ هم‌ عمل‌ كرده‌. اگر نه‌ حالا زحمتش‌ را كشيده‌ ولي‌ اشتباه‌ كرده‌. اينجا فقط‌ يك‌ اجري‌ به‌ اين‌ زحمتش‌ مي‌دن‌. البته‌ صادقانه‌ اشتباه‌، يعني‌ اشتباه‌ كرده‌ باشه‌ واقعا. يك‌ وقت‌ هستش‌ كه‌ نه‌ هواي‌ نفس‌ گفته‌ كه‌ اينجوري‌. اينجا پدرش‌ را در مي‌آورند. امام‌ جواد عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌، يعني‌ همة‌ معصومين‌ ما اينطور بودند. اين‌ طوري‌ بودند يك‌ كلمه‌ از ناحية‌ خودشون‌ نمي‌گفتند. تا راوي‌ سؤال‌ مي‌كرد آقا اين‌ روايتي‌ كه‌ فرموديد در كجاست‌؟ از امام‌ مي‌آمدند، امام‌ معصومه‌ها، از اونها مي‌پرسيدند حضرت‌ مي‌رفت‌ يك‌ كتاب‌ مي‌آورد به‌ قطر ران‌ شتر. تقريبا يك‌ همچين‌ كتاب‌ قطوري‌ داشت‌. مي‌گذاشت‌ جلوش‌، خط‌  علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نوشته‌ شده‌، و انشاء پيغمبر. پيغمبر كنارش‌ نشسته‌ گفته‌ علي‌ نوشته‌ توش‌ همة‌ مسائل‌ هست‌. حضرت‌ خط‌ را مي‌ديد اين‌ بود حرفي‌ كه‌ من‌ زدم‌. اينجاست‌. اين‌ شايد صد تا روايت‌ اينجوري‌ داريم‌ها. اون‌ كتاب‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود آيت‌ الله‌ بروجردي‌ كردند جمع‌ احاديث‌ شيعه‌ در جلد اولش‌ اين‌ روايت‌ هست‌. هيچ‌ حضرت‌ بدش‌ نمي‌آمد. آقا تو مگه‌ من‌ را معصوم‌ نمي‌دوني‌ حرف‌ من‌ را گوش‌ كن‌. يكي‌ از اقطام‌ صوفي‌ را شما ببينيد آقا اين‌ را شما از كجا؟ خوب‌ فضولي‌ به‌ تو نيامده‌. حضرت‌ البته‌، ادب‌ در مقابل‌ معصوم‌ ايجاب‌ مي‌كنه‌ كه‌ انسان‌ هر چه‌ معصوم‌ مي‌فرمايد بگه‌ چشم‌. اما چون‌ آدم‌ كه‌ كارش‌ درسته‌ها هيچ‌ ناراحت‌ نمي‌شه‌ كه‌، چون‌ بعضيها زحمت‌ آوردن‌ و برداشتن‌ كتاب‌ را اينجا نوشتن‌ آه‌ اينه‌. حضرت‌ مي‌فرمايد

 اين‌ دربارة‌ اكثر ائمة‌ عليه‌ السلامه‌. اون‌ شخص‌ مي‌گه‌ كه‌، مردم‌ هم‌ البته‌ انسان‌ هزار جور، انسان‌ اگر بخواد از راه‌ راست‌ بره‌ خيال‌ نكنيد اينها كه‌ تو دره‌ افتادند انسان‌ اعتراض‌ مي‌كنه‌، مي‌گن‌ چرا از اون‌ بالا مي‌ري‌؟ تو دره‌ افتاده‌ و مي‌گه‌ چرا از اون‌ بالا مي‌ري‌. بيا تو هم‌ پايين‌. بله‌ اينقدر حرف‌ هست‌، اينقدر دعوا هست‌. يك‌ شخصي‌ مي‌گه‌ كه‌ من‌ رفتم‌ در بغداد ظاهرا يك‌ نفر معروف‌ شده‌ بود كه‌ اين‌ ادعاي‌ پيغمبري‌ كرده‌ چيزي‌ كه‌ نبوده‌ به‌ انسان‌ نسبت‌ مي‌دن‌. ادعاي‌ پيغمبري‌ كرده‌. و اين‌ را گرفتن‌ كردنش‌ زندان‌. من‌ رفتم‌ پيشش‌ گفتم‌ برم‌ ملاقاتش‌ كنم‌ گفتم‌ آقا حرف‌ بيخود چرا زدي‌ مگر نمي‌دوني‌ پيغمبر اسلام‌ خاتم‌ پيغمبرانه‌؟ ايشون‌ گفت‌ من‌ خدا مي‌دونه‌ من‌ ادعاي‌ پيغمبري‌ نكردم‌. من‌ يك‌ شب‌، ببخشيد در شام‌ بوده‌. يك‌ شب‌ در مسجد رأس‌ الحسين‌ در شام‌، در مسجد رأس‌ الحسين‌ خدا قسمتتون‌ كنه‌ كنار مسجد اموي‌ است‌. اونجا نشسته‌ بودم‌ يك‌ آقايي‌ آمد بعد از احوال‌ پرسي‌ و اينها من‌ را برداشت‌ برد يك‌ زيارت‌ جامع‌، مكه‌ مدينه‌، كاظمين‌، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ زيارت‌ حضرت‌ سيد الشهد، نجف‌، ويك‌ دوره‌ زيارت‌ ائمه‌ را، زيارت‌ اماكن‌ مقدسه‌ بعد اورد گذاشت‌ همانجا و رفت‌. من‌ خيلي‌ ناراحت‌ شدم‌ چرا نپرسيدم‌ اين‌ آقا كي‌ بوده‌. يك‌ شب‌ تا صبح‌ هم‌ با هم‌ بوديم‌ اين‌ همه‌ زيارتگاهها را رفتيم‌ و با طي‌ الارض‌ رفتيم‌. سال‌ بعد همان‌ شب‌ باز آمد. ما را برداشت‌ و برد باز همان‌ زيارتها را كرديم‌ و دامنش‌ را گرفتم‌ گفتم‌ نمي‌گذارم‌ از من‌ جدا بشي‌، شما بگيد شما كي‌ هستيد ما دوساله‌ با هم‌ همسفريم‌، نشناسم‌. فرمود من‌ امام‌ زمان‌ تو جواد الائمه‌ام‌. ما اين‌ قضيه‌ را براي‌ يك‌ عده‌ نقل‌ كرديم‌. اينكه‌ مي‌گن‌ بعضي‌ از چيزها را نقل‌ نكنيد براي‌ قيل‌ اهله‌. يك‌ افراد نادان‌، نافهم‌. اينها ما نقل‌ كرديم‌، يكي‌ گفت‌ عجب‌ ادعايي‌، دومي‌ گفت‌ اُ، سومي‌ گفت‌ اِ. و از اين‌ حرفها كم‌ كم‌ گفتند او ادعاي‌ پيغمبري‌ كرده‌ و رفت‌ رسيد به‌ گوش‌ حاكم‌ و حاكم‌ هم‌ كه‌ حاكم‌ طاغوتي‌ بود و بدون‌ تحقيق‌ گفتند كه‌ ادعاي‌ پيغمبري‌ كرده‌ و او هم‌ ما را گرفت‌ و انداخت‌ زندان‌. اينه‌ جريان‌.

 مي‌گه‌ من‌ برداشتم‌ آمدم‌ بيرون‌ ديدم‌ اين‌ بيچاره‌ راست‌ مي‌گه‌ اين‌ چرا بيخود توي‌ زندان‌ باشه‌. نوشتم‌ براي‌ اون‌ حاكم‌ كه‌ قضية‌ ايشان‌ اينه‌ و اين‌ بيچاره‌ را بيخود انداختيد زندان‌. ديدم‌ زير نامة‌ من‌ نوشته‌، همون‌ كسي‌ كه‌ يك‌ شب‌ او را از شام‌ ميبره‌ به‌ مكه‌ و مدينه‌ و همه‌ جا، بياد از زندان‌ نجاتش‌ بده‌. جواب‌ سربالائي‌ تقريبا. خيلي‌ ناراحت‌ شدم‌. آمدم‌ بهش‌ دلداري‌ بدم‌ در زندان‌. صبح‌ اول‌ وقت‌ رفتم‌ در زندان‌ ديدم‌ زندانبانها متوحشند. ميگن‌ اين‌ زنداني‌ كه‌ ادعاي‌ پيغمبري‌ مي‌كرد يا به‌ آسمانها رفته‌ يا به‌ زمين‌ فرو رفته‌. من‌ فهميدم‌ كه‌ آقا امام‌ جواد، جان‌ همه‌امون‌ به‌ قربانش‌، به‌ غيرتش‌ برخورده‌. واقعا اينطوره‌.

 در جريان‌ اباصلت‌ داره‌. اباصلت‌ توي‌ زندان‌ افتاده‌ بود بعد از جريان‌ حضرت‌ رضا. يادش‌ آمد كه‌ آقا امام‌ جواد از در بسته‌ آمد تو از مدينه‌ به‌ طوس‌، يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ آمد. من‌ چرا توي‌ زندان‌ به‌ او متوسل‌ نشم‌. بياد مرا نجات‌ بده‌. اينجا، تا اين‌ را فكر كردم‌ ديدم‌ آقا جواد الائمه‌ پيدا شد. من‌ گفتم‌ من‌ آقا يكسال‌ توي‌ زندان‌ هستم‌. حضرت‌ فرمودند تو حالا من‌ را خواستي‌. گاهي‌ انسان‌ خودش‌ مسامحه‌ ميكنه‌. تو الان‌ من‌ را خواستي‌ من‌ اومدم‌. بخدا قسم‌ ما هم‌ نسبت‌ به‌ امام‌ زمانمون‌ همينطور بايد باشيم‌. اگر با اعتقاد، همة‌ هدفها از اين‌ جلسات‌ و تشكيلات‌ و زحمات‌ و اينها اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ برسه‌ به‌ يك‌ جائي‌ كه‌ بگه‌ آقا اين‌ كار را اگر صلاح‌ مي‌دونيد بكنيد. آقا هم‌ بگه‌ بعله‌، ميكنم‌. حتي‌ ممكنه‌ بگه‌ اگر صلاح‌ هم‌ نباشه‌ بخاطر تو ميكنيم‌. تو را ما دوست‌ داريم‌. تو بندة‌ ما هستي‌، تو مطيع‌ ما هستي‌.

 آن‌ شخص‌، يه‌ سياهي‌ ديدم‌ توي‌ كشتي‌ دراز كشيده‌، كشتي‌ هم‌ افتاده‌ توي‌ دست‌انداز و باصطلاح‌ توي‌ تلاطم‌ و طوفان‌. داره‌ غرق‌ ميشه‌. همه‌ متوحش‌. آمدم‌ بهش‌ گفتم‌ كه‌ تو چرا ناراحت‌ نيستي‌؟ گفت‌ چيه‌ مگه‌؟ گفتم‌ كشتي‌ داره‌ غرق‌ ميشه‌. گفت‌ خدايا يك‌ عمر گفتي‌ بكن‌ كرديم‌. حالا ما ميگيم‌ خدايا اين‌ كشتي‌ را تو از غرق‌ شدن‌ نجات‌ بده‌. كشتي‌ فورا، طوفان‌ خوابيد. نه‌ عالم‌ بود، نه‌ مجتهد بود، يك‌ سياه‌.

 سعيد بن‌ مصيب‌ ميگه‌ من‌ نگاه‌ ميكردم‌ مردم‌ مدينه‌ رفتند در بيابان‌ هر چي‌ دعاي‌ باران‌ خوندند باران‌ نيامد. فردا صبح‌ يك‌ غلام‌ سياهي‌ رفت‌ سرش‌ را گذاشت‌ روي‌ زمين‌ گفت‌ خدايا باران‌ رحمتت‌ بر اين‌ مردم‌ فرو بريز. يك‌ دفعه‌ هوا پر از ابر شد، باران‌ مي‌آد. من‌ گفتم‌ تو كي‌ هستي‌؟ رفتم‌ عقب‌ سرش‌. ديدم‌ غلام‌ امام‌ سجاد. بايد اينجور در مقابل‌ ائمه‌ بود.

 خوب‌ امشب‌ شب‌ تولد امام‌ جواد عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ هست‌ و كنار قبر پدرش‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا هستيم‌. اللهم‌ اني‌ اسئلك‌ بالمولدين‌ في‌ رجب‌. اين‌ دعا را امام‌ زمان‌ ما به‌ ما… علي‌ بن‌ محمد، علي‌ بن‌ محمد الثاني‌ و ابنه‌ علي‌ بن‌ محمد المنجب‌. محمد بن‌ علي‌ الثاني‌ امام‌ جواده‌. كه‌ خدا حضرت‌ بقية‌ الله‌، خدا را قسم‌ داده‌ به‌ امام‌ جواد و امام‌ هادي‌ كه‌ دعاش‌ مستجاب‌ بشه‌. حالا امشب‌ ما بعضي‌ از اين‌ دعاهاي‌ ماه‌ رجب‌ را بخونيم‌ و انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ مورد لطف‌ حضرت‌ امام‌ جواد كه‌ از اين‌ جهت‌ نام‌ مقدس‌ حضرت‌ به‌ جواد معروف‌ شد كه‌ جود و سخاوت‌ ايشان‌ خيلي‌ زياد بود. ما كه‌ گدا هستيم‌ در خانة‌ اينها، مسلّم‌، حرفي‌ نيست‌. گدايي‌ هم‌ مي‌كنيم‌. اما اينقدر آنها آقا هستند كه‌ گاهي‌ گداها مي‌رفتند در خانة‌ ائمه‌ عليهم‌ السلام‌، حضرت‌ روشون‌ را به‌ آنها نشون‌ نمي‌دادند. حضرت‌ سيد الشهدا مي‌آمد در خانه‌، دق‌ الباب‌ كرد. حضرت‌ از درز در بهش‌ كيسة‌ پول‌ را دادند. براي‌ اينكه‌ چشم‌ فقير توي‌ صورت‌ اين‌ آقاي‌ بخشندة‌ مهربان‌ نيفته‌ كه‌ خجالت‌ بكشه‌. اين‌ را يقين‌ بدونيد كه‌ حوائجتون‌ را آني‌ كه‌ صلاح‌ باشه‌، قبل‌ از ايني‌ كه‌ شما بگيد بهتون‌ مي‌دهند. در همين‌ دعاهاي‌ ماه‌ رجب‌ هست‌. يا من‌ يعطي‌ من‌ سئله‌، يك‌ عده‌ هستند كه‌ سؤال‌ ميكنند و خدا بهشون‌ عنايت‌ ميكنه‌. يا من‌ يعطي‌ من‌ لم‌ يسئله‌ و من‌ لم‌ يعرفه‌ تهنن‌ منه‌ و رحمه‌. نه‌ سؤال‌ كرده‌، نه‌ مي‌شناسه‌ اصلا خدا را، خدا بهش‌ ميده‌. انشاء الله‌ امشب‌ شب‌ بسيار خوبيست‌ و بايد حوائجمون‌ را از، بايد نگيدها، روز عيد انسان‌ اگر برود پيش‌ بزرگتر يا شب‌ عيد، هيچ‌ لازم‌ نيست‌ كه‌، آنهم‌ امام‌ جواد، هيچ‌ لازم‌ نيست‌ انسان‌ تقاضا و خواهش‌ و اينها بكنه‌.

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۲۹ جمادی الثانی ۱۴۱۳ قمری – ۳ دی ۱۳۷۱ شمسی – تفسير سورة‌ تبت‌ يدا ابي‌ لهب‌

 تفسير سورة‌ تبت‌ يدا ابي‌ لهب‌1 3 ديماه‌ 1371

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. تبت‌ يدا ابي‌ لهب‌ و تب‌. ما اغني‌ عنه‌ ماله‌ و ما كسب‌. سيصلي‌ نارا ذات‌ لهب‌. و امراتها حمالة‌ الحطب‌. في‌ جيدها حبل‌ من‌ مسد.

  اين‌ سورة‌ مباركه‌ دربارة‌ ابي‌ لهب‌ نازل‌ شده‌. بطور كلي‌ بدانيد كه‌ هر چه‌ در آيات‌ قرآن‌ هست‌، اينها اگر چه‌ در مورد خاصي‌ نازل‌ شده‌است‌ ولي‌ منظور همة‌ مردم‌ بوده‌. ابي‌ لهب‌ بعنوان‌ يك‌ نمونه‌، هر كه‌ كار ابي‌ لهب‌ را بكند او هم‌ دستش‌ قطع‌ باد. و حتي‌ تا روز قيامت‌ اين‌ سورة‌ مباركه‌ براي‌ همة‌ مردم‌ در دورانهاي‌ مختلف‌…

 يكي‌ از كارهايي‌ كه‌ ابي‌ لهب‌ ميكرد، ابي‌ لهب‌ يعني‌ صاحب‌ شعله‌. لهيب‌ به‌ معناي‌ شعلة‌ آتشه‌. اب‌ هم‌ در لسان‌ عرب‌ به‌ معناي‌ صاحبه‌. گاهي‌ مثلا مي‌گويند اب‌ البيت‌، گاهي‌ توي‌ عربها كه‌ راه‌ مي‌رفتيم‌ مي‌گفتيم‌ كه‌ اب‌ البيت‌ كو؟ يعني‌ پدر خانه‌، يعني‌ صاحب‌ خانه‌. گاهي‌ يك‌ كسي‌ باصطلاح‌ چهارپادار بود، بهش‌ مي‌گفتند ابو الحمار. شايد اين‌ لفظ‌ براي‌ ما بد نبود. ولي‌ خودش‌ ميگفت‌ لبيك‌، بعله‌. ابو، مثلا ابو الفرش‌، اينها هست‌. در معاني‌ بالا هم‌ هست‌ كه‌ ابوالفضل‌، يعني‌ صاحب‌ فضيلت‌. اينجا به‌ معناي‌ اين‌ نيست‌ كه‌ پدر فضله‌. نه‌. حضرت‌ ابو الفضل‌ العباس‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ ايشان‌ فرزندي‌ بنام‌ فضل‌ نداشتند. حتي‌ كنيه‌ از چيزهايي‌ بود كه‌ بچه‌ وقتي‌ متولد مي‌شد براش‌ مي‌گذاشتند. چنين‌ فرزندي‌ داشته‌ باشه‌ يا نداشته‌ باشه‌. مثلا حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ كنيه‌ اشون‌ ابوالحسنه‌ و حال‌ اين‌ كه‌ فرزندي‌ به‌ نام‌ حسن‌ ندارند. روزي‌ كه‌ امام‌ عصر ارواحنا فدا متولد شد كنيه‌ اشون‌ ابوالقاسم‌ بود قاسمي‌ هم‌ نداشتند. عرب‌ رسمشه‌ يك‌ كسي‌ را مي‌خواد بزرگش‌ كنه‌ با كنيه‌ كه‌ اولش‌ ابه‌ اسم‌ مي‌گذارند. ابوالفضل‌ يعني‌ صاحب‌ فضيلت‌. به‌ معني‌ صاحب‌ هم‌ هست‌ و ابو لهب‌ يعني‌ كسي‌ كه‌ داراي‌ شعله‌هاي‌ آتشه‌. گفته‌اند درباره‌اش‌ كه‌ گونه‌ هاش‌ خيلي‌ قرمز بود و بخاطر اين‌ مثل‌ شعلة‌ آتش‌ صورتش‌ برافروخته‌ بود مي‌گفتنش‌ ابولهب‌. معاني‌ ديگه‌ هم‌ هست‌ حالا نمي‌خوام‌ دربارة‌ اين‌ موضوع‌ زياد حرف‌ بزنم‌. ولي‌ به‌ طور كلي‌ اين‌ شخص‌ و زنش‌. بسيار پيغمبر اكرم‌ را اذيت‌ كردند. اين‌ كه‌ شنيديد وقتي‌ پيغمبر اكرم‌ تشريف‌ آوردند و فرياد زدند قولوا لا اله‌ الا الله‌ تفلحوا و بعضي‌ از افراد قريش‌ سنگ‌ به‌ طرف‌ حضرت‌ پرتاب‌ كردند كه‌ پاهاي‌ مباركش‌ پر از خون‌ شد، سردستة‌ اينها ابي‌ لهب‌ بود. و زنش‌ هم‌ باصطلاح‌ هيزم‌ ميبرد در روي‌ پشت‌ بام‌ سر راه‌ پيغمبر اكرم‌ آتش‌ مي‌زد و مي‌انداخت‌ روي‌ بدن‌ پيغمبر اكرم‌. حمالة‌ الحطب‌ بود. يعني‌ اينقدر هيزم‌ را ميبرد كه‌ اسمش‌ حمالة‌ الحطب‌. خيلي‌ پيغمبر را اذيت‌ كردند اينها. و كساني‌ كه‌ معصيت‌ مي‌كنند، چون‌ بدانيد اين‌ مطلب‌ را. يك‌ مسئلة‌ كلي‌ در عالم‌ هست‌ كه‌ گاهي‌ ميشه‌ آنهايي‌ كه‌ داراي‌ هدف‌ هستند و مربي‌ هستند و يا مثل‌ پيغمبر ديني‌ آورده‌اند از جانب‌ خدا، اينها را اگر قطعه‌ قطعه‌اشون‌ بكنند برايشون‌ آسانه‌. اما اگر دين‌ آنها را، دستورات‌ آنها را، روش‌ تربیتی‌ آنها را كسي‌ پايمال‌ بكنه‌ بهشون‌ خيلي‌ سخت‌ ميگذره‌. يا اگر به‌ مذهب‌ اسلام‌ كسي‌ توهين‌ بكنه‌ پيغمبر اكرم‌ نمي‌تونه‌ ازش‌ بگذره‌. لذا در وقتي‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ وارد شهر مكه‌ مي‌خواهد بشود، در خارج‌ از شهر اردو زده‌اند مسلمانها. ابوسفيان‌ رفت‌ عباس‌ عموي‌ پيغمبر اكرم‌ را ديد و دو نفري‌ خدمت‌ رسول‌ اكرم‌ رسيدند. پيغمبر اكرم‌ فرمود كه‌ ابوسفيان‌ آيا باز هم‌ دربارة‌ وجود خدا شك‌ داري‌؟ گفت‌ نه‌. من‌ خدا را قبول‌ كردم‌. و الا اگر خدائي‌ نبود و بتها بودند خدايان‌ ما، طبعا من‌ مي‌خواست‌ پيروز باشم‌ و تو شكست‌ بخوري‌. و علت‌ اينكه‌ قدرت‌ دست‌ من‌، مردم‌ و هواي‌ نفس‌ مردم‌ و شيطان‌ با من‌، و تو هيچي‌ نداشتي‌. و معلوم‌ است‌ كه‌ خدايان‌ ما كاري‌ از پيش‌ نمي‌برند و تنها خداي‌ توست‌ كه‌ تو را اينهمه‌ عظمت‌ داده‌ و همين‌ دليل‌ براي‌ من‌ كافيه‌ كه‌ معتقد به‌ وجود خداي‌ تو باشم‌. پيغمبر اكرم‌ فرمود دربارة‌ رسالت‌ من‌ چيه‌ نظرت‌؟ گفت‌ او را شك‌ دارم‌. نميدونم‌ تو فرستادة‌ خدا باشي‌ يا نه‌. و حال‌ اينكه‌ اگر اولي‌ را قبول‌ كرده‌ باشه‌، دومي‌ را هم‌ مي‌خواست‌ قبول‌ بكنه‌. اولي‌، خداي‌ تعالي‌ اگر باشد، چون‌ يكي‌ از مطالبي‌ كه‌ در قرآن‌ زياد بهش‌ توجه‌ شده‌، شهادت‌ خداست‌ بر حقانيت‌ پيغمبر اكرم‌. مثلا ميگه‌ قل‌ كفي‌ بالله‌ شهيدا بيني‌ و بينكم‌. شهادت‌ خدا براي‌ من‌ كافيست‌. خدا شهادت‌ ميده‌ براي‌ پيغمبر. حالا خدا چطور شهادت‌ ميده‌؟ ما فكر مي‌كنيم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ كه‌ شهادت‌ ميده‌ بر رسالت‌ رسول‌ اكرم‌ اينطوري‌ كه‌ يا توي‌ خواب‌ كسي‌ خدا بيايد يا وحي‌ بكنه‌ به‌ اين‌ يا الهام‌ بكنه‌، از اين‌ قبيل‌. نه‌. خداي‌ قادر متعالي‌ كه‌ ما بهش‌ معتقديم‌، اگر اعتقاد داشته‌ باشيم‌، و دستش‌ هم‌ بازه‌. يك‌ نفر آمده‌ ادعا ميكند كه‌ من‌ فرستادة‌ اون‌ خدا هستم‌ و خدا هم‌ به‌ دستش‌ معجزاتي‌ صادر ميكنه‌. اين‌ خود همين‌ عمل‌ و اينكه‌ جلوي‌ او را نميگيرد، شهادت‌ پروردگاره‌. يعني‌ مثلا حالا فرض‌ كنيد اگر شخصي‌ در اينجا با كمال‌ قدرت‌ نشسته‌ و زبانش‌ باز و داراي‌ قدرت‌ و از هيچ‌ نيرويي‌ نمي‌ترسه‌. يكنفر آمد آقا اينطوري‌ گفتند مثلا. به‌ همة‌ شما يك‌ چنين‌ ادعايي‌ كرد و گفت‌ فلاني‌ كه‌ در اينجا نشسته‌ اين‌ مطلب‌ را گفته‌اند. اينهم‌ كه‌ اينجا نشسته‌ يك‌ سري‌ تكان‌ داد. اين‌ شهادتشه‌. خداي‌ تعالي‌ اينطور دربارة‌ رسول‌ اكرم‌ شهادت‌ داده‌ كه‌ مي‌فرمايد قل‌ كفي‌ بالله‌ شهيدا بيني‌ و بينكم‌. و الا اگر خداي‌ تعالي‌ مثلا نمي‌خواست‌ شهادت‌ بده‌، كارهايي‌ انجام‌ ميداد كه‌ آبروي‌ اين‌ پيغمبر برود. مدعيان‌ پيامبري‌ در رديف‌ پيغمبر اكرم‌ و بعدها ادعاي‌ پيغمبري‌ كردند و اگر عاقل‌ باشد انسان‌، در كتب‌ خود همانها يك‌ مطالبي‌ را به‌ زبانشون‌ خداي‌ تعالي‌ داده‌ كه‌ خط‌ قرمزي‌ است‌ روي‌ كتابهاي‌ آنها كشيده‌ شده‌. يك‌ وقتي‌ يادمه‌ يك‌ مبلغ‌ بهائي‌ از من‌ پرسيد شما معتقديد كه‌ هيچيك‌ از مطالب‌ كتاب‌ بيان‌ از جانب‌ خدا نيست‌؟ گفتم‌ چرا بعضي‌هايش‌ را ميگويم‌ از جانب‌ خداست‌. گفت‌ مثلا چه‌ جمله‌؟ گفتم‌ مثلا آنجا كه‌ ميگه‌ لا تضربن‌ البيضه‌ علي‌ شيئا و ما فيه‌. ببينيد عبارت‌ شايد شماها متوجه‌ نشيد يعني‌ چي‌؟ ميگه‌ تخم‌ مرغ‌ را به‌ جائي‌ نزنيد به‌ جهت‌ اينكه‌ مي‌شكنه‌. شما ببينيد اين‌ كلام‌ توي‌ كتابي‌ آمده‌ كه‌ قرآن‌ را باصطلاح‌ مي‌خواهد كنار بزنه‌، اين‌ خط‌ قرمزي‌ است‌ كه‌ روي‌ كتاب‌ بيان‌ كشيده‌ شده‌. آخه‌ تخم‌ مرغ‌ را به‌ جائي‌ نزنيد، اين‌ از احكام‌ اين‌ كتابيست‌ كه‌ ميگه‌ تمام‌ كتابها را به‌ دور بريزيد و فقط‌ همين‌ كتاب‌ را نگه‌ بداريد. و مطالب‌ زيادي‌، فكر نكنيد كه‌ همين‌ يك‌ مطلبه‌، آدم‌ عاقل‌ حالا شما بخواهيد كتاب‌ بنويسيد، يا هر كسي‌، اصلا اين‌ حرف‌ را مي‌نويسه‌ توي‌ كتاب‌؟ تا برسد به‌ اينكه‌ ادعاي‌ پيغمبري‌ هم‌ بكنه‌. تا برسد به‌ اينكه‌ بگويد اين‌ كتاب‌ بالاتر از قرآنه‌. اين‌ جمله‌ خط‌ قرمزي‌ است‌ كه‌ روي‌ تمام‌ مطالبش‌ كشيده‌.

 يا مثلا فرض‌ كنيد كه‌ مسيلمة‌ كذاب‌ يك‌ كتاب‌ آورد در مقابل‌ قرآن‌. در آنجا مثلا مطالبي‌ داره‌. خدا در قرآن‌ فرموده‌ است‌ كه‌ القارعة‌ ما القارعة‌ و ما ادراك‌ ماالقارعه‌. قارعه‌ است‌. قارعه‌ يعني‌ چيزي‌ كه‌ كوبنده‌ است‌. چه‌ ميداني‌ آنكه‌ كه‌ كوبنده‌ است‌ چي‌ هست‌؟ كي‌ ميدونه‌ كه‌ كوبنده‌ چيه‌؟ بعد مي‌فرمايد، خودش‌ شرح‌ ميده‌، اين‌ مسيلمة‌ كذاب‌ ميگه‌ الفيل‌ و مالفيل‌. فيل‌ چيه‌؟ و ما ادراك‌ ما الفيل‌؟ كسي‌ چه‌ ميدونه‌ كه‌ فيل‌ چيه‌؟ بابا بالاخره‌ يا ديده‌اند خود فيل‌ را، يا عكس‌ فيل‌ را ديده‌اند. آخه‌ اين‌ چه‌ حرفيه‌. بعد هم‌ شرح‌ ميده‌ كه‌ فيل‌ چيه‌. له‌ خرطوم‌ طويل‌. يك‌ خرطوم‌ بلندي‌ داره‌. امثال‌ اينها. اينها خط‌ قرمزي‌ است‌ كه‌ خدا روي‌ اين‌ كتابها كشيده‌ و كتابها را از بين‌ برده‌. اينها را متوجه‌ بشيد. سرتاسر قرآن‌ را شما بگرديد يك‌ كلمة‌ سست‌ درش‌ نيست‌. يك‌ كلمه‌اي‌ كه‌ امروز مثلا بگويند كه‌ چه‌ لزومي‌ داشت‌ اين‌ كلام‌ را خدا در قرآن‌ بفرمايد، نيستش‌. دقت‌ كرديد؟ همين‌ معناي‌ اين‌ است‌ كه‌ اينها را به‌ حقانيتش‌ شهادت‌ نداده‌ و بلكه‌ قطع‌ وطينشون‌ كرده‌. خداي‌ تعالي‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ مي‌فرمايد كه‌ اگر يك‌ كلمه‌ به‌ من‌ دروغ‌ نسبت‌ بدهي‌، قطع‌ وطينت‌ مي‌كنم‌. يعني‌ رگ‌ حياتت‌ را مي‌زنم‌. اين‌ نه‌ بخاطر اين‌ است‌ كه‌ پيغمبر ممكن‌ است‌ يك‌ همچين‌ كاري‌ كرده‌ باشه‌. انسان‌ وقتي‌ يك‌ رفيقي‌ داره‌، اين‌ را دوست‌ داره‌ خيلي‌ نزديكه‌ بهش‌، ممكنه‌ با او دعوا بكنه‌. از باب‌ به‌ در ميگن‌ ديوار تو گوش‌ كن‌! از باب‌ واسمعي‌ باصطلاح‌ واسمعي‌ يا جارا. كه‌ در به‌ تو بگويم‌ تا همسايه‌ بشنوه‌. و خداي‌ تعالي‌ به‌ پيغمبر مي‌فرمايد كه‌ اگر يك‌ كلمه‌ بر خلاف‌ آنچه‌ كه‌ من‌ گفته‌ام‌ بگي‌، قطع‌ وطينت‌ مي‌كنم‌ و آبرويت‌ را جلوي‌ مردم‌ مي‌برم‌. و خداي‌ تعالي‌ اين‌ كار را دربارة‌ انبيائي‌ كه‌ اين‌ ادعاها را بعد از پيغمبر اكرم‌ كردند عمل‌ نموده‌. حتي‌ عجيب‌تر اينكه‌ دربارة‌ پيغمبران‌ حقيقي‌ گذشته‌ كه‌ مدتشون‌ تمام‌ شده‌، مثل‌ حضرت‌ موسي‌، حضرت‌ عيسي‌، با اينكه‌ خدا اونها را فرستاده‌ و تورات‌ را هم‌ به‌ آنها داده‌ و انجيل‌ را به‌ حضرت‌ عيسي‌ داده‌، شايد اوستا را هم‌ به‌ زرتشت‌ داده‌ باشد، حالا هر چي‌ هست‌، ولي‌ مدتش‌ تمام‌ شده‌. خدا يك‌ خط‌ بطلاني‌ رويش‌ كشيده‌ و گذاشتدش‌ كنار. مثلا مثل‌ بچه‌اي‌ كه‌ ميره‌ مدرسه‌. كلاس‌ اولش‌ تمام‌ شده‌. لازم‌ هم‌ بوده‌ كه‌ توي‌ اين‌ كلاس‌ اول‌ باشه‌. بعد كتاب‌ كلاس‌ اول‌ را ازش‌ مي‌گيرند مي‌گذارندش‌ كنار. اگر خيلي‌ اصرار داشته‌ باشه‌ كه‌ اين‌ كتاب‌ كلاس‌ اول‌ را، مي‌خواهد وفايش‌ را نسبت‌ به‌ كلاس‌ اول‌ حفظ‌ كنه‌! ميگه‌ تا بيست‌ ساله‌ بشوم‌، پنجاه‌ ساله‌ هم‌ بشوم‌، بايد همين‌ كلاس‌ اول‌ باشم‌. مثل‌ اين‌ نادانهايي‌ ك‌ به‌ اين‌ اديان‌ قديمي‌ با وجود قرآن‌ مجيد، با وجود اسلام‌، پابندند، اينها مثل‌ آن‌ بچه‌هايي‌ هستند كه‌ توي‌ آن‌ كلاس‌ اول‌، خيلي‌ باوفا به‌ آن‌ ميز و كلاس‌ و استاد و همه‌ اظهار وفا مي‌كنند. اين‌ را چيكارش‌ كنند كه‌ اين‌ كلاس‌ را ول‌ كنه‌؟ بشريت‌ را چه‌ كنند كه‌ كلاس‌ يهوديت‌ را ترك‌ بكنه‌؟ كلاس‌ مسيحيت‌ را ترك‌ بكنه‌ و به‌ كلاس‌ اسلام‌ وارد بشه‌؟ اين‌ كتاب‌ را از دستش‌ بگيرند. يك‌ خط‌ قرمزي‌ هم‌ رويش‌ بكشند، پاره‌اش‌ هم‌ بكنند، بيندازندش‌ كنار. بگن‌ اين‌ كتاب‌ را نمي‌خواد بخوني‌، باندازة‌ ضرورت‌ اين‌ كتاب‌ را خوندي‌. اينكار را پروردگار متعال‌ با تورات‌ و انجيل‌ كرده‌. شما شايد ندونيد كه‌ الان‌ انجيل‌ حضرت‌ عيسي‌ وجود نداره‌. اينهايي‌ كه‌ هست‌ يا مربوط‌ به‌ يوحني‌ است‌، يا متي‌ است‌ يا لوقا است‌. يا بعضي‌ را برداشتند بعدها نوشتند. انجيل‌ را از دست‌ مردم‌ مسيحي‌ گرفت‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار و بعد هم‌ يك‌ خط‌ قرمزي‌ روي‌ اين‌ كتاب‌ انجيل‌ كشيده‌. باور كنيد من‌ در اين‌ كتابي‌ كه‌ اخيرا بنام‌ مصلح‌ آخر الزمان‌ الان‌ زير چاپه‌، در اين‌ كتاب‌ من‌ برداشتم‌ حالات‌ تولد حضرت‌ عيسي‌، ديگه‌ از همه‌ بهتر تولد حضرت‌ عيسي‌ است‌. از نظر انجيل‌ و قرآن‌. بين‌ اين‌ دو تا كتاب‌ را كنار يكديگر بگذاريم‌، ببينيم‌ آيا شأن‌ حضرت‌ عيسي‌ آيا آن‌ چيزهايي‌ است‌ كه‌ قرآن‌ ميگه‌ يا اين‌ چيزهايي‌ است‌ كه‌ انجيل‌ ميگه‌؟ اين‌ را من‌ عمل‌ كردم‌ و هيچ‌ اظهار نظري‌ هم‌ نكردم‌. خود مسيحيها هم‌ بخونند مسلمانها هم‌ بخونند. كدام‌ يكي‌؟ من‌ يك‌ وقتي‌ در آتن‌ اين‌ را مطرح‌ كردم‌ با يك‌ كشيش‌ مسيحي‌. گفتم‌ من‌ دربارة‌ حضرت‌ عيسي‌ از نظر قرآن‌ ميگم‌. دربارة‌ حضرت‌ عيسي‌ از نظر انجيل‌ هم‌ برايتون‌ ميگم‌. ببينيد يك‌ مختصري‌ انجيل‌ دربارة‌ حضرت‌ عيسي‌ مناسبت‌ هم‌ داره‌، اين‌ ايام‌ شب‌ تولد حضرت‌ عيسي‌ است‌ و جشن‌ كريسمس‌ است‌ و خوب‌ انشاء الله‌ حضرت‌ عيسي‌ خودش‌ تشريف‌ مي‌آورد در ركاب‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ و انشاء الله‌ خودش‌ حقانيت‌ مطلب‌ را بيان‌ ميكنه‌. حالا آنچه‌ كه‌ هست‌. در انجيل‌ ميگه‌ كه‌ حضرت‌ مريم‌ توي‌ جمعي‌، توي‌ كارونسرايي‌ بود، اولا نامزد يوسف‌ نجار بود، و يا نامزد باصطلاح‌ اسمي‌ تنها نبودندها، ازدواج‌ كرده‌ بودند. منتهي‌ هنوز عقد نكرده‌ بودند، هنوز حضرت‌ مريم‌ باكره‌ بود. و اينها توي‌ يك‌ جمعي‌ بودند توي‌ يك‌ كاروانسراي‌ شلوغ‌. حضرت‌ مريم‌ حامله‌ شد. كه‌ هيچ‌ معلوم‌ نيست‌ حامله‌ شدن‌ حضرت‌ مريم‌ از چه‌ طريقي‌ بوده‌. بعضي‌ جاها اشاره‌ كرده‌اند كه‌ ملكي‌ ايشان‌ را حامله‌ كرد. حالا هر چي‌. تمام‌ شد. بعد آمد توي‌ آخور الاغ‌، اين‌ را حتي‌ در تفسير انجيل‌ عكس‌ هم‌ كشيده‌، يك‌ الاغي‌ در اين‌ قسمت‌ داره‌ جو ميخوره‌، در آن‌ آخور آنطرفي‌ حضرت‌ عيسي‌ متولد شد. و بعد چوپانها ديدند يك‌ بچه‌اي‌ آنجا هست‌ و مردم‌ را خبر كردند و آمدند و با يك‌ افتضاحي‌ بالاخره‌ توي‌ آخور اين‌ بچه‌ را پيدا كردند و برداشتند بردند. اما خداي‌ تعالي‌، يا قرآن‌. قرآن‌ ميگه‌ حضرت‌ مريم‌ در محراب‌ عبادت‌ دائما مشغول‌ بود. به‌ نفع‌ آنهاست‌ كه‌ اين‌ را قبول‌ بكنند. و انما دخل‌ زكريا المحراب‌ وجدوا عنده‌ رزقا. هر وقت‌ حضرت‌ ذكريا كه‌ استاد حضرت‌ مريم‌ بود، متكفل‌ امور حضرت‌ مريم‌ بود. خوب‌ يك‌ دختر در مسجد بايد زندگي‌ بكند، عبادت‌ بكند، متصدي‌ مسجد، يك‌ مردي‌ بايد متكفل‌ او باشد. هر وقت‌ حضرت‌ زكريا وارد ميشد بر حضرت‌ مريم‌ مي‌ديد كه‌ كنارش‌ يك‌ مجمعة‌ غذا گذاشته‌ شده‌. ازش‌ مي‌پرسيد كه‌ اين‌ از كجاست‌؟ آخه‌ من‌ متكفل‌ زندگي‌ تو هستم‌. قالت‌ هي‌ من‌ الله‌. خدا مستقيما براي‌ من‌ فرستاده‌. مائده‌ است‌. اين‌ قبل‌ از جريان‌ تولد حضرت‌ عيسي‌. موقعي‌ كه‌ مي‌خواهد حضرت‌ عيسي‌ متولد بشه‌، روح‌ ما مي‌فرمايد، خدا مي‌فرمايد من‌ روحم‌ را، روح‌ خودش‌ را فرستاده‌ است‌. روح‌ خودم‌ را. حالا حضرت‌ جبرئيل‌ بوده‌، قل‌ انا بشرا صبيا. بصورت‌ يك‌ بشري‌ مستقيم‌ القامت‌، صددرصد مثل‌ يك‌ بشر اين‌ آمده‌ خدمت‌ حضرت‌ مريم‌ بدون‌ اينكه‌ نزديك‌ بشه‌ به‌ حضرت‌ مريم‌. فقط‌ بشارت‌ ميده‌ كه‌ تو داراي‌ فرزند خواهي‌ شد. و خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كه‌ همانطوري‌ كه‌ حضرت‌ آدم‌ را خدا بدون‌ پدر و مادر خلق‌ كرد، حضرت‌ عيسي‌ را هم‌ همينطور خلق‌ كرد. و حضرت‌ مريم‌ وقتي‌ كه‌ غذا را هم‌ نخورد الي‌ جذع‌ النخله‌ وقتي‌ كه‌ درد زايمانش‌ مي‌گيره‌، حضرت‌ مريم‌ مي‌آيد در زير درخت‌ خشك‌ خرما، درخت‌ خرما يك‌ مرتبه‌ پربار ميشه‌ و پر از خرما. و وقتي‌ كه‌ فرزندش‌ متولد ميشه‌، فرزند بهش‌ ميگه‌ كه‌اي‌ مادر تو از اين‌ رطب‌ تازه‌ بخور و از اين‌ آب‌ كه‌ زير پاي‌ من‌ به‌ معجزة‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار اين‌ جاري‌ شده‌، صورت‌ بشوي‌. چشمهايت‌ را باصطلاح‌ روشن‌ كن‌ و بعد هم‌ حضرت‌ مريم‌ حضرت‌ عيسي‌ را در بغل‌ گرفت‌ و مي‌آره‌ در ميان‌ مردم‌ و همان‌ روز اول‌ ميگه‌ كه‌ اني‌ عبد الله‌ آتاني‌ الكتاب‌ و جعلني‌ نبيا و جعلني‌ مباركا. من‌ بندة‌ خدا هستم‌، روز اول‌ تولد حرف‌ ميزنه‌. و من‌ پيغمبرم‌ خدا به‌ من‌ كتاب‌ داده‌ و جعلني‌ مباركا. من‌ يك‌ موجود بابركتي‌ هستم‌ تا آخر.

 خوب‌ حالا نگاه‌ كنيد. دو تا ترجمه‌ برايتون‌ بيان‌ كردم‌. شما ببينيد انجيل‌ راست‌ ميگه‌، انجيلي‌ كه‌ هست‌. يعني‌ بنا باشه‌ يكي‌ از اين‌ دو تا كتاب‌ درست‌ باشه‌، نه‌ اينكه‌ من‌ با شما حرف‌ ميزنم‌، با بعضي‌ از كشيشها صحبت‌ كردم‌، اسقفها صحبت‌ كردم‌. كدوم‌ يكي‌ بهتره‌ كه‌ دربارة‌ حضرت‌ عيسي‌ باشه‌؟ كه‌ وقتي‌ من‌ اين‌ آيات‌ را خوندم‌، انجيل‌ را هم‌ كه‌ آنها بهتر از ما بلد بودند، خودشون‌ در نظر گرفتند گفت‌ نه‌، قبوله‌، اين‌ بهتر از انجيل‌ ما بيان‌ كرده‌ تولد حضرت‌ عيسي‌ را. و همچنين‌ مطالب‌ ديگه‌. هر مطلبي‌ كه‌ مقايسه‌ بشه‌ با وجود، با آن‌ مطلبي‌ كه‌ در قرآن‌ هست‌. كه‌ قابل‌ مقايسه‌ باشه‌، يعني‌ اين‌ مطلب‌ باشه‌، قرآن‌ خيلي‌ بهتر اين‌ را بيان‌ كرده‌ و اين‌ مطلب‌ همان‌ موضوع‌ وجود مقدس‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ را، خوب‌ اينها معتقدند كه‌ در آخر الزمان‌ يك‌ نفر خواهد آمد و دنيا را پر از عدل‌ و داد خواهد كرد و حكومت‌ عدل‌ را در جهان‌ مستقر خواهد فرمود. آنها هم‌ معتقدند ما هم‌ معتقديم‌. ولي‌ آنچه‌ كه‌ در كتب‌ ما هست‌ بقدري‌ دقيقه‌، بقدري‌ روشنه‌ كه‌ حساب‌ نداره‌. ولي‌ آنچه‌ كه‌ در كتب‌ مسيحي‌ها هست‌، نه‌، آنقدر دقيق‌ نيست‌.

 بهرحال‌ اين‌ را مي‌خواستم‌ عرض‌ كنم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ روي‌ كتاب‌ انجيل‌ يك‌ خط‌ قرمز كشيده‌، يك‌ خط‌ باطلي‌ كشيده‌ و باصطلاح‌ آن‌ كتاب‌ را گذاشتند كنار. تورات‌ هم‌ همينطور. شما تورات‌ را برداريد نگاه‌ كنيد. عجيبه‌. تورات‌ را اگر من‌ بخواهم‌ شرح‌ بدهم‌ برايتون‌ خيلي‌ مشكله‌. حضرت‌ آدم‌ را خدا خلق‌ كرده‌، اصلا شعور نداشته‌. هيچي‌ نمي‌فهميده‌. حتي‌ نوشته‌اند كه‌ لخت‌ لخت‌ بود. هيچي‌ پايش‌ نبود. ولي‌ خجالت‌ نمي‌كشيد. وقتي‌ كه‌ از درخت‌ معرفت‌ خورد، يك‌ درختي‌ آنجا بود، يك‌ درختي‌ بنام‌ درخت‌ معرفت‌. وقتي‌ از درخت‌ معرفت‌ خورد تازه‌ فهميد اين‌ بده‌، برگ‌ درخت‌ انگور را جلوي‌ خودش‌ گرفت‌ كه‌ خجالت‌ نكشه‌. يا خدا با حضرت‌ يعقوب‌ كشتي‌ مي‌گيره‌، مي‌خوره‌ به‌ زمين‌، يك‌ گرفتاري‌ بوجود مي‌آره‌. نه‌ خدا را براي‌ انسان‌ از اينها فكر نكنيد كه‌ آخه‌ چطور ميشه‌ كه‌ اينها را بنويسند؟ اينها را خدا به‌ اينها داده‌ كه‌ بنويسند. اينها خطهاي‌ قرمزه‌ ضربدر روي‌ صفحات‌ كتاب‌ تورات‌ و انجيله‌ كه‌ ديگه‌ نخونندش‌. اين‌ بشر اينقدر لجباز، يك‌ عده‌ معلم‌ هستند توي‌ مجلس‌. آن‌ها كه‌ معلمند ميدونند. يك‌ بچه‌ هست‌ لجبازي‌ ميكنه‌. عين‌ همان‌ كلاس‌ اول‌، يك‌ ميليارد انسان‌ ميگه‌ همون‌ كلاس‌ اول‌. كتاب‌ نيست‌. باشه‌. معلم‌ نيست‌. باشه‌. من‌ مي‌روم‌ سر جاي‌ خودم‌ مي‌نشينم‌. قرآن‌ با اين‌ عظمت‌ كه‌ لا يأتيهم‌ باطلا من‌ بين‌ يدي‌ و لا من‌ خلفه‌، اين‌ قرآن‌ ما طرد شد. بدتر از اين‌، بعضي‌ از انسانها هستند كه‌ آخه‌ تو مي‌خواهي‌ دعا بخوني‌، تو مي‌خواهي‌ ذكر بگوئي‌، تو مي‌خواهي‌ باصطلاح‌ ختمي‌، توي‌ اين‌ كتابهاي‌ ادعيه‌ ما هست‌، امامها فرمودند. اين‌ را از خودش‌ اختراع‌ ميكنه‌. حتما بايد از مخترعات‌ خود من‌ باشه‌. اختراع‌، بدعت‌ كه‌ نه‌ سندي‌ داره‌، نه‌ باصطلاح‌ فايده‌اي‌ داره‌ و گناه‌ هم‌ ميكنه‌. اختراع‌ يعني‌ چي‌؟ هر چه‌ كه‌ از امام‌ صادق‌ و امام‌ باقر رسيده‌، تنها آنها را ما حق‌ داريم‌، صراط‌ مستقيم‌ ما ايجاب‌ ميكنه‌ كه‌ تنها آنها را عمل‌ كنيم‌. چرا حالا يك‌ خصوصياتي‌ گاهي‌ ميشه‌ خوب‌ يك‌ نفر گناهكاره‌، شب‌ جمعه‌ است‌، دعاي‌ كميل‌ مي‌خواهد بخونه‌، يكي‌ عاشقه‌ دعاي‌ ندبه‌ ميخونه‌. ميگه‌ تو فعلا دعاي‌ كميل‌ بخون‌ به‌ تو كه‌ گناهكاري‌ و به‌ آن‌ فردي‌ كه‌ عاشق‌ امام‌ زمانه‌، ميگه‌ دعاي‌ ندبه‌ بخون‌. ممكنه‌ در انتخاب‌ دعا انسان‌ اظهار نظري‌ داشته‌ باشه‌ و اينكه‌ مي‌بينيد من‌ در بعضي‌ كتابهايم‌ مي‌نويسم‌ استاد داشته‌ باشيد، علت‌ عمده‌اش‌ اينه‌ كه‌ روحيات‌ طرف‌ را انسان‌ بدست‌ بياره‌ و يكي‌ از اين‌ دعاها را، اذكار و اينها را با روحيات‌ او تطبيق‌ بده‌ كه‌ نمونه‌اش‌ را عرض‌ كردم‌، آنوقت‌ بگه‌ كه‌ اين‌ كارها را بكن‌. يكي‌ در مرحلة‌ عشق‌ به‌ پروردگاره‌. بايد اينجا ميگه‌ يا قهار، ميبينه‌ اصلا جور در نمي‌آيد. اسم‌ خدا قهار هست‌، اسم‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار ديان‌ است‌، اما با محبت‌ سازش‌ نداره‌، ميگه‌ يا محبوب‌. يك‌ نفر معصيتكاره‌. بايد يا تواب‌ بگو، يا غفار بگو. يكنفر از خدا نمي‌ترسه‌. ميگه‌ يا قهار بگو، يا ديان‌ بگو كه‌ من‌ يادمه‌ يك‌ وقتي‌ از مرحوم‌ حاج‌ ملاآقاجان‌ رحمة‌ الله‌ عليه‌ سؤال‌ كردم‌ يا ديان‌ چيه‌؟ اين‌ بدنش‌ بنا كرد لرزيدن‌، رنگش‌ پريد. گفت‌ چرا اين‌ سؤال‌ را كردي‌؟ گفتم‌ خوب‌ يكي‌ از اسماء پروردگاره‌. گفت‌ خدا نكنه‌ خدا با كسي‌ با اين‌ اسم‌ رفتار كنه‌. ديان‌ يعني‌ جزا دهنده‌. دقيق‌. فمن‌ يعمل‌ مثقال‌ ذرة‌ خيرا يره‌ و من‌ مثقال‌ ذرة‌ شرا يره‌. حساب‌ را دقيق‌ خداي‌ تعالي‌ ميكنه‌. لا يقادر صغيرة‌ و لا كبيرة‌ الا احصاها. ما لهذا الكتاب‌. از خدا بخواهيد كه‌ خدا با عفو و رحمتش‌ با شما رفتار كنه‌. الهنا عاملنا بفضلك‌ و لا تعاملنا بعدلك‌. عدل‌ الهي‌ اگر بيايد خيلي‌ ما باقي‌ داريم‌. يك‌ شخصي‌ ميگفت‌ در عالم‌ مكاشفه‌ من‌ قيامت‌ را ديدم‌. و قيامت‌ هم‌ يك‌ جائي‌ است‌ ما آمده‌ايم‌ دو تا گوني‌ باصطلاح‌ جنس‌ آورده‌ايم‌ بفروشيم‌ و يك‌ تكه‌اي‌ از بهشت‌ را بخريم‌. بار ما را روي‌ ترازو گذاشتند گفتند خوبه‌، بارش‌ سنگينه‌.

 حالا بياريد ببينيم‌ اين‌ بدرد مشتري‌ ميخوره‌ يا نه‌. يكي‌ را باز كردند سيب‌ بود. اين‌ را ميگفت‌ در عالم‌ مكاشفه‌ و خوابم‌ يك‌ مقدار سيبه‌. سيبهاي‌ پوسيده‌، اينها را يكي‌ يكي‌ درآورد، در آورد، درآورد، تا نصف‌ كيسه‌ تقريبا خالي‌ شد. بعد هم‌ ته‌ كيسه‌ را گرفت‌ تكان‌ داد آنطرف‌ و گفت‌ اينها به‌ درد نميخوره‌. كيسة‌ دوم‌ آن‌ يكي‌ هم‌ همينجور، همه‌ پوسيده‌، كرمو، بعله‌، دندان‌ زده‌، كي‌ دندان‌ زده‌؟ شيطان‌. اينها را بيرون‌ ريخت‌. گفتم‌ بابا چكار مي‌كني‌. گفتم‌ اينها اگر تمام‌ بشه‌ ديگه‌ هيچ‌ ندارم‌. گفت‌ خوب‌ بيا اينها را مي‌خواي‌ بردار ببر. يك‌ همچين‌ حالتي‌. اين‌ نمازت‌ كه‌ مي‌خوني‌. اين‌ نمازهايي‌ كه‌ همش‌ توش‌ وسوسة‌ شيطانه‌. يك‌ نفر به‌ من‌ مي‌گفت‌ آقا من‌ يك‌ نماز خوندم‌ اين‌ نماز باطله‌ يا نه‌؟گفتم‌ چكار كردي‌؟ گفت‌ اول‌ نماز چشمم‌ به‌ يك‌ خانمي‌ افتاد تا آخر نماز تو فكر اون‌ بودم‌. و اصلا يادم‌ رفته‌ بود كه‌ دارم‌ نماز مي‌خونه‌. روي‌ عادت‌ نماز خوندم‌. خوب‌ اين‌ همين‌ كرمي‌ كه‌ توي‌ نماز وارد شده‌ اين‌ نماز قبول‌ نيست‌. اين‌ سيب‌ كرمويي‌ كه‌ توش‌ پر از كرمه‌، سيب‌ هست‌ ممكنه‌ باطنش‌ امابه‌ درد هم‌ نمي‌خوره‌. نمازي‌ كه‌ حواس‌ هم‌ جمع‌ نباشه‌ به‌ درد نمي‌خوره‌. زيارتي‌ كه‌ حواست‌ به‌ اين‌ طرف‌ و اون‌ طرف‌ باشه‌ و امام‌ رضا را توي‌ حرم‌ نبيني‌ خوب‌ درسته‌، يك‌ زيارت‌ علي‌ ابن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ السلام‌ هزار حج‌، هزار عمره‌ و دارد روز قيامت‌ اين‌، اما زيارت‌ سالم‌ ديگه‌! زيارتي‌ كه‌ توش‌ شيطان‌ دخالت‌ كرده‌، درش‌ چشم‌ چرانيها كرده‌، افكار مختلف‌ دخالت‌ كرده‌، اين‌ هم‌ قبوله‌. شما باشيد قبول‌ مي‌كنيد. شما الان‌ يك‌ كيلو سيب‌ براتون‌ بيارند پول‌ هم‌ بخواهند بگيرند. خيلي‌ خوب‌ اين‌ آقا اين‌ سيبها تو خونه‌اش‌ مونده‌ آورده‌ به‌ ما داده‌. اما پول‌ مي‌خواد بگيره‌ از شما. آورده‌ به‌ شما مي‌ده‌ هفت‌ هشت‌ برابر معمول‌ بازارش‌ را هم‌ مي‌خواد بگيره‌. آخه‌ اين‌ نمازهايي‌ كه‌ ما خوب‌، خوب‌ درست‌ هم‌ كه‌ مي‌خونيم‌ يك‌ سال‌ نماز و روزه‌ صحيح‌ با قرائت‌ صحيح‌ به‌ نظر من‌ الان‌ درست‌ نمي‌دونم‌ حدودا، پانزده‌ الي‌ بيست‌ هزار تومن‌ ارزش‌ داره‌. حالا تو خونه‌ كسي‌ داريد كه‌ فوت‌ كرده‌ حالا از اين‌ به‌ بعد بگيد يك‌ سال‌ نماز صحيحي‌ براتون‌ مي‌خونم‌. با حمد و سورة‌ صحيح‌ خوب‌ اين‌ شما از خدا چقدر مي‌خواييد بگيريد؟ بيست‌ هزار تومن‌، سي‌ هزار تومن‌، چهل‌ هزار تومن‌، صد هزار تومن‌ هر چه‌ نه‌ اينها به‌ درد ما نمي‌خوره‌. چون‌ روز قيامت‌ مي‌خواييم‌ تا ابد زندگي‌ كنيم‌. شصت‌ سال‌ نماز و روزه‌ خونديم‌ و گرفتيم‌ الي‌ ابد مي‌خواييم‌ يك‌ باغي‌ كه‌ هر مترش‌ شايد ميليونها اصلا با پول‌ دنيا نمي‌شه‌ سنجيدش‌، بخواييم‌ با پول‌ دنيا حسابش‌ بكنيم‌ هر متري‌ از باغهاي‌ بهشت‌ ميليونها قيمتشه‌. و از اون‌ طرف‌ هم‌ يك‌ باغ‌ مفصلي‌ به‌ شما مي‌دن‌ يعني‌ يك‌ هكتار، نه‌ خيلي‌ بيشتر، صد هكتار، هزار هكتار نه‌ و جنة‌ عرضها السموات‌ لا ارض‌. به‌ اندازة‌ اين‌ منظومة‌ شمسي‌ مي‌خوان‌ به‌ شخص‌ شما مي‌خوان‌ خونه‌ بدن‌ و باغ‌ بدن‌ و جوي‌ آب‌ و همه‌ چيز. هيچ‌ كسري‌ آب‌ هم‌ نداريد. خوب‌ اون‌ وقت‌ شما با همين‌ خواستيد چند سال‌ نماز و روزه‌ خونديد. گفتيد شصت‌ سال‌. شصت‌ تا بيست‌ هزار تومن‌ چقدر مي‌شه‌؟ اين‌ چقدر طلب‌ كاره‌ از خدا. همين‌ تو اين‌ دنيا بهت‌ داده‌ روزي‌ كه‌ متولد شدي‌ هيچي‌ نداشتي‌ ولي‌ خدا بهت‌ داد حالا خونه‌ داري‌، زندگي‌ داري‌ همه‌ چي‌ داري‌. آخه‌ اون‌ وقت‌ هم‌ تازه‌ وقتي‌ آورده‌ اين‌ جنسهاي‌ پوسيده‌ را. ما مي‌خريم‌، اين‌ سيبها را هر دونه‌اي‌ را مي‌خريم‌. اما پوسيده‌ نباشه‌، بشه‌ توي‌ ديسي‌ چيد اينها را آورد در محضر خداي‌ با اون‌ عظمت‌. ولي‌ نه‌ ماها اين‌ برنامه‌ها را نداريم‌. به‌ هر حال‌ به‌ انسان‌ مي‌گن‌، انسان‌ لج‌ باز بيا تو كلاس‌ دين‌، تو اين‌ كلاس‌ مي‌گه‌ نه‌. من‌ مسيحي‌ مي‌خوام‌ باشم‌. من‌ مي‌خوام‌ يهودي‌ باشم‌. من‌ مسلمان‌ هم‌ اگر هستم‌ مسلمان‌ حسابي‌ نمي‌شم‌. تكان‌ هم‌ نمي‌خورم‌، هيچ‌ حركتي‌ هم‌ نمي‌كنم‌. دائما با لج‌ بازي‌ با خدا رو به‌ رو هستم‌.

 خوب‌ خداي‌ تعالي‌ هم‌ مي‌گه‌ كه‌ تو از حكومت‌ من‌ كه‌ نمي‌توني‌ فرار كني‌. به‌ هر حال‌ دعاي‌ كميل‌ را شبهاي‌ جمعه‌ مي‌خونيد. كه‌ الهم‌ اغفر لي‌ الذنوب‌ التي‌ تحت‌ الاثم‌. حتك‌ عصمت‌ مي‌كنه‌، بعضي‌ از گناهان‌ هست‌ كه‌ آبروي‌ انسان‌ را مي‌بره‌. تحتك‌ الاثم‌. انسان‌ تا حالا شريف‌ بوده‌، محترم‌ بوده‌، كسي‌ هم‌ نمي‌دونسته‌. حضرت‌ علي‌ صلوات‌ الله‌ عليه‌ يك‌ دزدي‌ را آوردند خدمتش‌. ثابت‌ شد كه‌ دزدي‌ كرده‌ حضرت‌ بهش‌ فرمود چند دفعه‌ دزدي‌ كرده‌؟ گفت‌ دفعة‌ اوله‌.حضرت‌ تأمل‌ كرد، گفت‌ ببريد كه‌ دستش‌ را قطع‌ كنيد وقتي‌ كه‌ خواستند دستش‌ را قطع‌ كنند عرض‌ كرد كه‌ يا اميرالمؤمنين‌ من‌ دفعة‌ هفتادم‌. حضرت‌ فرمود تعجب‌ كردم‌ كه‌ چطور خدا دفعة‌ اول‌ خدا تو را مفتضحت‌ كرد. خدا هفتاد مرتبه‌ تو را حفظ‌ مي‌كنه‌. گناه‌، انسان‌ هر كس‌ خوب‌ مي‌دونه‌ چقدر گناه‌ كرده‌. در اين‌ دعاي‌ بعد از زيارت‌ حضرت‌ رضا صلوات‌ الله‌ عليه‌ مي‌خونيم‌ كه‌ لو علمت‌ الارض‌ بذنوبي‌ لساخت‌ اگر زمين‌ بدونه‌ من‌ چقدر گناهكارم‌ من‌ را در خودش‌ فرو مي‌بره‌. اب‌ الجبا، او السموات‌ خداي‌ با اون‌ عظمت‌ حتي‌ نمي‌گذاره‌ ملائكه‌اش‌ بفهمند. تا هفت‌ ساعت‌ مانع‌ مي‌شه‌ كه‌ ملائكه‌اي‌ موكل‌ بر ما هستند اين‌ گناه‌ قلبي‌ ما را متوجه‌ بشن‌. و حفظ‌ مي‌كنه‌. ستار العيوبه‌ پررودرگار. يا ستار العيوب‌. بلكه‌ در همين‌ دعاي‌ كميله‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد يعني‌ حضرت‌ امير صلوات‌ الله‌ عليه‌ مي‌فرمايد كه‌ اينجوري‌ مي‌خونيد و هست‌ خدا، همه‌ هم‌ مي‌دونند كه‌ اينطوري‌ است‌ خداي‌ تعالي‌ كه‌ و كم‌ من‌ ثناء جميع‌ لست‌ اهل‌ له‌ نشرته‌. ما اي‌ خدا بعضي‌ از چيزها را اهلش‌ نبودم‌. اهل‌ نبودم‌، نماز شب‌ من‌ اصلا نخوندم‌. يك‌ نفر را خود من‌ نماز شبش‌ خون‌ مي‌دونستم‌. بهش‌ گفتم‌ آقا تو نماز شبت‌، گفت‌ نماز شب‌ چيه‌؟ بد ما نشستيم‌ بهش‌ گفتيم‌. يك‌ آدم‌ خوبي‌ بوده‌ها. خوب‌ اصلا نماز شب‌ نخونده‌. خدا معرفيش‌ كرده‌، چون‌ آدم‌ درستي‌ است‌ معرفيش‌ كرده‌ نماز شب‌ خونه‌. آدم‌ در باطن‌ دزده‌ خدا معرفيش‌ كرده‌ كه‌ امينه‌. رعايت‌ شؤنات‌ و اخلاق‌ و همه‌ چيز را كرده‌ و كم‌ من‌ ثناء جميل‌ لست‌ اهلا له‌ نشرته‌. خدايي‌ به‌ اين‌ مهرباني‌ را اون‌ وقت‌ ما باهاش‌ مبارزه‌ مي‌كنيم‌. خودمون‌ به‌ دست‌ خودمون‌، آبروي‌ خودمون‌ را مي‌بريم‌. در غيبت‌ مومن‌ غيبتش‌ حرامه‌. شايد از گناهان‌ كبيره‌ است‌ و شايد از بدترين‌ گناهان‌ هم‌ باشه‌، غيبت‌ كردن‌. حتي‌ تعبير ذات‌ مقدس‌ پروردگار در قرآن‌ اين‌ است‌ اي‌ يحب‌ يأكل‌ ان‌ اخيه‌ موتا، مثل‌ اينه‌ كه‌ گوشت‌ برادر مؤمنتون‌ را در وقتي‌ كه‌ مرده‌ مي‌خوريد. چقدر بده‌. فكرهتموه‌. اين‌ غيبت‌. غيبت‌ اشد من‌ الزنا در بعضي‌ از روايات‌ هست‌ كه‌ حتي‌ انسان‌ با مادرش‌ در خانة‌ كعبه‌ زنا بكه‌ اين‌ قدر بد نيست‌ كه‌ غيبت‌ بكنه‌. خوب‌ غيبت‌ اين‌ همه‌ اهميت‌ دارد و اين‌ همه‌ مهمه‌. گاهي‌ مي‌شه‌ انسان‌ اگر غيبت‌ بكنه‌ همة‌ گناهان‌ اون‌ شخص‌ مي‌ياد رو دوش‌ اين‌ شخص‌. داره‌ كه‌ شيخ‌ بهايي‌ يك‌ شخصي‌ غيبتش‌ را كرده‌ بود. شيخ‌ بهايي‌ يك‌ طبقي‌ يك‌ سيني‌ بزرگي‌ پر از ميوه‌ و شيريني‌ و اينها كرد و فرستاد در خونه‌اش‌. گفت‌ اين‌ به‌ چه‌ مناسبت‌؟ ايشان‌ پيغام‌ داد كه‌ تو هر چه‌ اعمال‌ خوب‌ داشتي‌ تا حالا براي‌ ما هديه‌ فرستادي‌ من‌ اين‌ را داشتم‌ براي‌ شما هديه‌ فرستادم‌. به‌ به‌.

 غيبت‌ اينطوره‌. اما شخصي‌ كه‌ خودش‌، آبروي‌ خودش‌ را ببره‌ يا گناه‌ علني‌ بكنه‌. اين‌ شخص‌ ديگه‌ غيبت‌ نداره‌. مي‌شه‌ كرد. چرا خدا حفظت‌ كرده‌، خدا آبروت‌ را نگه‌ داشته‌ تو چرا آبروي‌ خودت‌ را مي‌بري‌. انسان‌ تو خونة‌ خلوت‌ مي‌نشينه‌ روزة‌ ماه‌ رمضان‌ را بخوره‌ يك‌ گناه‌ كرده‌ اما اگر آمد در كوچه‌ و بازار روزه‌ را خورد اين‌ خيلي‌ ده‌ برابر گناهش‌ بيشتره‌. براي‌ چي‌؟ براي‌ اين‌ كه‌ خدا دوستت‌ داره‌ مي‌گه‌ من‌ ممكنه‌ تو را ببخشم‌ اما مردم‌ نمي‌بخشند. و واقعا اينطوره‌. من‌ يك‌ نفر را مي‌شناختم‌ يك‌ آدم‌ معصيت‌ كار، گناهكاري‌ بود، اين‌ بعدا توبه‌ كرد و خيلي‌ آدم‌ خوبي‌ شده‌ بود ولي‌ در عين‌ حال‌ مردم‌ يادشون‌ بود كه‌ اون‌ وقت‌ اين‌ دزدي‌ كرده‌. اون‌ وقت‌ اين‌ خيانت‌ كرده‌. يك‌ وقتي‌ جوان‌ بوده‌ يك‌ كاري‌ كرده‌ مردم‌ نمي‌بخشند. خدا مي‌گه‌ كه‌ عزيزم‌، محبوبم‌، باور كنيد اينها را خدا مي‌گه‌، عزيزم‌ محبوبم‌ تو هر كاري‌ مي‌خواي‌ بكني‌ نگذار مردم‌ بفهمند. تشييع‌ فاحشه‌ نكن‌. من‌ تو را مي‌بخشم‌ مردم‌ تو را نمي‌بخشند. آبروي‌ خودت‌ را نبر. اين‌ كلام‌ را باور كنيد همين‌ جمله‌اي‌ كه‌ گفتم‌ در اساسة‌ قرآنه‌ از سراسر روايات‌ استفاده‌ مي‌شه‌. اگر گناه‌ كرديد يك‌ كاري‌ بكنيد كه‌ آبروي‌ خودتون‌ را لااقل‌ توي‌ مردم‌ نبريد. خوب‌ اساسا چرا انسان‌ به‌ خداي‌ به‌ اين‌ خوبي‌ را مخالفت‌ باهاش‌ بكنه‌. خدايي‌ كه‌ عزيزترينه‌، عزيزترين‌ موجوداتش‌ را و مرأت‌ تمام‌ نماش‌ را اين‌ را فرستاده‌ تو كرة‌ زمين‌ هزار و صد و پنجاه‌ و چند سال‌ اين‌ منتظره‌ كه‌ ماها آدم‌ بشيم‌ بياد با ما حرف‌ بزنه‌. يك‌ همچين‌ محبتي‌ كرده‌. شما فكر مي‌كنيد امام‌ زمان‌ جاش‌ تو كرة‌ زمينه‌. امام‌ زمان‌ هم‌ مثل‌ ماست‌ كه‌ كرة‌ زمين‌ براش‌ ارزش‌ داشته‌ باشه‌. براي‌ مؤمن‌ دنيا زندانه‌. الدنيا سكر مؤمن‌ در قرآن‌ مي‌گيم‌ اولياء خدا قل‌ يا ايها الذين‌ هادوا ان‌ انكم‌ اولياء الله‌ من‌ دون‌ الناس‌ يتمنوا الموت‌. اگر شما از اولياء خدا هستيد پس‌ چرا به‌ اين‌ زندان‌ دنيا، تمناي‌ مرگ‌ بكنيد. اون‌ وقت‌ اين‌ عزيز را آورده‌ توي‌ زندان‌ دنيا كه‌ براي‌ ما اگر دنيا زندان‌ باشه‌ براي‌ او سلوله‌ تنگ‌ و تاريكه‌ اين‌ را آورده‌ در اين‌ دنيا. ناظر اعمال‌ ما قرارش‌ داده‌. معصيتهاي‌ ما را مي‌بينه‌، جسارتهاي‌ ما را مي‌بينه‌. ناراحتيهايي‌ كه‌ ما ايجاد مي‌كنيم‌ مي‌بينه‌ كه‌ هر گناهي‌ اين‌ را مسلمان‌ها، كه‌ هر گناهي‌ كه‌ از انسان‌ صادر مي‌شه‌ مثل‌ تيري‌ است‌ كه‌ به‌ بدن‌ امام‌ مي‌خوره‌. اون‌ شخص‌ ديده‌ بود حضرت‌ رضا صلوات‌ الله‌ عليه‌ در توي‌ حرم‌ مطهر كه‌ جسد مطهرشون‌ را باز كردند، يك‌ پارچة‌ سفيد هم‌ روش‌ انداختند. مي‌گه‌ باد آمد پارچه‌ عقب‌ افتاد تمام‌ بدن‌ امام‌ عليه‌ السلام‌ سوراخ‌، سوراخه‌. گفتم‌ آقا شما را كه‌ با سم‌ كشتند اين‌ جاي‌ تير چيه‌؟ حضرت‌ فرمود اين‌ زواري‌ كه‌ مي‌يان‌ توي‌ حرم‌ من‌ و معصيت‌ مي‌كنند تيري‌ است‌ كه‌ به‌ مي‌خوره‌ اين‌ جاي‌ اون‌ تيرهاست‌. اون‌ وقت‌ اين‌ امام‌ عزيز را آورده‌ توي‌، خداي‌ تعالي‌ و لا عصمت‌ و ملازا آورده‌ توي‌ دنيا خدا نگه‌ داشته‌ كه‌ ما در تير هم‌ بياندازيم‌ بهش‌ و در عين‌ حال‌ هيچ‌ وقت‌ دنبالش‌ هم‌ نباشيم‌ و هيچ‌ تكاني‌ هم‌ نخوريم‌. اعمال‌ زشت‌ و معصيت‌ و اينها هم‌ انجام‌ بديم‌. خوب‌ اين‌ بعدا توقع‌ داشته‌ باشيم‌ كه‌ هر وقت‌ در خدمتم‌. اينجوريم‌ ما ديگه‌. يك‌ لحظه‌ دير بشه‌ خلاف‌ توقع‌ ما باشه‌. يك‌ خرده‌ به‌ خودمون‌ بياييم‌. يك‌ چه‌ كسي‌ چرا اينقدر گناه‌ مي‌كنيم‌. نزديكه‌ حالا طبق‌ اونچه‌ كه‌ خوب‌ حالا از علائم‌ گفته‌اند. خيلي‌ نزديكه‌ خيلي‌ خوب‌ روشنه‌ كه‌ ديگه‌ از لحاظ‌، اگر به‌ ما قضاوت‌ را بسپارند ديگه‌ وقتي‌ باقي‌ نمانده‌ همة‌ كارها شده‌. خوب‌ نزديكه‌ ظهوره‌. الان‌ امام‌ زمان‌ صلوات‌ الله‌ عليه‌ ظهور كنه‌ همين‌ امشب‌ و صبح‌ شماها انشاء الله‌ بريد به‌ محضرش‌ و سربازان‌ ايشان‌ باشيد. آيا آمادگي‌ داريد. آماده‌ هستيد؟ آقاجان‌ يك‌ خرده‌ صبر كن‌، امروز و فردا كه‌ جمعه‌ است‌ و روز تعطيل‌، يعني‌ اگر بناي‌ اين‌ كارها باشه‌ بايد هزارها سال‌ ديگر امام‌ زمان‌ تشريف‌ نيارن‌. منتظر شما باشند. بياييم‌ يك‌ خرده‌ تكان‌ بخوريم‌. اين‌ مجالس‌ چرا تشكيل‌ مي‌شه‌. يك‌ نفر از شماها براي‌ خاطر اين‌ كه‌ صاحب‌ مجلس‌ توقع‌ داشته‌ از شماها. اين‌ را مي‌دونم‌ براي‌ اين‌ مجلس‌ نمي‌يان‌ چون‌ توقعي‌ از هيچ‌ ندارم‌. و من‌ هم‌ خدا مي‌دونه‌ كه‌ اگر فايده‌اي‌ نداشته‌ باشه‌ اينجور مجالس‌ اين‌ مجلس‌ ما من‌ دوست‌ ندارم‌ تشكيل‌ بشه‌، فايده‌ نداشته‌ باشه‌. دليلي‌ نداره‌ كه‌ شب‌ جمعه‌ به‌ اصطلاح‌ حرم‌ حضرت‌ رضا را آدم‌ بگذاره‌ بياد اينجا بنشينه‌، بيخود. و وقتي‌ اين‌ مجلس‌ پر ارزشتر است‌ حتي‌ حرم‌ حضرت‌ رضا باشه‌ كه‌ حرف‌ در شما تأثير كنه‌. همين‌ الان‌ تصميم‌ بگيريد اگر گناه‌ كاريد گناه‌ ديگه‌ نكنيد. اگر پيشرفتي‌ در كمالاتتون‌ كنديد از حالا تصميم‌ بگيريد پيشرفتمون‌ سريع‌ باشه‌. اگر اهل‌ مثلا ضرر و كامل‌ هر كسي‌ در هر مرحله‌اي‌ هست‌ جلوتر يك‌ قدمي‌ برداره‌ به‌ جلو و هر حركتي‌ به‌ خودش‌ بده‌، يك‌ تكاني‌ به‌ خودش‌ بده‌. لا مقابلكم‌. هميشه‌ آدم‌ نماز صبحش‌ را اول‌ وقت‌، نماز ظهرش‌ را اول‌ وقت‌، نماز عصرش‌ را هم‌ بخونه‌ تعقيبات‌ بخونه‌. هميشه‌ در يك‌ انجماد، من‌ نمي‌گم‌ حالا اهل‌ گناه‌ باشيد نه‌ منجمد بودن‌ هم‌ خودش‌ بدبختي‌ است‌. آقا بيست‌ ساله‌ كه‌ ما همين‌ طور بودم‌. بعضيها افتخار مي‌كنند فلاني‌ به‌ به‌ قدري‌ آدم‌ خوبي‌، به‌ قدري‌ آدم‌ خوبيه‌ از بيست‌ سال‌ قبل‌ تا حالا هيچ‌ فرقي‌ نكرده‌. اين‌ بده‌ من‌ ثار، كسي‌ كه‌ دو روزش‌ مساوي‌ باشه‌ مثل‌ اين‌ است‌ كه‌ مال‌ التجاره‌اي‌، يك‌ پول‌ زيادي‌ برداشته‌ باشه‌ رفته‌ باشه‌ به‌ يك‌ محل‌ تجارت‌ و دويست‌ تومني‌ كار نكرده‌ نه‌ خرج‌ كرده‌ ونه‌ هم‌ به‌ اصطلاح‌ منفعتي‌ كرده‌. اين‌ سرماية‌ زندگي‌ براي‌ ما اين‌ عمر ما سرماية‌ زندگي‌ انفساس‌ شما بايد تسبيح‌ براي‌ شما باشد. من‌ اصلا معصيت‌ نكردم‌. من‌ در سطح‌ بالاتري‌ مي‌خوام‌ صحبت‌ كنم‌ براتون‌. من‌ گناهكار نيستم‌. بيست‌ سال‌ قبل‌ تا حالا گناه‌ نكردم‌. شما ميگيد كه‌ خوب‌ عمل‌ كرده‌. البته‌ ترقي‌ اگر كرده‌ باشه‌ خوبه‌. اما تنها گناه‌ نكردن‌ نه‌. بيست‌ سال‌ قبل‌ تا حالا گناه‌ نكردي‌. پيشرفتت‌ چي‌ بوده‌. نه‌ همانجايي‌ كه‌ بودم‌ هستم‌. ملائكه‌، اقلا جسارت‌ نشه‌ چون‌ مي‌خواستم‌ بگم‌ حيوانات‌ هم‌ همين‌ جورند چون‌ حيوانات‌ هم‌ هيچ‌ گناه‌ نمي‌كنند و اين‌ را نخواستم‌ بگم‌ براي‌ اين‌ كه‌ جسارت‌ يك‌ وقت‌ نشه‌، ملائكه‌ كه‌ هم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌، ملائكه‌ هم‌ همين‌ طورند. اين‌ ملائكه‌ از پنجاه‌ سال‌ قبل‌، صد سال‌ قبل‌، تا حالا هيچ‌ فرقي‌ نكرده‌اند. فقط‌ مشغول‌ تقديس‌ و تهييت‌ و همين‌ جور هستند. ولي‌ بدونيد تو نبايد ملك‌ باشي‌. تو از ملك‌ پروا مي‌شوي‌. ملائكه‌ خادم‌ شما بايد باشند. تو خيلي‌ افتخار نكن‌ كه‌ در مرحلة‌ خدمتگزاران‌ خودت‌ هستي‌. ان‌ الملائكة‌ لخدمنا، لخدامنا محبينا، ملائكه‌ خدمتگزاران‌ ما هستند و خدمتگزاران‌ دوستان‌ ما نه‌ شيعتنا. دوستا ما هستند. من‌ يك‌ وقتي‌ در روايت‌، ان‌ الملائكة‌ لخدامنا شيعتنا مثلا باشه‌. بعضي‌ از مراجع‌ گفتند نه‌ همه‌ محبينا بايد باشه‌. دوستان‌ ما خدمتگزارند. اينها خدمتگزاران‌ شما هستند. شما اگر مي‌خواييد ملائكه‌ گفتند كه‌ خدايا چرا حضرت‌ آدم‌ به‌ زبان‌ ما البته‌ ترجمه‌ داره‌ در تفسير من‌، چرا حضرت‌ آدم‌ مي‌خوايي‌ ما هم‌ تسبيحت‌ را مي‌كنيم‌، هم‌ تقديست‌ را مي‌كنيم‌ و هم‌ حمدت‌ را مي‌كنيم‌ خوب‌ اگر عبادت‌ مي‌خواي‌ ما هستيم‌. فرمود اني‌ اعلم‌ مالا تعلم‌. خدا آدم‌ مي‌خواد. آدم‌ بشو. صفات‌ رزيله‌ را بيانداز كنار. پيشرفت‌ كن‌. تو اگر ده‌ سال‌ قبل‌ از مثلا فرض‌ كنيد تزكية‌ نفس‌ كردي‌ حالا بايد از اولياء خدا باشي‌. سلمان‌ مگر چه‌ كرده‌. سلمان‌ هم‌ چه‌ كرده‌، سلمان‌ از معصومين‌ بود؟ ابيذر از معصومين‌ بود. اون‌ همه‌ بزرگان‌ دين‌ اين‌ همه‌ كمالات‌ داشتند غير از شماها بودند. هميشه‌ در جا زدند، همش‌ كار داشتند. چه‌ عرض‌ كنم‌. من‌ يك‌ كلماتي‌ تو زبانم‌ مي‌ياد نمي‌گم‌ براي‌ اين‌ كه‌ جسارت‌ مي‌شه‌. درجا زدن‌ فايده‌اي‌ نداره‌. و كوشش‌ كنيد كه‌ انشاء الله‌ پيشرفتهايي‌ روحي‌ داشته‌ باشيد و، واي‌، واي‌ به‌ حال‌ كسي‌ كه‌ روز بعدش‌ بدتر از روز قبلش‌ باشه‌. من‌ جوان‌ بودم‌، اهل‌ عبادت‌  مي‌بينم‌ حالا هنوز به‌ فكر دنيا هستم‌. من‌ جوان‌ بودم‌، چه‌ بودم‌، چه‌ بودم‌ حالا نيستم‌. من‌ بچه‌ بودم‌ خوابهاي‌ خوب‌ مي‌ديدم‌ شما فكر نكنيد اين‌ هايي‌ كه‌ مي‌گم‌ از خودم‌ مي‌گم‌. ما هيچ‌ كدامش‌. ولي‌ خيلي‌ هر روز به‌ من‌ مراجعه‌ مي‌شه‌. توي‌ شايد ده‌ نفر كه‌ مي‌يان‌ با صحبت‌ مي‌كنند سه‌، چهار تاشون‌ اينجورند. آقا ما يك‌ وقتي‌ حالي‌ داشتيم‌، توجهي‌ داشتيم‌، خوابهاي‌ خوبي‌ مي‌ديديم‌. ملاقات‌ با امام‌ زمان‌ داشتيم‌. ولي‌ حالا همة‌ درها بسته‌ شده‌. زياد داريم‌ها اينطور. و اين‌ بدبختيها. اين‌ ديگه‌ قابل‌ تحمل‌ نيست‌. كه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كسي‌ كه‌ يعني‌ روايت‌ هم‌ هستها كسي‌ كه‌ روز بعدش‌ بدتر از روز قبلش‌ باشه‌ اين‌ ملعونه‌. ملعون‌ يعني‌ دور از رحمت‌ خدا. اصحاب‌ منافقيني‌ كه‌ اطراف‌ پيغمبر اكرم‌ بودند اينها هم‌ ملعونند، اين‌ شخص‌ هم‌ ملعونه‌. ملعون‌. كسي‌ كه‌ روز بعدش‌ بدتر از روز قبلش‌ باشه‌ ملعونه‌. نكنه‌ يك‌ وقتي‌ خدايي‌ نكرده‌ ما ملعون‌ باشيم‌. ماه‌ رجب‌ همانطوري‌ كه‌ فرمودند ماهي‌ است‌ كه‌ بسيار اهميت‌ داره‌. يعني‌  ماه‌ رجب‌ و شعبان‌ و رمضان‌ اين‌ سه‌ ماه‌ پشت‌ سر هم‌ ديگه‌ ماههاي‌ عبادته‌. معصومين‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ اين‌ دو ماه‌ را روزه‌ مي‌گرفتند و متصل‌ به‌ ماه‌ رمضانش‌ مي‌كردند. حالا روزه‌ گرفتن‌ شرايطي‌ داره‌ هر كس‌ كه‌ شرايطش‌ را مي‌تونه‌ روزه‌ بگيره‌ مسئله‌اي‌ نيست‌ مخصوصا روزهاي‌ به‌ اين‌ كوتاهي‌ در سالهاي‌ بعد هم‌ گيرتون‌ نياد. در گذشته‌ هم‌ گيرتون‌ نمي‌آمد در سالهاي‌ بعد هم‌. حضرت‌ رسول‌ در ماه‌ شعبان‌ مي‌فرمايد هذا شهر نبيك‌ سيد الرسلك‌ شعبانه‌ الذي‌ باچه‌ تا مي‌رسه‌ به‌ اين‌ كه‌ مي‌فرمايد و كان‌ رسول‌ الله‌ صل‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ يدعب‌ في‌ صيامه‌ و قيامه‌، اصلا دردش‌ اين‌ بود، عادتش‌ اين‌ بود كه‌ روزها را روزه‌ مي‌گرفت‌ شبها را به‌ عبادت‌ مي‌پرداخت‌. ماه‌ رجب‌ هم‌ كه‌ ماه‌ بسيار با عظمتي‌ است‌ كه‌ ماه‌ علي‌ ابن‌ ابيطالبه‌ و با شادي‌ هم‌ تأمه‌. يعني‌ من‌ يك‌ وقتي‌ حساب‌ مي‌كردم‌ محرم‌ و صفر ماه‌ عزاست‌ بعد خدمت‌ شما، ربيع‌ الاول‌ و ربيع‌ الثاني‌ ماه‌ شادي‌، جمادي‌ الاول‌ و جمادي‌ الثاني‌ ماه‌ عزاست‌، رجب‌ و شعبان‌ ماه‌ شادي‌. اگر دقت‌ بكنيد اين‌ ماهها توهاش‌، جشنهاش‌ بيشتر از خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ عزاشه‌ و اينها هم‌ هست‌. و ماه‌ رمضان‌ و شوال‌ باز به‌ مناسبتهاي‌ عزاست‌. ذي‌ قعد و ذي‌ حج‌ باز ماه‌ شاديه‌ و خداي‌ تعالي‌ هم‌ در اين‌ ماههاي‌ شادي‌ بيشتر فروزاتش‌ را فرو ريخته‌. اين‌ دو ماه‌، دو ماه‌ شاديه‌ تقريبا، يعني‌ شما فكر كنيد در ماه‌ رجب‌ از اين‌ دعا استفاده‌ مي‌شه‌ كه‌ هم‌ تولد امام‌ جواد هست‌ هم‌ تولد امام‌ هادي‌. الهم‌ اني‌ اسئك‌ بالمولدين‌ في‌ رجب‌ محمد علي‌ ابن‌ ثاني‌ و ابن‌ علي‌ ابن‌ محمد المنتجب‌. اين‌ دو تا به‌ اصطلاح‌ تولد در اين‌ دو ماه‌ هست‌ كه‌ كمتر هم‌ ذكر شده‌. تولد امام‌ هادي‌ و تولد امام‌ جواد. تولد امام‌ باقر هم‌ كه‌ نوشته‌اند. بعد تولد اميرالمؤمنين‌ كه‌ ديگه‌ گفت‌ اسد الله‌ في‌ الوجد زهر، ما كان‌ خلف‌ كله‌ زهر اين‌ شعر عربي‌ است‌ ترجمه‌ اينه‌ كه‌ مي‌گه‌ اسد الله‌ در وجود آمد در پس‌ پرده‌ هر چه‌ بود آمد. و مبعث‌ رسول‌ اكرم‌ كه‌ البته‌ وفات‌ موسي‌ ابن‌ جعفر عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ هم‌ در اين‌ ماه‌ هست‌. البته‌ شاديهاش‌ خيلي‌ زيادتره‌. و ماه‌ شعبان‌ سوم‌ ماه‌ شعبان‌ تولد سيد الشهداست‌. چهارم‌ ماه‌ شعبان‌ تولد حضرت‌ ابوالفضله‌، پنجم‌ ماه‌ شعبان‌ تولد حضرت‌ سجاده‌، نيمة‌ شعبان‌ كه‌ باز هر چه‌ در پس‌ پرده‌ هر كه‌ بود آمد. كه‌ خداي‌ تعالي‌ فرموده‌ است‌ در قرآن‌ مجيد جاء الحق‌ و ذحق‌ الباطل‌ ان‌ الباطل‌ كان‌ ذهوقا. و اين‌ دو ماهي‌ است‌ كه‌ با كمال‌ شادي‌ و خوشي‌ و انسان‌ با تبسم‌ و با عيدي‌ گرفتن‌ اونها بهتر مي‌تونه‌ به‌ اصطلاح‌ پيشرفت‌ كنه‌ تا با عزاداريها. البته‌ عزاداري‌ خودش‌ باز همش‌ رحمته‌. فرقي‌ نمي‌كنه‌ تمامش‌ رحمته‌، تمامش‌ لطفه‌ و انشاء الله‌ ماه‌ رجب‌ را خيلي‌ قدر بدانيد يكي‌ از ماههاي‌ بسيار محترمه‌. و خيلي‌ احترام‌ داره‌. و در ماه‌ رجب‌ دعاهايي‌ وارد شده‌ بخوانيد. اين‌ دعاها خيلي‌ اهميت‌ داره‌، اين‌ دعاهايي‌ است‌ اكثرش‌ مربوط‌ به‌ حضرت‌ بقية‌الله‌ است‌. الهم‌ اني‌ اسئلك‌ بجميع‌ ما يدعوك‌ به‌ قدري‌ اين‌ دعا سطحش‌ بالاست‌ كه‌ معتقدم‌ با شخص‌ خودم‌ با همين‌ كم‌ سواديم‌ و كم‌ علميم‌ اگر بخوام‌ همين‌ دعا را تفسير كنم‌ و شرح‌ بدم‌ شايد يك‌ جلد قطور كتاب‌ بشه‌. خيلي‌ عجيبه‌ تمام‌ معارف‌ توش‌ ريخته‌ شده‌. همين‌ دعايي‌ كه‌ خوندم‌، زيارت‌ رجبيه‌، زيارت‌ مخصوصي‌ داره‌ كه‌ الحمد الله‌ الذي‌ اشهدنا مشهدا اوليائه‌ في‌ رجب‌ خدا را شكر مي‌كنيم‌ كه‌ ما در مشهديم‌ يكي‌ از اولياء خدا هستيم‌ در ماه‌ رجب‌ و اين‌ مال‌ ماست‌. خيلي‌ مهمه‌. اشهدنا مشهدا اوليائه‌ في‌ رجب‌. اونهايي‌ كه‌ در كربلا هستند، اونهايي‌ كه‌ در سامراء هستند اونهايي‌ كه‌ در كاظمين‌ هستند، اونهايي‌ كه‌ در نجف‌ هستند، اونهايي‌ كه‌ در مشهد هستند كه‌ اين‌ زيارت‌ خوب‌ بخونند و خيلي‌ مهمه‌، دعاهاي‌ شعبان‌، ماه‌ شعبان‌ هم‌ همينطور. دعاهاي‌ خيلي‌ عميق‌ و اكثرش‌ هم‌ معلمش‌، آخرين‌ معلم‌ بقية‌ الله‌ حضرت‌ ولي‌ عصر كه‌ بقية‌ الهي‌ كه‌ بقية‌ عمر الهي‌ كه‌ بناست‌ توي‌ بشر پخش‌  بشه‌ به‌ وسيلة‌ ايشان‌ باشه‌ و من‌ حساب‌ كردم‌ در دعاها و كلمات‌ از ائمه‌ مثل‌ كلاسها بوده‌، اونچه‌ كه‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ فرموده‌اند در سطح‌ خيلي‌ عالي‌، خيلي‌ بالاست‌، كلاس‌ آخره‌ و اين‌ دعاها را بخونيد اقلا ظواهرش‌ را حفظ‌ كنيد. دعاها در اين‌ ماه‌ رجب‌ بخونيد و انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ امام‌ زمانمون‌ در اول‌ ماه‌ رجب‌، يك‌ رواياتي‌ هست‌ كه‌ حضرت‌ ظاهر مي‌شن‌. چون‌ يك‌ جمله‌ العجب‌ كل‌ العجب‌ همين‌ روزهاي‌ آخر ماه‌ جمادي‌ و اول‌ رجب‌، فردا شب‌، حالا احتمالا هم‌ امشب‌ باشه‌ ولي‌ اختلاف‌ ايجاد نكنيم‌ چون‌ سي‌ روز تمام‌ بوده‌ جمادي‌ الثاني‌ حالا به‌ هر حال‌ فردا شب‌ طبق‌ تقويم‌ شب‌ اول‌ ماه‌ رجبه‌ و انشاء الله‌ دعا كنيد. روز اول‌ ماه‌ رجب‌ روزي‌ است‌ كه‌ حتي‌ روزه‌اش‌ مستحبه‌ و انشاء الله‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ اعمال‌ ماه‌ رجب‌ را صحيح‌ انجام‌ بديد.

 آقا ولي‌ عصر جان‌ هممون‌ به‌ قربانت‌. ماه‌ جمادي‌ الاول‌ و جمادي‌ الثاني‌ هم‌ تمام‌ شد و خبري‌ از شما نشد. البته‌ اگر يك‌ لحظه‌ ماها به‌ خودمون‌ بياييم‌ و امام‌ زمانمون‌ را واقعا بخواييم‌ حضرت‌ تأخير نمي‌اندازند در ظهورشون‌. دليلي‌ نداره‌ كه‌ تأخير بياندازند. ما غيبته‌ منا، غيبت‌ امام‌ زمان‌ از ناحية‌ ماست‌. يا بقية‌ الله‌ يا صاحب‌ الزمان‌. اين‌ ماه‌ براي‌ مادرت‌ فاطمة‌ زهرا عزاداري‌ كن‌. در اين‌ دو ماه‌ گرد يكديگر نشستيم‌ و دربارة‌ پهلوي‌ شكستة‌ مادرت‌، دربارة‌ بازوي‌ ورم‌ كردة‌ مادرت‌، دربارة‌ اونچه‌ مادرت‌ در سن‌ هيجده‌ سالگي‌ از دار دنيا رفت‌. شهيد شد. دربارة‌ اين‌ كه‌ شب‌ او را غسل‌ دادند، شب‌ كفنش‌ كردند، شب‌ او را به‌ خاك‌ سپردند، نشستيم‌ و گريه‌ كرديم‌ و اشك‌ ريختيم‌. اجر اين‌ گريه‌ هامون‌ اگر ثوابي‌ دارد در مقابلش‌ يك‌ خواهش‌ از خودت‌ داريم‌. شب‌ جمعه‌ است‌ شب‌ آخر ماه‌ جمادي‌ الثاني‌ در حديث‌ است‌ كه‌ اگر وقت‌ ظهورش‌ فرا برسد شب‌ جمعه‌اي‌ خواهد بود. پس‌ مي‌رود در مسجد سهله‌ سر به‌ سجده‌ مي‌گذارد و مكرر مي‌گويد امن‌ يجيب‌ المضطر اذا دعا و يكشف‌ سوء. كيست‌ كه‌ جواب‌ مضطر. خداي‌ تعالي‌ به‌ او عرض‌ مي‌كنم‌، عزيزم‌، محبوبم‌ برخيز كه‌ ما فرجت‌ را به‌ تو عنايت‌ كرديم‌. امشب‌ اون‌ شب‌ جمعه‌ باشه‌ اين‌ خواهش‌ را دارم‌. يا بقية‌ الله‌. مزد عزاداريهاي‌ ما از شما خواهشمون‌ اين‌ است‌ كه‌ چراغها را خاموش‌ كنيد حال‌ عزايي‌ پيدا كنيم‌، يا حجت‌ الله‌. آقاجون‌ انشاء الله‌ اميدوارم‌ امشب‌ امام‌ زمانتون‌ در كنارتون‌ باشد و يقينا صداي‌ ناله‌ را مي‌شنود. يا حجت‌ الله‌ يا صاحب‌ الزمان‌، آقاجان‌. بدون‌ امشب‌ بر كه‌ نظر داري‌. بدونيد اونهايي‌ كه‌ آمدند اونهايي‌ كه‌ آمدند در خانة‌ مادرتون‌ را آتش‌ زدند. در به‌ پهلوش‌ زدند. اينها رفتند بيرون‌. صداي‌ دلنوازت‌  را بشنويم‌ فردا صبح‌ الا يا اهل‌ العالم‌، اين‌ مردم‌ دنيا

 جد من‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ را در كنار نهر فرات‌ با لبهاي‌ تشنه‌ كشتند. يا بقية‌الله‌. (نامفهوم‌).

 

۲۸ جمادی الثانی ۱۴۱۳ قمری – ۲ دی ۱۳۷۱ شمسی – معناي‌ عقل‌ و عاقل‌ كيست‌؟

 معناي‌ عقل‌ و عاقل‌ كيست‌؟ 28 جمادي‌2 1413

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 دربارة‌ عقل‌ كه‌ آيا عقل‌ چي‌ هست‌؟ و چرا به‌ انسان‌ عاقل‌ مي‌گن‌؟ و چرا حيوانات‌ را عاقل‌ نمي‌گن‌؟ و آيا خداي‌ تعالي‌ عاقل‌ است‌ يا نه‌؟ موجوداتي‌ كه‌ در عالم‌ هستند از خدا تا جمادات‌ اينها چند تاشون‌ عاقلند چند تاشون‌ عاقل‌ نيستند. اولا عقل‌ را معنا بكنم‌ براتون‌. عقل‌ به‌ معناي‌ يك‌ چيزي‌ است‌ كه‌ انسان‌ را محدود مي‌كنه‌ و در يك‌ خط‌ مستقيمي‌ مي‌گذاره‌. اگر انسان‌ محدود نشه‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ اين‌ عاقل‌ نيست‌. حالا دقت‌ كنيد، مثلا شتر را وقتي‌ كه‌ پاشو مي‌بندند، وقتي‌ كه‌ شتر مي‌خوابه‌ مي‌يان‌ يك‌ ريسموني‌ به‌ پاي‌ شتر مي‌بندند كه‌ نتونه‌ از جاش‌ حركت‌ كنه‌ مي‌گن‌ عقالش‌ كردند، يعني‌ الان‌ داراي‌ عقاله‌، عقال‌ از همان‌ عقل‌ مي‌ياد. انسان‌ هم‌ در اثر معرفت‌ خدا و وقتي‌ خدا شناس‌ شد، مسلمان‌ شد اين‌ اسلام‌ و شناختش‌ خدا را مثل‌ همان‌ ريسماني‌ مي‌مونه‌ كه‌ به‌ پاش‌ بستند. محدودش‌ مي‌كنه‌. يعني‌ مي‌يارتش‌ تو خط‌ شرع‌. خط‌ دين‌. و كسي‌ كه‌ تو خط‌ دين‌ واقع‌ شد عاقله‌. شما مثلا فرض‌ كنيد كه‌ اينهايي‌ را كه‌ مي‌گم‌ از نظر قرآن‌ و رواياته‌ها نظر فرهنگ‌ ما نيست‌، توي‌ فرهنگ‌ خودتون‌ وارد نشيد، خودتون‌ مي‌گم‌ يعني‌ فرهنگ‌ مردم‌ دنيا. از نظر روايات‌ و احاديث‌ مردم‌ اونهايي‌ كه‌ در خط‌ ديني‌ قرار گرفته‌اند. در خط‌ شرعي‌ قرار گرفته‌اند و توي‌ خط‌ دين‌ هستند اين‌ دين‌ مثل‌ اون‌ ريسماني‌ است‌ كه‌ شتر را پا بند مي‌زنه‌ نمي‌گذاره‌ از جاش‌ حركت‌ كنه‌، فرار كنه‌، بيراهه‌ بره‌، همين‌ طور انساني‌ هم‌ كه‌ در راه‌ خدا قرار گرفت‌ در راه‌ شرع‌ قرار گرفت‌ و مسلمان‌ شد و ايمان‌ واقعي‌ پيدا كرد اين‌ شخص‌ هم‌ مي‌شه‌ محدود و كسي‌ كه‌ محدود به‌ يك‌ حدي‌ هست‌ اين‌ را مي‌گن‌ عاقل‌. البته‌ اسلام‌ عاقل‌ را فقط‌ به‌ يك‌ دسته‌ مي‌گه‌ و اونهايي‌ كه‌ خدا را خوب‌ شناختن‌ و از خواب‌ غفلت‌ بيدار شده‌اند و چرتي‌ نيستند. و پابندي‌ به‌ نام‌ اسلام‌ به‌ پاشون‌ زده‌اند.

 اما كساني‌ كه‌ خوابند اين‌ خواب‌ گاهي‌ مي‌شه‌ دستش‌ از روي‌ بدنش‌ بلند مي‌شه‌ اونور مي‌افته‌، مي‌گيم‌ خوابه‌، كار بي‌ جهت‌ مي‌كنه‌، اعمال‌ بي‌ فايده‌ انجام‌ مي‌ده‌. حتي‌ گاهي‌ ممكنه‌ ديديد در بعضي‌ از افراد خوابند ولي‌ پا مي‌شن‌ راه‌ مي‌افتند از جايي‌ به‌ جايي‌ مي‌رن‌. ارواح‌ خبيثه‌ مي‌يان‌ ازشون‌ استفاده‌ مي‌كنند از جانشون‌ استفاده‌ مي‌كنند، وارد بدنشون‌ مي‌شن‌ اونها را راه‌ مي‌برند اين‌ طرف‌ و اونطرف‌ مي‌برند حرفهاي‌ بيخودي‌ مي‌زنند اينها خوابند. اكثر مردمي‌ كه‌ بي‌ بند و باري‌ مي‌كنند اسمشون‌ مسلمانه‌ ولي‌ در حقيقت‌ طبق‌ دستور اسلام‌ عمل‌ نمي‌كنند، اينها افراد خواب‌ هستند. آنهايي‌ كه‌ در صراطند، در راه‌ راستند، در صراط‌ مستقيمند. اينها همان‌ پابند بهشون‌ خورده‌ اسم‌ آنهم‌ عقله‌.

 پس‌ بنابراين‌ هر جانداري‌ كه‌، هر انسان‌ جانداري‌ كه‌، هر حيوان‌ جانداري‌ كه‌، هر كسي‌ كه‌ جان‌ داره‌، اين‌ اگر پابند معرفت‌ خدا، اگر پابند باصطلاح‌ اطاعت‌ پروردگار و معرفت‌ خدا بهش‌ خورده‌، اين‌ شخص‌ مسلما بدونيد كه‌ عاقله‌. اما اگر نخورده‌، عاقل‌ نيست‌. حالا معناي‌ عقل‌ را هم‌ خوب‌ فهميديد. برگرديم‌ ببينيم‌ توي‌ اين‌ موجوداتي‌ كه‌ در عالم‌ هستند كدام‌ يكيشون‌ عاقلند و كدام‌ يكيشون‌ عاقل‌ نيستند. خدا پابندي‌ بهش‌ نخورده‌ كه‌ تحت‌ فرمان‌ چيزي‌ يا كسي‌ باشه‌. پس‌ عقل‌ دربارة‌ خدا معنا نداره‌. يكي‌ از اسماء خدا عاقل‌ نيست‌. او حكيمه‌. حكيم‌ بالاتر از، خالق‌ عقله‌ خداي‌ تعالي‌. خداي‌ تعالي‌ حكيمه‌. نگيد يك‌ وقت‌ خدا عاقله‌. خدا حكيمه‌. يعني‌ يك‌ معنايي‌ بالاتر از عقل‌. تمام‌ كارهايش‌، ببينيد عقل‌ گفتيم‌ از خارج‌ يك‌ پابندي‌ بيايد اين‌ را پابند بزنه‌. اينكه‌ معنا نداره‌ دربارة‌ خدا. بگيم‌ خدا بندة‌ چيه‌ كه‌ پابند بهش‌ بخوره‌. پس‌ خداي‌ تعالي‌ بدون‌ مصلحت‌ هيچ‌ كاري‌ را نميكنه‌. حكيمه‌. حقايق‌ اشياء را طبق‌ آنچه‌ كه‌ ميداند براي‌ آنها عمل‌ ميكنه‌.

 پس‌ بنابراين‌ اول‌ خدا حكيم‌ است‌ ولي‌ بهش‌ نميشه‌ گفت‌ عاقل‌. دوم‌ ملائكه‌ هستند. ملائكه‌ عقل‌ دارند، عاقلند. به‌ جهت‌ اينكه‌ بندة‌ خدا هستند ديگه‌. خدا را شناختند، معرفت‌ خدا را هم‌ دارند و بندگي‌ خدا را هم‌ مي‌كنند. پابند محكمي‌ هم‌ بهشون‌ خورده‌ و عاقلند. سوم‌ اجنه‌ هستند. اينها هم‌ بايد بندگي‌ خدا را بكنند عاقلند. لذا فرق‌ جن‌ و ملك‌ در اين‌ است‌ كه‌ ملائكه‌ خداي‌ تعالي‌ غضب‌ و شهوت‌ درشون‌ قرار نداده‌ لذا گناه‌ نمي‌كنند. يا خيلي‌ كم‌ گناه‌ مي‌كنند اگر اهل‌ گناه‌ باشند. اما در اجنه‌ قوة‌ غضب‌ و شهوت‌ هست‌ بنابراين‌ اينها مثل‌ ما هم‌ مي‌توانند گناهكار باشند هم‌ مي‌توانند خدمتتون‌ عرض‌ شود بندة‌ خدا باشند. و اگر بندة‌ خدا شدند عاقلند. و بعله‌، چهارم‌، انسانه‌. خدا، ملك‌، جن‌، چهارم‌ انسان‌. كه‌ انسانها اينها هم‌ ممكنه‌ عاقل‌ باشند. طبق‌ معنايي‌ كه‌ براي‌ عقل‌ كرديم‌. چطور ممكنه‌ عاقل‌ باشند؟ يعني‌ فرض‌ بفرمائيد كه‌ اگر از معرفت‌ خدا و درك‌ حقايق‌ و شناخت‌ معصيت‌ و زشتي‌ معصيت‌ اگر پابندي‌ به‌ اينها خورد، اينها ميشوند تازه‌ عاقل‌. متوجه‌ شديد؟ و اگر پابندي‌ نخورد، عاقل‌ نيستند. اگر محدود نشدند، عاقل‌ نيستند. و پنجم‌ حيوانات‌ هستند كه‌ حيوانات‌ هم‌ عقل‌ ندارند. بجهت‌ اينكه‌ پابندي‌ بعنوان‌ بندگي‌ خدا در ظاهر ندارند. البته‌ باطنشون‌ چيز ديگه‌ است‌، ملكوتشون‌ چيزهاي‌ ديگه‌ است‌ كه‌ همه‌ عاقلند. عقل‌ كمك‌ ميكنه‌ و به‌ ملكوتشون‌ كاري‌ نداريم‌. و ششم‌ گياهها هستند كه‌ اينها هم‌ معلومه‌ ديگه‌ بطريق‌ اولي‌ عاقل‌ نيستند. و هفتم‌ هم‌ جماداته‌ اينها هم‌ عاقل‌ نيستند.

 خوب‌ پس‌ در اين‌ وسط‌ سه‌ تا از موجوداتي‌ كه‌ هستند عاقلند، ممكنه‌ كه‌ عاقل‌ باشند، يكي‌ كه‌ صددرصد عاقله‌، ملائكه‌ است‌. دو تايشون‌ هم‌ مي‌توانند عاقل‌ باشند، اختيار دست‌ خودشونه‌، مي‌تونند عاقل‌ نباشند. بنابراين‌ عقل‌ چيه‌؟ در وجود افراد حق‌. عقل‌ يك‌ نيرويي‌ است‌ كه‌ در انسان‌ پيدا ميشه‌ كه‌ انسان‌ را پابند مي‌زنه‌ و نمي‌گذاره‌ كه‌ از محدودة‌ فرمان‌ الهي‌ خارج‌ بشه‌. در ملائكه‌ صددرصد تقريبا هست‌. در اجنه‌ و انسانها باختيار خودشونه‌ مي‌توانند داشته‌ باشند مي‌توانند نداشته‌ باشند.

 بنابراين‌ حالا مقدمه‌، كفار و آنهايي‌ كه‌ از دائرة‌ اسلام‌ خارجند، هيچ‌ عاقل‌ نيستند. به‌ همين‌ جهت‌ حضرت‌ صادق‌ دربارة‌ معاويه‌ مي‌فرمايد كه‌ معاويه‌ عاقل‌ نبود. و در يك‌ روايت‌ ديگر مي‌فرمايد العقل‌ ما عبد به‌ الرحمان‌. عقل‌ آن‌ چيزي‌ است‌ كه‌ خدا باهاش‌ بندگي‌ بشه‌. يعني‌ يك‌ پابندي‌ بهش‌ زدند كه‌ فقط‌ در راه‌ خدا ميره‌، راههاي‌ انحرافي‌ نميره‌. ما عبد به‌ الرحمان‌ و يوصل‌ الي‌ الجنان‌. بهشت‌ انسان‌ به‌ وسيلة‌ عقل‌ ميرسه‌. دقت‌ كرديد؟ پس‌ بنابراين‌ از امام‌ سؤال‌ ميشه‌ كه‌ پس‌ آنچه‌ در معاويه‌ هست‌ چيست‌؟ حضرت‌ مي‌فرمايد كه‌ انسان‌ مطاع‌ و الشيطنه‌، اين‌ مطاع‌ و شيطنت‌ است‌. حالا شما بر اين‌ حساب‌ مي‌تونيد قياس‌ بكنيد همة‌ مسائل‌ را، يعني‌ همة‌ افراد را، شريك‌ تو نقص‌ نداره‌، عقل‌ نداره‌، نمي‌دونم‌ فلان‌ خانم‌ بدحجابي‌ كه‌ توي‌ خيابان‌ مي‌ياد چطور، عقل‌ نداره‌. فلان‌ خانمي‌ كه‌ لباسهاي‌ قيمتي‌ و زيور آلاتش‌ را براي‌ زنهاي‌ مجالس‌ براي‌ خودنمايي‌ مي‌پوشه‌ چطور، عقل‌ نداره‌. كساني‌ كه‌ مثلا فرض‌ كنيد بندگي‌ خدا را نمي‌كنند چطور؟ اينها عقل‌ ندارند. اينها عقل‌ را حساب‌ نكردند. خدا در قرآن‌ مكرر مي‌فرمايد افلا تعقلون‌، افلا تعقلون‌ معناش‌ همينه‌ كه‌ چرا از عقل‌ استفاده‌ نمي‌كنيد. چرا از اين‌ محدودة‌ الهي‌ از اين‌ ساختة‌  الهي‌ چرا به‌ اصطلاح‌ پيروي‌ نمي‌كنيد، استفاده‌ نمي‌كنيد! افلا تعقلون‌، يعني‌ چرا از محدودة‌ اسلام‌ استفاده‌ نمي‌كنيد اينه‌ معناي‌ افلا تعقلون‌. عقل‌ اين‌ نيست‌ كه‌ انسان‌ بگه‌ كه‌، خوب‌ مثلا من‌ زرنگم‌ خيلي‌ عاقلم‌، نه‌. شما به‌ هر كسي‌ را ديديد كه‌ گناه‌ مي‌كنه‌ اون‌ را شما عاقلش‌ ندونيد. اگر، يك‌ كلمة‌ عقل‌ كلمة‌ عربيه‌ در روايات‌ آمده‌. شما بايد طبق‌ معنايي‌ كه‌ روايات‌ گفته‌اند عقل‌ را معنا بكنيد. عاقل‌ كسي‌ است‌ كه‌ بي‌ بند و باره‌ نيست‌، اين‌ كه‌ گفتند خانمها يك‌ خرده‌ عقلشون‌ كمتره‌اين‌ منظور حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها نيست‌ مسلما. خانمهاي‌ متدينه‌ نيستند. اكثرا چون‌ خانمها بي‌ بندو بارترند اكثرا چون‌ اينها به‌ يك‌ چيزهاي‌ خيلي‌ جزيي‌ دينشون‌ را از دست‌ مي‌دن‌، از اين‌ جهت‌ اكثريت‌ را گفته‌اند. اكثرا در اين‌ سو عقل‌ كمتر فعاله‌. كمتر فعاليت‌ مي‌كنه‌، دقت‌ كرديد. والا يك‌ خانمي‌ مثل‌ حالا نمونه‌اش‌ حضرت‌ زهرا، حضرت‌ زينب‌، حضرت‌ سكينه‌، حضرت‌ معصومه‌ سلام‌ الله‌ عليهم‌ اجمعين‌ اينهايي‌ كه‌ نمي‌گم‌، اينها در تحت‌ به‌ اصطلاح‌ عقل‌ كل‌ حتي‌ اينها قرار گرفته‌اند. اينها برشون‌ يك‌ پابندي‌ خورده‌ كه‌ در شب‌ يازدهم‌ محرم‌ حضرت‌ زينب‌ سلام‌ الله‌ عليها نماز شبش‌، شب‌ يازدهم‌ خوب‌ خيلي‌ شب‌ سختي‌ بود بر حضرت‌ زينب‌. دقيقا حدود هفتاد و چند نفر كشته‌ اونطرف‌ افتاده‌ از عزيزانشون‌، هشتاد نفر زن‌ و بچه‌ هم‌ سرپرستيش‌ با حضرت‌ زينبه‌، هيچ‌ تزلزل‌ در عبادت‌ و بندگي‌ خدا به‌ خودش‌ راه‌ نمي‌ده‌. نماز شبش‌ را حضرت‌ سجاد مي‌فرمايد ديدم‌ كه‌ حضرت‌ زينب‌ سلام‌ الله‌ عليها شب‌ يازدهم‌ نشسته‌ خوند. از ايشان‌ سؤال‌ كردند كه‌ چرا نشسته‌ مي‌خونيد؟ فرمود كه‌ من‌ ديگه‌ بدنم‌ طاقت‌ ايستاده‌ نماز خوندن‌ نداره‌ بله‌، اين‌، اين‌ زن‌ را نمي‌گن‌ كه‌، شما كوشش‌، شماها اين‌ را بدونيد جنسيت‌ زن‌ و مرد كه‌ اين‌ همه‌ از راه‌ غير صريح‌ وارد شدن‌ و مي‌خوان‌ بگن‌ كه‌ مساوي‌ هستند من‌ مي‌خوام‌ بگم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ خانمها بيشتر اظهار محبت‌ كرده‌ اگر اينها بي‌ بند و بار نباشند و عاقل‌ باشند و محبتهايي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ كرده‌ اگر من‌ بخوام‌ براتون‌ شرح‌ بدم‌ انشاء الله‌ يك‌ وقت‌ ديگه‌اي‌ شرح‌ مي‌دم‌ كه‌ محبتهاي‌ فوق‌ العاده‌اي‌ كرده‌. و اهميت‌ بيشتري‌ از مردها به‌ اونها داده‌. البته‌ با عاقلهاش‌، با غير عاقلهاشون‌ نه‌.

 اون‌ زني‌ كه‌ توي‌ خونه‌ اونقدر ضعيفه‌ كه‌ حتي‌ بچه‌هاي‌ خودش‌ را و شوهر خودش‌ را نمي‌تونه‌ آدم‌ كنه‌ و نمي‌تونه‌ تربيتشون‌ بكنه‌ اين‌ زن‌ خوب‌ طبعا دين‌ بهش‌ نخورده‌ عاقل‌ نيست‌. من‌ شماها را نمي‌خوام‌ بگم‌ كه‌ خدايي‌ نكرده‌ به‌ بي‌ بند و باري‌ و معصيت‌، شما از اين‌ مراحل‌ گذشتيد من‌ همة‌ شماها را افراد پاك‌ و بي‌ گناه‌ مي‌شناسم‌  و هر كدامتون‌ هم‌ كه‌ خدايي‌ نكرده‌ گناه‌ مي‌كنيد بدونيد جاتون‌ اينجا نيست‌ عوضي‌ آمديد اينجا. ولي‌ اكثر شما و يا همة‌ شما طبق‌ برنامه‌ آمديد جلو افرادي‌ هستيد كه‌ گناه‌ نمي‌كنيد. يك‌ خانمي‌ به‌ من‌ مي‌گفت‌ كه‌، اونروز كه‌ منزل‌ خانم‌ گنجي‌ بوديم‌ كه‌ چقدر اين‌ مجلس‌، شش‌ هفت‌ سال‌ نشستيم‌ اونجا يك‌ كلمه‌ غيبت‌ نشده‌، يك‌ كلمه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود معصيت‌ نشده‌. شما بريد تمام‌ مشهد كه‌ شهر مذهبيه‌، يك‌ مجلسي‌، حتي‌ بريد توي‌ مجالس‌ ديني‌ ببينيد اينقدر پاك‌ و اين‌ قدر به‌ اصطلاح‌ بدون‌ معصيت‌ مجلسي‌ از خانمها تشكيل‌ مي‌شه‌؟ و دومي‌ داره‌؟ انشاءالله‌ داره‌ ولي‌ به‌ هر حال‌ اين‌ مسلم‌ مي‌شه‌، همش‌ حرف‌ خدا، همش‌ حرف‌ دين‌، همش‌ حرف‌ كمالات‌. من‌ نمي‌خوام‌ به‌ شما بگم‌ كه‌ معصيت‌ نكنيد چون‌ معصيت‌ نيست‌ اين‌ قدر عقل‌ داريد كه‌ گناه‌ نكنيد، اين‌ قدر عقل‌ داريد كه‌ حتي‌ گناه‌، خطور گناه‌ در دلهاتون‌ نگذره‌. ولي‌ عقل‌ شما ايجاب‌ مي‌كنه‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر بكنيد، فرزندانتون‌ را خوب‌ تربيت‌ كنيد. فاميلتون‌، اطرافيانتون‌ را خوب‌ تربيت‌ كنيد. يك‌ وقت‌ هستش‌ يك‌ كسي‌ است‌ مثل‌ فرض‌ كنيد ابوجهل‌، پيغمبر نتونست‌ تربيتش‌ كنه‌ اين‌ استثنا بود. حمر المستنفره‌، بعضي‌ افراد هستند خدا در قرآن‌ مي‌فرمايد اينها مثل‌ خرهاي‌ كه‌ مورد تنفر هستند. مستنفره‌، تنفر. بعضي‌ خرها هستند لااقل‌ خوش‌ قيافه‌ هستند خر سفيد خوبي‌ است‌ آدم‌ دوستش‌ داره‌، بعضيها هستند كه‌، بعضي‌ از خرها هستند كه‌ تمام‌ بدنشون‌ هم‌ پر از زخم‌ و كثافته‌. اين‌ را خداي‌ تعالي‌ تشبيه‌ مي‌كنه‌، هيچ‌ حرف‌ به‌ مغزشون‌ فرو نمي‌ره‌، خواب‌ باشند بالاخره‌ يك‌ تكاني‌ مي‌خورند. يك‌ آقايي‌ به‌ زنش‌ گفته‌ بود من‌ كه‌ اهل‌ عبادت‌ و معنويت‌ و اينها نيستم‌ تو برو، خوب‌ اين‌ باز ارزش‌ داره‌، باز خوبه‌. بعضي‌ هستند كه‌ سد عن‌ سبيل‌ اللهند. اينها بايد آدم‌ بشن‌، اينها تا كي‌ مي‌خوان‌ همينطور باقي‌ بمانند؟  اينها حمر مستنفره‌ هستند. اينها خرهايي‌ هستند كه‌ مورد تنفرند. بايد اول‌ كاري‌ كه‌ شماها مي‌كنيد كه‌ عقل‌ شما ايجاب‌ مي‌كنه‌، عقلتون‌ به‌ شما دستور مي‌ده‌، همين‌ راه‌ خدا دستور مي‌ده‌ اين‌ است‌ كه‌ و جاهدوا و اموالكم‌ و انفسكم‌ في‌ سبيل‌ الله‌. در راه‌ خدا هم‌ با اموالتون‌ هم‌ با جانتون‌. اگر جان‌ خواست‌ بديد، اگر مال‌ خواست‌ بديد، اين‌ راه‌ باز است‌، شما يك‌ جاده‌اي‌ را انتخاب‌ كرديد توي‌ اين‌ جاده‌ هفت‌، هشت‌ تا سنگ‌ بزرگ‌ افتاده‌ مي‌گيد كه‌ خوب‌ چون‌ سنگ‌ افتاده‌ من‌ نمي‌رم‌، خوب‌ پياده‌ بشيد سنگ‌ را بياندازيد كنار بريد.

 گاهي‌ مي‌شه‌ كه‌ چون‌ ما، اوني‌ كه‌ ما روش‌ كار مي‌كنيم‌ روحمونه‌، گاهي‌ مي‌شه‌ كه‌ آدم‌ بايد يك‌ پولي‌ خرج‌ بكنه‌ تو اين‌ راه‌ بره‌، خوب‌ خرج‌ مي‌كنه‌. جدي‌ بايد باشيد. الان‌ شايد در به‌ طور متوسط‌ شايد هفت‌، هشت‌ تا از خانمها هستند حالا آقايون‌ كه‌ بيشتر از خانمها مراجعت‌ مي‌كنند مي‌گن‌ ما مي‌خواييم‌ شاگرد بشيم‌. مشكلاتي‌ هم‌ دارند و ضعيفند در خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ در خانه‌ و زندگي‌. خوب‌ من‌ نمي‌تونم‌ كه‌ دست‌ و پنجه‌ با، يعني‌ وقتش‌ را هم‌ ندارم‌، حوصله‌اش‌ را هم‌ ندارم‌…(نامفهوم‌). اطرافيانتون‌ را خودتون‌ بايد هدايتشون‌ كنيد، خودتون‌ بايد راهنمايي‌ بكنيد، خودتون‌ بايد از خواب‌ غفلت‌ بيدارشون‌ كنيد. اين‌ يكي‌ از وظايف‌ لازم‌ شماست‌. نگيد كه‌ اي‌ بابا به‌ اينها بگيم‌ اين‌ را بكن‌، اين‌ كار را نكن‌، بله‌. مگر حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها يا حضرت‌ زينب‌ سلام‌ الله‌ عليها اينها مرد و زن‌ براشون‌ داشت‌،  حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها آمد توي‌ مسجد يك‌ طرزي‌ با ابي‌ بكر صحبت‌ كرد كه‌ واقعا بدن‌ آدم‌ مي‌لرزيد. اونجا ابي‌ بكري‌ كه‌ در رأس‌ قدرت‌ قرار گرفته‌ رئيس‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود قواي‌ مسلمينه‌، اي‌ پسر، وقتي‌ عرب‌ مي‌خواد يك‌ كسي‌ را كوچكش‌ كنه‌ مي‌گه‌ پسر فلاني‌، اگر بخواد بزرگش‌ كنه‌ مي‌گه‌ پدر فلاني‌. مثلا ما وقتي‌ اسامي‌ هم‌ را نام‌ مي‌بريم‌ مي‌گيم‌ يا ابوالحسن‌ مثلا به‌ حضرت‌ امير بگو يا ابو الحسن‌ اين‌ را احترام‌ كرديد. اگر گفتيم‌ كه‌ مثلا يابن‌ الحسن‌ به‌ حضرت‌ ولي‌ عصر اين‌ در واقع‌ خوب‌ درسته‌ پدر حضرت‌ ولي‌ عصر حضرت‌ عسگري‌ است‌، خيلي‌ مهمه‌ اما در عين‌ يعني‌ كه‌ خودت‌ شخصيت‌ نداري‌ بخاطر پدرت‌ بهت‌ شخصيت‌ مي‌ديم‌. كوچك‌ كردنه‌ امام‌ زمانه‌، لذا نديديم‌ هيچ‌ وقت‌ دوستان‌ بگن‌ ياابن‌ الحسن‌، را خوب‌ بعضيها، و الا يا بقية‌ الله‌، يا حجت‌ الله‌ يا صاحب‌ الزمان‌ اين‌ كلمات‌ را بگيد.

 حالا خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌، دقت‌ كرديد. يا حجت‌ الله‌ بگيد. حضرت‌ زهرا به‌ رئيس‌ حكومت‌ اون‌ وقت‌ كه‌ كنارش‌ يك‌ ديوي‌ نشسته‌ مثل‌ عمر مي‌گه‌ يابن‌ ابي‌ وقاصه‌اي‌ پسر ابي‌، اترس‌ اباك‌…با اين‌ تندي‌ باهاش‌ صحبت‌ مي‌كنه‌ و خوب‌ اون‌ يك‌ الاغي‌ است‌ كه‌ هيچي‌ درك‌ نمي‌كنه‌ يك‌ مطلب‌ ديگه‌اي‌ است‌ اما بايد قوي‌ باشه‌. بايد خيلي‌ شجاع‌ باشه‌، نگه‌ من‌ زنم‌، نه‌ در امور دينتون‌ بايد خيلي‌ قوي‌ باشيد، خيلي‌ عاقل‌ باشيد، خيلي‌ قدرتمند باشيد. بنا نيست‌ كه‌ حالا بريد كه‌ مثلا دعوا بكنيد فرزندانتون‌ با زباني‌ خوش‌ با زباني‌ ملايم‌، يك‌ دفعه‌ گفتيد، دو دفعه‌ گفتيد، ده‌ دفعه‌ گفتيد اين‌ اگر بخواد با شما زندگي‌ كنه‌ بايد خودش‌ را كنترل‌ كنه‌، عاقل‌ مي‌شه‌ اون‌ هم‌. و كوشش‌ بكنيد كه‌ هم‌ خودتون‌ را هم‌ شوهر و فرزندانتون‌ را از آتش‌ جهنم‌ نجات‌ بديد. نگيد اون‌ به‌ راه‌ خودش‌ ما به‌ راه‌ خودمون‌. ما را تو قبر او نمي‌گذارند. چرا! اين‌ از حرفهاي‌ بسيار غلطه‌ من‌ را تو قبر اون‌ نمي‌گذارند. اگر تو نهي‌ از منكر نكردي‌ تو را مي‌گذارند تو قبر او و بايد با آتش‌ او بسوزي‌، روايت‌ داره‌. خداي‌ تعالي‌ دستور داد به‌ يك‌ عده‌ از ملائكه‌ كه‌ بريد فلان‌ شهر را زير و روش‌ كنيد از بين‌ ببريدش‌، گفتند آخه‌ يك‌ مشت‌ بندگان‌ خدا در اونجا هستند اينها در يك‌ گوشه‌اي‌، اطاق‌ خلوتي‌ در يك‌ مسجدي‌ اين‌ همه‌ دارن‌ عبادت‌ مي‌كنند. خداي‌ تعالي‌ فرمود بخاطر اين‌ كه‌ اونها هم‌ در (قطع‌ نوار).

 خودت‌ روحته‌، خودت‌ را مي‌خوان‌ نشون‌ بدي‌ روحت‌ را نشون‌ بده‌. اين‌ خدمتون‌ عرض‌ شود لباس‌ تو، زينت‌ تو، اينها را كه‌ مي‌خوان‌ نشون‌ بدي‌ حتي‌ آرايشت‌ كه‌ مي‌خواي‌ نشون‌ بدي‌ تو نيستي‌ كه‌، معلومه‌ چيه‌؟ همه‌ هم‌ مي‌دونن‌. همه‌ هم‌ مربوط‌ به‌ مغازة‌ زرگري‌ است‌ بايد بنشينه‌ اونجا بلند هم‌ نشي‌. مربوط‌ به‌ مغازة‌ زرگري‌ است‌، اين‌ طلاهايي‌ كه‌ تو به‌ مردم‌ نشان‌ مي‌دي‌، يك‌ مغازة‌ زرگري‌ توش‌ داره‌، هر چه‌ كه‌ تو طلا…اين‌ لباست‌ هم‌ مربوط‌ به‌ لباس‌ فروشي‌ است‌ و آرايشت‌ هم‌ مربوط‌ به‌ مغازة‌ آرايشي‌ فروشي‌ است‌ تو نيستي‌. اينها يك‌ چيزهايي‌ است‌ كه‌ به‌ اصطلاح‌ روي‌ تو بار شده‌، گفت‌ كه‌ الاغي‌ كه‌ بهش‌ بار گذاشتن‌ و هي‌ مي‌خواد خودش‌ را بگيره‌ و به‌ اصطلاح‌ شخصيتش‌ را نشون‌ بده‌ بارش‌ زعفرانه‌، چه‌ باش‌ چغندره‌ از نظر مردم‌ هيچ‌ فرقي‌ نمي‌كنه‌. اين‌ زعفرانها مال‌ صاحبشه‌، چغندرها هم‌ مال‌ صاحبشه‌ هيچ‌ فرقي‌ نمي‌كنه‌. و اما اين‌ يكي‌ كه‌ جز خودنمايي‌، خود هم‌ نيست‌، جز زينت‌ نمايي‌، جز اينجور چيزها هيچ‌ چيز ديگه‌اي‌ نيست‌. من‌ اونچه‌ هفتة‌ گذشته‌ گفتم‌ كه‌ خانمهايي‌ كه‌ چادرهاي‌ گل‌ گلي‌ دارند اينها را عوض‌ كنند، اينطوري‌ نبودها، كه‌ حتما به‌ من‌ گفته‌ كه‌ اين‌ را عوض‌ كنم‌، يك‌ چادري‌ كه‌ از اين‌ به‌ بعد خواستيد بخريد ساده‌اش‌ را بخريد دليلي‌ نداره‌ كه‌ گرانتر هم‌ پول‌ بديد، بيشتر هم‌ پول‌ بديد، و چادرهاي‌ گل‌ گلي‌، چون‌ خودنمايي‌، چادر نمايي‌ است‌. خودنمايي‌ اينه‌ كه‌ انسان‌ روحش‌ را نشان‌ بده‌. انشاء الله‌ همة‌ كارهاتون‌ را بايد نگاه‌ كنيد همه‌اش‌ راها. من‌ بعضيها را كه‌ تذكر مي‌دم‌ مي‌بينم‌ كه‌ بعضيها خانمها، خدا انشاء الله‌ با فاطمة‌ زهرا محشورشون‌ كنه‌، يكيشون‌ مي‌گفت‌ من‌ پول‌ ندارم‌ الان‌ چكار بكنم‌، ما از همة‌ خانمها ممنونيم‌ كه‌ خوب‌ گوش‌ به‌ حرف‌ ما مي‌دن‌ و اون‌ لباس‌ نمايي‌ است‌ و اينه‌ بديش‌ كه‌ است‌ كه‌ براي‌ خودنمايي‌ است‌.

 دوميش‌ اينه‌ كه‌ توي‌ يك‌ مجلس‌ خوب‌ مي‌خواد نشون‌ بده‌ لباسش‌ را، اوني‌ كه‌ نداره‌ دلش‌ مي‌سوزه‌، دلشكسته‌ مي‌شه‌. من‌ زياد ديدم‌ ايني‌ كه‌ مي‌گم‌، زياد ديدم‌. يك‌ آهي‌ از نهادشون‌ بيرون‌ مي‌ياد، چون‌ اونها كه‌ اهل‌ تهذيب‌ نفس‌ نيستند، مثل‌ شماها كه‌ نيستند كه‌ خودشون‌ را مهذب‌ كرده‌ باشند اعتنايي‌ به‌ مال‌ دنيا نداشته‌ باشند. تو پاي‌ گردنت‌، دستت‌، همه‌ جات‌ طلاست‌، لباست‌ خوب‌ پوشيدي‌ و توي‌ خونه‌ خانمهاي‌ ديگه‌ هم‌ احترامت‌ مي‌كنند، مي‌گه‌اي‌ كاش‌ من‌ هم‌ مي‌داشتم‌، من‌ هم‌ مثل‌ اين‌ خانم‌ مي‌بودم‌. اين‌ دلشكستن‌ اين‌ يك‌ طوفاني‌ به‌ وجود مي‌ياره‌، عكس‌ العملي‌ نشان‌ مي‌ده‌ كه‌ وجود تويي‌ كه‌ اين‌ كار را كردي‌ تاريك‌ مي‌كنه‌ اين‌ را بدونيد. من‌ همچين‌ سياهي‌ دور وجود شما را مي‌گيره‌ كه‌ باعث‌ اون‌ دلشكستن‌ اون‌ مي‌شه‌ خوب‌ اون‌ دومش‌.

 سومش‌، سومش‌ اين‌ است‌ كه‌ وقتي‌ شما خودتون‌ را اينجور نشان‌ داديد اون‌ كسي‌ كه‌، عرض‌ كردم‌ اكثر خانمها اينطوريند كه‌ به‌ هر حال‌ دوست‌ دارند كه‌ مثل‌ شما باشند، شمايي‌ كه‌ لباس‌ خوب‌ پوشيدي‌، تزئينات‌ خوبي‌ داري‌. اينها مي‌يان‌ به‌ شوهرشون‌ فشار مي‌يارن‌ كه‌ بايد اين‌ چيزهايي‌ كه‌ من‌ مي‌گم‌ بخري‌ براي‌ من‌ بلكه‌ اكثرا هم‌ بهترش‌ را مي‌خوان‌ كه‌ من‌ وقتي‌ وارد مي‌شم‌ بايد بالاتر از او بنشينم‌. اين‌ محترم‌ از اون‌ خانمي‌ كه‌ مي‌ياد اونجا، زن‌ فلاني‌ را ببين‌ چه‌ هست‌، زن‌ فلاني‌ با اين‌ كه‌ شوهرش‌ نمي‌دونم‌ شغلش‌ كمتر از توست‌، او وضعش‌ بهتر از من‌ و توست‌ فلان‌ و اينها هيچي‌، دعوا به‌ وجود مي‌ياره‌ توي‌ خانه‌ و اختلاف‌ به‌ هر حال‌ شوهر هر چه‌ هم‌ پولدار باشه‌ و هر چه‌ هم‌ چيز باشه‌ از اين‌ افراط‌ كاريها خوشش‌ نمي‌ياد. حالا چه‌ مسلمان‌ باشه‌ چه‌ غير مسلمان‌، چه‌ متدين‌ باشه‌ چه‌ غير متدين‌ فرقي‌ نمي‌كنه‌. كه‌ مي‌خواي‌ تو اون‌ مجلس‌ مي‌خواي‌ در جايي‌ كه‌ من‌ نيستم‌ حالت‌ تفضل‌طلبي‌ پيدا بكني‌، اگر هم‌ نداشته‌ باشه‌ كه‌ تمام‌ زندگي‌ اصلا تلخه‌، همش‌ باعثش‌ تو شدي‌ كه‌ از عقل‌ خارج‌ شدي‌. چطور از عقل‌ خارج‌ شدم‌؟ عقل‌ مي‌گه‌، عقل‌ چيه‌؟ خداست‌. عقل‌ چيه‌؟ اون‌ پابندي‌ است‌ كه‌ به‌ پاي‌ انسان‌ خداي‌ تعالي‌ زده‌. عقل‌ چيه‌؟ عقل‌ صفات‌ حضرت‌ زهرا و حضرت‌ رسول‌ اكرمه‌. اين‌ از اين‌ دايره‌ تو خارج‌ شدي‌ حالا اين‌ همه‌ ضرر كردي‌، اين‌ همه‌ ضرر زدي‌، هم‌ به‌ خودت‌، تمام‌ اينها برمي‌ گرده‌ مي‌ياد مي‌نشينه‌ دودي‌ دور شما را مي‌گيره‌ و حجاب‌ شما مي‌شه‌ از رسيدن‌ به‌ كمالات‌. چرا من‌ كُندم‌؟ چرا من‌ حركت‌ ندارم‌، چرا من‌ پيشرفت‌ ندارم‌؟ خوب‌ علتش‌ خودتي‌، همه‌ جا خودت‌ را بشكن‌. كسي‌ كه‌ تواضع‌ بكنه‌ براي‌ خدا، خدا او را بالاش‌ مي‌ياره‌. اينها جزء عقله‌. اينها جزء عقله‌، جزء فهمه‌، جزء دركه‌، كوشش‌ بكنيد كه‌، كوشش‌ بكنيد كه‌ عاقل‌ باشيد، وقتي‌ كه‌ صبح‌ مي‌خواييد از خونه‌ بياييد بيرون‌ يك‌ نگاهي‌ تو آيينه‌  بياندازيد جوري‌ نباشيد كه‌ بر سايرين‌ تفوق‌ داشته‌ باشيد. تميز بودن‌ منافات‌ نداره‌، پاك‌ بودن‌ منافات‌ نداره‌، يك‌ وضو بگيري‌ و از خونه‌ بري‌ بيرون‌ بهتر از اين‌ است‌ كه‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ بهترين‌ عطرها را به‌ بدن‌ بزنيد، يعني‌ خدا به‌ انسان‌ وجه‌ مي‌ده‌، خدا به‌ انسان‌ كمالات‌ مي‌ده‌. اگر كه‌ وضو گرفتي‌ از خونه‌ رفتي‌ بيرون‌، اگر تو با نيت‌ پاك‌ از خونه‌ رفتي‌ بيرون‌، چشمت‌ را پايين‌ انداختي‌ و به‌ مردها نگاه‌ نكردي‌ و رفتي‌ از خونه‌ بيرون‌ خدا يك‌ عظمتي‌ بهت‌ مي‌ده‌. مثل‌ اين‌ كه‌ سر تا پات‌ را طلا گرفتي‌. وقتي‌ وارد اين‌ مجلس‌ مي‌شيد، من‌ ديدم‌ زياد اينطوري‌ بوده‌، از توي‌ آقايون‌، توي‌ خانمها هم‌ مي‌بينم‌ اينطوريه‌، يك‌ خانمي‌ كه‌ نه‌ طلا داره‌، لباس‌ داره‌، كمالات‌ داره‌. يك‌ وقتي‌ در تهران‌ بودم‌ يك‌ خانمي‌ مجتهده‌ بود، درس‌ خونده‌ بود مجتهد شده‌ بود ايشان‌ بنا بود توي‌ اون‌ مجلس‌ بياد با ما يك‌ ملاقاتي‌ بكنه‌. يك‌ عده‌ از خانمها آمده‌ بودند و همة‌ اعيان‌ و اشراف‌ اونطرف‌ بودند چند تا از آقايون‌ هم‌ اينطرف‌، مجلس‌ از خانمها بود، بنا بود بياد با من‌ راجع‌ به‌ يك‌ مسائلي‌ با من‌ صحبت‌ بكنه‌. اين‌ خانم‌ وقتي‌ وارد اين‌ مجلس‌ شد اين‌ خانمها مثل‌ مجسمه‌ بلند شدند، يقينا نه‌ طلا داشت‌، نه‌ لباس‌ فوق‌ العاده‌اي‌ داشت‌، نه‌ زينت‌ و آلات‌ و آرايش‌ داشت‌ نه‌ هيچي‌، ايمان‌ داشت‌، اجتهاد داشت‌، درس‌ خونده‌ بود، كمالاتي‌ از ذات‌ مقدس‌ پروردگار تعليم‌ گرفته‌ بود. اهل‌ گناه‌ و معصيت‌ نبود. كسي‌ را اذيت‌ نكرده‌ بود كه‌ مثلا متنفر باشند ازش‌، بايد اينجوري‌ باشيم‌. بنابر اين‌ اين‌ مسئله‌ را انشاء الله‌ توجه‌ كنيد و خيلي‌ از كارهاتون‌ بدونيد هست‌ كه‌ اينها حجاب‌ مي‌شه‌ براي‌ انسان‌ كه‌ انسان‌ اصلا فكرش‌ را هم‌ نمي‌كنه‌، ما چه‌ گناهي‌ كرديم‌! لباس‌ خوب‌ پوشيدم‌، لباس‌ خوب‌ كه‌ اشكال‌ نداره‌، لباس‌ خوب‌ در صورتي‌ اشكال‌ نداره‌ كه‌ همة‌ مردم‌ بتونند مثل‌ لباس‌ تو را بپوشند. تو مجالسي‌ كه‌ حالا همه‌ بهتر از تو پوشيدن‌ تو، تو اون‌ مجلس‌ لباست‌ را بپوش‌ نه‌ اين‌ كه‌ جايي‌ كه‌ مردمان‌ مستمند و فقيري‌ هستند كه‌ نمي‌تونن‌ اين‌ لباس‌ را بپوشند و آه‌ مي‌كشند و مخصوصا و بهتر از خانمهايي‌ كه‌ در اين‌ مجلس‌ هستند باشند، بهتر از همة‌ ما كه‌ با خانمهاي‌ مهذب‌ و پاك‌ بنشينيد كه‌ اگر يك‌ وقتي‌ لباس‌ شما بهتر بود شما آه‌ نكشيد و اگر يك‌ وقت‌ لباس‌ اونها بهتر بود شما آه‌ نكشيد و اگر همش‌ به‌ معنويات‌ و هر چه‌ داريد براي‌ اين‌ بكشيد كه‌ چرا فلاني‌ در كمالات‌ از من‌ بهتره‌.اين‌ خوبه‌. براي‌ اون‌ هم‌ خوبه‌ براي‌ شما هم‌ خوبه‌. كه‌ چرا فلان‌ خانم‌ كمالات‌ بيشتري‌ از من‌ داره‌. حسادت‌ نكنيدها، پيشرفت‌ كنيد بگيد من‌ چي‌ كمتر از او  دارم‌.

 من‌ چيم‌ كمتر از اونه‌؟ جز او استقامت‌ داشته‌ و اتكاش‌ خوب‌ بوده‌ و هفت‌، هشت‌، ده‌ سال‌ تو اين‌ راه‌ زحمت‌ مي‌كشه‌ و به‌ اين‌ مقام‌ رسيده‌ ما هم‌ بايد كوشش‌ بكنيم‌ كه‌ خودمون‌ را به‌ اين‌ مقام‌ برسونيم‌. اين‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ هدف‌ و به‌ اصطلاح‌ مسئلة‌ نهايي‌ موضوع‌ است‌ و شماها تا مي‌تونيد به‌، كم‌ هم‌ نيستيد الحمد الله‌ هر كدوم‌ بيشتر از اونهايي‌ كه‌ اينجا هستند. از قوم‌ و خويش‌ اينها براي‌ شما بهترند، از خواهر براي‌ شما بهترند از هر چه‌ تصور كنيد اينها براي‌ شما بهترند. به‌ جهتي‌ كه‌ اينها هستند كه‌ در بهشت‌ هم‌ باهاتونند. انشاء الله‌ در بهشت‌ همة‌ شما براي‌ اقوامتون‌ شفاعت‌ كنيد. شما شفيع‌ باشيد و نگيد كه‌ يك‌ كسي‌ بياد شفاعت‌، چون‌ انسان‌ طفيلي‌ وارد يك‌ جايي‌ بشه‌ اون‌ هم‌ جايي‌ كه‌ مي‌خواد دائمي‌ بمونه‌ اين‌ خودش‌ جهنم‌ مي‌شه‌ براي‌ اين‌. شفاعت‌ طفيليه‌. طفيلي‌ شما دم‌ در ايستاديد شما را راه‌ نمي‌دن‌ يك‌ كسي‌ مي‌ياد دست‌ شما را مي‌گيره‌ مي‌بره‌ تو چقدر بهتون‌ سخت‌ مي‌گذره‌. براي‌ اين‌ كه‌ خانمي‌ باشيد كه‌ تمام‌ اونهايي‌ كه‌ دم‌ در ايستادند تعظيم‌ بكنند. بفرماييد، كارتتون‌ را مي‌خواييد نشون‌ بديد، ببخشيد شما؟ شما شناخته‌ شده‌ هستيد. شما شناخته‌، من‌ چند نفر را مي‌خوام‌ با خودم‌، شما همه‌ را بيار، بفرماييد. اينجوري‌ باهاتون‌ برخورد مي‌كنند، ببينيد تا اينجا ملائكه‌ يا دربان‌ خانه‌ به‌ اصطلاح‌ يك‌ آدم‌ محترمي‌ مي‌ياد مي‌گه‌ كه‌ من‌ زورم‌ نمي‌رسه‌، دومي‌، سومي‌، چهارمي‌، بالاخره‌ يك‌ نفر مي‌ياد خيلي‌ شريفه‌. مثلا فاطمة‌ زهرا در بهشت‌. مي‌ياد و اين‌ ملائكه‌اي‌ كه‌ دم‌ در ايستادند زير چشمي‌ همچين‌ اخم‌ به‌ انسان‌ نگاه‌ مي‌كنند، حضرت‌ فاطمة‌ زهرا نيامده‌ بود ما تو را راه‌ نمي‌داديم‌. اينجوري‌ بريد تو خوبه‌؟ شما فكر نكنيد كه‌ غير از فاطمة‌ زهرا همه‌ بايد با شفاعت‌ برن‌، آية‌ قرآنه‌ ربنا ارجع‌ لنا ستا يوم‌ قبل‌ الحساب‌، بنشين‌ حساب‌ كن‌، خوب‌ عجله‌ كن‌ براي‌ ما. كارت‌ را بده‌، قطنا، يعني‌ كارت‌ چك‌ يا كارت‌ ما را بده‌، قبل‌ از اين‌ كه‌ (نامفهوم‌). خوب‌ حالا يك‌ كسيه‌ اينطوريه‌، بعضيها هستند مخلصينند به‌ مقام‌ خلوص‌ رسيدن‌. اينها اصلا حسابي‌ ندارند. هيچ‌ كس‌ سؤال‌ نمي‌كنه‌ آيا تو كارت‌ داري‌ يا نداري‌؟ هر چند نفر هم‌ مي‌خواي‌ بردار همرات‌ ببر، هر چي‌ مي‌توي‌، هر كس‌ را هم‌ ببري‌ مانع‌ نداره‌. اينجوري‌ باشيد، انشاء الله‌ اينجوري‌ هم‌ هستيد. بايد باشيد و هستيد و كوشش‌ بكنيد كه‌ در دنيا هم‌ شفاعت‌ بكنيد. بعضيها را دعا كنيد كه‌ اينها افرادي‌ باشند كه‌ يك‌ نحوه‌ البته‌ در دعا براي‌ خوب‌ شدن‌ اشخاص‌ پنجاه‌ درصدش‌ دعا مؤثره‌، پنجاه‌ درصد ديگه‌اش‌ فكر و فهم‌ خود طرف‌ داره‌ و اينقدر درك‌ نداره‌ مي‌بينه‌ همه‌ دارن‌ مي‌رن‌ به‌ طرف‌ بهشت‌ راه‌ بيافته‌، اينقدر بي‌ شعوره‌، همه‌ دارن‌ به‌ طرف‌ يك‌ كمالات‌ حركت‌ مي‌كنند، الان‌ شماها زياد داريد دور و برتون‌ افرادي‌ كه‌ شماها را نمي‌شناسن‌، بعضيها مي‌بينن‌ دخترشون‌، خواهرشون‌، مادرشون‌ دارن‌ سوي‌ كمالات‌ مي‌رن‌ حركت‌ مي‌كنند، مي‌گن‌ چرا او بره‌ ما نريم‌؟ دير هم‌ حركت‌ كردن‌ ولي‌ حركت‌ كردن‌، اونجا موندن‌ وايستادن‌. ولي‌ خوب‌ ازشون‌ بايد ممنون‌ بود كه‌ حركتي‌ كردن‌ اما يك‌ عده‌ هستند كه‌ همانجا موندن‌، وايستادن‌. چقدر آدم‌ بيشعور باشه‌ كه‌ اين‌ را مي‌بينه‌، اگر از زنها باشه‌…او خودش‌ مي‌بينه‌ داره‌ به‌ بهشت‌ در عين‌ حال‌ نگاه‌ مي‌كنه‌ لجش‌ مي‌گيره‌ مي‌شينه‌ غيبتش‌ را مي‌كنه‌ اگر حسادتش‌ را مي‌كنه‌، زياده‌ روي‌ كرده‌، زياد رفته‌، خوب‌ زياد روي‌ كردن‌ در راه‌ بهشت‌ كه‌ در راه‌ پاكي‌ كه‌ اشكالي‌ نداره‌ و انشاء الله‌ كوشش‌ بكنيد اوني‌ كه‌ مي‌خواييم‌ ما، نه‌ خيلي‌ علاقه‌ دارم‌ شما خوابهاي‌ خوب‌ ببينيد، نه‌ خيلي‌ علاقه‌ دارم‌ مكاشفه‌ بكنيد نه‌ خيلي‌ حتي‌ علاقه‌ دارم‌ كه‌ شماها مثلا فرض‌ كنيد ملائكه‌ را ببينيد اين‌ هم‌، بالاخره‌ اگر اون‌ راهي‌ را كه‌ من‌ مي‌گم‌ بريد اون‌ راه‌ كه‌ من‌ مي‌خوام‌ كه‌ شماها بريد براي‌ رسيدن‌ به‌ خدا راه‌ رسيدن‌ كمالاته‌، رسيدن‌ به‌ بهشته‌، اين‌ راه‌ همة‌ معصومين‌ را خواهيد ديد، همة‌ انبياء را خواهيد ديد، فاطمة‌ زهرا همنشين‌ شما خواهد بود. خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ ملائكه‌ كه‌ نوكرها و خدمتگزاران‌ شما هستند، كسي‌ ملائكه‌ را اين‌ قدر اهميت‌ نمي‌ده‌ كه‌ ببينه‌ يا نبينه‌ اينجوري‌ باشيد و دست‌ يك‌ عده‌ افرادي‌ كه‌ البته‌ اين‌ را بدونيد كساني‌ كه‌ حسادت‌ مي‌كنند، لجبازي‌ مي‌كنند، معاندت‌ مي‌كنند اينها مشمول‌ شفاعت‌ هم‌ نمي‌شن‌ها. اگر يك‌ خانمي‌ وقتي‌ شما را ديد گفت‌ اين‌ چيه‌ ديگه‌، اين‌ چادر سرش‌ كرده‌، اين‌ نمي‌دونم‌ پوشيه‌ زده‌، اين‌ نمي‌دونم‌ نماز مي‌خونه‌، نمي‌دونم‌ نماز شب‌ مي‌خونه‌، اين‌ فلان‌ فلان‌ شده‌ است‌  مثلا اين‌ معاندته‌،معاندين‌ را خداي‌ تعالي‌ مشمول‌ شفاعت‌ نمي‌كنه‌ ولي‌… اين‌ را بدونيد گاهي‌ آدمهايي‌ هستند كه‌ وايستادن‌ تماشا مي‌كنند هم‌ مي‌خوان‌ هم‌ تنبلند، اينها حالا ممكنه‌ كه‌ شفاعت‌ بشن‌ اين‌ هم‌ عرض‌ كردم‌ شفاعت‌ هم‌ خودش‌ خيلي‌ عذابي‌ است‌ براي‌ انسان‌ كه‌ انسان‌ راه‌ ندن‌ و به‌ زور ديگري‌ بياد به‌ سوي‌ بهشت‌ و هميشه‌ توي‌ بهشت‌ هم‌ كه‌ هست‌ هر وقت‌ ملائكه‌ هم‌ ممكنه‌ سرزنش‌ بكنن‌ كه‌ به‌ زور فلاني‌ آمدي‌ تو بهشت‌، خيلي‌ حرف‌ نزن‌، خيلي‌ دستور نده‌ مثلا عرض‌ كردم‌ اين‌ را شايد هم‌ نباشه‌. خدايا به‌ آبروي‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ عقل‌ كاملي‌ به‌ هممون‌ مرحمت‌ بفرما(الهي‌ آمين‌).

 

۲۲ جمادی الثانی۱۴۱۳ قمری – ۲۶ آذر ۱۳۷۱ شمسی – تفسیر سوره توحید

 سورة‌ توحيد 26 آذر ماه‌ 1371

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. قل‌ هو الله‌ احد الله‌ صمد لم‌ يلد و لم‌ يولد و لم‌ يكن‌ له‌ كفوا احد.

 سه‌ جمله‌ از اين‌ سورة‌ مباركه‌ باقي‌ ماند تا توضيح‌ داده‌ شود. يكي‌ كلمة‌ لم‌ يلد. دوم‌ كلمة‌ لم‌ يولد. سوم‌ هم‌ و لم‌ يكن‌ له‌ كفوا احد. جملة‌ اول‌، كلمة‌ اول‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ خدا، ذات‌ مقدس‌ پروردگار از چيزي‌ توليد نميشود. از چيزي‌ گرفته‌ نميشود. از عصارة‌ چيزي‌ نيست‌. همة‌ چيزهايي‌ كه‌ در عالم‌ هست‌ بالاخره‌ از يك‌ جائي‌، از يك‌ مبدائي‌، از يك‌ مركزي‌ گرفته‌ شده‌. و بالاخره‌ همة‌ موجودات‌ مخلوق‌ آن‌ خالق‌ ازلي‌ هستند. غير از خداي‌ تعالي‌ كه‌ ازلا بوده‌ است‌ و اول‌ ندارد و زماني‌ يا وقتي‌ نبوده‌ كه‌ او نباشد. لم‌ يولد يعني‌ از او هم‌ چيزي‌ گرفته‌ نميشود. توليد نميشه‌. به‌ صورت‌ توليد از خدا چيزي‌ بيرون‌ نمي‌آيد. و سوم‌ هم‌ كفوي‌ ندارد. هم‌ پايه‌اي‌ ندارد. همدوشي‌ ندارد. مثل‌ و مانندي‌ ندارد. ايني‌ كه‌ بعضي‌ ترجمه‌ها نوشته‌اند كه‌ خدا نمي‌زاد و زاييده‌ هم‌ نشده‌ و زن‌ و اينها نداره‌، اين‌ خيلي‌ معناي‌ پست‌ و مبتذلي‌ است‌. معناي‌ آيه‌ اينطور نيست‌. لم‌ يلد.

 خدا، ببينيد يك‌ جمله‌ ولو سخته‌ اينجا پياده‌ كردنش‌. اين‌ عوالمي‌ كه‌ هست‌، اين‌ موجوداتي‌ كه‌ الان‌ هست‌، بالاخره‌ ما هستيم‌. يا بايد بگيم‌ كه‌ ماده‌ و انرژي‌ هميشه‌ بوده‌. يا بگيم‌ يك‌ چيزي‌ كه‌ هميشه‌ بوده‌ اين‌ را ايجاد و خلق‌ كرده‌. سوم‌ هم‌ ديگه‌ نداره‌. ما به‌ ازليتي‌ اجمالا معتقد هستيم‌. يا همين‌ عالم‌ يا يك‌ چيزي‌ كه‌ هميشه‌ بوده‌ اين‌ عالم‌ را خلق‌ كرده‌. نمي‌تونيم‌ بگيم‌ هيچ‌ نبوده‌. پس‌ اينهايي‌ كه‌ هست‌ از كجا بوجود آمده‌؟ نمي‌تونيم‌ بگيم‌ هيچي‌ اينها را بوجود آورده‌. پس‌ ازليت‌ قطعيه‌. و بحثهايي‌ است‌ كه‌ امشب‌ را من‌ نمي‌خوام‌ شب‌ جمعه‌ را به‌ بحثهاي‌ علمي‌ و فلسفي‌ اختصاص‌ بدم‌. انشاء الله‌ اگر در بحثهاي‌ كانون‌ بحث‌ و انتقاد اين‌ مطلب‌ پيش‌ آمد و سؤال‌ شد آنجا جواب‌ مي‌ديم‌. ببينيد، خداي‌ تعالي‌ موجودات‌ را خلق‌ كرده‌ و حتما هم‌ بايد معتقد باشيم‌ كه‌ موجودات‌ حادثند. يعني‌ نبودند بعد بود شدند. در دعاها زياد داريم‌. كساني‌ كه‌ ميگن‌ هميشه‌ موجودات‌ بودند، بيخود ميگن‌. در مقابل‌ ائمه‌ عليهم‌ السلام‌ اظهار نظر كردن‌ خيلي‌ حرف‌ بسيار، كار بسيار غلطي‌ است‌. كنت‌ اذ لم‌ تكن‌ سماء مبنيا و علي‌ ارض‌ مدحيا و چه‌ و چه‌. كنت‌ قبل‌ كل‌ شي‌ء و كرمت‌ كل‌ شي‌ء. تو قبل‌ از همة‌ چيزها، خدايا بودي‌ و همة‌ چيزها را تو تكوين‌ كردي‌. يك‌ وقتي‌ بچه‌ بوديم‌ ما، مي‌خواستند برامون‌ قصه‌ بگن‌ مي‌گفتند يكي‌ بود يكي‌ نبود غير از خدا هيچكس‌ نبود. اين‌ حرف‌ درسته‌. اين‌ حرف‌ مال‌ بچه‌ هاست‌. الان‌ هم‌ بگيد. بگيد اين‌ فكر را توي‌ بچه‌ها زياد كنيد كه‌ غير از خدا هيچي‌ نبود. بريد به‌ مبارزة‌ اين‌ فلاسفة‌ مادي‌ و اسما الهي‌ كه‌ آنها ميگند كه‌ نه‌، قبل‌ از خدا، اصلا خدا قبل‌ و بعد نداره‌، با خدا همه‌ چيز بود. همه‌ چيز هميشه‌ بوده‌. عالم‌ حادث‌ نبوده‌، عالم‌ قديم‌ بوده‌. نه‌. يكي‌ بود يكي‌ نبود. غير از خدا هيچي‌ نبود. هيچي‌ نبود. خدا بود. اين‌ خوب‌، واقعا حتي‌ در تعليمات‌ ديني‌ ما هم‌ خوب‌ تعليمي‌ بود. وقتي‌ مي‌خواستند برامون‌ قصه‌، اينجوري‌، اين‌ طرز قصه‌ گفتن‌ مال‌ بچه‌هاي‌ سه‌ ساله‌ و چهار ساله‌ بود كه‌ پدرها و مادرها مي‌خواستند خوابشون‌ كنند، اينجوري‌ حرف‌ مي‌زدند كه‌ يكي‌ بود يكي‌ نبود. متأسفانه‌، حالا حرف‌ خدا اصلا نيست‌ تا قدم‌ و حدوث‌ بحثي‌ باشه‌. و خداي‌ تعالي‌ هميشه‌ بوده‌. ازليست‌. چون‌ اگر بگيد كه‌ خدا، خدا را كي‌ خلق‌ كرده‌؟ بعضي‌ها اين‌ سؤالشونه‌ ديگه‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ را كي‌ خلق‌ كرده‌؟ ما ميگيم‌ كه‌ تو معني‌ خدا را نفهميدي‌ كه‌ ميگي‌ خدا را كي‌ خلق‌ كرده‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ اگر معناي‌ خدا را انسان‌ بفهمه‌، ازليت‌ و ابديت‌ باهاش‌ تؤامه‌. چون‌ انسان‌ فكرش‌ به‌ جائي‌ نميرسه‌. ما يا بايد بگيم‌ همين‌ عالم‌ هميشه‌ بوده‌. يا بايد بگيم‌ خدايي‌ هميشه‌ بوده‌ كه‌ اين‌ عالم‌ را خلق‌ كرده‌. سومي‌ هم‌ نداره‌.

 و خدا ازش‌ چيزي‌ توليد نميشه‌. فرق‌ بين‌ توليد و خلق‌. خلق‌ خيلي‌ ساده‌ و صريح‌ بهتون‌ بگم‌، يعني‌ از، از نداره‌ بازم‌، هيچي‌ نيست‌، اراده‌ ميكنه‌ كه‌ باشه‌، اذا اراد الله‌ لشي‌ء اذا قال‌ كن‌ فيكون‌. حالا خدا موجودات‌ را از چي‌ خلق‌ كرده‌، از نداره‌. اراده‌ كرده‌ كه‌ باشه‌ و هست‌. خيلي‌ ساده‌ است‌. اين‌ ما هستيم‌ كه‌…، عرض‌ كردم‌ هفتة‌ قبل‌ كه‌ اين‌ ما هستيم‌ كه‌ هميشه‌ مي‌خواهيم‌ يك‌ چيزي‌ را كه‌ مي‌خواهيم‌ بفهميم‌، بشناسيم‌، تصديقش‌ كنيم‌، بايد با يك‌ چيزي‌ كه‌ ديديم‌ مقايسه‌اش‌ كنيم‌. ما هميشه‌ ديده‌ايم‌ كه‌ يك‌ چيزي‌ از چيز ديگري‌ گرفته‌ شده‌. نجار يك‌ در را از چوب‌ مي‌سازه‌. بنا خانه‌ را از آهك‌ و آهن‌ و اينجور چيزها ميسازه‌. اينجوريه‌. ولي‌ خداي‌ تعالي‌ موجودات‌ را، ماده‌ را، انرژي‌ را اينها را از چي‌ ساخته‌؟ فرق‌ خدا و ما اينه‌. ما توليد مي‌كنيم‌. از چيزي‌ چيز ديگري‌ مي‌گيريم‌ و يك‌ چيزي‌ بوجود مي‌آوريم‌. توليدي‌ ما كار مي‌كنيم‌. خدا، لم‌ يلد. نه‌. كار توليدي‌ نميكنه‌. از هيچ‌ چيز هيچ‌ چيز را توليد نميكنه‌. از نابودي‌ محض‌، از نيستي‌ محض‌، همه‌ چيز بوجود آورده‌. و لم‌ يولد. من‌ بيشتر نمي‌تونم‌ دربارة‌، اينها مسائلش‌ خيلي‌ علميه‌. و لم‌ يولد. از خدا چيزي‌ زاييده‌ نميشه‌. گرفته‌ نميشه‌. دقت‌ كرديد. نه‌ خودش‌ از چيزي‌ بوجود آمده‌ و نه‌ هم‌ چيزي‌ از او بوجود آمده‌. يعني‌ از ذات‌ او بوجود آمده‌. بلكه‌ باز خلق‌ كرده‌ كه‌ معناش‌ را گفتم‌. و ذات‌ مقدس‌ پروردگار، جملة‌ آخر، كفوي‌ نداره‌. كفو يعني‌ هر خصوصيتي‌ كه‌ اين‌ خدا داره‌، يك‌ خداي‌ ديگه‌ هم‌ پهلوش‌ داشته‌ باشه‌. اينه‌ معناش‌. معناش‌ زن‌ نيست‌، خيلي‌ها هستند زن‌ ندارند. حضرت‌ يوسف‌ تا آخر عمرش‌ زن‌ نگرفت‌. كفو نداره‌. كفو حتي‌ ميگن‌ زن‌ و شوهر بايد كفو باشند يعني‌ هم‌ فكر، همسر، هم‌ عقيده‌، هم‌ شأن‌، اينها باشند. يعني‌ آنچه‌ كه‌ خدا داره‌ يك‌ خداي‌ ديگه‌ هم‌ پيدا بشه‌ همينها را داشته‌ باشه‌. خلق‌ نشده‌ باشه‌، ازلي‌ باشه‌، و خدا مثل‌ هم‌ نداره‌ بهمين‌ معناست‌. و خداي‌ تعالي‌ مَثَل‌ داره‌. از اينجا مي‌خوام‌ اين‌ مطلب‌ را بيشتر بگم‌.

 خدا مَثَل‌ داره‌. خداي‌ تعالي‌ مانند داره‌. مَثَل‌ يعني‌ مانند. خداي‌ تعالي‌، بعضي‌ها گفته‌اند مِثل‌ هم‌ به‌ معناي‌ مَثَله‌. فرقي‌ نميكنه‌. مثل‌ داره‌. ميگند ببيند من‌ زار عبد العظيم‌ بري‌ كمن‌ زار الحسين‌ بكربلا. كسي‌ كه‌ عبد العظيم‌ را در شهر ري‌ زيارت‌ كند مثل‌ كسي‌ است‌ كه‌ حسين‌ بن‌ علي‌ را در كربلا زيارت‌ كرده‌. آيا معناش‌ اين‌ است‌ كه‌ تمام‌ فضايلي‌ كه‌ به‌ شخص‌ زاير حضرت‌ سيد الشهدا ميدهند، همة‌ آنها را به‌ زائر حضرت‌ عبد العظيم‌ مي‌دهند؟ نه‌. اگر گفتند فلاني‌ مثل‌ فلانيه‌ نه‌ در جميع‌ خصوصيات‌، در بعضي‌ از خصوصيات‌. اين‌ را مي‌خواستم‌ عرض‌ كنم‌ كه‌، ببينيد. گاهي‌ ميشه‌ يك‌ چيزي‌ خيلي‌ نزديك‌ يك‌ چيز ديگه‌ است‌. اين‌ معصومين‌ ما عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌، چهارده‌ نور پاك‌، اينها مثل‌ اعلاي‌ پروردگارند. اينها مثل‌ خدا هستند. مَثَل‌ خدا هستند. نه‌ مثلي‌ كه‌ ما بخواهيم‌ تشبيه‌ كنيم‌. نه‌. ببينيد. در روايات‌ هست‌ من‌ عرفكم‌ فقد عرف‌ الله‌. كسي‌ كه‌ شما را دوست‌ داشته‌ باشه‌، بتحقيق‌ خدا را دوست‌ داره‌. كسي‌ كه‌ شما را بشناسه‌ بتحقيق‌ خدا را شناخته‌ و كسي‌ كه‌ شما را دوست‌ داشته‌ باشه‌ بتحقيق‌ خدا را دوست‌ داشته‌. معرفت‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ همان‌ معرفت‌ خداست‌. بجاي‌ آن‌ هست‌. چرا اينطوره‌؟ براي‌ اينكه‌ لا فرق‌ بينك‌ و بينهم‌ الا هم‌ عبادك‌ و خلقك‌. دو تا فرق‌ بين‌ خدا و امام‌ زمان‌ ما عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ هست‌. يكي‌ اينكه‌ امام‌ زمان‌ مخلوق‌ خداست‌ و مربوط‌ به‌ گذشته‌ است‌. و دومي‌ اين‌ است‌ كه‌ بندة‌ خداست‌. يعني‌ مطيع‌ خداست‌، يعني‌ خدا فرمان‌ ميده‌، او فرمان‌ برميداره‌. اين‌ دو چيز. ولي‌ در صفات‌ افعال‌، دوم‌ پروردگار است‌. يعني‌ فرد دوم‌ است‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ يا هر يك‌ از ائمه‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌، اينها رحمانند، خدا الرحم‌ الراحمينه‌، رحيمند، خدا ارحم‌ الراحمينه‌. اينها خالقند، خدا احسن‌ الخالقينه‌. اينها ربند، خدا رب‌ الاربابه‌. هر يك‌ از معصومين‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ ناظرند، و تمام‌ صفات‌ افعال‌ پروردگار تا آخر و خداي‌ تعالي‌ با افعل‌ تفعيل‌ يعني‌. با كلمة‌ افعل‌ تفعيل‌ خدا هست‌ و اينها در مرحلة‌ دوم‌ هستند.

 و بالاخره‌ من‌ آنچه‌ كه‌ مي‌خوام‌ الان‌ عرض‌ كنم‌ خلاصة‌ اين‌ است‌ كه‌ اينها در هر مرحله‌اي‌ از مقام‌ و اتصالشون‌ به‌ پروردگار كه‌ باشند، مثل‌ خدا هستند، كفو خدا نيستند. كفو يعني‌ در تمام‌ صفات‌ بايد نظير هم‌ كفوش‌ باشه‌. هيچ‌ با هم‌ فرقي‌ نكنند. فرقي‌ نداشته‌ باشند. چه‌ در صفات‌ ذات‌، چه‌ در صفات‌ افعال‌. و الا كفيت‌ مطلق‌ نيست‌. اما مثل‌ چرا. مثلا ميگند فلاني‌ مثل‌ شيره‌. بعله‌؟ حالا واقعا اين‌ چهار دست‌ و پا راه‌ ميره‌؟ مو داره‌ بدنش‌؟ نه‌ در شجاعت‌ مثل‌ شيره‌. اگر گفتند ائمة‌ اطهار مثل‌ خدا هستند، مَثَل‌ خدا هستند، اين‌ معناش‌ اين‌ است‌ كه‌ در صفت‌ ذات‌، در صفات‌ ذات‌ با خدا فرق‌ مي‌كنند. يعني‌ خدا را كسي‌ خلق‌ نكرده‌ ولي‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ را خدا خلق‌ كرده‌ و او معبود است‌ و اينها عابدند. اينها بندگي‌ خدا را مي‌كنند و او معبوده‌، بندگي‌ ميشه‌، يعني‌ عبادت‌ ميشه‌.

 خوب‌ اين‌ يك‌ مطلبي‌ بود كه‌ مربوط‌ به‌ و لم‌ يكن‌ له‌ كفوا احد به‌ همين‌ مناسبت‌ و در پيرو همين‌ حرف‌ تمام‌ معجزاتي‌ كه‌ شما از ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌بينيد، بعلت‌ اين‌ است‌ كه‌ اينها يد اللهند، دست‌ خدا هستند. چند روز قبل‌ به‌ يك‌ كسي‌ مي‌گفتم‌ يا علي‌، كلمة‌ يا علي‌ يك‌ اسمي‌ است‌ كه‌ هم‌ خطاب‌ ميشه‌ كرد به‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ و هم‌ ميشه‌ خطاب‌ كرد به‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار. به‌ هردو ميشه‌ خطاب‌ كرد. خوب‌ اينجا اگر ما گفتيم‌ يا علي‌، حاجتمون‌ را بده‌. يا مثلا حالا، به‌ امام‌ زمانمون‌ گفتيم‌ يا صاحب‌ الامر حاجت‌ ما را بده‌، آيا درسته‌ يا درست‌ نيست‌؟ رفتيد توي‌ حرم‌ حضرت‌ رضا. به‌ حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ عرض‌ كرديد كه‌ آقا شما فلان‌ كسالت‌ ما را شفا بديد. اين‌ حرف‌ درسته‌ يا نه‌؟ يك‌ عده‌ هستند اينها يك‌ قدري‌ بوي‌ وهابيت‌ بهشون‌ خورده‌. ميگند بايد اينجوري‌ بگيد، يا علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا از خدا بخواه‌، خدا مثلا فلان‌ كسالت‌ من‌ را شفا بده‌. يا فلان‌ قرض‌ مرا ادا كنه‌. آيا اين‌ لازمه‌ يا لازم‌ نيست‌؟ من‌ ميگم‌ لازم‌ نيست‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ هر كسي‌ هر چه‌ در توانش‌ هست‌ و تحت‌ بندگي‌ پروردگار هم‌ اين‌ توانش‌ را اعمال‌ ميكنه‌، ديگه‌ معلومه‌ كه‌ با ارادة‌ الهي‌ اين‌ كار را ميكنه‌. من‌ در توانمه‌ كه‌ اين‌ كتاب‌ را از اينجا بردارم‌ و بدم‌ به‌ شما و حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا هم‌ در توانش‌ اين‌ است‌ كه‌ كور را شفا بده‌. بلكه‌ در توانش‌ اين‌ است‌ كه‌ موجودي‌ كه‌ وجود نداره‌، ايجاد كنه‌. همينطوري‌ كه‌ صحيح‌ نيست‌، يعني‌ لازم‌ نيست‌ لا اقل‌، كه‌ شما به‌ من‌ بگيد كه‌ از خدا بخواه‌ كه‌ خدا بهت‌ قدرت‌ بده‌ كه‌ اين‌ كتاب‌ را از توي‌ قفسه‌ برداري‌ به‌ من‌ بدي‌، همينطور لازم‌ نيست‌ به‌ حضرت‌ رضا شما بگيد كه‌ از خدا بخواه‌ كه‌ خدا اين‌ اجازه‌ را به‌ شما بده‌ كه‌ مثلا فلان‌ حاجت‌ من‌ برآورده‌ بشه‌. لازم‌ نيست‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ خودبخود انجام‌ ميشه‌. حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا از خصوصياتشون‌ و از خصوصيات‌ هر يك‌ از اين‌ چهارده‌ معصوم‌ پاك‌، ارواح‌ ما لهم‌ الفداء اين‌ است‌  كه‌ اينها بندة‌ خدا هستند يك‌ حركت‌ جزئي‌ بر خلاف‌ خواست‌ پروردگار نمي‌كنند مكرر گفتم‌، ايني‌ كه‌ مي‌گين‌ يك‌ كسي‌ بنا بود بميره‌ و حضرت‌ ابوالفضل‌ رفت‌ درگير شد با خدا و ائمه‌ و خلاصه‌ اينكه‌ مصلحت‌ نبود در دنيا بمانه‌، ايشان‌ شفاشو گرفت‌ و نگهش‌ داشت‌ تو دنيا. اينكه‌ بحث‌ بندگي‌ نيست‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ بندة‌ خداست‌. مي‌گيم‌ اسلام‌ عليك‌ يا عبد الصالح‌ المطيع‌ للله‌ سلام‌ بر تو اي‌ بندة‌ صالح‌ خدا كه‌ مطيع‌ خدا هستي‌ اگر بنا باشه‌ كه‌ خدا يك‌ كاري‌ را نخواسته‌ باشه‌، و ما به‌ زور از خدا بگيريم‌ من‌ مكرر به‌ دوستان‌ عرض‌ كردم‌، كه‌ در حوائجتون‌ دعا كنيد دعوا نكنيد، فرق‌ دعا و دعوا در همينه‌. كه‌ گاهي‌ انسان‌ مي‌ره‌ يك‌ ريسماني‌ را گردنش‌ مي‌بنده‌ يكي‌ را هم‌ مي‌بنده‌ به‌ ضريح‌ حضرت‌ رضا صلواة‌ لله‌ عليه‌ يا پشت‌ پنجره‌، به‌ هر تا صبح‌ دعوا بعد هم‌ شرش‌ را مي‌كنه‌ و مي‌گه‌ من‌ رفتم‌ ديگه‌ پامو تو حرم‌ نمي‌گذارم‌. اون‌ هم‌ مي‌گه‌ گر جمله‌ كائنات‌ كافر گردند بر دامن‌ كبرياش‌ ننشيند گردي‌. تو به‌ من‌ احتياج‌ دارم‌ من‌ كه‌ به‌ تو احتياجي‌ ندارم‌.

 اين‌ معناي‌ دعوا است‌ و لذا اكثرا اينها دعوا مي‌كنند، يك‌ فرقي‌ بين‌ بنده‌ و آقا هست‌. اين‌ را آقايون‌ دقت‌ كنند. بنده‌ اون‌ كسي‌ است‌ كه‌ هر چه‌ آقا گفت‌ گوش‌ كنه‌ بدونه‌ حرف‌ و فرق‌ بنده‌ هم‌ هر چه‌ به‌ مولا گفت‌ مولا خواست‌ گوش‌ كنه‌، خواست‌ گوش‌ نكنه‌. شما يك‌ نوكري‌ داشته‌ باشيد همين‌ نوكرهاي‌ معمولي‌ هر چه‌ شما به‌ او مي‌گوييد او بايد بگويد چشم‌، اما هر چه‌ او مي‌گه‌ شما لازم‌ نيست‌ بگيد چشم‌. مي‌گيد نه‌. يك‌ دست‌ كت‌ و شلوار براي‌ شب‌ عيد من‌ درست‌ كنيد، حقوق‌ من‌ را اضافه‌ كنيد، نمي‌ديد. نهار ظهرمون‌ را غذاي‌ بهتري‌ بديد، مي‌گيد نه‌. بعضيها وقتها هم‌ كه‌ مي‌بينن‌ كه‌ نه‌ مصلحت‌ نيستش‌ يك‌ دست‌ كت‌ و شلوار بهش‌ بدن‌. مصلحت‌ نيست‌ حقوقش‌ را اضافه‌ كنند. اينجوريه‌ رسمش‌ اينه‌. اصلا معناي‌ مولا و بنده‌ همينه‌.

 خداي‌ تعالي‌ است‌ كه‌ تمام‌ مصالح‌ را در نظر گرفته‌. مصلحت‌ شما را بهتر از خود شما منظور كرده‌ حالا شما مي‌گيد كه‌ خدايا اين‌ را حاجت‌ بده‌ خودش‌ هم‌ گفته‌ ادعوني‌ استجب‌ لكم‌، دعا كن‌ تا من‌ اجابت‌ كنم‌، و زمان‌ دعا و مكان‌ دعا را همه‌ را تعيين‌ كرده‌. اما همش‌ بدون‌ اونه‌. همش‌ اگر ببينه‌ مصلحت‌ هستش‌، يك‌ بچه‌ كه‌ دستش‌ مي‌شكنه‌ مي‌برنش‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ شكسته‌ بند، دو تا دست‌ به‌ طرف‌ شكسته‌ بند درازه‌ يكي‌ دستشو فشار بده‌، بكش‌ جا بنداز هر چقدر هم‌ دردش‌ بيايد بياد دست‌ پدره‌، يك‌ دست‌ هم‌ دست‌ خود بچه‌ است‌ مي‌گه‌ دست‌ به‌ دستم‌ نزن‌ خواهش‌ ميكنم‌، اين‌ دست‌ من‌ درد گرفته‌. مصلحت‌ كدومه‌؟ مصلحت‌ آني‌ است‌ كه‌ ميگه‌ بگير، بكش‌، هر چي‌ مي‌خواد بشه‌. ماها مصالحمون‌ را نمي‌دونيم‌. عسي‌ ان‌ تحبوا شيئا و هو شر لكم‌. چه‌ بسا خيلي‌ چيزهايي‌ را شما دوست‌ داريد اين‌ شره‌ براي‌ شما. اينقدر اتفاق‌ افتاده‌ براي‌ انسان‌ كه‌ انسان‌ دعاها كرده‌، سالها دعا كرده‌ كه‌ فلان‌ خانمي‌ كه‌ بهش‌ علاقه‌ داره‌، اين‌ زنش‌ بشه‌. بعد از همة‌ اينها كه‌ زنش‌ شده‌، ميگه‌ چه‌ غلطي‌ ما كرديم‌، اينقدر دعا كرديم‌، دنبال‌ اين‌ رفتيم‌. من‌ كه‌ زياد ديدم‌ اينجور افراد. و چه‌ بسا افرادي‌ انسان‌ ازشون‌ بدشون‌ مي‌آد، بعضي‌ها هستند و بعد پدر فشار مي‌آره‌، نمي‌دونم‌ مادر فشار مي‌آره‌. با اين‌ ازدواج‌ ميكنه‌ بعد مي‌بينه‌ عجب‌، درست‌ به‌ جا افتاد. فرض‌ كنيد خدا تخته‌ تراش‌ نيست‌ بهم‌ بندازه‌ ولي‌ واقعا در و تخته‌ را خوب‌ تنظيم‌ كرده‌. اين‌ معناي‌ عسي‌ ان‌ تحبوا شيئا و هم‌ شرا لكم‌ و عسي‌ ان‌ تكرهوا شيئا و هو خيرا لكم‌. اينجوريه‌. خداي‌ تعالي‌ مصالح‌ را ميدونه‌، ما اگر معتقد به‌ خدا باشيم‌ بايد بدونيم‌ كه‌ خدا مصالح‌ ما را بهتر ميدونه‌. و لذا دعا بكنيد، اصرار هم‌ اشكالي‌ نداره‌، انسان‌ دعا را چند مرتبه‌ بكنه‌. در روايتي‌ هم‌ هست‌ كه‌ اگر در يك‌ جا چهل‌ نفر جمع‌ شديد دعا كنيد مستجابه‌، اگر مصلحت‌ باشه‌. اگر بيست‌ نفر بوديد دو دفعه‌ اين‌ دعا را بكنيد. اگر ده‌ نفر بوديد چهار مرتبه‌ اين‌ دعا را بكنيد. تكرار كنيد. من‌ گاهي‌ ميگم‌ شايد چهل‌ نفر نباشيم‌، براي‌ فرج‌ امام‌ زمان‌ دو دفعه‌ يا سه‌ دفعه‌ دعا ميكنم‌ روي‌ همين‌ اصله‌. اگر يك‌ نفر بودي‌، چهل‌ مرتبه‌ بگو خدايا اين‌ حاجت‌ مرا بده‌، خدايا اين‌ حاجت‌ مرا بده‌. خدايا اين‌ حاجت‌ مرا بده‌. اين‌ برنامه‌ خيلي‌ نزديكتره‌ به‌ مستجاب‌ شدن‌. اما در تمام‌ اينها دعوا توش‌ نباشه‌. چهل‌ دفعه‌ گفتي‌، خدا مصلحت‌ ندونسته‌.خيلي‌ خوب‌ چشم‌. مصلحت‌ نمي‌دوني‌. تو بهتر از من‌ ميدوني‌. اصلا بهتر معنا نداره‌. فكر ما كجا و خدا كجا. فكرت‌ پروردگار كجا و عقل‌ ما كجا. ما چي‌ مي‌فهميم‌. ما از فردامون‌ اطلاع‌ نداريم‌ كه‌ چه‌ خواهد شد.

 و لذا آنچه‌ كه‌ از ائمة‌ اطهار مي‌خواهيد، بدونيد از خدا خواسته‌ايد و هر چه‌ آنها به‌ شما مي‌دهند، خدا داده‌. و هيچ‌ اختلافي‌ هم‌ با هم‌ ندارند. اينهمه‌ تشرفات‌ خدمت‌ حضرت‌ وليعصر صلواة‌ الله‌ عليه‌ پيدا شده‌. دوستاني‌ من‌ دارم‌ كه‌ خيلي‌ هم‌ بهشون‌ علاقه‌ دارم‌، اينها در قم‌ بعضي‌ هاشون‌ هستند، بعضي‌ هاشون‌ در كاشان‌ هستند، حتي‌ يك‌ نفر همين‌ ديروز اينجا بود از رفسنجان‌ هر شب‌ جمعه‌ حركت‌ ميكنه‌ كه‌ حدود شايد هفتصد كيلومتر راه‌ باشه‌، ميره‌ مسجد جمكران‌ و برميگرده‌. من‌ پرسيدم‌ شب‌ چندمته‌ گفت‌ كه‌ شب‌ سي‌ و پنجمه‌. يعني‌ سي‌ و پنج‌ هفته‌ پشت‌ سر هم‌ از آنجا حركت‌ كرده‌ رفته‌ مسجد جمكران‌ برگشته‌. بهش‌ سفارش‌ مي‌كردم‌، به‌ همشون‌ سفارش‌ مي‌كردم‌ كه‌ اگر آمد و شب‌ چهلم‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌ نرسيدي‌، دعوا نكنيد. وظيفه‌ ات‌ را انجام‌ دادي‌، اصرارت‌ را كردي‌. چون‌ من‌ دق‌ باب‌ و لجر و لج‌. انسان‌ يك‌ دري‌ را هر چي‌، ميدوني‌ كسي‌ هست‌ بكوب‌ و بسيار هم‌ بكوب‌. ديگه‌ آن‌ كوبة‌ آخر را تق‌ بزني‌ به‌ در و بگي‌ من‌ ديگه‌ اصلا نمي‌آم‌، اينجاش‌ نه‌ ديگه‌. ببينيد طرز دعا كردن‌ را بلد باشيد. آن‌ آخريش‌ ديگه‌ توهينه‌. در را حالا ديرتر آمدند باز كردند. قدر نعمتي‌ كه‌ مي‌خوان‌ بهت‌ بدهند بداني‌. لااقل‌ اينه‌. حاجتت‌ را ديرتر دادند. اينطور نباش‌ كه‌، در خانة‌ شما بياند، شما مشغول‌ نمازيد مثلا. درب‌ زدند. خوب‌ نماز مي‌خوندي‌. نرفتي‌ در را باز كني‌. دفعة‌ دوم‌، دفعة‌ سوم‌، دفعة‌ آخر در را تق‌ زدند. حالا اگر فحش‌ داد كه‌ خيلي‌ بدتر، اگر هم‌ نداد بگه‌ ديگه‌ من‌ نمي‌آم‌ اينجا. اين‌ ديگه‌ دعوا ميشه‌. دعواست‌. دعوا نكنيد با خدا كه‌ خداي‌ نكرده‌ اگر انسان‌ با ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ و ذات‌ اقدس‌ پروردگار دعوا كرد و سر حاجتش‌ خيلي‌ فشار آورد، آنوقت‌ هلك‌. روايت‌ داره‌ كه‌ هلاك‌ ميشه‌. خداي‌ تعالي‌ به‌ انسان‌ با نظر بغض‌ نگاه‌ ميكنه‌. و لا تسرف‌ عني‌ وجهك‌. خدايا صورت‌ از من‌ برنگردان‌. خدايا با من‌ قهر نكن‌. خدايا من‌ هر چه‌ بيام‌ در خانة‌ تو، ولو تو حاجت‌ مرا نديد، در عين‌ حال‌ همينكه‌ به‌ من‌ اجازه‌ دادي‌ من‌ بيام‌ با تو حرف‌ بزنم‌ براي‌ من‌ خيلي‌ زياده‌. تو را بهت‌ اجازه‌ مي‌دهند بيائي‌ با خدا حرف‌ بزني‌. همينكه‌ به‌ من‌ اجازه‌ فرمودي‌ كه‌ با اوليائت‌ بنشينم‌ و از آنها حاجت‌ بخوام‌. و الاّ بعضي‌ از بزرگان‌ مي‌گفتند همينكه‌ خدا اجازه‌ داده‌ به‌ اين‌ زبان‌ معصيتكار ما نام‌ مقدس‌ امام‌ زمان‌ جاري‌ بشه‌، اين‌ خيلي‌ نعمته‌. اگر مي‌گفتند شماها لياقت‌ نداريد اسم‌ امام‌ زمان‌ را ببريد. اگر مي‌گفتند شماها حق‌ نداريد در خانة‌ خدا بيائيد. شماها كي‌ هستيد، تجربه‌ كنيد. يك‌ آدمي‌ كه‌ هيچ‌ شخصيت‌ نداره‌، پاشه‌ بره‌ در خانة‌ رئيس‌ جمهور مثلا، رئيس‌…، شاهي‌، كسي‌، در بزنه‌. ميگن‌ تو كي‌ هستي‌ كه‌ آمدي‌؟ من‌ كار دارم‌. برو. كارت‌ چيه‌؟ خداي‌ تعالي‌ در شبانه‌ روز پنج‌ مرتبه‌ شما را دعوت‌ كرده‌ بيا با هم‌ حرف‌ بزنيم‌. شماها اعتنا نمي‌كنيد، اهميت‌ براي‌ پروردگار قائل‌ نمي‌شويد. در شبانه‌ روز، من‌ يك‌ وقتي‌ اين‌ را مي‌گفتم‌ به‌ بعضي‌ از دوستان‌ كه‌ اگر رئيس‌ جمهور يك‌ مملكتي‌ هر روز صبح‌ يك‌ تلفن‌ به‌ انسان‌ بزنه‌ بگه‌ كه‌ شما تمام‌ كارهايي‌ كه‌ مي‌خواي‌ بكني‌ با من‌، من‌ پشتيبانت‌ هستم‌. هر كار بخواي‌ بكني‌، هر جا بخواي‌ بري‌، هر اداره‌اي‌، هر جا من‌ هستم‌. به‌ من‌ بگو من‌ كمكت‌ مي‌كنم‌. چه‌ آرامشي‌ داريد. نفس‌ مطمئنه‌ معناش‌ اينه‌. وقتي‌ انسان‌ اين‌ را باور بكنه‌، با اينكه‌ شايد تا وقتي‌ كه‌ شما كار داري‌ او عزل‌ بشه‌، ممكنه‌ بميره‌، ممكنه‌ يادش‌ بره‌، ممكنه‌ حالا مثلا باهات‌ خوبه‌ فردا باهات‌ بد بشه‌. همه‌ چيز داره‌. اما خداي‌ تعالي‌ لا تأخذه‌ سنة‌ و لا نوم‌. حتي‌ چرتش‌ هم‌ نميگيره‌، فراموش‌ هم‌ نميكنه‌، هميشه‌ هم‌ هست‌، هميشه‌ در سر خدمتش‌ هست‌. اگر همين‌ اندازه‌ كه‌ خيلي‌ توهين‌ به‌ خداست‌ در عين‌ حال‌، همين‌ اندازه‌ كه‌ يك‌ رئيس‌ جمهور هر روز صبح‌ به‌ انسان‌ تلفن‌ ميزنه‌ كه‌ من‌ دنبال‌ كارت‌ هستم‌، من‌ با تو هستم‌، من‌ پشتيبان‌ تو هستم‌، انسان‌ يك‌ آرامشي‌ داره‌، وقتي‌ توي‌ مثلا فرض‌ كنيد كه‌ توي‌ سپاه‌ وارد بشه‌، يك‌ جوري‌ وارد ميشه‌ كه‌ شخصيتي‌ است‌ ديگه‌، كسي‌ آمده‌. رئيس‌ سپاه‌ بهش‌ ميگه‌ تو. آقا تو خودتي‌. به‌ من‌ چرا ميگي‌ تو. الان‌ هيچكس‌ هم‌ نميدونه‌ اين‌ چيكاره‌ است‌، چه‌ ارتباطي‌ داره‌. ولي‌ در عين‌ حال‌ خودش‌ را ميگيره‌. يك‌ آرامشي‌ داره‌. معناي‌ نفس‌ مطمئنه‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ بهش‌ ميگه‌ يا ايتها النفس‌ المطمئنه‌ ارجعي‌ الي‌ ربك‌ راضية‌ مرضيه‌. معناي‌ نفس‌ مطمئنه‌ اينه‌. اين‌ اندازه‌ هست‌. بايد صدها برابر اين‌ ما اطمينان‌ داشته‌ باشيم‌. مطمئن‌ باشيم‌، آرامش‌ داشته‌ باشيم‌. تو به‌ من‌ توهين‌ ميكني‌، من‌ به‌ رئيس‌ جمهور فردا صبح‌ كه‌ تلفن‌ زد بهش‌ ميگم‌. جرأت‌ داره‌. خدا را دست‌ كم‌ نگرفته‌. خدا هر روز صبح‌ بهش‌ ميگه‌ اياك‌ نعبد و اياك‌ نستعين‌. كلمة‌ نستعين‌ يعني‌ خدايا تنها تو كمك‌ من‌ هستي‌. خودش‌ گفته‌. خود خدا پيشنهاد كرده‌ كه‌ من‌ معين‌ تو هستم‌، من‌ يار تو هستم‌، من‌ پشتيبان‌ تو هستم‌. ائمة‌ اطهار كلشون‌ مخصوصا حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحي‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء در دعاي‌ ندبه‌ مي‌خوانيم‌ خلقت‌ له‌ لنا عصمة‌ و ملاذا. خدايا تو او را براي‌ ما در دنيا خلق‌ كردي‌ كه‌ عصمت‌ ما باشه‌، نگه‌ دارندة‌ ما باشد از تمام‌ ناراحتيها و بلاها و از تمام‌ ضعفها. و ملاذ. پناهگاهمون‌ باشه‌. هر جا كسي‌ خواست‌ اذيتمون‌ كنه‌ بريم‌ طرف‌ او بگيم‌ يا صاحب‌ الزمان‌. هر جا فشاري‌ برمون‌ آمد بگيم‌ يا صاحب‌ الزمان‌.

 يكي‌ از علماء مي‌گفت‌ من‌ فلج‌ شده‌ بودم‌. تمام‌ اطباء به‌ من‌ گفتند كه‌ تو معالجه‌ نميشي‌. من‌ دوازده‌ مرتبه‌ گفتم‌ يا مهدي‌، پام‌ را بلند كردم‌ و پاشدم‌ و راه‌ رفتم‌ و خوب‌ شدم‌. بگو يا الله‌، بگو يا حجة‌ ابن‌ الحسن‌. چرا وقتي‌ انسان‌ گرفتار ميشه‌ نره‌ در خانة‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها. بگه‌ يا مولاتي‌ يا فاطمة‌ اغيثيني‌. اي‌ مولاي‌ من‌، اي‌ فاطمة‌ زهرا، پناه‌ به‌ من‌ بده‌. تو كسي‌ هستي‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ آمد در خانة‌ تو، بصريح‌ حديث‌ كساء، صدا زد اني‌ لاجد في‌ بدني‌ ضعفا قلت‌ اعيذك‌ بالله‌ يا ابتي‌ من‌ الضعف‌. حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ از ضعف‌ شكايت‌ ميكنه‌. فاطمة‌ زهرا عبا را ميكشه‌ روي‌ بدن‌ پيغمبر. ميگه‌ برگشتم‌ نگاه‌ كردم‌ اذا وجه‌ يتلألأ كانه‌ البدر في‌ ليلة‌ تمامه‌ و كماله‌ و ما را اينطور مي‌فرستند در خانة‌ فاطمة‌ زهرا، ميگن‌ ما كه‌ پيغمبر هستيم‌، ما كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هستيم‌، ما كه‌ حسن‌ و حسين‌ هستيم‌، اينطور بايد بريم‌ در خانة‌ فاطمة‌ زهرا، آنوقت‌ فاطمة‌ زهرا خودش‌ شفيعة‌ ما باشه‌ و ما از او غافل‌ باشيم‌. ميريم‌ اينطرف‌، آنطرف‌، پيش‌ اين‌ طبيب‌، پيش‌ آن‌ طبيب‌، پيش‌ اين‌ دولتمند، پيش‌ آن‌… و آن‌ آخر آخرها كه‌ دستمون‌ از همه‌ جا كوتاه‌ ميشه‌، تازه‌ آيا خدا به‌ ما برسه‌ يا نرسه‌. به‌ خدا قسم‌ اين‌ اعتمادي‌ كه‌ ما به‌ خدا داريم‌، اين‌ توكلي‌ كه‌ ما به‌ خدا داريم‌، من‌ مكرر گفته‌ام‌ كه‌ اگر به‌ يك‌ معتاد هروئيني‌ بي‌ ارزش‌ بي‌ حال‌ اگر اين‌ اعتماد را داشته‌ باشي‌ بهش‌ برميخوره‌. فرستاديش‌ توي‌ دادگستري‌ گفتي‌ برو فلان‌ كار را بكن‌. هي‌ نگاه‌ ميكني‌ اين‌ كار را ميكنه‌ يا اين‌ كار را نميكنه‌. تو گفتي‌ خدايا اين‌ كار را براي‌ من‌ انجام‌ بده‌. آيا خدا ميكنه‌ يا نميكنه‌. و قلبمون‌ آرامش‌ نداره‌. اكثر ما، حتي‌ همين‌ افرادي‌ كه‌ خيلي‌ هم‌ در درجات‌ بالا هستند، مي‌بيني‌ آن‌ آرامشي‌ كه‌ بايد نسبت‌ به‌ خدا داشته‌ باشند ندارند. آن‌ اعتمادي‌ كه‌ بايد به‌ خدا داشته‌ باشند ندارند. وقتي‌ كه‌ مي‌گن‌ خدايا، همين‌ شما امشب‌، يك‌ نيازي‌ داريد. بگيد خدايا كار من‌ را درست‌ كن‌، دعوا هم‌ نكن‌، فقط‌ يك‌ كلمه‌، ادعوني‌ استجب‌ لكم‌. و اطمينان‌ داشته‌ باشيد كه‌ خدا ميكنه‌. هرچه‌ اطمينانتون‌ قوي‌تر باشه‌ يقين‌ بدونيد كه‌ زودتر حاجتتون‌ برآورده‌ ميشه‌ و درجة‌ اعتمادتون‌ و اطمينانتون‌ به‌ خدا هر چه‌ قوي‌تر بود، درجة‌ لطف‌ پروردگار هم‌ به‌ شما بيشتر خواهد بود. ولي‌ وقتي‌ آدم‌ به‌ خدا اطمينان‌ نداره‌، خداي‌ تعالي‌ ميگه‌ تو ده‌ تا در را بلدي‌ يكيش‌ هم‌ در خانة‌ من‌ بوده‌. خوب‌ حالا در خانة‌ ما را در نظر نگير. در روز قيامت‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد من‌ شريك‌ خوبي‌ هستم‌ تمام‌ حق‌ خودم‌ را به‌ شريكم‌ وا مي‌گذارم‌. اگر انسان‌ در عبادت‌ يا در بعضي‌ از چيزها، نيتش‌ را هم‌ مردم‌ قرار ميده‌ هم‌ خدا. خدا ميگه‌ من‌ شريك‌ خوبي‌ هستم‌ حق‌ خودم‌ را واگذار به‌ شريكم‌ مي‌كنم‌. حالا ما همة‌ كارهامون‌ وابستگيه‌. در عين‌ حال‌ نميگم‌ كه‌ اگر مريض‌ شديد پيش‌ طبيب‌ نريد. طبيب‌ هم‌ تازه‌ يك‌ وسيله‌اي‌ است‌ از وسايل‌ پروردگار. اينجوري‌ فكر كنيد. قدرتمند، هر كسي‌، همة‌ موجوداتي‌ كه‌ در عالم‌ هستند از خود حضرت‌ وليعصر صلوات‌ الله‌ عليه‌ گرفته‌ كه‌ قلب‌ عالم‌ امكانه‌، ما سوي‌ الله‌ تحت‌ نفوذشه‌، از ايشان‌ گرفته‌ تا يك‌ فرض‌ كنيد فرد كوچكي‌ كه‌ شما مي‌خوايد يك‌ كاري‌ براتون‌ انجام‌ بده‌، همه‌ بايد اسباب‌ و وسايل‌ پروردگار به‌ نظر شما باشند. يعني‌ خوبها، اينها را وسيله‌ قرار مي‌دهند و هستند. هيچ‌ شيعه‌اي‌ نيست‌ كه‌ يك‌ همچين‌ فكري‌ نداشته‌ باشه‌ از نظر اعتقادات‌. ولي‌ از نظر عمل‌ ماها خيلي‌ ضعيفيم‌.

 اميدوارم‌ پروردگار متعال‌ به‌ همه‌ امون‌ اين‌ حالت‌ آرامش‌ قلب‌ را عنايت‌ كنه‌. الهي‌ آمين‌. و اطمينان‌ به‌ خدا ما پيدا بكنيم‌. الهي‌ آمين‌. و از خدا بخواهيم‌ ما جزء، نفسمون‌، روحمون‌، جزء آن‌ ارواح‌ مطمئنه‌اي‌ باشد كه‌ اگر به‌ آن‌ مرحله‌ از كمال‌ رسيديد كه‌ آرامش‌ پيدا كرديد، راحت‌ باشيد. خداي‌ تعالي‌ به‌ ما خطاب‌ ميكنه‌ يا ايتها النفس‌ المطمئنه‌ ارجعي‌ برگرد، بيا طرف‌ من‌. ارجعي‌ الي‌ ربك‌ راضية‌ مرضيه‌. بيا هم‌ تو از من‌ خوشت‌ بياد، هم‌ من‌ از تو خوشم‌ بياد. هم‌ من‌ به‌ وجود تو خشنود باشم‌ هم‌ تو به‌ وجود من‌ خشنود باشي‌. رضي‌ الله‌ عنهم‌ و رضوا عنه‌. هم‌ آنها از خدا خشنودند هم‌ خدا از آنها خشنوده‌. يا ايتها النفس‌ المطمئنه‌ ارجعي‌ الي‌ ربك‌ راضية‌ مرضيه‌ فادخلي‌ في‌ عبادي‌. برو در رديف‌ بندگان‌ من‌ قرار بگير، حرفي‌ از خودت‌ نداشته‌ باش‌، تخلفي‌ با من‌ نداشته‌ باش‌، مخالفتي‌ با من‌ نداشته‌ باش‌، فكرت‌ خواستة‌ من‌ باشه‌. اعتقادت‌ آنچه‌ كه‌ از نظر من‌ حقيقته‌ و درسته‌، تو معتقد باش‌. و از نظر عمل‌ هم‌ آنچه‌ كه‌ ائمة‌ اطهار كه‌ اينها نمايندگان‌ من‌ هستند و عمل‌ مي‌كنند، تو هم‌ عملت‌ همانطور باشه‌. فادخلي‌ في‌ عبادي‌ و بعد هم‌ پشتش‌، فادخلي‌ جنتي‌. اگر انسان‌ از بندگان‌ خالص‌ خدا شد و حقيقت‌ عبوديت‌ را در خودش‌ ايجاد كرد وارد بهشت‌ ميشه‌، يعني‌ با بندگان‌ خدا وارد بهشت‌ ميشه‌. با امام‌ زمانش‌ وارد بهشت‌ ميشه‌. با علي‌ بن‌ ابيطالب‌ وارد بهشت‌ ميشه‌ و جايگاهش‌ بهشته‌.

 بهرحال‌ اميدواريم‌ اين‌ شب‌ جمعه‌ يكي‌ از الطافي‌ كه‌ پروردگار به‌ ما مي‌فرمايد اين‌ باشد كه‌ به‌ ما آرامش‌ دل‌ و روح‌ مطمئن‌ و نفس‌ مطمئنه‌ عنايت‌ بفرمايد.

 ايام‌ تعلق‌ دارد به‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها. اين‌ ماه‌ جمادي‌ الثاني‌ بخصوص‌، هم‌ در اين‌ ماه‌ وفات‌ آن‌ حضرت‌ واقع‌ شده‌ هم‌ تولد آن‌ حضرت‌ و يك‌ روايتي‌ هست‌ كه‌ العجب‌ كل‌ العجب‌ ان‌ الجمادي‌ و الرجب‌ كه‌ همان‌ ماه‌ جمادي‌ الثانيه‌. خيلي‌ بايد انسان‌ انتظار ظهور حضرت‌ بقية‌ الله‌ را در ماه‌ جمادي‌ الثاني‌، بخصوص‌ اين‌ روزهاي‌ آخر ماه‌ داشته‌ باشه‌. خوشا به‌ حال‌ كساني‌ كه‌ اينها به‌ هر مناسبتي‌ انتظارشون‌ بيشتر ميشه‌، ارادتشون‌ نسبت‌ به‌ امام‌ زمانشون‌ بيشتر ميشه‌ و اظهار علاقه‌ اشون‌ به‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ بيشتر ميشه‌. سلام‌ الله‌ عليها هم‌ شفيعة‌ ما باشد. به‌ خودش‌ قسم‌ كه‌ خيلي‌ برمون‌ سخته‌ اين‌ زندگي‌ پر از رنج‌ و غم‌ را در فراق‌ امام‌ زمانمون‌ بگذرانيم‌. يا فاطمة‌ الزهرا. دو ماه‌ است‌ تقريبا براي‌ شما مردم‌ شيعه‌ عزاداري‌ مي‌كنند. بخاطر اجر اين‌ عزاداريها هم‌ كه‌ شده‌، بخاطر عيدي‌ كه‌ براي‌ تولد فاطمة‌ زهرا بنا بوده‌ به‌ ما بدهند، بخاطر اين‌ عيدي‌ هم‌ كه‌ شده‌، امشب‌ خودت‌ از خدا بخواه‌ كه‌ فرج‌ فرزندت‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ را خداي‌ تعالي‌ برسانه‌. الهي‌ آمين‌.

 فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها روزهاي‌ آخر عمرش‌ مي‌آمد كنار قبر پيغمبر اكرم‌. گاهي‌ از اوقات‌ هم‌ بدنش‌ عليل‌ بود نمي‌توانست‌ همان‌ چند قدم‌ راه‌، يعني‌ از خانه‌ تا مسجد، از خانه‌ تا كنار قبر پيغمبر، بيايد. لذا فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها خيلي‌ گريه‌ مي‌كرد. خيلي‌. اظهار محبت‌ به‌ پدر بزرگوارش‌ مي‌فرمود. معلومه‌ يك‌ دختري‌ كه‌ اينهمه‌ سفارش‌ از جانب‌ خدا، از جانب‌ پيغمبر، از جانب‌ عقل‌ حتي‌، درباره‌اش‌ شده‌ كه‌ مردم‌ بايد اين‌ دختر را دوست‌ داشته‌ باشند، به‌ او اظهار علاقه‌ بكنند. در مدت‌ 95 روز حداكثر، چقدر مصيبت‌ بر اين‌ بي‌بي‌ وارد شد. پهلويش‌ را شكستند، محسنش‌ را سقط‌ كردند، بازويش‌ را شكستند، سيلي‌ به‌ صورتش‌ زدند، جنازه‌اش‌ را تشييع‌ نكردند، مخفي‌ دفنش‌ كردند. اينهمه‌ مصيبت‌ كه‌ خودش‌ مي‌فرمود ثبت‌ علي‌ مصائب‌ لو انها صبت‌ علي‌ الايام‌ سر لياليا. چراغها را خاموش‌ كنيد حال‌ عزائي‌ اينجا بگيريم‌. صبت‌ علي‌ مصائب‌ لو انها صبت‌ علي‌ الايام‌ سر لياليا. يا بقية‌ الله‌، يا صاحب‌ الزمان‌، آقاجان‌. ما چطور در محضر شما مصائب‌ مادرتون‌ زهرا را بخوانيم‌. من‌ خيلي‌ كم‌ اتفاق‌ مي‌افتد كه‌ اين‌ جريان‌ در كوچه‌ با آن‌ شخص‌ خبيث‌، فاطمة‌ زهرا روبرو شد؛ به‌ زبان‌ بيارم‌. خيلي‌ عمل‌ زشتي‌ بود انجام‌ داد. من‌ نميدونم‌ چطور سيلي‌ بود كه‌ به‌ صورت‌ مادر ما زد كه‌ تا آخر عمر صورتش‌ كبود بود. خدا دستت‌ را بشكنه‌. خدا آن‌ به‌ آن‌ عذابش‌ را زياد كنه‌. الهي‌ آمين‌. وقتي‌ كه‌ متوجه‌ شد فاطمة‌ اطهر آن‌ سند را از اولي‌ گرفته‌، اول‌ گرفت‌ سند را پاره‌ كرد و بعد هم‌ سيلي‌ به‌ صورت‌ زهرا زد. يا الله‌، يا الله‌، يا الله‌. در بعضي‌ از مقاتل‌ دارد كه‌ فاطمه‌ به‌ زمين‌ خورد، از جا برخاست‌، به‌ خانه‌ رفت‌، چادرش‌ را روي‌ صورتش‌ گرفته‌. يا بقية‌ الله‌. يا صاحب‌ الزمان‌. آقاجان‌ آجرك‌ الله‌. اينقدر دل‌ امام‌ زمان‌ را آتش‌ زده‌ اين‌ مصائب‌ كه‌ در اولين‌ روزهاي‌ ظهورش‌ بيايد بدن‌ آنها را از ميان‌ قبر خارج‌ ميكنه‌، آتش‌ ميزنه‌. يا بقية‌ الله‌، يا صاحب‌ الزمان‌. همه‌ با توجه‌ رو به‌ قبله‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.  الهي‌ عظم‌ البلاء و برح‌ الخفاء و انكشف‌ الغطاء و انقطع‌ الرجاء ضاقت‌ الارض‌ و منعت‌ السماء و انت‌ المستعان‌ و اليك‌ المشتكي‌ و عليك‌ المعول‌ في‌ الشدة‌ و الرخاء. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد. اولي‌ الامر الذين‌ فرضت‌ علينا طاعتهم‌ و عرفتنا بذلك‌ منزلتهم‌ ففرج‌ عنا بحق‌ فرجا عاجلا قريبا كلمح‌ البصر او هو اقرب‌ من‌ ذلك‌. يا محمد يا علي‌. يا علي‌ و يا محمد اكفياني‌ فانكما كافيان‌. فانصراني‌ فانكما ناصران‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. الغوث‌ الغوث‌ الغوث‌ ادركني‌ ادركني‌ ادركني‌ الساعه‌ الساعه‌ الساعه‌ العجل‌ العجل‌ العجل‌. رو به‌ قبله‌ ايستاده‌ايم‌. انشاء الله‌ آقامون‌ در ميان‌ ما هست‌. و انشاء الله‌ نظر لطفشون‌ به‌ ما خواهد بود. چند تا دعا مي‌كنم‌ با توجه‌ آمين‌ بگيد. خدايا به‌ آبروي‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ فرج‌ آقامون‌ را برسان‌. الهي‌ آمين‌. همة‌ ما را از ياران‌ خوب‌ آن‌ حضرت‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. خدايا يك‌ عده‌ از راههاي‌ دور در همين‌ مجلس‌ هم‌ هستند، حوائجي‌ دارند. خدايا ما دعوا نداريم‌، امر توست‌، اختيار هم‌ با توست‌، ما هم‌ بندگان‌ تو هستيم‌. اما خودت‌ فرموده‌اي‌ كه‌ دعا كنيد تا اجابت‌ كنم‌.

 

۲۰ جمادی الثانی ۱۴۱۳ قمری – ۲۴ آذر ۱۳۷۱ شمسی – معناي‌ كوثر مقام‌ حضرت‌ زهرا (س‌)

 معناي‌ كوثر مقام‌ حضرت‌ زهرا (سلام الله علیها) 20 ج‌ 2 1413

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌

بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 بني‌ اميه‌ خوشحال‌ بودند كه‌ پيغمبر اكرم‌ چون‌ فرزند ندارد فرزند پسري‌ ندارد بنابر اين‌ چند روزي‌ تا خودش‌ هست‌ مي‌تواند يك‌ عده‌اي‌ را دور هم‌ جمع‌ كند به‌ يك‌ حكومتي‌ سر و سامان‌ بدهد و بعد به‌ خاطر اينكه‌ كسي‌ نيست‌ كه‌ ادامه‌ برنامه‌ را بدهد پس‌ حتما زحماتش‌ را او مي‌كشد و استفاده‌اش‌ را ما مي‌كنيم‌، خوشحال‌ بودند و اين‌ مسئله‌ براشون‌ جدا مطرح‌ بود و تا حدي‌ هم‌ اقدام‌ كردند.

حتي‌ پيغمبر اكرم‌ هم‌ از نظر ظاهر نگران‌ همين‌ مطلب‌ بود كه‌ وقتي‌ كه‌ آن‌ خواب‌ را ديد كه‌ در عالم‌ رويا مشاهده‌ فرمود كه‌ بر منبرش‌ بوزينه‌ها بالا مي‌روند و صبح‌ كه‌ از خواب‌ برخاسته‌ بود و تعبيرش‌ را خودش‌ مي‌دانست‌ كه‌ منظور از اين‌ بوزينه‌ هايي‌ كه‌ در منبر او جاي‌ گرفته‌اند بني‌ اميه‌ هستند لذا خيلي‌ مكدر بود، اين‌ آيه‌ شريفه‌ نازل‌ شد:

 ما وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ  تا آخر آيه‌ معناش‌ اين‌ است‌ كه‌ اين‌ چند ماهي‌ كه‌ حدود هزار ماه‌، همان‌ هزار ماهي‌ است‌ كه‌ سورة‌ قدر بهش‌ اشاره‌ شده‌، حكومت‌ بني‌ اميه‌ كه‌ خواهد شد اين‌ بخاطر اين‌ است‌ كه‌ مردم‌ امتحان‌ بدهند ما وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ.

بنابر اين‌ چند ماهي،‌ هزار ماهي‌، چند سالي‌ بني‌ اميه‌ حكومت‌ خواهند كرد اين‌ براي‌ امتحان‌ مردم است.

اما اگر اين‌ تو را ناراحت‌ مي‌كند‌ ما به‌ تو كوثر داديم‌ كوثر يعني‌ خير كثير، اون‌ قدر اين‌ وجود مقدس‌ فاطمه‌ زهرا اين‌ حوض‌ كوثر، حوضي‌ كه‌ از يك‌ طرف‌ ولايت‌، علم‌ و دانش‌ بر او وارد مي‌شود و از يك‌ طرف‌ خارج‌ مي‌گردد همانطوري‌ كه‌ حوض‌ از يك‌ طرف‌ آب‌ بر او وارد مي‌شود و از يك‌ طرف‌ براي‌ مزارع‌ و درختهاو كشتزارها آب‌ خارج‌ مي‌گردد فاطمة‌ زهرا از طرف‌ پروردگارش‌ علوم‌ بر قلبش‌ وارد مي‌شود و به‌ وسيلة‌ فرزندانش‌ كه‌ از او صادر شده‌اند كه‌ اول‌ حسن‌ و حسين‌ هستند و بعد فرزندان‌ حسين‌ بن‌ علي‌ هستند و در آخر حضرت‌ بقية‌ لله‌ است‌ از اين‌ وجود مقدس‌ براي‌ اينكه‌ دنيا را آباد كند تمام‌ مزارع‌ قلوب‌ را احيا كند تمام‌ اونچه‌ كه‌ در عالم‌ هستي‌ بلكه‌ هست‌ زنده‌ نگه‌ دارد خداي‌ تعالي‌ اين‌ حوض‌ كوثر را قرار داده‌.

 خدا رحمت‌ كند استادمون‌ مي‌فرمود دوتا حوض‌ كوثر داريم‌ يكي‌ ظاهري‌ كه‌ در بهشت‌ است‌ به‌ وسيلة‌ نهر كوثر اين‌ آب‌ كوثر وارد اون‌ حوض‌ مي‌شود كه‌ هر كس‌ يك‌ قطره‌ از آب‌ اون‌ حوض‌ بياشامد الي‌ الابد سيراب است‌ هميشه‌ زنده‌ است‌ آب‌ حيات‌ واقعي‌، آب‌ كوثر است‌. حوض‌ كوثر است‌. در حوض‌ آب‌ از يك‌ طرف‌ وارد مي‌شود از يك‌ طرف‌ خارج‌، در بهشت‌ هم‌ همينطوره.

در بعضي‌ از روايات‌ دارد نهر كوثر و در بعضي‌ از روايت‌ هست‌ حوض‌ كوثر و نهر كوثر اينطوره‌ كه‌ وارد حوض‌ كوثر مي‌شود، و از حوض‌ كوثر آب‌ براي‌ تمام‌ اهل‌ بهشت‌ داده‌ مي‌شه‌ همه‌ سيراب‌ مي‌شه‌ در دعاي‌ ندبه‌ هم‌ مي‌گيد كه‌ و سقانا من‌ حوض‌ جده‌ صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ بكاسه‌ و بيده‌ ريا، رويا، حنيا، سائقا،  تا اينجاش‌ كاري‌ نداشتم‌ براتون‌ معناش‌ را گفته‌ بودم‌ لا زمه‌ البعده‌ هركس‌ از اين‌ آب‌ بخورد بعد از اون‌ ديگر تشنگي‌ ندارد سيراب‌ مي‌شود سرشار از نشاط‌ مي‌گردد همينطور يك‌ حوض‌ كوثر معنوي‌ داريم‌، حوض‌ كوثر معنوي‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ لله‌ عليهاست‌ كه‌ از طرف‌ پيغمبر و علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ و خداي‌ تعالي‌ و به‌ وسيلة‌ ملائكه‌ كه‌ او محدثه‌ است‌ بر علوم‌ اولين‌ و آخرين‌ نازل‌ مي‌شود و به‌ وسيله‌ فرزندانش‌ اين‌ كوثر اين‌ خير كثير، در ميان‌ مردم‌ بلكه‌ در ماسولله‌ پخش‌ مي‌شه‌ همه‌ زندة‌ به‌ اين‌ آب‌ ولايتند و من‌ الما كل‌ شي‌ حي‌ از همين‌ آب‌ كوثر است‌ كه‌ همة‌ چيزها حي‌ است‌ زنده‌ است‌ و حيات‌ علمي‌ حيات‌ تقوايي‌ حيات‌ عبادي‌ حيات‌ بالاخره‌ همه‌ چيز انسان‌ داراست‌ لذا عرض‌ كردم‌ امروز از نظر خاندان‌ عصمت‌ بزرگترين‌ روز دوران‌ ساله‌.

فاطمة‌ زهرا سلام‌ لله‌ عليهاوقتي‌ كه‌ متولد شد فكر نكنيد كه‌ قبلا فاطمه‌ مثل‌ همة‌ بچه‌ هايي‌ كه‌ متولد مي‌شن‌ اين‌ يك‌ قدمي‌ است‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ بر ما منت‌ گذاشته‌ در بين‌ ما فاطمه‌ را قرار داده‌ و الا اينها انواري‌ بودند اينها منبع‌ علومي‌ بودند منبع‌ تقوايي‌ بودند كه‌ در عرش‌ محدقين‌ بودند خَلَقَکُمُ‌ اللهُ‌ اَنوَاراً فَجَعَلَکُم بِعَرشِهِ مُحدِقینَ خدا منت‌ بر ما گذاشته‌، نازلش‌ كرده‌ همانطوري‌ كه‌ قرآن‌ را نازل‌ مي‌كند اين‌ انوار مقدسه‌ را نازل‌ كرده‌، و سر منشا انوار مقدسه‌ وجود مقدس‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ لله‌ عليهاست‌.

سمیت فاطمه‌ فاطمه  لان الله ‌ فطمها و ذريتها و محبيها من‌ النار، خدا نام‌ فاطمه‌ را فاطمه‌ گذاشته‌، به‌ جهت‌ اينكه‌ از اين‌ حوض‌ كوثر هر كس‌ يك‌ قطره‌ حتي‌ بياشامد استفاده‌ كند، يك‌  سر سوزن‌ محبت‌ فاطمة‌ زهرا در دلش‌ باشد، خدا ديگه‌ او را در آتش‌ جهنم‌ نمي‌اندازد. لانه‌، لان‌ لله‌، اينهايي‌ كه‌ عرض‌ مي‌كنم‌ روايات‌ مختلفه‌ حالا اوني‌ كه‌ بهتر مي‌شه‌ معناش‌ را گفت‌، و حتي‌ اهل‌ سنت‌ هم‌ نقل‌ كردند، فطمها خدا او را جدا كرد و ذريه‌ او و محبين‌ او را از آتش‌ جهنم‌.

كسي‌ يك‌ قطره‌ از محبت‌ اين‌ بي‌ بي‌ استفاده‌ كند كسي‌ يك‌ قطره‌ از تقوا و علم‌ فاطمه‌ زهرا استفاده‌ كند خودش‌ را شبيه‌ به‌ فاطمه‌ قرار بدهد، تا مي‌گم‌ خودش‌ را شبيه‌ به‌ فاطمه‌ قرار بدهد فكر نكنيد كه‌ از نظر ظاهر مي‌گم‌ مثلا حجابش‌، نه‌ اينها مسائلي‌ جزيي‌ است‌ فاطمة‌ زهرا مظهر پروردگار است‌، آينه‌ تمام‌ نماي‌ الهي‌ است‌، تمام‌ انبياء و اوليا بايد بيان‌ خودشون‌ را از نظر روحي‌ شبيه‌ به‌ فاطمة‌ زهرا كنند. فاطمة‌ زهرا با زنهاي‌ ما زنهاي‌ حتي‌ اوليا خدا از زنهاي‌ ما خيلي‌ تفاوت‌ داره‌ تا بياييم‌ مقايسه‌ كنيم‌ ببينيم‌ فاطمه‌ آيا در خانه‌ كار مي‌كرد زنهاي‌ ما هم‌ كار كنند، اگر كار نمي‌كرد شغل‌ اداري‌ داشت‌، نستجير بالله‌ او در زمان‌ خودش‌ اداره‌اي‌ نبوده‌ والا پا مي‌شد مي‌رفت‌ صبح‌ وارد اداره‌ مي‌شد و رئيس‌ اداره‌ هم‌ به‌ او با چه‌ نظرهايي‌ به‌ او نگاه‌ مي‌كرد و بچه‌ هاش‌ را هم‌ در خانه‌ مي‌گذاشت‌ تا پرورشگاه‌ و مهد كودك‌ بزرگ‌ كنه‌ و حقوقي‌ بگيره‌ و بياره‌ به‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ بده‌ و علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ چشمش‌ به‌ دست‌ حقوق‌ زنش‌ باشه‌ اين‌ حرفها را بايد بگذاريم‌ براي‌ همان‌ مردمان‌ طاغوتي‌ قبل‌ از انقلاب‌ و الا زمان‌ ما فاطمة‌ زهرا نتيجه‌اش‌ همان‌ مي‌شه‌.

 كه‌ وقتي‌ ما آورديم‌ فاطمة‌ زهرا را در اين‌ مرحله‌ از زندگي‌  و مقايسة‌ با زنهاي‌ خودمون‌ كرديم‌ كه‌ لاَ يُقاسُ بِنَا أَحَد نتيجه‌ اين‌ مي‌شه‌ كه‌ اون‌ احمق‌ هم‌ كه‌ در چند سال‌ قبل‌ در همين‌ ايام‌ بود، اون‌ دختره‌ كثيف‌ هنر پيشة‌ ژاپني‌ را مي‌گفت‌ او بهتر است‌ كه‌، دهان‌ من‌ لال‌ بشه‌ اگر بخوام‌ حرفش‌ را نقل‌ كنم‌. اينجوري‌ مي‌شه‌ ما از معصومين مان‌ كه‌ خودشون‌ فرموده‌اند لايقاس بنا احد، حضرت‌ ابراهيم‌ را آيا مي‌تونيد با علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ مقايسه‌ كنيد ابدا ابراهيم‌ يك‌ مخلوقي‌ از مخلوقات‌ خداست‌ بشري‌ است‌ مردم‌ معمولي‌ از فرزندان‌ آدم‌ و نوكر اونها، نوكر اگر بهش‌ خيلي‌ محبت‌ كردم‌، إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ، وقتي‌ كه‌ در درگاه‌ الهي‌ با دل‌ سالم‌ آمد يعني‌ وقتي‌ روحش‌ را ساخته‌ بود، سالم‌ سالم‌ وقتي‌ كه‌ خدمت‌ محضر پروردگار رسيد با قلب‌ سالم‌ و خليل‌ لله‌ شد تازه‌ گفتند بهش‌ كه‌  وَإِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ، اين‌ افتخار را بهش‌ دادند كه‌ اسم‌ شيعه‌ را بالاش‌ گذاشتند، از ابراهيم‌ ما كسي‌ را بعد از چهار ده‌ معصوم‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بالاتر نداريم‌ ما اگر بخواهيم‌ معصومين مان‌ را بشناسيم‌ بايد خدا را بشناسيم‌ كه‌ من‌ عرفكم‌ فقد عرف‌ الله‌ با خدا بايد اينها را مقايسه‌ بكنيم‌. فرق‌ اينها با خدا، نه‌ با ما، با ما خيلي‌ فرق‌ دارند ما لِتراب وَ رَبُّ الأَرباب با خدا اگر بخواهيم‌ مقايسشون‌ كنيم‌ لا فرق‌ بينك‌ و بينهم‌ الا انهم‌ عبادك‌ الخليفه‌ اينها يكي‌ بندة‌ تو هستند تحت‌ فرمان‌ تو هستند يا يستقونه‌ بالقول‌ و هم‌ بامره‌ يعملون‌، و دومم‌ اينكه‌ مخلوق‌ خدا هستند.

 خود خدا مي‌ايستد همين‌ دو با ما مقايسه‌ نمي‌شن‌، خدا مي‌دونه‌ من‌ وقتي‌ كه‌ ديدم‌ در خوب‌ هفتة‌ زن‌ اعلام‌ شده‌ خوبه‌ هفتة‌ مادر هفتة‌ زن‌ نمي‌دونم‌. گفتم‌ خدا كنه‌ به‌ مقايسه‌ باز نيافتند. اين‌ مردم‌ مسلمان‌ معارفشون‌ از اين‌ نظر پايين‌ نياد، چرا مقايسه‌ مي‌كنيد فاطمة‌ زهرا را با هر خانمي‌؟ حتي‌ خانمهاي‌ بزرگ‌ آسيه‌ زن‌ فرعون‌ را مي‌شه‌ با حضرت‌ فاطمه‌ مقايسه‌ كرد، مادرش‌ خديجه‌ را مي‌شه‌ با فاطمة‌ زهرا مقايسه‌ كرد، كسي‌ كه‌ وقتي‌ كه‌ امروز متولد مي‌شه‌ و به‌ دست‌ پيغمبر اكرم‌ او را مي‌دن‌ پيغمبر اكرم‌ افتخار مي‌كنه‌، شما فكر كرديد اين‌ دست‌ بوسيدن‌ پيغمبر فاطمة‌ زهرا را بخاطر اينكه‌ دخترش‌ بوده‌، كدام‌ پدره‌، پدر كه‌ بايد يك‌ خرده‌ خودش‌ را نگه‌ داره‌ شخصيتش‌ را حفظ‌ كنه‌، شايد جز آداب‌ هم‌ باشه‌ كه‌ اين‌ قدر تواضع‌ در مقابل‌ دخترش‌ نكنه‌، شما فكر كرديد پيغمبر اكرم‌ رو محبت‌ پدر و فرزندي‌ گفت‌ ام‌ ابيها، رو محبت‌ پدر و فرزندي‌ فرمود فداها ابوها پدرش‌ به‌ قربانش‌.

 مقام‌ فاطمه‌ يك‌ مقامي‌ است‌ كه‌ لا يقاس بها احد، لا يقاس بها، ما چيزي‌ از فاطمة‌ زهرا از اين‌ حوض‌ كوثر از اين‌ همه‌ عظمت‌ استفاده‌ نكرديم‌. من‌ در هفتة‌ گذشته‌ سر يك‌ اسمي‌ از اسما فاطمة‌ زهرا بحث‌ كردم‌ بعضي‌ از آقايون‌ اهل‌ علم‌ و فضلا گفتند كه‌ واقعا فوق‌ العاده‌ است‌ يك‌ كلمة‌ محدثه‌، شما هم‌ همين‌ كلمة‌ محدثه‌ را بشينيد تحليلش‌ كنيد. محدثه‌، بله‌ اگر ما بخواهيم‌ با فهم‌ و درك‌ ضعيف‌ خودمون‌ اين‌ را معنا كنيم‌ ملائكه‌ نهايت‌ مي‌آمدند حضرت‌ زهرا را حديث‌ مي‌گفتند. ملائكه‌ كه‌ خدمتگذار دوستان‌ خاندان‌ عصمت‌ هستند ماها را هم‌ حديث‌ مي‌گن‌ شما خيال‌ نكنيد اكثر شماها مي‌خواهيد براي‌ نماز شب‌ بيدار شديد ملائكه‌ مي‌يان‌ بيدارتون‌ مي‌كنند گاهي‌ صداشون‌ را هم‌ مي‌شنويد. اين‌ حديثه‌ اين‌ حديثه‌ منه‌. از علم‌ مكنون‌ الهي‌ از مكنون‌ الهي‌، از جانب‌ خداي‌ تعالي‌ مسائل‌ جديدي‌ را مي‌آوردند به‌ فاطمة‌ زهرا مي‌گفتند كه‌ گاهي‌ اتفاق‌ مي‌افتاد كه‌ هنوز به‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ اونها را نگفته‌ بودند و وقتي‌ علي‌ وارد مي‌شد حضرت‌ زهرا مسائل‌ را مي‌فرمود علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ تعجب‌ مي‌كرد از علم‌ مكنون‌ الهي‌. والا از علوم‌ ظاهري‌ و بلكه‌ علوم‌ واقعي‌ علومي‌ كه‌ مربوط‌ به‌ بدا نيست‌ اينها حالا همش‌ بحث‌ داره‌ از اونهاكه‌ همشون‌ مي‌دونستند. همة‌ ائمه‌ عليهم‌ السلام‌ علم‌ ماكان‌ و ما يكون‌ ديگه‌ از اين‌ بهتر اون‌ آية‌ شريفه‌، و قل‌ العملوا فسيرلله‌ عملكم‌ و رسوله‌ و المومنون‌.

 شما فكر نكنيد كه‌ ما در خانه‌ هر كاري‌ كه‌ مي‌كنيم‌ ائمه‌ نمي‌بينند اين‌ اشتباهه‌، كارهايي‌ كه‌ ما در خانه‌ مي‌كنيم‌ حضرت‌ عيسي‌ در قرآن‌ شريفه‌ كه‌، حضرت‌ عيسي‌ مي‌دونست‌ در قرآن‌ اين‌ مطلب‌ را صريحا بيان‌ كرده‌. كه‌ حضرت‌ عيسي‌ مي‌دانست‌ كه‌ شما در خانه‌ چه‌ ذخيره‌ كرديد و چه‌ عملي‌ انجام‌ داديد. اينها كاري‌ نيست‌ كه‌ شايد بعضي‌ از اوليا خدا هم‌ بدونند. مسئلة‌ مهمي‌ است‌ اونچه‌ مهم‌ است‌ هر چه‌ خدا اراده‌ كرده‌ و خلق‌ شده‌ اينها را مي‌دونن‌ همة‌ علومي‌ كه‌ مربوط‌ به‌ مخلوقه‌ خدا هست‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها مي‌داند، يك‌ علم‌ مكنوني‌ هست‌ كه‌ مثلا از قبيل‌ لحظة‌ ظهور حجة‌ بن‌ الحسن‌ كه‌ هيچ‌ كس‌ نمي‌دونه‌ فقط‌ خود خدا مي‌دونه‌. و ائمة‌ اطهار هم‌ نمي‌دونند امام‌ زمان‌ هم‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ نمي‌دونه‌، اين‌ را بدونيد اين‌ كه‌ مي‌گم‌ نمي‌دونه‌ نقص‌ اونها نيست‌ بلكه‌ كمالشونه‌، يك‌ بحثي‌ داره‌ و وقتي‌ كه‌ بخواد خبر داده‌ بشه‌ در شبهاي‌ قدر در روزهاي‌ دوشنبه‌، در شبهاي‌ جمعه‌ خبر داده‌ بشه‌ اون‌ از همون‌ تقدير خبر داده‌ مي‌شه‌ و اين‌ اسمش‌ حديثه‌، يعني‌ چيز جديدي‌ است‌ خبر جديدي‌ است‌ كه‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها محدثه‌ است‌.

 حالا اينجا عرض‌ كردم‌ يك‌ بحث‌ علمي‌ خيلي‌ مفصلي‌ است‌ كه‌ بين‌ فلاسفه‌ و حكما و خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ اهل‌ قرآن‌ و اهل‌ دين‌ اختلافه‌، حرفه‌، بحثه‌، حالا معناي‌ محدثه‌ اينه‌.

 فاطمة‌ زهرا طاهره‌ است‌ شما خيال‌ كرديد كه‌ همانطور كه‌ ما اسم‌ بچمون‌ را مي‌زاريم‌ طاهره‌ اون‌ هم‌ پيغمبر اكرم‌ اسم‌ دخترش‌ را گذاشته‌ طاهره‌. نخير. يعني‌ شما اون‌ را با خودتون‌ قياس‌ نكنيد، فاطمة‌ زهرا را با خودتون‌ قياس‌ نكنيد درسته‌ به‌ شكل‌ شما هست‌ آمده‌ با ما زندگي‌ مي‌كنه‌ اما او غير از شماست‌ لا يقاسبنا احد نزلونا علي‌ الربوبيه‌ فقولو فينا ما شئتم‌ شما بكنه‌ بحر و اقيانوس‌ فاضل‌ ما نمي‌رسيد صريح‌ آية‌ شريفة‌ قرآنه‌ در دو سه‌ آيه‌ است‌ كه‌ لَوْ كَانَ الْبَحْرُ  اگر دريا، مركب‌ بشه‌ تمام‌ درختان‌ قلم‌ بشن‌، بخوان‌ كلمات‌ خدا را بنويسن‌ كلمات‌ خدا يعني‌ چي‌؟ هر چي‌ شما معني‌ كنيد بر مي‌گرده‌ به‌ چهارده‌ معصوم‌ عليهم‌ الصلاة‌ والسلام‌ من‌ اين‌ را مفصل‌ يك‌ جايي‌ شرح‌ دادم‌، هر جوري‌ حساب‌ بكنيم‌ كلمات‌ الله‌ هر چي‌ باشه‌. حضرت‌ عيسي‌ يك‌ كلمة‌ لله‌ كلمات‌ الله‌ هر چه‌ باشه‌ برمي‌ گرده‌ به‌ روح‌ مقدس‌ ائمة‌ اطهار، قرآن‌ باشد برمي‌گرده‌ به‌ پيغمبر، لوحه‌ محفوظ‌ باشه‌ برمي‌ گرده‌ به‌ اونها كلام‌ خدا باشه‌ برمي‌ گرده‌ به‌ اونها چون‌ اينها همش‌ در قلب‌ اونها هست‌. فرمودند كه‌ خودشون‌ نحن‌ كلمات‌ الله‌، اگر شما بخواهيد فضايل‌ اونها را بنويسيد لَنَفِدَ الْبَحْرُ  در يك‌ آية‌ ديگر داره‌ كه‌ اگر هفت‌ تا دريا هم‌ اضافه‌ كنيد اون‌ اقيانوسها و درياهايي‌ كه‌ روي‌ كرة‌ زمينه‌ خدا مبالغه‌ نداره‌ ماها باشيم‌ مبالغه‌ مي‌كنيم‌. طبعا يك‌ اشعاري‌، شاعر مثلا معمولا در كلماتش‌ مبالغه‌ مي‌كنه‌ اما خدا مبالغه‌ اگر گفتيد داره‌ كفر گفتيد خدا مبالغه‌ نداره‌.

 لنفد البحر سبعد البحر اين‌ هم‌ تمام‌ مي‌شه‌ ولي‌ كلمات‌ خدا تمام‌ نمي‌شه‌، حالا شما چطور مي‌خواهيد زهرا را مقايسه‌ كنيد با زنهاي‌ خودتون‌، چطور فاطمة‌ زهرا را با فلان‌ خانمي‌ كه‌ نمي‌دونم‌ حالا با تقوا، با علم‌ تحصيل‌ كرده‌، ليسانس‌ دكتر نمي‌دونم‌ چي‌ بگم‌ ديگه‌ بالاتر و بالاتر، اينها چي‌ بلدند، آخه‌ و دكتر و ليسانس‌ و اينها مداركي‌ است‌ كه‌ شما و پدرتان‌ اين‌ اسما را گذاشتيد براي‌ اينكه‌ فخر فروشي‌ كنيد بر ديگران‌ اون‌ بنده‌ خدايي‌ كه‌ همة‌ علوم‌ واقعي‌ را داره‌ ولي‌ دانشگاه‌ نرفته‌ و مدرك‌ نگرفته‌، هيچي‌ نداره‌ و شما برش‌ فخر بفروشيد، و اين‌ حرفها والا علم‌ واقعي‌ به‌ قول‌ مرحوم‌ شيخ‌ بهايي‌ علم‌ رسمي‌ است‌ سر به‌ سر قيل‌ است‌ و قال‌. نه‌ از اون‌ كيفتي‌ حاصل‌ نه‌ حال‌. اينهاچيزي‌ نيست‌ اين‌ أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ فرق‌ هم‌ نمي‌كنه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ علم‌ فقه‌ باشه‌ علم‌ اصول‌ باشه‌ علم‌ پزشكي‌ باشه‌، مهندسي‌ باشه‌، رياضي‌ باشه‌ هر چي‌ مي‌خواد باشه‌، هر چي‌ مي‌خواد باشه‌ همه‌ سر به‌ سر قيل‌ است‌ و قال‌. اينها يك‌ اصطلاحاتي‌ است‌ كه‌ ما ياد گرفتيم‌ كه‌ مطالبمون‌ را جور ديگر بگيم‌. نه‌ حالي‌ از اينها به‌ دست‌ مي‌ياد نه‌ كيفيتي‌ داره‌.

 يك‌ قطره‌ از علوم‌ حضرت‌ بقية‌ لله‌ نصيبتون‌ بشه‌، ديگه‌ شما نمي‌تونيد يك‌ لحظه‌ آرام‌ باشيد، اونوقت‌ معناي‌ انسانيت‌ را متوجه‌ مي‌شيد، به‌ هر حال‌ فاطمة‌ زهرا را با هيچ‌ چيز و به‌ هيچ‌ كس‌ نمي‌شه‌ قياس‌ كرد مگر همانطوري‌ كه‌ پدر … (قطع‌ نوار) ما اظهار محبت‌ به‌ فاطمة‌ زهرا مي‌كنيم‌ روز قيامت‌ سبب‌ شفاعت‌ ما و ورود ما به‌ بهشت‌ باشد. الهي‌ آمين‌ ما امروز وقت‌ كمه‌ من‌ در زير آسمان‌ يك‌ برادر بيشتر ندارم‌ و الحمدلله‌ ايشان‌ هم‌ از فضلا و درسخوانده‌ها هستش‌ اكثرتون‌ مي‌شناسيد اين‌ كاظم‌ آقاي‌ ما، و ايشان‌ با پيشنهاد خودش‌ پيشنهاد كرده‌ كه‌ طلبة‌ فاضلي‌ است‌ها درساش‌ خيلي‌ خوبه‌ الحمدلله‌ نجيب‌ فاضل‌ با تقوا، اگر نگيد كه‌ خيلي‌ مي‌ترسم‌ بشنوه‌ بعد توقع‌ پيدا كنه‌ والا من‌ اونقدر خوبش‌ مي‌دونم‌ پشت‌ سرش‌ نماز مي‌خوانم‌. يعني‌ يك‌ دونه‌ معصيت‌ الحمدلله‌ نكرده‌، و ايشان‌ امروز اينجا زير نام‌ مقدس‌ فاطمة‌ زهرا مي‌خواد لباس‌ پر افتخار روحانيت‌ را بپوشه‌، و به‌ همين‌ اساس‌ ما اين‌ جلسه‌ را در حضور شما كه‌ شماها شاهد باشيد انشاء الله‌، ايشان‌ انشاء لله‌ در حضور شما شماها انشاء الله‌ شهادت‌ بديد كه‌ ايشان‌ افتخار نوكري‌ و سربازي‌ امام‌ زمان‌ را رسما، مثل‌ سردوشي‌ گرفتن‌ است‌ البته‌ باز اين‌ را با اون‌ نبايد مقايسه‌ كرد به‌ جهت‌ اينكه‌ يك‌ وقتي‌ سر يك‌ نفري‌ عمامه‌ مي‌گذاشتند بسيار مرد خوبي‌ است‌ من‌ خودم‌ ديدم‌ كه‌ حضرت‌ ولي‌ عصر صلواة‌ لله‌ عليه‌ سرشون‌ عمامه‌ گذاشت‌. و ماها از اين‌ غيبت‌ امام‌ زمان‌ كه‌ استفاده ناصحيح‌ مي‌كنيم‌  كه‌ منه‌ نالايق‌ بايد اين‌ كار را بكنم‌ والا اين‌ سردوشيها را خود امام‌ زمان‌ بايد تصديق‌ و تاييد بكند، و روي‌ سر اينها بگذارند كه‌ عمامه‌ تاج‌ ملائكه‌ است‌. و انشاء لله‌ اميدواريم‌ كه‌ اين‌ در خصوص‌ ايشان‌ و فرزندانم‌ دوست‌ دارم‌ كه‌ شماها را شاهد بگيرم‌ كه‌ من‌ دارم‌ مي‌گم‌ كه‌ آقا حجة‌ بن‌ الحسن‌ ايشان‌ سرباز شما مي‌خواد بشه‌، و قول‌ مي‌ده‌ كه‌ كاري‌ را كه‌ بر خلاف‌ خواستة‌ شما باشه‌ نكنه‌. و فردي‌ نباشد كه‌ براي‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ ماية‌ سرافكندگي‌ باشد، و انشاء لله‌ ماية‌ زينت‌ باشد و شماها هم‌ انشاء لله‌ شهادت‌ بديد در روز قيامت‌ كه‌ ما بعد از عمامه‌ گذاري‌ آقاي‌ كاظم‌ آقاي‌ ابطحي‌ را ديديم‌ كه‌ گناه‌ نكرد ايشان‌ اهل‌ تقوا بود.

 و از حوض‌ كوثر معنويت‌ فاطمة‌ زهرا كه‌ ما از نظر بدني‌ هم‌ خوب‌ از نظر بدن‌ متصليم‌ چون‌ سي‌ پشت‌ بين‌ من‌ و حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر فاصله‌ است‌ در شجره‌اي‌ كه‌ داريم‌ خوب‌ طبعا ايشان‌ هم‌ مثل‌ من‌ است‌ ديگه‌. و لذا انشاء لله‌ بايد كوشش‌ بشه‌ ايشان‌ كوشش‌ مخصوصا بكنن‌ كه‌ حتي‌ تا جايي‌ كه‌ براشون‌ ميسره‌ مكروهي‌ را هم‌ انجام‌ ندن‌. تاجايي‌ كه‌ براشون‌ ميسره‌ ترك‌ اولادي‌ هم‌ نكنن‌ و انشاء لله‌ يك‌ روحاني‌ كه‌ ماية‌ آبروي‌ روحاني‌ باشه‌ باشن‌، مثل‌ من‌ نشن‌ بالاخره‌ و حالا به‌ خاطر اينكه‌ مستحبه‌ عمامه‌ را ايستاده‌ ايشان‌ بگذاره‌ من‌ مي‌ايستم‌ ايشان‌ هم‌ مي‌ايسته‌ شما هم‌ تا من‌ عمامه‌ را مي‌گذارم‌ سر ايشون‌ صلوات‌ بفرستيد كه‌ بهترين‌ ذكره‌، الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و اله‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌. اللهم‌ صلي‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌. اللهم‌ صلي‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌.

 حالا آقايون‌ بنشينند چند دقيقه‌اي‌ كه‌ وقت‌ داريم‌ جناب‌ آقاي‌ يونسيان‌ از اشعارشون‌ استفاده‌ كنيم‌.

 

۱۸ جمادی الثانی ۱۴۱۳ قمری – ۲۲ آذر ۱۳۷۱ شمسی – تذكرات‌ اخلاقی‌ و تربیتی‌ اخلاقی‌ ۳۱

 تذكرات‌ اخلاقی‌ و تربیتی‌ اخلاقی‌ 31

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 چند تا تذكر خدمت‌ آقايون‌ عرض‌ كنم‌ كه‌ موجب‌ تأثر منه‌. اول‌ اينكه‌ اين‌ صندوق‌ تعاون‌ براي‌ اين‌ تشكيل‌ شده‌ كه‌ به‌ يكي‌ از آيات‌ قرآن‌ ما عمل‌ كنيم‌ و آن‌ آيه‌ مورد تأييد حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ هم‌ واقع‌ شده‌ بود و خودش‌ ماية‌ تزكيه‌ و تطهيره‌. كه‌ خذ من‌ اموالهم‌ صدقه‌ تطهرهم‌ و تزكيهم‌ بها. چون‌ در تمام‌ مراحل‌ تزكية‌ نفس‌ اين‌ مسئله‌ مؤثره‌ و دوستان‌ حالا كه‌ صورت‌ را به‌ من‌ دادند، مي‌بينم‌ بعضي‌ها خيلي‌ مسامحه‌ كردند. مسامحة‌ زيادي‌. اين‌ صندوق‌ به‌ نفع‌ شخص‌ بنده‌ نيست‌. يعني‌ من‌ شايد يك‌ قرونش‌ را استفادة‌ شخصي‌ ندارم‌. اگر چه‌ من‌ روز اول‌ گفتم‌ شما فرض‌ كنيد كه‌ اين‌ پولها را به‌ من‌ مي‌ديد. اين‌ بخاطر اين‌ بودش‌ كه‌ اختيار داشته‌ باشيم‌ اگر يك‌ وقتي‌ يك‌ جائي‌ يك‌ موردي‌ مورد توجه‌ واقع‌ شد و دستور آقا وليعصر صلواة‌ الله‌ عليه‌ ولو ضمني‌، حالا صريحا نباشه‌، ضمني‌ شد و يقين‌ كرد انسان‌ كه‌ براي‌ يك‌ چنين‌ جائي‌ حضرت‌ راضي‌ هستند كه‌ ما اين‌ پول‌ را خرج‌ كنيم‌، ديگه‌ احتياج‌ به‌ اينكه‌ از فرد فرد شما اجازه‌ بگيريم‌ نداشته‌ باشه‌. لذا اينجوري‌ گفتم‌. و الاّ دفتر دست‌ جناب‌ آقاي‌ مغيثيه‌. من‌ حتي‌ بعنوان‌ قرض‌ الحسنه‌ هم‌ از اين‌ صندوق‌ نگرفته‌ام‌. و بعضي‌ از دوستان‌ اين‌ را هم‌ بدونند كه‌ اگر تأخير بيندازند قطعا و يقينا در پيشرفتهاي‌ روحيشون‌ مؤثره‌. يعني‌ در كند پيشروي‌ كردن‌ مؤثره‌. و چون‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد خذ من‌ اموالهم‌ صدقة‌ تطهرهم‌ و تزكيهم‌ بها. بها اين‌ كلمة‌ بها يعني‌ بوسيلة‌ اين‌ صدقه‌ اينها را پاكشون‌ و تزكيه‌اشون‌ كن‌. چون‌ معلومه‌ كه‌ اين‌ معنا درش‌ مؤثره‌. يعني‌ اگر مؤثر نبود كه‌ بها معنا نداشت‌. من‌ خودم‌ حتي‌ يك‌ وقتي‌ اشتباه‌ مي‌كردم‌، آقايون‌ اشتباه‌ ميكردند فكر مي‌كردند كه‌ خذ من‌ اموالهم‌ صدقة‌ تطهرهم‌ و تزكيهم‌ صل‌ عليهم‌ نه‌. بها. يعني‌ بوسيلة‌ اين‌ صدقه‌ تطهرهم‌ و تزكيهم‌. و بعضي‌ از رفقا جدا من‌ حتي‌ صورت‌ را آوردند كه‌ اسمهايشون‌ را بخونم‌، من‌ باز چون‌ دفعة‌ اولشونه‌ ملاحظه‌ ميكنم‌. دفعة‌ اول‌ را ملاحظه‌ بكنيد كه‌ انشاء الله‌ دفعات‌ بعد اين‌ كار را نكنند. و ماهي‌ يك‌ چيزي‌ پول‌ دادن‌، اين‌ زياد اقتصادي‌ نباشيد، بگيد از كجا بياريم‌، چه‌ بكنيم‌، و چه‌ جوري‌ اين‌ را حلش‌ بكنيم‌. چگونه‌ اون‌ را پيدا بكنيم‌. شما اراده‌ بكنيد، خداي‌ تعالي‌ بهتون‌ چندين‌ برابرش‌ را ميرسونه‌. اگر نمي‌تونستيد بديد من‌ هيچوقت‌ نميگفتم‌ كه‌ اين‌ كار را بكنيد.

 اين‌ يك‌ مطلب‌. و اين‌ را هم‌ بدونيد من‌ اكثر مجالس‌ جشن‌ و مجالسي‌ كه‌ جنبه‌هاي‌ عمومي‌ داره‌ كه‌ خودتون‌ هم‌ اكثرا شركت‌ مي‌كنيد، مي‌خوام‌ ثوابش‌ شامل‌ حال‌ همه‌اتون‌ بشه‌. آقاي‌ فاني‌ اطلاع‌ دارند كه‌ براي‌ تمام‌ مجالس‌ جشن‌ و عزاي‌ اين‌ منزل‌، يا مثلا با كمال‌ اصرار ميگفتيم‌ كه‌ بانيش‌ من‌ باشم‌ و مدتي‌ هم‌ مخارجش‌ را ميداد. ولي‌ من‌ دوست‌ داشتم‌ كه‌ همة‌ شماها در اين‌ كارها شركت‌ كنيد. هم‌ پولتون‌ حلالتره‌، هم‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ اخلاصتون‌ بيشتره‌ و هم‌ براي‌ شما مفيدتره‌. اين‌ يك‌ مطلب‌.

 مجالس‌ جشني‌ از اينجا از حالا به‌ بعد در پيش‌ داريم‌. يكي‌ روز تولد حضرت‌ زهراست‌ سلام‌ الله‌ عليها. بعد تولد حضرت‌ امير المؤمنين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلامه‌ و بعد مبعث‌ پيغمبر اكرم‌ هست‌ و بعد تولد حضرت‌ سيد الشهدا هست‌، تولد حضرت‌ ابو الفضل‌ العباس‌ هست‌، تولد حضرت‌ امام‌ سجاد هست‌ و از همة‌ اينها مهمتر، نيمة‌ شعبان‌ در پيش‌ است‌. لذا يك‌ مشت‌ جشنهاي‌ پر اهميت‌ پر ارزش‌ در پيشه‌ و من‌، اين‌ را هم‌ بدونيد آقايون‌ حتي‌ اگر بعضي‌هاش‌ را مخصوصا اگر يك‌ باني‌ درست‌ و حسابي‌ داشته‌ باشه‌ و بهتر هم‌ خرج‌ بكنه‌، ما ترجيح‌ ميديم‌ اگر صندوق‌ پول‌ داشته‌ باشه‌ از صندوق‌ خرج‌ كنيم‌. اين‌ يك‌ مطلب‌.

 مطلب‌ دوم‌ مسئلة‌ رسيدگي‌ آقايونه‌ به‌ زندگي‌ هاشون‌. زندگيهاي‌ ماديتون‌ را يك‌ مقداري‌ اصلاح‌ كنيد. يعني‌ يك‌ خورده‌اي‌ به‌ وضعتون‌ رسيدگي‌ كنيد. كوشش‌ كنيد كه‌ هر كدام‌ از شما حساب‌ سال‌ نداره‌، حتما و حتما دفترچه‌اي‌ تهيه‌ بكنه‌ و يك‌ روزي‌ را براي‌ حساب‌ سالش‌ تعيين‌ بكنه‌ و حساب‌ سال‌ داشته‌ باشه‌. چون‌ هر مكلفي‌ برش‌ واجبه‌ كه‌ حساب‌ سال‌ داشته‌ باشه‌. اكثرتون‌ داريد. چون‌ اكثرتون‌ را مي‌دونم‌ داريد. ولي‌ گاهي‌ برخورد ميكنم‌ يك‌ فردي‌ مثلا يكي‌ دو مرحله‌ هم‌ از كمالات‌ را گذرونده‌ و شايد تقصير من‌ باشه‌. ولي‌ اين‌ تقصير بخاطر عفت‌ نفسي‌ است‌ كه‌ من‌ خودم‌ دارم‌. با خودم‌ فكر مي‌كنم‌ اگر من‌ به‌ اين‌ آقا گفتم‌ كه‌ بيار حساب‌ سالت‌ را بكن‌، چون‌ همان‌ روز اول‌ بايد بگم‌، در مرحلة‌ توبه‌ بايد اين‌ كار انجام‌ بشه‌، اين‌ خيال‌ ميكنه‌ كه‌ من‌ آمدم‌ مثلا ازش‌ پول‌ مي‌خوام‌. نه‌. اين‌ را مطمئن‌، البته‌ شماها كه‌ الحمدلله‌ مطمئن‌ هستيد و هر كدامتون‌ هم‌ مطمئن‌ نيستيد شما را به‌ جان‌ حضرت‌ حجت‌ توي‌ اين‌ مجلس‌ نيائيد. اگر يعني‌ من‌ نميگم‌ حتما مطمئن‌ باشيد كه‌ من‌ طمع‌ مادي‌ به‌ شماها ندارم‌. آن‌ ميل‌ خودتونه‌. اما اگر يه‌ كسي‌ فكر ميكنه‌ كه‌ من‌ طمع‌ اينجوري‌ بهش‌ دارم‌، اين‌ خواهش‌ را دارم‌ توي‌ اين‌ مجلس‌ نياد. چون‌ تاريك‌ ميكنه‌ مجلس‌ ما را. و ما مي‌خواهيم‌ توي‌ اين‌ مجلس‌ خيلي‌ با صفا باشيم‌. ايني‌ كه‌ نميگم‌ در اوائل‌ سيرشون‌، آنها بخاطر اين‌ است‌ كه‌ اين‌ هنوز آشنا نشده‌ با روحيات‌ من‌. و الاّ شماها الحمد لله‌ آشنا هستيد و لذا اين‌ عفت‌ نفس‌ من‌ اينطوره‌ كه‌ من‌ ميگم‌ بايد غيبت‌ نكني‌ و ازش‌ التزام‌ ميگيرم‌ غيبت‌ نكنه‌ در همان‌ مرحلة‌ اول‌ توبه‌، اين‌ مسئلة‌ خمسش‌ را بهش‌ نميگم‌. و يكي‌ دو تا مرحله‌ را هم‌ گذرونده‌. ميبينم‌ اِ اين‌ حساب‌ سال‌ نداره‌! و خيلي‌ اين‌ براي‌ من‌ مشكل‌ ميشه‌ گاهي‌. براي‌ خود من‌ مذمت‌ مي‌كنم‌. لذا همه‌اتون‌، بدون‌ استثناء، چه‌ پول‌ داريد چه‌ نداريد، چه‌ درآمدي‌ داريد چه‌ نداريد، چه‌ استحقاق‌، چه‌ ثروتمنديد چه‌ مستحق‌ باشيد. همه‌اتون‌ بايد يك‌ روزي‌ را بعنوان‌ روز اول‌ سالتون‌ تعيين‌ بكنيد و مسئلة‌ حساب‌ سال‌ هم‌ اينطوريه‌ كه‌ روز اول‌ تكليف‌، يا روز و ساعتي‌ كه‌ اول‌ فايده‌ به‌ دستتون‌ رسيده‌، اين‌ را بايد بعنوان‌ روز اول‌ سالتون‌ تعيين‌ كنيد. و هر چه‌ داريد حساب‌ بكنيد. خوب‌ يك‌ دفترچه‌ هم‌ داشته‌ باشيد و هر سال‌ هم‌ مرتب‌ بهش‌ رسيدگي‌ بكنيد. خوب‌ اكثرتون‌ عرض‌ كردم‌ اين‌ را داريد، نمي‌خوام‌. ولي‌ اين‌ را الان‌ ميگم‌ كه‌ بعد از يكي‌ دو تا از مراحل‌ را گذرونديد من‌ مي‌بينم‌ همه‌اش‌ از بين‌ رفته‌ بايد برگرديد از اول‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ تمام‌ اين‌ برنامة‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود توبه‌ و اين‌ مسائل‌ را كه‌ انجام‌ داديد، روي‌ زمين‌ غصبي‌ انجام‌ داديد، روي‌ فرش‌ غصبي‌ انجام‌ داديد و باطله‌. اين‌ كار را هم‌ بكنيد.

 اينهم‌ مسئلة‌ دوم‌ الان‌ اعلام‌ كردم‌ و ديگه‌ بعد از اين‌ كسي‌ نگه‌ كه‌ من‌ نميدونستم‌، چيكار بايد بكنم‌ و حالا مثلا مشكله‌، افرادي‌ هستند پول‌ توي‌ بانك‌ گذاشتند بيكار، مي‌آن‌ ميگن‌ آقا بيا دست‌گردان‌ بكن‌ كه‌ ما مال‌ را مثلا فلان‌ مقدار بيائيم‌ ببريم‌. خوب‌ اين‌ معلومه‌ كه‌ نمي‌خواد بده‌ يا سختشه‌ كه‌ بده‌. شماها روز اولي‌ كه‌ پا توي‌ اين‌ راه‌ گذاشتيد، اين‌ را بهتون‌ عرض‌ كنم‌، به‌ اكثرتون‌ هم‌ گفتم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌، راهش‌ را، راه‌ بسوي‌ خودش‌ را با دو تا شرط‌ شروع‌ كرده‌. اول‌ اموالتون‌ را بديد بعد هم‌ جانتون‌ را. و جاهدوا باموالكم‌ و انفسكم‌ في‌ سبيل‌ الله‌. اين‌ ديگه‌ يك‌ آيه‌اي‌ است‌ در قرآنه‌ و همه‌ هم‌ مي‌دونند. جهاد كنيد بوسيلة‌ مالتون‌ و جانتون‌ اگر مي‌خواهيد در راه‌ خدا حركت‌ كنيد. جانتون‌ را بايد بديد مالتون‌ را هم‌ بايد بديد. مي‌بينيد كه‌ حضرت‌ خضر وقتي‌ كه‌ حضرت‌ موسي‌ را با خودش‌ حركت‌ داد ببره‌، ازش‌ توقع‌ داشت‌ كه‌ هيچي‌ نگه‌. او براش‌، براي‌ حضرت‌ موسي‌ براش‌ مشكلتر بود كه‌ مثلا خدمتتون‌ عرض‌ شود اينكه‌ ببينه‌ آدمي‌ را حضرت‌ خضر كشت‌ تا آنكه‌ بگه‌ خودت‌ را من‌ مي‌خوام‌ بكشم‌. آن‌ مشكلتر بود. جانش‌ را داده‌ بود، مالش‌ را هم‌ داده‌ بود، اين‌ امر مشكل‌ را كه‌ در مقابل‌ خودش‌ كه‌ آدمكشي‌ باشه‌؛ اين‌ را نمي‌تونست‌ هضمش‌ كنه‌. آنهم‌ تازه‌ باز دستور هضمش‌ را داد بهش‌. حالا ماها كه‌ اين‌ امتحانات‌ را نداريم‌، امت‌ مرحومه‌ هستيم‌، امتي‌ هستيم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ ما مهرباني‌ كرده‌. ولي‌ اگر قدم‌ اول‌ را انسان‌ در راه‌ دينش‌ برنداره‌ و آن‌ جهاد با نفس‌ و مال‌ هست‌، اين‌ ديگه‌ توي‌ راه‌ خدا نيفتاده‌. اصلا توي‌ راه‌ نيفتاده‌. و جاهدوا باموالكم‌ و انفسكم‌ في‌ سبيل‌ الله‌. اين‌ ديگه‌ خيلي‌، سه‌ تا كلمه‌ است‌، جاهدوا باموالكم‌ و انفسكم‌ في‌ سبيل‌ الله‌. در راه‌ خدا. شما ميگيد اين‌ مال‌ كيه‌؟ اگر مال‌ شما اولياء خدا نباشه‌ كه‌ ما يك‌ عده‌اتون‌ را به‌ مرحلة‌ اولياء خدا رسيديد. اگر مال‌ شما نباشه‌ مال‌ مردم‌ معموليه‌؟! مال‌ كيه‌؟ ان‌ الله‌ اشتري‌ من‌ المؤمنين‌ انفسهم‌. خدا ميخره‌ جان‌ مردم‌ را و تمام‌ اختيارات‌ شما را خريده‌ كه‌ بندة‌ خدا باشيد، اين‌ خيال‌ كرديد كه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود، مال‌ ائمة‌ اطهار. ائمة‌ اطهار آنها كه‌ در عالم‌ زر همه‌ چي‌ را در راه‌ خدا داده‌ بودند. اين‌ مال‌ من‌ و شماست‌ كه‌ ان‌ الله‌ اشتري‌ من‌ المؤمنين‌ انفسهم‌ بان‌ لهم‌ الجنه‌. بهشت‌ را بهتون‌ در مقابل‌ ميده‌. بهشت‌ هم‌ دو تا بهشت‌ ما داريم‌. يكي‌ بهشت‌ سيب‌ و گلابي‌ و خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ مخده‌ و حور العين‌ و امثال‌ اينهاست‌. يكي‌ هم‌ بهشتي‌ است‌ كه‌ في‌ مقعد صدق‌ عند مليك‌ مقتدر. در محضر ائمة‌ اطهار نشستن‌ و در رديف‌ آنها قرار گرفتن‌ و حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ فرمودند كه‌ كساني‌ كه‌ در دنيا از جانشون‌ و مالشون‌ در راه‌ خدا بگذرند، در بهشت‌ با من‌ همسايه‌ خواهند بود. همنشين‌ خواهند بود. شما لذتي‌ كه‌ در محضر انشاء الله‌ خاندان‌ عصمت‌ در بهشت‌ خواهيد ديد و برد، آنقدره‌ كه‌ روايت‌ داره‌ كه‌ حور العين‌ همه‌ منتظر شما هستند در بهشت‌، وارد بهشت‌ شديد. ماهها، سالها، بهتون‌ ميگن‌ آقا بيا. بگيد ما الان‌ اينجا نشستيم‌ و داريم‌ به‌ قيافة‌ پيغمبر اكرم‌ نگاه‌ مي‌كنيم‌، قيافة‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ نگاه‌ مي‌كنيم‌، قيافة‌ امام‌ زمان‌ نگاه‌ مي‌كنيم‌، شما فكر نكنيد قيافة‌ آنها هم‌ همين‌ تصوري‌ كه‌ شما از قيافة‌ آنها داريد، همين‌ تصوره‌. نه‌. يك‌ لحظه‌ گرش‌ ببيني‌ و جسارت‌ اين‌ شعر خوب‌ ديگه‌ بيشتر از اين‌ نميشه‌ گفت‌. يعني‌ ديگه‌ آدم‌ تصوري‌ نميتونه‌ بكنه‌. و الا يوسف‌ كجا و آن‌ واقعيت‌ و معنويت‌ آقا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ كجا. يوسف‌ يك‌ لكة‌ سياهي‌ است‌ توي‌ صورت‌ پر نور حجة‌ ابن‌ الحسن‌. اصلا طرف‌ نسبت‌ نيستند. گرش‌ ببيني‌ و دست‌ از ترنج‌ بشناسي‌، روا بود كه‌ ملامت‌ كني‌ زليخا را. يك‌ نگاه‌ انسان‌ به‌ امام‌ زمانش‌ بكنه‌، آن‌ امام‌ زماني‌ كه‌ هست‌، كه‌ اولياء خدا مي‌بينند، آن‌ بقية‌ اللهي‌ كه‌ چي‌ بگم‌؟ تازه‌ ما هر چي‌ كه‌ بگيم‌ از آنچه‌ كه‌ ديديم‌ بيان‌ خواهيم‌ كرد. با تصور آنچه‌ كه‌ ديديم‌، با مقايسة‌ به‌ اصطلاح‌ با آنچه‌ كه‌ ما ديديم‌ ما ميگيم‌. و الا ما نميدونيم‌ يعني‌ چي‌؟ نور بگيم‌. همين‌ نورها را فكر مي‌كنيم‌. معنويت‌ بگيم‌، همين‌ معنويات‌ را در نظر مي‌گيريم‌. زيبايي‌ بگيم‌ همين‌ زيبايي‌ هايي‌ كه‌ ديديم‌ در نظر مي‌گيريم‌. اما حالا شما توي‌ كرة‌ زمين‌ يك‌ زيبا صورتي‌ را در همين‌ زمان‌ ما مي‌شناسيد كه‌ به‌ اندازة‌ يوسف‌ زيبائي‌ داشته‌ باشه‌؟ كه‌ خيلي‌ پائين‌تر از امام‌ زمان‌ ماست‌. كه‌ انسان‌ وقتي‌ چشمش‌ به‌ او مي‌افته‌، دستش‌ را ببره‌ نفهمه‌. يك‌ همچين‌ فردي‌ توي‌ كرة‌ زمين‌ نباشه‌. اگه‌ نه‌ اعلامش‌ مي‌كردند. آنوقت‌ ما نميتونيم‌ مقايسه‌ كنيم‌، نمي‌تونيم‌ درك‌ كنيم‌ زيبائي‌ يعني‌ چه‌. نمي‌تونيم‌ حتي‌ همون‌ زيبائيهاي‌ ظاهر را نميتونيم‌ درك‌ كنيم‌. يك‌ ولي‌ خدا، همين‌ خود شماها، خدا ميدونه‌ اي‌ كاش‌، يعني‌ همين‌ امروز با يكي‌ از دوستان‌ صحبت‌ بود كه‌ نيستش‌ توي‌ مجلس‌، مسافرت‌ رفت‌. مي‌گفتم‌ كه‌ انسان‌ اگر همون‌ باطن‌ خودش‌ را ببينه‌، خودش‌ آنقدر زيباست‌ كه‌ حساب‌ نداره‌. همين‌ خودتون‌. يكي‌ از الطاف‌ پروردگار كه‌ به‌ ما شده‌ غفلته‌. غفلت‌. الان‌ شما يقين‌ داريد كه‌ خدا اينجا هست‌. و همة‌ خطورات‌ قلبي‌ ما را ميدونه‌. اين‌ را يقين‌ داريد ديگه‌. امام‌ زمان‌ هم‌ عين‌ اللهه‌. بعد از خدا همينطور ما را داره‌ مشاهده‌ ميكنه‌. صريح‌ قرآنه‌ و قل‌ اعملوا و سير الله‌ عملكم‌ و رسوله‌ و المؤمنون‌. خوب‌ اين‌ خدا ميبينه‌، پيغمبر مي‌بينه‌، مؤمنين‌ هم‌ مي‌بينند. كه‌ تفسير شده‌ مؤمنين‌ به‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ السلام‌. ما اين‌ را يقين‌ داريم‌. اما غفلت‌ داريم‌. شما ميگيد ما غافل‌ نيستيم‌. چرا. هر چه‌ بگيد بازهم‌ غافليد. هر مرحله‌اي‌ از كمال‌ كه‌ برسيد باز هم‌ غافليد. ميدونيد چطور معلوم‌ ميشه‌ غفلتتون‌؟ الان‌ امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ بيان‌ با بدنشون‌ آنجا بنشينند. شما همانجور كه‌ الان‌ هستيد هستيد؟! شما براي‌ بدن‌ مقدس‌ حضرت‌ احترام‌ قائليد يا براي‌ روحشون‌؟ طبيعتا در مرحلة‌ اول‌ براي‌ روحشون‌. ولي‌ غفلت‌ هست‌. ماها از خودمون‌ حتي‌ غافليم‌. ما نمي‌دونيم‌ خدا چي‌ ما را ساخته‌. اگر بدونيم‌، اگر بدانيم‌ كه‌ خدا چه‌ موجود جميلي‌ خلق‌ كرده‌! و نفخت‌ فيه‌ من‌ روحي‌. اينقدر اين‌ جميله‌، اينقدر روح‌ شما زيباست‌، آنقدر پر قيمته‌، كه‌ هر چه‌ خدا زيبايي‌ داره‌ شما هم‌ زيبايي‌ داريد. خداي‌ تعالي‌ فقط‌ نسبت‌ داده‌ به‌ خودش‌. متأسفانه‌ عينا روح‌ ما كه‌ مناسب‌ با عرايض‌ شبهاي‌ دوشنبة‌ گذشته‌امون‌ هم‌ باشه‌، اين‌ مطالب‌ را عرض‌ كنم‌. آنقدر به‌ روحمون‌ كثافت‌ بار كرديم‌ كه‌ يك‌ چيزي‌ مخفي‌ شده‌، بد شده‌، بد قيافه‌اي‌ شده‌ كه‌ گاهي‌ انسان‌ يك‌ خورده‌اي‌ انسان‌، خوب‌ شماها متوجه‌ هستيد تزكية‌ نفس‌ بكنيد، بيشتر از اين‌ متوجه‌ بشيد برخورد ميكنيد به‌ يكنفر، اينقدر متشنج‌ ميشيد، اين‌ كيه‌؟ اين‌ چيه‌؟ اين‌ چرا آمد توي‌ مجلس‌ ما. باور كنيد. نميخوام‌ اين‌ را باصطلاح‌، چون‌ اين‌ خيلي‌ پيش‌ پا افتاده‌ است‌، خيلي‌ مرحله‌اش‌ بالا نيست‌. الان‌ اكثر شماها تلفن‌ مي‌زنيد به‌ من‌ ميگيد ما با مردم‌ ديگه‌ نمي‌تونيم‌ زياد رفت‌ و آمد داشته‌ باشيم‌، مخصوصا مردم‌ معصيتكار و حق‌ هم‌ داريد. ايني‌ كه‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ آن‌ شيخ‌ كه‌ وارد اطاق‌ مسجد سهله‌ شد، آنجور حالي‌ پيدا كرد، آن‌ زياد براي‌ ماها اتفاق‌ افتاده‌، براي‌ شماها هم‌ اتفاق‌ افتاده‌. منتهي‌ شماها مي‌دونيد چي‌ هستيد؟ صبر مي‌كنيد. صبر مي‌كنيد. يك‌ جائي‌ پر از دود باشه‌ ميگيد بالاخره‌ مي‌گذرانيم‌. اين‌ دوده‌. ما روحمون‌ اينقدر پاك‌ و تميز بايد باشه‌ كه‌ در آن‌ شوشتري‌ كه‌ در كتاب‌ عالم‌ عجيب‌ ارواح‌ نوشته‌ام‌، آن‌ با اينكه‌ آدم‌ خوبي‌ بود. ميگه‌ وقتي‌ من‌ را بردند خدمت‌ ائمه‌ عليهم‌ السلام‌، توي‌ اطاق‌ نشستم‌، من‌ مي‌تونم‌ اينجوري‌ برات‌ توضيح‌ بدم‌ كه‌ مثل‌ يك‌ شاگرد مكانيك‌ كه‌ از زير ماشين‌ درآمده‌، پر از روغن‌ و سياه‌، سر و صورتش‌ كثيف‌، اين‌ را ببرند توي‌ يك‌ مجلسي‌ كه‌ فرض‌ كنيد رئيس‌ جمهور نشسته‌ و وزرا نشستند، يك‌ چند دقيقه‌اي‌ بخواد بنشينه‌. درسته‌ از اينجا دل‌ نميخواد بكنه‌. اما خودش‌ خجالت‌ ميكشه‌ كه‌ اينجا بشينه‌. ميگه‌ برم‌ زود خودم‌ را تميز كنم‌ بيام‌. شماها بايد خودتون‌ را زود تميز كنيد تا بتونيد با آنها بنشينيد. تميزي‌ روح‌ آنقدر ارزش‌ داره‌ كه‌ اگر خدا ميدونه‌، شما بدونيد كه‌ چقدر زشته‌. شما از همينجا كه‌ مي‌آئيد بيرون‌، توي‌ خونه‌، تا حرم‌ كه‌ مي‌ريد يقينا بدونيد كه‌ چند تا از اولياء خدا چشمشون‌ به‌ شما مي‌افته‌ و اگر سياهي‌ تاريكي‌ در شما باشه‌، مي‌بينند شما را و مخصوصا خوب‌ در اماكن‌ مقدسه‌. حالا اگر شما صورتتون‌ يك‌ مقداري‌ مثلا گريس‌ روي‌ پيشانيتون‌ ماليده‌ باشيد و يك‌ مقدار فرض‌ كنيد چه‌ بگم‌، كثافت‌ اين‌ گريس‌ كه‌ من‌ ميگم‌، چون‌ آني‌ كه‌ هست‌ نمي‌خوام‌ عرض‌ بكنم‌. و الا يك‌ مقداري‌ نجاست‌ بايد بگم‌ به‌ صورت‌ ماليده‌ باشيد. چون‌ گناه‌ و معصيت‌ و رذائل‌ روحي‌ نجسه‌. آنوقت‌ با همين‌ صورت‌ پر از تعفن‌ و نجاست‌ بريد توي‌ مردم‌. حاضريد؟ اگر حاضريد خوب‌ اين‌ صفات‌ رذيله‌ را هم‌ از خودتون‌ دور نكنيد. بقدري‌ روح‌ شما پر ارزشه‌، خدا ميدونه‌اي‌ كاش‌ ميشد من‌ مي‌تونستم‌ بيان‌ بكنم‌ كه‌ روح‌ يعني‌ چه‌؟ و شما چه‌ هستيد! و خداي‌ تعالي‌ چي‌ دربارة‌ شما گفته‌! خدايي‌ كه‌ ماسوي‌ الله‌ تحت‌ اختيارشه‌. ماسوي‌ الله‌ چيه‌؟ ما سوي‌ الله‌ يك‌ نقطة‌ كوچكي‌ است‌ در اختيار خدا. اين‌ خدا در قرآن‌ ميگه‌ و لقد كرمنا بني‌ آدم‌. ما اكرام‌ كرديم‌، مثل‌ ميهماني‌ كه‌ وارد ميشه‌، بلند ميشيد جلوي‌ پاش‌، احترامش‌ مي‌كنيد، مي‌ريد بالا مي‌نشانيدش‌، دستتون‌ را به‌ سينه‌ مي‌گذاريد، احترام‌ مي‌كنيد، ميگن‌ اكرامش‌ كردند. كرمنا بني‌ آدم‌. اين‌ اكرام‌ در چيه‌؟ در همين‌ كه‌ كاه‌ و جو آخورتون‌ درست‌ كرده‌؟! اينه‌ اكرام‌؟! اينكه‌ اكرام‌ مركب‌ زير پاته‌. اين‌ اكرامي‌ كه‌ كرده‌ چيه‌؟ يك‌ استعدادي‌ خدا بهت‌ داده‌، يك‌ آمادگي‌ روحي‌ داده‌ كه‌ تو بشي‌ خليفة‌ الله‌. خليفة‌ الله‌ را شما نمي‌تونيد بازهم‌ درك‌ كنيد يعني‌ چي‌؟ يعني‌ ببينيد علي‌ بن‌ ابيطالب‌ يكي‌ از بزرگترين‌ فضائلش‌ اين‌ است‌ كه‌ خليفة‌ رسول‌ اللهه‌. خليفة‌ پيغمبره‌. شما البته‌ ايني‌ كه‌ مي‌خوام‌ بگم‌، نمي‌خوام‌ مزيتي‌ براي‌ شما بر علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نستجير بالله‌ عرض‌ كنم‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌، اگر ما خليفة‌ الله‌ بشيم‌ مثل‌ يك‌ سر سوزني‌ است‌ در مقابل‌ اقيانوس‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ اقيانوس‌ خليفة‌ اللهه‌ و اصل‌ خليفة‌ الله‌ اونه‌. ولي‌ چقدر اهميت‌ داره‌ كه‌ كسي‌ خليفة‌ پيغمبر بشه‌! و صدها و ميليونها برابر اهميت‌ خليفة‌ اللهي‌ بيشتره‌ و خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كه‌ اني‌ جاعل‌ في‌ الارض‌ خليفه‌. من‌ روي‌ زمين‌ خليفه‌ام‌ را مي‌خوام‌ قرار بدم‌. شما را خلق‌ كرده‌. شماها را ساخته‌. و توفيق‌ هم‌ بهتون‌ داده‌. و روحتون‌ را به‌ حد كمال‌ رسونده‌. شما گير كجا هستيد؟ گير خانه‌، زندگي‌، يك‌ چيزهاي‌ پستي‌ كه‌ به‌ خدا قسم‌ به‌ زندگيهايي‌ كه‌ ما بهش‌ دل‌ بستيم‌، شماها الحمد لله‌ اكثرتون‌ دلبستگي‌ آنجوري‌ نداريد، ولي‌ عموم‌ مردم‌ بسته‌اند؛ عينا چون‌ من‌ نشستم‌ حساب‌ كردم‌ يك‌ مثالي‌ كه‌ واقعيت‌ را بخواد نشون‌ بده‌ چيه‌؟ يك‌ مثالي‌ كه‌ زندگي‌ ما را از نظر اولياء خدا واقعيتش‌ چيه‌. كاخ‌ ساختيم‌، خيلي‌ هم‌ زندگيمون‌ خوبه‌. به‌به‌ عجب‌ زندگي‌ ساختيم‌. وارد يك‌ خانه‌اي‌ من‌ شدم‌، واقعا همه‌ گفتند به‌به‌ عجب‌ زندگي‌ داره‌. زندگيهاي‌ خوب‌، چند طبقه‌ ساختمان‌، پول‌ چه‌ جور توي‌ گاوصندوق‌، توي‌ بانك‌ چه‌ جور، اصلا همه‌ چي‌. همه‌ چي‌، سلامتي‌، همه‌ چي‌ درست‌. اين‌ زندگي‌ را ميگم‌. مثالي‌ كه‌ من‌، بي‌ ادبي‌ هم‌ هست‌ نمي‌دونم‌ چيكارش‌ كنم‌. مثالي‌ كه‌ به‌ نظر من‌ رسيده‌ يك‌ وقتي‌ اين‌ را ديده‌ بودم‌. يك‌ بچه‌اي‌ كنار كوچه‌ بول‌ كرده‌ بود، اين‌ دقيقا همانه‌ها، گل‌ درست‌ كرده‌ بود با بول‌ خودش‌. يك‌ خانه‌ ساخته‌ بود و بهش‌ مي‌گفتند پاشو دستهايت‌ را بشور بيا غذا بخور، دل‌ نميكند از اينجا. خوب‌ اين‌ پولهاي‌ حرام‌، اين‌ پولهايي‌ حرامي‌ كه‌ توي‌ دست‌ و بال‌ همة‌ مردم‌ هست‌، اهل‌ دنيا هست‌، آيا از بول‌ نجستر نيست‌. آيا اين‌ ساختمانهايي‌ كه‌ اينجور ما را گرفته‌ نمي‌گذاره‌ تكان‌ بخوريم‌.

 يكي‌ از اين‌ ضد انقلابها بود در اوايل‌ انقلاب‌، به‌ من‌ گله‌ ميكرد من‌ مورد بي‌ مهري‌ واقع‌ شدم‌، چه‌ و اينها. و گذرنامه‌ام‌ هم‌ درسته‌ و ميتونم‌ برم‌ خارج‌. گفتم‌ چرا نميري‌؟ خيلي‌ ثروت‌ داشت‌. دم‌ در خونه‌اش‌ بودم‌ در تهران‌. گفت‌ بيا اين‌ خانه‌ را نگاه‌ بكن‌. رفتم‌ ديدم‌ بعله‌ خيلي‌… گفت‌ اين‌ مرا نگه‌ داشته‌. اين‌ خونه‌ام‌ را چيكار كنم‌؟ گفتم‌ حق‌ داري‌. خونه‌ خيلي‌ مفصل‌، در آن‌ زعفرانيه‌ بود. گرفتندش‌، نفهميدم‌ اعدامش‌ كردند يا نه‌. بهرحال‌ اين‌ اينقدر گير اين‌ خونه‌ بود كه‌ همون‌ لحظه‌ واقعا مي‌تونست‌ فرار كنه‌ از ايران‌، ميتونست‌ بره‌، همة‌ كارهايش‌ را هم‌ كرده‌ بود. گير اين‌ خونه‌ بود. زندانش‌ كه‌ حتما كردن‌ ولي‌ نمي‌دونم‌ اعدامش‌ كردن‌ يا مثلا حالا هر چي‌كه‌ بود. ما اينجورييم‌ ما اينجور گرفتاريم‌. قدم‌ اول‌ اين‌ راه‌ اين‌ است‌ كه‌ خودت‌ را بشناسي‌. من‌ عرف‌ نفسه‌ فقد عرب‌ ربه‌. خودت‌ را بشناس‌. من‌ چجور خودم‌ را بشناسم‌؟ من‌ كييم‌؟ راست‌ مي‌گي‌ نمي‌توني‌ بفهمي‌ كيي‌. يك‌ خرده‌ كار بكن‌ ببين‌ كيي‌. برو حمام‌، خودت‌ را بشور بعد بيا تو آيينه‌ نگاه‌ كن‌. يك‌ فرض‌ كنيد كه‌ سابقها گلخند بود نمي‌دونم‌ شماها حالا ديگه‌ گلخند نديديد. گلخند، يك‌ آتشخانه‌اي‌ بود كه‌ اون‌ زير مي‌كندند براي‌ اينكه‌ خزانة‌ حمام‌ را گرم‌ كنند. و غالبا با از اين‌ نفتهاي‌ سياه‌ و هر آشغال‌ ماشغالي‌ پيدا مي‌كردند مي‌ريختند اون‌ زير كه‌ بالاخره‌ بسوزونند اين‌ خزانة‌ حمام‌ خيليه‌ها آب‌ اين‌ را گرم‌ مي‌كند. اونوقت‌ يك‌ گلخنتابي‌ بود، اين‌ گلخنتاب‌ نيم‌ ساعت‌ هم‌ كه‌ مي‌رفت‌ اونجا برمي‌ گشت‌ تمام‌ اين‌ بدنش‌ سياه‌ بود، من‌ ديده‌ بودم‌ واقعا وحشت‌ آور بود فقط‌ اين‌ چشمهاش‌، سفيدي‌ چشمهاش‌ سفيدي‌ مي‌زد توي‌ هيكلش‌. و تمام‌ لباسها كثيف‌ معلومه‌ لباسهاي‌ پارة‌ اينطوري‌. اين‌ وضعش‌ بود. يك‌ روز يك‌ جواني‌، كه‌ جواني‌ حدود بيست‌ و پنج‌ سال‌ داشت‌ اين‌ گلخنتاب‌ بود. اين‌ را من‌ زياد مي‌ديدمش‌ سه‌ راه‌ نزديك‌ منزل‌ ما حمام‌ بود و گاهي‌ مي‌آمد در كنار كوچه‌ مي‌نشستند خوب‌ بدم‌ هم‌ مي‌آمد ازش‌. اين‌ رفته‌ بود حمام‌ از حمام‌ در آمده‌ بود من‌ نشناختمش‌. به‌ قدري‌ زيبا گفتم‌ تو فلاني‌ هستي‌ گفت‌ بله‌، بقدري‌ دلم‌ سوخت‌ كه‌ هنوز اثر ناراحتي‌ اون‌ وقت‌ در دلم‌ هست‌ كه‌ اين‌ بيچاره‌ چرا مي‌رفت‌ اونجا؟ خوب‌، تأمين‌ زندگي‌ ايجاب‌ مي‌كرد كه‌ گلخنتابي‌ بكنه‌. حالا همة‌ ماها اينجوريم‌. حالا اين‌ باز مثالي‌ است‌ كه‌ نميرسونه‌ مطلب‌ را. يعني‌ نميشه‌ بگيم‌ كه‌ اون‌ انسان‌، روح‌ انسان‌ چقدر ارزش‌ داره‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ همه‌امون‌ مثل‌ هم‌ هستيم‌. همه‌ گلخنتابيم‌ و همه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود سياه‌ و چرك‌ و چرب‌ و چركين‌ و خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ لباسها همه‌ يك‌ جور، اصلا نمي‌تونيم‌… يك‌ حمامي‌ برو. حمام‌ هم‌ با يك‌ دفعه‌ و دو دفعه‌ آدم‌ تميز نميشه‌. آنجور آدمها تميز نمي‌شدند. مي‌رفتند سوراخهاي‌ ريز بدنشون‌، توهاش‌ سياه‌ بود. پشت‌ ناخنهايشون‌ سياه‌ بود. آخه‌ با چقدر صابون‌ بزنه‌ تا سفيد بشه‌. بايد هفت‌ هشت‌ دفعه‌ بره‌ حمام‌ تا تميز بشه‌. خيلي‌ كثيف‌ شديم‌ ماها. ما اقلا پانزده‌ سال‌ توي‌ گلخنتاب‌، توب‌ گلخن‌، توي‌ گلخنيم‌. از زماني‌ كه‌ انسان‌ از مادر متولد ميشه‌ توي‌ گلخن‌ هست‌ تا خدمتتون‌ عرض‌ شود پانزده‌ سالگي‌، حداقلش‌. از پانزده‌ سالگي‌ انسان‌ شروع‌ ميكنه‌ به‌ اگر به‌ تكليفش‌ عمل‌ بكنه‌، شروع‌ ميكنه‌ به‌ تميز كردن‌ خودش‌ و اكثر ماها هم‌ كه‌ نه‌. تازه‌ شروع‌ ميكنيم‌، امروز يك‌ كسي‌ به‌ من‌ ميگفت‌ كه‌ مي‌خوام‌ جشن‌ تكليف‌ براي‌ بچه‌هاشون‌ چند تا هستند بگيرند. اجازه‌ هست‌ توي‌ آن‌ جشن‌ تكليف‌ سنتور بزنند و برقصند و اينها. از منهم‌ اجازه‌ مي‌خواست‌ بگيره‌. گفتم‌ خوبه‌ جشن‌ تكليف‌ اسمش‌ را نگذارند. جشن‌ شروع‌ به‌ معصيت‌ اسمش‌ را بگذارند. جشن‌ تكليف‌ كه‌ ديگه‌ اين‌ حرفها نيست‌. اصلا نمي‌تونند بعضي‌ها بفهمند. من‌ به‌ همان‌ واسطه‌اش‌ گفتم‌. گفتم‌ آنوقت‌ شما اينها را قبول‌ بكن‌ بعنوان‌ شاگرد بيان‌ راه‌ تزكية‌ نفس‌ را، اين‌ فرهنگ‌ اينه‌. خيال‌ ميكنه‌ يك‌ عده‌اي‌ دور هم‌ جمع‌ شدند اگر رقاصي‌ نكنند و خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ از اين‌ كارها نكنند، اصلا اين‌ كار درست‌ نيست‌. جشن‌ تكليف‌ مي‌خواد بگيره‌، اينجا هم‌ بايد معصيت‌ بكنه‌. به‌ جان‌ شما اين‌ را يكي‌ از، البته‌ از آقايون‌ نيست‌، ولي‌ يك‌ خانمي‌ كه‌ از باصطلاح‌ خانمهاي‌ خيلي‌ مرحلة‌ بالاست‌، اول‌ ميگفت‌ فلاني‌ را شما قبول‌ بكنيد، بعد هم‌ به‌ من‌ ميگفت‌ جشن‌ تكليف‌ اينها ميگن‌ توش‌ سنتور بزنيم‌… گفتم‌ تعجب‌ كردم‌. ما اينيم‌. ما اينقدر كثيفيم‌. ماها نمي‌تونيم‌ بفهميم‌ كه‌ خدا يعني‌ چه‌؟ و نمي‌تونيم‌ نفس‌ خودمون‌ را بشناسيم‌. بيائيم‌ و خودمون‌ را واقعا تميز كنيم‌. يك‌ خورده‌ به‌ خودمون‌ برسيم‌. يك‌ خورده‌اي‌ شستشو كنيم‌. اين‌ توبه‌ براي‌ همينه‌. يك‌ كسي‌ بهش‌ برنامة‌ توبه‌ داده‌ بوديم‌. ميگفت‌ دائيم‌ ميگه‌ تو اينقدر گناه‌ نداري‌ كه‌ چهل‌ روز بايد توبه‌ بكني‌! گفتم‌ آخه‌ تو مي‌خواستي‌ توبه‌ را براش‌ معنا بكني‌. دائيت‌، خوب‌ او نمي‌فهمه‌ كه‌ توبه‌ يعني‌ چه‌؟ چهل‌ روز كه‌ كمه‌، ما پانزده‌ سال‌ خودمون‌ را كثيف‌ كرديم‌، اگر اول‌ تكليفمون‌ خودمون‌ را تميز كنيم‌ لااقل‌ بايد پنج‌ شش‌ سال‌ خودمون‌ را تميز كنيم‌. چهل‌ روز بهتون‌ گفتند توبه‌، توبه‌ بعد هم‌ معناش‌ استغفار كه‌ نيست‌. معناش‌ اين‌ است‌ كه‌ مي‌خواهيم‌ به‌ سوي‌ خدا حركت‌ كنيم‌. مجهز بشيم‌ براي‌ حركت‌ بسوي‌ خدا. اينقدر سست‌، اين‌ يكي‌ دو تا تذكر بود كه‌ مي‌خواستم‌ عرض‌ كنم‌. يك‌ تذكر ديگه‌ كه‌ بعد مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ اين‌ بود كه‌ من‌ الان‌ حساب‌ مي‌كنم‌ تقريبا نزديك‌ هشتاد نفر آقايون‌ حالا يك‌ عده‌اشون‌ مشهد نيستند البته‌. ولي‌ در عين‌ حال‌ چهل‌ پنجاه‌ نفر اينجا هستيد. در اين‌ هشتاد نفر به‌ اندازة‌ هشت‌ نفر از اولياء خدائي‌ كه‌ جدي‌ هستند در كارها، كار نمي‌كنند. با اينكه‌ همه‌اتون‌، البته‌ همه‌اتون‌ آدمهاي‌ بسيار خوب‌، انتخاب‌ شده‌، من‌ اين‌ را بهتون‌ عرض‌ كنم‌ در روز شايد به‌ طور متوسط‌ چهار پنج‌ نفر در هر روز، البته‌ يك‌ روز يكنفر، يك‌ روز پنج‌ نفر، يك‌ روز شش‌ نفر، چه‌ بوسيلة‌ تلفن‌، چه‌ بوسيلة‌ ملاقات‌ از من‌ تقاضا مي‌كنند و من‌ شايد توي‌ پنجاه‌ نفر، يك‌ نفر را انتخاب‌ ميكنم‌. و شماها انتخاب‌ شده‌ايد. و اين‌ حرفي‌ درش‌ نيست‌. و همه‌اتون‌ با همتيد. آن‌ مرحلة‌ اولي‌ كه‌ بعد از مرحلة‌ توبه‌ ميگذرانيد، مرحلة‌ استقامته‌ و بايد هم‌ قوي‌ باشيد و هستيد. و يا اينكه‌ شايد تقصير من‌ بوده‌ و شايد هم‌ باز قصور من‌ بوده‌. چون‌ من‌ تقصير دربارة‌ شما نكردم‌. من‌ نتونستم‌ بقية‌ آيه‌ را شرح‌ بدم‌ كه‌ خذ من‌ اموالهم‌ صدقه‌ تطهرهم‌ و تزكيهم‌ بها، تا اينجا مربوط‌ به‌ صدقه‌ است‌. و صل‌ عليهم‌. بر اينها صلوات‌ بفرست‌. از خدا طلب‌ رحمت‌ خاصه‌ را بكن‌. من‌ اين‌ را به‌ شما ميگم‌، هر يكنفر كه‌ در اين‌ جمع‌ اضافه‌ ميشه‌، يك‌ باري‌ روي‌ دوش‌ من‌ گذاشته‌ ميشه‌. يعني‌ مثل‌ يك‌ حمالي‌ كه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ حالا فرض‌ كنيد كه‌ يك‌ كيلو هم‌ بيشتر وزن‌ نداشته‌ باشه‌، هي‌ آوردند گذاشتند. هي‌ مي‌گذارند، مي‌گذارند. خلاصه‌ كم‌كم‌ سنگين‌ ميشه‌. من‌ حرم‌ ميرم‌ شماهم‌ براي‌ همديگه‌ زيارت‌ كنيد، منهم‌ كه‌ ميرم‌ براي‌ همه‌اتون‌ زيارت‌ ميكنم‌. معناي‌ صل‌ عليهم‌ اينه‌. برايتون‌ دعا ميكنم‌. براي‌ يك‌ يكتون‌ گاهي‌ به‌ اسم‌ دعا ميخونم‌. خوب‌ اين‌ يك‌ باري‌ است‌ بهرحال‌ خيال‌ ميكنم‌ كه‌ چون‌ آية‌ شريفه‌ مي‌فرمايد كه‌ و استقم‌ كما امر و من‌ تاب‌ معك‌. كسي‌ كه‌ تابه‌ يعني‌ كسي‌ كه‌ توبه‌ كرده‌ به‌ سوي‌ خدا، حالا بعضي‌ها ميگن‌ كه‌ كسي‌ كه‌ به‌ سوي‌ خدا حركت‌ كرده‌ با تو، حالا اين‌ فرقي‌ نميكنه‌، من‌ لازم‌ نيست‌ كه‌ پيغمبر باشم‌، اينها دستورات‌ كليه‌. خطاب‌ به‌ پيغمبره‌ ولي‌ همة‌ علما اين‌ مسئوليت‌ را دارند. همة‌ كساني‌ كه‌ رهبران‌ ديني‌ هستند اين‌ مسئوليت‌ را دارند. همه‌ اينجوريند. و الا بگيم‌ اينها مال‌ پيغمبر بوده‌، از خصائص‌ پيغمبر بوده‌، ديگه‌ به‌ ما هيچ‌ ارتباطي‌ نداره‌. نه‌. اين‌ را بدونيد كه‌ هر كسي‌ كه‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر حتي‌ ميكنه‌ و ديگري‌ حرف‌ او را قبول‌ ميكنه‌، اين‌ تمام‌ آن‌ خطاباتي‌ كه‌ به‌ پيغمبرشون‌ شده‌ دربارة‌ او هم‌ هست‌. مخصوصا حالا روحاني‌ باشه‌، مخصوصا شغلش‌ اين‌ باشه‌، مخصوصا مثل‌ ما مسئوليتي‌ را پذيرفته‌ باشه‌. اينجا خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كه‌ شما براي‌ اينها طلب‌ رحمت‌ كن‌. صل‌ عليهم‌. صلوات‌ مخصوص‌ پيغمبر و آل‌ پيغمبر و صابرين‌ و اينهاست‌ و ميرسه‌ به‌ اينكه‌ بايد رهبران‌ براي‌ كسي‌ كه‌ با اينها در راه‌ خدا حركت‌ كرده‌، فاستقم‌ كما امر و من‌ تاب‌ معك‌، كسي‌ كه‌ با تو توبه‌ را شروع‌ كرده‌، راه‌ به‌ سوي‌ خدا را حركت‌ كرده‌، بايد آنها هم‌ استقامت‌ كنند. استقامت‌ مال‌ آنها هم‌ هست‌. كه‌ پيغمبر اكرم‌ مي‌فرمايد شيبته‌ صورته‌ لمكانت‌ هذه‌ الآيه‌. حضرت‌ صادق‌ مي‌فرمايد لمكانت‌ هذه‌ الآيه‌. سورة‌ هود مرا پير كرد براي‌ مكانت‌ اين‌ آيه‌. هر چي‌ مي‌خواست‌ آنها كه‌ باهاش‌ تعهد كردند كه‌ به‌ سوي‌ خدا بروند، اين‌ قافله‌، خوب‌ قافله‌ است‌ ديگه‌، آنهايي‌ كه‌ كاروانچي‌ بودند مي‌دونند. يك‌ كارواني‌ كه‌ حركت‌ مي‌دهند، عين‌ همين‌ برنامة‌ ما عين‌ همان‌ كاروان‌ حجه‌. فرقي‌ نميكنه‌. بلكه‌ يك‌ خورده‌اي‌ ظريفتر. منتهي‌ خوب‌ الحمدلله‌ اينها در راه‌ خوبي‌ هستند. كه‌ اينهايي‌ كه‌ كاروان‌ حج‌ دارند مي‌دونند كه‌ چقدر سخته‌ با يك‌ عده‌اي‌ انسان‌ حركت‌ كنه‌ و بره‌ و اينها را هم‌ راضي‌ برگردونه‌. شما هر چه‌ استقامتتون‌ كم‌ باشه‌ خدا ميدونه‌، خدايا تو شاهدي‌ كه‌ من‌ راست‌ ميگم‌، من‌ يك‌ نفر يك‌ ماه‌، دو ماه‌ اين‌ اعمالش‌ را انجام‌ بده‌ و حركتي‌ نكرده‌، پيشرفتي‌ نكرده‌، اينقدر رنج‌ ميبرم‌ كه‌ گاهي‌ سردرد ميشم‌ كه‌ چرا اين‌ تكان‌ نخورده‌. چرا اين‌ حركت‌، چرا اين‌ بهتر نشده‌. چرا اين‌ وضع‌ روحيش‌ كاملتر نشده‌. يك‌ نفر از شما يك‌ وضع‌ خداي‌ نكرده‌ شيطان‌ ببينه‌، خوب‌ مي‌بينند به‌ من‌ خيلي‌ علاقه‌ دارند، محبت‌ دارند، و من‌ بهشون‌ ميگم‌. يك‌ دونه‌ گناه‌ بكنيد مثل‌ اينكه‌ يك‌ سيلي‌ به‌ صورت‌ من‌ زديد. مثل‌ يك‌ سنگي‌ به‌ سر من‌ زديد. كوشش‌ بكنيد كه‌ خداي‌ نكرده‌ دروغ‌ گناه‌، هيچي‌. گناه‌ اصلا نبايد دوروبر اين‌ جمع‌ لااقل‌ باشه‌. حتي‌ فكرش‌ هم‌ نياد.

 مرحوم‌ آية‌ الله‌ العظيم‌ حاج‌ آقا حسين‌ قمي‌ مي‌گفت‌ از روي‌ الاغ‌ داشتم‌، آنوقتها خوب‌ مركب‌ سواريشون‌ الاغ‌ بود، داشتم‌ مي‌رفتم‌. الاغ‌ پاش‌ بند شد من‌ با سر خوردم‌ به‌ زمين‌. بعد كه‌ ايشان‌ را برداشته‌ بودند، لا اله‌ الا انت‌ سبحانك‌ اني‌ كنت‌ من‌ الظالمين‌. ازشون‌ سؤال‌ كردند كه‌ خوب‌ شما چه‌ گناهي‌ كرديد؟ آخه‌ پيرمرد مرجع‌ تقليد به‌ آن‌ پاكي‌. چه‌ گناهي‌ كردي‌ ميگي‌ هي‌ لا اله‌ الا الله‌، آخه‌ اين‌ كه‌ ميگي‌ اني‌ كنت‌ من‌ الظالمين‌، ايني‌ كه‌ من‌ خوردم‌ به‌ زمين‌ من‌ خودم‌ تقصير دارم‌. فرموده‌ بودند كه‌ من‌ يك‌ فكر گناهي‌ آمد زود هم‌ ردش‌ كردم‌. فكر گناه‌ او را خدا حفظ‌ ميكنه‌. فكر گناه‌ نبايد باشد توي‌ مغزتون‌. يك‌ وقتي‌ خداي‌ نكرده‌ بگيد كه‌ حالا كه‌، خدا مي‌بخشه‌. خدا همه‌ را ممكنه‌ ببخشه‌، شماها را نمي‌بخشه‌. مي‌خواستيد نيائيد توي‌ اين‌ راه‌. چرا نمي‌بخشه‌؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ شماها را دوستتون‌ داره‌. چرا نمي‌بخشه‌؟ براي‌ اينكه‌ شماها را مي‌خواد جانشين‌ خودش‌ كنه‌. سخت‌ ميگيره‌.

 حضرت‌ يوسف‌ در روايات‌ داره‌ كه‌ يك‌ روز توي‌ آينه‌ نگاه‌ ميكرد. گفت‌ به‌به‌. من‌ اگر با اين‌ زيبايي‌ غلام‌ بودم‌ خيلي‌ قيمتم‌ بالا بود. يك‌ روز برادرانش‌ ايستاده‌ بودند در كنارش‌. فكر كرد آيا كسي‌ جرأت‌ داره‌ به‌ من‌ بگه‌ بالاي‌ چشمت‌ ابروست‌. برادرهاي‌ به‌ اين‌ خوبي‌، همه‌ رديف‌ ايستاده‌اند مگه‌ ميشه‌. همين‌ برادرها، خدا كردها، براي‌ اينكه‌ تو تكيه‌ات‌ را به‌ برادرهات‌ ندي‌. تكيه‌ به‌ زيبائيت‌ نكن‌. تو مي‌خواي‌ پيغمبر بشي‌. تو مي‌خواي‌ جانشين‌ من‌ باشي‌. تو غير از سايريني‌. سايرين‌ هر كاري‌ مي‌خوان‌ بكنند بكنند. اول‌ كتكي‌ كه‌ خورد، و اول‌ اذيتي‌ كه‌ ديد از دست‌ همين‌ برادرها ديد. و روزي‌ هم‌ كه‌ خواستند به‌ غلامي‌ بفروشندش‌، صريح‌ قرآنه‌، بثمن‌ بخس‌ دراهم‌ معدوده‌. ثمن‌ بخس‌ يعني‌ پولي‌ كه‌ بازار قبولش‌ نمي‌كنند، پول‌ زمان‌ شاه‌ مثلا، پولي‌ كه‌ سوراخ‌ شده‌ باشه‌ اگر سكه‌ باشه‌، دراهم‌ معدوده‌. معدوده‌ يعني‌ همينكه‌، آخه‌ يك‌ وقت‌ پول‌ زياده‌ آدم‌ بايد يك‌ مدتي‌ بشماره‌. يك‌ وقت‌ اينقدر كمه‌ كه‌ نه‌. همينكه‌ مي‌بينه‌ اصلا خودش‌ شمرده‌ ميشه‌. معدوده‌ است‌ اصلا. معدوده‌ يعني‌ شمرده‌ شده‌. مثلا چهار تا اسكناس‌، همينجور كه‌ مي‌گذاريم‌ توي‌ دست‌ انسان‌، ديگه‌ چهار تا اسكناس‌! كه‌ نبايد شمردش‌. معدوده‌. بردند فروختندش‌. و كانوا فيه‌ من‌ الزاهدين‌. خيلي‌ هم‌ زهد نشون‌ دادند. يعني‌ خوب‌ براي‌ حضرت‌ يوسف‌ ارزش‌ قائل‌ نشدند. شماها و ماها اين‌ يوسف‌ روحمون‌ را خيلي‌ ارزون‌ مي‌فروشيم‌. حتي‌ از يوسف‌، حتي‌ از آن‌ تجار هم‌ ارزونتر مي‌فروشيم‌. آخه‌ چي‌ را ما معامله‌ مي‌كنيم‌. با يك‌ دروغ‌، با يك‌ چيز بيخود. روم‌ نشد من‌ اين‌ گناه‌ را نكنم‌! چقدر ارزون‌. ببينيد آنها از زاهدين‌ بودند، زاهد اينجا يعني‌ آدمي‌ كه‌ هيچ‌ چيز در مقابل‌ همه‌ چيز. همه‌ چيز را ميده‌، حالا يك‌ زاهدي‌ هست‌ دنيا را ميده‌ هيچي‌ هم‌ نمي‌خواد انتخاب‌ كنه‌ براي‌ خودش‌. ولي‌ يك‌ وقت‌ هست‌ انسان‌ هر چي‌ خوب‌ داره‌ ميده‌. اينهم‌ ميگن‌ زاهدين‌. چي‌ را آخر تو در مقابل‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ معامله‌ گرفتي‌؟ تو خدا را فروختي‌ و خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ هيچي‌ هم‌ در مقابلش‌ نگرفتي‌. هيچي‌. شماها نبايد اينطور باشيد كه‌ توي‌ يك‌ مجلسي‌ قرار بگيريد خداي‌ نكرده‌ روم‌ نشد مثلا جلوي‌ گناه‌ را بگيرم‌. منهم‌ به‌ گناه‌ افتادم‌. اين‌ ضعفها را از خودتون‌ دور كنيد. در روز، خدا رحمت‌ كنه‌ شيخ‌ بهائي‌ را، ميگه‌ در روز الست‌ بلي‌ گفتي‌. تو با خدا قرارداد بستي‌. اگر جريان‌ را يك‌ وقتي‌ فرصت‌ بشه‌ انشاء الله‌ من‌ جريان‌ عالم‌ زر را كه‌ فكر ميكنم‌ تنها از روايت‌ نيست‌ و مشاهداتي‌ است‌ تقريبا براتون‌ نقل‌ كنم‌، آنوقت‌ شما مي‌فهميد خدا چقدر با شماها، شما را آدم‌ حساب‌ كرده‌، چقدر، اصلا از آدم‌ هم‌ بالاتر. نشسته‌ قرارداد با شماها امضا كرده‌ در روز الست‌ بلي‌ گفتي‌، خداي‌ با آن‌ عظمت‌ ميگه‌ الست‌ بربكم‌. منتظره‌ ببينه‌ شما چي‌ ميگيد. روز ميثاق‌ اسمش‌ را گذاشتند. ميثاق‌ يعني‌ قرارداد بستن‌. امروز به‌ بستر لا خفتي‌. امروز اصلا هيچي‌. در چاه‌ طبيعت‌ تن‌ ماندي‌. حالا اشعارش‌ يادم‌ نيست‌ ولي‌ شعر خوبيه‌. اله‌ اله‌ كه‌ تو چه‌ بي‌ دردي‌ كه‌، چه‌ بي‌ دردي‌. تكاني‌ بخور.

 جدي‌ باشيد انشاء الله‌ و اميدوارم‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ همتون‌ كمك‌ كنه‌ و منظور، انشاء الله‌ كوشش‌ بكنيد و جدي‌ خودتون‌ را از اولياء خدا قرار بديد. اسمتون‌ اين‌ باشه‌ كه‌ بيائيد توي‌ اين‌ مجلس‌ و پاشيد بريد نباشه‌. به‌ خدا قسم‌ چه‌ در اين‌ مجلس‌ چه‌ در مجلس‌ زنها، اينقدر افراد به‌ من‌ ميگن‌، من‌ با اينكه‌ يكي‌ از بزرگترين‌ بديها را براي‌ خودم‌ دل‌ شكستن‌ افراد ميدونم‌، ميگم‌ نه‌. آنوقت‌ مي‌آئيد اينجا، سست‌، كم‌ اراده‌، و با خداي‌ نكرده‌ بعضي‌هاتون‌ با يك‌ افكاري‌، انشاء الله‌ خودتون‌ را تميز كنيد، پاك‌ كنيد، اينجا باشه‌، اين‌ مجلس‌ باشه‌ يك‌ حمامي‌ براتون‌ اسمش‌. حالا من‌ حاضرم‌ گلخن‌تابتون‌ باشم‌ و شماها اينجا خودتون‌ را تميز كنيد. باشه‌ ما كثيف‌ باشيم‌، سياه‌ باشيم‌، خداي‌ تعالي‌ انشاء الله‌ مزد ما را جمع‌ ميكنه‌ يكجا، يك‌ حمام‌ تميزي‌ هم‌ آخر ما را مي‌بره‌ و از اين‌ دنيا اگر خواست‌ ببره‌، ما با اين‌ آرزو. و الاّ مي‌ترسم‌ يك‌ وقتي‌ همة‌ شماها بريد توي‌ بهشت‌ و ببينيد من‌ توي‌ جهنم‌ دارم‌ ميسوزم‌. و اميدواريم‌ انشاء الله‌ كه‌ اينجوري‌ نشه‌. ولي‌ عيبي‌ نداره‌. گفت‌ از آن‌ گناه‌ كه‌ نفعي‌ به‌ غير رسد چه‌ باك‌. شما اقلا خودتون‌ را تميز كنيد توي‌ اين‌ مجلس‌. وقتي‌ يك‌ جلسه‌ اين‌ را گذاشتيم‌ بخاطر اينكه‌، نه‌ اين‌ جلسه‌، جلسه‌ شبهاي‌ جمعه‌ هم‌ همينطوره‌. حتي‌ جلسة‌ كانون‌ را من‌، نميدونم‌ به‌ يكي‌ از دوستان‌ همين‌ امروز بود مي‌گفتم‌، من‌ همة‌ جلسات‌ را كه‌ تشكيل‌ ميدم‌ فقط‌ در مرحلة‌ اول‌ براي‌ دوستانه‌، حالا اگر دوستان‌ قدر نمي‌دونند كه‌ بيان‌، در اعتقادات‌ بايد كار كنين‌، در كانون‌ الان‌ زياد متفرقه‌ ولي‌ بالاخره‌ مسائل‌ اعتقادي‌ اصيل‌ را كه‌ من‌ دلم‌ مي‌خواد دوستان‌ بلد باشند بهشون‌ ميگم‌. خوب‌ من‌ مي‌بينم‌ بعضي‌ها يعني‌ همة‌ كارهايمون‌ يك‌ خورده‌اي‌ مسامحه‌ داره‌ ميشه‌. و من‌ جدي‌ دارم‌ ميگم‌. مسامحه‌ ميشه‌ هيچ‌ تعهدي‌ در مقابل‌ هيچ‌ كدومتون‌ ندارم‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ خودتون‌ مسامحه‌ كرديد. جلسة‌ شب‌ جمعة‌ ما شايد باز مفيد باشه‌ براتون‌. اين‌ شبها، مثل‌ امشب‌ كه‌ اصلا برنامه‌ اينه‌. يعني‌ من‌ همين‌ الان‌ اگر باصطلاح‌ چشم‌ دل‌ را باز كنيد، مي‌بينيد كه‌ من‌ دارم‌ آب‌ مي‌ريزم‌ به‌ سر همه‌اتون‌ و باصطلاح‌ صابون‌ مي‌زنم‌. بهرحال‌ اين‌ دنيا، اين‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ زندگي‌ دنيا آلودگي‌ داره‌. و شما من‌ اينجا مي‌نشينم‌ خيلي‌ صدام‌ خوبه‌ كه‌ دعا بخونم‌ براتون‌. ميشينيم‌ دعا مي‌خونم‌، يا خودتون‌ نمي‌تونيد دعا بخونيد! شما مي‌تونيد بهتر بخونيد حالتون‌ هم‌ بهتر از اينه‌. اين‌ مي‌خوام‌ اينجا يك‌ حمامي‌ بشه‌ كه‌ همه‌اتون‌ شستشو بشيد. اگر خودتون‌ حمام‌ سر خانه‌ نداريد، اينجا حمام‌ عموميه‌، اقلا شستشو بكنيد. و حرفهايي‌ هم‌ از كلمة‌ اول‌ كه‌ ميگم‌ تا آخر، خود من‌ البته‌، تشخيص‌ من‌ اينه‌ كه‌ نمي‌خوام‌ منبر بروم‌ و وقت‌ بگذرونم‌. براي‌ اينكه‌ گفتم‌، گفتم‌ من‌ اصلا نرم‌ منبر چي‌ ميشه‌. نه‌ كسي‌ بهم‌ پول‌ ميده‌ منبر ميرم‌، نه‌ باريك‌ الله‌، نه‌ احسنت‌، نه‌ هيچي‌. انشاء الله‌ پيش‌ خدا، فقط‌ و فقط‌ الان‌ خود من‌ از اولي‌ كه‌ مي‌نشينم‌ تا آخر، تا بعد از دعا، تا بعد از نماز حضرت‌ بقية‌ الله‌، نماز استغاثه‌ كه‌ ميرسيم‌، تمامش‌ احساس‌ ميكنم‌ كه‌ دارم‌ صابون‌ مي‌زنم‌ سر شماها را، دارم‌ آب‌ مي‌ريزم‌، من‌ دلاك‌ شما هستم‌، من‌ گلخنتاب‌ شما هستم‌، من‌ حمامي‌ شما هستم‌، نمي‌دونم‌ چه‌ اسمي‌، هر اسمي‌ كه‌ دلتون‌ مي‌خواد اسمش‌ را بگذاريد. بهرحال‌ و شماها بايد تميز باشيد هميشه‌. تا آن‌ يوسف‌ وجودتون‌ ظاهر بشه‌. خدا كنه‌ شما خودتون‌ هم‌ يك‌ آينة‌ خوبي‌ گيرتون‌ بياد و ببينيد. يك‌ آينة‌ تميزي‌ گيرتون‌ بياد و بعد از شستشو ببينيد خودتون‌ را. اي‌ يوسف‌ مصر برآ از چاه‌. شما بايد از چاه‌ طبيعت‌ تن‌ بيرون‌ بيائيد. پس‌ انشاء الله‌ تذكرات‌ ما را توجه‌ بكنيد. يك‌ جوري‌ نباشه‌ مثل‌ آن‌ بچه‌هايي‌ كه‌ مي‌برندشون‌ حموم‌ گريه‌ ميكنند، اوقات‌ تلخي‌ مي‌كنند، مادر مهربان‌، پدر مهربان‌، حالا هر كس‌ اينها را توي‌ فشار قرارشون‌ ميده‌، فشاري‌ نداره‌. حمام‌ ترس‌ نداره‌ كه‌. اينجا كه‌ ترسي‌ نداره‌. همه‌اتون‌ بايد با كمال‌ شهامت‌ تصميم‌ بگيريد تميز بشيد. بهترين‌ صابونها، بهترين‌ آبها، كه‌ از آب‌ كوثر هم‌ بهتره‌ الان‌ داره‌ استفاده‌ ميشه‌. آيات‌ قرآن‌، علوم‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌، اين‌ آيات‌ قرآن‌، اين‌ كلمات‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ يك‌ صابوني‌ است‌ كه‌ انسان‌ را از هر كثافتي‌ خارج‌ ميكنه‌. كلامكم‌ نور. اي‌ خاندان‌ عصمت‌ سخن‌ شما نوره‌. با نور شما را مي‌شورند. كلامكم‌ نور. و امركم‌ رشد. اوامر شما انسان‌ را رشد ميده‌. و من‌ الماء كل‌ شي‌ء حي‌. آن‌ شاعر گفت‌ آب‌ آب‌ ولايت‌ است‌ بالله‌. آبي‌ كه‌ محبت‌ خاندان‌ عصمت‌، دلم‌ مي‌خواست‌ شما مي‌فهميديد كه‌ ديدن‌ سيرت‌ واقعي‌ امام‌ زمان‌ چقدر لذت‌ داره‌، چقدر لذت‌ داره‌. آنوقت‌ محبتتون‌ را ظاهر ميكرديد، اين‌ محبتتون‌ به‌ اصطلاح‌ شكوفا ميشد، مثل‌ آب‌ دوش‌ خيلي‌ پر باصطلاح‌ زيادي‌ كه‌ به‌ سر شما مي‌ريزه‌، يك‌ دفعه‌ صابون‌ هم‌ كه‌ زديد، يك‌ دفعه‌ تمام‌ بدن‌ مثل‌ بلور، مثل‌ نور. آنوقت‌ شما مي‌آمديد خودتون‌ را توي‌ آينه‌ مي‌ديديد يا لااقل‌ همديگه‌ را. مي‌تونيد الان‌ هم‌ ببينيد. الان‌ هم‌ خدا را شكر كه‌ يك‌ مقايسه‌هايي‌ هست‌. بريد خودتون‌ را با مردم‌ كوچه‌ و بازار مقايسه‌ كنيد، زندگي‌ هايتون‌ را، زن‌ و بچه‌هايتون‌ را. باور گاهي‌ نمي‌كنند. من‌ به‌ بعضي‌ها گاهي‌ يادآوري‌ ميكنم‌. آقا تو پارسال‌ چه‌ جوري‌ بودي‌ امسال‌ چه‌ جوري‌ هستي‌؟ تو ده‌ سال‌ قبل‌ چه‌ جوري‌ بودي‌ امسال‌ چه‌ جوري‌ هستي‌؟ زندگي‌هايي‌ كه‌ همه‌اش‌ توافق‌، همه‌اش‌ صميميت‌، اگر هم‌ يك‌ وقتي‌ كسر داره‌ بدونيد يكيتون‌ كثيفيد، باهم‌ نمي‌تونيد زندگي‌ كنيد. من‌ الان‌ بعضي‌ از شماها را مي‌شناسم‌ ديگه‌. همينطور نگاه‌ مي‌كنم‌، خوب‌ اونهم‌ ميگه‌ كه‌ من‌ همه‌اش‌ را كه‌ اطلاع‌ دارم‌، آن‌ كسي‌ كه‌ من‌ اطلاع‌ دارم‌ مي‌بينم‌ كه‌ كلي‌ اينها زندگيشون‌ فرق‌ كرده‌. خوب‌ قدرداني‌ بكنيد، اين‌ نظافت‌ را قدرداني‌ بكنيد. انشاء الله‌ مقيد باشيد و انشاء الله‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ در آينده‌ بهتر از گذشته‌ فعال‌ باشيد و همت‌ داشته‌ باشيد. يكي‌ از دستورات‌ اسلام‌ كه‌ ماية‌ نظافت‌ انسان‌ ميشه‌ تعظيم‌ شعائر الهيه‌، و من‌ عظم‌ شعائر الله‌ فانها من‌ تقوي‌ القلوب‌. اصلا خودش‌ از تميزي‌ باطن‌ آدمه‌. شعائر الهي‌ را اهميت‌ بديد. اينهمه‌ ماشاء الله‌ جمعيت‌ هستيد، تولد حضرت‌ زهرا را بشينيد فكر بكنيد چه‌ جوري‌ كنيد كه‌ تعظيم‌ شعائر الهي‌ بشه‌. باهم‌ جلسه‌ داشته‌ باشيد. تولد حضرت‌ امير چكار كنيم‌ كه‌ تعظيم‌ شعائر الهي‌ باشه‌. جدي‌ باشيد. اين‌ تقواي‌ قلبه‌. كي‌ مي‌خوايد شما از اين‌ ثمرة‌ بحمدالله‌ شجرة‌ طيبة‌ وجودتون‌ استفاده‌ بكنيد. ثمره‌ برداريد. وسائل‌ هم‌ تاحدي‌، تا اندازه‌اي‌ كه‌ شماها كار كنيد در اختيار هست‌. اين‌ كانون‌، من‌ اين‌ را بهتون‌ بگم‌، اين‌ كانون‌ را يا از پول‌ شخصي‌ خودم‌ يا از پول‌ افرادي‌ كه‌ حلال‌ و طيب‌ و طاهر بوده‌، نه‌ دزدي‌ شده‌، نه‌ گرگي‌ شده‌، نه‌ هيچي‌ اينها ساخته‌ شده‌. هيچكس‌ هم‌ حقي‌ بر اين‌ تشكيلات‌ نداره‌. خونة‌ من‌ در اختيار شما، كانون‌ در اختيار شما، آنهم‌ در ميدان‌ صاحب‌ الزمان‌، آنهم‌ جائي‌ كه‌ الحمد لله‌ در گذشته‌ در زماني‌ كه‌ بهائي‌ها اينجا فعال‌ بودند، اين‌ زمينها را خداي‌ تعالي‌، من‌ يك‌ مكاشفه‌اي‌ داشتم‌ كه‌ اين‌ را به‌ كسي‌ نگفتم‌، در همان‌ اوائل‌ كه‌ من‌ تقريبا مأموريت‌ بود كه‌ اينجا اين‌ كارها را بكنم‌، اين‌ زمينها را يك‌ افراد پاكي‌ وقف‌ مسجد گوهرشاد كردند. آنوقت‌ بهائي‌ها بيان‌ اينجا زندگي‌ بكنند و استفاده‌اش‌ را آنها بكنند. تو بايد اينجا را از وجود اينها پاك‌ بكني‌ و نام‌ مقدس‌ امام‌ زمان‌ در اين‌ ميدان‌ و خيابان‌ گذاشته‌ بشه‌ و اين‌ قبل‌ از انقلاب‌ بود. و الحمدلله‌ همة‌ وسايل‌ هم‌ در اختيارتون‌. ديگه‌ همت‌ از اين‌ به‌ بعد با شماست‌. همت‌ كنيد. من‌ مي‌خوام‌ چيكار؟ من‌ بيشتر از اين‌، آقاي‌ يونسي‌ ميدونه‌، از همة‌ كارها را بايد من‌ بكنم‌؟! نه‌ آقاجون‌.

 اميدواريم‌ خداي‌ تعالي‌ همه‌امون‌ را از بهترين‌ اوليائش‌ قرار بده‌. همه‌امون‌ از اصحاب‌ امام‌ زمان‌ باشيم‌. انشاء الله‌ يك‌ روزي‌ بشه‌ كه‌ در رديف‌ اصحاب‌ سيد الشهدا، در رديف‌ مسلم‌ بن‌ عوسجه‌، و انشاء الله‌ حتي‌ اظهار محبت‌ و نظر لطفي‌ هم‌ حضرت‌ ابو الفضل‌ العباس‌ و علي‌ اكبر و قاسم‌ بن‌ الحسن‌، به‌ خدا قسم‌ قدر خودتون‌ را نمي‌دونيد. آن‌ شخص‌ ميگفت‌ كه‌ يك‌ طلبة‌ پاكي‌ بود، يك‌ روحاني‌ پاكي‌ بود، من‌ ديده‌ بودمش‌. ميگفت‌ توي‌ مدرسة‌ هندي‌ در كربلا طلبه‌ بودم‌، هيچي‌ هم‌ نداشتم‌. يك‌ عده‌ از ايران‌ آمده‌ بودند، همه‌اشون‌ شب‌ بود، مهمان‌ ما شدند. گفت‌ من‌ اينجوريه‌ها، خدا به‌ ما عقل‌ بده‌، خدا ما را زودتر از خواب‌ غفلت‌ بازهم‌ بيدار كنه‌ تا ما اوليائمون‌ را بشناسيم‌، محبت‌ اينها را متوجه‌ باشيم‌. ميگه‌ من‌ از توي‌ مدرسه‌ آمدم‌ بيرون‌. گفتم‌ حالا اينها را مي‌گذارم‌ اينجا گفتند شام‌ نخورديم‌. اگر هم‌ شد يك‌ چيزي‌ تهيه‌ ميكنم‌ مي‌آرم‌ براشون‌. ولي‌ خوب‌ خيلي‌ مأيوس‌ بودم‌، آخر شب‌، بازاري‌ هست‌ روي‌ تل‌ زينبيه‌، تل‌ زينبيه‌ جاي‌ مرتفعي‌ است‌ توي‌ كربلا و آنجا بازاره‌، بازار كوچكي‌ است‌. توي‌ آن‌ بازار وارد شدم‌ ديدم‌ يك‌ مغازه‌ بازه‌. وارد مغازه‌ شدم‌ ديدم‌ يك‌ سوپري‌ است‌ همه‌ چي‌ داره‌. يك‌ آقايي‌ هم‌ آنجا هست‌. گفتم‌ كه‌ آقا شما نسيه‌ به‌ من‌ مي‌دهيد يك‌ چيزي‌ بخوام‌؟ گفتند بعله‌. ما هم‌ ديديم‌ اين‌ همه‌ چيز داره‌، حتي‌ نون‌ گرم‌ هم‌ داره‌. غذا، پختني‌، غير پختني‌، ما هم‌ گفتيم‌ كه‌ حالا كه‌ ايشان‌ به‌ ما نسيه‌ ميده‌ ما اين‌ مهمانها را خوب‌ پذيرائي‌ كنيم‌، زوار سيد الشهدا هستند. همه‌ چيز گرفتيم‌. اينقدر زياد شد كه‌ من‌ نمي‌توانستم‌ ببرم‌. البته‌ مدرسة‌ هندي‌ تا تل‌ زينبيه‌ خيلي‌ راه‌ نيست‌. شايد به‌ اندازة‌ اينجا تا آن‌ مسجد حسين‌ بن‌ علي‌، ظاهرا آنجوري‌ كه‌ من‌ يادمه‌ زياد راه‌ نيست‌، اينقدر راهه‌. ولي‌ خوب‌ در عين‌ حال‌ اينها را نمي‌تونم‌ ببرم‌. گفتم‌ شما نمي‌بنديد من‌ دو سه‌ دفعه‌ برم‌ بيام‌؟ گفتند نه‌ لازم‌ نيست‌ كه‌ تو بري‌ بياي‌. من‌ الان‌ چند نفر را صدا مي‌زنم‌ كمكت‌ بكنند. گفت‌ آن‌ آقا آمد دم‌ در صحن‌، صدا زد برادر ابو الفضل‌، علي‌ اكبر، قاسم‌، ديدم‌ يك‌ جوانها آمدند به‌ من‌ كمك‌ كردند. اينها را آوردند رسوندند. غذا دادم‌ آنها خوردند. خوب‌ خيلي‌ خوشحال‌ كه‌ الحمدلله‌ خدا درست‌ كرد ولي‌ غافل‌. اين‌ غفلت‌ها ضمنا نعمته‌ها. آنها خودشون‌ شما را غافل‌ مي‌كنند. شما الان‌ فهميديد كه‌ جريان‌ چي‌ بوده‌. ولي‌ او تا فرداش‌ هم‌ نفهميد. گفت‌ فردا آمدم‌ كه‌ ببينم‌ خلاصه‌ كي‌ پول‌ را بهش‌ رد كنم‌ بدم‌، ديدم‌ يك‌ همچين‌ مغازه‌اي‌ نيست‌. و واقعا هم‌ نيست‌. چون‌ آنجا مغازه‌هاي‌ كوچكي‌ هستش‌، يك‌ دفعه‌ متوجه‌ شدم‌ كه‌ اين‌ آقا چطور به‌ ما نسيه‌ داد، چطور همه‌ چيز داشت‌. چطور آمد گفت‌ ابو الفضل‌، قاسم‌، اينقدر به‌ من‌ مهربانند براي‌ چي‌؟ براي‌ اين‌ گناهان‌ ما؟ براي‌ اينكه‌ ما خليفة‌ اللهيم‌، ما اگر پاك‌ باشيم‌، تميز باشيم‌، خداي‌ تعالي‌ به‌ ما خيلي‌ اظهار محبت‌ ميكنه‌.

 يك‌ روايتي‌ داره‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد اوليائي‌ تحت‌ ردائي‌. اولياء من‌، دوستان‌ من‌، مطيعين‌ من‌ اينها زير اين‌ رداي‌ من‌ هستند. اينها را كسي‌ غير از خود من‌ نمي‌شناسه‌. هر كس‌ اينها را يك‌ سر سوزن‌ اذيت‌ كنه‌ آنها را اولياء خدا را، خوب‌ بيائيم‌ از اولياء خدا بشيم‌.

 خدايا به‌ آبروي‌ آقامون‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ما را قدردان‌ اين‌ راهي‌ كه‌ در پيش‌ گرفته‌ايم‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. ما را از اولياء خودت‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. قلب‌ مقدس‌ امام‌ زمان‌ را از ما راضي‌ بفرما. الهي‌ آمين‌.

 

۱۵جمادی الثانی ۱۴۱۳قمری – ۱۹ آذر ۱۳۷۱شمسی – تفسیر سوره توحید

 تفسير سورة‌ توحيد 19 آذر 1371

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 خدا صمد است‌. يعني‌ الذي‌ لا جوف‌ له‌. معناش‌ اين‌ است‌ كه‌ خدا تو نداره‌. اين‌ را بخوايم‌ خوب‌ معنا كنيم‌ براتون‌ بايد يك‌ معناي‌ خيلي‌ خلاصه‌اي‌ و آن‌ اين‌ است‌ كه‌ خدا مجرده‌. نه‌ ابعادي‌ داره‌. ذات‌ مقدس‌ پروردگار هست‌. اينقدر مي‌دونيم‌ هست‌. و آنقدر مي‌دونيم‌ كه‌ متصف‌ به‌ صفات‌ ماده‌ هم‌ نيست‌. آن‌ حتي‌ اتم‌ را كه‌ تصور كنيد، داراي‌ جوفه‌، شكم‌ داره‌، داخل‌ داره‌. هر چيزي‌ را كه‌ تصور شما بكنيد يك‌ ظاهري‌ داره‌، يك‌ باطني‌، يك‌ پوستي‌ داره‌، يك‌ داخلي‌. تنها و تنها خداست‌ كه‌ نميشه‌ يك‌ چنين‌ چيزي‌ را براش‌ تصور كرد. اذا بلغ‌ الكلام‌ فامسكوا. وقتي‌ كه‌ سخنتون‌ به‌ خدا ميرسه‌ ديگه‌ حرف‌ نزنيد تفكروا في‌ آلاء الله‌ و لا تتفكروا في‌ ذات‌ الله‌. در آلاء خدا، نعمتهاي‌ پروردگار فكر كنيد. در افعال‌ پروردگار فكر كنيد. اما در ذات‌ خدا فكر نكنيد. فتهلكوا. اگر در ذات‌ خدا فكر كرديد هلاك‌ مي‌شويد. هلاك‌ شدنتون‌ هم‌ علتش‌ اينه‌ شما هر چي‌ را كه‌ نديديد و بخوايد درباره‌اش‌ فكر بكنيد، بايد با آن‌ چيزي‌ كه‌ ديديد مقايسه‌اش‌ كنيد. اگر با آني‌ كه‌ ديديد مقايسه‌ نكنيد نمي‌تونيد بفهميد. مثلا فرض‌ كنيد ميگن‌ يك‌ پرنده‌اي‌ بنام‌ سيمرغ‌ اين‌ مثلا بالش‌ 20 متره‌، 30 متره‌، 100 متره‌. مثلا سرش‌ چقدر طولانيه‌. مثلا يك‌ حيواني‌ يك‌ هيولاي‌ بسيار بزرگي‌ را براي‌ شما شرح‌ ميدهند. در قصه‌ها، در حكايات‌، يا مثلا فرض‌ كنيد كه‌ رستم‌ را براي‌ شما در كتاب‌ شاهنامه‌ شرح‌ ميده‌، ديو سفيد را شرح‌ ميده‌. تمام‌ اينها را با يك‌ فردي‌، با يك‌ انساني‌، با يك‌ حيواني‌ كه‌ بالاخره‌ كوچكش‌ را ديديد بايد مقايسه‌ كنيد آنوقت‌ بزرگش‌ را شما تصور كنيد. اگر چيزي‌ را نديده‌ باشيد و نتوانيد تصورش‌ را هم‌ بكنيد، چون‌ نديديد نمي‌تونيد تصورش‌ را هم‌ بكنيد، نمي‌تونيد آن‌ را با هم‌ مقايسه‌ كنيد. لذا وقتي‌ كه‌ از امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ سؤال‌ ميشه‌ كه‌ معني‌ الله‌ اكبر چيه‌. خدا بزرگتر است‌. خدا بزرگتر از چيه‌؟ خوب‌ اگر خدا يك‌ موجودي‌ بود كه‌ ميشد با بقية‌ موجودات‌ مقايسه‌اش‌ كرد. خواهي‌ نخواهي‌ مي‌گفتيم‌ اين‌ بزرگترشه‌. فرض‌ كنيد آسمانها، زمين‌، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ تمام‌ كهكشانها. خوب‌ اينها را اول‌ ما تصور مي‌كنيم‌ بعد مي‌گيم‌ خدا بزرگتر از اينهاست‌. حضرت‌ فرمود نه‌. اينطور نگيد. بگيد الله‌ اكبر. يعني‌ الله‌ اكبر من‌ ان‌ يوصف‌. بزرگتر از اينكه‌ شما اصلا بتونيد وصفش‌ را بكنيد. بزرگتر است‌ از اينكه‌ فكرش‌ را بكنيد. معني‌ سبحان‌ الله‌ و اين‌ الله‌ اكبرهاي‌ مختلفي‌ كه‌ توي‌ نماز هست‌، بيشتر به‌ خاطر اينه‌. شما مي‌بينيد شروع‌ مي‌كنيد به‌ نماز ميگيد الله‌ اكبر. يعني‌ من‌ هر چه‌ توي‌ اين‌ نماز خدا را وصف‌ كنم‌، خدا بزرگتر از آني‌ است‌ كه‌ من‌ وصفش‌ را كردم‌. وقتي‌ مي‌خوايد بريد به‌ ركوع‌ ميگيد الله‌ اكبر. يعني‌ حمد و سوره‌اي‌ كه‌ خوندم‌ حتي‌. مثلا فرض‌ كنيد شما گفتيد الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌. خدا پروردگار عالمين‌. آن‌ عالميني‌ كه‌ شما در تصورتون‌ هست‌ چقدره‌؟ تمام‌ كهكشانها، صد برابر هم‌ اضافه‌، يك‌ ميليون‌ برابر هم‌ اضافه‌، تمام‌ آن‌ چيزي‌ كه‌ در توان‌ فكريتون‌ هست‌، بعله‌. در عين‌ حال‌ يك‌ مثال‌ براتون‌ بزنم‌ تا خوب‌ مطلب‌ براتون‌ واضح‌ بشه‌. در مقابل‌ قدرت‌ پروردگار مثلش‌ اينه‌. اگر يك‌ مهندسي‌ پيدا بشه‌. خودش‌ به‌ تنهائي‌ بنشينه‌ توي‌ باصطلاح‌ كارگاهش‌. و يك‌ سفينة‌ فضانورد پرتاب‌ كنه‌ بطرف‌ آسمان‌ و اين‌ بره‌ به‌ يكي‌ از كرات‌ بنشينه‌ و آنجا را فتح‌ بكنه‌ و بعد هم‌ سفينه‌اش‌ برگرده‌ به‌ زمين‌. يك‌ همچين‌ هنر فوق‌ العاده‌اي‌ بكنه‌. شما آن‌ را نديديد. اما ديديد كه‌ توي‌ منزل‌ براي‌ فرزند كوچكش‌ يك‌ بادبادك‌ درست‌ بكنه‌. و شما ميگيد به‌ يك‌ نفر مي‌خوايد اين‌ را تعريف‌ كنيد. ميگيد اين‌ كسي‌ است‌ كه‌ اينقدر قدرت‌ فكري‌ دارد كه‌ اين‌ بادبادك‌ را درست‌ كرده‌. اين‌ چقدر توهينه‌ به‌ او. اگر شما گفتيد خدا كسي‌ است‌ كه‌ تمام‌ آسمانها و زميني‌ كه‌ من‌ فكرش‌ را مي‌كنم‌ و يك‌ ميليون‌ برابر، صد ميليون‌ برابر، اينها را درست‌ كرده‌، شما خدا را از اين‌ مهندس‌ كوچكتر كرديد. حالا ميگم‌ چرا. به‌ جهت‌ اينكه‌ آن‌ سفينه‌اي‌ را كه‌ اين‌ شخص‌ ساخته‌، اين‌ سفينه‌اي‌ كه‌ اين‌ فرد ساخته‌، اين‌ سفينه‌ محدود، يك‌ كاريست‌ محدود. بادبادك‌ هم‌ محدود. اما قدرت‌ پروردگار نامحدود و اين‌ خلقت‌ آسمانها و زمين‌ محدود، و محدود در مقابل‌ نامحدود صفره‌. نميدونم‌ خوب‌ متوجه‌ شديد يا نه‌.

 بنابراين‌ هرچه‌ شما دربارة‌ پروردگار بگيد. بگيد خدا آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ آسمانها و زمين‌ را خلق‌ كرده‌ باز بهش‌ توهينه‌. پس‌ چي‌ بايد بگيم‌؟ بگيم‌ يكي‌ از كارهاي‌ خدا آسمان‌ و زمين‌ خلق‌ كردنه‌. الله‌ اكبر. شما فكر نكنيد كه‌ اين‌ شما هستيد كه‌ اگر يك‌ چنين‌ حرفي‌ را زديد خداي‌ تعالي‌ را كوچك‌ كرديد. نه‌ اگر پيغمبر اكرم‌ اينطوري‌ كه‌ ما فكر مي‌كنيم‌، بگويد خدا آن‌ موجودي‌ است‌ كه‌ همة‌ آسمانها و زمين‌ و از همه‌ بالاتر، چون‌ آسمان‌ و زمين‌ زياد مهم‌ نيست‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را خلق‌ كرده‌. علي‌. علي‌ كه‌ يد الله‌. علي‌ كه‌ با يك‌ اراده‌ آسمانها و زمين‌ را خلق‌ ميكنه‌، حتي‌ اگر بگيم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را خلق‌ كرده‌ و قدرتش‌ به‌ اينجا محدوده‌، اگر اينجوري‌ گفتيم‌ خدا را كوچك‌ كرديم‌. خدا بهتر از همة‌ اين‌ است‌ كه‌ بگيم‌ نمي‌شناسيمش‌. ما عرفناك‌ حق‌ معرفتك‌. پيغمبر اكرم‌ فرمود خدايا ما تو رانشناختيم‌ حق‌ شناختنت‌ را. نمي‌تونيم‌ هم‌ بشناسيمت‌. الله‌ اكبر من‌ ان‌ يوصف‌. حالا اين‌ واصف‌، اين‌ كسي‌ كه‌ وصف‌ ميكنه‌ پروردگار را، پيغمبر باشه‌، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ باشد يا افرادي‌ مثل‌ ماها. فرقي‌ نميكنه‌. همه‌ بايد بگن‌ الله‌ اكبر. همه‌ بايد بگن‌ سبحان‌ الله‌. ايني‌ كه‌ در هر ركوع‌ و سجده‌ ميگيد سبحان‌ الله‌، سرتون‌ را روي‌ خاك‌ مي‌گذاريدو ميگيد خدا منزه‌ است‌، منزه‌ از چه‌؟ از هر چه‌ كه‌ وصف‌ بشه‌. سبحان‌ الله‌ عما وصفوا. در سورة‌ صافاته‌. خدا منزه‌ است‌ از آنچه‌ كه‌ وصف‌ مي‌كنند عما يصفوا الا عباد الله‌ المخلصين‌. بندگان‌ خالص‌ خدا خدا را وقتي‌ وصف‌ مي‌كنند درست‌ وصف‌ مي‌كنند. حالا چطور خدا را آنها درست‌ وصف‌ مي‌كنند و ديگران‌ نادرست‌. ماها چون‌ جز بادبادك‌ از آن‌ مهندس‌ چيز ديگري‌ را نديديم‌ چون‌ چيز ديگري‌ را از او نديديم‌ ميگيم‌ به‌ به‌ اين‌ مهندس‌ اينقدر مهمه‌ كه‌ اين‌ بادبادك‌ را ساخته‌. اين‌ وصف‌ درسته‌. اما اگر گفتيم‌ يكي‌ از كارهاي‌ جزئي‌ اين‌ مهندس‌ اين‌ است‌ كه‌ اين‌ بادبادك‌ به‌ اين‌ زيبايي‌ را ساخته‌. درسته‌ و بقية‌ قدرت‌ پروردگار را ما اصلا نمي‌تونيم‌ فكرش‌ را حتي‌ بكنيم‌. خدا صمده‌ ما چيزي‌ كه‌ جوف‌ نداره‌ نمي‌تونيم‌ اين‌ را اصلا فكرش‌ را بكنيم‌. چي‌ ميشه‌ جوف‌ نداشته‌ باشه‌. باشه‌ و جوف‌ نداشته‌ باشه‌. باشه‌ و باطني‌ و پوست‌ و ظاهري‌ و خدمت‌ شما عرض‌ شود اين‌ حرفها نداشته‌ باشه‌. نميشه‌. اصلا نمي‌تونيم‌ بفهميم‌. تصورش‌ را نمي‌توانيم‌ بكنيم‌.

 و لذا دربارة‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار بايد اينطور قائل‌ باشيم‌ كه‌ خدا هست‌. فقط‌ هست‌. سبحان‌ الله‌ عما يصفون‌. خدا را ما بايد فقط‌ بدانيم‌ كه‌ هست‌. چي‌ هست‌؟ فضولي‌ موقوف‌. چقدر قدرت‌ داره‌، حرف‌ نزن‌، قدر نداره‌. چقدر ميتوني‌ تو درباره‌اش‌ فكر كني‌؟ ابدا. لا تتفكروا في‌ ذات‌ الله‌. در ذات‌ خدا فكر نكنيد. يك‌ عده‌ در قبل‌ از اسلام‌ پيدا شدند. آنها خواستند باصطلاح‌، ذات‌ خدا را بشناسند. فلاسفه‌اي‌ الان‌ هم‌ شايد باشند در دنيا يك‌ عده‌ از فلاسفه‌ هستند كه‌ اينها مي‌گويند ما حقايق‌ همة‌ اشياء را بشناسيم‌ منجمله‌ حقيقت‌ خدا را. اين‌ روايات‌ دربارة‌ همانهاست‌. كه‌ كسي‌ كه‌ دربارة‌ ذات‌ خدا فكر كنه‌، اينهمه‌ كه‌ به‌ ما گفتند بگيد سبحان‌ الله‌، الله‌ اكبر، شما ببينيد در نماز، شروع‌ به‌ اذان‌ مي‌كنيد چهار مرتبه‌ مي‌گيد الله‌ اكبر. اذان‌ را ختم‌ مي‌كنيد يك‌ دفعه‌ بگيد الله‌ اكبر. اقامه‌ را شروع‌ مي‌كنيد دو دفعه‌ بگيد الله‌ اكبر. اقامه‌ را ختم‌ مي‌كنيد، يك‌ دفعه‌ بگيد الله‌ اكبر. نماز را مي‌بنديد اگر با استحبابش‌ بخوايد عمل‌ بشه‌ هفت‌ مرتبه‌ بگيد الله‌ اكبر كه‌ يكيش‌ تكبيرة‌ الاحرامه‌. نماز را وقتي‌ كه‌ حمد و سوره‌ را خوانديد بگيد الله‌ اكبر، سر از ركوع‌ برمي‌ داريد بگيد الله‌ اكبر، مي‌خواهيد بريد به‌ سجده‌ مي‌گيد الله‌ اكبر سر از سجده‌، هر جا، همه‌ جا اين‌ كلمة‌ الله‌ اكبر هست‌ و همه‌ جا يعني‌ خدا را نمي‌شه‌ شناخت‌، خدا بزرگتر از اوني‌ است‌ كه‌ فكرش‌ را بكنيد. خدا بالاتر از اين‌ است‌ كه‌ شما بخواهيد بشناسيدش‌. اين‌ الله‌ اكبر را من‌ و شما نمي‌گيم‌ تنها، امام‌ زمان‌ با اون‌ عظمت‌ و با اون‌ قدرت‌ همين‌ الان‌ هر شبانه‌ روز مكرر در مكرر عرض‌ مي‌كنه‌ الله‌ اكبر. سبحان‌ الله‌ به‌ همين‌ معناست‌. پس‌ ما ذات‌ خدا را نمي‌تونيم‌ بشناسيم‌. صمد يعني‌ خدا از هر چيزي‌ كه‌ تصورش‌ را مي‌كنيد، نه‌ شما، هر مخلوقي‌ مي‌كنه‌ خدا بالاتر است‌ مجرده‌، يعني‌ از اونها برهنه‌ است‌. پاكه‌، بعضي‌ از نادونها مي‌گن‌ روح‌ بر خلاف‌ گفتة‌ ائمة‌ اطهار عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ اونهايي‌ كه‌ در صراط‌ مستقيم‌ نيستند اونهايي‌ كه‌ از راه‌ خاندان‌ عصمت‌ منحرف‌ شدند خدا را شكر كنيد كه‌ خداي‌ تعالي‌ شما را در راه‌ خاندان‌ عصمت‌ قرار داده‌. در صراط‌ مستقيم‌ قرارتون‌ داده‌. انحراف‌ پيدا نكنيد. عده‌اي‌ از علما، فلاسفه‌، بزرگان‌ اينها معتقدند كه‌ روح‌ مجرده‌، اگر بعضيشون‌ را هم‌ اسم‌ ببرم‌ شما تعجب‌ مي‌كنيد.

 روح‌، اگر مجرد مطلقه‌، مجرد مطلق‌ يعني‌ يك‌ دونه‌، كه‌ هيچ‌ امتيازي‌ بين‌ او و مجرد ديگري‌ نباشه‌. اين‌ كه‌ فقط‌ خداست‌ و اگر مجرد نسبي‌ كه‌ هر چيزي‌ نسبت‌ به‌ چيز ديگر مجرده‌. او كه‌ زن‌ نداره‌ مجرد نسبت‌ به‌ كسي‌ كه‌ زن‌ داره‌، اون‌ كه‌ لباس‌ نداره‌ نسبت‌ به‌ اونكه‌ لباس‌ داره‌ مجرده‌. اينطوري‌ مي‌شه‌ ديگه‌. روح‌ مجرده‌ يعني‌ چي‌؟ امير المومنين‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ مي‌فرمايد، من‌ در كتاب‌ محضر استاد اين‌ را نقل‌ كردم‌، كه‌ روح‌ چيه‌؟ وقتي‌ مي‌خوان‌ اون‌ را معرفي‌ كنن‌ يك‌ جسمي‌، جسمي‌ لطيف‌، جسم‌ لطيفي‌ داره‌. جسم‌ يعني‌ چي‌؟ يعين‌ داراي‌ قد و قواره‌ است‌ يعني‌ يك‌ جا هست‌ يك‌ جا نيست‌ يك‌ وقت‌ بوده‌ يك‌ وقت‌ نبوده‌. بله‌ شما قائليد كه‌ روح‌ شما هميشه‌ بوده‌ و خدا هم‌ خلقش‌ نكرده‌؟ كي‌ هم‌ چي‌ حرفي‌ را وجدانش‌ قبول‌ مي‌كنه‌؟ معناي‌ مجرد اين‌ است‌ كه‌ روح‌ هميشه‌ بوده‌ و هيچ‌ وقت‌ نبوده‌ كه‌ نباشه‌ زمان‌ نبايد داشته‌ باشه‌ والا زمان‌ تا داشت‌ مجرد مطلق‌ نمي‌شه‌. اگر گفتيم‌ روح‌ مكان‌ نداره‌ يعني‌ همه‌ جا هست‌. پس‌ اين‌ كه‌ روح‌ من‌ و روح‌ شما و روح‌ اون‌ و روح‌ اين‌ يعني‌ چه‌؟ روح‌ در بدن‌ انسانه‌، ديگر مجرد مطلق‌ معنا نداره‌. امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ واقعا امروز دانشمندان‌ دنيا دارن‌ به‌ اين‌ حقيقت‌ رسيده‌اند ولو غير مسلمانند اما ما متاسفانه‌ هنوز به‌ اين‌ حقيقت‌ نمي‌تونيم‌ حاضر بشيم‌ كه‌ خودمون‌ را برسونيم‌ بخاطر اينكه‌ مي‌گيم‌ فلان‌ عالم‌، فلان‌ دانشمند. من‌ اشتباهات‌ دانشمندان‌ بزرگ‌ را در گذشته‌ بخوام‌ براتون‌ نقل‌ كنم‌ بقدري‌ زياده‌ كه‌ مي‌ترسم‌ اعتبار حرفهاي‌ ديگرشون‌ هم‌ از دست‌ شما بره‌.

 خوب‌ در زمان‌ ديگه‌ هم‌ چنين‌ اشتباهاتي‌ داشته‌اند. فلان‌ دانشمند، فلان‌ عالم‌، فلان‌ آيت‌ الله‌ كه‌ صدها كتاب‌ هم‌ نوشته‌ مثلا ايشان‌ نوشته‌ بود كه‌ مجرده‌. ايشان‌ مثلا فرض‌ كنيد فلان‌ مطلب‌ را فلان‌ طور نوشته‌. و يكي‌ از بديهاي‌ ما مردم‌ اين‌ است‌ كه‌ هميشه‌ به‌ گويندة‌ سخن‌ بيشتر توجه‌ داريم‌ تا به‌ اصل‌ سخن‌. بر خلاف‌ اون‌ شعر كه‌، تو سخن‌ را نگر كه‌ حالش‌ چيست‌، برگزارندة‌ شعر ننگر. و بر خلاف‌ قرآن‌ الذين‌ يتمعون‌ القول‌ فيتبعون‌ احسن‌ بر خلاف‌ گفتة‌ قرآن‌ و شاعر و روايات‌ كه‌ انظر الي‌ ماقان‌ و لا انظر الي‌ منقاط‌ ما به‌ گوينده‌ بيشتر اهميت‌ مي‌ديم‌ تا به‌ كلام‌. اگر بعضي‌ از كلمات‌ را از توي‌ بعضي‌ از كتابها، من‌ يك‌ روز يك‌ جمله‌اي‌ را مي‌خواستم‌ به‌ يك‌ نفر از بزرگان‌ نشان‌ بدم‌، بزرگ‌، آيت‌ الله‌ از فضلا بود مي‌خواستم‌ بهش‌ نشان‌ بدهم‌ انگشتم‌ را گذاشتم‌ روي‌ اسم‌ صاحب‌ كتاب‌ كه‌ ايشان‌ اسم‌ صاحب‌ كتاب‌ را نبينه‌، بعد تحت‌ تاثير واقع‌ بشه‌. گفتم‌ اين‌ مطلب‌ را، گفت‌ خيلي‌ اشتباهه‌ نمي‌دونست‌ صاحب‌ كتاب‌ كيه‌؟ گفت‌ خيلي‌ اشتباهه‌. بحث‌ كرديم‌ گذاشتيم‌ كنار دوتايي‌ بحث‌ كرديم‌ و معتقد شديم‌ كه‌ اين‌ حرف‌ خيلي‌ اشتباهه‌. بعد من‌ انگشتم‌ را از روي‌ اسم‌ صاحب‌ كتاب‌ برداشتم‌ او تعجب‌ كرد حالا بحثمون‌ مي‌خواست‌ شروع‌ شه‌ كه‌ ايشان‌ مي‌خواست‌ بگه‌ كه‌ نه‌ اين‌ حرف‌ درسته‌. اين‌ گرفتاري‌ است‌ كه‌ ما داريم‌ هميشه‌ كوشش‌ بكنيد به‌ سخن‌ نگاه‌ كنيد. من‌ اينقدر گاهي‌ خوشحال‌ مي‌شم‌ در شهرستانهاي‌ مختلف‌ هستند به‌ من‌ مي‌گن‌ ما شما را نديديم‌ اما از كتابهاتون‌ مثلا استفاده‌ كرديم‌، كتاب‌ شما در فلان‌ جا، فلان‌ مطلب‌ فلان‌ اينها. اين‌ معلومه‌ ديگه‌ حالا من‌ بخاطر اينكه‌ نمي‌دونم‌ ريس‌ كجا هستم‌ يا آيت‌ الله‌ كجا هستم‌ و حجت‌ الاسلام‌ كجا هستم‌، براي‌ اين‌ جهات‌ حرفهاي‌ من‌ را نگاه‌ نكرده‌، همين‌ طور كتاب‌ را نگاه‌ كرده‌ و انظر الي‌ ما قاله‌ و اين‌ خيلي‌ خوبه‌.

 نگيد كه‌ روح‌ مجرده‌، نگيد كه‌ ملائكه‌ مجردند ، ملائكه‌ مجردند حتي‌ با دند مي‌گي‌ مي‌دوني‌ يعين‌ چي‌ نمي‌گه‌ ملائكه‌ مجرد است‌ آخر مجردند يعني‌ جمعي‌ هستند كه‌ مجرد، آخه‌ جمع‌ كه‌ مجرد نمي‌شه‌. مي‌گفت‌ ملك‌ مجرد است‌  باز بهتر بود يا مثلا اجنه‌ مجرد است‌، خوب‌ اما اجنه‌ مجردند اين‌ غلطه‌. به‌ هر حال‌ خداست‌ كه‌ مجرده‌ و كلمة‌ صمد، ببينيد خدا مجرده‌. خداست‌ كه‌ همه‌ جا هست‌، هيچ‌ جا نمي‌شه‌ كه‌ خالي‌ از خدا باشه‌ در عين‌ حال‌ با ماده‌ هم‌ مخلوط‌ نشده‌. با هيچ‌ چيز داخل‌ في‌ الاشياء نابالممازجه‌ خارج‌ عن‌ الاشيا لافي‌ المفارقه‌. حالا معنيش‌ همينجور باشه‌ ولي‌ اين‌ جمله‌ درسته‌. در ميان‌ همة‌ اشياء هست‌ نه‌ اينكه‌ با اشياء ممزوج‌ شده‌ باشه‌ و جداي‌ از همه‌ چيز هست‌ نه‌ اينكه‌ از چيزها بيرون‌ باشه‌. خدا مجرد، يك‌ چيزه‌. يك‌ هستي‌ كه‌ ما نمي‌تونيم‌ بشناسيمش‌ فقط‌ موجوديتش‌ را احساس‌ مي‌كنيم‌، موجوديتش‌ يعني‌ چي‌؟ يعني‌ مي‌دونيم‌ هست‌، مي‌دونيم‌ كارهاش‌ را ببينيم‌. الان‌ اگر يك‌ روح‌ فعالي‌ بياد توي‌ اين‌ اطاق‌، مثلا يك‌ اظهار وجودي‌ از خودش‌ بكنه‌ من‌ يك‌ نمونه‌اش‌ را ديدم‌ حالا مي‌گم‌ نترسيد ولي‌ من‌ اونشب‌ كه‌ ديدم‌ نترسيدم‌ اين‌ لامپها را بهم‌ مي‌زدند، چراغها را بهم‌ مي‌زدند اول‌ فكر كرديم‌ زلزله‌ شده‌، بعد ديديم‌ نه‌ يك‌ لامپ‌ را عقب‌ جلوش‌ كردن‌ اگر زلزله‌ بشه‌ همه‌ با هم‌ مي‌جنبه‌. يك‌ روح‌ فعالي‌ حالا بياد يك‌ همچين‌ كارهايي‌ بكنه‌ شما مي‌دونيد يك‌ چيزي‌ اينجا هست‌، يك‌ نيرويي‌ هست‌ يك‌ باصطلاح‌ چيزي‌ نمي‌بينيد ولي‌ هست‌ مي‌تونيد بگيد چيزي‌ نيست‌؟ نمي‌تونيد. الان‌ يك‌ موجودي‌ اينجا پيدا بشه‌، يك‌ نيرويي‌ در اين‌ اطاق‌ پيدا بشه‌ كه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ اين‌ لوستر را عقب‌، جلوش‌ كنه‌، اون‌ پنكه‌ را عقب‌ جلوش‌ كنه‌، تكان‌ بده‌، يك‌ همچين‌ وضعي‌ شما مي‌گيد يك‌ نيرويي‌ هست‌ حالا اين‌ چي‌ هست‌ نمي‌دونيد.

 خداي‌ تعالي‌ را اينقدر بايد بدونيد، كه‌ يك‌ خالقي‌ هست‌ كه‌ خلق‌ مي‌كنه‌، خدا خالقي‌ است‌ كه‌ خلق‌ مي‌كنه‌. رازقي‌ است‌ كه‌ رزق‌ مي‌ده‌، رئوفي‌ است‌ كه‌ مهربانه‌. رحماني‌ است‌ كه‌ بخشندگي‌ داره‌. رحيمي‌ است‌ كه‌ محبت‌ مي‌كنه‌ و خلاصه‌ اين‌ صفات‌ در او هست‌ و حالا قدش‌ چيه‌؟ قواره‌اش‌ چيه‌؟ چجوري‌ هست‌؟ كيه‌ هست‌؟ اصلا فكرش‌ را نكن‌. نه‌ اين‌ كه‌ مثلا فرض‌ كنيد، حالا به‌ شما مي‌گن‌ فكرش‌ را نكن‌ بخاطر اينكه‌ مثلا شما هنوز كوچكي‌ بچه‌اي‌ فكرت‌ قد نمي‌ده‌ نه‌ اينها نيست‌. پيغمبر اكرم‌ هم‌ نبايد فكرش‌ را بكنه‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هم‌ نبايد فكرش‌ را بكنه‌. و اين‌ الله‌ اكبر را همه‌ بايد بگن‌.

 علي‌ بن‌ ابيطالب‌ با همة‌ عظمتش‌ آيا مي‌تونه‌ خدا را به‌ كل‌ ذاتش‌ وصف‌ كنه‌؟ نه‌ الله‌ اكبر. وصف‌ افعال‌ خدا را مخلصين‌ مي‌تونن‌ بكنند كه‌ سبحان‌ الله‌ اما يصف‌ الا عباد الله‌ المخلصين‌ حالا مخلصين‌ كياهستند؟ اونهايي‌ كه‌ خودشون‌ را خالص‌ كردند و هيچ‌ چيز غير از خدا نمي‌شناسن‌. خوب‌ اين‌ يك‌ معناي‌ صمد. البته‌ يازده‌ معنا براي‌ صمد ذكر شده‌ كه‌ اگر من‌ بخوام‌ شرح‌ بدم‌ و كلمة‌ صمد را براي‌ شما در همين‌ مجلس‌ كه‌ نمي‌شه‌ بمانه‌ اگر بخواد نوشته‌ بشه‌ يك‌ كتاب‌ مي‌شه‌. الله‌ صمد. ولي‌ مهمش‌ اوني‌ كه‌ روايات‌ داره‌ و چندتا روايت‌ هم‌ داره‌ همين‌ الذي‌ لا جوف‌ له‌، خدا تو نداره‌ خوب‌ ما كه‌ نمي‌فهميم‌ تو نداره‌ يعني‌ چي‌؟ چيزي‌ مگر مي‌شه‌ كه‌ تو نداشته‌ باشه‌. ديگه‌ حالا اگر نمي‌فهمي‌ نفهم‌. يعني‌ حرفش‌ را هم‌ نزن‌، فكرش‌ را هم‌ نكن‌، همون‌ معناي‌ مجرد هم‌ همينه‌، و يك‌ كسي‌ را من‌ ديدم‌ روي‌ منبر كه‌ بعد من‌ بهش‌ اعتراض‌ كردم‌ و بعد او گفت‌ كه‌ من‌ در يك‌ كتابي‌ ديدم‌ اشتباه‌ مال‌ كتاب‌ بوده‌ و حق‌ هم‌ داشت‌. اينطور معنا مي‌كرد كه‌ خدا تو پره‌. گفتم‌ نه‌ الذي‌ لا جوف‌ له‌، تو پر را نمي‌گن‌ هر چيزي‌، اونوقت‌ هم‌ رفته‌ بود تو اتم‌ و اينها كه‌ اتم‌ هم‌ هست‌ و توش‌ خاليه‌ و هيچي‌ نيست‌ كه‌ توش‌ خالي‌ نباشه‌ مگر خدا كه‌ تو پره‌. گفتم‌، نه‌ اول‌ بايد براي‌ خدا تويي‌ تصور كني‌ بعد اون‌ تو را پرش‌ كني‌ بعد بشه‌ تو پر.

 خدا، ببينيد آخه‌ روايت‌ داره‌ كه‌ لا جوف‌ له‌، خدا جوف‌ نداره‌، خدا تو نداره‌ اصلا. تو پر معناش‌ اين‌ مي‌شه‌، يعني‌ تويي‌ بايد باشه‌ بعد پر بشه‌ بعد بشه‌ تو پر. و بعضي‌ از كتابها ديديم‌ راست‌ مي‌گه‌ تو كتاب‌ نوشته‌، معناي‌ صمد و معناي‌ اين‌ روايت‌ را كه‌ الذي‌ لاجوف‌ له‌ يعني‌ خدا تو پر است‌ و رفته‌ تو اين‌ مسئله‌ كه‌ ماده‌ تو خاليه‌، حالا شايد بعضي‌ از آقايون‌ كه‌ مطالعه‌ كرده‌ باشن‌ يادشون‌ بياد كه‌ كدوم‌ كتاب‌ يا چه‌ كتابي‌ را من‌ مي‌گم‌ كه‌ لا جوف‌ له‌ يعين‌ تو پره‌ و اتم‌ چون‌ تو پر نيست‌ و همه‌ چيز هم‌ از اتم‌ تشكيل‌ مي‌شه‌ پس‌ خدا ماده‌ نيست‌ و اينجوري‌ برنامه‌ را طرحش‌ را ريخته‌. نه‌ همين‌ مطالبي‌ را كه‌ عرض‌ كردم‌. معني‌ لا جوف‌ له‌ يعني‌ جوف‌ نداره‌ و هر چيزي‌ جوف‌ داره‌ مجرد مطلق‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگاره‌.

 الله‌ صمد لم‌ يلد، لم‌ يلد را همتون‌ مي‌گيد يعني‌ خدا نمي‌زايد، بله‌. توي‌ ترجمه‌هاي‌ قرآن‌ هم‌ نوشته‌اند خوب‌ هيچ‌ مردي‌ نمي‌زايد، لم‌ يولد هم‌ يعني‌  زاييده‌ نشده‌ خوب‌ حضرت‌ آدم‌ هم‌ زاييده‌ نشده‌. خيلي‌ مهمه‌ لم‌ يلد يعني‌ از چيزي‌ خدا توليد نشده‌، اينجوري‌ معناش‌ را بكنيد، خدا از چيزي‌ توليد نشده‌ از چيزي‌ گرفته‌ نشده‌ همة‌ موجوداتي‌ كه‌ در عالم‌ هستند از چيزي‌ گرفته‌ شده‌اند. لا اقل‌ از ماده‌ توليد شده‌اند. مي‌ذارد اين‌ مطلب‌ را براي‌ هفتة‌ آينده‌ و انشاء لله‌ چون‌ يك‌ مقداري‌ دوست‌ دارم‌ در اين‌ ايام‌ دربارة‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها هم‌ حرف‌ بزنم‌.

 لم‌ يلد، اين‌ كلمة‌ لم‌ يلد را كه‌ گفتم‌ عرض‌ كنم‌، يعني‌ خدا از چيزي‌ توليد نشده‌، توليد ديگه‌. اصلا بچه‌ هم‌ كه‌ مي‌گن‌ ولد به‌ معناي‌ توليده‌. يعني‌ از پدر و مادري‌ توليد شده‌ است‌ اينها از او گرفته‌ شده‌اند. به‌ معناي‌ زاييده‌ شده‌ يا زاييده‌ نزاييده‌ است‌ خدا. ماها يك‌ عده‌ عجيبه‌ها توي‌ دانشگاههاي‌ ما مي‌گن‌ كه‌ و نفقت‌ فيه‌ من‌ روحي‌ يعني‌ ما از خدا توليد شديم‌ از خدا توليد شديم‌. و معناي‌ ويفقت‌ فيه‌ من‌ روحي‌ اين‌ است‌ كه‌ خدا يك‌ تكه‌ از روحش‌ را ما را خلق‌ كرده‌. روح‌ ما را خلق‌ كرده‌ اين‌ همين‌ لم‌ يلد و لم‌ يولد داره‌ همين‌ را مي‌گه‌ كه‌ هيچ‌ چيز درست‌ نيست‌. ماها از توليد شده‌ نيستيم‌ اين‌ روحي‌، روح‌ ما اگر از قطعه‌اي‌ از خدا بود كه‌ حالا مي‌خواست‌ پنج‌ ، شش‌ ميليارد خدا از روحش‌ تكه‌ كنده‌ باشه‌ و تو بدن‌ ما كرده‌ باشه‌. و اين‌ حلوله‌ اين‌ روحي‌ هيچ‌ معناي‌ ديگري‌ نداره‌ و هر كس‌ مي‌گه‌ خدا دهانش‌ را بشكنه‌، جز اينكه‌ روح‌ يعين‌، روحي‌ يعني‌ روحي‌ كه‌ منتصب‌ به‌ منه‌. روحي‌ كه‌ من‌ دوستش‌ دارم‌ مثل‌ بيت‌ الله‌، ثارالله‌، مثل‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود يدالله‌، خدا خون‌ داره‌؟ نه‌. خدا دست‌ داره‌؟ نه‌. چرا مي‌گن‌ علي‌ يد الله‌؟ چرا مي‌گن‌ سيدالشهدا ثارالله‌؟ يعني‌ اين‌ يك‌ خون‌ بزرگي‌ است‌ كه‌ مربوط‌ به‌ خداست‌، در راه‌ خدا ريخته‌ شده‌. اين‌ دستي‌ است‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ هر اعمال‌ قدرتي‌ كه‌ مي‌خواد توي‌ اين‌ مخلوق‌ بكنه‌ بوسيلة‌ اين‌ دست‌ مي‌كنه‌. اين‌ لسان‌ الله‌، اين‌ عين‌ الله‌، معناش‌ اينه‌. حتي‌ گاهي‌ مي‌شه‌ كوچكش‌ هم‌، همين‌ ماها هستيم‌، بزرگش‌ اون‌ در سطح‌ عالم‌ و ما سوالله‌ علي‌ بن‌ ابيطالبه‌ يد الله‌، در سطح‌ كوچكش‌ هم‌ به‌ دل‌ شما مي‌افته‌ يك‌ نفر دعا كرده‌ توي‌ خونه‌ خدايا يك‌ پولي‌ براي‌ ما برسون‌ من‌ امشب‌ پول‌ ندارم‌، به‌ دل‌ شما افتاده‌ كه‌ پاشيد بريد به‌ او پول‌ بديد. شما مي‌شيد يد الله‌ فقط‌ در همين‌ امر جزئي‌.در همين‌ امر جزئي‌. ما يك‌ شب‌ در قم‌ بوديم‌ مي‌خواستيم‌ بريم‌ منزل‌ پول‌ نداشتيم‌، به‌ حضرت‌ معصومه‌ عرض‌ كرديم‌ كه‌ بي‌ بي‌ ما پول‌ نداريم‌ مي‌خواهيم‌ بريم‌ خانه‌. اين‌ جريان‌ به‌ زبانم‌ آمد نمي‌خواستم‌ نقل‌ كنم‌. چون‌ قدر فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها را بدونيد. شب‌ هم‌ بود ديگه‌ كسي‌ كه‌ ازش‌ قرض‌ بكنيم‌ نديديمش‌، پيداش‌ نكرديم‌ تازه‌ هم‌ منزل‌ گرفته‌ بوديم‌ يعني‌ سه‌ روز بود به‌ يك‌ منزل‌ جديد منتقل‌ شده‌ بوديم‌ مستاجر بوديم‌، منتقل‌ شده‌ بوديم‌ و يك‌ نفر از طلاب‌ مدرسة‌ حجتية‌ قم‌ به‌ ما كمك‌ كرد و اثاثية‌ ما را آورد تو اون‌ منزل‌. فقط‌ او ميدانست‌ آدرس‌ ما كجاست‌. شب‌ من‌ در، شب‌ سيزده‌ ماه‌ رجب‌ هم‌ بود، به‌ حضرت‌ معصومه‌ سلام‌ الله‌ عليها عرض‌ كردم‌ كه‌ بي‌ بي‌ ما خلاصه‌ پول‌ نداريم‌ امشب‌ احساس‌ كردم‌ كه‌ به‌ من‌ فرمودند كه‌ برو خونه‌ ما برات‌ مي‌فرستيم‌، البته‌ كار ديگه‌اي‌ هم‌ نمي‌تونستم‌ بكنم‌ شايد اين‌ براي‌ دلخوشي‌ خودم‌، خودم‌ به‌ خودم‌ تلقين‌ كردم‌ حالا هر چي‌ بود، رفتيم‌ خونه‌ و نصف‌ شب‌ ديديم‌ در مي‌زنند، خيلي‌ هم‌ تعجب‌ كردم‌ ما سه‌ روزه‌ آمديم‌ هيچ‌ كس‌ نمي‌دونيم‌ كي‌ خونة‌ ما را بلد شده‌؟ در را باز كرديم‌ يك‌ نفر از دوستان‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ بود كه‌ من‌ فقط‌ يك‌ دفعه‌ او را با مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ ديده‌ بودم‌ ايشان‌ وارد منزل‌ شد، و يك‌ خرده‌اي‌ به‌ مانگاه‌ مي‌كنه‌ و گريه‌ مي‌كنه‌ و من‌ هم‌ تعجب‌ كردم‌ كه‌ اين‌ آخه‌ چرا اين‌ موقع‌ شب‌؟ شام‌ هم‌ من‌ نخورده‌ بودم‌ غذام‌ را گذاشته‌ بودم‌ براي‌ سحر، روزه‌هاي‌ قرضي‌ داشتم‌ كه‌ روزه‌هام‌ را بگيرم‌، به‌ ايشان‌ پرسيدم‌ شام‌ خوردي‌ گفت‌ نه‌، ما هم‌ سحريمون‌ را داديم‌ ايشان‌ ميل‌ كرد. بعد به‌ من‌ گفت‌ كه‌ من‌ سر شب‌ در تهران‌ خوابيده‌ بودم‌ اونوقتها هم‌ راه‌ بين‌ قم‌ و تهران‌ راه‌ خاكي‌ بود، و دو سه‌ ساعت‌ وقت‌ تقريبا مي‌شد انسان‌ خودش‌ را به‌ قم‌ برسونه‌. در خواب‌ ديدم‌ پيغمبر اكرم‌ نشسته‌ و شما هم‌ نشستيد به‌ من‌ فرمودند كه‌ اين‌ مقدار پول‌ را برو بده‌ به‌ اين‌، و من‌ از خواب‌ بيدار شدم‌. خوب‌ يك‌ روزي‌ مي‌بريم‌ مي‌ديم‌ ديگه‌ به‌ هر حال‌ معلوم‌ شد كه‌ حواله‌اي‌ بايد بره‌. باز دو مرتبه‌ خوابيدم‌ ديدم‌ كه‌ نه‌ حضرت‌ با تندي‌ فرمودند همين‌ امشب‌. من‌ هيچ‌ جاي‌ شما را هم‌ بلد نبودم‌ فقط‌ اسم‌ شما را از مرحوم‌ حاج‌ ملا آقا جان‌، البته‌ اون‌ موقع‌ مرحوم‌ نشده‌ بود، حاج‌ ملا آقاجان‌ شنيده‌ بودم‌ گفتم‌ مي‌رم‌ قم‌. اون‌ كسي‌ كه‌ اينجور به‌ من‌ دستور مي‌ده‌ مي‌رم‌ قم‌ ببينم‌ چي‌ مي‌شه‌؟ اون‌ آقا سيدي‌ كه‌ به‌ ما كمك‌ كرده‌ بود  اثاث‌ مارا منتقل‌ كرده‌ بود به‌ اين‌ منزل‌ تصادفا، خودش‌ مي‌گفت‌ من‌ نصف‌ شب‌ پاشدم‌ احساسه‌ اين‌ پيدا كردم‌ كه‌ بايد برم‌ دستشويي‌ آفتابه‌ را برداشتم‌ برم‌ دستشويي‌ ديدم‌ اين‌ حاجي‌ وسط‌ مدرسه‌ ايستاده‌ و اول‌ كسي‌ هم‌ كه‌ بهش‌ برخورد مي‌كنه‌ همينه‌. شما فلاني‌ نيستي‌ بله‌، منزلش‌ را مي‌دوني‌؟ بله‌. اتفاقا توي‌ اين‌ قم‌ جز من‌ كسي‌ ديگه‌ منزل‌ اين‌ را نمي‌دونه‌. من‌ را ببر اونجا آقا ما فردا حساب‌ كرديم‌ ديديدم‌ اگر يك‌ قران‌ كم‌ بود كم‌ بود، به‌ اندازه‌اي‌ كه‌ بدهيهامون‌ را بديم‌، پول‌ دار بشيم‌ يكي‌ دو روزي‌ به‌ هر حال‌ اين‌ اندازه‌ حضرت‌ پول‌ فرستاده‌ اين‌ مي‌شه‌ يد الله‌.

 كار خيري‌ اگر در راه‌ خدا انجام‌ داديد شما مي‌شيد يد الله‌. اگر يك‌ حرف‌ خوبي‌ كه‌ مردم‌ را به‌ طرف‌ خدا دعوت‌ كرديد شما مي‌شيد لسان‌ الله‌. آيات‌ قرآن‌ را اگر براي‌ مردم‌ خونديد شما مي‌شيد لسان‌ الله‌ اما اگر حرف‌ دروغي‌ به‌ كسي‌ گفتيد مي‌شيد لسان‌ الشيطان‌. اگر مدحه‌ مومنين‌ را شنيديد گوشتون‌ اذن‌ الله‌ است‌. اما اگر غيبت‌ شنيديد گوشتون‌ اذن‌ الشيطانه‌. اين‌ يك‌ قائدة‌ كلي‌ است‌. اما در يك‌ سطح‌ بسيار وسيعي‌ كه‌ ماسوالله‌ را شامل‌ مي‌شه‌ يد الله‌ امير المومنين‌ علي‌ بن‌ ابيطالبه‌، يد الله‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ السلام‌، اونها بر تمام‌ كرات‌، بر تمام‌ مخلوقات‌، بر ملائكه‌ بر اجنه‌ بر ارواح‌ بر تمام‌ جمادات‌ و غير جمادات‌ اينها تسلط‌ دارند و ارادشون‌ ارادة‌ خداست‌ و قدرتشون‌ بر همه‌ احاطه‌ داره‌ و اينها خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ يد الله‌ الواسعه‌. عين‌ الله‌ واسعه‌ هستند.

 بنابر اين‌، البته‌ يد الله‌ هستند، عين‌ الله‌ هستند وجه‌ الله‌ هستند همة‌ اينها هستند اما از ذات‌ خدا گرفته‌ نشده‌اند. از خدا توليد نشده‌اند هيچ‌ كس‌ از خدا توليد نشده‌ است‌. هيچ‌ كس‌ از وجود خدا اصلا، بين‌ خدا و خلق‌ خدا تباينه‌، تباين‌. اون‌ يك‌ چيزيه‌ ما يك‌ چيز ديگه‌. بعضيها خيال‌ مي‌كنن‌ كه‌ خلق‌ خدا با خدا مثلا از مقولة‌ تشكيك‌، تشكيك‌ يعني‌ چي‌؟ يعني‌ ما خداي‌ كوچكي‌ هستيم‌ خداي‌ بزرگ‌ هم‌ خداي‌ يك‌ ما خداي‌ پنجاهم‌، پيغمبر خدايي‌ دوم‌، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ خدايي‌، اين‌ حرفها چيه‌؟ اينها بسيار غلطه‌. خدا را از، خودشون‌ فرمودند نزلون‌ عن‌ الربوبيه‌ نگيد خدا. همش‌ براي‌ همين‌ عده‌ از افراد خرافي‌ كه‌ به‌ نام‌ فيلسوف‌، به‌ نام‌ افراد با فهم‌ و با علم‌ و با شعور توي‌ جامعه‌ ما مطرح‌ شدند همش‌ براي‌ اينهاست‌ نزلون‌ علي‌ الربوبيه‌. از مرحلة‌ خدايي‌ ما را بياريد پايين‌. نگيد خدا، فقول‌ في‌ ناما شئتم‌ هر چي‌ مي‌خواييد دربارة‌ ما از وصف‌ ما بگيد شما به‌ اين‌ زوديها از كنه‌ معرفت‌ و مقام‌ ما نخواهيد رسيد. شما بگيد كه‌ تمام‌ ماسوالله‌ تحت‌ نفوذ، تمام‌ ماسوالله‌ را كه‌ مي‌گيم‌ يعني‌ خدا را بگذاريد كنار بقيه‌ هر چه‌ هست‌، تحت‌ نفوذ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فدااست‌ اون‌ چيزي‌ نگفته‌. مهم‌ نيست‌ حالا صد ميليون‌ برابر اونچه‌ كه‌ خدا خلق‌ كرده‌ خدا باز هم‌ خلق‌ مي‌كنه‌. باز هم‌ محدوده‌ باز هم‌ زير نفوذ امام‌ زمان‌ باشد. اينجوريه‌ نزلون‌ علي‌ الربوبيه‌ فقول‌ في‌ نام‌ ما شئتم‌. شما توي‌ يك‌ كرة‌ كوچكيد در مقابل‌ اين‌ همه‌ كرات‌ اون‌ هم‌ باز توي‌ مملكت‌ كوچكي‌ در مقابل‌ اين‌ همه‌ مملكت‌ بعد باز هم‌ توي‌ يك‌ شهري‌ توي‌ اين‌ همه‌ شهرهاي‌ مملكت‌. باز توي‌ يك‌ خونه‌اي‌ توي‌ اين‌ همه‌ خونه‌هاي‌ اين‌ شهر باز يك‌ گوشه‌اي‌ نشسته‌ مي‌خواي‌.

 چي‌ هستي‌؟ شبها وقتي‌ كه‌ براي‌ نماز شب‌ بيرون‌ مي‌ياي‌ يك‌ چشمي‌ به‌ آسمان‌ بدوزيد بگيد كه‌ اين‌ آيات‌ را بخوانيد كه‌، ان‌ في‌ خلق‌ السموات‌ و الارض‌ واختلاف‌ اليل‌ و النهار، لايات‌ لاولي‌ الاباب‌ الذين‌ يذكرون‌ الله‌ قيام‌ و قعود و علي‌ جنوبهم‌ مي‌دونيد همين‌ يعني‌ چي‌؟ ببينيد نگاه‌ كنيد آسمان‌.اين‌ ستاره‌ها را ببينيد اين‌ ستاره‌ها هر كدامش‌ چندين‌، چند صد برابر زمينه‌ اين‌ آسمان‌ اين‌ خورشيد اين‌ زمين‌ اين‌ جو، اينقدر اينها همه‌ از هم‌ فاصله‌ دارن‌ كه‌ همين‌ جور دارن‌ با سرعت‌ دارن‌ مي‌چرخن‌ بهم‌ نمي‌خورن‌. في‌ خلق‌ السماوت‌ و الارض‌ لايات‌ نشانه‌ هايي‌ است‌ براي‌ كي‌؟ براي‌ ما، نصف‌ شب‌ پاشديم‌ نگاه‌ مي‌كنيم‌ ببينيم‌ آسمان‌ ابره‌ يا نه‌؟ آسمان‌ همين‌ ابر و يك‌ خرده‌ هم‌ اون‌ ورتره‌ ابره‌. اين‌ بخارات‌ و يك‌ خرده‌ اونورترش‌. ابره‌ هوا يا ابر نيست‌؟ اگر ابره‌ هوا فردا صبح‌ برف‌ مي‌ياد بارون‌ مي‌ياد، اينقدر كوچك‌ فكر مي‌كنيم‌. برو تو اعماق‌ آسمانها ببين‌ خدا چه‌ كرده‌. كيه‌ خداي‌ تو؟ ايني‌ كه‌ تو را دعوت‌ مي‌كنه‌ مي‌گه‌ بيا پيش‌ من‌ ببين‌ كي‌ دعوتت‌ مي‌كنه‌؟ و كي‌ تو را مي‌خواد؟ كي‌ هست‌ اون‌ كسي‌ كه‌ به‌ تو مي‌گه‌ بيا با هم‌ بنشينيم‌ با هم‌ حرف‌ بزنيم‌؟ بيا با من‌ مناجات‌ كن‌، بيا با من‌ ذكر من‌ را بگو. الذين‌ يذكرون‌ الله‌ قياما در حال‌ ايستاده‌ ذكر مي‌گه‌ در حال‌  نشسته‌ ذكر مي‌گه‌. اينقدر خدا بزرگه‌، اينقدر مهربانه‌ كه‌ مي‌گه‌ هر جا هستي‌ با من‌ باش‌. من‌ چي‌ كم‌ دارم‌؟ من‌ چه‌ چيز كم‌ دارم‌؟ واقعاها اليس‌ الله‌ بكاف‌ عبده‌ تو چي‌ مي‌خواي‌ كه‌ خدا نداره‌ و مي‌ري‌ به‌ اين‌ و اون‌ متوسل‌ مي‌شي‌. اليس‌ الله‌ به‌ كاف‌ من‌ يك‌ وقتي‌ يك‌ دوستي‌ داشتم‌، خيلي‌ به‌ من‌ محبت‌ داشت‌ هم‌ برام‌ مي‌تونست‌ درس‌ بگه‌، يعني‌ برام‌ مي‌گفت‌، هم‌ درس‌ مي‌گفت‌ هم‌ با من‌ مباحثه‌ مي‌كرد هم‌ با من‌ بازي‌ مي‌كرد اونموقع‌ كه‌ سنم‌ كم‌ بود هم‌ همچي‌ بود. هم‌ پول‌ گاهي‌ هم‌ به‌ من‌ مي‌داد. يك‌ روز ما رفته‌ بوديم‌ يك‌ رفيق‌ بي‌ خودي‌ گرفته‌ بوديم‌ اين‌ به‌ من‌ گفت‌ من‌ چي‌ كم‌ دارم‌ كه‌ تو رفتي‌ با اين‌ حرف‌ مي‌زني‌؟ با او رفاقت‌ مي‌كني‌؟ ديدم‌ نفهمي‌ كردم‌، نفهمي‌. واقعا نفهميدم‌.

 خدا چه‌ كم‌ داره‌ كه‌ شماها مي‌ريد با غير خدا اينقدر زد و بند مي‌كنيد؟ چي‌ كم‌ داره‌؟ بهت‌ پول‌ نمي‌تونه‌ بده‌؟ كنذ الفقرا، خدا كنذ فقراست‌. چي‌ كم‌ داره‌؟ همين‌ يك‌ كلمه‌ بگو چي‌ كم‌ دارد؟ برو با. حتي‌ اينقدر مهربانه‌ كه‌ ديده‌ تو ممكنه‌ ابتدا نتوني‌ خوب‌ باهاش‌ مانوس‌ بشي‌ ائمة‌ اطهار را به‌ لباس‌ بشري‌ آورده‌ توي‌ شما قرار داده‌ گفته‌ با او مانوس‌ شو مثل‌ اينه‌ كه‌ با من‌ مانوس‌ شدي‌. كه‌ من‌ عرفكم‌ فقد عرف‌ الله‌ من‌ احبكم‌ من‌ احب‌ الله‌. با من‌ مانوس‌ بشو. اين‌ هفته‌ را اسمش‌ را گذاشتن‌ هفتة‌ زن‌، هفتة‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها است‌.

 خدا كنه‌ مثل‌ اون‌ سال‌ نشه‌ كه‌ ترجيح‌ دادن‌، شنيديد اون‌ دخترة‌ توي‌ سريال‌ را بر فاطمة‌ زهرا. و بوش‌ مي‌ياد من‌ واقعا اگر دستم‌ مي‌رسيد اين‌ مصاحبه‌ها را با اين‌ مردم‌ نادان‌ نسبت‌ به‌ فاطمة‌ زهرا نكنيد. فاطمة‌ زهرا خيلي‌ اهميتش‌ بيشتر از اين‌ حرفهاست‌. فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها را من‌، در كجا بود من‌ يك‌ وقت‌ همين‌ تازگي‌ در وفات‌ فاطمة‌ زهرا پاي‌ يك‌ منبري‌ نشسته‌ بودم‌ اين‌ آقا تمام‌ خطبة‌ فاطمة‌ زهرا را بلد بود حفظ‌ بود. و روي‌ منبر مي‌خوند من‌ دقت‌ مي‌كردم‌ بخدا قسم‌ اگر ده‌ ساعت‌ يك‌ دانشمند بشينه‌ توي‌ يك‌ اطاق‌ خلوت‌ بخواد اين‌ جور جملات‌ را سر هم‌ بكنه‌ و به‌ عنوان‌ كلام‌، بهترين‌ كلام‌ بخواد در اختيار مردم‌ بخواد بگذاره‌ نمي‌تونه‌. واقعا اينطوره‌. تو بايد در مرحلة‌ استقامت‌ و كمالات‌ اونقدر قوي‌ باشي‌ كه‌ اگر در تمام‌ عمرت‌ حتي‌ صدات‌ را مرد نامحرم‌ نشنيده‌ حالا وظيفه‌ ايجاب‌ مي‌كنه‌ كه‌ حالا بياد در ميان‌ مسجد اون‌ هم‌ در مقابل‌ آشناها اون‌ هم‌ كساني‌ كه‌ مي‌شناسنش‌ خطبه‌ بخوانه‌. سخنراني‌ كنه‌، حرفهاي‌ پر معنا بزنه‌، مردهاي‌ غصي‌ القلبي‌ كه‌ در تحت‌ تاثير پيغمبر قرار نگرفتند اونقدر گريه‌ كنند كه‌ شانه‌ هاشون‌ بلرزه‌، خوب‌ اگر يك‌ چنين‌ زني‌ در اسلام‌ تربيت‌ بشه‌ خوب‌ راه‌ فاطمة‌ زهرا را گرفته‌.  اما يا اينقدر پر حرف‌ و مرد و نامردي‌ را نمي‌شناسه‌ جلو هر كسي‌ واي‌ مي‌ايسته‌ براش‌ صحبت‌ كردن‌ و بي‌ حيا و حرفهاي‌ بد و حرفهاي‌ بي‌ ربط‌، يا اينكه‌ اصلا نمي‌تونه‌ دوتا كلمة‌ معمولي‌، افراط‌ و تفريط‌ معناش‌ همينه‌. دوتا كلمة‌ معمولي‌ هم‌ با مردا صحبت‌ كنه‌. فاطمة‌ زهرا را چرا؟ همين‌ ديشب‌ ديدم‌ دارن‌ مصاحبه‌ مي‌كنند ديدم‌ مي‌گه‌ كه‌ اگر زني‌ كارمند دولت‌ يا كارمند باشه‌ اگر نشد چه‌ اشكالي‌ داره‌؟ اون‌ يكي‌ هم‌ اون‌ خانمه‌ مي‌گه‌ كه‌ غلطه‌، نبايد اينطور باشه‌، بايد زن‌ درآمد خودش‌ داشته‌ باشه‌. بايد زن‌ خودش‌ كار كنه‌ و حال‌ اينكه‌ اسم‌ غلطه‌، يعني‌ اينكه‌ اسلام‌ غلط‌ كرده‌ است‌. اسلام‌ آقايون‌ مي‌گه‌ كه‌ مهر به‌ زن‌ بده‌ تمام‌ مخارج‌ و خوراكش‌ را بده‌، لباسش‌ را بده‌، مسكنش‌ را بده‌ بگو بنشينه‌ توي‌ خانه‌ بچه‌اش‌ را تربيت‌ كنه‌ اين‌ دستور اسلامه‌.

 مگر خدا لعنت‌ كنه‌ اين‌ رضا، اون‌ محمد رضا را اون‌ يك‌ وقتي‌ مي‌گفت‌ من‌ جمعيت‌ ايران‌ را دو برابر كردم‌ مردم‌ اول‌ خيال‌ مي‌كردند كه‌ او چكار كرده‌ كه‌ دو برابر شده‌ بعد مي‌گفت‌ زنها را ما از خونها بيرون‌ آورديم‌ حالا مثل‌ اينكه‌ اگر زن‌ توي‌ خانه‌ مي‌شست‌ جزء ايران‌ حساب‌ نمي‌شد. حالا اگر اينجوره‌ همة‌ مردم‌ اين‌ جمعيت‌ پنجاه‌ و پنج‌ ميليون‌ جمعيت‌ ايران‌ هميشه‌ تو ايران‌ باشند و موجوديتشون‌ باشه‌ هميشه‌ هيچ‌ كدوم‌ هيچ‌ كس‌ توي‌ خونه‌ نره‌ همة‌ توي‌ خيابونها راه‌ برن‌ آخه‌ اگر زن‌ تو خونه‌، ما نمي‌گيم‌ كه‌ زن‌ تو خونه‌ بنشينه‌، مثلا محدود باشه‌، بالاخره‌ مرد هم‌ تو مغازه‌اش‌ محدوده‌. من‌ را يك‌ وقتي‌ پدرمون‌ فرستاده‌ بود در يك‌ مغازه‌اي‌ شاگردي‌، من‌ مي‌ديدم‌ بايد از صبح‌ ساعت‌ هشت‌ تا ظهر بايد از توي‌ اين‌ مغازه‌ بيرون‌ نيام‌ باز از ظهر تا شب‌ خوب‌ ما هم‌ اونجا محدوديم‌. شما كدوم‌ يكيتون‌ تو ادارتون‌ محدود نيستيد؟ هر كس‌ بالاخره‌ يك‌ جوري‌ محدوده‌. حرفها چيه‌؟ بيايد يك‌ خرده‌ فرهنگ‌ اسلامي‌ را ببينيد چي‌ مي‌گه‌؟ اگر يك‌ زني‌ صبح‌ دويد رفت‌ اداره‌ و برگشت‌ و مثل‌ يك‌ مرد اين‌ كارها را كرد . اين‌ ديگه‌ محدود نيست‌. اين‌ كه‌ بيشتر محدوده‌. تو خونه‌ بنشين‌ خانم‌ باش‌، اسلام‌ اين‌ را گفته‌، هر كس‌ هم‌ بگه‌ كه‌ اسلام‌ غير از اين‌ گفته‌ در هر مرحله‌اي‌ دارد اينها، بعضي‌ از بزرگان‌ كه‌ اين‌ حرفها را مي‌زنند بخاطر اينكه‌ مي‌بينند جامعه‌ اين‌ را مي‌خواد. خوب‌ درگير مي‌شن‌ با خود مردم‌ ايران‌ والا اسلام‌. اوني‌ كه‌ همة‌ ائمه‌، همة‌ معصومين‌ همين‌ بوده‌ همه‌، همه‌ اين‌ بوده‌.

 شما اين‌ كتاب‌ رياحين‌ الشريعه‌ را بگيريد بخونيد در حالات‌ زنهاي‌ خوبه‌ اسلامي‌ چيز نوشته‌، ببينيد كدام‌ يكيشون‌ كارمند بوده‌اند. تو هم‌ بنشين‌ خونت‌ بچه‌ هات‌ را نگه‌ دار. بچة‌ تو، آخه‌ مادري‌ و دامن‌ پاكه‌ مادره‌ كه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ فرزندان‌ خوب‌ تربيت‌ مي‌كنه‌. من‌ الان‌ اين‌ حرفهارا جرات‌ نمي‌كنم‌ بزنم‌، ولي‌ جرات‌ كرد، با ما چكار مي‌كنند مثلا آخرش‌ مي‌گن‌ كه‌ نمي‌يان‌ اينجا، نيان‌ ما همچي‌ مسئله‌اي‌ نداريم‌ از اينجا. مي‌ترسند بعضيها بهشون‌ بربخوره‌ از خانمها كارمندي‌، چرا ايشان‌ مي‌گه‌ اينطور. كارمند يعني‌ چي‌؟ بشين‌ خودت‌ را درست‌ كن‌. بچه‌هات‌ را بساز. واجب‌ است‌ بر شوهر كه‌ خرج‌ تو را بده‌ مطابق‌ شئوناتت‌.

 يك‌ چيزي‌ من‌ لازم‌ دارم‌ و فلان‌، بعضي‌ از حرفها. همين‌ امروز يك‌ كسي‌ به‌ من‌ تلفن‌ مي‌زد، اظهار مي‌كرد من‌ با اينكه‌ من‌ ماهي‌ چقدر حقوق‌ دارم‌ يك‌ خانمي‌بود، در عين‌ حال‌ هر كي‌ مي‌ياد براي‌ حقوق‌ من‌، من‌ بهش‌ مي‌گم‌ بايد اين‌ حقوقم‌ را بدم‌ به‌ پدرم‌، مي‌گن‌ نه‌ و من‌ تو خونه‌ موندم‌، تو خونه‌ مونده‌ بخاطر اينكه‌ سنش‌ هم‌ بالاست‌ بخاطر اينكه‌ هر كس‌ هم‌ كه‌ مي‌ياد ايشان‌ مي‌گه‌ كه‌ حقوقم‌ را بايد بدم‌ به‌ پدرم‌، اونها هم‌ مي‌گن‌ نه‌. با حقوقش‌ مي‌خوان‌ ازداواج‌ بكنن‌. با درآمدش‌.

 فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها چهار تا فرزند توي‌ خونه‌ اداره‌ كرد در سن‌ هيجده‌ سالگي‌، نه‌ سال‌ زندگي‌ كرده‌ با علي‌ بن‌ ابيطالب‌. چهار تا بچه‌ دوتا دختر، دو تا پسر. اينها را بهشون‌ رسيد ساير خاندان‌ عصمت‌ همشون‌ همينطور. خوب‌ مااگر تو صراط‌ مستقيم‌ هستيم‌ تو راه‌ راست‌ هستيم‌ خوب‌ يعني‌ چي‌ زنمون‌ بايد بره‌ كارمند دولت‌ باشه‌؟ كارمند باشه‌، اينها رانشنويد از اين‌، اينها مجبورند، راديو و تلويزيون‌. اتفاقا با كساني‌ مصاحبه‌ مي‌كنه‌ كه‌ مطابق‌ نظر خودشون‌.

 همين‌ خانمهاي‌ بي‌ چادر را مي‌ره‌ بيشتر باهاشون‌ مصاحبه‌ مي‌كنه‌. فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها كه‌ انشاء لله‌ شب‌ تولده‌ حضرت‌ در مسجد بناست‌ جشني‌ باشه‌، مسجد حسين‌ ابن‌ علي‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ و صبحش‌ هم‌ انشاء لله‌ اينجا خدمت‌ آقايون‌ هستيم‌ انشاء الله‌ شرح‌ مي‌دم‌ كه‌ فاطمه‌ يعني‌ چي‌؟ فاطمة‌ زهرا اوني‌ نيست‌ كه‌ تابحال‌ به‌ ما معرفي‌ كردند. محدثه‌ است‌، محدثه‌ من‌ بهترين‌ صفت‌ فاطمة‌ زهرا را همين‌ كلمة‌ محدثه‌، محدثه‌ يعني‌ از عالم‌ بالا، از جانب‌ پروردگار خبرهاي‌ جديد را بهش‌ مي‌دادن‌. كما اينكه‌ بعضيهاش‌ را هنوز به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نگفتند. و اينها خيلي‌ عجيبه‌ يعني‌ از حوادث‌ جديد از بدااين‌ حالا شرحي‌ داره‌ خيلي‌ مفصله‌. چون‌ معصومين‌ عليهم‌ الصلاة‌والسلام‌ فقط‌ چيزي‌ را كه‌ نمي‌دونن‌ بدا است‌ مثلا الان‌ خود امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ چون‌ بدا در كار هست‌ نمي‌دونه‌ دقيقا زمان‌ ظهورش‌ كيه‌؟ اونوقت‌ از جانب‌ خدا وحي‌ مي‌شه‌ اينها در هفته‌ دفعه‌ اين‌ خبرهاي‌ جديد وحي‌ مي‌شه‌ از جانب‌ پروردگار. مطالب‌ مختلفي‌ در روايات‌ هست‌ در مقابل‌ او پيدا مي‌شه‌ كه‌ امام‌ خبرهاي‌ جديد را مي‌خونه‌. حالا گاهي‌ براي‌ اينكه‌ مقام‌ يك‌ فردي‌ را معرفي‌ كنند اين‌ نكته‌ را خيلي‌ دلم‌ مي‌خواد توجه‌ كنيد نكته‌اي‌ است‌ كه‌ شايد تو كتابها نوشته‌ نشده‌ به‌ نظر من‌، خودم‌ آمده‌ كه‌ يك‌ روز علي‌ بن‌ ابيطالب‌ وارد شد بر فاطمة‌ زهرا،فاطمة‌ زهرا از اخبار جديد يك‌ حرفهايي‌ زد كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عقب‌ عقب‌ رفت‌ تو مسجد، مسجد و خانه‌ خيلي‌ چيز نبود، مثل‌ اينكه‌ عقب‌، عقب‌ برن‌ تو راهرو منزل‌، راهي‌ نبود. الان‌ هم‌ ما اونجا نشسته‌ بوديم‌ جناب‌ آقاي‌ رفيعي‌ كه‌ داشتم‌ راجع‌ به‌ تابوت‌ داشتم‌ صحبت‌ مي‌كردم‌ البته‌ ايشان‌ تو كتاب‌ خواندند و حق‌ هم‌ دارن‌ ولي‌ گفتم‌ آخه‌ بين‌ مسجد و خانة‌ حضرت‌ ديگه‌ تابوت‌ لازم‌ نيست‌، بعد هم‌ شب‌ خدمت‌ شما عرض‌ شودكه‌ كسي‌ هم‌ كه‌ نبوده‌، بدن‌ حضرت‌ ديده‌ نمي‌شه‌ بعد هم‌ ايشان‌ نقل‌ كردن‌ كه‌ نمي‌خوان‌ بفهمن‌ كه‌ طرف‌ مرده‌ يا زنه‌. گفتم‌ وقتي‌ توي‌ كفن‌ هم‌ بود كه‌ زن‌ و مرد حتي‌ بيرون‌ هم‌ باشه‌ بهرحال‌ فهميده‌ نميشه‌ كه‌ اين‌ زنه‌ يا مرده‌. بهرحال‌ اصل‌ موضوعش‌ البته‌ ايشان‌ عرض‌ كردم‌، شايد طرح‌ شده‌ در همان‌ زمان‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها، طرح‌ شده‌ بخاطر اينكه‌ واقعا اين‌ مسئله‌ مطرح‌ بشه‌ و حفظ‌ حدود زن‌ بشه‌. در هر حال‌ اين‌ مطلبي‌ كه‌ مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌، اين‌ مطلب‌ خيلي‌ مهمه‌. حضرت‌ امير عقب‌ عقب‌ رفتند توي‌ مسجد. من‌ از اينجا يك‌ استفاده‌اي‌ مي‌كنم‌ و آن‌ اينه‌ كه‌ يك‌ اخبار جديدي‌ از ناحية‌ پروردگار به‌ حضرت‌ زهرا رسيده‌ كه‌ هنوز به‌ حضرت‌ امير نگفته‌ بودند. و الا حضرت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ علم‌ ما كان‌ و ما يكون‌ را داره‌. كل‌ شي‌ء احصيناه‌ في‌ امام‌ مبين‌. قدر مسلمش‌ علي‌ بن‌ ابيطالبه‌. اما از حوادث‌ جديد، شخصيتها به‌ همديگه‌ كه‌ مي‌رسند ميگن‌ خبر تازه‌ چيه‌؟ اين‌ خبر تازه‌ را به‌ فاطمة‌ زهرا گفته‌ بودند و هنوز به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نگفته‌ بودند. كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ تعجب‌ كرد. يعني‌ خلاف‌ انتظارش‌ بود كه‌ خدا به‌ فاطمه‌ وحي‌ بكنه‌ ولي‌ هنوز به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نگفته‌ باشند و واسطة‌ وحي‌ فاطمة‌ زهرا بشه‌ براي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. عقب‌ عقب‌ رفت‌ توي‌ مسجد به‌ پيغمبر گفت‌ كه‌ فاطمه‌ يك‌ همچين‌ حرفهايي‌ زده‌. رسول‌ اكرم‌ فرمودند كه‌ فاطمة‌ مني‌. فاطمه‌ از ماست‌، از منه‌. همون‌ روايت‌ معروف‌. به‌ قدري‌ اين‌ كلام‌ مهمه‌، محدثه‌. بعضي‌ها مي‌گن‌ كه‌ حالا ملائكه‌ مي‌آمدند با حضرت‌ زهرا حرف‌ مي‌زدند. اينكه‌ بعضي‌ از اين‌ خانمهايي‌ كه‌ توي‌ مجلس‌ ما نشستند تزكية‌ نفس‌ كردند، ملائكه‌ باهاشون‌، ملائكه‌ با همه‌ اتون‌ حرف‌ مي‌زنند. آية‌ شريفة‌ قرآنه‌ ديگه‌. مي‌فرمايد ان‌ الذين‌ قالوا ربنا الله‌ ثم‌ استقاموا. همون‌ مرحلة‌ استقامت‌ را انسان‌ خوب‌ بگذرونه‌، تتنزل‌ الملائكه‌، ملائكه‌ وقتي‌ مي‌آيند بيكار كه‌ نمي‌آيند، چي‌ مي‌گن‌؟ ان‌ لا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنة‌ التي‌ كنتم‌ توعدون‌. با انسان‌ حرف‌ مي‌زنند. دو تا مرحله‌ را بگذرون‌. حضرت‌ زهرا يكي‌ از مقامات‌ خيلي‌ عاليه‌اش‌ اين‌ باشه‌ كه‌ ملائكه‌…، ملائكة‌ خدامنا و خدام‌ محبينا. حتي‌ نميگه‌ خدام‌ شيعتنا، خدام‌ محبين‌ ما هستند. اين‌ كه‌ مي‌آمد ملك‌ با حضرت‌ صحبت‌ مي‌كرد منظور اين‌ است‌ كه‌ خبرهاي‌ جديد را براي‌ حضرت‌ مي‌آورده‌، اخبار تازه‌. تازه‌اي‌ كه‌ حتي‌ به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ گفته‌ نشده‌، به‌ پيغمبر گفته‌ نشده‌. خبرهاي‌ جديد. و اينه‌ معناش‌، اين‌ ارزش‌ داره‌ كه‌ ما جزء فضائل‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها بگيم‌.

 خوب‌ ايام‌ متعلق‌ به‌ اين‌ بي‌بي‌ است‌. من‌ چند كلمه‌ بخاطر اينكه‌ چراغها خاموش‌ بشه‌، يك‌ حالي‌ پيدا بكنيم‌. چون‌ كم‌كم‌ داريم‌ به‌ طرف‌ سرور آل‌ محمد عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ نزديك‌ ميشيم‌ و بهترين‌ سرورها براي‌ آنها، تولد فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليهاست‌. اين‌ ايام‌ جاي‌ خالي‌ فاطمة‌ زهرا را از نظر ظاهر علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و فرزندانش‌ در ميان‌ خانه‌ مي‌ديدند. گاهگاهي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ مي‌آمد سر قبر فاطمة‌ زهرا. چراغها را خاموش‌ كنيد حالي‌ انشاء الله‌ پيدا كنيم‌. اميدواريم‌ خداي‌ تعالي‌ امشب‌ ما را مورد نظر امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ قرار بده‌. شما ديديد قبري‌ را كه‌ تازه‌ ميت‌ را درش‌ دفن‌ كرده‌ باشند، يك‌ مقدار خاك‌ هست‌. مي‌آمد علي‌ بن‌ ابيطالب‌ انگشتها را در ميان‌ اين‌ خاكها فرو مي‌كرد. اشك‌ مي‌ريخت‌، گريه‌ مي‌كرد، آنقدر علي‌ گريه‌ مي‌كرد، سر قبر فاطمة‌ زهرا كه‌ خاك‌ قبر بوسيلة‌ اشك‌ چشم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ گل‌ مي‌شد. بعد دستها را از ميان‌ خاك‌ قبر بيرون‌ مي‌آورد مي‌رفت‌ طرف‌ منزل‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ السلام‌ به‌ قدري‌ برش‌ سخت‌ گذشت‌، مخصوصا فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا هم‌ دور علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را مي‌گرفتند. راجع‌ به‌ مادر و ضرباتي‌ كه‌ به‌ مادر وارد شده‌، مصائبي‌ كه‌ بر آن‌ بي‌بي‌ وارد شده‌ است‌ حرف‌ مي‌زدند. يا امير المؤمنين‌ چه‌ دلي‌ داشتيد آن‌ وقتي‌ كه‌ كنار گودي‌ قتلگاه‌ ببينيد بدن‌ حسينتون‌ قطعه‌ قطعه‌ روي‌ زمين‌ افتاده‌. سر مقدسش‌ روي‌ نيزه‌ از اين‌ شهر به‌ آن‌ شهر. اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. همه‌ رو به‌ قبله‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.  الهي‌ عظم‌ البلاء، الهي‌ عظم‌ البلاء، الهي‌ عظم‌ البلاء بلاي‌ فراق‌ امام‌ زمان‌ بر ما سخته‌، عظم‌ البلاء. الهي‌ عظم‌ البلاء و برح‌ الخفاء و انكشف‌ الغطاء و انقطع‌ الرجاء ضاقت‌ الارض‌ و منعت‌ السماء و انت‌ المستعان‌ و اليك‌ المشتكي‌ و عليك‌ المعول‌ في‌ الشدة‌ و الرخاء. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد. اولي‌ الامر الذين‌ فرضت‌ علينا طاعتهم‌ و عرفتنا بذلك‌ منزلتهم‌ ففرج‌ عنا بحق‌ فرجا عاجلا قريبا كلمح‌ البصر او هو اقرب‌ من‌ ذلك‌. يا محمد يا علي‌. يا علي‌ و يا محمد اكفياني‌ فانكما كافيان‌. فانصراني‌ فانكما ناصران‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. الغوث‌ الغوث‌ الغوث‌ ادركني‌ ادركني‌ ادركني‌ الساعه‌ الساعه‌ الساعه‌ العجل‌ العجل‌ العجل‌.

 

۸ جمادی الثانی۱۴۱۳ قمری – ۱۲ آذر ۱۳۷۱ شمسی – توضیح سوره توحید

 

اعوذ بالله من الشیطانالرجیم

بسم الله الرحمنالرحیم

الحمدلله ربالعالمین، و الصلاه و السلام علی اشرف الانبیاء و المرسلین، سیدنا و نبینا ابیالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین لاسیما علی سیدنا و مولانا حجه بن الحسن روحی و ارواحالعالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنهالدائمه علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یومالدین.

اعوذ بالله من الشیطانالرجیم «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ، قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ، اللَّهُ الصَّمَدُ، لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ، وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ» (توحید/۱-۴)

 

اهمیت سوره‌ی مبارکه‌ی توحید

سوره‌ی‌ توحید از سوره‌های‌ بسیار پر اهمیت‌ قرآن‌ است‌ که‌ در روایات‌ آمده است کسی که سوره‌ی‌ توحید را سه‌مرتبه بخواند مثل‌ این‌ است‌ که‌ یک ختم‌ قرآن‌ خوانده، و یک روز پیغمبر اکرم‌ فرمودند: در میان‌ اصحاب‌ من‌ کیست‌ که‌ هر شب‌ تا صبح‌ عبادت‌ کند، دوره‌ی‌ سال‌ را روزه‌ بگیرد و هر شب‌ یک ختم‌ قرآن‌ بخواند؟ سلمان‌ گفت:‌ من‌! بعضی‌ از منافقین‌ گفتند: یا رسول‌‌الله‌! ما زیاد دیدیم‌ این‌ شب‌ها می‌خوابد‌، و زیاد در بین‌ سال‌ دیده‌ایم‌ که‌ روزه‌اش‌ را می‌خورد‌ و این‌ فرد فارسی‌، ایرانی‌، می‌خواهد این‌جا بر ما فخر کند‌. پیغمبر اکرم‌ به‌ سلمان‌ فرمودند:‌ خودت‌ توضیح‌ بده‌. عرض‌ کرد: یا رسول‌‌الله‌! من‌ از خودتان‌ شنیدم‌ که‌ فرمودید: هر کس‌ سه‌‌مرتبه‌ سوره‌ی‌ «قل‌ هو الله‌» را بخواند یک ختم‌ قرآن‌ خوانده و من‌ هر شب می‌خوانم‌، – به‌‌خصوص‌ در موقع‌ خوابیدن،‌ دست‌ و صورت‌ تمیز باشد و حتی‌ در حفظ‌ سلامتی‌ انسان‌ موثر است- اگر انسان‌ با وضو بخوابد مثل‌ این‌ است‌ که‌ تا صبح‌ عبادت‌ کرده، و اگر کسی‌ روز اول‌ ماه‌ و وسط‌ ماه‌ و آخر ماه‌ را روزه‌ بگیرد‌ مثل‌ این‌ است‌ که‌ تمام‌ ماه‌ را روزه‌ گرفته (بحارالانوار/ جلد ۲۲، صفحه ۳۱۷)؛‌ حالا منظورم‌ این‌ جمله‌ بود که‌ اگر کسی‌ سه‌‌مرتبه‌ سوره‌ی‌ «قل‌ هو الله»‌ را بخواند‌، مثل‌ کسی‌ است‌ که‌ تمام‌ قرآن‌ را خوانده‌ باشد، البته‌ طبعا قرآنی‌ که‌ انسان‌ سوره‌ی‌ «قل‌ هو الله»‌اش‌ را نخواند،‌ در بعضی‌ از تعبیرات‌ این‌طوری‌ است‌ دیگر، مثلا «لیله‌ القدر خیر من‌ الف‌ شهر» (قدر/۳)، از هزار ماهی‌ که‌ شب‌ قدر در آن نباشد بهتر است،‌ و الا اگر انسان‌ هزار ماه‌ عبادت‌ کند حتما هر دوازده‌ ماهی‌ یک شب‌ قدر دارد، این‌که‌ فرمودند: «لیله‌ القدر خیر من‌ الف‌ شهر»، هزار ماهی‌ منظور است که‌ شب‌ قدر نداشته‌ باشد‌. این‌ هم که‌ در این‌جا فرمودند:‌ مِثل‌ یک ختم‌ قرآن است‌، ختم‌ قرآنی‌ که‌ سوره‌ی‌ «قل‌ هو الله‌» مثلا در آن نباشد،‌ به‌ هر حال‌ زیاد نمی‌خواهم‌ درباره‌ی‌ این‌ موضوع‌ بحث‌ کنم، سوره‌ی‌ «قل‌ هو الله‌» خیلی‌ پرفایده‌ است‌، در میان‌ نمازهای‌ ائمه‌ علیهم السلام‌، نماز علی‌ بن‌ ابیطالب‌ علیه‌ الصلاه‌ والسلام‌ به‌خاطر دویست‌ مرتبه‌ «قل‌ هو الله‌» که‌ در آن‌ خوانده‌ می‌شود‌ خیلی‌ نورانیت‌ به‌ انسان‌ می‌بخشد‌. خدا رحمت‌ کند‌ استاد ما را، ایشان‌ در اکثر حوائج‌ معنوی‌اش‌ بالاخص،‌ این‌ نماز امیرالمؤمنین‌ علیه‌ الصلاه‌ والسلام‌ را می‌خواند، هر روز مخصوصا صبح،‌ چون‌ ساعت‌ اول‌ روز تعلق‌ به‌ امیرالمؤمنین‌ دارد، یعنی‌ روز اگر به‌ دوازده‌ بخش‌ و ساعت‌ تقسیم‌ بشود‌، ساعت‌ قبل‌ از آفتاب،‌ تعلق‌ به‌ امیرالمؤمنین‌ دارد‌، ساعت‌ دوم‌ به‌ امام‌ حسن‌ مجتبی‌، ساعت‌ سوم‌ به‌ حضرت‌ سیدالشهداء و ساعت‌ آخر روز متعلق‌ است‌ به‌ حضرت‌ بقیه‌‌الله‌ و لذا نماز امام‌زمان‌ علیه‌‌الصلاه‌ والسلام‌ را انسان‌ اگر در آن‌ ساعت‌ آخر روز بخواند،‌ مخصوصا روز جمعه‌ که تمام‌ روز به‌ حضرت‌ ولی‌‌عصر علیه‌الصلاه‌ والسلام‌ تعلق‌ دارد‌، بسیار پرفایده‌تر و موثرتر است‌. سوره‌ی‌ «قل‌ هو الله‌»، سوره‌ی‌ توحید است،‌ کوشش‌ بکنید که‌ در نمازهای‌تان‌ حتما سوره‌ی‌ «قل‌ هو الله‌» را بخوانید. فکر می‌کنم‌ بعضی‌ از دانشمندان‌ فرموده‌اند که‌ سوره‌ی‌ «قل‌ هو الله‌»، شناسنامه‌ی‌ پروردگار است (الکافی، ج ۱، ص ۹۱/ من لایحضره الفقیه، ج ۱، ص ۴۷۰)‌، هر کسی‌ یک شناسنامه‌ای‌ دارد‌، خدای‌‌تعالی‌ هم‌ شناسنامه‌اش‌ که‌ هم‌ تولدش‌ را در آن‌جا نوشته‌، چون‌ «لم‌ یلد»، متولد نشده‌، نمی‌شود، به‌ هرحال‌ یا نشده‌ یا شده‌ آن‌جا نوشته‌‌شده‌، و فرزند دارد‌ یا ندارد‌ آن‌جا هست، همسر دارد‌ یا ندارد‌ در سوره‌ی‌ «قل‌ هو الله‌» است‌، ببینید تمام‌ خصوصیات‌ شناسنامه‌ در این‌جا هست، و این‌‌که‌ اسمش‌ چیست‌؟ لقبش‌ چیست‌؟ و این‌که‌‌ خصوصیات‌ خدای‌تعالی‌ به طور خلاصه‌ چه‌ هست‌؟ در این‌ سوره‌ی‌ مبارکه‌ گفته‌ شده‌، و انسان‌ باید وقتی‌ «قل‌ هو الله»‌ را می‌خواند، این‌ کلمه‌ی‌ «قل»‌ – این‌ را من‌ از یکی‌ از بزرگان‌ از علماء شنیدم،‌ و لازم‌ نیست‌ که‌ روایتی‌ هم داشته‌ باشد،‌ چون‌ از ظاهرش‌ استفاده‌ می‌شود‌، انسان‌ وقتی‌ می‌گوید‌ «قل»‌، حالا در نماز نخواستید این‌ کار را بکنید، چون‌ دستور این‌ است‌ که‌ در نماز، حمد و سوره‌ را به‌ قصد قرآنی‌ بخوانید، در غیر نماز وقتی‌ می‌گویید: «قل»‌- یعنی‌ بگو! باید تمام‌ وجود انسان‌، تمام‌ سلول‌های‌ انسان‌، تمام‌ اعمال‌ انسان‌، تمام‌ خصوصیات‌ انسان‌، رفتار انسان،‌ بگوید‌، این‌طوری‌ باشد‌، بگو! که‌ او «اللهِ‌ احد» است‌، یکی‌ است‌. حالا من‌ این‌ جملات‌ را، «هو» و «الله»‌ و «احد» را برای‌تان‌ یک‌کلمه‌ یک‌کلمه‌ معنا می‌کنم‌ و توضیح‌ می‌دهم‌،‌ به‌ بقیه‌ی‌ مطالب‌ امشب‌ فکر نمی‌کنم‌ برسیم‌. بگو! باید انسان‌ بگوید‌، زبانش‌ بگوید،‌ تمام‌ بدنش‌ بگوید، تمام‌ زندگی‌اش‌ بگوید‌، تمام‌ حرکات‌ و افعال‌ و اعمالش‌ این‌ را بگوید، که‌ چه‌؟

 

معنای کلمه‌ی «هو»

او! نگویید «هو» مال‌ دراویش است‌! نه‌، «هو» خودش‌ یکی‌ از اسماء پروردگار است، یعنی‌ «او»، او اشاره‌ است؟‌ ضمیر است‌؟ نه‌، اسم‌ مستقلی‌ است‌. حالا این‌جا یک بحث‌ علمی‌ دارد‌ که‌ من‌ فکر می‌کنم نتوانم‌ طوری‌ بگویم‌ که‌ همه‌تان‌ متوجه‌ بشوید، ولی‌ از این‌ می‌گذریم‌، بگو: «او»، آن‌ خدا، که‌ یک روزی‌ علی‌ بن‌ ابیطالب‌ علیه‌ الصلاه والسلام‌ – این روایت در کتاب‌ توحید صدوق‌ است، روایتش‌ هم‌ صحیحه‌ است‌- در یکی‌ از جنگ‌ها، – ظاهرا جنگ‌ بدر است‌ فکر می‌کنم- همین‌طور که‌ مشغول‌ جنگ‌ بود، پیغمبر اکرم‌ دید می‌گوید:‌ «یا هو، یا من‌ لا هو الا هو»، به ذهنم‌ می‌آید که‌ این‌ مال‌ دراویش است‌، ولی‌ نه،‌ این‌ روایتش‌ هم صحیحه‌ است‌ و در کتاب‌ توحید صدوق‌ است (اسرار توحید/ ترجمه التوحید للصدوق؛ ص۷۸)، ای‌ او، ای‌ کسی‌ که‌ نیست‌ اویی‌ جز او، یعنی‌ ما به‌ هر کس‌ بگوییم‌: «او»، او نیست‌، نه‌ این‌که‌ ظاهرا او نیست،‌ شخصیتی‌، ارزش‌ وجودی‌، استقلالی،‌ هیچ‌ چیز که‌ او باشد‌ ندارد‌ جز او، جز خدا، ماها خیال‌ می‌کنیم‌ که‌ کسی‌ هستیم‌، «اگر نازی‌ کند در هم‌ فرو ریزند قالب‌ها»، ما هر لحظه‌ به‌وسیله‌ی‌ او هستیم، هستی‌ ما به هستی‌ او وابسته‌ است‌، وابسته‌‌ی به‌ تمام‌ معنا، در هر لحظه‌ دارد‌ ما را نگهداری‌ می‌کند‌، حفظ‌ می‌کند،‌ دائما ما را دارد خلق‌ می‌کند، دائما ذات‌ مقدس‌ پرودگار همه‌ی‌ موجودات‌ را دارد‌ ایجاد می‌کند‌، منتها‌ ما از او غافلیم‌، «یا هو»، ای‌ او، ای‌ کسی‌ که‌ اویی‌ نیست‌، واقعا اویی‌ نیست، وقتی‌ که‌ هیچ‌ چیز شخصیت‌ ندارد‌، موجودیت‌ ندارد‌، انسانیت‌ ندارد‌، هیچ چیز‌ ندارد‌، هیچ چیز‌ ندارد‌، فقیر مطلق‌، نیازمند واقعی،‌ «أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ» (فاطر/۱۵)، همه‌ی‌ شما فقیرید، فقیر یعنی‌ چه‌؟ یعنی‌ نیازمند؛ نیازمند به‌ حیات‌، نیازمند به‌ بقاء، نیازمند به‌ نگهداری‌، خدای‌‌تعالی‌ به‌‌وسیله‌ی‌ رحمانیتش‌ تمام موجودات‌ را، حتی‌ کفار را، حتی‌ آن‌هایی‌ را که‌ با خدا معاندند، همه‌ را نگه‌ می‌دارد‌، رحمان است‌، یعنی‌ با مهربانی‌ عمومی‌اش‌ همه‌ را نگهداری‌ می‌کند‌. ای‌ «او»، ای‌ کسی‌ که‌ نیست‌ «او»یی‌، خیلی‌ این‌ جمله عجیب است،‌ نیست‌ «او»یی‌ مگر او. ماها بی‌خود معطلیم‌. شخصی آمد خدمت‌ امام‌ صادق‌، حضرت‌ صادق‌ درباره‌ی‌ روح‌ انسان‌ در عالم بالا، قبل‌ از این‌که‌ در این‌ عالم‌ بیاید، مطالبی‌ را برای‌ این راوی‌ بیان‌ فرمودند، آن‌ها در عرش‌ بودند، چه‌، چه‌، عرض‌ کرد که‌ خب،‌ روح‌ با این‌ عظمت‌ که‌ در عرش‌ بوده‌ و این‌ همه‌ صفات‌ الهی داشته‌ و خدای‌تعالی‌ درباره‌اش می‌فرماید: «وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» (ص/۷۲)، روح‌ خودم‌، روحی‌ که‌ منتسب‌ به‌ من است،‌ من‌ در انسان‌ دمیدم،‌ چرا با این‌ فلاکت‌ در‌ این‌ دنیا آورده؟ خیلی‌ ما مفلوکیم، شاید از هر حیوانی‌ هم مفلوک‌تریم! از ضعف‌ به وجود آمدیم،‌ در ضعف‌ هم‌ از بین‌ خواهیم رفت. «ما لابن آدم و العجب، اوّله نطفه مذره، و آخره جیفه قذره، و هو بین ذلک یحمل العذره» (غرر الحکم و درر الکلم، جلد ۲، ح ۶۰۴۷)،‌ اگر به‌ بدن‌ ما باشد‌ که‌ همه‌ی‌ ارزش‌ را ما برای بدن‌ قائلیم‌ و برای‌ روح‌ هیچ‌ ارزشی قائل نیستیم‌، حضرت امیر این بدن را این‌طوری می‌گوید: اولش آب گندیده‌ی نطفه بوده، آخرش‌ لاشه‌ی‌ مرده‌‌ی بودار، این‌ وسط چه‌ هست؟ حیوان‌ نجاست‌‌کش‌، «و بین ذلک یحمل العذره‌»، حالا من‌ این‌ کلمه‌ی‌ «عذره‌» را بخواهم‌ در مجلس‌ترجمه‌ کنم‌ اصلا بد است‌. «کیف‌ یتکبر؟» (علل الشرائع، ج ۱، ص ۲۱۶)، تو چه‌ می‌گویی‌؟ من‌ این‌ حکم‌ اسلام‌ را قبول‌ ندارم! این‌ حرف‌ها مال‌ سابق‌ها بوده‌! نمی‌دانم‌ نماز فلان‌، امام‌زمان،‌ حالا ببینیم!‌ و صدها حرف‌ دیگر‌، که‌ واقعا گاهی انسان‌ می‌گوید:‌ آخر‌ تو که‌ هستی‌؟ تو چه‌ هستی‌؟ آیینه‌ را بردار، قیافه‌ات‌ را نگاه‌ کن،‌ ببین‌ این حرف‌های‌ درشت‌ و بزرگ‌ به تو‌ می‌آید؟ گاهی‌ انسان‌ به خودش‌ فکر بکند‌؛ من‌ که‌ قبول‌ ندارم‌! تو که هستی‌ که‌ قبول‌ نداری‌؟ تو که تحصیلی‌ نکردی‌، مراجع‌ تقلید نود سال تحصیل می‌کردند‌، مرحوم‌ آیت‌ الله‌ بروجردی‌ می‌فرمود که‌ من‌ نود سال‌ از عمرم‌ می‌گذرد،‌ از سن‌ چهارده‌‌سالگی‌ مشغول‌ تحصیلم،‌ دیروز فکر کردم‌، – چون‌ درس‌ طهارت‌ را دو مرتبه‌ می‌خواستند‌ شروع‌ کنند-‌ فکر کردم‌ حالا دیگر‌ بدون‌ مطالعه‌ درس‌ بدهم، دیدم‌ نه‌! «روایاتنا صعب‌ مستصعب» (بحارالانوار/جلد۲، باب۲۶)‌، روایات‌ ما خیلی‌ مشکل است‌، هر کسی‌ نمی‌تواند‌ روایات‌ را بفهمد،‌ «لا یحتمله‌ الا ملک مقرب» ملک مقرب؛ جبرئیل‌، میکائیل،‌ ممکن است‌ روایات‌ را بفهمند، «او نبی‌ مرسل»‌ پیغمبران‌ اولوالعزم‌ و رسلِ‌ خدای‌تعالی‌، «أو مؤمن امتحن الله قلبه للایمان»‌. یا مؤمنی‌ که‌ دلش‌ برای‌ ایمانش ‌امتحان شده؛ ایمان‌، مراحلی‌ دارد‌، هر مرحله‌ای‌ که‌ انسان‌ می‌گذراند‌، از همان‌ مرحله‌ی‌ توبه‌ تا مرحله‌ی‌ توحید، این‌ها یک‌یک امتحان‌ داده باشد،‌ امتحانش‌ هم‌ خوب‌ باشد‌، رفوزه‌ نشده‌ باشد، نمره‌ بیست‌ِ بیست‌ِ بیست‌، رفته‌ بالا، بارک الله‌، حالا تو بیا روایات‌ را بفهم‌، آن‌وقت‌ «جرت‌ ینابیع‌ الحکمه‌ من‌ قلبه‌ الی‌ لسانه‌» (البحار/ ج ۴۱، ص ۲۴۲-۲۴۳)، منبع‌های‌ حکمت‌ از قلبش‌ به‌ زبانش‌ جاری‌ می‌شود، همین‌طور مفت‌ و مجانی. من‌ طلبه‌ بودم‌ درس‌ عربی‌ خواندم‌! خب‌ درس‌ عربی‌ خوانده‌ باش‌، او ‌هم‌ درس‌ فارسی‌ خوانده‌! این‌ یکی‌ هم‌ درس‌ انگلیسی‌ خوانده‌! چه‌ مربوط‌! من‌ آخر‌ زیر بار هر حرفی‌ نمی‌روم‌! خب‌ نرو، کسی‌ نگفته‌ برو، من‌ تا فلسفه‌ی‌ حکمی‌ را نفهمم‌ عمل‌ نمی‌کنم‌! خیلی‌ نادانی‌، پیش‌ طبیب‌ که‌ رفتی‌ به تو‌ ده‌ تا قرص داده گفته روزی‌ شش‌ ساعت‌ به‌ شش‌ ساعت‌ یک دانه‌ بخور، به‌ او بگو این‌ حرف‌ها را، که تا من‌ فلسفه‌ی‌ این‌ شش‌‌ساعت‌ به‌ شش‌ساعت‌ را ندانم‌ نمی‌خورم‌! چرا آن‌جا نمی‌گویی؟ روایات به‌ این‌ آسانی‌ها نیست، درباره‌ی سوره‌ی‌ «قل‌ هو الله‌» روایاتی‌ داریم‌ که‌ امام سجاد می‌فرماید: این‌ها را شما نمی‌فهمید، یک عده‌ای‌ در آخرالزمان‌ می‌آیند، آن‌ها سوره‌ی‌ «قل‌ هو الله‌» را می‌فهمند (کتاب التوحید, ص۲۸۳) ؛ پیغمبر اکرم فرمود: مَثَل‌ «قل‌ هو الله‌»  در امت پیغمبر،‌ مَثَل‌ علی‌ بن‌ ابیطالب است، کسی‌ که‌ علی‌ را به‌ دل‌ و زبان‌ و عمل‌ دوست‌ داشته‌ باشد‌، مثل‌ این است‌ که‌ تمام‌ قرآن‌ را قبول‌ دارد (بحارالانوار/ جلد ۲۲، صفحه ۳۱۷) ‌.

 

معنای رفع و دفع امراض

بنابراین‌ ماها فکر کردیم‌ کسی‌ هستیم؟ حضرت‌ فرمود:‌ بله،‌ این‌که‌ خدای‌ تعالی‌ ما را، بشر را از دو مجرای‌ بول‌ آورده‌ وارد دنیا کرده‌، این‌طور ضعیف، این علت دارد؛ بچه‌ی‌ هر حیوانی‌ یکی دو ساعتی‌ یک‌خورده‌ای‌ دست‌ و پایش‌ شل است‌، بعدش‌ راه‌ می‌افتد، فرزند انسان‌ را ببینید که‌ در چه‌ وضعی است، آن‌قدری‌ که‌ ما مریض‌ می‌شویم‌، آن‌قدری‌ که‌ ما ضعف‌ داریم‌، آن‌قدری‌ که‌ ما گرفتاری‌ داریم، حیوانات ندارند؛ من‌ یک روزی‌ به‌ یک دندان‌پزشکی‌ می‌گفتم‌: چرا هیچ‌وقت‌ این‌ حیوانات‌ با این‌که‌ مسواک نمی‌کنند، با این‌که‌ خلال‌ نمی‌‌کنند، دندان‌های‌شان‌ تا آخر عمرشان‌ هست؟ ماها چرا با این‌همه‌ خلال‌ و مسواک و جرم‌گیری‌ و این‌ها، تا وسط‌های‌ عمرمان‌ بیشتر دندان‌های‌مان‌ عمر نمی‌کند؟ یک‌نفر صدساله‌ حتما از پنجاه‌‌سالگی‌ دیگر‌ دندان‌هایش‌ خراب‌ شده‌، علتش‌چیست؟ چرا ماها این‌قدر بیمارستان‌ها، دکترها، روی ما‌ کار می‌کنند، در عین‌ حال‌ همین‌ الان اگر بگوییم‌ یک‌نفر که هیچ‌ کسالتی‌ در وجودش‌ نباشد دستش را بلند کند‌، شاید سه‌ چهار نفرتان دست‌تان‌ را بلند کنید، بقیه‌ بالاخره‌، یکی‌ چشمش‌ ضعیف است‌، یکی‌ گوشش‌ درد می‌کند‌، همه، آخر چرا باید این‌طوری‌ باشد؟ آن‌ زندگی‌ که‌ حیوانات‌ می‌کنند اگر ماها داشته‌ باشیم‌، به‌ خدا قسم‌ شاید در ظرف یکی‌ دو شبانه‌روز اصلا از بین‌ می‌رویم‌، درون آن‌ طویله‌، داخل آن‌ کثافت‌ها، با آن‌ خوراک، یکی‌ دو روز اگر زنده‌ بمانیم! آن‌‌هم‌ معلوم‌ نیست! این‌ آدم‌ چرا این‌قدر «یتکبر»، چرا این‌قدر تکبر می‌کند؟ بعد فرمود: اگر این‌ها در عرش‌ می‌بودند، – این‌ ارواح‌ در عرش‌ می‌بودند، همان‌ جائی‌ که‌ هستند، بین ملائکه‌، در کنار ملائکه‌ می‌بودند- اینها ادعای‌ خدائی‌ می‌کردند. به‌ حضرت‌ صادق‌ عرض‌ شد که‌ آقا! این‌ها را با این‌که‌ این‌همه‌ آوردند، لجن‌مال‌شان‌ کردند، در عین‌ حال‌ ادعای‌ خدائی‌ می‌کنند؟ آن شخص می‌گوید:‌ «طوفوا حولی‌ فمکه بیتالله‌ و انا الله‌»، بیائید دور من‌ طواف‌ کنید، دور بدنم، این‌ بدنم‌ مکه است،‌ روحم‌ هم‌ خود خداست! «سبحانی‌ ما اعظم‌ شأنی‌» می‌گوید: «لیس‌ فی‌ جُبّتی‌ سوی‌ الله‌»، در لباس‌ من‌ جز خدا چیز دیگری‌ نیست‌! حالا کسی که این‌ها را می‌گوید‌ نمی‌خواهم‌ اسمش‌ را ببرم (الفوائد العشره/ص۱۸۷) ‌. هیچ‌‌کس‌ جز او وجود ندارد، «یا هو یا من‌ هو الا هو»، این‌ معنای‌ «هو» است، یعنی‌ همه‌‌چیز «او» است‌. شما وسط‌ آن‌ نقطه‌ی‌ حساس‌ اتم‌ اگر بروید، مثلا این‌جا بزرگ‌ شد یا شما کوچک شدید، رفتید در آن‌ هسته‌ی‌ اتم‌ قرار گرفتید، آن‌جا بخواهید اشاره‌ کنید، همه‌‌جا خداست! «دل‌ هر ذره‌ای‌ که‌ بشکافی‌، آفتابی‌ش‌ در میان‌ بینی»، این‌‌طور باید ما خدا را بشناسیم‌، «ما رَأَیتُ شَیئاً اِلاّ وَ رَأَیتُ اللهَ قَبلَهُ وَ بَعدَهُ وَ مَعَهُ وَ فیهِ» (فیض کاشانی، عین الیقین، ج ۱، ص ۴۹)‌، شیشه‌ را در مقابل‌ آفتاب‌ نگه‌ دارید، – شیشه‌ی‌ روشن‌، نه‌ مشجر- آفتاب‌ وارد شده، از آن طرف رد شده، این‌ یک مثل‌ خیلی پایین است که‌ گفت:‌ «خاک بر فرق‌ من‌ و تمثیل‌ من‌»، ببینید جائی‌ از این‌ وجود هست‌ که‌ آفتاب‌ به آن‌جا نتابیده‌ باشد‌؟! مرحوم‌ فیض‌ کاشانی‌ درکتابش می‌نویسد‌، مثل‌ می‌زند‌، که‌ ماهی‌ها یک روز گفتند که‌ این‌ آب‌ کجاست‌ که‌ می‌گویند‌ حیات‌ ماهی‌ به‌ آب است‌؟ کجاست‌ که‌ ندیدیم‌؟ یکی‌ از ماهی‌ها گفت‌ که‌ در فلان‌ اقیانوس‌، یک ماهی‌ بزرگی‌ هست‌، او آب‌ را دیده، برویم پیش‌ او، همه‌ رفتند پیش‌ او، او گفت‌ که‌ شما غیر از آب‌ را به‌ من‌ نشان‌ بدهید تا من‌ آب‌ را نشان‌تان‌ بدهم‌. موجودیت‌ خدا را همه‌ باید بفهمیم‌، در همه‌ جا. یک پنکه‌ دارد کار می‌کند، شما موجودیت‌ برق‌ را در آن‌ احساس‌ می‌کنید، می‌گویید: برق‌ در آن‌ هست، تا برق‌ قطع‌ شد، دیگر‌ این‌ کار نمی‌کند‌. همه‌ی‌ عالم‌ خلقت‌، همه‌ی‌ موجودات‌، همه‌ی‌ هستی‌، حتی‌ اتم‌ که‌ الکترون‌ها دارد‌ دور هسته‌‌ با آن‌ سرعت‌ می‌چرخد‌، تمام‌ خداست، نه‌ این‌که خودش خداست! مثل‌ فرقه‌ی‌ متصوفه، نه‌، آن‌ را نمی‌گویم‌، یعنی‌ موجودیت‌ خدا، قدرت‌ خدا، احاطه‌ی‌ وجودی‌ پروردگار در همه‌ی‌ این‌ها را انسان‌ باید ببیند، «ما رَأَیتُ شَیئاً اِلاّ وَ رَأَیتُ اللهَ قَبلَهُ وَ بَعدَهُ وَ مَعَهُ وَ فیهِ»‌. از علی‌ بن‌ ابیطالب‌ سؤال‌ کردند: « هل رأیت ربّک؟» آیا پروردگارت‌ را دیدی‌؟ فرمود: «لم‌ اعبد ربا‌ لم‌ اره‌» (الکافی/ ج۱، ص۹۸; توحید الصدوق/باب ما جاء فی الرؤیه، ص۱۰۹، ح۶; البحار/ ج۴، ص۴۴; جامع السعادات/ ج۳، ص۱۶۷; الفصول المهمه: ۴۹)، من‌ خدائی‌ را که‌ نبینم‌ عبادت‌ نمی‌کنم‌. ماها خیال‌ می‌کنیم‌ دیدن‌ به‌ این‌ چشمِ‌ بدنی‌ و حیوانی‌ و این‌هاست‌، این‌ دیدن‌ نیست، این‌ دیدنِ‌ محدودی‌ است،‌ برای‌ این است ‌که‌ جلوی‌ پای‌مان‌ را ببینیم، ان‌شاء‌الله‌ وقتی‌ که‌، «انا انشاءالله‌ بکم‌ لاحقون» (من لا یحضره الفقیه، جلد ۱، صفحه ۱۷۹)‌، وقتی‌ از دنیا رفتیم‌ آن‌وقت‌ می‌فهمیم‌ دیدن‌ یعنی‌ چه‌؟ آن‌جا دیدن‌ معنایش‌ خوب‌ معلوم‌ می‌شود، و در عالم‌ ارواح‌ هم‌ همان‌طور بوده، حالا فراموش‌ کردیم‌، «من‌ ملک بودم‌ و فردوس‌ برین‌ جایم‌ بود؛ آدم‌ آورد در این‌ دیر خراب‌ آبادم»، ما را در یک قفسی‌ کردند، اگر حقیقتش‌ را بخواهید، یک قفسی‌ که‌ پنجره‌ ندارد، سیاه‌ و تاریک، آوردند این‌جا، «چند روزی‌ قفسی‌ ساخته‌اند از بدنم». «هو»، «او»؛ هر روز هم‌ می‌خوانید؛ «قل هو»، بگو او، همه‌‌چیز، همه‌ی‌ حرکات، «لاحول‌ و لاقوه‌ الا بالله‌ العلی‌العظیم»‌ هیچ‌ حول‌ و قوه‌ای‌ نیست‌ مگر مال‌ خداست‌. یک وقتی‌ ما استادی‌ داشتیم،‌ این‌ را به‌ من‌ گفته‌ بود بخوانم‌، زیاد هم‌ می‌خواندم‌، یک‌وقت‌ احساس‌ کردم‌ که‌ خب،‌ این‌ دستم‌ را که‌ حالا می‌خواهم‌ حرکت‌ بدهم‌ این‌ قوه‌اش‌ مال‌ خداست‌ دیگر، بی‌ اذن‌ خدا من‌ حق‌ ندارم‌ در مال‌ خدا تصرف‌ کنم‌! یک چند لحظه‌ای‌ مانده‌ بودم، بعد متوجه‌ این‌ معنا شدم‌ که‌ خدای‌‌تعالی‌ اجازه‌ داده‌ که‌ نه‌، حالا ما به‌ تو دادیم‌، اختیارش‌ دست‌ تو، این‌ حول‌ و قوه‌ای‌ که‌ ما داریم،‌ این‌ حرکات‌، اختیارش‌ را دست‌ ما داده‌اند، ولی‌ آیا اجازه‌ هست‌ که‌ در راهی‌ که‌ خدا دوست‌ ندارد،‌ انسان‌ از این‌ حول‌ و قوه‌ استفاده‌ بکند؟ انسان‌ بدون‌ اذن یا نهی‌‌ در مِلک دیگری‌ تصرف کرده‌ باشد، جواب‌ خدا را روز قیامت‌ چه‌ می‌دهد؟ «لا حول‌ و لا قوه‌ی‌ الا بالله‌ العلی‌ العظیم»، در یک روایت‌ دیدم‌ که‌ هفت‌ مرتبه‌ بعد از هر نماز: «بسم‌الله‌ الرحمن‌الرحیم‌، لاحول‌ و لاقوه‌ الا بالله‌ العلیالعظیم»‌ بگویید و بعد از نماز مغرب‌ و نماز صبح‌ اگر انسان‌ این‌ را روی‌ اخلاص‌ بگوید‌، هفتاد نوع‌ مرض‌ از او‌ دفع‌ می‌شود (مفاتیح الجنان/ رساله باقیات الصالحات، باب اول: اعمال شب و روز، فضیلت بسمله و حوقله) که‌ کمترین‌اش‌ مثلا همین‌ مرض‌های‌ درشتی‌ است‌ که‌ از نظر ما هست، شما می‌گویید که این‌قدر مرض‌! بله، شما این‌جا نشستید، این‌قدر میکروب‌، این‌قدر مرض‌، امراض‌ مختلفی‌ متوجه‌ شماست، شما متوجه‌ نیستید، خدا دفع‌ می‌کند، یک‌مشت‌ امراض‌ دفع‌ می‌شود،‌ یک‌مشت‌ رفع‌ می‌شود‌. فرق‌ رفع‌ و دفع‌ این است: دفع‌ را اصلا نمی‌گذارد‌ بفهمی‌ مرض‌ متوجه‌ات‌ شده؛ بچه‌ را شما دستش‌ را گرفتید، دارید از خیابان‌ عبور می‌دهید، بچه‌ حواسش‌ دنبال‌ بازی‌اش هست، ماشین‌ می‌خواهد به‌ این‌ بزند‌، می‌کشید‌ش این‌طرف، می‌خواهد بیفتد‌، در بغل‌تان‌ می‌گیرید نگهش‌ داشتید؛ این‌ها معنایش‌دفع است، نمی‌گذارد‌ مرض بیاید‌، مثلا فرض‌ کنید در وقتی‌ که‌ خردسال است‌، آمپول‌های‌ مختلف‌ به او‌ می‌زنید که‌ این‌ امراض‌ مثل‌ آبله‌ و امراضی‌ که‌ الان‌ هست‌، آن‌ها را نگیرد، این‌ها اسمش‌دفع است، دفع‌ می‌کند، خدای‌تعالی‌ بیشتر امراض‌ را از ما دفع‌ می‌کند‌، ما را حفظ‌ می‌کند، ماها حواس‌مان نیست، می‌گوییم‌ مائیم‌ که‌ این‌طوری هستیم‌! من‌ تا به‌ امروز طبیب‌ نرفتم‌! خدا خواسته‌ که‌ تو نروی، و الا تو چه‌ خصوصیت‌ داری؟ خدای‌‌تعالی‌ دفع‌ می‌کند، آن‌وقت‌ در اثر بی‌بند و باری‌ و نامرتبی‌ کارهایت‌، یک امراضی‌ واردت‌ می‌شود‌، آن‌جا از تو‌ رفع‌ می‌کند‌، برمی‌دارد‌. بگو: اوست‌! بیائیم‌ و یک‌خورده‌ای‌ واقعا خداشناس‌ بشویم، بیائیم‌ بدانیم‌ کارها دست‌ کیست، حول‌ و قوت‌ دست‌ کیست‌؟ خدا می‌داند‌ اگر این‌ کلمه‌ را ما معتقد بشویم، این‌ معنا را خوب‌ درک بکنیم‌، همه‌ی‌ کارهای‌مان‌ کنترل‌ می‌شود‌. عرض‌ می‌کنم‌؛ من‌ فکر می‌کردم‌ این‌ دستم‌ را چرا حرکت‌ می‌دهم‌؟ خب‌ مالکش‌ کس‌ دیگری‌ است‌، به‌ من‌ اجازه‌ داده‌ من‌ دستم‌ را این‌طوری‌ بکنم‌؟ خب‌ اجازه‌ داده، روی‌ مهربانی‌ اجازه‌ داده، اما آن را‌ که‌ اجازه‌ نداده‌ چطور‌؟ آن را که‌ به‌ شما گفته‌ نکن‌ چطور؟ آن‌ حرکتی‌ که‌ در بدنت‌ هست‌، آن‌ اعمال‌ زشتی‌ که‌ تو می‌کنی‌، آن‌ گناهانی‌ که‌ تو می‌کنی‌، این‌ها را می‌توانی‌ جوابش‌ را بدهی‌؟ این‌ وجودت‌ مال‌ من است‌، شما که حق‌ نداری یک سوزن‌ به‌ دستت‌ بزنی؛ شما نمی‌توانی‌ یک سوزن‌ به‌ دست‌ خودت‌ بزنی‌ خون‌ بیاید، حرام است، مگر‌ من‌ صاحب‌ خودم‌ نیستم؟! اختیار خودم‌ را ندارم؟ نه‌خیر! تو اختیار خودت‌ را از کجا داری؟ تو که‌ هستی‌ که‌ اختیار خودت را داشته باشی‌؟

 

معنای کلمه‌ی «الله» و محبت به متعلقات محبوب

«قل‌ هو»، «خدا»، «الله»، این‌ کلمه‌ی‌ «الله»‌ یعنی‌ همه‌ی‌ صفات‌ الهی،‌ چه‌ بگویید: «الله»‌، چه‌ بگویید:‌ «رحمن»‌؛ چه‌ بگویید: «الله»،‌ چه‌ بگویید: «رحیم»، سابق‌ این‌ را می‌گفتند: اسمی‌ است‌ که‌ مستجمع‌ جمیع‌ صفات‌ کمالیه‌ است،‌ تمام‌ صفات‌ الهی‌‌، این‌ را از سابق‌ به‌ ما می‌گفتند، خب‌، «قل‌ هو الله» اوست‌ «الله»، یعنی‌ محبوبی‌ نیست‌ مگر او، «لا اله‌ الا هو» که‌ زیاد هم‌ در قرآن‌ هست‌، اگر بخواهیم‌ تقسیمش‌ کنیم‌، روی‌ اسماء پروردگار پخش‌ کنیم معنایش‌ این است‌ که‌ محبوبی‌ نیست‌ مگر او، معبودی‌ نیست‌ مگر او، خالقی‌ نیست‌ مگر او، رحمانی‌ نیست‌ مگر او، رحیمی‌ نیست‌ مگر او، حتی‌ موجودی‌ نیست‌ – که‌ گاهی‌ از این‌ سوء استفاده‌ می‌شود‌- موجودی‌ نیست، «یا موجودا فی‌ کل‌ مکان» (دعای حزین/ حاشیه مفاتیح الجنان، تعقیبات نماز شب)‌، یکی‌ از اسماء پروردگار «موجود» است، موجودی‌ نیست‌، هستی‌ نیست‌ مگر او، – از نظر اهل‌ بیت‌ عصمت‌ و طهارت این‌ به‌ معنای‌ استقلالی‌اش‌ منظور است البته‌،‌ نه‌ از نظر فلاسفه، فلاسفه‌ چیز دیگری می‌گویند، حالا ما می‌گوییم‌ که‌- موجودی‌ نیست‌ مگر او، موجود مستقل؛ یعنی‌ خودش‌ بر خودش‌ اعتماد داشته‌ باشد؛ نیست‌ مگر او، تمام‌ صفات‌ الهی‌ زیر کلمه‌ی‌ «الله‌» است، وقتی‌ شما گفتید: «لا اله‌ الا هو»، «لا اله‌ الا الله»، یعنی‌ من‌ محبوبی‌ ندارم‌، – این‌ها را راست‌ می‌گوییم‌؟!- من‌ محبوبی‌ ندارم‌ جز خدا، معبودی‌ ندارم‌ جز خدا، این است‌ معنایش‌ دیگر، خب‌ شما هیچ‌ چیزی‌ را دوست‌ ندارید جز خدا؟ باید بگوییم:‌ جز خدا همه‌ چیز را دوست‌ داریم! چون‌ واقعا محبت‌مان‌ به‌ همه‌ چیز هست. یک‌نفر می‌گفت:‌ من‌ چرا این‌قدر محبتم‌ به‌ خدا کم است؟ آمده‌ بود پیش‌ من؛ گفتم‌: علتش‌ این است‌ که‌ تو یک کیلو محبت‌ داشتی‌، این‌ها را تقسیم‌ کردی، یک‌مقدار دادی‌ به‌ خانه‌ات‌، یک‌مقدار دادی‌ به‌ زنت‌، یک‌مقدار دادی‌ به‌ بچه‌هایت‌، یک‌مقدار دادی‌ به‌ کسبت‌، یک‌مقدار دادی‌ به‌ شغلت‌، یک‌مقدار چه‌ و چه، آن‌ آخرش‌ که‌ یک‌ذره‌ می‌ماند‌، می‌خواهی‌ بدهی‌ به‌ خدا! این‌طوری است‌ دیگر‌. انسان‌ یک‌وقت‌ حرم‌ حضرت‌ رضا صلوات‌ الله‌ علیه‌ مشرف‌ می‌شود، یک زرگر، طلاشناس‌، به‌‌به‌! عجب‌ طلاهائی است‌! این‌ طلاها را می‌بوسد‌ و احترام‌ می‌کند‌، به‌خاطر این‌که‌ طلایش‌ تمام‌ عیار است‌! یک‌وقت‌ می‌رود‌ حرم‌ حضرت‌ رضا صلوات‌الله‌‌علیه‌، اگر هر چه‌ باشد‌ که‌ متعلق‌ به‌ علی‌‌بن‌موسی‌الرضا است‌ می‌بوسد‌، حتی‌ خاک‌ها را، حالا اگر کسی‌ این‌جا بگوید‌ که‌ این‌ ضریح‌ مقدس‌ را که‌ مردم‌ این‌قدر می‌بوسند، از هرکسی‌ یک میکروبی‌ به‌ این‌ ضریح‌ می‌چسبد‌ و فلان‌ و این‌ها، تو چرا می‌بوسی‌؟ دعوا می‌کند‌، اوقاتش‌ تلخ‌ می‌شود، می‌گوید‌: هر چیزی‌ که‌ متعلق‌ به‌ حضرت‌ رضا باشد‌ من‌ می‌بوسم. شما یک وقتی‌ تمام‌ زندگی‌ات‌، زنت‌ و بچه‌‌ات‌ و این‌ها را به‌خاطر خدا دوست‌ داری، این‌ خوب است، مثل‌ ضریحی‌ که‌ به‌خاطر حضرت‌ رضا دوست‌ داری، اما یک‌وقت‌ هست‌ نه‌، مستقلا دوست داری، زنم‌ فاسد باشد‌ دوستش‌ دارم‌، زنم‌ بی‌دین‌ باشد‌ دوستش‌ دارم‌، زنم‌ مثلا فرض‌ کنید در راه‌ خدا نباشد‌ دوستش‌ دارم، بچه‌هایم‌، بچه‌ام هست‌ آقا! چه‌کارش‌ کنم‌؟ بچه‌ام است، ولو بد باشد‌ بچه‌ی من است‌. مکرر من‌ گفتم‌ که‌ حضرت‌ نوح‌ یک کلمه‌، – خیلی‌ آدم‌ دلش‌ برای‌ حضرت‌ نوح‌ می‌سوزد‌، یک کلمه-‌ گفت:‌ «إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی»‌ (هود/۴۵)، خدایا! این‌ بچه‌ی‌ من‌ از اهل‌ من است‌، تو هم‌ وعده‌ کردی‌ که‌ اهل‌ مرا نجات‌ بدهی؛ خدا با تندی فرمود: «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ، إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ، فَلاَ تَسْأَلْنِ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ، إِنِّی أَعِظُکَ أَن تَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ» (هود/۴۶)، تو نباید جاهل‌ باشی‌، این‌ حرف‌ها چه هست‌ که‌ تو می‌زنی‌؟ تقریبا این‌طور است، آخر بچه‌ام هست، همین‌ حرف‌هایی‌ که‌ ماها می‌زنیم‌، بچه‌ام! بچه‌ی‌ نکبتش‌ را که‌ هزار کار بد کرده‌ بود گرفته بودند در زندان ‌انداخته بودند، می‌گفت:‌ شب‌ تا صبح‌ خوابم‌ نبرده، بچه‌ام را آن‌جا غذا دادند یا ندادند… این‌ بچه‌ را تو می‌خواهی‌ چه‌کار کنی‌؟ ولی یک بچه‌ای‌ مثل‌ یوسف‌ باشد‌، حضرت‌ یعقوب‌ چهل‌‌سال‌ برایش‌ گریه‌ می‌کند‌، چشمانش‌ سفید می‌شود،‌ خدا نمی‌گوید:‌ چرا اینکار را می کنی؟ برای‌ این‌که‌ پسرش‌ در راه‌ خداست، یوسف‌، یوسفی‌ است‌ که‌ گناه‌ آمده‌ کنارش‌، جوان است‌، شهوت‌ دارد، «وَهَمَّ بِهَا» (یوسف/۲۴)، همه‌‌طور آماده‌ است، اما فرار می‌کند، این‌طور بچه‌ را هر چه‌ می‌خواهی‌ در فراقش‌ گریه‌ کن‌! حتی‌ «ابْیَضَّتْ عَیْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ» (یوسف/۸۴)، چشمانش‌ سفید شده، بارک الله،‌ گریه‌ کن، نه‌ برای‌ او، برای‌ همه‌ی‌ اولیاء خدا گریه کن، شما برای‌ امام‌ حسین‌ گریه‌ می‌کنید، کسی‌ نمی‌گوید چرا‌. ببینید این‌ راه‌ را باید ما در پیش‌ بگیریم‌، این‌طوری‌ باید باشیم‌. خدای‌‌تعالی‌ رحمان‌ است‌، اما دومی‌ هم‌ دارد، پیغمبر اکرم‌ هم‌ «ارحمالراحمین»‌ مطلق‌ نیست،‌ بگو که‌ «او» در ذاتش «احد» است، هیچ‌ هم‌ردیفی‌، هم‌‌کُفوی‌ ندارد، که‌ البته‌ بقیه‌ی‌ سوره‌، تفسیر همین‌ «احد» خواهد بود.

 

اهمیت کلمه‌ی انشاءالله و معنای حقیقی آن

درباره‌ی پیغمبر اکرم‌ در دعای‌ ندبه‌ می‌گوییم:‌ «و اودعته‌ علم‌ ما کان‌ و مایکون‌» (مفاتیح الجنان/دعای ندبه)، «علم‌ ما کان‌ و مایکون»‌ را پیغمبر اکرم‌ می‌داند‌ تا «انقضاء خلقک»، اما در قرآن‌ می‌گوید:‌ «وَلَا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَلِکَ غَدًا إِلَّا أَن یَشَاء اللَّهُ» (کهف/۲۳-۲۴)، ای‌ پیغمبر! تو با همه‌ی‌ این‌هایی که می‌دانی، با همه‌ی‌ عظمتت‌، با همه‌ی‌ شخصیتت‌، بدان‌ که‌ تمام اختیارت‌ در دست‌ پروردگار است‌! تو از خودت‌ هیچ‌ اراده‌ای‌ که‌ از خدا جدا باشد‌ نداری،‌ و حتما نگویی‌ من‌ فردا فلان‌ کار را می‌کنم‌، مگر این‌که‌ خدا بخواهد، اگر خدا بخواهد تو می‌توانی‌ فلان‌ کار را قول‌ بدهی‌ که‌ فردا بکنی، اگر خدا نخواهد نمی‌توانی، «وَلَا تَقُولَنَّ» با نون‌ تاکید ثقیله‌، «إِنِّی فَاعِلٌ ذَلِکَ غَدًا إِلَّا أَن یَشَاء اللَّهُ»، ماها اصلا «ان‌شاء‌الله‌» را لفظی‌ هم‌ حتی نمی‌گوییم، «ان‌شاءالله‌» لفظی‌ هیچ‌ارزشی‌ ندارد‌، بعضی‌ وقت‌ها من‌ به‌ بعضی‌ها می‌گویم‌: ان‌شاءالله‌ فردا می‌آیم،‌ می‌گوید:‌ آقا نه،‌ قطعی‌ بگو، ان‌شاءالله‌ نگو، بگو می‌آیم‌، اصلا نمی‌خواهند‌ بفهمند که‌ «ان‌شاءالله»‌ باید در هر کلامی‌ پشت‌ سرش‌ باشد؛ من‌ به‌ یک خلبانی‌ در هواپیما گفتم‌: وقتی‌ می‌گویید ما ساعت‌ فلان،‌ در فرودگاه‌ مشهد می‌نشینیم،‌ بگو: «ان‌شاءالله»، گفت:‌ مگر خطری هست؟ گفتم‌: نه‌، یک‌خورده‌ هم‌ به‌ من‌ به‌ قول‌ خودش‌ عقیده‌ داشت، گفت:‌ مگر خطری را احساس می‌کنید؟ گفتم:‌ نه‌، گفت:‌ پس نمی‌شود،‌ اگر بگویم‌ که‌ ان‌شاءالله‌ ما وارد مشهد می‌شویم‌ مردم‌ می‌ترسند، راست‌ هم‌ می‌گوید، اگر‌ الان‌ یک خلبانی‌ وقتی‌ که‌ دارد پرواز می‌کند، بگوید‌: ان‌شاءالله‌ تا ساعت‌ فلان‌، همه می‌گویند: ان‌شاءالله‌ گفت‌؟ بله! پس حتما‌ یک خطری‌ هست! ببینید؛ از همین‌جا احساس‌ کنید که‌ فرهنگ‌ ما با فرهنگ‌ قرآن‌ و اسلام‌ اساسا عوض‌ شده‌. حضرت‌ بقیه‌الله‌ ارواحنافداه، ایشان‌ را خدای‌‌تعالی‌ وعده‌ کرده‌ و «إِنَّ اللَّهَ لَا یُخْلِفُ الْمِیعَادَ» (آل عمران/۹)، «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ» (نور/۵۵)، پروردگار وعده‌ای‌ کرده‌ و این‌هایی‌ هم‌ که‌ وقت‌ تعیین‌ می‌کنند خیلی‌ غلط‌ می‌کنند، هیچ‌کس‌ نباید وقت‌ تعیین‌ بکند، چرا؟ به جهت‌ این‌که‌ این‌ از آن مسائلی‌ است‌ که‌ در آن خیلی‌ بداء حاصل‌ می‌شود، با دعا جلو می‌افتد،‌ با بدی‌ مردم‌ عقب‌ می‌افتد‌، و تا به حال‌ شاید صدها مرتبه‌ بداء حاصل‌ شده‌، و چون‌ معنای‌ بداء هم‌ این‌ است‌ که «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ» (رعد/۳۹)، خدا عقب‌ جلویش‌ می‌کند.

 

جریان بنی‌اسرائیل و ظهور حضرت موسی و تشابه با ظهور امام عصر علیه‌السلام

در قضیه‌ی‌ بنی‌اسرائیل‌ دارد‌ که‌ حضرت‌ یوسف‌ به‌ بنی‌‌اسرائیل‌ وعده‌ فرموده‌ بود که‌ بعد از مدتی،‌ شما که‌ در فشار فرعون‌ و فرعونیان‌ قرار گرفتید و ظلم‌ خیلی‌ به شما‌ فشار آورد، حضرت‌ موسایی‌ خواهد آمد و شما را از زیر بار ظلم‌ نجات‌ می‌دهد، بنی‌اسرائیل‌ در فشار قرار گرفتند، یک‌شب‌ در وسط‌ بیابان‌ – که‌ این‌ وضع‌ را هم‌ از ما گرفتند که‌ برویم‌ در بیابان،‌ گاهی‌ با دوستان‌ بنشینیم‌، برای‌ فراق‌ امام‌ زمان‌مان‌ گریه‌ بکنیم،‌ یک‌وقتی‌ یک‌چنین‌ برنامه‌‌هایی‌ بین دوستان‌ بود‌- بنی‌اسرائیل در وسط‌ بیابان‌ رفته‌ بودند‌ و گریه‌ می‌کردند، اشک می‌ریختند، عالم‌شان‌ هم‌ برای‌ آن‌ها علائم‌ ظهور را می‌گفت‌ و خصوصیات‌ حضرت‌ موسی‌ را می‌گفت‌، یک‌شب‌ از این‌ شب‌ها، شبِ‌ مهتاب‌‌شبی‌ هم‌ بوده، دیدند که‌ یک جوانی‌ دارد‌ می‌آ‌ید، نزدیک شد، تمام‌ علائم‌ موسی‌ در این‌ هست‌، آن‌ عالم‌ پرسید: آقا اسم‌تان‌ چیست‌؟ گفت‌: من اسمم‌ موسی‌ است.‌ پسر که هستی‌؟ پسر عمران!‌ شما هستید که‌ باید بیایید ما را از این‌ گرفتاری‌ نجات‌ بدهید؟ گفت‌: بله‌. ان‌شاءالله‌ ما هم‌ یک‌وقتی ببینیم‌ آقای‌مان، ولی‌ عصر را‌، بگوییم:‌ آقا شما پسر که‌ هستید؟ -هر احمقی‌ که‌ نباید ادعای‌ این‌ بکند که‌ من‌ امام‌ زمانم، یک آقایی‌ اخیرا در آلمان‌ گفتند‌ این‌ امام‌‌زمان است! خصوصیات‌ حضرت‌ ولی‌ عصر صلوات‌ الله‌ علیه‌ را آن‌چنان‌ برای ما بیان‌ کردند که‌ اگر پنج‌ میلیارد جمعیت کره‌ی زمین را،  همه‌ را صف کنند‌، ما دست‌مان‌ را می‌گذاریم روی وجود مقدس‌ حجه‌ابن‌‌الحسن،‌ همه‌ی‌ خصوصیات‌، حتی‌ خال‌ صورتش‌ را گفتند- آقا جان‌! شما که‌ هستید؟ اسم‌تان‌؟ پسر که‌ هستید؟ پسر حضرت‌ امام‌ حسن‌ عسکری‌، آقاجان‌ کی‌ می‌آیید؟ به‌ ما بفرماید که‌ حالا مثلا یک مدتی‌ تاخیر دارد؛ حضرت‌ موسی‌ فرمود: چهل‌ سال‌ دیگر‌ من‌ می‌آیم‌، چهل‌ سال! برای‌ کسی‌ که‌ بفهمد درد است، فشار را درک بکند‌… ماها نمی‌فهمیم‌، ماها تخدیر شدیم، عادت‌ کردیم‌، اگر فشار را انسان‌ درک بکند‌، احساس‌ بکند‌، و بداند که‌ بعد از ظهور، – این‌ را من‌ مکرر گفته‌ام‌ و تحقیقی‌ عرض‌ می‌کنم‌ که-‌ جاهل‌ترین‌ مردم‌ بعد از ظهور از اعلم‌ِ علمای‌ قبل‌ از ظهور عالم‌تر است، ببینید چقدر ما در ظلمیم‌، در جهلیم‌، در تاریکی هستیم، حضرت‌ موسی‌ فرمود: چهل‌ سال‌ دیگر!. آن‌ها گریه‌ کردند، آیا می‌توانی‌ مدت‌ را کم‌ کنی؟ حضرت‌ موسی‌ برای‌ این‌ها خبر آورد که‌ ده‌‌سال‌ تخفیف‌ داده‌ شد، دعاهای‌ شما اثر کرد، این‌‌که‌ فرمودند: «افضل‌ الاعمال‌ انتظار الفرج» (بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۱۱۰)، دعا کنید برای‌ فرج‌ امام‌ زمان‌تان‌، برای این است، دعا جلو می‌اندازد، ده‌ سال‌ جلو افتاد، این‌ها شکر کردند، تشکر کردند، «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ» (ابراهیم/۷)‌، شکر کردند، حضرت‌ موسی‌ خبر آورد که‌ ده‌سال‌ هم‌ برای‌ خاطر شکرتان تخفیف داده شد، راه‌ را بلد شده‌ بودند، باز دعا کردند، ده‌ سال‌ دیگر‌ تخفیف‌ داده‌ شد، حضرت‌ موسی‌ هم‌ در این‌ مدت‌ رفت‌ برای مدین‌، مدتی‌ خدمت‌ شعیب‌ را کرد و برگشت‌ و آمد این‌ها را نجات‌ داد، و امام‌ صادق‌ می‌فرماید: – قابل‌ توجه‌ است‌ که‌- همین‌ جریان عینا در امت‌ پیغمبر، نسبت‌ به‌ حضرت‌ ولی‌ عصر صلوات‌ الله‌ علیه‌ خواهد بود، طابق النعل بالنعل (ترجمه کمال‌الدین و تمام‌النعمه/الشیخ الصدوق؛ مترجم منصور پهلوان، جلد : ۲، صفحه : ۴۰۰)، و اگر مردم‌ دعا کنند جلو می‌افتد‌، دعا کنید، به‌ یاد امام‌‌زمان‌تان‌ باشید، اگر دعا کردید جلو می‌افتد، و بدانید هر دعایی اثر دارد‌، همین‌ امشب‌، همین‌ مجلس،‌ اگر شما جدی‌ دعا کنید بالاخره‌ یک‌مقداری،‌ به‌ اندازه‌ای‌ که‌ خدا به‌ ما لطف‌ داشته‌ باشد‌ ظهور حضرت‌ را جلو می‌اندازد‌، و بعدش‌ هم‌ شکر کنید، ممنونیم‌ خدا که یک‌ تفضلی‌ به‌ ما کردی،‌ باز شکرش‌ هم‌ مزد دارد‌، دعا کنید، شکر کنید، دعا کنید، شکر کنید تا ان‌شاء‌الله‌ حضرت‌ بقیه‌‌الله‌ ارواحنافداه تشریف‌ بیاورند و واقعا از این‌ گرفتاری‌ها ما را نجات‌ بدهند‌.

 

تعلق ماههای جمادی به حضرت زهرا سلام الله علیها

ایام‌ تعلق‌ دارد به‌ حضرت‌ فاطمه‌ی‌ زهرا سلام‌ الله‌ علیها، بیستم‌ این‌ ماه‌ روز تولد حضرت‌ زهرا خواهد بود. دو ماه‌ جمادی‌‌الاول‌ و جمادی‌‌الثانی‌ بیشتر مربوط‌ به‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ علیها است‌. فاطمه‌ی‌ زهرا به‌قدری‌ عزیز است، به قدری باعظمت است، من‌ هفته‌ی‌ گذشته‌ چند کلمه‌ راجع‌ به‌ معنای‌ «محدثه»‌ عرض‌ کردم‌، محدثه یعنی‌ از مسائلی‌ که‌ مربوطه‌ به‌ علم‌ مکنون‌ خداست‌ از جانب‌ پروردگار برای‌ فاطمه‌ی‌ زهرا خبر می‌آوردند، خبرهای‌ تازه‌، خبرهای‌ کلی‌ را که‌ همه‌ی‌ ائمه‌ی معصومین‌ می‌دانستند، خبرهای‌ جدید بود، حضرت را حدیث‌ می‌کردند، و اطلاعاتی داشت (علل الشرائع، جلد ‏۱، صفحه ۱۸۳)، امیرالمؤمنین‌ وارد منزل‌ می‌شود‌، حضرت‌ زهرا می‌فرماید که‌ می‌خواهی خبر بدهم‌ از آن‌چه‌ خواهد آمد واز آنچه‌ گذشته؟ «ما کان‌ و ما یکون»‌، فاطمه‌ی زهرا این است، روایات‌ زیادی‌ هم‌ درباره‌ی‌ حضرت‌ زهرا از شیعه‌ و سنی‌ وارد شده، به‌قدری‌ با‌ عظمت است‌، به‌قدری‌ بزرگ است‌، به‌قدری‌ محبوبه‌ی‌ خداست‌ که‌ هر کجا «ذی‌القربی» در قرآن‌ آمده‌ اول‌ مربوط‌ به‌ حضرت‌ زهراست، «قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَىٰ» (شوری/۲۳)، اول‌ حضرت‌ زهراء است، «وَآتِ ذَا الْقُرْبَىٰ حَقَّهُ» (اسراء/۲۶)‌، اول‌ حضرت‌ زهراء، «وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَىٰ» (انفال/۴۱)، اول‌ فاطمه‌ی زهراست، بقیه‌ همه‌ زیر سایه‌ی‌ فاطمه‌ی‌ زهرا هستند. در همین‌ حدیث‌ کساء است‌ دیگر؛‌ «هم‌ فاطمه‌ و ابوها و بعلها و بنوها»، فاطمه‌ است‌ و پدر‌ فاطمه، فاطمه است و فرزندان‌ فاطمه‌، فاطمه است و شوهر فاطمه‌، این‌قدر اهمیت دارد، روایات‌ زیادی‌ داریم‌ که‌ چرا فاطمه‌ را فاطمه‌ گفتند؛ در روایات‌ مختلف است‌، یک روایت‌ که‌ ان‌شاءالله‌ برای‌ شماها بشارتی‌ است:‌ «لان الله‌ فطمها و شیعتها و محبیها»، این‌هایی‌ که‌ می‌گویم‌ این‌ها هر کدام‌ در یک روایت است‌ (مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، جلد ۳، صفحه ۳۳۰ – ۳۲۹ / عیون أخبار الرضا علیه السلام، جلد‏۲، صفحه ۷۳- ۷۲ / عیون أخبار الرضا علیه السلام، جلد ‏۲، صفحه ۴۶ / الأمالی (للطوسی)، صفحه ۵۷۰ – بحار الأنوار، جلد ‏۴۳، صفحه ۱۸) ، «و ذریتها من‌ النار» ، «فطم»‌ یعنی‌ جدا کردن‌، خدای‌‌تعالی‌ حضرت‌ زهراء را، شیعیانش‌، دوستانش‌، ذریه‌اش‌ را از آتش‌ جهنم‌ جدا کرده‌، هیچ‌‌وقت‌ به‌ آتش‌ جهنم‌ مبتلا نمی‌شوند‌، و در روایت دارد:‌ روز قیامت‌ که‌ تشریف‌ بیاورد‌، می‌خواهد وارد بهشت‌ که‌ بشود،‌ عرض‌ می‌کند: پروردگارا! در دنیا که‌ قدر من‌ را ندانستند، در این‌جا هم‌ که‌ مردم‌ چشمان‌شان‌ را بستند، «غضوا ابصارکم‌ حتی‌ تجوز فاطمه‌ بنت‌ محمد صلی الله علیه و اله وسلم» (عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال، جلد ۱۱، صفحه ۱۱۸۰)، چشم‌ها را ببندید تا فاطمه‌ بگذرد، که‌ از امام‌ سوال‌ می‌شود:‌ سادات‌ هم‌ چشم‌های‌شان‌ را ببندند؟ حضرت‌ می‌فرماید که‌ برای‌ محرم‌ و نا محرمی‌ نیست،‌ آن‌جا فاطمه‌ یک جلال‌ و عظمتی‌ دارد که‌ هیچ‌ چشمی‌ نمی‌تواند‌ آن‌ جلال‌ و عظمت‌ را ببیند؛ خب‌ حالا وارد بهشت‌ می‌خواهند‌ بشوند،‌ خدای‌تعالی‌ می‌فرماید: برگرد به قیامت، هر کس‌ تو را و ذریه‌ی‌ تو را دوست‌ دارد‌ شفاعتش‌ کن، در این‌ حدیث‌ دارد‌ مثل‌ مرغی‌ که‌ دانه‌‌ی خوب‌ را از میان‌ دانه‌های‌ بد جمع‌ می‌کند، تمام‌ دوستانش‌ و محبینش‌ و شیعیانش‌ را از میان‌ مردم‌ قیامت‌ جمع‌ می‌کند، تا جایی‌که‌ یک‌نفر می‌گوید:‌ فاطمه!‌ من هم‌ به‌ تو حق‌ دارم‌! تو چه‌ حقی‌ داری؟ می‌گوید:‌ من‌ در یک شهری‌ خانه‌ داشتم‌، دیوار خانه‌ام‌ بلند بود، یک‌روز یکی از فرزندان‌ تو آمد زیر سایه‌ی‌ دیوار من‌ نشست‌ و استراحت‌ کرد، حضرت‌ او را هم‌ شفاعت‌ می‌کند.

 

روضه و توسل و دعای ختم مجلس

خدایا! به‌ آبروی‌ فاطمه‌ی‌ زهرا ما را مشمول‌ شفاعت‌ آن‌ حضرت‌ بفرما، ما را از محبین‌ این‌ خاندان‌ قرار بده‌، خدایا! این‌ چشم‌های‌مان‌ را به‌ جمال‌ امام‌‌زمان‌مان‌ روشن‌ کن. فاطمه‌ی‌ زهراء پشت‌ در ایستاده‌، ناگهان‌ درِ نیم‌سوخته‌ به‌ پهلوی‌ مبارکش‌ می‌خورد‌، صدا می‌زند: «یا فضه‌ خذینی» (عوالم العلوم؛ ج ۱۱، ص ۹۴۱/ بحارالانوار؛ ج ۸، ص ۲۳۰)، – چراغ‌ها را خاموش‌ کنید حال‌ عزاداری‌ پیدا کنیم‌، یک چند لحظه‌ای‌ برای‌ شادی‌ دل‌ امام‌ زمان‌مان‌ برای‌ فاطمه‌ی‌ زهراء اشک بریزیم- فضه‌ آمد، سر فاطمه‌ی‌ زهرا را به‌ زانو گرفت‌، مردم‌ ریختند در خانه‌ی‌ علی‌ بن‌ ابیطالب‌، علی‌ بن‌ ابیطالب‌ را دستگیر کردند، به‌ طرف‌ مسجد می‌برند، فاطمه‌ی‌ زهرا سلام‌ الله‌ علیها چشم‌ها را باز کرد، صدا زد: فضه!‌ پسر عمم‌ را کجا بردند؟ فضه‌ گفت:‌ به‌ طرف‌ مسجد، از جا برخاست،‌ آمد دامن‌ علی‌ بن‌ ابیطالب‌ را گرفت‌، در تاریخ‌ دارد وقتی‌ فاطمه‌ی‌ زهرا دامن‌ علی‌ را به طرف‌ خانه‌ می‌کشید، – و فکر هم‌ نکنید که‌ راه‌ زیادی‌ بین‌ خانه‌ و مسجد بوده‌، نه‌، یک در فاصله‌ بوده‌- به‌ طرف‌ خانه‌ کشید، چهل‌‌نفر که‌ علی‌ را به‌ طرف‌ مسجد می‌بردند همه‌ روی زمین‌ افتادند، معلوم است در این‌جا اراده‌ی‌ ولایتی‌ کرده‌، دومی‌ دید که‌ نمی‌تواند به‌ این‌ وسیله‌ علی‌ بن‌ ابیطالب‌ را به‌ طرف‌ مسجد ببرد، صدا زد: قنفذ!‌ دست‌ زهراء را کوتاه‌ کن! در تاریخ‌ دارد، جمعی‌ ریختند فاطمه‌ی‌ زهرا را کتک زدند، که‌ امام‌ صادق‌ علیه‌‌السلام‌ وقتی‌ از ایشان‌ سوال‌ می‌شود:‌ سبب‌ شهادت‌ مادرتان‌ زهراء چه‌ بود؟ فرمود: «و کانَ سَبَبُ وَفاتِها اَنَّ قُنْفُذَ مَوْلی عُمَرَ لَکَزَها بِنَعْلِ السَّیْفِ بِاَمْرِهِ» (بحار الانوار، ج۴۳، ص۱۷۰)، قنفذ با غلاف‌ شمشیر آن‌چنان‌ به‌ بازوی‌ مادر ما زهراء زد… همه‌ با توجه‌؛ زن‌ها هم‌ چراغ‌شان‌ را خاموش‌ کنند، همه‌ رو به‌ قبله‌ بنشینید، «اعوذ بالله‌ من‌ الشیطان‌الرجیم‌، بسم الله الرحمن الرحیم، الهی‌ عظم‌ البلاء، الهی‌ عظم‌ البلاء»، خدایا بلای‌ فراق‌ امام‌‌زمان‌مان‌ بر ما سخت‌ شده‌، «الهی‌ عظم‌ البلاء و برح‌ الخفاء و انکشف‌ الغطاء و انقطع‌ الرجاء و ضاقت‌ الارض‌ و منعت‌ السماء و انت‌ المستعان‌ و الیک المشتکی‌ و علیک المعول‌ فی‌ الشده و الرخاء، اللهم‌ صل‌ علی‌ محمد و آل‌ محمد، اولی‌ الامر الذین‌ فرضت‌ علینا طاعتهم‌ و عرفتنا بذلک منزلتهم‌، ففرج‌ عنا بحقهم‌ فرجا عاجلا قریبا کلمح‌ البصر او هو اقرب‌ من‌ ذلک، یا محمد یا علی‌، یا علی‌ یا محمد، اکفیانی‌ فانکما کافیان‌، و انصرانی‌»، به خدا قسم، ما جز خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ کس‌ دیگری را نداریم، اگر آن‌ها ما را کفایت‌ نکنند ما هیچ چیز‌ نداریم‌، اگر آن‌ها ما را یاری‌ نکنند، ما هیچ‌ چیز نداریم‌، «وانصرانی‌ فانکما ناصران‌، یا مولانا یا صاحبالزمان‌، یا مولانا یا صاحب‌الزمان‌، یا مولانا یا صاحب‌الزمان، الغوث‌ الغوث‌ الغوث‌، ادرکنی‌ ادرکنی‌ ادرکنی،‌ الساعه‌ الساعه‌ الساعه،‌ العجل‌ العجل‌ العجل‌». حالا که‌ با‌ آقای‌مان‌ حجه‌ابن‌‌الحسن‌ حرف زدیم‌، از ایشان‌ سؤالی‌ کردیم‌، خواهشی‌ کردیم‌ که‌ به‌ فریادمان‌ برسد، با توجه‌ بیشتر؛ ده‌‌مرتبه‌: «یا مولای یا صاحبالزمان‌، یا مولای یا صاحبالزمان‌، یا مولای یا صاحبالزمان‌ یا مولای یا صاحبالزمان‌ یا مولای یا صاحبالزمان‌ یا مولای یا صاحبالزمان‌ یا مولای یا صاحبالزمان‌ یا مولای یا صاحبالزمان‌ یا مولای یا صاحبالزمان‌ یا مولای یا صاحبالزمان‌»، آقاجان‌! ما می‌دانیم‌ تو ما را می‌بینی،‌ اگر ما شما را نمی‌بینیم‌، به‌ جان‌ مادرتان‌ زهراء، که‌ آن‌ شخص‌ در خواب دیده‌ بود، می‌گفت:‌ در عالم‌ رؤیا به‌ استقبال‌ آقا رفتیم، دیدم‌ حضرت‌ زهرا دارند می‌آیند، امام‌‌زمان‌ دست‌ به‌ سینه‌ پشت‌ سر فاطمه‌ی‌ زهراء بودند، به‌ جان‌ مادر عزیزتان‌ قسم‌تان‌ می‌دهیم‌، خودتان‌ فرج‌ ما و فرج خودتان‌ را از خدای‌تعالی‌ درخواست‌ کنید، از خدای‌‌تعالی‌ بخواهید همین‌ امشب‌، شب‌ آخر غیبت‌ شما باشد ان‌شاء‌الله،. صبح جمعه‌ی‌ فردا که از خواب برمی‌خیزید ببینید آقا فریاد بزند: «الا یا اهل‌العالم‌ انا امامکم‌ المنتظر، الا یا اهل‌العالم‌ ان‌ جدی‌ الحسین‌ قتلوه‌ عطشانا» (الزام الناصب فی اثبات الحجه الغایب، یزدی حائری، ج۲، ص۲۸۲).

۱ جمادی الاول ۱۴۱۳ قمری – ۵ آذر ۱۳۷۱شمسی – تفسیر سوره فلق

 تفسير سورة‌ فلق‌. 5/9/71

 يك‌ خانمي‌ را آوردن‌ اينجا با چرخ‌ هم‌ آوردنش‌. هر دو كليه‌ها از كار افتاده‌ بود. خيلي‌ وضع‌ بدي‌ داشت‌ طبعا وقتي‌ كه‌ وارد اين‌ منزلش‌ كردند من‌ گفتم‌ شايد آوردند اين‌ خانم‌ را براي‌ اينكه‌ شفاش‌ را، خوب‌ دوستان‌ دعا كنند و بگيرند. ايشان‌ بوسيلة‌ يكي‌ از همراهانش‌ درخواست‌ كرده‌ بود كه‌ من‌ يك‌ چند كلمه‌اي‌ باهاش‌ صحبت‌ كنم‌. من‌ هم‌ رفتم‌ گفت‌ كه‌ فلاني‌ من‌ اينجا نيامدم‌ براي‌ اينكه‌ كسالت‌ بدنيم‌ را از امام‌ زمان‌ شفاش‌ را بخوام‌. يك‌ دو تا كسالت‌ روحي‌ و مرض‌ روحي‌ دارم‌ امدم‌ شفاي‌ اون‌ را مي‌خوام‌ خيلي‌ من‌ تكان‌ خوردم‌ اون‌ شب‌. او در فشار و ناراحتي‌ فوق‌ العاده‌اي‌ بود. با همون‌ كسالت‌ هم‌ از دنيا رفت‌ ولي‌ تمام‌ فكرش‌ اين‌ بود كه‌ يكي‌ دوتا مرض‌ روحي‌ هست‌ اينها بايد معالجه‌ بشه‌. بعد به‌ من‌ گفت‌ كه‌ مرض‌ بدن‌ را بالاخره‌ اگر هم‌ خوب‌ بشه‌، مثلا فرض‌ كنيد كه‌ امشب‌ شفاي‌ مرض‌ من‌ را شما بگيريد خيلي‌ من‌ باز دو مرتبه‌ زنده‌ باشم‌ پنجاه‌ سال‌. ولي‌ اگر مرض‌ روحيم‌ باقي‌ بمانه‌ من‌ از همين‌ الان‌ مردة‌ روحي‌ هستم‌ الابد. و حتي‌ در بهشت‌ من‌ را راه‌ نمي‌دن‌ حالا يك‌ ميليون‌ ساله‌، دو ميليون‌ ساله‌، بيشتر انسان‌ از سعادت‌ دوره‌. خيلي‌ من‌ تكان‌ خوردم‌. بهش‌ تحسين‌ كردم‌ و من‌ يقين‌ دارم‌ از اولياء خدا شد و از دار دنيا رفت‌ يك‌ برخورد ديگر هم‌ كه‌ داشتيم‌ يكي‌ از علماي‌ محترم‌ معروف‌ ايشان‌ آمده‌ براي‌ مشهد به‌ زيارت‌ و از هر دو چشم‌ نابينا شده‌ بود و اتفاقا روزي‌ كه‌ من‌ به‌ ملاقاتشون‌ رفته‌ بودم‌ دو روز قبل‌ سكتة‌ قلبي‌ هم‌ كرده‌ بودكه‌ روي‌ بستر افتاده‌ بود عده‌اي‌ از علماي‌  مشهد هم‌ به‌ ديدن‌ ايشان‌ رفته‌ بودند. طبعا هر كدام‌ از اين‌ علما كه‌ بودند در مجلس‌ معجزه‌اي‌ از حضرت‌ علي‌ بن‌ الرضا كه‌ خودشون‌ ديده‌ بودند براي‌ ايشان‌ نقل‌ مي‌كردند كه‌ مثلا فلان‌ شب‌ كوري‌ شفا داده‌ شد، فلان‌ وقت‌ مريضي‌ معالجه‌ شد و فلان‌ ساعت‌ مثلا فلان‌ فرد افليج‌ با توسل‌ به‌ علي‌ ابن‌ موسي‌ الرضا شفا داده‌ شد اينها را كه‌ نقل‌ كردند شايد حدود يك‌ ساعت‌، از اين‌ مطالب‌ علما و حضار براي‌ ايشان‌ نقل‌ مي‌كردند و ايشان‌ سرشون‌ پايين‌ بود و گوش‌ مي‌داند. بعد سرشون‌ را بلند كردن‌ گفتن‌ الان‌ من‌ چند روزه‌ من‌ مشهدم‌ يك‌ مرتبه‌ از حضرت‌ رضا عليه‌السلام‌ نه‌ كسالت‌ قلبيمو متذكر شدم‌ و شفاش‌ را خواستم‌ نه‌ چشمم‌ را. از خدا بخواهيد شما آقايون‌ از حضرت‌ علي‌ ابن‌ موسي‌ الرضا بخواهيد كه‌ من‌ با ايمان‌ كامل‌ از دنيا برم‌ با روح‌ سالم‌ از دنيا برم‌، روحم‌ مريض‌ نباشه‌. ما عندكم‌ ينفد. هر چه‌ كه‌ در نزد شماست‌ از بين‌ مي‌ره‌، اين‌ بدن‌ بالاخره‌ از بين‌ خواهد رفت‌ اونچه‌ كه‌ باقي‌ است‌، اون‌ چيزي‌ است‌ كه‌ در راه‌ خدا قرار بگيره‌ و ما عند الله‌ باق‌. يك‌ جانبازي‌، به‌ اصطاح‌ اون‌ روز ما حرف‌ مي‌زديم‌ كه‌ در جبه‌ يك‌ پاش‌ را از دست‌ داده‌ بود گفت‌ كه‌ من‌ آقا يك‌ پا پيش‌ خدا دارم‌. ولي‌ دست‌ و پاهام‌ و ساير بدنم‌ براي‌  خودم‌ مونده‌ و در واقع‌ يك‌ پا بيشتر نداره‌. او گفت‌ من‌ يك‌ خرده‌ دقت‌ كردم‌ ديدم‌ مي‌خواد بگه‌ كه‌، اين‌ پا را كه‌ از دست‌ دادم‌، از دست‌ ندادم‌ اين‌ را در امانات‌ الهي‌ براي‌ قيامتم‌ گذاشتم‌.

 بقيه‌اش‌ هست‌ در معرض‌ خطر. انسان‌ يكي‌ پولي‌ را گذاشته‌ توي‌ بانك‌ اين‌ محفوظه‌ مثلا حالا اگر بانكها اعتباري‌ داشته‌ باشه‌. بانك‌ الهي‌ اعتبار داره‌، او محفوظه‌. اوني‌ كه‌ تو جيبشه‌ احتمال‌ خرج‌ كردن‌ داره‌، احتمال‌ دزد داره‌، احتمال‌ از بين‌ رفتن‌ و گم‌ شدن‌ داره‌. ما اگر اينجوري‌ فكر بكنيم‌ يك‌ مومن‌ حسابي‌ هستيم‌، ما عندكم‌ ينفع‌، گفت‌ آقا چي‌ داري‌؟يك‌ خونه‌دارم‌، زن‌ دارم‌ فرش‌ دارم‌، بچه‌ دارم‌. اينها ينفد. ينفد يعني‌ چي‌؟ يعني‌ هيچ‌، از بين‌ رفتني‌. تا همون‌ لب‌ قبر بيشتر با شما نيستند هل‌ عتي‌ الانسان‌ من‌ الدهر لم‌ يكن‌ شي‌ء مذكورا. آنچنان‌ انسان‌ فراموش‌ ميشه‌ كه‌ آيا نه‌ فكر كنيد كه‌ خوب‌ ما مثلا آدمهاي‌ گمنامي‌ هستيم‌، فراموش‌ ميشيم‌. نه‌. آدمهاي‌ معروفش‌ هم‌ فراموش‌ مي‌شوند. معروفترين‌ افراد توي‌ كتابها گاهي‌ به‌ مناسبتي‌ اسمشون‌ برده‌ ميشه‌ و خدا نكنه‌ كه‌ به‌ نام‌ بد انسان‌ معروف‌ بشه‌. مثل‌ يزيد و افرادي‌ مثل‌ دشمنان‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌. و الاّ نامي‌ از انسان‌ باقي‌ نمي‌مانه‌. هيچ‌. لم‌ يكن‌ شيئا مذكورا. يعني‌ اصلا چيزي‌ كه‌ قابل‌ ذكر باشه‌ نيست‌ اين‌ شخص‌. همين‌ آدمي‌ كه‌ فلانكس‌ بوده‌.

 مي‌گويند كه‌ بهلول‌ مي‌رفته‌ سر قبرستانها لگد ميزده‌ به‌ اين‌ قبرها ميگفته‌اي‌ دروغگوها. گفتند تو اينها را از كجا مي‌شناسي‌ ميگي‌ دروغگو؟ وقتي‌ اينها زنده‌ بودند مي‌گفتند شهر ما، كوچة‌ ما، محلة‌ ما، خانة‌ ما، زن‌ ما، بچة‌ ما، و خلاصه‌ چيزهاي‌ زيادي‌ را به‌ خودشون‌ نسبت‌ مي‌دادند. كو؟ كو؟ ما عندكم‌ ينفد. چشمهاي‌ زيباي‌ پرنورت‌ ينفد. گوش‌ تيز شنوايت‌ ينفد. بدن‌ سالم‌ خوش‌ تيپت‌ ينفد. لباست‌ ينفد. ينفد مي‌دونيد يعني‌ چي‌؟ يعني‌ هيچ‌. از كلمة‌ ينفد ما در فارسي‌ خوب‌ نمي‌تونيم‌ بگيم‌ چي‌ بگيم‌ در مقابلش‌. يعني‌ هيچ‌. لم‌ يكن‌ شيئا مذكورا. زنت‌، بچه‌ ات‌، زندگيت‌، هر چه‌ بگي‌. همة‌ تزئيناتت‌، پولهات‌، همه‌اش‌ ينفد، ينفد. چي‌ باقي‌ مي‌مانه‌؟ ايمانت‌، روحت‌، روح‌ سالمت‌، روح‌ تزكيه‌ شده‌ ات‌، ارتباطتت‌ با امام‌ زمان‌، ارتباطتت‌ با ائمة‌ اطهار، محبتت‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌، بغضت‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌، اينها باقيست‌. اينها باقيست‌. اين‌ فكر نكنيد كه‌ از نظر اين‌ مجلس‌، همة‌ متدينين‌ به‌ اديان‌ جهان‌ همين‌ حرف‌ را مي‌زنند. همه‌. و از جزء اعتقادات‌ همة‌ اديانه‌. همة‌ مسلمانها. ديگه‌ اين‌ آية‌ قرآنه‌ ما عندكم‌ ينفد و ما عند الله‌ باق‌. پس‌ چرا ما به‌ فكر تربيت‌ روحمون‌ نيستيم‌.

 همين‌ ديروز بود. من‌ واقعا ناراحت‌ بودم‌. يك‌ دانشكده‌ درست‌ نكردند كه‌ اعتقادات‌ مردم‌ را آنجا اصلاح‌ كنند. يك‌ كلاس‌ نداريم‌، در مشهد كه‌ نداريم‌ در شهرهاي‌ ديگه‌ شايد انشاء الله‌ باشه‌، كه‌ براي‌ مردم‌ درس‌ اعتقادات‌ بگويند كه‌ مردم‌ همه‌ اعتقاداتشون‌ خوب‌ بشه‌. اعتقادات‌ ما و شما و همه‌ اعتقاداتي‌ است‌ كه‌ پدر و مادرمون‌ به‌ ما القاء كردند. همانطور كه‌ مسيحي‌ها پدرمادرشون‌ بهشون‌ القاء كردند مسيحيت‌ درسته‌، يهوديها بهشون‌ پدرمادرشون‌ القاء كردند كه‌ يهوديت‌ درسته‌. آخه‌ يك‌ درس‌ عقائدي‌، اينها از كجا معلوم‌. حالا خوشبختي‌ ما اينه‌ كه‌ تصادفا ما توي‌ دامن‌ اسلام‌ و تشيع‌ افتاديم‌. ولي‌ شما كاري‌ نكرديد. روحتون‌ را از نظر اعتقادي‌ بايد بسازيد. از همه‌ مهمتر كه‌ اين‌ مربوط‌ به‌ ديني‌ هم‌ نيست‌، سلامت‌ روح‌ را بايد انسان‌ بدست‌ بياره‌. عزادار هست‌، در مجلس‌ سيد الشهدا هست‌، خوب‌ هم‌ گريه‌ ميكنه‌ اما حسوده‌. اين‌ مريضه‌. و شما بدونيدها من‌ اين‌ را مكرر گفتم‌ تا يك‌ سر سوزن‌ حسادت‌ در وجود انسان‌ باشه‌، انسان‌ را در بهشت‌ راهش‌ نمي‌دهند. اينجا ديگه‌ جاي‌ حسادت‌ نيست‌. اينجا گرفتاريهايي‌ كه‌ در دنيا داشتيم‌ در آنجا نميشه‌ بود و داشت‌. مي‌گيد شيعيان‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و اينهمه‌ محبت‌ پس‌ چي‌ ميشه‌؟ نگرتون‌ مي‌دارند اينقدر توي‌ قيامت‌ توي‌ آن‌ آفتاب‌ گرم‌، آنقدر نگرتون‌ مي‌دارند تا تزكية‌ نفس‌ كنيد. من‌ يك‌ وقتي‌ گفتم‌ هر روز ما پنجاه‌ هزار سال‌ طول‌ ميكشه‌. آخه‌ خوب‌ ببينيد. مردم‌ قيامت‌ از دو حال‌ يا از سه‌ حال‌ خارج‌ نيستند. يك‌ عده‌ اهل‌ عذابند كه‌ بي‌ حساب‌ مي‌روند جهنم‌. معطلي‌ نداره‌. يك‌ عده‌ هم‌ اهل‌ بهشت‌ هستند كه‌ انهم‌ لمحضرون‌ الا عباد الله‌ المخلصون‌. آنها هم‌ ميروند توي‌ بهشت‌. يك‌ عده‌ هم‌ اهل‌ شفاعت‌ هستند شفاعت‌ مي‌شوند. آنجور شفاعتي‌ كه‌ نه‌ فكر مي‌كنيد. معناي‌ شفاعت‌ اين‌ نيست‌ كه‌ تند و تند حضرت‌ باصطلاح‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها تند تند هم‌ هست‌، اما چون‌ جمعيت‌ زياده‌ هر چي‌ تند هم‌ باشه‌ زودتر از پنجاه‌ هزار سال‌ نميشه‌ انجام‌ داد. آنها را بگيرند بكنند توي‌ بهشت‌. حالا آنجور هم‌ باشه‌، دو روز نهايت‌، نه‌ ده‌ روز طول‌ ميكشه‌ پس‌ چرا پنجاه‌ هزار سال‌؟ شفاعت‌، اين‌ را بدونيد، معناش‌ از شفع‌ مي‌آد، يعني‌ جفت‌ كردن‌. شما يك‌ در ساختي‌ يك‌ پنجره‌ هم‌ داري‌. اينها به‌ هم‌ نمي‌خوره‌. بالاخره‌ بايد يك‌ مدتي‌ يا در را بتراشي‌ يا پنجره‌ را بزرگ‌ كني‌، يك‌ كاري‌ بكني‌ تا اينها جفت‌ بشه‌. جفت‌ اين‌ نيست‌ كه‌ شما برداريد در كوچك‌ را بگذاريد توي‌ پنجرة‌ بزرگ‌، همينجوري‌ وايستونيش‌ .جفت‌ اين‌ نيست‌. اين‌ به‌ درد نميخوره‌. جفت‌ نشد. متوجه‌ شديد؟ شفاعت‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ حضرت‌ سيد الشهدا روي‌ شما كار ميكنه‌ تا شما به‌ درد بهشت‌ مي‌خوريد. زحمت‌ توي‌ دنياتون‌ كمتره‌ اگر طبق‌ دستوري‌ كه‌ آنها دادند شما خودتون‌ را بهشتي‌ كنيد. البته‌ شايد خود ائمه‌ اينجوري‌ نباشند، يك‌ عده‌اي‌ را، عدة‌ زيادي‌، ميلياردها جمعيت‌ را مي‌گويند كه‌ اينها اهل‌ بهشتند. خوب‌ حالا بسازيد خودتون‌ را بريد توي‌ بهشت‌. تميز كنيد خودتون‌ را بريد توي‌ بهشت‌. چون‌ ما يقين‌ دارمي‌ كه‌ بدون‌ نظافت‌ نميشه‌ رفت‌ توي‌ بهشت‌. خوب‌ بكنيد. شما خيال‌ كرديد كه‌ شفاعت‌ معناش‌ اينه‌ كه‌، شايد هم‌ شما تقصير نداريد. ما منبريها، ما گويندگان‌، ما آخوندها خوب‌ معناي‌ شفاعت‌ را به‌ شما نفهمانديم‌. شفاعت‌ يعني‌ جفت‌ كردن‌. از شفع‌ مي‌آد. شما نماز شفع‌ داريد و نماز وتر. نماز شفع‌ يعني‌ دو ركعتي‌، يعني‌ جفت‌. مثال‌ هم‌ براتون‌ زدم‌ يعني‌ شما بايد اين‌ در را با اين‌ پنجره‌ جفتش‌ كنيد، بهم‌ برسانيد. يا پنجره‌ را كوچيك‌ كنيد يا در را بزرگ‌ كنيد. بالاخره‌ نميشه‌ كه‌ از كنارش‌ باد بياد بره‌.

 در روز قيامت‌، اين‌ پنجاه‌ هزار سال‌ مال‌ اينه‌ كه‌ بعضي‌ها طول‌ ميكشه‌ كه‌ اينها بيدار بشوند. خيلي‌ وقت‌ مي‌خواد. آخه‌ اين‌ بنده‌ خدا خائن‌ بوده‌، حسود بوده‌، نميدونم‌ طماع‌ بوده‌، هواي‌ دنيا برش‌ مسلط‌ بوده‌. اين‌ را اگر بخوان‌ با همين‌ مرضها بفرستندش‌ توي‌ بهشت‌، همه‌ را مريض‌ ميكنه‌. يك‌ امراض‌ مسري‌ موذي‌، اينجام‌ بايد قل‌ اعوذ برب‌ الفلق‌ بخونيم‌. در توي‌ بهشت‌ هم‌ بايد بگيم‌ من‌ شر ما خلق‌. من‌ شر حاسد اذا حسد. آنجا هم‌ بايد از گرفتاريهايي‌ كه‌ مردم‌ بوجود مي‌آورند، ما پناه‌ به‌ خدا ببريم‌. آنجا كه‌ ديگه‌ شب‌ و روز خواب‌ نداشته‌ باشيم‌. آنجا ديگه‌ در و ديوار و ديوارهاي‌ بلند و قفل‌ و خدمت‌ شما عرض‌ شود، قصرهاش‌ اين‌ حرفها نبايد داشته‌ باشه‌. بايد همه‌ خوب‌ باشند. ديگه‌ تمام‌ مردم‌ به‌ هم‌ محرم‌ باشند. صفا داشته‌ باشند. زندگي‌ طيبه‌اي‌ كه‌ انشاء الله‌ نمونه‌اش‌ را بعد از ظهور آقا وليعصر خواهيم‌ ديد، البته‌ نمونه‌اش‌ را، نمونة‌ بهشت‌ بعد از ظهور حضرت‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ خواهيم‌ ديد، آنجور زندگي‌ بايد داشته‌ باشيم‌. حضرت‌ زهرا شفاعت‌ مي‌كنند، تمامه‌…، حتي‌ بعضي‌ از مؤمنين‌ اقوامشون‌ را شفاعت‌ مي‌كنند، اما دست‌ به‌ كار مي‌شوند، مشغول‌ تزكية‌ نفس‌. حالا بگيد خيلي‌ خوب‌. ما حالا نقدا توي‌ دنيا لذائذمون‌ را استفاده‌اش‌ را بكنيم‌، آنجا اگر بدانيد يك‌ ساعت‌ وايستادن‌ توي‌ آنجا، مي‌گيد كه‌ اي‌ كاش‌ ما در دنيا هزار سال‌ زحمت‌ مي‌كشيديم‌ يك‌ ساعت‌ اينجا واي‌ نمي‌ايستاديم‌. در روايت‌ داره‌ قيامت‌ آنقدر وضعش‌ عجيبه‌ و خرابه‌، از نظر آب‌ و هوا كه‌ ميگند خدايا ما را از اينجا نجات‌ بده‌ ولو الي‌ النار. ولو اينكه‌ ما را ببريد توي‌ جهنم‌. اينهمه‌ جمعيت‌ كرة‌ زمين‌ كه‌ از زمان‌ حضرت‌ آدم‌ تا آخر مردند، همه‌ زنده‌ شدند. آب‌ خبري‌ نيست‌. چلوكبابي‌ و رستوران‌ و نميدونم‌ خانواده‌ و اين‌ حرفها، يوم‌ يفر المرء من‌ اخيه‌ همه‌ از هم‌ فرار مي‌كنند. در فشار. آنچنان‌ انسان‌ عرق‌ كرده‌ كه‌ پاهاش‌ توي‌ آب‌ مي‌خوره‌. من‌ يك‌ وقتي‌ اين‌ را، شب‌ گرمي‌ بود، در حرم‌ حضرت‌ امير صلوات‌ الله‌ عليه‌ بودم‌. من‌ ديدم‌ زير پام‌ آبه‌. خيال‌ كردم‌، تازه‌ من‌ وارد حرم‌ شده‌ بودم‌، حرم‌ خيلي‌ شلوغ‌ بود. شب‌ ظاهرا نوروز بود. گفتم‌ به‌ يكي‌ اين‌ آب‌ چيه‌؟ گفت‌ عرقه‌. من‌ باور نكردم‌. عرق‌ آخه‌، اين‌ آب‌ راه‌ افتاده‌. يك‌ چند دقيقه‌ وايستادم‌ ديدم‌ نه‌ حق‌ با اونه‌. اينقدر من‌ عرق‌ كردم‌ و داشت‌ از پاهام‌ مي‌ريخت‌ كه‌ از هر كسي‌ دو سه‌ قطره‌ بريزه‌ همينجور ميشه‌. عرق‌، گرفتاري‌، خورشيد آمده‌، تاريكي‌، خدا نياره‌ براتون‌ در يك‌ چنين‌ جائي‌ گرفتار بشيد. و آنوقت‌ آنجا، آقا ما را زودتر بفرستيد بريم‌ بهشت‌. بهشت‌ نميشه‌. تابلو زده‌ يك‌ نفر حسود نبايد وارد بشه‌، يك‌ نفر بخيل‌ نبايد وارد بشه‌. يك‌ نفر طماع‌ نبايد وارد بشه‌. يك‌ نفر دنيا پرست‌ و مال‌ پرست‌ و مال‌ دوست‌ نبايد وارد بشه‌. هيچ‌. آدم‌ تزكيه‌ شدة‌ صاف‌ و صوف‌. خوب‌ چيكار كنيم‌؟ اينجا وايستا تا درست‌ بشي‌. عقايدت‌ خوبه‌ باريك‌ الله‌. اعتقادات‌ خوبه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را خليفة‌ بلا فصل‌ پيغمبر ميداني‌، آنهايي‌ كه‌ اعتقاداتشون‌ خرابه‌ كه‌ خيلي‌ عقبند. ولي‌ اين‌ صفات‌ را نبايد داشته‌ باشي‌.

 من‌ شر حاسد اذا حسد. حسود خيلي‌ در همين‌ دنيا هم‌ ضرر داره‌ ميكشه‌. حسادت‌ مي‌دونيد چيه‌؟ ام‌ يحسدون‌ الناس‌ علي‌ ما آتاهم‌ الله‌ من‌ فضله‌. يك‌ عده‌ هستند به‌ محبتهاي‌ الهي‌ كه‌ نسبت‌ به‌ بعضي‌ داده‌ شده‌. اكثر ائمه‌ عليهم‌ السلام‌ كه‌ كشته‌ شدند و شهيد شدند بخاطر حسادته‌. و ضمنا معناي‌ حسادت‌ را هم‌ بهتون‌ بگم‌ كه‌ بعضي‌ از سؤالاتشون‌ استفاده‌ ميشه‌ كه‌ معني‌ حسادت‌ را نمي‌دونند. حسادت‌ با غبطه‌، با مسابقه‌ فرق‌ ميكنه‌. شما يك‌ وقت‌ هست‌ مي‌خواهيد اول‌ آدم‌ خوب‌ باشيد، اول‌ ثروتمند حتي‌ باشيد. اول‌ با شخصيت‌ باشيد. اول‌ رئيس‌ باشيد. حالا هر چي‌. خوبه‌ يا بد؟ به‌ كسي‌ كاري‌ نداريد. خودتون‌ تلاش‌ مي‌كنيد كه‌ اول‌ بشيد. اين‌ مسابقه‌ است‌. اين‌ حتي‌ در كارهاي‌ خوب‌ خداي‌ تعالي‌ انسان‌ را در اين‌ مسابقه‌ وادار كرده‌. گفته‌ سابقوا الي‌ من‌ رب‌ مغفرتهم‌. اكثرهم‌ خيرات‌. در خيرات‌ و مغفرت‌ پروردگار سبقت‌ بگيريد. در همين‌ مسابقات‌ ورزشي‌ كه‌ هست‌، خوب‌ حسادت‌ نيست‌. اين‌ مي‌خواد اول‌ بشه‌. عيبي‌ نداره‌. خوب‌ هم‌ هست‌. اگر غير از اين‌ باشه‌ مردم‌ پيشرفت‌ نمي‌كنند. مسابقه‌ را ببريد. بهترين‌ باشيد، شما كوشش‌ بكنيد در مشهد اول‌ ولي‌ خدا باشيد. اين‌ دستوره‌، همون‌ فاستبقوا الخيرات‌. اين‌ را حسادت‌ نمي‌گويند. آقا من‌ مي‌خوام‌ اول‌ باشم‌. برو خيلي‌ هم‌ خوبه‌ و از اين‌ افراد هم‌ تقدير شده‌، تشويق‌ شده‌. يكي‌ ديگه‌ هم‌ غبطه‌ است‌ كه‌ لازمة‌ سبقت‌ و موفقيت‌ در مسابقه‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ غبطه‌ بخوره‌. فلاني‌ جلو افتاده‌، من‌ به‌ حال‌ او غبطه‌ مي‌خورم‌. غبطه‌ يعني‌ چي‌؟ يعني‌ دلم‌ مي‌خواد جاي‌ او باشم‌. دلم‌ مي‌خواد از او هم‌ جلوتر باشم‌. اينهم‌ عيبي‌ نداره‌ها. خوبه‌. خوش‌ به‌ حال‌ فلاني‌ كه‌ جلوتر از همه‌ است‌. خوش‌ به‌ حال‌ فلاني‌ كه‌ نماز شبش‌ را مرتب‌ مي‌خونه‌. شما هنوز نيستيد، هنوز راه‌ نيفتاديد، ولي‌ ميگيد خوش‌ به‌ حال‌ فلاني‌، اينهم‌ خوبه‌. حسادت‌ اينه‌ كه‌ انسان‌ نه‌ مي‌خواد جلو بيفته‌، نه‌ از كار او خوشش‌ مي‌آد. ميگه‌ اين‌ ديگه‌ نبايد راحت‌ باشه‌. اين‌ نبايد پول‌ داشته‌ باشه‌، اين‌ لياقتش‌ را نداره‌. اين‌ حسادته‌. فلاني‌!!! آدم‌ بيعرضه‌ رفته‌ در فلان‌ پست‌ نشسته‌. نميگه‌ منهم‌ برم‌ جاي‌ او، منهم‌ كاش‌ جاي‌ او باشم‌، من‌ از او جلوتر باشم‌. همه‌اش‌ چشمش‌ را دوخته‌ ميگه‌ او نبايد باشه‌. نبايد پول‌ داشته‌ باشه‌. نبايد مثلا فرض‌ كنيد كه‌ فلان‌ مقام‌ را داشته‌ باشه‌. اين‌ حسادته‌. اين‌ بدترين‌ صفات‌ رذيله‌ است‌ كه‌ انسان‌ داره‌. اين‌ تا وقتي‌ كه‌ در باطن‌ انسان‌ هست‌ و هي‌ داره‌ خودش‌ را ميخوره‌ كه‌ چرا فلاني‌ داراي‌ فلان‌ امتيازه‌ و ناراحته‌ از داشتن‌ او اينچنين‌ امتيازي‌ را، اين‌ آدم‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود مريضه‌. مريض‌. روايت‌ داره‌ كه‌ حسود قبل‌ از آنكه‌ به‌ ديگري‌ ضرر بزنه‌ به‌ خودش‌ ضرر ميزنه‌. اعصابش‌ را خورد كرده‌ كه‌ چرا فلاني‌ موفقه‌، چرا فلاني‌ نميدونم‌ پولداره‌، چرا فلاني‌ خونة‌ خوبي‌ داره‌. چرا فلاني‌ سالمه‌. خودش‌ را ميخوره‌. قبل‌ از اينكه‌ به‌ او صدمه‌ بزنه‌ داره‌ به‌ خودش‌ صدمه‌ ميزنه‌. اگر يك‌ چنين‌ صفتي‌ خداي‌ نكرده‌ در كسي‌ بود، اين‌ از مضرترين‌ صفاته‌. اين‌ را يقين‌ بدونيدها، صد برابر، هزار برابر، دست‌ كم‌، از سرطان‌ حنجره‌ كه‌ ممكنه‌ انسان‌ را خفه‌ در يك‌ لحظه‌ بكنه‌، بدتره‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ سرطان‌، آدم‌ مي‌خواسته‌ پنجاه‌ سال‌ ديگه‌ زنده‌ باشه‌، حالا ميميره‌. ولي‌ اين‌ مرض‌ از همين‌ الان‌ كشته‌ انسان‌ را، الي‌ الابد كشته‌.

 خوب‌ اين‌ حسادت‌ در باطن‌ انسان‌ باشه‌ و انسان‌ با كمال‌ فشار نگذاره‌ ظاهر بشه‌. گناه‌ به‌ پاش‌ نمي‌نويسند. ولي‌ مريضه‌. مثل‌ مريض‌، مريض‌ سرطاني‌ كه‌ درد زيادي‌ داره‌ ولي‌ ناله‌ نميكنه‌ كه‌ مردم‌ ناراحت‌ نشوند. ولي‌ اين‌ مريضه‌. و ما بايد از شر حسود وقتي‌ كه‌ حسادتش‌ را ظاهر ميكنه‌، در اين‌ سورة‌ مباركه‌، اذا حسد. حسادتش‌ را ظاهر ميكنه‌. گاهي‌ بعضي‌ افراد هستند در تواريخ‌ آمده‌ و بوده‌، فكر هم‌ نكنيد خيلي‌ كم‌ هم‌ هست‌، در صد نفر شايد پنجاه‌ نفر اينجوري‌ باشند، وقتي‌ انسان‌ خودش‌ را تزكيه‌ نكرد، خودش‌ را نساخت‌ مبتلا ميشه‌ به‌ حسادت‌. مبتلا ميشه‌ به‌ اين‌ امراض‌. انسان‌ گاهي‌ خودش‌ را بدنام‌ ميكنه‌ و مي‌اندازه‌ گردن‌ همسايه‌ كه‌ اين‌ همسايه‌ بدنام‌ بشه‌. گاهي‌ خودش‌ را به‌ كشتن‌ ميده‌، اينهايي‌ كه‌ عرض‌ مي‌كنم‌ خلاصه‌اي‌ است‌ از قضاياي‌ زيادي‌ كه‌ در تواريخ‌ نقل‌ شده‌، خودش‌ را به‌ كشتن‌ ميده‌ براي‌ اينكه‌ آبروي‌ همسايه‌ را ببره‌ و اون‌ همسايه‌ از شخصيتش‌ پائين‌ بيفته‌. قضاياي‌ زيادي‌ در اين‌ ارتباط‌ هست‌ كه‌ نقلش‌ زياد لزومي‌ نداره‌.

 ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ يك‌ فضائلي‌ از خداي‌ تعالي‌ دريافت‌ كردند. خداي‌ تعالي‌ به‌ پيغمبر و آل‌ پيغمبر يك‌ عناياتي‌ كرده‌. من‌ زياد ديدم‌ وقتي‌ كه‌ يك‌ خورده‌ فضائل‌ سادات‌ را پيش‌ يك‌ غير سيدي‌ ميگه‌ انسان‌، نه‌ آقا اينجورها هم‌ نيست‌. اي‌ بابا. من‌ كه‌ نميگم‌. اين‌ توي‌ رواياته‌، آيات‌ قرآنه‌. نخير! زياد داريم‌ها. مثلا همين‌ سورة‌ كوثر، فاطمة‌ زهرا، مادر سادات‌، به‌ سادات‌ خيلي‌ محبت‌ كرده‌. نخير. اون‌ يك‌ روايتي‌ هست‌ كه‌ سني‌ها نقل‌ كردند اولا. بعد هم‌ توي‌ روايت‌ دروغ‌ داره‌، بعد هم‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌، صد تا با كم‌ و زيادش‌ حالا، اشكال‌ هم‌ داره‌. اين‌ روايت‌ را، اين‌ كارهاي‌ ما علما هستش‌ها. نه‌ اينكه‌ فكر كنيد شما، شما كه‌ روايت‌ بلد نيستيد بعضي‌ هاتون‌. مي‌بينيد كه‌ حضرت‌ سجاد فرمود كه‌ نمي‌دونم‌ خدا خلق‌ كرده‌ آتش‌ را براي‌ كسي‌ كه‌ معصيت‌ كنه‌ ولو كان‌ سيدا قرشيا. ميگيم‌ بعله‌ سيد قرشي‌ با سيد فاطمي‌ فرق‌ ميكنه‌. خود راوي‌ اسمعي‌ سنيه‌. اسمعي‌ ميگه‌، خود اسمعي‌ ميگه‌ من‌ وارد مسجد الحرام‌ شدم‌ ديدم‌ يك‌ آقايي‌ گريه‌ ميكنه‌ و افتاد و غش‌ كرد و يك‌ شعري‌ را به‌ امام‌ سجاد توي‌ همين‌ روايت‌ نسبت‌ مي‌دهند كه‌ به‌ نظر من‌ جسارت‌ به‌ امام‌ سجاده‌ و ما شيعه‌ نبايد تلفظ‌ كنيم‌. به‌ خدا قسم‌ من‌ الان‌ دلم‌ مي‌خواد، يعني‌ مي‌خوام‌ اين‌ شعر را بگم‌ ناراحتم‌. از قول‌ امام‌ سجاد اسمعي‌ نقل‌ ميكنه‌ كه‌ امام‌ سجاد فرمود كه‌ خدايا جنايتكارتر از من‌ توي‌ كرة‌ زمين‌ پيدا نميشه‌. جنايتكارتر، خوب‌ زماني‌ كه‌ يزيد بوده‌، وليد بن‌ يزيد بوده‌، بني‌ اميه‌ بودند. بعله‌، فليري‌ كجنايتي‌.كسي‌ جنايتي‌ كرده‌ باشه‌. چكار كرده‌ بود كه‌ اينقدر. اقا خدا مي‌دونه‌ ان‌ يحسدون‌ الناس‌ علي‌ ما آتاهم‌ الله‌ من‌ فضله‌ و لقد آتينا علي‌ آل‌ ابراهيم‌ كتاب‌، ما يك‌ عده‌ حسوديم‌، حسودي‌ مي‌كنيم‌. بگو خدايا، حالا به‌ جاي‌ اينكه‌ حسودي‌ كنيم‌ بگو خدايا ما را هم‌ جز محبين‌ كه‌ محبين‌ خاندان‌ عصمت‌ در رديف‌ فرزندان‌ پيغمبر و آل‌ پيغمبرند، خدايا مارا جز محبين‌ قرار بده‌. يك‌ حركتي‌ بكن‌ يك‌ كاري‌ بكن‌ كه‌ از همة‌ سادات‌ روز قيامت‌ تو جلوتر باشي‌. حضرت‌ صادق‌ فرمود ولايتي‌ لعلي‌ احبتي‌ من‌ ولايتي‌ ببينيد ولايت‌ خيلي‌ ارزش‌ داره‌. ولايت‌ من‌ وعلي‌ بن‌ ابيطالب‌ كه‌ من‌ ولايت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را دارم‌، امام‌ صادق‌..مي‌فرمايد از اينكه‌ من‌ تولد از فرزندان‌ امام‌ صادقم‌ براي‌ من‌ ارزشش‌ بيشتره‌.

 خوب‌ بله‌ براي‌ شما هم‌ همينطوره‌ شما فكر نكنيد يك‌ شيعة‌ خالص‌ و خوب‌ اين‌ كمتر از يك‌ سيده‌، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ من‌ اگر گفتيم‌ كه‌ اولاد پيغمبر اين‌ فضيلت‌، يك‌ فضيلت‌ پيش‌ افتاده‌ كه‌ همة‌ شيعيان‌ قبول‌ دارند. اينكه‌ زكات‌ بخاطر چرك‌ كف‌ دست‌ مردمه‌ و صدقة‌ سر سادات‌ حرامه‌ و براي‌ اونها خدا خمس‌ را تعيين‌ كرده‌. خمس‌ مي‌دونيد چيه‌؟ يك‌ سفره‌اي‌ است‌ كه‌ يك‌ طرف‌ خدا نشسته‌ يك‌ طرف‌ پيغمبر نشسته‌، يك‌ طرف‌ امام‌ نشسته‌ يك‌ طرف‌ هم‌ فرزندان‌ پيغمبر نشسته‌اند يك‌ همچين‌ سفره‌اي‌ به‌ اصطلاح‌ با شخصيتي‌ است‌. زكات‌ اينطور نيست‌. زكات‌ حرامه‌ بر، خوب‌ اينكه‌ ديگه‌ نمي‌تونيم‌ تو همة‌ رساله‌ها هم‌ نوشته‌اند در اين‌ فضيلت‌ به‌ نظر من‌ بالاترين‌ فضائل‌ ساداته‌. همة‌ فضائل‌ هم‌، اكثر فضائل‌، اكثر فضائل‌ سادات‌ بخاطر فاطمة‌ زهراست‌، حتي‌ ساداتي‌ كه‌ اينها اولاد علي‌ بن‌ ابيطالبند ولي‌ از فاطمة‌ زهرا نيستند. مثل‌ اولاد حضرت‌ ابوالفضل‌ العباس‌ و اولاد ديگري‌ كه‌ از علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هستند. اون‌ فضائل‌ اولاد فاطمه‌ را ندارند، خداي‌ تعالي‌ بخاطر فاطمه‌، يك‌ كسي‌ مي‌گفت‌ كه‌ خدا به‌ بهانه‌، به‌ بهانه‌ مي‌خواد افراد را ببره‌ به‌ بهشت‌. خوب‌ چه‌ بهانه‌اي‌ از اين‌ بالاتر كه‌ اين‌ بچة‌ فاطمه‌ زهراست‌. اين‌ فرزند فاطمة‌ زهراست‌. اين‌ دوست‌ فاطمة‌ زهراست‌. آقا دوستي‌ فاطمة‌ زهرا خيلي‌ اهميت‌ داره‌. اين‌ دلهاي‌ شما كه‌ محبت‌ فاطمة‌ زهرا درش‌ هست‌ اونقدر پرارزشه‌، اونقدر قيمت‌ داره‌ كه‌ شايد با قاطعيت‌ بشه‌ گفت‌ كه‌ آتش‌ جهنم‌ يقينا دور و برش‌ نمي‌ياد. نمي‌ياد. اون‌ شخص‌ راهزن‌ سر راه‌ سيدالشهدا را مي‌گرفت‌، دزد بود. سابق‌ زياد بود. يك‌ شب‌ خوابش‌ برد اين‌ را مرحوم‌ علامة‌ اميني‌ در كتاب‌ الغدير مي‌فرمايد، از سندهاي‌ بسيار صحيح‌. يك‌ شب‌ به‌ اصطلاح‌ قافله‌ دير آمد اين‌ شخص‌ خوابش‌ برد، خوابيد قافله‌ اومد عبور كرد، خاك‌ كف‌ پاي‌ اسب‌ زوار سيد الشهدا روي‌ بدن‌ اين‌ نشست‌ در همون‌ موقع‌ مي‌بينه‌ كه‌ قيامته‌، او را دارن‌ مي‌برنش‌ طرف‌ جهنم‌. مي‌برنش‌ به‌ طرف‌ جهنم‌ آتش‌ ازش‌ فرار مي‌كنه‌. بالاخره‌ صدايي‌ آمد از طرف‌ آتش‌ كه‌ در بدن‌ و لباس‌ اين‌ خاك‌ كف‌ پاي‌ زوار ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ است‌ ما چطور اين‌ را بسوزانيم‌؟ از خواب‌ بيدار شد ديد قافله‌ رد شده‌ و متوجه‌ همين‌ معنا شد همين‌ سبب‌ هدايتش‌ شد، همين‌ باعث‌ شد كه‌ شعر بگه‌. شعرش‌ اونقدر پر ارزش‌ بشه‌ كه‌ در كتاب‌ الغدير درج‌ بشه‌.

 خوب‌ ببينيد از همين‌ جا شروع‌ مي‌شه‌. حالا اگر يك‌ نفر محبت‌ حسين‌ بن‌ علي‌ را داشته‌ باشه‌، عزادار سيد الشهدا باشه‌، عزادار فاطمة‌ زهرا باشه‌، محبت‌ خاندان‌ عصمت‌ در دلش‌ باشه‌، آتش‌ كجا مي‌سوزانه‌؟ آتش‌ كساني‌ را مي‌سوزانه‌ كه‌ اينها هيچ‌ چيز در وجودشون‌ جز خرافات‌ نباشه‌ اين‌ را شما بدونيد جهنم‌ مال‌ اقسمتها تملعها من‌ الكافرين‌ من‌ الجنة‌ و الناس‌ اجمعين‌ و ان‌ تخلد في‌ هل‌ معاندين‌، خلود مخصوصا مال‌ معالدينه‌. اينهايي‌ كه‌ دشمنند ولي‌ مني‌ كه‌ يك‌ مشت‌ گناه‌ دارم‌ اتسلط‌ من‌ النار ساجدة‌ آيا در اين‌ صورتهايي‌ كه‌ سر به‌ سجده‌ گذاشتند در مقابل‌ عظمت‌ تو روي‌ خاك‌ پيشاني‌ را گذاشتيم‌ آتش‌ مسلط‌ مي‌شه‌؟ و علي‌ السن‌ نطقت‌ بتوحيدك‌ صادقه‌ و زباني‌ كه‌ به‌ توحيد تو باز شده‌، به‌ محبت‌ خاندان‌ عصمت‌ باز شده‌، حسين‌ جان‌ گفته‌، فاطمه‌ جان‌ گفته‌، شب‌ عزاي‌ حضرت‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها در مجلس‌ عزاي‌ فاطمه‌ نشسته‌ گريه‌ كرده‌، و علي‌ السنن‌ نطقت‌ بتوحيدك‌ صادقه‌ و علي‌ القلوب‌ بعترفت‌ به‌ الهية‌ اين‌ دلهايي‌ كه‌ من‌ روضه‌ نمي‌خوانم‌ شما اينجور داريد گريه‌ مي‌كنيد، دلتون‌ شكسته‌ اين‌ حال‌ را پيدا كرديد آتش‌ برش‌ مسلط‌ بشه‌؟ هيهات‌.  اين‌ كلام‌ امير است‌. اين‌ كلام‌ مولاست‌ مي‌گويد، هيهات‌ ماذالك‌ الظن‌ اصلا چنين‌ گماني‌ بخدا. اگر يك‌ چنين‌ گماني‌ به‌ خدا پيدا كرديد كه‌ عزادار حسين‌ بن‌ علي‌، عزادار فاطمة‌ زهرا در آتش‌ جهنم‌ مي‌سوزه‌ اين‌ سوگند خداست‌، خودش‌ گفته‌، هيهات‌ ما ذالك‌ الظن‌ بك‌ و للمعروف‌ من‌ فضلك‌. اصلا از فضل‌ تو از رحمت‌ تو يك‌ چنين‌ چيزي‌ شناخته‌ نشده‌، اصلا خدايي‌ كه‌ اينطوري‌ باشه‌ ما اصلا نمي‌شناسيم‌. و لا مشبه‌ مقامات‌ الاهل‌ دين‌ من‌ برك‌ و احسانك‌ اصلا شبيه‌ به‌ كارهاي‌ تو نيست‌ ايني‌ كه‌ من‌ برم‌ به‌ جهنم‌. ببينيد با چه‌ قاطعيتي‌.

 فباليقين‌ ابطح‌ خيلي‌ عجيبه‌. مي‌گه‌ باليقين‌ اقطع‌، لو لا ما حكمته‌ من‌ جاهدي‌ و من‌ اخلادي‌ معانديك‌ لجعلة‌ النار. اگر اين‌ دشمنان‌ نبودند اگر معاويه‌ نبود، اگر يزيد نبود، اگر پيروان‌ اونها نبودند اگر اونهايي‌ كه‌ پهلوي‌ مادر ما فاطمة‌ زهرا را شكستند نبودند، اگر اينطور نبود اگر مغره‌ بود كه‌ امام‌ حسن‌ مجتبي‌ روي‌  بام‌ فرمود اي‌ مغيره‌ تو مادر من‌ را كتك‌ زدي‌ اگر اينها نبودند لا جعلت‌ النار كل‌ بردا و سلاما اصلا آتشي‌ در كار نبود. محبت‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ اين‌ طور انسان‌ را از جهنم‌ و آتش‌ و عذاب‌ نجات‌ مي‌ده‌. بايد يك‌ كاري‌ بكنيم‌ در دنيا و كه‌ گرفتار كفرو ظلالت‌ و اينها نشيم‌. كاري‌ بكنيم‌ اين‌ صفات‌ رزيله‌ را از خودمون‌ دور كنيم‌. امراضي‌ ممكن‌ است‌ باعث‌ شرمندگي‌ ائمة‌ اطهار بشه‌ در روز قيامت‌ نداشته‌ باشيم‌. روز قيامت‌ هر كسي‌ با امام‌ خودش‌ محشور مي‌شه‌ يك‌ دسته‌ با علي‌ بن‌ ابيطالبند، يك‌ دسته‌ با امام‌ حسن‌ مجتبي‌ هستند، يك‌ دسته‌ با ابي‌ بكر هستند يك‌ دسته‌ با عمرند يك‌ دسته‌ با عثمانند، يك‌ دسته‌ با معاويه‌ هستند، يك‌ دسته‌ با امام‌ صادقند، يك‌ دسته‌ با علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا هستند هر امامي‌ امام‌ هر زماني‌ بوده‌ با شيعيان‌ خودش‌ حركت‌ مي‌كنه‌ و انشاء الله‌ ما هم‌ با حجت‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ فداء جان‌ هممون‌ به‌ قربانش‌ اگر دير به‌ ما دادن‌ خوبش‌ را دادن‌، بهترينش‌ را دادن‌. اگر تو اين‌ دنياي‌ ظلماني‌ كه‌ عظم‌ البلاء و برح‌ الخفا و انكشف‌ القطاء و زاقت‌ الارض‌ دنياي‌ تنگ‌ و تاريك‌ پر از مخمصه‌ و بي‌ عدالتي‌ اگر قرارمون‌ دادن‌ يك‌ امامي‌ هم‌ در مقابل‌ بهمون‌ دادن‌ كه‌ مهربان‌ است‌.

 روز قيامت‌ اول‌ كه‌ انسان‌ حركت‌ مي‌كند در صحراي‌ محشر اگر تزكية‌ نفس‌ كرده‌ باشه‌ مي‌بينيد كه‌ يك‌ جايي‌ از آب‌ كوثر دست‌ امام‌ زمانه‌ به‌ شما مي‌ده‌ كه‌ تشنه‌ نباشيد، از دنيا آمدي‌ از راه‌ آمدي‌، رفع‌ عطش‌ كن‌. رفعنا من‌ حوض‌ جدهي‌ صل‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و صلم‌ و بكسه‌ و بيده‌ ولي‌ سابق‌ لازمه‌ بعده‌ يا ارحم‌ الراحمين‌. به‌ دست‌ امام‌ زمان‌. با جام‌ امام‌ زمان‌ كه‌ انشاء الله‌ ديگه‌ لا زمعه‌ بده‌ ديگه‌ تا زنده‌ هستيد به‌ روايت‌ صحيحتر فردا شب‌، شب‌ وفات‌ فاطمة‌ زهراست‌. يعني‌ سه‌ تاريخ‌  و سه‌ نقل‌، براي‌ شهادت‌ فاطمة‌ زهرا داريم‌.

 اول‌ بعد از چهل‌ و پنج‌ روز كه‌ خوب‌ ضعيفه‌، نسبت‌ به‌ اين‌ دو سند ديگر ضعيفه‌ بعد روايت‌ هفتاد و پنج‌ روزه‌، بعد هم‌ كه‌ از همه‌ صحيحتره‌ روايت‌ نود و پنج‌ روز. نود و پنج‌ روز سوم‌ جمادي‌ الثاني‌ مي‌شه‌، و بيشتر احتمالش‌ هست‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا در يك‌ چنين‌ روزي‌ از دار دنيا رفته‌ باشه‌ و لذا انشاء الله‌ فردا شب‌ هم‌ كه‌ شب‌ وفاته‌ اينجا مراسم‌ هست‌ و انشاء الله‌ عزاداري‌ كنيم‌ براي‌ اين‌ بي‌ بي‌ معصومه‌. المغصوبة‌ حقا، حقش‌ را غصب‌ كردند. مجهلوت‌ قدرا، قدرش‌ مجهول‌ بوده‌، فاطمة‌ زهرا را نشناخت‌. وقتي‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ دچار حالت‌ ضعف‌ مي‌شه‌ مي‌ياد پناهندة‌ فاطمة‌ زهرا مي‌شه‌. اني‌ لاجد في‌ بدني‌ ضعفا قلت‌ اعيذك‌ بالله‌ من‌ تو را پناه‌ مي‌دم‌ به‌ خدا يا ابطي‌ من‌ الضعف‌. خيلي‌ عجيبه‌. بعد مي‌فرمايد ما ذكر خبرنا هذا في‌ محفل‌ من‌ محافل‌، من‌ بيشتر فكر مي‌كنم‌ بيشتر بخاطر اين‌ نكته‌اش‌ باشه‌ چون‌ نكته‌ خيلي‌ حساسه‌ دوستان‌ يادشون‌ باشه‌ كه‌ هر وقت‌ ناراحتي‌ و كسالتي‌ پيدا كردند به‌ فاطمة‌ زهرا پناهنده‌ بشن‌. پيغمبر مي‌ياد خانة‌ فاطمة‌ زهرا مي‌گه‌ اني‌ لاجد في‌ بدني‌ ضعفا من‌ در بدن‌ خودم‌ ضعف‌ احساس‌ مي‌كنم‌. فورا فاطمة‌ زهرا مي‌گه‌ يا ابطي‌ اين‌ ارديك‌ بالله‌ يا ابطي‌ من‌ الضعف‌ از ضعف‌ تو را من‌ به‌ خدا پناه‌ مي‌دم‌. بعد كساء يماني‌ را مي‌اندازد روي‌ پيغمبر مي‌دونيد بعد چي‌ مي‌گه‌؟ مي‌گه‌ فصرت‌ انظر عليه‌ من‌ برگشتم‌ نگاه‌ كردم‌ با يك‌ عبا انداختن‌ روي‌ پيغمبر ضعف‌ كه‌ رفت‌ هيچ‌، اذا اليتلالؤلؤ وجه‌ يتلالؤلؤ كانه‌ بدر في‌ اليلة‌ يك‌ مريضي‌ كه‌ ضعف‌ داره‌ يك‌ دفعه‌ ديدم‌ كه‌ صورتش‌ مثل‌ ماه‌ شب‌ چهارده‌ داره‌ مي‌درخشه‌. بعد هم‌ ديگه‌ اثري‌، خبري‌ از ضعف‌ نيست‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ آمد، حسين‌ بن‌ ابيطالب‌ آمد همه‌ را در بغل‌ گرفت‌، چه‌ روز خوشي‌ بود آنروز. و آية‌ شريفة‌ انما يريد الله‌ ليذهب‌ و انكم‌ راس‌ اهل‌ البيت‌ و يطهركم‌ تطهيرا نازل‌ شد. اگر مي‌خواهيد آقايون‌ زندگيتون‌ خوش‌ باشه‌، اگر مي‌خواهيد تمام‌ ناراحتيها رفع‌ بشه‌، اگر مي‌خواييد خوش‌ و خرم‌ زندگي‌ كنيد پناهنده‌ بشيد به‌ فاطمة‌ زهرا و بخاطر همين‌ جملات‌ هست‌ كه‌، من‌ اينتجوري‌ فكر مي‌كنم‌ چون‌ مطلب‌ زيادتري‌ درش‌ نيست‌ چون‌ آية‌ قرآن‌ درش‌ هست‌ و مي‌گه‌ ما ذكر خبرنا هذا، اين‌ روايت‌ ما را بگيد به‌ مردم‌. و در محفلي‌ از محافل‌ اهل‌ عرض‌ اين‌ روايت‌ خوانده‌ نمي‌شه‌ مگر اينكه‌ در بين‌ اينها اگر هم‌ و غمي‌ داشته‌ باشه‌، هم‌ و غمش‌ رفع‌ مي‌شه‌. اگر ناراحتي‌ داشته‌ باشه‌ ناراحتيش‌ رفع‌ بشه‌، اگر كربي‌ داشته‌ باشه‌ كربش‌ رفع‌ بشه‌، خدايا ما مي‌دونيم‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا پيش‌ تو خيلي‌ عزيزه‌. سجده‌ فقط‌ و فقط‌ براي‌ خدا، اين‌ ديگر معروف‌ است‌ ما در بين‌ روايات‌ در جايي‌ كه‌ سجده‌ براي‌ غير خدا هم‌ اجازه‌ داده‌اند اين‌ است‌ كه‌ بعد از نماز استغاثه‌ به‌ فاطمة‌ زهرا سرت‌ را بگذار به‌ سجده‌ بگو يا مولاتي‌، يا فاطمة‌ اغيثيني‌، اي‌ فاطمة‌ عزيز اين‌ محبوبة‌ خدا، اي‌ معشوقه‌، كلمة‌ معشوقه‌، محبوبة‌ بر اشد محبت‌ اين‌ عزيز اي‌ كسي‌ كه‌ پيغمبر مي‌گه‌ فداها ابوها، پدرش‌ به‌ قربانش‌. اين‌ كسي‌ كه‌ فاطمه‌ را وقتي‌ پيغمبر مي‌بينه‌ دست‌ فاطمه‌ را مي‌بوسه‌. اي‌ فاطمه‌اي‌ كه‌ لولاها، اگر او نبود خدا هيچ‌ چيز را خلق‌ نمي‌كرد، اي‌ فاطمه‌اي‌ كه‌ وقتي‌ كه‌ سوال‌ مي‌شه‌ در همين‌ حديث‌ صحيح‌ كساء كه‌ كيه‌ در زير اين‌ كساء؟ مي‌گه‌ كه‌ هم‌ فاطمة‌ و ابوها. اينقدر لطيفه‌ اين‌ مطلب‌ كه‌ حساب‌ نداره‌. يك‌ بزرگي‌ كه‌ در يك‌ مجلسي‌ باشه‌ مي‌گن‌ فلاني‌ هست‌ و برادرش‌، فلاني‌ هست‌ و مثلا فلان‌ قوم‌ و خويش‌، اونها اونقدر مثل‌ اين‌ شخص‌ اينقدر اهمييت‌ ندارند كه‌ اسمشون‌ را بگن‌. و خداي‌ تعالي‌ به‌ نام‌ فاطمه‌ چقدر اظهار علاقه‌ مي‌كنه‌، مي‌گه‌ هم‌، به‌ ملائكه‌ مي‌گه‌، هم‌ فاطمة‌ و ابوها و بئنوه‌ و بنوها. فاطمه‌ اين‌ زير خوابيده‌ است‌ و پدرش‌، فاطمه‌ خوابيده‌ است‌ و دو فرزندان‌ فاطمه‌. جبرييل‌ مي‌گه‌ اجازه‌ هست‌ برم‌ و قاطي‌ بشم‌؟ ام‌ السلمه‌ با اون‌ عظمت‌ زنه‌ پيغمبره‌، خيلي‌ خانم‌ بزرگوار، از خانمهايي‌ است‌ بسيار پر ارزش‌، مي‌ياد حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ مي‌گه‌ انت‌ علي‌، انت‌ خير، تو خوبي‌، تو در راه‌ و روش‌ خوبي‌ هستي‌ اما اينجا جاي‌ تو نيست‌. تو جزء اينها نيستي‌ خديجة‌ كبري‌ هم‌ فكر نكنيد جزء اينها باشه‌، نه‌، نه‌. اينها انوارشون‌ از اون‌ عالم‌ بالا آمده‌. خلقكم‌ الله‌ انوار فجعلكم‌ بعرشه‌بحلقين‌ ، حتي‌ منا عليكم‌ خوب‌ فاطمة‌ زهرا است‌. ولي‌ به‌ شما يك‌ چيزي‌ عرض‌ كنم‌ و اف‌ بر اين‌ دنيا، يك‌ مطلب‌ عجيبي‌ گاهي‌ من‌ حالا شايد به‌ عنوان‌ اينكه‌ شيعه‌ هستم‌ يا به‌ عنوان‌ اينكه‌ ادعاي‌ بزرگي‌ است‌، به‌ عنوان‌ سيد هستم‌، فرزند فاطمة‌ زهرا هستم‌ فكر مي‌كنم‌ عايشه‌ هشتاد سال‌ در دنيا بمانه‌ مادر ما زهرا در سن‌ هيجده‌ سالگي‌ اون‌ هم‌ با پهلوي‌ شكسته‌ با دست‌ كبود شده‌ با صورت‌ سيلي‌ خرده‌ از دار دنيا بره‌. چراغها را خاموش‌ كنيد انشاء لله‌ برادران‌ و دوستاني‌ كه‌ از اردبيل‌ تشريف‌ آوردند كه‌ عزاداري‌ آذربايجانيها معروف‌ مخصوصا دوستان‌ امام‌ زمان‌. اين‌ ياران‌ امام‌ زمان‌ كه‌ انشاء الله‌ از اينجا هم‌ جمعي‌ حركت‌ مي‌كنند توقع‌ دارم‌ كه‌ انشاء الله‌ مجلس‌ ما را امشب‌، يا فاطمة‌ الزهرا. از امام‌ صادق‌ پرسيدند آقا علت‌ شهادت‌ مادرت‌ زهرا چه‌ بود؟ فرمود: عند قنفذ مولا عمر. فنقذ آنچنان‌ ضربه‌اي‌ به‌ بازوي‌ مادرم‌ زهرا زد مادرم‌ در سن‌ هيجده‌ سالگي‌ شهيد شد. (بقية‌ نوار نامفهوم‌ بود)

۱۷ جمادی الاول ۱۴۱۳ قمری – روح‌ انسان‌ و صفات‌ آن‌ اخلاق‌ ۲۸

 روح‌ انسان‌ و صفات‌ آن‌ اخلاق‌ 28

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. يسئلونك‌ عن‌ الروح‌. قل‌ الروح‌ من‌ امر ربي‌. و ما اوتيتم‌ من‌ العلم‌ الا قليلا.

 موضوع‌ روح‌ در هفته‌هايي‌ كه‌ مجلسي‌ در اينجا بود، بحث‌ شد و اين‌ بحث‌ بخاطر اين‌ است‌ كه‌ مقدمه‌اي‌ براي‌ معاد و عالم‌ برزخ‌ و بيان‌ مطالبي‌ كه‌ مربوط‌ به‌ عالم‌ برزخ‌ است‌ داشته‌ باشيم‌. روح‌ انسان‌ كه‌ همين‌ خود انسانه‌،همين‌ حقيقت‌ انسانه‌. همان‌ كسي‌ است‌ كه‌ انسانيت‌ انسان‌ بستگي‌ به‌ او داره‌. اين‌ اونچه‌ كه‌ من‌ تحقيق‌ كردم‌ و طبعا هم‌ غير از اين‌ نبايد باشه‌ انسان‌ داراي‌ يك‌ روح‌ بيشتر نيست‌. يك‌ نفس‌. منتهي‌ همين‌ روح‌ انسان‌ كه‌ مستقل‌ هم‌ هست‌ اين‌ رنگ‌ عوض‌ مي‌كنه‌ هر روزي‌، هر زماني‌ ممكنه‌ يك‌ شكلي‌ باشه‌. نه‌ شكل‌ ظاهري‌ از نظر صفات‌ از نظر خصوصيات‌ ممكنه‌ كه‌ يك‌ وقتي‌ نفس‌ امارة‌ باشه‌، كه‌ در قرآن‌ آمده‌ ان‌ النفس‌ لعمارت‌ البسوء نفس‌ امارة‌ بسوئه‌. امارة‌ به‌ بدي‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ صفات‌ بد داره‌. يعني‌ مثلا يك‌ نفس‌ بخاطر اينكه‌ تزكية‌ نفس‌ نكرده‌، تزكية‌ نفس‌ نشده‌، پاك‌ نشده‌، خواسته‌ هاش‌ خواسته‌هاي‌ بد است‌. آدمهاي‌ شرور را شما ديديد هميشه‌ خواسته‌ هاشون‌ خواسته‌هاي‌ بد است‌. گناه‌ را بهتر از غير گناه‌، از يك‌ جنس‌ كار مي‌پسندند. مثلا. دروغ‌ را بهتر از راستگويي‌ پذيرفتند. يا مثلا فرض‌ كنيد كه‌ شرارت‌ به‌ طور كلي‌، شرارت‌ دارند. روح‌ يك‌ شخص‌ شرور و يك‌ شخص‌ شريف‌ مثلا روح‌ شمر با روح‌ سلمان‌ فارسي‌ اينها هر دو روحه‌. نه‌ اينكه‌ يك‌ روحه‌ اضافي‌ توي‌ بدن‌ سلمان‌ فارسي‌ باشه‌ كه‌ در بدن‌ شمر نباشه‌. اينجور نيست‌ اون‌ هم‌ يك‌ روح‌ داره‌ اين‌ هم‌ يك‌ روح‌. منتهي‌ روح‌ او رنگ‌ صفات‌ رزيله‌ را به‌ خودش‌ گرفته‌ روح‌ اين‌ رنگ‌ صفات‌ حسنه‌ را به‌ خودش‌ گرفته‌. اين‌ هم‌ كه‌ در روايات‌ هست‌ كه‌ انسان‌ چند تا روح‌ داره‌ يعني‌ همان‌ منظور حالات‌ روحه‌، حالات‌ مختلفه‌ روحه‌. مثلا فرض‌ كنيد كه‌ اول‌ امارة‌ بالسوء. امر به‌ بدي‌ مي‌كنه‌ شايد به‌ جهت‌ اينكه‌ صفات‌ بد باشه‌.

 بد همين‌ روح‌، همين‌ نفس‌ مي‌شه‌ مؤمن‌. ايمان‌ مي‌ياره‌ همين‌ روح‌، همين‌ نفس‌ عوض‌ بشه‌ نه‌ وجودش‌ عوض‌ بشه‌ها روحياتش‌ يعني‌ صفاتش‌ عوض‌ مي‌شه‌ و اين‌ مي‌شه‌ مطمئنه‌، روح‌ مطمئنه‌. همان‌ روح‌ با ايمان‌، روح‌ مؤمن‌. يا ايتهاالنفس‌ المطمئنه‌. اي‌ نفس‌ آرام‌. چون‌ ايمان‌ يكي‌ از خصوصياتش‌ اين‌ است‌ كه‌ آرامش‌ به‌ انسان‌ مي‌ده‌. اون‌ جست‌ و خيزهايي‌ كه‌ مي‌كرديم‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ اون‌ امارة‌ بالسوئي‌ كه‌ بوده‌ حالا ديگه‌ آرامه‌، تحت‌ برنامه‌ قرار ميگيره‌. روح‌ مطمئنه‌ بعد وقتي‌ آرام‌ شد، بعد روح‌ حقيقت‌ عبوديت‌ درش‌ بوجود مي‌آيد. يعني‌ داراي‌ حقيقت‌ عبوديت‌ ميشه‌. كه‌ ارجعي‌ الي‌ ربك‌ راضية‌ مرضيه‌ فادخلي‌ في‌ عبادي‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ وقتي‌ ايمان‌ داشت‌، ايمان‌ كم‌كم‌ شدت‌ ميكنه‌، شدت‌ ميكنه‌، تمام‌ اعضاي‌ وجود را تحت‌ تأثير خودش‌ قرار ميده‌ و بعد خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ داخل‌ در ميان‌ بندگان‌ واقعي‌ خدا ميشه‌. همين‌ يك‌ نفس‌ بيشتر نيست‌. يك‌ روح‌ بيشتر نيست‌، اسمش‌ را از جهتي‌ نفس‌ مي‌گذارند، از جهتي‌ روح‌ مي‌گذارند. از جهتي‌ باصطلاح‌ نفس‌ اماره‌ مي‌گذارند، از جهتي‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود نفس‌ مطمئنه‌ اسمش‌ را ميگذارند. از جهتي‌ نفس‌ راضيه‌ اسمش‌ را مي‌گذارند از جهتي‌ نفس‌ مرضيه‌ اسمش‌ را مي‌گذارند. از جهتي‌ نفس‌ مثلا بندة‌، يعني‌ داراي‌ حقيقت‌ بندگي‌ اسمش‌ را ميگذارند. بالاخره‌ يك‌ روح‌ بيشتر نيست‌. يك‌ مثالي‌ براتون‌ بزنم‌ تا خوب‌ مسئله‌ روشن‌ بشه‌ براتون‌. اينهايي‌ كه‌ ميگم‌ بايد خوب‌ ياد بگيريد بخاطر اينه‌ كه‌ يك‌ بحثي‌ در بين‌ عرفا و فلاسفه‌ هست‌ كه‌ بعد به‌ اون‌ مي‌خوام‌ اشاره‌ كنم‌.

 پس‌ يك‌ مثال‌ براتون‌ بزنم‌. يك‌ آينه‌ شما داريد. آينه‌ را در مقابل‌ صورت‌ يك‌ آدم‌ زشت‌ بگيريد، يك‌ صورت‌ زشت‌ توي‌ آينه‌ پيدا ميشه‌. در مقابل‌ يك‌ صورت‌ زيبايي‌ بگيريد، يك‌ صورت‌ زيبايي‌ در آينه‌ پيدا ميشه‌. اين‌ طبيعيه‌ ديگه‌، خيلي‌ واضحه‌. شما روحتون‌ را يك‌ آينه‌ تصور كنيد. آينه‌ فرقي‌ نكرده‌ وقتي‌ در مقابل‌ صورت‌ زشت‌ گرفتيد. وقتي‌ هم‌ در مقابل‌ صورت‌ زيبا گرفتيد بازهم‌ فرقي‌ نكرده‌. آينه‌ همون‌ آينه‌ است‌. آن‌ وقتي‌ كه‌ در مقابل‌ صورت‌ زشت‌ گرفتيد از آينه‌ بدتون‌ مي‌آد. اين‌ آينه‌ چيه‌؟! وقتي‌ كه‌ در مقابل‌ صورت‌ زيبا گرفتيد هي‌ مي‌خواهيد نگاش‌ كنيد مثلا. اين‌ روح‌ ماهم‌ همينطوره‌. اگر در مقابل‌ صورت‌ شيطان‌ گرفتيدش‌. همة‌ خصوصيات‌ و صفات‌ شيطان‌ در روح‌ ما منعكس‌ ميشه‌ و ما هم‌ ميشيم‌ شيطان‌ سيرت‌. شيطان‌ صفت‌. اگر در مقابل‌ صورت‌ يا سيرت‌ پيغمبر اكرم‌ روحمون‌ را قرار داديم‌. ما ميشيم‌ آينة‌ تمام‌ نماي‌ رسول‌ اكرم‌. دقت‌ كرديد. اين‌ را شيطان‌ آنجا ايستاده‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود پيامبر اينجا. شما هم‌ آنجا. اين‌ آينة‌ دلتون‌ را، آينة‌ روحتون‌ را، دل‌ همون‌ روحه‌، قلب‌ هم‌ همان‌ روحه‌، اينها همه‌ اسمهايي‌ است‌ كه‌ به‌ مناسبتهايي‌ رويش‌ گذاشته‌اند. و الا قلب‌ و اين‌ آينة‌ دل‌ و چشم‌ دل‌ و اين‌ حرفها، همه‌ يعني‌ روح‌. يعني‌ روح‌. اگر در مقابل‌ پيغمبر اكرم‌ روحتون‌ را، دلتون‌ را قرار داديد، عكس‌ پيغمبر افتاد توي‌ دلتون‌. توي‌ روحتون‌. پيغمبر داراي‌ خلق‌ حسن‌ بود شما هم‌ داراي‌ خلق‌ حسن‌ ميشيد. شديد مثلا. حالا اينها كار داره‌ها، تا انسان‌ به‌ آن‌ مرحله‌ برسه‌ كه‌ آينة‌ دلش‌ صددرصد در مقابل‌ صورت‌ پيغمبر اكرم‌ باشه‌. اگر، يا سيرت‌ پيغمبر اكرم‌. اگر پيغمبر اكرم‌ صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌ (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) داراي‌ خلق‌ حسنه‌، شما هم‌ داراي‌ خلق‌ حسن‌ ميشيد. اگر حسادت‌ درش‌ نيست‌ شما هم‌ حسادت‌ نداريد. اگر فرض‌ كنيد خدا شناسه‌، شما هم‌ خداشناس‌ ميشيد. اگر صفات‌ رذيله‌ هيچ‌ درش‌ نيست‌، شما هم‌ داراي‌ اين‌ حالت‌ نيستيد كه‌ صفات‌ رذيله‌اي‌ در شما باشه‌ يا صفت‌ رذيله‌اي‌ در شما باشه‌. و اگر داراي‌ كمالاته‌، شما هم‌ داراي‌ كمالات‌ ميشيد. چون‌ هر چه‌ كه‌ در روح‌ رسول‌ الله‌ هست‌ عينا منعكس‌ ميشه‌ در روح‌ شما.

 اما اگر گرفتيد در مقابل‌ شيطان‌، اينهم‌ همينطور. هرچه‌ شيطان‌ داره‌ در شما هم‌ هست‌. صفات‌ رذيله‌ هست‌، صفات‌ بد هست‌، تمام‌ بديها در شيطان‌ جمعه‌، تمام‌ خوبيها هم‌ در پيغمبر اكرم‌. عقل‌ در روايت‌، روايت‌ هشامه‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ براي‌ عقل‌ جنودي‌ قرار داده‌، براي‌ جهل‌ هم‌ جنودي‌. منظور از عقل‌ پيغمبر اكرمه‌، روح‌ رسول‌ اللهه‌. لذا مي‌فرمايد و هو اول‌ خلق‌ من‌ روحانيين‌. در همين‌ روايته‌. اين‌ اول‌ مخلوق‌ از موجودات‌ روحي‌ بود، روح‌ پيغمبر اكرم‌. و جهل‌، شيطان‌ هم‌ اسمش‌ جهله‌. يك‌ عده‌ ميگن‌ شيطان‌ خيلي‌ داناست‌. نه‌ خيلي‌ هم‌ نافهمه‌. اصلا جاهله‌. من‌ در كتاب‌ محضر استاد، آن‌ آخرش‌ نوشتم‌ كه‌ در مدرسه‌، به‌ حساب‌ از اين‌ بچه‌هايي‌ كه‌ توي‌ مدرسه‌ مي‌نشينند هيچي‌ هم‌ ياد نميگيرند، اينجوري‌ بود. مقدس‌! بترسيد از شر كساني‌ كه‌ خودسرانه‌ مقدسند. من‌ همين‌ امشب‌ توي‌ مسجد، شما هم‌ هر كدامتون‌ بوديد مسجد ديديد كه‌ يك‌ نفري‌ بلند نماز مي‌خوند يا دو سه‌ نفري‌ بودند هرچي‌. من‌ برگشتم‌ ديدم‌ اين‌ رفيقه‌، سي‌ ساله‌ با ما رفيق‌ هم‌ هست‌. من‌ خجالت‌ كشيدم‌ حرفي‌ بزنم‌. برگشتم‌ اعتراض‌ كنم‌. سي‌ ساله‌ با ما رفيقه‌، اگر خصوصياتش‌ را بگيم‌… بعد حساب‌ اين‌ جهت‌ را كردم‌ كه‌ يك‌ نفر از شماها اينطور نيستيد كه‌ نظم‌ اسلامي‌ را بلد نباشيد. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ خودتون‌ را تحت‌ تربيت‌ قرار داديد. اما يكي‌ هست‌ مسلمانه‌، هفتاد سال‌، هشتاد سال‌ مسلمانه‌. خيلي‌ هم‌ آدم‌ خوب‌. ميگي‌ عجب‌ آدم‌ خوبيه‌ وقتي‌ مي‌بينيش‌. اما نظام‌ اسلامي‌ را بلد نيست‌. توي‌ مسجد مي‌آد، حالا حمد و سوره‌ واجبه‌ كه‌ بلند بخونيد، اصلا نماز فرادا خوندن‌ توي‌ مسجد، اين‌ را بدونيد به‌ فتواي‌ خود من‌ كه‌ اصلا باطله‌. به‌ جهت‌ اينكه‌، حالا بعضي‌ها ممكنه‌ باطل‌ ندونند. ولي‌ خود من‌ نظرم‌ اينه‌ كه‌ جايي‌ كه‌ نماز جماعت‌ هست‌، نماز فرادا خوندن‌ باطله‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ غيبت‌ عملي‌ است‌ و وحدت‌ پيدا ميكنه‌ با عمل‌ كار حرام‌ و كار عبادي‌. و هر چيزي‌ كه‌ وحدت‌، هر عبادتي‌ كه‌ وحدت‌ پيدا كرد با يك‌ كار حرامي‌، يك‌ وقت‌ هست‌ شما كار حرام‌ را توي‌ نماز انجام‌ مي‌ديد، مثلا به‌ زن‌ نامحرم‌ نگاه‌ مي‌كنيد توي‌ نماز، اين‌ نمازتون‌ باطل‌ نيست‌. اما اگر كه‌ نمازتون‌ با يك‌ كار حرامي‌ وحدت‌ پيدا كرد. مثلا روي‌ يك‌ زمين‌ غصبي‌ ايستاديد نماز خونديد. اين‌ وحدت‌ پيدا ميكنه‌، تصرف‌ در غصب‌ و نماز. باطله‌. و اگر كسي‌ وحدت‌ كارش‌ پيدا كرد، عبادتش‌ پيدا كرد با يك‌ فعل‌ حرامي‌ كه‌ يقينا غيبت‌ بدترينه‌، چون‌ غيبت‌ عملي‌ فرقي‌ نميكنه‌، چه‌ شما غيبت‌ عملي‌ بكنيد چه‌ غيبت‌ لفظي‌ بكنيد، هردوش‌ مثل‌ همه‌. شما آمديد توي‌ مسجد نگاه‌ كرديد به‌ امام‌ جماعت‌. گفتيد اوه‌! اين‌ نماز ميخونه‌ من‌ پشت‌ سرش‌ نماز نميخونم‌. اين‌ غيبت‌ عمليه‌. نماز، اگر اين‌ اولا فعل‌ حرام‌ كرديد. اگر ايستاديد آنجا نماز خونديد، چون‌ داريد به‌ زبان‌ حال‌، به‌ زبان‌ عمل‌ ميگيد كه‌ اين‌ آقا عادل‌ نيست‌. خوب‌ تو داري‌ نماز ميخوني‌ منهم‌ دارم‌ نماز ميخونم‌، او هم‌ داره‌ نماز ميخونه‌. اينهمه‌ هم‌ ثواب‌ هست‌ در نماز جماعت‌. چرا نمازت‌ را فرادا مي‌خوني‌؟ هيچ‌ دليل‌ ديگه‌اي‌ نمي‌تونه‌ داشته‌ باشه‌ جز اينكه‌ بگيد اين‌ عادل‌ نيست‌، اين‌ معصيتكاره‌. و اين‌ غيبت‌ عمليست‌. خوب‌ نماز باطله‌. حالا بعلاوه‌، خوب‌ انسان‌ وقتي‌ نماز مغرب‌ و عشا ميخونه‌، فقط‌ حمد و سوره‌اش‌ را واجبه‌ كه‌ بلند بخونه‌، بقيه‌اش‌ را در جائي‌ كه‌ مردم‌ حواسشون‌ پرت‌ ميشه‌ بايد آهسته‌ بخونه‌. حالا چرا اين‌ مثلا مقدسين‌ اين‌ كار را مي‌كنند؟ اين‌ بخاطر اينه‌ كه‌ تحت‌ تربيت‌ اسلام‌ نبودند. فقط‌ شنيدند بايد نماز خوند، به‌ هر قيمتي‌ هست‌ بايد نماز خوند. هر جوري‌ شد اشكال‌ نداره‌. تقليدشون‌ باز از مرجع‌ تقليد نيستش‌. از بقال‌ و عطار كوچه‌ و محله‌ و اينهاست‌. چون‌ بالاخره‌ نماز چهار ركعت‌ نماز ظهر را كه‌ انسان‌ ميخونه‌، كي‌ گفته‌ كه‌ تو، يك‌ كسي‌ آمده‌ بود ميگفت‌ من‌ تقليد نميكنم‌! گفتم‌ مجتهدي‌؟ گفت‌ نه‌. گفتم‌ پس‌ تو تقليد ميكني‌. منتهي‌ از مرجع‌ اعلم‌ تقليد نمي‌كني‌، از پدر و مادرت‌، از مردم‌ كوچه‌ و بازار تقليد ميكني‌. اين‌ را مي‌خواستم‌ بگم‌، شيطان‌ اهل‌ عبادت‌ بود. شنيديد كه‌ در ميان‌ ملائكه‌ در رديف‌ ملائكه‌ داشت‌ عبادت‌ ميكرد. يك‌ نفر كه‌ تمام‌ صفات‌ خبيثه‌ را داشته‌ باشه‌ و جاهل‌ هم‌ باشه‌، مثل‌ اين‌ است‌ توي‌ صف‌ نماز جماعت‌ كه‌ وايسته‌ به‌ همة‌ دانشمندان‌ و علما و متدينين‌ و آنهايي‌ كه‌ تهذيب‌ نفس‌ كردند، همه‌ در ريف‌ هم‌ وايستاده‌اند. هيچ‌ فرقي‌ هم‌ نميكنه‌. وقتي‌ كه‌ امتحان‌ پيش‌ مي‌آد، اين‌ يكي‌ را مي‌كشند تو، از بين‌ جمعيت‌ بيرونش‌ مي‌كشند. و شيطان‌ را خدا عمدا اين‌ كار را كرد. به‌ همة‌ ملائكه‌ گفت‌ اسجدوا لآدم‌. همه‌ سجده‌ كردند اين‌ نشست‌. توي‌ نمازهاي‌ جماعت‌ ديديد يك‌ نفر نمازش‌ فرادا است‌، آن‌ دو ركعت‌ آخر نشسته‌. اين‌ نشست‌. چرا سجده‌ نكردي‌؟ جلب‌ توجه‌ هم‌ كرد. ارواح‌ همة‌ ما هم‌ بوديم‌ آنجاها. يعني‌ ماها همه‌امون‌ آن‌ زمان‌ بوديم‌ و مخالفت‌ با خدا را از او ياد گرفتيم‌. چرا تو سجده‌ نكردي‌؟ خودش‌ را ظاهر كرد، جهلش‌ را ظاهر كرد. يعني‌ اگر كسي‌ گفت‌ شيطان‌ عالم‌ بود، اشتباه‌ كرده‌ها. اصلا در روايات‌ اسمش‌ جهله‌. جهل‌. جهلش‌ را ظاهر كرد. گفت‌ خلقتني‌ من‌ نار و خلقته‌ من‌ طين‌. شما ميگيد اينكه‌ علمه‌. علم‌ ظاهري‌ جهله‌. گفت‌ كه‌ ايني‌ كه‌ بدونيم‌ ما از چي‌ خلق‌ شديم‌ او از چي‌ خلق‌ شده‌، مثلا از نظر فيزيكي‌، از نظر اينجور مسائل‌، اينها چيزي‌ نيست‌ در مقابل‌ آن‌ خداشناسي‌ واقعي‌. اين‌ رفته‌ روي‌ جنبه‌هاي‌ فيزيكي‌ كه‌ خلقتني‌ من‌ نار، من‌ بدنم‌ از آتشه‌ تو خلق‌ كردي‌ و خلقته‌ من‌ طين‌. خلقتني‌ من‌ نار و خلقته‌ من‌ طين‌. او از خاك‌. كسي‌ به‌ اين‌ مسئله‌ كار نداشت‌. يك‌ فردي‌ كه‌ صفت‌ شيطاني‌ درش‌ هست‌، وقتي‌ مي‌خواد در يك‌ مجلسي‌ كه‌ دعوتش‌ كردند بره‌، بيشتر به‌ لباسش‌ و سر و كله‌اش‌، هي‌ ميره‌ صابون‌ ميزنه‌، شامپو سرش‌ ميزنه‌ برق‌ برق‌ بزنه‌، اينها را ماية‌ مزيت‌ مي‌دونه‌و چرا به‌ جهت‌ اينكه‌ صفت‌ شيطاني‌ درش‌ هست‌. اگر ما صفات‌ الهي‌ درمون‌، البته‌ نمي‌گم‌ كه‌ انسان‌ خودش‌ را تميز نكنه‌ توي‌ مجالس‌ مي‌ره‌ بايد لباسش‌ تميز باشه‌، خودش‌ را زينت‌ كنه‌ بره‌ به‌ مسجد. اما اگر منحصرا خوبي‌ را در همين‌ بدونه‌، اين‌ غلطه‌. منحصرا خوبي‌ را در اين‌ ببينه‌ كه‌ لباسش‌ مرتب‌ باشه‌. سر و كله‌اش‌ مرتب‌ باشه‌. باطنش‌ هر چي‌ بود، بود. اين‌ مي‌شه‌ همين‌ حرف‌ شيطان‌.

 خدا باهاش‌ بحث‌ نمي‌كنه‌ و بعضي‌ از پيغمبران‌ كه‌ عامي‌ بوده‌، گوشه‌ كناري‌ جهل‌ داشتند باهاشون‌ بحث‌ مي‌كرده‌ حاليشون‌ مي‌كرده‌. اصلا اينقدر شيطان‌ جاهل‌ بود، بعضيها جهل‌ دارند، جهل‌ مركب‌ دارند. مي‌گه‌ اون‌ كس‌ كه‌ نداند و نداند كه‌ نداند در جهل‌ مركب‌ ابد الدهر بماند. خودش‌ را عالم‌ مي‌دونه‌ ولي‌ جاهله‌ و نمي‌دونه‌ كه‌ جاهله‌. اين‌ هيچ‌ وقت‌ به‌ فكر ياد گرفتن‌ نيست‌. خدا اصلا باهاش‌ بحث‌ نكرد. گفت‌ انّك‌ رجيم‌. برو گم‌ شو. و انك‌ عليك‌ لعنتي‌ الي‌ يوم‌ الدين‌. دوري‌ از رحمت‌ من‌ تا روز قيامت‌ بر تو باد. ديگه‌ هيچ‌ حرفي‌ نداره‌ باهاش‌. اون‌ هم‌ باز جهلش‌ را ظاهر كرد گفت‌: بما اقويتني‌ بخاطر اينكه‌ تو من‌ را گمراه‌ كردي‌. خدا تو را گمراه‌ كرده‌؟ اينها كه‌ غالب‌ به‌ جبرند اينها جاهلند. خدا چيه‌؟ خدا كجا تو را گمراه‌ كرد. خدا اصلا به‌ روي‌ خودش‌ هم‌ نياورد كه‌ تو تو ملائكه‌ خودت‌ را جا دادي‌ و به‌ قاطي‌ شدي‌ و جاهل‌ شدي‌، آبروت‌ را حفظ‌ كرد. خودت‌ خودت‌ را از راه‌ به‌ در آوردي‌. خوب‌ مي‌خواستي‌ يك‌ سجده‌ بكني‌. بما اقويتني‌ كه‌ گفته‌ بخاط‌ اينكه‌ تو من‌ را گول‌ زدي‌، گمراهم‌ كردي‌. حالا ديديد آدمهاي‌ لج‌ باز اولا كار را طرف‌ نكرده‌ مي‌گه‌ تو كردي‌. حالا بخاطر اينكه‌ تو اين‌ كار را كردي‌، بخاطر اينكه‌ تو اين‌ كار را كردي‌ من‌ لجبازي‌ مي‌كنم‌. مي‌شينم‌ سر راه‌ بندگانت‌ همشون‌ را گمراه‌ مي‌كنم‌.

 جهل‌ نفس‌، شما اگر دقت‌ كنيد در كار شيطان‌ اين‌ فقط‌ اشكال‌ كارش‌ اين‌ بود كه‌ اين‌ جاهل‌ بود. نافهم‌ بود معارف‌ را بلد نبود اون‌ روزي‌ كه‌ درس‌ خاندان‌ عصمت‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ درس‌ به‌ ارواح‌ ما، به‌ ما و به‌ اجنه‌ مي‌دادند شيطان‌ اونجا بي‌ غيرتي‌ كرد و درس‌ نخوند سر كلاس‌ اونجا حواسش‌ پرت‌ بود. درس‌ نخوند جاهل‌ موند. و اين‌ مجسمة‌ جهل‌ شد و لذا هفتاد صفت‌ در اون‌ روايت‌ داره‌ كه‌ مال‌ شيطانه‌ و هفتاد صفت‌ هم‌ مال‌ عقل‌ كل‌ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ است‌. بنابر اين‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ حالا خدا در مقابل‌ شما دو چيز قرار داده‌، شيطان‌، جهل‌. تعليمات‌ اينطوري‌ داره‌. به‌ نام‌ كفر. در اثر جهل‌ انسان‌ كفران‌ مي‌كنه‌. كفران‌ نعمتهاي‌ الهي‌ را مي‌كنه‌، حق‌ را مي‌پوشانه‌. كفر به‌ معناي‌ پوشاندن‌ حق‌، حق‌ را مي‌پوشونه‌. و ديگه‌ همينطور اين‌ عقل‌ يعني‌ عقل‌ كل‌ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ يا حضرت‌ ولي‌ عصر هر كدام‌ يك‌ از معصومين‌ اينها داراي‌، وزيرش‌ ايمانه‌. صفات‌ حميده‌ يك‌ يك‌ در اين‌ عقل‌ كل‌ هست‌ و صفات‌ رزيله‌ هم‌ د جهل‌ هست‌ درست‌ شد در مقابل‌ اينها. مثلا عجله‌ مال‌ شيطانه‌ همين‌ جا بگم‌ . تأني‌ مال‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ رسول‌ اكرمه‌ و همين‌ طور چيزهايي‌ هست‌ حالا شايد مجموعه‌اش‌ را و خلاصه‌اش‌ را من‌ در كتاب‌ محضر استاد شرح‌ دادم‌. پس‌ بنابر اين‌ تنها كاري‌ كه‌ ما در اين‌ دنيا بايد بكنيم‌ اين‌ است‌ كه‌ اين‌ آيينة‌ قلبمون‌ را آيينة‌ وجودمون‌ را، اين‌ آيينة‌ روحمون‌ را در مقابل‌ پيغمبر اكرم‌ قرار بديم‌ و صفات‌ باطن‌ پيغمبر اكرم‌ و در مقابل‌ از شيطان‌ و شيطان‌ سيرتان‌ بايد دوري‌ كنيم‌ و آيينة‌ قلبمون‌ را در مقابل‌ شيطان‌ قرار نديم‌.

 دقت‌ كرديد. خوب‌ اين‌ بحث‌ ماست‌. و روايات‌ زيادي‌ هم‌ اين‌ حرفهايي‌ كه‌ گفتم‌ تأييد مي‌كنه‌، آيات‌ قرآن‌، روايات‌. همة‌ انبياء امدند براي‌ اينكه‌ آيينة‌ قلبمون‌ را به‌ طرف‌ روح‌ مقدس‌ رسول‌ اكرم‌ باشه‌ و به‌ اصطلاح‌ با شيطان‌ هم‌ هيچ‌ ارتباطي‌ و آيينة‌ قلبمون‌ را در مقابل‌ روح‌ شيطان‌ قرار نديم‌ مقابل‌ وجود شيطان‌ قرار نديم‌. در اين‌ جا اينهايي‌ كه‌ قائل‌ به‌ تجرد روح‌ هستند اينها مين‌ كه‌ انسان‌ داراي‌ چند نفسه‌، چندتا روحه‌. و خودشون‌ هم‌ فكر مي‌كنم‌ نمي‌دونن‌ دارن‌ چي‌ مي‌گن‌. همين‌ ما كه‌ نفهميديم‌ اينها چي‌ مي‌گن‌، گاهي‌ آدم‌ شكسته‌ نفسي‌ مي‌كنه‌ مي‌گه‌ ما نفهميديم‌ اينها چي‌ مي‌گن‌ اينها خيال‌ مي‌كنند حرفهاشون‌ اينقدر مهمه‌ كه‌ هيچ‌ كس‌ نمي‌فهمه‌. لذا يك‌ بادي‌ تو غبغب‌ مي‌اندازند بله‌ ما حرفهاي‌ ما اونقدر مهم‌ هست‌ كه‌ كسي‌ نمي‌فهمه‌. يك‌ كسي‌ كتابي‌ را مي‌خوند، مال‌ همين‌ عده‌ بود مال‌ همين‌ عده‌ بود به‌ من‌ گفت‌ كه‌ فلاني‌ من‌ هيچ‌ نمي‌فهمم‌ كه‌ چي‌ نوشته‌. گفتم‌ خبر نداري‌ خود اون‌ نويسنده‌ هم‌ نمي‌دونه‌ كه‌ چي‌ نوشته‌. ببينيد همين‌ يك‌ مسئلة‌ خيلي‌ ساده‌ روح‌ مي‌گن‌ مجرده‌. ما ازشون‌ سؤال‌ مي‌كنيم‌ مجرد مطلقه‌ يا مجرد نسبي‌؟ ببينيد اين‌ بحث‌ را دقت‌ كنيد يك‌ وقت‌ هست‌ مي‌گيم‌ مجرد نسبي‌. مجرد نسبي‌ يعني‌ اين‌ چيز نسبت‌ به‌ اون‌ چيز مجرده‌،مجرد يعني‌ برهنه‌. خالي‌ بودن‌ از. مثلا اون‌ كسي‌ كه‌ زن‌ نداره‌ نسبت‌ به‌ اون‌ كسي‌ كه‌ زن‌ داره‌ مجرده‌. اوني‌ كه‌ تو حمام‌ لباسش‌ را درآورده‌ نسبت‌ به‌ اون‌ كسي‌ كه‌ لباس‌ داره‌ مجرد از لباسه‌ اينجوري‌ مي‌شه‌. اين‌ را مجرد نسبي‌ مي‌گن‌ هر چيزي‌ نسبت‌ به‌ چيز ديگه‌ مجرده‌. اين‌ را بگيد ما قبول‌ داريم‌ روح‌ مجرد است‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ جسم‌ صغيله‌، مثلا از گوشت‌ و پوست‌ و استخوان‌ و اينها. اين‌ را قبول‌ داريم‌. اين‌ كه‌ فكر نمي‌كنم‌ اونها با اين‌ تشريفات‌ بگن‌ روح‌ مجرده‌. و تو كتابها نوشتن‌ دلائلي‌ مثلا براي‌ اين‌ مسئله‌ مي‌يارن‌. اينكه‌ خوب‌ هر چيزي‌ مجرده‌. شما الان‌ اين‌ فرش‌ اون‌ فرش‌ جلويي‌ مجرده‌ از عقل‌. يعني‌ عقل‌ نداره‌. مجرده‌ از حركته‌. بايد بگي‌ مجرد نسبت‌ نيستي‌. اگر ميگيد مجرد مطلقه‌، كه‌ همين‌ را مي‌خوام‌ بگم‌، روح‌ مجرد مطلقه‌، اگر ايني‌ را ميگي‌، مجرد مطلق‌ يك‌ دونه‌ اصلا بيشتر تصور نداره‌. محاله‌ كه‌ دو تا باشه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ ببينيد، مجرد يعني‌ مجرد از مكان‌، مجرد از زمان‌، مجرد از هر، مجرد مطلق‌ها، مجرد از هر چيزي‌ كه‌ ماية‌ امتياز او باشه‌ بر چيزهاي‌ ديگه‌. يعني‌ از همه‌ چيز برهنه‌ است‌. هيچ‌ باصطلاح‌ امتيازي‌ نداره‌ و هيچ‌ چيز او را از چيزهاي‌ ديگه‌ جدا نميكنه‌. گوش‌ كرديد. يعني‌ از همه‌ چيزها جداست‌. و اين‌ يك‌ دونه‌ بيشتر تصور نميشه‌ و او خود خداست‌. گوش‌ مي‌ديد. يعني‌ يه‌ موجودي‌ كه‌ نه‌ مكان‌ داره‌، نه‌ زمان‌ داره‌، نه‌ ابعاد داره‌. مكان‌ نداره‌ يعني‌ همه‌ جا هست‌. باشه‌ و مكان‌ نداشته‌ باشه‌ يعني‌ همه‌ جاهست‌. درست‌. زمان‌ نداره‌ يعني‌ خلق‌ نشده‌ يك‌ روز نبوده‌ و بعد بود شده‌ باشه‌ نيست‌. داراي‌ ابعاد نيست‌ يعني‌ مثلا فرض‌ كنيد داراي‌ چند متر قد و طول‌ و اينها باشه‌، نيست‌. خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ مركب‌ نيست‌. چون‌ اگه‌ تركيب‌ شده‌ باشه‌ مجرد معنا نداره‌، مجرد مطلق‌ نيست‌. همين‌ صفاتي‌ كه‌ مال‌ خداست‌ خلاصه‌ نه‌ مجرد دارد و جسم‌، نه‌ مرئي‌ نه‌ محل‌ يا صفات‌ باصطلاح‌ چيز، صفات‌ سلبية‌ الهي‌، اينها همه‌ را ندارد مجرد مطلق‌ باشه‌. آنوقت‌ مجرد مطلق‌ اگر دو تا شد، يعني‌ مجرد مطلق‌ اين‌ غلطه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ اين‌ را از اين‌ يك‌ چيزي‌ ممتاز كرده‌ كه‌ دو تا شده‌. و الا دو تا معنا نداره‌. متوجه‌ايد. بحثش‌ يك‌ خورده‌اي‌ حالا ممكنه‌ خسته‌ كننده‌ باشه‌.

 بنابراين‌ اين‌ را توجه‌ داشته‌ باشيد مجرد مطلق‌ دو تا معنا نداره‌. آنوقت‌ حالا روح‌ ما آيا همون‌ خداست‌؟ كه‌ بعضي‌هاشون‌ ميگن‌ بعله‌. بي‌حياها هيچ‌ حيا از خدا نمي‌كنند كه‌ ميگن‌ بعله‌ روح‌ ما خداست‌. استدلال‌ هم‌ مي‌كنند و نفخت‌ فيه‌ من‌ روحي‌. و از روح‌ خودم‌ در وجود انسان‌ يك‌ سري‌ ميگن‌ يك‌ مشت‌ خمير مثلا برداشته‌اند انداختند توي‌ يك‌ باصطلاح‌ مثلا چي‌ بگم‌، خمي‌، و نفخت‌ فيه‌ من‌ روحي‌. اين‌ روح‌ معناش‌ روحي‌ است‌ كه‌ منتسب‌ به‌ منه‌. اين‌ روحي‌ است‌ كه‌ مثل‌ بيت‌ الله‌، ثار الله‌، يد الله‌، توي‌ قرآن‌ هست‌. و چيزهايي‌ كه‌ خدا به‌ خودش‌ نسبت‌ داده‌ ولي‌ خدا نيستش‌. يعني‌ از وجود خدا نيست‌. پس‌ بنابراين‌ روح‌ هم‌ همينطوره‌. الان‌ روح‌ من‌ غير از روح‌ شما هست‌ يا نيست‌. يك‌ مسئلة‌ وجدانيه‌. مسلما روح‌ من‌ غير از روح‌ شماست‌. اينها ميگن‌ نه‌ تمام‌ روحها يكيه‌ و آنهم‌ خود خداست‌ و بقيه‌ هم‌ همه‌ باصطلاح‌ امواج‌ درياست‌ و حرفهاي‌ كه‌ بنظر من‌ اگر اينها را يادداشت‌ بكنند بهتر از آن‌، خنده‌دارتر از آن‌ حرفهايي‌ است‌ كه‌ در شب‌ نهم‌ ربيع‌ گفته‌ ميشه‌. ما همه‌ اينجا نشسته‌ايم‌، همه‌ خداهايي‌ هستيم‌ كه‌ اينجا نشستيم‌ و دعواهايي‌ هم‌ كه‌ مي‌كنيم‌، همه‌ ظاهرسازيه‌. خودم‌ به‌ خودم‌ ميگم‌ اياك‌ نعبد و اياك‌ نستعين‌. صريحا گفتند اينها را. و اصلا خودم‌ خودم‌ را عبادت‌ ميكنم‌ و شما همه‌ چشمهايتون‌ مثل‌ چشمهاي‌ كلاجا ميمونه‌، كلاجا، احولها دو تا مي‌بينند. شما هم‌ غير خدا را چون‌ در عالم‌ مي‌بينيد، معلومه‌ كه‌ چشمتون‌ احوله‌. از اين‌ حرفها. انسان‌ يك‌ خورده‌اي‌ كه‌ فكر كنه‌ بايد بخنده‌. حرفهاي‌ ما را نمي‌فهميد! خودتون‌ هم‌ نمي‌فهميد چي‌ ميگيد.

 و لذا روح‌ هميني‌ است‌ كه‌ الان‌ توي‌ بدن‌ شماست‌، هميني‌ كه‌ داره‌ مي‌بينه‌، هميني‌ كه‌ داره‌ ميشنوه‌، هميني‌ كه‌ اگر اينجا خوابتون‌ ببره‌، چرتتون‌ ببره‌، چرت‌ نزنيدها بعضي‌ هاتون‌! اگر خوابتون‌ برد ديگه‌ نمي‌بينيد، ديگه‌ نمي‌شنويد، ديگه‌ نمي‌چشيد، ديگه‌ لمس‌ نمي‌كنيد، همين‌ روحه‌، هيچي‌ ديگه‌ هم‌ نيست‌. نميدونم‌ در محل‌ بالايي‌ هست‌ در آنجا ما را ميبينه‌ كنترل‌ ميكنه‌، اين‌ حرفها نيستش‌. و اگر شما روحتون‌ را در مقابل‌ صورت‌ و سيرت‌ پيغمبر اكرم‌ گرفتيد، شما داراي‌ عقليد، چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ او عقل‌ كله‌. آينة‌ دلتون‌ را اگر در مقابل‌ صورت‌ يك‌ زيباصورتي‌، يك‌ باصطلاح‌ معممي‌ مثلا گرفتيد، توي‌ آينة‌ دل‌ شما عكس‌ يك‌ معمم‌ مي‌افته‌. توي‌ آينه‌ عكس‌ يك‌ معمم‌. در مقابل‌ يك‌ غير معمم‌ گرفتي‌، غير معمم‌ مي‌افته‌. در مقابل‌ نور گرفتيد، نور. در مقابل‌ خورشيد گرفتيد، خورشيد. در مقابل‌ گربه‌ گرفتيد، عكس‌ گربه‌ مي‌افته‌ توي‌ آينه‌. هر كاري‌، اين‌ دست‌ شماست‌ و لذا اين‌ را بهتون‌ بگم‌ اينجا خيلي‌ نكتة‌ حساسيه‌. شما اگر اين‌ را بدونيد، هر كسي‌ عقل‌ نداره‌. اگر صددرصد روحتون‌ در مقابل‌ روح‌ پيغمبر قرار گرفت‌ و عكس‌ روح‌ پيغمبر در قلب‌ شما منعكس‌ شد، يعني‌ هر چه‌ او از صفات‌ حميده‌ داشت‌ در قلب‌ شما هم‌ منعكس‌ شد، شما ميشيد عاقل‌. اين‌ را بدونيد. ماها فرهنگمون‌ غير از فرهنگ‌ اسلاميه‌. ما به‌ هر كي‌ كه‌ ديوانه‌ نباشه‌ ميگيم‌ عاقل‌. نه‌. اسلام‌ غير از اين‌ را ميگه‌. عقل‌ اصلا معناش‌ يك‌ چيز ديگه‌ است‌. عقل‌ در مقابل‌ جهله‌. اگر روح‌ شما از صفات‌ پيغمبر صددرصد در وجود خودش‌ بوجود آورد، عقل‌ كامله‌. اگر نود درصد بود، عقل‌ ناقصه‌. همينطور با همين‌ مناسبت‌. اگر در مقابل‌ جهل‌ قرارش‌ داديد اصلا عقل‌ نداريد. اصلاها. روايات‌ حالا ببينيد معناش‌ چيه‌. اولا كتابي‌ كه‌ ما داريم‌ دربارة‌ عقل‌، همين‌ بحار الانوار كتاب‌ را عنوان‌ كرده‌، هم‌ اصول‌ كافي‌، كتاب‌ عقل‌ و جهل‌، عقل‌ و ديوانگي‌ نداريم‌. عقل‌ و جهل‌. عقل‌ همون‌ علوم‌ و معارفي‌ است‌ كه‌ در روح‌ شما از وجود پيغمبر اكرم‌ منعكس‌ شده‌. متوجه‌ايد؟ جهل‌ وجود شيطانه‌ و ضد روح‌ پيغمبر اكرم‌. و هر، و اگر شما در مقابل‌ او خودتون‌ را قرار داديد، جاهل‌ مطلقيد و اصلا عقل‌ نداريد. وقتي‌ كه‌ حضرت‌ صادق‌ صلوات‌ الله‌ عليه‌ اين‌ مطلب‌ را بيان‌ مي‌فرمايد، ببينيد به‌ اين‌ عبارته‌. العقل‌ ما عبد به‌ الرحمن‌. عقل‌ چيه‌ آقا؟ سؤال‌ ميكنند عقل‌ چيه‌. اگر ماها باشيم‌ ميگيم‌ عقل‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ ديوانه‌ نباشه‌. مي‌ريم‌ توي‌ ديوانه‌ خانه‌ ميگيم‌ اينها عقل‌ ندارند. امام‌ صادق‌ اين‌ را نميگه‌. اينجا حضرت‌ صادق‌ به‌ يك‌ نفر برخورد كردند. فرمودند كه‌ اين‌ مرضي‌ پيدا كرده‌. مرض‌ به‌ تعبير امروزي‌، ميگيم‌ مغزش‌ يك‌ تحولي‌ پيدا كرده‌ نميتونه‌ از اين‌ وسيله‌ استفاده‌ كنه‌. اين‌ نه‌ عاقله‌ نه‌ جاهل‌. اين‌ بايد سالم‌ بشه‌ ببينيم‌ عاقل‌ ميشه‌ يا جاهل‌. اين‌ الان‌ هيچيش‌ معلوم‌ نيست‌. ماها اين‌ را ديوانه‌ ميدونيم‌ ميگيم‌ عقل‌ نداره‌. يك‌ ديونه‌ را ميگيم‌ عقل‌ نداره‌ و اين‌ غلطه‌.

 يكي‌ از علما بود در قم‌ اين‌ ديوانه‌ شده‌ بود. خيلي‌ هم‌ مرد بزرگواري‌ بود، مدرس‌ بود. خوب‌ ديوانه‌ بود، ديوانگي‌ مرضي‌ است‌ كه‌ به‌ همه‌، اين‌ مي‌نشست‌ توي‌ مسجد اعظم‌، مسجد اعظم‌ را تازه‌ درست‌ كرده‌ بودند. ما كم‌ گيرمون‌ مي‌آمد كه‌ يك‌ دانشمند استادي‌ بيكار باشه‌. مسائلي‌ كه‌ خيلي‌ طولاني‌ بود ميگفت‌ آنها را من‌ جواب‌ نميدم‌. اما مسائل‌ كوتاه‌ را تند تند جواب‌ ميداد. گفت‌، گفت‌ من‌ تا دو دقيقة‌ ديگه‌ آب‌ ميشم‌. حالا به‌ ذهنش‌ به‌ فكرش‌ اينجوري‌ رسيده‌ بود. كه‌ من‌ تا دو دقيقة‌ ديگه‌ آب‌ ميشم‌، فقط‌ سؤالاتي‌ كه‌ دو دقيقه‌ وقت‌ ميگيره‌ من‌ حاضرم‌ جواب‌ بدم‌. بعد وقت‌ ندارم‌ بايد، آنوقت‌ ما دو دقيقه‌ دو دقيقه‌ باصطلاح‌ مسائل‌ را مي‌پرسيديم‌. خوب‌ آنوقت‌ اين‌ عالم‌، خيلي‌ هم‌ عالم‌، خيلي‌ هم‌ با تقوا، همه‌ چيزش‌ هم‌ خوب‌، فقط‌ اين‌ مغزش‌ يك‌ خورده‌اي‌ تكان‌ خورده‌ بود بهرحال‌. اين‌ را نميگن‌ ديوانه‌. اين‌ را ببخشيد نميگن‌ باصطلاح‌ غير عاقل‌. اين‌ ديوانه‌ است‌. اين‌ مرضي‌ پيدا كرده‌. همانجور كه‌ چشم‌ شما ممكنه‌ نبينه‌. گوش‌ شما ممكنه‌ نشنوه‌. مغز شما كار نميكنه‌. اين‌، حضرت‌ صادق‌ مي‌فرمايد العقل‌ ما عبد به‌ الرحمن‌. عقل‌ آن‌ چيزي‌ است‌ كه‌ بوسيلة‌ آن‌ چيز، وقتي‌ آن‌ را داريد خدا را واقعا بندگي‌ مي‌كنيد. چه‌ چيز سبب‌ بندگي‌ خدا ميشه‌؟ صفات‌ حميده‌. صفات‌ حميده‌ از كجا؟ از پيغمبر، از عقل‌ كل‌. ما عبد به‌ الرحمن‌. و اكتسب‌ به‌ الجنان‌. بوسيلة‌ آن‌ عقل‌ كسب‌ ميشه‌ بهشت‌. بوسيلة‌ چي‌ بهشت‌ را انسان‌ كسب‌ ميكنه‌؟ بوسيلة‌ داشتن‌ معارف‌ و صفات‌ حميده‌ و تزكية‌ نفس‌. و الا اگر تزكية‌ نفس‌ نكرديد توي‌ بهشت‌ راهتون‌ نمي‌دهند. متوجه‌ايد؟ از حضرت‌ سؤال‌ ميشه‌ پس‌ آنچه‌ كه‌ در معاويه‌ هست‌، معاويه‌ خيلي‌ زرنگ‌ بود، گفت‌ هيچي‌ توانست‌ مقام‌ مقدس‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را زير سؤال‌ ببره‌. آدم‌ زرنگي‌، سياستمدار عجيبي‌، حضرت‌ فرمود كه‌ تلك‌ المكراء و الشيطنه‌. ببينيد عرايضي‌ كه‌ عرض‌ كردم‌ عينا در اين‌ روايت‌ هست‌. او مكراه‌، او شيطنته‌، او باصطلاح‌ روحش‌ را در مقابل‌ شيطان‌ قرار داده‌ شيطنت‌ درش‌ پياده‌ شده‌. عكس‌ شيطان‌ در آينة‌ قلبش‌ افتاده‌ و ليس‌ بعقل‌. حضرت‌ مي‌فرمايد ايني‌ كه‌ شما مي‌بينيد در او هست‌ عقل‌ نيست‌، اصلا عاقل‌ نيست‌. در روايات‌ ديگه‌ هم‌ هست‌ اين‌ معنا و معناهايي‌ شبيه‌ به‌ اين‌ و بنابراين‌ كار انسان‌ در دنيا از روزي‌ كه‌ انسان‌ را خدا خلق‌ كرد، حالا ده‌ هزار سال‌ قبل‌ بوده‌، دوازده‌ هزار سال‌ قبل‌ بوده‌، هر وقت‌ از وقتي‌ انسان‌ را خدا خلق‌ كرد و بهش‌ يك‌ مدتي‌ لباس‌ نداده‌، در عالم‌ ارواح‌ بوده‌. بعد يك‌ مدت‌ كه‌ باصطلاح‌ كوچكي‌ بهش‌ داده‌ كه‌ همون‌ عالم‌ زر بوده‌. بعد در اين‌ دنيا يك‌ لباس‌ باصطلاح‌ اينجوري‌ كه‌ الان‌ داريم‌ مي‌بينيم‌ بهمون‌ داده‌ و بعدها هم‌ همينطور. از آن‌ وقتي‌ كه‌ پدر انسان‌ را خلق‌ كرده‌ يك‌ هدف‌ براي‌ انسان‌ تعيين‌ كرده‌ و آن‌ يك‌ هدف‌ چيه‌؟ اين‌ است‌ كه‌ شما هر جوري‌ كه‌ براتون‌ ميسره‌ و ممكنه‌ اين‌ باصطلاح‌ آينة‌ دلتون‌ را، قلبتون‌ را صددرصد برگردونيد به‌ طرف‌ پيغمبر اكرم‌. و لكم‌ في‌ رسول‌ الله‌ اسوة‌ حسنه‌. اني‌ بعثت‌ لاتمم‌ مكارم‌ الاخلاق‌. اي‌ مردم‌ اگر مي‌خواهيد به‌ نيكي‌ برسيد اقتدا كنيد به‌ پيغمبر اكرم‌. پيغمبر مبعوث‌ شده‌ براي‌ اينكه‌ مكارم‌ اخلاق‌ را تمام‌ بكنه‌. يعني‌ اين‌ آينة‌ روح‌ شما را صددرصد به‌ طرف‌ خودش‌ قرار بده‌… او خداست‌. ببينيد يك‌ آينة‌ ديگه‌اي‌ كه‌ خورشيد را در خودش‌ منعكس‌ كرده‌ باشه‌ شما هم‌ آينه‌اتون‌ را در مقابلش‌ قرار بديد، همون‌ خورشيد را توي‌ آينة‌ شما. منتهي‌ واسطه‌ داره‌ و بدون‌ واسطه‌ هم‌ نميشه‌.

 پس‌ بنابراين‌ ما بايد كوشش‌ بكنيم‌ كه‌ كوچكترين‌، آخه‌ گاهي‌ ميشه‌ آينه‌ را اينجوري‌ گرفتيد يك‌ گوشه‌اش‌ خورشيد افتاده‌، بقيه‌اش‌ آنطرفها تاريكه‌. بعضي‌ها نصفي‌ از خورشيد را منعكس‌ كرده‌اند، بعضي‌ها تمام‌ خورشيد را. تمام‌ خورشيد را بايد در خودتون‌ منعكس‌ كنيد. و هر چيزي‌ انسان‌ داره‌ مربوط‌ به‌ روحشه‌. و من‌ همين‌ امروز از سؤالات‌ بعضي‌ از دوستان‌ گله‌مند شدم‌. توي‌ ذهنيات‌ خودم‌ ديدم‌ من‌ هنوز كاري‌ براي‌ دوستان‌ نكردم‌. و آن‌ اينه‌ كه‌ خودتون‌ را از جسمانيت‌ بكنيد. شما الان‌ اگر فرض‌ كنيد كه‌ رفتيد توي‌ يك‌ امامزاده‌اي‌، امامزادة‌ معتبر و اينها، روحش‌ آنجاست‌. شما موجوديت‌ روح‌ او را بيشتر از اينكه‌ امامزاده‌ خودش‌ تشريف‌ آورده‌ باشه‌ آن‌ گوشه‌ نشسته‌ باشه‌ يا مجسم‌ كرده‌ باشه‌ خودش‌ را، براش‌ قائل‌ باشيد. همة‌ وجود ما الان‌ شده‌ خواب‌ و ديدن‌ با چشم‌ و شنيدن‌ با گوش‌ و خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ دست‌ مثلا آقا را بوسيدن‌ و اينها. خوبه‌. من‌ نميگم‌، اون‌ مرحلة‌ كمالشه‌. اما به‌ حقيقت‌، الان‌، الان‌ همين‌ خود ما جمع‌، از در حضرت‌ بقية‌ الله‌ وارد بشوند، يك‌ حال‌ ديگه‌اي‌ پيدا مي‌كنيم‌. همه‌امون‌. خيلي‌ عوض‌ ميشويم‌، خوب‌ عقلش‌ هم‌ هست‌، جاش‌ هم‌ هست‌، بايد بشيم‌. اما آيا شماها اعتقاد داريد كه‌ حضرت‌ روح‌ مقدسشون‌ بر ما احاطه‌ داره‌ يا نه‌؟ چه‌ فرقي‌ ميكنه‌. چه‌ فرقي‌ ميكنه‌. روح‌ مهمتره‌ يا بدن‌. آيا شما وقتي‌ ميگيد السلام‌ عليك‌ يا بقية‌ الله‌، به‌ گوشت‌ و پوست‌ و استخوان‌ حضرت‌ نستجير الله‌، يا ميريد توي‌ يك‌ امامزاده‌ به‌ بدن‌ حضرت‌ سلام‌ مي‌كنيد يا به‌ روحشون‌. روح‌ معجزه‌ ميكنه‌ يا بدن‌. من‌ در يك‌ شهري‌، شهر بابك‌ كه‌ رفته‌ بوديم‌ همين‌ سفر، يك‌ امامزاده‌اي‌ رفتيم‌ كه‌ نصفش‌ را ساختند نصفش‌ مانده‌. گفتيم‌ اين‌ چرا اينجوريه‌؟ گفتند كه‌، اينها همه‌اش‌ مربوط‌ به‌ جهله‌ خدا ميدونه‌. گفتند كه‌ يك‌ شخصي‌ فرزندش‌، پسرش‌ مريض‌ بوده‌. آمده‌ اينجا به‌ اين‌ امامزاده‌ متوسل‌ شده‌ و دخترش‌ را شفا دادند و اين‌ بنا گذاشته‌ كه‌ بناي‌ اين‌ امامزاده‌ را بسازه‌. گفتم‌ خوب‌ چرا تموم‌ نكرده‌؟ گفتند آخوند محل‌ گفته‌ كه‌ اينجا معلوم‌ نيست‌ امامزاده‌ باشه‌، معلوم‌ نيست‌ اينجا دفن‌ شده‌ باشه‌. و اينهم‌ همينجا متوقفش‌ كرده‌. اصلا نهيش‌ كرده‌، گفته‌ اين‌ كار را نكن‌. ببينيد دفن‌ شده‌ باشه‌ يا نشده‌ باشه‌. ما الان‌ جاهايي‌ داريم‌ كه‌ هيچكس‌، ظاهرا هم‌ دفن‌ نيست‌. دفني‌ هم‌ در كار نيست‌. اين‌ حسينية‌ اهل‌ كلا، روزي‌ چند تا معجزه‌ ميكنه‌. آخه‌ ما با يك‌ مي‌خوايم‌ خودمون‌ را از ماديات‌، از ظواهر بكنيم‌. خودتون‌ را بكنيد، معطل‌ نشيد. شماها مثل‌ يك‌ مسافرين‌ يك‌ اتوبوس‌ هستيد و منهم‌ راننده‌اتون‌ هستم‌. رسيديم‌ توي‌ شهر شماها همه‌اتون‌ اگر پياده‌ بشيد پشت‌ ويترينهاي‌ اين‌ شهر وايستيد تماشا. به‌به‌به‌. اين‌ چقدر اصلا دردسر درست‌ مي‌كنيد شماها. به‌ جان‌ همه‌اتون‌ قسم‌ همين‌ دردسر را همين‌ الان‌ همه‌اتون‌ براي‌ من‌ فراهم‌ مي‌كنيد. خيلي‌ هم‌ تأسف‌ ميخورم‌. مي‌خواهم‌ هم‌ گاهي‌ از آن‌ راننده‌هايي‌ باشم‌ كه‌ از خط‌ كمربندي‌ ببرمتون‌ هيچي‌ هم‌ نبينيد. مي‌ترسم‌ خسته‌ بشيد. و آنوقت‌ مسافرت‌ با ما را تحريم‌ كنيد، با ما ديگه‌ مسافرت‌ نكنيد. و لذا جسته‌ گريخته‌ خواب‌ مي‌بينيد، خدمت‌ حضرت‌ وليعصر مي‌رسيد، خدمت‌ امامزاده‌اي‌ مي‌رسيد، چيزي‌، بوي‌ عطري‌ استشمام‌ مي‌كنيد.خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ هر چيزي‌ از اينهايي‌ كه‌ خوب‌ همه‌ اتون‌، بالاخره‌، همه‌اتون‌ يا بعضيتون‌ داريد. اين‌ براي‌ اينه‌ كه‌ خسته‌ نشيد. هيچي‌ ديگه‌ نيست‌. فكر نكنيد آنهايي‌ كه‌ بيشتر مي‌بينه‌، فضيلتش‌ بيشتر از آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ هيچ‌ نديده‌. او فقط‌ همينه‌. شما يك‌ خواب‌ خوبي‌ ديدي‌ خوب‌ تشويق‌ بشيد بهتر با ما همسفر بشيد. و الا اساتيد ما اينطور بودند، يكيشون‌ به‌ قول‌ يك‌ كسي‌ مي‌گفت‌ كه‌ فلاني‌ انسان‌ ملاحظة‌ اينكه‌ من‌ خسته‌ دارم‌ ميشم‌ نميكنه‌. ميگه‌ مي‌خواي‌ بيا مي‌خواي‌ نيا. حتي‌ اگر خوابهاي‌ خوب‌، در بيداري‌، خيلي‌ چيزها را گاهي‌ رفقاي‌ ما، خود من‌ حتي‌ مي‌ديدم‌ مي‌آمدم‌ مي‌گفتم‌. چرا رفتي‌، چرا معطل‌ شدي‌. همچين‌ يك‌ جوري‌ كه‌ انگار كار بدي‌ هم‌ كردم‌ حتي‌. علتش‌ هم‌ همين‌ مثالي‌ كه‌ عرض‌ كردم‌. آني‌ كه‌ هدف‌ نهايي‌ اعلاست‌ اين‌ است‌ كه‌ شماها انشاء الله‌ صفات‌ حميده‌ پيدا بكنيد. آينة‌ دلتون‌ مقابل‌ آينة‌ پيغمبر، عبد الله‌، اشهد و اشهد، صلوات‌ آهسته‌ بفرستيد، اگر خواستيد بفرستيد، براي‌ هميشه‌ بگم‌ در وسط‌ سخنراني‌ آهسته‌ بفرستيد. و اشهد ان‌ محمدا عبده‌ و رسوله‌. عبد. مي‌دونيد عبد كيه‌؟ آني‌ كه‌ هر چي‌ مولا بگد، هر چي‌ بخواد، او هم‌ همون‌ را بخواد. يكي‌ وصل‌ و يكي‌ هجران‌ پسندد. يكي‌ درد و يكي‌ درمان‌ پسندد. يكي‌ مثلا فرض‌ كنيد كه‌ خواب‌ ديدن‌ پسندد، يكي‌ نديدن‌ پسندد. هرچي‌. هر چي‌ تو بپسندي‌، پسندم‌ آنچه‌ را جانان‌ پسندد. بندگي‌ يعني‌ اين‌. و بايد شماها برسيد به‌ مقام‌ عبوديت‌. كه‌ فادخلي‌ في‌ عبادي‌. حالا رسيديم‌ به‌ مرحلة‌ عبوديت‌. داراي‌ كراماتيد. خوب‌ باشيد. نيستيد. نباشيد. خدا، شما فكر نكنيد آنهايي‌ كه‌ كرامت‌ دارند، حضرت‌ ابو الفضل‌ كرامت‌ داره‌، اينها در مقابل‌ خدا يك‌ مثلا فرض‌ كنيد كه‌ جبهه‌اي‌ گرفتند. اينها حرفهايي‌ است‌ كه‌ اهانت‌ به‌ ائمة‌ اطهار و امامزاده‌ها و حضرت‌ ابو الفضله‌. اهانته‌. اول‌ اينها بندة‌ خدا شدند بعد خداي‌ تعالي‌ كرامت‌، شما خدا دوست‌ داره‌ آقا سردرد بشه‌، شما دستتون‌ را بگذاريد روي‌ سرش‌ و خدا، حالا اينها گفتن‌ نداره‌. يعني‌ شما به‌ من‌ بيشتر از آنچه‌ كه‌ هستم‌ معتقديد و علاقه‌ داريد، عيبي‌ نداره‌ پيش‌ شما اين‌ حرفها را من‌ بزنم‌. آخه‌ يك‌ كسي‌ مثلا فرض‌ كنيد سرش‌ درد ميكنه‌. يك‌ فردي‌ مثلا، يك‌ كسي‌ مثلا سرش‌ درد ميكنه‌. من‌ گاهي‌ فكر كردم‌ روي‌ او مي‌بينم‌ كه‌ خدا مي‌خواد اين‌ سرش‌ الان‌ درد بكنه‌. دعا نمي‌خونم‌. و ديدم‌ بعضي‌ از دوستان‌ كه‌ من‌ احساس‌ كردم‌ خدا الان‌ مي‌خواد و البته‌ يك‌ افكاري‌ است‌ كه‌ بعضي‌ وقتها پيش‌ مي‌آد. خدا مي‌خواد اين‌ الان‌ سرش‌ خوب‌ بشه‌ منتهي‌ خدا مي‌خواد به‌ گردن‌ ما بيندازه‌. يعني‌ مثلا فرض‌ كنيد كه‌ بگند فلاني‌ كه‌ دست‌ ميگذاره‌ روي‌ سر فلانكس‌ خوب‌ ميشه‌. به‌ اسم‌ ما دربياد به‌ اصطلاح‌. من‌ آنجا دست‌ مي‌گذارم‌. ماها هم‌ بايد اينطوري‌ باشه‌. آنجا دست‌ مي‌گذارم‌ ديدم‌ بعضي‌ از رفقا فورا خوب‌ شده‌. اين‌ را خدا خوب‌ ميكنه‌. من‌ مي‌خوام‌ براتون‌ ميزان‌ قرار بدم‌. در تمام‌ كرامتها، در تمام‌ مسائل‌ اينطوره‌. دقت‌ كرديد؟ خدا خوب‌ ميكنه‌ منتهي‌ به‌ اسم‌ بعضي‌ها تموم‌ ميشه‌. اين‌ معناي‌ كرامت‌ اصلا همينه‌. دقت‌ فرموديد؟ و الا اگر خدا بخواد اين‌ سرش‌ درد بكنه‌، من‌ نمي‌خوام‌، اي‌ بابا، دعوا شد؟ اينجا تو ديگه‌ بندة‌ خدا نيستي‌. بايد بندة‌ خدا اول‌ فكر بكنه‌ كه‌ آيا سردرد اين‌ مطابق‌ مصلحت‌ هست‌ يا نيست‌؟ اگر مصلحت‌ هست‌ كه‌ هيچ‌. خودتون‌ را قطعه‌ قطعه‌ بكنيد، آنها كه‌ اهل‌ مسائلي‌ هستند و اين‌ مسائل‌ را احساس‌ ميكنند، هيچ‌ دعا هم‌ براتون‌ نمي‌خونند. خدا مي‌خواد اينهم‌ بايد باشه‌. اگر خدا مصلحت‌ ميدونه‌ كه‌ خوب‌ بشه‌ باذن‌ الله‌ كه‌ در آيات‌ قرآن‌ هم‌ هست‌، و ابرع‌ الاكمل‌ و الابرص‌، و تبرع‌ الاكمل‌ و الابرص‌ باذن‌ خدا ميگذاره‌. تو باصطلاح‌ برص‌، يعني‌ پيسي‌ را و مثلا كور مادرزاد را شفا ميدادي‌ به‌ اذن‌ خدا. به‌ اذن‌ من‌. يعني‌ بدون‌ اذن‌ من‌ كه‌ معنا نداره‌ خدا را ما بگذاريم‌ توي‌ حاشيه‌. بگيم‌ كه‌ ما بندة‌ خدائيم‌، اسما ما بندة‌ خدا باشيم‌ و خداي‌ تعالي‌ ميخواد فلان‌ كار را بكنه‌، فلان‌ مصلحت‌ را انجام‌ بده‌، فلان‌ مسئله‌ را انجام‌ بده‌، آيا مثلا سرماخوردگي‌ شما را بخواد شفا بده‌، خوب‌ مي‌بينيم‌ كه‌ فورا به‌ يك‌ وسيله‌اي‌ شفا داده‌ ميشه‌. بهرحال‌ آنچه‌ كه‌ مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ و پايان‌، پايان‌ و خلاصة‌ عرضم‌ هست‌ براي‌ دوستان‌ اينه‌ كه‌ بايد برسيم‌ به‌ مقام‌ بندگي‌ خدا. اينها را كم‌كم‌ بگذاريد كنار كه‌ من‌ خواب‌ ديدم‌. خواب‌ ببينيد خوبه‌، همة‌ اينها مشوقه‌، تشويق‌ كننده‌ است‌. ولي‌ اينها هدف‌ نيست‌. من‌ كسي‌ را سراغ‌ داشتم‌ كه‌ اين‌ هم‌ مكاشفات‌ خوبي‌ داشت‌، هم‌ خوابهاي‌ خوبي‌ داشت‌، ولي‌ من‌ شخصا حاضر نبودم‌ ده‌ دقيقه‌ پهلويش‌ بنشينم‌. وقتي‌ كه‌ مي‌نشستم‌ تاريكي‌ مي‌خواست‌ مرا خفه‌ بكنه‌. گاهي‌ توي‌ همين‌ مكاشفات‌ و خوابها انسان‌ خفه‌ ميشه‌. همانجا ميميره‌. گاهي‌ در عبادت‌ انسان‌ مي‌ميره‌. شيطان‌ در عبادتش‌، غرورش‌ مرد و الي‌ الابد هم‌ مرده‌. مردة‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود موذي‌.

 حضرت‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها كه‌ طبيعتا ايام‌ متعلق‌ به‌ ايشانه‌. الان‌ خدا ميدونه‌ به‌ صدها مرتبه‌ تجربه‌ هم‌ حتي‌ شده‌ كه‌ در امراض‌ مختلف‌ وقتي‌ انسان‌ متوسل‌ به‌ بي‌بي‌ بشه‌ شفا پيدا ميكنه‌. خدا هم‌ اين‌ را مي‌خوادها. حالا شما فكر نكنيد حالا خدا كه‌ خودش‌ شفا ميده‌، چرا ما در خانة‌ خود خدا نريم‌؟ ممكنه‌ خدا با اينكه‌ مصلحت‌ باشه‌ كه‌ شما شفا پيدا كنيد بخاطر همينكه‌ شما ميگي‌ كه‌ من‌ از خود خدا مي‌خوام‌، و متوسل‌ نميشم‌ به‌ دوستان‌ خدا، خدا شفات‌ نده‌. اينهم‌ هست‌. چون‌ ميگن‌ باب‌ المبتلا به‌ الناس‌. اينها مردم‌ بايد برن‌ در خانة‌ اينها. و اين‌ را فكر نكنيد كه‌ اگر بندگان‌ خدا واسطه‌ نشوند، با بشن‌ فرقي‌ نميكنه‌. نه‌ اينطور نيست‌. ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ اگر واسطه‌ شدند، خدا هماني‌ كه‌ خودش‌ هم‌ مي‌خواد انجام‌ ميشه‌. اما چون‌ شما آمديد بي‌ اعتنايي‌ به‌ دوستان‌ خدا كرديد، خدا مرضي‌ كه‌ مصلحت‌ هم‌ بوده‌ شفا پيدا بشه‌ براتون‌ مرض‌ را شفا نميده‌. و حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها، هر كس‌ بهش‌ متوسل‌ بشه‌ شفا بهش‌ مي‌دهند و بهرحال‌ البته‌ با اذن‌ پروردگار. اما همين‌ فاطمة‌ زهرايي‌ كه‌ حتي‌ پيغمبر اكرم‌ مي‌آد در خانة‌ فاطمه‌ سلام‌ الله‌ عليها و كساء يماني‌ را حضرت‌ زهرا مي‌كشه‌ روش‌ و ضعف‌ پيغمبر برطرف‌ ميشه‌ و اذا وجهه‌ يتلألأ كانه‌ بدر في‌ ليلته‌ التمامه‌ و كماله‌، همين‌ فاطمة‌ زهرا، شايد همين‌ ايام‌ باشه‌، از درد پهلو داره‌ مي‌ناله‌. مصلحت‌ خدا ميدونه‌ كه‌ هفتاد و پنج‌ روز، نود و پنج‌ روز، فاطمة‌ اطهر را مردم‌ ببينند به‌ اين‌ وضع‌، فاطمه‌ هم‌ راضيه‌ تا بدونند كه‌ اينهايي‌ كه‌ بعد از پيغمبر اكرم‌ بودند، اينها جز علي‌ بن‌ ابيطالب‌ لياقت‌ مقام‌ خلافت‌ رسول‌ اكرم‌ را ندارند. اين‌ را بايد بدونند. و بدونند كي‌ اظهار علاقه‌ ميكنه‌، كي‌ اظهار بغض‌ ميكنه‌ و بي‌ اعتناست‌. الان‌ در بين‌ علماي‌ اهل‌ سنت‌ هستند كساني‌ كه‌ خودشون‌ اين‌ مسائل‌ را نوشتند در كتابهاشون‌ كه‌ در به‌ پهلوي‌ فاطمة‌ زهرا زدند. اما هيچ‌ متأثر نيستند. ميگن‌ فاطمة‌ زهرا يك‌ خانم‌ احساساتي‌ بود. خوب‌ نميشه‌ حكومت‌ را بخاطر احساسات‌ يك‌ زن‌ نستجير بالله‌ مسيرش‌ را عوض‌ كرد. اگر لازم‌ ميشد حضرت‌ زهرا را آنا هم‌ بكشند، ميشد بكشند. به‌ جهت‌ اينكه‌ مصلحت‌ اهمي‌ در كار است‌. همينها. و يك‌ عده‌ هم‌ هستند ميگن‌ نه‌. دين‌ ما فاطمة‌ زهراست‌، او احساساتش‌ هيچوقت‌ غلبه‌ پيدا نميكنه‌ بر عقلش‌. او پاكه‌، او نمايندة‌ خداست‌، او براي‌ ما ثابته‌ كه‌ هر چه‌ كه‌ ميكنه‌ از جانب‌ پروردگار انجام‌ ميده‌. حجت‌ خداست‌. و لذا شماها در اين‌ ايام‌ دور هم‌ كه‌ جمع‌ ميشيد، خوب‌ طبعا مصيبت‌ فاطمة‌ زهرا را مي‌خونيد و ما هم‌ يك‌ مختصر توسلي‌ به‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها داشته‌ باشيم‌.

 السلام‌ عليك‌ يا بنت‌ رسول‌ الله‌. يا قرة‌ عين‌ الرسول‌. يا سيدتنا و مولاتنا، انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بك‌ الي‌ الله‌ و قدمناك‌ بين‌ يدي‌ حاجاتنا. يا وجيهة‌ عند الله‌ اشفعي‌ لنا عند الله‌. السلام‌ علي‌ مظلومة‌ مغصوبة‌ حقها. سلام‌ ما بر آن‌ بي‌بي‌ كه‌ حقش‌ را غصب‌ كردند. به‌ او ظلم‌ كردند. با اينهمه‌ سفارشاتي‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ فرموده‌ بود. سفارش‌ فاطمة‌ زهرا را بالاخص‌ پيغمبر اكرم‌ فرمود. فاطمه‌ تو بضعة‌ مني‌. فاطمه‌ پارة‌ تن‌ من‌ است‌. كسي‌ كه‌ فاطمه‌ را اذيت‌ كند من‌ را اذيت‌ كرده‌. كسي‌ كه‌ مرا اذيت‌ كند خدا را اذيت‌ كرده‌. يا رسول‌ الله‌. هنوز آب‌ غسل‌ شما خشك‌ نشده‌ بود، آمدند در خانة‌ فاطمة‌ زهرا. در خانة‌ فاطمه‌ را آتش‌ زدند، آنقدر اذيت‌ كردند كه‌ فرمود صبت‌ علي‌ مصائبي‌ لو انها صبت‌ علي‌ الايام‌ سرن‌ لياليا. يا بقية‌ الله‌، يا صاحب‌ الزمان‌. آجرك‌ الله‌ في‌ مصيبتك‌ امك‌ فاطمة‌ الزهرا سلام‌ الله‌ عليها. حالا همه‌ با توجه‌ رو به‌ قبله‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 

۲۴ ربیع الثانی ۱۴۱۳ قمری – ۳۰ مهر ۱۳۷۱شمسی – قصص انبیاء در قرآن

 قصص‌ انبياء در قرآن‌ 30 مهرماه‌ 1371

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. قل‌ اعوذ برب‌ الفلق‌. من‌ شر ما خلق‌. و من‌ شر نفاثات‌ في‌ العقد. و من‌ شر حاسد اذا حسد.

 اين‌ سورة‌ مباركه‌ يكي‌ از چهار سوره‌اي‌ است‌ كه‌ در اولش‌ قل‌ داره‌. چهار قل‌ كه‌ مي‌گويند يكيش‌ سورة‌ قل‌ هو اللهه‌، يكيش‌ سورة‌ قل‌ يا ايها الكافرونه‌، يكي‌ هم‌ قل‌ اعوذ برب‌ الناسه‌، يكي‌ هم‌ قل‌ اعوذ برب‌ الفلق‌. قل‌ هو الله‌ چون‌ زياد مورد بحثمون‌ هست‌ و زياد در نمازها خونده‌ ميشه‌ و حتي‌ روايت‌ داره‌ كه‌ در شبانه‌روز حتما توي‌ يكي‌ از نمازهايتون‌ سورة‌ قل‌ هو الله‌ را بخونيد. يا در نماز سورة‌ قل‌ هو الله‌ را بخونيد. اگر ركعت‌ اول‌ نماز مثلا سوره‌هاي‌ ديگر را خونديد، در ركعت‌ دوم‌ سورة‌ قل‌ هو الله‌ خونده‌ بشه‌. اين‌ كلمة‌ قل‌ يعني‌ بگو. آيا كي‌ به‌ كي‌ ميگه‌ بگو؟ خدا به‌ ما ميگه‌ بگو، پس‌ ديگه‌ قلش‌ را نبايد گفت‌. اگر گفتيم‌ كه‌ قل‌ هو الله‌ احد، خدا فرموده‌ است‌ كه‌ بگو اوست‌ احد، پس‌ ديگه‌ بگويش‌ را نبايد گفت‌. قل‌ اعوذ برب‌ الفلق‌، اينجا قلش‌ را طبعا ما نبايد بگيم‌. بايد بگيم‌ اعوذ برب‌ الفلق‌. ولي‌ پيغمبر امين‌، پيغمبر باصطلاح‌ لاينطق‌ عن‌ الهوي‌ ان‌ هو الا وحي‌ يوحي‌، پيغمبري‌ كه‌ هر چه‌ مي‌گويد وحيه‌، هر چه‌ نطق‌ ميكنه‌، بيان‌ ميكنه‌، لااقل‌ در معارف‌ و احكام‌ دين‌، اينها وحيه‌. اين‌ پيغمبر هر چه‌ بهش‌ گفته‌اند همان‌ را ميگه‌. خداي‌ تعالي‌ فرموده‌ قل‌، او هم‌ ميگه‌ قل‌. گفت‌ در پس‌ آئينه‌ طوطي‌ صفتم‌ داشته‌اند، هر چه‌ استاد ازل‌ گفت‌ بگو ميگويم‌. معني‌ بندگي‌ همينه‌. بنده‌ آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ يك‌ حرف‌ از خودش‌ كم‌ و زياد نكنه‌. يك‌ كلمه‌ از خودش‌ كم‌ و زياد نكنه‌. كلمات‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار را حتي‌ نقل‌ به‌ معني‌ نكنه‌. خوب‌ فرقي‌ نميكنه‌، منظور خدا اين‌ بوده‌. خيلي‌ بايد دقت‌ كنيد. سخنان‌ پروردگار متعال‌ همانطوري‌ كه‌ گفته‌ شده‌، بايد همانطور بيان‌ بشه‌. ترجمة‌ قرآن‌ قرآن‌ نيست‌. اگر ترجمة‌ قرآن‌ را خونديد نگيد كه‌ ما قرآن‌ اينطوري‌ ميگه‌. نه‌. ترجمة‌ قرآن‌ يك‌ فارسي‌ است‌ كه‌ مضمونش‌ را تقريبا قرآن‌ به‌ اين‌ حدودها گفته‌. والا تجرمه‌ هايي‌ كه‌ هست‌، حتي‌ تفاسيرش‌. تفسيرهايي‌ كه‌ هست‌ اينها واقعيت‌ را نمي‌تونه‌ بيان‌ كنه‌. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ قرآن‌ يك‌ ظاهري‌ دارد، يك‌ باطني‌ براي‌ باطنش‌، باطن‌، باطن‌، باطن‌ تا هفت‌ بطن‌. بعضي‌ روايات‌ داره‌ هفتاد بطن‌، هفتاد باطن‌. يك‌ روايتي‌ ديدم‌ كه‌ براي‌ هر حرفي‌ از قرآن‌ هفتاد هزار معنا، هر حرفي‌. شما مي‌گيد مثلا مي‌شه‌ ب‌ معنا داشته‌ باشه‌. بله‌ من‌ يك‌ وقتي‌ يك‌ كتابي‌ در لتمه‌ هندوستان‌، كتاب‌ خيلي‌ قطور بود شايد به‌ قطر نهج‌ البلاغه‌ بود فقط‌ يك‌ مصراع‌ براي‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ اين‌ شاعر گفته‌ بود. تمام‌ اون‌ كتاب‌ شرح‌ اين‌ قصيده‌ بود.

 و اسمش‌ قصيدة‌ معجزيه‌ بود و واقعا فوق‌ العاده‌ بود. اون‌ شعر اينطوري‌ بود مي‌خوام‌ براي‌ تحليل‌ ذهنتون‌ كه‌ مي‌شه‌ يك‌ حرف‌ چند تا معنا داشته‌ باشه‌. اين‌ شعر اينطوري‌ بود، كه‌ مثلا اولش‌ دربارة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ يك‌ شعر معمولي‌ يك‌ شاعر معمولي‌ اگر به‌ دست‌ شما مي‌دادند اون‌ شرح‌ مفصل‌ را به‌ شما نمي‌دادند شما مي‌گفتيد يك‌ شعري‌ است‌. نه‌ خيلي‌ فوق‌ العاده‌ نه‌ هم‌ خيلي‌ پايين‌. يك‌ شاعري‌ است‌ يك‌ شاعر گفته‌ در مدح‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ السلام‌. اما به‌ اصطلاح‌ فوق‌ العادگيش‌ در اين‌ بود كه‌ اين‌ شعر را وقتي‌ كه‌ حروفهاي‌ اول‌ هر فردي‌ از شعر را جمع‌ مي‌كرديد. متوجه‌ايد چي‌ مي‌گم‌. يعني‌ مثلا حرف‌ الف‌ مال‌ فرد اول‌ يك‌ فردي‌ اول‌ كه‌ هست‌ فرض‌ كنيد حرف‌ الفش‌ را. مثلا علي‌ اي‌ هماي‌ رفعت‌ تو چه‌ آيتي‌ خدا را. اين‌ عينش‌  را علي‌ اولش‌، عينش‌ را برداريد. اون‌ وقت‌ حرف‌ اول‌ شعر دوم‌. حرف‌ اول‌ شعر دوم‌، حرف‌ اول‌ شعر سوم‌، حرف‌ اول‌ شعر چهارم‌ اينها را كه‌ جمع‌ مي‌كرديد مدحي‌ مي‌شه‌ اون‌ هم‌ با شعر از مثلا امام‌ مجتبي‌. يك‌ شعر جالب‌ خيلي‌ خوب‌ كه‌ شاعرش‌ كه‌ شرح‌ داده‌ بود واقعا آدم‌ مي‌ديد همين‌ طوره‌. فرد اول‌، حرف‌ دوم‌، فردم‌ حرف‌ دوم‌، فرد سوم‌ حرف‌ سوم‌ همين‌ طور مي‌آمد تا اين‌ كنار. مي‌ديديد رباعي‌ دربارة‌ امام‌ حسين‌ بود. از هر طرف‌، عرض‌ كردم‌ من‌ متأسفانه‌ اونجا به‌ عنوان‌  بهترين‌ كتاب‌ آوردند به‌ من‌ نشان‌ دادند و الان‌ هم‌ شايد باشه‌ اون‌ كتاب‌ و من‌ نتونستم‌، حتي‌ قصد دارم‌ يك‌ وقتي‌ برم‌ هندوستان‌ به‌ عنوان‌ زيارت‌ دوم‌ اين‌ كتاب‌. اون‌ قدر از همين‌ يك‌ قصيده‌ و از تنظيم‌ حروفش‌ با يكديگر به‌ عكس‌ مثلا از حرف‌ اول‌ آخرين‌ فرد، با حرف‌ دوم‌ مثلا ما قبل‌ اين‌ فرد همين‌ جور مي‌آمد بالا. از اون‌ طرف‌ زده‌ بود، از اون‌ ور از اين‌ ور چهار خانه‌ هايي‌ درست‌ كرده‌ بود، عرض‌ كردم‌ يك‌ كتاب‌ به‌ قطر مفاتيح‌. اين‌ تمامش‌ دربارة‌ همين‌ يك‌ قصيدة‌ پنجاه‌ شعري‌. پنجاه‌ تا شعر بود. معناي‌ مختلف‌. ذوقش‌ را بكار انداخته‌ بود واقعا بايد اسم‌ بدي‌ نيست‌ ولو معجزه‌ را فقط‌ به‌ صنع‌ الله‌ گفته‌ مي‌شه‌ به‌ كار خدا گفته‌ مي‌شه‌ ولي‌ اسمش‌ به‌ اصطلاح‌ قصيدة‌ معجزه‌ بود. من‌ اونجا يك‌ دفعه‌ به‌ اين‌ فكر افتادم‌ كه‌ اگر اين‌ شرح‌ را اين‌ شاعر دربارة‌ شعرش‌ نمي‌داد. كي‌ مي‌تونست‌ بفهمه‌ كه‌ اينطوريه‌ اين‌ شعر؟ جدا كي‌ مي‌تونست‌ بفهمه‌. عالمترين‌ و دانشمندان‌ دنيا ممكن‌ بود فكرشون‌ به‌ اين‌ حقايقي‌ كه‌ در اين‌ شعر هست‌ برسه‌؟ نه‌. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ روي‌ هر قصيده‌اي‌ آدم‌ اين‌ قدر فكر نمي‌تونه‌ بكنه‌. اگر فرض‌ كنيد كه‌ مثلا شيخ‌ بهايي‌ كه‌ خيلي‌ معلومه‌ با استعداد بوده‌، فوق‌ العاده‌ بوده‌ اين‌ قصيده‌ را مي‌دادن‌ مي‌گفتن‌ آقا اين‌ را نگاه‌ كن‌ ببين‌ چه‌ خصوصياتي‌ داره‌. ايشان‌ نگاه‌ مي‌كرد مي‌گفت‌ شعر خوبي‌ است‌ نهايتا. خوب‌ شعر گفته‌. اما ديگه‌ يك‌ قطر مفاتيح‌ را مي‌تونست‌ از توش‌ در بياره‌. اين‌ جمله‌ را براي‌ چي‌ عرض‌ مي‌كنم‌ براي‌ اين‌ كه‌ بدونيد اين‌ كسي‌ كه‌ اين‌ هنر را در اينجا ريخته‌ او خودش‌ مي‌تونه‌ اين‌ مطالب‌ را بيان‌ كنه‌. خدايي‌ كه‌ مي‌خواد معجزه‌ نشان‌ بده‌. يعني‌ قرآنش‌ معجزه‌ است‌. اينجا در قرآن‌ قل‌ لاجتمعت‌ الجن‌ و الانس‌ علي‌ ان‌ يعطوا بمثل‌ هذه‌ القرآن‌ لا يعطوا بمثلهي‌ و لا بعض‌ بعضهم‌ ظهيرا. اگر جن‌ و انس‌ بيان‌، جن‌ و انس‌ يعني‌ تمام‌ دانشمندان‌، خدمتون‌ عرض‌ شود بزرگ‌ دنيا. مثل‌ سقراط‌ و افلاطون‌ و خدمتون‌ عرض‌ شود هر چي‌ از اين‌ دانشمندان‌ غربي‌ و شرقي‌ و مجتهدين‌ و مراجع‌ تقليد و تمام‌ اينها بيان‌. پشت‌ به‌ پشت‌ هم‌ بدن‌ اينها حالا همين‌ صاحب‌ شعر هم‌ مي‌تونه‌ اين‌ ادعا را بكنه‌. مي‌گه‌ اگر تمام‌ دانشمندان‌ بيان‌ بخوان‌ اين‌ قصيده‌ را معناش‌ را بفهمند نمي‌تونند بفهمند.

 اگر جن‌ و انس‌ بياد بخواد اين‌ طور چيزي‌ بياره‌ يك‌ سوره‌ مثل‌ قرآن‌. انا اعطيناك‌  الكوثر فصل‌ لربك‌ والانحر ان‌ شانئك‌ هو الابتر. تمام‌ جن‌ و انس‌ بخوان‌ بيان‌ اين‌ سوره‌ را بيارن‌ نمي‌تونند. ببينيد با اين‌ مثال‌ با اين‌ قضيه‌ با اين‌ مطلبي‌ كه‌ من‌ از اين‌ كتاب‌ گفتم‌ حالا شما مي‌تونيد تا حدي‌ بفهميد كه‌ يك‌ حرف‌ گاهي‌ مي‌شه‌ همان‌ يك‌ حرف‌ اول‌ اون‌ شعر. من‌ حساب‌ كردم‌ در همانجا يادمه‌ كه‌ حدود ده‌ تا معنا داشت‌. يعني‌ اينطوري‌ مي‌خوندي‌ يك‌ معنا داشت‌، اينطوري‌ مي‌خوندي‌ يك‌ معنا داشت‌. افقي‌ مي‌خوندي‌ يك‌ معنا داشت‌، مثلا فرض‌ كنيد به‌ عكس‌ مي‌خوندي‌ يك‌ معنا داشت‌. ده‌ تا معنا براي‌ يك‌ حرف‌. خدايي‌ كه‌ خالق‌ بشره‌ نمي‌تونه‌ هفتاد هزار معنا را در يك‌ حرف‌ بگذاره‌. اون‌ هم‌ بنا داره‌ كه‌ معجزه‌ كنه‌. بنا داره‌ كه‌ يك‌ معجزة‌ باقيه‌اي‌ براي‌، پيغمبر اكرم‌ چون‌ اين‌ را هم‌ بدونيد كه‌ چون‌ پيغمبر دائمي‌ است‌، پيغمبر باقي‌ است‌، پيغمبر جاويده‌، پيغمبري‌ است‌ كه‌ بعد از او پيغمبري‌ نخواهد آمد بايد معجزه‌اش‌ هم‌ معجزة‌ دائمي‌ باشه‌. پيغمبران‌ گذشته‌ اينطوري‌ بودند. مثلا حضرت‌ نوح‌ كشتي‌ ساخته‌ بود خوب‌ كشتي‌ براي‌ فردي‌ در اون‌ زمان‌ اون‌ هم‌ اون‌ كشتي‌. كشتي‌ خيلي‌ عظيمي‌ بوده‌، كشتي‌ فرض‌ كنيد كه‌ بلم‌ كوچكي‌ يا مثلا قايق‌ بزرگي‌ حتي‌ نبوده‌. سفينه‌ به‌ كشتيهاي‌ بزرگ‌ مي‌گن‌ لازمه‌اش‌ هم‌ همينه‌. آخه‌ يك‌ كشتي‌ كه‌ مي‌خواد توش‌ از هر حيواني‌ يك‌ جفت‌ در اون‌ بگذاره‌ كه‌ نسل‌ حيوانات‌ از بين‌ نره‌. انسانها هم‌ هر چه‌ ايمان‌ آورده‌اند اونها هم‌ بيان‌. خوب‌ طبعا يك‌ مقداري‌ هم‌ وسعت‌ بايد داشته‌ باشه‌. اين‌ حيوانات‌ همه‌ كه‌ يك‌ جا يك‌ چند روزي‌ واينمي‌ ايستند. يك‌ قدري‌ ميدان‌ بايد داشته‌ باشند. كشتي‌ با اون‌ عظمت‌ را ساخته‌ و جدا معجزه‌ بوده‌، كرامتي‌ بوده‌ و تمام‌ خصوصياتي‌ كه‌ يك‌ كشتي‌ بايد داشته‌ باشه‌ بدون‌ داشتن‌ وسيله‌ تنها، چون‌ مسخره‌اش‌ مي‌كردند تو تو زمين‌ خشك‌ كشتي‌ چرا مي‌سازي‌؟ اينجا كه‌ آب‌ نيست‌. بعد هم‌ كشتي‌ به‌ اين‌ بزرگي‌ آخه‌ مي‌خواي‌ كولت‌ بگيري‌ كه‌ ببري‌ تو دريا! الان‌ شما مثلا توي‌ وسط‌ مشهد داره‌ يك‌ كسي‌ كشتي‌ مي‌سازه‌ فرض‌ كنيد به‌ طول‌ همين‌ خيابان‌ دروازه‌، يك‌ همچين‌ بساطي‌. هر كي‌ مي‌رسه‌ بهش‌ سرزنشش‌ مي‌كنه‌ مي‌گه‌ چي‌ ساختي‌. حالا چكارش‌ مي‌خواي‌ بكني‌ بعد. رو كدوم‌ كارون‌ مي‌خواي‌ بگذاري‌ ببريش‌ تو دريا. اگر گفتش‌ كه‌ همين‌ جا اين‌ قدر باران‌ مي‌ياد كه‌ تا مي‌شه‌ دريا بيشتر بهش‌ مي‌خنديد و لذا حضرت‌ نوح‌ خيلي‌ خسته‌ شد. هر كي‌ مي‌آمد حرف‌ بهش‌ مي‌زد. هر كس‌ مي‌آمد فحشش‌ مي‌داد. اين‌ قدر مسخره‌اش‌ كردند كه‌ ديگه‌ حوصله‌اش‌ سر آمد. خدا هم‌ ول‌ نمي‌كرد. يك‌ دفعه‌ كشتي‌ را ساخت‌ خداي‌ تعالي‌ گفت‌ نه‌ اينجا خوب‌ نساختي‌ يكي‌ ديگه‌ بساز. معطلش‌ كرد. شايد اين‌ بنده‌هاي‌ خودش‌ به‌ راه‌ بيان‌. بندگانش‌ را خدا خيلي‌ دوست‌ داره‌. بندگانش‌ را اينقدر خدا دوست‌ داره‌ كه‌ نمي‌خواد به‌ ارزاني‌ اينها دچار بلا بشن‌. قدر خودتون‌ را بدونيد. ماها را بخاطر پيغمبر اكرم‌، بخاطر، به‌ قول‌ يكي‌ گل‌ روز پيغمبر مبتلا به‌ عذابهاي‌ مختلف‌ نمي‌كنه‌.

 بخاطر پيغمبر ما را دوست‌ داره‌. بخاطر انتصاب‌ به‌ رسول‌ الله‌ ماها را دوست‌ داره‌. اما اونها را هم‌ دوست‌ داشت‌. يك‌ وقتي‌ يك‌ روايتي‌ ديدم‌ حالا سندش‌ را و سصحتش‌ را زياد مطمئن‌ نيستم‌. حضرت‌ موسي‌ خيلي‌ اصرار مي‌كرد كه‌ مردم‌ ديگه‌ اين‌ بني‌ اسرائيل‌ خدايا خيلي‌ خراب‌ شده‌اند اينها را كلكشون‌ را بكن‌ يك‌ دستة‌ ديگه‌اي‌ بيارش‌. خداي‌ تعالي‌ گفت‌ يك‌ چند تا كوزه‌ بساز بگذار رو پشت‌ بوم‌ تا خشك‌ بشه‌ ببينيم‌ چي‌ مي‌شه‌. چند تا كوزه‌ با گل‌ ساخت‌ و گذاشت‌ اونجا. هنوز خشك‌ نشده‌ بود، منتظر بود كه‌ خشك‌ بشه‌ اين‌ كوزه‌ها يك‌ باراني‌ آمد كوزه‌ها را همه‌ از بين‌ برد. كوزة‌ گلي‌ اون‌ وقتها پختن‌ نبود. گفت‌ خدايا اينها مخلوق‌ من‌ هستند. اينها را من‌ درست‌ كردم‌. خداي‌ تعالي‌ بهش‌ فرمود كه‌ اين‌ بندگان‌ را من‌ هم‌ خلق‌ كردم‌ تو مي‌گي‌ اينها را بكش‌، اينها را از بين‌ ببر. اوقاتت‌ تلخ‌ شده‌ فورا نفرين‌ مي‌كني‌، والا ما دوستشون‌ داريم‌. تو كوزه‌ ات‌ را حاضر نشدي‌ از بين‌ بره‌ ما بندگان‌ را بالاخره‌ در عمرشون‌ يك‌ دفعه‌اي‌ يا الله‌ گفته‌اند. يك‌ مرتبه‌ مثلا سرشون‌ را به‌ سجده‌ گذاشته‌اند. اتسلط‌ النار علي‌ خرت‌ لعظمتك‌ ساجده‌ و علي‌ السن‌ نطقت‌ بتوحيدك‌ صادقه‌ و بشرك‌ مادح‌ و علي‌ قلوبا الاعترفت‌ باللهيتك‌ محققه‌ و علي‌ اينها را در همين‌ دعاي‌ كميل‌ در شبهاي‌ جمعه‌ مي‌خونيد ديگه‌. آيا بر اين‌ صورتي‌ كه‌ روي‌ خاك‌ در مقابل‌ عظمت‌ تو گذاشته‌ شده‌ آتش‌ مسلط‌ مي‌شه‌. آتش‌ جهنم‌. هيهات‌، هيهات‌ ما ذالك‌ الظن‌ بك‌ وللمعروف‌ من‌ فضلك‌. ابدا مگر مي‌شه‌. خداي‌ رحمن‌ و رحيم‌ خداي‌ مهربان‌ چقدر انسان‌ بايد بي‌ حيا باشه‌ و چقدر بايد بد بكنه‌ تا اين‌ خداي‌ مهربان‌ را به‌ غضب‌ بياره‌. خدايي‌ كه‌ بندگانش‌ را دوست‌ داره‌. حضرت‌ نوح‌ نهصد و پنجاه‌ سال‌ صريح‌ قرآنه‌. دعوت‌ كرد قومش‌ را. مي‌گه‌ كلما دعوت‌ ليل‌ و النهار فلم‌ يزدهم‌ في‌ دعائي‌ الا فرارا هر چه‌ من‌ اينها را دعوتشون‌ كردم‌ اينها بيشتر فرار كردند. شب‌ و روز هم‌ بندة‌ خدا كار مي‌كرد. روزها سخنراني‌ مي‌كرده‌، شبها مي‌رفته‌ در خونة‌ مردم‌، مردم‌ را مي‌كشيده‌ بيرون‌ بياييد با خدا رفيق‌ بشيد التماس‌، هيچ‌ كس‌. از آخر هم‌ كشتي‌ چقدر جا داشت‌. صد نفر، دويست‌ نفر، معلوم‌ نيست‌ به‌ هزار نفر رسيده‌ باشه‌.

 حضرت‌ نوح‌ اين‌ بوده‌، معجزه‌اش‌. كه‌ هنوز هم‌ دنبال‌ كشتي‌ نوح‌ گشته‌اند و آثاري‌ ازش‌ پيدا كرده‌اند و چندي‌ قبل‌ در بعضي‌ از مجلات‌ خارجي‌ و داخلي‌ نوشتند كه‌ يك‌ تخته‌ پاره‌اي‌، تخته‌اي‌ از كشتي‌ نوح‌ پيدا كردند و روش‌ نوشته‌ شده‌ بود كه‌ حالا از كلمة‌، اسم‌ پيغمبر اكرم‌، محمد و علي‌ و فاطمه‌ و حسن‌ و حسين‌. (الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد) اين‌ اسامي‌ مقدسه‌ حافظ‌ كشتي‌ نوح‌ بوده‌. و بعد خوب‌ طبعا حضرت‌ ابراهيم‌ بوده‌ كه‌ ديگه‌ اون‌ قدر اين‌ بزرگوار آقاست‌ كه‌ واقعا كارهاي‌ خودش‌ شبيه‌ به‌ معجزه‌ است‌. حضرت‌ ابراهيم‌ عليه‌ السلام‌ خوب‌ يكي‌ از كارهاش‌ اين‌ بود گفت‌ كه‌ خدايا رب‌ اعرني‌ كيف‌ تهي‌ الموت‌ قال‌ او لم‌ تعمل‌. آيا ايمان‌ نداري‌. قال‌ بلي‌ و لاكن‌ يطمئن‌ القلوب‌. خدا قسمتتون‌ كنه‌ با خدا دوست‌ بشيد. با خدا انس‌ بگيريد. انسان‌ وقتي‌ با خدا انس‌ گرفت‌ دوست‌ داره‌ همش‌ با خدا حرف‌ بزنه‌. حضرت‌ ابراهيم‌ شنيده‌ كه‌ خدا مي‌خواد يك‌ دوست‌ صميمي‌ خوبي‌، اون‌ هم‌ از خود خدا شنيده‌. صميمي‌ خوبي‌ براي‌ خودش‌ از توي‌ مردم‌ انتخاب‌ كنه‌. خدا دوست‌ مي‌خواد داشته‌ باشه‌ توي‌ مردم‌، رفيق‌ مي‌خواد داشته‌ باشه‌. اين‌ دوستش‌ از خصوصياتش‌، اينها به‌ حضرت‌ ابراهيم‌ فرموده‌ بود و حضرت‌ ابراهيم‌ اينها را شنيده‌ بود كه‌ اين‌ دوستش‌ به‌ دست‌ اين‌ دوستش‌ مرده‌ زنده‌ مي‌شه‌. اين‌ علامتشه‌. حالا چكار كنه‌؟ مي‌دونه‌ خودشه‌. مي‌دونه‌ كه‌ حضرت‌ باري‌ تعالي‌ در ميان‌ مردم‌ در اين‌ زمان‌ كسي‌ را بهتر از حضرت‌ ابراهيم‌ نداره‌. اون‌ حالا چون‌ دلش‌ مي‌خواد آرام‌ باشه‌. شما مي‌خواييد امضاء را بگيريد. مي‌گيد درسته‌ من‌ شما را به‌ عنوان‌ معاون‌ اداره‌ تعيين‌ كرده‌ام‌، همه‌ چيز، مي‌گيد حالا بنويس‌ بده‌، امضاء كن‌. چرا؟ براي‌ اين‌ كه‌ آرامش‌ پيدا كنه‌. مي‌گه‌ خدايا مرده‌ زنده‌ كن‌ من‌ ببينم‌ چه‌ جوري‌ مرده‌ زنده‌ مي‌كني‌. از اين‌ راه‌ وارد شده‌. رب‌ اعرني‌، به‌ من‌ نشون‌ بده‌ كه‌ چه‌ طور مرده‌ زنده‌ مي‌كني‌. خدا مي‌گه‌ عزيزم‌ دوستم‌، مگر تو هنوز باورت‌ نيومده‌ كه‌ من‌ با تو دوست‌ شدم‌. تو دوست‌ مني‌، كس‌ ديگه‌اي‌ كه‌ نيست‌.

 حضرت‌ ابراهيم‌ تنها بود. مي‌گه‌ بلي‌ و لا كن‌ ليطمئن‌ القلوب‌. با اين‌ كه‌ امضاء كن‌ كه‌ قطعي‌ بشه‌. خداي‌ تعالي‌ فرمود و خذ اربعطا من‌ الطير چهار تا پرنده‌ را بگير، اينها را بكش‌. توي‌ هاون‌ بكوبشون‌. بعد وقتي‌ خوب‌ مخلوتش‌ كردي‌ مثل‌ گوشت‌ چرخ‌ كرده‌، خوب‌ مخلوتش‌ كردي‌ از هر، يعني‌ چهار قسمتش‌ بكن‌ سر چهار تا كوه‌ بگذار. بعد بخونشون‌، فدع‌ هن‌ اينها را بخون‌. يعطينك‌ سعيا. گفت‌ طاوس‌ بيا. ديد يك‌ مقدار گوشت‌ از اينجا رفت‌ اون‌ وسط‌، يك‌ مقدار از اونجا، يك‌ مقدار هم‌ از اونجا يك‌ طاوسي‌ شد، پر زد آمد طرف‌ حضرت‌ ابراهيم‌. خروس‌ بيا، اومد، كبوتر بياد آمد خلاصه‌ اين‌ حيوانات‌ پريدند آمدند. امضاء را گرفت‌. به‌ دست‌ ايشان‌ مرده‌ زنده‌ شد و خداي‌ تعالي‌ اسم‌ او را خليل‌ الله‌ گذاشت‌. امضاء مقام‌ خُلَت‌ را از ذات‌ مقدس‌ پروردگار گرفت‌. حضرت‌ موسي‌ اينها همه‌ معجزاتشون‌ مربوط‌ به‌ زمان‌ خودشونه‌. حضرت‌ موسي‌ از همان‌ روز اول‌،چون‌ حضرت‌ موسي‌ در مقابل‌ فرعون‌ با اون‌ عظمت‌ قرار گرفته‌، فرعون‌ خيلي‌ آدم‌ بدي‌ بود. خيلي‌ آدم‌ بدي‌ بود. يعني‌ واقعا قصي‌ القلب‌تر از او شايد در بين‌ بشر كمتر بود. حالا اين‌ كاري‌ كه‌ فرعون‌ كرد نمي‌كرد. حالا اين‌ در يك‌ جايي‌ قرار گرفته‌ كه‌ صدام‌ يك‌ شقاوت‌ ديگه‌اي‌ خدا لعنتش‌ كنه‌ داشت‌. شقاوت‌ زمان‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ ما را داره‌. او تمام‌ بچه‌هاي‌ پسر، خيلي‌ مشكله‌ها. اين‌ بچه‌ تازه‌ متولد شده‌، پسر هم‌ هست‌ اين‌ را جلوي‌ چشم‌ مادرش‌ مي‌كشت‌. يا دخترها را هم‌ نگه‌ مي‌داشت‌ براي‌ كنيزي‌. صريح‌ قرآنه‌. خداي‌ تعالي‌ در كوه‌ تور به‌ حضرت‌ موسي‌ فرمود كه‌ عصات‌ را بيانداز، عصاش‌ را نداخت‌ و اذا يا حيت‌ تسقا يك‌ مار بسيار بزرگي‌ شد حمله‌ هم‌ مي‌كنه‌. يك‌ ماره‌، مارها گاهي‌ بي‌ حالند. مارهايي‌ كه‌ طرف‌ مازندران‌ هستند حتي‌ بچه‌ها دورش‌ را مي‌گيرند و بازي‌ مي‌كنند. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ توي‌ رطوبت‌ و آب‌ و اينها زياد. اما اين‌ مارهايي‌ كه‌ سر اين‌ كوههاي‌ هزار مسجد هستند. اينها مي‌پرند به‌ آدم‌. به‌ اصطلاح‌ خيلي‌ حيت‌ تسعا. اين‌ حركت‌ داشت‌. خيلي‌ سعي‌ داشت‌. حضرت‌ موسي‌ خوب‌ بشره‌ ديگه‌، انسانه‌. يك‌ در مقابل‌، در شب‌ اون‌ هم‌ توي‌ بيابان‌ تنها يك‌ خرده‌ هم‌ همين‌ صداهايي‌ كه‌ توي‌ كوه‌ به‌ اصطلاح‌، آخه‌ مي‌دونيد من‌ نمي‌خوام‌ قضيه‌اش‌ را نقل‌ كنم‌ چون‌ مفصله‌. خوب‌ با زنش‌ داره‌ توي‌ بيابان‌ مي‌ره‌. زنش‌ درد زايمانش‌ گرفته‌ گفت‌ اينجا بنشين‌ من‌ برم‌ اينجا آتش‌ بيارم‌. اونجا اون‌ دور يك‌ چراغي‌ چيزي‌ روشنه‌. حالا زن‌ را اونجا نشونده‌ آمد ديد كه‌ يك‌ درختي‌ تمامش‌ نوره‌. يك‌ دفعه‌ صدا آمد كه‌ به‌ حضرت‌ موسي‌ خداي‌ تعالي‌ فرمود كه‌ فخر عليك‌ بالوادي‌ المقدس‌ طوي‌ و ان‌ اخترتك‌ فستمع‌ الي‌ بما يوحي‌ و خلاصه‌ اني‌ انا الله‌ حضرت‌ موسي‌ خوب‌ اونجا ايستاده‌، حرفها را هم‌ گوش‌ مي‌ده‌. خوب‌ اينجاها چون‌ انس‌ با خدا داره‌ زياد براش‌ مهم‌ نيست‌. ولي‌ وقتي‌ كه‌ چشمش‌ به‌ اين‌ اژدها افتاد، به‌ اين‌ مار عظيم‌ افتاد ترسيد. افعي‌ بود ترسيد. خداي‌ تعالي‌ فرمود لا تخافوا خذها و لا تخافوا. بگيرش‌.

 شماها استقامتتون‌ چقدره‌! و چقدر مي‌تونيد نترسيد. خودتون‌ را اونجا بگذاريد ببينيد اگر نترسيديد خوبه‌. اين‌ دست‌ كرد دم‌ اين‌ مار را گرفت‌ خدا هم‌ نمي‌گه‌ اين‌ چي‌ مي‌شه‌ حالا، بگيرمش‌ چكارش‌ كنم‌. خداي‌ تعالي‌ فرمود بگيرش‌، خذها و لا تخف‌ نترس‌. سنريدها سيرته‌ الولي‌. اين‌ را براي‌ اين‌ كه‌ فردا او خيلي‌ نترسه‌. مشكله‌ ديگه‌ يك‌ دفعه‌ عصا شد. گفت‌ هر وقت‌ تو اراده‌ بكني‌ اين‌ عصا تبديل‌ به‌ اژدها مي‌شه‌ هر وقت‌ هم‌ بخواي‌ تبديل‌ به‌ عصا مي‌شه‌. خوب‌ اين‌ يك‌ وسيله‌، يك‌ نشانه‌. نشانة‌ ديگه‌ دستت‌ را بكن‌ تو جيبت‌ تو بغلت‌، دستش‌ را كرد تو بغلش‌ در آورد تمام‌ فضا را پر نور كرد. مثل‌ يك‌ نورافكن‌ خيلي‌ عالي‌. اين‌ هم‌ دوميش‌ مال‌ تو. حالا برو پيش‌ فرعون‌. در عين‌ حال‌ حضرت‌ موسي‌ گفت‌ كه‌ من‌ يك‌ نفر از اونها كشته‌ام‌ وضعم‌ خوب‌ نيست‌ اونجا. خدايا يك‌ كمكي‌ براي‌ من‌، رب‌ الشرحلي‌ صدري‌. شرح‌ صدر خيلي‌ چيز خوبيه‌ آقايون‌. خدا مي‌دونه‌ بزرگترين‌ نعمت‌ براي‌ هر بشري‌ شرح‌ صدره‌. شرح‌ صدر در مقابل‌ تنگ‌ نظريه‌. بعضي‌ افراد  هستند كه‌ تا بهشون‌ مي‌گه‌ بالاي‌ چشمت‌ ابروئه‌ بدشون‌ مي‌ياد. شرح‌ صدر داشته‌ باش‌. يك‌ كسي‌، اين‌ فلان‌، فلان‌ شدة‌ فلان‌. مردم‌ را نمي‌تونه‌ تحمل‌ كنه‌، مصائب‌ را نمي‌تونه‌ تحمل‌ كنه‌. خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ دستش‌ باز نيست‌ در راه‌ انفاق‌ به‌ مردم‌ كارهاي‌ خير نمي‌تونه‌ بكنه‌. اين‌ شخص‌ را بهش‌ مي‌گن‌ تنگ‌ نظر. در مقابلش‌ داراي‌ شرح‌ صدره‌. شرح‌ صدر داشته‌ باشيد. من‌ همين‌ امروز براي‌ يك‌ نفر مي‌گفتم‌، مي‌گفتم‌ پيغمبر اكرم‌ اونقدر شرح‌ صدر داشت‌ به‌ خدا قسم‌ شماها يعني‌ همين‌ خوب‌، خوب‌ هاشون‌ها نمي‌تونند يك‌ سر سوزن‌ از اقيانوس‌ شرح‌ صدر پيغمبر را داشته‌ باشند. عمر و ابابكر اينها فكر نكنيد از اول‌ همين‌ بوده‌اند. اينها با پيغمبر مي‌يان‌ مي‌نشينند. پيغمبر دختر مي‌گيره‌ ازشون‌. خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ به‌ عثمان‌ دختر مي‌ده‌. باهاشون‌ زندگي‌ مي‌كنه‌. شمايك‌ خرده‌ ببينيد يك‌ نفر اخلاقش‌ خرابه‌ اصلا نمي‌تونيد باهاش‌ حرف‌ بزنيد. اين‌ قدر شرح‌ صدر! اين‌ قدر گذشت‌ داره‌. اين‌ قدر قويه‌! لذا خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد الم‌ نشرح‌ لك‌ صدرك‌. اي‌ پيغمبر ما به‌ تو شرح‌ صدر نداديم‌. اول‌ چيزي‌ كه‌ حضرت‌ موسي‌ مي‌خواد مي‌گه‌ من‌ تنگ‌ نظر نباشم‌، شرح‌ صدر داشته‌ باشم‌. وقتي‌ رفتند پيش‌ فرعون‌، فرعون‌ خوب‌ فحش‌ هم‌ مي‌ده‌. اذيت‌ هم‌ مي‌كنند. بعد هم‌ بايد مي‌گن‌، حضرت‌ زكريا يك‌ خرده‌ همين‌ جوري‌ شد. حضرت‌ زكريا عليه‌ السلام‌ ايشان‌ نتونست‌ تحمل‌ كنه‌ زد بيرون‌. فظن‌ نقدر عليه‌ فكر كرد كه‌ خدا برش‌ تنگ‌ نمي‌گيره‌، سخت‌ نمي‌گيره‌.

 گفت‌ مي‌رم‌ بيرون‌ ديگه‌ بسه‌، خدا هم‌ انداختش‌ تو دهن‌ ماهي‌، ماهي‌ و مادا في‌ الظلمات‌ ان‌ لا اله‌ الا انت‌. در ظلمات‌ توي‌ شكم‌ ماهي‌ گفت‌ خدايا تقصير من‌ بوده‌، تو بزرگي‌. سبحانك‌ اني‌ كنت‌ من‌ الظالمين‌. حضرت‌ موسي‌ اول‌ چيزي‌ كه‌ مي‌خواد شرح‌ صدره‌. طاقت‌ داشته‌ باشم‌، طاقت‌ داشته‌ باشم‌. طاقت‌ فحش‌ خوردن‌ و كتك‌ خوردن‌ و خدمت‌ شما عرض‌ شود يك‌ پوست‌ كلفتي‌ مي‌خواد هر چي‌ بزننم‌ هيچي‌ نگم‌. رب‌ شرحلي‌ صدري‌ و يسرلي‌ امري‌. خدايا كارها را خودت‌ درست‌ كن‌، آسونش‌ كن‌. راحت‌ ترش‌ كن‌. و حلل‌ عقدة‌ من‌ لساني‌. خدايا عقده‌ را، گره‌ را از زبان‌ من‌ باز كن‌ من‌ بتونم‌ ساده‌ صحبت‌ كنم‌ همه‌ بفهمند. اينهايي‌ كه‌ يك‌ جوري‌ صحبت‌ مي‌كنند هيچ‌ كس‌ نمي‌فهمه‌ اينها عقدة‌ لسان‌ دارند. يعني‌ شما يك‌ ساعت‌ نشستي‌ گوش‌ دادي‌ آخرش‌ هم‌ نفهميدي‌ چي‌ گفت‌. بلد نيستند. آدرس‌ بدن‌. اين‌ خيابان‌ راست‌ مي‌ريد دست‌ چپ‌، در دوم‌ خوب‌ اين‌ خيلي‌ ساده‌ است‌. همين‌ طور كه‌ مي‌ري‌ مثلا از خيابان‌ دست‌ چپي‌ كه‌ عبور نكني‌ مستقيم‌ بري‌، يك‌ چيزهايي‌ كه‌ حواس‌ ما را پرت‌ كرد ما بالاخره‌ مجبور شديم‌ از كس‌ ديگه‌اي‌. اين‌ عقدة‌ لسانه‌. انسان‌ نتونه‌ خوب‌ بيان‌ كنه‌. نتوانه‌ خوب‌ حرفش‌ را ادا بكنه‌. زود به‌ مقصود نرسونه‌ طرف‌ را. به‌ اصطلاح‌ يك‌ كتابي‌ ما داريم‌ مطور، اسمش‌ را گذاشتند مطور كه‌ طلبه‌ خسته‌ نشه‌. خيلي‌ قطور. اگر بخوان‌ به‌ چاپهاي‌ جديد چاپش‌ كنند ده‌ جلد از اين‌ كتابها مي‌شه‌. اين‌ را بايد بخونيد. تمام‌ اين‌ كتاب‌ مي‌گه‌ كه‌ اگر خواستي‌ حرف‌ بزني‌ طوري‌ حرف‌ بزن‌ طرف‌ بفهمه‌ چي‌ گفتي‌. خوب‌ هم‌ بفهمه‌. همة‌ كتاب‌ براي‌ همين‌ يك‌ كلمه‌ را مي‌گه‌.

 معاني‌، باين‌، بديع‌ اينها همش‌ اينه‌. نه‌ مثل‌ اين‌ همانجا خودش‌ مثال‌ مي‌زنه‌ مي‌گه‌ كه‌ يك‌ نفر افتاده‌ بود عرب‌ بود اين‌ ضعفي‌ كرده‌ بود، جمع‌ شده‌ بودند مردم‌ دورش‌. گفت‌ ما كنت‌ كعكعت‌ علي‌ ذي‌ جنت‌ كع‌ كع‌ بياني‌. اينها همه‌ عرب‌ بودند همه‌ به‌ همديگه‌ نگاه‌ كردند گفتند كه‌ شيطانه‌ يتكلم‌ باهنديه‌. يعني‌ خودش‌ كه‌ عربه‌، ولي‌ شيطان‌ تو مغزش‌ رفته‌ داره‌ هندي‌ حرف‌ مي‌زنه‌. ما نمي‌فهميم‌. ما خودمون‌ يك‌ وقتي‌ در راه‌ كربلا و نجف‌ پياده‌ مي‌رفتيم‌، رفتيم‌ مدتي‌ نشستيم‌ يك‌ عربي‌ درست‌ كرديم‌ به‌ يك‌ عربي‌ كه‌ يك‌ حرفي‌ را بزنيم‌ چون‌ ما فارسي‌ زبان‌ عربي‌ بگيم‌. اونها هم‌ فارسي‌ نمي‌فهميدند. ما خيلي‌ مدتي‌ هم‌ صحبت‌ هم‌، من‌ و رفيقمون‌ با هم‌ بوديم‌ بعد گفت‌ شيخ‌ ما والله‌ ما اعرف‌ العجمي‌، به‌ خدا قسم‌ من‌ عجمي‌ نمي‌فهمم‌ من‌ زحمت‌ كشيديم‌ عربي‌ درست‌ كرديم‌، او عجمي‌ نمي‌فهميد.اينجوري‌. مثل‌ بعضي‌ تركها كه‌ فارسي‌ صحبت‌ مي‌كنند حالا خيال‌ مي‌كنند تركي‌ صحبت‌ كردند. لهجه‌ خيلي‌ مؤثره‌. رب‌ الشرحلي‌ صدري‌ و يصرلي‌ امري‌ و حلل‌ عقدة‌ من‌ لساني‌. خيلي‌ مهمه‌. براي‌ مبلغ‌ عقدة‌ لسان‌ خيلي‌ بده‌. حالا خوشتون‌، حالا شماها كه‌ سخران‌ نيستيد ولي‌ خوب‌ بالاخره‌، خوشتون‌ مي‌ياد عجب‌ در سطح‌ بالا صحبت‌ كرد. ما نفهميديم‌. يا كتابي‌ را بخونيد، كتابتون‌ طوري‌ باشه‌ كه‌ در سطح‌ بالاست‌ ما نفهميديم‌. نفهميديم‌ همين‌ عقدة‌ لسانه‌.

 وحلل‌ عقدة‌ و من‌ لساني‌ يفقه‌ قولي‌. مردم‌ حرفهاي‌ من‌ را بفهمند. يفقه‌ قولي‌ يعني‌ مردم‌ حرفهاي‌ من‌ را بفهمند. اگر مردم‌ حرفات‌ را نفهميدند. هيچ‌. وجعل‌ لي‌ وزيري‌ من‌ اهله‌. خدايا يك‌ وزيري‌ از اهل‌ من‌ براي‌ من‌ قرار بده‌. وزير يعني‌ كسي‌ كه‌ وزر و وبال‌ را به‌ دوش‌ مي‌گيره‌. اين‌ وزيرا معناش‌ اينه‌. مثلا وزارت‌ كار هر چه‌ در مسائل‌ كاري‌ وزر و وبال‌ داره‌ رو دوش‌ آقاي‌ وزير كاره‌. يك‌ نسخت‌ وزير كه‌ ما نداريم‌ الحمد الله‌ تو مملكتمون‌ تمام‌ وزرا هر چه‌ وزر و وبال‌ رو دوششون‌ گرفتند همه‌اش‌ يكسره‌ رو دوش‌ نخست‌ وزيره‌. باز اصلا وزير يعني‌ به‌ اصطلاح‌ دريافت‌ كنندة‌ وزر. خسارتها را بايد جبران‌ كنند. البته‌ مي‌شه‌ كاري‌ بكنه‌ كه‌ به‌ اصطلاح‌ وزارت‌، وزري‌، خسراني‌، وبالي‌ نباشه‌. بايد هم‌ اينطوري‌ باشه‌. حضرت‌ هارون‌ باشه‌ با من‌، گرفتاريهاي‌ من‌ را با من‌ كمك‌ كنه‌ وزير من‌ اهلي‌. خودش‌ فورا تعيين‌ كرد. هارون‌ اخي‌. برادرم‌ هارون‌ خوبه‌. شايد حالا، البته‌ حضرت‌ موسي‌ كه‌ اين‌ كار را نمي‌كرد، بندة‌ خداست‌، ولي‌ شايد ترسيد يكي‌ ديگه‌اي‌ را يك‌ نااهلي‌ را يك‌ كسي‌ را بيارن‌ دنبالش‌ بياندازند حرفش‌ را نفهمه‌. اين‌ مشكله‌ انسان‌ با يك‌ آدم‌ نابابي‌، برادرم‌ را مي‌شناسمش‌ بعد، هارون‌ اخي‌ اشب‌ بي‌ اضري‌. خدايا پشت‌ من‌ را به‌ اين‌ محكم‌ كن‌. و به‌ من‌ كمك‌ باشه‌. خدا هم‌ فرمود كه‌ اذهبا الي‌ فرعون‌، عيبي‌ نداره‌، دو تاييتون‌ اذهبا الي‌ فرعون‌ انه‌ تقا و قول‌ له‌ قولا له‌. حضرت‌ عيسي‌ از خصوصياتش‌ اين‌ بود كه‌ مرده‌ را زنده‌ مي‌كرد. اما همش‌ با اذن‌ خدا. مرده‌ را زنده‌ مي‌كرد. ابره‌ الاكم‌  و ابرث‌ باذن‌ الله‌. كه‌ در آيه‌ منظور اذن‌ خداست‌. و تبري‌ الاكمه‌ و البرث‌ باذني‌ و تهي‌ الموت‌ باذني‌، خدا مي‌فرمايد كه‌ كور مادر زاد را چشم‌ دار مي‌كرد. پيسي‌ يك‌ مرضي‌ است‌ كه‌ ضرر زيادي‌ نداره‌، ولي‌ معالجه‌ هم‌ ظاهرا نداره‌. يعني‌ حالا به‌ هر حال‌ همين‌ جور بايد بمونه‌. اين‌ معالجه‌ مي‌كرد. عيسي‌. كارهايي‌ كه‌ شماها تو خونه‌ هاتون‌ مي‌كنيد من‌ مي‌گم‌. اين‌ هم‌ از معجزات‌ حضرت‌ عيسي‌ بود. كه‌ هر چي‌ مي‌خوريد و هر ذخيره‌ كرده‌ايد. اينهايي‌ كه‌ چيزهايي‌ زيادي‌ در خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ در خانه‌ هاشون‌ ذخيره‌ كرده‌اند اينها را مي‌گه‌ حضرت‌ عيسي‌ مي‌گفت‌، اين‌ محتكرين‌ مثلا احتكار كرده‌اند.

 اينها معجزات‌ حضرت‌، مي‌بينيد كه‌ همة‌ اين‌ معجزات‌ مربوط‌ به‌ زمان‌ خودش‌ بوده‌. حالا ما قصه‌اش‌ را داريم‌ مي‌شنويم‌. اما معجزة‌ پيغمبر اكرم‌ خاتم‌ انبياء صل‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و صلم‌. (الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). مربوط‌ به‌ زمان‌ خودش‌ نيست‌. مثلا مثل‌ مرده‌ زنده‌ كردن‌ نيست‌. مثل‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ فرض‌ كنيد اژدهاي‌ حضرت‌ موسي‌ نيست‌. اينجورها نيست‌. مربوط‌ به‌ هميشه‌ است‌. و همين‌ دليل‌ بر خاتميت‌ پيغمبر اكرمه‌. چون‌ امروز هم‌ اين‌ معجزه‌ هست‌. كاري‌ نداره‌ شما يك‌ سورة‌ كوثر را با خصوصيات‌ سورة‌ كوثر بياريد. و نمي‌تونيد هم‌. من‌ در كتاب‌ دو مقاله‌ اين‌ مسئله‌ را اثبات‌ كردم‌ انشاء الله‌ دوستان‌ اگر مايل‌ بودند بخونند خيلي‌ مثتاق‌ خيلي‌ مسائله‌. لذا قرآن‌ بايد به‌ همان‌ صورتي‌ كه‌ نازل‌ شده‌ باشه‌. مردم‌ مسلمان‌ بايد برن‌ زبان‌ قرآن‌ را ياد بگيرند نه‌ قرآن‌ را با زبان‌ خودشون‌ تطبيق‌ بدن‌. مردم‌ مسلمان‌ بايد عربي‌ ياد بگيرند. خداي‌ تعالي‌ خواسته‌ كه‌ همه‌ عربي‌ را بفهمند. درك‌ بكنند و مثل‌ كعبه‌ است‌ قرآن‌. مردم‌ بايد برن‌ دورش‌ طواف‌ كنند، نه‌ كعبه‌ بياد دور مردم‌ طواف‌ كنه‌. زبان‌ مردم‌ بايد با قرآن‌ تطبيق‌ بشه‌، نه‌ قرآن‌ زبانش‌  را با مردم‌ تطبيق‌ كنه‌. يك‌ وقتي‌ يك‌ مسيحي‌ به‌ من‌ گفت‌، انجيل‌ بيشتر از قرآن‌ ترجمه‌ شده‌. گفتم‌ به‌ نظر من‌ همين‌ تعداد ترجمه‌اي‌ هم‌ كه‌ شده‌، نمي‌خواست‌ ترجمه‌ بشه‌. چون‌ انجيل‌ بايد زبانش‌ را با مردم‌ تطبيق‌ بده‌ ولي‌ قرآن‌ مردم‌ بايد زبانشون‌ را با قرآن‌ تطبيق‌ بدن‌. وقتي‌ بعضي‌ از شخصيتهاي‌ بزرگ‌ از مملكتي‌ مي‌رن‌ به‌ مملكتي‌، اينهايي‌ كه‌ خيلي‌ شخصيتشون‌ پايينه‌ زبان‌ شهر را صحبت‌ مي‌كنند. مثلا يادمه‌ زمان‌ اون‌ رژيم‌ گذشته‌ اون‌ شاه‌ وقتي‌ مي‌رفت‌ براي‌ آمريكا انگليسي‌ صحبت‌ مي‌كرد براي‌ اونها. اونها مي‌آمدند ايران‌ انگليسي‌ صحبت‌ مي‌كردند. چون‌ ما را به‌ حساب‌ نمي‌آوردند خدمت‌ شما عرض‌ شود زبان‌ خودشون‌ صحبت‌ مي‌كردند ايشان‌ هم‌ كه‌ مي‌رفت‌ اونجا زبان‌ اونها را صحبت‌ مي‌كرد. چون‌ خودش‌ را به‌ حساب‌ نمي‌آورد زبان‌ به‌ اونها صحبت‌ مي‌كرد. زبان‌ هر كسي‌ كه‌ شخصيتش‌ بالاتره‌ بايد ديگران‌ زبانشون‌ را با او تطبيق‌ بدن‌. دنبال‌ زبان‌ رفتن‌ كه‌ زياد مسئله‌اي‌ نيست‌. ماها هنوز اون‌ قدر كسر داريم‌ كه‌ خيال‌ مي‌كنيم‌ اگر يك‌ نفر چند زبان‌ بلد بود اين‌ اعلم‌ علماست‌ ديگه‌ از همه‌ علماي‌ درجه‌اش‌ بالاتره‌.

 امروز نرسيدم‌، امشب‌ نرسيدم‌ به‌ تفسير سورة‌ قل‌ اعوذ برب‌ الفلق‌. ديگه‌ وقت‌ داره‌ مي‌گذره‌ و همين‌ اندازه‌ مي‌خواستم‌ عرض‌ كنم‌ كه‌ اين‌ آية‌ شريفه‌ اين‌ كلمة‌ قل‌ همانطوري‌ كه‌ خدا نازل‌ كرده‌ همانطور پيغمبر اكرم‌ بيان‌ كرده‌. دست‌ به‌ تركيبش‌ نزنيد. ايام‌ تا حدي‌ تعلق‌ دارد به‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها. جناب‌ آقاي‌ رفيعي‌ روضة‌ موسي‌ ابن‌ جعفر را خواند. من‌ اونجا كه‌ نشسته‌ بودم‌ با خودم‌ فكر مي‌كردم‌ كه‌ ما كمتر، چون‌ شب‌ جمعه‌ است‌ مجلسمون‌ را به‌ مناسبت‌ ايام‌ عزاهاي‌ مختلف‌ كمتر مصيبت‌ حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را مي‌خوانيم‌. امشب‌ من‌ دوست‌ دارم‌ همه‌ امون‌ متوسل‌ به‌ حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بشيم‌ و علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا بخواهيم‌ گرفتاريهاي‌ همة‌ دوستان‌ و مسلمين‌ و دوستان‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ انشاء الله‌ برطرف‌ بشه‌ و حوائجشون‌ انشاء الله‌ برطرف‌ بشه‌. حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ من‌ گاهي‌ فكر مي‌كنم‌ و حتي‌ اين‌ درايته‌، روايت‌ نيست‌ من‌ يك‌ وقتي‌ مشرف‌ شده‌ بودم‌ كاظمين‌، يك‌ پله‌ بين‌ كاظمين‌ و بغداد. بغداد شهره‌، پايتخت‌ عراقه‌. كاظمين‌ تقريبا سابق‌ كه‌ جدا بود حالا شايد وصل‌ شده‌ باشه‌ تقريبا مثل‌ يك‌ شهركي‌ است‌ كنار بغداد. اين‌ قدر خدا لعنت‌ كنه‌ صدام‌ را كه‌ مؤمن‌ از زيارت‌ اونجا مرقد مطهر حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفره‌. در بغداد شايد پنجاه‌ درصد اهل‌ سنت‌ باشند و خود رسميت‌ مملكت‌ هم‌ با اهل‌ سنته‌ و پنجاه‌ درصد هم‌ شيعه‌ باشند. در عين‌ حال‌ اكثرشون‌ هم‌ حنفي‌ هستند يعني‌ امام‌ اعظمشون‌ ابوحنيفه‌ است‌. در عين‌ حال‌ همين‌ الان‌ هم‌ هست‌. مقبرة‌ بسيار كوچك‌، گنبد كوچك‌ كاشي‌ و شب‌ جمعه‌اي‌ بود ما رفتيم‌ اونجا داشتيم‌ عبور مي‌كرديم‌ ديدم‌ قبر ابو حنيفه‌ است‌ به‌ دوستمون‌ گفتيم‌ ببينيم‌ اينجا را مي‌شه‌ ديد، تماشا كنيم‌. درش‌ بسته‌ بود. قفل‌ بود عصر پنج‌ شنبه‌. بالاخره‌ يك‌ دو سه‌ نفر از اين‌ آقايون‌ متوجه‌ شدند كه‌ ما آمديم‌ اينجا را نگاه‌ كنيم‌ گشتند خادمش‌ را پيدا كردند و رفتيم‌ تو و آمديم‌ بيرون‌ باز در را بست‌. اما حرم‌ حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر. از دو ساعت‌ به‌ اذان‌ صبح‌ باز مي‌شه‌. اون‌ قدر جمعيت‌ وارد مي‌شه‌ صحن‌ و بارگاه‌ بسيار بزرگ‌ و مفصل‌. تا ساعت‌ ده‌ شب‌ كه‌ در حرم‌ را مي‌بندند. من‌ به‌ دوستم‌ گفتم‌ شما را به‌ خدا به‌ حسب‌ تصادف‌ اگر يك‌ كسي‌ آمده‌ بود سر قبر ابوحنيفه‌ قرضش‌ ادا مي‌شد بعد به‌ نام‌ ايشان‌ تمام‌ مي‌شد. مي‌رفت‌ يك‌ عده‌اي‌ را خبر مي‌كرد، اقلا ده‌ نفري‌ را، پانزده‌ نفري‌، شب‌ جمعه‌ به‌ زيارت‌ ايشان‌ مي‌آمدند. و هيچ‌ كس‌ هم‌ توقع‌ برآوردن‌ حاجات‌ را از ايشان‌ نداره‌. اما خود اهل‌ سنت‌ كه‌ در بغداد هستند مي‌گن‌ باب‌ الجوائج‌ موسي‌ ابن‌ جعفره‌. مي‌رن‌ اونجا كنار قبر موسي‌ ابن‌ جعفر. اون‌ قدر حاجت‌ مي‌گيرند. اينها نشانه‌هاي‌ پروردگاره‌ كه‌ هميشه‌، چون‌ خداي‌ تعالي‌ دو تا معجزه‌ براي‌ پيغمبر باقي‌ گذاشته‌ توي‌ اين‌ مردم‌ مسلمان‌. يكي‌ قرآنه‌ يكي‌ عترت‌ پيغمبر پاكه‌ پيغمبر. حتي‌ رقيه‌ در شام‌ بايد معجزة‌ خدا باشد چون‌ جزء عترته‌. مردم‌ مي‌رن‌ زيارت‌ و حوائج‌ مي‌گيرند.

 خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ اين‌ را باز ما خودمون‌ ديديم‌ همان‌ وقتي‌ كه‌ در كاظمين‌ بوديم‌ يك‌ روز آمد گفت‌ كه‌ ديدم‌ وارد حرم‌ كه‌ شدم‌ ديدم‌ حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر نشسته‌اند امام‌ جواد عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ نشسته‌اند، من‌ خدمتشتون‌ سلام‌ عرض‌ كردم‌ ديدم‌ بلند شدند ايستادند. حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر سرشون‌ را پايين‌ انداختند ولي‌ امام‌ جواد خيلي‌ به‌ اصطلاح‌ سرشون‌ را بالا گرفتند و با ادب‌ ايستادند. يك‌ وقت‌ ديدم‌ حضرت‌ رضا صلوات‌ الله‌ عليه‌ وارد شدند بين‌ امام‌ جواد و موسي‌ ابن‌ جعفر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ قرار گرفتند، نشستند. حضرت‌ رضا رو به‌ فرزندشون‌ امام‌ جواد كردند. ببينيد ادب‌، خود اينها همش‌ مسئله‌ است‌ها. پدر هم‌ بلند شده‌ در مقابل‌ حضرت‌ رضا ولي‌ سر پايينه‌. حضرت‌ جواد جلوي‌ پدر بلند شده‌ اما سرش‌ را بالا گرفته‌. حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر بايد حاجت‌ بدن‌ در اينجا لااقل‌ ولي‌ حضرت‌ رضا به‌ فرزندشون‌ مي‌فرمايد كه‌ پسرم‌، به‌ حضرت‌ جواد حالا تعبيري‌ كه‌ حضرت‌ رضا داشتند يا من‌ فراموش‌ كردم‌ يا ايشان‌ براي‌ ما نقل‌ نكردند به‌ حضرت‌ جواد گفتند ما اينجا هيجده‌ نفر شيعة‌ خوب‌ داريم‌ چرا حاجت‌ اينها را نمي‌ديد؟ حضرت‌ جواد فرمودند، عرض‌ كردند كه‌ بفرماييد اساميشون‌ را ما يادداشت‌ كنيم‌. اين‌ البته‌ ظاهري‌ است‌ كه‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ براي‌ ما بيان‌ مي‌كرد.فلاني‌ و فلاني‌، هي‌ اسامي‌ را مي‌گفت‌. يك‌ نفر از شما بود، فلاني‌ هم‌ طبع‌ شعر مي‌خواد، چرا بهش‌ نمي‌ديد؟ آقا عجيب‌ بود از رفقا بود مي‌شناختيمش‌. اين‌ از اون‌ روز صبح‌ حرفهاي‌ عاديش‌ را هم‌ به‌ شعر مي‌گفت‌. يك‌ شاعري‌ شد. چون‌ خودش‌ راضي‌ نيست‌ كه‌ گفته‌ بشه‌ كه‌ كي‌ هست‌ آقا شعر مي‌گفت‌ چقدر اشعار خوب‌. اينجوريه‌. حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر هم‌ تأييد فرمودند. دو تا امام‌، خواجه‌ نصير الدين‌ طوسي‌ روي‌ قبرش‌ نوشته‌ كنار حرم‌ موسي‌ ابن‌ جعفر، امام‌ جواد روي‌ قبرش‌ نوشته‌ و كلبهم‌ باسط‌ ضرائر كالوسيع‌. يعني‌ سگ‌ اونها كنار اونها دستهاش‌ را گذاشته‌ سرش‌ را گذاشته‌ روي‌ دستش‌ و خوابيده‌.

 آقا موسي‌ ابن‌ جعفر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ فرزندان‌ زيادي‌ دارد. اهل‌ بيتش‌ در مدينه‌اند اكثرا. هارون‌ الرشيد آمده‌ در مقابل‌ ضريح‌ مطهر رسول‌ اكرم‌ مي‌گه‌ يا رسول‌ الله‌ عذرم‌ را بپذير. فرزندت‌ چون‌ فساد در جامعه‌ مي‌كنه‌ من‌ او را دستگيرش‌ مي‌كنم‌ خيلي‌ عجيبه‌! حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر را مي‌ياره‌ در مقابل‌ خودش‌ مي‌گه‌ خليفتين‌؟ دو تا خليفه‌ در يك‌ زمان‌! حضرت‌ مي‌گه‌ من‌ كه‌ ادعاي‌ خلافت‌ نكردم‌. مي‌گه‌ اين‌ نامه‌ها چيه‌؟ حضرت‌ مي‌فرمايند من‌ ننوشتم‌، خط‌ من‌ نيست‌. بعد براي‌ حفظ‌ اسلام‌ براي‌ حفظ‌ جان‌ شيعيان‌، مي‌فرمايد كه‌ حالا كه‌ برات‌ ثابت‌ شد كه‌ من‌ اين‌ كارها را نكردم‌ دستت‌ را بده‌ با هم‌ مسافحه‌ بكنيم‌ چون‌ پيغمبر اكرم‌ فرمود دو تا قوم‌ و خويش‌ وقتي‌ كه‌ دستشون‌ را به‌ دست‌ هم‌ مي‌دن‌ محبتشون‌ زياد مي‌شه‌. دست‌ هارون‌ الرشيد را در دستش‌ مي‌گيره‌. هارون‌ الرشيد مي‌گه‌ بدنم‌ الان‌ لرزيد راست‌ گفتي‌. هم‌ تو راست‌ گفتي‌، هم‌ جدت‌ پيغمبر راست‌ گفت‌. الان‌ يك‌ محبتي‌ به‌ تو پيدا كردم‌. چقدر مظلومند! در عين‌ حال‌ مگر ول‌ كرد. حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر را در ميان‌ زندانها، السلام‌ علي‌ المعذب‌ في‌ قعر السجود. خيلي‌ عجيبه‌ها. سلام‌ بر اون‌ آقايي‌ كه‌ در قعر سجود. يعني‌ در اون‌ عمق‌ زندانها. و ظلم‌ مطامير در ميان‌ سياه‌ چالها. در اونجا معذب‌ بود. مخصوصا اين‌ زندان‌ آخر. من‌ مي‌خوام‌ اين‌ جملات‌ را چراغها را خاموش‌ كنند حال‌ توجه‌ بيشتري‌ پيدا كنيد. آقا موسي‌ ابن‌ جعفر در ميان‌ زندان‌ شهيد شد، مسموم‌ شد. يك‌ عده‌ اهل‌ خراسان‌ آمده‌ بودند با زحمت‌ زياد زندان‌ موسي‌ ابن‌ جعفر را پيدا كرده‌ بودند. از زندانبان‌ سؤال‌ كردند كه‌ آقامون‌ را، مولاي‌ ما در اينجا زنداني‌ است‌؟ گفت‌ بله‌، الان‌ خلاص‌ مي‌شه‌ از زندان‌. ايستاده‌ بودند يك‌ وقت‌ ديدند يك‌ جنازه‌اي‌ را چهار نفر روي‌ دست‌ بلند كرده‌اند. يكي‌ هم‌ صدا مي‌زد هذا امام‌ الرفضه‌. يك‌ جسارتهايي‌ مي‌كردند كه‌ اكثرا” افراد نمي‌تونند بيان‌ كنند. بدن‌ موسي‌ ابن‌ جعفر را چهار نفر حمل‌ مي‌كردند.

 سليمان‌ پيداش‌ شد و بدن‌ موسي‌ ابن‌ جعفر را گرفت‌. شيعيان‌ جمع‌ شدند. هارون‌ الرشيد از ترسش‌ از شهر خارج‌ شده‌ بود. كنار دجلة‌ بغداد بدن‌ موسي‌ ابن‌ جعفر را گذاشتند، بيان‌ مردم‌ شهادت‌ بدن‌ كه‌ موسي‌ ابن‌ جعفر به‌ اجل‌ خودش‌ از دار دنيا رفته‌. يكي‌ از شيعيان‌ با معرف‌ گفت‌ امام‌ مرده‌ و زنده‌ ندارد، من‌ الان‌ از خودش‌ مي‌پرسم‌، وقتي‌ سؤال‌ كرد، موسي‌ ابن‌ جعفر سه‌ مرتبه‌ فرمود، قتلا قتلا. قتلا قتلا. بدن‌ موسي‌ ابن‌ جعفر را مؤدب‌ و محترم‌ بردند در قبرستان‌ قريش‌ دفن‌ كردند. اما دلها بسوزد براي‌ اون‌ بدني‌ كه‌ سه‌ شبانه‌ روز در ميان‌ گودي‌ قتلگاه‌. همه‌ با توجه‌ .بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 

۲۲ ربیع الثانی ۱۴۱۳ قمری – ۲۸ مهر ۱۳۷۱ شمسی – تفسیر سوره ی فلق

 

 تفسير سورة‌ فلق‌ 28 مهرماه‌ 1371

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. قل‌ اعوذ برب‌ الفق‌، من‌ شر ما خلق‌، و من‌ غاسق‌ اذا وقب‌ و من‌ شر النفاسات‌ في‌ العقد و من‌ شر حاسد اذا حسد.

 هفتة‌ قبل‌ دربارة‌ اين‌ سورة‌ مباركه‌ چند جمله‌اي‌ عرض‌ شد. جملة‌ بعد جمله‌اي‌ است‌ كه‌ بايد يك‌ مقداري‌ توضيح‌ داده‌ شود و اون‌ جمله‌ من‌ شر ما خلق‌. خداي‌ تعالي‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ و به‌ همة‌ مردم‌ و به‌ همة‌ كساني‌ كه‌ امت‌ پيغمبرند، اين‌ خطاب‌ را دارد كه‌ بگو اعوذ برب‌ الفلق‌. من‌ شر ما خلق‌. من‌ پناه‌ مي‌برم‌ از شر اونچه‌ كه‌ خدا خلق‌ كرده‌. خدا هر چه‌ خلق‌ كرده‌ خيليه‌. منتهي‌ وقتي‌ كه‌ اشياء جابجا مي‌شوند يعني‌ اونچه‌ بايد در جاي‌ خود باشد در محل‌ ديگري‌ قرار مي‌گيرد اين‌ وجودش‌ شر مي‌شه‌. مثلا چاقو را براي‌ ميوه‌ و امثال‌ اينها ساخته‌اند اگر براي‌ آدم‌ كشي‌ ازش‌ استفاده‌ شود شره‌. شما مي‌تونيد با اين‌ مثال‌ اين‌ مطلب‌ را كاملا برسي‌ كنيد. خداي‌ تعالي‌ در وجود انسان‌ شهوت‌ جنسي‌ را براي‌ بقاي‌ نسل‌ خلق‌ كرده‌. و فقط‌ بايد از همسر حلال‌ خود استفاده‌ كند اگر جاي‌ خود را به‌ يك‌ عمل‌ حرامي‌ واگذار كرد شره‌.

 غضب‌ را خداي‌ تعالي‌ خلق‌ كرده‌ در وجود انسان‌ كه‌ انسان‌ با كفار با اونهايي‌ كه‌ راه‌ كج‌ مي‌روند غضبش‌ را اظهار كنه‌. اشداء اللكفار. در مقابل‌ كفار شديد باشند غضب‌ داشته‌ باشند. اگر غضبش‌ را انسان‌ به‌ همسرش‌ به‌ دوستانش‌، به‌ ضعفا اظهار كرد اين‌ شره‌. بايد اولياء خدا مورد محبت‌ واقع‌ بشوند. خاندان‌ عصمت‌ كه‌ از شجرة‌ طيبة‌ اصلها ثابت‌ و فرعها في‌ السماء بايد مورد مودت‌ واقع‌ بشوند هم‌ اجر رسالت‌ است‌ كه‌ قل‌ لا اسئلكم‌ عليه‌ اجرا الا مودة‌ في‌ القربا و هم‌ محبت‌ به‌ اونها راه‌ به‌ سوي‌ بهشت‌ را، به‌ سوي‌ كمالات‌ است‌ كه‌ قل‌ لا اسئلكم‌ عليه‌ من‌ اجر، الا من‌ شاء ان‌ يتخذ الي‌ ربه‌ سبيلا. اگر اونها مورد محبت‌ واقع‌ شدند، انسان‌ به‌ كمال‌ مي‌رسد اگر غضبش‌ را نسبت‌ به‌ اينها اظهار كرد اين‌ شره‌.

 لذا وجود دشمنان‌ خاندان‌ عصمت‌ اونهايي‌ كه‌ غضبشون‌ را در جاي‌ خود استعمال‌ نمي‌كنند و مصرف‌ نمي‌كنند بايد از شر اينها به‌ خدا پناه‌ برد. از زماني‌ كه‌ پيعغمبر اكرم‌ مبعوث‌ شدند حالا بخصوص‌ در اون‌ لحظه‌اي‌ كه‌ مردم‌ به‌ صورت‌ ظاهر احساس‌ ضعف‌ كردند و اونهايي‌ كه‌ بنا بود به‌ پيغمبر اكرم‌ محبت‌ كنند ابراز دشمني‌ كردند، چون‌ پيغمبر به‌ اين‌ مهرباني‌ كه‌ انك‌ علي‌ خلق‌ عظيم‌. اين‌ پيغمبر بايد مورد محبت‌ واقع‌ بشه‌. و اظهار بغض‌ و عداوت‌ نسبت‌ به‌ اون‌ حضرت‌ نشود. اما يك‌ عده‌ كه‌ اين‌ مسئله‌ را نفهميدند غضبشون‌ را عليه‌ بهترين‌ خلق‌ خدا اظهار كردند. تا اونجا كه‌ نگذاشتند رسول‌ اكرم‌ با اينكه‌ حق‌ هر مريضي‌ است‌ در موقع‌ نزع‌، كه‌ وصيت‌ نامه‌ بنويسد مانع‌ شدند و گفتند قد غلب‌ عليه‌ الوجع‌ ان‌ الرجل‌ ليحجر. اينها ببنيد غضبشون‌ را كه‌ خداي‌ براي‌ كارهاي‌ خير در اونها خلق‌ كرده‌ اون‌ غضبي‌ كه‌ اگر بخواهيم‌ تشبيه‌ كنيم‌ مثل‌ گازي‌ است‌ كه‌ توي‌ لوله‌ است‌. شركت‌ گاز اين‌ را براي‌ گرم‌ شدن‌ و طبخ‌ غذا و استفاده‌هاي‌ مشروع‌ در لوله‌ قرار داده‌ اما يك‌ نفر ممكن‌ است‌ از همين‌ گاز استفادة‌ نا بجا بكند و لذا مي‌بينيد و تبليغ‌ مي‌كنند از شر استفادة‌ نابجاي‌ گاز بر حذر باشيد گاز اگر شر داره‌، يكي‌ ممكنه‌ كه‌ بگه‌ چرا ايجادش‌ كردند؟ چرا در ميان‌ خانه‌ها لوله‌ كشي‌ شد؟ در جواب‌ مي‌گن‌ استفادة‌ نابجاي‌ گاز شر داره‌. استفادة‌ نابجاي‌ غضب‌ شر داره‌ خدا مخلوقش‌ را براي‌ شرارت‌ خلق‌ نكرده‌. خلق‌ خدا شر نيستند اما وقتي‌ كه‌ استفادة‌ نابجا از يك‌ صفتي‌ از يك‌ حالتي‌ مي‌شود اين‌ شر مي‌شه‌. همانطوري‌ كه‌ مثال‌ زديم‌ و از غضبش‌ گاهي‌ انسان‌ استفادة‌ شر مي‌كنه‌.

 ادمي‌ است‌ به‌ ضعفا اظهار غضب‌ مي‌كنه‌ به‌ خوبان‌ اظهار غضب‌ مي‌كنه‌ شمر بن‌ زي‌ الجوشن‌ لعنت‌ لله‌ عليه‌ اين‌ چرا آدم‌ بدي‌ است‌؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ از غضبش‌ استفادة‌ شر كرد. يعني‌ غضبش‌ را براي‌ رحمة‌ للعالمين‌ قرار داد نه‌ براي‌ شريفترين‌ مردم‌. چرا اونهايي‌ كه‌ پيغمبر را در بستر مرض‌ آزردند اينها شرند؟ بخاطر اينكه‌ از غضبشون‌ سوء استفاده‌ كردند و غضب‌ را در جاي‌ خودش‌ استفاده‌ نكردند. و در مقابل‌ شريفترين‌ و عظيم‌تري‌ خلق‌ خدا اظهار غضب‌ كردند. فاطمة‌ اطهر را به‌ غضب‌ در آوردند. غضب‌ فاطمة‌ زهرا نسبت‌ به‌ اونهايي‌ كه‌ غضب‌ فرمود خيلي‌ محو بود. چرا؟ بجهت‌ اينكه‌ با بدها بايد انسان‌ بدي‌ كنه‌ والا در مقابل‌ گرگ‌ انسان‌ نبايد بگويد كه‌ نبايد غضب‌ كرد. كساني‌ كه‌ خوي‌ گرگي‌ دارند بايد اظهار غضب‌ در اونجا نمود. مي‌بينيد در آية‌ شريفه‌ اصحاب‌ پيغمبر را كه‌ خلاصه‌ مي‌شود به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و فرزندش‌ و در مرحلة‌ اول‌ اونها بودند مي‌فرمايد اشدا اللكفار بينا، اينها آدمهاي‌ خوبي‌ هستند چون‌ در مقابل‌ كفار غضب‌ مي‌كنند ولي‌ در مقابل‌ دوستان‌، خوبان‌ ، مومنين‌ اظهار محبت‌ مي‌كنند. هر چيزي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ در هر جا قرارش‌ داده‌ اگر انسان‌ جاش‌ را عوض‌ كنه‌ شره‌. و لذا يك‌ مشت‌ مخلوق‌ مخصوص‌ تا وقتي‌ كه‌ حجة‌ بن‌ الحسن‌ روحي‌  ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفداء ظاهر شوند اكثريت‌ مخلوق‌ خدا بخصوص‌ بشر در محل‌ خودشون‌ در صراط‌ مستقيم‌ در راه‌ راست‌ از نظر افكار، اعمال‌، عقايد قرار ندارند. و لذا دنيا پر از ظلم‌ و جوره‌، پر از شره‌. پيغمبر اكرم‌ فرموده‌اند بگو اي‌ رسول‌ ما ميان‌ همة‌ ما، ما همه‌ بايد اين‌ سعي‌ مباركه‌ را بخوانيم‌ قل‌ اعوذ برب‌ الفلق‌، من‌ شر ما خلق‌. شر كساني‌ كه‌ خلق‌ شدند و در صراط‌ مستقيم‌ نيستند بجاي‌ اينكه‌ از نيروي‌ وجوديش‌ در راه‌ حق‌ استفاده‌ كند در راه‌ باطل‌ استفاده‌ مي‌كند. بجاي‌ اينكه‌ در راه‌ ترويج‌ دين‌ حركت‌ كند در تخريب‌ دين‌ قيام‌ مي‌كند من‌ شر ما خلق‌. اين‌ بحث‌ كوتاه‌ را دربارة‌ اين‌ كلمه‌ گفتم‌ كه‌ يك‌ عده‌ نگن‌ خدا مگر شر خلق‌ مي‌كنه‌؟ خدا هر چه‌ خلق‌ كرده‌ حتي‌ اين‌ را بدونيد شمر را خدا براي‌ بهشت‌ خلق‌ كرده‌. بدترين‌ خلق‌ خدا را براي‌ بهشت‌ خلق‌ كرده‌. اين‌ خود ما هستيم‌ كه‌ خودمون‌ را از دائرة‌ حكمت‌ الهي‌ و از دائرة‌ مصلحت‌ الهي‌ خارج‌ مي‌كنيم‌ و جهنمي‌ مي‌شيم‌ و به‌ طرف‌ جهنم‌ حركت‌ مي‌كنيم‌.

 راه‌ بد را پيش‌ مي‌گيريم‌. صفات‌ باطني‌ كه‌ بايد كنترل‌ بشود اونها را كنترل‌ نمي‌كنيم‌ شهوت‌ بايد در انسان‌ باشد. شهوت‌ يعني‌ خواستن‌. اما در راهي‌ كه‌ خدا قرار داده‌. غضب‌ بايد در انسان‌ باشه‌، خدا غضب‌ داره‌، پيغمبر غضب‌ داره‌، فاطمة‌ زهرا غضب‌ داره‌. لذا در اون‌ حديث‌ داره‌ ان‌ الله‌ يغضب‌ لغضب‌ فاطمه‌. خدا غضب‌ مي‌كند، معلومه‌ غضب‌ داره‌. بخاطر غضب‌ فاطمة‌ زهرا. فاطمة‌ زهرا هم‌ غضب‌ داره‌. غضب‌ مطلقا زشت‌ نيست‌ بلكه‌ اگر از كنترل‌ خارج‌ شد اين‌ زشته‌. شهوت‌ بخصوص‌ شهوت‌ جنسي‌ اين‌ بد نيست‌ اما اگر از كنترل‌ خارج‌ شد اين‌ زشت‌ و بده‌. بنا براين‌ خداي‌ تعالي‌ هر چه‌ خلق‌ كرده‌ نيكوست‌ و هر چه‌ عمل‌ كرده‌ نيكوست‌ اين‌ ما هستيم‌ كه‌ برنامه‌ها را منحرف‌ مي‌كنيم‌ يا در جهت‌ افراط‌ قرار مي‌ديم‌ يا در جهت‌ تفريط‌ و از صراط‌ مستقيم‌ خارج‌ مي‌شيم‌ بنابر اين‌ بگو اي‌ پيغمبر اعوذ برب‌ الفلق‌ من‌ شر ما خلق‌ و من‌ شر غاسق‌ اذا وقعب‌ از شر شب‌، شب‌ يك‌ معناي‌ ظاهري‌ داره‌ كه‌ همة‌ خائنين‌ در شب‌ خيانت‌ مي‌كنند باز اين‌ هم‌ يك‌ جملة‌ عجيبي‌ است‌ گاهي‌ سياهي‌ مي‌ياد همه‌ جا را مي‌پوشونه‌. تاريكي‌ فضا را مي‌گيره‌ براي‌ يك‌ عده‌ تاريكي‌ خوبه‌. اونهايي‌ كه‌ از اولياء خدا هستند، به‌ خدا قسم‌ آقايون‌ من‌ يكي‌ از خوبان‌ را در قم‌ وقتي‌ كه‌ طلبه‌ بوديم‌ اونجا مي‌شناختم‌، اين‌ عاشق‌ شب‌ بود منتظر بود كه‌ روز شب‌ بشه‌ بعد از نماز مغرب‌ و عشاء چون‌ من‌ يك‌ خرده‌اي‌ باهاش‌ انس‌ داشتم‌ جوان‌ هم‌ بود اين‌ مي‌رفت‌ يك‌ گوشه‌اي‌ از بيابانهاي‌ اطراف‌ را انتخاب‌ مي‌كرد سر مي‌گذاشت‌ روي‌ زمين‌، روي‌ اون‌ خاكها با عزيزش‌، با محبوبش‌ خداي‌ عزيز، خداي‌ مهربان‌ خداي‌ رحمان‌، خداي‌ رحيم‌. ماها نمي‌دونيم‌ خدا يعني‌ چي‌. بخودش‌ قسم‌ اگر به‌ ما لذت‌ مناجاتش‌ را بده‌ و شايد هم‌ روي‌ مصلحتي‌ نمي‌ده‌ ما هيچ‌ كاري‌ جز مناجات‌ پروردگار را نمي‌تونيم‌ انجام‌ بديم‌. ما افراد ضعيفي‌ هستيم‌ دو بعدي‌ نيستيم‌. اولياء خدا دو بعدي‌ هستند. روزها با مردم‌ حرف‌ مي‌زنند شبها با خدا حرف‌ مي‌زنند در آية‌ شريفه‌ مي‌فرمايد خداي‌ تعالي‌ كه‌ يك‌ عده‌ از مومنين‌ هستند كه‌ تجارت‌ و بيع‌ اونها را از ياد خدا باز مي‌داره‌. لا تضيهم‌ تجارة‌ و الا بيع‌ عرضك‌ روزها ظاهرشون‌ با مردمه‌، كن‌ في‌ الناس‌ اما قلبشون‌ با خداست‌ و لا تكن‌ ناس‌، بشره‌ في‌ وجه‌ تبسمشون‌ در صورتشونه‌ اما حزنه‌ دوري‌ از پروردگار و يا در زمان‌ غيبت‌ دوري‌ از مظهر خدا، حجت‌ ابن‌ الحسن‌ در دلشونه‌. و حزنه‌ في‌ قلبه‌ اين‌ شخص‌ خدا رحمتش‌ كنه‌ واقعا دنيا براي‌ موندن‌ او ارزشي‌ نداشت‌.

 من‌ چون‌ اسم‌ بردم‌ در كتاب‌ يك‌ جواني‌ بود كه‌ وقتي‌ كه‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فداء به‌ يك‌ فردي‌ نظر لطف‌ مي‌كنه‌، من‌ خيلي‌ كنجكاو بودم‌ ببينم‌ اين‌ شخص‌ به‌ نام‌ مرحوم‌ شيخ‌ علي‌ كاشاني‌ كه‌ در كتاب‌ پرواز روح‌ من‌ شرح‌ خيلي‌ مختصري‌ درباره‌اش‌ نوشته‌ام‌ كه‌ اين‌ چطور شده‌ كه‌ اينقدر مورد لطفه‌. بعضي‌ وقتها انسان‌ روي‌ بعضي‌ افراد دقت‌ مي‌كنه‌ چه‌ شده‌؟ از كجا اين‌ همه‌ لطف‌ و عنايت‌ به‌ اينها شده‌؟ در سن‌ نه‌ سالگي‌ خوب‌ در اون‌ سن‌ طبعا مربوط‌ به‌ خودش‌ نيست‌، يك‌ ملاقاتي‌ با امام‌ زمان‌ داشته‌ آنان‌ كه‌ خاك‌ را به‌ نظر كيميا كنند، آيا شود كه‌ گوشه‌ چشمي‌ به‌ ما كنند. خوب‌ حالا چرا به‌ ايشان‌ نظر لطف‌ فرمودند؟ من‌ رفتم‌ كاشان‌ با پدرش‌ با مادرش‌ آشنا شدم‌ ديدم‌ اين‌ پدر و مادر يك‌ پارچه‌ اخلاصند. دامن‌ پاك‌ پدر و مادر بچه‌ را عوض‌ مي‌كنه‌. يك‌ پارچه‌ اخلاص‌. مادر اون‌ طرف‌ نشسته‌ مي‌گه‌ يا صاحب‌ الزمان‌، پدر اين‌ طرف‌ نشسته‌ مي‌گه‌ يا صاحب‌ الزمان‌. خدا مي‌دونه‌ من‌ اين‌ را علت‌ مورد لطف‌ واقع‌ شدن‌ اين‌ آقا را ديدم‌. خيلي‌ اهميت‌ بديد به‌ فرزندانتون‌، در حضور اونها گناه‌ نكنيد. هر چه‌ مي‌تونيد ياد خدا و ياد حجت‌ ابن‌ الحسن‌ باشيد. ما داريم‌ در ميان‌ خانواده‌ هايي‌ كه‌ همين‌ دور و بر ما هستند فرزندانشون‌ صاحب‌ الزماني‌ هستند و هميشه‌ به‌ ياد حجت‌ ابن‌ الحسن‌ هستند به‌ خاطر خوبي‌ پدر و مادر. اين‌ را آقايون‌ توجه‌ داشته‌ باشند خيلي‌ موثر است‌ طرز زندگي‌ پدر و مادر در روحيات‌ فرزند.

 شما نگيد كه‌ مدرسه‌ بايد او را تربيت‌ كنه‌. چهار ساعت‌ مي‌ره‌ مدرسه‌ بقيه‌اش‌ همش‌ خانه‌ است‌. اين‌ حرف‌ بسيار غلط‌ است‌ و اون‌ چهار ساعت‌ را شما بدونيد اگر روحيات‌ فرزندتون‌ را خراب‌ نكنند، من‌ الان‌ دارم‌ مي‌گم‌ با اينكه‌ انقلاب‌ اسلامي‌ واقع‌ شده‌ و اين‌ حرفها اون‌ معلم‌ دلش‌ به‌ حال‌ فرزند شما نسوخته‌. در زمان‌ سابق‌ خيلي‌ بدتر و در حالا هم‌ يك‌ ظواهري‌ كه‌ بعضي‌ها را از آموزش‌ و پرورش‌ بيرون‌ نكنند يك‌ اسلام‌ دين‌ و اسلامي‌، ولي‌ از امام‌ زمان‌ خبري‌ نيست‌، از حقايق‌ خبري‌ نيست‌. يك‌ وقتي‌ مصاحبه‌اي‌ مي‌كردند در تلويزيون‌ از بچه‌هاي‌ مدرسه‌. من‌ گوش‌ مي‌دادم‌ ببينم‌، واقعا من‌ هم‌ بايد استفاده‌ كنم‌. بچه‌ هايي‌ كه‌ توي‌ مدرسه‌ هستند اينها مي‌خوان‌ چي‌ بشن‌؟ ازشون‌ سوال‌ مي‌كردن‌ شما هم‌ دوست‌ داريد گوش‌ بديد توي‌ اينها يك‌ نفر، شايد با پنجاه‌ نفر مصاحبه‌ شد سوال‌ مي‌شد چي‌ مي‌خواي‌ بشي‌؟ يك‌ نفر نگفت‌ من‌ مي‌خوام‌ انسان‌ بشم‌، من‌ مي‌خوام‌ مسلمان‌ واقعي‌ بشم‌. من‌ مي‌خوام‌ شيعة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بشم‌. اكثر گفتن‌ دكتر. چون‌ خيلي‌ ساده‌ است‌ يك‌ نسخه‌ مي‌خواد بنويسه‌ كسي‌ هم‌ مسوليتي‌ هم‌ نداره‌، پول‌ خوبي‌ هم‌ مي‌گيره‌. كاخها و  ماشينها و بهترين‌ مال‌ اينهاست‌. و خوب‌ دنياشون‌ درسته‌. اينكه‌ رقم‌ خيلي‌ بالاش‌ بود. يكي‌ مي‌گفت‌  مي‌خوام‌ مهندس‌ بشم‌، يكي‌ مي‌گفت‌ هر چي‌ پدرم‌ بگه‌ و همين‌ جور. يك‌ نفر، خدا مي‌دونه‌ من‌ گوش‌ دادم‌ فقط‌ براي‌ همين‌. ببينم‌ يك‌ نفر بچه‌ پيدا مي‌شه‌ كه‌ بگه‌ من‌ مي‌خوام‌ رضايت‌ امام‌ زمانم‌ را بدست‌ بيارم‌. شما  احتمال‌ مي‌ديد توي‌ يك‌ مدرسه‌، يكي‌ از همين‌ مدرسه‌هاي‌ مشهد را انتخاب‌ كنيد بريد از بچه‌ها بپرسيداز دبيرستانيهاشون‌ بپرسيد از دانشگاهيهاشون‌ بپرسيد يك‌ نفر توي‌ اينها پيدا نمي‌شه‌ بگه‌ من‌ مي‌خوام‌ رضايت‌ امام‌ زمان‌ را بدست‌ بيارم‌.

 اينها بدبختي‌ است‌. چرا؟ براي‌ اينكه‌ پدر و مادرها در اين‌ راه‌ نيستند. در اين‌ صراط‌ نبودند. همه‌ مي‌خوان‌ يك‌ حيوان‌ كه‌ آخرشون‌ پر از كاه‌ و جو باشه‌ و كنارشون‌ يك‌ همسري‌ باشه‌ حتي‌ بدتر از اين‌ حرفها. شخصي‌ در خواب‌ در مسجد جمكران‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌ رسيد. حضرت‌ مي‌بينه‌ كه‌ اينها آمدند در جمران‌ اينها براي‌ من‌ نيامدند اينها هيچكدوم‌ براي‌ من‌ نيامدند اينها كارشون‌ به‌ يك‌ جايي‌ رسيده‌ از همه‌ جا موندن‌ حالا خيال‌ مي‌كنن‌ اينجا هم‌ بيان‌ ببينيم‌ چي‌ مي‌شه‌؟ مي‌گي‌ نه‌ بيا بريم‌ بپرسيم‌. از هر كي‌ پرسيديم‌؟ چرا آمدي‌ اينجا؟ مي‌گه‌ خوب‌ من‌ جوانم‌ وضع‌ ماليم‌ خوب‌ نيست‌ من‌ زن‌ مي‌خوام‌. تو چرا آمدي‌؟ براي‌ اينكه‌ خونه‌ نداريم‌، مستاجريم‌. تو چرا آمدي‌؟ قرض‌. نمي‌دونم‌ شوهرم‌ اذيتم‌ كرده‌، نمي‌دونم‌ زنم‌ اذيتم‌ كرده‌. نه‌، فرمود كدوم‌ يكي‌ براي‌ من‌ اومديد.  اين‌ پدر و مادر را من‌ ديده‌ بودم‌ دائما سر زبانشون‌ نام‌ مقدس‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ السلام‌ بود لذا بچه‌ نه‌ سالشون‌ با امام‌ زمان‌ ملاقات‌ مي‌كنه‌، حضرت‌ بهش‌ نظر لطفي‌ مي‌كنه‌. من‌ حالا من‌ نمي‌گم‌ از همون‌ موقع‌ شروع‌ به‌ تحصيل‌ كرده‌، در سن‌ يازده‌ سالگي‌ آقايون‌ اينها مبالغه‌ نيست‌ در اين‌ آستانة‌ مقدسه‌ حضرت‌ رضا در كتابخانه‌ اين‌ كتاب‌ هست‌ بريد ببينيد، الان‌ بريد مراجعه‌ كنيد در سن‌ يازده‌ سالگي‌ اشعاري‌ در دستور عربي‌ اين‌ جوان‌  گفته‌، شخصي‌ كه‌ فارسي‌ زبانه‌. به‌ شعر كه‌ يك‌ فرد شعرش‌ اينه‌ اينب‌ مالك‌ لينظر مانظمته‌ فيدرك‌ ما نظمته‌. اون‌ وقت‌ اديب‌ نيشابوري‌ مشهد بود اوقاتش‌ تلخ‌ شد كه‌ بچه‌ چرا جسارت‌ كرده‌ به‌ ابن‌ مالك‌. مي‌گه‌ كجاست‌ ابن‌ مالك‌ شعرهاي‌ من‌ را ببينه‌، شعرهاي‌ خودش‌ را ولش‌ كنه‌. كتاب‌ به‌ اصطلاح‌ سوئتي‌ كه‌ كتاب‌ اشعار ابن‌ مالكه‌ الان‌ هم‌ تو حوضه‌ها داره‌ تدريس‌ مي‌شه‌ مي‌گه‌ اينها. و در سن‌ بيست‌ سالگي‌ كه‌ ما خدمتش‌ رسيده‌ بوديم‌، بيست‌ سال‌ داشت‌. اين‌ مجتهد مطلق‌ بود يعني‌ علماي‌ بزرگ‌ مثل‌ مرحوم‌ آيت‌ الله‌ يثربي‌ كه‌ بعضيها معتقد بودند آيت‌ الله‌ بروجردي‌ اعلم‌. و در يك‌ فتوا آيت‌ لله‌ بروجردي‌ را از فتواشون‌ برگردوند، يعني‌ در كاشان‌ آمد آيت‌ الله‌ يثربي‌ در قم‌ ايشان‌ قائل‌ بودند كه‌ بقا بر تقليد ميت‌ جايز نيست‌ ايشان‌ آمد و بحث‌ كرد با آيت‌ الله‌ بروجردي‌ ايشان‌ قانع‌ شدند كه‌ جايز نيست‌. ايشان‌ به‌ او اجازة‌ اجتهاد داده‌ بودند و شعر در مدحش‌ گفته‌ بودند. كه‌ ايشان‌ دريايي‌ است‌ بايد ازش‌ استفاده‌ كنند، بخدا قسم‌ اين‌ كه‌ مي‌گم‌ آقايون‌، من‌ راه‌ زندگي‌ را مي‌خوام‌ بهتون‌ ياد بدم‌. اين‌ شب‌ كه‌ مي‌شد نماز مغرب‌ و عشاء را مي‌يامد توي‌ مسجد فيضيه‌ مي‌خوند همانجا طاقت‌ نداشت‌، اي‌ كاش‌ يك‌ افرادي‌ بودند كه‌ من‌ ديدم‌ اونها هم‌ مي‌ديدند. چون‌ خيلي‌ وقته‌ ايشان‌ فوت‌ شده‌ حدودا شايد سي‌ و پنج‌ ساله‌ قبل‌ فوت‌ شده‌. اين‌ بعد از نماز مغرب‌ و عشاء مي‌افتاد سر به‌ سجده‌، ذكر خدا را مي‌گفت‌. مردم‌ مي‌رفتند، طلبه‌ها مي‌رفتند، فرشها را جمع‌ مي‌كردند، چون‌ توي‌ صحن‌ حياط‌ فيضيه‌ فرشها را مي‌انداختند همين‌ آيت‌ الله‌ اراكي‌ كه‌ الان‌ در قم‌ هستند و مرحوم‌ آيت‌ الله‌ العظمي‌ خوانساري‌ كه‌ داماد ايشان‌ بودند كه‌ اينها يك‌ برنامه‌اي‌ داشتند كه‌ اينها هر كدام‌ زودتر مي‌آمدند اون‌ مي‌ايستاد براي‌ نماز در پشت‌ سر ايشان‌ خوب‌ علماي‌ بزرگي‌ مي‌آمدند براي‌ نماز و ايشان‌ همين‌ طور مشغول‌ مناجات‌ بودند، فرشها را جمع‌ مي‌كردند اين‌ دو طرف‌ ايشان‌، ايشان‌ مشغول‌ اصلا به‌ فكر اينكه‌ آدمي‌ وجود داره‌ نبودند. بعد كه‌ بلند مي‌شد پا مي‌شد براي‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود براي‌ اونجايي‌ كه‌ من‌.

 يك‌ شب‌ من‌ عقب‌ سرشون‌ رفتم‌. ببينم‌ كجا مي‌ره‌ ايشون‌؟ اون‌ موقع‌ هنوز شهر قم‌ به‌ اين‌ وسعت‌ نبود، قبرستان‌ اون‌ طرف‌ الان‌ هم‌ هست‌ قبرستان‌ شيخ‌ مي‌گفتند ايشان‌ غالبا راهي‌ كه‌ نزديك‌ باشه‌ مي‌رفت‌ اونجا يك‌ مقبره‌اي‌ بود، كه‌ حالا اين‌ جمله‌اش‌ را نمي‌دونم‌ بگم‌ يا نه‌؟ با يك‌ روحي‌ از ارواح‌ اولياء خدا حرف‌ مي‌زد. و مناجاتها داشت‌ و عجيب‌ بود مكرر در مكرر همين‌ جايي‌ كه‌ الان‌ دفنش‌ كردند در همينجا مشغول‌ عبادت‌ بود تا صبح‌. گاهي‌ هم‌ در حجرة‌ مدرسه‌. كه‌ البته‌ ايشان‌ وصيت‌ نداشت‌ وقتي‌ كه‌ در اطراف‌ رودسر از دار دنيا رفت‌ جنازه‌اش‌ را آوردند در همينجا كه‌ مشغول‌ عبادت‌ بود توي‌ قبرستان‌ فقط‌ همينجا جا بود كه‌ ايشان‌ را دفن‌ كردند. اينجاست‌ كه‌ قبل‌ از فوتش‌ مشهد بود من‌ با مرحوم‌ شهيد هاشمي‌ نژاد خوب‌ ايشان‌ بيشتر و من‌ كمتر خوب‌ اون‌ موقع‌ من‌ با مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ آشنا بودم‌ و ايشان‌ استاد ما بود. بوديم‌ خدمت‌ ايشان‌، ايشان‌ گفت‌ كه‌ من‌ در عالم‌ رويا ديدم‌ كه‌ وارد شدم‌ در يك‌ اطاقي‌، ديدم‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفدا، (الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد) نشسته‌اند، سلام‌ كردم‌ فرمودند عليك‌ السلام‌ يا شيخ‌ الشهدا. خيلي‌ عجيب‌ خيلي‌. لقب‌ بزرگيه‌ها. شيخ‌ چون‌ به‌ معناي‌ عالمتر باشه‌، عالم‌ باشه‌. عالم‌ شهدا. به‌ معناي‌ پير مرد شهدا كه‌ نبود، خوب‌ سنش‌ حدودا بيست‌ و چهار سال‌ بود به‌ معناي‌ ديگه‌اي‌ هم‌ نبود. اي‌ عالم‌ شهدا كه‌ ما يك‌ وقتي‌ بحث‌ مي‌كرديم‌  دربارة‌ اين‌ جمله‌، چون‌ توام‌ با صدق‌ بود و يكي‌ از ائمة‌ جمعه‌اي‌ كه‌ الان‌ در يكي‌ از شهرهاست‌ ايشان‌ اونوقت‌ رفيق‌ بود، ايشان‌ به‌ من‌ فرمودندكه‌، ايشان‌ در بيداري‌ ديده‌ بود منتهي‌ بعيد هم‌ نيست‌ چون‌ او سنش‌ بيشتر از منه‌ و ما اونوقت‌ سنمون‌ كمتر بود ممكن‌ بود نخواسته‌ به‌ ما بگه‌ من‌ در بيداري‌ ديدم‌. وقتي‌ مي‌خواست‌ مطلبي‌ را بگه‌ مي‌گفت‌ من‌ در خواب‌ ديدم‌، من‌ به‌ ايشان‌ گفتم‌، به‌ اون‌ شخص‌ ديگه‌، شما كه‌ در بيداري‌ مي‌بينيد، اين‌ چيه‌؟ گفت‌ ماها هميشه‌ در خواب‌ غفلتيم‌ منظورم‌ خواب‌ غفلت‌ بود والا راست‌ مي‌گي‌ در بيداري‌ بوده‌. حالا ايشان‌ اينطور توجيح‌ كرده‌ بودند به‌ ما گفتند در خواب‌ ولي‌ ايشان‌ مي‌گفت‌ كه‌ در بيداري‌. وارد شدم‌ در اطاق‌ آقا فرمودند و عليك‌ السلام‌ يا شيخ‌ الشهدا وقتي‌ به‌ ما فرمودند گفتيم‌ شايد تعبيرش‌ اينكه‌ شما مثل‌ مرحوم‌ شيخ‌ فضل‌ الله‌ نوري‌ لابد آخر عمرتون‌ را قيام‌ مي‌كنيد و شيخ‌ هم‌ يعني‌ پيرمرد شهدا اونوقت‌ شما را دار مي‌زنند و از اين‌ حرفها. ايشان‌ تبسمي‌ كرد و چيزي‌ نگفت‌. بعضيها زود تعبير مي‌كنند خواب‌ را، خواب‌ را هميشه‌ خوب‌ تعبير كنيد و با دقت‌ تعبير كنيد. چون‌ خواب‌ در روايت‌ داره‌ دور سر انسان‌ مي‌چرخه‌ هر جور تعبير بشه‌ همنجور فرود مي‌ياد.

 آدمهاي‌ احمق‌ خوابتون‌ را نگيد. بعضيها آدمهاي‌ بد دهن‌، بد تعبير كن‌ خوابتون‌ را نگيد. خواب‌ ديدم‌، يك‌ كسي‌ مي‌گفت‌ خواب‌ ديدم‌ دندونم‌ افتاده‌ مي‌گفت‌ فلاني‌ گفته‌ يك‌ كسي‌ مي‌ميره‌ از نزدكانت‌. گفتم‌ نه‌ اين‌ دندان‌ طمعه‌ كنده‌ مي‌شه‌ يك‌ صفت‌ از صفات‌ رزيله‌ات‌ از بين‌ مي‌ره‌. بايد اينجوري‌ تعبير كرد. ما هم‌ هيچي‌ نگفتيم‌ ولي‌ بد تعبير نكرديم‌ ولي‌ اونقدر اين‌ را دوست‌ داشتيم‌ كه‌ دلمون‌ نمي‌خواست‌ بهش‌ بگيم‌ كه‌ تو الان‌ جز شهدا خواهي‌ بود. من‌ مات‌ في‌ طلب‌ العلم‌ مات‌ الشهيدا. هر كي‌ در راه‌ طلب‌ علم‌ بميرد ولو به‌ اجل‌ خودش‌ شهيد مرده‌. در راه‌ تبليغ‌ دين‌ اگر كسي‌ بميرد شهيد مرده‌. ايشان‌ رفته‌ بود در رودسر براي‌ تبليغ‌ دين‌. يا براي‌ منبر دوستاني‌ داشت‌ خصوصي‌ با اونها حرف‌ مي‌زد، تبيلغشون‌ مي‌كرد اينها را مي‌ساخت‌ در راه‌ امام‌ زمان‌ اينها را وادار به‌ اظهار علاقه‌ مي‌كرد اما يك‌ دفعه‌، صاحب‌ منزلشون‌ براي‌ من‌ تعريف‌ مي‌كرد، مي‌گفت‌ كه‌ سرش‌ به‌ سجده‌ بود همانطور كه‌ وقتش‌ به‌ نماز مغرب‌ و عشاء سرش‌ را مي‌زاشت‌ به‌ سجده‌ كم‌ كم‌ ديديم‌ صداش‌ كم‌ شد و كم‌ شد، ديديم‌ كه‌ ديگه‌ صداش‌ نمي‌ياد ما هم‌ شام‌ را حاضر كرده‌ بوديم‌ سفره‌ را انداخته‌ بوديم‌ رفتيم‌ كه‌ صداش‌ بزنيم‌ كه‌ ديديم‌ از دنيا رفته‌. خدا رحمتش‌ كنه‌. ببينيد اگر ما درست‌ حركت‌ كنيم‌ اينطوره‌. انشاء لله‌ بعد از ظهور حتما همه‌، همة‌ مخلوق‌ در جاي‌ خودشون‌ قرار مي‌گيرند.

 منظورم‌ اين‌ بود كه‌ شب‌ براي‌ اينجور افراد خيلي‌ مقتنم‌ است‌. اما گاهي‌ مي‌شه‌ كه‌ شب‌. شب‌ ظلماني‌ جهل‌ و غيبت‌، يكي‌ از تعبيرات‌ اين‌ آيه‌ و من‌ شر غاسق‌ اذا وقب‌، شب‌ ظلماني‌ غيبت‌ حجت‌ بن‌ الحسنه‌. شما نمي‌دونيد الان‌ چقدر پاكيد. يكي‌ از دوستان‌ مي‌گفت‌، ما آخوندها چون‌ عمامه‌ داريم‌ كلاه‌ سرمون‌ نمي‌ره‌. حالا باز هم‌ كلاه‌ سرمون‌ مي‌ره‌. آخه‌ تمام‌ مردم‌ مثل‌ اينكه‌ مي‌خوان‌ همديگر را بدزدند همه‌ به‌ همديگه‌ مي‌خوان‌ خيانت‌ كنند.صفا و صميميت‌ از بين‌ مردم‌ برداشته‌ شده‌ مرحوم‌ خواجه‌ نصير الدين‌ طوسي‌ در كتاب‌ اخلاق‌ ناصري‌ مي‌فرمايد كه‌ عدل‌ و داد بخاطر ظلم‌ و جوره‌. يعني‌ جامعه‌اي‌ اگر بهشون‌ ظلم‌ و جور بود، عدل‌ و داد بايد بياد اينها را سر جاشون‌ بنشونه‌. حضرت‌ ولي‌ عصر صلوات‌ الله‌ عليه‌ كه‌ تشريف‌ مي‌يارن‌ يملعل‌ الارض‌ قستا و عدلا و عظما ظلما و جورا. چون‌ بعد ما و جوراست‌. والا اسلام‌ عدالت‌ نياورده‌. اسلام‌ صفا آورده‌ صميت‌ آورده‌. انما المونون‌ اخوه‌ شما اگر من‌ يك‌ دو قلم‌ از دستورات‌ اسلام‌ را براتون‌ عرض‌ كنم‌ شما مي‌فهميد اسلام‌ چي‌ مي‌خواد از ما؟

 اسلام‌ عدالت‌ نمي‌خواد، انصاف‌ نمي‌خواد، انصاف‌ وقتي‌ يك‌ چيزي‌ مورد دعواست‌ يك‌ كسي‌ مي‌ياد نصفش‌ مي‌كنه‌ يك‌ نصف‌ مي‌ده‌ به‌ او يك‌ نصف‌ به‌ او. دعوا شده‌. عدالت‌ هم‌ همينطور اسلام‌ صفا مي‌خواد، صميميت‌ مي‌خواد، برادري‌ مي‌خواد در مستحبات‌ اسلامي‌ است‌ كه‌ شما وقتي‌ كه‌ رفتيد در مغازة‌ مثلا فرض‌ كنيد كه‌ يك‌ چيزي‌ مي‌خواهيد بخريد ازش‌ تقاضا كنيد يك‌ خرده‌ سبك‌تر بكش‌ به‌ خودت‌ ضرر نكني‌، اين‌ كفة‌ ترازو را بره‌ پايين‌ اين‌ متاع‌ من‌ را سبكتر بكش‌، اون‌ هم‌ مستحب‌ است‌ كه‌ سنگين‌تر بكشد. اگر دعوايي‌ هست‌ سر اين‌ جهت‌ بايد باشه‌. نه‌ سر اونكه‌ كه‌ تو چرا سبك‌ كشيدي‌؟ او هم‌ بگه‌ كه‌ بيشتر از اين‌ حقت‌ نيست‌. اين‌ يك‌ قلم‌. در تمام‌ كارها همين‌ برنامه‌ است‌. ايثار و يعثرون‌ علي‌ انفسهم‌ ولو كان‌ بهم‌ خصاصهم‌، شما را بخدا قسم‌ اگر مردم‌ مسلمان‌ نسبت‌ به‌ يكديگر ايثاگر بوده‌ هيچ‌ دعوايي‌ بود؟ اين‌ همه‌ گرفتاري‌ اين‌ همه‌ مخارج‌، از پول‌ شما مردم‌ بايد خرج‌ بشه‌ دادگستري‌ تشكيل‌ بشه‌. سپاه‌ تشكيل‌ بشه‌، شهرباني‌ تشكيل‌ بشه‌، نمي‌دانم‌ عامر به‌ معروف‌، هر كس‌ از مردم‌ سر جاي‌ خودشون‌ بودند كارهاي‌ صحيح‌ انجام‌ مي‌دادن‌ اينطوري‌ نمي‌شد. اسلام‌ صفا را مي‌خواد. صميميت‌ را مي‌خواد و شب‌ ظلماني‌ غيبت‌ طوري‌ تاريكي‌ بوجود آورده‌ كه‌ انسان‌ جز ماديات‌ هيچ‌ چيز ديگه‌ نمي‌بينه‌. جز خود خواهي‌ و خود پرستي‌ و باصطلاح‌ منافع‌ را به‌ طرف‌ خودش‌ جلب‌ كردن‌ چيز ديگه‌اي‌ را متوجه‌ نمي‌شن‌.

 ومن‌ شر نفاسات‌ في‌ العقد يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ واقعا باعث‌ گرفتاري‌ شده‌ اين‌ است‌ كه‌ هر بيسوادي‌ ادعايي‌ داره‌. يك‌ عده‌ بودند اينها مردم‌ را دور خودشون‌ جمع‌ مي‌كردند، آقايون‌ يك‌ توصيه‌ بهتون‌ مي‌كنم‌ هر چي‌ مي‌خواهيد بفهميد و از كسي‌ استفاده‌ كنيد در راه‌ دين‌ باشه‌ مخصوصا به‌ خانمها اين‌ توصيه‌ را مي‌كنم‌، در احكام‌ دين‌ باشه‌ طبق‌ ميزان‌ دين‌ باشه‌، دليلي‌ از قرآن‌ باشه‌، هر بيسوادي‌ كه‌ ادعا كرد من‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌ مي‌رسم‌، من‌ غيب‌ مي‌دونم‌ من‌ چه‌ مي‌كنم‌، اينها را قبول‌ نكنيد اينها ديوانه‌ان‌، حقه‌ بازند. عجيبه‌ تو اين‌ اوضاعي‌ كه‌ مردم‌ حرف‌ دينشون‌ را حالا به‌ زور دارن‌ قبول‌ مي‌كنن‌ يك‌ عده‌ پيدا مي‌شن‌ قطاء الطريق‌ و نسبت‌ به‌ امام‌ زمان‌ و كساني‌ كه‌ دوست‌ امام‌ زمان‌ هستند مردم‌ را بد بين‌ مي‌كنند، امام‌ زمان‌ اسباب‌ بازي‌ براي‌ شما كه‌ نشده‌. معلوم‌ نيست‌ اين‌، با يك‌ فراصتي‌، با يك‌ زرنگي‌ يك‌ چيزهايي‌ دربارة‌ انسان‌ مي‌گه‌ به‌ خدا قسم‌ من‌ كه‌ اينجا خدمتون‌ نشستم‌ اينقدر فراست‌ دارم‌ كه‌ صورت‌ افراد نگاه‌ كنم‌ مي‌تونم‌ يك‌ قدري‌ از زندگيشون‌ تو خونه‌ و اينور، اونور بگم‌. نه‌ اينكه‌ فكر كنيد من‌ مثلا علم‌ غيب‌ دارم‌ نمي‌دونم‌ از معنوياتي‌ برخوردارم‌، نه‌ اين‌ طبيعي‌ است‌ بس‌ كه‌ به‌ صورت‌ افراد نگاه‌ كرديم‌، و حقه‌ بازها را ديديم‌ چه‌ قيافه‌اي‌ دارن‌، خوبها را هم‌ ديديم‌ كه‌ چه‌ قيافه‌اي‌ دارن‌ بالاخره‌ تجربه‌ بدست‌ آورديم‌ كه‌ بعضيها چه‌ شكليند چه‌ جورين‌. داريم‌ تو مجلسمون‌ افرادي‌ بودند كه‌ همه‌ مي‌گفتن‌ اينها خائنند ولي‌ من‌ مي‌گفتم‌ كه‌ نه‌.  چون‌ از قيافه‌ معلوم‌ بود. يك‌ پير زن‌، چه‌ مي‌دونم‌، يك‌ بيسواد به‌ قول‌ خودش‌ هيچ‌ سواد نداره‌، به‌ قول‌  او خيال‌ مي‌كنه‌ هر بيسوادي‌ مي‌شه‌ پيغمبر اكرم‌. آخه‌ پيغمبر اكرم‌ بيسواد نبود، پيغمبر اكرم‌ با سواد بود امام‌ صادق‌ مي‌فرمايد به‌ خدا قسم‌ با هفتاد زبان‌ حرف‌ مي‌زد و با هفتاد زبان‌ مي‌نوشت‌، مكتب‌ نرفته‌ بود. استاد نديده‌ بود، نه‌ اينكه‌ بيسواد باشه‌ و حتي‌ اعمال‌ ظاهريشون‌ را هم‌ خوب‌ انجام‌ نمي‌دن‌، مردم‌ هم‌ ريختن‌ در خانه‌اش‌ بيا تو براي‌ ما از آينده‌ براي‌ ما بگو، از گذشته‌ بگو. مرض‌ من‌ را شفا بده‌، چه‌ بكن‌، چه‌ بكن‌. اين‌ كارها را نكنيد، خداي‌ تعالي‌ در اين‌ آيه‌  شريفه‌ مي‌فرمايد و من‌ شر نفاسات‌ في‌ العقد اونا شر دارن‌ يكي‌ از شرهاشون‌، يكي‌ از شرهاشون‌ اين‌ است‌ كه‌ مردم‌ را مدتي‌ معطل‌ مي‌كنند آقا مجلس‌ احضار ارواح‌ درست‌ مي‌كنن‌، فال‌ مي‌بينند، فال‌ قهوه‌، يكي‌ آمده‌ بود منزل‌ ما مي‌خواست‌ براي‌ ما فال‌ قهوه‌ بگيره‌، ما با اينكه‌ بهش‌ اجازه‌ نداديم‌ در عين‌ حال‌ فال‌ قهوه‌ را ديد، گفت‌ شماها چه‌ مي‌كنيد، نزديك‌ بود زندگي‌ ما را بهم‌ بريزه‌، همش‌ هم‌ شر مي‌گفت‌ اقلا خيرهاش‌ را نمي‌گفت‌. ما ازش‌ تقاضا كرديم‌ ديگه‌ اينجاها پيدات‌ نشه‌. فرمود من‌ شر نفاسات‌ في‌ العقد، يك‌ گره‌ مي‌زد مي‌گفت‌ كار تو بسته‌ شد حالا خودت‌ را بكش‌. آخه‌ خوب‌ طبيعيه‌ گرفتاري‌ پيش‌ مي‌ياد اين‌ گره‌ افتاده‌. آقا خواهش‌ مي‌كنم‌ اين‌ پول‌ را بگير اين‌ گره‌ را بازش‌ كن‌ .شما پول‌ خوب‌ دادي‌ اين‌ گره‌ را بازش‌ مي‌كرد. گرة‌ دومي‌ را مي‌زد براتون‌ يك‌ كاري‌ است‌ درآمد خوبي‌ هم‌ داره‌ هر كس‌ به‌ اصطلاح‌ بيكار حتي‌، افراد معمولي‌ اينها را گره‌ مي‌زد، مي‌گن‌ يك‌ نفر بيكار بود يك‌ محضري‌ باز كرده‌ بود كسي‌ به‌ او مراجعه‌ نمي‌كرد يك‌ نفر را از توي‌ خيابان‌ صدا زد گفت‌ شما با ايشان‌ دعوا داريد گفت‌ نه‌، من‌ اصلا ايشان‌ را نمي‌شناسم‌. شما چطور با ايشان‌ دعوا داري‌؟ گفت‌ نه‌ من‌ هم‌ نمي‌شناسم‌.گفت‌ بياييد يك‌ ترك‌ دعوا بنويسيد يك‌ حق‌ امضايي‌ به‌ ما بديد حالا دعوا كه‌ نداريد. حالا بعضيها اصلا خوب‌ كاري‌ براش‌، گره‌ مي‌زد پول‌ مي‌گرفت‌، گره‌ باز مي‌گرفت‌.

 به‌ خدا قسم‌ كسي‌ را سراغ‌ دارم‌ بيچاره‌ كرده‌ بود يك‌ نفر را، گفته‌ بود من‌ اگر اجنه‌ام‌ را بفرستم‌ تمام‌ زندگيتو بهم‌ مي‌ريزه‌ بيا اينقدر پول‌ به‌ من‌ بده‌ اينقدر مال‌ به‌ من‌ بده‌. اين‌ بيچاره‌ هم‌ كه‌ شب‌ مي‌خوابيد با هواس‌ پرتي‌ مي‌خوابيد، شايد راست‌ بگه‌. انسان‌ هر چه‌ باشه‌ يك‌ قدري‌ احتمال‌ مي‌ده‌ كه‌ نفس‌ نادرست‌ زده‌. آدماي‌، خوب‌ هستند ديگه‌ طلسم‌ و خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌. اگر كسي‌ راه‌ خدا را بگيره‌ آقايون‌، من‌ به‌ يك‌ عده‌ از دوستاني‌ كه‌ راه‌ خدا را گرفته‌اند اين‌ را گفتم‌ اين‌ را شما مطمئن‌ باشيد، نه‌ سحر، نه‌ جادو، نه‌ نكبت‌، نه‌ مرض‌، نه‌ هيچي‌ شمارا كار نداره‌. حالا چون‌ جلسة‌ عمومي‌ است‌ نمي‌خوام‌ بعضي‌ مسائل‌ را خيلي‌ دقيق‌ عرض‌ كنم‌. حيف‌ شد، نه‌ سحر، نه‌ جادو، حالا ممكن‌ است‌ اينها هم‌ باشه‌ ولي‌ هيچي‌، نه‌ جن‌، نه‌ شيطان‌. اگر بندة‌ خدا شديد مي‌گه‌ و ان‌ عبادي‌ ليس‌ لك‌ عليهم‌ سلطان‌. تو بر بندگان‌ من‌ تسلط‌ بكن‌ ديگه‌ از شيطان‌ قوي‌تر نيست‌. و من‌ شر نفاسات‌ في‌ العقد.  شرارت‌ آقا خيلي‌ زمان‌ پيغمبر اكرم‌ زياد بود همجور شرارت‌، همه‌ جور. مردمي‌ كه‌، من‌ با يكي‌ از دانشمندان‌ اهل‌ سنت‌ وقتي‌ راجع‌ به‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليه‌ حرف‌ مي‌زدم‌ گفت‌ آخه‌ چطور مي‌شه‌ يك‌ دختر از پيغمبر مونده‌ باشه‌ و اصحاب‌ پيغمبر، درسته‌ كه‌ تو كتابها هم‌ نوشته‌، چون‌ اول‌ من‌ براش‌ شرح‌ دادم‌، بحث‌ كردم‌، كه‌ تو كتابهاي‌ خودتون‌ نوشته‌ و قبول‌ كرد، گفت‌ من‌ تعجبم‌ چطور مي‌شه‌، گفتم‌ راست‌ مي‌گي‌، من‌ شما اگر اونوقت‌ بوديم‌ يك‌ همچين‌ كارهايي‌ نمي‌كرديم‌ حتي‌ تو هم‌ نمي‌كردي‌. شايد شريف‌ترين‌ مردم‌ هم‌ نمي‌كردن‌ اما مي‌دوني‌ اونها كي‌ بودند؟ اونها كساني‌ بودند كه‌ دخترهاي‌ خودشون‌ تو تعصب‌ زنده‌ زير خاك‌ مي‌كردند يك‌ همچي‌ روحيه‌اي‌، يك‌ مدتي‌ پيغمبر اكرم‌ كشونده‌ توي‌ يك‌ مسير.

 آخه‌ يك‌ آدمهاي‌ معمولي‌ نبودند اينها عادت‌ كردند به‌ قصاوت‌. همين‌ خبيث‌ مي‌گه‌ كه‌ من‌ دخترم‌ را مخفي‌ كردند از من‌ و به‌ خيال‌ اينكه‌ همون‌ روز اول‌ بردن‌ دفنش‌ كردن‌ به‌ من‌ نگفتن‌ يك‌ روز ديدم‌ يك‌ دختر تقريبا خوب‌ بزرگ‌ شده‌اي‌ خوب‌ تقريبا مثلا پنج‌، شش‌ ساله‌اي‌ تو خانة‌ ماست‌، گفتم‌ اين‌ دختر كيه‌؟ چيه‌؟ گفتند كه‌ چون‌ فكر مي‌كردند وقتي‌ كه‌ بزرگ‌ شد ديگه‌ من‌ همچي‌ كاري‌ نمي‌كنم‌ گفتند دخترته‌. اين‌ را ما مخفيش‌ كرديم‌، دختر بسيار زيبا، خوب‌، گفتم‌ بسيار خوب‌. اذا بشر عهدهم‌ بالبشرا خيلي‌ عجيبه‌ اين‌ آيه‌ وقتي‌ كه‌ به‌ يكي‌ از اينها مي‌گفتند كه‌ دختر داري‌، ضل‌ وجه‌ مسوده‌ صورت‌ سياه‌ مي‌شد، اصلا متواري‌ مي‌شد از تو مردم‌ مي‌رفت‌، مدتي‌ من‌ سوء بشره‌ به‌، از بدي‌ خبري‌ كه‌ بهش‌ دادن‌.  مي‌رفت‌ مدتي‌ گم‌ مي‌شد تا بچه‌ را بكنن‌ زير خاك‌ بياد، يك‌ همچي‌ مردمي‌.

 دختر را برداشت‌ يك‌ مقطوعي‌ از مادرش‌ و اينها برداشت‌ برد، مي‌گه‌ داشتم‌ قبر مي‌كندم‌ كه‌ اين‌ را بكنمش‌ زير خاك‌، خاك‌ مي‌ريخت‌ روي‌ ريش‌ نفسش‌ مي‌گفت‌ اين‌ مي‌آمد با دست‌ كوچكش‌ صورت‌ من‌ را پاك‌ مي‌كرد من‌ اين‌ را گرفتم‌ خوابوندمش‌ زير خاك‌ و خاك‌ ريختم‌ روش‌. خوب‌ يك‌ همچين‌ آدمي‌ بود. اين‌ هم‌ آيه‌ در به‌ پهلوي‌ فاطمة‌ زهرا كه‌ اصلا خواري‌ بوده‌ است‌ در چشم‌ اونها كه‌ چرا پيغمبر دخترش‌ را نگه‌ داشته‌. اينها نمي‌دانن‌ وقتي‌ اينها را براش‌ گفتم‌ و آية‌ شريفه‌ را براش‌ خوندم‌ و اينها گفت‌ نه‌ بعيد نيست‌، بعله‌ حق‌ با شماست‌. گفت‌ كه‌ من‌ با خودم‌ مقايسه‌ مي‌كردم‌. چون‌ هر كسي‌ هر بدي‌  را و هر خوبي‌ را با خودش‌ مقايسه‌ مي‌كنه‌. مي‌گه‌ خوب‌ نمي‌شه‌ يك‌ همچين‌ چيزي‌ خوب‌ چطور مي‌شه‌؟ بفهمند فاطمة‌ زهرا پشت‌ دره‌ بيشتر غضب‌ كنند، بيشتر لج‌ كنن‌ ، گفت‌ نه‌ حق‌ باشماست‌. آقايون‌ سني‌ در مكه‌، به‌ من‌ گفتند شايد راسته‌، بله‌ من‌ متوجه‌ اين‌ نكته‌ نبودم‌. راستي‌ هم‌ نكته‌اي‌ است‌. اينها اصلا نگاه‌ نمي‌كردن‌ ببينند كي‌ هست‌؟ يك‌ كسي‌ از همين‌ مومنين‌ از خوبان‌ ولي‌ يك‌ خرده‌اي‌ جز. گفت‌ فيها فاطمه‌. گفت‌ توي‌ اين‌ خونه‌ فاطمه‌ است‌.  چرا در را آتش‌ مي‌زنيد؟ گفت‌ باشه‌، دنبال‌ اين‌ زمان‌ مي‌گشتيم‌، دنبال‌ اين‌ وقت‌ مي‌گشت‌. بنابر اين‌ فاطمه‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها، عرض‌ كردم‌ شما انشاء الله‌ اگر توانستيد در همين‌ كتاب‌ الغدير اونجاهايي‌ كه‌ احتمال‌ مي‌دن‌ قبر فاطمة‌ زهراست‌ بي‌ اعتنا. خدا لعنت‌ كنه‌ وهابيت‌ را اينها با همة‌ مقدسات‌ درگير هستند. اكثر بشر روي‌ كرة‌ زمين‌ امروز وهابيته‌.

 اكثر حتي‌ از يهوديها هم‌ كافرترند. باز اقلا، من‌ همين‌ امروز يكي‌ از علماي‌ اهل‌ سنت‌ آمده‌ بود توي‌ دفتر كار من‌، اول‌ پرسيدم‌ مي‌خواستم‌ ببينم‌ اگر وهابيه‌ اصلا باهاش‌ حرف‌ نزنم‌. ديدم‌ نه‌ من‌ با وهابيت‌ خوب‌ نيستم‌. اينها انسان‌ نيستند. حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها. اين‌ ايام‌ تعلق‌ به‌ بي‌ بي‌ داره‌ به‌ روايت‌ نود و پنج‌ روز شايد الان‌ فاطمة‌ زهرا در ميان‌ بستر افتاده‌ باشه‌. پهلويش‌ شكسته‌، بازويش‌ ورم‌ كرده‌، صورتش‌ سيلي‌ خرده‌، مي‌گويد ثبت‌ علي‌ المصائب‌ الو ثبت‌ علي‌ الايام‌ من‌ اليال‌ بر من‌ اونقدر مصيبت‌ وارد شد كه‌ اگر بر روزها وارد مي‌شد شب‌ مي‌شد و من‌ شر غاسق‌ اذا وقب‌. در تفسير آية‌ شريفه‌ واليل‌ كلمة‌ شب‌ بر اولي‌ و دومي‌ اطلاق‌ شده‌. اينها روزگار اسلام‌ را سياه‌ كردند، روزگار اسلام‌ را شب‌ كردند و لذا وقتي‌ كه‌ بقية‌ لله‌ تشريف‌ مي‌آورد اول‌ كاري‌ كه‌ مي‌كند اين‌ دو نفر را از قبر بيرون‌ مي‌آورد كنار قبر فاطمة‌ زهرا اونها را به‌ دار مي‌زند بدن‌ اونها را مي‌سوزاند. حالا مي‌خواهيد چراغها را خاموش‌ كنيد يك‌ حال‌ توجهي‌ پيدا كنيم‌، شما بدانيد هممون‌ مثل‌ فرزندان‌ مادر مرده‌ بايد صدامون‌ اين‌ روزها و اين‌ شبها به‌ يا فاطمه‌، يا فاطمه‌ بلند بشود.

 اي‌ مادر پهلو شكسته‌، امير المومنين‌ علي‌ عليه‌ السلام‌ چه‌ كند وصيته‌ پيغمبره‌. بندة‌ خداست‌ امر الهي‌ است‌ نبايد حرف‌ بزند عكس‌ العملي‌ داشته‌ باشد وقتي‌ كه‌ اون‌ خبيث‌ سيلي‌ به‌ صورت‌ فاطمة‌ زهرا زد فاطمه‌ آمد در ميان‌ خانه‌، مثل‌ بچه‌ها را در بغل‌ گرفت‌ چرا نشستي‌؟ چه‌ كند علي‌ بن‌ ابيطالب‌؟ وقتي‌ كه‌ جنازة‌ فاطمة‌ زهرا را باز مي‌كرد چند صورت‌ قبر در بقيع‌ درست‌ كرد خبر دادند به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ مي‌خوان‌ اين‌ قبرها را نبش‌ كنند بدن‌ فاطمه‌ را از قبر خارج‌ كنند، شمشير به‌ دست‌ گرفت‌، پيغمبر اكرم‌ از اون‌ وقتي‌ كه‌ علي‌ عليه‌ السلام‌ لباس‌ جنگ‌ بپوشد فرمود اگر به‌ يكي‌ از اين‌ صورتهاي‌ قبر دست‌ بزنيد زمين‌ را از خونتون‌ سيراب‌ مي‌كنم‌، اينها رفتند به‌ منزل‌ علي‌ نشست‌،  هاي‌ هاي‌ گريه‌ كرد. يا بقية‌ لله‌ آقاجان‌ عاجركالله‌ فاطمة‌ الزهرا. حال‌ خوشي‌ داريد اميد است‌ مورد عنايت‌ امام‌ عصر واقع‌ شود.

 اعوذبالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌.

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الهي‌ عظم‌ البلا. آي‌ خدا، بر ما علي‌ اين‌ شب‌ تاريك‌ غيبت‌ امام‌ زمان‌ كه‌ چشم‌، چشم‌ را نمي‌بينه‌ اين‌ ما را حوصله‌ام‌ را سر آوردي‌، ديگه‌ طاقت‌ نداريم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الهي‌ عظم‌ البلاء و برح‌ الخفاء و انكشف‌ الغطاء و انقطع‌ الرجاء ضاقت‌ الارض‌ و منعت‌ السماء و انت‌ المستعان‌ و اليك‌ المشتكي‌ و عليك‌ المعول‌ في‌ الشدة‌ و الرخاء. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد. اولي‌ الامر الذين‌ فرضت‌ علينا طاعتهم‌ و عرفتنا بذلك‌ منزلتهم‌ ففرج‌ عنا بحق‌ فرجا عاجلا قريبا كلمح‌ البصر او هو اقرب‌ من‌ ذلك‌. يا محمد يا علي‌. يا علي‌ و يا محمد اكفياني‌ فانكما كافيان‌. فانصراني‌ فانكما ناصران‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. الغوث‌ الغوث‌ الغوث‌ ادركني‌ ادركني‌ ادركني‌ الساعه‌ الساعه‌ الساعه‌ العجل‌ العجل‌ العجل‌.

 

۲۰ ربیع الثانی ۱۴۱۳ قمری – تشريح‌ كتاب‌ سير الي‌ الله‌ اخلاق‌ ۲۷

 

تشريح‌ كتاب‌ سير الي‌ الله‌ اخلاق‌ 27

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ المعصومين‌ و علي‌ اهل‌ بيته‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اينكه‌ تكرار كردم‌ و گفتم‌ و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ اگر گفتيم‌ المعصومين‌ منحصرا درود و صلوات‌ ما بر ائمة‌ يازده‌ گانه‌ كه‌ حالا ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ است‌. ولي‌ اگر گفتيم‌ كه‌ و علي‌ اهل‌ بيته‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ يا و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ شامل‌ همة‌ فرزندان‌ پيغمبر مي‌شه‌. چون‌ همشون‌ در طينت‌ و اصل‌ طيب‌ و طاهرند. مسئله‌اي‌ كه‌ امشب‌ بايد مورد بحث‌ واقع‌ بشه‌ كه‌ انشاة‌ الله‌ دوستان‌ توجه‌ بكنند مسئلة‌ كتاب‌ سير الي‌ الله‌ است‌. اين‌ كتاب‌ بنا نداشتم‌ كه‌ اون‌ را چاپ‌ كنيم‌ و پخش‌ كنيم‌ بعد يك‌ مسئله‌اي‌ پيش‌ آمد كه‌ چاپ‌ شد. به‌ هر حال‌ اون‌ مقداري‌ كه‌ مسلمه‌ بايد دوستاني‌ كه‌ در سير الي‌ الله‌ با ما همسفر و هم‌ قدم‌ و همراهند، اين‌ كتاب‌ را بگيرند، مطالعه‌ كنند و دقيقا مراحلي‌ را كه‌ در اين‌ كتاب‌ يادداشت‌ شده‌ با خودشون‌ و روحيات‌ خودشون‌ تطبيق‌ بدن‌ و مثل‌ همين‌ مطالب‌ و همين‌ حقايق‌ خودشون‌ را بسازند. اين‌ كتاب‌ داراي‌ شش‌ بخش‌ است‌. بخش‌ اول‌ يغظه‌ است‌. يغظه‌ به‌ معناي‌ بيداري‌ است‌، بيداري‌ از خواب‌ غفلت‌. من‌ شايد مكرر اين‌ مطلب‌ را گفته‌ باشم‌ و اهمييت‌ هم‌ زياد داره‌. و بخاطر اهميتش‌ تكرار شده‌ و باز هم‌ تكرار خواهد شد و اون‌ اين‌ است‌ كه‌ هر چيزي‌ بيدار بودنش‌ نسبت‌ به‌ خودش‌ هست‌.

 شما يك‌ وقت‌ ممكنه‌ فرض‌ كنيد داريد يك‌ كاري‌ داريد مي‌كنيد اما دقيقا نمي‌توانيد بگيد كه‌ اين‌ كار چقدر اهميت‌ داره‌ و چقدر ارزش‌ داره‌. يك‌ زميني‌ را شما مي‌كنيد، مي‌دانيد كه‌ در زير اين‌ زمين‌ يك‌ گنج‌ بسيار پر قيمتي‌ قرار گرفته‌. اين‌ را با هر وضعي‌ كه‌ شده‌ ولو نيمه‌هاي‌ شب‌ مي‌ياييد و اين‌ زمين‌ را با هر وسيله‌اي‌، حتي‌ گاهي‌ با يك‌ وسايلي‌ كه‌ معمولا نمي‌شه‌ زمين‌ را كند به‌ هر حال‌ مي‌كنيد تا به‌ اون‌ مقصد مي‌رسيد. اما يك‌ كارگر كه‌ اين‌ را آوردن‌ همين‌ زمين‌ را ممكنه‌ بكنه‌ يك‌ پولي‌ بهش‌ مي‌دن‌ مثلا فرض‌ كنيد دويست‌ تومن‌، سيصد تومن‌ بهش‌ مي‌دن‌ مي‌گن‌ اين‌ را بگير و اين‌ را تا يك‌ متري‌ بكن‌ اين‌ شخص‌ غافل‌ از اين‌ است‌ كه‌ چقدر كندن‌ او ارزش‌ داره‌ فقط‌ به‌ همان‌ مقدار پولي‌ كه‌ از صاحب‌ كار مي‌گيره‌ به‌ همان‌ مقدار اين‌ ارزش‌ داره‌. پس‌ هر كاري‌ ممكنه‌ با اينكه‌ انسان‌ كار را انجام‌ مي‌ده‌، غافل‌ از واقعيت‌ كار هم‌ باشه‌. در عين‌ اينكه‌ مشغول‌ آن‌ كار هست‌، در عين‌ حال‌ از ارزشش‌، از اهميتش‌ غافله‌. ما هر چه‌ بكنيم‌، هر چه‌ جدي‌ باشيم‌، اين‌ را بدونيد تا در اين‌ دنيا هستيم‌ از اهميت‌ كاري‌ كه‌ در پيش‌ گرفته‌ايد بالاخره‌ يك‌ مرحله‌اي‌ از غفلت‌ را داريد. و اين‌ غفلت‌ همين‌ خوابيست‌ كه‌ ما ميگيم‌. الناس‌ نيام‌. آن‌ بيداري‌ واقعي‌ را اذا ماتوا انتبهوا. وقتي‌ كه‌ بميريم‌، بميرند، متنبه‌ مي‌شوند و از غفلت‌ مي‌آن‌ بيرون‌. لذا در اين‌ حديث‌ مي‌فرمايد الناس‌ نيام‌. تمام‌ مردم‌، منتهي‌ يك‌ فردي‌ خواب‌ خواب‌ خوابه‌. يك‌ فردي‌ از واقعيت‌ مطلب‌ خوابه‌. اهميت‌ مطلب‌ خوابه‌. خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ مجيد مي‌فرمايد كه‌ و جاهدوا باموالكم‌ و انفسكم‌ في‌ سبيل‌ الله‌. اين‌ راه‌ خدا و رفتن‌ به‌ سوي‌ خدا كه‌ سبيل‌ اللهه‌، اين‌ اول‌ بايد جهاد با نفس‌، يا جهاد با مال‌ و بعد هم‌ جهاد با نفس‌ انجام‌ بشه‌. و جاهدوا باموالكم‌ و انفسكم‌ في‌ سبيل‌ الله‌. انسان‌ اگر جهاد با نفس‌ نكنه‌، جهاد با مال‌ نكنه‌، در راه‌ خدا اينطور و با اين‌ تجهيزات‌ حركت‌ نكنه‌، آنطوري‌ كه‌ واقعيت‌ مطلب‌ هست‌، آنطور بيدار نيستند. الان‌ بنا بشه‌ كه‌ شما اين‌ راه‌ را يا ترك‌ كنيد يا اينكه‌ اين‌ راه‌ را در اين‌ راه‌ تمام‌ اموالتون‌ را بديد. بايد اينطور باشيد كه‌ تمام‌ اموالتون‌ را بدهيد و راه‌ را ترك‌ نكنيد. در سورة‌ كهف‌ خداي‌ تعالي‌ قصة‌ اصحاب‌ كهف‌ را بيان‌ ميكنه‌. مي‌فرمايد كه‌ اصحاب‌ كهف‌ فيتة‌ آمنوا بربكم‌. اينها ايمان‌ به‌ پروردگارشون‌ داشتند. هر چه‌ داشتند دادند. كسي‌ كه‌ از خونه‌ مي‌آد بيرون‌ و به‌ غاري‌ پناهنده‌ ميشه‌، اين‌ نه‌ مالي‌ همراه‌ خودش‌ برده‌، نه‌ زني‌، نه‌ فرزندي‌، نه‌ سياستي‌. اينها همه‌ شخصيتهاي‌ مهم‌ بودند. اينها حركت‌ كردند رفتند در ميان‌ غار زندگي‌ كردند و يا استراحت‌ كردند. البته‌ بعد خدا به‌ كمكشون‌ رفت‌ و اينها بيدار بودند. اهميت‌ كار را تشخيص‌ داده‌ بودند. مي‌فهميدند كه‌ در چه‌ وضعي‌ قرار گرفته‌اند و در چه‌ مرحله‌اي‌ هستند.

 حضرت‌ سيدالشهدا و اصحاب‌ سيد الشهدا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌، اينها جهاد با نفس‌ كردند. اينها ديدند كه‌، مثل‌ زدند. حالا شايد از بين‌ همة‌ اصحاب‌ سيد الشهدا آني‌ كه‌ درجه‌اش‌ پائينتره‌، حر بن‌ يزيد رياحيست‌ و آني‌ كه‌ درجه‌اش‌ بالاتر از همه‌ است‌ در ميان‌ اصحاب‌، حبيب‌ بن‌ مظاهره‌. حالا همين‌ حر بن‌ يزيد رياحي‌ كسي‌ است‌ كه‌ هزار سوار در اختيارشه‌ و كسي‌ است‌ كه‌ قدرت‌ داره‌ و كسي‌ است‌ كه‌ اگر يك‌ مقدار سازش‌ بكنه‌ با عمر سعد، يقينا يك‌ مدتي‌ در دنيا مي‌مانه‌ و در روز عاشورا كشته‌ نميشه‌. اما راه‌ خدا براش‌ اينقدر اهميت‌ داشت‌ كه‌ آمد، همة‌ شخصيتش‌، حيثيتش‌، مالش‌، زنش‌، فرزندش‌، رفقاش‌، لشگرش‌، هزار سوار، هزار پياده‌، هر چي‌ در اختيارش‌ بود؛ همه‌ را ترك‌ كرد و راه‌ به‌ سوي‌ خدايش‌ را ادامه‌ داد.

 بنابراين‌ بايد اول‌ قدمي‌ كه‌ در اين‌ راه‌ برداشته‌ ميشه‌ يقظه‌ باشه‌ و من‌ از همة‌ دوستان‌، حالا آنهايي‌ كه‌ در مراحل‌ بالا هستند يا مراحل‌ پائين‌ فرقي‌ نميكنه‌. اين‌ مرحلة‌ يقظه‌ را دقيقا بخونند، دقيقا خودشون‌ را با اين‌ مرحله‌اي‌ كه‌ در كتاب‌ نوشته‌ شده‌ و بيشتر قضاياش‌ مربوط‌ به‌ افرادي‌ از قبيل‌ شماهاست‌، تطبيق‌ بدهند و خودشون‌ را مطابق‌ افرادي‌ كه‌ در آنجا ذكر شده‌اند و خلاصه‌ مطابق‌ مطالبي‌ كه‌ آنجا ذكر شده‌ بسازند.

 مرحلة‌ دوم‌ و بخش‌ دوم‌ اين‌ كتاب‌ انتخاب‌ استاده‌. بعد از اينكه‌ انسان‌ از خواب‌ غفلت‌ بيدار شد، ببينيد يك‌ حساب‌ دو دو تا چهارتاست‌. و هر كس‌ غير از اين‌ فكر بكنه‌ علاوة‌ بر اينكه‌ به‌ مقصد نميرسه‌ اشتباه‌ هم‌ كرده‌. و ما صدها اگر نگيم‌ هزارها نفر را ديديم‌ كه‌ اينها اين‌ اشتباه‌ را كردند و علاوة‌ بر آنكه‌ به‌ مقصد نرسيدند بيچاره‌ هم‌ شدند. چرا؟ بخاطر اينكه‌ من‌ مكرر به‌ همه‌اتون‌ شايد در ابتداي‌ شروع‌ به‌ حركت‌ در مراحل‌ كمال‌ گفته‌ام‌. كه‌ مقصد ما بايد اين‌ باشد كه‌ ما خليفة‌ الله‌ باشيم‌. مقصدمون‌ هدف‌ خلقته‌. هدف‌ خلقت‌ اين‌ بوده‌ كه‌ و ما خلقت‌ الجن‌ و الانس‌ الا ليعبدون‌. ما جن‌ و انس‌ را خلق‌ نكرديم‌ مگر براي‌ عبادت‌. شما ميگيد ما كه‌ الحمد لله‌ عبادت‌ مي‌كنيم‌. نه‌ اين‌ عبادتهاي‌ ما را نميگن‌. بندگي‌. تا آن‌ حد كه‌ اگر در تحت‌ قدرت‌ شما قرار بدهند تمام‌ آسمانها و زمين‌ را، همانطوري‌ كه‌ اگر كف‌ دستتون‌ يك‌ پر كاهي‌ باشه‌، چطور فوت‌ مي‌كنيد مي‌افته‌ آنطرف‌، همانطور اگر تمام‌ ماسوي‌ الله‌ را خداي‌ تعالي‌ بگذاره‌ در اختيار شما، با يك‌ اراده‌ نيستش‌ بكنيد، با يك‌ اراده‌ هم‌ بوجودش‌ بياريد. اما چون‌ بندة‌ خدا هستيد هر چه‌ خدا بخواد همون‌ را مي‌خواهيد. عظمت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را ببينيد. در خيبر را ميكنه‌، لشگر را از اينطرف‌ خندق‌ به‌ آنطرف‌ خندق‌ عبور ميده‌. حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ فرمود به‌ پاهاش‌ نگاه‌ كن‌. پاهاش‌ هم‌ در معلق‌ بين‌ زمين‌ و آسمانه‌. اين‌ قدرته‌. در آن‌ وقتي‌ كه‌ در خانه‌ آمدند فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها را كتك‌ زدند، در به‌ پهلوش‌ زدند قدرت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هيچ‌ فرقي‌ نكرده‌ بود. گفت‌ آقا چرا از قدرتت‌ استفاده‌ نميكني‌؟! بندة‌ خداست‌. قدرت‌ در اينجا خدا كه‌ قدرتش‌ بيشتره‌. او چرا استفاده‌ نميكنه‌؟! منهم‌ بندة‌ خداهستم‌. اينجوري‌ بايد انسان‌ باشه‌. تحت‌ فرمان‌ الهي‌. مني‌ كه‌ زورم‌ نميرسه‌ كاري‌ نميكنم‌ مسئله‌اي‌ نيست‌. انسان‌ مي‌تونه‌ همة‌ كارها را بكنه‌ ولي‌ چون‌ خدا راضي‌ نيست‌ يا مكروه‌ است‌ حتي‌، نميكنه‌. توي‌ مردم‌ راه‌ ميره‌ مثل‌ كسي‌ كه‌ هيچ‌ قدرتي‌ نداره‌. و حال‌ اينكه‌ ماسوي‌ الله‌ تحت‌ اختيارشه‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ ريسمان‌ به‌ گردنش‌ مي‌اندازند، مي‌كشند، ماها اگر باشيم‌، با همين‌ قدرت‌ كمي‌ كه‌ داريم‌ بالاخره‌ يك‌ عقب‌ مي‌كشيم‌ خودمون‌ را، يك‌ تكاني‌ مي‌خوريم‌. اما بندة‌ خدا اينطوريه‌ كه‌ شما نگيد ما بريم‌ برسيم‌ به‌ جايي‌ كه‌ دست‌ بزنيم‌ به‌ سر يك‌ مريض‌ سرطاني‌، اين‌ فورا شفا پيدا بكنه‌. اين‌ تازه‌ اول‌ جدا شدن‌ تو از خداست‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ اگر شما نيتت‌ اين‌ باشه‌، خدا آن‌ مريض‌ سرطاني‌ را يا مي‌خواد شفاش‌ بده‌ كه‌ خودش‌ شفا ميده‌. اگر هم‌ نمي‌خواد شفا بده‌ تو با خدا درگير ميشي‌ آنجا. يعني‌ من‌ يكي‌ خدا يكي‌. اين‌ حرفهايي‌ هم‌ كه‌ مي‌زنند، اينها را همه‌ را بريزيد دور. كه‌ مثلا حضرت‌ ابو الفضل‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ گفت‌ اسم‌ باب‌ الحوائجي‌ را از روي‌ من‌ برداريد يا اين‌ مريض‌ را، اين‌ مرده‌ را شفاش‌ بديد بايد زنده‌ بشه‌. اين‌ مقام‌ حضرت‌ ابو الفضل‌ را مي‌آرن‌ پائين‌. با خدا كه‌ دعوا نداريد. با خدا كه‌ درگير نميشه‌ شد. هيچوقت‌ حضرت‌ ابو الفضل‌ همچين‌ فرمايش‌ نمي‌فرمايد. چرا. خداي‌ تعالي‌ بعضي‌ از كارها را خودش‌ مي‌خواد انجام‌ بده‌، مي‌خواد بنام‌ دوستانش‌ تمام‌ كنه‌، بوسيلة‌ آنها اين‌ كارها را انجام‌ ميده‌ تا آنها مورد توجه‌ مردم‌ واقع‌ بشوند. و چه‌ بسا نكنه‌ كاري‌ را اگر شما بگيد كه‌ من‌ متوسل‌ به‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ نميشم‌. خود خدا انجام‌ بده‌. خدا ميگه‌ نه‌. من‌ ميگم‌ از اين‌ طريق‌ برو بيار و اين‌ كار تخلفه‌.

 اين‌ هدف‌ خلقته‌ كه‌ ما به‌ مقامي‌ از بندگي‌ خدا برسيم‌ كه‌ با خدا فكرمون‌، عقيده‌امون‌، اعتقاداتمون‌ يكي‌ بشه‌. اين‌ هدف‌ از خلقته‌. يعني‌ مقصد اينه‌ كه‌ ما به‌ اينجا برسيم‌. ما به‌ خليفة‌ اللهي‌ برسيم‌. اين‌ مقصده‌. هر كس‌ بخاطر اين‌ آمده‌ توي‌ اين‌ راه‌، تا يك‌ مكاشفاتي‌ داشته‌ باشه‌، داراي‌ يك‌ كراماتي‌ بشه‌، داراي‌ يك‌ خوابهاي‌ خوبي‌ داشته‌ باشه‌، اينها مقصد نيست‌. و شايد هم‌ اين‌ راهي‌ كه‌ ما انتخاب‌ كرديم‌ نرسونه‌ شما را به‌ آنجا. اين‌ را مطمئن‌ باشيد. مقصد لااقل‌ اين‌ نيست‌. خوب‌ اين‌ يك‌. مقصد معلوم‌.

 مسئلة‌ دوم‌ وسيله‌اي‌ است‌ كه‌ ما را به‌ اين‌ مقصد برسونه‌. اين‌ وسيله‌ را باز من‌ مكرر گفتم‌، باز هم‌ ميگم‌ اينها را باصطلاح‌ دو مرتبه‌ رله‌ مي‌كنم‌ كه‌ همه‌اتون‌ توي‌ ذهنهايتون‌ بمونه‌. كه‌ وسيله‌ قرآن‌ است‌ و اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌. بهترين‌ وسائل‌، فلان‌ درويش‌ فلان‌ حرف‌ را زده‌، ابو السعيد ابو الخير فلان‌ مطلب‌ را گفته‌. نمي‌دونم‌ فلان‌ فرض‌ كنيد بوق‌ عليشاه‌ فلان‌ حرف‌ را زده‌. اينها وسيلة‌ مطمئني‌ كه‌ شما را به‌ مقصد برسونه‌ نيست‌. عقلتون‌ هم‌ همين‌ را ميگه‌. عقل‌ شما ميگه‌ قرآن‌ است‌ و كلمات‌ معصومين‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌. قرآن‌ معصومه‌ حجته‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ در خود قرآن‌، عصمت‌ قرآن‌ را بيان‌ كرده‌ و سخنان‌ پيغمبر اكرم‌ و ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌. اينها هم‌ وسيلة‌ ما هستند. ماشيني‌ كه‌ با اين‌ ماشين‌ به‌ آن‌ مقصد برسيم‌. هواپيمايي‌ كه‌ با آن‌ هواپيما به‌ آن‌ مقصد برسيم‌. هر چي‌ دلتون‌ مي‌خواد اسمش‌ را بگذاريد. اينهم‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ وسيلة‌ وصول‌ به‌ اين‌ مقصد. خوب‌ طبيعي‌ است‌ كه‌ اين‌ مطلبي‌ كه‌ مي‌خواستم‌ بگم‌، مقدمه‌ براي‌ اين‌ بود.

 در اينجا انسان‌ يك‌ استادي‌ لازم‌ داره‌. استادي‌ مي‌خواد كه‌ از اين‌ وسيله‌ براي‌ شما استفاده‌ كنه‌ كه‌ شما را به‌ آن‌ مقصد برسونه‌. ببينيد در همين‌ كتاب‌ اين‌ مسائل‌ مطرحه‌. من‌ خلاصه‌اش‌ را دارم‌ ميگم‌. براي‌ اينكه‌ اهميت‌ بديد و انشاء الله‌ جدي‌ مشغول‌ مطالعه‌ بشيد و اين‌ كتاب‌ درسي‌ شماست‌. ديگران‌ ممكنه‌ بخوانند و ازش‌ يك‌ استفادة‌ كلي‌ بكنند. ولي‌ براي‌ شماها كه‌ توي‌ اين‌ مجلس‌ نشستيد، اين‌ كتاب‌ درسي‌ شماست‌. بايد صددرصد در وجودتون‌ پياده‌ بشه‌. و الاّ بيفايده‌ است‌ حركتتون‌. استاد نقش‌ يك‌ راننده‌ را داره‌. نقش‌ يك‌ دكتر را داره‌، يك‌ طبيب‌ را داره‌. نقش‌ يك‌ راهنما را داره‌. ببينيد. همانطوري‌ كه‌ شما اگر عمل‌ جراحي‌ داشته‌ باشيد، مي‌ريد توي‌ بيمارستان‌، يك‌ ورقه‌اي‌ را مي‌آرن‌ ميگن‌ امضا بكنيد كه‌ اگر ما بيهوشت‌ كرديم‌ و تو مردي‌ به‌ گردن‌ خودت‌ و تو هم‌ امضا ميكنيد و بعد بيهوشتون‌ مي‌كنند و بعد چاقو را برميدارند و جراحي‌ مي‌كنند؛ خوب‌ اينجا چرا اين‌ كار را كرديد؟ براي‌ اينكه‌ يك‌ مرضي‌ هست‌ شما را داره‌ ميكشه‌. اين‌ آقا هم‌ طبيب‌ حاذقه‌. تجربه‌ داره‌، تحقيق‌ كرده‌ و راهي‌ هم‌ جز اينجور تسليم‌ بودن‌ در مقابل‌ او نيست‌. به‌ اين‌ جهت‌. يا توي‌ ماشيني‌ نشستيد. راننده‌ اول‌ دو تا كار مي‌كنيد. آقا مقصد اين‌ ماشين‌ كجاست‌؟ تهران‌. مقصدش‌ تعيين‌ شده‌ با مقصد شما يكيه‌. خيلي‌ خوب‌. دوم‌ آيا اين‌ راننده‌ قطاع‌ الطريق‌ يا مثلا دزد يا مثلا فرض‌ كنيد راه‌ بلد هست‌ يا نه‌؟ اگر قطاع‌ الطريقه‌ يا دزده‌، شما سوار ماشينش‌ نشيد. اگر راه‌ بلد نيست‌ سوار ماشينش‌ نمي‌شيد. اما اگر راه‌ بلد هست‌ سوار ماشينش‌ مي‌شيد و ميريد. اين‌ اندازه‌ اعتماد لااقل‌ لازمه‌.

 خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ يك‌ روزي‌، ما خيلي‌ باهاش‌ صميمي‌ شده‌ بوديم‌. شايد در بين‌ شماها اينقدر كه‌ من‌ با او صميمي‌ بودم‌، شماها هيچكدومتون‌ اينقدر با من‌ صميمي‌ نيستيد. من‌ يك‌ روز به‌ ايشان‌ عرض‌ كردم‌ كه‌ شما هم‌ اشتباه‌ مي‌كنيد، شما كه‌ معصوم‌ نيستيد! چرا هر چي‌ شما ميگيد ما بايد گوش‌ كنيم‌. ايشان‌ به‌ من‌ گفتش‌ كه‌ تو در ده‌ تا نه‌ تاش‌ را اشتباه‌ ميكني‌، من‌ در ده‌ تا يكيش‌ را اشتباه‌ ميكنم‌. حالا اين‌ را بناست‌ با اين‌ عوض‌ كنيم‌. بعله‌. نود درصد را، نود درصد اشتباهه‌ با يك‌ درصد اشتباه‌. يك‌ كاري‌ بوده‌، ما كرديم‌، تحقيق‌ كرديم‌، رفتيم‌، رسيديم‌، روي‌ افراد پياده‌ شده‌. اين‌ مطلب‌ هستند الان‌ در بين‌ همين‌ شما جمعيت‌ حتي‌، خدمت‌ مرحوم‌ حاج‌ ملاآقاجان‌ خدا رحمتش‌ كنه‌ يكي‌ از شاگردان‌ خوبش‌، آقاي‌ نصيبي‌ بود. اين‌ چند ماه‌ قبل‌ فوت‌ كرد، من‌ تازه‌ شنيدم‌. خدا رحمتش‌ كنه‌، از شاگردان‌ خوب‌ ايشان‌ بود، از علماي‌ بزرگ‌ قم‌ بود و مردي‌ بود منزوي‌. چون‌ مدتها بود من‌ اطلاعي‌ از ايشان‌ نداشتم‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ چندي‌ قبل‌ يكي‌ از آقايون‌ به‌ من‌ گفت‌ كه‌ ايشان‌ فوت‌ كرد. اوهم‌ بود در آنوقت‌، منهم‌ كه‌ بچه‌ بودم‌، بودم‌. خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌، حرفهايي‌ كه‌ ايشان‌ مي‌زد، روي‌ تجربه‌ بود. روي‌ او من‌ ديدم‌ پياده‌ كرده‌، مرد مهذب‌، روي‌ مرحوم‌ آميرزا تقي‌ زرگري‌ پياده‌ كرده‌ مطالبش‌ را، خيلي‌ پاك‌، مهذب‌، عالي‌. و الان‌ در بين‌ شماها، افرادي‌ هستند خوب‌. خودتون‌ بهتر مي‌شناسيدشون‌. مدتهاست‌ دارند كار مي‌كنند. مهذب‌، پاك‌، اگر روحاني‌ هستند در بين‌ روحانيون‌ واقعا امتياز دارند. اگر در بين‌ كسبه‌ هستند واقعا امتياز دارند، پرارزشند و خوب‌ برنامه‌ پياده‌ شده‌. مثل‌ يك‌ كارواني‌ كه‌ ده‌ دفعه‌ برده‌ و برگردونده‌، همه‌ صحيح‌ و سالم‌ برده‌ به‌ مقصد مثلا رسونده‌ و برگشته‌، اين‌ ديگه‌ احتياج‌ به‌ اينكه‌ آيا ميشه‌ يا نميشه‌، اين‌ مربوط‌ به‌ شيطانه‌. و بعلاوه‌ من‌ از همه‌ تقاضا ميكنم‌ كه‌ اول‌ بريد توسل‌ بكنيد به‌ خاندان‌ عصمت‌ و نسبت‌ به‌ يك‌ فردي‌ كه‌ مي‌خواد راهنمائي‌ كنه‌ شما را به‌ سوي‌ كمالات‌، اعتماد پيدا كنيد. بدون‌ اعتماد نميشه‌. ببينيد حضرت‌ خضر اول‌ چيزي‌ كه‌ از حضرت‌ موسي‌ مي‌خواد اعتماد اونه‌. و اصلا نفي‌ باهاش‌ صحبت‌ ميكنه‌. از نظر رواني‌ نفيا، نفي‌، منفي‌ صحبت‌ كردن‌ خوب‌ نيست‌. ولي‌ مگر اينكه‌ بخواد طرف‌ را خيلي‌ محكمش‌ كنه‌. ميگه‌ تو نميتوني‌ با من‌ صبر كني‌. شما اگر خواستيد يك‌ كسي‌ را وادار به‌ كاري‌ بكنيد بگيد مي‌توني‌ اين‌ كار را بكني‌، هي‌ تشويقش‌ بكنيد، بگيد نه‌، هي‌ تشجيعش‌ بكنيد. اما اگر بخواهيد خيلي‌ اين‌ را وادار بيشتر به‌ كارش‌ بكنيد، بگيد تو نميتوني‌! انك‌ لم‌ تستطيع‌ معي‌ صبرا. تو نميتوني‌ هرگز با من‌ صبر كني‌. اصلا نميتواني‌، اينقدر مي‌خواد او را محكمش‌ كنه‌ كه‌ يك‌ اعتباري‌ او پيدا بكنه‌. اگر گفت‌ بمير بميره‌. و لذا مدتها هم‌ شايد باهم‌ راه‌ مي‌رفتند. شايد ماهها با هم‌ بودند. اين‌ سه‌ تا قضيه‌ را خداي‌ تعالي‌ پشت‌ سر هم‌ بيان‌ كرده‌، شايد بعنوان‌ اختصار بوده‌، بقية‌ قضاياش‌ زياد مهم‌ نبوده‌، بعنوان‌ اختصار مي‌خواسته‌ آن‌ واقعيت‌ مطلب‌ را بيان‌ كنه‌. لذا مي‌بينيد كه‌ همين‌ اول‌ ميرسند به‌ كشتي‌. كشتي‌ را سوراخ‌ ميكنه‌. شما ببينيد در يك‌ موقعيتي‌ واقع‌ ميشيد. شما نشستيد توي‌ كشتي‌، خود آن‌ طرف‌ هم‌ نشسته‌ توي‌ كشتي‌. شماها ببينيد در مقابل‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود يك‌ كسي‌ كه‌ بهش‌ بايد اعتماد داشته‌ باشيد، اينقدر اعتماد داريد يا نداريد؟ اگر داشته‌ باشيد بخشي‌ از كتاب‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود سير الي‌ الله‌ را روي‌ خودتون‌ پياده‌ كرديد كه‌ خود شما نشسته‌ باشيد توي‌ كشتي‌، او هم‌ نشسته‌ و جمعي‌ هم‌ نشستند كشتي‌ هم‌ مال‌ ديگريه‌. مال‌ مردمه‌. اين‌ يك‌ كناري‌ نشسته‌ و اين‌ كشتي‌ را سوراخش‌ ميكنه‌. شما باز هم‌ بهش‌ معتقد باشيد. مي‌تونيد؟ نه‌ اينكه‌ فكر كنيد در بين‌ شماها كسي‌ يك‌ همچين‌ چيزي‌ ببينه‌ و در عين‌ حال‌ معتقد باز باشه‌. سوراخ‌ كردن‌ كشتي‌ همانا، آب‌ افتادن‌ توي‌ كشتي‌ همانا، حالا مال‌ مردم‌ از بين‌ رفتنش‌ و خراب‌ شدنش‌ و تصرف‌ در مال‌ غير حرام‌ بودنش‌؛ اينها يك‌ طرف‌. مهمترش‌ غرق‌ شدن‌ اهلها. ستغرق‌ اهلها. آية‌ شريفه‌ مي‌فرمايد كه‌ اگر كشتي‌ را سوراخ‌ كردي‌ كه‌ اهلش‌ كه‌ غرق‌ كني‌! جون‌ يك‌ عده‌اي‌ در خطره‌. گفت‌ كه‌ الم‌ اهنك‌ لك‌ لم‌ تستطيع‌ معي‌ صبرا. نگفتم‌ تو نميتوني‌ مرا صبر كني‌. باز برگشت‌. گفت‌ ببخشيد. ببخشيد. اما من‌ البته‌ ترجمة‌ دقيق‌ را نميگم‌. خوب‌. حالا از اين‌ مخمصه‌ رد شديم‌. آب‌ هم‌ افتاد و كار هم‌ انجام‌ شد، منتهي‌ غرق‌ نشدند ولي‌ زمينة‌ غرق‌ شدن‌ بود. آمدند بيرون‌، باز هم‌ تصور خودتون‌ بكنيد. نگيد اون‌ حضرت‌ خضر بود و ما كه‌ خضري‌ نديديم‌. چرا. شما هم‌ حضرت‌ موسي‌ نيستيد بالاخره‌ اگر او خضر نبود. گفت‌ بله‌ ديگ‌ بله‌ چغندر. ما هم‌ بالاخره‌ همان‌ اندازه‌ كه‌ استاد پائينه‌، شاگرد هم‌ پائينه‌. به‌ هم‌ مي‌خورند. ولي‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌خواد بفرماد، چون‌ ميدونه‌ پيغمبره‌ چون‌ بعد ديگه‌ قرآن‌ نمي‌آد. اين‌ مي‌خواد چرا اين‌ را بگه‌؟ مي‌خواد بگه‌ اين‌ اعتماد لازمه‌ در كار. از اينجا رد شدند. حالا دو نفري‌ توي‌ يك‌ شهر غريبي‌ دارند مي‌روند. رسيدند به‌ يك‌ جواني‌. چون‌ در روايت‌ داره‌ كه‌ جوان‌ بود، مكلف‌، مرتد، كشتني‌ بود. ولي‌ حضرت‌ موسي‌ نميدونست‌، خضر ميدونست‌. يك‌ كناري‌ گرفت‌ حضرت‌ خضر را زد آن‌ جوان‌ را كشت‌ و فرار كرد. دو تائيشون‌ هم‌ مقصر بودند، چون‌ با هم‌ بودند، گفت‌ دو تايي‌ فرار كنيم‌. توي‌ راه‌ گفت‌ بهش‌ كه‌ قتلت‌ نفسا زكيتا بغير نفس‌. آخه‌ يك‌ جواني‌ كه‌ آخه‌ زكيه‌ يعني‌ كاري‌ نكرده‌ كه‌ تو بكشيش‌. تو كه‌ اينجا نبودي‌. بغير نفس‌. گفت‌ نگفتم‌ كه‌ تو حق‌ حرف‌ زدن‌ نداري‌. خدا قسمتتون‌ نكنه‌ همچين‌ استاد اينجوري‌، ديكتاتور، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ هيچي‌، بايد هيچي‌ نگيد. من‌ يك‌ وقتي‌ يك‌ جرياني‌ از مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ ديدم‌ خيلي‌ برام‌ سخت‌ بود. گفتم‌ كه‌ چرا شما همچين‌ كارهايي‌ كرديد؟ گفتش‌ كه‌ نگفتم‌ تو نبايد حرف‌ بزني‌، عين‌ همين‌. بعد هم‌ ديدم‌ كه‌ حق‌ با او بوده‌، من‌ اشتباه‌ كردم‌. بعد هم‌ رفتند توي‌ آن‌ قريه‌ و حالا دو نفري‌ كه‌ راه‌ افتادند با هم‌، مسافرت‌ با هم‌ دارند ميكنند، توي‌ سفر هم‌ انسان‌ بهتر رفيقش‌ را مي‌شناسه‌، آدم‌ كشتند، دو تايي‌ فرار كردند، گرسنه‌اشون‌ شده‌، آمده‌اند توي‌ ده‌. هر دري‌ را كه‌ زدند اينها را هيچي‌ ندادند. نه‌ آب‌ نه‌ غذا. فابي‌ ان‌ يضيفوهما. همه‌ ابا كردند از اينكه‌ اينها را ميهماني‌ كنند. خوب‌. يك‌ همچين‌ مردم‌ بدي‌. خسته‌ كرده‌ حضرت‌ موسي‌ را. ببينيد خيلي‌ خسته‌ ميشه‌ انسان‌. دلهره‌ انسان‌ را بيشتر از دويدن‌ خسته‌ ميكنه‌. هم‌ دويده‌ هم‌ دلهره‌ داشته‌، هم‌ ديوار ساخته‌، گفت‌ كه‌ من‌ بنا نيستم‌ تو هم‌ عمله‌. آجر بده‌ مي‌خوايم‌ اين‌ ديوار را بسازيم‌. ديوار را ساختند رفت‌ بالا. گفت‌ از اين‌ مردمي‌ كه‌ نون‌ بهت‌ ندادند مي‌خواي‌ مزد بگيري‌. آخه‌ اين‌ چه‌ كاريه‌، اين‌ چه‌ كارهايي‌ كه‌ تو ميكني‌؟ گفت‌ هذا فراق‌ بيني‌ و بينك‌. بين‌ من‌ و تو جدائي‌ مي‌اندازه‌. تو نميتوني‌ با من‌، بيا حالا برات‌ بگم‌ كه‌ چرا من‌ اين‌ كارها را كردم‌. حالا منظور يك‌ همچين‌ اعتمادي‌ بايد باشه‌. هر يك‌ از اينهايي‌ كه‌ من‌ ميگم‌ اگر لنگ‌ بزنه‌، انسان‌ نميتونه‌ به‌ مقصد برسه‌. دقت‌ كرديد. يك‌ فرد مورد اعتمادي‌ كه‌ بتونه‌ به‌ شما برنامه‌ بده‌، بتونه‌ دست‌ شما را بگيره‌، دلسوز براي‌ شما باشه‌ و بخواد خلاصه‌ شما را به‌ يك‌ مقصدي‌ برسانه‌، اين‌ حتما لازمه‌. و اين‌ باز قسمت‌ دوم‌ آن‌ كتاب‌ سير الي‌ الله‌ را بخونيد و در روي‌ خودتون‌ پياده‌ بكنيد. حتماها. قسمت‌ سوم‌، چهارم‌، قسمت‌ سوم‌ توبه‌ است‌. توبه‌ كه‌ انسان‌ كرد اگر گناه‌ كرد بدونه‌ توبه‌اش‌ قبول‌ نيست‌. توبة‌ نصوح‌ها. توبة‌ نصوح‌ معناش‌ اين‌ است‌ كه‌ ان‌ لا تعود اليه‌ ابدا. اين‌ توبه‌اي‌ كه‌ شما مي‌كنيد در اين‌ سير الي‌ الله‌، در اين‌ مسير، اين‌ توبة‌ نصوحه‌ اسمش‌. چهل‌ روز، بيشتر، كمتر، زحمت‌ مي‌كشيد. من‌ افرادي‌ را گاهي‌ مي‌بينم‌، مي‌بينم‌ براشون‌ زياده‌ چهل‌ روز. افرادي‌ هستند كه‌ چهل‌ روز كمشونه‌. دو تا چهل‌ روز، سه‌ تا چهل‌ روز. به‌ جهات‌ اينكه‌ در روايات‌ آمده‌ كه‌ مثلا قضية‌ توبة‌ نواب‌ چهل‌ روز بوده‌. چهل‌ روز انسان‌ بايد لااقل‌، حالا اين‌ باز عرض‌ كردم‌ اينجا هر چي‌ نوشتم‌ كلياته‌. تشخيص‌ جزئياتش‌ ديگه‌ با استاده‌ از اينجا به‌ بعد كه‌ دقيقا مطالعه‌ بكنيد. ببينيد آنچه‌ كه‌ دربارة‌ توبه‌ در آنجا نوشته‌ شده‌ در شما هست‌ يا نيست‌ و در خودتون‌ ايجاد كنيد، در خودتون‌ بوجود بياريد. در وقتي‌ كه‌ انسان‌ توبه‌ ميكنه‌ لااقل‌ بايد تصميم‌ قطعي‌ داشته‌ باشه‌ كه‌ ديگه‌ گناه‌ ازش‌ سر نزنه‌. اگر گناه‌ كرد، اين‌ شخص‌ توبه‌اش‌ درست‌ نيست‌. بعضي‌ از دوستان‌ به‌ ما مي‌آن‌ ميگن‌ كه‌ ما مي‌خواهيم‌ برگرديم‌ از اول‌. خيلي‌ هم‌ خوبه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌، البته‌ از جهتي‌ خوبه‌ها كه‌ خودشون‌ فهميدند اشتباه‌ كردند. ولي‌ از جهت‌ اينكه‌ هي‌ بخواد برگرده‌ و برگرده‌ و برگرده‌ هي‌ درجا بزنه‌، ديگه‌ همسفر ما نيست‌. نميتونه‌ پيش‌ بره‌. يك‌ تحولي‌ در زندگيش‌ پيدا ميشه‌ ميبيني‌ باز همون‌ معصيتكار شد. توبه‌ بايد طوري‌ باشد كه‌ وقتي‌ ماشين‌ را سرته‌ كردي‌ بطرف‌ خدا حركت‌ كردي‌، ديگه‌ پشت‌ سرت‌ را نگاه‌ نكني‌. در سعي‌ بين‌ صفا و مروه‌ كه‌ انشاء الله‌ خدا قسمت‌ همه‌اتون‌ بكنه‌ اگر مكه‌ بريد، در آنجا وقتي‌ انسان‌ از طرف‌ صفا حركت‌ ميكنه‌ بطرف‌ مروه‌، نبايد برگرده‌. نبايد برگرده‌. همينجور بره‌ تا آخر. در اينجا هم‌ همينطوره‌. برگشتن‌ نداره‌. هيچ‌ نبايد برگرده‌. خودتون‌ را كاملا تزكيه‌ كنيد، گناهاني‌ كه‌ بوسيلة‌ گوش‌ انجام‌ شده‌ و گناهاني‌ كه‌ بوسيلة‌ چشم‌ انجام‌ شده‌ و گناهاني‌ كه‌ بوسيلة‌ زبان‌ انجام‌ شده‌ و گناهاني‌ كه‌ بوسيلة‌ اعضاي‌ ديگة‌ بدن‌ انجام‌ شده‌ اينها را همه‌ را پاك‌ بكنيد. حمام‌ رفتيد ديگه‌؟ حمام‌ اگر انسان‌ ميره‌، ما يك‌ وقتي‌ در راه‌ اهواز از قطار پياده‌ شدم‌. سؤال‌ كردم‌ از يكي‌ ميخواستم‌ نماز صبح‌ بخونم‌. هوا هنوز تاريك‌ بود، شايد هم‌ هنوز اذان‌ نگفته‌ بودند، هوا تاريك‌ بود. آنجا يك‌ جايي‌ بود برق‌ ميزد من‌ خيالم‌ آبه‌، رفتم‌ دستم‌ را زدم‌، زدم‌ به‌ صورتم‌ ديدم‌ كه‌ بوش‌ را استشمام‌ كردم‌ ديدم‌ اين‌ روغنهاي‌ سياهه‌، نفت‌ سياه‌. و طوري‌ هم‌ زده‌ بودم‌ كه‌ همه‌ جام‌. حالا از آن‌ نفتهاي‌ سياه‌ انسان‌ زده‌ به‌ سر و صورتش‌ و گناهان‌ مثل‌ نفت‌ سياهه‌. بايد بشينه‌ اينقدر براي‌ من‌ زحمت‌ شد، با آن‌ قيافه‌ كه‌ نميشد وضو هم‌ بگيريم‌ حتي‌، اينقدر براي‌ من‌ زحمت‌ شد كه‌ آن‌ روز صبح‌ وضو هم‌ نتونستم‌ بگيرم‌ بهرحال‌، نماز صبح‌ داشت‌ قضا ميشد، با اينكه‌ فكر ميكنم‌ قبل‌ از اذان‌ صبح‌ بود آمدم‌ پائين‌ براي‌… تمام‌ اين‌، آنموقع‌ البته‌ سني‌ نداشتم‌، بچه‌ بودم‌، تمام‌ اين‌ سوراخها، باصطلاح‌ صورت‌ همه‌ جا را مجبور شديم‌ كه‌ بشينيم‌ تميز كنيم‌. به‌ ياد فرمايش‌ حاج‌ ملاآقاجان‌ افتادم‌ كه‌ ميگفت‌ گوشت‌ را بايد خوب‌ تميز كني‌، اين‌ گوش‌ غيبت‌ شنيده‌، اينقدر هم‌ شنيده‌ كه‌ عادي‌ شده‌ براش‌ غيبت‌ شنيدن‌. الان‌ يك‌ غيبتي‌ اينجا بشه‌، غيبت‌ بد كاري‌ شده‌ بله‌. اما اگر اينجا زنا جلوي‌ چشممون‌ بشه‌ خيلي‌ بدمون‌ مي‌آد. و حال‌ اينكه‌ الغيبة‌ اشد من‌ الزنا. اين‌ زبان‌ ما غيبت‌ كرده‌ گناه‌ كرده‌ اين‌ بايد پاك‌ بشه‌. اينقدر بايد شستشو بشه‌ كه‌ ديگه‌ ازش‌ غيبت‌ بيرون‌ نياد. اين‌ چشم‌ ما به‌ نامحرم‌ نگاه‌ كرده‌، با شهوت‌ به‌ يك‌ جاهايي‌ نگاه‌ كرده‌، اين‌ بايد تميز بشه‌، پاك‌ بشه‌.

 و خلاصه‌ انسان‌ بايد همانطوري‌ كه‌ اگر شما را فرو كنند توي‌ آن‌ نفت‌ سياهي‌، بايد بشينيد دقيقا همه‌ جا را خوب‌ تميز كنيد، سياهي‌ها را درآريد تا پوست‌ دستتون‌، بدنتون‌ پوست‌ بندازه‌ بايد تا آن‌ اندازه‌ كار بكنيد بايد كار كنيد. و بعد هم‌ ديگه‌ برنگرديدها. ان‌ لا تعود فيه‌ ابدا. هرگز. يك‌ ميليارد تومان‌ بهت‌ ميدهند يك‌ گناه‌ كوچك‌ بكني‌ بگي‌ نه‌. نخير نميكنم‌. به‌ همين‌ محكمي‌ها. اگر نباشيد نميتونيد راه‌ را ادامه‌ بديد. بهتون‌ بگم‌. اگر اينجور نباشيد راه‌ را نميتونيد ادامه‌ بديد.

 خوب‌ اينهم‌ مرحلة‌ توبه‌. حالا البته‌ در تمام‌ اينها مثل‌ اين‌ است‌ كه‌ يك‌ فرض‌ كنيد داروهايي‌ است‌ توي‌ داروخانه‌، شما هم‌ ميگيد من‌ مريضم‌، اين‌ داروها را برم‌ بردارم‌ از يك‌ طرف‌ همينجوري‌ علي‌ الحساب‌، بي‌ حساب‌ بخورم‌. نه‌. اينجوري‌ نيست‌. در همين‌ مرحلة‌ توبه‌ و خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ كتاب‌ سير الي‌ الله‌، مطالبي‌ هست‌. افراد مختلف‌ كارهاي‌ مختلفي‌ كردند و آنها را من‌ آنجا نوشتم‌. يك‌ وقت‌ فكر نكنيد همه‌ را بايد برداريد عمل‌ كنيد. هر كسي‌ يك‌ كاري‌ بايد بكنه‌، يكي‌ با توسل‌ به‌ حضرت‌ سيد الشهدا عليه‌ توبه‌اش‌ قبول‌ شده‌. يكي‌ با دعا خوندن‌ توبه‌اش‌ قبول‌ شده‌، يكي‌ با زيارت‌ حضرت‌ رضا رفتن‌ توبه‌اش‌ قبول‌ شده‌. و جدا از همه‌اتون‌ مي‌خوام‌ كه‌ اين‌ كتاب‌ را بگيريد و مطالعه‌ بكنيد، از همين‌ فردا، چون‌ جزء كتابهاي‌ درسيتونه‌. و بعد هم‌ استقامت‌. مرحلة‌ بعدي‌ استقامته‌ كه‌ تا اين‌ مرحله‌ را من‌ نوشتم‌ در آن‌ كتاب‌. البته‌ جلد اوله‌. و بيشتر حواس‌ من‌ به‌ شماها بود. مي‌خواستيم‌ اول‌ يك‌ جزوه‌اي‌ باشه‌ به‌ يك‌يك‌ شما بديم‌ بخونيد. ديدم‌ نه‌ ميشه‌ كلي‌ نوشت‌ و شايد يك‌ عده‌، يكي‌ از علما در يك‌ جائي‌ اين‌ كتاب‌ را در دست‌ من‌ ديد، گفتش‌ كه‌ من‌ اينقدر بهم‌ مراجعه‌ ميكنند چطوري‌ ما تزكية‌ نفس‌ كنيم‌، حالا راهش‌ را پيدا كردم‌ و اين‌ راهي‌ است‌ كه‌ نشون‌ داده‌ شده‌. منتهي‌ بايد آن‌ طرف‌ خودش‌ تشخيص‌ بده‌. چون‌ فرض‌ كنيد اگر شد، سابقها زياد بود پابرهنه‌ چون‌ زياد بودش‌، من‌ توي‌ حمام‌ ديده‌ بودم‌، يك‌ پاهايي‌ بودش‌ با سنگ‌پا يك‌ ساعت‌ طرف‌ اين‌ را مي‌تراشيدش‌، جوراب‌ هم‌ پاشون‌ نميكردند آنوقتها، تركهاي‌ بزرگي‌ هم‌ كف‌ پا بود، اين‌ را سنگ‌ پا مي‌ماليدند تا يك‌ خورده‌اي‌ تميز بشه‌. يك‌ پايي‌ هم‌ بود كه‌ با صابون‌ تميز ميشد. اگر آنكه‌ با صابون‌ تميز ميشه‌، سنگ‌ پا بردارند؛ خوب‌ مجروح‌ ميشه‌، پوستش‌ كنده‌ ميشه‌، نميشه‌. اينها حساب‌ داره‌. افراد فرق‌ ميكنند. توبه‌ها براي‌ افراد فرق‌ ميكنه‌. فكر نكنيد كه‌ هر چي‌ آنجا نوشته‌ شده‌ ميخونيد ديگه‌. فلاني‌ چرا همه‌ را نوشت‌؟ يكي‌ به‌ من‌ ميگفت‌ كه‌ چرا همه‌ را نوشتي‌؟ گفتم‌ نه‌. هيچيش‌ را من‌ ننوشتم‌. كجا همه‌ را نوشتم‌! و بعد هم‌ استقامت‌. اينقدر كه‌ در مراحل‌ كمالات‌ استقامت‌ ارزش‌ داره‌، هيچ‌ چيز ارزش‌ نداره‌. اين‌ را بدونيد استقامت‌ خيلي‌ مهمه‌. استقامت‌ بقدري‌ اهميت‌ داره‌ كه‌ اگر بگم‌ تمام‌ مسئله‌ در استقامت‌ خلاصه‌ ميشه‌، كمه‌. از قرآن‌ صريحه‌ در اينجهت‌ كه‌ مي‌فرمايد الذين‌ قالوا ربنا الله‌، خوب‌ قولش‌ معلومه‌، ميگن‌ ربنا الله‌، خدا. ثم‌ استقاموا، بعد استقامت‌ كردند. اين‌ استقامت‌ چه‌ حده‌؟ اگر تمام‌ بلاهاي‌ دنيا را جمع‌ بكنند و بيارن‌ بريزند روي‌ مغز شما، شما مثل‌ كوه‌ محكم‌ بايستيد. هيچ‌، بلا چيه‌! مشكل‌ چيه‌! كوه‌ براش‌ باران‌ بياد كوه‌ كوهه‌. برف‌ بياد دو سه‌ متر روي‌ كوه‌ برف‌ باشه‌. اول‌ بهار سرش‌ را مي‌آره‌ بيرون‌ مثل‌ اينكه‌ وقتي‌ كه‌ رفته‌ زير برف‌. هيچ‌ فرقي‌ نميكنه‌. المؤمن‌ كالجبل‌ الراسخ‌. هر كوهي‌ را هم‌ نفرموده‌. كوه‌ راسخ‌. باد بياد، طوفان‌ بياد، سيل‌ بياد، آب‌ بياد، دريا بياد بالا، كوه‌ كوهه‌. اما خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ افرادي‌ كه‌ ضعيفند. اي‌ آقا ما چند روزي‌ رفتيم‌ تهران‌ آمديم‌ حالمان‌ بهم‌ خورد. رفقاي‌ بد، فلان‌. اي‌ بابا! تو معلومه‌ كه‌ پشه‌ هستي‌. همج‌ الرعاء اسماء كل‌ اتباع‌ كل‌ ناعق‌. يميرون‌ مع‌ كل‌ الريح‌. تا اينجا هستيم‌ مشغول‌ فلان‌ كار بوديم‌، من‌ بعضي‌ از جوانها مي‌خوان‌ ازدواج‌ كنند، ميگم‌ اول‌ ازدواجت‌ را بكن‌ بعد ببينيم‌ چيكاره‌ هستي‌. آيا توي‌ مرحله‌ ميتوني‌ راه‌ بري‌ يا نه‌؟ چون‌ يك‌ تحولي‌ درش‌ پيدا ميشه‌. معلوم‌ نيست‌ اين‌ تحول‌ كه‌ ميشه‌، اين‌ طوفاني‌ كه‌ مي‌آد، چون‌ طوفاني‌ است‌ بالاخره‌، اين‌ طوفان‌ را خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ درخت‌ اگر يك‌ طوفاني‌ بشه‌، ممكنه‌ اگر از آن‌ درختهاي‌ ضعيف‌ باشه‌، ممكنه‌ ريشه‌اش‌ را بكنه‌ بيندازه‌ آنطرف‌. ديديم‌ اگر ريشه‌اش‌ را كند انداخت‌ آنطرف‌ كه‌ رفته‌ ديگه‌ التماس‌ دعا. اگر نه‌، محكم‌ بود. معلومه‌ كه‌ ميشه‌ باهاش‌ كار كرد. بايد كالجبل‌ الراسخ‌. آنقدري‌ كه‌ خدا ميدونه‌ من‌ رنج‌ ميبرم‌ از دوستاني‌ كه‌، شايد توي‌ مجلس‌ هم‌ داشته‌ باشيم‌ بعضي‌هاشون‌ را، ميگم‌ كه‌ بدونند چه‌ جوريه‌، آنقدري‌ كه‌ من‌ رنج‌ ميبرم‌ از دوستاني‌ كه‌ اينها ضعف‌ نشون‌ مي‌دهند در مقابل‌ مشكلات‌، مشكلات‌ چه‌ دنيايي‌ چه‌ معنوي‌ هر چه‌ هستش‌؟ از هيچي‌ رنج‌ نمي‌برم‌. چه‌ مشكلاتي‌! هيچ‌ مشكلاتي‌ نيست‌. همة‌ امراض‌ دنيا بياد به‌ سراغتون‌، فقر بياد به‌ سراغتون‌، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ مورد تنفر همه‌ واقع‌ بشيد، خدا دوستتون‌ داره‌. بگيد الحمدلله‌. حضرت‌ موسي‌ عرض‌ كرد پروردگارا آيا در ميان‌ بندگانت‌ در اين‌ جهان‌ كسي‌ هست‌ كه‌ خيلي‌ دوستش‌ داشته‌ باشي‌؟ فرمود بعله‌ يك‌ بنده‌اي‌ دارم‌ من‌ در فلان‌ جا. برو ببينش‌. آمد ديد يك‌ نفري‌ آنجا افتاده‌ كور هم‌ هست‌. هيچي‌ گوشة‌… الحمدلله‌، شكر لله‌، حضرت‌ موسي‌ گفت‌ كه‌ تو چي‌ داري‌ كه‌ اينقدر شكر ميكني‌؟! آخه‌ چي‌ داري‌. من‌ نعمتهاي‌ خدا را ميگم‌. تازه‌ اگر هم‌ ببينيد ميگيد با فعاليت‌ خودمون‌ بوجود آورديم‌، چي‌ شكرا لله‌! گفت‌ كه‌ قلبي‌ با ايمان‌، و زباني‌ شاكر دارم‌. خودش‌ براي‌ همين‌ شكر لله‌ هم‌ بايد شكر كنم‌. گفت‌ هر نفسي‌ كه‌ فرو ميرود ممد حيات‌ است‌، اين‌ از نظر ظاهري‌ گفته‌ سعدي‌، و چون‌ بيرون‌ آيد مفرح‌ ذات‌. پس‌ در هر نفسي‌ دو شكر لازم‌. از دست‌ و زبان‌ كه‌ برآيد كز عهدة‌ شكرش‌ بدرآيد. حالا اگر معنويتي‌ مي‌داشت‌، روحياتي‌ مي‌داشت‌، اينجا بيشتر شكر لازم‌ بود.

 استقامت‌ خيلي‌ مهمه‌. استقامت‌. مقاوم‌ باشيد. ضعف‌ از خودتون‌ نشون‌ نديد. هر ضعفي‌ كه‌ از خودتون‌ نشون‌ بديد چند قدم‌ عقب‌ گرد. هيچ‌ ضعف‌ نشون‌ نديد. الذين‌ قالوا ربنا الله‌ ثم‌ استقاموا. ببينيد از اين‌ آيه‌ استفاده‌ ميشه‌ كه‌ ماية‌ تمام‌ موفقيتها اين‌ استقامته‌. ثم‌ استقاموا، اگر استقامت‌ داشتيد، تتنزل‌ عليهم‌ الملائكه‌، شروع‌ ميشه‌ امدادهاي‌ غيبي‌. آقا ملائكه‌ بر شما نازل‌ ميشه‌. ميگيد چطور؟ پس‌ چرا من‌ نمي‌بينم‌! همين‌ اين‌ علامت‌ ضعفه‌ كه‌ تو ميگي‌ من‌ چرا نمي‌بينم‌. مگر هر چيزي‌ را بايد ديد؟! شما الان‌ حياتتون‌ بستگي‌ به‌ هوا داره‌. چرا نمي‌بيني‌ هوا را! حيات‌ ما الان‌ اينجا نشستيم‌، اگر هوا نباشه‌ مي‌ميريم‌ همه‌امون‌. بسته‌ به‌ هواست‌. هوا را مي‌بينيم‌؟! كمكهايي‌ كه‌ ميشه‌، كمكهايي‌ از جانب‌ پروردگار بوسيلة‌ ملائكه‌ ميشه‌. اول‌ كاري‌ كه‌ ميكنند خوف‌ را از شما برميدارند. از هيچي‌ نمي‌ترسيد. تا وقتي‌ كه‌ از چيزي‌ مي‌ترسي‌ بدون‌ كه‌ استقامت‌ نداري‌. ان‌ لاتخافوا. اصلا از هيچي‌. از هيچي‌، هيچ‌ هيچي‌، هيچ‌ هيچي‌، هيچي‌. آخه‌ من‌ از تاريكي‌… تاريكي‌ كه‌ اصلا چيزي‌ نيست‌. مرده‌ كه‌ كم‌ هم‌ داره‌ از زنده‌! نميدونم‌ از شيطان‌. شيطان‌! از شيطان‌ آدم‌ بترسه‌! نفس‌ اماره‌. هيچي‌. تمام‌ خوف‌ را از انسان‌ برميدارند. اين‌ را بدونيد هر وقت‌ رسيديد، اينجا خوب‌ خدا در قرآن‌ ديگه‌ روشن‌ كرده‌، هر وقت‌ رسيديد كه‌ از هيچي‌ نمي‌ترسيد، بدونيد استقامتتون‌ تكميل‌ شده‌، آنهم‌ در يك‌ بعدها. نه‌ در چند تا مرحله‌. از هيچي‌. اين‌ يكي‌.

 دوم‌ لا تحزنوا. هيچي‌ محزونتون‌ نميكنه‌. رئيس‌ اداره‌ گفت‌ آقا از فردا شما نيا! برداشته‌ التماس‌ دعات‌ را هم‌ نوشته‌ داده‌ دستت‌. محزون‌ نشيد. اِ محزون‌ نشيم‌؟! نه‌. خوب‌. صبر داشته‌ باش‌. خدا خواسته‌ كه‌ تمام‌ فاميلت‌ در مقابل‌ چشمت‌ بميرند، يك‌ وقت‌ هست‌ انسان‌ عاطفه‌ است‌، گريه‌ است‌، مصيبته‌. خوب‌. بايد اظهار عاطفه‌ بكنه‌. اما بخواد، حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ وقتي‌ حضرت‌ ابراهيم‌ فوت‌ كرده‌ بود، گريه‌ مي‌كردند. يكي‌ از آن‌ اصحاب‌ نافهم‌ مي‌گفتش‌ كه‌ شما به‌ ما ميگيد گريه‌ نكنيد، خودتون‌… حضرت‌ فرمود كه‌ دل‌ ميسوزه‌ اشك‌ هم‌ مي‌ريزه‌. اما بر خلاف‌ خواستة‌ خدا چيزي‌ نمي‌خوام‌. حزني‌ كه‌ خلاف‌ خواستة‌ خدا باشه‌ نداريد. ان‌ لا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا. اينجا ملائكه‌، همون‌ امدادهاي‌ غيبي‌ به‌ انسان‌ بشارت‌ مي‌دهند كه‌ اگر استقامتت‌ درست‌ شد، ديگه‌ بقية‌ كارهايت‌ درسته‌. و ابشروا بالجنة‌ التي‌ تا آخر. بشارت‌ به‌ جنت‌. اگر در مراحل‌ بعد از استقامت‌ انسان‌ ديد كه‌ لنگ‌ ميزنه‌، بدونه‌ كه‌ استقامتش‌ درست‌ نيست‌. ما همينجا را ظاهرا مي‌ساختيم‌. يك‌، فاميلمون‌ مي‌ساخت‌. پي‌ ديوار را كنده‌ بود و شفته‌ كرده‌ بود و رفته‌ بود. همينجوري‌ مانده‌ بود. عجله‌ هم‌ داشتيم‌ كه‌ اينجا زودتر درست‌ بشه‌ و ما مبتلا نشيم‌ خونة‌ همسايه‌، روضه‌امون‌ را ببريم‌ آنجا. اين‌ آمد پاش‌ را گذاشت‌ گفت‌ تا اين‌ شفته‌ قرص‌ نشه‌ من‌ آجر نميتونم‌ روش‌ بگذارم‌. اين‌ بايد خشك‌ بشه‌. اين‌ بايد محكم‌ بشه‌. اگر اون‌ پي‌، اين‌ شفته‌ بقول‌ مشهديها، اگر اين‌ قرص‌ نشه‌، وقتي‌ ساختمان‌ رويش‌ ساختند، آنطرفش‌ شلتره‌، اينطرفش‌ سايه‌ بوده‌ كمتر، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌، خشك‌ شده‌، اينطرف‌ زيادتر خشك‌ شده‌، ساختمان‌ مي‌خوابه‌، شكست‌ ميخوره‌، خراب‌ نميتونه‌ بشه‌. همه‌اش‌ در استقامته‌. استقامت‌. حالا ديگه‌ نميخوام‌ روي‌ شماها تأثير بگذارم‌. كوشش‌ بكنيد داراي‌ استقامت‌ بشيد. هيچ‌ چيز شما را از كارتون‌ باز نداره‌. وفاداري‌ مربوط‌ به‌ استقامته‌. جديت‌ مربوط‌ به‌ استقامته‌. هر چه‌ هست‌ زير ساية‌ استقامته‌ و تا اينجا من‌ بيشتر فعلا ننوشته‌ام‌. اگر شما خودتون‌ را به‌ همين‌ مرحله‌ رسونديد، ديگه‌ بدونيد خودش‌ راه‌ مي‌افته‌. مثل‌ اين‌ مي‌مونه‌ كه‌، درسته‌، ماشين‌ سرو ته‌ نباشه‌، روش‌ مثلا به‌ طرف‌ زاهدان‌ نباشه‌، شما هرچي‌ گاز هم‌ بديد مرتب‌ اين‌ حركت‌، داريد دور ميشيد از مقصد. توبه‌. بعد هم‌ اگر كه‌ اعضاي‌ وجودش‌ درست‌ نباشه‌، شما نمي‌تونيد با اين‌ حركت‌ كنيد. حالا اينها درست‌ شد، بقية‌ راه‌ ديگه‌ راهي‌ است‌، راه‌ راست‌ انشاء الله‌ موفق‌ ميشيد. ولو مشكله‌. يعني‌ همين‌ استقامت‌ را در همين‌ جهات‌ بايد اعمال‌ كرد، ولو مشكله‌، ولي‌ در عين‌ حال‌ بالاخره‌ مي‌رسيد. خوب‌.

 اين‌ حرفهايي‌ بودش‌ كه‌ راجع‌ به‌ اين‌ كتاب‌ زدم‌ و براي‌ اين‌ جهت‌ گفتم‌ كه‌ با همين‌ فكر و با همين‌ مسئله‌، واقعا مطالعه‌ كنيد و واقعا براتون‌ خودآموزي‌ باشه‌ و حتي‌ آنهايي‌ كه‌ در مراحل‌ خيلي‌ بالا هستند و هستند كساني‌ كه‌ از هفت‌ هشت‌ مرحله‌ از اين‌ مرحلة‌ استقامت‌ بالاترند. ولي‌ در عين‌ حال‌ بايد اينها را باز دو مرتبه‌ تجديد كنيد. باز دومرتبه‌ بايد مطالعه‌ كنيد. و انشاء الله‌ مطالعه‌ بكنيد و اين‌ مسئله‌ مربوط‌ به‌ اين‌ بحث‌.

 و اما دوستان‌ باز دارم‌ سفارش‌ ميكنم‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ نسبت‌ به‌ زنهاتون‌ مهربان‌ باشيد. نسبت‌ به‌ فرزندانتون‌ مهربان‌ باشيد. خدمت‌ خانه‌ از كارهايي‌ است‌ كه‌ گاهي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هم‌ انجام‌ ميداد. خيلي‌ سختتون‌ نباشه‌ روزهاي‌ چهارشنبه‌ بايد بچه‌ نگه‌ داريد تا خانمتون‌ بياد براي‌ جلسه‌. بدونيد يك‌ روز سختي‌ مي‌كشيد ولي‌ يك‌ عمر راحتي‌. انشاء الله‌ همين‌ خانمتون‌ اگر كه‌ به‌ كمال‌ برسه‌، در روز قيامت‌ خواهيد گفت‌ كه‌ خدايا ما همون‌ يكي‌ را مي‌خوايم‌. همة‌ حور العين‌ هم‌ مال‌ خودت‌. واقعاها. و اين‌ زندگي‌ خوب‌، خيلي‌ خوبه‌. زندگي‌ معنوي‌، زندگي‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها. زندگي‌ كه‌ وقتي‌ زن‌ انسان‌ در يك‌ قضيه‌اي‌ داره‌ كه‌ يك‌ فردي‌ فرزندش‌ را خيلي‌ دوست‌ داشت‌. اين‌ تصادفا فوت‌ كرد اين‌ بچه‌. زن‌ برد اين‌ بچه‌ را در اطاق‌ مجاور قرارش‌ داد. مرد وقتي‌ كه‌ مي‌آمد از راه‌ فورا مي‌دويد و بچه‌اش‌ را در بغل‌ ميگرفت‌. حالا بچه‌ مرده‌. پدر آمده‌ ميگه‌ بچه‌ام‌ كو؟ مريض‌ هم‌ بوده‌ صبح‌ كه‌ رفته‌. بهش‌ گفت‌ كه‌ من‌ يك‌ سري‌ صحبتي‌ دارم‌. از اين‌ همسايه‌ قابلمه‌اي‌ گرفته‌ و برده‌. بنا بوده‌ يكي‌ دو روز پيشش‌ باشه‌. حالا كه‌ رفتيم‌ بگيريم‌ گريه‌ كه‌ من‌ نميدم‌، من‌ به‌ اين‌ دلبستگي‌ پيدا كردم‌. هي‌ گريه‌، ناراحتي‌، دعوا. غلط‌ كرده‌ مال‌ او نبوده‌. يك‌ مقدمه‌چيني‌ اينجوري‌ كرد. بعد گفتش‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ يك‌ بچه‌اي‌ به‌ ما داد، چند روزي‌ هم‌ ما باهاش‌ بوديم‌. امروز هم‌ آمده‌ ازمون‌ گرفتدش‌. اگر دعوا كنيم‌ با خدا همينجور ميشيم‌. بعله‌. اين‌ زندگي‌، اگر انسان‌ زن‌ خوبي‌ داشته‌ باشه‌ ببيند چقدر آرامش‌ داره‌. حالا اين‌ زن‌ با زني‌ كه‌ مثلا فرض‌ كنيد از در كه‌ انسان‌ وارد ميشه‌ گفتم‌ فلان‌ چيز را بگير نگرفتي‌. به‌ خدا، به‌ پيغمبر كه‌ يادم‌ رفته‌، پول‌ نداشتم‌. بگه‌ شنيديد خيلي‌ كه‌ الحمدلله‌ نصيب‌ شما انشاءالله‌ نشده‌. زنها هستند، دعواها ايجاد ميكنند، به‌ من‌ شكايت‌ مي‌كنند، خداميدونه‌ دود از سر انسان‌ بلند ميشه‌. اينقدر اذيت‌! اينقدر فشار! به‌ جان‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ كه‌ اين‌ قسم‌ را من‌ خيلي‌ براش‌ اهميت‌ قائلم‌، انه‌ لقسم‌ عظيم‌، لو تعلمن‌ است‌. خيلي‌. اگر انسان‌ ميلياردها خرج‌ بكنه‌ كه‌ زنش‌ بياد توي‌ راهي‌ كه‌ خودش‌ هست‌ و با خودش‌ همراه‌ باشه‌ در راه‌ كمالات‌، ارزش‌ داره‌. خيلي‌ ارزش‌ داره‌. عجله‌ هم‌ نكنيد مثل‌ بعضي‌ از رفقا. حساب‌ داره‌. بعضي‌ از رفقا خيلي‌ عجله‌ مي‌كنند در خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ بعله‌ بايد همسرمون‌، هر كسي‌ حساب‌ داره‌. و زندگي‌ راحت‌! راحت‌. انسان‌ اگر بدترين‌ كار را بكنه‌، ولي‌ بدونه‌ مرضي‌ امام‌ زمانه‌، ميگه‌ بسيار خوب‌ من‌ قبول‌ ميكنم‌. ما داريم‌ افرادي‌ كه‌ اينچنين‌ هستند. در صراط‌ مستقيم‌ انسان‌ حركت‌ بكنه‌. با زنش‌ در اين‌ راه‌ انسان‌ باشه‌، زندگيشون‌ خوب‌ ميشه‌. و لذا، من‌ جدا مجلس‌ را جدا كردم‌ از خانمها، براي‌ اينكه‌ به‌ شما اين‌ توصيه‌ها را بكنم‌. نسبت‌ به‌ زنهاتون‌ مهربان‌ باشيد، زنهايي‌ كه‌ مخصوصا در راه‌ كمالات‌ حركت‌ مي‌كنند، خيلي‌ بهشون‌ مهرباني‌ بكنيد، نگذاريد ناراحتي‌هاي‌ شما را حتي‌ آنها احساس‌ بكنند. مرد يك‌ باصطلاح‌ استقامت‌ ديگري‌ داره‌. و كوشش‌ بكنيد يك‌ كلمه‌ بهم‌ دروغ‌ نگيد. اگر با زن‌ بد انسان‌ روبرو بشه‌ به‌ قول‌ يكي‌ از بزرگان‌، نصيحت‌ ميكرد، ميگفت‌ در مقابل‌ زنت‌ دو جات‌ كبود باشه‌، يكي‌ روي‌ زانوت‌، يكي‌ روي‌ چشمت‌. صبح‌ كه‌ از خونه‌ ميري‌ بيرون‌ هرچي‌ ميگه‌ بگو چشم‌. اينقدر بزن‌ روي‌ چشمت‌ تا اينجات‌ كبود بشه‌. شب‌ هم‌ كه‌ مي‌آيي‌ بگو آي‌ يادم‌ رفت‌، آي‌ يادم‌ رفت‌. اين‌ خوب‌ مال‌ زنهايي‌ است‌ كه‌ بايد اينجوري‌ باهاشون‌ رفتار كرد. اما زنهايي‌ كه‌ نه‌. خوبند. فقط‌ و فقط‌ همين‌ چشمتون‌، چشم‌! او هم‌ از حد خودش‌ تجاوز نميكنه‌. در بين‌ اين‌ خانمهايي‌ كه‌ مي‌آيند اينجا، خانمهايي‌ هستند كه‌ اينقدر در مقابل‌ شوهر پاكند، در مقابل‌ شوهر واقعا امانتدارند، آنقدر بزرگند، آنقدر خانمند كه‌ واقعا بايد گفت‌ كه‌ نمونه‌ هستند در بين‌ زنهاي‌ الان‌ دنيا. كه‌ من‌ خدا ميدونه‌ گاهي‌ ازشون‌ تقاضاي‌ دعا ميكنم‌ و بهشون‌ ميگم‌ شماها دعا كنيد، دعاتون‌ مستجاب‌ ميشه‌. و شايد شوهرهايشون‌ آنقدر قدرشون‌ را ندونند و قدرشون‌ را نمي‌دانند. همينقدر آمده‌ توي‌ اين‌ راه‌ قدرش‌ را بدونيد، خيلي‌ پر ارزشه‌. و انشاء الله‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ تا مي‌تونيد خانمهايتون‌ را با خودتون‌ همراه‌ بكنيد آنهايي‌ كه‌ نيستند و اگر هم‌ وارد نميشوند، نمي‌آيند، خيلي‌ بهشون‌ اينقدر بهشون‌ محبت‌ بكنيد تا بدونند آنوقتي‌ كه‌ شما در اين‌ راه‌ نبوديد، خيلي‌ الان‌ بهتر از آنوقت‌ شديد و الحمدلله‌ مثلا، بحمد الله‌ اين‌ را به‌ من‌ هم‌ زياد گفتند كه‌ آنوقتي‌ كه‌ فلاني‌ در اين‌ راه‌ نبود چه‌ ميكرد، چه‌ ميكرد؛ حالا الحمد الله‌ خوب‌ شده‌. اينهم‌ انشاء الله‌ توصيه‌اي‌ بودش‌ كه‌ راجع‌ به‌ خانمهايتون‌ كردم‌ و كوشش‌ بكنيد انشاء الله‌ خواسته‌هاشون‌ عمل‌ بكنيد، حالا نگيد شماها بايد همتون‌ رياضت‌ بكشيد. همانطوري‌ كه‌ قبلا با فشار و دعوا مي‌گرفتند، حالا با خودتون‌ با محبت‌ بهشون‌ بديد اينها را چيزهايي‌ كه‌ مي‌خواستند.

 خدايا به‌ آبروي‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ ما را در صراط‌ مستقيم‌ دين‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌.

 تمركز دو راه‌ داره‌، يكيش‌ را تذكر داديم‌. بعله‌ اين‌ را مي‌خواستم‌ از همين‌ مقدمه‌ بگم‌. تمركز دو تا راه‌ داره‌: يكي‌ عشق‌ و علاقه‌ است‌ كه‌ طبيعي‌ تمركز پيدا ميشه‌. با كساني‌ كه‌ در سير الي‌ الله‌ حركت‌ مي‌كنند، اين‌ را كم‌كم‌ طبيعي‌ تمركز برايشون‌ بوجود مي‌آد. ولذا من‌ توصيه‌ نميكنم‌ كه‌ كارهايي‌ كه‌ آنجا دستور داده‌ شده‌ انجام‌ بديد. و كساني‌ كه‌ نه‌، مي‌خوان‌ فقط‌ تمركز داشته‌ باشند، آن‌ دستورات‌ مؤثر بوده‌ تا حدي‌. و لذا آن‌ را من‌ به‌ حساب‌ نمي‌آرم‌ در مراحلم‌ كه‌ آقايون‌ حركت‌ مي‌كنند، يكي‌ از برنامه‌ها تمركز نيست‌. ولي‌ خوب‌ تمركز لازمه‌. يعني‌ در مراحل‌ بالا تمركز هم‌ بوجود مي‌آد، طبيعي‌ بوجود مي‌آد. و همين‌ طبيعيش‌ بهتر از تصنعيشه‌.

 

۲۶ ربیع الاول ۱۴۱۳ قمری – ۲ مهر ۱۳۷۱ شمسی – لعنت شده ها در قرآن

 لعنت‌ شده‌ها در قرآن‌ 2 مهرماه‌ 1371

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. و قالوا قلوبنا غلف‌ بل‌ لعنهم‌ الله‌ بكفرهم‌ و قليلا ما يؤمنون‌.

 در هفته‌هاي‌ گذشته‌ دربارة‌ اين‌ آية‌ شريفه‌ و اين‌ آياتي‌ كه‌ مربوط‌ به‌ بني‌ اسرائيل‌ است‌ عرايضي‌ عرض‌ كردم‌. يك‌ جمله‌ و يك‌ مطلب‌ باقي‌ ماند و اون‌ دربارة‌ لعن‌ و لعنت‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ لعنتي‌ كه‌ مي‌كند يعني‌ چه‌؟ و ما كه‌ لعنت‌ مي‌كنيم‌ يعني‌ چه‌؟ لعنت‌ ملائكه‌ به‌ چه‌ معناست‌؟ و اساسا” معناي‌ لعنت‌ چيه‌؟ و چه‌ اثري‌ دارد؟ و چه‌ كساني‌ را انسان‌ مي‌تواند لعنت‌ كند. خود لعن‌ به‌ معناي‌ ترك‌ كردن‌ و از رحمت‌ خدا دور كردن‌ و مشمول‌ رحمت‌ خدا نشدن‌ است‌. شخص‌ ملعون‌ اون‌ كسي‌ است‌ كه‌ مرحوم‌ نيست‌. مرحوم‌ اون‌ كسي‌ است‌ كه‌ ملعون‌ نيست‌. لعنت‌ خدا معناش‌ اين‌ است‌ كه‌ خدا اون‌ كسي‌ را لعنت‌ كند و لعنهم‌ الله‌. لعنه‌ الله‌ اين‌ جملات‌ در قرآن‌ هم‌ زياد آمده‌ و در ضمن‌ كلمات‌ ما هم‌ آمده‌ است‌. كه‌ لعنت‌ خدا يعني‌ چه‌ كه‌ خدا لعنت‌ بكند. فلاني‌ را فلان‌ .كس‌ را. اين‌ معناش‌ اين‌ است‌ كه‌ خدا مي‌فرمايد از رحمت‌ ما دوره‌. و برحمتك‌ التي‌ وسعت‌ كلي‌ شي‌. رحمت‌ خدايي‌ كه‌ بر هر چيزي‌ وسعت‌ دارد و بر هر چيزي‌ احاطه‌ دارد و شامل‌ همة‌ چيزها مي‌شود گاهي‌ بعضي‌ از انسانها اين‌ قدر خبيث‌ مي‌شن‌ بد مي‌شن‌ كه‌ نه‌ رحمت‌ خاص‌ و نه‌ رحمت‌ عام‌ شاملشون‌ مي‌شه‌. هيچ‌ كدوم‌. البته‌ در دنيا رحمت‌ عام‌ شامل‌ همة‌ كساني‌ كه‌ مورد لعنتند مي‌شه‌. خود وجود رحمت‌ عامه‌، رزقي‌ كه‌ مي‌خورند رحمت‌ عامه‌. حتي‌ سلامتي‌ كه‌ دارند، عيوبشون‌ را كه‌ ستر مي‌كند اينها جزء رحمت‌ عامه‌ پروردگاره‌. اين‌ در دنياست‌. خدا در دنيا ستار العيوبه‌. يعني‌ عيبهاي‌ ما را ستر مي‌كنه‌. مي‌پوشونه‌. يكي‌ از صفات‌ الهي‌ ستار العيوب‌ بودنه‌ كه‌ اولياء خدا هم‌ بايد ستارالعيوب‌ باشند. نگذارند عيوب‌ ديگران‌ آشكار بشه‌ مگر شخص‌ خودش‌ عيبش‌ را ظاهر كرده‌ باشه‌. كسي‌ كه‌ فسق‌ علني‌ مي‌كنه‌، معصيت‌ علني‌ مي‌كنه‌ اين‌ عيب‌ باطن‌ خودش‌ را ظاهر كرده‌. يك‌ كوزه‌اي‌ كه‌ سوراخه‌ از باطنش‌ اگر سركه‌اي‌ توش‌ باشه‌ ترشيش‌ مي‌زنه‌ بيرون‌. شخصي‌ كه‌ گناه‌ علني‌ مي‌كنه‌ اين‌ خودش‌ بي‌ ايماني‌ خودش‌ را، جرأتش‌ را بر پروردگار و بي‌ حياييش‌ را ظاهر كرده‌.

 اين‌ هيچ‌ شما غيبت‌ شخصي‌ كه‌ معصيت‌ علني‌ كرديد. احتياطش‌ اينه‌ كه‌ در همان‌ كاري‌ كه‌ انجام‌ داده‌ و علني‌ كرده‌ بگيم‌ كه‌ اين‌ شخص‌ غيبت‌ نداره‌. اولياء خدا كساني‌ كه‌ مي‌خوان‌ راه‌ خدا را در پيش‌ بگيرند و صفات‌ الهي‌ در وجودشون‌ ظاهر بشه‌ و متخلف‌ به‌ اخلاق‌ الله‌ بشن‌ اينها بايد ستار العيوب‌ باشند يك‌ عيبي‌ از يك‌ كسي‌ ديديد به‌ ديگران‌ بگيد. سابقها مي‌گفتند كه‌ تا نباشيد چيزكي‌ مردم‌ نگويند چيزها. حالا بايد بگيم‌ تا نباشيد چيزها مردم‌ بگويند چيزها. گاه‌ گاهي‌ انسان‌ يك‌ حرفهايي‌ براي‌ افراد درست‌ مي‌كنه‌ كه‌ آدم‌ مي‌مونه‌ اصلش‌ چي‌ بوده‌. مدتي‌ هم‌ فكر مي‌كنه‌ هيچي‌ هم‌ نبوده‌. خداي‌ تعالي‌ يكي‌ از صفات‌ بارزش‌ كه‌ هممون‌ لمسش‌ مي‌كنيم‌ و از رحمت‌ واسعة‌ پروردگاره‌ اين‌ است‌ كه‌ ستارالعيوبه‌. در دعاي‌ كميل‌ مي‌گيم‌ كه‌ و كم‌ من‌ ثناء جميل‌ لست‌ اهلا له‌ نشرته‌. خدايا چقدر از ثناء جميل‌ كه‌ من‌ اصلا اهلش‌ نبودم‌، اهل‌ نماز شب‌ نبودم‌ من‌ را نماز شب‌ خون‌ معرفي‌ كردي‌، من‌ آدم‌ رسمي‌ نبودم‌، من‌ را رسمي‌ معرفي‌ كردي‌. من‌ مورد اعتماد نبودم‌، مردم‌ به‌ من‌ اعتماد كردند. تو من‌ را اينجور معرفي‌ كردي‌. اين‌ معناي‌ كم‌ من‌ ثناء جميل‌ لست‌ اهل‌ له‌ نشرته‌. خداي‌ تعالي‌ اينطوره‌. شما حالا نمي‌خواييد اينطور باشيد. مي‌گيد حالا دروغ‌ كه‌ من‌ نمي‌تونم‌ بگم‌، شما اگر رفتيد گفتيد فلاني‌ اهل‌ عبادته‌، اهل‌ نماز و اينهاست‌، اتفاقا بعضي‌ از دروغها خوبه‌. يك‌ جواني‌ آمد يك‌ روزي‌ پيش‌ من‌ يكي‌ را زده‌ بود. جوان‌ شروري‌ بود. گفتم‌ كه‌ چرا اين‌ را زديش‌؟ به‌ اون‌ جوان‌ شرور من‌ گفتم‌. گفت‌ اين‌ ريشش‌ را تراشيده‌ بود من‌ زدمش‌. من‌ گفتم‌ بارك‌ الله‌. بعضي‌ از اشخاص‌ به‌ قدري‌ با غيرتند، به‌ قدري‌ متعصبه‌، به‌ قدري‌ با ايمانه‌ كه‌ براي‌ يك‌ چنين‌ كاري‌ كتك‌ زده‌. اين‌ باورش‌ بالاش‌ رفت‌ كم‌ كم‌. كم‌ كم‌ اين‌ باورش‌ خودش‌ آمد كه‌ باايمانه‌ و با غيرت‌ است‌ و مؤمن‌ است‌ و متقي‌ هست‌ و چون‌ گاهي‌ مي‌شه‌ كه‌. من‌ مي‌دونستم‌ كه‌ دروغ‌ مي‌گه‌. گاهي‌ مي‌شه‌ كه‌ تربيت‌ افراد به‌ اين‌ است‌ كه‌ بگن‌ خوبه‌. شما اگر دوستانتون‌ را هي‌ گفتيد خوبند. اين‌ كه‌ سوء ظن‌ پيدا نكنيد، حمل‌ بر صحت‌ بكنيد چه‌ بكنيد، اين‌ دستورات‌ را كه‌ هست‌. عذر افراد را زود بپذيريد. مي‌گن‌ فلان‌ شب‌ چرا نيامدي‌ مجلس‌؟ مي‌گه‌ مثلا من‌ دير رسيدم‌. خيلي‌ خوب‌ چشم‌. البته‌ تا حدي‌ كه‌ نگن‌ اين‌ خوله‌، نمي‌فهمه‌ اين‌ حرفها را اندازه‌اي‌. بايد عذر را بپذيريد. اساسا كلمة‌ عذر، مؤمن‌ هيچ‌ وقت‌ كاري‌ را نمي‌كنه‌ كه‌ عذر بخواد. يك‌ روايت‌ تندي‌ داره‌ چون‌ بعضي‌ رفقا خيال‌ كردند كه‌ ما به‌ اونها داريم‌، مي‌ترسم‌ اين‌ روايت‌ را بخونم‌ ولي‌ نه‌ خدا مي‌دونه‌ نظرم‌ به‌ كسي‌ نيست‌. روايت‌ تندي‌ هست‌ كه‌ مي‌فرمايد كه‌ المؤمن‌ لا يصني‌ و لا يتعذر. مومن‌ هيچ‌ وقت‌ بدي‌ نمي‌كنه‌ و عذر خواهي‌ هم‌ نمي‌كنه‌. اگر هي‌ انسان‌ گفت‌ آقا ببخشيد خوب‌ چرا بايد اين‌ قدر ببخشيد بگي‌. نكن‌. والمنافق‌ يصير الحق‌. منافق‌ هي‌ بدي‌ مي‌كنه‌ هي‌ هم‌ عذر ميخواد. اين‌ علامته‌. انسان‌ بايد كارهاش‌ روي‌ حساب‌ باشه‌ ولي‌ عذر هم‌ بايد پذيرفته‌ بشه‌. يك‌ كسي‌ عذر آورد آقا نتونستم‌. خيلي‌ خوب‌. انشاء الله‌ بعد از اين‌ مي‌توني‌. اما اگر بهش‌ گفتي‌ كه‌ مي‌تونستي‌ نيامدي‌، مي‌گه‌ تو كه‌ برات‌ فرق‌ نمي‌كنه‌ كه‌ من‌ عذر داشته‌ باشم‌، نداشته‌ باشم‌ پس‌ همين‌ طوره‌ كه‌ تو مي‌گي‌. اخلاق‌ حتي‌ در تربيت‌ افراد تا مي‌تونيد كوشش‌ بكنيد كه‌ ستار العيوب‌ باشيد. بديهاي‌ فرزندانتون‌ را خيلي‌ به‌ رخشون‌ نكشيد. اگر گناهي‌ كرد خودتون‌ يك‌ كاري‌ بكنيد اين‌ گناهش‌ را در عين‌ اين‌ كه‌ بهش‌ مي‌فهمونيد كه‌ بد كردي‌ در عين‌ حال‌ پرده‌ پوشي‌ كنيد غفار باشيد.

 غفار يعني‌ پرده‌ پوش‌، يا غفار الذنوب‌. اي‌ خدايي‌ كه‌ پرده‌اي‌ روي‌ گناهان‌ من‌ مي‌اندازي‌ همين‌ تقريبا معناي‌ ستارالعيوبه‌. ستار العيوب‌ اعم‌ از غفار الذنوبه‌. خداي‌ تعالي‌ ستار العيوبه‌. عيب‌ انسان‌ را كه‌ مي‌پوشونه‌ هيچي‌ انسان‌ را خوب‌ هم‌ معرفي‌ مي‌كنه‌. چقدر ماها گناه‌ مي‌كنيم‌. همين‌ گناهاني‌ كه‌ ما كرديم‌ هر كسي‌ تو فكر خودش‌ بياد اگر كه‌ مردم‌ بفهمند چه‌ عكس‌ العملي‌ دارند، اگر كه‌ خدا فهميده‌ كه‌، نمي‌تونيم‌ بگيم‌ كه‌ ندونسته‌. چه‌ عكس‌ العملي‌ داشته‌. در اين‌ دعاي‌ بعد از زيارت‌ حضرت‌ علي‌ ابن‌ موسي‌ الرضا مي‌خونيم‌ لو علمت‌ ارض‌ بذنوبي‌ و ساعتي‌ او الجبا محبت‌ او السماوات‌ اگر زمين‌ بدونه‌ كه‌ من‌ چقدر گناه‌ كردم‌، زمين‌ خوب‌ چيزي‌ نمي‌فهمه‌. من‌ را در خودش‌ فرو مي‌بره‌. كوهها بر سر من‌ فرود مي‌يان‌. آسمان‌ من‌ را خفه‌ مي‌كنه‌ حالا اينجور تعبير مي‌كنيم‌. قد تكرر بقوفي‌ لضيافتك‌ خدايا مكرر من‌ در ضيافت‌ مهماني‌ تو قرار گرفتم‌. فلا تحملني‌ ما بعبد متعرضين‌ بمسئلتك‌. اين‌ حالت‌ بايد در انسان‌ باشه‌. يعني‌ خداي‌ تعالي‌ ستار العيوبه‌. شماها هم‌ اگر مي‌خواهيد يكي‌ از صفات‌ الهي‌ در شما پيدا بشه‌، ستار العيوب‌ باشيد. گناهان‌ اشخاص‌ را ده‌ تا نكنيد رويش‌ بگذاريد. يك‌ روايت‌ داره‌ كه‌ كلمة‌ دروغگو براي‌ كسي‌ كه‌ هرچه‌ شنيد و گفت‌ و نقل‌ كرد صادقه‌. من‌ شنيده‌ام‌، من‌ شنيده‌ام‌ همچين‌ شده‌. بيخود. بين‌ حق‌ و باطل‌ چهار انگشت‌ حضرت‌ امير در نهج‌ البلاغه‌ مي‌فرمايند كه‌ حق‌ آن‌ چيزي‌ است‌ كه‌ ديدي‌. حالا مثلا هر چه‌ كه‌ ديده‌ايد بايد بگيد. نه‌. شما اگر ديديد كسي‌ زنا كرد بايد بيائيد بگيد به‌ مردم‌؟ نه‌. شراب‌ خورد؟ نه‌. پس‌ چيكار كنيم‌ همچين‌ آدمي‌ را؟ خيلي‌ بهش‌ اعتماد داري‌، تو بهش‌ اعتماد نكن‌. برو. آنهم‌ نه‌ يك‌ جوري‌ كه‌ عملا غيبت‌ بكني‌. يك‌ غيبتهاي‌ عملي‌ هست‌. چون‌ غيبتهاي‌ عملي‌ گاهي‌ ميشه‌ گناهش‌ از غيبتهاي‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ لفظي‌ بيشتره‌. ما ديديم‌. بعضي‌ از مقدسها مي‌خواهند غيبت‌ نكنند. ميگه‌ آقا فلاني‌ را مي‌شناسي‌؟ بعله‌. چطور آدميه‌؟ دهنم‌ را باز نكن‌ به‌ غيبت‌ مي‌افتم‌. اين‌ غيبت‌ كردي‌ ده‌ برابر آني‌ كه‌ يك‌ كلمه‌ ميگفتي‌ به‌ او. يا بعضي‌ها خيال‌ مي‌كنند ميگويند غيبتش‌ نباشه‌، ديگه‌ غيبتش‌ نيست‌! اينها يك‌ حرفهايي‌ است‌ كه‌ واقعا از روي‌ جهل‌ انسانه‌. يا هيچي‌ نميگيد. فلاني‌. چه‌ عرض‌ كنم‌. خدا همه‌ را هدايت‌ كنه‌. اينها هم‌ غيبته‌، خيال‌ نكنيد كه‌ ديگه‌ راحت‌ شديد. عجب‌ آدم‌ خوبيه‌ غيبت‌ نكرده‌. يك‌ كسي‌ يك‌ وقتي‌ از همين‌ افراد پشت‌ سر من‌ يك‌ چيزي‌ ميگفت‌. ميگفت‌ فلاني‌ يك‌ جوريه‌ كه‌، يكي‌ از علما ميگفت‌ آقا شما برو ازش‌ خواهش‌ بكن‌ آن‌ كاري‌ را كه‌ شما كرده‌اي‌ بگه‌ توي‌ مردم‌. چون‌ اينجوري‌ كه‌ اين‌ ميگه‌ خيلي‌ بدتر از اون‌، هر كاري‌ كه‌ كردي‌. چون‌ انسان‌ همه‌ جور احتمال‌ ميده‌. فلان‌ عالم‌ را ميگي‌! بعله‌. خدا همه‌ را از شر شيطان‌ حفظ‌ كنه‌. خدا محبت‌ دنيا را از دل‌ همه‌، يعني‌ محبت‌ دنيا داره‌، خدا رياست‌، حب‌ جاه‌ و رياست‌ را از ما دور كنه‌. حالا داره‌ دعا ميكنه‌. اينها خيلي‌ بده‌. ستار العيوب‌ باشيد. رحمت‌ واسعة‌ پروردگار شامل‌ حال‌ ما ميشه‌. و الاّ گاهي‌ بعضي‌ نيتهايي‌ كه‌ ما داريم‌، آنها را خدا علنيش‌ كنه‌ ماها بيچاره‌ايم‌. يا ستار العيوب‌. يا غفار الذنوب‌. اينها رحمت‌ واسعة‌ پروردگاره‌. لعنت‌ خدا كه‌ دوري‌ از رحمت‌ پروردگاره‌ اين‌ مربوط‌ به‌ روز قيامته‌.

 روز قيامت‌ يكي‌ از اسماء قيامت‌ يوم‌ تبلي‌ السرائر. روزي‌ كه‌ همة‌ باطنها ظاهر ميشه‌. خدا آنجا سترش‌ را برميداره‌. خداي‌ تعالي‌ آنجا، آنها هم‌ براي‌ آنهايي‌ كه‌ مشمول‌ لعنت‌ شدند. مشمول‌ دوري‌ از رحمت‌ پروردگار شدند. آنجا خداي‌ تعالي‌ سترش‌ را برميداره‌. ديگه‌ خدا در روز قيامت‌ ستار العيوب‌ نيست‌. نه‌ اينكه‌ اين‌ صفت‌ را نداشته‌ باشه‌. نه‌. يك‌ عمر خدا در دنيا بهش‌ مهلت‌ داده‌ و سترش‌ كرده‌. حالا روز جزاست‌. آخه‌ يكي‌ از اسماء روز قيامت‌، روز جزاست‌. حالا اينجا هم‌ اگر بخواهد ستر بكنه‌ كه‌ جزا داده‌ نميشه‌. كسي‌ كه‌ مشمول‌ لعنت‌ پروردگار ميشه‌، ديگه‌ روز قيامت‌ رحمت‌ الهي‌ مشمول‌ او نميشه‌، شامل‌ او نميشه‌. ميگيم‌ كه‌ حضرت‌ امير صلواة‌ الله‌ عليه‌ در دعاي‌ كميل‌ مي‌فرمايد كه‌ هبني‌ يا الهي‌ صبرت‌ علي‌ حر نارك‌ و كيف‌ اصبر علي‌ فراقك‌. خدايا اگر من‌ به‌ حرارت‌ آتش‌ جهنم‌ كه‌ فوق‌ العاده‌ عجيبه‌، بر فرض‌ صبر كردم‌؛ چطور بر فراق‌ از رحمت‌ تو صبر كنم‌. رحمت‌ تو شامل‌ حال‌ من‌ نشه‌. كوشش‌ بكنيد كه‌ مشمول‌ رحمت‌ خدا در دنيا و آخرت‌ باشيد. رحمت‌ پروردگار هم‌ يك‌ رحمت‌ عامه‌ كه‌ شامل‌ همه‌ ميشه‌. حتي‌ در دنيا شامل‌ شمر هم‌ شده‌، شامل‌ يزيد هم‌ شده‌، شامل‌ همة‌ بدهاي‌ عالم‌ شده‌ و يك‌ عرض‌ كردم‌، يك‌ مسئله‌اش‌ همين‌ ستار العيوب‌ بودن‌ پروردگاره‌. اما اگر آمد و مشمول‌ لعنت‌ پروردگار انسان‌ شد، ديگه‌ در قيامت‌ پرده‌ها كنار ميره‌. تبلي‌ السرائر. الهي‌ لا تفضحني‌ بين‌ خلقك‌. خدايا مرا مفتضح‌ نكن‌ بين‌ خلقت‌. واقعا يكي‌ از دعاهايمون‌ هميشه‌ بايد اين‌ باشه‌ كه‌ خدايا ما را آبرويمون‌ را نريز.

 يك‌ شخصي‌ را آوردند خدمت‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌. دزدي‌ كرده‌ بود. حضرت‌ بهش‌ فرمودند كه‌ چند دفعه‌ است‌ دزدي‌ ميكني‌؟ گفت‌ دفعة‌ اولمه‌. حضرت‌ يك‌ تأملي‌ كردند و خوب‌. طبق‌ قانون‌ اسلام‌ بايد دستش‌ بريده‌ بشه‌. خواستند دستش‌ را ببرند. گفت‌ حالا كه‌ مي‌خواهيد دستم‌ را ببريد، من‌ هفتاد مرتبه‌ دزدي‌ كرده‌ام‌. حضرت‌ فرمود من‌ تأملم‌ همين‌ بود كه‌ خداي‌ مهربان‌، خداي‌ ستار العيوب‌، چطور در دفعة‌ اول‌ تو را مفتضح‌ كرده‌. خداي‌ مهربان‌ دفعة‌ اول‌ كسي‌ را مفتضح‌ نميكنه‌. تو معلومه‌ كه‌… من‌ همين‌ را فكر ميكردم‌ كه‌ چطور تو دفعة‌ اوله‌ ميگي‌ من‌ دزدي‌ كردم‌ و آوردنت‌ اينجا و دستت‌ را ميخواهيم‌ قطع‌ بكنيم‌.

 لعنت‌ معنايش‌ اينه‌ كه‌ رحمت‌ الهي‌ شاملش‌ نميشه‌. كه‌ عمدة‌ رحمت‌ هم‌ روز قيامته‌. دنيا اين‌ رحمتهاي‌ عامه‌ مسئله‌اي‌ نيست‌. به‌ مورچه‌ داده‌، به‌ همه‌ جاندارها، به‌ همة‌ موجودات‌، خدا ديگه‌ صريح‌ دعاي‌ كميله‌ كه‌ و برحمتك‌ التي‌ وسعت‌ كل‌ شي‌ء. اين‌ رحمت‌ عامه‌ است‌. رحمت‌ خاصه‌ البته‌ مشمول‌، شامل‌ افراد مؤمن‌ ميشه‌. مؤمنين‌ خاصه‌. كه‌ وقتي‌ در تفسير رحمان‌ و رحيم‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌فرمايد كه‌ رحمان‌ بالجميع‌ خلائق‌. خدا مهربانه‌ به‌ جميع‌ خلائق‌. و الرحيم‌ بالمؤمنين‌ خاصه‌. رحمت‌ خاصة‌ پروردگار كه‌ يك‌ بخشش‌ صلواته‌. يكي‌ صلوات‌، مربوط‌ به‌ افراد خاصي‌ است‌. اول‌ پيغمبر و آل‌ پيغمبر. بعد صابرين‌. و نبلونكم‌ بشي‌ء من‌ الخوف‌ و الجوع‌ و نقص‌ من‌ الاموال‌ و الانفس‌ و الثمرات‌ و بشر الصابرين‌ الذين‌ اذا اصابتهم‌ مصيبه‌ قالوا انا لله‌ و انا اليه‌ راجعون‌. اولئك‌ عليهم‌ صلواة‌ من‌ ربهم‌ و رحمه‌. اينجا صلوات‌ شامل‌ افرادي‌ كه‌ صابرند، آنهم‌ در زمان‌ غيبت‌. چون‌ آية‌ و لنبلونكم‌ يك‌ بعد تفسيريش‌ مربوط‌ به‌ مردماني‌ است‌ كه‌ در غيبت‌ كبري‌ واقع‌ شده‌اند. در زمان‌ غيبت‌. خدا شما را امتحانتون‌ ميكنه‌، مبتلايتون‌ ميكنه‌. و نبلونكم‌ بشي‌ء من‌ الخوف‌ و الجوع‌ و نقص‌ من‌ الاموال‌ و الانفس‌ و الثمرات‌ كه‌ خيلي‌ مفصله‌ بخواهم‌ درباره‌اش‌ صحبت‌ كنم‌. بشر الصابرين‌. و صلوات‌، اولئك‌ عليهم‌ صلواة‌ من‌ ربهم‌، صلوات‌ خدا بر اين‌ افراد. صلوات‌ پيغمبر اكرم‌ هم‌ هم‌ بر پيغمبر و آلش‌ هست‌ و هم‌ بر كساني‌ كه‌ خذ من‌ اموالهم‌ صدقه‌ و تطهرهم‌ و تزكيهم‌ بها و صل‌ عليهم‌. دستوره‌ كه‌ صلوات‌ بر اينها بفرستيد. رحمت‌ خاصه‌ را براي‌ آنهايي‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ مي‌كنند، براي‌ آنهايي‌ كه‌ پاك‌ ميشوند، تطهرهم‌ و تزكيهم‌ و صل‌ عليهم‌. ان‌ الصلاتك‌ سكنن‌ لهم‌. صلوات‌ تو ماية‌ آرامش‌ آنهاست‌. اگر انسان‌ مشمول‌ رحمت‌ الهي‌، آن‌ رحمت‌ خاصه‌، بشه‌ يك‌ آرامش‌ عجيبي‌ داره‌. راحت‌. يك‌ آرامش‌ فوق‌ العاده‌اي‌ داره‌. سكن‌ به‌ معناي‌ آرامش‌، آرامشي‌ كه‌ در مقابل‌ هيچ‌ دشمني‌ كوچكترين‌ ترسي‌ نداره‌. در مقابل‌ هيچ‌ فردي‌ خضوع‌ نداره‌. اعتماد به‌ نفس‌، استقلال‌، با شخصيت‌. براي‌ چي‌؟ براي‌ اينكه‌ مشمول‌ صلوات‌ خدا شده‌، صلوات‌ پيغمبر. يك‌ آرامش‌ فوق‌ العاده‌اي‌. ايمان‌، ايمان‌ كامل‌ بايد پيدا بكنه‌ طبعا تا اين‌ آرامش‌ را پيدا بكنه‌. قاطعيت‌ داره‌. آدمي‌ كه‌ باصطلاح‌ يك‌ آرامشي‌ داره‌ و يك‌ سكوني‌ دارد و اينها، اون‌ با قاطعيت‌ حرف‌ ميزنه‌. از هيچي‌ نميترسه‌. به‌ هيچكس‌ تكيه‌ نكرده‌. ماها كه‌ مي‌بينيد زبونيم‌، گاهي‌ ترس‌ مي‌گيرتمون‌، من‌ آخوند ممكنه‌ كه‌ اعتماد به‌ مريد كرده‌ باشم‌، ميگم‌ اينها بدشون‌ مي‌آيد اگر فلان‌ حرف‌ را بزنم‌. اگر امر بمعروف‌ و نهي‌ از منكر كردم‌ از من‌ بدشون‌ مي‌آيد از دور من‌ پراكنده‌ مي‌شوند. من‌ اعتماد به‌ اينها كرده‌ام‌. يك‌ نفر اعتماد به‌ اداره‌اش‌ كرده‌. رئيس‌ بدش‌ مي‌آيد. اين‌ امضاء را نكنم‌ رئيس‌ بدش‌ مي‌آيد. اعتماد به‌ اوست‌. اعتماد به‌ حقوقش‌. اعتماد مثلا به‌ پدر مادرش‌. يك‌ فرد مؤمن‌، اين‌ فقط‌ اعتماد به‌ خدا داره‌ و از هيچ‌ چيز نمي‌ترسه‌. و لا تخافوهم‌ و خافوهم‌ ان‌ كنتم‌ مؤمنين‌. از من‌ بترسيد، به‌ من‌ اعتماد كنيد. اياك‌ نعبد و اياك‌ نستعين‌. نستعين‌. ياري‌ از خدا بخواهيد. ان‌ كنتم‌ مؤمنين‌. علامت‌ ايمان‌ اينه‌. اعتماد به‌ خدا.

 اگر انساني‌ مورد لعنت‌ واقع‌ شد، اين‌ اعتمادش‌ را بكلي‌ از دست‌ داده‌. حالا در همين‌ دنيا. يك‌ آدم‌ ناثبات‌ متزلزل‌ ناراحت‌. به‌ هيچ‌ چيز نميتونه‌ اعتماد كنه‌. به‌ همه‌ سوء ظن‌ داره‌. همه‌ را فكر ميكنه‌ دشسمنانش‌ هستند. و دائما به‌ فكر اين‌ هست‌ كه‌ يك‌ كاري‌ بكنه‌ مردم‌ خوششون‌ بيايد، رياكار ميشه‌ انسان‌. باصطلاح‌ كارهاي‌ مختلف‌ بدي‌ كه‌ شماها حالا بخواهم‌ شرح‌ بدهم‌ خيلي‌ زياده‌، اين‌ علامت‌ ملعون‌ شدن‌ انسانه‌. انسان‌ اگر ايمان‌ به‌ خدا پيدا نكرد و مشمول‌ صلوات‌ الهي‌ نشد و مشمول‌ رحمت‌ خاصة‌ الهي‌ نشد اين‌ طبعا ملعونه‌. آدم‌ ملعون‌ هم‌ هميشه‌ در تزلزله‌. آيا من‌ ميتونم‌ كاري‌ را انجام‌ بدهم‌؟ ضعف‌ از خودش‌ نشان‌ ميده‌، استقامت‌ نداره‌. يك‌ فردي‌ است‌ هر روزي‌ به‌ يك‌ صورتي‌ در مي‌آيد. همج‌ الرعاء، اطواء كل‌ ناعق‌. يميلون‌ مع‌ كل‌ ريح‌. با هر بادي‌ حركت‌ ميكنه‌. يك‌ استقلالي‌ نداره‌. اين‌ علامت‌ اين‌ است‌ كه‌ از رحمت‌ الهي‌ دوره‌. شما فكر نكنيد بعضي‌ از معصيتكارها، از آنهايي‌ كه‌ ظالمين‌ به‌ آل‌ پيغمبرند، اينها مشمول‌ لعنت‌ خدا نيستند. يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ لعنت‌ الهي‌ آمده‌ شامل‌ اين‌ شخص‌ شده‌ بوسيلة‌ آن‌ لعنت‌، باصطلاح‌ اين‌ شخص‌ ملعون‌ شده‌، همين‌ تزلزلي‌ است‌ كه‌ داره‌، همين‌ ناآرامي‌، نا اطميناني‌. نه‌ نماز شب‌ او را آرام‌ ميكنه‌، نه‌ اعمال‌ خوب‌ او را آرام‌ ميكنه‌، نه‌ اعمال‌ بد او را آرام‌ ميكنه‌. يك‌ روز بطرف‌ شهوترانيهاي‌ مي‌بينه‌ آرام‌ نميشه‌. يك‌ روز طرف‌ ايمان‌ ميره‌، مي‌بينه‌ آرام‌ نميشه‌. هيچوقت‌ هيچ‌ چيز درش‌ استقرار پيدا نميكنه‌. اينها معناي‌ در اين‌ آية‌ شريف‌ ثاني‌ اثنين‌ في‌ الغار اذ يقول‌ لصاحبه‌ لا تحزن‌ ان‌ الله‌ معنا، فانزل‌ الله‌ سكينته‌ علي‌، حالا اينجا بحثه‌ كه‌ سني‌ها مي‌گويند كه‌ اين‌ آرامش‌، چون‌ الف‌ با ضمير مفرد آمده‌، كه‌ اين‌ سكينت‌ و آرامش‌ بر ابي‌ بكر نازل‌ شده‌ يا بر پيغمبر؟ كه‌ به‌ دلائل‌ متقني‌ بر پيغمبر و خداي‌ تعالي‌ به‌ او آن‌ آرامش‌ را نداد. حالا بر فرض‌، بر او هم‌ وارد شده‌ باشه‌، معلومه‌ قبلا سكينت‌ نداشته‌، آرامش‌ نداشته‌. كنار پيغمبر كسي‌ نشسته‌ باشه‌. خيلي‌ عجيبه‌ها. من‌ فكر نمي‌كنم‌ توي‌ اين‌ مجلس‌ يك‌ كسي‌ نشسته‌ باشه‌ كه‌ همچين‌ حالتي‌ داشته‌ باشه‌. كنار پيغمبر انسان‌ نشسته‌ باشه‌ و در غار، غار ثور را من‌ ديده‌ام‌. غار بزرگي‌ نيست‌ كه‌ بگيم‌ يكي‌ اون‌ سر نشسته‌ باشه‌ يكي‌ اون‌ سر. طبعا اگر بخواهند پهلوي‌ هم‌ بنشينند بايد چسبيدة‌ به‌ هم‌ باشند. آنوقت‌ آنقدر بترسه‌ كه‌ پيغمبر مجبور بشه‌ بگه‌ بهش‌ كه‌ لا تحزن‌ ان‌ الله‌ معنا. نترس‌، محزون‌ نشو، خدا با ماست‌، غصه‌ نخور. بعد خدا سكينه‌ را بر او نازل‌ بكنه‌. بر فرض‌ تفسير آنها. و الا سكينت‌ بر پيغمبر نازل‌ شده‌. و ايدهم‌ بجنود لم‌ تروها و جعل‌ كلمة‌ الله‌ هي‌ العليا. اينها همه‌اش‌ مربوط‌ به‌ پيغمبره‌. نميشه‌ كه‌ مربوط‌ به‌ ابي‌ بكر باشه‌. حالا هر چي‌.

 آرامش‌ بايد انسان‌ داشته‌ باشه‌. شماها در يك‌ بعد آرامش‌ داريد. الان‌ اگر حضرت‌ بقية‌ الله‌ اروحنا فداه‌ (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) ملاقات‌ كنيد و ببينيد و حضرت‌ بهتون‌ اطمينان‌ بدهند كه‌ من‌ همه‌ جا پشتيبان‌ تو هستم‌ و با تو خواهم‌ بود، شما ببينيد چه‌ آرامشي‌ داريد. خيلي‌ آرامش‌ خواهد بود. بعضي‌ها توي‌ خواب‌ هم‌ كه‌ مي‌بينند آرامش‌ پيدا مي‌كنند. يك‌ جوان‌ نسبتا معصيتكاري‌ آمده‌ بود. اين‌ خيلي‌ يك‌ گرفتاري‌ برايش‌ پيش‌ آمده‌ بود. خيلي‌ متزلزل‌ بود. خيلي‌ زياد. مبلغ‌ زيادي‌ بدهكاري‌ پيدا كرده‌ بود و طلبكارها هم‌ خيلي‌ بهش‌ فشار آورده‌ بودند. ايشون‌ ميگفت‌ ده‌ ميليون‌ تومان‌ من‌ بدهكاري‌ دارم‌. طلبكارها بهش‌ فشار آورده‌ بودند. فرار كرده‌ بود. اين‌ از تهران‌ به‌ من‌ تلفن‌ ميزد. ميگفت‌ شبها در كنار مرقد امام‌ مي‌مانم‌. چون‌ آنجا امنه‌. الان‌ هم‌ هنوز تهرانه‌. ولي‌ ميگفت‌ يك‌ شب‌ امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ را در خواب‌ ديدم‌. حضرت‌ به‌ من‌ فرمودند كه‌ ناراحت‌ نباش‌. همين‌ يك‌ كلمه‌. من‌ يك‌ آرامشي‌ پيدا كردم‌ كه‌ مثل‌ اينكه‌ صدها ميليون‌ تومان‌ پول‌ توي‌ بانك‌ كنار گذاشته‌ داشت‌. يك‌ همچين‌ حالتي‌. اين‌ علامت‌ ايمان‌ شماست‌. ايمان‌ شما. در خواب‌ ديده‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بهش‌ گفته‌اند ناراحت‌ نباش‌. بسيار آدم‌ خوبي‌ هم‌ هست‌. تقصير نداره‌ در اين‌ وضعي‌ كه‌ برايش‌ پيش‌ آمده‌. خدا انشاء الله‌ فرجي‌ براي‌ ايشان‌ برساند. و جدا حالا كه‌ اسم‌ ايشان‌، يعني‌ به‌ ياد ايشان‌ من‌ افتادم‌ من‌ خيلي‌ دعايش‌ كردم‌. بسيار مرد خوبيست‌. از رفقاي‌ نزديكمون‌ نيست‌. من‌ قيافه‌اش‌ را هم‌، يك‌ دفعه‌ خودش‌ ميگه‌ من‌ را ديديد. يعني‌ ايشان‌ در ضمن‌ يك‌ خواب‌ ديگري‌ كه‌ بعد از اون‌ خوابهاي‌ زيادي‌ هم‌ ديده‌، به‌ اون‌ پيغمبر اكرم‌ سه‌ مرتبه‌ سفارش‌ كرده‌ بودند كه‌ از فلاني‌ مثلا بخواه‌ كه‌ دعايت‌ بكنه‌. حالا خواب‌ ديده‌ بهرحال‌. روي‌ اين‌ دليل‌ با من‌ تماس‌ گرفته‌، صحبت‌ كرده‌، نامه‌اي‌ برايم‌ نوشته‌ بود. من‌ الان‌ فكر نمي‌كنم‌ بشناسمش‌. ولي‌ اينها را ميگم‌ بخاطر اينكه‌ چون‌ نظائر اين‌ جريان‌ توي‌ بعضي‌ از رفقا هست‌، فكر نكنند او را من‌ دارم‌ ميگويم‌. مي‌خواهم‌ خصوصياتش‌ را خوب‌ ذكر كنم‌ كه‌ ذهنها به‌ اشخاصي‌ كه‌ اطرافمون‌ هستند منتقل‌ نشه‌. منظورم‌ اين‌ بود. كه‌ در خواب‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فداه‌ بهش‌ فرموده‌اند كه‌ ناراحت‌ نباش‌، اين‌ آرامشه‌. اما اگر كسي‌ در بيداري‌ كنار پيغمبر اكرم‌ نشسته‌ باشه‌، پيغمبر اكرم‌ بهش‌ بفرمايند كه‌ لا تحزن‌ ان‌ الله‌ معنا. خدا با ماست‌، خدا كمك‌ ماست‌. اين‌ بازهم‌ بترسه‌ خيلي‌…

 لذا من‌ به‌ يكي‌ از علماي‌ اهل‌ سنت‌، در مدينه‌ بود. چون‌ من‌ اين‌ آيه‌ را كنار قبر ابي‌بكر در حرم‌ پيغمبر تابلو كرده‌اند و زده‌اند كه‌ يك‌ آيه‌ در شأن‌ ايشان‌ نازل‌ شده‌ و آن‌ آيه‌ اينه‌. اذا صاحبه‌، لذا ميگويند رفيق‌ غار پيغمبر. خيلي‌ من‌ به‌ او سفارش‌ ميكردم‌ اين‌ آيه‌ را براي‌ ايشان‌ نخون‌ و اين‌ پيرمرد صحابي‌ را ضعيف‌ الايمان‌ معرفي‌ نكن‌. سفارش‌ ميكردم‌ توصيه‌ ميكردم‌ كه‌ اينجوري‌، اين‌ گناهه‌ كه‌ تو يك‌ پيرمرد صحابي‌، آنهم‌ پدرزن‌ پيغمبر اكرم‌، اينجور باهاش‌ صحبت‌ بكني‌ كه‌ بگي‌ ترسيد. كنار پيغمبر! اين‌ آيه‌اي‌ است‌ كه‌ ديگه‌ مي‌گويند سيصد آيه‌ در شأن‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ اگر نازل‌ شده‌، يك‌ آيه‌ هم‌ در شأن‌ خليفة‌ اول‌ نازل‌ شده‌ كه‌ خيلي‌ قيمت‌ داره‌. خوب‌ چيه‌ اين‌؟ ثاني‌ اثنين‌، دومي‌ از دو تا كه‌ هر دويشون‌ در غار بودند، هما في‌ الغار اذ يقول‌، اين‌ نفر كه‌ پيغمبر اكرمه‌، خوب‌ معلومه‌. اذ يقول‌ لصاحبه‌، به‌ همصحبتش‌، به‌ رفيقش‌، به‌ كسي‌ كه‌ باهاش‌ بود. لا تحزن‌. محزون‌ نباش‌. ان‌ الله‌ معنا. خدا با ماست‌. اين‌ واقعا مشكله‌ كه‌ انسان‌ يك‌ چنين‌ آيه‌اي‌ را براي‌ آنهم‌ عظمت‌ شخص‌، بيان‌ كنه‌.

 ناآرامي‌ علامت‌ لعنته‌. منتهي‌ لعنت‌ گاهي‌ خيلي‌ قويه‌ خيلي‌ انسان‌ را مفتضح‌ ميكنه‌. گاهي‌ ضعيفشه‌. قلبي‌. ناآرامي‌ قلبي‌. كساني‌ كه‌ مي‌گويند قلوبنا غلف‌. نمي‌آيند توي‌ راه‌ بهرحال‌. يا خوابند، يا مرده‌ هستند. و مأيوس‌ از رحمت‌ پروردگارند؛ اينها مي‌گويند قلوب‌ ما قفله‌. درش‌ باز نميشه‌. آقا چيكار كنيم‌؟ زياد هم‌ به‌ من‌ مراجعه‌ مي‌كنند در اين‌ باره‌ كه‌ آقا چيكار كنيم‌ حرف‌ حق‌ به‌ مغز ما فرو نميره‌. ما يك‌ ساعت‌ پاي‌ روضه‌ بشينيم‌ مي‌بينيم‌ رفيق‌ پهلوي‌امون‌ همچين‌ تحت‌ تأثير واقع‌ شده‌ كه‌ بدنش‌ داره‌ مي‌لرزه‌ و اشك‌ مي‌ريزه‌. اما ما هيچي‌، هيچي‌. كسل‌ هم‌ شده‌ايم‌، خسته‌ هم‌ شده‌ايم‌. معلومه‌ كه‌ من‌ بايد مأيوس‌ از رحمت‌ الهي‌ باشيم‌. و قالوا قلوبنا غلف‌. هيچكس‌ قلبش‌ قفل‌ نيست‌. مگر انسان‌ خودش‌ معصيتهايي‌ بكنه‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ ختم‌ الله‌ علي‌ قلوبهم‌ و علي‌ سمعهم‌ و علي‌ ابصارهم‌ غشاوه‌. خدا مهرش‌ بكنه‌. بگه‌ تو ديگه‌ به‌ درد نميخوري‌. خداي‌ مهربان‌، خداي‌ رحيم‌. و الاّ اين‌ كلام‌ اصلا درست‌ نيست‌. قلوبنا غلف‌. بل‌ لعنهم‌ الله‌ بكفر. كفر هم‌ ضد شكره‌، در اين‌ آيه‌ بخصوص‌. خداي‌ تعالي‌ همه‌ جور بهت‌ لطف‌ كرده‌. عقل‌ بهت‌ داده‌، فكر بهت‌ داده‌. در مملكت‌ اسلامي‌ متولدت‌ كرده‌، در دامن‌ پدر و مادر شيعه‌ تو را بزرگت‌ كرده‌. تمام‌ توفيقات‌ را برايت‌ فراهم‌ كرده‌. خوب‌ چي‌ مي‌خواهي‌ ديگه‌؟ وقتي‌ كه‌ باز هم‌ پشت‌ پا به‌ تمام‌ اين‌ نعمتهاي‌ الهي‌ زدي‌، بخاطر اين‌ كفرت‌ خداي‌ تعالي‌ لعنتت‌ ميكنه‌. بل‌ لعنهم‌ الله‌ بكفرهم‌. خود اينكه‌ انسان‌ بگه‌ قلوبنا غلف‌، همينكه‌ انسان‌ بگه‌ كه‌ من‌ قابل‌ هدايت‌ نيستم‌. من‌ چرا پيشرفت‌ نمي‌كنم‌؟ چرا به‌ كمال‌ نميرسم‌؟ چرا در راه‌ تزكية‌ نفس‌ نمي‌تونم‌ قدم‌ بردارم‌ و نمي‌تونم‌ بردارم‌. مأيوس‌ بشه‌. خداي‌ تعالي‌ بخاطر اين‌ ناشكريش‌، بخاطر اين‌ كفرش‌، لعنتش‌ ميكنه‌. ميگه‌ حالا تو كه‌ لياقت‌ نداري‌، ملعون‌ باش‌. و از رحمت‌ خودش‌ دورش‌ ميكنه‌. خداي‌ تعالي‌ بحمد الله‌ به‌ همه‌اتون‌ الطاف‌ زيادي‌ كرده‌، مهربانيهاي‌ زيادي‌ فرموده‌. ديگه‌ از همون‌ اول‌ تولد تا آخر. اينها مهربانيهاي‌ خداست‌. يك‌ مقداري‌ انسان‌ همت‌ كنه‌، اقدام‌ داشته‌ باشه‌، اقدام‌ كنه‌، براي‌ تزكية‌ نفس‌ قدم‌ برداره‌. و البته‌ موفق‌ خواهد شد. بل‌ لعنهم‌ الله‌ بكفرهم‌ و قليل‌ ما يؤمنون‌.

 خوب‌ شب‌ گذشته‌. انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ ساعتها چون‌ يك‌ خورده‌اي‌ عقب‌ كشيده‌ شده‌. بعله‌. از طرفي‌ هم‌ شبها بلند شده‌، فرصت‌ بيشتري‌ هست‌ الحمد لله‌. و من‌ جدا از اين‌ مجالس‌ دلم‌ مي‌خواهد كه‌ بهره‌برداري‌ بكنيد. مجلسي‌ نباشه‌ كه‌ بشينيم‌ و حرفي‌ بزنيم‌ و گفتند كه‌ روايت‌ هست‌ معروفه‌ اين‌ جمله‌ كه‌ هست‌ كه‌ نشستيم‌ و گفتيم‌ و برخاستيم‌. اين‌ نباشه‌. سالها بعضي‌ها پاي‌ منبرها باصطلاح‌ پير شدند و مواعظ‌ را خوب‌ شنيدند، همين‌ حرفهايي‌ را كه‌ من‌ امشب‌ زدم‌ فكر نمي‌كنم‌ در بين‌ شما كسي‌ باشه‌ كه‌ بالاخره‌ يا مكرر يا نشنيده‌ باشه‌. همة‌ حرفها تذكره‌. انما انت‌ مذكر. اي‌ پيغمبر تو مذكري‌. انا نحن‌ نزلنا الذكر. خدا به‌ انسان‌ يك‌ فطرتي‌ داده‌ كه‌ همة‌ حرفها را ميدونه‌. منتهي‌ بايد تذكرات‌ دائما باشه‌. و انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ از اين‌ مجالس‌ بهره‌اي‌ كه‌ برميداريد اين‌ باشد كه‌ از رحمت‌ پروردگار لااقل‌ مأيوس‌ نشيد. دلهايمون‌ متوجه‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار باشه‌. امام‌ زمان‌ ما يك‌ آقايي‌ است‌ كه‌ مظهر رحمت‌ پروردگاره‌. يك‌ وقتي‌ اين‌ سه‌ جمله‌ را من‌ در كنار هم‌ در يك‌ رؤيايي‌ ديدم‌. بعد هم‌ نشستم‌ رويش‌ فكر كردم‌. فكر مي‌كنم‌ توي‌ يكي‌ از اين‌ كتابهايم‌ هم‌ نوشته‌ام‌. سه‌ جمله‌. السلام‌ عليكم‌ يا اهل‌ البيت‌ النبوه‌ تا ميرسه‌ و معدن‌ الرحمه‌. ائمة‌ اطهار معدن‌ رحمت‌ خدا هستند. شما هر چيزي‌ را بخواهيد كه‌ داراي‌ معدن‌ باشه‌، بايد از معدنش‌ بگيريد. فيروزه‌اي‌ كه‌ از معدن‌ نياد هيچي‌. خدمت‌ شما عرض‌ شود طلايي‌ كه‌ از معدن‌ طلا نيايد، هيچي‌. اينها معدن‌ رحمت‌ خدا هستند. و معدن‌ الرحمه‌. جملة‌ دوم‌ و برحمتك‌ التي‌ وسعت‌ كل‌ شي‌ء. قسم‌ ميدهيم‌ خدا را به‌ رحمت‌ خدا كه‌ شامل‌ همه‌ چيز ميشه‌. جملة‌ سوم‌، اين‌ جمله‌ البته‌ شايد معروفه‌، اون‌ دو جمله‌ خوب‌ همه‌اتون‌ زيارت‌ جامعه‌ خونديد و دعاي‌ كميل‌ هم‌ كه‌ مي‌خونيد. ولي‌ جملة‌ سوم‌ يا مرسل‌ الرحمه‌ من‌ معادنها. اين‌ در دعاهاي‌ ماه‌ رجبه‌. اي‌ خدايي‌ كه‌ رحمت‌ را از معدنش‌ براي‌ ما مي‌فرستي‌. اين‌ سه‌ جمله‌ ببينيد خيلي‌ حرف‌ داره‌. من‌ خودم‌ با همة‌ كم‌ بضاعتيم‌، با همة‌ بيسواديم‌، چي‌ بگم‌ حالا؟ من‌ حوصلة‌ اينكه‌ خيلي‌ شكسته‌ نفسي‌ هم‌ بكنم‌ ندارم‌ها، با همة‌ اينها مي‌تونم‌ ده‌ پانزده‌ تا منبر خيلي‌ مفصل‌ دربارة‌ همين‌ سه‌ جمله‌ بروم‌. خيلي‌ حرف‌ داره‌. معدن‌ رحمت‌ ائمة‌ اطهارند. خدا هم‌ از معدن‌ رحمت‌ را براي‌ ما مي‌فرسته‌ و رحمت‌ خدا شامل‌ همه‌ چيز هم‌ ميشه‌. خيلي‌ عجيبه‌. شامل‌ همه‌ چيز. حتي‌ شامل‌ شيطان‌ هم‌ ميشه‌. حتي‌ شامل‌ همه‌ چيز. حالا چه‌ رحمت‌ عامه‌ باشه‌ چه‌ رحمت‌ خاصه‌. آنوقت‌ يكي‌ از اين‌ معادن‌ رحمت‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفداء (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) كه‌ ما در تمام‌ دنيا او از افتخاراتمون‌ اين‌ است‌ كه‌ ما مأموم‌ اين‌ اماميم‌. و فرداي‌ روز جمعه‌ و امشب‌، چون‌ شب‌ قدر متعلق‌ به‌ روز بعده‌ از نظر اسلام‌. از نظر ما ميگيم‌ جمعه‌ شب‌. شب‌ بعد را ملحق‌ مي‌كنيم‌. ولي‌ اين‌ درست‌ نيست‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ شب‌ اول‌ ماه‌ رمضان‌ كيه‌؟ شب‌ بعدش‌ شب‌ قبل‌ ميشه‌. شب‌ اول‌ ماه‌ را انسان‌ وقتي‌ كه‌ هلال‌ رؤيت‌ ميشه‌. حالا اين‌ بحثي‌ داره‌. شب‌ قدر، شب‌ جمعه‌ و روز جمعه‌ تعلق‌ دارد به‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. در زيارتش‌ ميگيم‌ كه‌ هذا يومك‌ و انا فيه‌ ضيفك‌ و جارك‌. و انت‌ يا مولاي‌ كرموني‌ من‌ اولاد الكرام‌ و مأمور بالضيافة‌ و الاجاره‌ و اضفني‌ و اجرني‌ صلواة‌ الله‌ عليك‌ و علي‌ آل‌ بيتك‌ و انتظر ظهورك‌ و ظهور الحق‌ علي‌ يديك‌. معنايش‌ را مي‌فهميد كه‌ حالتون‌ منقلب‌ شد. من‌ در امروز كه‌ روز توست‌ در پناه‌ توام‌. در كنار توام‌. و تو اي‌ آقاي‌ من‌، اي‌ مولاي‌ من‌، كريمي‌ از اولاد كرام‌ هستي‌. مأموري‌ به‌ ضيافت‌، مأموري‌ كه‌ از طرف‌ خدا امر شدي‌ كه‌ مرا مهماني‌ بكني‌. و به‌ من‌ پناه‌ بدهي‌. پس‌ پناهم‌ بده‌، پس‌ مرا مهماني‌ كن‌. فاضفني‌ فاجرني‌. صلوات‌ خدا بر تو باد، آن‌ رحمت‌ خاصة‌ پروردگار بر تو باد. صلواة‌ الله‌ عليك‌ و علي‌ آل‌ بيتك‌. بر فرزندانت‌ صلوات‌ خدا باد، بر زن‌ و فرزندت‌ صلوات‌ خدا باد. و انتظر ظهورك‌. ما در روز جمعه‌ انتظار ظهور تو را داريم‌. و ظهور الحق‌ علي‌ يديك‌. ظهور حق‌ به‌ دست‌ توست‌. تمام‌ انبياء، يكصد و بيست‌ و چهار هزار پيغمبر، ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌، اينها همه‌ آمدند نتونستند صددرصد، نه‌ آنكه‌ آنها قدرتش‌ را نداشتند، زمينه‌ نبود، مردم‌ آمادگيش‌ را نداشتند؛ كه‌ حق‌ را صددرصد ظاهر بكنند و در اختيار مردم‌ بگذارند. اما حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفداء از خصوصياتش‌ اين‌ است‌ كه‌ ظهور حق‌ به‌ دستش‌ است‌. مي‌آيد دنيا را پر از عدل‌ و داد ميكنه‌ بعد از آنكه‌ پر از ظلم‌ و جور شده‌ باشه‌. و ان‌ يجعلني‌ من‌ المنتظرين‌ لك‌. حالت‌ انتظار را داشته‌ باشيد. ماها بايد جزء منتظرين‌ باشيم‌. منتظرين‌ ميدونيد منتظر كيه‌؟ چون‌ انسان‌ يك‌ محبوب‌ خيلي‌ عزيزي‌ داشته‌ باشه‌ و تعيين‌ هم‌ نكرده‌ باشه‌ كه‌ كي‌ مي‌آيد. خانه‌ را مرتب‌ كرده‌ انسان‌، خانة‌ دلش‌ را از تمام‌ صفات‌ رذيله‌ پاك‌ كرده‌، سفره‌ را پهن‌ كرده‌. تمام‌ مقدمات‌ آمدنش‌ را فراهم‌ كرده‌. نشسته‌ به‌ در نگاه‌ ميكنه‌ كه‌ بيايد. من‌ منتظر ظهور تو هستم‌. و انتظر ظهورك‌ و ظهور الحق‌ علي‌ يديك‌. من‌ انتظار دارم‌. خدايا من‌ را از جزء منتظرين‌ قرار بده‌. و اسئل‌ الله‌ ان‌ يجعلني‌ من‌ المنتظرين‌ لك‌ و التابعين‌ لك‌. از پيروان‌ تو خدا مرا قرار بده‌. بعد از اين‌ اين‌ شعر را مرحوم‌ آشيخ‌ عباس‌ قمي‌ در مفاتيح‌ نقل‌ ميكنه‌. خيلي‌ شعر مناسبي‌ است‌. نظيرك‌، اين‌ را نسبت‌ مي‌دهند ظاهرا به‌ سيد بحر العلوم‌. نظيرك‌ ان‌ دجت‌ ركابي‌، من‌ هر جا كه‌ هست‌ بيايم‌ بر تو وارد بشوم‌. دنيا مال‌ توست‌. آخرت‌ مال‌ توست‌. هر چه‌ خدا داره‌ در اختيار تو گذاشته‌. نزيلك‌ حيث‌ من‌ اتجهت‌ ركابي‌ و ضيفك‌ ان‌ كنت‌ من‌ البلادي‌. من‌ ميهمان‌ تو هستم‌ در هر جائي‌ از بلاد دنيا كه‌ باشم‌ مهمان‌ تو هستم‌. بيمنه‌ رزق‌ الوري‌ و بوجوده‌ ثبت‌ الارض‌ و السماء.

 خوب‌ حالا كه‌ اينطوره‌، شب‌ جمعه‌ است‌، شب‌ زيارتي‌ مخصوص‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسينه‌. شايد امام‌ زمان‌ ما الان‌ كنار قبر شش‌ گوشة‌ سيد الشهدا باشند و شايد هم‌، چون‌ ايام‌ ديگه‌ بايد كم‌كم‌ تعلق‌ به‌ فاطمة‌ زهرا داشته‌ باشد، كنار قبرستان‌ بقيع‌، يا كنار قبر پيغمبر اكرم‌. يا فاطمة‌ البتول‌. يا مولاتي‌ يا فاطمة‌ اغيثيني‌. برويم‌ امشب‌ در خانة‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها. شايد اين‌ مادر مهربان‌ از خدا امشب‌ بخواهد فرج‌ فرزندش‌ را پروردگار متعال‌ برساند. اين‌ ايام‌ فاطمة‌ زهرا دست‌ فرزندانش‌ را ميگرفت‌. از شهر بيرون‌ مي‌آمد. زير يك‌ درختي‌ مي‌نشست‌. مشغول‌ گريه‌ كردن‌ ميشد. چون‌ گفته‌ بودند اهل‌ مدينه‌ كه‌ فاطمه‌ يا روز گريه‌ كند شب‌ آرام‌ داشته‌ باشد. يا شب‌ گريه‌ كند روز آرام‌ داشته‌ باشد. فاطمة‌ زهرا احساس‌ ندامت‌ كرد. از شهر خارج‌ ميشد زير اين‌ درخت‌ مي‌نشست‌. با فرزندانش‌ اشك‌ مي‌ريخت‌. آمدند درخت‌ را قطع‌ كردند. چراغها را خاموش‌ كنيد، حال‌ عزايي‌ بگيريم‌. انشاء الله‌ اميدواريم‌ امشب‌ حضرت‌ زهراي‌ مرضيه‌ به‌ ما نظر لطفي‌ بفرمايد. شنيده‌ايد هنوز سه‌ روز بيشتر از وفات‌ پيغمبر نگذشته‌ بود كه‌ پهلويش‌ را شكستند. و ظاهرا اين‌ قساوت‌ و قساوتي‌ كه‌ امام‌ صادق‌ مي‌فرمايد سبب‌ وفات‌ مادر ما زهرا، ان‌ قنفذ كنت‌ مولا عمر، قنفذ با غلاف‌ شمشير به‌ بازوي‌ مادر ما زهرا زد و سبب‌ وفاتش‌ شد. پس‌ بايد گفت‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا هم‌ بازويش‌ شكسته‌ بوده‌، هم‌ پهلويش‌ شكسته‌ بوده‌. شايد اين‌ روزها سيلي‌ هم‌ خورده‌ بود. با اين‌ حال‌ مي‌آمد مي‌نشست‌ اشك‌ مي‌ريخت‌. و گاهي‌ هم‌ مي‌آمد كنار قبر پدر با پدرش‌ رازو نياز ميكرد. خدايا به‌ آبروي‌ آقامون‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ اين‌ فرزند زهرا را، اين‌ فرزند عزيز زهرا را، از پس‌ پردة‌ غيبت‌ خارجش‌ بكن‌ و در مقابل‌ چشم‌ شيعيان‌ دشمنان‌ فاطمة‌ زهرا را آتش‌ بزند. اينها را بسوزاند تا دل‌ فرزندان‌ شيعيان‌ فاطمة‌ زهرا خنك‌ شود.

 

۱۹ ربیع الاول ۱۴۱۳ قمری – ۲۶شهریور ۱۳۷۱شمسی – معرفت امام علیه السلام

 معرفت‌ امام‌ عليه‌ السلام‌ 26 شهريور 1371

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. ان‌ الذين‌ آمنوا و عمل‌ الصالحات‌ سيجعله‌ لهم‌  الرحمن‌ ودا.

 ما طبق‌ برنامة‌ شبهاي‌ جمعه‌ بايد بقية‌ آياتي‌ كه‌ در هفته‌هاي‌ گذشته‌ بحث‌ شد و مورد ترجمه‌ و تفسير قرار گرفت‌ همانها را بحث‌ كنيم‌ حالا به‌ يك‌ مناسبتي‌ كه‌ يك‌ سؤالي‌ از من‌ شد و بايد هم‌ اين‌ مطالبي‌ كه‌ مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ به‌ سمع‌ دوستان‌ برسانم‌ دربارة‌ اين‌ آية‌ شريفه‌ مناسبت‌ هم‌ با ايام‌ دارد. يك‌ مقداري‌ حرف‌ بزنيم‌ انشاء الله‌ باز اگر فرصت‌ شد از هفته‌هاي‌ آينده‌ دربارة‌ آيات‌ مورد بحثمون‌ سخن‌ بگوييم‌. ترجمة‌ اين‌ آية‌ شريفه‌ اين‌ است‌ كه‌ ان‌ الذين‌ آمنوا كساني‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌اند و عمل‌ صالح‌ كرده‌اند. خداي‌ تعالي‌ قرار مي‌دهد براي‌ اينها يك‌ محبوبيتي‌، ودا، دوستي‌. اين‌ ترجمة‌ آية‌ شريفه‌ است‌. در تفاسير آمده‌ كه‌ اين‌ آيه‌ دربارة‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ نازل‌ شده‌ حتي‌ در كتب‌ اهل‌ سنت‌ من‌ ديده‌ام‌ كه‌ ميگويند منظور از ان‌ الذين‌ آمنوا و عملوا الصالحات‌، علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ است‌. و يجعل‌ لهم‌ الرحمن‌ ودا. محبوبيتي‌ از علي‌ عليه‌ السلام‌ در دلها قرار داده‌ خداي‌ تعالي‌ كه‌ با همة‌ تبليغات‌ سوئي‌ كه‌ عليه‌ آن‌ حضرت‌ بوسيلة‌ بني‌ اميه‌ و بالاخص‌ معاويه‌ و يزيد لعنة‌ الله‌ عليهما انجام‌ شد در عين‌ حال‌ علي‌ محبوبيت‌ فوق‌ العاده‌اي‌ در قلوب‌ مردم‌ دارد. ولي‌ بطور كلي‌ آيات‌ كلي‌ كه‌ در قرآن‌ هست‌ كه‌ تفسير شده‌ به‌ ائمة‌ اطهار بايد ما اينطوري‌ منظور كنيم‌ كه‌ در رأس‌ اين‌ صفات‌ حميده‌ مسلما خاندان‌ عصمت‌ هستند. چون‌ آنها سبقت‌ بر تمام‌ خوبيها گرفته‌اند. فرزندان‌ پيغمبر اكرم‌ را وقتي‌ خداي‌ تعالي‌ تقسيم‌ ميكند مي‌فرمايد و منهم‌ ظالم‌ لنفسه‌ و منهم‌ مقتصد و منهم‌ سابق‌ بالخيرات‌. يك‌ دسته‌ از اينها آدمهاي‌ معصيتكاري‌ هستند، ظالم‌ به‌ نفسند. يك‌ عده‌ مقتصدند، ميانه‌رو هستند. منظورم‌ اين‌ جملة‌ آخره‌ كه‌ و منهم‌ سابق‌ بالخيرات‌. يك‌ دسته‌ از فرزندان‌ پيغمبر، اينها سابق‌ بالخيراتند. الف‌ و لام‌ الخيرات‌ از نظر ادبي‌ مسلمه‌ كه‌ منظور كل‌ الخيراته‌. همة‌ خوبيها. سبقت‌ گرفتند آنها، حالا در عالم‌ ارواح‌ بوده‌، در عالم‌ زر بوده‌، در اين‌ دنيا بوده‌، فرقي‌ نميكنه‌. اينها در تمام‌ خوبيها بر ديگران‌ سبقت‌ گرفته‌اند. و منهم‌ سابق‌ بالخيرات‌. از آيات‌ ديگر هم‌ استفاده‌ ميشه‌ كه‌ اين‌ آيه‌ خيلي‌ صراحت‌ داره‌. آيات‌ ديگه‌ هم‌ هست‌ كه‌ السابقون‌ السابقون‌ اولئك‌ المقربون‌. يا مثلا… آيات‌ مختلفي‌ هست‌. حالا وقتتون‌ را سر اين‌ آيات‌ صرف‌ نكنم‌. چون‌ يك‌ كلمه‌ هم‌ توي‌ قرآن‌ باشه‌ مثل‌ اينه‌ كه‌ صد كلمه‌ باشه‌. براي‌ ما همين‌ يك‌ كلمه‌ هم‌ حجته‌. و چون‌ آنها سابق‌ بالخيراتند، اگر اسم‌ خيري‌ برده‌ بشود در عالم‌ ان‌ ذكر الخير، اگر خير ياد بشه‌، هر چي‌ شما خوبيهايي‌ كه‌ در عالم‌ هست‌، هرچه‌ كه‌ از خوبيهايي‌ كه‌ در عالم‌ هست‌، چه‌ صفات‌ خوب‌ باشه‌، چه‌ اعمال‌ خوب‌ باشه‌، آنها سابقند، يعني‌ مسابقه‌ را برده‌اند. يعني‌ آنها اول‌ هستند. باصطلاح‌ ما جام‌ طلايي‌ را آنها برده‌اند. البته‌ در مسابقه‌ گاهي‌ ميشه‌ كه‌ بالنسبه‌ به‌ ديگران‌ آنها سبقت‌ را گرفته‌اند. ولي‌ نه‌. نسبت‌ به‌ عالم‌ وجود و تمام‌ ماسوي‌ الله‌، اين‌ چهارده‌ نور پاك‌ نسبت‌ به‌ تمام‌ انبياء، همة‌ انبياء در اين‌ مسابقه‌ شركت‌ كرده‌اند. بعضي‌هايشون‌ دو سه‌ كيلومتر عقبند، بعضي‌ها جلويند. و بعضي‌ از اين‌ سبقت‌ گيرندگان‌، آنهايي‌ كه‌ در مسابقه‌ شركت‌ كرده‌اند، اينها فرسخها جلوتر از آنهايي‌ هستند كه‌ سبقت‌ را تازه‌ مي‌برند.

 خوب‌. پس‌ نتيجة‌ بحث‌ اين‌ شد كه‌ هر آيه‌اي‌ در قرآن‌، اگر گفتند ان‌ الذين‌ آمنوا، كساني‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌اند. من‌ و شما را هم‌ شامل‌ ميشه‌، حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ كه‌ آمن‌ الرسول‌ بما انزل‌ اليه‌ من‌ ربه‌، او را هم‌ شامل‌ ميشه‌. اما تفاوت‌ از زمين‌ تا آسمان‌ است‌. اگر گفتند مهربان‌، يك‌ آدم‌ مهرباني‌ را هم‌ شامل‌ ميشه‌، و حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفداء را هم‌ شامل‌ ميشه‌. اما ميان‌ ماه‌ من‌ تا ماه‌ گردون‌، تفاوت‌ از زمين‌ تا آسمان‌ است‌. اگر گفتند سخي‌، حاتم‌ طايي‌ را هم‌ شامل‌ ميشه‌، و پيغمبر اكرم‌ و حضرت‌ مجتبي‌ و حضرت‌ جواد الائمه‌ را هم‌ شامل‌ ميشه‌. اما گفت‌… چه‌ عرض‌ كنم‌؟ اصلا قابل‌ مقايسه‌ نيستند. لا يقاس‌ بنا احد. خودشون‌ فرمودند كه‌ با ما احدي‌ را قياس‌ نكنيد. بعضي‌ از اصحاب‌ ائمه‌ عليهم‌ السلام‌ مي‌آمدند خدمت‌ ائمه‌. آيا شما بالاتريد يا حضرت‌ آدم‌؟ خوب‌ با يك‌ فرد كم‌ معرفت‌ اينطوري‌، بايد كلم‌ الناس‌ علي‌ قدر عقولهم‌. هر كسي‌ را به‌ اندازة‌ عقلش‌ بايد باهاش‌ صحبت‌ كرد. مي‌فرمودند كه‌ ما بالاتريم‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ حضرت‌ آدم‌ تمام‌ نعمتها برايش‌ توي‌ بهشت‌ بود، فقط‌ بهش‌ گفتند گندم‌ نخور. اين‌ خورد. علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ هيچكس‌ بهش‌ نگفته‌ بود گندم‌ نخورد. و در فشار ظاهري‌ هم‌ بودند. اما فرمود تنها بخاطر اينكه‌ يك‌ عده‌ در مملكت‌ اسلامي‌ ممكنه‌ پيدا بشوند كه‌ آنها گندم‌ نداشته‌ باشند بخورند، من‌ در تمام‌ عمر گندم‌ نخوردم‌.

 حضرت‌ ابوالفضله‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌، وارد شريعة‌ فرات‌ ميشه‌. سه‌ شبانه‌روزه‌ آب‌ نخورده‌، تشنگي‌ بهش‌ فشار آورده‌. نه‌ خدا گفته‌ بود آب‌ نخور، نه‌ پيغمبر، نه‌… همه‌ هم‌ راضي‌ بودند. من‌ يقين‌ دارم‌ امام‌ حسين‌ خوشحال‌ هم‌ ميشد ابوالفضل‌ آب‌ بخوره‌. ولي‌ آب‌ را روي‌ آب‌ ريخته‌ و ميگه‌ يا نفس‌ هوني‌ و الحسين‌ معطشوا. اي‌ نفس‌ من‌ خوار شو. حسين‌ تشنه‌ است‌ تو مي‌خواهي‌ آب‌ بخوري‌! پس‌ ببينيد. ابوالفضل‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌. شما مقايسه‌اش‌ بكنيد با حضرت‌ آدم‌ توي‌ بهشت‌. اصلا لا يقاس‌ بنا احد. منتهي‌ چون‌ با ما مي‌خواستند زندگي‌ بكنند، در مسابقات‌ هم‌ با ما شركت‌ كردند و مثل‌ اين‌ مي‌مونه‌ كه‌ يك‌ مرجع‌ تقليد حالا رفته‌ توي‌ استاديوم‌. رفته‌ ديگه‌ حالا. آنجا نشسته‌ و در مسابقات‌ شركت‌ كرده‌ و از همه‌ برده‌.

 دربارة‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ دارد كه‌ منصور وقتي‌ حضرت‌ برش‌ وارد شد، داشتند تيراندازي‌ مي‌كردند. اصرار كه‌ تو… حضرت‌ تير و كمان‌ را گرفت‌. اينجور مسابقه‌ است‌ها. تير اول‌ را به‌ نشان‌ زد، تير دوم‌ را روي‌ آن‌ تير، يعني‌ بالاي‌ تير، تير سوم‌، چهارم‌، هفتم‌… هفت‌ تا تير! اصلا محاله‌. باصطلاح‌ تقريبا معجزه‌ است‌. و در مسابقه‌ برد. حالا بگيم‌ امام‌ تيرانداز خوبيه‌؟! نه‌. امام‌ با جوانها نشسته‌. منصوري‌ هست‌ و يك‌ عده‌ تير انداز و تمام‌ شخصيتشون‌ و حيثيتشون‌ به‌ اين‌ است‌ كه‌ كي‌ تير را بهتر پرتاب‌ ميكنه‌. و امام‌ را هم‌ مجبور كردند كه‌ در بين‌ آنها اين‌ كارها را بكنه‌. و لذا تيراندازيه‌. خوب‌. در مسابقه‌ بايد، حالا كه‌ مجبوره‌ شركت‌ بكنه‌، سبقت‌ را برده‌، مسابقه‌ را برده‌. در همه‌ چيز اينطوري‌ هستند. اينها وقتي‌ كه‌ مي‌آيند توي‌ ما مردم‌. من‌ يك‌ وقتي‌ مثال‌ زدم‌. گفتم‌ تفاوت‌ و فاصلة‌ بين‌ ما و حجة‌ ابن‌ الحسن‌ يا هر يك‌ از اين‌ چهارده‌ معصوم‌ عليهم‌ السلام‌، بيشتر از فاصلة‌ يك‌ مورچه‌ است‌ با حضرت‌ سليمان‌. حالا اگر حضرت‌ سليمان‌ لباس‌ مورچه‌اي‌ پوشيد و آمد توي‌ لونة‌ مورچه‌، بايد تمام‌ شرايط‌ يك‌ مورچه‌ را هم‌ داشته‌ باشه‌. منتهي‌ بهترش‌ را. يعني‌ توي‌ لونة‌ مورچه‌ وقتي‌ حضرت‌ سليمان‌ كوچك‌ شد آمد رفت‌ آنجا براي‌ هدايت‌ مورچگان‌، بايد غذاي‌ مورچه‌اي‌ هم‌ بخوره‌، بايد مثل‌ مورچه‌ها ازدواج‌ كنه‌. بايد با مورچه‌ها زندگي‌ كنه‌، خانه‌اش‌ هم‌ مثل‌ مورچه‌ها باشه‌. ائمة‌ ما، اين‌ را شما بدونيد، مي‌خواهم‌ سطح‌ معرفتتون‌ را طبق‌ آنچه‌ در روايات‌ هست‌، از اين‌ جهت‌ بالا ببرم‌ كه‌ آمدن‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌، آمدن‌ پيغمبر اكرم‌ و ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ در ميان‌ ما، مثل‌ آمدن‌ حضرت‌ سليمانه‌ در بين‌ مورچه‌ها. غذا ميخوره‌، حتي‌ ممكن‌ هم‌ هست‌ غذاي‌ بد درش‌ اثر بد بگذاره‌. حتي‌ ممكن‌ است‌ سم‌ او را بكشه‌. چون‌ همة‌ شرايط‌ مورچه‌ را بايد داشته‌ باشه‌ تا حضرت‌ سليمان‌ بتونه‌ با مورچه‌ها زندگي‌ كنه‌.

 خلقكم‌ الله‌ انوارا و جعلكم‌ بعرشه‌ محدقين‌. خداي‌ تعالي‌ اگر پيغمبر اكرم‌ و آلش‌ نبودند، هيچي‌ را خلق‌ نميكرد. چي‌ را خلق‌ كنه‌؟! ماها را! ما نمونة‌ هنر و صنع‌ پروردگاريم‌؟! حيوانات‌ را؟ جمادات‌ را؟ نباتات‌ را؟ چي‌ را مي‌خواهد خلق‌ كنه‌. گل‌ سر سبدش‌ ماها هستيم‌ كه‌ نفس‌ امارة‌ بالسوء برمون‌ مسلط‌ شده‌، هر چي‌ دلمون‌ مي‌خواهد انجام‌ مي‌دهيم‌. اگر شيطون‌ تازه‌ بر روي‌ نفس‌ ما سوار نشه‌ و ما را به‌ سوي‌ هلاكت‌ نبره‌. اينقدر ضعيف‌ و بيچاره‌ايم‌ كه‌ شيطان‌ كه‌ دشمن‌ آشكاراي‌ ماست‌، اين‌ مي‌آيد ما را گول‌ مي‌زنه‌. پريروز بود گفتم‌ يك‌ نفري‌ ديد، بقيه‌اش‌ را چون‌ نگفته‌ام‌ عرض‌ ميكنم‌. يك‌ نفري‌ ديد شيطان‌ ريسمانهاي‌ زيادي‌ روي‌ شانه‌اش‌ هست‌. يكيش‌ مال‌ شيخ‌ انصاري‌ بود. اين‌ را تا اينجا گفتم‌. و بعد اين‌ شخص‌ خواب‌ بيننده‌ گفت‌ كه‌ پس‌ ريسمان‌ من‌ كو؟ اينش‌ را نگفتم‌. شيطان‌ گفت‌ تو كه‌ ريسمون‌ نمي‌خواهي‌. تو خودت‌ عقب‌ سر من‌ ميدوي‌. واقعا اينطوره‌. كارهاي‌ شيطاني‌ ما مي‌كنيم‌ كه‌ شيطان‌ شايد به‌ فكرش‌ هم‌، البته‌ شيطان‌ همه‌ چيز را ميدونه‌. ولي‌ بهرحال‌ روز قيامت‌ كه‌ ميشه‌ شيطان‌ ميگه‌ تو مرا نديدي‌. پيغمبري‌ هم‌ نداشته‌ام‌. كتابي‌ هم‌ نداشته‌ام‌. روي‌ منبرها هم‌ همه‌ از من‌ مذمت‌ مي‌كردند و مبلغي‌ نداشتم‌. چطور شد تو مطيع‌ من‌ شدي‌. مطيع‌ خدايي‌ كه‌ يكصد و بيست‌ و چهار هزار پيغمبر داشته‌، كتاب‌ داشته‌، مردم‌، وعاظ‌، مبلغين‌، اينها تبليغ‌ از طرف‌ او مي‌كردند. چرا گوش‌ به‌ حرف‌ او نكردي‌؟

 اين‌ انسان‌ را خدا خلق‌ كرده‌. اما خيلي‌ ارزش‌ نداره‌. حتي‌ آنقدر ماها رو به‌ پستي‌ رفته‌ايم‌ و در عالم‌ پستي‌ خودمون‌ را احساس‌ مي‌كنيم‌ كه‌ گاهگاهي‌ خودمون‌ سؤال‌ مي‌كنيم‌ خدا ماها را چرا خلق‌ كرده‌؟! شما بيائيد توي‌ اين‌ كانون‌ بحث‌ و انتقاد ببينيد چقدر اينطور سؤال‌ داريم‌. جوانها اكثرا سؤال‌ مي‌كنند خدا چرا ما را خلق‌ كرد؟ براي‌ چي‌ خلق‌ كرد؟ راسته‌. اگر اين‌ باشه‌ كه‌ هستيم‌ و خدا اينجوري‌ ما را خلق‌ كرده‌ باشه‌، چرا ما را خلق‌ كرد. گاهي‌ انسان‌ توي‌ اين‌ دارالمجانين‌، تيمارستان‌ كه‌ بره‌ من‌ يك‌ وقتهايي‌ مي‌رفتم‌ براي‌ كمك‌ به‌ اينها گاه‌ گاهي‌ نگاه‌ به‌ اينها مي‌كردم‌، خوش‌ به‌ حال‌ اينها، اينها همة‌ خصوصيات‌ ما را دارند عقل‌ ندارند. چرا عقل‌ ندارند؟ واقعا اينطوره‌. چون‌ ما با يك‌ ديونه‌ فرقمون‌ اينه‌ كه‌ ما غصة‌ آينده‌ و وضع‌ فعليمون‌ و وضع‌ جا و مكانمون‌ را هم‌ مي‌خوريم‌. فقط‌ فرقمون‌ اينه‌. والا همة‌ كارهاي‌ يك‌ ديونه‌، ديونه‌ غذا مي‌خوره‌ خوب‌ ما هم‌ مي‌خوريم‌. ديونه‌ استراحت‌ مي‌كنه‌ ما هم‌ مي‌كنيم‌. ديونه‌ از ديونه‌هاي‌ ديگه‌ به‌ اصطلاح‌ تحركاتي‌ مي‌گن‌ يك‌ مشت‌ ديونه‌هارا، بعضي‌ ديونه‌ها هستند كه‌ يك‌ گوشه‌ نشستند كار به‌ كار كسي‌ ندارند يك‌ مشتشون‌ تحركاتي‌، اصطلاحي‌ عرض‌ مي‌كنم‌ اينها را بايد زنجيرشون‌ كرد. اين‌ صدام‌ از اون‌ ديونه‌هاي‌ تحركاتي‌ كه‌ كسي‌ هم‌ نمي‌تونست‌ زنجيرش‌ كنه‌. يك‌ مشت‌ از اين‌ ديونه‌ها ريختند به‌ جان‌ هم‌. بيخود مردم‌ آزاري‌ مي‌كنند. فكر نكنيد اوني‌ كه‌ تو بازار نشسته‌ و صد تا صبح‌ تا غروب‌ دروغ‌ مي‌گه‌ ومردم‌ آزاري‌ مي‌كنه‌ و تمام‌ مردم‌ را به‌ ضررهاي‌ بزرگي‌ مي‌اندازه‌ اين‌ ديونة‌ سالميه‌. ديونة‌ آرامي‌ نيست‌ اين‌ ديوانة‌ تحركاتي‌ است‌ به‌ اصطلاح‌ اين‌ ديوانة‌ تحركاتي‌ نمي‌دونم‌ حالا كدامه‌، اين‌ ديونه‌اي‌ است‌ كه‌ بايد زنجيرش‌ كرد. من‌ يك‌ ديونه‌اي‌ را ديدم‌ واقعا دلم‌ سوخت‌. خدا مي‌دونه‌ بعضي‌ از اعمال‌ ما اگر چشم‌ دل‌ داشته‌ باشيم‌ عين‌ اون‌ ديونه‌ است‌. يك‌ شيشه‌اي‌ را پيدا كرده‌ بود، يك‌ ليواني‌ كه‌ گذاشته‌ بودند باهاش‌ آب‌ بخورند اين‌ را زده‌ بود شكسته‌ بود تيزيش‌ را خيلي‌ مي‌كشيد به‌ بدنش‌. خون‌ هم‌ مي‌ريخت‌ ماها با روحمون‌ همين‌ كار را مي‌كنيم‌. آخه‌ اين‌ روح‌ نيست‌ كه‌ ما داريم‌. چشمت‌ را به‌ زن‌ نامحرم‌ دوختي‌ الذت‌ النظر سهم‌ من‌ سهام‌ ابليس‌، تير مي‌ياد مي‌خوره‌، كه‌ هر چه‌ ديده‌ بيند دل‌ كند ياد. ما يك‌ ديونة‌ سختي‌ هم‌ هستيم‌ اگر طرف‌ خدا نريم‌. اقدام‌ عليه‌ خودمون‌ مي‌كنيم‌، ظلم‌ به‌ نفس‌ مي‌كنيم‌. الظالم‌ لنفسه‌. اين‌ ذكر يونسيه‌ كه‌ اينقدر ارزش‌ داره‌ و خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد كه‌ اگر كسي‌ اين‌ را بگه‌ ممكن‌ است‌ از قلب‌ اندوه‌ نجات‌ پيدا كنه‌ بلكه‌ نمي‌گه‌ ممكن‌ است‌ من‌ عرض‌ كردم‌ و كذالك‌ منجي‌ المؤمنين‌، اين‌ يك‌ نمونه‌اش‌ را براتون‌ گفتم‌ حضرت‌ يونس‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد و ذنون‌ اذهب‌ مقاضبا فذل‌ الم‌ نقدر عليه‌، ذنون‌ اسم‌ لقب‌ حضرت‌ يونسه‌. با حال‌ غضب‌ از بين‌ مردم‌ بيرون‌ رفت‌ و وظيفة‌ تبليغاتي‌ خودش‌ را به‌ خيال‌ خودش‌ كه‌ درست‌ انجام‌ داده‌ ولي‌ يك‌ خرده‌اي‌ كوتاه‌ آمد. فضلن‌ الم‌ نقدر عليه‌ طبق‌ دستور امام‌ عرض‌ مي‌كنم‌ كه‌ گمان‌ كرد ما تنگ‌ برش‌ نمي‌گيريم‌. سخت‌ برش‌ نمي‌گيريم‌. الم‌ نقدر عليه‌.

 چكار كرد خدا؟ ديگه‌ خدا نمي‌گه‌ چكار كرد، فنادا في‌ الظلمات‌، در ظلمات‌ شما تصور شكم‌ ماهي‌ را در توي‌ دريا بكنيد كه‌ چقدر تاريكه‌. فنادي‌ في‌ الظلمات‌ ان‌ لا اله‌ الا انت‌. خدايي‌ نيست‌ جز تو، مؤثري‌ در وجود نيست‌ جز تو، همة‌ كارها را تو انجام‌ مي‌دي‌. لا اله‌ الا انت‌، حالا مي‌گه‌ خوب‌ پس‌ اين‌ بديهايي‌ هم‌ كه‌ قائل‌ به‌ جبر بشيم‌ پس‌ لا مؤثرة‌ وجود الا الله‌ پس‌ قائل‌ به‌ جبر بشيم‌. مي‌فرمايد كه‌ بعدش‌ گفت‌ سبحانك‌، تو پاكي‌ كه‌ كار بد بكني‌، من‌ را به‌ اين‌ گرفتاري‌ مبتلا بكني‌، من‌ را بي‌ جهت‌ تو دهن‌ ماهي‌ بياندازي‌، من‌ را در فشار قرار بدي‌، سبحانك‌، اني‌ كنت‌ من‌ الظالمين‌ منم‌ كه‌ به‌ خودم‌ ظلم‌ كردم‌. تمام‌ مردم‌ اين‌ تاريكي‌ الان‌، زمان‌ غيبت‌ اين‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فدا كه‌ تشبيح‌ به‌ خورشيد شده‌ يعني‌ اگر نبود در بين‌ شما ظلماني‌ محضه‌، عالمه‌ شما و همين‌ طور هم‌ هست‌. الان‌ ما در ظلمات‌ فوق‌ العاده‌اي‌ مبتلا شديم‌ خوب‌ اينجا چي‌ بگيم‌، بگيم‌ لا اله‌ الا انت‌ سبحانك‌ خدايا اين‌ غيبت‌ امام‌ زمان‌ مربوط‌ به‌ تو نيست‌. يعني‌ تو حجت‌ ابن‌ الحسن‌ را در پردة‌ غيبت‌ قرار ندادي‌. انا ايجا البته‌ آيه‌ اينطور نيست‌ ولي‌ انا كنا من‌ الظالمين‌ اين‌ ماييم‌ كه‌ بر خودمون‌ ظلم‌ كرديم‌.و الا خداي‌ تعالي‌ پيغمبر اكرم‌ را ظاهرا در بين‌ مردم‌ گذاشت‌ بعد هم‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌، بعد هم‌ امام‌ حسن‌، بعد همه‌اشون‌ ظاهر، همه‌ را كشتند، همه‌ را كشتند. اين‌ يكي‌ را يك‌ جا مخفيش‌ كرده‌ كه‌ ما اين‌ را دسترسي‌ پيدا كنيم‌ شما فكر مي‌كنيد شما به‌ خودتون‌ شما دوستان‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ كه‌ امروز اينجا نشسته‌ايد نگاه‌ نكنيد به‌ خدا قسم‌ يك‌ مقداري‌ زيادتر پيش‌ بعضي‌ از شيعيان‌ اسم‌ امام‌ زمان‌ را ببريد مي‌بينيد اين‌ رگهاي‌ گردنشون‌ حركت‌ مي‌كنه‌ همچين‌ عصباني‌ مي‌شن‌ كه‌ اي‌ آقاتو هم‌ معلومه‌ فلان‌، تو هم‌ چه‌!

 حجت‌ ابن‌ الحسن‌ همين‌ الان‌ اگر تشريف‌ بيارن‌، همين‌ حالا زمان‌ ما اينطور نيست‌ حضرت‌ را قطعه‌، قطعه‌اش‌ مي‌كنند، همانطوري‌ كه‌ با امام‌ حسين‌ عمل‌ كردند با ايشان‌ هم‌ مي‌كنند. ظلمت‌ را ما خودمون‌ به‌ دست‌ خودمون‌ به‌ وجود آورديم‌. شما در دعاي‌ فرج‌ مي‌خونيد كه‌ عظم‌ البلاء واقعا عظم‌ البلاء. مي‌خوانيد و ذاقت‌ الارض‌ واقعا ذاقت‌ الارض‌، دنيا تنگ‌ شده‌، بلا عظيم‌ شده‌. حالا شماها مقصر نيستيد، شماها طالب‌ حجت‌ ابن‌ الحسنيد الحمد الله‌ ولي‌ امام‌ عصر ارواحنا فدا براي‌ يك‌ عدة‌ خاصي‌ كه‌ نمي‌خواد بياد، يمل‌ الارض‌ قسطا و عدلا… دنيا را مي‌خواد پر از عدل‌ و داد كنه‌ بعد از اين‌ كه‌ پر از ظلم‌ و جور شده‌ باشه‌. پس‌ تمام‌ مردم‌ بايد سرشون‌ را بگذارند بگن‌ سبحانك‌ اني‌ كنت‌ من‌ الظالمين‌ خداي‌ تعالي‌ فستجبنا له‌ ما جواب‌ او را داديم‌ و اجابتش‌ كرديم‌، حاجتش‌ را برآورديم‌. فستجبنا له‌ و نجيناه‌ من‌ الغم‌ او را از غم‌ نجاتش‌ داديم‌. تا اينجا مال‌ حضرت‌ يونسه‌، يك‌ قصه‌ نقل‌ كرده‌ براي‌ ما. اينجاش‌ مهمه‌ و كذالك‌ منجي‌ المؤمنين‌، همين‌ جوري‌، همينطوري‌ كه‌ حضرت‌ يونس‌ را از ميان‌ اون‌ تاريكي‌ نجات‌ داديم‌، از تاريك‌ غم‌ و اندوه‌ نجاتش‌ داديم‌ و كذالك‌ منجي‌ المؤمنين‌ نجات‌ مي‌ديم‌ مؤمنين‌ را، بعضي‌ از اذكار هست‌ كه‌ احتياج‌ به‌ استاد و مرشد  و قطب‌ و از اين‌ حرفها نداره‌. اين‌ خدا دستورش‌ را داده‌ و هر وقت‌ غم‌ و غصه‌اي‌ در دلتون‌ پيدا شد كه‌ در اثر گناه‌ مخصوصا اين‌ غم‌ و غصه‌ بوجود آمد سرتون‌ را بگذاريد به‌ سجده‌ با همين‌ توجه‌ كه‌ لا الا انت‌، سبحانك‌ تو پاكي‌ اين‌ گرفتاري‌ را تو، اگر به‌ خدا نسبت‌ بدي‌ خدا مي‌كنه‌، اين‌ را بهتون‌ بگم‌. خداي‌ تعالي‌ از تهمت‌، از افترا خيلي‌ بدش‌ مي‌ياد. گفتي‌ خدا به‌ من‌ توفيق‌ نداد نماز شب‌ بخونم‌. چي‌ توفيق‌ نداد! امام‌ رضا ما را نطلبيد بريم‌ زيارت‌. تنبلي‌ كرده‌ نيامده‌ زيارت‌ امام‌ رضا و همة‌ گناهان‌ را بيانداز گردن‌ خودت‌. اني‌ كنت‌ من‌  الظالمين‌. ما هر وقت‌ به‌ اين‌ مقام‌، به‌ اين‌ مرحله‌ رسيديم‌ كه‌ نشستيم‌ هر چه‌ بدي‌ بهمون‌ مي‌رسه‌ يك‌ مقدار فكر كنيم‌ ببينيم‌ كه‌ چكار كرديم‌ اينجوري‌ شده‌؟ اگر فكرمون‌ به‌ جايي‌ نرسيد، خوب‌ من‌ كاري‌ نكردم‌ چون‌ خودش‌ خيلي‌ غروره‌ اگر بگه‌ كه‌ من‌ كاري‌ نكردم‌. حالا نكردي‌، يك‌ كاري‌ بوده‌ خدا نكرده‌، يقينا خدا نكرده‌. يك‌ كاري‌ بوده‌ تو كردي‌ به‌ اين‌ گرفتاري‌ مبتلا شدي‌ باز بگو خدايا سبحانك‌ اني‌ كنت‌ من‌ الظالمين‌. ببينيد چقدر صريح‌ خداي‌ تعالي‌ رفع‌ هم‌ و غمتون‌ را مي‌كنه‌. حضرت‌ يونس‌ تا روز قيامت‌ زندان‌ ابد بود، اون‌ هم‌ زندان‌ ابد نمي‌دونم‌ پنجاه‌ و شست‌ ساله‌ نه‌ها، زندان‌ ابد تا روز قيامت‌.

 و لبث‌ في‌ بطنه‌ الي‌ يوم‌ يك‌ چنين‌ زنداني‌ خيلي‌ بايد براش‌ تخفيف‌ قائل‌ بشن‌، خيلي‌ كار مهمي‌ بايد كرده‌ باشه‌. يك‌ چنين‌ زنداني‌ كه‌ يك‌ ميليون‌ سال‌، ده‌ ميليون‌ سال‌ مي‌خواسته‌ توي‌ شكم‌ ماهي‌ توي‌ زندان‌ باشه‌ و جاي‌ مرطوب‌ با اعمال‌ شاقه‌. ببينيد چقدر اين‌ كلام‌ مؤثره‌. اين‌ ذكر، ذكر لق‌ لقة‌ لسان‌ هم‌ نباشه‌ها، اين‌ ذكرهاي‌ ما همه‌اش‌ لق‌ لقة‌ لسانه‌. اين‌ كلام‌ ببينيد چقدر مؤثره‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كه‌ ما او را نجات‌ داديم‌ و همين‌ طور، سه‌ روزه‌ نجاتش‌ داد خدا. زندان‌ اينطوري‌ سه‌ روز خيليه‌ها، چون‌ خدا سريع‌ الحسابه‌. خدا مي‌گه‌، پروندة‌ انسان‌ تو اين‌ دادگاه‌ حالا تا نوبت‌ برسيش‌ برسه‌ و چه‌ بشه‌، يك‌ سال‌، دو سال‌، ده‌ سال‌ انسان‌ علي‌ الحساب‌ زنداني‌ بكشه‌ و تا پرونده‌اش‌ بياد رو و بعد ببينند چي‌ مي‌شه‌ نيست‌، خدا لحظه‌ است‌. تو اقرار بكن‌ فورا خداي‌ تعالي‌ نجاتت‌ مي‌ده‌. پس‌ بنابر اين‌ مي‌بينيد كه‌ تا اينجا مطلب‌ خيلي‌ سريع‌ بود. در اذكاري‌ كه‌ توي‌ قرآن‌ هست‌ نمونه‌هاي‌ ديگه‌ هم‌ داره‌. يكي‌ از اذكار استغفاره‌. و ان‌ الستغفر ربكم‌ ثم‌ توبوا عليه‌، استغفار كنيد بعد به‌ سوي‌ خدا برگرديد. حالا همين‌ استغفر الله‌ ربي‌ و اتوب‌ عليه‌ را زياد بگيد. يرسل‌ السماء عليكم‌ مدرارا و يمدكم‌ باموال‌ و بنين‌ خيلي‌ بركت‌ داره‌. آسمان‌ بر سر شما نعمتهاش‌ را فرو مي‌ريزه‌، آخه‌ چه‌ ارتباطي‌ داره‌ وسعت‌ رزق‌ به‌ استغفار كردن‌؟ خيلي‌ هم‌ ارتباط‌ داره‌. خدا براي‌ هيچ‌ كس‌ روزي‌ كم‌ را نخواسته‌. همه‌ مي‌خواد در وسعت‌ باشيد. گناه‌ كردي‌  و من‌ عرض‌ عن‌ ذكري‌ فان‌ لهم‌ معيشت‌ الذنكا، كسي‌ كه‌ اعراض‌ ياد بكنه‌ از ياد خدا از ائمة‌ اطهار از محبت‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌ معيشتش‌ تنگ‌ مي‌شه‌. حالا اين‌ يكيشه‌، روز قيامت‌ هم‌ من‌ القيامت‌ اعوا، روز قيامت‌ هم‌ كور وارد صحرا مي‌شه‌.يتقل‌ الله‌ يجعل‌ له‌ مخرجا…كسي‌ كه‌ تقوا داشته‌ باشه‌ روزيش‌ زياد مي‌شه‌ و از جايي‌ كه‌ گمان‌ نمي‌كنه‌ خداي‌ تعالي‌ بهش‌ روزي‌ مي‌ده‌. خوب‌ پس‌ مي‌شه‌ بگيم‌ كه‌ اگر فقيره‌ انسان‌ استغفار كنه‌ واستغفر ربكم‌ ثم‌ توبوا عليه‌ يرسل‌ السماء عليكم‌ مدرارا. يا دوم‌ استغفاره‌، سوم‌ صلواته‌. صلوات‌ بر آل‌ محمد و آل‌ محمد (الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) اين‌ صلوات‌ بهترين‌ اذكاره‌. من‌ در خصوص‌ صلوات‌ يك‌ جمله‌اي‌ را براتون‌ عرض‌ كنم‌. اولا اين‌ را مقدمتا بگم‌ اولا صلوات‌ از خصوصياتش‌ اين‌ است‌ كه‌ ولايت‌ هست‌، دعا كه‌ مخ‌ عبادت‌ هست‌، هست‌ توش‌. ذكر خدا هم‌ هست‌. اين‌ سه‌ چيز خيلي‌ مهمه‌، يكي‌ اظهار محبت‌ به‌ خاندان‌ عصمته‌ كه‌ فما نودي‌ بشي‌ كما نودي‌ بالولايه‌، اونقدري‌ كه‌ به‌ ولايت‌ ندا داده‌ شده‌ به‌ هيچ‌ چيز ندا داده‌ نشده‌، يعني‌ دعوت‌ به‌ هيچ‌ چيز به‌ اندازة‌ ولايت‌ نشده‌. دو، دعاست‌، دعا مغز عبادته‌. سه‌ ذكر خداست‌. يا رحمن‌ يا رحيم‌ فقط‌ ذكر خداست‌. ديگه‌ ولايت‌ و دعا توش‌ نداره‌ مثلا و همين‌ طور اذكار ديگر و اين‌ را بدونيد كه‌ در نماز دعاي‌ واجبي‌ كه‌ به‌ قصد، به‌ قصد دعايي‌ خونده‌ بشه‌ جز صلوات‌ تو نماز نيست‌. با دو شرط‌، يكي‌ قصد دعايي‌ انسان‌ بخوانه‌ يكي‌  هم‌ واجب‌ باشه‌. هيچ‌ دعايي‌ سر تا سر نماز نيست‌ مگر اين‌. شما اگر قنوت‌ مي‌خونيد، قنوت‌ مستحبه‌، هر چه‌ هم‌ مي‌خواييد بخونيد. اگر مي‌گيد اهدنا الصراط‌ المستقيم‌ به‌ قصد قرآني‌ بايد بخونيد نه‌ به‌ قصد دعايي‌، فقط‌ در تشهده‌ كه‌ مي‌گيد الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد اين‌ هم‌ سني‌ و شيعه‌ مي‌گن‌ و مغز نماز هم‌ همينه‌. چون‌ دعا مخ‌ عبادته‌ در نماز هم‌ جز صلوات‌ دعاي‌ ديگه‌اي‌ نيست‌ پس‌ مغز نماز صلواته‌. لذا وقتي‌ كه‌ مي‌گن‌ حي‌ علي‌ خير العمل‌ تفسير شده‌ خير العمل‌ به‌ ولايت‌. كه‌ عمر نتونست‌ اين‌ را قبول‌ كنه‌ گفت‌ كه‌ خير العمل‌ جهاده‌. و حي‌ خير العمل‌ را توي‌ نماز نگيد از چيزهايي‌ بود كه‌ ايشان‌ ممنوع‌ كردند. حالا به‌ هر حال‌ و پس‌ سوم‌ صلواته‌.

 اين‌ سه‌ تا ذكر را خيلي‌ اهميت‌ بديد. لا اله‌ الا انت‌ سبحانك‌ اني‌ كنت‌ من‌ الظالمين‌، استغفار و صلوات‌. خيلي‌ براي‌ كساني‌ كه‌ اهل‌ پيشرفتهاي‌ روحي‌ هستند اين‌ سه‌ تا ذكر خيلي‌ ضروريه‌، خيلي‌ حالا طبق‌ اونچه‌ كه‌ محسور هم‌ هست‌ بگيم‌. همين‌ طوري‌ هم‌ هر چه‌ زيادتر بگيد بهتر. شب‌ و روز جمعه‌  يعني‌ از غروب‌ امروز تا فردا شب‌ يك‌ ملائكة‌ مخصوصي‌ هستند مي‌ياد فقط‌ و فقط‌ ثواب‌ كساني‌ كه‌ صلوات‌ مي‌فرستند اونها را مي‌برند. مربوط‌ به‌ اين‌ جهت‌ است‌. در شب‌ و روز جمعه‌ هزار صلوات‌ وارد شده‌. خيلي‌ مهمه‌. محبوبيت‌، من‌ در اين‌ موضوع‌ داشتم‌ صحبت‌ مي‌كردم‌، انشعاب‌ پيدا كرد رفتيم‌ به‌ اين‌ طرف‌ خوب‌ اين‌ هم‌ بد نبود انشاء الله‌ مفيد خواهد بود. محبوبيت‌، انسان‌ اگر مي‌خواد توي‌ مردم‌ پيدا كنه‌، مي‌خواد مردم‌ دوستش‌ داشته‌ باشند. همانطوري‌ كه‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ را مردم‌ دوست‌ دارند. نگيد كه‌ اي‌ بابا تبليغات‌ عليه‌ ما زياد شده‌ حسودها چه‌ كردند، حالا نه‌ هيچ‌ كس‌ نمي‌تونه‌ هيچ‌ كاري‌ بكنه‌. اگر كسي‌ را مي‌خواست‌ مردم‌ به‌ زمين‌ بزنند علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ بود. هفتاد سال‌ مسلمانها جزء برنامة‌ عباديشون‌ بود كه‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ را لعن‌ كنند، خيلي‌ عجيبه‌ها و بعد هم‌ فكر نكنيد كه‌ دوستان‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ آمدند ديگه‌ بعدش‌ جبران‌ كردند. نه‌ تا همين‌ الان‌ كه‌ هستيم‌ شايد دشمنان‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ بيشتر از، دشمنان‌ قلبيها، بيشتر از دوستانش‌ باشند. اما يك‌ محبوبيتي‌ خداي‌ تعالي‌ از علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ در قلوب‌ مردم‌ قرار داده‌، به‌ قول‌ يكي‌ از بزرگان‌ خدا رحمتش‌ كنه‌ مي‌فرمود كه‌ اون‌ قدري‌ كه‌ شعر در مدح‌ علي‌ گفته‌اند در مدح‌ خود پيغمبر اكرم‌ نگفته‌اند. اون‌ قدري‌ كه‌ روايت‌ در مدح‌ علي‌ هست‌ در مدح‌ خود پيغمبر نيست‌. اون‌ قدر كه‌ آيين‌ قرآن‌ در مدح‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ نازل‌ شده‌ در مدح‌ هيچ‌ يك‌ از بزرگان‌ دنيا نازل‌ نشده‌. عجيبه‌، سيصد آيه‌ را همة‌ سنيها متفقند كه‌ در وصف‌ علي‌ نازل‌ شده‌. و ان‌ الذين‌ آمنوا، اينها سبقت‌ را بردند و السابقوان‌ و السابقون‌ اولائك‌ المقربون‌. اينها پيشي‌ گرفته‌اند و بنابر اين‌  وقتي‌ كه‌ مي‌گيم‌ ان‌ الذين‌ آمنوا اول‌ مؤمن‌ پيغمبر اكرم‌. آمن‌ الرسول‌ بما انزل‌ عليهم‌ من‌ ربه‌ انسان‌ گاهي‌ كاري‌ را مي‌كنه‌ خودش‌ ايمان‌ به‌ كارش‌ نداره‌ همين‌ طور انجام‌ مي‌ده‌ اين‌ پيشرفتي‌ نداره‌.

 اول‌ بايد خودش‌ ايمان‌ داشته‌ باشه‌، آمن‌ الرسول‌ بما انزل‌ عليه‌ و عمل‌ الصلاحات‌، ان‌ الذين‌ آمنوا و عمل‌ الصالحات‌ عمل‌ شايسته‌ در دنيا سبقت‌ عمل‌ شايسته‌ را هم‌ اينها برده‌اند. اينها مسلط‌ بودند. ان‌ الذين‌ آمنوا و عمل‌ الصالحات‌ سيجعل‌ لهم‌ الرحمن‌ ودا، سيجعل‌ معنيش‌ اينه‌ كه‌ در آينده‌ در مستقبل‌. خدا محبت‌ او را در دلها قرار مي‌ده‌. محبت‌ او را در دلها قرار مي‌ده‌. حالا هر كسي‌ با قدر شخصيتش‌، الان‌ شخصيتها فرق‌ مي‌كنه‌، يك‌ شخصيتش‌ يك‌ چند سالي‌ است‌، يكي‌ شخصيتش‌ يك‌ صد سالي‌ است‌، يكي‌ شخصيتش‌ يك‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود هزار سالي‌ است‌، يكي‌ شخصيتش‌ از اول‌ عالم‌ تا آخر عالمه‌. ايني‌ كه‌ در روايت‌ داره‌ كه‌ روز قيامت‌ خدا حسب‌ و نسب‌ را قطع‌ نمي‌كنه‌، حسب‌ و نسب‌ پيغمبر اكرم‌ را قطع‌ نمي‌كنه‌ شخصيت‌ پيغمبر اكرم‌ ايجاب‌ مي‌كنه‌ كه‌ حسب‌ و نصب‌ پيغمبر اصلا قطع‌ نشه‌. كل‌ حسب‌ و نصب‌ من‌ قطع‌ اليوم‌ القيامه‌ الا حسبي‌ و نصبي‌. خوب‌ ببينيد علتش‌ اينه‌، مثلا الان‌ يك‌ نفر پيدا بشه‌ كه‌ از اولا قاجاريه‌ باشه‌. اولا يك‌ سلطان‌ بودند، شاه‌ بودند اما حالا ديگه‌ هم‌ خودش‌ خجالت‌ مي‌كشه‌ كه‌ من‌ از اولاد قاجارم‌ هم‌ خوب‌ باش‌ اولاد قاجار وقتي‌ كه‌ اجدادت‌ روي‌ كار بودند شما شاهزاده‌ بوديد و ما قبولت‌ داشتيم‌ اما حالا ديگه‌ تمام‌ شد اين‌ منقطع‌ شد. مثلا اولا فلان‌ مرجع‌ تقليد خوب‌ صد سال‌، دويست‌ سال‌، اولاد نمي‌دونم‌ فلان‌ شخصيت‌، اولاد فلان‌ اينها همه‌ مي‌بينيد كه‌ ديگه‌ آخرش‌ هزار سال‌ مثلا، بيشتر از اينها نمي‌شه‌. كل‌ حسب‌ و نسب‌ ديگه‌ هر چه‌ هم‌ طول‌ بكشه‌ تا روز قيامت‌. اينجا ديگه‌ به‌ اصطلاح‌ يوم‌ يصر مرء من‌ اخيه‌ ديگه‌ اصلا هيچ‌ حسب‌ و نسبي‌ باقي‌ نمي‌مانه‌. من‌ پسر كي‌ هستم‌، من‌ پدرم‌ كي‌ هست‌ ولي‌ چون‌ شخصيته‌ رسول‌ اكرم‌ اون‌ قدر اهميت‌ داره‌ و اون‌ قدر زياده‌ كه‌ از اول‌ عالم‌ چون‌ خلقتش‌ هم‌ در اول‌ عالم‌ بوده‌ اول‌ چيزي‌ كه‌ خدا خلق‌ كرد نور پاك‌ پيغمبر اكرم‌ بود. و تا آخر الي‌ ابد هم‌ اين‌ شخصيت‌ باقي‌ است‌. فرزندانش‌ هم‌ منتصبينش‌ هم‌ حتي‌ اين‌ شخصيت‌ را دارند. حالا اين‌ سيجعل‌ لهم‌ الرحمن‌ ودا اين‌ عبارت‌ يكي‌ هست‌ مثلا امروز كاشته‌ فردا درو مي‌كنه‌، خيلي‌ همچين‌ حوصله‌ نداره‌. يكي‌ هست‌ كه‌ امروز بهش‌ بد مي‌گن‌ فردا مي‌ياد تعريفش‌ را مي‌كنند، ان‌ مع‌ العسر يسري‌ و ان‌ مع‌ العسر يسري‌. در اينجا يك‌ برداشت‌ خوبي‌ هست‌ كه‌ با هر سختي‌ آساني‌ هست‌. چون‌ دو مرتبه‌ تكرار مي‌شه‌ ان‌ مع‌ العسر يسري‌ فان‌ معر العسر يسري‌ حالا اين‌ بحثش‌ طولاني‌ مي‌شه‌ اگر من‌ بخوام‌ كه‌ چطور در مقابل‌ يك‌ سختي‌ دو تا آساني‌ خدا در اينجا وعده‌ كرده‌. هر سختي‌ چون‌ الف‌ و لام‌ داره‌ العسر، دوتاييش‌ يكي‌ حساب‌ مي‌شه‌، يسر چون‌ الف‌ و لام‌ نداره‌ دوتاش‌ دو تا حساب‌ مي‌شه‌. اين‌ از نظر ادبي‌ بحث‌ داره‌. اونهايي‌ كه‌ اهل‌ ادبيات‌ هستند مي‌فهمند خودشون‌ اونهايي‌ هم‌ كه‌ نيستند كه‌ خوب‌ لزومي‌ نداره‌ ما براشون‌ شرح‌ بديم‌. و خلاصه‌اش‌ اينه‌ كه‌ با هر سختي‌ دو تا آساني‌ هست‌.

 شما امروز فحش‌ شنيديد در راه‌ امام‌ زمان‌، گفتند اي‌ بابا شما چه‌، فلان‌. خيلي‌ انسان‌ مي‌شنوه‌ مسخره‌ هم‌ مي‌كنند، اذيت‌ هم‌ مي‌كنند يك‌ آساني‌ هست‌، يك‌ روزي‌ مي‌شه‌ كه‌ ما اونها را مسخره‌ مي‌كنيم‌. ان‌ مع‌ العسر يسري‌. در دنيا اگر انسان‌ سختيها را تحمل‌ كرد، آسانيهاي‌ زيادي‌ خدا نسيبش‌ مي‌كنه‌. اگر فحش‌ شنيد يك‌ روزي‌ نفيش‌ مي‌كنند. يك‌ وقتي‌ با يكي‌ از علماي‌ علم‌ اخلاق‌ داشتم‌ توي‌ بيابان‌ رد مي‌شدم‌ البته‌ من‌ كوچك‌ بودم‌ اون‌ موقع‌ سنم‌ كم‌ بود، دوست‌ داشتم‌ دانشمندان‌ و اهل‌ كمال‌ و اينها را، به‌ زبان‌ بچه‌گي‌ بعد ديدم‌ روايت‌ هم‌ داره‌ اتفاقا. براي‌ من‌ توضيح‌ مي‌داد يك‌ روز توي‌ بياباني‌ راه‌ مي‌رفتيم‌ صبحي‌ بود، مي‌گفت‌ پشت‌ بكنيم‌ به‌ سايه‌امون‌ سايه‌ دنبال‌ ما مي‌دوه‌ اگر رو بكنيم‌ به‌ سايه‌ ما بايد عقب‌ سايه‌ بدويم‌. مثل‌ دنيا و مثل‌ تعريفهاي‌ مردم‌ و مثل‌ مردم‌ و مثل‌ دوستيها و همه‌اش‌ هر چه‌ غير خدا باشه‌ اينطوره‌. تو برو عقبشون‌ ازت‌ فرار مي‌كنند. پشت‌ كني‌ بهشون‌ و به‌ خدا رو كني‌ همه‌اشون‌ عقب‌ سرت‌ مي‌دوند. دلت‌ را محكم‌ نگه‌ دار. و لا تحزنوا و انتم‌… خدايي‌ است‌ها، سست‌ باشيد اين‌ آيه‌ مي‌دونيد كي‌ نازل‌ شد؟ وقتي‌ كه‌ مردم‌ از جنگ‌ احد برمي‌ گشتند. اكثرشون‌ زخمي‌ بودند و كشتة‌ زيادي‌ هم‌ داشتند خيلي‌ گرفتاري‌ برشون‌ بود، يعني‌ سخت‌ترين‌ جنگها، جنگ‌ احد بود. آيه‌ نازل‌ شد و لا تهنوا سست‌ نشيد، محزون‌ هم‌ نباشيد و انتم‌ العلي‌ شما آقاييد، شما علني‌ هستيد، شما برتريد، شما بزرگيد شما با شخصيتيد. مي‌بينيد كه‌ شخصيت‌ پيغمبر اكرم‌ امروز بر چه‌ سطحي‌ قرار گرفته‌. شب‌ ميلاد رسول‌ اكرم‌ ديدم‌ كه‌ رئيس‌ زرتشتيها آمده‌ مدح‌ پيغمبر اكرم‌ را مي‌گه‌. بزرگترين‌ اسقف‌ ارامنة‌ ايران‌ آمده‌ مدح‌ پيغمبر اكرم‌ را مي‌گه‌. نه‌ اين‌ كه‌ اينها چون‌ مجبورند خوب‌ تو اين‌ مملكت‌ زندگي‌ مي‌كنند نه‌ ما الان‌ بدگو به‌ رسول‌ اكرم‌ نداريم‌. كتابهايي‌ نوشته‌ شده‌. يك‌ كتابي‌ هست‌ مال‌ قديم‌ هم‌ هست‌ كه‌ عذر تقصير به‌ پيشگاه‌ محمد، محمد از نظر ديگران‌، اينها كتابهايي‌ هست‌ كه‌ ديگران‌ نوشته‌اند در وصف‌ پيغمبر اكرم‌. شكل‌ شما رهبر مكتب‌ اصلا مسلمان‌ نيست‌ هيچ‌ خدا را هم‌ نمي‌شناسه‌ مي‌گه‌ من‌ بر فرض‌ به‌ دين‌ پيغمبر اكرم‌ كافر بشم‌ آيا مي‌تونم‌ آيات‌ محكم‌ قرآن‌ را هم‌ نديده‌ بگيرم‌؟ آيا مي‌تونم‌ اينها را نديده‌ بگيرم‌؟

 شما ببينيد پيغمبر يتيم‌ توي‌ خانة‌ محقر در جزيرة‌ العرب‌ پر از فساد و پر از تباهي‌، پر از همه‌ چيز يعني‌ بدتر از مردم‌ زمان‌ تولد پيغمبر اكرم‌ شايد در روي‌ كرة‌ زمين‌ از نظر جهل‌ و ناداني‌ كسي‌ نبوده‌. عادات‌ بدشون‌، صريح‌ قرآنه‌ ديگه‌ دخترهاشون‌ را زنده‌ زير خاك‌ مي‌كردند، خيليه‌ها دختر مخصوصا يك‌ شيريني‌ خاصي‌ داره‌. پدر را خيلي‌ تحت‌ تأثير عواطف‌ خودش‌ قرار مي‌ده‌. يك‌ خصوصياتي‌ داره‌ غير از حتي‌ پسر هم‌ هست‌. اون‌ را به‌ دست‌ خودشون‌ زير خاك‌ مي‌كردند. فرزندان‌ پسرشون‌ را هم‌ زير خاك‌ مي‌كردند لا تقرا اولادكم‌ خشيه‌، مي‌كشتند. براي‌ اين‌ كه‌ آخرش‌، شاعر مي‌فرموده‌ كه‌ هر آن‌ كس‌ كه‌ دندان‌ دهد نان‌ دهد. يكي‌ طفل‌ دندان‌ برآورده‌ بود پدر سر بريد تا آخر اشعار كه‌… اينجور روحياتي‌ داشتند. اون‌ وقت‌ يك‌ پيغمبري‌ آمده‌ كلماتي‌ گفته‌ كه‌ امروز بهترين‌ كلماته‌، نه‌ بهترين‌ كلمات‌، يك‌ ميليارد مسلمان‌ مي‌گن‌ معجزه‌ است‌، يك‌ آيه‌اش‌ را نمي‌تونيد، يك‌ سوره‌اش‌ را نمي‌تونن‌ اگر جن‌ و انس‌ پشت‌ به‌ پشت‌ هم‌ بدن‌ مثلش‌ را بيارن‌. حالا خوب‌ بيارن‌ ديگه‌! اين‌ پيغمبر اكرم‌. ببينيد سيجعل‌ لهم‌ الرحمن‌ ودا يعني‌ چي‌؟ امروز حدود هزار و چهار صد و سيزده‌ سال‌ از هجرت‌ پيغمبر و بيست‌ و سه‌ سال‌ از بعثت‌ پيغمبر، هزار و چهار صد و بيست‌ و سه‌ سال‌ از هجرت‌ پيغمبر اكرم‌ مي‌گذره‌. ولي‌ در عين‌ حال‌ هيچ‌ بدگو نداره‌. سيجعل‌ لهم‌ الرحمن‌ ودا در دلها محبت‌ پيغمبر اكرم‌ زياد شده‌ و حتي‌ غير مسلمانها هم‌ معتقدند. علي‌ بن‌ ابيطالب‌، حالا دو تا سني‌ نادان‌ نفهمند و بگن‌ علي‌ در رديف‌ عمر و ابابكر و عثمانه‌ اما خوب‌ پنج‌ جلد كتاب‌ در وصف‌ علي‌ نوشته‌ اگر اين‌ مساوي‌ با اونهاست‌ خوب‌ هر كدوم‌ يك‌ جلد هم‌ براي‌ اينها خوب‌ بود مي‌نوشت‌. علي‌ ابن‌ ابيطال‌ چند جلد كتاب‌ به‌ صورت‌ نهج‌ البلاغه‌ و غرالحكم‌ و چه‌ و چه‌… اونها هم‌ مي‌خواست‌ يك‌ جزوي‌ كوچكي‌ از كلمات‌ دُر بارشون‌ مي‌خواست‌ در اختيار مردم‌ بگذارند. آخه‌ همين‌ جور گفتند، من‌ با يك‌ وهابي‌ در مكه‌ اين‌ سؤال‌ را مي‌كردم‌ گفتم‌ علي‌ افضل‌ از اين‌ سه‌ نفر هست‌؟ گفت‌ نه‌، گفت‌ ابدا افضل‌ ابي‌ بكر بعد عمر بعد عثمان‌ بعد علي‌ و اين‌ از علماشون‌ بود. گفتم‌ خوب‌ افضلي‌ از چه‌ راهي‌ به‌ دست‌ مي‌ياد؟ از چه‌ راهي‌؟ آيات‌ قرآني‌ كه‌ در وصف‌ اين‌ها نازل‌ شده‌؟ خوب‌ سيصد آيه‌ در وصف‌ علي‌ ديگه‌، هيچ‌ چي‌ را قبول‌ نداشته‌ باشند در وصف‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ سورة‌ هل‌ آتي‌ را همه‌ متفقند. خوب‌ سيصد آيه‌ نه‌ ده‌ آيه‌، شما يك‌ آيه‌ بياريد در وصف‌ جناب‌ عمر. به‌ ابي‌ بكر اين‌ آيه‌ هست‌ كه‌ من‌ به‌ او گفتم‌ كه‌ خواهش‌ مي‌كنم‌ كه‌ اين‌ آيه‌ را نخون‌ چون‌ پير مردي‌ صحابي‌ ضعيف‌ الايمان‌ معرفي‌ مي‌كنه‌. آية‌…..شما را به‌ خدا قسم‌ اگر شماها، همين‌ شماهايي‌ كه‌ اينجا نشسته‌ايد كنار پيغمبر اكرم‌ نشسته‌ باشيد و بدونيد الان‌ مي‌يان‌ مي‌كشنتون‌ بگيد به‌ به‌ كنار پيغمبر ما را بكشند، ايمانتون‌ يك‌ خرده‌اي‌ قوي‌ باشه‌، بيان‌ بكشن‌، من‌ و پيغمبر هر دو با هم‌ توي‌، بدن‌ بنا كنه‌ لرزيدن‌، دندانها به‌ هم‌ خوردن‌، پيغمبر دست‌ كشيد به‌ كلة‌ عمر وضع‌ خراب‌ بود. اما علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ همان‌ شب‌، اين‌ هم‌ باز مورد اتفاقه‌، كه‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ عليه‌ السلام‌، علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ در همان‌ شب‌ جاي‌ پيغمبر، آخه‌ چراغ‌ و برق‌ و شب‌ خواب‌ و اين‌ حرفها نبوده‌ها، تاريك‌ و همه‌ هم‌ نشون‌ گرفتند كه‌ اينجا را بزنند. و اين‌ هم‌ رفت‌، شما زمان‌ موشك‌ بارانهاي‌ شهرهاي‌ ايران‌ اونهايي‌ كه‌ تو اون‌ قسمتها بودند ديدند و هستند بعضيها تو اين‌ مجلس‌، احتمال‌ اين‌ كه‌ اين‌ موشك‌ بياد تو اين‌ شهر تهران‌، احتمال‌ اين‌ كه‌ بياد تو محلة‌ ما، احتمال‌ اين‌ كه‌ بياد رو پشت‌ بام‌ منزل‌ ما، احتمال‌ اين‌ كه‌ بياد به‌ من‌ بخوره‌ تا صبح‌ خوابشون‌ نمي‌برد. ولي‌ قطعا مي‌يان‌ اينجا، قطعا تو تاريكي‌ مي‌خوان‌ فوري‌ كارشون‌ را بكنند. قطعا مي‌خوان‌ كسي‌ نفهمه‌ كه‌ كي‌ اين‌ كار را كرد. علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ راحت‌، فمن‌ الناس‌ من‌ يشري‌ نفسه‌ التقي‌ مرضات‌ الله‌ حالا شما را به‌ خدا همين‌ دو تا آيه‌اي‌ كه‌ در يك‌ شب‌ هم‌ نازل‌ شده‌ دربارة‌ دو نفر، خوب‌ آخه‌.

 من‌ يك‌ وقتي‌ دنبال‌ تحقيقات‌ اعتقادي‌ بودم‌ مي‌گفتم‌ خدا و پيغمبر براي‌ من‌ ثابت‌ بشه‌ بقيه‌اش‌ ثابته‌. واقعا هم‌ اينطوره‌. مگر من‌، نستجيب‌ بالله‌ چي‌ بگم‌ مگر مغز الاغ‌ تو سرمونه‌ كه‌ نفهميم‌ بين‌ اون‌ كسي‌ كه‌ از كنار پيغمبر نشسته‌ و خداي‌ تعالي‌ به‌ پيغمبر وعده‌ كرده‌ كه‌ تو خواهي‌ ماند و اونجور مي‌لرزه‌ و كسي‌ كه‌ تو جاي‌ پيغمبر خوابيده‌ و مي‌خوان‌ بكشن‌، و همه‌ هم‌ به‌ طرف‌ او هجوم‌ آوردن‌ و او راحت‌ كه‌ خدا وصفش‌ مي‌كنه‌. مي‌گيم‌ شايد علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ مي‌ترسيده‌ ولي‌ خدا تأييد مي‌كنه‌ مي‌گه‌ نترس‌. يشري‌ من‌ التقها نفسه‌ حالا سيجعل‌ الهم‌ الرحمن‌ ودا الان‌ دلها مملو از محبت‌ علي‌ است‌. يا علي‌ مي‌گند و تمام‌ كارهاي‌ پر اهميت‌ را انجام‌ مي‌دن‌. حسين‌ ابن‌ علي‌، فاطمة‌ زهرا، امام‌ حسن‌ مجتبي‌، من‌ نمي‌خوام‌ يكي‌ بگم‌ اينها را با هم‌ مقايسه‌ بكنم‌، نمي‌شه‌ به‌ جهتي‌ كه‌ خيلي‌ طول‌ مي‌كشه‌. كه‌ بگم‌ قبر امام‌ مجتبي‌ در توي‌ بقيع‌ غريب‌ است‌ و هر چه‌ هم‌ تونسته‌اند وهابيهاي‌ ملعون‌ و كثيف‌ اين‌ قبر را بهش‌ اهانت‌ كرده‌اند. مگر با اين‌ كه‌ خاك‌ روش‌ باشه‌ يا مثلا سنگ‌ مرمر باشه‌ مردم‌ براشون‌ فرقي‌، اين‌ محبت‌ قلبي‌ هست‌ كه‌ چند هزار گاهي‌ جمعيت‌ دائما دور اين‌ قبرها مي‌چرخند قبر عثمان‌ اون‌ طرف‌ هستش‌ يك‌ نفر كنارش‌ نايستاده‌. و همين‌ طور هر يك‌ از ائمه‌ تا مي‌رسد به‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و اروحنا لتراب‌ مقدم‌ الفدا( الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) كه‌ من‌ به‌ خدا قسم‌ اخيرا خيلي‌ اين‌ را احساس‌ كردم‌ يك‌ مقداري‌ مطالعات‌ داشتم‌ يك‌ مقداري‌ برخوردهايي‌ داشتم‌ تمام‌ دنيا، يعني‌ الان‌ پنج‌ ميليارد يا شش‌ ميليارد جمعيت‌ كرة‌ زمينه‌ يك‌ ميليارد و شايد سيصد ميليون‌ مسلمانها هستند. همين‌ مقدار مسيحيها. يك‌ مقدار قابل‌ توجهي‌ زرتشتيها هستند. يك‌ مقدار قابل‌ توجهي‌ تقريبا شايد ششصد ميليون‌ به‌ اصطلاح‌ هندوها يا بت‌ پرستها هستند همه‌ معتقدند كه‌ يك‌ شخصي‌ خواهد آمد و دنيا را پر از عدل‌ و داد خواهد كرد و اساميشون‌ هم‌ تقريبا اسمهايي‌ كه‌ اونها مي‌گن‌ با هم‌ تطبيق‌ مي‌كنه‌ اگر جمع‌ بزنيم‌ حدودا از شش‌ ميليارد چهار ميليارد مردم‌ زمين‌ كرة‌ زمين‌ انتظار آمدمن‌ امام‌ زمان‌ را دارند و همه‌ هم‌ دوستش‌ دارند. همه‌ هم‌ دوستش‌ دارند، حالا من‌ و شما دوستش‌ نداشتيم‌ خدايي‌ نكرده‌ نه‌ اينطوري‌ نيست‌ها. شماها نديديد آقا را، يعني‌ يك‌ شب‌ تو خواب‌ ببينيد، مي‌بينيد چند روز نشاط‌ داريد. صد برابرش‌ بكنيد يك‌ دفعه‌ تو بيداري‌ ببينيد. در موقعي‌ كه‌ مي‌بينيد هم‌ بشناسيد. همه‌اتون‌ دوستدارشيد. انسان‌ تحت‌ تأثير هوسش‌ قرار مي‌گيره‌ ايني‌ كه‌ مي‌بينيد اونطوري‌ كه‌ بايد امام‌ زمان‌ را دوست‌ داشته‌ باشيد دوست‌ نداريد اين‌ نيست‌ چون‌ نديديدش‌. دست‌ از ترنج‌ بشناسي‌ روا بود كه‌ ملامت‌ كني‌… يك‌ چند دقيقه‌ آقا را ببيني‌ و باهاش‌ صحبت‌ كني‌ و در همان‌ وقت‌ هم‌ يقين‌ داشته‌ باشي‌ حجت‌ ابن‌ الحسنه‌. اثر اين‌ دوستان‌ كه‌ آقا كه‌ ملاقات‌ نمي‌كنند امام‌ زمان‌ را بخاطر اينه‌ كه‌ طاقت‌ نمي‌يارند به‌ خدا قسم‌ اينطوره‌. من‌ مكرر افرادي‌ را ديدم‌ كه‌ اينها تشرف‌ پيدا كردند بعد حالت‌، اعصابشون‌ به‌ هم‌ خورده‌، بعضيهاشون‌، يك‌ نفر اظهار محبت‌ به‌ امام‌ زمان‌ مي‌كنه‌ انسان‌ مي‌خواد اين‌ را بكشه‌ تو بغلش‌ كنه‌، پاشو ببوسه‌، دستش‌ را ببوسه‌، راست‌ مي‌گه‌ دروغ‌ مي‌گه‌ تا چه‌ برسه‌ به‌ اين‌ كه‌ خود آقا را ببينه‌.

 من‌ ديدم‌ اشخاصي‌ را، يك‌ سيدي‌ را ديدن‌ حالا خودشون‌ هم‌ احتمال‌ مي‌دن‌ كه‌ آقا نبودن‌، اينقدر حالشون‌ عجيبه‌ كه‌ حساب‌ نداره‌. محبت‌ داريد، اين‌ را بدونيد شما در تمام‌ زبانتون‌، قلبتون‌ مملو از محبت‌ امام‌ زمانه‌. منتهي‌ خوب‌ نديديد، نديديد وقتي‌ هم‌ كه‌انشاء الله‌ مشرف‌ شديد به‌ محضر آقا و ديديد آقا را حتما بايد يك‌ استعداد فوق‌ العاده‌اي‌ بهتون‌ بده‌ تا شما بتونيد خودتون‌، خودتون‌ را كنترل‌ كنيد. اگر استعداد ندن‌ نمي‌تونيد. ما كجا نام‌ تو برب‌ الاباب‌، ما كجا و اون‌ آقا. مي‌گن‌ يك‌ نمونه‌اش‌ همين‌، يك‌ نفر آمده‌ در خانة‌ ما من‌ مي‌خوام‌ شما بگيد فوري‌، گريه‌ مي‌كني‌ تا مي‌شينيم‌ صحبت‌، آقا من‌ ديشب‌ خواب‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را ديدم‌ از شدت‌ شعف‌ نمي‌تونم‌ خودم‌ را كنترل‌ كنم‌، چكار كنم‌؟ اينجوري‌، اين‌ آقا علامت‌ محبته‌، اما يك‌ دشمن‌ خاندان‌ عصمت‌، (قطع‌ نوار). اين‌ نمي‌دونم‌ فلان‌، فلان‌ شده‌ را تو خواب‌ ديدم‌ حالا تعبير بر خلاف‌ ممكنه‌ داشته‌ باشه‌، بله‌ همين‌  كه‌ اظهار بخل‌ بكني‌. اينجوري‌، اينها همش‌ ارزش‌ داره‌. اينها همش‌ معناي‌ اين‌ است‌ كه‌، معناي‌ اين‌ آيه‌ است‌ ان‌ الذين‌ آمنوا و عمل‌ الصالحات‌ و يجعل‌ الهم‌ الرحمن‌ ودا، مرحوم‌ استادمون‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ خدا رحتمش‌ كنه‌ در زمان‌ خودش‌ هيچ‌ كس‌ او را نمي‌شناخت‌. هيچ‌ نمي‌شناخت‌، فقط‌ او يك‌ نفر را مي‌شناخت‌ و يك‌ نفر هم‌ او را مي‌شناخت‌. و اون‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فدا بود. هيچ‌ كس‌ نمي‌فهميد، تازه‌ من‌ هم‌ اوني‌ كه‌ برخورد مي‌كردم‌ مي‌فهميدم‌. الان‌ شما ببينيد چقدر محبت‌ او در دلها قرار گرفته‌. خيلي‌ هم‌ بودند از بزرگان‌ حتي‌، از علما در زمان‌ حياتشون‌ فعاليت‌ مي‌كردند مبادا فلان‌ كار را بكنيم‌ مردم‌ بدشون‌ بياد، مردم‌ محبتشون‌ از ما كم‌ بشه‌، چه‌ بشه‌، چه‌ بشه‌، چه‌ بشه‌ هي‌ مردم‌، مردم‌، مردم‌، مردم‌ به‌ عكس‌ اونچه‌ كه‌ اينها مي‌خواستند بهشون‌ بغض‌ پيدا كردند. پس‌ اين‌ آية‌ شريفه‌ ان‌ الذين‌ آمنوا و عمل‌ الصالحات‌ سيجعل‌ الرحمن‌ ودا.

 به‌ اين‌ آيه‌ انشاءالله‌ عمل‌ كنيد. خوب‌ ايام‌، ايام‌ شادي‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارته‌. اما خدا لعنت‌ كنه‌ دشمنان‌ اهل‌ بيت‌ را براي‌ ما شادي‌ نگذاشتند. همين‌ ايامي‌ كه‌ به‌ حسب‌ ظاهر ايام‌ شادي‌ است‌ اگر برويم‌ خانة‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها مي‌بينيم‌ كه‌ بي‌ بي‌ پهلويش‌ شكسته‌ در ميان‌ بستر افتاده‌، روزهايي‌ است‌ كه‌ با دومي‌ درگيري‌ دارد براي‌ سند فدك‌. كه‌ وقتي‌ كه‌ سند را گرفت‌، اون‌ ورقه‌ را گرفت‌ آمد در كوچه‌ دارد مي‌رد يك‌ شعري‌ نوشته‌اند مي‌خوام‌ اين‌ عرايض‌ را چراغها را خاموش‌ كنند يك‌ حالي‌ پيدا كنيم‌ انشاء الله‌ شايد امام‌ زمانمون‌ به‌ ما نظر لطفي‌ كند امشب‌ در اين‌ مجلس‌ كه‌ دوستانش‌ جمع‌ شده‌اند حضور پيدا كند. متي‌ و نراك‌ آقا وقتي‌ كه‌ تو ما را ببيني‌ و ما هم‌ تو را ببينيم‌. يا بقية‌ الله‌ عاجرك‌ الله‌. به‌ حضرت‌ فاطمة‌ زهرا با كمال‌ جسارت‌ رو به‌ رو شد، سند فدك‌ را گرفت‌ پاره‌ كرد من‌ نمي‌دونم‌ چه‌ كرد؟ بعضي‌ از بزرگان‌ نوشته‌اند بعضي‌ از علما در ضمن‌ اشعارشون‌ گفته‌اند. من‌ خودم‌ يك‌ خوابي‌ ديدم‌ يك‌ وقتي‌ مدينة‌ منوره‌ مشرف‌ بودم‌، از در جبرئيل‌  در عالم‌ رؤيا ديدم‌ وارد شدم‌. در جبرئيلي‌ يك‌ دري‌ است‌ كه‌ اونجا، يعني‌ طبق‌ اونچه‌ كه‌ در احاديث‌ هم‌ داره‌ و احتمال‌ قوي‌ داره‌ اونجا مرقد مطهر فاطمة‌ زهراست‌. ديدم‌ بيرون‌ اونجا ايستاده‌ام‌. اون‌ دست‌ راستش‌ را روي‌ گونة‌ راستش‌ قرار داده‌، من‌ سلام‌ عرض‌ كردم‌ جواب‌ دادند. تا وقتي‌ ايشان‌ را من‌ مي‌ديدم‌ دستشون‌ روي‌ صورتشون‌ بود. وقتي‌ از خواب‌ بيدار شدم‌ با خودم‌ نامفهوم‌. شايد هنوز صورت‌ زهرا در اثر سيلي‌ اون‌ لعين‌ كبوده‌، درد مي‌كنه‌. كه‌ به‌ صورت‌ فاطمة‌ عزير ما، مادر حجت‌ ابن‌ الحسن‌.

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌، همه‌ رو به‌ قبله‌ اميدواريم‌ امشب‌ مورد لطف‌ آقا بقية‌ الله‌ الاعظم‌ اون‌ كسي‌ كه‌ جانمان‌ به‌ قربانش‌. جانمون‌ قربان‌ خاك‌ پايش‌. يا بقية‌ الله‌ ز در درآ و شب‌ سياه‌ ما منور كن‌. اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الهي‌ عظم‌ البلاء الهي‌ عظم‌ البلاة‌، و برح‌ الخفا وانكشف‌ القطاء و انقطع‌ الرجا و ذاقت‌ الارض‌، منعت‌ السماء و عليك‌ المشتكي‌ و عليك‌ معول‌ و شدت‌ و الرخا الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد اولي‌ الامر الذين‌ فرضت‌ علينا طاعتهم‌ و عرفتنا بذلك‌ منزلتهم‌ ففرج‌ عنا بحق‌ فرجا عاجلا قريبا كلمح‌ البصر او هو اقرب‌ من‌ ذلك‌. يا محمد يا علي‌. يا محمد و يا علي‌، يا علي‌ و يا محمد اكفياني‌ فانكما كافيان‌. فانصراني‌ فانكما ناصران‌. يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌. الغوث‌ الغوث‌ الغوث‌ ادركني‌ ادركني‌ ادركني‌ الساعه‌ الساعه‌ الساعه‌ العجل‌ العجل‌ العجل‌. مولا جان‌ ما نمي‌خواستيم‌ اين‌ شبها دل‌ شما را به‌ درد بياريم‌ آقا. حالا كه‌ در مقابلش‌ در محضرش‌ ايستاده‌ايد با آقاتون‌ با مولاتون‌ حرف‌ بزنيد همه‌ با توجه‌، مثل‌ كسي‌ كه‌ در محضر آقاش‌ ايستاده‌، محبوبش‌ را مي‌يابه‌، دست‌ به‌ دامنش‌ انداخته‌ با توجه‌ يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌، يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌…

 معرفت‌ امام‌ عليه‌ السلام‌ 26 شهريور 1371

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. ان‌ الذين‌ آمنوا و عمل‌ الصالحات‌ سيجعله‌ لهم‌  الرحمن‌ ودا.

 ما طبق‌ برنامة‌ شبهاي‌ جمعه‌ بايد بقية‌ آياتي‌ كه‌ در هفته‌هاي‌ گذشته‌ بحث‌ شد و مورد ترجمه‌ و تفسير قرار گرفت‌ همانها را بحث‌ كنيم‌ حالا به‌ يك‌ مناسبتي‌ كه‌ يك‌ سؤالي‌ از من‌ شد و بايد هم‌ اين‌ مطالبي‌ كه‌ مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ به‌ سمع‌ دوستان‌ برسانم‌ دربارة‌ اين‌ آية‌ شريفه‌ مناسبت‌ هم‌ با ايام‌ دارد. يك‌ مقداري‌ حرف‌ بزنيم‌ انشاء الله‌ باز اگر فرصت‌ شد از هفته‌هاي‌ آينده‌ دربارة‌ آيات‌ مورد بحثمون‌ سخن‌ بگوييم‌. ترجمة‌ اين‌ آية‌ شريفه‌ اين‌ است‌ كه‌ ان‌ الذين‌ آمنوا كساني‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌اند و عمل‌ صالح‌ كرده‌اند. خداي‌ تعالي‌ قرار مي‌دهد براي‌ اينها يك‌ محبوبيتي‌، ودا، دوستي‌. اين‌ ترجمة‌ آية‌ شريفه‌ است‌. در تفاسير آمده‌ كه‌ اين‌ آيه‌ دربارة‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ نازل‌ شده‌ حتي‌ در كتب‌ اهل‌ سنت‌ من‌ ديده‌ام‌ كه‌ ميگويند منظور از ان‌ الذين‌ آمنوا و عملوا الصالحات‌، علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ است‌. و يجعل‌ لهم‌ الرحمن‌ ودا. محبوبيتي‌ از علي‌ عليه‌ السلام‌ در دلها قرار داده‌ خداي‌ تعالي‌ كه‌ با همة‌ تبليغات‌ سوئي‌ كه‌ عليه‌ آن‌ حضرت‌ بوسيلة‌ بني‌ اميه‌ و بالاخص‌ معاويه‌ و يزيد لعنة‌ الله‌ عليهما انجام‌ شد در عين‌ حال‌ علي‌ محبوبيت‌ فوق‌ العاده‌اي‌ در قلوب‌ مردم‌ دارد. ولي‌ بطور كلي‌ آيات‌ كلي‌ كه‌ در قرآن‌ هست‌ كه‌ تفسير شده‌ به‌ ائمة‌ اطهار بايد ما اينطوري‌ منظور كنيم‌ كه‌ در رأس‌ اين‌ صفات‌ حميده‌ مسلما خاندان‌ عصمت‌ هستند. چون‌ آنها سبقت‌ بر تمام‌ خوبيها گرفته‌اند. فرزندان‌ پيغمبر اكرم‌ را وقتي‌ خداي‌ تعالي‌ تقسيم‌ ميكند مي‌فرمايد و منهم‌ ظالم‌ لنفسه‌ و منهم‌ مقتصد و منهم‌ سابق‌ بالخيرات‌. يك‌ دسته‌ از اينها آدمهاي‌ معصيتكاري‌ هستند، ظالم‌ به‌ نفسند. يك‌ عده‌ مقتصدند، ميانه‌رو هستند. منظورم‌ اين‌ جملة‌ آخره‌ كه‌ و منهم‌ سابق‌ بالخيرات‌. يك‌ دسته‌ از فرزندان‌ پيغمبر، اينها سابق‌ بالخيراتند. الف‌ و لام‌ الخيرات‌ از نظر ادبي‌ مسلمه‌ كه‌ منظور كل‌ الخيراته‌. همة‌ خوبيها. سبقت‌ گرفتند آنها، حالا در عالم‌ ارواح‌ بوده‌، در عالم‌ زر بوده‌، در اين‌ دنيا بوده‌، فرقي‌ نميكنه‌. اينها در تمام‌ خوبيها بر ديگران‌ سبقت‌ گرفته‌اند. و منهم‌ سابق‌ بالخيرات‌. از آيات‌ ديگر هم‌ استفاده‌ ميشه‌ كه‌ اين‌ آيه‌ خيلي‌ صراحت‌ داره‌. آيات‌ ديگه‌ هم‌ هست‌ كه‌ السابقون‌ السابقون‌ اولئك‌ المقربون‌. يا مثلا… آيات‌ مختلفي‌ هست‌. حالا وقتتون‌ را سر اين‌ آيات‌ صرف‌ نكنم‌. چون‌ يك‌ كلمه‌ هم‌ توي‌ قرآن‌ باشه‌ مثل‌ اينه‌ كه‌ صد كلمه‌ باشه‌. براي‌ ما همين‌ يك‌ كلمه‌ هم‌ حجته‌. و چون‌ آنها سابق‌ بالخيراتند، اگر اسم‌ خيري‌ برده‌ بشود در عالم‌ ان‌ ذكر الخير، اگر خير ياد بشه‌، هر چي‌ شما خوبيهايي‌ كه‌ در عالم‌ هست‌، هرچه‌ كه‌ از خوبيهايي‌ كه‌ در عالم‌ هست‌، چه‌ صفات‌ خوب‌ باشه‌، چه‌ اعمال‌ خوب‌ باشه‌، آنها سابقند، يعني‌ مسابقه‌ را برده‌اند. يعني‌ آنها اول‌ هستند. باصطلاح‌ ما جام‌ طلايي‌ را آنها برده‌اند. البته‌ در مسابقه‌ گاهي‌ ميشه‌ كه‌ بالنسبه‌ به‌ ديگران‌ آنها سبقت‌ را گرفته‌اند. ولي‌ نه‌. نسبت‌ به‌ عالم‌ وجود و تمام‌ ماسوي‌ الله‌، اين‌ چهارده‌ نور پاك‌ نسبت‌ به‌ تمام‌ انبياء، همة‌ انبياء در اين‌ مسابقه‌ شركت‌ كرده‌اند. بعضي‌هايشون‌ دو سه‌ كيلومتر عقبند، بعضي‌ها جلويند. و بعضي‌ از اين‌ سبقت‌ گيرندگان‌، آنهايي‌ كه‌ در مسابقه‌ شركت‌ كرده‌اند، اينها فرسخها جلوتر از آنهايي‌ هستند كه‌ سبقت‌ را تازه‌ مي‌برند.

 خوب‌. پس‌ نتيجة‌ بحث‌ اين‌ شد كه‌ هر آيه‌اي‌ در قرآن‌، اگر گفتند ان‌ الذين‌ آمنوا، كساني‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌اند. من‌ و شما را هم‌ شامل‌ ميشه‌، حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ كه‌ آمن‌ الرسول‌ بما انزل‌ اليه‌ من‌ ربه‌، او را هم‌ شامل‌ ميشه‌. اما تفاوت‌ از زمين‌ تا آسمان‌ است‌. اگر گفتند مهربان‌، يك‌ آدم‌ مهرباني‌ را هم‌ شامل‌ ميشه‌، و حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفداء را هم‌ شامل‌ ميشه‌. اما ميان‌ ماه‌ من‌ تا ماه‌ گردون‌، تفاوت‌ از زمين‌ تا آسمان‌ است‌. اگر گفتند سخي‌، حاتم‌ طايي‌ را هم‌ شامل‌ ميشه‌، و پيغمبر اكرم‌ و حضرت‌ مجتبي‌ و حضرت‌ جواد الائمه‌ را هم‌ شامل‌ ميشه‌. اما گفت‌… چه‌ عرض‌ كنم‌؟ اصلا قابل‌ مقايسه‌ نيستند. لا يقاس‌ بنا احد. خودشون‌ فرمودند كه‌ با ما احدي‌ را قياس‌ نكنيد. بعضي‌ از اصحاب‌ ائمه‌ عليهم‌ السلام‌ مي‌آمدند خدمت‌ ائمه‌. آيا شما بالاتريد يا حضرت‌ آدم‌؟ خوب‌ با يك‌ فرد كم‌ معرفت‌ اينطوري‌، بايد كلم‌ الناس‌ علي‌ قدر عقولهم‌. هر كسي‌ را به‌ اندازة‌ عقلش‌ بايد باهاش‌ صحبت‌ كرد. مي‌فرمودند كه‌ ما بالاتريم‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ حضرت‌ آدم‌ تمام‌ نعمتها برايش‌ توي‌ بهشت‌ بود، فقط‌ بهش‌ گفتند گندم‌ نخور. اين‌ خورد. علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ هيچكس‌ بهش‌ نگفته‌ بود گندم‌ نخورد. و در فشار ظاهري‌ هم‌ بودند. اما فرمود تنها بخاطر اينكه‌ يك‌ عده‌ در مملكت‌ اسلامي‌ ممكنه‌ پيدا بشوند كه‌ آنها گندم‌ نداشته‌ باشند بخورند، من‌ در تمام‌ عمر گندم‌ نخوردم‌.

 حضرت‌ ابوالفضله‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌، وارد شريعة‌ فرات‌ ميشه‌. سه‌ شبانه‌روزه‌ آب‌ نخورده‌، تشنگي‌ بهش‌ فشار آورده‌. نه‌ خدا گفته‌ بود آب‌ نخور، نه‌ پيغمبر، نه‌… همه‌ هم‌ راضي‌ بودند. من‌ يقين‌ دارم‌ امام‌ حسين‌ خوشحال‌ هم‌ ميشد ابوالفضل‌ آب‌ بخوره‌. ولي‌ آب‌ را روي‌ آب‌ ريخته‌ و ميگه‌ يا نفس‌ هوني‌ و الحسين‌ معطشوا. اي‌ نفس‌ من‌ خوار شو. حسين‌ تشنه‌ است‌ تو مي‌خواهي‌ آب‌ بخوري‌! پس‌ ببينيد. ابوالفضل‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌. شما مقايسه‌اش‌ بكنيد با حضرت‌ آدم‌ توي‌ بهشت‌. اصلا لا يقاس‌ بنا احد. منتهي‌ چون‌ با ما مي‌خواستند زندگي‌ بكنند، در مسابقات‌ هم‌ با ما شركت‌ كردند و مثل‌ اين‌ مي‌مونه‌ كه‌ يك‌ مرجع‌ تقليد حالا رفته‌ توي‌ استاديوم‌. رفته‌ ديگه‌ حالا. آنجا نشسته‌ و در مسابقات‌ شركت‌ كرده‌ و از همه‌ برده‌.

 دربارة‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ دارد كه‌ منصور وقتي‌ حضرت‌ برش‌ وارد شد، داشتند تيراندازي‌ مي‌كردند. اصرار كه‌ تو… حضرت‌ تير و كمان‌ را گرفت‌. اينجور مسابقه‌ است‌ها. تير اول‌ را به‌ نشان‌ زد، تير دوم‌ را روي‌ آن‌ تير، يعني‌ بالاي‌ تير، تير سوم‌، چهارم‌، هفتم‌… هفت‌ تا تير! اصلا محاله‌. باصطلاح‌ تقريبا معجزه‌ است‌. و در مسابقه‌ برد. حالا بگيم‌ امام‌ تيرانداز خوبيه‌؟! نه‌. امام‌ با جوانها نشسته‌. منصوري‌ هست‌ و يك‌ عده‌ تير انداز و تمام‌ شخصيتشون‌ و حيثيتشون‌ به‌ اين‌ است‌ كه‌ كي‌ تير را بهتر پرتاب‌ ميكنه‌. و امام‌ را هم‌ مجبور كردند كه‌ در بين‌ آنها اين‌ كارها را بكنه‌. و لذا تيراندازيه‌. خوب‌. در مسابقه‌ بايد، حالا كه‌ مجبوره‌ شركت‌ بكنه‌، سبقت‌ را برده‌، مسابقه‌ را برده‌. در همه‌ چيز اينطوري‌ هستند. اينها وقتي‌ كه‌ مي‌آيند توي‌ ما مردم‌. من‌ يك‌ وقتي‌ مثال‌ زدم‌. گفتم‌ تفاوت‌ و فاصلة‌ بين‌ ما و حجة‌ ابن‌ الحسن‌ يا هر يك‌ از اين‌ چهارده‌ معصوم‌ عليهم‌ السلام‌، بيشتر از فاصلة‌ يك‌ مورچه‌ است‌ با حضرت‌ سليمان‌. حالا اگر حضرت‌ سليمان‌ لباس‌ مورچه‌اي‌ پوشيد و آمد توي‌ لونة‌ مورچه‌، بايد تمام‌ شرايط‌ يك‌ مورچه‌ را هم‌ داشته‌ باشه‌. منتهي‌ بهترش‌ را. يعني‌ توي‌ لونة‌ مورچه‌ وقتي‌ حضرت‌ سليمان‌ كوچك‌ شد آمد رفت‌ آنجا براي‌ هدايت‌ مورچگان‌، بايد غذاي‌ مورچه‌اي‌ هم‌ بخوره‌، بايد مثل‌ مورچه‌ها ازدواج‌ كنه‌. بايد با مورچه‌ها زندگي‌ كنه‌، خانه‌اش‌ هم‌ مثل‌ مورچه‌ها باشه‌. ائمة‌ ما، اين‌ را شما بدونيد، مي‌خواهم‌ سطح‌ معرفتتون‌ را طبق‌ آنچه‌ در روايات‌ هست‌، از اين‌ جهت‌ بالا ببرم‌ كه‌ آمدن‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌، آمدن‌ پيغمبر اكرم‌ و ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ در ميان‌ ما، مثل‌ آمدن‌ حضرت‌ سليمانه‌ در بين‌ مورچه‌ها. غذا ميخوره‌، حتي‌ ممكن‌ هم‌ هست‌ غذاي‌ بد درش‌ اثر بد بگذاره‌. حتي‌ ممكن‌ است‌ سم‌ او را بكشه‌. چون‌ همة‌ شرايط‌ مورچه‌ را بايد داشته‌ باشه‌ تا حضرت‌ سليمان‌ بتونه‌ با مورچه‌ها زندگي‌ كنه‌.

 خلقكم‌ الله‌ انوارا و جعلكم‌ بعرشه‌ محدقين‌. خداي‌ تعالي‌ اگر پيغمبر اكرم‌ و آلش‌ نبودند، هيچي‌ را خلق‌ نميكرد. چي‌ را خلق‌ كنه‌؟! ماها را! ما نمونة‌ هنر و صنع‌ پروردگاريم‌؟! حيوانات‌ را؟ جمادات‌ را؟ نباتات‌ را؟ چي‌ را مي‌خواهد خلق‌ كنه‌. گل‌ سر سبدش‌ ماها هستيم‌ كه‌ نفس‌ امارة‌ بالسوء برمون‌ مسلط‌ شده‌، هر چي‌ دلمون‌ مي‌خواهد انجام‌ مي‌دهيم‌. اگر شيطون‌ تازه‌ بر روي‌ نفس‌ ما سوار نشه‌ و ما را به‌ سوي‌ هلاكت‌ نبره‌. اينقدر ضعيف‌ و بيچاره‌ايم‌ كه‌ شيطان‌ كه‌ دشمن‌ آشكاراي‌ ماست‌، اين‌ مي‌آيد ما را گول‌ مي‌زنه‌. پريروز بود گفتم‌ يك‌ نفري‌ ديد، بقيه‌اش‌ را چون‌ نگفته‌ام‌ عرض‌ ميكنم‌. يك‌ نفري‌ ديد شيطان‌ ريسمانهاي‌ زيادي‌ روي‌ شانه‌اش‌ هست‌. يكيش‌ مال‌ شيخ‌ انصاري‌ بود. اين‌ را تا اينجا گفتم‌. و بعد اين‌ شخص‌ خواب‌ بيننده‌ گفت‌ كه‌ پس‌ ريسمان‌ من‌ كو؟ اينش‌ را نگفتم‌. شيطان‌ گفت‌ تو كه‌ ريسمون‌ نمي‌خواهي‌. تو خودت‌ عقب‌ سر من‌ ميدوي‌. واقعا اينطوره‌. كارهاي‌ شيطاني‌ ما مي‌كنيم‌ كه‌ شيطان‌ شايد به‌ فكرش‌ هم‌، البته‌ شيطان‌ همه‌ چيز را ميدونه‌. ولي‌ بهرحال‌ روز قيامت‌ كه‌ ميشه‌ شيطان‌ ميگه‌ تو مرا نديدي‌. پيغمبري‌ هم‌ نداشته‌ام‌. كتابي‌ هم‌ نداشته‌ام‌. روي‌ منبرها هم‌ همه‌ از من‌ مذمت‌ مي‌كردند و مبلغي‌ نداشتم‌. چطور شد تو مطيع‌ من‌ شدي‌. مطيع‌ خدايي‌ كه‌ يكصد و بيست‌ و چهار هزار پيغمبر داشته‌، كتاب‌ داشته‌، مردم‌، وعاظ‌، مبلغين‌، اينها تبليغ‌ از طرف‌ او مي‌كردند. چرا گوش‌ به‌ حرف‌ او نكردي‌؟

 اين‌ انسان‌ را خدا خلق‌ كرده‌. اما خيلي‌ ارزش‌ نداره‌. حتي‌ آنقدر ماها رو به‌ پستي‌ رفته‌ايم‌ و در عالم‌ پستي‌ خودمون‌ را احساس‌ مي‌كنيم‌ كه‌ گاهگاهي‌ خودمون‌ سؤال‌ مي‌كنيم‌ خدا ماها را چرا خلق‌ كرده‌؟! شما بيائيد توي‌ اين‌ كانون‌ بحث‌ و انتقاد ببينيد چقدر اينطور سؤال‌ داريم‌. جوانها اكثرا سؤال‌ مي‌كنند خدا چرا ما را خلق‌ كرد؟ براي‌ چي‌ خلق‌ كرد؟ راسته‌. اگر اين‌ باشه‌ كه‌ هستيم‌ و خدا اينجوري‌ ما را خلق‌ كرده‌ باشه‌، چرا ما را خلق‌ كرد. گاهي‌ انسان‌ توي‌ اين‌ دارالمجانين‌، تيمارستان‌ كه‌ بره‌ من‌ يك‌ وقتهايي‌ مي‌رفتم‌ براي‌ كمك‌ به‌ اينها گاه‌ گاهي‌ نگاه‌ به‌ اينها مي‌كردم‌، خوش‌ به‌ حال‌ اينها، اينها همة‌ خصوصيات‌ ما را دارند عقل‌ ندارند. چرا عقل‌ ندارند؟ واقعا اينطوره‌. چون‌ ما با يك‌ ديونه‌ فرقمون‌ اينه‌ كه‌ ما غصة‌ آينده‌ و وضع‌ فعليمون‌ و وضع‌ جا و مكانمون‌ را هم‌ مي‌خوريم‌. فقط‌ فرقمون‌ اينه‌. والا همة‌ كارهاي‌ يك‌ ديونه‌، ديونه‌ غذا مي‌خوره‌ خوب‌ ما هم‌ مي‌خوريم‌. ديونه‌ استراحت‌ مي‌كنه‌ ما هم‌ مي‌كنيم‌. ديونه‌ از ديونه‌هاي‌ ديگه‌ به‌ اصطلاح‌ تحركاتي‌ مي‌گن‌ يك‌ مشت‌ ديونه‌هارا، بعضي‌ ديونه‌ها هستند كه‌ يك‌ گوشه‌ نشستند كار به‌ كار كسي‌ ندارند يك‌ مشتشون‌ تحركاتي‌، اصطلاحي‌ عرض‌ مي‌كنم‌ اينها را بايد زنجيرشون‌ كرد. اين‌ صدام‌ از اون‌ ديونه‌هاي‌ تحركاتي‌ كه‌ كسي‌ هم‌ نمي‌تونست‌ زنجيرش‌ كنه‌. يك‌ مشت‌ از اين‌ ديونه‌ها ريختند به‌ جان‌ هم‌. بيخود مردم‌ آزاري‌ مي‌كنند. فكر نكنيد اوني‌ كه‌ تو بازار نشسته‌ و صد تا صبح‌ تا غروب‌ دروغ‌ مي‌گه‌ ومردم‌ آزاري‌ مي‌كنه‌ و تمام‌ مردم‌ را به‌ ضررهاي‌ بزرگي‌ مي‌اندازه‌ اين‌ ديونة‌ سالميه‌. ديونة‌ آرامي‌ نيست‌ اين‌ ديوانة‌ تحركاتي‌ است‌ به‌ اصطلاح‌ اين‌ ديوانة‌ تحركاتي‌ نمي‌دونم‌ حالا كدامه‌، اين‌ ديونه‌اي‌ است‌ كه‌ بايد زنجيرش‌ كرد. من‌ يك‌ ديونه‌اي‌ را ديدم‌ واقعا دلم‌ سوخت‌. خدا مي‌دونه‌ بعضي‌ از اعمال‌ ما اگر چشم‌ دل‌ داشته‌ باشيم‌ عين‌ اون‌ ديونه‌ است‌. يك‌ شيشه‌اي‌ را پيدا كرده‌ بود، يك‌ ليواني‌ كه‌ گذاشته‌ بودند باهاش‌ آب‌ بخورند اين‌ را زده‌ بود شكسته‌ بود تيزيش‌ را خيلي‌ مي‌كشيد به‌ بدنش‌. خون‌ هم‌ مي‌ريخت‌ ماها با روحمون‌ همين‌ كار را مي‌كنيم‌. آخه‌ اين‌ روح‌ نيست‌ كه‌ ما داريم‌. چشمت‌ را به‌ زن‌ نامحرم‌ دوختي‌ الذت‌ النظر سهم‌ من‌ سهام‌ ابليس‌، تير مي‌ياد مي‌خوره‌، كه‌ هر چه‌ ديده‌ بيند دل‌ كند ياد. ما يك‌ ديونة‌ سختي‌ هم‌ هستيم‌ اگر طرف‌ خدا نريم‌. اقدام‌ عليه‌ خودمون‌ مي‌كنيم‌، ظلم‌ به‌ نفس‌ مي‌كنيم‌. الظالم‌ لنفسه‌. اين‌ ذكر يونسيه‌ كه‌ اينقدر ارزش‌ داره‌ و خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد كه‌ اگر كسي‌ اين‌ را بگه‌ ممكن‌ است‌ از قلب‌ اندوه‌ نجات‌ پيدا كنه‌ بلكه‌ نمي‌گه‌ ممكن‌ است‌ من‌ عرض‌ كردم‌ و كذالك‌ منجي‌ المؤمنين‌، اين‌ يك‌ نمونه‌اش‌ را براتون‌ گفتم‌ حضرت‌ يونس‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد و ذنون‌ اذهب‌ مقاضبا فذل‌ الم‌ نقدر عليه‌، ذنون‌ اسم‌ لقب‌ حضرت‌ يونسه‌. با حال‌ غضب‌ از بين‌ مردم‌ بيرون‌ رفت‌ و وظيفة‌ تبليغاتي‌ خودش‌ را به‌ خيال‌ خودش‌ كه‌ درست‌ انجام‌ داده‌ ولي‌ يك‌ خرده‌اي‌ كوتاه‌ آمد. فضلن‌ الم‌ نقدر عليه‌ طبق‌ دستور امام‌ عرض‌ مي‌كنم‌ كه‌ گمان‌ كرد ما تنگ‌ برش‌ نمي‌گيريم‌. سخت‌ برش‌ نمي‌گيريم‌. الم‌ نقدر عليه‌.

 چكار كرد خدا؟ ديگه‌ خدا نمي‌گه‌ چكار كرد، فنادا في‌ الظلمات‌، در ظلمات‌ شما تصور شكم‌ ماهي‌ را در توي‌ دريا بكنيد كه‌ چقدر تاريكه‌. فنادي‌ في‌ الظلمات‌ ان‌ لا اله‌ الا انت‌. خدايي‌ نيست‌ جز تو، مؤثري‌ در وجود نيست‌ جز تو، همة‌ كارها را تو انجام‌ مي‌دي‌. لا اله‌ الا انت‌، حالا مي‌گه‌ خوب‌ پس‌ اين‌ بديهايي‌ هم‌ كه‌ قائل‌ به‌ جبر بشيم‌ پس‌ لا مؤثرة‌ وجود الا الله‌ پس‌ قائل‌ به‌ جبر بشيم‌. مي‌فرمايد كه‌ بعدش‌ گفت‌ سبحانك‌، تو پاكي‌ كه‌ كار بد بكني‌، من‌ را به‌ اين‌ گرفتاري‌ مبتلا بكني‌، من‌ را بي‌ جهت‌ تو دهن‌ ماهي‌ بياندازي‌، من‌ را در فشار قرار بدي‌، سبحانك‌، اني‌ كنت‌ من‌ الظالمين‌ منم‌ كه‌ به‌ خودم‌ ظلم‌ كردم‌. تمام‌ مردم‌ اين‌ تاريكي‌ الان‌، زمان‌ غيبت‌ اين‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فدا كه‌ تشبيح‌ به‌ خورشيد شده‌ يعني‌ اگر نبود در بين‌ شما ظلماني‌ محضه‌، عالمه‌ شما و همين‌ طور هم‌ هست‌. الان‌ ما در ظلمات‌ فوق‌ العاده‌اي‌ مبتلا شديم‌ خوب‌ اينجا چي‌ بگيم‌، بگيم‌ لا اله‌ الا انت‌ سبحانك‌ خدايا اين‌ غيبت‌ امام‌ زمان‌ مربوط‌ به‌ تو نيست‌. يعني‌ تو حجت‌ ابن‌ الحسن‌ را در پردة‌ غيبت‌ قرار ندادي‌. انا ايجا البته‌ آيه‌ اينطور نيست‌ ولي‌ انا كنا من‌ الظالمين‌ اين‌ ماييم‌ كه‌ بر خودمون‌ ظلم‌ كرديم‌.و الا خداي‌ تعالي‌ پيغمبر اكرم‌ را ظاهرا در بين‌ مردم‌ گذاشت‌ بعد هم‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌، بعد هم‌ امام‌ حسن‌، بعد همه‌اشون‌ ظاهر، همه‌ را كشتند، همه‌ را كشتند. اين‌ يكي‌ را يك‌ جا مخفيش‌ كرده‌ كه‌ ما اين‌ را دسترسي‌ پيدا كنيم‌ شما فكر مي‌كنيد شما به‌ خودتون‌ شما دوستان‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ كه‌ امروز اينجا نشسته‌ايد نگاه‌ نكنيد به‌ خدا قسم‌ يك‌ مقداري‌ زيادتر پيش‌ بعضي‌ از شيعيان‌ اسم‌ امام‌ زمان‌ را ببريد مي‌بينيد اين‌ رگهاي‌ گردنشون‌ حركت‌ مي‌كنه‌ همچين‌ عصباني‌ مي‌شن‌ كه‌ اي‌ آقاتو هم‌ معلومه‌ فلان‌، تو هم‌ چه‌!

 حجت‌ ابن‌ الحسن‌ همين‌ الان‌ اگر تشريف‌ بيارن‌، همين‌ حالا زمان‌ ما اينطور نيست‌ حضرت‌ را قطعه‌، قطعه‌اش‌ مي‌كنند، همانطوري‌ كه‌ با امام‌ حسين‌ عمل‌ كردند با ايشان‌ هم‌ مي‌كنند. ظلمت‌ را ما خودمون‌ به‌ دست‌ خودمون‌ به‌ وجود آورديم‌. شما در دعاي‌ فرج‌ مي‌خونيد كه‌ عظم‌ البلاء واقعا عظم‌ البلاء. مي‌خوانيد و ذاقت‌ الارض‌ واقعا ذاقت‌ الارض‌، دنيا تنگ‌ شده‌، بلا عظيم‌ شده‌. حالا شماها مقصر نيستيد، شماها طالب‌ حجت‌ ابن‌ الحسنيد الحمد الله‌ ولي‌ امام‌ عصر ارواحنا فدا براي‌ يك‌ عدة‌ خاصي‌ كه‌ نمي‌خواد بياد، يمل‌ الارض‌ قسطا و عدلا… دنيا را مي‌خواد پر از عدل‌ و داد كنه‌ بعد از اين‌ كه‌ پر از ظلم‌ و جور شده‌ باشه‌. پس‌ تمام‌ مردم‌ بايد سرشون‌ را بگذارند بگن‌ سبحانك‌ اني‌ كنت‌ من‌ الظالمين‌ خداي‌ تعالي‌ فستجبنا له‌ ما جواب‌ او را داديم‌ و اجابتش‌ كرديم‌، حاجتش‌ را برآورديم‌. فستجبنا له‌ و نجيناه‌ من‌ الغم‌ او را از غم‌ نجاتش‌ داديم‌. تا اينجا مال‌ حضرت‌ يونسه‌، يك‌ قصه‌ نقل‌ كرده‌ براي‌ ما. اينجاش‌ مهمه‌ و كذالك‌ منجي‌ المؤمنين‌، همين‌ جوري‌، همينطوري‌ كه‌ حضرت‌ يونس‌ را از ميان‌ اون‌ تاريكي‌ نجات‌ داديم‌، از تاريك‌ غم‌ و اندوه‌ نجاتش‌ داديم‌ و كذالك‌ منجي‌ المؤمنين‌ نجات‌ مي‌ديم‌ مؤمنين‌ را، بعضي‌ از اذكار هست‌ كه‌ احتياج‌ به‌ استاد و مرشد  و قطب‌ و از اين‌ حرفها نداره‌. اين‌ خدا دستورش‌ را داده‌ و هر وقت‌ غم‌ و غصه‌اي‌ در دلتون‌ پيدا شد كه‌ در اثر گناه‌ مخصوصا اين‌ غم‌ و غصه‌ بوجود آمد سرتون‌ را بگذاريد به‌ سجده‌ با همين‌ توجه‌ كه‌ لا الا انت‌، سبحانك‌ تو پاكي‌ اين‌ گرفتاري‌ را تو، اگر به‌ خدا نسبت‌ بدي‌ خدا مي‌كنه‌، اين‌ را بهتون‌ بگم‌. خداي‌ تعالي‌ از تهمت‌، از افترا خيلي‌ بدش‌ مي‌ياد. گفتي‌ خدا به‌ من‌ توفيق‌ نداد نماز شب‌ بخونم‌. چي‌ توفيق‌ نداد! امام‌ رضا ما را نطلبيد بريم‌ زيارت‌. تنبلي‌ كرده‌ نيامده‌ زيارت‌ امام‌ رضا و همة‌ گناهان‌ را بيانداز گردن‌ خودت‌. اني‌ كنت‌ من‌  الظالمين‌. ما هر وقت‌ به‌ اين‌ مقام‌، به‌ اين‌ مرحله‌ رسيديم‌ كه‌ نشستيم‌ هر چه‌ بدي‌ بهمون‌ مي‌رسه‌ يك‌ مقدار فكر كنيم‌ ببينيم‌ كه‌ چكار كرديم‌ اينجوري‌ شده‌؟ اگر فكرمون‌ به‌ جايي‌ نرسيد، خوب‌ من‌ كاري‌ نكردم‌ چون‌ خودش‌ خيلي‌ غروره‌ اگر بگه‌ كه‌ من‌ كاري‌ نكردم‌. حالا نكردي‌، يك‌ كاري‌ بوده‌ خدا نكرده‌، يقينا خدا نكرده‌. يك‌ كاري‌ بوده‌ تو كردي‌ به‌ اين‌ گرفتاري‌ مبتلا شدي‌ باز بگو خدايا سبحانك‌ اني‌ كنت‌ من‌ الظالمين‌. ببينيد چقدر صريح‌ خداي‌ تعالي‌ رفع‌ هم‌ و غمتون‌ را مي‌كنه‌. حضرت‌ يونس‌ تا روز قيامت‌ زندان‌ ابد بود، اون‌ هم‌ زندان‌ ابد نمي‌دونم‌ پنجاه‌ و شست‌ ساله‌ نه‌ها، زندان‌ ابد تا روز قيامت‌.

 و لبث‌ في‌ بطنه‌ الي‌ يوم‌ يك‌ چنين‌ زنداني‌ خيلي‌ بايد براش‌ تخفيف‌ قائل‌ بشن‌، خيلي‌ كار مهمي‌ بايد كرده‌ باشه‌. يك‌ چنين‌ زنداني‌ كه‌ يك‌ ميليون‌ سال‌، ده‌ ميليون‌ سال‌ مي‌خواسته‌ توي‌ شكم‌ ماهي‌ توي‌ زندان‌ باشه‌ و جاي‌ مرطوب‌ با اعمال‌ شاقه‌. ببينيد چقدر اين‌ كلام‌ مؤثره‌. اين‌ ذكر، ذكر لق‌ لقة‌ لسان‌ هم‌ نباشه‌ها، اين‌ ذكرهاي‌ ما همه‌اش‌ لق‌ لقة‌ لسانه‌. اين‌ كلام‌ ببينيد چقدر مؤثره‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كه‌ ما او را نجات‌ داديم‌ و همين‌ طور، سه‌ روزه‌ نجاتش‌ داد خدا. زندان‌ اينطوري‌ سه‌ روز خيليه‌ها، چون‌ خدا سريع‌ الحسابه‌. خدا مي‌گه‌، پروندة‌ انسان‌ تو اين‌ دادگاه‌ حالا تا نوبت‌ برسيش‌ برسه‌ و چه‌ بشه‌، يك‌ سال‌، دو سال‌، ده‌ سال‌ انسان‌ علي‌ الحساب‌ زنداني‌ بكشه‌ و تا پرونده‌اش‌ بياد رو و بعد ببينند چي‌ مي‌شه‌ نيست‌، خدا لحظه‌ است‌. تو اقرار بكن‌ فورا خداي‌ تعالي‌ نجاتت‌ مي‌ده‌. پس‌ بنابر اين‌ مي‌بينيد كه‌ تا اينجا مطلب‌ خيلي‌ سريع‌ بود. در اذكاري‌ كه‌ توي‌ قرآن‌ هست‌ نمونه‌هاي‌ ديگه‌ هم‌ داره‌. يكي‌ از اذكار استغفاره‌. و ان‌ الستغفر ربكم‌ ثم‌ توبوا عليه‌، استغفار كنيد بعد به‌ سوي‌ خدا برگرديد. حالا همين‌ استغفر الله‌ ربي‌ و اتوب‌ عليه‌ را زياد بگيد. يرسل‌ السماء عليكم‌ مدرارا و يمدكم‌ باموال‌ و بنين‌ خيلي‌ بركت‌ داره‌. آسمان‌ بر سر شما نعمتهاش‌ را فرو مي‌ريزه‌، آخه‌ چه‌ ارتباطي‌ داره‌ وسعت‌ رزق‌ به‌ استغفار كردن‌؟ خيلي‌ هم‌ ارتباط‌ داره‌. خدا براي‌ هيچ‌ كس‌ روزي‌ كم‌ را نخواسته‌. همه‌ مي‌خواد در وسعت‌ باشيد. گناه‌ كردي‌  و من‌ عرض‌ عن‌ ذكري‌ فان‌ لهم‌ معيشت‌ الذنكا، كسي‌ كه‌ اعراض‌ ياد بكنه‌ از ياد خدا از ائمة‌ اطهار از محبت‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌ معيشتش‌ تنگ‌ مي‌شه‌. حالا اين‌ يكيشه‌، روز قيامت‌ هم‌ من‌ القيامت‌ اعوا، روز قيامت‌ هم‌ كور وارد صحرا مي‌شه‌.يتقل‌ الله‌ يجعل‌ له‌ مخرجا…كسي‌ كه‌ تقوا داشته‌ باشه‌ روزيش‌ زياد مي‌شه‌ و از جايي‌ كه‌ گمان‌ نمي‌كنه‌ خداي‌ تعالي‌ بهش‌ روزي‌ مي‌ده‌. خوب‌ پس‌ مي‌شه‌ بگيم‌ كه‌ اگر فقيره‌ انسان‌ استغفار كنه‌ واستغفر ربكم‌ ثم‌ توبوا عليه‌ يرسل‌ السماء عليكم‌ مدرارا. يا دوم‌ استغفاره‌، سوم‌ صلواته‌. صلوات‌ بر آل‌ محمد و آل‌ محمد (الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) اين‌ صلوات‌ بهترين‌ اذكاره‌. من‌ در خصوص‌ صلوات‌ يك‌ جمله‌اي‌ را براتون‌ عرض‌ كنم‌. اولا اين‌ را مقدمتا بگم‌ اولا صلوات‌ از خصوصياتش‌ اين‌ است‌ كه‌ ولايت‌ هست‌، دعا كه‌ مخ‌ عبادت‌ هست‌، هست‌ توش‌. ذكر خدا هم‌ هست‌. اين‌ سه‌ چيز خيلي‌ مهمه‌، يكي‌ اظهار محبت‌ به‌ خاندان‌ عصمته‌ كه‌ فما نودي‌ بشي‌ كما نودي‌ بالولايه‌، اونقدري‌ كه‌ به‌ ولايت‌ ندا داده‌ شده‌ به‌ هيچ‌ چيز ندا داده‌ نشده‌، يعني‌ دعوت‌ به‌ هيچ‌ چيز به‌ اندازة‌ ولايت‌ نشده‌. دو، دعاست‌، دعا مغز عبادته‌. سه‌ ذكر خداست‌. يا رحمن‌ يا رحيم‌ فقط‌ ذكر خداست‌. ديگه‌ ولايت‌ و دعا توش‌ نداره‌ مثلا و همين‌ طور اذكار ديگر و اين‌ را بدونيد كه‌ در نماز دعاي‌ واجبي‌ كه‌ به‌ قصد، به‌ قصد دعايي‌ خونده‌ بشه‌ جز صلوات‌ تو نماز نيست‌. با دو شرط‌، يكي‌ قصد دعايي‌ انسان‌ بخوانه‌ يكي‌  هم‌ واجب‌ باشه‌. هيچ‌ دعايي‌ سر تا سر نماز نيست‌ مگر اين‌. شما اگر قنوت‌ مي‌خونيد، قنوت‌ مستحبه‌، هر چه‌ هم‌ مي‌خواييد بخونيد. اگر مي‌گيد اهدنا الصراط‌ المستقيم‌ به‌ قصد قرآني‌ بايد بخونيد نه‌ به‌ قصد دعايي‌، فقط‌ در تشهده‌ كه‌ مي‌گيد الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد اين‌ هم‌ سني‌ و شيعه‌ مي‌گن‌ و مغز نماز هم‌ همينه‌. چون‌ دعا مخ‌ عبادته‌ در نماز هم‌ جز صلوات‌ دعاي‌ ديگه‌اي‌ نيست‌ پس‌ مغز نماز صلواته‌. لذا وقتي‌ كه‌ مي‌گن‌ حي‌ علي‌ خير العمل‌ تفسير شده‌ خير العمل‌ به‌ ولايت‌. كه‌ عمر نتونست‌ اين‌ را قبول‌ كنه‌ گفت‌ كه‌ خير العمل‌ جهاده‌. و حي‌ خير العمل‌ را توي‌ نماز نگيد از چيزهايي‌ بود كه‌ ايشان‌ ممنوع‌ كردند. حالا به‌ هر حال‌ و پس‌ سوم‌ صلواته‌.

 اين‌ سه‌ تا ذكر را خيلي‌ اهميت‌ بديد. لا اله‌ الا انت‌ سبحانك‌ اني‌ كنت‌ من‌ الظالمين‌، استغفار و صلوات‌. خيلي‌ براي‌ كساني‌ كه‌ اهل‌ پيشرفتهاي‌ روحي‌ هستند اين‌ سه‌ تا ذكر خيلي‌ ضروريه‌، خيلي‌ حالا طبق‌ اونچه‌ كه‌ محسور هم‌ هست‌ بگيم‌. همين‌ طوري‌ هم‌ هر چه‌ زيادتر بگيد بهتر. شب‌ و روز جمعه‌  يعني‌ از غروب‌ امروز تا فردا شب‌ يك‌ ملائكة‌ مخصوصي‌ هستند مي‌ياد فقط‌ و فقط‌ ثواب‌ كساني‌ كه‌ صلوات‌ مي‌فرستند اونها را مي‌برند. مربوط‌ به‌ اين‌ جهت‌ است‌. در شب‌ و روز جمعه‌ هزار صلوات‌ وارد شده‌. خيلي‌ مهمه‌. محبوبيت‌، من‌ در اين‌ موضوع‌ داشتم‌ صحبت‌ مي‌كردم‌، انشعاب‌ پيدا كرد رفتيم‌ به‌ اين‌ طرف‌ خوب‌ اين‌ هم‌ بد نبود انشاء الله‌ مفيد خواهد بود. محبوبيت‌، انسان‌ اگر مي‌خواد توي‌ مردم‌ پيدا كنه‌، مي‌خواد مردم‌ دوستش‌ داشته‌ باشند. همانطوري‌ كه‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ را مردم‌ دوست‌ دارند. نگيد كه‌ اي‌ بابا تبليغات‌ عليه‌ ما زياد شده‌ حسودها چه‌ كردند، حالا نه‌ هيچ‌ كس‌ نمي‌تونه‌ هيچ‌ كاري‌ بكنه‌. اگر كسي‌ را مي‌خواست‌ مردم‌ به‌ زمين‌ بزنند علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ بود. هفتاد سال‌ مسلمانها جزء برنامة‌ عباديشون‌ بود كه‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ را لعن‌ كنند، خيلي‌ عجيبه‌ها و بعد هم‌ فكر نكنيد كه‌ دوستان‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ آمدند ديگه‌ بعدش‌ جبران‌ كردند. نه‌ تا همين‌ الان‌ كه‌ هستيم‌ شايد دشمنان‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ بيشتر از، دشمنان‌ قلبيها، بيشتر از دوستانش‌ باشند. اما يك‌ محبوبيتي‌ خداي‌ تعالي‌ از علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ در قلوب‌ مردم‌ قرار داده‌، به‌ قول‌ يكي‌ از بزرگان‌ خدا رحمتش‌ كنه‌ مي‌فرمود كه‌ اون‌ قدري‌ كه‌ شعر در مدح‌ علي‌ گفته‌اند در مدح‌ خود پيغمبر اكرم‌ نگفته‌اند. اون‌ قدري‌ كه‌ روايت‌ در مدح‌ علي‌ هست‌ در مدح‌ خود پيغمبر نيست‌. اون‌ قدر كه‌ آيين‌ قرآن‌ در مدح‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ نازل‌ شده‌ در مدح‌ هيچ‌ يك‌ از بزرگان‌ دنيا نازل‌ نشده‌. عجيبه‌، سيصد آيه‌ را همة‌ سنيها متفقند كه‌ در وصف‌ علي‌ نازل‌ شده‌. و ان‌ الذين‌ آمنوا، اينها سبقت‌ را بردند و السابقوان‌ و السابقون‌ اولائك‌ المقربون‌. اينها پيشي‌ گرفته‌اند و بنابر اين‌  وقتي‌ كه‌ مي‌گيم‌ ان‌ الذين‌ آمنوا اول‌ مؤمن‌ پيغمبر اكرم‌. آمن‌ الرسول‌ بما انزل‌ عليهم‌ من‌ ربه‌ انسان‌ گاهي‌ كاري‌ را مي‌كنه‌ خودش‌ ايمان‌ به‌ كارش‌ نداره‌ همين‌ طور انجام‌ مي‌ده‌ اين‌ پيشرفتي‌ نداره‌.

 اول‌ بايد خودش‌ ايمان‌ داشته‌ باشه‌، آمن‌ الرسول‌ بما انزل‌ عليه‌ و عمل‌ الصلاحات‌، ان‌ الذين‌ آمنوا و عمل‌ الصالحات‌ عمل‌ شايسته‌ در دنيا سبقت‌ عمل‌ شايسته‌ را هم‌ اينها برده‌اند. اينها مسلط‌ بودند. ان‌ الذين‌ آمنوا و عمل‌ الصالحات‌ سيجعل‌ لهم‌ الرحمن‌ ودا، سيجعل‌ معنيش‌ اينه‌ كه‌ در آينده‌ در مستقبل‌. خدا محبت‌ او را در دلها قرار مي‌ده‌. محبت‌ او را در دلها قرار مي‌ده‌. حالا هر كسي‌ با قدر شخصيتش‌، الان‌ شخصيتها فرق‌ مي‌كنه‌، يك‌ شخصيتش‌ يك‌ چند سالي‌ است‌، يكي‌ شخصيتش‌ يك‌ صد سالي‌ است‌، يكي‌ شخصيتش‌ يك‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود هزار سالي‌ است‌، يكي‌ شخصيتش‌ از اول‌ عالم‌ تا آخر عالمه‌. ايني‌ كه‌ در روايت‌ داره‌ كه‌ روز قيامت‌ خدا حسب‌ و نسب‌ را قطع‌ نمي‌كنه‌، حسب‌ و نسب‌ پيغمبر اكرم‌ را قطع‌ نمي‌كنه‌ شخصيت‌ پيغمبر اكرم‌ ايجاب‌ مي‌كنه‌ كه‌ حسب‌ و نصب‌ پيغمبر اصلا قطع‌ نشه‌. كل‌ حسب‌ و نصب‌ من‌ قطع‌ اليوم‌ القيامه‌ الا حسبي‌ و نصبي‌. خوب‌ ببينيد علتش‌ اينه‌، مثلا الان‌ يك‌ نفر پيدا بشه‌ كه‌ از اولا قاجاريه‌ باشه‌. اولا يك‌ سلطان‌ بودند، شاه‌ بودند اما حالا ديگه‌ هم‌ خودش‌ خجالت‌ مي‌كشه‌ كه‌ من‌ از اولاد قاجارم‌ هم‌ خوب‌ باش‌ اولاد قاجار وقتي‌ كه‌ اجدادت‌ روي‌ كار بودند شما شاهزاده‌ بوديد و ما قبولت‌ داشتيم‌ اما حالا ديگه‌ تمام‌ شد اين‌ منقطع‌ شد. مثلا اولا فلان‌ مرجع‌ تقليد خوب‌ صد سال‌، دويست‌ سال‌، اولاد نمي‌دونم‌ فلان‌ شخصيت‌، اولاد فلان‌ اينها همه‌ مي‌بينيد كه‌ ديگه‌ آخرش‌ هزار سال‌ مثلا، بيشتر از اينها نمي‌شه‌. كل‌ حسب‌ و نسب‌ ديگه‌ هر چه‌ هم‌ طول‌ بكشه‌ تا روز قيامت‌. اينجا ديگه‌ به‌ اصطلاح‌ يوم‌ يصر مرء من‌ اخيه‌ ديگه‌ اصلا هيچ‌ حسب‌ و نسبي‌ باقي‌ نمي‌مانه‌. من‌ پسر كي‌ هستم‌، من‌ پدرم‌ كي‌ هست‌ ولي‌ چون‌ شخصيته‌ رسول‌ اكرم‌ اون‌ قدر اهميت‌ داره‌ و اون‌ قدر زياده‌ كه‌ از اول‌ عالم‌ چون‌ خلقتش‌ هم‌ در اول‌ عالم‌ بوده‌ اول‌ چيزي‌ كه‌ خدا خلق‌ كرد نور پاك‌ پيغمبر اكرم‌ بود. و تا آخر الي‌ ابد هم‌ اين‌ شخصيت‌ باقي‌ است‌. فرزندانش‌ هم‌ منتصبينش‌ هم‌ حتي‌ اين‌ شخصيت‌ را دارند. حالا اين‌ سيجعل‌ لهم‌ الرحمن‌ ودا اين‌ عبارت‌ يكي‌ هست‌ مثلا امروز كاشته‌ فردا درو مي‌كنه‌، خيلي‌ همچين‌ حوصله‌ نداره‌. يكي‌ هست‌ كه‌ امروز بهش‌ بد مي‌گن‌ فردا مي‌ياد تعريفش‌ را مي‌كنند، ان‌ مع‌ العسر يسري‌ و ان‌ مع‌ العسر يسري‌. در اينجا يك‌ برداشت‌ خوبي‌ هست‌ كه‌ با هر سختي‌ آساني‌ هست‌. چون‌ دو مرتبه‌ تكرار مي‌شه‌ ان‌ مع‌ العسر يسري‌ فان‌ معر العسر يسري‌ حالا اين‌ بحثش‌ طولاني‌ مي‌شه‌ اگر من‌ بخوام‌ كه‌ چطور در مقابل‌ يك‌ سختي‌ دو تا آساني‌ خدا در اينجا وعده‌ كرده‌. هر سختي‌ چون‌ الف‌ و لام‌ داره‌ العسر، دوتاييش‌ يكي‌ حساب‌ مي‌شه‌، يسر چون‌ الف‌ و لام‌ نداره‌ دوتاش‌ دو تا حساب‌ مي‌شه‌. اين‌ از نظر ادبي‌ بحث‌ داره‌. اونهايي‌ كه‌ اهل‌ ادبيات‌ هستند مي‌فهمند خودشون‌ اونهايي‌ هم‌ كه‌ نيستند كه‌ خوب‌ لزومي‌ نداره‌ ما براشون‌ شرح‌ بديم‌. و خلاصه‌اش‌ اينه‌ كه‌ با هر سختي‌ دو تا آساني‌ هست‌.

 شما امروز فحش‌ شنيديد در راه‌ امام‌ زمان‌، گفتند اي‌ بابا شما چه‌، فلان‌. خيلي‌ انسان‌ مي‌شنوه‌ مسخره‌ هم‌ مي‌كنند، اذيت‌ هم‌ مي‌كنند يك‌ آساني‌ هست‌، يك‌ روزي‌ مي‌شه‌ كه‌ ما اونها را مسخره‌ مي‌كنيم‌. ان‌ مع‌ العسر يسري‌. در دنيا اگر انسان‌ سختيها را تحمل‌ كرد، آسانيهاي‌ زيادي‌ خدا نسيبش‌ مي‌كنه‌. اگر فحش‌ شنيد يك‌ روزي‌ نفيش‌ مي‌كنند. يك‌ وقتي‌ با يكي‌ از علماي‌ علم‌ اخلاق‌ داشتم‌ توي‌ بيابان‌ رد مي‌شدم‌ البته‌ من‌ كوچك‌ بودم‌ اون‌ موقع‌ سنم‌ كم‌ بود، دوست‌ داشتم‌ دانشمندان‌ و اهل‌ كمال‌ و اينها را، به‌ زبان‌ بچه‌گي‌ بعد ديدم‌ روايت‌ هم‌ داره‌ اتفاقا. براي‌ من‌ توضيح‌ مي‌داد يك‌ روز توي‌ بياباني‌ راه‌ مي‌رفتيم‌ صبحي‌ بود، مي‌گفت‌ پشت‌ بكنيم‌ به‌ سايه‌امون‌ سايه‌ دنبال‌ ما مي‌دوه‌ اگر رو بكنيم‌ به‌ سايه‌ ما بايد عقب‌ سايه‌ بدويم‌. مثل‌ دنيا و مثل‌ تعريفهاي‌ مردم‌ و مثل‌ مردم‌ و مثل‌ دوستيها و همه‌اش‌ هر چه‌ غير خدا باشه‌ اينطوره‌. تو برو عقبشون‌ ازت‌ فرار مي‌كنند. پشت‌ كني‌ بهشون‌ و به‌ خدا رو كني‌ همه‌اشون‌ عقب‌ سرت‌ مي‌دوند. دلت‌ را محكم‌ نگه‌ دار. و لا تحزنوا و انتم‌… خدايي‌ است‌ها، سست‌ باشيد اين‌ آيه‌ مي‌دونيد كي‌ نازل‌ شد؟ وقتي‌ كه‌ مردم‌ از جنگ‌ احد برمي‌ گشتند. اكثرشون‌ زخمي‌ بودند و كشتة‌ زيادي‌ هم‌ داشتند خيلي‌ گرفتاري‌ برشون‌ بود، يعني‌ سخت‌ترين‌ جنگها، جنگ‌ احد بود. آيه‌ نازل‌ شد و لا تهنوا سست‌ نشيد، محزون‌ هم‌ نباشيد و انتم‌ العلي‌ شما آقاييد، شما علني‌ هستيد، شما برتريد، شما بزرگيد شما با شخصيتيد. مي‌بينيد كه‌ شخصيت‌ پيغمبر اكرم‌ امروز بر چه‌ سطحي‌ قرار گرفته‌. شب‌ ميلاد رسول‌ اكرم‌ ديدم‌ كه‌ رئيس‌ زرتشتيها آمده‌ مدح‌ پيغمبر اكرم‌ را مي‌گه‌. بزرگترين‌ اسقف‌ ارامنة‌ ايران‌ آمده‌ مدح‌ پيغمبر اكرم‌ را مي‌گه‌. نه‌ اين‌ كه‌ اينها چون‌ مجبورند خوب‌ تو اين‌ مملكت‌ زندگي‌ مي‌كنند نه‌ ما الان‌ بدگو به‌ رسول‌ اكرم‌ نداريم‌. كتابهايي‌ نوشته‌ شده‌. يك‌ كتابي‌ هست‌ مال‌ قديم‌ هم‌ هست‌ كه‌ عذر تقصير به‌ پيشگاه‌ محمد، محمد از نظر ديگران‌، اينها كتابهايي‌ هست‌ كه‌ ديگران‌ نوشته‌اند در وصف‌ پيغمبر اكرم‌. شكل‌ شما رهبر مكتب‌ اصلا مسلمان‌ نيست‌ هيچ‌ خدا را هم‌ نمي‌شناسه‌ مي‌گه‌ من‌ بر فرض‌ به‌ دين‌ پيغمبر اكرم‌ كافر بشم‌ آيا مي‌تونم‌ آيات‌ محكم‌ قرآن‌ را هم‌ نديده‌ بگيرم‌؟ آيا مي‌تونم‌ اينها را نديده‌ بگيرم‌؟

 شما ببينيد پيغمبر يتيم‌ توي‌ خانة‌ محقر در جزيرة‌ العرب‌ پر از فساد و پر از تباهي‌، پر از همه‌ چيز يعني‌ بدتر از مردم‌ زمان‌ تولد پيغمبر اكرم‌ شايد در روي‌ كرة‌ زمين‌ از نظر جهل‌ و ناداني‌ كسي‌ نبوده‌. عادات‌ بدشون‌، صريح‌ قرآنه‌ ديگه‌ دخترهاشون‌ را زنده‌ زير خاك‌ مي‌كردند، خيليه‌ها دختر مخصوصا يك‌ شيريني‌ خاصي‌ داره‌. پدر را خيلي‌ تحت‌ تأثير عواطف‌ خودش‌ قرار مي‌ده‌. يك‌ خصوصياتي‌ داره‌ غير از حتي‌ پسر هم‌ هست‌. اون‌ را به‌ دست‌ خودشون‌ زير خاك‌ مي‌كردند. فرزندان‌ پسرشون‌ را هم‌ زير خاك‌ مي‌كردند لا تقرا اولادكم‌ خشيه‌، مي‌كشتند. براي‌ اين‌ كه‌ آخرش‌، شاعر مي‌فرموده‌ كه‌ هر آن‌ كس‌ كه‌ دندان‌ دهد نان‌ دهد. يكي‌ طفل‌ دندان‌ برآورده‌ بود پدر سر بريد تا آخر اشعار كه‌… اينجور روحياتي‌ داشتند. اون‌ وقت‌ يك‌ پيغمبري‌ آمده‌ كلماتي‌ گفته‌ كه‌ امروز بهترين‌ كلماته‌، نه‌ بهترين‌ كلمات‌، يك‌ ميليارد مسلمان‌ مي‌گن‌ معجزه‌ است‌، يك‌ آيه‌اش‌ را نمي‌تونيد، يك‌ سوره‌اش‌ را نمي‌تونن‌ اگر جن‌ و انس‌ پشت‌ به‌ پشت‌ هم‌ بدن‌ مثلش‌ را بيارن‌. حالا خوب‌ بيارن‌ ديگه‌! اين‌ پيغمبر اكرم‌. ببينيد سيجعل‌ لهم‌ الرحمن‌ ودا يعني‌ چي‌؟ امروز حدود هزار و چهار صد و سيزده‌ سال‌ از هجرت‌ پيغمبر و بيست‌ و سه‌ سال‌ از بعثت‌ پيغمبر، هزار و چهار صد و بيست‌ و سه‌ سال‌ از هجرت‌ پيغمبر اكرم‌ مي‌گذره‌. ولي‌ در عين‌ حال‌ هيچ‌ بدگو نداره‌. سيجعل‌ لهم‌ الرحمن‌ ودا در دلها محبت‌ پيغمبر اكرم‌ زياد شده‌ و حتي‌ غير مسلمانها هم‌ معتقدند. علي‌ بن‌ ابيطالب‌، حالا دو تا سني‌ نادان‌ نفهمند و بگن‌ علي‌ در رديف‌ عمر و ابابكر و عثمانه‌ اما خوب‌ پنج‌ جلد كتاب‌ در وصف‌ علي‌ نوشته‌ اگر اين‌ مساوي‌ با اونهاست‌ خوب‌ هر كدوم‌ يك‌ جلد هم‌ براي‌ اينها خوب‌ بود مي‌نوشت‌. علي‌ ابن‌ ابيطال‌ چند جلد كتاب‌ به‌ صورت‌ نهج‌ البلاغه‌ و غرالحكم‌ و چه‌ و چه‌… اونها هم‌ مي‌خواست‌ يك‌ جزوي‌ كوچكي‌ از كلمات‌ دُر بارشون‌ مي‌خواست‌ در اختيار مردم‌ بگذارند. آخه‌ همين‌ جور گفتند، من‌ با يك‌ وهابي‌ در مكه‌ اين‌ سؤال‌ را مي‌كردم‌ گفتم‌ علي‌ افضل‌ از اين‌ سه‌ نفر هست‌؟ گفت‌ نه‌، گفت‌ ابدا افضل‌ ابي‌ بكر بعد عمر بعد عثمان‌ بعد علي‌ و اين‌ از علماشون‌ بود. گفتم‌ خوب‌ افضلي‌ از چه‌ راهي‌ به‌ دست‌ مي‌ياد؟ از چه‌ راهي‌؟ آيات‌ قرآني‌ كه‌ در وصف‌ اين‌ها نازل‌ شده‌؟ خوب‌ سيصد آيه‌ در وصف‌ علي‌ ديگه‌، هيچ‌ چي‌ را قبول‌ نداشته‌ باشند در وصف‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ سورة‌ هل‌ آتي‌ را همه‌ متفقند. خوب‌ سيصد آيه‌ نه‌ ده‌ آيه‌، شما يك‌ آيه‌ بياريد در وصف‌ جناب‌ عمر. به‌ ابي‌ بكر اين‌ آيه‌ هست‌ كه‌ من‌ به‌ او گفتم‌ كه‌ خواهش‌ مي‌كنم‌ كه‌ اين‌ آيه‌ را نخون‌ چون‌ پير مردي‌ صحابي‌ ضعيف‌ الايمان‌ معرفي‌ مي‌كنه‌. آية‌…..شما را به‌ خدا قسم‌ اگر شماها، همين‌ شماهايي‌ كه‌ اينجا نشسته‌ايد كنار پيغمبر اكرم‌ نشسته‌ باشيد و بدونيد الان‌ مي‌يان‌ مي‌كشنتون‌ بگيد به‌ به‌ كنار پيغمبر ما را بكشند، ايمانتون‌ يك‌ خرده‌اي‌ قوي‌ باشه‌، بيان‌ بكشن‌، من‌ و پيغمبر هر دو با هم‌ توي‌، بدن‌ بنا كنه‌ لرزيدن‌، دندانها به‌ هم‌ خوردن‌، پيغمبر دست‌ كشيد به‌ كلة‌ عمر وضع‌ خراب‌ بود. اما علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ همان‌ شب‌، اين‌ هم‌ باز مورد اتفاقه‌، كه‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ عليه‌ السلام‌، علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ در همان‌ شب‌ جاي‌ پيغمبر، آخه‌ چراغ‌ و برق‌ و شب‌ خواب‌ و اين‌ حرفها نبوده‌ها، تاريك‌ و همه‌ هم‌ نشون‌ گرفتند كه‌ اينجا را بزنند. و اين‌ هم‌ رفت‌، شما زمان‌ موشك‌ بارانهاي‌ شهرهاي‌ ايران‌ اونهايي‌ كه‌ تو اون‌ قسمتها بودند ديدند و هستند بعضيها تو اين‌ مجلس‌، احتمال‌ اين‌ كه‌ اين‌ موشك‌ بياد تو اين‌ شهر تهران‌، احتمال‌ اين‌ كه‌ بياد تو محلة‌ ما، احتمال‌ اين‌ كه‌ بياد رو پشت‌ بام‌ منزل‌ ما، احتمال‌ اين‌ كه‌ بياد به‌ من‌ بخوره‌ تا صبح‌ خوابشون‌ نمي‌برد. ولي‌ قطعا مي‌يان‌ اينجا، قطعا تو تاريكي‌ مي‌خوان‌ فوري‌ كارشون‌ را بكنند. قطعا مي‌خوان‌ كسي‌ نفهمه‌ كه‌ كي‌ اين‌ كار را كرد. علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ راحت‌، فمن‌ الناس‌ من‌ يشري‌ نفسه‌ التقي‌ مرضات‌ الله‌ حالا شما را به‌ خدا همين‌ دو تا آيه‌اي‌ كه‌ در يك‌ شب‌ هم‌ نازل‌ شده‌ دربارة‌ دو نفر، خوب‌ آخه‌.

 من‌ يك‌ وقتي‌ دنبال‌ تحقيقات‌ اعتقادي‌ بودم‌ مي‌گفتم‌ خدا و پيغمبر براي‌ من‌ ثابت‌ بشه‌ بقيه‌اش‌ ثابته‌. واقعا هم‌ اينطوره‌. مگر من‌، نستجيب‌ بالله‌ چي‌ بگم‌ مگر مغز الاغ‌ تو سرمونه‌ كه‌ نفهميم‌ بين‌ اون‌ كسي‌ كه‌ از كنار پيغمبر نشسته‌ و خداي‌ تعالي‌ به‌ پيغمبر وعده‌ كرده‌ كه‌ تو خواهي‌ ماند و اونجور مي‌لرزه‌ و كسي‌ كه‌ تو جاي‌ پيغمبر خوابيده‌ و مي‌خوان‌ بكشن‌، و همه‌ هم‌ به‌ طرف‌ او هجوم‌ آوردن‌ و او راحت‌ كه‌ خدا وصفش‌ مي‌كنه‌. مي‌گيم‌ شايد علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ مي‌ترسيده‌ ولي‌ خدا تأييد مي‌كنه‌ مي‌گه‌ نترس‌. يشري‌ من‌ التقها نفسه‌ حالا سيجعل‌ الهم‌ الرحمن‌ ودا الان‌ دلها مملو از محبت‌ علي‌ است‌. يا علي‌ مي‌گند و تمام‌ كارهاي‌ پر اهميت‌ را انجام‌ مي‌دن‌. حسين‌ ابن‌ علي‌، فاطمة‌ زهرا، امام‌ حسن‌ مجتبي‌، من‌ نمي‌خوام‌ يكي‌ بگم‌ اينها را با هم‌ مقايسه‌ بكنم‌، نمي‌شه‌ به‌ جهتي‌ كه‌ خيلي‌ طول‌ مي‌كشه‌. كه‌ بگم‌ قبر امام‌ مجتبي‌ در توي‌ بقيع‌ غريب‌ است‌ و هر چه‌ هم‌ تونسته‌اند وهابيهاي‌ ملعون‌ و كثيف‌ اين‌ قبر را بهش‌ اهانت‌ كرده‌اند. مگر با اين‌ كه‌ خاك‌ روش‌ باشه‌ يا مثلا سنگ‌ مرمر باشه‌ مردم‌ براشون‌ فرقي‌، اين‌ محبت‌ قلبي‌ هست‌ كه‌ چند هزار گاهي‌ جمعيت‌ دائما دور اين‌ قبرها مي‌چرخند قبر عثمان‌ اون‌ طرف‌ هستش‌ يك‌ نفر كنارش‌ نايستاده‌. و همين‌ طور هر يك‌ از ائمه‌ تا مي‌رسد به‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و اروحنا لتراب‌ مقدم‌ الفدا( الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) كه‌ من‌ به‌ خدا قسم‌ اخيرا خيلي‌ اين‌ را احساس‌ كردم‌ يك‌ مقداري‌ مطالعات‌ داشتم‌ يك‌ مقداري‌ برخوردهايي‌ داشتم‌ تمام‌ دنيا، يعني‌ الان‌ پنج‌ ميليارد يا شش‌ ميليارد جمعيت‌ كرة‌ زمينه‌ يك‌ ميليارد و شايد سيصد ميليون‌ مسلمانها هستند. همين‌ مقدار مسيحيها. يك‌ مقدار قابل‌ توجهي‌ زرتشتيها هستند. يك‌ مقدار قابل‌ توجهي‌ تقريبا شايد ششصد ميليون‌ به‌ اصطلاح‌ هندوها يا بت‌ پرستها هستند همه‌ معتقدند كه‌ يك‌ شخصي‌ خواهد آمد و دنيا را پر از عدل‌ و داد خواهد كرد و اساميشون‌ هم‌ تقريبا اسمهايي‌ كه‌ اونها مي‌گن‌ با هم‌ تطبيق‌ مي‌كنه‌ اگر جمع‌ بزنيم‌ حدودا از شش‌ ميليارد چهار ميليارد مردم‌ زمين‌ كرة‌ زمين‌ انتظار آمدمن‌ امام‌ زمان‌ را دارند و همه‌ هم‌ دوستش‌ دارند. همه‌ هم‌ دوستش‌ دارند، حالا من‌ و شما دوستش‌ نداشتيم‌ خدايي‌ نكرده‌ نه‌ اينطوري‌ نيست‌ها. شماها نديديد آقا را، يعني‌ يك‌ شب‌ تو خواب‌ ببينيد، مي‌بينيد چند روز نشاط‌ داريد. صد برابرش‌ بكنيد يك‌ دفعه‌ تو بيداري‌ ببينيد. در موقعي‌ كه‌ مي‌بينيد هم‌ بشناسيد. همه‌اتون‌ دوستدارشيد. انسان‌ تحت‌ تأثير هوسش‌ قرار مي‌گيره‌ ايني‌ كه‌ مي‌بينيد اونطوري‌ كه‌ بايد امام‌ زمان‌ را دوست‌ داشته‌ باشيد دوست‌ نداريد اين‌ نيست‌ چون‌ نديديدش‌. دست‌ از ترنج‌ بشناسي‌ روا بود كه‌ ملامت‌ كني‌… يك‌ چند دقيقه‌ آقا را ببيني‌ و باهاش‌ صحبت‌ كني‌ و در همان‌ وقت‌ هم‌ يقين‌ داشته‌ باشي‌ حجت‌ ابن‌ الحسنه‌. اثر اين‌ دوستان‌ كه‌ آقا كه‌ ملاقات‌ نمي‌كنند امام‌ زمان‌ را بخاطر اينه‌ كه‌ طاقت‌ نمي‌يارند به‌ خدا قسم‌ اينطوره‌. من‌ مكرر افرادي‌ را ديدم‌ كه‌ اينها تشرف‌ پيدا كردند بعد حالت‌، اعصابشون‌ به‌ هم‌ خورده‌، بعضيهاشون‌، يك‌ نفر اظهار محبت‌ به‌ امام‌ زمان‌ مي‌كنه‌ انسان‌ مي‌خواد اين‌ را بكشه‌ تو بغلش‌ كنه‌، پاشو ببوسه‌، دستش‌ را ببوسه‌، راست‌ مي‌گه‌ دروغ‌ مي‌گه‌ تا چه‌ برسه‌ به‌ اين‌ كه‌ خود آقا را ببينه‌.

 من‌ ديدم‌ اشخاصي‌ را، يك‌ سيدي‌ را ديدن‌ حالا خودشون‌ هم‌ احتمال‌ مي‌دن‌ كه‌ آقا نبودن‌، اينقدر حالشون‌ عجيبه‌ كه‌ حساب‌ نداره‌. محبت‌ داريد، اين‌ را بدونيد شما در تمام‌ زبانتون‌، قلبتون‌ مملو از محبت‌ امام‌ زمانه‌. منتهي‌ خوب‌ نديديد، نديديد وقتي‌ هم‌ كه‌انشاء الله‌ مشرف‌ شديد به‌ محضر آقا و ديديد آقا را حتما بايد يك‌ استعداد فوق‌ العاده‌اي‌ بهتون‌ بده‌ تا شما بتونيد خودتون‌، خودتون‌ را كنترل‌ كنيد. اگر استعداد ندن‌ نمي‌تونيد. ما كجا نام‌ تو برب‌ الاباب‌، ما كجا و اون‌ آقا. مي‌گن‌ يك‌ نمونه‌اش‌ همين‌، يك‌ نفر آمده‌ در خانة‌ ما من‌ مي‌خوام‌ شما بگيد فوري‌، گريه‌ مي‌كني‌ تا مي‌شينيم‌ صحبت‌، آقا من‌ ديشب‌ خواب‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را ديدم‌ از شدت‌ شعف‌ نمي‌تونم‌ خودم‌ را كنترل‌ كنم‌، چكار كنم‌؟ اينجوري‌، اين‌ آقا علامت‌ محبته‌، اما يك‌ دشمن‌ خاندان‌ عصمت‌، (قطع‌ نوار). اين‌ نمي‌دونم‌ فلان‌، فلان‌ شده‌ را تو خواب‌ ديدم‌ حالا تعبير بر خلاف‌ ممكنه‌ داشته‌ باشه‌، بله‌ همين‌  كه‌ اظهار بخل‌ بكني‌. اينجوري‌، اينها همش‌ ارزش‌ داره‌. اينها همش‌ معناي‌ اين‌ است‌ كه‌، معناي‌ اين‌ آيه‌ است‌ ان‌ الذين‌ آمنوا و عمل‌ الصالحات‌ و يجعل‌ الهم‌ الرحمن‌ ودا، مرحوم‌ استادمون‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ خدا رحتمش‌ كنه‌ در زمان‌ خودش‌ هيچ‌ كس‌ او را نمي‌شناخت‌. هيچ‌ نمي‌شناخت‌، فقط‌ او يك‌ نفر را مي‌شناخت‌ و يك‌ نفر هم‌ او را مي‌شناخت‌. و اون‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فدا بود. هيچ‌ كس‌ نمي‌فهميد، تازه‌ من‌ هم‌ اوني‌ كه‌ برخورد مي‌كردم‌ مي‌فهميدم‌. الان‌ شما ببينيد چقدر محبت‌ او در دلها قرار گرفته‌. خيلي‌ هم‌ بودند از بزرگان‌ حتي‌، از علما در زمان‌ حياتشون‌ فعاليت‌ مي‌كردند مبادا فلان‌ كار را بكنيم‌ مردم‌ بدشون‌ بياد، مردم‌ محبتشون‌ از ما كم‌ بشه‌، چه‌ بشه‌، چه‌ بشه‌، چه‌ بشه‌ هي‌ مردم‌، مردم‌، مردم‌، مردم‌ به‌ عكس‌ اونچه‌ كه‌ اينها مي‌خواستند بهشون‌ بغض‌ پيدا كردند. پس‌ اين‌ آية‌ شريفه‌ ان‌ الذين‌ آمنوا و عمل‌ الصالحات‌ سيجعل‌ الرحمن‌ ودا.

 به‌ اين‌ آيه‌ انشاءالله‌ عمل‌ كنيد. خوب‌ ايام‌، ايام‌ شادي‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارته‌. اما خدا لعنت‌ كنه‌ دشمنان‌ اهل‌ بيت‌ را براي‌ ما شادي‌ نگذاشتند. همين‌ ايامي‌ كه‌ به‌ حسب‌ ظاهر ايام‌ شادي‌ است‌ اگر برويم‌ خانة‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها مي‌بينيم‌ كه‌ بي‌ بي‌ پهلويش‌ شكسته‌ در ميان‌ بستر افتاده‌، روزهايي‌ است‌ كه‌ با دومي‌ درگيري‌ دارد براي‌ سند فدك‌. كه‌ وقتي‌ كه‌ سند را گرفت‌، اون‌ ورقه‌ را گرفت‌ آمد در كوچه‌ دارد مي‌رد يك‌ شعري‌ نوشته‌اند مي‌خوام‌ اين‌ عرايض‌ را چراغها را خاموش‌ كنند يك‌ حالي‌ پيدا كنيم‌ انشاء الله‌ شايد امام‌ زمانمون‌ به‌ ما نظر لطفي‌ كند امشب‌ در اين‌ مجلس‌ كه‌ دوستانش‌ جمع‌ شده‌اند حضور پيدا كند. متي‌ و نراك‌ آقا وقتي‌ كه‌ تو ما را ببيني‌ و ما هم‌ تو را ببينيم‌. يا بقية‌ الله‌ عاجرك‌ الله‌. به‌ حضرت‌ فاطمة‌ زهرا با كمال‌ جسارت‌ رو به‌ رو شد، سند فدك‌ را گرفت‌ پاره‌ كرد من‌ نمي‌دونم‌ چه‌ كرد؟ بعضي‌ از بزرگان‌ نوشته‌اند بعضي‌ از علما در ضمن‌ اشعارشون‌ گفته‌اند. من‌ خودم‌ يك‌ خوابي‌ ديدم‌ يك‌ وقتي‌ مدينة‌ منوره‌ مشرف‌ بودم‌، از در جبرئيل‌  در عالم‌ رؤيا ديدم‌ وارد شدم‌. در جبرئيلي‌ يك‌ دري‌ است‌ كه‌ اونجا، يعني‌ طبق‌ اونچه‌ كه‌ در احاديث‌ هم‌ داره‌ و احتمال‌ قوي‌ داره‌ اونجا مرقد مطهر فاطمة‌ زهراست‌. ديدم‌ بيرون‌ اونجا ايستاده‌ام‌. اون‌ دست‌ راستش‌ را روي‌ گونة‌ راستش‌ قرار داده‌، من‌ سلام‌ عرض‌ كردم‌ جواب‌ دادند. تا وقتي‌ ايشان‌ را من‌ مي‌ديدم‌ دستشون‌ روي‌ صورتشون‌ بود. وقتي‌ از خواب‌ بيدار شدم‌ با خودم‌ نامفهوم‌. شايد هنوز صورت‌ زهرا در اثر سيلي‌ اون‌ لعين‌ كبوده‌، درد مي‌كنه‌. كه‌ به‌ صورت‌ فاطمة‌ عزير ما، مادر حجت‌ ابن‌ الحسن‌.

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌، همه‌ رو به‌ قبله‌ اميدواريم‌ امشب‌ مورد لطف‌ آقا بقية‌ الله‌ الاعظم‌ اون‌ كسي‌ كه‌ جانمان‌ به‌ قربانش‌. جانمون‌ قربان‌ خاك‌ پايش‌. يا بقية‌ الله‌ ز در درآ و شب‌ سياه‌ ما منور كن‌. اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الهي‌ عظم‌ البلاء الهي‌ عظم‌ البلاة‌، و برح‌ الخفا وانكشف‌ القطاء و انقطع‌ الرجا و ذاقت‌ الارض‌، منعت‌ السماء و عليك‌ المشتكي‌ و عليك‌ معول‌ و شدت‌ و الرخا الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد اولي‌ الامر الذين‌ فرضت‌ علينا طاعتهم‌ و عرفتنا بذلك‌ منزلتهم‌ ففرج‌ عنا بحق‌ فرجا عاجلا قريبا كلمح‌ البصر او هو اقرب‌ من‌ ذلك‌. يا محمد يا علي‌. يا محمد و يا علي‌، يا علي‌ و يا محمد اكفياني‌ فانكما كافيان‌. فانصراني‌ فانكما ناصران‌. يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌. الغوث‌ الغوث‌ الغوث‌ ادركني‌ ادركني‌ ادركني‌ الساعه‌ الساعه‌ الساعه‌ العجل‌ العجل‌ العجل‌. مولا جان‌ ما نمي‌خواستيم‌ اين‌ شبها دل‌ شما را به‌ درد بياريم‌ آقا. حالا كه‌ در مقابلش‌ در محضرش‌ ايستاده‌ايد با آقاتون‌ با مولاتون‌ حرف‌ بزنيد همه‌ با توجه‌، مثل‌ كسي‌ كه‌ در محضر آقاش‌ ايستاده‌، محبوبش‌ را مي‌يابه‌، دست‌ به‌ دامنش‌ انداخته‌ با توجه‌ يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌، يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌…

 

۲ شعبان ۱۴۲۱ قمری

 

 

 

 

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۳ جمادی الثانی ۱۴۲۱ قمری

 

 

 

 

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۲ جمادی الثانی ۱۴۲۱ قمری

 

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 

 

لباس روحانيت علامت اسلام

                               بسم الله الرحمن الرحيم

                               لباس روحانيت علامت اسلام

حفظ مقام روحانيّت

يکي از عوامل مهم پيشرفت اسلام، اصلاح جامعه روحانيّت وتوجه به مقام شامخ آنها است.

روحانيّت و مردم بايد بدانند که آنان پست ومقام والايي را احراز کرده و چون وجودشان در اسلام بسيار مفيد و پرارزش بوده دشمنان و استعمارگران در طول تاريخ به خصوص از زمان پيدايش اسلام هميشه مي کوشيده اند روحانيت را که نگهبانان راستين اسلام اند لکه دار و احياناً از بين ببرند. و لذا بنا گذاشتند به مقام مقدس روحانيت توهين کنند و در ميان مردم آنها را بي اهميّت معرفي نمايند و تا حدي متأسفانه به اين کار هم موفق شدند.

آيا  شما مي دانيد استعمار چه فعاليتهايي در طول تاريخ براي بي ارزش کردن علما و روحانيون کرده است؟ شايد فکرش را نکرده باشيد. بد نيست مختصري از تلاش آنها را به خصوص در زمان ما(اين مطالب در زمان رژيم ستمشاهي نوشته شده و منظور آن زمان بوده است) براي اين منظور مطلع باشيد.

راه دوري نمي رويم، در همين اواخر قدرت روحانيت را در مثل فتواي تاريخي مرحوم ميرزاي شيرازي درباره ي تنباکو آزمايش کردند تصميم گرفتند اين نيروي عظيم اسلامي را در هم بکوبند.

هر چه قصه و حکايتهاي احمقانه، از هر که بودجمع کردند و نامش را کتار ملاّ نصر الدّين گذاشتند!!

يعني ملاهاي شما اين چنين احمقند!!

و مردم مسلمان هم بدون توجه آن کتاب را خريدند و براي فرزندانشان بردند و آنها را با اين روحيه بار آوردند.

کتاب ديگري براي آن که معممّين و شيوخ و بزرگان شيعه را هَجو کنند به نام شيخ ابوالپشم نوشتند و عکس يک ريش بلند عمامه بسري که وارونه سوار الاغ شده ، کشيدند و به دست ما دادند!!

حکايت قاضي بلخ را سينه به سينه نقل کردند و قضاوتهاي احمقانه اي را به او و مانند او نسبت دادند و شغل قضاوت که منحصراً متعلّق به مجتهدين عادل است از آنها گرفتند و به جمعي که مطابق ساز آنها مي رقصيدند دادند!!

آن قدر در طول سلطنت سلاطين گذشته ايران روضه خوانهاي بي سواد تربيت کردند و در خانه ها فرستادند و براي گربه ها و در و ديوار مصايب جعلي خواندند که وقتي يک جوان مي خواهد اسلام را بشناسد از دريچه ي گفتار و کردار اين روضه خوانها که هر هفته در منزلشان براي اتاق خالي که ملائکه هستند و يا اجنه که گاهي به صورت گربه در آمده و احياناً مادر بزرگ که اکثراً مستمع منحصر به فرد مجلس است بشناسد!!

صدها سيد معمم بي سواد را در کوچه و بازار به گدايي واداشتند که درِ خانه ي اين و آن به گدايي مشغول باشند تا مبادي کسي به فکر انتخاب اين شغل، يعني ورود در رشته ي علوم اسلامي بيافتد.

فراموش نمي کنم روزي پسر با استعدادي که در تمام کلاسهايي که گذرانده بود به رتبه ي اول نايل شده و بهترين نمره را داشت و به شاگرد ممتاز شناخته شده بود. با او چند کلمه اي در اهميت تحصيلات علوم ديني و ورود به رشته ي روحانيت سخن گفتم.

او گفت: من دوست دارم که در اين رشته وارد شوم ولي با اجازه ي پدر ومادرم بايد باشد.

گفتم: من آنها را راضي خواهم کرد. به منزل آنها رفتم، هم پدر در خانه بود و هم مادر،وقتي به آنها تمايل فرزندشان را شرح مي دادم هر دوي آنها شروع کردن به هاي هاي گريه کردن، من هم گريه کردم، آنها گفتند: پس از دوازده سال تحصيل و خون جگر خوردن، فرزندمان هوس ورود به لباس گداها، کلّاشها را کرده، و هنوز من گريه مي کردم ، پدر ومادرش سؤال کردند شما چرا گريه مي کنيد؟ من جواب ندادم.

آنها اصرار کردند. گفتم: گريه ام براي اين است که تا چه حدّ استعمار در مغز شما مردم مسلمان اثر گذاشته و به غربت امام زمان علیه السلام  گريه مي کنم.

اگر شما مسلمان واقعي بوديد، اگر شما دلسوز براي دين مي بوديد. اگر شما طرفدار امام زمان علیه السلام  مي شديد، هيچ گاه حاضر نبوديد به سربازان آن حضرت اين چنين بدبين باشيد.

اگر يک عده افراد مرموز، دشمنان امام زمان علیه السلام  فرد يا افرادي را براي بي آبرو کردن روحانيّت معمّم کنند و به گدايي بفرستند و يا کلاّشي را به آنها تعليم دهند، نبايد شما از روحانيت و خدمتگزاران به اسلام دوري کنيد و يا نگذاريد فرزندتان در اين راه قدم بگذارد.

اگر شما تحت تأثير استعمارگران قرار نگرفته بوديد و فکر شما فکر اسلامي بود مي خواست وقتي ديديد که جمعي مي خواهند اين لباس مقدس را لکه دار کنند و خلئي در آن به وجود آمده کوشش مي کرديد آن را جبران کنيد.

استعمار چرا اين اندازه خصمانه با روحانيّت مبارزه کرد؟ استعمار چرا به دست دوستان نادان دائماً مراجع ديني را به باد حمله گرفته و گاهي اختلاف فتواي آنها را بهانه مي کند و گاهي مي گويد : چرا يکنفر مرجع را به عنوان اعلم در بين خودشان تعيين نمي کنند؟!

و گاهي به وسيله اظهار نظر کردن، در اعمال آنها و خرده گرفتن به فتاواي آنان مردم را به رويارويي با فرماندهان و بزرگانشان قرار مي دهد.

آيا مسلمانها براي دفع اين فعاليتهاي استعماري فکري کرده اند؟ يا آن که خود مسلمانها هم کمک آنها بوده ا ند؟

«گداي عمامه بسر»

روزي عمامه بسري را که گدايي ميکرد، در مرکز «کانون بحث و انتقاد ديني» احضارش کردم و گفتم: چرا اين کاررا مي کني؟

گفت: چه کنم سالها درس خوانده ام و حالا نمي توانم کار کنم و يا هنري داشته باشم. گفتم: اگر درس خوانده بودي گدا نمي شدي چه مي خواني؟ گفت: سيوطي.

گفتم: من يک معامله با تو مي کنم حاضري؟ گفت : چه معامله اي؟ گفتم: هر سوالي راکه من از تو مي کنم از سيوطي و يا کتابهاي ديگر علمي اگر جواب دادي پنجاه تومان(اين مبلغ در آن وقت پول قابل توجهي بود) به تو مي دهم.

او نتوانست حتي از جامع المقدمات هم سوالي را جواب دهد. من تنزل کردم تا رسيدم که اگر بتواني امضا و يا نام خودت را بنويسي آن مبلغ را خواهي گرفت.(در آن زمان يعني در رژيم قبل مردم دهات اکثراً بي سواد بودند و مثل اين زمان نبود که نهضت سوادآموزي برپا شده باشد و مردم اکثراً با سواد باشند). باز هم نتوانست اسم خودش را روي کاغذ بنويسد و ضمناً اشک از چشمانش جاري شد و گفت: من کارگري هستم که در يکي از دهات آذربايجان زندگي مي کنم. اول زمستان که به شهر ميانه رفته بودم يک نفر به من گفت: زمستان که کار نيست بيا من يک دست لباس آخوندي به تو مي دهم، گدايي کن کسي تو را نمي شناسد و يا مردم مگر از تحصيلات سؤال مي کنند، من هم قبول کردم.

وقتي لباس را پوشيدم چون خجالت مي کشيدم و صورت حق به جانبي پيدا کرده بودم يکي از اهالي ميانه با من مصافحه اي کرد ديدم صد تومان به کف دست من گذاشت.

من به اين کار تشويق شدم ولو آن که بعدها متوجه شدم که آن دو نفر با هم رفيق بودند و هر دوي آنها مذهب ديگري غير از اسلام داشتند و نظري بوده که مرا وادار به اين کار کنند ولي ديگر عادت کرده ام چه کنم اميد است انشاءالله مرا ببخشيد.

من قدري او را نصيحت کدرم واز آخرت او راترساندم و عواقب وخيم اين عملش را برايش شرح دادم و چون قلب پاکي داشت، تصميم گرفت ديگر از اين کارها نکند.

استعمار مي خواهد با لکه دار کردن دامن روحانيت و منفور نمودن آنها تيشه به ريشه ي اسلام بزند و آن را از بين ببرد زيرا او مي داند که اگر روحانيت وجود داشته باشد اسلام باقي است.

روحانيت است که هميشه حامي اسلام بوده است.

روحانيت است که در مقابل طاغوتهاي هر زمان ايستادگي کرده است.

روحانيت است که هميشه مبارزه کرده و فرمان مبارزه عليه بيدادگري را داده است.

اگر او باشد ديگر استعمار نمي تواند بر دوش مسلمانان سوار شود و از آنها بهره برداري کند.

يک روز در اجتماع بزرگي که در تالار کانون بحث و انتقاد ديني تشکيل شده بود. سؤال کردم آيا به نظر شما چه خدمتي بالاتر از همه ي خدمتهاست؟

هرکسي چيزي گفت. من گفتم: بالاترين خدمات اجتماعي بيدار کردن و روشن نمودن افکار مردم است. زيرا تا مردم دوست و دشمنشان را نشناسند و حق و ناحق را از هم تشخيص ندهند، نمي توانند قدم مثبتي بردارند. همه تصديق کردند. سپس من اضافه کردم و گفتم اين تنها شغل روحانيت است که در طول قرون گذشته عهده دار آن بوده است.

با اين شغل کجا مي تواند استعمار ببيند که او وجود داشته باشد و چگونه ممکن است لااقل او را لکه دار نکند.

بنابراين اگر مي خواهيد دست استعمار از سر مسلمانان برداشته شود و نتوانند مانند گذشته اسلام و مسلمين را از بين ببرند و هميشه پيشرفت در جهان از آن مسلمين باشد، بکوشيم تا به مقام شامخ روحانيت توجه کنيم و از آنها در تمام امور اعمّ از مادي و معنوي و سياسي پيروي کنيم.

و روحانيت که متأسفانه د رگذشته استعمار گران در آنها نفوذ کرده و هنوز بقاياي آن نفوذ که حاصلش دور شدن از مردم و عدم رسيدگي به نيازهاي مادي و معنوي آنان است وجود دارد، بايد بدانند که تا فرصت از دست نرفته جبران فعاليتهاي گذشته طاغوتها و ابرقدرتها و استعمارگران را عليه روحانيت بنمايند.

و به نظر من چند دستور العمل بايد در جامعه روحانيت پياده شود تا دوباره مقام شامخ خود را بازيابد.

اول:

به مسئله ي تزکيه نفس براي طلاب و محصلين علوم دينيه اهميت فوق العاده اي بدهند.

تنها به چند روايت اخلاقی که قبل از درس سطح و يا خارج آن هم با بي حوصلگي از طرف استاد گفته مي شود اکتفا نکنند که من معتقدم اين گونه درسهاي اخلاق علاوه بر آن که فايده اي ندارد ضرر هم شايد داشته باشد.

زيرا استاد به هرچه بيشتر اهميت بدهد شاگرد هم به همان بيشتر اهميت خواهد داد. چگونه شد که درس فقه و اصول و بلکه  حتي ادبيات اهميتّش از مسئله تزکيه نفس و علوم روحي براي روحانيت بايدبيشتر باشد! و حال آن که قرآن و پيشوايان دين وعقل صدها برابر اهميّت تزکيه نفس را از ساير علوم بالاتر ووالاتر مي دانند.

استاد فقه و اصول ما در قم که خدا رحمتش کند، با آن که مرد اخلاقی و با کمال بود ولي در عين حال فرهنگ غلط استعماري در او هم نفوذ کرده و مي گفت: مسائل اخلاقی و روحي آن قدر اهميت ندارد که مورد بحث و گفتگو و حل و فصل واقع گردد و هر کجا به روايت و يا به مطلبي که انسان را از درون مي ساخت و اهميت روحي و اخلاقی داشت آن چنان بي تفاوت و بي توجه از آن عبور مي کرد که ما را دچار حيرت مي نمود بعدها متوجه شديم که اين بنده ي خدا با آن که در علوم ظاهري مجتهد مطلق است و مسائل اصول فقه را به آساني حل و فصل مي کند اما حتي يک جمله از مراحل ومسائل تزکيه نفس را نمي فهمد چون اهل عمل نبود، سر تا پايش را امراض روحي فراگرفته بود.

و با آن که خودش هم رنج مي برد. باز به خاطر يک مرض روحي ديگر که مردم و فرهنگ غلط استعماري نگويد او بي سواد است به مسائل تزکيه نفس نمي پرداخت.

بنابراين اگر حوزه هاي علميه و روحانيت بخواهند دوباره در دل مردم جا پيدا کنند و بخواهند ارزش واقعي خود را دريافت نمايند، بايد به مسائل تزکيه نفس و علوم روحي و اخلاقی اهميت فوق العاده اي بدهند و آن را در متن برنامه هاي خود بگذارند و درسهايي درباره ي مسائلش مستقلاً در تمام ايام سال به طلاب علوم دينيه بدهند و آنها را در علم اخلاق و تزکيه  نفس مجتهد کنند.

دوم: اساتيد بايد از کلي گويي درمسائل تزکيه نفس براي طلاب علوم دينيه خودداري کنند. مثلاً دائم نگويند انسان بايد خوب باشد، اخلاق داشته باشد، کسي را نرنجاند، ظلم نکند، دروغ نگويد، بلکه بايد هر استادي چند نفر از طلاب علوم دينيه را زير نظر بگيرد و امراض روحي آنها را شناسايي کند و با روش صحيح تزکيه نفس، آنان را معالجه نمايد.

سوم:

استاد بايد بداند بعضي از امراض روحي جنبه ي ريشه اي دارد و بعضي ديگر فرع بر آنها هستند و لذا در مرحله ي اول به امراض ريشه اي بپردازد تا در نتيجه امراضي که فرعي هستند هم از بين بروند مثلاً حبّ دنيا و حبّ رياست از امراض ريشه اي هستند که اگر استاد بتواند اين امراض را معالجه کند قطعاً امراضي مانند طمع، خيانت ، حرص ، تجاوز، و ظلم را هم از بين برده است.

چهارم:

استاد بايد از شاگرد تعهد بگيرد که تحت فرمانش باشد و تا يک مرض روحي او با تشخيص استاد معالجه نشده به معالجه امراض ديگر نپردازد و الا به هيچ وجه موفق نخواهد شد. زيرااگر کسي بخواهد يک مرتبه يک تن بار را يک دفعه بردارد هم خسته مي شود و هم بالاخره موفق نخواهد شد ولي اگر آن را به تدريج حمل کند موفق مي گردد.

پنجم:

استاد بايد خودش اهل عمل باشد و شاگردان را با عملش به سوي کمالات و تزکيه نفس دعوت کند زيرا فرموده اند: «کونوا دعاه الناس بغير السنتکم» و بکوشد که زياد با شاگردش معاشرت کند و بلکه با او به مسافرت برود زيرا در سفر شاگردان از استاد مطالب بيشتري ياد مي گيرند.

ششم:

استاد بکوشد که تا شاگرد مرحله اي را کاملاً در وجود خود پياده نکرده و ملکه ي خود قرار نداده مرحله ي ديگري را به او پيشنهاد نکند و بلکه حتي به او نگويد که بعد از اين مرحله چه مرحله اي را خواهي گذراند زيرا نفس انسان زياده طلب است و مي خواهد يک دفعه و بدون معطلي به کمال برسد لذا ممکن است قبل از آن که مراحل مقدماتي را به پايان برساند به مراحل ديگر بخواهد قدم بگذارد و موفق نشود.

و دهها شرايط ومسائل ديگر در اين باب وجود دارد که ما بعضي از آنها را در کتاب «سيرالي الله » و کتاب  «درمحضر استاد» آورده ايم.

«اهميت لباس روحانيت»

مقداري دوست دارم درباره ي اين که اين لباس يعني چه صحبت کنم. شايد اکثرمان به آن عمل نکنيم ولي خوب عده اي هستند که عمل مي کنند ما طلابي داريم که مهندس بوده اند ليسانس گرفته اند و بعد براي حفظ دينشان معمم شده اند، نمي خواهم بگويم هر کسي در هر شغلي هست نمي تواند دينش را حفظ کند ولي اينها خودشان خواسته اند که بيايند و مشغول تحصيل علم قرآن بشوند و موفقيت هاي معنوي کسب کنند و از علم قرآن حکمت بياموزند.

«عمامه تاج ملائکه»

ائمه اطهار علیهم السلام در مورد عمامه فرموده اند که تاج ملائکه است. تاج افتخار و به اصطلاح سردوشي است. از آن هم بالاتر. سلاطين جور تاج را تبديل به جواهراتي که روي سرشان مي گذاشتند کرده بودند اما در دعا دارد که:«اللهم توّجني بتاج الکرامه» خدايا مرا به تاج کرامت مفتخر کن.

بنابراين اين لباس را پوشيده اند مثل سردوشي که براي سرباز مي زنند، آنهايي که معمم هستند از خود من گرفته تا دوستاني که هستند و تمام معممين به اسم سربازان ولي عصر علیه السلام  ثبت شده اند حالا ممکن است خودشان حواسشان نباشد خودشان آن بنده ي صالح امام زمان علیه السلام  نباشند، اما وقتي اين لباس را پوشيده اند يعني سردوشي گرفته ايد سربازها بعضي هايشان سردوش گرفته اند، بعضي ها نگرفته اند. آنهايي که نگرفته اند معلوم است هنوز تازه شروع کرده اند. آنها که گرفته اند ستاره اي روي دوششان است اينها معلوم است ديگر به اين آساني ها نمي توانند فرار کنند ،مگر خائن باشند ، بازنشست يا اخراجشان کرده باشند. آقايان معمم بدانيد که قطعاً شما خودتان را به امام زمان علیه السلام  سرباز رسمي معرفي کرده ايد و انشاء الله با عملتان ، با کردارتان، با رفتارتان با مردم و با خدا و امام زمان علیه السلام  جوري باشيد که به شما ايرادي نگيرند.

«روحاني کيست»

روحاني کسي است که سر و کارش با روح است. اول بايد روح و امراض روحي را بشناسد و داروهايش را هم بداند تا روحاني شود.

فکر نکنيد عمامه بر سر گذاشتن علم است. علم اين است که يکي از دوستان در دفتر خصوصي خود برايم نوشته بود و از قلب پاکش تراوش کرده بود که در خانه مي نشيند و با امام زمان علیه السلام  خودحرف مي زند. اين شخص خدا را شناخته، امام و پيامبرش را شناخته و حقيقت را درک کرده و مراحل را گذرانده است.

انسان هميشه بايد در دل به ياد امام زمان علیه السلام  باشد. مخصوصاً شما که لباس نوکري امام زمان علیه السلام  را پوشيده ايد . قبل از ظهور شروع کرده ايد که به ياد امام زمان علیه السلام  باشيد. همه ي تقوا از همين جا شروع مي شود؛ يعني اگر انسان خودش را تحت فرماندهي امام زمان علیه السلام  ببيند روحيه ي فرمانده در فرمانبردار تأثير مي گذارد اخلاقیات امام زمان علیه السلام  در شما اثر مي گذارد افرادي که ارادتي به امام زمان علیه السلام  دارند در شما اثر مي گذارند «تخلقوا باخلاق الله» صفات الهي در شما ظهور و بروز مي کند . اين را بايد جدي گرفت.

«لباس اصلي مسلمانان»

عمامه لباس اصلي مسلمانهاست . کت و شلوار شايد لباسي باشد که در زمان رضا خان درست شد و قبلش نبود . پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم عمامه داشت، عبا داشت. حديث کساء را که شنيده ايد اقلاً عبا داشته اند قبا هم داشتهاند من قباي پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را در موزه ي استانبول ديده ام. قباي پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم همين سنخ قبا بود. لذا اصل لباس اين است.

من علاوه بر آن که واقعاً به آقايان تذکر مي دهم که اين سردوشي، اين عمامه ي افتخار، در روايت دارد که تاج ملائکه است اين را بر سر مي گذاريد و انشاءالله به شرايطش عمل مي کنيد شرايط عمامه اين است که : بايد صددرصد نوکر امام زمان علیه السلام  باشيد؛ يعني چه؟ يک افسر، يک سرباز، اينها سردوشي که مي گيرند، نوکر مردم هستند و انشاء الله نوکر خدا هم باشند. ولي يک روحاني صددرصد نوکر خدا است.

من هر کسي را معمم نمي کنم مگر اين که يقين بکنم که وقتي اين عمامه روي سرشان آمد ، تا وقتي زنده که هستند و جان در بدن دارند بايد عمامه داشته باشند مگر وقتي که مي خواهد بخوابد والا بايد عمامه به سر داشته باشد. روحانيوني که بعضي وقتها معمم هستند و گاهي نيستند معلوم است تصميم قاطعي براي خدمت به دين نگرفته اند، به هر حال نوکر امام زمان علیه السلام  بايد هميشه خودش را آماده براي خدمت بکند. که لباس روحانيت نشانه اش است.

روحانيي به من مي گفت: نمي دانم چرا بچه هايم حاضر نيستند روحاني بشوند. گفتم : توحتماً يکي از اين کارها را کرده اي، يا اين که به روحانيون توهين کرده اي، بعضي هستند خودشان روحاني هستند ولي در خانه به روحانيون توهين مي کنند، و يا دو رنگي و نفاق داشتي؛ يعني در زندگيت يک جور و در بيرون جور ديگري هستي. اگر عملت در خانه درست باشد و صحيح عمل کني محال است که فرزندت تحت تأثير واقع نشود البته اين را بدانيد؛ اين قاعده کليّت ندارد، گاهي مي شود پدر و مادر درست هستند اما فرزند مثل فرزندامام هادي علیه السلام  که جعفر کذّاب بود ، آن همه فحشاء و فجايع انجام مي داد.

اگر مي خواهيد در ثواب کساني که عمامه مي گذارند مقداري شريک باشيد در مدتي که عمامه سر اين افراد گذاشته مي شود آهسته صلوات بفرستيد و مستحب است که بايستيد و عمامه را در حال ايستاده بگذاريم.

 

صلوات

بسم الله الرحمن الرحيم

ذکر صلوات که بهترين اذکار است ،دعا است ،ولايت است دعايي که مخ عبادت است حتي نماز را که صلاة گفته اند به خاطر همان صلواتي است که در نماز واجب است .صلوات بسيار اهميت دارد که يک تعدادي لااقل صد مرتبه انسان صلوات مي فرستد هم خدا را به ياد مي آورد و هم اظهار محبت کوچکي در مقابل اهل بيت عصمت و طهارت مي کند و هم يک مقام مرتفعي را نائل مي شود .مقام بسيار بالايي است . مقامي که انسان در صلوات پيدا مي کند که شايد در هيچ کجا و هيچ عبادتي آن مقام را پيدا نکند .شما فرض کنيد يک پدري فرزند بسيار عزيزي دارد بسيار خوب و خيلي به او محبت دارد خيلي به او عنايت دارد از مهرباني هاي پدر بسيار بر خوردار است . ما حق نداريم برويم به پدر بگوييم : آقا شما به او مهرباني خاص بکن .چون به اندازه اي که لازم بوده به او مهرباني کرده .خداي تعالي پيغمبر اکرم را در اول خلقت که خلق فرمود به او همه علومي که بشريت تا عالم هست و تا ابد به او عنايت کرده . رحمتش را بر او فرستاده .هيچ کوتاهي و هيچ نقصي در مهرباني خدا نسبت به پيغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نبوده اگر خودش نفرموده بود .ما حق نداشتيم در خانه خدا برويم و از خدا بخواهيم که به اين مخلوقي که آن همه مهرباني داري ، به او مهربان باش . خدا خودش گفته و الا براي ما بي حيايي است که ما برويم نزديک چنين پدري که به فرزندش مهربان ترين است ، بگوييم مهربان باش . خدايي که به پيغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آن همه مهربان است ، ما عرض کنيم که خدايا مهرباني خاصت را بر پيغمبرت نازل بفرما .خودش فرموده ان الله و ملائکة يصلون علي النبي . خدا و ملائکه اش بر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله صلوات میفرستند یا ایهاالذین امنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما.

۱۴۲۵/۱/۱۲قمری – نوروز

نوروز

 

بسمه تعالي….. اين ايام كه باستقبال سال نو مي‏رويم بايد بكوشيم كه حقوق همه را رعايت كنيم، كمك به ديگران باشيم، محبت ايجاد كنيم، ديگران را اذيت نكنيم، عدالت را رعايت كنيم، خدا را حاضر و ناظر بدانيم، امام عصر علیه السلام را بشناسيم، و آن حضرت را ولي امر خود بدانيم و از گناهان خود استغفار نمائيم اميد است سال آينده بر ما و همه مسلمانان جهان مبارك باشد.

۱۴۲۴/۱۲/۳ – تعیین امیرالمومنین در روز غدیرخم به جانشینی رسول اکرم

بخشي از سخنان حضرت آيه اللّه ابطحي بمناسبت عيد غدير خم در قم:

 

بسمه تعالي….. از نظر همه مسلمانان جهان 300 آيه در شأن حضرت علي بن ابيطالب علیه السلام در قرآن نازل شده و از نظر شيعه بيشتر از اين‏ها است و بدون ترديد اين چنين فردي جانشين بلافصل پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله است بخصوص كه در روز غدير خم پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله آن حضرت را به عنوان ولي مسلمين تعيين فرمودند آنجا كه مي‏فرمايد: «من كنت مولاه فعلي مولاه» و محال است كه پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله بعد از خود كسي را به عنوان جانشين تعيين نكند زيرا او مي‏داند كه اگر براي خود وصي در بين مردم تعيين نكند مردم دچار اختلاف و تفرقه مي‏شوند و اين بدترين آفتي است كه در دين بوجود مي‏آيد و قرآن و پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله از اين موضوع اظهار تنفر فرموده ‏اند. 

 

۱۴۲۴/۱۱/۹ قمری – ۱۳۸۲/۱۰/۱۲ شمسی – زلزله بم -کسانی که با زلزله از دنیا رفته اند به منزله شهید هستند

زلزله بم

بسمه تعالي….. مصيبت جانگداز زلزله شهرستان بم را به همه تسيلت مي‏گوييم.

در روز جمعه ۹ ذيقعده ۱۴۲۴ مطابق با ۱۲ دي ۱۳۸۲حضرت آيه اللّه ابطحي در جمع طلاب و محصلين حوزه علميه قم فرمودند: هيچ يك از فرزندان آدم در اين دنيا هميشه باقي نمي‏ماند. همه مردمي كه امروز در دنيا زندگي مي‏كنند حداكثر پس از صد سال همه خواهند مرد. نهايت جمعي كه با اين زلزله از اين دنيا رفته‏ اند ناگهان مرده كه امام صادق (علیه السلام) فرموده‏ اند: «راحة المومن في الفجأة» و هر كس در اين گونه از حوادث از شيعيان حضرت علي بن ابيطالب (علیه السلام) كشته شود به منزله شهيد است پس آنهايي كه در فاجعه زلزله بم مرده‏ اند همه شهيد و اجرشان در نزد خدا محفوظ است.

اينها اگر در دنيا مي‏ ماندند بالأخره مي‏خواست يك مدتي با رنج و زحمت زندگي كنند و بعد با امراض مختلف و درد و مرض بميرند مَثَل اينها مَثَل جمعي دانشجو و محصل كه در جلسه امتحاني آماده براي امتحانند؛ ناگهان امتحان كننده وارد شود و اعلام نمايد كه همه بدون امتحان با موفقيت مي‏توانند از جلسه امتحان بيرون روند و از بقيه امتحانشان صرف نظر شده است و اما بازماندگان كه به سه بخش تقسيم مي‏شوند و بدون ترديد دنيا دار امتحان است آنها با اين زلزله امتحان خود را پس مي‏دهند. جمعي كه مجروح شده و يا مصيبت ديده‏ اند امتحان‏شان در صبر است كه خداي تعالي فرموده: «انما يوفي الصابرون اجرهم بغير حساب» يعني جز اين نيست كه صابران اجرشان كامل و بي‏حساب داده مي‏شود. و يا فرموده: «و بشر الصابرين» تا آن كه مي‏فرمايد: «اولئك عليهم صلوات من ربهم و رحمة و اولئك هم المهتدون» كه مي‏بينيد اينها هم به آن هدف الهي از زندگي بشر در دنيا رسيده‏ اند و اما براي ساير مردم امتحان است تا خود را معرفي كنند كه آيا با همنوع خود و با همكيش خود همدردي مي‏كنند و به آنها كمك‏هاي مادي و معنوي دارند و يا آن كه قلوبشان مانند سنگ است و به هيچ وجه رقتي و عاطفه‏ اي نسبت به همنوع خود ندارند. بنابراين زلزله كار خدا است خشم طبيعت و يا غضب پروردگار نبوده و بلكه رحمت الهي و نشانه پروردگار براي مردم بوده است و هر كس بگويد كه اين زلزله عذاب الهي يا غضب الهي بوده اشتباه كرده و به طبيعت و دهر بد نگوييد زيرا امام (علیه السلام) فرمودند: «لاتسبوا الدهر فان الدهر هو اللّه» و نگوييد كه مردم چون فاسق بوده‏ اند به عذاب الهي مبتلا شده‏ اند زيرا همه ‏اش رحمت بوده است و برنامه عذاب پروردگار در امت‏هاي قبل كه امت مرحومه نبوده‏ اند از اين قرار بوده كه دهها مرتبه به آن مردم اعلام خطر و عذاب به وسيله پيامبرانشان مي‏شده و آنها اعتنا نمي‏كردند سپس پروردگارشان بر آنها عذاب نازل مي‏فرموده است مانند قوم نوح و قوم لوط و دهها قضيه ديگر كه در قرآن و احاديث آمده است والا خداي مهربان، خداي رحمان و رحيم، هيچ گاه مردمي را ولو آن كه كافر باشند ناگهان به عذاب مبتلا نمي‏كند و بلكه با آنها با رحم و عطوفت رفتار مي‏فرمايد. والسلام.

۱۴۲۴/۹/۲۸ – امتیاز مرحوم علامه مجلسی بر سایر دانشمندان و فلاسفه اسلامی

بسمه تعالي….. بمناسبت ايام رحلت مرحوم علامه مجلسي حضرت آيه اللّه ابطحي در جلسه ‏اي فرمودند:

علامه مجلسي رضوان اللّه تعالي عليه كسي بود كه شيعه را احياء كرد و با جمع آوري آثار اهل‏بيت عصمت علیهم السلام و توضيح حكمت آنها و نقل حقايق دين، راه مردم مسلمان را روشن فرمود و كسي كه عقائدش غير از آنچه اين بزرگوار فرموده و از قرآن و روايات استنباط نموده باشد از صراط مستقيم خارج است. زيرا همانگونه كه قبلاً گفتم حكمت متكي به وحي است و فلسفه متكي به افكار بشري است لذا امتياز مرحوم علامه مجلسي با سائر دانشمندان و فلاسفه اسلامي اين است كه آن بزرگوار نظراتش متكي به حكمت است و از فلسفه بافي‏ هاي ديگران بخصوص آن كساني كه همه افكارشان به ماديات و اين دنياي كوچك و اين زندان زودگذر است تبري فرموده و همه افكار بلندش به آنچه از حكمت الهي يعني وحي بر خواسته متمركز شده و بيشترين توجهش به بقاء روح در عالم بعد از اين عالم كه باقي و هميشگي است بوده است ولي ماديين چه اسماٌ مسلمان باشند و يا نباشند؛ به ادبيات، زبان انگليسي و اختراعات و اكتشافات مادي كه تنها براي دنيايشان احيانا مفيد است عشق ورزيده و حتي حاضر نيستند لحظه ‏اي به خود آيند و فلسفه خلقت انسان را از قرآن و حكمت الهي بفهمند.

۱۴۲۴/۹/۱۸ – اهمیت شب قدر

بسمه تعالي….. شب قدر،

شب قدر آن شبي است كه قرآن در آن براي نظام عالم خلقت نازل شده و آن در دوره سال يك شب هست ولي اين كه ما سه شب يعني شب نوزدهم و شب بيست و يكم و شب بيست و سوم را احياء نگه مي‏داريم براي اين است كه احتمال شب قدر در اين سه شب بيشتر است و ارزش شب قدر بيشتر از هزارماه است زيرا علاوه بر آن كه در آن شب قرآن نازل شده تقديرات يك ساله انسان تعيين مي‏شود و اهميت بسياري دارد بنابراين بايد انسان در اين شب ها كوشش كند كه اگر در زمره اشقياء و بدبختان است خود را نجات دهد و در زمره سعداء قرار بگيرد اميدواريم همه ما در دنيا و آخرت خوشبخت باشيم.

۱۴۲۴/۸/۱۵ – امام عصر هميشه امام مطلق و واسطه رحمت الهي براي خلق بوده

بسمه تعالي….. از سخنان حضرت آيه اللّه ابطحي در جمع دوستان و محبين حضرت ولي‏عصر ارواحنا فداه:

بعضي گمان كرده ‏اند كه خداي تعالي حضرت ولي‏عصر ارواحنافداه را براي غيبت و زندگي در بيابانها و دور از مردم (ولو براي مدت كوتاهي) خلق فرموده و در حقيقت آن حضرت امامت و پيشوائي ندارد و فقط بايد اعتقاد داشت كه او هست و نه ملاقات مي‏شود و نه سخناني از او پخش مي‏گردد و نه مردم استفاده ملموسي از او مي‏كنند…. چه فكر غلطي، چه اشتباه بزرگي، امام عصر علیه السلام پس از امام عسكري علیه السلام از همان روز اول تكوينا و تشريعا امامت داشته ‏اند زيرا در دعاي ندبه به خداي تعالي عرض مي‏كنيم: «خلقته لنا عصمتا و ملاذا» يعني اي خدا، امام عصر علیه السلام را براي ما تو نگه دارنده و پناهگاه خلق فرموده‏ اي. بنابراين او هميشه امام مطلق و واسطه رحمت الهي براي خلق بوده ولي بشر پشت ابر گناه و حجاب‏ هاي ظلماني قرار گرفته و پذيراي آن امام همام نيست والا روز ظهور آن حضرت همان روز شهادت امام عسكري علیه السلام بوده است ولي اعمال و رفتار و عدم توجّه مردم دنيا به آن حضرت ظهور آن وجود مقدّس را عقب انداخته و براي خداي تعالي در تمام اين مدت بداء بوده است و اميدواريم مردم دنيا هر چه زودتر خود را براي استقبال از آن حضرت آماده كنند و جمال مقدسش را ببينند.

۱۴۲۴/۷/۲۷ – تزکیه نفس کنید تا رستگار شوید

بسمه تعالي….. از سخنان حضرت آيه اللّه سيّد حسن ابطحي در درس خارج فقه براي جمعي از طلاب:

آقايان محترم! تنها درس و بحث اگر چه لازم است ولي كافي نيست، تزكيه نفس كنيد تا رستگار شويد، تقوي در قلب و اعضاء و جوارح بوجود بياوريد تا فقيه شويد، زيرا ائمه اطهار علیهم السلام فرموده ‏اند: احاديث ما را غير از مومني كه خداي تعالي قلبش را به ايمان امتحان فرموده باشد تحمل نمي‏كند يعني روايات ما را نمي‏فهمد يعني در آن قلب حكمت كه سرچشمه شناخت حقايق است وارد نمي‏شود پس اگر انسان درس بخواند و تقوي داشته باشد و از رذائل تزكيه شود و قلبش امتحان شده باشد و از امتحان با قلب سليم سرافراز بيرون بيايد فقيه است. مورد اعتماد است، ولايت دارد و مربي مردم خواهد بود.

۱۴۲۴/۷/۴ قمری – راه کسب عزت در دنیا

راه کسب عزت در دنیا

 

بسمه تعالي….. از سخنان حضرت آيه اللّه سيّد حسن ابطحي در جمع روحانيون و علماء و نويسندگان حوزه علميه قم:

اگر كسي بخواهد در دنيا عزيز باشد همه او را دوست داشته باشند، همه براي او احترام قائل باشند، همه سخنانش را بشنوند و كلماتش مؤثّر باشد بكوشد كه مروج وجود مقدّس حضرت بقيه اللّه ارواحنا فداه باشد زيرا او معز الاولياء است، او مهربان است، او پدر امت اسلامي است، مراجع تقليد و علماء بزرگ به نيابت او، با ارادت به او، به بندگي از او مفتخرند و اگر اهل تزكيه نفس يعني مخالفا لهواه مطيعا لامر مولاه باشند لياقت نيابت عامه آن حضرت را دارند.

پس اي عزيزان! بكوشيد مروج آن وجود مقدّس، قلما و لسانا و عملا باشيد و براي آن حضرت زينت بوده و نكند كه خداي نكرده مايه سرافكندگي آن حضرت باشيد.

۱۴۲۴/۵/۲۴ قمری – نتیجه تزکیه نفس

نتیجه تزکیه نفس

 

بسمه تعالي….. گوشه‏ اي از سخنان حضرت آيه اللّه سيّد حسن ابطحي در جمع گروهي از مسئولين و مديران:

به تجربه ثابت شده كه تزكيه نفس و رهايي از صفات رذيله دنياي انسان را در رفاه كامل، در آرامش كامل، در سلامتي كامل، در نظم زندگي و صراط مستقيم كامل قرار مي‏دهد؛ كسي كه تزكيه نفس كرده سخن از جدائي‏ ها، سخن از بي‏ صفائي‏ ها، سخن از بي‏ عدالتي‏ ها نمي‏زند و به هيچ وجه حاضر نيست بطرف اين مسائل برود. اگر مسئولين و مديران هر مملكتي تزكيه نفس مي‏كردند و به سوي خدا و براي خدا حركت مي‏نمودند، دنيا مدينه فاضله مي‏شد، ديگر كسي رشوه نمي‏گرفت، بي‏ عدالتي نمي‏كرد، و هر كسي به حق خود مي‏رسيد لذا در مرحله اول بايد همه مسئولين و رؤسا و همه مديران و دست اندركاران تزكيه نفس كنند و خود را براي اجراي عدالت بسازند و در مرحله دوم سائر مردم براي پذيرش ولايت و عدالت و حكومت اسلامي خود را از رذائل و صفات ناپسند حيواني پاك نمايند تا به همه سعادت‏ ها برسند.

۱۴۲۴/۵/۶ قمری – اهمیت وحدت و یگانگی از نظر دین مقدس اسلام

اهمیت وحدت و یگانگی از نظر دین مقدس اسلام

 

بسمه تعالي….. از كلمات حضرت آيه اللّه سيّد حسن ابطحي در يكي از سمينارها:

دين مقدّس اسلام بيشتر از هر چيز مردم را به اتحاد و وحدت و يگانگي دعوت فرموده و قرآن كريم با كلمه «واعتصموا بحبل اللّه» به آن اشاره نموده و بطور جدي با كلمه «ولا تفرقوا» بشر را از هر گونه تفرقه و جدايي منع فرموده است. ائمه اطهار علیهم السلام بخاطر همين مسئله از حق خود كه مقام عظماي ولايت بود دفاع نكرده و تن به حكومت‏هاي جور داده ‏اند. امام عصر علیه السلام تا مردم به اين حقيقت نرسند در پرده غيبت خواهد بود زيرا اگر ظاهر شود و بخواهد بر مردم حكومت كند بدون وحدت كلمه ميسر نخواهد بود والا بايد دست به خونريزي بزند و تفرقه جويان را از بين ببرد تا حكومت الهي را مستقر فرمايد.

پس اي عزيزان!

بياييد با يكديگر صفا و صميميت داشته باشيد و بخاطر سودجويی‏ ها، رياست‏ طلبي‏ ها، برتري‏ طلبي‏ ها، حسادت ها، غرورها، و در يك كلمه ناپاكي ها و عدم تزكيه نفس در بين مردم تفرقه نيندازيد و بيشتر به جنبه‏ هاي مثبت اعتقادي و علمي بين اقوام بشري و بالاخص اقوام اسلامي و لااقل بين مردم شيعه فكر كنيد و خدا را از خود راضي و به زحمات پيشوايان دين ارج نهيد و با اين عمل به غيبت حضرت بقيه اللّه ارواحنا فداه خاتمه دهيد، كه اگر بين مردم دنيا بمعني عدالت‏ طلبي و بين مسلمانان بعنوان استقرار حكومت اسلام اين وحدت كلمه بوجود آيد دنيا مدينه فاضله خواهد شد و عدل و داد و بلكه صفا و صميميت در عالم مستقر خواهد گرديد به اميد آن روز.

۱۴۲۴/۴/۲۰ قمری – ضرورت ولایت فقیه مبسوط الید

ضرورت ولایت فقیه مبسوط الید

 

بسمه تعالي….. از سخنان آيه اللّه سيّد حسن ابطحي در يكي از سخنراني‏ها:

بدون ترديد چون بشر اجتماعي خلق شده و لازمه معاشرت آنها با يكديگر بخاطر تضاد منافع، نزاع و فساد است بايد حتماً قوانيني از جانب خالق جهان وجود داشته باشد كه هر كسي را به حقوق عادلانه خود برساند نام اين قوانين «دين» است و دين كامل اسلام است و طبيعي است كه اين قوانين بدون مجري مقتدر و مطاع و عادل و پاك و مبسوط اليد پياده نمي‏شود، حضرت اميرالمومنين علیه السلام فرمودند:«لابد للنّاس من امير» مردم بايد فرمانده داشته باشند اگر اين فرمانده از روي محبت به مردم و با در نظر گرفتن مصالح آنها فرمان صادر كند نامش «ولي» است طبعا او بايد فقيه باشد يعني فهيم باشد، حقايق دين و مسائل مردم را بفهمد، كه نام اين شخص «ولي فقيه» است پس مي‏بينيد كه ولايت فقيه عادل مبسوط اليد در حكومت اسلامي ضروري است و نبايد مسلماني راضي شود كه غير ولي فقيه در ممالك اسلامي حكومت نمايد.

۱۴۲۴/۴/۱۷ قمری – تهمت

تهمت

 

بسمه تعالي….. شنيده‏ ام هفته نامه كم تيراژي مرا به عنوان نائب خاص امام عصر ارواحنافداه نام برده و به اين جهت دولت را متّهم كرده كه در يكي از روستاهاي مشهد تبعيدم نموده ‏اند، هر دو مطلب غلط و كذب است. اولا من لياقت آن كه بند كفش دوستان آقا را بگشايم ندارم و در كتابهايم مكرر گفته ‏ام نيابت خاصه مخصوص نواب اربعه در غيبت صغري بوده و هر كس بعد از آنها ادعاي نيابت خاصه را بكند كذاب و دروغگو است و اما مرا كسي و مقامي و حكومتي تا اين لحظه براي حتي دقيقه ‏اي مجبور به ماندن در مكاني بعنوان تبعيد نكرده است و ان‏شاءاللّه اين تهمت را دولت از هفته نامه مذكور ببخشد زيرا در حقيقت اين هفته نامه دولت را متهم نموده است و بعنوان نصيحت عرض مي‏كنم كه تا مي‏توانيد در اين موقعيت حساس كشور، سخنان اختلاف‏ انگيز نگوئيد و ننويسيد و دولت را متهم نكنيد.

۱۴۲۴/۴/۹ قمری – منظور از حدیث (من أخلص لله أربعین صباحا…)

 منظور از حدیث (من أخلص لله أربعین صباحا…)

 

بسمه تعالي….. در حديث آمده كه: «من اخلص لله اربعين صباحا جرت ينابيع الحكمة من قلبه الي لسانه» يعني كسي كه خودش و عملش و عبادتش را چهل روز براي خدا پاك كند چشمه‏ هاي حكمت از قلبش به زبانش جاري مي‏شود. منظور اين است كه اگر كسي از خواب غفلت بيدار شود و از گناهان توبه كند و مدتي در مرحله استقامت صبر و نترسيدن از غير خدا را تمرين كند و خود را در اعمال و عقايد و افكار با صراط مستقيم دين تطبيق دهد و تنها خدا را دوست داشته باشد و جهاد با نفس كند و حقيقت عبوديت را در خود ايجاد كند و از اين راه اخلاص و خلوص واقعي بدست بياورد و چهل روز با اين اخلاص بگذراند حكمتي را كه خداي تعالي در اثر تزكيه نفس در روح و نفس بوجود آورده به زبانش جاري مي‏كند و ديگران را از حقايق اشياء بخصوص از معرفت پروردگار مطلع مي‏سازد. پس توصيه مي‏شود كه دوستان در راه تزكيه نفس جدي باشند تا به اخلاص كامل برسند و ديگران را از حكمت متعالي بهره‏ مند نمايند.

۱۴۲۴/۳/۲۸ قمری – نزدیک بودن خدا به ما

نزدیک بودن خدا به ما

 

بسمه تعالي….. همه بدانيم كه خداي تعالي از رگ گردن به انسان نزديكتر است و پروردگار بر ما احاطه دارد و معني اين كه از رگ گردن به ما نزديكتر است در واقع اين است كه او با علم ذاتي خود مثلاً مي‏داند كه در رگ گردن ما از چربي و قند و گرفتگي رگها چه مي‏گذرد و علم او بر همه اينها احاطه دارد ولي ما نمي‏دانيم. ذات او كه عين علم اوست بر رگهاي گردن ما احاطه علمي دارد ولي ما احاطه نداريم؛ پس در محضر خداي به اين نزديكي، گناه نكنيم و احترام او را نگه داريم.

۱۴۲۴/۳/۲۲ قمری – شناخت حقایق اشیا – تفاوت حکمت با فلسفه

شناخت حقایق اشیا – تفاوت حکمت با فلسفه

 

بسمه تعالي….. حضرت آيه اللّه سيّد حسن ابطحي مي‏فرمودند: دانشمندان بشري از قرنها قبل از اسلام در پي شناخت حقايق اشياء بوده‏ اند و مطالبي در شناخت خداي تعالي و الهيات و آسمان و فلكيات و زمين و طبيعيات به فكرشان رسيده كه نامش را فلسفه گذاشته‏ اند و در مقابل انبياء و اديان بخصوص دين مقدّس اسلام از جانب خداي تعالي از طريق وحي به شناخت حقايق اشياء پرداخته كه خداي تعالي نام آن را حكمت گذاشته است. بنابراين حكمت شناخت حقايق اشياء از طريق وحي، و تغييرناپذير است و صددرصد براي پيروان آن دين مورد اعتماد است، ولي فلسفه تغيير پذير است و آنچه فلاسفه درباره حقايق اشياء گفته‏ اند مورد بحث و گفتگو بايد واقع شود، زيرا به تجربه ثابت شده كه افكار و سخنان آنان در شناختن حقايق اشياء تغيير كرده و آنچه قبلاً مي‏گفته‏ اند بعدا بيان نمي‏كرده‏ اند به همين جهت خداي تعالي حكمت را به تعليمات انبياء از طريق وحي نسبت داده است و فرموده:«هو الذي بعث في الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه» يعني او آن كسي است كه در ميان بي‏سوادان رسولي را مبعوث فرمود كه از خود آنها بود. بر آنها آيات خدا را تلاوت مي‏كرد و آنها را تزكيه نفس مي‏نمود و آنها را كتاب و حكمت تعليم مي‏فرمود.

۱۴۲۴/۳/۱۷ قمری – سالروز ولادت با سعادت پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله) و فرزند گرامي اش امام صادق (عليه السلام)

سالروز ولادت با سعادت پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله) و فرزند گرامي اش امام صادق (عليه السلام) 

 

سالروز ولادت با سعادت پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله) و فرزند گرامي اش امام صادق (عليه السلام) را به پيشگاه مقدس حضرت بقية الله الاعظم (عجل الله تعالى فرجه الشريف) و امت اسلامى و شيعيان جهان تبريك عرض مينماييم.

۱۴۲۴/۲/۲۸ قمری – سالروز شهادت پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله) و شهادت فرزند گرامیشان حضرت امام حسن (عليه السلام)

سالروز شهادت پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله) و شهادت فرزند گرامیشان حضرت امام حسن 

 

سالروز شهادت پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و شهادت فرزند گراميشان حضرت امام حسن علیه السلام)) را به پيشگاه مقدّس امام زمان (ارواحنافداه)  و امت اسلامي و شيعيان جهان تسليت عرض مي‏نماييم.

۱۴۲۴/۲/۲۰ قمری – سالروز اربعين سرور و سالار شهيدان حضرت سيد الشهداء عليه السلام

سالروز اربعين سرور و سالار شهيدان حضرت سيد الشهداء عليه السلام

 

سالروز اربعين سرور و سالار شهيدان حضرت سيدالشهداء علیه السلام را به ساحت مقدّس حضرت بقيه اللّه ارواحنافداه و همه شيعيان جهان تسليت عرض مي‏نماييم.

۱۴۲۴/۲/۷ قمری – ولادت حضرت امام موسي كاظم علیه السلام

ولادت حضرت امام موسي كاظم علیه السلام

 

ولادت حضرت امام موسي كاظم علیه السلام را به ساحت مقدّس حضرت بقيه اللّه الاعظم ارواحنافداه و همه شيعيان جهان تبريك عرض مي‏نماييم.

۱۴۲۴/۲/۵ قمری – تسلیت شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها

تسلیت شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها

 

شهادت حضرت رقيهسلام الله عليها  را به ساحت مقدّس حضرت بقيه اللّه الاعظم ارواحنافداه و همه شيعيان جهان تسليت عرض مي‏نماييم.

 

۱۴۲۴/۲/۳ قمری – ولادت حضرت امام محمد باقر علیه السلام

ولادت حضرت امام محمد باقر علیه السلام

 

ولادت با سعادت حضرت امام محمد باقر علیه السلام را به حضرت بقيه اللّه الاعظم ارواحنافداه و همه شيعيان جهان تبريك عرض مي‏نماييم.

۱۴۲۳/۱۲/۱۸ قمری – عید سعید غدیر خم

عید سعید غدیر خم

 

حلول عيد سعيد غدير خم را به ساخت مقدّس حضرت بقيه اللّه الاعظم ارواحنافداه و به عموم شيعيان جهان تبريك عرض مي‏نماييم.

۱۴۲۳/۱۲/۱۰ قمری – عید سعید قربان

عید سعید قربان

 

حلول عيد سعيد قربان را به امت اسلامي و شيعيان جهان تبريك عرض مي‏نماييم.

۱۴۲۳/۱۰/۲۴- شهادت حضرت امام جعفر صادق علیه السلام

شهادت حضرت امام جعفر صادق علیه السلام

 

بسمه تعالي…..رحلت حضرت امام جعفر صادق علیه السلام را به مسلمانان جهان تسليت عرض مي‏كنيم اميدواريم زير سايه حضرت بقيه اللّه ارواحنافداه اهداف مقدسه حضرت امام صادق علیه السلام كه عدل و داد الهي است در زمين مستقر شود. به اميد آن روز. والسلام

۱۵ شعبان ۱۴۲۰ قمری

 

 

 

 

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۷ محرم ۱۴۲۰ قمری

 

 

 

 

 

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 

 

 

 

 

 

 

 

شب ۵ محرم ۱۴۲۰ قمری

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله والصلاة والسلام علی رسول‌الله و علی آله آل‌الله لاسیّما علی بقیةالله روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء واللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

«اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» «وَ ما أَصابَکمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما کسَبَتْ أَیدیکمْ وَ یعْفُوا عَنْ کثیرٍ».[1]

 

یکی از راههای ایجاد ایمان در روح انسان، دیدن معجزات است(راه اوّل)

موضوع صحبت ما در شب گذشته دربارهٔ ایمان و مراتب ایمان بود و به‌خصوص مطلبی که دیشب عرض کردم ناقص ماند و آن این بود که راه ایجاد ایمان در وجود انسان، در روح انسان، یکی معجزات بود که دیشب اشاره‌ای شد.

معجزه انسان را متوجه حقایقی می‌کند که غالباً سریع، ایمان انسان را تقویت می‌کند. یک کتابی یک وقتی دیدم، شاید حدود بیست سال قبل بود، به نام انسان موجود ناشناخته، مال یکی از این خارجی‌ها بود به نام ظاهراً دکتر آلکسیس کارل که ایشان یک مطلبی درباره معجزه نوشته بود. مطلبش این بود که تمام مردم دنیا طبق آمار صحیحی که در دست است، اجمالاً به معجزه معتقدند. معجزه به‌طور کلی آن اصطلاحی که ما داریم، منظور نیست. ماها هر کار فوق‌العاده‌ای را می‌گوییم معجزه. ولی معنای واقعی معجزه این است که یک پدیده‌ای که تمام عوامل طبیعی از آوردنش عاجز باشند، این را معجزه در اسلام می‌نامند. عوامل طبیعی، مثلاً طبعاً یک نفر که مُرد، عوامل طبیعت او را کم‌کم از بین می‌برد و تبدیل به خاکش می‌کند. اما اگر آمد و این مُرده زنده شد که در سراسر آیات شریفهٔ قرآن هم دیده می‌شود که مُرده زنده می‌شود. مثلاً جریان عزیر وقتی که آمد در کنار قریه‌ای ایستاد، نگاه کرد دید یک مرضی آمده، همهٔ مردم این قریه را کشته. این جمله را با خودش در دل گفت که خدا این‌ها را چطور زنده می‌کند: «فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ».[2] خدا صد سال عزیر را میراند. بعد از صد سال که او را زنده کرد، خودش اطلاعی نداشت که چه خبری انجام شده و چه کاری شده. ماها هم اگر روح‌مان تزکیه نشده باشد و از اولیاء خدا نشده باشیم و اعتقاداتمان خوب باشد، وقتی که مردیم تا قیامت نمی‌فهمیم چه شد. یعنی دیروز انسان مُرده، فردا خیالش می‌رسد که در قیامت سر از خاک برداشته. همان‌طوری که اصحاب کهف هم نفهمیدند. این‌طوری است. البته این مربوط به کسانی است که اعتقادات‌شان صحیح باشد و دو دستهٔ دیگر هم که هستند، یک دسته کسانی هستند که از اولیاء خدایند. این‌ها روح‌شان آزاد و از نعمت‌های الهی بهره‌مند و یک عده هم هستند که روح‌شان و اعتقاداتشان خراب است و این‌ها هم معذب هستند و دستهٔ وسط هم که اعتقادات درست، اما تزکیهٔ نفس نکرده‌اند. این‌ها از لذایذ بعد از مرگ و از عالم برزخ لذتی نمی‌برند. بلکه مثل اصحاب کهف یک وقت چشم باز می‌کنند، می‌بینند قیامت برپا شده و خدای تعالی آنها را به حساب می‌طلبد.

حضرت عزیر هم مُرد و خودش هم نفهمید چطور شد. خدای تعالی به اوخطاب کرد، پیغمبر بود، به او وحی کرد که به الاغی که داشتی نگاه کن. به غذا و آبت نگاه کن. غذا و آب را که نگاه کرد، غذایی که در آن زمان‌ها در مدت یک نصف روز فاسد می‌شد، هوای گرم، بعد از صد سال تکان نخورده. «لَمْ یتَسَنَّهْ».[3] اصلاً طبیعت در آن هیچ تصرفی نکرده. ولی فرمود به الاغت نکن. «وَ انْظُرْ إِلی حِمارِک».[4] به الاغ نگاه کن ببین خدا چطور دوباره مردم را زنده می‌کند. همان‌طوری که این الاغ زنده می‌شود. نگاه کرد. دید بادی حرکت کرد. خاک‌ها را یک‌جا جمع کرد. خاک کم‌کم تبدیل به پوست و گوشت و استخوان شد و روح در آن دمیده شد و الاغ هم مثل روز اول به تمام معنا الاغ شد و همان الاغ خودش شد. این جریان را خدا صریحاً در قرآن نقل می‌کند. جریانات از این قبیل در قرآن زیاد است.

 

ناباوری بعضی مردم نسبت به کرامات و معجزات

 یک‌وقتی یک شخصی که خیلی از معنویت دور بود به نظر من و در میان جامعهٔ ما این‌گونه افراد متاسفانه هنوز زیاد هستند که مسائل معنوی و معجزات و کرامات و مسائل غیرعادی را خیلی بعید می‌دانند. چون از فکرشان دور است. حالا این مسئله‌ای نیست اگر یک نفری، یک افرادی به یک حقایقی که ماوراء این عالم است رسیده باشند، مثل مرحوم مقدس اردبیلی یا شخصیت‌های معنوی معروف که در کتاب‌ها نامشان برده شده، این‌ها را وقتی می‌بینند، خیال می‌کنند این حرف‌هایی که نسبت به این‌ها زده شده قصه است. تا جایی که حتی، با اینکه خدا می‌داند من در کتاب پرواز روح یک‌دهم از کرامات مرحوم استادم را نقل نکردم. وقتی کتاب پرواز روح را خوانده بود، می‌گفت این‌ها بعید است راست باشد. باورش نمی‌آمد و اگر هم بوده، نباید در کتاب نوشته شود. من به او جواب دادم، گفتم که در قرآن مجید ده‌ها قضیه در ارتباط با مسائل غیر قابل هضم، یعنی مردم عادی نمی‌توانند هضمش بکنند، آمده و قرآن را خدا در اختیار مردم گذاشته و مردم نمی‌توانند طبعاً آن‌طوری که شما می‌گویید هضمش کنند. چون ایمانشان ضعیف است. پس خدا هم نمی بایست این مطالب را در قرآن بیان کند.

از همان اول قرآن، سورهٔ بقره. قصهٔ بقرهٔ بنی‌اسرائیل که اسم قرآن است می‌دانید چه است؟ یک قضیهٔ غیر قابل هضم برای افرادی که از حقایق دورند. خدا به بنی‌اسرائیل می‌فرماید که این کشته‌ای که در میان شما پیدا شده و قاتلش را نمی‌شناسید، یک کار اگر بکنید، خودش زنده می‌شود و قاتلش را معرفی می‌کند و آن این است که یک گاوی را بخرید. آن را بکشید. دُم گاو را به این کشته‌شده بزنید، او زنده می‌شود. این کجایش برای افراد قابل هضم است؟ و یا چه قضیه‌ای در این کتاب گفته شده که مهم‌تر از این قضیه باشد؟ یعنی مشکل‌تر باشد هضمش از این قضیه. دُم گاو کشته شده، زنده‌کنندهٔ انسان کشته‌شده باشد. کار خداست! دُم گاو، دیشب گفتم، چیزی در عالم مستقلاً مؤثر نیست، مگر شیطان و شیطان‌سیرتان و کسانی که تابع شیطان‌اند که برخلاف خدا کار می‌کنند. والّا چیزی در عالم مؤثر نیست. حتی تربت سیدالشهداء علیه السلام که شفاست. من خودم استفاده می‌کنم. اما این را بدانید این تربت خودش شفا نیست. خدا شفا را روی این تربت گذاشته، به‌خاطر محبتی که به حسین‌بن‌علی علیه الصلاة والسلام دارد. فکر نکنید یک‌وقت امام عصر ارواحنا فداء شفادهندهٔ همهٔ مریض‌ها هستند. شفادهندهٔ همهٔ مریض‌ها هستند، ولی با اذن پروردگار. این را بدانید. اگر ما متوسل به هریک از معصومین، به هریک از مقدسات می‌شویم، خدا را نباید فراموش کنیم. انگشتر عقیق، نماز شما اگر با آن خوانده بشود، هر رکعتش شصت رکعت است. اما نه خود این سنگ کاره‌ای باشد. بلکه خدا این کار را انجام داده. چون دوست دارد شما دارای زینت باشید. انگشتر در دستتان باشد. «خُذُوا زینَتَکمْ عِنْدَ کلِّ مَسْجِدٍ».[5] این را بدانید. دُم گاو که سهل است، اگر یک موی گاو را هم شما با ارادهٔ الهی به صدها کشته بزنید، خدا بخواهد زنده می‌شود. یک امتحانی است برای انسان‌ها. یا مثلاً قضیهٔ اصحاب فیل، کجا انسان باورش می‌آید. حتی بعضی‌ها آمدند، این را می‌خواهند توجیه بکنند که اصحاب فیل قدرتمندترین جمعیت آن زمان بوده‌اند. ابرهه دارای یک قدرتی است که تمام سربازهایش یا اکثر سربازهایش سوار فیل شده بودند. مهماتشان را با فیل این‌طرف و آن‌طرف می‌کردند. آن‌قدر بود که اصحاب فیل اسمشان گذاشته شده بود. این‌ها آمدند. آمدند خانهٔ کعبه را خراب کنند. خیلی هم کار آسانی برایشان بود. چون آن زمان خود مکه یک قریه‌ای بود. امّ القری مرکز بخشی بود و خیلی هم جمعیت نداشت. چون نمی‌توانست جمعیت زیادی داشته باشد. به‌خاطر اینکه یک چاه آب بیشتر نداشت و حیات و زندگی افراد به چاه آب است. نهایت صد نفر دورش زندگی می‌کنند. این‌ها هم با کمال راحتی و با خیال آسوده آمدند. خوب، کارش یک روز است. چندتا کارگر، کعبه را خراب می‌کنیم. «أَ لَمْ تَرَ کیفَ فَعَلَ رَبُّک بِأَصْحابِ الْفیلِ».[6] آیا ندیدی ای پیغمبر که پروردگارت با اصحاب فیل چه کرد؟ «أَ لَمْ یجْعَلْ کیدَهُمْ فی تَضْلیلٍ».[7] خوب چطور شد؟ هرکدامشان، هرنفری، با اسلحه‌اش، با فیلش، یک سنگ‌ریزهٔ کوچک خدا به منقار ابابیل داد، برو بزن به سرش. آن‌ها می‌آمدند رها می‌کردند. «فَجَعَلَهُمْ کعَصْفٍ مَأْکولٍ».[8] یک وقت می‌دیدند مثل اینکه یک گوشت کوبیده‌شدهٔ فیل و فیل‌سوار و همه‌چیز روی زمین افتاده. «کعَصْفٍ مَأْکولٍ». این‌ها قابل هضم است؟ تو مزاجت مریض است، ضعیف است، هرچه می‌خوری بالا می‌آوری، به انسان‌ها چه ارتباطی دارد؟ و نباید تو را در نظر بگیرند که مزاجت مزاج نیست. فهمت فهم نیست. فکرت فکر نیست. برای آنهایی که ایمان دارند و دارای ایمانند، این‌ها که سهل است، اگر در یک لحظهٔ، یعنی این اعتقاد مردم باایمان است که خدا اگر یک لحظه بخواهد تمام آن‌چه در کرهٔ زمین است محو کند، می‌تواند. چرا؟ به‌جهت اینکه خودش می‌فرماید: «إِذا أَرادَ شَیئاً أَنْ یقُولَ لَهُ کنْ فَیکونُ».[9] این کن فیکونی هم که ماها در الفاظ‌مان هست که فلانی کن فیکون کرد، این غلط است. کن یعنی باش، خواهد بود. الان خدا بگوید میلیاردها کره زمین با همین جمعیت، باش، هست. این اعتقاد ماست. ما که نگفتیم مثلاً، فرض کنید فلان شخص خودش بدون ارتباط با پروردگار، فلان کرامت را کرده، فلان عمل را انجام داده، نه، این‌طور نیست.

پس بنابراین، همان‌طوری که در شب گذشته عرض کردم، همهٔ مسائل برای مردم باایمان قابل هضم است. هرچه گفته بشود، از دو لب معصوم بیرون بیاید، از قرآن باشد، از خدا و خاندان عصمت گفته بشود، ما تسلیم هستیم. همه‌مان باید تسلیم باشیم و ثمرهٔ ایمان که از این راه به‌وجود آمده باید همین باشد.

 

راه دوم برای کسب ایمان، راه استدلال است

یک راه دوم برای کسب ایمان که غالباً افراد حکیم و عاقل از این راه برای ایجاد ایمانشان پیش می‌روند، راه استدلال است. استدلالات عقلی، استدلالات علمی، راه استدلال است و زیاد هم نوشته‌اند در کتاب‌ها و خدای تعالی هم در همین آیاتی که امروز و امشب تلاوت شد، در همین آیات هم خدای تعالی اشاره داشت که «وَ مِنْ آیاتِهِ».[10] از نشانه‌های خدا پی به خدا ببرید. از نشانه‌های الهی پی به قدرت پروردگار ببرید. خدا نشانه گذاشته. «و فی کل شی‌ء له آیة»[11] در هر چیزی خدا نشانه قرار داده. خیلی راه دور نمی‌خواهد بروید.

یک‌وقتی یک کتابی به دستم رسید به نام آفرینش انسان مال یکی از دانشمندان خارجی بود به نام کرسی موریس که ترجمه شده بود به فارسی، اسمش راز آفرینش انسان بود. در این کتاب، البته قبلاً هم این مسئله مطرح بود و خیلی هم در کتاب‌های توحیدی مطرح شده، اما ظاهراً مبتکرش از نظر تاریخ چاپ کتاب، مبتکر این مطلب این شخص است. می‌گوید که، خوب دقت کنید، می‌گوید که اگر شما ده‌تا سکه را در جیبتان شماره بگذارید از یک تا ده، بریزید در جیبتان، اینطوری دست می‌کنید، از ده احتمال یک احتمال دارد که سکهٔ اول بیاید در دستتان، یعنی شمارهٔ یکش بیاید در دستتان. چون احتمال دارد شمارهٔ دو باشد. احتمال دارد شمارهٔ سه باشد. احتمال دارد شمارهٔ چهار باشد تا ده. یک دانه. آن را باز بیندازید. بعد از یک باز دو بیاید در دستتان، یعنی در دفعهٔ دوم که دستتان را می‌کنید در جیبتان دو بیاید، از صد احتمال یک احتمال است. چون ده ضرب در ده می‌شود صد. در مرتبهٔ سوم این سکه‌ها را بیاندازید. اگر در دستتان نگه بدارید احتمال کم می‌شود، سکه را دومرتبه بیاندازید در جیبتان. آن دو سکه را. سکهٔ سوم در دفعهٔ سوم بیاید در دستتان، از ده هزار احتمال، یک احتمال است که نمی‌شود طبعا و همین‌طور اوج بگیرد تا این‌که ده‌تا سکه پشت سر هم بیاید در دستتان، به‌ترتیب، بدون اینکه اعمال فکری بکنید یا ببینید، آن‌قدر اوج می‌گیرد که انسان احتمالش را هم نمی‌دهد. الان اگر یک کسی بگوید که آقا من یک چنین کاری کردم، شما می‌گویید که اشتباه می‌کنی. نمی‌شود یک چنین چیزی. یا مثال دیگر. یک کتاب صد صفحه‌ای را بگذارند جلوی یک کوری، او بخواهد آن را مرتب صحافی کند. صفحهٔ اول را که برمی‌دارد، از صد احتمال یک احتمال است. از صفحهٔ دوم را که می‌خواهد بردارد، از صد ضرب در صد، ده هزارتا. همین‌طور اوج می‌گیرد تا به بالا. از این می‌خواهد چه استفاده بکند. این‌که شما ده‌تا سکه را پشت سر هم دربیاورید یا یک کتاب را صحافی بکنید، می‌گویید محال است. باید حتماً اعمال عقلی، فکری، در این مسئله بشود تا شما این کار را منظم بکنید. الان اگر به شما بگویند یک کوری که هیچ از راه‌های دیگر هم نمی‌توانسته بفهمد، یک کتاب را مرتب صحافی کرده، از اول تا به آخر هم درست صحافی کرده. می‌گویید نه، این نمی‌شود. آن‌وقت این مثال را ایشان می‌زند و به نظم عجیب عالم انسان را متوجه می‌کند که من فکر می‌کنم در یکی از این کتاب‌های پاسخ به سؤالات، این تکه را من گفتم و این مثال را من زدم:

 

تفکر در آیات الهی برای تقویت ایمان

شما همین انگشت‌هایتان که جلوی چشمتان است. صورتتان جلوی چشمتان نیست. نمی‌دانم، کف پایتان مشکل‌تر است که جلوی پایتان باشد. مثل انگشت‌هایتان. می‌دانید الان شش میلیارد جمعیت که روی کرهٔ زمین هستند و هرچه انسان در گذشته بوده و هرچه در آینده می‌آید، نقش سر انگشتان شخص شما با همهٔ آنها تفاوت دارد؟ می‌گویید مگر می‌شود؟ تصادفاً هم نمی‌شود. یعنی یک قدرت قوی عالمی بر نقش سر انگشتان ما دارد حکومت می‌کند. یعنی بچه در شکم مادر در چهار ماهگی که نقش بسته می‌شود، تمام این صفحات کتاب را یک کسی باید باشد ببیند. تمام این نقش سر انگشتان شش میلیارد جمعیت را ببیند. نقش سر انگشتان این کودک که در رحم دارد نقش‌بندی می‌شود، این را غیر از آنها قرار بدهد. والّا اگر دوتا نقش سر انگشت با هم یکی شد، این را بدانید علم انگشت‌نگاری در دنیا از بین می‌رود، از اعتبار ساقط می‌شود. خیلی عجیب است. علم انگشت‌نگاری را شنیدید. به شما می‌گویند درست است سواد داری امضا می‌توانی بکنی، ولی انگشت هم بزن. چون این اعتبارش بیشتر از امضای تو است.

من با یکی از رئیسان انگشت‌نگاری یک وقتی رفیق بودیم، آشنا بودیم. او می‌گفت بیایید یک چیزهای عجیبی من به شما نشان بدهم. ما را برد. یک آلبومی داشت. دوتا عکس به من نشان داد. گفت اینها با هم یکی هستند؟ گفتم نه. چون این یکی کور بود. این یکی، نمی‌دانم، یکی آبله‌رو بود. خیلی با هم فرق داشتند. یکی ابرو داشت. یکی ابرو نداشت. اینطوری بودند. گفت ما از طریق انگشت‌نگاری، با بیست سال فاصله، یعنی بیست سال قبل انگشت‌نگاری کردند این آدم را، بیست سال بعد که صورتش را تغییر داده، حتی مثلاً برنامه‌هایی که حالا هست، تغییر داده. این ابرو دارد، آن ابرو ندارد، این آبله‌رو است، آن آبله‌رو نیست. این کارها را کرده. ما از طریق انگشت‌نگاری پیدایش کردیم که این همان است. خوب ببینید، شما را به خدا تصادف، طبیعت بی‌شعور، شما تازه نیستید بگویید ده‌تا سکه پشت سر هم یک نفر از جیبش درآورده و پشت سر هم بوده. می‌گویید این محال است، برای اینکه این اوج می‌گیرد. از نظر علمی هم محال است، از نظر محاسبات ریاضی هم محال است، از همه جهت محال است. آن‌وقت چطور می‌شود شش میلیارد جمعیت، همه یک نمرهٔ خاصی دارند، یک شمارهٔ مخصوصی دارند و این بچه‌ای هم که الان متولد می‌شود، این هم یک شمارهٔ دیگر غیر از شماره‌های دیگر دارد، اینجا تصادفاً انجام شده؟

شما به این سر انگشتانتان، همین مسئله‌ای که من امشب مطرح کردم، فکر کنید، ایمانتان قوی می‌شود. خدای تعالی می‌فرماید: «وَ مِنْ آیاتِهِ».[12] از نشانه‌های خدا، چه است؟ «خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ».[13] خوب تو خلق سماوات و زمین را نمی‌فهمی. «وَ مِنْ آیاتِهِ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکمْ وَ أَلْوانِکمْ».[14] از نشانه‌های خدا، یکی اختلاف شکل‌ها و رنگ‌ها و قیافه‌های شماست. دو نفر آدم پیدا نمی‌کنید روی کرهٔ زمین، حتی دوقلوها که این‌ها صددرصد شبیه به هم باشند. اگر هم شبیه باشند، باز همین خطوطی که روی لب‌هایشان هست، چون معتقدم که خطوطی که روی لب هست، این‌ها هم مثل انگشت‌نگاری دوتا یکی نمی‌شود. یا روی قیافه‌ها هست، یا روی شکل‌ها هست. دوتا در عالم یکی پیدا نمی‌شود. این یک، دوم تُن صدا. بچه پشت دیوار می‌گوید بابایم آمد. از کجا می‌گوید؟ از تُن صدایش می‌شناسد. یک نفر نمی‌شود تُن صدایش صددرصد، چون به اینجاها نرفتیم. ما الان انگشت را هم نمی‌فهمیم. علم می‌گوید. صددرصد تن صدایش با تن صدای دیگری یکی باشد. از یک حلقوم درمی‌آید. یک صدا است. چرا این‌طوری است؟ چه کسی این کار را می‌کند؟ این‌ها نشانه‌های الهی نیست؟ این‌ها آیا خدا را در تمام اعماق وجود موجودات نشان نمی‌دهد؟ «وَ مِنْ آیاتِهِ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکمْ وَ أَلْوانِکمْ». دائم می‌فرماید: «وَ مِنْ آیاتِهِ». شاید متجاوز از صد مورد بیشتر «وَ مِنْ آیاتِهِ». همین آیاتی که تلاوت کردند، دو جا ظاهراً بود که «وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَثَّ فیهِما مِنْ دابَّةٍ».[15] اینگونه چیزها باید ایمان‌مان را تکمیل کند.

 

اگر ما بیدار باشیم خدا را همه‌جا می‌بینیم

 غفلت را بگذاریم کنار. خدا می‌داند اگر این غفلت‌مان برود کنار، اینکه ما می‌گوییم مهم‌ترین مسئله در کمالات روحی یقظه است، بیدار شدن است، برای همین است. اگر ما بیدار باشیم، خدا را همه‌جا می‌بینیم. «و فی کل شی‌ء له آیة». این خلقت، همین کرهٔ زمین، ما به کرات دیگر کاری نداریم، ببینید طوری خدا تنظیم کرده، اگر شما یک در و پنجره‌ای را ببینید، یک در و پنجره، پنجره را نجار ساخته یا آهنگر. در را هم، یعنی جای پنجره را هم بنا ساخته. درست است؟ اگر این‌ها با هم هماهنگ نشده باشند. یعنی بنا به نجار نگفته باشد این دهانه چند سانت است. نجار هم به این نگفته باشد این دری که من ساختم چند سانت است. حالا یا آن را جلوتر ساخته‌اند یا این را جلوتر یا با هم می‌خواهند بسازند، باید هماهنگ باشند. می‌شود که یکی برای خودش نجاری بکند و یکی هم برای خودش در بسازد؟ نه. بالاخره هرچه هم هم‌فکر باشند، می‌بینید یکی ده سانت بزرگ‌تر ساخته، یکی ده سانت کوچک‌تر ساخته. این عالم عجیب، این جهان عجیب، همه کنار هم دارد حرکت می‌کند. هیچ‌وقت هم تصادفی ندارد. هیچ‌وقت هم چیزی بی‌نظم در عالم شما مشاهده نمی‌کنید.

 

مهربانی خدا به مخلوقاتش

یک کسی می‌گفت امسال خشکسالی است. گفتم که این خدا تنها خدای امسال نیست. حالا هزارها سال، ده‌ها هزار سال که خیلی بیشتر، این خدا بشر را زنده نگه داشته و هرسال هم به آنها همه چیز داده و خوردند. حالا کم و زیادش روی یک مصالحی انجام شده. به من و تو چه. درست است باید دعا کرد. درست است باید به فکر مردم باشد انسان. یک وقتی یک کسی از دنیا رفته بود، خیلی دلم برایش می‌سوخت. از خدا تقاضا می‌کردم که خدایا عفوش کن، فلان و اینها. شب خواب دیدم یک آقایی به من می‌گفت که خدا با او مهربان‌تر از تو است. واقعاً همین‌طور است. من نمی‌فهمیدم، یعنی نفهمیده بودم قبلاً. خیال می‌کردم من مهربان‌تر از خدا هستم. یعنی عملاً این‌طوری بود. خدا از تو مهربان‌تر است. خدا او را بیشتر از تو دوست دارد. بیشتر از آن‌چه که تو دوستش داری، دوستش دارد. خدا حکیم است. اینگونه است.

 

همینقدر که افراد اقرار به وجود خدا کنند می شود کم کم ایمان آنها را تقویت کرد

شما در همین مسائل، من یکی دوتا از این مسائل فکری را برای شما گفتم که شما خودتان بنشینید، فکر کنید. هرچه هم می‌توانید از کتاب‌ها استفاده کنید. یک وقتی یادم است یک کتابی پخش شده بود به نام اثبات وجود خدا. این کتاب‌ها را که می‌گویم بد نیست اگر پیدا کردید بخوانید. والّا من نمی‌خواهم اینجا مروج کتاب باشم. این کتاب اثبات وجود خدا را چهل نفر دانشمند غیرمسلمان، یکی دوتایشان هم مسلمان بودند، این‌ها این کتاب را مقالاتی نوشته بودند. هرکدامشان در آن تخصص‌شان دربارهٔ اثبات وجود خدا چیزی نوشته بودند. مثلاً یکی به‌اصطلاح در ریاضیات خوب وارد بود، یک نفر مثلاً پزشک بود، تخصصی در علم طب داشت و امثال اینها. این کتاب را نوشته بودند. تمامشان به اینجا یک‌کلام شده بودند که محال است برای عقل رشید، برای عاقل، محال است که بگوید این عالم خدایی ندارد و این هم که گاهی ما هنوز شک و تردید و این حرف‌ها داریم، به‌خاطر این است که ماها غافلیم. امام صادق علیه الصلاة والسلام در یک جریانی می‌فرماید که باید فقط افراد را یک تکانی داد. به آنها گفت خدایی ممکن است باشد. همین‌قدر بگوید ممکن است باشد، می‌رود جلو و ایمان را از همین راه هم می‌شود تقویت کرد و البته این ایمان، ریشه‌ای، اساسی، مخصوص دانشمندان، مخصوص افراد باشخصیت و حتی خیلی از مکتشفین و مخترعین، این‌ها اعتقاد به خدا دارند و خدا را قبول دارند و این یک راه است، البته ایمان کاملی به انسان نمی‌بخشد. مگر جریان سوم. یعنی مطلب سوم، چرا، انسان را مطمئن می‌کند.

 

راه سوم و بهترین راه: تمرین و انس است که ایمان آور است

همهٔ شما می‌دانید، این‌که می‌گویم استدلالات علمی و عقلی و اکتشافی به انسان ایمان نمی‌دهد، این به‌خاطر این است که ایمان، آرامش نمی‌آورد برای انسان. یک مثال خوبی یکی از بزرگان زده بود. می‌گفت همهٔ ماها معتقدیم که مُرده نمی‌تواند کاری بکند. مُرده است دیگر. همه معتقدیم. زنده بود از او نمی‌ترسیدیم. مرده‌اش دیگر باید حتماً خوشحال هم باشیم که این اگر یک شری هم داشت، دیگر حالا شری ندارد. اما چرا در یک اتاق، تو و آن مرده نمی‌خوابید. چرا یک وحشتی از او در دل‌تان هست؟ علماً که این‌طور است. این علم هست ولی ایمان نیست. ایمان ندارید به این مسئله. استدلالات عقلی، علمی، مشاهده‌ای، همه‌اش درست، اما من با مرده در اتاق نمی‌خوابم. اما آن غسال، او همان‌جا هست. مرده‌های مختلفی می‌آورند، با قیافه‌های مختلف، هیچ ناراحت نمی‌شود. چرا؟ برای اینکه او ایمان دارد که مرده هیچ کاری نمی‌تواند بکند. هیچ اثری ندارد. همان‌طوری که شما نسبت به گوشت گوسفند و لش گوسفندی که مثلاً برای شما هدیه آورده‌اند، شما یک چند روزی گوشت دارید، در یخچال می‌گذارید، باز هم در اتاق می‌خوابید و از آن نمی‌ترسید. ببینید. البته این علت دارد. یک علت فطری خیلی فوق‌العادده خوبی دارد که من الان از مطلب پرت می‌شوم، اگر بخواهم این را بگویم که چرا انسان از مردهٔ انسان می‌ترسد و مردهٔ حیوانات دیگر نمی‌ترسد. حتی از مردهٔ سگ هم آدم نمی‌ترسد. این یک علت فطری دارد که یک وقتی اگر فرصت شد، یا شاید هم برایتان گفته باشم. چون حرف‌های ما دیگر همه‌اش برای شما تکراری شده.

ایمان معنایش این است. ایمان آن چیزی است که آن غسال دارد. آن ایمان است. مثالی است. حالا او ایمان را از کجا بدست آورده؟ چرا او این‌طوری است؟ می‌توانید بگویید؟ همان است، وسیلهٔ ایمان‌های دیگر. آن مال ممارست است. روز اول ترسید. دانشجوهای طب که می‌روند برای تشریح، خیلی اتفاق افتاده، شاید هم در بین شما افرادی این‌طوری باشند، که اول که جنازه را روی میز تشریح می‌بینند، می‌افتند غش می‌کنند. دفعهٔ دوم، دفعهٔ سوم، دفعهٔ چهارم، بعد خودشان یک دکتری می‌شوند که از مرده که هیچ‌، از میراندن هم شاید بعضی‌هایشان نترسند. ممارست، انس گرفتن، سبب ایمان می‌شود. انس گرفتن. حالا نه با مرده. لازم نیست شما بروید با مرده‌ها انس بگیرید. ایمان به اینکه مرده کاری نمی‌تواند بکند چرا، همین است راهش. ایمان به خدا راهش چیست؟ انس با خداست.

 

با خدا انس بگیرید تا ایمان‌تان مستقر شود

یک کسی به من می‌گفت من از این کتاب عالم عجیب ارواح شما که قبلاً عکس ارواحی را یک آقایی رویش گذاشته بود، من می‌ترسم. جلدش را نگاه نمی‌کنم، داخلش را می‌خوانم. خیلی به من گفتند در همان مرحلهٔ استقامت که ما شب می‌ترسیم پا شویم از اتاق برویم وضو بگیریم نماز شب بخوانیم. خانه‌ای که همهٔ افراد هستند. شب چه دارد که روز ندارد؟ شب یک چیزی کم هم دارد نسبت به روز. اگر گفتید چه است؟ نور است. فرقی ندارد شب و روز. شما روز به جنگل بروید، راه می‌روید، شب هم بروید. نه! شب هیولا می‌آید! حیوانات می‌آیند. این‌ها مال ضعف ایمان است. انس بگیرید با خدا. می‌ترسند انس بگیرند. یکی می‌گفت می‌ترسم با خدا انس بگیرم، شب‌ها پا شوم با پروردگار مناجات کنم، ملائکه بیایند، من از ملائکه می‌ترسم. من از ارواح می‌ترسم. گفتم نه، نه ملائکه می‌آیند نه ارواح می‌آیند. خدا هم خیلی ملاحظه‌ات را می‌کند. به شما هم می‌گویم. خدا خیلی ملاحظه‌تان را می‌کند. مواظب این است که شما یک وقت نترسید. با خدا انس بگیرید تا ایمان‌تان مستقر شود. این که بعضی‌ها روز ایمان دارند چون نمی‌ترسند و شب ایمان ندارند چون می‌ترسند، مال همین است که ایمانشان مستقر نیست. یا یک‌جا پول حسابی پیدا می‌شود، ایمانشان را عقب می‌گذارند، ولی وقتی که می‌خواهند بروند به مسجد نماز بخوانند، ایمانشان می‌آید. این ایمان، مستودع است. یعنی گاهی هست، گاهی نیست. این به‌درد نمی‌خورد. آقایان ایمان مستقر اگر می‌خواهید، که باید بخواهید، چون ایمان مستودع هرجایی که لازم باشد انسان مسلمان باشد، مسلمان است، هرجایی که لازم نباشد مسلمان باشد، مسلمان نیست. ایمان مستقر اگر خواستید، باید با خدا انس بگیرید. نیمه‌های شب پا شو، ممکن است اوایلش برای شما کسل‌کننده هم باشد، باشد. بعضی از اذکار ممکن است برایتان کسل‌کننده باشد، باشد. تو بگو. بگو هزار مرتبه مثلا یا الله، هزار مرتبه یا رحمن، یا رحیم، یا هر ذکر دیگری که انس شما را با خدا زیاد می‌کند. این را بگو تا ایمانت با انس با پروردگار مستقر بشود. این انسی که من در اینجا می‌گویم مال آن مراحل بعد از تزکیهٔ نفس نیست که به بعضی‌ها گفته می‌شود. این انس معمولی است. برای اینکه ایمان‌تان، همان اعتقادتان به پروردگار، همان مستقر بشود. این با ممارست است. قرآن بخوانید. دعا بخوانید. دعا را با توجه بخوانید. دعاهای مختلفی که می‌خوانید حساب بکنید که شما این دعا را نیاز دارید یا نه. فرق می‌کند با هم. یکی دعای کمیل را شب می‌خوانم، صبح زود هم می‌روم دعای ندبه، عصر هم دعای سمات. خیلی خوب، بسیار کار خوبی است. یک کار ممکن است هرسه دعا برای شما بکند و آن انس با خداست و ذکر پروردگار است. ولی اگر این‌طوری باشد که آن‌که در مرحلهٔ توبه است، دعای کمیل بخواند، آن‌که در مرحلهٔ محبت است، دعای ندبه بخواند، آن‌که در مرحلهٔ مثلاً عبودیت و اینهاست، دعای سمات بخواند. این خیلی مؤثرتر است. این را البته حالا لازم نیست، در مجلس که افراد مختلف و مراحل مختلفی هستند، من این مسائل را اینگونه مطرح کنم. ولی دعا بخوانید. شب دعای کمیل، صبح دعای ندبه، عصر هم دعای سمات. اشکال ندارد. منتها در همان سطح خودتان. منظورتان انس با خدا باشد. مجموعش انس با پروردگار باشد. در راه می‌روید، صلوات بفرستید.  در مجلس نشسته‌اید، لااله‌الاالله بگویید. همیشه خودتان را با خدا مأنوس کنید تا ایمان‌تان مستقر بشود و این راه سوم برای به‌وجود آمدن ایمان است که این راه از آن دو راه دیگر، یعنی از راه معجزه و از راه استدلال، قوی‌تر ایمان انسان را به خدا زیاد می‌کند. ایمان انسان قوی می‌شود.

 

بالا رفتن مراتب ایمان با انس بیشتر با خدا

 هرچه هم انس‌تان با پروردگار بیشتر شود، مراتب ایمان‌تان بالا می‌رود، تا جایی می‌رسید که دیگر آرامش کامل که «یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ».[16] ای نفسی که آرام شدی. تا حالا امارهٔ بالسوء بودی. مثل یک بچه‌ای که گاهی بدی می‌کند، گاهی آن طرف می‌رود، گاهی این طرف، ولی یک‌خرده که عاقل می‌شود، آرامش پیدا می‌کند. «یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ». اینجا تو حق داری که حرکت کنی به سوی خدا، همان‌طوری که در شب گذشته عرض کردم، ایمان زیربنای مسلک و سیر الی الله است و باید انسان با ایمان به سوی خدا حرکت کند. «ارْجِعی إِلی رَبِّک».[17] برگرد به سوی خدا. از مرحلهٔ توبه شروع کن تا «راضِیةً مَرْضِیةً».[18] که هم تو از خدا خوشنود باشی و خوشت بیاید و هم خدا از تو خوشنود باشد و خوشش بیاید. بعد می‌فرماید: «فَادْخُلی فی عِبادی».[19] بیا در صف بندگان من. بعد که در صف بندگان وارد شدی، بهشتت از هرکجا که وارد شدی، از همان‌جا شروع می‌شود. «وَ ادْخُلی جَنَّتی».[20] جنتی که پروردگار اینجا می‌گوید، شما نمی‌دانید یک عده از همین ماها، ممکن است همین حالا که اینجا نشستیم، در جهنم باشیم، آن جهنم آخرت را فکر نکنید می‌گویم همین است، نه، بعضی جاها آیات قرآن بهشت و آتش را از همین دنیا شروع کرده. ممکن هم هست که در همین جمع که همه یک‌جا نشسته‌اند، در زیر یک سقف نشسته‌اند، یک عده در بهشت باشند. یک عده آرامش داشته باشند به‌خاطر ایمانشان به خدا، یک عده شیطان همین‌جا اذیتشان کند. یک عده موذیانه در همین مجلس ممکن است نشسته باشند و با سوءظن، البته الحمدلله مجلس ما ان‌شاءالله عاری از این مسائل است، با سوءظن، با کلی شیطنت ممکن است در زیر یک سقف نشسته باشند. یکی هم یک پارچه محبت به خدا، یک پارچه صلاحیت، یک پارچه صفا، یک پارچه وفا و من در همین مجالس دیدم اینگونه افراد را. یکی می‌آید می‌گوید که آنچنان…، خیال می‌کنند حرف‌های من تأثیر دارد، نه، این‌ها چون حرف من نیست، این‌ها آیات قرآن است و روایات است و اینها.

ان‌شاءالله امیدواریم که همه‌مان در بهشت خدا در همین دنیا وارد بشویم که روایت دارد، روایات متعددی هم هست که هرکس در این دنیا وارد صراط بهشت شد، وارد این راه شد، این انسان را منتهی به بهشت قیامت می‌کند. کسی هم در جادهٔ جهنم واقع شد و وارد شد، مثل این ریل‌های راه‌آهن دیدید، یک ریل کشیده شده به مملکت دیگر. سوار قطار شدید، شما را از اینجا سوار می‌کند، رد می‌کند، وارد یک مملکت دیگر می‌کند. به هر مملکتی که، شما مثلاً فرض کنید ریلی که زیر قطار شماست، شما را می‌رساند و همین‌طور است. ما از همین دنیا جهنم‌مان و بهشت‌مان شروع می‌شود و خدا کند ما سوار آن سفینهٔ نجات شده باشیم. آن وسیله‌ای که خدای تعالی قرار داده برای ورود به بهشت.

 

«أَینَ الْحَسَنُ، أَینَ الْحُسَینُ»

«إنّ الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة».[21] این جمع شدن‌تان در ماه محرم، این همت‌تان برای به‌وجود آوردن این مجالس، من مشغول کارهایم بود. خدا ان‌شاءالله حفظ کند. من امسال یک معنویت بیشتری برای این مجلس قائلم و واقعاً می‌خواستم دیگر برای این مجلس نیایم. صاحب مجلس که خدا ان‌شاءالله حفظ‌شان کند در پشت تلفن آن‌قدر چیزهایی گفتند که من مجبور شدم، نه مجبور، دیدم حق با ایشان است و من اگر کوتاهی بکنم و نیایم، خیلی عقب افتادم و ایشان جلو هستند. گفتم هرطوری باشد می‌آیم و شماها هم اکثرتان را می‌شناسم که از راه‌های دور می‌آیید اینجا. این مجلس را تشکیل دادید. این برای چه است؟ برای این است که آمدید دست‌تان را به دامن ابی‌عبدالله الحسین بیاندازید تا او شما را وارد بهشت کند. «إنّ الحسین مصباح الهدی». مصباح الهدی می‌دانید یعنی چه؟ یعنی چراغ هدایت. در یک بیابانی اگر گیر کرده باشید. جاده هم معلوم نباشد. یک چراغ بیاورند دست شما بدهند تا راه را پیدا کنید، دیگر می‌روید می‌رسید، می‌گویید راحت شدم. در دریا کشتی‌تان غرق شده باشد، یک کشتی باسرعت می‌آید، اسمش کشتی نجات است. فوراً شما را سوار می‌کند، به ساحل می‌رساند. حسین کشتی نجات است. حسین چراغ هدایت است. من جداً در این اینگونه مجالسی که با معنویتی شروع شده و با معنویتی ختم می‌شود، هیچ نیازی نمی‌بینم که روضه‌های تندی خوانده بشود و ما مجبور کنیم مردم را که بگریند. همین که الان گفتم: «إنّ الحسین مصباح الهدی». شخصی که قلبش پاک است، تنها یک جمله به او بگویند. من در مشهد هم گفتم. دوستانی که آنجا با من بودند می‌دانند. اینجا می‌دانند. فقط بگویید یا حسین. در دعای ندبه امام صادق می‌گوید که «فَلْیبْک الْباکونَ».[22] گریه‌کننده‌ها گریه کنند. ضجه‌زننده‌ها ضجه بزنند. ندبه‌کننده‌ها ندبه کنند. که چه؟ «أَینَ الْحَسَنُ، أَینَ الْحُسَینُ».[23] آخر این چراغ هدایت کو؟ این سفینهٔ نجات آمده ما را نجات بدهد. چرا آن را درهم می‌شکنید؟ چرا بدنش را این‌طور با شمشیر قطعه قطعه می‌کنید؟ چرا احترام این عزیز فاطمهٔ زهرا را حفظ نمی‌کنید؟ چرا با چراغ هدایت این‌گونه رفتار می‌کنید؟ «أَینَ الْحَسَنُ، أَینَ الْحُسَینُ، أَینَ أَبْناءُ الْحُسَینِ».[24] بچه‌های ابی‌عبدالله چه شدند؟ امام باقر و امام سجاد و امام صادق کجایند؟ از همه مهم‌تر «أَینَ بَقِیةُ اللَّهِ، أَینَ بَقِیةُ اللَّهِ، أَینَ بَقِیةُ اللَّهِ».[25]

أللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمُّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ.

نسئلک و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحب الزمان یا الله ….

یا رحمان یا رحیم یا ارحم الراحمین

عجل لولیک الفرج

عجل لمولانا العظیم الفرج

خدایا ما را از بهترین اصحاب و یارانش قرار بده

قلب مقدسش را از ما راضی بفرما

ما را در همه امورمان در صراط مستقیم قرار بده

خدایا به آبروی ولی عصر ما را از اولیاء خودت و امام زمانمان قرار بده

پروردگارا به آبروی حجة بن الحسن ایمان کامل به ما مرحمت بفرما

شهدایمان با شهدای کربلا محشور بفرما

امواتمان غریق رحمت بفرما

عاقبتمان ختم بخیر بفرما

و عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان

[1]. شوری، آیهٔ 30.

[2]. بقره، آیهٔ 259.

[3]. همان.

[4]. همان.

[5]. اعراف، آیهٔ 31.

[6]. فیل، آیهٔ 1.

[7]. فیل، آیهٔ 2.

[8]. فیل، آیهٔ 5.

[9]. یس، آیهٔ 82.

[10]. روم، آیهٔ 20.

[11]. تفسیر قمی، ج 2، ص 267.

[12]. روم، آیهٔ 22.

[13]. همان.

[14]. همان.

[15]. شوری، آیهٔ 29.

[16]. فجر، آیهٔ 27.

[17]. فجر، آیهٔ 28.

[18]. همان.

[19]. فجر، آیهٔ 29.

[20]. فجر، آیهٔ 30.

[21]. مثیر الاحزان، ص 4.

[22]. الإقبال باعمال الحسنة، ج ‌1، ص 508.

[23]. همان.

[24]. همان.

[25]. همان.

 

جهت دانلود صوت کلیک کنید

لینک دانلود ویدیو : کلیک راست و ذخیره

 
 
 
 
 
 
 

۱۱ ذی قعده ۱۴۱۲ قمری – ميثاق‌ الهي‌، صراط‌ مستقيم‌۲

اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.
 الحمد لله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سيما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.
 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌ و اذ اخذنا ميثاقكم‌ لاتسفكون دمائكم و لا تخرجون‌ انفسكم‌ من‌ دياركم‌ ثم‌ اقررتم‌ و انتم‌ تشهدون‌.
 هفته گذشته‌ درباره همين‌ آيه شريفه‌ درباره اخذ ميثاق‌ با اين‌ كه‌ پروردگار متعال‌ از ما ميثاق‌ گرفته‌. براي‌ خيلي‌ از چيزها. كه‌ يكي‌ از اونها همين‌ مطلب‌ اين‌ آيه‌ است‌. كه‌ يك‌ جمله‌اش‌ را امشب‌ درباره‌اش‌ صحبت‌ مي‌كنيم‌ و ان شاءالله‌ براي‌ هفته‌هاي‌ بعد بقيه مطالب‌ اين‌ آيات‌ را عرض‌ خواهيم‌ كرد. يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ خدا از ما ميثاق‌ گرفته‌ اين‌ است‌ كه‌ همديگر را نكشيم‌. لا تقتلون‌ انفسكم‌. خودتون‌ را نكشيد. براي‌ هيچ‌ چيز خودتون‌ را نكشيد. خود كشي‌ هم‌ نكنيد. مي‌گيد كه‌ ما نه‌ خود كشي‌ مي‌كنيم‌ و نه‌ هم‌ كسي‌ را مي‌كشيم‌. گاهي‌ مي‌شه‌ كه‌ انسان‌ خودش‌ را مي‌كشه‌. من‌ نمي‌خوام‌ اين‌ حالا در ارتباط‌ با اين‌ جمله آيه‌ اين‌ عرايض‌ را عرض‌ كنم‌ ولي‌ مي‌خوام‌ يك‌ مطلبي‌ را عرض‌ كنم‌ كه‌ تنها خودكشي‌ اين‌ نيست‌ كه‌ يك‌ مقداري‌ انسان‌ سم‌ بخوره‌ يا مثلا چاقويي‌ به‌ خودش‌ بزنه‌ يا هفت‌ تيري‌ مثلا در مغز خودش‌ وارد كنه‌ و بزنه‌ اينها خودكشي‌ هست‌ اما بدتر از اون‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ در دنيا اونچنان‌ فرو برود كه‌ مثل‌ عنكبوت‌. عنكبوت‌ يا پيله‌ ؛ اونقدر دور خودش‌ تار مي‌دوانه‌ تا خودش‌ در ميان‌ اون‌ پيله‌اش‌ در ميان‌ اون‌ تارش‌ مي‌ميره‌.
 ماها در دنيا بايد كوشش‌ كنيم‌ كه‌ به‌ قدري‌  واردش‌ بشويم‌ كه‌ خودكشي‌ نكنيم‌. در تفسير جمله سوره نباء كه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد و جعلنا نومكم‌ سباتا خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كه‌ ما خواب‌ شما را براي‌ شما سبات‌ قرار داديم‌. سبات‌ با سينه‌ ، به‌ معناي‌ در برگيرنده‌. شما اگر يك‌ بچه‌اي‌ خيلي‌ فعاليت‌ كنه‌ در بازي‌ كردن‌ و خودش‌ را خسته‌ كنه‌ مادر مهربان‌ او را در بر مي‌گيره‌ و او را به‌ خوابش‌ مي‌كنه‌. معناي‌ سبات‌ اينه‌. يعني‌ با مهرباني‌ در بر مي‌گيره‌. اگر اين‌ خواب‌ كه‌ از نعمتهاي‌ پروردگاره‌ نبود انسان‌ اونقدر درباره دنياش‌ كار مي‌كرد تا مي‌مرد. اين‌ خواب‌ مياد انسان‌ را مي‌اندازه‌ يك‌ مدتي‌ حالا چند ساعت‌، پنج‌ ساعت‌، هفت‌ هشت‌ ساعت‌. انسان‌ در استراحت‌ كامل‌ قرار مي‌گيره‌ باز دو مرتبه‌ حركت‌ مي‌كنه‌ فعاليت‌ مي‌كنه‌. هم‌ ما بايد دنيامون‌ را نگه‌ داريم‌ هم‌ آخرتمون‌ را. نه‌ افراط‌ و نه‌ تفريط‌. يكي‌ از مراحل‌ كمالاتي‌ كه‌ بايد هر انساني‌ بپيمايد و خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ در سوره حمد كه‌ از سوره‌هاي‌ بسيار پر عظمت قرآن‌ است‌ و در هر نماز واجب‌ شده‌ است‌ كه‌ ما اون‌ سوره‌ را بخوانيم‌ و حتي‌ روايتي‌ هست‌ كه‌ فرمود لا صلاة‌ الا بفاتحة الكتاب‌ نماز جز با فاتحة‌ الكتاب‌ نمي‌شه‌. يعني‌ هر نمازي‌ كه‌ باشد بايد اين‌ حمد لااقل‌ باشه‌. نماز ميت‌ دعاست‌، نماز نيست‌. هيچي‌ نداره‌ پنج‌ تا تكبير اين‌ دعاست‌، يك‌ چند دعاست‌ بايد براي‌ مرده‌ اون‌ كسي‌ كه‌ به‌ اصطلاح‌ مي‌خواد از اين‌ دنيا منتقل‌ بشه‌ به‌ دنياي‌ ديگر بايد انسان‌ براش‌ دعا كنه‌ و الا اون‌ نماز نيست‌. نماز هر نمازي‌ را كه‌ تصور كنيد فاتحة الكتاب‌ داره‌. يكي‌ از جملات‌ فاتحة الكتاب‌ اين‌ است‌ كه‌ اهدنا الصراط‌ المستقيم‌. خدايا ما را به‌ راه‌ راست‌ هدايت‌ كن‌. راه‌ راستي‌ كه‌ اونهايي‌ كه‌ نعمت‌ دادي‌، اونها را در اون‌ راه‌ قرار دادي‌، صراط‌ الذين‌ انعمت‌ عليهم‌، اگر كسي‌ در صراط‌ مستقيم‌ قرار بگيره‌ از تمام‌ افراط‌ و تفريطها دور مي‌شه‌ و اگر كسي‌ در صراط‌ مستقيم‌ قرار نگيره‌ هر مقدار هم‌ بخواد آدم‌ خوبي‌ باشه باز فايده‌ نداره‌. خيلي‌ زيادي‌ مقدسه‌، يك‌ عده‌ هم‌ هستند اين‌ طرف‌ افتادند، يك‌ عده‌ هستند دنيا اونچنان‌ اونها را فرا گرفته‌ كه‌ اصلا فكر آخرت‌ خدا و دين‌ نمي‌كنند. درباره يهود ؛ از خصوصيات‌ يهود اين‌ است‌ كه‌ اينها زياد به‌ فكر دنيا هستند و مسيحي‌ هايي‌  كه‌ مي‌خوان‌ به‌ انجيلشون‌ عمل‌ كنند اونها هم‌ زياد اونطرف‌ افتادند به‌ فكر دنيا نبايد باشند. رهبانيت‌ داشته‌ باشند. نه‌ زن‌ بگيرند، نه‌ زندگي‌ داشته‌ باشند . نه‌ اقتدا به‌ حضرت‌ عيسي‌، اونطوري‌ كه‌ خودشون‌ مي‌گن‌، و كتاب‌ تحميل‌ شده‌ اشون‌ بيان‌ مي‌كنه‌ والا دين‌ خدا در همه زمانها يكي‌ بوده‌ و ما در اين‌ جملات‌ اين‌ سوره حمد ميگيم‌ كه‌ غير المغضوب‌ عليهم‌. خدايا ما اونهايي‌ كه‌ بهشون‌ غضب‌ كردي‌ راه‌ اونها را ما نريم‌. اونهايي‌ كه‌ خدا بهشون‌ غضب‌ كرده‌ يهودند.
 ضربت‌ عليهم‌ الظلم‌ و المسكنه‌. خداي‌ تعالي‌ ظلمت‌ و مسكنة را بر اونها زده‌. هيچ‌ وقت‌ هم‌ اونها عزيز نمي‌شن‌، ارزش‌ پيدا نمي‌كنند، عظمت‌ پيدا نمي‌كنند، مگر يك‌ چند سالي‌ قبل‌ از ظهور حجة ابن‌ الحسن‌ اون‌ هم‌ يك‌ علوّ نسبي‌ است‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ در سوره اسراء اشاره‌ به‌ اون‌ كرده‌ و بعد هم‌ اصحاب‌ حجة ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فدا ميان‌ و اينها را از بين‌ مي‌برند. اينها بهشون‌ غضب‌ شده‌، غير المغضوب‌ عليهم‌ و لاالضالين‌. اونهايي‌ هم‌ كه‌  انحراف‌ دارند ؛ اون‌ طرف‌ افتادند، گمراهند. اونها هم‌ خدايا ما را، راه‌ اونها را هم‌ نمي‌خواييم‌. راهي‌ كه‌ راه‌ پيغمبر و اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ باشه‌ ما راه‌ يهودا و نصارا را چرا انتخاب‌ كنيم‌! لباس‌ اونها را چرا انتخاب‌ كنيم‌، شكل‌ و قيافة‌ اونها را چرا انتخاب‌ كنيم‌؟ طرز زندگي‌ اونها را چرا انتخاب‌ كنيم‌؟ يك‌ نفر بره‌ در اروپا يك‌ چند روزي‌ برگرده‌ مي‌بينند، خودش‌ هم‌ احساس‌ مي‌كنه‌ كه‌ راه‌ زندگيش‌ عوض‌ شده‌. در اروپا من‌ رفته‌ بودم‌ اونطور غذا مي‌خورند بايد همانطور غذا خورد. در اروپا اينجوري‌ راه‌ مي‌رفتند ما هم‌ همينطور راه‌ بريم‌. اين‌ همين‌ چيزي‌ است‌ كه‌ در نماز هر روز مي‌گيد كه‌ خدايا ما اونجوري‌ نشيم‌. اين‌ قدر انسان‌ مقلد! اين‌ قدر انسان‌ مقلد كفار! لا تتخذ يهود و نصارا اولياء. اي‌ مردم‌ يهود و نصارا را براي‌ خودتون‌ الگو قرار نديد، ولي‌ّ خودتون‌ قرار نديد، سرپرست‌ خودتون‌ قرار نديد. عقب‌ سر اينها حركت‌ نكنيد. صراط‌ مستقيم‌ معناش‌ اين‌ است‌ كه‌ نه‌ افراط‌ و نه‌ تفريط‌. ربنا آتنا في‌ الدنيا حسنه‌ و في‌ الاخرة‌ حسنه‌ هم‌ دنيا و هم‌ آخرت‌. اگر انسان‌ از صراط‌ مستقيم‌ خارج‌ شد فرقي‌ نمي‌كنه‌ چه‌ طرف‌ راست‌ بيافته‌، چه‌ طرف‌ چپ‌ بيافته‌ فرقي‌ نمي‌كنه‌. چه‌ بي‌ بند و بار باشه‌، چه‌ وسواسي‌ باشه‌. فرقي‌ نمي‌كنه‌ اين‌ انسان‌ چه‌ زياده‌ روي‌ در عبادتش‌ و اعمال‌ عباديش‌ بكنه‌ و چه‌ دنيا پرست‌ باشه‌ چون‌ هر دوش‌ بالاخره‌ انحرافه‌. ولي‌ يك‌ نفر را اگر ديديد خيلي‌ مقدسه‌، كار و كسب‌ و زندگي‌ را ول‌  كرده‌ رفته‌ گوشة‌ مسجد را گرفته‌ دائما مشغول‌ عبادته‌ و ذكر ميگه‌، يك‌ طلبه‌اي‌ زماني‌، همين‌ چندي‌ قبل‌ به‌ من‌ مي‌گفت‌ كه‌ استاد من‌ گفته‌ به‌ من‌ كه‌ ميري‌ پنج‌ هزار مرتبه‌ قل‌ هو الله‌ احد را مي‌خوني‌. روزي دو جزء قرآن‌ رامي‌ خوني‌. يك‌ چيزهايي‌، يك‌ رقمهايي‌ كه‌ من‌ يادم‌ بود كه‌ پنج‌ هزار مرتبه‌ قل‌ هو الله‌. گفتم‌ پس‌ چرا تو درس‌ مي‌خوني‌؟ گفت‌ مدتي‌ كه‌ تو خدمت‌ ايشان‌ رسيديم‌ ما ديگه‌ درس‌ نمي‌خونيم‌.
 خوب‌ من‌ يك‌ وقتي‌ يادمه‌ خدمت‌ يكي‌ از اولياء خدا رسيده‌ بودم‌ فكر مي‌كردم‌ خيلي‌ ايشان‌ با شخصيت‌ و با عظمت‌ و واقعا هم‌ بود، سه‌ روز، چهار، پنج‌ روز عقب‌ سرش‌ راه‌ افتادم‌ كه‌ يك‌ چيزي‌ به‌ ما بگو روز آخر به‌ من‌ گفت‌ كه‌ تو روزي‌ هفت‌ مرتبه‌ بگو كه‌ لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌. خيلي‌ براي‌ من‌ با خودم‌ گفتم‌ كه‌ اين‌ مي‌خواد من‌ را از سر وا كنه‌. آخه‌ هفت‌ مرتبه‌ اين‌ همه‌ پنج‌ روز پشت‌ سر اين‌ راه‌ مي‌رم‌، ازش‌ خواهش‌ مي‌كنم‌ با اين‌ اهميت‌، گفت‌ كوچك‌ به‌ نظرت‌ آمد؟ كوچكت‌ به‌ نظرت‌ آمد. يك‌ مرتبه‌ اگر انسان‌ بگه‌ يا حول‌ و و لا قوة‌ الا بالله‌ اين‌ حالش‌ بايد تغيير كنه‌. من‌ يك‌ مدتي‌ روزي‌ هفت‌ مرتبه‌ مي‌گفتم‌ لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌ يك‌ حالتي‌ بهم‌ دست‌ داد كه‌ رفتم‌ پيش‌ ايشان‌ گفتم‌ يك‌ همچين‌ حالتي‌ است‌، من‌ دستم‌ را اونجا گذاشته‌ بودم‌ مي‌خواستم‌ بلند كنم‌ مي‌گفتم‌ اين‌ حول‌ و قوه‌ مال‌ خداست‌ و من‌ بدون‌ اذن‌ پروردگار حق‌ ندارم‌ در ملك‌ خدا تصرف‌ كنم‌ پس‌ اين‌ دستم‌ را حالا بلند كنم‌، براي‌ خدا، يك‌ حالتي‌ تقريبا، كه‌ بعد ايشان‌ ولش‌ كرد. اونچنان‌ تحت‌ نفوذ اين‌ مسئله‌ واقع‌ شده‌ بودم‌ كه‌ حول‌ و قوه‌ مال‌ خداست‌. حالا اين‌ حول‌ و قوه‌اي‌ كه‌ ماها داريم‌ مال‌ خداست‌. در ملك‌ خدا چطور تصرف‌ مي‌كنيد بدون‌ اذن‌ پروردگار! وجودتون‌ مال‌ خداست‌. نفستون‌ مال‌ خداست‌. بايد در راه‌ خدا قرارش‌ داد، منظورم‌ اين‌ بود كه‌ گاهي‌ مي‌شه‌ يك‌ اعمال‌ خيلي‌ كم‌ ولي‌ اثر داره‌. در روايات‌ زيادي‌ داره‌ كه‌ خوبيهاي‌ اشخاص‌ را به‌ كثرت‌ سجده‌ و كثرت‌ عبادت‌ ندونيد. يك‌ عمل‌ متوالي‌ بهتر از شبهاست‌ تا صبح‌، روزها تا شب‌ مشغول‌ عبادت‌ باشيد و خسته‌ بشيد و ول‌ كنيد.
 يادم‌ مي‌ياد در همين‌ مشهد شايد هم‌ براتون‌ گفته‌ باشم‌، ولي‌ دوستاني‌ كه‌ در مجلس‌ هستند يك‌ عده‌اي‌ كه‌ مسافرند حرفهاي‌ من‌ براشون‌ تكراري‌ چون‌ صبح‌ همين‌ امروز هم‌ رفتيم‌ منبر براشون‌ صحبت‌ كرديم‌ به‌ هر حال‌ واقعا ناراحتم‌ كه‌ اينها را مي‌گم‌ ولي‌ خوب‌ گفت‌ كه‌ فذكر نفع‌ المؤمنين‌ به‌ همان‌ دليلي‌ كه‌ سوره الرحمن‌ مكرر فباي‌ آلاء ربكما تكذبان‌ گفته‌ ما هم‌ ديگه‌ چه‌ كنيم‌ حالا حرفهامون‌ تكرار مي‌شه‌ و معلومه‌ كه‌ شما هم‌ بدتون‌ نمي‌ياد كه‌ حرفهاي‌ تكراري‌ ما را بشنويد. بله‌، يكي‌ از بزرگان‌ از اساتيد اهل‌ معنا اينجا مشهد بود. يك‌ آقايي‌ رفته‌ بود شب‌ جمعه‌ تا صبح‌ توي‌ حرم‌ مانده‌ بود. خوب‌ كار همه‌مونه‌، اكثر ماها مي‌گيم‌ كه‌ اگر رفتيم‌ تا صبح‌ تو حرم‌ مونديم‌ ديگه‌ هم‌ خدا را از خودمون‌ راضي‌ كرديم‌ هم‌ امام‌ رضا را هم‌ خودمون‌ را، نفسمون‌ را. فردا شبش‌ هم‌ كه‌ شب‌ شنبه‌ بود نماز صبحش‌ هم‌ قضا شده‌ بود اون‌ آقا آمده‌ بود پيش‌ اين‌ استاد به‌ ايشان‌ مي‌گفت‌ حاج‌ آقا من‌ با اين‌ كه‌ شب‌ جمعه‌ تا صبح‌ عبادت‌ كردم‌ چرا نماز صبح‌ روز شنبه‌ام‌ قضا شد؟ گفت‌ هم‌، ايشان‌ فرمود كه‌ هم‌ اينش‌ غلط‌ بوده‌ هم‌ اون‌ غلط‌ بوده‌. مثل‌ اين‌ مي‌مونه‌ يك‌ شب‌ انسان‌ ده‌ پرس‌ چلو كباب‌ بخوره‌، يك‌ شب‌ هم‌ هيچي‌ نخوره‌. هر روز بايد غذا خورد. هم‌ اون‌ شب‌ مريض‌ مي‌شه‌ هم‌ امشب‌. تا صبح‌ مشغول‌ عبادت‌ بودن‌، شايد خود ما هم‌ يك‌ وقتي‌ همين‌ طور بوديم‌. عبادتهاي‌ بي‌ رويه‌ بدون‌ دليل‌، عينا مثل‌ اين‌ كه‌ يك‌ كسي‌ وارد داروخانه‌ بشه‌ بگه‌ كه‌ بله‌، من‌ كه‌ مريضم‌ اين‌ داروها هم‌ كه‌ شفا بخشه‌ خوب‌ از يك‌ طرف‌ شروع‌ مي‌كنيم‌ به‌ خوردن‌ بالاخره‌ يكي‌ از اينها به‌ درد ما خواهد خورد. تا آخر داروها را مي‌خوره‌، مي‌افته‌ اون‌ كنار و مي‌ميره‌. دعا داروست‌، و ذكره‌ شفا، اينها داروست‌. شما تا صبح‌ مي‌ريد مشغول‌ عبادت‌ مي‌شيد در حرم‌ مطهر حضرت‌ رضا و جاي‌ مردم‌ را مي‌گيريد هي‌ چرت‌ مي‌زنيد صبح‌ هم‌ معلوم‌ نيست‌ كه‌ اگر اين‌ حرفها درست‌ بود كه‌ حالا مي‌خواست‌ ما به‌ همه‌ جا رسيده‌ باشيم‌. همين‌ مريض‌ شدن‌ روح‌ شماست‌ كه‌ بر اثر خستگي‌ است‌. تو حرم‌ زياد نشين‌. زيارت‌ كن‌ و برگرد.
 مي‌رفتند خدمت‌ پيغمبر اكرم‌ مي‌نشستند. در زمان‌ حضورشون‌ بعد از ناهار و شامي‌ كه‌ مي‌خوردند خدمت‌ حضرت‌، مي‌گفتند خوب‌ چه‌ بهتر ما هم‌ مي‌نشينيم‌ ولي‌ دستور آمد فانتشروا، غذاتون‌ را خورديد پاشيد بريد. چكار مي‌كنيد اينجا، چكار داريد. زيارتها حساب‌ داره‌. توي‌ حرم‌ حضرت‌ رضا خوب‌ ما زياد ديديم‌ بعضي‌ها هستند كبوتر حرمند. نه‌ اينطور انسان‌ اين‌ طرف‌ بيافته‌ كه‌ خودش‌ را روح‌ خودش‌ را بر اثر عبادت‌ بكشه‌ و لا تقتلوا انفسكم‌  نه‌ هم‌ اونقدر ارتباطش‌ را قطع‌ كنه‌ كه‌ اصلا به‌ ياد خدا نيافته‌. بايد در راه‌ راست‌ حركت‌ كرد. حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ كه‌ اُلگوي‌ ماست‌ و لكنتم‌ رسول‌ الله‌ اسوة‌ حسنه‌. ايشان‌ زن‌ داشتند، زندگي‌ داشتند. نه‌ تا زن‌ رسول‌ اكرم‌ داشته‌. به‌ جنگها مي‌رسيدند، نماز شبشون‌ را هم‌ مي‌خوندند، عبادتهاشون‌ را هم‌ مي‌كردند. ائمة‌ اطهارمون‌ همه‌اشون‌ همين‌ طور بودند. اون‌ روشي‌ كه‌ ماها اكثرمون‌ حالا متدينينمون‌ و غير متدينينمون‌ وقتي‌ كه‌ مقايسه‌ مي‌كنيم‌ با پيغمبر اكرم‌ مي‌بينيم‌ كه‌ هيچ‌ تطبيق‌ نمي‌كنه‌. بعضي‌ افراد انچنان‌ وسواسي‌ هستند كه‌ حساب‌ نداره‌. من‌ مكرر گفتم‌ پيغمبر اكرم‌ ايشان‌ در مكه‌ ده‌ سال‌ زندگي‌ كردند يك‌ چاه‌ آب‌ هم‌ بيشتر در مكه‌ نبوده‌ و اون‌ چاه‌ آب‌ هم‌ با موتور آب‌ را نمي‌رساند. با سطل‌ آب‌ مي‌كشيدند. سگ‌ در اون‌ شهر بوده‌، كافر در اون‌ شهر بوده‌، بچه‌هاي‌ بي‌ مبالات‌ بوده‌اند پيغمبر اكرم‌ داد نمي‌زده‌ كه‌ من‌ چه‌ كنم‌ با اين‌ نجاستها. صبح‌ تا غروب‌ مشغول‌ شست‌ و شو بودن‌. كه‌ بيشتر وقتشون‌ را به‌ شست‌ و شو مي‌گذرانند و همين‌ افرادي‌ كه‌ مبتلا به‌ وسوسه‌ هستند كه‌ ما خيال‌ مي‌كنيم‌ آدمهاي‌ خوبي‌ هستيم‌. يك‌ مرد عاقلي‌ ولي‌ وسواس‌ داره‌، حضرت‌ فرمود كيف‌ يكون‌ عاقل‌ و هو الشيطان‌، چطور اون‌ شخص‌ عاقله‌ و اطاعت‌ و بندگي‌ شيطان‌ را مي‌كنه‌! خوب‌ خودت‌ ميگي‌ وسواس‌. بعضي‌ افراد وسواسي‌ بد مرض‌ دارند. هميشه‌ خيال‌ مي‌كنند ما نجسيم‌. از يكي‌ از دوستان‌ خودش‌ ميگه‌ به‌ من‌، ميگه‌ چند روز يك‌ دفعه‌ اگر من‌ تلفن‌ نكنم‌ و شما به‌ من‌ نگيد كه‌ تو خيالات‌ مي‌كني‌ من‌ مريضم‌ تو بستر مي‌افتم‌. هر چند روز يك‌ دفعه‌ به‌ من‌ تلفن‌ مي‌كنه‌ مي‌گه‌ آقا من‌ مريض‌ شدم‌، مي‌گم‌ نه‌ تو خوبي‌  حالا من‌ از مشهد تو يكي‌ از شهرهاي‌ اونطرف‌ تهران‌، نه‌ تو خوبي‌، سر حالي‌، فلان‌، مي‌گه‌ خدا خيرتون‌ بده‌، يك‌ مدتي‌ سر حاله‌، باز دو مرتبه‌ مريض‌ مي‌شه‌ باز تلفن‌ به‌ ما مي‌كنه‌. فرقي‌ نمي‌كنه‌. شيطان‌، خودش‌ مي‌گه‌ وسوسه‌ است‌، اين‌ شيطان‌ خدا قسمتتون‌ نكنه‌ حتي‌ اين‌ منظره‌اي‌ كه‌ من‌ مي‌گم‌ ببينيد.
 كه‌ يك‌ روح‌ بسيار كريه‌ و كثيف‌ وقتي‌ انسان‌ اهل‌ گناه‌ و وسوسه‌ بشه‌ اين‌ وارد بدن‌ انسان‌ مي‌شه‌. اي‌ كاش‌ مي‌ديديد تا مي‌ديديد كه‌ افراد وسواسي‌، افرادي‌ كه‌ مطيع‌ شيطانند، افراد گناه‌ كار چه‌ شكل‌ و قيافه‌اي‌ دارند. به‌ قدري‌ مورد تنفرند كه‌ حساب‌ نداره‌. افرادي‌ كه‌ عقايدشون‌ خرابه‌، افرادي‌ كه‌ اهل‌ گناه‌ و معصيتند. حالا يك‌ عده‌ هستند عقايدشون‌ خوبه‌ از نظر صفات‌ روحي‌ هم‌ خوبند اما از نظر گناه‌ و معصيت‌ اينها اهل‌ گناه‌ و معصيتند اينها همان‌ مثالي‌ كه‌ امروز قبل‌ از ظهر زدم‌ براي‌ شما كه‌ مثل‌ جواهري‌ هستند كه‌ كثيف‌ شده‌. اما اگر خدايي‌ نكرده‌ عقايد خراب‌ بود، اگر خدايي‌ نكرده‌ صفات‌ روحي‌ بد بود. اين‌ به‌ قدري‌ كريهه‌ به‌ قدري‌ قيافة‌ زشتي‌ انسان‌ داره‌، اين‌ ديگه‌ جواهر هم‌ نيست‌ها. اينجا عرايض‌ قبل‌ از ظهرم‌ اگر اين‌ باشه‌ بد نيست‌ كه‌ به‌ همين‌ جا رسيد كه‌ اين‌ ديگه‌ مربوط‌ به‌ اين‌ كه‌ جواهري‌ مي‌خواست‌ حضرت‌ رضا تميزش‌ كنند وقتي‌ كه‌ وارد حرم‌ علي‌ ابن‌ موسي‌ الرضا مي‌شه‌ اين‌ نيست‌. اين‌ يك‌ حيواني‌ است‌، يك‌ به‌ اصطلاح‌ موجودي‌ است‌ بسيار پست‌. خداي‌ تعالي‌ دربارة‌ اينهايي‌ كه‌ لا يفقهون‌ بها و لهم‌ آذان‌ لا يسمعون‌ بها بعد مي‌فرمايد اولئك‌ كالانعام‌ بل‌ هم‌ اضل. اينها مثل‌ حيواناتند. يكي‌ از علما در كتابشون‌ نوشتند در خراسان‌ ايشان‌ تشريف‌ داشند فرمودند كه‌ شب‌ در عالم‌ رؤيا ديديم‌ وارد حرم‌ حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ شدم‌ دور ضريح‌ حيوانات‌ دارن‌ مي‌چرخند من‌ هم‌ جلو ايستادم‌. يك‌ خوكي‌ آمد عبور بكنه‌ حضرت‌ به‌ من‌ فرمودند كه‌ اين‌ خوك‌ را تو سه‌ روز ببر مهمانش‌ كن‌. گفتم‌ آقا، آخه‌ من‌ چطوري‌ خوك‌ را مهماني‌ كنم‌؟ آقا فرمود اين‌ همه‌ حيوانات‌ كه‌ من‌ دارم‌ مهماني‌ مي‌كنم‌ يك‌ خوك‌ را هم‌ تو سه‌ روز ببر مهمانش‌ كن‌. گفتم‌ چشم‌. نگاه‌ كردم‌ ديدم‌ يك‌ خورجيني‌، تعبير خود اون‌ كتاب‌ را عرض‌ مي‌كنم‌ يك‌ خورجيني‌ روي‌ شانة‌ خوكه‌ كه‌ مثلا يك‌ خصوصياتي‌ داره‌ كه‌ از خواب‌ بيدار شدم‌. نماز صبحم‌ را كه‌ خونده‌ بودم‌، مشغول‌ تعقيب‌ بودم‌ ديدم‌ در خانه‌ام‌ را مي‌زنند.
 رفتم‌ در خونه‌ ديدم‌ يك‌ نفري‌ هست‌، يك‌ آدم‌ متدين‌، يك‌ نفر معمولي‌. اين‌ همان‌ خورجيني‌ كه‌ روي‌ دوش‌ اون‌ خوك‌ بود روي‌ دوش‌ اين‌ بود. به‌ من‌ گفت‌ كه‌ من‌ آمده‌ام‌ سه‌ روز مهمان‌ تو بشم‌. گفتم‌ بله‌ حواله‌ ات‌ رسيده‌. وارد منزل‌ شد. اهل‌ نماز و اهل‌ عبادت‌ بود. ولي‌ يكي‌ دو تا از صفات‌ رذيله‌ را داره‌. اين‌ صفات‌ رذيله‌اي‌ كه‌ در ما هست‌ خيلي‌ كار دستمون‌ ميده‌. شكل‌ و قيافة‌ ما را بر مي‌گردونه‌. سيرت‌ ما را از حيوانات‌ بدتر مي‌كنه‌. مي‌گم‌ خدا را شكر كنيد كه‌ چشمهاتون‌ بسته‌ است‌ و اون‌ سيرتها را نمي‌بينيد. ميگه‌ آمد منزلمون‌، خوب‌ مهمانمون‌ بود، حضرت‌ رضا هم‌ كه‌ فرموده‌ بودند مهمان‌ تو باشه‌. من‌ هر وقت‌ يادم‌ از اين‌ خواب‌ مي‌آمد خنده‌ام‌ مي‌خواست‌ بگيره‌. مي‌گفت‌ يك‌ چيزي‌ هست‌ تو به‌ من‌ نمي‌خواي‌ بگي‌. گفتم‌ حالا روز آخر بهت‌ مي‌گم‌ تو مهمان‌ مني‌، الان‌ بهت‌ نمي‌گم‌. روز آخر كه‌ خواستي‌ بري‌ ميگم‌ بهت‌. روز آخر گفت‌ چيه‌؟ گفتم‌ هميچين‌ خوابي‌ ديدم‌. گفت‌ راسته‌. من‌ يك‌ صفت‌ روحي‌ دارم‌ كه‌ فرق‌ بين‌ حرام‌ و حلال‌ را نمي‌گذارم‌. هر چي‌ رسيد به‌ دستم‌ از هر كجا، مال‌ مردمه‌، باشه‌. مال‌ مردم‌ ايرانه‌، من‌ مكرر گفتم‌ اونهايي‌ كه‌ به‌ اصطلاح‌ كارمند دولتند بايد بدونند كه‌ اين‌ مبلغ‌ پولي‌ كه‌ به‌ دستشون‌ مي‌رسه‌ ماهي‌ مثلا چقدر پولي‌ كه‌ بهشون‌ مي‌رسه‌ اين‌ پول‌ مربوط‌ به‌ پنجاه‌ و پنج‌ ميليون‌ جمعيته‌. كه‌ اگر كوتاهي‌ بكنند در خدمتشون‌ در وظايفشون‌ مديون‌ پنجاه‌ و پنج‌ ميليون‌ جمعيتند. خوب‌ من‌ فرق‌ نمي‌گذارم‌. هر چي‌ رسيد، اين‌ قدر از مردم‌ نگن‌ دزدي‌ كردي‌ مردم‌ (قطع‌ نوار).
 اولئك‌ كالانعام‌ بل‌ هم‌ اضل‌. در بعضي‌ از در يك‌ آيه‌اي‌ است‌ مي‌فرمايد ان‌ الشر الدواب، بدترين‌ جنجالها و جانورها اون‌ انساني‌ است‌ كه‌ صُم‌ّ است‌ بكم‌ است‌ توي‌ مجالس‌ تنبه‌ و تذكر مي‌ياد، مي‌نشينه‌، قبل‌ از مجلس‌ و بعد از مجلس‌ هيچ‌ فرقي‌ نمي‌كنه‌. علامت‌ اين‌ است‌ كه‌ اين‌ شخص‌ ايمان‌ نداره‌. براي‌ اين‌ كه‌ مؤمنين‌ از علائمشون‌ اين‌ است‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ درباره‌ اشون‌ مي‌فرمايد ان‌ المؤمنين‌ لذي‌…مؤمنين‌ كساني‌ هستند وقتي‌ كه‌ بگن‌ خدا، دلشون‌ مي‌ترسه‌. اگر بگيد دو نفر دارن‌ دعوا مي‌كنند شما برسيد بگيد خدا را در نظر بگيريد. اگر ديديد اوني‌ كه‌ زده‌ دست‌ كشيد بدونيد او ايمان‌ داره‌، الان‌ غافل‌ بوده‌. اما گفت‌ برو، بدون‌ نه‌ اين‌ ايمان‌ نداره‌، همانجا امتحانش‌ كرديد. وجدت‌ قلوبهم‌ و اذا تليت‌ عليهم‌ آية‌… وقتي‌ كه‌ بر اونها آيات‌ خدا تلاوت‌ مي‌شه‌، آيات‌ خدا حالا ممكنه‌ شما بگيد ما معناي‌ قرآن‌ را نمي‌فهميم‌ و درك‌ نمي‌كنيم‌ ولي‌ همين‌ عرايضي‌ كه‌ داريم‌ از قرآن‌ و از صراط‌ مستقيم‌ از تفسير قرآن‌ عرض‌ مي‌كنيم‌ اگر ايمانتون‌ فرقي‌ نكرد، تكان‌ نخورديد، فرقي‌ نكرد، شما بدونيد مؤمنين‌ نيستيد. الذي‌ ذكر الله‌ وجدت‌ قلوبهم‌. اگر صداي‌ رساي‌ پروردگار انسان‌ را از خواب‌ غفلت‌ بيدار نكنه‌.  او مرده‌ است‌، چون‌ قرآن‌ يكي‌ از خصوصياتش‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ را از خواب‌ غفلت‌ بايد بيدار كنه‌. مرده‌ است‌، فرق‌ خواب‌ و مرده‌ همينه‌ كه‌ شما داد زدي‌ بالاي‌ سرش‌، تكانش‌ دادي‌، توي‌ مجالس‌ آمد نشست‌ هيچ‌ تفاوتي‌ پيدا نكرد اين‌ معلومه‌ مرده‌. خداي‌ تعالي‌ به‌ پيغمبر مي‌گه‌ خودت‌ را معطل‌ نكن‌. انك‌ لا تسمع‌ الموتا تو با مرده‌ها نمي‌توني‌ چيزي‌ را بشنوني‌. و لا تسمع‌ الصُّم‌َّ الدعاء با آدم‌ كر كه‌ نمي‌توني‌ فريادت‌ را بفهموني‌. خوب‌ ما ديگه‌ امروز هم‌ خيلي‌ حرف‌ زديم‌ و امروز هم‌ خسته‌ شديم‌ و امشب‌ هم‌ ديگه‌ از آقايون‌ نقاضا كرديم‌ كه‌ تشريف‌ بيارن‌ و استفاده‌ كنيم‌ متاسفانه‌ كم‌ لطفي‌ يا چه‌ عرض‌ كنم‌ شايد ماها كم‌ سعادت‌ بوديم‌.
 خوب‌ امروز روز تولد علي‌ ابن‌ موسي‌ الرضا بود. اميدواريم‌ كه‌ اين‌ ميلاد مقدس‌ و اين‌ ميلاد پاك‌ امروز ما را از خواب‌ غفلت‌ بيدار كرده‌ باشه‌. اين‌ قضيه‌اي‌ است‌ كه‌ به‌ خدا قسم‌ ماها اگر از خواب‌ بيدار بشيم‌، بياييم‌ طرف‌ ائمة‌ اطهار، برويم‌ به‌ طرف‌ اونها اين‌ قدر به‌ ما تفضل‌ مي‌كنند، اين‌ قدر به‌ ما محبت‌ مي‌كنند. حضرت‌ بقية‌ الله‌ فرمودند كه‌ ما هيچ‌ وقت‌ شما را فراموش‌ نمي‌كنيم‌ و لا ناسين‌ لذكركم‌، فراموشتون‌ نمي‌كنيم‌، هميشه‌ به‌ يادتون‌ هستيم‌. اين‌ جريان‌ چند، شايد سال‌ گذشته‌ يا سال‌ قبلش‌ اتفاق‌ افتاد مي‌خوام‌ بگم‌ تا اين‌ حد مواظب‌ ما هستند. و به‌ خدا قسم‌ از اين‌ هم‌ دقيقتر و انسان‌ غصه‌ مي‌خوره‌ كه‌ چرا يك‌ عده‌ با همة‌ گرفتاريها توي‌ دامن‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ و خاندان‌ عصمت‌ نميان‌، توي‌ كشتي‌ نجات‌ وارد نمي‌شن‌! مثل‌ اهل‌ بيتي‌ كسفينة‌ نوح‌، و من‌ تخلف‌ عنها غرق‌. انسان‌ چيه‌ اين‌ قدر غافل‌. يك‌ خانواده‌اي‌ اين‌ را نقل‌ كردند، خيلي‌ هم‌ چون‌ دقيقه‌، خيلي‌ ظريفه‌. با ماشين‌ از تهران‌ حركت‌ مي‌كنند ميان‌ براي‌ مشهد يك‌ خانمي‌ در بين‌ اونها بوده‌ كه‌ ظاهرا حامله‌ بوده‌ و هر غذايي‌ مي‌خواسته‌ بخوره‌ حالت‌ تهوع‌ بهش‌ دست‌ مي‌داده‌ فقط‌ فسنجان‌ دوست‌ داشته‌ بخوره‌. و دقت‌ كنيد مي‌خوام‌ به‌ اصطلاح‌ حالي‌ پيدا كنيد انشاء الله‌ و شب‌ جمعه‌ است‌ امروز تولد بوده‌، فردا هم‌ متعلق‌ به‌ حضرت‌ بقية‌ الله. نزديكهاي‌ سبزوار ظاهرا يك‌ دهي‌ است‌ اونجا يك‌ نفر يك‌ شماره ماشين‌ را دستش‌ گرفته‌ كنار جاده‌ ايستاده‌ و با ماشينها تطبيق‌ مي‌ده‌. جلوي‌ اين‌ ماشين‌ را گرفت‌. اونها ايستادند. گفت‌ بفرماييد ناهار منزل‌ ما، غذا براي‌ شما درست‌ كردم‌ و فسنجان‌ هم‌ درست‌ كردم‌. گفتم‌ تو از كجا مي‌دوني‌؟ گفت‌ من‌ ديشب‌ حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را خواب‌ ديدم‌ آقا فرمودند يك‌ ماشيني‌ مياد با اين‌ شماره‌، شماره‌ را به‌ من‌ دادند، فلان‌ ساعت‌ از جاده‌ مي‌خواد عبور كنه‌ تو اين‌ غذا را درست‌ كن‌ و از اونها دعوت‌ كن‌ بيان‌ غذاي‌ تو را بخورند. شما را به‌ خدا يك‌ چنين‌ امامي‌ اگر انسان‌ داشته‌ باشه‌، بازي‌ نيست‌. اونقدر معجزات‌ و كرامات‌ از اين‌ قبر مطهر ظهور كرده‌ كه‌ حساب‌ نداره‌.
 من‌ يك‌ وقتي‌ سوال‌ كردم‌ از روابط‌ عمومي‌ آستانه‌ گفتند به‌ طور متوسط‌ در ماه‌ دو تا از معجزات‌ حضرت‌ رضا را ما قبول‌ مي‌كنيم‌ و درج‌ مي‌كنيم‌ در دفاترمون‌، وقتي‌ كه‌ اين‌ همه‌ لطف‌ دارند، اين‌ همه‌ عنايت‌ دارند، حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فدا در تمام‌ مجالس‌ ما نظر لطف‌ دارند. هر كسي‌ هر جايي‌ مجلسي‌ تشكيل‌ بده‌، حالا مجالس‌ كوچك‌ باشه‌، بزرگ‌ باشه‌ يك‌ عده‌ افراد با اخلاصي‌ بالاخره‌ باشند و توسل‌ بكنند مسلما مورد لطف‌ واقع‌ خواهند شد. به‌ هر حال‌ شب‌ جمعه‌ است‌. السلام‌ علي‌.. سلام‌ ما بر اون‌ آقايي‌ كه‌ پناه‌ بيچارگانه‌. علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا پناه‌ بيچارگانه‌. السَّلَامُ عَلَى مَنْ أَمَرَ أَوْلَادَهُ وَ عِيَالَهُ بِالنِّيَاحَةِ عليه‌  سلام‌ ما بر اون‌ آقايي‌ كه‌ اولاد عيالش‌ را در موقعي‌ كه‌ مي‌خواست‌ از مدينه‌ حركت‌ كند اونها را دور خودش‌ جمع‌ كرد و فرمود بنشينيد بر من‌ گريه‌ كنيد. احتمالا روز بيست‌ و سوم‌ ماه‌ ذي‌ القعده‌ باشد طبق‌ بعضي‌ از حدسهايي‌ كه‌ بعضي‌ از علما گفته‌اند كه‌ روزي‌ بوده‌ است‌ كه‌ حضرت‌ رضا صلوات‌ الله‌ عليه‌ از مدينه‌ مي‌خواست‌ حركت‌ كنه‌ براي‌ آمدن‌ به‌ طوس‌. سلام‌ بر اون‌ آقايي‌ كه‌ الذي‌ هيّج‌ احزان‌ وقتي‌ كه‌ از دار دنيا رفت‌ غصه‌ و مسئلة‌ روز عاشورا را زنده‌ كرد. حضرت‌ رضا صلوات‌ الله‌ عليه‌ در ميان‌ حجره‌ افتاده‌، يتململ‌ تململ‌ السليم مثل‌ مار گيزيده‌ به‌ خود مي‌پيچد. جواد الائمه‌ تشريف‌ آورد به‌ خدمت‌ پدر مشرف‌ شد پدر را در بغل‌ گرفت‌ اباصلت مي‌گه‌ من‌ در خارج‌ از حجره‌ ايستاده‌ بودم‌ يك‌ وقت‌ ديدم‌ امام‌ جواد تشريف‌ آورد اعلام‌ كرد اباصلت پدرم‌ از دار دنيا رفت‌. مردم‌ وقتي‌ كه‌ شنيدند علي‌ ابن‌ موسي‌ الرضا از دار دنيا رفته‌ از طوس‌ تا باغ‌ حميد ابن‌ قحطبه‌ كه‌ همين‌ حرم‌ مطهر علي‌ ابن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ باشد اين‌ بدن‌ مقدس‌ را تشييع‌ كردند. تشييع‌ كردند، آوردند در اين‌ محل‌ دفن‌ كردند. يا ابا عبد الله‌. كه‌ روز سرور خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ براي‌ اين‌ كه‌ حال‌ توجهي‌ پيدا كنيد چند نفر مريضند در مجلس‌ آورده‌اند من‌ از شما مردم‌ كه‌ حال‌ خوشي‌ داريد التماس‌ دعا مي‌كنم‌. چراغها خاموش‌ بشود، انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فدا امشب‌ اين‌ مجلس‌ ما را به‌ نور وجودشون‌ منور كنند.
 بدن‌ مقدس‌ سيد الشهدا سه‌ شبانه‌ روز در ميان‌ گودي‌ قتلگاه‌ افتاده‌. بياييد امشب‌ شب‌ جمعه‌ است‌ برويم‌ كربلا كنار قبر مطهر سيد الشهدا. السلام‌ عليك‌ يا ابا عبد الله‌ يا حجة الله‌ علي‌ خلقه‌. يا سيدنا و مولانا انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بك‌ الي‌ الله‌ و قدمناك‌ بين‌ يدي‌ حاجاتنا يا وجيها عند الله‌ اشفع‌ لنا عند الله‌.
 اگر حالش‌ را داريد بريم‌ كنار گودي‌ قتلگاه‌. كنار زينب‌ كبري‌ بنشينيم‌ و با اون‌ حضرت‌ گريه‌ كنيم‌. زينب‌ كبري‌ دست‌ برد زير بدن‌ برادر، بدن‌ برادر را روي‌ دست‌ بلند كرد، خدايا اين‌ قرباني‌ را از ما قبول‌ كن‌.
 
 

۴ ذی قعده ۱۴۱۲ قمری- ميثاق‌ الهي‌، صرط‌ مستقيم‌

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سيما علي‌ سيدنا و مولانا حجت‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواحنا العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفدا. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. « و اذ اخذنا ميثاق‌ بني‌ اسرائيل‌».

 دو سه‌ تا آيه‌ است‌ در همين‌ قسمت‌ كه‌ مربوط‌ به‌ بني‌ اسرائيل‌ است‌ كه‌ كلمة‌ اخذنا ميثاق‌ دارد. دربارة‌ اين‌ جمله‌ و اين‌ كلمه‌ امشب‌ يك‌ مقداري‌ بحث‌ كنيم‌ ببينيم‌ اين‌ كلمه‌ يعني‌ چه‌؟ و آيا از اين‌ اخذ ميثاق‌ كه‌ مربوط‌ به‌ بني‌ آدم‌ هم‌ در بعضي‌ از آيات‌ هست‌. اين‌ به‌ چه‌ معنا است‌؟ ميثاق‌ يعني‌ چه‌؟ ميثاق‌ همان‌ وثيقه‌اي‌ كه‌ ما در فارسي‌ هم‌ تعبير مي‌كنيم‌. اگر يك‌ فردي‌ را بخواهند‌ از آن‌ اعتباري‌ بگيرند و متعهدش‌ كنند وثيقه‌ و يك‌ پشتوانه‌اي‌ از او مي‌گيرند. كه‌ از آن‌ تعهدي‌ كه‌ دارد تخطي‌ نكني‌. مثلا فرض‌ كنيد يك‌ قرار دادي‌ شما مي‌بنديد. گاهي‌ مي‌شود افراد فرق‌ مي‌كنند. گاهي‌ يك‌ فرد معتبري‌ است‌ قولش‌ كافي است‌. يك‌ افراد سست‌ اراده‌اي‌ هستند كه‌ اينها بايد لااقل‌ امضاء بكنند. بعضي‌ افراد سست‌تر و احتمال‌ خطر در اين‌ كه‌ به‌ قولشان‌ عمل‌ نكنند وجود دارند كه‌ اين‌ افراد را بايد از آنها‌ ميثاق‌ گرفت‌. ميثاق‌ به‌ معناي‌ اين‌ است‌ كه‌ وثيقه‌اي‌ بايد از او‌ گرفت‌ متعهدش‌ كرد. گاهي‌ قسم‌ مي‌خورند. ديديد در ارتش‌ يا در بعضي‌ از كارهايي‌ كه‌ خيلي‌ اهميت‌ دارد‌ و به‌ طرف‌ اعتماد نمي‌كنند قرآن‌ را مي‌آورند‌ در جلويش‌ مي‌گذارند و مي‌گويند‌ بايد به‌ قرآن‌ قسم‌ بخوري‌ كه‌ تخطي‌ نكني‌. يا كار زياد اهميت‌ دارد يا شخص‌ كم‌ اعتبار است‌ و گاهي‌ مي‌شود‌ هر دو جهت‌ هست‌. هم‌ كار زياد مهم‌ است‌ و هم‌ طرف‌ كم‌ اعتبار است‌. اينجا خيلي‌ بايد دقت‌ كرد. ميثاق‌ غليظي‌ گرفت‌. در بعضي‌ از آيات‌ هست‌ «و اخذنا مثلا لهم‌ ميثاق‌ غليظا»، يك‌ ميثاق‌ غليظ‌، يك‌ ميثاق‌ بسيار محكم‌. اينطور ميثاقي‌ از افراد كم‌ اعتبار يا بخاطر يك‌ كار بسيار مهم‌.

 خداي‌ تعالي‌ از ما در عالم‌ زر كه‌ عالم‌ ميثاق‌ هم‌ به آن‌ مي‌گويند از تمام‌ بني‌ آدم‌ ميثاق‌ گرفته‌. يعني‌ پيمان‌ گرفته‌، تعهد داده‌ايم‌. و لذا در چيزهايي‌ كه‌ تعهد داده‌ايم‌ بخواهيم‌ يا نخواهيم‌ ما به‌ آنها پايبنديم‌. ممكن است‌ در عمل‌ كوتاهي‌ كنيم‌ اما در اعتقاد و در ضمير و در فطرتمان‌ به‌ آنچه‌ ميثاق‌ با خدا بسته‌ايم‌ پايبند هستيم‌. بعضي‌ فكر مي‌كنند انسان‌ اين‌ كه‌ مثلا خدا را قبول‌ دارد يا ظلم‌ را بد مي‌داند يا حسن‌ خلق‌ را خوب‌ مي‌داند يا دروغ‌ را بد مي‌داند و امثال‌ اينها را اينها يك‌ مسائل‌ فطري‌ است‌، غريضي‌ است‌، فطري‌ هست‌ غريضي‌ هست‌ ولي‌ از كجا به‌ وجود آمده‌؟ ما در عالم‌ ارواح‌ و در عالم‌ ذر در عالم‌ ارواح‌ اينها را ياد گرفتيم‌ مجلسمان‌ مقتضي‌ نيست‌ كه‌ من‌ زياد دربارة‌ عالم‌ زر و عالم‌ ارواح‌ حرف‌ بزنم‌ و بحث‌ كنم‌ اجمالا از بديهيات‌ دين است‌ مقدس‌ اسلام‌ است‌ كه‌ يا عالم‌ ارواحي‌ بوده‌ و عالم‌ ذري‌ هم‌ بوده‌ كه‌ ما در عالم‌ ارواح‌ يعني‌ تمام‌ ارواح‌ بشر تا روز قيامت‌ از زمان‌ حضرت‌ آدم‌ تا روز قيامت‌ اينها در آن‌ عالم‌ تعليم‌ گرفته‌اند. همة‌ علوم‌ را خداي‌ تعالي‌ به‌ آنها تعليم‌ داد. استادان‌ اين‌ مكتب‌ هم‌ لسان‌ الله‌ بود. لسان‌ خدا، زبان‌ خدا. يعني‌ پيغمبر اكرم‌ و ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌. اينها معلمين‌ مكتب‌ ارواح‌ بودند و تمام‌ انبياء، اولياء غير از اين‌ چهار ده‌ نفر هر چه‌ بود در آنجا همين‌ مطالب‌ را تعليم‌ گرفت‌.

 اين‌ را فكر نكنيد كه‌ با علم‌ و مثلا مسائل‌ اعتقادي‌ ما جور در نمي‌آيد نه‌. خيلي‌ هم‌ دقيق‌ و بلكه‌ استدلالهاي‌ عقلي‌ دربارة‌ اين‌ مسئله‌ من‌ دارم‌ ولي‌ خوب‌ مجلس‌ فعلا مجلس‌ اين‌ مجلس‌ مقتضي‌ بحثش‌ نيست‌، انشاء الله‌ اگر جمعه‌ دوستان‌ تشريف‌ آوردند آنجا محل‌ بحث‌ اين‌ مسائل‌ هست‌ و عرض‌ مي‌كنيم‌. ولي‌ اينها مضامين‌ روايات است‌. روايت‌ و چند تا آية‌ قرآن‌ دربارة‌ اين‌ كه‌ روح‌ ما قبل‌ از اين‌ بدن‌ بوده‌ و مورد لطف‌ پروردگار هم‌ بوده‌ و چيزهايي‌ هم‌ ما در آن‌ مطالب‌ ياد گرفتيم‌ و در عالم‌ ذر عالم‌ ميثاق‌ هم‌ به آن‌ مي‌گويند‌. يعني‌ عالمي‌ كه‌ پيمان‌ از ما گرفتند. يك‌ اعتقاد ما به‌ خدا، دو دوختن‌ پيغمبر و ائمة‌ اطهار. از تمام‌ مردم‌ زمين‌ اين‌ دو تا ميثاق‌ را گرفتن‌ و همه‌ بخواهند‌ يا نخواهند‌ به‌ وجود خدا معتقدند عرض‌ كردم‌ اينها هر كدامش‌ يك‌ ساعت‌ بحث‌ دارد‌ و اثبات‌ هم‌ مي‌كنم‌. يعني‌ همان‌ كمونيست‌ مادي‌ نافهم‌ را نمي‌فهمد‌، خودش‌ اين‌ را از نظر علمي‌ من‌ ثابت‌ مي‌كنم‌. و همان‌ سني‌ كه‌ به‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ جسارت‌ مي‌كند‌، خودش‌ بخواهد يا نخواهد علي‌ را دوست‌ دارد‌. اينها چيزهايي‌ است‌ كه‌ بحث‌ دارد‌ و من‌ هم‌ اينها را مي‌توانم‌ ثابت‌ كنم‌. از چيزهايي‌ كه‌ از ما ميثاق‌ گرفتن‌ عبادت‌ شيطان‌ را نكنيم‌. در سورة‌ ياسين است‌.« الم‌ عهد عليكم‌ يا بني‌ آدم‌ ان‌ لا تعبد الا شيطان‌». آيا من‌ عهد نكردم‌ با شما اي‌ پسران‌ آدم‌ اين‌ كه‌ بندگي‌ شيطان‌ را نكنيد. بندگي‌ شيطان‌ از تعهداتي‌ است‌ كه‌ در آن‌ عالم‌ داده‌ايم‌. والا در اين‌ عالم‌ كه‌ كجا خدا با ما عهد بسته‌ كه‌ ما بندگي‌ شيطان‌ را نكنيم‌. از چيزهايي‌ كه‌ در آن‌ عالم‌ ما عهد بستيم‌ و وثيقه‌ داديم‌ كه‌ به‌ آن‌ عمل‌ كنيم‌ زهد در دنياست‌، يعني‌ دل‌ به‌ دنيا نبنديم‌. يك‌ جلسة‌ امتحان‌ براي‌ ما گذاشتند قبل‌ از ورود تو آن‌ جلسه‌ معلم‌ به‌ ما مي‌گويد كه‌ وارد اين‌ جلسه‌ كه‌ شدي‌ كوشش‌ كن‌ تمام‌ حواست‌ ورقة‌ امتحانيت‌ باشد‌، به‌ سقف‌ نگاه‌ نكني‌، دل‌ به‌ آن‌ صندلي‌ كه‌ روش‌ نشسته‌اي‌ نبندي‌. اينها را تعهد مي‌كنيم‌ و همه‌مان‌ اين‌ تعهد را به‌ خدا داديم‌. فقط‌ در اين‌ ميان‌ انبياء به‌ تعهدشان‌ بيشتر عمل‌ كردند و خدا به آنها‌ اعتماد كرده‌ بود بقيه‌ ديگر اينها مورد اعتماد نبودند. ممكن‌ بود به‌ اين‌ تعهد عمل‌ كنند ممكن‌ بود به‌ اين‌ تعهد عمل‌ نكنند.

 در دعاي‌ ندبه‌ مي‌گوييم‌ «فشرطت‌ عليه‌ الزهد في‌ درجات‌ هذه‌ الدنيا و زخرفها» و  دربارة‌ انبياء است‌« و… قربتهم‌» يعني‌ چون‌ خدا تو مي‌دانستي‌ كه‌ آنها در دنيا وفاي‌ به‌ اين‌ ميثاق‌ مي‌بندند، ميثاق‌ مي‌كنند و آنها دنيا زهد مي‌ورزند لذا آنها را رهبران‌ مردم‌ قرار دادي‌ بقيه‌ مورد اعتماد نبودند. چون‌ در دنيا كه‌ آمدند خوب‌ دنيا آنها را جذب‌ كرد و توانستند پا بند به‌ دنيا نشوند و الا فطرت‌ انسان‌ يك‌ مقدار كه‌ انسان‌ عقل‌ سليمي‌ داشته‌ باشد‌ و بنشيند‌ فكر كند‌، دنيايي‌ كه‌ هيچ‌ چيش‌ در اختيار انسان‌ نيست‌. يك‌ خانه‌اي‌ شما اجاره‌ كرده‌ باشيد وارد شك‌ شهري‌ شديد، ده‌ روز مي‌خواهيد آنجا زندگي‌ كنيد و بمانيد يك‌ خانه‌اي‌ با تمام‌ وسايل‌ اجاره‌ كرديد. مي‌شود‌ هيچ‌ وقت‌ دل‌ به‌ اينجا ببنديد وقتي‌ كه‌ مي‌خواهند‌ از شما‌ بگيرند‌ بگوييد نه‌، نمي‌دهم‌. مال‌ مال‌ من‌ نيست‌، دل‌ نبايد بست‌. خيلي‌ زيبا است‌، خيلي‌ خوش‌ منظره‌ است‌ اما چون‌ مال‌ شما نيست‌ نمي‌توانيد به آن‌ دل‌ ببنديد، دلبستگي‌ به‌ اين‌ خانه‌اي‌ كه‌ ده‌ روز ديگر مي‌خواهيد از آنجا بيرون‌ بياييد اين‌ غلط است‌. حالا ده‌ روز نباشد‌، بيست‌ روز باشد‌، بيست‌ روز نباشد‌، يك‌ سال‌ باشد‌، يك‌ سال‌ نباشد‌ ده‌ سال‌ باشد‌، ده‌ سال‌ نباشد‌، شصت‌ سال‌ باشد‌، هفتاد سال‌ باشد‌ فرقي‌ نمي‌كند‌ به‌ هر حال‌ مدت‌ كم‌ و زياد شدنش‌ زياد اهميت‌ ندارد‌. بالاخره‌ تو بايد اين‌ بار را بگذاري‌ و بروي‌. بنابر اين‌ دل‌ بستن‌ به‌ اين‌ دنيا كار غلطي‌ است‌. يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ ميثاق‌ با ما بسته‌اند زهد در دنيا است‌. كه‌ همين‌ دل‌ نبستن‌ به‌ دنيا، اولياء خدا اينطورند كه‌ اگر تمام‌ دنيا مال‌ اينها باشد‌، الان‌ در دنيا يك‌ مالك‌ خدا تعيين‌ كرده‌ كه‌ تمام‌ كرة‌ زمين‌ را سندش‌ را به‌ نام‌ شما نوشتند شما آوردند سندش‌ را به‌ شما دادند شما خوشحال‌ نشويد. «لا تاسوا‌ علي‌ مافاتكم‌ و لا تفرحوا‌ بما آتاكم‌»، اين‌ بما آتاكم‌ معنايش‌ اين‌ نيست‌ كه‌ اگر گم‌ شد اهميت‌ نداشته‌ باشد‌ ولي‌ اگر ده‌ هزار تومن‌ گم‌ شد اينجا چرا حواسم‌ پرت‌ بشود‌. علي‌ ما فاتكم‌ يعني‌ اگر تمام‌ دنيا مال‌ شما باشد‌ از شما‌ گرفتند‌، ديروز مالك‌ تمام‌ دنيا بوديد، امروز هيچي‌ نداريد. فرقي‌ نكند‌ برايتان‌ و لا..بما آتاكم‌. سند دنيا را آوردن‌ نوشتن‌ دادن‌ دست‌ شما، شما خوشحال‌ نشويد. اين‌ حالات‌ خيلي‌ حالت‌ فوق‌ العاده‌اي‌ است‌. اين‌ را معناي‌ زهد مي‌دانند. قرآن‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ در نهج‌ البلاغه‌ مي‌فرمايد« الزهد كل‌ الزهد». تمام‌ زهد، معناي‌ زهد واقعي‌ اين‌ است‌ كه‌ خدا در قرآن‌ گفته‌ تمام‌ دنيا مال‌ تو باشد‌ خوشحال‌ نشو. تمام‌ دنيا را هم‌ از تو‌ بگيرند‌ بدحال‌ نشوي‌. اين‌ يك‌ حالتي‌ است‌ كه‌ زاهد، بعضي‌ها خيال‌ مي‌كنند زاهد يعني‌ كسي‌ كه‌ هيچي‌ ندارد‌. كسي‌ كه‌ فقير است‌. وارد مي‌شوند‌ توي‌ يك‌ خانه‌اي‌ مي‌بينند‌ نه‌ فرشي‌ نه‌ وضعي‌، نه‌ زندگي‌ يك‌ آدم‌ تنبلة‌ بيكاره‌اي‌ يك‌ گوشه‌اي‌ عبايي‌ به‌ دوش‌ گرفته‌ توي‌ اطاق‌ بي‌ فرش‌ نشسته‌ و مشغول‌ عبادت است‌. اين‌ همچين‌ فردي‌ را ما مي‌بينيم‌ مي‌گوييم‌ به‌ به‌ عجب‌ زاهدي‌ است‌. ولي‌ زاهد اين‌ نيست‌.

 يعني‌ معلوم‌ نيست‌ زاهد باشد‌، ممكن است‌ به‌ همان‌ پوسته‌اش‌ دل‌ بسته‌ باشد‌، و ممكن‌ هم‌ هستش‌ كه‌ دل نبسته‌ باشد‌. وارد يك‌ كاخي‌ شديد زندگي‌ بسيار رو به‌ راه‌ و مرتب‌، آيا اين‌ شخص‌ بوي‌ زهد را استشمام‌ نكرده‌ معلوم‌ نيست‌. مي‌گويند‌ يك‌ درويش‌ از پايين‌ شهر آمد، شنيده‌ بود كه‌ مردي‌ است‌ در اصفهان‌ به‌ نام‌ علامة‌ مجلسي‌ رضوان‌ الله‌ تعالي‌ عليه‌ اين‌ مرد بسيار زاهده‌. ترسيم‌ زهد در ذهنش‌ يك‌ چيزي‌ بود. ماها يك‌ اشكالي‌ در كارهايمان‌ هميشه‌ هست‌ كه‌ از اشياء و از عقايد و از واژه‌ها و از مسائل‌ مختلف‌ يك‌ ترسيمي‌ تو مغزمان‌ داريم‌. آدم‌ خوب‌ كيست‌؟ يك‌ ترسيم‌ داريم‌، زاهد كيست‌؟ يك‌ ترسيم‌ داريم‌. مجتهد كيست‌؟ يك‌ ترسيم‌ داريم‌. يك‌ آدم‌ معتبر و بازاري‌ كيست‌؟ يك‌ ترسيم‌ داريم‌. مي‌آييم‌ يك‌ ترسيمي‌ كه‌ در ذهنمان‌ هست‌ با اين‌ شخص‌ تطبيق‌ مي‌دهيم‌  ببينيم‌ مطابقت‌ نمي‌كند‌ ردش‌ مي‌كنيم‌. ترسيم‌ ما اين‌ را بدانيد آنچه‌ كه‌ در مغز ما بايد ترسيم‌ بشود‌ اين‌ چيزي‌ است‌ كه‌ خدا و پيغمبر و ائمه‌ فرمودند. اگر غير از اين‌ ترسيم‌ بشود‌ اشتباه‌ كرديد. خدا پيغمبر، چون‌ خدا در صراط‌ مستقيم است‌.« ان‌ ربي‌ علي‌ صراط‌ مستقيم‌»، پيغمبر در صراط‌ مستقيم است‌، «انك‌ لمن‌ المرسلين‌ علي‌ صراط‌ مستقيم‌». علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ و ائمة‌ اطهار در صراط‌ مستقيمند صلوات‌ الله‌ عليهم‌ اجمعين‌. كه‌ در آيات‌ زيادي‌ از قرآن‌ هست‌ بلكه‌ صراحت‌ دارد‌ كه‌ صراط‌ علي‌ مستقيم‌. البته‌ صراط‌ عليه‌ هست‌ در قرآن‌ ولي‌ در روايات‌ ممكن است‌ كه‌ گفته‌اند صراط‌ علي‌، حالا نباشد‌ هم‌ چهل‌ تا چهل‌ مورد صراط‌ مستقيم‌ ذكر شده‌ اكثرش‌ در روايات‌ سني‌ و شيعه‌ گفته‌اند منظور علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ است‌ و عقل‌ هم‌ همين‌ را مي‌گويد‌ اين‌ خيلي‌ بحث‌ ندارد‌. خوب‌ صراط‌ مستقيم‌ اينها هستند.

 ماها اگر مي‌خواهم‌ دقيقا آن‌ ترسيماتي‌ كه‌ در مغزمان‌ هست‌ اول‌ بايد از اين‌ الگوها ترسيم‌ كنيم‌ بعد بگوييم‌ كه‌ فلاني‌ خوب است‌ يا بد است‌! اگر يك‌ فرد وسواسي‌ كه‌ كنار حوض‌ آب‌ دستهايش‌ را اينجوري‌ مي‌آورد‌ كه‌ مثلا آب‌ با بدنش‌ ترشح‌ نكند‌ و دارد‌ مي‌رود‌ به‌ طرف‌ اطاق‌ مي‌گوييم‌ عجب‌ آدم‌ خوبي‌ است‌. نخير، عجب‌ آدم‌ بدي‌ است‌. به‌ جهتي‌ كه‌ هيچ‌ كار ايشان‌ تطبيق‌ با كار ائمه‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ نمي‌كند‌. اگر يك‌ فرد را ديديم‌ كه‌ با مردم‌ اصلا حاضر نيست‌ معاشرت‌ بكند‌ و حرف‌ بزنه‌، يك‌ كبر و غروري‌ گرفتدتش‌ و نمي‌خواهد مردم‌ را اصلا به‌ حساب‌ انسانها بياورد‌ اين‌ شخص‌، ما مي‌گوييم‌ عجب‌ آدم‌ فوق‌ العاده‌اي‌ است‌. نخير خيلي‌ هم‌ آدم‌ پستي‌ است‌، به‌ جهتي‌ كه‌ ائمة‌ اطهار اينطور نبودند. ائمة‌ اطهار و پيغمبر اكرم‌ با بدها حتي‌ مي‌نشستند. با بدهايي‌ كه‌ تاريخ‌ بدتر از آنها در عالم‌ سراغ‌ ندارد‌ مي‌نشستند و گاهي‌ به‌ رويشان‌ هم‌ نمي‌آوردند كه‌ شما بديد. شما فكر مي‌كنيد پيغمبر اكرم‌ نمي‌دانست‌ اولي‌ و دومي‌ بدند. به‌ روي‌ اينها نمي‌آورد كه‌ بديد شما. ما ترسيمات‌ مغزيمان‌ يك‌ چيز ديگر‌ است‌. يعني‌ بدبختي‌ بشريت‌ هم‌ همين است‌ كه‌ يك‌ چيزهايي‌ فكر كرديم‌ مي‌آييم‌ با خوبان‌ دنيا اينها را تطبيق‌، شما باور كنيد اگر ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ بيايند‌ در بين‌ يك‌ عده‌ مردم‌، نمي‌گويم‌ شماها، يك‌ عده‌ مردم‌ زندگي‌ چند روزي‌ بكنند چون‌ ما از امام‌ يك‌ ترسيمي‌ پيش‌ خيال‌ خودمان‌ داريم‌ مي‌بينيم‌ با اين‌ آقا تطبيق‌ نمي‌كند‌. اين‌ را ردش‌ مي‌كنيم‌. شما فكر نكنيد علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ را اين‌ دوستانش‌ «ارتد الناس‌ بعد النبي‌ الا ثلاث‌»  اينها همين‌ ترسيمات‌ را داشتند. همين‌ فكر را دربارة‌ علي‌ داشتند. اين‌ فكرشان‌ عملي‌ نشد.

 طلحه‌ و زبير آمدند خدمت‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ مي‌بينند علي‌ عليه‌ السلام‌ يك‌ وضع‌ ديگري‌ دارد‌. لذا در مدت‌ خلافت‌ خلفاي‌ ثلاثه‌ يك‌ چيز ديگري‌ اينها در ذهنشان‌ رفته‌ بود كه‌ از بيت‌ و المال‌ بريزد و بپاشد و هر چه‌ قوم‌ و خويش‌ دارد به‌ اينها بهتر رسيدگي‌ كند‌. طلحه‌ و زبير وقتي‌ كه‌ اينها را ديده‌ بودند گفتند حالا كه‌ ما مي‌رويم‌ خدمت‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ علي‌ آمده‌ روي‌ كار حتما ديگر‌ وضع‌ زندگيمان‌ رو به‌ راه است‌. علي‌ هم‌ در همان‌ مجلس‌ اول‌ شمع‌ را خاموش‌ كرد نان‌ به‌ اندازه‌اي‌ كه‌ به‌ همة‌ مسلمانها مي‌داد به‌ عقيل‌ داد. و بيشتر هم‌ نداد براي‌ اين‌ كه‌ همه‌ حساب‌ كار خودشان‌ را بكنند. اين‌ ترسيمي‌ كه‌ تو ذهن‌ شما از خليفة‌ پيغمبر شده‌ او من‌ نيستم‌. او همين‌ سه‌ نفرند. لذا اين‌ مسئله‌ را خيلي‌ متوجه‌ باشيد. افكارتان‌ را اول‌ با اسلام‌ و دستورات‌ اسلام‌ و معارف‌ اسلام‌ و به‌ اصطلاح‌ ترسيماتي‌ كه‌ اسلام‌ از افراد خوب‌ و بد كرده‌ شما تطبيق‌ بديد بعد با افراد رو به‌ رو بشويد. ما در دنيا زهد را اينجور ترسيم‌ كرديم‌ كه‌ يك‌ فردي‌ كه‌ هيچي‌ ندارد‌، زاهد يك‌ فردي‌ كه‌ همه‌ چيز دارد‌ اين‌ زاهد نيست‌. لذا اين‌ درويش‌ آمده‌ خدمت‌ علامة‌ مجلسي‌. خودش‌ يك‌ كشكول‌ دارد‌، آمد وارد اصفهان‌ شد ديد يك‌ كاخي‌ را نشان‌ مي‌دهند‌، يك‌ ساختماني‌ را نشان‌ مي‌دهند‌ حالا كاخ‌ نسبت‌ به‌ همان‌ زمان‌ خودشان‌ يك‌ ساختمان‌ چند طبقه‌اي‌ شايد يا دو طبقه‌ لا اقل‌ اطاقهاي‌ مفصل‌، خدمه‌، نوكرها، نويسندگان‌، آخر‌ چون‌ علامة‌ مجلسي‌ يك‌ مكتبي‌ داشت‌، يك‌ عده‌ نويسنده‌ در خدمتش‌ بوندند والا اين‌ كتاب‌ بحار الانوار  كه‌ تنها يك‌ نمونه‌ از كتابهايش‌ از ده‌ها كتابي‌ كه‌ نوشته‌ يك‌ دانه‌ صد و ده‌ جلد است‌ و نمي‌توانست‌ بنويسد‌، واقعا كتابهاي‌ مرحوم‌ علامة‌ مجلسي‌ را بخواهد بخواند‌ خيلي‌ توفيق‌ دارد‌. يك‌ دوره‌ كتابهاي‌ ايشان‌ را بخوانيد. اين‌ خودش‌ توفيقي‌ است‌. بعضي‌ از علما يكي‌ از توفيقاتشان‌ اين‌ را مي‌دانند كه‌ يك‌ دوره‌ از كتابهاي‌ ايشان‌ را خواندند. حالا اين‌ كه‌ نوشته‌ و هر روايتي‌ را هم‌ كه‌ مطرح‌ مي‌كرده‌ زيرش‌ يك‌ بياناتي‌، يك‌ توضيحات‌ يك‌ اظهار نظري‌ كرده‌، اكثرش‌ را البته‌ اين‌ مرد خوب‌ بايد تشكيلاتي‌ داشته‌ باشد‌. اين‌ وقتي‌ كه‌ رسيد گفتند اين است‌ خانة‌ علامة‌ مجلسي‌. گفت‌ كه‌ عجب‌ ما اشتباهي‌ كرديم‌ كه‌ راه‌ دور را آمديم‌. اين‌ مگر مي‌تواند‌ زاهد باشد‌، اين‌ تفسيري‌ كه‌ در مغزش‌ از يك‌ زاهد شده‌ اين است‌. اگر كنار يك‌ فرض‌ كنيد خرابه‌اي‌ روي‌ يك‌ پوست‌ تختي‌ علامة‌ مجلسي‌ نشسته‌ بود بهتر اين‌ را قبول‌ مي‌كرد ولو بيكار، بيكار هم‌ باشد‌. گفت‌ نه‌ اشتباه‌ كرديم‌، حالا به‌ هر حال‌ گذشته‌، وارد منزل‌ شد و چندين‌ نفر آنجا بود يك‌ روز مرحوم‌ علامة‌ مجلسي‌ به‌ ايشان‌ گفت‌ كه‌ بيا با هم‌ برويم‌ بگرديم‌. آمدند از شهر اصفهان‌ بيرون‌ رفتند. كجا برويم‌ خيلي‌ راه است‌، ايشان‌ گفتند مي‌خواهيم‌ اصحاب‌، اين‌ توضيحات‌ را من‌ مي‌گويم‌ شايد آنجا نباشد‌، مثل‌ اصحاب‌ كهف‌ برويم‌ توي‌ غار و اين‌ كوهها آنجا زندگي‌ كنيم‌. اين‌ گفت‌ چرا؟ شما به‌ من‌ نگفتيد كه‌ من‌ كشكولم‌ را بردارم‌، آخر‌ آن‌ كشكولم‌ آنجا ماند. مرحوم‌ مجلسي‌ گفته‌ بود به‌ او كه‌ تو دلت‌ بسته‌ به‌ آن‌ كشكول‌ هست‌. ولي‌ من‌ بسته‌ به‌ تمام‌ اين‌ خانه‌ و كاشانه‌ و اين‌ ثروت‌ نبوده‌، من‌ دارم‌ مي‌روم‌ اين‌ قصة‌ اصحاب‌ كهف‌ را بخوانيد خيلي‌ عجيب است‌. خداي‌ تعالي‌ اينجور افراد را دوست‌ دارد‌. با اين‌ استقامت‌. با اين‌ مقاومت‌. اصحاب‌ كهف‌ اينها فكر نكنيد اصحاب‌ معمولي‌ بودن‌. همه‌اشان‌ وزرا و شخصيتهاي‌ طراز اول‌ حكومت‌ دقيانوس‌ بودند.

 اينها به آنها‌ پيشنهاد شده‌ كه‌ از طرف‌ دقيانوس‌ كه‌ من‌ مي‌خواهم‌ ادعاي‌ خدايي‌ كنم‌ شماها هم‌ بايد قبول‌ كنيد اگر شماها قبول‌ نكنيد بقية‌ مردم‌ قبول‌ نمي‌كنند و تا فردا هم‌ مهلت‌، نظرتان‌ را اعلام‌ كنيد. اينها هم‌ همة‌ زندگي‌ را، رياست‌ را ول‌ كردن‌، خانه‌ را ول‌ كردن‌، زن‌ و بچه‌ را ول‌ كردند، تمام‌ را ول‌ كردند راهي‌ بيابان‌ شدند و رفتند توي‌ كهف‌، وارد كهف‌ شدند. البته‌ شايد غاركي‌ هم‌ بوده‌، غار كهف‌ فرق‌ مي‌كند‌. كهف‌ به‌ معناي‌ پناهگاه است‌، شايد حالا هر غاري‌ كهف‌ هست‌ ولي‌ هر كهفي‌ غار نيست‌. كهف‌ يعني‌ پناهگاه‌. لذا امام‌ زمان‌ صلوات‌ الله‌ عليه‌ را مي‌گوييم‌ و الكهف‌ حصين‌ يعني‌ پناهگاه‌ محكم‌. ولي‌ غار نمي‌شود‌ گفت‌ مثلا، در اينجا تعبير غار غلط است‌ ديگر‌. و لذا اين‌ دو تا كلمه‌ مترادف‌ نيست‌ اين‌ را متوجه‌ باشيد. وارد كهف‌ شدند، اصحاب‌ كهف‌. يك‌ جايي‌ است‌، يك‌ مقدار از كوه‌ وارد شده‌، يك‌ غار مانند آنجا وارد شدند، خسته‌ شدند و راه‌ دوري‌ آمدند رفتند كه‌ از دستر‌سي‌ دقيانوس‌ و سربازانش‌ دور باشند حالا در كجا هست‌ اين‌ غار اصحاب‌ كهف‌ در تركيه‌ احتمالش‌ هست‌، و به‌ هر حال‌ اينها از شهر حركت‌ كردند و رفتند تا به‌ آنجا و وارد غار شدند. خوب‌ تا اينجا با آنها بود. ببينيد انسان‌ بخواهد تربيت‌ بشود‌ و خدا دستش‌ را بگيرد‌ بايد يك‌ قدمش‌ را خودش‌ بردارد‌ بقيه‌اش‌ با خدا. تا اينجا با اينها بود كه‌ اينها از رياست‌ از پول‌، از دنيا از ثروت‌ دست‌ بكشند. تا اينجا با اينها بود، از اينجا با خداست‌. اينها ديگر‌ خوابيدند. رساندند خودشان‌ را به‌ (قطع‌ نوار). اما نگفتند. رفتند در غار و كهف‌ آنجا خوابيدند از آنجا خدا اينها را گرفت‌، خدا گرفتدشان‌، يعني‌ خدا در آغوشش‌ اينها را گرفته‌. اينها خوابيدند. بعضي‌ البته‌ آية‌ قرآن‌ است‌ كه‌ در غار سيصد سال‌ خوابيدند. و ذات‌ اليمين‌ و ذات‌ الشمال‌، خدا اين‌ پهلو و آن‌ پهلوشان‌ مي‌كند‌. خودشان‌ كه‌ خوابند هيچي‌ نمي‌فهمند. براي‌ اين‌ كه‌ نپوسند.

 چون‌ انسان‌ وقتي‌ كه‌ هميشه‌ يك‌ طرف‌ بخوابد طبعا زمين‌ مرطوب‌، روي‌ زمين‌ مي‌پوسد‌. «ذات‌ اليمين‌ و ذات‌ الشمال‌ و كلبهم‌ باسط‌ بالوصيد‌». اگر يك‌ سگي‌ هم‌ انسان‌ باشد‌ او هم‌ به‌ كمال‌ ممكن است‌ برسد‌، ديگره‌ از نظر ما سگ‌ حيواني‌ نجس‌تر و به‌ اصطلاح‌ دورتر از واقعيت‌ و امنيت‌ نيست‌ آن‌ هم‌ اگر انسان‌ ،انسان‌ باشد‌ همة‌ متعلقاتش‌ ارزش‌ پيدا مي‌كند‌. لباسش‌ قيمت‌ پيدا مي‌كند‌. آب‌ دهنش‌ شفا دهنده‌ است‌. حتي‌ مثل‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ چشمهاي‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ درد آمده‌ بود، پيغمبر اكرم‌ آب‌ دهن‌ به‌ چشم‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ ماليدند شفا يافتند. اينقدر انسان‌ ارزش‌ پيدا مي‌كند‌ كه‌ همة‌ متعلقاتش‌ پر ارزش‌ مي‌شود‌. لباسش‌ ارزش‌ پيدا مي‌كند‌، خانه‌اش‌ ارزش‌ پيدا مي‌كند‌. سگش‌ ارزش‌ پيدا مي‌كند‌. سگ‌ اصحاب‌ كهف‌ روزي‌ چند پي‌ نيكان‌ گرفت‌، خوبان‌ شد. انسان‌ واقعا خوب‌ مي‌شود‌. اگر با خوبان‌ بنشيند‌. كوشش‌ كنيد رفيق‌ بد براي‌ خودتان‌ انتخاب‌ نكنيد. افرادي‌ كه‌ بدند اينها را دورشان‌ را قلم‌ بگيريد. «يوم‌ يعض علي‌ يده‌ يقول‌ يا..» دستش‌ را انسان‌ روز قيامت‌ گاز مي‌گيرد‌، مي‌گزد‌. ديديد بعضيها خيلي‌ ناراحتند اين‌ دستشان‌ را مي‌جوند. مي‌جود‌، و مي‌گويد اي‌ كاش‌ با فلاني‌ من‌ رفيق‌ نشده‌ بودم‌. «اتخذ فلان‌ خليلا». كاش‌ كه‌ او دست‌ من‌ نبود. «فلا ليت‌ بيني‌ و بينك‌» شرقه‌اي‌ شيطان‌ اي‌ شيطان‌ سيرت‌ اي‌ كاش‌ بين‌ من‌ و بين‌ تو دوري‌ دو مشرق‌ بود كه‌ دورترين‌ مكانهاي‌ روي‌ كرة‌ زمين است‌. «يا ليت‌ الاتخذ من‌ الرسول‌ سبيلا» اي‌ كاش‌ من‌ با پيغمبر راهي‌ داشتم‌. وقتي‌ كه‌ پيغمبر هست‌ من‌ چرا بروم‌ رفيق‌ ديگران‌ بشوم‌! وقتي‌ كه‌ علي‌ هست‌ چرا بروم‌ رفيق‌ ديگران‌ بشوم‌! يا ليلتا، ليتني‌ لم‌ اتخذ فلان‌، ان‌ الذكر، من‌ را گمراه‌ كرد از ذكر. ذكر قرآن است‌ در بعضي‌ از روايات‌ تفسير شده‌. يعني‌ خود آية‌ قرآن‌ هم‌ هست‌ نحن‌ نزلن‌ الذكر. ما را از ذكر از قرآن‌ دور كرد. يا ذكر علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ و خاندان‌ عصمت‌ باشند. با رفيق‌ بد اصلا انسان‌ نبايد بنشيند‌. انسان‌ را گمراه‌ مي‌كند‌ . با خوبان‌ بنشينيد با خوبان‌ باشيد. كه‌ اگر انسان‌ حتي‌ مثل‌ بدترين‌ حيوانات‌ هم‌ كه‌ باشد باز ارزش‌ پيدا مي‌كند. ديگر‌ «كلب‌ باسط‌ زراع‌ بالوسيط‌ »خداي‌ تعالي‌ از اين‌ سگ‌ دارد‌ تعريف‌ مي‌كند‌. آن‌ هم‌ سرش‌ را گذاشت‌ رو دستش‌ خوابيد. خوابيند بعد از سيصد سال‌ كه‌ بعضي‌ اين‌ طوري‌ تفسير كرده‌اند كه‌ سيصد سال‌ با ماه‌ شمسي‌ سيصد سال‌ مي‌شود‌ ولي‌ با ماه‌ قمري‌ نه‌ سال‌ اضافه‌ مي‌شود‌، بعيد هم‌ نيست‌ كه‌ از باب‌ تسعا كه‌ سيصد نه‌ سال‌  با ماه‌ قمري‌ و ماه‌ شمسي‌. به‌ هر حال‌  اينها در كهف‌ خوابيدند. خداي‌ تعالي‌ اينها زنده‌ كرد. يعني‌ بيدارشان‌ كرد. تا اينجا بيدارشان‌ كرده‌. حركت‌ كردند آمدند بيرون‌ يكيشان‌ آمده‌ غذا تهيه‌ بكند‌ مي‌بيند‌ كه‌ وضع‌ شهر عوض‌ شده‌. شهر نزديكي‌ مثلا اگر همين‌ دمشق‌ فعلي‌ باشد‌  خيلي‌ فرق‌ كرده‌، خيلي‌ تغيير كرده‌.

 يك‌ نفر از سيصد سال‌ قبل‌ برود‌ تو مشهد اصلا مشهد را نمي‌شناسد‌. يقينا سيصد سال‌ قبل‌ همين‌ جايي‌ كه‌ ما نشستيم‌ كه‌ الان‌ شايد وسط‌ شهر بلكه‌ اين‌ طرف‌ شهر بيشتر است‌  يك‌ وقتي‌ همين‌ جا بيابان‌ بوده‌. سيصد سال‌ قبل‌ هم‌ نمي‌خواهد صد سال‌ قبل‌. وارد اين‌ شهر مي‌شود‌ مي‌بيند‌ خيلي‌ فرق‌ كرده‌. پولش‌ را داد، پول‌ سيصد سال‌ قبل‌ تا حالا گرفتنش‌ گفتند كه‌ اين‌ پولها را از كجا آوردي‌؟  جريان‌ را گفت‌، گفتند عجب‌ آن‌ جمعي‌ كه‌ در زمان‌ دقيانوس‌ گم‌ شدند كه‌ هيچ‌ كس‌ جاي‌ اينها را پيدا نكرد. آخر‌ هفت‌ تا وزير تو هر مملكت‌ اصلا تو تاريخ‌ ثبت‌ مي‌شود‌. هفت‌ تا وزير يك‌ دفعه‌ گم‌ مي‌شوند‌ تمام‌ دنيا را هم‌ بگردند‌ پيداشان‌ نكنند‌ اين‌ خيلي‌ صدا مي‌كند‌. شما بودي‌؟ بله‌. پس‌ اجازه‌ بدهيد من‌ جلوتر بروم‌، آمدن‌ استقبال‌ خيلي‌ هم‌ به آنها‌ احترام‌ كردند و اينها. آمدند استقبال‌ اين‌ جلوتر رفت‌ خداي‌ تعالي‌ سنگي‌ انداخت‌، نه‌ اين‌ مردم‌ هم‌ هنوز لايق‌ هم‌ صحبتي‌ شما را ندارند، شما را نگه‌ مي‌داريم‌ براي‌ اين‌ كه‌ از اصحاب‌ و ياران‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ باشيد. يك‌ عده‌ از افرادي‌ كه‌ اينها خداي‌ تعالي‌ اينها را نگه‌ داشته‌ براي‌ ركاب‌ حضرت‌. يك‌ عده‌ اعجاز دارند، يكي‌ حضرت‌ عيسي‌ است‌، يكي‌ حضرت‌ خضر است‌، شايد حضرت‌ الياس‌ باشد‌، هفت‌ تا هم‌ اينها هستند. اينها هم‌ خداي‌ تعالي‌ اين‌ها را هم‌ نگه‌ داشته‌ كه‌ جز ياران‌ امام‌ زمان‌ باشند. يك‌ كاري‌ بكنيد، كاري‌ كه‌ آنها كردند همين‌ بوده‌ كه‌ از همه‌ چيز‌ گذشتند.

 ما هم‌ اگر همين‌ كارها را عينا بكنيم‌، آنها همه‌ چي‌ داشتند حالا ما كه‌ خيلي‌ هم‌ آنچه‌ داريم‌ اهميت‌ ندارد‌ كه‌ در راه‌ خدا بدهيم‌. ولي‌ خدا فرقي‌ برايش‌ ندارد‌. براي‌ پروردگار نگفته‌ وزير اگر آمد خودش‌ را مثلا فرض‌ كنيد فروخت‌ ما قبول‌ مي‌كنيم‌ ولي‌ اگر يك‌ فرد كاسب‌ عادي‌ اين‌ كار را كرد ما قبول‌ نمي‌كنيم‌،نه‌ همه‌ را قبول‌ مي‌كند‌.

 ان‌ الله‌ اشتري‌ من‌ المؤمنين‌. شرطش‌ ايمان است‌، انفسهم‌. و دعاي‌ عهد را كه‌ مي‌خوانيد اين‌ دعاي‌ عهد كه‌ معروف‌ هم‌ هست‌ كه‌ هر كس‌ چهل‌ روز بخواند‌ از ياران‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ خواهد بود. منتها بايد اين‌ چاشنيش‌ باشد‌ و آن‌ اين‌ است‌ كه‌ جان‌ و مال‌ و هر چه‌ دارد‌ در راه‌ خدا لااقل‌ آماده‌ باشد‌ كه‌ بدهد. انسان‌ به‌ دستورات‌ اسلام‌ بتواند‌ عمل‌ بكند‌. لذا خداي‌ تعالي‌ از ما ميثاق‌ گرفته‌ كه‌ ما دلبستگي‌ به‌ دنيا پيدا نكنيم‌. اين‌ يكي‌ از ميثاقهايي‌ است‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ از ما گرفته‌ و ميثاق‌ زيادي‌ خدا، يعني‌ هر چه‌ در فطرت‌ ما هست‌ هر چه‌ كه‌ در غريزة‌ ما هست‌ اينها را خدا ميثاق‌ گرفته‌ من‌ جمله‌ محبت‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌. حالا بد نيست‌ چند دقيقه‌اي‌ همين‌ مسئله‌ را من‌ برايتان‌ ثابت‌ كنم‌ كه‌ همين‌ ناصبين‌، حتي‌ همين‌ دشمن‌ علي‌ اين‌ خودش‌ نمي‌فهمد‌، دوست‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب است‌. خدا در فطرت‌ او گذاشته‌. من‌ از هر چي‌ از آدم است‌ شما سؤال‌ كنيد كه‌ علم‌ را دوست‌ داري‌ يا نه‌؟ مي‌گويد‌ بله‌. عالم‌ را چطور؟ بله‌. هر چه‌ عالم‌ علمش‌ بيشتر باشد‌ بيشتر دوستش‌ داري‌؟ بله‌. دقت‌ كنيد. آدم‌ پاك‌ معصوم‌ چطور، دوستش‌ داري‌ يا نه‌؟ هر چه‌ عصمتش‌ و پاكيش‌ بيشتر باشد‌، بيشتر دوستش‌ داري‌؟ بله‌. خيلي‌ خوب‌ عصمت‌ و علم‌ در هر كجا باشد‌ كه‌ اين‌ آقا دوستش‌ دارد‌ از ناصبين است‌. اين‌ در تشخيص‌ فرد اشتباه‌ كرده‌. مي‌گويد‌  علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ اينها را ندارد‌، اگر بداند‌ كه‌ دارد‌ دوستش‌ دارد‌. ببينيد شما وارد يك‌ مجلس‌ مي‌شيد. اطلاع‌ داريد كه‌ يك‌ عالم‌ با تقوا تو اين‌ مجلسه‌ ولي‌ نمي‌شناسيدش‌ اشتباهي‌ يك‌ نفر ديگر‌ را گرفتيد. شما در واقع‌ مي‌دانيد كه‌ عالم‌ با تقوا او را دوست‌ داريد اين‌ يك‌ نفر را شما عوضي‌ گرفتيد. دقت‌ كرديد. علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ را تمام‌ افراد اگر بدانند عالمتر از علي‌ پيدا نمي‌شود‌، و پاكتر از علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ نيست‌ يقينا همان‌ ناصبي‌ هم‌ دوست‌ دارد‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ را. و لذا ببينيد اين‌ كه‌ مي‌گويم‌ در فطرت‌ انسان‌ گذاشتن‌ موضوعات‌ را نگذاشتن‌، مصاديق‌ يعني‌ با كي‌ تطبيق‌ مي‌كند‌ را نگذاشتند. اين‌ را در فطرت‌ انسان‌ گذاشتن‌ كه‌ انسان‌ اعلم‌ بشر را دوست‌ دارد‌، علم‌ را دوست‌ دارد‌ و پاكي‌ و عصمت‌ را انسان‌ دوست‌ دارد‌. شما در هر كجا، شايد هم‌ براي‌ بعضي‌ جا نيافتاده‌ باشد‌ ولي‌ اين‌ قطعي‌، قطعي است‌. شما از يك‌ ناصبي‌ از كسي‌ كه‌ به‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ جسارت‌ مي‌كند‌ بپرسيد علم‌ را دوست‌ داري‌؟ مي‌گويد‌ بله‌، عالم‌ را دوست‌ داري‌؟ مي‌گويد‌ بله‌. آدم‌ پاك‌ را چطور؟ مي‌گويد‌ بله‌، دقت‌ كرديد. منتهي‌ دليل‌ ندارد‌ كه‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ اين‌ فردي‌ باشد‌ كه‌ اينجوري‌.

 دربارة‌ خدا هم‌ همينطور است‌ حالا بحثش‌ مفصل است‌، و لذا تمام‌ مردم‌ بخواهند‌ يا نخواهند‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ را دوست‌ دارند‌. بخواهند‌ يا نخواهند‌ حضرت‌ ولي‌ عصر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را به آن‌ اعتقاد دارند و دوست‌ دارند‌. همين‌ روز يك‌ زرتشتي‌ آمده‌ بود در اينجا نوشته‌ بود كه‌ ما زرتشتيها معتقديم‌ به‌ امام‌ زمان‌ اين‌ كتاب‌، شايد اين‌ كتابهاي‌ ما را خوانده‌ بود و ما هم‌ معتقديم‌ دوست‌ دارم‌ كه‌ يك‌ وقتي‌ بيام‌ دربارة‌ امام‌ زمان‌ با هم‌ صحبت‌ كنيم‌. زرتشتيها قبول‌ دارند كتاب‌ نوشتن‌ دربارة‌ امام‌ زمان‌. دربارة‌ اين‌ كه‌ يك‌ نفر در آخر الزمان‌ خواهد آمد و دنيا را پر از عدل‌ و داد خواهد كرد اين‌ را تمام‌ مردم‌، اين‌ كلمة‌ صاحب‌ الزمان‌ جهان‌ در انتظار است‌، واقعا همة‌ جهان‌ در انتظارند. منتهي‌ شخصش‌ را نمي‌شناسند‌. سني‌ وهابي‌ مي‌گويد‌ كه‌ او شايد متولد نشده‌ باشد‌. مسيحيها مي‌گويند‌ شايد كه‌ خود حضرت‌ عيسي‌ برگردد‌ يك‌ فردي‌ به‌ نام‌ پسر انسان‌ بيايد و دنيا را پر از عدل‌ و داد مي‌كند‌. يك‌ عده‌اي‌ زرتشتيها هم‌ يك‌ چيز ديگويد‌ مي‌گويند‌، بودائيها يك‌ چيز ديگر‌ مي‌گويند‌ همه‌ معتقدند حالا حتي‌ به‌ شخصش‌ معتقدند و الا اگر كسي‌ خدا را بشناسد‌ و قبول‌ داشته‌ باشد‌ پروردگار را و بعد هم‌ خوب‌ خدا هم‌ عادل است‌ ديگر‌، كسي‌ خدا را بشناسد‌ و قبول‌ داشته‌ باشد‌ و عدل‌ الهي‌ را هم‌ قبول‌ داشته‌ باشد‌. يعني‌ بشر اين‌ را بداند‌ هيچ‌ بشري‌، بدون‌ هيچ‌ زمامداري‌ بدون‌ هيچ‌ فردي‌ كه‌ آنها را به‌ تمام‌ حقايق‌ هدايت‌ كند‌ در دنيا رها و ولشان‌ مي‌كند‌. اين‌ برخلاف‌ عدل‌ الهي‌ است‌. عدل‌ الهي‌ ايجاب‌ مي‌كند‌ كه‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ كه‌ جان‌ همه‌مان‌ به‌ قربانش‌ و روحي‌ ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفدا، ايجاب‌ مي‌كند‌ يك‌ چنين‌ فردي‌ باشد تا دنيا را پر از عدل‌ و داد كند. لذا در قرآن‌ شريف‌ مكرر به‌ اين‌ مضمون‌ كه‌ يك‌ آيه‌اش‌ را مي‌گويم‌ هست‌. «انما انتم‌ منذر و لكل‌ قوم‌» در روايات‌ دارد‌ اول‌ كسي‌ كه‌ آمد روي‌ كرة‌ زمين‌ حجت‌ خدا بود. حالا در بخش‌ ما حضرت‌ آدم‌ بود. و آخرين‌ فرد اگر دو نفر باشند اول‌ بايد آن‌ شخص‌ از روي‌ زمين‌ برود‌ بعد امام‌، نمي‌شود‌ كه‌ يك‌ لحظه‌ بدون‌ امام‌ بشريت‌ در روي‌ كرة‌ زمين‌ زندگي‌ بكند‌. خوب‌ اين‌ مسئله‌ را ما واقعا قبول‌ هم‌ داريم‌ يك‌ خرده‌ هم‌ فكر كنيم‌ خودمان‌ اعتقاد پيدا مي‌كنيم‌ ولي‌ ايمان‌ به او‌ نداريم‌ متأسفانه‌. يعني‌ نمي‌توانيم‌ ايمان‌ پيدا كنيم‌. تو زندگي‌ امام‌ زمان‌ را وارد كنيم‌. ببينيد يك‌ فرض‌ كنيد كه‌ يك‌ خانه‌اي‌ اگر پدر توي‌ خانه‌ نباشد‌. يا باشد‌ توي‌ يك‌ اطاقي‌ نشسته‌ باشد‌ كه‌ بچه‌ها نبينندش‌، خيلي‌ فرق‌ مي‌كند‌. ما بايد در همة‌ خانه‌هامان‌ در تمام‌ اصطلاحاتمان‌ امام‌ زمان‌ را مثل‌ همان‌ پدري‌ كه‌ تو اطاق‌ پهلويي‌ نشسته‌ به‌ هر حال‌ نظارت‌ دارد‌ وارد تو برنامه‌مان‌، توي‌ مجالس‌ هست‌ اينجوري‌ بگوييم‌ والا دروغ‌ مي‌گوييم‌ كه‌ امام‌ زمان‌ را دوست‌ داريم‌. امام‌ زمان‌ همه‌ جا هست‌. در بين‌ ما هستند. لنفسي‌ عن‌ من‌ مقيد اين‌ كلمة‌ لم‌ من‌ ما يعني‌ از بين‌ ما از بين‌ اين‌ جوانها الان‌ امام‌ زمان‌ بيرون است‌، نمي‌توانيم‌ يك‌ هميچين‌ حرفي‌ بزنيم‌. از بين‌ اين‌ مردمي‌ كه‌ در كرة‌ زمين‌ بيرون است‌، نه‌. اين‌ كه‌ مسلم‌ بيرون‌ نيست‌ چون‌ امام‌ زمان‌ را اگر به‌ اين‌ معتقد نباشيم‌ كه‌ خيلي‌ كارمان‌ خراب است‌. من‌ معتقدم‌ تو هيچ‌ اجتماعي‌ نيست‌ كه‌ به‌ وجود بيايد الا اين‌ كه‌ امام‌ زمان‌ از آنها خالي‌ نيست‌، در بين‌ آنهاست‌.

 حالا لازم‌ نيست‌ كه‌ با آن‌ بدن‌ به‌ اصطلاح‌ كه‌ از حضرت‌ نرگس‌ متولد شده‌ با آن‌ بدن‌ باشد‌، هستند. جورهاي‌ مختلفي‌ دارد‌، علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ در يك‌ شب‌ در يك‌ لحظه‌ چهل‌ جا بود، چهل‌ جا با صد هزار جا فرقي‌ نمي‌كند‌ با اين‌ برنامه‌. چه‌ فرقي‌ مي‌كند‌ حالا چهل‌ جا باشد‌، نشستند به‌ هم‌ خبر دادند. والا علي‌ مي‌خواست‌ اراده‌ كند‌ در صد هزار جا هم‌ بود. در صد ميليون‌ جا هم‌ مي‌بود، فرقي‌ ندارد‌، امام است‌، اراده‌ بكند‌، امام‌ «مقادير امور تحبت‌ عليكم‌ و تستر من‌ بيوتكم‌». خدا همانطور كه‌ اراده‌ مي‌كند‌ كه‌ اذا اراد الله‌ و يقول‌ له‌ كن‌ فيكون‌ مي‌گويد‌ باش‌، هست‌. حضرت‌ ولي‌ عصر صلوات‌ الله‌ عليه‌ هم‌ اين‌ بندگان‌ معموليش‌ خدا گفته‌ كه‌ عبد اتعني‌ حتي‌ عجعلك‌ مثلي‌…تا اين‌ كه‌ من‌ انفاضا تقول‌ لشي‌ كن‌ فيكون‌.. تو مي‌گويي‌ به‌ هر چيز كه‌ باش‌ هست‌ و من‌ هم‌ به‌ هر چيز كه‌ بگويم‌ باشد‌ هست‌. خوب‌ وقتي‌ كه‌ يك‌ بندة‌ معمولي‌ در اثر خوندن‌ نوافل‌ به‌ اينجا مي‌رسد‌، يك‌ حجت‌ خدا، يك‌ نور الهي‌ كه‌ مثله‌ كمشكات‌ اين‌ شخص‌ خوب‌ وقتي‌ كه‌ اراده‌ بكند‌ صد هزار بدن‌ در تمام‌ مجالسي‌ كه‌ تشكيل‌ مي‌شود‌ باشد‌، باشد‌ مسئله‌اي‌ نيست‌ و لذا خيلي‌ قدر مجالسي‌ كه‌ مخصوصا روي‌ اخلاص‌ برقرار مي‌شود‌، مخصوصا بي‌ آلايشي‌، حالا انشاء الله‌ نصيب‌ همه‌امان‌ بكند‌ اين‌ مجالسي‌ كه‌ مرضي‌ امام‌ زمان‌ صلوات‌ الله‌ عليه‌ باشد‌. در اين‌ مجالس‌ بدانيد حجت‌ ابن‌ الحسن‌ تشريف‌ دارند. و هستند. و لازمة‌ زندگي‌ اين‌ را خودمان‌ را دور از امام‌ زمانمان‌ ندانيم‌. و انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ هميشه‌ مورد لطف‌ و توجه‌ ايشان‌ باشيم‌. هميشه‌ مورد عنايت‌ ايشان‌ باشيم‌.

 به‌ هر حال‌ ماه‌ ذي‌ قعده‌ است‌ متعلق‌ به‌ علي‌ ابن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام است‌. يازدهم‌ اين‌ ماه‌ كه‌ ظاهرا روز پنج‌ شنبه‌ است‌، روز پنج‌ شنبة‌ آينده‌ ظاهرا تولد حضرت‌ علي‌ ابن‌ موسي‌ الرضاست‌ و بيست‌ و سوم‌ اين‌ ماه‌ زيارتي‌ مخصوص‌ علي‌ ابن‌ موسي‌ الرضاست‌. بيست‌ و پنجم‌ اين‌ ماه‌ زيارت‌ حضرت‌ رضا افضل‌ اعمال‌ روز ده‌ الارض است‌ و روز آخر ماه‌ هم‌ تولد فرزندش‌ جواد الائمه‌ است‌. ماه‌ تمامش‌ ظاهرا مي‌شود‌ گفت‌ متعلق‌ به‌ حضرت‌ رضاست‌ و شما هم‌ بحمد الله‌ در مشهديد از ماههاي‌ محترم‌ خدا هست‌ ماه‌ ذي‌ القعده‌. پسر شبيب‌ آمده‌ روز اول‌ محرم‌ خدمت‌ علي‌ ابن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ حضرت‌ بهش‌ فرمودند اسائل‌ انت‌ ابن‌ شبيب‌، اي‌ پسر شبيب‌ آيا روزه‌ هستي‌؟ عرض‌ كرد بله‌، روزه‌ بود، روز اول‌ ماه‌، روز اول‌ سال‌، روز اول‌ محرم‌، روز اول‌ ماه‌ قمري‌ است‌ كه‌ مهمتر از روز اول‌ سال‌ شمسي است‌. خوب‌ روزه‌اش‌ مستحب است‌ انشاء الله‌ يادتان‌ باشد‌ توفيقي‌ پيدا شد روزه‌ بگيريد. بعد فرمود كه‌اي‌ پسر شبيب‌ هلال‌ ماه‌ محرم‌ كه‌ ظاهر مي‌شد حزن‌ ما اهل‌ بيت‌ شروع‌ مي‌شود‌. لحظه‌ به‌ لحظه‌. شب‌ دوم‌ بيشتر مي‌شود‌، شب‌ سوم‌ بيشتر مي‌شود‌، شب‌ چهارم‌ بيشتر مي‌شود‌، اي‌ پسر شبيب‌ جدم‌ حسين‌ را در كربلا با لبهاي‌ تشنه‌ كشتند. بعد منظورم‌ اين‌ جمله‌ بود، يابن‌ شبيب‌ ان‌ كنتي‌ باكيا لشي‌ فبكي‌ علي‌ الحسين‌ يا فبكي‌ علي‌ جدي‌ عل‌ الحسين‌. اگر خواستي‌ به‌ چيزي‌ گريه‌ كني‌، يعني‌ اگر مصيبتي‌ برايت‌ وارد شد هر مصيبتي‌ كه‌ برسد يقينا مصيبت‌ سيد الشهدا عليه‌ السلام‌ بالاتر است‌ و محبت‌ تو هم‌ بايد چيزي‌ كه‌ از دست‌ دادي‌ يقينا به‌ امام‌ حسين‌ بيشتر است‌. يعني‌ ببينيد انسان‌ وقتي‌ كه‌ محبتش‌ به‌ چيزي‌ بيشتر بود و اين‌ هم‌ مصيبتش‌ بيشتر است‌ مسائل‌ ديگر‌ را اصلا در نظر نمي‌گيرد‌. لذا حضرت‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ وقتي‌ كه‌ مجالسي‌ دعوتش‌ مي‌كردند مي‌فرمود كه‌ ما مجالس‌ سرور نمي‌رويم‌، عرض‌ مي‌كرديم‌ آقا مجالس‌ جشن‌ ما هم‌ اينطور است‌ كه‌ ما مصائب‌ سيد الشهدا را مي‌خوانيم‌ در همانجا هم‌ روضه‌ مي‌خوانيم‌. حضرت‌ مي‌فرمود حالا كه‌ اينطوره‌ مي‌آيم‌ به‌ مجالس‌ شما. خيلي‌ اهميت‌ دارد مصائب‌ حسين‌ ابن‌ علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌.

 شب‌ جمعه‌ است‌، شب‌ زيارتي‌ مخصوص‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌. يك‌ جمله‌اي‌ حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ در همين‌ جا دارد‌ كه‌ فرمود يابن‌ شبيب‌ جدم‌ حسين‌ را كشتند همانطوري‌ كه‌ گوسفند را مي‌كشند. ما عرض‌ مي‌كنيم‌ آقا گوسفند را با لبهاي‌ تشنه‌ نمي‌كشيم‌.

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۱۵ شوال ۱۴۱۲ قمری – حقيقت‌ انسان‌ و روح – درس‌ اخلاق‌ ۱۸

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. يسئلونك‌ عن‌ الروح‌ قل‌ الروح‌ من‌ امر ربي‌.

 دربارة‌ اعتقاد به‌ خدا و پيغمبر و قرآن‌ و ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ در اين‌ جلسه‌ مطالبي‌ قبل‌ از ماه‌ مبارك‌ رمضان‌ عرض‌ شد. بنا بود كه‌ دربارة‌ مرگ‌ و عالم‌ برزخ‌ و قيامت‌ و بهشت‌ و جهنم‌ از اين‌ به‌ بعد بحث‌ داشته‌ باشيم‌. من‌ مي‌خواستم‌ امشب‌ براي‌ شما حقيقت‌ روح‌، حقيقت‌ خودمون‌، و آنچه‌ اصل‌ است‌ در ما و آنچه‌ بايد نسبت‌ به‌ او اهميت‌ بيشتري‌ بدهيم‌ و اعتقاد داشته‌ باشيم‌، مطالبي‌ بيان‌ كنم‌. حالا تا جائي‌ كه‌ ميسرّه‌ ولي‌ جدا تقاضا دارم‌ كه‌ دوستان‌ ما را در محدودة‌ خاصي‌ قرار ندهند. و الا اين‌ جلسه‌ هم‌ مثل‌ جلسة‌ شبهاي‌ جمعه‌ ميشه‌ و تقريبا كم‌ فايده‌ يا آن‌ فايده‌اي‌ كه‌ ما مي‌خواهيم‌ ببريم‌ از اين‌ جلسه‌ برده‌ نميشود. حالا اين‌ مقداري‌ كه‌ ميشه‌ درباره‌اش‌ صحبت‌ كرد حتي‌ يك‌ مطالبي‌ را بخوام‌ بگن‌ ميترسم‌ بعضي‌ها شب‌ بترسند. تا اين‌ اندازه‌ ما گرفتاريم‌. يك‌ كسي‌ كتاب‌ عالم‌ عجيب‌ ارواح‌ ما را ميگفت‌ من‌ توش‌ را مي‌خوانم‌ اما جلدش‌ را نگاه‌ نمي‌كنم‌. چون‌ از اين‌ عكسها مي‌ترسم‌. حقيقت‌ انسان‌ روحه‌. جسد انسان‌ مثل‌ لباس‌ است‌ كه‌ انسان‌ در بر كرده‌، ماها غالبا دوستانمون‌ را به‌ روحشون‌ نمي‌شناسيم‌. به‌ بدنشون‌ مي‌شناسيم‌. يعني‌ از شكل‌ و قيافه‌ مي‌فهميم‌ كه‌ اين‌ مثلا آقاي‌ زيده‌، عمره‌، بكره‌، نميدونم‌ حسنه‌، حسينه‌. و براي‌ ما خود اون‌ شخص‌ مشخص‌ نيست‌. و حال‌ اينكه‌ اين‌ا مثل‌ عين‌است‌ كه‌ انسان‌ افراد را به‌ لباسشون‌ بشناسه‌. مثلا شما اگر لباستون‌ را عوض‌ كرديد، ما خيال‌ كنيم‌ شما ديگه‌ كس‌ ديگه‌اي‌ هستيد، نشناسيم‌. با لباس‌ انسان‌ اشخاص‌ را بشناسه‌. اينهايي‌ هم‌ كه‌ با قيافه‌ اشخاص‌ را مي‌شناسند، اينها هم‌ در يك‌ مرحله‌اي‌ مثل‌ همون‌ كسي‌ است‌ كه‌ با لباس‌ افراد را بشناسه‌. ما آنچه‌ كه‌ هستيم‌، حقيقت‌ ما، واقعيت‌ ما، هموني‌ است‌ كه‌ الان‌ دور هم‌ نشسته‌ايم‌. اگر از ميان‌ اين‌ جمعيت‌ يكي‌ خواب‌ خواب‌ باشه‌، توي‌ ما هست‌ يا نيست‌؟ طبعا توي‌ ما نيست‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ نه‌ گوشش‌ ميشنوه‌، نه‌ چشمش‌ مي‌بينه‌، نه‌ مطالب‌ را درك‌ ميكنه‌، نه‌ وضع‌ را احساس‌ ميكنه‌. چه‌ فرقيست‌ با اينكه‌ يك‌ دست‌ لباس‌ همان‌ شخص‌ در گوشة‌ اطاق‌ باشه‌. يعني‌ اگر يك‌ دست‌ لباس‌ يك‌ فردي‌ در جا لباسي‌ باشه‌ و خودش‌ نباشه‌، مسلما شما نميگيد فلاني‌ توي‌ مجلس‌ بود. اگر كسي‌ هم‌ بدنش‌ توي‌ مجلس‌ باشه‌ ولي‌ روحش‌ نباشه‌، بايد شما بگوئيد كه‌ او در مجلس‌ نيست‌. يعني‌ مثلا خواب‌ باشه‌. يا حالتش‌ بد باشه‌، يا در حالت‌ مثلا اغما و بيهوشي‌ باشه‌، اينهم‌ اين‌ا مثل‌ اينكه‌ يك‌ دست‌ لباسش‌ در گوشة‌ اطاق‌ آويز باشه‌ و خودش‌ نباشه‌.

 بنابراين‌ بيائيم‌ ما امشب‌، يعني‌ درس‌ امشبمون‌ و بحث‌ امشبمون‌ اين‌ است‌ كه‌ بيائيم‌ حقيقت‌ خودمون‌ را بشناسيم‌. لبمون‌ را، واقعيتمون‌ را، آني‌ كه‌ هستيم‌ ما، نه‌ لباس‌ و جسدمون‌ را. ما الان‌ كه‌ اينجا نشسته‌ايم‌، يك‌ دست‌ لباس‌ تنمونه‌، يك‌ دست‌ هم‌ گوشت‌ و پوست‌ و استخواني‌ به‌ برمونه‌، و روحمون‌. اين‌ دو تا هيچ‌. آن‌ حقيقتشه‌. ببينيد آن‌ كه‌ من‌ ميگم‌ من‌! ببينيد وقتي‌ خوابيد ميگيد من‌؟! خوب‌ من‌ معنا نداره‌. وقتي‌ كه‌ بيهوشيد ميگيد من‌؟! مشخصه‌ اين‌ شخصيتتون‌ مكشوفه‌؟ نه‌. بايد ديگه‌ حالا زياد توضيح‌ ندم‌. الان‌ اگر همة‌ اين‌ جمعيت‌ خواب‌ باشند، واقعا خواب‌ باشند، ما آيا دور هم‌ جمع‌ شده‌ايم‌، با هم‌ انس‌ گرفته‌ايم‌؟ نه‌. مثل‌ اينكه‌ ده‌ دست‌، بيست‌ دست‌ لباس‌ در اينجا باشه‌. اين‌ را خوب‌ بفهميد. يعني‌ بايد روي‌ اين‌ اساس‌ خيلي‌ از كارها انجام‌ بشه‌. اگر اين‌ اساس‌ را خوب‌ درك‌ نكنيم‌ وضعمون‌ نامرتبه‌. ببينيد، اين‌ بدن‌ بدون‌ احساس‌، شما همانطوري‌ كه‌ دستتون‌ اگر خداي‌ نكرده‌ قطع‌ بشه‌، آنطرف‌ افتاده‌، آيا آن‌ ديگه‌ احساسي‌ داره‌ يا نداره‌؟ نه‌. شما در آن‌ دست‌ هستيد؟ نه‌. اگر پاي‌ انسان‌، تمام‌ بدن‌، قطعه‌قطعه‌، شما توي‌ اون‌ هستيد؟ نه‌. خوب‌ همينجور هر چيزي‌ را ميشه‌ قطعه‌قطعه‌ برداشت‌، يك‌ انگشت‌، دو انگشت‌، سه‌ انگشت‌، چهار انگشت‌، دست‌، پا، تيكه‌ تيكه‌، بريزه‌ انسان‌ كنار، چي‌ باقي‌ مي‌مانه‌؟ همون‌ خود انسان‌. آن‌ همه‌ چيز هست‌. آن‌ انسانه‌. انسان‌ به‌ چشم‌ و گوش‌ و حلق‌ و بيني‌ و دست‌ و پا نيست‌. اگر شما در بعضي‌ از اين‌ موزه‌ها وارد بشد، واقعا يك‌ مجسمه‌هايي‌ آنجا هست‌ كه‌ بقدري‌ شبيه‌ انسان‌ آنها را درست‌ كردند، وقتي‌ انسان‌ برخورد ميكنه‌ اولا خيلي‌ خيال‌ ميكرده‌ اينجا كسي‌ نيست‌، يك‌ وقت‌ مي‌بينه‌ يكي‌ آنجا ايستاده‌. وقتي‌ نزديك‌ ميشه‌، من‌ در موزه‌هايي‌، در بعضي‌ از موزه‌ها ديده‌ام‌. واقعا بايد انسان‌ دقت‌ بكنه‌ تا بفهمه‌ كه‌ اين‌ آدم‌ نيست‌. اين‌ مجسمه‌ است‌. ماها كه‌ اينجا نشستيم‌، آنچه‌ كه‌ شما از من‌، از رفقاتون‌، از هيكل‌ خودتون‌، از قد و بالاي‌ خودتون‌ مي‌بينيد، اين‌ همان‌ مجسمه‌ است‌، هيچ‌ فرقي‌ نداره‌. اگر وقتي‌ مي‌ريد طرف‌ مجسمه‌ يكدفعه‌ راه‌ بيفته‌. مي‌فهميد آدم‌ بوده‌ اينجا وايستاده‌. اگر راه‌ نيفته‌ مي‌فهميد هيچي‌ نيست‌. خوب‌ همين‌ موقعيت‌ را بياريد توي‌ كار. همين‌. اگر آن‌ روح‌ داشته‌ باشه‌ آدمه‌. اگر روح‌ نداشته‌ باشه‌ آدم‌ نيست‌. پس‌ آدم‌ به‌ چيه‌؟ روح‌ خيلي‌ خوب‌ معلوم‌ ميشه‌. آدميت‌ انسان‌ به‌ آن‌ روح‌ انسانه‌. دقت‌ كرديد؟ خوب‌.

 اين‌ روح‌ عمرش‌ چقدره‌؟ خيلي‌ زياده‌. شما چندسالتونه‌. ميگيد بيست‌ و پنج‌ سال‌. بيخود ميگيد بيست‌ و پنج‌ سال‌. بگيد از وقتي‌ كه‌ از مادر متولد شدم‌، بدنم‌ از وقتي‌ كه‌ از مادر متولد شده‌ تا حالا بيست‌ و پنج‌ ساله‌ ادامه‌ داره‌. آنهم‌ همون‌ بدن‌ نيست‌ها. دهها مرتبه‌ اين‌ بدن‌، دهها حالا اگه‌ زياد باشه‌، اين‌ دفعات‌ زيادي‌ اين‌ بدن‌ عوض‌ شده‌ و حالا به‌ اين‌ صورت‌ در آمده‌. نميدونم‌ اين‌ را خوب‌، معلومه‌ ديگه‌ اين‌ خيلي‌ روشنه‌. بايد اول‌ كاري‌ كه‌ يك‌ سالك‌ الي‌ الله‌ ميكنه‌ و مي‌خواد قدم‌ اول‌ را بردارشه‌، تكليف‌ خودش‌ را با لباسش‌ و بدنش‌ روشن‌ كنه‌. آخه‌ روي‌ چي‌ مي‌خواي‌ كار كني‌؟ روي‌ بدنش‌. يك‌ قدري‌ ذكر انسان‌ ميگه‌ اين‌ صورتش‌ عرق‌ ميكنه‌ براق‌ ميشه‌، ميگه‌ فلاني‌ نوراني‌ شده‌. آقا نوراني‌ اينها نيستش‌. چون‌ وقتي‌ يك‌ قدري‌ انسان‌ ذكر گفت‌ يك‌ حالت‌ تشعشعات‌ عرقي‌ درش‌ ميزنه‌، پيشانيش‌، ميگه‌ به‌به‌ چه‌ نوري‌! اگر نور داره‌ بكنيدش‌ توي‌ تاريكي‌ مطلق‌ ببين‌ بازهم‌ روشنه‌. ما همه‌ چيزمون‌ را داديم‌ به‌ ظواهر. اگر امام‌ زمان‌ را توي‌ تاريكي‌ ببينيد كه‌ اين‌ نور، اين‌ نور چراغي‌ تو زير پوستش‌ نباشه‌ نستجير بالله‌ ميگيم‌ اين‌ امام‌ زمان‌ نيست‌. ولي‌ آن‌ نوري‌ كه‌ امام‌ زمان‌ داره‌، آن‌ نور ديگه‌ است‌. آن‌ مربوط‌ به‌ روح‌ مقدسشه‌. ملائكه‌ را وقتي‌ مي‌خوايم‌ ببينيم‌ خيال‌ مي‌كنيم‌ آنها بايد مثل‌ چراغ‌ رفت‌ و آمد كنه‌. و غالبا هم‌ خداي‌ تعالي‌، براي‌ اينكه‌ ماها چون‌ اهل‌ ظاهريم‌، چون‌ كه‌ با كودك‌ سرو كارت‌ فتاد با زبان‌ كودكي‌ بايد گشاد، خدا هم‌ با ما، كودكان‌ و ابلهان‌. وقتي‌ هم‌ كه‌ دليلش‌ هم‌ اينه‌، آن‌ نور مقدس‌ خاتم‌ انبياء و ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ را براي‌ اينكه‌ ما بچه‌ايم‌، ما كودكيم‌، ما چشممون‌ به‌ اين‌ هيكلهاي‌ ظاهريست‌، آورده‌ وارد همين‌ بدنها كرده‌ تا با ما انس‌ بگيرند. و الا لازم‌ نيست‌. اگر ما آدم‌ بوديم‌، اگر ما اين‌ مسئله‌ را حل‌ كرده‌ بوديم‌، اگر اين‌ مسئله‌ برامون‌ روشن‌ شده‌ بود كه‌ بدنمون‌ اين‌ لباس‌ مي‌مانه‌. همانطوري‌ كه‌ در روايات‌ داره‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌، پيغمبر اكرم‌، با بدنشون‌ ما نبايد آنها را بشناسيم‌. آنها با همان‌ روح‌ ما با روح‌ آنها. يعني‌ ما اگر خودمون‌ را شناختيم‌ كه‌ كي‌ هستيم‌ توي‌ حرم‌ حضرت‌ رضا صلواة‌ الله‌ عليه‌ اگر انسان‌ وارد شده‌، قطعا روح‌ مقدس‌ حضرت‌ رضا صلواة‌ الله‌ عليه‌ در آنجا هست‌. به‌ او توجه‌ نداريم‌. اما اگر يك‌ سيدي‌ را كه‌ حالا روي‌ يك‌ علائمي‌ فكر مي‌كنيم‌ شايد ايشان‌ امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ باشه‌، در توي‌ حرم‌ ببينيمشون‌، ميگيم‌، حواسمون‌ پرت‌ اين‌ بدن‌ ميشه‌. و از آن‌ حقايق‌ دور ميشيم‌. اينها مال‌ كودكي‌ ماست‌. خدا خودش‌ را نميتونه‌ مجسم‌ كنه‌. و الا اگر مي‌خواست‌ خودش‌ با ما در ارتباط‌ باشه‌ و همانطوري‌ كه‌ مسيحي‌ها معتقدند. مسيحي‌ها دربارة‌ خود خدا هم‌ اين‌ را ميگن‌ كه‌ خدا آمد در لباس‌ حضرت‌ مسيح‌ براي‌ اينكه‌ با ما انس‌ بگيره‌. ولي‌ ما اين‌ اعتقاد را داريم‌ چونكه‌ ما نمي‌توانيم‌، يعني‌ افكارمون‌، آخه‌ حق‌ هم‌ تا حدي‌ داريم‌. براي‌ اينكه‌ هر چي‌ ديديم‌ جسمانيت‌ بوده‌. هر چي‌ شنيديم‌ از طريق‌ جسمانيت‌ بوده‌. هر چي‌ لمس‌ كرديم‌ از طريق‌ جسمانيت‌ بوده‌. هر چه‌ باصطلاح‌ استشمام‌ كرديم‌، چشيديم‌، جسماني‌ بوده‌. تمام‌ اين‌ حواس‌ پنجگانه‌ هميشه‌ به‌ طرف‌ جسمانيت‌ و ماديت‌ كشيده‌ شده‌، حالا همه‌ چيز را مي‌خواهيم‌ به‌ ماديت‌ تطبيق‌ كنيم‌.

 ببينيد انسان‌ گاهي‌ ميشه‌ افكار خودش‌ را، يك‌ چيزي‌ فرض‌ مي‌كنيم‌. مثلا در روايت‌ هست‌ كه‌ اگر از مورچه‌ بپرسند خدا چه‌ جوره‌؟ ميگه‌ خدا يك‌ مورچة‌ بزرگتري‌ است‌، منتهي‌ شاخ‌ هم‌ داره‌. ما شاخ‌ نداريم‌ او شاخ‌ هم‌ داره‌. قدرت‌ را در شاخ‌ داشتن‌ مورچه‌، يك‌ مورچة‌ بزرگ‌ شاخدار! اينجور چيزي‌. از بشري‌ كه‌ خدا را نمي‌شناسه‌ و معتقد به‌ خدا هست‌، از هر كدامشون‌، اين‌ بشرهايي‌ كه‌ توي‌ دنيا هستند، غير از شيعه‌ كه‌ خوب‌، تابع‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارته‌ و خدا را (نامفهوم‌) خاك‌، زير خاكش‌ نمي‌كرديد. اين‌ چيه‌؟ يك‌ بدن‌. يك‌ بدن‌ كه‌ اگر روي‌ زمين‌، چرا زير خاكش‌ مي‌كنند؟ چون‌ اگر روي‌ زمين‌ بمونه‌، هر مذهبي‌ هم‌ يك‌ كاري‌ ميكنه‌. يكي‌ مي‌سوزونه‌، زرتشتي‌ها مي‌سوزانند. ببخشيد هندوها مي‌سوزانند. زرتشتي‌ها مي‌گذارند روي‌ يك‌ بلندي‌ ميگن‌ حيوانات‌ بخورند. مسلمانها، مسيحي‌ها مي‌كنند توي‌ يك‌ جعبه‌، با تشكيلات‌ جعبه‌ را مي‌كنند زير خاك‌. مسلمانها خوب‌ خودمون‌ كه‌ زياد ديديد، ميكنند زير خاك‌. شما دندونتون‌ مال‌ شماست‌. دندونتون‌ را كه‌ ميكنه‌ باصطلاح‌ دندانپزشك‌ دندان‌ شما را ميكشه‌، شما ميگيد جزئي‌ از من‌ رفت‌ آنجا توي‌ سبد دندانپزشك‌؟ نه‌. بالاخره‌ شما را اگر بخوان‌ هزار جزئت‌ بكنند، يك‌ جزئت‌ دندانته‌ مثلا. ميگي‌ يك‌ جزء از هزار جزء من‌ آنجاست‌؟ نه‌. اين‌ را خوب‌ واقعا پياده‌ كنيم‌ توي‌ خودمون‌. شما اين‌ را از نظر عقيده‌ و از نظر عقل‌ قبول‌ داريد ولي‌ از نظر فكر قبول‌ نداريد. يعني‌ همه‌امون‌ها، قبول‌ نداريم‌. اگر گفتيد كه‌ آقا مثلا دندان‌ ما، من‌ خوابم‌، فلاني‌ كجاست‌، توي‌ آن‌ اطاق‌ خوابه‌. نه‌. اين‌ بدن‌ من‌ اينجاست‌. روح‌ من‌ معلوم‌ نيست‌ كجاست‌. ميتونيد بگيد فلاني‌ نيست‌. البته‌ بچه‌ها ياد بگيرند اينها مي‌تونند بگند ما خوابيم‌ ردشون‌ كن‌. بگه‌ فلاني‌ خونه‌ نيست‌. واقعا نيستيم‌ اينجوري‌. رفته‌ روح‌ داره‌ گردش‌ ميكنه‌، گاهي‌ بالا، پائين‌، ملكوت‌، آنطرف‌، آنطرف‌، داره‌ گردش‌ ميكنه‌. كجا تو توي‌ خانه‌ هستي‌؟ اگر لباسهايتون‌ را توي‌ خانه‌ گذاشته‌ باشيد و رفته‌ باشيد بيرون‌ شما، ميگن‌ آقا توي‌ اطاقه‌؟ اين‌ را خوب‌، هي‌ من‌ تكرار ميكنم‌، براي‌ اينكه‌ خوب‌ بايد، چون‌ اگر اين‌ كار را نكنيد اين‌ سد راهتون‌ برداشته‌ نميشه‌. مسئلة‌ مرگ‌ براتون‌ حل‌ نميشه‌. مسئلة‌ كمالات‌ روحي‌ براتون‌ حل‌ نميشه‌. مسئلة‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود سير و سلوك‌ حل‌ نميشه‌. هيچي‌ حل‌ نميشه‌. اين‌ را بايد حلش‌ كنيد. اين‌ اگر حل‌ بشه‌ خوب‌ ما هستيم‌ و حالا شما، مي‌دونيد در حالت‌ پيغمبر اكرم‌ نگاه‌ كنيد. پيغمبر اكرم‌ به‌ زيبايي‌ افراد كاري‌ نداشت‌. هر كدوم‌ خوش‌ قيافه‌ترند اين‌ را بهتر قبول‌ كنه‌. هر كه‌ بد قيافه‌ است‌ اين‌ را قبولش‌ نكنه‌. اين‌ا مثل‌ اينكه‌ يكي‌ لباس‌ سياه‌ داره‌، يكي‌ لباس‌ سفيد داره‌، يكي‌ مثلا فرض‌ كنيد لباس‌ كرباسي‌ داره‌، يكي‌ فاستوني‌ داره‌، اينجوري‌. لباسش‌ مال‌ خودش‌. بعضي‌ افراد پست‌ پست‌ باز هستند كه‌ باز به‌ همون‌ لباس‌ هم‌ توجه‌ دارند. اگر لباس‌ خوب‌ پوشيده‌ باشه‌ ميگن‌ اين‌ آدم‌ خيلي‌ مهمه‌. آخه‌ اگر انسان‌ بنا شد كه‌ آن‌ ظاهر بياد جلو گاهي‌ به‌ اين‌ گرفتاريها هم‌ برخورد ميكنه‌. ميگن‌ يك‌ وقت‌ يك‌ كسي‌ رفته‌ بود يك‌ جا مهماني‌، لباسهاي‌ خوبش‌ را نپوشيده‌ بود. خيلي‌ بهش‌ بي‌ اعتنايي‌ كردند و بعضي‌ها ميگفتند اين‌ چرا آمده‌، بعضي‌ها مي‌خواستند بيرونش‌ كنند. بالاخره‌ نشاندند و يك‌ غذايي‌ بهش‌ دادند و يا غذاش‌ ندادند. رفت‌ يك‌ دست‌ لباس‌ خوب‌ پوشيد آمد. بردند آن‌ بالا نشاندندش‌. اين‌ غذا را برميداشت‌ مي‌ريخت‌ توي‌ آستينش‌. اين‌ غذاي‌ خوب‌ براي‌ لباسه‌. چون‌ اين‌ غذا را امشب‌ بخاطر تو مي‌دهند به‌ ما نه‌ بخاطر خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ هيكل‌ ما. بهش‌ احترام‌ كرديم‌. للهيكل‌ قسط‌ من‌ السمن‌. به‌ روحش‌ كاري‌ نداشتيم‌. اين‌ اين‌ اونه‌. ببينيم‌ كي‌ آدمه‌؟! كدوم‌ صفات‌ حسنه‌ را داره‌. به‌ خدا قسم‌ آقايون‌ اگر اطلاع‌ از وضع‌ مردن‌ پيدا كنيد براي‌ هر يك‌ از مراحل‌ كمال‌ كه‌ الان‌ داريد قدم‌ برميداريد، اگر ميلياردها تومان‌ خرج‌ بكنيد ارزش‌ داره‌. افرادي‌ كه‌ داراي‌ گناهند، داراي‌ گناهند، غافل‌ در دنيا گناه‌ كردند و مشغول‌ گناهند. اين‌ گناهان‌ انسان‌ را آنچنان‌ در موقع‌ مرگ‌ آلوده‌ ميكنه‌. شما نگيد سكته‌ كرد راحت‌ مرد. راحت‌ مردن‌ و ناراحت‌ مردن‌ اينها مال‌ بدنه‌، اين‌ را شما بدونيد، تموم‌ ميشه‌ بالاخره‌. ماها فكرمون‌، ميگيم‌ عجب‌ بد مرد! و حال‌ اينكه‌ خوب‌ مرده‌. يك‌ كسي‌ ماشين‌ بهش‌ ميزنه‌ پرتش‌ ميكنه‌ آنطرف‌، مغزش‌ توخ‌توخ‌ ميشه‌. ميگيم‌ عجب‌ بد مرد. نه‌. تو بد مي‌بيني‌، و الا اون‌ خيلي‌ راحت‌، اصلا نفهميد كي‌ مرد! واقعاها. آنها كه‌ تصادف‌ كردند مي‌دونند، اصلا بعد از مدتي‌ ميگن‌ چي‌ شد ما اينجا توي‌ بيمارستانيم‌؟ تازه‌ حالا شروع‌ ميكنه‌ درد كردن‌. اگر بميره‌ ديگه‌ آن‌ درد بعديش‌ را هم‌ نداره‌. هيچي‌. راحت‌. اما ما ميگيم‌ عجب‌ بد مرد. ما بد مي‌بينيم‌. و گرنه‌ او راحت‌ مرد. راحت‌ الموت‌ في‌ الفرجه‌. راحتي‌ مردن‌ اينه‌ كه‌ دفعي‌ باشه‌. شما توي‌ زندان‌ باشيد از دو سه‌ روز قبل‌ بيان‌ به‌ شما بگن‌ كه‌ تو مي‌خواهي‌ آزاد بشي‌، تا صداي‌ خش‌ خش‌ در بياد ميگي‌ آي‌ من‌ را مي‌خوان‌ ببرند، ميگن‌ نه‌ حالا تو بشين‌. حالا تو بشين‌، حالا تو بشين‌، حالا تو بشين‌، اين‌ تا سه‌ چهار روز، گاهي‌ سه‌ چهار ماه‌ طول‌ ميكشه‌ تا اين‌ را آزادش‌ كنند. اين‌ زجر كش‌ شده‌، اين‌ با زجر از اين‌ زندان‌ بيرون‌ رفته‌. اما اگر انسان‌ خيال‌ ميكنه‌ حالا ده‌ روز ديگه‌ مي‌مانه‌ توي‌ اين‌ زندان‌. خوب‌ ميان‌ در را باز ميكنند. فلاني‌ آقا تو بيا بيرون‌. من‌! اين‌ راحته‌، ببينيد چقدر خوشحال‌ ميشه‌ انسان‌!

 اگر انسان‌ مؤمن‌ باشه‌ بهترين‌ دعا براش‌ اين‌ است‌ كه‌ بهش‌ بگن‌ خدا مرگت‌ بده‌. بهترين‌ دعا. اگر ما اين‌ حقيقتي‌ كه‌ امشب‌ من‌ گفتم‌ درك‌ بكنيم‌. و اگر مؤمن‌ انسان‌ نباشه‌، به‌ كمال‌ نرسيده‌ باشه‌، خوب‌ هزار جور هم‌ عذر بياريم‌ كه‌ دنيا دار تجارته‌، دار چه‌، فلان‌، اينها، خوب‌. ما بايد به‌ كمال‌ برسيم‌. بد هم‌ نيست‌ اين‌ حرف‌ كه‌ خدايا ما را به‌ كمال‌ برسون‌ كه‌ از اين‌ دنيا اگر رفتيم‌ اينجا يك‌ ساعت‌ كار كنيم‌ مساويست‌ با صد سال‌ كار كردن‌ در عالم‌ برزخ‌، در عالم‌ قيامت‌. يعني‌ يك‌ ساعت‌ اينجا كار كنيم‌ آنجا صد سال‌ كار از جلوي‌ پامون‌ برداشته‌ ميشه‌. اينجا اينطوره‌. شما ببينيد يك‌ جلسة‌ امتحاني‌ تشكيل‌ دادند براي‌ تمام‌ دانش‌آموزان‌ يك‌ مدرسه‌. شما يك‌ ماشين‌ گيرتون‌ نمي‌آد، يا جوري‌ شده‌، تنبلي‌ كرديد نرفتيد سر جلسة‌ امتحان‌. حالا پشت‌ امتحان‌ مانديد. (نامفهوم‌) امام‌ معصوم‌، غير از معصومين‌ توي‌ اينها اصلا جدا هستند از ماها، پسر امام‌ معصوم‌ وقتي‌ مي‌آد توي‌ دنيا، عقلش‌ اينقدر ميرسه‌ كه‌ خدا همه‌كاره‌ است‌. و هر چي‌ مي‌بينه‌ ماده‌ مي‌بينه‌، هر چي‌ مي‌شنوه‌ مادي‌ مي‌شنوه‌. كم‌كم‌ اين‌ صفات‌ رذيله‌ درش‌ بوجود مي‌آد. يعني‌ وقتي‌ شيرخواره‌ به‌ پستان‌ مادر متكيه‌، به‌ خدا متكي‌ نيست‌. وقتي‌ يك‌ خورده‌ بزرگتر ميشه‌ به‌ پدر، اينطرف‌، خلاصه‌ هيچ‌ وقت‌ به‌ ياد خدا نمي‌افته‌. هميشه‌ با اين‌ و اون‌ مرتبطه‌ و همين‌ هي‌ درشت‌ ميشه‌. كم‌كم‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ اگر دختر باشه‌ ميرن‌ عروسك‌ براش‌ ميخرن‌ كه‌ توي‌ خونه‌ها من‌ از دوستانم‌ تقاضا مي‌كنم‌ كه‌ عروسكهايي‌ كه‌ مجسمه‌ است‌ اينجا مكروهه‌ نگه‌ داشتنش‌ و يا حرامه‌. و توي‌ خونه‌هاي‌ شماها اصلا براي‌ فرزندان‌ شماها هم‌ نباشه‌. و خوب‌ دختره‌ اينجور چيزها را مي‌رن‌ مي‌گيرن‌ براش‌ مي‌يارن‌ توي‌ خونه‌، اين‌ را سرگرمش‌ مي‌كنند. پسر باشه‌ ماشين‌ و همينها بزرگ‌ مي‌شه‌. با خود اين‌ بچه‌ بزرگ‌ مي‌شه‌، ماشينش‌ اون‌ وقت‌ از اون‌ ماشينهاي‌ پلاستيكي‌ بوده‌ حالا شده‌ ماشين‌ بزرگ‌ حسابي‌ همون‌ دلبستگي‌ را هم‌ داره‌ بهش‌.

 بلكه‌ بدتر اگر روزها بچه‌ را ماشين‌ پلاستيكيش‌ را برمي‌ داشتند مي‌بردند گريه‌ مي‌كرد و بعد هم‌ زود يادش‌ مي‌رفت‌ زود تمام‌ مي‌شد. اما حالا اگر ماشين‌ انسان‌ را دزد ببره‌ پدرش‌ در مي‌ياد. اين‌ امراض‌  روحي‌ همينطور رشد مي‌كنه‌. رشد مي‌كنه‌ با خود انسان‌ از اين‌ زمان‌ بايد شروع‌ به‌ تزكية‌ نفس‌ بكنه‌ انسان‌. و همه‌ هم‌ بايد تزكية‌ نفس‌ بكنن‌، و اگر تزكية‌ نفس‌ نكنن‌ گرفتارند. در عالم‌ برزخ‌ گرفتارند. عالم‌ برزخ‌ گفتم‌ شايد چند ميليون‌ سال‌ طول‌ بكشه‌. تمام‌ اين‌ مدت‌ را به‌ اندازة‌ مي‌خواسته‌ تو دنيا پنجاه‌ سال‌، شصت‌ سال‌، هفتاد سال‌ تو دنيا خودش‌ را درست‌ كنه‌ بايد در اين‌ مدت‌ همش‌ بيچاره‌ باشه‌. همش‌ گرفتار باشه‌ و جدا دوستان‌ براتون‌ عرض‌ مي‌كنم‌ كه‌ كوشش‌ كنيد اجلوا بالتوبه‌ اولين‌ قدمش‌ را، چون‌ قدم‌ اول‌ را كه‌ انسان‌ برداره‌ قدمهاي‌ بعد را هم‌ حتما برمي‌ داره‌. عجلوا بالتوبه‌ قبل‌ الفوت‌. قبل‌ از موت‌ ببخشيد عجله‌ كنيد به‌ توبه‌ كردن‌ قبل‌ را مردن‌ عجله‌ كنيد به‌ مراحل‌ روحيتون‌ قبل‌ از مردن‌. عجلوا بالصلات‌ قبل‌ الموت‌ كه‌ خوب‌ اون‌ معناش‌ يك‌ معناي‌ عمودي‌ هم‌ داره‌ كه‌ بمانه‌ ولي‌ عجلوا بالتوبه‌ قبل‌ الموت‌. واقعا عجله‌ بايد كرد، هيچ‌ مهلت‌ به‌ ما ندادن‌. نبايد هم‌ به‌ ما مهلت‌ بدن‌. به‌ هر حال‌ حالا انشاء الله‌ از خواب‌ غفلت‌ بيدار بفرما (الهي‌ آمين‌) اين‌ حقايق‌ را به‌ ما معرفي‌ بفرما(الهي‌ آمين‌).

 روح‌ انسان‌ گاهي‌ يك‌ صفايي‌ يك‌ جلايي‌ پيدا مي‌كنه‌ كه‌ همة‌ حقايق‌ را مي‌دونه‌. ارواح‌ هستند، ملائكه‌ هستند من‌ در خصوص‌ ملائكه‌ و ارواح‌ و اجنه‌ و شياطين‌ و اينها يك‌ مقداري‌ مي‌خواستم‌ امشب‌ صحبت‌ كنم‌، كه‌ مناسب‌ نديدم‌ و انشاء الله‌ چون‌ لازمه‌ نمي‌توانيم‌ اينها را صحبت‌ نكنيم‌ و عبور كنيم‌، وارد عالم‌ برزخ‌ بشيم‌ انشاء الله‌ هفتة‌ آينده‌ با شرايطي‌ كه‌ بعدا عرض‌ مي‌كنم‌ انشاء الله‌ موفق‌ به‌ گفتنش‌ خواهيم‌ شد. بنابر اين‌ اگر خواستيد بر حسين‌ بن‌ علي‌ عليه‌ السلام‌ يا بر هر يك‌ از معصومين‌ گريه‌ كنيد، بايد با اين‌ فكر يكي‌ از اين‌ راهها را انتخاب‌ كنيد. يكي‌ اينكه‌ در اگر جمعي‌ در زندان‌ باشند و يك‌ نفر در ميان‌ زندان‌ با صاحب‌ زندان‌ مرتبطه‌ و تمام‌ وسايل‌ راحتي‌ انسان‌ را در اين‌ زندان‌ فراهم‌ مي‌كنه‌ و راهنمايي‌ انسان‌ را مي‌كنه‌ كه‌ اگر از زندان‌ خارج‌ شدي‌ بتوني‌ چقدر راحت‌ باشي‌، چقدر سرمايه‌ كنار گذاشته‌ باشي‌ و بالاخره‌ كمال‌ مهرباني‌ را به‌ انسان‌ داره‌. يك‌ عده‌ از اين‌ اوباشها كه‌ تو زندان‌ خدا قسمتون‌ نكنه‌ گاهي‌ يك‌ افرادي‌ تو زندان‌ پيدا مي‌شن‌ كه‌ اينها مثلا چند نفر آدم‌ را كشته‌اند. اصلا آدم‌ كشي‌ براشون‌ خيلي‌ ساده‌ است‌. كار خيلي‌ بد، فحشهاي‌ خيلي‌ بد اينها را جمع‌ بشن‌ و اين‌ آدم‌ خير خواه‌ و مرتبط‌ با صاحب‌ زندان‌ به‌ اصطلاح‌ كسي‌ كه‌ داره‌ راهنمايي‌ مي‌كنه‌ كه‌ ما در اينجا چكار مي‌كنيم‌ كه‌ بعد از اينكه‌ بيرون‌ رفتيم‌ از زندان‌، سرمايه‌ داشته‌ باشيم‌ و همه‌ چيز داشته‌ باشيم‌ و بتونيم‌ زندگي‌ خوبي‌ داشته‌ باشيم‌. اين‌ را بزنند و بكشند و از در زندان‌ بيرونش‌ كنند. اين‌ عده‌اي‌ كه‌ درك‌ مي‌كنند كه‌ او كه‌ بود بايد بنشينند به‌ حال‌ خودشون‌ گريه‌ كنند كه‌ چرا يك‌ همچين‌ موجودي‌ را از بين‌ خودشون‌ بيرون‌ كردند. نامفهوم‌.

 لذا مي‌بينيد در دعاي‌ ندبه‌ مي‌گيم‌ اين‌ الحسن‌ و اين‌ الحسين‌. يك‌ چند تا زنداني‌ باشند خيلي‌ فشار بهشون‌ بياد، شلاق‌ تو سرشون‌ مي‌زنند، اذيتشون‌ مي‌كنند انسان‌ هيچ‌ راهي‌ هم‌ نداره‌ كه‌ از اينجا نجات‌ پيدا كنه‌. اصلا خودت‌ هم‌ نبايد هيچ‌ اقدامي‌ بكني‌، و همين‌ زندانيها به‌ جان‌ هم‌ افتادند و همديگر را مي‌زنند و بله‌ زخمي‌ مي‌كنند همديگر را و اينها هيچ‌ كس‌ هم‌ نيست‌ كه‌ به‌ داد اينها برسه‌. هيچ‌ كس‌ نيست‌. يك‌ نفر هم‌ هست‌ اون‌ هم‌ خودش‌  را نشون‌ نمي‌ده‌ مي‌ترسه‌ همه‌ اون‌ را بزننش‌ همين‌ اوباشي‌ كه‌ توي‌ زندان‌ هستند همه‌ اين‌ را بزنندش‌ رفته‌ يك‌ گوشه‌اي‌ ناشناس‌ توي‌ اينها هست‌ ولي‌ ناشناس‌. اينجا مي‌گن‌ اين‌ الحسن‌ و اين‌ الحسين‌ و اين‌ ابناالحسين‌، صادق‌ بعد صادق‌. اين‌ سبيل‌ بعد السبيل‌، اين‌ الخيرة‌ بعد الخيرة‌، اين‌ الشموس‌ الطالعه‌ آخه‌ كجاست‌؟ چرا اينطوره‌؟ الهم‌ انا نشكروا نبيا و غيبت‌ امامنا و غيبت‌ ولينا اينجوري‌ مي‌شه‌. اين‌ يك‌ حالت‌ گريه‌ است‌ كه‌ چرا امام‌ حسين‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ را از توي‌ مردم‌ بيرون‌ كردند از توي‌ زندان‌ فرستاندش‌ بيرون‌، براي‌ اينكه‌ خوب‌ شد. حضرت‌ امير شمشير كه‌ به‌ فرق‌ نازنينش‌ خورد گفت‌ فزت‌ و رب‌ الكعبه‌ حضرت‌ سيدالشهدا هم‌ مي‌گه‌ رضا به‌ رضا يك‌ يك‌ رضا به‌ رضا كافي‌ است‌ ولي‌ خداي‌ اين‌ خيلي‌ بد ما ادا مي‌كنيم‌ رضاً يعني‌ من‌ خشنودم‌ كه‌ تو خشنودي‌. خوشحالم‌ كه‌ تو. اين‌ يك‌ گرية‌ ما بر عزاي‌ خاندان‌ عصمت‌. يك‌ جهت‌ ديگر گرية‌ ما اين‌ است‌ كه‌. چرا به‌ اينها توهين‌ شد اينقدر اين‌ آدمهاي‌ به‌ اين‌ خوبي‌ اين‌ شخصيتهاي‌ به‌ اين‌ خوبي‌ كه‌ بايد ماها اينهارا. حضرت‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ مي‌فرمايد كه‌ اگر اين‌ آيه‌ را مي‌فرمايد كه‌ و كنتم‌ علي‌ شفا حفرة‌ من‌ النار. شما بر لب‌ گودي‌ آتش‌ بوديد فانغضكم‌ منها حضرت‌ مي‌فرمايد كه‌ اگر فرزندان‌ پيغمبر را مردم‌ روي‌ دوششون‌ سوار كنند و هيچ‌ وقت‌ نگذارند روي‌ زمين‌ راه‌ برن‌ حق‌ دارند، جا داره‌. براي‌ اينكه‌ پيغمبر اينها را از لب‌ حفرة‌ اتش‌ نجاتشون‌ داد. حالا يك‌ همچي‌ عزيزاني‌ را اون‌ همه‌ اذيت‌ مي‌كنند توهين‌ مي‌كنند. حضرت‌ زهرا را اونطور. حضرت‌ سيد الشهدا را اونطور در گودي‌ قتلگاه‌، اون‌ طور اون‌ همه‌ بي‌ حايي‌ اون‌ همه‌ اهانت‌ اون‌ همه‌ جسارت‌ يك‌ گريه‌ هم‌ بايد مال‌ اين‌ باشه‌. يعني‌ اهل‌ معرفت‌ روي‌ اين‌ جهات‌ گريه‌ مي‌كنند.

 يك‌ جهت‌ گريه‌ اين‌ است‌ كه‌ خوب‌ ما چرا اينقدر بايد كم‌ سعادت‌ باشيم‌؟ چرا اينقدر بايد بي‌ كس‌ باشيم‌؟ چرا كسي‌ به‌ دادمون‌ نرسه‌؟ اونهايي‌ هم‌ كه‌ اومدند به‌ دادمون‌ برسن‌ حالا نيستن‌. اينجور والا انسان‌ بياد گريه‌ بكنه‌ بخاطر اينكه‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها پهلوش‌ درد مي‌كرد، اين‌ مال‌ عوامه‌.  حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها پهلوش‌ شكسته‌ بود نستجيب‌ بالله‌ اين‌ مال‌ عوامه‌ يك‌ گرية‌ عوامي‌.گرية‌ خواص‌ اين‌ دو جهته‌. اينها چيزي‌ نيست‌ براي‌ اونها. اونها اينقدر صبور بودند، اونقدر داراي‌ استقامت‌ بودند كه‌ اينها براشون‌ چيزي‌ نبود. مطرح‌ نبود.

 پس‌ يك‌ مقدار تغيير فكر و تغيير رأي‌ بديد در مسائلتون‌. خوب‌ واقعا جاي‌ تأثره‌ كه‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها در دنيا هيجده‌ سال‌ بيشتر زندگي‌ نكنه‌. فاطمة‌ زهرايي‌ كه‌ وقتي‌ يك‌ بانو مي‌ياد خدمتش‌ يك‌ چند تا سؤال‌ مي‌كنه‌ مي‌گه‌ خانم‌ ببخشيد من‌ شما را به‌ زحمت‌ انداختم‌، حضرت‌ مي‌فرمايد نه‌ تو به‌ من‌ محبت‌ كردي‌ چون‌ در مقابل‌ هر سؤالي‌ كه‌ تو از من‌ مي‌كني‌ و من‌ جواب‌ مي‌دم‌ مثل‌ اين‌ است‌ كه‌ كرة‌ زمين‌ را پر از طلا و نقره‌ بكنند و به‌ من‌ بدن‌. حالا براي‌ فهم‌ ما مي‌گه‌ اين‌ اندازه‌ براي‌ من‌ تو با اين‌ سؤالها كه‌ من‌ جواب‌ دادم‌ به‌ من‌ محبت‌ كردي‌. يك‌ همچين‌ بانوي‌ مهرباني‌ را يك‌ همچين‌ خانمي‌ كه‌ و يطعمون‌ الطعام‌ علي‌ حبه‌ مسكينا و يتيما و اسيرا اينها را مسكين‌ و يتيم‌ و اسير را، بعضيها خيال‌ كردند حضرت‌ امير نون‌ فاطمه‌ زهرا و امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ را گرفت‌ و به‌ دست‌ يتيم‌ و اسير و مسكين‌ داد نه‌ اين‌ اشتباه‌ حضرت‌ امير نان‌ خودش‌ را داد. اونها هم‌ اقتدا كردند، اونها هم‌ در يك‌ خط‌ بودند، در يك‌ مسلك‌ بودند در يك‌ ناحيه‌ بودند خودشون‌ دادند. اميدواريم‌ امشب‌ توجهات‌ خاصة‌ حضرت‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها به‌ اين‌ مجلس‌ باشه‌ و همة‌ ما را از خواب‌ غفلت‌ اون‌ بي‌ بي‌ نجات‌ بده‌ و بيدار بفرمايد. حالا يك‌ چند جمله‌ ذكر مصيبت‌ دربارة‌ همين‌ فاطمة‌ اطهر. كه‌ واقعا مظلومه‌ است‌. واقعا حتي‌ الان‌ هم‌ هنوز نمي‌تونن‌ حقش‌ را بشناسن‌. روايتي‌ است‌ سني‌ و شيعه‌ نقل‌ كرده‌ است‌ كه‌ فاطمه‌ دامنش‌ پاكه‌ و بخاطر پاكي‌ دامن‌ فاطمة‌ زهرا خدا ذرية‌ او را از آتش‌ جهنم‌ نجات‌ مي‌ده‌. خيلي‌ عجيبه‌ اين‌ روايت‌ را سني‌ و شيعه‌ نقل‌ كردند. بعضي‌ مي‌گن‌ منظور امام‌ حسن‌ و امام‌ حسينه‌. ما به‌ اونها مي‌گن‌ دست‌ شما درد نكنه‌، امام‌ حسين‌ وامام‌ حسن‌ بخاطر حضرت‌ زهرا آتش‌ جهنم‌، اگر حضرت‌ زهرا نبود امام‌ حسن‌ وامام‌ حسين‌ مي‌افتادند تو جهنم‌. اينجوري‌ مي‌شه‌ ديگه‌ كه‌ بخاطر حضرت‌ زهرا خدا امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ را از آتش‌ جهنم‌ نجات‌ داده‌. حتي‌ روايت‌ هم‌ داره‌، روايت‌ هم‌ هست‌ امام‌ هم‌ كه‌ فرموده‌ مي‌دونسته‌ كه‌ مردم‌ چي‌ مي‌فهمند از اين‌ روايت‌. اگر در مقام‌ امتنان‌، همة‌ علما مي‌دونن‌ كه‌ اگر در مقام‌ امتنان‌ منت‌ گذاشتن‌ خدا بر ذرية‌ فاطمة‌ زهرا كه‌ ان‌ فاطمة‌ احسن‌ الترجها فحرم‌ الله‌ ذريتها علي‌ النار. اين‌ در مقام‌ امتنانه‌. يعني‌ بخاطر فاطمة‌ زهرا اين‌ لطف‌ را به‌ فرزندانش‌ كرده‌ است‌ كه‌ از آتش‌ جهنم‌، آتش‌ جهنم‌ را بر اونها حرام‌ كرده‌.

 حضرت‌ امام‌ حسن‌ بخاطر حضرت‌ زهرا از آتش‌ جهنم‌، جهنم‌ را خدا بر اونها حرام‌ كرده‌، كار ديگه‌اي‌ نبود؟ علت‌ ديگه‌اي‌ نداشت‌؟ تا روز قيامت‌ عجيبه‌ها اين‌ روايت‌ ادامه‌ داره‌. كفار، معصيت‌ كارها حتي‌ منتهي‌ اينها را تيو بوتة‌ سادات‌ رو، توي‌ بوتة‌ فشار مي‌گذارند در عالم‌ برزخ‌. يحبص‌ في‌ المعار مي‌گن‌ تو بايد، شما همتون‌ فرزندان‌ پيغمبريد اين‌ را بدونيد. هر كدومتون‌ از طريق‌ مادر بالاخره‌ به‌ پيغمبر مي‌رسيد. خيلي‌ چيز نباشيد كه‌ اِ چرا ما اينطوري‌ نيستيم‌، اونقدر در فشار مي‌گذارن‌. يحبص‌ في‌ المعار هر كي‌، چون‌ نمي‌شه‌ سيد باشه‌ وحالا وقتي‌ بهش‌ زهرا بكنند اخلاقش‌ خراب‌ باشه‌، صفات‌ رزيله‌ داشته‌ باشه‌ نه‌ بايد اين‌ صفات‌ رزيله‌ از اونها پاك‌ بشه‌ و شيعيان‌ هم‌ همينطورند. معتقدين‌ كه‌ اعتقادشون‌ خوبه‌ اونها هم‌ همينطورند. اونقدر فشارشون‌ مي‌دن‌ تا وقتي‌ وارد بهشتشون‌ كنند. فاطمة‌ زهرايي‌ كه‌ روز قيامت‌ وقتي‌ وارد مي‌شه‌. من‌ نمي‌فهمم‌ اين‌ فاضائل‌ را يك‌ چيزي‌ آقاي‌ رفيعي‌ نقل‌ كردند از اين‌ مثلا علما و روحانيون‌ كه‌ من‌ تعجب‌ كردم‌ اينها مگر اين‌ روايات‌ را نخوندن‌ . وقتي‌ وارد صحرا مي‌شيد از جانب‌ پروردگار خطاب‌ مي‌شه‌ كه‌ چشمهاتون‌ را ببنديد حتي‌ تجوز فاطمه‌ بنت‌ محمحد صل‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و صلم‌. در يك‌ روايت‌ داره‌ كه‌ از امام‌ سؤال‌ مي‌شه‌ كه‌ سادات‌ فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا اونها هم‌ چشمهاشون‌ را مي‌بندند؟ حضرت‌ مي‌فرمايد اين‌ بخاطر عظمتي‌ است‌ اونجا، حق‌ هم‌ همينه‌ اونجا نمي‌دونم‌ محرم‌ و نا محرمي‌ نيست‌ كه‌. بخاطر اون‌ عظمتي‌ است‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا داره‌، هيچ‌ چشمي‌ نمي‌تونه‌ اين‌ مقام‌ و عظمت‌ را ببينه‌. دربارة‌ خود پيغمبر اكرم‌ يك‌ همچين‌ مطلبي‌ نگفتن‌. با اينكه‌ خود پيغمبر تنزل‌ مي‌كنه‌ با مردم‌. فاطمة‌ زهرا با همون‌ معنويت‌ واقعيش‌ وارد صحراي‌ محشر مي‌شه‌ و وارد بهشت‌ مي‌شه‌. و هيچ‌ يك‌ از محبين‌ فاطمة‌ زهرا و محبين‌ فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا كه‌ بعضي‌ از علما نوشته‌اند كه‌ اگر شفاعتي‌ انجام‌ مي‌شه‌ بوسيلة‌ فاطمة‌ زهراست‌. براي‌ بقيه‌ چيزي‌ باقي‌ نمي‌مونه‌. الا اينكه‌ فاطمة‌ زهرا اينها را شفاعتشون‌ كنه‌ و وارد بهشتشون‌ كنه‌. اونوقت‌ يك‌ همچين‌ بي‌ بي‌ از مقامش‌ از ايشان‌، مقامش‌ از مقام‌ انبياء بالاتر نيست‌ چون‌ اگر زمان‌ حضرت‌ (قطع‌ نوار).

 

۵ شوال ۱۴۱۲ قمری- ۲۰ فروردین ۱۳۷۱ شمسی- شرح آیاتی از سوره بقره

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 ما قبل‌ از ماه‌ مبارك‌ رمضان‌ يك‌ سلسه‌ آياتي‌ را از اول‌ قرآن‌ شروع‌ كرده‌ بوديم‌ و در اطرافش‌ صحبت‌ مي‌كرديم‌ به‌ مناسبت‌ پروردگار متعال‌ هم‌ مطالبي‌ به‌ ذهن‌ ما به‌ فكر ما مي‌آورد. ولي‌ خوب‌ يكي‌ دو هفته‌ قبل‌ از ماه‌ رمضان‌ و در ماه‌ رمضان‌ مناسبتهايي‌ پيش‌ آمد كه‌ لازم‌ بود درباره‌اش‌ صحبت‌ بشود و لذا اين‌ سلسله‌ مسائل‌ تعطيل‌ شد. حالا باز انشاء الله‌ از همان‌ آياتي‌ كه‌ ترك‌ شده‌ و انشاءالله‌ از هفته‌هاي‌ آينده‌ و اين‌ هفته‌ آياتي‌ كه‌ دربارة‌ بني‌ اسرائيل‌ بود كه‌ خداي‌ تعالي‌ مسائلي‌ را و خيلي‌ هم‌ مفصله‌ در اوايل‌ سورة‌ بقره‌ تذكراتي‌ به‌ بني‌ اسرائيل‌ دارد و اگر نبود يك‌ روايت‌ كه‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌فرمايد هر چه‌ كه‌ در بني‌ اسرائيل‌ واقع‌ شده‌ تابع‌ النقل‌ بالنقل‌ يعني‌ مو به‌ مو فارسي‌ مي‌گن‌ مو به‌ مو اونجا در عربي‌ مي‌گن‌ تابع‌ النقل‌ با النقل‌.

 در بين‌ مسلمانها هم‌ اتفاق‌ مي‌افته‌، خوب‌ اين‌ كوچكش‌ بود، نمونة‌ به‌ اصطلاح‌ مقدمه‌اش‌ بود، پيشگام‌ بود و اونچه‌ در اسلام‌ اتفاق‌ مي‌افتد بزرگش‌ و مفصلش‌ خواهد بود. مثلا از باب‌ نمونه‌ غيبت‌ حضرت‌ موسي‌ و بني‌ اسرائيل‌ در فشار و ظلم‌ قرار گرفتنشون‌، چهار صد سال‌ طول‌ كشيد ولي‌ غيبت‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ تا امروز حدودا هزار و صد و پنجاه‌ و شش‌ سال‌ يا هفت‌ سال‌ طول‌ كشيده‌. اين‌ را عرض‌ كردم‌ بخاطر اين‌ كه‌ شما بدانيد كه‌ در بني‌ اسرائيل‌ هر چه‌ واقع‌ شد در اسلام‌ هم‌ همان‌ واقع‌ مي‌شود و شده‌، منتهي‌ اونجا كوچكش‌ و مقدمه‌اش‌ و نمونة‌ كوچكش‌، ماكتش‌ به‌ اصطلاح‌ و در اسلام‌ به‌ عمقش‌ و مفصلش‌ انجام‌ خواهد شد. و لذا در قرآن‌ مخصوصا در اوايل‌ قرآن‌ در همين‌ سورة‌ بقره‌ بيشتر مسائل‌ بني‌ اسرائيل‌ را پروردگار متعال‌ تذكر داده‌ تا ما بدانيم‌ كه‌ تنها خطاب‌ به‌ اونها نيست‌ بلكه‌ اين‌ خطابات‌ به‌ ما مردم‌ مسلمان‌ است‌ و قصص‌ قرآن‌ به‌ طور كلي‌ اين‌ را ما بايد بفهميم‌ به‌ صريح‌ خود قرآن‌. كه‌ جنبة‌ رماني‌ و به‌ اصطلاح‌ قصه‌ و حكايت‌ براي‌ سرگرمي‌ نبوده‌. بلكه‌ عبرت‌ براي‌ اولي‌ الباب‌ است‌. مي‌فرمايد در يكي‌ از آيات‌ قرآن‌ و لقد كان‌ في‌ قصصهي‌ عبرت‌ لاولي‌ الاباب‌. عبرت‌ يعني‌ پند و اندرز. انسان‌ از يك‌ قضيه‌ بايد پند بگيره‌. شما اگر سورة‌ يوسف‌ را بخونيد دهها و صدها و شايد اگر به‌ بتون‌ قرآن‌ توجه‌ كنيد، هزارها نكات‌ عبرت‌ انگيزه‌ كه‌ انسان‌ وقتي‌ اينها را در قرآن‌ مجيد در حكايت‌ حضرت‌ يوسف‌ دقت‌ مي‌كنه‌ مي‌بينه‌ نقش‌ عجيبي‌ در زندگي‌ انسان‌ دارد. حالا دربارة‌ قصة‌ حضرت‌ يوسف‌ نمي‌خوام‌ چيزي‌ عرض‌ كنم‌. ولي‌ در همين‌ بني‌ اسرائيل‌، بني‌ اسرائيل‌ مردماني‌ بودند كه‌ خداي‌ تعالي‌ اونها را بر همة‌ مردمان‌ زمانشون‌ فضيلت‌ داده‌. فضلتكم‌ علي‌ العالمين‌. عالمين‌ يعني‌ بر عوالم‌ زمان‌ خودشون‌. بني‌ اسرائيل‌ فضيلت‌ داشتند. بر مردمي‌ كه‌ در زمان‌ خودشون‌ بودند بني‌ اسرائيل‌ فضيلت‌ داشتند و خداي‌ تعالي‌ اونها را افضل‌ مردم‌ زمان‌ خودشون‌ قرار داده‌. علتش‌ هم‌ اين‌ بوده‌ كه‌ اينها اولا از نسل‌ انبياء هستند. موجودات‌ بسيار نجيبي‌ بودند و از نظر نژاد چون‌ فرزند حضرت‌ يعقوب‌ بودند. يعقوب‌ هم‌ از اولاد حضرت‌ ابراهيم‌ است‌ و طبعا آبائشون‌ و اجدادشون‌ همه‌ از پيغمبران‌ بوده‌اند. يعني‌ پيغمبر زاده‌ هايي‌ بوده‌اند. ديگر اين‌ كه‌ اينها زياد زير ظلم‌ و ستم‌ فرعون‌ قرار گرفتند. خداي‌ تعالي‌ هميشه‌ طرفدار مظلومينه‌. اگر يك‌ جمعي‌ در مظلوميت‌، در شكنجة‌ يك‌ قدرتمند قرار گرفتند خداي‌ تعالي‌ به‌ اينها عزت‌ مي‌ده‌ و دشمن‌ اونها را سركوب‌ مي‌كنه‌. و اينها را حاكم‌ بر زمين‌ قرار مي‌ده‌.

 لينظر ماذا تفعلون‌ در بعد از اين‌ مطلب‌ مي‌فرمايد كه‌ خدا نگاه‌ مي‌كنه‌ كه‌ حالا شما چكار مي‌كنيد. خداي‌ تعالي‌ دشمن‌ شما را مغلوب‌ كرد، ما الان‌ در وضع‌ خودمون‌  در همين‌ مملكت‌ همين‌ خصوصيت‌ را داريم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ رژيم‌ را از بين‌ برد. و مستضعفين‌ را فرهيختة‌ زمين‌ كرد. حالا مي‌خواد ببينه‌ شما چه‌ كاره‌ايد؟ آيا در اون‌ مدت‌ كه‌ مظلوم‌ بوديد خوب‌ بوديد كه‌ مظلوم‌ بوديد، آخه‌ حساب‌ داره‌. يك‌ آدمي‌ چون‌ داراي‌ صفات‌ نيكه‌، خوبه‌ اين‌ ظالم‌ هم‌ آمده‌ بالاي‌ سرش‌ و اين‌ را تحت‌ فشار قرار داده‌ و مستضعفش‌ كرده‌. آيا اينجا مستضعف‌ شدن‌ يك‌ شخص‌ تقصير خودشه‌ يا تقصير ظالمه‌؟ يا تقصير هر دو. در صورتي‌ كه‌ تقصير خودش‌ باشه‌ خدا ظالم‌ را هم‌ عذاب‌ مي‌كنه‌ ولي‌ بيشتر همين‌ مظلومي‌ كه‌ تقصير داره‌ عذابش‌ مي‌كنه‌. روايت‌ هم‌ داره‌. اگر تقصير هر دو باشه‌، باز هم‌ هر دو را عذاب‌ مي‌كنه‌. فقط‌ در يك‌ صورت‌ خدا به‌ كمك‌ مظلوم‌ مي‌ياد و اون‌ در صورتي‌ است‌ كه‌ مظلوم‌ تمام‌ وظايف‌ خودش‌ را انجام‌ داده‌ باشه‌ و تمام‌ همت‌ خودش‌ را كرده‌ باشه‌ ولي‌ در عين‌ حال‌ قدرت‌ ظالم‌ بسيار زياد باشه‌ و او را مستضعفش‌ كرده‌ باشه‌، او را ضعيفش‌ كرده‌ باشه‌. حالا از كجا معلوم‌ مي‌شه‌ كه‌ ما مردم‌ مثلا، يا هر مستضعفي‌ اينها تقصير خودشون‌ نبوده‌، تقصير ظالم‌ بوده‌؟ خدا امكانات‌ در اختيارشون‌ مي‌گذاره‌، دشمنشون‌ را پايمال‌ مي‌كنه‌، مغضوبش‌ مي‌كنه‌، كمكشون‌ مي‌كنه‌. بعد لينظر ما ذا تفعلون‌. بعد نگاه‌ مي‌كنه‌ ببينه‌ شما چكار مي‌كنيد؟ حالا كه‌ قدرت‌ در دست‌ شما آمد، تا حالا قدرت‌ در اختيارتون‌ نبود. شما پول‌ نداشتيد، اسلحه‌ نداشتيد. مي‌گن‌ حضرت‌ موسي‌ نشسته‌ بود در كنار رود نيل‌، مي‌ديد بچه‌هاي‌ زيادي‌ هستند اونها مشغول‌ بازي‌ كردنند در كنار آب‌. و يك‌ بچه‌اي‌ اون‌ كنار نشسته‌، دوست‌ داره‌ بره‌ بازي‌ كنه‌  ولي‌ چشمهاش‌ يا كوره‌ يا خيلي‌ ضعيفه‌ گفت‌ خوب‌ خدايا چي‌ مي‌شد اين‌ بچه‌ هم‌ چشم‌ بينايي‌ مي‌داشت‌ و با اين‌ بچه‌ها بازي‌ مي‌كرد. خداي‌ تعالي‌ به‌ دعاي‌ حضرت‌ موسي‌ چشمهاي‌ اون‌ بچه‌ را بيناش‌ كرد. اين‌ بچه‌ بلند شد در همان‌ مرتبة‌ اول‌ يك‌ عده‌ از اين‌ بچه‌ها را گرفت‌ سرشون‌ را كرد زير آب‌ خفشون‌ كرد و خلاصه‌ يك‌ فسادي‌ به‌ وجود آورد. حضرت‌ موسي‌ گفت‌ خدايا حق‌ با تو بود. اين‌ بچه‌،گفت‌ كه‌ گربة‌ مسكين‌ اگر پر داشتي‌، تخم‌ گنجشك‌ از زمين‌ برداشتي‌. گاهي‌ واقعا از غم‌ بي‌ آلتي‌ افسرده‌ است‌، يك‌ آدم‌ مظلومي‌ كه‌ شما خيال‌ مي‌كنيد اين‌ مظلومه‌ اگر بهش‌ قدمت‌ دادند، باز همين‌ حال‌ تواضع‌ و اين‌ وضع‌ را در خودش‌ حفظ‌ كرد معلومه‌ اصالت‌ داره‌.

 اما اگر نه‌، وضعش‌ را حفظ‌ نكرد، منصور دوانيقي‌ از كسانب‌ بود كه‌ دربارة‌ خلفاي‌ اموي‌ و عباسي‌ زياد اين‌ مسائل‌ را نوشته‌اند ولي‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ بعضيهاشون‌ خيلي‌ جذابه‌ جريانشون‌. منصور دوانيقي‌ قبل‌ از اين‌ كه‌ به‌ حكومت‌ برسه‌ ايشان‌ مثل‌ اين‌ دراويش‌ كه‌ توي‌ دهات‌ مي‌رن‌ و اشعاري‌ دربارة‌ علي‌ عليه‌ السلام‌ و اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ عليه‌ السلام‌ مي‌خونند و پول‌ مي‌گيرند يك‌ همچين‌ حالتي‌ داشت‌. شايد نه‌، اينهاش‌ را من‌ مي‌گم‌. يك‌ تبرزيني‌ و يك‌ كشكولي‌ و مي‌رفت‌ توي‌ اين‌ دهات‌، اونهايي‌ كه‌ نسبت‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌ محبت‌ داشتند چون‌ زمان‌ خفقان‌ بني‌ اميه‌ بود، ايشان‌ يك‌ مقداري‌ مدح‌ مي‌خوند مردم‌ هم‌ آهسته‌ مي‌آمدند. چون‌ پول‌ آهستگي‌ بيشتر گاهي‌ مي‌شه‌، حرفي‌ و سر و صدايي‌ نداره‌. مي‌آوردند پول‌ مي‌دادند، منصور هم‌ پول‌ دار بود. در يك‌ مجلسي‌ نشسته‌ بود خيلي‌ بي‌ اعتنا بودند همه‌ بهش‌، هم‌ بني‌ العباس‌، هم‌ بني‌ هاشم‌ وقتي‌ كه‌ بني‌ اميه‌ منقرض‌ شدند صحبت‌ اين‌ بود كه‌ خلافت‌ نسيب‌ چه‌ شخصي‌ و چه‌ دسته‌اي‌ خواهد شد. در همان‌ مجلس‌ بني‌ الهاشم‌ بودند، بني‌ العباس‌ بودند و بحثهايي‌ بود. امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ فرمود كه‌ اين‌ شخص‌ مي‌شه‌، اشاره‌ كرد به‌ منصور دوانيقي‌، به‌ قدري‌ اون‌ بيچاره‌ مورد نظر نبود كه‌ يكي‌ از بني‌ اعوان‌ امام‌ صادق‌، عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ گفت‌ كه‌ اين‌ را روي‌ حسادت‌ گفتيد مي‌ترسيد كه‌ ما مثلا بچة‌ ما، پير مردي‌ بود، پسر من‌ بنا بود خليفه‌ بشه‌ شما اين‌ را گفتيد كه‌ ذهنها را منصرف‌ كنيد. والا خلافت‌ نسيب‌ كيه‌ كه‌ تو مثلا درباره‌اش‌ اين‌ جمله‌ را بگي‌. حضرت‌ از مجلس‌ بيرون‌ آمدند. منصور دويد از عقب‌ سر، خودش‌ هم‌ باور نمي‌كرد. دويد عقب‌ سر امام‌ صادق‌. آقا اين‌ فرمايش‌ شما واقعا روي‌ دقيقا گفتيد يا روي‌ حسادت‌. حضرت‌ فرمود اي‌ كاش‌ حسادت‌ بود چون‌ اگر روي‌ حسادت‌ بود تو نمي‌شدي‌، طبعا معناش‌ اينه‌ بهتر بود. ولي‌ نه‌ واقعيته‌ و اگر تو خليفه‌ شدي‌ نسبت‌ به‌ فرزندان‌ پيغمبر رعايت‌ كن‌، محبت‌ كن‌، گفت‌ آقا ما كه‌ چاكريم‌ محبت‌ ما كه‌ معلومه‌، ما الانش‌ هم‌ مداح‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارتيم‌.

 وقتي‌ كه‌ خلافت‌ بهش‌ رسيد منصور دوانيقي‌ اونقدر جنايت‌ كرد. بالاخص‌ نسبت‌ به‌ فرزندان‌ پيغمبر كه‌ حساب‌ نداشت‌. خدا نكنه‌ انسان‌ تزكية‌ نفس‌ نكرده‌ باشه‌ و به‌ پست‌ و مقامي‌ برسه‌. پست‌ و مقام‌ گاهي‌ مي‌شه‌ كه‌ ماية‌ بدبختي‌ انسان‌ مي‌شه‌. و اونهايي‌ كه‌ وقتي‌ به‌ اصطلاح‌ ضعيفند، مستضعفند و افراد متدين‌ خوبي‌ هستند و وقتي‌ كه‌ به‌ يك‌ پستي‌ مي‌رسند به‌ يك‌ مقامي‌ مي‌رسند خودشون‌ را گم‌ مي‌كنند اينها ارزش‌ وجود ندارند. عينا پشه‌ هايي‌ كه‌ در هوا پرواز مي‌كنند، بالاخره‌ اينطوري‌ هستند. بني‌ اسرائلي‌ يك‌ همچين‌ حالتي‌ داشتند. در زمان‌ فرعون‌ بني‌ اسرائيل‌ البته‌ فراعنه‌ زياد بودند. ولي‌ اينها هم‌ در كمال‌ استضعاف‌ و بدبختي‌ بودند. يضبحون‌ ابنائه‌ و يستهيون‌ نسائهم‌ و في‌ ظالكم‌ بلاء من‌ ربكم‌ عظيم‌. فرزند پسر شما را مي‌كشتند، دختران‌ شما را براي‌ كنيزي‌ نگه‌ مي‌داشتند و بلاي‌ عظيمي‌ از جانب‌ خدا بود براي‌ شما. ولي‌ خداي‌ تعالي‌ اينها را نجات‌ داد. اما اينها نتونستند اون‌ لطف‌ الهي‌ را، اون‌ نعمت‌ الهي‌ را حفظ‌ كنند و به‌ همين‌ جهت‌ عرض‌ كردم‌ كه‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌فرمايد هر چه‌ در بني‌ اسرائيل‌ اتفاق‌ افتاد در امت‌ پيغمبر صل‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و صلم‌( الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). اتفاق‌ مي‌افتد. حتي‌ اونها به‌ وسيلة‌ دعا براي‌ فرج‌، دعا براي‌ فرج‌ موسي‌، بالاخره‌ اين‌ هم‌ فرجي‌ بود براي‌ اونها، اونها در فشار بودند. شما شايد باور نكنيد الان‌ مسلمانها وضعشون‌ عرض‌ كردم‌ اين‌ بزرگترشه‌، اون‌ كوچكترش‌ بود. مسلمانهاي‌ دنيا وضعشون‌ بدتر از بني‌ اسرائيله‌. ما يك‌ بحثي‌ داريم‌ كه‌ آيا روح‌ اصله‌ يا بدن‌. فكر نمي‌كنم‌ كسي‌ در دنيا وجود داشته‌ باشه‌ كه‌ بگه‌ بدن‌ اصله‌. مسلما روح‌ اصله‌. اصل‌ انسان‌ روح‌ انسانه‌. و اگر انسان‌ روحش‌ بميره‌ بدتر از اين‌ است‌ كه‌ بدنش‌ بميره‌. بدن‌ بميره‌ بالاخره‌ آخر خواهد مرد و بدن‌ چيزي‌ نيست‌ كه‌ حالا از دست‌ رفت‌ خيلي‌ اهميت‌ داشته‌ باشه‌. براي‌ ماها اهل‌ واحد اهميت‌ داره‌ و الا اصل‌ انسان‌ روح‌ انسانه‌. اگر روح‌ مرد يا كشتنش‌. كه‌ روح‌ را مي‌كشن‌. انسان‌ گاهي‌ با افراد ناجنس‌، افرادي‌ كه‌ منحرف‌ مي‌كنند انسان‌ را، اونهايي‌ كه‌ شيطانند، شياطين‌ انسي‌ وقتي‌ كه‌ بنشينه‌ يا مثلا يك‌ جلدي‌ در دنيا به‌ وجود بياد كه‌ روح‌ را از بين‌ ببره‌. انسان‌ داراي‌ كمالات‌ روحي‌ نشه‌. اين‌ جو بدتر از اون‌ جوي‌ است‌ كه‌ يضبحون‌ ابنائهم‌ چون‌ بالاخره‌ فرزندان‌ را، پسران‌ را مي‌كشتند الان‌ گاهي‌ مي‌شه‌ در حالا از ايران‌ خودمون‌ بگذريم‌ و واقعا هم‌ بايد بگيم‌ كه‌ وضع‌ فعلي‌ ايران‌ نسبت‌ به‌ دنيا خيلي‌ بهتره‌. اما در دنيا اينها باور نمي‌كنيم‌.

  من‌ خودم‌ در هندوستان‌ يك‌ مدتي‌ بودم‌. يك‌ روحاني‌ بود در شهر بمبئي‌ خدا رحمتش‌ كنه‌، از ايران‌ رفته‌ بود براي‌ مبارزاتي‌ در اونجا مسجدي‌ براي‌ اونها نماز مي‌خوند. پسر ايشان‌ در حدود سن‌ پانزده‌ سالگي‌ بود. اين‌ ظهر از مدرسه‌ آمده‌ بود. ديدم‌ يك‌ كراوات‌ زده‌، لباس‌ مدرسه‌اشه‌، يك‌ صليب‌ هم‌، يعني‌ صليب‌ مي‌دونيد چيه‌ ديگه‌، مجسمة‌ حضرت‌ عيسي‌ از نظر اونها در وقتي‌ كه‌ به‌ دار آويخته‌ شده‌ اين‌ هم‌ زير كراوات‌ ايستاده‌. تا رسيد خونه‌ فوارا باز كرد. گفتيم‌ چرا اين‌ كار را كردي‌؟ گفت‌ براي‌ اين‌ كه‌ اينجا ما تو مدرسة‌ مسيحيها مي‌ريم‌ درس‌ مي‌خونيم‌ و مدرسه‌ ما را ملزم‌ كرده‌ كه‌ همه‌اتون‌ بايد كت‌ و شلوار مخصوص‌ داشته‌ باشيد و كراوات‌ هم‌ بزنيد. بچة‌ پانزده‌ ساله‌. و روي‌ كراوات‌ هم‌ مجسمة‌ صليب‌ را نصب‌ كنيد. ما تا خانه‌ نيامديم‌ بايد اين‌ باشه‌. گفتم‌ حالا چرا شما اين‌ مدرسه‌ مي‌ريد؟گفتند جاي‌ ديگه‌ نيست‌. كسي‌ نيست‌. برنامه‌اي‌ نيست‌. خوب‌ اين‌ وضع‌ و اين‌ روش‌ الان‌ در اكثر جاهاي‌ دنيا هست‌، حالا اين‌ خصوصيات‌ نباشه‌، صد و چهل‌ ميليون‌ مسلمان‌ در هندوستان‌ هستند بچه‌ هاشون‌ را اگر بخوان‌ باسواد بشن‌ بايد بفرستند دبستان‌ يا دبيرستان‌ مسيحيها. در دنيا همه‌ جا، حالا مثلا مدارسي‌ كه‌ از طرف‌ دولت‌ برقراره‌. شما همين‌ سوريه‌اي‌ كه‌ مي‌ريد براي‌ زيارت‌ وقتي‌ كه‌ دبيرستانهاشون‌ تعطيل‌ مي‌شه‌ مي‌بينيد دخترها با چه‌ وضعي‌ مي‌يان‌. پسرهاشون‌ با چه‌ وضعي‌ مي‌يان‌ بيرون‌. چه‌ طوري‌ اينها روحشون‌ كشته‌ شده‌. خدانكنه‌ كه‌ در فرهنگ‌ ما هم‌ همين‌ حرفها باشه‌. ما نمي‌خواييم‌ زياد دربارة‌ فرهنگ‌ خودمون‌ فعلا حرف‌ بزنيم‌. انشاء الله‌ اميدواريم‌ اصلاح‌ بشه‌ ولي‌ در همين‌ جا هم‌ اگر خيلي‌ انسان‌ دقت‌ كنه‌ مي‌بينه‌ كه‌ در دانشگاه‌ و در دبيرستان‌ و در مدارس‌ اگر روح‌ صد در صد نكشند بي‌ جانش‌ لااقل‌ مي‌كنند، هل‌ به‌ طرف‌ دنيا مي‌دند. كم‌ اتفاق‌ مي‌افته‌ كه‌ در بين‌ معلمين‌، دبيرها، اساتيد دانشگاه‌ يك‌ حالتي‌ باشد كه‌ اين‌ مردم‌ را به‌ جنبه‌هاي‌ معنوي‌ و روحي‌ به‌ اصطلاح‌ تشويق‌ كنند. شما هيچ‌، توي‌ مجلسمون‌ بحمد الله‌ يك‌ چند نفري‌، يك‌ عده‌اي‌ دانشجو هستند شما از هيچ‌ استاد دانشگاهي‌ شنيد كه‌ مثلا بگه‌ كه‌ نماز شب‌ بخونيد، نيمه‌هاي‌ شب‌ سر به‌ سجده‌ بگذاريد با خدا مناجات‌ كنيد، روحتون‌ را تقويت‌ كنيد. به‌ اين‌ مسائل‌ شما را ارجاع‌ بده‌؟ شايد بعضيهاشون‌ طوري‌ باشند كه‌ حتي‌ خودشون‌ هم‌ نماز شب‌ نخونند و بلكه‌ اگر كه‌، يك‌ دانشجو براي‌ من‌ مي‌گفت‌ كه‌ من‌ تصادفا يك‌ روز كسل‌ بودم‌، سر كلاس‌، شايد هم‌ چرت‌ زده‌ بود، مي‌گفت‌ اين‌ سوژه‌اي‌ شد براي‌ استاد كه‌ مي‌دونست‌ من‌ نماز شب‌ خونم‌ اون‌ روز يك‌ ساعت‌ همه‌ به‌ نماز شب‌ خوندن‌ و اين‌ كه‌ آدمي‌ كه‌ نماز شب‌ مي‌خونه‌  و درس‌ را به‌ اصطلاح‌ بي‌ اهميت‌ باهاش‌ روبرو مي‌شه‌، و نتيجه‌اش‌ اينه‌ اين‌ آقا سر درس‌ كسله‌، متوجه‌ اين‌ مسائل‌ نيست‌. و اينها روح‌ كشتنه‌. با كشتن‌ روح‌ كه‌ در مي‌خواي‌ برات‌ بگم‌، اين‌ يك‌ مسئله‌اي‌ نيست‌ كه‌ به‌ اصطلاح‌ مخفي‌ باشه‌ از كسي‌. وقتي‌ كه‌ دختر و پسر در دانشگاه‌ با هم‌ سر يك‌ كلاس‌ مي‌شينند خوب‌ اين‌ چه‌ علتي‌ داره‌ كه‌ اونها با هم‌ باشند تو يك‌ كلاس‌. طبعا اونها جوان‌ هم‌ هستند. در يك‌ سني‌ هستند كه‌ هر چه‌ هم‌ پاك‌ باشند باز فكر، لااقل‌ فكر نسبت‌ به‌ يكديگر دارند. به‌ هر حال‌ اينها را من‌ نمي‌خوام‌ زياد بحث‌ بكنم‌. شماها بهتر از من‌ مي‌دونيد، چون‌ شماها ديديد و من‌ شنيدم‌. شنيدن‌ كي‌ بود مانند ديدن‌.

 حتي‌ كوچه‌ و بازارمون‌، حتي‌ رفت‌ و آمدهامون‌. حتي‌ مجالسمون‌، حتي‌ مجالس‌ مذهبيمون‌. يك‌ مجالس‌ مذهبي‌ باشه‌، كم‌ توش‌ پيدا مي‌شه‌ كه‌ قبلش‌، بعدش‌ يك‌ غيبتي‌ به‌ اصطلاح‌ مسائل‌ مادي‌ توش‌ مطرح‌ نباشه‌. يك‌ پارچه‌ معنوي‌، يك‌ پارچه‌ تقويت‌ روح‌ باشه‌. و يضبحون‌ ابناء پسرها را مي‌كشتند اونها. بزرگش‌ اين‌ است‌ كه‌ روح‌ فرزند پسر ما را بكشند. اين‌ جنبه‌هاي‌ روحي‌ توي‌ اون‌ كارهايي‌ كه‌ جنبة‌ عمومي‌ داره‌ وجود نداره‌. در هيچ‌ دانشگاهي‌ امروز در هيچ‌ دانشكده‌اي‌ حتي‌ امروز سخن‌ از تزكية‌ نفس‌ و كمالات‌ روحي‌ نيست‌. بلكه‌ همه‌اش‌ توجه‌ به‌ دنياست‌. شما در دانشكدة‌ پزشكي‌ وارد بشيد ببينيد خوب‌ پزشك‌ لازمه‌ براي‌ مملكت‌، خيلي‌ هم‌ ضروريه‌ خوب‌ هم‌ هست‌. اما يك‌ استادي‌ مي‌ياد سر كلاس‌ بگه‌ كه‌ دانشجوها براي‌ خدا پزشك‌ بشيد و براي‌ خدا طبابت‌ كنيد و براي‌ خدا اين‌ تحصيلات‌ را بكنيد. من‌ فكر، من‌ نديدم‌، شايد من‌ نديدم‌. باشند در بين‌ اينها. براي‌ خدا و اگر تذكر داده‌ نشه‌ اين‌ معنا يقين‌ بدونيد كه‌ پيشرفتي‌ نداره‌. اگر از هر بچه‌اي‌ كه‌ آرزوش‌ اين‌ است‌ كه‌ دانشجوي‌ رشتة‌ پزشكي‌ بشه‌ و بعد هم‌ دكتر بشه‌ ازش‌ بپرسند كه‌ خوب‌ بعد چي‌ مي‌شه‌؟ بعد من‌ پولدار مي‌شم‌. بعد من‌ خانه‌ام‌ اينطور مي‌شه‌، زندگيم‌ اين‌ طور مي‌شه‌. و تمام‌ توجه‌ به‌ مادياته‌. اين‌ معناي‌ كشته‌ شدن‌ روحه‌. در دنيا حالا به‌ طور فجيعي‌ روح‌ها را مي‌كشند از مسلمانها، اونهايي‌ كه‌ از خودشون‌، خودشوت‌ توي‌ فساد اونچنان‌ فرو رفته‌اند كه‌ خدا نكنه‌ شما حتي‌ از حالاتشون‌ مطلع‌ بشيد. اين‌ امراضي‌ كه‌ نسيبشون‌ مي‌شه‌، اين‌ كثافتهايي‌ كه‌ در افكارشون‌ هست‌ كه‌ واقعا انسان‌ گاهي‌ خجالت‌ مي‌كشه‌ كه‌ حتي‌ در بعضي‌ از مجلات‌ و در بعضي‌ از روزنامه‌ها بعضي‌ از مسائلي‌ كه‌ اونها دارند و آزاد هم‌ هست‌ در بين‌ اونها انسان‌ مطرح‌ بكنه‌ و حرفش‌ را بزنه‌ باز مطالعه‌. اونها كه‌ اونطوري‌ هستند. اين‌ هم‌ كه‌ ما هستيم‌. ببينيد پس‌ يضبحون‌ ابنائهم‌ و يستهيون‌ نسائهم‌ باز هم‌ اونها كه‌ زنده‌ را به‌ اصطلاح‌ زنده‌ نگه‌ مي‌داشتند. اون‌ هم‌ از نظر ظاهري‌. ما كه‌ در مرحلة‌ اول‌ زنهامون‌ را مي‌كشند و بعد جوانهاي‌ پسرمون‌ را مي‌كشند.

 زنها را هي‌ تشويق‌ به‌ اين‌ مي‌كنند كه‌ بايد در اجتماع‌ كارهاي‌ اجتماعي‌ در كارهايي‌ كه‌ اصلا نه‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ اونها اجازه‌ داده‌ نه‌ دين‌ به‌ اونها اجازه‌ داده‌ وارد بشن‌، نه‌ شوهر داري‌ كنند، نه‌ فرزند داري‌ كنند، نه‌ وظايف‌ خودشون‌ را عمل‌ كنند و الگوشون‌ اون‌ وقت‌ (قطع‌ نوار). ما مسلمانيم‌ الگوي‌ ما فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها ست‌. الگوي‌ زنهاي‌ ما فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها بايد باشه‌. كي‌ فاطمة‌ زهرا تا سن‌ مثلا چند سالگي‌ كه‌ واقعا ديگه‌ به‌ مرحلة‌ پيري‌ دارن‌ مي‌رسن‌ مشغول‌ تحصيل‌، اون‌ هم‌ تحصيل‌ علوم‌ مادي‌، و دور از همه‌ چيز. چرا؟ اگر يك‌ خانمي‌ مي‌خواد خودش‌ را پاك‌ نگه‌ بداره‌ و ازدواج‌ نكنه‌ اين‌ يك‌ مسئلة‌ ديگه‌ است‌. ولي‌ وضع‌ فرهنگمون‌ طوري‌ باشد كه‌ بگن‌ كه‌ دختره‌ بايد مثلا پسر ما با او ازدواج‌ كنه‌ اون‌ اقلا ديپلم‌ داشته‌ باشه‌. ليسانس‌ باشه‌، دانشگاه‌ را ديده‌ باشه‌. يك‌ جايي‌ دستش‌ بند باشه‌، حقوقي‌ بگيره‌. اينها را در اسلام‌ شرط‌ ازواج‌ كرده‌اند و انسان‌ چرا بايد اينقدر بي‌ توكل‌ باشه‌ به‌ خداي‌ تعالي‌ توكل‌ نداشته‌ باشه‌ و فرزندش‌ را از بين‌ ببره‌ بخاطر اين‌ كه‌ بله‌، ايشان‌ بايد حقوق‌ بگير باشه‌ تا بيان‌ باهاش‌ ازدواج‌ كنند. كه‌ اتفاقا نتيجه‌ هم‌ معكوسه‌. به‌ هر حال‌ ببينيد يضبحون‌ ابنائكم‌ و يصتيون‌ نسائهم‌ حسابي‌ در زمان‌ ما اين‌ مسئله‌ روشن‌ انجام‌ شده‌ و امام‌ عصر ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفدا كه‌ بياد ايشان‌ نمي‌گذاره‌ اينطوري‌ باشه‌. سه‌ تا علم‌ هست‌ كه‌ اين‌ سه‌ علم‌ را زن‌ و مرد واجبه‌ كه‌ ياد بگيرند. كه‌ فرمود طلب‌ العلم‌ فريضة‌ علي‌ كل‌ مسلم‌ و مسلمه‌. و اين‌ سه‌ علم‌ علم‌ احكام‌، عقائد، و تزكية‌ نفس‌. راههاي‌ تزكية‌ نفس‌. اين‌ را بر تمام‌ افراد مسلمان‌ واجبه‌ كه‌ همين‌ روايت‌ كه‌ متواترا نقد شده‌، و سندش‌ هم‌ صحيحه‌ و حتي‌ مرحوم‌ سيد در كتاب‌ معالم‌ به‌ عنوان‌ مقدمة‌ معالم‌ الاصول‌ اين‌ را روايت‌ در آنجا نقل‌ فرموده‌. اين‌ روايت‌ را در آنجا مخصوصا چون‌ كلمة‌ مسلمه‌ هم‌ داره‌. داشته‌ باشه‌ و نداشته‌ باشه‌ معناش‌ يكيه‌، فرقي‌ نميكنه‌. ولي‌ آنجا كلمة‌ مسلمه‌ هم‌ هست‌. طلب‌ العلم‌ فريضة‌ علي‌ كل‌ مسلم‌ و مسلمه‌. اينجا ببينيد طلب‌ العلم‌، العلم‌ اينجا يا عهده‌ يا استغراق‌. ايني‌ كه‌ ميگويم‌ براي‌ اينه‌ كه‌، حالا توضيح‌ ميدهم‌ براي‌ همه‌. اگر ال‌ باشه‌ كه‌ واجبه‌ براي‌ همه‌. اگر استغراق‌ باشه‌، تمام‌ علومه‌. تمام‌ علوم‌ هم‌ مسلما منظور پيغمبر اكرم‌ نبوده‌ كه‌ طلبش‌ يعني‌ طلب‌ همة‌ علوم‌ واجب‌ باشه‌ بر مردم‌. اصلا محاله‌ يك‌ همچين‌ دستوري‌. يعني‌ به‌ فرد فرد از افراد مسلمان‌ خطاب‌ بشه‌ كه‌، علي‌ كل‌ مسلم‌ و مسلمه‌ آخه‌ داره‌، كه‌ هر مسلمان‌، هر زن‌ و مرد مسلماني‌ برشون‌ واجب‌ است‌ كه‌ همة‌ علوم‌ را ياد بگيرند. اينكه‌ غلطه‌ اصلا. پس‌ العلم‌ در اين‌ روايت‌، علم‌ خاصي‌ است‌. خوب‌. ما برميگرديم‌ توي‌ كلمات‌ خود پيغمبر اكرم‌ كه‌ منظور از اين‌ العلم‌ كدوم‌ علمه‌ كه‌ واجبه‌. فريضة‌، فريضه‌ است‌. اين‌ كدوم‌ علمه‌ كه‌ اينطوريه‌؟ خود پيغمبر فرمود انما العلم‌ ثلاثه‌. جز اين‌ نيست‌ كه‌ آن‌ علمي‌ كه‌ منظور ماست‌، سه‌ تاست‌. همين‌ سه‌ علمي‌ كه‌ عرض‌ كردم‌. بر همه‌اتون‌ واجبه‌ كه‌ يا بطور تفصيل‌ يا بطور مجمل‌ و خلاصه‌، احكامتون‌ را بلد باشيد. در مرحلة‌ اول‌ بر همة‌ مسلمانها واجبه‌ كه‌ مجتهد باشند و ياد بگيرند احكامشون‌ را از قرآن‌ و روايات‌ و استقراء بكنند. حالا خوب‌ طبعا اجتهاد پيش‌ مي‌آيد. اگر همه‌ بخواهند بروند، باصطلاح‌ آنهايي‌ كه‌ مخصوصا اهل‌ زبان‌ نيستند از قرآن‌ و روايات‌ احكامشون‌ را استنباط‌ كنند. بايد تمام‌ كارها ترك‌ بشه‌. يك‌ عذر علي‌ البدل‌ جايش‌ گذاشتند و آن‌ اينه‌ كه‌ لو ان‌ كن‌ طائفة‌ يتفقه‌ في‌ الدين‌ و اذا قربهم‌ اذا رجعوا اليهم‌. اين‌ عضو علي‌ البدلشه‌، يعني‌ اگر نمي‌توانيد، ببينيد، بعضي‌ از علما را من‌ پرسيدم‌ از مراجع‌، خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ خوانساري‌ بزرگ‌، دو تا آية‌ الله‌ خوانساري‌ داشتيم‌، يكي‌ در قم‌ بود كه‌ همين‌ آية‌ الله‌ اراكي‌ كه‌ الان‌ هستند، ايشان‌ پدر زن‌ آن‌ آية‌ الله‌ خوانساري‌ بودند. آسيد محمد تقي‌ خوانساري‌. ايشان‌ فتوايي‌ داد كه‌ هر كس‌ برايش‌ موفق‌ هست‌ و مي‌تواند، عسر حرجي‌ برايش‌ پيش‌ نمي‌آيد، واجبه‌ برود مجتهد بشود در احكام‌ دين‌. واجبه‌. و يك‌ جواني‌ يادمه‌ از كاشان‌ آمده‌ بود خدمت‌ ايشان‌، ميگفت‌ پدرم‌ ميگه‌ من‌، لازم‌ نيست‌ من‌ بيايم‌ براي‌ تحصيل‌ علم‌ در قم‌. من‌ چيكار كنم‌؟ ايشان‌ گفت‌ مگر پدر تو مسلمان‌ نيست‌؟ گفت‌ چرا مسلمانه‌. گفت‌ اعتنا نكن‌، تو مي‌تواني‌، استعدادش‌ را داري‌. گفت‌ بيا. حالا من‌ نمي‌خواهم‌ اين‌ را ياد بدهم‌ به‌ شما. حالا در زمان‌ ما سار المنكر المعروف‌ و المعروف‌ المنكر. الان‌ اگر ما يك‌ همچين‌ حرفي‌ بزنيم‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ امر به‌ منكر از نظر مردم‌ كرده‌ايم‌. اينكه‌ امر بمعروفه‌. خوب‌ واجبه‌. من‌ خودم‌ آنجا بودم‌ خدمت‌ ايشان‌. چون‌ من‌ خيلي‌ كوچك‌ بودم‌. آية‌ الله‌ خوانساري‌ شايد حدود سي‌ و پنج‌ ساله‌ كه‌ فوت‌ كرده‌اند. من‌ آنجا بودم‌ گفتم‌ آقا مگه‌ واجبه‌. ايشان‌ گفت‌ بعله‌. واجب‌ عيني‌ است‌ بر همه‌ كس‌. اين‌ از نظر تمام‌ مراجع‌ تقليد فتوا داده‌. شما فكر نكنيد آية‌ الله‌ خوانساري‌ تنها گفته‌. واجب‌ عيني‌ بر تمام‌ مردم‌ مسلمانه‌ كه‌ بروند مجتهد بشوند. عنوان‌ ثانويه‌ كه‌ مي‌گويند برويد تقليد كنيد. تقليد عنوان‌ ثانوي‌ است‌. يعني‌ شما چون‌ نمي‌توانيد، چون‌ نظام‌ اجتماع‌ بهم‌ ميخوره‌، چون‌ ممكن‌ نيست‌ كه‌ همه‌ بروند مشغول‌ تحصيل‌ علم‌ و فقه‌ و اصول‌ بشوند، از اين‌ نظر خوب‌ يك‌ عده‌اي‌ را، آن‌ كه‌ در قرآن‌ ميگه‌ لولا، اين‌ جنبة‌ ارشادي‌ داره‌، يعني‌ اگر نمي‌توانيد من‌ كل‌ فرقة‌ طائفة‌، يعني‌ از هر فرقه‌اي‌ يك‌ جمعيتي‌ حركت‌ كنند و يتفقه‌ في‌ الدين‌، اينها فقيه‌ بشوند بيايند كمك‌ بكنند به‌ بقيه‌. مثل‌ اينه‌ كه‌، آنوقت‌ طبعا بخاطر عسر و حرج‌ و بخاطر الزام‌ ثانوي‌، اين‌ باصطلاح‌ اجتهادش‌ در اين‌ مسائل‌ كه‌ عرض‌ ميكنم‌، بعنوان‌ ثانوي‌ و بخاطر عسر و حرج‌، آنوقت‌ حركت‌ كنند يك‌ عده‌ فقيه‌ بشوند بقيه‌ از آنها تقليد بكنند. يعني‌ تقليد اصلا نبايد در كار باشه‌. تقليد يعني‌ چي‌؟ دكتر همه‌ بايد باشند.

 خوب‌ اين‌ يكي‌. دوم‌. تزكية‌ نفس‌. مگر به‌ شما اجازه‌ مي‌دهند كه‌ بدون‌ تزكية‌ نفس‌ اصلا زنده‌ باشيد. تزكية‌ نفس‌ از علم‌ احكام‌ اهميتش‌ صدها برابر بيشتره‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ شما ممكنه‌ در عمرتون‌ نماز نخوانده‌ باشيد. ممكنه‌ نماز نخونده‌ باشيد، ولي‌ برويد توي‌ بهشت‌. ولي‌ محاله‌ يك‌ صفت‌ رذيله‌ در شما باشه‌ و برويد توي‌ بهشت‌. الان‌ ميگم‌ چطور؟ يك‌ نفري‌ در عمرش‌ نماز نخونده‌، در لحظة‌ آخر، براي‌ اينكه‌ مسلمان‌ نيست‌، در آن‌ لحظة‌ آخر مسلمان‌ ميشه‌ و از دنيا ميره‌. اين‌ ميره‌ توي‌ بهشت‌. اين‌ حرفي‌ نيست‌. ميره‌ توي‌ بهشت‌. خيلي‌ها بودند اينطوري‌. كافر كافره‌. تا آن‌ لحظة‌ آخر عمرش‌ در كفرش‌ هست‌. اين‌ لحظة‌ آخر مسلمان‌ ميشه‌ و از دنيا ميره‌. ميره‌ توي‌ بهشت‌. اما حالا اگر شما خداي‌ نكرده‌ محبت‌ دنيا در دلتون‌ بود. ميرويد توي‌ بهشت‌؟ نه‌. اِ نمي‌رويد؟ نه‌. تا محبت‌ دنيا را بيرون‌ در بهشت‌ نگذاريد روي‌ زمين‌، نميگذارند برويد توي‌ بهشت‌. پس‌ ببينيد چقدر تزكية‌ نفس‌ اهميتش‌ بيشتر از مسئلة‌ احكامه‌. شما روزها، لذا در اين‌ روايت‌ مي‌فرمايد كه‌ از امام‌ سؤال‌ ميشه‌ كه‌ در اين‌ پنج‌ ركن‌ دين‌، آخه‌ بني‌ الاسلام‌ علي‌ خمسه‌. اسلام‌ بر پنج‌ چيز بنا گذاشته‌ شده‌. نماز است‌ و روزه‌ است‌ و حج‌ است‌ و زكات‌ و ولايت‌. بعضي‌ روايت‌ جهاد هم‌ داره‌. خوب‌. اين‌ پنج‌ تا كدوم‌ يكيش‌ مهمتره‌؟ امام‌ مي‌فرمايد الولايه‌. ولايت‌. سؤال‌ ميشه‌ چرا؟ حضرت‌ مي‌فرمايد براي‌ اينكه‌ نماز در مسافرت‌ كم‌ ميشه‌. ولي‌ ولايت‌ در مسافرت‌ نميشه‌ كمش‌ كرد. ميشه‌ كمش‌ كنيد يك‌ خورده‌اي‌؟ كمش‌ كنيد. نه‌. بايد هميشه‌ در حد وفور و كامل‌ باشه‌ در شما. زنها وقتي‌ كه‌ باصطلاح‌ عادت‌ زنانه‌ دارند نماز نخونند. ولي‌ ميشه‌ گفت‌ كه‌ ولايت‌ هم‌ نداشته‌ باشند؟ روزه‌ براي‌ مريض‌ و مسافر روزه‌اي‌ نيست‌ و عدة‌ ايام‌ اخر. ولي‌ ولايت‌ را نميشه‌ مسافر را باشه‌ وقتي‌ رفتي‌ توي‌ شهرت‌ ولايت‌ داشته‌ باش‌. نه‌. اينها را امام‌ توضيح‌ مي‌فرمايدها. خمس‌، زكات‌، حج‌، اينها مال‌ افراد خاصي‌ است‌. بعضي‌ از افراد هستند كه‌ از اول‌ تا آخر عمرشون‌ خدا آنقدر بهشون‌ نميده‌ كه‌ داراي‌ پولي‌ بشوند يا وضعي‌ بشوند كه‌ خمسي‌ يا زكاتي‌ بدهند. ولي‌ نميشه‌ بگيم‌ ولايت‌ نداشته‌ باشند. حج‌، خوب‌ خيلي‌ها هستند مستطيع‌ نيستند بروند حج‌. ولي‌ ولايت‌ استطاعت‌ نمي‌خواهد. ببينيد. لذا مي‌گويند ولايت‌ چون‌ از صفات‌ باطنيه‌ در واقع‌ جزء تزكية‌ نفسه‌ و جزء مسائل‌ روحيه‌، بايد حتما بطور كامل‌ هم‌ باشه‌. و مسائل‌ ديگه‌.

 اعتقادات‌، سوم‌ اعتقادات‌. شما نميشه‌ بگيد كه‌ من‌ حالا مسيحي‌ باشم‌، مسلمان‌ باشم‌، فرقي‌ نميكنه‌. ما را خدا مي‌بره‌ به‌ بهشت‌. خداي‌ تعالي‌ در همين‌ آياتي‌ كه‌ خطاب‌ به‌ مردم‌ بني‌ اسرائيل‌ مي‌فرمايد، مي‌فرمايد كه‌ شما فكر كرده‌ايد كه‌ بهشت‌ مال‌ شماست‌، مخصوص‌ شماست‌. با همين‌ اخلاقتون‌. هر روز حمله‌ ميكنيد به‌ ساير بهشتي‌ها سرزمينهايشون‌ را اشغال‌ مي‌كنند. همين‌ كاري‌ كه‌ در دنيا مي‌كنيد. بعد آنجا هم‌ ميشه‌ همين‌ وضع‌ دنيا. اين‌ طمعي‌ كه‌ آنها دارند، عشق‌ و علاقه‌اي‌ كه‌ به‌ ماديات‌ دارند و در دنيا بني‌ اسرائيل‌ و يهود مظهر محبت‌ به‌ دنيا هستند. اين‌ از چيزهايي‌ مهمي‌ كه‌ هست‌ خداي‌ تعالي‌ اين‌ را در قرآن‌ مي‌فرمايد كه‌ ان‌ اشد الناس‌ علي‌ الذين‌ آمنوا آمنوا اليهود. دشمنترين‌ مردم‌ به‌ مسلمانها يهوديان‌ هستند. ولي‌ دوست‌ترين‌ مردم‌ دنيا به‌ مسلمانها مسيحي‌ها هستند. و علتش‌ هم‌ اينه‌ كه‌ اينها در بينشون‌ دانشمنداني‌ هست‌، كشيش‌هايي‌ هست‌، و رهبانهايي‌ هستند كه‌، رهبان‌ در اين‌ آيه‌ به‌ معناي‌ كسي‌ است‌ كه‌ خداشناسه‌. از مردم‌ فرار كرده‌ و به‌ جانب‌ خدا رفته‌. اينها در بين‌ مردم‌، در بين‌ مسيحي‌ها هستند. چون‌ رهبان‌ دارند، كشيش‌ دارند، افراد دانشمند دارند، در هر جمعيتي‌ كه‌ دانشمند نداشت‌. اين‌ جمعيت‌ يك‌ عده‌ افراد متعصب‌ و معاند و غير قابل‌ باصطلاح‌ ارتباط‌ انسانيند. اينها دانشمند ندارند يهوديها. و به‌ انجيلشون‌ و به‌ توراتشون‌ عمل‌ نمي‌كنند.

 و بالاخره‌ اعتقادات‌ خيلي‌ مهمه‌. اعتقادات‌ خيلي‌ اهميت‌ داره‌ كه‌ بايد انسان‌ معتقداتش‌ درست‌ باشه‌. ما هنوز خدا را نمي‌شناسيم‌. ما هنوز درست‌ پيغمبرمون‌ را نمي‌شناسيم‌. ما اماممون‌ را هنوز درست‌ نمي‌شناسيم‌. قيامت‌ را اصلا اطلاع‌ نداريم‌ قيامت‌ چي‌ ميشه‌؟ چطور ميشه‌؟ يك‌ چيزي‌ شنيده‌ايم‌. و اين‌ مسئله‌اي‌ است‌ كه‌ همه‌امون‌ باهاش‌ روبرو ميشويم‌. پنجاه‌ سال‌ ديگه‌ هيچكدام‌ از بزرگها نيستند، صد سال‌ ديگه‌ هم‌، ما دست‌ بالا مي‌گيريم‌، از افراد توي‌ اين‌ مجلس‌ يك‌ نفر نيست‌. همه‌ مرده‌ايم‌. و همه‌ با اين‌ مسئلة‌ عالم‌ برزخ‌ و قيامت‌ روبرو هستيم‌. حالا فكري‌ كرده‌ايم‌ كه‌ چه‌ خواهد شد؟ چه‌ ميشه‌. خوب‌ اينها يك‌ مسائلي‌ است‌ كه‌ تحصيلش‌ خيلي‌ آسانه‌، اجتهادش‌ هم‌ خيلي‌ آسانه‌. اگر آسان‌ نبود به‌ دختر نه‌ ساله‌ نمي‌گفتند بايد مجتهد در عقائد باشه‌. و به‌ پسر پانزده‌ ساله‌ نمي‌گفتند بايد مجتهد در عقائد باشه‌. چون‌ در فروع‌ احكام‌ اجازه‌ دادند كه‌ ما مجتهد نباشيم‌ و مقلد باشيم‌. اما در اعتقادات‌ به‌ ما اجازه‌ ندادند. ماها كه‌ فرزنداني‌ داريم‌ و به‌ سن‌ بلوغ‌ رسيده‌اند، آيا اينها را مجتهدشون‌ در عقائد كرده‌ايم‌؟ يكي‌ از وظائف‌ پدر و مادر اينه‌. كه‌ فرزندشون‌ را در اعتقادات‌ مجتهد كنند. غالبا مي‌آيند پيش‌ من‌ كه‌ آقا اين‌ پسر ما خيلي‌ منحرفه‌. خوب‌ چرا منحرفه‌؟ عقيده‌اش‌ خوب‌ نيست‌. عقيدة‌ ما چطوره‌؟ بچه‌اش‌ هم‌ مثل‌ بابايش‌! بشين‌ باهاش‌ استدلال‌ كن‌، حرف‌ بزن‌، واجبه‌ بر شما كه‌ خدا را برايش‌ ثابت‌ كني‌. پيغمبر را برايش‌ معرفي‌ كني‌. و در، نه‌ اينكه‌ تو بگي‌ اينطوره‌ بگه‌ درسته‌ و به‌ احترام‌ شما قبول‌ كنه‌ نخير بايد استدلال‌ كنيد كه‌ اين‌ استدلال‌ را بخوانيد عينا براي‌ ديگري‌ بكنه‌ بتونه‌ بكنه‌، اينه‌. مجتهد معناش‌ اينه‌. يعني‌ با فهم‌ و درك‌ خودش‌ با استدلال‌ خودش‌ با دلايل‌ مغزي‌ خودش‌ اين‌ را بفهمه‌. شما يك‌ نفر از مراجع‌ تقليد يك‌ فرد از علما اجازه‌ به‌ شما مي‌ده‌ كه‌ خودتون‌ يا فرزند نه‌ ساله‌اتون‌، دختر اين‌ تقليدا خدا را قبول‌ داشته‌ باشه‌. قبول‌ نيست‌. اگر بچة‌ شما به‌ سن‌ نه‌ رسيد و خواستيد عروسش‌ كنيد، يا دامادش‌ كنيد و تقليدا اين‌ خدا را قبول‌ داشت‌ هم‌ عقدشون‌ باطله‌ و هم‌ مسلمان‌ نيستند.

 در خواب‌ غفلتيم‌. اون‌ وقت‌ مسخره‌ هم‌ مي‌كنند. يك‌ وقتي‌ مي‌گن‌ يك‌ نفر از علما مي‌ره‌ سؤال‌ مي‌كنه‌ از يك‌ عروس‌ و داماد جواني‌ كه‌ مي‌خواستن‌. از دختره‌ پرسيده‌ خوب‌، چون‌ اين‌ شرط‌ عقده‌. شما مي‌دونيد يعني‌ در عقد دختر براي‌ پسر شرطش‌ اين‌ است‌ كه‌ ببينند عقايدش‌ درسته‌ يا نيست‌. اگر عقايدش‌ درست‌ نيست‌ نمي‌تونند عقد كنند براي‌ يك‌ پسر مسلمان‌. چون‌ كافر با مسلمان‌ نبايد با هم‌ ازدواج‌ كنند.  مي‌گن‌ رفته‌ ازش‌ سؤال‌ كرده‌ كه‌ آقا خدا چند تاست‌، همين‌ سطحي‌ اقلا. هر كسي‌ خيلي‌ مفصل‌ نمي‌خواد، دختره‌ به‌ باباش‌ گفته‌، از همين‌ دخترهاي‌ امروزي‌ بوده‌ ديگه‌، به‌ باباش‌ گفته‌ امشب‌ شب‌ اول‌ قبرم‌ يا شب‌ عروسيمه‌؟ به‌ عقيدة‌ من‌ شب‌ اول‌ قبرت‌ بايد باشه‌  كه‌ تو عقايدت‌ درست‌ نباشه‌. در چند جاست‌ بايد انسان‌ عقايدش‌ را درست‌ كنه‌. مثل‌ زمان‌ سابق‌ بود كه‌، الان‌ هم‌ ظاهرا همين‌ طوره‌، وقتي‌ انسان‌ خونه‌ را مي‌خواد بفروشه‌ شهرداري‌ كارگرهاش‌ را اونجا ريخته‌ آب‌ بده‌. بعضي‌ جاها هستش‌ خدا بيخ‌ خِر انسان‌ را گرفته‌. كه‌ اينجا بايد تو اين‌ كار را درست‌ كني‌. عقايدت‌ را درست‌ كردي‌ اينجا داري‌ وارد مي‌شي‌ يا نه‌؟ ما اسما مسلمانيم‌، اون‌ وقت‌ بعد هم‌ من‌ شايد ده‌ نفر زن‌ سراغ‌ دارم‌ كه‌ اينها به‌ من‌ آمدن‌ گفتن‌ كه‌ شوهرمون‌ به‌ خدا فحش‌ مي‌ده‌ ما چكار كنيم‌؟ شما هم‌ سراغ‌ داريد همچين‌ كسايي‌ را. و كسي‌ كه‌ به‌ خدا يا پيغمبر بگه‌ اين‌ را بگم‌ از همان‌ لحظه‌ زن‌ به‌ خانه‌اش‌ حرام‌ و تمام‌ اموالش‌ هم‌ بايد به‌ ورثه‌اش‌ برسه‌ و مثل‌ مرده‌ بايد باهاش‌ رفتار كنند. مي‌تونند لختش‌ كنند يك‌ لگدي‌ به‌ پشتش‌ بزنند و بيرونش‌ كنند از خانه‌. اگر زنش‌ را مي‌بوسه‌ ولي‌ خوب‌ اگر در عقل‌ شود كه‌ مستي‌ اندر شهر هر آنچه‌ هست‌ اين‌ است‌. از روز اول‌ حساب‌ نكردن‌ عقايد را درست‌ نكردن‌. ما همين‌ طور آمديم‌، مسلمانيم‌ ديگه‌ مسلمانيم‌ خوب‌ بيا بنشين‌ خدا را ثابت‌ كن‌ براي‌ من‌. بايد اينطوري‌ باشه‌ كه‌ شما، من‌ الان‌ بنشينم‌ با هر يك‌ از شما، خدا را شما را براي‌ من‌ ثابت‌ كنيد من‌ هم‌ هي‌ اشكال‌ كنم‌ شما هم‌ جواب‌ بديد تا آخر من‌ را محكوم‌ كنيد. اين‌ معناي‌ اجتهاده‌ در خداشناسي‌ است‌. چند تا دليل‌ داريد الان‌ در اثبات‌ وجود خدا. البته‌ شماها الحمد الله‌ داريدها. يعني‌ من‌ ايني‌ كه‌ مي‌گم‌ تعارف‌ نمي‌كنم‌ اگر نداشته‌ باشيد بعضيهاتون‌ را شايد نمي‌شناسم‌ نداشته‌ باشيد ولي‌ اونهايي‌ كه‌ مي‌شناسم‌ الحمد الله‌ داشتيد. ولي‌ بعضيها مي‌بينم‌ درست‌ داشتن‌، خدا مي‌دونه‌ چه‌ دليلي‌ داريد بر اثبات‌ وجود خدا. چه‌ دليلي‌ داري‌ كه‌ پيغمبر، دليل‌ اثبات‌ پيغمبر چيه‌؟عقايد را بايد حتما انسان‌ جتهد باشه‌. حالا كارمون‌ ببينيد چقدر خرابه‌. خودمون‌ باشيم‌، درست‌ باشيم‌.

 هيچ‌ فكر اين‌ كه‌ اين‌ پسر ما حالا رفته‌ دبيرستان‌ بله‌ ديگه‌ مكلفه‌، چرا الحمد الله‌ در بين‌ افراد روز قيامت‌ هم‌ كه‌ مي‌شه‌ همينها را خداي‌ تعالي‌ حجت‌ قرار مي‌ده‌ بر سايرين‌. ما داريم‌ افرادي‌ كه‌ به‌ حد تكليف‌ كه‌ مي‌رسند بدنشون‌ مثل‌ بيد مي‌لرزه‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ من‌ را آدم‌ حساب‌ كرده‌، از حالا گفته‌ كه‌، مستقيما بيا با من‌ در ارتباط‌ باش‌ با من‌ حرف‌ بزن‌ من‌ بهت‌ ملاقات‌ خصوصي‌ مي‌دم‌ تو آدم‌ شدي‌ و از بچه‌ گي‌ آمدي‌ بيرون‌. يك‌ كسي‌ از ما سؤال‌ كرد كه‌ آخه‌ چرا خداي‌ تعالي‌، يك‌ خانمي‌ بود، پسرها را گفته‌ پانزده‌ سالگي‌ تكليف‌ ولي‌ دخترها را گفته‌، بچه‌اش‌ هم‌ روزه‌ گرفته‌ بود دخترش‌ ناراحت‌ بود اين‌ سؤال‌ را از من‌ مي‌كردند. گفتم‌ تو تكليف‌ را چي‌ مي‌دوني‌؟ نه‌ واقعا ما تكليف‌ را چي‌ مي‌دونيم‌. تكليف‌ را اگر تحميل‌ بدونيم‌، بار گذاشتن‌ روي‌ دوش‌ مي‌دونيم‌ كه‌ اكثرمون‌ هم‌ با اين‌ فكر با تكاليف‌ رو به‌ رو هستيم‌ و خودمون‌ را يك‌ حيوان‌، يك‌ الاغ‌ مي‌دونيم‌ كه‌ اين‌ طفلي‌ به‌ اين‌ كوچكي‌ يك‌ عالم‌ بار روي‌ دوشش‌ بگذارند، اين‌ را چرا براش‌ نمي‌گذارند اين‌ پسره‌ را، اگر اينجوري‌ باشه‌ حق‌ با شماست‌. اما اگر اين‌ باشه‌ كه‌ خدا بعضيها را زودتر به‌ حضور پذيرفته‌ و بهشون‌ اجازه‌ داده‌ كه‌ بيان‌ با خدا حرف‌ بزنند و بعضيها را ديرتر. اينجا باز مردها و پسرها طلب‌ كار مي‌شيم‌. مي‌گيم‌ خدايا چرا ما را ديرتر به‌ حضور پذيرفتي‌. چرا ديرتر و ظاهر قضيه‌ اينه‌. ماها نمي‌فهميم‌ كه‌، مي‌گيم‌ كه‌ چرا ما ديرتر، پسر چرا ديرتر تكليف‌ مي‌شه‌ ولي‌ دختر چرا زودتر؟ اينجا مردها بايد حرف‌ داشته‌ باشند البته‌ اون‌ هم‌ روي‌ يك‌ مسائلي‌ والا اگر اشكالي‌ تو كار باشه‌ بايد اين‌ سؤال‌ پيش‌ بياد كه‌ چرا پسر پنج‌ سال‌ ديرتر به‌ حضور پروردگار برسه‌، خدمت‌ خدا و به‌ اصطلاح‌ در مقام‌ مناجات‌ با پروردگار قرار بگيره‌. چرا؟ و دخترها زودتر. منتهي‌ اين‌ درك‌ را و اين‌ فهم‌ را متأسفانه‌ ما نداريم‌، نمي‌فهميم‌. الان‌ تو اين‌ شهر اكثر مردم‌ اين‌ باشه‌ كه‌ به‌ دخترها ظلم‌ شده‌ كه‌ زودتر تكليف‌ مي‌شن‌. و حال‌ اينكه‌ به‌ پسرها ظلم‌، اگر ظلمي‌ باشه‌ به‌ پسرهاست‌ كه‌ چرا ديرتر به‌ حضور پروردگار اينها را خواستند.

 آخه‌ اينها اگر عقايدمون‌ درست‌ نباشه‌ اينطوريه‌. لذا بايد عقايد را درست‌ كرد، تزكية‌ نفس‌، به‌ خدا قسم‌ اينهايي‌ كه‌ من‌ مي‌گم‌ در دلي‌ است‌ كه‌، اگر يك‌ جواني‌ عقايدش‌ خوب‌، تزكية‌ نفس‌ كرده‌، داراي‌ فهم‌ و احكام‌ و دستورات‌ اسلام‌ باشه‌، اين‌ را اصلا ما جامعة‌ ديوانة‌ بي‌ عقله‌، چه‌ عرض‌ كنم‌ حيوان‌ سيرت‌  اين‌ را نمي‌پذيرنش‌ ولي‌ اگر اين‌ شخص‌ با پدر با مادر حتي‌ در افتاده‌ باشه‌ و ولي‌ خوب‌ حالا درسهاش‌ را خوب‌ بخونه‌ حالا هر كي‌ هست‌، هست‌ چي‌ هست‌، اين‌ پذيرفته‌ است‌ توي‌ جامعة‌ ما و اين‌ گرفتاري‌ است‌ خدامي‌ دونه‌. و من‌، خدا رحمت‌ كنه‌ يكي‌ از اساتيدمون‌ مي‌گفت‌ كه‌ آدم‌ اين‌ وسط‌ گيركردنش‌ بده‌، يا برو كافر بشو يا يك‌ دين‌ ديگه‌اي‌ انتخاب‌ كنيد اين‌ خوب‌ نيست‌ برو. يا اگر اين‌ دين‌ خوبه‌ و درسته‌ همين‌ را خوب‌ بفهم‌. بپذيرش‌. اين‌ وسط‌ آدم‌، لا اله‌ اولا و لا اله‌ هولاء بذالك‌ انسان‌ نمي‌دونه‌ كه‌ چي‌ هست‌ خودش‌ نفهميده‌ كه‌ چي‌ هست‌. اين‌ بده‌. مؤمن‌ ببعض‌ و نكفر ببعض‌ با اين‌ عقل‌ كممون‌ با اين‌ عقل‌ پوكمون‌ بعضيها چيزهاي‌ اسلام‌ را قبول‌ داريم‌، بعضي‌ چيزهاش‌ را قبول‌ نداريم‌. به‌ بعضيهاش‌ ايمان‌ مي‌ياريم‌، به‌ بعضيهاش‌ ايمان‌ نمي‌ياريم‌. آخه‌ تو كي‌ هستي‌ كه‌ اينجور فكر مي‌كني‌. شما ببينيد اصحاب‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ چه‌ حالي‌ داشتند در مقابل‌ دستورات‌ اسلام‌ ودين‌ و چقدر سعادتمند بودند. سعادت‌ دنيا و آخرت‌. خدايا تو شاهدي‌ كه‌ اين‌ را روي‌ عقيده‌ مي‌گم‌. كسي‌ مي‌خواد دنيا داشته‌ باشه‌ آخرت‌ داشته‌ باشه‌، از لحظه‌اي‌ كه‌ قدم‌ در راه‌ دين‌ برمي‌ داره‌، خوش‌ و خرم‌ باشه‌ بايد بياد به‌ دستورات‌ اسلام‌ و به‌ برنامه‌هاي‌ اسلام‌ عمل‌ بكنه‌. عقايدش‌ را درست‌ بكنه‌. آدم‌ بي‌ ارزش‌، به‌ خدا قسم‌، خدايا تو مي‌دوني‌ من‌ اين‌ را روي‌ عقيده‌ مي‌گم‌، شخصا يك‌ دانشمندي‌ كه‌ در دنيا اول‌ دانشمند مكتشف‌ باشه‌، ولي‌ عقايدش‌، ايمانش‌، دين‌ درستي‌ براي‌ خودش‌ انتخاب‌ نكرده‌ باشه‌ از نظر من‌ به‌ اندازة‌ پشيزي‌ ارزش‌ نداره‌. ننگه‌ براي‌ من‌، شما نگيد تند مي‌ري‌، كي‌ هستي‌، بياييد ببينيد در قرآن‌ چي‌ مي‌گه‌ خداي‌ تعالي‌. در، مي‌شينيم‌ تحليل‌ عقليش‌ مي‌كنيم‌. ببينيد عقلمون‌ چي‌ مي‌گه‌. خيلي‌ ساده‌ است‌ اين‌ مسائله‌. عقل‌ ببينيم‌ چي‌ مي‌گه‌. و تحليل‌ مي‌كنيم‌. حالا الان‌ فرصت‌ نيست‌. همين‌ در همين‌ مجلس‌ اين‌ را تحليل‌ عقليش‌ مي‌كنم‌. به‌ اندازة‌ يك‌ سر سوزن‌ ارزش‌ نداره‌. چون‌ ارزشهاي‌ مادي‌ كه‌ ارزش‌ نيست‌. انسان‌ پولدار خيلي‌ باشه‌. انسانه‌، چه‌ عرض‌ كنم‌ به‌ هر حال‌ اميدواريم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ ما را از اين‌ خواب‌ غفلت‌ بيدار كنه‌ و حواسمون‌ را جمع‌ كنيم‌، فكر نكنيم‌ ما نماز خونديم‌، روزه‌ گرفتيم‌، ماه‌ رمضان‌ را گذرونديم‌ ولي‌ بچه‌هامون‌ را خوب‌ تربيت‌ نكرديم‌، اعتقاداتشون‌ را درست‌ نكرديم‌، تزكية‌ نفسشون‌ نكرديم‌، ديگه‌ راحت‌ ما اهل‌ بهشتيم‌. نخير مسئوليد. كلكم‌ راء و كلكم‌ مسئول‌ بالاخص‌ نسبت‌ به‌ فرزندانش‌، نسبت‌ به‌ بچه‌ هاش‌. ما تا مي‌بيني‌ گناه‌ كرد بهش‌ بگو با تندي‌ با تشر، اگر كه‌ يك‌ وقت‌ قبول‌ نكرد اون‌ وقت‌ تو معذوري‌. هر جور كه‌ برات‌ ميسره‌. بنشين‌ عقايدش‌ را درست‌ كن‌. بنشين‌ براش‌ مسائل‌ دينش‌ را بگو. هيچي‌ بلد نيست‌. هيچ‌ كاري‌ نمي‌دونه‌. شب‌ جمعه‌ است‌ ما امام‌ زمانمون‌ بايد حتي‌ در افكار بچه‌هامون‌ (قطع‌ نوار).

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۲۸ رمضان ۱۴۱۲ قمری – ۱۳ فروردین ماه ۱۳۷۱ – صراط مستقیم/ عبودیت

اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. و ان‌ اعبدوني‌ هذا صراط‌ مستقيم‌.

 انسان‌ در دنيا اگر مي‌خواهد به‌ كمال‌ برسد و مقصد پروردگار كه‌ او را براي‌ بندگي‌ خلق‌ كرده‌ عملي‌ شود، بايد از صراط‌ مستقيم‌ انحراف‌ پيدا نكند. در قرآن‌ مجيد پروردگار متعال‌ صراط‌ مستقيم‌ را اينطور معنا كرده‌ كه‌ و ان‌ اعبدوني‌ هذا صراط‌ مستقيم‌. عبادت‌ مرا بكنيد كه‌ راه‌ راست‌ اين‌ است‌. ولذا تمام‌ فكر انسان‌ بايد در دنيا بندگي‌ و اطاعت‌ پروردگار باشد. البته‌ يكي‌ روحية‌ بندگيست‌ كه‌ در انسان‌ بوجود مي‌آيد و يكي‌ هم‌ كه‌ طبعا يك‌ حالت‌ موقتي‌ خواهد داشت‌، بندگي‌ ظاهريست‌. يعني‌ روحية‌ بنده‌اي‌ انسان‌ نداره‌. ملكة‌ بندگي‌ در انسان‌ بوجود نيامده‌. اما كارهاي‌ بندگي‌ را، يعني‌ دستورات‌ الهي‌ را دقيقا عمل‌ ميكنه‌. همانطوري‌ كه‌ در ادارات‌ هست‌. يك‌ عده‌ كارمندهاي‌ موقت‌ هستند. اينها از مزايا بهره‌اي‌ ندارند. يك‌ كارمند روزمزد، يك‌ كارمند موقت‌ حالا. اينها را به‌ حساب‌ هم‌ نمي‌آورند. در يك‌ اداره‌اي‌ اگر يك‌ چند تا كارمند موقت‌ مخصوصا با پيشنهاد كارگر اگر خود اون‌ اداره‌ كارمند موقت‌ احتياج‌ نداره‌، اما با خواهش‌ و تمناي‌ همان‌ كارمند دائمي‌ و كارمند واقعي‌، او خودش‌ را كارمند موقت‌ كرده‌. اين‌ از نظر اون‌ اداره‌ ارزشي‌ ندارد. يك‌ كارمندي‌ باشد گاهي‌ يك‌ ساعت‌ مي‌آيد توي‌ اين‌ داره‌ كار ميكنه‌، گاهي‌ نصف‌ روز، گاهي‌ هفته‌اي‌ يك‌ روز. و حسابي‌ توي‌ كارش‌ نيست‌. اگر آمد در يك‌ اداره‌اي‌ اينطور كار كرد و بقيه‌اش‌ را رفت‌ جاي‌ ديگه‌ كار كرد، خيلي‌ بهش‌ لطف‌ كنند راهش‌ مي‌دهند كه‌ توي‌ اين‌ اداره‌ هر وقت‌ مي‌خواد بياد كار كنه‌، كار كنه‌. و الاّ او را به‌ هيچ‌ وجه‌ به‌ حساب‌ كارمندان‌ اين‌ اداره‌ قرارش‌ نمي‌دهند. آنهايي‌ كه‌ بعضي‌ وقتها بندة‌ خدا هستند و بعضي‌ از اوقات‌ بندة‌ خدا نيستند هم‌ خدا اينها را بعنوان‌ بندة‌ رسمي‌ خودش‌ كه‌ از مزايا برخوردار باشند، قرارشون‌ نميده‌. افرادي‌ هستند كه‌ گاهي‌ بندگي‌ شيطان‌ را ميكنند، گاهي‌ بندگي‌ خدا را مي‌كنند. حقيقت‌ عبوديت‌ در آنها بوجود نيامده‌. روحية‌ بندگي‌ در آنها رسوخ‌ نكرده‌. اين‌ افراد خدا قبولشون‌ نميكنه‌ به‌ بندگي‌. اينها همان‌ مثل‌ يك‌ كارمند موقت‌، اگر هم‌ خيلي‌ بي‌ نظم‌ باشه‌ بالاخره‌ بيرونش‌ مي‌كنند. آخه‌ اينجا كه‌ باصطلاح‌ چه‌ نيست‌ كه‌ تو هر وقت‌ دلت‌ مي‌خواد وارد بشي‌. هر وقت‌ دلت‌ مي‌خواهد خارج‌ بشي‌. تازه‌ همان‌ كارمند موقت‌ هم‌ بايد حساب‌ كارش‌ در دست‌ رئيس‌ اداره‌ باشه‌. و الاّ اگر خودش‌ هر وقت‌ دوست‌ داره‌ بياد كار بكنه‌، هر وقت‌ دوست‌ داره‌ نياد، اين‌ را ادارات‌ بشري‌ و دنيايي‌ قبولش‌ نمي‌كنند، اصلا قبولش‌ نمي‌كنند. ولي‌ خدا در عين‌ حال‌ قبول‌ ميكنه‌. خدا چون‌ مهربانه‌. خدا رحمان‌ است‌ و رحيم‌ است‌. بلكه‌ همه‌ را دعوت‌ كرده‌ كه‌ كارمند رسمي‌ خدا باشند. دائمي‌ خدا باشند. بندة‌ واقعي‌ خدا باشند. ولي‌ شيطان‌ و نفس‌ اماره‌ برشون‌ مسلط‌ شده‌، اينها رسما به‌ بندگي‌ خدا و زير بار عبوديت‌ وارد نشده‌اند. خوب‌. روي‌ اين‌ اصل‌ يك‌ بنده‌ و باصطلاح‌ خودمون‌، كارمند موقت‌ بي‌ ارزش‌ داريم‌ كه‌ شامل‌ اكثر ماها ميشه‌ و يك‌ بندة‌ واقعي‌ رسمي‌ حسابي‌ كه‌ هم‌ بيمه‌ است‌، هم‌ از همة‌ مزايا برخورداره‌، هم‌ بن‌ كارمندي‌ بهش‌ مي‌دهند. چون‌ همة‌ اينها، همة‌ اين‌ مثالها در بندة‌ موقت‌ خدا و در بندة‌ دائمي‌ خدا هست‌. همه‌ چي‌ بهش‌ مي‌دهند.

 فطلب‌ في‌ نفسك‌ اولا حقيقة‌ العبوديه‌. حضرت‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ به‌ عنوان‌ بصري‌ فرمود اگر مي‌خواهي‌ خدا قبولت‌ كنه‌، اگر مي‌خواهي‌ خداي‌ تعالي‌ تو را به‌ بندگي‌ بپذيره‌، اسمت‌ در ميان‌ بندگان‌ رسمي‌ خدا درج‌ بشه‌. حقيقت‌ عبوديت‌ را در خودت‌ طلب‌ كن‌، بندة‌ واقعي‌ خدا بشو. ببينيد يك‌ كارمند يك‌ اداره‌ هيچوقت‌ اشتباه‌ نميكنه‌ كه‌ آيا من‌ كارمند اين‌ اداره‌ هستم‌ يا آن‌ اداره‌؟ هر روز صبح‌ كه‌ از خواب‌ پا ميشه‌، سر ساعت‌، بدون‌ تأخير، بدون‌ اينكه‌ حتي‌ فكرش‌ را بكنه‌، مستقيم‌ ميره‌ به‌ ادارة‌ خودش‌. يك‌ كارمند مثلا فرمانداري‌، يك‌ روز بره‌ فرمانداري‌ كار كنه‌، يك‌ روز بره‌ شهرداري‌ كار كنه‌، يك‌ روز بره‌ مثلا دارايي‌ كار كنه‌، اصلا اين‌ آدم‌ مي‌گويند ديوانه‌ است‌. ملكه‌اش‌ شده‌ اداره‌. عبوديت‌ و عبادت‌ ملكه‌اش‌ شده‌. يعني‌ هيچ‌ اشتباه‌ نميكنه‌. هيچ‌ جاي‌ ديگه‌ نميره‌. اي‌ دستش‌ هم‌ در نميره‌. يك‌ روزي‌ از دستش‌ در بره‌ مثلا فرض‌ كنيد اشتباهي‌ بره‌ توي‌ شهرداري‌، كارمند فرمانداري‌ بره‌ توي‌ شهرداري‌ آنجا تحت‌ فرمان‌ شهردار كار بكنه‌. نه‌. با اينكه‌ همه‌ هم‌ يك‌ واحدند، زير نظر يك‌ دولتند. اما يك‌ همچين‌ اشتباهي‌ شما نمي‌كنيد.

 ماها اگر بندة‌ واقعي‌ خدا باشيم‌ و اگر باصطلاح‌ سر سپرده‌ باشيم‌ به‌ درگاه‌ پروردگار و اگر مطيع‌ خدا باشيم‌ واقعا خدا را شناخته‌ باشيم‌، هيچوقت‌ حتي‌ براي‌ يك‌ ساعت‌، بندگي‌ شيطان‌ را نمي‌كنيم‌. لذا خداي‌ تعالي‌ فرموده‌ است‌ در قرآن‌ مجيد كه‌ ان‌ عبادي‌ ليس‌ لك‌ عليهم‌ السلطان‌. اي‌ شيطان‌، بر بندگان‌ من‌ تو تسلط‌ نخواهي‌ داشت‌. ماها همه‌ بندة‌ خدا هستيم‌ و شيطان‌ هم‌ خوب‌ مسلط‌ بر ماست‌. مي‌خواستيد شيطان‌ را خوب‌ بشناسيد، پايتون‌ را از شهر مي‌گذاشتيد بيرون‌ ببينيد شيطان‌ چقدر مريد داره‌! جدا عجيبه‌. آدم‌ فكر ميكنه‌ هيچ‌ تظاهراتي‌، هيچ‌ اعتصابي‌، هيچ‌ برنامة‌ سياسي‌ يا ديني‌ به‌ اين‌ اندازه‌ اهميت‌ داده‌ نميشه‌ كه‌ همه‌ متفقا مغازه‌ها را ببندند، خيابانها خلوت‌، ما چون‌ سيزده‌ را بدر نكرديم‌، يك‌ نگاهي‌ انسان‌ توي‌ خيابان‌ ميكنه‌ مي‌بينه‌ خلوت‌. خارج‌ شهر زن‌ و مرد توي‌ يكديگر مي‌لولند و آنجا شلوغ‌. چرا اين‌ كار را كرديد؟ كي‌ گفته‌؟ تازه‌ چه‌ برنامه‌اي‌. به‌ خدا كه‌ نميشه‌ نسبت‌ داده‌ كه‌ خدا گفته‌. كجا گفته‌؟ يا بايد در قرآن‌ گفته‌ باشه‌، فتواي‌ مجتهدي‌ باشه‌ يا امامي‌ فرموده‌ باشه‌ مثلا ولو بعنوان‌ استحباب‌. چون‌ ما از حد استحباب‌ هم‌ بالاتر عمل‌ كرديم‌. بعنوان‌ استحباب‌ روز سيزدة‌ نوروز، فروردين‌، مستحب‌ است‌ كه‌ مردم‌ از شهر خارج‌ بشوند. شما اگر يك‌ جائي‌ ديديد من‌ نديدم‌. اگر شما جائي‌ ديديد. بخدا قسم‌ اگر واجب‌ كرده‌ بود پروردگار، ماها اينطور اهميت‌ نمي‌داديم‌. ببينيد من‌ مي‌خواهم‌ شيطان‌ را به‌ شما معرفي‌ بكنم‌. هيچ‌ كاري‌ ندارم‌ به‌ اينكه‌ سيزده‌ بدر خوبه‌ يا خوب‌ نيست‌. كار كار خدايي‌، يعني‌ همان‌ كسي‌ كه‌ ميگه‌ اگر امروز كه‌ روز سيزده‌ است‌ من‌ از شهر بيرون‌ نرفتم‌، تمام‌ بلاهاي‌ دنيا مي‌خوره‌ توي‌ سر من‌، همون‌ آدم‌ اگر ازش‌ بپرسيد كه‌ خدا گفته‌؟ ميگه‌ نه‌. پيغمبر خدا گفته‌؟ ميگه‌ نه‌. امامزاده‌اي‌ گفته‌؟ نه‌. مجتهدي‌ گفته‌؟ ميگه‌ نه‌. ميگي‌ كي‌ گفته‌؟ كي‌ تو را اينقدر فشار ميدهد كه‌ برو. اگر يك‌ مرد ضعيفي‌ باشه‌ ميگه‌ زن‌ و بچه‌ام‌. چون‌ گاهي‌، و زن‌ و بچه‌اش‌ تازه‌ تابع‌ شيطانند. شيطان‌ تازه‌ از آن‌ طريق‌، حضرت‌ آدم‌ را از طريق‌ زنش‌ گولش‌ زد شيطان‌. از آن‌ طريق‌. اگر كه‌ نه‌. خودش‌ باصطلاح‌ بندة‌ شيطان‌ باشه‌، شيطان‌ مي‌آيد به‌ سراغ‌ خودش‌. اين‌ يك‌ نمونه‌ از مظهر فعاليت‌ شيطان‌ كه‌ ما ازش‌ غافليم‌.

 من‌ يك‌ وقتي‌ يك‌ نوشته‌اي‌ دارم‌ كه‌ يك‌ مقداريش‌ نوشته‌ شده‌، يك‌ مقداريش‌ هنوز چاپ‌ نشده‌. يك‌ شرحي‌ از حالات‌ شيطان‌ آنجا نوشتم‌. واقعا ما اين‌ شيطان‌ را دست‌ كم‌ نگيريم‌. شيطان‌ يك‌ موجوديست‌ جدي‌. از آثارش‌ پيداست‌. شما هوا را نمي‌بينيد. ولي‌ يك‌ جائي‌ كه‌ هوا نباشه‌ بريد ببينيد چه‌ حالي‌ پيدا مي‌كنيد. اثر هوا اين‌ است‌ كه‌ ما تنفس‌ مي‌تونيم‌ بكنيم‌. شيطان‌ هم‌ از آثارش‌ پيداست‌. شيطان‌ يك‌ موجوديست‌، يك‌ عده‌ او را بعنوان‌ خدائي‌ مي‌پرستند. من‌ كتاب‌ دارم‌ كه‌ شيطان‌ را بعنوان‌ خدائي‌ و حتي‌ زرتشتي‌ها يزدان‌ و اهريمن‌ كه‌ مي‌گويند، اهريمن‌ همان‌ شيطانه‌. اين‌ را بعنوان‌ سنديت‌ و دو خدا مي‌پرستند. در دين‌ مسيحيت‌ و اسلام‌ شيطان‌ به‌ عنوان‌ يك‌ موجود مطرود پروردگار كه‌ داراي‌ قدرتيست‌ كه‌ مي‌تواند راههاي‌ ضلالت‌ را در مقابل‌ انسان‌ مانند علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كه‌ راههاي‌ هدايت‌ را در مقابل‌ انسان‌ ميگذاره‌، بگذارد. اين‌ در روايته‌ها. همان‌ مقدار كه‌ علي‌ و من‌ عنده‌ علم‌ الكتاب‌، راههاي‌ هدايت‌ را ميدونه‌، شيطان‌ راههاي‌ ضلالت‌ را ميدونه‌ و مريد شيطان‌ بيشتر از مريد علي‌ بن‌ ابيطالبه‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ نفس‌ انسان‌ بهتر كارهاي‌ شيطاني‌ را دوست‌ داره‌. اين‌ نفسي‌ كه‌ تزكيه‌ نشده‌ و در همه‌ يك‌ نفس‌ امارة‌ بالسوء در اول‌ كار هست‌ و تا تزكيه‌ نكرده‌ نفسش‌ را، او جنبة‌ رحماني‌ پيدا نميكنه‌. اين‌ طبعا تابع‌ شيطانه‌. چون‌ امارة‌ بالسوئه‌. نفس‌ هم‌ كه‌ جز خود انسان‌ چيز ديگري‌ نيست‌. و لذا من‌ به‌ يكي‌ از مسئوليني‌ كه‌ در راديو تلويزيون‌ بود گفتم‌ مردم‌ خودشون‌ سيزده‌ بدر مي‌روند. به‌ امروز را اهميت‌ مي‌دهند، مثل‌ ماشيني‌ كه‌ توي‌ سرازيري‌ هست‌، ديگه‌ شما هولش‌ نديد. ماشيني‌ كه‌ توي‌ سرازيري‌ هست‌ و بايد با ترمز بره‌ پائين‌، حالا يك‌ عده‌اي‌ هم‌ هولش‌ بدهند به‌ طرف‌ پائين‌. اين‌ با سر فرود مي‌آيد توي‌ دره‌ و مي‌خوره‌ و از بين‌ ميره‌. هل‌ دادن‌ ديگه‌ صحيح‌ نيست‌. من‌ بزرگترين‌ باصطلاح‌ چه‌ عرض‌ كنم‌، يك‌ تعبيري‌ مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ كه‌ به‌ بعضي‌ كه‌ ممكنه‌ ذهنهايتون‌ متوجه‌ بشه‌، جسارت‌ نشه‌. شايد بدترين‌ كار اين‌ باشه‌ كه‌ مردمي‌ كه‌ خودشون‌ به‌ اين‌ مراسم‌ خيلي‌ پابندند، ديگه‌ تبليغات‌ را بگذاريد كنار. نه‌ خدا گفته‌ عيد نوروز عيد بودنش‌ رسميت‌ داره‌. نه‌ پيغمبر، نه‌ ائمه‌. روايتي‌ هم‌ كه‌ نقل‌ شده‌ قطعا جعليه‌ و مخالف‌ يك‌ جنبه‌هاي‌ علمي‌ اسلاميست‌. شما در علم‌ سياست‌ شايد بعضي‌هايتون‌ وارد نباشيد. مي‌گويند قانونگذار، اين‌ را دقت‌ كنيد، قانونگذار نبايد دو تا قانون‌ كه‌ ولو براي‌ يك‌ مرتبه‌ در تمام‌ عمر با هم‌ تضاد داشته‌ باشه‌، جعل‌ كنه‌. ولو تضاد جزئي‌ باشه‌. مثلا در آن‌ روايتي‌ كه‌ هست‌ در آنجا گفته‌ شده‌ كه‌ روز عيد نوروز عيده‌. اين‌ يك‌. و بعد روزه‌اش‌ مستحبه‌. و بعد هم‌ حالا عيد طبعا، حالا اين‌ دو تا بر فرض‌ باشه‌. من‌ در جواب‌ ميگم‌ كه‌اي‌ قانونگذاري‌ كه‌ اين‌ روز را عيد كردي‌ و روزه‌اش‌ را مستحب‌ كردي‌. آيا احتمال‌ داره‌ كه‌ اين‌ روز با يك‌ روز عزاي‌ اسلامي‌ تطبيق‌ بكنه‌ يا نه‌. در دوران‌ فرض‌ كنيد عمر دنيا. يا آيا با يك‌ روز عيد فطر آيا ممكنه‌ روز عيد نوروز تطبيق‌ كنه‌ يا نه‌. طبعا كسي‌ نمي‌تونه‌ بگه‌ نه‌. چون‌ ماه‌ شمسي‌ با ماه‌ قمري‌ هر روزش‌ با هم‌ تطبيق‌ احتمال‌ داره‌ بكنه‌ و در چندين‌ سال‌ يك‌ دفعه‌ هم‌ تطبيق‌ ميكنه‌. خوب‌. آن‌ روز گفتند، يك‌ قانونگذار، هم‌ شاد باش‌ هم‌ محزون‌ باش‌. هم‌ روزه‌ بگير هم‌ روزه‌ نگير. و اينچنين‌ چيزي‌ در قانونگذاران‌ بشري‌ وجود نداره‌ تا چه‌ برسه‌ در، يعني‌ وقتي‌ مي‌خواهند قانوني‌ را جعل‌ كنند حساب‌ مي‌كنند كه‌ تضادي‌ در قانون‌ پيدا نشه‌. اين‌ از نظر علمي‌ خيلي‌ مهمه‌ و اين‌ را بدونيد. به‌ همين‌ دليل‌ يا بايد بگيم‌ كه‌ اعياد دورة‌ سال‌، عزاداريهاي‌ دورة‌ سال‌ كه‌ با ماههاي‌ قمري‌ تطبيق‌ ميكنه‌، اينها درست‌ نيست‌. يا بايد بگيم‌ عيد نوروز درست‌ نيست‌. و اين‌ بروبرگرد نداره‌ها. هر كس‌ به‌ شما گفت‌ كه‌ نه‌ امروز هم‌ يك‌ عيد اسلاميست‌. بدونيد اين‌ يا نمي‌فهمه‌، يعني‌ حقيقتا هم‌ نمي‌فهمه‌. يا روزه‌اش‌ مستحبه‌. بايد بگيم‌ نمي‌فهمه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ هيچوقت‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار اينچنين‌ برنامه‌اي‌ را تنظيم‌ نمي‌كنه‌. حالا اگر بي‌ ممانعتي‌ بود، بي‌ مانع‌ بود، خود عيد نوروز بد نيست‌. مردم‌ ديد و بازديدي‌ مي‌كنند. جلوي‌ آنها را نگيريم‌ بهتره‌. ولي‌ سيزدة‌ عيد همينجور، آدم‌ نمي‌فهمه‌.

 يك‌ وقتي‌ رفته‌ بوديم‌ تركيه‌. مي‌گفتند من‌ قبلا شنيده‌ بودم‌. ولي‌ تا حدي‌ من‌ آنجا فهميدم‌ كه‌ درسته‌. اولا قبر ملانصرالدين‌ زيارتگاه‌ بعضي‌ از اين‌ آقايونه‌. يك‌ قبر و گنبد و تشكيلاتي‌ داره‌. حالا بمانه‌. يك‌ روزي‌ در دورة‌ سال‌ اين‌ مردم‌ ماست‌ مي‌برند كنار دريا و مي‌ريزند توي‌ دريا به‌ اميد اينكه‌ اين‌ دريا يك‌ روز دوغ‌ بشه‌. و هر وقت‌ دوغ‌ شد دنيا به‌ پايان‌ ميرسه‌. من‌ به‌ رفقا ميگفتم‌ كه‌ بازهم‌ اينها. به‌ جهت‌ اينكه‌ خلاصه‌ يك‌ هدفي‌ از اين‌ ماست‌ ريختن‌ توي‌ دريا دارند و آن‌ دوغ‌ كردن‌ درياست‌. ماها چه‌ هدفي‌ داريم‌ كه‌ اينهمه‌ مي‌ريم‌ بيابانها، اينهمه‌ فحشاء، اينهمه‌ گرفتاري‌ براي‌ خودمون‌ درست‌ مي‌كنيم‌. چه‌ هدفي‌ داريم‌؟ آنها بالاخره‌ به‌ اميد اينكه‌ يك‌ روزي‌ اين‌ درياي‌ با اين‌ عظمت‌ دوغ‌ بشه‌، خيلي‌ خوب‌، بالاخره‌ يا كار درستي‌ است‌ يا كار نادرست‌. ولي‌ ما هدف‌ نداريم‌. از همين‌ آقايوني‌ كه‌ صبح‌، من‌ امروز صبح‌، بعد از نماز صبح‌ داشتم‌ قرآن‌ مي‌خوندم‌. ديدم‌ صداي‌ بوق‌ ماشينه‌. من‌ تعجب‌ كردم‌. هيچوقت‌ هيچ‌ روز ماه‌ رمضان‌ اينقدر ماشين‌ از اين‌ خيابان‌ عبور نميكنه‌. نگاه‌ كردم‌ ديدم‌ ماشينهاي‌ وانت‌، پر از جمعيت‌ دارند مي‌روند خارج‌ شهر. شبهاي‌ احياء شما را به‌ خدا اينجور مردم‌ اصرار داشتند كه‌ از شب‌ قدر استفاده‌ ببرند؟

 بندگي‌ خدا ببينيد در ما نفوذ نكرده‌. ما در صراط‌ مستقيم‌ نيستيم‌. صراط‌ مستقيم‌ آني‌ است‌ كه‌ دقيقا هر چه‌ فرموده‌اند بكن‌ بگيم‌ چشم‌. هر چي‌ گفته‌اند نكن‌ بگيم‌ چشم‌. حتي‌ بعضي‌ از بزرگان‌ از علماء و اهل‌ كمال‌ ميگند يك‌ كلمه‌ در دعاها در عبادات‌ كم‌ نكن‌ و يك‌ كلمه‌ هم‌ زياد نكن‌. يك‌ وقت‌ هست‌ انسان‌، من‌ مثل‌ زدم‌ براي‌ دوستانم‌، كه‌ يك‌ وقت‌ هست‌ انسان‌ ماشيني‌ داره‌ كنار جاده‌ پارك‌ كرده‌. همينطور بيكاره‌ فرمون‌ را به‌ طرف‌ راست‌، طرف‌ چپ‌ هي‌ مي‌پيچانه‌. مسئله‌اي‌ نيست‌. نمي‌خواد راهي‌ بره‌. نمي‌خواد به‌ كمالي‌ برسه‌. اما آنهايي‌ كه‌ اهل‌ كمالاتند، اهل‌ سير و سلوكند، و حركت‌ كرده‌اند در جادة‌ الهي‌ و در صراط‌ مستقيم‌، اينها اگر نيم‌ ميليمتر فرمان‌ را به‌ طرف‌ راست‌ يا طرف‌ چپ‌ بپيچانند، توي‌ دره‌ مي‌افتند. فرقي‌ نميكنه‌.

 لذا بندة‌ خدا آني‌ كه‌ مي‌خواد به‌ لقاء پروردگار برسه‌، آني‌ كه‌ مي‌خواد به‌

 خدا برسه‌، آني‌ كه‌ راه‌ الهي‌ را مي‌خواد بپيمايه‌، بايد دقيق‌ باشه‌. الگو بهش‌ دادند كه‌ و لكم‌ في‌ رسول‌ الله‌ اسوة‌ حسنه‌، شما اقتدا كنيد به‌ پيغمبر. و او الگوي‌ شما باشه‌. هر كاري‌ را كه‌ آنها كردند شما هم‌ بكنيد. هر كاري‌ را كه‌ آنها ترك‌ كردند شما هم‌ ترك‌ كنيد. يكي‌ از دوستان‌ ميگفت‌ من‌ هيچ‌ جا مهماني‌ نمي‌روم‌ و غذاي‌ كسي‌ را نمي‌خورم‌. رفتم‌ گندم‌ از كجا تهيه‌ كردم‌، آب‌ از كجا آوردم‌، فرشم‌ چه‌، فلان‌ و اينها. گفتم‌ تو از صراط‌ مستقيم‌ خارجي‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ هيچكدام‌ از ائمه‌ اين‌ كارها را نمي‌كردند. من‌ يكي‌ دو تا نمونه‌ از آنهايي‌ كه‌ خيلي‌ مقدسند مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌. يعني‌ از انحراف‌ مقدسين‌. و آنهايي‌ كه‌ از جاده‌، حالا چه‌ فرق‌ ميكنه‌ به‌ طرف‌ راست‌ آدم‌ بيفته‌ توي‌ دره‌ يا به‌ طرف‌ چپ‌ بيفته‌. به‌ طرف‌ راست‌ افتادند توي‌ دره‌ عرض‌ مي‌كنيم‌. همينهايي‌ كه‌ وسواسي‌ هستند. پيغمبر اكرم‌ ده‌ سال‌ توي‌ مكه‌ بودند. به‌ اتفاق‌ تاريخ‌، همين‌ الانش‌ هم‌ همينطوره‌. يك‌ چاه‌ آب‌ بيشتر توي‌ مكه‌ نبود. آنوقتها موتور هم‌ نبوده‌ كه‌ آب‌ را با موتور بريزند بيرون‌ بگيم‌ كره‌. با سطل‌ آب‌ مي‌كشيدند. كافر بوده‌ آنجا، سگ‌ بوده‌، بچة‌ خردسال‌ بوده‌، در عين‌ حال‌ در تمام‌ اين‌ مدت‌ ده‌ سال‌، پيغمبر اكرم‌ شكايت‌ از نجاست‌ و طهارت‌ نميكرد. روي‌ اين‌ اصل‌ همة‌ ماها وسواسي‌ هستيم‌ها. چون‌ ماها نمي‌تونيم‌ توي‌ يك‌ دهي‌ كه‌ باصطلاح‌ كافر هست‌، سگ‌ هست‌، بچه‌ هست‌، يك‌ چاه‌ آب‌ هم‌ بيشتر نداره‌، زندگي‌ كنيم‌. همين‌ بنده‌ خودم‌، خيلي‌ مشكلمه‌. خوب‌ پس‌ ماها هر چي‌ بيشتر از پيغمبر اكرم‌ وسوسه‌ داشته‌ باشيم‌ مال‌ شيطانه‌ و از صراط‌ مستقيم‌ خارجيم‌. و يك‌ مطلب‌ ديگه‌ از مال‌ حلال‌ غذا براي‌ تو تهيه‌ كرده‌. تو چرا با سوء ظ‌ن‌ را برادران‌ مؤمنت‌ برخورد مي‌كني‌. پيغمبر اكرم‌ اونچه‌ معروف‌ است‌ از ايشان‌ كه‌ شهادت‌ ايشان‌ مربوط‌ به‌ اونه‌، يك‌ زنه‌ يك‌ يهوديه‌ حضرت‌ را دعوت‌ كرد به‌ خانه‌اش‌ و گوشت‌ به‌ اصلاح‌ آب‌ گوشت‌ مسموم‌ داد به‌ پيغمبر را مسوم‌ كرد. زن‌ يهودي‌ پيغمبر را دعوت‌ مي‌كنه‌، پيغمبر مي‌ره‌. تو برادر مسلمانت‌ دعوتت‌ مي‌كنه‌، زحمت‌ كشيده‌ حضرت‌ فرمود لو دعيت‌ الي‌ زراع‌ شافين‌ لاجبت‌. اگر من‌ دعوت‌ بشم‌ به‌ پاچة‌ گوسفند، زراع‌ شاف‌ به‌ تعبير ما يعني‌ پاچة‌ گوسفند، اجابت‌ ميكنم‌. خوب‌ پاچة‌ گوسفند نه‌ گوشتي‌ داره‌ نه‌ مزة‌ خيلي‌ قابل‌ توجهي‌ داره‌. بهرحال‌ كله‌ پاچه‌ هم‌ نه‌، فقط‌ پاچه‌. ميگه‌ من‌ اجابت‌ ميكنم‌. آنوقت‌ تو كي‌ هستي‌ كه‌ ميگي‌ كه‌ نميدونم‌ آردش‌ را بايد از كجا براي‌ من‌ بياورند، نونش‌ را از كجا، گوشتش‌ را از كجا و اتفاقا همين‌ آدم‌ در انحراف‌ بيشتريست‌. حمل‌ بر صحت‌ داشته‌ باش‌.

 ما يك‌ وقتي‌ با يكي‌ از اين‌ آقايون‌، از آقايون‌ از اين‌ تيپ‌ از مقدسين‌ رفته‌ بوديم‌ خارج‌ شهر. كنار رودخانه‌ يك‌ راههايي‌ هست‌ كه‌ گاهي‌ بخاطر آبگيري‌ رودخانه‌ ديگه‌ بايد حتما انسان‌ توي‌ باغ‌ مردم‌ راه‌ بره‌ و از آنطرف‌ وارد كنار رودخانه‌ بشه‌. اينجا زياده‌ در ييلاقات‌ مشهد. ما مي‌رفتيم‌. اين‌ آقا دم‌ اين‌ جاده‌، خوب‌ چون‌ بن‌ بست‌ ميشد براي‌ ايشان‌، چون‌ ميگفت‌ من‌ از كجا معلومه‌ صاحبش‌ راضي‌ باشه‌ ما پايمون‌ را بگذاريم‌. خوب‌ ما هم‌ طبعا رفيق‌ نيمه‌ راه‌ نمي‌تونيم‌ باشيم‌ و بايد همانجا ما هم‌ توقف‌ مي‌كرديم‌. من‌ براي‌ اينكه‌ به‌ اين‌ بفهمونم‌ كه‌ اين‌ كارت‌ اشتباهه‌، يكي‌ از اين‌ اهالي‌ ده‌ كه‌ همانجا باغ‌ داشت‌، صدايش‌ زد. گفتم‌ بيا. ما هم‌ با همين‌ لباس‌ بوديم‌ و همه‌امون‌ هم‌ آن‌ سه‌ چهار نفر سيد هم‌ بوديم‌ و. گفتيم‌ آقا اينجا ايشان‌ ميگه‌ شايد صاحبش‌ راضي‌ نباشه‌ كه‌ ما عبور كنيم‌. آيا شما نظرتون‌ چيه‌؟ گفت‌ مگر ما كافريم‌. خيلي‌ تند شد به‌ ما، شما بيائيد اينجا هر چي‌ مي‌خواهيد بخوريد. اين‌ سوء ظن‌، حالا البته‌ تعبير سوء ظن‌ را نداشت‌. ولي‌ شبيه‌ به‌ اين‌. اين‌ سوء ظن‌ چيه‌ كه‌ شماها به‌ ما داريد؟ بيائيد برويد. اين‌ راهه‌ باز كردند. همين‌،(قطع‌ صداي‌ نوار)

 گفتيم‌ چرا؟ گفت‌ اين‌ هواپيما از روي‌ خانه‌هاي‌ مردم‌ عبور ميكنه‌. هر كسي‌ خانه‌اش‌ تا آسمان‌ مال‌ اونه‌. ما بايد از يك‌ يك‌ از اينها اجازه‌ بگيريم‌ كه‌ از آنجا بتونيم‌ عبور بكنيم‌. حالا شما مي‌خنديد ولي‌ او را عوض‌ ميكرد. ببينيد آدم‌ وقتي‌ سليقه‌اش‌ را بكار بيندازه‌، در انحراف‌ به‌ طرف‌ چپ‌، چقدر انحراف‌. فرقي‌ نميكنه‌، افتادي‌ توي‌ آن‌ دره‌. منتهي‌ با زحمت‌. اقلا ايني‌ كه‌ اينطرفه‌، آخه‌ اين‌ درة‌ اينطرفي‌ آدم‌ را هلاك‌ ميكنه‌. اما دار و درختي‌ هم‌ داره‌، آب‌ و هوايي‌ هم‌ داره‌. اما آنطرفي‌ جهنم‌ دره‌ است‌. بچه‌اش‌ را ميگيره‌ لخت‌، توي‌ زمستان‌ فرو ميكنه‌ توي‌ يخ‌. آخه‌ اين‌ بچه‌ بيچاره‌. خودش‌ هم‌ دلش‌ مي‌سوزه‌، گريه‌ ميكنه‌ برايش‌ كه‌ آقا وسواس‌ داره‌. شماها نمي‌دونيد وسواسيها چه‌ جهنمي‌ در دوران‌ عمرشون‌ مي‌گذرونند و شيطان‌ هم‌ مسلط‌ برشون‌ هست‌. شما خيال‌ مي‌كنيد الان‌ شما تصميم‌ بگيريد ده‌ روز، ده‌ روز غذاي‌ حلال‌ واقعي‌ كه‌ آنها مي‌گويند، چون‌ همة‌ غذاها حلال‌ واقعيه‌، حلال‌ واقعي‌ كه‌ آنها مي‌گويند شما بخوريد. هيچي‌ ديگه‌ هم‌ نخوريد. ببينم‌ مي‌تونيد. اين‌ يك‌ انحراف‌. از آنطرف‌. از آنطرف‌ هم‌ يك‌ انحراف‌هاي‌ ديگه‌اي‌، چون‌ مي‌دونيد آنطرف‌ را ما انحراف‌ نمي‌دونيم‌. آني‌ كه‌ رفته‌ توي‌ آن‌ درة‌ بي‌ آب‌ و علف‌ و شيطان‌ هم‌ بردتش‌ آن‌ ته‌، عجب‌ آدم‌ خوبيه‌. به‌ قدري‌ خدمت‌ امام‌ صادق‌ آمدند گفتند. گفتند اين‌ مرد به‌ قدري‌ خوبه‌ كه‌ حساب‌ نداره‌. عاقل‌، چه‌ چه‌ چه‌. اما وسواس‌ داره‌. حضرت‌ فرمود كيف‌ يكون‌ عاقلا و هو يطيع‌ الشيطان‌. چطور اين‌ عاقلي‌ است‌ كه‌ اطاعت‌ شيطان‌ را بكنه‌. فرقي‌ نميكنه‌. شيطان‌ مي‌آيد شما را بررسي‌ ميكنه‌. دقيقا بررسي‌ ميكنه‌. خيلي‌ هم‌ بهتر از خودتون‌ شما را مي‌شناسه‌. شما از اينور بهتر مي‌افتيد توي‌ دره‌ يا از آنور. كدوم‌ يكي‌؟ نه‌ از اينوري‌ نمي‌افتيد. از آنوري‌ هولتون‌ ميده‌. فرقي‌ براي‌ او نميكنه‌. شما بايد از توي‌ جادة‌ مستقيم‌، از توي‌ صراط‌ مستقيم‌ خارج‌ بشيد. چه‌ از آنطرف‌ پرت‌ بشيد چه‌ از اينطرف‌. براي‌ او فرقي‌ نميكنه‌، مي‌خواد پرتتون‌ كنه‌. خيلي‌ بايد انسان‌ مواظب‌ باشه‌. يك‌ دست‌ فرمون‌ خيلي‌ قويي‌ داشته‌ باشه‌ كه‌ كوچكترين‌ انحرافي‌ برايش‌ پيدا نشه‌.

 و ان‌ اعبدوني‌. خداي‌ تعالي‌ در سورة‌ ياسين‌ مي‌فرمايد عبادت‌ كنيد مرا. هذا صراط‌ مستقيم‌. يعني‌ فرمان‌ الهي‌ را دقيقا عمل‌ كنيد. هر چي‌ خدا خواست‌. روايتي‌ است‌ از امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاد و السلام‌ فرمود ان‌ الله‌ يحب‌ ان‌ يؤخذ بعظائمه‌ يحب‌ ان‌ يؤخذ برخصه‌. همانطوري‌ كه‌ خدا دوست‌ دارد كه‌ واجباتش‌، محرماتش‌ اينها دقيقا انجام‌ بشه‌، در بقيه‌ آزادتون‌ گذاشته‌، مرخصتون‌ كرده‌. در آنجاها مرخص‌ باشيد، آزاد باشيد. در آنجاها خودتون‌ را سخت‌ نگيريد. خداي‌ تعالي‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ مي‌فرمايد قل‌ من‌ حرم‌ زينة‌ الله‌ التي‌ اخرج‌ لعباده‌ و الطيبات‌ من‌ الرزق‌. بگو اي‌ پيغمبر به‌ اين‌ پيغمبر كي‌ حرام‌ كرده‌ زينت‌ دنيا را براي‌ شما و غذاهاي‌ خوب‌ را، غذاهاي‌ خوب‌ و تميز و پاكيزه‌ را. انسان‌ فقط‌ بايد كنترل‌ داشته‌ باشه‌ كه‌ حرامي‌ وارد غذايش‌ نشه‌. حرام‌ بيّن‌. حقوق‌ واجبش‌ را بپردازه‌، كارهايش‌ را خوب‌، صحيح‌، مرتب‌ انجام‌ بده‌. بقيه‌اش‌ ديگه‌ بايد به‌ زندگي‌ خودش‌ هم‌ توسعه‌ بده‌. روايات‌ زيادي‌ هست‌. يك‌ كتابي‌ هست‌ از مرحوم‌ مجلسي‌ بنام‌ حلية‌ المتقين‌. فصل‌ اولش‌ دربارة‌ استحباب‌ لباس‌ فاخره‌. يعني‌ لباس‌ خوب‌ پوشيدن‌. اين‌ مستحبه‌. اگر كسي‌ لباس‌ كثيفي‌ داشت‌، پاره‌ بود و هر كي‌ ديدش‌ خيال‌ كرد خدا رحمت‌ كنه‌ يكي‌ از زهاد كه‌ من‌ بهش‌ ايمان‌ نداشتم‌، ولي‌ اينقدر بهش‌ ايمان‌ داشتند كه‌ واقعا مي‌پرستيدندش‌ و مي‌رفتند ازش‌ التماس‌ دعا مي‌گفتند. اگر كسي‌ او را نمي‌شناخت‌ كه‌ اين‌ كيه‌ توي‌ بازار كه‌ راه‌ ميرفت‌ يعني‌ زياد بهش‌ برميخورد، يك‌ پولي‌ داشتند بهش‌ مي‌دادند. يك‌ لنگ‌ جوراب‌ داشت‌، يك‌ لنگ‌ جوراب‌ نداشت‌. يك‌ لباس‌ پارة‌ كثيفي‌ برش‌ ميكرد. با اينكه‌ عمامه‌اي‌ به‌ سرش‌ مي‌پيچيد، به‌ قدري‌ اين‌ عمامه‌ كثيف‌ بود. در همين‌ قسمتهاي‌ بالا خيابان‌ بود كه‌ همانوقتها خيلي‌ بهش‌ ايمان‌ داشتند، خيلي‌ها بهش‌ اعتقاد داشتند و خيلي‌ مسائل‌. ولي‌ من‌ نه‌. چون‌ النظافة‌ من‌ الايمان‌. نظافت‌ آقا، ايمانه‌. ما ميگيم‌ آقا نداره‌. خوب‌ يك‌ لنگه‌ جورابي‌ هم‌ كه‌ يك‌ لنگ‌ داشته‌ باشه‌، يك‌ لنگ‌ نداشته‌ باشه‌ نميشه‌. آن‌ يك‌ لنگ‌ را هم‌ درآر بگذار توي‌ جيبت‌. با جوراب‌ انسان‌ راه‌ نره‌.

 از آنور هم‌ نيفتيد. بي‌ بند و باري‌. برنامه‌هايي‌ كه‌ برخلاف‌ دستور اسلامه‌، ديگه‌ اينطرفش‌ را ما بلديم‌. غيبت‌، خيلي‌ بده‌. آقا غيبت‌ كردن‌ آنقدر اهميت‌ داره‌ كه‌ همين‌ امشب‌ نميدونم‌ كي‌ بود از رفقا، ميگفت‌ روزه‌، وضو را باطل‌ ميكنه‌ چون‌ يك‌ روايتي‌ هست‌ تقريبا كه‌ اگر كسي‌ غيبت‌ كرد وضويش‌ باطله‌. منتهي‌ بخاطر تعارضش‌ با روايات‌ ديگه‌ علما و مراجع‌ فتوي‌ نمي‌دهند و بطلانش‌ هم‌ بطلان‌ باصطلاح‌ ظاهري‌ نيست‌. حالا رفته‌ وضو گرفته‌ آمده‌ و داره‌ غيبت‌ هم‌ ميكنه‌. اين‌ وضويش‌ هم‌، اين‌ عبادت‌، اين‌ بندة‌ خدا، همون‌ حرفي‌ كه‌ اول‌ زد. اين‌ بندة‌ خدا نيست‌. اين‌ عبادت‌ نميكنه‌. اين‌ بنده‌ نيست‌. شما توي‌ يك‌ اداره‌اي‌ كار كنيد در عين‌ حال‌ به‌ دشمن‌ اين‌ اداره‌ كمك‌ كنيد. توي‌ ارتش‌ مملكت‌ اسلامي‌ ايران‌ باشيد. به‌ صدام‌ هم‌ محبتي‌ داشته‌ باشيد. گاهي‌ هم‌ بريد آنجا به‌ او هم‌ كمك‌ كنيد. با شما چه‌ رفتاري‌ مي‌كنند. خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد كه‌ بندگي‌ مرا بكنيد. هذا صراط‌ مستقيم‌. و ان‌ لا تعبد الشيطان‌ و عبادت‌ شيطان‌ را نكنيد. انه‌ لكم‌ عدو مبين‌. او دشمن‌ توئه‌. ديگه‌ دشمني‌ او از دشمني‌ صدام‌ كه‌ بيشتر نيست‌ براي‌ مردم‌ ايران‌. جبهه‌ گرفته‌ در مقابل‌ پروردگار. داره‌ با خدا جنگ‌ ميكنه‌. ما، نه‌. ميگيم‌ كه‌ نه‌ گاهي‌ ايشان‌، گاهي‌ ايشان‌. بره‌ انسان‌ وسط‌ مرز وايسته‌. گاهي‌ اينور جنگ‌ كنه‌ گاهي‌ آنور. گاهي‌ با آنها باشه‌ گاهي‌ با اينها. نه‌ آنها قبولش‌ دارند نه‌ اينها. روز قيامت‌ كه‌ ميشه‌ خداي‌ تعالي‌ مردم‌ را ميخواد كه‌ چرا شما بدي‌ كرديد. ميگند كه‌ شيطان‌ ما را گول‌ زد. شيطان‌ مي‌آيد ميگه‌ خدايا، اينها مبلغين‌ تو را كه‌ يكصد و بيست‌ و چهار هزار پيغمبر را ديدند، تو كتاب‌ برايشون‌ فرستادي‌، روي‌ همة‌ منبرها از طرف‌ تو تبليغ‌ كردند، طرفدار تو بودند. اينها گوش‌ به‌ حرف‌ تو ندادند. من‌ را كه‌ نه‌ مبلغ‌ داشتم‌، نه‌ كتاب‌ داشتم‌، نه‌ پيغمبري‌ فرستادم‌ براي‌ اينها، اينها چطور مرا بندگي‌ كردند؟ معلومه‌ خودشون‌، به‌ قول‌ يك‌ كسي‌ ميگفت‌ خودشون‌، ذات‌ خودشون‌ خورده‌ شيشه‌ داره‌. خودشون‌ خرابند. و الاّ منكه‌ راستي‌ هم‌ كتاب‌ شيطان‌ كو؟ پيغمبران‌ شيطان‌ كجا هستند؟ مبلغين‌، كي‌ جرأت‌ داره‌ بگه‌ طرفداري‌ از شيطان‌ بكنيد. چرا، يك‌ عده‌ از متصوفه‌ هستند كه‌ اينها شيطان‌ را خيلي‌ دوست‌ دارند و خيلي‌ برايش‌ احترام‌ قائلند و ميگند شيطان‌ از افسران‌ درگاه‌ پروردگاره‌. شيخ‌ محمود شبستري‌ در كتاب‌ درس‌ دين‌، در همينجا توي‌ كتابهاي‌ من‌ هست‌، در اونجا رسما ميگه‌ كه‌ شيطان‌ از حضرت‌ موسي‌ مقامش‌ بالاتره‌ و موحدتر و شخصيتش‌ بالاتر.

 بهرحال‌ ما كه‌ جزء آنها نيستيم‌. يك‌ روز واقعا بندگي‌ شيطان‌ را كنار بگذاريم‌ و بندة‌ خدا باشيم‌. امشب‌ احتمالا شب‌ آخر ماه‌ مبارك‌ رمضان‌ باشه‌ و يقينا شب‌ جمعة‌ آخر ماه‌ رمضانه‌. در شب‌ جمعة‌ آخر ماه‌ رمضان‌، خداي‌ تعالي‌ اگر زمينه‌، يعني‌ اگر كسي‌ بخواد، يك‌ سفره‌اي‌ پهن‌ كرده‌ كه‌ اگر جن‌ و انس‌ سر اين‌ سفره‌ بنشينند ازش‌ استفاده‌ مي‌كنند. همه‌ را خدا مي‌بخشه‌، همه‌ را مي‌آمرزه‌. اما شرطش‌ اينه‌ كه‌ شما يك‌ ذائقة‌ غذا خوردن‌، آخه‌ انسان‌ ميره‌ سر سفره‌ مي‌نشينه‌ اگر نتونه‌ چيزي‌ بخوره‌، ذائقه‌اش‌ را نداشته‌ باشه‌، آمادگيش‌ را نداشته‌ باشه‌، خواب‌ باشه‌، مرده‌ باشه‌، اين‌ ديگه‌ نمي‌تونه‌ از اين‌ سفره‌ استفاده‌ بكنه‌. امشب‌ يك‌ چنين‌ شبي‌ است‌. و لذا بياييم‌ و امشب‌ از خدا فقط‌ يك‌ چيز را بخواييم‌ كه‌ خدا ما را بندة‌ واقعي‌ و رسمي‌ با تمام‌ مزايا و تمام‌ اضافه‌ كارها و تمام‌، اضافه‌ كار هم‌ بايد داشته‌ باشيم‌. اونهايي‌ كه‌ نماز شب‌ پا مي‌شن‌ مي‌خونن‌ اينها اضافه‌ كار دارند. واجبات‌ و محرمات‌ اينها برنامة‌ معمولي‌ يك‌ بندة‌ خداست‌ بقيه‌اش‌ را خداي‌ تعالي‌ به‌ عنوان‌ اضافه‌ كار بهش‌ عنايت‌ مي‌كنه‌ و بيمتون‌ مي‌كنه‌. اونچنان‌ بيمه‌ مي‌شيد كه‌، بيمه‌هاي‌ ادارات‌ دولتي‌ خوب‌ اگه‌ مي‌گيم‌ مريض‌ شديد، مرضهاي‌ روحيتون‌ را بيمه‌ نكنه‌ ادارات‌ دولتي‌، مرضهاي‌ جسمي‌ اون‌ هم‌ تا يك‌ حدي‌، اون‌ هم‌ با چه‌ درد سري‌، ولي‌ خداي‌ تعالي‌ هم‌ مرضهاي‌ جسميتون‌ را بيمه‌ مي‌كنه‌. اگر بندة‌ واقعي‌ خدا باشيد هم‌ امراض‌ روحيتون‌ را بيمه‌ مي‌كنه‌. هم‌ جنبه‌هاي‌ ماديتون‌ را بيمه‌ مي‌كنه‌، تمام‌ خدمات‌ را در اختيارتون‌ مي‌گذاره‌، و مزاياي‌ زيادي‌ هم‌ مي‌ده‌. اونقدر مزايا زياده‌ها كه‌ اصلا قابل‌ مقايسه‌ با اصل‌ حقوق‌ نيست‌. يعني‌ شما يك‌ زيارت‌ حضرت‌ رضا مي‌كنيد در تمام‌ عمر واجبه‌ حج‌ يك‌ دفعه‌ است‌ چقدر هم‌ ثواب‌ داره‌ خيلي‌. اما هر چي‌ باشه‌ يك‌ زيارت‌ حضرت‌ رضاي‌ مستحب‌ مساوي‌ است‌ با هزار حج‌. هزار عمره‌ و در قيامت‌ خداي‌ تعالي‌ خاندان‌ عصمت‌ را به‌ شفاعت‌ انسان‌ مي‌رسونه‌، و تمام‌ گناهان‌ شما را مي‌بخشه‌. خوب‌ از اين‌ بيشتر مزايا اصلا محاله‌  كه‌ انسان‌ بتونه‌ دريافت‌ كنه‌. يك‌ عيد مي‌ياد مي‌بينيد كه‌ جيب‌ انسان‌ را پر از پول‌ مي‌كنند، به‌ خدا قسم‌ اگر ما عقل‌ داشته‌ باشيم‌، درك‌ داشته‌ باشيم‌، فهم‌ داشته‌ باشيم‌ توي‌ اين‌ اداره‌ اسم‌ نويسي‌ مي‌كنيم‌ و خودمون‌ را رسمي‌ مي‌كنيم‌ و بندة‌ واقعي‌ خدا مي‌شيم‌. براي‌ اين‌ كه‌ اين‌ همه‌ به‌ ما محبت‌ كرده‌ و مي‌كنه‌ و ما هيچ‌ حواسمون‌ نيست‌. هيچ‌. امشب‌ بياييم‌ از خدا اين‌ را بخواييم‌ كه‌ بندة‌ واقعي‌ خدا باشيم‌. در صراط‌ مستقيم‌ باشيم‌. نه‌ به‌ طرف‌ راست‌، نه‌ به‌ طرف‌ چپ‌. بلكه‌ در همان‌ راه‌ مستقيم‌ كه‌ اين‌ در روايات‌ داره‌ كه‌ اين‌ راه‌ مستقيم‌ و اين‌ صراط‌ مستقيم‌ مثل‌ ريلي‌ است‌ كه‌ يك‌ قطاري‌ روش‌ مي‌افته‌ چطور سر ايستگاه‌ كه‌ مي‌رسه‌ اونجا سوزن‌ مي‌اندازند، باز مي‌افته‌ توي‌ همان‌ راه‌ خودش‌ و از مرز هم‌ عبور مي‌كنه‌ و مي‌ره‌ و مي‌ره‌ تا به‌ مقصد مي‌رسه‌. همين‌ طور ما از مرز عالم‌ دنيا رد مي‌شيم‌ با اين‌ صراط‌ مستقيم‌. وارد برزخ‌ مي‌شيم‌ با اين‌ صراط‌ مستقيم‌. مي‌ياد اين‌ ريل‌ روي‌ جهنم‌ از جهنم‌ هم‌ عبور مي‌كنه‌ از در بهشت‌ وارد مي‌كنه‌ مقصد ما هم‌ همينجاست‌.

 خوب‌ متوسل‌ به‌ حضرت‌ اباالفضل‌ العباس‌، باب‌ الحوائج‌ شدند. امشب‌ شب‌ آخر جمعة‌ آخر ماه‌ مبارك‌ رمضانه‌، و خدا كنه‌ چه‌ فردا شب‌ چه‌ پس‌ فردا شب‌، ماه‌ آنجور ديده‌ بشه‌ كه‌ نه‌ شك‌ و شبهه‌اي‌ در عيد فطر داشته‌ باشيم‌ نه‌ در روز عيد فطر. چون‌ يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ در اثر گناه‌ مردم‌ آخر الزمان‌ از منافعي‌ كه‌ آنها به‌ خسارت‌ مي‌افتند و به‌ ضرر مي‌افتند، اين‌ است‌ كه‌ عيد فطر را از دست‌ مي‌دهند. مي‌دونيد چطور ميشه‌ عيد فطر را انسان‌ از دست‌ بده‌؟ مثلا روز شنبه‌ از صبح‌ بگويند خوب‌ هنوز ماه‌ رمضانه‌. همچين‌ عصري‌ كه‌ ميشه‌ بگند حالا ماه‌ ثابت‌ شده‌. نه‌ شب‌ عيد فطر داشتيد نه‌ روز عيد فطر، نه‌ نماز عيد فطر. نه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود اعمال‌ آن‌ شب‌ عيد فطر كه‌ كم‌ از شب‌ قدر نيست‌. نمازي‌ داره‌ هزار قل‌ هو الله‌ انسان‌ بايد بخونه‌. بقدري‌ انسان‌ را اوج‌ ميده‌، ميبره‌ به‌ آسمان‌ كه‌ حساب‌ نداره‌. هيچي‌. بخاطر اينكه‌ امشب‌ شب‌ آخر ماه‌ رمضانه‌، انسان‌ اين‌ را نمي‌خوانه‌. فرداش‌ هم‌ كه‌ نماز عيد فطر را نمي‌خوانه‌. بعدازظهر معلوم‌ ميشه‌ نخير امروز روز اول‌ شوال‌ بوده‌. ديگه‌ شب‌ دوم‌ ماه‌ شوال‌ كه‌ ديگه‌ اين‌ حرفها نيست‌. اينجوري‌ ميشه‌. و اميدواريم‌ كه‌ انشاء الله‌ خداي‌ تعالي‌ اين‌ تفضل‌ را به‌ ما بكنه‌ كه‌ ما را به‌ عيد فطر از غروب‌ روز آخر ماه‌ رمضان‌ آشنا بكنه‌ و ما اون‌ را يقين‌ بكنيم‌ و انشاء الله‌ اختلافي‌ نباشه‌.

 حضرت‌ ابو الفضل‌ العباس‌ بعد از معصومين‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ از بزرگترين‌ اولياء خداست‌ و از بزرگترين‌ علماست‌، دانشمندها، هيچوقت‌ از علم‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ عليه‌ السلام‌ كه‌ هم‌ در دامن‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بزرگ‌ شده‌ و تحصيل‌ كرده‌، هم‌ در محضر حضرت‌ مجتبي‌ و هم‌ در محضر سيد الشهداء و سه‌ استاد به‌ اين‌ بزرگي‌ داشته‌، ياد نميشه‌. حضرت‌ ابوالفضل‌ از سرچشمة‌ علم‌ و معرفت‌ اقتباس‌ ميكرده‌ و از بزرگان‌ از علما و دانشمندان‌ بوده‌. كلمات‌ حضرت‌ ابو الفضل‌ در بعضي‌ از روايات‌ همدوش‌ كلمات‌ سيد الشهداء و امام‌ مجتبي‌ و ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ بوده‌. شاعري‌ گفت‌ كه‌ يوم‌ ابوالفضل‌ استجار به‌ الهدي‌. روز عاشورا را داشت‌ وصف‌ ميكرد كه‌ روز عاشورا آن‌ روزي‌ بود كه‌ حسين‌ بن‌ علي‌ پناهندة‌ به‌ ابوالفضل‌ شد. بعد با خودش‌ فكر كرد كه‌ شايد اين‌ شعر را من‌ مبالغه‌ كردم‌ دربارة‌ ابوالفضل‌. آخه‌ امام‌ حسين‌! شب‌ در عالم‌ رؤيا مي‌بينه‌ كه‌ امام‌ حسين‌ خودشون‌ مي‌فرمايند يوم‌ ابوالفضل‌ استجار به‌ الهدي‌. همين‌ شعر را تأييد مي‌كنند.

 روز عاشورا تا وقتي‌ كه‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ زنده‌ بود، هيچ‌ آثار شكستگي‌ در امام‌ حسين‌ نديدند. با اينكه‌ در روايت‌ داره‌ كه‌ كل‌ مشتد البلاء اهمرت‌ وجه‌ الحسين‌. هر چه‌ بلا شديدتر ميشد صورت‌ حسين‌ بن‌ علي‌ برافروخته‌تر و خوشحالتر كه‌ وظيفة‌ خودش‌ را داره‌ انجام‌ ميده‌. اما وقتي‌ كه‌ حضرت‌ ابو الفضل‌ شهيد شد ذان‌ الانكسار وجه‌ الحسين‌. حالا مي‌خواهيد چراغها را خاموش‌ كنيد حالي‌ پيدا كنيم‌ امشب‌. انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ ما نظر لطف‌ خاصي‌ امشب‌ بفرمايد. بان‌ الانكسار علي‌ وجه‌ الحسين‌. ديدند حضرت‌ سيد الشهداء صورتش‌ در هم‌ كشيده‌ شد. آثار شكستگي‌ در سيماي‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ ديده‌ شد. بالاخص‌ وقتي‌ كه‌ آمد به‌ بالين‌ ابوالفضل‌. نگاهي‌ به‌ صورت‌ برادر كرد. فرق‌ شكافته‌ شده‌، دستها از بدن‌ جدا شده‌، رمق‌ از ابوالفضل‌ رفته‌. وقتي‌ كه‌ حسين‌ بن‌ علي‌ از كنار بدن‌ ابوالفضل‌ برخاست‌، ديدند دست‌ به‌ كمر گرفته‌. صدا مي‌زند الان‌ انكسرت‌ ظهري‌ و قلت‌ حيلتي‌. الان‌ كمرم‌ شكست‌. اميدم‌ نا اميد شد.

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۲۲ رمضان ۱۴۱۲ قمری- هدف‌ از خلقت‌ بشر عبوديت‌ است‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. و اذ قلن‌ الملائكه‌ اني‌ جائل‌ في‌ الارض‌ خليفه‌. قالي‌، اتجعل‌ فيها من‌ يفسد فيها و يفسك‌ الدما.

 بشر در عالم‌ براي‌ اين‌ كه‌ خلفة‌ الله‌ باشد خلق‌ شده‌. علت‌ خلقت‌ انسان‌ و بلكه‌ تجربه‌ هم‌ اين‌ بوده‌ است‌ كه‌ خودشون‌ را به‌ مقصد خليفت‌ اللهي‌ و عبوديت‌ كامل‌ برسانند و ما خلقت‌ الجن‌ و انس‌ الا ليعبدون‌. ما خلق‌ نكرديم‌ جن‌ و انس‌ را مگر براي‌ بندگي‌ و عبادت‌. پيغمبر اكرم‌ كه‌ تشريف‌ آورده‌ و مبعوث‌ شده‌ در روايات‌ داره‌ كه‌ فرمود من‌ المكارم‌ الاخلاق‌. من‌ مبعوث‌ شدم‌ براي‌ اين‌ كه‌ مكارم‌ اخلاق‌، مكارم‌ اخلاق‌ يعني‌ صفات‌ حميده‌، صفات‌ كماليه‌، صفاتي‌ كه‌ با اون‌ صفات‌ انسان‌، انسان‌ مي‌شود اونها را تكميل‌ كنم‌. بنابر اين‌ انسان‌ در اين‌ دنيا يك‌ مقصد نهايي‌ دارد و اون‌ مقصد نهايي‌ همان‌ متخلق‌ به‌ اخلاق‌ الله‌ شدنه‌. انسان‌ بايد داراي‌ صفات‌ فعل‌ خدا باشد. خدايي‌ كه‌ حالا داراي‌ هر صفتي‌ هست‌ صفات‌ فعلش‌، در انسان‌ هم‌ بايد به‌ وجود بياد. تا جايي‌ برسد كه‌ ما رأي‌ يتقرب‌ عليه‌ بالنوافل‌ بندة‌ من‌ به‌ وسيلة‌ اعمال‌ الهي‌ به‌ من‌ نزديك‌ مي‌شود تا اونكه‌ من‌ چشم‌ او مي‌شوم‌. تا بوسيلة‌ اون‌ چشم‌ همة‌ حقايق‌ را ببينيد. گوش‌ او مي‌شوم‌، تا بوسيلة‌ اون‌ گوش‌ همة‌ حقيقتها را درك‌ كند. زبان‌ او مي‌شون‌، تا بوسيلة‌ اون‌ زبان‌ حقايق‌ را براي‌ مردم‌ بيان‌ كند و در اون‌ حديث‌ فرمود من‌ اخلص‌ لالله‌ اربيعن‌ صباحا، كسي‌ كه‌ چهل‌ روز خودش‌ را خالص‌ كنه‌، با خدا يكي‌ بشه‌، خالص‌ هر چيزي‌، اون‌ چيزي‌ است‌ كه‌ هيچ‌ قشري‌ درش‌ نباشد. هيچ‌ چيز با اون‌ مخلوط‌ نباشد. انسان‌ خالص‌، انساني‌ كه‌ به‌ مرحلة‌ خلوص‌ برسد اونقدر با خدا يكي‌ مي‌شود كه‌ هيچ‌ چيز جز مخلوق‌ بودن‌ و بندة‌ خدا بودن‌ در او وجود ندارد. لا فرق‌ بينك‌ و بينهم‌ الا انهم‌ عبادك‌ الخلقك‌. جدايي‌ بين‌ تو اي‌ خدا و ولات‌ امر تو، به‌ جهان‌ هستي‌ اونهايي‌ كه‌ بايد همه‌امون‌ به‌ اونها اقتدا كنيم‌. و لكم‌ في‌ رسول‌ الله‌ اسوة‌ حسنه‌. وقتي‌ كه‌ حرم‌ علي‌ ابن‌ موسي‌ الرضا مشرف‌ مي‌شويد در ضمن‌ زيارت‌ با اين‌ كلمه‌ كه‌ يا مقتداي‌ اي‌ آقايي‌ كه‌ ما به‌ تو اقتدا كرديم‌ و خود كلمة‌ امام‌ يعني‌ رهبر و پيشواي‌ فكري‌، مقصد اصلي‌ همين‌ است‌ كه‌ انسان‌ به‌ اين‌ مقام‌ برسد، يعني‌ يك‌ انسان‌ كامل‌، يك‌ يقين‌ خداست‌ كه‌ داراي‌ هيچ‌ يك‌ از صفات‌ رزيله‌ نباشد و تمام‌ صفات‌ حميده‌ در او وجود داشته‌ باشد اين‌ مقصد انسانه‌. انسان‌ بايد اين‌ مقصد را تعقيب‌ كنه‌. اگر در يك‌ بياباني‌ شما بخواب‌ غفلت‌ بخواب‌ رفته‌ باشيد يك‌ دفعه‌ از خواب‌ برخيزيد ببينيد اطرافتون‌ خطرات‌ و درنده‌ها هستند شما از جا مي‌پريد، از خواب‌ بيرون‌ مي‌ياييد حركتي‌ مي‌كنيد ولي‌ اول‌ كاري‌ كه‌ بايد بكنيد اين‌ است‌ كه‌ مقصدتون‌ را تعيين‌ كنيد. كجا مي‌خواييد بريد؟ چه‌ بسا انسان‌ اگر بي‌ توجه‌ به‌ مقصد حركت‌ كنه‌ از مقصد واقعي‌ و از نجات‌ از خطرات‌ ممكن‌ است‌ دور نشود و بلكه‌ بيشتر به‌ طرف‌ خطرات‌ برود. مقصدش‌ را انسان‌ بايد تعيين‌ بكند. البته‌ اگر شما الان‌ برويد تو ترمينال‌ مقصدتون‌ معلوم‌ نباشد كه‌ كجا مي‌خواييد بريد! هيچ‌ وسيله‌اي‌ شما را سوار نمي‌كنه‌ بايد مقصد تعيين‌ بشه‌. خداي‌ تعالي‌ مقصد بشر را تعيين‌ كرده‌. اني‌ جائل‌ في‌ الارض‌ خليفه‌. من‌ مي‌خوام‌ خليفة‌ خودم‌، جانشين‌ خودم‌، مظهر صفات‌ و اسماء خودم‌ اون‌ كسي‌ كه‌ كار من‌ را در زمين‌ انجام‌ اون‌ را خلق‌ كنم‌. اين‌ كلام‌ اولي‌ است‌ كه‌ از اون‌ مكون‌ روحش‌ و از اولين‌ جمعيتي‌ كه‌ اعلام‌ كرد كه‌ ملائكه‌ باشند فرمود اني‌ جائل‌ في‌ الارض‌ خليفه‌.

 بعضي‌ يقين‌ كرده‌اند كه‌ منظور حضرت‌ آدم‌ بوده‌، نه‌. همة‌ افراد بشر. به‌ دليله‌ خود آية‌ شريفه‌. كه‌ مي‌فرمايد وقتي‌ كه‌ ملائكه‌ اين‌ را شنيدند گفتند كه‌ اتجعل‌ فيها من‌ يفسدها فيها لك‌ الدما مي‌خواي‌ بشري‌ را در دنيا خلق‌ كني‌ كه‌ خونريزي‌ كنند و فساد كنند. حضرت‌ آدم‌ كه‌ خونريزي‌ و فساد نمي‌كرد. قبل‌ مي‌گفتند كه‌ انبياء و اولياء فساد نمي‌كنند من‌ كه‌ براي‌ اصطلاح‌ جامعه‌ آدم‌. مسلما هم‌ نظر پروردگار همين‌ بوده‌ و هم‌ ملائكه‌ اين‌ را فهميده‌اند كه‌ اين‌ جواب‌ را دادند. خداي‌ تعالي‌ هم‌ نفرمود كه‌ منظورم‌ انبياء مثلا اولي‌ العظمند يا بعضي‌ از اولياء خدا هستند. فرمود اني‌ تعلم‌ ما لا تعلمون‌ پس‌ مقصد انسان‌ رسيدن‌ به‌ مقام‌ خليفة‌ اللهي‌ است‌ همة‌ ماها بايد به‌ اين‌ مقام‌ برسيم‌. همه‌امون‌ بايد خليفة‌ الله‌ بشيم‌. همه‌امون‌ بايد به‌ جايي‌ خودمون‌ را برسانيم‌ كه‌ كارهاي‌ خدايي‌ بكنيم‌. ارادة‌ ما ارادة‌ الهي‌ بشه‌. در همان‌ روايتي‌ كه‌ عرض‌ كردم‌ در روايت‌ كه‌ حديث‌ قدسي‌ است‌ مي‌فرمايد اراد فان‌ كن‌ فيكون‌ انت‌ لا تقول‌ لشي‌ كن‌ فيكون‌. من‌ وقتي‌ كه‌ به‌ چيزي‌ كه‌ مي‌گم‌ باش‌، هست‌.  هر چي‌ مي‌خواد باشه‌، تو هم‌ اي‌ بندة‌ من‌ وقتي‌ كه‌ به‌ كمال‌ رسيدي‌ و خليفة‌ الله‌ شدي‌ به‌ هر چه‌ بگويي‌ باش‌، خواهد بود. پس‌ مقصد اصلي‌ از خلقت‌ بشر اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ خودش‌ را به‌ كمال‌ برساند. اين‌ مقصد.

 بعد از اين‌ كه‌ مقصد تعيين‌ شد انسان‌ دنبال‌ وسيله‌ مي‌گرده‌. شما مقصدتون‌ معلومه‌ كه‌ كجا مي‌خواييد بريد به‌ اون‌ مقصد چه‌ وسيله‌اي‌ سريعتر، مطمئنتر و بهتر شما را مي‌رسانه‌ اين‌ هم‌ مسئلة‌ دومي‌ است‌ كه‌ انسان‌ بايد حتما در نظر بگيره‌، و در اسلام‌ اين‌ را بدونيد كه‌ دين‌ سالمي‌ كه‌ الان‌ از نظر تمام‌ مردم‌ دنيا باقي‌ مانده‌، دين‌ مقدس‌ اسلامه‌. چون‌ مسيحيت‌ هست‌ اما سالم‌ نيست‌. شما كتاب‌ انجيل‌ عيسي‌ را پيدا نمي‌كنيد. انجيل‌ يا مال‌ يوحنا است‌، يا مال‌ يوغي‌ است‌ يا مال‌ مرقوسه‌، يا مال‌ متي‌، شما چهار انجيل‌ در كتاب‌ مقدس‌ مي‌بينيد كه‌ از همين‌ چهار نفر پخش‌ شده‌، انجيل‌ عيسي‌ وجود نداره‌ و اين‌ چهار انجيل‌ هم‌ با هم‌ تفاوت‌ زيادي‌  داره‌. تورات‌ هم‌ به‌ گفتة‌ خود يهوديها و حتي‌ خود مسيحي‌ها، تا به‌ حال‌ سيصد نفر درش‌ دست‌ تحريف‌ بردن‌ و تورات‌ را از بين‌ بردن‌. تنها كتاب‌ ديني‌ و آسماني‌ كه‌ به‌ تصديق‌ مردم‌ تمام‌ دنيا ائم‌ از مسلمان‌ و غير مسلمان‌ وجود داره‌ قرآنه‌ كه‌ هيچ‌ در كلماتش‌ در آياتش‌ تصرف‌ نشده‌ و همانطوري‌ كه‌ از دو لب‌ پيغمبر صل‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و صلم‌( الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). به‌ مردم‌ مسلمان‌ رسيده‌ همانطور تا زمان‌ ما باقي‌ مانده‌ است‌. لا يعطيه‌ باطل‌ من‌ بين‌ يده‌ و لا من‌ خلفه‌، هيچي‌ چيزي‌ اون‌ را باطل‌ نكرده‌ و لذا من‌ عرض‌ مي‌كنم‌ كه‌ وسيله‌اي‌ كه‌ ما بايد با توجه‌ به‌ اين‌ مسلمانيم‌ اون‌ وسيله‌ را انتخاب‌ بكنيم‌ قرآن‌ است‌ و سخنان‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌. قرآن‌ معصومه‌، لا يعطيه‌ الباطل‌ ان‌ هو الا وحي‌ يوحي‌ انا نحن‌ نزلنا الذكر و انا له‌ لحافظون‌. خدا حافظ‌ قرآن‌ بوده‌ و قرآن‌ دست‌ نخورده‌ معصومه‌، معجزه‌ است‌  قرآن‌. اعجاز قرآن‌ را اگر من‌ بخوام‌ براتون‌ بحث‌ كنم‌ ساعتها لازم‌ است‌ كه‌ درباره‌اش‌ صحبت‌ بشه‌ و من‌ در يك‌ كتابي‌ كه‌ آخرين‌ كتابي‌ است‌ كه‌ چاپ‌ شده‌ به‌ نام‌ دو مقاله‌ در اونجا اعجاز قرآن‌ را ثابت‌ كردم‌ كه‌ اگر جن‌ و انس‌ واقعا اينطوره‌، اگر جن‌ و انس‌ پشت‌ به‌ پشت‌ هم‌ بدن‌ بخوان‌ اين‌ قرآن‌ را بيارن‌ ممكن‌ نيست‌. وقتي‌ كه‌ اعجاز قرآن‌ ثابت‌ شد و ثابت‌ شد كه‌ اين‌ قرآن‌ از جانب‌ خداست‌ پس‌ معصومه‌. پس‌ از خطر محفوظه‌. پس‌ از اين‌ كه‌ ما را حركت‌ داد و به‌ مقصد خواست‌ برسانه‌ در راه‌ ما را نمي‌گذاره‌ معصومه‌، مطمئنه‌، بهترين‌ وسيلة‌ مورد اعتماد براي‌ رسيدن‌ به‌ اين‌ مقصد اول‌ قرآن‌، و بعد فرموده‌اند كه‌ اين‌ قرآن‌ به‌ تنهايي‌ براي‌ ما مشغول‌ نيست‌ اين‌ را بدونيد، انما يعرف‌ القرآن‌ منقوط‌ به‌ كسي‌ قرآن‌ را مي‌فهمد كه‌ بهش‌ خطاب‌ شده‌ چون‌ قرآني‌ با اين‌ حجمي‌ كه‌ شما در يك‌ ماه‌ رمضان‌ روزي‌ يك‌ ساعت‌ اگر بخوانيدش‌ تمام‌ مي‌شه‌ اين‌ نمي‌شه‌ در ظاهرش‌ تمام‌ علوم‌ اولين‌ و آخرين‌ وجود داشته‌ باشه‌، طبيان‌ كل‌ شي‌ باشه‌. و لا يصف‌ و لا الا كتاب‌ مبين‌ باشه‌، اين‌ نمي‌شه‌، حتما اين‌ كتاب‌ عظيم‌ تأويل‌ داره‌ همين‌ طوري‌ كه‌ مفسرين‌ بزرگ‌ از هزار و چهار صد سال‌ قبل‌ تا به‌ حال‌ نشستند و گفتند باز هم‌ يك‌ صدم‌ يك‌ هزارم‌ از حقايق‌ قرآن‌ گفته‌ نشده‌ و انشاء الله‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواح‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفدا( الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) وقتي‌ بيايد بقية‌ معارف‌ قرآن‌ را كه‌ حتي‌ ائمة‌ اطهار اونها را بيان‌ نكرده‌اند بيان‌ خواهند فرمود. و بايد حتما منتظر اين‌ جهت‌ باشيم‌ براي‌ پخش‌ حقايق‌ قرآن‌.

 خوب‌ اين‌ قرآن‌ داراي‌ بتوني‌ است‌. داراي‌ تأويل‌ و تفسيري‌ است‌ و تنها كسي‌ كه‌ حقايق‌ قرآن‌ را درك‌ مي‌كنه‌ اول‌ پيغمبر اكرم‌ و بعد هم‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلامند. پس‌ گفتار اونها ضميمة‌ قرآن‌ بايد بشه‌. اگر گفتار اونها ضميمة‌ قرآن‌ نشد اين‌ را بدونيد كه‌ قرآن‌ براي‌ ما خيلي‌ كم‌ فايده‌ مي‌شه‌. لذا پيغمبر اكرم‌ در مكرر از مجالسي‌ كه‌ داشت‌ با اصحابش‌ فرمود اني‌ تاركم‌ فيكم‌ الثقلين‌ كتاب‌ الله‌ و عترتي‌. من‌ در ميان‌ شما، من‌ در ميان‌ شما دو  چيز بزرگ‌، سنگين‌، ثقيل‌، پر قيمت‌، معاني‌ زيادي‌ دربارة‌ ثقلين‌ گفته‌اند دو تا چيز، مسئلة‌ بسيار پر اهميت‌، اني‌ تاركم‌ فيكم‌ اثقلين‌، ثقلين‌. كتاب‌ خدا، كه‌ ثقل‌ اكبر، و اهل‌ بيت‌ من‌ اهل‌ بيت‌ پيغمبر، اهل‌ بيت‌ پيغمبر به‌ اتفاق‌ همة‌ مسلمين‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ است‌ و اون‌ يازده‌ فرزندش‌. حضرت‌ صادق‌ عليه‌ الصلام‌ به‌ ابوحنيفه‌ اون‌ دانشمند عصر خودش‌ كه‌ حتي‌ بعضي‌ از نمك‌ نشناسها از عرفايي‌ كه‌ درس‌ هر چه‌ دارند از خاندان‌ عصمته‌ ولي‌ نمك‌ نشناسي‌ كردن‌ اونقدر ابوحنيفه‌ را عظمت‌ دادن‌ همين‌ شيخ‌ عطار نيشابوري‌ كه‌ در اينجا هست‌، در نيشابور دفنه‌، در تذكر الاولياء مي‌گه‌ ابوحنيفه‌ اعلم‌ زمان‌ خودش‌ بوده‌. با اين‌ كه‌ امام‌ صادق‌ در زمان‌ ابوحنيفه‌ بوده‌، حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر هم‌ بوده‌. البته‌ مرد دانشمندي‌ است‌، مرد بسيار با فقاهت‌، البته‌ فقاهت‌ اصطلاحي‌ كه‌ ما يك‌ فقيه‌ اصطلاحي‌ داريم‌، يك‌ فقيه‌ واقعي‌، فقيه‌ واقعي‌ اون‌ كسي‌ است‌ كه‌ حقايق‌ اسلام‌ را بفهمه‌. فقيه‌ اصطلاحي‌ اون‌ كسي‌ است‌ كه‌ مسائل‌ اصولي‌ را بلد باشه‌ و از بين‌ آيات‌ و روايات‌ با همين‌ فنون‌ بعضي‌ مسائل‌ را استخراج‌ كنه‌ اين‌ را هم‌ مي‌گن‌ فقيه‌. اين‌ مرد فقيهي‌ است‌، فقيه‌ اصطلاحي‌ است‌. اونقدر دانشش‌ عجيبه‌ كه‌ هنوز هم‌ شايد متجاوز از دويست‌ ميليون‌ جمعيت‌ مسلمان‌ از او تقليد مي‌كنند. اين‌ مرد با همة‌ اين‌ خصوصيات‌ در حضور امام‌ صادق‌ كه‌ رسيد حضرت‌ فرمود يك‌ حرف‌ از قرآن‌ را تو نمي‌فهمي‌. عربه‌، فقيهه‌، مرجع‌ تقليد ميليونها و صدها ميليون‌ مسلمانه‌ اما يك‌ حرف‌ از قرآن‌ را نمي‌فهمه‌. امتحانش‌ هم‌ كرد و در امتحان‌ همم‌ رفوزه‌ شد. خودش‌ فهميد كه‌ از قرآن‌ چيزي‌ درك‌ نمي‌كنه‌. بنابر اين‌ كلام‌ رسول‌ الله‌ را ما بايد در نظر بگيريم‌ كه‌ اينها اين‌ ثقل‌، لم‌ يفترقا، هرگز از هم‌ جدا نمي‌شن‌. هر كس‌ بگه‌ قرآن‌ به‌ تنهايي‌ مي‌توند بشر را هدايت‌ كنه‌ اشتباه‌ كرده‌. و اون‌ عده‌اي‌ هم‌ كه‌ مي‌گن‌ قرآن‌ نه‌ كنار تنها روايات‌ اونها هم‌ اشتباه‌ مي‌كنند. دو چيز، اينها توأما لم‌ يفترقا اين‌ كلمة‌ لم‌ يفترقا از نظر دانشمندان‌ خيلي‌ اهميت‌ داره‌، هرگز لم‌ براي‌ نفي‌ ابد، هرگز اينها از هم‌ جدا نمي‌شن‌، هرگز. استاد دانشگاه‌ از كتاب‌ دانشگاه‌ نبايد جدا بشه‌ و الا اگر كتاب‌ باشه‌ استاد نباشه‌ مي‌شه‌ كتابخونه‌. اگر استاد باشه‌ كتاب‌ نباشه‌ مي‌شه‌ خانة‌ استاد. ولي‌ استاد بدون‌ كتاب‌ ممكنه‌ كاري‌ انجام‌ بده‌ اما كتاب‌ بدون‌ استاد كاري‌ انجام‌ نمي‌ده‌.

 قرآن‌ بدون‌ اهل‌ بيت‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ كاري‌ انجام‌ نمي‌تونه‌ بده‌. تمام‌ اين‌ فِرَق‌ مختلف‌ مسلمان‌ كه‌ در دنيا هستند همه‌ قرآن‌ را قبول‌ دارند و همه‌ به‌ قرآن‌ استدلال‌ مي‌كنند. همه‌ با قرآن‌ حقايق‌ و مطالبي‌ كه‌ به‌ اصطلاح‌ خودشون‌ دارند شرح‌ مي‌دن‌. اما اختلاف‌ زياده‌! تنها قرآني‌ كه‌ از دو لب‌ خاندان‌ عصمت‌ و تفسير قرآني‌ كه‌ از دو لب‌ اينها خارج‌ مي‌شه‌ اين‌ ارزش‌ داره‌.  بنابر اين‌ وسيله‌اي‌ كه‌ ما براي‌ رسيدن‌ به‌ خدا، رسيدن‌ براي‌ خليفة‌ اللهي‌ شدن‌ وسيله‌اي‌ كه‌ ما براي‌ بندگي‌ كامل‌ خدا كه‌ فطب‌ في‌ نفسك‌ اول‌ حقيقة‌ العبوديه‌ اگر انسان‌ مي‌خواد انسان‌ باشه‌ بايد حتما در نفس‌ خودش‌ حقيقت‌ عبوديت‌ را به‌ وجود بياره‌ تنها از دو لب‌ خاندان‌ عصمت‌ باشه‌ پس‌ اين‌ هم‌ وسيلة‌ مطمئن‌، صراط‌ مستقيم‌، راه‌ راست‌. در يك‌ آيه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد ان‌ ربي‌ از قول‌ يكي‌ از پيغمبران‌ ان‌ ربي‌ علي‌ صراط‌ مستقيم‌. خدا در صراط‌ مستقيمه‌. در سورة‌ ياسين‌ در يك‌ آيه‌ اگر اين‌ طور صحيح‌ باشد قرائتش‌ صراط‌ علي‌ مستقيم‌. يك‌ روز عمر آمد خدمت‌ رسول‌ اكرم‌ عرض‌ كرد يا رسول‌ الله‌ اينقدر شما مي‌گيد علي‌، علي‌، شب‌ شام‌ قريبان‌ امير المؤمنينه‌ بد نيست‌ اين‌ جمله‌ را عرض‌ كنم‌ در قرآن‌ چرا اسم‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ نيامده‌؟ شما اينقدر دم‌ از علي‌ مي‌زنيد. به‌ تعبير ما. فرمود يا اعرابي‌، شما مراجعه‌ كنيد به‌ اين‌ كلمة‌ اعرابي‌، اعرابي‌ يعني‌ بعضي‌ از مثلا بيابان‌ نشينها هستند كه‌ هيچ‌ چيز حاليشون‌ نيست‌، سواد ندارند اينها را در ميان‌ عربها اگر باشه‌ مي‌گن‌ اعرابي‌. الاعراب‌ اشد كفرا فرمود يا اعرابي‌ اما ورعت‌ القرآن‌؟ آيا قرآن‌ نخوندي‌؟ خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد صراط‌ علي‌ مستقيم‌. شما مي‌گيد اين‌ كجاي‌ قرآنه‌؟ تو قرآنها برداشتند نوشتن‌ صراط‌ عَلَيه‌ يك‌، آخه‌ اين‌ حركات‌ را بعدها مردم‌ گذاشتند و منافات‌ با تحريم‌ قرآن‌ و عدم‌ تحريف‌ قرآن‌ هم‌ نداره‌. چون‌ قرائته‌، قرائت‌ سني‌ و شيعه‌ متفقتند كه‌ قرائتها مختلفه‌. چون‌ هفت‌ نفر قُراء بعد پيدا شدند به‌ اصطلاح‌ حركات‌ قرآن‌ را نوشتند. اين‌ از اون‌ وقت‌ اين‌ به‌ اصطلاح‌ حركات‌ روي‌ كلمات‌ گذاشته‌ شد. والا حركاتي‌ نداشت‌. عَلَي‌ با عَلي‌ هيچ‌ فرقي‌ در حروف‌ نداره‌، از نظر حركات‌. صراط‌ علي‌ مستقيم‌. حالا اگر اين‌ آيه‌ هم‌ همان‌ صراط‌ علي‌ مستقيم‌ باشه‌ اونقدر روايت‌ داريم‌ كه‌ چهل‌ جاي‌ قرآن‌ صراط‌ مستقيم‌ ذكر شده‌ و همه‌ جا سني‌ و شيعه‌ تفسير كرده‌اند و اهل‌ بيت‌ پيغمبر عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌، پس‌ بنابر اين‌ مي‌بينيم‌ كه‌ خدا، پيغمبر، ائمه‌ عليهم‌ السلام‌ اينها وسيلة‌ نجات‌ ما هستند. اگر توي‌ دريا غرق‌ شده‌ باشيد كه‌ كشتي‌ نجاتند. اگر كه‌ در تاريكي‌ فرو رفته‌ باشيد اينها چراغ‌ هدايتند. اگر در ظلمت‌ محبت‌ دنيا فرو رفته‌ باشيد اينها به‌ اصطلاح‌ شمع‌ جمعند و شمع‌ هدايتند. ان‌ الحسين‌ مصباح‌ الهدي‌ و سفينة‌ النجات‌ دربارة‌ ساير ائمه‌ هم‌ اين‌ كلمات‌ هست‌.

 دربارة‌ امام‌ زمان‌ خودمون‌، آقايون‌ بياييم‌ امام‌ زمان‌ را قبول‌ كنيم‌. به‌ خدا قسم‌ ما خيال‌ مي‌كنيم‌ ما امام‌ نداريم‌. در ميان‌ مسلمانها زمان‌ امير المؤمنين‌ امامشون‌ علي‌ بود در زمان‌ امام‌ حسن‌ مجتبي‌ امام‌ حسن‌ مجتبي‌ بود، هر يك‌ از ائمه‌ امامشون‌، چون‌ محسوسشون‌ بود، حس‌ مي‌كردند قبولش‌ داشتند. ما چون‌ همة‌ عقلمون‌ تو چشممونه‌. همة‌ عقلمونه‌ تو چشممونه‌ و چون‌ گاه‌ گاهي‌ هم‌ حضرتش‌ را نمي‌بينيم‌ قبولش‌ نداريم‌ فكر نكنيم‌ همه‌ قبول‌ دارند نه‌، تعارف‌ نداره‌، اون‌ طوري‌ كه‌ بايد قبول‌ داشته‌ باشيم‌ قبول‌ نداريم‌. اين‌ آقايي‌ كه‌ در بين‌ ما هست‌  مواظب‌ ماست‌. شما مي‌گيد چطور مواظب‌ ماست‌؟ يك‌ بچه‌اي‌ را كه‌ دستش‌ را مي‌گيره‌ پدر از ميان‌ خطرات‌ عبورش‌ مي‌ده‌ اين‌ بچه‌ خيال‌ مي‌كنه‌ كه‌ خودش‌ از تو خطرات‌ عبور كرده‌. نمي‌دونه‌ كه‌ پدر است‌ كه‌ مواظبشه‌. ما هم‌ نمي‌دانيم‌ كه‌ امام‌ زمان‌ مواظب‌ اين‌ خطراتي‌ است‌ كه‌ در دنيا هست‌ والا امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ و يا خود امام‌ زمان‌ چون‌ دعاي‌ ندبه‌ به‌ سند معتبر از امام‌ صادق‌ هم‌ نقل‌ شده‌ و از حضرت‌ بقية‌ الله‌ هم‌ نقل‌ شده‌، در اونجا مي‌گيم‌ كه‌ خلقته‌ و لنا عصمتا و ملازا خدايا تو امام‌ زمان‌ را براي‌ ما نگهدار ما خلق‌ كردي‌، ما را حفظ‌ مي‌كنه‌. عصمت‌ و ملاز يعني‌ پناهگاه‌، ملاز ما هست‌، همين‌ الان‌ ملاز ماست‌، همين‌ الان‌ ما را حفظ‌ مي‌كنه‌. بعضي‌ خيال‌ مي‌كنند وقتي‌ كه‌ مي‌گيم‌ عين‌ معز الاولياء و اعلي‌ اين‌ مال‌ زمانه‌ ظهوره‌، نخير همين‌ الان‌، تو ارتباطت‌ را با امام‌ زمانت‌ تقويت‌ كن‌ و از اولياء امام‌ بشو ببين‌ عزيز مي‌شي‌ يا نه‌؟ خود امام‌ زمان‌ تو را عزيزت‌ مي‌كنه‌ و با امام‌ زمان‌ دشمني‌ بكن‌ ببين‌ ذليل‌ مي‌شي‌ يا نه‌؟ ماها اكثرا ذلتمون‌ بخاطر اين‌ است‌ كه‌ با امام‌ زمان‌ ارتباطمون‌ كمه‌. اين‌ امام‌ زمان‌ سفينة‌ نجاته‌. السلام‌ عليك‌ يا سفينة‌ النجات‌. السلام‌ عليك‌ يا عين‌ الحيات‌ سلام‌ بر تو اي‌ كشتي‌ نجات‌، كشتي‌ نجات‌ مي‌دنيد چيه‌؟ يك‌ كشتي‌ بزرگ‌ غرق‌ داره‌ مي‌شه‌، غرق‌ شده‌ مردم‌ مي‌خوان‌ غرق‌ بشن‌ يك‌ كشتي‌ نجات‌ مي‌ياد همة‌  اينها را جمع‌ مي‌كنه‌ نجاتشون‌ مي‌ده‌ اين‌ اسمش‌ را مي‌گذارن‌ كشتي‌ نجات‌. شمع‌ هدايت‌، چراغ‌ هدايت‌، خدا در قرآن‌ اينها را به‌ چراغ‌ هدايت‌ كرده‌ الله‌ نور السموات‌ و الارض‌ خدا نور آسمان‌ و زمينه‌ مي‌خواييد مثلش‌ را پيدا كنيد مثل‌ نوره‌ كمشكات‌، فرمود المشكات‌ محمد صل‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ (الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و المصباح‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ بعد امام‌ يك‌ يك‌ كلمات‌ اين‌ آيه‌ را با ائمة‌ اطهار تطبيق‌ مي‌كند تا اين‌ كه‌ مي‌رسد يهب‌ الله‌ بنوري‌ من‌ يشاء اين‌ بنوره‌ يعني‌ امام‌ زمان‌. هر چه‌ را كه‌ خدا بخواد، خدا هم‌ بي‌ جهت‌ هر كسي‌ را انتخاب‌ نمي‌كنه‌، فكر نكنيد كه‌ همين‌ طور بي‌ حساب‌ هر كاري‌ را خدا انجام‌ مي‌ده‌. يك‌ عاقل‌ حتي‌ بي‌ جهت‌ هيچ‌ كاري‌ را انجام‌ نمي‌ده‌. تا چه‌ رسد به‌ خداي‌ حكيم‌. يهدي‌ الله‌ بنوره‌ من‌ يشاء اين‌ دلتون‌ كه‌ به‌ امام‌ زمان‌ متوجه‌ شده‌ اين‌ صنع‌ اللهه‌، شكر كنيد در مقابل‌ اين‌ نعمت‌. بگيد كه‌ الحمد الله‌ الذي‌ هدانا لهذا و ما كل‌ و هدانا الله‌. اگر هدايت‌ پروردگار نبود ما كجا؟ امام‌ زمان‌ كجا؟

 اون‌ اقايي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ دربارة‌ متقين‌ مي‌فرمايد ذالك‌ الكتاب‌ لا ريب‌ فيه‌ هدا للمتقين‌ الذين‌ يومنون‌ بالغيب‌. در تفسير اين‌ آيه‌ هست‌ كه‌ منظور از غيب‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ است‌. ايمان‌ به‌ غيب‌ دارند، ايمان‌ به‌ امام‌ زمان‌ دارند و پيغمبر اكرم‌ نشست‌  هاي‌، هاي‌ گريه‌ كرد گفت‌ شوق‌ علي‌ اخواني‌ چقدر به‌ برادرانم‌ شوق‌ دارم‌ كه‌ اينها را ببينم‌. سلمان‌ گفت‌ آقا مگر ما برادر شما نيستيم‌؟ فرمود شما اصحاب‌ منيد، برادران‌ من‌ اونهايي‌ هستند كه‌ ايمان‌ به‌ غيب‌ دارند در آخر الزمان‌ مي‌يان‌ و به‌ تعبير من‌ اين‌ جمله‌ از منه‌ و بلكه‌ تصحيح‌ كلام‌ رسول‌ اكرمه‌ كه‌ به‌ امام‌ زمانشون‌ دلبسته‌اند. يا ايها الذين‌ آمنوا اصبروا و آمنوا و رابطوا در همين‌ كتاب‌ تفسير برهان‌ هست‌ اي‌ رابطون‌ امامكم‌ المنتظر با امام‌ منتظرتون‌ رابطه‌ پيدا كنيد. همش‌ به‌ فكر خوردن‌ و خوابيدن‌ و استراحت‌ و چه‌ عرض‌ كنم‌ اينها نباشيد. در شبانه‌ روز يك‌ ساعت‌ نيمه‌هاي‌ شب‌ فرش‌ را كنار بزنيد پيشانيتون‌ را بگذاريد زمين‌ و در مقابل‌ امام‌ زمانتون‌ بگيد آقا ما ارادت‌ به‌ تو داريم‌ به‌ زبان‌ خودت‌ به‌ خدا قسم‌ هم‌ عزيز مي‌شي‌، هم‌ پول‌ دار مي‌شي‌، هم‌ دنيات‌ اصلاح‌ مي‌شه‌، هم‌ آخرتت‌. شب‌ جمعه‌ است‌ قصه‌اي‌ يادم‌ آمد اسماعيل‌ حرقلي‌ شايد قضيه‌اش‌ را شنيده‌ باشيد ولي‌ هر چه‌ از اين‌ كلمات‌ گفته‌ بشه‌ مجلس‌ را پر نور مي‌كنه‌. من‌ گفتم‌ پريشب‌ اول‌ كه‌ مي‌خواستم‌ منبر برم‌ يك‌ جوري‌ بود چون‌ افراد متفرق‌ گاهي‌ در اين‌ شبها در مجلس‌ مي‌يان‌، مخصوصا شبهايي‌ كه‌ شلوغ‌ مي‌شه‌. وقتي‌ كه‌ نام‌ مقدس‌ امام‌ زمان‌ اونها در اين‌ مجلس‌ برده‌ شد و انشاءالله‌ من‌ و تمام‌ كساني‌ كه‌ با من‌ هستند يعني‌ از آقايون‌ اهل‌ علم‌ هم‌ اينطور بوده‌ من‌ تا به‌ حال‌ شايد سيصد نفر از جوانهاي‌ با استعداد را عمامه‌ رو سرشون‌ گذاشتم‌ و دوستان‌ ديگرم‌، خدايا نياره‌ براشون‌، بهشون‌ گفته‌ام‌ عاق‌ امام‌ زمانيد اگر روي‌ منبر بريد و از امام‌ زمان‌ نام‌ نبريد. خود من‌ هم‌ اينه‌ عقيده‌ام‌ كه‌ ما نمك‌ نشناسيم‌ اگر در مجالسمون‌ از مولامون‌ اسم‌ نبريم‌. حتي‌ خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ استاد ما حاج‌ ملا آقا جان‌  را ايشان‌ وقتي‌ كه‌ سه‌ چهار نفر مي‌نشستند دور هم‌ شروع‌ مي‌كرد به‌ دو مسئله‌ را هميشه‌ مطرح‌ مي‌كرد، يك‌ نام‌ مقدس‌ امام‌ زمان‌ را و يكي‌ روضة‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ را. و لذا بد نيست‌ شب‌ جمعه‌ است‌ بخصوص‌ اين‌ شبها قضاياي‌ زيادي‌ از تشرفات‌ به‌ محضر حجت‌ ابن‌ الحسن‌ نقل‌ كردم‌ امشب‌ دلم‌ مي‌خواد قضية‌ اسماعيل‌ هرقلي‌ را عرض‌ كنم‌.

 اسماعيل‌ هرقلي‌ اهل‌ هرقله‌، هر قل‌ يكي‌ از دهات‌ اطراف‌ هله‌ است‌. اين‌ روي‌ پاش‌ يك‌ غده‌اي‌ در آمده‌ بود اين‌ غالبا پاش‌ مجروح‌ بود، چرك‌ مي‌آمد اذيتش‌ مي‌كرد درد زيادي‌ داشت‌ خيلي‌ هم‌ در فشار بود، آمد به‌ هل‌ خدمت‌ سيد ابن‌ طاوس‌. از خدا بخواييد علماي‌ خوب‌ در بين‌ شما زياد باشند. عالمي‌ كه‌ همه‌اش‌ به‌ فكر دنياست‌ در بين‌ شما نباشد. چون‌ مثل‌ سيد ابن‌ طاوسه‌ كه‌ مثل‌ مرحوم‌ آميرزا مهدي‌ اصفهاني‌ است‌ كه‌ چند شب‌ قبل‌ قضية‌ مرحوم‌ آسد باقر را براتون‌ نقل‌ كردم‌. اينها هستند كه‌ انسان‌ را به‌ طرف‌ امام‌ زمان‌ راهنمايي‌ مي‌كنند. سيد ابن‌ طاوس‌ از علماي‌ بسيار خوبي‌ است‌. رضي‌ الدين‌، سيد ابن‌ طاوس‌ كه‌ در همين‌ قضيه‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ او را فرزند خودش‌ مي‌دونه‌. مي‌گه‌ آمدم‌ خدمت‌ ايشان‌، ايشان‌ اطباء را جمع‌ كرد، طبق‌ برنامه‌هايي‌ كه‌ خوب‌ هر انساني‌ بايد داشته‌ باشه‌. اطباء را جمع‌ كردن‌ آمدند زخم‌ من‌ را ديدند گفتند اين‌ جايي‌ واقع‌ شده‌ كه‌ اگر ما عمل‌ كنيم‌ احتمال‌ خطر زيادي‌ براي‌ او داره‌ و خلاصه‌ زير عمل‌ از بين‌ مي‌ره‌. بايد همانطور بسوزد و بسازد تا آخر عمرش‌ هم‌ هست‌ اين‌ به‌ اصطلاح‌ خوب‌ شدني‌ هم‌ نيست‌ حالا چي‌ بوده‌؟ احتمالا زمان‌ ما سرطان‌ بوده‌، سرطان‌ يك‌ همچين‌ مرض‌ سختي‌. سيد ابن‌ طاوس‌ بعد از اين‌ شوراي‌ پزشكي‌ به‌ اسماعيل‌ هرقلي‌ مي‌گه‌ كه‌ من‌ چند روز ديگه‌ مي‌خوام‌ برم‌ بغداد، اون‌ زمان‌ هم‌ بغداد مركز اطباء قوي‌ بوده‌. تو را با خودم‌ مي‌برم‌ اونها شايد كاري‌ بتونند بكنند. با ايشان‌ رفتند بغداد و باز اونجا با نفوذي‌ كه‌ سيد ابن‌ طاوس‌ داشت‌ اطباء را جمع‌ كرد اونها پاي‌ اسماعيل‌ را ديدند همان‌ نظرية‌ اطباء هله‌ را تأييد كردند. نمي‌شه‌ دست‌ بهش‌ زد. خوب‌ هم‌ اطباء بغداد گفتند هم‌ اطباء هله‌، ديگه‌ طبعا يك‌ معالجة‌ طبيعي‌ اينجا وجود نداره‌. سيد ابن‌ طاوس‌ جدي‌ نشست‌ و به‌ قول‌ در بعضي‌ از روايات‌ داره‌ كه‌ وقتي‌ كه‌ امام‌ صادق‌ مي‌خواست‌ مثلا جدي‌ حرف‌ بزنه‌ همة‌ فرمايشاتشون‌ جدي‌ بود ولي‌ بعضي‌ از اوقات‌ بايد به‌ طرف‌ يك‌ جديتي‌ نشان‌ داد كه‌ او را حركت‌ داد. گفت‌ تو امام‌ زمان‌ داري‌، يك‌ شخصي‌ كه‌ امام‌ زمان‌ داره‌ هيچ‌ وقت‌ مأيوس‌ نمي‌شه‌. برخيز برو خدمت‌ امام‌ زمانت‌ و مرضت‌ را و شفاي‌ مرضت‌ را از امام‌ زمانت‌ بگير. اسماعيل‌ با خودش‌ فكر كرد خوب‌ از بغداد كجا بره‌! حركت‌ كرد رفت‌ سامراء خدا قسمتتون‌ كنه‌ بريد سامراء سرداب‌ مطهر را ببينيد. خانه‌اي‌ را كه‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ اونجا متولد شده‌ اون‌ را مشاهده‌ كنيد يك‌ نوري‌، در سامرا دو سه‌ روزي‌ اونجا مونده‌ هر روز حركت‌ مي‌كنه‌ مي‌ره‌ كنار دجله‌ چون‌ رودخانة‌ عظيم‌ دجله‌ از كنار سامراء عبور مي‌كنه‌ و اونجا خودش‌ را شست‌ و شو مي‌كنه‌ پانسمان‌ به‌ اصطلاح‌ ما مي‌كنه‌ مي‌ياد براي‌ خود شهر مي‌ياد سامرا.

 درد هم‌ فشار آورده‌، شخصي‌ است‌ در اون‌ شهر غريب‌. خوب‌ مردم‌ هم‌ ديدند كه‌ ايشان‌ داراي‌ كسالتي‌ است‌ به‌ هر حال‌. يك‌ روز مي‌گه‌ من‌ خودم‌ را شست‌ و شو كرده‌ بودم‌، زخمم‌ را بسته‌ بودم‌ ديدم‌ چهار نفر سوار از مقابل‌ دارن‌ مي‌يان‌ دو تا جوانند يك‌ پيرمرد و يك‌ آقايي‌ هم‌ وسط‌ كه‌ نيزه‌اي‌ هم‌ در دست‌ داره‌ وقتي‌ كه‌ آمدند رسيدند به‌ من‌ اون‌ آقا گفت‌ سلام‌ اسماعيل‌. عجيبه‌ هر كس‌ كه‌ من‌ به‌ همه‌ سلام‌ مي‌كنم‌ فقط‌ به‌ زنهاي‌ جوان‌ سلام‌ نمي‌كنم‌ به‌ جهتي‌ كه‌ اينها كه‌ سلام‌ مي‌كنند صداشون‌ ممكنه‌ كه‌ خوب‌، نبايد من‌ بشنوم‌ اين‌ هم‌ البته‌ درسه‌ براي‌ ما. حالا ما با زنهاي‌ جوان‌ خدايي‌ نكرده‌ بيشتر حرف‌ مي‌زنيم‌. بيشتر طول‌ مي‌ديم‌ حرف‌ زدنها را. سلام‌ اسماعيل‌. گفت‌ آقا سلام‌، جواب‌ داد. همان‌ آقا فرمود بياد جلو. مي‌گه‌ من‌ نمي‌خواستم‌ برم‌، فرمود كه‌ زخمت‌ چطوره‌؟ بالاخره‌ رفتم‌ جلو.ايشان‌ از روي‌ اسب‌ خم‌ شد دست‌ گذاشت‌ روي‌ ران‌ من‌ يك‌ فشاري‌ هم‌ داد بعد دو مرتبه‌ روي‌ اسب‌ نشست‌، اون‌ پيرمرد گفت‌ كه‌ اصلح‌، درستگار شدي‌ اسماعيل‌، گفتم‌ خدا شما را رستگار كنه‌ جواب‌ دادم‌. باز دو مرتبه‌ اون‌ پيرمرد فرمود كه‌ ابلح‌، رستگار شدي‌، مي‌دني‌ اين‌ آقا كيه‌؟ گفتم‌ اين‌ آقا كيه‌؟ گفت‌ اين‌ امام‌ زمان‌ توست‌. اينجا به‌ مجرد اين‌ كه‌ شنيدم‌ او حجت‌ ابن‌ الحسنه‌ افتادم‌ به‌ پاي‌ اسبش‌. گريه‌ مي‌كنم‌، اشك‌ مي‌ريزم‌، آقا من‌ ديگه‌ شما را ول‌ نمي‌كنم‌. چرا؟ همة‌ شما اينطوريدها. اگر به‌ امام‌ زمانتون‌ رسيديد قطعا همين‌ حالت‌ را داريد من‌ ديگه‌ دست‌ از شما برنمي‌ دارم‌. حضرت‌ فرمود برگرد گفت‌ ابدا، هر كجا بريد بايد، سالها مدت‌ عمر انتظار اين‌ لحظه‌ را مي‌كشيدم‌، آقا فرمود به‌ تو مي‌گم‌ برگرد. گفتم‌ ابدا اون‌ پيرمرد به‌ من‌ گفت‌ كه‌ حيا نمي‌كني‌، دو مرتبه‌ امام‌ زمانت‌ بهت‌ گفته‌ برگرد تو باز هم‌ مقاومت‌ مي‌كني‌! مي‌گه‌ من‌ ديگه‌ بي‌ حال‌ كنار جاده‌ افتادم‌ اونها حركت‌ كردند و رفتند و من‌ گريه‌ كردم‌ اشك‌ ريختم‌. اگر به‌ دست‌ من‌ افتاد فراق‌ را بكشم‌. به‌ خدا فراق‌ امام‌ زمان‌ براي‌ اونهايي‌ كه‌ يك‌ مرتبه‌ خدمت‌ رسيدن‌ خيلي‌ مشكله‌. مي‌گه‌ بعد از يكي‌ دو ساعت‌ از جا بلند شدم‌، وارد شهر سامراء شدم‌. از بعضي‌ پرسيدم‌ اين‌ چند نفري‌ كه‌ عبور كردند شما ديديد؟ گفتند بله‌، خيلي‌ انسان‌ ممكنه‌ امام‌ زمان‌ را ببينه‌ ولي‌ نشناسه‌. مي‌گه‌ گفتم‌ اينها كه‌ بودند، گفتند شايد از اشراف‌ و شخصيتهاي‌ سامراء هستند. گفتم‌ نه‌ اون‌ يكي‌ امام‌ زمان‌ بود. گفتند اگر امام‌ زمان‌ بود زخمت‌ را خوب‌ كرد؟ گفتم‌ دست‌ زدند ولي‌ به‌ قدري‌ مبهوت‌ اون‌ نور مقدس‌ بودم‌ كه‌ اون‌ رو به‌ فكرش‌ نيافتادم‌. مي‌گه‌ پام‌ را بالا زدم‌ ديدم‌ اثري‌ از آثار زخم‌ نيست‌. خودم‌ به‌ شك‌ افتادم‌ كه‌ شايد اين‌ پام‌ بوده‌، اين‌ پام‌ را هم‌ بالا زدم‌ ديدم‌ اثري‌ نيست‌. آقا در همان‌ موقع‌ فرمود از طرف‌ خليفة‌ عباسي‌ براي‌ تو وقتي‌ كه‌ به‌ بغداد رفتي‌ پول‌ مي‌فرستند، پول‌ اونها را نگير، من‌ به‌ پسرم‌ رضي‌ همان‌ سيد ابن‌ طاووس‌ مي‌گم‌ به‌ تو پول‌ بده‌ تو را تأمين‌ كنه‌. مي‌گه‌ وقتي‌ كه‌ مردم‌ فهميدند كه‌ من‌ مورد لطف‌ امام‌ زمان‌ واقع‌ شدند ريختند لباسهاي‌ من‌ را پاره‌ كردند، نزديك‌ بود من‌ را هلاك‌ كنند و بعد از اونها خدا حافظي‌ كردم‌ آمدم‌ طرف‌ بغداد هنوز نرسيده‌ بودم‌ به‌ بغداد ديدم‌ مردم‌ بغداد شنيدن‌ قضيه‌ را همه‌ به‌ خارج‌ شهر آمده‌اند و استقبال‌ از من‌ كردند سيد ابن‌ طاووس‌ هم‌ آمده‌ به‌ من‌ گفت‌ اين‌ كسي‌ كه‌ مي‌گن‌ مورد لطف‌ امام‌ زمان‌ واقع‌ شده‌ تو هستي‌؟ گفتم‌ آقا بله‌.

 فرمود زخمت‌ را ببينم‌؟ نشون‌ دادم‌. سيد ابن‌ طاوس‌ اطباء را جمع‌ كرد همه‌ آمدند گفتند شما زخم‌ ايشان‌ را ديديد. همه‌ گفتند بله‌. گفتند حالا مي‌شه‌ معالجه‌اش‌ كنيد، گفتند نه‌ آقا معالجه‌ نمي‌شه‌. ايشان‌ زخمش‌ طوري‌ است‌ كه‌ اگر ما بخواييم‌ معالجه‌اش‌ كنيم‌ بايد عمل‌ كنيم‌ و عمل‌ كردن‌ هم‌ ايشان‌ از بين‌ مي‌ره‌. فرمود كه‌ اگر حالا خوب‌ بشه‌ چقدر طول‌ مي‌كشه‌ كه‌ جاش‌ خوب‌ بشه‌، گفتند چند ماهي‌ طول‌ مي‌كشه‌. بعد هم‌ يك‌ سفيدي‌ روي‌ جاي‌ زخم‌ باقي‌ مي‌مانه‌ بعد سيد ابن‌ طاووس‌ رو كرد به‌ اسماعيل‌، اسماعيل‌ پات‌ را به‌ اينها نشون‌ بده‌. معجزة‌ آقا حجت‌ ابن‌ الحسن‌ را به‌ اينها بگو. پاهاش‌ را نشون‌ داد يك‌ نفر از اطباء مسيحي‌ بود گفت‌ اين‌ كار حضرت‌ عيسي‌ است‌. او گفت‌ كه‌ نه‌ كار امام‌ زمان‌ ماست‌. به‌ تعبير من‌ اون‌ امام‌ زماني‌ كه‌ حضرت‌ عيسي‌ افتخار مي‌كنه‌ به‌ نوكري‌ امام‌ زمان‌ و مي‌ياد پشت‌ سرش‌ اقتدا مي‌كنه‌.

 شب‌ جمعه‌ است‌، آقا حجت‌ ابن‌ الحسن‌ شب‌ شام‌ غريبان‌ امير المؤمنينه‌. امروز شما آقايون‌ فكر مي‌كنيد وضع‌ كوفه‌ چگونه‌ بوده‌؟ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ مورد علاقة‌ تمام‌ مردمان‌ كوفه‌ بود. چراغها را خاموش‌ كنيد انشاء الله‌ اميدوارم‌ امشب‌ كه‌ يكي‌ از الطاف‌ پروردگار همينه‌ كه‌ شبهاي‌ احياء در دو طرف‌ شب‌ جمعه‌ واقع‌ شده‌ يعني‌ امشب‌ هم‌ كم‌ از شبهاي‌ قدر نيست‌، كم‌ از شبهاي‌ عزيز قدر نيست‌. امروز مسجد كوفه‌ چه‌ حالي‌ داشت‌؟ امروز مردم‌ كوفه‌ چه‌ حالي‌ داشتند. مردم‌ داراي‌ حالتي‌ بودند از نظر عزاداري‌ كه‌ مثل‌ روزي‌ كه‌ پيغمبر از دار دنيا رفته‌ بود. در روايت‌ دارد در تاريخ‌ است‌ كه‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ بيست‌ و هشت‌ نفر اولاد داشت‌. دوازده‌ تا پسر و شانزده‌ تا دختر، اينها فرزندان‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ بودند. در اون‌ خانة‌ محقري‌ كه‌ هر كس‌ به‌ كوفه‌ رفته‌ اون‌ خانة‌ محقر را ديده‌. اونها همه‌ در اونجا جمع‌ شده‌ بودند جاي‌ خالي‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ را مي‌ديدند. يا علي‌ شب‌ جمعه‌ است‌ مي‌دانيم‌ خودت‌ هم‌ دلت‌ متوجه‌ كربلاست‌. جملاتي‌ از زيارت‌ ناحيه‌ را خوندن‌ براي‌ شما. قلب‌ مقدس‌ امام‌ زمانتون‌ اونقدر براي‌ كربلا و مصائب‌ كربلا به‌ درد آمده‌ كه‌ مي‌فرمايد و ابكيا علي‌ صباء و مصاعا هر صبح‌ و شام‌ دارد گريه‌ مي‌كند. اگر اشك‌ چشمم‌ تمام‌ شود بجان‌ اشك‌ خون‌ گريه‌ خواهم‌ كرد. وقتي‌ هم‌ كه‌ ظهور كند مي‌فرمايد علي‌ يا اهل‌ العالم‌ ان‌ جدي‌ الحسين‌ .

۲۰ رجب ۱۴۱۲ قمری- توضيح‌ دو مقاله – درس‌ اخلاق‌ ۱۲

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 قال‌ علي‌ عليه‌ السلام‌: معرفتي‌ بالنورانيه‌ معرفت‌ الله‌ عزوجل‌ و معرفت‌ الله‌ عزوجل‌ معرفتي‌ بالنورانيه‌. تشكيل‌ اين‌ مجلس‌ شب‌ دوشنبه‌ به‌ خاطر اين‌ است‌ كه‌ جمعي‌ كه‌ از نظر روحي‌ با هم‌ تا حدي‌ در يك‌ خط‌ و در يك‌ صراط‌ و در يك‌ راهند با يكديگر بنشينند و لااقل‌ هفته‌اي‌ يك‌ شب‌ من‌ بتوانم‌ به‌ آقايان‌ اونچه‌ كه‌ يك‌ مسلمان‌ واقعي‌ است‌ تعليم‌ بدهم‌ و آقايان‌ هم‌ بتوانند وقتي‌ كه‌ به‌ يكديگر مي‌رسند مخصوصا توي‌ اين‌ جلسه‌ مثل‌ آيينه‌ باشند براي‌ يكديگر. هم‌ مشكلاتي‌ كه‌ من‌ دارم‌ اقتضا نمي‌كند كه‌ اين‌ مجلس‌ را تشريفاتي‌ تشكيل‌ بدهيم‌ و هم‌ وقت‌ شما ايجاب‌ نمي‌كند كه‌ اين‌ مجلس‌ را اينطوري‌ تشكيل‌ بشود. بايد در اين‌ مجلس‌ اول‌ كاري‌ كه‌ مي‌كنيم‌ اين‌ باشد كه‌ هممون‌ در يك‌ خط‌ در يك‌ راه‌ در يك‌ صراط‌ حركت‌ كنيم‌. اگر در يكي‌ از افرادمون‌ يك‌ اشتباهي‌ ديديم‌ چون‌ آيينة‌ يكديگريم‌ به‌ يكديگر تذكر دهيم‌. اگر هر فردي‌ از ميان‌ ما از تذكر ديگري‌ ناراحت‌ بشود اين‌ شخص‌ از صراط‌ مستقيم‌ خارجه‌. شما وقتي‌ آيينه‌اي‌ در مقابل‌ صورتتون‌ مي‌گيريد و در آيينه‌ نگاه‌ مي‌كنيد اگر آيينه‌ يك‌ لكة‌ سياهي‌ در صورت‌ شما به‌ شما نشان‌ داد شما از آيينه‌ متشكر مي‌شويد او را تموم‌ مي‌كنيد و لكة‌ صورت‌ خودتون‌ را پاك‌ مي‌كنيد. و اگر يك‌ آدم‌ ناداني‌ باشد آيينه‌ را مي‌شكند و به‌ او خطاب‌ مي‌كند كه‌ چرا صورت‌ من‌ را لكه‌ دار نشان‌ دادي‌؟ مومن‌ آيينة‌ مومن‌ است‌ اين‌ آيينه‌ را بايد اونقدر صيقل‌ داد تا كم‌ كم‌ جناب‌ پروردگار درش‌ منعكس‌ بشود.

 ولذا شماها من‌ امشب‌ اعلام‌ مي‌كنم‌، شماها همتون‌ موظفيد اگر كوچكتري‌ كار خطايي‌ از برادران‌ دينيتون‌ ديديد لااقل‌ از اين‌ جمع‌، هر چي‌ كه‌ مايع‌ كمال‌ اوست‌ و هر چه‌ كه‌ ماية‌ نقص‌ اوست‌ بايد به‌ او تذكر بدهيد همتون‌ موظفيد. كلكم‌ راء و كلكم‌ مسئول‌ ان‌ رائيته‌ و هر كس‌ هم‌ بدش‌ اومد از اين‌ جمع‌ خارج‌ بشه‌. نمي‌شه‌ كه‌ باز هم‌ رودروايستي‌ داشته‌ باشيم‌ با يكديگر. من‌ تو اين‌ مجلس‌ ديشب‌ به‌ جناب‌ آقاي‌ خدامي‌ عرض‌ مي‌كردم‌ اين‌ مجلس‌ را من‌ تشكيل‌ دادم‌ براي‌ اينكه‌ نواقص‌ رفقا را با دقت‌ و با عينك‌ ذره‌ بيني‌، نگاه‌ كنم‌ و در ميان‌ جمع‌ بهشون‌ تذكر بدم‌. و لذا از آمدن‌ افراد غريبه‌ تو اين‌ جمع‌، نه‌ افراد غريبة‌ از دين‌. نه‌ افراد غريبة‌ از كمالات‌ افراد غريبة‌ از اين‌ مجلس‌. هر يك‌ از شماها خودتون‌ بهتر مي‌دونيد بعضي‌ سالها، بعضي‌ ماهها لااقل‌ بعضيها مكرر در مكرر از من‌ تقاضا كردن‌ كه‌ شما ما را زير نظر بگيريد و هر چه‌ شما بگوييد ما انجام‌ مي‌ديد ديگه‌ اين‌ يك‌ مطلبي‌ نيست‌ كه‌ من‌ بخوام‌ مثلا فرض‌ كنيد خلافش‌ را بگم‌. همتون‌ اينطوريد حالا اونهايي‌ كه‌ اينطور نيستند معلوم‌ هم‌ نيست‌ ما قبولشون‌ كرده‌ باشيم‌ اونهايي‌ كه‌ قبول‌ شدن‌ و با، عرض‌ كردم‌ سالهاش‌ را من‌ دارم‌ در ميان‌ شما، ماهاش‌ را هم‌ دارم‌ و لااقل‌ مكرر در مكرر اين‌ بوده‌ كه‌ من‌ در زير نظر شما باشم‌ و هر چي‌ كه‌ شما مي‌گوييد من‌ عمل‌ كنم‌. من‌ يك‌ مسئوليت‌ فوق‌ العاده‌اي‌ از اين‌ راه‌ متوجهم‌ شده‌. كه‌ بايد حتما اين‌ مسئوليت‌ را چون‌ مسئوليته‌ روز قيامت‌ ممكن‌ است‌ شماها جلوي‌ من‌ را بگيريد كه‌ ما فلان‌ عيب‌ را داشتيم‌ چرا شما به‌ ما تذكر نداديد و چرا به‌ ما نگفتيد كه‌ ما داراي‌ اين‌ عيب‌ و نقصيم‌ و چرا ملاحظة‌ مثلا ما را كرديد. من‌ لذا عرض‌ مي‌كنم‌ افراد غريبه‌اي‌ كه‌ اين‌ تعهد را من‌ در مقابلشون‌ ندارم‌ تو اين‌ مجلس‌ نيان‌ به‌ جهت‌ اينكه‌ من‌ ممكنه‌ هر كدام‌ از شما كه‌ شايد عزيزتر باشد پيش‌ من‌ به‌ او بيشتر در حضور جمع‌ حمله‌ كنم‌ كه‌ چرا فلان‌ كار نا صحيح‌ را انجام‌ داديد. در ميان‌ شاگردان‌ مرحوم‌ استادمون‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ كه‌ امشب‌ شب‌ سالش‌ هم‌ هست‌، و آقاي‌ نعمتي‌ تذكر دادند و من‌ هم‌ متذكر بودم‌ و روح‌ پر فتوح‌ ايشان‌ هم‌ به‌ همة‌ شماها كمك‌ است‌ ايشان‌ در يك‌ مجلس‌، من‌ با اينكه‌ همة‌ شاگردان‌ ايشان‌ مقرند كه‌ نزديكترين‌ افراد به‌ اون‌ مرحو فلاني‌ بوده‌ و علت‌ و دليلش‌ هم‌ اينه‌ كه‌ وقتي‌ كه‌ ايشان‌ فوت‌ كرد، من‌ در نجف‌ بودم‌ مثل‌ يك‌ فرزند كه‌ پدرش‌ را از دست‌ مي‌دهد و دوستان‌ به‌ او تسليت‌ مي‌گن‌ از ايران‌ براي‌ من‌ تسليت‌ تلگرافي‌ فرستادند به‌ نجف‌. خيلي‌ لطف‌ داشتند ايشان‌ به‌ من‌.

 در يك‌ جلسه‌ من‌ يك‌ تخلف‌ جزئي‌ كردم‌ من‌ را راه‌ نداد پشت‌ در نگهم‌ داشت‌ و حتي‌ به‌ يك‌ نفر گفت‌ ببين‌ اگر گوش‌ مي‌ده‌ نگذار گوش‌ بده‌ امروز بايد محروم‌ باشد از سخنان‌ اين‌ جلسه‌. شما خدا را شكر كنيد كه‌ من‌ يك‌ آدم‌ تندي‌ نيستم‌ نسبتا والا همين‌ امشب‌ دو نفر دير آمدند. سر ساعت‌ در هفته‌ يك‌ ساعت‌ زودتر بياييد بنشينيد اينجا كه‌ اقلا خودتون‌ را نشان‌ بديد به‌ من‌ و من‌ تو اين‌ مجلس‌ افراد متفرقه‌ را مي‌گم‌ نيان‌ براي‌ اينكه‌ خوب‌ اينها بعضي‌ از آقايون‌ روحاني‌ مثل‌ خود آقاي‌ رفيعي‌ ببينيد چه‌ منبر خوبي‌ داره‌، چه‌ حالي‌ داره‌ از فضلاست‌ از علماست‌ شخصي‌ است‌ كه‌ درس‌ مي‌ده‌، بچه‌هاي‌ ما شاگرد ايشانند من‌ براي‌ ايشان‌ احترام‌ زيادي‌ قائلم‌ اون‌ وقت‌ يك‌ نفر آمده‌ اينجا نشسته‌ از راه‌ رسيده‌، غريبه‌ است‌، خيال‌ مي‌كنه‌ كه‌ فلاني‌ به‌ من‌ دعوا نكرد ولي‌ براي‌ بچة‌ اين‌ دعوا كرد معلومه‌ كه‌ من‌ بالاتر از او هستم‌. نه‌. اين‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ اون‌ را بيشتر از سايرين‌ دوست‌ داره‌. اين‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ من‌ در مقابل‌ او مسئولم‌ اين‌ معناش‌ اينكه‌ اون‌ را من‌ براش‌ احترام‌ قائلم‌. و نمي‌خوام‌ تو اين‌ مجلس‌ كساني‌ باشند كه‌ من‌ اگر به‌ يك‌ يك‌ شماها دعوا كردم‌ اينچنين‌ برداشتي‌ بشه‌.

 نمي‌شه‌ براي‌ هر يك‌ نفر در مجلس‌ شركت‌ مي‌كنه‌ من‌ مدتي‌ شرح‌ بدم‌ كه‌ خوب‌ چون‌ با فلاني‌ صميمي‌ ترم‌، حضرت‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ به‌ بعضي‌ از اصحابشون‌ برخورد مي‌كردند اونقدر براش‌ سخت‌ مي‌گرفتند كه‌ حساب‌ نداشت‌. مي‌گفتند من‌ ديدم‌ تو با فلاني‌ صحبت‌ مي‌كني‌، عرض‌ كرد كه‌ آقا اين‌ داييم‌، عرض‌ كرد كه‌ از اين‌ ساعت‌ به‌ بعد يا با او حرف‌ مي‌زني‌ يا با من‌. او منحرفه‌. اما عنوان‌ بصري‌ هشتاد سال‌ مريد انس‌ ابن‌ مالكه‌ در عين‌ حال‌ حضرت‌ مي‌گه‌ برو پيش‌ همان‌. خيلي‌ هم‌ باريك‌ الله‌ بهش‌ مي‌گه‌ در جلساتي‌ كه‌ دعا مي‌خونه‌ و دعا مي‌كنه‌ و راهش‌ مي‌ده‌ حساب‌ اين‌ مجلس‌ را، والا من‌ تعطيلش‌ مي‌كنم‌، جدا اگر كسي‌ متوجه‌ برنامة‌ اين‌ جلسه‌ نباشه‌ تعطيلش‌ مي‌كنم‌ حتي‌ همين‌ هفته‌ پنجاه‌ درصد فكرم‌ رفته‌ بود كه‌ تعطيلش‌ كنم‌. و اگر منظم‌ نباشيد اگر مرتب‌ نباشيد، اگر بنا باشه‌ كه‌ خوب‌ حالا يك‌ وقتي‌ يك‌ محلولي‌ را قطعا هم‌ دوستان‌ يك‌ عذري‌ داشتند والا حرف‌ ما را زير پا نمي‌گذارند ولي‌ گاهي‌ مي‌شه‌ تكرار مي‌كردن‌. اين‌ يك‌ موضوع‌.

 موضوع‌ ديگه‌اي‌ كه‌ تذكر دارم‌ اين‌ بوده‌ است‌ كه‌ همتون‌ بايد از هم‌ ديگر حرف‌ گوش‌ كنيد. يك‌ آدم‌ پاك‌ سالم‌ خوبي‌ باشيد هر كدامتون‌. حرفي‌ كه‌ به‌ شما زده‌ مي‌شه‌، يا دربارة‌ شما هست‌ يا نيست‌. اگر هست‌ از طرف‌ تشكر كنيد بگيد ممنون‌ و رفع‌ اين‌ اشكال‌ را در خودتون‌ بكنيد. اگر نيست‌، اگر از رفقاي‌ اين‌ جلسه‌ است‌ بگيد آقا من‌ اينجوري‌ حالا شايد او اشتباه‌ كرده‌، من‌ اينطوريم‌. خوب‌ انسان‌ به‌ او حالي‌ مي‌كنه‌ و اگر درست‌ بود يا يك‌ مطلب‌ ديگه‌اي‌ ممكنه‌ گفته‌ باشه‌ به‌ هر حال‌ بايد مثل‌ آيينه‌. المؤمن‌ مرآة‌ المؤمن‌، يك‌ وقت‌ هست‌ يك‌ آيينه‌اي‌ هستش‌ اون‌ ورش‌ به‌ اصطلاح‌ جيوه‌اش‌ ريخته‌ صورت‌ شما را لكه‌ نشون‌ مي‌ده‌، آيينه‌ را بايد درست‌ كرد يك‌ وقت‌ هست‌ انسان‌ صورتش‌ لكه‌ هست‌ خوب‌ درست‌ كن‌ خودت‌ را. چه‌ از اين‌ بهتر. راه‌ ترقيّات‌ و كمالات‌ همينه‌ كه‌ غرور انسان‌ را به‌ انسان‌ تذكر بدن‌ چه‌ از اين‌ بهتر. بايد به‌ حال‌ اون‌ كسي‌ كه‌ به‌ شما، ولو بياد بگه‌ امر مكروه‌ را يك‌ مسئلة‌ جزئي‌ را بهتون‌ تذكر مي‌ده‌ دهانش‌ را پر از جواهر كنيد. چون‌ اون‌ جزئيات‌ كه‌ يك‌ روز كليات‌ مي‌شه‌. رسول‌ اكرم‌ به‌ اصحابشون‌ يك‌ روزي‌ در يك‌ بياباني‌ كه‌ هيچ‌ چيز ديده‌ نمي‌شد فرمود هيزم‌ جمع‌ كنيد، گفتند: آقا هيزم‌ نيست‌ در اين‌ بيابان‌. فرمود حالا هر چي‌ مي‌گم‌ گوش‌ كنيد اينها هم‌ اصحاب‌ و ياوران‌ مطيعي‌ بودند و رفتند دنبال‌ هيزم‌ گردش‌ كردند و خلاصه‌ هر كدوم‌ يك‌ تكة‌ كمي‌ هم‌ هيزم‌ پيدا كردند آوردند ريختند روي‌ هم‌ يك‌ خرمن‌ هيزم‌ شد. پيغمبر اكرم‌ فرمود، گناهان‌ كوچك‌، اشتباهات‌ كوچك‌ مسائل‌ كوچكي‌ كه‌ به‌ ذهن‌ انسان‌ نمي‌ياد مثل‌ اين‌ هيزمهاست‌ شما وقتي‌ كه‌ گفتم‌ بريد هيزم‌ جمع‌ كنيد تمام‌ اين‌ بيابان‌ را فكر مي‌كرديد يك‌ لاخ‌ هيزم‌ پيدا نمي‌شه‌. حالا ديديد چقدر هيزم‌ جمع‌ شد. همين‌ لاخهاي‌ كوچك‌ هيزمها اين‌ مي‌شه‌. دقت‌ كرديد. شما نگيد اي‌ آقا خدا كنه‌ گناه‌ ما همين‌ باشه‌، نه‌ بدي‌ ما اين‌ باشه‌، نه‌. يك‌ سر سوزن‌ شماها نبايد اشكال‌ در كارتون‌ باشه‌. چه‌ افكارتون‌، چه‌ اعمالتون‌، چه‌ زندگيتون‌، لباستون‌، مسكنتون‌ تمام‌ اينها، حركاتتون‌ بايد خودتون‌ را تربيت‌ كنيد كه‌ اگر، خودتون‌ را طوري‌ بسازيد كه‌ اگر خودتون‌ را طوري‌ از نظر اخلاقی‌ آماده‌ كنيد كه‌ اگر حضرت‌ بقيت‌ الله‌ آمد هيچ‌ عيبي‌ در شما نبينه‌ ما همة‌ حرفمون‌ همينه‌.

 همة‌ هدفمون‌ همينه‌. كه‌ اگر الان‌ حضرت‌ ولي‌ عصر صلوات‌ الله‌ عليه‌ تشريف‌ آوردند به‌ من‌ فرمودند كه‌ فلاني‌ چند تا سرباز ما داريم‌؟ بگيم‌ همشون‌ نگن‌ اين‌ يكي‌ را ما قبول‌ داريم‌، اون‌ يكي‌ را قبول‌ نداريم‌ اينطوري‌ نشه‌ همة‌ اين‌ زن‌ و مردي‌ كه‌ در اين‌ اطاق‌ و اون‌ اطاق‌ هستند اينها همشون‌ سرباز شما هستند شما خوب‌ ايراد بگيريد. فلاني‌ سسته‌ در كارهاش‌ اون‌ را بگذارش‌ كنار، فلاني‌ زندگيش‌ نحوه‌اي‌ است‌ كه‌ هنوز ما نپسنديديم‌  اون‌ را هم‌ بگذار كنار فلاني‌ اخلاقش‌ هنوز درست‌ نشده‌، هنوز اهل‌ استقامت‌ و هنوز توبه‌اش‌ كامل‌ و هنوز به‌ سوي‌ ما حركت‌ نكرده‌ اون‌ را بگذار كنار. شما هم‌ باشيد اگر بخواييد يك‌ عده‌ افراد قرص‌ و محكم‌ را پيدا كنيد سربازي‌ امام‌ زمان‌ اينطورها نيست‌.

 يعني‌ خوب‌ ما از روزي‌ كه‌ لباس‌ روحانيت‌ را پوشيديم‌ اسممون‌ را گذاشتيم‌ سرباز امام‌ زمان‌. حالا من‌ مي‌فهمم‌ كه‌ اگر اون‌ روز حجت‌ ابن‌ الحسن‌ مي‌خواست‌ من‌ رو مي‌خواست‌ ببره‌ سربازي‌ صد تا ايراد داشتم‌ اولا از خصوصيات‌ سربازان‌ حضرت‌ بقيت‌ الله‌ اينه‌ كه‌ انّهم‌ بنيان‌ مرصوص‌. آية‌ شريفة‌ قرآن‌ مثل‌ يك‌ بنيان‌ يعني‌ ديوار، ديوار بتني‌. پشت‌ يك‌ ديوار بتني‌ انسان‌ بايسته‌ از بلاها از تير اندازها، از تيرها محفوظ‌ مي‌مونه‌ خود ديوار هم‌ طوريش‌ نمي‌شه‌. شماها بايد اين‌ امت‌ اسلامي‌ را اون‌ سربازي‌ باشيد كه‌ اين‌ امت‌ اسلامي‌ كه‌ شايد چند ميليون‌، چند ميليارد جمعيت‌ باشند پشت‌ شماها سنگر بگيرند نه‌ خودتون‌ در مقابل‌ دشمنان‌ امام‌ زمان‌ تكان‌ بخوريد نه‌ هم‌ اونها آسيبي‌ ببينند. در بين‌ اصحاب‌ سيد الشهدا يك‌ عده‌ بودند همه‌ پشت‌ سر اونها ايستادند حتي‌ خود حسين‌ ابن‌ علي‌ و نماز خواندند روز عاشورا، و اونها سينه‌ هاشون‌ را سپر كرده‌ بودند كه‌ انّهم‌ بنيان‌ مرصوص‌ مانند يك‌ ديوار بتني‌ حتي‌ امام‌ حسين‌ را در سنگر خودشون‌ قرار دادند. اينها را مي‌گن‌ سرباز امام‌ زمان‌ والا خوب‌ علاقه‌مند زياده‌، حرف‌، الان‌ ما در همين‌ مشهد شايد دهها جلسه‌ داريم‌ كه‌ همه‌ خيال‌ مي‌كنند يا معتقدند كه‌ اينها منتظر امام‌ زمانند. شما در همين‌ پاسخ‌ ما يك‌ كتابي‌ بود كه‌ اين‌ اوايل‌ ما نوشتيم‌ دربارة‌ شرايط‌ انتظار فرج‌، مطالعه‌ كنيد ببينيد چي‌ مي‌گن‌؟ چه‌ نوشته‌ شده‌؟ انتظار فرج‌ يعني‌ چه‌؟ يك‌ نفري‌ كه‌ از سوسك‌ مي‌ترسه‌ اين‌ منتظر فرج‌ امام‌ زمانه‌ كه‌ بره‌ در ركاب‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ اون‌ كه‌ يك‌ وقت‌ از موشهاي‌ توي‌ سنگر و عقربهاي‌ قسمتهاي‌ گرمسير بيشتر مي‌ترسه‌ .

 حضرت‌ علي‌ صلوات‌ الله‌ عليه‌ به‌ اصحابش‌ مي‌فرمود: اي‌ كاش‌ همة‌ شماها را مي‌دادم‌ يكي‌ دو نفر از اصحاب‌ معاويه‌ را مي‌گرفتم‌. قد ملات‌ قلبي‌ قيها دين‌ من‌ را پر از چرك‌ و خون‌ كرديد، خدا شماها را بكشه‌ براي‌ اينكه‌ من‌ در تابسان‌ به‌ شماها مي‌گم‌ بريد جبهه‌ و با معاويه‌ جنگ‌ كنيد، مي‌گيد هوا گرمه‌. تزكية‌ نفس‌ نكرده‌ بودند.گرمي‌ هوا اونها را از پا در مي‌آورد. وقتي‌ به‌ شما گفته‌ مي‌شه‌ كه‌ در زمستان‌ بريد به‌ جنگ‌ مي‌گيد هوا سرده‌ باشه‌ هوا بهتر بشه‌. كسي‌ كه‌ از سرما و گرما مي‌ترسه‌ اين‌ شخص‌ از شمشير بيشتر مي‌ترسه‌. هيچ‌ آمادگي‌ نداره‌.

 لذا به‌ جاي‌ اينكه‌ علي‌ بن‌ ابياطالب‌ اصحابش‌ را دعا كنه‌ و ازشون‌ متشكر باشه‌ گاهي‌ نفرينشون‌ مي‌كرد. امتحان‌ بد پس‌ مي‌دادند. عند الامتحان‌ يكرم‌ الرجل‌ ايها در موقع‌ امتحان‌ انسان‌ شناخته‌ مي‌شه‌. وقتي‌ كه‌ امتحان‌ پيش‌ مي‌ياد، وقتي‌ كه‌ حضرت‌ امير صلوات‌ الله‌ عليه‌ رسيدند به‌ اراضي‌ بابل‌ اونجايي‌ بود كه‌ غضب‌ شده‌ بود از طرف‌ پروردگار به‌ اون‌ سرزمين‌ فرمودند كه‌ هيچ‌ وصي‌ پيغمبر و هيچ‌ پيغمبري‌ در زمينهايي‌ كه‌ اين‌ زمينها مورد غضب‌ پروردگار واقع‌ شده‌ نماز نمي‌خوانند. اراضي‌ جهنم‌ است‌، ملكوتيش‌ يكي‌ اونجاست‌ كه‌ از اراضي‌ جهنمه‌. يعني‌ اگر چشم‌ ملكوتي‌ كسي‌ داشته‌ باشه‌ همان‌ جا را جهنم‌ مي‌بينه‌. يكي‌ برهوته‌ كه‌ در طرف‌ يمنه‌، چشم‌ ملكوتي‌ داشته‌ باشه‌ جهنم‌ مي‌بينه‌ تو جهنم‌ كه‌ كسي‌ نمي‌ايسته‌ متوقف‌ نمي‌شه‌ و نماز نمي‌خونه‌. فرمود من‌ بايد از اينجا بروم‌، اصحاب‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ مقدسهاي‌ نادان‌، نافهم‌. اونهايي‌ كه‌ هيچ‌ تعهدي‌ در مقابل‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نداشتند. آمده‌ بودند با علي‌ بن‌ ابيطالب‌ شايد خوش‌ گذراني‌ شايد فكر مي‌كردند علي‌ فتح‌ مي‌كنه‌ يك‌ شهري‌ را به‌ اونها مي‌سپره‌ به‌ عنوان‌ فرماندار.

 بعضي‌ از همين‌ افراد بودند. شيع‌ قاضي‌ با علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بود اونوقت‌. اينها حتي‌ جزء قضات‌ بزرگ‌ اونها در اون‌ زمان‌ بودند. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هم‌ اون‌ رشدي‌ كه‌ الحمد الله‌ امروز در بين‌ مردم‌ بوجود آمده‌ در ميان‌ اونها نمي‌ديد مگر در يك‌ چند نفري‌ كه‌ اينها براي‌ جنگ‌ و مبارزة‌ با دشمن‌ خيلي‌ كم‌ بودند، سلمان‌ بود و ابيذر بود و مغداد بود و عمار بود و مالك‌ اشتر بود و مجموعا اگر بشمري‌ شايد ده‌ نفر بودند كه‌ دوست‌ داشتند علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را و واقعا تحت‌ فرمان‌ بودند.

 حضرت‌ حركت‌ كرد اتفاقا در اون‌ سفر از اين‌ افرادي‌ كه‌ نام‌ بردم‌ هيچ‌ كس‌ همراه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نبود، گفتند ما آقا نماز اول‌ وقتمون‌ را ول‌ نمي‌كنيم‌. بعضيها هستند اينطوريند، آقا حجت‌ ابن‌ الحسن‌ آمده‌ مي‌گه‌ بياييد مي‌گن‌ آقا ما نماز اول‌ وقتمون‌ را بخونيم‌ چون‌ نماز زحمتي‌ نداره‌. اما جنگ‌ خلاصه‌ گفت‌ ستون‌ تا ستون‌ فرجه‌. نماز مي‌خونيم‌ شايد تا وقته‌ بله‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ از ما صرف‌ نظر كنه‌ ما را فراموش‌ كنه‌، بعضيها اينطورند. گفت‌ نماز اول‌ وقتمون‌ را ما نمي‌تونيم‌ ترك‌ كنيم‌. همه‌ نمي‌رن‌ اونها كه‌ كورند اونها كه‌ ملكوت‌ اين‌ اراضي‌ غضب‌ شده‌ را نمي‌بينند. اونها كه‌ غضب‌ پروردگار را با رحمت‌ پروردگار توي‌ حرم‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا يكي‌ مي‌ره‌ شفا مي‌گيره‌، يكي‌ مي‌ره‌ مريض‌ مي‌شه‌. شما باور مي‌كنيد خيلي‌ها هستند مي‌رن‌ اونجا مريض‌ مي‌شن‌. به‌ خود من‌ مي‌گفت‌، مي‌گفت‌: كه‌ توي‌ حرم‌  خيلي‌ گرم‌ بود، عرق‌ كردم‌ اومدم‌ بيرون‌ سرما خوردم‌ حالا تب‌ كردم‌ مريض‌ شدم‌. بله‌ مي‌شه‌. ضريح‌ حرم‌ حضرت‌ رضا براي‌ شخص‌ كور با ضريح‌ چي‌ بگم‌ هر جا شما از اين‌ بدتر نباشه‌ها فرقي‌ نمي‌كنه‌ ولي‌ چشم‌ بينا مي‌خواد كه‌ ملائكة‌ حافين‌ به‌ قبر علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا را ببينند كه‌ تنزل‌ الملائكت‌ والروح‌ اينها نازل‌ مي‌شن‌ و رحمت‌ پروردگار را مي‌يارن‌ اونجا مثل‌ بلا تشبيه‌ يك‌ سيلو گندم‌ اونجا مي‌ريزن‌ و بعد از اونجا رحمت‌ الهي‌ در بين‌ مردم‌ بخش‌ مي‌شه‌. اينها نمي‌ديدن‌ موندن‌ نمازشون‌ را بخونن‌، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ تشريف‌ برد يكي‌ دو نفر همراه‌ حضرت‌ آمدند يكي‌ دو نفري‌ آمدند اينها ديدند نه‌ آفتاب‌ غروب‌ كرد نماز خونده‌ نشد، خدا نكنه‌ امتحان‌ سختي‌ براتون‌ پيش‌ بياد، همانطوري‌ كه‌ باهاش‌ شبه‌، يك‌ كسي‌ مي‌گفت‌ شبه‌ وبا آمده‌ بود توي‌ ايران‌ مي‌گفتند چون‌ ما شبه‌ آدميم‌ وباي‌ اصلي‌ نيامده‌ شبه‌ وبا آمده‌.

 ماها اگر الان‌ مي‌گيم‌ با امام‌ زمان‌ باشه‌ بگه‌ نماز بخوان‌ مي‌خونيم‌، بگه‌ نماز نخون‌ نمي‌خونيم‌. اما يك‌ مدتي‌ از ما مي‌گذره‌ عادي‌ مي‌شه‌ يك‌ عالم‌ بزرگوار عادي‌ مي‌شه‌، طبعا هر چيزي‌ انسان‌ زياد ببينتش‌ عادي‌ مي‌شه‌. بعد بگه‌ نماز نخون‌. بعد آدم‌ بكشه‌ مثل‌ خضر من‌ هيچي‌ نگم‌. كشتي‌ مردم‌ را سوراخ‌ بكنه‌ من‌ هيچي‌ نگم‌، به‌ خدا قسم‌ من‌ خودم‌ ديدم‌ در مسجد اعظم‌ قم‌ يكي‌ از مقدسين‌ تهران‌ خيلي‌ هم‌ آدم‌ مقدس‌ خوبي‌ بود، يعني‌ مقدس‌ بدي‌ بود منتهي‌ از نظر مردم‌ مقدس‌ خوبي‌ بود، مستحبات‌ رعايت‌ مي‌كرد، خيلي‌ عجيب‌ بودها هر كدام‌ از شماها مي‌ديدش‌ مريدش‌ مي‌شديد يقينا از قيافه‌اش‌ پيدا بود. داشت‌ تقوا از سر و صورت‌ و عبا و شال‌ و سرش‌ و همش‌ مي‌ريخت‌. يك‌ شال‌ سفيدي‌ داشت‌ موقع‌ نماز در مي‌آورد از توي‌ جانمازش‌. يك‌ سجاده‌اي‌ هميشه‌ زير بغلش‌ بود و مسافرت‌ هم‌ كه‌ مي‌رفت‌ وقتي‌ بهش‌ مي‌رسيدي‌ صلوات‌ مي‌فرستاد بقدري‌ حال‌ داشت‌ به‌ قدري‌ خوب‌ بود كه‌ چه‌ عرض‌ كنم‌. حال‌ من‌ كه‌ به‌ شماها مي‌گم‌ حال‌ چيزي‌ نيست‌، اين‌ كارها اينها مسئله‌اي‌ نيست‌ شايد خود من‌ خوب‌ براي‌ من‌ سجاده‌ دارم‌، شايد هم‌ هميشه‌ باشه‌. اينجا يكي‌ از آقايون‌ برام‌ سجاده‌ آورد. گفتم‌ نه‌ حالا من‌ مي‌خوام‌ همينجور معمولي‌ باشم‌. نه‌ اينكه‌ سجاده‌ شايد در يك‌ بعدي‌ مستحب‌ هم‌ باشه‌. سجادة‌ زير بغلش‌، توش‌ عبا بود، شال‌ سبز بود، مسواك‌ چوبي‌ بود، اينها را نميخوام‌ مذمت‌ كنم‌. همه‌اش‌ خوبه‌، همه‌اتون‌ هم‌ داشته‌ باشيد هم‌ خوبه‌. شانة‌ چوبي‌ بود، يك‌ شيشه‌ عطر بود، اينها وقتي‌ كه‌ پهن‌ ميكرد، انسان‌ به‌ ايشان‌ ميگفت‌ عجب‌!… تمامش‌ تقوا، تمامش‌ پرهيزگاري‌، آمده‌ بود منزل‌ ما. من‌ از آنجا ازش‌ سؤال‌ كردم‌ كه‌ شما مقلد كي‌ هستيد؟ گفت‌ آية‌ الله‌ بروجردي‌. زمان‌ آية‌ الله‌ بروجردي‌ هم‌ بود. گفتم‌ پس‌ بيا آقاي‌ بروجردي‌ در مسجد اعظم‌، تازه‌ مسجد اعظم‌ هم‌ افتتاح‌ شده‌ بود، بيا بريم‌ آنجا نماز بخونيم‌. گفت‌ بريم‌. آمديم‌. رفت‌ آمد با من‌. خوب‌ يك‌ ربع‌ قبل‌ از نماز بلندگو قرآن‌ شروع‌ كرد. قبل‌ از اذان‌. حالا عاديه‌، ولي‌ آنوقت‌ ايشان‌ بلندگو را حرام‌ ميدونست‌، همين‌ آقا بلندگو را حرام‌ ميدونست‌. گفت‌ اِ اين‌ صداي‌ چيه‌؟ گفتم‌ بلندگو ي‌ قرآنه‌. گفت‌ مگه‌ اينجا زير نظر آقاي‌ بروجردي‌ نيست‌. گفتم‌ آقاي‌ بروجردي‌ الان‌ خودشون‌ هم‌ تشريف‌ مي‌آورند. گفت‌ من‌ ديگه‌ از اين‌ ساعت‌ تقليد آقاي‌ بروجردي‌ نميكنم‌. باور كنيدها! رفت‌ مقلد يك‌ آخوند ديوانه‌اي‌ شد در تهران‌ و بعد ازش‌ سؤال‌ كردم‌ تو مقلد كي‌ هست‌؟ گفت‌ مقلد فلاني‌. ديوانه‌ بود، من‌ مي‌شناختمش‌. از اين‌ رفته‌ بودند سؤال‌ كرده‌ بودند كه‌ باد گلو آيا وضو را باطل‌ ميكنه‌ يا نه‌؟ گفته‌ بود اگر بو بكنه‌ باطل‌ ميكنه‌. اين‌ همونه‌ راهش‌ را گم‌ كرده‌ از بالا آمده‌. رفت‌ مقلد او شد. براي‌ چي‌؟ من‌ خونة‌ همون‌ عالم‌ ديوانه‌ رفته‌ بودم‌ يك‌ روز. گفتم‌ آقا هواي‌ به‌ اين‌ گرمي‌ شما چرا پنكه‌ نمي‌گذاريد؟ گفت‌ ما برق‌ نداريم‌. گفتم‌ چرا برق‌ نمي‌كشيد. گفت‌ توي‌ اين‌ سيمهاي‌ برق‌ موسيقي‌ هست‌. گفتم‌ مثل‌ اينكه‌ بعضي‌ راديوها هست‌ كه‌ با برق‌ كار ميكنه‌، موسيقي‌ توي‌ هواست‌، اگر بخواهيد…. اينجوري‌ ميشه‌ انسان‌. اگر انسان‌ بخواد اينطور سرخود بره‌ جلو ميشه‌ يك‌ همچين‌ مقدسي‌. در يك‌ مجلس‌ ديگه‌ ايشان‌ بود، پنكه‌ آورده‌ بودند، اينجا برق‌ بود، خنك‌ بود. گفت‌ برش‌ داريد. آقا ما گرممونه‌. گفت‌ از اينكه‌ اين‌ مي‌رقصه‌ من‌ خوشم‌ نمي‌آد. پنكه‌ اينجوري‌ اينجوري‌ ميكرد مي‌گفت‌ من‌ از رقصش‌ خوشم‌ نمي‌آد. خدا نكنه‌ شيطون‌ اين‌ پالونش‌ را بگذاره‌ روي‌ آدم‌. پالون‌ را روي‌ آخوند ميگذاره‌، روي‌ مقدس‌ مي‌گذاره‌، روي‌ عالم‌ ميگذاره‌، روي‌ همه‌ كس‌ مي‌گذاره‌. پالون‌ شيطون‌ را زيرش‌ نرويد. هيچ‌. آدم‌ بايد آدم‌ باشه‌. خيلي‌ از كارها خوبه‌. خوب‌ ما تحت‌ برنامه‌ حساب‌ داشته‌ باشيد. ايني‌ كه‌ من‌ ميگم‌ در صراط‌ مستقيم‌، بدون‌ كم‌ و زياد؛ بخاطر اينه‌ كه‌ شما رساله‌ها را برداريد، نگاه‌ كنيد، طبق‌ رساله‌ عمل‌ كنيد بدون‌ هيچ‌ كم‌ و زياد، بدون‌ هيچ‌ كم‌ و زياد. اين‌ آقا فرار كرد از توي‌ مسجد آقاي‌ بروجردي‌، تقليدش‌ را از آقاي‌ بروجردي‌ برگردوند كه‌ چرا بلندگو توي‌ مسجد گذاشته‌ آقاي‌ بروجردي‌ و بلندگو حرامه‌! اينجوري‌ ما مي‌شيم‌. خيلي‌ بايد مراقب‌ باشيد انشاء الله‌ كه‌ قرص‌ باشيد، محكم‌ باشيد. اگر امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ آمد، تمرين‌ لااقل‌ كرده‌ باشيد كه‌ هرچه‌ الان‌ رساله‌ ميگه‌ دستور دينتونه‌، دستور اسلامتونه‌، دستور هر چي‌ هست‌، آنچنان‌ پابنديد كه‌ اين‌ تمرين‌ را انجام‌ داديد. وقتي‌ آقا وليعصر، آن‌ آقايي‌ كه‌ همة‌ ماها كه‌ هيچ‌، تمام‌ انبياء غير از پيغمبر اكرم‌، خاك‌ كف‌ پاي‌ آن‌ آقا هست‌، ما بدونيم‌ چيكار بايد بكنيم‌. اي‌ بابا اين‌ آقا هم‌ كه‌ نمي‌دونم‌ چي‌. ما لهذا الرسول‌ يأكل‌ الطعام‌ و يمشي‌ في‌ الارض‌. دربارة‌ پيغمبر ميگفتند اين‌ چه‌ پيغمبر است‌ كه‌ كه‌ غذا ميخوره‌؟! با ذره‌بين‌ نگاه‌ مي‌كنند. خدا رحمت‌ كنه‌ آية‌ الله‌ قمي‌ بزرگ‌ را، ايشان‌ در يك‌ مجلسي‌ خوب‌ خيلي‌ مؤدب‌، خيلي‌ مواظب‌، خيلي‌ مقيد، ديدند يك‌ پوست‌ خربوزه‌اي‌ برداشته‌ داره‌ دندون‌ ميزنه‌. اطراف‌ نگاه‌ كردم‌ ديدم‌ يك‌ نفر هم‌ داره‌ آنطرف‌ دندون‌ ميزنه‌، اين‌ زودتر شروع‌ كرده‌ بود. بعد كه‌ از ايشان‌ سؤال‌ كرده‌ بودند، گفته‌ بود ديدم‌ كه‌ آن‌ بندة‌ خدا روي‌ عادت‌ داره‌ پوست‌ خربوزه‌ را دندون‌ ميزنه‌ همه‌ دارند بهش‌ نگاه‌ مي‌كنند. اين‌ ممكنه‌ خجالت‌ بكشه‌. منهم‌ دندون‌ زدم‌ كه‌ باصطلاح‌ او ديگه‌ خجالت‌ نكشه‌. اشكالي‌ هم‌ نداره‌. يك‌ ملكات‌ نفساني‌ انسان‌ گاهي‌ پيدا ميكنه‌. اين‌ مطلب‌ را شما نميدونيد چقدر مهمه‌. يعني‌ مرجع‌ تقليد پوست‌ را دندون‌ بزنه‌. من‌ خودم‌ در يك‌ جائي‌، در يك‌ مجلسي‌ منبر مي‌رفتم‌، سال‌ اولي‌ بود كه‌ منبر مي‌رفتم‌. خيلي‌ منبر خرابي‌ مي‌رفتم‌، خيلي‌، يك‌ آقايي‌ از منبريهاي‌ خوب‌ مي‌آمد بعد از من‌ منبر مي‌رفت‌. من‌ را آنجا گذاشته‌ بودند كه‌ من‌ تا وقتي‌ مردم‌ مي‌آيند مي‌نشينند، آن‌ منبري‌ ميرسه‌، همان‌ كاري‌ كه‌ نستجير بالله‌ با قرآن‌ انجام‌ مي‌دهند، با ما انجام‌ مي‌دادند. اين‌ آقا بسكه‌ خوب‌ بود، بسكه‌ آقا بود، مي‌آمد بعد از من‌ مي‌رفت‌ منبر، منبرش‌ را خراب‌ ميكرد مثل‌ من‌ لكنه‌ مي‌انداخت‌ توي‌ دهنش‌، مثل‌ من‌ جوري‌ منبر ميرفت‌ كه‌ منبر من‌ خيلي‌ بد معرفي‌ نشه‌. اينجوريه‌. حواسمون‌ جمع‌ بشه‌ اينها انسانيته‌. اينها اخلاقه‌، حالا ديگه‌ بيشتر از اين‌ براتون‌ حرف‌ نزنم‌ در اين‌ باره‌. بايد جوري‌ خودتون‌ را بسازيد، هيچ‌ كبري‌، غروري‌، غرور مرا لكه‌ دار كرد. خاك‌ بر سرت‌، لكه‌ دار كرد، آنهم‌ مثل‌ اينكه‌ تا حالا لكه‌ نداشته‌. خود غرور اصلا لكه‌ است‌. غرور من‌ را توي‌ مجلس‌ لكه‌دار كرد. من‌ را آبرويم‌ را برد. تو اگر آبرويي‌ داشتي‌ كار خلاف‌ نمي‌كردي‌. يك‌ حرفهايي‌ كه‌ توي‌ خانه‌هاي‌ دور از معرفت‌ و دور از انسانيت‌ و دور از همه‌ چيز زده‌ ميشه‌، شماها كه‌ نه‌. الحمدلله‌ شما اينطور نيستيد، بعضي‌ وقتها ما تكرار ميكنيم‌. غرورم‌ لكه‌دار شد. مدتي‌ يك‌ شخصي‌ با من‌ دعوا ميكرد كه‌ چرا وقتي‌ كه‌ تو به‌ من‌ نهي‌ از منكر كردي‌ چرا جوري‌ گفتي‌ فلاني‌ هم‌ فهميد. چطور بگم‌؟ آينه‌ هيچوقت‌ شده‌ كه‌ مراقب‌ بغل‌ دستي‌ هم‌ مثلا باشه‌ كه‌ به‌ شما بديت‌ را نشون‌ نده‌. حالا البته‌ اخلاق‌ ايجاب‌ ميكنه‌ كه‌ در گوش‌ طرف‌ انسان‌ بگه‌. اما افراد ناسالم‌ اينجوريند، افرادي‌ كه‌ غرور دارند. افرادي‌ كه‌ غرورشون‌ را نشكستند. توي‌ يك‌ مجلس‌ جمعي‌ از اصحاب‌ پيغمبر اكرم‌ نشسته‌اند. يك‌ نفر از آنطرف‌ گفت‌ يا سلمان‌ ريش‌ تو بهتره‌ يا دم‌ سگ‌؟ ببينيد از اين‌ حرف‌ بدتر ديگه‌ نميشه‌. ديدند اشكش‌ جاري‌ شد. گفت‌ اگر از صراط‌ عبور كردم‌ وارد بهشت‌ شدم‌، ريش‌ من‌. و الاّ دم‌ سگ‌ بهتره‌. ببينيد. اينها را ميگن‌ انسانيت‌. ما باشيم‌ ميگيم‌ مرتيكه‌، معلومه‌ دشمن‌ اين‌ حرف‌ را زد. معلومه‌ كسي‌ به‌ سلمان‌ اين‌ حرف‌ را بزنه‌ معلومه‌ كيه‌. ما باشيم‌ ميگيم‌ كه‌ مرتيكه‌ اين‌ حرفها چيه‌. پاميشيم‌ يك‌ چند تا سيلي‌ هم‌ مي‌زنيم‌ و دعوا راه‌ مي‌اندازيم‌، حرفها چيه‌ تو جلوي‌ مردم‌ غرور مرا لكه‌دار كردي‌. جواب‌ همينه‌. اگر شما هم‌ به‌ خدا قسم‌ اينجور جواب‌ در مقابل‌ همچين‌ حرفي‌، حالا فحش‌ اين‌ حرف‌ زديد اگر فحشه‌ اين‌ حرف‌ زديد. اگر تعريفشون‌ را ميكردند خدايا همينطور كه‌ اينها ميگن‌ ما را قرار بده‌. نگذار آبروي‌ ما بره‌ جلوي‌ اينها. اگر مذمتشون‌ را مي‌كردند از آنها تقاضا مي‌كردند از خدا بخواهيد خدا ما را درست‌ كنه‌. راه‌، آخه‌ ما ميگم‌ مگه‌ چي‌ شده‌؟ مگه‌ اينها چه‌ فرقي‌ دارند با ساير مردم‌؟ فرق‌ يك‌ انسان‌ با ساير مردم‌ خيليه‌. من‌ همين‌ امروز بود فكر مي‌كردم‌، يعني‌ اگر شما حمل‌، چون‌ من‌ را مي‌شناسيد حمل‌ نمي‌كنيد، اگر حمل‌ بر خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ ديدن‌ ملكوت‌ و اينها نكنيد اين‌ را ميگم‌ بهتون‌. مردم‌ را يك‌ دسته‌ را مي‌ديدم‌ حيوانات‌ وحشي‌. وحشي‌. اصلا طرفشون‌ نميشه‌ رفت‌. بعضي‌ هستند حيوان‌ وحشيند. مثل‌ گرگ‌. پاتون‌ را مي‌گيرند، گوشتون‌ را مي‌كنند، چشمتون‌ را كور مي‌كنند، جگرتون‌ را در مي‌آورند. يك‌ عده‌ وحشي‌. حيوان‌ وحشي‌. كه‌ هيچ‌ حيواني‌ بدتر از اين‌ انسانها نيست‌. چون‌ حالا انسان‌ اگر با يك‌ گرگي‌ روبرو شد، گرگه‌ در مرحلة‌ اول‌ از انسان‌ ميترسه‌، بعد هم‌ يه‌ حمله‌ ميكنه‌ گوشة‌ پاي‌ انسان‌ را ميكنه‌ ميره‌. بدن‌ انسان‌ حالا از بين‌ ميره‌. ولي‌ روح‌ انسان‌ را خراب‌ نميكنه‌. در بين‌ همين‌ مسلمانها، حتي‌ در بين‌ همين‌ مردم‌ افرادي‌ هستند كه‌، اگر نگم‌ حتي‌ در بين‌ روحانيين‌، من‌ همين‌ امروز صبح‌ يك‌ ساعت‌ با يكنفر صحبت‌ مي‌كردم‌ كه‌ يك‌ روحاني‌ يك‌ چيزي‌ بهش‌ گفته‌ بود، اين‌ را صاف‌ و صوفش‌ كنم‌، هم‌ او را خرابش‌ نكرده‌ باشم‌ جلوي‌ اين‌. هم‌ اين‌ فكر غلط‌ را از توي‌ مغز اين‌ درآورده‌ باشم‌. يك‌ عده‌ حيوان‌ وحشي‌ هستند. حيواناتي‌ كه‌ اينها اولئك‌ كالانعام‌ بل‌ هم‌ اضل‌. اينها اضلند. حتي‌ آنهايي‌ كه‌ گناه‌ مي‌كنند، واجباتشون‌ را ترك‌ مي‌كنند. اينها حيوانات‌ وحشيند. از حيوان‌ وحشي‌ هم‌ بدتر. يك‌ دسته‌ هستند حيوانات‌ اهليند. اينها كياند؟ اينها كساني‌ هستند كه‌ واجباتشون‌ را انجام‌ مي‌دهند، محرمات‌ را ترك‌ مي‌كنند. گناهي‌ هم‌ ندارند، آدمهاي‌ خوبيند. اما خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ رشدي‌ ندارند، رو به‌ كمال‌ نمي‌روند. ديروزشون‌ با پريروزشون‌ فرقي‌ نكرده‌. امروزشون‌ هم‌ با پريروزشون‌ باز فرقي‌ نكرده‌. همچين‌ مساوي‌. خوب‌ حيوانات‌ هم‌ همينجورند ديگه‌. نه‌ چيزي‌ ياد ميگيرند، در گوش‌ الاغ‌ شما هر چه‌ سورة‌ ياسين‌، سورة‌ كوچكتري‌ هم‌ بخونيد، هيچي‌ ياد نميگيره‌. هيچ‌ ترقي‌ نمي‌كنند. همينجور، پارسال‌ هم‌ همينجور بوده‌ مثل‌ امسال‌. گناهي‌ هم‌ نكرده‌، حيوانات‌ هم‌ گناه‌ نمي‌كنند. كدوم‌ حيوان‌ ديديد گناه‌ بكنه‌! مثل‌ حيوانات‌ واجباتشون‌ را هم‌ انجام‌ مي‌دهند. اينها، بعله‌، واجباتشون‌ را چطور انجام‌ مي‌دهند؟ الاغه‌ واجبه‌ كه‌، خدا اينجوري‌ مقرر كرده‌ كه‌ يك‌ مقداري‌ از بار مردم‌ را بكشه‌. خوب‌ مي‌كشه‌ خيلي‌. بعله‌. گناه‌ هم‌ نداره‌. كدوم‌ الاغه‌ كه‌ گناه‌ داشته‌ باشه‌. ولي‌ كمالي‌ هم‌ نداره‌. لذا خدا مي‌فرمايد اولئك‌ كالانعام‌. شما ببينيد كي‌ ميگه‌ اولئك‌ كالانعام‌. و لهم‌ قلوب‌ يفقهون‌ بها. اينها دل‌ دارند ولي‌ چيزي‌ نمي‌فهمند. چشم‌ دارند چيزي‌ نمي‌بينند. گوش‌ دارند چيزي‌ نمي‌شنوند. همينجورند. توي‌ همين‌ يك‌ كسي‌ به‌ من‌ رسيده‌ بود هي‌ مي‌گفت‌ هي‌ فرقي‌ با سابق‌ آقاي‌ ابطحي‌ نكردي‌. سي‌ سال‌ قبل‌ ديدمت‌ حالا هم‌ همون‌ آدمي‌. اين‌ مي‌خواست‌ از من‌ تعريف‌ بكنه‌. ولي‌ من‌ بهش‌ گفتم‌ خيلي‌ بد حرفي‌ زدي‌. من‌ را يك‌ الاغ‌ معرفي‌ كرده‌. هيچ‌ فرقي‌ نكرده‌! اين‌ خوشتون‌ نياد اگر گفتند منظورش‌ اينه‌ يعني‌ من‌ جوون‌ موندم‌. منظورش‌ اينه‌ كه‌ من‌ اخلاقم‌ فرقي‌ نكرده‌. اينها حيوانند. كسي‌ كه‌ هيچ‌ ترقي‌ نكنه‌، هيچ‌ فرقي‌ نكنه‌ حيوانه‌. آني‌ كه‌ تنزل‌ ميكنه‌ كه‌ جزء آن‌ بل‌ هم‌ اضله‌. آني‌ كه‌ معصيت‌ ميكنه‌، وحشيگري‌ ميكنه‌، معصيتها اكثرش‌ مربوط‌ به‌ طمع‌ و مال‌ دنيا و مربوط‌ به‌ خيانت‌ به‌ مردمه‌. اين‌ شخص‌ از حيوان‌، از هر حيوان‌ وحشي‌ هم‌ وحشي‌تره‌. يك‌ عده‌ انسانند. آنهايي‌ هستند كه‌ روز بروز ترقي‌ مي‌كنند، حرام‌ انجام‌ نمي‌دهند، واجباتشون‌ را انجام‌ مي‌دهند، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ به‌ فكر ترقيند.

 ائمة‌ اطهار هم‌ نقل‌ شده‌، از پيغمبر اكرم‌ هم‌ نقل‌ شده‌، الحكمة‌ ضالة‌ المؤمن‌. حكمت‌، فهميدن‌ مسائل‌ حق‌، اينها گمشدة‌ مؤمنه‌… زير پتو را مي‌گرديد، لاي‌ كتابها را مي‌گرديد، توي‌ حياط‌ را مي‌گرديد. ديگه‌ نمي‌گيد اينجا جاي‌ گشتنش‌ نيست‌. همه‌ جا را مي‌گرديد. همه‌ جا. يك‌ جا را بلكه‌ بعضي‌ وقتها ده‌ مرتبه‌ مي‌گرديد. بيشتر احتمال‌ ميديد آنجا باشه‌ ميگيد شايد من‌… حكمت‌، ترقي‌، كمالات‌، تزكية‌ نفس‌، صفات‌ حميده‌، علم‌ و دانش‌، اينها گمشدة‌ مؤمنه‌. دنبالش‌ ميگرده‌ پيش‌ همه‌ كس‌. احتمال‌، نگيد كه‌ اين‌ كه‌ ديگه‌ چيزي‌ نميتونه‌ به‌ من‌ ياد بده‌. نه‌. يك‌ وقت‌ مي‌بينيد همون‌، همانجايي‌ كه‌ شما احتمالش‌ را نمي‌ديد خيلي‌ چيزهايي‌ گمشده‌ در آن‌ جاهايي‌ است‌ كه‌ انسان‌ احتمالش‌ را نميده‌. مؤمن‌ بايد در همه‌ جا دنبالش‌ بگرده‌. از هر زباني‌ ياد بگيريد. پاي‌ منبرها بدون‌ اينكه‌ كسب‌ كمالات‌ بكنيد ننشينيد. اگر ديديد اين‌ منبر به‌ دردتون‌ نمي‌خوره‌، فايده‌اي‌ نداره‌، ننشينيد. روضه‌اي‌ كه‌ مي‌بينيد، چرا، روضه‌ همون‌ گريه‌ كردنش‌ خودش‌ انسان‌ را تزكيه‌ ميكنه‌. اما يك‌ مجلسي‌ هست‌ هيچ‌ فايده‌اي‌ نداره‌. مجلس‌ جشنيه‌. مجلس‌ عروسي‌ هست‌، بي‌ غيرت‌ترين‌ مردم‌، مردها، خانمها هم‌ بشنوند كه‌ مردهاشون‌ را سرزنش‌ نكنند، آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ زنش‌ را به‌ هر عروسي‌ بفرسته‌. عرائس‌. و بدبخت‌ترين‌ زنها كسي‌ است‌ كه‌ هر جا عروسي‌ ميشه‌، از دو ماه‌ قبل‌، هنوز خود عروس‌ داماد به‌ فكر تهية‌ لباس‌ نيستند، اين‌ به‌ فكر تهية‌ لباسه‌. همين‌ لباس‌ خونه‌ات‌ را، خانمها مي‌شنوند، لباسي‌ كه‌ شما بايد بهترين‌ لباس‌ را براي‌ شوهرتون‌ بپوشيد. و بدترين‌ لباسهايتون‌ را در مجالسي‌ كه‌ چشم‌ انداز ديگرانه‌، بپوشيد كه‌ چشم‌ آنها به‌ شما خيره‌ نشه‌. شما يك‌ عروسي‌ اگر بشيد، خدا الحمدلله‌ به‌ شماها لطف‌ كرده‌، به‌ بعضي‌ هاتون‌، به‌ ماها كه‌ الحمدلله‌ خدا لطف‌ كرده‌ كه‌ وقتي‌ يك‌ عروسي‌ ميشه‌ توي‌ فاميل‌، تا چند وقت‌ اين‌ زنهايي‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ نكردند، در صراط‌ حق‌ نيستند، با شوهرهاشون‌ دعوا مي‌كنند. يك‌ چيزهايي‌ آنجا ديدند، مي‌بينند شوهرشون‌ نميتونه‌ تهيه‌ بكنه‌، درگيري‌ بوجود مي‌آوردند. بعضي‌هاشون‌ هم‌ اظهار ميكنند. فلاني‌ فلان‌ لباس‌ را داره‌. فلاني‌ فلان‌ چيز را داره‌. ولي‌ زنهايي‌ كه‌، در مجلسمون‌ هم‌ هستندها، زنهايي‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ كردند، تزكية‌ نفس‌ كردند، پاكند، اينها وقتي‌ شوهرشون‌ مي‌خواد يك‌ چيزي‌ براشون‌ بخره‌، به‌ يك‌ مناسبتي‌، بهش‌ ميگن‌ فشار بهت‌ نياد، ناراحت‌ نباشي‌. به‌ خدا قسم‌ اينقدر اين‌ مسئلة‌ كمالات‌ روحي‌ پر ارزشه‌، من‌ نمي‌خوام‌ چون‌ بعضي‌ هاتون‌ خيلي‌ خوشحال‌ ميشيد، بعضي‌هاتون‌ هم‌ غصه‌ مي‌خوريد. بهرحال‌ به‌ همه‌ ميگم‌، ميگم‌ فكر نكن‌ چرا اينطوري‌ بايد باشه‌. بعضي‌هاتون‌ ميگيد چرا زنم‌ بايد اينطوري‌ باشه‌؟ بعضي‌هاتون‌ هم‌ خوشحاليد كه‌ الحمدلله‌ چقدر خدا لطف‌ كرده‌ به‌ ما. بعله‌.

 بهرحال‌. اين‌ يك‌ موضوع‌ كه‌ عرض‌ كردم‌. و انشاء الله‌ از چيزهايي‌ كه‌ بايد خيلي‌ بهش‌ توجه‌ داشت‌، شناخت‌ معرفته‌. از همه‌ مهمتره‌. من‌ امشب‌ يك‌، چون‌ معرفت‌ كتاب‌ روايت‌ حضرت‌ امير صلواة‌ الله‌ عليه‌ ممكنه‌ نرسيم‌، فرصت‌ نباشه‌. ولي‌ يك‌ كلي‌ براي‌ همه‌اتون‌ عرض‌ ميكنم‌ و اين‌ را از همه‌ مي‌خوام‌ كه‌ بعضي‌ از آقايون‌ مطالعه‌ داشته‌اند اين‌ را ولي‌ بعضي‌ها نداشتند. اين‌ كتاب‌ دو مقاله‌ يك‌ بخشي‌ در اولش‌ هست‌. ظاهرا بخش‌ اولشه‌، اعجاز قرآن‌، يا بخش‌ دوم‌ هست‌؟ من‌ خودم‌ يادم‌ رفته‌. اين‌ قسمت‌ اعجاز قرآن‌ را بخونيد. همه‌اتون‌ بايد انشاء الله‌ خوب‌ بخونيد، حفظش‌ كنيد و بلد باشيد. علتش‌ اينه‌، اين‌ از نظر اعتقادي‌ شما را تنظيم‌ ميكنه‌. معجزه‌ بودن‌ قرآن‌ بطوري‌ كه‌ اگر جن‌ و انس‌ جمع‌ بشوند نمي‌تونند مثلش‌ را بيارن‌، اگر اين‌ را ثابت‌ بشه‌، دقت‌ كنيد من‌ مي‌خوام‌ شروع‌ بكنم‌ براي‌ معارفتون‌. اگر اين‌ ثابت‌ بشه‌ كه‌ قرآن‌ معجزه‌ است‌، با يك‌ تير سه‌ نشان‌ زديم‌. سه‌ نشون‌ مهم‌. يكي‌ خدا ثابت‌ ميشه‌. چون‌ ما ميگيم‌ كه‌ جن‌ و انس‌ جمع‌ بشوند نمي‌تونند اين‌ را بوجود بيارن‌. اين‌ براي‌ ما ثابت‌ شد. بعد مسئلة‌ بعدي‌ اين‌ است‌ كه‌ پس‌ چيزي‌ را كه‌ جن‌ و انس‌ نمي‌تونند بيارند، يك‌ كسي‌ اين‌ را گفته‌ كه‌ مافوق‌ جن‌ و انسه‌ و آن‌ خداست‌. معجزه‌ اصلا آنچه‌ كه‌ برخلاف‌، حالا آنجا مي‌خونيد ديگه‌، من‌ نمي‌خوام‌ شرحش‌ بدهم‌. معجزه‌ را چيزي‌ كه‌ برخلاف‌ طبيعت‌ باشه‌، يعني‌ طبيعت‌ آنچه‌ كه‌ در عالم‌ هست‌، مي‌خواد اين‌ بوجود نياد، و اين‌ بوجود بياد. اين‌ پديده‌ اگر بوجود آمد، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ معلومه‌ كه‌ يك‌ نيرويي‌ مافوق‌ موجوداتي‌ كه‌ طبيعي‌ است‌ اين‌ را بوجود آورده‌. اين‌ يك‌.

 دوم‌ آنكه‌ آن‌ كسي‌ كه‌ بوسيلة‌ او اين‌ قرآن‌ نازل‌ شده‌ اين‌ ثابت‌ ميشه‌ كه‌ فرستادة‌ خداست‌. چون‌ بدست‌ او اين‌ معجزه‌ صادر شده‌. سوم‌ تمام‌ آنچه‌ كه‌ در قرآن‌ هست‌، اينها حق‌ است‌، چون‌ معجزه‌ است‌ ديگه‌، حق‌ است‌ و از جانب‌ خداست‌. اين‌ سه‌ چيز با يك‌ چيز، با يك‌ اثبات‌ اعجاز قرآن‌ كه‌ در اينجا وارد شده‌. بعد كه‌ اين‌ برنامه‌ انجام‌ شد، معارف‌ قرآن‌ هم‌ از همانجا شروع‌ ميشه‌. يعني‌ شما از داخل‌ قرآن‌ ميتونيد كه‌ همة‌ معارفتون‌ را ياد بگيريد. پس‌ اين‌ بخش‌ را بايد حتما، من‌ به‌ اين‌ پسرم‌، حسين‌آقامون‌ كه‌ خيلي‌ هم‌ دوستش‌ دارم‌، بهش‌ گفتم‌ من‌ روي‌ اعتقاداتش‌ يك‌ شب‌ خدا ميدونه‌ امتحانش‌ كردم‌، ديدم‌ همش‌ را خوب‌ بلد شده‌ و اعتقاداتش‌ هم‌ الحمد لله‌ راسخ‌ و شما يك‌ شبه‌ ما ازتون‌ نمي‌خواهيم‌. ولي‌ زود، سريع‌، ازتون‌ مي‌پرسم‌ تا ببينم‌ كي‌ سريعتر و آني‌ كه‌ سريعتر ياد گرفت‌ البته‌ مشاغلتون‌ را هم‌ در نظر ميگيرم‌ها، نگيد، يكي‌ خوب‌ بيكاره‌، يا مثلا جناب‌ آقاي‌ رفيعي‌ و جناب‌ آقاي‌ كاشاني‌ و آقاي‌ فاني‌ و آقاي‌ نعمتي‌ و اينها، خوب‌ اينها از عملش‌ حفظند، خوب‌ خوندند اينها را حسابش‌ از ما جداست‌. مي‌دونم‌ كه‌ بعضي‌ از آقايون‌، مثلا آقاي‌ حسابي‌ درس‌ هم‌ داره‌، مدرسه‌ ميره‌، كار داره‌، فلان‌ و اينها بايد رعايت‌ بشه‌. همه‌ را مراقبم‌. كه‌ كي‌ها در چه‌ مدتي‌ بايد اين‌ را بلد باشند و كي‌ها تنبلي‌ كردند و كي‌ها كوتاهي‌ كردند، اينها همه‌اش‌ دستمون‌ هست‌. خيلي‌ ما را كندفهم‌ حساب‌ نكنيدها. بگيد هيچي‌ نمي‌فهمه‌. نه‌ بعضي‌ چيزها را مي‌فهمم‌ به‌ روي‌ خودم‌ نمي‌آرم‌. بهرحال‌ اين‌ هم‌ انشاء الله‌ زن‌ و مرد بايد اين‌ را بخونند و اگر هر كدامشون‌ يك‌ مطلبي‌ داشتند نفهميدند از اين‌ آقايوني‌ كه‌ گفتم‌ مي‌تونند بپرسند. مخصوصا خوب‌ جناب‌ آقاي‌ كاشاني‌ كه‌ واقعا خيلي‌ لطف‌ مي‌كنند با ماها مي‌نشينند و برمي‌خيزند. واقعا آقا هستند و همه‌ البته‌ خوبند. انشاء الله‌ اينها را از همين‌ آقايوني‌ كه‌ اسم‌ بردم‌، آقاي‌ نعمتي‌، آقاي‌ كاشاني‌، آقاي‌ رفيعي‌، آقاي‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود فاني‌، خيلي‌ اينها، اينها را بپرسند اگر يك‌ وقت‌ اشكالي‌ داشتند. يا از خود منهم‌، در خدمتتون‌ هستم‌. كه‌ بعد انشاء الله‌ برنامة‌ اعتقاداتتون‌ را تنظيم‌ كنيم‌. ما مي‌خواهيم‌ انشاء الله‌ قدم‌ به‌ قدم‌ باهاتون‌ باشم‌ تا پشت‌ سر شماها و با توسل‌ به‌ شماها، مي‌خوام‌ منهم‌ طفيل‌ شماها وارد بهشت‌ بشم‌. درون‌ بهشت‌ انشاء الله‌. و نه‌ اينكه‌ در بهشتي‌ كه‌ گلابي‌ و سيب‌ داره‌ و اينها. در بهشتي‌ كه‌ امام‌ زمان‌ و حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ و خاندان‌ عصمت‌ داره‌. عند مليك‌ مقتدر. في‌ مقعد صدق‌ عند مليك‌ مقتدر انشاء الله‌.

 

۶ رجب ۱۴۱۲ قمری- معرفت‌ امام‌ عليه‌ السلام‌ اخلاق‌ ۱۱

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اللهم‌ انا نشكوا اليك‌ فقد نبينا و غيبة‌ ولينا و قلة‌ عددنا.

 قلت‌ عدد. به‌ خدا قسم‌ اگر بدونيد كه‌ چقدر امام‌ زمان‌ غريبه‌! چقدر طرفداران‌ حق‌ قليلند. قدر خودتون‌ را مي‌دونيد كه‌ با يك‌ فكر، با يك‌ نيت‌، چند تا خواب‌ و رؤيا بحمدالله‌ ديده‌ شده‌ كه‌ انشاء الله‌ همة‌ اين‌ جمع‌ از ياران‌ امام‌ زمان‌ هستيد و انشاء الله‌ همه‌ دسته‌جمعي‌ براي‌ استقبالشون‌ خواهيم‌ رفت‌. و انشاء الله‌ آنهايي‌ كه‌ يك‌ خورده‌اي‌ ضعيفند، كوشش‌ كنند كه‌ از قافله‌ عقب‌ نمونند، خوابشون‌ نبره‌، آن‌ روزي‌ كه‌ رجعت‌ شروع‌ ميشه‌ و انه‌ رجعتكم‌ حق‌ لا ريب‌ فيها، رجعت‌ كه‌ شروع‌ ميشه‌ يعني‌ همون‌ ظهور حضرت‌، ظهور حضرت‌ وليعصر كه‌ انجام‌ شد و دنيا پر از عدل‌ و داد شد، يوم‌ لا ينفع‌ نفس‌ ايمانها لم‌ تكن‌ آمنت‌ من‌ قبل‌. ديگه‌ آنجا ايمان‌ كسي‌ به‌ درد نميخوره‌ كه‌ قبلا ايمان‌ نياورده‌ باشه‌. آخه‌ بعضي‌ها هستند كه‌ همج‌ الرعا هستند. حكومت‌ حكومت‌ اسلامي‌ شده‌، همه‌ مسلمانند. حكومت‌ كفر باشه‌ همه‌ كافرند. وقتي‌ امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ تشريف‌ مي‌آورد چون‌ دنيا پر از عدل‌ و داد شده‌ و هر كس‌ وابستگي‌ به‌ اين‌ حكومت‌ داشته‌ باشه‌ يك‌ كسي‌ ميشه‌، يك‌ شخصيتي‌ ميشه‌. در حكومت‌ امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ اينطور نيست‌. اين‌ آيه‌ ميگه‌ها. لم‌ تكن‌ آمنت‌ من‌ قبل‌ او كسبت‌ ايمانه‌ خيرا. اين‌ كسي‌ كه‌ به‌ اصطلاح‌ قبلا، يعني‌ وقتي‌ كه‌ جنگه‌، چون‌ تقريبا هشت‌ سال‌ طول‌ ميكشه‌ تا عدل‌ و داد برقرار ميشه‌. در اين‌ مدت‌ اگر ايمان‌ نياورده‌ باشه‌ و خيري‌ كسب‌ نكرده‌ باشه‌ ديگه‌ در موقع‌ رجعت‌، بعضي‌ها خيال‌ ميكنند يعني‌ موقع‌ ظهوره‌. نه‌. و ان‌ رجعتكم‌ حق‌ لا ينفع‌ ايمانكم‌. رجعت‌ روز رجعت‌ ديگه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌، يعني‌ بعد از استقرار حكومت‌، الان‌ خيلي‌ها هستند. در زمان‌ شاه‌ مثلا فرض‌ كنيد كه‌ اصلا با انقلاب‌ اسلامي‌ و همه‌ چيز مخالف‌ بودند، حالا انقلابي‌ حسابي‌ و دو آتشه‌ شدند. اين‌ خوب‌ چون‌ مرجع‌ تقليد، رهبر، رئيس‌ جمهور اينها متوجه‌ نيستند. شايد هم‌ حتي‌ نزديكترين‌ افرادشون‌ همينطوري‌ باشند و بعد هم‌ كلاه‌ سرشون‌ بره‌. اما امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ اينطور نيست‌. به‌ واقعيات‌ حكومت‌ ميكنه‌. آنجا اگر كسي‌ يك‌ سر سوزن‌ دغلي‌ داشته‌ باشه‌ توي‌ دلش‌، اين‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ مطرود ميشه‌. اين‌ باصطلاح‌ يوم‌ لا ينفع‌، ببينيد آيه‌ چي‌ ميگه‌، يوم‌ لا ينفع‌ نفس‌ ايمانها. آن‌ روز هيچكس‌ ايمانش‌ فايده‌ برايش‌ نداره‌. هي‌ ميگه‌ من‌ ايمان‌ دارم‌. ميگه‌ اين‌ بدرد نميخوره‌، مي‌خواستي‌ زودتر ايمان‌ بياري‌. ايمان‌ ما، لم‌ تكن‌ آمنت‌ من‌ قبل‌. ايمانش‌ به‌ دردش‌ نميخوره‌ مگه‌ اينكه‌ قبلا ايمان‌ پيدا كرده‌ باشه‌. لو كسبت‌ ايمانها خيرا.

 پس‌ بنابراين‌ انشاء الله‌ ما كوشش‌ بكنيم‌ كه‌ حتي‌ قبل‌ از ظهور حضرت‌، قبل‌ از، يعني‌ جزء مؤمنين‌ به‌ غيب‌ باشيم‌، كه‌ جزء برادران‌ پيغمبر باشيم‌. پيغمبر اكرم‌، پيغمبر اكرم‌ هيچ‌ كسي‌ را به‌ برادري‌ انتخاب‌ نكرد جز دو كس‌. يكي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را كه‌ انت‌ اخي‌ فرمود. يكي‌ هم‌ مؤمنيني‌ كه‌ در زمان‌ غيبت‌ اينها ايمان‌ واقعي‌ آوردند و تزكية‌ نفس‌ كردند و بسوي‌ خدا حركت‌ كردند. اين‌ دو دسته‌.

 خوب‌ اين‌ انشاء الله‌ مقدمه‌اي‌ بود براي‌ اينكه‌ قدر خودتون‌ را بدونيد و كوشش‌ بكنيد كه‌ انشاء الله‌ جزء آنهايي‌ نباشيد كه‌ امام‌ زمان‌ را برنجونيد. يك‌ شخصي‌ ميگفت‌ كه‌ من‌ در عالم‌ رؤيا البته‌، حضرت‌ بقية‌ الله‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را ديدم‌. ايشان‌ سرشون‌ را گذاشتند روز شانة‌ من‌ و هي‌ گريه‌ مي‌كردند و از دست‌ دوستان‌ بي‌ تقوايشون‌ اشك‌ مي‌ريختند. مي‌گفتند اينها اظهار دوستي‌ به‌ من‌ مي‌كنند ولي‌ غيبت‌ مي‌كنند، تهمت‌ ميزنند. اظهار دوستي‌ به‌ من‌ مي‌كنند ولي‌ بي‌ جهت‌ مردم‌ و دوستان‌ من‌ را امر به‌ بدي‌ مي‌كنند. اينها اظهار دوستي‌ با من‌ مي‌كنند و با خدا مخالفت‌ مي‌كنند. به‌ خدا قسم‌ حضرت‌ فرمود، به‌ خدا قسم‌ كه‌ اينها را من‌ مؤاخذه‌اشون‌ ميكنم‌. شما ببينيد از هر كسي‌ بدي‌ بده‌. ولي‌ از دوستان‌ امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ بدتره‌. انشاء الله‌ كه‌ حالا كه‌ بناست‌ اين‌ قافله‌ حركت‌ بكنه‌ و به‌ خدا و امام‌ زمان‌ برسه‌، يك‌ جوري‌ باشه‌ كه‌ همه‌امون‌ پاك‌ باشيم‌، همه‌امون‌ خوب‌ باشيم‌، همه‌امون‌ باصفا باشيم‌، باوفا باشيم‌. من‌ از اول‌ زندگي‌ تابحال‌ يك‌ چيز را هميشه‌ آرزو داشتم‌ و انشاء الله‌ اميدوارم‌ بهش‌ برسيم‌. آن‌ اينكه‌ يك‌ عده‌ دوستاني‌ داشتيم‌ كه‌ يك‌ روح‌ باشيم‌ توي‌ چند بدن‌. واقعاها. يكي‌ باشيم‌. يك‌ جوري‌ باشيم‌ كه‌ هر چه‌، هر چه‌ خدا مي‌خواد همه‌امون‌ بخواهيم‌. هر چي‌ امام‌ زمان‌ ميخواد همه‌امون‌ بخواهيم‌. از خودمون‌ رأيي‌ نداشته‌ باشيم‌، همه‌امون‌ يك‌ چيز مي‌خواهيم‌. همه‌امون‌ يك‌ هدف‌ خواهيم‌ داشت‌.

 مسئلة‌ ديگه‌اي‌ كه‌ قبل‌ از اينكه‌ من‌، اين‌ كتاب‌ را نتونستم‌ گير بيارم‌ ولي‌ هر بوده‌ نوشته‌ بخاطر اينكه‌ يادمون‌ بياد در تعقيب‌ روايت‌ هفتة‌ قبل‌، هفتة‌ قبل‌ كه‌ نبود، هفتة‌ قبلترش‌. ولي‌ يك‌ جملة‌ ديگه‌ هم‌ بگم‌. اعياد بزرگي‌ در پيشه‌. تولد امام‌ جواد عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌. تولد امير المؤمنين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌. مبعث‌ پيغمبر اكرم‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ و سلامه‌ عليه‌ و آله‌. هيچوقت‌ راجع‌ به‌ پيغمبر نكنيد و راضي‌ نيست‌ رسول‌ اكرم‌ كه‌ بگيد كه‌ عليه‌ السلام‌ يا صلواة‌ الله‌ عليه‌. بگيد كه‌ آل‌ را ضميمه‌ كنيد، بگيد صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌. يا صلواة‌ الله‌ عليه‌ و علي‌ آله‌. و بعد در ماه‌ شعبان‌ تولد حضرت‌ سيد الشهدا هست‌، حضرت‌ ابو الفضل‌ العباس‌ هست‌، حضرت‌ امام‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ هست‌ كه‌ پنجم‌ ماه‌ شعبانه‌ و از همه‌ مهمتر، نيمة‌ ماه‌ شعبان‌، تولد آقامون‌ حضرت‌ صاحب‌ الزمان‌. انشاء الله‌ تا جايي‌ كه‌ در اين‌ مجالس‌ اين‌ شبها و اين‌ جشنها، بودجه‌ داريم‌، يعني‌ باني‌ داريم‌، مثلا شب‌ تولد امام‌ جواد باني‌ هست‌، كه‌ از بانيها استفاده‌ ميكنيم‌. وقتي‌ نشد از صندوق‌. چون‌ مي‌خواهيم‌ همه‌ انشاء الله‌ استفاده‌ بكنند و همه‌ از اين‌ صندوق‌ به‌ كمال‌ برسند. اين‌ را شما بدونيد، يك‌ وقتي‌ فكر نكنيد كه‌ پول‌ مگه‌ آدم‌ را به‌ كمال‌ ميرسونه‌؟! نه‌. ميگم‌ من‌ براتون‌ خوندم‌. آية‌ شريفة‌ قرآن‌. خذ من‌ اموالهم‌ صدقه‌ تطهرهم‌. از اموالشون‌ بگير براي‌ خيرات‌ و براي‌ مبرات‌ و براي‌ كارهاي‌ خوب‌. تطهرهم‌. طاهرشون‌ ميكنه‌. تو اي‌ پيغمبر بوسيلة‌ اين‌ پيغمبر طاهرشون‌ ميكني‌. و تزكيهم‌، تزكية‌ نفس‌ شدند. و بخاطر اينكه‌ آنهايي‌ كه‌ اين‌ گذشت‌ را كردند، و صل‌ عليهم‌، خيليه‌ها، ما بزرگترين‌ كاري‌ كه‌ براي‌ بزرگترين‌ فرد عالم‌ بشريت‌ مي‌كنيم‌ اين‌ است‌ كه‌ بر او صلوات‌ مي‌فرستيم‌. صلوات‌ بر پيغمبر مي‌فرستيم‌. بزرگترين‌ كار، يعني‌ اگر بزرگترين‌ كار، بزرگترين‌ كار از اين‌ كار مي‌بود، خداي‌ تعالي‌ براي‌ پيغمبرش‌ دستور مي‌داد توي‌ نماز انجام‌ بديم‌. بزرگترين‌ كاري‌ كه‌ يك‌ انسان‌ ميتونه‌ براي‌ پيغمبر بزرگ‌ انجام‌ بده‌ چيه‌؟ اينكه‌ بر او صلوات‌ بفرسته‌. خدا هم‌ صلوات‌ ميفرسته‌. پيغمبر، ملائكه‌ هم‌ صلوات‌ مي‌فرستند. شما هم‌ بايد صلوات‌ بفرستيد. و اين‌ بزرگترين‌ كاري‌ است‌ كه‌ انسان‌ نسبت‌ به‌ پيغمبر بزرگ‌ انجام‌ ميده‌. حالا پيغمبر بزرگ‌ خدا ميگه‌ به‌ پيغمبر بزرگ‌ كه‌ براي‌ اينها صلوات‌ بفرست‌. خيلي‌ عجيبه‌. در هيچ‌ جاي‌ قرآن‌ نداريم‌ كه‌ كسي‌، پيغمبر بر كسي‌ صلوات‌ بفرسته‌ جز اينجا. و صل‌ عليهم‌. خوب‌. صلوات‌ پيغمبر خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ خيلي‌ مهمه‌. و بايد واقعا براي‌ همديگه‌ دعا كنيم‌. من‌ نميگم‌ اين‌ آيه‌ اينجوريه‌ها، و صل‌ عليهم‌. و نتيجة‌ اين‌ آيه‌ اينجوريه‌ كه‌ و سكن‌ عليهم‌ لهم‌. خيلي‌ عجيبه‌ها. صلوات‌ تو ماية‌ آرامش‌ آنها ميشه‌. يك‌ آرامشي‌! بخدا قسم‌ من‌ به‌ بعضي‌ از رفقا، دلم‌ نمي‌خواد حالا، چون‌ بعضي‌ها خيال‌ ميكنند من‌ كاره‌اي‌ بودم‌. لذا به‌ روشون‌ نمي‌آورم‌. و الاّ اين‌ را، خودتون‌ را خالص‌ كنيد، خدا هدايتتون‌ ميكنه‌. من‌ هيچكاره‌ام‌. پيغمبرش‌ حتي‌ كه‌ مي‌فرمايد كه‌ انك‌ لم‌ تهتدي‌ من‌ احبب‌. توي‌ پيغمبر هرگز نميتوني‌ هدايت‌ كني‌ كسي‌ را كه‌ دوستش‌ داري‌. من‌ در همين‌ منزل‌، در همين‌ جا، جواني‌ را روي‌ جنبه‌هايي‌ كه‌ مغز باصطلاح‌ نادرست‌ من‌ فكر ميكرد، آنقدر اصرار داشتم‌ كه‌ توي‌ اين‌ مراحل‌ واردش‌ كنم‌. من‌ اصرار داشتم‌. هر دفعه‌ كه‌ مي‌آمدم‌ حرف‌ ميزدم‌ مثل‌ يك‌ پتكي‌ مي‌زدند روي‌ سرم‌ كه‌ نكن‌. خدا ميدونه‌. هر چي‌ فكر ميكردم‌ علتش‌ چيه‌ نمي‌فهميدم‌. هيچ‌ نمي‌فهميدم‌. گاهي‌ ميگفتم‌ شايد شيطانه‌. بعد مي‌ديدم‌ نه‌، رحمانه‌. بعدها متوجه‌ شدم‌ كه‌ علتش‌ چي‌ بود و به‌ نتيجه‌، يعني‌ معلوم‌ شد حالا. ايني‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌، ميخوام‌ اين‌ را عرض‌ كنم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ هدايت‌ ميكنه‌. به‌ ما مربوط‌ نيست‌. ولي‌ به‌ هر يك‌ از شماها، زن‌ و مرد، صحبت‌ مي‌كنيم‌ گاهي‌. صحبت‌ مي‌كنيم‌. همين‌ امروز صبح‌ جناب‌ آقاي‌ مولوي‌، كه‌ از تهران‌ تشريف‌ مي‌آورند، با ايشون‌ صحبت‌ مي‌كرديم‌. تفاوت‌ شما الان‌ با قبل‌ از اين‌ برنامه‌ چقدره‌؟ نه‌ جدا. چقدر فرق‌ كرديد؟ اگر دنيا را شما خرج‌ مي‌كرديد كه‌ همين‌ حالت‌ فعلي‌ شما به‌ دست‌ شما بود، چون‌ نديدند حقيقت‌ ره‌ افسانه‌ زدند، اين‌ حالت‌ براتون‌ حاصل‌ ميشد؟ من‌ اينقدر الحمد لله‌ مي‌بينم‌ كه‌ هر كدامتون‌ مثل‌ اينكه‌ همه‌اتون‌ قبول‌ داريد. هر كس‌ قبول‌ نداره‌ بگه‌ من‌ قبول‌ ندارم‌. اگر دنيا را تمام‌ مال‌ دنيا را خرج‌ مي‌كرديد كه‌ اين‌ آرامش‌، اين‌ خيال‌ راحت‌، اين‌ نفس‌ مطمئنه‌، خيلي‌ حرفه‌، اين‌ بهتون‌ دست‌ داده‌ بشه‌، باور كنيد كه‌ براتون‌ حاصل‌ نميشد. اين‌ آرامش‌. در بين‌ شما افرادي‌ هستند كه‌ گرفتاريهاي‌ دنيايي‌ شايد داشته‌ باشند ولي‌ براشون‌ هيچي‌ نيست‌. در بين‌ شما افرادي‌ هستند كه‌ مثلا معيشتشون‌ مجهوله‌، وضعشون‌ مجهوله‌، چه‌ چه‌ چه‌، هيچ‌ اينها مطرح‌ نيست‌. و يك‌ آرامشي‌. ان‌ الصلاتك‌ سكنن‌. شما يقين‌ بدونيد كه‌ پيغمبر اكرم‌ به‌ شما صلوات‌ ميفرسته‌. من‌ دليل‌ قرآني‌ دارم‌. ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ به‌ شما صلوات‌ مي‌فرستند. نميخوام‌ بگم‌ كه‌ شما حالا بهترين‌ خلق‌ خدا هستيد يا مثلا حالا، نه‌، همين‌ دو سه‌ قدمي‌ كه‌ برداشتيد. همين‌ دو سه‌ قدم‌. و آية‌ قرآنه‌. مي‌فرمايد كه‌ و لنبلونكم‌ من‌ الشي‌ء بالخوف‌ و الجوع‌ و نقص‌ من‌ الاموال‌ و الانفس‌ و الثمرات‌ و بشر الصابرين‌. شما اكثرتون‌ در مرحلة‌ ديگه‌ شايد، مثلا يكي‌ دو نفري‌ باشند توي‌ جلسة‌ ما كه‌ استقامت‌ را نگذرونده‌ باشند. مرحلة‌ استقامتيد. يكي‌ از مسائلش‌ صبره‌. صبر. در اين‌ آيه‌ مي‌فرمايد و بشر الصابرين‌ يعني‌ كسي‌ كه‌ صبر ميكنه‌، بچشه‌. الذين‌ اذا اصابتهم‌ مصيبه‌ قالوا انا لله‌ و انا اليه‌ راجعون‌. آنهايي‌ كه‌ مرحلة‌ استقامت‌ را گذروندند و صابرند، اينها وقتي‌ مصيبتي‌ بهشون‌ ميرسه‌ ميگن‌ انا لله‌ و انا اليه‌ راجعون‌. ما اين‌ انا لله‌ و انا اليه‌ راجعون‌ را به‌ عنوان‌ فحش‌ ميگيم‌. ولي‌ واقعش‌ اينه‌ كه‌ انا لله‌ يعني‌ ما مال‌ خدا هستيم‌ و همه‌امون‌، همه‌امون‌ ميريم‌ به‌ سوي‌ خدا. اولئك‌ منظوم‌ اين‌ تيكه‌ است‌، اولئك‌ عليهم‌ صلواة‌ من‌ ربهم‌. صلواة‌ از جانب‌ خداست‌. ان‌ الله‌ و ملائكته‌ يصلون‌ علي‌ النبي‌. ببينيد خدا و ملائكه‌ صلوات‌ مي‌فرستند بر پيغمبر. اينجا هم‌ مي‌فرمايد و بشر الصابرين‌ ان‌ الذين‌ اذا اصابتهم‌ مصيبه‌ قالوا انا لله‌ و انا اليه‌ راجعون‌ اولئك‌ عليهم‌ صلواة‌ من‌ ربهم‌ و رحمه‌. صلوات‌ خدا، اين‌ صلوات‌ خداست‌. آنهم‌ صلوات‌ پيغمبر، وقتي‌ صلوات‌ خدا و صلوات‌ پيغمبر بر شماها وارد بشه‌، شماها نمي‌خواهيد آرامش‌ داشته‌ باشيد؟ شما نمي‌خواهيد راحت‌ باشيد. تمام‌ دنيا به‌ شما فحش‌ بدهند، گاهگاهي‌ خدا ميدونه‌ مي‌آيند به‌ من‌ ميگند فلاني‌ بهت‌ بد گفته‌، حالت‌ مرحوم‌ شيخ‌ بهائي‌ را من‌ پيدا ميكنم‌. كه‌ شيخ‌ بهائي‌ بهش‌ گفتند كه‌ فلاني‌ غيبتت‌ را كرده‌. گفت‌ خيلي‌ خوب‌. يك‌ طبقي‌ آوردند تويش‌ ميوه‌ چيد و شيريني‌ چيد و خلاصه‌ خيلي‌ مفصل‌. گذاشت‌ روي‌ سر يكنفر گفت‌ ببريد در خونة‌ او بدهيد. اين‌ گفت‌ چيه‌ اين‌؟ شيخ‌ بهائي‌ پيغام‌ داد كه‌ تو تمام‌ اعمال‌ حسنه‌ات‌ را توي‌ طبق‌ گذاشتي‌ براي‌ من‌ فرستادي‌، ما هم‌ در مقابل‌ نتونستيم‌ كاري‌ بيشتر از اين‌ بكنيم‌. اين‌ اندازه‌ تونستيم‌. ان‌ الهدايا علي‌ المقدار معطيها. بعله‌. چقدر خوبه‌. روز قيامت‌ شما مي‌بينيد شما نماز شب‌ اينقدر نخونده‌ بوديد. آخه‌ شما مثلا فرض‌ كنيد كه‌ در فلان‌ سال‌، سال‌ هزار و سيصد و هفتاد، شما بعضي‌ شبها نماز شب‌ خونديد. ولي‌ هر شبي‌ براتون‌ دو تا نماز شب‌ نوشته‌اند. آخه‌ اينها از كجاست‌؟ معلوم‌ ميشه‌ آن‌ آقاي‌ متدين‌ مقدس‌ كه‌ توي‌ صراط‌ مستقيم‌ نبوده‌، اين‌ نماز شب‌ مي‌خونده‌. بعد روزش‌ غيبت‌ شما را ميكرده‌، نمازهاي‌ شب‌ او را گذاشتند توي‌ نامة‌ اعمال‌ شما. اينجا خوشحالي‌ داره‌. چيه‌ اين‌ دنيا؟ اصلا تمام‌ دنيا به‌ آدم‌ فحش‌ بدهند، انسان‌ را تف‌ و لعنت‌ كنند، تموم‌ ميشه‌. آني‌ كه‌ مهمه‌ آن‌ عالمه‌. و بشر الصابرين‌. الذين‌ اذا اصابتهم‌ مصيبه‌ قالوا انا لله‌ و انا اليه‌ راجعون‌ و لهم‌ صلواة‌ من‌ ربهم‌. اين‌، انسان‌ بايد اين‌ مقدار مختصري‌ كه‌ بوده‌، عرض‌ كردم‌ من‌ روز اول‌ بهتون‌ گفتم‌ كه‌ رسما بهم‌ نندازيد كه‌ كسي‌ حرفي‌ نداشته‌ باشه‌. ولي‌ خوب‌ هم‌ حسابش‌ دستمونه‌ هم‌ صددرصد نيست‌، هم‌ اينكه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود خرجهايش‌ را خواهيد ديد. و انشاء الله‌ براي‌ جشنهاي‌ آينده‌ از اين‌ پول‌ انشاء الله‌ استفاده‌ ميكنيم‌ كه‌ همه‌امون‌ انشاء الله‌ بتونيم‌ در اين‌ جشنها شريك‌ باشيم‌ و آرامشي‌ برامون‌ پيدا بشه‌. اين‌ از اين‌. و لذا انشاء الله‌ شب‌ تولد، يعني‌ شب‌ بعد از تولد ميشه‌، امام‌ جواد صلواة‌ الله‌ كه‌ شب‌ جمعة‌ آينده‌ است‌، اينجا مجلس‌ هست‌ و ما باني‌ داريم‌. شب‌ تولد حضرت‌ امير، چندم‌ ميشه‌ تولد حضرت‌ امير؟ يكشنبه‌؟ شب‌ يكشنبه‌ انشاء الله‌ اينجا مجلس‌ خواهد بود و چون‌ باني‌ نداريم‌ از اين‌ پولها استفاده‌ مي‌كنيم‌. و انشاء الله‌ مجلس‌ جشني‌ در همينجا خواهد بود. اين‌ فعلا تا تولد حضرت‌ امير. كه‌ شماها، يك‌ جملاتي‌ بگم‌، بخدا قسم‌ گاهي‌ گفت‌ كه‌ همت‌ زنها خيلي‌ بيشتر از همت‌ مردهاست‌. منتهي‌ الان‌ خيلي‌ خانمها زياد نيستندها. شما زيادتريد. آنها شايد سه‌ چهار نفر، هفت‌ هشت‌ نفر باشند. تا الان‌ سه‌ نفر از خانمها ماهي‌ چهار هزار تومان‌ مي‌دهند. ماهي‌ چهار هزار تومان‌! نه‌. اتفاقا اين‌ سه‌ نفري‌ را كه‌ من‌ ميگم‌ آنهايي‌ كه‌ كم‌ مي‌دهند از مردها مي‌دهند. چون‌ مردها در فشارشون‌ مي‌گذارند. اين‌ سه‌ نفر، چون‌ دارند حرفمون‌ را مي‌شنوند، ببينيد يكنفر، دو نفر، سه‌ نفر. اين‌ سه‌ نفر از پول‌ شخصي‌ خودشون‌ مي‌دهند. بعله‌. اينهايي‌ كه‌ يكي‌ چهار هزار تومان‌ دادند. و، بعله‌. البته‌ يك‌ علت‌ ديگري‌ داره‌. نگيد از پول‌ ما مي‌دهند. مردها خرجشون‌ زياده‌ و زنها خرجشون‌ كمه‌. اين‌ شايد باشه‌. بهرحال‌. خوب‌ اين‌ مطلب‌ هم‌ گفته‌ شد. پس‌ انشاء الله‌ آقاي‌ فاني‌، رفقايي‌ كه‌ در شهرستان‌ هستند بعضي‌هايشون‌ فرستادند، بعضي‌هايشون‌ موفق‌ نشديم‌ باهاشون‌ ارتباط‌ پيدا كنيم‌، هنوز نفرستادند. آنها هم‌ مي‌فرستادند. بهرحال‌ شايد ماهي‌ حدودا پنجاه‌ هزار توماني‌ صندوق‌ درآمد بايد داشته‌ باشه‌ انشاء الله‌، حالا سي‌ چهل‌ تومان‌ كه‌ داره‌. و انشاء الله‌ اين‌ كارهاي‌ خير را انجام‌ ميدم‌ فعلا. چون‌ تولدهاي‌ مختلفي‌ در پيش‌ هست‌ و جشنهاي‌ مختلفي‌ و بعدش‌ اگر ديديم‌ زياد مي‌آيد آنوقت‌ بعدش‌ ازش‌ استفاده‌هاي‌ زيادي‌، يعني‌ هرچه‌ به‌ ما بدهند انشاء الله‌، هر چه‌ پيش‌ بيايد، هر چه‌ دستور باشه‌ انشاء الله‌ انجام‌ ميديم‌.

 حالا با توجه‌، همانطوري‌ كه‌ عرض‌ شد، با توجه‌ يك‌ صلوات‌ بفرستيد. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌.

 روايت‌ را تا اينجا خونديم‌ كه‌ حضرت‌ امير عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ فرمودند كه‌ روايتي‌ صعب‌ مستصعب‌. روايت‌ ما سخت‌ است‌ و سختگير. خيلي‌ سخت‌. كه‌ تحملش‌ را نميكنه‌ مگر ملك‌ مقرب‌ يا نبي‌ مرسل‌ يا مؤمني‌ كه‌ امتحن‌ الله‌ قلبه‌ للايمان‌. فالملك‌ اذا لم‌ يكن‌ مقربا لم‌ يتحمل‌. ملك‌ وقتي‌ كه‌ مقرب‌ نباشه‌ نميتونه‌ تحمل‌ بكنه‌. خوب‌ از دائرة‌ ما خارجه‌. او نبي‌ لم‌ مرسلا، فرق‌ پيغمبر با پيامبر، يعني‌ آن‌ را پيامبر نميگند، فرد نبي‌ مرسل‌ با نبي‌ غير مرسل‌ اين‌ است‌ كه‌ بهش‌ اينقدر لياقت‌ مي‌دهند، به‌ نبي‌، كه‌ مرسلش‌ مي‌كنند. يعني‌ وادارش‌ مي‌كنند آنچه‌ كه‌ بهش‌ تعليم‌ دادند به‌ ديگران‌ بده‌. اگر مرسل‌ نباشه‌ نميتونه‌ اين‌ را تحمل‌ بكنه‌. يعني‌ هنوز اين‌ لياقت‌، رسالت‌ را نداشته‌ باشه‌ اين‌ را نميتونه‌ تحمل‌ بكنه‌. حالا آن‌ دو تا از موضوع‌ بحث‌ ما خارجه‌ و المؤمن‌ اذا لم‌ يكن‌ امتحن‌ لم‌ يتحمل‌. مؤمن‌. مؤمن‌ به‌ هر كسي‌ ميگند. ولي‌ آن‌ كسي‌ كه‌ درجات‌ ايمان‌ را پيموده‌، آنكه‌ مراحل‌ ايمان‌ را پيموده‌ و بعد از هر مرحله‌ امتحاني‌ داده‌، اگر كه‌ امتحان‌ نداده‌ باشد و از امتحانها خوب‌ بيرون‌ نيامده‌ باشد، اين‌ نميتونه‌ ولايت‌ ما را تحمل‌ كنه‌. قلت‌ يا امير المؤمنين‌، حضرت‌ سلمان‌ ميگه‌ كه‌ من‌ گفتم‌ يا امير المؤمنين‌. من‌ المؤمن‌؟ مؤمن‌ كيه‌؟ و ما نهايته‌ و ما حده‌ حتي‌ اعرفه‌. مؤمن‌ چه‌ شخصي‌ است‌؟ حد مؤمن‌ چيه‌؟ چه‌ خصوصياتي‌ داره‌ مؤمن‌؟ آخرين‌ درجة‌ ايمان‌ چي‌ هست‌؟ اينها را بفرمائيد ما بشناسيمش‌. قال‌ يا ابا عبد الله‌. امير المؤمنين‌ فرمودند اي‌ ابا عبد الله‌. قلت‌ لبيك‌ يا اخ‌ رسول‌ الله‌. قال‌ المؤمن‌ ممتحن‌ هو الذي‌ لا يعظ‌ من‌ امرنا شي‌ء الا شرطه‌ لقبوله‌ و لا يؤمن‌ و لا يرتد. خيلي‌ عجيبه‌. مؤمن‌ آن‌ كسي‌ است‌ كه‌، مؤمني‌ كه‌ قلبش‌ به‌ كمال‌ رسيده‌ و امتحان‌ شده‌، هر چه‌ از امر ما، امر ما يعني‌ مربوط‌ به‌ ما باشه‌، از فضائل‌، از دستورات‌، از برنامه‌ها و خلاصه‌ آنچنان‌ در صراط‌ مستقيمه‌ و خداي‌ تعالي‌ شرح‌ صدر به‌ او عنايت‌ كرده‌ كه‌ همه‌ را قبول‌ ميكنه‌، شكي‌ هم‌ نداره‌، ترديدي‌ هم‌ نداره‌. ديگه‌ نميگه‌ كه‌ من‌ سليقه‌ام‌ اينه‌ كه‌ اينجوري‌ باشه‌. من‌ فكر ميكنم‌ آنطوري‌ باشه‌. نه‌. آنچنان‌ اين‌ در راه‌ راست‌ حركت‌ ميكنه‌ كه‌ هيچ‌ سليقه‌اي‌ از خودش‌ اعمال‌ نميكنه‌. شرح‌ صدر داره‌. شرح‌ صدر يكي‌ از چيزهايست‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌، يكي‌ از نعمتهايي‌ است‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ به‌ پيغمبرش‌ با منت‌ عنايت‌ كرده‌ كه‌ الم‌ نشرح‌ لك‌ صدرك‌. آيا من‌ به‌ تو شرح‌ صدر ندادم‌. شرح‌ صدر همينه‌ كه‌ انسان‌ آنقدر وسعت‌ نظر داشته‌ باشه‌ كه‌ هر چيزي‌ را تعبدا قبول‌ كنه‌. يعني‌ تنگ‌ نظري‌ نسبت‌ به‌ اعتقاداتش‌ نداشته‌ باشه‌. اگر گفتند علي‌ بن‌ ابيطالب‌ با يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ تمام‌ عوالم‌ وجود را ممكنه‌ ايجاد كنه‌، اين‌ نگه‌ كه‌اي‌ بابا، امير المؤمنين‌، اون‌ بشري‌ خوب‌ مثل‌ شما بشريست‌. گفتند حضرت‌ سليمان‌ اگر با همان‌ مقام‌ نبوتش‌ اگر به‌ صورت‌ مورچه‌ دربيايد و بره‌ توي‌ لونة‌ مورچه‌ و بخواد مورچه‌ها را هدايت‌ كنه‌، مورچه‌ها ميگند اي‌ بابا اينهم‌ كه‌ مورچه‌ است‌. اين‌ خودش‌ را مثل‌ ما درآورده‌. اين‌ نمايندة‌ الهيه‌، اين‌ خليفة‌ اللهه‌. شما هم‌ اگر به‌ حقيقت‌ خودتون‌ پي‌ ببريد از اين‌ قيافة‌ مورچه‌اي‌ بيرون‌ مي‌آئيد. فاصلة‌ بين‌ ما و امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بيشتر از فاصلة‌ بين‌ يك‌ مورچه‌ است‌ با حضرت‌ سليمان‌. يعني‌ ما كوچكتر از مورچه‌ هستيم‌. و وقتي‌ ماها به‌ اصطلاح‌، وقتي‌ ماها به‌ آن‌ حقيقت‌ معرفت‌ مي‌رسيم‌ كه‌ اين‌ را درك‌ بكنيم‌. آنوقت‌ نگيد كه‌ امام‌ زمان‌ هم‌ مثل‌ ما يك‌ فرديه‌. در قرآن‌ شريفه‌ كه‌ ما لهذا الرسول‌ يأكل‌ و تمشي‌ في‌ الارض‌. اينهم‌ كه‌ مثل‌ ماست‌، غذا ميخوره‌، توي‌ بازار و كوچه‌ راه‌ ميره‌. قلت‌ يا اباذر انا عبد الله‌. اين‌ را بدون‌ اي‌ ابي‌ذر. حالا داره‌ خودش‌ را معرفي‌ ميكنه‌ كه‌ من‌ عبد الله‌ام‌. اين‌ بزرگترين‌ مقامه‌ براي‌ يك‌ مخلوق‌ كه‌ بندة‌ خدا باشه‌. ماها هم‌ بندة‌ خدا هستيم‌ منتهي‌ بندگي‌ ما غير از بندگي‌ امير المؤمنينه‌. امير المؤمنين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ در ركوع‌، در توي‌ نماز، خدا امر ميكنه‌ انگشتر قيمتيش‌ را بده‌ به‌ سائل‌ و ميده‌. و گاهي‌ هم‌ آنچنان‌ محو پروردگار ميشه‌ كه‌ تير را از پايش‌ مي‌كشند متوجه‌ نميشه‌. عبد اللهه‌. بندة‌ واقعي‌ خداست‌. پلك‌ نميزنه‌ مگر با خواست‌ خدا. دستش‌ را حركت‌ نميده‌ مگر با خواست‌ خدا. اشداء علي‌ الكفار رحماء بينهم‌. بعد فرمود كه‌ انا عبد الله‌. من‌ بندة‌ خدا هستم‌. و خليفته‌، و من‌ خليفة‌ خدا هستم‌. ببينيد مقام‌ بندگي‌ خدا بالاتر از خلافت‌ از جانب‌ خداست‌. اينجا خليفته‌، خليفة‌ پيغمبر منظور نيست‌ها، خليفة‌ خود خداست‌. چون‌ خود پيغمبر هم‌ خليفة‌ خداست‌. و خليفته‌ علي‌ عباده‌. من‌ خليفة‌ خدا هستم‌ بر عبادش‌. يعني‌ خليفه‌ يعني‌ چي‌؟ شما رفتيد توي‌ يك‌ اداره‌اي‌. ميگن‌ آقا خود رئيس‌ نيست‌ ولي‌ جانشينش‌ هست‌. جانشين‌ چيكاره‌ است‌؟ هر كاري‌ كه‌ رئيس‌ خودش‌ هست‌ ميكنه‌، الان‌ كه‌ او حضور نداره‌، جانشينش‌ ميكنه‌. خدا هم‌ يك‌ خليفه‌ در روي‌ كرة‌ زمين‌ براي‌ خودش‌ تعيين‌ كرده‌ در حد نهائي‌. كه‌ هر كاري‌ را كه‌ او مي‌خواهد بكند، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ ميكند. و لا تجعلونا اربابا. يك‌ وقت‌، آخه‌ ماها چون‌ اينطوريم‌ ديگه‌ يك‌ خورده‌اي‌ كه‌ با هم‌ راه‌ ميريم‌ بعد مي‌بينيم‌ از آنور مي‌افتيم‌. گفت‌ كه‌ از اينور كج‌ ميشيم‌ از آنور مي‌افتيم‌. هميشه‌ در حال‌ افراط‌ و تفريط‌. نه‌. فورا علي‌ بن‌ ابيطالب‌ به‌ سلمان‌ و ابيذر مي‌فرمايد كه‌ ما را ارباب‌ قرار نديد. يعني‌ چه‌؟ يعني‌ ما را خدا قرار نديد. و قولوا في‌ فضلنا ما شئتم‌. شما ما را نگيد خدا، هر چي‌ كه‌ مي‌خواهيد در فضل‌ ما بگيد. و انه‌ لا كنه‌ ما فينا. شما به‌ آخرش‌ نمي‌رسيد. البته‌ خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد كه‌ لو كان‌ البحر مداد لكلمات‌ ربه‌ و نفد البحر قبل‌ ان‌ ينفد كلمات‌ ربه‌، اگر دريا مركب‌ بشه‌ بخواهند فضائل‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را بنويسند و دريا تمام‌ ميشه‌ و فضائل‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ تمام‌ نميشه‌، خوب‌ ما چيكار مي‌كنيم‌؟ ما چي‌ مي‌خواهيم‌ بگيم‌؟ ميگيم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ خالق‌ ما سوي‌ اللهه‌. خوب‌ اينكه‌ چيزي‌ نيست‌. من‌ نميدونم‌ يك‌ وقتي‌ در همين‌ مجلس‌ بود مثال‌ زدم‌ كه‌ تازه‌ ماسوي‌ الله‌ براي‌ قدرت‌ پروردگار مثل‌ اينه‌ كه‌ يك‌ مهندس‌ فرض‌ كنيد كه‌ به‌ تنهايي‌ مي‌نشينه‌ مهمترين‌ صنعت‌ روز را انجام‌ ميده‌. حالا يك‌ بادبادكي‌ براي‌ بچه‌اش‌ درست‌ كرده‌. ما بگيم‌ بعله‌ اين‌ آقاي‌ مهندس‌ اينقدر مهمه‌ كه‌ اين‌ بادبادك‌ را درست‌ كرده‌! در مقابل‌ قدرت‌ پروردگار، اين‌ كرات‌، اين‌ كهكشانها، همة‌ اينها از آن‌ بادبادك‌ درست‌ كردن‌ آن‌ مهندس‌ براي‌ بچه‌اش‌ آسونتره‌ و سهلتر. ما نگيد اون‌ خدا هستيم‌. ولي‌ هر چه‌ شما بگيد ما از آن‌ بالاتر هستيم‌. و قولوا في‌ فضلنا ما شئتم‌ و انكم‌ في‌ فضل‌ تنظر كنه‌ ما فينا. ما الان‌ اگر به‌ همين‌ كهكشانها، يك‌ خورده‌اي‌ نگاه‌ كنيد شبهاي‌ تابستان‌ انسان‌ سرش‌ را ميگذاره‌ به‌ آسمان‌ نگاه‌ ميكنه‌، زير آسمان‌، با خودش‌ حساب‌ ميكنه‌ چندين‌ برابر بزرگتر از كرة‌ زمينه‌، آدم‌ گيج‌ ميشه‌. مگه‌ ميشه‌. ما محدوده‌ فكرمون‌. ما هر چه‌ بگيم‌ باز محدوديم‌. اصلا فرض‌ كنيد مورچه‌ دربارة‌ صفات‌ حميدة‌ انسان‌ و صفات‌ رذيلة‌ انسان‌ چي‌ ميتونه‌ بگه‌؟ فانكم‌ لا تنه‌ كنه‌ ما فينا و لا نهايته‌. و كنه‌ آنچه‌ كه‌ در ما هست‌، شما هيچگاه‌ نخواهيد رسيد و نهايتي‌ هم‌ نداره‌. فان‌ الله‌ عزوجل‌ قد اعطانا اكبر و اعظم‌ مما يصدره‌ واصدكم‌ او يخطر علي‌ قلب‌ احدكم‌ اذا عرفتموه‌ هكذا فانتم‌ المؤمنون‌. ببينيد مؤمن‌ چه‌ كسيه‌؟ خيلي‌ عجيبه‌ها. مؤمني‌ كه‌ امتحن‌ الله‌ قلبه‌ للايمان‌ سؤال‌ ميشه‌. حضرت‌ مي‌فرمايد كسي‌ كه‌ به‌ اين‌ حد از معرفت‌ برسه‌، خداي‌ تعالي‌ به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و چهارده‌ معصوم‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ عطا كرده‌ اكبر و اعظم‌ از آنچه‌ كه‌ وصف‌ كند يك‌ وصف‌ كنندة‌ شما يا به‌ قلب‌ يكي‌ از شما خطور بكنه‌. از اون‌ بالاترند. اذا عرفتموها هكذا و انتم‌ المؤمنون‌. اگر اينجوري‌ ما را شناختيد شما مؤمن‌ هستيد. قال‌ سلمان‌ قلت‌ يا اخا رسول‌ الله‌ و من‌ اقام‌ الصلوة‌ اقام‌ ولايتك‌. اي‌ برادر پيغمبر، چقدر با ادب‌ صحبت‌ مي‌كردند. سلمان‌ ميگه‌ گفتم‌ كه‌اي‌ برادر پيغمبر. چون‌ بهترين‌ جمله‌اي‌ كه‌ براي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ گفته‌ ميشد همين‌ بود. كسي‌ كه‌ اقامه‌ بكند نماز را، ولايت‌ شما را اقامه‌ كرده‌؟ قال‌ نعم‌ يا سلمان‌. فرمود بله‌. كسي‌ كه‌ نماز ميخونه‌، ولايت‌ ما را. به‌ جهت‌ اينكه‌ نمازي‌ كه‌ بدون‌ ولايت‌ باشه‌ نماز نيست‌ اصلا. طبق‌ فرمان‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و خاندان‌ عصمت‌ ما داريم‌ نماز مي‌خونيم‌. يا سلمان‌ تصديق‌ ذلك‌ او يتارا. مي‌خواي‌ از قرآن‌ برايت‌ دليل‌ بياورم‌ كه‌ نماز خوندن‌ اقامة‌ ولايته‌. خداي‌ تعالي‌ فرمود قولوا تعالي‌ في‌ الكتاب‌ العزيز. فاستعينوا بالصبر و الصلاة‌ و انها لكبيرة‌ علي‌ الخاشعين‌. خدا مي‌فرمايد كه‌ بياريد، كمك‌ بگيريد بوسيلة‌ صبر و بوسيلة‌ نماز. كه‌ بعد اين‌ نماز، خيلي‌ سخته‌، خيلي‌ بزرگه‌، مگر بر خاشعين‌. آنهايي‌ كه‌ اهل‌ خشوع‌ هستند آنها خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ برايشون‌ سخت‌ نيست‌. فصبر يا رسول‌ الله‌. معناي‌ صبر در اين‌ آيه‌ در تعقيبش‌ رسول‌ خداست‌. و الصلاه‌ اقامة‌ الآيه‌. ولي‌ ثلاث‌ اقامة‌ ولايت‌ منه‌ و ان‌ قال‌ لله‌ تعالي‌ و انه‌ لكبيرة‌. از همينجاست‌ كه‌، چون‌ ولايت‌ خيلي‌ مشكله‌. همه‌ هم‌ زير بارش‌ نميروند. مسلمان‌ زياد داريم‌، معتقد به‌ پيغمبر اكرم‌ زيادند. اما معتقد به‌ ولايت‌ خيلي‌ كمند. و لذا خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد ولايت‌ خيلي‌ سخته‌ و سنگينه‌ و بزرگ‌ است‌ مگر خاشعين‌. و انهما لكبيرة‌. و فرمود هر دو هم‌ صبر هم‌ صلاة‌ اينها هر دو كبيرند. لانه‌ ولايه‌ كبيره‌. حملها علي‌ الخاشعين‌. و الخاشعون‌، حضرت‌ فرمود خاشعين‌ هم‌ الشيعة‌ مستبصرون‌. آنها خاشيعن‌ همان‌ شيعياني‌ هستند كه‌ اينها با چشم‌ باز و اعتقاد كامل‌ به‌ ولايت‌ اعتماد پيدا كردند. لان‌ اهل‌ العقادير من‌ المرجعيه‌ و القدريه‌ و الخوارج‌ و غيرهما من‌ الناصبيه‌، يفرون‌ لمحمد صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌. همة‌ اين‌ فرقه‌هاي‌ مختلف‌، مذاهب‌ مختلف‌، حالا هفتاد و دو مذهب‌، در خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ اسلام‌ باشه‌، همة‌ اينها معتقد به‌ پيغمبر اكرم‌ هستند. و لا فيهم‌ الخلاف‌. اختلافي‌ هم‌ نيست‌. هم‌ مختلفون‌ في‌ ولايتي‌. مؤمنان‌ واقعي‌. ولي‌ در خصوص‌ ولايت‌ من‌ منكر هستند. جاهدون‌ بها عند القليل‌ و هم‌ الذين‌ الله‌ في‌ كتابه‌ العظيم‌ و ما في‌ امة‌ محمد و في‌ ولايتي‌ فقال‌ عز و جل‌ و بئر معطله‌ و قصر مشيد. خداي‌ تعالي‌ در آية‌ ديگه‌ مي‌فرمايد كه‌ و بئر معطله‌، يعني‌ يك‌ چاه‌ آبي‌ كه‌ مردم‌ تشنه‌ هستند، يك‌ چشمة‌ آبي‌ كه‌ مردم‌ تشنه‌ هستند ولي‌ معطلش‌ گذاشتند. تعطيلش‌ كردند. و يكي‌ هم‌ قصري‌ كه‌ سر به‌ فلك‌ كشيده‌ و همه‌ قبولش‌ دارند، همه‌ مي‌بينندش‌. آخه‌ واسة‌ اينكه‌ چاه‌ را هيچ‌ كس‌ نمي‌بينه‌. ولي‌ يك‌ مادة‌ حياتي‌ تويش‌ هست‌. اما قصر همه‌ مي‌بينندش‌. رفته‌ سر به‌ فلك‌ كشيده‌. قصر پيغمبر اكرمه‌. بئر معطله‌ در قرآن‌ ولايته‌. ولايت‌ منه‌. عطلوها، آن‌ را معطل‌ گذاشتند و جهلوها و انكارش‌ كردند. و اقرار نكردند به‌ ولايت‌ من‌ و كسي‌ كه‌ و من‌ لم‌ يقر بولايتي‌ لم‌ ينفع‌ به‌ امت‌ محمد صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌. كسي‌ كه‌ اقرار به‌ ولايت‌ من‌ نكنه‌ نفعي‌ نداره‌ اقرار به‌ نبوت‌ پيغمبر. الا انهم‌ الناس‌ مقرونا ذاكر ام‌ من‌ النبي‌ نبي‌ المرسل‌ و هو امام‌ الخلق‌. نبي‌، نبي‌ مرسل‌ است‌ و او امام‌ خلقه‌. و علي‌ بعده‌ امام‌ الخلق‌ و وصي‌ محمد صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌. كه‌ قال‌ النبي‌ انت‌ مني‌ بمنزلة‌ هارون‌ من‌ موسي‌ الا لا نبي‌ بعدي‌. و بعد فرمود اولنا محمد، اولي‌ ما محمده‌. اوسطنا محمد. شما نگيد كه‌ امامان‌ ديگر مگه‌ مقام‌ حضرت‌ رسول‌ را دارند؟ همه‌اشون‌ يكيند. آخرنا محمد. در يك‌ روايت‌ ديگه‌ داره‌ كه‌ كلما محمد. همة‌ ما يكي‌ هستيم‌. فمن‌ استكمل‌ معرفتي‌ فهو علي‌ الدين‌ القيم‌. كسي‌ كه‌ معرفت‌ من‌ را تكميل‌ بكنه‌ در دين‌ قيم‌ هست‌. قال‌ الله‌ تعالي‌ ذلك‌ الدين‌ القيم‌ و سابين‌ ذلك‌ بين‌ الله‌ و توفيقه‌. و حضرت‌ مي‌فرمايد انشاء الله‌ من‌ اين‌ مطلب‌ را بعدا باز براتون‌ بيان‌ مي‌كنم‌ بعون‌ خدا و توفيقات‌ خدا. بعد مي‌فرمايد يا سلمان‌، يا جندب‌، قالا ننبئك‌ يا امير المؤمنين‌ صلواة‌ الله‌ عليك‌. يعني‌ چه‌ جور جواب‌ بدهند. حضرت‌ فرمود اي‌ سلمان‌ و اي‌ ابيذر، به‌ تعبير ما، اينها گفتند بعله‌اي‌ امير المؤمنين‌. صلواة‌ خدا بر تو باد. قال‌ كنت‌ انا و محمد نورا واحدا. روز اول‌ كه‌ خدا خلقمون‌ كرد من‌ و پيغمبر يك‌ نور بوديم‌ از نور خدا عز وجل‌. يعني‌ نمونة‌ نور خدا، مثل‌ نور خدا. خدا خلق‌ كرده‌ ولي‌ مثل‌ نور خودش‌ را. كمال‌ قدرتش‌ را به‌ كار انداخته‌ كه‌ يك‌ نظير و مثل‌ خودش‌ را خلق‌ كنه‌. و لله‌ مثل‌ الاعلي‌. و بعد فرمود كه‌ فامر الله‌ تبارك‌ و تعالي‌ ذلك‌ النور ان‌ يشق‌. خدا امر كرد به‌ اين‌ نور كه‌ دو شقه‌ بشه‌، دو نيمه‌ بشه‌. و قال‌ بالنصف‌ كن‌ محمد. نصفي‌ را گفت‌ محمد اسمت‌. نصف‌ را گفت‌ كه‌ كن‌ عليا. شما فكر نكنيد كه‌ نصفه‌ شده‌، كم‌ شده‌. نه‌. اينجا يك‌ جمله‌ را اشاره‌ بكنم‌. شما از يك‌ شمع‌، شمعي‌ را روشن‌ مي‌كنيد. از آن‌ شمع‌ هيچي‌ كم‌ نميشه‌. نورند. فمنها قال‌ رسول‌ الله‌ علي‌ مني‌ و انا من‌ علي‌. از همينجاست‌ كه‌ رسول‌ اكرم‌ فرمود علي‌ از منه‌ و منهم‌ از علي‌ هستم‌. و لا يعدي‌ عني‌ الا علي‌. و نميتونه‌ كسي‌ جاي‌ من‌ را بگيره‌ مگر علي‌. نميتونه‌ كار من‌ را كسي‌ بكنه‌ جز علي‌. نميتونه‌ ادا بكنه‌ كارها را جز علي‌ بن‌ ابيطالب‌، از طرف‌ من‌ جز علي‌ بن‌ ابيطالب‌. بعد حضرت‌ به‌ يك‌ مسئله‌اي‌ اشاره‌ مي‌فرمايد كه‌ سني‌ و شيعه‌ اين‌ را قبول‌ دارند. و قد وجه‌ ابابكر بدعاعة‌ الي‌ مكه‌ و نظر الي‌ جبرئيل‌ فقال‌ يا محمد، قال‌ لبيك‌. قال‌ ان‌ الله‌ يأمرك‌ ان‌ تعديها انت‌ تعرض‌ من‌ المكر. حضرت‌ فرمود كه‌ قضية‌ معروفي‌ است‌. سورة‌ برائت‌ وقتي‌ نازل‌ شد. اين‌ سورة‌ برائت‌ من‌ الله‌ و رسوله‌ يوم‌ الحج‌ الاكبر ان‌ الله‌ بري‌ء من‌ المشركين‌ كه‌ سورة‌ برائت‌. سورة‌ غضب‌. اين‌ سوره‌ وقتي‌ كه‌ نازل‌ شد پيغمبر اكرم‌ داد اين‌ سوره‌ را به‌ ابوبكر كه‌ ميري‌ به‌ مكه‌ توي‌ حج‌ اكبر اين‌ را براي‌ مردم‌ ميخوني‌. فورا جبرئيل‌ نازل‌ شد. نه‌ اينكه‌ پيغمبر اشتباه‌ بكنه‌. اين‌ بايست‌ ميشد تا مردم‌ بفهمند كي‌ چيكاره‌ است‌. فورا جبرئيل‌ نازل‌ شد كه‌ يا رسول‌ الله‌ اين‌ سورة‌ برائت‌ را يا بايد خودت‌ ببري‌ آنجا بخواني‌ يا كسي‌ كه‌ از تو، يعني‌ از وجود توست‌. حضرت‌ به‌ اين‌ اشاره‌ ميكنه‌. كه‌ مي‌فرمايند كه‌ و قد وجه‌ ابابكر ببرائة‌ الي‌ مكه‌، ابي‌ بكر حركت‌ كرد بره‌ براي‌ اينكه‌ سورة‌ برائت‌ را براي‌ مردم‌ بخوانه‌. فنزل‌ جبرئيل‌. جبرئيل‌ نازل‌ شد. فقال‌ يا محمد قال‌ ربك‌. پيغمبر فرمود بعله‌ قال‌ ان‌ الله‌ يأمرك‌ خدا امرت‌ ميكنه‌ اينكه‌ اين‌ سوره‌ را يا خودت‌ بايد بري‌ آنجا بخواني‌ يا اينكه‌ رجل‌ منك‌. يك‌ كسي‌ كه‌ از تو باشه‌. فوجهني‌. حضرت‌ رسول‌ دست‌ مرا گرفت‌ و مرا فرستاد دنبال‌ ابي‌ بكر و به‌ من‌ دستور داد كه‌ من‌ برم‌ ابوبكر را برگردانم‌ و من‌ رفتم‌ او را برگرداندمش‌. فوجدت‌ في‌ نفسه‌. و بعد به‌ من‌ دستور داد. و قال‌ يا رسول‌ الله‌ انزله‌ في‌ القرآن‌. قال‌ يعني‌ ابي‌ بكر آمد به‌ پيغمبر اكرم‌ گفت‌ كه‌ اين‌ مطلب‌ را در قرآن‌ هست‌ كه‌ من‌ بايد برگردم‌. قال‌ لا. و لكن‌ لا يعدي‌ ان‌ انا. اين‌ سوره‌ را جز من‌ و علي‌ كس‌ ديگه‌ حق‌ بردن‌ و وارد كردن‌ و گفتن‌ به‌ مردم‌ نداره‌. خوب‌. بعد حضرت‌ مي‌فرمايد كه‌ قال‌ من‌ لا يصلح‌ لحمل‌ صحيفة‌ يعديها عن‌ رسول‌ الله‌. كسي‌ كه‌ لايق‌ نيست‌ كه‌ يك‌ سوره‌ را بره‌ در مكه‌ از طرف‌ پيغمبر اكرم‌ بخونه‌ كيف‌ يصلح‌ بما يعمل‌. چطور صلاحيت‌ داره‌ كه‌ امامت‌ را عهده‌دار بشه‌؟ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ مي‌فرمايد.

 بهرحال‌ طولانيه‌ آنچه‌ نوشته‌. حالا انشاء الله‌، عرض‌ كردم‌ اين‌ خيلي‌ طولانيه‌، اين‌ روايت‌ و انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ حقيقت‌ معرفت‌ اماممون‌ را بدانيم‌ و بخدا قسم‌ بايد ما قدر اين‌ شرح‌ صدري‌ كه‌ خدا بهمون‌ داده‌، شرح‌ صدر، كه‌ اماممون‌ را طبق‌ مأموم‌ بشناسيم‌. بدونيد كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌، يا هر يك‌ از چهارده‌ معصوم‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ اينكه‌ آمدند در بين‌ ما زندگي‌ مي‌كنند يك‌ جرياني‌ را مردم‌ مسيحي‌ دارند. ما آن‌ را نميگيم‌ ولي‌ مثل‌ اون‌ را ميگيم‌. مسيحي‌ها ميگند خداي‌ تعالي‌، خودش‌، مي‌خواست‌ باصطلاح‌ از نزديك‌ معاشرت‌ با مردم‌ را درك‌ كنه‌. مردم‌ چه‌ جوري‌ زندگي‌ مي‌كنند. مثلا بفهمه‌ كه‌ كشته‌ شدن‌ چه‌ جوريه‌؟ درد آدم‌ چقدر مي‌آيد؟ متهم‌ شدن‌ چه‌ نحويه‌ايه‌؟ لذا بصورت‌ حضرت‌ عيسي‌ آمد توي‌ مردم‌ و زندگي‌ كرد. اين‌ حرفي‌ است‌ كه‌ آنها مي‌زنند و توي‌ انجيل‌ هم‌ هست‌. از آن‌ حرفهايي‌ است‌ كه‌ خيلي‌ هم‌ پايش‌ ايستاده‌اند. حالا البته‌ بايد گفت‌ فرزند خدا، چون‌ تفسيري‌ است‌ در عين‌ توحيد معناش‌ همين‌ وحدت‌ وجودي‌ است‌ كه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود عرفاي‌ ما هم‌ ميگن‌ كه‌ در عين‌ اينكه‌ بصورت‌ ظاهر يكيست‌ و در عالم‌ كثرات‌ سه‌ تا حساب‌ ميشه‌، در عالم‌ وحدت‌ يكيست‌. كه‌ همه‌اش‌ خلافه‌ اين‌ حرفها. در عالم‌ واقع‌ يكي‌ است‌. اينها يك‌ همچين‌ حرفي‌ مي‌زنند كه‌ خدا آمد در بين‌ مردم‌ و با مردم‌ زندگي‌ كرد تا از نزديك‌ ببينه‌ كه‌ مثلا چه‌ جوري‌ انسان‌ دردش‌ مي‌آيد؟ گرسنه‌اش‌ كه‌ ميشه‌ چه‌ حالتي‌ پيدا ميكنه‌؟ اينها را خودش‌ بفهمه‌، يعني‌ وجدان‌ بكنه‌. اين‌ حرف‌ بسيار حرف‌ غلطيه‌ و خداي‌ تعالي‌ اگر بخواهد از تجربه‌ چيزي‌ ياد بگيره‌، علمي‌ پيدا بكنه‌ اينكه‌ خدا نيست‌. يعني‌ طبعا بايد از مخلوقش‌ استفاده‌ بكنه‌. ولي‌ يك‌ طرف‌ ديگة‌ قضيه‌ اينه‌ كه‌، يعني‌ ماها اينطوريم‌ كه‌ انسان‌ اگر بخواد با خدا مأنوس‌ بشه‌، خدا بايد اين‌ لطف‌ را بكنه‌ كه‌ مثل‌ اعلاي‌ خودش‌ را در بين‌ ما واردش‌ بكنه‌. بياد با ما زندگي‌ بكنه‌ تا ما باهاش‌ انس‌ بگيريم‌. ما اين‌ را بدونيد با خدا نمي‌تونيم‌ مستقيما انس‌ بگيريم‌. مگر از طريق‌ خاندان‌ عصمت‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌. خدا را خوب‌ نمي‌تونيم‌ بشناسيم‌ مگر از اين‌ آينه‌ و از اين‌ جمال‌ و از اين‌ مرآت‌. و حالا عرض‌ كردم‌ اين‌ بحث‌ هم‌ خيلي‌ پيچيده‌ است‌ و خيلي‌ عميق‌ و انشاء الله‌ در همين‌ روايت‌ كه‌ مي‌فرمايد معرفتي‌ بنورانيه‌، چون‌ اين‌ روايت‌ از اينجا شروع‌ شد كه‌ معرفتي‌ بنورانيه‌ معرفت‌ الله‌ عز وجل‌. معرفت‌ من‌ با نورانيت‌، يعني‌ با چراغ‌ عقل‌، چون‌ اگر انسان‌ نورانيت‌ نداشته‌ باشه‌ تو به‌ تاريكي‌ علي‌ را ديده‌اي‌، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را به‌ تاريكي‌ وقتي‌ ببينه‌ و نورانيت‌ نداشته‌ باشه‌، علي‌ را يك‌ مرد با فضيلتي‌ مي‌دونند و همينطور كه‌ مسيحي‌ها هم‌ حتي‌ دربارة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كتابها در فضائلش‌ نوشتند. جرج‌ جرداق‌ مسيحي‌ پنج‌ جلد كتاب‌ دربارة‌ فضائل‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نوشته‌. دانشمندان‌ عالم‌ شايد هر دانشمندي‌ كه‌ اهل‌ باصطلاح‌ يك‌ مقدار انصاف‌ بوده‌، در جهان‌ شخصيتهاي‌ مهم‌ عالم‌ دنيا را وقتي‌ مي‌خواسته‌ معرفي‌ بكنه‌، يكي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را معرفي‌ كرده‌. اما همه‌ بدون‌ چراغ‌ علي‌ را ديده‌اند. همه‌ در تاريكي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را ديده‌اند. سني‌ها فكر نكنيد به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ زياد اظهار معرفت‌ و علاقه‌ نمي‌كنند. چرا. خيلي‌ زياد. من‌ در اين‌ طيبات‌ رفته‌ بودم‌ به‌ مدرسة‌ علماي‌ اهل‌ سنت‌. يك‌ مدرسه‌اي‌ دارند آنجا. يك‌ كسي‌ در كنار آن‌ مدرسه‌ دفنه‌ بنام‌ ابوبكر طيباتي‌. قبري‌ و تشكيلاتي‌ اينها. اون‌ عالم‌ سني‌ يك‌ مطلبي‌ براي‌ من‌ از ابوبكر طيباتي‌ گفت‌. گفت‌ كه‌ آمدند به‌ ابي‌ بكر طيباتي‌ گفتند كه‌ ما شنيديم‌ عثمان‌ دستور قتل‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را داده‌. ابي‌ بكر طيباتي‌ سرش‌ را پائين‌ انداخت‌ گفت‌ واي‌ بحال‌ عثمان‌ اگر علي‌ دستور قتلش‌ را داده‌ باشه‌. اين‌ حرف‌ خيلي‌ مهمه‌ها. يعني‌ علي‌ معصوم‌، علي‌ پاك‌، اگر قتل‌ عثمان‌ را تجويز كرده‌ باشه‌ معلومه‌ عثمان‌ خيلي‌ بد آدميه‌. اين‌ عالم‌ سني‌ در همان‌ طيبات‌ از قول‌ ابي‌ بكر طيباتي‌ اين‌ جمله‌ را گفت‌. واي‌ به‌ حال‌ عثمان‌ اگر علي‌ دستور قتلش‌ را داده‌ باشه‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ در عين‌ حال‌ را اينها در تاريكي‌ ديده‌اند. در عين‌ حال‌ هر چه‌ از فضائل‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بگند در رديف‌ ابي‌ بكر و عمر و عثمان‌ ميگن‌.ولي‌ ما در رديف‌ خدا و پيغمبر و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و معصومين‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ و امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را مي‌گيم‌. خدايا اين‌ ايام‌ متبركات‌ ماه‌ رجب‌ كه‌ ماه‌ بسيار پر عظمتي‌ است‌ معرفت‌ كامل‌ اماممون‌، با ايمان‌، با نور ايمان‌ به‌ ما مرحمت‌ بفرما.

 خوب‌ ايام‌ زياد چون‌ ماه‌ رجب‌ و شعبان‌ دو ماه‌ سروره‌ ولو اين‌ كه‌ در بينش‌ وفات‌ حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ هم‌ هست‌. ولي‌ در عين‌ حال‌ غلبه‌ با برنامه‌هاي‌ سرور و شادماني‌ در اين‌ دو ماه‌ هست‌. و با سرور و شادماني‌ انشاء الله‌ وارد ماه‌ خدا خواهيم‌ شد. در اين‌ ماه‌ زيارت‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ مستحبه‌. و تأكيد شده‌ و هر كس‌ كه‌ در كنار قبور يكي‌ از ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ باشه‌ بايد خدا را شكر كنه‌. بگه‌ الحمد الله‌ الذي‌ اشهدنا مشهد اوليائه‌ في‌ الرجب‌. حمد مي‌كنم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ من‌ را حاضر كرد، شاهد قرار داد در مشهد يكي‌ از اوليائش‌ در ماه‌ رجب‌. و اوجب‌ من‌ حقهم‌، الحمد الله‌ الذي‌ اشهدنا مشهد اوليائه‌ في‌ رجب‌ واوجبنا و حقهم‌ ما قد وجب‌. صل‌ الله‌ و علي‌ محمد من‌ منتجب‌ و علي‌ اوصيائهم‌ من‌ تا آخر زيارت‌ كه‌ اين‌ زيارت‌ را هر وقت‌ كه‌ مي‌ريد براي‌ زيارت‌ حرم‌ حضرت‌ رضا صلواة‌ الله‌ عليه‌ زيارت‌ رجبيه‌ را بخونيد. در اين‌ ماه‌ از ما خواستن‌ كه‌ معرفت‌ امام‌ را تكميل‌ كنيم‌. در اين‌ شبها ما كوشش‌ مي‌كنيم‌ كه‌ دربارة‌ همين‌ موضوع‌ صحبت‌ كنيم‌. حضرت‌ بقية‌ الله‌ در همين‌ ماه‌ اين‌ دعا را دستور فرموده‌اند. كه‌ بگيد كه‌ الهم‌ اني‌ اسئلك‌ بجميع‌ ما يدعوك‌ به‌ ولات‌ امرك‌ خدايا من‌ از تو سؤال‌ مي‌كنم‌ به‌ اون‌ چه‌ كه‌ ولات‌ امر تو به‌ اون‌ چيز تو را مي‌خواد. يعني‌ امام‌ زمان‌ با چه‌ دعايي‌ خدا را مي‌خواند. اون‌ وقت‌ المأمون‌. اون‌ جملات‌ مي‌رسه‌ به‌ اينجا كه‌ اوج‌ مي‌گيره‌ معرفت‌، و مي‌گه‌ لا فرق‌ و بينهم‌، فرقي‌ بين‌ توي‌ خدا و بين‌ اين‌ ذات‌ امر كه‌ ائمة‌ اطهار باشند نيست‌ مگر اين‌ كه‌ اونها بندة‌ تو هستند و مخلوق‌. اينجاست‌ معناي‌ اين‌ كه‌ در تمام‌ صفات‌ افعال‌ الهي‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ شريكند با خدا و تمام‌ صفات‌ افعال‌ الهي‌ را مي‌خوانند. فرقي‌ هم‌ بين‌ اونها و خدا نيست‌. اين‌ صفات‌ افعال‌ طبعا محدوده‌. البته‌ از نظر ما كه‌ به‌ اصطلاح‌ مقيد به‌ آيات‌ و روايات‌ هستيم‌ والا اين‌ صوفيها و به‌ اصطلاح‌ اين‌ فلاسفه‌ و اينها حرفهاي‌ ديگه‌اي‌ مي‌زنند. ولي‌ نه‌. يعني‌ خدا هر مقدار رحمان‌ به‌ مخلوقشه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هم‌ رحمانه‌. منتهي‌ از اين‌ جهت‌ ميگيم‌ ارحم‌ الراحيمه‌ به‌ اين‌ جهت‌ كه‌ رحمانيت‌ از او به‌ علي‌ رسيده‌. يعني‌ از جيب‌ خدا خرج‌ ميكنه‌. و الاّ هر چه‌ خدا رحمانيت‌ داره‌ براي‌ مخلوقش‌، اين‌ را شما يك‌ جمله‌ است‌ بدونيد، مال‌ ماه‌ رجب‌ هم‌ هست‌، توي‌ مفاتيح‌ هم‌ هست‌، اين‌ جمله‌ را اين‌ معرفت‌ را پيدا بكنيد كه‌ هر يك‌ از صفات‌ و افعال‌ الهي‌، كه‌ گفتم‌ براتون‌ صفات‌ و افعال‌ الهي‌ يعني‌ چي‌. يعني‌ هر كاري‌ كه‌ خدا ميكنه‌ و به‌ اين‌ خاطر اسمي‌ برايش‌ مي‌گذارند رحمان‌، رحيم‌، رئوف‌، غفار الذنوب‌، ستار العيوب‌، باب‌ الحوائج‌، هر چي‌ كه‌ شما ميگيد. اين‌ صفات‌ همه‌اش‌ در امام‌ زمان‌ شما هم‌ هست‌ و اعمال‌ هم‌ ميكنه‌. بدون‌ هيچي‌ كم‌. ميگيد پس‌ چرا ارحم‌ الراحمين‌ خدا را ميگيم‌؟ با اينكه‌ هر چه‌ هست‌ مال‌ خداست‌. او ارحمه‌، او احسن‌ الخالقينه‌. او… و اين‌ مقدار را از همين‌ دعا امشب‌ ياد بگيريد. اين‌ دعاي‌ رجبيه‌ را انشاء الله‌ امشب‌ بخوانيم‌ و همينطور كه‌ رو به‌ قبله‌ نشسته‌ايد ما اين‌ دعاي‌ عظيم‌ الشأن‌ رجبيه‌ را با هم‌ بخوانيم‌.

 همه‌ با توجه‌ بدانيم‌ كه‌ به‌ ما اين‌ دعاها را كه‌ دستور فرمودند به‌ خاطر اين‌ بوده‌ است‌ كه‌ ما معارفمون‌ و شناختمون‌ و عرفانمون‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌ و به‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار و به‌ ائمة‌ اطهار و به‌ پيغمبر اكرم‌، به‌ همة‌ اينها زياد بشه‌.

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. اين‌ دعا را كه‌ كوتاهه‌ ولي‌ خيلي‌، بعد از هر نماز يا در هر موقع‌ استحباب‌ داره‌ كه‌ خونده‌ بشه‌ و امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌خوندند. با توجه‌ بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. يا من‌ ارجوه‌ لكل‌ خير. و آمنوا سخطه‌ عند كل‌ شر. يا من‌ يعطي‌ الكثير بالقليل‌. اي‌ خدايي‌ كه‌ در مقابل‌ عمل‌ خيلي‌ كوچك‌ ما زياد ثواب‌ به‌ ما ميدي‌. چقدر محبت‌ داره‌ پروردگار. يا من‌ يعطي‌ الكثير بالقليل‌. يا من‌ يعطي‌ من‌ سئله‌. اي‌ خدايي‌ كه‌ عطا ميكني‌ به‌ هر كسي‌ كه‌ از تو سوال‌ كنه‌. يا من‌ يعطي‌ من‌ لم‌ يسئله‌ و من‌ لم‌ يعرفه‌. اي‌ خدايي‌ كه‌ عطا ميكني‌ به‌ كسي‌ كه‌ حتي‌ تو را نمي‌شناسه‌ و از تو سؤال‌ نميكنه‌. به‌ او هم‌ ميدي‌. يا من‌ يعطي‌ من‌ لم‌ يسئله‌ و من‌ لم‌ يعرفه‌ تحننا منه‌ و رحمه‌. تحننا منك‌ و رحمه‌. اعطني‌. خدايا عطا كن‌ به‌ ما. اعطني‌ بمسئلتي‌ اياك‌. حالا كه‌ ما سؤال‌ ميكنيم‌. جميع‌ خير الدنيا و جميع‌ خير الآخره‌. تمام‌ خوبيهاي‌ دنيا را به‌ ما بده‌، براي‌ تو كه‌ اشكالي‌ نداره‌. و تمام‌ خوبيهاي‌ آخرت‌ را به‌ ما عنايت‌ كن‌. و اصرف‌ عني‌ بمسئلتي‌ اياك‌ جميع‌ شر الدنيا و شر الآخره‌. خدايا از ما بگردان‌، دور كن‌، تمام‌ آنچه‌ كه‌ بديهاست‌، چه‌ در دنيا چه‌ در آخرت‌، بخاطر اين‌ سؤالي‌ كه‌ ما از تو مي‌كنيم‌. و انه‌ غير منقوص‌ ما اعطيت‌ و زدني‌ من‌ فضلك‌ يا كريم‌. يا ذالجلال‌ و الاكرام‌. يا ذا النعماء و الجود. يا ذا المن‌ و الطول‌. حرم‌ شيبتي‌ علي‌ النار. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. اللهم‌ اني‌ اسئلك‌ بمعاني‌ جميع‌ ما يدعوك‌ به‌ ولات‌ امرك‌ المأمومين‌ علي‌ سرك‌، المستبشرين‌ بامرك‌، الواسطين‌ لقدرتك‌، المعلنون‌ لعظمتك‌، اسئلك‌ بما اتصف‌ فيه‌ من‌ مشيتك‌ فجعلتهم‌ معادن‌ لكلماتك‌ و اركان‌ بتوحيدك‌ و آياتك‌ و مقاماتك‌ التي‌ لا تعطي‌ و لها في‌ كل‌ مكان‌.

 

۲۷ جمادی الثانی ۱۴۱۲ قمری- ۱۲ دی ۱۳۷۰ شمسی- قضیه حضرت موسی

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. و اذ قلتم‌ يا موسي‌ لن‌ نؤمن‌ لك‌ حتي‌ نري‌ الله‌ جهره‌. فأخدتكم‌ الصاعقة‌ و انتم‌ تنظرون‌.

 آياتي‌ كه‌ شبهاي‌ جمعه‌ توضيح‌ داده‌ ميشد و تفسير ميشد به‌ اينجا رسيديم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ خطاب‌ به‌ بني‌ اسرائيل‌ مي‌فرمايد وقتي‌ كه‌ شما گفتيد اذ قلتم‌ يا موسي‌ اي‌ موسي‌ لن‌ نؤمن‌ لك‌ حتي‌ نري‌ الله‌ جهره‌. ما ايمان‌ به‌ تو نمي‌آوريم‌ تا آنكه‌ خدا را ظاهر ببينيم‌. فأخذتكم‌ الصاعقة‌ و انتم‌ تنظرون‌. ناگهان‌ صاعقه‌اي‌ آمد و همه‌ را كشت‌ و شما بني‌ اسرائيل‌ نگاه‌ ميكرديد. جريان‌ قضيه‌ از اين‌ قرار بود كه‌ حضرت‌ موسي‌ در هر مدت‌ يكبار خلوتي‌ داشت‌ در كوه‌ طور. و بايد همة‌ كساني‌ كه‌ مي‌خواهند رابطه‌اي‌ با خدا داشته‌ باشند و متوجه‌ خدا باشند، يك‌ خلوتي‌ با خدا داشته‌ باشند. لااقل‌ در شبانه‌ روز چند دقيقه‌اي‌، گاهي‌ يك‌ ساعتي‌، ما مدعي‌ هستيم‌ كه‌ خدا را دوست‌ داريم‌. محبوب‌ ما خداست‌. اين‌ ادعا يك‌ نشانه‌اي‌ بايد داشته‌ باشد و اون‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ وقتي‌ به‌ يك‌ فردي‌ علاقه‌ پيدا مي‌كند، بايد حتما در شبانه‌ روز لااقل‌ يك‌ چند لحظه‌اي‌ لااقل‌ با او خلوت‌ كند، تنها نه‌ براي‌ درخواست‌ حوائج‌ بلكه‌ بخاطر محبت‌. هيچ‌ محبي‌ محبوبش‌ را ترك‌ نميكنه‌ كه‌ هيچ‌ گاه‌ نوبت‌ سخن‌ گفتن‌ با او نرسد.

 بهرحال‌ حضرت‌ موسي‌ خلوت‌ مي‌كرد با خدا و از شهر خارج‌ ميشد و پيامها را از جانب‌ پروردگار مي‌گرفت‌ و براي‌ هدايت‌ مردم‌ آنچه‌ لازم‌ بود به‌ مردم‌ مي‌فرمود. يك‌ روز بني‌ اسرائيل‌ گفتند كه‌ خوب‌ ما هم‌ دوست‌ داريم‌ بيائيم‌ با خدا حرف‌ بزنيم‌. آخه‌ همه‌اش‌ شما مي‌ري‌ حرف‌ مي‌زني‌ و برميگردي‌. اين‌ آرزوي‌ هر كسي‌ است‌ كه‌ اسرار افراد مهم‌ بخصوص‌ كساني‌ كه‌ در مسائل‌ روحي‌ وارد هستند و آنچه‌ ناديدني‌ است‌ مي‌بينند، اطلاع‌ پيدا كنند. اين‌ يك‌ آرزويي‌ است‌ همه‌ كس‌ دارند. حالا اهلش‌ باشند، اهلش‌ نباشند.

 حضرت‌ موسي‌ به‌ آنها فرمود همة‌ شما كه‌ طبعا لياقت‌ اين‌ مقام‌ قرب‌ را نداريد. با اينهمه‌ گناه‌، با اينهمه‌ معصيت‌. چون‌ هر گناهي‌ كه‌ انسان‌ ميكنه‌ يك‌ حجابي‌ در مقابل‌ چشمش‌ قرار ميگيره‌. يك‌ روز شخصي‌ در مدينه‌ خدمت‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ رسيد. طبق‌ معمول‌ دستش‌ را دراز كرد مصافحه‌ كند. حضرت‌ دستشون‌ را عقب‌ كشيدند. خوب‌ مي‌دونيد خيلي‌ به‌ طرف‌ مخصوصا به‌ دوست‌ انسان‌ برميخورد كه‌ انسان‌ دست‌ به‌ او نده‌. آنهم‌ از راه‌ دور آمده‌، از كوفه‌ كوبيده‌ راه‌ دور آن‌ زمان‌ بيابانها را طي‌ كرده‌ حالا رسيده‌ خدمت‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌. حضرت‌ دستشون‌ را حاضر نيستند با دست‌ او بچسبانند. فرمودند كه‌ يادت‌ هست‌ در بازار كوفه‌ داشتي‌ عبور مي‌كردي‌ دستت‌ به‌ دست‌ زن‌ نامحرم‌ خورد. حالا تعمدا لابد بوده‌، و اين‌ دست‌ گناه‌ كار نميتونه‌ با دست‌ معصوم‌ تماس‌ بگيره‌. آدم‌ گنهكار با شخص‌ پاك‌ هيچگاه‌ نميتواند باشد. لذا حضرت‌ دست‌ به‌ او ندادند و تا نرفت‌، توبه‌ نكرد، بالاخره‌ حالا مسئلة‌ دست‌ تنها نيست‌. چشمي‌ هم‌ كه‌ گناه‌كاره‌ هيچوقت‌ امام‌ زمانش‌ را نميبينه‌. گوشي‌ كه‌ گنهكاره‌ هيچوقت‌ صداي‌ ملكوتي‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ را نميشنوه‌. اينها ديگه‌ طبعيه‌ ديگه‌ با اين‌ عمل‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ خوبخود اين‌ مسائل‌ روشنه‌ كه‌ وقتي‌ دستي‌ به‌ دست‌ زن‌ نامحرم‌ در بازار كوفه‌ كه‌ خود اين‌ آقا هم‌ فراموش‌ كرده‌ بود، اين‌ نتيجه‌اش‌ باشه‌؛ چشم‌ هم‌ همينطوره‌، گوشي‌ كه‌ غيبت‌ ميشنوه‌، زباني‌ كه‌ غيبت‌ ميكنه‌، به‌ اصطلاح‌ مغزي‌ كه‌ يا دلي‌ كه‌ اينطوري‌ عرض‌ كنيم‌ يا روحي‌ كه‌، هماني‌ كه‌ حقيقت‌ دارد عرض‌ كنيم‌، روحي‌ كه‌ همه‌اش‌ به‌ فكر معصيت‌ و گناهه‌، اين‌ فكر نمي‌تونه‌ به‌ ياد حجة‌ ابن‌ الحسن‌، به‌ ياد امام‌ زمانش‌ بيفته‌. لذا اين‌ مسائل‌ در همينجا توضيحش‌ به‌ طور مختصر عرض‌ كردم‌.

 همة‌ شماها نمي‌تونيد بيائيد به‌ دربار پروردگار و به‌ اصطلاح‌ با خدا حرف‌ بزنيد. يا همة‌ گوشها لياقت‌ نداره‌ كه‌ بياد در كوه‌ طور صداي‌ پروردگار را بشنوه‌. من‌ كه‌ مي‌روم‌ باصطلاح‌ حضرت‌ موسي‌، فرمود من‌ كه‌ مي‌روم‌ گوشم‌ پاكه‌. گوش‌ پاك‌ دارم‌. صداي‌ پاك‌ را مي‌شنوم‌. صداي‌ خداي‌ سبوح‌ و قدوس‌ را مي‌شنوم‌. سالها رياضت‌ كشيده‌ حضرت‌ موسي‌. يك‌ قلم‌ زحمت‌ و رياضتش‌ اين‌ بوده‌ كه‌ حدود ده‌ سال‌ خدمتگزار حضرت‌ شعيب‌ بوده‌. حضرت‌ شيعب‌ يك‌ پيغمبر معموليست‌ تقريبا. از پيامبران‌ اولوالعزم‌ نيست‌. اما حضرت‌ موسي‌ رفته‌ آنجا و حضرت‌ موسي‌ را شعيب‌ اجاره‌اش‌ ميكنه‌. علي‌ ان‌ بر اين‌ قرار كه‌ من‌ تو را اجاره‌ات‌ مي‌كنم‌. هشت‌ سال‌. هشت‌ سال‌ اجارش‌ كرد. اين‌ هم‌ گفت‌ باشه‌. ثمانية‌ حجج‌. هشت‌ حج‌. هر سالي‌ يك‌ حج‌ بيشتر نداره‌. هشت‌ حج‌ تو را من‌ باصطلاح‌ اجاره‌ات‌ مي‌كنم‌. موند خدمت‌ حضرت‌ شعيب‌.

 خدمت‌ حضرت‌ خضر، زحمات‌ زيادي‌ كشيده‌، در راه‌ خدا مبارزاتي‌ كرده‌، گوشش‌ به‌ هيچ‌ صداي‌ نامحرمي‌ نخورده‌، آنقدر پاكه‌ حضرت‌ موسي‌ كه‌ وقتي‌ وارد مدين‌ شد، نشسته‌ بود. شهر غريبي‌ است‌، غربته‌. در يك‌ گوشه‌اي‌ نشسته‌. ديد كه‌ يك‌ چاه‌ آبي‌ است‌. همه‌ ريختند نزديك‌ غروب‌ آفتابه‌. از آن‌ چاه‌ مي‌خواهند آب‌ بكشند. و دو تا خانم‌ آنطرف‌ ايستادند، دخترند، جواند و منتظرند ازدحام‌ كم‌ بشه‌، برن‌ جلو. ايشان‌ هم‌ تكيه‌ داده‌ به‌ ديوار و نشسته‌ داره‌ نگاه‌ ميكنه‌. آمد جلو. به‌ اينها گفت‌ شما چرا منتظريد. گفت‌ ما معمولمون‌ اينه‌ كه‌ وقتي‌ خلوت‌ شد، تنه‌امون‌ به‌ تنة‌ مرد نامحرم‌ نخوره‌. مزاحمتي‌ برامون‌ بوجود نياد. ما بعد آب‌ مي‌كشيم‌. ظرفهاي‌ اينها را گرفت‌. گفت‌ من‌ كه‌ بيكار اينجا نشستم‌ گوشة‌ خيابان‌ يك‌ وقت‌ بيكار بوديد، ديديد يك‌ نفر گرفتاره‌، ماشينش‌ خاموش‌ شده‌ هولش‌ بديد، كمكش‌ كنيد. به‌ هر حال‌ اينها يك‌ وظائف‌ وجداني‌ و انسانيه‌، نه‌ حالا به‌ من‌ چه‌؟ نه‌ اينها خانمند و بهرحال‌ دختر هر كه‌ هستند. و براشون‌ آب‌ كشيد. خيلي‌ هم‌ سريع‌. سطل‌ آب‌ را داد دستشون‌ و گفت‌ التماس‌ دعا. اينها هم‌ رفتند. آنروز پدر ديد كه‌ دخترها زود آمدند. معمولا خوب‌ معطل‌ مي‌شدند هر روز. گفت‌ چه‌ خبر شد كه‌ امروز زود رسيديد؟ گفتند يك‌ جواني‌ با اين‌ خصوصيات‌ براي‌ ما آب‌ كشيد. به‌ ما داد ما آورديم‌. حضرت‌ شعيب‌ خوب‌ پيغمبره‌. متوجه‌ شد كه‌ اين‌ يك‌ انسانه‌. آخر انسانيت‌ انسان‌ به‌ همينهاست‌. كمك‌ به‌ ديگران‌ بكنيد. به‌ ضعفا مخصوصا. كار ميكنه‌، قصد قربت‌ داشته‌ باشه‌، فكر نكنه‌ كه‌ من‌ حالا كار كردم‌ اينجا حالا چقدر بهم‌ مزد مي‌دهند؟ حضرت‌ شعيب‌ فرمود به‌ دختراش‌، چون‌ حضرت‌ شعيب‌ خودش‌ نمي‌تونست‌ از خونه‌ بيرون‌ بياد. حالا نمي‌خوام‌ قصة‌ شعيب‌ را براتون‌ بگم‌. به‌ دختراش‌ فرمود بريد اين‌ جوان‌ مسلمان‌ را بگيد بياد. فعل‌ مسلمان‌ محترمه‌. هر كسي‌ هر فعلي‌، كاري‌ براتون‌ كردند، يك‌ مزدي‌ بهش‌ بديد. بي‌ مزد نگذاريد. مگر اينكه‌ خوب‌ گاهي‌ ميشه‌ حالا مزد دادن‌ توهينه‌ به‌ طرف‌. حالا يك‌ آدم‌ محترمي‌ در خيابان‌ ماشين‌ شما خراب‌ شده‌، او آمد هول‌ داد. شما بگيد آقا بيا اين‌ ده‌ تومان‌ را، اين‌ توهين‌ ميشه‌. اينجاها نه‌. اما آن‌ وضع‌ حضرت‌ موسي‌ خوب‌ روشنه‌ كه‌ يك‌ آدم‌ غريب‌ بيكار آمده‌ آنجا نشسته‌. آنوقتها هم‌ هتل‌ و مسافرخانه‌ و اين‌ حرفها نبود. غريبه‌ بهر حال‌. بگيد بياد. همة‌ اين‌ عرايض‌ را كردم‌ براي‌ اين‌ تكه‌اش‌. حضرت‌ موسي‌ آن‌ دو تا دختر آمدند خدمت‌ حضرت‌ موسي‌ و با كمال‌ عفت‌، اجمالا حالا چادر داشتند، عبا به‌ سرشون‌ انداخته‌ بودند مثل‌ رسم‌ عربها، بالاخره‌ پوشيده‌ بودند. دو تا دختر با حجاب‌ و پوشيده‌ و معلومه‌ وقتي‌ دختر يا زني‌ جلوي‌ انسان‌ راه‌ بره‌ انسان‌ چشمش‌ به‌ بدن‌ او نمي‌افته‌ ولو صورتش‌ هم‌ باز باشه‌. حضرت‌ موسي‌ عقب‌ سر اينها داره‌ ميره‌. بهشون‌ گفت‌ نه‌ اين‌ نشد. شما بريد عقب‌ و از عقب‌ حرف‌ هم‌ نزنيد. خيلي‌ عجيبه‌. اينها دقت‌ مي‌خواد. حرف‌ نزنيد. بالاخره‌ من‌ جوانم‌، صداي‌ زن‌ نامحرم‌ آن‌ هم‌ در سنين‌ جواني‌ ممكنه‌ شيطان‌ من‌ را، ببينيد پاكي‌ از آنجا شروع‌ شده‌، من‌ را ناراحت‌ كنه‌. شما از عقب‌، سر پيچها سنگ‌ بيندازيد. بگيد كه‌ مثلا طرف‌، با سنگ‌ معرفي‌ كنيد كه‌ طرف‌ راست‌ برم‌ يا طرف‌ چپ‌. با كمال‌ احتياط‌ آمد خدمت‌ شعيب‌. آخه‌ ببينيد كار درست‌، كارها را درست‌ ميكنه‌. يعني‌ انسان‌ وقتي‌ كه‌ پاكي‌ براي‌ خدا، عفت‌ براي‌ خدا انسان‌ داشت‌، وقتي‌ آمدند اين‌ دو تا دختر به‌ حضرت‌ شعيب‌، پدرشون‌ اين‌ جمله‌ را مي‌گويند استأجره‌ انه‌ قوي‌ امين‌. اين‌ جوان‌ قويه‌. خوب‌ قوي‌ يعني‌ خوب‌ آب‌ كشيد. بهرحال‌ سرحال‌ و خوب‌. قوي‌. و امينه‌. امينه‌، پاكه‌. اگر حالا حضرت‌ موسي‌ طبق‌ هواي‌ نفس‌، مثل‌ بعضي‌ از جوانها يك‌ نگاهي‌ به‌ سر و صورت‌ دخترها ميكرد و يك‌ قدري‌ بذله‌ گوئي‌ مي‌كرد يك‌ خورده‌اي‌ صحبت‌ مي‌كرد، بخيال‌ اينكه‌ اينها از ما خوششون‌ خواهد آمد، ما را شب‌ مهماني‌ مي‌كنند خونشون‌، ما از بيابان‌ و كنار چاه‌ آب‌ نجات‌ پيدا مي‌كنيم‌. فكر شيطاني‌، اين‌ شهادت‌ را نمي‌دادند، به‌ پدر ميگن‌ استأجره‌. اجيرشون‌ كن‌. بخدا قسم‌ از كار بد، از گناه‌ هيچكس‌ خير نميبينه‌. هر چه‌ هم‌ فكرتون‌ شيطان‌ بگه‌ اينجوريش‌ كن‌، بيا اين‌ عمل‌ را انجام‌ بده‌، هم‌ زيباتر ميشي‌، هم‌ بهتر توي‌ دل‌ مردم‌ جا پيداميكني‌، هم‌ زرنگيت‌ معلوم‌ ميشه‌، هم‌ هم‌ هم‌ مي‌بينيد كلاه‌ گذاشته‌ سرتون‌. همه‌اش‌ بيخوده‌. خداي‌ تعالي‌ به‌ انسان‌ ارزش‌، خدا حالا ارزش‌ انسان‌ را بر ميداره‌. خيلي‌ مواظب‌ باشيم‌. حضرت‌ موسي‌ توي‌ آن‌ حالا شهر بوده‌، بيابان‌ بوده‌، حالا توي‌ كوچه‌، يك‌ قدري‌ توي‌ راهه‌ داره‌ ميره‌، جوانه‌. پيغمبرها هم‌ در جوانيشون‌ از نظر قواي‌ بدني‌ در تمام‌ جهات‌ قويتر از همه‌ هستند. خوب‌ توي‌ راه‌ با اين‌ دخترها شوخي‌ مي‌كرد، حرف‌ مي‌زد. به‌ خيال‌ خام‌ و پست‌ ماها كه‌ هست‌، كه‌ اين‌ دخترها خوششون‌ بياد، كم‌كم‌ محبت‌ پيدا بكنند. نه‌ اين‌ راهش‌ نيست‌. محبت‌ را خدا ايجاد ميكنه‌. حضرت‌ شعيب‌ هم‌ فورا او را اجيرش‌ كرد.

 حضرت‌ موسي‌ يك‌ همچين‌ حالي‌ داشت‌ كه‌ لياقت‌ اين‌ را پيدا كرد كه‌ در كوه‌ طور خداي‌ تعالي‌ فرمود و ان‌ اخترتك‌ اي‌ موسي‌ من‌ تو را اختيارت‌ كردم‌. از ميان‌ مردم‌ تو را انتخاب‌ كردم‌. خدا انتخاب‌ كنه‌. چند روز ديگه‌ انتخابات‌ مجلس‌ شوراي‌ اسلامي‌ برگزار ميشه‌. نهايت‌ يك‌ وكيل‌ مجلس‌، اين‌ مردم‌ انتخاب‌ مي‌كنند. مردم‌ كجا و خدا كجا؟ چقدر افتخار ميكنه‌ كه‌ من‌ انتخاب‌ شدة‌ مردمم‌. اما آني‌ كه‌ خدا اختيارش‌ كنه‌، خدا انتخابش‌ كنه‌، آقايون‌ راه‌ را اشتباه‌ نريد. يك‌ كاري‌ بكنيم‌ كه‌ خدا ما را انتخاب‌ بكنه‌. و ان‌ اخترتك‌ يا موسي‌. اينقدر سر از پا نشناخت‌، زن‌ و بچه‌ را گذاشته‌ توي‌ بيابان‌. زن‌ را، زن‌ موقع‌ وضع‌ حملشه‌. مردهايي‌ كه‌ زن‌ دارند مي‌دونند. موقع‌ وضع‌ حمل‌ زن‌، مرد هر چقدر هم‌ كه‌ قسي‌ القلب‌ باشه‌، نميتونه‌ زنش‌ را فراموش‌ كنه‌. اينهايي‌ كه‌ بچة‌ اولشون‌ كه‌ مثل‌ ديوانه‌ها مي‌شوند. بچة‌ دوم‌ و سوم‌ هم‌ بالاخره‌ يك‌ احساساتي‌ داره‌، يك‌ ترحمي‌ داره‌، زن‌ را گذاشته‌ موقع‌ وضع‌ حمل‌ شده‌، وسط‌ شب‌، نصف‌ شب‌، ميگه‌ كه‌ آن‌ دور من‌ يك‌ آتش‌ مي‌بينم‌. اني‌ آنست‌ نارا لعلي‌ آتيكم‌ بنارا قبسا من‌ شايد بتونم‌ يك‌ جرقة‌ آتشي‌ براي‌ شما بيارم‌، گرمتون‌ كنم‌، موقع‌ زايمان‌ بايد زن‌ گرم‌ باشه‌، آب‌ گرمي‌ شايد خواسته‌ باشه‌. آمده‌ ميبينه‌ كه‌ يك‌ درخت‌ پر از نور، ميگه‌ اني‌ انا ربك‌ اي‌ موسي‌ من‌ پروردگار توام‌. نه‌ درخت‌ ميگه‌ من‌ جانب‌ الطور الايمن‌ من‌ الشجره‌ از طرف‌ آن‌ وادي‌ ايمن‌، از طرف‌ آن‌ درخت‌ اين‌ صدا آمد. حضرت‌ موسي‌ ديگه‌ در قرآن‌ كه‌ نيست‌، حالا در روايات‌ شايد باشه‌ ولو اينكه‌ من‌ يادم‌ نمي‌آد. اسمي‌ از زن‌ و بچه‌ آنجا نبرده‌، حرفش‌ هم‌ نزده‌، فكرش‌ هم‌ نبوده‌. همه‌ را فراموش‌ كرده‌. چرا؟ براي‌ اينكه‌ محبوبش‌، معشوقش‌، خداي‌ عزيزش‌، آن‌ خدائي‌ كه‌ هر چه‌ داريم‌ از اوست‌، او انتخابش‌ كرده‌. ان‌ اخترتك‌ فاستمع‌ لما يوحي‌. من‌ تو را انتخابت‌ كردم‌. گوش‌ بده‌ به‌ آنچه‌ كه‌ بهت‌ ميگم‌. و اذهب‌ الي‌ فرعون‌ انه‌ طغي‌. برو به‌ طرف‌ فرعون‌ طغيان‌ كرده‌ و چه‌ حرف‌ اصلا از زن‌ و بچه‌ نيست‌. حالا زن‌ و بچه‌ ات‌ آنجا افتاده‌اند. زنت‌ وضع‌ حمل‌ كرد، نكرد. احوالت‌ چطوره‌؟ نه‌ خدا حرف‌ او را ميزنه‌ نه‌ هم‌ خودش‌ حرفي‌ زده‌. حرف‌ عصا شده‌، صحبت‌ از كفشش‌ شده‌، صحبت‌ از فرعون‌ شده‌. صحبت‌ از همه‌ شده‌، اما آني‌ كه‌ قاعدتا بايد دلبستگي‌ داشته‌ باشه‌، نشده‌. اينجوريند. اينطوري‌ پيشرفت‌ مي‌كنند در جنبه‌هاي‌ روحي‌ و الاّ مايي‌ كه‌ هيچي‌ را متوجه‌ نيستيم‌. ميگيم‌ بعله‌ خدا اگر ما را بنا باشه‌ بيامرزه‌، خواهد بخشيد. يك‌ طوري‌ ميشه‌ وقتي‌ مرديم‌. ديگه‌ نه‌ انساني‌ بعله‌، هيچي‌ نمي‌خواهد. هيچي‌. حالا نمي‌خوام‌ اينجا زياد معطل‌ بشم‌.

 اين‌ موسي‌، اين‌ حضرت‌ موسي‌ است‌ كه‌ هر روز ميره‌ در كوه‌ طور با خدا حرف‌ ميزنه‌ و صداي‌ خدا را ميشنوه‌. هر كسي‌ كه‌ اين‌ لياقت‌ را نداره‌. حضرت‌ موسي‌ به‌ حضرت‌ موسي‌ گفتند بالاخره‌ ما هم‌ بايد يك‌ چيزي‌ بفهميم‌. خوب‌ هفتاد نفر را حضرت‌ از ميان‌ همة‌ اصحابش‌ انتخاب‌ كرد. يكي‌ يكي‌. همه‌ جهاتشون‌ را بررسي‌ كرد. اينها متدين‌ باشند، نماز شب‌ خون‌ باشند، معصيت‌ نكرده‌ باشند، روحيات‌ پاكي‌ داشته‌ باشند، اعتقاداتشون‌ درست‌ باشه‌، بالاخره‌ به‌ جاي‌ خطرناكي‌ مي‌خواد اينها را ببره‌. همه‌ را برداشت‌، هفتاد نفر انتخاب‌ كرد ورداشت‌ برد. در همان‌ وادي‌ ايمن‌، در همان‌ كوه‌ طور وقتي‌ كه‌ رسيد و اذ قلتم‌ يا موسي‌ لن‌ نؤمن‌ لك‌. اينجا بود. حضرت‌ موسي‌ رفت‌ جلو با خدا حرف‌ بزنه‌. يك‌ دفعه‌ يك‌ حائلي‌ بين‌ حضرت‌ موسي‌ و باصطلاح‌ اين‌ هفتاد نفر بوجود آمد، اينها حضرت‌ موسي‌ را ديگه‌ نديدند. ولي‌ صداي‌ خدا را مي‌شنوند. ببينيد اينقدر ارزش‌ داشتند كه‌ صداي‌ خدا را بشنوند. اينها با خدا دارند صحبت‌، حضرت‌ موسي‌ داره‌ با خدا حرف‌ ميزنه‌، خدا هم‌ جواب‌ ميده‌. حضرت‌ موسي‌ آمد و گفت‌ ديديد شنيديد، گفتند كه‌ لن‌ نؤمن‌ لك‌. همين‌ هفتاد نفر انتخاب‌ شدة‌ خيلي‌ مرتب‌، منظم‌، دوستان‌ باصطلاح‌ اهل‌ حال‌، اهل‌ شبهاي‌ جمعه‌، هر چي‌ كه‌ شما فرض‌ كنيد. همين‌ دوستان‌ پاك‌، تزكية‌ نفس‌ شده‌، اينها گفتند كه‌ لن‌ نؤمن‌، عجيبه‌ها، هرگز به‌ تو ايمان‌ نمي‌آريم‌. ما از كجا بدونيم‌ اين‌ صدا، صداي‌ خدا بود. اگر زمان‌ ما مي‌بود كه‌ مي‌گفتيم‌ شايد يك‌ ضبط‌ صوتي‌ را تو پر كردي‌ آنجا واز كردي‌ حالا صداش‌ مي‌آد. آن‌ زمانها اين‌ حرفها هم‌ كه‌ نبوده‌. آقا شايد صداي‌ شيطان‌ بود. لن‌ نؤمن‌ لك‌ حتي‌ نري‌ الله‌ جهره‌. ماها هميشه‌ دوست‌ داريم‌ آن‌ معنويات‌، آن‌ كمالات‌، آن‌ عالم‌ ملكوت‌ جهان‌ بياد به‌ خدمت‌ ما. امام‌ عصر توي‌ دار السياده‌ ديشب‌ عبور مي‌كردم‌. يك‌ عده‌ اين‌ زوار باور كنيد اول‌ فكر كردم‌ كه‌ كسي‌، بيا بيا، بيا بيا، مثل‌ مهدي‌ نيامد. يك‌ بچة‌ كوچكي‌ انسان‌ داشته‌ باشه‌، بفرسته‌ در نانوايي‌ نون‌ بگيره‌، مهدي‌ نيامد. آخه‌ اين‌ تعبيرات‌. بيا بيا. يك‌ خورده‌اي‌ مؤدب‌ باشيم‌ در مقابل‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌. بقية‌ الله‌ مي‌دونيد يعني‌ چي‌؟ يعني‌ خدا هر چي‌ مي‌خواسته‌ از وجود خودش‌، از علم‌ خودش‌، از عظمت‌ خودش‌ نصيب‌ مردم‌ بكنه‌ تابحال‌ آن‌ يازده‌ امام‌، آن‌ سيزده‌ معصوم‌ گذشته‌، آنها را انجام‌ داده‌. بقيه‌اش‌ حضرت‌ وليعصر صلوات‌ الله‌ عليه‌ است‌. اين‌ ديگه‌ تمام‌ آن‌ لطف‌ پروردگار وجود مقدس‌ امام‌ زمانه‌. آنهم‌ بيا بيا كاشكي‌ با توجه‌ مي‌گفتند بيا بيا. با آهنگ‌ ميگن‌ بيا بيا. يك‌ آهنگي‌ است‌. توي‌ حرم‌ نمي‌شود خدمتتون‌ عرض‌ شود آهنگ‌ ديگري‌ گذاشت‌، آهنگ‌ بيا بيا، آن‌ كسي‌ كه‌ فرمونش‌ ميده‌، آخه‌ يك‌ مقداري‌ مؤدب‌ باشيم‌، آقا بيا، مهدي‌ بيا، مهدي‌ نيامد از اين‌ حرفها. بقية‌ الله‌. صاحب‌ الزمان‌، حواسمون‌ جمع‌ باشه‌. تازه‌ اگر هم‌ مي‌خوايم‌ بگيم‌ بيا، با توجه‌ بگيم‌. واقعا امام‌ زمان‌ ميشنوه‌ صداي‌ تو را؟ اينجوري‌ باشيم‌. ماها دلمون‌ مي‌خواد امام‌ زمان‌ بياد. الان‌ همين‌ جمعيت‌، همين‌ جمعيت‌. چيكار كنيم‌؟ الان‌ اگر به‌ شما بگن‌ امام‌ زمان‌ را امشب‌ خواهيد ديد چه‌ جوري‌ مي‌بينيد. خيال‌ مي‌كنيد مي‌رويد در خانه‌ با همين‌ لباس‌ و همين‌ بدن‌. آخه‌ ملكوت‌ عالم‌ را نبايد آوردش‌ در اين‌ عالم‌. شما بريد آنطرف‌. يك‌ ديواري‌ است‌ بين‌ ملك‌ و ملكوت‌. اين‌ ديوار را تو دلت‌ مي‌خواد همة‌ عالم‌ ملكوت‌ بياد اينطرف‌ خدمت‌ شما. خدا را ببيني‌، پيغمبر را هم‌ روحش‌ را، آنهم‌ روحش‌ نه‌ حالا با چشم‌ دل‌، اصلا چشم‌ دل‌ را ما نمي‌دونيم‌ يعني‌ چي‌؟ بي‌ تعارف‌. چشم‌ دل‌ يعني‌ چي‌؟ گوش‌ دل‌ يعني‌ چي‌؟ اينها را ما نمي‌دونيم‌ يعني‌ چي‌؟ اصلا توي‌ اين‌ عوالم‌ نيستيم‌. يعني‌ ما الان‌ چشم‌ دل‌ و گوش‌ دل‌ را، نه‌ حالا شماها، خدا ميدونه‌ گاهي‌ با علماي‌ بزرگ‌ آدم‌ صحبت‌ ميكنه‌ ميبينه‌ كه‌ بعضي‌ مسائل‌ را آنجور، چون‌ انسان‌ اگر توي‌ جريان‌ واقع‌ نشه‌، تزكية‌ نفس‌ نكنه‌، به‌ اين‌ مسائل‌ نمي‌رسه‌. از علي‌ بن‌ ابيطالب‌ پرسيدند آقا هل‌ رأيت‌ ربك‌. تو خدا را ديدي‌؟ حضرت‌ فرمود لم‌ اعبد ربه‌ لم‌ اره‌. من‌ خدايي‌ را كه‌ نبينم‌ عبادتش‌ را نمي‌كنم‌. ماها مي‌فهميم‌ يعني‌ چي‌؟ حضرت‌ فورا مي‌فرمايد با چشم‌ دل‌. خدا را نميشه‌ با چشم‌ سر، اين‌ چشم‌ سر اين‌ گچ‌ ميبينه‌، كتاب‌ ميبينه‌، گوشت‌ و پوست‌ و استخوان‌ شما را مي‌بينه‌. اينها. اينه‌ محدود. اصلا چشم‌ دل‌ يعني‌ چي‌؟ گوش‌ دل‌ يعني‌ چي‌؟ آنها هم‌ نمي‌فهميدند. لذا به‌ حضرت‌ موسي‌ گفتند حتي‌ نري‌ الله‌ جهره‌. ما خدا را همينجور بياد مثلا خودمون‌، خدا بياد كوچيك‌ بشه‌ كوچيك‌ بشه‌ كوچيك‌ بشه‌ آن‌ خداي‌ بينهايت‌، آن‌ خداي‌ پر عظمت‌، آن‌ خدايي‌ كه‌ در هر لحظه‌اي‌ ميلياردها مطابق‌ اين‌ كرة‌ زمين‌ قدرت‌ داره‌ كه‌ بوجود بياره‌، اين‌ بياد بصورت‌ يك‌ انساني‌ در بياد كه‌ ما ببينيمش‌. حتي‌ نري‌ الله‌ جهرك‌. حالا ببينيد اين‌ توهين‌ را. اين‌ توهينه‌. من‌ يك‌ مثالي‌ يك‌ وقتي‌ براي‌ بعضي‌ زدم‌. بد نيست‌ اين‌ مثال‌ ما. مورچه‌ و حضرت‌ سليمان‌(قطع‌ صداي‌ نوار)

 بين‌ ماو افراد بشر و امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌، بيشتر از فاصلة‌ مورچه‌ هست‌ تا حضرت‌ سليمان‌. اين‌ از نظر علمي‌ هم‌ ثابته‌. حضرت‌ وليعصر اين‌ كار را كرده‌ هزار و صد و پنجاه‌ و چند ساله‌، ما قبولش‌ نداريم‌. مورچه‌ها حضرت‌ سليمان‌ را قبول‌ نمي‌كنند. باشه‌ خوب‌ ايشان‌ هم‌ باشه‌. در بين‌ ما باشه‌. چه‌ فرقي‌ ميكنه‌. ديگه‌ جاي‌ ما را هم‌ تنگ‌ نميكنه‌. حال‌ اينكه‌ جاي‌ ما را تنگ‌ كرده‌. بايد حضرت‌ در وسط‌ بيابانها زندگي‌ بكند كه‌ دور و برش‌ خلوت‌ باشد و بهرحال‌ مزاحمش‌ نشن‌. حالا اينجوري‌ بگيم‌. حالا امام‌ زمان‌ بشر است‌ بهرحال‌ يك‌ بعد بشري‌ داره‌. اما خدا چقدر توهينه‌ به‌ پروردگار. فاخذتكم‌ الصاعقه‌. يك‌ دفعه‌ يك‌ برقي‌ آمد. يك‌ آتشي‌ آمد. حضرت‌ موسي‌ خودش‌ غش‌ كرد، اما نمرد. اما اين‌ هفتاد نفر همه‌ مردند. ماها مگر طاقت‌ اين‌ مسائل‌ را داريم‌. اين‌ صاعقه‌ وقتي‌ آمد خورد به‌ كوه‌ فجعلهم‌ دكا. اين‌ در اين‌ بعدش‌ داره‌ حرف‌ ميزنه‌. اين‌ كوه‌ را يك‌ دفعه‌ منفجر كرد. معلومه‌ انسان‌ ديگه‌ ميميره‌. و خر موسي‌ صعقا. موسي‌، حضرت‌ موسي‌ هم‌ افتاد بيهوش‌ شد. وقتي‌ كه‌ حضرت‌ موسي‌ بهوش‌ آمد ديد همه‌ مردند. يك‌ شبانه‌ روز هم‌ اينها مرده‌ بودند. نشست‌ از خدا تقاضا كرد. خدايا ما عجب‌ شري‌ گير كرديم‌. اينها را كاش‌ نمي‌آورديم‌. واقعا انسان‌ گرفتار ميشه‌. بدترين‌ چيزها معاشرت‌ با آدمهاي‌ جاهله‌. پيغمبر اكرم‌ فرمود ما اوذي‌ نبي‌ ما اوذيت‌. اينقدري‌ كه‌ من‌ اذيت‌ شدم‌ هيچ‌ پيغمبري‌ اذيت‌ نشد. بجهت‌ اينكه‌ با جهال‌، آن‌ مركز دائرة‌ علم‌ نور مي‌خواد با يك‌ فرد جاهل‌ حرف‌ بزنه‌. خيلي‌ مشكله‌. هر چي‌ انسان‌ ميگه‌ نمي‌فهمه‌. راه‌ را بهش‌ نشون‌ ميده‌ نمي‌آد. پيغمبر اكرم‌ بقدري‌ مردم‌ را دوست‌ داشت‌، بقدري‌ دوست‌ داشت‌، لقد جائكم‌ رسول‌ منكم‌ ما عنبتم‌. خيلي‌ عجيبه‌. اين‌ جمله‌، اين‌ پيغمبر براش‌ سخت‌ مي‌گذره‌ كه‌ يك‌ ناراحتي‌ جزئي‌ حتي‌ شما داشته‌ باشيد. نه‌ فكر كنيد به‌ اصحابش‌ اين‌ خطاب‌ شدهها. به‌ كفار اين‌ خطاب‌ شده‌ كه‌ پيغمبر اگر يك‌ ناراحتي‌ مختصري‌ شما كفار داشته‌ باشيد بر پيغمبر سخت‌ ميگذره‌. از خود آيه‌ استفاده‌ ميشه‌. عزيز عليه‌ ما عنبتم‌ حريص‌ عليكم‌. حرص‌ ميزنه‌ كه‌ شما زودتر مسلمان‌ بشيد. بالمؤمنين‌ رئوفا رحيم‌. به‌ مؤمنين‌ مهرباني‌ خاصي‌ داره‌. از همين‌ پيداست‌ كه‌ حريص‌ عليكم‌ باصطلاح‌ عزيز عليه‌ ما عنبتم‌، سخت‌ است‌ بر او ناراحتي‌هاي‌ شما، اين‌ مربوط‌ به‌ كفاره‌. يك‌ همچين‌ پيغمبري‌. اين‌ پيغمبر با اين‌ عظمت‌ آمده‌.

 حضرت‌ موسي‌ ميگه‌ من‌ خدا چه‌ كنم‌؟ اينها انتخاب‌ شده‌ها بودند. هفتاد نفر از قوم‌ بني‌ اسرائيل‌ به‌ آن‌ وسعت‌ خيلي‌ كمه‌. انتخاب‌ كرده‌، نماز شب‌ خونها را پيدا كرده‌، پاكان‌ قومش‌ را پيدا كرده‌، آنهائي‌ كه‌ از نظر همه‌ عادل‌ بودند انتخاب‌ كرده‌، آنهم‌ با ديد نبوت‌ انتخاب‌ كرده‌، اشتباه‌ هم‌ كم‌ كرده‌، اينها اينجوري‌ در آمدند. حضرت‌ موسي‌ تقاضا كرد. خدا زنده‌اشون‌ كرد. ثم‌ عفونا عنكم‌. بعد در آية‌ بعدي‌ مي‌فرمايد ما عفتون‌ كرديم‌. ولي‌ اينها شكر نكردند. خيلي‌ حواسمون‌ جمع‌ باشه‌. خداي‌ تعالي‌ از خيلي‌ چيزهاي‌ ما ميگذره‌. ما امت‌ مرحومه‌ هستيم‌. ما هر روز بايد يك‌ همچين‌ صاعقه‌اي‌ بياد و همه‌ امون‌ را ببره‌. منتهي‌ و يعفو عن‌ كثير. صريح‌ قرآنه‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ از زيادي‌ از كارهاي‌ بد شما اصلا شما متوجه‌ نميشيد، ميگذره‌.

 يك‌ وقتي‌ با يكي‌ از اولياء خدا من‌ برخورد كرده‌ بودم‌. يك‌ خورده‌ گله‌مند بودم‌ همانطوري‌ كه‌ همه‌ گله‌ دارند از خدا و از امام‌ زمان‌ و از همه‌. كه‌ چرا خوب‌ خدا به‌ ما توجه‌ نمي‌كنه‌، چرا خدا حاجت‌ ما را نميده‌ چرا همچين‌ چرا همچين‌. گفتش‌ كه‌ عجيب‌ بود اون‌ فرد خيلي‌، البته‌ شايد هميشه‌ اينجوري‌ نبوده‌. چون‌ گاهي‌ ميشه‌ بخاطر تربيت‌ اشخاص‌ اولياء خدا يك‌ مسائلي‌ را خدا بهشون‌ الهام‌ ميكنه‌. نه‌ اينكه‌ هميشه‌ از همه‌ چيز افراد اطلاع‌ داشته‌ باشند. من‌ خودم‌ اول‌ يك‌ همچين‌ فكري‌ درباره‌اش‌ كردم‌ بعد به‌ يك‌ خودم‌ يعني‌ تحقيقاتي‌ كه‌ بعدها كردم‌ ديدم‌ كه‌ نه‌ اينطور نيستش‌ كه‌ از همة‌ سرائر و ضمائر، اولياء خدا غير از معصومين‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ اطلاع‌ داشته‌ باشند. آقا مثل‌ اينكه‌ تمام‌ زندگي‌ من‌ را فيلم‌ گرفته‌، ضبط‌ كرده‌، نشست‌ يكي‌ يكي‌، تو اينجوري‌ بودي‌، اينجور خدا بهت‌ محبت‌ كرد، اينجوري‌ بودي‌ خدا اينجوري‌ بهت‌ محبت‌ كرد، تو فراموش‌ كردي‌. اينها چيزهايي‌ كه‌ حالا من‌ خودم‌ يادم‌ مي‌آمد. بعد تقريبا نصف‌ از كلماتش‌ را كه‌ گفت‌، من‌ اشك‌ شوقم‌ ريخت‌. گفتم‌ خدايا غلط‌ كردم‌. شما رحمتهاي‌ پروردگار را يادداشت‌ كنيد. اصلا از كارهاتون‌ اين‌ باشه‌ دفتري‌ داشته‌ باشيد محبتهاي‌ خدا را يادداشت‌ كنيد. بعد از بيست‌ سال‌ سي‌ سال‌ بخونيد ببيند خدا چقدر بهتون‌ محبت‌ كرده‌ كه‌ اگر نمي‌نوشتيد الان‌ ديگه‌ يادتون‌ نبود. الان‌ متوجهش‌ نبوديد. هي‌ گفت‌ گفت‌ عرض‌ كردم‌ وسطهاي‌ حرفش‌ بود كه‌ من‌ ديگه‌ اشكم‌ ريخت‌. آخر حرفش‌ آنقدر سر من‌ را ايشان‌ البته‌، توي‌ سجده‌ نگهداشت‌ كه‌ وقتي‌ بلند شدم‌ اين‌ پيشانيم‌ رد مهر افتاده‌. تا يك‌ چند ساعتي‌ هم‌ بود. اينجوريه‌. حالا اينها نعمتهايي‌ است‌ كه‌ اينرا بهتون‌ عرض‌ كنم‌، اينها نعمتهايي‌ است‌ كه‌ ما يك‌ مختصرش‌ را ديديدم‌، شما از اينجا مي‌ريد آنطرف‌ خيابان‌، يك‌ ماشين‌ مي‌آد جلوي‌ پاتون‌ ترمز ميكنه‌، مي‌فهميد كه‌ خدا يك‌ بلا از تون‌ رفع‌ كرد. اگر ترمز نبود ميگفتيد كه‌ نه‌ مسئله‌اي‌ نبود. نخير. شما از همينجا كه‌ مي‌ريد بيرون‌، چند روز قبل‌ يكي‌ از رفقاي‌ ما رفت‌ بيرون‌، توي‌ بازار يك‌ موتوري‌ ميزنه‌، همونجا، خدا انشاء الله‌ رحمتش‌ كنه‌، همونجا از دار دنيا ميره‌. بعله‌. اينقدر بلا توي‌ اين‌ دنيا ريخته‌ و يعفو عن‌ كثير و ما هم‌ حواسمون‌ پرت‌، مشغوليم‌. بلاهاي‌ گوناگون‌. يك‌ خورده‌ بشينيم‌ فكر كنيم‌. نعمتهاي‌ پروردگار را بياد بيارم‌، شكر كنيم‌، پنجاه‌ سال‌، شصت‌ سال‌، كمتر بيشتر انسان‌ توي‌ اين‌ دنيا زندگي‌ كرده‌، بعله‌ ما الحمد الله‌ خيلي‌ خدا بهمون‌ لطف‌ كرده‌ و خود ما هم‌ مؤثر بوديم‌ اين‌ زندگي‌ خوب‌، اين‌ چه‌ اين‌ چه‌. اگر يك‌ كسالتي‌ خدا بهت‌ متوجه‌ مي‌كرد مجبور بشي‌ كه‌ هر چي‌ داري‌ بفروشي‌ بري‌ خارج‌ آن‌ كسالتت‌ را معالجه‌ كني‌، آنوقت‌ ميفهميدي‌ كه‌ معناي‌ اين‌ باصطلاح‌ شخصيت‌ تو چيه‌؟ اين‌ حرفها چيه‌. يكخورده‌ تشكر كنيم‌ از خدا.

 ثم‌ عفونا عنكم‌ من‌ بعد ذلك‌ ماها حرفهامون‌ اينقدر خطرناكه‌، اينها يك‌ كلمه‌ گفتند ما ايمان‌ به‌ تو نمي‌آريم‌ حتي‌ نري‌ الله‌ جهره‌. ميدونيد در كنون‌ همة‌ ماها اين‌ است‌ كه‌ ما امام‌ زمان‌ را تا نبينيم‌ بهش‌ ايمان‌ نمي‌آريم‌. اين‌ عين‌ همين‌ معناست‌. از كجا معلوم‌؟ حضرت‌ بقية‌ الله‌ توي‌ زندگيهامون‌ قرارش‌ نداديم‌. حضرت‌ وليعصر صلوات‌ الله‌ عليه‌ در ميان‌ ماست‌. آخه‌ ما انسان‌ نميدونه‌ انسان‌ اين‌ را چطوري‌، حالا من‌ خودم‌ حالا، اين‌ را چه‌ طوري‌ به‌ مغز خودم‌ فرو كنم‌ كه‌ آقا وليعصر صلوات‌ الله‌ عليه‌ در اين‌ ربع‌ مسكوني‌ كه‌ انسان‌ زندگي‌ درش‌ ميكنه‌، اين‌ آقا هم‌ داره‌ زندگي‌ ميكنه‌. و ما هيچ‌ حواسمون‌ نيست‌. هيچ‌ به‌ فكرش‌ نيستيم‌. و در همين‌ لحظه‌ داره‌ ما را ميبينه‌. مگر امام‌ صادق‌ در كنار اين‌ مرد صحابي‌، اين‌ مردي‌ كه‌ اهل‌ كوفه‌ بود ايستاده‌ بود كه‌ ببينه‌ دستش‌ را به‌ دست‌ زن‌، اين‌ حتما يك‌ جوري‌ دستش‌ را به‌ دست‌ زنه‌ مالونده‌ بود كه‌ حتي‌ آن‌ يكي‌ آنوري‌ نفهميده‌ بود. مگر امام‌ صادق‌ آنجا بود؟ امامه‌ قلب‌ عالم‌ امكانه‌. شما ببينيد اگر روي‌ هر قسمتي‌ از پوست‌ دستتون‌ انگشت‌ بزنيد، مغزتون‌، روحتون‌، قلبتون‌ متوجه‌ ميشه‌. هر جاي‌ عالم‌ امكان‌ يك‌ خبري‌ بشه‌ امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ متوجه‌ ميشه‌ و فراموش‌ هم‌ نميكنه‌.

 بهرحال‌ اميدواريم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ ما يك‌ بصيرتي‌ بده‌ و ما اين‌ حرفها را از توي‌ مغزمون‌ خارج‌ كنيم‌ كه‌ ما حتما بايد امام‌ زمان‌ را ببينيم‌. حتما بايد و الا ايمان‌ بهش‌ نداريم‌. همانهايي‌ هم‌ كه‌ ديدند امام‌ زمان‌ را بخاطر اين‌ است‌ كه‌ تو ايمان‌ بياري‌. افرادي‌ كه‌ مشرف‌ شدند به‌ محضر حجة‌ ابن‌ الحسن‌، براي‌ اينكه‌ نقل‌ كنند، آقا را بيارن‌ در بين‌ خودشون‌، قبولش‌ كنند. واقعا جاي‌ تأسفه‌ كه‌ يك‌ بزرگواري‌ كه‌ تمام‌ عالم‌ هستي‌ با ارادة‌ او هست‌، ما هنوز حاضر نيستيم‌ كه‌ در بين‌، يعني‌ نه‌ ما جمع‌، خوب‌ ما كه‌ انشاء الله‌ جزء آنها نيستيم‌ ولي‌ بشريت‌ هنوز حاضر نيست‌ كه‌ در بين‌ خودش‌ بعنوان‌ امام‌ و رهبر بپذيرتش‌. اگر روز ظهور امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ همانروزي‌ است‌ كه‌ مردم‌، بشريت‌ اين‌ آقا را بعنوان‌ امام‌ و رهبر بپذيرند. ببينيد چقدر ما پستيم‌. چقدر بشريت‌ هنوز كم‌ لياقته‌ كه‌ هنوز نميتونه‌ امامي‌ داشته‌ باشه‌ كه‌ معصوم‌ هست‌، قلب‌ عالم‌ امكان‌ هست‌، علوم‌ اولين‌ و آخرين‌ را داره‌ و عدالت‌ را برقرار ميكنه‌ و ظلم‌ و جور را برطرف‌ ميكنه‌.

 خدايا به‌ آبروي‌ خود آقا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ كه‌ آبرومندترين‌ معصومين‌ و انبياء و رسل‌ توست‌، قسمت‌ ميدهيم‌ كه‌ ما را و همة‌ بشريت‌، افراد بشر را قدردان‌ وجود مقدس‌ اين‌ آقا بفرما. الهي‌ آمين‌. و امام‌ ما قرارش‌ بده‌ كه‌ در آخر دعاي‌ ندبه‌ هست‌ و اجعل‌ مستقرله‌ لنا مستقر و مقاما و اتمم‌ نعمتك‌ بتقديمك‌ اياه‌ امامنا. نعمتت‌ را بر ما تمام‌ كن‌ به‌ اينطور كه‌ او را جلودار ما قرارش‌ بدي‌. او امام‌ ما باشه‌. او پيشواي‌ ما باشه‌.

 ايام‌، ايامي‌ است‌ كه‌ خيلي‌ بايد انتظار فرج‌ امام‌ زمان‌ را داشته‌ باشيم‌. يكي‌ از رواياتي‌ كه‌ تقريبا حدودا وقت‌ ظهور را تعيين‌ ميكنه‌، نه‌ از نظر سال‌ و ماه‌، ولي‌ از نظر ماهها، بين‌ ماه‌ جمادي‌ و رجبه‌. العجب‌ كل‌ العجب‌ كه‌ همه‌ در باب‌ علائم‌ ظهور نوشتند. العجب‌ كل‌ العجب‌ بين‌ الجمادي‌ و الرجب‌. كه‌ بين‌ جمادي‌ و رجب‌، البته‌ جمادي‌ الثانيه‌ كه‌ همين‌ ماهه‌. شايد انشاء الله‌ همين‌ امسال‌ هم‌ باشه‌. شايد همين‌ روزها بالاخره‌ اين‌ روزها، روزهاي‌ اواخر ماه‌ جماديه‌. ديگه‌ اگه‌ بنا باشه‌ در جمادي‌ الثاني‌ باشه‌، همين‌ روزها باشه‌. ما چقدر آمادگي‌ داريم‌؟ چقدر آماده‌ هستيم‌؟ يك‌ كاري‌ بكنيد كه‌ اگر الان‌ صداي‌ مبارك‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ بلند شد كه‌ علي‌ يا اهل‌ العالم‌ انا امامكم‌ المنتظر، آن‌ امامي‌ كه‌ انتظارش‌ را داشتيد من‌ هستم‌، اين‌ صدا آمد هيچ‌ مانعي‌ براي‌ پرواز به‌ سوي‌ او نداشته‌ باشيم‌. نگيم‌ كه‌ حالا چه‌ كنيم‌؟ ما باشه‌ چند روز ديگه‌ بريم‌ كارهامون‌ را روبراه‌ كنيم‌، وضعمون‌ درست‌ بشه‌، درست‌ بشيم‌، توبه‌ بكنيم‌. نه‌ عجلوا بالتوبه‌ قبل‌ الموت‌. اينهم‌ باصطلاح‌ قيامت‌ صغري‌ است‌. و عرض‌ كردم‌ بعضي‌ از ايام‌ در دورة‌ سال‌ خيلي‌ احتمالش‌ بيشتره‌. و يكي‌ از جاهايي‌ كه‌ خيلي‌ احتمالش‌ زياده‌ همين‌ ايامه‌، همين‌ روزهاست‌. حالا انشاء الله‌ شب‌ جمعة‌ ديگه‌ همه‌ امون‌ در مدينه‌ باشيم‌ كنار حضرت‌ بقية‌ الله‌. چه‌ اشكال‌ داره‌؟ باورمون‌ نمي‌آد، ولي‌ بياد. و ما امرنا خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد اين‌ جريان‌ امر فرجمثل‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ انجام‌ ميشه‌. شما آماده‌ بشيد. سربازها همه‌ آماده‌ تا امر ظهور حضرت‌ بقية‌ الله‌ انجام‌ بشه‌. مثل‌ لمح‌ بصر. چشم‌ بهم‌ زدن‌ خداي‌ تعالي‌ مقرر كرده‌. حالا نگيد همين‌، ممكنه‌، نميگم‌ حالا ميشه‌ها. باز نگيد فلاني‌ وقت‌ تعيين‌ كرده‌ نه‌ احتمالش‌ هست‌. اگر انسان‌ احتمال‌ هر چيزي‌ را، هر محبوبي‌ را، هر فايده‌اي‌ را، هر خوبي‌ را بده‌ خدا آمادگي‌ براي‌ دريافتش‌ پيدا ميكنه‌.

 ما راهي‌ نداريم‌ براي‌ آمادگي‌ ظهور و با تصميم‌ بر ترك‌ گناه‌، براي‌ گناهاني‌ كه‌ تا اين‌ لحظه‌ كرديم‌ و پاك‌ بشيم‌ و آبرومند باشيم‌ و رومون‌ سفيد باشه‌ به‌ محضر حجة‌ ابن‌ الحسن‌، راهي‌ جز اشك‌ ريختن‌. چون‌ گرية‌ بر سيد الشهدا از هر توبه‌اي‌ سريعتر، از هر استغفاري‌ سريعتر انسان‌ را پاك‌ ميكنه‌. و شب‌ جمعه‌ هم‌ كه‌ هست‌، شب‌ جمعة‌ آخر اين‌ ماهها هم‌ كه‌ هست‌، دو ماه‌ هم‌ عزاداري‌ براي‌ حضرت‌ زهرا بالاخره‌ هر مجلسي‌ كه‌ مي‌رفتيد براي‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها عزاداري‌ مي‌كردند و اول‌ يعني‌ ماه‌ رجب‌، ماه‌ حرامه‌، از ماههاي‌ بسيار محترمه‌ و تعلقش‌ به‌ امير المؤمنينه‌. تولد امير المؤمنين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ در سيزدهم‌ اين‌ ماهه‌. تولد حضرت‌ جواد الائمه‌ در دهم‌ اين‌ ماهه‌. تولد امام‌ هادي‌ در دوم‌ اين‌ ماهه‌. ماه‌ رجب‌. و بعثت‌ رسول‌ اكرم‌ صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌ اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌. در بيست‌ و هفتم‌ اين‌ ماهه‌ كه‌ در دعاها ميگيم‌ كه‌ اللهم‌ اني‌ اسئلك‌ بالمولودين‌ في‌ الرجب‌. دو تا مولود را، خدا را قسم‌ مي‌ديم‌ به‌ اين‌ دو تا مولود. چون‌ به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هميشه‌ خدا را قسم‌ مي‌ديم‌. شيعة‌ او هستيم‌. اما اين‌ دو تا مولود را كم‌ به‌ يادشون‌ هستيم‌. يكي‌ امام‌ جواد، يكي‌ هم‌ امام‌ هادي‌. و دعاهاي‌ فوق‌ العاده‌ خوبي‌ در ماه‌ رجب‌ هست‌. عمره‌ در ماه‌ رجب‌ مستحبه‌ كه‌ خدا انشاء الله‌ همه‌امون‌ را قسمت‌ كنه‌ حالا كه‌ يك‌ راه‌ باريكي‌ براي‌ بعضي‌ها باز شده‌، ما هم‌ از خدا بخوايم‌ كه‌ ما را هم‌ جزء همان‌ عده‌ قرار بده‌ و از همه‌ بهتر اين‌ است‌ كه‌ انشاء الله‌ در اين‌ ماه‌ رجب‌، زير ساية‌ امام‌ زمان‌ به‌ عمره‌ موفق‌ بشيم‌. انشاء الله‌

 گرية‌ بر سيد الشهدا خيلي‌ اهميت‌ داره‌. يك‌ زيارتي‌ داره‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحناه‌ فداه‌، اين‌ زيارت‌ يك‌ فرازهايي‌ داره‌ كه‌ معلومه‌ يك‌ قسمتهايي‌ قلب‌ مقدس‌ امام‌ زمان‌ را خيلي‌ رنجونده‌. من‌ گاهي‌ زيارت‌ ناحية‌ مقدسه‌ هست‌. يكي‌ از آنها وداع‌ حضرت‌ سيد الشهداست‌ با اهل‌ بيتش‌. يكي‌ از آنها وقتي‌ است‌ كه‌ ذو الجناح‌ برميگرده‌ بطرف‌ خيمه‌ها با آن‌ حالت‌. كه‌ آنجاها معلومه‌ حضرت‌ تكيه‌ كرده‌، ايستاده‌، فكر كرده‌. يكي‌ از آنها شهادت‌ طفل‌ شيرخوار علي‌ اصغره‌. حضرت‌ بقية‌ الله‌ مي‌فرمايد السلام‌ علي‌ عبد الله‌ الرضيع‌. سلام‌ من‌ بر آن‌ طفل‌ شيرخواري‌ كه‌ چراغها را خاموش‌ كنيد، حال‌ خوبي‌ داشته‌ باشيم‌. اميدواريم‌ كه‌ انشاء الله‌ امشب‌ متوسل‌ به‌ اين‌ طفل‌ شيرخوار بشيم‌. قلب‌ مقدس‌ امام‌ زمان‌ خودمون‌ را از خودمون‌ راضي‌ كرده‌ باشيم‌. آقا اين‌طور نقل‌ مي‌كنند كه‌ شما فرموديد. سلام‌ من‌ بر آن‌ طفل‌ شيرخواري‌ كه‌ در بغل‌ پدر، هجر يعني‌ در روي‌ دست‌ پدر در بغل‌ پدر، حضرت‌ سيد الشهدا طفل‌ شيرخوارش‌ را برداشته‌، آمده‌ در مقابل‌ لشگر ايستاده‌، يا قوم‌ ان‌ لم‌ ترحمون‌ ترحم‌ هذا الرضيع‌. اجمالا معناي‌ اين‌ جمله‌ اين‌ است‌ كه‌ اي‌ مردم‌ اگر به‌ من‌ محبت‌ نداريد، انسان‌ باشيد به‌ اين‌ طفل‌ شيرخوار محبت‌ كنيد. اما ترونه‌ كيف‌ يتلظي‌ عطشا؟ بخدا قسم‌ امام‌ زمان‌ شما اين‌ منظره‌ را مي‌ديد و اشك‌ مي‌ريخت‌. اما ترونه‌ كيف‌ يتلظي‌ عطشا. حالا نمي‌بينيد چگونه‌ از كثرت‌ عطش‌ زبان‌ به‌ دور دهان‌ مي‌چرخاند. السلام‌ علي‌ عبد الله‌ الرضيع‌. المرمي‌ في‌ هجر ابيه‌. لعن‌ الله‌ قاتله‌ حرملة‌ كازد اسدي‌. همينطور كه‌ حسين‌ دارد با مردم‌ حرف‌ ميزند، دارد علي‌ اصغرش‌ رامعرفي‌ ميكند، يك‌ وقت‌ سيد الشهدا نگاه‌ كند ببيند تير سه‌ شعبة‌ زهر آلود به‌ حلقوم‌ علي‌ اصغر. همه‌ رو به‌ قبله‌. يا بقية‌ الله‌. يك‌ عده‌ از دوستانت‌ دور يكديگر جمع‌ شدند. ما زياد ادعا نداريم‌ ولي‌ اين‌ را ميتونيم‌ ادعا كنيم‌ كه‌ دوستت‌ داريم‌. به‌ خودت‌ قسم‌ اگر امشب‌ شما را در خواب‌ ببينيم‌، تا ماهها، سالها را با نشاطيم‌ كه‌ امام‌ زمانمون‌ را در خواب‌ ديده‌ايم‌. اين‌ علامت‌ محبت‌ ماست‌. اين‌ علامت‌ علاقة‌ ماست‌ به‌ تو. البته‌ از خود محبت‌ نداريم‌. انشاء الله‌ خدا امشب‌ بهمون‌ عنايت‌ كنه‌ كه‌ به‌ شرايط‌ دوستي‌ و محبت‌ عمل‌ كنيم‌. اميدواريم‌ خداي‌ تعالي‌ با همين‌ مجالس‌، با همين‌ برنامه‌ها و همين‌ عرض‌ ارادتها به‌ ما يك‌ عنايتي‌ بكند كه‌ به‌ شرايط‌ محبت‌ هم‌ عمل‌ كنيم‌. الهي‌ آمين‌. همه‌ با توجه‌. شكايت‌ را مي‌بريم‌ در خانة‌ خدا. شب‌ جمعه‌ است‌. اشكو اليك‌. خدايا شكايت‌ به‌ تو مي‌كنيم‌. اين‌ دعاي‌ فرج‌ شكايتي‌ است‌ از اوضاع‌ خودمون‌ به‌ خداي‌ تعالي‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. يك‌ وقت‌ خداي‌ نكرده‌ بي‌ ادب‌ توي‌ اين‌ مجلس‌ ننشينيد. همه‌ با ادب‌. در مقابل‌ امام‌ زمانتون‌ هستيد. اگر شما او را نمي‌بينيد او شما را مي‌بيند و حتي‌ از ارادة‌ دلتون‌ اطلاع‌ دارد. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الهي‌ عظم‌ البلاء و برح‌ الخفاء و انكشف‌ الغطاء و انقطع‌ الرجاء و ضاقت‌ الارض‌ و منعت‌ السماء و انت‌ المستعان‌ و اليك‌ المشتكي‌. و عليك‌ المعول‌ في‌ الشدة‌ و الرّخاء. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد. اولي‌ الامر الذين‌ فرضت‌ علينا طاعتهم‌ و عرفتنا بذلك‌ منزلتهم‌. و فرّج‌ عنها بحقهم‌ فرجا عاجلا قريبا كلمح‌ البصر او هو اقرب‌ من‌ ذلك‌. يا محمد يا علي‌. يا علي‌ يا محمد. اكفياني‌ فانكما كافيان‌. و انصراني‌ فانكما ناصران‌. يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌ يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌ الغوث‌ الغوث‌ الغوث‌ ادركني‌ ادركني‌ ادركني‌ الساعة‌ الساعة‌ الساعة‌ العجل‌ العجل‌ العجل‌. يا امام‌ زمان‌، يا بقية‌ الله‌. ما همه‌امون‌ آماده‌ايم‌، همه‌امون‌ شائقيم‌، همه‌امون‌ آمادة‌ خدمتگزاري‌ هستيم‌.

 

۱ جمادی الثانی ۱۴۲۰ – معنای کوثر و اثرات آن در عالم

اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

الحمد لله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سيما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌، بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. انا اعطيناك‌ الكوثر، فصل‌ لربك‌ وانحر ان‌ شانئك‌ هو الابتر.

اين‌ دو سه‌ شب‌ انشاء الله‌ درسي‌ كه‌ ما از كوثر پيغمبر اكرم‌، از كوثر خداي‌ تعالي‌، از كوثر عالم‌ وجود مي‌گيريم‌ مطالبي‌ باشد كه‌ ديشب‌ اشاره‌ كردم‌ و امشب‌ هم‌ به‌ بعضي‌ از نكات‌ باطن‌ اين‌ سورة‌ مباركه‌ اشاره‌ مي‌كنم‌ و انشاء الله‌ فردا شب‌ هم‌ كه‌ شب‌ شهادت‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها است‌ و بي‌ لياقتي‌ بشر لااقل‌ در اون‌ زمان‌ سبب‌ شد كه‌ خداي‌ تعالي‌ اين‌ كوثر را زود از ما بگيرد و عمر شريفش‌ در دنيا كوتاه‌ باشد. اونقدر اين‌ سورة‌ مباركه‌ حرف‌ دارد كه‌ اگر سالها انسان‌ بخواد درباره‌اش‌ صحبت‌ كند شايد اگر ما نتونيم‌ افراد دانشمند، بزرگ‌، لااقل‌ راسخين‌ در علم‌ كه‌ تفسير و تعيين‌ و متون‌ قرآن‌ را مي‌دانند اونها مي‌تونند درباره‌اش‌ صحبت‌ كنند. يك‌ مطلبي‌ كه‌ انشاء الله‌ امشب‌ به‌ عنوان‌ درس‌، به‌ عنوان‌ تعليم‌ حقايق‌ عرض‌ مي‌شود اين‌ است‌ كه‌ اگر خداي‌ تعالي‌ به‌ شما نعمتي‌ عنايت‌ كرد قدر اون‌ نعمت‌ را با شكرتون‌ بدانيد. اگر خداي‌ تعالي‌ به‌ شما يك‌ نعمتي‌ كه‌ از نظر خودتون‌ نعمت‌ است‌ و اگر متوجه‌ نيستيد خداي‌ تعالي‌ به‌ شما تذكر مي‌دهد اين‌ نعمت‌ را پيدا كرديد، داشتيد خدا بهتون‌ عنايت‌ كرد از كارهايي‌ كه‌ بايد بكنيد اين‌ است‌ كه‌ نماز بخوانيد، نماز خيلي‌ بهترين‌ موضوع‌ است‌. خيلي‌ كار خوبي‌ است‌. همه‌ چي‌ دارد نماز. لذا وقتي‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ پيغمبر مي‌فرمايد انا اعطيناك‌ الكوثر، بعد مي‌فرمايد فصل‌، نماز بخوان‌. نماز شكر بخوان‌. ركوع‌ كن‌، سجده‌ كن‌.

 يك‌ حقايقي‌ خداي‌ تعالي‌ توي‌ نماز قرار داده‌ يك‌ مطالبي‌ توي‌ نماز هست‌ كه‌ اگر ما درست‌ اون‌ نماز را بخونيم‌ هم‌ معراج‌ مي‌ريم‌، هم‌ گناهانمون‌ را ترك‌ مي‌كنيم‌ هم‌ از گناه‌ بدمون‌ مي‌ياد هم‌ به‌ واجباتمون‌ عمل‌ مي‌كنيم‌، هم‌ رشد مي‌كنيم‌ هم‌ به‌ كمال‌ مي‌رسيم‌، هم‌ به‌ همة‌ حقايق‌ و حكمت‌ خواهيم‌ رسيد. نماز. ما كه‌ هر روز داريم‌ نماز مي‌خويم‌. اينها نماز نيست‌. اينها اداي‌ نمازه‌، اداي‌ نمازگزاران‌ را درمي‌ ياريم‌. نماز اون‌ نمازي‌ است‌ كه‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌خوندند. همين‌ اندازه‌اي‌ كه‌ باز طبق‌ عرايض‌ ديشبم‌ كه‌ به‌ ما رسيده‌ نه‌ اون‌ نمازي‌ كه‌ در قلبشون‌ و ارتباطشون‌ با پروردگاره‌. نمازي‌ كه‌ با انس‌ با پروردگار انسان‌ مي‌خونه‌. اين‌ مراحل‌ تزكية‌ نفس‌ همه‌اش‌ براي‌ اين‌ است‌ كه‌ خودتون‌ را به‌ قرب‌ به‌ پروردگار برسونيد. قرب‌ يعني‌ چه‌؟ شما مي‌گيد تقرب‌ عن‌ الي‌ الله‌ يعني‌ براي‌ نزديك‌ شدن‌ براي‌ خدا. خدا مگر كجاست‌ كه‌ شما مي‌خواييد براش‌ نزديك‌ بشيد؟ خدا كه‌ مكان‌ نداره‌. براي‌ اين‌ كه‌ روحتون‌ با خدا نزديك‌ بشه‌، سنخيت‌ پيدا كنه‌، صفات‌ حميدة‌ پروردگار در شما به‌ وجود بياد. اگر شما با دوستتون‌ در يكي‌ از صفات‌ حميده‌ يا رزيله‌ اختلاف‌ داريد شما مثلا سخييد او بخيله‌ مي‌گيد او از من‌ دوره‌ با من‌ نمي‌تونه‌ رفاقت‌ داشته‌ باشه‌. چرا؟ بخاطر اين‌ كه‌ در يكي‌ از صفات‌ با هم‌ هماهنگ‌ نيستيد. نزديك‌ به‌ هم‌ نيستيد. اگر در تمام‌ صفات‌ روحي‌ انسان‌ با خداي‌ تعالي‌ نزديك‌ بشه‌ قرب‌ به‌ خدا پيدا كرده‌. شما مي‌گيد وضو مي‌گيرم‌ تقرب‌ الي‌ الله‌. خوب‌ چرا نزديك‌ نشدي‌ به‌ خدا؟ نماز مي‌خونم‌ قربتا الي‌ الله‌، خوب‌ قربت‌ از قرب‌ يعني‌ نزديك‌، نزديك‌ شدن‌ به‌ خدا. خوب‌ چه‌ جوري‌ نزديك‌ شدي‌ به‌ خدا؟ تو نماز كه‌ راه‌ نرفتي‌! توي‌ نماز كه‌ كاري‌ نكردي‌ كه‌ نزديك‌ بشي‌!

 نزديك‌ شدن‌ به‌ خدا يعني‌ قبل‌ از نمازت‌ اگر صفت‌ رذيله‌اي‌ داشتي‌ بعد از نماز ديگه‌ نداشته‌ باشي‌. يك‌ قدمي‌ بردار به‌ طرف‌ خدا. اگر يك‌ صفت‌ حميده‌اي‌ نداشتي‌ از اون‌ صفات‌ الهي‌ كه‌ فرمود تخلقوا باخلاق‌ الله‌ به‌ اخلاق‌ خدا تخلق‌ پيدا كنيد، خلقتتون‌، خلقتون‌ با خدا و ارتباط‌ با خدا باشند شما كه‌ در نماز فرقي‌ نكرديد، پس‌ نمازتون‌ هم‌ قبول‌ نشده‌. اين‌ را شما بدونيد هي‌ هم‌ دعا نكنيد خدايا نماز ما را قبول‌ كن‌. وقتي‌ قبول‌ نمي‌شه‌، نمي‌شه‌ ديگه‌. نمازي‌ كه‌ ديشب‌ گفتم‌ به‌ اندازة‌ سبحانه‌ شما را سير نمي‌كنه‌، صبح‌ بلند مي‌شي‌ هم‌ نماز مي‌خوني‌ هم‌ صبحانه‌ مي‌خوري‌. صبحانه‌ را كه‌ مي‌خوري‌ خوب‌ مي‌فهمي‌ كه‌ سير شدي‌، اما نماز را هم‌ مي‌فهمي‌ كه‌ روحت‌ سير شد؟ يك‌ چيزي‌ به‌ خودش‌ گرفت‌، يك‌ قدرتي‌ گرفت‌، يك‌ قوه‌اي‌ گرفت‌. صفت‌ رزيله‌اي‌ از تو رفع‌ شد، يك‌ صفت‌ حميده‌اي‌ در تو اضافه‌ شد. نه‌. نماز صبح‌ با اون‌ كسالت‌ مگر كاري‌ مي‌تونه‌ بكنه‌! من‌ خودم‌ يك‌ وقتي‌ نماز صبح‌ را مي‌خوندم‌، البته‌ سنم‌ كم‌ بود در اون‌ موقعها يك‌ كسي‌ را خيلي‌ دوست‌ داشتم‌، اون‌ شب‌ رفته‌ بود به‌ مسافرت‌ شب‌ تا صبح‌ هميجور تو فكرش‌ بودم‌ خوابم‌ هم‌ نمي‌برد. نماز صبح‌ را كه‌ خوندم‌ در تشهد گفتم‌ چرتم‌ مي‌زد، هم‌ چنين‌ هوشم‌ مي‌برد و اينها. اشهد ان‌ لا اله‌ الله‌ ديدم‌ مثل‌ اين‌ كه‌ يك‌ كسي‌ مي‌گه‌اي‌ دروغگو. گفتم‌ همچين‌ از خواب‌ پريدم‌. مي‌دونيد چرا دروغگو بودم‌؟ براي‌ اين‌ كه‌ من‌ در اشهد ان‌ لا اله‌ الا الله‌ مي‌گم‌ لا اله‌ الا الله‌ يعني‌ نه‌ محبوبي‌ غير از خدا، نه‌ رازقي‌ غير از خدا، نه‌ كمك‌ و ياري‌ غير از خدا، هيچ‌ كمك‌ و ياري‌ من‌ غير از خدا من‌ ندارم‌. ديشب‌ تا صبح‌ خوابت‌ نبرده‌ براي‌ دوستت‌. حالا كه‌ موقع‌ خدا شده‌، داري‌ چرت‌ مي‌زني‌. رفتم‌ پيش‌ استادم‌، مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ گفتم‌ ما امروز، واقعا اينطوره‌. خيال‌ نكنيم‌ كه‌ اينها نمازه‌ ماها مي‌خونيم‌. يك‌ مشت‌ دروغ‌ تحويل‌ خدا مي‌ديم‌ و مي‌ياييم‌ اينور. دروغ‌، از همان‌ اولي‌ كه‌ شروع‌ مي‌كنيم‌. دروغ‌ مي‌گيم‌. يكي‌ دو تاش‌ را من‌ مي‌گم‌. شما تنها خدا را عبادت‌ مي‌كنيدها؟

 اياك‌ نعبد، شما تنها از خدا حرف‌ گوش‌ مي‌كنيد؟ شما تنها از خدا كمك‌ مي‌خواييد؟ نه‌ جدا ببينيد دروغ‌ مي‌گيم‌ به‌ خدا يا نه‌؟ شما وقتي‌ الله‌ اكبر تكبيرة‌ الاحرام‌ را مي‌گيد همة‌ چيزها را با اون‌ دستتون‌ مي‌ريزيد پشت‌ سرتون‌ و فقط‌ خدا را مي‌پرستيد؟ شما وقتي‌ مي‌گيد اشهد ان‌ لا اله‌ الا الله‌ وحده‌ لا شريك‌ له‌ واقعا هيچ‌ معبودي‌، هيچ‌ خداي‌، هيچ‌ محبوبي‌ جز خدا نداريد؟ اينجوري‌ نيستيم‌ ما. يك‌ مشت‌ دروغ‌ تحويل‌ خدا، اون‌ وقت‌ مي‌گيم‌ ما چرا به‌ آسمان‌ نمي‌ريم‌؟ چرا ما نشاط‌ نداريم‌؟ خوب‌ براي‌ دروغ‌ گفتن‌ آدم‌ نشاط‌ نداره‌. هر چه‌ هم‌ آدم‌ دروغ‌ گويي‌ باشه‌. ديشب‌ گفتم‌ روز قيامت‌ هم‌ مي‌خواييم‌ همين‌ دروغها را تحويل‌ خدا بديم‌. خدا هم‌ در دهنمون‌ را مي‌بنده‌. در صحراي‌ محشر باز تكرار مي‌كنم‌ خيلي‌ بده‌ كه‌ يك‌ كسي‌ را بيارن‌ كه‌ دهنش‌ را بسته‌ باشن‌. براي‌ اين‌ كه‌ اين‌ دروغ‌ مي‌گه‌. نكنيم‌، نباشيم‌ اينطور. دستشون‌ اختياري‌ نداره‌، اراده‌اي‌ نداره‌ او راست‌ مي‌گه‌. فتكلمنا ايديهم‌. پاش‌ چون‌ تا حالا حرف‌ دروغ‌ نزده‌،عادت‌ به‌ دروغ‌ نكرده‌، پاش‌ هم‌ راست‌ مي‌گه‌. نماز را يك‌ نماز حسابي‌ بخونيم‌. وقتي‌ مي‌گيم‌ الله‌ اكبر واقعا تمام‌ چيزها را پشت‌ سر بريزيم‌ و خدا را در مقابل‌ چشممون‌ قرار بديم‌. اگر اينجوري‌ شديم‌ شب‌ خوابمون‌ نمي‌بره‌ تا نماز شب‌ درست‌ و حسابي‌ نخونيم‌. بعضي‌ از دوستان‌ مي‌گن‌ چرا نماز شب‌ كسليم‌؟ براي‌ اين‌ كه‌ با خدا حرف‌ نمي‌زنيم‌ با خدا مأنوس‌ نيستيم‌، والا انسان‌ دوستي‌ داشته‌ باشه‌، محبوبي‌ داشته‌ باشه‌، اون‌ هم‌ محبوبي‌ كه‌ رحمانه‌، رحيمه‌، روزي‌ مي‌ده‌، همة‌ قدرتها در اختيار اوست‌. وجودي‌ است‌ كه‌ پشت‌ انسان‌ را داره‌. انسان‌ بهش‌ مي‌تونه‌ تكيه‌ بكنه‌، توكل‌ بكنه‌. تسليم‌ در مقابل‌ او باشه‌. همه‌ چي‌ در اختيار انسان‌ گذاشته‌ و مي‌گذراه‌. قبل‌ از اين‌ كه‌ تو متولد بشي‌ غذات‌ را درست‌ كرده‌، بهترين‌ غذا كه‌ شير مادر باشه‌ و همانطور تو را تربيت‌ كرده‌، پرورش‌ كرده‌، مثل‌ حيوانات‌ تو را قرار نداده‌ كه‌ وجودتون‌، وجود براي‌ ديگر باشه‌. براي‌ خودش‌ تو را خلق‌ كرده‌. خلقت‌ الاشياء لاجلك‌ و خلقتك‌ لاجلي‌. همة‌ چيزها را من‌ براي‌ تو خلق‌ كردم‌. انسان‌ براي‌ خدا خلق‌ شده‌. هر چه‌ از انس‌ با خدا دور باشيد همان‌ اندازه‌ از انسانيت‌ دوريد. اين‌ را بدونيد. هر چه‌ بيشتر با پروردگارتون‌ مأنوس‌ باشيد، بيشتر به‌ انسانيت‌ نزديكيد. انسان‌ خدا ما را خلق‌ كرده‌. خلقتك‌، ببينيد خلقتك‌ يعني‌ خلقت‌ كردم‌ براي‌ خودم‌. واصطنعتك‌ لنفسي‌، خوشا به‌ حال‌ اونها. به‌ حضرت‌ موسي‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌گه‌ واصطنعتك‌ لنفسي‌. بعضيها را خدا ساخته‌ براي‌ خودش‌. بعضيها را خلق‌ كرده‌ براي‌ خودش‌، بعضيها را ساخته‌ براي‌ خودش‌.

 يك‌ كاري‌ بكنيد خدا شما را بسازه‌، رب‌ شما باشه‌، تحت‌ تربيت‌ الهي‌ باشيد. اختيار بهتون‌ داده‌ كه‌ شما، احترامتون‌ كرده‌. مثل‌ حيوانات‌ شما را اختيار نمي‌داد براي‌ خودش‌ يا براي‌ هر چي‌ شما را خلق‌ مي‌كرد، نه‌. اختيار داده‌، احترام‌ داده‌. اختيار بهتون‌ داده‌ كه‌ شما خودتون‌ بريد به‌ طرف‌ خدا. قدر خدا را بدونيد. واصطنعتك‌، من‌ گاهي‌ اين‌ جمله‌ را كه‌ با خودم‌ فكر مي‌كنم‌، مي‌گم‌ خوش‌ به‌ حال‌ حضرت‌ موسي‌. حضرت‌ موسي‌ را خدا ساخت‌ براي‌ خودش‌. واصطنعتك‌ لنفسي‌. اون‌ وقت‌ بعد مي‌فرمايد كه‌ چطور شد كه‌ من‌ تو را ساختم‌ براي‌ خودم‌. از مادر كه‌ متولد مي‌شه‌ تو اون‌ وضع‌ فرعون‌ و فرعونياني‌ كه‌ بچه‌هاي‌ شير خوار را مي‌كشتن‌ اين‌ يكي‌ را تو دامن‌ فرعون‌، چون‌ دامن‌ فرعون‌ دامن‌ تربيت‌ يك‌ پدر يا حتي‌ يا ناپدري‌ حتي‌ نبود. دامن‌ دشمن‌ بود. فقط‌ بايد خدا اونجا كار بكنه‌ تا او اونجا بزرگ‌ بشه‌. خدا بايد عقل‌ فرعون‌ را بگيره‌. اين‌ بچه‌ محبتي‌ در دل‌ فرعون‌ پيدا كنه‌. حضرت‌ آسيه‌، سلام‌ الله‌ عليها كه‌ از بانوهاي‌ بسيار پر عظمت‌ است‌ و حجت‌ است‌ بر همة‌ زنهاي‌ عالم‌ زنهايي‌ كه‌ مي‌گن‌ آقا اين‌ شوهرمون‌ نمي‌گذاره‌ ما واجبات‌ را انجام‌ بديم‌. شوهرمون‌ نمي‌گذاره‌ ما خوب‌ بشيم‌، شوهرمون‌ به‌ طرف‌ فساد مي‌كشون‌، نوار مي‌ياره‌ مي‌گذاره‌ نمي‌دونم‌ فيلمهاي‌ نمي‌دونم‌ مزخرف‌ مي‌ياره‌ تو خونه‌ مي‌زاره‌ من‌ هم‌ زنم‌ نمي‌تونم‌ هيچ‌ كاري‌ بكنم‌ خداي‌ تعالي‌ آسيه‌ را تو خونة‌ فرعون‌ قرار داده‌، يك‌ خانم‌ كلاش‌ حسابي‌ پشم‌ داشت‌. چون‌ در مقابل‌ فرعون‌ يك‌ كسي‌ بتونه‌ دينش‌ را حفظ‌ كنه‌ خيلي‌ عظمت‌ داره‌. فرعون‌ با اون‌ قدرت‌. كه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد ان‌ فرعون‌ علي‌ في‌ الارض‌. در روي‌ كرة‌ زمين‌ برجستگي‌ ظاهري‌ پيدا كرده‌، تسلط‌ پيدا كرده‌. همة‌ كارها را مي‌تونه‌ بكنه‌، فقط‌ نمي‌تونه‌ از قدرت‌ زنش‌ اون‌ هم‌ در راه‌ ايمانش‌ جلوگيري‌ كنه‌. خيلي‌ عجيبه‌. زنهايي‌ كه‌ يك‌ خرده‌ حجابشون‌ خوبه‌ خجالت‌ مي‌كشن‌ برن‌ توي‌ زنهاي‌ بي‌ حجاب‌ و حال‌ اين‌ كه‌ اونها بايد خجالت‌ بكشن‌ اينها ضعفشون‌، اينها ضعيفن‌ اينها بشكند. توي‌ زنهاي‌ پر ارزش‌ دنيا قبل‌ از اسلام‌ و قبل‌ از صديقة‌ كبري‌ سلام‌ الله‌ عليها چهار تا زنند، يكي‌ حواست‌. خوب‌ حوا مادر، يعني‌ به‌ اصطلاح‌ همدوش‌ پيغمبره‌! و همدوش‌ پيغمبري‌ مثل‌ حضرت‌ آدمه‌، حوا هست‌، مريم‌ هست‌ مادر حضرت‌ عيسي‌، خديجة‌ كبري‌ است‌ همسر پيغمبر. و يكي‌ هم‌ آسيه‌ زن‌ فرعون‌. ببينيد حضرت‌ موسي‌ را قبل‌ از اين‌ كه‌ بياد تو خانة‌ فرعون‌ آسيه‌ را هم‌ خدا اونجا قرار داده‌. به‌ احتمال‌ قوي‌ اونچنان‌ انس‌ با پروردگار آسيه‌ داره‌ كه‌ مي‌گه‌ كه‌ خدا يك‌ خونه‌ بساز مي‌خوام‌ بيام‌ خيليه‌ها! براي‌ من‌ يك‌ خونه‌ در بهشت‌ بساز كه‌ من‌ دارم‌ مي‌يام‌. ببينيد چقدر اين‌ زن‌ انسش‌ با خدا زياده‌، چقدر محبوبة‌ خداست‌. اين‌ در آية‌ قرآنه‌. كدام‌ يكي‌ از ماها مي‌تونيم‌ يك‌ همچي‌ حرفي‌ بزنيم‌ خدايا در بهشت‌ ما را حالا معلوم‌ نيست‌ كجا مي‌خواد ببره‌، در بهشت‌ يك‌ خونه‌اي‌ بساز من‌ اومدم‌. رب‌ ابن لی بيتا‌ في‌ الجنه‌، عين‌ كلام‌ قرآنه‌ خدا نقل‌ مي‌كنه‌. نمي‌گيم‌ بي‌ ادبي‌ كرد. نه‌، رو محبته‌، رو انسه‌. رب‌ ابن لی بيتا في‌ الجنه‌. ديگه‌ حوصله‌ام‌ از فرعون‌ و كارهاش‌ سر آمده‌. حضرت‌ موسي‌ را هم‌ كه‌ بزرگش‌ كرديم‌ و تحويلش‌ داديم‌. حضرت‌ موسي‌ خوب‌ آمده‌ توي‌ جامعه‌ همه‌ دوستش‌ دارند مخصوصا بني‌ اسرائيل‌ خيلي‌ بهش‌ علاقه‌ دارند بعد خداي‌ تعالي‌ فرستادش‌ پيش‌ شعيب‌. شعيب‌ تربيتش‌ كرد. هشت‌ سال‌ در محضر شعيب‌ ماند. هر جا هم‌  كه‌ از علمي‌، دانشي‌ خبري‌ مي‌شد كه‌ حضرت‌ موسي‌ مي‌تونست‌ استفاده‌ مي‌كرد فورا هم‌ خداكمكش‌ مي‌كرد هم‌ خودش‌ مي‌دويد. با اين‌ سستيهاي‌ ماها ما مي‌تونيم‌ به‌ كمال‌ برسيم‌! راه‌ دور حركت‌ كرده‌ آمده‌ خودش‌ را مي‌خود به‌ خضر برسونه‌.حضر خضر هم‌ سرش‌ را انداخته‌ پايين‌ اينها عبور كردند اصلا متوجه‌ نشدند كه‌ خضره‌. ماهي‌ را گذاشته‌ بود اونجا ماهي‌ حياتي‌ كه‌ خودش‌ گرفت‌ و وارد آب‌ شد. بعدي‌ كه‌ يوشع‌ بهش‌ گفت‌ كه‌ اونجا ماهي‌ حيات‌ گرفت‌ به‌ خودش‌، حضرت‌ موسي‌ گفت‌ همانجا بايد ما بريم‌ و از حيات‌ معنوي‌ استفاده‌ كنيم‌.

 برگشت‌ آمد ديد حضرت‌ خضر اونجاست‌. اگر يك‌ مقداري‌ پست‌ و مقام‌ داشته‌ باشيم‌ها، يك‌ مقامي‌ داشته‌ باشيم‌ يك‌ شخصيتي‌ داشته‌ باشيم‌، يك‌ اداره‌اي‌ ما را به‌ عنوان‌ يك‌ رئيسي‌، معاون‌ رئيسي‌ قبول‌ كرده‌ باشه‌، حاضر نيستيم‌ به‌ اين‌ آسونيها زير بار تعليمات‌ معنوي‌ بريم‌. حضرت‌ موسي‌ است‌. پيغمبر اولي‌ العظم‌ خداست‌. كسي‌ است‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ اين‌ همه‌ بهش‌ محبت‌ كرده‌. ولي‌ چون‌ مي‌خواد خدا بسازدش‌ براي‌ خودش‌. واصطنعتك‌ لنفسي‌.‌ بسازدش‌ براي‌ خودش‌. مي‌ياد خواهش‌ مي‌كنه‌، تمنا مي‌كنه‌، هر چي‌ حضرت‌ خضر بهش‌ مي‌گه‌ كه‌ انك‌ لن تستطيع‌ معی صبرا‌ تو نمي‌توني‌ با من‌ صبر كني‌، برو رد كارت‌. مي‌گه‌ كه‌ ستجدني‌ انشاء الله‌ صالحا، خواهي‌ ديد كه‌ من‌ صبر مي‌كنم‌. اين‌ امتحانات‌ مشكل‌ را جلوي‌ پاش‌ مي‌اندازه‌. قبول‌ مي‌كنه‌. ببينيد استفاده‌ بكنه‌، هل‌ اتبعني‌ تعلمني‌ مما علمت‌ رشدا، هل‌ اتبعك‌ علي‌ ان‌ تعلمني‌ مما علمت‌ رشدا، اينجوري‌ مي‌گه‌، مي‌گه‌ من‌ پيروي‌ از عقل‌ تو بدارم‌. تا از اون‌ علومت‌ استفاده‌ بكنم‌، رشدي‌ پيدا بكنم‌  كمالي‌ برسم‌، ببينيد چقدر ارزش‌ داره‌ اين‌ رشدشون‌ و كمالشون‌ براي‌ بودن‌. اينجوري‌ بوده‌. تا اين‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌تونه‌ بگه‌ و استعمت‌ و نفسي‌. بينيد چه‌ انسي‌ با خدا داره‌! انسش‌ اونقدر زياده‌، اين‌ انس‌ حتي‌ قبل‌ از بعثتشه‌. قبل‌ از بعثتشه‌. خدا وقتي‌ كه‌ ازش‌ سؤال‌ مي‌كنه‌ كه‌ چيه‌ تو دستت‌؟ مي‌گه‌ اني‌ عصاي‌ و توكل‌ عليها و احش‌ بها غنمي‌… مي‌خواد همين‌ جور صحبت‌ كنه‌ با خدا. ماها يك‌ ذره‌ دعا مي‌خونيم‌ خسته‌ مي‌شيم‌ مي‌گذاريم‌ كنار. براي‌ چي‌؟ براي‌ اين‌ كه‌ نمي‌دونيم‌ چكار مي‌كنيم‌. خيلي‌ آدم‌ خوبي‌ باشيم‌ براي‌ ثوابش‌ دعا مي‌خونيم‌. دعاي‌ كميل‌ چرا مي‌خونيد؟ ثواب‌ داره‌. دعاي‌ ندبه‌ را براي‌ چي‌ خوندي‌؟ ثواب‌ داره‌. ثواب‌ چي‌ هست‌؟ نمي‌دونم‌. ثواب‌ با صاد يا ث‌ سه‌ نقطه‌ است‌ يا سينه‌؟ هر چي‌ هست‌. ثواب‌ يعني‌ يك‌ چيزي‌ كه‌ انسان‌ را به‌ خدا نزديك‌ بكنه‌. مأنوس‌ با خدا بشيم‌.

 به‌ اون‌ حقيقت‌ مي‌رسه‌، اين‌ را مي‌گن‌ ثواب‌ يعني‌ حق‌، حقيقت‌. اين‌ را مي‌گن‌ يعني‌ اونچه‌ كه‌  بهش‌ مي‌رسه‌ مي‌شه‌ اجر. با ث‌ سه‌ نقطه‌ باشه‌ مي‌شه‌ اجر مزد، مزد كار. خوب‌. اگر مي‌خواييد خدا شما را براي‌ خودش‌ بسازدتون‌ نماز بخونيد. نماز خوندن‌ انسان‌ را مي‌سازه‌. منتهي‌ نماز درسته‌ عرض‌ كردم‌ اين‌ نمازهاي‌ ماها نه‌. نماز واقعي‌. ان‌ الصلاة‌ تنهی عن‌ الفحشاء و المنكر. الصلاة‌ قربان‌ كل‌ تقي‌، الصلاة‌ معراج‌ المؤمن‌ اين‌ همه‌ روايتي‌ كه‌ دربارة‌ نماز هست‌. پيغمبر اكرم‌ را خدا بهش‌ كوثر داده‌. كوثر يعني‌ خير كثير. يعني‌ هر چي‌ خوبي‌ تصور بكني‌ با اين‌ فاطمه‌ بهت‌ دادند، خدا بهت‌ داده‌. من‌ اگر فرصت‌ بكنم‌ مي‌گم‌ كه‌ هر چه‌ پيغمبر اكرم‌ از دنيا و آخرت‌ بهره‌ برد از اين‌ كوثر بود. حالا فرصتش‌ نيست‌، هر چه‌ بهره‌ برد. هر چه‌ موفقيت‌ داشت‌. از كوثرش‌ بود. يعني‌ خود كوثر هم‌ معناش‌ همينه‌. حالا كه‌ ما بهت‌ كوثر داديم‌، حالا كه‌ به‌ شما خداي‌ تعالي‌ كوثر داده‌، مي‌گيد به‌ ما هم‌ كه‌ كوثر داده‌؟ يك‌ دختر داده‌ مثلا اسمش‌ را گذاشتيد كوثر، نه‌ اين‌ اسميه‌. كوثر چيه‌؟ كوثر از اين‌ حقايقي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ وسيلة‌ فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها در لابه‌ لاي‌ اين‌ كتابها ،اين‌ معارف‌ كه‌ شما را آورده‌ اينجا نشونده‌. شما شديد شيعه‌. خيلي‌ راه‌ دوره‌ تا انسان‌ برسه‌ به‌ شيعه‌ بودن‌. خيلي‌ راهه‌. از بي‌ ديني‌، بايد انسان‌ قدمهاي‌ بلندي‌ برداره‌ تا برسه‌ به‌ اينجا كه‌ شما رسيديد و شما هستيد. اين‌ را قدر بدونيد. اين‌ كوثره‌. كوثري‌ است‌ كه‌ به‌ شما خدا عنايت‌ كرده‌.  حالا چكار بايد بكنيد فصّل‌ همانكاري‌ كه‌ به‌ پيغمبر گفتند به‌ شما هم‌ مي‌گن‌. حالا كه‌ ما شيعه‌ شديم‌، حالا كه‌ ما در خانة‌ اهل‌ بيت‌ را بلد شديم‌ حالا كه‌ ما دستمون‌ به‌ در خانة‌ اهل‌ بيت‌ رسيد، حالا كه‌ ما دستمون‌ به‌ دامن‌ فاطمة‌ زهرا بند شده‌ چكار كنيم‌؟ نماز بخونيد. نماز شكر بخونيد.

 عجبا من‌ محب‌ كيف‌ ينام‌. عجب‌ از عاشقي‌ كه‌ خواب‌ كند. با خدا انس‌ داشته‌ باشيد تا ببينيد نماز شب‌ را بلند مي‌شيد يا نه‌. نصف‌ شب‌ انسان‌ بلند شده‌ خوب‌ بيدار شده‌، اين‌ ساعت‌ را نگاه‌ مي‌كنه‌ مي‌بينه‌ هنوز دو ساعت‌ به‌ اذان‌ صبح‌، خوب‌ پا شو نماز شبت‌ را بخون‌ بعد بخواب‌. نيم‌ ساعت‌ نماز شبت‌ را بخوان‌ بعد يك‌ ساعت‌ و نيم‌ ديگه‌ بخواب‌. شيطان‌ مي‌گه‌ نه‌ بابا بگير بخواب‌، خوابت‌ به‌ هم‌ مي‌خوره‌. مثل‌ اين‌ كه‌ آسمان‌ و زمين‌ به‌ هم‌ مي‌خوره‌، خوب‌ بخواب‌.خوابش‌ آدم‌ به‌ هم‌ بخوره‌ چطور مي‌شه‌؟ سرش‌ درد مي‌گيره‌، يكي‌ از رفقا سرم‌ درد مي‌گيره‌. سرت‌ درد مي‌گيره‌ يك‌ قرص‌ بخور. مريض‌ مي‌شم‌، چه‌ بهتر كه‌ در راه‌ خدا و انس‌ با پروردگار تو مريض‌ بشي‌.  مي‌ميرم‌، به‌ به‌ چه‌ عالي‌ مي‌شه‌ كه‌ تو، از زندان‌ دنيا به‌ وسيلة‌ نماز شب‌ تو نجات‌ پيدا كني‌. از اين‌ بدتر كه‌ نيست‌. آقا چه‌ حرفها مي‌زنيد شما، بله‌ راسته‌. راسته‌. چه‌ حرفها مي‌زنيم‌. ولي‌ حرف‌ حسابي‌ همين‌ است‌. دعا راز و نياز كردن‌. چرا حضرت‌ موسي‌ را مي‌گفتند بيا تور، خوب‌ مگر خدا تو مردم‌ هم‌ نبود باهاش‌ صحبت‌ كنه‌، بنشينه‌ يك‌ جايي‌، بايد يك‌ جايي‌ خلوت‌ باشه‌. تو احتياج‌ به‌ خلوت‌ داري‌ نه‌ اون‌. اون‌ همه‌ جا براش‌ خلوته‌، تو احتياج‌، تو هواست‌ پرته‌. پيغمبر اكرم‌ همه‌ جا براش‌ خلوت‌ بود، همه‌ جا هم‌ برش‌ وحي‌ مي‌رسيد. اما حضرت‌ موسي‌ با رسول‌ اكرم‌ همين‌ فرق‌ را داشت‌ او بايد بياد كوه‌ تور. اينجا خلوت‌ با خدا صحبت‌ كنه‌. نصف‌ شب‌ هم‌ خلوته‌. نصف‌ شب‌ بلند شدي‌ همه‌ خوابيده‌اند. تو آهسته‌ پامي‌شي‌ مي‌ري‌ وضوت‌ را مي‌گيري‌ مي‌ياي‌، تو همان‌ رختخوابت‌ هم‌ مانعي‌ نداره‌، نشسته‌ هم‌ مانع‌ نداره‌، هر جوري‌ كه‌ برات‌ ميسره‌، بنشين‌ با خدا حرف‌ بز، صحبت‌ كن‌، نماز بخوان‌ و شكر كن‌ كه‌ خداتو را شيعة‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ قرار داده‌، محبت‌ فاطمة‌ زهرا را در دلت‌ قرار داده‌. فصل‌ لربك‌. ببينيد صّل‌ لربك‌ آدم‌ يك‌ مربي‌ داشته‌ باشه‌ بايد حتما در مقابل‌ تواضع‌ بكنه‌. اون‌ هم‌ مربي‌ مثل‌ خدا. ركوع‌ كن‌، سجده‌ كن‌، سرت‌ را بگذار در نيمه‌هاي‌ شب‌ روز خاك‌، روي‌ مهر هم‌، به‌ هر جهت‌ مهر توبه‌ استثناست‌ ولي‌ اگر بتوني‌ يك‌ جايي‌ توي‌، آقا لباسم‌ كثيف‌ مي‌شه‌، خوب‌ بشه‌. بتكونهش‌ بعدا. يك‌ جاي‌ خلوتي‌، يك‌ جاي‌ خاكي‌ را پيدا كن‌، سرت‌ را بكن‌ تو خاك‌ در مقابل‌ پروردگار بزن‌، لذت‌ ذلت‌ در مقابل‌ خدا كه‌ عين‌ عزّته‌ را بچشي‌.  چرا نمي‌خواي‌ بچشي‌؟ كوچكي‌ در مقابل‌ خداي‌ عظيم‌ را بايد لذتش‌ را درك‌ بكني‌. برسي‌ بجايي‌ كه‌ فتحت‌ باب‌ فهمی بلذيذ مناجاتهم‌. به‌ اونجا بتوني‌ خودت‌ را برسوني‌. انس‌ با پروردگار پيدا كني‌. فصّل‌، پيغمبر اكرم‌ نماز شب‌ برش‌ واجب‌ بود. نه‌ اين‌ كه‌ حالا اگر واجب‌ نبود نمي‌خوند، نه‌ چون‌ خدا بيشتر دوستش‌ داشت‌ به‌ او واجب‌ كرده‌ بود. معناي‌ واجب‌ اينه‌ كه‌اي‌ بندة‌ من‌ خيلي‌ دوستت‌ دارم‌ حتما بيا. حتما بيا و اونهايي‌ كه‌ خدا خيلي‌ دوستشون‌ نداره‌ مي‌گه‌ اگر خواستي‌ بيا، همين‌ جوري‌ نيست‌، شما يكي‌ را دوست‌ داريد مي‌گيد حتما بيا. من‌ كه‌ دعوت‌ مي‌كنم‌ تو حتما بيا. اين‌ معني‌ واجبه‌، يكي‌ را هم‌ نه‌، حالا اگر آمد اشكالي‌ نداره‌، اگر خواستي‌ بيا. نسبت‌ به‌ ماها نباشه‌ مستحبه‌ اگر خواستيه‌. اما او را چون‌ دوستش‌ داره‌، حبيبشه‌، مي‌گه‌ حتما بيا و شما هم‌ كاري‌ بكنيد كه‌ خودتون‌ توي‌ يك‌ راهي‌ خودتون‌ را بياندازيد كه‌ حتما بريد. حتما بريد طرف‌ خدا. خدا هم‌ بهتون‌ بگه‌ كه‌ حتما بيا. اگر يك‌ شب‌ نماز شبشون‌ ترك‌ شد شما روزش‌ كسل‌ باشيد، شما كه‌ چرا من‌ ملاقات‌ با پروردگارم‌ را ترك‌ كردم‌.

 فصّل‌، صبح‌ تا غروب‌ زنده‌ هستي‌، نفس‌ مي‌كشي‌، چشمت‌ بيناست‌ گوشت‌ شنواست‌، زبان‌ گوياست‌، خوب‌ شب‌ براي‌ اين‌ نعمت‌ چكار مي‌خواي‌ بكني‌. اينها همه‌ جزء كوثره‌ها اين‌ را هم‌ بهتون‌ بگم‌. يعني‌ از كوثر منشعب‌ مي‌شه‌. شب‌ چكار مي‌كني‌؟ فصّل‌. نماز شب‌ بخون‌، چون‌ نماز واجب‌ كه‌ حالا حتما بياست‌ و خوب‌ ما هم‌ حتما به‌ زور مي‌ريم‌ به‌ هر حال‌ هر چي‌ باشه‌ اين‌ حتميه‌ و ما هم‌ روي‌ محبت‌، خدا رو محبت‌ به‌ ما گفته‌ حتما بيا.ما روي‌ به‌ اصطلاح‌ بي‌ محبتي‌ كاري‌ را انجام‌ مي‌ديم‌. نماز سر و دست‌ و پا شكسته‌ مي‌خونيم‌. اما اوني‌ كه‌ حتما نگفته‌ ما بايد يك‌ كاري‌ بكنيم‌ حتمي‌ بشه‌. يعني‌ مثل‌ واجب‌ بشه‌ برامون‌ نماز شب‌. كه‌ فتهجد به‌ نافلة‌ لك‌ عسي‌‌ ان‌ يبعثك‌ ربك مقاما محمودا، خدا قول‌ هم‌ نداده‌ براي‌ اين‌ كه‌ خوب‌ حالا ازحالا شروع‌ مي‌كنيد براي‌ اين‌ كه‌ ما را به‌ مقام‌ محمود برسون‌. عسي‌‌ ان‌ يبعثك‌ ربك مقاما محمودا. شما يك‌ تجربه‌ بكنيد از امشب‌ شروع‌ بكنيد به‌ نماز شب‌ خوندن‌ ببينيد زن‌ و بچه‌ اتون‌ از فردا چه‌ جوري‌ هستند؟ همه‌اشون‌ عوض‌ مي‌شن‌، كم‌ كم‌ مي‌بيني‌ ايمان‌ توي‌ زندگيت‌ پيدا شد. اون‌ زن‌ مي‌گه‌ مردي‌ كه‌ نماز شب‌ مي‌خونه‌ چرا من‌ اذيتش‌ كنم‌؟ بچه‌ات‌ مي‌گه‌ اين‌ پدر ما نماز شب‌ خونه‌. من‌ يك‌ نفري‌ را مي‌شناختم‌ خيلي‌ از كارهاش‌ بدم‌ هم‌ مي‌آمد، يك‌ شب‌ يك‌ مسافرتي‌ رفتيم‌ ديديم‌ اين‌ مقيد به‌ نماز شبشه‌ واقعا كلي‌ نظرم‌ نسبت‌ به‌ او فرق‌ كرد و دوستش‌ شدم‌. تغيير مي‌كنه‌، اثر مي‌گذاره‌ و اين‌ را هم‌ تجربه‌ بكنيد سر شب‌ بگيريد بخوابيد تا صبح‌ بعد هم‌ پاشيد يك‌ نماز همچين‌ چرتي‌، نماز صبحتون‌ را بخونيد بعد هم‌ بگيريد بخوابيد. ببينيد زندگيتون‌ چه‌ جوري‌ مي‌شه‌؟ هيچ‌ نمي‌تونيد اينها را تربيتشون‌ كنيد. اينها مي‌خوابند تا ساعت‌ خدمت‌ شما، هشت‌ و نه‌ و نه‌ عبادتي‌، نه‌ دعايي‌، نه‌ به‌ ياد خدايي‌ بعد هم‌ كارهاي‌ ديگر دست‌ و پا گير را انجام‌ مي‌دن‌ و بعد هم‌ فردا هم‌ همين‌ طور. بنابر اين‌ براي‌ نعمتهاي‌ الهي‌ براي‌ محبتهاي‌ الهي‌، براي‌ اين‌ كه‌ از اين‌ كوثري‌ كه‌ خدا به‌ پيغمبر عنايت‌ كرده‌ شما استفاده‌ كرديد فصّل‌، نماز بخونيد و با نماز خودتون‌ را رشد بديد.

 فاطمة‌ اطهر سلام‌ الله‌ عليها حضرت‌ امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ ازشون‌ نقل‌ شده‌ كه‌ مي‌فرمودند مادر ما تا صبح‌ مشغول‌ عبادت‌ بود. دعا مي‌كرد، براي‌ همسايه‌ها دعا مي‌كرد. نماز مي‌خوند حتي‌ تورم‌ قدماه‌، اين‌ پاهاش‌ مباركش‌، پس‌ كه‌ روي‌ پا مي‌ايستاد، نماز نشسته‌ نمي‌خوند مثل‌ ماها حالا مي‌خواييم‌ نماز شب‌ بخونيم‌، نشسته‌ بخونيم‌. اين‌ قدر روي‌ پا مي‌ايستاد كه‌ پاهاش‌ ورم‌ مي‌كرد. نمي‌گفت‌ من‌ مريض‌ مي‌شم‌، همه‌اش‌ به‌ ياد خدا بود. حالا نمي‌دونم‌ اين‌ روزها مثل‌ ديروزي‌، امروزي‌ اونطوري‌ كه‌ دربارة‌ زينب‌ كبري‌ نوشته‌اند آيا دربارة‌ ايشان‌ هم‌ بوده‌؟ دربارة‌ زينب‌ كبري‌ نوشته‌اند كه‌ حضرت‌ زينب‌ شب‌ يازدهم‌ محرم‌، امام‌ سجاد مي‌فرمود ديدم‌ نشسته‌ نماز شبش‌ را مي‌خونه‌. هيچ‌ وقت‌ زينب‌ نشسته‌ نماز نخونده‌ معلومه‌ كه‌ تعجب‌ كرده‌ حضرت‌ سجاد عليه‌ السلام‌. آيا مادر شما فاطمة‌ زهرا امشب‌ نماز شبش‌ را نشسته‌ خونده‌؟ خدا لعنت‌ كنه‌ قنفض‌ را در اون‌ دهة‌ فاطميه‌ عرض‌ كردم‌ خيلي‌ دلم‌ مي‌خواست‌ توجه‌ به‌ اين‌ نكتة‌ از مصيبت‌ داشته‌ باشيد كه‌ در خانة‌ فاطمة‌ زهرا توي‌ مسجد باز مي‌شد، اصلا در ديگه‌اي‌ نداشت‌. مردم‌ مسلمان‌ اون‌ روز هم‌ توي‌ مسجد جمع‌ بودند، همه‌اشون‌ ايستاده‌ بودند. وقتي‌ كه‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ را براي‌ بيعت‌ مي‌بردند فاطمة‌ زهرا هم‌ پشت‌ در ايستاده‌ و در را آتش‌ زدند و اون‌ طور فاطمة‌ زهرا به‌ روي‌ زمين‌ افتاد. آيا اين‌ مسلمانها آمدند كمك‌ كردند؟ با كمال‌ تأسف‌ چهل‌ نفر از اينها آمدند علي‌ را مي‌كشيدند و اكثرشون‌ فاطمه‌ اطهر را كتك‌ مي‌زدند. السلام‌ عليك‌ يا فاطمة‌ البتول‌ يا قرة‌ عين‌ الرسول‌ يا سيدتنا و مولاتنا انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بك‌ الي‌ الله‌ و قدمناك‌ بين‌ يدي‌ حاجاتنا يا وجيهة‌ عند الله‌ اشفعي‌ لنا عند الله‌.

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۳۰ جمادی الاول ۱۴۲۰ قمری- معنای ابتر در سوره کوثر

اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سيما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. انا اعطيناك‌ الكوثر فصل‌ لربك‌ و النحر ان‌ شانئك‌ هو الابتر.

 اگر در زندگيتون‌، در راه‌ و روشتون‌، در كمالات‌ روحيتون‌، در علومي‌ كه‌ تعليم‌ مي‌گيريد بركت‌ نبود. يعني‌ بركتي‌ كه‌ بايد باشد نداشت‌. ديديد كه‌ هر كاري‌ كه‌ مي‌كنيد به‌ ضررتون‌ تموم‌ ميشه‌. قطع‌ شده‌ است‌، محدوده‌، كارهايتون‌ درست‌ انجام‌ نميشه‌، موفقيتهاي‌ معنوي‌ نداريد، اسمتون‌ را گذاشتيد كه‌ اهل‌ تزكية‌ نفسيد ولي‌ موفق‌ نيستيد. به‌ خيال‌ خودتون‌ در حال‌ يقظه‌ هستيد و حال‌ اينكه‌ خوابيد. توبه‌ كرده‌ايد و حال‌ اينكه‌ هيچ‌ حركتي‌ به‌ سوي‌ خدا نمي‌كنيد. در تمام‌ مشكلات‌ ضعف‌ از خودتون‌ نشون‌ مي‌ديد. انحرافات‌ زيادي‌ در زندگيتون‌، در عقائدتون‌، در مسائل‌ مختلف‌ داريد. به‌ همه‌ چيز محبت‌ داريد جز به‌ خدا. نفس‌ اماره‌اتون‌ ولتون‌ نميكنه‌، برتون‌ مسلطه‌. شيطان‌ نميگذاره‌ بندگي‌ خدا را بكنيد. اگر يك‌ همچين‌ وضعي‌ داريد، اين‌ يك‌ مسئله‌ اينجا ممكنه‌ وارد كارتون‌ شده‌ باشه‌ و آن‌ اين‌ است‌ كه‌ در مقابل‌ پيغمبر قرار گرفته‌ايد. پيغمبر اكرم‌ را اسوة‌ خودتون‌ قرار نداديد. حركت‌ آن‌ حضرت‌ را، اعمال‌ آن‌ حضرت‌ را، افكار آن‌ حضرت‌ را براي‌ خودتون‌ اسوه‌ و الگو قرار نداديد و بوي‌ دشمني‌ هم‌ گاهي‌ ممكنه‌ پيدا بكنه‌. آخه‌ دشمني‌ همين‌ نيست‌ كه‌ انسان‌ در مقابل‌ صورت‌ يك‌ كسي‌ بايسته‌ و بهش‌ بدوبيراه‌ بگه‌. اين‌ يك‌ غضبي‌ است‌، ممكنه‌ شيطان‌ بر انسان‌ عارض‌ كرده‌ باشه‌ و بعد هم‌ دفع‌ بشه‌. دشمني‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ نخواسته‌ باشه‌ اهداف‌ پيغمبر عملي‌ بشه‌. اگر بنا باشه‌ زن‌ و فرزندش‌ را با يكي‌ از زنهاي‌ خوب‌ يا زنهاي‌ بد مقايسه‌ بكنند، بيشتر شبيه‌ به‌ زنهاي‌ بده‌. زنش‌ اينطوريه‌. شما بيائيد مقايسه‌ بكنيم‌ ببينيم‌ زنهاي‌ ما آيا شبيه‌ به‌ فاطمة‌ زهرا هستند يا شبيه‌ به‌ عايشه‌؟ به‌ كدوم‌ يكي‌ بيشتر شباهت‌ دارند؟ دشمني‌ اين‌ نيست‌ كه‌، شايد هيچوقت‌، اين‌ را بدونيد عمر يا ابوبكر توي‌ روي‌ پيغمبر واي‌ نايستادند بلكه‌ هميشه‌ اظهار محبت‌ هم‌ مي‌كردند. بني‌ اميه‌ كه‌ دشمنان‌ سرسخت‌ پيغمبر اكرم‌ بودند، در اين‌ اواخر مثل‌ ابوسفيان‌ و اينها ديگه‌ همه‌اشون‌ تسليم‌ بودند و اظهار محبت‌ هم‌ مي‌كردند. اما جزء شان‌ پيغمبرند، جزء دشمنان‌ پيغمبرند. و اين‌ را هم‌ بدانيد در اين‌ دنيا كسي‌ كه‌ با پيغمبر دشمني‌ بكنه‌، ابتره‌. ابتر يعني‌ چه‌؟ هماني‌ كه‌ گفتم‌. موفق‌ نيست‌، موفقيت‌ نداره‌، پيشرفت‌ نداره‌، زندگيش‌ مرتب‌ نيست‌. دنيا حالا بالاخره‌ مي‌گذره‌، زياد مهم‌ نيست‌. آخرتش‌ خرابه‌. باهاش‌ رفتار بد مي‌كنند. آقايون‌ فكر نكنيد كه‌ شيعة‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ هستيد و بالاخره‌ بهشتي‌ هستيد. منهم‌ ميگم‌ شيعه‌ بهشتيه‌. اما شما اين‌ را بدونيد من‌ مكرر گفته‌ام‌ كه‌ تا انسان‌ صددرصد اعمالش‌، عقائدش‌، رفتارش‌ با پيغمبر اكرم‌ كه‌ اسوه‌ است‌، صددرصد تطبيق‌ نكنه‌ توي‌ بهشت‌ راهش‌ نمي‌دهند. پيغمبر داراي‌ خلق‌ عظيم‌ بود. پيغمبر اكرم‌ سخي‌ بود. پيغمبر اكرم‌ در تمام‌ كارها جدي‌ بود. وظائفش‌ را آنقدر انجام‌ ميداد با دقت‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ او را در بندگي‌ يك‌ خورده‌اي‌ ترمز ميكرد. بهش‌ ميگفت‌ طه‌ ما انزل‌ القرآن‌ لتشقي‌. پيغمبر اكرم‌ را آنقدر با مردم‌ مهربان‌ بود كه‌ آية‌ درباره‌اش‌ نازل‌ شده‌ كه‌ فبما رحمة‌ من‌ الله‌ لنت لهم‌. فض‌ غليظ‌ القلب‌ نبود. بداخلاق‌ تندخو نبود. اين‌ آيه‌اي‌ كه‌ ان‌ شانئك‌ هو الابتر البته‌ آنها در رأس‌ جريان‌ هستند. حكومت‌ بني‌ اميه‌ قطع‌ شد، ابتر بود. خودشون‌ ابتر بودند. ابتر يعني‌ مقطوع‌. يعني‌ دنباله‌ نداشته‌، دنباله‌ ندار. يعني‌ كسي‌ كه‌ دوام‌ نداره‌. مقايسه‌ كنيد الان‌ يك‌ جريانش‌ را فقط‌. و آن‌ يك‌ جريان‌ اينه‌ كه‌ يكي‌ از دانشمندان‌ اهل‌ سنت‌ در يكي‌ از كتابها مي‌نويسه‌، ظاهرا در صواعق‌ مهرقه‌ باشه‌، ابن‌ حجر مي‌نويسه‌. اينجوري‌ توي‌ ذهنم‌ هست‌. شايد هم‌ جاي‌ ديگه‌ باشه‌. بالاخره‌ اين‌ كلام‌ هست‌ كه‌ در روزي‌ كه‌ ابا عبد الله‌ الحسين‌ عليه‌ السلام‌، روز عاشورا، شهيد شدند؛ از فرزندان‌ امام‌ حسين‌ فقط‌ يك‌ عليل‌ بيمار بصورت‌ ظاهر، وجود داشت‌. و در همان‌ وقت‌ ده‌ هزار گهوارة‌ طلا و نقره‌، تنها گهواره‌هاي‌ طلا و نقرة‌ بني‌ اميه‌ ده‌ هزار تا بود. و اين‌ شخص‌ در قرن‌ پنجم‌ ظاهرا، پانصد سال‌ بعد از پيغمبر اكرم‌، ميگه‌ در زمان‌ ما تمام‌ ممالك‌ اسلامي‌ را سادات‌ گرفتند، فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا گرفته‌اند و حال‌ اينكه‌ يك‌ نفر از بني‌ اميه‌ پيدا نميشه‌ كه‌ تعبير او اينه‌ كه‌ مثلا زير ديگي‌ را فوت‌ كنه‌. يك‌ همچين‌ تعبيري‌. اين‌ معناي‌ ابتر است‌ و آن‌ معناي‌ كوثره‌. اين‌ معناي‌ ظاهري‌، مُلكيش‌، معناي‌ دنياييش‌. شما اين‌ بحث‌ را، اين‌ مسئله‌ را مقايسه‌ بكنيد در تمام‌ كارهايتون‌. پيغمبر اكرم‌ در تمام‌ كارهايش‌ جدي‌ بود. در عين‌ حال‌ بهش‌ مي‌فرمودند فرمود خداي‌ تعالي‌ فاستقم‌ كما امرت‌. استقامت‌ كن‌. كاري‌ را كه‌ شروع‌ كردي‌ به‌ پايان‌ برسون‌. شل‌ و سفت‌ نكن‌. يك‌ روزي‌ عشقت‌ كشيده‌ يك‌ آدم‌ جدي‌ هستي‌ در مسائل‌ معنوي‌ كه‌ حساب‌ نداره‌. يك‌ روز هم‌ يك‌ آدم‌ بيحالي‌ كه‌ اصلا يادت‌ رفته‌ از همه‌ چيز. يك‌ آدمي‌ هستي‌ كه‌ مثلا تكيه‌ات‌ به‌ فلاني‌ و فلاني‌ است‌ كه‌ آنها بيايند هر هفته‌ براي‌ ما صحبت‌ بكنند، همانش‌ هم‌ نمي‌آئيد گوش‌ بديد، هر هفته‌ بيايند براي‌ ما صحبت‌ كنند تا ما شارژ بشيم‌. يك‌ باطري‌ باش‌ كه‌ خودكار شارژ بشه‌. هميشه‌ تكيه‌امون‌ بايد به‌ يك‌ نفري‌ باشه‌. خوب‌ بگذار همه‌ به‌ تو تكيه‌ بكنند. چرا تو تكيه‌ به‌ ديگري‌ بكني‌؟ چرا يك‌ اقدام‌ نمي‌كني‌، چرا يك‌ همتي‌ نمي‌كني‌؟ من‌ توي‌ رفقا، آنروز متأسفانه‌ عرض‌ كردم‌، من‌ مي‌خواستم‌ جلسات‌ خيلي‌ خصوصي‌ باشه‌ در يك‌ سطح‌ اكثرا باشند تا من‌ از راه‌ دور مي‌آيم‌ اينجا، شما از راه‌ دور مي‌آييد اينجا، زحمتتون‌ هدر نره‌. خوب‌ نميشه‌ همة‌ حرفها را در اين‌ مجلس‌ كه‌ افراد مختلف‌ هستند زد. ولي‌ من‌ دوست‌ داشتم‌ كه‌ شماها زود به‌ يك‌ مرحله‌اي‌ از حكمت‌ برسيد كه‌ از باطنتون‌ درس‌ بگيريد. در خلوت‌ بنشينيد با خدا مناجات‌ كنيد، از الهامات‌ الهي‌ استفاده‌ بكنيد. متأسفانه‌ اينطور كه‌ نيست‌ بمانه‌، من‌ از بعضي‌ از دوستان‌ گاهي‌ تلفني‌، گاهي‌ تماس‌ ظاهري‌ كه‌ مي‌پرسم‌ مي‌بينم‌ ابتر به‌ تمام‌ معني‌ هستند. يعني‌ اصلا هيچ‌. همة‌ زحمات‌ هدر داده‌ شده‌. نكنه‌ كه‌ شما روز قيامت‌ خداي‌ نكرده‌ بهتون‌ پروردگار متعال‌ خطاب‌ كنه‌ كه‌ ما تو را از خواب‌ غفلت‌ بيدار كرديم‌ و راه‌ را بهتون‌ نشان‌ داديم‌ و شما كوتاهي‌ كرديد. تا پاك‌ نشيد، تا صددرصد الگوي‌ پيغمبر اكرم‌ و پيغمبر اكرم‌ الگوي‌ شما نباشه‌، نمي‌تونيد در بهشت‌ وارد بشيد. شما بگيد كه‌ ما شيعه‌ايم‌ وارد ميشيم‌. شما شيعه‌ايد وارد بشيد. سادات‌ هم‌ شايد وارد بشوند. اما پنجاه‌ هزار سال‌ روز قيامت‌ را چه‌ مي‌كنيد؟ چند ميليون‌ سال‌ شايد چند ميليارد سال‌ عالم‌ برزختون‌ را چيكار مي‌كنيد؟ اينجا راحت‌ مي‌تونيد تزكية‌ نفس‌ بكنيد، منتهي‌ اهميت‌ نمي‌ديد. مرگ‌ هم‌ يك‌ دفعه‌ دامنگير انسان‌ ميشه‌. مي‌گذارندش‌ توي‌ سردخانه‌، توي‌ سردخانة‌ بيمارستان‌ را نميگم‌ها. توي‌ سردخانة‌ زمان‌. روز قيامت‌ كه‌ ميشه‌ مي‌آورندش‌ بيرون‌. خوب‌ آقا، آقاي‌ تنبل‌ حالا چيكارت‌ كنيم‌؟ اينجا با شلاقهاي‌ قيامت‌، ميگيد شلاق‌ داره‌ قيامت‌؟ بعله‌. تشنگي‌ كه‌ يك‌ قطره‌ آب‌ در صحراي‌ قيامت‌ پيدا نميشه‌. اين‌ يك‌ شلاق‌. گرما آنچنان‌ كه‌ اگر مرگ‌، خداي‌ تعالي‌ اگر مرگ‌ را برنميداشت‌ شما نمي‌تونستيد توي‌ قيامت‌ يك‌ لحظه‌ بمانيد. آب‌ بدن‌ خشك‌ ميشه‌، بهت‌ ميگويند كه‌ آقا بشين‌ اون‌ گوشه‌ تزكية‌ نفس‌ بكن‌. اينجا؟! خوب‌ بعله‌. اختيار دست‌ تو بود. توي‌ دنيا جدي‌ نبودي‌. توي‌ دنيا همة‌ زخارف‌ دنيا تو را گول‌ ميزد. همة‌ باصطلاح‌ چيزها تو را به‌ خودش‌ مي‌كشيد. خوب‌ اينجا بشين‌ اين‌ كار را بكن‌. نميشه‌ ما را همينجوري‌… نه‌. بهيچ‌ وجه‌! شفاعت‌ چي‌؟ شفاعت‌ براي‌ گناهانه‌. گناهانت‌ را هم‌ مي‌بخشيم‌، اعتقاداتت‌ را هم‌ قبول‌ داريم‌. اما اگر يك‌ سر سوزن‌ در تو صفت‌ رذيله‌ باشد راهت‌ نمي‌دهند. مكرر من‌ اين‌ را گفته‌ام‌. ما بيداريم‌؟ ما در خواب‌ غفلت‌ نيستيم‌؟ همين‌ امروز صبح‌ تا حالا چقدر به‌ فكر روحتون‌ بوديد؟ چقدر به‌ فكر بدنتون‌ بوديد؟ چقدر روي‌ روحتون‌ كار كرديد چقدر روي‌ بدنتون‌ كار كرديد؟ خيلي‌ ساده‌ است‌. اگر در بين‌ ماها يكي‌ دو سه‌ نفر پيدا بشوند كه‌ روحشون‌ بيشتر از بدنشون‌ كار كرده‌ باشند خيلي‌ ممنونيم‌. منكه‌ واقعا خيلي‌ خوشحالم‌. مثلا چطور؟ از صبح‌ كه‌ پاشديد صبحانه‌ خورديد؟ بعله‌. نماز هم‌ خونديد؟ بعله‌. چقدر از صبحانه‌ لذت‌ برديد چقدر از نمازت‌ لذت‌ بردي‌؟ صبحانه‌ تو را سيرت‌ كرد، نمازت‌ چيكارت‌ كرد. چيكار كرد. قبل‌ از نماز چه‌ حالي‌ داشتي‌ بعد از نماز چه‌ حالي‌؟ قبل‌ از نماز اگر گفتي‌ كه‌ من‌ چون‌ خدا را ملاقات‌ نكرده‌ بودم‌ از سر شب‌ تا صبح‌، و در نماز رفتم‌ به‌ معراج‌ و خدا را ملاقات‌ كردم‌ و روحيه‌ گرفتم‌، نشاط‌ گرفتم‌، توكل‌ به‌ او پيدا كردم‌، تسليم‌ در مقابل‌ او شدم‌، حالا مي‌تونم‌ تا غروب‌ يك‌ آدم‌ حسابي‌ باشم‌؛ خوب‌ به‌ اندازة‌ صبحانه‌ات‌ نمازت‌ كار كرده‌. اينجوري‌ هستي‌؟ به‌ اندازة‌ صبحانه‌، صبحانه‌ كه‌ خوردي‌، يك‌ تخم‌ مرغ‌، و حالا يك‌ اشتهاي‌ خوبي‌ هم‌ داشتي‌، قدري‌ كره‌ و مربا و خوب‌ سير شدي‌. تا ظهر ديگه‌ بري‌ مشغول‌ كارت‌ بشي‌ و وقتي‌ هم‌ كه‌ ساعت‌ هشت‌ و نه‌ يك‌ چيزي‌ بهت‌ تعارف‌ كنند، ميگي‌ من‌ صبحانه‌ امروز خوب‌ خوردم‌، نه‌، اشباعم‌. خوب‌ نمازت‌ هم‌ خوب‌ خوندي‌؟ اشباعي‌؟ روحت‌ سرحاله‌؟ مشتري‌ ساعت‌ هشت‌ اول‌ وقت‌ اومده‌ بهت‌ يك‌ رشوه‌اي‌، يك‌ چيز حرامي‌ تعارف‌ ميكنه‌، حلالش‌ هم‌ نبايد از دست‌ مردم‌، بايد خودكار باطنت‌ آنقدر قوي‌ باشه‌ كه‌ از دست‌ خداي‌ تعالي‌ تو در امور معنويت‌ هم‌ چيز بگيري‌. ولي‌ همان‌ اول‌ صبح‌، روايت‌ داره‌ كه‌ مؤمن‌ در آخرالزمان‌ صبح‌ با ايمانه‌، شب‌ كه‌ مي‌آيد خونه‌ بي‌ ايمان‌. ايمانش‌ چي‌ شده‌؟ از دست‌ داده‌. با اين‌ صحبت‌ كرده‌، با اون‌ صحبت‌ كرده‌، خودش‌ را دچار بدبختي‌ كرده‌، ابتر شده‌. دشمن‌ پيغمبر شده‌ عملا. با پيغمبر اكرم‌ هيچ‌ نسبتي‌ نداره‌. پيغمبر اكرم‌ اينهمه‌ محبت‌ ميكرد ما هم‌ بايد محبت‌ بكنيم‌. پيغمبر اكرم‌ قبل‌ از بعثت‌ معروف‌ به‌ امين‌ بود. تو هم‌ بايد امانتدار باشي‌. پيغمبر اكرم‌ صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌ قبل‌ از اينكه‌ مبعوث‌ بشه‌ همة‌ مردم‌ بازار و كوچه‌ و اينها قبولش‌ داشتند، قبولش‌ داشتند. تو را هم‌ قبول‌ دارند؟ اميني‌؟ خلف‌ وعده‌ نميكرد. تو هم‌ نميكني‌؟ پيغمبر اكرم‌ اين‌ شما نگيد كه‌ پيغمبر بود، ما كجا و پيغمبر كجا. هرچه‌، همين‌ امروز با يكي‌ از دوستان‌ صحبت‌ بود، هر چه‌ از پيغمبر به‌ ما رسيده‌ از كمالات‌، ما بايد مثل‌ او بشيم‌. يعني‌ ما هم‌ مي‌تونيم‌ كه‌ اين‌ را در خودمون‌ پياده‌ كنيم‌. آنهايي‌ را كه‌ ما نمي‌تونيم‌ در خودمون‌ پياده‌ بكنيم‌، آنها را نگفته‌اند و ما هم‌ نمي‌فهميم‌ و براي‌ ما هم‌ نيست‌. اين‌ را بدونيد. آن‌ خلق‌ عظيم‌ پيغمبر را بايد داشته‌ باشيم‌، به‌ همان‌ اندازه‌اي‌ كه‌ پيغمبر داشت‌. و الاّ شما الگو مي‌فهميد يعني‌ چي‌؟ و الاّ شما مثلا فرض‌ كنيد كه‌ يك‌ پارچه‌اي‌ بهتون‌ دادند، يك‌ الگويي‌ هم‌ بهتون‌ دادند. گفتند مثل‌ اين‌ بدوز. شما بگيد آن‌ پيرهن‌ را نميدونم‌ در كجا دوختند من‌ نمي‌تونم‌ مثل‌ او بدوزم‌. نميتوني‌ پس‌ بيخوده‌ اين‌ الگو. يك‌ سانت‌، نيم‌ سانت‌ با او فرق‌ بكنه‌، تو بد دوختي‌. بايد عين‌ او بدوزي‌. متر بكني‌ ببيني‌ چقدر كمرشه‌، چقدر آستينشه‌، چقدر يقه‌اشه‌، چه‌ جوريه‌. همانجور بدوزي‌. خدا در قرآن‌ ميگه‌ و لكم‌ في‌ رسول‌ الله‌ اسوة‌ حسنه‌. آقا اين‌ الگوي‌ خوبيه‌ پيغمبر. الگوي‌ شما بايد پيغمبر اكرم‌ باشه‌. نماز چه‌ جوري‌ مي‌خوند شما هم‌ آنجوري‌ بخونيد. آنچه‌ كه‌ در وجود مقدس‌ رسول‌ اكرم‌ بود از نظر روحيات‌، آن‌ را از شما كه‌ به‌ ما هم‌ نرسيده‌، اون‌ را از ما نخواستند. ولي‌ بايد آنچه‌ كه‌ رسيده‌ بايد طبق‌ اون‌ عمل‌ بكنيم‌. خلق‌ عظيم‌ پيغمبر به‌ ما نرسيده‌؟ شرح‌ صدر عظيم‌ پيغمبر، امروز با يكي‌ از رفقا صحبت‌ بود، واقعا عجيبه‌. عمر پهلويش‌ مي‌آيد اصلا نميگذاره‌ عمر بفهمه‌ كه‌ ايشان‌ از او بدش‌ مي‌آيد. ماها يك‌ خورده‌اي‌ يك‌ كسي‌ مطابق‌ ميلمون‌ حركت‌ نكنه‌ ازش‌ اصلا متنفر ميشيم‌، نمي‌خواهيم‌ ببينيمش‌. پيغمبر اكرم‌ قبل‌ از اينكه‌ عمر همة‌ اين‌ كارها را بكنه‌، عمر را مي‌شناخت‌. چون‌ و اودعته‌ علم‌ ما كان‌ و ما يكون‌ الي‌ انقضاء خلقك‌. در وجود پيغمبر علم‌ ماكان‌ و ما يكون‌، يعني‌ آنچه‌ كه‌ بعدا مي‌خواهد بشه‌، حالا اينكار كه‌ اصلا معلوم‌ بود. پيغمبر مي‌دونست‌ كه‌ اين‌ آدم‌ براي‌ خلافتش‌ هر كاري‌ را ممكنه‌ بكنه‌. مي‌شناختش‌. ببينيد چه‌ شرح‌ صدري‌ داره‌؟ اين‌ اندازه‌ كه‌ پيغمبر شرح‌ صدر داشته‌ ما هم‌ بايد داشته‌ باشيم‌. و الاّ براي‌ ما آن‌ شرح‌ صدري‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ داره‌ كه‌ حالا مثلا ما نمي‌فهميم‌، اون‌ را از ما نخواستند. آنكه‌ ازش‌ نمي‌فهميم‌. عبادتهاي‌ پيغمبر را. عبادتهاي‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ را.

 همة‌ عرض‌ من‌ اينه‌ امشب‌. شب‌ اول‌ ماه‌ جمادي‌ الثاني‌ است‌ و انشاء الله‌ اميد ظهور را در اين‌ ماه‌ بيشتر از ماههاي‌ ديگه‌ داريم‌. چون‌ يك‌ روايتي‌ است‌ كه‌ نسبتا هم‌ خوبه‌ كه‌ العجب‌ كل‌ العجب‌ بين‌ الجمادي‌ و رجب‌ در جمادي‌ الثاني‌ ميگويند هست‌. و همة‌ حرف‌ من‌ امشب‌ اينه‌ كه‌ يك‌ خورده‌اي‌ جدي‌ باشيد. فكر نكنيد اسمتون‌ را گذاشتيد اهل‌ تزكية‌ نفس‌ ديگه‌ بهشت‌ و كليد بهشت‌ هم‌ دست‌ شما و بايد هم‌ ديگه‌ همة‌ كارها در دست‌ شما باشه‌. ابتر نباشيد. كه‌ در نتيجة‌ ابتر بودن‌ در كارهاتون‌، در گرفتاريهايتون‌، نتيجه‌اش‌، اگر دقيق‌ باشيد، دشمني‌ نسبت‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ كرديد. ميگيد ما دشمن‌ پيغمبر نيستيم‌. دوستش‌ هم‌ داريم‌. خيلي‌ هم‌ دوستش‌ داريم‌. بعله‌ دوستي‌ زباني‌ و قلبي‌ هم‌ قبول‌ دارم‌. اما دوستي‌ عملي‌ ما نداريم‌. به‌ پيغمبر اكرم‌ مي‌فرمايد فاستقم‌ كما امرت. به‌ شما هم‌ ميگه‌ خداي‌ تعالي‌ فاستقم‌ كما امرت همين‌ آياتي‌ كه‌ امشب‌ تلاوت‌ شد. مي‌فرمايد كه‌ اگر يك‌ كلمه‌ بر ما تهمت‌ بزنه‌ ولو تقول علينا بعض‌ الاقاويل‌ ما چيكارش‌ مي‌كنيم‌؟ قطع‌ وطينش‌ مي‌كنيم‌. شما هم‌ همينطوريد. حواستون‌ جمع‌ باشه‌ اين‌ زبانتون‌ را كنترل‌ كنيد. اگر بدونيد كه‌ در شبانه‌ روز حرفي‌ كه‌ مي‌زنيد چقدر روز قيامت‌ اين‌ حرفها ضرر برايتون‌ داره‌ها، اصلا خودتون‌ را به‌ لالي‌ مي‌زنيد. بهتر اينه‌ كه‌ آدم‌ اصلا حرف‌ نزنه‌. كم‌ حرف‌ بزنيد. حرفهاي‌ انسان‌ روز قيامت‌ كه‌ ميشه‌، خداي‌ تعالي‌ در دهن‌ آدم‌ را مي‌بنده‌. چون‌ يك‌ آدم‌ بي‌ ربطي‌ كه‌ توي‌ دنيا پرحرفي‌ ميكرده‌ و هي‌ حرف‌ ميزده‌ و همه‌ جا هم‌ مي‌خواسته‌ بوسيلة‌ حرفهاي‌ بيخودش‌ خودش‌ را باصطلاح‌ صالح‌ معرفي‌ بكنه‌ و همة‌ مردم‌ را بد معرفي‌ بكنه‌. هميشه‌ بديهايش‌ را به‌ گردن‌ مردم‌ بيندازه‌، بگه‌ من‌ اينجوري‌ بودم‌ و اون‌ اينجوري‌ بود و اين‌ حرفها، اين‌ در دهنش‌ را مي‌بنده‌. براي‌ اينكه‌ آنجا هم‌ همين‌ عادت‌ را داره‌. خدا هم‌ ديگه‌ اصلا شأنش‌ نيست‌ كه‌ با ما بنشينه‌ به‌ بحث‌ كردن‌. تو اين‌ لب‌ و دهن‌ تو حرف‌ دروغ‌ زياد زده‌. حرف‌ لغو زياد زده‌. اين‌ را مي‌بنديمش‌. از جايي‌ ما حرف‌ را بيرون‌ مي‌كشيم‌ كه‌ تا حالا سابقة‌ دروغ‌ گفتن‌ نداره‌. كجاست‌؟ دست‌ انسان‌. تكلمنا ايديهم‌. دست‌ آدم‌ حرف‌ ميزنه‌. هر چي‌ آدم‌ ميگه‌ حرف‌ نزن‌، آبرويم‌ را نبر. ميگه‌ نه‌، من‌ ديگه‌ مثل‌ تو نيستم‌، من‌ ديگه‌ از قلب‌ تو الهام‌ نمي‌گيرم‌، از قلب‌ تو دستور نمي‌گيرم‌. من‌ از خدا الهام‌ مي‌گيرم‌. خيلي‌ آدم‌ ناراحت‌ ميشه‌. يك‌ بچه‌اي‌ مثلا انسان‌ داشته‌ باشه‌، پهلويش‌ وايستاده‌ باشه‌ مثلا. اين‌ هرچي‌ توي‌ خونه‌ اتفاق‌ افتاده‌ كه‌ به‌ ضررش‌ هم‌ هست‌ و اينجا نبايد گفته‌ بشه‌، اينجا هي‌ بگه‌. هر چي‌ هم‌ اشاره‌، فلان‌، مي‌بينه‌ نه‌. تند تند تند داره‌ ميگه‌. دست‌ آدم‌ اينجوري‌ ميشه‌. چرا ما زبانمون‌ اينقدر بايد بد بشه‌ كه‌ خدا بگه‌ ديگه‌ اين‌ را ببندش‌. دهنتون‌ را كنترل‌ كنيد. حرفتون‌ را كنترل‌ كنيد. مخصوصا زنها. انسان‌ وقتي‌ كه‌ پرحرفي‌ كرد طبعا حرف‌ خوب‌ و درست‌ و حسابي‌ كه‌ زياد نميتونه‌ باشه‌. كم‌ حرف‌ ميزنه‌. كم‌ حرف‌ بزنيد. اينقدر انسان‌ بي‌ آبرو بشه‌ كه‌ بگند آقا، در دهنش‌ را ببندند. توي‌ يك‌ دادگاهي‌ بگند آقا تو ديگه‌ حرف‌ نزن‌، در دهنش‌ را ببندند. همين‌ در دهن‌ بستن‌ علامت‌ اينه‌ كه‌ اين‌ شخص‌ كنترل‌ نداشته‌ زبانش‌. اليوم‌ نختم‌ علي‌ افواههم‌. نكنيد اين‌ كار را. يك‌ جوري‌ باشيم‌ كه‌ در باصطلاح‌ بعضي‌ روايات‌ هست‌، در دعاي‌ ندبه‌ هم‌ هست‌. و شيعتك‌ علي‌ منابر من‌ نور مبیضه وجوههم‌ حولي‌ في‌ الجنه‌. شيعيان‌ تو يا علي‌ بر بلنديهايي‌ از نور نشسته‌اند. بر منبري‌ از نور نشسته‌اند. براي‌ مردم‌ صحبت‌ مي‌كنند، حرف‌ ميزنند. علاوة‌ بر اين‌ ميگيد در تزكية‌ نفس‌، روز قيامت‌ يك‌ عده‌اي‌ را بهتون‌ مي‌دهند ميگند اينها را بهشون‌ كمك‌ كنيد تزكية‌ نفس‌ كنند، اينها زودتر نجات‌ پيدا بكنند. دهن‌ شما را نمي‌بندند. آرامشي‌ داريد شما در همان‌ صحراي‌ قيامت‌ بي‌ آب‌ و علف‌. شما را خداي‌ تعالي‌ از يك‌ عايق‌ باصطلاح‌ كاملي‌ ميده‌ ميگه‌ بريد مشغول‌ كار بشيد. زبانتون‌ را نمي‌بندند. اما زبان‌ يك‌ آدم‌ دروغگو را مي‌بندند. زبان‌ آدم‌ چرت‌ پرت‌ گو را مي‌بندند. زبان‌ آدمهايي‌ كه‌ اول‌ حرف‌ ميزنند بعد فكر مي‌كنند كه‌ احمقند. اين‌ روايت‌ داره‌ كه‌ احمق‌ اول‌ حرف‌ ميزنه‌ بعد هم‌ فكر ميكنه‌ بعد هم‌ ميگه‌ چرا من‌ اين‌ حرف‌ را زدم‌. احمق‌ اينجور آدميست‌. عاقل‌ كيه‌؟ آنكه‌ اول‌ فكر ميكنه‌ بعد حرف‌ ميزنه‌. ما اگر خودمون‌ بشينيم‌ كفي‌ عليك‌ يوم‌ حسيبا. اگر خودمون‌ بشينيم‌ و حساب‌ بكنيم‌ ببينيم‌ كه‌ مشكلاتمون‌ از كجا شروع‌ شده‌؟ پرحرفيها. اگر يك‌ عده‌ را چشمهايشون‌ را مي‌بندند. يك‌ عده‌ آنهايي‌ هستند كه‌ چشمهايشون‌ بايد كور بشه‌. آنهايي‌ كه‌ در اين‌ دنيا كور بوده‌اند. من‌ كان‌ هذه‌ اعمي‌ فهو في‌ الآخرة‌ اعمي‌. آنهايي‌ كه‌ در اين‌ دنيا كور بودند آيات‌ الهي‌ را نمي‌ديدند. از هر چيزي‌ كه‌ مي‌ديدند عبرت‌ نمي‌گرفتند. شما از صبح‌ تا حالا آمديد راه‌ رفتيد توي‌ خيابانها، بايد كلي‌ عبرت‌ گرفته‌ باشيد از همه‌ چيز. جنازه‌ مي‌برند از جلوتون‌ عبرت‌ بايد بگيريد. لمثل‌ هذا فليعمل‌ العاملون‌. اگر به‌ آدمهاي‌ بيچارة‌ بدبخت‌ مي‌رسيد عبرت‌ بگيريد. اگر به‌ آدمهاي‌ ثروتمند مي‌رسيد عبرت‌ بگيريد. عبرت‌ پند گرفتن‌ از هر چيزي‌، حتي‌ امام‌ حسين‌ عليه‌ السلام‌، سيد الشهدا هم‌ انسان‌ بايد عبرت‌ بگيره‌. و جعلك‌ و اباك‌ و امك‌ و اخيك‌ عبرة‌ لاولي‌ الالباب‌. عبرت‌ يعني‌ پند گرفتن‌. از هر چيزي‌ بايد درس‌ بگيريد، از هر چيزي‌ بايد پند بگيريد. از بي‌ ادبان‌ ادب‌ بياموزيد و از مؤدبها و خوبها تعليم‌ بگيريد كارشون‌ را و نتيجة‌ كارشون‌ را. اين‌ معناي‌ از چشم‌ استفاده‌ كردنه‌. اما چشم‌ شما، نه‌، هيچ‌ استفاده‌اي‌ نداشته‌. كور بوده‌. حقايق‌ را كه‌ نمي‌ديديد، حقايق‌ را انسان‌ نمي‌بينه‌ و تمام‌ در و ديوار معجزه‌ است‌. تمام‌ در و ديوار خدا است‌. هر ورقش‌ دفتريست‌ معرفت‌ كردگار. اينها را نگاه‌ كنيد. عبرت‌ بگيريد. اگر كور بوديد، من‌ كان‌ في‌ هذه‌ اعمي‌ فهو في‌ الآخرة‌ اعمي‌ و اضل‌ سبيلا‌.

 گوشتون‌ هم‌ همينطور. صم‌ بكم‌ عمي‌. صم‌ يعني‌ لال‌، كر، كور، بعله‌. شعور هم‌ كه‌ نداريد. درك‌ هم‌ كه‌ نداريد. شعور در كارهاي‌ دنيا و كلاه‌ سر اين‌ و آن‌ گذاشتن‌ اين‌ را نميگند شعور. شعور ديني‌ بايد داشت‌. حالا من‌ نمي‌خوام‌ بگم‌ هر كسي‌ كه‌، و الاّ واقعش‌ اينه‌ اين‌ مسئلة‌ ان‌ شانئك‌ هو الابتر، اين‌ بني‌ امية‌ تنها منظور نيستند. هر كس‌ به‌ خدا نزديكتر بشه‌ زندگيش‌ بهتره‌. هر كس‌ بيشتر ياد امام‌ زمان‌ را بكنه‌، بيشتر مورد لطف‌ پروردگاره‌. مي‌گي‌ من‌ خيلي‌ اسم‌ امام‌ زمان‌، يك‌ مشكلي‌ داري‌ كه‌ امام‌ زمان‌ قبولت‌ نداره‌. بگرد پيدا كن‌. حالا مثلا آدم‌ به‌ بعضي‌ها ميگن‌ يك‌ گرفتاري‌… ميگم‌ بگرديد پيدا كنيد. من‌ مي‌دونم‌ نمي‌گرده‌ پيدا كنه‌ والا پيدا مي‌كنه‌. اگر هم‌ پيدا نمي‌كني‌ بگو لا اله‌ الا انت‌ سبحانك‌ اني‌ كنت‌ من‌ الظالمين‌. خدايا من‌ به‌ خودم‌ ظلم‌ مي‌كنم‌ تو پاكي‌. يك‌ چيزي‌ را كه‌ من‌ به‌ بعضيها گفتم‌ و شايد به‌ شماها نگفتم‌ اين‌ است‌ كه‌ در زندگي‌ هميشه‌ نشاط‌ داشته‌ باشيد. هر چه‌ داريد به‌ همان‌ خوش‌ باشيد. تا خدا بيشتر به‌ شما بده‌. يك‌ معناي‌ شكر همينه‌. اگر يك‌ آدمي‌ نق‌ نقويي‌ بودي‌. اي‌ بابا هر چه‌ گرفتاري‌ هست‌ مي‌ياد به‌ سراغ‌ ما و هر چه‌ بدي‌ هست‌ متوجه‌ ما مي‌شه‌ و چرا ما اون‌ جوري‌ هستيم‌ و آي‌ فلان‌ جام‌ درد مي‌كنه‌ و نمي‌دونم‌ چه‌ و چه‌ هي‌ از اين‌ جوري‌. اين‌ آدم‌ روز به‌ روز بدتر مي‌شه‌ وضعش‌ اين‌ را بدونيد. ولي‌ اگر بگه‌ الحمدلله‌. ما يك‌ دوستي‌ داشتيم‌ در مشهد خيلي‌ وضع‌ ماليش‌ هم‌ خوب‌ نبودها، بهش‌ مي‌گفتيم‌ چطوري‌، اصلا مثل‌ اين‌ كه‌ مي‌خواست‌ بپره‌. مي‌گفت‌ خدا به‌ من‌ لطف‌ داره‌. حضرت‌ موسي‌ يك‌ روز سؤال‌ كرد كه‌ خدايا بندة‌ خوبت‌ را مي‌خوام‌ ببينم‌. چون‌ حضرت‌ موسي‌ دنبال‌ بندگان‌ خوب‌ مي‌گشت‌ يك‌ قدري‌. خداي‌ تعالي‌ فرمود كه‌ در فلان‌ خرابه‌اي‌ يك‌ بندة‌ بسيار خوبي‌ من‌ دارم‌، بسيار خوب‌. رفت‌ اونجا ديد يك‌ آدم‌ فلج‌، كور، به‌ اصطلاح‌ هيچي‌ نداره‌، اونجا افتاده‌، همش‌ مي‌گه‌ خدايا شكرت‌. الحمدلله‌ چقدر خوب‌ شد، چقدر خوب‌ به‌ من‌ دادي‌. حضرت‌ موسي‌ گفت‌ خدا چي‌ بهت‌ داده‌ كه‌ اين‌ قدر شكر مي‌كني‌؟ گفت‌ زبان‌ شاكر. اين‌ يك‌، هر نفسي‌ كه‌ فرو مي‌رود ممد حيات‌ و چون‌ بيرون‌ آيد مفرح‌ ذات‌ پس‌ در هر نفسي‌ به‌ شكر لازم‌ از دست‌ و زبان‌ كه‌ برآيد كه‌ از عهدة‌ شكرش‌ به‌ در آيد. در زيارت‌ حضرت‌ رضا صلوات‌ الله‌ عليه‌ مي‌بينيد كيف‌ اشكرك‌. خدايا چطور شكرت‌ كنم‌؟ و شكري‌ منك‌ نعمتي‌ الاخري‌. نمي‌تونم‌ شكر بكنم‌ اين‌ خودش‌ يك‌ نعمتي‌ است‌ كه‌ همه‌ بايد شكر كنند. يك‌ هميچين‌ حالي‌ داشته‌ باشيد. فلان‌ مرض‌ را من‌ دارم‌ خوب‌. شكر كن‌ خدا را كه‌ فلان‌ مرض‌ ديگه‌ را نداري‌. بعد اگر شكر كردي‌ باز اين‌ را هم‌ بهتون‌ بگم‌، نگيد ما شكر مي‌كنيم‌ كه‌ خدا زياد كنه‌. نه‌. ذاتا نشاط‌ داشته‌ باش‌، ذاتا شاكر باشه‌. حتي‌ در مقابل‌ مردم‌ هم‌ شاكر باش‌. من‌ لم‌ يشكر المخلوق‌ لم يشكر الخالق‌. هميشه‌ نشاط‌ داشته‌ باش‌. آقا وضعت‌ چطوره‌؟ خوب‌. اينها كه‌ نمي‌تونند به‌ تو كمك‌ كنند، سفرة‌ دلت‌ را جلوي‌ اينها باز مي‌كني‌. نمي‌كنند هم‌. روايت‌ داره‌ كه‌ اگر مؤمن‌ هيچ‌ وقت‌ وسايل‌ مشكلاتش‌ را براي‌ ديگران‌ نقل‌ نمي‌كنه‌. چون‌ از دو حال‌ خارج‌ نيست‌. يا طرف‌ دشمنه‌ يا دوست‌. دشمن‌ باشه‌ خوشحال‌ مي‌شه‌. دوست‌ هم‌ باشه‌ محزون‌ مي‌شه‌. خوب‌ دليل‌ نداره‌ كه‌ دشمنت‌ را خوشحال‌ كني‌ يا دوستت‌ را محزون‌ كني‌. نگو. مگر براي‌ علاج‌ باشه‌، مگر براي‌ اين‌ كه‌ انسان‌ خوب‌ حالا رفته‌ پيش‌ دكتر، طبيبي‌ مي‌گه‌ فلان‌ جام‌ درد مي‌كنه‌ مثلا خوب‌ او هم‌ معالجه‌اش‌ مي‌كنه‌. اينجوري‌ چرا؟ ولي‌ بعضيها هستندها از صبح‌ مي‌نشينند شروع‌ مي‌كنند، درد دل‌ كردند، چه‌، چه‌. همش‌ هم‌ برمي‌ گرده‌ به‌ خدا. يعني‌ برمي‌ گرده‌ به‌ خدا و كارهاي‌ خدا. و بعضيها معتقدند كه‌ تقديرشون‌ اين‌ بوده‌. نه‌ خودت‌ تقديرت‌ را درست‌ كردي‌، خودت‌ به‌ اصطلاح‌ اين‌ غذا را درست‌ كردي‌ براي‌ خودت‌. اينجوري‌.

 پس‌ كوشش‌ بكنيم‌ انشاء الله‌ به‌ هر چه‌ خدا به‌ ما داده‌ خوشحال‌ باشيم‌ و ممنون‌ باشيم‌ و جزء كساني‌ قرار نگيريم‌ كه‌ مثل‌ دشمنان‌ پيغمبر اكرم‌ باشيم‌ تا ابتر بشيم‌. ان‌ شانئك‌ هو الابتر. فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها. امشب‌ شب‌ اول‌ ماه‌ است‌ و اينطوري‌ كه‌ حساب‌ كردند چون‌ نود و پنج‌ روز سوم‌ ماه‌ جمادي‌ ظاهرا وفات‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها مي‌شه‌. چون‌ البته‌ اين‌ در صورتي‌ است‌ كه‌ هر سه‌ ماه‌ سي‌ روز تمام‌ باشه‌. والا ممكنه‌ امشب‌ شب‌ وفات‌ حضرت‌ زهرا باشه‌. چون‌ دو روز از ماه‌ صفر باقي‌ مانده‌ مثلا فرض‌ كنيد. سه‌ ماه‌ هم‌ سي‌ روز اين‌ مي‌شه‌ نود و دو روز سه‌ روز هم‌ از ماه‌ جمادي‌ بگذره‌ اين‌ مي‌شه‌ نود و پنج‌ روز. حالا اگر اون‌ ماههاي‌ گذشته‌ بيست‌ و نه‌ روز باشه‌ مي‌ياد جلو ديگه‌ طبعا. اگر مثلا هر سه‌ ماه‌ بيست‌ و نه‌ روزه‌ باشه‌ طبعا اول‌ ماه‌ جمادي‌ وفات‌ حضرت‌ فاطمة‌ زهرا مي‌شه‌. حالا به‌ هر حال‌ اينها مسئله‌اي‌ نيست‌. كي‌ دقيقا چه‌ روزي‌ وفات‌ كردن‌. اينها اگر مهم‌ بود ائمة‌ اطهار كاملا روشنش‌ مي‌كردند هر وقت‌ شما در مصائب‌ اونها محزون‌ بشيد خداي‌ تعالي‌ بهتون‌ محبت‌ مي‌كنه‌ و بهتون‌ اجر مي‌ده‌ و هر وقت‌ هم‌ به‌ فرحشون‌ خوشحال‌ بشيد خدا باز بهتون‌ محبت‌ مي‌كنه‌. به‌ هر حال‌، خيلي‌ هم‌ لازم‌ نيستش‌ كه‌ مصائب‌ را ما تند ذكر كنيم‌. من‌ يك‌ وقتي‌ گفتم‌ در دعاي‌ ندبه‌ به‌ ما تعليم‌ مي‌دن‌ كه‌ فليبك الباكون‌، گريه‌ كنندگان‌ گريه‌ كنند و ندبه‌ كنندگان‌ ندبه‌ كنند و ضجه‌ زننده‌ها، ضجه‌ بزنند كه‌ چي‌، اين‌ الحسن‌ و اين‌ الحسين‌. امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ كجا هستند. اين‌ بالاترين‌ مصيبته‌. مصيبت‌ حالا لازم‌ نيست‌ دروغ‌ و راست‌ بعضيهاش‌ را اصلا انسان‌ نمي‌تونه‌ بپذيره‌. يعني‌ عاقل‌ نمي‌تونه‌ بپذيره‌. حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها حالا من‌ براي‌ شما، رفقاي‌ خصوصي‌ هستيد مي‌گم‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها بعد از پدرشون‌ اون‌ قدر گريه‌ كردند كه‌ اهل‌ مدينه‌، گريه‌ زياد كردند. اما ديگه‌ اهل‌ مدينه‌ همه‌ به‌ ستوه‌ درآمدند و گفتند كه‌ يا شب‌ يا گريه‌ بكن‌ يا روز گريه‌ بكن‌. مگه‌ با بلند گو حضرت‌ گريه‌ مي‌كرد؟ حضرت‌ مگر چه‌ جوري‌ صداش‌ را بلند مي‌كرد يك‌ خانم‌ با اون‌ عفت‌ و عظمت‌. نهايت‌ گرية‌ ايشان‌ از محيط‌ خانه‌ اشون‌ بيشتر صداشون‌ تجاوز نمي‌كرد تازه‌ لازم‌ نيست‌ سر و صدا راه‌ بياندازه‌. يك‌ خانم‌ با عفت‌ اون‌ هم‌ فاطمة‌ زهرا براي‌ گريه‌ كردن‌. تا بيرونش‌ كنند و بره‌ بيرون‌ شهر و اونجا هم‌ درختي‌ باشه‌ و اون‌ هم‌ بيان‌ درخت‌ را قطع‌ كنند. اين‌ حرفها نگيد آقا اينها را حتي‌ نوشته‌ باشند هم‌ نگيم‌. يك‌ چيزي‌ بگيم‌ كه‌ مردم‌ همة‌ مسائلمون‌ را زير سؤال‌ ببرند و خرافي‌ معرفي‌ بكنند و اينها. نه‌ همين‌ اندازه‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها هيجده‌ ساله‌ از دنيا رفت‌. چرا؟ الخفية‌ قبرها. والمجهولة‌ قبرها. همين‌ها خودش‌ مصيبت‌ بسيار بزرگي‌ است‌. مصيبت‌ اين‌ نيست‌ مگر كه‌ سه‌ روز بعد از وفات‌ پيغمبر بيان‌ در خانه‌اش‌ و با فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها جوري‌ رفتار بكنند كه‌ او مجبور بشه‌ بياد توي‌ مسجد و خطبه‌ بخوانه‌.

حالا هر كاري‌ كرد و حرفهاش‌ را نپذيرند اينها مصيبت‌ نيست‌. اگر اين‌ عالمي‌ مثلا مورد علاقة‌ شما باشه‌ بري‌ توي‌ يك‌ جمعي‌ صبحت‌ كنه‌ همه‌ مسخره‌اش‌ كنند بهش‌ جسارت‌ كنند حرفهاش‌ را اعتنا نكنند. شماها ناراحت‌ نمي‌شيد. اينها مصيبته‌. مردم‌ اين‌ چيزها خود اين‌ مسئله‌، نمي‌خواهم‌ مصائب‌ را، اين‌ مسئلة‌ ميخ‌ و اينها را اصلا نگيد در صحبتهايتون‌. حالا چطور شده‌ ميخ‌ و…. خدا ميدونه‌ من‌ گاهي‌ دلم‌ آتيش‌ ميگيره‌ كه‌ ما چرا اين‌ حرفها را اصلا مي‌زنيم‌. خوب‌ مجلس‌ خصوصيه‌ دارم‌ عرض‌ ميكنم‌. حالا رفتي‌ تو آن‌ ميخ‌ را ديدي‌ و مثلا به‌ سينة‌ حضرت‌ فرو رفت‌ و خون‌ چكيد. اين‌ حرفها يك‌ خورده‌اي‌، من‌ نميگم‌، من‌ بدنم‌ الان‌ واقعا مي‌لرزه‌ كه‌ چرا اين حرفها اصلا من‌ بايد بگم‌ كه‌ بگم‌ نگيد. اين‌ حرفها بسكه‌ گفتيم‌ برايمون‌ عادي‌ شده‌. با كمال‌ شدت‌ هم‌ مي‌خونيم‌، چون‌ مي‌چكيد، مي‌چكيد. هيچكس‌ هم‌ گريه‌ نمي‌كنه‌. همينكه‌ فاطمة‌ زهرا مجبور ميشه‌ بيايد در مقابل‌ ابوبكر بگه‌ اترث‌ اباك‌ و لا ارث‌ ابي‌. تو از پدرت‌ ارث‌ مي‌بري‌ من‌ ارث‌ نبرم‌. بخواد با اين‌ جرثومة‌ خباثت‌ صحبت‌ بكنه‌، او جسارت‌ بكنه‌، برو شاهد بيار كه‌ فدك‌ مال‌ توئه‌؟ كي‌ ميگه‌؟ بعد هم‌ ميگه‌ علي‌ شاهد منه‌. ميگه‌ قبول‌ ندارم‌، حالا هر جسارتي‌ كه‌ كرد. اينها مصيبته‌، اينها را بگيد. يك‌ خورده‌ محدود كنيد اين‌ توهينهايي‌ را كه‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ انجام‌ ميشه‌.

 السلام‌ عليك‌ يا اماه‌. همه‌اتون‌ بگيد، همة‌ شماها فرزند فاطمة‌ زهرائيد. السلام‌ عليك‌ يا اماه‌ يا فاطمة‌ الزهرا يا بنت‌ محمد السلام‌ عليك‌ و رحمة‌ الله‌ و بركاته‌. سيدتي‌، سيدتي‌ مولاتي‌ همه‌امون‌ دوستت‌ داريم‌ مادر. روز قيامت‌ بخاطر پدر بزرگوارت‌ ما را شفاعت‌ بفرما. السلام‌ عليك‌ و رحمة‌ الله‌ و بركاته‌. آمدند در خانه‌اش‌ را آتش‌ زدند. اينها گريه‌ داره‌، اينها، اين‌ توهينها بخدا قسم‌ از هر چيزي‌ گريه‌اش‌ بيشتره‌. در خانة‌ پيغمبر! در خانه‌اي‌ كه‌ عزرائيل‌ مي‌خواهد وارد بشه‌ بايد اجازه‌ بگيره‌. شما وقتي‌ وارد يك‌ امامزاده‌ مي‌خواهيد بشيد دم‌ در واي‌ مي‌ايستيد ميگيد كه‌ مثلا أأدخل‌ يا رسول‌ الله‌. اذن‌ دخول‌ مي‌گيريد. ميگيد و قطّع‌ علي‌ باب‌ من‌ ابواب‌ بيوت‌ نبيك‌. خدايا ما را در يكي‌ از خانه‌هاي‌ پيغمبرت‌ ايستاده‌ام‌، خانة‌ پيغمبره‌، خانة‌ فاطمة‌ زهرا خانة‌ پيغمبر نبود؟ آمدند. و مجمّعي حطب على البيت الذي لم يجتمع لولاه شمل الدين و الداخلين على البتولة بيتها. السلام‌ عليك‌ و رحمة‌ الله‌ و بركاته‌.

 اي‌ بانوي‌ حريم‌ شهنشاه‌ لا فتي‌. اي‌ جايگاه‌ تو عصمت‌ و وي‌ رتبه‌ات‌ حيا. همخوابة‌ علي‌ و جگرگوشة‌ نبي‌. مخدومة‌ خلائق‌ و محبوبة‌ خدا. ميراث‌ تو فدك‌ حسنين‌ تو بينوا. كابين‌ تو فرات‌ و حسين‌ تو تشنه‌لب‌، ميراث‌ تو فدك‌ حسنين‌ تو بينوا.

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

شب ۱۰ محرم ۱۴۲۰ قمری- ۱۷ اردیبهشت ۱۳۷۸ شمسی – شب عاشورا

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلَی رَسُولِ اللهِ وَ عَلَی آلِهِ آل الله لَاسِیَّمَا عَلَی بَقِیَّةِاللهِ رُوحِی وَ اَرْوَاحُ الْعَالَمِینَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفِدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَی اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِینَ مِنَ الْآنِ اِلَی قِیَامِ یَوْمِ الدِّینِ.

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ

«وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنْ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرْ الصَّابِرِینَ، الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ، أُوْلَئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُوْلَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ» (و قطعاً ما شما را به چیزی از ترس و گرسنگی و کم شدن از اموال و از جانها و از محصولها امتحان می‌کنیم و بشارت بده به صبرکنندگان. آنهائی که وقتی به آنها مصیبتی می‌رسد، می‌گویند: ما ملک خدائیم و ما به سوی او برمی‌گردیم. بر اینها از طرف پروردگارشان صلوات و رحمت است و آنها هدایت شدگانند.سوره بقره(2)، آیات155-157)

 شب عاشورا شب محک و امتحان است

شب‌ عاشورای‌ حضرت‌ ابا عبدالله‌ الحسین‌ است‌، شب‌ محک‌ زدن‌ و محک‌ خوردن‌ مؤمنین‌ و مؤمنات‌ است‌. من‌ هر سال‌ این‌ مسئله را تکرار می‌کنم‌ و امشب‌ هم‌ باید بگویم‌، شما قطعاً اگر امشب‌ در کربلا بودید، در خیمه‌های‌ ابی ‌عبدالله‌ الحسین‌ بودید، و برای‌ یاری‌ سید الشهداء آن‌جا که‌ صدا می‌زد: «هَلْ مِنْ‌ نَاصِرٍ یَنْصُرُنِی‌» (و لمّا فجع الحسین علیه‌السلام بأهل بیته و ولده، و لم یبق غیره و غیر النساء و الذراری نادى: هل من ذابّ یذبّ عن حرم رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌و‌آله؟ هل من موحّد یخاف اللّه فینا؟ هل من مغیث یرجو اللّه فی إغاثتنا؟ [هل من معین یرجو ما عند اللّه فی إعانتنا]؟ تسلیة المجالس و زینة المجالس(مقتل الحسین علیه‌السلام)، ج2، ص314 و هل من ناصر ینصر ذرّیة الأطهار؟فرهنگ عاشورا، ص472 به نقل از ذریعة النجاة، ص126)؛ آیا کسی‌ هست‌ مرا یاری‌ کند؟ آیا کسی‌ هست‌ که‌ دین‌ اسلام‌ را یاری‌ کند؟ آیا کسی‌ هست‌ که‌ حقیقت‌ را، حق‌ را، در مقابل‌ باطل‌ یاری‌ کند؟ شما می‌گفتید: «لَبَّیْکَ دَاعِیَ اللَّهِ»‌(کامل الزیارات، ص218 و بحارالانوار، ج98 صص 169، 179، 337)؛ ای‌ کسی‌ که‌ از طرف‌ خدا ما را به رسیدن‌ به‌ حقیقت‌ و دفع‌ ظلم‌ دعوت‌ می‌کنی،‌ «لَبَّیْکَ». نهایت‌ شاید یک‌ امتحانی‌ پیش‌ بیاید چنان‌که‌ برای‌ اصحاب‌ ابی‌ عبدالله ‌الحسین‌ پیش‌ آمد. امشب‌ شب‌ امتحان است،‌ امشب‌ باید ما امتحان‌ پس‌ بدهیم‌. فرض‌ کنید که‌ در خیمه‌های‌ سیدالشهداء هستید، هیچ‌ فرقی‌ نمی‌کند، همیشه‌ همه‌ جا می‌شود‌ کربلا باشد و همیشه‌ و همه‌ وقت‌ می‌شود شب‌ عاشورا باشد.

اصحاب سید ‌الشهداء علیه‌السلام در شب عاشورا دو گروه بودند

اصحاب‌ ابی ‌عبدالله‌ الحسین‌ اطراف‌ سید‌الشهداء نشسته‌اند، این‌ها امشب‌ دو دسته‌ هستند:

یک‌ دسته‌ کسانی‌ که‌ خالص‌ نشده‌اند، به‌ مقام‌ خلوص‌ نرسیده‌اند، افرادی‌ که‌ امراض‌ روحی‌ دارند، در بین‌ ما هم‌ هست و‌ شاید بیشتر از آن‌هایی‌ که‌ امشب‌ در خیمه‌های‌ سیدالشهداء علیه‌السلام‌ بودند بیشتر هم‌ باشند، در همه‌ جا هم‌ هستند، در همه‌ وقت‌ هم‌ این‌ها در بین‌ مردم‌ بوده‌اند.

یک‌ [دسته هم] افراد خالص‌، پاک‌، افرادی‌ که‌ آن‌قدر یقظه‌ و بیداری‌شان‌ قوی است‌ که‌ همان‌طوری‌ که‌ پروردگار متعال‌ در قرآن‌ فرموده‌: «وَ جَاهِدُوا بِأَمْوَالِکُمْ وَ أَنفُسِکُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ» (سوره توبه(9)، آیه41)؛ در راه‌ خدا، هم‌ با جانتان هم‌ با مالتان‌ جهاد کنید و برای‌ رسیدن‌ به‌ حق‌ و حقیقت‌ این‌ها جانشان‌ را می‌دهند، مالشان‌ را می‌دهند، و راه‌ و روش‌ رسیدن‌ به‌ کمالات‌شان‌ را در متن‌ گذاشته‌اند و همه‌ چیز زندگی‌شان‌ را در حاشیه؛‌ یعنی‌ همه‌ چیز‌ را فدای‌ راهشان‌ می‌کنند، فدای‌ کمالات‌شان‌ می‌کنند، فدای‌ این‌ می‌کنند که‌ خون‌شان‌ با خون‌ ابی ‌عبدالله ‌الحسین‌ یکی‌ بشود، جان‌شان‌ با جان‌ آن حضرت‌ یکی‌ بشود، به‌ جایی‌ برسند که‌ وقتی‌ زیارت‌ می‌خوانید در روز عاشورا و می‌گویید: «اَلسَّلامُ عَلَی‌ الْحُسَیْنِ‌»، بعد می‌گویید: «وَ عَلَی‌ عَلِیِّ‌ بْنِ‌ الْحُسَینِ‌ وَ عَلَی‌ اَوْلَادِ الْحُسَیْنِ‌ وَ عَلَی‌ اَصْحَابِ‌ الْحُسَیْنِ‌» (بحارالانوار، ج98، ص296 و مفاتیح الجنان، زیارت عاشورا)، در ردیف‌ خود سیدالشهداء به‌ آن‌ها هم‌ عرض‌ ادب و سلام می‌کنیم‌. آن‌هایی‌ که‌ با یک دوره‌ پا روی‌ هوای‌ نفس‌ گذاشتن، بنده‌ی کامل‌ خدا شدن، به‌ مقام‌ عبودیت‌ رسیدن، آن‌چنان‌ خالص‌ می‌شوند که‌ وقتی‌ امشب حسین‌ بن‌ علی‌ به‌ آن‌ها فرمود: شما هم‌ بروید این‌ها با من‌ کار دارند، گفتند: آقا من و شما نداریم‌؛ اگر ما را هفتاد مرتبه‌ بکشند، آتش‌ بزنند، زنده‌مان‌ کنند، دست‌ از تو بر نمی‌داریم‌ (امام حسین علیه‌السلام فرمودند: یاران من متوجه باشید یک امشب بیش در این عالم بسر نمى بریم و ما فردا از دست این مردم به سلامت نخواهیم بود، من بشما اجازه می‌دهم که همه تان دسته جمعى از این سرزمین خارج شوید و من بیعت خود را از شما برداشتم و اینک شب و تاریک است مى توانید با کمال آسودگى خود را از چنگال دشمنان برهانید. پس از این بیان، برادران و فرزندان و برادرزادگان و فرزندان عبد اللَّه جعفر اظهار داشتند ما چنین کارى نمى کنیم و نمى خواهیم پس از شما بجا بمانیم و هیچ گاه خدا ما را به چنین کیفیتى نبیند. مقدم بر همه در این اظهاریه حضرت ابو الفضل علیه‌السلام بود و پس از او دیگران از وى پیروى کرده و نظیر این مقال را به عرض رسانیدند. پس از این حضرت امام حسین علیه‌السلام فرزندان مسلم بن عقیل را مخاطب ساخته فرمود شهادت مسلم براى شما کافى است شما مأذونید و هر کجا بخواهید مى توانید رهسپار شوید . نامبردگان تعجب کرده به عرض رسانیدند هر گاه ما از حضور شما مفارقت کنیم مردم چه خواهند گفت؟ آرى مردم خواهند گفت ما از بزرگ و آقا و بهترین عموزادگانمان دست برداشتیم و در رکاب او تیر و نیزه و شمشیر به کار نبردیم و بالاخره نمی‌دانیم چه پاسخى به آنها بدهیم به خدا سوگند هیچ گاه از شما جدا نمى شویم و خود و مالیه و کسانى که در اختیار ماست همه را فداى شما خواهیم کرد و پا به پاى شما مى جنگیم تا تو را از خویش خرسند سازیم و در رکاب تو به فیض شهادت نائل گردیم و دوست نمی‌داریم پس از شما بمانیم، خدا زشت سازد زندگى پس از شما را. مسلم بن عوسجه پس از این از جا برخاست معروض داشت هر گاه ما از شما دست برداریم فرداى قیامت چگونه خداى متعال پوزش ما را که حق تو را ادا نکردیم خواهد پذیرفت به خدا سوگند از شما دست برنمی‌دارم تا نیزه ام را به سینه‌ی پر از کینه‌ی دشمنان فروبرم و تا وقتى قائمه‌ی شمشیر در دست من است با آنان نبرد کنم و هر گاه اسلحه‌ی حاضر نداشته باشم با سنگ آنها را نابود سازم و سوگند به خدا دست از تو برنمی‌دارم تا خدا بداند و امضا فرماید که ما وصیت رسول او را درباره‌ی شما به کار بردیم و سوگند به خدا اگر بدانم کشته مى شوم سپس زنده مى گردم باز سوخته مى شوم باز زنده مى گردم و بالاخره همین عمل هفتاد مرتبه با من مکرر مى شود دست از تو برنمی‌دارم تا در برابر شما شربت مرگ را بیاشامم و اینک چگونه دست از یارى تو بردارم با اینکه یک کشتن بیش نیست و معتقدم که براى همیشه زنده و از این کرامت برخوردارم. پس از او زهیر بن قین عرضه داشت سوگند به خدا دوست می‌داشتم کشته شوم دوباره زنده گردم و به همین کیفیت هزار مرتبه کشته شوم و زنده گردم و خداى متعال بدین وسیله، تو و جوانان اهل بیتت را از آسیب دشمنان نگهدارى فرماید.الارشاد للمفید، ترجمه ساعدی، ص442- 444). ما هم‌ آن‌قدر به‌ این‌ها ارادت‌ پیدا کرده‌ایم‌ که‌ در همین‌ زیارت‌ عاشورا می‌گوییم: «وَ أَنْ یَجْعَلَنِی مَعَکُمْ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ‌» (مستدرک ‏الوسائل، ج10، ص413، بحارالانوار، ج 98، ص200)؛ خدا در دنیا و آخرت‌ ما را با شما قرار بدهد و قدم‌ ما را ثابت‌ نگه‌ بدارد‌ و ما در زیر سایه‌ی‌ حضرت‌ مهدی‌ ارواحنا فداه‌ طلب‌ خون‌ شما را ما بکنیم (أَنْ یَرْزُقَنِی طَلَبَ ثارِکَ مَعَ إِمامٍ مَنْصُورٍ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّدٍ صَلّى الله عَلَیْهِ وَآلِهِ.بحارالانوار، ج98، ص294.أَنْ یَرْزُقَنِی طَلَبَ‏ ثَارِی‏ مَعَ إِمَامٍ مَهْدِیٍّ ظَاهِرٍ نَاطِقٍ مِنْکُم‏.همان، ص295)‌، ما با شما باشیم‌ «وَ أَنْ یَجْعَلَنَا مَعَکُمْ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ‌».

تمام‌ سعادت‌ در این‌ است‌ که‌ انسان‌ با حضرت‌ ابی ‌عبدالله ‌الحسین‌ و اصحابش‌ باشد. لذا آن‌هایی‌ که‌ خالص‌ نیستند؛ یعنی‌ قلبشان‌ پاک‌ نیست‌ [نمی‌توانند با حضرت ابی عبدالله و اصحابش باشند]؛ چون‌ خدای‌ تعالی‌ در قرآن‌ می‌فرماید که‌ ما کسی‌ را دوست‌ داریم‌ که‌ با قلب‌ سلیم‌، با قلب‌ سالم‌ نزد ما بیاید (إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلیم‏.سوره شعراء(26)، آیه89)، قلب‌ پاک‌ می‌خواهد. رستگاری‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ این‌ مقام‌ بزرگ‌، تزکیه‌ی‌ نفس‌ است‌ که‌ «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا» (سوره شمس(91)، آیه9)؛ کسی‌ با حسین‌ و با امام‌ عصر علیهماالسلام‌ می‌تواند بماند که‌ رستگار باشد و خدای‌ تعالی‌ رستگاری‌ را در تزکیه‌‌ی نفس‌ بیان‌ فرموده‌.

در خیمه‌های‌ ابی‌ عبدالله ‌الحسین‌ امشب‌ دو دسته‌ مردم‌ بودند: یک‌ دسته‌ خالص‌، یک‌ دسته‌ افرادی‌ که‌ در دلشان‌ هنوز بعضی‌ از صفات‌ رذیله‌ بود.

 امام علیه‌السلام با افراد ناخالص همگام و هماهنگ نمی‌شود

فردا که‌ کربلا برنامه‌اش‌ شروع‌ می‌شود، حسین‌ بن‌ علی‌ علیه‌السلام نمی‌تواند با افراد ناخالص‌ همگام‌ بشود، همان‌طوری‌ که‌ حضرت‌ بقیة‌الله‌ ارواحنا فداه‌ هیچ‌گاه‌ با افراد ناخالص‌ هماهنگ‌ و یکی‌ نمی‌شود.

امتحان و غربال شب عاشورا

لذا [حضرت ابی عبدالله الحسین] برای‌ این‌که‌ افراد ناخالص‌ را از میان‌ اصحابش‌ جدا کند، امشب ‌با یک‌ قاطعیت‌ تمامی‌ نشست‌ برای این‌ها صحبت‌ کرد، فرمود: امشب‌ هر کس‌ از مَردها در خیمه‌های‌ من‌ باشد، فردا کشته‌ می‌شود (الارشاد للمفید، ترجمه ساعدی، ص442- 444)؛ یعنی‌ آن‌هایی‌ که‌ به خاطر دنیا عقب‌ سر پسر پیغمبر راه‌ افتاده‌اند امشب‌ حواس‌شان‌ جمع‌ باشد و امام‌ زمان‌ شما هم‌ به‌ شما همین‌ را می‌گوید؛ آن‌هایی‌ که‌ برای‌ دنیا، ظهور حضرت‌ بقیة‌الله‌ را می‌خواهند حواس‌شان‌ جمع‌ باشد که‌ از دنیا خبری‌ نیست‌.

حضرت‌ فرمود: مرگ‌ مثل‌ قلاده‌ به‌ گردن‌ انسان‌ افتاده؛‌ همه‌ باید بمیرند، همه‌ باید این‌ دنیا را وداع‌ بگویند، لذا ما روز عاشورا را برای‌ شهادت‌انتخاب‌ کردیم‌ (وَ رُوِیَ أَنَّهُ صلوات الله علیه لَمَّا عَزَمَ عَلَى الْخُرُوجِ إِلَى الْعَرَاقِ قَامَ خَطِیبًا فَقَالَ الْحَمْدُ للهِ وَ مَا شَاءَ اللهُ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ وَ صَلَّى اللهُ عَلَى رَسُولِهِ وَ سَلَّمَ خُطَّ الْمَوْتُ عَلَى وَلَدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقَلَّادَةِ عَلَى جِیْدِ الْفَتَاةِ.اللهوف على قتلى الطفوف، ترجمه فهرى، ص61، بحارالانوار، ج44، ص366، کشف الغمه، ج2، ص29). فردا، در کربلا‌ همه‌ی‌ مردهایی‌ که‌ در این‌ خیمه‌ها هستند از دنیا می‌روند، شهید می‌شوند مگر فرزندم‌ امام‌ سجاد. قاسم‌ بن‌ الحسن‌ که‌ سؤال‌ می‌کند: آیا من‌ هم‌ کشته‌ می‌شوم؟ می‌فرماید: بله!‌ تو که‌ سهل است! حتی‌ این‌ طفل‌ شیرخوارم‌ هم‌ فردا کشته‌ می‌شود، عبدالله‌ بن‌ الحسن‌ هم‌ کشته‌ می‌شود، به‌ بچه‌های‌ خردسال‌ هم‌ رحمی‌ نمی‌کنند (روى أبو حمزة الثمالی، قال: سمعت علی بن‏ الحسین زین العابدین علیه‌السلام، یقول: لمّا کان الیوم الذی استشهد فیه أبی علیه‌السلام، جمع أهله و أصحابه فی لیلة ذلک الیوم، فقال لهم: یا أهلی و شیعتی اتّخذوا هذا اللیل جملا لکم، فانهجوا بأنفسکم، فلیس المطلوب غیری، و لو قتلونی ما فکّروا فیکم، فانجوا رحمکم اللّه، فأنتم فی حلّ و سعة من بیعتی و عهدی الذی عاهدتمونی. فقال إخوته و أهله و أنصاره بلسان واحد: و اللّه یا سیّدنا یا أبا عبد اللّه، لا خذلناک أبدا، و اللّه لا قال الناس: ترکوا إمامهم، و کبیرهم و سیّدهم وحده، حتّى قتل، و نبلو بیننا و بین اللّه عذرا و لا نخلّیک أو نقتل دونک. فقال لهم علیه‌السلام: یا قوم إنّی فی غد اقتل و تقتلون کلکم معی، و لا یبقى منکم واحد. فقالوا: الحمد للّه الذی أکرمنا بنصرک، و شرّفنا بالقتل معک، أو لا نرضى أن نکون معک فی درجتک یا ابن رسول اللّه؟ فقال جزاکم اللّه خیرا، و دعا لهم بخیر فأصبح و قتل و قتلوا معه أجمعون. فقال له القاسم بن الحسن: و أنا فیمن یقتل، فاشفق علیه. فقال له: یا بنیّ کیف الموت عندک؟! قال: یا عمّ‏ أحلى‏ من‏ العسل‏. فقال: أی و اللّه فداک عمّک إنّک لأحد من یقتل من الرجال معی، بعد أن تبلو ببلاء عظیم، و ابنی عبد اللّه… .مدینة معاجز الأئمة الإثنی عشر، ج‏4، ص214-215).

چرا بعضی مسلمان‌ها حضرت  سید الشهداء را در شب عاشورا ترک‌ کردند؟!

این‌ اندازه‌ همه‌ اعتقاد به‌ حسین‌ بن‌ علی‌ داشتند که‌ یک فرد راستگویی است‌، امام‌ معصومی است‌، منتها‌ بعضی‌ از مردم‌ -در بین‌ ماها هم‌ زیادند- حاضر نیستند دنیا‌ی‌شان‌ را ترک‌ کنند! حب‌ جاه‌ و ریاست‌ و دنیا دارند، در عین‌ این‌که‌ اعتقاد به‌ همه‌ چیز هم‌ دارند! فکر نکنید آن‌هایی‌ که‌ امشب‌ در خیمه‌های‌ ابی ‌عبدالله‌ بودند یک عده‌ افراد منافق‌ فاسق‌ جمع‌ شده‌ بودند، نه‌، همه‌شان‌ اهل‌ عبادت‌ بودند، همه‌شان‌ اهل‌ قرآن‌ بودند و الا در این‌ مدت‌ ده‌ روز یا بیشتر با حسین‌ بن‌ علی‌ نمی‌توانستند زندگی‌ کنند، اما امشب‌ چرا این‌ها سیدالشهداء را ترک‌ کردند؟! فقط‌ به‌ خاطر یکی‌ دو تا صفت‌ رذیله‌؛ به‌ خاطر این‌که‌ خودشان‌ را در آب‌ توبه‌ خوب‌ شستشو نکرده‌ بودند و چون‌ شستشو نکرده‌ بودند، طبعاً دارای‌ استقامت‌ نبودند، امشب‌ پا بر جا کنار ابی ‌عبدالله ‌الحسین‌ نماندند و چون‌ استقامت‌ نداشتند از صراط‌ مستقیمی‌ که‌ در چهل‌ جای‌ قرآن‌ وقتی‌ که‌ کلمه‌ی صراط‌ مستقیم‌ را پروردگار فرموده‌ به‌ ائمه‌ی‌ اطهار تأویل شده‌، منحرف‌ ‌شدند. این‌ها چون‌ از صراط‌ مستقیم‌ منحرف‌ شدند و اهمیت‌ به‌ صراط‌ مستقیم‌ ندادند طبعاً آن محبتی‌ که‌ باید به‌ خاطر خدا به‌ ابی ‌عبدالله ‌الحسین‌ داشته‌ باشند نداشتند. این‌ها اگر محبت‌ می‌داشتند، جان‌شان‌ را فدای‌ سیدالشهداء می‌کردند و نفس‌شان‌ نگذاشت‌ این‌ها برای‌ محبت‌ دنیا در کنار ابی ‌عبدالله ‌الحسین‌ باشند لذا از میان‌ بندگان‌ خدا خارج‌ شدند، نفس‌ آرامی‌ نداشتند، مورد خطاب‌ «یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً، فَادْخُلِی فِی عِبَادِی، وَ ادْخُلِی جَنَّتِی» (سوره فجر(89)، آیات27-30) نبودند. لذا حرکت‌ کردند، بدبخت‌ هم‌ شدند، در دنیای‌شان‌ هم‌ بدبخت‌ شدند، با این‌که‌ همه‌شان‌ معتقد و شیعه‌ [بودند]، حتی‌ به‌ نظر من‌ در شب‌ تاسوعا و شب‌ هفتم‌ و شب هشتم و این‌ شب‌هایی‌ که‌ در کربلا کنار ابی ‌عبدالله‌ الحسین‌ بودند، فسق‌ و فجوری‌ نمی‌کردند، این‌ها مردمان‌ متدینی‌ بودند‌ اما یک‌ صفت‌ رذیله‌ی نداشتن‌ استقامت‌، نداشتن‌ محبت‌، نبودن‌ در صراط‌ مستقیم‌، این‌ها را امشب‌ از حسین‌ جدا کرد.

تجدید عهد و بیعت با امام زمان ارواحنا فداه در شب عاشورا

امشب‌ بیاییم‌ به‌ خودمان‌ فکر کنیم‌، امشب‌ درباره‌ی‌ خودمان حرف‌ بزنیم‌. حسین‌ ما حجة ‌بن‌ الحسن‌ است. مجلس‌ عزاداری‌ ابی‌ عبدالله ‌الحسین‌، خیمه‌های‌ امام‌ زمان است،‌ شما هم‌ همه‌ معتقدید. وقتی‌ که‌ سیدالشهداء صحبت‌هایش را کرد، اتمام‌ حجتش‌ را نمود، فرمود: «چراغ‌ها را خاموش‌ کنید». می‌خواهید ما هم‌ چراغ‌ها را خاموش‌ کنیم‌؟ امام‌ زمان‌مان‌ در مجلس‌مان‌ باشد و وجدان‌تان‌ از قول‌ امام‌ زمان‌تان‌ حرف‌های‌تان‌ را بشنود و شما با این‌ فکر که‌ الآن‌ حضرت‌ بقیة‌الله‌ در مجلس‌ است، امام‌ زمان‌ در عالَم‌ هست، هر جا امشب ‌شیعه‌ای‌ هست‌ باید این‌طور فکر کند که‌ همه‌ی‌ کره‌ی‌ زمین خیمه‌ی‌ حجة ‌بن ‌الحسن‌ است‌ و امام‌ شما هم‌ آن بزرگوار است‌ و خطبه‌ها و سخنان‌ سید‌الشهداء هم‌ از ناحیه‌‌ی ایشان‌ برای‌ شما گفته‌ می‌شود. تصمیم‌تان‌ را بگیرید، تعهدتان‌ را تجدید کنید، بیعت‌تان‌ را با امام‌ زمان‌تان‌ تجدید کنید. دعای‌ عهد را خوانده‌اید، دست‌تان‌ را به‌ دست‌ راست‌تان‌ بدهید، اگر فردا بنا شود جان‌تان‌ را در راه‌ خدا بدهید، با این‌ فکر دریغ‌ نکنید، مال‌تان‌ را در راه‌ خدا بدهید دریغ‌ نکنید. خدا به‌ مال‌ و جان‌ شما نیازی‌ ندارد بلکه‌ اگر کسی‌ در راه‌ خدا قدم‌ بردارد خدای‌ تعالی‌ به‌ او کمک‌ هم‌ می‌کند اما اگر بنا بشود یک‌ امتحانی‌ برای‌ شما فردا پیش‌ بیاید، یک امتحان‌ این‌طوری‌، هیچ‌ فکر نمی‌‌کردند سیدالشهداء با این‌ وضع‌ برخورد کند، با این‌ قاطعیت‌ با آن‌ها حرف‌ بزند. در میان‌ عده‌ای‌ که‌ رفتند [تعدادی] با خودشان‌ این‌ افکار را قطعاً داشتند که‌ اگر فردا حضرت‌ حسین‌ بن‌ علی‌ بر دشمن‌ غالب‌ شد و کوفه‌ را گرفت‌ و عالَم‌ اسلام‌ تحت‌ فرمان‌ آن حضرت‌ قرار گرفت،‌ طبعاً هر یک‌ از این‌ها را فرماندار، والی‌ یک‌ شهر [می‌کند] و زندگی‌ مرتبی‌ خواهند داشت‌، اگر احساس‌ کردند دارد غلبه‌ با دشمن‌ می‌شود ممکن‌ است‌ بعضی‌ از این‌ها این‌طور گفته‌ باشند که‌ می‌رویم‌ طرف‌ دشمن!‌ مسئله‌ای‌ نیست! اگر هم‌ کشته‌ شدند ما فرار می‌کنیم‌. ولی‌ امام‌ حسین‌ کارهایش‌ جدی است،‌ شما دوستان‌ حضرت‌ سیدالشهداء هم‌ باید جدی‌ باشید، تعهد داشته‌ باشید، باید خودتان‌ را امشب‌ در بوته‌ی‌ آزمایش‌ قرار بدهید، در رکاب‌ امام‌ زمان‌تان‌ هستید؟ تا آخرین‌ نفَس‌ با امام‌ زمان‌تان‌ هستید؟ خوشا به‌ حال‌تان‌، شما را با حبیب‌ بن‌ مظاهر، با اباالفضل ‌العباس‌، با مسلم‌ بن‌ عوسجه‌، با تمام‌ اصحاب‌ ابی‌ عبدالله‌ قرارتان‌ می‌دهند.

خصوصیات اصحاب حضرت ولی‌عصر ارواحنا فداه و یاوری آن حضرت

اصحاب‌ امام‌ زمان‌، آن اصحاب‌ خالصش‌، اگر از اصحاب‌ سیدالشهداء پرارزش‌تر نباشند کمتر نیستند. می‌خواهی‌ در این‌ وادی‌ وارد بشوی‌؟ دوست‌ داری‌ که‌ جزء آن‌هایی‌ که‌ «نَعَتَّ اَهْلَهُ‌ فِی‌ کِتَابِکَ‌ فَقُلْتَ‌ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنیَانٌ مَرْصُوصٌ» (المزار الکبیر، ابن مشهدی، ص663 و بحارالانوار، ج99، ص110 و مفاتیح الجنان، زیارتی که هر روز مولای ما صاحب الزمان علیه‌السلام با آن زیارت می‌شود) باشی‌؟ حالا آقا ولی‌ عصر ظهور بکنند یا نکنند.

یکی‌ از اشتباهات‌ این‌ فکر است‌ که‌ خب‌ حالا که‌ امام‌ زمان‌ به‌ این‌ زودی‌ها ظهور نمی‌کند! مگر امام‌ عصر در زمان‌ غیبتش‌ یار نمی‌خواهد؟ مگر نمی‌خواهد یک عده‌ نام‌ او را، هدف‌ او را، خدای‌ او را و دینی‌ که‌ اجدادش‌ آن‌قدر خون‌ در راهش‌ داده‌اند حفظ‌ کند؟ می‌خواهد! به‌ وسیله‌ی چه کسی‌ باید این‌ کارها انجام‌ بشود؟ به‌ وسیله‌ی شما دوستانی‌ که‌ امشب‌ به‌ خاطر شب‌ عاشورا این‌جا جمع‌ شده‌اید.

 فایده‌ی عمده و اصلی در شب عاشورا، تعهد بر وفاداری با امام زمان است

به‌ خدا قسم‌، به‌ جان‌ خود ابی ‌عبدالله ‌الحسین‌ قسم‌! اگر امشب‌ تا صبح،‌ فردا تا غروب‌، یکسره‌ اشک‌ بریزید و تمام‌ زنجیرها را به‌ بدن‌تان‌ خرد کنید و تمام‌ شرائط‌ عزاداری‌ را انجام‌ بدهید و جزء این‌ تعهد نباشید؛ یعنی‌ تعهد با امام‌ زمان‌تان‌ و با حسین‌ بن‌ علی‌ نکنید که‌ من‌ همیشه‌ با شما هستم‌، من‌ نمی‌گویم فایده‌ای‌ ندارد ولی‌ تو زیاد از این‌ شب‌ و روز بهره‌مند نشده‌ای‌. عقل‌ خودتان‌ هم‌ همین‌ را می‌گوید. عقل‌ شما چه‌ می‌گوید؟ -ما نمی‌خواهیم‌ بر شما تحمیل‌ کنیم‌- عقل‌ شما می‌گوید که‌ اگر عزاداری‌های‌ تندی‌ بکنید که‌ واقعاً بزرگ‌ترین‌ چیزها همین‌ عزاداری است‌، یک‌ بال‌ مگس‌ اشک‌ از دیدگان‌تان‌ اگر بریزد، فرق‌ هم‌ نمی‌کند امشب‌ باشد، فردا باشد، یا ایام‌ دیگر، روز قیامت‌ می‌آورند در کفه‌ی‌ ترازو و میزان‌ می‌گذارند، بر تمام‌ اعمال‌ حسنه‌تان‌ ترجیح‌ پیدا می‌کند، بر تمام‌ گناهان‌تان‌ ترجیح‌ پیدا می‌کند. این‌ روایت‌ هم‌ دارد‌، من‌ خودم‌ معتقدم.‌ شاید کمتر یک شخص‌ روحانی‌ پیدا بشود که‌ به «مَنْ بَکَى اَوْ أَبْکَى اَوْ تَبَاکَى» صد در صد اعتقاد داشته‌ باشد ولی من‌ اعتقاد دارم‌، من‌ اعتقاد دارم‌ که‌ به‌ مقدار یک‌ بال‌ مگس‌ اگر اشک‌ از چشم‌تان‌ بیرون‌ بیاید، روز قیامت‌ به‌ دردتان‌ می‌خورد‌ و شما را وارد بهشت‌ می‌کند. این‌ها حرفی‌ درش‌ نیست (مرحوم علامه‌ی مجلسی روایاتی را در این ارتباط در جلد44، باب34 نقل فرموده است که تعدادی از آنها در اینجا ذکر می‌گردد:

  1. عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام قَالَ: مَنْ ذُکِرْنَا عِنْدَهُ فَفَاضَتْ عَیْنَاهُ وَ لَوْ مِثْلَ جَنَاحِ الذُّبَابِ غُفِرَ لَهُ ذُنُوبُهُ وَ لَوْ کَانَتْ مِثْلَ زَبَدِ الْبَحْر.بحارالانوار، ج‏44، ص285.
  2. قَالَ ابْنُ طَاوُسٍ رُوِیَ عَنْ آلِ الرَّسُولِ علیهم‌السلام أَنَّهُمْ قَالُوا مَنْ بَکَى وَ أَبْکَى فِینَا مِائَةً فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ بَکَى وَ أَبْکَى خَمْسِینَ فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ بَکَى وَ أَبْکَى ثَلَاثِینَ فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ بَکَى وَ أَبْکَى عِشْرِینَ فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ بَکَى وَ أَبْکَى عَشَرَةً فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ بَکَى وَ أَبْکَى وَاحِداً فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ تَبَاکَى فَلَهُ الْجَنَّةُ.همان، ص288.
  3. قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ‏ وَ مَنْ ذُکِرَ الْحُسَیْنُ عِنْدَهُ فَخَرَجَ مِنْ عَیْنَیْهِ مِنَ الدُّمُوعِ مِقْدَارُ جَنَاحِ ذُبَابٍ کَانَ ثَوَابُهُ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَمْ یَرْضَ لَهُ بِدُونِ الْجَنَّةِ.همان، ص291.
  4. عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُکَیْرٍ قَالَ: حَجَجْتُ مَعَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ فَقُلْتُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لَوْ نُبِشَ قَبْرُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه‌السلام هَلْ کَانَ یُصَابُ فِی قَبْرِهِ شَیْ‏ءٌ فَقَالَ یَا ابْنَ بُکَیْرٍ مَا أَعْظَمَ مَسَائِلَکَ إِنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ علیه‌السلام مَعَ أَبِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَخِیهِ فِی مَنْزِلِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ مَعَهُ یُرْزَقُونَ وَ یُحْبَرُونَ وَ إِنَّهُ لَعَنْ یَمِینِ الْعَرْشِ مُتَعَلِّقٌ بِهِ یَقُولُ یَا رَبِّ أَنْجِزْ لِی مَا وَعَدْتَنِی وَ إِنَّهُ لَیَنْظُرُ إِلَى زُوَّارِهِ فَهُوَ أَعْرَفُ بِهِمْ وَ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِمْ وَ مَا فِی رِحَالِهِمْ مِنْ أَحَدِهِمْ بِوُلْدِهِ وَ إِنَّهُ لَیَنْظُرُ إِلَى مَنْ یَبْکِیهِ فَیَسْتَغْفِرُ لَهُ وَ یَسْأَلُ أَبَاهُ الِاسْتِغْفَارَ لَهُ وَ یَقُولُ أَیُّهَا الْبَاکِی لَوْ عَلِمْتَ مَا أَعَدَّ اللَّهُ لَکَ لَفَرِحْتَ أَکْثَرَ مِمَّا حَزِنْتَ وَ إِنَّهُ لَیَسْتَغْفِرُ لَهُ مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ وَ خَطِیئَة.همان، ص292.
  5. کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیه‌السلام یَقُولُ‏ أَیُّمَا مُؤْمِنٍ دَمَعَتْ عَیْنَاهُ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ دَمْعَةً حَتَّى تَسِیلَ عَلَى خَدِّهِ بَوَّأَهُ اللَّهُ بِهَا فِی الْجَنَّةِ غُرَفاً یَسْکُنُهَا أَحْقَاباً وَ أَیُّمَا مُؤْمِنٍ دَمَعَتْ عَیْنَاهُ دَمْعاً حَتَّى یَسِیلَ عَلَى خَدِّهِ لِأَذًى مَسَّنَا مِنْ عَدُوِّنَا فِی الدُّنْیَا بَوَّأَهُ اللَّهُ مُبَوَّأَ صِدْقٍ فِی الْجَنَّةِ وَ أَیُّمَا مُؤْمِنٍ مَسَّهُ أَذًى فِینَا فَدَمَعَتْ عَیْنَاهُ حَتَّى یَسِیلَ دَمْعُهُ عَلَى خَدَّیْهِ مِنْ مَضَاضَةِ مَا أُوذِیَ فِینَا صَرَفَ اللَّهُ عَنْ وَجْهِهِ الْأَذَى وَ آمَنَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مِنْ سَخَطِهِ وَ النَّار.همان، ص281)‌.

مرحوم‌ شیخ‌ جعفر شوشتری‌ در [مقدمه‌ی] کتاب‌ «خصائص الحسینیه» می‌گوید که‌ تمام‌ اعمال‌ انسان‌ ممکن‌ است‌ اشکال‌ داشته‌ باشد، ممکن است‌ توأم‌ با ریا باشد ولی‌ می‌دانید که‌ ریای در گریه‌ کردن‌ بر ابی‌عبدالله‌ ثواب‌ دارد‌؟ یعنی‌ تظاهر بکنید که‌ من‌ دارم‌ گریه‌ می‌کنم‌! وقتی‌ که‌ یک‌ مجلس‌ روضه‌ای‌ برپا می‌شود سرتان‌ را راست‌ نگه‌ ندارید، بگویید: «من‌ اشکی‌ ندارم‌، گریه‌ام‌ نمی‌آید»! این‌ دلیل‌ بر نادانی‌ و کم‌ درکی‌ است،‌ سرت را بینداز پائین‌ -الآن‌ چراغ‌ها خاموش است،‌ من ‌کسی‌ را نمی‌بینم‌ که‌ بخواهم‌ منظوری‌ داشته‌ باشم‌- سرت را بینداز پایین، خودت‌ را شبیه‌ گریه‌ کنندگان‌ قرار بده‌؛ این‌ خیلی‌ مهم است، همین‌ تو را به‌ بهشت‌ می‌برد، همین‌ مسئله بهشت‌ را بر تو واجب‌ می‌کند. این‌ها را من‌ می‌دانم‌ و امیدوارم‌ که‌ وجود من‌، خون‌ من‌، تمام‌ حیثیت‌ من،‌ آمیخته‌ی‌ با این‌ اعتقاد باشد. اما بدانید اگر گریه‌ی بر ابی ‌عبدالله ‌الحسین‌ نتیجه‌ای‌ به‌ شما ندهد، خیلی‌ کم‌ استفاده‌ کرده‌اید. اگر امشب‌ همان‌ کاری‌ که‌ حسین‌ به‌ عنوان‌ درس‌ به‌ ما آموخت‌، ما در مقابل‌ امام‌ زمان‌مان‌ انجام‌ ندهیم‌، بهره‌ای‌ از شب‌ عاشورا نبرده‌ایم‌. شب‌ عاشوراء است،‌ هر سال‌ هم‌ من‌ این‌ مطلب‌ را همین‌گونه به‌ انحاء مختلف‌ می‌گویم. سالی‌ یک دفعه‌ باید -لااقل‌ شب‌ عاشورا- تعهدتان‌ را تجدید کنید، تعهد بکنید، نیستید بروید! کسی‌ دنبال‌تان‌ نفرستاده‌، هفتاد و دو نفر هم بمانند، سیصد و سیزده‌ نفر هم‌ برای‌ امام‌ زمان‌ از تمام‌ کره‌ی‌ زمین‌ بمانند، همان‌ها بهترند برای‌ امام‌ زمان‌ تا افراد ضعیف‌ ناتوانی‌ که‌ با هر بادی‌ می‌لغزند، تحت‌ تأثیر هر سخنی‌ قرار می‌گیرند؛ یک روز صوفی‌اند، یک روز کوفی‌اند، یک روز مسلمانند، یک روز کافرند، هر روزی‌ یک‌طوری‌ هستند، هر روزی‌ یک‌ برنامه‌ای‌ دارند؛ یک روز فاسق‌اند، یک روز متدین‌اند، یک‌ مدتی‌ بلند می‌شوند نماز شب‌ می‌خوانند، یک مدتی‌ باز نماز صبح‌شان‌ هم‌ قضاء می‌شود! این‌ آدم‌ها به‌ درد زندگی‌ زمان‌ ظهور که‌ سهل‌ است، قبل‌ از ظهور هم‌ نمی‌خورند، ارزشی‌ ندارند؛ علی‌ بن‌ ابی طالب‌ فرمود: «هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ کُلِّ نَاعِقٍ یَمِیلُونَ مَعَ کُلِّ رِیحٍ»؛ یعنی‌ به‌ وسیله‌ی‌ باد این‌ طرف‌ و آن‌ طرف‌ می‌شوند،‌ تابع‌ هر صدایی‌ هستند، تابع‌ هر آهنگی‌ هستند، هر روزی‌ یک‌طوری‌ می‌خواهند دین‌شان‌ را ملعبه‌ی‌ خودشان‌ قرار بدهند (حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند: إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیَةٌ فَخَیْرُهَا أَوْعَاهَا احْفَظْ عَنِّی مَا أَقُولُ لَکَ النَّاسُ ثَلَاثَةٌ عَالِمٌ رَبَّانِیٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِیلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ‏ کُلِ‏ نَاعِقٍ‏ یَمِیلُونَ مَعَ کُلِّ رِیحٍ لَمْ یَسْتَضِیئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ فَیَهْتَدُوا وَ لَمْ یَلْجَئُوا إِلَى رُکْنٍ وَثِیقٍ.نهج البلاغه، صبحی صالح، حکمت147، ص496 و بحارالانوار، ج‏23، ص45)! کسی‌ نگفته‌ که‌ شما امشب‌ در این‌ جلسه‌ بیایید! در این‌ ده‌ شب‌ هم‌ متوجه‌ شده‌اید‌ که‌ این‌جا مجلس‌ آن عزاداری‌ پر سر و صدا نیست‌، آن‌طوری‌ که‌ سینه‌ بزنید که‌ امشب‌ ان‌شاءالله آن‌هایی‌ که‌ می‌مانند، آن‌هایی‌ که‌ هستند، آن‌هایی‌ که‌ تعهد دارند، سینه‌ هم‌ خواهند زد، اظهار ارادت‌شان‌ را به‌ ابی ‌عبدالله ‌الحسین‌ خواهند کرد، اما دیگر در این‌ مدت‌ متوجه‌ شده‌اید. حالا که‌ ما ‌ می‌خواهیم‌ شماها ان‌شاءالله‌ در صراط‌ مستقیم‌ جدی قرار بگیرید، جداً می‌خواهیم تابع‌ سید ‌الشهداء باشید، پشت‌ سر ابی ‌عبدالله ‌الحسین‌ باشید، جداً می‌خواهیم که‌ ان‌شاءالله‌ جزء اصحاب‌ ابی ‌عبدالله‌؛ آن‌هایی‌ که‌ امشب‌ باقی‌ ماندند، شماها هم‌ باشید، جزء اصحاب‌ حضرت‌ ولی‌عصر باشید. کمتر پیش‌ می‌آید که‌ همه‌ی‌ دعای‌ یک‌ مجلس‌ این‌ باشد که‌ از خدا فرج‌ بخواهد و از خدای تعالی بخواهیم‌ که‌ ما را از بهترین‌ اصحاب‌ حضرت‌ سیدالشهداء یا حضرت‌ ولی‌عصر قرار بدهد. ما این‌ را هر شب‌ خواستیم.‌ لذا کسانی‌ که‌ نمی‌توانند امشب‌ با امام‌ زمان‌شان‌ تعهدی‌ داشته‌ باشند، من‌ نمی‌گویم بلند شوند‌ از مجلس‌ بیرون بروند، خب‌ مشخص‌ می‌شوند، ولی‌ در دل‌ بگویند: آقا، یا صاحب‌ الزمان‌! ما با این‌ قرارداد، با این‌ تعهد، موافق‌ نیستیم‌. التماس‌ دعا! بروند‌. «لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ» (سوره بقره (2) آیه256)؛ اکراهی‌ نیست‌ در دین.‌ ولی‌ من‌ مطمئنم،‌ رشد و کمالات‌ شما مردم‌ این‌ زمان‌ با مردم‌ زمان‌ ائمه‌ی‌ اطهار علیهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ فرق‌ می‌کند، من‌ مطمئنم‌ که‌ همه‌تان‌ تعهد می‌کنید، همه‌تان‌ با حجة ‌بن ‌الحسن دست‌ بیعت‌ می‌دهید، همه‌تان‌ پشت‌ سر سیدالشهداء و امام‌ زمان‌ حرکت‌ می‌کنید.

من‌ بچه‌های‌ کم‌ سن‌ این‌ مجلس‌ را دیدم‌ که‌ چه حالی‌، چه‌ روحیاتی‌ دارند؛ جوان‌های‌ این‌ مجلس‌ را دیدم‌ که‌ خدا می‌داند گاهی‌ غبطه‌ می‌برم‌ که‌ چرا این‌ها این‌طور خوب‌اند و من‌ این‌طوری‌ هستم؟‌! شماها همه‌تان‌ بحمدلله‌ خوبید، من‌ فکر نمی‌کنم‌ اگر آن‌جا هفتاد دو نفر ماندند، تو این‌ مجلس‌ ما هفتاد دو نفر بروند، ان‌شاءالله‌ همه‌تان‌ هستید. چرا نباشید؟!

 دنیا و آخرت زیر سایه‌ی امام زمان ارواحنا فداه است

چه می‌خواهید؟ دنیا می‌خواهید، زیر سایه‌ی‌ امام‌ زمان‌ است. آخرت‌ می‌خواهید، زیر سایه‌ی‌ حجة ‌بن ‌الحسن‌ است. نعمت‌ می‌خواهید، آن هم‌ در مملکتی‌ که‌ الحمدلله‌ به‌ تمام‌ معنا برای‌ رسیدن‌ به‌ کمالات‌، آزادی‌ هست‌. چرا این‌ طور نباشید؟! هیچ‌ کس‌ از میان‌ این‌ جمعیت‌ عقلش را از دست‌ نداده‌ که‌ راه‌ صحیح‌ را انتخاب‌ نکند، پشت‌ سر حجة ‌بن ‌الحسن‌ را انتخاب‌ نکند، با حسین‌ بن‌ علی‌ نباشد و به‌ خاطر زنش،‌ به‌ خاطر فرزندش‌، به‌ خاطر مالش،‌ از این‌ چراغ‌ هدایت‌ دور بشود، از این‌ سفینه‌ی‌ نجات‌ دور بشود، من‌ فکر نمی‌کنم‌. حالا حُسن‌ ظن‌ است یا حقیقت‌ است و فکر هم می‌کنم‌ در اثر معاشرت‌ با اکثر شماها حقیقت‌ هم‌ باشد.

 تعهد با امام زمان ارواحنا فداه و هدایت مردم به صراط مستقیم، فلسفه‌ی عزاداری بر سید‌ الشهداء علیه‌السلام است

پس‌ بیاییم‌ امشب‌ با امام‌ زمان‌مان‌ تعهد ببندیم‌؛ آقا، ولی‌عصر! می‌دانیم‌ صدای‌ ما را می‌شنوی‌، می‌دانیم‌ که‌ از دل‌مان‌ مطلع‌اید، می‌دانیم‌ که‌ شب‌ عاشورا امشب‌، خودت‌ هم‌ عزاداری‌، ولی‌ از عزاداری‌ و فلسفه‌ی‌ عزاداری‌ این‌ را می‌خواهی‌ که‌ مردم‌ به‌ راه‌ راست‌ هدایت‌ شوند.

حضرت‌ سیدالشهداء روز عاشورا فرمود: اگر دین‌ جدم‌ به‌ وسیله ی کشته‌ شدن‌ من‌ پا بر جا می‌ماند: «فیَا سُیُوفُ خُذِینِی» (ان کان دین محمّد لم یستقم الاّ بقتلى یا سیوف خذینى.فرهنگ عاشورا، ص150)؛ شمشیرها بیاید مرا بگیرید و هر چه‌ زودتر مرا بکشید تا دین‌ جدم‌ باقی‌ بماند.

معنای پرچم سرخ گنبد حرم سید ‌الشهداء علیه‌السلام

این‌ پرچمی‌ را که‌ امشب‌ یکی‌ از آقایان‌ آوردند این‌جا نصب‌ کردند -واقعش از دوستانند ولی‌ من اسم‌شان‌ را نمی‌دانم-‌ ایشان‌ می‌گویند: من‌ کربلا بودم‌، پرچم‌ حضرت‌ رضا را خدّام‌ حضرت‌ رضا برای‌ حضرت‌ سید‌الشهداء آوردند، و متبرکش‌ کردند و می‌خواستند برگردانند ولی‌ این‌ پرچم‌ را هم آوردند پائین‌ که‌ آن را برای‌ یک‌ شبانه‌ روز نصب‌ کنند، من‌ خریدم‌، خیلی‌ هم‌ با قیمت‌ بالایی‌ ایشان‌ این را خریده‌اند، چون‌ عوض‌ می‌کنند با یک پرچم‌ دیگری‌.

خب‌، از دوست‌ یک نشانه‌ای‌ آمده‌، از کربلا یک نشانه‌ای‌ آمده،‌ از خیمه‌های‌ ابی ‌عبدالله‌ یک نشانه‌ای‌ آمده‌، از طلب‌ خون‌ سیدالشهداء به‌ وسیله‌ی‌ امام‌ زمان‌مان‌ یک نشانه‌ای‌ آمده‌. می‌دانید چرا این‌ پرچم‌ قرمز است؟! شنیده‌اید، می‌گویند: اگر یک‌ نفر مظلوم‌ کشته‌ بشود و طلب‌ خونش‌ نشود، عرب‌ها یک پرچم‌ قرمز می‌آورند روی‌ خانه‌اش‌ نصب‌ می‌کنند که‌ فرزندان‌ این‌ مرد بعدها بدانند که هنوز طلب‌ خون‌ صاحب‌ این‌ خانه‌‌ نشده‌. این‌ پرچم‌ قرمز به‌ امام‌ زمان‌ دارد‌ «ندا» می‌دهد که‌ «یا صاحب ‌الزمان‌!» طلب‌ خون‌ ابی‌ عبدالله ‌الحسین‌ هنوز نشده‌! طلب‌ خون‌ علی‌ اصغر نشده‌! هنوز طلب‌ خون‌ علی‌ اکبر و اباالفضل ‌العباس‌ و سایر شهداء نشده‌! آقا بیا. این‌ پرچم‌ را به‌ من‌ گفتند، گفتم: داخل مجلس‌ نصب‌ کنید‌، همه‌تان‌ بدانید که‌ ان‌شاءالله‌ این‌ عزاداری‌تان‌ قبول‌ درگاه‌ ابی ‌عبدالله‌ شده‌.

کلمه‌ی‌ آخر سخن‌ من است -ان‌شاءالله‌ امشب‌ عزاداری‌ می‌کنید- و آن کلمه‌ این‌ است‌ که‌ همه‌تان‌ رو به‌ قبله‌ بنشینید؛ مؤدب‌، دو زانو، بعد از این‌که‌ این‌ چند جمله‌ تمام‌ شد خودتان‌ می‌دانید هر طور می‌خواهید بنشینید مانعی‌ ندارد‌.

یا بقیة‌الله‌! من از قول‌ این‌ جمع‌ می‌گویم، عرض‌ کردم‌ هر کدام‌تان‌ هم‌ این‌طور نیستید خودتان‌ می‌دانید، می‌توانید نگویید، هر کس‌ می‌خواهد از فردا باز هم‌ معصیت‌ بکند بکند، مسئله‌ای‌ نیست‌.

گر جمله ی کائنات‌ کافر گردند      بر دامن‌ کبریاش‌ ننشیند گرد

تعهدات با امام زمان ارواحنا فداه در شب عاشورا و ملاک پذیرش تعهدات از ناحیه‌ی آن حضرت

ولی‌ هر کدام‌ از شماها که‌ آماده‌اید جزء هفتاد و دو نفر باشید به‌ من‌ وکالت‌ بدهید، خودتان‌ هم‌ بگویید که‌ این‌ جملات‌ را من‌ از قول‌ شما به‌ امام‌ زمان‌تان‌ عرض‌ کنم‌:

یا بقیة‌الله‌! اگر ما را هفتاد مرتبه‌ بکشند، قطعه ‌قطعه‌مان‌ کنند، دست‌ از دامان‌ تو بر نخواهیم‌ داشت‌.

یا حجة ‌بن ‌الحسن!‌ یا بقیة‌الله‌! از خدا می‌خواهیم‌ که‌ ما را همیشه‌ با شما قرار بدهد و اگر مرگ‌ هم‌ به‌ سراغ‌مان‌ آمد از خدا می‌خواهیم‌ که‌ ما را برگرداند‌ و باز هم‌ در خدمت‌ شما باشیم‌. ما دست‌مان‌ را از دامن‌ شما در دنیا و آخرت‌ قطع‌ نمی‌کنیم‌. اگر مسئله‌ این است‌ که‌ شما می‌خواهید در این‌ جهت‌ قبول‌ کنید که‌ ما تعهد می‌کنیم‌، مسئله‌ای‌ نیست‌، و آن این‌که‌ باید تمام‌ گناهان‌ را ترک‌ کنیم‌، خیلی‌ کار آسانی است‌، برای‌ رسیدن‌ به‌ شما این‌ کار خیلی‌ آسان است‌ آقا! یک لحظه‌ در خدمت‌ شما بودن‌ بهتر از این‌ است‌ که‌ هزار سال‌ در عیش‌ و نوش‌ باشیم‌ و در معصیت‌ باشیم‌ و خوش‌گذرانی‌ باشیم‌. آقاجان‌! اگر واجبات‌ است‌ که‌ ما ان‌شاءالله از این‌ به‌ بعد واجبات‌مان‌ را صریحاً انجام‌ می‌دهیم‌. یک جوان عصری به‌ من‌ می‌گفت‌، پدرم‌ گفته‌: «امشب‌ جلسه‌ نرو» من‌ چه‌ کار کنم‌؟‌ یک حالی‌ داشت‌. گفتم‌: پدرت‌ گفته‌ نرو تو نباید بروی‌ و در‌ خانه ‌ماند. ببینید در شب عاشورا یک جوان‌ بسیار متدین‌ که‌ من‌ فوق‌العاده‌ دوستش‌ دارم‌، برای‌ این‌که‌ پدرش‌ و اطاعت‌ امر پدرش‌ را بکند، در‌ خانه‌ ماند و نیامد! این‌ معنای‌ اطاعت‌ و بندگی است‌.

یا بقیة‌الله‌! ان‌شاءالله‌ همه‌مان‌ این‌طوری‌ هستیم‌، شما قبول‌ می‌کنید؟ از دلت‌ بپرس‌، ببین‌ امام‌ زمانت‌ قبول‌ کرده‌ یا نه‌؟ خوب شما  چطور بپرسید؟! اگر دیگر گناهان‌ گذشته‌ که‌ می‌کردی‌ حالا برایت‌ تنفرآور است، بارک الله! قبولت‌ کرده‌. اگر از این‌ به‌ بعد کمالات‌ را در پیش‌ می‌گیری‌ قبولت‌ کرده‌، اگر دستت‌ را از دامن‌ امام‌ زمانت‌ کوتاه‌ نمی‌کنی‌ قبولت‌ کرده‌. همین‌ چند جمله‌ بود. حالا می‌توانید راحت‌ بنشینید. حالا می‌خواهید عزاداری‌ بکنید مسئله‌ای‌ نیست‌.

 روضه‌ی ابی ‌عبدالله ‌الحسین علیه‌السلام از لسان جبرئیل برای حضرت آدم

نام‌ مقدس‌ ابی ‌عبدالله ‌الحسین‌ وقتی‌ که‌ جبرئیل‌ برای‌ حضرت‌ آدم‌ آورد حضرت‌ آدم‌ دویست‌ سال‌ گریه‌ می‌کرد؛ خدایا من‌ اشتباه‌ کردم‌! نمی‌دانست از چه راهی رضایت خدا را کسب کند. جبرئیل آمد گفت بگو: «یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ‌ فَاطِمَةَ‌ یَا مُحْسِنُ‌ بِحَقِّ‌ الْحَسَنِ‌» تا این‌جا گفت‌ و گفت‌: بگو: «یَا قَدیِمَ‌ الْاِحْسَانِ‌ بِحَقِّ‌ الْحُسَیْنِ» حضرت‌ آدم‌ تا کلمه‌ی‌ حسین‌ را گفت‌ دلش‌ شکست،‌ اشکش‌ جاری‌ شد، گفت‌: یا جبرئیل چرا من‌ این‌طور حالی‌ پیدا کردم‌؟ حضرت‌ جبرئیل‌ نشست‌ برای‌ آدم‌ ابوالبشر روضه‌ی‌ کربلا را خواند؛ این‌ فرزندت‌ در کربلا کنار دو نهر آب‌ با لب‌‌های تشنه‌ شهید می‌شود! و خدا او را بخشید. (رَوَى صَاحِبُ الدُّرِّ الثَّمِینِ‏ فِی تَفْسِیرِ قَوْلِهِ تَعَالَى «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ‏» أَنَّهُ رَأَى سَاقَ الْعَرْشِ وَ أَسْمَاءَ النَّبِیِّ وَ الْأَئِمَّةِ علیه‌السلام فَلَقَّنَهُ جَبْرَئِیلُ قُلْ یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَةَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ مِنْکَ الْإِحْسَانُ فَلَمَّا ذَکَرَ الْحُسَیْنَ سَالَتْ دُمُوعُهُ وَ انْخَشَعَ قَلْبُهُ وَ قَالَ یَا أَخِی جَبْرَئِیلُ فِی ذِکْرِ الْخَامِسِ یَنْکَسِرُ قَلْبِی وَ تَسِیلُ عَبْرَتِی قَالَ جَبْرَئِیلُ وَلَدُکَ هَذَا یُصَابُ بِمُصِیبَةٍ تَصْغُرُ عِنْدَهَا الْمَصَائِبُ فَقَالَ یَا أَخِی وَ مَا هِیَ قَالَ یُقْتَلُ عَطْشَاناً غَرِیباً وَحِیداً فَرِیداً لَیْسَ لَهُ نَاصِرٌ وَ لَا مُعِینٌ وَ لَوْ تَرَاهُ یَا آدَمُ وَ هُوَ یَقُولُ وَا عَطَشَاهْ وَا قِلَّةَ نَاصِرَاهْ حَتَّى یَحُولَ الْعَطَشُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ السَّمَاءِ کَالدُّخَانِ فَلَمْ یُجِبْهُ أَحَدٌ إِلَّا بِالسُّیُوفِ وَ شُرْبِ الْحُتُوفِ فَیُذْبَحُ ذَبْحَ الشَّاةِ مِنْ قَفَاهُ وَ یَنْهَبُ رَحْلَهُ أَعْدَاؤُهُ وَ تُشْهَرُ رُءُوسُهُمْ هُوَ وَ أَنْصَارُهُ فِی الْبُلْدَانِ وَ مَعَهُمُ النِّسْوَانُ کَذَلِکَ سَبَقَ فِی عِلْمِ الْوَاحِدِ الْمَنَّانِ فَبَکَى آدَمُ وَ جَبْرَئِیلُ بُکَاءَ الثَّکْلَى.بحارالانوار، ج‏44، ص245).

«حسین» اسم اعظم پروردگار است

بعضی‌ معتقدند – خدا رحمت‌ کند مرحوم‌ دربندی‌ معتقد بود – که‌ اسم‌ یا حسین‌ از اسماء اعظم‌ پروردگار است که اگر کسی چند مرتبه یا حسین بگوید و از حضرت چیزی بخواهد هر چیزی باشد خدای تعالی به او خواهد داد.

در این‌ مجلس‌ مریض‌های مختلف داریم، در این مجلس حاجتمندانی‌ داریم‌، در این‌ مجلس‌ گاهی مشکلاتی‌ را آورده‌اند‌ به‌ من‌ گفته‌اند، من‌ امشب‌ از همه‌تان‌ می‌خواهم‌، هر کس‌ هر چه می‌خواهد نوحه‌ بخواند‌، عزاداری‌ کند حالا که‌ مجلس‌ ما برخلاف‌ همه‌ی‌ برنامه‌ها و نظم‌هاست‌، حالا این‌ یکی‌ را هم‌ همین‌طوری‌ فقط‌ بگویید: «یا حسین‌»! به‌ سینه‌تان‌ که‌ می‌زنید بگویید: «یا حسین»‌! حاجت‌ می‌خواهید از خدا بگویید: «یا حسین‌»!

حسینم‌ وا حسینم‌ وا حسینا!‌ حسینم‌ وا حسینم‌ وا حسینا‌!

جهت دانلود صوت این جلسه کلیک کنید

شب ۹ محرم ۱۴۲۰ قمری – شب تاسوعا – مزایای عبودیت

اعوذ بالله‌ من‌ الشیطان‌ الرجیم‌

بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحیم‌

الحمد لله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علی رسول‌ الله‌ و علی آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علی بقیة‌ الله‌ روحی و ارواح‌ العالمین‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء‌ و اللعنة‌ الدائمة علی اعدائهم‌ اجمعین‌ من‌ الان‌ الی قیام‌ یوم‌ الدین‌.

اعوذ بالله‌ من‌ الشیطان‌ الرجیم‌، فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ ۚ هَٰذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ (زخرف/63 و 64)

آیات‌ بسیار تکان‌ دهنده‌ای تلاوت‌ شد، مناسبت‌ شب‌ تاسوعای ابی عبد الله‌ الحسین‌ علیه‌ السلام‌، تذکراتی در این‌ ارتباط‌ و مناسبت‌ این‌ آیه‌ای که‌ تلاوت‌ کردم‌ ان شاء الله‌ عرض‌ می کنم‌ و این‌ جلسات‌ هم‌ یکی دو شب‌ دیگر بیشتر باقی نمانده‌ و جداً از دوستان‌ و عزیزان‌ تقاضا دارم‌ بخاطر حضرت‌ اباعبدالله‌ الحسین‌… حساسترین‌ ایام‌ دوره‌ی سال‌ از نظر اهمیت‌ محبت‌ و عزاداری است، عزاداری علامت‌ محبت‌ است‌ و محبت‌، همه‌ چیز انسان‌ باید باشد، مخصوصا محبت‌ به‌ کسانی که‌ محبوب‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگارند. در یک‌ حدیث‌ هست‌ که‌ امام‌ صادق‌ می فرماید «هل‌ الدین‌ الا الحب‌ و البغض‌؟» آیا دین‌ جز حب‌ و بغض‌ چیز دیگری هست‌؟ اگر شما محبت‌ به‌ خدا داشته‌ باشید، دینتان بخواهید یا نخواهید کامل‌ می شود. اگر بغض‌ به‌ دشمنان‌ خاندان‌ عصمت‌، دشمنان‌ دین‌، دشمنان‌ خدا داشته‌ باشید شما بالاخره‌ از بدیها نجات‌ پیدا می کنید، چون‌ انسان‌ تابع‌ محبت‌ و تابع‌ بغض است، تابع‌ خواسته‌های قلبیش است. کوشش‌ بکنید در این‌ یکی دو سه‌ روزی که‌ از اوج‌ عزاداری باقی مانده‌ و عزاداریتان ان شاء الله‌ به‌ اوج‌ می رسد استفاده‌ی حب‌ و بغض‌ بکنید و مسئله‌ی حب‌ و بغض‌ را در خودتان تشدید بکنید که‌ همان‌ تولا و تبرا است‌، همان‌ تولی و تبری است‌ که‌ انسان‌ اگر دارای تولی و تبری نبود، اگر انسان‌ دارای حب‌ و بغض‌ نبود، هیچ‌ چیز آن طور که‌ باید داشته‌ باشد، ندارد.

در این‌ آیه‌ای که‌ تلاوت‌ شد، پروردگار متعال‌ می فرماید: «فاتقوا الله‌ و اطیعون‌»، دارای تقوا باشید و در اثر تقوا اطاعت‌ کنید؛ چون‌ گاهی انسان‌ تقوا را در بعضی از چیزها دارد در بعضی از چیزها ندارد. تقوا بطور کلی که‌ در روایات‌ هم‌ زیاد به آن سفارش‌ شده‌ و در آیات‌ قرآن‌ هم‌ به آن تأکید شده‌، به‌ این‌ معناست‌ که‌ انسان‌ خودش‌ را از بدی نگه‌ بدارد. اصلا کلمه‌ی تقوا از «وقی یقی وقایة»، یعنی خودنگه‌داشتن‌ از بدی، نگهداری خود از کارهای بد، و این‌ معنا ساری و جاریست‌ در تمام‌ اعمال‌ انسان‌ و رفتار انسان‌ و عقائد انسان‌ و افکار انسان‌. هر کاری یک‌ تقوایی بالنسبه‌ به‌ خودش‌ دارد، مثلا انفاق‌ کردن‌ تقوایش‌ این است که‌ شما وقتی خواستید انفاق‌ بکنید، از مال‌ خودتان انفاق‌ کنید، از مال‌ حرام‌ انفاق‌ نکنید. بعضی از افراد هستند که‌ اینطور فکر می کنند که‌ اگر مثلا اموالشان مخمس‌ نشده‌، حساب‌ سال‌ ندارند، زکات‌ ندادند، ولی انفاق‌ می کنند، مثلا در ایام‌ محرم‌ اطعام‌ می کنند، به‌ فقرا رسیدگی می کنند، گاهی جداً بعضی از افراد اینطور شده‌، نزد من‌ می آیند می گویند ما در عمرمان‌ شاید در سال‌ مثلا چندین‌ هزار یا چند میلیون‌ به‌ این‌ و آن‌ کمک‌ کردیم‌، حالا می خواهیم‌ ببینیم‌ که‌ این‌ کمکهایمان‌ به‌ مردم‌، آیا می شود پای خمسمان‌ حساب‌ بشود یا نه‌؟ طبعا جوابش‌ منفی است! باید تو حساب‌ سال‌ داشته‌ باشی، اموالت‌ را حساب‌ بکنی، آنچه‌ که‌ سهم‌ سادات‌ است‌ به‌ سادات‌ بدهی و آنچه‌ که‌ سهم‌ امام‌ است‌ به‌ مرجع‌ تقلیدت‌ بدهی و در راه‌ امام‌ زمان‌ علیه‌ الصلاة‌ و السلام‌، آن‌ مرجع‌ تقلید خرج‌ بکند، و اگر یک‌ ریال هم‌ اضافه‌ ندادی کسی به تو اعتراضی ندارد. یا زکات‌ هم‌ همینطور است، کسانی که‌ به آنها زکات‌ تعلق‌ می گیرد و باید زکات‌ بدهند، اموال‌ مخصوص‌ به‌ حد نصاب‌ می رسد باید زکات‌ بدهند. تقوای انفاق‌ این‌ است‌ که‌ شما خمست‌ را بدهی، زکاتت‌ را بدهی، از راه‌ حلال‌ کسب‌ کرده‌ باشی، بعد یک‌ ریال تو ارزشش‌ بیشتر از میلیونها پولی است‌ که‌ آن کسی که این تقوا را رعایت‌ نکرده‌ انجام‌ بدهد.

یک‌ شخصی آمد خدمت‌ امام‌ صادق‌ علیه‌ الصلاة‌ و السلام‌، از یک‌ نفر خیلی تعریف‌ کرد، یک‌ مردی پیدا شده‌ در مدینه‌ بسیار مرد خوبیست‌! بسیار متدین است! آنچنان‌ تعریف‌ کرد که‌ حضرت‌ صادق‌ علیه‌ الصلاة‌ و السلام‌ گفت‌ بد نیست‌ این‌ مرد اینطوری را ما هم‌ ببینیم‌! حضرت‌ می فرماید که‌ یک‌ روز من‌ داشتم‌ عبور می کردم‌، دیدم‌ از دور دارد می آید، او مرا نمی شناخت‌، عقب‌ سر او حرکت‌ کردم‌، دیدم‌ رفت‌ در مغازه‌ی نانوایی، عبا هم‌ ظاهرا داشته‌، یکی دو تا نان‌ دور از چشم‌ نانوا مخفی کرد و این‌ دو تا نان‌ را بلند کرد و گذاشت‌ لای عبایش‌، از آنجا رفت‌ در مغازه‌ی بقالی، یک‌ چند تا انار هم‌ از آنجا دزدید، عجب‌ آدم‌ خوبی است! من‌ عقب‌ سرش‌ رفتم‌، – این‌ در اصول‌ کافی است، روایت است، حضرت‌ صادق‌ می فرماید – عقب‌ سرش‌ رفتم‌ دیدم‌ وارد یک‌ خرابه‌ای شد، یک‌ فقیری آنجا نشسته‌ و اینها را به‌ او داد، او هم‌ مشغول‌ خوردن‌ شد، حضرت‌ می فرماید من‌ رفتم‌ جلویش‌ ایستادم‌، گفتم‌ این‌ چه‌ کاری بود تو کردی؟ گفت‌ مگر تو قرآن‌ نخواندی؟! گفتم‌ چرا، گفت‌ که‌ خدا در قرآن‌ می فرماید «من‌ جاء بالحسنه‌ فله‌ عشر امثالها» اگر کسی کار خوبی بکند، هر کار خوب‌، ده‌ برابر اجر خواهد داشت‌! من‌ دو تا نان‌ از آنجا بلند کردم‌، حالا دو تا نان‌ را یکی هم‌ که‌ حساب‌ بکنیم‌، یک‌ کار بد حساب‌ بکنیم‌، این‌ دو تا نان‌ را به‌ فقیر دادم‌، ده‌ تا حسنه‌ از اینجا گیرم‌ آمد، چند تا انار هم‌ که‌ دزدیدم‌ باز آوردم‌ دادم‌ به‌ این‌ فقیر، اینجا هم‌ ده‌ تا، چند تا می شود؟ بیست‌ تا! از آن طرف پروردگار متعال‌ می فرماید «و من‌ جاء بالسیئه‌ فلا یجزی الا مثلها» کسی که‌ کار بد بکند جز یک‌ برابر بیشتر مؤاخذه‌ نمی شود! ما دو تا از این‌ بیست‌ تا را گذاشتیم‌ برای کار بدمان‌، هیچی، دوتایش‌ هیچ‌! هیجده‌ ثواب‌ من‌ از این‌ بین‌ بردم‌! ببینید، حساب‌ هم‌ تقریبا درست‌ است! حضرت‌ فرمود تو مگر قرآن‌ نخواندی؟! خدا در قرآن‌ می فرماید «انما یتقبل‌ الله‌ من‌ المتقین‌» خدا از اهل‌ تقوا قبول می کند. تقوا نه‌ اینکه‌ حالا مثل کسی که‌ باید در تمام‌ امورش‌ تقوا داشته‌ باشد، اقلا تقوای انفاقش‌ را باید داشته‌ باشد، خدا از آنهایی که‌ تقوای انفاق‌ را عمل‌ کرده‌اند قبول‌ می کند، و این‌ را بدان‌! آن‌ بیست‌ تا اجری که‌ تو فکر کردی خدا به تو داده‌، دوتایش‌ را آنجا حساب‌ می کنی، هیجده‌ تایش‌ را برای خودت‌ برمی داری، آن‌ بیست‌ تا را خدا به تو نمیدهد، چون‌ قبول‌ نکرد پروردگار متعال‌ از تو.

 تقوا در همه‌ی موضوعات‌ هست‌، تقوای ورود در یک‌ خانه‌ای، – حتی در جزئیات‌ -، در یک‌ خانه‌ی غیری اینکه‌ اینطرف‌ و آنطرف‌ نگاه‌ نکنی، به‌ وسایل‌ زندگی افراد تجسس‌ نکنی، به‌ ناموس‌ مردم‌ نگاه‌ نکنی، به‌ زندگی مردم‌ کاری نداشته‌ باشی، بعضیها اخلاقشان این است، میهمانند در یک‌ جا وارد شدند، خب‌ تو چند تا فرض‌ کنید زن‌ داری؟ چند تا بچه‌ داری؟ چند تا دختر داری؟ چند تا پسر داری؟ چکار می کنی؟! حالا یک‌ وقت‌ هست‌ انسان‌ می خواهد یک‌ اطلاعاتی از وضع‌ زندگی یک‌ فردی داشته‌ باشد روی یک‌ اساس‌ صحیح‌ و صالحی، یک‌ وقت‌ هست‌ نه‌! فقط‌ از شما دعوت‌ کردند بیائید اینجا غذائی مثلا بخوری، اطعام‌ به‌ شما بشود و تشریف‌ ببرید! تجسس‌ نکنید از زندگی مردم‌، بر خلاف‌ تقواست‌ «و لا تجسسوا» تجسس‌، به‌ طور کلی تجسسی که‌ به‌ شما ارتباطی ندارد نباید از وضع‌ زندگی مردم‌، روحیات‌ مردم‌ بکنید. گاهی می شود دوستان‌ حتی اهل‌ تزکیه‌ی نفس‌ ما، از رفیقش‌ می پرسد خب‌ مرحله‌ی تو چه‌ هست؟ در چه‌ مراحلی هستی؟ در چه‌ وضعی هستی؟ چه‌ به تو گفته‌اند؟ چه‌ به تو دستور داده‌اند؟ اینها همه‌اش‌ چیزهایی است‌ که‌ خدای تعالی در قرآن‌ نهی کرده‌ و فرموده‌ «ولا تجسسوا». نتیجه‌ی تجسس‌، غیبت‌ می شود، چون‌ انسان‌ وقتی تجسس‌ کرد بالاخره‌ به‌ یک‌ نکات‌ منفی در زندگی طرف‌ ممکن است برخورد کند، وقتی که‌ به‌ آن‌ نکات‌ منفی برخورد کرد، خواهی نخواهی این‌ آدمی که‌ به‌ آیه‌ی قرآن‌ توجه‌ نکرده‌ «ولا تجسسوا» را اعتنا نکرده‌، می رود آن‌ نکات‌ ضعف‌ طرف‌ را، نکات‌ منفی طرف‌ را به‌ دیگران‌ می گوید، سبب‌ این‌ می شود که‌ غیبت‌ کننده‌ باشد. تقوای ورود در یک‌ خانه‌، رفاقت‌ با یک‌ دوست‌ این است که‌ از زندگیش‌ تجسس‌ نکنی. البته از نامش‌، – اگر می خواهی دوستیت‌ را ادامه‌ بدهی -، از آدرسش‌، از قبیله‌اش‌، از مذهبش‌، بد نیست‌ بپرسی، اینها دستور است سؤال‌ بکنید، در قطار، کوپه‌ی قطار نشستید دارید می روید مشهد، مثلا یک‌ دوستی هم‌ آنجا هست‌، از او خوشتان آمد، از اخلاقش‌ خوشتان آمد، او را آدم‌ صالحی دیدید، حالا بنای رفاقت‌ را هم‌ می خواهید بریزید، بله، آدرسش‌ را بپرسید، شماره‌ی تلفنش‌ را بپرسید، شماره‌ی تلفن‌ خودتان را به او بدهید، تألیف‌ پیدا بکنید که‌ فرمود «المؤمن‌ مألوف‌» مؤمن‌ اهل‌ الفت است، «لا خیر فی من‌ لا یألف‌ و لا یؤلف‌» در کسی که‌ الفت‌ با مردم‌ نگیرد و اجازه‌ ندهد مردم‌ با او انس‌ بگیرند، خیری نیست‌. اینطور نباشید که‌ با مردم‌ انس‌ نداشته‌ باشید. اما تجسس‌، ابدا! خلاف‌ تقوای معاشرت است. برخورد می کنند، خب‌ آقا دیشب‌ کجا بودی؟ نمی دانم‌ صبح‌ کجا رفتی؟ چه‌ کردی؟ چه‌ حرفی زدی؟ چی شد؟ افراد پرحرف‌ هستند، وقتی به‌ انسان‌ برخورد می کنند، انسان‌ هم‌ نمی تواند دروغ‌ بگوید، مجبور می شود هر چه بوده‌ شب‌ و روز چه‌ بتواند بگوید چه‌ نتواند بگوید، باید به‌ این‌ آقا بگوید! به‌ جهت‌ اینکه‌ پرسیده‌. تقوای معاشرت‌… خیلی مسائلی است‌ که‌ من‌ نمی خواهم‌ در این‌ مجلس‌، شب‌ تاسوعا، وقتتان را به‌ آنها بگیرم‌.

 تقوای نماز چه‌ هست؟ «اذا کنت‌ فی الصلاة‌ فاحفظ‌ قلبک‌» در همین‌ روایت‌ مربوط‌ به‌ مطلب‌ قبل هست، «اذا کنت‌ فی بیت‌ الغیر فاحفظ‌ عینک‌» وقتی که‌ در بیت‌ دیگری هستی، در خانه‌ی دیگری هستی، دو تا چشمت‌ را حفظ‌ کن‌، سرت‌ را بینداز پائین‌، اینطرف‌ آنطرف‌ نگاه‌ می کنی، از پنجره‌ نگاهت‌ را می اندازی ببینی آنجا چه‌ هست! صاحبخانه‌ رفته‌ از اطاق‌ بیرون‌، پا شدی این‌ اطراف‌ را نگاه‌ می کنی! مگر تو چه‌ هستی؟ به‌ تو چه‌ مربوط است که‌ ایشان‌ چقدر وضعش‌ خوب است یا خوب‌ نیست‌ یا ثروتش‌…؟ «فاحفظ‌ عینک‌». «اذا کنت‌ فی الصلاة‌ فاحفظ‌ قلبک‌» اگر در نماز هستی قلبت‌ را حفظ‌ کن‌، یعنی درِ خانه‌ی دلت‌ بنشین‌، جز خدا و مطالبی که‌ در نماز هست‌ چیز دیگری راه‌ نده‌، حفظ‌ کن‌، انسان‌ در نماز باید کاری که‌ می کند…، من‌ یک‌ راهی را به شما یاد بدهم‌ برای اینکه‌ ان شاء الله‌ در نماز قلبتان متوجه‌ پروردگار باشد و حفظ‌ بشود از مسائل‌ مختلفی که‌ ممکن‌ است‌ در ذهنتان بیاید و آن‌ این است که‌ از اول‌ نماز به‌ معنای کلماتی که‌ در نماز می خوانید توجه‌ کنید، هر چه‌ هم‌ عمیقتر توجه‌ کنید بهتر. «الله‌ اکبر» یعنی چه؟ «بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحیم‌» یعنی چه‌؟ می گویید ما که‌ عربی بلد نیستیم‌! ای خاک‌ بر فرق‌ امثال‌ من‌ که‌ عربی نمازشان را بلد نباشند! خب‌ یاد بگیرید! از همین‌ الان‌. این‌ را بدانید، کسانی که‌ می خواهند به‌ خدا برسند، اولین‌ کار، حتی اگر امشب‌ که‌ شب‌ تاسوعاست‌ بیدار بنشینید، با جدیت‌ هم‌ عرض‌ می کنم‌، اولین‌ کار این‌ است‌ که‌ معنای نمازتان را یاد بگیرید، و الاّ انسان‌ با خدا حرف‌ بزند، هیچ چیز بلد نباشد! نمی داند که‌ به‌ خدا جسارت‌ کرد؟ چون‌ گاهی انسان‌ وقتی معنایش‌ را بلد نباشد ممکن است در نماز به‌ خدا جسارت‌ هم‌ بکند! یک‌ کسی برای من‌ مثال‌ می زد، راست‌ هم‌ می گفت‌، بعد که‌ به‌ لغت‌ هم‌ مراجعه‌ شد همین‌ بود، «الله‌ الصمد» اگر با صاد بگویید و معنایش‌ را متوجه‌ باشید، یازده‌ معنای عمیق‌ دارد که‌ اگر من‌ معناهایش‌ را بخواهم‌ عرض‌ کنم‌ شاید منبر امشب‌ و صحبتهای امشب‌ به‌ همین‌ معنای «الله‌ الصمد» منتهی بشود، اگر این‌ صمد را با سین‌ بگویید، می دانید معنای سمد با سین‌ چه‌ هست؟ یعنی پِهِن‌، پهن‌ حیوانات‌! ببینید چقدر این‌ معنا، جسارت‌ به‌ پروردگار است، توهین‌ به‌ پروردگار می شود. علیم‌ با عین‌ یعنی خدای دانا، الیم‌ با الف‌ می دانید یعنی چه‌؟ یعنی دردناک‌! نمازتان را معانیش‌ را یاد بگیرید و درِ دروازده‌ی دلتان بنشینید، نگذارید مسائل‌ دیگر وارد دلتان بشود، «بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحیم‌» خدای رحمان‌، خدای رحیم‌، خدای مهربان‌، «الحمدلله‌ رب‌ العالمین‌»، همینها تا آخر، بلد باشید دیگر، آقا ما عربی بلد نیستیم‌! برای اینکه‌ اجناست‌ را بفروشی خوب‌ انگلیسی بلدی! برای اینکه‌ بتوانی با طرفهای خارجیت‌ صحبت‌ بکنی انگلیسی را خوب‌ بلدی! برای اینکه‌ نمی دانم‌ نگویند تو آدم‌ عقب‌ افتاده‌ای هستی، انگلیسی را بلد شدی، فرانسه‌ را بلد شدی! برای اینکه‌ مبادا خدای نکرده به تو بگویند مسلمانی، عربی را بلد نشدی! خدای نکرده‌ بگویند مسلمانی! یاد بگیرید این‌ معانی نمازتان را. من‌ جدا از هر مکلفی که‌ در مجلس‌ هست‌ می خواهم‌ که‌ در اولین‌ فرصت‌ معنای نمازشان را یاد بگیرند تا حواسشان پرت‌ نشود، تا بتوانند به‌ این‌ جمله‌ی امام‌ عمل‌ بکنند که‌ «اذا کنت‌ فی الصلاة‌»، وقتی که‌ در نماز هستی، «فاحفظ‌ قلبک‌» قلبت‌ را حفظ‌ کن‌. تقوای نماز این‌ است‌ که‌ افکار مختلف‌ در نمازتان در ذهنت‌ نیاید، و الاّ نمازت‌ با تقوا انجام‌ نشده‌ و خدا هم‌ قبول‌ نمی کند، این‌ را بدانید، چون‌ «انما یتقبل‌ الله‌ من‌ المتقین‌».

 تقوای روزه‌ این‌ است‌ که‌ همانطوری که‌ دهنت‌ را از غذا خوردن‌ و آب‌ خوردن‌ و مبطلات‌ روزه‌ حفظ‌ کردی، از چیزهایی که‌ خلاف‌ تقواست‌، خلاف‌ تقوای روزه‌گیری است‌، از غیبت‌ کردن‌، دروغ‌ گفتن‌، بد اخلاقی‌ کردن‌، تحمل‌ و صبر نداشتن‌، از اینها هم‌ حفظ‌ کنی. خلاصه‌ اینکه تقوا یک‌ چیزی است‌ که‌ در تمام‌ امور زندگی انسان‌ وارد می شود، حتی در جزئیات‌. عصری با یکی از دوستان‌ صحبت‌ بود که‌ بعضی مثلا فرض‌ کنید حواسشان نیست‌ که‌ ماشینشان را کجا پارک‌ می کنند، این‌ بی تقواست‌ در همین‌ پارک‌ کردن‌ ماشین‌، جلوی خانه‌ی مردم‌ پارک‌ کرده‌ آمده‌، وسط‌ راه‌ پارک‌ کرده‌ آمده‌، مزاحمت‌ ایجاد کرده‌ آمده‌، این‌ بی تقواست‌.

تقوای معاشرت‌ با زن‌ و فرزند چه‌ هست؟ این است که‌ دو تا وقتی بهم‌ می رسند، مرد رفته‌ از خانه‌ بیرون‌، کلی زحمت‌ کشیده‌، نانی آبی تهیه‌ کرده‌ آمده‌ خانه‌، زن‌ بی تقوا می دانید که‌ هست؟ زنی است‌ که‌ به‌ آنچه‌ که‌ این‌ شخص‌ محبت‌ کرده‌ و به‌ فکرش‌ رسیده‌ که‌ تهیه‌ بکند و بیاورد توجه‌ نمی کند، حالا یک‌ چیزی را یادش‌ رفته‌، دعوا راه‌ می اندازد، این‌ بی تقواست‌، در معاشرت‌ بی تقواست‌، یا مثلا فرض‌ کنید در تربیت‌ فرزندش‌ کوشا نیست‌، اقلا تکالیفش‌ را به او نگفته‌، این‌ تقوا ندارد در زندگی. در زندگی اگر کسی بخواهد تقوا داشته‌ باشد باید بچه‌اش‌ را از اول‌، – همانطوری که‌ شب‌ قبل‌ گفتم‌ – تا وقتی که‌ می خواهد مهندس‌ و دکتر بشود، همه‌ی مسائلی که‌ لازم‌ دارد در آن وقت‌، امروز به او تعلیم‌ بدهد، عقائدش‌ را به او تعلیم‌ بدهد، احکامش‌ را به او تعلیم‌ بدهد، حتی مستحب است شنا کردن‌ و اسب‌ سواری و بعضی از ورزشهایی که‌ نیاز بیشتری به آنها هست‌، پدر و مادر به‌ فرزندشان تعلیم‌ بدهند. این‌ معنای تقواست‌.

 تقوای در جمع‌آوری مال‌ چه‌ هست؟ این است که‌ از راه‌ حلال‌ جمع‌آوری بشود، اسراف‌ نکند، به‌ جای خودش‌ آنچه‌ دارد صرف‌ کند، و همینطور… شما وارد به‌ مسائل‌ مختلف‌ بشوید تقوا در هر مسئله‌ای می بینید که‌ ساری و جاریست‌. لذا خدای تعالی می فرماید «فاتقوا الله‌ و اطیعون» یعنی اطاعت‌ مرا بکنید، اطاعت‌ پروردگار را در زندگیتان بکنید، بندگی بکنید. راه‌ رسیدن‌ به‌ بندگی کامل‌ چیست؟ من‌ مکرر اینطور مثال‌ زدم‌ که‌ بعضی از افراد هستند کارمند یک‌ اداره‌ای هستند اما موقت‌، روزمزدی، می توانند امروز کار بکنند، فردا هم‌ بروند در یک‌ اداره‌ی دیگری کار بکنند، امروز با دوست‌ کار بکنند، فردا با دشمن‌ کار بکنند، هیچ‌ شخصیت‌ حقوقی و ارزش‌ کارمندی را ندارند، از مزایای کارمندی هم‌ استفاده‌ نمی کنند، بعضی افراد اینطورند بعضی افراد نه‌. مثلا سابقه‌شان ایجاب‌ می کند، ده‌ دوازده‌ سال‌ کار کردند، حالا رسمی شدند، در این‌ مدت‌ هم‌ کار خطایی نکردند، یا اینکه‌ فرد پرارزشی هستند، کارهای صحیحی انجام‌ می دهند، اداره‌ قبولشان کرده‌ از همان‌ اول‌، – حالا نمی دانم‌ می شود یا نمی شود -، رسمیت‌ پیدا کرده‌. بیائیم‌ بنده‌ی رسمی خدا بشویم‌. اکثر ماها چند سالی از اول‌ تکلیفمان‌ گذشته‌، کم‌ یا زیاد، در این‌ مدت‌ کاری کردیم‌ که‌ خدا ما را به‌ عنوان‌ یک‌ کارمند رسمی، یک‌ بنده‌ی رسمی، یک‌ مطیع‌ رسمی قبول‌ بکند؟ می گویید چطور می شود؟ چطور معلوم‌ می شود؟ خیلی ساده‌ است‌! به‌ هیچ‌ وجه‌، – اینها شرایط‌ کارمند رسمی و بنده‌ی رسمی خداست‌، اگر اینها را در خودتان می بینید بدانید که‌ کارمند رسمی خدا هستید، بنده‌ی رسمی خدا هستید، اگر در شما نیست‌، هنوز قبول‌ نشدید – اول‌ به‌ هیچ وجه‌ گناه‌ نکنید و واجباتتان را صحیح‌ و با دقت‌ انجام‌ بدهید. دوم‌ دارای استقامت‌ باشید، یعنی همانطوری که‌ پروردگار در قرآن‌ فرموده‌ که‌ «ان‌ الذین‌ قالوا ربنا الله‌ ثم‌ استقاموا» آقا استقامت‌ داشته‌ باش‌! اگر یک‌ کارمندی در یکی از این‌ ادارات‌ دولتی وقتی که‌ یک‌ مسئله‌ای برایش‌ پیش‌ می آید مثلا، تمام‌ اداره‌ را ول‌ می کند و زندگی را ول‌ می کند و مراجعین‌ را ول‌ می کند و می رود دنبال‌ آن‌ کار، این‌ را دیگر قبولش‌ نمی کنند که‌ کارمند رسمی باشد. بنده‌ی از نظر اطاعت‌، واجبات‌ را انجام‌ بدهید و محرمات‌ را ترک‌ بکنید و دارای استقامت‌ باشید، دوام‌ داشته‌ باشید، نروید ده‌ سال‌ دیگر بیائید بگویید که‌ ما مثلا فرض‌ کنید در مراحل‌ کمالات‌ قدم‌ برداشتیم‌! خب‌ چکار کردی؟ هفت‌ هشت‌ سال‌ قبل‌ یادتان هست من‌ آمدم‌ خدمت‌ شما، گفتید شما را قبول‌ می کنیم‌؟ حالا این‌ مسئله‌ی قبول‌ کردن‌ و قبول‌ نکردن‌ ما یک‌ مسئله‌ای برای خود من‌ شده‌ که‌ چطور می شود قبول‌ بکنیم‌ یک‌ کسی را، چطور می شود قبول‌ نکنیم‌! خدا باید قبول‌ بکند! راه‌ را باید تو بروی، هدف‌ را باید تو تعقیب‌ بکنی، خودت‌ را بساز، اگر من‌ صد بار تو را قبولت‌ بکنم‌ و تو دارای استقامت‌ نباشی خدا اصلا قبولت‌ نمی کند! خب‌ قبول‌ کردن‌ من‌ چه‌ فایده‌ای برای تو دارد؟ استقامت‌ صبر است‌، قاطعیت‌ است‌، اعتماد به‌ خدا و لا غیر است‌ و نترسیدن‌ از غیر خدا. این‌ چهار چیز را خب‌ داری؟ خدا قبولت‌ می کند، پایه‌ی دوم‌ از قبول‌ شدن‌ به‌ بندگی و اطاعت‌ پروردگار عملی شده است. حالا من‌ دارای استقامت‌ هستم‌، توبه‌ هم‌ کردم‌، اما گاهگاهی وسوسه‌ می آید به‌ سراغم‌، وسواس‌ دارم! بعضیها هستند خیلی هم‌ آدمهای خوبی هستند از نظر من‌ و شما… یک‌ شخصی آمد خدمت‌ امام‌ صادق‌ علیه‌ الصلاة‌ و السلام‌ عرض‌ کرد آقا، فلانی اینقدر خوب است چه‌ چه‌… خیلی تعریفش‌ را کرد، ولی یک‌ اشکالی دارد و آن‌ این است که‌ وسواس‌ دارد! حضرت‌ فرمود پس‌ تو چرا تعریف‌ کردی – به‌ تعبیر من‌ – «کیف یکون‌ عاقلا و هو یطیع‌ الشیطان‌؟» چطور این‌ عاقل است که‌ بندگی شیطان‌ را می کند؟! خودش‌ می گوید وسواس‌! وسواس‌ مال‌ خداست‌ یا مال‌ شیطان است؟ یک‌ طوری زندگی بکنیم‌ که‌ افراط‌ و تفریط‌ نداشته‌ باشیم‌. این‌ معنای صراط‌ مستقیم است. شما عقایدتان افراط‌ و تفریطی باشد پرت هستید، در اعمال‌ افراط‌ و تفریطی حرکت‌ کنید پرت هستید، عید نوروز را مهمتر از عید غدیر بدانی پرت هستید، غیبت‌ کردن‌ را گناهش‌ را عملا یا اعتقاداً کمتر از زنا بدانید پرت هستید. خب‌ می گویند در صراط‌ مستقیم‌ باشید، این‌ هم‌ شرط‌ سوم‌. شرط‌ چهارم‌ این‌ است‌ که‌ یا برای محبت‌ به‌ ثواب‌ الله‌ – که‌ درباره‌ی متقین‌ عرض‌ کردم‌ پریشب‌ – که‌ متقین‌ را حضرت‌ امیر درباره‌شان میفرماید «ولولا الاجال التی کتب‌ الله‌ لهم لماتوا شوقا‌ الی الثواب‌» یا بخاطر ثواب‌ پروردگار و محبت‌ به‌ ثواب‌ پروردگار و اجر و مزدی که‌ خدا برایت‌ قرار داده‌ کار بکن‌، با این‌ توجه‌ باش‌، یا برای خود خدا کار کن‌، یا به‌ محبت‌ خدای تعالی کار کن‌، این‌ هم‌ یک‌ شرط‌. شرط‌ پنجم‌ این‌ است‌ که‌ نفس‌ اماره‌ی تو، نفس‌ اماره‌ی بالسوء تو، پیش‌ خدا هیچ‌ ارزشی ندارد، بلکه‌ اگر رفیق‌ شیطان‌ شد همان‌ اندازه‌ که‌ شیطان‌ ارزش‌ دارد پیش‌ خدا، نفس‌ اماره‌ی تو هم‌ ارزش‌ دارد! گوش‌ به‌ حرف‌ او دادن‌، آنچه‌ که‌ دلت‌ می خواهد به‌ تعبیر خودمان‌ انجام‌ دادن‌ در مقابل‌ پروردگار، خب‌ انسان‌ را از بندگی عزل‌ می کند. من‌ دلم‌ خواسته‌ این‌ کار را بکنم‌! هیچ‌ حسابی نکرده‌ باشد… در همین‌ آیاتی که‌ تلاوت‌ شد مسئله‌ی مشورت‌، مسئله‌ی فکر کردن‌ خیلی اهمیت‌ دارد، چرا می گویند «تفکر ساعة‌ خیر من‌ عبادة سبع‌ سنة او سبعین‌ سنة» یک‌ لحظه‌ بنشین‌ فکر کن، یک‌ جمع‌ بندی بکن‌، ببین‌ این‌ کارهایی که‌ تو می کنی خدا راضی است یا نه‌؟ آیا دلت‌ فقط‌ می خواهد یا خدا هم‌ می خواهد؟ من‌ نمی گویم‌ هر چه دلت‌ می خواهد ترک‌ کن‌ ولی هر چه که‌ دلت‌ می خواهد و خدا نمی خواهد ترک‌ کن‌! مخالفت‌ با پروردگار است. هر چه‌ که‌ دلت‌ می خواهد و خدا هم‌ می خواهد انجام‌ بده‌ اما نه‌ به‌ خاطر دلت‌! چون‌ این‌ دل‌ بد عادت‌ می شود و آنجایی هم‌ که‌ خدا نمی خواهد باز فشار می آورد، پس برای خاطر خدا بکن. شیطان‌ و نفس‌ اماره‌ی بالسوء انسان‌ – این‌ را آقایان‌ بدانید – پست‌ترین‌ چیزها و پست‌ترین‌ موجودات‌ است در مقابل‌ پروردگار، حتی من‌ یک‌ وقتی گفتم‌ – در این‌ مجلس‌ بود نمیدانم‌ یا در مجالس‌ دیگر – که‌ اگر انسان‌ بگوید: خدایا من‌ با اینکه‌ دلم‌ می خواهد که‌ فلان‌ کار را بکنم‌ اما بخاطر این‌ که‌ تو خدای خوبی هستی ما به‌ دلمان‌ توجه‌ نمی کنیم‌ و امر تو را انجام‌ می دهیم‌! این‌ خوب است دیگر! خوب‌ نیست‌؟ خیلی هم‌ خوب است! ولی به‌ نظر من‌ توهین است به‌ پروردگار! مثل‌ این‌ می ماند که‌ فرض‌ کنید که‌ یک‌ مرجع‌ تقلیدی، یک‌ شخصیت‌ اول‌، حالا از نظر قدرت‌ سیاسی یا از نظر علمی در یک‌ مملکت‌ نشسته‌ باشد، یک‌ آدم‌ پست‌ بی عرضه‌ی کثیفی هم‌ کنارش‌ نشسته‌ باشد، او یک‌ چیز بگوید او هم‌ یک‌ چیز دیگر، ما به‌ آن‌ طرف‌ بگوییم‌ که‌ بخاطر این‌ که‌ شما یک‌ شخصیت‌ مهمی هستی گوش‌ به‌ حرف‌ این‌ آقای پست‌ کفترباز قمارباز هروئینی معتاد نمی کنیم‌! اصلا به‌ او برمی خورد! خدای با این‌ عظمت‌! تو مگر می خواستی گوش‌ به‌ حرف‌ شیطان‌ بدهی در مقابل‌ پروردگار؟!! اصلا حرفش‌ را نباید بزنی! ما برای این‌ که‌ خدا دوست‌ ندارد این‌ کار را بکنیم‌ گوش‌ به‌ حرف‌ شیطان‌ نمی دهیم‌! ولو این‌ که‌ این‌ کار خوب است آقایان‌، شماها این‌ کار را هم‌ بعضی هایتان بکنید، ولی می گویند: «حسنات‌ الابرار سیئات‌ المقربین‌» افراد نیک‌ ممکن است یک‌ کارهای خوبی بکنند و حال‌ این‌ که‌ برای مقربین‌ درگاه‌ پروردگار اینها گناه است. الان‌ اگر در یک‌ مجلسی یک‌ شخصیتی نشسته‌ باشد، یک‌ فرد دزد کثیفی هم‌ این طرف نشسته‌ باشد – چون‌ هر چه‌ شما به‌ شیطان‌ بد بگویید جا دارد -، نشسته‌ باشد، شما بیایید به او بگویید که‌ آقا ما بخاطر شما گوش‌ به‌ حرف‌ ایشان‌ ندادیم‌! این‌ به ایشان برمی خورد! تو بنا بود ما را با او مقایسه‌ کنی؟ خدا را می خواهید با شیطان‌ مقایسه‌ کنید؟ خدا را با نفس‌ اماره‌ ات‌ مقایسه‌ می کنی؟ بنابراین‌ یکی از پایه‌های دیگرش‌ هم‌ این‌ است‌ که‌ با نفستان بحث‌ کنید، مبارزه‌ کنید، بسازیدش‌ تا بشود نفس‌ اماره‌ی به‌ نیکی، چون‌ همین‌ نفس‌ اماره‌ی بالسوء می شود نفسی که‌ امر زیاد می کند شما را به‌ خوبیها، تا حالا به‌ بدیها بیشتر امر می کرد، از حالا به‌ خوبیها امر می کند. این‌ مسائل‌ را اگر عملی کردید، این‌ شرایط‌ را اگر عملی کردید، می شوید بنده‌ی رسمی خدا، خدا شما را به‌ عنوان‌ یک‌ بنده‌ی خوب‌ خودش‌ قبول‌ می کند، از مزایا هم‌ برخوردارید. خب‌ مزایایش‌ چه‌ هست؟ در اداره‌ وقتی انسان‌ رسمی می شود بیمه‌ هست‌، نمی دانم‌ اضافه‌ کار هست‌، نمی دانم‌ مسائل‌ مختلفی حالا هستش‌، اینجا مزایایش چیست؟ مزایایش یکی این است: که تو را در ردیف اولیاء خدا قرارت می دهند، همین مسائل را اگر عمل بکنید مخصوصا مرحله محبت مستقیم به پروردگار را اگر عمل کنی میشوی از اولیاء خدا. خب‌ حالا همین‌طور اسمی؟ نه‌! هر چه‌ بخواهی برایت‌ فراهم‌ می کند، هر چه‌ بخواهی به تو می دهد، این‌ خیلی خوب است، انسان‌ در یک‌ اداره‌ای آن قدر قدرت‌ داشته‌ باشد، مخصوصا اداره‌ی مهمی هم‌ باشد، ثروت‌ زیادی هم‌ در اختیار و در صندوقش‌ باشد، این‌ فرد هم آزاد باشد که‌ از این‌ صندوق‌ هر چه‌ می خواهد بردارد، هر چه‌ می خواهد استفاده‌ بکند، از همه‌ مهمتر که‌ خیلی اهمیت‌ دارد این‌ است‌ که‌ یک‌ کلیدی به تو می دهند که‌ درِ حکمت‌ را باز کنی، از قلبت‌ به‌ زبانت‌ می آید، این‌ خیلی مهم است، درِ حکمت‌! حکمت‌ چه‌ هست؟ حکمت‌ همان‌ کوثری است‌ که‌ خدای تعالی در قرآن‌ می فرماید: «وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا» کسی که‌ این‌ کلید را به او دادند، همه‌ی خوبیها را، خوبیهای زیادی را به او داده اند، کلید دستت‌ باشد هر کاری را خوبش‌ را انجام‌ می دهی – اینهایی که‌ عرض‌ می کنم‌ خدای من‌ شاهد است به‌ عینه‌ من‌ معتقدم‌، ان شاء الله‌ شماها هم‌ معتقد باشید، این‌ مسئله‌ خیلی ساده‌ است‌، در آیات‌ و قرآن‌ و روایات‌ است، مسلمان‌ اگر کسی باشد ولو سنی، این‌ مطالب‌ را باید قبول‌ داشته‌ باشد – کلید حکمت‌ را به او می دهند، آقا این‌ تجارت‌ را می خواهی بکنی یک‌ درِ حکمت‌ را باز می کنی، یک‌ توجهی می کنی می بینی نه‌! درآمد خوبی دارد از راه‌ حلال‌، در را می بندی، بایگانی را می گذاری سر جای خودش‌، می روی شروع‌ می کنی، می بینی واقعا در آمد خوبی داشت! این‌ کار را من‌ بکنم‌؟ این‌ عمل‌ را من‌ انجام‌ بدهم‌؟ با فلانی اینطور صحبت‌ کنم‌؟ آقا افرادی هستند از رفقا که‌ بعضی وقتها انسان‌ تعجب‌ می کند این‌ حرفها را ایشان‌ دارد میزند، یک‌ آدم‌ کاسب‌ معمولی، آقا می نشیند صحبت‌ می کند، این‌ حرفهایی که‌ در روایات‌ است، آن هم‌ حرفهایی که‌ در مغز روایات‌ این‌ مطالبش‌ خوابیده‌، این‌ فرد از کجا فهمیده‌؟ با این‌ که‌ روایتی هم‌ نخوانده‌! با این‌که‌ قرآن‌ را شاید معانیش‌ را خوب‌ بلد نباشد! این‌ را از کجا فهمیده‌؟ درِ حکمت‌ را باز کرده‌ و جاری شده‌ از قلبش‌ به‌ زبانش‌. این‌ها هست‌. از مزایای بندگی خدا این‌ است‌ که‌ روز قیامت‌ بدون‌ حساب‌ وارد بهشتت‌ می کنند، روز قیامت‌ از تمام‌ نعمتهای الهی برخوردار هستی، شیطان‌ در دنیا کاری به تو ندارد، خیلی مهم است، یک‌ سربازی در جبهه‌ی جنگ‌ در ایران‌ باشد، هر روز صدام‌ برایش‌ نامه‌ بنویسد که‌ بیا این‌ طرف‌، او هم‌ خب‌ نمی خواهد برود، دیگر تا یک‌ جایی می رسد دیگر مأیوس‌ می شود، دیگر برایش‌ نامه‌ نمی نویسند، دیگر به او کاری ندارند. انسان‌ وقتی که‌ بنده‌ی خدا شد به‌ صریح‌ قرآن‌، خدای تعالی میفرماید که‌: «ان‌ عبادی لیس‌ لک‌ علیهم‌ سلطان‌» تو ای شیطان‌! بر بندگان‌ من‌ تسلط‌ نداری! می بینی در یک‌ جاهای حساسی واقع‌ شدی که‌ بسیار خطرناک‌ از نظر شهوانی، از نظر بالاخره‌ گناه‌ و معصیت‌، یک‌ جای حساسی واقع‌ شدی، می بینی هیچ‌ وسوسه‌ای به تو نمی شود که‌ معصیت‌ بکنی، هیچ‌! پاکی ات‌ را حفظ‌ می کنی، اعتصامت‌ را حفظ‌ می کنی، محدودی، «ان‌ عبادی لیس‌ لک‌ علیهم‌ سلطان‌» اما اگر بنده‌ی رسمی خدا نباشی، شیطان‌ هم‌ هر روز می آید یک‌ جایی تو را می برد، هر روز به‌ یک‌ کاری وادار می کند، هر روز اغوایت‌ می کند، گولت‌ میزند، به‌ ضررت‌ فعالیت‌ می کند. و نفس‌ انسان‌ اگر خوار نشود، پست‌ نشود، انسان‌ بنده‌ی خدا خواهد بود. این‌ مزایایی است‌ دیگر، مزایای زیادتری هم‌ در روایات‌ هست‌، یعنی بالاخره‌ خدا با این‌ بنده‌اش‌ یکی می شود و هر چه‌ خدا دارد به‌ این‌ می دهد و هر چه هم‌ این‌ می خواهد از خدا می گیرد، این‌ بزرگترین‌ مزیت است. شماها کوشش‌ می کنید مثلا در یک‌ اداره‌ای وارد شدید رسمی بشوید، سابقه‌ی خدمت‌ داشته‌ باشید، خب‌ همین‌ کوشش‌ را برای خدا هم‌ بکنید، رسمی بشوید، سابقه‌ی خدمت‌ داشته‌ باشید، عدم‌ سوء پیشینه‌ برای خودتان به‌ دست‌ بیاورید. اگر خواستند شما را به‌ بهشت‌ وارد کنند این‌ عدم‌ سوء پیشینه‌ خیلی مهم است. خدا هم‌ نه‌ به‌ انگشت‌ نگاری نیاز دارد نه‌ به‌ پرونده‌، ولو این‌ که‌ اینها را هم‌ دارد، همین‌ انگشتهای شما، همین‌ دستهای شما شهادت‌ علیه‌ شما ممکن است بدهند، انگشت‌ نگاری همین است دیگر، منتها آنجا زبان‌ هم‌ درمی آورند، نقش‌ سر انگشتانتان را میبرند می بینند مجرمید، این‌ صاحب‌ نقش سر انگشتها مجرم است، دست‌تان دیگر حرفی نمی زند، یک قدری هم‌ نمی توانید بگویید نه‌ بابا، من‌ این‌ کار را نکردم‌! آخر دهان‌ را بسته اند، دست‌ دارد حرف‌ می زند، اینها هست‌، اینها صریح‌ قرآن است، اگر همین‌ را شما منکر بشوید مسلمان‌ نیستید، پای شما دارد حرف‌ می زند، اینطوری است، از اینها راحتید. بندگان‌ خوب‌ خدا، آنهایی که‌ رسمیت‌ دارند، این‌ مسائل‌ را ندارند، دستشان، پایشان، زبانشان همه شان آزاد و علیه‌ انسان‌ هم‌ برنامه‌ای ندارند و حساب‌ دقیقی هم‌ خدای تعالی در کارشان ندارد، بنده‌ی خودمان است، نوکر خودمان است، چرا بنشینیم‌ حساب‌ کنیم، مثلا هر چه خورده‌ خب کارمند است، حالا یک‌ کارمند دولت‌ فرض‌ کنید در اداره‌ ناهار می خورد، از مزایایی که‌ آنجا هست‌ استفاده‌ می کند، هیچ‌ کس‌ هم‌ از او سؤال‌ نمی کند، ولی یک‌ غریبه‌ بیاید اینجا، آقا شما برای چه دست‌ میزنی؟ چرا میخوری؟ کوشش‌ بکنیم‌ که‌ برای همین‌ مزایا که‌ شده‌، ما عدم‌ سوء پیشینه‌ داشته‌ باشیم‌. از هر وقت‌ هم‌ که‌ تصمیم‌ بگیریم‌… حالا ما سوء پیشینه داریم، چکار کنیم‌؟ خدا از همین‌ الان‌ اگر شما… شب‌ تاسوعاست‌ آقایان‌، شب‌ بسیار مهمی است‌، شبی است‌ که‌ تعلقی به‌ حضرت اباالفضل‌ العباس‌، بنده‌ی رسمی خدا دارد، بیاییم‌ تصمیم‌ بگیریم‌ که‌ توبه‌ای بکنیم‌. انسان‌ تا توبه‌ کرد، مخصوصا یک‌ مقداری اصرار کرد، یک‌ مقداری اهل‌ بیت‌ عصمت‌ را واسطه‌ قرار داد، خدا تبدیل‌ می کند سیئاتش‌ را به‌ حسنات‌، و اصلا فراموش‌ می شود این‌ آقای معصیت‌کاری که‌ سر تاپایش‌ معصیت‌ بوده‌، حالا یک‌ آدم‌ با تقوای خوبی خدای تعالی به‌ ملائکه‌اش‌ معرفی می کند. بیاییم‌ امشب‌ این‌ کار را بکنیم‌، پرونده‌ی شما ختم‌ می شود، یعنی آنهایی که‌ معصیت‌هایی کردند اصلا پرونده‌ را محوش‌ می کنند، محو سیئات‌، در هیچ‌ دستگاههای اطلاعاتی یا دادگاهی این‌ طور نیست‌ که‌ یک‌ کسی که الان‌ آدم‌ خوبی شده‌ و کارهای خوبی می کند بگویند پرونده‌اش‌ را محو کنند، نه‌! پرونده‌ آنجا هست‌، ولی خدا این‌ کار را می کند، اصلا تو خودت‌ هم‌ یادت‌ برود، یادت‌ برود گناهان‌ قبلت‌ را، فراموش‌ کن‌، چون‌ با خدای مهربانی رو به‌ رو هستی، «یمحوا‌ الله‌ ما یشاء» خدا محو می کند آنچه‌ را که‌ بخواهد، «یبدل‌ الله‌ سیئاتهم‌ حسنات‌» تبدیل‌ می کند سیئات‌ را به‌ حسنات‌. آقا آن پرونده‌ی ما کجاست که‌ جوانی می کردیم‌؟ چه شد؟ می دهند به تو، نماز شب‌ نوشته! من‌ اصلا آن وقتها نماز شب‌ بلد نبودم‌! راستگویی نوشته! ما همیشه دروغ‌ می گفتیم‌! تبدیل‌ سیئات‌ به‌ حسنات‌ اینهاست‌، اینطور است خدا. هیچ‌ انسانی، هیچ‌ مهربانی، هیچ‌ رئوفی را ما در عالم‌ سراغ‌ نداریم‌ که‌ علاوه‌ که‌ دشمنش‌ را، علاوه‌ که‌ مخالفش‌ را بخشیده‌ باشد، بردارد کارهای بدش‌ را تبدیل‌ به‌ خوبی بکند! نداریم‌ جز خدا. شما بر.ید در دنیا بگردید، اگر کسی را پیدا کردید، نهایت‌ عفوش‌ می کنند، می گویند برو تو هم‌ در مردم‌، ولی مواظبت هستیم‌ که‌ دیگر کار خطا نکنی ولی خدای تعالی «یبدل‌ الله‌ سیئاتهم حسنات‌». یک‌ آدم‌ با تقوایی ثبت شده، عجب‌ آدمی! این‌که‌ اینطوری نبود! ولی خب‌ خدای تعالی انجام‌ داد. بیاییم‌ ما امشب‌ بخاطر حضرت‌ اباالفضل‌ العباس‌، بخاطر این‌ ایام‌ بسیار پر بار و پر برکت‌، بیاییم‌ جدی تمامش‌ کنیم‌، دیگر بس است گناه‌، بدی بس است، بس است این‌ قدر مبارزه‌ی با خدا، نفس‌ اماره‌ی بالسوء چه‌ دسته‌ گلی برایت‌ آورده‌؟ چه‌ کاری برایت‌ کرده‌؟ شیطان‌ تا حالا چه‌ فایده‌ای به تو رسانده‌ که‌ ولش‌ نمی کنی؟ بس است دیگر! خدایا من‌ معتقدم‌ اکثریت‌ این‌ جمع‌ در دلشان می گویند: خدایا ما دیگر دوست‌ داریم‌ بنده‌ی خوب‌ و رسمی تو باشیم‌، شیطان‌ را می گذاریم‌ کنار، نفس‌ اماره‌ی بالسوء را می گذاریم‌ کنار، و همیشه هم‌ انسان‌ از نفس‌ و شیطان‌ به‌ دور نیست‌ مگر وقتی که‌ بنده‌ی خالص‌ خدا باشد. حضرت‌ اباالفضل‌ العباس‌ که‌ جانمان‌ به‌ قربانش‌! «ان‌ لعمّی العباس‌» برای عمویم‌ عباس‌ یک‌ مقامی است‌ در بهشت‌ که‌ جمیع‌ شهدا غبطه‌ می خورند. درسی را ما امشب‌ از حضرت‌ اباالفضل‌ العباس‌ بگیریم‌. من‌ روضه‌… می خواهید گریه‌ کنید، من‌ به‌ یکی از دوستان‌ میگفتم‌ که مصیبت‌ زده‌ را که‌ گریه‌ کردن‌ تعلیم‌ نمیدهند، خودش‌ می داند، شما هم می خواهید روضه‌ را گریه‌ بکنید، نکنید، هیچ‌ برای من‌ فرقی نمی کند، من‌ آنچه که‌ برایم‌ مهم است این است که‌ امشب‌ از مکتب‌ حضرت‌ اباالفضل‌ العباس‌ درس‌ بگیریم‌، چیز یاد بگیریم‌، تمام‌ زندگی اباالفضل‌ علیه‌ الصلاة‌ و السلام‌ آن قدری که‌ برای ما نقل‌ کردند – و الا قبل‌ از کربلا هم‌ حرکاتش‌ درس‌ بود، موقع‌ تولدش‌ حتی حرکات‌ اباالفضل‌ درس‌ بود، ولی حالا این‌ ایام‌ – چرا روز تاسوعا بیشتر نام‌ اباالفضل‌ علیه‌ السلام‌ برده‌ می شود؟ از همین‌ فردا یا از روز هفتم‌، روز هفتم‌ یکی از مشکلترین‌ چیزهایی که‌ – در سابق‌ هم‌ این‌ کار را می کردند، یعنی – اگر دو تا لشگر بودند، یک‌ طرف‌ بر آب‌ مسلط‌ می شد، حالا چاه‌ بود یا شریعه‌ بود، – شریعه‌ هم‌ این‌ را بدانید، چون‌ فاصله‌ی بین‌ کربلا تا آب‌ فرات حدودا شاید بیست‌ کیلومتر باشد، یک‌ جوی هایی باز می کردند به‌ عنوان‌ شریعه‌، البته‌ بزرگ‌، یک‌ نهرهای بزرگی این‌ اسمش‌ شریعه‌ بود، این‌ آمده‌ بود کربلا، و الا فرات‌ در مسیّب است، فاصله‌اش‌ زیاد است – خب‌ آب‌ را بستند، یعنی اصحاب‌ عمر سعد اطراف‌ این‌ نهر آب‌ قرار گرفتند و نگذاشتند کسی از این‌ آب‌ استفاده‌ بکند. طبعا گاه‌گاهی با یک‌ حملاتی می رفتند یک‌ مقداری آب‌ می آوردند ولی مفید نبود، هوا گرم‌، حضرت‌ سیدالشهداء هم‌ اطراف‌ خیمه‌ها را دستور داده‌ خندق‌ کندند، داخلش بوته‌های آتش‌ ریخته‌ شده‌، یعنی از بیابان‌ جمع‌ کردند هیزم‌ ریختند، بوته‌ ریختند و آتش‌ زدند که‌ گرما زیاد، ما یک‌ وقتی حساب‌ کرده‌ بودیم‌ عاشورا تقریبا در مهر ماه‌ بوده‌، خب‌ طبعا گرم است، عراق‌ هم‌ خیلی گرم‌ است، خب‌ یک‌ عده‌ هستند به‌ هر حال‌ تحملشان زیادتر است، مردها، زنها، بزرگترها، اما اطفال‌، چون‌ چهل‌ نفر اطفال‌ خردسال‌ بودند در این‌ جمع‌، خب‌ اینها تحمل‌ ندارند، لذا مشکلترین‌ کارها اداره‌ی امور آب‌ بوده‌ در کربلا، و این‌ کار به‌ حضرت‌ اباالفضل‌ علیه‌ الصلاة‌ و السلام‌ واگذار شده‌ بود، خب‌ معلوم است وقتی  که‌ آب‌ منع‌ می شود طبعا یک‌ مقدار آبی که‌ هست‌ آنهایی که‌ مسؤلیت‌ دارند به‌ فکر اطفال‌ هستند، و اطفال هم‌ شناختند که‌ عمویشان حضرت‌ اباالفضل‌ العباس‌ مسئول‌ آب است، دیگر مراجعه‌ به‌ ابی عبدالله‌ الحسین‌ نمی کردند، می آمدند خدمت‌ حضرت‌ اباالفضل‌ که‌ مثلا عمو جان‌ آب‌ می خواهیم‌، تشنه مان‌ است‌، حضرت‌ اباالفضل‌ گوشه‌ کنار آبی مخفی کرده‌ بود، بزرگترها استفاده‌ نکنند مثلا، شاید یا حق‌ خودش‌ بوده، لااقل‌ اگر یک‌ وقت‌ یک‌ بچه‌ای گفت‌ آب‌ میخواهم‌ یک‌ قطره‌ای آب‌ به او بدهد. لذا حضرت‌ اباالفضل‌ علیه‌ السلام‌ از همه‌ تشنه‌تر بود و از همه‌ غصه‌ بیشتر میخورد. مثل‌ فردایی دو سه‌ تا جریان‌ واقع‌ شد که‌ تاسوعا انتساب‌ پیدا می کند به‌ حضرت‌ اباالفضل‌. جریان‌ اول‌ شمر آمد، شمر نزد ابن‌ زیاد نشسته‌ بود در کوفه‌، قبل‌ از اینکه‌ بیاید کربلا، ابن‌ زیاد گله‌مند بود که‌ الان‌ چند روز است که‌ عمر سعد رفته‌ برای کربلا و هنوز کاری انجام‌ نداده‌، شمر گفت‌ من‌ میروم‌ فورا این‌ کار را انجام‌ میدهم‌، شما یک‌ دستور بده‌ من‌ میروم‌، این‌ هم‌ دستور را گرفت‌ آورد. روز تاسوعا وارد کربلا شد، خودش‌ آمد پشت‌ خیمه‌های ابی عبدالله‌ الحسین‌، چون‌ می دانست‌ اگر اباالفضل‌ و برادرهای اباالفضل‌ با حسین‌ ابن‌ علی باشند مشکل‌ است شکستن‌ اینها، گفت‌ اول‌ اینها را خارجشان کنم. یک‌ نامه‌ای هم‌ از ابن‌ زیاد گرفته‌ که‌ اینها در امان‌ باشند، بیابند بیرون‌، نامه‌ را آورد، صدا زد «این‌ بنوا اختنا» یک‌ انتساب‌ خیلی دور از طرف‌ مادر حضرت‌ اباالفضل‌ دارد، چون‌ ام‌ البنین‌ از بنی کلاب است، شمر هم‌ از بنی کلاب است، نسبتی با ایشان‌ پیدا کرده‌ بود، به‌ همین‌ دلیل‌ ام‌ البنین‌ را خواهر خودش‌ اسم‌ می برد و حضرت‌ اباالفضل‌ را فرزند خواهر! لذا پشت‌ خیمه‌ها گفت‌: «این‌ بنوا اختنا؟» پسرهای خواهر من‌ کجا هستند؟ صدای شمر را می شناخت‌ اباالفضل‌، سرش‌ را پایین‌ انداخت‌، من‌ فکر می کنم‌ مصیبتی که‌ اینجا متوجه‌ اباالفضل‌ علیه‌ السلام‌ شد هیچ‌ کجا این‌ مصیبت‌ متوجه‌ نشد، در حضور سیدالشهداء، او دوست‌ دارد فاطمه‌ی زهرا به او بگوید پسرم‌! که‌ فرمود، او دوست‌ دارد که‌ ابی عبدالله‌ به او بگوید برادرم‌! که‌ فرمود، این‌ ننگ‌ را دیگر نمی توانست‌ تحمل‌ کند، سرش‌ را پایین‌ انداخت‌، دفعه‌ی دوم‌، دفعه‌ی سوم‌، حضرت‌ سیدالشهداء به او فرمود که‌ جوابش‌ را بده‌ «ولو کان‌ فاسقا» اگر چه‌ فاسق است جوابش‌ را بده‌، اباالفضل‌ آمد سرش‌ را پایین‌ انداخته‌، گفت‌ من‌ امان‌ نامه‌ برایتان آورده‌ام‌، شما می توانید از این‌ لشگر بیرون‌ بروید، حضرت‌ اباالفضل‌ سرش‌ را بالا کرد، گفت‌: خدا تو را و آن کسی را که‌ این‌ امان‌ نامه‌ را فرستاده و خود این‌ امان‌ نامه‌ را همه‌ را لعنت‌ کند! تو می خواهی من‌ را از برادرم‌ جدا کنی؟ و برگشت‌، این‌ جریان‌ روز تاسوعا اتفاق‌ افتاد. شمر آمد میان‌ لشگر و جمعیت‌، حکمش‌ را نشان‌ داد، فرمان‌ را گرفت‌ و دستور حمله‌ داد، حمله‌ کردند بر خیمه‌های ابی عبد الله‌ الحسین‌، حضرت‌ سیدالشهداء هم‌ در یکی از خیمه‌ها نشسته‌ مشغول‌ فکر و اینها، شاید هم‌ یک‌ مقداری سرشان را گذاشتند روی آن شمشیرشان و خوابشان برده‌، یک‌ وقت‌ زینب‌ کبری نگاه‌ کرد دید لشگر دارند به‌ طرف‌ خیمه‌ها حرکت‌ می کنند، آمد خدمت‌ برادر، برادر چرا متوجه‌ نیستی مثلا، اینها دارند حمله‌ می کنند، حضرت‌ سیدالشهداء برخاست‌ صدا زد حضرت‌ اباالفضل‌ را، گفت‌: جانم‌ به‌ قربانت‌، «بنفسی انت‌»، جانم‌ به‌ فدایت‌، برو ببین‌ اینها چرا اینطوری می کنند، بنای حمله‌ نبود، آمد حضرت‌ اباالفضل‌ جلوی اینها را گرفت‌، جلویشان را گرفت‌، اینها گفتند حکمی آمده‌ که‌ باید الان‌ حمله‌ کنیم‌! آمد چیزی نگفت‌، آمد خدمت‌ برادر، – بندگی یعنی این‌ – اینطور مسئله‌ای هست‌، حضرت‌ فرمود که‌ الان‌ که‌ نزدیک‌ غروب‌ آفتاب است، – از نظر موقعیت‌ زمانی واقعا هم‌ مناسب‌ جنگ‌ نبود – الان‌ که‌ موقع‌ غروب‌ آفتاب است، امشب هم شب‌ دهم‌ محرم‌ است‌، صبح‌ اگر باشد از اول‌ صبح‌ آماده‌ برای جنگ‌ هستیم‌، جواب‌ را برگرداند، آنها هم‌ متوجه‌ این‌ معنا شدند و رفتند در جاهای خودشان، که‌ شب‌ عاشورا یک‌ عده‌ای از اصحاب‌ عمر سعد آمدند این‌ طرف‌، می آمدند کنار خیمه‌های حضرت‌ ابی عبدالله‌ الحسین‌، می دیدند اینها همه‌ مشغول‌ خواندن‌ قرآن‌، مشغول‌ عبادت‌، ذکر خدا، می رفتند آن طرف‌، می دیدند آنها همه‌ مشغول‌ لهو و لعب‌ و معصیت‌ و خنده‌های بیجا و اینها هستند. شب‌ عاشورا را گذراندند. اول‌ صبح‌ یعنی اذان‌ صبح‌ را که‌ گفتند «لما اصبح‌ الحسین‌ یوم‌ عاشورا و صلی باصحابه‌ صلاة‌ الصبح‌ قام‌ خطیبا»، بعد از نماز صبح‌ دیگر ایستاد خطبه‌ای خواند… «الموت‌ علی ولد آدم‌» تا آخر خطبه‌ که‌ مفصل است، که‌ مرگ‌ بر ولد آدم‌ مثل‌ گلوبند برای یک‌ گردنبندی است‌ برای یک‌ فتاتی، برای یک‌ دختر جوانی، باید حتما، همه‌ کس‌، «کل‌ من‌ علیها فان‌» همه‌ می میرند، همه‌ از این‌ زندان‌ دنیا خلاص‌ می شوند، مخصوصا ابی عبدالله‌ الحسین‌ علیه‌ السلام‌ صبح‌ عاشورا خوب‌ برای اصحابش‌ مشخص‌ کرد که‌ شما الان‌ در زندان‌ هستید، با اعمال‌ شاقه‌، ماها حواسمان‌ نیست‌، ماها نمیفهمیم‌، ماها الان‌ در زندانیم‌ با اعمال‌ شاقه‌، همین‌ امشب‌ در همین‌ مجلس‌ چند تا مریض‌ هستند که‌ خب‌ از شما خواستند برایشان دعا کنید، این‌ اعمال‌ شاقه‌ چه‌ هست؟ یک‌ مقدار انسان‌ غذا بیشتر می خورد ناراحت است، یک‌ مقدار کمتر میخورد ناراحت است، یک‌ مقدار خوابش‌ کم‌ می شود ناراحت است، یک‌ مقدار خوابش‌ زیاد می شود ناراحت است، خوب‌ مشخص‌ کرد حضرت‌ ابی عبدالله‌ الحسین‌ دنیا را برای اینها، بعد هم‌ در همان‌ بین‌ الطلوعین‌ شمر دستور داد به‌ تیراندازها که‌ تیر اندازی بکنند و پنجاه‌ نفر از اصحاب‌ سیدالشهداء همان‌ اول‌ صبح‌ شهید شدند. حضرت‌ اباالفضل‌ روز عاشورا، – دیگر امشب‌ شبش هست، می خواهید چراغها را هم‌ خاموش‌ کنید مانعی ندارد یک‌ حالی پیدا کنیم‌، یک‌ امشب‌ و فردا شب‌ و پس‌ فردا شب‌، این‌ سه‌ شب‌ را بیشتر عزاداری کنیم‌، بیشتر قلب‌ مطهر حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ علیها را از خودمان‌ راضی کنیم‌، امشب‌ در خانه‌ی حضرت‌ اباالفضل‌ میخواهیم‌ برویم‌، یا صاحب‌ الزمان‌! آیا مجلس‌ ما را لایق‌ میدانی که‌ یک‌ نظر لطفی به‌ این‌ مجلس‌، همانطوری که‌ روز عرفه‌ چون‌ روضه‌ی عمویت‌ اباالفضل‌ را می خواندند در خیمه‌ی آنها آمدی و اشک‌ ریختی و گریه‌ کردی؟ السلام‌ علیک‌ یا بقیة‌ الله‌، آجرک‌ الله‌ فی مصیبة عمک‌ اباالفضل‌ العباس‌ – حضرت‌ اباالفضل‌ وقتی که‌ همه‌ی اصحاب‌ شهید شدند، بنی هاشم‌ شهید شدند، حضرت‌ سیدالشهداء به‌ اباالفضل‌ فرمود که‌ یک‌ مقدار آب‌ برای این‌ بچه‌ها تهیه‌ کن‌، چون‌ بالاخره‌ آن‌ دو نفر هم‌ کشته‌ می شدند، پیغمبر فرمود: «ان‌ الله‌ شاء ان‌ یراک‌ قتیلا» اباالفضل‌ هم‌ کشته‌ می شود، خود سیدالشهداء هم‌ کشته‌ می شود، پس‌ یک‌ مقداری آب‌ برای این‌ اطفالی که‌ العطش‌ می زنند برای اینها تهیه‌ بشود تا وقتی که‌ اینها را می خواهند به‌ اسارت‌ ببرند، لااقل‌ آبی داشته‌ باشند، ولی در عین‌ حال‌ جنگ‌ را باید ادامه‌ بدهند. حضرت‌ سیدالشهداء فرمود: من‌ از طرف‌ راست‌ می روم‌ تو هم‌ از طرف‌ چپ‌ و همان‌ ناحیه‌ شریعه‌ بود، در ضمن‌ تو مشک‌ را هم‌ بردار و آب‌ بیاور و با تکبیر به‌ یکدیگر می رساندند که‌ هنوز زنده‌ هستند. حسین‌ بن‌ علی از آن طرف‌ لشگر رفت‌ و صدا می زد «الله‌ اکبر»، رجز می خواند، حضرت‌ اباالفضل‌ هم‌ از این طرف‌ رفت‌، «الله‌ اکبر» و رجز می خواند، صدایشان را به‌ هم‌ می رساندند، حضرت‌ اباالفضل‌ آمد در شریعه‌، مشک‌ را پر از آب‌ کرد، آب‌ نخورد، با لبهای تشنه‌ از میان‌ شریعه‌ خارج‌ شد، از میان‌ شریعه‌ خارج‌ شد، صدا زد «الله‌ اکبر»، حسین‌ بن‌ علی هم‌ از آن طرف‌ صدا زد «الله‌ اکبر»، خب‌ هنوز برادر زنده‌ است‌، منتها باید اباالفضل‌ برگشتن‌ را از یک‌ راهی برود، یک‌ راهی را انتخاب‌ کند که‌ صدمه‌ای به‌ مشک‌ نرسد، لذا از پشت‌ نخلستانها حرکت‌ می کرد، دیگر «الله‌ اکبر» هم‌ نمی گفت‌، یک‌ خبیثی پشت‌ یکی از این‌ نخلها مخفی شد، ضربت‌ به‌ بازوی اباالفضل‌ زد، صدا زد «والله‌ ان‌ قطعتموا‌ یمینی، انی احامی ابدا عن‌ دینی» حضرت‌ اباالفضل‌ فورا بند مشک‌ را به‌ طرف‌ چپ‌ انداخت‌، با سرعت‌ به‌ طرف‌ خیمه‌ها می رود، اما ناگهان‌ شمشیری آمد و بازوی چپ‌ اباالفضل‌ را هم‌ قطع‌ کرد، اهتمام‌ حضرت‌ اباالفضل‌ به‌ رساندن‌ آب‌ و اطاعت‌ امر ابی عبدالله‌ الحسین‌ از اینجا معلوم‌ می شود، شما تصور کنید یک‌ مردی که‌ دو دستش‌ قطع‌ شده‌، خون‌ می ریزد، چقدر توجه‌ دارد که‌ بند مشک‌ را به‌ دندان‌ می گیرد، آمد و آمد. یک‌ وقت‌ دیدند اباالفضل‌ با گردن‌ کج‌ ایستاده‌، «ایسا‌ عن‌ الحیاة، عازما علی الموت‌» از زندگی مأیوس‌ شد، عازم‌ مرگ‌ شد، صدا زد برادر! برادرت‌ را دریاب‌! اباالفضل‌ از اسب‌ به‌ روی زمین‌ افتاد، سیدالشهداء با عجله‌ دارد می آید، لشگر را می شکافد، اصحاب‌ عمر سعد فرار می کنند، سیدالشهداء به طرف‌ صدای برادر دارد می آید، یک‌ وقت‌ دیدند از اسب‌ پیاده‌ شد، یک‌ چیزی را برداشت‌ بوسید، یک‌ چند قدم‌ رفت‌، باز هم‌ دولا شد یک‌ چیزی را برداشت‌ و بوسید، راوی می گوید نگاه‌ کردم‌ دیدم‌ دستهای اباالفضل‌ العباس‌ است، آمد سر برادر را به‌ دامن‌ گرفت‌، خون‌ از چشمهای برادر پاک‌ کرد، سیدالشهداء هیچگاه‌ و هیچ‌ جا اظهار شکستگی نمی کرد، یک‌ وقت‌ دیدند بلند شد، دستها را به‌ کمر گرفته‌، صدا زد: «الان‌ انکسر ظهری و قلت‌ حیلتی…»

أللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمُّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ

همه رو به قبله بنشینید

همه حاجت داریم همه نیازمندیم باب الحوائج هم اباالفضل العباس است

اگر خودتان مشکلی ندارید مشکلات دیگران را هم در نظر بگیرید 

بسم الله الرحمن الرحیم

الهی عظم البلاء

الهی عظم البلاء و برح الخفاء و انکشف الغطاء و انقطع الرجاء و ضاقت الارض

و ضاقت الارض و منعت السماء و الیک یا رب المشتکی و علیک المعول فی الشدة و الرخاء

اللهم صل علی محمد و ال محمد، اولی الامر الذین فرضت علینا طاعتهم و عرفتنا بذلک منزلتهم، ففرج عنا بحقهم فرجا عاجلا قریبا کلمح البصر او هو اقرب من ذلک

یا محمد یا علی، یا علی یا محمد، اکفیانی فانکما کافیان و انصرانی فانکما ناصران

یا مولانا یا صاحب الزمان، یا مولانا یا صاحب الزمان، یا مولانا یا صاحب الزمان،

الغوث الغوث الغوث

ادرکنی ادرکنی ادرکنی

الساعه الساعه الساعه

العجل العجل العجل

نسئلک و ندعوک

ان شاالله آقایمان ولی عصر صدای ما را می شنوند و دعاهای ما را آمین می گویند

با توجه و با ادب دعاها را آمین بگویید و ان شاء الله در کنار ما امام زمانمان با ما در دعا شرکت خواهند فرمود

نسئلک و ندعوک باحب اسمائک و بمحمد و علی و فاطمه و الحسن و الحسین و الائمة المعصومین من ولد الحسین و بامام زماننا یا الله ….

یا رحمان یا رحیم یا اکرم الاکرمین یا ارحم الراحمین یا قاضی حوائج المومنین

خدایا شب تاسوعا در خانه ات آمده ایم

پروردگارا مشکلاتی داریم با بار گناه آمده ایم با روی سیاه آمده ایم 

حضرت اباالفضل العباس را شفیع در خانه ات آورده ایم امام زمانمان را درِ خانه ات شفیع آورده ایم

خدایا به آبروی آقا حجة بن الحسن فرج آن حضرت را برسان

پروردگارا این جمع را در مرحله اول توبه شان را قبول بفرما

توفیق بندگی به همه مان عنایت بفرما

خدایا همه ما را از بهترین یاران و اصحاب حجة بن الحسن قرار بده

خدایا قلب مقدسش را از ما راضی بفرما

گناهانمان را تبدیل به حسنات بفرما

پروردگارا به آبروی حجة بن الحسن یقین کامل ایمان کامل به همه مان مرحمت بفرما

خدایا به آبروی آقایمان ولی عصر زیارت حضرت اباالفضل، برادرش سیدالشهداء در دنیا و در آخرت شفاعتشان را نصیبمان بفرما

خدایا به آبروی آقایمان ولی عصر مرضهای روحی مان شفا عنایت بفرما

خدایا مریضهای اسلام الساعه لباس عافیت بپوشان

خدایا امواتمان غریق رحمت بفرما

امام راحلمان غریق رحمت بفرما

شهدایمان با شهدای کربلا محشور بفرما

خدایا به آبروی ولی عصر دنیا و آخرتمان اصلاح بفرما

عافیت کامل به همه مان مرحمت بفرما

پروردگارا پدر و مادرمان ببخش و بیامرز

عاقبتمان ختم بخیر بفرما

 

جهت دانلود صوت کلیک کنید

جهت دانلود فیلم جلسه کلیک کنید

شب ۸ محرم ۱۴۲۰ قمری- حقیقت روح انسان

أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ

أَلحَمدُلِلّه رب العالمین وَ الصَّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی اشرف الانبیاء و المرسلین سیدنا و نبینا ابی القاسم محمد وَ عَلی آلِه ِآلِ ِاللّهِ لاسِیُّمَا عَلَی بَقیِةِ اللّهِ رُوحِی وَ أَرْوَاحُ العَالَمِینَ لِتُرابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ اللَّعنَةُ الدّائِمَةُ عَلَی أَعدَائِهِم أَجْمَعینَ مِنَ الأنِ إلَی قِیَامِ یَومِ الدّینِ.

أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم

«أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعیشَتَهُم [فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا]‏»(آیا آنها رحمت پروردگارت را تقسیم می کنند؟ ما بین آنها معیشتشان را در زندگی دنیایشان تقسیم کرده ایم.سوره زخرف(43)، آیه32)

توجه به غذای روح و درمان امراض روحی

آیاتی را تلاوت کردند که بسیار فرازهای پر اهمیتی داشت و ای کاش ما می توانستیم از این آیات کمال استفاده را می کردیم . یکی از آن آیات این جمله بود که آیا آن ها قسمت می کنند رحمت پروردگارت را؟ بلکه این طور نیست ما هستیم که معیشت شان را تقسیم می کنیم .

انسان دو بعد دارد: یکی بعد بدنی و دیگر بعد روحی . هر دوی این ابعاد، باید روزی بخورند و بهره مند شوند. غذای بدن را ما می شناسیم بلکه همه ی فکرمان در شبانه روز این است که غذای بدن را تأمین کنیم، به سلامتی بدن خیلی اهتمام داریم، به معیشتی که باید برای زندگی دنیای مان وجود داشته باشد بسیار اهمیت می دهیم، ولی بُعد دیگری که ما باید به آن اهمیت بدهیم بعد روحی مان هست، روح ما هم با ماست . معیشت روحی ، غذای روح ، توجه به امراض روحی و دوای امراض روحی و معالجه ی امراض روحی . این ها از چیزهایی است که متأسفانه ما به آن ها اهمیت نمی دهیم و حال این که پروردگار متعال ، یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر و کتب آسمانی بالاخص قرآن مجید را فرستاده برای این که ما سلامت روح مان را دریافت کنیم و معیشت روح را بشناسیم ، غذای روح را درک کنیم ، امراض روحی را بفهمیم و معالجه ی امراض روحی را بدانیم .

شناخت روح از آثارش

یکی از کارهایی که باید همه ی افراد بشر متوجه آن باشند شناختن روح است که «مَنْ‏ عَرَفَ‏ نَفْسَهُ‏ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه‏»(بحارالانوار، ج2، ص32)؛ کسی که خودش را بشناسد پروردگارش را شناخته . شناختن روح بر عکس آنچه که تا به حال شاید به شما گفته باشند که بسیار مشکل است من معتقدم که بسیار آسان است؛ چون هر چیزی را از آثارش انسان می شناسد و روح را هم باید از آثارش شناخت .

فرق انسان خواب و بیدار چیست ؟ فرق کسی که بیهوش شده و باهوش است چیست ؟ این دو چیز و این فرق ، یک چیزی است که روح را به انسان معرفی می کند. بدن شخصی که خواب رفته نه می بیند، نه می شنود، نه احساس دارد، نه اگر غذایی در حلقش ریختند مزه ای را می چشد و اگر در کنارش عطری ، بوئی، باشد استشمام نمی کند. پس این قوای پنجگانه مربوط به روح انسان است؛ یعنی قوه ی شنوایی ، چشایی ، بویایی ، بینایی [و لامسه] مربوط به روح انسان است . فرق روح و بدن از همین جا کاملاً روشن می شود . این شخص خواب که روی زمین افتاده، هم قلبش کار می کند، هم خون در جریان است و هم غذا را هضم می کند و تمام مسائل را انجام می دهد ولی چند چیز را نمی تواند انجام بدهد و آن حواس پنجگانه است و این حواس پنجگانه را وقتی که انسان به کار می اندازد، در یک جائی تمام آنچه که به اصطلاح حس کرده ، بایگانی می شود . در تحقیقات علمی که شده به وسیله ی چشم، انسان در شبانه روز پنجاه هزار عکس برمی دارد و تحویل حس مشترک می دهد، به وسیله ی گوش پنجاه هزار، به وسیله ی شامه پنجاه هزار، به وسیله ی ذائقه و لامسه هر کدام هم پنجاه هزار. حدوداً دویست و پنجاه هزار عکس ، تصویر، در مغز انسان ، در روح انسان ، در هر شبانه روز، این حواس پنج گانه متمرکز می کنند(برای مطالعه ی بیشتر به کتاب عالم عجیب ارواح، نوشته ی استاد آیت الله سید حسن ابطحی، دلایل استقلال روح، ص58، دلیل سوم: گنجایش مغز انسان مراجعه شود) . بنابراین اگر کسی مثلاً هزارها سال عمر کند ، ببینید چه خبر [می شود]، چقدر زیاد از تصویرهای مختلف در روح انسان ضبط می شود.

شما از دوران کودکی خیلی چیزها را یادتان هست ؛ یعنی شما همین طور که نشسته اید دارید نگاه می کنید، خیلی سریع تر حتی از یک دستگاه فیلمبرداری ، چشم شما دارد فیلم می گیرد ، گوش شما دارد می شنود و صدا ضبط می کند ، بدن تان که هیچ به آن متوجه هم نیستید در همین الآن دارد لباس شما را لمس می کند و این ها را ثبت می کند . بنابراین روح را می شود همین طور شناخت که روح یک چنین چیزی است که در ما هست ؛ یک قوه ی دراکه ، یک نیروی بسیار درک کننده و ضبط کننده و حس کننده ، این روح انسان است .

در این جا روح ها با هم اختلاف دارند؛ یک روح سالم است، یک روح مریض است ، یک روح ناقص است ، یک روح کامل است .

خصوصیات یک روح سالم و شایسته

روح سالم آن روحی است که در تمام مسائل روحی از صفات روحی کامل برخوردار باشد؛ مثلاً فرض کنید انسان صالح چه انسانی است ؟ انسان صالح ، آن انسانی است که از نظر روحی شایسته باشد. شما الآن این جا نشسته اید ممکن است افکاری داشته باشید، آن فکری که شایسته ی مقام شماست چیست ؟ آن علمی که شایسته ی مقام شماست چیست ؟ آن حالاتی که شایسته ی شماست ، آن کارهایی که شایسته ی شماست ، چیست ؟ پس اول من باید خودم را بشناسم و بعد شایستگی خودم را بدانم .

شما این را بدانید که روح شما را خدای تعالی وقتی که در کالبد بدن تان قرار داد، در آن موقع فرمود: «وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی‏»(سوره حجر(15)، آیه29)؛ من در بدن انسان یا در بدن حضرت آدم -فرقی نمی کند – نفخ کردم چیزی را که از سنخ روح خودم بود، از سنخ عظمت خودم بود؛ یعنی در روز اول خدای تعالی روحی که در رحم مادر در ما قرار داد، این روحی بوده که سنخیت با ذات مقدس پروردگار داشته ! از چه نظر؟ از نظر صفات افعال . یعنی چه ؟ یعنی اگر خدا مهربان است ، این روح هم مهربان است ؛ اگر خدای تعالی قادر است ، این روح هم قادر است؛ اگر خدای تعالی عالم است ، این روح هم عالم است . بالاخره سنخیت با ذات مقدس پروردگار از نظر صفات دارد، یک قطره ی آب با دریا سنخیت دارد اگرچه یک قطره است ولی این هم آب است، آن هم آب است .

محدودیت های روح در بدن

یک چنین روحی را خدا در بدن ما قرار داده ولی وسیله ی درک و فهم را خیلی برایش محدود قرار داده . محدود یعنی چه ؟ یعنی این روح انسان، این آمادگی و استعداد را دارد که همه چیز را بداند، همه ی علوم را درک کند، همه ی صفات حمیده را در خودش ایجاد کند و بلکه در عالم قبل ایجاد شده ، و وقتی که در بدن انسان قرار می گیرد -مخصوصاً در دوران رحم و عالم رحم و بعد هم در دوران خردسالی – این روح فقط یک مشکل دارد و آن این است که وسیله ی آن احساس را ندارد ، وسیله ی آن درک را ندارد ، وسیله ی آن خودنمائی و خود نشان دادن را روح انسان ندارد . بچه در رحم به هیچ وجه درک ندارد ، وقتی که از مادر متولد شد درکش به اندازه ای است که مثل یک موجودی که هیچ چیز نمی داند، هیچ چیز نمی فهمد، دارد با زندگی دنیا خودش را آشنا می کند؛ یعنی با روز، شب ، در و دیوار و پدر و مادر و خلاصه مسائل مختلفی که در دنیا هست خودش را آشنا می کند، عیناً یک ضبط صوتی که شما در یک مجمعی گذاشته باشید و این را باز کرده باشید و همه ی صداهای اطراف را ضبط می کند ، بچه و کودک در دوران قبل از آن که بتواند حرف بزند، بتواند به یک حد بلوغی برسد، یک چنین حالتی دارد، همه را ضبط می کند .

تربیت سالم و ناسالم روح انسان ها

گاهی می شود که این روح -همان طوری که بدن هم همین طور است – در محیط ناسالم قرار می گیرد ؛ پدر و مادر متوجه دراکیت روح نیستند، دراکیت این بچه نیستند با این که خدای تعالی و در دستورات اسلام هست که روز اول تولد بچه، درِ گوشش اذان بگوئید، اقامه بگوئید، او را با نام خدا آشنا کنید. ما فکر می کنیم که این کار بی فایده است ! این کار غلط است! و حال این که نه ، او مثل ضبط صوت این ها را ضبط می کند . زیاد تجربه شده بچه ای که در آن روز اول اذان و اقامه در گوشش نگفته اند، راه صلاح را کمتر در پیش گرفته تا آن بچه ای که از روز اول اذان و اقامه در گوشش گفته اند، اطرافش ذکر خدا بوده ، او بهتر راه صلاح را و راه معنویت را در پیش می گیرد .

بنابراین از همان روزهای اول باید شروع کرد و از این قوه ی دراکه استفاده کرد. در محیط ناسالم بچه بماند ، روحش مریض می شود ، در محیط سالم باشد، روحش سالم می ماند. و اکثر مردم بالاخره یا در اثر بی توجهی و یا در اثر بی بندوباری ، در سنین خردسالی به خصوص تا سن پانزده سالگی در محیط ناسالم هستند. اساساً دنیا محیطش برای کودک ناسالم است و به طور کلی تمام صفات رذیله را این کودک ممکن است در خودش ایجاد کند و در او به وجود بیاید.

اثر اسباب بازی در روح بچه ها

مثلاً فرض کنید کودکی در سن سه ساله ، چهار ساله در زندگی تان هست ، برای او وسائل بازی می خرید، ممکن است این وسائل بازی هر کدام یک اثر خاصی در روحیه ی بچه داشته باشد ؛ یک وقت هست یک اسلحه ای برایش می گیرید از همین اسباب بازی ها و تقریبا با تیراندازی آشنا می شود . این بچه ممکن است در بزرگی اهل جنگ و جدال و این ها باشد . اگر یک عروسک برای او گرفتید و مثلاً با مهربانی این کودک با آن عروسک برخورد کرد، می بینید یک بچه ی با محبتی می شود و همین طور… .

حالا درباره ی وسائل بازی کودکان من نمی خواهم زیاد صحبت کنم ولی این را پدر و مادر باید بدانند که هر یک از این اسباب بازی ها یک اثر روحی عمیقی در بچه دارد که اگر این اثر باقی بماند -چون گاهی ممکن است بعد از بین برود- اگر باقی بماند یک اثرات نامطلوب یا مطلوب در بزرگی برایش خواهد داشت. حتی اگر یک بچه ای را بخواهید بی محبت به دنیا باشد ، مثلا وسائل بازی زیاد در اختیارش ممکن است قرار بدهید….

این هایی که عرض می کنم همه اش به نحو احتمال است، یک وقت این را از من نشنوید که اگر گفتم اسباب بازی این خصوصیت را دارد شما فکر کنید مثلاً اگر بخواهید بچه تان جنگجو بشود باید حتماً هفت تیر اسباب بازی به دستش بدهید، این ها یک مسائلی است روانی که باید روی آن کار بشود . این طور نیست که من بخواهم مطلبم را بیان بکنم .

بچه ها باید فقط به وسایل خودشان دست بزنند

و بالاخره در دوران سنین خردسالی تا پانزده سالگی ، آن چنان مسائل مختلف اثرات عمیق در روح کودک می گذارد که حساب ندارد و مهمترین چیزی که شما نمی توانید کاری هم آن را بکنید، مسئله ی حب به مال دنیاست ؛ این وسائل ، مال من است ، این چیزها، مال من است .

مکرر [گفته ام]، در مباحث علم روانشناسی هم گفته اند -این مسئله جدی است انشاء الله آن را جدی بگیرید- مثلا پدر و مادر از اینکه بچه شان به هرچه مال مردم است دست می زند اینها بی تفاوتند، من به دوستان توصیه کرده ام که به بچه های کوچک شان سفارش کنند و این ها را تربیت کنند به این که هرچه مال آنها هست دست بزنند. از اول پدر بیاید یک وسیله ی بازی را در اختیار بچه بگذارد ، بگوید: این، فقط مال تو است و پدر یا مادر کوشش بکند که بچه به اسباب بازی دوستش دست نزند فقط به همین [اسباب بازی خودش] دست بزند ، او را محدودش کنند؛ چون بچه ای که امروز به اسباب بازی دوستش دست زد و آن را تصرف کرد فردا ممکن است به وسایل مردم دست بزند ، گاه گاهی دزدی های بزرگ به وسیله ی همین فرزندی که در آن وقت به او توجه نشده انجام بشود. خیلی این مسئله مهم است . بچه تان را تعلیم بدهید که به آنچه مربوط به خودش است دست بزند . خیلی مهم است! کفش رفیقش را پوشیده ، بگویند: این کفش مال تو نیست ، کفش تو آن جاست ، برو آن را بپوش . این ها مهم است . شما می گوئید: ای آقا چه فرقی می کند ؟! چه می فهمد ؟! نه . خیلی فرق می کند .

عوامل ایجاد محبت به دنیا در روح انسان و لزوم تزکیه ی نفس

آنچه که می خواهم عرض کنم این است که در اثر بی توجهی پدر و مادر گاهی، و اکثراً به خاطر این که وضع دنیا این طور است ، انسان یک محبت عمیقی در دوران کودکی به وسائلی که مربوط به خودش هست پیدا می کند و این همان حب دنیاست که در بزرگی «رَأْسُ‏ کُلِّ خَطِیئَةٍ» است (قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله‏ حُبُ‏ الدُّنْیَا رَأْسُ‏ کُلِّ خَطِیئَةٍ أَ لَا تَرَى کَیْفَ أَحَبَّ مَا أَبْغَضَهُ اللَّهُ وَ أَیُّ خَطَإٍ أَشَدُّ جُرْماً مِنْ هَذَا.بحارالانوار، ج‏67، ص315) ولی خواهی نخواهی در بچه پیدا می شود . یک چیزی مال او هست اگر کسی بردارد ناراحت می شود ، یک غذایی را برای او درست کردید، جلویش گذاشتید، خیلی هم دوست دارد ، یکی دیگر بیاید بخورد ناراحت می شود؛ این بچه طبعاً محبت به آنچه که مربوط به اوست و مال اوست دارد و این صفت در او هست و پیدا می شود و کم کم همین صفت -یعنی همان جا هم حب دنیاست ، منتهی بچه است نمی فهمد مثلاً – اما وقتی بزرگ می شود همین حالت در او هست؛ حب جاه ، ریاست ، حب دنیا در او بزرگ می شود و بسیار مشکل است این ها را از انسان خارج بکنند و لذا فرموده است همه باید تزکیه ی نفس کنند، همه تزکیه ی نفس کنند؛ چون روح شما بالاخره آلوده شده . در دوران خردسالی تا سن پانزده سالگی که خدا آزاد گذاشته و بچه هم ایمان قویی به خدا ندارد و از آن طرف هم به وسایلی که مربوط به اوست محبت دارد در نتیجه این می شود که محبت دنیا در قلبش پیدا می شود . منتهی در سن خردسالی خیلی قوی نیست ولی وقتی که بزرگ شد همین محبت تبدیل می شود به محبت دنیا و تضاد منافع ، جنگ ها، خونریزی ها، آدم کشی ها و تا آن جایی که می بینید دنیا را گاهی به فساد و خونریزی می کشند. همه ی افراد -دختر در سن نه سالگی ، پسر در سن پانزده سالگی – که تکلیف روی دوشش آمد باید خودش را از این قید و بندها نجات بدهد، باید تزکیه ی نفس کند . فکر نکنید تزکیه ی نفس یک کاری است برای اوحدیّ از مردم ؛ بعضی از مردم که خیلی خوبند و به اصطلاح مقامات عالیه دارند آن ها باید تزکیه ی نفس کنند، نه، هر بچه ای در سن پانزده سالگی پسر و در سن نه سالگی دختر باید بیاید این کار را شروع کند ؛ سابق این حمام ها را با گلخن گرم می کردند. گلخن جای بسیار کثیفی بود، انسان یک دفعه که وارد می شد و بیرون می آمد بالاخره سر و صورتش سیاه می شد. آن را می گفتند گلخن – نمی دانم حالا مشهدی ها می گفتند گلخن یا مثلاً همه جا می گویند گلخن؟- وقتی انسان آن جا وارد می شد وجودش سیاه می شد. دنیا یک چنین جایی است . از سن خردسالگی تا پانزده سالگی [انسان کثیف می شود] یعنی بعدش هم بدتر، بعدش خیلی انسان رویش سیاه تر می شود! ولی تا آن جا بی توجه خودش را کثیف کرده . باید چه کار کند؟ می خواهد به درگاه پروردگار مشرف بشود ، می خواهد با خدا حرف بزند . شما فکر نکنید نماز، نماز است دیگر ، بچه مان الحمدالله نماز می خواند ، خودمان هم نماز می خوانیم ، هم خودت و هم بچه ات ، نمازتان نماز نیست ؛ نماز معراج مؤمن است ، از اولی که انسان نماز را شروع می کند با یک الله اکبر تمام آنچه که مربوط به دنیاست باید پشت سر بیندازید و وقتی که سوره ی حمد و قل هوالله یا هر سوره ی دیگری که می خواند خدا دارد با او صحبت می کند و بقیه ی نماز هم جواب حمد و سوره است که اگر یک وقت فرصتی شد من عرض می کنم که هر یک از جزئیات بعد از سوره ی حمد و قل هو الله اعم از رکوع و سجود و تشهد و تسبیحات اربعه ، جواب گفتار پروردگار است که همان جا ما به پروردگار جواب می دهیم ، جواب حمد است ، جواب سوره است . بنابراین نمازی را که یک دختر نه ساله می خواهد بخواند، یک پسر پانزده ساله می خواهد بخواند، با این همه کثافت -اگر البته شروع به نظافت بکند مسئله ای نیست اما بخواهد این کثافت را ادامه هم بدهد- مقبول واقع نمی شود ، معراج برای او نخواهد بود. چون تقوا ندارد نماز او را به مقام قرب نمی رساند . بنابراین باید چه کند؟ باید مشغول تمیزی باشد ؛ پدر کمک کند، تزکیه ی نفس کند ، مادر کمک کند . چرا اگر بچه تان سر و صورتش کثیف بشود او را می فرستید دستشویی و می گوئید که برو دستشویی و خودت را صابون بزن و تمیز کن ولی اگر یک روح کثیفی داشته باشد به او تذکر نمی دهید و وادار به نظافتش نمی کنید؟ باید وادار به نظافت کرد.

تلقین های مثبت به بچه ها برای پاک کردن روح شان

چه کار کنیم؟ این آبی که می ریزند و این بچه را تمیزش می کنند تا به درد به اصطلاح دربار پروردگار بخورد و بتواند با ذات مقدس پروردگار صحبت بکند چیست ؟ تلقیناتی است که شماها باید اطرافش بکنید. بچه ی شما می گوید : این غذا از کجا آمد؟ بگوئید: خدا داد. این یک آبی است روی سر و بدن این بچه ریخته شده، یک مقداری تمیز شده . اگر مریض شد فوراً بغلش نکنید پیش هر طبیب بی بند و بار بی دینی ببرید! اول به خود بچه بگوئید مثلاً من چند تا حمد می خوانم یا شفا پیدا می کنی و یا خدای تعالی یک طبیبی را برای ما می رساند یا می رویم نزد یک طبیبی که آن طبیب تو را صحیح معالجه بکند . این ها همه اش حرف هایی است تلقین …

این که می بینید بچه های تان بزرگ می شوند همه اش به فکر مثلاً یک میزی ، یک کاری ، یک شغلی ، یک وضعی هستند و بهترینش هم این است که دکتر بشوند، ویزیت زیادتر و پول زیادتری بگیرند، به خاطر همان تلقینات شماست . بچه از مدرسه آمده اول از او بپرس: نمازت را توی مدرسه خواندی یا این جا می خوانی ؟ نگو: نمره ات چند شده ؟! نمره هر چی شده . بعضی ها آن قدر روی بچه ها فشار می آورند که بچه ای را من دیدم می خواست خودکشی بکند -البته جوانی بود- لحظات آخر خودکشی انسان دست و پا خودش می زند که با یک کسی در ارتباط باشد . به من تلفن زد که من آماده ی برای خودکشی هستم . گفتم: چرا؟ گفت: برای این که در کلاس ها نمرات خوبی نیاوردم مردود [شده ام] یا تجدیدی دارم و پدرم اذیتم می کند ! می کشم خودم را! هیچ وقت شده به خاطر ایمانش فشار به او بیاورید آن قدری که مثلاً … -البته آن جا هم نباید خودکشی کند – آن قدری که غصه لااقل بخورد . هیچ وقت شده که به خاطر قرآن نخواندن ، به خاطر عبادت نکردن [فشار روی او بیاورید]؟ ، وقتی هم بزرگ می شود همان است که کوچک بوده ، همان است؛ یعنی وقتی بزرگ می شود دیگر دین و ایمان و این ها خبری نیست . خیلی کار کرده باشد مدرکی گرفته است و با آن مدرک می خواهد تا آخر عمرش زندگی بکند و همین بی بند و بارهایی که در دنیا هستند و اکثراً به روح شان توجه ندارند و دارند بی بند و باری می کنند، مثل حیوانات می آیند و وارد دنیا می شوند و مثل حیوانی هم از دنیا خارج می شوند! این گونه می شود .

نام خدا و امام زمان ارواحنا فداه بهترین آب پاک کننده ی روح

همه جا به بچه تان تذکر بدهید که این مال خداست ، این را خدا داده . مثلاً از من فرزندم می پرسد که شما از کجا می آوری خرج می کنی ؟ خدا می دهد . این را اقلاً اولش بگو، بعد بگو خدا از طریق مثلاً اداره ی من ، کسب من ، کار من ، مرا تأمین می کند ؛ چون خدای تعالی در قرآن صریحاً می فرماید: «نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعیشَتَهُم» همین آیه ای که تلاوت شد . یک عده فکر می کنند معیشت شما را، معیشت مادی شما را، آن ها می دهند! [می گوید:] تو فردا اداره بیا، من تو را از اداره بیرون می کنم ! چرا؟! به جهت این که تحت فرمان من نبودی ! تو هم بدنت شب تا صبح می لرزد ، خواب از چشمت می پرد که فردا من را از اداره می خواهند بیرون کنند! چرا؟ [به جهت این که] امر به معروف کردی ، یک نهی از منکر در اداره کردی ، یک دزدی را معرفی کردی! یکی از دوستان به من می گفت: آقا در اداره ی ما دزد زیاد است ، رشوه گیر زیاد است ، من هم جرأت نمی کنم به کسی بگویم! راست می گوید ، اگر بگوید آن ها جمعیت شان زیاد است ، این را فردا صبح به اداره راه نمی دهند، روزی اش قطع می شود و خدا هم که نداره ! روزی اش قطع می شود فردا باید از گرسنگی بمیرد ! که به دَرَک که بمیرد یک چنین فردی که تمام فکرش این است که ولو با گناه ، ولو با نهی از منکر نکردن ، بخواهد زندگی بکند . بگو: خدا. تو وظایفت را انجام بده ، خدای من شاهد است من خیلی از افرادی را که در ادارات هستند می شناسم ، آن هایی که متدین ترند، آن هایی که امر به معروف و نهی از منکر می کنند، آن هایی که امینند و خیانت به این ملت و این مملکت نمی کنند، پیش مردم محبوب ترند، مرغوب ترند، با عظمت ترند. خدا به انسان آبرو می دهد ، خدا به انسان همه چیز می دهد و خدای تعالی انسان را در بین مردم عزیز می کند . این را می خواهید شما دیگر .

بچه را باید تربیت کرد. همین طور که نشسته اید از سر شب که به منزل می آید، شما هم می آئید، همه اش بگوئید: خدا، خدا، خدا. اگر این بچه خدایی نشد هرچه می خواهید بگوئید. هر یک دفعه ای که می گوئید: خدا، این کار را کرده ، هر دفعه می گوئید: امام زمانت این کار را کرده ، یک سطل آبی است که روی او ریخته اید و کثافت ها را از او پاک کرده اید. فرق هم نمی کند، هر چه بزرگ تر بشود البته تأثیرش کم تر است ؛ یعنی همان طوری که در کثافت های ظاهری ، هر چه کثافت در بدن انسان بیش تر بماند ، دیرتر شستشو بشود کم کم باید کیسه بکشند و کم کم باید سنگ پا بمالند و با صابون ِ تنها و آب ِ تنها پاک نمی شود . در سنین بالا فکر نکنید به این آسانی ها می توانیم خودمان را تمیز کنیم ولی در آن سن زود می شود بچه را تمیز کرد.

خصوصیات حضرت علی اکبر علیه السلام و روضه ی آن حضرت

ما هم پسر داریم ، ما هم جوان داریم ، ما هم مربی فرزند هستیم ، حضرت ابی عبد الله الحسین هم مربی است . او از روز اول که علی اکبرش را دارد، از همان روز اول می گوید : خدا. آن وقت به کجا می رسد ؟ به جائی می رسد که بعد از معصومین ، علی اکبر چه مدرکی داشت ؟ از کدام دانشگاه ؟ می توانید بگوئید؟ مدرک علی اکبر از جانب پروردگار است، امضای مدرک او را خدا کرده . ای کاش ما هم از این الگو کمال استفاده را می کردیم . علی اکبر علیه السلام از آن ساعتی که متولد شده همیشه به او گفته اند: خدا. حسین علیه السلام گفته: خدا. مادرش گفته خدا، کارها در دست خداست ، او را به فضائل اخلاقی دعوت کرده اند، او را از همه جهت پاک و منزهش کرده اند. در سن حضرت علی اکبر اختلاف است ، هر چه باشد جوان بوده . وقتی که حسین بن علی صدا می زند: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون‏»(سوره بقره(2)، آیه 156) ببینید علی اکبر چه می گوید ؟ می گوید: «أَ وَ لَسْنَا عَلَى الْحَقِّ ؟ إِذاً لَا نُبَالِی بِالْمَوْتِ»؛ ما که برحقیم از مرگ باکی نداریم (وَ لَمَّا کَانَ فِی آخِرِ اللَّیْلِ أَمَرَ [ الحسین علیه السلام ] فِتْیَانَه بِالاسْتِقَاءِ مِنَ الْمَاءِ ثُمَّ أَمَرَ بِالرَّحِیلِ فَارْتَحَلَ مِنْ قَصْرِ بَنِی مُقَاتِلٍ فَقَالَ عُقْبَةُ بْنُ سِمْعَانَ سِرْنَا مَعَه سَاعَةً فَخَفَقَ وَ هوَ عَلَى ظَهرِ فَرَسِه خَفْقَةً ثُمَّ انْتَبَه وَ هوَ یَقُولُ «إِنَّا لِلَّه وَ إِنَّا إِلَیْه راجِعُونَ وَ الْحَمْدُ لِلَّه رَبِّ الْعالَمِینَ» فَفَعَلَ ذَلِکَ مَرَّتَیْنِ أَوْ ثَلَاثاً فَأَقْبَلَ إِلَیْه ابْنُه عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهما السلام عَلَى فَرَسٍ فَقَالَ مِمَّ حَمِدْتَ اللَّه وَ اسْتَرْجَعْتَ فَقَالَ : یَا بُنَیَّ إِنِّی خَفَقْتُ خَفْقَةً فَعَنَّ لِی فَارِسٌ عَلَى فَرَسٍ وَ هوَ یَقُولُ : الْقَوْمُ یَسِیرُونَ وَ الْمَنَایَا تَصِیرُ إِلَیْهمْ فَعَلِمْتُ أَنَّها أَنْفُسُنَا نُعِیَتْ إِلَیْنَا فَقَالَ لَه یَا أَبَتِ لَا أَرَاکَ اللَّه سُوءاً أَ لَسْنَا عَلَى الْحَقِّ قَالَ بَلَى وَ الَّذِی إِلَیْه مَرْجِعُ الْعِبَادِ قَالَ فَإِنَّنَا إِذاً لَا نُبَالِی أَنْ نَمُوتَ مُحِقِّینَ فَقَالَ لَه الْحُسَیْنُ علیه السلام جَزَاکَ اللَّه مِنْ وَلَدٍ خَیْرَ مَا جَزَى وَلَداً عَنْ وَالِدِه.الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد ، ج2، ص82. ترجمه: و چون آخر شب شد[امام حسین علیه السلام] به جوانان خویش دستور داد آب بردارند ، و سپس دستور داد کوچ کنند ، و از قصر بنى مقاتل کوچ کرد . عقبة بن سمعان گوید: ساعتى به همراه آن جناب رفتیم و همچنان که آن حضرت بر روى اسب بود اندک خوابى او را گرفت و پس از این که از خواب بیدار شد می گفت: «إِنَّا لِلَّه وَ إِنَّا إِلَیْه راجِعُونَ، وَ الْحَمْدُ لِلَّه رَبِّ الْعالَمِینَ» و دو بار یا سه بار این کلمات را بر زبان جارى کرد، فرزندش على بن الحسین علیهما السلام پیش آمده گفت: از چه حمد خداى را به جاى آوردى و «انا للَّه …» بر زبان راندى؟ فرمود : پسر جان اندکى خواب رفتم، پس (در آن خواب اندک) سوارى را دیدم که پیش روى من آشکار شد و می گفت: این گروه می روند و مرگ ها به سوى ایشان می رود! دانستم که آن جان هاى ما است که خبر مرگ ما را می دهد! على گفت: پدر جان خداوند بدى براى شما پیش نیاورد، آیا مگر ما بر حق نیستیم؟ فرمود: چرا -سوگند بدان خدائى که بازگشت بندگان به سوى اوست- (ما برحقیم) گفت: پس ما در چنین حالى باک نداریم از اینکه بر حق بمیریم، حسین علیه السلام به او فرمود: خدایت بهترین پاداشى که فرزندى از پدر خود برد به تو عنایت کند.الإرشاد للمفید، ترجمه رسولى محلاتى، ج2، ص83-84) . این گفته گفته ی کیست ؟ در قرآن گفته ی اولیاء خداست . اولیاء یعنی چه ؟ یعنی آن هایی که علاوه بر این که بنده ی خدا هستند، تحت فرمان پروردگار هستند، روی محبت هم اطاعت و بندگی می کنند. «أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون‏»(سوره یونس(10)، آیه62)؛ اولیاء خدا نه خوفی دارند نه حزنی دارند و نشانه ی ولی خدا در سوره ی جمعه طبق فرموده ی پروردگار این است که «إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ»(سوره جمعه(62)، آیه6)؛ اگر شما از اولیاء خدا هستید، «فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین‏»(همان)؛ تمنای مرگ بکنید اگر راست می گوئید. ولیّ خدا که نباید حاضر باشد توی زندان بماند، ولیّ خدا که نباید از پروردگارش دور باشد . اگر راست می گوئید، می گوئید: ما از اولیاء خدا هستیم، پس تمنای مرگ بکنید.

ببینید علی اکبر از اولیاء خداست . اولیاء خدا را این طور همه معنا کرده اند که هم مطیع است و هم روی محبت، اطاعت را انجام می دهد . این می شود ولی خدا. «إِذاً لَا نُبَالِی بِالْمَوْتِ». در تمام جاها در کنار حضرت سید الشهداء است. او امام معصوم است ، او قلب عالم امکان است ، او «رَحْمَةُ اللَّه الْوَاسِعَة» است ، او کسی است -این عقیده ی ماست ، عقیده ی شیعه است – که اگر خدا تصور می شد به نحو محال که در یک بدنی مجسم بشود، می شد حسین بن علی . در اذن دخول ائمه ی اطهار می خوانیم که «الْحَمْدُ لِلَّه الَّذِی مَنَ عَلَیْنَا بِحُکَّامٍ یَقُومُونَ مَقَامَه لَوْ کَانَ حَاضِراً فِی الْمَکَانِ»(بحارالانوار، ج99، ص115 و مفاتیح الجنان، اذن دخول سرداب مقدس امام عصر ارواحنا فداه و بقاع منوره ی ائمه ی اطهار علیهم السلام)؛ خدا یک حکامی به ما داده ، یک فرماندهانی بر ما عنایت کرده که اگر خدا بنا بود در جایی مجسم بشود ، این ها می شدند. این حسین بن علی است . علی اکبر کنار حسین، همگام با حسین [است] . آن چنان حسین بن علی فرزندش را دوست دارد که وقتی به طرف میدان حرکت کرد، با خدا مناجات می کند، اول سخن پروردگار از زبان سید الشهداء خارج می شود ؛ یعنی خدا صحبت می کند : یا حسین این را بدان «إِنَ‏ اللَّهَ‏ اصْطَفى‏ آدَمَ‏ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِین‏»(بحارالانوار، ج45، ص43)؛ در ردیف پیغمبران اولوالعزم ، این فرزند تو جزء مصطفین است . این آیه از زبان مظهر پروردگار، از زبان حسین بن علی ، از زبان آن کسی که مُظهر و مَظهر الهی است بیان می شود . بعد هم سید الشهداء جواب پروردگار را می دهد، می فرماید: «اللَّهُمَّ اشْهَدْ عَلَى هَؤُلَاءِ الْقَوْم»(همان، ص42-43)؛ خدایا تو نگاه کن به این مردم ، شاهد باش ، نگاه کن ، ببین که یک جوانی دارد با این ها جنگ می کند «لقد برز علیهم غلام أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِک‏»(همان، ص43) خوشا به حال آن کسی که یک چنین وصفی امام زمانش درباره اش بکند . «أَشْبَهُ النَّاسِ» ؛ یعنی شباهت بیشتر از جهت خِلقت -این زیاد مسئله ای نیست ؛ خوب فرزند پیغمبر است باید شباهت ظاهری داشته باشد- مهمش این است که روح این فرزند، روح علی بن الحسین علیه السلام با روح پیغمبر شبیه است ، شبیه ترین روح هاست به روح پیغمبر اکرم ! یعنی اگر پیغمبر اکرم صاحب خلق عظیم بود، علی اکبر هم هست، اگر پیغمبر اکرم دارای اخلاق حسنه و بلکه مَظهر صفات پروردگار بود، علی اکبر هم هست . پس «أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِک‏». ما خیال می کنیم منطقش یعنی تُن صدایش ! نه، سخن حضرت علی اکبر همان سخنان پیغمبر اکرم بود.

حضرت حسین بن علی ، سید الشهداء می فرماید -به این نکات توجه کنید ! شب هشتم ماه محرم الحرام است، شبی است که تمام شیعیان در خانه ی علی اکبر می روند برای یادگرفتن حقایق و باید این طوری از کلمات سید الشهداء استفاده کرد- «کُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِیِّکَ‏»(اللهوف علی قتلی الطفوف، ترجمه ی فهری، ص113) -حسین می فرماید- خدایا ما وقتی مشتاق پیغمبر می شدیم ، وقتی که برای پیغمبر دیگر خیلی دل مان تنگ می شد، وقتی که می خواستیم آن صدای نازنین پیغمبر را بشنویم ، آن قیافه ی ملکوتی پیغمبر را ببینیم ، آن سخنان حکمت آمیز پیغمبر را بشنویم «نَظَرْنَا إِلَیْه»(همان) به علی اکبر نگاه می کردیم . علی اکبر رفته جنگ کرده ، طبعاً یک بعد بشری هم این ها داشتند، هرچه روح شان قوی باشد بالاخره خسته می شود ، در یک تاریخ دارد دویست نفر را در همان حمله ی اول ، علی اکبر به قتل رساند(محن الابرار، ترجمه ی مقتل بحارالانوار، ص991). خیلی مهم است؛ دویست نفر آدم مسلح را کشتن ، این خیلی زحمت دارد . برگشت یک ملاقات دیگری با ابی عبد الله الحسین بکند ، یک دفعه ی دیگر جمال ملکوتی پدرش را ببیند. خوب آمده، باید یک حرفی بزنند، با هم صحبت کنند. علی اکبر شروع کرد، عرض کرد: پدر «الْعَطَشُ‏ قَدْ قَتَلَنِی‏»(اللهوف علی قتلی الطفوف، ترجمه ی فهری، ص113)، نمی خواست با این جمله دل ابی عبد الله را برنجاند ؛ می خواست این جمله امروز به ما برسد ما بدانیم در اثر عدم تزکیه ی نفس انسان به کجا از حیوانیت می رسد که علی اکبر، شبیه ترین خلق خدا را به پیغمبر، آن چنان در فشار بگذارند که بگوید: «الْعَطَشُ‏ قَدْ قَتَلَنِی‏»؛ عطش مرا کشت، «وَ ثِقْلُ الْحَدِیدِ قَدْ أَجْهَدَنِی‏»(همان)، پدر آیا راهی به یک جرعه ی آب داری برای من ؟! حضرت ابی عبد الله فرزندش را در بغل گرفت ، زبان در دهان علی اکبر گذاشت(محن الابرار، ترجمه ی مقتل بحارالانوار، ص987) . علماء و بزرگان درباره ی این عمل مسائلی گفته اند؛ یکی اش این است که می خواست به علی اکبر بفهماند که زبان من خشک تر از زبان توست ! حسین بن علی فرمود: فرزندم برگرد، امیدوارم روز را شب نکنی مگر آن که از دست جدت سیراب شوی . لذا وقتی روی زمین افتاد، حسین بن علی خودش را به بالین علی اکبر رساند، به مجرد این که سر علی اکبر را روی دامن گرفت ، عرض کرد: پدر من از دست جدم سیراب شدم (ثم رجع إلى أبیه و قد أصابته جراحات کثیرة فقال یا أبه العطش قد قتلنی و ثقل الحدید أجهدنی فهل إلى شربة من ماء سبیل أتقوى بها على الأعداء فبکى الحسین ع و قال یا بنی یعز على محمد و على علی بن أبی طالب و علی أن تدعوهم فلا یجیبوک و تستغیث بهم فلا یغیثوک یا بنی هات لسانک فأخذ بلسانه فمصه و دفع إلیه خاتمه و قال امسکه فی فیک و ارجع إلى قتال عدوک فإنی أرجو أنک‏ لا تمسی‏ حتى یسقیک جدک بکأسه الأوفى شربة لا تظمأ بعدها أبدا فرجع إلى القتال… ثم ضربه منقذ بن مرة العبدی‏ على مفرق رأسه ضربة صرعته و ضربه الناس بأسیافهم ثم اعتنق فرسه فاحتمله الفرس إلى عسکر الأعداء فقطعوه بسیوفهم إربا إربا. فلما بلغت الروح التراقی قال رافعا صوته یا أبتاه هذا جدی رسول الله صلى الله علیه و آله قد سقانی بکأسه الأوفى شربة لا أظمأ بعدها أبدا و هو یقول العجل العجل فإن لک کأسا مذخورة حتى تشربها الساعة.بحارالانوار، ج‏45، ص43-44).

أللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمُّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ.

نسئلک و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحب الزمان یا الله ….

یا رحمان یا رحیم یا ارحم الراحمین

عجل لولیک الفرج

عجل لمولانا الفرج

خدایا همه ما را از یاران و اصحاب امام زمان قرار بده

قلب مقدسش را از ما راضی بفرما

خدایا به آبروی آقا ولی عصر عزاداری هایمان را قبول بفرما

ایمان کامل به ما مرحمت بفرما 

توفیق تزکیه نفس به همه مان عنایت بفرما

مرضهای روحی مان شفا مرحمت بفرما

مریضهای اسلام شفا عنایت بفرما

امواتمان شهدایمان غریق رحمت بفرما

عاقبتمان ختم بخیر بفرما

و عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان

جهت دانلود کلیک کنید

جهت دانلود فیلم جلسه کلیک کنید

شب ۷ محرم ۱۴۲۰ قمری – آمادگی برای ظهور

اعوذ بالله‌ من‌ الشیطان‌ الرجیم

‌بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحیم‌

الحمد لله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علی رسول‌ الله‌ و علی آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علی بقیة‌ الله‌ روحی و ارواح‌ العالمین‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء‌ و اللعنة‌ الدائمة علی اعدائهم‌ اجمعین‌ من‌ الان‌ الی قیام‌ یوم‌ الدین‌.

اعوذ بالله‌ من‌ الشیطان‌ الرجیم‌ وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ وَنُمَکنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَنُرِی فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُمْ مَا کانُوا یحْذَرُونَ (قصص/5 و 6).

امروز جمعه‌ بوده‌ است‌ و روز انتظار ظهور حضرت‌ بقیة‌ الله‌ ارواحنا فداه، طبق‌ آنچه‌ که‌ در زیارت‌ آن‌ حضرت‌ هست‌ در روز جمعه‌ میخوانیم‌: «هذا یوم‌ الجمعة و هو یومک»، این‌ روز جمعه‌ است‌ و این‌ روز جمعه‌ روز توست‌، «المتوقع‌ فیه‌ ظهورک»، ما انتظار داریم‌، توقع‌ داریم‌ که‌ در این‌ روز، ظهور تو انجام‌ شود، و فرجی برای مؤمنین‌ بوجود بیاید «و الفرج‌ فیه‌ للمؤمنین‌ علی یدیک» به‌ دست‌ تو، به‌ وسیله‌ی‌ تو. مسئله‌ی‌ وجود مقدس‌ حضرت‌ بقیة‌ الله‌ ارواحنا فداه از مسائلی است‌ که‌ شیطان‌ خیلی فعالیت‌ دارد که‌ این‌ مسئله‌ را به‌ دست‌ فراموشی بسپارد. شیاطین‌ بر دو قسمند: شیاطین‌ جنی هستند، و شیاطین‌ انسی. هر دو دسته‌ با هم‌ متحدند که‌ نامی از امام‌ عصر علیه‌ الصلاة‌ و السلام‌ در دنیا برده‌ نشود. آن‌ روزی که‌ خدا حضرت‌ آدم‌ را خلق‌ فرمود و ملائکه‌ سؤال‌ کردند که‌ «اتجعل‌ فیها من‌ یفسد فیها و یسفک الدماء» آیا در روزی زمین‌ می خواهی بشری را خلق‌ کنی که‌ خونریزی کند؟ فساد کند؟ ما هستیم‌، تسبیح‌ تو را می کنیم‌، تقدیس‌ تو را می کنیم‌، حمد تو را می کنیم‌ و پاکیم‌، فرمود: «انی اعلم‌ ما لا تعلمون»‌، من‌ چیزی را می دانم‌ که‌ شما نمی دانید، «و علم‌ آدم‌ الاسماء کلها»، خدای تعالی اسماء – طبق‌ تفاسیر، اسماء به‌ معنای نشانه‌ و معرفی جمعی است‌ که‌ در آیه‌ی‌ بعد معرفی می کند و اشاره‌ فرموده‌ است‌، خدا آنها را، نشانه‌ هایشان‌ و خصوصیاتشان ‌- را برای حضرت‌ آدم‌ بیان‌ کرد و به‌ او تعلیم‌ داد، بعد او را به‌ عنوان‌ یک استاد در کرسی درس‌ نشاند و ملائکه‌ را به‌ عنوان‌ شاگرد پای سخن‌ حضرت‌ آدم‌ نشاند و به‌ آدم‌ فرمود که‌ برای ملائکه‌ بیان‌ کن‌ که‌ چه‌ خواهد شد. «ثم‌ عرضهم‌ علی الملائکه‌»،  اول‌ از ملائکه‌ پرسید: «انبئونی باسماء هؤلاء ان‌ کنتم‌ صادقین»‌، اگر شما راست‌ میگویید، ارزش‌ آنچنانی دارید، معرفی کنید این‌ نشانه‌های الهی را؟ که‌ همه‌ی‌ روایات‌ دارد منظور، ائمه‌ی‌ اطهار علیهم‌ الصلاة‌ و السلامند، «قالوا لا علم‌ لنا الا ما علمتنا»، پروردگارا تو خود می دانی که‌ برای ما علمی نیست‌ مگر آنچه‌ را که‌ تو تعلیم‌ فرموده‌ای. بعد خدای تعالی به‌ ملائکه‌ خطاب‌ کرد که‌ حالا پس‌ گوش‌ بدهید ببینید این‌ استادتان‌، این‌ بشری – که‌ اگر بشر باشد، اگر انسان‌ باشد، اگر خلیفة‌ الله‌ باشد این‌ چه‌ ارزشی دارد و باید استاد ملائکه‌ گردد – «قلنا یا آدم‌» ما گفتیم‌ به‌ آدم‌، «انبئهم‌ باسمائهم‌» برای ملائکه‌ بیان‌ کن‌ معرفت‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ را، برای اینها شرح‌ حالات‌ آنها را بگو، حضرت‌ آدم‌ شروع‌ کرد یک یک از ائمه‌ را معرفی کردن‌ تا رسید به‌ نور مقدس‌ حضرت‌ بقیة‌ الله‌ ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفداء، او را که‌ معرفی کرد، در حالات‌ آن‌ حضرت‌ – ملائکه‌ دارند‌ گوش‌ می دهند -‌ حضرت‌ آدم‌ فرمود که‌ او می آید، دنیا را پر از عدل‌ و داد می کند، ظلم‌ را از روی زمین‌ برمی چیند، او می آید تمام‌ اعمال‌ خوب‌، عقاید خوب‌، رفتار خوب‌، اخلاق‌ خوب‌ را به‌ مردم‌ یاد می دهد و مردم‌ را وادار به‌ عمل‌ هم‌ می کند، در نتیجه‌ دنیا پر از عدل‌ و داد می شود اگر چه‌ قبلش‌ پر از ظلم‌ و جور شده‌ باشد. این‌ مطلب‌ را آن‌ روز که‌ بیان‌ شد، – از آیات‌ و روایات‌ استفاده‌ می شود که‌ – ارواح‌ بشر هم‌ در آن‌ وقت‌ وجود داشتند و این‌ جریان‌ را دیدند، یعنی من‌ و شما روحمان‌ در آن‌ وقت‌ حیات‌ داشت‌ و این‌ مسئله‌ را می دیدیم‌، در فطرتمان طبعا گذاشته‌ شد. ما یک تعلیماتی در عالم‌ ارواح‌ گرفته‌ایم‌ – که‌ الان‌ در اینجا نمیخواهم‌ شرحش‌ را عرض‌ کنم‌ ولی در کتاب‌ در محضر استاد مطلب‌ را توضیح‌ دادم‌، مفصل‌ هم‌ توضیح‌ دادم‌ – در آنجا تعلیماتی گرفتیم،‌ چیزهایی یاد گرفتیم‌، من‌جمله‌ این‌ تعلیم‌، این‌ مطلب‌ را در آن‌ روز فهمیدیم‌ که‌ این‌ دوره‌ از زندگی بشر مثل‌ دوران‌ گذشته‌ که‌ ملائکه‌ دیده‌ بودند نیست‌. دوران‌ گذشته‌ی‌ از خلقت‌ انسانها در کره‌ی‌ زمین‌ اینطور بوده‌ که‌ خدای تعالی بشر را خلق‌ می کرده‌، کم‌ کم‌ بالطبع‌ بشر به‌ طرف‌ مادیات‌ حرکت‌ می کرده‌، چون‌ انسان‌ طبعش‌ این‌ است‌ که‌ به‌ طرف‌ مادیات‌ حرکت‌ می کند. اینکه‌ عرض‌ می کنیم‌ به‌ طرف‌ مادیات‌ حرکت‌ می کند علتش‌ این‌ است‌ که‌ آنچه‌ حس‌ می کند و محسوس‌ اوست‌ مادیات است، شما هر چه‌ می بینید مادیات است‌، هر چه‌ می شنوید مادیات است‌، هر چه‌ که‌ لمس‌ می کنید مادیات است،‌ خواهی نخواهی مخصوصا در سنین‌ کودکی که‌ همان‌ رشد می کند در وجود انسان‌، متوجه‌ مادیات‌ می شود‌، چون‌ در سنین‌ کودکی، کودک عقلش‌ نمی رسد که‌ به‌ معنویات‌ و حقایق‌ و روحیات‌ توجه‌ کند‌، مثل‌ خیلی از بزرگترها هم‌ اینطورند که‌ فکرشان‌ نمی رسد که‌ به‌ معنویات‌ فکر کنند، طبعا عادتشان‌ می شود‌، وقتی هم‌ که‌ بزرگ‌ می شوند همان‌ مادیات‌ بزرگ‌ می شود‌، همان‌ اسباب‌ بازیها با آنها‌ بزرگ‌ می شود،‌ اگر در کودکی با ماشین‌ پلاستیکی مثلا بازی می کردند حالا با ماشینهای بزرگ‌ و زندگیهای همان‌ سنخی و بزرگتر، ولی هوای نفس‌ و خواسته‌های نفسانی است‌. به‌ هر حال‌ در دورانهای گذشته‌ طبق‌ آنچه‌ که‌ از روایات‌ استفاده‌ می شود بشر به‌ طرف‌ مادیات‌ می رفته‌، همانطوری که‌ ما هم‌ میرویم،‌ و چون‌ به‌ طرف‌ مادیات‌ میرفته‌، طبعا با یکدیگر تعارض‌ می کردند، تضاد منافع‌ به‌ وجود می آمد، تضاد منافع‌ یعنی یک دسته‌ هستند یک چیزی میخواهند‌ که‌ دسته‌ی‌ دیگر هم‌ همان‌ چیز را میخواهند‌. الان‌ اکثر نزاعهایی که‌ در ممالک دنیا با یکدیگر هست‌ سر تضاد منافع است‌، این‌ تضاد منافع‌ کم‌ کم‌ منجر به‌ دعوا و نزاع‌ و خونریزی و فساد می شد و عاقبت‌ امر در خلقت‌ بشرهای گذشته‌ اینطور بود که‌ منتهی می شد به‌ وضعی که‌ ما الان‌ رسیده‌ایم‌، یعنی می توانیم‌ تمام‌ حیات‌ را از روی کره‌ی‌ زمین‌ برداریم‌ – همانطوری که‌ زیاد اینها را شنیدید من‌ نمیخواهم‌ توضیحاتی بدهم‌ – می رسیدند به‌ این‌ حد و حیات‌ را از روی کره‌ی‌ زمین‌ برمی داشتند.

«اتجعل‌ فیها من‌ یفسد فیها و یسفک الدماء» ملائکه‌ می دیدند که‌ اینطوری منتهی می شود‌ و زندگی بشر در دنیا آخرش‌ خونریزی است‌، فساد است‌، خونریزی عمومی و فساد عمومی که‌ حیات‌ را از روی کره‌ی‌ زمین‌ برمی چیند. خدای تعالی جواب‌ آنها را اینطور داد: اول‌ اجمالا «انی اعلم‌ ما لا تعلمون»‌ من‌ یک چیزی میدانم‌ که‌ شما نمی دانید! وقتی که‌ حالات‌ اسماء الهی که‌ ائمه‌ی‌ اطهار بودند، حضرت‌ آدم‌ برای ملائکه‌ بیان‌ کرد، ملائکه‌ تازه‌ متوجه‌ شدند که‌ نه‌! این‌ دوره‌ از آن‌ دوره‌ها نیست‌! این‌ دوره‌ منتهی به‌ فساد و خونریزی همگانی نمی شود! این‌ دوره‌ منتهی به‌ عدل‌ و داد می شود، لذا آنها تسلیم‌ شدند در مقابل‌ پروردگار و متوجه‌ حقیقت‌ شدند.

نکته‌ای که‌ میخواستم‌ عرض‌ کنم‌، حدودا شاید دو هزار روایت‌ و آیات‌ قرآنی تصریح‌ دارد که‌ عالم‌ ذر آن‌ وقتی انجام‌ شد که‌ حضرت‌ آدم‌ در این‌ جریان‌ قرار گرفته‌، تمام‌ ارواح‌ فرزندان‌ حضرت‌ آدم‌ آنجا بودند و در ذهنشان‌ این‌ مسئله‌ ثبت‌ شد که‌ این‌ زندگی بشر به‌ عدل‌ و داد و ظهور حضرت‌ بقیة‌ الله‌ ارواحنا فداه منتهی خواهد شد، این‌ فطرت‌ انسان است. شاید در مجلس‌ ما کسانی باشند که‌ بگویند‌ کجای دنیا این‌ مسئله‌ ثبت‌ شده‌؟ این‌ را بدانید، ممکن‌ است‌ اسم‌ حضرت‌ را ندانند، ممکن‌ است خصوصیات‌ و حالات‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فداه را متوجه‌ نباشند، اما از هر کدامشان‌ که‌ بپرسید، حتی مذاهب‌ به‌ نحو عموم،‌ ولی افراد مختلفی که‌ در دنیا هستند، دانشمندان،‌ همه‌ می گویند:‌ خدای تعالی هیچ‌ گاه‌ اینطور بشر را در روی کره‌ی‌ زمین‌ قرار نمی دهد‌ که‌ صاحبی نداشته‌ باشد، که‌ رهبری نداشته‌ باشد، که‌ قوانینی برای او که‌ منافع‌ تمام‌ مردم‌ در آن باشد‌ پروردگار برایشان‌ قرار نداده‌ باشد‌. و لذا شما در کتاب‌ تورات‌، انجیل‌، مذاهب‌ بزرگ‌ عالم‌، مذهب‌ زرتشت‌، مذهب‌ بودا، حتی هندوها و مذهب‌ هندو، تمام‌ اینها درباره‌ی‌ حضرت‌ ولی عصر، -منتها اسم‌ خاص‌ آن‌ حضرت‌ را نمیدانند – در کتابهایشان‌ آمده‌، اما اسم‌ خاص‌ به‌ نام‌ – مثلا فرض‌ کنید حجت‌ ابن‌ الحسن -‌ شاید نباشد‌، اما خصوصیات،‌ همان‌ خصوصیاتی است‌ که‌ شیعه‌ معتقد است‌. من‌ در کتاب‌ مصلح‌ آخرالزمان‌ این‌ مطلب‌ را از کتاب‌ انجیل نوشتم‌، کتاب‌ انجیل‌ الان‌ کتابی است‌ که‌ شاید یک میلیارد و چند صد میلیون‌ جمعیت‌ پیرو دارد‌، یعنی مساوی با اسلام‌. در اسلام‌ مذهب‌ سنی و شیعه‌ که‌ معتقدند به‌ وجود مقدس‌ امام‌ عصر بماند‌، مسیحیها عین‌ آنچه‌ را که‌ ما معتقدیم معتقدند‌، حتی بعضی از چیزها هست‌ که‌ ماها هنوز برایمان مشکوک است که‌ آیا هست‌ یا نیست؟‌ و در قرآن‌ آمده،‌ در آنجا به‌ فارسی صراحت‌ دارد‌ که‌ این‌ شخص‌ می آید، دنیا را پر از عدل‌ و داد می کند‌. الان‌ اگر آمار بگیرید مردم‌ دنیا در مقابل‌ این‌ مسئله‌ خاضعند. ما اینجا نشستیم‌ گاهی هم‌ از حضرت‌ ولی عصر فراموش‌ می کنیم‌ و گاهی می شود که‌ ماها هم‌ بعضی از مسائل‌ را منکریم‌، اما دنیای غرب‌ دارد‌ یک طرحی می ریزد‌ که‌ جلوی این‌ پدیده‌ای که‌ بزودی انجام‌ خواهد شد شاید بتواند بگیرد.

یک فیلمی بود چند سال‌ قبل‌ در آمریکا درست‌ شده‌ بود که‌ شخصی – حالا اصل‌ ادعایش‌ را نمیخواهم‌ توضیح‌ بدهم‌ – به‌ نام‌ داموس‌ که‌ پیش‌ بینی هایی تا چهار صد سال‌ کرده‌ بود، پیش‌ بینی هایش‌ را که‌ شرح‌ داده‌ بودند، آخرین‌ پیش‌ بینی که‌ کرده‌ بود این‌ بود‌ که‌ یک شخصی از فرزندان‌ پیغمبر آخرالزمان‌ ظهور می کند‌ و او دنیا را – البته‌ آن‌ شخص اینطوری نوشته‌ بود، یعنی اینطوری شرح‌ داده‌ بود که‌ دنیا را – به‌ جنگ‌ و خونریزی می کشاند و بعد عدل‌ و داد بوجود می آید. یک عده‌ای را آورده‌ بود در همان‌ فیلم،‌ که‌ آیا می شود‌ این‌ پیش‌ بینی که‌ ایشان‌ کرده‌ و این‌ کاری که‌ می خواهد واقع‌ بشود‌، می شود‌ جلویش‌ را گرفت‌ یا نه‌؟ و عده‌ای گفته‌ بودند که‌ می شود‌ جلویش‌ را گرفت‌ و از حالا به‌ فکر جلوگیری این‌ مسئله‌ باشیم‌! خیلی عجیب است که‌ آنها به‌ فکرند! اصل‌ مسئله‌ را قبول‌ دارند، به‌ فکر این‌ افتاده‌اند که‌ جلوی این‌ کار را بگیرند، بخاطر این‌که‌ تمام‌ کاخهای آمریکا و نیویورک و امثال‌ اینها را از بین‌ می برد‌ و حکومتها و ابرقدرتها را مضمحل‌ می کند. آنها به‌ فکر از بین‌ بردنش‌ افتادند ما هنوز به‌ فکر اصلش‌ نیفتادیم‌. در این‌ آیه‌ای که‌ تلاوت‌ کردم‌ -آقایان‌- در صد و سی و سه‌ آیه‌ و احتمالا – چون‌ یک آیه‌ مورد تردید است- صد و سی و چهار آیه‌ خدای تعالی در قرآن‌ این‌ مسئله‌ را وعده‌ کرده‌ و این‌ موضوع‌ را قطعی دانسته‌ و این‌ آیه‌ای که‌ تلاوت‌ کردم‌ یکی از آن‌ آیات است، می فرماید: «و نرید» ما اراده‌ کرده‌ایم‌. اراده‌ی‌ الهی مسئله‌ی‌ کوچکی نیست‌، همانطوری که‌ اراده‌ کرده‌ که‌ آسمان‌ و زمین‌ باشد، همانطوری که‌ اراده‌ کرده‌ است‌ مخلوقی به‌ نام‌ بشر یا سایر موجودات‌ در کره‌ی‌ زمین‌ باشند، همان‌ طور اراده‌ کرده‌ «و نرید» با کلمه‌ی‌ جمع‌ هم‌ فرموده‌، نمی گوید:‌ «اردت» یا «ارید»، می گوید:‌ «نرید» یعنی ما اراده‌ کردیم‌! وقتی که‌ با کلمه‌ی‌ جمع‌ گفته‌ می شود یا برای تعظیم است، یعنی شخصیت‌ ما با همه‌ی‌ قدرتمان و همه‌ی‌ عظمتمان پشت‌ این‌ کار را داریم‌، یا این‌ که‌ از تفاسیر استفاده‌ می شود‌ که‌ اراده‌ی‌ پروردگار – وقتی که‌ جمع‌ می گوید-‌ همه‌ی‌ وسایل‌ و وسائط‌ را هم‌ پروردگار در نظر می گیرد‌، یعنی من‌ با ملائکه‌ام‌، با خلقتم‌، بر اینیم‌ که‌ «ان نمن‌ علی الذین استضعفوا فی الارض‌» منت‌ بگذاریم‌! و واقعا خدا منت‌ می گذارد‌، خدایا این‌ منت‌ را هر چه‌ زودتر به‌ مرحله‌ی‌ ظهور قرارش‌ بده‌، (الهی آمین‌) منت‌ می گذاریم‌، بر که؟ بر مردمان‌ مستضعف‌.

مردم‌ کره‌ی‌ زمین‌ امروز دو دسته‌ هستند: یک دسته‌ حیوان‌ سیرت‌، مغرور، فقط‌ دنیا را در نظر دارند، نه‌ به‌ فکر ثوابند و نه‌ به‌ فکر عقابند و نه‌ به‌ فکر خدا، می خورند و می خوابند و معصیت‌ خدا را می کنند، واجبات‌ را ترک می کنند، محرمات‌ را انجام‌ می دهند‌، عینا حیوان‌ بلکه‌ از حیوان‌ هم‌ بدتر، «اولئک کالانعام‌ بل‌ هم‌ اضل»، ابدا هم‌ به‌ فکر معنویت‌ نمی افتند، حالا یک وقتی اگر ایام‌ محرمی باشد در خانه‌ نشسته‌ باشند، می گویند‌ بد است‌ که‌ ما در خانه‌ نشسته‌ باشیم‌ و به‌ مجلس‌ روضه‌ نرفته‌ باشیم!‌ یک روضه‌ای می روند‌ گوش‌ می دهند‌ و از بعضیها هم‌ شنیده‌اند که‌ اگر یک قطره‌ اشک برای سیدالشهداء بریزند گناهانشان‌ بخشیده‌ می شود‌ و بهشت‌ بر آنها‌ واجب‌ می شود‌، اما آیا قطرات‌ اشک بر سیدالشهداء رذائل‌ اخلاقی‌ تو را هم‌ از بین‌ می برد‌؟ تو دیگر‌ فعالیتی برای انسان‌ شدن‌ نباید بکنی؟ یک آدم‌ حسود، یک آدم‌ بخیل‌، یک آدم‌ بی اعتقاد به‌ حقایق‌، یک انسان‌ حیوان‌ سیرت‌، یک انسانی که‌ تمام‌ فکرش‌ خوردن‌ و خوابیدن‌ و استراحت‌ کردن است،‌ این‌ با گریه‌ کردن‌ بر ابی عبد الله‌ الحسین‌ علیه‌ الصلاة‌ و السلام‌ تغییر می کند‌؟ این‌ را ما می گوییم‌ باید انجام‌ بدهد‌، خدا شاید همه‌ی‌ مردم‌ را ببخشد و وارد بهشت‌ هم‌ بکند‌، ولی انسان‌ شدن‌ مسئله‌ی‌ دیگری است‌.

خدای تعالی می فرماید: «و نرید ان نمن‌ علی الذین‌ استضعفوا»، مستضعف‌ و ضعیف‌. ما بعد از انقلاب،‌ مستضعف‌ را فکر می کنیم‌ یعنی فقیر! نخیر آقا! الحمدلله‌ مستضعف‌ نیست‌ و ثروت‌ زیادی هم‌ دارد‌! اتفاقا مستضعفترین‌ مردم‌، همان‌ احمقی است‌ که‌ به‌ ثروتش‌ متکی باشد و به‌ خدا اعتنا نداشته‌ باشد، این‌ ضعف‌ عقلی دارد، حضرت‌ صادق‌ صلوات‌ الله‌ علیه‌ می فرماید که‌ معاویه‌ عقل‌ ندارد‌، هیچ‌ وقت‌ می شود‌ یک عاقل،‌ یک ریال را بگیرد‌ صدها میلیون‌ تومان‌ را در مقابل‌ یک ریال‌ بدهد‌؟ می شود‌ چنین‌ چیزی؟ معاویه‌ دنیای محدود چند روز را گرفته‌، زندگی ابدی بهشت‌ را ترک کرده‌، از این‌ جهت‌ عقل‌ ندارد‌. آدم‌ عاقل‌ که‌ همه‌اش‌ به‌ فکر خوردن‌ و خوابیدن‌ و استراحت‌ کردن‌ و معصیت‌ خدا را نمودن‌ و واجبات‌ را مسامحه‌ کردن‌ و ترک کردن‌ که‌ نیست‌! مستضعف‌ آنهایی هستند، مستضعف‌ واقعی آنهایی هستند که‌ اینها در مقابل‌ مستکبرین‌ قرار گرفته‌اند، یعنی مادیات‌ این مستضعفین را گرفته‌اند، اختیار اینها را در دست‌ گرفته‌اند، تمام‌ علوم‌ را جلویش‌ را گرفته‌اند. اول‌ مستکبری که‌ همه‌ی‌ مردم‌ کره‌ی‌ زمین‌ را مستضعف‌ کرد همان‌ کسی بود که‌ در خانه‌ی‌ علی ابن‌ ابیطالب‌ را بست‌، چون‌ علی اگر دستش‌ باز بود، اگر در میان‌ جامعه‌ بود…، چهار سال‌ نمونه‌ داریم‌، چهار سال‌ علی ابن‌ ابیطالب‌ علیه‌ الصلاة‌ و السلام‌ دستش‌ به‌ صورت‌ ظاهر باز بود، در عین‌ این‌ که‌ سه‌ جنگ‌ بسیار وقت‌ گیر جلوی راه علی ابن‌ ابیطالب‌ قرار گرفته‌ بود، جنگ‌ صفین‌ و نهروان‌ و جمل‌ در مدت‌ این‌ چهار سال‌ رخ داد، در عین‌ حال‌ سخنان‌ حضرت‌ علی ابن‌ ابیطالب‌ آنچنان‌ دنیا را متوجه‌ خودش‌ کرده‌ که‌ دانشمندان‌ غیر مسلمان‌ در وصف‌ علی ابن‌ ابیطالب‌ مطالبی نوشته‌اند! اگر بیست‌ و پنج‌ سال‌ دیگر‌ هم‌ ایشان‌ آزاد بود، اگر ائمه‌ی‌ دیگر‌ هم‌ آزاد بودند می توانستند کلمات‌ حکمت‌ آمیزشان‌ را بیان‌ کنند، اگر بعد از وفات‌ امام‌ عسگری تا به‌ حال‌، امام‌ عزیز ما حضرت‌ بقیة‌ الله‌ ارواحنا فداه در میان‌ مردم‌ بود، حالا ببینید بشریت‌ به‌ کجا از نظر علم‌ و دانش‌ و از نظر اخلاق‌ و انسانیت‌ رسیده‌ بود. همه‌ را مستضعف‌ کردند. در مقابل،‌ یک عمل‌ جنایتکارانه‌ که‌ نااهل‌ را برای یک مقام‌ بسیار بالایی انتخاب‌ کردند. خیلی در انتخاب‌ کردنتان‌ آقایان‌ متوجه‌ باشید و دقت‌ کنید. به‌ هر حال‌.

مستضعف‌! یک عده‌ مستضعفان‌ علمی هستند که‌ ظاهرا شامل‌ همه‌ی‌ مردم‌ می شود‌، یک عده‌ هم‌ مستضعف‌ مالی هستند، البته‌ اینها هم در مقابل آنهایی که اموال اینها را چپاول کردند واقع شدند، اینها هم هستند. یک کسی شعری گفته‌ بود که‌: برو قوی شو اگر راحت‌ جهان‌ طلبی/ که‌ در نظام‌ طبیعت‌، ضعیف‌ پامال‌ است‌. ظاهرش‌ این است که نظام‌ طبیعت‌ این‌ کار را می کند‌، اما در نظام‌ الهی اینطور نیست‌. ضعیف،‌ آقا خواهد شد! خدا پشتیبانش هست‌. وقتی که‌ یک ضعیفی در اثر ضعف‌ نتوانست‌ وظیفه‌اش‌ را آنطوری که‌ هست‌ انجام‌ بدهد،‌ مثلا حالا از باب‌ مثال،‌ یک مریضی یک کسالتی دارد که‌ همه‌ی‌ اطباء جوابش‌ کرده‌اند، اینجا شده‌ ضعیف‌، یعنی دیگر‌ نمی تواند‌ این‌ مرض‌ را از خودش‌ به‌ هر وسیله‌ای که‌ هست‌ دفع‌ کند‌، اینجا می رود‌ مثلا متوسل به‌ خاندان‌ عصمت‌ یا توسل‌ به‌ مسائل‌ روحی و معنوی می کند،‌ یک دفعه‌ معجزه‌ می شود‌ و این‌ شخص‌ شفا پیدا می کند‌، زیاد داشتیم‌. در نظام‌ طبیعت‌، ضعیف‌ پامال‌ می شود‌ اما در نظام‌ خلقت‌، خدای تعالی می فرماید: «و نرید ان نمن‌ علی الذین‌ استضعفوا» آنهایی که‌ خودشان‌، خودشان‌ را ضعیف‌ نکرده‌ باشند، آنهایی که‌ به‌ خاطر ندانم‌ کاری هایشان‌ ضعیف‌ نشده‌ باشند، آنهایی که‌ همت‌ خودشان‌ را کرده‌اند ولی چه‌ کنند! در مقابل‌ قدرتمندانی واقع‌ شده‌اند که‌ آنها آنچه‌ که‌ از امکانات‌ مال‌ اینها بوده‌ از بین‌ برده‌اند، اینها ضعیفند، ضعیفی که‌ به‌ خاطر خدا ضعیف‌ شده‌، به‌ خاطر خدا تضعیف‌ شده‌، که‌ در رأس‌ این‌ ضعیفهای ظاهری، امروز وجود مقدس‌ حضرت‌ ولی عصر است، با آن‌ قدرتی که‌ خدا به او‌ داده‌، آنچنان‌ باید در گوشه‌ و کنار باشد که‌ آنهایی که‌ جاه‌ طلبی هایشان‌، آنهایی که‌ دنیا پرستیدنشان‌ مانع‌ از وجود ایشان است‌ و وجود ایشان‌ مانع‌ از قدرتهایی است‌ که‌ آنها دارند، ولی مردم‌ رشد ندارند، همان‌ نداشتن‌ رشدی که‌ مردم‌ زمان‌ امیرالمؤمنین‌ نداشتند. علی را کسی رها میکند برود‌ دور و بر معاویه‌؟ برای مال‌ دنیا، برای شکم‌، برای ریاست‌؟ همان‌ وضع‌ الان‌ هم‌ هست‌، یعنی اگر یک روزی حضرت‌ ولی عصر صلوات‌ الله‌ علیه‌ تشریف‌ بیاورند‌ خوب‌ طلحه‌ و زبیرها می آیند‌ خدمتش‌، حق‌ ما چه هست‌ آقا؟ حضرت‌ چراغی که‌ برای حساب‌ بیت‌ المال‌ روشن‌ کرده‌ خاموش‌ کند و چراغی را روشن‌ کند‌ که‌ حالا بنشینیم‌ حرفهای خصوصیمان را بزنیم‌، عجب‌ آدمی است‌ این‌! این‌ قدر دقیق‌! این‌ قدر حساب‌گر! این‌ نماینده‌ی‌ آن‌ خدایی است‌ که‌ «فمن‌ یعمل‌ مثقال‌ ذرة‌ خیرا یره»‌، «لا یغادر صغیرة‌ و لا کبیرة‌ الا احصاها» حساب دارد، این‌ روشنایی، این‌ یک قطره‌ روغن‌ چراغ،‌ این‌ یک لحظه‌ چراغ‌ برق‌ روشن‌ بودن،‌ این‌ یک کیلو نانی که‌ اضافه‌ گرفتی و بعد باید بدهی به‌ نمکی بازار که‌ بعد آن‌ هم‌ ببرد‌ به‌ حیوانات‌ بدهد‌ اینها را حساب‌ می کنند، این‌ امام‌ زمانی است‌ که‌ طبعا و یقینا طرفداران‌ شیطان‌ را، آنهایی که‌ شیطان‌ سیرتند که‌ « إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ»، آنهایی که‌ بی جهت‌ پولی را خرج‌ می کنند، اسراف‌ می کنند، اینها برادران‌ شیطانند، امام‌ زمان‌ صلوات‌ الله‌ علیه‌ اینطور نیست که‌ نستجیر‌ بالله‌ حتی یارانش‌ این طور باشند. لذا افرادی که‌ پول‌ پرستند… خودتان‌ را آقایان عادت‌ بدهید به‌ این‌ یک قدری محبت‌ دنیا را از دلتان‌ بیرون‌ کنید، نمی گویم‌ پول‌ نداشته‌ باشید، داشته‌ باشید، ولی محبتش‌ را نداشته‌ باشید، محبت‌ دنیا را نداشته‌ باشید، تمرین‌ این‌ جهت‌ را لااقل‌ داشته‌ باشید که‌ اگر امام‌ عصر علیه‌ الصلاة‌ و السلام‌ آمد… من‌ مکرر این‌ جمله‌ را گفتم،‌ دو چیز یقینی از نظر تمام‌ مردم‌ دنیا و بخصوص‌ مسلمانها و بالاخص‌ شیعه‌ وجود دارد‌، یکی این‌ که‌ امام‌ زمان‌ هست‌، یکی هم‌ اینکه خواهد آمد، حتما، چون‌ نمی شود‌ آیات قرآن نستجیربالله باطل باشد، همه سخنانی که خاندان عصمت فرمودند درست نباشد، اگر یک کسی صد چیز گفت تمامش راست بود یک جریان‌ آخری را ما می گوییم‌ دیگر‌ آن‌ هم‌ راست است‌، این‌ همه‌ پیش‌ بینی، این‌ همه‌ مطالب‌ در قرآن‌ و در روایات‌ هست‌، همه اش‌ درست‌ بوده‌، این‌ یکی ممکن است که‌ درست‌ نباشد‌؟ که تمام‌ مردم‌ دنیا قبول‌ دارند. پس‌ دو چیز یقینی ما اینجا داریم‌: یکی اینکه او هست‌، یکی هم‌ اینکه خواهد آمد، یک چیز احتمالی که‌ همین‌ چیز احتمالی ما را باید وادار کند‌ به‌ خودسازی و آن‌ چیز احتمالی چه هست‌؟ این است‌ که‌ ممکن‌ است‌، احتمال‌ دارد‌ که‌ در زمان‌ ما باشد‌، احتمال‌ دارد‌ که‌ ده‌ روز دیگر، یک سال‌ دیگر یا بیشتر – دلم‌ نمی خواهد بگویم‌- احتمال‌ که‌ دارد‌! خوب‌ برای این‌ کار احتمالی، باید چکار کرد؟ باید انسان خودش‌ را آماده‌ بکند، خودش‌ را بسازد‌، تمرین‌ کنید. یک وقتی یک عده‌ بودند خیلی خودشان‌ را می خواستند بسازند! رفته‌ بودند در خارج‌ شهر تیر و کمانی برده بودند، اسب‌ سواری می کردند که‌ مثلا اگر حضرت‌ تشریف‌ آوردند تیر و کمان‌ انداختن‌ را بلد باشند! خوب‌ حتما همه‌ را حضرت‌ نمی خواهد برای سربازی و این‌ کارها، آنچه‌ که‌ مسلم است‌ این است‌ که‌ بنده‌ بشویم‌، مطیع‌ باشیم‌، می آیند‌ می فرمایند شما به‌ درد این‌ کار می خورید، این‌ رابکن‌! شما به‌ درد آن‌ کار می خورید، برو آن‌ کار را بکن‌! تو هم‌ به‌ درد این‌ می خوری که‌ اسطبل‌ را تمیز کنی، برو بکن‌! فرقی نمی کند‌، به‌ من‌ اگر این‌ را بگویند‌، ظاهرا هم بیشتر از این‌ کاری از من برنمی آید، می رویم‌ اسطبل‌ تمیز می کنیم!‌ مسئله‌ای نیست‌، آقا هر چه بخواهد! این‌ روحیه‌ باید در تو‌ پیدا بشود‌، برو برگرد هم‌ ندارد،‌ که‌ هر چه‌ گفتند بدون‌ هیچ‌ مقایسه‌ای…، ای آقا! ما مدتی روحانی بودیم‌! آخوند بودیم‌! چه‌، چه،‌ حالا برویم‌ اسطبل‌ تمیز کنیم‌؟!!! اگر گفتی نمره‌ات‌ صفر است‌، توی دلت‌ هم‌ حتی بیاید نمره‌ ات‌ صفر است‌، امام‌ است‌، هر چه‌ بفرماید باید اطاعت‌ کرد، «اطیعوا‌ الله‌ و اطیعوا الرسول‌ و اولی‌ الامر منکم»‌، این‌ روحیه‌ را باید داشته‌ باشید، حالا تیر اندازی بلد باشید یا مثلا هیچ‌ کاری از شما‌ برنیاید بالاخره‌ روحیه‌اش‌ باشد‌ باز هم‌ تو را قبول‌ دارند، تو از یاران‌ حضرت‌ ولی عصر ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفداء هستی، چه‌ بهتر که‌ بهتر باشی، چه‌ بهتر که‌ هر کار مهمی را بتوانی انجام‌ بدهی، خب‌ به تو‌ یک خدمات‌ بالاتری را میدهند که انجام بدهی‌، چه‌ بهتر که‌ محبت‌ آن‌ حضرت‌ را داشته‌ باشی و سنخیت‌ روحی با آن‌ حضرت‌ داشته‌ باشی و حضرت‌ تو را بیاورد‌ کنار خودش‌ قرار بدهد‌، تو وزیر دست‌ راست‌ حضرت‌ باشی، چه‌ از این‌ بهتر! پس‌ بالاخره‌ باید همت‌ کرد و ان شاء الله…‌، یعنی در نظام‌ خلقت‌ ضعفاء چه می شوند‌؟ از ضعف‌ می آیند‌ بیرون‌؟ بالاتر! «و نرید ان نمن‌ علی الذین‌ استضعفوا فی الارض‌ و نجعلهم‌ ائمه‌» اینها را ما پیشوایان‌ مردم‌ قرار می دهیم، فرماندهان‌ مردم‌ قرار می دهیم‌، اینها فرماندهان‌ لشگر حجت‌ ابن‌ الحسن‌ خواهند بود. هر کسی فعالیتش‌ بیشتر باشد طبعا در این‌ نظام‌ طبیعت‌، ضعیف‌ هم‌ باشد‌ بیشتر فشار بر او می آورند‌، بیشتر اذیتش‌ می کنند ولی همین‌ شخص‌ ضعیف،‌ «نجعلهم‌ ائمه‌ و نجعلهم‌ الوارثین»‌ یک وقت‌ می بینید جای آن‌ قدرتمندی که‌‌ تمام‌ کره‌ی‌ زمین‌ را‌ دوست‌ داشت تحت‌ اختیارش‌ باشد،‌ به‌ جای او یک فرد متدین‌ با فکر با فراستی نشسته‌ و عدالت‌ را در روی زمین‌ برپا می کند‌. «و نرید ان نمن‌ علی الذین‌ استضعفوا فی الارض‌ و نجعلهم‌ ائمه‌ و نجعلهم‌ الوارثین»‌.

این‌ آیه‌ را که‌ خدای تعالی به‌ پیغمبر اکرم‌ فرموده‌ و این‌ اراده‌ را بیان‌ کرده‌ بعد یک نمونه‌ می گوید که‌ «و نری فرعون‌ و هامان‌» فرعون‌ را که‌ می شناسید، هامان‌ هم‌ که‌ وزیرش بود‌ می شناسید، «و جنودهما» و لشگر فرعون‌ و هامان‌، لشگر فرعون‌ و هامان‌، فرعون‌ کیست‌؟ آن‌ کسی است‌ که‌ امروز بی اعتنا به‌ خدا و پیغمبر و ائمه‌ اطهار و همه‌ باشد‌، همانطوری که‌ فرعون‌ بود، نور مقدس‌ اسلام‌ را زیر پا بگذارد و ضایع‌ کند‌، همانطوری که‌ فرعون‌ بود، فرزندان‌ اسلام‌ را، جوانان‌ اسلام‌ را ذبح‌ کند‌ و روحشان‌ را بکشد،‌ این‌ هجومی که‌ از طرف‌ غرب‌ از نظر فرهنگی دارد‌ به‌ ما می شود‌، جوانهای ما از بین‌ دارند‌ می روند‌، کشتن‌ بدن‌ خیلی ساده‌تر از کشتن‌ روح‌ افراد است، این‌ کاری که‌ دنیای غرب‌ و دنیا دارد امروز علیه‌ جوانان‌ مسلمان‌ و متدین‌ می کند‌ این‌ بدتر از آن‌ کاری بود که‌ فرعون‌ می کرد. جای فرعون‌ که نشست‌؟ فرعون‌ با کمال‌ قدرت‌ می گوید:‌ «انا ربکم‌ الاعلی» حاضر هم‌ نیست‌ یک خدای معمولی باشد‌، خدای اعلی است‌! بالاتر! در میان‌ آب‌ غرق‌ شد و حضرت‌ موسی جای او نشست‌ و بنی اسرائیل‌، آقای روی زمین‌ شدند. حضرت‌ صادق‌ در اینجا می فرماید که‌ طابق‌ النعل‌ بالنعل،‌ این‌ کارها در اسلام‌ هم‌ انجام‌ خواهد شد، یعنی قدرتمندان‌ دنیا، اینها می خواهند‌ نور حضرت‌ ولی عصر را از بین‌ ببرند. به‌ خدا قسم‌ آقایان!‌ آن‌ قدری که‌ مسئله‌ی‌ مصلح‌ آخر الزمان‌، – به‌ این‌ عنوان‌ بگویم‌ که‌ شامل‌ همه‌ بشود -‌ از نظر دانشمندان‌ دنیا در هر مذهبی مسلم است‌ شاید هیچ‌ مسئله‌ای این قدر مسلم‌ نباشد‌، اما بنا دارند‌ از بین‌ ببرند، بنا دارند، حتی شروع‌ می کنند از اطفال‌ خردسال‌، از سنین‌ کوچکی. حالا یک دایره‌ای بیست‌ سال است بحمدالله‌ در ایران‌ ما به‌ وجود آمده‌ که‌ اینها تا حدی حفظ‌ می شوند،‌ – اگر که‌ فیلمها و مسائل‌ مختلف‌ ارتباط‌ جمعی که‌ از اروپا برای تهاجم‌ فرهنگی به‌ وجود می آید اینها نباشد – در ایران‌ دارند بچه‌ها یک خرده‌ای تحت‌ تعلیماتی قرار می گیرند، شما دیدید بچه‌ هایی در سنین‌ پنج‌ سالگی چه‌ استعدادهای عظیمی از نظر حفظ‌ قرآن‌ و حقایق‌ قرآن‌ و بیان‌ حقایق‌ قرآن‌ دارند! اینکه‌ می بینید دنیا به‌ این‌ چیزها متوجه‌ نشده،‌ از استعدادهای اطفال‌ و خردسالها استفاده‌ نمی کنند برای این‌ است که‌ اینها را کشته‌اند، بچه‌ در سنین‌ چهار سالگی، پنج‌ سالگی به‌ فکر این‌ است‌ که‌ مثلا فرض‌ کنید یک روزی دانشگاهش‌ را تمام‌ بکند و یک مدرکی بگیرد‌ و یک حقوقی به او بدهند‌ تا آخر، سی سالی این‌ حقوقش‌ را بگیرد،‌ بعد هم‌ حقوق‌ بازنشستگی، بعد هم‌ بمیرد!‌ این‌ کشته‌ شدن است!‌ اما اگر به‌ یک بچه‌ گفتند‌: قرآن‌ حقیقت همه‌ی‌ اشیاء است‌، قرآن‌ علمی است‌ که‌ این‌ را خود قرآن‌ بیان‌ می کند‌ و همه‌ هم‌ قبول‌ دارند، دنیا امروز قبول‌ کرده‌ این‌ مسئله‌ را که‌ «تبیان‌ کل‌ شیء» است، اگر به‌ این‌ حقیقت‌ توانستند برسند، روی قرآن‌ فکر می کنند. من‌ در کتابی نوشته‌ام‌ – که‌ ظاهرا کتاب‌ عوامل‌ پیشرفت است -‌ که‌ اگر ما ایمان‌ به‌ قرآن‌ می داشتیم‌، هزار و چهارصد سال‌ قبل،‌ حرکت‌ زمین‌ و کرویت‌ زمین‌ و اینها را به‌ نام‌ اسلام‌ ثبت‌ می کردیم‌، چون‌ صریح‌ قرآن است‌ این‌ مسائل‌، نه‌ این‌ که‌ دیگران‌ بیایند‌ بعد از هزار و دویست‌ سال‌ بعد، بیایند‌ و اینها را به‌ نام‌ خودشان‌ ثبت‌ کنند‌، اگر ما ایمان‌ به‌ قرآن‌ می داشتیم‌ امروز اینکه‌ مصلح‌ آخرالزمان‌ چه‌ خصوصیاتی دارد این‌ را به‌ نام‌ خودمان ثبت‌ می کردیم‌ تا این‌ که‌ دیگران‌ فکر نکنند که‌ آنها کشفش کرده‌اند و باید بروند‌ جلویش‌ را بگیرند!

« وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ وَنُمَکنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَنُرِی فِرْعَوْنَ »‌ و ما نشان‌ بدهیم‌ به‌ فرعون،‌ چون‌ نشان‌ داد خدا به‌ فرعون‌، ولی می خواهد بعدا هم‌ به‌ فرعون‌ نشان‌ بدهد‌، اسم نمی برد به‌ جهت این که‌ هر کس‌ مثل‌ فرعون‌ بود، فرعون است‌! هر کس‌ کمک به‌ فرعون‌ کرد، به‌ این‌ فرعون‌ آخرالزمان،‌ یعنی این‌ ابرقدرتهایی که‌ دین‌ ندارند، ایمان‌ ندارند و می خواهند‌ خون‌ مردم‌ دنیا را توی شیشه‌ کنند، اگر به‌ این‌ فرعون‌ کمک کرد می شود‌ هامان‌، «و جنودهما»، از چه‌؟ «ما کانوا‌ یحذرون»‌، از آنچه‌ که‌ می ترسیدند. امروز دنیا فقط‌ از یک چیز می ترسد!‌ اینکه یک وقت‌ دین‌ بر دنیا حاکم‌ بشود‌ و کلک این‌ فساق‌ و فجار و کفار را بکند‌! فقط‌ از این‌ می ترسند. شما می بینید در تمام‌ دنیا، در الجزایر، – شماها شاید بهتر از من‌ اخبار دنیا را اطلاع‌ داشته‌ باشید – چرا نمی گذارند مسلمانها بیایند‌ روی کار؟ چرا نمی گذارند شیعه‌ موفق‌ بشود‌؟ چرا حاضر نیستند این‌ انقلابی که‌ در ایران‌ شده‌ این‌ گسترش‌ پیدا بکند‌ و تمام‌ دنیا را فرا بگیرد؟‌ برای این‌ که‌ می ترسند، و خدا این‌ کار را خواهد کرد، «و نری فرعون‌ و هامان‌ و جنودهما منهم ما کانوا یحذرون»‌. مطلبی که‌ می خواهم‌ – چون‌ مجلس‌ ما مجلس‌ نشستیم‌ و گفتیم‌ و برخاستیم‌ نیست‌ ان شاء الله‌ و من‌ هم‌ به‌ این‌ نیت‌ نمی آیم‌، مطلبی که‌ میخواستم‌ – امشب‌ از این‌ مقدمه‌ استفاده‌ کنم‌ و ان شاء الله‌ شماها هم‌ استفاده‌ کنید، همین‌ جمله‌ی‌ آخری بود، که‌ حتما حضرت‌ ولی عصر تشریف‌ خواهد آورد، و شاید در زمان‌ ما باشد، و اگر در زمان‌ ما باشد… حالا نباشد هم‌ باز خودش‌ قربی است‌ به‌ پروردگار که‌ اهمیت‌ دارد که‌ خودمان را آماده‌ کنیم‌، بسازیم‌. آمادگی هم‌ این‌ نیست‌ که‌ تیر و کمان‌ را برداریم‌ یا شغلمان را تعطیل‌ کنیم! یک وقتی یک آقایی گفته‌ بود فلان‌ روز – که تعیین‌ وقت‌ هم‌ خودش‌ حرام است -‌ امام‌ زمان‌ می آید! یک عده‌ هم‌ ارادت‌ داشتند به‌ ایشان‌، همه‌ی‌ کار و کسبشان‌ را ترک کرده‌ بودند، در خانه‌ نشسته‌ بودند منتظر اعلام‌ ظهور بودند! نه،‌ شما کارهایت‌ را رو به‌ راه‌ کن‌، مرتب‌ باش،‌ پشت‌ مغازه‌ باشی از همانجا می روی، مسئله‌ای نیست‌ اصلا شاید نروی، رفتن‌ در کار نیست‌! شما کارَت‌ را به تو می گویند‌، باید بکنی! همه‌ هم‌ شهردار و نمیدانم‌ استاندار و فرماندار و اینها نمی شوند، هر کسی را بهر کاری ساختند، و مشغول‌ کار خودش‌ می شود‌، آنچه که‌ مهم است بنده‌ شدن است، بنده‌ بشوید.

ان شاء الله‌ امیدواریم‌ همه‌مان همانطوری که‌ اصحاب‌ سیدالشهدا علیه‌ السلام‌ بنده‌ی‌ خدا بودند بنده‌ باشیم‌ و محکم‌ بایستیم‌. در دعای عهد می خوانید که‌ خدایا! من‌ را جزء آن‌ کسانی قرار بده‌ که‌ «وصفت اهله‌ فی کتابک» وصف‌ کردی اهلش‌ را در قرآنت‌ و فرموده‌ای: «صفا کانهم‌ بنیان‌ مرصوص‌» یک صفی که‌ مثل‌ دیوار بتنی در مقابل‌ حوادث‌ قرار گرفته‌ علاوه‌ی‌ بر این‌ که‌ خودش‌ هیچ‌ فشاری رویش‌ نمی آید سنگری برای دیگران‌ هم‌ هست‌، پشت‌ او می روند‌ می ایستند که‌ از خطرات‌ محفوظ‌ باشند. شما ان شاء الله‌ طوری باشید که‌ در زیر سایه‌ی‌ هر یک از شما جمعی از خطرات‌ آخرالزمان‌ محفوظ‌ باشند. آنقدر انسان‌ پست‌ می شود‌ اگر این‌ راه‌ را حرکت‌ نکند، که‌ به‌ طفل‌ شیرخوار هم‌ رحم‌ نمی کند. می گویند‌ یک نفر از سلاطین،‌ از شاهان، به‌ لشگریانش‌ گفت‌ که‌ در بین‌ شماها این‌ همه‌ جنگ‌ کردید کسی هست‌ که‌ به‌ دلش‌ یک رحمی در یک لحظه‌ پیدا شده‌ باشد‌؟ یکی گفت‌: من‌! چه بود؟ یک بچه‌ی‌ شیر خواری افتاده‌ بود من‌ سرنیزه‌ را کردم‌ توی دهانش‌، این‌ خیال‌ کرد پستان است، مشغول‌ مکیدن‌ شد، اینجا دلم‌ سوخت‌! گفت:‌ تو سرباز به‌ درد من‌ نمیخوری! ببینید چه می شود‌ انسان‌! آقایان،‌ راه‌ خدا را پیش‌ بگیرید تا به‌ اینجا نرسید! این‌ آخر راههای حیوانی است، و همه اش‌ به‌ فکر خود بودن‌ و همه اش‌ به‌ فکر این‌ بودن‌ که‌ دنیای من‌ درست‌ بشود هر چه می خواهد بشود بشود‌! و الا این‌ سرباز دلیلی نداشت‌ که‌ این‌ کار را بکند‌، هدفش‌ این‌ بود که‌ پیش‌ افسرش‌ مقرب‌ باشد.

روز عاشورا خودشان‌ را نشان‌ دادند، همه‌ی‌ مردم‌ مسلمان‌ نشان‌ دادند رحم‌ در وجودشان‌ نبود. یک دانشمند آلمانی است‌‌ یک کتابی نوشته‌ که‌ ترجمه‌اش‌ شده‌ «حسین‌ و یارانش‌»، در این‌ کتاب‌ نوشته‌ که‌ اگر جریان‌ علی اصغر سیدالشهداء نبود ما یک جور دیگر‌ قضاوت‌ می کردیم‌ درباره‌ی‌ جریان‌ کربلا، و من‌ این‌ کتاب‌ را نمی نوشتم‌، فکر می کردم‌ دو دسته‌ با هم‌ جنگ‌ کرده‌اند، خواهی نخواهی یک دسته‌ مغلوب‌ می شود‌ یک دسته‌ هم‌ موفق‌ می شود‌! اما حسین‌ ابن‌ علی با آوردن‌ طفل‌ شیرخوارش‌ در میان‌ صحرای کربلا به‌ من‌ و تمام‌ دنیا گفت‌ که‌ من‌ با انسان‌ جنگ‌ نمی کردم!‌ من‌ با حیوانات‌، درنده‌ها – که‌ روز قیامت‌ بعید نیست‌ حیوانات‌ هم‌ گله‌ کنند که‌ چرا ما را تشبیه‌ به‌ آنها کردید؟ – من‌ با حیوانات‌ داشتم‌ جنگ‌ می کردم‌. هیچ‌ حیوانی حاضر نیست‌ لبهای تشنه‌ی‌ طفل‌ شیرخوار را ببیند‌، مخصوصا با آن‌ خصوصیتی که‌ حضرت‌ سیدالشهداء برای مردم‌ بیان‌ می کند‌ «اما ترونه‌ کیف‌ یتلذی عطشا»، آیا نمی بینید این‌ طفل‌ چگونه‌ دارد‌ در اثر کثرت‌ عطش‌ زبانش‌ را دور دهن‌ می گرداند‌، دهان‌ باز می کند‌ و می بندد‌، «فبینما هو یخاطبهم»‌ همین‌ طوری  که‌ دارد سیدالشهداء با مردم‌ حرف‌ می زند، « فأتاه سهم محدد مسموم له ثلاث شعب»، یک تیر سه‌ شعبه‌ی‌ زهر آلود آمد به‌ حلقوم‌ علی اصغر وارد شد. لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله …

أللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمُّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ.

نسئلک و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحب الزمان یا الله ….

یا رحمان یا رحیم یا قاضی الحاجات یا کافی المهمات

عجل لولیک الفرج

عجل لمولانا العزیز الفرج

خدایا فرج آقای ما را برسان

همه ما را از بهترین اصحاب و یارانش قرار بده

قلب مقدسش را از ما راضی بفرما

ایمان کامل به همه مان مرحمت بفرما

خدایا این عزاداری را قبول بفرما

پروردگارا به آبروی آقایمان حجة بن الحسن امراض روحی را از ما دور بفرما

مریضهای اسلام شفا مرحمت بفرما

امواتمان غریق رحمت بفرما

شهدایمان امام راحلمان غریق رحمت بفرما

عاقبتمان ختم بخیر بفرما

و عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان

 

جهت دانلود صوت کلیک کنید

جهت دانلود فیلم جلسه کلیک کنید

۲۰ جمادی الثانی ۱۴۱۲ قمری – ۲۷ آذر ۱۳۷۰ شمسی – فضائل‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 در زيارت‌ حضرت‌ معصومه‌ سلام‌ الله‌ عليها كه‌ ظاهرا از ناحية‌ حضرت‌ رضا عليه‌ السلام‌ دستور داده‌ شده‌، در آنجا عرض‌ مي‌كنيم‌ و ان‌ يرينا فيكم‌ السرور و الفرج‌. اي‌ خاندان‌ عصمت‌ خدا به‌ ما نشان‌ بده‌ سرور و فرج‌ را در شماها. ما يكروز هم‌ ببينيم‌ روز آقائي‌ شماست‌ اي‌ اهل‌ عصمت‌. يك‌ روز هم‌ ببينيم‌ كه‌ روز سرور شماست‌ ان‌ يرينا فيكم‌ السرور و الفرج‌. روز فرج‌ شماست‌. روزي‌ است‌ كه‌ شما خوشحاليد. و الا اين‌ اعياد همانطوري‌ كه‌ عرض‌ مي‌كردم‌ براي‌ يكي‌ از دوستان‌، خوشحاليها نسبيه‌. يعني‌ مثلا روز تولد فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها براي‌ اولياء خدا براي‌ روز عاشورا فرق‌ ميكنه‌. در اين‌ روز نسبت‌ به‌ آن‌ روز خوشحالند. و الا براي‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ عيدي‌ باقي‌ نگذاشتند. خدا لعنتشون‌ كنه‌ آنهائي‌ را كه‌ در خانة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را بستند و نگذاشتند كه‌ اين‌ خورشيد پرنور الهي‌ بر دنيا نورافشاني‌ كنه‌. و الا خداي‌ تعالي‌ انسان‌ را بر بيشتري‌ از مخلوقش‌ فضيلت‌ داده‌. فضيلت‌ انسان‌ به‌ جنبه‌هاي‌ روحي‌ اوست‌، به‌ ارزش‌ روحي‌ اوست‌، و همين‌ امروز صحبت‌ مي‌كرديم‌ با بعضي‌ از دوستان‌، ميگفتيم‌ كه‌ بعضي‌ها دنبال‌ علائم‌ ظهور مي‌گردند. مثلا آيا فلان‌ قسمت‌ وبا آمده‌ يا نيامده‌ و يا مثلا زلزله‌ چطور شده‌، اينها خيلي‌ علائم‌ جزئي‌ است‌. و زياد اهميت‌ نداره‌. علامت‌ ظهور امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ خورد كردن‌ گردن‌ قدرتمندان‌ عالم‌ كه‌ ديشب‌ شنيديد كه‌ رئيس‌ جمهور شوروي‌ گفت‌ ديگه‌ شوروي‌ وجود نداره‌. دو تا ابرقدرت‌ داشتيم‌ شرق‌ و غرب‌. شرقش‌ از بين‌ رفت‌. انشاء الله‌ به‌ همين‌ زودي‌ غربش‌ هم‌ از بين‌ ميره‌ و صراط‌ مستقيم‌ كه‌ صراط‌ ولايت‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارته‌ انشاء الله‌ در مقابلمون‌ قرار خواهد گرفت‌ كه‌ در دعاي‌ ندبه‌ عرض‌ مي‌كنيم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ تو را اي‌ امام‌ زمان‌ در جلوي‌ ما قرار بده‌ و ما عقب‌ سر تو حركت‌ كنيم‌. در اواخر دعاست‌ كه‌ خدايا وجعل‌ مستقره‌ لنا مستقرا و مقاما و اتمم‌ نعمتك‌ به‌ تقدير اياه‌ امامنا. خدايا اول‌ كاري‌ كه‌ ميكني‌ مستقر او را مستقر ما قرار بده‌. محل‌ زندگي‌ او را محل‌ زندگي‌ ما قرار بده‌. و اجعل‌ مستقره‌ لنا مستقرا و مقاما. انسان‌ جائي‌ زندگي‌ بكنه‌ كه‌ امام‌ زمان‌ هم‌ همانجا زندگي‌ ميكنه‌. و اتمم‌ نعمتك‌ بتقديمك‌ اياه‌ امامنا، خدايا نعمتت‌ را تمام‌ كن‌ بر ما كه‌ چه‌ كنه‌؟ بتقديمك‌ اياه‌ امام‌ زمان‌ ما را براي‌ ما جلودار قرار بده‌. امامنا. تا كجا؟ همين‌ دنيا؟ همين‌ يكي‌ دو روز؟ نه‌ حتي‌ توردنا جنانك‌. حتي‌ توي‌ بهشت‌. دست‌ از اين‌ آقا برنمي‌ داريم‌. اين‌ آقايي‌ است‌ كه‌ هميشه‌ بايد امام‌ ما باشه‌. هميشه‌ بايد جلودار ما باشه‌. واسطة‌ بين‌ خدا و ما باشه‌. خدا هرچه‌ بر ما از نعمت‌ نازل‌ ميكنه‌، بايد بوسيلة‌ اين‌ آقا باشه‌. نصيبمون‌ شده‌، خوبش‌ هم‌ نصيبمون‌ شده‌. بهترينش‌ نصيبمون‌ شده‌. كسي‌ نصيبمون‌ شده‌ كه‌ تمام‌ انبياء و اولياء و تمام‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ و حتي‌ خود خدا انتظارش‌ را مي‌كشند. عجيبه‌. در آيات‌ قرآن‌ ملاحظه‌ كنيد خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد فانتظروا، همه‌اتون‌ منتظر باشيد. در مرحلة‌ اول‌ انبياء بايد منتظر باشند. اولياء، بايد منتظر باشند. مردم‌، بايد منتظر باشند مظلومين‌، مستضعفين‌، اونهايي‌ كه‌ در دنيا ضعيف‌ واقع‌ شدند همه‌ منتظر باشند و تنها نيستيد در اين‌ انتظار. اني‌ معكم‌ من‌ المنتظرين‌. منهم‌ با شما منتظرم‌. خوب‌ انتظار خدا چيه‌؟ خدا ديگه‌ چرا انتظار ميكشه‌؟ دست‌ خودشه‌. نه‌ دست‌ خدا نيست‌ به‌ يك‌ معنا. بايد اين‌ بچه‌هاي‌ كلاس‌ تربیتی‌ الهي‌ در اين‌ مكتب‌ رشد كنند، لياقت‌ پيداكنند، بشريت‌ بايد يك‌ ارزشي‌ پيدا كنه‌، از مرحلة‌ حيواني‌ خودش‌ را نجات‌ بده‌، به‌ مرحلة‌ لااقل‌ انساني‌ برسونه‌. چون‌ آن‌ بزرگوار كه‌ بيايد با انسانها بايد صحبت‌ كنه‌ و اين‌ را از گوشمون‌ بيرون‌ كنيم‌ كه‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ وقتي‌ كه‌ بياد فقط‌ به‌ جنبه‌هاي‌ ماديمون‌ ميرسه‌. همون‌ جنبه‌هاي‌ حيوانيمون‌ را تقويت‌ مي‌كنيم‌. اين‌ جنبه‌هاي‌ مادي‌ و دنيايي‌ و حيواني‌ براي‌ اوليا خدا در كنار واقعيتها قرار گرفته‌. اونهم‌ ممكنه‌ در كنارش‌ باشه‌. اما اين‌ را بدانيد تشريف‌ مي‌آورد دنيا را پر از عدل‌ و داد ميكنه‌ بعد از آنكه‌ پر از ظلم‌ و جور شده‌ باشه‌ و علاوه‌ بر اين‌ افكار را رشد مي‌ده‌ معارف‌ را در سطح‌ بسيار بالايي‌ تعليم‌ به‌ مردم‌ ميده‌ كه‌ من‌ يك‌ وقتي‌ حالا اين‌ يك‌ جمله‌اي‌ بود كه‌ بهم‌ الهام‌ شد ظاهرا كه‌ جاهلترين‌ مردم‌ بعد از زمان‌ ظهور از اعلم‌ علماي‌ قبل‌ از ظهور، اينها بالاترند. ببينيد چي‌ ميشه‌؟ و تمام‌ اين‌ فشاري‌ كه‌ امروز از جهت‌ جهل‌ و ناداني‌ و توجه‌ به‌ ماديات‌ و توجه‌ به‌ دنيا متوجه‌ به‌ ما شده‌ از آن‌ ساعتي‌ شد كه‌ آمدند در خانة‌ فاطمة‌ زهرا را آتش‌ زدند. شما فكر نكنيد ظلم‌ آنها همان‌ ساعت‌ بود تمام‌ شد. نه‌. تا امروز ، تا فردا و تا زماني‌ كه‌ حضرتش‌ ظهور كنه‌ و تا زماني‌ كه‌ آنهائي‌ كه‌ در خانة‌ فاطمة‌ زهرا را آتش‌ زدند، آتش‌ نزنه‌ و خاكسترشون‌ را به‌ باد نده‌، آن‌ در را باز نكنه‌، كارها درست‌ نميشه‌. بايد آن‌ در را باز كنه‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌. اين‌ در آتش‌ خورده‌ را بايد حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ فداه‌ و جان‌ همه‌ به‌ قربانش‌، بايد بياد آن‌ در را ترميم‌ كنه‌. دومرتبه‌ ان‌ در باز بشه‌ به‌ روي‌ بشريت‌. در دعاها داريم‌. همين‌ چند لحظة‌ قبل‌ از منبر ديدم‌ توي‌ زبانم‌ افتاده‌ كه‌ ميگم‌ اللهم‌ بفاطمة‌ و ابيها و بعلها و بنيها و السر المستودع‌ فيها اين‌ دعا عجيبه‌، هي‌ تكرار ميشد همينجور نمي‌دونم‌ حالا، گاهي‌ چيزها براي‌ همه‌اتون‌ پيش‌ آمده‌، يك‌ چيزي‌ توي‌ زبانتون‌ مي‌افته‌ يك‌ كلمه‌اي‌، شعري‌، جهتي‌ نداشته‌ باشه‌، نقدا اين‌ جمله‌، يك‌ قدري‌ روي‌ اين‌ جملة‌ و سرا مستودع‌ فيها فكر مي‌كردم‌. خدايا به‌ حق‌ فاطمه‌ و پدر فاطمه‌، و بحق‌ فاطمه‌ و شوهر فاطمه‌، معلومه‌ كه‌ خدا فاطمه‌ را آنقدر دوست‌ داره‌ كه‌ مايل‌ است‌ اسم‌ شريفش‌ برده‌ بشود و به‌ حق‌ فاطمه‌ و دو فرزند فاطمه‌ و سري‌ كه‌ در او به‌ وديعت‌ گذاشتي‌. يك‌ دفعه‌ توي‌ ذهنم‌ آمد حالا مي‌تونم‌ درباره‌اش‌ حرف‌ بزنم‌ و به‌ همين‌ مناسبت‌ مي‌دونم‌ خود فاطمة‌ زهرا دوست‌ داره‌ امشب‌ دربارة‌ فرزندش‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌، چون‌ به‌ خدا قسم‌ تا زماني‌ كه‌ اين‌ آقا ظهور نكنه‌، بازوي‌ فاطمة‌ زهرا شكسته‌ است‌، پهلويش‌ شكسته‌ است‌. ما خيال‌ مي‌كنيم‌ پهلوي‌ زهرا و بازوي‌ زهرا، خوب‌ از دنيا رفت‌ و تمام‌ شد. تا وقتي‌ در دنيا حكومت‌ عدل‌ الهي‌ جهاني‌، حكومت‌ پروردگار مستقر نشه‌، فاطمة‌ زهرا همين‌ حال‌ را دارد، ناله‌ها ميكند، فريادها ميكنه‌، و سر المستودع‌ فيها، آن‌ سر مستودع‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداهه‌ كه‌ ما امشب‌ اگر بخواهيم‌ دستمون‌ به‌ دامن‌ فاطمة‌ زهرا بند بشه‌، انشاء الله‌ مشمول‌ شفاعتش‌ باشيم‌، دنيا و آخرتمون‌ را اين‌ بي‌ بي‌ واسطه‌ بشود اصلاح‌ بشه‌، فقط‌ و فقط‌ راهش‌ اين‌ است‌ كه‌ امشب‌ از خدا بخواهيد كه‌ خدا اين‌ فرزند عزيزش‌ را، اين‌ سر مستودع‌ فيهش‌ را، اين‌ شخصيت‌ بزرگواري‌ كه‌ خدا منتظرشه‌، اين‌ شخصيتي‌ كه‌ خيلي‌ عجيبه‌. امام‌ صادق‌ از ائمة‌ ديگر هم‌ نقل‌ شده‌، و اينها كلشون‌ نور واحدند. امام‌ صادق‌ ميگه‌ كه‌ اگر من‌ لو ادركته‌، اگر من‌ دركش‌ مي‌كردم‌، تمام‌ عمر خدمتگزارش‌ بودم‌. تمام‌ عمر خدمتگزار اين‌ آقا بودم‌ كه‌ مي‌آيد و حكومت‌ الهي‌ را در روي‌ زمين‌ مستقر ميكنه‌. يك‌ عده‌ آمدند خدمت‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ ديدند كه‌ حضرت‌ صادق‌ نشسته‌ داره‌ گريه‌ ميكنه‌ و اشك‌ ميريزه‌ و با انگشت‌ روي‌ زمين‌ ميكشد. از حضرت‌ سؤال‌ كردند آقا خداي‌ نكرده‌ مصيبتي‌ بر شما وارد شده‌؟ خبريست‌؟ حضرت‌ فرمود فكر مي‌كردم‌ دربارة‌ شيعيان‌، شيعيانم‌، دوستانم‌ در آخر الزمان‌، اينها مثل‌، به‌ تعبير من‌، مثل‌ گوسفندهايي‌ كه‌ از چوپان‌ دور افتاده‌ و دچار گرگها شده‌ است‌. واقعا عجيب‌. يا بقية‌ الله‌ ما شب‌ شهادت‌ مادرتون‌ زهرا در همين‌ مجلس‌ گريه‌ كرديم‌، امشب‌ هم‌ گريه‌ كنيم‌؟ شما مي‌پسنديد؟ مي‌آئيد امشب‌ خودتون‌ از خدا بخواهيد، خودتون‌ از خدا بخواهيد كه‌ فرجتون‌ را خدا برسانه‌ و اينهمه‌ گرفتاري‌ و بدبختي‌ كه‌ دچار شده‌اند مردم‌ مسلمان‌، برطرف‌ بشود. و سر المستودع‌ فيها. اين‌ وجود مقدس‌، من‌ فكر مي‌كنم‌ از همه‌ منتظرتر براي‌ ظهور امام‌ زمان‌، فاطمة‌ اطهر باشه‌. از همه‌ بيشتر او انتظار داره‌. چون‌ بيشتر از همه‌ دلش‌ به‌ حال‌ دوستانش‌ مي‌سوزه‌. در روز قيامت‌ دارد وقتي‌ كه‌ پروردگار متعال‌ او را اجازة‌ ورود به‌ بهشت‌ ميدهد، با آن‌ تجليل‌ و عظمتي‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا وارد قيامت‌ ميشود، عرض‌ مي‌كند پروردگارا در دنيا كه‌ قدر مرا نفهميدند، كسي‌ قدر مرا نشناخت‌. امروز هم‌ مردم‌ چشمها را بستند و وارد محشر شدم‌ و بعد وارد بهشت‌ بشوم‌. خداي‌ تعالي‌ صدا مي‌زند اي‌ حبيبه‌ام‌، اي‌ محبوبه‌ام‌. بعله‌. خدا هم‌ محبوبه‌اي‌ دارد بنام‌ فاطمة‌ زهرا. اي‌ محبوبه‌ام‌ برگرد به‌ محشر تمام‌ دوستانت‌، دوستان‌ فرزندانت‌، همه‌ را شفاعت‌ كن‌ و وارد بهشتشون‌ كن‌. برميگرده‌ توي‌ محشر. مثل‌ مرغي‌ كه‌ دانه‌هاي‌ خوب‌ را از ميان‌ دانه‌هاي‌ بد جمع‌ ميكنه‌، همة‌ محبينش‌ را و محبين‌ دوستانش‌ را، من‌ در يك‌ روايت‌ ديدم‌ يك‌ نفر مي‌آيد جلوي‌ فاطمة‌ زهرا را ميگيره‌ كه‌ يا فاطمه‌ من‌ هم‌ به‌ تو حقي‌ دارم‌ مرا شفاعت‌ كن‌. حضرت‌ مي‌فرمايد تو چه‌ حقي‌ به‌ من‌ داري‌؟ ميگه‌ من‌ در روز تابستاني‌ بود، ديوار منزلم‌ بلند بود. ديوار منزل‌ من‌ سايه‌ انداخته‌ بود و يكي‌ از فرزندانت‌ آمد زير ساية‌ ديوار منزل‌ من‌ نشست‌ و قدري‌ استراحت‌ كرد. من‌ اينقدر حق‌ دارم‌ به‌ شما. حضرت‌ او را هم‌ شفاعت‌ ميكنه‌. ببينيد شفاعت‌ كبري‌. شفيعة‌ روز جزاست‌. همه‌ را وارد بهشت‌ ميكنه‌. به‌به‌. در دنيا هم‌ شفيعه‌ است‌. شما فكر نكنيد، همين‌ امشب‌ انشاء الله‌ رفتيد به‌ منزل‌، رو كنيد طرف‌ قبله‌، طرف‌ قبر مطهرش‌، حالا مي‌خوايد بريد به‌ بقيع‌ مانعي‌ نداره‌، مي‌خوايد بريد كنار قبر رسول‌ اكرم‌، اشكالي‌ نداره‌. هر جا كه‌ هست‌ روح‌ مقدسش‌ احاطة‌ بر ماسوي‌ الله‌ داره‌. يعني‌ اگر الان‌ با چشم‌ دل‌ نگاه‌ كنيد، فاطمة‌ زهرا در همين‌ مجلس‌ هم‌ نظر لطف‌ داره‌. در همه‌ جا. چند مرتبه‌ بگيد يا مولاتي‌ يا فاطمة‌ اغيثيني‌. اي‌ مولاي‌ من‌، اي‌ خانم‌، اي‌ سرور، اي‌ كسي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ تو مباهات‌ ميكنه‌، محبوبة‌ پروردگاري‌، به‌ من‌ پناه‌ بده‌. بريد در پناه‌ فاطمة‌ معصومه‌ سلام‌ الله‌ عليها و دين‌ و دنياتون‌ را به‌ آن‌ بي‌بي‌ بسپاريد و از آن‌ حضرت‌ فرج‌ فرزندش‌ را بخواهيد. بي‌بي‌ خودت‌ واسطه‌ بشو. بخدا قسم‌ يك‌ اشكال‌ داره‌ امر فرج‌ و كار فرج‌ و آن‌ خواستن‌ ماست‌

 فايده‌اش‌ همينه‌ كه‌ اظهار ميكنيم‌ كه‌ ما آقامون‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ را مي‌خوايم‌. آماده‌ايم‌. آمادة‌ پذيرفتنش‌ هستيم‌. اگر او بياد هواهاي‌ نفساني‌ را كنار مي‌ريزيم‌ خواسته‌هاي‌ درونيمون‌ را دور مي‌ريزيم‌ و جان‌ و مال‌ و هر چه‌ داريم‌ در راهش‌ تقديم‌ مي‌كنيم‌. اين‌ حالت‌ را اگر همة‌ مردم‌ هرچه‌ بيشتر بهتر. به‌ جهت‌ اينه‌ آنهايي‌ كه‌ اين‌ آمادگي‌ را ندارند بالاخره‌ بايد در حكومت‌ حضرت‌ مهدي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بايد تكليف‌ يكسره‌ بشه‌. آنهايي‌ كه‌ اين‌ آمادگي‌ را ندارند يا بايد طبعا يا بايد با زحمت‌ زياد آنها را آماده‌اشون‌ كرد و درستشون‌ كرد و اصلاحشون‌ كرد و يا بايد اين‌ عده‌ افرادي‌ كه‌ مزاحم‌ ديگران‌ هستند، به‌ درك‌ واصل‌ شوند. پس‌ بنابراين‌ اين‌ آمادگي‌ از هر چيزي‌ فرج‌ را جلوتر مي‌اندازه‌. ظهور حضرت‌ را باصطلاح‌ نزديكتر ميكنه‌. آمادگي‌. هم‌ شماها كه‌ شيعه‌ هستيد و معتقديد، يك‌ آمادگي‌ پيدا كنيد.

 يك‌ نفري‌ بود از دوستان‌ امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌. اظهار باصطلاح‌ انتظار مي‌كرد و ضمنا سيگار هم‌ مي‌كشيد. من‌ بهش‌ گفتم‌ خوب‌ الان‌ حضرت‌ تشريف‌ بياورند شما دهنت‌ بوي‌ سيگار ميده‌ ممكنه‌ حضرت‌ خوششون‌ نياد. خدا ميدونه‌ از اون‌ لحظه‌ ديگه‌ سيگار نكشيد. ببينيد اين‌ معناي‌ انتظاره‌، آمادگي‌. هر كاري‌ كه‌ در زندگيتون‌ ولو احتمال‌ ميديد امام‌ زمان‌ خوشش‌ نياد. اين‌ را بايد از بين‌ ببريد. احتمال‌. عجيبه‌ها. به‌ جهت‌ اينكه‌ دوست‌ معناش‌ همينه‌. ما يك‌ مجلسي‌ رفته‌ بوديم‌. ديدم‌ اين‌ شخص‌ يك‌ چيزي‌ را برميداره‌ آنطرف‌ مي‌گذاره‌. حالا خصوصياتش‌ را نمي‌خوام‌ نقل‌ كنم‌. خيلي‌ اصرار داشت‌، بعضي‌ها مي‌گذاشتند اين‌ بر ميداشت‌. گفت‌ آن‌ شخص‌ را من‌ خيلي‌ دوستش‌ دارم‌ از اين‌ غذا خوشش‌ نمي‌آد. نمي‌خوام‌ جلوي‌ او باشه‌. شما يك‌ شخصي‌ داشته‌ باشيد خيلي‌ دوستش‌ داشته‌ باشيد، از يك‌ چيزي‌ احتمال‌ بديد بدش‌ مي‌آيد، انجام‌ نميديد. احتمال‌ كافيه‌. بايد ما يك‌ همچين‌ آمادگي‌ داشته‌ باشيم‌ كه‌ اگر يك‌ چيزي‌ را، چه‌ در صفاتمون‌، چه‌ در اخلاقیاتمون‌، چه‌ در اعمالمون‌، چه‌ در كردارمون‌ كه‌ آقا احتمالا خوشش‌ نياد، ترك‌ بكنيم‌. يك‌ چيزي‌ را ترك‌ كرديم‌ كه‌ آقا خوشش‌ مي‌آد كه‌ در ما باشه‌، انجام‌ ميديم‌. اين‌ معناي‌ انتظاره‌. بعضي‌ها ميگن‌ كه‌ انتظار، خيال‌ كردند كه‌ انتظار اينه‌ كه‌ بريد منزل‌ بگيريد بخوابيد و منتظر باشيد تمام‌ كارها را امام‌ زمان‌ درست‌ كنه‌. اين‌ غلطه‌، اين‌ معناي‌ انتظار نيست‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ اين‌ معناي‌ شانه‌ از زير بار خالي‌ كردن‌ است‌ و كارها را به‌ دوش‌ حضرت‌ انداختنه‌. مردم‌ را بايد وادار به‌ اين‌ فكر كرد. شما اگر يك‌ معلمي‌ سر كلاس‌ علاقه‌ داشته‌ باشيد و مي‌خواهيد زود درس‌ را شروع‌ كنه‌، مي‌ريد توي‌ صحن‌ دانشگاه‌ بچه‌ها را جمع‌ مي‌كنيد، بيائيد، بيائيد بنشينيد مي‌خوايد درس‌ شروع‌ بشه‌. همه‌ را مي‌آوريد مي‌نشونيدش‌. بعد هم‌ استاد، استاد هم‌ انتظار داره‌، منتظره‌ همة‌ شاگردان‌ بيايند سر كلاس‌ درس‌ را شروع‌ كنه‌. يك‌ وقت‌ طلبه‌ بوديم‌ يك‌ استادي‌ داشتيم‌ ايشان‌ مي‌رفت‌ توي‌ اطاق‌ كنار مدرس‌ مي‌نشست‌، منتظر بود كه‌ همة‌ طلبه‌ها بيايند بنشينند و بعد بياييند درس‌ را شروع‌ كنند. قاعده‌اش‌ هم‌ همينه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ همه‌ بايد بيايند. ايشان‌ دير مي‌كرد، طلبه‌ها دير مي‌كردند، گاهي‌ نيم‌ ساعت‌ از وقت‌ ميگذشت‌ و درس‌ شروع‌ نميشد. ما يك‌ روز رفتيم‌ خدمت‌ ايشان‌ گفتيم‌ آقا اين‌ كه‌ نميشه‌ كه‌. گفت‌ چيكار كنيم‌؟ گفتم‌ اجازه‌ بديد من‌ طلبه‌ها را جمعشون‌ ميكنم‌ مي‌آورمشون‌. طلبه‌ها را مي‌آورم‌ وارد مدرسشون‌ ميكنم‌، همه‌ بنشينند و بعد جنابعالي‌ بيائيد درس‌ بدهيد. خدا پدرت‌ را بيامرزه‌. وقتي‌ هم‌ از بين‌ نميره‌. خدا پدرت‌ را بيامرزه‌. ما هم‌ از فردا آمديم‌، طلبه‌ها يكي‌ آنجا ايستاده‌، يكي‌ با رفيقش‌ حرف‌ ميزنه‌، آقا بريد بريد. دقيقا بيست‌ دقيقه‌ زودتر از هر روز درس‌ شروع‌ شد. اين‌ راه‌ اللهم‌ عجل‌ لوليك‌ الفرجه‌. بر همة‌ شماها واجب‌ و لازمه‌ كه‌ هر كسي‌ از دوستانتون‌ را آماده‌ كنيد براي‌ تدريس‌ اين‌ استاد بزرگ‌ ازلي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ مهياش‌ كرده‌ براي‌ اينكه‌ آخرين‌ تعليمات‌ را به‌ بشريت‌ بدهد. كمك‌ كنيد. بريد ببينيد اين‌ بيكارها چه‌ مي‌كنند. هي‌ كمكشون‌ به‌ بيكاري‌ نكنيد. اينهمه‌ جوان‌، عصر جمعه‌، صبح‌ جمعه‌ در اين‌ سينماها، چي‌ مي‌بينيد آخه‌. همينهايي‌ است‌ كه‌ توي‌ تلويزيون‌ هم‌ هست‌. توي‌ اين‌ باصطلاح‌ باشگاههاي‌ ورزشي‌، اينهمه‌ صد هزار نفر، ببينيد چي‌ مي‌بينيد. بيائيد يك‌ خورده‌اي‌ برويد امامتون‌ را بشناسيد، معارف‌ تحصيل‌ كنيد، تزكية‌ نفس‌ كنيد، به‌ كمالات‌ مبرسيد. خودتون‌ را تنها نجات‌ داديد فايده‌اي‌ نداره‌. قو انفسكم‌ و اهليكم‌ نارا. هم‌ خودتون‌، هم‌ اهلتون‌، هم‌ رفقاتون‌، هم‌ دوستانتون‌ همه‌ را از آتش‌ جهنم‌ نجات‌ بديد. اين‌ وظيفه‌ است‌. اين‌ جمله‌ را من‌ امشب‌ جدا بخاطر شب‌ تولد حضرت‌ زهرا ميگم‌. اگر مي‌خوايد اين‌ دل‌ ريش‌ ريش‌، اين‌ پهلوي‌ شكسته‌، من‌ نمي‌خوام‌ يك‌ حرفهايي‌ بزنم‌ كه‌ شما را امشب‌ محزونتون‌ كنم‌، اين‌ بازوي‌ شكسته‌، اين‌ خانمي‌ كه‌ اينقدر عظمت‌ دارد كه‌ خدا در عالم‌ وجود يك‌ محبوبه‌ براي‌ خودش‌ تعيين‌ كرده‌ و اون‌ فاطمة‌ زهراست‌. اگر مي‌خواهيد امشب‌ از شما راضي‌ بشه‌ تصميم‌ بگيريد مردم‌ را آمادة‌ براي‌ ظهور حضرت‌ بقية‌ الله‌ بكنيد. در هر مجلسي‌ كه‌ مي‌نشينيد صحبت‌ كنيد. چقدر حرف‌ دنيا مي‌زنيد. همون‌ تكرار همون‌ حرفهاست‌. هر كسي‌ دنياش‌ را بالاخره‌ يك‌ جوري‌ تأمين‌ ميكنه‌. توي‌ مجالس‌ عروسي‌، مجالس‌ جشن‌، مجالس‌ عزا، هر جا مي‌نشينيد آقا از آقا چه‌ خبر. آيا چه‌ جوري‌ ميشه‌ كه‌ امام‌ زمان‌ بياد. خنديدند مسخره‌ات‌ كردند، عيبي‌ نداره‌. در راه‌ امام‌ زمان‌ مسخره‌ شدن‌ اشكالي‌ نداره‌، دوستانتون‌ را وادار كنيد، شما همه‌اتون‌ افرادي‌ هستيد كه‌ هر كدامتون‌ در يك‌ بخشي‌ هستيد، در يك‌ افراد جمعيتي‌ هستيد. از هيچي‌ هم‌ نترسيد بگذاريد بگند شما امام‌ زماني‌ هستيد. ترسي‌ نداره‌. هيچ‌ اشكالي‌ نداره‌.

 و امشب‌ ما يك‌ برنامة‌ كه‌ دل‌ فاطمة‌ زهرا را مطمئنم‌ خوشحال‌ ميكنه‌ داريم‌ و آن‌ اينكه‌ جناب‌ آقاي‌ علوي‌ كه‌ بحمدالله‌ با اينكه‌ در دانشگاه‌ هم‌، در تحصيلات‌ علمي‌ دينيشون‌ در هر دو هم‌ استادند و هم‌ متعلم‌. امشب‌ مي‌خواند چون‌ فرزندند ديگه‌، من‌ گفتم‌. الان‌ به‌ بعضي‌ از سيدهاي‌ توي‌ مجلس‌ هم‌ برميخوره‌، بخوره‌، اين‌ سيدي‌ كه‌ يك‌ نشانه‌اي‌ از خودش‌ نمي‌گذاره‌ كه‌ افتخار بكنه‌ كه‌ من‌ سيدم‌، چه‌ عرض‌ كنم‌، افتخاري‌ داره‌ آخه‌. من‌ سيدم‌. پسر پيغمبرم‌. اين‌ به‌ هر صورتي‌ هست‌ خودت‌ را نشون‌ بده‌. ننگت‌ مي‌كنند التماس‌ دعا. روز قيامت‌ هم‌ با اجدادت‌ خداحافظي‌ كن‌. چه‌ ننگي‌ داره‌. يك‌ علامتي‌، سابق‌ موي‌ سرشون‌ طوري‌ بود كه‌ شناخته‌ ميشد اينها سيدند. يك‌ علامتي‌، يك‌ نشانه‌اي‌. بايد سادات‌ يك‌ كسي‌ از من‌ پرسيد كه‌ اين‌ لباس‌ روحانيت‌ از كي‌ درست‌ شد؟ گفتم‌ اين‌ لباس‌ شما بايد پرسيد از كي‌ درست‌ شد، اين‌ لباس‌ روحانيت‌ پيغمبر كه‌ داشته‌، قبلش‌ را كه‌ نمي‌دونيم‌. چون‌ پيغمبر هم‌ عمامه‌ داشته‌ هم‌ عبا داشته‌ هم‌ قبا. مي‌خوايد روايت‌ را نگاه‌ كنيد. حتي‌ دعا داره‌ كه‌ وقتي‌ مي‌خواد عمامه‌ سرتون‌ بگذاريد دعا بخونيد اللهم‌ توجني‌ بتاج‌ الايمان‌، دعا را، دعا داره‌، عمامه‌ اينجوريه‌. قبا هم‌ كه‌ قباي‌ پيغمبر عرض‌ كردم‌ در موزة‌ تنكاوي‌، يك‌ موزه‌اي‌ است‌ در تركيه‌، ثل‌ حرمي‌ براش‌ درست‌ كردند، قباي‌ پيغمبر را گذاشتند توي‌ جعبه‌، ضريحي‌ داره‌ و تشكيلاتي‌ سالي‌ يك‌ دفعه‌ هم‌ نشونش‌ مي‌دهند. حديث‌ كساء را شنيديد. پس‌ اين‌ لباس‌ اين‌ سابقة‌ تاريخي‌اشه‌. لباس‌ شما، اين‌ كت‌ و شلوار اين‌ از مستحدثات‌ بعله‌ رضاخان‌ ملعونه‌ در ايران‌. حالا در خارج‌ از ايران‌. حالا نمي‌گم‌ همه‌ كت‌ هايتون‌ را دربياريد و از فردا عبا، حالا ديگه‌ مال‌ يك‌ عدة‌ خاصي‌ شده‌ لباس‌. اما مال‌ ما تاريخش‌ از زمان‌ پيغمبر و قبل‌ از پيغمبره‌ و اونهم‌ بهتون‌ عرض‌ كنم‌. خدايا تو شاهدي‌ كه‌ اين‌ حرف‌ را روي‌ عقيده‌ ميگم‌ و روي‌ اعتقاد كه‌ نوكري‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ از رئيس‌ جمهوري‌ خوب‌ عادل‌ كه‌ نوكر امام‌ زمان‌ نباشه‌، مقامش‌ بالاتره‌. نوكر امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌، خوب‌ مردم‌ اهل‌ دنيا هستند، خوب‌ دنياشون‌ مال‌ خودشون‌، هر چي‌ مي‌خوان‌. نوكري‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ از هر كاري‌، از هر چيزي‌ بهتره‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ نوكر، نوكر هر كسي‌ ارزشش‌ به‌ آن‌ آقاشه‌. يك‌ كسي‌ رفته‌ بود نوكر يك‌ سرهنگ‌ چي‌ شده‌ بود آن‌ زمانها. گفتم‌ تو جاي‌ ديگري‌ را پيدا نكردي‌ كه‌ نوكرش‌ بشي‌، اين‌ ظالم‌ ستمگر چه‌. همه‌ تف‌ و لعنتش‌ مي‌كردند، هر چي‌ او ظلم‌ مي‌كرد مظلومها مي‌آمدند اين‌ را فحشش‌ مي‌دادند. اينهم‌ يك‌ نوكره‌. يك‌ نوكر هم‌ باصطلاح‌ نوكر حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ فداهه‌ كه‌ چه‌ عرض‌ كنم‌. از هر كسي‌، من‌ اين‌ را روي‌ اعتقاد ميگم‌، از هر فردي‌ از افراد، هر چي‌ شما بخوايد بگيد، هر چي‌ امام‌ زمان‌ خودش‌ ارزش‌ داره‌، نوكرهاش‌ هم‌ ارزش‌ دارند بر ديگران‌، بروبرگرد هم‌ نداره‌.

 يك‌ وقتي‌ ما لبنان‌ بوديم‌. اون‌ رئيس‌ دانشگاه‌ لبنان‌ با ما رفيق‌ بود. گفت‌ وضع‌ لبنان‌ در همه‌. مي‌خواهيد يك‌ دكترا به‌ شما بديم‌ شما از حالا بشيد دكتر. يك‌ دكتر در حقوقي‌، نه‌ دكتر پزشكي‌ كه‌ مزاحم‌ دكترها بشيم‌. نه‌. گفتم‌ نه‌ ما كسر نداريم‌ كه‌ از اين‌ جهت‌ باصطلاح‌ كسرمون‌ را جبران‌ كنيم‌. همين‌ كه‌ بگن‌ طلبه‌ از سرمون‌ هم‌ زياده‌. حالا امشب‌ ايشان‌ عرض‌ كردم‌ هم‌ در دانشگاه‌، البته‌ اين‌ افتخاري‌ نيست‌. اما اين‌ افتخاري‌ كه‌ ايشان‌ دارند فرزند پيغمبرند و فرزند علي‌ بن‌ ابيطالبند و لقب‌ شما علوي‌ است‌، شما سيد علوي‌ هستيد يا لقبتون‌ علوي‌ است‌؟ لقبمون‌ علويه‌. چون‌ گاهي‌ ميشه‌ بعضي‌ ساداتي‌ كه‌ از اولاد فاطمة‌ زهرا نيستند و فقط‌ از اولاد علي‌ بن‌ ابيطالبند اونها را هم‌ علوي‌ ميگند. گاهي‌ هم‌ لقب‌ الحمد لله‌ البته‌ سادات‌ علوي‌ آنطوري‌ هم‌ كه‌ فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا نباشند، نصفي‌ از مقام‌ سيادت‌ را دارند ولي‌ نصفش‌ كسره‌. خوب‌ الحمد الله‌، امشب‌ به‌ نام‌ فاطمة‌ زهرا، در استادند الحمد لله‌. ولي‌ در مجلس‌ گفت‌ كه‌ يك‌ مجلس‌ مختصر ما را و من‌ اين‌ افتخار را داشتم‌ از اول‌ طلبگي‌ خودم‌ كه‌ حدود يك‌ وقتي‌ حساب‌ كرده‌ بودم‌ سيصد نفر، ولي‌ حالا بيشتر شده‌. بنظرم‌ بيشتر شده‌، افراد را عمامه‌ به‌ سرشون‌ گذاشتم‌ و بهشون‌ سفارش‌ كردم‌ كه‌ مواظب‌ باشيد اين‌ عمامه‌اتون‌ الان‌ سه‌ نفر ديگرشون‌ هم‌ آقايون‌ اينجا تشريف‌ دارند. آن‌ آقايي‌ كه‌ البته‌ بعد از آقاي‌ نعمتي‌ نشستند، اهل‌ مشهد نيستند، آقاي‌ رفيعي‌ هم‌ مثل‌ اينكه‌ جاي‌ ديگه‌ معمم‌ شدند، ببخشيد. ولي‌ خوب‌ ايشان‌ هم‌ جزء رفقاي‌ خوب‌ خودمون‌ هستند و بهرحال‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ به‌ همه‌اشون‌ سفارش‌ كردم‌ و به‌ ايشان‌ هم‌ سفارش‌ مي‌كنم‌ كه‌ سر با عمامه‌ از حالا بايد باشه‌. اين‌ مدال‌ افتخار و اين‌ تاج‌ كرامت‌ كه‌ در دعاها اسم‌ تاج‌ گفته‌ شده‌. تاج‌ شاهي‌ نه‌ كه‌ بده‌ باشه‌. تاج‌ كرامت‌. و اين‌ تاج‌ كرامت‌ بايد در سر آنهايي‌ كه‌ من‌ عمامه‌ گذاشتم‌ روي‌ سرشون‌ باشه‌ و اگر خواست‌ يك‌ وقتي‌ از بين‌ بره‌، بايد سر هم‌ بره‌. سر بي‌ عمامه‌ ديگه‌ نمي‌خوان‌. و خود من‌ اين‌ كار را كردم‌. در پانزده‌ خرداد بود، بعد از پانزده‌ خرداد مي‌آمديم‌ مشهد، خيلي‌ عمامه‌ عجيب‌ بود. يعني‌ وقتي‌ اين‌ باصطلاح‌ سربازها يا پليس‌هايي‌ بودند توي‌ شهر اينها مسلسل‌ و چيزي‌ دستشون‌ بود، اينها مرتب‌ روي‌ او نگه‌ مي‌داشتند تا او رد بشه‌، اينجوري‌ بود. چون‌ شورش‌ بود، شما بعضيتون‌ خوب‌ يادتون‌ نيست‌ ولي‌ من‌ خوب‌ يادمه‌ و من‌ لباسم‌ را نكندم‌ تا مشهد. تهران‌ بودم‌. از تهران‌ مي‌آمدم‌ براي‌ مشهد گفتم‌ باشه‌ توي‌ همين‌ لباس‌، اگر مي‌خواهيم‌ كشته‌ بشيم‌، باشيم‌ و انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ لطفي‌ بفرمايد و ايشان‌ زير ساية‌ اين‌ لباس‌ به‌ وظايف‌ اين‌ لباس‌ عمل‌ كنند و توفيقاتشون‌ انشاء الله‌ زيادتر بشه‌.

 خوب‌ ما زيادتر از اين‌ ديگه‌ صحبت‌ نمي‌كنيم‌ چون‌ آقاي‌ جواد آقاي‌ فاني‌ هم‌ بايد يك‌ اشعاري‌ را بخونند و بعله‌ ديگه‌ عمامه‌ را بياريد كه‌ انشاء الله‌ آقايون‌ با صلواتهاي‌ با توجه‌، من‌ به‌ آقايون‌ گفتم‌ كه‌ صلوات‌ وقتي‌ مي‌خوايد بفرستيد براي‌ رفع‌ حواس‌ پرتي‌ منبري‌ نفرستيد. آخه‌ صلوات‌ را آدم‌ استخدام‌ براي‌ اين‌ كارهاي‌ جزئي‌ نميكنه‌. صلوات‌ را وقتي‌ مي‌خواهيد بفرستيد، واقعا توجه‌ به‌ پروردگار بكنيد و انشاء الله‌ تا ما اين‌ عمامه‌ را مي‌گذاريم‌ سر ايشان‌ و همه‌ مي‌نشينيم‌، شما انشاء الله‌ با توجه‌ به‌ خدا صلوات‌ بفرستيد و عجل‌ فرجهم‌ هم‌ بگيد، و انشاء الله‌ ميگيم‌ آقا، يا حجة‌ ابن‌ الحسن‌، يك‌ سرباز بر سربازاتون‌ امشب‌ اضافه‌ ميشه‌. بقول‌ معروف‌ نمي‌خوام‌ بگم‌ سردوشي‌، به‌ جهت‌ اينكه‌ تشبيه‌ اين‌ حتي‌ مقامش‌ بالاتره‌، همان‌ تاج‌ كرامت‌ گذاشته‌ ميشه‌ بر سرشون‌ و انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ الطافش‌ را بر ماها زياد كنه‌ و يقين‌ بدونيد آن‌ پدر و مادري‌ كه‌ اگر بچه‌ آنها دوست‌ داشته‌ باشه‌ روحاني‌ بشه‌ و بگه‌ نه‌ تو بري‌ فلان‌ بشي‌، درآمد درآري‌، اين‌ حرف‌ حرف‌ شيطانه‌ و هيچ‌ بروبرگرد نداره‌ و از خدا بچه‌هاي‌ كم‌ سني‌ كه‌ در مجلس‌ هست‌، از خدا بخواهند كه‌ توفيقشون‌ خدا بده‌ و لياقت‌ پيدا بكنند كه‌ انشاء الله‌ روحاني‌ بشوند و آنها هم‌ كه‌ بزرگند باز هم‌ از خدا بخواهند كه‌ خدا آنها را به‌ سربازي‌ امام‌ عصر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ قبول‌ كنه‌. حالا همانطور كه‌ عرض‌ كردم‌ من‌ مي‌ايستم‌، چون‌ مستحبه‌ ايستاده‌ عمامه‌ را بگذارند به‌ سر شماها هم‌ همه‌ به‌ رسم‌ احترام‌ بايستيد و با توجه‌ صلوات‌ بفرستيد. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌.

 آقايون‌ بفرمائيد. به‌به‌ چقدر زيبنده‌ است‌ اين‌ لباس‌ براي‌ ايشان‌ و انشاء الله‌ اميدواريم‌ خدا ايشان‌ را جزء ياران‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ قرار بده‌. انشاء الله‌. يك‌ چند تا دعا مي‌كنم‌ از آقا خواهش‌ مي‌كنيم‌ كه‌ امشب‌ نخواسته‌ باشند ما گريه‌ بكنيم‌ و با گريه‌ حاجت‌ بگيريم‌. چون‌ گاهي‌ هم‌ بايد با خنده‌ حاجت‌ بگيريم‌. چند تا دعا مي‌كنم‌ آمين‌ بگيد. انشاء الله‌ مي‌خواهيد هم‌ ايشان‌ كه‌ رو به‌ قبله‌ نشستند، شما هم‌ رو به‌ قبله‌ بنشينيد كه‌ من‌ دعاي‌ فرج‌، كه‌ دعاي‌ است‌ كه‌ يك‌ شخصي‌ بعله‌ در خواب‌ ديده‌ بود. يك‌ فرد پاكي‌ بود كه‌ آقا سفارش‌ فرموده‌ بودند به‌ فلاني‌ بگيد در مجلسشون‌ دعاي‌ فرج‌ خونده‌ بشه‌. اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الهي‌ عظم‌ البلاء و برح‌ الخفاء و انكشف‌ الغطاء و انقطع‌ الرجاء و ضاقت‌ الارض‌ و منعت‌ السماء و انت‌ المستعان‌ و اليك‌ المشتكي‌. و عليك‌ المعول‌ في‌ الشدة‌ و الرّخاء. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد. اولي‌ الامر الذين‌ فرضت‌ علينا طاعتهم‌ و عرفتنا بذلك‌ منزلتهم‌. و فرّج‌ عنها بحقهم‌ فرجا عاجلا قريبا كلمح‌ البصر او هو اقرب‌ من‌ ذلك‌. يا محمد يا علي‌. يا علي‌ يا محمد. اكفياني‌ فانكما كافيان‌. و انصراني‌ فانكما ناصران‌. يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌ يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌ الغوث‌ الغوث‌ الغوث‌ ادركني‌ ادركني‌ ادركني‌ الساعة‌ الساعة‌ الساعة‌ العجل‌ العجل‌ العجل‌.

 خدايا به‌ آبروي‌ آقامون‌ وليعصر فرجش‌ را برسان‌. الهي‌ آمين‌. ما را از بهترين‌ يارانش‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. قلب‌ مقدسش‌ از ما راضي‌ بگردان‌. الهي‌ آمين‌. گرفتاريهاي‌ شيعه‌ را با فرجش‌ برطرف‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. امواتمون‌ در اين‌ شب‌ جمعه‌ غريق‌ رحمت‌ بفرما. الهي‌ آمين‌.

  

۲۱ جمادی الثانی ۱۴۱۲ قمری – ۲۸ آذر ۱۳۷۰ شمسی – مقام توبه – حرکت بسوی خدا

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 توبه‌ با استغفار فرق‌ دارد. ماها اكثرا توبه‌ را با استغفار تقريبا فرقي‌ بينشون‌ نمي‌گذاريم‌. در عقد توبه‌ اين‌ جملات‌ گفته‌ ميشود كه‌ استغفر الله‌ ربي‌ و اتوب‌ اليه‌. به‌ ما چه‌ بگويند كه‌ استغفار كن‌ و چه‌ بگويند توبه‌ كن‌. تقريبا فرقي‌ نمي‌گذاريم‌. استغفار طلب‌ بخشش‌ از خداست‌. انسان‌ كار گناهي‌ كرده‌، نافرماني‌ كرده‌، خدا را به‌ غضب‌ آورده‌، در اين‌ صورت‌ بايد استغفار كنه‌. يعني‌ طلب‌ بخشش‌ از پروردگار. از خدا بخواهد كه‌ خدا او را ببخشه‌. خداي‌ تعالي‌ آن‌ گناه‌ را نديده‌ بگيرد. معناي‌ توبه‌ اينه‌. معناي‌ استغفار اينه‌. استغفار يعني‌ طلب‌ بخشش‌. انسان‌ فرض‌ كنيد به‌ يك‌ فردي‌ بد كرده‌، و ديگه‌ هم‌ نمي‌خواد او را ببينه‌. باهاش‌ هم‌ هيچكاري‌ نداريه‌. بايد برود از او طلب‌ بخشش‌ بكند و رضايتش‌ را بگيرد. ديگه‌ در اينجا توبه‌اي‌ وجود نداره‌.

 يك‌ فردي‌ كه‌ بخواهد از خدا طلب‌ بخشش‌ بكند اين‌ ممكن‌ است‌ بعد از اين‌ هم‌ رابطه‌اي‌ با خدا داشته‌ باشد يا نداشته‌ باشد. فرقي‌ نمي‌كنه‌. طلب‌ بخشش‌ مال‌ گذشته‌ است‌. مربوط‌ به‌ كارهايي‌ است‌ كه‌ انسان‌ انجام‌ داده‌. گناهاني‌ كه‌ كرده‌ است‌. انسان‌ فرض‌ كنيد شب‌ جمعه‌ است‌ و شب‌ آمرزش‌ گناهان‌ و يا شبهاي‌ عزيز ديگر مثل‌ شبهاي‌ تولد خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌، شبهاي‌ شهادتهاي‌ آنها و شبهاي‌ قدر و شب‌ جمعه‌. اينها شبهاي‌ بخشش‌ گناهانه‌. انسان‌ در اين‌ شبها گناهان‌ گذشته‌اش‌ را از خدامي‌ خواهد كه‌ خدا آنها را ببخشد. عفو كند. اين‌ معناي‌ استغفار. مثلا امشب‌ كه‌ شب‌ جمعه‌ است‌. شما در دعاي‌ كميل‌ بيشتر استغفار بكنيد. سرتاسر دعاي‌ كميل‌ استغفاره‌. ميگيد كه‌ خدايا(قطع‌ صداي‌ نوار)

 ميگيد خدايا در دعاي‌ كميل‌ اللهم‌ اغفر هي‌ الذنوب‌ التي‌ تهتك‌ العصم‌. خدايا گناهاني‌ كه‌ من‌ را از آن‌ پاكي‌، از آن‌ باصطلاح‌ عصمت‌، مي‌اندازه‌ و عصمت‌ مرا هتك‌ ميكنه‌، اين‌ را ببخش‌. اللهم‌ اغفر هي‌ الذنوب‌ التي‌ تحبس‌ الدعا. خدايا گناهاني‌ كه‌ دعا را حبس‌ ميكنه‌، نميگذاره‌ دعا مستجاب‌ بشه‌. انسان‌ گاهي‌ يك‌ گناهاني‌ داره‌ كه‌ تا آن‌ گناه‌ را ترك‌ نكنه‌ دعاش‌ مستحاب‌ نميشه‌. اللهم‌ اغفر لي‌ الذنوب‌ التي‌ تنزل‌ البلاء. خدايا گناهاني‌ كه‌ بلا را نازل‌ ميكنه‌، از من‌ ببخش‌. اينها همه‌اش‌ استغفاره‌. يعني‌ دعاي‌ كميل‌ بيشترش‌ استغفاره‌. بخشش‌ گناهانه‌. حالا يك‌ بچه‌اي‌ كه‌ مثلا فرض‌ كنيد اين‌ چهارده‌ ساله‌اش‌، دعاي‌ كميل‌ و اين‌ استغفارها را لازمه‌ بخوانه‌؟ نه‌. بجهت‌ اينكه‌ اين‌ گناهي‌ نداره‌. چي‌ را ميگه‌ خدايا ببخش‌؟ مي‌خوام‌ خوب‌ براتون‌ استغفار را معنا كنم‌. آيا يك‌ فردي‌ كه‌ مثلا فرض‌ كنيد واقعا گناهي‌ نداره‌، ولو اينكه‌ انسان‌ همينقدر كه‌ به‌ تكليف‌ رسيد، خودش‌ را در مقابل‌ پروردگار گناهكار ميدونه‌، حتي‌ معصومين‌ خودشون‌ را ناقص‌ و در مقابل‌ پروردگار، گناهكار مي‌دونند. هميشه‌ يك‌ فرد بزرگ‌ وقتي‌ كه‌ در مقابل‌ انسان‌ واقع‌ شده‌، انسان‌ خودش‌ را در مقابل‌ او كوچك‌ و گناهكار و ضعيف‌ و ناقص‌ ميدونه‌. اما فرض‌ مي‌كنيم‌ يك‌ فردي‌ كه‌ هيچ‌ گناهي‌ نداره‌، اينجا دعاي‌ كميل‌ را ديگه‌ معنا نداره‌ بخونه‌. خدايا گناهان‌، همين‌ بهتر از همه‌ مثال‌، بچة‌ چهارده‌ ساله‌، پسر چهارده‌ سالة‌ باسواد. مثلا ميگه‌ خدايا آن‌ گناهاني‌ را از من‌ ببخش‌ كه‌ بلا را نازل‌ ميكنه‌. تو گناهي‌ نداري‌. دختر هشت‌ ساله‌. تو گناهي‌ نداري‌. خوب‌ معني‌ استغفار اينهاست‌. دعاي‌ كميل‌ سراسرش‌. دعاها زياده‌ در استغفار.

 اما بعضي‌ از دعاها هست‌ كه‌ دعاي‌ توبه‌ است‌. توبه‌ را براتون‌ معنا كنم‌. يعني‌ حركت‌ به‌ سوي‌ خدا. انسان‌ گاهي‌ ميشه‌ كه‌ گناهانش‌ بخشيده‌ شده‌، استغفار كرده‌، متوجه‌ايد. گناهش‌ بخشيده‌ شده‌. خيلي‌ از اوقات‌ هست‌ كه‌ انسان‌ كاملا احساس‌ ميكنه‌ كه‌ گناهانش‌ تا اين‌ ساعت‌ بخشيده‌ شده‌. شما هفت‌ قدم‌ در تشييع‌ جنازة‌ مؤمن‌ كه‌ برداريد، گناهانتون‌ بخشيده‌ ميشه‌. البته‌ حق‌ الناس‌ و واجبات‌ و اينها نباشه‌. زن‌ وقتي‌ كه‌ وضع‌ حمل‌ ميكنه‌، در روايت‌ داره‌ كه‌ خدا گناهانش‌ را مي‌بخشه‌. اگر خدماتي‌ نسبت‌ به‌ هم‌ نوعتون‌ كرديد. يك‌ نفر را از فقر نجات‌ داديد، يك‌ گرسنه‌اي‌ را سير كرديد، يك‌ لختي‌ را در اين‌ هواي‌ سرد پوشانديد، واجباتتون‌ رادقيقا انجام‌ داديد، محرماتتون‌ را دقيقا ترك‌ كرديد، خداي‌ تعالي‌ گناهانتون‌ را مي‌بخشه‌. اولئك‌ يبدل‌ الله‌ سيئاتهم‌ حسنات‌. حالا يك‌ مرحلة‌ بالاتر، علاوة‌ بر اينكه‌ خدا گناهان‌ را ميبخشه‌، تبديل‌ ميكنه‌ گناه‌ را به‌ حسنه‌. يعني‌ كار بد كرديد، آمديد استغفار كرديد، خدا اين‌ كار بدتون‌ را از توي‌ نامة‌ اعمالتون‌ برميداره‌ بجاش‌ كار خوب‌ مي‌نويسه‌. كار خوبي‌ كه‌ نكرديد. نماز شب‌ نخونديد. نماز شب‌ به‌ نامة‌ عملتون‌ مي‌نويسه‌. خوب‌ اين‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ يك‌ معناي‌ استغفاره‌. استغفار پس‌ اينطور شد. توبه‌ به‌ معناي‌ بازگشته‌. شما يك‌ راهي‌ را عوضي‌ رفتيد حالا بر مي‌گرديد به‌ راه‌ صحيح‌. گناهانتون‌ بخشيده‌ شده‌. خيلي‌ از افراد هستند كه‌ استغفارشون‌ قبوله‌ ولي‌ توبه‌اشون‌ قبول‌ نيست‌(قطع‌ صداي‌ نوار)

 پس‌ خيلي‌ از اوقات‌ هست‌ كه‌ استغفار هست‌ ولي‌ توبه‌ نيست‌. خيلي‌ از اوقات‌ هست‌ كه‌ توبه‌ هست‌، استغفار نيست‌. اينهم‌ ميشه‌. عرض‌ كردم‌ يك‌ نفر فرض‌ كنيد هفت‌ قدم‌ يا بيشتر در تشييع‌ جنازة‌ يك‌ مؤمن‌ حركت‌ بكنه‌، اين‌ شخص‌ گناهانش‌ بخشيده‌ شده‌. دقت‌ كرديد. يعني‌ هيچ‌ گناهي‌ نداره‌. استغفار انجام‌ شده‌. بخشش‌، غفران‌ انجام‌ شده‌. اما توبه‌ هنوز انجام‌ نشده‌. توبه‌ به‌ معناي‌ بازگشته‌. برگشتن‌. خدا هم‌ توبه‌ ميكنه‌. خدا از چي‌؟ اگر به‌ معناي‌ گناه‌ باشه‌ خدا از چي‌ توبه‌ ميكنه‌؟ انه‌ هو التّواب‌ الرحيم‌. در همين‌ آية‌ شريفه‌ است‌. از نظر فكر ما و معناي‌ توبه‌ از نظر ما اين‌ است‌ كه‌ توبه‌ اين‌ است‌ كه‌ ديگه‌ از اين‌ كارها نمي‌كنم‌. حالا شايد هم‌ معناش‌ اين‌ باشه‌. ولي‌ خدا توابه‌. يعني‌ چي‌؟ يعني‌ خدا زياد هم‌ توبه‌ ميكنه‌. تائب‌ يعني‌ چي‌؟ توبه‌ يعني‌ چي‌؟ يعني‌ برگشت‌. انسان‌ كار بد كرده‌، استغفار براي‌ كار بد و براي‌ آينده‌اي‌ خوب‌، توبه‌. توبه‌ يعني‌ چه‌؟ يعني‌ برگشت‌. انسان‌ كار بد كرده‌ استغفار براي‌ كار بد و براي‌ آينده‌اي‌ خوب‌، توبه‌. توبه‌ به‌ معناي‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ يك‌ راهي‌ را كه‌ بايد حركت‌ بكنه‌ و تابحال‌ حركت‌ نكرده‌، بايد شروع‌ كنه‌. عرض‌ كردم‌ يك‌ جوان‌ چهارده‌ ساله‌اي‌ كه‌ هيچ‌ گناه‌ تابحال‌ نكرده‌ اين‌ استغفار براش‌ معنا نداره‌. اما توبه‌ براش‌ معنا داره‌. يك‌ كسي‌ كه‌ گناهانش‌ را مي‌خواد خدا ببخشه‌، اما قصد سير الي‌ الله‌ را نداره‌. اين‌ شخص‌ باز استغفار براش‌ معنا داره‌، توبه‌ معنا نداره‌. جدا ميشه‌ توبه‌ و استغفار. ولي‌ ما هم‌ بايد توبه‌ بكنيم‌ هم‌ استغفار. هم‌ استغفار بكنيم‌ و هم‌ توبه‌ بكنيم‌. لذا در اين‌ صيغة‌ توبه‌ و استغفار استغفر الله‌ ربي‌ و اتوب‌ اليه‌. طلب‌ بخشش‌ مي‌كنم‌ از خدايم‌ و به‌ سوي‌ او بر مي‌گردم‌. بازگشتم‌ به‌ سوي‌ اوست‌. برمي‌ گردم‌ به‌ سوي‌ او. يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ در برنامه‌هاي‌ كمالات‌ روحي‌ حتما و حتما لازمه‌، مرحلة‌ توبه‌ است‌. توبه‌. توبه‌ بعد از استغفار. توبه‌ يعني‌ برگشت‌ به‌ سوي‌ خدا. تابحال‌ حواسم‌ پرت‌ بوده‌. اين‌ توبه‌ در همة‌ مراحل‌ هم‌ هست‌. توجهم‌ به‌ مردم‌ بوده‌. فلانكس‌ بياد به‌ من‌ كمك‌ بكنه‌. در تفسير آية‌ شريفة‌ و ما يؤمن‌ اكثرهم‌ بالله‌ و هم‌ مشركون‌. امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌فرمايد كه‌ اكثر مردم‌ مشركند. به‌ اين‌ معناست‌. همينكه‌ تو بگي‌ خدا فلان‌ دكتر را بيامرزه‌، پدرش‌ را بيامرزه‌، اگر نبود من‌ مرده‌ بودم‌. اين‌ شركه‌. فلان‌ ثروتمند اگر به‌ داد من‌ در فلان‌ ورشكستگي‌ نمي‌رسيد، من‌ از بين‌ رفته‌ بودم‌. اين‌ شركه‌. فلانكس‌ آمد به‌ من‌ فلان‌ محبت‌ را كرد. اگر نمي‌كرد من‌ بدبخت‌ شده‌ بودم‌ اين‌ شركه‌. و ما يؤمن‌ اكثرهم‌ بالله‌ و اكثرهم‌ مشركون‌. راوي‌ ميگه‌ پس‌ چي‌ بگيم‌ آقا؟ حضرت‌ مي‌فرمايد بگو اگر خدا، همان‌ حرفي‌ كه‌ مي‌زدم‌، اگر خدا بوسيلة‌ فلاني‌، فلاني‌ وسيله‌ است‌، فلان‌ طبيب‌ وسيله‌ است‌. فلان‌ ثروتمند وسيله‌ است‌. فلان‌ قدرتمند وسيله‌ است‌. اگر اين‌ فكر من‌ شد كه‌ اينها دست‌ خدا هستند، اينها وسيلة‌ پروردگارند، اگر اينطور گفتيم‌ موحديم‌ كه‌ همه‌ چيز در دست‌ خداست‌ و بقيه‌ وسائل‌ پروردگارند. وسيله‌اند. خوب‌ اگر اينطوره‌. ما بايد تمام‌ فكرمون‌ را بديم‌ به‌ خدا. اين‌ معناي‌ توبه‌ است‌. اعمالمون‌ براي‌ خدا باشه‌.

 ما به‌ يك‌ عنوان‌ اگر فكر كنيم‌، مي‌بينيم‌ كه‌ تمام‌ مراحل‌ كمالات‌ در توبه‌ خلاصه‌ ميشه‌. اگر توبه‌ كرديم‌، اگر برگشتيم‌ به‌ سوي‌ پروردگار، همه‌ چيزمون‌ درسته‌. مثل‌ يك‌ ماشيني‌ كه‌ باصطلاح‌ تابحالا رو به‌ يك‌ شهر ديگه‌ ميرفته‌، حالا به‌ سوي‌ خانة‌ خدا مي‌خواد حركت‌ كنه‌. به‌ طرف‌ خدا ميخواد بره‌. مثلا مي‌خواد بره‌ طرف‌ مكه‌. اين‌ ديگه‌ نميشه‌ بگيم‌ كه‌ اطاقش‌ باز هم‌ روش‌ به‌ همان‌ طرفه‌، ولي‌ موتورش‌ از اينطرفه‌. اين‌ ديگه‌ ماشين‌ نيستش‌. نمي‌دونم‌ جلوبنديش‌ طرف‌ مكه‌ است‌ ولي‌ بقية‌ تايرش‌، و امثال‌ اينها بطرف‌ جاي‌ ديگه‌ است‌. اين‌ نميشه‌ ديگه‌. بايد با تمام‌ وجود. چشمش‌، گوشش‌، زبانش‌، اعضاي‌ بدنش‌ تمامش‌ بايد توبه‌ بكنند. توبه‌ باز هم‌ بمعناي‌ استغفار نيست‌. توبه‌ يعني‌ برگشت‌. تاحالا به‌ زن‌ نامحرم‌ نگاه‌ ميكرده‌، استغفار كرده‌، گناهان‌ گذشته‌اش‌ بخشيده‌ شده‌. حالا فقط‌ و فقط‌ به‌ آنچه‌ خدا راضي‌ هست‌ نگاه‌ كنه‌ و ديگه‌ چشمش‌ به‌ جائي‌ كه‌ خدا راضي‌ نيست‌ ندوزه‌. گوشش‌ تابحال‌ غيبت‌ مي‌شنيده‌، حرف‌ لغو مي‌شنيده‌، موسيقي‌ مي‌شنيده‌، يك‌ مرحله‌اش‌ اينه‌ كه‌ بشينه‌ استفغار بكنه‌، يعني‌ گوشش‌ را از گناه‌ پاك‌ بكنه‌. بعد هر چي‌ كه‌ مي‌شنوه‌ خوب‌ باشه‌، يعني‌ از اين‌ به‌ بعد مدح‌ مردم‌ را گوش‌ بده‌، از اين‌ به‌ بعد آيات‌ قرآن‌ را گوش‌ بده‌، كلمات‌ حق‌ را گوش‌ بده‌. و گوش‌ به‌ حرف‌ باطل‌ نده‌، گوش‌ به‌ غيبت‌ نده‌، گوش‌ به‌ تهمت‌ نده‌، گوش‌ به‌ موسيقي‌ نده‌. زبانش‌ تابحال‌ غيبت‌ مي‌كرده‌، دروغ‌ مي‌گفته‌، لذا اين‌ سه‌ عضو بدن‌ خيلي‌ گناهكاره‌ و توبة‌ اينها مهمترين‌ چيزهاست‌.

 حالا مثلا فرض‌ كنيد كه‌ اگر يك‌ ماشيني‌ باشه‌ موتورش‌ بالاخره‌ به‌ طرف‌ قبله‌ باشه‌، به‌ طرف‌ خدا باشه‌، به‌ طرف‌ خانة‌ خدا باشه‌، حالا فرض‌ كنيد كه‌ يك‌ خورده‌اي‌ مثلا يك‌ صندليش‌ كج‌ باشه‌. اين‌ بالاخره‌ ميره‌. ولو نبايد آن‌ صندليش‌ هم‌ كج‌ باشه‌. صندليش‌ هم‌ چپه‌ مثلا گذاشته‌ باشند. نبايد اينطوري‌ باشه‌. اما بالاخره‌ ميره‌. چشم‌ و گوش‌ و زبان‌. اين‌ سه‌ چيز خيلي‌ اهميت‌ داره‌. مثل‌ موتور ماشينه‌، مثل‌ چرخهاي‌ ماشينه‌، مثل‌ فرمون‌ ماشينه‌. اين‌ سه‌ چيز بايد حتما توبه‌ بكنه‌. هر كدامش‌ توبة‌ خاصي‌ داره‌. بايد مدتي‌ براي‌ چشمتون‌ را به‌ طرف‌ خدا سوق‌ بديد. مدتي‌ گوشتون‌ را به‌ طرف‌ خدا سوق‌ بديد. مدتي‌ زبانتون‌ را به‌ طرف‌ خدا سوق‌ بديد. بقية‌ اعضاي‌ بدن‌ هم‌ بايد به‌ طرف‌ خدا باشه‌. اما توبة‌ واقعي‌ بيشتر روي‌ چشم‌ و گوش‌ و زبانه‌. تا حالا غيبت‌ مي‌كردي‌ از حالا ديگه‌ نبايد غيبت‌ كني‌. تاحالا غيبت‌ مي‌شنيد نبايد از اين‌ به‌ بعد غيبت‌ بشنوي‌. تا حالا به‌ معصيت‌ چشمت‌ را مي‌دوختي‌، از حالا بايد مواظب‌ باشي‌ چشمت‌ به‌ معصيت‌ باز نشه‌. اينها معناي‌ توبه‌ است‌. و الاّ توبه‌ معنا ندارد بنشينيد اينجا صد مرتبه‌، ده‌ هزار مرتبه‌، يك‌ ميليون‌ مرتبه‌ بگيد استغفر الله‌ ربي‌ و اتوب‌ ايه‌ و لحظة‌ بعدش‌ مثلا گناه‌ بكنيد. استغفار قبوله‌ها. استغفارتون‌ قبوله‌ ولي‌ توبتون‌ قبول‌ نيست‌. توبه‌ لازمه‌ كه‌ ديگه‌ از اين‌ به‌ بعد تا آخر عمرتون‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ گناه‌ نكنيد. اگر توبه‌ مي‌خوايد انجام‌ بشه‌. ديگه‌ ماشيني‌ كه‌ رو به‌ مكه‌ به‌ اصطلاح‌ مكه‌ داره‌ ميره‌. اين‌ نبايد يك‌ چند ساعتي‌، حتي‌ اين‌ شعر غلطه‌، اين‌ شعر از افكار خودمون‌ تنظيم‌ شده‌، صد بار اگر توبه‌ شكستي‌ باز آ. اين‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ اگر صد بار استغفار را شكستي‌ باز آ. توبه‌ يعني‌ انسان‌ يك‌ راهي‌ را داره‌ ميره‌، باز برگشت‌. باز يك‌ مقدراي‌ بره‌، باز برگشت‌. هي‌ بره‌ هي‌ برگرده‌ هي‌ بره‌ هي‌ برگرده‌. اين‌ درجا زده‌. يك‌ قدم‌ پيشروي‌ نكرده‌. اين‌ را توبه‌ نميگن‌. توبه‌ يعني‌ روت‌ را كه‌ كردي‌ به‌ طرف‌ خدا، برو ديگه‌. و توبوا الي‌ الله‌ توبة‌ نصوحا. در تفاسير دارد كه‌ توبة‌ نصوح‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ ان‌ لا تعود فيه‌ ابدا. در معصيت‌ اصلا برنگرده‌. قطعه‌ قطعه‌ات‌ بكنند، من‌ گناه‌ نمي‌كنم‌. بكشندت‌. من‌ گناه‌ نمي‌كنم‌. گناه‌ كوچيكه‌. گناه‌ كوچيك‌ باشه‌، بزرگ‌ باشه‌، يك‌ ذره‌ باشه‌، من‌ گناه‌ نمي‌كنم‌. اين‌ شخص‌ توبه‌ كرده‌. توبة‌ نصوح‌ معناش‌ اينه‌. حالا بعضي‌ها ميگن‌ اين‌ توضيح‌ توبه‌ است‌. توبه‌ البته‌ ممكنه‌ انسان‌ برگرده‌. يك‌ نفري‌ مثلا فرض‌ كنيد سر ده‌ كيلومتري‌ مشهد، هي‌ سرته‌ ميكنه‌ ماشين‌ را ده‌ كيلومتر ميره‌، باز سرته‌ ميكنه‌ برميگرده‌، باز سرته‌ مي‌كنه‌ بر ميگرده‌. ميگيد اين‌ ديوانه‌ است‌. حتي‌ استغفارش‌ هم‌ تكرارش‌ غلطه‌. يك‌ نفر هي‌ گناه‌ ميكرد هي‌ مي‌گفت‌ استغفر الله‌. هي‌ گناه‌ مي‌كرد هي‌ استغفرالله‌. حضرت‌ فرمود سكلت‌ امك‌. مادرت‌ به‌ عزات‌ بنشينه‌. به‌ تعبير خلاصه‌اش‌ خدا مرگت‌ بده‌ با اين‌ استغفار. چرا؟ براي‌ اينكه‌ تو مثل‌ مستهزء هستي‌. تو خودت‌ قصد استهزاء نداري‌. ولي‌ شكل‌ استهزاء كننده‌ها، اين‌ بچة‌ شما هي‌ كار بد بكنه‌ بگه‌. باز كار بد بكنه‌ باز بگه‌ ببخشيد. ببخشيد. باز كار بد بكنه‌ باز بگه‌ ببخشيد. همينطور پشت‌ سر هم‌. شما ميگيد من‌ را مسخره‌ كردي‌. چي‌ ببخشم‌؟ در استغفار هم‌ همينطوره‌ ولي‌ در توبه‌ خيلي‌ بده‌. اصلا توبه‌ نيست‌. توبه‌ نيست‌. شما ده‌ سال‌ اگر اين‌ ماشينتون‌ را ده‌ كيلومتر بريد جلو، باز برگرديد، باز بريد جلو برگرديد، باز بريد جلو باز برگرديد، سر ده‌ سال‌ مي‌بينيد باز همان‌ شخص‌ اينجا ايستاده‌ كه‌ ده‌ سال‌ قبل‌ شروع‌ كرده‌.همة‌ ضايعات‌ و استهلاك‌ و بنزين‌ هم‌ كه‌ داره‌ هيچ‌، اين‌ همان‌ جايي‌ وايستاده‌ كه‌ ده‌ سال‌ قبل‌ شروع‌ كرده‌. و لذا توبه‌ را خيلي‌ بايد اهميت‌ داد. توبه‌، توبة‌ نصوحه‌. استغفار، استغفار نصوح‌ نداره‌. ولي‌ توبه‌، توبة‌ نصوحه‌. و توبه‌ و استغفار با همه‌. اكثر صيغه‌هايي‌ كه‌ براي‌ استغفار گفته‌ شده‌، چون‌ هر عملي‌ كه‌ در اسلام‌ هست‌، اكثرا، يك‌ صيغه‌اي‌ داره‌. صيغه‌ به‌ معناي‌ اين‌ است‌ كه‌ يك‌ كلماتي‌ براي‌ اينكه‌ اين‌ عقد خونده‌ بشه‌ و اين‌ گره‌ زده‌ بشه‌، چون‌ عقد به‌ معناي‌ گرهه‌، اين‌ گره‌ در قلب‌ زده‌ بشه‌، يك‌ جملاتي‌ تنظيم‌ كردن‌ براي‌ او. كسي‌ كه‌ مي‌خواد ازدواج‌ كنه‌ يك‌ كلماتي‌ زوجت‌ قبلت‌ اينهاست‌. در ايقاعات‌ هم‌ همينطوره‌، در عقود هم‌ همينطوره‌. عقود آني‌ است‌ كه‌ بين‌ دو نفر انجام‌ ميشه‌. ايقاعات‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ به‌ تنهايي‌، خودش‌ باصطلاح‌ يك‌ عملي‌ را انجام‌ ميده‌. اكثرا چه‌ در ايقاعات‌ و چه‌ در عقود بايد يك‌ جملاتي‌ گفته‌ بشه‌ و آن‌ جملات‌ را صيغة‌ عقد مي‌گويند. صيغة‌ عقد اخوت‌ مثلا. نذر. شما بشينيد شايد اكثر مراجع‌ فتوا مي‌دهند كه‌ اگر شما بنشينيد كه‌ بگيد من‌ نذر كردم‌ كه‌ اگر فلان‌ طور بشه‌، فلان‌ گوسفند را، مثلا يك‌ گوسفند را در راه‌ خدا ميكشم‌. اين‌ حالا حاجتتون‌ هم‌ برآورده‌ شد. آيا بايد گوسفند را بكشي‌؟ نه‌. اكثر علما فتوا مي‌دهند كه‌ نه‌ لازم‌ نيست‌ بكشي‌. اِ من‌ نذر كردم‌.(قطع‌ صداي‌ نوار)

 نذر اينه‌. لللّه‌ عليّ اين‌ دو تا كلمه‌ حتما بايد باشه‌. كه‌ اكثرتون‌ هم‌ بلد نيستيد الحمد لله‌. لله‌ علي‌ ان‌ افعل‌ كذا. يعني‌ اگر فلان‌ كار شد از براي‌ خدا بر عهدة‌ من‌ باشد كه‌ من‌ يك‌ همچين‌ كاري‌ را بكنم‌. اينجا نذرتون‌ درسته‌. گوش‌ مي‌ديد؟ البته‌ حالا شايد هم‌ من‌ الان‌ توي‌ مراجع‌ كسي‌ را نمي‌شناسم‌ كه‌ بگن‌ بدون‌ صيغة‌ نذر، نذر قبوله‌. ولي‌ اجمالا احتمال‌ ميدم‌ كه‌ بعضي‌ از علما، چون‌ وقتهايي‌ كه‌ ما درسهايش‌ را مي‌خونديم‌، بحث‌ بود كه‌ مثلا اني‌ نظرت‌ للرحمن‌ صوما اينجور صيغه‌اي‌ را نخونده‌، حالا آنجا نذرش‌ چي‌ بوده‌، نظرش‌ چطور بوده‌ بحث‌ فقهي‌ هست‌ و شماها مقلديد و بايد از مرجع‌ تقليدتون‌ تقليد كنيد. شايد نظر مباركشون‌ اين‌ باشد كه‌ اينجور نذري‌ انعقاد پيدا نمي‌كنه‌. للّه‌ عليّ حتما جزء صيغة‌ نذره‌ چون‌ بقيه‌اش‌ مربوط‌ به‌ كيفيت‌ نذر شماست‌. صيغة‌ استغفار هم‌ استغفر الله‌. همين‌ كلمه‌. صيغة‌ توبه‌ اتوب‌ الي‌ الله‌. اينها كلماتي‌ است‌ كه‌ البته‌ حالا در توبه‌ بيشتر همان‌ نيت‌ قلبه‌. ولي‌ اگر ما مي‌شينيم‌ صد مرتبه‌ مي‌گيم‌ استغفر الله‌ ربي‌ و اتوب‌ اليه‌. دو تا صيغه‌ خونديم‌. يكي‌ بخشش‌ براي‌ گناهان‌ گذشته‌امونه‌ و يكي‌ هم‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ توبه‌ براي‌ بازگشت‌ براي‌ آينده‌ است‌. يعني‌ رفتار و حركات‌ بعد از اين‌. پس‌ توبه‌ به‌ اين‌ معناست‌. آنوقت‌ توبه‌ خدا هم‌ توابه‌. خداي‌ تعالي‌ هم‌ توابه‌.

 من‌ يك‌ مثالي‌ زدم‌ هر چه‌ فكر مي‌كنم‌ آن‌ مثال‌ خيلي‌ جالبه‌ و آن‌ اينه‌. در يك‌ روايت‌ هست‌ كه‌اي‌ بندة‌ من‌ تو يك‌ قدم‌ به‌ طرف‌ من‌ بيا من‌ ده‌ قدم‌ به‌ طرف‌ تو مي‌آيم‌. ولي‌ من‌ فكر مي‌كنم‌ كه‌ اين‌ روايت‌ را براي‌ اين‌ گفتند كه‌، براي‌ اين‌ فرمودند كه‌ يك‌ خورده‌اي‌ با مسائل‌ ظاهري‌ ما تطبيق‌ بكنه‌. و الا خدا قدمي‌ نداره‌. ما يك‌ مثال‌ اينطوري‌ مي‌زنيم‌. يك‌ فرد مفلوك‌، مفلوك‌، نه‌ پول‌ داره‌، نه‌ وسيله‌ داره‌، نه‌ جرأتش‌ را داره‌، بله‌؟، در مقابل‌ يك‌ دوستي‌ داره‌ كه‌ آن‌ دوستش‌ هم‌ پول‌ داره‌، هم‌ وسيله‌اش‌ را داره‌، هم‌ قدرتش‌ را داره‌، هم‌ جرأتش‌ را داره‌ و بهترين‌ وسيله‌ را هم‌ داره‌ و او بيشتر به‌ شما كه‌ اينطوري‌ هستيد يعني‌ قدرت‌ نداريد، وسيله‌ نداريد، هيچي‌ نداريد، او به‌ شما بيشتر هم‌ علاقه‌ داره‌. شما براش‌ يك‌ نامه‌ براش‌ بنويسيد كه‌ فلاني‌ من‌ دلم‌ برات‌ تنگ‌ شده‌. تابحال‌ با رفقاي‌ نابابي‌ حركت‌ مي‌كردم‌. حالا مي‌خوام‌ بيام‌ طرف‌ شما. من‌ آمدم‌. همين‌ يك‌ كلمه‌. من‌ آمدم‌. اون‌ ميگه‌ نه‌ تو نيا من‌ مي‌آم‌. تو وسيله‌ ندراي‌، تو قدرت‌ نداري‌. تو صبر كن‌ من‌ آمدم‌. من‌ ولو سينه‌ خيز هم‌ باشه‌ مي‌آم‌، دلم‌ تنگ‌ شده‌ براي‌ تو. الم‌ يعنن‌ الذين‌ في‌ قلوب‌ تخشون‌ ذكر الله‌. نوبت‌ خدا نشده‌ كه‌ انسان‌ حالا ديگه‌ به‌ طرف‌ خدا بره‌. تا گفت‌ اتوب‌ اليك‌ خدايا من‌ به‌ طرف‌ تو حركت‌ كردم‌ بيام‌ خداي‌ تعالي‌ توابه‌. انه‌ هو التواب‌ الرحيم‌. حالا چقدر اصلا قابل‌ مقايسه‌ نيستيم‌ ما با خدا. او همه‌ چي‌ داره‌. او قدرت‌، اساسا اوست‌ و ما هيچ‌. شما بگو من‌ آمدم‌ و بيا، ماشينت‌ را سر و ته‌ بكن‌، يك‌ اشاره‌اي‌ بكن‌، بگو حتي‌ به‌ زبان‌ كه‌ من‌ آمدم‌، به‌ خدا قسم‌ فورا خدا خودش‌ را ميرسونه‌ مي‌بينيد در همين‌ آيه‌اي‌ كه‌ امشب‌ مورد بحثه‌، خيلي‌ عجيب‌ بوده‌، حتي‌ مشرك‌ بودند، بت‌ پرست‌. ميگه‌ و اذ قال‌ موسي‌ لقومه‌ يا قوم‌ انكم‌ ظلمتم‌ بانفسكم‌ باتخاذكم‌ العجل‌. فتوبوا الي‌ بارئكم‌. تا حالا گوساله‌ مي‌پرستيديد حالا بياييد برگرديد به‌ طرف‌ خدا. فتوبوا الي‌ بارئكم‌. فخطوا انفسكم‌. اين‌ هواهاي‌ نفساني‌ را البته‌ طبق‌ تفسير، اين‌ هواهاي‌ نفسانيتون‌ را بكشيد. ذلكم‌ خير لكم‌ عند بارئكم‌. اين‌ بهتر است‌ براي‌ شما. در آخر آيه‌ مي‌فرمايد كه‌ انه‌ هو التواب‌. اصلا كلمة‌ تواب‌ به‌ همين‌ معناست‌ يعني‌ اگر تو يك‌ قدم‌ بيايي‌، تو يك‌ حركت‌ جزئي‌ بكني‌، من‌ با سرعت‌ خودم‌ را به‌ تو مي‌رسونم‌. آخه‌ فايده‌اي‌ نداره‌ كه‌ او بياد و تو فرار بكني‌. فايده‌ نداره‌ كه‌ او بياد و تو اعتنا نكني‌. اين‌ بر شقاوتت‌ بيشتر ميشه‌، افزوده‌ ميشه‌. اما تو روت‌ را بكن‌ آنطرف‌. تو بيا. به‌ خدا قسم‌ ما افرادي‌ داشتيم‌ كه‌ با توبه‌ همة‌ سعادتها نصيبشون‌ شده‌. همة‌ سعادتها. با توبة‌ به‌ همين‌ معنا. چهل‌ روز نشسته‌ گفته‌ كه‌ خدايا اين‌ چشم‌ گنهكار من‌ را ببخش‌ و ديگه‌ از اين‌ ساعت‌ به‌ بعد اين‌ چشم‌ به‌ گناه‌ باز نميشه‌. اين‌ معناي‌ استغفار و توبه‌ است‌. گوش‌ گنهكار من‌ را ببخش‌ از اين‌ لحظه‌ به‌ بعد تا آخر عمرم‌، به‌ گناه‌ گوش‌ داده‌ نخواهد شد. اين‌ زبان‌ گنهكار من‌ را خدايا ببخش‌، از اين‌ ساعت‌ به‌ بعد ديگه‌ زبانم‌ به‌ گناه‌ باز نميشه‌. اين‌ را گفته‌ باصطلاح‌ اين‌ كلمات‌ را گفته‌، آثار توبه‌ در روزهاي‌ آخر آنچنان‌ در طرف‌ ظاهر ميشه‌ كه‌ احساس‌ ميكنه‌ مثل‌ پر كاهي‌ شده‌. سبك‌. خدا را از خودش‌ راضي‌ كرده‌. خدا آمده‌ او را مثل‌ عزيزي‌ در بغل‌ گرفته‌ و نمي‌دونم‌ حالا چه‌ جوري‌ عرض‌ كنم‌. و تمام‌ سعادتها را نصيبش‌ كرده‌.

 همين‌ ديشب‌ با يكي‌ از دوستان‌ صحبت‌ مي‌كردم‌ كه‌ خيلي‌ شاكر بود. مي‌گفتم‌ ببين‌ در همين‌ مدتي‌ كه‌ تو از مرحلة‌ توبه‌ات‌ تا همين‌ مرحله‌اي‌ كه‌ آمدي‌، ببيني‌ يكي‌ از صفات‌ رذيله‌ در تو وجود نداره‌. خيلي‌ عجيبه‌. يك‌ دونه‌ صفت‌ رذيله‌، البته‌ خوب‌ مراحلي‌ را هم‌ طي‌ كرده‌ بود، در تو وجود نداره‌. حالا برو در بين‌ شخصيتها، دانشمندان‌، بزرگان‌، خدا نكنه‌ كه‌ دانشمندي‌، بزرگي‌، عالمي‌، مجتهدي‌ تزكية‌ نفس‌ نكرده‌ باشه‌. يك‌ غرور، يك‌ كبري‌، يك‌ نخوتي‌، من‌ دكترم‌ حالا بيام‌ تزكية‌ نفس‌ بكنم‌. يعني‌ چي‌؟ من‌ نمي‌دونم‌ عالمم‌، من‌ روحاني‌ هستم‌، من‌ چه‌ هستم‌ امثال‌ اين‌ حرفها كه‌ هست‌. خداي‌ تعالي‌ تو توبه‌ بكن‌، خداي‌ تعالي‌ تو را در بغل‌ ميگيره‌. بخدا قسم‌ انسان‌ احساس‌ ميكنه‌ كه‌ روي‌ گونه‌اش‌ بوسه‌هاي‌ پروردگار آنچنان‌ لذتبخش‌ كه‌ چون‌ نديدند حقيقت‌ ره‌ افسانه‌ زدند. چون‌ لذت‌ مناجات‌ با پروردگار را نفهميدند و درك‌ نكردند، گفتند اين‌ حرفها چيه‌؟ خدا كه‌ لب‌ نداره‌. ميريم‌ طرف‌ اين‌ مسائل‌ مادي‌ خودش‌.

 امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ دستهاش‌ دست‌ خداست‌، چشمهاش‌ چشم‌ خداست‌. مي‌بينيد با چشمش‌ شما را ميبينه‌، با دستش‌ شما را در بغل‌ مي‌گيره‌ و اظهار محبت‌ ميكنه‌. اكثر شماها متوجه‌ هستيد كه‌ من‌ چي‌ مي‌گم‌. يا صاحب‌ الزمان‌. شب‌ جمعة‌ آينده‌، شب‌ تولد مادرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليهاست‌. ما در شبهاي‌ وفات‌ فاطمة‌ زهرا در اينجا براي‌ او مادر مظلومه‌مون‌ اشك‌ ريختيم‌. ميشه‌ در اين‌ هفته‌ فرجت‌ را از خدا بخواهيم‌. به‌ خودت‌ قسم‌ آقا بيشتر گناهان‌ ما، بيشتر اينكه‌ ما توبه‌ نمي‌كنيم‌ و بيشتر اينكه‌ ما به‌ سوي‌ خدا نمي‌رويم‌، غيبت‌ امام‌ زمان‌ ماست‌. الله‌ انا نشكو اليك‌ فقد نبينا و غيبة‌ ولينا. امام‌ زمانمون‌ نيست‌. ما اگر يك‌ لحظه‌ جمال‌ مقدس‌ تو را آقا ببينيم‌ محال‌ است‌ گناه‌ بكنيم‌. محال‌ است‌ معصيت‌ بكنيم‌. يك‌ شب‌ يكي‌ از دوستان‌ مي‌گفت‌ علت‌ توبة‌ من‌ و بازگشت‌ من‌ به‌ سوي‌ خدا اين‌ شد. يك‌ شب‌ در عالم‌ رؤيا ديدم‌ آقا وليعصر تشريف‌ آوردند. آمدند جلو دستي‌ بر سر من‌ كشيدند با كمال‌ محبت‌. فرمودند فلاني‌ از تو گناه‌ بده‌. گناه‌ نكن‌، تو بيا به‌ سوي‌ خدا برگرد. آنان‌ كه‌ خاك‌ را به‌ نظر كيميا كنند آيا كه‌ شود كه‌ گوشة‌ چشمي‌ به‌ ما كنند.

 يا صاحب‌ الزمان‌. گرفتاريم‌. هواي‌ نفس‌ اگر داريم‌، متوجه‌ ماديات‌ اگر هستيم‌، هر چه‌ هست‌ بخاطر اين‌ است‌ كه‌ يا لااقل‌ يك‌ بخشش‌ بخاطر اين‌ است‌ كه‌ از دامن‌ تو دوريم‌. يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ خاطر آن‌ هم‌ انسان‌ را ميبخشه‌ و هم‌ توبه‌اش‌ را قبول‌ ميكنه‌، اشك‌ ريختن‌ بر سيد الشهدا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ است‌. برويم‌ كنار گودي‌ قتلگاه‌. همه‌ با هم‌ برويم‌. همان‌ وقتي‌ كه‌ زينب‌ كبري‌ آمده‌ دست‌ برده‌ زير بدن‌ پاره‌ پاره‌ حسين‌ بن‌ علي‌. چراغها را خاموش‌ كنيد. حال‌ عزا پيدا كنيم‌. اميدواريم‌ انشاء الله‌ امشب‌ فرج‌ آقامون‌ وليعصر را بعنوان‌ عيدي‌ تولد مادرش‌ زهرا از خدا بگيريم‌. بدن‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ روي‌ دست‌ بلند كرده‌. الهي‌ اين‌ قليل‌ قرباني‌ را از آل‌ محمد قبول‌ بفرما. همه‌امون‌ دور گودي‌ قتلگاه‌ باشيم‌. ببينيم‌ زينب‌ كبري‌ سلام‌ الله‌ عليها با اين‌ بدن‌ بي‌ سر چه‌ ميكنه‌؟ خم‌ شد و لبها را به‌ آن‌ رگهاي‌ بريده‌، بعد صدا زد يا رسول‌ الله‌ هذا حسينك‌ مقمل‌ بالدماء. مقطع‌ الاعضاء، اين‌ كشتة‌ فتاده‌ به‌ هامون‌ حسين‌ توست‌. اين‌ صيد دست‌ و پازده‌ در خون‌ حسين‌ توست‌. همه‌ با توجه‌ رو به‌ قبله‌. اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الهي‌ عظم‌ البلاء. اين‌ جملات‌ معناي‌ همان‌ عرايضي‌ است‌ كه‌ عرض‌ كردم‌. خدايا بلا بر ما عظيم‌ شده‌. الهي‌ عظم‌ البلاء و برح‌ الخفاء و انكشف‌ الغطاء و انقطع‌ الرجاء و ضاقت‌ الارض‌ و منعت‌ السماء و انت‌ المستعان‌ و اليك‌ المشتكي‌. و عليك‌ المعول‌ في‌ الشدة‌ و الرّخاء. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد. اولي‌ الامر الذين‌ فرضت‌ علينا طاعتهم‌ و عرفتنا بذلك‌ منزلتهم‌. و فرّج‌ عنها بحقهم‌ فرجا عاجلا قريبا كلمح‌ البصر او هو اقرب‌ من‌ ذلك‌. يا محمد يا علي‌. يا علي‌ يا محمد. اكفياني‌ فانكما كافيان‌. و انصراني‌ فانكما ناصران‌. يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌ يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌ الغوث‌ الغوث‌ الغوث‌ ادركني‌ ادركني‌ ادركني‌ الساعة‌ الساعة‌ الساعة‌ العجل‌ العجل‌ العجل‌. همينطور كه‌ رو به‌ قبله‌ ايستاده‌ايد، آقا جان‌ يا صاحب‌ الزمان‌. شما را بخاطر مادرتون‌ زهرا قسم‌ مي‌دهم‌. شما را بخاطر اين‌ مادر عزيزتون‌، مادري‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌، همينطور كه‌ روز قبل‌ خواب‌ ديده‌ بود، من‌ به‌ بعضي‌ از دوستان‌ و بعضي‌ از آقايون‌ عرض‌ كردم‌ كه‌ همه‌اتون‌ انشاء الله‌ به‌ استقبال‌ حضرت‌ مي‌رويد و وقتي‌ كه‌ در خارج‌ شهر كه‌ آقا دارند تشريف‌ مي‌آورند، ايشان‌ ميگفت‌ ديدم‌ بي‌بي‌ در جلو حركت‌ مي‌كنند و امام‌ زمان‌ مؤدب‌ در پشت‌ سر حضرت‌ فاطمة‌ زهرا حركت‌ مي‌كنند. اين‌ معناش‌ اين‌ است‌ كه‌ به‌ مادرشون‌ فاطمة‌ زهرا خيلي‌ احترام‌ مي‌گذارند. آقا بيا، دعاي‌ شما مستجاب‌ است‌، از خدا بخواه‌ كه‌ خدا فرجت‌ را در همين‌ هفته‌ مقرر كند كه‌ فرج‌ شما عيدي‌ تولد مادرتون‌ باشد.

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۱۲ جمادی الثانی ۱۴۱۲ قمری – ۲۱ آذر ۱۳۷۰ شمسی – كور و بيناي‌ معنوي – درس‌ اخلاق‌ ۸

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. هل‌ يستوي‌ الاعمي‌ و البصير. افلا تتفكرون‌.

 شخص‌ بينا و كور با هم‌ فرق‌ ميكنند. يك‌ كوري‌ كه‌ مادرزاده‌ مخصوصا، به‌ هيچ‌ وجه‌ ممكن‌ نيست‌ كه‌ انسان‌ بتواند رنگهاي‌ مختلف‌ را، اشياء را، شكلها را، براي‌ او توضيح‌ بدهد. هر چه‌ انسان‌ بكند افراد كور نمي‌توانند چون‌ نظيرش‌ را نديده‌اند، درك‌ كنند. براي‌ افراد بينا هم‌ همينطوره‌. اگر چيزي‌ را انسان‌ نظيرش‌ را به‌ هيچ‌ وجه‌ نديده‌ باشد، هر چي‌ بخواهند برايش‌ شرح‌ بدهند نميتونه‌. بايد حتما يك‌ چيزي‌ را نظير آن‌ را ديده‌ باشد تا بتواند اشيائي‌ را كه‌ نديده‌، با آن‌ ديدة‌ خودش‌، با آنچه‌ كه‌ ديده‌ است‌ مقايسه‌ كند. شما اگر مثلا فرض‌ كنيد كه‌ سفيدپوست‌ را كه‌ ديديد مي‌فهميد وقتي‌ ميگند يك‌ انسان‌ سفيد پوست‌، چه‌ رنگ‌ داره‌. يك‌ سياه‌ پوست‌ را هم‌ كه‌ ديديد، مي‌تونيد بفهميد كه‌ چه‌ رنگي‌ هست‌. ولي‌ چون‌ شما زردپوست‌ و سرخپوست‌ را نديده‌ايد، باز با همين‌ سفيد پوست‌ و سياهپوست‌ قياسش‌ مي‌كنيد، رنگش‌ را عوض‌ مي‌كنيد. و الاّ اگر به‌ هيچ‌ وجه‌ انساني‌ را نديده‌ باشيد، نمي‌تونيد يك‌ چنين‌ چيزي‌ را قياس‌ كنيد. مثلا حتي‌ انسان‌ اگر يك‌ انسان‌ صدتا سر داشته‌ باشه‌ كه‌ نيست‌ در عالم‌، بخواد تصور بكنه‌ ميتونه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ يك‌ دونه‌ سر را ديده‌، طبعا همون‌ آدم‌ را صد سر تصور ميكنه‌. يعني‌ همون‌ يكي‌ را صد تاش‌ ميكنه‌ و صد تا سر براي‌ آن‌ انسان‌ تصور ميكنه‌. حالا اگر يك‌ سر را نديده‌ باشه‌، نميتونه‌ هيچي‌ را تصور بكنه‌.

 بهرحال‌ آدم‌ كور را زياد نميشه‌ روش‌، يعني‌ بعد از اين‌ موضوع‌ زياد لازم‌ نيست‌ ما بحث‌ بكنيم‌ كه‌ يك‌ آدم‌ كور هيچي‌ را نميتونه‌ بفهمه‌، نميتونه‌ درك‌ بكنه‌، نمي‌تونه‌ رنگ‌ سبز را از رنگ‌ سرخ‌، رنگ‌ سفيد را از رنگ‌ باصطلاح‌ آبي‌، تشخيص‌ بده‌. اصلا برايش‌ هيچ‌ مفهومي‌ ندارد كه‌ رنگ‌ قرمز چيه‌. عرض‌ كردم‌ كوري‌ كه‌ مادرزاد باشه‌. شكلها را نميتونه‌ بفهمه‌ كه‌ چه‌ نحوه‌ است‌. قيافه‌ها را، هر چيزي‌ كه‌ در عالم‌ هست‌، چون‌ نديده‌، نظيرش‌ را نديده‌.

 ما هم‌ از ملكوت‌ عالم‌ اطلاعي‌ نداريم‌ و نديديم‌ ملكوت‌ عالم‌ را. كه‌ بتوانيم‌ چيزهايي‌ را به‌ اون‌ قياس‌ بكنيم‌. و ما در مقابل‌ ملكوت‌ عالم‌، مثل‌ يك‌ كور هستيم‌ كه‌ در مقابل‌ ملك‌ اين‌ عالم‌ هست‌. خداي‌ تعالي‌ در اين‌ آية‌ شريفه‌ نمي‌خواد كور ظاهري‌، كور عالم‌ ملك‌ را با يك‌ بيناي‌ عالم‌ ملك‌ مقايسه‌ بفرمايد. چون‌ اين‌ صحيح‌ نيست‌. شما در كتاب‌ عميق‌ علمي‌ آسماني‌ منحصربفرد نمي‌آيند سؤال‌ بكنند از مردم‌ كه‌ آيا شخص‌ كور با بينا مساويست‌؟ خوب‌ هيچكس‌ اين‌ را نميتونه‌ باصطلاح‌، واضحه‌، بديهي‌ است‌، از بديهياته‌. هيچوقت‌ از بديهيات‌ سؤال‌ نميكنند. مخصوصا اضافه‌ شده‌ در آخر آيه‌ افلا تتفكرون‌. چرا فكر نمي‌كنيد كه‌ فرق‌ بين‌ كور و بينا را بگذاريد. منظور پروردگار قطعا در اين‌ آية‌ شريفه‌، كور و بيناي‌ عالم‌ ملكوته‌. يعني‌ آن‌ كسي‌ كه‌ ملكوت‌ را نمي‌بينه‌، حقايق‌ را درك‌ نميكنه‌، دنيا برايش‌ همين‌ شب‌ و روز و در و ديوار و باصطلاح‌ آسمان‌ و زمينه‌. اين‌ افراد يعني‌ كسي‌ كه‌ اين‌ چشم‌ را تنها داره‌، و چشم‌ ملكوت‌ عالم‌ هستي‌ را نداره‌، اين‌ شخص‌ كوره‌ و منظور از هل‌ يستوي‌ الاعمي‌ و البصير كه‌ در اين‌ آيه‌اي‌ كه‌ خوندم‌ و تلاوت‌ كردم‌ همون‌ عده‌ از افرادند كه‌ شامل‌ شايد اكثر، بلكه‌ تمام‌ مردم‌ زندة‌ روي‌ كرة‌ زمين‌ الا خواص‌ خواهد بود.

 آيا مساويست‌ كور و بينا؟ آيا آن‌ كسي‌ كه‌ حقايق‌ را درك‌ ميكنه‌، مي‌فهمه‌، همه‌ چيز را متوجهه‌. براي‌ آخرتش‌، براي‌ خدا، براي‌ كمالات‌ روحي‌، براي‌ خود روح‌، براي‌ معالجات‌ روحي‌، براي‌ امراض‌ روحي‌، اهميت‌ قائل‌ نيست‌. بلكه‌ براي‌ دنياش‌ بيشتر اهميت‌ قائله‌، اين‌ شخص‌ با آن‌ كسي‌ كه‌ همه‌ چيز را عالم‌ آخرت‌ ميدونه‌. همه‌ چيز را روح‌ ميدونه‌. همه‌ چيز را حقايق‌ باصطلاح‌ پشت‌ پرده‌اي‌ كه‌ از نظر ما پشت‌ پرده‌ است‌. بلكه‌ از نظر يك‌ عده‌ اين‌ ملك‌ عالم‌ بي‌ ارزشه‌. شما اگر يك‌ گردو را برداريد در مرحلة‌ اول‌ پوست‌ گردو را مي‌بينيد. و شايد به‌ هيچ‌ وجه‌ مغز گردو را نبينيد. ولي‌ هدف‌ شما از خريدن‌ گردو يا از درخت‌ كندن‌ گردو يا نگهداري‌ گردو، مغز گردو است‌ نه‌ پوست‌ گردو. شما مغز گردو را نديديد ولي‌ خريدار مغزيد. اگر يك‌ انساني‌ پيدا شد فقط‌ گردوها را خريد براي‌ پوستش‌. مثلا فرض‌ كنيد كه‌ سابقها پوست‌ گردو ازش‌ استفادة‌ آتش‌ در ميان‌ كرسي‌ و منقل‌ و اينها مي‌كردند. يك‌ كسي‌ بره‌ مثلا صد كيلو گردو، كيلويي‌ شايد مثلا صد تومان‌، صد و پنجاه‌ تومان‌، حالا بيشتر كمتر، قيمتهايش‌ را من‌ درست‌ نميدونم‌. گردو بخره‌ براي‌ پوستش‌. بشكنه‌، مغزهايش‌ را اعتنا نكنه‌ و پوستش‌ را براي‌ اينكه‌ آتش‌ بزنه‌، غذا را گرم‌ كنه‌، اين‌ كار را بكنه‌ ميگيم‌ ديوانه‌ است‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ آخه‌ گردو را براي‌ پوستش‌ نمي‌خواهند. به‌ عكسش‌ زياد اتفاق‌ مي‌افته‌ كه‌ بلكه‌ اكثرا اينطورند كه‌ مغز را درمي‌آورند و پوست‌ را مي‌ريزند دور. تو پوست‌ را برداشتي‌ و مغز را ريختي‌ دور. عينا كساني‌ كه‌ در اين‌ دنيا به‌ همين‌ ظواهر دنيا دلبستگي‌ دارند مثل‌ همان‌ كسي‌ است‌ كه‌ پوست‌ را كه‌ ديده‌، پوست‌ را كه‌ مي‌بينه‌، آن‌ پوست‌ را ازش‌ استفاده‌ ميكنه‌ ولي‌ مغز را اعتنايي‌ نميكنه‌. اين‌ يك‌ مثالي‌ است‌ كاملا تطبيق‌ ميكنه‌. يك‌ چنين‌ فردي‌ كوره‌. يك‌ چنين‌ فردي‌ بي‌ عقله‌. يك‌ چنين‌ فردي‌ بي‌ دركه‌. نه‌ درك‌ داره‌، نه‌ عقل‌ داره‌. يعني‌ اگر ببينيد چند كيلو گردو جلوش‌ ريخته‌ و تند تند مغزها را ميريزه‌ دور و پوستها را جلوي‌ خودش‌ كود ميكنه‌ و بعد هم‌ كه‌ مي‌خواد حركت‌ كنه‌ از اين‌ محل‌، پوستها را برميداره‌ ميبره‌ و مغزها را اصلا اعتنايي‌ نميكنه‌. شما ميگيد اين‌ عقل‌ نداره‌، ديوانه‌ است‌. در مرحلة‌ اول‌ ديوانه‌ است‌. در مرحلة‌ ثاني‌ ميگيد كه‌ نميدونه‌ اين‌ مغزها بهتر از پوستهاست‌. اين‌ فقط‌ به‌ خاصيت‌ پوست‌ متوجه‌ شده‌. انساني‌ كه‌ در اين‌ دنيا به‌ اين‌ پوستة‌ دنيا توجه‌ ميكنه‌ و مغز را از دست‌ داده‌، اين‌ شخص‌ كه‌ متأسفانه‌ شامل‌ همة‌ مردم‌ تقريبا ميشه‌، الان‌ اگر يك‌ نفر بپرسند كه‌ شما مدارك‌ علميت‌ چيه‌؟ ميگه‌ ديپلم‌ دارم‌، ليسانس‌ دارم‌، فوق‌ ليسانس‌ دارم‌. اينها مدارك‌ علميه‌. شغلت‌ چيه‌؟ اينه‌. ارتباطت‌ چيه‌؟ در چه‌ حدي‌ است‌ با مردم‌؟ بهرحال‌ با مردم‌ كنار مي‌آئيم‌. هر جور هست‌ گاهي‌ آنها سر ما كلاه‌ مي‌گذارند، گاهي‌ ما سر آنها كلاه‌ مي‌گذاريم‌. بهرحال‌ اين‌ كار را مي‌كنيم‌. اگر از صد نفر، خدا ميدونه‌ اين‌ را كه‌ ميگم‌ من‌ با احتياط‌ ميگم‌، اگر از صد نفر سؤال‌ بكني‌ كه‌ آقا مدارج‌ علمي‌ چيه‌؟ يكنفر نميگه‌ من‌ خدا را مي‌شناسم‌. يك‌ نفر نميگه‌ كه‌ من‌ روح‌ را شناختم‌. يك‌ نفر نميگه‌ كه‌ من‌ امراض‌ روحي‌ را تشخيص‌ دادم‌. يك‌ نفر نميگه‌ كه‌ من‌ مدركم‌ اين‌ است‌ كه‌ خدا را تا تونستم‌ از خودم‌ راضي‌ كردم‌. از خودم‌ راضي‌ كردم‌. به‌ عالم‌ قيامت‌ اعتقاد دارم‌. واقعاها. اگر يك‌ نفر هم‌ اين‌ حرفها را بزنه‌ مسخره‌اش‌ مي‌كنند. فرزندتون‌ مي‌آيد خونه‌، وقتي‌ مي‌خواهيد ازش‌ تعريف‌ بكنيد بيشتر مي‌پرسيد ازش‌ كه‌ آيا امروز نمره‌ات‌ چيه‌؟ نمره‌اي‌ كه‌ يك‌ مرد فاسدي‌ بعنوان‌ معلم‌ روي‌ هواي‌ نفس‌، مخصوصا دانشگاهش‌ اينطوره‌، روي‌ هواي‌ نفس‌ به‌ اين‌ نمره‌ داده‌، اون‌ براي‌ شما اهميت‌ داره‌. اما از همين‌ پسرتون‌، از همين‌ فرزندتون‌ نمي‌پرسيد كه‌ آيا نمازت‌ را اول‌ وقت‌ خوندي‌ يا نه‌؟ آيا توي‌ دانشگاه‌ ايماني‌ بهت‌ تعليم‌ دادند يا نه‌؟ آيا توي‌ مدرسه‌ اين‌ نونهالتون‌، اين‌ گلي‌ كه‌ شما با چه‌ خون‌ جگري‌ به‌ اصطلاح‌ به‌ اين‌ سن‌ هفت‌ سالگي‌، ده‌ سالگي‌ رسونده‌ايد با اين‌ چه‌ رفتاري‌ كردند؟ آيا عمل‌ اين‌ معلم‌ آموزنده‌ بود. آموزندة‌ جنبه‌هاي‌ معنوي‌ فرزندتون‌ بود. اينها را هيچ‌ نداريد. بخدا قسم‌ وقتي‌ انسان‌ دقت‌ ميكنه‌ مي‌بينه‌ كه‌ تمام‌ تقصير، آني‌ كه‌ فرزندش‌ امروز شده‌ يك‌ مادي‌ به‌ تمام‌ معني‌. نگيد نه‌ الحمد لله‌ نماز ميخونه‌. الحمدلله‌ مي‌بينم‌ مثلا دروغ‌ نميگه‌. كم‌ گناه‌ ميكنه‌. اينها حيوانات‌ هم‌ تقريبا همينطورهاست‌. براي‌ مثل‌ شماهائي‌ اين‌ مسائل‌ مهم‌ نيست‌. اون‌ فرزندتون‌ كه‌ الان‌ تربيتش‌ مي‌كنيد بايد از آن‌ لحظة‌ اول‌، خط‌ اول‌ را خدا داده‌. روز اول‌ تولد ميگه‌ در گوشش‌ بگيد چهار مرتبه‌، در گوش‌ راستش‌ چهار مرتبه‌ بگيد الله‌ اكبر. بعد اشهد ان‌ لا اله‌ الا الله‌. تا آخر اذان‌. گوش‌ چپش‌ اقامه‌ بگيد. اين‌ چيه‌؟ خيلي‌ ما بخواهيم‌ رويش‌ اظهار نظر بكنيم‌، ميگيم‌ كه‌ مراسم‌ مذهبي‌ است‌. اين‌ مراسم‌ هم‌ در كليسا هم‌ هست‌. او را بيشتر از ما باصطلاح‌ اين‌ برنامه‌ها را براش‌ دارند. غسل‌ تعميدش‌ مي‌دهند، يك‌ مقدار شراب‌ بهش‌ مي‌دهند. يك‌ مقداري‌ آرد باصطلاح‌، عشاء رباني‌ بهش‌ ميگن‌، كه‌ آن‌ آرد گوشت‌ حضرت‌ عيسي‌ است‌ و شراب‌ هم‌ خون‌ حضرت‌ عيسي‌ است‌، به‌ حلق‌ و دهان‌ او مي‌گذارند و اينجور عمل‌ مي‌كنند. ولي‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌خواد بگه‌ از همان‌ روز اول‌ تولد، اطلب‌ العلم‌ من‌ المهد الي‌ اللحد. زگهواره‌ تا گور دانش‌ بجوي‌. دانش‌ هم‌ نميگن‌ يك‌ اذان‌ بگيد كه‌ مربوط‌ به‌ رياضيات‌ باشه‌. يا چيز ديگه‌. اذان‌ يعني‌ اعلام‌. يك‌ مطلبي‌ كه‌ مربوط‌ به‌ رياضيات‌ باشه‌ بهش‌ بگيد. مربوط‌ به‌ پزشكي‌ باشه‌ بهش‌ بگيد. مربوط‌ به‌ مسائل‌ مادي‌ كه‌ امروز اينچنين‌ ما روش‌ افتاديم‌، اين‌ را بهش‌ بگيد. عظمت‌ پروردگار، شهادت‌ در وحدانيت‌ پروردگار. شهادت‌ در رسالت‌ پيغمبر اكرم‌. شهادت‌ بر ولايت‌، بعد هم‌ او را راهش‌ بيندازيد، حي‌ علي‌ الصلاة‌، راهش‌ بيندازد كه‌ اهل‌ نماز باشه‌، راهش‌ بيندازيد كه‌ اهل‌ فلاح‌ باشه‌، رستگاري‌ باشه‌. راهش‌ بيندازد كه‌ اهل‌ بهترين‌ اعمال‌ باشه‌. يعني‌ توي‌ مسابقه‌ قرارش‌ بديد. بچه‌اي‌ كه‌ تازه‌ امروز متولد شده‌، بايد اين‌ برنامه‌ها را برايش‌ پياده‌ كرد.

 من‌ اينها را براي‌ چي‌ بحث‌ مي‌كنم‌؟ براي‌ اينكه‌ ثابت‌ كنم‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌خواسته‌ چشمهاي‌ ما را باز كنه‌. ما چشمانمون‌ را مي‌بنديم‌. خداي‌ تعالي‌ ما را مي‌خواسته‌ براي‌ يك‌ عالم‌ ديگري‌ خلق‌ كنه‌ و ما براي‌ عالم‌ ديگري‌ خودمون‌ قرار داديم‌ خودمون‌ را. ماها ديدني‌هامون‌ تنها در و ديوار نيست‌. اين‌ پوست‌ گردوست‌. شنيدنيهايمون‌ تنها شنيدن‌ صداي‌ نميدونم‌ كوچه‌ و بازار كه‌ اكثرش‌ و بيشترش‌ اگر گناه‌ نباشه‌، لغوه‌، نيست‌. اگر خدا ما را براي‌ اينجور چيزها خلق‌ كرده‌ بود خيلي‌ به‌ نظر من‌، نستجير بالله‌، بي‌ جا بود. به‌ جهت‌ اينكه‌ اين‌ عقل‌ و هوش‌ و فكري‌ كه‌ خدا به‌ ما داده‌، جز دردسر هيچي‌ برامون‌ نيست‌. به‌ جان‌ خودتون‌ قسم‌ آنهايي‌ كه‌، من‌ يك‌ وقتي‌ رفته‌ بودم‌ توي‌ ديوانه‌خونه‌، اينقدر از زندگي‌ راحت‌ اينها خوشم‌ مي‌آمد كه‌ چي‌ بگم‌. خوب‌ اگر دنيا همينه‌ خوب‌ توي‌ ديوانه‌خانه‌. چرا اينقدر غصه‌ مي‌خوريد. اين‌ ديوانه‌ها نه‌ غصه‌ مي‌خورند، نه‌ ناراحتي‌ قلب‌ و بدهي‌ و اينها هستند. نه‌ فكر زن‌ و بچه‌اشون‌ هستند. به‌ فكر هيچي‌ نيستند. خوب‌ شكمه‌ كه‌ خوب‌ بهرحال‌ مجاني‌ داره‌ اداره‌ ميشه‌. تخت‌ خوابمون‌ هم‌ كه‌ آن‌ گوشه‌ هست‌. گاهي‌ هم‌ مسخره‌بازي‌ در مي‌آورند همه‌اشون‌ مي‌خندند. راحت‌. اين‌ عقل‌ را خدا به‌ ما داده‌ براي‌ اينكه‌ اگر شما بيائيد توي‌ مردم‌ اهل‌ دنيا، مي‌ريد توي‌ مردم‌ اهل‌ دنيا، عقلشون‌ را ببينيد به‌ هيچ‌ دردي‌ نميخوره‌ براي‌ اونها اين‌ عقل‌ و اين‌ فكر و اين‌ فهم‌. جز اسباب‌ دردسر، جز ناراحتي‌. يعني‌ هيچ‌ فايده‌اي‌ نداره‌. من‌ الان‌ اينجا نشستم‌ فكر ميكنم‌ مثلا ممكنه‌ ده‌ روز ديگه‌ مريض‌ بشم‌، غصه‌اش‌ را از حالا مي‌خورم‌. خوب‌ حيوانات‌ اينجور نيستند. ده‌ روز ديگه‌ مريض‌ شدند همانموقع‌ ناراحتند. قبلا فكر ندارند كه‌ غصه‌اش‌ را بخورند. ديوانه‌ها هم‌ همينطور هستند. من‌ از همين‌ الان‌ غصه‌ ميخورم‌ كه‌ بازنشسته‌ كه‌ شدم‌ چيكار كنم‌؟ اين‌ حقوق‌ را دارم‌ الان‌، وقتي‌ بازنشسته‌ شدم‌ چي‌ ميشه‌. كم‌ ميشه‌، آنجا بچه‌ها و نوه‌هايم‌ دورم‌ را مي‌گيرند، بعد خرجم‌ زيادتر ميشه‌ درآمدم‌ كم‌. اگر من‌ عقل‌ نمي‌داشتم‌، ديوانه‌ بودم‌، حيوان‌ بودم‌، اين‌ غصه‌ را نميخوردم‌. همانطوري‌ كه‌ حيوانات‌ هستند. هيچ‌ غصه‌ نميخورند كه‌، يك‌ گاوي‌ را شما توي‌ آخور امروز كاه‌ و جوش‌ را مرتب‌ كنيد، ميگيره‌ مي‌خوابه‌. هيچ‌ هم‌ غصة‌ فردا كه‌ كاه‌ و جويي‌ هست‌ يا نيست‌ نميخوره‌.

 اگر ما براي‌ همين‌ دنيا خلق‌ شده‌ بوديم‌ اين‌ عقل‌ اسباب‌ دردسر بود. و خدا به‌ ما ظلم‌ كرده‌ نستجير بالله‌ كه‌ بهمون‌ عقل‌ داده‌. چون‌ در شبانه‌روز آنقدر كه‌ عقلا غصة‌، عقلاي‌ عقل‌ كه‌ من‌ ميگم‌ يعني‌ فهم‌ و درك‌. همين‌ قوة‌ تشخيص‌ دادن‌ خوب‌ و بد. پولدار شدن‌ و بي‌ پول‌ شدن‌، همينها. اين‌ جز دردسر هيچي‌ نيست‌. ديگه‌ اينهمه‌ دعوا، خداي‌ تعالي‌، و لقد كرمنا بني‌ آدم‌ ما اكرام‌ كرديم‌، نخير، خيلي‌ هم‌ بي‌ محبتي‌ كرديد نسبت‌ به‌ ما. اگر به‌ خدا بنا بشه‌ بگيم‌ اگر خدا ما را براي‌ اين‌ دنيا خلق‌ كرده‌ بود. براي‌ اين‌ پوسته‌ خلق‌ كرده‌ بود. براي‌ اين‌ چند روز دنيا خلق‌ كرده‌ بود. خيلي‌ به‌ ما بي‌ محبتي‌ كرده‌ بود. آقا اين‌ عقل‌ چيه‌ به‌ ما دادي‌؟ اين‌ فكر چيه‌ به‌ ما دادي‌. خوب‌ هر جوري‌ ميخواست‌ بشه‌ ميشد.

 ميگن‌ يك‌ كسي‌ گفت‌ خدايا من‌ زبان‌ حيوانات‌ را بفهمم‌. خدا هم‌ بهش‌، حالا مثاله‌ البته‌، خدا هم‌ بهش‌ زبان‌ حيوانات‌ را تعليم‌ داد. يك‌ روز ديد كه‌ اين‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ آن‌ اسبه‌ به‌ آن‌ الاغه‌ ميگه‌ كه‌ مثلا فلانطور خواهد شد. خوب‌ مسئله‌اي‌ نيست‌. سگها دارند بهم‌ ميگند كه‌ اون‌ گوسفند ارباب‌ فردا صبح‌ مي‌ميره‌، مثلا ما فردا يك‌ گوشت‌ خوب‌، اوهم‌ كه‌ متوجه‌ نيست‌ كه‌ اين‌ مي‌ميره‌، مي‌اندازه‌ جلوي‌ ما، ما يك‌ گوشت‌ خوبي‌ مي‌خوريم‌. فورا رفت‌ و گوسفند را كشت‌ و نگذاشت‌ حروم‌ بشه‌. گفت‌ خوب‌ اينجاش‌ خوب‌ بود. يك‌ روز ديدند كه‌ حيوانات‌ بهم‌ ميگند كه‌ الاغه‌ به‌ اسبه‌ ميگه‌ كه‌ ارباب‌ تا ده‌ روز ديگه‌ مي‌ميره‌ راحت‌ ميشيم‌. گفت‌ خدايا من‌ نمي‌خوام‌ ديگه‌، حالا اين‌ يك‌ بلا را از ما رفع‌ كن‌. ديگه‌ نمي‌خوام‌ زبان‌ حيوانات‌، زبان‌ حيوانات‌ فهميدن‌ اگر حالا اينها مثاله‌، اگر از آينده‌ شما اطلاع‌ داشته‌ باشيد، بخدا قسم‌ اگر بدونيد ده‌ سال‌ ديگه‌ مي‌ميريد از حالا غصه‌اش‌ را مي‌خوريد. ده‌ سال‌ ديگه‌، با اينكه‌ شايد زودتر آدم‌ بميره‌، ولي‌ چون‌ نميدونه‌ غصه‌ آدم‌ نميخوره‌. ندانستن‌ اگر واقعا اينطور باشه‌ كه‌ انسان‌ براي‌ اين‌ محدودة‌ دنيا باشه‌، هر چي‌ نادان‌ باشه‌ بهتره‌. هر چه‌ نفهم‌ باشه‌ بهتره‌. هر چه‌ بيشعور باشه‌ بهتره‌. اين‌ حرفي‌ درش‌ نيست‌. اگر يك‌ فرد مادي‌، اين‌ مادييني‌ كه‌ به‌ خدا و قيامت‌ و روح‌ و اينها معتقد نيستند، همه‌اشون‌ ميگن‌. ميگن‌ بيخود ما اين‌ اندازه‌ فهم‌ داريم‌. موريس‌ مترلينگ‌ مكرر در كتابهايش‌، حالا اسم‌ كتابش‌ را نمي‌خوام‌ ببرم‌ كه‌ بعضي‌ها بردارند بخونند، يك‌ كتابي‌ داره‌، مكرر در اون‌ كتاب‌ مي‌نويسد كه‌ خدا اگر هست‌ زياده‌ روي‌ كرده‌ در فهم‌ و دركي‌ كه‌ به‌ ما داده‌. افراط‌ كرده‌. ما اينقدر فهم‌ و درك‌ نمي‌خواسته‌ داشته‌ باشيم‌. راحت‌ بوديم‌. اما انسان‌ را خدا از روز اول‌ براي‌ اين‌ جهت‌ خلق‌ نكرده‌. هر چه‌ انسان‌ براي‌ چي‌ خلق‌ كرده‌؟ نميتونيم‌. عينا گربة‌ مرتضي‌ علي‌ از هر طرف‌ كه‌ مي‌اندازند چهار دست‌ و پا مي‌آيد پائين‌. هر چي‌ انسان‌ به‌ افراد ميگه‌ همانطور كه‌ تو گرسنة‌ معنوي‌ هستي‌ گرسنة‌ مادي‌ هم‌ باش‌. بچه‌ها چيكار كنند؟ بچه‌ها را همينطور كه‌ بي‌ دين‌ تربيشتون‌ كردي‌، بي‌ دين‌ تربيتشون‌ كن‌. عادتشون‌ بده‌ به‌ گرسنگي‌. آخه‌ گرسنگي‌ مادي‌ جسم‌ انسان‌ را مي‌كشه‌. بعله‌. و بي‌ ديني‌ روح‌ فرزندت‌ را از بين‌ مي‌بره‌. خوب‌ روحش‌ را كه‌ از بين‌ بردي‌، جسمش‌ را هم‌ از بين‌ ببر. تو كه‌ ظالم‌ هستي‌ هر دو را از بين‌ ببر. آني‌ كه‌ مهمتره‌ تو از بين‌ بردي‌، ايني‌ كه‌ كمتر اهميت‌ داره‌ غصه‌اش‌ را ميخوري‌! تو از روز اول‌، تا سن‌ هفت‌ سالگي‌ بچه‌ات‌ را يلعب‌. بگذاريد خودش‌ باصطلاح‌ بازي‌ كنه‌. اما در عين‌ حال‌ در مقابل‌ بچه‌، يعني‌ بچه‌ داره‌ نگاه‌ ميكنه‌، اگر تو داري‌ به‌ مادرش‌، مادرش‌ به‌ تو فحش‌ داده‌، دعوا و بداخلاقی‌ و اينها، عينا كپيه‌ مي‌گيره‌. اونهم‌ همينجور ميشه‌. و اگر تو شب‌ نصف‌ پا ميشه‌ مي‌بينه‌ مادرش‌ آن‌ گوشه‌ مشغول‌ نماز شبه‌، پدرش‌ اين‌ گوشه‌ مشغول‌ نماز شبه‌. اين‌ باز خوابش‌ مي‌بره‌. صبح‌ پاميشه‌ مي‌بينه‌ اين‌ داره‌ اونور نماز صبح‌ ميخونه‌، اين‌ داره‌ اينور نماز صبح‌ ميخونه‌. مي‌خوابه‌. بچة‌ چهارساله‌، دو ساله‌، يكساله‌، اينها همه‌ دارند ضبط‌ مي‌كنند. كلمه‌اي‌ حرف‌ بيجا به‌ يكديگر نمي‌زنند. همه‌اش‌ در ارتباط‌ با خدا با هم‌ حرف‌ مي‌زنند. خدا را هميشه‌ مدرك‌، باصطلاح‌ مطلب‌ مي‌كنند. همين‌ حسين‌ آقاي‌ ما شايد سه‌ ساله‌ بود، ديد ما پول‌ زياد خرج‌ مي‌كنيم‌. پرسيد پول‌ از كجا مي‌گيري‌؟ گفتم‌ خدا ميرسونه‌. و همينطوره‌. خوب‌ تو كه‌ مي‌خواي‌ بگي‌ من‌ رفتم‌ از فلاني‌ قرض‌ كردم‌ و خودت‌ را بدبخت‌ نشون‌ بدي‌ و خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ توي‌ خونه‌ داد بزني‌، پايت‌ را بزني‌ زمين‌ كه‌ من‌ بايد پول‌ از كجا بيارم‌. يك‌ حقوق‌ معيني‌ دارم‌، يك‌ كسب‌ محدودي‌ دارم‌. اين‌ بچه‌ها را خرابشون‌ بكني‌ و همة‌ فكرشون‌ را متوجه‌ به‌ حقوق‌ و نميدونم‌ كسب‌ و درآمد و آنهم‌ با اين‌ تنگدستي‌ آنها خوب‌ حالي‌ بكني‌ كه‌ خدايي‌ در كار نيست‌. خوب‌ بگو، آني‌ كه‌ مي‌خواي‌ بگي‌ كه‌ مثلا فرض‌ كنيد كه‌ آن‌ اولي‌ را بگو. واقعا خدا ميده‌. حالا تو، طوري‌ نيست‌. تو عادتي‌ داري‌، برنامه‌اي‌ داري‌. بگو خدا ميده‌. خوب‌ چرا كم‌ ميده‌ خدا؟ خوب‌ گناهي‌ و معصيتي‌ داريم‌ خدا كم‌ ميده‌. بيشتر از اين‌ صلاح‌ نميدونه‌ بهمون‌ بده‌. اينجوري‌ چه‌ اشكالي‌ داره‌ بگي‌. بيشتر از اين‌ صلاح‌ نيست‌. حتي‌ آبروي‌ خدا را حفظ‌ كن‌. بگو من‌ خودم‌ بيشتر از اين‌، اسباب‌ دردسره‌، نمي‌خوام‌. گاهگاهي‌ بعضي‌ از بنده‌هاي‌ خدا را من‌ ديدم‌. اينها آبروي‌ خدا را به‌ قول‌ من‌ حفظ‌ مي‌كردند. هزار جور در فشار و تنگدستي‌ بودند پيش‌ مردم‌ نمي‌گفتند، به‌ مردم‌ اظهار نمي‌كردند. نميگفتند ما با اينكه‌ داريم‌ نماز مي‌خونيم‌ و شبها مشغول‌ عبادتيم‌، هيچي‌ هم‌ نداريم‌. با سيلي‌ صورت‌ خودشون‌ را سرخ‌، خدا ميدونه‌ شما يك‌ همچين‌ اراده‌اي‌ بكنيد، خداي‌ تعالي‌ غيوره‌. آنچنان‌ خدا زندگيت‌ را تأمين‌ ميكنه‌ كه‌ حساب‌ نداره‌. منتهي‌ ما كارمون‌، تا بوده‌ اين‌ بوده‌ كه‌ آبروي‌ خدا را ببريم‌. هر جا كه‌ مي‌رسيم‌، شما حالا ميگيد ما كه‌ همچين‌ كاري‌ نكردي‌. نخير. همه‌امون‌ كرديم‌. همه‌امون‌. همه‌امون‌ حفظ‌ آبرو نكرديم‌. الان‌ هر يك‌ از ماها سؤال‌ بشه‌، من‌ خودم‌ را مي‌برم‌ زير سؤال‌. آقا شما از كجا در مي‌آري‌ ميخوري‌؟ من‌ تلاش‌ ميكنم‌ يك‌ چيزي‌ بگم‌، و الاّ شماها من‌ را دزد مي‌دونيد. همين‌ رفقاي‌ خودمون‌ها. مجبورم‌ بگم‌ كه‌ ما كتاب‌ مي‌نويسيم‌، حق‌ التأليف‌ مي‌گيريم‌. آقا تو چيكار ميكني‌؟ منهم‌ ادارة‌ فلان‌. تو چيكار ميكني‌؟ منهم‌ در. يكنفرمون‌ نميگيم‌ كه‌ خدا ميده‌. خدا. و يكنفرمون‌ هم‌ قبول‌ نمي‌كنيم‌ كه‌ خدا.

 به‌ يك‌ نفري‌ گفتند تو از كجا مي‌آري‌ مي‌خوري‌؟ گفتش‌ كه‌ خدا ميرسونه‌. گفت‌ كه‌ خوب‌ چه‌ جوري‌؟ گفت‌ خدا ميده‌. خدا در قرآن‌ فرموده‌ كه‌ نحن‌ قسمنا معيشتهم‌. خوب‌ حالا شما بگو، يك‌ علتي‌ داره‌ اين‌ سؤال‌؟ گفت‌ اين‌ سليمان‌ يهودي‌ را مي‌شناختي‌ سر كوچه‌ فلان‌ خونه‌اش‌ بود. بعله‌ بعله‌. اين‌ مرد وصيت‌ كرد نماز و روزه‌اش‌ را بدهند به‌ من‌ بخونم‌ و من‌ نماز و روزة‌ او را ميخونم‌ الحمدلله‌ زندگيم‌ تأمينه‌. گفت‌ خوب‌ اين‌ را زودتر بگو. گفت‌ خدا لعنتت‌ كنه‌. من‌ دارم‌ ميگم‌ خدا ميرسونه‌ قبول‌ نميكني‌. سليمان‌ يهودي‌ نماز و روزه‌ داشته‌ كه‌ به‌ من‌ بدهند! با اين‌ كلمه‌، سليمان‌ يهودي‌ نماز و روزه‌اش‌ را به‌ من‌ دادند من‌ مي‌خونم‌. تو قبول‌ ميكني‌. همين‌ الان‌ اينهايي‌ كه‌ من‌ ميگم‌ براي‌ خودم‌ ميگم‌، من‌ منبر نمي‌خوام‌ برم‌. نميخوام‌ بگم‌ مردم‌ توي‌ كوچه‌ چطورند. همين‌ ماها. الان‌ هر يكيمون‌. آقا چيكار ميكني‌؟ آقاي‌ فلان‌، از كجا مي‌آوري‌؟ يك‌ قطعه‌ زمين‌ داريم‌ در فلانجا. آن‌ يكي‌ ميگه‌ من‌ شغلم‌ چيه‌، آن‌ يكي‌ درآمدم‌ چيه‌، آن‌ يكي‌ اداره‌ام‌. آن‌ يكي‌ ميگه‌ نميدونم‌ چه‌. خوب‌ بسه‌؟ اكثرمون‌ هم‌ ميگيم‌ نه‌ كافي‌ براي‌ زندگيمون‌ نيست‌. هيچكداممون‌ نميگيم‌ خدا و متوقف‌ هم‌ ميشيم‌. خدا ميرسونه‌. از همين‌ الان‌ تصميم‌ بگيريد، جدي‌ عرض‌ مي‌كنم‌، تصميم‌ بگيريد كه‌ اولش‌ شايد خودتون‌ براتون‌ سخت‌ باشه‌. بگيد خدا. به‌ فرزندانتون‌ هم‌ بگيد خدا رسونده‌. اول‌ نمي‌خواهم‌ همه‌ چي‌ حالا خدا صلاح‌ نميدونه‌ به‌ تو بدهم‌ بخوري‌. من‌ دو تا از بچه‌هام‌ الان‌ اينجا شاهد هستند. كاظم‌ آقاي‌ اخويمون‌ هم‌ هست‌. من‌ هيچوقت‌ به‌ اينها نميگم‌ پول‌ ندارم‌. شما ميگيد خوب‌ داريد. الحمد لله‌. بعله‌ دارم‌. اما نميشه‌ كه‌ انسان‌ مثلا آقا تقي‌ الان‌ بيست‌ و پنج‌ و شيش‌ سالشه‌. در اين‌ مدت‌ من‌ يك‌ دفعه‌ بي‌ پول‌ نشده‌ باشم‌ و ايشان‌ از من‌ مثلا توي‌ خونه‌، حالا كه‌ خودش‌ مستقله‌، مثلا توي‌ منزل‌ باشه‌ و به‌ ما بگه‌ پول‌ بده‌ و من‌ بگم‌ ندارم‌ پول‌. ميگم‌ بهش‌ نميدم‌، ميگم‌ محدود بايد حركت‌ كني‌، ولي‌ نه‌. خدا داده‌. يكي‌ ميگفت‌ آقا اين‌ فرشها را عوض‌ كنيد. گفتم‌ لازم‌ نيست‌ اين‌ فرشها، چون‌ اينجا دم‌ دره‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ ما آن‌ اطاق‌ هستيم‌ يك‌ نفر بياد ما حواسمون‌ پرت‌ اينجا باشه‌. حالا كسي‌ نمي‌آيد اين‌ فرشها را بدزده‌. فكر هم‌ نكنيد من‌ الان‌ دارم‌، اينهايي‌ هم‌ كه‌ ميگم‌ بخاطر انشاء الله‌ جنبة‌ تربیتی‌ داره‌. و به‌ خود خدا قسم‌، من‌ بخوام‌ فرش‌ كاشان‌، بهترين‌ فرش‌ را اينجا بيندازم‌ مي‌تونم‌. ولي‌ اگر صلاح‌ باشه‌، اگر خدا بخواد، اگر خدمتتون‌ عرض‌ شود، چون‌ بندة‌ خدا اول‌ خدا را در نظر ميگيره‌ بعد كاري‌ را انجام‌ ميده‌. و خدا هم‌ آنوقت‌ ميرسونه‌. ماها بيناي‌ باصطلاح‌ واقعي‌ نيستيم‌. خدا را اول‌ در نظر نمي‌گيريم‌. براي‌ فرزندانمون‌ خدا را در نظر نمي‌گيريم‌. فلانكس‌ مريد من‌ بوده‌، خيلي‌ هم‌ پولدار بوده‌. طرف‌ زندانيش‌ ميكنه‌، چيكار ميكنه‌، بعد در مي‌آد. ما آخوندها شايد اينجوري‌ باشيم‌. شما فلان‌ مشتري‌، فلان‌ رئيس‌ نميدونم‌ اداره‌ بايد خيلي‌ در مقابلش‌ تعظيم‌ كرد. چرا در مقابل‌ يك‌ آدم‌ معصيتكار تعظيم‌ مي‌كنيد. بايد تعظيم‌ كرد و الا اين‌ فلان‌ فلان‌ شده‌ نون‌ ما را مي‌بره‌. اينجوري‌. اين‌ شغل‌ لعنتي‌ كه‌ من‌ دارم‌ مثلا اگر يك‌ خورده‌اي‌ بخوام‌ توش‌، من‌ چيكار كنم‌ حاج‌ آقا؟ به‌ من‌ ميگن‌. من‌ مي‌مونم‌ چي‌ بگم‌ به‌ اين‌؟ به‌ اين‌ كور چي‌ بگم‌. شما باشيد چي‌ ميگيد. مي‌گه‌ حاج‌ آقا توي‌ ادارة‌ ما اينجور، اينجور مسائل‌ هست‌، فلان‌ و اينها. خوب‌ بيا بيرون‌. بعد چيكار كنم‌؟ هيچي‌ خدا هم‌ كه‌ مرده‌، اصلا از قبل‌، از آنوقتي‌ كه‌ ما متولد شديم‌، خدا از دنيا رفته‌. اين‌ كه‌ اصلا ما، كسي‌ به‌ ما نگفته‌ خدايي‌ هست‌. روزي‌ كه‌ يعني‌ چي‌ خدا ميده‌؟ خدا توي‌ زنبيل‌ كه‌، حرفهاي‌ چرت‌ و پرت‌، خدا توي‌ زنبيل‌ كه‌ نميكنه‌ كه‌ بفرسته‌. چطور براي‌ حضرت‌ مريم‌ توي‌ زنبيل‌ ميكرد؟ كل‌ ما دخل‌ عليها ذكريا المحراب‌ وجد لها رزقا. قال‌ يا مريم‌ انا لك‌ هذا. ميگه‌ هر وقت‌ اين‌ زكريا، زكريا خودش‌ پيغمبر بود. وقتي‌ كه‌ وارد بر حضرت‌ مريم‌ ميشد، اينها قرآنه‌، روايت‌ نيست‌ كه‌ بگيد سندش‌ خيلي‌ صحيح‌ نيست‌. هر وقت‌ وارد بر حضرت‌ مريم‌ ميشد، كنار محراب‌ مي‌ديد يك‌ سيني‌ غذاي‌ گرم‌ و عالي‌ گذاشتند. مرغ‌ بريون‌ كرده‌، آخه‌ مريم‌ انا لك‌ هذا. از كجا آوردي‌ تو؟ چطور اين‌، كي‌ آورده‌ برات‌ خلاصه‌اش‌؟ قال‌ هو من‌ عند الله‌. از خدا. نميگفت‌ ملائكة‌ خدا. نميگفت‌ جبرئيل‌ از بهشت‌ آورد. حتي‌ جبرئيل‌ را نميگفت‌. قال‌ هي‌ من‌ عند الله‌. حالا حتي‌ ممكنه‌ همسايه‌ اين‌ را يك‌ زن‌، اين‌ البته‌ تعبير منه‌، آنها البته‌ مائده‌ بوده‌. حتي‌ آني‌ كه‌ مثلا همسايه‌ ديده‌ اين‌ زني‌ است‌ مشغول‌ عبادته‌، نهار هم‌ نخورده‌. يك‌ سيني‌ غذا آورده‌ گذاشته‌ كنارش‌. اين‌ بندة‌ خدا ميگه‌ هي‌ من‌ عند الله‌، نميگه‌ همسايه‌ آورده‌. از همسايه‌ تشكر ميكنه‌، به‌ اندازة‌ پوسته‌. و الا واقعيتش‌ مال‌ خداست‌. هي‌ من‌ عند الله‌. شما بدونيد ائمة‌ اطهار هم‌ همينطورند. هيچكدامشون‌ نميگند كه‌ فلان‌ مريد، فلان‌ شخص‌، فلان‌ كار، فلان‌ عمل‌، فلان‌ برنامه‌، و واقعاها، من‌ اين‌ حرفها را كه‌ الان‌ ميزنم‌ براي‌ شماها احتمال‌ ميدم‌ توي‌ مغز بعضي‌ از شما اصلا فرو نره‌ كه‌ اصلا ميشه‌ آدم‌ كاري‌ نكنه‌. البته‌ وظيفه‌اش‌ باشه‌، و خدا روزيش‌ را بده‌. ميشه‌؟ اگر كار نكنه‌ خلاف‌ وظيفه‌، بندگي‌ خدا را نكرده‌، اين‌ را هم‌ بدونيدها. نميگم‌ دست‌ از كار بكشيد. اما كار معصيت‌ خدا را ميكنه‌ براي‌ اينكه‌ روزي‌ بخوره‌. گناه‌ ميكنه‌ براي‌ اينكه‌ روزي‌ بخوره‌. نميتونه‌، توي‌ مغز ما فرو نميره‌. به‌ يك‌ دانشجو بگيم‌ كه‌ آقا دنبال‌ تحصيل‌ دانشكده‌ات‌ نرو براي‌ اينكه‌ به‌ كارهاي‌ معنويت‌ و علميت‌ و دينيت‌ نمي‌رسي‌. ميگه‌ بعد مدرك‌ نمي‌دهند، مردود ميشم‌، بعد هيچ‌ جا استخدام‌ نميشم‌. ميره‌ توي‌ آن‌ خط‌. يك‌ خط‌ كجي‌ درست‌ كرده‌، ميره‌ توي‌ آن‌ خط‌. همه‌ هم‌ همينطوريم‌. خوب‌ بيائيم‌ و تجربه‌ كنيم‌ لااقل‌. از حالا هر كاري‌ كه‌ باصطلاح‌ بقول‌ خودتون‌، براي‌ حفظ‌ آبروي‌ خدا، دوستش‌ داريد خدا را، براي‌ اينكه‌ به‌ دوستتون‌ آبرو بديد. نستجيب‌ بالله‌. شما زحمت‌ كشيديد، مشا در آورديد شما خرج‌ كرديد. بگيد خدا داده‌ و من‌ خرج‌ كردم‌. خدا داده‌. اين‌ حقيقتش‌ همينه‌. ولي‌ خوب‌ من‌ مي‌گم‌ كه‌ نه‌ خدايي‌ در كار نبوده‌ و نستجير بالله‌ و شما درآمدت‌ را هم‌ خودت‌ در آوردي‌ و خودت‌ هم‌ باصطلاح‌ تلاش‌ كردي‌ و پول‌ هم‌ مال‌ خودته‌ ولي‌ دوستش‌ داري‌ خدا را. اينهمه‌ خدا معجزات‌ و كرامات‌ ميكنه‌، اينمه‌ امامها و امامزاده‌ها، تو هم‌ يك‌ محبتي‌ به‌ خدا بكن‌. ببين‌ خدا بهت‌ جواب‌ ميده‌ يا نميده‌. و براي‌ جواب‌ هم‌ اين‌ كار را نكن‌. روي‌ محبت‌.

 مطلب‌ ديگه‌اي‌ مي‌خواستم‌ امروز حرف‌ بزنم‌. منتهي‌ ديگه‌ افتاديم‌، يعني‌ ديگه‌ اينجا يك‌ بحث‌ دامنه‌داري‌ است‌ كه‌ هل‌ يستوي‌ الاعمي‌ و البصير كه‌ باصطلاح‌ از هر گوشه‌اش‌ كه‌ انسان‌ وارد بشه‌ بايد مدتي‌ حرف‌ بزنه‌. كور و بينا با هم‌ فرق‌ نميكنند؟ يك‌ گوشة‌ چشمي‌، خيلي‌ واقعا جاي‌ تأسفه‌. ماهايي‌ كه‌ اگر توي‌ يك‌ اطاق‌ بي‌ درز و تاريك‌، حالا يك‌ نفر مي‌آيد مختصر تراكي‌ روي‌ آن‌ در، ديوار باز كرده‌ انسان‌ مختصر روشنايي‌ مي‌بينه‌. مگه‌ جرأت‌ ميكنه‌ به‌ مردم‌ بگه‌. مگه‌ شماها مي‌تونيد به‌ مردم‌ بگيد كه‌ من‌ شب‌ كه‌ مشغول‌ نماز شبم‌، انوار ملائكه‌ دور و برم‌ مي‌چرخند. مگه‌ مي‌تونيد؟! مگر مي‌تونيد بگيد من‌ وقتي‌ كه‌ تمركز ميكنم‌ و توجه‌ كامل‌ ميكنم‌ در زيارتها، مثلا نور پيغمبر اكرم‌، فاطمة‌ زهرا را مي‌بينم‌. باور نمي‌كنيد. يك‌ چند نفري‌، توي‌ همين‌ مجلس‌ شبهاي‌ جمعه‌ مي‌آمدند. يك‌ چند نفر، ببينيد چقدر انسان‌ بايد، حالا آن‌ كورها ميگند آقا وقتي‌ انسان‌ خوب‌ شرح‌ ميده‌، قرمزي‌ اينطوره‌، سبزي‌ اينطوره‌، چي‌ اينطوره‌، چي‌ اينطوره‌، اينها ميگن‌ الان‌ ما كه‌ كوريم‌ نمي‌فهميم‌. اين‌ خوبه‌، اي‌ كاش‌ ماها هم‌ همينجور بوديم‌. توي‌ مجلس‌ روضه‌ من‌ توي‌ جريان‌ نبودم‌. اصلا من‌ هيچي‌ نمي‌دونم‌. يك‌ خانمي‌ ديده‌ بود كه‌ نوري‌، وقتي‌ چراغها را خاموش‌ كرده‌ بودند، يك‌ نوري‌ به‌ اصطلاح‌ آمده‌ توي‌ مجلس‌. اون‌ به‌ يك‌ خانم‌ ديگري‌ گفته‌ بود. اون‌ خانم‌ به‌ شوهرش‌ گفته‌ بود. شوهرش‌ گفته‌ بود من‌ در آنموقع‌ كبريت‌ زدم‌ شمع‌ روشن‌ كنم‌، مي‌خواستم‌ شعري‌ بخونم‌ يا چيزي‌. و آن‌ نور نبود. خيلي‌ خوب‌. تموم‌ شد. هيچي‌. اين‌ مسئله‌، ببين‌ چقدر انسان‌ بايد عوضي‌ باشه‌، كور باشه‌ كه‌ ولو اعمي‌، بدتر از همه‌ معاند. اين‌ مسئله‌ سبب‌ شد كه‌ يك‌ عده‌ از آدمهايي‌ كه‌ اينجا مي‌آمدند، نيايند. براي‌ اينكه‌ اينجا ادعاهايي‌ ميشه‌. نور بعضي‌ها ميگن‌ مي‌بينيم‌. كه‌ ما از آن‌ وقت‌ به‌ بعد اصلا ممنوع‌ كردم‌ اين‌ مسائل‌ اينجا مطرح‌ نشه‌. اينها، اين‌ چيه‌؟ ببينيد بدبختي‌ چيه‌؟ ماها، آنوقت‌ باصطلاح‌ دلمون‌ مي‌خواد كه‌ روز قيامت‌، بعله‌، من‌ را بنشونند كنار امير المؤمنين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ و شيعة‌ علي‌ هستيم‌ ديگه‌، و در دعاي‌ ندبه‌ هم‌ ميگه‌ و شيعتك‌ علي‌ منابر من‌ النور مبيضة‌ وجوههم‌ حولي‌ في‌ الجنه‌. اي‌ علي‌ شيعيان‌ تو در منبرهاي‌ از نور هستند و اينها اطراف‌ من‌ نشسته‌اند. صورتهايشون‌ مثل‌ خورشيد مي‌درخشه‌. خوب‌ اينها را ما اينه‌. خوب‌ اونجا همين‌ حرفها اونجا هم‌ مي‌آد ديگه‌. آخه‌ روي‌ نور كه‌ نميشه‌ نشست‌. شيعتك‌ علي‌ منابر من‌ نور. منبر نوري‌ آنجا آدم‌ فرو ميره‌ و اين‌ كور بدبخت‌، وقتي‌ اين‌ حرفها، آنجا عربي‌ نمي‌فهميم‌. صورتش‌ سفيده‌ يعني‌ چي‌؟ مبيضة‌ وجوههم‌. اينهمه‌ شيعه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ داره‌ چطور همه‌اشون‌ دور و بر پيغمبر مي‌آيند؟ اينقدر از اين‌ حرفها هست‌ و اشكالات‌ هست‌ براي‌ كورها كه‌ حساب‌ نداره‌. اينهم‌ مثل‌ همون‌، وقتي‌ بهش‌ ميگيم‌ اين‌ فرش‌، به‌ يك‌ كوري‌ ميخواهيم‌ فرش‌ را توضيح‌ بديم‌. يك‌ چيزي‌ بهش‌ بگيد، يك‌ چيز مختصر هم‌ اگر بهش‌ بگيد، اگر معاند باشه‌، ميگه‌اي‌ فلان‌ بهمدان‌، ايراد، اشكال‌. اصلا ولش‌ كن‌. چرا اين‌ حرف‌ را به‌ اين‌ گفتي‌. و لذا خيلي‌ از مسائل‌ را نبايد به‌ مردم‌ گفت‌. ايني‌ كه‌ ميگند نگيد نه‌ بخاطر اين‌ است‌ كه‌ مثلا اسراره‌. نه‌ سر. اين‌ را شما بهتون‌ بگم‌. هر كه‌ را اسرار حق‌ آموختند، مهر كردند و دهانش‌ دوختند. پس‌ چرا شما خوابت‌ را داري‌ به‌ او ميگي‌؟ نميدونم‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ السلام‌ رسيديم‌؟ چرا به‌ افراد ميگيد. اينها پس‌ اسرار حقه‌. اصلا سر معناش‌ اينه‌ كه‌ يك‌ چيزي‌ كه‌ ديگري‌ به‌ تو گفته‌ و گفته‌ به‌ كسي‌ نگو. اين‌ ميشه‌ سرّ. گفته‌ نگو. اگر امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را زيارت‌ كرديد و ايشان‌ فرمودند كه‌ اين‌ ملاقات‌ را به‌ كسي‌ نگو. وقتي‌ گفتي‌ سر را فاش‌ كردي‌. اين‌ بسيار كار غلطيست‌. بر خلاف‌ فرمودة‌ امر امامت‌ عمل‌ كردي‌. اما اگر كه‌ نگفت‌ نگو. هيچي‌ نفرمودند. شما گفتي‌. سرّ نيست‌. اين‌ ممكنه‌ از يك‌ جهات‌ ديگه‌، چون‌ تكذيبت‌ مي‌كنند، چون‌ ميگند دروغ‌ ميگي‌، چون‌ كورند، تو با آدمهاي‌ كور چرا اين‌ حرفها را بزني‌؟ تا حالا هيچوقت‌ شده‌ يك‌ مشت‌ مواعظ‌ و صحبت‌ و خوابهايت‌ را ببري‌ سر يك‌ آخوري‌ كه‌ اينجا چند تا الاغ‌ بسته‌ شده‌ بري‌ وايستي‌ براي‌ اينها بگي‌؟! بهتره‌ كه‌ اونجا بگي‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ آنها عكس‌ العملي‌ ندارند. ولي‌ اين‌ آدمهاي‌ احمق‌ عكس‌ العمل‌ دارند. يعني‌ اينهايي‌ كه‌ تو مي‌بيني‌ منهم‌ بايد ببينم‌. اگر باورشون‌ بياد. و الاّ پدرت‌ را در مي‌آورند. و يك‌ بشارتي‌ بهتون‌ بدم‌، آقاي‌ نسب‌ زاده‌ يك‌ خواب‌ خوبي‌ ديدند. من‌ حالا اجمالش‌ را ميگم‌. اميدي‌ هست‌ براي‌ ماها. ايشان‌ مي‌فرمودند كه‌ آن‌ شب‌ هم‌ خيلي‌ حالشون‌ متغير بود واقعا. تشريف‌ آورده‌ بودند اينجا كه‌ همة‌ اين‌ جمعيت‌، الا مثلا دو سه‌ سه‌ چهار نفري‌ كه‌، اينها همه‌ من‌ بهشون‌ گفتم‌ كه‌ مي‌خواهيم‌ برويم‌ استقبال‌، همة‌ آقايون‌ آماده‌ شدند، لباسهاي‌ مرتبي‌ پوشيدند. حالا خصوصياتش‌ را اگر خواستند بعد بگند، من‌ ممكنه‌ فراموش‌ كرده‌ باشم‌، و حركت‌ كرديم‌ رفتيم‌ استقبال‌. نزديكيهاي‌ بلوار وكيل‌ آباد، آنطرفها به‌ اصطلاح‌ ميشه‌ گفت‌ كه‌ بعله‌، كوفه‌ و كربلا و اينها هم‌ اينوره‌، ميگند مي‌فرمايند آن‌ نزديكيها كه‌ رسيديم‌ ديديم‌ كه‌ شما گفتيد همه‌ بنشينيد. ما نشستيم‌. ديديم‌ دو نفر تشريف‌ آوردند. يك‌ خانم‌ كه‌ جلو مي‌آمدند و يك‌ آقايي‌ هم‌ پشت‌ سر، خيلي‌ مؤدب‌ نسبت‌ به‌ اين‌ بي‌بي‌. ايام‌ فاطميه‌ بوده‌ و به‌ من‌ ايشان‌ مي‌گفتند كه‌ ما در عالم‌ رؤيا ديدم‌ شما بلند شديد رفتيد با آن‌ آقا معانقه‌ كرديد و اينها و دستشون‌ را بوسيدم‌ و بهرحال‌. بعد ايشان‌ ميگه‌ من‌ آمدم‌ بهتون‌ بگم‌ كه‌ ايشان‌ همان‌ آقايي‌ بودش‌ كه‌ من‌ در آن‌ خواب‌ قبلي‌ ديده‌ بودم‌. يك‌ خواب‌ قبلي‌ هم‌ ايشان‌ داشتند كه‌ ايشان‌ را با ما آشنايشون‌ كردند در آن‌ خواب‌. اين‌ همون‌ آقاست‌، ديگه‌ زبانم‌ بند آمد و انشاء الله‌ اميدواريم‌ همه‌امون‌، آنهايي‌ هم‌ كه‌ اين‌ چند نفر ايشان‌ نمي‌خواستند به‌ من‌ معرفي‌ بكنند. منهم‌ نميگم‌، بخاطر اينكه‌ همه‌امون‌ احتمال‌ بديم‌ يكي‌ از اين‌ چهار نفر كه‌ ايشان‌ گفتند آنها را نبرديد باشند و به‌ فكر اين‌ باشيم‌ كه‌ واقعا خودمون‌ را آمادة‌ براي‌ استقبال‌ امام‌ زمان‌ بكنيم‌.

 همه‌امون‌ بايد اين‌ آمادگي‌ را در خودمون‌ بوجود بياوريم‌. زن‌ و مرد. و انشاء الله‌ اين‌ خواب‌ با آن‌ خواب‌ شب‌ عاشورا كه‌ خيلي‌ فرق‌ داره‌. اين‌ مجلس‌ با آن‌ مجلسي‌ كه‌ همه‌ مي‌آيند خيلي‌ فرق‌ داره‌. اينجا از طرف‌ آمدند چند نفر را انتخاب‌ كنند ببرند براي‌ زندان‌. حالا دارند انتخابتون‌ مي‌كنند براي‌ رفتن‌ به‌ استقبال‌ امام‌ زمان‌. آنهم‌ امام‌ زماني‌ كه‌ قبله‌اش‌ فاطمة‌ زهراست‌. امام‌ زماني‌ كه‌ دست‌ به‌ سينه‌ پشت‌ سر فاطمة‌ زهرا حركت‌ ميكنه‌. امام‌ زماني‌ كه‌ دارد به‌ خاطر مادرش‌ زهرا مي‌آيد. اهداف‌ و، اهداف‌ مقدسة‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها را مي‌خواد پياده‌ بكنه‌. كه‌ اين‌ تعبير اينكه‌ پشت‌ سر حضرت‌ داشت‌ ايشان‌ مي‌آمد، همينه‌. و من‌ يك‌ مطلب‌ ديگه‌اي‌ كه‌ مي‌خواستم‌ تذكر بدم‌ و عرض‌ كنم‌ شايد براي‌ اكثرتون‌ بهتر باشه‌، اين‌ جلسه‌ انشاء الله‌ اگر، چون‌ صبح‌ پنجشنبه‌ و شب‌ جمعه‌ و روز جمعه‌ كه‌ پشت‌ سر هم‌ هست‌، من‌ احساس‌ ميكنم‌ كه‌ دوستان‌ خيلي‌ خسته‌ مي‌شوند. دليلش‌ هم‌ اينه‌ كه‌ گاهي‌ شبهاي‌ جمعه‌ من‌ نگاه‌ ميكنم‌ مي‌بينم‌ فقط‌ من‌ هستم‌ و آقاي‌ كرمانشاهي‌. خودش‌ خسته‌، خستگي‌ آوره‌. و كه‌ صبح‌ پنجشنبه‌ بيائيد و شب‌ جمعه‌ بيائيد و روز جمعه‌، ولو ما مال‌ همون‌ انشاء الله‌ چشمهايمون‌ بهتر باز بشه‌ و انشاء الله‌ اگر شب‌ و روز مشغول‌ اين‌ برنامه‌ باشيم‌، شايد كم‌ باشه‌. ولي‌ حالا، بهرحال‌. انشاء الله‌ وقتش‌ ميرسه‌ كه‌ هر صبح‌ و هر شب‌ به‌ فكر اين‌ برنامه‌ها باشيم‌. ماها هنوز حالا توقعش‌ را نداريم‌. لذا فكر ميكنم‌ شبهاي‌ دوشنبه‌ باشه‌، همون‌ اول‌ مغرب‌ شبهاي‌ دوشنبه‌، براي‌ آن‌ آقايوني‌ هم‌ كه‌ كاري‌ دارند، البته‌ فاصله‌ باشه‌، منظورم‌ فاصله‌ باشه‌، براي‌ كار شماها نيست‌. هر كسي‌ كار داره‌ ميتونه‌ نياد. من‌ خيلي‌ اصراري‌ ندارم‌. چون‌ همين‌ جاها لياقتها و علاقه‌ها خودش‌ را نشون‌ ميده‌. بعضي‌ از، آقاي‌ حبيبي‌ خدا حفظشون‌ كنه‌. از آن‌ راه‌ دور با اينكه‌، خدمت‌ شما از قائن‌ پا ميشه‌ مي‌آيد. اين‌ نشانگر علاقه‌ است‌. من‌ به‌ همانهايي‌ كه‌ بيدارند و حركت‌ دارند، با همانها كار داريم‌. اين‌ مجلس‌ را براي‌ همانها تشكيل‌ داديم‌. و لذا شبها، شبهاي‌ دوشنبه‌ از هفتة‌ آينده‌، البته‌ هر وقت‌ هم‌ من‌ مسافرت‌ بودم‌ تعطيله‌، شبهاي‌ دوشنبه‌ انشاء الله‌ اين‌ برنامه‌ از همون‌ اول‌ غروب‌ خواهد بود. در عين‌ حال‌ اگر مخالفيد بگيدها. يكي‌ دو نفر نه‌، اكثريت‌ اگر مخالفند، ها؟ نه‌ شب‌ دوشنبه‌ هم‌، كي‌ ميگه‌، در را مي‌بنديم‌، در را مي‌بنديم‌. سر ساعت‌ آمدند، همين‌ برنامة‌ اينجا عينا. بعله‌؟ بله‌ مثل‌ شبهاي‌ جمعه‌، منتهي‌ خصوصي‌. بعله‌. تشريف‌ بياوريد و يك‌ عده‌ از خانمها هستند، براشون‌ مشكله‌. البته‌ من‌ يك‌ جلسة‌ ديگري‌ براي‌ خانمها دارم‌. روزهاي‌، يك‌ روزي‌ است‌ كه‌ حالا شايد نخواسته‌ باشند ما بگيم‌. اينجا من‌ خودم‌ مي‌روم‌ چند دقيقه‌ براشون‌ صحبت‌ ميكنم‌. و اگر نتونستند بيان‌ مانعي‌ نداره‌. و الاّ همه‌اشون‌ مي‌آيند. يكي‌ دو نفر اگر نتونند بيايند. و انشاء الله‌، مخصوصا زمستاني‌ كه‌ الان‌ صبح‌ زود به‌ اين‌ زودي‌ مشكله‌ و بعد هم‌… ما بايد، شماها فرهنگهاي‌ مردم‌ امروزي‌، اين‌ را داريد شلوغش‌ ميكنيد. دوشنبه‌ شب‌، يكشنبه‌ شب‌، اين‌ حرفها را بگذاريد كنار. هميشه‌ شب‌ قبل‌ مربوط‌ به‌ روز بعده‌. اين‌ را شما بدونيد، از نظر اسلام‌ها. شب‌ قبل‌ مربوط‌ به‌ روز بعده‌. شب‌ جمعه‌، شب‌ شنبه‌ نيست‌. اين‌ را بدونيد. علت‌ شرعي‌ و قانوني‌ هم‌ داره‌ كه‌ شما ماه‌ را هر وقت‌ ديديد، ماه‌ را هر وقت‌ ديديد اول‌ ماه‌ حساب‌ ميشه‌. و شب‌ اول‌ ماه‌ رمضان‌ كيه‌؟ همان‌ روز آخر شعبان‌ كه‌ شب‌ ميشه‌. اين‌ شب‌ اول‌ ماه‌ رمضان‌. يسئلونك‌ عن‌ الاحله‌. قل‌ هي‌ مواقيت‌ للناس‌. سؤال‌ ميشه‌ از تو از هلال‌ ماه‌. ميگي‌ اين‌ براي‌ اينه‌ كه‌ وقت‌ مردم‌ تعيين‌ بشه‌. وقت‌ هم‌ به‌ همين‌ تعيين‌ ميشه‌ كه‌ باصطلاح‌ غروب‌ وقتي‌ كه‌ شما ماه‌ را ديديد، اون‌ ماه‌ شروع‌ شده‌. پس‌ بنابراين‌ شب‌ جلوتر از روزه‌. متوجه‌ شديد. و شب‌ جمعه‌، شب‌ قبل‌ از جمعه‌ است‌. شب‌ شنبه‌، شب‌ قبل‌ از شنبه‌ است‌. شب‌ اول‌ ماه‌ رمضان‌، شب‌ اول‌ قبل‌ از ماه‌ رمضانه‌.

 خوب‌ انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ به‌ ماها خدا همت‌ عالي‌ و چشم‌ بينا و گوش‌ شنوا عنايت‌ بفرمايد.

 شب‌ جمعة‌ آينده‌ هم‌ شب‌ تولد حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليهاست‌. همينكه‌ انسان‌ ندونه‌ كه‌ الان‌ چندم‌ ماه‌ قمريه‌. همين‌، همين‌. الان‌ از هر كدوم‌ از ماها بپرسند، چون‌ چك‌ داريم‌، سفته‌ داريم‌، مي‌دونيم‌ كه‌ چندم‌ ماه‌ شمسيه‌. اما ماه‌ قمري‌ را نميدونيم‌. همين‌ علامت‌ بي‌ توجهي‌ ما به‌ خدا و دين‌ و يا اگر بخواد انسان‌ دقيق‌ بشه‌، همين‌ علامت‌ بي‌ توجهيه‌. كه‌ توجه‌ نداريم‌. چون‌، هر روزش‌ يك‌ كار مستحبي‌ داره‌ لااقل‌. ما توجه‌ به‌ اين‌ قسمت‌ نداريم‌. آقا چندم‌ ماهه‌ جمادي‌ الثانيه‌ الان‌؟ نمي‌دونيم‌. ولي‌ چندم‌ برجه‌؟ فورا ميگيم‌ كه‌ بعله‌، اينه‌. اينها خودش‌ كم‌ توجهي‌ به‌ اين‌ مسائله‌ و بايد ماها يك‌ تغييري‌ در خودمون‌ بدهيم‌ انشاء الله‌.

 شب‌ تولد حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها آنطوري‌ كه‌ در تقويمها نوشته‌، شب‌ بيستم‌ ماه‌ جمادي‌ الثاني‌، شب‌ جمعة‌ هفتة‌ آينده‌ است‌. اميدواريم‌ در عزاشون‌ دعا كرده‌ باشيم‌ و فرج‌ آقا را خواسته‌ باشيم‌ و در تولدشون‌ انشاء الله‌ به‌ نتيجه‌ برسيم‌. حالا با توجه‌ رو به‌ قبله‌ بنشينيد با هم‌ اين‌ دعا را بخونيم‌.

 

۶ جمادی الثانی ۱۴۱۲ قمری – ۲۱ آذر ۱۳۷۰ شمسی – شرح آیاتی از سوره بقره

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. و اذ آتينا الموسي‌ كتاب‌ و الفرقان‌ لعلكم‌ تهتدون‌.

 مطالب‌ هفته‌هاي‌ گذشته‌ در تفسير اين‌ آيات‌ كه‌ از اول‌ قرآن‌ شروع‌ شده‌ بود به‌ اينجا رسيد كه‌ اين‌ آية‌ شريفه‌ كه‌ بني‌ اسرائيل‌ بعد از آنكه‌ با خداي‌ تعالي‌ سر مخالفت‌ گذاشتند، خداي‌ تعالي‌ نعمتهايش‌ را به‌ آنها تذكر مي‌دهد. قبل‌ از ترجمه‌ و تفسير اين‌ آية‌ شريفه‌، يك‌ مطلبي‌ را به‌ آقايان‌ عرض‌ كنم‌ و آن‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ هميشه‌ بايد يك‌ صفت‌ از صفات‌ خوب‌ انساني‌ را كه‌ مخصوص‌ انسان‌ هم‌ هست‌ و هر چه‌ اين‌ صفت‌ در انسان‌ زيادتر باشد، انسانيت‌ انسان‌ كاملتره‌ و از حيوانات‌ دورتر خواهد بود، اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ به‌ ياد نعمتهاي‌ خدا و ديگران‌ باشد. باصطلاح‌ عوامانه‌ و خيلي‌ فارسي‌ نمك‌ شناس‌ باشد. بي‌ چشم‌ و رو نباشه‌، حيواناتند كه‌ اگر انسان‌ يك‌ عمر بهشون‌ خدمت‌ بكنه‌، وقتي‌ كه‌ از انسان‌ دور شدند، انسان‌ را فراموش‌ مي‌كنند. حتي‌ سگ‌ كه‌ خيلي‌ معروفه‌ باوفاست‌، اين‌ هم‌ اگر صاحبش‌ عوض‌ بشه‌، يك‌ چند روز بعد به‌ صاحب‌ دومي‌ عادت‌ ميكنه‌. صاحب‌ اولي‌ را يادش‌ ميره‌. اما اگر انسان‌ اينطور شد خيلي‌ حيوانه‌ و بعكس‌ صفات‌. يكي‌ از صفات‌ بسيار خوب‌ انساني‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ محبتهاي‌ ديگران‌ را هميشه‌ در نظر داشته‌ باشد. و شاكر نعمتهاي‌ آنها باشد. كه‌ من‌ لم‌ يشكر المخلوق‌، لم‌ يشكر الخالق‌. اگر انسان‌ مخلوق‌ را شكر نكند، خالق‌ را شكر نكرده‌. فرقي‌ نميكنه‌. بلكه‌ مردم‌ بيشتر نيازمند به‌ تشكرند تا خداي‌ تعالي‌. اما خداي‌ تعالي‌ هم‌ خيلي‌ دوست‌ دارد كه‌ شكرش‌ را بكنند، نعمتهايش‌ را به‌ ياد داشته‌ باشند، فراموش‌ نكنند. اگر ما فراموش‌ كرديم‌، خدا به‌ يادمون‌ مي‌آره‌. يكي‌ از كارهاتون‌ در شبانه‌ روز اين‌ باشد كه‌ اگر مي‌خواهيد نعمتهاي‌ خدا بهتون‌ زياد باشه‌، فلان‌ وقت‌ من‌ مريض‌ بودم‌ خدا شفام‌ داد. فلان‌ وقت‌ من‌ گرفتار بودم‌ خدا نجاتم‌ داد. فلان‌ وقت‌ فلان‌ دشمن‌ به‌ من‌ حمله‌ كرد خدا من‌ را حفظ‌ كرد. اين‌ كار را داشته‌ باشيد اگر كاملش‌ را بخوايد و بخواهيد صحيح‌ اين‌ كار انجام‌ بشه‌ و خداي‌ تعالي‌ شما را كاملا دوست‌ داشته‌ باشه‌ و هيچگاه‌ نعمتهايش‌ را از شما دريغ‌ نكند، اينه‌ كه‌ واقعا در شبانه‌ روز يك‌ ساعتي‌ را بگذاريد براي‌ همين‌ جهت‌. حالا رو به‌ قبله‌ مي‌خواهيد بنشينيد. سر به‌ سجده‌ مي‌خواهيد بگذاريد كه‌ بهترينشه‌، بگيد فلان‌ نعمت‌ را به‌ من‌ دادي‌. در مقابلش‌ يك‌ الحمد لله‌ بگيد. باز فلان‌ نعمت‌ ديگر. يك‌ الحمد لله‌ و شكر كنيد پروردگار را. نعمتهاي‌ خدا را به‌ ياد بياوريد.

 و همينطور محبتهايي‌ كه‌ ديگران‌ بهتون‌ كرده‌اند. هميشه‌ اينطور نباشيم‌ كه‌ بديهاي‌ مردم‌ را در نظر بگيريم‌ و از محتبهايشون‌ فراموش‌ كنيم‌. اين‌ از باب‌ مقدمه‌ و تذكر عرض‌ مي‌كنم‌. خداي‌ تعالي‌ دربارة‌ كساني‌ كه‌ اينها خودشون‌ به‌ ياد نعمتهاي‌ الهي‌ نيستند و خيلي‌ بي‌ چشم‌ و رو به‌ اصطلاح‌ ما و به‌ تعبير ما، و نمك‌ نشناسند، براي‌ اينكه‌ اينها را هدايت‌ كنه‌، نعمتهاي‌ خودش‌ را به‌ ياد آنها مي‌آره‌. همين‌ آيات‌. الان‌ آيات‌ زيادي‌ الان‌ قرائت‌ كردم‌ كه‌ كلمة‌ و اذ يعني‌ و زماني‌ كه‌، و اذ نجيناكم‌ من‌ آل‌ فرعون‌. وقتي‌ كه‌ ما شما را از آل‌ فرعون‌ نجاتتون‌ داديم‌. و اذ فرقنا بكم‌ البحر. وقتي‌ كه‌ ما شما را از دشمن‌ نجاتتون‌ داديم‌ و دريا را براي‌ شما شكافتيم‌. همينطور نعمتهاش‌ را مي‌گه‌ اين‌ نعمتها را كِي‌ داره‌ تذكر ميده‌ خداي‌ تعالي‌؟ در زماني‌ كه‌ قرآن‌ نازل‌ شده‌ و خطاب‌ به‌ بني‌ اسرائيله‌. كه‌ يا بني‌ اسرائيل‌ اذكرو نعمتكم‌ علي‌ انعمتم‌. اي‌ بني‌ اسرائيل‌ به‌ ياد بياريد نعمتهايي‌ را كه‌ من‌ به‌ شما عنايت‌ كردم‌. و اني‌ فضلتكم‌ علي‌ العالمين‌. شما را بر همة‌ جمعيتهاي‌ مختلف‌ زمان‌ خودتون‌ و عوالم‌ زمان‌ خودتون‌ فضيلت‌ دادم‌.

 تا اينكه‌ ميرسه‌ به‌ اين‌ آية‌ شريفه‌ كه‌ امشب‌ مي‌خوام‌ درباره‌اش‌ صحبت‌ كنم‌ كه‌ و اذ آتيناكم‌ الكتاب‌ و الفرقان‌ لعلكم‌ تهتدون‌. و يكي‌ از نعمتهاي‌ الهي‌ اين‌ بود كه‌ به‌ شما عنايت‌ شده‌ كه‌ كتاب‌ به‌ شما داديم‌. و اذ آتيناكم‌ الكتاب‌ و الفرقان‌ لعلكم‌ تهتدون‌. خداي‌ تعالي‌ كتاب‌ تورات‌ را روي‌ الواح‌ يك‌ لوح‌هايي‌ روي‌ اينها فرمانهايي‌ دستوراتي‌، صادر فرمود بعنوان‌ انجيل‌. بعنوان‌ تورات‌. به‌ حضرت‌ موسي‌ عنايت‌ كرد. تورات‌ داده‌ به‌ حضرت‌ موسي‌. اين‌ تورات‌ را در همان‌ زمانهاي‌ اول‌، تحريفش‌ كردند. كه‌ يكي‌ از دانشمندان‌ مسيحي‌ ميگه‌ سيصد نفر تاحالا دست‌ بردند توي‌ تورات‌. تورات‌ تحريف‌ شده‌. توراتي‌ كه‌ امروز در دست‌ ماست‌ و ما داريم‌ بقدري‌ تحريف‌ شده‌ كه‌ قابل‌ حتي‌ مطالعه‌ نيست‌ و تعجبه‌ كه‌ چرا يك‌ عده‌ از يهوديها به‌ اين‌ كتاب‌ معتقدند. يك‌ مسئله‌اي‌ را براتون‌ عرض‌ كنم‌ كه‌ چرا خداي‌ تعالي‌ گذاشت‌ تورات‌ و انجيل‌ تحريف‌ بشه‌، ولي‌ قرآن‌ را نگذاشته‌ تحريف‌ بشه‌ و در قرآن‌ مجيد مي‌فرمايد انا نحن‌ نزلنا الذكر و انا نحن‌ لحافظون‌. ما خودمان‌ قرآن‌ را بر شما نازل‌ كرديم‌ و ما خودمون‌ حافظ‌ قرآنيم‌. حالا چرا اين‌ كار را كرد؟ من‌ يك‌ مثالي‌ براتون‌ بزنم‌.

 شما بشريت‌ را مثل‌ يك‌ بچه‌اي‌ تصور كنيد كه‌ اين‌ بچه‌ وارد مدرسه‌ شده‌. كلاس‌ اول‌ و دوم‌ و سوم‌ و چهارم‌ و پنجم‌ و ششم‌، ايني‌ كه‌ من‌ ميگم‌ طبق‌ نظام‌ قديم‌ كه‌ خود ما اينجور پيش‌ مي‌رفتيم‌، تا كلاس‌ ششم‌ اين‌ بشريت‌ آمده‌. كلاس‌ ابتدائيش‌ يعني‌ كلاس‌ اولي‌ كه‌ قدم‌ گذاشت‌. مدرسه‌ داشته‌، معلم‌ داشته‌، كتاب‌ داشته‌ و بشريت‌ در آن‌ كلاس‌ اول‌ تحصيل‌ كرده‌ است‌. معلمش‌ حضرت‌ آدمه‌. حضرت‌ آدم‌ پدر است‌، معلم‌ اول‌ است‌، كلاس‌ اوليه‌ را تدريس‌ كرده‌، در آن‌ كلاس‌ اول‌ مسائل‌ ابتدائي‌ را براي‌ بشريت‌ بيان‌ كرده‌ كه‌ هم‌ فرزندانش‌ بودند هم‌ بشريت‌ در كلاس‌ اول‌ نشسته‌ و معلمه‌. يك‌ مطلبي‌ كه‌ در كتابها متأسفانه‌ هست‌ و از روي‌ ناداني‌ اين‌ را بدانيد آقايان‌، روي‌ ناداني‌ و كم‌ دركي‌ حتي‌ بعد از انقلاب‌ فرهنگي‌ بهش‌ رسيدگي‌ نشده‌ و من‌ به‌ يكي‌ از اين‌ آقايان‌ كه‌ در يك‌ كنفرانسي‌ بود و در انقلاب‌ فرهنگي‌ در شوراي‌ انقلاب‌ فرهنگي‌ بود، بهش‌ گفتم‌ كه‌ شما چطور مي‌گيد كه‌ بشر در كتابها نوشتيد كه‌ بشر يك‌ عصر حجري‌ داشت‌. عصر حجر يعني‌ چه‌؟ يعني‌ هيچي‌ نمي‌دونست‌. خودش‌ زحمت‌ كشيد، آتش‌ را تحقيق‌ كرد و بدست‌ آورد. غارنشين‌ بود، چه‌ مي‌كرد، چه‌ مي‌كرد. اينها نيست‌. اينها همه‌اش‌ غلطه‌. چون‌ اول‌ شخصي‌ كه‌ روي‌ كرة‌ زمين‌، ما مسلمانيم‌ و اعتقادات‌ اسلاميمون‌ حق‌ است‌ و اينها مسائلي‌ نيست‌ كه‌ جنبه‌هاي‌ علمي‌ داشته‌ باشد. يك‌ مشت‌ افرادي‌ نافهم‌ و نادان‌ مي‌گويند اين‌ دين‌، اين‌ حرف‌ فرويده‌ كه‌ بشريت‌ را باصطلاح‌ به‌ سه‌ وضع‌ تقسيم‌ كرده‌. زمان‌ ناداني‌ زمان‌ ديانت‌ و دين‌، و زمان‌ علم‌. اين‌ بزرگترين‌ جنايتي‌ است‌ كه‌ به‌ دين‌ و اديان‌ آسماني‌ كرده‌. چون‌ خودش‌ بي‌ دين‌ محض‌ بوده‌. پدرش‌ ظاهرا يهودي‌ بوده‌ و خودش‌ هيچ‌ ديني‌ نداره‌. و آن‌ را هم‌ مي‌گن‌ حالا بخاطر اينكه‌ دين‌ پدريش‌ را براش‌ منظور كنند، فرويد را مي‌گويند كه‌ يهودي‌ بوده‌. اين‌ نادان‌ مي‌خواد با اين‌ كلام‌ بگه‌ كه‌ يك‌ مدتي‌ مردم‌ در خرافات‌ بودند، عصر خرافات‌. بعد بين‌ خرافات‌ و علم‌، دينه‌ كه‌ پايه‌اش‌ به‌ يك‌ جايي‌ بنده‌ ولي‌ در عين‌ حال‌ همون‌ خرافات‌ را داره‌. و بعد هم‌ عصر علم‌. يعني‌ الان‌ ديگه‌ زمان‌ دين‌ گذشته‌. اين‌ را اين‌ مرد نادان‌ كه‌ هيچ‌ اطلاعي‌ حتي‌ در مسئلة‌ خواب‌ اينقدر بي‌ دركه‌ كه‌ از يك‌ آدم‌ عوام‌ ناداني‌ در اين‌ جهت‌ زشتتر و جاهلانه‌تر فكر ميكنه‌.

 ماها يك‌ اشكالي‌ كارمون‌ دارد. اگر اين‌ حرفها را مي‌زنم‌ اصل‌ موضوع‌ را فراموش‌ نكنم‌، يك‌ اشكالي‌ كارمون‌ داره‌ كه‌ هميشه‌ گفت‌ كه‌ مرغ‌ همسايه‌ غازه‌. اگر يك‌ چيزي‌ را ديگران‌ داشته‌ باشند اين‌ برامون‌ اهميت‌ داره‌. اوني‌ كه‌ خودمون‌ داريم‌ برامون‌ اهميت‌ نداره‌. ما مثل‌ يك‌ گداهايي‌ هستيم‌ كه‌ روي‌ گنج‌ نشستيم‌ و دست‌ گدايي‌ به‌ طرف‌ ديگران‌ دراز مي‌كنيم‌. اگر يك‌ كلمه‌اي‌ همين‌ الان‌ توي‌ همين‌ مجلس‌، از نمي‌دونم‌، من‌ خيلي‌ از اين‌ حرفها بلد بودم‌ و بلد هستم‌ و اينها، اساميشون‌ هم‌ بلدم‌. نمي‌دونم‌ نيوتن‌ اينطوري‌ گفته‌، انيشتين‌ اينطوري‌ گفته‌، فرويد اينطوري‌ گفته‌، پاستور آنطوري‌ گفته‌، اينها يك‌ كشفياتي‌ داشتند، يك‌ باصطلاح‌ تحقيقي‌ در وضع‌ علمي‌ خودشون‌ اينها داشتند، ولي‌ به‌ دين‌ كاري‌ ندارند. اينها دين‌ را اصلا نمي‌دونند چي‌ هست‌؟ همين‌ انيشتين‌. اين‌ يهوديه‌ و كوچكترين‌ اطلاعي‌ از دين‌ نداره‌. يك‌ جاهايي‌ هم‌ كه‌ يك‌ مختصر اظهار نظر كرده‌، خيلي‌ اشتباه‌ كرده‌. شما ميگيد اِ چطور ميشه‌ آن‌ مغز متفكر؟ مغز متفكر اين‌ را بدونيد وقتي‌ كه‌ تمركز فكري‌ انسان‌ به‌ يك‌ جهت‌ پيدا ميكنه‌ و يك‌ چيزهايي‌ را كشف‌ ميكنه‌، از چيزهاي‌ ديگه‌ غافله‌ و از آن‌ مسائل‌ عقبه‌. شما مي‌دونيد در عرفيات‌ اكثر دانشمندان‌، در عرفيات‌ خيلي‌ عقب‌ بودند. دربارة‌ همين‌ انيشتين‌ مي‌گفتند ميرفته‌ خانة‌ همسايه‌ مي‌نشسته‌، خيال‌ ميكرده‌ خونة‌ خودشه‌. به‌ صاحب‌ خونه‌ هم‌ فرمون‌ مي‌داده‌، آب‌ بيار چه‌ بكن‌ چه‌ بكن‌. دو سه‌ روز اينجا مينشسته‌ و فراموش‌ مي‌كرده‌ كه‌ اينجا خونة‌ خودش‌ نيست‌.

 علتش‌ هم‌ اينه‌، فرق‌ بين‌ دانشمندان‌ و مخترعين‌ و مكتشفين‌ و انبياء اين‌ است‌ كه‌ اينها يك‌ بعدي‌ هستند و اگر به‌ يك‌ جائي‌ فكرشون‌ متمركز شد، از جاهاي‌ ديگه‌ غافل‌ مي‌شوند. اما انبياء اينجور نيستند. يك‌ بعدي‌ نيستند. وقتي‌ كه‌ فكرشون‌ به‌ دنيا هست‌، در همون‌ حال‌ به‌ آخرت‌ هم‌ فكر ميكنند، به‌ خدا هم‌ فكر مي‌كنند و به‌ دين‌ هم‌ فكر مي‌كنند. دقت‌ كرديد؟ حالا اينها يك‌ بحثهايي‌ است‌ كه‌ مجلسمون‌ زياد مقتضي‌ نيست‌. ولي‌ يكي‌ از مسائلي‌ كه‌ همة‌ افراد بايد متوجة‌ اين‌ معنا باشند اين‌ نباشه‌ كه‌ زرق‌ و برق‌ افكار ديگران‌ در ما تأثير كنه‌ و بقول‌ يكي‌ از محترمين‌ در منبر ديدم‌ ميگه‌، آنوقتهايي‌ كه‌ توريستها مي‌آمدند توي‌ ايران‌، مي‌گفت‌ ما اينقدر ضعيفيم‌ و پستيم‌ و خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ زود تحت‌ تأثير قرار ميگيريم‌ كه‌ اگر يك‌ توريستي‌ بياد وارد ايران‌ بشه‌، آمريكايي‌ مخصوصا باشه‌، روي‌ سرش‌ يك‌ پوست‌ هندوانه‌ روي‌ سرش‌ بگذاره‌. فردا پوست‌ هندوانه‌ توي‌ مشهد، توي‌ شهرها كمياب‌ ميشه‌، همه‌ مي‌خوان‌ پوست‌ هندوانه‌ روي‌ سرشون‌ بگذارند. بودها. اين‌ جريانها زمان‌ سابق‌ بود. باصطلاح‌ موهاي‌ سر را عين‌ آمريكايي‌ها، همة‌ كارهاي‌ آنها را هر چي‌ بود انجام‌ مي‌داديم‌ و خيال‌ مي‌كرديم‌ كارهاي‌ خوبي‌ است‌. هر قوم‌ و شخصيتي‌ كه‌ ديرتر تحت‌ تأثير قرار بگيرند، شخصيت‌ بهتري‌ دارند. يعني‌ معلومه‌ خودشون‌ باشخصيتند. حتي‌ اينكه‌ در روايات‌ ما دستور داريم‌ كه‌ خودتون‌ را شبيه‌ به‌ كفار قرار نديد، من‌ تشبه‌ بقوم‌ فهو منهم‌، اگر كسي‌ خودش‌ را شبيه‌ به‌ جمعي‌ بكنه‌ از همونها حساب‌ ميشه‌ و توي‌ بادي‌ كه‌ اونها را داره‌ ميبره‌، شما هم‌ قرار مي‌گيرد، براي‌ همينه‌. براي‌ اينكه‌ شخصيت‌ شما را از دست‌ مي‌ديد. آدم‌ بايد خودش‌ شخصيت‌ داشته‌ باشه‌، انسان‌ باشه‌. ديگران‌ اين‌ كار را كردند.

 ما يك‌ كسي‌ اين‌ حرفها را بهش‌ مي‌زديم‌، گفت‌ حالا زماني‌ است‌ كه‌ مي‌روند به‌ كرة‌ ماه‌ فلان‌ بهمان‌، گفتم‌ به‌ تو چه‌؟ تو كه‌ نرفتي‌ به‌ كرة‌ ماه‌. تو هر وقت‌ رفتي‌ به‌ كرة‌ ماه‌ از لباسهاي‌ آنها و وضع‌ آنها استفاده‌ كن‌. من‌ آنم‌ كه‌ رستم‌ بود پهلوان‌. اينقدر آقا كم‌ درك‌ بود كه‌ وقتي‌ من‌ گفتم‌ من‌ آنم‌ كه‌ رستم‌ بود پهلوان‌، مثاله‌ ديگه‌، گفت‌ رستم‌ هم‌ آدم‌ درستي‌ نبوده‌، من‌ با فردوسي‌ مخالفم‌. گفتم‌ از همين‌ كلة‌ پوك‌ تو معلومه‌ كه‌ تو چقدر درك‌ داري‌. ديشب‌ بود، واقعا دعا مي‌كردم‌ خدايا ما را مريضي‌ كه‌ مبتلا بشيم‌ به‌ اينكه‌ پيش‌ اين‌ دكترهاي‌ نادان‌ مغرور كه‌ اكثرشون‌، البته‌ متدينينشون‌ نه‌، بريم‌ خدايا ما را قرار نده‌. خودت‌ شفا بده‌. اگر هم‌ بناي‌ مردنه‌، همينطور يك‌ دفعه‌ جان‌ ما را بگير و ببر. در جمهوري‌ اسلامي‌ مرتيكة‌ دكتر خيال‌ ميكنه‌ كه‌ اين‌ پشت‌ تلويزيون‌ هم‌ مي‌آد. يك‌ كراوات‌ ميزنه‌، با يك‌ غروري‌ نشسته‌ و اكثرشون‌ هم‌ اشتباه‌ مي‌كنند. بخدا قسم‌ اگر شما بريد به‌ اين‌ قبرستانها، مي‌بينيد كه‌ پنجاه‌ درصدشون‌ را دكترها كشتند. توي‌ مجلسمون‌ هم‌ شايد گوشه‌ كنار دكتري‌ باشه‌ به‌ هر حال‌. ولي‌ در عين‌ حال‌ اين‌ حرفمونه‌. من‌ يك‌ وقتي‌ دويست‌ نفر دانشجوي‌ دانشكدة‌ پزشكي‌ كه‌ در سطح‌ بالا هم‌ بودند كه‌ الان‌ هر كدومشون‌ يك‌ قسمتي‌ الحمد الله‌ آنها اكثرا متدينند، اينها را بهشون‌ درس‌ اصول‌ اعتقادات‌ مي‌دادم‌ و باهاشون‌ بحث‌ مي‌كردم‌ و اينها باصطلاح‌ مطالبي‌ هم‌ از پزشكي‌ براي‌ من‌ نقل‌ مي‌كردند و به‌ اينها سفارش‌ مي‌كردم‌ كه‌ شما وقتي‌ به‌ يك‌ مريض‌ مي‌رسيد، نگيد آقا كارت‌ خرابه‌. با روحيه‌ دادن‌ به‌ مريض‌ بايد مريض‌ را سلامت‌ و معالجه‌ بكنيد.

 متأسفانه‌ حالا اينها يك‌ درددلهايي‌ است‌ كه‌ ماها داريم‌ و اين‌ بخاطر كمبودهايي‌ است‌ كه‌ ما داريم‌ و عقب‌ افتادگيهايي‌ است‌ كه‌ ما داريم‌. خيال‌ مي‌كنيم‌ اگر ما خودمون‌ را يك‌ جوري‌ نشون‌ بديم‌ كه‌ مثل‌ خارجيها بوديم‌، خيلي‌ شخصيت‌ پيدا كرديم‌. يك‌ جوان‌ يك‌ مدتي‌ ميره‌ آمريكا و اروپا و آنجاها ميگرده‌، حالا چقدر كثافت‌ كاري‌ كرده‌ و چقدر بار گناهش‌ را باصطلاح‌ سنگين‌ كرده‌ است‌ و چقدر عظمت‌ خدا را زير پا گذاشته‌ آمده‌، جالا ما ميگيم‌ بعله‌، آقاي‌ دكتر تشريف‌ آوردند از اروپا. همه‌ مون‌ هم‌ آقاي‌ دكتر آقاي‌ دكتر. ولي‌ اگر يك‌ فردي‌ يك‌ مدتي‌ بره‌ يك‌ جائي‌ تحصيل‌ علم‌ دين‌ بكنه‌ كه‌ بدرد دنيا و آخرتش‌ بخوره‌، من‌ واقعش‌ يكي‌ از دوستان‌ مي‌گفتم‌ كه‌ مي‌گفت‌ كه‌ اين‌ دانشجو را پدر و مادرش‌ اصرار دارند دكترش‌ كنند. بهشون‌ مي‌گفتم‌ كه‌، من‌ خودم‌ اين‌ را ديدم‌. كه‌ يك‌ آقاي‌ دكتري‌ بعد از اينه‌ پدر و مادر، پدرش‌ زحمت‌ كشيد، بهش‌ حقوق‌ داد. پول‌ داد. خيلي‌ خرج‌ داره‌. من‌ واسطة‌ يك‌ دانشجوي‌ در هند بودم‌ كه‌ پول‌ به‌ او يكي‌ از دوستانم‌ بده‌ و اينجا حساب‌ كنه‌، من‌ در جريانش‌ بودم‌ معرفي‌ كردم‌. من‌ اينجا فهميدم‌ كه‌ چقدر اين‌ پدر مادرهاي‌ بيچاره‌ چقدر خرج‌ اينها مي‌كنند تا اينها بشوند دكتر. وقتي‌ مي‌آد پدر و مادر پير شدند. اين‌ آقاي‌ دكتر اگر دين‌ نداشته‌ باشه‌، با اين‌ حرف‌، تهذيب‌ نفس‌ نكرده‌ باشه‌، اين‌ پدر و مادر را بعنوان‌ كلفت‌ و نوكر اگر زنش‌ موافقت‌ كنه‌، مي‌پذيره‌. به‌ خدا قسم‌ اينطوره‌. اين‌ را من‌ خودم‌ ديدم‌. منزل‌ يك‌ دكتري‌ كه‌ باصطلاح‌ از خارج‌ آمده‌ بود و من‌ روي‌ يك‌ جرياني‌ رفته‌ بودم‌ منزلش‌ ديدم‌ يك‌ پيرمردي‌، دست‌ لرزان‌ براي‌ من‌ چايي‌ آورد و ايشان‌ هم‌ روي‌ مبل‌ نشسته‌. من‌ خيلي‌ ناراحت‌ شدم‌. گفتم‌ چرا ايشون‌ بايد زحمت‌ بكشه‌. گفت‌ ايشان‌ پدر من‌ هستند اينجا من‌ از وقتي‌ آمدم‌ پدر و مادر را آوردم‌ اينجا خودم‌ ازشون‌ پذيرايي‌ مي‌كنم‌. گفتم‌ پس‌ ايشان‌ ديگه‌ چيزي‌ نيارند من‌ خجالت‌ مي‌كشم‌. واقعا اينطوره‌ها.

 يكي‌ ديگه‌ از دوستان‌ ميگفتش‌ كه‌ من‌ آن‌ را من‌ نديدم‌، اون‌ مي‌گفت‌ كه‌ من‌ ديدم‌ كه‌ يك‌ طبيبي‌، يك‌ دكتري‌ ايشان‌ رفتم‌ ديدنش‌. ديدم‌ يك‌ پيرمردي‌ آن‌ دم‌ در نشسته‌ داره‌ گريه‌ ميكنه‌، ايشان‌ هم‌ ناراحته‌. گفتم‌ كيه‌ ايشان‌، چرا گريه‌ ميكنه‌ اين‌ پيرمرد. گفت‌ اين‌ پدر بي‌ ادب‌ منه‌. سيليش‌ زدم‌ براي‌ يك‌ بي‌ ادبي‌ كرده‌، حالا نشسته‌ جلوي‌ مهمان‌ آبروي‌ ما را مي‌بره‌. اين‌ حرفها جديه‌ اگر تهذيب‌ نفس‌ نكرده‌ باشه‌. تو خودت‌ اين‌ گرفتاري‌ را براي‌ خودت‌ درست‌ كردي‌.

 من‌ در يك‌ مجلس‌، پدر من‌ در لباس‌ معمم‌ بود ولي‌ يك‌ فرد مجهول‌، خدا ميدونه‌ هيچوقت‌ توي‌ هيچ‌ مجلس‌ با اينكه‌ در قبل‌ از انقلاب‌ ما جائي‌ كه‌ مي‌رفتيم‌ در دهات‌ اطراف‌ يا هر كجا، خيلي‌ مي‌آمدند استقبال‌، خيلي‌ براي‌ من‌ اهميت‌ قائل‌ بودند. هيچ‌ جا نشد كه‌ من‌ بر ايشان‌ مقدم‌ بشوم‌. هيچ‌ وقت‌ نشد اولين‌ برخوردم‌ بشه‌ با ايشان‌ و دست‌ ايشان‌ را نبوسم‌. من‌ ديدم‌ افرادي‌ كه‌ تهذيب‌ نفس‌ نكردند، اينها وقتي‌ كه‌ با پدرشون‌ راه‌ مي‌روند، خوب‌ ايشان‌ دكتره‌ پدرشون‌ بيسواد. به‌ قول‌ او بيسواد. و حال‌ اينكه‌ بيسواد اينه‌، يك‌ مشت‌ اصطلاح‌ مي‌دونه‌. خوب‌ بيائيم‌ از اين‌ مسائل‌ تحقيقي‌ حرف‌ بزنيم‌. اين‌ چي‌ مي‌دونه‌؟ يك‌ مشت‌ اصطلاح‌. حقايق‌ بعد از اين‌ عالم‌ معتقده‌. اگر از تو بپرسند تو چي‌ مي‌دوني‌ بعد از اين‌ عالم‌؟ تو مي‌گيي‌ نيست‌. بالاتر از اين‌ كه‌ نمي‌توني‌ بگي‌. مي‌توني‌ بگي‌ نيست‌. چيزي‌ كه‌ نيست‌ اين‌ تحقيق‌ كرده‌ و ميگه‌ هست‌ و اصل‌ علم‌ پيش‌ اينه‌. در عين‌ حال‌. آن‌ آقاي‌ دكتر مخصوصا حالا يك‌ پستي‌ هم‌ در اين‌ ادارات‌ داشته‌ باشه‌ و ماهي‌ شندرغازي‌ هم‌ بهش‌ بدهند، هيچ‌ حاضر نيست‌ پدرش‌، بعضي‌ جاها خجالت‌ ميكشه‌. ايشون‌ پدرش‌. اِ. اين‌ با اين‌ لباس‌ و اين‌ قيافه‌ پدر شماست‌. خاك‌ بر سر آن‌ بشري‌ كه‌ پدرش‌ هر چه‌ باشه‌، اولا خاك‌ به‌ سر تو كه‌ پدرت‌ حماله‌ و اگر حمال‌ باشه‌ تو ازش‌ نبايد ننگ‌ داشته‌ باشي‌. تو بالاخره‌ از او هستي‌. تو بالاخره‌ از او متولد شدي‌. و خاك‌ بر سرت‌ كه‌ تو دكتري‌ و پدرت‌ حماله‌. پدر را چيكار كنم‌؟. خونم‌ كه‌ ميگيد نيار. اونها اينجور ميگن‌. بعنوان‌ نوكر هم‌ كه‌ قبولش‌ نبايد بكنيم‌. يك‌ كارگر متدين‌ ببينيد چيكار ميكنه‌. كارگر متدين‌ روزي‌ دويست‌ تومان‌ ميره‌ عملگي‌ ميكنه‌، شب‌ مي‌آره‌ پدرجان‌ اين‌ پول‌ را من‌ درآوردم‌. شما بفرمائيد هر چي‌ شما بگيد من‌ عمل‌ مي‌كنم‌. خداي‌ تعالي‌ فرموده‌ است‌ و لا تقل‌ لهما اف‌ و لا تنهرما و قل‌ لهما قولا ميسورا. خيلي‌ عجيبه‌. من‌ اين‌ معناي‌ اف‌ را نمي‌فهميدم‌ يعني‌ چه‌؟ اين‌ يعني‌ چه‌ و لا تل‌ لهما اف‌. به‌ اينها اف‌ نگو. يك‌ وقتي‌ به‌ اين‌ معنا رسيدم‌. آن‌ اواخر عمر پدر ما ايشان‌ يك‌ خورده‌ حافظه‌اش‌ كم‌ شده‌ بود، يادش‌ مي‌رفت‌. يك‌ قضيه‌ را پنجاه‌ مرتبه‌ براي‌ من‌ گفت‌. هر دفعه‌ كه‌ شروع‌ مي‌كرد، من‌ مي‌فهميدم‌ همون‌ قضيه‌ را باز ميخواد بگه‌. حالا من‌ هم‌ يك‌ آخوندم‌، پيشنمازم‌، كلي‌ كار دارم‌ .اين‌ كلام‌ مي‌آمد كه‌ بگم‌ اف‌ پدر چقدر اين‌ قضيه‌ را مي‌گي‌. اين‌ مي‌آمد توي‌ حلقم‌. مي‌گفتم‌ كه‌ ولا تقل‌ لهما اف‌. دو زانو مي‌نشستم‌. جوري‌ گوش‌ مي‌دادم‌ كه‌ پدرم‌ خيال‌ كنه‌ دفعة‌ اولشه‌ كه‌ داره‌ ميگه‌ براي‌ من‌. بعد مي‌گفتم‌ استفاده‌ كرديم‌، خيلي‌ خوب‌ بود اين‌. لطف‌ فرموديد. بعد پا مي‌شدم‌. معناي‌ اف‌ يعني‌ اين‌. ادب‌ بايد انسان‌ داشته‌ باشه‌ در مقابل‌ پدرش‌. و ان‌ لا تشرك‌ بالله‌ و بالوالدين‌ احسانا. بعد از نهي‌ از شكر، اينه‌ كه‌ به‌ والدين‌ احسان‌ كنيد. توي‌ تلويزيونها، توي‌ راديوها ياد مي‌دهند كه‌( قطع‌ صدار نوار)

 يك‌ افرادي‌ كه‌ وارد نيستند به‌ مسائل‌ تنظيم‌ ميشه‌ و فقط‌ مي‌خواهند يك‌ برنامه‌اي‌ بدهند. به‌ مادر كه‌ خيلي‌ بيشتر. مادر. نسبت‌ به‌ مادر. به‌ جان‌ خودتون‌، همه‌ از خودمون‌ هستيد، خصوصي‌ هستيد. حالا يك‌ چند نفر هم‌ غير خودماني‌ باشند مسئله‌اي‌ نيست‌. من‌ بزرگ‌ بودم‌ معمم‌ روحاني‌ بود. البته‌ خيلي‌ قديمه‌ها. خدا رحمت‌ كنه‌ اين‌ مادر عزيز ما كه‌ بسيار من‌ بهش‌ علاقه‌ دارم‌. و همين‌ وفات‌ فاطمة‌ زهرا، حالا شايد حدودا بيست‌ سال‌ بله‌ بيشتره‌، بيست‌ و پنج‌ سال‌ ايشان‌ فوت‌ كردند، من‌ هر سال‌ روز وفات‌ حضرت‌ زهرا، چون‌ ايشان‌ روز وفات‌ حضرت‌ زهرا فوت‌ كردند، من‌ هر سال‌ براشون‌ مجلس‌ مي‌گيرم‌. شماها بعضي‌ هاتون‌ ديديد، ديديد كه‌ من‌ مجلس‌ داشتم‌. همين‌ امسال‌ هم‌، چندي‌ قبل‌، نه‌ اين‌ فاطميه‌، فاطمية‌ قبل‌ بود. يك‌ روز ايشان‌ اين‌ را هم‌ نمي‌خواهم‌ حتي‌ بگم‌. يك‌ روز ايشان‌ ناراحت‌ شد از من‌. دويد عقب‌ سر من‌ كه‌ مرا بزنه‌. من‌ معمم‌ آخوند. من‌ فكر كردم‌ اگر فرار كنم‌ ايشان‌ حال‌ هم‌ نداشت‌، اگر فرار كنم‌ اين‌ نميرسه‌ به‌ من‌ او ناراحتيش‌، عقده‌اش‌ رفع‌ نميشه‌. اگر هم‌ بايستم‌، اين‌ ميگه‌ اين‌ از من‌ نترسيد، باز ناراحت‌ مي‌مونه‌. خدا مي‌دونه‌ يك‌ جوري‌ فرار كردم‌ كه‌ به‌ من‌ برسه‌، كتك‌ هم‌ مي‌خواد بزنه‌ بزنه‌. تا اين‌ حد بايد انسان‌ مقيد باشه‌. مادر ديگه‌. نمي‌فهمه‌. اين‌ پدر بي‌ ادب‌ را من‌ كتكش‌ زدم‌ گريه‌ مي‌كنه‌ آبروي‌ مرا مي‌بره‌. پيغمر اكرم‌ با آن‌ عظمتي‌ كه‌ داشت‌ ببينيد در مقابل‌ پدر و مادرش‌ چه‌ مي‌كرد؟

 اگر پسرت‌ تهذيب‌ نفس‌ كرد، متدين‌ شد، كارگر هم‌ بشه‌ مي‌آد پولش‌ را، تو هنوز دنيا هستي‌، تو كه‌ مي‌گي‌ پسرم‌ بايد حتما بره‌ دكتر بشه‌، مقامات‌ عاليه‌ را كسب‌ كنه‌. مقامات‌ عاليه‌! ما معناي‌ مقامات‌ عاليه‌ را هم‌ توي‌ آخر الزمان‌ فهميديدم‌. ديپلمش‌ را گرفته‌، ليسانسش‌ را گرفته‌، بيكار داره‌ توي‌ خيابونها راه‌ ميره‌. مقامات‌ عاليه‌ را كسب‌ كنه‌. شما با سواد مخالفيد. به‌ من‌ ميگه‌ كه‌، همين‌ امروز عصر يكي‌ از شيراز تلفن‌ مي‌كرد به‌ من‌ كه‌ من‌ احساس‌ كردم‌ شما با سواد مخالفيد. گفتم‌ اگر من‌ مخالفم‌ خودم‌ سواد دارم‌ يانه‌؟ گفت‌ بله‌. شما ولي‌. شما دختراتون‌ را دانشگاه‌ نفرستاديد، چه‌ نكرديد. گفتم‌ الان‌ دخترهاي‌ من‌ از دخترهاي‌ دانشجوي‌ چيز هم‌ دينشون‌ هم‌ سوادشون‌ بيشتره‌. باسواد، با علم‌ مخالفيد. با كسب‌ كمالات‌. غذاي‌ روحتون‌ كه‌ موسيقيه‌، كمالاتتون‌ هم‌ كه‌ پشت‌ ميز نشستن‌ و تعظيم‌ تا كمر خم‌ شدن‌ در مقابل‌ رئيس‌ ريش‌ تراشيدة‌ كراوات‌ زده‌ است‌. و كمالاتتون‌ خدا نشناسيه‌. اي‌ آقا شما باز با علم‌ مخالفيد. واقعا جاي‌ تأسف‌ نيست‌؟ اين‌ مغزهايي‌ كه‌ توش‌ كاه‌ داره‌. حيف‌ كاه‌. اين‌ فكرشون‌؟ كي‌ ميگه‌ درس‌ نخونيد؟ كي‌ ميگه‌ تحصيل‌ نكنيد؟ كي‌ ميگه‌ كه‌ شماها نريد درس‌ بخونيد و به‌ قول‌ شما داراي‌ كمالات‌ نشيد؟ ميگم‌ هرزگي‌ نكنيد. ما اينجا ده‌ پانزده‌ تا دانشجو داريم‌. ازشون‌ بپرسيد توي‌ دانشگاهي‌ كه‌ دختر و پسر توي‌ همين‌ جمهوري‌ اسلامي‌، دختر و پسر سر يك‌ كلاس‌ مي‌نشينند، شما را به‌ خدا چند درصد فكر اين‌ دانشجوها، اينها كه‌ متدينند نه‌، دانشجويان‌ معمولي‌ كه‌ تهذيب‌ نفس‌ نكردند، درصد فكرشون‌ به‌ درسه‌ چند درصدش‌ به‌ دختراست‌؟ و دخترها چند درصد به‌ پسرهاست‌؟ چرا اين‌ حساب‌ داره‌ آخه‌. آنوقت‌ توي‌ مجلس‌ ما نمي‌گذارند بياد كه‌ اين‌ از درسش‌ مي‌افته‌. شب‌ جمعه‌ درسش‌ كجا بود. روز جمعه‌ درسش‌ كجا بود. اگر درس‌ هم‌ مي‌خونه‌ استراحتش‌ بده‌. آن‌ يكي‌ ديگه‌، بله‌ شاگردهاي‌ فلاني‌ اينها مي‌گويند ما در صراط‌ مستقيم‌ هستيم‌ و راه‌ راست‌ را انتخاب‌ كرديم‌. راه‌ راست‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ حرام‌ خدا را مطلقا حرام‌ بدونيد، حلال‌ را حلال‌ بدونيد. مكروه‌ را مكروه‌ بدونيد. مستحب‌ را مستحب‌ بدونيد. اوني‌ كه‌ حرامتره‌، حرامتر بدوند، آني‌ كه‌ حلالتره‌ حلالتر بدونيد. حالا نتيجه‌گيري‌ مي‌كنند، فلاني‌ را فلان‌ كس‌ حاضره‌، فلان‌ خانمي‌ كه‌ از شاگردهاي‌ فلاني‌ حاضره‌ فلان‌ طور. چون‌ نديدند حقيقت‌ را ره‌ افسانه‌ زدند. الانسان‌ عدو ما جهله‌. انسان‌ دشمن‌ آن‌ چيزي‌ است‌ كه‌ نادانه‌ نسبت‌ به‌ آن‌ جهت‌. تو بيا ببين‌ من‌ كه‌ كوچكتر از اينم‌ كه‌ بعنوان‌ شاگرد را قبول‌ كنم‌. يا كسي‌ شاگرد من‌ باشه‌. يك‌ مشت‌ دوستاني‌ هستند كه‌ از باب‌ سن‌ من‌ كه‌ من‌ يك‌ خورده‌اي‌ بيشتر از اونها در اين‌ مسائل‌ بودم‌، از من‌ يك‌ راهنمائي‌ هايي‌ مي‌خواهند و من‌ بهشون‌ مي‌گويم‌ و تعهد هم‌ دارند كه‌ حرف‌ ما را گوش‌ بدهند و متعهد هم‌ هستند. حالا شما اسمش‌ را هر چي‌ مي‌خواي‌ بگذار. همتون‌ هم‌ مي‌دونيد من‌ نه‌ ادعاي‌ دارم‌، نه‌ به‌ ماديات‌ اشخاص‌ توجه‌ دارم‌. و الا ثروتمندها را بيشتر ما مي‌پذيرفتيم‌. اينها آمدند حرفهاي‌ ما را گوش‌ مي‌دهند و تهذيب‌ نفس‌ بعضيهايشون‌ كردند و اين‌ ديگه‌ ناراحتي‌ براي‌ كسي‌ نبايد داشته‌ باشه‌. تو هم‌ بيا. او هم‌ بياد. ما با اينها قوم‌ و خويش‌ نداريم‌.

 انسان‌ من‌ حيف‌ كه‌ دارم‌ از مطلب‌ اولي‌ كه‌ داشتم‌، دارم‌ پرت‌ مي‌شم‌. و اذ نجينا من‌ آل‌ فرعون‌ يسومونكم‌ سوء العذاب‌ و اذ آتيناكم‌ الكتاب‌ و الفرقان‌ لعلكم‌ تهتدون‌. خدا كتاب‌ و فرقان‌، انجيل‌ را داده‌ به‌ آنها براي‌ اينكه‌ هدايت‌ بشوند. يادم‌ آمد كه‌ از كجا شروع‌ كردم‌. حضرت‌ آدم‌ كلاس‌ اول‌ را تدريس‌ ميكنه‌. كلاس‌ اول‌ حضرت‌ آدم‌ هم‌ امور زندگي‌ انسانهاست‌، از جانب‌ خدا وحي‌ ميگيره‌. عصر حجر و نمي‌دونم‌ انسان‌ توي‌ غار زندگي‌ مي‌كرده‌ و اينها اصلا مال‌ ماها نيست‌ و از خارج‌ به‌ ما ديكته‌ شده‌. انسان‌ تحت‌ نفوذ انبياء از روز اول‌ بوده‌ و برنامه‌هاي‌ انبياء هم‌ پياده‌ شده‌. تمام‌ منتهي‌ خوب‌ كلاس‌ اول‌ بودند. هنوز بشريت‌ تجربه‌ نداشته‌ بايد يك‌ مقدار از كارهاي‌ مربوط‌ به‌ دنياش‌ روي‌ تجربه‌ بياد جلو. و الا روز اول‌ انسان‌ اگر همين‌ انسان‌ اول‌ بود، ولش‌ كنند توي‌ اين‌ بيابونها، چه‌ گرمسير باشه‌ چه‌ سردسير. اين‌ يك‌ چند روزي‌ بمونه‌ ميميره‌. بايد حتما از طريق‌ انبياء راهنمايي‌ بشه‌. كلاس‌ اول‌ را حضرت‌ آدم‌ ترتيبش‌ را داده‌. كلاس‌ دوم‌ حضرت‌ نوح‌، پيغمبر اولوالعزمه‌ و يك‌ پرده‌ بالاتر. كتاب‌ داره‌. حضرت‌ آدم‌ كتاب‌ داره‌، حضرت‌ نوح‌ كتاب‌ داره‌ بنام‌ صحف‌. و حضرت‌ ابراهيم‌ البته‌ صحف‌ اسم‌ عامه‌. مثل‌ كتاب‌. فكر نكنيد مثل‌ انجيل‌ نيست‌. انجيل‌ و تورات‌ و قرآن‌ اسم‌ خاصه‌. ولي‌ صحف‌ اسم‌ عامه‌. صحف‌ ابراهيم‌ و موسي‌. يعني‌ همين‌ تورات‌ را حتي‌ خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ ميگه‌ صحف‌. چيزي‌ كه‌ داري‌ صفحه‌ باشه‌ اين‌ را مي‌گويند صحف‌. اينها همه‌ كتاب‌ دارند، پيغمبر جهاني‌ هستند. معلمان‌ كوچك‌ و بزرگ‌ گوشه‌ كنارها بنام‌ انبياء كه‌ يكصد و بيست‌ و چهار پيغمبر را ترتيب‌ مي‌دهند، همينها شاگردان‌ اينها هستند و بشر آمده‌ جلو. بعد حضرت‌ ابراهيم‌، بعد حضرت‌ موسي‌، بعد حضرت‌ عيسي‌ و آخري‌ هم‌ پيغمبر اكرم‌. صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌. اين‌ انبياء، انبياء اولوالعزمند. البته‌ آن‌ صدر خلقت‌ كلاس‌ اول‌ لازم‌ نيست‌ پيغمبرش‌ اولوالعزم‌ باشه‌. چون‌ درس‌ كلاس‌ اول‌ بشريت‌ لازم‌ نيست‌ پيغمبر خيلي‌ با عظمت‌ باشه‌. حضرت‌ آدم‌ چون‌ پيغمبر اولوالعزم‌ نيست‌. ولي‌ اول‌ پيغمبر هست‌. اينها بودند اين‌ شش‌ كلاس‌. حضرت‌ آدم‌، حضرت‌ نوح‌، حضرت‌ ابراهيم‌، حضرت‌ موسي‌، حضرت‌ عيسي‌، پيغمبر آخر الزمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌. خوب‌ اين‌ كلاسها كه‌ ترتيب‌ داد، بشريت‌ عرض‌ كردم‌ مثل‌ يك‌ بچه‌اي‌ كه‌ گذاشتنش‌ مدرسه‌. كلاس‌ آخر آمده‌. حالا يك‌ عده‌ از اين‌ بچه‌ها كه‌ آمدند كلاس‌ ششم‌، قبول‌ هم‌ شدند، اينها هوس‌ كردند بروند همون‌ كلاس‌ اول‌ بنشينند. آن‌ يكي‌ هوس‌ كرده‌ بره‌ كلاس‌ سوم‌ بنشينه‌. آن‌ يكي‌ هوس‌ كرده‌ بره‌ كلاس‌، خداي‌ تعالي‌ اين‌ كتابها را از دست‌ اينها گرفته‌. ما توي‌ كرة‌ زمين‌ انجيل‌ عيسي‌ نداريم‌. مي‌دانيد يا نه‌؟ چهار تا انجيل‌ هست‌ مال‌ يوحنا است‌ و مرقوس‌ است‌ و لوقا است‌ و متي‌. انجيل‌ عيسي‌ ما نداريم‌ اصلا. كتاب‌ از دستشون‌ گرفته‌. بچه‌ مي‌خواهد توي‌ كلاس‌ اول‌ بره‌، بيكار هم‌ بشينه‌ بره‌ بشينه‌، ولي‌ درس‌ نخونه‌ آنجا كلاس‌ را رد كرده‌. تورات‌ را از دست‌ مردم‌ گرفته‌. يعني‌ روي‌ تورات‌ يك‌ خط‌ باطلي‌ كشيده‌. يك‌ خط‌. شما باور نمي‌كنيد يك‌ خطهاي‌ قرمزي‌ روي‌ اين‌ تورات‌ كشيده‌ شده‌ كه‌ هر عاقلي‌ اصلا نميتونه‌ قبول‌ كنه‌ كه‌ اين‌ كتاب‌ از جانب‌ خداست‌. شما خيال‌ نكنيد خط‌ باطل‌ بايد حتما يك‌ ضربدر قرمز بكشند روي‌ كتاب‌. وقتي‌ كه‌ توي‌ كتاب‌ تورات‌ الان‌ وجود داره‌ كه‌ خدا با حضرت‌ يعقوب‌ كشتي‌ گرفت‌ و خدا خورد به‌ زمين‌ و نتونست‌ هيچ‌ كاري‌ بكنه‌، يا مثلا حضرت‌ از اين‌ اصلا اگر بگم‌ خرافات‌ كتاب‌ تورات‌ را براتون‌ بگم‌، اينقدر زياده‌. از همون‌ سفر اول‌. سفر پيدايش‌. يعني‌ صفحات‌ اول‌ تورات‌. شما باز كنيد قصة‌ حضرت‌ آدمه‌. حضرت‌ آدم‌ توي‌ بهشت‌ بود و هيچي‌ نمي‌دونست‌. هيچي‌. لخت‌ حتي‌ بود نمي‌فهميد كه‌ لختي‌ بده‌. يعني‌ شورت‌ هم‌ پاش‌ نبود. يعني‌ لخت‌ لخت‌. از حالا مطالب‌ بعدي‌ معلوم‌ ميشه‌. هچي‌. لخت‌ راه‌ مي‌رفت‌. نمي‌فهميد بلاتشبيه‌ نستجير بالله‌، حيوانات‌ مي‌فهمند لختند، لختي‌ بده‌؟ يك‌ درختي‌ آنجا بود دو تا درخت‌. خداي‌ تعالي‌ گفته‌ بود از اين‌ دو تا درخت‌ نخوريد. يك‌ درختش‌ اگر كسي‌ مي‌خورد فهم‌ پيدا مي‌كرد. آنها رفتند از آن‌ درخت‌ خوردند. يك‌ دفعه‌ ديدند لختند. برگ‌ درخت‌ انجير را گرفتند يكي‌ عقب‌ يكي‌ جلو و رفتند پشت‌ درختها قايم‌ شدند. اينها عين‌ مطالب‌ توراته‌. شما تورات‌ را باز كنيد بخونيد همين‌ حالا هم‌ هست‌. پشت‌ درختها مخفي‌ شدند. خدا هم‌ حالا داره‌ آواز مي‌خونه‌ توي‌ باغ‌ ارم‌ داره‌ راه‌ ميره‌. آخه‌ آدم‌ بنا بود كار باغبوني‌ بكنه‌. آدم‌ كجايي‌؟ گفت‌ اينجام‌. پشت‌ درخت‌. چرا آنجا؟ گفت‌ من‌ لخت‌ بودم‌ اينجا، كي‌ به‌ تو فهموند لختي‌ بده‌؟ تو معلومه‌ از آن‌ درخت‌ خوردي‌. گفت‌ من‌ تقصير نداشتم‌ زنم‌ خورد ديد خيلي‌ خوب‌ است‌ و ما هم‌ خورديم‌ بهر حال‌. خداي‌ تعالي‌ فورا دست‌ بكار شد. دستور داد كه‌ دور درخت‌ حيات‌ را بگيرند. يك‌ درخت‌ ديگر بود اگر از آن‌ مي‌خوردند هميشه‌ مي‌ماندند. دور درخت‌ حيات‌ را بگيرند. شمشير داد دست‌ ملائكه‌ كه‌ اين‌ را دائما بچرخونند كه‌ آدم‌ نره‌ سمت‌ درخت‌ حيات‌. و خدا گفت‌ كه‌ اگر اينها از درخت‌ حيات‌ خوردند، خدا مي‌شوند. فهم‌ و شعور كه‌ پيدا كردند، اگر جاوداني‌ هم‌ بشوند خدا ميشوند. حالا چرا خدا بشن‌؟ ديگه‌ از كتاب‌ تورات‌ بپرسيد. براي‌ همين‌ جهت‌ ديگه‌ خدا نگذاشت‌ از درخت‌ حيات‌ بخورند. اين‌ ديگه‌ از همون‌ صفحة‌ اول‌ تورات‌ اينها را نوشته‌. شما ببينيد اينها خط‌ بطلان‌ كتاب‌ تورات‌ هست‌ يا نيست‌؟ باطلش‌ كرد. چه‌ كتابي‌ قبل‌ هر چه‌ بوده‌ از بين‌ رفته‌، اصلا نيست‌. اينها را هم‌ كه‌ باطلش‌ كرده‌. اين‌ دو تا كتابي‌ را كه‌ در قرآن‌ اسم‌ برده‌ باطلش‌ كرده‌. فقط‌ قرآن‌. شما اين‌ قرآن‌ را برداريد در هر كلمه‌اش‌، در هر جمله‌اش‌، فكر كنيد ببينيد يك‌ كلمة‌ خرافي‌ درش‌ پيدا ميشه‌؟ ابدا. خداي‌ تعالي‌ ميگه‌ و اذ آتيناكم‌ الكتاب‌ و الفرقان‌ لعلكم‌ تهتدون‌. شايد شما هدايت‌ بشيد. ولي‌ اينها هدايت‌ نشدند. و به‌ ما هم‌ خداي‌ تعالي‌ اين‌ جمله‌ را فرموده‌. خدا به‌ شما قرآن‌ داده‌ شايد هدايت‌ بشويد. ذلك‌ الكتاب‌ لا ريب‌ فيه‌ هدي‌ للمتقين‌. الذين‌ يؤمنون‌ بالغيب‌.

 خدايا ما را هدايت‌ كن‌. الهي‌ آمين‌. به‌ ما فهم‌ و شعور عنايت‌ كن‌. واقعا اين‌ اندازه‌ باشيم‌ كه‌ درك‌ كنيم‌ علم‌ چيه‌، درك‌ چيه‌. اينهمه‌ انسان‌ تحصيلات‌ عاليه‌ بقول‌ آقايون‌ ميكنه‌، اين‌ كجا به‌ دردش‌ مي‌خوره‌. آقاي‌ پرفسور، شما يك‌ شب‌ آن‌ بندة‌ خدا را توي‌ قبر خوابوندند، روحش‌ هم‌ از بدنش‌ آمده‌ بيرون‌، گرفتاره‌. شما مي‌تونيد يك‌ كاري‌ بكنيد؟ نه‌ از اينجا به‌ بعد در اختيار ما نيست‌. آقاي‌ پرفسور تمام‌ فعاليتش‌ و خدمتش‌ تا آن‌ دم‌ قبر بود. حالا اگر خودش‌ نفرستاد باشه‌ توي‌ قبر، كار ديگري‌ نميتونه‌ بكنه‌. آقاي‌ مهندس‌ شما مي‌تونيد اين‌ قبر را يك‌ جوري‌ درست‌ كنيد كه‌ ايشون‌ در قبر عذاب‌ نكشه‌. نه‌ اين‌ كارها مربوط‌ به‌ ماها نيست‌. روح‌ انسان‌ كه‌ بعد از مرگ‌ باقي‌ ميمانه‌ كدوم‌ يكي‌ از شمايقين‌ داريد فردا صبح‌ زنده‌ باشيد. يقين‌ صددرصد. اي‌ كاش‌ يك‌ ولي‌ خدايي‌ پيدا بشه‌ اين‌ را يقين‌ نداشته‌ باشه‌. مرگ‌ به‌ اين‌ نزديكي‌ كه‌ تا فردا صبح‌ احتمالش‌ هست‌ چه‌ فكري‌ درباره‌اش‌ كرديد؟ چه‌ عملي‌ درباره‌اش‌ انجام‌ داديد؟ اگر تا فردا صبح‌ يك‌ سرماخوردگي‌ بخواد متوجهتون‌ بشه‌ از حالا به‌ فكرشيد كه‌ يك‌ كاري‌ بكنيد. در را ببند سرما به‌ من‌ ميرسه‌،  من‌ پهلوم‌ سرما مي‌خورن‌، سرم‌ سرما مي‌خوره‌، فلان‌. اين‌ كارها را مي‌كنيم‌ ديگه‌.

 حالا بعد از مردن‌، اشهد ان‌ الموت‌ حق‌. حالا اگر بقيه‌اش‌ را ندونيم‌ حقه‌، اين‌ موتش‌ كه‌ حقه‌. كار را يكسرش‌ كن‌. اگر خبري‌ نيست‌ راحت‌ باش‌. اگر خبري‌ هست‌ هم‌ يكجوري‌ زندگي‌ كن‌ كه‌ راحت‌ باشي‌. يكي‌ از اين‌ دو. ما نميگيم‌ صددرصد خبري‌ هست‌. اگر خبري‌ هست‌ چرا اينقدر غافلي‌. اگر خبري‌ هم‌ نيست‌ خودت‌ را راحت‌ كن‌. تحقيق‌ كن‌. ما كدوم‌ يكيمون‌ تحقيق‌ كرديم‌ اين‌ را به‌ يك‌ جائي‌ رسونديمش‌؟ چقدر ماها غافليم‌. يك‌ مؤمن‌، يك‌ متدين‌ بايد بدونه‌ كه‌ اگر همين‌ الان‌ حضرت‌ ملك‌ الموت‌ تشريف‌ آورد، بدونه‌ كه‌ چه‌ بسرش‌ خواهد آورد. شما مي‌خوايد تا تهران‌ بري‌، مسافرت‌ بري‌، بليطتت‌ را تهيه‌ كردي‌، ساكت‌ را بستي‌، ماشينت‌ را حسابش‌ را كردي‌ كه‌ چه‌ جور ماشيني‌ خواهد بود. به‌ تايرهاي‌ ماشين‌ رفتي‌ نگاه‌ كردي‌ كه‌ اين‌ تايرهاش‌ صاف‌ نباشه‌، ماشين‌ توي‌ راه‌ پنچر نشه‌. همة‌ اينها را فكرش‌ را كردي‌. براي‌ مردنت‌ چه‌ فكري‌ كردي‌. الان‌ چي‌ ميشه‌؟ من‌ براي‌ خودم‌ ميگم‌. الان‌ چي‌ ميشه‌؟ هيچي‌ نشد. چيزهايي‌ از زبونها ياد گرفتيم‌ و همينهاست‌. هيچي‌ هم‌ نمي‌دونيم‌. ضد و نقيض‌ هست‌ آنچيزهايي‌ كه‌ ما شنيديم‌. شما اين‌ را بدونيد اينجور تحصيلات‌ ضد و نقيض‌ در مي‌آد. يكي‌ ميگه‌ شب‌ اول‌ قبر بهترين‌ شبهاست‌، يكي‌ ميگه‌ بدترين‌ شبهاست‌. يكي‌ ميگه‌ با گرز آتشين‌ مي‌آند بالاي‌ سرت‌. يكي‌ ميگه‌ با سلام‌ و صلوات‌ مي‌برندت‌. كدوم‌ يكي‌. نمي‌دونيم‌؟ خوب‌ خيلي‌ التماس‌ دعا هستي‌، يك‌ كسي‌ ميگفت‌ التماس‌ دعا هستي‌ كه‌ نمي‌دوني‌.بدون‌. بدون‌. بدون‌ مي‌آن‌ با سلام‌ و صلوات‌ مي‌برندت‌ يا با گرز آتشين‌ مي‌برندت‌. اين‌ را بدون‌ ديگه‌. چقدر كار داره‌ دانستن‌ اين‌. بخدا قسم‌ يك‌ رفع‌ ده‌ دقيقه‌. منتهي‌ توي‌ كلة‌ ما فرو نمي‌ره‌. و الا من‌ خودم‌ مكرر گفتم‌ براي‌ شماها. باورمون‌ نمي‌آد، قبول‌ نمي‌كنيم‌، اعمالمون‌ نشون‌ ميده‌ كه‌ باورمون‌ نمي‌آد، قبول‌ نمي‌كنيم‌. ما الان‌ كه‌ مرديم‌ چيكار ميشه‌. همان‌ قدم‌ اول‌. كي‌ را اول‌ كسي‌ كه‌ مي‌بينينم‌؟ اول‌ كسي‌ را كه‌ مي‌بينيم‌ امام‌ زمانمونه‌. شما بگيد اِ چطور؟ اگر باور مي‌كنيم‌ بايد علاقة‌ به‌ مردن‌ داشته‌ باشيم‌. تو ميگي‌ كه‌ من‌ چي‌ ميشه‌ يك‌ لحظه‌ ملاقاتش‌ كنم‌. باورمون‌ نمي‌آد. اگر به‌ يكي‌ از ماها بگويند خدا مرگت‌ را بده‌، مي‌گوييم‌ خودت‌ را مرگ‌ بده‌. اينجوري‌. اول‌ كسي‌ را كه‌ انسان‌ ملاقات‌ ميكنه‌ امام‌ زمانشه‌. در هر زماني‌. حضرت‌ امير فرمود يا حار حمدا من‌ يمت‌ يرني‌. حضرت‌ امير زمان‌ خودش‌ فرمودها. ماها خيال‌ مي‌كنيم‌ هميشه‌ حضرت‌ امير تشريف‌ مي‌آورد. نه‌ هر زماني‌ امام‌ زمان‌ آنوقت‌ مي‌آد. حضرت‌ رضا صلواة‌ الله‌ عليه‌ در طوس‌ بودند. يك‌ وقت‌ گفت‌ لبيك‌ رفتش‌ به‌ طوس‌. مي‌رفتش‌ از شيعيانشون‌، آنوقت‌ شيعه‌ كم‌ بود، رفت‌ بالاي‌ سرشون‌. شديده‌ حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر بهش‌ ميگه‌ موقع‌ مرگت‌ من‌ مي‌آم‌. مي‌بيند كه‌ هر امامي‌ در زمان‌ خودش‌. و امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ هم‌ در زمان‌ ما. بله‌. خوب‌ پس‌ كارمون‌ درسته‌. بله‌. خوب‌ همين‌ درسته‌ را بدون‌. همين‌ را بدوني‌ بهتر از اينه‌ كه‌ ندوني‌ آقاجون‌. بدون‌. من‌ نميگم‌ بالاي‌ سر شما كس‌ ديگري‌ مي‌آد. نه‌. امام‌ زمان‌ تشريف‌ مي‌آوردند. ولي‌ بدوني‌ يك‌ وضع‌ ديگري‌ پيدا مي‌كني‌. علاقة‌ بيشتري‌ به‌ مردن‌ پيدا ميكني‌. اينقدر از مرگ‌ نمي‌ترسي‌. اينقدر براي‌ حفظ‌ جانت‌ تلاش‌، كه‌ بايد انسان‌ انجام‌ بدهد، اينقدر غم‌ عالم‌ دلت‌ را نمي‌گيرد كه‌ من‌ مي‌خوام‌ بميرم‌.و خوشحال‌ هم‌ ميشي‌. لولا الآجال‌ التي‌ كتب‌ الله‌ له‌ لشوق‌ الله‌ له‌.

 خوب‌ اينه‌. دوم‌ چي‌ ميشه‌؟ دوم‌ دو تا ملك‌ مي‌آيند با حضور حضرت‌ وليعصر با شما حرف‌ مي‌زنند. يك‌ سؤالات‌ خيلي‌ سطحي‌ آخه‌ من‌ ربك‌ خيلي‌ از بچه‌هاي‌ مكتبي‌ هم‌ بپرسند بلدند ديگه‌. الله‌ جل‌ جلاله‌ ربي‌. خيلي‌ ساده‌ اينها عبور ميشه‌. بله‌. در عين‌ حال‌ حاضري‌ بميري‌ يا نه‌؟ ميگه‌ نه‌. دلم‌ بستگي‌ به‌ دنيا داره‌. بعدش‌ چي‌ ميشه‌؟ بعدش‌ روحت‌ را ول‌ مي‌كنند توي‌ باغ‌ بهشت‌، بدن‌ هم‌ هر جا مي‌خواد باشه‌ باشه‌. يك‌ دست‌ لباس‌ داشته‌ باشي‌ ازت‌ بگيرند. حالا هر روز بري‌ ببيني‌ كجاست‌ لباست‌؟ لباس‌ را دادي‌ رفته‌ رد كراش‌. اگر اينجوري‌ باشه‌ كه‌ خوبه‌. بعله‌ همينجوره‌.

 اما خوب‌ تو دلبستگي‌ به‌ دنيا چون‌ داري‌، نه‌ خدا را مي‌خواي‌، نه‌ امام‌ زمانت‌ را مي‌خواي‌، نه‌ ملايكة‌ مبشر را مي‌خواي‌، نه‌ بهشت‌ را مي‌خواي‌، هيچكدوم‌ را نمي‌خواي‌. ميگي‌ توي‌ همين‌ زندان‌ تك‌ سلولي‌ با اعمال‌ شاقه‌ را بهش‌ عادت‌ كرديم‌. همينجا باشه‌. ما يك‌ وقتي‌ يك‌ فقيري‌ بود در يكي‌ از اين‌ دهات‌ مشهد، در اين‌ قلعه‌ هايي‌ كه‌ دورش‌ اطاق‌ هست‌، وسطش‌ حيوانات‌ هستند، آنجا زندگي‌ مي‌كرد. من‌ ديدم‌ پيرمرد، سيد اولاد پيغمبر در انجا زندگي‌ ميكنه‌ و وقتي‌ مخصوصا وارد اطاق‌ شدم‌، ديدم‌ گودتره‌ اطاقش‌ از كف‌ اطاق‌، فضولات‌ و آب‌ و اينها مي‌آد توي‌ اطاق‌ اين‌. بهش‌ گفتم‌ آقاجون‌ ما آنجا خونه‌ داريم‌. تو به‌ جاي‌ پدر من‌ تو فكر نكن‌ من‌ بخاطر كار ميگم‌ بيا بريم‌ خونه‌ ما. من‌ قول‌ بهت‌ مي‌دهم‌ يك‌ دونه‌ كار بهت‌ نگم‌ و خودم‌ خدمتت‌ را بكنم‌. بيا خونة‌ ما. به‌ جان‌ شما همينجور رفتم‌ گفتم‌. گفت‌ نه‌ من‌ خوشتر از اين‌ گوشه‌ پادشاه‌. ما آقا عادت‌ كرديم‌ به‌ همينجا ولمون‌ كن‌. خدا ميدونه‌ اينقدر هم‌ اصرار كردم‌ چون‌ دلم‌ سوخت‌. گفتم‌ خوب‌ اگر شما عادت‌ كرديد باشه‌. عادت‌ انسان‌ گاهي‌ ميكنه‌.

 يا صاحب‌ الامر. يا صاحب‌ الزمان‌. انت‌ كريم‌ من‌ اولاد الكرام‌. شب‌ جمعه‌ است‌. ايام‌ ايام‌ شهادت‌ حضرت‌ فاطمة‌ زهراست‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ وقتي‌ بدن‌ فاطمة‌ زهرا را وارد قبر كرد، يك‌ وقت‌ نگاه‌ كرد ديد دو دست‌، دستهاي‌ پيغمبر اكرم‌ بدن‌ فاطمه‌ را گرفت‌. خيلي‌ عجيبه‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ امام‌ زمانشه‌، داره‌ او را در قبر مي‌گذاره‌، پيغمبر اكرم‌ هم‌ مي‌گيره‌، يك‌ دفعه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ صدا زد السلام‌ عليك‌ يا رسول‌ الله‌. اني‌ و ان‌ ابنتك‌ نازلت‌ بك‌. سلام‌ هم‌ از طرف‌ خودم‌ عرض‌ مي‌كنم‌ هم‌ از طرف‌ دخترت‌ كه‌ وارد شد بر تو .يا رسول‌ الله‌. لقد استرجعت‌ الوديعه‌. اين‌ عبارات‌ را دقت‌ كنيد. چون‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ فصيحترين‌ فردي‌ است‌ كه‌ در بشريت‌ بعد از قرآن‌ كلماتش‌ بوده‌. خيلي‌ عجيبه‌. لقد استرجعت‌ الوديعه‌. آن‌ وديعه‌، آن‌ امانتي‌ كه‌ پيش‌ من‌ بود من‌ برگردوندم‌. در شب‌ زفاف‌ وقتي‌ كه‌ رسول‌ اكرم‌ دست‌ فاطمه‌ را داد به‌ دست‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ گفت‌ هذه‌ وديعة‌ الله‌. اي‌ علي‌ اين‌ امانت‌ خداست‌. اين‌ وديعة‌ خداست‌. انا ارضنا امانة‌ علي‌ السماوات‌ و الارض‌ اين‌ مركز ولايته‌. ببينيد. حضرت‌ امير هم‌ در اولين‌ برخورد ميگه‌ لقد استرجعت‌ الوديعه‌. آن‌ وديعه‌ و آن‌ امانت‌ را من‌ برگردوندم‌. يا رسول‌ الله‌ استخبرها الحال‌. مثل‌ كسي‌ كه‌ تقريبا البته‌ اينجوري‌ انسان‌ برداشت‌ ميكنه‌ و الا شايد قصد علي‌ بن‌ ابيطالب‌ اين‌ نبوده‌. ولي‌ مثل‌ يك‌ كسي‌ كه‌ يك‌ امانتي‌ را برگردونده‌ اما اين‌ امانت‌ يك‌ اشكالي‌ توش‌ پيدا شده‌، يك‌ عيبي‌ درش‌ پيدا شده‌. ميگه‌ از خودش‌ بپرس‌. استخبره‌ الحال‌. از خودش‌ سؤال‌ كن‌. به‌ تضافر امتك‌ علي‌ هضمها.اين‌ امت‌ تو همه‌ ريختند كه‌ فاطمه‌ را از بين‌ ببرند. ماهامصيبت‌ فاطمة‌ زهرا را چون‌ زياد گوش‌ داديم‌ نمي‌توانيم‌ حقيقت‌ را درست‌ درك‌ كنيم‌. خيال‌ مي‌كنيم‌ الان‌ هم‌ داريم‌ روضه‌ مي‌خوانيم‌. امت‌ جمع‌ شدند لهضمها، نابودش‌ كنند. واقعا كلام‌ امير المؤمنين‌ درسته‌، روزي‌ كه‌ ريختند پشت‌ در خانة‌ فاطمة‌ زهرا، همانجا قصد داشتند كه‌ بكشند فاطمة‌ زهرا را. ولي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نگذاشت‌. يعني‌ اين‌ يقة‌ عمر را گرفت‌. زدش‌ به‌ زمين‌ و فرمود كه‌ اگر سفارش‌ پيغمبر نبود الان‌ از بين‌ مي‌بردمت‌ به‌ تعبير من‌. نگذاشت‌. اونها ترسيدند بالاخره‌. و الا مي‌خواستند از بين‌ ببرند فاطمة‌ زهرا را. يا رسول‌ الله‌ دخترت‌ فاطمه‌ خودش‌ نميگه‌ حرفها را. استخبرها الحال‌. اين‌ جملات‌ بعدي‌ را دوست‌ دارم‌ با چراغ‌ خاموش‌ شده‌ و حال‌ بيشتري‌ انشاء الله‌ عرض‌ كنم‌. اميدواريم‌ كه‌ امشب‌ حال‌ توجه‌ بيشتري‌ خدا بهمون‌ عنايت‌ بفرمايد. اين‌ كلمه‌ كه‌ استخبرها الحال‌، يعني‌ يا رسول‌ الله‌ فاطمه‌(قطع‌ صداي‌ نوار)

 

۵ جمادی الثانی ۱۴۱۲ قمری – ۲۱ آذر ۱۳۷۰ – اهميت‌ قرابتهای‌ روحی‌، درس اخلاق‌ ۷

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌ بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. و آت‌ ذي‌ القربي‌ حقه‌.

 كلمه‌اي‌ در قرآن‌ مجيد هست‌ كه‌ چند مورد آمده‌. اينطور كه‌ ذي‌ القربي‌. ذا در اين‌ كلام‌ و در اين‌ آيه‌ به‌ معناي‌ صاحبه‌. قربي‌ از قرب‌ يقرب‌ مي‌آد. يعني‌ به‌ معناي‌ نزديك‌، قريب‌. ميگن‌ فلان‌ چيز قريبه‌. به‌ معناي‌ نزديك‌. كسي‌ كه‌ قرابت‌ داره‌ با انسان‌ يعني‌ از يك‌ جهتي‌ به‌ انسان‌ نزديكه‌. يا از جهت‌ نسب‌، يا از جهت‌ حسب‌، يا از جهت‌ صفات‌ روحي‌. اگر انسان‌ با يك‌ فردي‌ از جهت‌ صفات‌ روحي‌ نزديك‌ باشه‌ اينهم‌ قرابت‌ داره‌. از جهت‌ نسبي‌ هم‌ نزديك‌ باشه‌، پسرعمو، دختر عمو، نميدونم‌ برادر، پسرخاله‌، دختر خاله‌، همينهايي‌ كه‌ قرابتي‌ دارند. ما خودمون‌ هم‌ تعبير مي‌كنيم‌ به‌ قرابت‌. اين‌ يك‌ نحوه‌ نزديكه‌ به‌ انسان‌. از نزديكانمونه‌. خودتون‌ در فارسي‌ گاهي‌ ميگيد فلاني‌ از نزديكان‌ ماست‌. اين‌ تعبير را اگر بكنيد همون‌ ترجمة‌ قربي‌ است‌. منتهي‌ چون‌ مكرر من‌ گفته‌ام‌ كه‌ ما به‌ روح‌ زياد اهميت‌ نميديم‌ بيشتر اين‌ واژه‌ را به‌ قرابتهاي‌ جسمي‌ اطلاق‌ مي‌كنيم‌. مثلا اگر يكنفري‌ دور باشه‌ از انسان‌ از نظر قرابت‌، غريبه‌ باشه‌، ولي‌ از نظر روحي‌ با هم‌ نزديك‌ باشند. مثل‌ شما جمع‌. الان‌ اكثرتون‌ خوب‌ با هم‌ قوم‌ و خويشي‌ نداريد ولي‌ از نظر روحي‌ با هم‌ همفكريد كه‌ ما يك‌ نفر، واقعاها دلم‌ نمي‌خواد يكنفر غريبه‌ وارد اين‌ مجلس‌ بشه‌. و نمي‌گذارم‌، كوششها ميكنم‌، چون‌ اطلاع‌ پيدا ميكنم‌ و كساني‌ كه‌ خوب‌ روحا با شما سازگار نيستند، افراد شيطان‌ سيرتي‌ هستند، خوب‌ شبهاي‌ جمعه‌ مي‌آيند. ولي‌ در نمي‌خوام‌ بگم‌ هر كسي‌ غير از شماست‌ شيطان‌ سيرته‌. نه‌. ولي‌ از اينطرفش‌ اطمينان‌ هست‌ كه‌ الحمد لله‌ شماها اينطور نيستيد، همه‌ در يك‌ خطيد، همه‌ با هم‌ قرابت‌ روحي‌ داريد. اما هيچكدام‌ نميگيد كه‌ ما با فلاني‌ قرابت‌ داريم‌. يكي‌ از شماها نسبت‌ به‌ ديگريتون‌ اين‌ علتش‌ اين‌ است‌ كه‌ هم‌ مردم‌ نمي‌فهمند و هم‌ شما نبايد بگيد. نه‌ اينكه‌ حالا بخواهيد بگيد. مردم‌ هم‌ نمي‌فهمند. خيال‌ مي‌كنند كه‌ واقعا شما با هم‌ يك‌ قوم‌ و خويشي‌ نزديكي‌ داريد. پسر خاله‌، دختر خاله‌، يكي‌ از اينها هستيد. البته‌ دختر خاله‌ نه‌! پسر خاله‌، پسر عمو از اينها. آقاي‌ نعمتي‌ نگاه‌ كرد.

 بهرحال‌ قرابت‌ هر چيزي‌ كه‌ نزديك‌ باشه‌. شما دو نفر باشيد يكيتون‌ حسود باشه‌ يكيتون‌ حسود نباشه‌. شما ميگيد ما با او فاصلة‌ روحي‌ داريم‌. يكيتون‌ بخيل‌ باشه‌ يكيتون‌ سخاوتمند باشه‌. ميگيد من‌ با او مسافرت‌ نميكنم‌ باهم‌ سازگار نيستيم‌. در يك‌ رستوران‌ مي‌رسيد او مي‌خواد نون‌ و پنير بخوره‌، ما مي‌خواهيم‌ ريخت‌ و پاش‌ بكنيم‌، حتي‌ اهل‌ كافه‌ را، اهل‌ رستوران‌ را هم‌ ما اطعام‌ بكنيم‌. ما يك‌ وقتي‌ در يك‌ جا ديدم‌ كه‌ توي‌ يك‌ رستوران‌ جمعي‌ نشسته‌ بودند. هر كي‌ مي‌آمد دم‌ در مي‌گفتند شما حساب‌ شديد. ميگفتند يك‌ نفر آدم‌ سخي‌ كه‌ هيچكدام‌ هم‌ نشناختندش‌، پول‌ تمام‌ آن‌ جمعي‌ كه‌ آنجا بودند پرداخت‌ كرده‌ بود. خوب‌ يك‌ همچين‌ آدمي‌ با يك‌ نفري‌ كه‌ ميگه‌ آقا كباب‌ كوبيده‌ بيار كه‌ آنهم‌ يكدونه‌، براي‌ اينكه‌ كمتر پول‌ بده‌ مثلا. اندازة‌ مجبور باشه‌ خودش‌. خوب‌ اينها با هم‌ فاصلة‌ روحي‌ دارند. فاصلة‌ روحي‌ اينها دارند. گاهي‌ كافري‌ با پيغمبر اكرم‌ قرابت‌ روحي‌ داشت‌. مثل‌ حاتم‌ طائي‌. حاتم‌ طائي‌ از نظر سخاوت‌ با پيغمبر قرابت‌ داشت‌. ميخوام‌ قرابت‌ روحي‌ را براتون‌ عرض‌ كنم‌ كه‌ ما هم‌ معتقد به‌ اين‌ قرابت‌ هستيم‌.

 گاهي‌ مثلا فرض‌ كنيد كه‌ يك‌ مسلمان‌، مسلمانه‌، ولي‌ با پيغمبر هيچ‌ قرابتي‌ نداره‌. قرابت‌ روحي‌ نداره‌. اگر پيغمبر سخيه‌، اين‌ بخيله‌. اگر پيغمبر رحمة‌ للعالمينه‌، اين‌ حسود و تنگ‌ نظر و بد بينه‌. اگر پيغمبر وسيلة‌ وحدت‌ و اتحاد و عدم‌ تفرقه‌ است‌ بين‌ مردم‌، اين‌ وسيلة‌ تفرقه‌ و نفاق‌ و عدم‌ اتحاده‌. مي‌بينيم‌ كه‌ در صدر اسلام‌ هم‌ بوده‌. با اينكه‌ عمر لعنة‌ الله‌ عليه‌ از نظر حتي‌ شايد قرابت‌، چون‌ او هم‌ از قريشه‌ بالاخره‌ و از نظر زندگي‌ ظاهري‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ خيلي‌ نزديكه‌. اما شايد در كرة‌ زمين‌، از حضرت‌ آدم‌ تا خاتم‌ گرفته‌، كسي‌ كه‌ با پيغمبر اكرم‌ فاصله‌اش‌ زيادتره‌ همين‌ عمره‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ از نظر روحي‌ فاصله‌اش‌ زياده‌. قرب‌ جسمي‌ هيچ‌ ارزشي‌ نداره‌. هيچ‌ ارزشي‌ نداره‌. يعني‌ مثلا فرض‌ كنيد كه‌ حضرت‌ صادق‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ با اينكه‌ استثناء شده‌ قرب‌ جسمي‌ با پيغمبر اكرم‌. كل‌ حسب‌ و نسب‌ ينقطع‌ يوم‌ القيامه‌ الا حسبي‌ و نسبي‌. چون‌ مسئلة‌ شجرة‌ طيبه‌ است‌، در هفته‌هاي‌ گذشته‌ عرض‌ كردم‌ و مسئلة‌ شجرة‌ خبيثه‌ است‌. در عين‌ حال‌ مي‌فرمايد كه‌ ولايتي‌ لعلي‌ احب‌ الي‌ من‌ ولادتي‌ منه‌. ولايت‌ من‌ و اينكه‌ من‌ تحت‌ فرمان‌ علي‌ بن‌ ابيطالبم‌ و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را دوست‌ دارم‌، براي‌ من‌ ارزشش‌ بيشتر از اين‌ است‌ كه‌ از او و فرزند او هستم‌. امام‌ صادق‌ مي‌فرمايد. اينهمه‌ فضائل‌ سادات‌ را كه‌ ما خودمون‌ نوشتيم‌ در كتاب‌ مثلا انوار زهرا، فكر نكنيد كه‌ حالا ميگيم‌ سادات‌ بر همه‌اش‌. نه‌. شيعيان‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌، ولي‌ خدا اين‌ ارزشش‌ بيشتر از سيد بي‌ تقواست‌. اين‌ را بدانيد. يعني‌ يك‌ ولي‌ خداي‌ غير سيد نسبت‌ به‌ يك‌ سيدي‌ كه‌ اين‌ فاسقه‌، فاجره‌، كافره‌، مشركه‌، سنيه‌، اين‌ خيلي‌ ارزشش‌ بيشتره‌. شايد روز قيامت‌ هم‌ اگر بنا بشه‌، حالا اگر اجدادش‌ شفاعت‌ نكنند، اين‌ ولي‌ خداي‌ غير سيد شفاعت‌ كنه‌ اون‌ سيد را. و آن‌ سيد به‌ طفيل‌ اين‌ ولي‌ خدا وارد بهشت‌ ميشه‌. اگر ما هرچي‌ دربارة‌ سادات‌ ميگيم‌، اگر دو نفر باشند از نظر ايماني‌ و اعتقادي‌ مساوي‌ هم‌، يكيش‌ سيد يكيش‌ غير سيد، اين‌ سيد افضله‌. و الاّ شما فكر نكنيد كه‌ يك‌ ولي‌ خدا مثل‌ مرحوم‌ حاج‌ ملاآقاجان‌ مثلا، اين‌ مرد فرض‌ كنيد بر يك‌ سيد، حالا خودش‌ يك‌ احتراماتي‌ گاهي‌ ميكرد، اين‌ از نظر اين‌ بودش‌ كه‌ من‌ نوكرم‌، نوكر نبايد كاري‌ داشته‌ باشه‌ كه‌ فرزند آقا نص‌ ميكنه‌، حق‌ حرف‌ زدن‌ نداره‌. من‌ وظيفه‌ام‌ اينه‌ بديهاي‌ شما سادات‌ را در نظر نگيرم‌ و خدمت‌ هم‌ بكنم‌ و در كارهاي‌ شما هم‌ دخالت‌ نكنم‌. اينها روايت‌ هم‌ هست‌. لا تدخلوا بيننا، ما اگر يك‌ وقتي‌ باهم‌ درگير هم‌ شديم‌، امام‌ صادق‌ مي‌فرمايد اگر ما يك‌ وقت‌ با بعضي‌ از سادات‌ بني‌ الحسن‌ بودند زمان‌ امام‌ صادق‌، خيلي‌ با امام‌ صادق‌ درگير بودند سر مسئلة‌ خلافت‌ و اينها. حتي‌ در يك‌ مجلس‌ به‌ امام‌ صادق‌ گفتند كه‌ شما حسادت‌ داريد مي‌كنيد مثلا. از مجلس‌ وقتي‌ فرمود كه‌ منصور دوانيقي‌ خليفه‌ خواهد شد، يكي‌ از بني‌ اعمامش‌ گفت‌، عرض‌ كرد شما حسادت‌ مي‌كنيد، مي‌خواهيد ما نشيم‌. كه‌ ميگي‌ منصور دوانيقي‌ بشه‌. يا مثلا فرض‌ كنيد كه‌ به‌ امام‌ سجاد يكي‌ از سادات‌ با چاقو حمله‌ ميكنه‌ توي‌ كوچه‌، اصحاب‌ هم‌ بودند. حضرت‌ چيزي‌ نميگه‌. ميره‌ منزل‌ برميگرده‌ و يك‌ مقدار پول‌ هم‌ برميداره‌ براش‌ ميبره‌ و قانعش‌ ميكنه‌. حالا اين‌ سيدي‌ كه‌ با چاقو حمله‌ كرده‌ و امام‌ صادق‌ مثلا از جابر جعفي‌ ميشه‌ گفت‌ بهتره‌؟ اين‌ نيست‌. يك‌ وقت‌ اشتباه‌ نشه‌. دو تا انسان‌ مساوي‌، يكي‌ سيد، يكي‌ غير سيد. خوب‌ اين‌ معلومه‌. از نظر نسب‌ قرابت‌ داره‌ با پيغمبر. همين‌. و قرابتهاي‌ جسمي‌ براي‌ مردمي‌ كه‌ از روح‌ فاصله‌ دارند، براي‌ مردمي‌ كه‌ براي‌ امراض‌ بدنيشون‌ بيمارستانها مي‌سازند، دانشگاهها ترتيب‌ مي‌دهند، ولي‌ براي‌ امراض‌ روحيشون‌ هيچ‌ برنامه‌اي‌ ندارند، براي‌ كساني‌ كه‌ عقلشون‌ به‌ چشمشونه‌، اگر يكنفر خوش‌ رنگ‌ و خوش‌ لباس‌ و خوش‌ بو و اينها بود براش‌ ارزش‌ قائلند. اما اگر يك‌ نفر راست‌ و درست‌ و باكمال‌ بود، براش‌ ارزش‌ قائل‌ نيستند، براي‌ اين‌ مردم‌ ظاهر بين‌، مردم‌ بي‌ عقل‌، حيوانات‌ اهلي‌ كه‌ عرض‌ كردم‌ آن‌ هفته‌، شيعيان‌ علي‌ بن‌ ابيطالبي‌ كه‌، يعني‌ محبين‌، يعني‌ اينها كه‌ اسمشون‌ شيعه‌ هستش‌ ولي‌ در جا مي‌زنند و هيچ‌ ترقي‌ نميكنند، اينها حيوانات‌ اهلي‌ هستند. كفار و سني‌ها و اينها حيوانات‌ وحشي‌ هستند. و الا حيوان‌ اگر حيوان‌ نباشه‌ بايد روز به‌ روزش‌ ترقي‌ بكنه‌. يك‌ روزش‌، روز كه‌ ما ميگيم‌ يعني‌ زمان‌ به‌ زمان‌. پارسال‌ تو چطور بودي‌، امسال‌ اگر بهتر از پارسالي‌ ارزش‌ داري‌. اگر امسال‌ بدتر از پارسالي‌ يك‌ پول‌ ارزش‌ نداري‌ و جزو حيوانات‌، حالا اهلي‌ ميگيم‌ ولي‌ حيوان‌ با حيوان‌ فرقي‌ نميكنه‌. اهلي‌ بهت‌ ميگيم‌ براي‌ اينكه‌ خوب‌ آزارت‌ به‌ كسي‌ نميرسه‌، اذيتي‌ نداري‌. گربه‌ آزارش‌ به‌ كسي‌ نميرسه‌، يك‌ وقتي‌ يك‌ گوشتي‌ هم‌ گيرش‌ بياد خوب‌ اين‌ اندازه‌ها ما هم‌ در كسب‌ و كارمون‌ بهرحال‌ دزدي‌ بازيهايي‌ داريم‌ بهرحال‌. ولي‌ در عين‌ حال‌ اهلي‌ هستيم‌ مي‌تونيم‌ با بشر زندگي‌ كنيم‌، با اولياء خدا مي‌تونيم‌ زندگي‌ كنيم‌، اينجوريه‌. اينهايي‌ كه‌ عقلشون‌ به‌ چشمشونه‌، قرابتهاي‌ ظاهري‌ را مي‌بينند. ولي‌ خدا فرزندش‌ اگر از نظر روحي‌ بهش‌ نزديك‌ نباشه‌، دورش‌ ميدونه‌. شما مكرر قصة‌ حضرت‌ نوح‌ را شنيديد. بچه‌اشه‌ ديگه‌، پسرشه‌، پسر بزرگشه‌ و اين‌ از نظر روحي‌ بهش‌ قرابت‌ نداره‌. خدا باهاش‌ دعوا ميكنه‌. تو چرا از نظر جسمي‌ بهش‌ اعتنا ميكني‌، توجه‌ ميكني‌. آخه‌ خدا كه‌ مثل‌ ماها نيستش‌ كه‌ عقلش‌ به‌ چشمش‌ باشه‌. خدا قرابتهاي‌ روحي‌ براش‌ اهميت‌ قائله‌. ميگه‌ انه‌ ليس‌ من‌ اهلك‌. او از اهل‌ تو نيست‌. او با تو قرابت‌ نداره‌. با تو نزديك‌ نيست‌. او عمل‌ غير صالح‌ ميكنه‌. تو چطور ميگي‌ ان‌ ابني‌ من‌ اهلي‌. بعد هم‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد تو مثل‌ جهال‌ نباش‌. و لا تكونن‌ من‌ الجاهلين‌. تو چرا توي‌ صف‌ جاهلها واقع‌ شدي‌! تو پيغمبر اولوالعزمي‌. تو جاهلي‌ كه‌ جنبة‌ جسمي‌ را توجه‌ ميكني‌ و جنبة‌ روحي‌ را توجه‌ نميكني‌. تو مثل‌ شيطان‌، من‌ اين‌ تعبيرها را به‌ حضرت‌ آدم‌ نميگم‌ها، به‌ كساني‌ كه‌ اينجوري‌ فكر مي‌كنند، به‌ حضرت‌ نوح‌ نميگم‌، تو مثل‌ شيطاني‌ كه‌ حضرت‌ آدم‌ را در بعد بدني‌ فقط‌ ديد و خودش‌ هم‌ در بعد بدني‌. چون‌ جهل‌ مطلق‌ شيطانه‌. و لا، در همين‌ آيه‌اي‌ كه‌ انه‌ ليس‌ من‌ اهلك‌، در آخر ميگه‌ خداي‌ تعالي‌، و لا تكونن‌ من‌ الجاهلين‌. از بي‌ سوادها نباش‌، از بي‌ شعورها نباش‌، از بي‌ دركها نباش‌، از نادانها نباش‌. بچه‌امه‌. بچه‌ يعني‌ چي‌؟!

 اگر يك‌ كسي‌، اما از آنطرف‌. گفتم‌ حضرت‌ يعقوب‌، حضرت‌ يعقوب‌ چهل‌ سال‌ براي‌ پسرش‌ كه‌ گم‌ شده‌ بود گريه‌ ميكنه‌. خدا بهش‌ نميگه‌ و لا تكونن‌ من‌ الجاهلين‌. چهل‌ سال‌ گريه‌ كرده‌ چشمهايش‌ سفيد شده‌. و ابيضت‌ عيناه‌ من‌ الحزن‌. براي‌ چي‌؟ چرا نميگه‌ و لا تكونن‌. او يك‌ كلمه‌ گفت‌ و لا، مگه‌ خدا با افراد حساب‌ خاصي‌ داره‌؟ نه‌. يوسف‌ مثل‌ يعقوب‌ بود، قرابت‌ روحي‌ داشت‌. اون‌ جدائي‌ مشكله‌. قرابت‌ روحي‌ داشت‌. يكنفر خدمت‌ امام‌ صادق‌ مي‌آد، حضرت‌ صادق‌ بهش‌ مي‌فرمايد من‌ ديدم‌ با فلاني‌ داري‌ صحبت‌ ميكني‌. ميدوني‌ او چه‌ اعتقادي‌ داره‌؟ جزء جبريه‌ است‌. باصطلاح‌ ما جزء اين‌ صوفيهاست‌. چرا با او حرف‌ ميزدي‌. عرض‌ كرد كه‌ آقا او دائي‌ منه‌. حضرت‌ فرمود از اين‌ ساعت‌ به‌ بعد يا با او حرف‌ خواهي‌ زد يا با من‌. دائيت‌ باشه‌. قرابت‌ جسمي‌ كه‌ ارزشي‌ نداره‌ اگر قرابت‌ روحي‌ نباشه‌. خيلي‌ از ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ بودند كه‌ اينها با برادرشون‌، همين‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا با برادرش‌، ميگه‌ من‌ زير يك‌ سقف‌ نمي‌نشينم‌. ميگند آقا قطع‌ رحم‌ نميشه‌. حضرت‌ فرمود صلة‌ رحم‌ من‌ در اينه‌. خيلي‌ از ائمه‌ عليهم‌ السلام‌ بودند كه‌ حتي‌ نسبت‌ به‌ فرزندانشون‌، نسبت‌ به‌ برادرشون‌، نسبت‌ به‌ اقرباي‌ جسميشون‌ بي‌ اعتنا بودند. آقا قطع‌ رحم‌ ميشه‌. بشه‌. مگه‌ هر قطع‌ رحمي‌ واجبه‌. من‌ كه‌ ميرم‌ آنجا خانة‌ فلاني‌ ده‌ تا غيبت‌ مي‌شنوم‌، ده‌ تا گناه‌ متوجه‌ ميشوم‌، تمام‌ كارهايش‌ شيطنته‌ و مي‌خواد مرا از راه‌ خدا دور كنه‌، من‌ پاشم‌ برم‌ آنجا بنشينم‌. اين‌ چه‌ قطع‌ رحمه‌. اين‌ رحم‌ نيست‌. قطع‌ رحم‌ بايد كرد. اين‌ رحم‌ نيست‌. شما از يك‌ جا قطع‌ مجبوري‌ بكني‌ به‌ يك‌ جاي‌ ديگه‌ وصل‌ ميكني‌. شما از خدا و پيغمبر و دين‌ و احكام‌ و آن‌ قرابت‌ روحي‌ قطع‌ بكني‌، آنطرف‌ را، يكطرف‌ كه‌ بيشتر نميشه‌ وصل‌ كرد اينجور جاها. اين‌ ور ميخواي‌ وصلش‌ كني‌. ميگي‌ نه‌ اينور را قطع‌ كن‌ آنور را وصل‌ كن‌. نميشه‌ انسان‌ اگر يك‌ همچين‌ جائي‌ پيش‌ آمد عرض‌ مي‌كنم‌ها. مي‌شيني‌ يك‌ ريز غيبت‌ ميكنه‌. مهلت‌ هم‌ نميده‌ تو مانعش‌ بشي‌. صداي‌ موسيقيشون‌ بلنده‌. تو كه‌ نميتوني‌ گوشت‌ را بگيري‌. زنهايشون‌ بي‌ حجاب‌. حالا اگر گردي‌ صورت‌ مستثنا، بعضي‌ از آقايون‌ گفتند مستثني‌، موهاش‌ ريخته‌، چادر نازك‌، آمده‌، پاي‌ لخت‌، آمده‌ جلوي‌ تو ،تو چشمت‌ مي‌افته‌ به‌ گناه‌ مي‌افتي‌. طبعا با خدا قطع‌ كردي‌ با خواهرت‌، با شوهر خواهرت‌، با كي‌ وصل‌ كردي‌. خوب‌ اگر اينها برات‌ ترجيح‌ دارند نسبت‌ به‌ خدا، بكن‌. اگر جنبه‌هاي‌ حيوانيت‌ مقدم‌ بر جهات‌ روحيته‌، انجام‌ بده‌. و لذا من‌ رسما دارم‌ به‌ شماها ميگم‌. گفتم‌ در هفتة‌ گذشته‌ در اين‌ جلسه‌ ما مي‌خواهيم‌ جديتر حرف‌ بزنيم‌. رسما بهتون‌ ميگم‌، يا در مجالس‌ گناه‌ بريد از اين‌ به‌ بعد و حسابتون‌ را از همة‌ خوبان‌، از اولش‌ پيغمبر اكرم‌، ائمة‌ اطهار، خدمت‌ شما عرض‌ شود، همه‌، بعدش‌ هم‌ خوب‌ طبعا از اين‌ رفقاي‌ اينجا قطع‌ ميكنيد. يا اينكه‌ با اينطرفيها وصل‌ ميكند. يكي‌. خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ حالات‌ آنهائي‌ كه‌ توي‌ آن‌ جلسه‌ ميروند مي‌خندند توي‌ اين‌ جلسه‌ هم‌ مي‌آن‌ وارد ميشن‌، مي‌نشينند. هم‌ آنجا، هم‌ اينجا. ميگه‌ كه‌، دربارة‌ اينها، اينها را اولا اسمشون‌ را منافق‌ گذاشته‌. و في‌ الدرك‌ الاسفل‌ من‌ النار. از كافر بدترند. و اذا خلوا الي‌ شياطينهم‌ قالوا انا معكم‌ وقتي‌ كه‌ با شياطينشون‌ خلوت‌ مي‌كنند، يعني‌ يك‌ جائي‌ هستند همه‌ شياطينند. ايشان‌ هم‌ جزو همون‌ شياطين‌ ميشه‌ ديگه‌. قالوا انا معكم‌. ما با شما هستيم‌. ايني‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد انما نحن‌ مستهزئون‌، اين‌ را ممكنه‌ زبانا نگند اينها، اما عملا اينها مستهزء آن‌ دستة‌ از خوبها هستند كه‌ توي‌ جلساتشون‌ شركت‌ مي‌كنند. اين‌ دلش‌ آنوره‌. قلبش‌ مريضه‌، اگر مريض‌ نيستي‌ توي‌ بيمارستان‌ چيكار ميكني‌؟ اگر حيوان‌ نيستي‌ توي‌ آخور چيكار ميكني‌؟ اگر تو حيوان‌ نيستي‌ سرت‌ را كردي‌ توي‌ آخور، كاه‌ چرا ميخوري‌؟ جو چرا ميخوري‌؟ حيوان‌. خوب‌ پس‌ با انسانها چيكار ميكني‌؟ ريشخندشون‌ كرديم‌. چه‌ مي‌فهمند ما كي‌ هستيم‌. من‌ خودم‌ در جاور يك‌ وقتي‌ داغ‌ يكي‌ از اهل‌ علم‌، حاج‌ آقاي‌ وثوق‌، خدا رحمتش‌ كنه‌، صبحهاي‌ پنجشنبه‌ و جمعه‌ اينجا منبر ميرفت‌، فوت‌ كرد. خدا رحمتش‌ كنه‌. ما آنجا دعوت‌ كرده‌ بود. ما رفته‌ بوديم‌ آنجا، باغ‌ بالا بود. پائين‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ چيز بود. لب‌ رودخانه‌، يك‌ جائي‌، آنجا صداي‌ آهنگي‌ مي‌آد و به‌ حساب‌ خودم‌ گفتم‌ برم‌ نهي‌ از منكر بكنم‌. از آن‌ بالا نگاه‌ كردم‌. اِ. يكي‌ دو تا از آنهايي‌ كه‌ مي‌آيند مسجد ما پشت‌ سر ما نماز مي‌خونند، دارند قماربازي‌ مي‌كنند و آهنگ‌ هم‌ دارند مي‌زنند. اينقدر من‌ خجالت‌ كشيدم‌ كه‌ برم‌ جلو. از مسجديها، من‌ مي‌شناختمشون‌. الان‌ ممكنه‌ به‌ آن‌ رفقاشون‌ نگند كه‌ ما ابطحي‌ را توي‌ مسجد استهزائش‌ مي‌كنيم‌. اما زبان‌ تمام‌ سلولهاي‌ بدنشون‌ داره‌ اين‌ را ميگه‌. البته‌ ما او را طردش‌ كرديم‌، بيرونش‌ كرديم‌ همون‌ وقت‌. يعني‌ يك‌ جوري‌ باهاش‌ رفتار كردم‌ كه‌ ديگه‌ مسجد ما نياد. خودش‌ نفهميد. چون‌ نخواستم‌ بهرحال‌ آن‌ حيثيت‌ چيزش‌ پيش‌ من‌ از بين‌ بره‌. ولي‌ اگر يك‌ دونه‌ گناه‌ در خلوت‌ بكنيد، قرابتتون‌ را با خدا، با پيغمبر، با خوبان‌، با اولياء خدا قرابت‌ روحيتون‌ را قطع‌ كرديد و قرابت‌ ظاهريتون‌ را حفظ‌ كرديد. حالا بگيد كه‌ آقا، ميگه‌ دائيمه‌. از حالا به‌ بعد يا با او يا با من‌. چون‌ از آنور كه‌ كشيدي‌ از اينور قطع‌ ميشه‌. محدوده‌ اين‌ محبت‌.

 ذالقربي‌، صاحب‌ قرابت‌. در قرآن‌ مي‌خواستم‌ دربارة‌ معرفت‌ امام‌ من‌ دارم‌ صحبت‌ مي‌كنم‌. منتهي‌ اينها مقدماتي‌ است‌ براي‌ اصل‌ مطلب‌ كه‌ تذكراتش‌ لازمه‌. ذاالقربي‌ در قرآن‌ چند مورد آمده‌. قل‌ لا اسئلكم‌ عليه‌ اجرا الا المودة‌ ذالقربي‌. اين‌ يك‌ جا. قربا است‌. دوم‌ واعلموا انما غنمتم‌ من‌ شي‌ء فان‌ للله‌ خمسه‌ و لرسول‌ و لذي‌ القربي‌ و اليتامي‌ و المساكين‌ و ابن‌ السبيل‌. سوم‌ و آت‌ ذي‌ القربي‌ حقه‌. حالا ما در اينجا اگر اهل‌ ظاهر باشيم‌ در آن‌ دستة‌ آنوري‌ واقع‌ شديم‌ كه‌ هر چه‌ مي‌بينند به‌ ظاهر مي‌بينند. شما فكر نكنيد. اما گاهي‌ از همان‌ آدمهاي‌ خوبمون‌ هم‌، بيشتر به‌ خاطر اينكه‌ فاطمة‌ زهرا دختر پيغمبره‌، براش‌ گريه‌ مي‌كنند. نه‌ بخاطر اينكه‌ اين‌ حجت‌ خداست‌، اين‌ تالي‌ تلو رسول‌ اللهه‌. اين‌ اذيت‌ او اذيت‌ خداست‌. نميدونم‌، در بعد روحي‌ توجه‌ بهش‌ ندارند. من‌ مي‌خوام‌ اين‌ را امشب‌ براتون‌ اثبات‌ كنم‌. حالا در اينجا هر دوش‌ با هم‌ شده‌. و آت‌ ذي‌ القربي‌ حقه‌. يقين‌ بدونيد اگر فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها اين‌ مقام‌ و عصمت‌ و عظمت‌ و اين‌ مقام‌ روحي‌ را نميداشت‌، يك‌ فرزند معمولي‌ بود. خدا كلمة‌ قربي‌ را بهش‌ اطلاق‌ نميكرد. مثل‌ نستجير بالله‌، مثل‌ پسر نوح‌. آنجا مي‌بينيد ديگه‌، همين‌ خدا گفته‌ انه‌ ليس‌ من‌ اهلك‌. حتي‌ قربي‌ كه‌ نيست‌، حضرت‌ نوح‌ اينقدرها جاهل‌ به‌ قول‌ يك‌ كسي‌، اينقدر چيز نبود كه‌ بگه‌ اين‌ از اقرباي‌ منه‌، نه‌، قرابت‌ را نگفت‌. گفت‌ كه‌ اهل‌ منه‌. اهل‌ خيلي‌ فاصله‌اش‌ بيشتره‌. مثلا فرض‌ كنيد يك‌ كسي‌ ممكنه‌ اهل‌ يك‌ چيزي‌ باشه‌ ولي‌ قرابت‌ نداشته‌ باشه‌. مثلا توي‌ خونة‌ انسان‌، انسان‌ به‌ نوكرش‌، به‌ كلفتش‌ ميگند اهلش‌. گفتم‌ در آيات‌ قرآن‌ هست‌. زن‌ را كه‌ مكرر گفتند اهل‌. حضرت‌ موسي‌ ميگه‌ قال‌ لاهلهم‌ كسوء اني‌ آنست‌ نارا. شايد بيشتر از ده‌ مورد. به‌ ورثه‌ ميگن‌ اهل‌. به‌ خلاصه‌ به‌ خيلي‌ها ميگن‌ اهل‌. اما ذي‌ القربي‌ حتما بايد قرابت‌ معنوي‌ داشته‌ باشه‌. يعني‌ روحش‌ نزديك‌ باشه‌. چون‌ خدا مثل‌ ماها نيست‌ كه‌ به‌ جنبه‌هاي‌ ظاهري‌ اهميت‌ بده‌. مي‌بينيد اين‌ سلاطين‌ وقتي‌ يك‌ سلطاني‌ از يك‌ مملكتي‌ مي‌آد توي‌ يك‌ مملكت‌ ديگه‌، البته‌ طاغوتي‌ها اينجورند. خدا را شكر كه‌ اين‌ رئيس‌ جمهورهاي‌ ما روحاني‌ هستند، لباسشون‌ را نمي‌تونند تغيير بدهند. بايد آن‌ رنگ‌ لباس‌ ميهمان‌ را ميزبان‌ داشته‌ باشه‌. رنگ‌ كراوات‌ او را بايد اين‌ داشته‌ باشه‌. بايد خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ قيافة‌ او را، من‌ مكرر در زمان‌ شاه‌ ديده‌ بودم‌ كه‌ رئيس‌ جمهور آمريكا آمده‌ بود، اينها دوتا لباسهاشون‌ انگار اصلا داده‌ بودند هر دو به‌ يك‌ جا دوخته‌ بودند. بينيد اينها آدمهاي‌ ظاهري‌ هستند. قرابتها را با ظاهر بوجود مي‌آورند. از، اينها لباسيند. يك‌ عده‌ هستند بدنيند. اينها يك‌ پرده‌ جلوترند. يك‌ دسته‌ هستند روحيند. آن‌ قرابت‌ روحي‌، آخه‌ شما اين‌ حتي‌ در پشت‌ جلد كتابي‌ من‌ ديدم‌ نوشته‌، انسان‌ روح‌ است‌ نه‌ جسد. شما روحيد، اين‌ شخصيت‌ شما كه‌ اينجا دور هم‌ نشستيد، شخصيتهاي‌ روحيست‌. الان‌ هم‌ حقش‌ اينه‌ كه‌ ما بگيم‌ يك‌ عده‌ ارواح‌ ما دور هم‌ نشستيم‌. دليلش‌ اينه‌ اگر يك‌ نفر اينجا خوابش‌ ببره‌ ميگن‌ تو توي‌ جلسه‌ نبودي‌. مي‌بينيد. ميگن‌ آقا ما اين‌ حرف‌ را از شما نشنيديم‌. ميگم‌ تو خواب‌ بودي‌ توي‌ جلسه‌ نبودي‌. اصل‌ روحه‌ و قرابت‌ هم‌ بايد قرابت‌ روحي‌ باشه‌. يكي‌ آية‌ و آت‌ ذي‌ القربي‌ حقه‌. مي‌بينيد اينجا بر خلاف‌ آنچه‌ كه‌ در كتب‌ تاريخ‌ نوشتند متأسفانه‌، همه‌ مفسرين‌، حتي‌ سني‌ها نوشتند كه‌ ذي‌ القربي‌ اينجا منظور فاطمة‌ زهراست‌ و حقه‌ هم‌ يعني‌ فدك‌ را بهش‌ بديد. اينجا دو جمله‌ هست‌، دو مطلب‌ هست‌ كه‌ هردوش‌ بر خلاف‌ آن‌ چيزي‌ است‌ كه‌ در، بعضي‌ افراد ظاهر بين‌ نوشته‌اند. البته‌ اصل‌ روايات‌ اشتباه‌ نداره‌. آنها توجيه‌ داره‌. ولي‌ برداشت‌ بعضي‌ها اشتباه‌ بوده‌. فدك‌ را حق‌ زهراست‌، بهش‌ بده‌. يكي‌ حقه‌ ميگه‌. اين‌ يكي‌. حالا بايد ببينيم‌ چرا حق‌ زهرا بوده‌. يكي‌ هم‌ اينكه‌ پيغمبر بهش‌ در زمان‌ حيات‌ بخشيده‌. يعني‌ بهش‌ داده‌ كه‌ ارث‌ نيست‌. و حال‌ اينكه‌ ما ميگيم‌ كه‌ حضرت‌ زهرا آمد براي‌ گرفتن‌ فدك‌ و عبارت‌ ديگه‌ آمد براي‌ گرفتن‌ ارثش‌. و بحث‌ هم‌ توي‌ مسجد دربارة‌ ارث‌ ميكنه‌. كه‌ حالا اين‌ بحثي‌ داره‌ كه‌ چرا حالا حضرت‌ زهرا بحث‌ ارث‌ كرد؟ آنها رفتند يك‌ مثل‌، معروف‌ است‌ كه‌ به‌ مرگ‌ بگير تا به‌ تب‌ راضي‌ بشه‌، آن‌ بي‌ انصافها گفتند اصلا ارث‌، حتي‌ تو بايد اگر فرشي‌ از پيغمبر توي‌ خانه‌ات‌ هست‌، بايد اينهم‌ مصادره‌ بشه‌. رفته‌ بودند از آنجا بحث‌ مي‌كردند. حضرت‌ زهرا هم‌ از نظر بحثي‌ رفته‌ بود همانجا را ميزد. آخه‌ يك‌ چيز، دائرة‌ وسيعتري‌ را اگر در بحث‌ عنوان‌ شد كه‌ اين‌ چيزي‌ را هم‌ كه‌ مشكوكه‌، اين‌ را هم‌ بگيره‌، بايد در همان‌ دائره‌ با طرف‌ مقابل‌ بحث‌ كرد. اگر اونها حرفشون‌ را اثبات‌ مي‌كردند كه‌ پيغمبر ارث‌ نمي‌گذاره‌ حتي‌ مي‌آمدند فرش‌ خانة‌ فاطمة‌ زهرا را هم‌ مي‌بردند. حتي‌ هر چه‌ داشت‌، علي‌ كه‌ چيزي‌ نداشت‌. پيغمبر بهشون‌ داده‌ بود. اينها هم‌ همه‌ ارث‌ رفته‌ بايد برد. و نهايت‌ درجة‌ اذيت‌ را مي‌كردند. فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليه‌ در اون‌ بعد بحث‌ مي‌كنه‌ در هيچ‌ جا نداره‌ كه‌ فدك‌ ارثه‌ منه‌ بايد به‌ من‌ برگردونيد اين‌ را اشتباه‌ نكنيد اگر خواستيد نقل‌ كنيد هيچ‌ جا نگفته‌ كه‌ فدك‌، بگه‌ فدك‌ ارث‌ منه‌. فدك‌ ملك‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليه‌ است‌.چون‌  در جنگ‌ خيبر پيغمبر اين‌ زمين‌ را از يهوديها گرفت‌ يعني‌ يهوديها تصرف‌ كرده‌ بودند مال‌ پيغمبر اكرم‌ بود از اول‌ خدا خلق‌ كرده‌ تمام‌ كرة‌ زمين‌ را براي‌ پيغمبر. يهوديها اين‌ را گرفتند و اين‌ را به‌ وسيلة‌ به‌ اصطلاح‌ كارشون‌ قرار داده‌ بودند. اين‌ را گرفته‌ و حق‌ زهراست‌. چرا حق‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها؟ ميگه‌ حقش‌ را بهش‌ بديد. شما فرض‌ كنيد يك‌ ملك‌ بزرگي‌ داشته‌ باشيد يكي‌ بگه‌ حق‌ او را بهش‌ بديد. حقي‌ نداره‌. حق‌ زهراست‌. چون‌ بعد از، اين‌ را بدونيد، بعد از پيغمبر بقاء دين‌ حق‌ زهرا بود، نگهداري‌ دين‌ بعهدة‌ زهرا بود. فرزند پيغمبره‌ از نظر بعد بدني‌. از نظر روحي‌ هم‌ كه‌ از فرزند فرزندتر. و بايد دستش‌ در مال‌ دنيا باز باشه‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ در بعد دنيايي‌ چون‌ با ما مي‌خواد زندگي‌ بكنه‌ بايد، و ما عقلمون‌ نميرسه‌ اگر فاطمة‌ زهرا خليفة‌ پيغمبر شد عقلمون‌ نميرسه‌، خيال‌ مي‌كنيم‌ مثلا هر زني‌ بايد بياد حكومت‌ را بعهده‌ بگيره‌ از اينجهت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ امامت‌ و حكومت‌ را و خلافت‌ را به‌ او دادند. و الا روح‌ فاطمة‌ زهرا كمتر از روح‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نيست‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هم‌ روحش‌ زيادتر از فاطمة‌ زهرا نيست‌. اگر فاطمة‌ زهرا زن‌ نبود، يقينا خلافت‌ مال‌ او بود. و اگر، مي‌پرسند زن‌ مگه‌ چيكار كرده‌؟ زن‌ براي‌ اينكه‌ بايد در كارهاي‌ خاصي‌ دخالت‌ بكنه‌ و نبايد در كارهاي‌ اجتماعي‌، حكومت‌ دخالت‌ بكنه‌ حتي‌ فاطمة‌ زهرا. ميگيم‌ فاطمة‌ زهرا را اگر پيغمبر اين‌ برنامه‌ را بهش‌ ميداد، بقيه‌ ميگفت‌ كه‌ اگر ز باغ‌ رعيت‌ ملك‌ خورد سيبي‌، برآورند غلامانش‌ درخت‌ از بيخ‌. ميگه‌ ما يادمونه‌ زمان‌ مرحوم‌ آقاي‌ حائري‌، يعني‌ من‌ يادم‌ نيستش‌، نقل‌ مي‌كردند چون‌ نزديك‌ بوديم‌ به‌ آن‌ زمان‌، زمان‌ رضاشاه‌ واقع‌ شده‌ بود. ايشان‌ گردي‌ صورت‌ و دست‌ را جايز مي‌دونست‌ كه‌ از زن‌ ديده‌ بشه‌. گردي‌ صورت‌. رضاشاه‌ هر كاري‌ كرد كه‌ شما اين‌ را بنويس‌، فتوا بده‌، فتواته‌ كه‌، بنويس‌. گفت‌ نه‌. توي‌ رساله‌اش‌ هم‌ نوشت‌ كه‌ احتياط‌ وجوبي‌ اين‌ است‌ كه‌ صورت‌ پوشيده‌ باشد. از ايشان‌ پرسيدند چرا نمي‌نويسي‌، فتوات‌، حكم‌ خدا اينه‌ بنظر شما. فرمود كه‌ من‌ اگر گفتم‌ گردي‌ صورت‌ اشكالي‌ نداره‌ آنها لخت‌ مي‌آن‌ بيرون‌. اينجوريه‌. يه‌ مرجع‌ تقليد بايد خيلي‌ حواسش‌ جمع‌ باشه‌. يك‌ روحاني‌ بايد خيلي‌ حواسش‌ جمع‌ باشه‌. يك‌ آدم‌ مسلمان‌ خيلي‌ حواسش‌، اگر يك‌ كاري‌ كوچكي‌ بكنه‌ بقيه‌ ديگه‌، حالا آن‌ تعبير خدا رحمتش‌ كنه‌، مرد بزرگواري‌ بود يزدي‌ بود. تعبير خيلي‌ تندي‌ كرده‌ بود، من‌ آن‌ را اينجا نميخوام‌ عرض‌ كنم‌، گفته‌ بوديم‌ اگر صورتش‌ را بگيم‌ اشكال‌ نداره‌ او كجاش‌ را هم‌ باز ميكنه‌! اينجوريه‌. ماها بايد بدانيم‌ كه‌ اگر پيغمبر اكرم‌، شما آنوقت‌ نگيد كه‌ پيغمبر، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ مثلا بهتر از فاطمة‌ زهرا بود بخاطر اينكه‌ خليفة‌ پيغمبره‌، جانشين‌ پيغمبر. نه‌. رعايت‌ اين‌ جهت‌ شده‌. چون‌ تمام‌ اعمال‌ پيغمبر براي‌ ديگران‌ سرمشقه‌. خدا گفته‌ كه‌ و لكم‌ في‌ رسول‌ الله‌ اسوة‌ حسنه‌. نمي‌خوام‌ با اين‌ كلامم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را خداي‌ نكرده‌ پايين‌، نستجير بالله‌، نه‌، مساوي‌. تمام‌ اين‌ چهارده‌ معصوم‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ همه‌ مساويند، يكيند. و از نظر قرابت‌ بدني‌ فاطمة‌ زهرا به‌ پيغمبر نزديكتره‌ تا علي‌ بن‌ ابيطالب‌. اين‌ را كه‌ نمي‌تونيم‌ منكر شيم‌. كلمة‌ و آت‌ ذي‌ القربي‌، من‌ ببينيد مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ پيغمبر ذي‌ القرباش‌ كيه‌؟ فاطمة‌ زهرا. چرا قرابت‌ داره‌؟ بخاطر جنبه‌هاي‌ روحي‌. حالا اگر فاطمة‌ زهرا نعوذ بالله‌، نعوذ بالله‌ مثل‌ بچه‌هاي‌ ديگه‌ بود. خدا نميگفت‌ ذي‌ القربا. اين‌ يكيش‌.

 محل‌ دومي‌ كه‌ ذي‌ القربا گفتند، خداي‌ تعالي‌ در يك‌ آية‌ ديگه‌ گفته‌ و اعلموا انما غنمتم‌ من‌ شي‌ء و ان‌ لله‌ خمسا. بدانيد هر چيزي‌ را كه‌، هر فايده‌اي‌ كه‌ برديد، سرمايه‌اتون‌ فايدة‌ زندگيتونه‌، منافعتون‌ فايدة‌ زندگيتونه‌، هر كس‌ ما وراء معونه‌، يعني‌ بيشتر از معونه‌اش‌ هر چي‌ داشته‌ باشه‌، غنمتم‌ اين‌ سني‌هاي‌ احمق‌، كلمة‌ غنيمت‌ كه‌ مي‌آد خيال‌ مي‌كنند غنايم‌ جنگيه‌. نه‌. غنيمت‌ در فارسي‌ يعني‌ هر بهره‌اي‌ از هر چيزي‌ برديد، استفاده‌ برديد. بهره‌اي‌ برديد. غنايم‌ جنگي‌ اگر گفتند غنائم‌ دار الحرب‌ يعني‌ غنائم‌ جنگي‌. و احمق‌تر از آن‌ سني‌ها اين‌ شيعه‌هايي‌ هستند كه‌ ميگن‌ كلمة‌ غنمتم‌ يعني‌ اگر توي‌ جنگ‌ غنيمتي‌، توي‌ كتاب‌ نوشتندها، من‌ همانجا نوشتم‌ غنمتم‌ نميگه‌، غنمتم‌ من‌ شي‌ء، هر بهرة‌، آخه‌ غنمه‌ عربيه‌. غنمتم‌ عربيه‌. فارسيش‌ چي‌ ميشه‌؟ بهره‌. استفاده‌ كرديد از هر چيزي‌. نه‌ از جنگ‌. من‌ شي‌ء از هر چيزي‌ استفاده‌اي‌ به‌ دستتون‌ آمد و ان‌ لله‌، مال‌ خداست‌، لله‌ خمسه‌، خمسش‌. يعني‌ پنج‌ قسمتش‌ مي‌كنيد دقيق‌. پنج‌ قرانه‌ يك‌ قرانش‌. پنج‌ تومنه‌ يك‌ تومانش‌. پنج‌ ميليون‌ تومانه‌ يك‌ ميليون‌ تومانش‌. خمسه‌. و للرسول‌، اول‌ مال‌ خداست‌، بعد مال‌ پيغمبر، يعني‌ يك‌ بخشش‌ مال‌ خداست‌، يك‌ بخشش‌ مال‌ رسول‌، همين‌ خمس‌ها، همين‌ پنج‌ يك‌ بايد شش‌ قسمت‌ بشه‌. براي‌ خدا، براي‌ پيغمبر، براي‌ ذي‌ القربي‌، شما ميگيد چيه‌ ذي‌ القربا اينجا؟ و لذي‌ القربا در اينجا ائمة‌ اطهار عليهم‌ السلام‌. حضرت‌ امير المؤمنين‌ اينجاست‌، ذي‌ القرباست‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ به‌ پيغمبر فاصله‌اش‌ پسرعمويند، زياده‌. عباس‌ عموي‌ پيغمبره‌، جزو ذي‌ القرباي‌ اين‌ آيه‌ نيست‌. خيلي‌ عجيبه‌ها. شما برداريد تفاسير را نگاه‌ كنيد. عموي‌ پيغمبر جزو، چون‌ در وقتي‌ اين‌ آيه‌ نازل‌ شد عباس‌ بود. عموي‌ پيغمبر جزو ذي‌ القربا نيست‌. اينجا مي‌خوام‌ براتون‌ يك‌ مسئلة‌ مهمي‌ را روشن‌ كنم‌. نميدونم‌ حالا چقدر انشاء الله‌ ميگيريد كه‌ همة‌ فرمايشات‌ پروردگار آمده‌ روي‌ قرابت‌ روحي‌. قرابت‌ جسمي‌ خيلي‌ جزئيه‌ در مقابل‌ قرابت‌ روحي‌. عمو ذي‌ القربا نيست‌. پسر عمو هم‌ پيغمبر زياد داشت‌. اينهمه‌ عمو داشت‌، ده‌ تا عمو داشت‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ پسر عمو هم‌ طبعا زياد داشته‌. اينقدر هم‌ پسرعموهاي‌ ديگه‌ عوضي‌ هستند كه‌ اصلا اسمي‌ ازشون‌ در تاريخ‌ زياد برده‌ نشده‌. حالا خود عباس‌ كي‌ بود؟ اين‌ بني‌ العباس‌ هم‌ جزو، حالا آنها خودشون‌ استدلال‌ مي‌كردند. ببينيد آدمهايي‌ كه‌ ظاهربينند چه‌ جوريند. هميشه‌. خلفاي‌ عباسي‌ ظاهربينند. آمده‌ به‌ موسي‌ بن‌ جعفر ميگه‌ خلافت‌ حق‌ ماست‌. ببينيد موسي‌ بن‌ جعفر چي‌ ميگه‌. ميگه‌ چطور؟ هارون‌ ميگه‌ كه‌ بعد از پيغمبر اگر كسي‌ بخواد ارث‌ پيغمبر را ببره‌، عمو جلوتره‌ يا پسر عمو؟ جواب‌ چيه‌؟ مسلما عمو مقدمه‌ و جد ما كه‌ عموي‌ پيغمبر بود، بعد از پيغمبر زنده‌ بود و جد شما كه‌ عموي‌ پيغمبر بود، ابي‌ طالب‌، زنده‌ نبود و پسرش‌ زنده‌ بود. خلافت‌ به‌ كدوم‌ يكي‌ از اين‌ دو تا ميرسه‌؟ ببينيد هارون‌ الرشيد يك‌ استدلال‌، براي‌ آدمهاي‌ اهل‌ جسمانيت‌ خيلي‌ استدلال‌ قويه‌. خوب‌ عمو هست‌، چرا به‌ پسر عمو خلافت‌ را بدهند. وليه‌ عمو. حضرت‌ وارد ميشه‌ توي‌ يك‌ مسئلة‌ خيلي‌ حساسي‌ كه‌ از آية‌ قرآن‌ استدلال‌ ميكنه‌ كه‌ هم‌ او مي‌لرزه‌. ميگه‌ اين‌ را به‌ مردم‌ ميگي‌ تو؟ مي‌فرمايد نه‌، كسي‌ با ما تماس‌ نميگيره‌ ما حرف‌ باهاش‌ بزنيم‌. ميگه‌ پيغمبر وقتي‌ مهاجرت‌ كرد عباس‌ باهاش‌ مهاجرت‌ نكرد. ميخواد بگه‌ عباس‌ باهاش‌ هماهنگ‌ نبود. اين‌ بعد دومه‌، اول‌ كه‌ ميگه‌ من‌ نزديكترم‌، از نظر بدني‌ هم‌ من‌ نزديكترم‌، چون‌ فرزندش‌ هستم‌. اين‌ را حالا من‌ نوشتم‌ و گفتم‌، اين‌ از نظر بعد بدني‌ كه‌ ميگه‌ من‌ فرزندش‌ هستم‌، بهرحال‌ اگر پيغمبر زنده‌ بشه‌ و اينها، اين‌ بحثها تموم‌ ميشه‌، بعد ميگه‌ كه‌ عموي‌ ما با پيغمبر مهاجرت‌ نكرد. بعد روحي‌ نداشت‌ به‌ تعبير من‌. بعد روحي‌ نداشت‌. دقت‌ فرموديد. و خداي‌ تعالي‌ ميگه‌ كه‌ در كساني‌ كه‌ مهاجرت‌ با پيغمبر نمي‌كنند، اين‌ آية‌ قرآنه‌ حالا اصل‌ آيه‌ يادم‌ بياد خوبه‌ كه‌ كساني‌ كه‌، حالا ترجمه‌ بكنم‌ براتون‌، كساني‌ كه‌ با پيغمبر مهاجرت‌ نميكنند از ولايت‌ پيغمبر چيزي‌ به‌ آنها نميرسه‌. يعني‌ ارتباط‌ روحي‌ عباس‌ با پيغمبر ضعيف‌ بود. مثل‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نبود كه‌ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ در خارج‌ شهر مدينه‌ بايسته‌، بگه‌ تا علي‌ نياد و فاطميات‌ را نياره‌، من‌ وارد مدينه‌ نمي‌شوم‌. آن‌ ارتباط‌ روحي‌ كه‌ ميره‌ جاي‌ پيغمبر ميخوابه‌، وسيلة‌ حركت‌ رسول‌ الله‌ را فراهم‌ ميكنه‌. بعدش‌ هم‌ خودش‌ را ميرسونه‌ به‌ پيغمبر. اين‌ ارتباط‌ روحي‌ علي‌ بهتر بود از عباس‌. و اين‌ ارتباط‌ ارزش‌ داره‌. دقت‌ كرديد. در اينجا مي‌فرمايد كه‌ قربا. بعله‌ خمسه‌ لله‌ و لرسوله‌ و لذي‌ القربي‌. امامه‌. ميگيد سهم‌ امام‌. كه‌ خدا كه‌ حقش‌ را ميده‌ به‌ پيغمبر، پيغمبر هم‌ از دنيا ميره‌ حقش‌ را ميده‌ به‌ امام‌، در زمان‌ حضرت‌ امير المؤمنين‌ مال‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بود اين‌ سه‌ سهم‌. در زمان‌ امام‌ حسن‌ مال‌ حضرت‌ مجتبي‌ بود اين‌ سه‌ سهم‌. الان‌ كه‌ اين‌ سه‌ سهم‌ مال‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ است‌. ديگه‌ بعد نميگه‌ ذي‌ القربا. آخه‌ ما سيدها هم‌ ذي‌ القرباي‌ پيغمبريم‌ از نظر ماها. بعد نميگه‌ ذي‌ القربي‌. و اليتامي‌. ذي‌ القربا را تمامش‌ كرد. ذي‌ القرباي‌ روحي‌ اينها كه‌ همه‌اشون‌ نيستند كه‌. بعد ميگه‌ و اليتامي‌. منتهي‌ تفسير آمده‌ ميگه‌ يتاماي‌ از سادات‌. و المساكين‌، مسكينهاي‌ از سادات‌. و ابناء السبيل‌. درماندگان‌ توي‌ مسافرت‌ از سادات‌. ببينيد، اينجا اين‌ آيه‌ خوب‌ روشن‌ ميكنه‌ كه‌ ذي‌ القربا را به‌ بعد جسمي‌ نميگن‌. به‌ بعد روحي‌ بيشتر ميگن‌.

 آية‌ سوم‌ الا المودة‌ ذي‌ القربي‌. بگو اي‌ پيغمبر كه‌ من‌ از تمام‌ اين‌ زحماتم‌ در دنيا اجري‌ نمي‌خوام‌ مگر مودت‌ به‌ قرباي‌ من‌. اينجا قربا با آن‌ دو تا آيه‌ يك‌ فرقكي‌ داره‌. لذا يك‌ خورده‌اي‌ شهودش‌ بيشتره‌. اينجا ذي‌ القربا. آنجا قرباي‌ تنهاست‌. حالا ميگيد ذي‌ القربا با قربا چه‌ فرق‌ ميكنه‌؟ من‌ اينها را بايد براي‌ يك‌ حالا شما ميگيد فلاني‌ دنبال‌ يك‌ عده‌ طلابه‌ كه‌ به‌ حد اجتهاد رسيده‌ باشند اين‌ مسائل‌ را من‌ بگم‌ها. چون‌ خيلي‌ دقيقه‌. ولي‌ خوب‌ شما الحمدلله‌ خيلي‌ جنبه‌هاي‌ روحيتون‌ خوب‌ هست‌ و منهم‌ الحمدلله‌ خداي‌ تعالي‌ لطف‌ كرده‌ همين‌ مسائل‌ علمي‌ را ميتونم‌ ساده‌ بگم‌. و الا خوب‌ فضلايي‌ در مجلس‌ هستند ميدونند اينها حتي‌ مطرح‌ نشده‌ در بعضي‌ از كتابها. خوب‌. چرا اينجا گفت‌ قربا؟ آنجا قربا كه‌ گفت‌ در مرحلة‌ اول‌ قرابت‌ روحي‌ را ميگيره‌. شما با اين‌ كار واجبه‌، دقت‌ كنيد، واجبه‌ كه‌ هر كس‌ قرابت‌ روحي‌ با پيغمبر داره‌ دوستش‌ داشته‌ باشيد. هر كس‌. در درجة‌ اول‌ معصومينند. كه‌ قرابت‌ روحيشون‌ صددرصده‌. متوجه‌ شديد. صددرصد. بعد اولياء خدا هستند. شما نمي‌تونيد پيغمبر را دوست‌ داشته‌ باشيد، مسلمان‌ باشيد، و اولياء خدا را دوست‌ نداشته‌ باشيد. اولياء خدا هستند كه‌ پنجاه‌ درصد، چون‌ آنجا خيلي‌ بلنده‌ من‌ ميگم‌ پنجاه‌ درصد، و الاّ نود درصد. پنجاه‌ درصد. و فرزندان‌ پيغمبر چون‌ ده‌ درصده‌. البته‌ غير از اولياء خداشونها، اين‌ كه‌ دو جانبه‌ است‌. اين‌ ده‌ درصده‌. همه‌ را بايد دوست‌ داشته‌ باشيد. همه‌ را بايد دوست‌ داشته‌ باشيد. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ اينها قرابت‌ دارند، نزديكند. شما بگيد من‌ سلمان‌ را دوست‌ ندارم‌. اجر پيغمبر را از بين‌ برديد. ميگيد نه‌ من‌ الان‌ اثبات‌ ميكنم‌. اجر پيغمبر را از بين‌ برديد. اين‌ حرفهايي‌ كه‌ من‌ ميزنم‌ شما نزنيد به‌ جهت‌ اينكه‌ نمي‌تونيد خوب‌ سر و تهش‌ را جمع‌ كنيد. اين‌ را يادتون‌ باشه‌ها. براي‌ اينكه‌ پيغمبر زحمت‌ كشيده‌ اين‌ سلمان‌ را از بت‌ پرستي‌ آوردتش‌ اينجا، تو دوستش‌ نداري‌. اين‌ زحمات‌ پيغمبر را بي‌ اجر گذاشتي‌. ببينيد اين‌ حسابه‌ها. شما يك‌ شاگرد خوبي‌ داشته‌ باشيد، خوب‌ بهش‌ تعليمات‌ حرفه‌اتون‌ را، برنامه‌اتون‌ را داده‌ باشيد. يكي‌ بياد بگه‌ من‌ از اين‌ خوشم‌ نمي‌آد. اجر شما را از بين‌ برده‌. خوب‌ من‌ اينهمه‌ زحمت‌ كشيدم‌ براي‌ اين‌. براي‌ چي‌ خوشت‌ نمي‌آد؟ يك‌ استاد دانشگاه‌، يكي‌ از اين‌ شاگردان‌ را خوب‌ تربيت‌ كرده‌. يك‌ پزشك‌ خوبي‌ مثلا تحويل‌ داده‌. شما بگيد من‌ از اين‌ بدم‌ مي‌آد. زحمت‌ او را از بين‌ برديد. ببينيد خيلي‌ روشنه‌ها. مي‌خوام‌ بگم‌ اون‌ در جاي‌ خودش‌، ايني‌ كه‌ مي‌بينيد در روايات‌ ميگن‌ منظور اولاد پيغمبر، به‌ جهت‌ اينكه‌ اولاد پيغمبر چسب‌ مي‌خواد كه‌ بچسبونند و الاّ اولياء خدا سر جاي‌ خودشه‌. شاگردان‌ مكتب‌ پيغمبر را بايد انسان‌ دوست‌ داشته‌ باشه‌، واجبه‌. شما به‌ مجرد اينكه‌ گفتيد يكي‌ از ثابت‌ بشه‌ كه‌ اين‌ از اولياء خداست‌ و اقتدا به‌ پيغمبر كرده‌ و شاگرد خوب‌ پيغمبره‌. سلمان‌ ديگه‌. شما تا گفتيد من‌ اين‌ را دوست‌ ندارم‌، زحمت‌ پيغمبر را از بين‌ برديد، اجر پيغمبر را از بين‌ برديد.

 و امّا اگر كه‌، لذا اينجا ميگه‌ قربا. و ائمة‌ اطهار هم‌ در مرحلة‌ اول‌ هستند. چون‌ شامل‌ آنها قطعا ميشه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ فاطمة‌ زهرا، علي‌ بن‌ ابيطالب‌، هم‌ قرابت‌ روحي‌ دارند هم‌ قرابت‌ جسمي‌. و تمام‌ سادات‌ را شامل‌ ميشه‌. و در روايات‌ اشاره‌ به‌ سادات‌ شده‌. براي‌ اينكه‌ ببينيد ماها اولياء خدا عقلمون‌ ميرسه‌ كه‌ بايد دوستشون‌ داشته‌ باشيم‌. يعني‌ اگر هم‌ نفهميم‌ اصلا توي‌ برنامه‌ها نيستيم‌. اولياء خدا را ما عقلمون‌ ميرسه‌ كه‌ بايد دوستشون‌ داشته‌ باشيم‌. بشينيد خودتون‌ ده‌ تا مثال‌ بزنيد. يك‌ شاگردي‌ در يك‌ مغازه‌اي‌ خوب‌ كار استادش‌ را ياد گرفته‌ و اينهم‌ زياد روي‌ اون‌ زحمت‌ كشيده‌. يك‌ نفر بياد بگه‌ من‌ اين‌ را دوستش‌ ندارم‌، بيرونش‌ كن‌، به‌ درد نميخوره‌، ميگه‌ آقا زحمات‌ ما را تو از بين‌ بردي‌. اينجوريه‌ ديگه‌. اين‌ اجر پيغمبر با دوست‌ نداشتن‌ سلمان‌ شما از بين‌ برديد. اين‌ عقليه‌، اين‌ را مي‌فهميد، اين‌ گفتن‌ نداره‌، بحث‌ نداره‌.

 اما بحث‌ در آنجائي‌ است‌ كه‌ يك‌ سيد، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ باصطلاح‌ معصيتكار كافري‌ را، اينجا را انسان‌ ميگه‌ دليلي‌ نداره‌ كه‌ من‌ دوستش‌ داشته‌ باشم‌. ميگن‌ نه‌. اين‌ نسب‌ با نسبهاي‌ ديگه‌ فرق‌ ميكنه‌. متوجه‌ شديد. با نسبهاي‌ ديگه‌ فرق‌ ميكنه‌ و در كل‌ حسب‌ و نسب‌ منقطع‌، هر حسبي‌ و نسبي‌ را چيزهايي‌ قطع‌ ميكنه‌. مثلا نافرماني‌ پدر اين‌ را از فرزندي‌ ساقطش‌ ميكنه‌. همانطوري‌ كه‌ پسر نوح‌ را از نوح‌ ساقطش‌ كرد. اينها را قطع‌ ميكنه‌. كل‌ حسب‌ و نسب‌ منقطع‌. يا در دنيا منقطع‌ ميشه‌ يا در قيامت‌. قيامت‌ آخرشه‌ كه‌ منقطع‌ ميشه‌. يك‌ كسي‌ مثلا پدر ده‌ پشت‌ قبلش‌ يكي‌ از علما بوده‌. حالا اين‌ ديگه‌ نميگه‌ من‌ ده‌ پشت‌ قبلم‌، اين‌ ديگه‌ قطع‌ شده‌. اما اگر دو پشت‌ قبلش‌ از علما بوده‌، ميگه‌ من‌ نوة‌ فلاني‌ هستم‌. هنوز قطع‌ نشده‌. بعضي‌ها بيشتر طول‌ ميكشه‌. مثلا بني‌ اسد، اينها چون‌ كار مهمي‌ كردند هنوز هم‌ هست‌. اينها ميگن‌ ما جزء بني‌ اسديم‌. و حال‌ اينكه‌ شايد از آنوقت‌ تا حالا سي‌ پشت‌، سي‌ و چند پشت‌ فاصله‌ پيدا كرده‌. در عين‌ حال‌ چون‌ بدن‌ سيد الشهدا را دفن‌ كردند براشون‌ اهميت‌ داره‌.

 و در قربايي‌ كه‌ هست‌، در خصوص‌ پيغمبر حتي‌ روز قيامت‌ هم‌ قطع‌ نميشه‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ خود پيغمبر عظمتش‌ زياده‌. و اين‌ هم‌ محبت‌ ذي‌ القربا هم‌ واجبه‌. حالا ذي‌ القربا عقلمون‌ و درايتمون‌ و فهممون‌ و دركمون‌ ميگه‌ اولياء خدا، آنهائي‌ كه‌ صددرصد اقتدا به‌ پيغمبر كردند. آنهائي‌ كه‌ پنجاه‌ درصد باصطلاح‌ فاعينونني‌ بورع‌ و اجتهاد به‌ من‌ كمك‌ كنيد، شما هم‌ خودتون‌ را شبيه‌ به‌ من‌ كنيد، شما مثل‌ من‌ نمي‌تونيد عبادت‌ كنيد ولي‌ شبيه‌ پيغمبر، شبيه‌ به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ خودشون‌ را كردند و از اولياء خدا شدند. اينها را بايد دوست‌ داشت‌. و فرزندان‌ پيغمبر هم‌ كه‌ عقلمون‌ نميگه‌ چرا بايد دوست‌ داشته‌ باشيم‌، آنها را هم‌ بايد دوست‌ داشت‌. و لذا اجر رسالت‌ پيغمبر محبت‌ به‌ خاندان‌ پيغمبره‌. امروز طول‌ كشيد يك‌ قدري‌ ولو يكساعت‌ بيشتر طول‌ نكشيد. ولي‌ خوب‌ به‌ بقيه‌اشون‌ بخواهيم‌ بپردازيم‌ طولاني‌ ميشه‌.

 آنوقت‌ شما اگر در زير اين‌ آسمان‌ كبود، تحقيق‌ كنيد، قريبتر، قريب‌ با قاف‌، يعني‌ نزديكتر، از فاطمة‌ زهرا به‌ پيغمبر بعد از وفات‌ پيغمبر كسي‌ نبود. چه‌ در بعد روحي‌، چه‌ در بعد جسمي‌. غالبا منبريها، آخوندها، خوب‌ در بعد جسميش‌ حرف‌ مي‌زنند. خوب‌ اين‌ مال‌ آنها. شماها كه‌ يك‌ خورده‌اي‌ حالا متوجه‌ بعضي‌ از مسائل‌ شديد، در بعد روحي‌. خوب‌ به‌ فاطمة‌ زهرا كسي‌، به‌ پيغمبر كسي‌ از فاطمة‌ زهرا نزديكتر نبود. و قطعا اين‌ آيه‌ كه‌ قل‌ لا اسئلكم‌ عليه‌ اجرا، اگر هيچ‌ كسي‌ انسان‌ قبول‌ نداشته‌ باشه‌، بايد فاطمة‌ زهرا را در اين‌ آيه‌ قبول‌ داشته‌ باشه‌ كه‌ اجر بيست‌ و سه‌ سالة‌ پيغمبر، محبت‌ به‌ فاطمة‌ زهراست‌. و بفرمودة‌ حضرت‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ كه‌ اگر به‌ جاي‌ اينهمه‌ سفارشات‌ كه‌ به‌ فرزندانم‌، به‌ آنهائي‌ كه‌ به‌ من‌ قرابت‌ دارند محبت‌ بكنيد، مي‌فرمود هر چه‌ مي‌تونيد اينها را اذيت‌ كنيد. بيشتر از اين‌ ديگه‌ نمي‌تونستند اذيت‌ كنند. اذيت‌ ديگه‌ من‌ براي‌ يكي‌ از فرزندان‌ زهرا، همين‌ دو سه‌ روز قبل‌ نشسته‌ بوديم‌ صحبت‌ مي‌كرديم‌. وقتي‌ گفتم‌ كه‌ آن‌ روز باصطلاح‌ دوم‌ ماه‌ ربيع‌ بوده‌ ظاهرا يا اول‌ ماه‌ ربيع‌، ريختند و فاطمة‌ زهرا را دسته‌ جمعي‌ كتك‌ زدند. اين‌ گفت‌ كه‌ ديگه‌ نگو، من‌ خودم‌ را ميكشم‌. عاطفه‌ انساني‌ اينه‌. ببينيد در شهر انبار، در زمان‌ حكومت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ لشگريان‌ معاويه‌ مي‌آن‌. حضرت‌ مي‌فرمايد كه‌ اينها ريختند خلخال‌ از پاي‌ يك‌ زن‌ ذميه‌ در آوردند. زن‌ ذميه‌ يعني‌ يك‌ زن‌ يهودي‌ كه‌ تحت‌ حمايت‌ اسلامه‌. حضرت‌ مي‌فرمايد كه‌ براي‌ اين‌، براي‌ اين‌ مصيبت‌ اگر انسان‌ بميره‌ جا داره‌. زن‌ يهودي‌، توي‌ شهر انبار، تحت‌ حكومت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. بايد حفاظت‌ بشه‌. اگر يك‌ انسان‌ بميره‌ جا داره‌. و حضرت‌ امير لشگرش‌ را بسيج‌ ميكنه‌ بخاطر اينكه‌ چرا اينها اينقدر ظلم‌ كردند. آنوقت‌ شما حساب‌ بكنيد، شما مي‌دونيد من‌ توي‌ اين‌ جلسه‌ نمي‌خوام‌ زياد روضه‌ بخونم‌. در مقابل‌ چشم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌، حدودا پنجاه‌ نفر، اين‌ مقدار بودند، عربهاي‌ وحشي‌ كه‌ فرزندان‌ خودشون‌ را، دخترانشون‌ را زير خاك‌ با دست‌ خودشون‌ مي‌كردند، با يك‌ قساوت‌ اينطوري‌، من‌ نمي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ كه‌ دسته‌ جمعي‌ ريختند بعضي‌ با غلاف‌ شمشير مي‌زدند، بعضي‌ با پشت‌ شمشير مي‌زدند، بعضي‌ با تازيانه‌ مي‌زدند، فاطمة‌ زهرا وقتي‌ كه‌ از دار دنيا رفت‌ فرمود يا علي‌ من‌ را با پيراهن‌ غسل‌ بده‌. چون‌ تمام‌ بدن‌ فاطمة‌ زهرا كبود بود. بازوش‌ شكسته‌ بود اما بقية‌ بدن‌ هم‌ جاي‌ شلاق‌ و جاي‌ چوب‌ و جاي‌ غلاف‌ شمشير. بدن‌ فاطمة‌ زهرا همه‌ جاش‌ كبود شده‌ بود از بس‌ كه‌ به‌ او صدمه‌ زده‌ بودند.

 حالا با توجه‌ رو به‌ قبله‌ بنشينيد. ما را قساوت‌ گرفته‌ و الا ما بايد خود را در مقابل‌ اين‌ جريان‌ تاريخ‌ بكشيم‌. فاطمة‌ زهرا. يادم‌ مي‌آد يك‌ وقتي‌ علامة‌ اميني‌ رحمة‌ الله‌ اميني‌ همين‌ روضه‌ را خوند. از روي‌ منبر نتونست‌ طاقت‌ بياره‌، آمد پائين‌ آنجا نشست‌ آنقدر گريه‌ كرد تا حال‌ ضعف‌ بهش‌ دست‌ داد. آدمهايي‌ كه‌ مي‌فهمند كه‌ چقدر اين‌ مصيبت‌ اهميت‌ داره‌ بخدا قسم‌ اهميت‌ اين‌ مصيبت‌ بيشتر از هر مصيبتي‌ است‌. آنهم‌ در مقابل‌ چشم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ السلام‌.

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۳ جمادی الثانی ۱۴۱۲ قمری – مقام امامت و ولایت ائمه اطهار علیهم السلام

 اعوذ باللّه‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌.

 ولا تحسبن‌ الذين‌ قتلوا في‌ سبيل‌ لله‌ اموات‌ بل‌ احياء عند ربهم‌ يرزقون‌، فرحين‌ بما آتاكم‌ اللّه‌ من‌ فضله‌

 اين‌ ايام‌ جنگ‌ بدر واقع‌ شد، و اين‌ آيه‌ در خصوص‌ شهداي‌ بدر نازل‌ شده‌. و در ماه‌ مبارك‌ رمضان‌ اين‌ آيه‌ براي‌ مرتبة‌ دوم‌ نازل‌ گرديده‌. چون‌ قرآن‌ در حقيقت‌ دو مرتبه‌ نازل‌ شد بر پيغمبر اكرم‌، يكي‌ در شب‌ قدر در ماه‌ مبارك‌ رمضان‌ كه‌ ديشب‌ اشاره‌اي‌ كردم‌ در سورة‌ حم‌ دخان‌ و قدر اشاره‌ فرموده‌ است‌ كه‌ خدا قرآن‌ را در شب‌ قدر نازل‌ كرده‌ و در يك‌ آيه‌ هم‌ مي‌فرمايد كه‌ شهر رمضان‌ الذي‌ انزل‌ في‌ القرآن‌.

 يك‌ مرتبه‌ يك‌ جا دفعتا نازل‌ شده‌ و بعد هم‌ تدريجا، اجازة‌ بيانش‌ داده‌ شده‌، مثل‌ اين‌ مي‌موند كه‌ يك‌ نفر را مي‌برند به‌ او  يك‌ برنامه‌ هايي‌ را مي‌دن‌، مطالبي‌ را مي‌گن‌ مي‌گن‌ برو در ميان‌ مثلا فرض‌ كنيد كه‌ اجتماع‌ و منتظر باش‌ كه‌ هر وقت‌ كه‌ بهت‌ گفتيم‌ هر آيه‌اي‌ از اين‌ ايات‌ يا مطلبي‌ از اين‌ مطالب‌ را كه‌ حفظ‌ كردي‌ هر وقت‌ كه‌ بهت‌ گفتيم‌ كه‌ بگو بگي‌. لذا در ماه‌ رمضان‌ اين‌ آيه‌ نازل‌ شده‌ در خصوص‌ شهداي‌ بدر، باز يك‌ مطلب‌ ديگري‌ كه‌ بايد تذكر بدم‌ براتون‌ اين‌ است‌ كه‌ آيات‌ قرآن‌ يك‌ شان‌ نزولي‌ داره‌ يعني‌ چرا نازل‌ شد در يك‌ چنين‌ وقتي‌؟ اين‌ را مي‌گن‌ شان‌ نزول‌ مثلا فرض‌ كنيد كه‌ سورة‌ توبه‌ براي‌ اين‌ جهت‌ بوده‌ كه‌ مشركين‌ يك‌ برنامه‌ هايي‌ داشتن‌ و سورة‌ برائت‌ به‌ اصطلاح‌ ببخشيد گفتم‌ سورة‌ توبه‌ و سورة‌ توبه‌ هم‌ ظاهرا همون‌ سورة‌ برائته‌. اين‌ در روزي‌ كه‌ مشركين‌ را خدا بخواد تنبيه‌ كنه‌ و خيلي‌ از حد خودشون‌ تعدي‌ كردن‌ و تجاوز كردن‌ اين‌ سوره‌ نازل‌ شد يعني‌ دستوري‌ است‌ صادر شد، كه‌ يك‌ نفر ببرد از اصحاب‌ خاص‌ و اين‌ سوره‌ را در مكه‌ قرائت‌ كنه‌.

 پيغمبر اكرم‌ اول‌ او را اون‌ سوره‌ را به‌ ابي‌ بكر دادن‌ البته‌ نه‌ به‌ خاطر اينكه‌ ابي‌ ابكر احتمالا يكي‌ از خوبان‌ باشد ولي‌ مهرباني‌ پيغمبر اكرم‌ عجيب‌ بود با دشمن‌ طوري‌ رفتار مي‌كرد كه‌ با دوست‌ و مردم‌ ممكن‌ بود به‌ شبه‌ بيافتند تا امتحان‌ نشه‌ اين‌ شخص‌ مردم‌ از محبت‌ پيغمبر ممكن‌ بود او را نشناسند. و لذا پيغمبر اكرم‌ اين‌ سوره‌ را داد به‌ ابي‌ بكر، ابي‌ بكر واقع‌ قضيه‌ نه‌ قصد داشت‌ ببره‌ اين‌ را در مكه‌ بخوانه‌ مي‌خواست‌، گرفت‌ از پيغمبر توي‌ راه‌ با خودش‌ فكر مي‌كرد كه‌ من‌ مي‌برم‌ به‌ هر حال‌ بعد مي‌گم‌ نشد آقا، همانطور كه‌ ماها گاهي‌ در يك‌ چيزي‌ گير مي‌كنيم‌ يك‌ مطلب‌ را يك‌ كسي‌ بهمون‌ مي‌گه‌ مي‌گيم‌ چشم‌، و بعد مي‌ريم‌ و بعد عذر مي‌ياريم‌ به‌ هر حال‌ اين‌ هم‌ كفو كريم‌،  يك‌ فرد كريمي‌ است‌ با اينكه‌ مي‌فهمه‌ كه‌ اين‌ آقا بي‌ خود عذر آورده‌ ولي‌ در عين‌ حال‌ نديده‌ مي‌گيره‌. تا اين‌ حركت‌ كرد جبرئيل‌ نازل‌ شد كه‌ يا رسول‌ اللّه‌ اين‌ سوره‌ را يا خودت‌ بايد ببري‌ اونجا، براي‌ مردم‌ بخواني‌ يا كسي‌ كه‌ مثل‌ تو باشه‌. اين‌ را پيغمبر اكرم‌ اعلام‌ كرد، و علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ را انتخاب‌ فرمود و او را فرستاد عقب‌ ابي‌ بكر و اون‌ سوره‌ را از ابي‌ بكر گرفت‌ اون‌ را برش‌ گرداند و خودش‌ رفت‌ سوره‌ را ابلاغ‌ كرد.

 اين‌ روايت‌ را ما سني‌ و شيعه‌، عجيبه‌ در كتب‌ سحي‌ اهل‌ سنت‌ نقل‌ شده‌ كه‌ حتي‌ ابن‌ ابي‌ الحديد معتزلي‌ اشعاري‌ دارد، خدا قسمتتان‌ كند برويد نجف‌ اشرف‌ اين‌ اشعار ابن‌ ابي‌ الحديد را در وصف‌ امير المومنين‌ در اطراف‌ ضريح‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ البته‌ به‌ دستور مرحوم‌ آيت‌ اللّه‌ حكيم‌ نوشته‌ شده‌. كه‌ علي‌ اون‌ كسي‌ است‌ كه‌ علي‌ اون‌ كسي‌ است‌ كه‌، اون‌ كسي‌ نيست‌ كه‌ وقتي‌ براي‌ ابلاغ‌ سورة‌ برائت‌ مي‌فرستندش‌ از ميان‌ راه‌ برش‌ بگردانند و بگن‌ تو لياقت‌ نداري‌. اشعار عجيبي‌ است‌ مي‌گن‌ ابن‌ ابي‌ الحديد كه‌ مي‌گه‌ والله‌  اين‌ حالا به‌ مناسبت‌ بد نيست‌ بعضي‌ شعرهاش‌ كه‌ حفظمه‌ بگم‌، والله‌ مولا حيدر ماكانة‌ الدنيا، و للجمع‌ برية‌ اجمعين‌ مي‌گه‌ به‌ خدا قسم‌ اگر علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ نبود دنيا نبود و مجمع‌ خوبان‌ بوجود نمي‌آمد. عجيبه‌ها. و الله‌  مولا حيدر ما كانة‌ الدنيا و للجمع‌ برية‌ اجمع‌ مي‌گه‌ مولا، مولا لو لا افولك‌ قلت‌ عمك‌ جائل‌ ارواح‌ في‌ الجساد يا متمسع‌ مي‌گه‌اي‌ علي‌ اگر تو خودت‌ از دنيا نمي‌رفتي‌ حالا اين‌ اسمي‌ داره‌ مي‌گه‌، اين‌ به‌ جسد ظاهري‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ نگاه‌ مي‌كنه‌ و حال‌ اينكه‌ اين‌ كاري‌ كه‌ او داره‌ نسبت‌ مي‌ده‌ كار روحه‌ و هيچ‌ فرقي‌ در اين‌ جهت‌ نمي‌كنه‌.

 مي‌گه‌ اگر خودت‌ از دنيا نمي‌رفتي‌ مي‌گفتم‌ كه‌ تو روح‌ را در بدنها وارد كني‌ و تو روح‌ را از بدنها بيرون‌ بياري‌ خلاصه‌ مرگ‌ و حيات‌ در دست‌ توست‌. خيلي‌ اشعار عجيبي‌ است‌ حالا در مسئله‌اي‌ كه‌ مي‌خواستم‌ عرض‌ كنم‌ پرت‌ مي‌شم‌، اينها را مي‌گن‌ شان‌ نزول‌ يعني‌ سورة‌ برائت‌ شان‌ نزولش‌ براي‌ تنبيه‌ مشركين‌ مكه‌ است‌، ولي‌ اين‌ براي‌ همة‌ مردمه‌ تا روز قيامت‌. يعني‌ اختصاص‌ به‌ اونها داشت‌ خوب‌ مال‌ همونها بوده‌ ديگه‌ به‌ درد ما نمي‌خورد ولي‌ تا روز قيامت‌ براي‌ همه‌ هست‌ اين‌ آيه‌ شريفه‌ كه‌ تلاوت‌ كردم‌ و لا تحسبن‌ الذين‌ قتلوا في‌ سبيل‌ للّه‌ امواتم‌ بل‌ احياء عند ربهم‌ يرزقون‌، اين‌ آية‌ شريفه‌ هم‌ شان‌ نزولش‌ دربارة‌ شهداء بدره‌ كه‌ شما فكر نكنيد چون‌ در جنگ‌ بدر كبري‌ شهيد زياد بود خيلي‌ كشته‌ شدند.

 نمي‌خوام‌ تاريخ‌ براتون‌ نقل‌ كنم‌ مفصله‌، خدا قسمتتون‌ كنه‌ اگر رفتيد مكه‌ وقتي‌ كه‌ از مدينه‌ به‌ طرف‌ مكه‌ مي‌رويد يك‌ شهري‌ در وسط‌ راه‌ يك‌ شهركي‌ است‌ به‌ نام‌ بدريه‌، اگر اونجا پيادتون‌ كردند و حال‌ و حوصله‌اي‌  داشتيد كه‌ اكثرا هم‌ حال‌ و حوصله‌اش‌ را ندارند يك‌ نفر سي‌ سفر رفته‌ بود مكه‌ هر دفعه‌ هم‌ خوب‌ طبعا انسان‌ از اونجا عبور مي‌كنه‌، مي‌گفت‌ من‌ نمي‌دونستم‌ شهداي‌ بدر در اين‌ شهر دفنن‌ ولي‌ بنده‌ در همان‌ سفر اولي‌ كه‌ با ماشين‌ مي‌رفتم‌، شايد در فكر تحقيقش‌ بودم‌ در اين‌ كتاب‌ شبهاي‌ مكه‌ نوشتم‌، همان‌ سال‌ اول‌ پيدا كردم‌ خودم‌ چون‌ اين‌ طور نيست‌ كه‌ گنبد و گلدسته‌ داشته‌ باشن‌ چون‌ عربستان‌ سعودي‌ كه‌ خدا لعنت‌ كنه‌ اين‌ وهابيها را براي‌ ائمه‌ عليه‌ السلام‌ براي‌ عثمان‌ خودشون‌ حتي‌ يك‌ اطاقچه‌اي‌ درست‌ نكردن‌ تا چه‌ برسه‌ به‌ شهداي‌ بدر، ساختمان‌ بسازند نه‌ اون‌ كنار قبرستان‌ در اونجا يك‌ چندتا قبر هست‌ قبرهاي‌ زيادي‌ است‌ قبور شهداي‌ بدر اونجاست‌. و خيلي‌ هم‌ مورد لطف‌ پروردگاره‌ چون‌ همين‌ آيه‌ خودش‌ مي‌رسونه‌ كه‌ دربارة‌ اينها نازل‌ شده‌ و لا تحسبن‌ الذين‌ قتلوا في‌ سبيل‌ لله‌، و لا تحسبن‌ يعني‌ حتي‌  فكر نكنيد گمان‌ نكنيد كه‌ اينها كه‌ كشته‌ شدند اينها مردند، اينها زنده‌ هستند احياء عند ربهم‌ يرزقون‌ در اونجايي‌ كه‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ والسلام‌، من‌ اينجا رب‌ را طبق‌ تفسير عمومي‌ كه‌ هست‌ به‌ خدا تفسير نمي‌كنم‌ چون‌ خدا همه‌ جا هست‌. اما اين‌ رب‌ در اينجا ربهم‌ داره‌، مربي‌ خود اينها كه‌ البته‌ خاندان‌ عصمت‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌، علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ و اينها هستند اينها نزد پروردگارشون‌ نزد پرورش‌ دهندشون‌ نزد مربيشون‌ نزد استادشون‌ حالا هر چي‌ كه‌ مي‌خواييد اسمشون‌ را بگذاريد اينها اونجا دارن‌ روزي‌ مي‌خورن‌ سر يك‌ سفره‌ نشستن‌.

 و شما بدونيد اين‌ روايت‌ را شايد براي‌ شما نقل‌ نكرده‌ باشم‌ ولي‌ خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ مجلسي‌ اول‌، پدر علامة‌ مجلسي‌ كه‌ از بزرگان‌ علما و از اساتيد اهل‌ معرفته‌ بسيار مرد بزرگواري‌ است‌ بسيار پر قيمت‌ و پر ارزشه‌ كه‌ بعضي‌ از فرق‌ متصرفه‌ ايشون‌ را به‌ خودشون‌ مي‌چسبوندند مي‌گفتن‌ ما زير سايه‌ مجلسي‌ هستيم‌ كه‌ مرحوم‌ علامة‌ مجلسي‌ در كتاب‌ بحار الانوار و بعضي‌ از كتب‌ خودشون‌ پدرشون‌ را به‌ اصطلاح‌ پاك‌ از اين‌ جهت‌ منزه‌ از اين‌ جهت‌ مي‌كنند كه‌ او صوفي‌ باشه‌ ولي‌ بسيار با معرفته‌ اهل‌ مكاشفه‌ است‌ مكاشفات‌ زيادي‌ در كتابهاش‌ نوشته‌، يك‌ كتاب‌ داره‌ به‌ نام‌ در شرح‌ من‌ لا يحزره‌ الفقيه‌ چهارده‌ جلده‌ كتاب‌ من‌ لا يحزر كه‌ يكي‌ از كتاب‌ اربعه‌ شيعه‌ هست‌ كه‌ مرحوم‌ شيخ‌ صدوق‌ نوشته‌ ايشون‌ شرح‌ زده‌ و چهارده‌ جلده‌، رسيده‌ به‌ اين‌ روايت‌ كه‌ مرحوم‌ صدوق‌ در من‌ لا يحزر نقل‌ مي‌كنه‌ كه‌ هر امامي‌ هر وصي‌ پيغمبري‌ كه‌ از دار دنيا مي‌رود بعد از سه‌ روز خدا او را به‌ پيغمبر ملحق‌ مي‌كنه‌ به‌ نحوهي‌ و دمه‌ و عزمه‌ يعني‌ حتي‌ يك‌ قطره‌ خونش‌ را نمي‌گذاره‌ روي‌ زمين‌ بمونه‌ خونش‌ را گوشتش‌ را استخوانش‌ را هم‌ برمي‌ داره‌ مي‌بره‌ پيش‌ پيغميبر، و در عرش‌ او زندگي‌ مي‌كنه‌.

 شما فكر نكنيد كه‌ بدن‌ مطهر علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا زير پاي‌ مردم‌ اون‌ پايينها الان‌ وجود داره‌ و بعد مرحوم‌ مجلسي‌ چهارده‌ حديث‌ صحيح‌ دربارة‌ اين‌ تاييد مي‌ياره‌ كه‌ من‌ يك‌ وقتي‌ اينها را نوشته‌ بودم‌ بعد متاسفانه‌ مراجعه‌ كردم‌ ولي‌ اصل‌ روايت‌ صحيحه‌، شهدا هم‌ همينطورند. شهيد راهي‌، يعني‌ شهيدي‌ كه‌ به‌ عنوان‌ شهيد، آخه‌ ماها هر كي‌ كه‌ كشته‌ بشه‌ توي‌ جنگ‌ مي‌گيم‌ شهيد، شهيد خانواده‌ها هم‌، پسره‌ به‌ خاطر اينكه‌ مثلا فرض‌ كنيد بعد سربازي‌ نبرنش‌ يا مثلا بعد بياد بگه‌ چقدر تو جبهه‌ بودم‌ ما ديديم‌ افرادي‌ كه‌ ادره‌ راهش‌ بدن‌ كه‌ رفته‌ تركش‌ خورده‌ و كشته‌ شده‌ و اصلا نييت‌ خدا و خلوص‌ و اين‌ حرفها را هم‌ نداشته‌ يك‌ ادم‌ مسيحي‌ بوده‌ سربازي‌ بردنش‌ ماها مي‌گيم‌ شهيد انشاء لله‌ هم‌ شهيدند ما نه‌ بخيليم‌ نه‌ هيچي‌. اما شهيد واقعي‌ اون‌ كسي‌ است‌ كه‌ از توي‌ خانه‌ حالا قدر مسلمش‌ را عرض‌ كنم‌، از توي‌ خانه‌ حركت‌ كنه‌ به‌ نييت‌ خدا فقط‌ به‌ خاطر خدا و بره‌ و اينجا هم‌ خودش‌ را به‌ كشتن‌ عمدا نده‌ كه‌ من‌ حتما شهيد مي‌شم‌ نه‌ تا جايي‌ كه‌ براش‌ ميسره‌ دفاع‌ از اسلام‌ بكنه‌ چون‌ اگر تمام‌ خدمات‌ را بكنه‌ و بعد برگردن‌ و سالم‌ برگردن‌ اين‌ ثوابش‌ از شهيد كمتر نيست‌ بلكه‌ بيشتر هم‌ هست‌ و حفظ‌ جانش‌ را هم‌ تا حد امكان‌ بكنه‌ ولي‌ خوب‌ پيش‌ آمده‌ طبعا توي‌ يك‌ جنگي‌ به‌ هر حال‌ يك‌ عده‌ كشته‌ مي‌شن‌ اين‌ كشته‌ شد اين‌ ممكنه‌، حالا ديگه‌ عرض‌ كردم‌ مربوط‌ به‌ نييت‌ افراده‌ اين‌ شهيده‌، اين‌ را مي‌گن‌ شهيد، دقت‌ كرديد يا در ركاب‌ پيغمبر و امام‌، اونهايي‌ كه‌ در ركاب‌ پيغمبران‌  و ائمه‌ عليهم‌ السلام‌ اينها شهيد مي‌شن‌ كشته‌ مي‌شن‌ بر طبق‌ دستور اينها باشه‌، ديگه‌ اين‌ شبه‌ها ديگر اونجا نيست‌ مثلا بگيم‌ تو شهداي‌ كربلا شايد چند تايي‌ شهيد واقعي‌ نبودند نيست‌ چون‌ امام‌ فرموده‌، اجازه‌ هم‌ داده‌ اين‌ هم‌ رفته‌ به‌ طرف‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود لشگر، از حربن‌ يزيد رياحي‌ گرفته‌ شهيد هست‌ تا بهترين‌ شهداي‌ كربلا غير از بني‌ هاشم‌ حبيب‌ بن‌ مظاهر و مسلم‌ ابن‌ اوسجه‌ اينها همه‌ شهيدند، حالا قدر مسلم‌ اوني‌ كه‌ شهيده‌ خدا قبول‌ كرده‌ كه‌ شهيده‌ كه‌ سرلوحه‌ اشون‌  شهداي‌ كربلا هستند اينها را شما گمان‌ نكنيد كه‌ مردند بل‌ احياء البته‌ همة‌ اوليا خدا وقتي‌ كه‌ از دنيا مي‌رن‌ احياء هستند، اين‌ را ماها مي‌فهميم‌ ولي‌ اضافه‌ كرده‌ كه‌ عند ربهم‌ يرزقون‌ اينها غذا مي‌خورند يعني‌ شهدا با همين‌ بدن‌ ممكنه‌ كه‌ در اطراف‌ خاندان‌ عصمت‌ عليهم‌ الصلاة‌ والسلام‌ و انبياء اونجا زندگي‌ بكنند يعني‌ بهشتشون‌ از همان‌ موقع‌ شهادت‌ شروع‌ بشه‌. و از تتبع‌ از روايات‌ استفاده‌ مي‌شه‌ كه‌ شهدا در رديف‌ اولياء خدا هستند. حالا مثلا فرض‌ كنيم‌ كه‌ يك‌ نفر با تمام‌ صفات‌ رذيله‌ يك‌ قدم‌ برداشته‌ براي‌ اينكه‌ در ركاب‌ امام‌ زمان‌ انشاء لله‌ تشريف‌ آوردند اين‌ را مي‌گم‌ براي‌ آمادگي‌ شما براي‌ اين‌ جهت‌، در ركاب‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ حركت‌ كرديد و شهيد شديد خوب‌ شهيد واقعي‌ هم‌ هست‌ انسان‌. حالا تمام‌ صفات‌ رذيله‌ را داره‌، به‌ مجرد اينكه‌ نفس‌ از بدن‌ خارج‌ شد روح‌ از بدن‌ خارج‌ شد، تمام‌ صفات‌ رضيله‌ يك‌ جا مي‌ريزه‌.

 حالا يك‌ نفر ده‌ها سال‌ زحمت‌ كشيده‌ خودش‌ را به‌ مقام‌ اوليا خدا رسونده‌ اما شهيد از خصوصياتش‌ اين‌ است‌ كه‌ يك‌ مرتبه‌، يك‌ مرتبه‌ تمام‌ صفات‌ رذيله‌اش‌ تزكيه‌ بشه‌، اصلا تزكيه‌ مي‌شه‌ پاك‌ مي‌شه‌ در حيوانات‌ حتي‌ اين‌ مسئله‌ هست‌ اگر روي‌ احكام‌ شرعي‌، يك‌ گوسفندي‌ را شما بكشيد هم‌ گوشتش‌ حلاله‌، هم‌ پاكه‌ هم‌ خوني‌ كه‌ گاهي‌ توي‌ رگها مونده‌ چون‌ تزكيه‌ شده‌، روي‌ قوانين‌ شرعي‌، قوانين‌ شرعي‌ چيه‌؟ بسم‌ الله‌ بگيد، رو به‌ قبله‌ باشه‌، مسلمان‌ بكشه‌، ببينيد اين‌ سه‌ تا مسئلة‌ معنوي‌ است‌ مسئلة‌ ظاهري‌ نيست‌. ببينيد بسم‌ لله‌ گفتن‌ در حيوان‌ هيچ‌ اثري‌ نداره‌ ظاهرا، رو به‌ قبله‌ بودن‌ ، مسلمان‌ بودن‌، كشنده‌ مسلمان‌ باشه‌ اما هيچ‌ اثر ظاهري‌ نداره‌. سه‌ تا از پنج‌ شرطي‌ كه‌ اگر اين‌ گوسفند كشته‌ بشه‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ هم‌ پاكه‌ و هم‌ گوشتش‌ حلاله‌ و هم‌ خونهايي‌ كه‌ در قبل‌ از اين‌ جريان‌ اگر بيرون‌ مي‌آمد نجس‌ بود، پاكه‌ چيه‌؟ اينكه‌ اين‌ سه‌ تا معنويه‌،  دوتاش‌ هم‌ ظاهري‌، يكي‌ با چاقو با آلت‌ حديده‌ باشه‌ با آلت‌، با آهن‌ ببرند سرش‌ را با چوب‌ نبرند مسئله‌اي‌ نيست‌ يكي‌ هم‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ چهار رگ‌ اگر بريد ببرند اين‌  دو خوب‌ علتش‌ هم‌ واضحه‌ ولي‌ اين‌ سه‌ تا، حالا اگر بسم‌ الله‌ نگفت‌ اين‌ تزكيه‌ نشده‌، حرامه‌، نجسه‌ گوشتش‌ حرامه‌ نمي‌تونه‌ حتي‌ يك‌ مثقال‌ از گوشتش‌ را بريزه‌ توي‌ يك‌ پاتيلي‌ از غذا همه‌ را نجس‌ مي‌كنه‌.

 حتي‌ حيوانات‌ حلال‌ گوشت‌ اگر با دستور با همين‌ پنج‌ دستور اگر كشته‌ بشن‌ البته‌ حرامه‌ گوشتشون‌ ولي‌ پاكه‌. نجس‌ نيست‌ مگر سگ‌ و خنزير كه‌ اونها زنده‌ باشند كشته‌ باشند مرده‌ باشند همه‌ جهت‌ نجسند. انسان‌ هم‌ اگر كشته‌ شد در راه‌ خدا يعني‌ با همة‌ دستوراتي‌ كه‌ داده‌ خداي‌ تعالي‌ براي‌ شهيد كشته‌ شد در راه‌ خدا بدنش‌، پوستش‌، گوشتش‌، استخوانش‌، خونش‌، خونش‌ مي‌شه‌ ثارلله‌ خون‌ خدا. امام‌ مي‌ياد  در مقابل‌ قبر همة‌ اينها اونها كه‌ همشون‌ تزكية‌ نفس‌ نكرده‌ بودند، بعضي‌ هاشون‌ تا دو روز قبلش‌ ارمني‌ و به‌ اصطلاح‌ مسيحي‌ بودند حربن‌ يزيد رياحي‌ تا چند روز قبلش‌ با امام‌ زمانش‌ درگير شده‌ بود و در افتاده‌ بود به‌ خاطر دنيا، به‌ خاطر المامور معذور. مامورم‌ و معذورم‌، خوب‌ پريشب‌  يك‌ كسي‌ به‌ من‌ گفت‌ مامور المعذور نگيد گفت‌ چرا؟ گفتم‌ اين‌ ماله‌ شمره‌. مامور خدا معذوره‌ فقط‌ يك‌ ماموريته‌ كه‌ انسان‌ معذوره‌. هيچ‌ كس‌ ديگه‌، اگر هر كسي‌ به‌ انسان‌ ماموريت‌ داد معذوره‌ او، نه‌ تو ماموريتش‌ را عمل‌ نكن‌. اگر به‌ شما گفتند كه‌ برو سر فلاني‌ را بيار، شما المامور معذور بريد سرش‌ را ببريد بياريد يعني‌ چي‌؟

 مامور خدا معذوره‌ چون‌ خدا گفته‌ و او معذوره‌. مامور پيغمبر هم‌ معذوره‌، مامور ائمه‌ هم‌ معذوره‌، مامور مرجع‌ تقليد هم‌ مي‌شه‌ گفت‌ معذوره‌، مقلده‌ ديگه‌ به‌ هر حال‌ از اينجا تجاوز نه‌ هيچ‌ ماموريتي‌ نيست‌ هيچ‌ معذوريتي‌ هم‌ نيستش‌. بله‌، ولي‌ حربن‌ يزيد رياحي‌ اين‌ ماموره‌ از طرف‌ كي‌؟ از طرف‌ خدا نه‌ از طرف‌ ابن‌ زياد، اون‌ با اين‌ حال‌ دستگير كرد خاندان‌ عصمت‌ را تحويل‌ دشمن‌ داد و همة‌ مسائل‌ كربلا را اين‌ مرد به‌ وجود آورد اينقدر تا قبل‌ از شهدا ناپاك‌ بود، اگر ما بوديم‌ نمي‌بخشيديمش‌  اين‌ حسين‌ بود كه‌ بخشيدش‌، ما بوديم‌ مي‌گفتيم‌ نه‌ تو فلان‌ فلان‌ شده‌ بايد اعدامت‌ بكنيم‌، حسين‌ است‌، رحمة‌ للعالمينه‌ مظهر پروردگاره‌ مي‌فرمايد كه‌، براتون‌ داره‌ مهمان‌ مي‌ياد پاشيد بريد استقبال‌، مي‌گه‌ آمديم‌ بيرون‌ از خيمه‌ها ديديم‌، حر بن‌ يزيد رياحي‌ داره‌ مي‌ياد، حضرت‌ آمد اينقدر بهش‌ محبت‌، اصلا به‌ روش‌ نياورد ابدا وقتي‌ هم‌ كه‌ افتاد روي‌ زمين‌  سرش‌ را سيد الشهدا روي‌ دامن‌ گرفته‌ براش‌، آخه‌ يك‌ بزرگي‌ يك‌ آقايي‌ بيايد اين‌ قدر بهش‌ محبت‌ كنه‌ بعد هم‌ براش‌ مرثيه‌ بخونه‌ يعني‌ زبان‌ به‌ اصطلاح‌ يعني‌ زبان‌ مي‌گيره‌ براش‌. انت‌ حري‌ كما سمتك‌ امك‌ حر اين‌ بشارت‌ را امام‌ زمانش‌ بهش‌ بده‌ خيلي‌ پر قيمته‌. ولي‌ تا يك‌ ساعت‌ قبل‌، دو ساعت‌ قبل‌ حر وقتي‌ كه‌ انتخاب‌ را نكرده‌ بود تا اونوقت‌ تزكية‌ نكرده‌ بود ولي‌ يك‌ دفعه‌ شهيد شد و جوري‌ هم‌ پر ارزش‌ شد كه‌ امام‌ زمان‌ حضرت‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ امام‌ زمان‌ آنها بود ديگه‌ در مقابل‌ قلبشون‌ مي‌ايسته‌ و مي‌گه‌ به‌ ابي‌ انتم‌ و امي‌ پدرم‌ به‌ قربان‌ تو، پدرش‌ كيه‌؟ امام‌ باقر.

 و امي‌ و نفسي‌، پدرم‌ ،مادرم‌ و جانم‌ به‌ قربان‌ تو فضت‌ شما فائض‌ شديد. فضت‌ و الله‌ فوض‌ العظيما مي‌گه‌ فياليتني‌ كنت‌ معكم‌ اي‌ كاش‌ من‌ هم‌ با شما بودم‌، اين‌ كلام‌ امامه‌ دستور را ما مي‌خونيم‌ ولي‌ امام‌ اول‌ خونده‌  اين‌ از خصوصيات‌ شهيد. يا مثلا انسان‌ حالا به‌ كمالات‌ معنوي‌ كه‌ رسيد اولائك‌ مع‌ الذين‌ انعم‌ الله‌ عليهم‌ من‌ النبيين‌ و صديقين‌ و شهدا و الصالحين‌ اينها افتخارشون‌ اينكه‌ با پيغمبرند ببينيد رديف‌ كرده‌ پيغمبران‌ صديقين‌ شهدا صالحين‌ ببينيد رديفه‌ اينها خوب‌ رفيقايي‌ هستند براي‌ كي‌ براي‌ اوليا خدا ما مقام‌ شهيد را خوب‌ نمي‌دانيم‌ خدا مي‌دونه‌ كه‌ اگر در دست‌ خود انسان‌ باشه‌، چون‌ هيچ‌ وقت‌ يك‌ جهادي‌ پيش‌ نمي‌ياد، جهاد پيش‌ بياد شرايطش‌ ممكنه‌ برقرار نباشه‌ فقط‌ بايد دعا كنيم‌ كه‌ در ركاب‌ حضرت‌ بقية‌ لله‌ شهيد بشيم‌ يا اينكه‌ به‌ هر حال‌ حضرت‌ ما را بپذيرند كه‌ جزء صالحين‌ باشيم‌. ارواح‌ شهدا خيلي‌ كمك‌ مي‌كنه‌ خيلي‌ از افراد بودند در همين‌ جنگهايي‌ كه‌ واقع‌ شد، خوب‌ ارتباطات‌ روحي‌ با شهداشون‌ داشتند كه‌ من‌ غالبا هم‌ تحقيق‌ كردم‌ اونهايي‌ كه‌ درست‌ بوده‌ و اين‌ ارتباطات‌ صحيح‌ بوده‌ اينها واقعا شهيد شدند از روزي‌ كه‌ حركت‌ كردند از توي‌ خونشون‌ روي‌ اون‌ نيّت‌ پاكشون‌ كه‌ يك‌ مرجع‌ تقليد كه‌ نائب‌ امام‌ زمان‌ ماست‌ از قول‌ امام‌ زمان‌ ما به‌ من‌ گفته‌ كه‌ تو بايد بري‌ شهيد بشي‌.

 اين‌ با اين‌ نيّت‌ حركت‌ كرده‌ رفته‌ حالا اين‌ حكم‌ درست‌ باشه‌ مثل‌ بقية‌ احكامي‌ است‌ كه‌ مراجع‌ تقليد مي‌دن‌. مراجع‌ تقليد اون‌ ديگه‌ به‌ گردن‌ اون‌ يكي‌، شهدا اينطوري‌ هستند كه‌ آزاده‌ روحشون‌. همه‌ كار مي‌تونن‌ بكنند، و خيلي‌ براي‌ انسان‌ مقامه‌ انشاء لله‌ ما بتوانيم‌ در ركاب‌ امام‌ زمانمون‌ شهيد بشيم‌، يا لااقل‌ در دنيا به‌ يك‌ مرحله‌اي‌ از كمال‌ برسيم‌ كه‌ لااقل‌ جزء صالحين‌ باشيم‌، جزء اوليا خدا باشيم‌ اولئك‌ مع‌ الذين‌ عليهم‌، انسان‌ لااقل‌ بايد تزكية‌ نفس‌ بكنه‌ خوب‌ دو تا راهه‌ يك‌ شهادت‌ يكي‌ اون‌ حالا، شرايطش‌ خصوصياتش‌ وضعش‌ خيلي‌ شرط‌ داده‌، شرط‌ شهادت‌ يكي‌ اگر بخواييد صد در صد باشه‌ و بدون‌ شك‌ بايد حتما طبق‌ دستور امام‌ معصوم‌ باشه‌ يا پيغمبر اكرم‌، از اينجا گذشت‌ شرايط‌ خيلي‌ زيادي‌ داره‌، خيلي‌ شرايط‌ داره‌ حالا نمي‌خوام‌ شرايط‌، حالا نه‌ جبهه‌اي‌ هست‌ و نه‌ جنگي‌ هست‌ و نه‌ هم‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ برنامه‌اي‌. شرايط‌ زيادي‌ داره‌ تا شهادت‌ تحقق‌ پيدا بكنه‌، حالا يك‌ وقت‌ ديگه‌ واضحه‌، اينكه‌ انسان‌ از صالحين‌ باشه‌ اينكه‌ انسان‌ تزكية‌ نفس‌ بكنه‌ خودش‌ را به‌ كمال‌ برسونه‌، از اوليا خدا باشه‌ بزرگان‌ از علما خوب‌ بودند ديگه‌، مرحوم‌ ميرزاي‌ قمي‌ ميرزا ابوالقاسم‌ قمي‌ كه‌ در قم‌ دفنه‌ در وسط‌ شهر قم‌ يك‌ قبرستان‌ كوچكي‌ است‌ به‌ نام‌ شيخان‌ يكي‌ از شيخان‌ ميرزاي‌ قمي‌ است‌، صاحب‌ كتاب‌ قوانين‌ كه‌ طلاب‌ اون‌ را به‌ عنوان‌ درس‌ مي‌خوانند. ايشان‌ مي‌گه‌ كه‌ من‌ با سيد بحر العلوم‌ پاي‌ درس‌ آقا باقر بهبهاني‌ مي‌رفتيم‌، اين‌ آقا سيد خيلي‌ استعدادش‌ قوي‌ نبود من‌ بهتر از او بودم‌ استعدادش‌ ضعيف‌ بود طلبه‌ بود ولي‌ استعدادش‌ ضعيف‌ بود به‌ خدا قسم‌ هر چه‌ هست‌ در خانة‌ عصمت‌ و طهارته‌، مي‌گه‌ من‌ اومدم‌ ايران‌ چون‌ ايشان‌ بعد در قم‌ بود امدم‌ ايران‌ مدتها كه‌ بودم‌، بعد از مدتها ديدم‌ كه‌ صداي‌ آوازة‌ علم‌ و شخصيت‌ سيد بحرالعوم‌ در نجف‌ بلند شد. سيد بحر العلوم‌ اينطوري‌ فرموده‌، آقا اين‌ جوري‌ فرموده‌، مثل‌ يك‌ مرجعي‌ مي‌گه‌ من‌ حركت‌ كردم‌ رفتم‌ براي‌ زيارت‌ نجف‌، توي‌ يك‌ مجلسي‌ نشسته‌ بوديم‌ با سيد چند تا مسئله‌ مطرح‌ شد ديدم‌ به‌ قدري‌ دقيق‌، عالمانه‌ اين‌ مسائل‌ را جواب‌ داد كه‌ من‌ مبهوت‌ شدم‌، با ايشان‌ خصوصي‌ يك‌ جلسه‌اي‌ تشكيل‌ داديم‌ گفتم‌ كه‌ شما وقتي‌ كه‌ ما با هم‌ بوديم‌ در سر يك‌ درس‌ اين‌ قدر استعدادتون‌ خوب‌ نبود چكار كرديد؟ گفت‌ من‌ به‌ كسي‌ اين‌ مطلب‌ را نمي‌خواستم‌ بگم‌ ولي‌ به‌ تو مي‌گم‌، امام‌ زمان‌ عليه‌ السلام‌ سينه‌اش‌ را به‌ سينة‌ من‌ چسبوند و از اون‌ روز به‌ بعد اين‌ استعداد و اين‌ علم‌ و دانش‌ در من‌ پيدا شد راست‌ مي‌گي‌ من‌ اون‌ وقتها هيچي‌ نداشتم‌، اون‌ وقتها شب‌ تا صبح‌ مطالعه‌ مي‌كردم‌ صبح‌ تازه‌ مثل‌ سايرين‌ هم‌ نبودم‌،  جرت‌ الحكمه‌ من‌ قلبه‌ الي‌ لسانه‌ انسان‌ وقتي‌ كه‌ خالص‌ مي‌شه‌ها همينطور نشسته‌ مطالب‌ علمي‌ از قلبش‌ ظهور و بروز مي‌كنه‌.

 گفت‌  چطور؟ آخه‌ ما هم‌ دلمون‌ مي‌خواد كه‌ همينطور بشيم‌ من‌ پرسيدم‌ آخه‌ چطور؟ گفت‌ نمي‌خواستم‌ مشروحش‌ را بگم‌، يك‌ روز وارد مسجد كوفه‌ شدم‌، مسجد كوفه‌ مسجد بسيار بزرگي‌ است‌ خدا انشاء لله‌ قسمت‌ كنه‌ مقامات‌ مختلفي‌ داره‌ مقام‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ در اون‌ آخر مسجده‌ كه‌ از در بايد تا آخر مسجد برويم‌ تا جايي‌ كه‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ در اون‌ محراب‌ ضربت‌ خورده‌ است‌ و اينجا رفتم‌ ديدم‌ از دور نگاه‌ كردم‌ ديدم‌ حضرت‌ بقية‌ لله‌ اونجا ايستادند معلوم‌ بوده‌ آشنا هم‌ بوده‌ قبلا آشنايهايي‌ هست‌ دو  جوره‌ يك‌ وقت‌ هست‌ انسان‌ امام‌ زمانش‌ را ديده‌ داره‌ تشريف‌ مي‌برن‌ حتي‌ سلام‌ هم‌ كرده‌ برخورد هم‌ كرده‌ اما نزديك‌ نرفته‌ اين‌ دفعه‌ طور ديگري‌ برخورد مي‌كنه‌. مي‌گه‌ من‌ ايستادم‌ مودب‌ سلام‌ عرض‌ كردم‌ فرمود كه‌ بيا جلو، مي‌گه‌ چند قدم‌ رفتم‌ ولي‌ دلم‌ مي‌لرزيد بدنم‌ مي‌لرزه‌ مي‌ترسم‌ نزديك‌ بشم‌ خلاف‌ ادب‌ كاري‌ كنم‌، چون‌ كسي‌ كه‌ كسي‌ را دوست‌ داره‌ نمي‌خواد يك‌ كاري‌ بكنه‌ كه‌ اون‌ از او رنجيده‌ بشه‌ امام‌ فرمود بيا جلو چند قدم‌ ديگه‌ رفتم‌ باز هم‌ فرمود بيا جلو چند قدم‌ ديگه‌ رفتم‌ حالا دو سه‌ قدم‌ ديگه‌ بيشتر نمونده‌ به‌ اقا برسم‌ فرمود بيا جلو دستش‌ را باز كرد من‌ را توي‌ بغل‌ گرفت‌ سينه‌اش‌ را به‌ سينة‌ من‌ چسباند و مدتي‌ هم‌ نگه‌ داشت‌ از انجا ديدم‌ دل‌ شده‌ پر از مهر، قلب‌ مملو از نور علم‌ دريايي‌ از علم‌ ميرزاي‌ قمي‌ مي‌گه‌ من‌ چند روزي‌ خدمت‌ اين‌ عالم‌ بزرگ‌ بودم‌ ديدم‌ بي‌ جهت‌ نيست‌ كه‌ علما بهش‌ مي‌گن‌ بحرالعلوم‌، درياي‌ علم‌. بحر العلوم‌ اينطوري‌ بحر العلوم‌ شد.

 اين‌ دل‌ اين‌ سينه‌ چسبيده‌ به‌ سينة‌ اين‌ روح‌ متصل‌ شده‌، گرمي‌ محبت‌ را احساس‌ كرده‌ خوب‌ بايد اينطور بشه‌. آنان‌ كه‌ خاك‌ را به‌ نظر كيميا كنند آيا شود كه‌ گوشة‌ چشمي‌ به‌ ما كنند. به‌ خدا قسم‌ با يك‌ نگاه‌ انسان‌ از حالي‌ به‌ حالي‌ مي‌شه‌ اين‌ مرحوم‌ آسيد محمد باقر دامغاني‌ از علماي‌ مشهد بود اونوقتها سل‌ و كسالت‌ سل‌  مرض‌ غير قابل‌ علاجي‌ بود مي‌گه‌ مبتلا شده‌ بودم‌ اطبا من‌ را جواب‌ گفته‌ بودند مدتها در بيمارستان‌ بودم‌ آزادم‌ كردند گفتند برو تو ديگه‌ به‌ هر حال‌ ديگه‌ قابل‌ خوب‌ شدن‌ نيستي‌. مي‌گه‌ آمدم‌ خدمت‌ مرحوم‌ ميرزاي‌ اصفهاني‌ خدا رحمتش‌ كنه‌ كه‌ از علماي‌ بزرگ‌ مشهد بود كه‌ هر چه‌ داشت‌ ايشان‌ هم‌ از امام‌ زمان‌ بوده‌ آمدم‌ خدمت‌ ايشان‌ گفتم‌ آقا، دعام‌ كن‌ اطبا من‌ را جواب‌ گفتند من‌ خيلي‌ حالم‌ بده‌ هر وقت‌ سرفه‌ مي‌كنم‌ خون‌ زيادي‌ از حلقم‌ مي‌ياد گفت‌ ايشان‌ چهار زانو نشسته‌ بود وقتي‌ اين‌ حرفها را من‌ زدم‌ دو زانو نشست‌ گفت‌: مگر تو سيد نيستي‌، تو مگر نوكر امام‌ زمان‌ نيستي‌ تو چرا تا حالا رفتي‌ پيش‌ اطبا، پا شو از اينجا برو از امام‌ زمانت‌ بگير، مي‌گه‌ گفت‌ پاشو  من‌ پا شدم‌ ديگه‌ حال‌ رفتن‌ نبود گفتم‌ آقا خداحافظ‌ از در امدم‌ بيرون‌ من‌ منزل‌ مرحوم‌ ميرزا را ديده‌ بودم‌ مي‌گه‌ از كوچه‌ آمدم‌ بيرون‌ رفتم‌ طرف‌ حرم‌ بي‌ اختيار دارم‌ مي‌رم‌ همينطور رسيدم‌ در صحن‌ ديدم‌ يك‌ جمعي‌ كه‌ يك‌ آقايي‌ در جلوي‌ اينها هست‌ وسط‌ صحن‌ دارن‌ مي‌يان‌ الهام‌ شد كه‌ او آقا امام‌ زمانه‌ گفتم‌ يا صاحب‌ الزمان‌ ديدم‌ آقا برگشتند يك‌ نگاهي‌ به‌ من‌ كردند اين‌ چشم‌ و ابرو اونچنان‌ دلربا بود كه‌ من‌ بي‌ حال‌ اونجا تكيه‌ دادم‌ به‌ ديوار بعد به‌ خودم‌ مراجعه‌ كردم‌ ديدم‌ نه‌ حالم‌ خوبه‌ اصلا كسالتي‌ ندارم‌ اين‌ قضيه‌ را مرحوم‌ آشيخ‌ مصطفي‌ قزويني‌ براي‌ من‌ نقل‌ مي‌كردند مي‌گفتند كه‌ سالها كه‌ الان‌ هم‌، آنوقتي‌ كه‌ ايشان‌ براي‌ من‌ نقل‌ مي‌كردند مي‌گفتند ايشان‌ الان‌ هم‌ زنده‌ است‌. سرحال‌ خوب‌ به‌ يك‌ گوشه‌ چشم‌ به‌ يك‌ نگاه‌ بدن‌ را با يك‌ نگاه‌. اما دل‌ را، روح‌ را با گرفتن‌ توي‌ بغل‌. آن‌ شخص‌ آمد وارد مجلس‌ سيد بحر العلوم‌ شد. سيد بالاي‌ مجلس‌ نشسته‌ بود اون‌ هم‌ اونطرف‌ يكي‌ از شاگردان‌ خيلي‌ خصوصي‌ سيد هم‌ پهلوي‌ سيد بحرالعلوم‌ نشسته‌. مي‌گه‌ او سوال‌ كرد كه‌ آقا در زمان‌ غيبت‌ مي‌شه‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌ رسيد؟ ايشان‌ چيزي‌ نگفت‌. واقعا اينجور افراد را

 ولي‌ آهسته‌ اين‌ شخص‌، اين‌ شاگرد مخصوصش‌ كه‌ سلماسي‌ نامي‌ است‌، ميگه‌ من‌ شنيدم‌ كه‌

 مكرر در بغل‌ گرفته‌، سينه‌ام‌ را به‌ سينه‌اش‌ چسبانده‌. علماي‌ بزرگ‌ اكثرا روابطي‌ داشتند. حالا لازم‌ نيست‌ بيايند همه‌اش‌ را نقل‌ كنند

 ايشان‌ خوب‌ بعد از فوت‌ مرحوم‌ صاحب‌ جواهر، مردم‌ به‌ ايشان‌ مراجعه‌ كردند كه‌ از ايشان‌ تقليد بكنند. ايشان‌ فرمود كه‌ سيد العلما كه‌ در بابله‌، او از من‌ اعلمه‌

 مطالب‌ را درك‌ مي‌كرد و مي‌فهميد. او اعلم‌ بر منه‌ و تا اعلم‌ باشه‌ من‌ حق‌ فتوا دادن‌ و رساله‌ پخش‌ كردن‌ ندارم‌

 بالاخره‌ مي‌خوايم‌ تقليد كنيم‌. واجبه‌ بر هر مقلدي‌ كه‌ قبل‌ از اولين‌ عملي‌ كه‌ مي‌خواد انجام‌ بده‌، از يك‌ مقلَد حي‌

 نامه‌ نوشتند. با يك‌ پيك‌ سريع‌ السيري‌ فرستادند به‌ ايشان‌

 بهتر بودم‌. اما الان‌ من‌ مدتي‌ است‌ آمدم‌ اينجا در بابل‌ و بحث‌ و درس‌ ندارم‌. الان‌ تو اعلمي‌. نامه‌ برگشت‌. شيخ‌ انصاري‌ قبول‌ نكرد. گفت‌ كه‌ شايد حالا از وضع‌ من‌ اطلاع‌ نداره‌. من‌ همون‌ آدمم‌. مردم‌ هم‌ فشار آوردند

 از آخر به‌ بعضي‌ از خواص‌ فرموده‌ بود كه‌ تا تأييد نشده‌، آخه‌ من‌ مي‌خوام‌ بنشينم‌ جاي‌ امام‌ زمان‌، ولايت‌ امام‌ زمان‌ را مي‌خوام‌ به‌ عهده‌ بگيرم‌

 مجحلس‌ درس‌، علما، طلاب‌، همه‌

 آيت‌ الله‌ بروجردي‌ را كه‌

 مجتهد هستند. درس‌ خارج‌ مرجع‌ تقليد اينجوريه‌ ديگه‌. همه‌ نشستند. علماي‌ زيادي‌. يك‌ عربي‌ هم‌ آن‌ كنار نشسته‌ ولي‌ شيخ‌ انصاري‌ زياد احترام‌ ميكنه‌ از ايشان‌

 اگر يك‌ مردي‌ مسخ‌ بشه‌، زنش‌ چه‌ حكمي‌ داره‌، چيكار كنه‌. گفت‌ در زمان‌ ما مسخ‌ نيست‌ ولي‌ از نظر مسئله‌ است‌ و بايد بلد باشيم‌

 بايد بره‌ عدة‌ وفات‌ بگيره‌ بعد بره‌

 اگر تبديل‌ به‌ حيوانات‌ بشه‌ بايد عدة‌ طلاق‌ بگيره‌ و بعد بره‌ ازدواج‌ كنه‌. حالا اين‌ بحثش‌ كه‌ چرا اينجوري‌ جواب‌ داد

 بيانش‌. آقا بلند شد. ديگه‌ حالا فهميدند ايشان‌ كيه‌. فرمود انت‌ المجتهد انت‌ المجتهد انت‌ المجتهد. تو مجتهدي‌.

 عزيز ماه‌ رمضانه‌، الان‌ به‌ نيمة‌ شب‌ نزديك‌ شده‌، يا بالاخره‌ شبهاي‌ عزيزي‌ است‌ ديكه‌ بهرحال‌. آقا ميشه‌ ولايتمون‌ را امضا بفرمائيد؟ محبت‌ ما را امضاء بفرمائيد؟ ارادتمون‌ را امضاء بفرمائيد. به‌ خودت‌ قسم‌ يا صاحب‌ الزمان‌ اگر ما در خواب‌ شما را ببينيم‌ تا سالها با نشاطيم‌

 همين‌ علامت‌ محبت‌ ماست‌. اين‌ محبتي‌ است‌ كه‌ همه‌امون‌ داريم‌ بحمد الله‌. همين‌ امشب‌ اگر انشاء الله‌ يك‌ نفر مي‌گفت‌ من‌ چقدر زحمت‌ كشيدم‌، چقدر رياضت‌ كشيدم‌

 اگر همين‌ امشب‌ امام‌ زمانتون‌ را در خواب‌ ببينيد، بخدا قسم‌

 نشاطي‌ و خوشحال‌، دوست‌ داريد اين‌ نعمت‌ عظمي‌ را به‌ همه‌ بگيد كه‌ مخا در خواب‌ با امام‌ زمانمون‌ ملاقات‌ كرديم‌

 در همين‌ زيارت‌ آل‌ ياسين‌ ميگيم‌ فشهد علي‌ ما اشهدتك‌ علي‌. آقا شاهد باش‌، شهادت‌ بده‌ بر آنچه‌ كه‌ من‌ براي‌ تو شهادت‌ دادم‌. و اشهد انك‌ يا مولاي‌

 عليه‌ و انا ولي‌ لك‌. آقاجون‌ من‌ از اولياء تو هستم‌. كسي‌ كه‌ از اولياء امام‌ زمان‌ باشه‌، از اولياء خدا هم‌ هست‌. مواظب‌ باشيم‌ اينها را دورغ‌ نگيم‌.

 همانطوري‌ كه‌ جناب‌ آقاي‌ نعمتي‌ فرمودند، بيشتر به‌ من‌ گفتند،

 به‌ من‌ گفتند. چند نفر همين‌ ديشب‌ توي‌ همين‌ مجلس‌ مي‌گفتند كه‌ وقتي‌ كه‌ شما داشتيد روضة‌ حضرت‌ زهرا را مي‌خونديد، ما مي‌ديديم‌ اين‌ منظره‌ را. مثل‌ اينكه‌ امشب‌ هم‌ بد نيست‌ به‌ مظلوميت‌ همون‌ بي‌بي‌ گريه‌ كنيم‌. چراغها را خاموش‌ كنيد

 نه‌ من‌ جمعيت‌ كم‌، تا جمعيت‌ اينطوري‌ كمه‌، شماها بدونيد كه‌ انشاء الله‌ توجهاتي‌ به‌ اين‌ مجلس‌ خواهد بود. بيشتر از آن‌ وقتهايي‌ كه‌ جمعيت‌ زياده‌. من‌ نمي‌دانم‌ چه‌ حالي‌ خدا ميدونه‌ من‌ با توجه‌ و تمركز خودم‌ گاهي‌ مصائب‌ را عمدا نمي‌خونم‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ طاقت‌ ندارم‌ بشنوم‌ يا بگويم‌ كه‌ صورت‌ فاطمة‌ زهرا كبود بود. اين‌ خواب‌ را من‌ مكرر نقل‌ كردم‌. در عالم‌ رؤيا وارد حرم‌ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ شدم‌ از در جبرئيل‌. ديدم‌ مادرمون‌ زهرا ايستاده‌ است‌ كنار در خانه‌اش‌. ولي‌ دست‌ راستش‌ را روي‌ گونة‌ راستش‌ گذاشته‌. من‌ اونجا در عالم‌ رؤيا متوجه‌ نشدم‌ كه‌ چرا اين‌ كار را كرده‌، ولي‌ وقتي‌ بيدار شدم‌ آنقدر گريه‌ كردم‌. بي‌بي‌ نمي‌خواستي‌ من‌ ببينم‌ كه‌ صورتت‌ كبوده‌. خدا لعنت‌ كند شمت‌ يمينك‌. السلام‌ علي‌ الفاطمه‌ بنت‌ نبيك‌. سلام‌ ما بر فاطمه‌اي‌ كه‌ دختر پيغمبر، فرمود در ميان‌ مسجد فرمود خلب‌ ابن‌ عمي‌ او يكشف‌ بالدعا رأسي‌. بخدا قسم‌ اگر فاطمه‌ نفرين‌ مي‌كرد، احدي‌ روي‌ زمين‌ باقي‌ نمي‌ماند. سلمان‌ ميگه‌ ديدم‌ تا اين‌ جمله‌ را فاطمة‌ زهرا، ستونهاي‌ مسجد به‌ لرزه‌ افتاد. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ با اينكه‌ زير شمشير نشسته‌ بود، به‌ من‌ فرمود درياب‌ فاطمة‌ زهرا را. بگو مگر نمي‌خواهي‌ دين‌ پدرت‌ باقي‌ بمانه‌؟ وا بگذاريد پسر عمم‌ را. و الا ميرم‌ در يك‌ گوشة‌ مسجد سرم‌ را برهنه‌ مي‌كنم‌ و دعا مي‌كنم‌، نفرينتون‌ مي‌كنم‌ و همه‌اتون‌ را از بين‌ مي‌برم‌. آقاجان‌ يا بقية‌ الله‌. ما در مجالسمون‌ داريم‌ افرادي‌ كه‌ اينها در عالم‌ مشاهده‌ يا مكاشفه‌ اين‌ مسائل‌ را مي‌بينند. بي‌بي‌ فاطمة‌ زهرا، مادر عزيز ما، مادر همه‌اتون‌ هست‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ وقتي‌ علي‌ و پيغمبر اكرم‌ ابوا هذه‌ الامه‌ باشند، فاطمة‌ زهرا هم‌ مادر همة‌ امت‌ هست‌. مادر جان‌. حالا شما با چشم‌ دل‌ نگاه‌ كنيد. فاطمة‌ زهرا داره‌ اشك‌ ميريزه‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را با ريسمان‌ آوردند، شمشير روي‌ سرش‌ نگه‌ داشتند. بي‌ بي‌ دست‌ به‌ پهلو گذاشته‌. محسنش‌ سقط‌ شده‌، خون‌ از بدنش‌ مي‌ريزه‌. يا حجة‌ الله‌ يا بقية‌ الله‌. آجرك‌ الله‌ انتظار داريم‌ بيائيد و طلب‌ خون‌ اين‌ مظلومة‌ عزيزة‌ شهيده‌ را از قاتلينش‌ بگيريد. همه‌ رو به‌ قبله‌. اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الهي‌ عظم‌ البلاء و برح‌ الخفاء و انكشف‌ الغطاء و انقطع‌ الرجاء و ضاقت‌ الارض‌ و منعت‌ السماء و انت‌ المستعان‌ و اليك‌ المشتكي‌. و عليك‌ المعول‌ في‌ الشدة‌ و الرّخاء. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد. اولي‌ الامر الذين‌ فرضت‌ علينا طاعتهم‌ و عرفتنا بذلك‌ منزلتهم‌. و فرّج‌ عنها بحقهم‌ فرجا عاجلا قريبا كلمح‌ البصر او هو اقرب‌ من‌ ذلك‌. يا محمد يا علي‌. يا علي‌ يا محمد. اكفياني‌ فانكما كافيان‌. و انصراني‌ فانكما ناصران‌. يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌ يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌ الغوث‌ الغوث‌ الغوث‌ ادركني‌ ادركني‌ ادركني‌ الساعة‌ الساعة‌ الساعة‌ العجل‌ العجل‌ العجل‌.

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۲ جمادی الثانی ۱۴۱۲ قمری – فضائل حضرت زهرا (سلام الله علیها)

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. انا انزلناه‌ في‌ ليلة‌ القدر. و ما ادراك‌ ما ليلة‌ القدر. ليلة‌ القدر خير من‌ الف‌ شهر. تنزل‌ الملائكة‌ و الروح‌ فيها باذن‌ ربهم‌ من‌ كل‌ امر. سلام‌ هي‌ حتي‌ مطلع‌ الفجر.

 آيات‌ قرآن‌ مجيد يك‌ ظاهري‌ دارد و يك‌ باطني‌ دارد. ظاهرش‌ همينهايي‌ است‌ كه‌ در كتابهاي‌ ترجمه‌ دار آنهايي‌ كه‌ عربي‌ نمي‌دانند، نوشته‌ شده‌. آنهايي‌ هم‌ كه‌ عربي‌ بلدند در همون‌ عربي‌ درك‌ مي‌كنند. اين‌ ظاهر قرآن‌ است‌. بعضي‌ از آيات‌ ترجمه‌اش‌ هيچ‌ فهميده‌ نمي‌شود كه‌ اينها چه‌ معنايي‌ دارد و به‌ چه‌ معناست‌ مگر اينكه‌ از باطن‌ قرآن‌ انسان‌ استفاده‌ كند.

 ظاهر قرآن‌ همين‌ سي‌ جزء و اين‌ تعداد صفحاتي‌ است‌ كه‌ مي‌بينيد. ولي‌ قرآن‌ يك‌ باطني‌ هم‌ دارد كه‌ باطن‌ قرآن‌ باز باطن‌ دارد تا هفت‌ باطن‌. يك‌ مثالي‌ براتون‌ بزنم‌ براي‌ اينكه‌ باطن‌ قرآن‌ را درك‌ كنيد انسان‌ گاهي‌ يك‌ كلمه‌اي‌ را ميگه‌ و اشاره‌ به‌ يك‌ معاني‌ زياديست‌ كه‌ قبلا يا گفته‌ و يا به‌ يك‌ وسيله‌اي‌ آن‌ مطالب‌ را بيان‌ كرده‌. مثلا فرض‌ كنيد يك‌ نفر را انسان‌ معرفي‌ كرده‌، چند ساعتي‌ دربارة‌ او، صفات‌ حميده‌اش‌، كمالات‌ روحيش‌، مثلا جنبه‌هاي‌ علميش‌ صحبت‌ كرده‌ انسان‌ از در وارد ميشود. ما با يك‌ جمله‌ ميگيم‌ كه‌ آن‌ شخصي‌ كه‌ سخن‌ از او بود آمد. شما ببينيد وقتي‌ كه‌ اين‌ جمله‌ گفته‌ ميشود شما تمام‌ آن‌ دو سه‌ ساعت‌ حرف‌ كه‌ دربارة‌ او گفته‌ شده‌، توي‌ ذهنتون‌ مي‌آد. يعني‌ در باطن‌ اين‌ چند كلمه‌ است‌. اون‌ شخصي‌ كه‌ سخن‌ از او بود وارد شد.

 قرآن‌ مجيد تمام‌ آياتش‌ تقريبا همينطوره‌. و بهمين‌ دليل‌ هم‌ قرآن‌ به‌ كسي‌ كه‌ خطاب‌ شده‌، اون‌ شخص‌ مي‌فهمد قرآن‌ را. مثلا اگر در همين‌ مجلسي‌ كه‌ من‌ دربارة‌ يك‌ نفري‌ صحبت‌ كرده‌ام‌ و آن‌ شخص‌ وارد ميشود، اگر يك‌ نفر ديگر كه‌ آن‌ دو سه‌ ساعت‌ حرف‌ زدن‌ را نشنيده‌، اونهم‌ نشسته‌ باشد. من‌ بگويم‌ آن‌ شخصي‌ كه‌ سخن‌ از او ميرفت‌ وارد شد. اون‌ طرف‌ كه‌ آن‌ دو سه‌ ساعت‌ حرف‌ را نشنيده‌ از من‌ هيچي‌ از اين‌ كلام‌ نمي‌فهمد. ولي‌ همين‌ فردي‌ كه‌ با او حرف‌ زديم‌ مثلا دربارة‌ اون‌ شخص‌، اون‌ تمام‌ مطالب‌ را متوجه‌ ميشود.

 پيغمبر اكرم‌ از زماني‌ كه‌ خدا بوده‌ است‌، از ازل‌، چون‌ اول‌ چيزي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ خلق‌ فرمود نور مقدس‌ خاتم‌ انبياء صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌ (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و خداي‌ تعالي‌ با او دربارة‌ همة‌ چيزها كه‌ در عالم‌ خلقت‌ هست‌، حرف‌ زده‌. و بلكه‌ او را ناظر بر تمام‌ خلقت‌ قرار داده‌. و لذا پيغمبر اكرم‌ چيزهايي‌ از كلمات‌ پروردگار مي‌فهمد كه‌ محال‌ است‌ ديگران‌ اون‌ مطالب‌ را درك‌ كنند. و روايتي‌ هم‌ هست‌ مؤيد اين‌ معنا كه‌ انما يعرف‌ القرآن‌ من‌ خوطب‌ به‌. كسي‌ قرآن‌ را مي‌فهمد كه‌ قرآن‌ به‌ او خطاب‌ شده‌.

 اين‌ مقدمة‌ كوتاه‌ را عرض‌ كردم‌ به‌ دو جهت‌. يكي‌ اينكه‌ فكر نكنيم‌ اين‌ ترجمه‌هايي‌ كه‌ از قرآن‌ مي‌خوانيم‌، قرآن‌ همينه‌. ان‌ للقرآن‌ ظهرا و بطنا و لبطنه‌ بطن‌ الي‌ سبعة‌ ابطن‌. از براي‌ قرآن‌ ظاهري‌ است‌ و باطني‌ و براي‌ باطنش‌، باطني‌ است‌ تا هفت‌ بطن‌.

 جهت‌ دومي‌ كه‌ اين‌ مقدمه‌ را عرض‌ كردم‌ اين‌ بود كه‌ مي‌خواستم‌ دربارة‌ ليلة‌ قدر حرف‌ بزنم‌. ليلة‌ قدر از نظر ظاهر قرآن‌، يكي‌ از شبهاي‌ دورة‌ ساله‌ كه‌ از جمع‌ آيات‌ استفاده‌ ميشود كه‌ در ماه‌ رمضان‌ واقع‌ شده‌. چون‌ خداي‌ تعالي‌ در دو آيه‌ مي‌فرمايد انا انزلناه‌ في‌ ليلة‌ القدر. انا انزلناه‌ في‌ ليلة‌ المباركه‌ كه‌ بعد مي‌فرمايد فيها يفرح‌ كل‌ امر حكيم‌ و كاملا معلوم‌ است‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ قرآن‌ را در شب‌ قدر نازل‌ كرده‌ و در آية‌ ديگر مي‌فرمايد شهر رمضان‌ الذي‌ انزل‌ فيه‌ القرآن‌. شهر رمضان‌ كه‌ قرآن‌ در آن‌ شهر، در آن‌ ماه‌ نازل‌ شده‌. پس‌ معلومه‌ كه‌ شب‌ قدر در ماه‌ رمضانه‌. از اين‌ دو تا آيه‌، يا سه‌ تا آيه‌ استفاده‌ ميشه‌ كه‌ شب‌ قدر در ماه‌ رمضانه‌.

 و از روايات‌، روايات‌ شيعه‌ خوب‌ استفاده‌ ميشود كه‌ در يكي‌ از سه‌ شب‌ نوزدهم‌ و بيست‌ و يكم‌ و بيست‌ و سوم‌ باشد. كه‌ مي‌فرمايد انا انزلناه‌ في‌ ليلة‌ القدر. ما نازل‌ كرديم‌ قرآن‌ را در شب‌ قدر. و كي‌ درك‌ ميكند و چه‌ چيز براي‌ تو روشن‌ مي‌كند اي‌ پيغمبر كه‌ شب‌ قدر چيست‌؟ ليلة‌ القدر خود خدا بيان‌ ميكنه‌. ليلة‌ القدر خيرا من‌ الف‌ شهر. شب‌ قدر بهتر از هزار ماه‌ است‌. تنزل‌ الملائكة‌ و الروح‌. نازل‌ ميشود ملائكه‌ و روح‌ در آن‌ شب‌ و تقديرات‌ مردم‌ را براي‌ مردم‌ قرار ميده‌. سلام‌ هي‌ حتي‌ مطلع‌ الفجر. تا طلوع‌ فجر هم‌ سلام‌ است‌ و رحمت‌ است‌ و مهرباني‌ است‌ از طرف‌ خدا كه‌ نمي‌خوام‌ خيلي‌ دربارة‌ سورة‌ قدر دربارة‌ شب‌ قدر صحبت‌ كنم‌ و در شبهاي‌ ماه‌ مبارك‌ رمضان‌ مفصل‌ عرايضي‌ عرض‌ كرده‌ام‌.

 امشب‌ دربارة‌ يك‌ مطلبي‌ كه‌ خيلي‌ اهميت‌ داره‌ و از خدا مي‌خوام‌ كه‌ اين‌ مطلب‌ پر اهميت‌ پرمعناي‌ علمي‌ را بتوانم‌ با يك‌ بيان‌ ساده‌اي‌ كه‌ همه‌ بفهميم‌، اين‌ معنا را عرض‌ كنم‌. از احاديث‌ و روايت‌ استفاده‌ ميشه‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا ليلة‌ قدره‌. اين‌ در باطن‌ قرآن‌. حالا چرا اسم‌ فاطمة‌ زهرا را ليلة‌ قدر گذاشتند؟ باز يك‌ مطلب‌ ديگري‌ اشاره‌ كنم‌ مقدمتا. همانطوري‌ كه‌ هفتة‌ گذشته‌ عرض‌ كردم‌، هر چيزي‌ در اين‌ عالم‌ يك‌ ملكي‌ داره‌ يك‌ ملكوتي‌. ملك‌ اين‌ عالم‌ همين‌ ظواهري‌ است‌ كه‌ مي‌بينيم‌ و مي‌شنويم‌ و احساس‌ مي‌كنيم‌. ملكوت‌ اين‌ عالم‌ آن‌ چيزهايي‌ است‌ كه‌ با اين‌ حواس‌ ظاهري‌ آنها را احساس‌ نمي‌كنيم‌. با حواس‌ باطني‌ بايد، با چشم‌ دل‌، با گوش‌ دل‌، با احساسات‌ عقل‌ و با درك‌ عقل‌ و بلكه‌ با عشق‌ و محبت‌ بايد آنهارا احساس‌ كنيم‌. يعني‌ اين‌ پوسته‌ را از خودمون‌ بكنيم‌، اين‌ لباس‌ تن‌ را از خودمون‌ درآوريم‌ و بعد حقايق‌ را درك‌ كنيم‌. كه‌ انسان‌ بعد از مرگ‌ تقريبا حقايق‌ را احساس‌ ميكنه‌. اينكه‌ از همان‌ لحظة‌ سكرات‌ موت‌ و حالات‌ احتضار، انسان‌ كم‌كم‌ ملائكه‌ را مي‌بينه‌، عزرائيل‌ اگر تشريف‌ بياورد او را مشاهده‌ ميكنه‌، و الا ملك‌ الموت‌ را مي‌بينه‌. ملائكة‌ بشارت‌ دهنده‌ را مي‌بينه‌، ماوراء آنچه‌ كه‌ در عالم‌ ظاهر هست‌، آنها را مشاهده‌ ميكنه‌ و بعضي‌ هستند كه‌ طبق‌ اين‌ روايت‌ كه‌ موتوا قبل‌ ان‌ تموتوا، قبل‌ از اينكه‌ بميريد، بميرانيد خودتون‌ را از طريقت‌ تن‌، آنها قدم‌ در ملكوت‌ عالم‌ مي‌گذارند و حقايق‌ را در همين‌ عالم‌ كه‌ هستند درك‌ مي‌كنند.

 جسته‌ و گريخته‌ براي‌ خيلي‌ از شماها اتفاق‌ افتاده‌ كه‌ يك‌ مشاهداتي‌، يك‌ مكاشفاتي‌، يك‌ مسائلي‌ را حالا از قبيل‌ ديدن‌ انواري‌ باشد، يا مثلا يك‌ مسئلة‌ معجزه‌اي‌، كرامتي‌، مسائلي‌ از اين‌ قبيل‌ باشد بالاخره‌ كم‌ كسي‌ هست‌ مخصوصا توي‌ مجلس‌ ما كه‌ بعضي‌ از حقايق‌ را خلاصه‌ غير از آنچه‌ كه‌ همه‌ مي‌بينند، نديده‌ باشد. اينها جسته‌ گريخته‌ است‌. يعني‌ گاهگاهي‌ مثل‌ انسان‌ در يك‌ جاي‌ تاريكي‌ قرار گرفته‌، گاهي‌ يك‌ درزي‌ از در، يك‌ نوري‌ به‌ داخل‌ مي‌تابه‌. انسان‌ مي‌فهمه‌ يك‌ چيزي‌ پشت‌ اين‌ در هست‌. انسان‌ احساس‌ ميكنه‌، اين‌ گاهگاه‌ اگر در يك‌ اطاق‌ تاريكي‌ انسان‌ بود، پشت‌ در و پشت‌ ديوار چراغ‌ پر نوري‌ روشن‌ بود از درز در گاهي‌ يك‌ نوري‌ به‌ داخل‌ ميتابه‌. انسان‌ يقين‌ ميكنه‌ پشت‌ اين‌ ديوار يك‌ خبري‌ هست‌، يك‌ نوري‌ هست‌، يك‌ باصطلاح‌ چيزهايي‌ كه‌ در اين‌ اطاق‌ نيست‌، وجود داره‌. شماها كه‌ گاهگاهي‌ يك‌ چيزهايي‌ را متوجه‌ شديد حالا بعضيتون‌ هم‌ ممكنه‌ هميشه‌ متوجه‌ باشيد، بالاخره‌ يك‌ سوراخي‌ كرده‌ باشيد يك‌ دريچه‌اي‌ از حقايق‌ به‌ سوي‌ قلبتون‌ باز كرده‌ باشيد اما به‌ طور كلي‌ گاهگاهي‌ يك‌ شعاعي‌ از درز در به‌ داخل‌ اطاق‌ تاريك‌ كه‌ قلب‌ ما باصطلاح‌ نور انداخته‌. همين‌ دليل‌ بر اين‌ است‌ كه‌ يك‌ مسائلي‌، يك‌ ملكوتي‌ عالم‌ ملك‌ دارد. همينطور قرآن‌ هم‌ ملكي‌ دارد و ملكوتي‌. ملكش‌ همين‌ ظواهر آيات‌ قرآنه‌ و ملكوتش‌ باطن‌ قرآنه‌. ملك‌ سورة‌ قدر همين‌ شب‌ قدره‌ با همة‌ آن‌ عظمتش‌ كه‌ باز همون‌ شب‌ قدر هم‌ يك‌ تفسيري‌ دارد كه‌ اگر كسي‌ به‌ همين‌ تفسير و همين‌ ظاهر قرآن‌ معتقد باشد، به‌ خيلي‌ از مسائل‌ اعتقاد پيدا مي‌كند. كه‌ عرض‌ كردم‌ نمي‌خوام‌ دربارة‌ اين‌ موضوع‌ زياد حرف‌ بزنم‌. اما ملكوت‌ قدر، ليلة‌ قدر فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليهاست‌ در تفسير و تأويل‌ اين‌ گفته‌ شده‌. حالا ما اگر اين‌ كلمه‌ را برداريم‌ و بجاش‌ فاطمة‌ زهرا بگذاريم‌. بگيم‌ انا انزلناه‌ في‌ قلب‌ فاطمة‌ زهرا. و شما چه‌ مي‌دونيد كه‌ فاطمة‌ زهرا كيه‌؟ المجهولة‌ قدرا. قدر فاطمة‌ زهرا مجهوله‌. و ما ادراك‌ ما ليلة‌ القدر. اين‌ فاطمة‌ زهرا بهتر از هزار مرد، نه‌ هر مردي‌، از انبياء بزرگ‌، شما وقتي‌ ميگن‌ ليلة‌ القدر خير من‌ الف‌ شهر، هر شب‌، شب‌ خوشي‌ باشه‌، شب‌ ناخوشي‌ باشه‌. طبعا شبهاي‌ خوب‌ را. شما اگر در شبهايي‌ هزار شب‌ عبادت‌ كنيد تا صبح‌، باز شب‌ قدر بهتر از آن‌ هزار شب‌ عبادت‌ شماست‌. هزار نفر مثل‌ حضرت‌ ابراهيم‌ خليل‌، مثل‌ حضرت‌ موسي‌، مثل‌ حضرت‌ عيسي‌، اينها را بياريد، اينهايي‌ كه‌ باز در يك‌ بحثي‌ چند روز قبل‌، كي‌ بود نمي‌دونم‌، مي‌دونم‌ تازه‌ گفتم‌، بعله‌ هفتة‌ گذشته‌ بود شب‌ جمعه‌ كه‌ گفتم‌ چرا حضرت‌ موسي‌ را چهل‌ شب‌ خدا ميگه‌ دعوتش‌ كردم‌. اربعين‌ ليله‌. چهل‌ شب‌. چرا نمي‌فرمايد چهل‌ روز. شب‌ و روز بوده‌، چرا روزش‌ را به‌ حساب‌ نمي‌آره‌. براي‌ اينكه‌ شب‌ مال‌ عبادته‌، شب‌ مال‌ خداست‌، شب‌ مال‌ انس‌ با پروردگاره‌. شب‌ مال‌ عبادت‌ بي‌ دغدغه‌ و بي‌ حواس‌ پرتيه‌. لذا شب‌ قدر، روز قدر نگفتند، شب‌ قدر. شب‌ قدر عبادتش‌ بهتر از هزار شبه‌. فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها و روحي‌ فداها، ايشان‌ از هزار مردي‌ كه‌ سرتاپا بندة‌ خداست‌، از مردهايي‌ كه‌ در عالم‌ بي‌ نظير بودند، مانند حضرت‌ ابراهيم‌ خليل‌. ابراهيم‌ عليه‌ السلام‌ بعد از چهارده‌ معصوم‌ ما و چند نفر هم‌ از افراد مثل‌ حضرت‌ ابو الفضل‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌، از اينها كه‌ بگذريم‌، بي‌ نظير بوده‌. باصطلاح‌ نمونه‌ بوده‌، مرد فوق‌ العاده‌اي‌ بوده‌، كم‌ نظيره‌. شما حتي‌ اگر مقايسه‌ بخواهيد بكنيد پيغمبراي‌ اولوالعزم‌ را فضلنا بعض‌ النبيين‌ علي‌ البعض‌. بعضي‌ از پيغمبران‌، بعضي‌ بر بعضي‌ فضيلت‌ داشتند. حضرت‌ نوح‌ را شما مقايسه‌ كنيد، آنهم‌ پيغمبر اولوالعزمه‌ و حضرت‌ ابراهيم‌. حضرت‌ نوح‌ آن‌ بچة‌ فاسدش‌ داره‌ غرق‌ ميشه‌، مي‌بينيد دلش‌ تكان‌ ميخوره‌. اما حضرت‌ ابراهيم‌ پسر نازنين‌ پيغمبرش‌ كه‌ به‌ تمام‌ معنا وارسته‌ است‌، خدا بهش‌ آنهم‌ در خواب‌ بهش‌ ميگه‌ برو بكشش‌. ميگه‌ چشم‌. هيچ‌ قلبش‌ تكان‌ نميخوره‌. ببينيد بعضي‌ها بر بعضي‌ فضيلت‌ دارند. مثل‌ حضرت‌ ابراهيم‌. هزار تا حساب‌ كنيد. نه‌ اينكه‌ خوب‌ شما ميگيد هزارتا مثل‌ حضرت‌ ابراهيم‌ باز يك‌ حضرت‌ ابراهيم‌ ميشه‌. چون‌ اينها اگر در يك‌ صف‌ باشند، در يك‌ رديف‌ باشند، هزار تا حضرت‌ ابراهيم‌ يك‌ حضرت‌ ابراهيمه‌. مي‌فهميد چي‌ ميگم‌؟ يعني‌ از نظر باصطلاح‌، نه‌، يعني‌ حضرت‌ ابراهيم‌ را هزار برابر فضيلتش‌ را بكنيد، فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها برتره‌. حالا برتريش‌ هم‌ چقدر باشه‌ خدا ميدونه‌. و ما او را نازلش‌ كرديم‌. همين‌ قرآن‌ البته‌ اگر گفتيم‌ قرآن‌ انا انزلناه‌، بايد بگيم‌ ملكوت‌ قرآن‌ را، حقايق‌ قرآن‌ را، بر قلب‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها ما نازل‌ كرديم‌. تمام‌ علوم‌ قرآن‌ را. تمام‌ علوم‌ قرآن‌ را. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ وارد خانه‌ ميشه‌. فاطمة‌ زهرا ميفرمايد كه‌ مي‌خواي‌ از آنچه‌ كه‌ بوده‌ و هست‌ و خواهد بود بهت‌ خبر بدم‌؟ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عقب‌ عقب‌ ميرود خدمت‌ پيغمبر اكرم‌. يا رسول‌ الله‌ فاطمة‌ زهرا اينطور كلمه‌اي‌ را فرمود. فاطمه‌ سلام‌ الله‌ عليها اين‌ جملات‌ را بيان‌ كرد. نه‌ اينكه‌ فكر كنيد علي‌ بن‌ ابيطالب‌ تعجب‌ بكنه‌. نه‌. براي‌ اينكه‌ به‌ ما برسه‌ و ما توجه‌ بكنيم‌. پيغمبر اكرم‌ فرمود فاطمه‌ از منه‌، من‌ از فاطمه‌ هستم‌. فاطمة‌ مني‌ من‌ آذاها فقد آذاني‌ و من‌ آذاني‌ فقد آذ الله‌. فاطمه‌ از من‌ است‌ و من‌ از فاطمه‌ هستم‌. كسي‌ كه‌ فاطمه‌ را اذيت‌ كند مرا اذيت‌ كرده‌ و كسي‌ كه‌ مرا اذيت‌ كنه‌ خدا را اذيت‌ كرده‌. ما فكر مي‌كنيم‌ كه‌ خوب‌ پيغمبر دخترش‌ بوده‌، دوستش‌ داشته‌. بايد اين‌ جملات‌ را بگه‌. همانطوري‌ كه‌ ماها هم‌ غالبا همين‌ افكار را داريم‌. هر كسي‌ فكر خودش‌ را روي‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ پياده‌ ميكنه‌. گفتند به‌ قول‌ معروف‌ شعر مي‌خونند يقين‌ دارم‌ كه‌ در دل‌ آرزويي‌ بجز دامادي‌ اكبر نداري‌. خدا انشاء الله‌ دهن‌ اينها را بشكنه‌. حضرت‌ سيدالشهدا هيچ‌ آرزويي‌ توي‌ دلش‌ نبود جز اينكه‌ علي‌ اكبرش‌ را داماد كنه‌. اينقدر فكر پست‌. اين‌ بابا لابد خودش‌ پسرش‌ را وسيله‌ نداشته‌ كه‌ داماد كنه‌ آرزو، تنها آرزوش‌ اين‌ بوده‌ كه‌ پسرش‌ را داماد بكنه‌. بعد اين‌ حرفها را به‌ شعر كشيده‌ دربارة‌ امام‌ حسين‌. حضرت‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ آرزوش‌ خداست‌. خواسته‌اش‌ اين‌ است‌ كه‌ همة‌ مردم‌ خداشناس‌ بشوند. خدا را به‌ آن‌ درجه‌ معتقد باشند كه‌ حضرت‌ ابراهيم‌ معتقد بود. كه‌ حضرت‌ ابراهيم‌ وقتي‌ كه‌ به‌ كمال‌ رسيد و به‌ جائي‌ رسيد كه‌ وقتي‌ مي‌خوان‌ توي‌ آتش‌ بيندازنش‌ جبرئيل‌ مي‌آد بهش‌ ميگه‌ به‌ من‌ كاري‌ داري‌؟ ميگه‌ به‌ تو نه‌. ببينيد توحيد به‌ كجا انسان‌ را ميرسانه‌. تازه‌ ابراهيم‌ عليه‌ السلام‌ ايشان‌ شيعة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ شدند. و ان‌ لشيعته‌ من‌ ابراهيم‌ اذ جاء ربه‌ بقلب‌ سليم‌. وقتي‌ كه‌ قلبش‌ سالم‌ شد از همة‌ عوارض‌ روحي‌ تزكيه‌ شد، آنجا از شيعيان‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ خدا قرارش‌ داد. سيد الشهدا مي‌خواد تمام‌ افراد روي‌ كرة‌ زمين‌، حضرت‌ ابراهيم‌ باشند. اين‌ آرزو را در دل‌ داره‌. آرزوي‌ دامادي‌ علي‌ اكبر را داره‌! همين‌. آنهم‌ يقين‌ داره‌ اين‌ آقا كه‌ هيچ‌ آرزويي‌ نداره‌ جز داماد شدن‌ علي‌ اكبر. شما ببينيد. وقتي‌ انسان‌ معرفتش‌ تنزل‌ ميكنه‌ به‌ كجا ميرسه‌.

 ماها چه‌ ميدانيم‌ فاطمة‌ زهرا كيه‌. پيغمبر اكرم‌ فرزندان‌ ديگر هم‌ داشته‌. فرزند خير. غالب‌ ماها روي‌ جنبه‌هاي‌ مختلف‌ زنهامون‌ را مخصوصا اگر زن‌ موافقي‌ هم‌ باشه‌ از فرزند بيشتر گاهي‌ دوست‌ داريم‌. در مقابل‌ هيچ‌ فردي‌ حتي‌ در مقابل‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ پيغمبر اينجور خضوع‌ و تواضع‌ و اينطور اظهار محبت‌ نكرد. اين‌ شب‌ قدره‌. چرا شب‌ گفتند؟ اين‌ را هم‌ عرض‌ مي‌كردم‌. براي‌ اينكه‌ فاطمة‌ زهرا تمام‌ عمرش‌ مشغول‌ عبادت‌ بود. بندة‌ خداست‌. بندة‌ خالص‌ خداست‌. شما يقين‌ بدانيد و اگر غير از اين‌ معتقد باشيد، من‌ معتقدم‌ كه‌ تشيعتون‌ و اسلاميتتون‌ خدشه‌داره‌. يقين‌ بدونيد كه‌ فاطمه‌ سلام‌ الله‌ عليها پشت‌ در كه‌ مي‌آد امر الهي‌، توقف‌ كه‌ ميكنه‌ امر الهي‌، انشاء الله‌ اگر يك‌ فرصتي‌ شد براتون‌ عرض‌ مي‌كنم‌. بندة‌ خداست‌. از زماني‌ كه‌ خدا او را خلق‌ كرده‌ كه‌ با نور پيغمبر اكرم‌ روح‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها خلق‌ شده‌ و اينها در عرش‌ ارواحشون‌ خلقكم‌ الله‌ انوارا و جعلكم‌ بعرشه‌ محدقين‌ حتي‌ من‌ علينا. خداي‌ تعالي‌ ارواح‌ اينها را در عرش‌ در اطراف‌ عرش‌ خودش‌ قرار داده‌ و اول‌ چيزي‌ بوده‌ است‌ كه‌ خلقشون‌ كرده‌ و فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها با نور پيغمبر خلق‌ شده‌ و با او بوده‌. از همان‌ لحظه‌ بندة‌ خدا بوده‌ است‌ تا ابد. اين‌ شيخ‌ سليمان‌ حنفي‌ يك‌ كتابي‌ داره‌، سني‌ حنفي‌ است‌ بنام‌ ينابيع‌ الموده‌. اين‌ فصل‌ اول‌ كتابش‌ بوسيلة‌ روايات‌ اثبات‌ ميكنه‌ كه‌ اول‌ مخلوق‌ خدا نور پيغمبر و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و خمسة‌ طيبه‌ بوده‌ است‌. سنيه‌ها. استدلالي‌ كه‌ ميكنه‌ از قرآن‌ اين‌ آيه‌ است‌ قل‌ ان‌ كان‌ لله‌ ولد ان‌ الله‌ اول‌ العابدين‌. بگو اي‌ پيغمبر اگر خدا فرزندي‌ مي‌داشت‌ من‌ اول‌ عابدم‌. خوب‌ اين‌ استدلال‌ يعني‌ چي‌؟ ايشان‌ در وصف‌ اين‌ آيه‌ و تفسير اين‌ آيه‌، اين‌ مرد سني‌ مي‌گويد كه‌ اگر كسي‌ اول‌ عابد بود، اول‌ مخلوق‌ هم‌ هست‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ هر موجودي‌ را كه‌ خداي‌ تعالي‌ خلق‌ كرده‌، تكوينا بندة‌ خدا بوده‌. هر موجودي‌ كه‌ خدا خلقش‌ كرده‌. الان‌ اين‌ آسمان‌، زمين‌، اينها تكوينا تحت‌ فرمان‌ الهي‌ هستند و بندة‌ خدا هستند. پس‌ اول‌ عابد اول‌ مخلوقه‌ و اول‌ مخلوق‌ فاطمة‌ زهرا هم‌ يك‌ بخشي‌ از آن‌ اول‌ مخلوقه‌ پس‌ هميشه‌ بندة‌ خدا بوده‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها و هميشه‌ معصوم‌ بوده‌. آية‌ تطهير كه‌ در كتب‌ شيعه‌ و سني‌ همه‌ متفقند كه‌ براي‌ اين‌ پنج‌ نور مقدس‌ نازل‌ شده‌، اين‌ تطهير را تطهير تكويني‌ اراده‌ را ارادة‌ تكويني‌، مفسرين‌ مي‌دانند. مي‌گويند كه‌ خداي‌ تعالي‌ رجس‌ و پليدي‌ را از خاندان‌ عصمت‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ دفع‌ كرده‌ نه‌ اينكه‌ رفع‌ بكنه‌. يك‌ فردي‌ سالم‌ است‌ ممكن‌ است‌ بر او رجس‌ و پليدي‌ وارد بشه‌ اين‌ يك‌ فردي‌ مي‌آد دفع‌ ميكنه‌. يعني‌ نميگذاره‌ وارد بشه‌. و گاهي‌ وارد ميشه‌ مرض‌ مثلا يك‌ ميكروبي‌ وارد بدن‌ ميشه‌. با يك‌ داروهايي‌ رفعش‌ مي‌كنند. انما يريد الله‌ ليتطهر عنكم‌ الرجس‌ اهل‌ البيت‌ و يطهركم‌ تطهيرا. اين‌ نه‌ اينكه‌ رجس‌ و پليدي‌ آمده‌ و بعد خدا رفع‌ كرده‌. نه‌. رجس‌ و پليدي‌ چون‌ مخلوق‌ هم‌ ممكن‌ است‌ بر اينها وارد بشه‌، خدا از قبل‌ از خلقت‌ و بعد از خلقت‌ از اينها دفع‌ كرده‌. بنابراين‌ بندة‌ خدا هستند و هزاراها به‌ اعتقاد من‌ هزارها مثل‌ حضرت‌ ابراهيم‌، اينها مقامشون‌، بالا بره‌، به‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها نميرسند. ليلة‌ القدر خير من‌ الف‌ شهر. بلكه‌ هزار ماه‌ هر ماهي‌ سي‌ شب‌ داره‌، من‌ هزار شب‌ كه‌ گفتم‌ اشتباه‌ كردم‌. هزار ماه‌. هر ماهي‌ سي‌ شب‌، سي‌ هزار تقريبا بلكه‌ بيشتر، چون‌ دوازده‌ ماهه‌. از اين‌ تعداد بالاتره‌. بالاتره‌ همينقدر فرموده‌ است‌ بالاتره‌ هر چي‌ شما بخوايد بگيد. از يكصد و بيست‌ و چهار هزار پيغمبر فاطمة‌ زهرا بالاتره‌. البته‌ غير از پيغمبر اكرم‌ و معصومين‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌.

 و من‌ يك‌ جمله‌اي‌ را مكرر گفتم‌. حتي‌ در شب‌ وفات‌ فاطمة‌ زهرا در همين‌ دهة‌ قبلي‌ عرض‌ كردم‌ كه‌ ما گاهگاهي‌ مي‌دونيم‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ هم‌ به‌ فاطمة‌ زهرا، حالا تعبير پناه‌ آوردن‌ شايد غلط‌ باشه‌، ولي‌ براي‌ بعضي‌ از امور حالا يك‌ جوري‌ مي‌خوام‌ اين‌ كلمه‌ را ادا كنم‌ كه‌ ولو اينها با خودشون‌ اين‌ حرفها را ندارند، ولي‌ ما بايد رعايت‌ كنيم‌. اين‌ جمله‌، اين‌ معنا در حديث‌ كساء هست‌ كه‌ حديث‌ كساء از احاديث‌ صحيحه‌ هست‌ بنظر من‌ و وقتي‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ در بدن‌ خودش‌ از نظر ظاهري‌ و ملكي‌ ضعفي‌ احساس‌ ميكنه‌، پناهنده‌ به‌ فاطمة‌ زهرا ميشه‌. اني‌ لاجد في‌ بدني‌ ضعفا. فاطمة‌ زهرا نميگه‌ يا رسول‌ الله‌ من‌ آخه‌. اني‌ اعيذك‌ بالله‌ من‌ الضعف‌. من‌ تو را فورا اي‌ پدر به‌ خدا مي‌سپارمت‌. پناهت‌ ميدم‌ به‌ خدا از ضعف‌. خيلي‌ عجيبه‌. اين‌ كلام‌ به‌ نظر من‌ فوق‌ العاده‌ است‌. بهترين‌ فضائل‌ فاطمة‌ زهرا هست‌. بعد كه‌ عينا يك‌ طبيب‌ مي‌آد كساي‌ يماني‌ را روي‌ رسول‌ اكرم‌ ميكشه‌، ميگه‌ و ان‌ سرت‌ وجه‌ اليه‌ فاذا وجهه‌ يتلألأ، شخصي‌ كه‌ در حال‌ ضعفه‌، يك‌ دفعه‌ صورت‌ مثل‌ ماه‌ شب‌ چهارده‌ ميشه‌، تلألؤ ميكنه‌. اصلا ديگه‌ از آن‌ لحظه‌ ضعف‌ در پيغمبر خبري‌ نيست‌. حالي‌ پيدا ميكنه‌. نشاطي‌ پيدا ميكنه‌. امام‌ حسن‌ مي‌آد، امام‌ حسين‌ مي‌آد، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ مي‌آد، فاطمة‌ زهرا مي‌آد، اينها را همه‌ را توي‌ بغل‌ مي‌گيره‌. آخه‌ اينها با ضعف‌ منافات‌ داره‌ها. با يك‌ مرد مسني‌ كه‌ در ميان‌ جمعيت‌ زحمت‌ كشيده‌، با مردم‌ حرف‌ زده‌، اذيتش‌ كردند از نظر بعد ملكي‌ باصطلاح‌، بدني‌ ضعف‌ در وجودش‌ پيدا شده‌، آمده‌ استراحت‌ كنه‌. حالا بياد اينها را توي‌ بغل‌ بگيره‌، با اينها گرم‌ باشه‌، آن‌ آيات‌ نازل‌ بشه‌، اون‌ مسائل‌ كه‌ اصلا مي‌بينيد پرده‌ به‌ كلي‌ عوض‌ شده‌. و جملة‌ فاطمة‌ زهرا مطلب‌ را خوب‌ روشن‌ ميكنه‌ كه‌ فسرت‌ انظر اليه‌ و اذا وجهه‌. اذا داره‌. اين‌ كلمة‌ اذا را اهل‌ ادب‌ مي‌دونند كه‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ دفعتا اينجوري‌ شد. يعني‌ با حالا آمدن‌ توي‌ خانة‌ فاطمة‌ زهرا. با اين‌ كساي‌ يماني‌ را كشيدن‌ روي‌ بدن‌ پيغمبر. وجهه‌ يتلألأ كأنه‌ البدر في‌ ليلة‌ كماله‌ و تمامه‌ و كماله‌. در آن‌ شبي‌ كه‌ تمام‌ است‌ و كمال‌. مثل‌ شب‌ چهارده‌ ديگه‌. به‌ تعبير فارسي‌ خودمون‌ مثل‌ شب‌ چهارده‌ صورتش‌ مي‌درخشيد. اينهاست‌.

 فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها را يك‌ خانم‌ عليلة‌ در يك‌ سطح‌ بسيار پائين‌ متأسفانه‌ توضيح‌ داده‌ ميشه‌ و معرفي‌ ميشه‌. كه‌ من‌ يك‌ وقتي‌ با يكي‌ از علماي‌ اهل‌ سنت‌ بحث‌ مي‌كردم‌ دربارة‌ فاطمة‌ زهرا. ايشان‌ به‌ من‌ گفت‌ ايشان‌ يك‌ خانم‌ خيلي‌ احساساتي‌ بود. به‌ همين‌ تعبير. با علي‌ بن‌ ابيطالب‌ اختلاف‌ پيدا ميكرد. مگر شما نميگيد علي‌ بن‌ ابيطالب‌ معصومه‌. پيغمبر مي‌آمد اختلافشون‌ را حل‌ مي‌كرد. كسي‌ كه‌ با علي‌ اختلاف‌ پيدا كنه‌ معلومه‌ با ابابكر و عمر هم‌ اختلاف‌ پيدا ميكنه‌. حواستون‌ جمع‌ باشه‌ اين‌ رواياتي‌ كه‌ در بعضي‌ از كتب‌ هست‌ و براتون‌ مي‌خونند، اينها توهين‌ به‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها، اصلي‌ كه‌ ما داريم‌ دو تا معصوم‌ محاله‌ با هم‌ در كوچكترين‌ چيز اختلاف‌ داشته‌ باشند، در كوچكترين‌ چيزي‌. اصلا يكي‌ هستند. لا ينطق‌ عن‌ الهوي‌. پيغمبر اينطوره‌، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هم‌ همينطوره‌، فاطمة‌ زهرا هم‌ همينطوره‌. معنا نداره‌. اينهم‌ معصوم‌ اونهم‌ معصوم‌ ولي‌ با هم‌ اختلاف‌ دارند. اصلا دو تا مرجع‌ تقليد. مرجع‌ تقليد خوب‌ يكيشون‌ اشتباه‌ كرده‌. ميشه‌ بگيم‌ يكي‌ از اين‌ دو تا معصوم‌ اشتباه‌ كرده‌؟ اگر گفتيم‌ يكيشون‌ اشتباه‌ كرده‌، يكيشون‌ حتما معصوم‌ نيست‌ به‌ اون‌ معنايي‌ كه‌ ما معتقديم‌. گفتم‌ من‌ به‌ اون‌ عالم‌ سني‌ هيچ‌ كجا فاطمة‌ زهرا با علي‌ بن‌ ابيطالب‌ اختلاف‌ نداشت‌. هيچ‌. و خوشبختانه‌ نتونست‌ براي‌ ما از كتب‌ خودمون‌ روايتي‌ بياره‌ و گفتم‌ بهش‌ كه‌ اين‌ رواياتي‌ هم‌ كه‌ در كتب‌ ما هست‌، اينها مجعولاتي‌ هست‌ كه‌ دشمنان‌ وارد كردند در كتابها. يك‌ زن‌ متقي‌ ميشه‌، اهل‌ تقوي‌ ميشه‌، با مرد باصطلاح‌ بي‌ تقواش‌ يك‌ جوري‌ زندگي‌ ميكند كه‌ او را راضي‌ نگه‌ ميداره‌. چطور ميشه‌ كه‌ فاطمة‌ زهراي‌ معصومه‌، آنهم‌ ليلة‌ القدر، با علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ معصوم‌ اختلاف‌ داشته‌ باشه‌؟ تنزل‌ الملائكة‌ و الروح‌. شما ميگيد كه‌ ملائكه‌ فقط‌ بر پيغمبر نازل‌ ميشوند. نه‌. ان‌ الملائكه‌ خدامنا و لخدام‌ محبينا. ملائكه‌ خدمتگزاران‌ ما هستند. ما سابق‌ فكر مي‌كردم‌، يعني‌ روايت‌ را خودم‌ نديده‌ بودم‌ و خدام‌ شيعتنا مثلا هست‌. خوب‌ شيعيان‌ يك‌ عدة‌ خاصي‌ هستند كه‌ بايد صددرصد پايشون‌ را بگذارند جاي‌ پاي‌ پيغمبر و علي‌ بن‌ ابيطالب‌. نه‌ خدام‌ محبينا. آقا خدمتگزار محبين‌ ما هستند. فاطمة‌ زهرا جبرئيل‌ افتخار ميكنه‌ كه‌ بهش‌ اجازه‌ دادند بياد در كسا كنار اينها باشه‌. بازهم‌ به‌ حساب‌ نمي‌آورنش‌. وقتي‌ كه‌ دربارة‌ خمسة‌ طيبه‌ حرف‌ به‌ ميان‌ مي‌آد، جبرئيل‌ توي‌ اين‌ پنج‌ نفر نيست‌. جبرئيل‌ با آن‌ عظمتي‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ او را برادر خودش‌ ميدونه‌، واسطة‌ وحيه‌. در ميان‌ ملائكه‌ بالاتر از جبرئيل‌ ملكي‌ نيست‌ و در ميان‌ بشر بالاتر از پيغمبر اكرم‌ انساني‌ نيست‌. و اينطوريه‌ جبرئيل‌. در عين‌ حال‌ ايشان‌ خدمتگزار فاطمة‌ زهراست‌. يعني‌ حضرت‌ امير صلواة‌ الله‌ عليه‌ وارد شد. ديدند كه‌ اين‌ دستاسي‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا مي‌خواد بچرخونه‌، خودش‌ داره‌ مي‌چرخه‌. بعد حالا بصورت‌ ظاهر در بعد باصطلاح‌ همين‌ ملكي‌، خوب‌ ديده‌ نميشه‌ جبرئيل‌. پيغمبر اكرم‌ فرمود جبرئيل‌ مي‌آد كمك‌ فاطمة‌ زهرا.

 فاطمة‌ سلام‌ الله‌ عليها آمد خدمت‌ رسول‌ الله‌ عرض‌ كرد يا رسول‌ الله‌ من‌ يك‌ كمك‌، يك‌ فردي‌ كه‌ بياد بهم‌ كمك‌ كنه‌ در، خوب‌ شما حساب‌ كنيد در همين‌ بعد بشري‌، يك‌ خانمي‌ كه‌ چهارتا فرزند داره‌، چهار تا بچة‌ كوچك‌، چون‌ بي‌ بي‌ فاطمة‌ زهرا هيجده‌ ساله‌ بود كه‌ شهيده‌ شد و در سن‌ هيجده‌ سالگي‌ چهار تا فرزند داره‌. زينب‌ و ام‌ كلثوم‌ و امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌. تازه‌ اين‌ مطالب‌ هم‌ باز گفته‌ شده‌ بخاطر اينكه‌ براي‌ ما درسي‌ باشه‌. حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ به‌ او همين‌ تسبيح‌ حضرت‌ زهرا را تعليم‌ داد. بعد از هر نماز سي‌ و چهار مرتبه‌ بگو الله‌ اكبر سي‌ و سه‌ مرتبه‌ بگو الحمد لله‌ سي‌ و سه‌ مرتبه‌ هم‌ بگو سبحان‌ الله‌. يعني‌ اگر مي‌خواهيد نيرو پيدا كنيد در كارهاي‌ معمولي‌ روزمره‌اتون‌، با ذكر پروردگار، با تكبير، با حمد و با تسبيح‌ اين‌ برنامه‌ را پياده‌ كنيد و داشته‌ باشيد. ملائكه‌ بر فاطمة‌ زهرا و در آن‌ ليلة‌ قدر نازل‌ مي‌شوند. صحيفة‌ فاطمة‌ زهرا نزد ائمه‌ است‌. حالا بحث‌ مفصلي‌ داره‌ كه‌ علوم‌ اولين‌ و آخرين‌ در آن‌ صحيفه‌ هست‌. و روح‌ بر ايشان‌ نازل‌ ميشه‌. تا آخر آيه‌. تا طلوع‌ فجر. تا آخر عمرش‌.

 حالا اينجا خيلي‌ حرف‌ هست‌. خدا ميدونه‌ خيلي‌ از حرفها را نمي‌تونم‌، يعني‌ خوب‌ شايد هضمش‌ مشكل‌ باشه‌ و مي‌خوايم‌ از اين‌ مجلس‌ امشب‌ بهره‌اي‌ برداريم‌. دلم‌ مي‌خواد در يك‌ سطح‌ خيلي‌ بالايي‌ ما فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها را بشناسيم‌. روز قيامت‌ وقتي‌ وارد محشر ميشود منادي‌ ندا ميكند چشمها را بپوشانيد، حتي‌ تجوز فاطمه‌ بنت‌ محمد صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌ (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) چشمها رامي‌ بندند. يك‌ نفر از ظاهرا امام‌ صادق‌ چون‌ بعيد العهدند. سؤال‌ ميكنه‌ سادات‌ هم‌ آن‌ روز چشمهايشون‌ را مي‌بندند؟ اين‌ طرف‌ خيال‌ ميكنه‌ بخاطر اينكه‌ فاطمة‌ زهرا نامحرمه‌. امام‌ صادق‌ مي‌فرمايد يك‌ مقامي‌ فاطمه‌ در روز قيامت‌ دارد كه‌ هيچ‌ چشمي‌ نمي‌تونه‌ ببينه‌. آنقدر با عظمت‌ وارد صحراي‌ محشر ميشه‌ كه‌ چشمها نمي‌تونند اين‌ مقام‌ را ببينند. مي‌خواد وارد بهشت‌ بشه‌ كه‌ ظاهرا اول‌ كسي‌ است‌ فاطمة‌ زهرا كه‌ مي‌خواد وارد بهشت‌ بشه‌. عرض‌ ميكند كه‌ پروردگارا در دنيا كه‌ كسي‌ قدر من‌ را ندانست‌. شب‌ قدر را نمي‌شناسند كه‌ چه‌ هست‌؟ كجا هست‌؟ عجيبه‌ها. عجيب‌ تطبيق‌ ميكنه‌ اين‌ ليلة‌ قدر با فاطمة‌ زهرا. شما ببينيد قبر فاطمة‌ زهرا مخفيه‌. شب‌ قدر هم‌ توي‌ شبها مخفيه‌. تاريخ‌ وفات‌ فاطمة‌ زهرا مخفيه‌. حتي‌ نگفتند چندم‌ ماهه‌، هفتاد و پنج‌ روز، چهل‌ و پنج‌ روز، نود و پنج‌ روز از زمان‌ رحلت‌ پيغمر كه‌ گذشت‌. خوب‌ ماه‌ها گاهي‌ سلخ‌ داره‌، گاهي‌ سلخ‌ نداره‌. عقب‌ جلو ميشه‌، اينجور تاريخ‌ براي‌ هيچ‌ فردي‌، هيچ‌ كسي‌ تعيين‌ نكردند. آنهم‌ با ماههاي‌ قمري‌. چون‌ ماههاي‌ شمسي‌ غير قابل‌ كم‌ و زياد شدنه‌ جز ماه‌ اسفند كه‌ گاهي‌ كم‌ و زياد ميشه‌ يك‌ روزي‌ كم‌ و زياد ميشه‌. ولي‌ در ماههاي‌ ديگه‌ نه‌ اينطور نيست‌. ميشه‌ اونجا اينطور تعيين‌ كرد. ولي‌ در ماههاي‌ قمري‌ نميشه‌ تعيين‌ كرد. ولي‌ چه‌ كنند؟ اينقدر اين‌ مردم‌ بي‌ وفا بودند، اونقدر بي‌ محبت‌ بودند به‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها كه‌ نه‌ قبرش‌ را ديدند نه‌ ميدونند چه‌ روزي‌ فاطمه‌ از دار دنيا رفته‌؟ خيلي‌ عجيبه‌. عين‌ شب‌ قدر. حالا ما شيعيان‌ به‌ راهنمايي‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ كه‌ شب‌ قدر را احتمال‌ ميديم‌، خوب‌ راهنمايي‌ شديم‌، مي‌دونيم‌ كه‌ در ماه‌ رمضانه‌. قبر فاطمة‌ زهرا هم‌ مي‌دونيم‌ كه‌ توي‌ شهر مدينه‌ است‌. اما كجاست‌؟ سه‌ محل‌ را احتمال‌ ميديم‌. همانطوري‌ كه‌ شب‌ قدر را سه‌ شب‌ احتمال‌ ميديم‌. يك‌ احتمال‌ خانة‌ فاطمة‌ زهراست‌. يك‌ احتمال‌ قبرستان‌ بقيعه‌. يك‌ احتمال‌ بين‌ منبر و محراب‌ رسول‌ اكرمه‌. فقط‌ خواص‌، يك‌ عده‌ از خواص‌ بودند كه‌ ائمة‌ اطهار را تعقيب‌ مي‌كردند ببينيد كجا مي‌روند براي‌ سر قبر فاطمة‌ زهرا. اونها هم‌ هر سه‌ جا مي‌رفتند. براي‌ اينكه‌ مردم‌ متوجه‌ نشوند. يك‌ نفر راويست‌ ميگه‌ عقب‌ سر موسي‌ بن‌ جعفر رفتم‌ ديدم‌ هر سه‌ جا را تشريف‌ برد. دقت‌ كردم‌ ببينم‌ كجا موسي‌ بن‌ جعفر بيشتر منقلبه‌، همانجا فاطمة‌ زهرا دفنه‌. ديدم‌ كنار خانة‌ علي‌، آنجا بيشتر حضرت‌ منقلبه‌. امام‌ صادق‌ هم‌ مي‌فرمايد فاطمة‌ زهرا را در خانه‌اش‌ دفن‌ كردند. ببينيد چقدر خوب‌ تطبيق‌ ميكنه‌ با ليلة‌ القدر. ليلة‌ قدر در شب‌ قدر خداي‌ تعالي‌ تمام‌ مقدرات‌ انسان‌ را تعيين‌ ميكنه‌. بخدا قسم‌ خدايا تو شاهدي‌ كه‌ من‌ اين‌ جمله‌ را روي‌ اعتقاد كامل‌ عرض‌ مي‌كنم‌. اين‌ را عرض‌ مي‌كنم‌ براي‌ اينكه‌ انشاء الله‌ در شماهم‌ اثر زيادي‌ داشته‌ باشه‌. چون‌ اكثرا دوستاني‌ هستيد كه‌ به‌ حرفهاي‌ من‌، اعتمادكي‌ لااقل‌ داريد. خدايا تو شاهدي‌ روي‌ اعتقاد عرض‌ مي‌كنم‌ كه‌ تقديرات‌ خوب‌ و سعادت‌ انسان‌ به‌ محبت‌ فاطمة‌ زهراست‌. هر مقدار فاطمه‌ را دوست‌ داشته‌ باشيد، همان‌ مقدار سعادتمنديد. هر چه‌ بيشتر دوست‌ داشته‌ باشيد بيشتر سعادتمنديد. دنياتون‌ اگر مي‌خوايد خوب‌ باشه‌، من‌ چند روز قبل‌ نميدونم‌ توي‌ اين‌ مجلسهايي‌ كه‌ شماها اكثرا هستيد گفتم‌، بگيد زياد بگيد يا مولاتي‌ يا فاطمة‌ اغيثيني‌ يا مولاتي‌ يا فاطمة‌ اغيثيني‌. در توسل‌ هيچ‌ يك‌ از ائمه‌ اين‌ دستور داده‌ نشده‌ كه‌ دربارة‌ حضرت‌ زهرا گفتند. سر بگذاريد به‌ سجده‌. شما همه‌اتون‌ مي‌دونيد سجده‌ مال‌ خداست‌. اما اينجا استثناء داره‌. سر بگذاريد به‌ سجده‌ صد مرتبه‌ بگيد يا مولاتي‌ يا فاطمة‌ اغيثيني‌. طرف‌ راستتون‌ را بگذاريد بگيد، طرف‌ چپ‌ را بگذاريد بگيد. باز دو مرتبه‌ پيشاني‌ را بگذاريد بگيد يا مولاتي‌ يا فاطمة‌ اغيثيني‌. نميشه‌ انسان‌ به‌ كسي‌ خطاب‌ بكنه‌ و سجده‌ را براي‌ كس‌ ديگري‌ قرار بده‌. يكي‌ از آقايون‌ ديدم‌ داره‌ توجيه‌ ميكنه‌ كه‌ براي‌ خدا داريم‌ سجده‌ مي‌كنيم‌ و اين‌ ذكر را ميگيم‌. ذكر نيست‌ اين‌. اين‌ اصلا خطابه‌. يا مولاتي‌، اي‌ مولاي‌ من‌. شما در مقابل‌ كسي‌ افتاده‌ باشيد پيشانيتون‌ را گذاشته‌ باشيد به‌ سجده‌ بگيد اي‌ آقاي‌ من‌، شما او را سجده‌ كرديد ديگه‌. تعارف‌ كه‌ نداريم‌. دو جور كه‌ نميشه‌. يك‌ قلب‌ انسان‌ بيشتر نداره‌. نخير سجده‌ براي‌ حضرت‌ زهراست‌، سجده‌ براي‌ حضرت‌ زهراست‌. در ميان‌ معصومين‌ هيچ‌ كس‌ را نداريم‌ كه‌ در مقابلش‌ بشه‌ سجده‌ كرد جز خدا. خدا را ميشه‌ سجده‌ كرد و حضرت‌ زهرا. اشكال‌ هم‌ نداره‌. وقتي‌ خودشون‌ اجازه‌ دادند مي‌كنيم‌. و روايات‌ نماز استغاثه‌ هم‌ متعدده‌ها. از روايات‌ صحيحة‌ متعدده‌ هست‌ و همه‌ هم‌ فتوا ميدهند، اجازه‌ ميدهند. مراجع‌ تقليد هم‌ نهي‌ نكردند اين‌ نماز را بگن‌ اين‌ نماز حرامه‌ كسي‌ انجام‌ بده‌. چون‌ سجده‌ براي‌ غير خدا حرامه‌. هم‌ يا مولاتي‌ يا فاطمة‌ اغيثيني‌ روايت‌ داره‌. مرحوم‌ شيخ‌ طبرسي‌ در مكارم‌ الاخلاق‌ يك‌ نوع‌ ديگري‌ دستور، يعني‌ روايت‌ نقل‌ كرده‌ كه‌ سرتون‌ را بگذاريد به‌ سجده‌ صد مرتبه‌ بگيد يا فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌. طرف‌ راست‌ را بگذاريد بگيد يا فاطمه‌، طرف‌ چپ‌ را بگذاريد بگيد يا فاطمه‌. باز دو مرتبه‌ پيشاني‌ را بگذاريد بگيد يا فاطمه‌. دو دفعه‌ سجده‌، كه‌ يكي‌ از علماي‌ قم‌، از محترمين‌ از بزرگانه‌، من‌ در كتاب‌ انوار زهرا كه‌ نوشته‌ بودم‌، ايشان‌ گفتند چرا نوشتي‌؟ گفتم‌ به‌ من‌ چرا ميگي‌؟ به‌ آنهايي‌ كه‌ اين‌ روايت‌ را نقل‌ كردند و سند. گفت‌ درسته‌ ولي‌ توي‌ مردم‌ معروفه‌ كه‌ سجده‌ را براي‌ غير، گفتم‌ خوب‌ شما بگيد صحيح‌ نيست‌. لا عمنا بقدر خمس‌. شما خودتون‌ نظرتون‌ چيه‌؟ رواياتش‌ را برايش‌ گفتم‌. گفت‌ بعله‌ استثناء است‌. به‌ ما گفتند توي‌ كتابهاي‌ نوشتند ما نگيم‌. عملش‌ را بكنيم‌. حرفش‌ را نزن‌. نميشه‌ كه‌ حرفش‌ را نزد. شما همه‌اتون‌ شايد در اين‌ مجلس‌ اين‌ نماز استغاثه‌ را خونده‌ باشيد. يعني‌ نخونديد بخونيد. خيلي‌ مفيده‌. يا مولاتي‌ يا فاطمة‌ اغيثيني‌. راه‌ ميريد بگيد. هر چي‌ محبتتون‌ به‌ فاطمة‌ زهرا بيشتر باشه‌، پيشرفت‌ روحيتون‌، پيشرفت‌ ماديتون‌، پيشرفت‌ سلامتيتون‌ بيشتره‌. با همين‌ توجه‌.

 پيغمبر اكرم‌ ميره‌ توي‌ خانة‌ فاطمة‌ زهرا آن‌ عبا را فاطمه‌ روش‌ ميكشه‌ و ضعف‌ پيغمبر از بين‌ ميره‌. شما هر كسالتي‌ داريد، اين‌ كار را بكنيد. وقتي‌ كه‌ مي‌خواهيد كسالتتون‌ رفع‌ بشه‌، يك‌ چيزي‌ روي‌ صورتتون‌ بكشيد بگيد يا فاطمه‌، يا فاطمة‌ الزهرا. و بطور تقريبا نود درصد امشب‌ شب‌ وفات‌ فاطمه‌ است‌. يعني‌ همانطوري‌ كه‌ شبهاي‌ قدر سه‌ شب‌ گفته‌اند، يكي‌ شب‌ نوزدهم‌ تقريبا بيست‌ و پنج‌ درصده‌، شب‌ بيست‌ و يكم‌ تقريبا پنجاه‌ درصده‌، شب‌ بيست‌ و سوم‌ هشتاد نود درصد احتمال‌ شب‌ قدر هست‌. در اينجا هم‌ شب‌ يعني‌ چهل‌ و پنج‌ شب‌ كه‌ از وفات‌ پيغمبر گذشته‌، احتمالش‌ هست‌، ولي‌ يك‌ مقدار ضعيفه‌. فاطمية‌ دوم‌ احتمالش‌ بيشتر از آن‌ فاطمية‌ اول‌. ولي‌ امشب‌ مثل‌ شب‌ بيست‌ و سوم‌ احتمال‌ وفات‌ فاطمة‌ زهرا زيادتره‌. يك‌ خوابي‌ ديدم‌ من‌ خودم‌ اين‌ خواب‌ را غالبا يك‌ همچين‌ شبي‌ تكرار هم‌ كه‌ باشه‌ نقل‌ ميكنم‌ و مي‌خوام‌ از همينجا روضه‌ام‌ را شروع‌ كنم‌. يا فاطمه‌. امشب‌ دوستانت‌ دور هم‌ جمع‌ شدند. خودت‌ شاهدي‌ و ميداني‌ كه‌ اگر ما امشب‌ در خواب‌ شما را ببينيم‌ تا يكسال‌ ديگر خوشحاليم‌ كه‌ ما فاطمة‌ زهرا را در خواب‌ ديده‌ايم‌. يا فاطمه‌ قربان‌ اون‌ در يك‌ روايتي‌ دارد كه‌ كساني‌ كه‌ روز قيامت‌ احتياج‌ به‌ شفاعت‌ دارند، اينها دست‌ مي‌اندازند به‌ (قطع‌ صداي‌ نوار)

 

۲۰ جمادی الاول ۱۴۱۲ قمری – ۷ آذر ۱۳۷۰ شمسی – شرح آیاتی از سوره بقره

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 و اذ واعدنا موسي‌ اربعين‌ ليله‌ ثم‌ اتخذتم‌ العجل‌ من‌ بعده‌ و انتم‌ ظالمون‌، آيات‌ خطاب‌ به‌ بني‌ اسرائيله‌ ولي‌ چون‌ در قرآن‌ آمده‌ يك‌ بعدش‌ خطاب‌ به‌ ماست‌، و در حقيقت‌ در يك‌ حديث‌ هم‌ دارد اتفاقا در همين‌ آياتي‌ است‌ كه‌ در همين‌ جا نقل‌ شده‌ كه‌ هر چه‌ در امت‌ حضرت‌ موسي‌ بوده‌ طابق‌ نعل‌ بالنعل‌ در امّت‌ پيغمبر هم‌ خواهد بود حالا اون‌ يكي‌ دو آيه‌اي‌ كه‌ شايد امشب‌ مورد بحث‌ واقع‌ بشود و فرصتي‌ اگر باشد اين‌ است‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كه‌ اذ فرقتنا بكم‌ البحر و انجيناكم‌ و اغرقنا آل‌ فرعون‌ و انتم‌ تنظرون‌. اون‌ آيه‌ شريفه‌ اشارة‌ به‌ يكي‌ از مسائل‌ مهم‌ قرآنه‌ كه‌ من‌ يك‌ وقتي‌ گفتم‌ كه‌ در قرآن‌ آياتي‌ هست‌ كه‌ هضمش‌ براي‌ مردم‌ مريض‌ كساني‌ كه‌ از شجرة‌ طيبة‌ كلمة‌ طيبه‌ نمي‌توانند استفاده‌ بكنند بعضي‌ از آيات‌ خيلي‌ هضمش‌ مشكله‌ يكي‌ از آنها همين‌ آيه‌ است‌ خيلي‌ زياد داريم‌ از اول‌ قرآن‌ تا آخر قرآن‌ شايد متجاوز از صد مورد مطالبي‌ هست‌ كه‌ هضمش‌ براي‌ اكثر مردم‌ مشكله‌.

 حضرت‌ موسي‌ با بني‌ اسرائيل‌ وقتي‌ كه‌ بني‌ اسرائيل‌ دور حضرت‌ موسي‌ را گرفتند و حضرت‌ موسي‌ يك‌ عده‌اي‌ را دور خودش‌ جمع‌ كرد و در واقع‌ دو دسته‌ شدند، رود نيل‌ البته‌ رود نيل‌ يك‌ رودخانة‌ معمولي‌ نيست‌ كشتيها در ميان‌ رود نيل‌ حركت‌ مي‌كنند، در قرآن‌ هم‌ از رود نيل‌ تعريف‌ به‌ بحر شده‌، دريا مثل‌ اين‌ رودهاي‌ بسيار بزرگي‌ كه‌ وصل‌ به‌ درياست‌ در حقيقت‌ آب‌ دريا در آنها، اگر كسي‌ آبادان‌ رفته‌ باشد اين‌ شط‌ العرب‌ تقريبا اينطور چيزيه‌ كه‌ وقتي‌ كه‌ دريا مي‌آيد بالا در حال‌ مده‌، آب‌ اون‌ رود هم‌ مي‌آيد بالا وقتي‌ كه‌ مي‌ره‌ پايين‌ در حال‌ جزره‌، اون‌ رود هم‌ آبش‌ پايين‌ مي‌ره‌ و در واقع‌ يك‌، بايد گفت‌ يك‌ خليجي‌ است‌ از دريا كه‌ همان‌ آب‌ دريا را هم‌ داراست‌. اين‌ رود نيل‌، در كنار اين‌ رود نيل‌ فرعونيان‌ و حضرت‌ موسي‌ قرار گرفته‌ بودند و از طرف‌ فرعون‌ دستور حمله‌ داده‌ شد كه‌ تعقيب‌ كنند بني‌ اسرائيل‌ و حضرت‌ موسي‌ را.

 انبيا عليهم‌ الصلاة‌ والسلام‌ هم‌ هر كاري‌ كه‌ مي‌كنند با دستور پروردگاره‌. بندة‌ خدا هستند خداي‌ تعالي‌ به‌ حضرت‌ موسي‌ امر فرمود كه‌ تو حركت‌ كن‌ به‌ طرف‌ رود و هيچ‌ نترس‌. وارد اين‌ دريا بشو، طبق‌ تعبير خود قرآن‌ ما كار را درست‌ مي‌كنيم‌. حضرت‌ موسي‌ هم‌ مقام‌ بندگيش‌ ايجاب‌ مي‌كنه‌ كه‌ هر چه‌ پروردگار دستور مي‌دهد او عمل‌ بكند، لذا حركت‌ كرد حضرت‌ موسي‌ آمد كنار اين‌ دريا. دريا شكافته‌ شد، و اذ فرقنا بكم‌ البحر وقتي‌ كه‌ ما فرق‌ دريا را باز كرديم‌. يك‌ فرقي‌ تشبيه‌ شده‌ به‌ فرق‌ سر يعني‌ وسط‌ دريا را براي‌ شما باز كرديم‌ يعني‌ جدا كرديم‌ اين‌ دو دسته‌ آب‌ را از هم‌، يك‌ بخش‌ از آب‌ اين‌ طرف‌ قرار گرفت‌ و يك‌ بخش‌ اون‌ طرف‌، طبعا زمين‌ دريا هم‌ حالا هر طوري‌ بود محكم‌ شد و حضرت‌ موسي‌ و لشكرش‌ وارد اين‌ دريا شدند. اينها وارد شدند و ديوارهاي‌ آبي‌ دو طرف‌ بالا رفته‌ به‌ مجرد اينكه‌ آخرين‌ نفر بني‌ اسرائيل‌ از دريا خارج‌ شد فرعونيان‌ هم‌ وارد شدند.

 فرعون‌ از اين‌ موقعيت‌ سوء استفاده‌ كرد گفت‌ كه‌ اين‌ دريا بخاطر ارادة‌ ما، ببين‌ افراد باصطلاح‌ متكبر چيزهاي‌ خوب‌ ديگران‌ را به‌ خودشان‌ نسبت‌ مي‌دهند. ديگران‌ كار را كرده‌اند آنها مي‌گن‌ ما هستيم‌ كه‌ اين‌ كار را كرديم‌، با ارادة‌ ما دريا باز شده‌. وارد بشيد. خوب‌ آنها تجربه‌ ديده‌ بودند كه‌ اون‌ جمعيت‌ جلو از دريا خارج‌ شدن‌ و آب‌ روي‌ سر اونها نريخت‌. اينها هم‌ به‌ فكر اينكه‌ به‌ هر حال‌ فرقي‌ بين‌ ما و اونها نيست‌ وارد دريا شدند وسط‌ دريا، بله‌ ديوارهاي‌ آبي‌ خراب‌ شد. و اذ فرقنا بكم‌ البحر وقتي‌ كه‌ ما جدا كرديم‌ به‌ خاطر شما دريا را، و اذ فرقنا بكم‌ البحر و انجناكم‌ من‌ ال‌ فرعون‌ و شما را از آل‌ فرعون‌ از اطرافيان‌ فرعون‌ از طابعين‌ فرعون‌ نجات‌ داديم‌ و انتم‌ تنذرون‌ و شما داشتيد نگاه‌ مي‌كرديد اينها آمدند روي‌ بلندي‌ كنار ساحل‌ ايستادند و نگاه‌ مي‌كردند كه‌ چطور اين‌ فرعونيان‌ در ميان‌ دريا دارن‌ غرق‌ مي‌شن‌ و اغرقناهم‌ در آيه‌اي‌ ديگه‌ هست‌ كه‌ ما اينها را غرقشان‌ كرديم‌ عين‌ اين‌ مطلب‌ در امت‌ پيعمبر هم‌ بايد باشد منتهي‌ نحوش‌ عوض‌ باشد نحوه‌اش‌ فرق‌ مي‌كند يك‌ عده‌ دعوه‌ النجات‌ يك‌ عده‌ غرق‌ شده‌، اونهايي‌ كه‌ اهل‌ معنويات‌ و كمالات‌ هستند آنهايي‌ كه‌ پيرو خاندان‌ عصمت‌ عليهم‌ الصلاة‌ والسلام‌ هستند آنهايي‌ كه‌ امام‌ دارند آنهايي‌ كه‌ پيرو امام‌ زمانشون‌ هستند و در صراط‌ مستقيم‌ هستند اينها اگر يك‌ مقداري‌ فكر كنند به‌ خدا قسم‌ خودشان‌ را مي‌بينند كه‌ در يك‌ ارتفاعي‌ ايستاده‌اند و اهل‌ دنيا در ميان‌ درياي‌ بدبختي‌ دارن‌ غرق‌ مي‌شن‌، در اين‌ زمان‌ اين‌ شايد مربوط‌ به‌ زمانهاي‌ سابق‌ نبوده‌ چون‌ ظاهر قضيه‌ اين‌ است‌ كه‌ مردم‌ صد سال‌ قبل‌ شايد حتي‌ پنجاه‌ سال‌  قبل‌ اين‌ طور نبودند كه‌ مثل‌ زمان‌ توي‌ دنيا غرق‌ شده‌ باشند.

 من‌ خودم‌ يادمه‌ كه‌ در مثلا چهل‌ ساله‌ قبل‌ مردم‌ در تابستان‌ كار مي‌كردند آزوقة‌ خودشان‌ را بااصطلاح‌ ذخيره‌ مي‌كردند زمستان‌ مشغول‌ مطالعه‌ و عبادت‌ و باصطلاح‌ روزه‌هاي‌ قضا و امثال‌ اينها مي‌شدند اين‌ بحثها نبود اين‌ تلويزيونها نبود اين‌ برنامه‌ها نبود، خوش‌ انصافها برنامه‌ هايي‌ كه‌ مي‌دونند بيشتر مشتري‌ داره‌ مي‌گذارند آخر شب‌ كه‌ حتما مردم‌ بيدار بمونند تا اونوقت‌، و كسي‌ كه‌ ساعت‌ يازده‌ و يازده‌ و نيم‌ خوابيده‌ اين‌ نماز شب‌ نمي‌تونه‌ بخونه‌، نمي‌تونه‌.

 تجربه‌ ثابت‌ كرده‌ نماز صبحش‌ را هم‌ به‌ زحمت‌ مي‌خونه‌، كسي‌ كه‌ مي‌خواد نماز شب‌ بخونه‌ بايد ساعت‌ نه‌ شب‌ بخوابه‌ لااقل‌ اين‌ مردم‌ دهات‌ اونجاهايي‌ كه‌ هنوز برق‌ نرفته‌ نماز مغربشون‌ كه‌ همين‌ شبها كه‌ تا ساعت‌ تقريبا پنج‌ ديگه‌ نماز مغرب‌ و عشاشون‌ تمام‌ مي‌شه‌ تا شش‌ هم‌ شامشون‌ را مي‌خورند كارهاشون‌ را انجام‌ مي‌دن‌ تا هفت‌ ديگه‌ بيشتر بيدار نيستن‌ از هفت‌ بگيرند بخوابند مي‌خوابندها، مي‌گفت‌ تا وقتي‌ برق‌ توي‌ ده‌ ما نيامده‌ بود ما تا ساعت‌ تو زمستان‌ تا ساعت‌ هشت‌ ديگه‌ بيشتر نمي‌تونستيم‌ بيدار باشيم‌ و واقعا هم‌ همينطوره‌ و بعد كه‌ ساعت‌ هفت‌ و هشت‌ بخوابند چقدر انسان‌ مي‌خواد بخوابه‌؟ هفت‌ ساعت‌ بيشتر مي‌خوابه‌؟ هشت‌ ساعت‌ بيشتر مي‌خوابه‌؟ ساعت‌ هشت‌ هم‌ كه‌ باشه‌ چهار بيدار مي‌شه‌، چهار هنوز سه‌ ربع‌ وقت‌ دارن‌ براي‌ نماز شبشون‌، نماز شب‌ بيشتر از سه‌ ربع‌ طول‌ نمي‌كشه‌ بعد هم‌ نماز صبح‌ مي‌خوانن‌ بعد هم‌ يك‌ جزء قرآن‌ مي‌خوانن‌ بعد هم‌ عباداتشون‌ را انجام‌ مي‌دن‌ بعد هم‌ هشت‌ ساعت‌ هم‌ خوابيدن‌ خيلي‌ هم‌ سر حال‌، اما ساعت‌ يازده‌ و نيم‌ شب‌ كه‌ تلويزيون‌ را نگاه‌ كردند و برنامه‌هاي‌ مهيّج‌ يا مهيّج‌ شهوت‌، يا محرّك‌ اعصاب‌ يا يك‌ خاطرات‌ نامطلوب‌ نود درصد اين‌ برنامه‌هاي‌ تلويزيون‌ كه‌ در ايران‌ اسلامي‌ متاسفانه‌ با همة‌ كنترل‌ و با همة‌ مسائل‌ پياده‌ مي‌شه‌ جنبه‌هاي‌ اخلاقی‌ و تربیتی‌ نداره‌ اونوقت‌ اينها را مي‌دونند چشمها ضعيف‌ شده‌، خواب‌ از چشم‌ انسان‌ در رفته‌ ناراحتي‌ اعصاب‌ بوجود آمده‌ اونوقت‌ استراحت‌ مي‌كنند صبح‌ كه‌ قبل‌ از آفتاب‌ بيدار مي‌شوند از خواب‌ چشمها پف‌ كرده‌ و خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ با يك‌ حالت‌ كسالت‌ انسان‌ نماز صبحش‌ را با زحمت‌ مي‌خونه‌ اونوقت‌ هم‌ باز به‌ خواب‌ مي‌ره‌ تا ساعت‌ هر وقتي‌ كه‌ ديگه‌ فشار اداره‌ يا فشار درس‌ يا فشار پدر و مادر يكي‌ از اين‌ فشارها روش‌ مي‌آيد از جا بلند مي‌شود.

 زمان‌ ما مردم‌ درسته‌ ما با علم‌ و صنعت‌ و اكتشافات‌ و اينها نه‌ مخالفيم‌ بلكه‌ بسيار هم‌ خوبه‌ اگر در راه‌ صحيح‌ استفاده‌ بشه‌، والاّ مردم‌ سابق‌ اينها از جهت‌ ايمان‌ جلوتر بودند جدا شما فكر مي‌كنيد كه‌ مردم‌ صد سال‌ قبل‌ اينها چي‌ مي‌كردند؟ اينها در تابستان‌ الان‌ هم‌ در دهاتي‌ كه‌ رفت‌ و آمد ماشين‌ نيست‌ همينطوره‌ در تابستان‌ كار مي‌كردند يك‌ مقدار فشار زيادتري‌ روي‌ خودشان‌ مي‌آوردند انبارها را پر از گندم‌ و پر از آذوقه‌ مي‌كردند و سرتا سر زمستان‌ مشغول‌ عبادت‌ و مطالعه‌ و ارتباط‌ به‌ خدا و سالم‌ بدون‌ هيچ‌ ناراحتي‌ و بدون‌ هيچ‌ دغدغه‌ زندگيشون‌ را مي‌گذروندن‌ اهل‌ معنا، من‌ حالا به‌ اين‌ مسائل‌ كار ندارم‌ اينها مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ كه‌ هر چه‌ دنيا تشريفاتش‌ زيادتر بشه‌ ما بيشتر توي‌ اين‌ دريا غرق‌ مي‌شيم‌، در درياي‌ فشار زندگي‌ و ماديّت‌ بيشتر غرق‌ مي‌شيم‌ حالا اگر شما بخواييد يك‌ ترسيمي‌ از بني‌ اسرائيل‌ را از فرعونيان‌ در زمان‌ خودمان‌ بااصطلاح‌ درست‌ كنيد بايد عرض‌ كنيم‌ كه‌ اونهايي‌ كه‌ اهل‌ كمالات‌ و معنويات‌ هستند، اونهايي‌ كه‌ عقب‌ امام‌ زمانشون‌ حركت‌ مي‌كنن‌، اونيكه‌ من‌ مي‌گم‌ گاه‌ گاهي‌ عقب‌ امام‌ زمان‌ شما براتون‌ بقراض‌ نشه‌ كه‌ چطور مي‌شه‌ انسان‌ عقب‌ امام‌ زمانش‌ حركت‌ كنه‌؟

 تمام‌ گفته‌هاي‌ قرآن‌ و كلمات‌ خاندان‌ عصمت‌ از پيغمبر اكرم‌ گرفته‌ تا امام‌ يازدهم‌ همة‌ اين‌ كلمات‌، كلمات‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ هست‌ و پيروي‌ از اين‌ كلمات‌ پيروي‌ از امام‌ عصر ارواحنا فدا است‌ اونهايي‌ كه‌ عقب‌ سر امام‌ زمانشون‌ حركت‌ مي‌كنند در صراط‌ مستقيم‌ دين‌ حركت‌ مي‌كنند اينها مي‌آيند از اين‌ درياي‌ پر از بااصطلاح‌ بلا و عرق‌ شدن‌ بيرون‌ مي‌آيند همين‌ شي‌ء الي‌ اللّه‌، همين‌ راه‌ كمالات‌ همين‌ دستوراتي‌ كه‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ عليهم‌ الصلاة‌ والسلام‌ دادند همين‌ ترك‌ محرمات‌ و انجام‌ واجبات‌، همين‌ تزكية‌ نفس‌ و صفات‌ رذيله‌ را به‌ دور ريختن‌ و صفات‌ كماليه‌ در خود به‌ وجود آوردن‌ همين‌ صراط‌ مستقيمه‌ همين‌، همين‌ جاست‌ كه‌ فرقنا بكم‌ البحر خداي‌ تعالي‌ مي‌توند به‌ ما خطاب‌ كند اي‌ كساني‌ كه‌ توفيق‌ پيمودن‌ راه‌ كمالات‌ و تزكيه‌ نفس‌ را بهتون‌ عنايت‌ كرديم‌ فرقنا بكم‌ البحر، اين‌ آب‌ دريا را ما كنار زديم‌ اين‌ درياي‌ پر از فشار و محنت‌ و گرفتاري‌ و بااصطلاح‌ دار بالبلاء محفوس‌ اين‌ بلاهايي‌ كه‌ كشنده‌ است‌ اينها را براي‌ شما و به‌ خاطر شما ما اينها را كنار زديم‌ فرقنا بكم‌ البحر و انجناكم‌، و شما را نجات‌ داديم‌ و اقرقنا ال‌ فرعون‌، اونهايي‌  كه‌ پيرو خاندان‌  عصمت‌ و طهارت‌ نبودند در صراط‌ مستقيم‌ نبودند اونهايي‌ كه‌ راه‌ كمالات‌ را نپيمودند اونهايي‌ كه‌ عقب‌ سر امام‌ زمانشون‌ حركت‌ نكردند اونهايي‌  كه‌ پيرو خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ نبودند و در دنيا و محبت‌ دنيا فرو رفتند اقرقنا و اقرقناهم‌ غرقشان‌ كرديم‌ شما گاه‌ گاهي‌ بريد پهلوي‌ اهل‌ دنيا بنشينيد ببينيد اينها چي‌ مي‌گن‌؟

 توي‌ يك‌ مجلسي‌ من‌ نشسته‌ بودم‌ مداحا مثل‌ فاتحه‌ معمولا مخصوصا شب‌ چهلم‌ يك‌ نفر، سال‌ يك‌ نفر تمام‌ فاميل‌ را دعوت‌ مي‌كنند و افراد مختلفي‌ هم‌ تو هر فاميلي‌ آدمهاي‌ مختلفي‌ هستند من‌ تنها بودم‌ چون‌ جزء فاميل‌ اون‌ صاحب‌ مرده‌ نبوديم‌ ما و باصطلاح‌ به‌ عنوان‌ اينكه‌ يك‌ نفر آخوندي‌ هستيم‌ دعوتمان‌ كرده‌ بودند خيلي‌ غريب‌ يك‌ گوشه‌اي‌ نشسته‌ بوديم‌ گوش‌ مي‌دادم‌ ببينم‌ اينها چي‌ مي‌گن‌ بهم‌؟ بعضي‌ها كه‌ اهل‌ دنيا بودند همهشون‌ راجع‌ به‌ تجارت‌ و مال‌ دنيا و باصطلاح‌ دلار چند هست‌ طلا چقدر ترقي‌ كرده‌، گندم‌ چه‌ شده‌، برنج‌ چه‌ شده‌ از اين‌ حرفها بود واقعا غرق‌ بودند تو مجلس‌ فاتحه‌، كفا بلموت‌ واعضا اگر انسان‌، انسان‌ باشد مرگ‌ بهترين‌ واعضه‌ براش‌ تو مجلس‌ موعضه‌ كه‌ در و ديوارش‌ پر از موعظه‌ بايد باشد اينها نشسته‌اند و حرف‌ دنيا را مي‌زنند، تجارت‌ مي‌كنند، اقرقنا كم‌ يا اقرقنا آل‌ فرعون‌ اينها غرق‌ شدن‌ توي‌ مسجد مي‌نشينند حرف‌ دنيا توي‌ حرم‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا حرف‌ دنيا توي‌ مجلس‌ عزاداري‌ حرف‌ دنيا شب‌ جمعه‌ كنار خانة‌ خدا در مسجد الحرام‌، من‌ خودم‌ ديدم‌ در مسجد الحرام‌ جمعي‌ نشسته‌ بودند و كنار مقام‌ حضرت‌ ابراهيم‌ نماز حضرت‌ ابراهيم‌ را خوانده‌ بودند كه‌ من‌ خيلي‌ ناراحت‌ شدم‌، دربارة‌ اينكه‌ چه‌ چيزي‌ از اينجا از مكه‌ ما بخريم‌ ببريم‌ ايران‌ استفاده‌ داره‌ دقيقا يك‌ ساعت‌ دربارة‌ اين‌ توي‌ مسجد الحرام‌ كنار مقام‌ حضرت‌ ابراهيم‌ كه‌ وتّخذ من‌ مقام‌ ابراهيم‌ مصّلا از مقام‌ ابراهيم‌ جايي‌ براي‌ نماز انتخاب‌ كنيد و اتخاذ كنيد اينها دربارة‌ تجارتشون‌ حالا تجارتي‌ هم‌ نيست‌ به‌ خدا قسم‌ هم‌ گرانتر مي‌خرند هم‌ زحمت‌ بيشتري‌ مي‌كشند هم‌ اينكه‌ تو راه‌ ممكنه‌ خراب‌ بشه‌، يكي‌ از رفقا مي‌گفت‌ ما نشسته‌ بوديم‌ كنار اين‌ اهل‌ دنياي‌ غرق‌ شده‌ ديد هر كسي‌ يك‌ چيزي‌ مي‌خره‌، خدا رحمتش‌ كنه‌ يكي‌ از روحانيون‌ محترم‌ بود من‌ گفتم‌ معمولا چي‌ بايد خريد؟ او اون‌ موقع‌ گفت‌ چي‌ نداري‌ خونه‌ از اينجا بخر اينجا ارزونتره‌ ما حساب‌ كرديم‌ فكر كرديم‌ چي‌ نداريم‌ توي‌ خونه‌؟ يادم‌ اومد شلنگ‌ ما نداريم‌ توي‌ خونه‌ شايد اين‌ شلنگهاي‌ خونمون‌ هم‌ بزرگ‌ و گفتيم‌ خوب‌ يك‌ پنجاه‌ متري‌ شلنگ‌ مي‌خريم‌ من‌ پنجاه‌ متر شلنگ‌ خريدم‌ و حالا چقدر اضافه‌ بار داديم‌ و تا آورديم‌ خانه‌ فاميل‌ ريختند گفتند چي‌ آوردي‌؟ شلنگ‌. هر نفري‌ مي‌خواست‌ يك‌ متر شلنگ‌ بهش‌ بديم‌، بعد اين‌ جور مي‌شه‌ آدم‌ وقتي‌ غرق‌ مي‌شه‌ توي‌ دنيا چي‌ خريدي‌؟ خدا مي‌دونه‌ يك‌ آدم‌ محترم‌ همين‌ چندي‌ قبل‌ كه‌ سوريه‌ بوديم‌ ديدم‌ از سوريه‌ رفته‌ يك‌ يخچال‌ خريده‌، يخچال‌ خيلي‌ مشكله‌ آوردنش‌ اين‌ قدر عرق‌ مي‌ريزه‌ خجالت‌ مي‌كشه‌ خوب‌ مگه‌ چه‌ مرض‌ داريد؟ حالا يخچال‌ نداشته‌ باش‌.

 من‌ خودم‌ حاضر نبودم‌ كه‌ با اون‌ همه‌ خجالت‌ و عرق‌ اصلا يخچال‌ داشته‌ باشم‌ يخچال‌ كه‌ واقعا اصلا بهتش‌ مي‌زنه‌ چنان‌ ما غرق‌ شديم‌ كه‌ ما خودمان‌ نمي‌فهميم‌ خوشا به‌ حال‌ آنهايي‌ كه‌ كنار ساحل‌ دارند اينها را نگاه‌ مي‌كنند و اقرقنا آل‌ فرعون‌ و انتم‌ تنذرون‌ و شما داشتيد نگاه‌ مي‌كرديد. يك‌ قضيه‌اي‌ در ظاهرا حيات‌ القوب‌ مرحوم‌ مجلسيه‌ نمي‌دانم‌ يا حلية‌ المتقينه‌ تو كتابهاي‌ مرحوم‌ مجلسي‌ از كتب‌ فارسيش‌ ديدم‌ قضية‌ بلوهر و يوضاسف‌، بلوهر و يوضاسف‌ خيلي‌ قضية‌ آموزنده‌اي‌ است‌ اي‌ كاش‌ به‌ قلم‌ روز بشه‌ اين‌ را ترجمه‌ كنند و رمان‌ خيلي‌ خوبيست‌ و زيباست‌ و آموزنده‌ هم‌ هست‌ يوضاسف‌ يك‌ شاه‌ هواس‌ پرست‌ فرعون‌ سيرته‌ اينطوري‌، بلوهر وزيرشه‌ منتهي‌ خيلي‌ باهوش‌ و با عقل‌ اين‌ دو نفر، بلوهر هر چي‌ فكر مي‌كنه‌ كه‌ از چه‌ راهي‌ من‌ وارد بشم‌ كه‌ يوضاسف‌ را متوجه‌ حقيقت‌ كنم‌ و از اين‌ خواب‌ غفلت‌ نجاتش‌ بدهم‌ و از اين‌ زندگي‌ حيواني‌ او را برهانم‌ و يك‌ خرده‌اي‌ متوجه‌ خدا او را بكنم‌ هيچ‌ راهي‌ به‌ نظرش‌ نمي‌رسه‌، يك‌ شب‌ پا مي‌شن‌ گردش‌ كنان‌ چون‌ يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ از آرزوهاي‌ آنهايي‌ كه‌ قدرتمندند و در فشارند يكي‌ وقتي‌ هوس‌ رياست‌ و قدرت‌ و اينها را زياد نكيند گرفتاري‌ داره‌ انسان‌ گاهي‌ ممكنه‌ در يك‌ پستي‌ وارد بشه‌ كه‌ نتونه‌ از در خونه‌ آزاد تا سر خيابان‌ همچين‌ تنها با خودش‌ بره‌ يك‌ نفر مسلح‌ وايسته‌ سر پيچ‌ جلو يكي‌ چپ‌ يكي‌ راست‌ حواسشون‌ جمع‌ باشه‌ كسي‌ اين‌ آقا را نزنه‌ و بااصطلاح‌ ماشينش‌ تحت‌ كنترل‌ و زندگيش‌ تحت‌ كنترل‌ و اين‌ طوري‌ با او آن‌ آزادي‌ كه‌ مطلوبترين‌ چيزهاست‌ براي‌ انسان‌ آن‌ آزادي‌ را از انسان‌ سلب‌ كنند خلاصه‌ اينها اكثرا است‌ كه‌ لااقل‌ همة‌ سلاطين‌ همة‌ رئيس‌ جمهورها دلشان‌ مي‌خواد پاشن‌ يك‌ وقتي‌ آزاد توي‌ خيابان‌ راه‌ بروند كسي‌ هم‌ نگاشون‌ نكنه‌ و كسي‌ هم‌ متوجة‌ اونها نباشه‌ و گاه‌ گاهي‌ هم‌ دوست‌ دارند كه‌ لباس‌ مبدل‌ حتي‌ بپوشند لباس‌ فقرا را بپوشند كه‌ مردم‌ اصلا توجهي‌ بهشون‌ نداشته‌ باشند.

 يك‌ شب‌ اين‌ دو نفر حركت‌ كردند آمدند توي‌ شهر گشتند تا رسيدند به‌ يك‌ خرابه‌اي‌ سابقها كه‌ وضع‌ مردم‌ از اين‌ هم‌ بااصطلاح‌ از اين‌ هم‌ مستضعفانه‌تر بود خوب‌ مردم‌ خانه‌هايي‌ درست‌ مي‌كردند يك‌ دخمه‌ هايي‌ درست‌ مي‌كردند اون‌ در اون‌ زير زمين‌ توي‌ اون‌ دخمه‌ زندگي‌ مي‌كردند بلوهر و يوضاسف‌ مي‌آين‌ كنار يك‌ دخمه‌اي‌ در يك‌ مقابل‌ يك‌ خرابه‌اي‌ مي‌بينند كه‌ يك‌ مرد و يك‌ زن‌ تو اين‌ خرابه‌ هستند سرگين‌ حيوانات‌ را جمع‌ كردند يك‌ پشتي‌ براي‌ خودشون‌ درست‌ كرده‌اند يك‌ كاسة‌ شكستة‌ كثيف‌ توي‌ يك‌ كوزة‌ پر از كثافت‌ شراب‌ ريختند و اون‌ زن‌ كثيفي‌ كه‌ سر تا پاش‌ پر از كثافته‌ اون‌ مي‌رخسه‌ و اون‌ آقا هم‌ به‌ اون‌ سرگين‌ حيوانات‌ تكيه‌ داده‌ و داره‌ مي‌خنده‌ و خوشه‌، يوضاسف‌ به‌ بلوهر گفت‌ اينها ديگه‌ به‌ چي‌ خوشن‌؟ اينجا بلوهر مي‌گه‌ كه‌ يك‌ عده‌ هم‌ هستند كه‌ من‌ تو را همانجور كه‌ ما اونها را مي‌بينيم‌ اونها ما را مي‌بينند، و اينجا مواعضش‌ را شروع‌ كرد و موعظه‌ها را پشت‌ سر هم‌ كه‌ اونچنان‌ از خدا بخواهيد كه‌ خداي‌ تعالي‌ خواب‌ ما ( قطع‌ نوار).

 اينجا غرق‌ مي‌شه‌ نجات‌ پيدا نمي‌كنه‌ و اوليا خدا مي‌ايستند و به‌ او نگاه‌ مي‌كنند و اقرقنا آل‌ فرعون‌ انتم‌ تنذرون‌ در زمان‌ ما اين‌ مسئله‌ خيلي‌ بيشتر شده‌ يعني‌ همانطوري‌ كه‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ فرمود كه‌ هر چه‌ در بني‌ اسرائيل‌ اتفاق‌ مي‌افتد و افتاده‌ در بين‌ امت‌ پيغمبر اكرم‌ اتفاق‌ خواهد افتاد شما مي‌گيد كه‌ كي‌ دريا را براي‌ ما باز كردند كه‌ ما نجات‌ پيدا كنيم‌ و آل‌ فرعون‌ را در دريا غرقشون‌ كنه‌؟ مي‌بينيد كه‌ خيلي‌ روشن‌ اهل‌ دنيا در دريا غرق‌ شدند و حاضر هم‌ نيستند كه‌، اونها باز اقلا وقتي‌ كه‌ احساس‌ كردند دارند غرق‌ مي‌شن‌ يك‌ يا اللّهي‌ گفتند اين‌ بدبختها كه‌ اهل‌ دنيا و جاه‌ و رياست‌ هستند و به‌ ياد خدا نمي‌افتند و پشت‌ سر امام‌ زمانشون‌ حركت‌ نمي‌كنند و در صراط‌ مستقيم‌ دين‌ راه‌ نمي‌رفتند و معصيت‌ خدا را مي‌كنند و واجباتشون‌ را انجام‌ نمي‌دهند اينها اين‌ بدبختها به‌ فكر اينكه‌ غرق‌ هم‌ شدند نمي‌افتند.

 واقرقنا آل‌ فرعون‌ انتم‌ تنذرون‌، خدايا به‌ آبروي‌ خاندان‌ عصمت‌ عليهم‌ الصلاة‌ والسلام‌ و به‌ آبروي‌ فاطمة‌ مرضيه‌ سلام‌ اللّه‌ عليها، ما را از خواب‌ غفلت‌ بيدار كن‌ و ما را پشت‌ سر امام‌ زمانمون‌ قرار بده‌ و در صراط‌ مستقيم‌ دين‌ قرار بده‌ و خداي‌ تعالي‌ اينجا كه‌ خطاب‌ به‌ بني‌ اسرائيل‌ مي‌كنه‌ از باب‌ گله‌ است‌ اي‌ بني‌ اسرائيل‌ ما اين‌ برنامه‌ها را براي‌ شما پياده‌ كرديم‌ و اذ واعظناموسي‌ اربعين‌ ليله‌ چهل‌ روز حضرت‌ موسي‌ را دعوت‌ كرديم‌ كه‌ براي‌ شما كتاب‌ بياره‌ انجيل‌ بياره‌ ثم‌ التخذتم‌ العجل‌ بعد از چهل‌ روز كه‌ حضرت‌ موسي‌ آمد ديد كه‌ هم‌ شما مردمي‌ كه‌ از دريا نجات‌ پيدا كرديد و از اين‌ گرفتاريها نجاتتون‌ داديم‌ شما اجل‌ را گوساله‌ را به‌ عنوان‌ خدا انتخاب‌ كرديد ثم‌ التخذتم‌ العجل‌ من‌ بعده‌ و انتم‌ ظالمون‌ من‌ چون‌ نمي‌دانستم‌ و يادم‌ نبود بعد چيه‌ ايشون‌ گفتن‌ نه‌ اينكه‌ من‌ مي‌خواستم‌ از ايشون‌ سوال‌ كنم‌ نه‌ من‌ خودم‌ يادم‌ رفته‌ بود وانتم‌ ظالمون‌، و شما ظالم‌ بوديد خيلي‌ بده‌ چند روز اماممون‌ پيش‌ ما نباشه‌، چند روز تو سر ما پتك‌ نزنن‌، مي‌گن‌ اين‌ فيلها را وقتي‌ مي‌خواهند ياد هندوستان‌ نكنند مرتب‌ هي‌ تو سرشون‌ با چكش‌ بزنن‌ تا هواسشون‌ مواظب‌ راه‌ خودشون‌ باشند باز در اون‌ آدمي‌ كه‌ همهش‌ بايد تو سرش‌ بزنن‌، بعضيها را واقعا بايد كتك‌ زد تا آدم‌ بشوند تا نباشد چوب‌تر فرمان‌ نيارد، واقعا بعضيها اينجوريند آخر چرا ما بايد اينطور باشيم‌؟ چرا بايد حتما از يك‌ كسي‌ بترسيم‌ تا با ترس‌ به‌ طرف‌ خدا بريم‌؟ ثم‌ التّخذتم‌ العجل‌ كرم‌ تربيت‌ موسي‌ نبود هارون‌ بود حضرت‌ هارون‌ هر چي‌ گفت‌، گفتن‌ ما خودش‌ را قبول‌ مي‌كنيم‌ به‌ زور داشتيم‌ از روي‌ ترس‌ قبولش‌ داشتيم‌، تو كه‌ ديگه‌ حالا نمايندة‌ او هستي‌ و جانشين‌ او هستي‌ و بهت‌ اعتنا نمي‌كنيم‌.

 عين‌ همين‌ جريان‌ دربارة‌ حضرت‌ امير المومنين‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ شد، حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ فرمود حضرت‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ عليهم‌ السلام‌ ايشان‌ به‌ منزلت‌ هارون‌ من‌ موسي‌ علي‌ براي‌ من‌ به‌ منزلة‌ هارون‌ از موسي‌ است‌، الا انّه‌ لا نبي‌ بعدي‌ فرق‌ من‌ و حضرت‌ موسي‌ اين‌ است‌ كه‌ حضرت‌ موسي‌ بعدش‌ پيغمبر بود بعد از من‌ پيغمبري‌ نخواهد آمد الا انّه‌ لا نبي‌، حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ كه‌ از دار دنيا رفت‌ اگر مردم‌ بني‌ اسرائيل‌ سي‌ روز صبر كردند آخه‌ بني‌ اسرائيل‌ سي‌ روز صبر كردند حضرت‌ موسي‌ هم‌ بنا بود سي‌ روزه‌ برگرده‌، ولي‌ يك‌ ده‌ روز خدا اضافه‌ كرد خوشا به‌ حال‌ مهماني‌ كه‌ به‌ مهماني‌ رفت‌ صاحبخانه‌ هي‌ اين‌ پا اون‌ پا مي‌كنه‌ كه‌ كي‌ پا مي‌شه‌ بره‌ حالا اينكه‌ به‌ بااصطلاح‌ اون‌ مهمانش‌ را دوست‌ نداره‌ مي‌گه‌ زودتر بره‌ چرا نشسته‌؟ چرا معتطل‌ كرده‌؟ اما يك‌ مهمان‌ عزيزي‌ اگر آمد توي‌ خانه‌اتان‌ و شما خيلي‌ او را دوست‌ داشتيد يك‌ ناهار دعوتش‌ كرديد شب‌ هم‌ نگهش‌ مي‌داريد فردا شب‌ نگهش‌ مي‌داريد حضرت‌ موسي‌ را خدا سي‌ روز دعوت‌ كرده‌ ولي‌ وهاربنا موسي‌ سلاسين‌ ليله‌ و اتمناه‌ بالعرش‌ مي‌خواست‌ خداي‌ تعالي‌ محبتش‌ را به‌ حضرت‌ موسي‌ برسانه‌ ده‌ روز هم‌ نگهش‌ داشت‌ ده‌ روز اضافه‌، در روز دهم‌ سوژه‌ دست‌ سامري‌ آمد كه‌ بله‌ اگر حضرت‌ موسي‌ راست‌ مي‌گفت‌ فرار مي‌كرد اگر راست‌ مي‌گفت‌ آمده‌ بود، پس‌ بياييد من‌ يك‌ برنامه‌اي‌ براتان‌ پياده‌ كنم‌ و در اين‌ ده‌ روز باقي‌ مانده‌ كه‌ حضرت‌ موسي‌ دير كرد اينها گوساله‌ پرست‌ شدند.

 اما اين‌ امت‌ پيغمبر اكرم‌ خدا بعضيهاشان‌ را لعنت‌ كند بعد از پيغمبر اكرم‌ سه‌ روز هم‌ طاقت‌ نياوردند، سه‌ روز طاقت‌ نياوردند، بلكه‌ بعضي‌ مي‌گن‌ هنوز جنازة‌ پيغمبر اكرم‌ توي‌ خانه‌ بود كه‌ اينها رفتند و سامري‌ امت‌ كه‌ خدا لعنتش‌ كنه‌، هذا السامري‌ و العجل‌، فاطمة‌ زهرا سلام‌ اللّه‌ عليها خطاب‌ مي‌كنه‌ كه‌اي‌ مردم‌ مسلمان‌ اين‌ سامري‌ است‌ ابي‌ بكر هم‌ گوسالشه‌ هذا السامري‌ و العجل‌ يك‌ وقتي‌ با علماي‌ معروف‌ در يك‌ مجلسي‌ در تهران‌ بوديم‌ اوشان‌ معتقد بود كه‌ اولي‌ بدتر از دوميه‌ گفتم‌ نه‌ طبق‌ كلام‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ اللّه‌ عليها دومي‌ بدتر از اولي‌ است‌ چون‌ تشبيه‌ حضرت‌ زهرا اين‌ طوريه‌ كه‌ اين‌ سامريه‌ و او گوسالشه‌ و  مردم‌ را به‌ اين‌ گوساله‌ دعوت‌ مي‌كنه‌ و روز سوم‌ گوساله‌ را به‌ عنوان‌ خليفة‌ پيغمبر معرفي‌ كردن‌ و آمدند در خانة‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ اللّه‌ عليها را آتش‌ زدند و علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ را براي‌ پرستش‌ گوساله‌ دعوت‌ كردند خيلي‌ عجيبه‌، به‌ خدا قسم‌ مصيبتي‌ بالاتر از مصيبت‌ فاطمة‌ زهرا در عالم‌ نبوده‌، من‌ گفتم‌ شما فكر نكنيد براي‌ سيلي‌ خوردن‌ و براي‌ بازو شكستن‌ و براي‌ پهلو شكستن‌ اين‌ همه‌ فاطمة‌ زهرا در مقابل‌ دشمنان‌ مي‌ايسته‌ و حرف‌ مي‌زنه‌ نه‌، اين‌ صورت‌، صورت‌ خداست‌ وجه‌ اللّه‌ الاكبر اين‌ پهلو جنب‌ اللّه‌ بود، اين‌ دست‌ يد اللّه‌ بود دست‌ خدا را شكستند به‌ صورت‌ خدا سيلي‌ زدند پهلوي‌ خدا را به‌ درد آوردن‌  اينها جمع‌ شدن‌ دين‌ مقدس‌ اسلام‌ را مي‌خوان‌ از بين‌ ببرند لذا فاطمة‌ اطهر با همة‌ اون‌ فشارهايي‌ كه‌ روش‌ آمده‌، آمده‌ در ميان‌ مسجد ايستاده‌ صدا مي‌زند خطبه‌ مي‌خواند كه‌ اون‌ خطبة‌ غرا را فاطمة‌ زهرا خواند اترس‌ اباك‌ و الا ارث‌ تو مي‌گي‌ كه‌ پيغمبر ارث‌ نمي‌گذاره‌ اولا اين‌ ارث‌ نبود فدك‌ ارث‌ نبود وقتي‌ كه‌ آية‌ شريفة‌ و حاف‌ ذي‌ القربا وحق‌ نازل‌ شد كه‌ به‌ ذي‌ القربا حقش‌ را بهش‌ بديد، پيغمبر اكرم‌ فدك‌ را به‌ فاطمة‌ زهرا بخشيد ارث‌ نبود اينيكه‌ حضرت‌ زهرا روي‌ ارث‌ صحبت‌ مي‌كرد چون‌ مي‌خواست‌ اين‌ را به‌ عنوان‌ ارث‌ و همة‌ مالميك‌ را به‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ اللّه‌ عليها را مصادره‌ كنه‌، و لذا فاطمة‌ زهرا سلام‌ اللّه‌ عليها روي‌ ارث‌ رفته‌ صحبت‌ مي‌كنه‌ يك‌ روايتي‌ جعل‌ كرد در منبر ابي‌ بكر كه‌ من‌ از پيغمبر پدر شما شنيدم‌ به‌ فاطمة‌ زهرا گفت‌ كه‌ نحن‌ معاشر الانبيا لا نورث‌ ما جمع‌ انبيا ارثي‌ براي‌ بچه‌ هامون‌ باقي‌ نمي‌گذاريم‌ وما تركناه‌ صدقه‌ هر چه‌ داريم‌ صدقه‌ است‌ و بايد در راه‌ خدا به‌ مردم‌ داد بايد مصادره‌ بشه‌ حضرت‌ زهرا چند آيه‌ از قرآن‌ براي‌ ابي‌ بكر كه‌ مي‌خواند كه‌ ورث‌ سليمان‌ داود حضرت‌ سليمان‌ از حضرت‌ داود ارث‌ برد كي‌ از كي‌ ارث‌ برد اينها چيه‌ آخه‌؟ بعد مي‌فرمايد تو از پدرت‌ ارث‌ مي‌بري‌ من‌ از پدرم‌ ارث‌ نبرم‌، و بعد هم‌ اين‌ زمين‌ را به‌ من‌ بخشيده‌ است‌ پيغمبر اكرم‌ گفت‌ شاهد بيار يك‌ نفر پيدا نشد كه‌ جرأت‌ اين‌ را بكنه‌ كه‌ بياد شهادت‌ بده‌ كه‌ بله‌ من‌ شاهدم‌ كه‌ رسول‌ اكرم‌ اين‌ زمين‌ را به‌ فاطمة‌ زهرا بخشيد، شاهدهايي‌ كه‌ حضرت‌ زهرا آورد حضرت‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ و امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ يك‌ جسارتي‌ ابي‌ بكر اونجا به‌ فاطمة‌ زهرا مي‌كنه‌ كه‌ چون‌ كسي‌ جرات‌ نمي‌كنه‌ روي‌ منبر بگه‌ شماها نشنيديد ولي‌ توي‌ كتابها نوشته‌ شده‌ بنده‌ هم‌ نمي‌توانم‌ بگم‌ به‌ خدا قسم‌ اين‌ بالاترين‌ مصيبتهاست‌ كه‌ روز سوم‌ پيغمبر در مسجد فاطمة‌ زهرا در مقابل‌ اين‌ مردم‌ ايستاده‌ داره‌ اولا فاطمة‌ معصومه‌ كسي‌ كه‌ آية‌ تطهير برش‌ نازل‌ شده‌ كسي‌ كه‌ يك‌ كلمه‌ بر خلاف‌ حق‌ يا بر طبق‌ ميل‌ نفسش‌ نمي‌گه‌ اين‌ شخص‌ بياد يك‌ حرفي‌ بزنه‌ يك‌ پيشنهادي‌ يك‌ مسئله‌اي‌ را مطرح‌ بكنه‌ اون‌ از خدا بي‌ خبر اون‌ گوسالة‌ نافهم‌ اون‌ حيوان‌ بي‌ شعور اون‌ جسارت‌ را به‌ فاطمة‌ زهرا كرد كه‌ فاطمة‌ زهرا آنچنان‌ متاثر بشه‌ كه‌ جراحات‌ السلاله‌ التيام‌ و لا يرتاما جرح‌ السان‌ گاهي‌ زخم‌ شمشير التيام‌ پذيره‌ اما زخم‌ زبان‌ التيام‌ پذير نيست‌، حالا نمي‌دانم‌ مني‌ كه‌ مي‌بينيد متاثر شدم‌ و حالم‌ منقلب‌ شد چون‌ ديده‌ام‌ در كتاب‌ كه‌ اون‌ ملعون‌ چه‌ جسارتي‌ كرد به‌ فاطمة‌ زهرا. فاطمه‌ آمد در ميان‌ خانه‌ نشست‌ دائما با حال‌ گريان‌ و ناراحتي‌ بود اون‌ هم‌ براي‌ اينكه‌ چرا بايد بعد از پيغمبر اكرم‌ اينچنين‌ و به‌ اين‌ سرعت‌ مردم‌ از خليفه‌ به‌ جانشين‌ او دست‌ بكشند و گوساله‌ پرست‌ بشن‌.

 شايد همين‌ ايام‌ بوده‌ كه‌ ديگه‌ فاطمه‌ در ميان‌ خانه‌ از پا در مي‌آيد شايد در اين‌ ايام‌ ديگه‌ نمي‌تواند از منزل‌ خارج‌ بشه‌، برود در خارج‌ از شهر بنشيند و گريه‌ كند و اشك‌ بريزد و صداي‌ مظلوميتش‌ را بعد از هزار و چهار صد سال‌ به‌ گوش‌ ما مردم‌ امسال‌ برساند يا فاطمة‌ الزهرا شب‌ جمعه‌ است‌ امشب‌ مي‌خوايم‌ همتون‌ با حوائج‌ از اين‌ مجلس‌ خارج‌ بشيد چراغها را خاموش‌ كنيد حال‌ عزايي‌ به‌ خودمون‌ بگيريم‌، اينها توقع‌ دارند يك‌ قدمي‌ يك‌ كرمي‌ نمايي‌ آقا جان‌ كرم‌ بفرما تخلل‌ كني‌، در مجلس‌ ما تشريف‌ بياوري‌ خانه‌ خانة‌ توست‌، آقا جان‌ ما از خودمان‌ چيزي‌ نداريم‌ ما هر چه‌ داريم‌ از شماست‌ اطرفيانمون‌ حتي‌ وجودمون‌ هستيمون‌ مربوط‌ به‌ شماست‌ يا صاحب‌ العصر يا صاحب‌ الزمان‌ .

 بسم‌ اللّه‌ الرحمن‌ الرحيم‌ الهي‌ عظم‌ البلا شب‌ جمعه‌ است‌ مي‌خوام‌ امشب‌ بعد از اينكه‌ چندين‌ هفته‌ يا چند ماه‌ اين‌ مجلس‌ تعطيل‌ بوده‌ شما عاشقان‌ حضرت‌ بقيه‌ اللّه‌ اصرار كرديد و اين‌ مجلس‌ را برپا كرديد بياييم‌ از اين‌ هفته‌ انشاء اللّه‌ يك‌ جايي‌ ديگه‌ اين‌ مجلس‌ را برپا كنيم‌ از اول‌ مجلس‌ دلم‌ مي‌خواد دوستان‌ زودتر بيان‌ اينكه‌ فكر كنند در هفته‌ يك‌ شب‌ مي‌خوان‌ در كنار امام‌ زمانشون‌ بنشينند اگر يك‌ چنين‌ فكر كنيد سخت‌ شما كه‌ شب‌ جمعه‌ برسد و من‌ بروم‌ و كنار امام‌ زمان‌ و به‌ خدا قسم‌ اگر با اين‌ فكر در دورة‌ هفته‌ باشيد آقا اينقدر بي‌ توجه‌ و كم‌ لطف‌ و كم‌ محبت‌ نيستند بلكه‌ بسيار بيشتر از شما توجه‌ به‌ شما دارند و شايد اين‌ مجلس‌ ما منور به‌ جمال‌ آقامون‌ حجة‌ بن‌ الحسن‌ روحي‌ بشود اما اگر سستي‌ كرديد من‌ مي‌دونيد اخلاقم‌ اين‌ نيست‌ كه‌ اصرار داشته‌ باشم‌ خيلي‌ جمعيت‌ داشته‌ باشد مجلسمون‌ يكي‌ مرد جنگي‌ به‌ از پدر ولي‌ با حال‌ باشيد با اخلاص‌ باشيد با توجه‌ باشيد يا بقية‌ اللّه‌، من‌ گاهي‌ از شماها را مي‌شناسم‌ كه‌ اين‌ طوري‌ هستيد اگر همتون‌ را نشناسم‌ كه‌ اين‌ طور پا حرف‌ من‌ باشيد ولي‌ جمعي‌ از شماها را مي‌شناسم‌ كه‌ همين‌ طوريد يا بقية‌ اللّه‌. بزرگترين‌ آرزومان‌ اين‌ است‌ كه‌ يك‌ لحظه‌ چشممون‌ به‌ جمال‌ شما بيافتد به‌ حق‌ حق‌ قسم‌ بعضي‌ از اين‌ مرد و زن‌ اينطوري‌ هستند كه‌ اگر ميلياردها ثروت‌ داشته‌ باشند حاضرند همه‌اش‌ را بدهند يك‌ لحظه‌ نيم‌ ثانيه‌ جمالش‌ را ببينند به‌ خدا قسم‌ خودتان‌ بهتر از مي‌دانيد كه‌ جمعي‌ از اين‌ جمع‌ اين‌ طور هستند آقا جان‌ كرم‌ نما مولاي‌ كرم‌ نماو فرود آي‌ كه‌ خانه‌ خانة‌ توست‌، ما چيزي‌ از خودمون‌ آقاجان‌ نداريم‌.جانمون‌ به‌ فدات‌.

 بسم‌ اللّه‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الهي‌ عظم‌ البلاء. و برح‌ الخفاء و انكشف‌ الغطاء و انقطع‌ الرجاء و ضاقت‌ الارض‌ و منعت‌ السماء و انت‌ المستعان‌ و اليك‌ المشتكي‌. و عليك‌ المعول‌ في‌ الشدة‌ و الرخاء اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد اولي‌ الامر الذين‌ فرضت‌ علينا طاعتهم‌ و عرفتنا بذلك‌ منزلتهم‌ و فرج‌ عنا بحقهم‌ فرجا عاجلا قريبا كلمح‌ البصر او هو اقرب‌ من‌ ذلك‌. يا محمد يا علي‌. يا علي‌ يا محمد. اكفياني‌ فانكما كافيان‌. و انصراني‌ فانكما ناصران‌. يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌. الغوث‌ الغوث‌ الغوث‌. ادركني‌ ادركني‌ ادركني‌. الساعه‌ الساعه‌ الساعه‌. العجل‌ العجل‌ العجل‌.

          

۱۱ جمادی الاول ۱۴۱۲ قمری – تفسیر سوره کوثر

اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة‌ علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

اين‌ سوره‌ انواع و اقسام‌ معجزات‌ را در همين‌ وضع‌ كوچكي‌ كه‌ دارد، داراست‌. از نظر فصاحت‌ و بلاغت‌ من‌ نمي‌خوام‌ يعني‌ مجلسمون‌ اقتضا نداره‌ كه‌ درباره‌اش‌ صحبت‌ كنم‌. و الا در كتابهاي‌ تفسير دربارة‌ فصاحت‌ و بلاغت‌ قرآن‌ و اين‌ سورة‌ مباركه‌ اونقدر مطلب‌ گفته‌اند كه‌ انسان‌ دچار حيرت‌ ميشه‌ و شرحش‌ جز اينكه‌ كسل‌ كننده‌ باشد براي‌ اين‌ مجلس‌، چون‌ خيلي‌ جنبة‌ علمي‌ دارد هم‌ از نظر فصاحت‌ هم‌ از نظر بلاغت‌ و كامل‌ هم‌ ممكن‌ نيست‌ انسان‌ بتواند اين‌ فصاحت‌ و بلاغت‌ را بيان‌ كند. اما در نظر پيشگوئي‌ و علم‌. يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ در قرآن‌ خيلي‌ به‌ چشم‌ مي‌خورد مسئلة‌ تطبيق‌ علومي‌ كه‌ در اين‌ مدت‌ كه‌ بشر روي‌ كرة‌ زمين‌ بوده‌ كشف‌ كرده‌ و بدست‌ آورده‌ و در معرض‌ فكر علما و دانشمندان‌ قرار داده‌، مسئلة‌ علمي‌ بودن‌ قرآنه‌. يك‌ چيزهايي‌ كشف‌ كردند كه‌ قرآن‌ با آن‌ كشفيات‌ كاملا تطبيق‌ ميكنه‌ و بلكه‌ كشفيات‌ با قرآن‌ تطبيق‌ ميكنه‌. گفت‌ كه‌ الفضل‌ لمن‌ سبق‌. آن‌ كسي‌ كه‌ قبلا يك‌ كشفي‌ را بيان‌ كرده‌، يك‌ اختراعي‌ را گفته‌ و اقدام‌ كرده‌، امتياز با اوست‌. و قرآن‌ در هزار و چهارصد سال‌ قبل‌ بعضي‌ از مسائل‌ علمي‌ را به‌ صراحت‌ بيان‌ كرده‌ كه‌ واقعا انسان‌ دچار حيرت‌ ميشه‌ و منجمله‌ اين‌ مطلبه‌. كه‌ در اين‌ آية‌ شريفه‌ مي‌فرمايدو در اين‌ سورة‌ مباركه‌ فرموده‌ كه‌ انا اعطيناك‌ الكوثر. دوازده‌ تفسير دربارة‌ كلمة‌ كوثر در كتاب‌ آنوقتي‌ كه‌ يادمه‌ مطالعه‌ مي‌كردم‌، در كتاب‌ تفسير كبير فخر رازي‌ بيان‌ شده‌. كه‌ يكي‌ از آن‌ دوازده‌ تفسير، كثرت‌ نسل‌ پيغمبر اكرم‌ است‌ و با شأن‌ نزول‌ آية‌ شريفه‌ هم‌ تطبيق‌ مي‌كند. چون‌ يك‌ روز رسول‌ الله‌ صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌ وارد مسجد شدند، اين‌ سوره‌ مكيه‌ است‌ در مسجد الحرام‌ جمعي‌ از بني‌ اميه‌ نشسته‌ بودند منجمله‌ عاص‌ كه‌ عمر عاص‌ پسر همين‌ عاصه‌. صدا زد جاء ابتر. ابتر الف‌ و ب‌ و ت‌ و ر. به‌ معناي‌ بريده‌ شده‌. مقطوع‌. يعني‌ كسي‌ كه‌ باصطلاح‌ قطع‌ شده‌. كسي‌ كه‌ نسلي‌ ندارد كه‌ اهداف‌ عالية‌ او را تعقيب‌ كند. جاء ابتر. با اين‌ كلمه‌ خواستند پيغمبر اكرم‌ را اذيت‌ كنند و يك‌ دلخوشي‌ هم‌ براي‌ خودشون‌ باشد كه‌ خوب‌ پيغمبر چند روزي‌ هست‌. بگذاريد باصطلاح‌ وزر و وبال‌ سلطنت‌ و قدرت‌ را او بكشه‌ و بعد ما حكومت‌ كنيم‌. و با اين‌ جمله‌ خواستند پيغمبر اكرم‌ را باصطلاح‌ اينطوري‌ معرفي‌ كنند كه‌ آنكه‌ فرزندي‌ ندارد. چون‌ مردم‌ عرب‌ آن‌ زمان‌ همة‌ شخصيت‌ را به‌ داشتن‌ فرزند پسر فكر مي‌كردند. كه‌ اگر يك‌ فردي‌ پسري‌ داشت‌، وضع‌ او را ادامه‌ خواهد داد. و ما هم‌ اينطور فكر مي‌كنيم‌. خيال‌ مي‌كنيم‌ كسي‌ كه‌ پسر نداشت‌ فرزند ديگه‌ نداره‌. ولو حالا ده‌ تا دختر داشته‌ باشه‌ و اين‌ فكر جاهليت‌ در ما هنوز باقيمانده‌. يعني‌ بعد از هزار و چهارصد سال‌ يك‌ يك‌ زمينة‌ كم‌ رنگي‌ البته‌ از مردم‌ زمان‌ جاهليت‌ در ما مانده‌. ولو ما شيعه‌ هم‌ هستيم‌ و به‌ پيغمبر اكرم‌ هم‌ اعتقاد داريم‌ و به‌ اعمالش‌ هم‌ اعتقاد داريم‌ ولي‌ در عين‌ حال‌ يك‌ كمرنگي‌ از مردم‌ زمان‌ جاهليت‌ در ما مانده‌. جدا اگر يك‌ فردي‌ دختر سوم‌ و چهارم‌ و پنجم‌ در خانواده‌اش‌ متولد بشه‌، تبريك‌ بهش‌ ظاهرا ميگن‌ ولي‌ باطنا تسليت‌ بهش‌ ميگن‌. خود او هم‌ ميگه‌ بعله‌ ديگه‌ اقبال‌ ما اينطوره‌. و با اين‌ فرهنگي‌ كه‌ ما داريم‌ و فرهنگ‌ غلطي‌ كه‌ ما براي‌ خودمون‌ درست‌ كرده‌ايم‌ و از صراط‌ مستقيم‌ خارج‌ شده‌ايم‌ واقعا هم‌ بايد تسليت‌ گفت‌. چون‌ هر چه‌ انسان‌ ثروتمند باشه‌، وضعش‌ خوب‌ باشه‌، بخواهد جهازية‌ پنج‌ تا دختر را فراهم‌ كنه‌، كار بسيار مشكلي‌ است‌. و اگر خودش‌ هم‌ نخواسته‌ باشه‌، نتونسته‌ باشه‌ تهيه‌ كنه‌، زن‌ و فرزندش‌ نمي‌گذارند. دامادي‌ كه‌ مي‌آيد به‌ سراغ‌ دختراش‌، توقع‌ داره‌ و اين‌ كار به‌ قدري‌ زشت‌ و بده‌ كه‌ عينا زمان‌ جاهليت‌ را در ما بوجود آورده‌.

 همين‌ امروز يكي‌ از دوستان‌ از من‌ يك‌ سؤالي‌ كرد كه‌ من‌ يك‌ خورده‌اي‌ هم‌ همچين‌ تعجب‌ كردم‌. گفت‌ حقيقت‌ ازدواج‌ چيه‌؟ من‌ نفهميدم‌ چي‌ مي‌خواد بگه‌؟ بعد سؤال‌ كرد از من‌ كه‌ منظورم‌ اين‌ است‌ كه‌ شخصي‌ كه‌ ازدواج‌ ميكنه‌ چه‌ حقي‌ زن‌ او به‌ شوهر داره‌ و چه‌ حقي‌ شوهر به‌ زن‌ داره‌؟ گفتم‌ كه‌ شوهر بايد لباس‌ بده‌، غذا بده‌، مسكن‌ بده‌، مهر هم‌ بده‌ و هيچ‌ توقعي‌ از زن‌ نداشته‌ باشه‌. هيچ‌ توقع‌. شب‌ آمد گفت‌ اطاق‌ كثيفه‌ تميز نيست‌. چرا جارو نكردي‌؟ اين‌ خلاف‌ توقعه‌. يعني‌ اسلام‌ اجازه‌اي‌ نداده‌ كه‌ يك‌ همچين‌ اعتراضي‌ به‌ او بكنه‌. غذا چرا درست‌ نكردي‌؟ چرا فرزندت‌ را شير ندادي‌؟ چرا فلان‌ عمل‌ را انجام‌ ندادي‌؟ اگر شب‌ عروسي‌ پدر دختر بگه‌ دخترم‌ اين‌ لباسهايي‌ كه‌ برته‌ درآر، اينها مال‌ منه‌. بگو شوهرت‌ بياد لباس‌ برت‌ كنه‌ از اينجا ور دارد ببردت‌. اگر شما گفتيد اين‌ چه‌ پدرزن‌ خسيسيه‌ بسيار اشتباه‌ كرديد. مسئله‌ همينه‌.

 حالا بهرحال‌ از اين‌ موضوع‌ بگذريم‌ و ما برنامه‌هامون‌ با برنامه‌هاي‌ پيغمبر خيلي‌ فرق‌ داره‌. آنجوري‌ كه‌ اسلام‌ ترسيم‌ كرده‌ اگر ما مي‌بوديم‌، يك‌ دختر كه‌ متولد مي‌شد در خانواده‌امون‌، واقعا تبريك‌ داشت‌. چون‌ بعد بزرگ‌ ميشه‌، اين‌ ازدواج‌ ميكنه‌، يك‌ دامادي‌ مي‌آيد توي‌ خانه‌. بر فرزندان‌ انسان‌ يك‌ فرزند اضافه‌ ميشه‌. چون‌ داماد در حكم‌ فرزنده‌ و هيچ‌ خرجي‌ هم‌ نداره‌ و بلكه‌ دختره‌ ميتونه‌ مهرش‌ را عينا بگيره‌ و به‌ پدر و مادرش‌ تقديم‌ كنه‌. و اين‌ فرهنگي‌ كه‌ ما از زمان‌ جاهليت‌ و ارتجاعي‌ از قبل‌ از اسلام‌ در بين‌ خودمون‌ بوجود آورديم‌، اين‌ يك‌ دخترش‌ هم‌ تسليت‌ داره‌. يك‌ دختر هم‌ كه‌ متولد بشه‌ بايد بگن‌ كه‌ چيه‌؟ از قابله‌ سؤال‌ مي‌كنند اين‌ بچه‌ چيه‌؟ ميگه‌ دختر. با كمال‌ شرمندگي‌ هم‌ خود مادر شرمنده‌ است‌ و هم‌ قابله‌ شرمنده‌ است‌ و هم‌ پدر توي‌ فاميل‌ شرمنده‌ است‌.

 پيغمبر اكرم‌ همان‌، با همان‌ مردم‌ جاهليت‌ روبروست‌. و با مردم‌ جاهلي‌ مثل‌ مردم‌ زمان‌ ما، اسلام‌ روبروست‌. منتهي‌ زمان‌ ما كمرنگ‌ شده‌. همان‌ مسائل‌ زمان‌ جاهليت‌. اينها گفتند جاء ابتر. دختر را به‌ حساب‌ نمي‌آوردند. دختر كه‌ نميتونه‌ كاري‌ بكنه‌. جاء ابتر. فرزندي‌ ندارد، نسلي‌ ندارد، پسري‌ ندارد كه‌ جاي‌ او را بگيرد. نوة‌ پسري‌ هم‌ ندارد. طبعا كسي‌ كه‌ پسر نداشت‌ نوة‌ پسري‌ هم‌ نداره‌. اين‌ نكتة‌ جالب‌ اينجاست‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد انا اعطيناك‌ الكوثر. اي‌ پيغمبر ما به‌ تو عطا كرديم‌ كوثر را. يعني‌ نسل‌ زياد. نسل‌ زياد. هم‌ دختر. حالا شما به‌ عمق‌ اين‌ مطلب‌ توجه‌ كنيد كه‌ هنوز متأسفانه‌ در بين‌ دانشمندان‌ ما اين‌ مسئله‌ جانيفتاده‌ كه‌ فرزندان‌ دختر هم‌ مثل‌ فرزندان‌ پسره‌ فرقي‌ نميكنه‌. و بلكه‌ قويتر. و بلكه‌ قويتر.

 من‌ در كتاب‌، در يكي‌ دو سه‌ تا از كتابام‌ به‌ اين‌ مطلب‌ اشاره‌ كردم‌ و بخصوص‌ در كتاب‌ انوار زهرا سلام‌ الله‌ عليها كه‌ كسي‌ كه‌ از طرف‌ مادر به‌ پيغمبر ميرسه‌ عينا مثل‌ كسي‌ است‌ كه‌ از طرف‌ پدر به‌ پيغمبر ميرسه‌. هنوز شما نمي‌تونيد اين‌ مسئله‌ را توي‌ مردم‌ جا بيندازيد. علم‌ ثابت‌ كرده‌، روايات‌ ثابت‌ كرده‌، قرآن‌ ثابت‌ كرده‌، يكي‌ از معجزات‌ مهم‌ پيغمبر همينه‌. ولي‌، اِ. فرقي‌ نداره‌؟ با كمال‌ تعجب‌ به‌ من‌ ميگن‌ فرقي‌ نداره‌. شما يك‌ مطلب‌ تازه‌اي‌ گفتيد. آخه‌ اين‌ مطلب‌ تازه‌ نيست‌. روزي‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ دست‌ امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ را گرفت‌ كوچك‌ بودند از نظر ظاهر. و آوردشون‌ توي‌ مسجد و به‌ اصحابش‌ فرمود اهذان‌ ابنان‌. اين‌ دو تا دو تا پسر من‌ هستند. اين‌ مطلب‌ را ثابت‌ كرد. اين‌ دو تا دو پسر من‌ هستند. عمر گفت‌ كه‌ بنونا بنوا بنائنا. پسران‌ ما پسران‌  پسران‌ ما هستند. و بناتنا بنوهن‌ ابناء الرجال‌ اباعدي‌. دختراي‌ ما بچه‌هاي‌ دختراي‌ ما اينها فرزندان‌ مردان‌ غريبه‌ هستند. فرزند دامادمون‌ هستند. نوة‌ پسري‌، نوة‌ ما نيست‌. فرزندان‌ ما نيست‌. نوة‌ دختري‌ فرزند ما نيست‌ نوة‌ پسري‌ فرزند ماست‌. آن‌ روز در آن‌ زمان‌ قرآن‌ ميگه‌ انا اعطيناك‌ الكوثر. اي‌ پيغمبر ما به‌ تو كثرت‌ نسل‌ داديم‌، نسل‌ پيغمبر از كجا كثرت‌ پيدا كرد؟ از فاطمة‌ زهرا. پس‌ معلومه‌ فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا فرزندان‌ پيغمبرند. و همان‌ زمان‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ فرمود هذان‌ يعني‌ اين‌ دوتا، نشان‌ داد به‌ مردم‌، اين‌ دو تا پسر، اين‌ دو تا پسري‌ كه‌ هنوز از سنشون‌ چهار سال‌، نهايتا پنج‌ سال‌ بيشتر نگذشته‌. اين‌ دو تا پسر، اينها دو فرزندان‌ من‌ هستند. اينها هر دو امامند. قاما چه‌ قيام‌ كنند او قعدا. چه‌ آنكه‌ مظلوم‌ واقع‌ بشوند مثل‌ حضرت‌ مجتبي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ و در ميان‌ خانه‌ بنشينند. چه‌ آني‌ كه‌ در خانه‌ نشسته‌ و چه‌ آني‌ كه‌ در كربلا قيام‌ كرده‌ و با يزيد مبارزه‌ كرده‌. چه‌ آني‌ كه‌ صلح‌ كرده‌ و يا آنكه‌ در مقابل‌ قدرت‌ زمانش‌ ايستاده‌، هر دوي‌ اينها درست‌ عمل‌ كردند و اينها امامند و شما از اينها پيروي‌ كنيد.

 پس‌ مي‌بينيم‌ آن‌ روز پيغمبر اكرم‌ اين‌ مطلب‌ را فرموده‌. ما مسلمانها و ما شيعيان‌ هنوز قبول‌ نمي‌تونيم‌ بكنيم‌. هنوز قول‌ عمر را بيشتر قبول‌ داريم‌. هنوز فرزنداني‌ كه‌ مادرهاشون‌ سيده‌ است‌ و علويه‌ است‌، به‌ سيادت‌ قبولشون‌ نداريم‌. الان‌ اين‌ آقاي‌ نعمتي‌ اگر عمامة‌ سياه‌ بگذاره‌ سرش‌ همه‌امون‌ ميگيم‌ تو مگر سيدي‌؟ با اينكه‌ مادرش‌ سيده‌. هنوز نمي‌تونيم‌ بپذيريم‌. ببينيد ايني‌ كه‌ ميگم‌ از زمان‌ جاهليت‌ رنگي‌ در ما هست‌، روي‌ همين‌ حساب‌. علم‌ ثابت‌ كرده‌. روايات‌ فراوان‌ داريم‌. آنقدر ائمة‌ اطهار با خلفاي‌ زمانشون‌ در اين‌ موضوع‌ بحث‌ كردند كه‌ حساب‌ نداره‌. قرآن‌ ثابت‌ كرده‌. مي‌بينيد كه‌ قرآن‌ آيات‌ صريحتر از اين‌ سورة‌ كوثر هم‌ داره‌. من‌ چون‌ دربارة‌ سورة‌ كوثر مي‌خواستم‌ صحبت‌ كنم‌ عرض‌ مي‌كنم‌. صريحتر از سورة‌ كوثر، آية‌ مباهله‌ است‌. قل‌ تعالوا ابنائنا و ابنائكم‌ و نسائنا و نسائكم‌ و انفسنا و انفسكم‌. كه‌ ابنائنا پيغمبر ميگه‌ ابناء ما. حسن‌ و حسينند. و روايات‌ آيات‌ ديگر كه‌ تا سه‌ آيه‌ يا چهار آيه‌ و اين‌ سورة‌ كوثر هم‌ با اين‌ تفسير يكي‌ از آن‌ آياته‌ كه‌ ثابت‌ ميكنه‌ فرزندان‌ دختر مثل‌ فرزندان‌ پسر منتسب‌ به‌ پدر هستند. به‌ پدر بزرگ‌ هستند. حالا علم‌ هم‌ ثابت‌ كرده‌. زماني‌ هستيم‌ كه‌ علم‌ اين‌ را ثابت‌ كرده‌ كه‌ مادر و پدر در سرماية‌ اولي‌ و در نطفة‌ فرزند هيچ‌ فرقي‌ با هم‌ ندارند و بلكه‌ مادر سهم‌ بيشتري‌ دارد، بخاطر اينكه‌ از بعد از آن‌ نطفه‌، نه‌ ماه‌ در شكم‌ اين‌ فرزند را بزرگ‌ ميكند و بعد هم‌ دو سال‌ شيرش‌ ميده‌ و مادر سهم‌ بيشتري‌ دارد. لذا دين‌ مقدس‌ اسلام‌ فرموده‌ است‌ كه‌ به‌ مادر بيشتر احترام‌ كنيد.

 شخصي‌ آمد خدمت‌ رسول‌ اكرم‌ گفت‌ به‌ كه‌ من‌ بيشتر اكرام‌ كنم‌ و احترام‌ كنم‌؟ فرمود مادرت‌. بعد از آن‌ باز هم‌ مادرت‌. بعد از آن‌ باز هم‌ مادرت‌. بعد از آن‌ باز هم‌ مادرت‌. در مرحلة‌ چهارم‌ فرمود پدرت‌.

 و از نظر زيارتها. شما در تمام‌ زيارتها حتي‌ زيارتهاي‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ الرواحنا فداه‌ ميگيد كه‌ السلام‌ عليك‌ يابن‌ رسول‌ الله‌. اي‌ پسر رسول‌ خدا. با اينكه‌ نه‌ پشت‌ قبل‌، مادر نه‌ پشت‌ قبل‌ حضرت‌ وليعصر صلواة‌ الله‌ عليه‌، مادرشون‌، بعله‌، مادرشون‌ دختر پيغمبر اكرم‌ بوده‌. و اين‌ از ضروريات‌ مذهب‌ شيعه‌ است‌. و در اين‌ آيه‌ با اشاره‌ كه‌ انا اعطيناك‌ الكوثر. به‌ تو اي‌ پيغمبر ما كثرت‌ نسل‌ عطا كرديم‌ و از اين‌ نسل‌ تو خير كثيري‌ نصيب‌ تو خواهد شد. خير زياد. جدا عجيبه‌. انسان‌ وقتي‌ كه‌ به‌ آبياري‌ اسلام‌ كه‌ از ناحية‌ كدوم‌ يكي‌ از فرق‌ مختلف‌ مسلمان‌ بيشتر آبياري‌ شده‌ اين‌ درخت‌ عظيم‌ اسلام‌. مي‌بينيم‌ كه‌ تمام‌ فعاليتهاي‌ مسلمانها همه‌ يك‌ طرف‌، و فعاليت‌تهاي‌ فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها تا اين‌ زمانش‌، بعد از اين‌ زمان‌ كه‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ تشريف‌ مي‌آورند كه‌ يكي‌ از فرزندان‌ فاطمة‌ زهراست‌ سلام‌ الله‌ عليهما و دنيا را پر از عدل‌ و داد ميكنه‌ بعد از آنكه‌ پر از ظلم‌ و جور شده‌ باشد كه‌ آن‌ بمانه‌ ولي‌ تا همين‌ الان‌. بوسيلة‌ يازده‌ يا باصطلاح‌ ده‌ فرزند فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها در گذشته‌ و بعد هم‌ ساداتي‌ كه‌ قيام‌ كردند، عجيب‌ بوده‌ در زمان‌ خلفاي‌ اموي‌ و عباسي‌، سادات‌ آنچنان‌ مزاحم‌ اينها بودند كه‌ اينها دين‌ اسلام‌ از بين‌ نبرند كه‌ اقلا ظاهر اسلام‌ براي‌ مردمي‌ كه‌ در آينده‌ مي‌آيند، بمانه‌ عجيب‌ بوده‌. در مقابل‌ همة‌ اينها قرار مي‌گرفتند. منتهي‌ ما به‌ تاريخ‌ نگاه‌ نمي‌كنيم‌. ببينيد سادات‌ زمان‌ بني‌ اميه‌ چه‌ مي‌كردند؟ چقدر اينها جانفشاني‌ در راه‌ اسلام‌ مي‌كردند. ساداتي‌ كه‌ در زمان‌ بني‌ العباس‌ بودند چقدر جانفشاني‌ در راه‌ دين‌ مقدس‌ اسلام‌ مي‌كردند. و همينطور بعدها هم‌ تا زمان‌ ما هميشه‌ اين‌ عده‌ و اين‌ نسل‌ چون‌ كوثر است‌. چون‌ خيري‌ كثير است‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ از ناحية‌ پرودرگار متعال‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ عطا شده‌ است‌. تا امروز داشته‌اند. انا اعطيناك‌ الكوثر. اين‌ پيغمبر به‌ تو كوثر عنايت‌ كرديم‌. وقتي‌ كه‌ اين‌ آيه‌ نازل‌ شد. در مقابل‌ آن‌ جمله‌اي‌ كه‌ آن‌ ملعون‌ گفته‌ بود و پيغمبر اكرم‌ رنجيده‌ شده‌ بودند، آمدند به‌ منزل‌. وقتي‌ اين‌ آيه‌ نازل‌ شد خوشحال‌ شدند. ما به‌ تو كوثر داديم‌. فصل‌ لربك‌ و انحر. اين‌ پيغمبر در مقابل‌ اين‌ نعمتي‌ كه‌ خدا به‌ تو داده‌ تو نماز بخوان‌. چون‌ بهترين‌ راه‌ تشكر كردن‌ از پروردگار، نماز خوندنه‌. در هر ركوع‌ و سجود و قيام‌ وقعودش‌ الحمد لله‌ داره‌. در قيام‌ سورة‌ حمد را بخونيم‌. در ركوع‌ سبحان‌ ربي‌ العظيم‌ و بحمده‌ ميگيم‌ كه‌ اين‌ بحمده‌ يعني‌ با حمد پروردگار ما تسبيح‌ مي‌كنيم‌ خداي‌ عظيم‌ را. پروردگار عظيممون‌ را با حمدش‌. در سجده‌ سبحان‌ ربي‌ الاعلي‌ و بحمده‌ ميگيم‌. در تشهد الحمد لله‌ ميگيم‌. اگرچه‌ مستحبه‌ ولي‌ از مستحباتي‌ است‌ كه‌ تأكيد شده‌ و بايد گفته‌ بشه‌. و بالاخره‌ در سراسر نماز شكر پروردگار و اساسا بندگي‌ عين‌ شكر است‌ و انسان‌ بوسيلة‌ بندگي‌ از خداي‌ تعالي‌ تشكر ميكنه‌ و شكر ميكنه‌.

 لذا در اينجا خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد فصل‌ لربك‌. اي‌ پيغمبر نماز بخون‌ براي‌ خدا. و انحر. نحر كن‌. بزرگترين‌ قرباني‌ كه‌ در راه‌ خدا ميشه‌ شتره‌. شتر را نحر مي‌كنند. نحر كن‌. و انحر. ان‌ شانئك‌ هو الابتر. و بدان‌ دشمنت‌، آن‌ كسي‌ كه‌ گفت‌ بهت‌ كه‌ جاء ابتر، خود او ابتر است‌. اگر در دست‌ ماست‌ كه‌ مي‌دونيم‌ چيكار كنيم‌. اگر ما انجام‌ ميديم‌ كه‌ از همين‌ يك‌ دختر، آنقدر خدا به‌ تو فرزند ميده‌ كه‌ در تمام‌ عالم‌ اينها وجودشون‌، چندي‌ قبل‌ يك‌ كسي‌ براي‌ من‌ نوشته‌ بود آمار گرفته‌ شده‌ الان‌ هشتاد ميليون‌ سيد، آنهم‌ تنها ساداتي‌ كه‌ از طرف‌ پدر سيدند، در عالم‌ هست‌. هشتاد ميليون‌. اين‌ را بدانيد كه‌ اين‌ يك‌ رقم‌ معجزه‌آسايي‌ است‌ كه‌ از يك‌ نفر، آن‌ دانشمند سني‌ مذهب‌ مي‌نويسد كه‌ روزي‌ كه‌ سيد الشهدا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ در كربلا شهيد شد، فقط‌ يك‌ فرزند در آن‌ روز بيمار، از حسين‌ بن‌ علي‌ بيشتر باقي‌ نماند. ولي‌ در همون‌ زمان‌ ده‌ هزار گهوارة‌ طلا و نقره‌ تنها از بني‌ اميه‌ در حركت‌ بود. بني‌ اميه‌ به‌ اوج‌ بودند تمام‌ فاميلشون‌. چون‌ از زمان‌ عثمان‌ شروع‌ شد به‌ باصطلاح‌ دادن‌ بيت‌ المال‌ به‌ بني‌ اميه‌ و بني‌ اميه‌ را به‌ قدرت‌ رسوندن‌. و اينها تقويت‌ شدند تا اينكه‌ در روز عاشورا، در آن‌ ايام‌ كربلا ده‌ هزار گهوارة‌ طلا و نقره‌ داشتند. يعني‌ تنها فرزندانشون‌ و الان‌ البته‌ اين‌ شخص‌ در قرن‌ چهارم‌ هجري‌، يعني‌ چهارصد سال‌ بعد اين‌ كتاب‌ را نوشته‌. ميگه‌ الان‌ يكنفر پيدا نميشه‌ از بني‌ اميه‌ كه‌ به‌ تعبير عربي‌ كه‌ حالا مثلي‌ است‌ ظاهرا در عرب‌ كه‌ زير ديگ‌ را فوت‌ كنه‌. يك‌ نفر پيدا نميشه‌. ولي‌ در هر كجاي‌ عالم‌ كه‌ بريد از سادات‌ هستند. عجيبه‌ واقعا من‌ خودم‌ يك‌ (قطع‌ صداي‌ نوار)

 شهريست‌، شهر بزرگي‌ است‌ بنام‌ امروها و يك‌ شهر ديگري‌ است‌ بنام‌ نوگاوان‌ سادات‌. كه‌ معروفه‌ در هندوستان‌. شهرهايي‌ است‌. و اينها در نوگاوان‌ سادات‌ كه‌ همه‌اشون‌ سيد بودند. هفتاد هزار نفر آنجا از سادات‌ بودند. و در آن‌ امروها هم‌ اكثريت‌ سيدند. در هندوستان‌ در كنار تقريبا فاصله‌اش‌ با دهلي‌ فكر مي‌كنم‌ حدودا مثلا صد كيلومتر فاصله‌ داشت‌. من‌ رفتم‌ آنجا را ديدم‌ كه‌ همين‌ سورة‌ انا اعطيناك‌ الكوثر را در آنجا عنوان‌ كردم‌. همة‌ آن‌ جمعيتي‌ كه‌ آنجا نشسته‌ بودند همه‌ سيد بودند. از يك‌ سيد اهل‌ سبزوار پا ميشه‌ ميره‌ آنجا در امروها كه‌ الان‌ قبرش‌ هم‌ هست‌. قبرش‌ هم‌ كراماتي‌ داره‌. واقعا عجيبه‌. خداي‌ تعالي‌ هم‌ كمك‌ ميكنه‌. يريدون‌ الله‌ يطف‌ ء بنور الله‌ بافواههم‌ مردم‌ دشمنان‌ مي‌خوان‌ نور خدا را با باصطلاح‌ فوت‌، به‌ افواههم‌ تعبيرش‌ همينه‌، با هواي‌ دهنشون‌ خاموش‌ كنند. و الله‌ متم‌ نوره‌. خدا نورش‌ را تمام‌ ميكنه‌ و لوكره‌ المشركون‌. و در آن‌ نوگاوان‌ سادات‌ ميگفتند اين‌ اصل‌ اسمش‌ نوغان‌ سادات‌ بوده‌. يك‌ فردي‌ از نوغان‌ مشهد آمده‌ اينجا، سيد بوده‌ و اينجا زندگي‌ مي‌كرده‌ و اين‌ همه‌ از نسل‌ او هستند. قبر اون‌ شخصي‌ كه‌ سيدي‌ كه‌ من‌ اسمش‌ هم‌ يادم‌ رفته‌ در امروها بود، در وسط‌ شهره‌. داراي‌ صحني‌ هم‌ هست‌. قبر هم‌ در وسط‌ صحن‌ قرار گرفته‌. در اين‌ داخل‌ صحن‌، كراماتي‌ همون‌ نقدا هست‌. عجيبه‌. مثلا از چيزهايي‌ كه‌ آنجا عجيب‌ بود و براي‌ ما عجيب‌ بود، منتهي‌ چون‌ اهل‌ هند نبوديم‌ ممكن‌ بود كه‌ عجيب‌ بودنش‌ خيلي‌ براي‌ ما مشخص‌ نباشد. ولي‌ براي‌ خود مردم‌ عجيب‌ بود. يك‌ درختي‌ آنجا بود. اين‌ درخت‌ از اين‌ نقلهاي‌ بادامي‌ هميشه‌ داشت‌. كه‌ خود مردم‌ هندوستان‌ مي‌گفتند اين‌ در تمام‌ هندي‌ اينجور درختي‌ وجود نداره‌. ما آخه‌ ممكنه‌ از راه‌ كه‌ رسيديم‌ بگيم‌ درختهاي‌ هندوستان‌ ممكنه‌ در بعضي‌ جاها باشه‌. اما آنجا مي‌گفتند كه‌ نه‌ درختي‌ در تمام‌ هند مثل‌ اين‌ درخت‌ نيست‌. حالا اين‌ را ميگيم‌ يك‌ جريان‌ طبيعي‌ است‌. اما از چيزهاي‌ جالب‌ آن‌ صحن‌ و بارگاه‌ اين‌ است‌ كه‌ عقرب‌ انسان‌ را نمي‌زد. خوب‌ ما فكر كرديم‌ كه‌ اين‌ يك‌ عقربي‌ را آورده‌ بودند راه‌ مي‌رفت‌ و عقرب‌ معمولا دمش‌ را بالا ميگيره‌. ولي‌ اين‌ دمش‌ را خوابانده‌ بود روي‌ دست‌ كشيده‌ ميشد. خوب‌ به‌ ما هم‌ دادند روي‌ دست‌ ما راه‌ رفت‌. من‌ فكر كردم‌ اين‌ يك‌ عقرب‌ خاصي‌ آخه‌، عقرب‌ مثل‌ عقربهاي‌ مملكت‌ ما نيست‌. من‌ اين‌ را به‌ زبان‌ آوردم‌. به‌ دوستان‌ گفتم‌. گفتند كاري‌ نداره‌. شما از اين‌ در اين‌ صحن‌ اين‌ عقرب‌ را ببريد بيرون‌. ولي‌ روي‌ دستتون‌ نه‌، روي‌ يك‌ تخته‌اي‌ بگذاريد چون‌ بيرون‌ ميزنه‌. ما هم‌ يك‌ تخته‌ سه‌ لايي‌، از اين‌ تخته‌هاي‌ چايي‌ آنجا فراوان‌ بود، يكي‌ برداشتيم‌ اين‌ عقرب‌ را گذاشتيم‌ وسطش‌ و از اين‌ هلالي‌ ايوان‌ در صحن‌ برديمش‌ بيرون‌. اين‌ دمش‌ را بلند كرد. آمادة‌ براي‌ زدن‌. مي‌آورديم‌ تو دمش‌ را مي‌خواباند. خدا ميدونه‌ مكرر و بيرون‌ كه‌ مي‌برديم‌ با سيخي‌ چيزي‌ بهش‌ كه‌ مي‌زديم‌ نيش‌ مي‌زد ولي‌ در داخل‌ هيچ‌ كاري‌ نمي‌كرد. آنوقت‌ خداي‌ تعالي‌ اين‌ سيد، حالا سيد نه‌ امامزادة‌ مثلا مثل‌ حضرت‌ عبد العظيم‌ و حضرت‌ معصومه‌، اينها نه‌، يك‌ سيدي‌ كه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود پنج‌ نسل‌ به‌ بعد، مربوط‌ به‌ پنج‌ پشت‌ قبل‌ همين‌ ساداته‌. از علما بوده‌. خدا به‌ او اين‌ كرامات‌ را داده‌ كه‌ در مقابل‌ اين‌ هندوها و اين‌ رياضت‌ كشها و اين‌ مردم‌ جلبشون‌ كنه‌. و در جاهاي‌ ديگه‌ هم‌ همينطور بود.

 اينها همه‌ كرامات‌ فاطمة‌ زهراست‌. خداميدونه‌ ماها نمي‌تونيم‌ بشناسيم‌ فاطمة‌ زهرا را. چقدر مي‌تونيم‌ درك‌ كنيم‌؟ يك‌ ديگه‌ وقتي‌ مي‌خوايم‌ مدح‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها بگيم‌ هميني‌ است‌ كه‌ توي‌ كتابها نوشته‌اند ديگه‌. يك‌ خورده‌اي‌ مي‌آد انسان‌ يك‌ قدري‌ مطلب‌ را مثلا عميقتر بيان‌ بكنه‌، سروصداي‌ كورهاي‌ زمان‌ ما بلند ميشه‌ كه‌ آقا اين‌ حرفها غير قابل‌ هضمه‌. آنقدر اين‌ مطلب‌ آدم‌ را مي‌رنجونه‌. شما به‌ كور اگر بگيد رنگ‌ قرمز، كور مادرزادها، رنگ‌ قرمز با رنگ‌ سبز چه‌ فرقي‌ داره‌؟ هر كاري‌ بكني‌ ميگه‌ من‌ نمي‌فهمم‌. ولي‌ باز خوبيش‌ اينه‌ كه‌ كوره‌ و مي‌دونه‌ نمي‌تونه‌ بفهمه‌. واي‌ بر آن‌ وقتي‌ كه‌ انسان‌ كور باشه‌ و ندونه‌ هم‌ كه‌ كوره‌. دشمني‌ بكنه‌ با كساني‌ كه‌ چشم‌ دارند. يك‌ مسائلي‌ هست‌، يك‌ حقايقي‌ هست‌، بعد اول‌ اين‌ عالم‌ همون‌ ملكوت‌ عالمه‌، بعد دومش‌ ايني‌ است‌ كه‌ ما داريم‌ مي‌بينيم‌.

 همين‌ امروز گفت‌ يك‌ دو نفر از بحرين‌ آمده‌ بودند. گفتند كتابهاي‌ شما آنجا پخش‌ شده‌ و خيلي‌ هم‌ اظهار محبت‌ كردند گفتند طرفدار داره‌ آنجا ولي‌ يك‌ عده‌ هم‌ مخالفند. ميگن‌ اين‌ حرفها خيلي‌ غير قابل‌ هضمه‌ كه‌ فلاني‌ نوشته‌. گفتم‌ به‌ يكي‌ از همون‌ آقايون‌ گفتم‌ كه‌ آيا اين‌ حرفهايي‌ كه‌ من‌ توي‌ اين‌ كتاب‌ نوشتم‌ بيشتر غير قابل‌ هضمه‌ يا آنچه‌ خدا در قرآن‌ فرموده‌. آخه‌ اگه‌ بنا بشه‌ هضم‌ نشه‌، قبول‌ نشه‌ فرقي‌ نميكنه‌. و فرق‌ هم‌ نميكنه‌ خدا هم‌ نمي‌خواست‌ بيان‌ بكنه‌. شما از همان‌ اول‌ قرآن‌ شروع‌ بكنيد. سورة‌ بقره‌. سورة‌ بقره‌ يعني‌ چي‌؟ يعني‌ در بني‌ اسرائيل‌، سوره‌ به‌ همين‌ جهت‌ اسم‌ گذاشته‌ شده‌ بقره‌. در بني‌ اسرائيل‌ يك‌ نفر كشته‌ شد. قاتل‌ را نفهميدند كيه‌. آمدند به‌ حضرت‌ موسي‌ گفتند. حضرت‌ موسي‌ گفت‌ بريد يك‌ گاو را بكشيد. با دمش‌ بزنيد به‌ اين‌ كشته‌ شده‌ زنده‌ ميشه‌. شما اين‌ را بيشتر. ما چي‌ نوشتيم‌ كه‌ مثل‌ اين‌ حتي‌ باشه‌ و غير قابل‌ هضم‌ باشه‌؟ با دمش‌ بزنيد به‌ او و او زنده‌ ميشه‌ و خودش‌ ميگه‌ قاتل‌ من‌ كيه‌؟ و اين‌ كار را كردند و شد. اين‌ قضيه‌ مهمتره‌ يا او؟ بيائيد سوره‌هاي‌ بعدي‌. از اول‌ قرآن‌ تا آخر قرآن‌ من‌ نشمردم‌، ولي‌ يقين‌ دارم‌ كه‌ متجاوز از بيست‌ سي‌ تا قضيه‌ هست‌ كه‌ از همين‌ قبيله‌. غير قابل‌ هضم‌. قصة‌ حضرت‌ سليمان‌ هست‌، قصة‌ حضرت‌ ابراهيم‌ هست‌. قصة‌ حضرت‌ موسي‌ هست‌ و قصص‌ غير از حالا، غير از باصطلاح‌ انبياء. ميگيم‌ اينها انبياء بودند. ولو فرقي‌ نميكنه‌. اگر غير قابل‌ هضم‌ باشه‌ فرقي‌ نميكنه‌. اما غير از، از مادر حضرت‌ موسي‌ كه‌ پيغمبر نبود. و اوحينا الي‌ ام‌ موسي‌ في‌ اليم‌ و لا تخافوا و لا تحزنوا انا رادوه‌ الي‌ و جاعلوهم‌ من‌ المرسلين‌. كدوم‌ مادره‌ كه‌ بچة‌ تازه‌ متولد شده‌اش‌ را اين‌ را بگذاره‌ توي‌ صندوق‌، اگر صندوق‌ نفس‌ كش‌ داشته‌ باشه‌ كه‌ آب‌ ميره‌ تويش‌. بيندازند توي‌ دريا آب‌ ميره‌ توش‌. خفه‌ ميشه‌ بچه‌. اگر يك‌ جور درزهايش‌ را گرفته‌ باشند كه‌ آب‌ نره‌ توش‌، خفه‌ ميشه‌. اين‌ كار غير عاديه‌. اين‌ كار را كرد. انداختش‌ هم‌ توي‌ دريا. آب‌ هم‌ توي‌ جعبه‌ نرفت‌. رسيد به‌ دست‌ فرعون‌. اينها قابل‌ هضمه‌؟ ما مزاجمون‌ خرابه‌. و الا همه‌ چيزها قابل‌ هضمه‌. مثل‌ اينكه‌ يك‌ مقدار يك‌ غذاي‌ سنگين‌، يك‌ مقدار از اين‌ شله‌هاي‌ پر گوشت‌ و چربي‌ مشهدي‌ را ببرند توي‌ بيمارستان‌ هر كدام‌ يك‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود يك‌ ظرف‌ پر و دكتر هم‌ بگه‌ حتما بايد تا آخرش‌ بخوري‌. اين‌ هضم‌ نميتونه‌ بكنه‌ مي‌ميره‌. خوب‌ ما براي‌ مريضها كه‌ غذا درست‌ نكرديم‌. اين‌ شله‌ها را براي‌ مريضها درست‌ نمي‌كنند. براي‌ آدمهايي‌ كه‌ مزاجشون‌ سالمه‌، آنهم‌ به‌ اندازه‌اش‌ بخورند. براي‌ آدمهاي‌ سالم‌ غذا درست‌ مي‌كنند. غذاهاي‌ سنگين‌ مال‌ آدمهاي‌ مريض‌ نيست‌ و ماها همه‌امون‌ مريض‌ روحي‌ هستيم‌. همون‌ خوب‌ خوباش‌ مريض‌ روحي‌ هستيم‌. براي‌ اينكه‌ نمي‌تونيم‌ هضم‌ كنيم‌. خوب‌ چه‌ جور مي‌خوايد هضم‌ كنيد. به‌ يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌، اگر بگيد دروغه‌ كه‌ كافريد. يعني‌ الان‌ تا گفتيد دروغه‌، دست‌تر نميشه‌ بهتون‌ زد. به‌ جهت‌ اينكه‌ آية‌ قرآن‌ را منكر شدي‌. اگر بگي‌ راسته‌ چطور ميتوني‌ هضمش‌ كني‌. تخت‌ و لها عرش‌ عظيم‌. تختهايي‌ كه‌ آن‌وقتها شاهها براي‌ خودشون‌ درست‌ مي‌كردند خيلي‌ بزرگ‌ بوده‌. شايد خيلي‌ بزرگتر از اين‌ خانه‌ و اين‌ ساختمانها و اينها بوده‌ كه‌ خدا در قرآن‌ مي‌فرمايد و لها عرش‌ عظيم‌. اين‌ را به‌ يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌، شش‌ ماه‌ راه‌، شما ميگيد توي‌ قرآن‌ شش‌ ماه‌ راهش‌ نيست‌، خيلي‌ خوب‌. بالاخره‌ توي‌ آن‌ جائي‌ كه‌ حضرت‌ سليمان‌ نشسته‌ بوده‌، جلوش‌ نبوده‌. اقلا از يك‌ كيلومتري‌ آوردتش‌. قابل‌ هضمه‌؟ و حال‌ اينكه‌ از شش‌ ماه‌ راه‌ به‌ يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ آورد. پس‌ ما هاضمه‌امون‌ ضعيفه‌. ما بايد خودمون‌ را معالجه‌ بكنيم‌.

 بدبخترين‌ انسانها آن‌ انساني‌ است‌ كه‌ خودش‌ را معالجه‌ نميكنه‌ و چشم‌ احول‌، يك‌ چشمي‌ كه‌ يكي‌ را دو تا مي‌بينه‌. اين‌ خيال‌ كنه‌ كه‌ مثلا دم‌ در دو نفر ايستاده‌اند. هر چي‌ بگه‌ يك‌ نفره‌ تو چشمت‌ را درست‌ كن‌. ميگه‌ نه‌ دو نفره‌. ميگه‌ يك‌ كسي‌ چشمش‌ احول‌ بود. دو نفر با هم‌ بحث‌ كردند. گفتند احولها آنهايي‌ كه‌ يكي‌ را دو تا مي‌بينند خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ واقعا يكي‌ را دو تا مي‌بينند. اين‌ رفيقش‌ گفت‌ بعيده‌ ولي‌ فلاني‌ احوله‌ بريم‌ ازش‌ بپرسيم‌. در خانة‌ اين‌. در خانه‌ را باز كرد گفت‌ بفرمائيد. گفت‌ ما بحثمون‌ شده‌ شما يكي‌ را دو تا مي‌بينيد. گفت‌ چهار نفر آدم‌ مي‌آئيد در خانه‌ براي‌ يك‌ همچين‌ سؤالي‌. گفتند خوب‌ معلوم‌ شد. حالا واقعا بعضي‌ افراد احولند. كورند. خوب‌ تو خودت‌ را معالجه‌ كن‌ بدبخت‌. نميشه‌ امام‌ زمان‌ را در زمان‌ غيبت‌ كبري‌ ديد. يك‌ غبغبي‌ يك‌ چيز، دو سه‌ تا جوان‌ هم‌ از همه‌ جا بي‌ اطلاع‌ ميگن‌ بعله‌ فلاني‌. بيخود گفته‌. همين‌. محكوم‌ تمام‌ شد. اصلا حكم‌ اعدام‌ طرف‌ را هم‌ صادر كردند و تموم‌ شد. كور. من‌ ميگم‌ اصلا چطور ميشه‌ انسان‌ شصت‌ سال‌ توي‌ دنيا زندگي‌ كنه‌ و امام‌ زمان‌ را نبينه‌. من‌ واقعا اين‌ را بعيد مي‌دونم‌ و محال‌ مي‌دونم‌. من‌ محال‌ ميدونم‌، همة‌ شمايي‌ كه‌ اينجا نشستيد، همه‌اتون‌ يقينا مكرر خدمت‌ امام‌ زمان‌ رسيديد. حالا نشناختيد خوب‌ به‌ فكرش‌ نبوديد. از من‌ يك‌ كسي‌ ديروز سؤال‌ مي‌كرد كه‌ فلاني‌ با اين‌ مقامات‌ كماليه‌ چرا خدمت‌ حضرت‌ نرسيده‌؟ گفتم‌ به‌ فكرش‌ نبوده‌. به‌ فكر نبوده‌. شما وقتي‌ كه‌ اينجا توي‌ مجلس‌ نشستيد به‌ فكر اين‌ نيستيد كه‌ پهلويتون‌ چيه‌؟ كيه‌؟ از كجا آمده‌؟ چطور مي‌خواهيد بشناسيدش‌ حالا هر كي‌ مي‌خواهد باشه‌. من‌ از آن‌ ور ميگم‌. ميگم‌ يك‌ نفر توي‌ اين‌ بدن‌ ظاهري‌، گوشت‌ و پوست‌ و استخواني‌ باصطلاح‌ ما باشه‌ و توي‌ مردم‌ هم‌ راه‌ بره‌ و نبينندش‌. معقوله‌ اين‌؟ اين‌ عقلائي‌ نيست‌. ماها وقتي‌ كه‌ ظهور ميشه‌ همة‌ مردم‌ ميگن‌ ما اين‌ آقا را خيلي‌ ديديم‌. مكرر ديديم‌.

 آن‌ مرد اصفهاني‌ ميگه‌ كه‌ من‌ در خواب‌ ديدم‌ كه‌ از خانه‌ بيرون‌ ميروم‌. قضيه‌ را گفتم‌ شنيديد. حتي‌ توي‌ كتاب‌ هم‌ نوشتم‌. خوب‌ مي‌خوايم‌ خطاب‌ مجلس‌ مثل‌ باشه‌ و خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ بنام‌ امام‌ زمانمون‌ مجلس‌ را ختم‌ كنيد. اين‌ شخص‌ اصفهاني‌، ايشان‌ براي‌ پدر من‌ نقل‌ مي‌كرد. يعني‌ من‌ نشسته‌ بودم‌. اون‌ موقع‌ سنم‌ كم‌ بود نشسته‌ بودم‌. ايشون‌ اين‌ قضيه‌ را براي‌ پدر من‌ نقل‌ ميكرد كه‌ من‌ در عالم‌ رؤيا در خواب‌ در عالم‌ رؤيا ديدم‌ كه‌ از خانه‌ بيرون‌ آمدم‌ دارم‌ ميرم‌ به‌ طرف‌ بازار. يك‌ عده‌ از علماي‌ اصفهان‌ دارند مي‌آيند به‌ طرف‌ خانة‌ ما. گفتم‌ كجا تشريف‌ مي‌بريد. گفتند در خانة‌ شما روضه‌ است‌. ميريم‌ روضه‌. گفتم‌ خانة‌ ما روضه‌ نيست‌. من‌ الان‌ از خانه‌ بيرون‌ آمدم‌. گفتند نه‌ تو خبر نداري‌. خانة‌ شما روضه‌ است‌ و امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ هم‌ در منزل‌ شما هستند. با ادب‌ وارد شو. ميگه‌ من‌ وارد شدم‌ ديدم‌ بالاي‌ مجلس‌ يك‌ آقائي‌ نشسته‌ خيلي‌ به‌ چشمم‌ آشناست‌. خيلي‌ ايشان‌. رفتم‌ جلوشون‌ نشستم‌ دو زانو دستشون‌ را بوسيدم‌. گفتم‌ آقا شما را من‌ كجا ديدم‌؟ فرمودند كه‌ در خواب‌ خوب‌ مي‌دونم‌ حضرت‌ وليعصره‌. حضرت‌ فرمود اون‌ شب‌ يادته‌ در مكه‌ كه‌ ميگه‌ اين‌ جريان‌ عينا در بيداري‌ واقع‌ شده‌ بود. در مكه‌ آمدي‌ توي‌ مسجد الحرام‌، لباسهايت‌ را پيش‌ من‌ گذاشتي‌، مفاتيح‌ را مي‌خواستي‌ روي‌ لباسهات‌ بگذاري‌ من‌ گفتم‌ بگذار زير لباسهايت‌. لباسهايت‌ را پيش‌ من‌ گذاشتي‌ اينها. رفتي‌ براي‌ وضو و دستشويي‌. برگشتي‌ تا صبح‌ پهلوي‌ هم‌ نشسته‌ بوديم‌ عبادت‌ مي‌كرديم‌. اونجا من‌ را ديدي‌. ميگه‌ يادم‌ آمد. ميگه‌ در بيدار همان‌ سال‌ من‌ مكه‌ بودم‌. خود ايشان‌ ميگفت‌ و شب‌ خوابم‌ نمي‌برد در مسجد الحرام‌. يعني‌ در هتلي‌ كه‌ بودم‌، مسافرخانه‌اي‌ كه‌ بودم‌ هر چيه‌، گفتم‌ شبه‌ است‌ و كنار مسجد الحرام‌ من‌ كه‌ خوابم‌ نمي‌آيد. پاشم‌ برم‌ مسجد الحرام‌ مشغول‌ عبادت‌ بشم‌. ميگه‌ دنبال‌ يك‌ كسي‌ مي‌گشتم‌ كه‌ آشنا باشه‌ و باصطلاح‌ از قيافه‌اش‌ خوشم‌ بياد بهرحال‌ و لباسهايم‌ را بگذارم‌ پيشش‌ و برم‌ وضو بگيرم‌. ميگه‌ در كنار مقام‌ حضرت‌ ابراهيم‌ ديدم‌ يك‌ آقائي‌ نشسته‌. وقتي‌ نزديك‌ شدم‌ ديدم‌ فارسي‌ هم‌ خوب‌ حرف‌ ميزنه‌. به‌ ايشون‌ گفتم‌ من‌ لباسهايم‌ را خدمت‌ شما بگذارم‌ و برم‌. فرمود برو. لباسهايم‌ را گذاشتم‌ خواستم‌ مفاتيحم‌ را روي‌ لباسهايم‌ بگذارم‌ گفت‌ زير لباسهات‌ بگذار. زير لباسها گذاشتم‌ و رفتم‌ و بعد آمدم‌. تا صبح‌ هم‌ با هم‌ نشسته‌ بوديم‌. گاهي‌ هم‌ با هم‌ حرف‌ مي‌زديم‌. هيچ‌ نشناختم‌ در بيداري‌. چرا؟ آيا امام‌ زمان‌ خصوصيات‌ خودش‌ را نداشت‌. چرا؟ به‌ فكر نبود. اگر شما عاشق‌. من‌ با بعضي‌ از عشاق‌ امام‌ زمان‌ معاشر بودم‌. خدا ميدونه‌ مي‌رفتيم‌ هر سيدي‌ را يك‌ مدتي‌ مي‌ايستادند بررسيش‌ مي‌كردند اين‌ سيد نكنه‌ امام‌ زمان‌ باشه‌. هر آدمي‌ كه‌ همچين‌ ولو اينكه‌ حالا به‌ مقام‌، به‌ مرحله‌اي‌ نرسه‌ كه‌ توهين‌ بشه‌. ولي‌ شايد اين‌ امام‌ زمان‌ باشه‌. من‌ مكرر اين‌ را گفتم‌. پدر خود من‌ به‌ من‌ مي‌گفت‌ بچه‌ وقتي‌ ميري‌ در را باز كني‌ اگر يك‌ آقايي‌ با اين‌ خصوصيات‌ بود تو زود بيا به‌ من‌ خبر بده‌. زود بيا به‌ من‌ خبر بده‌ كه‌ بي‌ ادبي‌ نكني‌ در حضور او. گفت‌ شايد آقا باشه‌. آقا تشريف‌ مي‌آورند توي‌ خونه‌هاي‌ ما. با ما مي‌آيند مي‌نشينند، ميهمان‌ ما مي‌شوند، در مغازه‌هاتون‌ مي‌آن‌ مي‌شينند، با شما حرف‌ مي‌زنند منتهي‌ خوب‌ به‌ فكرش‌ نيستيم‌. آقا بعله‌ امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ در همين‌ بدن‌ ظاهري‌، در اين‌ كرة‌ زمين‌، در اين‌ زندان‌ زندگي‌ ميكنه‌ براي‌ اينكه‌ با ما انس‌ داشته‌ باشه‌. و الا چه‌ دليلي‌ داره‌ كه‌ بياد در اين‌ بدن‌ ظاهري‌ باشه‌ و در عرش‌، در جعلكم‌ الله‌ انواره‌ فجعلكم‌ بعرشه‌ مهدقين‌. اينها در عرش‌ بودند. در محضر پروردگار بودند. چه‌ دليلي‌ داره‌ كه‌ هزار و صد و پنجاه‌ و چند سال‌ امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ توي‌ اين‌ بدن‌ در اينجا باشه‌. براي‌ اينكه‌ شما هر وقت‌ دلتون‌ خواست‌ روي‌ منبر آنهم‌ به‌ مناسبت‌ جمعه‌، آنهم‌ اگر يادمون‌ نره‌، جمعه‌ و به‌ مناسبت‌ چي‌ و به‌ مناسبت‌ چي‌ يك‌ اسمي‌ از امام‌ زمان‌ ببريم‌. براي‌ همين‌. اينقدر خدا ميدونه‌ من‌ بعضي‌ قضايا را مي‌ترسم‌ افراد نااهل‌ فكر كنند حضرت‌ وليعصر را كوچك‌ كنند از نظر خودشون‌.

 همين‌ امروز ميگفتند كه‌ آيا ماها بدتر از ابي‌ سفيانيم‌ يا امام‌ زمان‌ بالاتر از پيغمبر؟ چرا بدترين‌ ما خدمت‌ امام‌ زمان‌ نتونه‌ برسه‌. شما مي‌دونيد دشمنان‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ هي‌ القاء مي‌كنند. يكي‌ ميگه‌ امام‌ زمان‌ نيست‌. اين‌ دشمن‌ خوبي‌ است‌. صريح‌ مثلا كافر. صاف‌ و ثابت‌ گفته‌ كه‌ امام‌ زماني‌ نيست‌. راحت‌ كرده‌ خودش‌ را. يكي‌ ميگه‌ هست‌ ولي‌ نميشه‌ ديدش‌. آخه‌ چرا؟ فلان‌ فلان‌ شده‌ تو بگو نيست‌ بهتره‌. اگر هست‌ چطور نميشه‌ ديد؟ آخه‌ چرا نشه‌؟ يكي‌ ديگه‌ دشمن‌ ديگه‌ ميگه‌ كه‌ افراد خيلي‌ خوب‌ با كمال‌ متقي‌ مي‌تونند ببيند. كه‌ اگر من‌ آدم‌ معصيتكار ديدم‌ حضرت‌ را جرأت‌ نكنم‌ بيام‌ بگم‌ بگن‌ دروغ‌ ميگي‌. اين‌ هم‌ يك‌ نوع‌  دشمني‌. همه‌ مي‌تونند ببينند امام‌ زمان‌ را همه‌ مي‌تونند ببينند. خداي‌ من‌ شاهده‌، من‌ اين‌ را در يك‌ محل‌، آقا اينجا چند نفر بودند ديده‌ بودند. يكي‌ به‌ آقا توهين‌ كرده‌ بود. خيال‌ مي‌كرد يك‌ سيد معمولي‌ است‌ بهش‌ توهين‌ كرده‌ بود. يكي‌ با آقا حرف‌ زد ولي‌ محترمانه‌. يك‌ نفر معجزه‌اي‌ از حضرت‌ ديد. يك‌ نفر فاصله‌ داشت‌ حضرت‌ با او صحبت‌ كرد. هر چهار نفر هم‌ يك‌ جا جمع‌ بودند. اينها افكارشون‌ با هم‌ فرق‌ داشت‌.

 مرحوم‌ حاج‌ علي‌ بغدادي‌ آنهمه‌ كرامات‌ و معجزات‌ و اينها را مي‌بينه‌ بازهم‌ متوجه‌ نميشه‌ امام‌ زمانه‌. وقتي‌ حضرت‌ ميگن‌ تو امام‌ زمانت‌ را مي‌شناسي‌. ميگه‌ بعله‌. ميگه‌ سلام‌ كن‌. سلام‌ ميكنه‌. حضرت‌ ميگه‌ و عليك‌ السلام‌. باز هم‌ نمي‌شناسه‌. خوب‌ انيجوريه‌. حضرت‌ الان‌ وارد اين‌ مجلس‌ بشوند، يك‌ تصرفي‌ مي‌كنند. يكي‌ فكر ميكنه‌ ايشان‌ يك‌ آدم‌ معموليه‌. يكي‌ فكر ميكنه‌ اصلا اين‌ رفيق‌ فلان‌ روزشه‌. بعله‌ اين‌ رفيق‌ خودمونه‌ آمده‌. يكي‌ فكر ميكنه‌ چيه‌؟ يكي‌ فكر ميكنه‌ چه‌؟ يكي‌ هم‌ از محضر حضرت‌ استفاده‌اش‌ را ميكنه‌، تمام‌ برنامه‌هايش‌ را انجام‌ بده‌ و فيضش‌ را ببره‌.

 آن‌ آقا ميگفت‌ كه‌ من‌ در مغازة‌ سيد كريم‌ پينه‌ دوز نشسته‌ بودم‌. براي‌ اين‌ جهت‌ هم‌ نشسته‌ بودم‌ كه‌ شايد حضرت‌ وليعصر تشريف‌ بياورند اينجا و من‌ خدمت‌ حضرت‌ توي‌ مغازة‌ اين‌ برسم‌. چون‌ اين‌ يك‌ آدمي‌ بود كه‌ مكرر خدمت‌ حضرت‌ رسيده‌ بود. ميگفت‌ نشسته‌ بودم‌. يك‌ آقائي‌ آمد كفشهايش‌ را داد كه‌ واسم‌ تعمير كن‌. اين‌ از جايش‌ هم‌ بلند نشد همينطور نشسته‌ بود گفت‌ كه‌ خيلي‌ خوب‌ چشم‌. بعد يك‌ چيزي‌ آهسته‌ به‌ سيد كريم‌ گفته‌ بودند و رفته‌ بودند. بعد كه‌ رفته‌ بودند سيد كريم‌ به‌ اين‌ آقاي‌ عالم‌ گفته‌ بود ايشان‌ امام‌ زمان‌ بودند و فرمودند كه‌ فلان‌ مطلب‌ تو فلان‌ طور ميشه‌ در گوش‌ من‌. گفت‌ اِ. پس‌ تو چرا هيچ‌ اصلا از جات‌ بلند نشدي‌. گفت‌ از دور كه‌ مي‌آمدند اشاره‌ كردند كه‌ بلند نشو. مي‌خواستند تو نفهمي‌. بعله‌. بندگان‌ خدا اينجورند. چرا هيچ‌ عكس‌ العمل‌، هيچ‌ علامتي‌ من‌ در تو نديدم‌ در مقابل‌ اون‌. بله‌ اينجوري‌. چون‌ ديده‌ بود كه‌ يك‌ حاجتي‌ داشته‌ مي‌خواسته‌ از حضرت‌ بگيره‌ و كسي‌ جز خودش‌ اطلاع‌ نداشته‌. حضرت‌ آمدند بهش‌ گفتند به‌ اين‌ گفته‌ و اين‌ هم‌ داره‌ ميگه‌ و در فلان‌ وقت‌ هم‌ حاجتت‌ برآورده‌ ميشه‌. اينجوريه‌. ماها اگر اعتقاد به‌ وجود حضرت‌ امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ داريم‌ بايد همينطور قبولش‌ كنيم‌. و هر چه‌ بيشتر عاشق‌ باشيم‌، بيشتر علاقه‌ داشته‌ باشيم‌، بيشتر به‌ فكرش‌ باشيم‌، بيشتر مشرف‌ به‌ خدمتش‌ ميشيم‌.

 بهرحال‌ و هيچ‌ مجلس‌ را شما نگيد صددرصد امام‌ زمان‌ در آن‌ مجلس‌ نيست‌. نه‌. اولا از نظر احاطة‌ روحي‌ همه‌ جا هستند و ثانيا از نظر بدني‌ هم‌ من‌ خدا ميدونه‌ خودش‌ شاهده‌ كه‌ بيشتر مجالس‌، مخصوصا اگر توجهي‌ به‌ آن‌ مجلس‌ بشه‌ و يك‌ حال‌ فوق‌ العاده‌اي‌ پيدا بشه‌، و نام‌ مقدس‌ حضرت‌ برده‌ بشه‌ من‌ زياد احتمال‌ ميدم‌. زياد احتمال‌ ميدم‌ و خيلي‌ دلم‌ مي‌خواهد كه‌ دوستانم‌ هم‌ انشاء الله‌ همينطور باشند. همينطور احتمال‌ بدهند و احتياطا حالا، احتياطا رعايت‌ ادب‌ حضور را بكنند. احتياطا با توجه‌ باشند.

 خدا رحمت‌ كنه‌ استادي‌ داشتيم‌. اين‌ در مجلس‌ مخصوصا عصر جمعه‌ يك‌ مجلسي‌ بود مي‌آمد براي‌ ما منبر مي‌رفت‌ و صحبت‌ مي‌كرد. به‌ ما همه‌امون‌ مي‌گفت‌ كه‌ الان‌ فكر كنيد كه‌ در محضر امام‌ زمانتون‌ نشستيد، حواستون‌ جمع‌ باشه‌. و اين‌ حالت‌ همين‌ حالتي‌ كه‌ هميشه‌ انسان‌ فكر كنه‌ در خدمت‌ حضرت‌ نشسته‌ كم‌كم‌ انسان‌ موفق‌ به‌ محضر حضرت‌ ميشه‌. يك‌ وقتي‌ يادمه‌ يك‌ نفر آمد خدمت‌ حضرت‌ آية‌ الله‌ كوهستاني‌ گفت‌ كه‌ من‌ جوان‌ بودم‌ دو سه‌ دفعه‌ مشرف‌ شدم‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌. ولي‌ حالا ديگه‌ هيچ‌ مشرف‌ نميشم‌. چي‌ شده‌؟ ايشان‌ گفتند آنوقت‌ چه‌ حالي‌ داشتي‌. گفت‌ يك‌ حال‌ داشتم‌. من‌ در اطاق‌ مدرسه‌ طلبه‌ بودم‌. در اطاق‌ مدرسه‌ يك‌ تشك‌ تميز آن‌ بالا انداخته‌ بودم‌. گاهي‌ روزها آنجا را مرتب‌ مي‌كردم‌. متكا مي‌گذاشتم‌. مي‌نشستم‌ گريه‌ مي‌كردم‌. مي‌گفتم‌ آقا من‌ مي‌روم‌ بيرون‌ مي‌آيم‌ شما اينجا نشسته‌ باشيد. مي‌رفتم‌ بيرون‌ مي‌آمدم‌ تو ننشسته‌ بود حضرت‌. اينقدر گريه‌ مي‌كردم‌ كه‌ آن‌ تشك‌تر ميشد از اشكم‌. باز مي‌رفتم‌ بيرون‌ باز مي‌آمدم‌ مي‌گفتم‌ آقا. و يكي‌ دو سه‌ دفعه‌ كه‌ تشرف‌ ايشان‌ برايش‌ حاصل‌ شده‌ بود خوب‌ يك‌ همچين‌ حالي‌، طبعا بالاخره‌ آقا بهش‌ اظهار لطف‌ و نظر خواهند كرد. اما وقتي‌ كه‌ ما معجزه‌ هم‌ مي‌بينيم‌ ميگيم‌ اين‌ لابد همينجوري‌ اتفاق‌ افتاده‌. از نظر علمي‌ كسي‌ كه‌ ايمان‌ به‌ خدا داشته‌ باشه‌ آنطوري‌ ميشه‌ و اينجوري‌ ميشه‌، هي‌ مي‌آئيم‌ تحليلش‌ مي‌كنيم‌ و اينطرف‌ آنطرفش‌ مي‌كنيم‌، خوب‌ همان‌ هم‌ نصيبمون‌ خواهد بود.

 ايامي‌ است‌ كه‌ اين‌ روزها حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها در بستر افتاده‌اند. شما يقين‌ بدانيد كه‌ قلب‌ مقدس‌ امام‌ زمانمون‌ دوسه‌ تا از مصائب‌ هست‌ كه‌ قلب‌ ايشان‌ را خيلي‌ رنجونده‌. يكي‌ اهانتهايي‌ كه‌ به‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها شده‌. شلت‌ يمينك‌. قطع‌ باد آن‌ دستي‌ كه‌ به‌ صورت‌ فاطمة‌ زهرا سيلي‌ زد. قطع‌ باد آن‌ دستي‌ كه‌ با تازيانه‌، با غلاف‌ شمشير، شما شايد بگيد كه‌ چرا مختلف‌ نقل‌ كردند؟ شما مي‌دونيد تنها قنفذ نبود كه‌ فاطمة‌ زهرا را زد. جمعي‌ ريختند و همه‌اشون‌ فاطمة‌ زهرا را كتك‌ زدند. مغيره‌ است‌ كه‌ امام‌ حسن‌ مجتبي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌فرمايد و انت‌ يا مغيره‌ قد ضربت‌ امي‌ فاطمه‌ تو اي‌ مغيره‌ مادرم‌ فاطمة‌ زهرا را كتك‌ زدي‌. خود عمر زده‌، قنفذ زده‌، مغيره‌ زده‌، جمع‌ ديگري‌ كتك‌ زدند و خلاصه‌ مي‌خواستند فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها را از علي‌ بن‌ ابيطالب‌ جدا كنند. من‌ نمي‌دانم‌ چه‌ دشمني‌ نسبت‌ به‌ اين‌ بي‌ بي‌ دو عالم‌ داشتند كه‌ پيغمبر اكرم‌ با همة‌ آن‌ سفارشهايي‌ كه‌ فرمود احب‌ اهلي‌ الي‌ فاطمه‌. محبوبترين‌ افراد، افراد اهل‌ خانة‌ من‌ فاطمه‌ سلام‌ الله‌ عليهاست‌. جملاتي‌ فرمود. دست‌ زهرا را مي‌بوسيد. در عين‌ حال‌ اينهمه‌ اذيت‌ در مدت‌ كوتاهي‌. حالا هفتاد و پنج‌ روز بوده‌ يا نود و پنج‌ روز. بهرحال‌ خيلي‌ مدتش‌ كوتاهه‌. در اين‌ مدت‌ كوتاه‌ آنقدر اذيت‌ كردند كه‌ اين‌ روزها فاطمة‌ زهرا در ميان‌ بستر افتاده‌ و ناله‌ ميكند. حالا چراغها را خاموش‌ كنيد يك‌ حال‌ توجه‌ زيادتري‌ پيدا كنيم‌. اميدواريم‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ همة‌ ما عناياتي‌ در اين‌ شب‌ عزيز داشته‌ باشد. يا بقية‌ الله‌ آجرك‌ الله‌. آقا وليعصر قربانت‌ بشيم‌. تسليت‌ عرض‌ مي‌كنيم‌. مادرتون‌ فاطمة‌ زهرا را در سن‌ جواني‌ شهيد كردند. بيائيد همه‌ امشب‌ بريم‌ به‌ عيادت‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها.

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۲۲ ربیع الثانی ۱۴۱۲ قمری – ۹ آبان ۱۳۷۰ شمسی – معرفت خاص الخاص امام (علیه السلام)

اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. في‌ بيوت‌ اذن‌ الله‌ ان‌ ترفع‌ و يذكر فيه‌ اسماء يسبح‌ له‌ في‌ القدو و الآصال‌ تجارة‌ لا تجارة‌ لا بيع‌ عن‌ ذكر الله‌.

 دربارة‌ معرفت‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ در دو هفتة‌ گذشته‌ مطالبي‌ گفته‌ شد و معرفت‌ عوام‌ را گفتيم‌. حداقل‌ معرفت‌ كه‌ اين‌ بود كه‌ اقل‌ معرفت‌ اين‌ است‌ كه‌ ما اعتقاد به‌ عصمت‌ و عالم‌ به‌ جميع‌ علوم‌ قرآن‌ و اينكه‌ امام‌ واجب‌ الاطاعه‌ است‌، داشته‌ باشيم‌. معرفت‌ خواص‌ در هفتة‌ گذشته‌ بطور مختصر اشاره‌ شد. يك‌ معرفتي‌ است‌ كه‌ باصطلاح‌ خاص‌ الخاص‌ و انسان‌ بايد در قلبش‌ اين‌ معرفت‌ را اگر مي‌خواد به‌ كمال‌ برسه‌، داشته‌ باشد. اگر چه‌ در آيات‌ قرآن‌ و روايات‌ و زيارات‌ اين‌ معرفت‌ بيان‌ شده‌، ولي‌ اكثر مردم‌، آنهائي‌ كه‌ اين‌ آيات‌ و روايات‌ حتي‌ زيارتها را مي‌خوانند، باتوجه‌ باهاش‌ روبرو نمي‌شوند. اين‌ مرحله‌ از معرفت‌ اينطور بايد شروع‌ بشود كه‌ اول‌ خدا را انسان‌ بشناسه‌. بعد بياد حجت‌ خدا را بشناسد. به‌ اين‌ معنا كه‌ اگر انسان‌ خدا را شناخت‌، يعني‌ با اين‌ صفات‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ نود و نه‌ اسم‌ دارد. البته‌ هزار اسم‌ يا هزار و يك‌ اسم‌ گفتند، ولي‌ شايد در دعاي‌ جوشن‌ كبير هم‌ باشه‌، آني‌ كه‌ در روايات‌ و در قرآن‌ آمده‌ از صفات‌ پروردگار، نود و نه‌ اسمه‌ كه‌ معصومين‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ فرمودند من‌ احصاها دخل‌ الجنه‌، ان‌ لله‌ تسع‌ و تسعين‌ اسما. من‌ احصاها دخل‌ الجنه‌. براي‌ خدا نود و نه‌ اسم‌ است‌ كه‌ كسي‌ كه‌ آن‌ راا حصاء بكنه‌، حالا احصاء معناش‌ جي‌ هست‌، بمانه‌. چون‌ بعدها در بحث‌ توحيد شايد عرض‌ كنيم‌ كسي‌ كه‌ اينها را بهرحال‌ معناش‌ را لااقل‌ بدونه‌، وارد بهشت‌ ميشه‌ و يا معتقد بهش‌ باشه‌.

 ما بايد اول‌ خدا را بشناسيم‌ خداي‌ تعالي‌ را بشناسيم‌. آن‌ صفات‌ ذات‌ مقدس‌ پرودرگار كه‌ عين‌ ذات‌ خداست‌ چند صفته‌ كه‌ هيچوقت‌ نميشه‌ از خدا سلب‌ كرد. يكي‌ همان‌ صفت‌ علم‌ خداست‌. يكي‌ صفت‌ قدرته‌، ازليت‌، و اينكه‌ خدا مجرد مطلقه‌. اين‌ صفات‌ از صفات‌ ذات‌ خداست‌ و ما بايد معتقد به‌ آن‌ صفات‌ باشيم‌. صفات‌ ذات‌ خدا خيلي‌ شايد به‌ يك‌ جمله‌ بشه‌ خلاصه‌ كرد. اينكه‌ خداي‌ قادر مطلق‌، و عليم‌ مطلق‌، و ازلي‌ كه‌ هيچ‌ زمان‌ نبوده‌ كه‌ خدا نباشد و بعد ايجاد بشه‌. و معبود مطلق‌ يعني‌ خداي‌ تعالي‌ معبود مطلقه‌. خودش‌ در مقابل‌ هيچ‌ موجودي‌ بندگي‌ نميكنه‌ و همة‌ موجودات‌ بايد از او بندگي‌ كنند. خالق‌ مطلق‌. او را كسي‌ خلق‌ نكرده‌، و خالق‌ همة‌ چيزهاست‌. اين‌ دو تا سه‌ تا صفت‌، صفات‌ ذات‌ پروردگاره‌. حالا عرض‌ كردم‌ در صفات‌ ذات‌، صفات‌ افعال‌ بعد بحث‌ مي‌كنيم‌ ولو اينكه‌ اين‌ بحث‌ در اينجا روشن‌ نشه‌ شايد بحث‌ از امامت‌ در اين‌ حد خوب‌ واضح‌ نشه‌، ولي‌ در عين‌ حال‌ بطور اجمال‌. بقية‌ صفات‌ شايد نود و نه‌ درصد صفات‌ بايد عرض‌ كنيم‌ كه‌ صفات‌ فعلند. يعني‌ خداي‌ تعالي‌ يك‌ كاري‌ را انجام‌ داده‌. به‌ همين‌ جهت‌ اين‌ كاري‌ كه‌ انجام‌ داده‌ ما به‌ همين‌ جهت‌ كه‌ اين‌ كار را انجام‌ داده‌ خودش‌ اين‌ اسم‌ را اطلاق‌ كرده‌. مثلا خدا تا هيچي‌ خلق‌ نكرده‌ بود، تا زماني‌ كه‌ هيچ‌ چيز خلق‌ نكرده‌ بود، خدا قادر بر خلقت‌ بود در همون‌ وقت‌، ولي‌ اسم‌ خالق‌ روش‌ نگذاشته‌ بوديم‌ يعني‌ خودش‌ هم‌ روي‌ خودش‌ اين‌ كلمه‌ را اطلاق‌ نمي‌كردتا مخلوقي‌ نداشت‌، و رحم‌ به‌ آن‌ مخلوق‌ نكرده‌ بود، رحمان‌ نبود، رحيم‌ نبود. قادر بر رحم‌ بود. مثل‌ اينكه‌ تمام‌ شما كه‌ اينجا نشستيد، قادر بر كتك‌ زدن‌ هستيد، ولي‌ تا نزديد ضارب‌ بهتون‌ نمي‌گن‌ زننده‌ بهتون‌ نمي‌گن‌ تا نكشتيد قاتل‌ بهتون‌ نميگن‌. ببينيد وقتي‌ بهتون‌ ضارب‌ و قاتل‌ ميگن‌ كه‌ آن‌ كار را كرده‌ باشيد. تا خداي‌ تعالي‌ خلق‌ نكرده‌ و رحم‌ نكرده‌ و رزق‌ نداده‌، خدا را خالق‌ و رحمان‌ و رزاق‌ نميگن‌. يعني‌ خدا قادر هست‌ بر اينها همانطوري‌ كه‌ شما قادريد بر زدن‌، همانطور كه‌ قادريد بر اينكه‌ باصطلاح‌ جود داشته‌ باشيد، سخاوت‌ داشته‌ باشيد ولي‌ نكرديد شما را سخي‌ نمي‌گن‌ البته‌ بعضي‌ از اين‌ اسماء، اسماء بر آن‌ فطرت‌ انسانه‌. اگر يك‌ كسي‌ ذاتا سخي‌ بود، ممكنه‌ بهش‌ سخي‌ بگن‌ ولي‌ بايد يك‌ عملي‌ انجام‌ بده‌. بنابراين‌ تمام‌ اسماء افعال‌ پروردگار. اينها را ميگن‌ اسم‌ فعل‌. يعني‌ اسم‌ خود خدا نيست‌، اسم‌ كار خداست‌. شما را كه‌ مي‌گن‌ ضارب‌ اسم‌ كارتون‌ را رويتون‌ گذاشتند يعني‌ زدن‌. يكي‌ را كه‌ ميگن‌ قاتل‌ اسم‌ كارش‌ را روش‌ گذاشتند. و الا اسمش‌ قاتل‌ نيست‌. اين‌ كاري‌ را كرده‌ روش‌ اين‌ اسم‌ را گذاشتند. اينها صفات‌ و افعال‌ خداست‌. اگر شما صفات‌ و افعال‌ خدا را مي‌خوايد بسنجيد، زياد، زيادش‌ عرض‌ كردم‌شايد خيلي‌ كم‌ باشه‌ چند صفتي‌ بعضي‌ها مي‌گن‌ يك‌ صفت‌ هست‌. يك‌ اسم‌ از اسماء پروردگار، اسم‌ ذاته‌ و آن‌ الله‌. حالا اگر چند تا را اضافه‌ بكنيد، تعداد محدودي‌ ازليت‌ و باصطلاح‌ قادر و عالم‌ اين‌ دو سه‌ تاست‌ ديگه‌. الله‌ و قادر و عالم‌، يا عليم‌. مثلا بعله‌ ديگه‌ صفت‌ ذاتي‌ من‌ الان‌ بنظرم‌ نميرسه‌. بهرحال‌ حالا صفت‌ ذات‌ خيلي‌ تعدادش‌ كمه‌. بقية‌ اسماء پروردگار حالا هزارو يك‌ اسم‌ داشته‌ باشه‌ يا نود و نه‌ اسم‌ داشته‌ باشه‌ اكثرش‌ صفات‌ افعال‌ خداست‌. يعني‌ صفت‌ كار خداست‌. خوب‌ از اين‌ بحث‌ مي‌خوايم‌ بگذريم‌. زياد روي‌ اين‌ بحث‌ معطل‌ نشيم‌. از صفات‌ ذات‌ خدا كه‌ بگذريم‌، تمام‌ صفات‌ افعال‌ خدا را عينا بايد معتقد باشيم‌ كه‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ داره‌. يعني‌ ببينيد مثلا چطور؟ من‌ هم‌ ميتونم‌ اين‌ فرش‌ را جمع‌ كنم‌. يك‌ پهلواني‌ هم‌ كه‌ ده‌ تن‌ بار را حتي‌ ميتونه‌ بكشه‌، يا مثلا خيلي‌ بيشتر از اينها ميتونه‌ انجام‌ بده‌، اون‌ هم‌ ميتونه‌ اين‌ فرش‌ را جمع‌ كنه‌. اون‌ هم‌ اسمش‌ فرش‌ جمع‌ كن‌ شد در اينجا كه‌ اين‌ كار را كرد، منهم‌ فرش‌ جمع‌ كن‌ شدم‌. هر دومون‌ يك‌ كار را كرديم‌. اين‌ معناش‌ اين‌ نيست‌ كه‌ خدا ضعيفه‌. كاري‌ بيشتر از اين‌ در اينجا نبوده‌. اگر گفتيم‌ خدا خالق‌ آسمانها و زمينه‌، شما فكر نكنيد اين‌ صفت‌ براي‌ خدا خيلي‌ بزرگه‌. خدا قدرتش‌ بينهايته‌. نمي‌دونم‌ اين‌ حرفها را مي‌تونم‌ بگم‌ براي‌ مخصوصا بعضي‌ كه‌ هنوز آن‌ شم‌ حقايق‌ را ندارند. ببينيد ما اگر گفتيم‌ كه‌، حالا مي‌گيم‌ ديگه‌ بهرحال‌ اكثريت‌ مجلسمون‌ بحمدالله‌ آمادگي‌ دارند. اگر ما گفتيم‌ كه‌ مثلا خدا خالقه‌ همانطوري‌ كه‌ خودش‌ در قرآن‌ فرموده‌ خدا خالق‌ آسمانها و زمين‌ و عرش‌ و كرسي‌ و تمام‌ اين‌ كهكشانها و اينهاست‌. اين‌ را اگر گفتيم‌ بالاخره‌ آسمان‌ و زمين‌ و كهكشانهايي‌ كه‌ هر چه‌ در عالم‌ هست‌ كه‌ ما مي‌بينيم‌ و فكرمون‌ ميرسه‌، اينها بالاخره‌ محدوده‌. در يك‌ دائره‌اي‌ قرار گرفته‌ و محدوده‌ و قدرت‌ پروردگار نامحدوده‌ يعني‌ يك‌ مثال‌ مي‌زنم‌ براتون‌ تا مسئله‌ روشن‌ بشه‌ اگر يك‌ مهندسي‌ باشه‌ كه‌ به‌ تنهايي‌ يك‌ سفينة‌ فضانورد درست‌ كنه‌ و بفرسته‌ به‌ كرة‌ ماه‌ مثلا. يك‌ همچين‌ هنر قويّ داشته‌ باشه‌. حالا توي‌ خونه‌اش‌ براي‌ بچه‌اش‌ يك‌ كاغذباد درست‌ كرده‌ و كه‌ اين‌ بچه‌ بازي‌ بكنه‌. يا بهرحال‌ مثلا بچه‌ سرگرم‌ باشه‌. ببينيد اون‌ هنر باصطلاح‌ سفينة‌ فضاييش‌ اونهم‌ محدوده‌ ديگه‌، بالاخره‌ يك‌ چيزي‌ است‌ يك‌ محدوديتي‌ داره‌. اين‌ كاغذ باد هم‌ محدوده‌. دو تا محدود را با هم‌ مقايسه‌ كردن‌ معلومه‌، همچين‌ نزديكه‌ بهم‌. اما محدود را با نامحدود مقايسه‌ كردن‌ اصلا نزديك‌ بهم‌ نيست‌. قابل‌ مقايسه‌ نيست‌. در عين‌ حال‌ اگر شما خواستيد اين‌ مهندس‌ را تعريف‌ كنيد توي‌ يك‌ مجلسي‌. بگيد اين‌ آقاي‌ مهندس‌ اينقدر استاده‌ كه‌ كاغذ باد براي‌ بچه‌اش‌ درست‌ ميكنه‌ و به‌ هوا ميفرسته‌. اينقدر مفت‌. شما اين‌ شخص‌ را كوچكش‌ كرديد يعني‌ اصلا بهش‌ برمي‌خوره‌ يعني‌ من‌ كاعذ باد درست‌ كنم‌؟

 اگر ما، اگر اين‌ را بتونم‌ بفهمونم‌ خوبه‌، اگر ما گفتم‌ خداي‌ تعالي‌ آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ آسمانها و زمين‌، يعني‌ قدرت‌ او را به‌ اينجا منحصر كرديم‌، آسمانها و زمين‌ و عرش‌ و تمام‌ كرسي‌ و تمام‌ ماسوي‌ الله‌ را باصطلاح‌، همه‌ را خلق‌ كرده‌. اين‌ محدود در مقابل‌ قدرت‌ نامحدود خيلي‌ با هم‌ فاصله‌ داره‌ يعني‌ فاصله‌اش‌ صدها برابر، اصلا بي‌ حساب‌ برابر با آن‌ كاغذ باده‌ با آن‌ سفينة‌ فضانورد. اگر ما گفتيم‌ خدا واقعاها اين‌ از نظر اهل‌ معرفت‌ و آنهائي‌ كه‌ به‌ مقام‌ عرفان‌ واقعي‌ رسيدند اين‌ توهين‌ به‌ خداست‌ كه‌ ما بگيم‌ خدا اون‌ كسي‌ است‌ كه‌ خالق‌ آسمانها و زمينه‌. با همين‌ مقياس‌.

 بنابراين‌ اگر ما گفتيم‌ اين‌ را ميگم‌ بخاطر اينكه‌ بعضي‌ وهابي‌ مسلكهاي‌ احمق‌ كه‌ انسان‌ آرزو مي‌كرد اينها اي‌ كاش‌ خدا الاغ‌ خلقشون‌ مي‌كرد كه‌ ديگه‌ اين‌ گرفتاريها را بوجود نمي‌آوردند. وهابي‌ مسلكها اگر گفتيم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ خالق‌ آسمانها و زمينه‌، نگن‌ ديگه‌ پس‌ براي‌ خدا چي‌ باقي‌ گذاشتي‌؟ ببينيد با اين‌ مثال‌، با اين‌ حرف‌ ،اين‌ مسئله‌ روشن‌ ميشه‌. اگر گفتند علي‌ بن‌ ابيطالب‌ رازق‌ بشر و بلكه‌ رازق‌ ماسوي‌ اللهه‌. نگن‌ خدا پس‌ چي‌؟ عينا مثل‌ اينكه‌ يك‌ نفر واقعا آنطرف‌ باشه‌. همان‌ كاغذ باد را درست‌ كنه‌. آن‌ مهندس‌ دوست‌ داره‌ آن‌ كاغذ باد را به‌ اون‌ نفري‌ كه‌ اونجا هست‌ بدهند نه‌ نسبت‌ به‌ خودش‌ بدهند. او همان‌ بيشتر از جدا اينطوره‌. اگر گفتيم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ خالق‌ آسمانها و زمين‌ و رازق‌ موجوداته‌، اين‌ عينا با همان‌ مثالي‌ كه‌ عرض‌ كردم‌. عينا اين‌ است‌ كه‌ بگيم‌ يعني‌ اگر بخوايم‌ مثال‌ بزنيم‌ با آن‌ مهندس‌، بگوئيم‌ كه‌ اين‌ شخص‌ كاغذ باد مي‌تونه‌ درست‌ بكنه‌ و بيشتر از اين‌ هم‌ درست‌ نميكنه‌ و نتونسته‌ بكنه‌ چون‌ خودش‌ هم‌ محدوده‌ و او را از اينجهت‌ مبراش‌ كنيم‌. شما ميگيد اين‌ حرف‌ آيا در قرآن‌ هم‌ هست‌؟ بعله‌ در قرآن‌ هم‌ هست‌.

 از آنطرف‌ پروردگار متعال‌ خودش‌ در قرآن‌ خلقت‌ آسمانها، زمينها را نسبت‌ به‌ خودش‌ ميده‌. و خدا هم‌ خلق‌ كرده‌ و حالا بعد مي‌گم‌ چطور هم‌ خدا خلق‌ كرده‌ هم‌ ائمة‌ اطهار و روح‌ پاك‌ خاندان‌ عصمت‌. خودش‌ هم‌ خلق‌ كرده‌. اما در عين‌ حال‌ در مكرر از آيات‌ مي‌فرمايد سبحان‌ الله‌ عما يصفون‌. از آنچه‌ كه‌ شما وصفش‌ را مي‌كنيد خدا پاكه‌، منزهه‌، جداست‌. شما اگر گفتيد يا خالق‌ السماوات‌ و الارض‌، خدا از آن‌ پاكه‌. شما در سرتاسر نمازتون‌ هي‌ الله‌ اكبر مي‌گيد. مثلا تكبيرة‌ الاحرام‌. از اذان‌ شروع‌ كنيد. چهار تا الله‌ اكبر در اذان‌. دو تا الله‌ اكبر در آخرش‌. دو تا الله‌ اكبر در اقامه‌. يكي‌ الله‌ اكبر كه‌ با الله‌ اكبر تكبيرة‌ الاحرام‌، دو تا الله‌ اكبر در آخر اقامه‌. مي‌خوايد ركوع‌ بريد الله‌ اكبر، سر بر مي‌داريد الله‌ اكبر، سر به‌ سجده‌ مي‌گذاريد الله‌ اكبر، سر برميداريد الله‌ اكبر. سر مي‌گذاريد من‌ اشتباه‌، سر بر مي‌داريد الله‌ اكبر. به‌ جهت‌ اينكه‌ بين‌ سر گذاشتن‌ و سر برداشتن‌ فاصله‌اي‌ نيست‌، آنجا الله‌ اكبر مي‌گيم‌ ديگه‌. الله‌ اكبر قبل‌ از سجده‌ هم‌ هست‌ بالاخره‌. آخر نماز هم‌ بعد از السلام‌ عليكم‌ گفتيد بعنوان‌ تعقيب‌ مستحبه‌ كه‌، براي‌ ما عادت‌ شده‌، حتي‌ فكر مي‌كنيم‌ اين‌ سه‌ تا الله‌ اكبر جزء نمازه‌. بعضي‌ها نماز نافله‌ هم‌ كه‌ مي‌خونند، بعد الله‌ اكبر الله‌ اكبر مي‌گويند. اين‌ درست‌ نيست‌ به‌ جهت‌ اينكه‌ اين‌ جزء تعقيبات‌ نمازه‌. اين‌ را بدونيد، سه‌ تا الله‌ اكبر بعد از نماز خدمتتون‌ عرض‌ شود نماز يوميه‌ اين‌ به‌ عنوان‌ تعقيب‌ نمازه‌ و خيلي‌ مستحب‌ مؤكدي‌ هم‌ هست‌. سه‌ تا الله‌ اكبر بگيد. بهرحال‌ همه‌ جا الله‌ اكبر. از امام‌ سؤال‌ شد كه‌ معني‌ الله‌ اكبر چيه‌؟ خدا بزرگتر آخه‌ بايد از يك‌ چيزي‌ بزرگتر باشه‌. خدا بزرگتر است‌. معني‌ الله‌ اكبر اينه‌ كه‌ خدا بزرگتر است‌. از چي‌ بزرگتره‌ خدا؟ يك‌ چيزي‌، بايد بزرگي‌ در در نظر بگيريم‌ كه‌ او بزرگتره‌. حالا اينجا يك‌ معناي‌ ديگري‌ هم‌ گفته‌ شده‌ ولي‌ آني‌ كه‌ مي‌خوام‌ الان‌ اينجا بگم‌ الله‌ اكبر من‌ ان‌ يوصف‌. از اينكه‌ خدا وصف‌ بشه‌. اينها معناي‌ اين‌ است‌ كه‌ شما نگيد خدا خالق‌ آسمان‌ و زمينه‌. خدا رحمان‌ و رحيمه‌. يعني‌ ما وقتي‌ كه‌ مي‌گيم‌ خدا خالق‌ آسمان‌ و زمينه‌، يك‌ چيزي‌ توي‌ ذهنمون‌ مي‌آد. خدا همينه‌؟ نه‌. پاكه‌ از اينكه‌ اين‌ باشه‌. خدا آن‌ مهندس‌ در مثال‌، آن‌ مهندس‌ آن‌ بادبادك‌ را، آن‌ كاغذ باد را درست‌ كرده‌. اما اين‌ همينه‌ كه‌ اين‌ را ميتونه‌ درست‌ كنه‌؟ نه‌ بابا اين‌ حالا اينجا خواسته‌ براي‌ بچه‌اش‌ سرگرمي‌ درست‌ كنه‌. اين‌ او نيست‌. سبحان‌ الله‌ اصلا معناش‌ اينه‌. شما در هر جائي‌ برسيد مي‌گيد سبحان‌ الله‌ خدا پاكه‌. سبحان‌ الله‌ ان‌ ما يصفون‌. منزه‌ است‌ خدا از آنچه‌ كه‌ وصف‌ ميشه‌. شما نمي‌تونيد خدا را وصف‌ كنيد. هرچه‌ وصف‌ كنيد خدا را در حقيقت‌ دست‌ خدا را وصف‌ كرديد و آن‌ علي‌ بن‌ ابيطالبه‌. هر چه‌ خدا را وصف‌ كنيد تازه‌ اگر به‌ كنهش‌ برسيد، به‌ كنه‌ آن‌ وصف‌ برسيد، اين‌ لايق‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلامه‌. اگر به‌ كنهش‌ برسيدها. يعني‌ شما تمام‌ مخلوق‌ پروردگار را ببينيد، و خصوصياتش‌ را بدونيد و بعد بگيد اي‌ خالق‌، تازه‌ اين‌ لايق‌ علي‌ بن‌ ابيطالبه‌ نه‌ لايق‌ خدا. دقت‌ كرديد؟ وصف‌. وصف‌ خدا محاله‌ كه‌ كسي‌ بتونه‌ خدا را وصف‌ بكنه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ مخلوق‌ هيچوقت‌ نميتونه‌ خالق‌ را وصف‌ بكنه‌. باصطلاح‌ شما چطور مي‌تونيد درك‌ بكنيد قدرت‌ مطلق‌ را. علم‌ مطلق‌ را. هميشه‌ خدا بوده‌. هميشه‌. ما الان‌ در همين‌ هميشه‌ خدا بوده‌، ما بخوايم‌ فكر كنيم‌. ما ميگيم‌ هميشه‌ خدا بوده‌، ما چون‌ شصت‌ سال‌ زندگي‌ مي‌كنيم‌، خدا يك‌ ميليون‌ سال‌، حالا تازه‌ اين‌ را فكرش‌ هم‌ نمي‌كنيم‌ و الاّ يك‌ ميليون‌ سال‌ هم‌ برامون‌ مشكله‌. يك‌ ميليارد سال‌. نمي‌تونيم‌ همين‌ يكي‌ را كه‌ خدا هميشه‌ بوده‌ و هميشه‌ خواهد بود يعني‌ چي‌؟ براي‌ چي‌. حتي‌ فرمودند كه‌ دور و بر اين‌ حرفها نريد. تفكروا في‌ آلاء الله‌ و لا تفكروا في‌ ذات‌ الله‌. در ذات‌ خدا فكر نكنيد. بجهت‌ اينكه‌ نمي‌تونيد فكر بكنيد. نمي‌تونيد حقيقت‌ را درك‌ كنيد. اذا بلغ‌ الكلام‌ الي‌ الله‌ فامسكوا. خدا را وصف‌ كنيد، امساك‌ كنيد. بس‌ كنيد، حرف‌ نزنيد. شما هر چه‌ كه‌ بخواهيد خدا را در صفات‌ و افعال‌ وصف‌ كنيد، باز خدا بالاتره‌.

 حالا اگر ما گفتيم‌ كه‌ اولا شناخت‌ كاملي‌ پيدا كرديم‌ كه‌ خدا چي‌ خلق‌ كرده‌ و بر اين‌ خلقش‌ چه‌ رزق‌ داده‌ و بر اينها چه‌ مهرباني‌ كرده‌، تمام‌ اينها را ما كنهش‌ را فهميديم‌. آيا خدا اينه‌؟ نه‌. اين‌ سبحان‌ الله‌. خدا اين‌ نيست‌. سبحان‌ الله‌ عما يصف‌. اين‌ جمله‌ را، اين‌ مقدمه‌ را براي‌ چي‌ عرض‌ كردم‌. براي‌ اينكه‌ اگر يك‌ وقت‌ يك‌ وهابي‌ مسلك‌ ناداني‌ آمد به‌ شما گفت‌ كه‌ پس‌ براي‌ خدا چي‌ گذاشتيد؟

 مرتيكه‌ آمده‌ به‌ من‌ ميگه‌ كه‌ شما اين‌ كرامات‌ را براي‌ حاج‌ ملاآقاجان‌ گفتيد، پس‌ براي‌ ائمه‌ چي‌ گذاشتيد؟ اين‌ هم‌ مثل‌ همونه‌. آصف‌ بن‌ برخيا كه‌ به‌ يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌، تخت‌ بلقيس‌ را از شش‌ ماه‌ راه‌ حاضر ميكنه‌، براي‌ امامها چي‌ باقي‌ گذاشتيد؟ ببينيد امامها، اين‌ چهارده‌ معصوم‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌، فردفردشون‌، اين‌ معرفتي‌ است‌ كه‌ بايد انسان‌ داشته‌ باشه‌ تا به‌ كمال‌ برسه‌. اينها هر كدامشون‌ فرق‌ هم‌ بين‌ كم‌ سن‌ و پر سنشون‌ نميكنه‌، باز هم‌ همين‌ افكار خودمون‌، حضرت‌ وليعصر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ پنج‌ ساله‌ باشه‌، دو ساله‌ باشه‌، چهار ساله‌ باشه‌، تازه‌ متولد شده‌ باشد، هزار و صد و پنجاه‌ و چند سال‌، پنجاه‌ و چند سال‌ هم‌ عمرشون‌ باشه‌، فرقي‌ نميكنه‌. اين‌ امامهاي‌ ما، اينها، خالق‌ آسمانها و زمينند. خالق‌ عرش‌ پروردگارند. خوب‌ وقتي‌ كه‌ اينها خالق‌ عرش‌ خدا باشند، خدا قبل‌ از عرش‌ كجا مي‌نشست‌؟ از شما بايد پرسيد. از خالق‌ تمام‌ ماسوي‌ الله‌ هستند. به‌ يك‌ معنا و خدا هم‌ خودش‌ خالق‌ اينهاست‌. حالا چي‌ براي‌ خدا باقي‌ گذاشتيم‌؟ خيلي‌ چيزها. خيلي‌ چيزها. اصلا چيزي‌ كه‌ لايق‌ خدا نبوده‌ به‌ خدا نسبت‌ نداديم‌. سبحان‌ الله‌ عما يصفون‌. بالاتر از آنچه‌ كه‌ وصف‌ بشه‌؟ كي‌ وصف‌ بكنه‌؟ ماها. ماها كه‌ هيچ‌. ما نمي‌تونيم‌ يك‌ مورچه‌اي‌ را وصف‌ كنيم‌. خود پيغمبر اكرم‌. عما يصفون‌. خود پيغمبر اكرم‌ بخواد خدا را وصف‌ بكنه‌، بالاخره‌ در بعد افعال‌، در صفات‌ افعال‌، بايد به‌ همان‌ فعلي‌ كه‌ انجام‌ داده‌ وصفش‌ كنه‌ ديگه‌. به‌ همان‌ كاري‌ كه‌ انجام‌ داده‌.

 يك‌ نقاش‌ مثلا، يك‌ تابلوي‌ خيلي‌ خوبي‌ ساخته‌. كه‌ ديگه‌ از اين‌ بهتر تابلو نساخته‌. ما چقدر مي‌تونيم‌ وصفش‌ كنيم‌؟ منظور بگيم‌ اين‌ تابلو را او ساخته‌. يك‌ همچين‌ آدمي‌، يك‌ همچين‌ نقاش‌ ماهري‌. حالا اگر بيشتر اين‌ هنر داره‌، ما ديگه‌ نمي‌تونيم‌ وصفش‌ كنيم‌. ببينيد اين‌ سبحان‌ الله‌ عما يصفون‌ چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ ما از فعلش‌ فقط‌ مي‌تونيم‌ وصفش‌ كنيم‌. خداي‌ تعالي‌ خودش‌ هم‌ فرموده‌ كنت‌ كنزا مخفيا فاحضرت‌ ان‌ اعرف‌ و احضرت‌ الخلق‌ كم‌ ان‌ اعرف‌. من‌ خلق‌ را خلق‌ كردم‌ براي‌ اينكه‌ شناخته‌ بشم‌. چقدر؟ خيلي‌ كم‌. يك‌ سر سوزن‌. بيشتر از اين‌ هم‌ نميشه‌. يعني‌ بيشتر از اين‌ خدا را نميشه‌ شناخت‌. دقت‌ كرديد؟ خود پيغمبر اكرم‌ هم‌ مي‌فرمايد ما عرفناك‌ حق‌ معرفتك‌. من‌ نتونستم‌ تو را آنجوري‌ كه‌ هستي‌ بشناسم‌. نميشه‌ شناخت‌. اصلا محاله‌ ما بشناسيم‌ حق‌ معرفت‌ خدا را. ما هر چه‌ معرفتمون‌ بالا بره‌ تازه‌ پرتوي‌ از معرفت‌ امام‌ زمانمون‌ را پيدا مي‌كنيم‌. پرتويي‌ از معرفت‌ امام‌ زمان‌. باز نه‌ معرفت‌ كامل‌ امام‌ زمان‌. آن‌ معرفت‌ كامل‌ مال‌ خود پيغمبر و خداست‌ و غير از آنها كس‌ ديگري‌ نميتونه‌ بشناسه‌. ايني‌ كه‌ ميگيم‌ خاص‌ الخاص‌ نسبت‌ به‌ خودمون‌.

 خوب‌. حالا وقتي‌ به‌ اينجا رسيد مطلب‌، آيا واقعا آنچه‌ كه‌ خدا خلق‌ كرده‌، چطور هم‌ خودش‌ خلق‌ كرده‌ و هم‌ اينها خلقش‌ كردند؟ اينها را اين‌ مطالبي‌ را كه‌ من‌ ميگم‌ براي‌ غير اين‌ مجلس‌ نگيد شما. چون‌ يك‌ وقتي‌ با چوب‌ تكفير شماها همتون‌ را باصطلاح‌ تنبيه‌ مي‌كنند مردم‌. و چون‌ علتش‌ هم‌ اينكه‌ كه‌ خدا را، مهندس‌ را كاغذ باد درست‌ كن‌ مي‌شناسند و اگر شما گفتيد اين‌ كاغذ باد را فلاني‌ درست‌ كرده‌، دعوا باهاتون‌ مي‌كنند. نه‌ فلاني‌، خدا خودش‌ درست‌ كرده‌. اگر گفتيد تمام‌ اين‌ آسمان‌ و زمين‌ را خدا، نگفتيد خدا خلق‌ كرده‌ و گفتيد كه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ خلق‌ كرده‌، چون‌ خدا را در همان‌ حد مي‌شناسند، به‌ شما اظهار ناراحتي‌ ميكنند.

 ببيند حالا چطور هم‌ ما در روايات‌ داريم‌ كه‌ خدا تمام‌ اينها را خلق‌ كرده‌ و اين‌ روايت‌ هم‌ نمي‌خواد، عقل‌ ميگه‌. و هم‌ در روايات‌ داريم‌ كه‌ حضرت‌ علي‌ مي‌فرمايد انا خالق‌ السماوات‌ و الارض‌. من‌ خالق‌ آسمان‌ و زمينم‌. هم‌ مي‌فرمايد كه‌ مثلا فرض‌ كنيد انا رازق‌ الخلائق‌ مثلا. به‌ اين‌ تعبيرات‌. من‌ رازق‌ خلائقم‌. يك‌ خطبة‌ بلندي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ دارد بنام‌ خطبة‌ بيان‌ كه‌ بعضي‌ از افرادي‌ كه‌ خدا را نشناختند و كلمة‌ سبحان‌ الله‌ عما يصفون‌ را متوجه‌ نيستند، ميگن‌ خطبة‌ البيان‌ همة‌ صفات‌ خدا را علي‌ بن‌ ابيطالب‌ به‌ خودش‌ نسبت‌ داده‌، پس‌ درست‌ نيست‌ و حتي‌ نويسندة‌ اين‌ خطبه‌ را كه‌ باصطلاح‌ در مشارق‌ الانوار نوشته‌ شده‌، آن‌ را ضعيف‌ مي‌دونند كه‌ خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ علامة‌ اميني‌ ميگه‌ در اين‌ خطبة‌ البيان‌ مگر چي‌ هست‌ كه‌ شيخ‌ رجب‌ برسي‌ كه‌ از علماي‌ شيعه‌ است‌ و مشارق‌ الانوار را نوشته‌، او را بخاطر اين‌ خطبه‌ ضعيفش‌ مي‌دونند. اين‌ خطبة‌ البيان‌. يا خطبة‌ تتنجيه‌. يك‌ خطبه‌اي‌ است‌ كه‌ اون‌ را خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ ميگفت‌ اين‌ سندش‌ هم‌ صحيحه‌. خطبة‌ تتنجيه‌ كه‌ در بحار الانوار هست‌ و در كتاب‌ الزام‌ الناصب‌ هم‌ يادمه‌ در باب‌ معرفت‌ امام‌ اين‌ خطبه‌ را نقل‌ كرد. در آنجا مي‌فرمايد انا خالق‌ السماوات‌ و الارض‌ في‌ طرفة‌ عين‌. در يك‌ چشم‌ بر هم‌ زدن‌. يك‌ كسي‌ از علما مي‌خواست‌ اين‌ خطبه‌ را به‌ همين‌ جمله‌ خرابش‌ كنه‌. كه‌ من‌ البته‌ آنجا با آنكه‌ سنم‌ كم‌ بود جواب‌ دادم‌ و قبول‌ نكرد آن‌ آقا. و الان‌ جواب‌ ميدم‌ شما انشاء الله‌ قبول‌ مي‌كنيد كه‌ من‌ خالق‌ آسمانها و زمينم‌ به‌ يك‌ چشم‌ بر هم‌ زدن‌. اما خدا در قرآن‌ مي‌فرمايد من‌ آسمان‌ و زمين‌ را خلق‌ كردم‌ في‌ ستة‌ ايام‌. مي‌خواست‌ بگه‌ ايشان‌ از خدا هم‌ جدي‌تر و زرنگتر و فعالتر بوده‌. و اين‌ دليل‌ بر اينكه‌ خطبه‌ درست‌ نيست‌. من‌ به‌ ايشان‌ يادم‌ آنوقتها سنم‌ خيلي‌ كم‌ بود، شايد از افراد اين‌ مجلس‌، از همه‌اتون‌ سنم‌ كمتر بود. گفتم‌ اين‌ را بالقوه‌ حضرت‌ امير فرموده‌ نه‌ بالفعل‌. يعني‌ خدا الان‌ قدرت‌ اين‌ را داده‌ كه‌ به‌ يك‌ چشم‌ به‌ هم‌ زدن‌ آسمان‌ و زمين‌ را خلق‌ بكنه‌؟ بله‌. بالقوه‌ معناش‌ اينكه‌ من‌ مي‌تونم‌ به‌ يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ آسمانها و زمين‌ را خلق‌ كنم‌. اما يك‌ مصالحي‌ طولش‌ دادم‌ نخواستم‌ فوري‌ خلقش‌ كنم‌. دربارة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هم‌ همين‌. حضرت‌ نميگه‌ من‌ آسمان‌ و زمين‌ را به‌ يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ خلق‌ كردن‌. ميگه‌ خالقم‌. ميتونم‌ به‌ يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ خلقش‌ كنم‌. عاصف‌ بن‌ برخيا ميگه‌ من‌ به‌ يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ مي‌تونم‌ تخت‌ بلقيس‌ را از جائي‌ به‌ جائي‌ منتقل‌ كنم‌. شما را به‌ خدا وقتي‌ كه‌ از امام‌ سوال‌ شد علم‌ آصف‌ بن‌ برخيا در مقابل‌ علم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ چطور ميشه‌ ميزان‌ گرفت‌؟ امام‌ صادق‌ مي‌فرمايد كه‌ اگر يك‌ مگسي‌ بالش‌ را توي‌ دريا بزنه‌، چقدر آب‌ ميگيره‌؟ عاصف‌ بن‌ برخيا همين‌ مقدار از آب‌ دريا و علم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌، از اقيانوس‌ علم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ در اختيارش‌ بود. حالا با به‌ مقدار يك‌ بال‌ مگس‌ از اقيانوس‌ اگر كارش‌ اين‌ باشد كه‌ تخت‌ بلقيس‌ را در يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ از شش‌ ماه‌ راه‌ حاضر كنه‌، شما را به‌ خدا آيا آسمان‌ و زمين‌ را خلق‌ كردن‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ به‌ يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ خيلي‌ زياده‌. اگر اين‌ باشه‌؟ آن‌ را قبول‌ مي‌كنيم‌ چون‌ نمي‌فهميم‌. تبعاتش‌ را قبول‌ نمي‌كنيم‌. در ماه‌ رجب‌ كه‌ انشاء الله‌ چند ماه‌ ديگه‌ مي‌آد، كلام‌ كلام‌ مولا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا لتذراب‌ مقدمه‌ الفداست‌ براي‌ اينكه‌ بايد مردم‌ قبل‌ از زمان‌ ظهور معرفت‌ خاص‌ الخاص‌ نسبت‌ به‌ امامشون‌ پيدا بكنند، آنجا در دعاها يك‌ نحوهة‌ ديگري‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ وارد شده‌ كه‌ مردم‌ معرفتشون‌ بالا بره‌. آخه‌ امام‌ بياد ما نشناسيمش‌؟ يعني‌ ندونيم‌ اين‌ كيه‌ چيكاره‌ است‌؟ ندونيم‌ كه‌ معناي‌ سبب‌ متصل‌ بين‌، ما توي‌ دعاي‌ ندبه‌ هم‌ جمع‌ ميشيم‌، دعاي‌ ندبه‌ هم‌ مي‌خونيم‌. خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ خيلي‌ هم‌ با حال‌ و خوب‌ و توجه‌. ولي‌ همين‌ يك‌ جمله‌ را اگر ما معتقد باشيم‌ همه‌ را معتقد خواهيم‌ بود. اين‌ السبب‌ المتصل‌ بين‌ ارض‌ و السماء. آن‌ واسطة‌ بين‌ خدا و خلق‌. از خدا ميگيره‌ به‌ خلق‌ ميده‌. از بالا ميگيره‌ به‌ پائين‌ ميده‌. در خلقت‌، در رزق‌، در هر چيزي‌. الان‌ ما اگر نيرويي‌ بهمون‌ رسيده‌، اين‌ نيرويي‌ كه‌ در وجود ما هست‌، به‌ يك‌ معنا خدا داره‌ بهمون‌ ميده‌، به‌ يك‌ معنا امام‌ زمان‌. به‌ چه‌ جهت‌؟ همين‌ كلمه‌ اين‌ السبب‌ المتصل‌ بين‌ الارض‌ و السماء. براي‌ اينكه‌ از خدا ميگيره‌ به‌ ما ميده‌. دقت‌ كرديد؟ در اين‌ دعا، اين‌ دعاي‌ ندبه‌ هم‌ البته‌ از امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ نقل‌ شده‌ ولي‌ از امام‌ زمان‌ هم‌ نقل‌ شده‌. ميخوام‌ بگم‌ دوستان‌ مخصوصا كساني‌ كه‌ تحصيلات‌ علمي‌ دارند، متوجه‌ باشند. دعاهاي‌ ائمه‌ به‌ مقتضاي‌ زمانشون‌ همينطور رشد كرده‌. يعني‌ تا امام‌ زمان‌ رسيده‌ در يك‌ حد از معارف‌، به‌ حدي‌ بالاست‌. حضرت‌ وليعصر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ در معارف‌ خيلي‌ بالاست‌. در همين‌ دعاي‌ رجبيه‌ كه‌ انشاء الله‌ خواهيد خوند ميگه‌ لا فرق‌ بينك‌ و بينهم‌ با خدا داره‌ ميگنه‌ جدائي‌ بين‌ تو و آنها نيست‌. در هيچي‌. فرقي‌ نيست‌، جدائي‌ نيست‌ در هيچ‌ چيز. فرقي‌ نيست‌. جدائي‌ نيست‌. يعني‌ تو اگر ميتوني‌ رزق‌ بدي‌، اونها هم‌ مي‌تونند رزق‌ بدهند. تو اگر خلق‌ مي‌كني‌، تو هم‌، در صفات‌ افعال‌ هيچ‌ جدائي‌ بين‌ آنها و تو نيست‌. دو چيز فقط‌ آنها را از تو جدا ميكنه‌. دو چيز. يكي‌ انهم‌ عبادك‌ يعني‌ تحت‌ فرمان‌ تو هستند، بندة‌ تو هستند. دوم‌ مخلوق‌ تو هستند. ببيند آخه‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مبالغه‌ نداره‌، كتره‌ هم‌ حرف‌ نميزنه‌. خدمتتون‌ عرض‌ شود اين‌ مسائل‌ هم‌ براش‌ ديگه‌ ملاحظة‌ اشخاص‌ را هم‌ نبايد بكنه‌. ميگه‌ مردم‌ خوب‌ نمي‌فهمند. بگذار ما حرفمون‌ را بزنيم‌ يك‌ عده‌اي‌ بيايند مي‌فهمند. سورة‌ قل‌ هو الله‌ احد كه‌ نازل‌ شد پيغمبر اكرم‌ فرمود شماها نمي‌فهميد معناي‌ اين‌ را. يك‌ عده‌اي‌ مي‌آيند در آخر الزمان‌ معناي‌ قل‌ هو الله‌ را مي‌فهمند. معناي‌ صمد را مي‌فهمند. ربما به‌ حامل‌ فقه‌ الهو افقه‌. چه‌ بسا روات‌ حديثي‌ هستند كه‌ اينها فقه‌ را، روايات‌ را حمل‌ مي‌كنند. ولي‌ كساني‌ كه‌ فهمشون‌ بيشتره‌ آنها مي‌فهمند. بعضي‌ها كه‌ مثلهم‌ كمثل‌ الحمار يحمل‌ اسفارا. مي‌گيم‌ اين‌ جمله‌ يعني‌ چي‌؟ تو كه‌ ميگي‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌، ما يك‌ وقتي‌ يك‌ شخصي‌ پيدا شده‌ بود و اين‌ جسارتهايي‌ به‌ ائمه‌، از نظر ما جسارت‌ و الا خودش‌ كه‌ ميگفت‌ معرفت‌ ائمه‌ همينه‌. بالاخره‌ امامها را يك‌ مسئله‌دان‌ بي‌ خطائي‌ مي‌دونست‌. يك‌ مسئلة‌گوي‌ بي‌ خطا. كه‌ امام‌ زمان‌ هم‌ چون‌ الان‌ طبعا مسئله‌ نميگه‌، بيكار. يك‌ همچين‌ جوري‌ اعتقاد داشت‌. به‌ اعتقاد شيعه‌ اگر اينجور باشه‌، پس‌ كو چرا نميگه‌؟ اگر فقط‌ باصطلاح‌ ولايت‌ تشريعي‌ داره‌، اين‌ وجودش‌ خيلي‌ نستجير بالله‌ عاطل‌ و باطله‌. امام‌ زمان‌ اگر آمده‌ احكام‌ براي‌ ما بگه‌ كو؟ چرا نميگه‌؟ اگر باصطلاح‌ فقط‌ ولايت‌ تشريعي‌ داره‌، اين‌ وجودش‌

 چند تا امام‌ زمان‌ مسئله‌ بگه‌ در شبانه‌ روز. اقلا براي‌ علما و مراجع‌ بايد يك‌ درسي‌ شروع‌ كنه‌، يك‌ درس‌ خارج‌. آخه‌ اينجور بيكار. اگر بخوايم‌ حساب‌ كارهاي‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ را بكنيم‌، باور كنيد كه‌ اين‌ مسئله‌ گفتنش‌ براي‌ ما و احكام‌ اسلام‌ گفتنش‌ براي‌ ما در مقابل‌ نگهداري‌ آسمانها و زمينها، خلقها، رزق‌ دادنها اينكارها، مثل‌ اين‌ است‌ كه‌ در شبانه‌ روز يك‌ چند دقيقه‌اي‌ شما با بچة‌ كلاس‌ اولتون‌ سر بسر بگذاريد الف‌ با بهش‌ ياد بدهيد. اينه‌. لا فرق‌ بينك‌ به‌ بعضي‌ از آقايون‌ چطور شما اينها را مي‌خونيد اينها را نمي‌فهميد؟ واقعا نمي‌فهمند. با يك‌ وهابي‌ در مكه‌ من‌ صحبت‌ مي‌كردم‌. واقعا دلم‌ سوخت‌ براش‌. اين‌ چقدر بيشعوره‌. با اينكه‌ خودش‌ را عالم‌ مهمي‌ مي‌دونست‌. مي‌گفت‌ پيغمبر اكرم‌ واسطة‌ بين‌ خدا و خلق‌ نيست‌. در هيچي‌ حاجتت‌ را هم‌ ازش‌ نخواه‌. گفتم‌ آخه‌ قرآن‌. تستغفر الله‌ و تسغفر لهم‌ الرسول‌. اصلا صريح‌ هم‌ مي‌فرمايد كه‌ اگر خودشون‌ هم‌ استغفار كردند و پيغمبر هم‌ برايشون‌ استغفار كرد، خدا توبه‌اشون‌ را قبول‌ ميكنه‌. لوجد الله‌. گفتم‌ اين‌ را چي‌ ميگيد؟ گفت‌ آن‌ زمان‌ حياتش‌ بود. مگر زمان‌ حيات‌ و مماتش‌ فرق‌ ميكنه‌. مگر شهداي‌ بدر كه‌ باصطلاح‌ زير نظر پيغمبرند، پيغمبر خيلي‌ بالاتر از آنهاست‌، مگر شهداي‌ بدر را خدا نمي‌فرمايد كه‌ و لا تحسبن‌ الذين‌ قتلوا في‌ سبيل‌ الله‌ امواتا شما گمان‌ نكنيد حتي‌ فكرش‌ هم‌ نكنيد كه‌ اينها مرده‌اند.

 روزي‌ مي‌خورند. پيغمبر كه‌ بالاتر از اينهاست‌ چطور؟ كفت‌ عند ربهم‌. پيش‌ خدا هستند. پيغمبر هم‌ پيش‌ خداست‌. قبول‌ كرد. خدا كجاست‌؟ عرش‌. خوب‌ بهش‌ گفتم‌ پس‌ ما راحت‌ شديم‌ ما هم‌ ديگه‌ هر كاري‌ كرديم‌، خدا هم‌ نميبينه‌. پيغمبر نميبينه‌. اون‌ گفت‌ پيغمبر نمي‌بينه‌ نميشنوه‌. حالا گفتن‌ نمي‌خوام‌ در اين‌ مجلس‌. بعد گفتش‌ كه‌ علمش‌ بر ما احاطه‌ داره‌ خودش‌ در عرشه‌.

 اين‌ دو تا خدا پرستيدن‌ نيست‌. تو به‌ من‌ ميگي‌ مشرك‌؟ خودت‌ مشرك‌ نيستي‌؟ اين‌ همينقدر. اين‌ عينا خدا خودش‌ در قرآن‌ فرموده‌ مثلهم‌ كمثل‌ الحمار. اين‌ را بدونيد نگيد عفت‌ قلم‌ از بين‌ رفته‌. توي‌ كتاب‌ اگر من‌ نوشتم‌ اينها مثل‌ خر مي‌مونند نگيد ا عفت‌ قلم‌. گاهي‌ نميشه‌ اصلا مطلب‌ را به‌ مردم‌ بفهمونيم‌ جز با اينجور ادا كردن‌. اين‌ سورة‌ باصطلاح‌ جخعه‌ است‌. مثلشون‌ مثل‌ خره‌. مثلهم‌ كمثل‌ الحمار. شما حمار مي‌دونيد يعني‌ خر. يحمل‌ الاسفار. اينها كتاب‌ بارشونه‌ تمام‌ كتابها را بلدند. زيارت‌ جامعه‌ را از حفظ‌ مي‌خونه‌. يحمل‌ اسفار. خدا خودش‌ مي‌فرمايد بعث‌ مثل‌ القوم‌ الذين‌ كذبوا بآيات‌ اين‌ بد مثلي‌ است‌ كه‌ براي‌ آنها ما زديم‌ ولي‌ چه‌ ميشه‌ كرد. داره‌ زيارت‌ جامعه‌ را ميخونه‌ كه‌ دانشمندان‌ ماندند كه‌ اگر اين‌ صد مرتبه‌ الله‌ اكبر را انسان‌ نگه‌ مبتلا غلو ميشه‌. جامعه‌ را حفظه‌. ما داريم‌ مقدسهايي‌ كه‌ جامعه‌ را حفظند توي‌ حرم‌ ميرن‌ مي‌ايستن‌ مي‌خونن‌ اما نمي‌فهمند. اگر بهشون‌ بگي‌ كه‌ همين‌ حرفها را بهشون‌ بگي‌ ميگن‌ چطور ميشه‌. همين‌. ان‌ ذكر الخير. اين‌ را الان‌ من‌ معنا مي‌كنم‌. ان‌ ذكر الخير. هر جا خوبي‌ زياد بشه‌، هر كجا. خوبيها چيه‌؟ رحمانيته‌، رزاقيت‌، اينها خوبه‌ ديگه‌ نيست‌؟ رزاقيت‌، خالقيت‌، اينها چيزهاي‌ خوبيه‌ ديگه‌ .نميشه‌ بگيم‌ اينها بده‌ كه‌. ان‌ ذكر الخير. اگر در يك‌ مجلسي‌ از يك‌ كار خوبي‌ ياد بشه‌. كار خوب‌ هم‌ نميگن‌ چه‌ حور كار خوبي‌؟ هر كار خوبي‌. كنتم‌ شما اوله‌ اولش‌ شما اولين‌ در آن‌ كار خير، كه‌ اگر الله‌ اكبر نباشه‌، اينجا آدم‌ به‌ غلو مي‌افته‌. اول‌ يعني‌ حتي‌ شما خدا را گذاشتيد كنار اگر الله‌ اكبر نباشه‌، كارهايي‌ كه‌ ما داريم‌ مي‌بينيم‌. همين‌ بادبادك‌ درست‌ كردن‌ را ما داريم‌ مي‌بينيم‌. اولش‌ شما هستيد. اينها مربوط‌ به‌ شماست‌. خدا سبحان‌ الله‌ عما يصفون‌ اي‌ كاش‌ اينها را وقت‌ بود من‌ خوب‌ براتون‌ بازش‌ مي‌كردم‌. اولش‌ شما هستيد. كنتم‌ اولهم‌. و آخرهم‌. آخرش‌ هم‌ مال‌ شماست‌. اين‌ چيزهايي‌ كه‌ ما داريم‌ مي‌بينيم‌، مخلوقات‌ محدود، اينها اولش‌ مال‌ شماست‌، آخرش‌ مال‌ شماست‌، اصلش‌ مال‌ شماست‌، اصلا خدا را بايد مبري‌ كرد كه‌ يك‌ همچين‌ چيزهايي‌ خلق‌ بكنه‌. اينها بالاتره‌ خدا(قطهع‌ صداي‌ نوار)

 معدنه‌ و مأواه‌ و منتهاه‌. همه‌اش‌ مال‌ شماست‌. اين‌ را مي‌خونيم‌ ولي‌ نمي‌فهميم‌. خوب‌ شما معناي‌ ديگري‌ براش‌ بياريد. ان‌ ذكر الخير يعني‌ چي‌؟ شما يك‌ معناي‌ ديگري‌ بگيد براش‌ و بخونيد و حفظ‌ كنيد و راجع‌ به‌ امام‌ اينطور معتقد نباشيد. اينجا ميگه‌ همه‌اش‌ مال‌ شماست‌، يعني‌ براي‌ خدا چيزي‌ باقي‌ نمي‌گذاره‌. الله‌ اكبر قبل‌ از زيارت‌ جامعه‌ كار را درست‌ ميكنه‌. مثل‌ همان‌ ميمانه‌. مثل‌ همان‌ مثال‌ مهندس‌ و بادبادك‌ و يك‌ كسي‌ ديگري‌ باشه‌ كه‌ آن‌ بادبادك‌ را درست‌ كرده‌ باشه‌ يا با راهنمايي‌ آن‌ مهندسه‌ اين‌ بادبادك‌ درست‌ شده‌ باشه‌، و هرچي‌. اينجا ايستاده‌ ميگيم‌ اين‌ بادبادك‌ مال‌ اين‌ آقاست‌. از نخش‌ و اصلش‌ و فرعش‌ و آخرش‌ و اولش‌ و منتهاش‌ همه‌ مال‌ اين‌ آقاست‌. منتهي‌ الله‌ اكبر را اول‌ بگو كه‌ خدا را داشته‌ باشي‌. يعني‌ خدا را بشناسي‌، قبول‌ داشته‌ باشي‌. چون‌ ماها اينقدر فكرمون‌ محدوده‌ كه‌ اگر بگيم‌ اين‌ مخلوق‌ را داديم‌ به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌و السلام‌ يا به‌ امام‌ زمان‌ يا به‌ امام‌ حسين‌، ديگه‌ براي‌ خدا چيزي‌ باقي‌ نمي‌مونه‌. هيچي‌ براي‌ خدا نمونده‌. نه‌. تا اينجا اين‌ مطلب‌ حالا هر كس‌ هر جقدر برداشت‌ داشت‌، برداشته‌ باشه‌ و روايات‌ فراواني‌ ما داريم‌ كه‌ هم‌ خدا خالقه‌ هم‌ اينها. حالا دو تا خلق‌ كردند. نه‌. اينها از هم‌ جدا نيستند. حرفي‌ كه‌ هفتة‌ قبل‌ گفتم‌. اينها بندة‌ خدا هستند. بندة‌ خدا كار خدا را ميكنه‌. كاري‌ كه‌ خدا بهش‌ محول‌ كرده‌ ميكنه‌. خوب‌ اگر، اونها هم‌ خالقند. اينها بايد هر دوشون‌ دو تا كار بكنند. نه‌ دو تا كار لازم‌ نيست‌. اين‌ به‌ اون‌ داده‌. اون‌ انجام‌ داده‌. آقا اين‌ دست‌. اين‌ دست‌ من‌. اين‌ مثالهايي‌ كه‌ خودشون‌ زدند. يد الله‌، عين‌ الله‌، وجه‌ الله‌، جنب‌ الله‌، نفس‌ الله‌. اينها هست‌. اين‌ دست‌ من‌ هم‌ ممكنه‌ بگه‌ فلاني‌ با دستش‌ اين‌ بلندگو را برداشت‌ گذاشت‌ اينور، هم‌ بگيد فلاني‌ اين‌ را گذاشت‌ آنور. بعله‌. من‌ الان‌ بلندگو را گذاشتم‌ آنور، ميگن‌ دست‌ فلاني‌ اين‌ بلندگو را گذاشت‌ آنور. يك‌ وقت‌ مي‌گيد خود فلاني‌ بلندگو را برداشت‌ گذاشت‌ آنور. اينجا چيه‌؟ عين‌ همين‌ ارتباط‌ بين‌ امام‌ و خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ خداست‌. خدا به‌ وسيلة‌ اينها اين‌ كار را نجام‌ داده‌. خدا به‌ اينها، همانجور كه‌ شما الان‌، حول‌ و قوه‌ مال‌ شماست‌ يا مال‌ خدا؟ اين‌ حول‌ و قوه‌اي‌ كه‌ در وجودتون‌ هست‌. ميگيد مال‌ منه‌. مال‌ خدا. هم‌ مال‌ شماست‌ هم‌ مال‌ خدا. شما اين‌ بلندگو را از اينجا بر ميداريد مي‌گذاريد آنجا. خدمتتون‌ عرض‌ شود اگر خدا حول‌ و قوه‌اش‌ را از شما بگيره‌ نمي‌تونيد. الان‌ كي‌ داره‌ اين‌ كار را ميكنه‌؟ به‌ يك‌ حساب‌ كه‌ خدا حول‌ و قوه‌اش‌ را داده‌،

 به‌ يك‌ حساب‌ كه‌ من‌ دارم‌ ميكنم‌ روي‌ اختيار خودم‌، من‌ دارم‌ مي‌كنم‌.

 ما منتهي‌ خيلي‌ محدود كار مي‌كنيم‌. البته‌ جبر نباشه‌ها. دو تا جمله‌ هست‌. يكي‌ بندة‌ خدا هستند يكي‌ مخلوق‌ خدا هستند. يعني‌ بندگي‌ هيچوقت‌ تحقق‌ پيدا نميكنه‌ مگر با اختيار. خيلي‌ بحث‌ فكر مي‌كنم‌ سنگين‌ بود. بعضي‌ها كسل‌ شدند. انشاء الله‌ مطلب‌ را خوب‌ درك‌ كرده‌ باشيد و معناي‌ يد الله‌ همينه‌. كه‌ خدا هر چه‌ به‌ ما ميده‌، من‌ يداه‌ مبسوطتان‌. دستهاي‌ خدا بازده‌. در هر لحظه‌اي‌ داره‌ كار ميكنه‌. هر چي‌ به‌ ما ميرسه‌ از امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ به‌ ما ميرسه‌. به‌ يك‌ معنا به‌ همان‌ معنايي‌ كه‌ هر چه‌ مثلا من‌ به‌ يك‌ كسي‌ چيزي‌ داده‌ باشم‌، بوسيلة‌ دستم‌ ميرسه‌. به‌ يك‌ معنا هرچه‌ به‌ ما ميرسه‌ از جانب‌ خداست‌ و خدا صله‌ و اينها واسطه‌اند. و اين‌ است‌ كه‌ معناي‌ اين‌ السبب‌ المتصل‌ بين‌ ارض‌ و السماء. اينه‌ معناي‌ اينكه‌ ميگيم‌ كه‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ عين‌ الله‌. يعني‌ چشم‌ خداست‌. اذن‌ الله‌. گوش‌ خداست‌. يعني‌ همانطوري‌ كه‌ ما هرچي‌ مي‌بينيم‌ بوسيلة‌ چشممون‌ مي‌بينيم‌، خدا هم‌ بندگانش‌ را بوسيلة‌ آنها: نه‌ اينكه‌، ما البته‌ بدون‌ چشم‌ نمي‌بينيم‌، ولي‌ خدا بدون‌ چشم‌ مي‌بينه‌ ولي‌ خواسته‌ از اين‌ طريق‌ مردم‌ را ببينه‌. خواسته‌ از اين‌ طريق‌ حرف‌ مردم‌ را بشنوه‌. خودش‌ اراده‌ كرده‌ كه‌ از اين‌ طريق‌ به‌ مردم‌ روزي‌ بده‌. معناي‌ عين‌ الله‌، اذن‌ الله‌، لسان‌ الله‌7 يد الله‌ اينه‌. شما معناي‌ ديگري‌ اگر مي‌تونيد براش‌ خوب‌ باشه‌ و جالب‌ باشه‌، پيدا بكند. ما اون‌ معنا را انتخاب‌ مي‌كنيم‌. اين‌ مرحلة‌ از معرفت‌ كه‌ در صفات‌ و افعال‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را مثل‌ اعلاي‌ پروردگار بدانيم‌ و هر كاري‌ را كه‌ خدا كرده‌ بوسيلة‌ آنها كرده‌ بايد ما بدونيم‌ و در عين‌ حال‌ با اينكه‌ اينها رحمانند، ائمة‌ اطهار، رحيمند، غفارند، باصطلاح‌ خالقند. خدا ارحم‌ الراحمينه‌. يعني‌ چرا يعني‌ خدا يك‌ كارهاي‌ ديگري‌ يك‌ جاهايي‌ كرده‌ كه‌ اينها خبر ندارند. يا به‌ وسيلة‌ كسان‌ ديگه‌ كه‌ ارحم‌ الراحمينه‌. نه‌ آن‌ مربوط‌ به‌ همان‌ قدرت‌ بينهايشته‌ كه‌ شما فكر نكيند فقط‌ خدا همين‌ كار را ميتونه‌ بكنه‌، فقط‌ همين‌ كاري‌ كه‌ بوسيلة‌ اينها انجام‌ داده‌ ميتونه‌ بكنه‌. او ارحم‌ الراحمينه‌. اكرم‌ الاكرمينه‌. اكرم‌ الاكرمين‌ يعني‌ كريمترين‌ اين‌ كريمها. اين‌ چهارده‌ تا كريمي‌ كه‌ ما داريم‌. ما مي‌بينيمشون‌. ما دستمون‌، چشممون‌ به‌ دست‌ آنهاست‌. اكرم‌ الاكرمين‌. احسن‌ الخالقين‌. خدا نيكوترين‌ خالقهاست‌. همين‌ خالقيني‌ كه‌ چهارده‌ خالقي‌ كه‌ ما داريم‌ او احسن‌ الخالقين‌. نيكوترينشه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ او در صفات‌ افعال‌ و در صفات‌ ذات‌ بر تمام‌ ائمه‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ يعني‌ اون‌ بينهايته‌ قدرتش‌ در خلق‌، در رزق‌، در همه‌ چيز و اينها محدودند. چون‌ خودشون‌ محدودند.

 و لذا مي‌بينيم‌ كه‌ گاه‌ گاهي‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌خواد اينها را به‌ اندازة‌ فكر ما آنها را به‌ ما معرفي‌ كنه‌. به‌ اندازة‌ فكر ما. معجزاتي‌ بوسيلة‌ آنها انجام‌ ميشه‌ شما اگر بدونيد امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌، امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ اگر بناي‌ معرفي‌ شدنش‌ نبود، شما حضرت‌ وليعصر را فكر مي‌كرديد يعني‌ يك‌ جوري‌ حضرت‌ زندگي‌ مي‌كرد كه‌ فكر مي‌كرديد حضرت‌ هيچ‌ كاري‌ نميتونه‌ بكنه‌، جز همين‌ كارهايي‌ كه‌ ماها معمولا ميكنيم‌، هيچ‌ كاري‌ نمي‌تونست‌ بكنه‌. شما اينجوري‌ فكر مي‌كرديد. در عيني‌ كه‌ آسمانها و زمين‌ را خلق‌ ميكنه‌، در عين‌ حال‌ كنار شما نشسته‌ باشه‌. فكر مي‌كنيد هيچ‌ كار نميتونه‌ بكنه‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ بندة‌ خداست‌. نمي‌دونم‌ معناي‌ بندگي‌ را خوب‌ تونستم‌ هفتة‌ قبل‌ براتون‌ عرض‌ كنم‌ يا نه‌؟ بندة‌ خدا معناش‌ اينه‌ كه‌ حتي‌ شما، من‌ خودم‌ يادمه‌، يك‌ وقت‌ زياد لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌ بهم‌ گفته‌ بودند كه‌ بگو. مي‌گفتم‌. كي‌ وقت‌ احساس‌ كردم‌ يك‌ حالتي‌ بهم‌ دست‌ داده‌ چون‌ هر چيزي‌ از حد خودش‌ كه‌ تجاوز كنه‌، انسان‌ را از حالت‌ طبيعي‌ بيرون‌ ميبره‌. من‌ يك‌ حالتي‌ بهم‌ دست‌ داده‌ بود من‌ انگشتم‌ را اينجوري‌ كردم‌، اين‌ حول‌ و قوه‌ مال‌ خداست‌ كه‌ در ملك‌ خدا بدون‌ اجازة‌ خدا نبايد تصرف‌ كرد. من‌ چرا اين‌ انگشتم‌ را اينجوري‌ كردم‌. آيا خدا بهم‌ اجازه‌ داده‌ كه‌ انگشتم‌ را اينجوري‌ كنم‌. يك‌ حالت‌ بهتي‌ بهم‌ دست‌ داده‌ بود. خدا رحمت‌ كنه‌ استادمون‌ به‌ دادمون‌ رسيد، مثل‌ مجسمه‌ مانده‌ بودم‌، من‌ دستم‌ را اينجوري‌ بكنم‌، خدا اجازه‌ داده‌. آخه‌ مال‌ خداست‌ حول‌ قوه‌ مال‌ خداست‌. لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌. هيچ‌ حول‌ و قوه‌اي‌ نيست‌ مگر مال‌ خداست‌. خوب‌ شما الان‌ دستتون‌ اينجوري‌ مي‌كنيد مگس‌ را بزنيد. خدا اجازه‌ داده‌ كه‌ اين‌ مگس‌ را از روي‌ پيشانيتون‌ بزنيد يا نه‌؟ نمي‌دونستم‌. بايد از يكي‌ مي‌پرسيدم‌ كه‌ آيا خدا اجازه‌ داده‌ با اين‌ ملك‌ او، مال‌ او، كه‌ بعد ايشان‌ آمد گفت‌ بعله‌ خدا به‌ شما اجازه‌ داده‌ و گفته‌ اين‌ حول‌ و قوه‌ نقدا مال‌ شما، موقت‌ به‌ شما دادم‌ براي‌ شما ازش‌ استفاده‌ كنيد. در راه‌ شر استفاده‌ نكنيد در راه‌ خير استفاده‌ كنيد. گاهي‌ ميشه‌ اينجوري‌ ميشه‌ها.

 هيچ‌ كار. چز خواستة‌ پروردگار انجام‌ نميده‌. خوب‌ مصلحت‌ اين‌ است‌ كه‌ حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ توي‌ زندان‌ باشه‌. پهلوي‌ حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر شما نشستيد، اصلا آخه‌ آقا چراا ينجا نشستيد؟ نميگه‌ هم‌ كه‌ من‌ خودش‌ هم‌ تظاهر نميكنه‌ من‌ بندة‌ خدا هستم‌ هر چه‌ خدا گفته‌. من‌ اينجا بايد باشم‌. شمائي‌ كه‌ مي‌تونيد آنا ديدند ديگه‌، آن‌ باصطلاح‌ زندانبان‌ قبلي‌ من‌ چون‌ خيلي‌ روضه‌ خوندنش‌ يادم‌ نيست‌، قبلي‌ زندانبان‌ خوبي‌ بود شيعه‌ بود، او نقل‌ ميكنه‌، كي‌ بود قبل‌ از سندي‌ بن‌ شاهك‌؟ در يك‌ زندان‌ ديگري‌ بود كه‌ حضرت‌ بهش‌ خوش‌ مي‌گذشت‌ تقريبا، روضه‌ خونها مي‌خونند كه‌ مثلا آنجاها مي‌گفت‌ من‌ يك‌ جاي‌ خلوتي‌ از تو مي‌خواستم‌. ميگه‌ كه‌ من‌ ديدم‌ غل‌ و زنجير هست‌ موسي‌ بن‌ جعفر نيست‌. گفتم‌ اي‌ واي‌ الان‌ هارون‌ ميگه‌ حضرت‌ از كجا فرار كرده‌. يك‌ وقت‌ ديدم‌ صداي‌ زنجير آمد. نگاه‌ كردم‌ ديدم‌ حضرت‌ داره‌ خودش‌ زنجيرها را به‌ گردن‌ خودش‌ مي‌اندازه‌. گفتم‌ آقا كجا تشريف‌ داشتيد؟ حضرت‌ مي‌فرمايد من‌ يك‌ خورده‌ بچه‌هام‌ دلشون‌ تنگ‌ شده‌ بود، خود ايشان‌ كه‌ نه‌، رفتم‌ يك‌ ديدني‌ بكنم‌ بيايم‌. شما كه‌ مي‌توني‌، حالا ما باشيم‌. يك‌ لحظه‌ هم‌ آنجا نمي‌مانيم‌. ما را چه‌ دشمني‌ خدا با ما داره‌؟ چه‌ حسابي‌ داره‌؟ جه‌ كار كرديم‌ كه‌ بايد اينجا باشيم‌. بندة‌ خداست‌. بايد اينجا باشه‌. اين‌ نقدا بايد بره‌ اين‌ لحظه‌ بايد بياد. و اين‌ نشون‌ دادن‌ هم‌ براي‌ اينكه‌ او خيلي‌ بي‌ معرفت‌ نشه‌ نسبت‌ بها مامش‌. يك‌ قدري‌ امامش‌ را بشناسه‌. و الا سندي‌ بن‌ شاهك‌ هيچ‌ همچين‌ برنامه‌اي‌ براش‌ نبود. چون‌ او ديگه‌ از اين‌ حرفها گذشته‌ بود. حمل‌ بر سحر و جادو مي‌كرد. حمل‌ بر چشم‌ بندي‌ مي‌كرد. بندة‌ خداست‌. حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر عليه‌ الصلاة‌و السلام‌ بايد هر چند سال‌، هر چي‌ خدا خواسته‌. هر چي‌ خدا خواسته‌. و ما تشائون‌ ان‌ يشاء الله‌. هيچي‌ نمي‌خواد مگر آنچه‌ خدا خواسته‌. ميگم‌ شما پيش‌ امام‌ زماني‌ كه‌ بايد معتقد باشيد، نمي‌تونيد معتقد نباشيد كه‌ ماسوي‌ الله‌ تحت‌ فرمانش‌ بنشينيد، حضرت‌ هم‌ با ما خيال‌ مي‌كنيم‌ حضرت‌ با اشاره‌ ميگه‌ آب‌ بيار، يك‌ ظرف‌ آب‌ مي‌آد. يك‌ ظرف‌ غذا پهلوش‌ گذاشته‌ ميشه‌. نه‌. حضرت‌ هم‌ بلند ميشه‌ مي‌ره‌ ظرف‌ آب‌ را بر ميداره‌ مي‌خوره‌. مي‌آد پهلوي‌ شما ميشينه‌. شايد يك‌ چند دقيقه‌ كه‌ پهلوي‌ شما نشست‌، پاشم‌ خواب‌ بره‌. پاش‌ را عقب‌ جلو كنه‌. خلاصه‌ بنده‌ است‌. عين‌ يك‌ بشر با ما زندگي‌ بكنه‌. خدا امر كرده‌. متوجهيد؟ اين‌ را بفهميد. اين‌ مسئله‌ خيلي‌، مرز بين‌ اهل‌ معرفت‌ است‌ و افراد مقدس‌ بي‌ بند و باري‌ كه‌ امام‌ را واقعا گاهي‌ انسان‌ تعجب‌ ميكنه‌ خوب‌ امامي‌ كه‌ اينهمه‌ كار بلده‌، خوب‌ دستت‌ را باز كن‌. روز رفته‌، صبح‌ رفته‌، شب‌ رفته‌، عصر رفته‌، هيچ‌ اعتنا نميكنه‌. چرا آقا؟ چرا؟ من‌ بندة‌ خدا هستم‌. خدا او را اعتنا بكنه‌. اصل‌ اونه‌.

 يك‌ دفتردار، يك‌ باصطلاح‌ چي‌ بگم‌، يك‌ نفري‌ كه‌ معاون‌، يك‌ دفتردار يك‌ رئيسي‌ اگر بنا باشه‌ اونجا دم‌ اطاق‌ اولي‌ بنشينه‌ و ارباب‌ رجوع‌ را تند تند براشون‌ بنويسه‌ و بروند، اين‌ را دو روز بيشتر نگش‌ نمي‌دارند، بيرونش‌ مي‌كنند. پس‌ او چيكاره‌ است‌؟ ارباب‌ رجوع‌ بايد به‌ ايشون‌ رجوع‌ بكنند. ايشان‌ تصويب‌ بكنه‌، واسطه‌ بشه‌، بعد بيان‌ امضاي‌ اورا، يا خودشون‌ يا او اجازه‌ بده‌. و الا اگر بنا بشه‌ حضرت‌ رضا هر كه‌ آمد راه‌ بندازه‌ و بره‌. اين‌ سر يك‌ روز، يعني‌ يك‌ لحظه‌، اراده‌اش‌ را بكنه‌ از مقام‌ خدا مي‌اندازنش‌ و از هر كسي‌ عقبترش‌ مي‌كنند. امام‌ زمان‌ صلواة‌ عليه‌ اين‌ نيست‌ كه‌ ما فكر كرديم‌ كه‌ خوب‌ الحمد الله‌ وقتي‌ خدمت‌ حضرت‌ رسيديم‌ اين‌ را مي‌خوايم‌ آن‌ را مي‌خوايم‌. اشخاصي‌ زحمتها كشيدند تا رسيدند خدمت‌ حضرت‌ وليعصر صلواة‌ الله‌ عليه‌، خدا اراده‌ كرده‌ يا خود حضرت‌ اراده‌ كرده‌ همه‌ چيز فراموششون‌ شده‌.

 مرحوم‌ حاج‌ آقايي‌ بود در ابهر اين‌ مي‌گفت‌ كه‌ من‌ وارد حرم‌ حضرت‌ رضا صلواة‌ الله‌ عليه‌ شدم‌، از ابهر كه‌ حركت‌ كرده‌ بودم‌ آمده‌ بودم‌ تا مشهد همه‌اش‌ فكر مي‌كردم‌، چي‌ بخوام‌، ياداشت‌ هم‌ كرده‌ بودم‌. وارد حرم‌ شدم‌ ديدم‌ حضرت‌ رضا روي‌ ضريح‌ نشستند. خيلي‌ همچين‌ مرتب‌. يادم‌ رفت‌ هر چي‌ فكر كردم‌ چي‌ بخوام‌ از حضرت‌. چون‌ ماها همه‌اش‌ چي‌ بخوايمه‌؟ ميگه‌ هيچي‌ يادم‌ نيامد. هيچي‌. گفتم‌ آقا آن‌ دسته‌ گل‌، ديديم‌ يك‌ دسته‌ گل‌ آنجا هست‌ خيلي‌ قشنگه‌. آقا آن‌ دسته‌ گل‌ را به‌ من‌ بديد. حضرت‌ برداشتند مردم‌ ديدند، ديده‌ بودند بعضي‌ها. دسته‌ گل‌ را دادند به‌ ما. منهم‌ گذاشتم‌ لاي‌ قبام‌ آمدم‌ مسافرخانه‌. حاج‌ ملا آقا جان‌ نمي‌دونست‌. دسته‌ گل‌ ظاهرا كوچكي‌ بوده‌. حاج‌ ملا آقاجان‌ گفتن‌ آن‌ گلي‌ كه‌ از مولام‌ گرفتي‌ بده‌ من‌ هم‌ بو كنم‌. اصلا تصرف‌ مي‌كنند همة‌ حوائجت‌ را فراموش‌ ميكني‌. اختيارش‌ دست‌ آنهاست‌.

 آن‌ شخص‌ ميگه‌ خدمت‌ آقا رسيدم‌ در اصفهان‌ در اصفهان‌ معروف‌ بود كه‌ اگر آن‌ ني‌ قليان‌ افتاد توي‌ قليان‌ آن‌ نيي‌ كه‌ هست‌ توي‌ قليان‌، آن‌ اگر بيفته‌ توي‌ آب‌ آدم‌ پول‌ گيرش‌ مي‌آد. ميگه‌ هر چه‌ فكر كردم‌ حاجت‌ چي‌ بخوام‌ از حضرت‌، چيزي‌ يادم‌ نمي‌آد. گفتم‌ آقا راسته‌ كه‌ اگر ني‌ قليان‌ بيفته‌، آدم‌ پول‌ گيرش‌ مي‌آد؟ ميگفت‌ اين‌ سؤال‌ علمي‌ كه‌ از آقا كرديم‌، از علماء هست‌ها. اين‌ سؤال‌ علمي‌ كه‌ از حضرت‌ كرديم‌ اين‌ بود. حضرت‌ به‌ من‌ فرمودند انشاء الله‌ چون‌ تفألا بالخير تجدوا.

 اينجوري‌ ما ميشيم‌. ماها تحت‌ فرمانيم‌. تحت‌ نفوذيم‌. خيلي‌ هم‌ فكر نكنيد حالا. عرض‌ كردم‌ خدمت‌ امام‌ علي‌ بن‌ مهزيار سه‌ روز خدمت‌ حضرت‌ وليعصر صلواة‌ الله‌ عليه‌ بود. هيچ‌ كاري‌، معجزة‌ فوق‌ العاده‌اي‌ از امامش‌ نديد. حوصله‌اش‌ كم‌كم‌ سر آمد. حضرت‌ گفت‌ مثل‌ اينكه‌ دلت‌ تنگ‌ شده‌ مي‌خواي‌ بري‌. گفت‌ بله‌. هيچي‌. علي‌ بن‌ مهزيار از علماي‌ بزرگه‌. آدم‌ وقتي‌ با يك‌ طمعي‌ و يك‌ فكري‌ آمد خدمت‌ يك‌ كسي‌ و ديد هيچ‌ خبري‌ ازش‌ نيست‌. ما رفتيم‌ يك‌ سال‌ يكي‌ از بزرگان‌، يكي‌ از اولياء خدا را پيدا كرده‌ بوديم‌، گفتند در فلان‌ شهره‌. راه‌ دوري‌ پا شديم‌ رفتيم‌ خدمت‌ ايشان‌، يك‌ ساعت‌ نشستيم‌ خدمت‌ ايشان‌ يك‌ كلمه‌ حرف‌ نزد. حوصله‌ام‌ سر آمد. ديدم‌ آخه‌ اگر ايشون‌ چيزي‌ داشت‌ خوب‌ مي‌گفت‌. اگر توي‌ يك‌ قلكي‌ پر اسكناس‌ باشه‌، اسكناسهاي‌ با فشار فرو بكنيد، تكانش‌ بديد، هيچ‌  صدا نميده‌. اما اگر يك‌ يك‌ قراني‌ بندازيد تلق‌ و تلوق‌ راه‌ مي‌اندازه‌ و سر و صدا راه‌ مي‌اندازه‌. اينها كه‌ يك‌ كرامات‌ از خودشون‌ نشون‌ ميدهند، سبك‌ مغزي‌ مي‌كنند اينها همون‌ قدرت‌ يك‌ قروني‌ هستند. اين‌ يك‌ ساعت‌ خدا ميدونه‌، ايشون‌ هم‌ هيچي‌ نمي‌گفت‌، من‌ هم‌ چيزي‌ نمي‌گفتم‌. من‌ چيزي‌ نداشتم‌ بگم‌. خجالت‌ هم‌ مي‌كشيدم‌ بگم‌. ابهتش‌ هم‌ گرفته‌ بود مرا. سني‌ هم‌ نداشتم‌ شانزده‌ سال‌ هفده‌ سال‌. همينجور. ايشان‌ زير لب‌ داشت‌ ذكر خدا را مي‌گفت‌. مشغول‌ كار خودش‌ بود. ولي‌ ما حوصلم‌ سر آمد. آمدم‌ بيرون‌ به‌، گفتم‌ اين‌ يك‌ چيزي‌ داره‌ فلان‌. گفت‌ من‌ يك‌ تبسمي‌ كرد، خنده‌اي‌ كرد. هيچي‌ نگفت‌. از رفقاي‌ ايشان‌ بود. از شاگردانش‌. ولي‌ من‌ بعدها فهميديم‌ كه‌ نه‌. او همان‌ قلك‌ پر بوده‌ كه‌ هيچ‌ صدايي‌ ازش‌ بيرون‌ نمي‌آمده‌. امام‌ اينجوره‌. ما اگر خدمت‌ امام‌ برسيم‌، فكر نكنيم‌ تمام‌ گذشتة‌ من‌ را خواهد گفت‌ و توي‌ دلم‌ چه‌ اتفاق‌ افتاده‌ خواهد گفت‌ ، گناهانم‌ را به‌ رخم‌ ميكشه‌، نه‌ اين‌ حرفها نيست‌. خدمت‌ امام‌ بنشينيد. سؤالي‌ اگر يادتون‌ آمد بپرسيد. اگر حضرت‌ مصلحت‌ دونست‌ جواب‌ خواهد داد. خدمت‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌و السلام‌ همينجور بودند و بعضي‌ مي‌رفتند امام‌ را امتحان‌ كنند. ببنيم‌ چيزي‌ بلد هست‌ يا نيست‌. و امثال‌ اينها. حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر اسمشون‌ برده‌ شد امروز بد نيست‌ كه‌ يادي‌ و توسلي‌ به‌ حضرت‌ بشه‌. من‌ خيلي‌ حرف‌ مي‌زنم‌. يك‌ ساعت‌ و ربعه‌ دارم‌ صحبت‌ مي‌كنم‌ و انشاء الله‌ قول‌ مي‌دهم‌ كه‌ از هفتة‌ آينده‌ يك‌ ساعت‌ بيشتر صحبت‌ نكنيم‌. بعضي‌ از دوستان‌ واقعا ازشون‌ شرمنده‌ايم‌ چقدر ببين‌ اين‌ دوست‌ عزيزمون‌، همه‌اتون‌ الحمد لله‌ همينطوريد من‌ همه‌ اتون‌ را به‌ مرحلة‌ عشق‌ واقعا دوستتون‌ دارم‌. همه‌ با همت‌. آقا امير آبادي‌ از تهران‌ پا شده‌ آمده‌ همين‌ آن‌ هفته‌، اين‌ هفته‌ آمده‌. داشت‌ نزديكتر بياد

 تا قائن‌ خيلي‌ راهه‌. من‌ اين‌ سفر كه‌ رفتيم‌ حدود چهارصد و خورده‌اي‌ كيلومتر راه‌. آنهم‌ راههاي‌ پر خطر. هفتة‌ گذشته‌ رفته‌ بوديم‌ به‌ دعوت‌ آقاي‌ گنجي‌ آنجا خيلي‌ خسته‌ شديم‌. ايشون‌ دو شب‌ كنار جاده‌ ايستاده‌ بود، ما موفق‌ به‌ زيارت‌ ايشون‌ نشديم‌. بعله‌ ديگه‌ همين‌ تشويقهاي‌ شماست‌ كه‌ ما را وادار به‌ اين‌ حرفها ميكنه‌. اميدواريم‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ ما معرفت‌ كامل‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ را مرحمت‌ بفرمايد. روضة‌ حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر را واگذار مي‌كنيم‌ به‌ جواد آقا. انشاء الله‌ توسل‌ به‌ حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر بكنند و من‌ انشاء الله‌ اين‌ دعا را بخونم‌.

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۲۸ صفر ۱۴۱۲ قمری – فضايل‌ حضرت‌ رسول‌ (صلی الله علیه وآله)

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجت‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواحنا العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفدا. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. و لذي‌ بعث‌ في‌ الاميين‌ رسولا منهم‌ يتلوا عليهم‌ آيته‌ و يزكيهم‌ و يعلمهم‌ الكتاب‌ و الحكمه‌ و ان‌ كان‌ من‌ قبل‌ لفي‌ ضلال‌ مبين‌.

 عمدة‌ علت‌ بعثت‌ انبياء عظام‌ در دوران‌ عمر بشريت‌ اين‌ مطالبي‌ است‌ كه‌ در اين‌ آية‌ شريفه‌ ذكر شده‌ است‌. اول‌ احكام‌ الهي‌ را براي‌ مردم‌ بيان‌ كند. دوم‌ اونها را از صفات‌ رزيله‌ تزكيه‌ كند. سوم‌ سواد و خوندن‌، و كتابت‌ به‌ اونها تعليم‌ دهند. اين‌ سه‌ چيز عمدة‌ علت‌ بعثت‌ انبياء عليهم‌ السلام‌ است‌. و لذا پروردگار در اين‌ آية‌ شريفه‌ مي‌فرمايد خدا كسي‌ است‌ كه‌ بعث‌ في‌ الاميين‌ در ميان‌ اميها، افراد بي‌ سواد. افراد دور از اطلاعات‌. افراد جاهل‌ جزيرة‌ العرب‌. اونهايي‌ كه‌ در متعدد از خطب‌ نهج‌ البلاغه‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ اونها را توصيف‌ مي‌كند به‌ بي‌ سوادي‌. مي‌فرمايد ان‌ الله‌ بعث‌  نبييه‌ و لم‌ يكن‌ احد عرب‌ يقرء الكتابا. خداي‌ تعالي‌ پيغمبرش‌ را در ميان‌ جمعي‌ مبعوث‌ كرد كه‌ يك‌ نفر از اونها خوندن‌ را نمي‌دانستند. مردمي‌ بودند بسيار منحرف‌. تحت‌ تأثير تعصبات‌ خودشون‌ قرار گرفته‌ بودند، رسومات‌ و تعصبات‌ جاهليت‌ بيشتر از هر چيز بر اونها حكومت‌ مي‌كرد. زياد شنيده‌ايد و صريح‌ قرآن‌ است‌ كه‌ فرزندان‌ خودشون‌ را زنده‌ به‌ گور مي‌كردند. و دخترانشون‌ را حتي‌ ثروتمندها روي‌ تعصب‌ زير خاك‌ مي‌كردند. فرزندان‌ پسر و دختر هر دو افراد فقير اينها حتي‌ حاضر نبودند كه‌ داراي‌ فرزند باشند. خداي‌ تعالي‌ فرمود لا تقتلوا اولادهم‌ خشيت‌ املاق‌. فرزندانتون‌ را بخاطر ترس‌ از گرسنگي‌ و فقر نكشيد. اذا بشر احدهم‌ بالانثي‌ ظل‌ وجهه‌ مسودا و هو كظيم‌. وقتي‌ يكي‌ از اينها بهش‌ گفته‌ ميشد كه‌ داراي‌ دختر شده‌اي‌، صورتش‌ سياه‌ ميشد و از ميان‌ مردم‌ فرار ميكرد، من‌ سوء ما بشّر به‌. از بسكه‌ اين‌ بشارت‌ را باصطلاح‌ بد ميدانست‌. مردم‌ بيسوادي‌ كه‌ اينها به‌ هيچ‌ چيز پايبند نبودند. يعني‌ اگر بعد از بعثت‌ پيغمبر اكرم‌ يك‌ انساني‌ را مي‌خواستند خيلي‌ تحقيرش‌ كنند، بهش‌ مي‌گفتند تو مانند زمان‌ جاهليت‌ كار كرده‌اي‌. يا اگر يك‌ رسمي‌ را در دين‌ مقدس‌ اسلام‌ مي‌خواستند خيلي‌ بد معرفي‌ كنند، مي‌گفتند اعمال‌ مردم‌ زمان‌ جاهليته‌. و اساسا آن‌ اسمي‌ كه‌ روي‌ اينها گذاشتند كه‌ مردم‌ زمان‌ جاهليت‌، زمان‌ ناداني‌، زمان‌ بي‌ اطلاعي‌، زماني‌ كه‌ مردم‌ از هيچ‌ چيز اطلاع‌ نداشتند و حيواناتي‌ بودند كه‌ دور يكديگر جمع‌ شده‌ بودند. اينها را امي‌ گفته‌اند. امي‌ يعني‌ مثل‌ بچة‌ كوچكي‌ كه‌ از مادر متولد شده‌، هيچ‌ چي‌ نميداند. لا يعلمون‌ شيئا. اين‌ چنين‌ جمعيتي‌ را خداي‌ تعالي‌ در ميان‌ اينها يك‌ پيغمبري‌ مبعوث‌ ميكند كه‌ منهم‌، هو الذي‌ بعث‌ في‌ الاميين‌ رسولا منهم‌. منهم‌ معنايش‌ سنخيت‌ پيغمبر با آنها نيست‌ از نظر روحي‌. چون‌ پيغمبر اكرم‌ اشرف‌ موجودات‌ عالم‌ خلقته‌. ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ فرمودند لا يقاس‌ بنا احد. هيچكس‌ به‌ ما قياس‌ نميشه‌. يعني‌ همانطوري‌ كه‌ مخلوق‌ با خالق‌ مقايسه‌ نميشود، معصومين‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ هم‌ با مردم‌ و مردم‌ با آنها مقايسه‌ نمي‌شوند.

 ولي‌ در عين‌ حال‌ پروردگار متعال‌ منت‌ گذاشته‌ بر انسانها، لقد مننا علي‌ المؤمنين‌ اذ بعث‌ منهم‌ رسولا. منت‌ گذاشته‌ يك‌ چنين‌ نور پاكي‌ كه‌ اوصيائش‌ حتي‌، همين‌ دوازده‌ امام‌ ما درباره‌اشون‌ در زيارت‌ جامعه‌ ميگيم‌ كه‌ خلقكم‌ الله‌ انوارا و جعلهم‌ بعرشه‌ مهدقين‌. من‌ علينا. خداي‌ تعالي‌ شما را انواري‌ خلق‌ كرده‌ كه‌ در عرش‌ گاهي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌، الرحمن‌ علي‌ العرش‌ استوي‌، رحمان‌ در عرش‌ نشسته‌ و در آنجا، يعني‌ در عرش‌ الهي‌، اين‌ دوازده‌ امام‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌، محدقين‌، حدقه‌ زده‌اند، گرد آمده‌اند. و پيغمبر اكرم‌ در رأس‌ آنهاست‌. آنوقت‌ خداي‌ تعالي‌ اين‌ پيغمبر را آورده‌ در بين‌ مردم‌ با آنهمه‌ علم‌، با آنهمه‌ دانش‌، با آن‌ علمي‌ كه‌ در همين‌ دعاي‌ ندبه‌ كه‌ از اخص‌ ادعيه‌اي‌ كه‌ به‌ نظر من‌ در مفاتيح‌ و ساير كتب‌ ادعيه‌ هست‌، در اين‌ دعاي‌ شريف‌ ميگيم‌ كه‌ و اودعته‌ علم‌ ما كان‌ و ما يكون‌ الي‌ انقضاء خلقك‌. خدايا تو به‌ وديعت‌ گذاشتي‌، تو قرار دادي‌ در پيغمبرت‌ علم‌ آنچه‌ كه‌ بوده‌ و علم‌ آنچه‌ كه‌ خواهد بود، تا انقضاء خلق‌، اگر خلق‌ انقضائي‌ داشته‌ باشه‌، اگر خلقت‌ پاياني‌ داشته‌ باشد، تا پايان‌ خلقت‌، خداي‌ تعالي‌ همة‌ علوم‌ را در قلب‌ مقدس‌ پيغمبر اكرم‌ گذاشته‌. يك‌ چنين‌ عالمي‌، يك‌ چنين‌ مدينة‌ علمي‌ در ميان‌ يك‌ عده‌ جاهل‌ كه‌ از اول‌ خلقت‌ بشر روي‌ كرة‌ زمين‌ تا الان‌ و از الان‌ به‌ بعد، مردمي‌ جاهلتر از مردم‌ جزيرة‌ العرب‌ در زمان‌ بعثت‌ پيغمبر اكرم‌ نبوده‌. هو الذي‌ بعث‌ في‌ الاميين‌ رسولا منهم‌. منهم‌ يعني‌ چه‌؟ يعني‌ از خود آنهاست‌. يعني‌ از ميان‌ آنها. پدر و مادرش‌ بصورت‌ ظاهر از همان‌ مردمند. از نظر زبان‌، از همان‌ مردم‌ عرب‌. از نظر تولد در ميان‌ همان‌ مكه‌. از نظر رشد و پروردش‌ ظاهري‌ و بدني‌ در ميان‌ همين‌ مردم‌، چهل‌ سال‌ در بين‌ اين‌ مردم‌ بوده‌ و هيچ‌ رنگي‌ از آنها نگرفته‌. و بلكه‌ سه‌ كار را عهده‌دار شده‌.

 اول‌: يتلوا عليهم‌ آياته‌. تلاوت‌ ميكند آيات‌ پروردگار را بر آنها. اين‌ قرآن‌ خوندنهاي‌ ما متأسفانه‌ كه‌ از اول‌ اسلام‌ تابحال‌ گفته‌ شده‌، خود قرآن‌ فرموده‌، روايات‌ فرموده‌اند، عقل‌ انسان‌ گواه‌ است‌، و تمام‌ علماء و ائمة‌ اطهار؛ همه‌ بر اين‌ مطلب‌ توصيه‌ كرده‌اند كه‌ وقتي‌ قرآن‌ خونده‌ ميشود فكر كنيد خدا دارد با شما سخن‌ ميگويد. اذا قرأ القرآن‌ فاستمعوا له‌ و انصتوا. وقتي‌ قرآن‌ خونده‌ ميشود، گوش‌ بديد. ذكر هم‌ نگيد. حالا اگر وقتي‌ قرآن‌ مي‌خونند من‌ صلوات‌ بفرستم‌. درسته‌؟ نه‌. انصتوا. اين‌ لبتون‌ را بگذاريد روي‌ هم‌. شش‌ دانگ‌ توجهتون‌ به‌ قرآن‌ باشد. و انصتوا. فاستمعوا، آدم‌ ممكنه‌ بگه‌ من‌ گوش‌ ميدهم‌ به‌ قرائت‌ قرآن‌. اما ذكر را هم‌ مي‌خونم‌. گوش‌ ميده‌ به‌ قرائت‌ قرآن‌، نماز مغرب‌ و عشايم‌ را هم‌ مي‌خوانم‌. فاستمعوا و انصتوا. انصتوا يعني‌ هيچي‌ نگيد. ساكت‌! يا الله‌ و صلوات‌ و لا اله‌ الا الله‌ را هم‌ نگيد. انصتوا. قرآن‌ اينقدر اهميت‌ داره‌. چون‌ تو چي‌ مي‌خواهي‌ بگوئي‌ كه‌ بهتر از قرآن‌ باشه‌؟ چه‌ ذكري‌ مي‌خواهي‌ تو داشته‌ باشي‌ كه‌ بهتر از شنيدن‌ كلام‌ پروردگار باشد؟! آيات‌ قرآن‌ را پيغمبر در ميان‌ مسجد الحرام‌ مي‌نشست‌ تلاوت‌ ميكرد. آنهايي‌ كه‌ از اطرافش‌ عبور مي‌كردند مي‌شنيدند و تحت‌ تأثير قرار ميگرفتند. اينها مردم‌ دو دسته‌ بودند. يك‌ دسته‌ خواب‌، يك‌ دسته‌ مرده‌. مردم‌ جزيرة‌ العرب‌ آنروز، يك‌ دسته‌ مرده‌ بودند. خداي‌ تعالي‌ به‌ پيغمبرش‌ مي‌فرمايد كه‌ انك‌ لا تسمع‌ الموتي‌. تو قرآن‌ را هر چه‌ هم‌ بلند بخواني‌ به‌ گوش‌ مرده‌ نمي‌تواني‌ فرو كني‌. انك‌ لا تسمع‌ الموتي‌ ولا هم‌ ثم‌ الدعا آدم‌ كر هيچي‌ نمي‌شنوه‌ هر چه‌ هر چه‌ هم‌ دعا كني‌، سر وصدا بكني‌، داد بزني‌ نمي‌شنوه‌.

 در كنار پيغمبر كه‌ مردم‌ عبور مي‌كردند يك‌ عده‌ مرده‌ بودند الان‌ هم‌ مرده‌ زياد داريم‌ توي‌ اجتماعمون‌. مرده‌ها مي‌بينم‌ روز به‌ روز گرگ‌ اجل‌ فتاده‌ بر اين‌ گله‌ و يكايك‌ مي‌برد. اين‌ گله‌ را نگر كه‌ چه‌ آسوده‌ مي‌چرد! اينهمه‌ مرده‌ مي‌بينيم‌. اين‌ بنياد شهيد، اينهمه‌ شهيد و اينهمه‌ آثار و بنياد شهداست‌. نگاه‌ بكنيد. هيچ‌ تكان‌ نمي‌خوريم‌. ابدا. فكر اين‌ را نمي‌كنيم‌ كه‌ بالاخره‌ پنجاه‌ سال‌ ديگه‌، صد سال‌ ديگه‌، ما هيچكدام‌ نيستيم‌. همه‌امون‌ مرده‌ايم‌. كفي‌ بالموت‌. اگر كسي‌ را مرگ‌ نديدن‌ مرده‌ و ديدن‌ قبرستان‌ تكان‌ نداد، اين‌ شخص‌ خودش‌ مرده‌ است‌. جمعي‌ دوربر پيغمبر اكرم‌ بودند مرده‌ بودند. پيغمبر را مي‌ديدند، با پيغمبر هم‌ زياد صحبت‌ مي‌كردند، مأنوس‌ با پيغمبر اكرم‌ هم‌ شده‌ بودند. حتي‌ حرفهايي‌ هم‌ كه‌ مي‌زدند، پيغمبر اكرم‌ فرمايشات‌ خودش‌ را كه‌ مي‌فرمود، بعد آنها يك‌ چيزي‌ مي‌گفتند پيغمبر گوش‌ ميداد. خبرهاي‌ دروغ‌ مي‌آمدند به‌ پيغمبر مي‌دادند پيغمبر سرش‌ را تكان‌ ميداد. آنقدر كه‌ خود اينها گفتند هو اذن‌. پيغمبر گوشه‌، هر كس‌ هر چي‌ ميگه‌ گوش‌ ميده‌. هر چه‌ دروغ‌، راست‌، به‌ پيغمبر ميگويند، پيغمبر گوش‌ ميده‌. اذنا. خداي‌ تعالي‌ فرمود قل‌ اذنا خيرا لكم‌. پيغمبر گوش‌ باشه‌ بهتره‌ براي‌ شما، اگر آبرويتون‌ را بخواهد ببره‌، بگه‌ تو دروغ‌ ميگي‌، اون‌ دروغ‌ ميگه‌، پدرتون‌ در مي‌آيد. بگو يا رسول‌ الله‌ كه‌ اذن‌ بهتر است‌ براي‌ شما. قل‌ اذن‌ خيرا لكم‌.

 اينها در اطراف‌ پيغمبر بودند. مرده‌هايي‌ بودند كه‌ بصورت‌ ظاهر زنده‌، دل‌ مرده‌ بود، صداي‌ رساي‌ پروردگار و رسول‌ اكرم‌ اينها را بيدار نميكرد. بگو اي‌ پيغمبر، يعني‌ در آيات‌ متعددي‌ از آيات‌ قرآن‌ هست‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد مرده‌ها را نمي‌تواني‌، خيلي‌ مشكل‌ هم‌ هست‌. افرادي‌ هستند انسان‌ هر چه‌ موعظه‌اشون‌ ميكنه‌ اصلا تكان‌ نمي‌خورند. خدا نكنه‌ اين‌ فرد متوجه‌ انسان‌ بشه‌. فرق‌ خواب‌ و مرده‌ همينه‌ كه‌ مرده‌ را هر چي‌ انسان‌ تكان‌ ميده‌ بيدار نميشه‌. هر چي‌ ميگه‌ گناه‌ نكن‌، يك‌ روزي‌ خدا به‌ حسابت‌ مي‌رسه‌، هيچ‌! اون‌ مرده‌ است‌. بعضي‌ها هستند خواب‌ هستند. با يك‌ مجلس‌ روضه‌اي‌، با يك‌ كلام‌ حقي‌، از خواب‌ مي‌پرند. با خواندن‌ حالات‌ اولياء خدا از خواب‌ مي‌پرند. با خواندن‌ شرح‌ حال‌ اولياء خدا كه‌ من‌ مؤثرترين‌ چيزها براي‌ بيدار كردن‌ افراد، شرح‌ حال‌ اولياء خدا ميدانم‌. خدا هم‌ از همين‌ موضوع‌ استفاده‌ كرده‌. ميگه‌ لقد كان‌ في‌ قصصهم‌ عبرة‌ لاوللالباب‌. در قصه‌هاي‌ انبياء، منتهي‌ خداي‌ تعالي‌ از پيغمبرها حرف‌ زده‌. در قصه‌هاي‌ انبياء عبرته‌. عبرت‌ يعني‌ از همان‌ خواب‌ پريدن‌، بهوش‌ آمدن‌. لاوللالباب‌. لذا پيغمبر اكرم‌ مي‌نشست‌ در ميان‌ مسجد الحرام‌. جمعيت‌ را پر مي‌كردند. بعضي‌ها بودند كه‌ اعتنا بهش‌ نمي‌كردند، بعضي‌ افراد هم‌ مي‌آمدند عبور مي‌كردند يك‌ خورده‌اي‌ متوقف‌ ميشدند ببينند اين‌ چه‌ ميگه‌، همانجا از خواب‌ بيدار ميشدند. به‌ آن‌ شخص‌ گفتند اگر مي‌خواهي‌ بروي‌ در مسجد الحرام‌، در گوشهايت‌ پنبه‌ بگذار كه‌ سخنان‌ پيغمبر اكرم‌ را نشنوي‌. اينهم‌ عمل‌ كرد. بعد با خودش‌ گفت‌ عجب‌ من‌ ديوانه‌اي‌ هستم‌! چرا پنبه‌ها را از توي‌ گوشم‌ بيرون‌ نياورم‌. از گوشش‌ آورد بيرون‌ گفت‌ ببينم‌ اين‌ چي‌ ميگه‌؟ گوش‌ داد. ديد بعله‌. كلماتي‌ آورده‌ كه‌ اگر جن‌ و انس‌ پشت‌ به‌ پشت‌ هم‌ بدهند نمي‌توانند يك‌ همچين‌ كلماتي‌ را بياورند، خاضع‌ شد. بيدار شدن‌ از خواب‌ خيلي‌ مهمه‌. دعا كنيد كه‌ اولا از خواب‌ بيدار بشويد و ثانيا هيچوقت‌ خوابتون‌ نبره‌. نه‌ توي‌ اين‌ مجلس‌. توي‌ اين‌ مجلس‌ مي‌خواهيد بخوابيد مهم‌ نيست‌. در مقابل‌ دين‌، در مقابل‌ آيات‌ الهي‌، در مقابل‌ كلمات‌ پروردگار، در مقابل‌ حقايق‌، چرت‌ نزنيد. بعضي‌ها هستند از خواب‌ بيدار مي‌شوند يك‌ چند روزي‌، خسته‌ ميشوند باز مي‌خوابند. اينها هم‌ بدرد نمي‌خورند. اينها هم‌ خودشون‌ را خسته‌ مي‌كنند.

 هو الذي‌ بعث‌ في‌ الاميين‌ رسولا منهم‌ يتلوا عليهم‌ آياته‌. پيغمبر نمي‌خواست‌ صداي‌ خوبش‌ را به‌ مردم‌ نشان‌ بده‌. مثل‌ عبد الباسط‌ كه‌ قرائتهاي‌ مختلف‌ و صداي‌ خوب‌ را به‌ مردم‌ بگه‌ و جايزه‌ بگيره‌ و باصطلاح‌ مردم‌ او را باريك‌ الله‌ بگويند. پيغمبر يتلوا عليهم‌ آياته‌. تلاوت‌ ميكرد. آيات‌ قرآن‌ را مي‌خواند. آنقدر مؤثر آيات‌ قرآن‌، اي‌ كاش‌ ماها عرب‌ مي‌بوديم‌ و لذتي‌ كه‌ عرب‌ از قرآن‌ ميبره‌، ماهم‌ مي‌برديم‌. خيلي‌ اين‌ آيات‌ عجيبه‌. بقدري‌ تكان‌ دهنده‌ است‌. يكي‌ از جوانهايي‌ كه‌ باصطلاح‌، اين‌ را من‌ خودم‌ ديده‌ بودم‌، يك‌ مقداري‌ به‌ كارهاي‌ زندگيش‌ رسيدگي‌ كرد. در يك‌ دهي‌ بود يك‌ منبري‌ گفته‌ بود بايد زكات‌ بدهيد، خمس‌ بدهيد. ميگفت‌ كه‌ من‌ وقت‌ نكردم‌ بپرسم‌ چقدر بايد زكات‌ داد، چقدر بايد خمس‌ داد. اين‌ شرح‌ مفصلش‌ را در كتاب‌ ملاقات‌ جلد دوم‌ نوشته‌ام‌. ولي‌ مختصر مي‌خواهم‌ عرض‌ كنم‌. گفت‌ نصف‌ از درآمدم‌ را در راه‌ خدا مي‌دادم‌. هر چي‌ كشت‌ مي‌كردم‌ نصفش‌ را مي‌دادم‌ نصفش‌ را هم‌ خودم‌ برميداشتم‌. ميگفتم‌ ديگه‌ بيشتر از اين‌ خداي‌ تعالي‌ از من‌ نمي‌خواهد. ميگه‌ از بيابان‌ برميگشتم‌. دو تا امامزاده‌ در ده‌ ما بود كه‌ اينها در يك‌ حرم‌ بودند. در دم‌ در اين‌ امامزاده‌ها ديدم‌ دو نفر سيد كه‌ خودش‌ خصوصي‌ به‌ من‌ گفت‌، ولي‌ در بين‌ مردم‌ نميدونم‌ چه‌ حكمتي‌ داشت‌ كه‌ نميگفت‌ حضرت‌ وليعصر يكي‌ از اينها بودند. ايشون‌ بعد متوجه‌ اين‌ معني‌ شده‌ بود. به‌ من‌ گفتند كه‌ مثلا كاظم‌، امامزاده‌ كجاست‌؟ گفتم‌ اينجاست‌. گفتند بيا تو هم‌ با ما برويم‌. منهم‌ همراه‌ آنها رفتم‌. به‌ من‌ گفتند آن‌ بالا را بخوان‌. گفتم‌ من‌ سواد ندارم‌. يك‌ دستي‌ به‌ صورت‌ من‌ كشيدند، البته‌ مختصرش‌ را عرض‌ ميكنم‌، من‌ ديدم‌ قلبم‌ پر از نور شد. همة‌ چيزها را مي‌توانم‌ بخوانم‌ و در دلم‌ يك‌ چيزهايي‌ را كه‌ من‌ خودم‌ معنايش‌ را نمي‌فهمم‌، از وحشت‌ اين‌ موضوع‌ غش‌ كردم‌. وقتي‌ كه‌ بهوش‌ آمدم‌، ظاهرا يك‌ مدتي‌ در آنجا بودم‌ در حال‌ بيهوشي‌، وقتي‌ بهوش‌ آمدم‌ ديدم‌ كسي‌ نيست‌. آمدم‌ پيش‌ ملاي‌ باصطلاح‌ دهمون‌. گفتم‌ ببين‌ اينهايي‌ كه‌ من‌ ميخونم‌ چيه‌؟ خوندم‌. گفت‌ اينها قرآنه‌! تو از كجا اين‌ قرآنها را حفظ‌ كردي‌؟! و به‌ جان‌ همه‌امون‌، به‌ جان‌ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ قسم‌، من‌ پانزده‌ روز با اين‌ مرد بوده‌ام‌، بطور قطع‌ اگر هزار سال‌ يك‌ خوش‌ حافظه‌ دائما مشغول‌ حفظ‌ قرآن‌ بود اينطور نمي‌توانست‌ قرآن‌ را حفظ‌ كنه‌. خيلي‌ عجيبه‌. مثلا حالا، چون‌ مربوط‌ به‌ بحث‌ ماست‌، آيات‌ الهي‌ يعني‌ چه‌؟ اين‌ را عرض‌ ميكنم‌. من‌ از آنموقع‌ شرح‌ لمعه‌ مي‌خوندم‌. كتاب‌ شرح‌ لمعه‌ را جلويش‌ باز كردم‌. گفتم‌ آيات‌ قرآن‌ را توي‌ اين‌ كتاب‌ به‌ من‌ نشان‌ بده‌. آنهايي‌ كه‌ كتاب‌ را ديده‌اند مي‌دانند كه‌ آيات‌ قرآن‌ را مثل‌ ساير كلمات‌ نوشته‌. اين‌ دو تا كلمه‌ از قرآن‌ اينجا بود، ميگفت‌ اين‌ مال‌ قرآنه‌. و يك‌ كلمه‌ اينجا بود. عجيب‌ بود. يك‌ وقت‌ يادمه‌ كتاب‌ مغني‌ بود باز كردم‌ جلويش‌. دربارة‌ لكن‌ كه‌ توي‌ آية‌ قرآن‌ هست‌ بحث‌ داشت‌. چند جا اين‌ كلمة‌ لكن‌ را اسم‌ برده‌ بود. ميگفت‌ اين‌ لكن‌ها مال‌ قرآنه‌. من‌ بهش‌ ميگفتم‌ تو از كجا مي‌فهمي‌؟ مي‌گفت‌ يك‌ نورانيتي‌ اين‌ آيات‌ قرآن‌ داره‌ كه‌ من‌ اينها را درك‌ ميكنم‌. و خواص‌ تمام‌ آيات‌ قرآن‌ را ميدونست‌ و همانطوري‌ كه‌ يك‌ حافظ‌ قرآن‌ كه‌ سريع‌، خودش‌ سريعترين‌ فرد بود در خواندن‌ قرآن‌ در شبانه‌ روز يك‌ ختم‌ قرآن‌ مي‌خوند. از اول‌ قرآن‌ مي‌توانست‌ بره‌ به‌ آخر، يا از اول‌ آيه‌ مي‌تونست‌ بره‌ به‌ آخر آيه‌، او از آخر آيه‌ مي‌توانست‌ خيلي‌ سريع‌ بيايد به‌ اول‌ آيه‌. مثلا شما قل‌ هو الله‌ را خيلي‌ خوب‌ حفظيد. اگر تونستيد مثلا سريع‌ بگيد احد، كفوا، مثلا اينجا من‌ نمي‌تونم‌، خيلي‌ سريع‌. او با يك‌ نظر لطف‌ حضرت‌ وليعصر سلام‌ الله‌ عليه‌… منظورم‌ آن‌ نورانيت‌ قرآنه‌. كه‌ ميگفت‌ دلم‌ پر از نور شد. آن‌ خطوطي‌ كه‌ آن‌ بالا نوشته‌ شده‌ بود ديدم‌ مي‌خوانه‌. و اين‌ را من‌ از خودش‌ ديدم‌ كه‌ ميگفت‌ اين‌ لكن‌ مال‌ قرآنه‌. من‌ وقتي‌ مراجعه‌ كردم‌ به‌ آن‌ بحث‌، ديدم‌ بعله‌، دربارة‌ لكن‌ فلان‌ آيه‌ اين‌ كتاب‌ داره‌ بحث‌ ميكنه‌. خيلي‌ عجيبه‌.

 آيات‌ الهي‌ را پيغمبر اكرم‌ بر اين‌ مردم‌ مي‌خواند. حالا ببينيد، خواننده‌ پيغمبر، كلام‌ كلام‌ خدا، ولي‌ بازهم‌ به‌ صحبت‌ رسول‌ اكرم‌ توجه‌ نميكردند. جز كلمة‌ مرده‌ روي‌ اينها نميشه‌ اسمي‌ گذاشت‌. و لذا به‌ پيغمبر اكرم‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمود كه‌ اين‌ پيغمبر، زياد هم‌ جوش‌ نزن‌. خودت‌ هم‌ به‌ زحمت‌ نينداز. طه‌ و لا تنزل‌ القرآن‌ لتشقي‌. براي‌ اينها خودت‌ را به‌ مشقت‌ نينداز. ان‌ ارينا الهدي‌. بعضي‌ها را ما مي‌تونيم‌ كه‌ هدايتشون‌ كنيم‌. كي‌ها را خدا هدايت‌ ميكنه‌؟ زنده‌ها را. انك‌ لا تسمع‌ الموتي‌. تو مرده‌ را نمي‌تواني‌ چيز بشنواني‌. ولي‌ در يك‌ همچين‌ آيات‌ خونده‌ ميشد ولو از دو لب‌ پيغمبر نشنيده‌ بود، فقط‌ آية‌ قرآن‌ اين‌ كار را ميكرد اويس‌ قرن‌ را در يمن‌ زنده‌اش‌ ميكنه‌، بيدارش‌ ميكنه‌. اگر يك‌ روزي‌ فرض‌ كنيد كه‌ آيات‌ قرآن‌ و اين‌ مواعظ‌ در شما تأثيري‌ نداره‌. خيلي‌ بايد نگران‌ بشويد. خيلي‌ بايد متأثر بشيد. اگر نماز در شما اثر نداشت‌. قبل‌ از نماز و بعد از نماز فرقي‌ نكرديد. ان‌ الصلاة‌ تنهي‌ عن‌ الفحشا عن‌ المنكر نماز انسان‌ را فحشا و منكرات‌ نهي‌ مي‌كنه‌. اين‌ نماز در شما تأثير نكرده‌ و خيلي‌ بايد انسان‌ نگران‌ باشه‌. چرا؟ مگر من‌ مرده‌ام‌؟ اگر سوزن‌ به‌ كف‌ پاي‌ يك‌ مريضي‌ كه‌ افتاده‌ زمين‌ ديديد پاشو جمع‌ نمي‌كنه‌ اين‌ الان‌ بايد بگيد مرده‌ ديگه‌. نشانة‌ مرده‌ همينه‌. چرا آدم‌ بايد مرده‌ باشه‌! نكند خواب‌ باشه‌ انسان‌ بيدار نشه‌، نكند كه‌ خداي‌ نكرده‌ ما در اثر خواب‌ غفلت‌ كم‌ كم‌ بميريم‌. خواب‌ ما منتهي‌ به‌ مرگمون‌ بشه‌. ابوسفيان‌ و معاويه‌ و اولي‌ و دومي‌ و سومي‌ و اينها هر چه‌ پيغمبر به‌ سر اينها قرآن‌ خوند تكان‌ نخوردند. در روايت‌ داره‌ اگر كسي‌ معتقد باشه‌ كه‌ اين‌ دو نفر يك‌ چشم‌ به‌ هم‌ زدند، ايمان‌ به‌ خدا و پيغمبر آوردند در ايمان‌ خود اين‌ شخص‌ ترسه‌. يك‌ چشم‌ به‌ هم‌ زدند. يك‌ وقت‌ نگيد كه‌ خدماتي‌ دين‌ اسلام‌ كرده‌ اون‌ هم‌ به‌ هر ايمان‌، نه‌ محاله‌ يك‌ چشم‌ به‌ هم‌ زدن‌ كسي‌ ايمان‌ به‌ خدا داشته‌ باشه‌ و مثل‌ امروزي‌ اين‌ كلمات‌ را كنار بستر پيغمبر بگه‌، محاله‌. احتياط‌ مي‌كنه‌ لا اقل‌ و احتمال‌ حتي‌ بدهد كه‌ قيامتي‌ هست‌ اين‌ كلمات‌ را كه‌ امروز كنار بستر پيغمبر گفت‌، و پيغمبر مهربان‌ و رحمت‌ اللعالمين‌ را كرد به‌ حال‌ غضب‌ پيغمبر نسبت‌ به‌ او از دار دنيا رفت‌. اين‌ محاله‌ اگر كسي‌ ايمان‌ به‌ خدا داشته‌ باشه‌ ولو يك‌ لحظه‌، ولو احتمال‌ بده‌، و الا پيغمبر اكرم‌ بر اونها اين‌ آيات‌ را مي‌خوند. بعد مي‌فرمايد و يذكي‌ اونهايي‌ را كه‌ آيات‌ قرآن‌ را بر اونها خوندي‌، اونها بيدار شده‌اند، چون‌ بدون‌ بيدار شدن‌ از خواب‌ غفلت‌ تزكية‌ نفس‌ محاله‌. اين‌ را همة‌ دانشمندان‌ علم‌ اخلاق‌ نوشته‌ كه‌ تا انسان‌ از خواب‌ غفلت‌ بيدار نشه‌ صد در صد اون‌ هم‌ تا تكان‌ نخوره‌ تا مسئلة‌ تزكية‌ نفس‌ را مهمترين‌ كار دوران‌ عمرش‌ قرار نداده‌ تا صد در صد اطراف‌ خودش‌ احساس‌ نكنه‌ اين‌ شخص‌ نمي‌تونه‌ وارد تزكية‌ نفس‌ بشه‌. ماها يك‌ تزكية‌ نفس‌ شنيديم‌ مي‌گيم‌ خوب‌ گناه‌ نمي‌كنيم‌ تزكية‌ نفس‌ ميشيم‌. اينقدر افراد هستند كه‌ گناه‌ نمي‌كنند و يكپارچه‌ روحشون‌ پر از صفات‌ رذيله‌ است‌.

 اول‌ يتلوا عليهم‌ آياته‌. اول‌ تلاوت‌ آيات‌ پروردگار بر آنها، اينها بيدار ميشدند. چون‌ وقتي‌ آيات‌ خونده‌ شد، شما مثلا ده‌ نفر اينجا خوابيده‌ باشند، نمي‌دونيد كدامشون‌ مرده‌اند، كدامشون‌ زنده‌اند، خوابند. يك‌ داد مي‌زنيد سر اينها مي‌بينيد بعضي‌هايشون‌ تكان‌ خوردند. خوب‌ اينهايي‌ كه‌ تكان‌ خوردند بيدارند. داد دوم‌ پا مي‌شوند مي‌نشينند. داد سوم‌ پا مي‌شوند موقع‌ سفره‌، پا ميشوند تند مي‌روند. اما چند نفر اصلا تكان‌ نخوردند. اين‌ معنايش‌ اينه‌ كه‌ اينها مرده‌اند. بعد كه‌ انسان‌ حركت‌ كرد و از اين‌ غفلت‌ بيرون‌ آمد، نوبت‌ تزكية‌ نفسه‌. بعد پيغمبر اكرم‌ شروع‌ كرده‌ و يزكيهم‌، تزكيه‌ ميكنه‌. گاهي‌ انسان‌ در خوبي‌، خوب‌ بودن‌، در روايت‌ اينه‌ ميشه‌ هر چه‌ زودتر، گاهي‌ در رياست‌ مي‌ميره‌، گاهي‌ در علم‌ مي‌ميره‌، گاهي‌ در شخصيت‌ مي‌ميره‌، هر كس‌ به‌ هر چيزي‌ كه‌ دل‌ خوش‌ كرد و فكر كرد همه‌ همينه‌، او در همانجا متوقف‌ شد، مرده‌. من‌ زياد ديدم‌ افراد اينطوري‌. عالمه‌، خيلي‌ عالم‌، مجتهد، شخصيتش‌ خيلي‌ بالا. ولي‌ خيال‌ ميكنه‌ كه‌ ديگه‌ همينه‌. يك‌ غرور علمي‌ گرفتدش‌، كسي‌ نميتونه‌ بگه‌ بالاي‌ چشمت‌ ابرويه‌ و بالاتر از او هم‌ خودش‌ خيال‌ ميكنه‌ كسي‌ نيست‌. عجب‌ گرفته‌. هر چي‌ هم‌ انسان‌ ميگه‌، اون‌ شخص‌ مرده‌. منتهي‌ علم‌ او را كشته‌. يكي‌ عبادت‌ كشتدش‌. ديگه‌ از من‌ كي‌ بهتر. شب‌ تا صبح‌ كه‌ عبادت‌ ميكنم‌، روزها هم‌ كه‌ روزه‌ ميگيرم‌، حج‌ هم‌ كه‌ سي‌ دفعه‌ مكه‌ رفته‌ام‌. هر سال‌ مكه‌ رفته‌ام‌. دروغ‌ هم‌ نميگم‌، غيبت‌ هم‌ نميكنم‌، معصيت‌ هم‌ نميكنم‌. از من‌ كي‌ بهتر؟ اين‌ هم‌ در همان‌ غرور عبادت‌ كشتدش‌. و همينطور هر چيزي‌، هر كسي‌ در ظرف‌ خودش‌.

 لذا آن‌ كسي‌ بيدار است‌ كه‌ هميشه‌ به‌ فكر پيشرفت‌ باشه‌، حركت‌ باشه‌، بره‌. چون‌ تا آخر عمر اگر مسافرت‌ سير الي‌ الله‌ را ادامه‌ بدهيد باز هم‌، باز بايد بيشتر بريد. و لذا انسان‌ گاهگاهي‌، خوب‌ هم‌ هست‌، چند قدمي‌ هم‌ آمده‌، ولي‌ در عين‌ حال‌ آن‌ وسطها مرده‌. بيدارش‌ هم‌ ديگه‌ نميشه‌ كرد. خدا نكنه‌ اين‌ مرگ‌ به‌ سراغ‌ امثال‌ ماها، علما، اهل‌ تقوي‌، اهل‌ باصطلاح‌ ورع‌ و اينها بيايد. همان‌ عجب‌، غرور، همينهاست‌ كه‌ انسان‌ را بدبخت‌ و بيچاره‌ ميكنه‌.

 بعد تزكية‌ نفس‌. و يزكيهم‌. از آيات‌ شريفة‌ قرآن‌ استفاده‌ ميشه‌ كه‌ پرورش‌ و آموزش‌. برخلاف‌ آنچه‌ كه‌ معروفه‌، آموزش‌ و پرورش‌. نخير. پرورش‌ و آموزش‌. يعني‌ اول‌ بايد انسان‌ تربيت‌ بشه‌. كي‌ تربيت‌ ميشه‌؟ قبل‌ از آموزش‌. اول‌ پرورش‌. بعد آموزش‌. يزكيهم‌ و يعلمهم‌ الكتاب‌. چون‌ اگر آدم‌ عالم‌ و باسواد، اين‌ تزكية‌ نفس‌ نكرد خيلي‌ خطرناك‌ ميشه‌. يك‌ كارگر مي‌آوريد در ميان‌ منزل‌ اين‌ باغچه‌ها را بيل‌ بزنه‌. اين‌ اگر خائن‌ هم‌ باشه‌، (نامفهوم‌) دستبردي‌ بزنه‌. اگر امين‌ بود خونه‌ را بهش‌ مي‌سپاريد. هم‌ كارش‌ را ميكنه‌ هم‌ خونه‌ات‌ را حفظ‌ ميكنه‌. اين‌ فايدة‌ تزكية‌ نفسه‌. يك‌، فرض‌ كنيد رئيس‌ يك‌ اداره‌. اين‌ اگر در رأس‌ آن‌ كار قرار گرفت‌ و خائن‌ بود، رشوه‌ ميگيره‌، كارها را معطل‌ ميكنه‌، دوستانش‌ را جلو مي‌اندازه‌، عدالت‌ را رعايت‌ نميكنه‌. ولي‌ اگر تزكية‌ نفس‌ كرده‌ بود، امين‌ بود، كه‌ يكي‌ از صفاتي‌ كه‌ بايد انسان‌ از خودش‌ پاك‌ كنه‌، خيانته‌. اين‌ شخص‌ مسلما روي‌ عدالت‌ كار ميكنه‌. و همينطور. يك‌ عالم‌، يك‌ مجتهد، يك‌ مهندس‌، شما فكر نكنيد من‌ همه‌اش‌ براي‌ علما و مجتهدين‌ ميگويم‌. نه‌. يك‌ مهندس‌، يك‌ طبيب‌، يك‌ سياستمدار، اگر خداي‌ نكرده‌ اينها خائن‌ بودند. اذا فسد العالم‌، فسد العالَم‌. اگر عالم‌ فاسد شد عالَم‌ را به‌ فساد مي‌كشانه‌. چون‌ جاذبة‌ دايرة‌ وجوديش‌ و شعاع‌ وجوديش‌ زياده‌ و آن‌ شعاعي‌ را كه‌ گرفته‌، همة‌ آنها را به‌ فساد ميكشه‌.

 لذا تزكية‌ نفس‌ براي‌ عالم‌ لازمتره‌ تا براي‌ جاهل‌. چون‌ جاهل‌ محدوده‌. دو سه‌ تا كار بد ميكنه‌، توي‌ خونة‌ مردم‌ بيل‌ را، مثلا مي‌خواسته‌ صد تا بيل‌ بزنه‌، پنجاه‌ تا ميزنه‌. كارگره‌ چون‌ امين‌ نيست‌ تا صاحبكار آنور نگاه‌ ميكنه‌، اين‌ استراحت‌ ميكنه‌. نهايتش‌ اينه‌. اما اگر يك‌، خداي‌ نكرده‌، يك‌ مرجع‌ تقليد، يك‌ كسي‌ كه‌ در رأس‌ يك‌ سياست‌ عامه‌ قرار گرفته‌، در رأس‌ يك‌ مملكت‌ قرار گرفته‌. شما نمونه‌اش‌ را ديده‌ايد. صدام‌ را مثلا. وقتي‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ نكرده‌ چقدر مردم‌ را به‌ بدبختي‌ كشانده‌. چقدر گرفتاري‌ بوجود آورده‌! شريح‌ قاضي‌ يك‌ عالم‌ بوده‌. حتي‌ آنقدر اين‌ شخص‌ يك‌ مدتي‌ ارزش‌ داشته‌ كه‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ او را به‌ عنوان‌ قاضي‌ در آنجا معين‌ كرده‌ بوده‌، تعيين‌ كرده‌ بود. و حتي‌ خود علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ با يك‌ يهودي‌ كه‌ درگير شده‌ بودند، مي‌روند پيش‌ همين‌ شريح‌ قاضي‌ و قضاوت‌ شريح‌ قاضي‌ را بر خودشون‌ قبول‌ مي‌كنند. كه‌ شمشيري‌ در درست‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بود، ببخشيد، در دست‌ يهودي‌ بود مال‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بود. حضرت‌ فرمود اين‌ شمشير مال‌ منه‌. گفت‌ نه‌ مال‌ شما نيست‌. رفتند پيش‌ شريح‌ قاضي‌. شريح‌ گفت‌ كه‌ به‌ هر دوي‌ اينها، حالا علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ خليفة‌ مسلمينه‌، رهبره‌، امامه‌. و اينهم‌ يك‌ مرد يهودي‌. به‌ هر دو با يك‌ چشم‌ نگاه‌ كرد. گفت‌ كه‌ خوب‌ يا علي‌ شما نظرت‌ اين‌ است‌ كه‌ اين‌ شمشير مال‌ شماست‌. دليل‌ بياورد. البينة‌ علي‌ المدعي‌. حضرت‌ فرمود كه‌ شمشير مال‌ منه‌. شمشير هم‌ در دست‌ يهوديه‌. شريح‌ به‌ حضرت‌ امير المؤمنين‌ عليه‌ السلام‌ عرض‌ كرد كه‌ آقا اين‌ ذواليده‌، الان‌ از نظر قضاوت‌ هم‌ همينطوره‌، اين‌ ذواليده‌ و شما هم‌ كه‌ دليلي‌ نداريد. بنابراين‌ شمشير مال‌ ايشانه‌. شما حالا هر چي‌ هم‌ بگيد درسته‌، ما اگر بخواهيم‌ از نظر عصمت‌ و راستگويي‌ و اينها حرف‌ بزنيم‌ و آنجوري‌ بحث‌ كنيم‌، بعله‌. اما از نظر علمي‌ و از نظر فقاهت‌ ما بخواهيم‌ حرف‌ بزنيم‌، شمشير مال‌ اوست‌. يهودي‌ شمشير را برداشت‌ آمد. بيرون‌ از محكمه‌ كه‌ آمد، افتاد به‌ پاي‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌. گفت‌ قربان‌ اين‌ دين‌ كه‌ امام‌ زمان‌ را نگفت‌ كه‌ شمشير مال‌ اوست‌. و من‌ يهودي‌ را ذي‌ حق‌ دانست‌ بخاطر اينكه‌ ذواليد بودم‌. شريح‌ قاضي‌ همچين‌ آدميست‌. اما اذا فسد العالم‌ فسد العالَم‌. اين‌ آدم‌ كه‌ فاسد شد حكم‌ فتوا داد كه‌ هر كس‌ بر امير المؤمنين‌ يزيد ابن‌ معاويه‌ خروج‌ كنه‌، خونش‌ مباحه‌ و روي‌ همين‌ يك‌ عده‌ مردمان‌ نا آگاه‌ آمدند كربلا و سيد الشهدا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را شهيد كردند.

 تزكيه‌ خيلي‌ مهمه‌. انسان‌ تزكية‌ نفس‌ بايد بكنه‌. ما يك‌ نهضت‌ سواد آموزي‌ داشتيم‌ توي‌ اين‌ مملكت‌. كاش‌ يك‌ نهضت‌ تزكية‌ نفس‌ هم‌ بود. مردم‌ را به‌ صراط‌ مستقيم‌ راهنمايي‌ ميكردند. ما اينقدر باسواد مي‌خواهيم‌ چيكار كنيم‌؟ تزكية‌ نفس‌ كه‌ نكرده‌ باشه‌ جوان‌، برميداره‌ نامه‌ براي‌ دختر همسايه‌ مي‌نويسه‌. دختر هم‌ برميداره‌ جوابش‌ را ميده‌، كم‌كم‌ به‌ فساد كشيده‌ ميشه‌. اين‌ نتيجة‌ سواد بدون‌ تزكيه‌ است‌. سواد بدون‌ تزكيه‌ اينهمه‌ افراد هستند با سواد كه‌ پنجاه‌ درصد فسادها را همين‌ داشتن‌ سواد بوجود مي‌آره‌. سواد بي‌ تزكيه‌. انسان‌ بايد پاك‌ باشه‌ تا از اين‌ اسلحه‌ بتونه‌ استفاده‌ بكنه‌. شما به‌ يك‌ آدم‌ فاسد اگر يك‌ اسلحه‌ داديد، اين‌ چيكار ميكنه‌؟ آدمهاي‌ خوب‌ را ميكشه‌. سواد مثل‌ اسلحه‌ است‌. بسيار خوبه‌، لازمه‌، بايد هم‌ باشه‌ و همة‌ افراد مسلمان‌ هم‌ بايد با سواد باشند و اهتمام‌ زيادي‌ هم‌ پيغمبر اكرم‌ براي‌ سواد آموزي‌ داشت‌. اما قبل‌ از او، تزكيه‌. تزكية‌ نفس‌. مي‌بينيد صريح‌ قرآنه‌. و يزكيهم‌ و يعلمهم‌ الكتاب‌ و الحكمه‌. بعد كتاب‌ و حكمت‌ بهشون‌ ميدهند. چون‌ بايد ظرفت‌ را تميز كن‌ بعد توي‌ آن‌ ظرف‌ هر چي‌ مي‌خواهد انسان‌ بريزه‌. و ظرف‌ سواد، ظرف‌ علم‌، ظرف‌ تقوي‌، ظرف‌ هر چيزي‌ كه‌ شما تصور بفرمائيد، تزكية‌ نفسه‌. تزكية‌ نفس‌. افرادي‌ هستند كه‌ باصطلاح‌، ما خيلي‌ ديديم‌، ديپلم‌، ليسانس‌، دكتر، مهندس‌، امثال‌ اينها زياد هستند. حالا جامعة‌ ما زماني‌ است‌ كه‌ جامعه‌امون‌. ما در مملكتمون‌ الحمد لله‌ همه‌ جور افراد داريم‌. باسواد، بيسواد، دكتر، مهندس‌، شما را به‌ خدا يك‌ دكتري‌ پيدا بكنيد كه‌ اين‌ تزكية‌ نفس‌ نكرده‌ باشه‌. وقتي‌ شما را مي‌بينه‌ مي‌بينه‌، نه‌، شما آدم‌ پولداري‌ هستيد به‌ شما خوب‌ ميرسه‌، تحويلتون‌ مي‌گيره‌. و اگر يك‌ فقيري‌ بيايد پيشش‌، بهش‌ اعتنا نميكنه‌. من‌ يك‌ دكتري‌ را در يك‌ جا ديدم‌، يك‌ مريضي‌ را خودم‌ برده‌ بودم‌ پيشش‌، اين‌ به‌ مجرد اينكه‌ متوجه‌ شد ما قبلا اين‌ را برده‌ايم‌ پيش‌ يك‌ طبيب‌ ديگه‌ كلمه‌اي‌ را گفت‌ كه‌ اين‌ مريض‌ واقعا خدا نجاتش‌ داد و الاّ آن‌ كلمه‌ اين‌ مريض‌ را ميكشت‌. گفت‌ اين‌ آقا قلبش‌ داره‌ از كار مي‌افته‌. شما چرا آورديدش‌ پيش‌ من‌؟ اين‌ حرف‌ را جلوي‌ من‌ زد. من‌ هم‌ نخواستم‌ آنجا تند بشوم‌ به‌ دكتر گفتم‌ كه‌ تو اگر انسان‌ بودي‌، بر فرض‌ اين‌ حرف‌ واقعيت‌ داشت‌، جلوي‌ مريض‌ اين‌ حرف‌ را نمي‌گفتي‌. مريض‌ هم‌ رنگش‌ پريد، قلبش‌ بنا كرد زدن‌، من‌ او را برداشتم‌ آوردمش‌ خانه‌، دلداريش‌ دادم‌ و چيزيش‌ هم‌ نبود. كه‌ چرا اين‌ مريض‌ را قبل‌ از اينكه‌ بياوريدش‌ اينجا برديدش‌ پيش‌ فلان‌ طبيب‌ ديگر.

 اما اگر يك‌ طبيبي‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ كرده‌ باشه‌. با مريض‌، يك‌ نقصي‌ در وجودش‌ پيدا شده‌، بايد بهش‌ ترحم‌ كرد. با مهرباني‌، (نامفهوم‌) مسئله‌اي‌ نيست‌، تو خوب‌ خواهي‌ شد، يك‌ چند جمله‌ از اين‌ كلمات‌ كه‌ مكرر تجربه‌ شده‌، مريضهاي‌ سخت‌ با اين‌ كلمات‌ بلند مي‌شوند مي‌نشينند. و مريضهاي‌ مثلا مرضشون‌ خيلي‌ سخت‌ نيست‌، با كلمات‌ غير از اينها مي‌افتند.

 ليزكيهم‌ و يعلمهم‌ الكتاب‌ و الحكمه‌ و ان‌ كانوا في‌ قبل‌ في‌ ضلال‌ المبين‌. پيغمبر اكرم‌ در يك‌ چنين‌ وضعي‌ بود. بيست‌ و سه‌ سال‌ زحمت‌ كشيد. بخدا قسم‌ وقتي‌ انسان‌ وقتي‌ به‌ تاريخ‌ مراجعه‌ ميكنه‌، اين‌ جمله‌اي‌ كه‌ خودش‌ فرموده‌ ما اوذي‌ نبي‌ مثل‌ ما اوذيت‌، آنقدر كه‌ من‌ اذيت‌ شدم‌ هيچ‌ پيغمبر اذيت‌ نشد. آن‌ منبع‌ علم‌، منبع‌ دانش‌، آن‌ كسي‌ كه‌ مجسمه‌اي‌ است‌ كه‌ اگر بنا بود خدا مجسم‌ بشه‌، ميشد پيغمبر اكرم‌؛ اين‌ در ميان‌ مردم‌ جاهل‌. خدا قسمتتون‌ نكنه‌ در مجلسي‌ قرار بگيريد كه‌ مردم‌ خيلي‌ بيسواد و جاهل‌ باشند، حرف‌ انسان‌ را نفهمند. يا با كسي‌ زياد حرف‌ بزنيد، معاشر باشيد كه‌ اين‌ خيلي‌ جاهل‌ باشه‌. خيلي‌ بد ميگذره‌. پيغمبر اكرم‌ بيست‌ و سه‌ سال‌ اين‌ مردم‌ را از آن‌ وضع‌ رساند به‌ جايي‌ كه‌ حالا يك‌ (نامفهوم‌). داره‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ مي‌آمدند دو زانو توي‌ مسجد مي‌نشستند كنار ديوار و مشغول‌ خوندن‌ آيات‌ قرآن‌ مي‌شدند. آنهايي‌ كه‌ مسلمان‌ شده‌ بودند مي‌آمدند دراز مي‌كشيدند پاهايشون‌ را مي‌گذاشتند روي‌ دوش‌ پيغمبر و با دو انگشت‌ پايشون‌ با گوش‌ پيغمبر بازي‌ ميكردند. ميگفتند يا محمد حدثني‌. براي‌ ما قصه‌ بگو. آنوقت‌ اين‌ مردم‌ را چقدر زحمت‌ داره‌ برسونه‌ به‌ جائي‌ كه‌ دارد افتاده‌اند، دارند از تشنگي‌ مي‌ميرند. آب‌ آورده‌ ميگه‌ آن‌ برادرم‌ تشنه‌تر است‌ به‌ او بده‌. به‌ دومي‌ ميده‌ ميگه‌ اون‌ تشنه‌تره‌. به‌ سومي‌ ميده‌ ميگه‌ اون‌ تشنه‌تره‌. اينجور ايثار مي‌كنند. و يؤثرون‌ علي‌ انفسهم‌ و لو كان‌ بهم‌ خساسه‌. در صفه‌هاي‌ مسجد زندگي‌ مي‌كنند با يك‌ دانه‌ خرما گاهي‌ شب‌ و روز را مي‌گذارنند. ببينيد چقدر زحمت‌ داره‌!

 روزهاي‌ آخر عمر رسول‌ اكرمه‌. همين‌ روزها بود. كه‌ واقعا اي‌ كاش‌ تاريخ‌ اين‌ روزها را نمي‌نوشت‌. مصيبت‌ رسول‌ اكرم‌ به‌ نظر من‌ از هر مصيبتي‌ بالاتره‌. خيلي‌ مشكله‌! همين‌ جرياني‌ كه‌ در كتاب‌ صحيح‌ بخاري‌ نوشته‌. بنظرم‌ من‌ روضة‌ پيغمبر اكرم‌ خيلي‌…، كتاب‌ صحيح‌ بخاري‌ نوشته‌، تقيه‌ هم‌ هيچ‌ نداره‌. به‌ من‌ الان‌ اگر بگويند در راديو اين‌ حرف‌ را بزن‌، من‌ نميزنم‌. پيغمبر توي‌ بستر افتاده‌، من‌ به‌ يك‌ سني‌ گفتم‌ كه‌ اگر كسي‌ اينطور به‌ پيغمبر حرف‌ بزنه‌ چيه‌ نظر تو؟ گفت‌ كه‌ كافره‌. بعد بهش‌ نشان‌ دادم‌ كه‌ گفت‌. پيغمبر توي‌ بستر افتاده‌، مدهوشه‌ پيغمبر اكرم‌. يعني‌ يك‌ زن‌ يهوديه‌ توي‌ غذاي‌ پيغمبر سم‌ ريخت‌ و پيغمبر اكرم‌ مسموم‌ شد و مسموما از دار دنيا رفت‌. سه‌ تا روايت‌ هم‌ در اين‌ مورد داره‌. معروف‌ نيست‌ ولي‌ بهرحال‌ اين‌ بوده‌. پيغمبر سم‌ در بدنشون‌ نفوذ كرده‌، در حال‌ احتضارند. اصحاب‌ هم‌ دور پيغمبر جمع‌ شده‌اند. پيغمبر اكرم‌ فرمود خدا لعنت‌ كنه‌ كسي‌ كه‌ با لشگر اسامه‌ از مدينه‌ خارج‌ نشه‌. جز علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ كه‌ بمانه‌. در عين‌ حال‌ اعتنا نكردند. كه‌ شهرستاني‌ يكي‌ از علماي‌ اهل‌ سنته‌، در قرن‌ پنجم‌ اين‌ كتاب‌ را نوشته‌، بنام‌ ملل‌ و نحل‌. ميگه‌ اول‌ اختلافي‌ كه‌ در بين‌ مسلمانها افتاد، اين‌ جريان‌ بود كه‌ پيغمبر فرمود كه‌ همه‌ برويد به‌ لشگر اسامه‌ ملحق‌ بشويد. يك‌ عده‌، در آنجا مي‌نويسه‌ با اين‌ تعبير فاروق‌ عقد و ثواب‌ عمر ابن‌ خطاب‌ گفت‌ كه‌ ما از كنار بستر پيغمبر در اين‌ لحظة‌ حساس‌ جدا نمي‌شويم‌. نرفت‌. پيغمبر اكرم‌ فرمود كه‌ ايتوني‌ بدوات‌ و بياض‌. براي‌ من‌ كاغذ و قلم‌ بياوريد. براي‌ اينكه‌ براي‌ شما چيزي‌ بنويسم‌ كه‌ بعد از من‌ گمراه‌ نشويد. قال‌ عمر، ان‌ الرجل‌ ليهجر. حسبنا كتاب‌ الله‌. اگر خواستيد آدرس‌ اين‌ روايت‌ را در كتاب‌ صحيح‌ بخاري‌، كتاب‌ صحيح‌ بخاري‌ علماي‌ اهل‌ سنت‌ درباره‌اش‌ مي‌گويند اصح‌ الكتب‌ بعد القرآن‌. بعد از قرآن‌، صحيح‌ترين‌ كتابهاست‌. در آن‌ كتاب‌ به‌ همين‌ صراحت‌ كه‌ من‌ عرض‌ ميكنم‌، ما توي‌ رواياتمون‌ گاهي‌ اينجور موارد را ميگيم‌ قال‌ الفلان‌ مثلا، اسم‌ نمي‌بريم‌. ولي‌ در صحيح‌ بخاري‌ مكرر هم‌ اتفاقا بحث‌ شده‌. يعني‌ در سه‌ مورد اين‌ روايت‌ را نقل‌ ميكنند كه‌ گفت‌ اين‌ مرد هذيان‌ ميگه‌. قد غلب‌ عليه‌ الوجع‌. بر او درد غلبه‌ كرده‌. نمي‌فهمه‌ چي‌ ميگه‌. حسبنا كتاب‌ الله‌. سر اين‌ قضيه‌ اصحاب‌ بهم‌ ريختند. پيغمبر اكرم‌ فرمود كه‌ همه‌اتون‌ بيرون‌ برويد. پيش‌ من‌ دعوا كردن‌ آنهم‌ در يك‌ همچين‌ موقعيتي‌ درست‌ نيست‌. و همه‌ را بيرون‌ كرد. ابن‌ عباس‌ ميگه‌ يوم‌ الاثنين‌ و ما يوم‌ الاثنين‌. روز دوشنبه‌ كه‌ روز وفات‌ پيغمبر اكرمه‌، كه‌ اين‌ هم‌ ظاهرا روز قبل‌ از وفات‌ رسول‌ اكرم‌ بوده‌، چه‌ روز سختي‌ بود. كه‌ پيغمبر يك‌ كاغذ و قلم‌ خواست‌ براي‌ اينكه‌ وصيت‌ بنويسه‌. و اينها مانع‌ شدند. زنها پشت‌ پرده‌ بودند، آنها رفتند كاغذ و قلم‌ بياورند، نگذاشتند. و نزاع‌ بالا گرفت‌ تا جائي‌ كه‌ پيغمبر فرمود سزاوار نيست‌ در كنار بستر من‌ شماها دعوا كنيد.

 ببينيد يك‌ چنين‌ پيغمبر، روزهاي‌ آخر عمر رسول‌ اكرم‌ بود. مهاجر و انصار دور پيغمبر اكرم‌ جمع‌ شدند. عرض‌ كردند يا رسول‌ الله‌ شما خيلي‌ براي‌ ما زحمت‌ كشيديد. يك‌ چيزي‌ از ما بخواهيد. پيغمبر اكرم‌ فرمود لا اسئلكم‌ عليه‌ الاجر ان‌ اجري‌ الا علي‌ الله‌. من‌ مزدم‌ در دست‌ خداست‌، من‌ براي‌ مزد نيامدم‌ براي‌ شماها كار كنم‌. خداي‌ تعالي‌ بوسيلة‌ جبرئيل‌ وحي‌ كرد كه‌ قل‌ لا اسئل‌ عليكم‌ اجرا الا المودة‌ ذي‌ القربي‌. اي‌ پيغمبر به‌ اينها بگو من‌ از شما اجري‌ نمي‌خواهم‌ الا دوستي‌ ذوي‌ القرباي‌ من‌. و باز آية‌ ديگر نازل‌ كرد. و ما سئلت‌ من‌ اجرا قل‌ اگر من‌ اجري‌ از شما خواستم‌ به‌ نفع‌ شماست‌. براي‌ اينه‌ كه‌ شماها به‌ طرف‌ كمال‌ هدايت‌ بشويد. آية‌ ديگر باز در همين‌ مورد نازل‌ شد براي‌ اينكه‌ توجيه‌ بكنه‌ براي‌ چي‌ من‌ اين‌ اجر را خواستم‌. قل‌ لا اسئلكم‌ عليه‌ من‌ اجر الا من‌ شاء ان‌ يتخذ ربه‌ سبيلا. اين‌ اجر بخاطر اين‌ است‌ كه‌ مردم‌ را به‌ سوي‌ خدا راه‌ پيدا بكنند. اگر شما اهل‌ بيت‌ مرا دوست‌ داشتيد، طبعا پيرو آنها هستيد و وقتي‌ پيروي‌ از آنها كرديد، به‌ خدا مي‌رسيد. اينها را پيغمبر اكرم‌ فرمود اين‌ آيات‌ را و اين‌ اجر را تقاضا كرد. امام‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ فرمود كه‌ اگر بجاي‌ سفارشاتي‌ كه‌ پيغمبر دربارة‌ ما كرد و فرمود هر چه‌ مي‌توانيد از اينها احترام‌ كنيد، بعكس‌ مي‌فرمود، مي‌فرمود هر چه‌ مي‌توانيد اينها را اذيتشون‌ بكنيد. بخدا قسم‌ بيشتر از اين‌ نمي‌توانستند اذيت‌ بكنند. خوب‌ چيكار مي‌توانستند بكنند؟ يك‌ دانه‌ داره‌ پيغمبر اكرم‌. تمام‌ اين‌ آيات‌ در مرحلة‌ اول‌ متوجه‌ اين‌ دختره‌. در به‌ پهلويش‌ زدند، سيلي‌ به‌ صورتش‌ زدند، بازويش‌ را شكستند، در سن‌ هيجده‌ سالگي‌ او را كشتند. بعد نوبت‌ امام‌ مجتبي‌ رسيد. نوبت‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ رسيد.

 امام‌ مجتبي‌ امشب‌ شب‌ وفاتشونه‌. من‌ يك‌ خاطره‌اي‌ از يك‌ جواني‌ دارم‌. در ميان‌ كوپة‌ قطاري‌ داشتيم‌ مي‌رفتيم‌. يك‌ نفر به‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ يك‌ جسارتي‌ كرد. اين‌ جوان‌ بلند شد، رگهاي‌ گردنش‌ حركت‌ كرد. خدا ميدونه‌ اگر من‌ نگرفته‌ بودم‌ او را مي‌كشت‌. من‌ آنجا نشستم‌ به‌ مظلوميت‌ امام‌ حسن‌ مجتبي‌ گريه‌ كردم‌. ما چقدر معرفت‌ داريم‌ نسبت‌ به‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌؟ كه‌ اينجور احساساتي‌ مي‌شويم‌. و چقدر محبت‌ به‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ داريم‌؟ امام‌ حسن‌ مجتبي‌ آن‌ معرفتي‌ را داره‌ كه‌ جز امام‌ حسن‌ مجتبي‌ و (قطع‌ صداي‌ نوار)

 

۶ محرم ۱۴۱۲ قمری – ۲۸ تیر ۱۳۷۰ شمسی – دور شدن مردم از معنویات

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجت‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواحنا العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفدا. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌.و اذ نجيناكم‌ من‌ آل‌ فرعون‌ يسومونكم‌ سوء العذاب‌ يضبحون‌ ابنائكم‌ و يصحيون‌ نسائكم‌ و في‌ ذالكم‌ بلاء من‌ ربكم‌ عظيم‌.

 ترجمة‌ اين‌ آية‌ شريفه‌ اين‌ است‌ كه‌ پروردگار متعالي‌ به‌ بني‌ اسرائيل‌ خطاب‌ مي‌كند مي‌فرمايد وقتي‌ كه‌ ما نجات‌ داديم‌ شما را از آل‌ فرعون‌، كه‌ به‌ سختترين‌ عذاب‌ شما را مبتلا كرده‌ بودند. فرزندان‌ پسر شما را مي‌كشتند و دخترانتون‌ را نگه‌ مي‌داشتند و اين‌ بلايي‌ بود از جانب‌ خدايتون‌ بسيار عظيم‌. در احاديث‌ وارد شده‌ كه‌ آنچه‌ در بني‌ اسرائيل‌ واقع‌ شده‌ دقيقا در امت‌ پيغمبر اكرم‌ هم‌ واقع‌ خواهد شد. ديشب‌ اشاره‌اي‌ كردم‌ كه‌ ما در زمان‌ غيبت‌ در عصر غيبت‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ همان‌ حالتي‌ را داريم‌ كه‌ بني‌ اسرائيل‌ در زمان‌ غيبت‌ حضرت‌ موسي‌ و دور افتادن‌ از دامن‌ معصوم‌ و انبياء عظام‌ و مبتلا شدن‌ به‌ دشمنان‌ مثل‌ فرعون‌ و هامان‌ و جنودشون‌. و همچنين‌ كه‌ در آن‌ زمان‌ فرزندان‌ ما، فرزندان‌ آنها كشته‌ ميشدند و دخترانشون‌ به‌ كنيزي‌ گرفته‌ ميشدند؛ ما هم‌ در اين‌ زمان‌ يك‌ چنين‌ وضعي‌ را داريم‌. يعني‌ تا زماني‌ كه‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ ظهور كند بالاخره‌ كم‌ و بيش‌، حالا در يك‌ زمان‌ كمتر و در يك‌ زمان‌ بيشتر، فرزندان‌ ما كشته‌ ميشوند. شما نگيد كه‌ كجا فرزندان‌ ما كشته‌ ميشوند. كشتن‌ بدن‌ و از بين‌ رفتن‌ بدن‌ آسانتر از ازبين‌ رفتن‌ روح‌ انسانه‌. در اين‌ عصر كه‌ عصر تمدن‌ اسمش‌ را گذاشته‌اند، عصر صنعت‌، اكتشافات‌، فرزندان‌ ما بخاطر جنبه‌هاي‌ مادي‌ از معنويات‌ دور مي‌شوند. در دنيا ما كه‌ آمديم‌ اين‌ را برايتون‌ بطور واضح‌ و روشن‌ عرض‌ كنم‌ هيچ‌ يك‌ از افراد بشر را خدا در دنيا خلق‌ نكرده‌ براي‌ اينكه‌ مثل‌ حيوانات‌ كار بكنند، غذا تهيه‌ بكنند، استراحت‌ كنند، زاد و ولد بكنند و كمال‌ همتشون‌ و فعاليتشون‌ همين‌ باشد و بس‌. بلكه‌ انسان‌ را خدا خلق‌ كرده‌ خليفة‌ الله‌ باشد. خداي‌ تعالي‌ به‌ ملائكه‌ فرمود اني‌ جاعل‌ في‌ الارض‌ خليفه‌. من‌ در روي‌ زمين‌ خليفه‌ مي‌خواهم‌ قرار بدهم‌. يعني‌ يك‌ موجودي‌ كه‌ مظهر صفات‌ و اسماء پروردگار باشد. تخلق‌ باخلاق‌ الله‌ پيدا كند. به‌ طوري‌ صفات‌ الهي‌ در او به‌ عرصة‌ ظهور و بروز برسد كه‌ اگر انسان‌ به‌ او در يك‌ لحظه‌ حتي‌ نگاه‌ ميكند به‌ ياد خدا بيفتد. از حضرت‌ عيسي‌ سؤال‌ كردند من‌ يجالس‌. با كي‌ بنشينيم‌، با چه‌ فردي‌ مجالست‌ كنيم‌؟ فرمود من‌ يذكركم‌ الله‌ رؤيته‌. يعني‌ به‌ مجرد اينكه‌ انسان‌ به‌ يك‌ ولي‌ خدا نگاه‌ ميكنه‌ به‌ ياد خدا بيفته‌. آنچنان‌ اسماء و صفات‌ پروردگار در يك‌ انسان‌ بايد ظاهر باشد كه‌ تا چشمش‌ به‌ او افتاد به‌ ياد پروردگار بيفتد. همانطوريكه‌ اگر يك‌ تصويري‌، يك‌ عكسي‌ از يك‌ شخصي‌ كه‌ حاضر نيست‌ و ما او را نمي‌بينيم‌ به‌ اين‌ عكس‌ را ديديم‌، چطور به‌ ياد آن‌ شخص‌ مي‌افتيم‌. به‌ ياد چهرة‌ او، صورت‌ او مي‌افتيم‌؛ همينطور وقتي‌ كه‌ ما اولياء خدا را مي‌بينيم‌، انسانها را مي‌بينيم‌، انسانهايي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ خلقشون‌ كرده‌ و كرده‌ و به‌ كمال‌ رسوندتشون‌ با همت‌ خودشون‌ حركت‌ كردند و خدا دستشون‌ را گرفته‌، اينها بايد طوري‌ باشند كه‌ وقتي‌ چشم‌ انسان‌ به‌ آنها مي‌افتد فورا در مرحلة‌ اول‌ به‌ ياد خدا بيفتند. و بعد هم‌ وقتي‌ با آنها مي‌نشينيم‌، سخنشون‌ از خداست‌. اعمالشون‌ طبق‌ دستور خداست‌. حركاتشون‌ انسان‌ را متذكر پروردگار ميكند. اگر شما با افرادي‌ نشستيد و ديديد كه‌ دائما حرف‌ دنيا و تجارت‌ و فعاليت‌ و امثال‌ اينها را مي‌كنند اين‌ افراد از آن‌ هدف‌ اصلي‌ پروردگار پرت‌ شده‌اند.

 يك‌ وقتي‌ يك‌ جواني‌ از من‌ سؤال‌ كرد كه‌ ائمة‌ اطهار آيا ساختن‌ هواپيما و وسائل‌ امروز را بلد بودند يا نه‌؟ طبعا آنها داراي‌ هر علمي‌ هستند. گفتم‌ بله‌. گفت‌ چرا براي‌ رفاه‌ مردم‌ اينها دستور ندادند كه‌ اينها را بسازند؟ من‌ به‌ آن‌ جوان‌ يك‌ جمله‌اي‌ گفتم‌ و اين‌ جمله‌ حقيقت‌ داره‌ و مسلمه‌ و آن‌ جمله‌ اينه‌ كه‌ انسان‌ بخاطر نفس‌ اماره‌اي‌ كه‌ در وجودش‌ هست‌ و تزكيه‌ نشده‌، دقت‌ كنيد، انسان‌ وقتي‌ كه‌ متولد ميشود در مدت‌ پانزده‌ سال‌ پسر، و در مدت‌ نه‌ سال‌ دختر، صفات‌ رذيله‌اي‌ خواهي‌ نخواهي‌ درش‌ جمع‌ ميشه‌. علتش‌ اينه‌ كه‌ اعتقاد به‌ خدا و ايمان‌ به‌ خدا بطور كامل‌ و طرزي‌ كه‌ او را كنترل‌ كند نداره‌. و از طرفي‌ نيازها او را به‌ جهاتي‌ به‌ طرف‌ دنيا مي‌كشانه‌. مثلا يك‌ طفل‌ شيرخوار يا طفل‌ دو ساله‌ و سه‌ ساله‌، نمي‌تواند توكل‌ به‌ پروردگار و اينكه‌ خدا روزي‌ رسان‌ است‌ و امثال‌ اينها را برساند. ولي‌ ميداند كه‌ مادر نيازمنديهاي‌ او را برطرف‌ ميكنه‌. پدر نيازمنديهاي‌ او را برطرف‌ ميكنه‌. كم‌كم‌ گرايش‌ به‌ طرف‌ پدر و مادر و اين‌ مسير را كه‌ مي‌رود و شروع‌ كرده‌ به‌ رفتن‌، به‌ جائي‌ ميرسد در سن‌ پانزده‌ سالگي‌ خودش‌ را محتاج‌ به‌ پول‌ ماديات‌ و كسب‌ قدرت‌ و امثال‌ اينها ميكند. و بخصوص‌ كه‌ مبلغين‌ بدي‌ هم‌ بالاي‌ سرش‌ باشند كه‌ بدتر از همه‌ پدر و مادره‌. مبلغين‌ بد همين‌ پدر و مادرند كه‌ به‌ فرزند ميگويند كه‌ پسرجان‌ مثلا، دختر، درس‌ بخوان‌، سواد داشته‌ باش‌، اقلا ديپلمت‌ را بگير براي‌ اينكه‌ بتواني‌ در يك‌ جائي‌ كاري‌ بكني‌، كسبي‌ بكني‌، درآمدي‌ داشته‌ باشي‌، فردا در جامعه‌ تو به‌ چه‌ دردي‌ خواهي‌ خورد؟ همين‌ حرفهايي‌ است‌ كه‌ شايد همه‌امون‌ ميگيم‌ و اگر نگيم‌ به‌ فرزندانمون‌ فكر مي‌كنيم‌ به‌ آنها خيانت‌ كرديم‌، به‌ آنها جفا كرديم‌. شايد شما الان‌ به‌ من‌ بگيد پس‌ چه‌ بايد گفت‌؟ بچة‌ هفت‌ ساله‌ را بفرستيد مدرسه‌، بايد رفت‌ مدرسه‌. چيكار كنه‌ مدرسه‌؟ درس‌ بخوانه‌. وقتي‌ از مدرسه‌ آمد نمره‌ات‌ چنده‌؟ بيست‌. بسيار خوب‌. رسيد مثلا فرض‌ كنيد به‌ سن‌ دوازده‌ سالگي‌. معدلت‌ چنده‌؟ بيست‌. باريك‌ الله‌. تشويقش‌ مي‌كنيد. بخدا قسم‌ همان‌ افراد متدين‌ آنقدري‌ كه‌ آخر سال‌ فرزندشون‌ را براي‌ معدل‌ بيست‌ تشويق‌ مي‌كنند و جايزه‌ مي‌دهند، متدين‌ترين‌ افراد براي‌ اينكه‌ بچة‌ مكلف‌ در طول‌ سال‌ نمازش‌ را اول‌ وقت‌ خونده‌ باشه‌ تشويقش‌ نمي‌كنند. تشويق‌ مي‌كنند؟ بخاطر اينكه‌ خدا را مي‌شناسه‌ تشويقش‌ نمي‌كنند. بخاطر اينكه‌ اين‌ جوان‌ در اين‌ سن‌ اهل‌ مسجد و نمازه‌، تشويقش‌ نمي‌كنند. به‌ جان‌ حسين‌ ابن‌ علي‌ كه‌ امشب‌ شب‌ هشتم‌ ماه‌ محرم‌ است‌ و ديگه‌ به‌ عاشورا نزديك‌ ميشه‌، ما در بين‌ شاگردانمون‌، دوستانمون‌، كساني‌ داريم‌ كه‌ پدر و مادر آنها را طرد كردند از خانه‌ بخاطر اينكه‌ اينها گناه‌ نمي‌كنند. بخاطر اينكه‌ اينها معصيت‌ نمي‌كنند. واجباتشون‌ را انجام‌ مي‌دهند و نمازها را اول‌ وقت‌ مي‌خونند. همان‌ پدر و مادر وقتي‌ كه‌ اين‌ جوان‌ به‌ دانشگاه‌ ميرفت‌ و يك‌ نمرة‌ بيستي‌ آورده‌ بود، يك‌ جايزة‌ جالب‌ و جلب‌ توجه‌ كننده‌ بهش‌ دادند. پدر و مادر هم‌ متدينندها. نميگم‌ پدر و مادر بي‌ دين‌. افراد متدين‌. دهة‌ روضه‌خواني‌ دارند توي‌ خانه‌اشون‌. با روحانيين‌ مرتبطند. ولي‌ در عين‌ حال‌ براي‌ اعمال‌ خوب‌ فرزندانشون‌ عزادارند كه‌ انشاء الله‌ خدا آنها را نيست‌ و نابود كنه‌. واقعا عجيبه‌.

 اين‌ معناي‌ اين‌ مطلبه‌ كه‌ ما عرض‌ مي‌كنيم‌ خدمتتون‌ كه‌ زمان‌ ما پدر و مادرها، جو جامعه‌، بشر را داره‌ ميكشه‌. فرزندان‌ پسر را شما فكر نكنيد اين‌ كشتن‌ نيست‌. اين‌ قتل‌ با اعمال‌ شاقه‌ است‌. ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌دانستند كه‌ بشر… دربارة‌ اين‌ مطلب‌ حرف‌ بزنم‌. يعني‌ خدا ميدونه‌ آنقدر، عصري‌ به‌ يك‌ نفر مي‌گفتم‌ از قول‌ يك‌ نفر. در مجلسي‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها وارد شده‌ بودند، از همين‌ مجالس‌ روضه‌، اون‌ شخص‌ كه‌ در عالم‌ رؤياي‌ خودش‌ يا هر چي‌ بود ديده‌ بود ميگفت‌ فقط‌ يكي‌ دو نفر يا سه‌ نفر از خانمها بلند شدند و احترام‌ كردند. بقيه‌ نشسته‌ بوند با همديگه‌ صحبت‌ لباسهايشون‌ را مي‌كردند. من‌ به‌ خانمها عرض‌ ميكنم‌ من‌ راضي‌ نيستم‌ زني‌ كه‌ مي‌آيد در اين‌ مجلس‌ لباسهاي‌ خودش‌ را بپوشه‌، به‌ زنهاي‌ ديگر نشان‌ بده‌، يا خودش‌ را آرايش‌ كنه‌ يا اينكه‌ حرف‌ از مد لباس‌ بزنه‌. من‌ اين‌ زمين‌ ملك‌ منه‌ و راضي‌ نيستم‌ بيايد در اين‌ مجلس‌. و زنهايي‌ هم‌ مخصوصا آنهايي‌ كه‌ تحت‌ برنامه‌هاي‌ ما هستند موظفند اينجور خانمها را بيرون‌ كنند از مجلس‌. چون‌ اين‌ كار تقريبا براي‌ مجلس‌ ما، توي‌ مجلس‌ بنشينيد اين‌ چه‌ لباسي‌ داره‌، اون‌ چه‌ برنامه‌اي‌ داره‌، اون‌ چه‌ حرفي‌ ميزنه‌؟ يعني‌ چي‌. مجلس‌ عزاي‌ سيد الشهداست‌. مجلسي‌ كه‌ بايد تمامش‌ معنويت‌ باشه‌، تمام‌ زنها بايد چشمشون‌ به‌ در باشه‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها تشريف‌ بياورند. و تمام‌ مردها چشمشون‌ به‌ در باشه‌ امام‌ عصر تشريف‌ بياورند. آنوقت‌ بشينيم‌ به‌ هم‌ نگاه‌ كنيم‌ يا خداي‌ نكرده‌ با چشم‌ و ابرو با يكديگر اشاره‌ كنند، يكديگر را برنجانند، يا مثلا فرض‌ كنيد كه‌ يك‌ وضعي‌ داشته‌ باشند كه‌ حالا الحمد لله‌ براي‌ مردها در اين‌ جهت‌ نيست‌. ولي‌ خانمها حواسشون‌ جمع‌ باشه‌. اين‌ چند شبي‌ كه‌ ما مجلس‌ داريم‌ و براي‌ هميشه‌، نيايند توي‌ اين‌ مجلس‌. من‌ يك‌ نفر را دعوت‌ نكردم‌ بيايد. مجلسي‌ باشد انشاء الله‌ كه‌ مورد توجه‌ فاطمة‌ زهرا و مورد توجة‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ و در اين‌ مجلس‌ لااقل‌ يذبحون‌ ابنائكم‌ و يستحييون‌ نسائكم‌ نشه‌، اينطوري‌ نباشه‌.

 مردم‌ در ماديات‌ بطرف‌ سرازيري‌ هستند. ترمزشون‌ بايد كرد. انبياء و ائمه‌ آمده‌اند براي‌ اين‌ ترمز. لذا مي‌فرمايد قرآن‌ مجيد مي‌فرمايد انما الدنيا لعب‌ و لهو. اين‌ ترمز قرصي‌ است‌ كه‌ گرفته‌. ما عندكم‌ ينفد و ما عند الله‌ باق‌. آنچه‌ كه‌ در نزد شماست‌ از بين‌ ميره‌ آنچه‌ كه‌ در نزد خداست‌ باقي‌ مي‌مانه‌. در معنويت‌ انسان‌ در سربالائيه‌، بايد هولش‌ داد. شما موظفيد خداي‌ ميدونه‌، من‌ نمي‌خواهم‌ مطالب‌ علمي‌ برايتون‌ بگويم‌، موظفيد به‌ فرزندانتون‌، زنتون‌، زنها حتي‌ شوهرهايشون‌ را امر بمعروف‌ و نهي‌ از منكر بكنند. بايد اين‌ كار را كرد. بايد متخلق‌ باخلاق‌ الله‌ شد. حضرت‌ سيد الشهدا ببينيد چه‌ تربيت‌ كرده‌. علي‌ اكبر. اين‌ جملاتي‌ كه‌ ايشان‌ خدا حفظشون‌ كنه‌، واقعا بسيار من‌ خودم‌ تحت‌ تأثير فرمايشات‌ ايشان‌ به‌ همين‌ سادگي‌ كه‌ بيان‌ مي‌كنند واقع‌ ميشوم‌. در اين‌ جمله‌اي‌ كه‌ از اين‌ دو مرحوم‌ نقل‌ كرده‌اند از كتاب‌ ما باز عرض‌ ميكنم‌ شنيدن‌ كي‌ بود مانند ديدن‌. خدا ميدونه‌ مرحوم‌ حاج‌ ملاآقاجان‌، خدا رحمتش‌ كنه‌، اين‌ نسبت‌ به‌ حضرت‌ علي‌ اكبر در اشعارش‌ هم‌ هست‌، يك‌ احساساتي‌ داره‌، يك‌ حال‌ عجيبي‌ داشت‌. اگر جن‌ و انس‌ خدا ميدونه‌، جمع‌ ميشدند و بهش‌ پيشنهاد خدمت‌ مي‌كردند، حالا اينكه‌ يك‌ جن‌ بوده‌، حتي‌ به‌ زبان‌ هم‌ نميگفت‌ من‌ علي‌ اكبر سيد الشهدا را دوست‌ ندارم‌. جن‌ و انس‌ جمع‌ ميشدند و مي‌گفتند كه‌ ما در خدمتت‌ هستيم‌. نه‌ اينكه‌ فكر كنيد اين‌ در خصوص‌ علي‌ اكبر بود. در خصوص‌ قمر بني‌ هاشم‌، يك‌ احساسات‌ ديگري‌ داشت‌. ميگفت‌ يك‌ شب‌ در ايوان‌، بعد از نماز مرحوم‌ آسيد ابو الحسن‌ اصفهاني‌ در ايوان‌ نجف‌ منبر رفتم‌. گفتم‌ كه‌ عمر بن‌ عبدود چه‌ بوده‌ در مقابل‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌. ديدم‌ حضرت‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ به‌ من‌ اشاره‌ ميكنه‌ نه‌، مردم‌ اينطور نمي‌فهمند. تعريف‌ كن‌ از عمر بن‌ عبدود. عمر بن‌ عبدود خيلي‌ مهم‌ بوده‌. فارس‌ يليل‌ بوده‌. يك‌ نفر با هزار نفر روبرو ميشده‌. يك‌ شخصي‌ بوده‌ كه‌ در تمام‌ عرب‌ شجاعتر از او پيدا نميشده‌. اينجوري‌ اول‌ بگو و بعد بگو كه‌ من‌ با او چه‌ كردم‌. بعضي‌ از دوستان‌ ديده‌ بودند ايشان‌ را كه‌ به‌ تعبير خودش‌، انسان‌ وقتي‌ دلش‌ پاك‌ باشه‌، خدا ميدونه‌ شيطان‌ را از دلتون‌ بيرون‌ كنيد، محبت‌ دنيا را از دلتون‌ بيرون‌ كنيد. توجه‌ به‌ دنيا را از دلتون‌ بيرون‌ كنيد، ببينيد اين‌ دلتون‌ محبط‌ پروردگار ميشه‌ يا نميشه‌؟ خدا ميدونه‌ زبان‌ انسان‌، چشم‌ انسان‌، گوش‌ انسان‌، تمام‌ اعضاء و جوارح‌ انسان‌ را قلبي‌ كه‌ خدا درش‌ سكونت‌ كرده‌، تحت‌ تأثير قرار ميده‌.

 ميگفت‌ در حرم‌ حضرت‌ امامزاده‌ طاهر نشسته‌ بوديم‌ جمعي‌ بوديم‌. من‌ سرم‌ را گذاشته‌ بودم‌ روي‌ زانويم‌ داشتم‌ گريه‌ ميكردم‌. چون‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ داشت‌ روضه‌ مي‌خوند. و آنجا هم‌ ميگفت‌ اتفاقا داشت‌ روضة‌ حضرت‌ علي‌ اكبر را ميخواند. من‌ سرم‌ را گذاشته‌ بودم‌ ديدم‌ حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر آنجا ايستاده‌اند و ميگويند، ايشان‌ هم‌ همان‌ را تكرار ميكنند. سرم‌ را برداشتم‌ كسي‌ را نديدم‌. دو مرتبه‌ سرم‌ را گذاشتم‌ باز همان‌ منظره‌ را ديدم‌. بعد از آن‌ مجلس‌ آمدم‌ بيرون‌ به‌ ايشان‌ گفتم‌ كه‌ خواستم‌ يك‌ جمله‌ بگم‌ اينجور مطلبي‌ را ديدم‌، اينجور جريان‌ را ديدم‌. گفت‌ بعله‌ در كف‌ آينه‌ طوطي‌ صفتم‌ داشته‌اند، آنچه‌ استاد ازل‌ گفت‌ بگو ميگويم‌.

 به‌ جان‌ مقدس‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ قسم‌ اگر لذت‌ معنويت‌ را انسان‌ بفهمه‌، براي‌ فرزندانش‌ جز معنويت‌ و كمال‌ چيزي‌ نميگذاره‌. اگر دوست‌ فرزندانش‌ باشه‌. يك‌ فرزند تربيت‌ كرده‌ سيد الشهداء كه‌ مهمش‌ خُلقا است‌ به‌ نظر من‌ در اين‌ جملات‌. اشبه‌ الناس‌ خَلقا و خُلقا. اين‌ جملة‌ خُلقا از همه‌اش‌ مهمتره‌. يعني‌ اخلاق‌ پيغمبر را داشت‌. پيغمبر هم‌ آينة‌ تمام‌ نماي‌ پروردگار بود. علي‌ اكبر عليه‌ الصلاة‌ و السلامه‌ كه‌ امشب‌ عالم‌ شيعه‌ و فردا عالم‌ تشيع‌ براي‌ عرض‌ ادب‌ به‌ پيشگاهش‌ از او سخن‌ ميگويند، اين‌ علي‌ اكبر براي‌ داشتن‌ پول‌ زياد ارزش‌ نداره‌، براي‌ اينكه‌ در كنكور موفق‌ شده‌ ارزش‌ نداشت‌. دورة‌ دانشگاه‌ را ديده‌ ارزش‌ نداشت‌. ماها اينطوريم‌. توي‌ تلويزيون‌، اين‌ مجله‌ها را رديف‌ كنند، روزنامه‌ها را، از صدتايشون‌، تربيتهاي‌ ما اينه‌، از صدتايشون‌ بپرسند چي‌ مي‌خواهيد بشويد، نود و نه‌ تايشون‌ مي‌گويند ما پزشك‌ مي‌خواهيم‌ بشيم‌. چند تايشون‌ هم‌ مي‌گويند مهندس‌ مي‌خواهيم‌ بشويم‌. چند تايشون‌ مي‌خواهند آدم‌ بشوند؟ از آدم‌ شدن‌ خبري‌ نيست‌. اين‌ اصلا توي‌ مغزشون‌ فرو نرفته‌. يكي‌ از آنها ميگه‌ من‌ مي‌خواهم‌ آدم‌ بشوم‌. تازه‌ آن‌ كسي‌ كه‌ مصاحبه‌ ميكنه‌ ميگه‌ چي‌ ميگي‌؟! چون‌ نميفهمه‌ يعني‌ چي‌؟ ما و آدم‌ شدن‌؟! ما و انسان‌ شدن‌؟! شما هم‌ شنيده‌ايد توي‌ تلويزيون‌ وقتي‌ از مردم‌ سؤال‌ ميكنند چي‌ مي‌خواهيد بشويد، چه‌ آرزويي‌ داريد؟ در ايام‌ نوروز مي‌پرسيدند چه‌ آرزوئي‌ داريد؟ يك‌ نفر نميگفت‌ من‌ آرزوي‌ ظهور امام‌ زمان‌ را دارم‌. خدا ميدونه‌ من‌ مخصوصا گوش‌ مي‌دادم‌. يك‌ نفر نميگفت‌ من‌ آرزو دارم‌ آدم‌ بشوم‌. يكنفر اگر شما شنيديد، شايد آنوقتي‌ كه‌ مي‌گفتند ما نشنيديم‌. شماها اگر شنيديد بگيد. يك‌ نفر نميگفت‌ من‌ نمي‌خواهم‌ اخلاق‌ انساني‌ داشته‌ باشم‌. اينها چرا اينطوري‌ شدند. خوب‌ براي‌ چه‌ اينجوري‌ شدند؟ پدر و مادر، جو ما. يذبحون‌ ابنائكم‌ و يستحييون‌ بناتكم‌. اينهم‌ زنهايي‌ كه‌ توي‌ كوچه‌ و بازار، و في‌ ذلكم‌ بلاء

 امام‌، قلب‌ عالم‌ امكان‌، كسي‌ كه‌ تمام‌ عالم‌ هستي‌ با اذن‌ پروردگار زير فرمانشه‌، او ميگه‌ كه‌ كنا اذا اشتغنا الي‌ نبيك‌ نظرنا اليك‌. يا الي‌ وجهك‌. وقتي‌ كه‌ ما مشتاق‌ پيغمبر ميشديم‌ به‌ اين‌ جوان‌ نگاه‌ مي‌كرديم‌. اللهم‌ اشهد علي‌ هؤلاء القوم‌، قربان‌ آن‌ حالتي‌ كه‌ حسين‌ ابن‌ علي‌ در آن‌ وقت‌ داره‌. بخدا قسم‌ فرزند خوب‌ را انسان‌ از دست‌ بده‌ خيلي‌ برايش‌ سخته‌. من‌ مكرر گفته‌ام‌. حضرت‌ نوح‌ يك‌ مختصر اظهار محبت‌ به‌ پسر بدش‌ كرد، خدا بهش‌ عتاب‌ كرد و خيلي‌ هم‌ دعوايش‌ كرد. اما حضرت‌ يعقوب‌ چهل‌ سال‌ براي‌ پسر خوبش‌ گريه‌ كرد، خداي‌ تعالي‌ يك‌ كلمه‌ نگفت‌ چرا گريه‌ ميكني‌؟ خيلي‌ ارزش‌ داره‌. حضرت‌ سيد الشهدا ايستاده‌، علي‌ اكبر سلام‌ الله‌ عليها و جان‌ همه‌امون‌ به‌ قربانش‌، همانطوري‌ كه‌ استادمون‌ مي‌فرمود و همانطوري‌ كه‌ به‌ ما اينجوري‌ تعليم‌ دادند پدر و مادرمون‌، پدرانمون‌، من‌ در اين‌ شب‌ عزيز كه‌ شب‌ هشتم‌ ماه‌ محرم‌ است‌ براي‌ پدر خودم‌ طلب‌ مغفرت‌ ميكنم‌. خدا رحمتش‌ كنه‌ به‌ من‌ اينطوري‌ تعليم‌ داد كه‌ بايد فرزندم‌ انسان‌ باشي‌. حالا ما نشديم‌ و ياد نگرفتيم‌، نقص‌ خودمون‌ بوده‌. علي‌ اكبر سيد الشهداء آنقدر ارزش‌ داره‌، بخدا قسم‌ من‌ اعتقاد شخصيم‌ كه‌ انبياء اولوالعزم‌ بايد بيايند خدمتگزار علي‌ اكبر، خدمتگزار علي‌ اكبر باشند. ابراهيم‌ خليل‌ با آن‌ عظمت‌ وقتي‌ و ان‌ من‌ شيعته‌ لابراهيم‌ گفته‌ ميشه‌ و به‌ مقام‌ شيعه‌ بودن‌ تازه‌ ميرسه‌ كه‌ جاء ربه‌ بقلب‌ سليم‌. با دل‌ سالم‌ و تزكية‌ نفس‌، با كمالات‌ به‌ نزد پروردگارش‌ مي‌آيد و خداي‌ تعالي‌ اين‌ افتخار را بهش‌ ميده‌ كه‌ از شيعيان‌ علي‌ ابن‌ ابيطاب‌ باشد. حالا علي‌ اكبر فرزندشه‌، اشبه‌ الناس‌. اشبه‌ الناسي‌ كه‌ حضرت‌ سيد الشهداء ميگه‌ يعني‌ از تمام‌ آنهايي‌ كه‌ در آن‌ زمان‌ حالا لااقل‌ بوده‌اند ايشان‌ شبيه‌ به‌ پيغمبر بوده‌. هم‌ از نظر شكل‌ و قيافه‌ وقتي‌ كه‌ در كوچه‌ راه‌ مي‌رفت‌، اونهايي‌ كه‌ پيغمبر را ديده‌ بودند از پشت‌ سر فكر مي‌كردند رسول‌ الله‌ داره‌ راه‌ مي‌ره‌. وقتي‌ كه‌ در مقابلش‌ قرار مي‌گرفتند اون‌ چشم‌ و ابروي‌ اون‌ سيماي‌ زيبا را مي‌ديدند فكر مي‌كردند پيغمبر است‌. خود حسين‌ ابن‌ علي‌ هر وقت‌ مشتاق‌ پيغمبر مي‌شد مي‌آمد علي‌ اكبر را نگاه‌ مي‌كرد. خلقا و خُقا. اين‌ كلمة‌ خُلقا خيلي‌ مهمه‌. و انك‌ لعلي‌ خُلق‌ عظيم‌. خداي‌ تعالي‌ به‌ پيغبر مي‌فرمايد اي‌ پيغمبر تو داراي‌ خلق‌ عظيم‌ هستي‌. يك‌ اخلاقی‌ داشت‌ پيغمبر اكرم‌ كه‌ خداي‌ عظيم‌ خُلق‌ او را عظيم‌ مي‌دونست‌. و علي‌ اكبر شبيه‌ پيغمبر اكرم‌ بود و منطقا وقتي‌ مي‌ايستاد براي‌ سخنراني‌ و سخن‌ گفتن‌ همه‌ فكر مي‌كردند رسول‌ الله‌ داره‌ صحبت‌ مي‌كنه‌. پيغمبر اكرم‌ داره‌ سخنراني‌ مي‌كنه‌. حالا داره‌ به‌ طرف‌ لشگر مي‌ره‌.

 زره‌ پوشيده‌، كلاه‌ خود گذاشته‌، نيزه‌ در دست‌ داره‌، شمشير سنگيني‌ در دست‌ دارد يك‌ جواني‌ كه‌ بين‌ هجده‌ سال‌ تا بيست‌ و پنج‌ سال‌ نوشته‌اند. در اين‌ حدود از سن‌ بوده‌. سوار اسب‌ شده‌ اول‌ فرد از بني‌ هاشم‌ است‌ كه‌ آمده‌ از پدر اجازه‌ گرفته‌ با كمال‌ ادب‌ به‌ طرف‌ لشگر آمده‌. اول‌ ديدند سيد الشهدا شروع‌ كرد به‌ آيات‌ قرآن‌ خوندن‌ ان‌ الله‌ الصطفي‌ آدم‌ نوحا و آل‌ ابراهيم‌ و آل‌ عمران‌ علي‌ العالمين‌ ذرية‌ بعضها من‌ بعد. اونها همه‌ عرب‌ بودند مي‌دونستند كه‌ حسين‌ ابن‌ علي‌ مي‌خواد بگه‌ كه‌ اين‌ از ذرية‌ حضرت‌ ابراهيمه‌. اين‌ از فرزندان‌ پيغمبره‌. اين‌ شخصي‌ است‌ كه‌ خدا او را اختيار كرده‌. ان‌ الله‌ الصطفي‌. خدا او را اختيارش‌ كرده‌. بعد ديدند اشكهاي‌ سيد الشهدا جاري‌ شد اين‌ اشك‌، اشك‌ شوقه‌. من‌ فكر مي‌كنم‌ از طريق‌ ذوق‌ و عشق‌ و علاقه‌ عرض‌ مي‌كنم‌ كه‌ همان‌ چند ساعتي‌ كه‌ حسين‌ بايد بمانه‌ تو اين‌ دنيا و علي‌ اكبر از اين‌ دار دنيا بره‌، فراق‌ علي‌ اكبر اشكهاي‌ سيدالشهدا را جاري‌ كرده‌. دستها را زير محاسن‌ برده‌، الهم‌ الشهدا علي‌ هؤلاء لقوم‌ خدايا تو را شاهد مي‌گيرم‌ بر اين‌ قوم‌، بر اين‌ جمعيت‌. نگاه‌ كن‌ ببين‌ اينها چه‌ مي‌كنند. خدايا تو نگاه‌ كن‌ ببين‌ اينها چه‌ مي‌كنند عليه‌ غلام‌ يك‌ جواني‌ كه‌ شبيه‌ترين‌ مردم‌ است‌ خلقا و خُلقا و منطقا به‌ رسولك‌ داره‌ با اينها جنگ‌ مي‌كنه‌ اينها چرا بايد اين‌ قدر به‌ تعبير ما بد باشند كه‌ اين‌ طور با يك‌ چنين‌ جواني‌ مبارزه‌ كنند. بعد فرمود كنا اذ الشقنا الي‌ رسول‌ نظرنا الي‌ وجه‌ وقتي‌ كه‌ ما مشتاق‌ پيغمبر مي‌شديم‌ به‌ صورت‌ او نگاه‌ مي‌كرديم‌ و اين‌ جملات‌ را مي‌فرمود، علي‌ اكبر هم‌ حمله‌ كرد به‌ لشگر و در بعضي‌ از تواريخ‌ داره‌ دويست‌ نفر را به‌ خاك‌ هلاكت‌ رسوند. برگشت‌ به‌ طرف‌ پدر. يا اب‌ العطش‌ قد قتلا. پدرم‌ عطش‌ من‌ را كشت‌. چند روزه‌ آب‌ نخوره‌ علي‌ اكبر. سه‌ روزه‌ آب‌ نخورده‌. تو اون‌ هواي‌ گرم‌. شما با يك‌ نفر دشمن‌ يك‌ ساعت‌ حرف‌ بزنيد مثلا دعوا كنيد ببينيد چه‌ حالت‌ عطشي‌ بهتون‌ دست‌ مي‌ده‌. اين‌ با سي‌ هزار لشگر جنگ‌ كرده‌، دويست‌ نفر را به‌ خاك‌ هلاكت‌ انداخته‌. نگيد علي‌ اكبر خوب‌ فرزند امام‌ حسينه‌ معجزه‌ مي‌كرد، نه‌ در اين‌ جور مسائل‌ طبق‌ طبيعت‌ و طبق‌ معمول‌ عمل‌ مي‌كردند. حالا با اين‌ حال‌ برگشته‌. به‌ بدن‌ زره‌ پوشيده‌، كلاهخود دارد، نيزه‌ دارد، شمشير دارد با اين‌ حال‌ برگشته‌ در مقابل‌ پدر قرار گرفته‌. العطش‌ قد قتلني‌ و صقلل‌ الحديد اشهدني‌ فهل‌ الي‌ سبيل‌، آيا حالا جملة‌ عربيش‌ يك‌ خرده‌اي‌ الان‌ فراموش‌ كردم‌ ولي‌ اينطور مضمونشه‌، كه‌ آيا راهي‌ به‌ قطرة‌ آبي‌ براي‌ من‌ بازه‌؟ من‌ فكر مي‌كنم‌ علي‌ اكبر مي‌دونست‌ كه‌ آب‌ توي‌ خيمه‌ها نيست‌. اين‌ مباحثه‌ براي‌ اين‌ است‌ كه‌ ما در شب‌ ماه‌ محرم‌ اين‌ حرف‌ زدن‌ و اينها، اين‌ پدر و پسر براي‌ اين‌ است‌ كه‌ در يك‌ چنين‌ شبي‌ ما بنشينيم‌ گريه‌ كنيم‌ و بدانيم‌ كه‌ در خيمه‌ها حتي‌ يك‌ قطره‌ آب‌ نبود كه‌ به‌ علي‌ اكبر حسين‌ ابن‌ علي‌ بده‌. شب‌ عزاست‌، من‌ اين‌ جملات‌ آخر اين‌ مصيبت‌ را مي‌خوام‌ با چراغهاي‌ خاموش‌ شده‌ با حال‌ توجه‌ بيشتر انشاء الله‌ بخوانيم‌.

 اميدواريم‌ امشب‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فدا به‌ مجلس‌ ما حاضر بشن‌. آقاجان‌ يا بقية‌ الله‌ ما امروز از صبح‌ تا غروب‌ انتظار مقدم‌ شما را داشتيم‌. فكر مي‌كرديم‌ روز جمعه‌ است‌ المت‌ وقته‌ فيه‌ ظهور و الفرج‌ المؤمنين‌ علي‌ يدك‌ امروز جمعه‌ بود اين‌ توقع‌ مي‌رفت‌ كه‌ شما ظهور كنيد لااقل‌ در مجلس‌ ما در اين‌ شب‌ عزيز در اين‌ شب‌ عزا براي‌ اين‌ كه‌ ما بتوانيم‌ حضورا عرض‌ تسليت‌ به‌ پيگاهتون‌ بكنيم‌ چقدر خوب‌ است‌ كه‌ تشريف‌ بياريد. چشممون‌ به‌ جمالتون‌ روشن‌ بشه‌. سيد الشهدا فرمود برگرد اميد است‌ روز را شب‌ نكني‌ كه‌ از دست‌ جدت‌ سيراب‌ شوي‌. علي‌ اكبر برگشت‌ به‌ طرف‌ لشگر حمله‌ كرده‌، جمع‌ زيادي‌ را كشت‌ در ميان‌ لشگر قرار گرفت‌. شمشير آمد به‌ فرق‌ نازنين‌ علي‌ اكبر. در بعضي‌ از مقاتل‌ دارد كه‌ علي‌ اكبر سر گذاشت‌ روي‌ سر اسب‌. دستها را به‌ گردن‌ اسب‌ انداخت‌. خون‌ فرق‌ نازنينش‌ جلوي‌ چشمهاي‌ اسب‌ را گرفت‌. بجاي‌ اين‌ كه‌ اسب‌ اون‌ حضرت‌ را به‌ طرف‌ خيمه‌ها ببرد برد در وسط‌ لشگر. بدن‌ اكبر را گرفتند همه‌ با شمشير مي‌زدند در مقتل‌ هست‌ كه‌ اگر شب‌ هشتم‌ ماه‌ محرم‌ نبود عرض‌ نمي‌كردم‌. و قطعه‌ بسيوخهم‌ اون‌ قدر شمشير به‌ بدن‌ علي‌ اكبر زدند كه‌ بدن‌ اون‌ حضرت‌ قطعه‌، قطعه‌ شد. از اسب‌ به‌ روي‌ زمين‌ افتاد. حسين‌ ابن‌ علي‌ خودش‌ را به‌ بالين‌ علي‌ اكبر رسوند. صورت‌ رو صورت‌ گذاشت‌. اي‌ جوانان‌ بني‌ هاشم‌ بياييد و نعش‌ علي‌ اكبر را به‌ طرف‌ خيمه‌ها ببريد. همه‌ با توجه‌ رو به‌ قبله‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. من‌ مكرر گفتم‌ در دعا حال‌ دعا داشته‌ باشيد. و من‌ مضامين‌ دعا را تا حدي‌ لا اقل‌ متوجه‌ باشيد در اين‌ دعاي‌ فرجي‌ كه‌ يك‌ خانمي‌ يك‌ وقتي‌ كه‌ شواهد فكري‌ هم‌ داشت‌ در عالم‌ رؤيا حضرت‌ بقية‌ الله‌ را ديده‌ بود بهش‌ فرموده‌ بودند كه‌ به‌ فلاني‌ بگو كه‌ در اين‌ مجلس‌ دعاي‌ فرج‌ را خودش‌ بخواند من‌ هم‌ از اون‌ وقت‌ تا به‌ حال‌ هر وقت‌ يادم‌ بوده‌ كه‌ الحمد الله‌ هميشه‌ يادم‌ بوده‌ اين‌ دعا را خواندم‌. مضامين‌ اين‌ دعا را متوجه‌ باشيد. مي‌گيم‌ خدايا بلا بر ما عظيم‌ شده‌. و في‌ ذالكم‌ بلاء من‌ ربكم‌ عظيم‌. واقعا در فراق‌ امام‌ زمانمون‌ بلا بر ما عظيم‌ شده‌. الهي‌ عظم‌ البلاء، معناش‌ اينه‌، تا جايي‌ كه‌ مي‌گيم‌ و ضاقت‌ الارض‌. زمين‌ بر ما تنگ‌ شده‌ به‌ آسمان‌ هم‌ نمي‌تونيم‌ فرار كنيم‌. خدايا فرج‌ امام‌ زمان‌ ما را برسان‌ ولو اين‌ كه‌ هر چه‌ زودتر باشه‌ از يك‌ چشم‌ به‌ هم‌ زدن‌ هم‌ زودتر چون‌ ديگه‌ طاقت‌ نداريم‌ اين‌ مضامين‌ اين‌ دعاست‌. چند جمله‌اش‌ را اشاره‌ كردم‌. حالا با توجه‌، بايد خودتون‌ را در همين‌ حال‌ احساس‌ كنيد. با توجه‌ كامل‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الهي‌ عظم‌ البلاء و برح‌ الخفاء و انكشف‌ الغطاء و انقطع‌ الرجاء ضاقت‌ الارض‌ و منعت‌ السماء و انت‌ المستعان‌ و اليك‌ المشتكي‌ و عليك‌ المعول‌ في‌ الشدة‌ و الرخاء. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد. اولي‌ الامر الذين‌ فرضت‌ علينا طاعتهم‌ و عرفتنا بذلك‌ منزلتهم‌ ففرج‌ عنا بحق‌ فرجا عاجلا قريبا كلمح‌ البصر او هو اقرب‌ من‌ ذلك‌. يا محمد يا علي‌. يا محمد و يا علي‌، يا علي‌ و يا محمد اكفياني‌ فانكما كافيان‌. فانصراني‌ فانكما ناصران‌. يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌. الغوث‌ الغوث‌ الغوث‌ ادركني‌ ادركني‌ ادركني‌ الساعه‌ الساعه‌ الساعه‌ العجل‌ العجل‌ العجل‌.

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۴ محرم ۱۴۲۰ قمری

 

 

 

 

 

 

 

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 

 

 

 

 

۳ محرم ۱۴۲۰ قمری

 

 

 

 

 

 

 

 

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 

 

 

 

 

 

 

 

۲ محرم ۱۴۲۰ قمری

 

 

 

 

 

 

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 

 

 

 

 

۸ ذی قعده ۱۴۱۱ قمری – ۲ خرداد ۱۳۷۰ شمسی – شرح آیاتی از سوره بقره

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. و اقيموا الصلوة‌ و آتوا الزكوة‌ و اركعوا مع‌ الراكعين‌.

 آياتي‌ كه‌ تا به‌ امشب‌ تلاوت‌ شده‌ و بحث‌ شده‌ من‌ خودم‌ شخصا مقيدم‌ كه‌ هر آيه‌اي‌ كه‌ مي‌خوام‌ در شب‌ جمعه‌ براي‌ شما بحث‌ كنم‌، اين‌ آيه‌ را حفظش‌ كنم‌. ديگه‌ احتياج‌ به‌ نگاه‌ كردن‌ توي‌ قرآن‌ نباشه‌. شما هم‌ اگر همينكار را بكنيد، يك‌ وقت‌ مي‌بينيد كه‌ قسمتي‌ لااقل‌ از قرآن‌ را حفظ‌ كرديد. همين‌ آيه‌ سر نيم‌ جزء قرآنه‌ كه‌ اگر انسان‌ تا اينجا حفظ‌ كرده‌ باشه‌، من‌ ظاهرا حفظ‌ كردم‌، نيم‌ جزء از قرآن‌ را حفظ‌ كردم‌ هيچ‌ معطلش‌ هم‌ نشدم‌. چون‌ هفته‌اي‌ اين‌ اندازه‌. و اقيموا الصلواة‌ و آتوا الزكاه‌ و الركعوا مع‌ الراكعين‌. اين‌ خيلي‌ زحمت‌ نداره‌. آية‌ بعديش‌ هم‌ اتأمرون‌ الناس‌ بالبر و تنسون‌ انفسكم‌ و انتم‌ تكون‌ الكتاب‌ و انتم‌ افلا تعرفون‌. آية‌ بعدش‌ هم‌ نستعين‌ بالصبر و الصلاة‌ انها لكبيرة‌ علي‌ الخاشعين‌. اين‌ سه‌ تا آيه‌ براي‌ سه‌ هفتة‌ ماست‌. ما الان‌ سه‌ هفته‌ جلوييم‌.

 قرآن‌ كلام‌ خداست‌. بايد انسان‌ براي‌ كلام‌ خدا اهميت‌ زيادي‌ قائل‌ باشه‌. و متأسفانه‌ ما حتي‌ به‌ اندازة‌ كلام‌ مردم‌ عادي‌ هم‌ براي‌ كلام‌ خدا اهميت‌ قائل‌ نيستيم‌. حالا چرا اينطوري‌ شده‌؟ از مضامين‌ روايات‌ استفاده‌ ميشود كه‌ هر چيزي‌ كه‌ ارزشش‌ از نظر معنا و اهميتش‌ از نظر روحي‌ بيشتره‌، شيطان‌ بيشتر مي‌خواد او را مانع‌ بشه‌. مثلا نماز جماعت‌ از چيزهايي‌ است‌ كه‌ چون‌ مربوط‌ به‌ همين‌ آيه‌ هم‌ هست‌، از چيزهايي‌ است‌ كه‌ خيلي‌ اهميت‌ داره‌. يعني‌ شايد در ميان‌ اعمال‌ مستحبه‌ كم‌ نظير يا بي‌ نظير باشه‌ كه‌ اگر يك‌ ركعت‌ نماز جماعت‌ را انسان‌ با ده‌ نفر بخوانه‌، ده‌ نفر و بيشتر، تمام‌ ملائكه‌ نويسنده‌ بشن‌، تمام‌ درياها مركب‌ بشه‌، تمام‌ درختها قلم‌ بشه‌، نمي‌تونند ارزشش‌ را، ثوابش‌ را، اجرش‌ را بنويسند. حالا ببينيم‌ چقدر سد و چقدر مانع‌ براي‌ نماز جماعت‌ شيطان‌ برامون‌ ايجاد ميكنه‌؟

 يا مثلا قرآن‌ خوندن‌، در يك‌ روايت‌ ديدم‌ كه‌ هر حرفي‌ از قرآن‌، ده‌ درجة‌ انسان‌ را بالا ميبره‌. ده‌ گناه‌ از نامة‌ انسان‌، نامة‌ اعمال‌ انسان‌ محو ميكنه‌ و ده‌ اجر هم‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ انسان‌ عنايت‌ ميكنه‌. همة‌ كارها را حاضريم‌. دو ساعت‌ حاضريم‌ بنشينيم‌ با رفيقمون‌ وراجي‌ بكنيم‌، يك‌ حزب‌ قرآن‌ نخونيم‌ و بعضي‌ها هم‌ كه‌ بلد نيستند قرآن‌ خوندن‌ را اساسا و بعضي‌ها هم‌ كه‌ قرآن‌ را مي‌خونند معناش‌ را متوجه‌ نيستند. حالا حفظ‌ كردن‌ قرآن‌ و شب‌ و روز قرآن‌ خواندن‌، چه‌ فوايدي‌ داره‌، چه‌ ثوابهايي‌ داره‌، چقدر اهميت‌ داره‌، اينها بمانه‌. ديگه‌ مسلمان‌ از سي‌ جزء قرآن‌ اگر روزي‌ يك‌ حزب‌ قرآن‌ را نخوانه‌، اين‌ ديگه‌ خيلي‌ مسلمان‌ ضعيفي‌ است‌. خيلي‌ مسلمان‌ بي‌ حال‌ و بي‌ عشق‌ و بي‌ محبت‌.

 فرض‌ كنيد انسان‌ يك‌ محبوبي‌ داشته‌ باشه‌. محبوبي‌ بالاتر از خدا نميشه‌. معشوقي‌، چون‌ كلمة‌ عشق‌ تعبيرش‌ به‌ خدا غلطه‌، روي‌ يك‌ اساس‌ علمي‌ هم‌ هست‌، ولي‌ اگر عشق‌ به‌ معناي‌ حبّ زياد باشه‌، معشوقي‌ بالاتر از خدا نيست‌. آنوقت‌ انسان‌، او هم‌ هميشه‌ آمادة‌ براي‌ حرف‌ زدن‌ با ما باشه‌. هميشه‌ آماده‌ باشد كه‌ با ما سخن‌ بگويد و جواب‌ ما را بگويد و ما هيچ‌ توجهي‌ بهش‌ نداشته‌ باشيم‌ و ما حاضر نباشيم‌. اين‌ خيلي‌ زشته‌. يعني‌ يك‌ مسلمان‌ با اعتقاد به‌ اينكه‌ خدايي‌ هست‌ و قرآن‌ كلام‌ خداست‌ كه‌ هر يك‌ از اين‌ دو را ما منكر بشويم‌، كافريم‌ و اعتقاد به‌ اينكه‌ قرآن‌ هم‌ در اختيار ماست‌ و خدا هميشه‌ آمادگيش‌ را اعلام‌ كرده‌ كه‌ با ما حرف‌ بزنه‌ و ما كاري‌ به‌ خدا نداشته‌ باشيم‌. به‌به‌ عجب‌ عاشقي‌!، عجب‌ محبي‌!، عجب‌ دوستي‌! عجبا من‌ محب‌ كيف‌ ينام‌. كل‌ نوم‌ علي‌ المحب‌ حرام‌. عجب‌ از عاشقي‌ كه‌ خواب‌ كند خواب‌ بر عاشقان‌ حرام‌ بود.

 انسان‌ نبايد شب‌ تا صبح‌ حتي‌ خوابش‌ ببره‌. محبوبي‌ به‌ اين‌ نزديكي‌. كنار انسان‌ باشد و اقرب‌ اليك‌ اين‌ را از خودم‌ مي‌گم‌ آيه‌اي‌ نيست‌، من‌ حبل‌ الوريد. از رگ‌ گردن‌ نزديكتر، از هر موجودي‌ به‌ انسان‌ نزديكتر، آواز خدا هميشه‌ در گوش‌ انسان‌ و انسان‌ اظهار محبت‌ هم‌ ميكنه‌. مي‌گيم‌ از هر چيزي‌ چه‌ چيزي‌ را بيشتر دوست‌ داري‌؟ كيه‌ كه‌ بگه‌ غير از خدا. همه‌ امون‌ ميگيم‌ خدا را. عملا اينطور نيستيم‌. همه‌ چيز را بيشتر از خدا. همه‌ چيز را بيشتر از خدا.

 اقيم‌ الصلوة‌. بپاي‌ بداريد نماز را. حالا اقل‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ نماز بخونيد و زكات‌ بديد. اين‌ دو جمله‌ را در اين‌ آيه‌ است‌ و بعد مي‌فرمايد و اركعوا مع‌ الراكعين‌. با ركوع‌ كننده‌ها ركوع‌ كنيد كه‌ در روايات‌ داره‌ اشاره‌ به‌ نماز جماعته‌. و اركعوا مع‌ الراكعين‌ يعني‌ چون‌ ركوع‌ از اركان‌ مهم‌ نمازه‌، سجده‌ درسته‌ كه‌ كمال‌ خضوعه‌، اما دوتاش‌ يك‌ ركنه‌. اما ركوع‌ تنهايي‌ يك‌ ركنه‌. لذا آن‌ نقطة‌ حساس‌ نماز را فرموده‌ كه‌ و اركعوا مع‌ الراكعين‌. اگر شما در يك‌ ركعت‌ به‌ ركوع‌ امام‌ رسيديد، يك‌ ركعت‌ حساب‌ ميشه‌ اما اگر به‌ سجدة‌ امام‌ رسيديد يك‌ ركعت‌ حساب‌ نميشه‌. شما مثلا ركعت‌ دوم‌ امام‌ رسيديد، اگر در حال‌ قيام‌ قبل‌ از ركوع‌ باشه‌، اقتدا كرديد درسته‌. يك‌ ركعت‌ حساب‌ ميشه‌. اگر در ركوع‌ بهش‌ رسيديد حساب‌ ميشه‌. اما اگر در ركوع‌ نرسيديد، در همان‌ ركعت‌ اول‌، سجدة‌ اول‌ هم‌ برسيد يك‌ ركعت‌ حساب‌ نميشه‌. لذا ذات‌ مقدس‌ پروردگار فرموده‌ و اركعوا مع‌ الراكعين‌. ركوع‌ كنيد با ركوع‌ كننده‌ها. منظور اينكه‌ نماز جماعت‌ بخونيد. بعضيها خيال‌ مي‌كنند نماز جماعت‌ براي‌ سهل‌ شدن‌ كاره‌. من‌ زياد ديده‌ بودم‌ كه‌ مأمومين‌ مي‌نشستند با هم‌ صحبت‌ مي‌كردند تا وقتي‌ كه‌ امام‌ مي‌خواست‌ بره‌ به‌ ركوع‌، آنجا پا مي‌شدند اقتدا مي‌كردند. اگر هر ركعتي‌ از نماز جماعت‌ آنقدر ثواب‌ دارد كه‌ ملائكه‌ نمي‌توانند بنويسند و تمام‌ درياها مركب‌ بشه‌ نميتونند، باز كمك‌ باشند براي‌ نوشتن‌، اگر اينطوري‌ باشه‌، خوب‌ يك‌ ركعتش‌ كه‌ اينطور باشه‌، طبعا يك‌ حرفش‌ هم‌ حساب‌ داره‌. اين‌ نيست‌ كه‌ يعني‌ به‌ همون‌ مقداري‌ كه‌ شما از تكبيرة‌ الاحرام‌ عقب‌ افتاديد و با امام‌ جماعت‌ دستتون‌ بالا نرفته‌ كه‌ تكبير بگيد، و او بسم‌ الله‌ را هم‌ گفته‌ و بعد تكبير گفتيد، به‌ اندازة‌ همون‌ از اجرتون‌، از كمالي‌ كه‌ بايد نصيبتون‌ بشه‌، كم‌ ميشه‌. اين‌ مسلمه‌.

 چطور در وقتي‌ كه‌ يك‌ جنسي‌ مي‌خوايد بخريد، مقيديد كه‌ آن‌ بندة‌ خدا انگشتش‌ را زده‌ يك‌ مثلا انگشتش‌ چرب‌ شده‌، روغن‌ خريديد، مي‌گيد حتما انگشتت‌ را لب‌ حلب‌ تميز كن‌ كه‌ اين‌ جزء روغنهاي‌ من‌ باشه‌، نه‌ جزء روغنهاي‌ خودت‌. تا اين‌ حد. مواظبيد بهرحال‌. چطور در اينجا اينقدر بذل‌ و بخشش‌ داريد. مي‌گيد اينهمه‌ ثواب‌ را من‌ ولش‌ مي‌كنم‌. آنهايي‌ كه‌ اهل‌ كمالاتند، اهل‌ معنا هستند براي‌ اين‌ مسائل‌ حساب‌ قائلند، مي‌روند پشت‌ سر امام‌ جماعت‌ مي‌ايستند كه‌ استحباب‌ هم‌ داره‌ بخصوص‌ طرف‌ راستش‌. تا امام‌ جماعت‌ گفت‌ الله‌ اكبر آنها هم‌ مي‌گويند الله‌ اكبر. كه‌ يك‌ حرف‌ از اعمال‌ نماز جماعت‌ از دستشون‌ نره‌.

 زمان‌ مرحوم‌ آسيد ابو الحسن‌ اصفهاني‌ رضوان‌ الله‌ تعالي‌ عليه‌ ايشون‌ جايز مي‌دونستند فرادا كردن‌ در نماز جماعت‌ را. و همينطور ادامه‌ پيدا كرده‌ بود تا زمان‌ ما. چون‌ من‌ زمان‌ ايشان‌ را درست‌ درك‌ نكرده‌ بودم‌. يعني‌ آنوقت‌ بچة‌ كوچكي‌ بودم‌. ولي‌ تا مدتها يك‌ عده‌ بقاء بر تقليد ميت‌، چون‌ با تنبلي‌ انسان‌ هم‌ سازش‌ داره‌، خيلي‌ رسم‌ شده‌ بود كه‌ نماز را، دو نماز يك‌ نماز كنند. دو نماز يك‌ نماز را بلد نشيد چون‌ اكثر آقايون‌ فعلا فرادا كردن‌ در نماز جماعت‌ را جايز نمي‌دونند. ولي‌ ايشان‌ چون‌ جايز مي‌دونستند دو نماز را يك‌ نماز. چيكار مي‌كردند؟ در نماز ظهر در قنوت‌، فرادا مي‌كردند. يعني‌ زودتر از امام‌ مي‌رفتند به‌ ركوع‌ و سجود، پا مي‌شدند دو ركعتشون‌ را مي‌خواندند. تا امام‌ مي‌رفت‌ به‌ ركعت‌ سوم‌ مي‌خواست‌ بره‌ به‌ ركوع‌، بلند ميشدند نماز ديگرشون‌ را مي‌خواندند. جمع‌ و جور و بعد هم‌ من‌ خودم‌ مكرر از بعضي‌ از عوام‌ شنيده‌ بودم‌ كه‌ هر دو نمازمون‌ را به‌ جماعت‌ خونديم‌. پس‌ هر دو نمازمون‌ به‌ جماعت‌، ثواب‌ بهمون‌ ميده‌. تو خودت‌ در كارهاي‌ بازاريت‌ همينطوري‌؟ همينجوري‌ عمل‌ مي‌كني‌ كه‌ خدا عمل‌ كنه‌. يا مثلا فرض‌ كنيد كه‌ مثلا نماز مسافر انسان‌، نماز مغرب‌ را صبر مي‌كنه‌، نماز مغربش‌ را نمي‌خونه‌ صبر مي‌كنه‌ نماز عشاء امام‌ جماعت‌ چهار ركعته‌. اين‌ باصطلاح‌ پنج‌ ركعت‌ داره‌. خوب‌ چيكار كنه‌؟ سه‌ ركعتش‌ را با سه‌ ركعت‌ امام‌ ميخونه‌ و يك‌ ركعتش‌ هم‌ اون‌ آخر با نماز امام‌ ميخونه‌. بقيه‌اش‌ هم‌ راحت‌. اينجوري‌ ميشه‌ ديگه‌.ه‌

 مين‌ مقدار بهت‌ محبت‌ مي‌كنند. تو هر چقدر محبت‌ كني‌ محبت‌ مي‌آره‌. تو كه‌ اينجور از نماز و از عبادت‌ فرار مي‌كني‌. صبر مي‌كني‌ در آن‌ لحظه‌اي‌ كه‌ آن‌ آخرين‌ لحظة‌ باصطلاح‌ شروع‌ نماز جماعته‌ براي‌ تو هست‌، آنوقت‌ مي‌آئي‌ و السلام‌ عليكم‌ پا ميشي‌ ميري‌. و وسط‌ نماز هم‌ حوصله‌ نمي‌كني‌. حالا من‌ اينجا نمي‌خوام‌ چيز كنم‌. بعضيها كار دارند لابد مي‌روند بيرون‌. الا بين‌ دو تا نماز، انسان‌ حوصله‌ نكنه‌ كه‌ اينجا بنشينه‌، پاشه‌ بيرون‌ يك‌ گردشي‌ بكنه‌ و بياد. اگر يك‌ همچين‌ پيشامدي‌ شد. بعضيها كار دارند مي‌روند. ولو آنكه‌ همونش‌ هم‌ عذر موجه‌ نيست‌. بخاطر اينكه‌ هر كاري‌ داري‌ قبلا بكن‌. تو در محضر كي‌ آمدي‌؟ محضر پروردگاري‌ هستي‌، شما را به‌ خدا قسم‌ اگر بنا بود پيش‌ رئيس‌ جمهور بريد، مثلا حالا يك‌ تكه‌ از حرفهايش‌ تموم‌ شده‌ وسط‌ ساكت‌ نشسته‌، يا شما ساكت‌ نشستيد. بگيد من‌ برم‌ بيرون‌ دست‌ به‌ آب‌ و برگردم‌! يك‌ همچين‌ كاري‌ مي‌كنيد؟ انسان‌ در نماز بايد يك‌ حال‌، ميگم‌ اصل‌ چهرة‌ نمازهاي‌ ما و چهرة‌ به‌ اصطلاح‌ عبادت‌ ما و توجهمون‌ به‌ خدا اصلا عوض‌ شده‌. اصلا عوض‌ شده‌. و الا در يك‌ جماعت‌، در يك‌ نماز جماعت‌ بايد صداي‌ احدي‌ بلند نشه‌. همه‌ ساكت‌. اذكاري‌ هم‌ اگر انسان‌ مي‌خواد بگه‌ آهسته‌. فقط‌ حمد و سورة‌ امام‌ جماعت‌ چون‌ از ناحية‌ همه‌ است‌، بايد بلند خونده‌ بشه‌، آنهم‌ در نماز صبح‌ و مغرب‌ و عشا. و مستحب‌ است‌ كه‌ امام‌ جماعت‌ بلند بخوانه‌، بقيه‌ بشنوند. و كراهت‌ شديد داره‌ كه‌ مأمومين‌ صداشون‌ به‌ گوش‌ امام‌ جماعت‌ برسه‌. ببينيد چقدر عالي‌ ميشه‌، چقدر آرامش‌ پيدا ميشه‌، چقدر حال‌ پيدا ميشه‌.

 من‌ يك‌ وقتي‌ نماز خودم‌ را مي‌خوندم‌، كي‌ نفر بلند بلند داره‌ صلوات‌ مي‌فرستاد پيش‌ من‌. بعد از نماز بهش‌ گفتم‌ آقا اين‌ صلوات‌ فرستادن‌ شما، اين‌ را واقعا دقت‌ كنيد كه‌ اين‌ خيلي‌ مسائله‌. اين‌ صلوات‌ فرستادن‌ شما مستحبه‌ كه‌ من‌ صلوات‌ بفرستم‌ و كراهت‌ شديد هم‌ داره‌ كه‌ من‌ نفرستم‌. چون‌ روايت‌ داره‌ كسي‌ كه‌ نام‌ پيغمبر اكرم‌ را بشنوه‌ و صلوات‌ نفرسته‌، پيغمبر فرمود به‌ من‌ جفا كرده‌. اين‌ كراهته‌ ديگه‌. اقلش‌ كراهته‌ وگرنه‌ بايد بگيم‌ حرام‌ هست‌. خوب‌ اگر بنا بشه‌ به‌ اين‌ صلواتهاي‌ تو توجه‌ كنم‌ اينجور كه‌ تو بلند مي‌فرستي‌ نمي‌تونم‌ توجه‌ نكنم‌. من‌ اگر مرتب‌ صلوات‌ بفرستم‌، نماز نمي‌تونم‌ بخونم‌. يكسره‌ داره‌ صلوات‌ ميفرسته‌، يكسره‌ اين‌ هم‌ صلوات‌ بفرسته‌، نماز واجبش‌ بهم‌ مي‌خوره‌. چرا يكي‌ دو تا صلوات‌ مستحب‌ هم‌ هست‌. توي‌ نماز هم‌ بوديد يك‌ كسي‌ صداي‌ نام‌ پيغمبر را بردند، حالا بصورت‌ صلوات‌ باشه‌، هر جوري‌ اسم‌ ببرند، مستحبه‌ انسان‌ صلوات‌ بفرسته‌ آنهم‌ آهسته‌. يك‌ وقت‌ هست‌ جنبة‌ شعار پيدا ميكنه‌ اين‌ هم‌ هست‌. در يك‌ مجلسي‌، در يك‌ مجلسي‌ مثلا همين‌ مجلس‌ ما امشب‌، اين‌ جنبة‌ شعار داره‌ وقتي‌ كه‌ نام‌ پيغمبر اكرم‌ را مي‌شنويد در همون‌ اول‌ خطبة‌ منبر، اسم‌ پيغمبر اكرم‌ كه‌ گفته‌ ميشه‌، خوب‌ اين‌ مستحبه‌ كه‌ صلوات‌ بفرستيد.

 اينجا روايت‌ داره‌. در وسائل‌ الشيعه‌ هست‌ كه‌ ارفعوا اصواتكم‌ بالصلاة‌ عليه‌. همتون‌ صداتون‌ را با هم‌، اينجا را ما شل‌ مي‌آيم‌. من‌ همين‌ امشب‌ مخصوصا چون‌ نمي‌خواستم‌ در اين‌ موضوع‌ صحبت‌ كنم‌. همين‌ امشب‌، يك‌ قسمت‌ اشاره‌ هم‌ مي‌كنم‌ كه‌ آقايون‌ متوجه‌ بشوند، صداي‌ اينها به‌ گوش‌ من‌ نمي‌رسيد. ارفعوا. دسته‌ جمعي‌. شما ببينيد در يك‌ خياباني‌ اگر يك‌ عده‌اي‌ شعار بدهند. توي‌ خيابان‌ دارند مي‌روند. يك‌ چند تا نصف‌ اينها شعار را مي‌گويند، نصفي‌ها شل‌ مي‌گويند، نصفي‌ها اصلا نمي‌گويند. شما چي‌ برداشت‌ داريد از اين‌ جمع‌؟ معلومه‌ اين‌ جمع‌ افكارشون‌ با هم‌ يكي‌ نيست‌. يا اين‌ دسته‌اي‌ كه‌ شعار را نمي‌گويند، مجبورند آمدند قاطي‌ شدند. يا اينكه‌ آن‌ دسته‌اي‌ كه‌ شل‌ مي‌گويند خيلي‌ اعتقاد به‌ اين‌ شعار ندارند و بالاخره‌ آدم‌ يك‌ نفاقي‌ را از توي‌ اين‌ جمع‌ برداشت‌ داره‌. پيغمبر اكرم‌ مي‌فرمايد كه‌ صداتون‌ را به‌ صلوات‌ بلند كنيد و انها تذهب‌ بالنفاق‌. نفاق‌ را از توي‌ شما ميبره‌. اما اگر يك‌ دسته‌ صلوات‌ فرستادند، يك‌ دسته‌ صلوات‌ نفرستادند، اين‌ خودش‌ نفاق‌ آوره‌. درسته‌ ما متوجه‌ نبوديم‌، حالش‌ نبود، مسئله‌ واجب‌ كه‌ نيست‌، مهم‌ نيست‌. نه‌. چرا. خداي‌ تعالي‌ خيلي‌ چيزها را واجب‌ نكرده‌ ولي‌ ما بر خودمون‌ لازمه‌ كه‌ واجب‌ كنيم‌ . اين‌ را شما بدونيد. خداي‌ تعالي‌ يك‌ مشت‌ از چيزها را براي‌ سهولت‌ امر واجب‌ نكرده‌. پيغمبر فرموئ لولا اشق‌ علي‌ امتي‌ امرت‌ علي‌ السواك‌. براي‌ اينكه‌ واجبهاي‌ الهي‌ خلاصه‌اش‌ دارم‌ ترجمه‌ مي‌كنم‌، دست‌ و پاي‌ مردم‌ را نگيره‌ و انزجار پيدا نشه‌ از زياد واجب‌ واجب‌ گفتن‌ها، و مشقت‌ نمي‌افتادن‌ امتم‌، من‌ واجب‌ مي‌كردم‌ كه‌ مسواك‌ كنند. مسواك‌ را واجب‌ مي‌كردم‌. لامرتهم‌ بالسواك‌. مسواك‌ اهميت‌ داره‌. يك‌ كار بسيار مستحبي‌ است‌ ولي‌ واجب‌ نيست‌. و همينطور چيزهاي‌ ديگه‌. خيلي‌ چيزها هست‌ كه‌ از نظر فقهي‌ شايد واجب‌ نباشه‌، مستحب‌ باشه‌. اما انسان‌ بر خودش‌ لازمه‌ كه‌ واجب‌ كنه‌. شما الان‌ واجبه‌ كه‌ در مجلس‌ مثلا همتون‌ پاهاتون‌ را جمع‌ كنيد در موقع‌ نشستن‌. خوب‌ ميشه‌ همه‌ پاها را دراز كنند. كي‌ حرام‌ كرده‌؟ بر خودتون‌ واجب‌ كرديد كه‌ پاتون‌ را جمع‌ كنيد در مجالس‌. مؤدب‌ بنشينيد. يك‌ كاري‌ نكنيد مردم‌ بگن‌ اين‌ عجب‌ آدم‌ بي‌ مثلا ادبي‌ است‌. در يك‌ اجتماع‌ نشسته‌ ببين‌ چيكار ميكنه‌. شما الان‌ بعضي‌ هاتون‌ ممكنه‌ سيگاري‌ باشيد. در اين‌ مجلس‌ خوب‌ سيگار نمي‌كشيد. چرا حرام‌ كرديد بر خودتون‌. چرا؟ براي‌ اينكه‌ خلاف‌ ادبه‌. يك‌ اجتماعي‌ است‌ كه‌ اينها در يك‌ جاي‌ سرپوشيده‌ نشستند و تو داري‌ كيف‌ مي‌كني‌ براي‌ خودت‌ و اونها ناراحتيش‌ را بكشند. اين‌ غلطه‌. دقت‌ فرموديد؟ بعضي‌ چيزها را انسان‌ بر خودش‌ حرام‌ ميكنه‌، بعضي‌ چيزها را بر خودش‌ واجب‌ ميكنه‌. و يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ لازم‌ است‌ بر خودش‌ واجب‌ كنه‌ اينه‌ كه‌ شعارهاي‌ اسلامي‌ را، يا شعار نديد يا همه‌ با هم‌. ديديد كه‌ در همين‌ دوران‌ انقلاب‌ شعارها را چطور مي‌دادند. دستها، مشتها گره‌ زده‌ و حالا مرگ‌ بر شاه‌ مي‌گفتيد، مرگ‌ بر آمريكا مي‌گفتيد، مرگ‌ بر هر كس‌ و ناكسي‌ كه‌ مي‌گفتيد، بهرحال‌ با مشتهاي‌ گره‌ كرده‌ و اگر يك‌ عده‌اي‌ بودند در آن‌ عقب‌، نه‌ مشتشون‌ را گره‌ كرده‌ بودند، همينطور مي‌آمدند. مي‌گفتيد اينها فلان‌ فلان‌ شده‌ها ضد انقلابند. حالا چطور شده‌ كه‌ با اين‌ جمع‌ راه‌ افتادند. لابد مثلا هدف‌ ترور كردن‌ اين‌ آقايون‌ را دارند. يا نيا توي‌ اين‌ جمعيت‌ يا اگر آمدي‌ بايد هماهنگيت‌ را حفظ‌ كني‌.

 بنابراين‌ اين‌ را من‌ توصيه‌ مي‌كنم‌ به‌ شما كه‌ در مجالس‌ صلوات‌ را با صداي‌ بلند بفرستيد. ارفعوا اصواتكم‌ بالصلاة‌ عليّ فانها تذهب‌ بالنفاق‌. حالا يك‌ صلوات‌ بفرستيد. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌. حالا اين‌ صلوات‌ انشاء الله‌ ثواب‌ داره‌، اجر داره‌. ولي‌ اگر با توجه‌ به‌ دعا بفرستيد بهتره‌. حالا تا اينجا ممكنه‌ يك‌ ذره‌ صدامون‌ را بلند كرديم‌ مي‌خوام‌ به‌ انجام‌ بديم‌. با توجه‌ به‌ خدا. همون‌ صداها و همون‌ صداي‌ بلند، ولي‌ با توجة‌ به‌ پروردگار. يك‌ صلوات‌ با توجه‌ به‌ خدا بفرستيد. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌.

 صلوات‌ با توجه‌ به‌ خدا مثل‌ آمينهاي‌ شبهاي‌ قدره‌. يا الله‌هاي‌ شبهاي‌ قدر. من‌ هنوز زنگ‌ مي‌زنه‌ توي‌ گوشم‌. شبهاي‌ قدر توي‌ همين‌ مجلس‌ كه‌ هم‌ اينجا پر از جمعيت‌ بود، بيرون‌ همه‌ جا بودند، مردم‌ چطور آمين‌ مي‌گفتند. چطور يا الله‌ مي‌گفتند، من‌ مكرر مي‌خواستم‌ جلوي‌ اينها را بگيرند كه‌ خسته‌ شدند ديگه‌ اينهمه‌ يا الله‌. هم‌ صداشون‌ بلند بود، هم‌ توجهشون‌ به‌ خدا زياد بود. و از اينكار دوري‌ كنيد كه‌ صلوات‌ و آمين‌ را باصطلاح‌ رسمه‌ توي‌ مجلس‌ بايد صلوات‌ بفرستيم‌، رسمه‌ بايد آمين‌ بگيم‌، اينها نباشه‌. داريم‌ از خدا تقاضا مي‌كنيم‌، سؤال‌ مي‌كنيم‌ كه‌ خدايا اجابت‌ كن‌ اين‌ دعائي‌ كه‌ شد. البته‌ گاهي‌ ميشه‌ خود دعا كنند گفت‌ بقول‌ آقايون‌ تركها، بله‌ بيل‌ بيله‌ چغندر. به‌ همديگر مي‌خورند. تركي‌ نشد؟ خوب‌ بالاخره‌ شما فارسي‌ را بعضي‌ وقتها غلط‌ مي‌گيد ما چيزي‌ نميگيم‌. شما هم‌ چيزي‌ نمي‌گفتيد. الحمد لله‌ يك‌ چيزي‌ ياد گرفتيم‌. بهرحال‌ منبري‌ هم‌ آن‌ دعا كننده‌ هم‌ مي‌گويد خدايا، من‌ يك‌ منبري‌ ديدم‌ كه‌ داشت‌ خودش‌ را باد هم‌ مي‌زد داشت‌ دعا هم‌ مي‌كرد. خدايا ما را بيامرز. آنهم‌ مي‌گفت‌ الهي‌ آمين‌. دعا كنندة‌ با توجه‌ داره‌ دعا ميكنه‌، شما گفتيد آمين‌ همچين‌ با بي‌ توجهي‌، اين‌ دوتا با هم‌ سازش‌ نداره‌. اين‌ مستمع‌ و منبري‌ با هم‌ نميخونه‌. اين‌ دو دسته‌ صلوات‌ فرستنده‌ بهم‌ نمي‌خورند. اينها بايد با هم‌ هماهنگ‌ باشند.

 مسلئة‌ هماهنگي‌ كه‌ شايد نظم‌ مسلمين‌ را معرفي‌ ميكنه‌، نظم‌ اجتماع‌ مردم‌ مسلمان‌ را معرفي‌ ميكنه‌، اين‌ خيلي‌ اهميت‌ داره‌ و در نماز جماعت‌ خيلي‌ روشن‌ ميشه‌. كه‌ در نماز جماعت‌ اين‌ را بايد عرض‌ كنم‌، هر جائي‌ از نماز جماعت‌ رسيديد اقتدا كنيد، ميشه‌. مثلا امام‌ ديگه‌ شايد سختترينش‌ اينجا باشه‌. امام‌ جماعت‌ در سجدة‌ آخر نمازشه‌. شما مي‌گيد الله‌ اكبر، مي‌ريد به‌ سجده‌، بعد در تشهد هم‌ باهاش‌ همچين‌ متجافي‌ مي‌نشينيد، بعد پا مي‌شيد، از اول‌ حمد و سوره‌ را مي‌خونيد ديگه‌ تكبيرة‌ الاحرام‌ نمي‌خواد، حمد و سوره‌ را مي‌خونيد نماز را تمام‌ مي‌كنيد. امام‌ جماعت‌ در سجدة‌ اوله‌. الله‌ اكبر مي‌ريد سجده‌. امام‌ جماعت‌ در ركوعه‌، ديگه‌ حساب‌ نميشه‌. در ركوعه‌، از ركوعش‌ به‌ بعد حساب‌ ميشه‌. الله‌ اكبر بريد به‌ ركوع‌. يك‌ ركعت‌ اينجا حساب‌ ميشه‌. چون‌ يك‌ ركوع‌ اركانش‌ با هم‌ هست‌. امام‌ جماعت‌ در حال‌ قيام‌ ركعت‌ آخر نماز جماعته‌. بعضي‌ها صبر مي‌كنند كه‌ امام‌ جماعت‌ برود به‌ ركوع‌. علت‌ اين‌ صبر ميدونيد چيه‌؟ براي‌ اينكه‌ وقت‌ براي‌ حمد و سوره‌ خوندن‌ نيست‌. بايد اقلا حمد را بخونيد. اما اگر وقت‌ داريد كه‌ حمد را بخونيد، اينجا همون‌ در حال‌ قيام‌ اقتدا بكنيد. يعني‌ امام‌ جماعت‌ در قيام‌ ركعت‌ چهارم‌ نماز ظهره‌، شما مي‌خوايد نماز ظهرتون‌ را ببنديد. داره‌ تسبيحات‌ اربعة‌ اولي‌ را ميگه‌ و شما هم‌ وقت‌ داريد كه‌ يك‌ حمدي‌ را بخونيد لااقل‌. الله‌ اكبر. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ تا آخر سوره‌ مي‌خونيد و ديرتر هم‌ يك‌ خورده‌اي‌ برسيد به‌ ركوع‌ اشكالي‌ نداره‌ و نمازتون‌ هم‌ ثوابش‌ بيشتره‌. دقت‌ كرديد. هر جايي‌ از نماز (قطع‌ صداي‌ نوار)

 امر الهي‌. امر الهيست‌ و بعضي‌ از علماي‌ بزرگ‌ فرموده‌اند كه‌ اصل‌ نماز در جماعت‌ بر پا شده‌. ايني‌ كه‌ اجازه‌ دادند فرادا بخونيد، اين‌ اجازه‌ است‌. يعني‌ اصل‌ نماز پيغمبر اكرم‌ ايستاد جلو صلوا كما رأيتموني‌ اصلي‌. همينجور كه‌ من‌ نماز مي‌خونم‌ شما هم‌ نماز بخونيد و مسلمونها هم‌ اقتدا كردند و نماز فرادا اصل‌ نماز نيست‌. نماز فرادا براي‌ ضرورته‌ و اگر كسي‌ سه‌ روز عمدا و با بي‌ رغبتي‌ به‌ نماز جماعت‌ و جماعت‌ مسلمين‌ حاضر نشه‌، در روايت‌ داره‌ كه‌ بر يهود و نصاري‌ سلام‌ كنيد، بر امت‌ من‌ كه‌ اينطوري‌ هستند سلام‌ نكنيد. و اگر كسي‌ با بي‌ اعتنايي‌ از اجتماع‌ مسلمونها، حالا انسان‌ عذري‌ به‌ هر حال‌ نداشته‌ باشه‌ كه‌ اين‌ عذرها را هم‌ شيطان‌ خيلي‌ رديف‌ ميكنه‌. اين‌ امام‌ جماعت‌ محل‌ ما عادل‌ نيست‌. چيكار كرده‌ كه‌ عادل‌ نيست‌؟ از تو كه‌ بهتره‌ بهرحال‌. اين‌ امام‌ جماعت‌ ما نمي‌دونم‌ دو تا زن‌ داره‌. سه‌ تا زن‌ داره‌. خوب‌ پيغمبر بيشتر داشت‌. يك‌ جائي‌ ما رفتيم‌ گفتند اين‌ امام‌ جماعت‌ ديديم‌ بيچاره‌ خيلي‌ دور و برش‌ خلوته‌. گفتند اين‌ رفته‌ يك‌ زني‌ گرفته‌. گرفته‌ كه‌ گرفته‌. نه‌ ديگه‌ اين‌ از عدالت‌ افتاد. آخه‌ كي‌ گفته‌ از عدالته‌ افتاده‌؟ امثال‌ اينها، افكار شيطاني‌، شيطان‌ تو را قبل‌ از او زده‌ به‌ زمين‌. من‌ خودم‌، دوستان‌ هستند، هر جا ببينم‌ نماز جماعته‌ و جماعتي‌ هم‌ از محلي‌ها دارند باهاش‌ نماز مي‌خونند. خوب‌ همين‌ علامت‌ اينه‌ كه‌ اين‌ گناه‌ علني‌ نداره‌. گناه‌ كبيره‌ نداره‌. از اين‌ پيرمرد هم‌ كاري‌ بر نمي‌آيد. حالا جوانش‌ هم‌ حالا با اين‌ لباس‌ ، با لباس‌ روحانيت‌ كار خيلي‌ شديد تند هم‌ بر نمي‌آيد كه‌ انجام‌ بدهند. بريد نمازتون‌ را بخونيد. اين‌ عدالت‌ را براي‌ اين‌ گفتند كه‌ مثل‌ اهل‌ سنت‌ ما نشيم‌. ديده‌ بودم‌ يك‌ دزدي‌ را گذاشته‌ بودند جلو و بهش‌ اقتدا كردند. گفتند چرا اين‌ دزد آخه‌؟ گفتند اين‌ عقب‌ باشد كفشامونو مي‌بره‌. گذاشتيمش‌ جلو مواظبشيم‌. ضمن‌ اينكه‌ اقتدا كرديم‌ مواظبشيم‌ كه‌ دزدي‌ نكنه‌. اينجور نباشه‌. و الا نماز جماعت‌ ميشه‌. من‌ واقعش‌ اينه‌، يكي‌ از دوستاني‌ كه‌ مي‌شناسم‌ از رفقاي‌ خودم‌. مي‌بينم‌ اكثرشون‌ را هم‌ مي‌شه‌ پشت‌ سرشون‌ نماز خوند. گناه‌ نمي‌كنند. واجبات‌ را انجام‌ مي‌دهند. تا بتونند حتي‌ دلشون‌ نيمي‌ خواهد كارهاي‌ مكروه‌ بكنند. خوب‌ چي‌ از اين‌ بهتر. همينه‌ ديگه‌. و ديگه‌ شيطان‌ نياد جلوتونو بگيره‌. يك‌ نماز جماعتهايي‌ كه‌ اسمشون‌ را نمي‌شناسي‌. عدالتي‌ كه‌ در شهادت‌ لازمه‌، در نماز جماعت‌ لازم‌ نيست‌. شما اگر ده‌ سال‌ پشت‌ سر يك‌ مردي‌ نماز خونديد بعد متوجه‌ شديد اين‌ يهودي‌ بوده‌، نمازهاي‌ شما درسته‌. حتي‌ اين‌ اندازه‌. نماز پشت‌ سر يك‌ امام‌ جماعت‌ خونديد، امام‌ بعد اعلام‌ كرد آقا من‌ وضو نداشتم‌. نمازهاي‌ شما درسته‌. خودش‌ بايد بره‌ دوباره‌ وضو بگيره‌ و اعاده‌ بكنه‌. و اينقدرها اهميت‌ نداره‌ كه‌ به‌ ما شيطان‌، آخه‌ شيطان‌ به‌ ما احكام‌ تعليم‌ ميده‌، احكام‌ ميگه‌. ميگه‌ كه‌ اين‌ آقا عادل‌ نيست‌. اين‌ آقا چه‌ نيست‌.

 هر چه‌ اين‌ امام‌ جماعتهاي‌ ايران‌ بد باشند، از امام‌ جماعت‌ مسجد الحرام‌ وهابي‌ بدتر نيستند. ما آنجا وظيفه‌، چرا آنجا وظيفه‌، وظيفة‌ سياسيه‌ ديگه‌، ما وظيفه‌ داريم‌ پشت‌ سر آنها نماز بخوانيم‌ و اقتدا بكنيم‌ و نمازمان‌ هم‌ قبوله‌. توي‌ هتل‌ و توي‌ مسافرخانه‌ اگر رفتيد وقت‌ هم‌ داشتيد كسي‌ هم‌ نبود، لازم‌ نيست‌ اعاده‌ كنيد. خوب‌ حالا اينها هم‌ عادلند بهرحال‌. ما نمي‌خوايم‌ بگيم‌ اينجا هم‌ اگر فسقي‌ ديدي‌ نه‌. اما اينقدر هم‌ اين‌ اجتماع‌ مسلمين‌ را حفظ‌ كنيد. و اركعوا مع‌ الراكعين‌. با ركوع‌ كنندگان‌ ركوع‌ كنيد و يك‌ بهانه‌اي‌ كه‌ مردم‌ در زمان‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ داشتند، براي‌ در خانة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را آتش‌ زدن‌ همين‌ بود كه‌ سه‌ روز گذشته‌ بر علي‌ و خاندانش‌ و به‌ جماعت‌ مسلمين‌ حاضر نشدند و در كلمات‌ پيغمبر هست‌ كه‌ كسي‌ كه‌ سه‌ روز به‌ جماعت‌ حاضر نشه‌ بايد در خانه‌اش‌ را آتش‌ زد.

 خوب‌ امروز روز مصيبت‌ اعلام‌ شده‌. امروز واقعا مصيبت‌ عظمائي‌ است‌. خرابي‌ قبر سيد الشهدا، امير المؤمنين‌، يكي‌ از مسائلي‌ كه‌ راجع‌ به‌ قبر حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ داشتيم‌ اين‌ بود كه‌ يا لهام‌ المصيبة‌. بر قبر علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا مصيبتهايي‌ وارد شده‌. كه‌ بوسائل‌ مختلف‌. به‌ انحاء مختلف‌ قبر مطهر حضرت‌ رضا را، اطرافش‌ را، يك‌ عده‌ از شيعيان‌ را كشتند، اذيت‌ كردند. يا حتي‌ مثلا صدماتي‌ به‌ قبر مطهر وارد كردند. به‌ مشهديها، مجاورين‌ قبر علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا صدمه‌ وارد كردند. ولي‌ هيچكدام‌ اين‌ اندازه‌ نبود. جدا مصيبت‌ عظمائي‌ است‌. كي‌ مي‌خوان‌ شيعه‌، بشر به‌ ياد امام‌ زمانش‌ بيفته‌ و حضرت‌ بقية‌ الله‌ را به‌ دادخواهي‌ بخواد، اين‌ ديگه‌ مربوط‌ به‌ غفلته‌. بعضي‌ها كه‌ مرده‌اند. چون‌ برنيايد ز مردگان‌ آواز. هيچي‌. به‌ فكرش‌ هم‌ نيستند و به‌ فكر امام‌ زمانشان‌ هم‌ نيستند و هر چه‌ از اين‌ بلاها هم‌ نازل‌ بشه‌ باز مربوط‌ به‌ غيبت‌ امام‌ زمان‌ نمي‌دانند و به‌ ياد حجة‌ ابن‌ الحسن‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ نيستند. ولي‌ شماها كه‌ به‌ ياد حضرت‌ هستيد امشب‌ بايد با توسلاتتون‌ از خدا بخواهيد كه‌ فرج‌ امام‌ زمان‌ را برسونه‌. چون‌ تمام‌ اين‌ گرفتاريها مربوط‌ به‌ اين‌ مسئله‌ است‌. و من‌ قتل‌ مظلوما فقد جعلنا لوليه‌ سلطانا. انشاء الله‌ آن‌ سلطه‌ و آن‌ تسلط‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ كه‌ ولي‌ مظلومين‌ است‌، ولي‌ مقتولين‌ است‌، انشاء الله‌ ظاهر بشه‌ و ما را از اين‌ گرفتاريها نجات‌ مرحمت‌ بفرمايد.

 خدايا امشب‌ شب‌ جمعه‌ است‌. شب‌ زيارتي‌ مخصوص‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ است‌. شب‌ جمعة‌ اول‌ ماه‌ ذيقعده‌ است‌. يا شب‌ جمعة‌ دوم‌ شايد باشه‌. ولي‌ نزديك‌ تولد حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضاست‌. از اعيادي‌ است‌ كه‌ ما مشهديها و ما مجاورين‌ قبر مطهر حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بايد بيشتر خوشحال‌ باشيم‌ و بيشتر حق‌ داريم‌. ولي‌ اين‌ جريانات‌ بقدري‌ قلوب‌ شيعيان‌ را محزون‌ كرد. حرم‌ مطهر حضرت‌ امير المؤمنين‌ كه‌ انبياء به‌ خدمتگزاري‌ ايستاده‌اند. همين‌ الان‌ اگر به‌ چشم‌ دل‌ نگاه‌ كنيم‌ مي‌بينيم‌ حضرت‌ آدم‌ و نوح‌ دو خدمتگزار داخلي‌ حرم‌ مطهر حضرت‌ امير المؤمنين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ هستند. و تمام‌ آرزوهاي‌ مراجع‌، آرزوي‌ مراجع‌ تقليد اين‌ بوده‌ كه‌ در نجف‌ دفن‌ بشوند. تمام‌ آرزوي‌ شيعه‌ اين‌ بوده‌ كه‌ در نجف‌ دفن‌ بشه‌. يك‌ مركز امن‌. آنوقت‌ اين‌ خبرهايي‌ كه‌ ميرسه‌، خدا كنه‌ درست‌ نباشه‌. كه‌ در كنار قبر امير المؤمنين‌ عليه‌ السلام‌، در كنار قبر ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ عليه‌ السلام‌ و در كنار قبر ابو الفضل‌ العباس‌ يك‌ عده‌ كشته‌ بشند، به‌ خاك‌ و خون‌ كشيده‌ بشن‌. بخدا قسم‌ مصيبت‌ خيلي‌ بزرگه‌. و به‌ ياد روز عاشورا انسان‌ مي‌افته‌ كه‌ در همين‌ سرزمين‌ اصحاب‌ سيد الشهدا روي‌ خاكها افتاده‌ بودند و سرزمين‌ كربلا پر از خون‌ و غرق‌ به‌ خون‌ شده‌ بود.

 حالا چراغها را خاموش‌ كنيد اميدواريم‌ كه‌ از اين‌ مجلس‌ بهرة‌ كافي‌ ببريم‌. انشاء الله‌ توسلاتمون‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌ زياد بشه‌. همه‌ با چشم‌ دل‌ همه‌ نگاه‌ كنيم‌ به‌ قبر مقدس‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ عليه‌ السلام‌. شايد الان‌ زائري‌ نداشته‌ باشد جز فرزندش‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. السلام‌ عليك‌ يا ابا عبد الله‌. السلام‌ عليك‌ يابن‌ رسول‌ الله‌. السلام‌ عليك‌ يا ثار الله‌ و ابن‌ ثاره‌. و الوتر الموتور. اشهد انك‌ قد اقمت‌ الصلاة‌ و آتيت‌ الزكوة‌ و امرت‌ بالمعروف‌ و نهيت‌ عن‌ المنكر. يا ابو الفضل‌ العباس‌. يابن‌ امير المؤمنين‌. امشب‌ از شما كه‌ باب‌ الحوائجيد، از شما كه‌ دارد در روايت‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ روز قيامت‌، به‌ حضرت‌ ابو الفضل‌ العباس‌ يك‌ مقامي‌ خواهد داد كه‌ تمام‌ شهدا غبطه‌ ببرند. از شما مي‌خوايم‌ كه‌ اين‌ عيد روز يكشنبه‌ كه‌ تولد حضرت‌ ثامن‌ الحجج‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلامه‌، با ظهور فرزندش‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ عيدي‌ ما كامل‌ شود. يا ابوالفضل‌ العباس‌، يا باب‌ الحوائج‌. سيد الشهدا آمد كنار بدن‌ ابو الفضل‌ ديدند از جا برخاست‌. دست‌ به‌ كمر گرفت‌. صدا زد علي‌ ان‌ كسر ظهري‌ و قلت‌ حيلتي‌. الان‌ كمرم‌ شكست‌ و اميدم‌ نا اميد شد. يا حجة‌ ابن‌ الحسن‌. يا صاحب‌ الزمان‌. من‌ زياد نمي‌خوام‌ روضه‌ بخوانم‌. فقط‌ به‌ همين‌ جمله‌ اكتفا مي‌كنم‌. در روايت‌ دارد كه‌ حضرت‌ سيد الشهدا در روز عاشورا، هر چه‌ بلا برش‌ شديدتر ميشد، رويش‌ سرخ‌تر و سرحال‌تر ديده‌ ميشد. تا وقتي‌ كه‌ آمد بالين‌ ابو الفضل‌ العباس‌ ديدند آثار شكستگي‌ بر چهرة‌ حسين‌ عليه‌ السلام‌ ديده‌ ميشود. همه‌ با توجه‌. اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌ الهي‌ عظم‌ البلاء. و برح‌ الخفاء و انكشف‌ الغطاء و انقطع‌ الرجاء و ضاقت‌ الارض‌ و منعت‌ السماء و انت‌ المستعان‌ و اليك‌ المشتكي‌. و عليك‌ المعول‌ في‌ الشدة‌ و الرخاء اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد اولي‌ الامر الذين‌ فرضت‌ علينا طاعتهم‌ و عرفتنا بذلك‌ منزلتهم‌ و فرج‌ عنا بحقهم‌ فرجا عاجلا قريبا كلمح‌ البصر او هو اقرب‌ من‌ ذلك‌. يا محمد يا علي‌. يا علي‌ يا محمد. اكفياني‌ فانكما كافيان‌. و انصراني‌ فانكما ناصران‌. يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌. الغوث‌ الغوث‌ الغوث‌. ادركني‌ ادركني‌ ادركني‌. الساعه‌ الساعه‌ الساعه‌. العجل‌ العجل‌ العجل‌.

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۲۴ شوال ۱۴۱۱ قمری – ۱۹ اردیبهشت ۱۳۷۰ شمسی – شرح آیاتی از سوره بقره

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. و لا تشتروا بآياتي‌ ثمنا قليلا و اياي‌ فاتقون‌ و لا تلبسوا الحق‌ بالباطل‌ و تكتموا الحق‌ و انتم‌ تعلمون‌.

 موضوع‌ سخن‌ ما در هفته‌هاي‌ گذشته‌ تا به‌ اين‌ آية‌ شريفة‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ در اين‌ آيات‌ خطاب‌ به‌ بني‌ اسرائيل‌ مي‌فرمايد. بناست‌ تا آخر عمر دنيا بر مردم‌ حكومت‌ كند و راهنماي‌ مردم‌ باشد ولي‌ طبيعي‌ است‌ اين‌ كتابي‌ كه‌ بناست‌ تا آخر عمر دنيا بر مردم‌ حكومت‌ كند و راهنماي‌ مردم‌ باشد تنها خطابش‌ به‌ بني‌ اسرائيل‌ نيست‌. از باب‌ حكايت‌ و نقل‌ كلام‌ كه‌ در آن‌ روز، يعني‌ در موقع‌ نزول‌ اين‌ آيات‌ خطاب‌ به‌ بني‌ اسرائيل‌ بوده‌، به‌ همان‌ صورت‌ نقل‌ ميشود. ولي‌ در حقيقت‌ خطاب‌ به‌ تمام‌ مردم‌ دنياست‌ و بالاخص‌ به‌ مسلمانها. تا به‌ اينجا رسيديم‌ كه‌ پروردگار متعال‌ مي‌فرمايد و لها تشتروا بآياتي‌ ثمنا قليلا. نشانه‌هاي‌ خدا را، آنچه‌ كه‌ از جانب‌ خدا آنها را مي‌بينيد، نشانه‌هاي‌ پروردگار را. آيات‌ الهي‌ چيزهايي‌ است‌ كه‌ يك‌ نشانه‌اي‌ از خدا داره‌. يك‌ آيت‌ الله‌ العظمايي‌ داريم‌ و يك‌ آيت‌ اللهي‌ داريم‌ و بعضي‌ چيزها هم‌ هست‌ كه‌ آيت‌ الله‌ نيستند بصورت‌ ظاهر. ولي‌ و في‌ كل‌ شي‌ء له‌ آيت‌ در هر چيزي‌ خدا آيتي‌ قرار داده‌، نشانه‌اي‌ از خودش‌ قرار داده‌ تدل‌ علي‌ انه‌ واحد. كه‌ دلالت‌ دارد بر اينكه‌ خدا يكيست‌. آيت‌ الله‌ العظمي‌، يك‌ آيت‌ الله‌ العظمي‌ اسمي‌ داريم‌. به‌ هر عالمي‌ كه‌ خيلي‌ علمش‌ بالا ميره‌ يا شخصيتش‌ بالا ميره‌، به‌ اين‌ ميگويند آيت‌ الله‌ العظمي‌. به‌ اين‌ كاري‌ نداريم‌. چون‌ اين‌ تقريبا جنبة‌ اسمي‌ پيدا كرده‌. و الاّ آيت‌ الله‌ العظمي‌ بايد طبعا به‌ يك‌ نفر در هر زمان‌ اطلاق‌ بشه‌ و آنهم‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفداست‌. امير المؤمنين‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌فرمايد ايأ آية‌ اعظم‌ مني‌. كدام‌ آيت‌ است‌ كه‌ بزرگتر از من‌ باشه‌. نشانة‌ كامل‌ خدا ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلامند. آينة‌ تمام‌ نماي‌ پروردگار، اين‌ چهارده‌ معصوم‌ پاكند و بقية‌ مخلوق‌ خدا حالا هر مقدار هم‌ يك‌ انسان‌ به‌ كمالات‌ و ترقي‌ برسد اين‌ نشانة‌ خداست‌. ديگه‌ نشانة‌ عظيمتر گفته‌ نميشه‌. بهرحال‌، همة‌ چيزها نشانه‌هاي‌ خدا هستند. ولي‌ در مرحلة‌ اول‌ نشانة‌ كامل‌ پروردگار و آيت‌ پروردگار و آيت‌ بزرگ‌ پروردگار، خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلامند. و لا تشتروا بآياتي‌ ثمنا قليلا. به‌ قيمت‌ كم‌ آيات‌ الهي‌ را نفروشيد. حالا ما در اينجا و فعلا در اين‌ آية‌ شريفه‌ آنچه‌ كه‌ مربوط‌ به‌ خود ما مسلمانها و بخصوص‌ شيعه‌ هست‌، آن‌ را ما عرض‌ مي‌كنيم‌.

 اين‌ ولايتي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ شما عنايت‌ كرده‌، اين‌ معرفتي‌ را كه‌ خداي‌ تعاي‌ به‌ شما داده‌، همينكه‌ شما امام‌ شناسيد، امامتون‌ را مي‌شناسيد. امشب‌ كه‌ شب‌ شهادت‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلامه‌، قلبتون‌ محزونه‌. خود امام‌ صادق‌ فرمود شيعيان‌ ما از زيادي‌ خاك‌ ما، از زيادي‌ گل‌ ما خلق‌ شدند. يفرحون‌ لفرحنا و يحزنون‌ لحزننا. وقتي‌ كه‌ ما خوشحاليم‌ آنها هم‌ خوشحالند. وقتي‌ كه‌ ما محزونيم‌ آنها هم‌ محزونند.اعجموا بماء ولايتنا. اينها آميخته‌ شده‌اند، معجون‌ شده‌اند، باصطلاح‌ ممزوج‌ شده‌اند با آب‌ ولايت‌ ما. محبت‌ خاندان‌ عصمت‌ را ما با شير از مادر گرفته‌ايم‌. ولايت‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ را وقتي‌ شخصي‌ آمد خدمت‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ عرض‌ كرد آقا من‌ شما را دوست‌ دارم‌. حضرت‌ فرمود به‌ اول‌ نعمتي‌ كه‌ خدا بهت‌ عنايت‌ كرده‌، شكر كن‌. عرض‌ كرد اول‌ نعمت‌ چيه‌؟ فرمود طيب‌ الولاده‌. پاكي‌ ولادتت‌. يعني‌ اگر تو باصطلاح‌ ولد الزنا مي‌بودي‌، يا خداي‌ نكرده‌ يك‌ شبهه‌اي‌ در نطفه‌اي‌ مي‌بود، تو نمي‌توانستي‌ ما را دوست‌ داشته‌ باشي‌. پس‌ شكر كن‌ به‌ اول‌ نعمتي‌ كه‌ پروردگار به‌ تو عنايت‌ فرموده‌. و اون‌ طيب‌ ولاده‌ است‌. روايات‌ زيادي‌ هم‌ در اين‌ خصوص‌ داريم‌. مسئلة‌ ولايت‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ به‌ همان‌ معنايي‌ كه‌ مكرر در اين‌ جلسه‌ عرض‌ كرده‌ام‌ اين‌ مسئله‌ از مسائلي‌ است‌ كه‌ ما نودي‌ بشيئا كما نودي‌ بالولايه‌. امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ فرمود آنطوري‌ كه‌ به‌ ولايت‌ مردم‌ را دعوت‌ كرده‌اند به‌ هيچ‌ چيز اينطور مردم‌ را نخوانده‌اند. به‌ جهت‌ اينكه‌ اگر ولايت‌ درست‌ شد، همة‌ چيزها درست‌ ميشه‌. انسان‌ وقتي‌ كه‌ يك‌ امام‌ معصوم‌ باصطلاح‌ آگاه‌ به‌ تمام‌ و كمال‌ راهنماي‌ مطلق‌ داشت‌، همة‌ چيزها را دارد. لذاست‌ كه‌ در آن‌ رواياتي‌ كه‌ در اكثر كتب‌ شيعه‌ هست‌ و حتي‌ اهل‌ سنت‌ هم‌ نقل‌ كرده‌اند و مرحوم‌ آية‌ الله‌ بروجردي‌ در كتاب‌ بزرگ‌ و عظيمشون‌، جامع‌ احاديث‌ شيعه‌، در جلد اول‌ اين‌ روايت‌ را مكرر نقل‌ كرده‌ كه‌ بني‌ الاسلام‌ علي‌ خمسه‌. اسلام‌ بر پنج‌ پايه‌، روي‌ پنج‌ پايه‌ بنا گذاشته‌ شده‌. نماز است‌ و روزه‌ است‌ و خمس‌ است‌ و زكات‌ است‌ و ولايت‌. در بعضي‌ از روايات‌ حج‌ هم‌ داره‌. و آخرينش‌ ولايته‌. بعد از امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ سؤال‌ مي‌كنند كه‌ آقا در ميان‌ اين‌ پنج‌ پاية‌ محكم‌ دين‌، كداميك‌ اهميتش‌ بيشتره‌؟ شما ديديد يك‌ خيمه‌اي‌ كه‌ مي‌زنند چند پايه‌ داره‌، يك‌ پايه‌ وسطه‌. كه‌ اگر آن‌ پايه‌هاي‌ ديگر از بين‌ برود، اين‌ پاية‌ وسطي‌ باقي‌ بماند؛ خيمه‌ سرپاست‌. حضرت‌ فرمود در بين‌ همة‌ اين‌ پايه‌هاي‌، عمودهاي‌ اسلام‌، ولايت‌ اهميتش‌ بيشتره‌. نمازي‌ كه‌ آنهمه‌ اهميت‌ دادند، روزه‌اي‌ را كه‌ آنهمه‌ اهميت‌ داده‌اند، زكات‌ و حجي‌ كه‌ آنهمه‌ اهميت‌ دادند، در مقابل‌ ولايت‌ آنقدر اهميت‌ نداره‌. بعد امام‌ توضيح‌ فرمود. فرمود نماز در مسافرت‌ دو ركعتش‌ كم‌ ميشه‌. نمازهاي‌ چهار ركعتي‌ را دو ركعت‌ مي‌خونند. زنها وقتي‌ كه‌ عادت‌ زنانگي‌ پيدا مي‌كنند نماز را نمي‌خوانند. زكات‌ اگر انسان‌ مالش‌ به‌ حد نصاب‌ نرسه‌، زكات‌ برش‌ واجب‌ نيست‌. روزه‌ بر مريض‌ و مسافر واجب‌ نيست‌. حج‌ بر مستطيع‌ واجب‌ است‌ و بر غير مستطيع‌ واجب‌ نيست‌. اما چيزي‌ كه‌ هيچگاه‌ انسان‌ را ترك‌ نميكنه‌ و هميشه‌ بايد انسان‌ داراي‌ آن‌ چيز باشد، ولايته‌. يعني‌ در مسافرت‌ ولايت‌ ضعيف‌ بشه‌، اشكالي‌ نداره‌؟ نه‌. بايد همان‌ قدرتي‌ كه‌ در حضر داره‌، در سفر هم‌ داشته‌ باشه‌. در حال‌ صحت‌ داره‌، در حال‌ مرض‌ هم‌ داشته‌ باشه‌. در همه‌ حال‌ انسان‌ بايد داراي‌ ولايت‌ و محبت‌ كه‌ در اثر محبت‌ فرمانبرداري‌، اين‌ حالت‌ را انسان‌ بايد داشته‌ باشه‌. نمي‌تواند نداشته‌ باشه‌.

 پس‌ بنابراين‌ ولايت‌ اهميتش‌ بيشتر از حجه‌ و خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ هستند كه‌ آيات‌ پروردگارند. و لا تشتروا آياتي‌ ثمنا قليلا. ارزان‌ نفروشيد آيات‌ پروردگار را. بعضي‌ها هستند كه‌ مسئلة‌ ولايت‌ خاندان‌ عصمت‌ را ارزان‌ مي‌فروشند. گاهي‌ ميشه‌ با يك‌ مثلا مسخره‌ كردن‌، انسان‌ ولايتش‌ را از دست‌ ميده‌. با دو كلمه‌ بهش‌ گفتند تو زياده‌ روي‌ ميكني‌ در محبت‌ امام‌ زمان‌، ديگه‌ محبت‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را ميگذاره‌ كنار. ماها ضعيفيم‌، استقامت‌ نداريم‌. ضعف‌ و عدم‌ استقامت‌ در دينمون‌، در ولايتمون‌، در محبتمون‌ نسبت‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌، اين‌ فروختن‌ آيات‌ پروردگار است‌ به‌ قيمت‌ كم‌. و لا تشتروا بآياتي‌ ثمنا قليلا. در مجلسي‌ انسان‌ قرار ميگيره‌ كه‌ همه‌ اهل‌ معصيتند. وقتي‌ كه‌ او هم‌ اهل‌ معصيت‌ ميشه‌، ولايتش‌ را فروخته‌. براي‌ اينكه‌ محبتش‌ را فراموش‌ كرده‌. تو دوستي‌ داري‌ كه‌ الان‌ ناظر اعمال‌ توست‌ و او را داري‌ مي‌رنجاني‌ با اين‌ گناه‌، با اين‌ معصيت‌، با نشستن‌ در اين‌ جلسه‌، او را مي‌رنجاني‌، به‌ غضب‌ مي‌آوري‌. و لا تشتروا بآياتي‌ ثمنا قليلا. ارزان‌ نفروش‌ امام‌ زمانت‌ را. شما مي‌دونيد ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ بالاخص‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ دائما به‌ ما نگاه‌ ميكنه‌. و قل‌ اعملوا، در دو آية‌ از قرآن‌ هست‌. و قل‌ اعملوا فسير الله‌ عملكم‌ و رسوله‌ و المؤمنون‌. مردم‌ هر چه‌ عمل‌ مي‌كنيد خدا مي‌بينه‌. اين‌ را كه‌ قبول‌ داريد. عطف‌ به‌ خدا، پيغمبر. او هم‌ مي‌بينه‌. و مؤمنون‌، كه‌ مسلما همة‌ مؤمنين‌ منظور نيستند. چون‌ ما هم‌ جزء مؤمنين‌، اعمال‌ مخفي‌ افراد را نمي‌بينيم‌. مؤمنين‌ در اين‌ آيه‌ طبق‌ تفاسير، ائمه‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ و بالاخص‌ امام‌ هر زمانيست‌. داره‌ اعمالت‌ را مي‌بينه‌. ثم‌ تردون‌ الي‌ عالم‌ الغيب‌ و الشهاده‌. بعد رد مي‌كنند در قيامت‌ به‌ حساب‌ مي‌رسند. بهرحال‌ امام‌ زمان‌ داره‌ مي‌بينه‌. خوب‌ شما اينجا با اهل‌ معصيت‌ نشسته‌اي‌ گناهكار شدي‌. اينجا آيات‌ الهي‌ را، آيت‌ الله‌ العظمي‌ بقية‌ الله‌ را به‌ قيمت‌ ارزان‌ فروختي‌. و لا تشتروا بآياتي‌ ثمنا قليلا. محبت‌ خدا و ائمة‌ عليهم‌ السلام‌ و بالاخص‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ را به‌ ارزان‌ فروختي‌ تو. شيطان‌ را قبول‌ كردي‌. نفس‌ اماره‌ات‌ را قبول‌ كردي‌ فرمانش‌ را و فرمان‌ امام‌ زمانت‌ را ترك‌ كردي‌. سست‌ عنصر سست‌ قامت‌ و استقامت‌ ابدا در تو نبود و هر كس‌ استقامتش‌ در دين‌ ضعيف‌ باشد، اين‌ مشمول‌ اين‌ آية‌ شريفه‌ است‌ و لا تشتروا آياتي‌ ثمنا قليلا. به‌ قيمت‌ كم‌ اينهمه‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ زجر كشيد و اذيت‌ ديد در دوران‌ عمرش‌ كه‌ بتواند اين‌ روايات‌ را به‌ ما امروز برساند. شاگرداني‌ تربيت‌ كرد و در كتابهاي‌ شيعه‌ بحمد الله‌ قال‌ الصادق‌ و قال‌ الصادق‌ و قال‌ الصادق‌ زياد ديده‌ ميشود. ولي‌ همين‌ امام‌ صادق‌ آنقدر از منصور دوانيقي‌ اذيت‌ ديد. ده‌ سال‌ در زمان‌ حكومت‌ منصور دوانيقي‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ زندگي‌ ميكرده‌ و هر روز مصيبتي‌ براي‌ امام‌ صادق‌ بوجود مي‌آورد. براي‌ پدرش‌ امام‌ باقر همينطور، بوجود مي‌آوردند. منصور دوانيقي‌ يك‌ آدم‌ پستي‌ بود كه‌ مثل‌ اين‌ گداها ميرفت‌ در ميان‌ دهاتي‌ كه‌ شيعه‌ نشين‌ بودند، محبين‌ اهل‌ بيت‌ بودند؛ آنجا مدح‌ اهل‌ بيت‌ را مي‌خوند و پول‌ ميگرفت‌ از مردم‌. اظهار علاقه‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌ ميكرد و گدايي‌ ميكرد. در يك‌ مجلسي‌ در همان‌ اواني‌ كه‌ بين‌ بني‌ العباس‌ و بني‌ اميه‌ درگير بودند، در يك‌ جلسه‌اي‌ خوب‌ دوراني‌ بود كه‌ نزديك‌ بود موفقيت‌ براي‌ يا بني‌ هاشم‌ يا بني‌ العباس‌ باشه‌، نشسته‌ بودند در مجلس‌. پسرعموهاي‌ امام‌ صادق‌ بودند. يك‌ عده‌ از بني‌ العباس‌ بودند. شورايي‌ تشكيل‌ داده‌ بودند كه‌ اگر حكومت‌ بني‌ اميه‌ سرنگون‌ شد كه‌ دارد ميشود، خلافت‌ مال‌ كيست‌؟ كي‌ لياقت‌ دارد كه‌ خليفه‌ بشود؟ اسم‌ همه‌ در آن‌ مجلس‌ بود جز اسم‌ امام‌ صادق‌. با اينكه‌ خود امام‌ صادق‌ نشسته‌ بود. يكي‌ از بني‌ اعمام‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بيشتر مورد توجه‌ اين‌ جمع‌ بود. حضرت‌ فرمود او نميشه‌. و از همه‌ كمتر منصور دوانيقي‌ مورد توجه‌ بود. يعني‌ كسي‌ احتمال‌ نميداد اين‌ مرد، از هيچي‌ اطلاع‌ نداره‌، اين‌ خليفه‌ بشه‌. حضرت‌ فرمود كه‌ همين‌ آدم‌ خليفه‌ خواهد شد. عموي‌ امام‌ صادق‌، يكي‌ از اعمام‌ امام‌ صادق‌ كه‌ پسرش‌ كانديد خلافت‌ شده‌ بود، گفت‌ تو بخاطر حسادتت‌ به‌ پسر من‌ اين‌ حرف‌ را زدي‌، مي‌خواستي‌ مردم‌ را متوجه‌ او كني‌. حضرت‌ فرمود اي‌ كاش‌ حسادت‌ بود، من‌ دلم‌ مي‌خواست‌ كه‌ اين‌ كار انجام‌ ميشد، يعني‌ كه‌ پسر تو خليفه‌ ميشد و خلافت‌ مي‌آمد توي‌ بني‌ هاشم‌. اي‌ كاش‌ حسادت‌ مي‌بود ولي‌ اين‌ يك‌ حقيقت‌ و واقعيتيه‌. مجلس‌ بهم‌ خورد. حضرت‌ امام‌ صادق‌ از مجلس‌ آمدند بيرون‌. منصور دوانيقي‌ دويد عقب‌ امام‌ صادق‌ كه‌ آقا راستي‌ اين‌ جريان‌ حسادت‌ نبود، نمي‌خواستي‌ آنها را منكوبشون‌ كني‌؟ حضرت‌ فرمود نه‌، تو خليفه‌ خواهي‌ شد. ولي‌ يك‌ شرطي‌ من‌ باهات‌ ميكنم‌. بايد قول‌ بدهي‌ به‌ فرزندان‌ پيغمبر اذيت‌ وارد نكني‌. نسبت‌ به‌ اهل‌ بيت‌ پيغمبر بي‌ محبتي‌ نكني‌. گفت‌ منكه‌، مثل‌ بعضي‌ها كه‌ هنوز به‌ رياست‌ نرسيده‌اند، ديديد؟ من‌ آقا خاكسارم‌، خاك‌ پايم‌، شما از خدا بخواهيد من‌ خليفه‌ بشوم‌، من‌ هر روز مي‌آيم‌ در خانة‌ شما را جارو مي‌كنم‌. امثال‌ اين‌ حرفها. و ديدند. كه‌ منصور دوانيقي‌ خليفه‌ شد. بعضي‌ مي‌گويند، البته‌ از نظر تاريخ‌ اين‌ را مي‌گويند كه‌ كلمة‌ صادق‌ و لقب‌ صادق‌ را منصور دوانيقي‌ روي‌ امام‌ جعفر صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ گذاشت‌. كه‌ اين‌ مرد وقتي‌ خليفه‌ شد، گفت‌ همه‌ بايد بگوئيد اين‌ مرد صادقه‌. چون‌ آنروز هيچكس‌ احتمال‌ نميداد كه‌ من‌ خليفه‌ بشوم‌. البته‌ اين‌ لقب‌ صادق‌ را رسول‌ اكرم‌، در روايات‌ داريم‌، ممكنه‌ پخش‌ اين‌ لقب‌ در اوائل‌ حكومت‌ منصور شده‌ باشه‌، اما اصل‌ لقب‌ صادق‌ را بر حضرت‌ جعفر ابن‌ محمد عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) از عالم‌ بالا، از قول‌ رسول‌ اكرم‌ در روايت‌ هست‌. پيغمبر اكرم‌ فرمود دو نفر از فرزندان‌ من‌ كه‌ هر دو اسمشون‌ جعفره‌، ادعاي‌ امامت‌ مي‌كنند. يكيشون‌ صادقه‌ يكيشون‌ كذابه‌. و شما بايد از جعفر صادق‌ پيروي‌ كنيد. از آن‌ جعفر ديگر پيروي‌ نكنيد. و كلمة‌ صادق‌ روي‌ امام‌ جعفر صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بخاطر اين‌ گذاشته‌ شد كه‌ با جعفر كذاب‌، يعني‌ فرزند امام‌ هادي‌ عليه‌ السلام‌، باصطلاح‌ فرق‌ گذاشته‌ بشه‌.

 حالا بهرحال‌ هر چه‌ بود، منصور دوانيقي‌ وقتي‌ كه‌ خليفه‌ شد، ولايتش‌ را به‌ قيمت‌ كم‌ فروخت‌. يعني‌ با خلافت‌ چند روز دنيا. بهلول‌ يك‌ روز به‌ هارون‌ الرشيد گفت‌ تو خيلي‌ آدم‌ با گذشتي‌ هستي‌. گفت‌ چطور؟ گفت‌ خلافت‌ و رياست‌ چند روز دنيا را، اين‌ زمان‌ محدود را، در مقابل‌ زندگي‌ و حيات‌ طيبة‌ نامحدود دادي‌. حضرت‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ فرمود معاويه‌ عقل‌ نداره‌. خيلي‌ مرد زرنگي‌ بود. از نظر ما شايد سياستمدارترين‌ و عاقلترين‌ مردم‌ دنيا بود. كسي‌ كه‌ بتواند علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ منبع‌ فضيلت‌ را، تحت‌ الشعاع‌ قرار بده‌. و بتواند بيايد در جائي‌ كه‌ علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ حكومت‌ ميكرد، آنجا حكومت‌ كنه‌. يك‌ همچين‌ مرد سياستمدار زرنگ‌ عاقلي‌ از نظر ما، امام‌ صادق‌ مي‌فرمايد اين‌ يك‌ مثقال‌ هم‌ عقل‌ نداره‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ كسي‌ كه‌ دنيا را بگيره‌ آخرت‌ را از دست‌ بده‌، مثل‌، حالا مثلا فرض‌ كنيد يك‌ ميليارد اسكناس‌ نو هزار توماني‌ در دست‌ يك‌ بچه‌ است‌. يك‌ نفر مي‌آيد يك‌ قرون‌ بهش‌ ميده‌ ميگه‌ اينها كاغذه‌، به‌ درد تو نميخوره‌. او هم‌ بده‌. اين‌ عاقله‌؟ بخدا قسم‌ كسي‌ كه‌ رياست‌ دنيا را، رضايت‌ مردم‌ را در مقابل‌ سخط‌ خالق‌، دنيا را در مقابل‌ آخرت‌، يك‌ وقت‌ هست‌ جمعش‌ با هم‌ ممكنه‌، بسيار خوب‌. خداي‌ تعالي‌ هم‌ فرموده‌ قولوا ربنا آتنا في‌ الدنيا حسنه‌ و في‌ الآخرة‌ حسنه‌. يك‌ وقت‌ هست‌ جمعش‌ ممكن‌ نيست‌. تضاد بينشون‌ بوجود آمده‌. يا بايد دنيا را انتخاب‌ كني‌ يا آخرت‌ را.

 حميد بن‌ قحتبه‌، همين‌ بايد بگيم‌ حول‌ و حوش‌ خانه‌هاي‌ ما مال‌ حميد ابن‌ قحتبه‌ بوده‌. اين‌ حرم‌ حضرت‌ علي‌ ابن‌ موسي‌ الرضا در وسط‌ باغ‌ حميد ابن‌ قحتبه‌ بوده‌. استاندار خراسانه‌. مقر زندگيش‌ در طوسه‌ پايتخت‌ هارون‌ الرشيد. ميگه‌ يك‌ شب‌ هارون‌ الرشيد غلامش‌ را فرستاد در خانة‌ من‌. گفت‌ اجب‌ الامير. مرا بيدار كرد، نصفه‌ شب‌! اجابت‌ كن‌ امير را. من‌ خيلي‌ ترسيدم‌. آدم‌ بي‌ ايمان‌، ترسو هم‌ ميشه‌. خيلي‌ ترسيدم‌. بدنم‌ بنا كرد لرزيدن‌. لباس‌ پوشيدم‌ رفتم‌. ديدم‌ هارون‌ نشسته‌ يك‌ شمشير روي‌ زانوشه‌، يك‌ شمع‌ در مقابلش‌ روشنه‌، صورت‌ را در هم‌ كشيده‌، خيلي‌ ناراحته‌. گفت‌ چقدر در راه‌ ما حاضري‌ انجام‌ وظيفه‌ كني‌؟ گفتم‌ جانم‌ و مالم‌ را ميدهم‌. گفت‌ برو، برو گمشو. ميگه‌ ديدم‌ مرا بيرون‌ كرد. رفتم‌ خانه‌ خيلي‌ ناراحت‌. اين‌ چه‌ وضعيه‌، اين‌ چه‌ برخورديه‌، اين‌ مرد با من‌ داشته‌. چند دقيقه‌اي‌ نگذشت‌. ديدم‌ باز دو مرتبه‌ همان‌ غلام‌ آمد گفت‌ اجب‌ الامير. دو مرتبه‌ باز پا شدم‌ لباس‌ پوشيدم‌ رفتم‌. گفتم‌ بهت‌ گفتم‌ چقدر در راه‌ ما حاضري‌؟ گفتم‌ جانم‌، مالم‌، و ناموسم‌. گفت‌ برو. باز رفتم‌. آمدم‌ منزل‌. چند دقيقه‌اي‌ گذشت‌. باز ديدم‌ آمدند دنبالم‌. همان‌ شب‌!

 ما را هيچوقت‌ مبتلاي‌ به‌ اين‌ پستي‌ نكن‌. الهي‌ آمين‌. در مقابل‌ يك‌ افرادي‌ كه‌ خوب‌، قدرت‌ در دستشونه‌. يك‌ شخصيتي‌ كه‌ من‌ اگر خارج‌، يعني‌ اين‌ جريان‌ را اگر از او نمي‌ديدم‌ شايد خيلي‌ احترام‌ برايش‌ قائل‌ بودم‌. آقا تعظيم‌ ميكنه‌، دست‌ مي‌بوسه‌، پا مي‌بوسه‌ كه‌ يك‌ پستي‌ بهش‌ بدهند. خاك‌ بر سر اين‌ انسان‌ پست‌! مي‌خواهي‌ چه‌ كني‌؟ تو اگر مي‌خواهي‌ خدمت‌ به‌ مردم‌ بكني‌ كه‌ اين‌ كسي‌ كه‌ اين‌ همه‌ زحمت‌ ميكشه‌ كه‌ يك‌ پستي‌ را بگيره‌، حتما مي‌خواهد دزدي‌ بكنه‌. خانه‌اش‌ را فروخته‌، زندگيش‌ را فروخته‌، تمام‌ حيثيتش‌ را داده‌ براي‌ اينكه‌ يك‌ پستي‌ بهش‌ بدهند، حالا اين‌ پست‌ را گرفته‌. خوب‌ حالا بايد اينها را جبران‌ كنه‌ ديگه‌. اين‌ خانه‌ را بايد در زمان‌ شاه‌ يك‌ نفري‌ را من‌ مي‌شناختم‌، اين‌ فروخته‌ بود اعلاميه‌ پخش‌ كرده‌ بود كه‌ وكيلش‌ كنند، آخر هم‌ وكيل‌ نشده‌ بود. مانده‌ بود، مثل‌ مستحق‌ كف‌ دست‌. اينجوري‌. گفت‌ كه‌ رويش‌ باز شد، گفت‌ اين‌ غلام‌ را مي‌بيني‌ اينجا وايستاده‌؟ يك‌ غلام‌ سياهي‌ بد اخم‌ عجيبي‌. گفت‌ هر چي‌ اين‌ گفت‌ حرف‌ اين‌ حرف‌ منه‌. از حالا تا وقتي‌ كه‌ اين‌ باهات‌ هست‌، فرمان‌ اين‌ را بايد بگيري‌. انسان‌ ببينيد چقدر پست‌ ميشه‌! استاندار! توي‌ باغ‌ حميد ابن‌ قحتبه‌ باغي‌ است‌ كه‌ تمام‌ اين‌ قسمتها را گرفته‌. قبر هارون‌ الرشيد در باغ‌ حميد ابن‌ قحتبه‌ بوده‌. تو كه‌ پول‌ داري‌، تو كه‌ زندگي‌ داري‌، چرا اينقدر پستي‌؟ چرا اينقدر گدا طبعي‌. تا زنده‌ هستي‌ بخوري‌ برايت‌ بسته‌. برو يك‌ گوشه‌اي‌ بگير مشغول‌ عبادت‌ و بندگي‌ خدا باش‌. اگر تو ايمان‌ نمي‌داشتي‌ ما چيزي‌ نمي‌گفتيم‌. ايمان‌ هم‌ داره‌ها. ميگه‌ عقب‌ سر اين‌ غلام‌ سياه‌ كه‌ اگر چشم‌ بصيرت‌ انسان‌ ميداشت‌، بصورت‌ يك‌ حيوان‌، راه‌ افتادم‌. در همين‌ زندان‌ طوس‌ كه‌ به‌ احتمال‌ قوي‌ اين‌ بقعة‌ هارونيه‌ قبر آن‌ عده‌ از امامزاده‌ باشه‌. اينجا زندان‌ هارون‌ بوده‌. در آن‌ را باز كرد. يك‌ سالوني‌ بود، يك‌ راهرويي‌ بود. دو طرف‌ اطاقها. در يك‌ اطاقي‌ را باز كرد من‌ ديدم‌ در اين‌ اطاق‌ يك‌ نشانه‌هايي‌ سادات‌ آنوقت‌ در موي‌ سرشون‌ بود، بيست‌ نفر سيد، فرزند پيغمبر، قبل‌ از حد بلوغ‌، بچه‌، اين‌ تو پر، توي‌ اين‌ سلول‌ پر. گفت‌ امير فرمان‌ داده‌ كه‌ سر اينها را مي‌بري‌ مي‌ريزي‌ در ميان‌ اين‌ چاه‌. منهم‌ جانم‌ را داده‌ بودم‌. سر اينها را بريدم‌ ريختم‌ توي‌ چاه‌. آمد در اطاق‌ دوم‌ را باز كرد. اطاق‌ دوم‌ بيست‌ نفر جوان‌، همه‌ سادات‌. گفت‌ امير دستور داده‌ اين‌ بيست‌ نفر را هم‌ بايد بكشي‌ در ميان‌ اين‌ چاه‌ بريزي‌. آنها را هم‌ كشتم‌ ريختم‌ توي‌ اين‌ چاه‌. در اطاق‌ سوم‌ را باز كرد. پيرمردها در آن‌ نيمه‌ شب‌، مشغول‌ عبادت‌ مشغول‌ ذكر خدا. سادات‌، فرزندان‌ پيغمبر. گفت‌ كه‌ امير گفته‌ اينها را هم‌ بايد بكشي‌ در ميان‌ چاه‌ بريزي‌. من‌ نوزده‌ نفر اينها را كشتم‌. آخرين‌ فرد يك‌ پيرمردي‌ بود. آثار سجده‌ بر پيشاني‌، اشك‌ از خوف‌ خدا به‌ صورتش‌ جاري‌، به‌ من‌ رو كرد گفت‌ جواب‌ فاطمة‌ زهرا را در قيامت‌ چه‌ خواهي‌ داد؟ در يك‌ شب‌ شصت‌ نفر از فرزندانش‌ را كشتي‌ و در ميان‌ چاه‌ ريختي‌. دستم‌ لرزيد، رنگم‌ پريد. غلام‌ به‌ من‌ نهيب‌ زد كه‌ تو مگر نگفتي‌ دينم‌ را هم‌ دادم‌. من‌ او را هم‌ كشتم‌ در ميان‌ چاه‌ انداختم‌. و لذا اين‌ شخص‌ ميگه‌ روز ماه‌ رمضان‌ وارد شدم‌ بر او. ديدم‌ روزه‌ ميخوره‌. گفتم‌ انشاء الله‌ امير مريضند. گفت‌ نه‌، من‌ مريض‌ نيستم‌. مسافر هم‌ نيستم‌. گفتم‌ پس‌ چرا روزه‌ نگرفته‌اي‌؟ گفت‌ من‌ يك‌ كاري‌ كردم‌، اين‌ جريان‌ را آنوقت‌ نقل‌ كرد، يك‌ كاري‌ كردم‌ كه‌ ميدانم‌ خدا مرا باصطلاح‌ مورد محبت‌ خودش‌ قرار نميده‌ و من‌ را نمي‌آمرزه‌. ببينيد ايمان‌ هم‌ داشته‌ها. و لا تشتري‌ بآيات‌ ثمنا قليلا.

 اين‌ معناي‌ فروختن‌ دينشه‌ انسان‌. ولايتشه‌، محبتشه‌، به‌ ثمن‌ قليل‌. الان‌ اگر تاج‌ سلطنت‌ كرة‌ زمين‌ را، تمام‌ كرة‌ زمين‌، همة‌ ابرقدرتها و نميدونم‌، پائين‌ قدرتها همه‌ دست‌ به‌ دست‌ هم‌ بدهند. بگويند يك‌ حكومت‌ تشكيل‌ بديم‌ و اين‌ حكومت‌ هم‌ آقاي‌ فلاني‌ رئيسش‌ باشه‌. و انسان‌ بر خلاف‌ حق‌ اين‌ رياست‌ را بخواهد بپذيره‌. و دينش‌ را از دست‌ بده‌ بخاطر اين‌ رياست‌. اين‌ ثمن‌ قليله‌. ارزان‌ فروختي‌. دينش‌ را از دست‌ داد. هر چي‌ مي‌خواهد باشه‌. و خدا نكنه‌ كه‌، يعني‌ امتحان‌ خدا نكنه‌ اينطور امتحانهاي‌ سخت‌ براي‌ ما پيش‌ بياييد. و الاّ، اي‌ آقا يك‌ كاريش‌ مي‌كنيم‌ بهرحال‌. ما ديده‌ بوديم‌ ديگه‌. در زمان‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ رژيم‌ قبل‌ از اين‌ مسائل‌ بود. يك‌ وقتي‌ در همين‌ مشهد يكي‌ از دوستانمون‌ را گرفته‌ بودند. زندان‌ كرده‌ بودند من‌ رفتم‌ براي‌ ملاقاتش‌. گفتم‌ اين‌ باصطلاح‌ رئيس‌ دادگاه‌ يك‌ سرهنگي‌ بود. گفت‌ شما اينجا بنشينيد تا بگيم‌ بيايد. ايشان‌ آمد. در اطاق‌ را اين‌ سرهنگ‌، رئيس‌ دادگاه‌ ارتش‌. در اطاق‌ را پا شد از تو بست‌. گفت‌ كسي‌ نيايد. نشست‌ زار زار گريه‌ كردن‌. پيش‌ من‌ و اون‌، گفت‌ از خدا بخواهيد از جدتون‌ بخواهيد كه‌ خدا مرا از اين‌ پست‌ نجات‌ بده‌. من‌ راضي‌ نيستم‌ به‌ اين‌ كار. ببينيد اين‌ ايمان‌ داره‌. بعد به‌ من‌ گفت‌ من‌ از شاگردان‌ مرحوم‌ حائري‌ بودم‌، حاج‌ شيخ‌ عبدالكريم‌ حائري‌، مرجع‌ تقليد. من‌ روحاني‌ بودم‌. تمام‌ علمم‌ را، تقوايم‌ را، همه‌ را به‌ ارزان‌، اين‌ تعبير مخصوصا الان‌ يادم‌ آمد. او اين‌، چون‌ مرد باسوادي‌ بود، گفت‌ ارزان‌ فروختم‌ و اين‌ سمت‌ را گرفتم‌.

 كوشش‌ بكنيد كه‌ دينتون‌ را ارزان‌ نفروشيد، گران‌ بفروشيد. خدا مشتري‌ دين‌ شماست‌. يك‌ مشتري‌ به‌ آن‌ عظمت‌ و همه‌ چيز هم‌ داره‌. و قيمتش‌ هم‌ تعيين‌ كرده‌. ان‌ الله‌ اشتري‌ من‌ المؤمنين‌ انفسهم‌. خدا اين‌ نفس‌ شما، خودش‌ خلق‌ كرده‌ اما داده‌ به‌ شما. حالا از شما مي‌خره‌. مثل‌ يك‌ پدري‌ كه‌ يك‌ چيزي‌ داده‌ به‌ بچه‌اش‌ حالا مي‌خواهد ازش‌ بخره‌. آنهم‌ به‌ قيمت‌ گران‌. به‌ قيمتي‌ كه‌ اصلا با دنيا قابل‌ مقايسه‌ نيست‌. بان‌ لهم‌ الجنه‌. بهشت‌. كدوم‌ بهشت‌؟ و جنة‌ عرضها السماوات‌ و الارض‌. خوب‌ كرة‌ زمين‌ چقدره‌ در مقابل‌ آسمانها و زمين‌؟! اين‌ را ملك‌ تو قرار ميدهند. و جنة‌ عرضها السماوات‌. شما ببينيد ما هر كاري‌ بكنيم‌، اگر دينمون‌ را بفروشيم‌، يك‌ دروغ‌ گفتيم‌. يك‌ دروغ‌ براي‌ منافعمون‌ گفتيم‌، يك‌ عمل‌ زشت‌ كه‌ منافات‌ با دينمون‌ داشت‌ انجام‌ داديم‌  مشمول‌ اين‌ آية‌ شريفه‌ هستيم‌. و لا تشتري‌ ايمانها ثمنا قليلا.

 خدايا به‌ آبروي‌ امام‌ صادق‌ به‌ ما يك‌ استقامتي‌ در دين‌ مرحمت‌ بفرما تا نكند كه‌ دينمون‌ را ارزان‌ بفروشيم‌. بهلول‌ يك‌ روز رفت‌ جاي‌ هارون‌ الرشيد، قبل‌ از اينكه‌ هارون‌ بيايد روي‌ تختش‌ بنشينه‌، نشست‌. آمدند زدند، كتكش‌ زدند آن‌ كنار نشست‌. بيچاره‌ رفت‌ آنجا. هارون‌ آمد، پسرعمويش‌ بود، ديد گريه‌ داره‌ ميكنه‌، كتك‌ حسابي‌ هم‌ خورده‌. پرسيد چرا گريه‌ ميكني‌؟ گفت‌ من‌ يك‌ دقيقه‌ رفتم‌ جاي‌ تو نشسته‌ام‌، اين‌ كتك‌ را بهم‌ زدند من‌ را اينجا نشانده‌اند. تو كه‌ تمام‌ عمر جاي‌ موسي‌ ابن‌ جعفر نشسته‌اي‌، ببين‌ چه‌ بلائي‌ به‌ سرت‌ مي‌آورند؟! دنيا را اينقدر… معاويه‌ عقل‌ نداره‌. و نه‌ معاويه‌. هر كس‌ كه‌ عقب‌ معاويه‌ حركت‌ كنه‌. هر كس‌ كه‌ دنيايش‌ را بر دينش‌ تفوق‌ بده‌. ترجيح‌ بده‌. هر كس‌ كه‌ رضايت‌ مردم‌ را بپذيره‌ و سخط‌ پروردگار را در مقابلش‌ داشته‌ باشه‌. اشتريت‌ اذا المخلوق‌ بسخط‌ الخالق‌. اين‌ كار را نكنيد. و لا تشتروا بآيات‌ ثمنا قليلا و بآيات‌ فاتقون‌.

 اين‌ يك‌ جمله‌ از اين‌ آيه‌ كه‌ امشب‌ مي‌خواستم‌ عرض‌ كنم‌. بنابراين‌ ما قدر مخصوصا امام‌ صادق‌ را، شما ببينيد بعضي‌ از كشورها هست‌ دانشمندانشون‌ را، يك‌ هنرمند سينما را برداشتند چه‌ تشكيلاتي‌ برايش‌ ساختند. يك‌ عالمي‌ را، يك‌ فيلسوفي‌ را، اين‌ را شما در هر كجا برويد اين‌ را ديديد مسئلة‌ طبيعي‌ است‌ براي‌ بشر. حالا در مقابل‌ ببينيد وهابيت‌ چقدر پستند. چقدر اين‌ جانورها از انسانيت‌ دورند. كه‌ خودشون‌ قبول‌ دارند. از هر وهابي‌ سؤال‌ بكنيد كه‌ قبور اهل‌ بيت‌ پيغمبر كجاست‌؟ مي‌گويند آقا در قبرستان‌ بقيع‌، در كنار قبر چهار امام‌، امام‌ حسن‌ مجتبي‌، امام‌ سجاد، امام‌ باقر و امام‌ صادق‌، خدا ميدونه‌ من‌ بررسي‌ كردم‌. در مدينه‌، در همين‌ مدينه‌ قبري‌ خرابه‌تر و باصطلاح‌ چه‌ جوري‌ بگم‌ كه‌ خلاصه‌ منهم‌ توهين‌ نكرده‌ باشم‌، بي‌ تشريفات‌تر از قبر امام‌ صادق‌ و امام‌ سجاد و امام‌ باقر و حضرت‌ مجتبي‌ نيست‌. اين‌ خاك‌ را جمع‌ كرده‌اند، يك‌ برآمدگي‌، چهار تا سنگ‌ بي‌ قواره‌ هم‌ بالاي‌ سر اينها فرو كردند. همين‌؟! قبور ديگه‌ اينطوري‌ نيست‌. بعضي‌ از قبرها هست‌ دورش‌ را سنگ‌ چيدند. هيچ‌ قبري‌ اينطور نيست‌. از وقتي‌ هم‌ كه‌ نردة‌ دور قبور قبرستان‌ بقيع‌، چون‌ اين‌ قبور اين‌ قسمت‌ ائمه‌ نزديكتره‌ به‌ نرده‌ها هست‌، هر چي‌ پلاستيك‌ و آشغال‌ و اينها هست‌ ريخته‌ شده‌ در آنجا. و كسي‌ هم‌ نيست‌ كه‌…

 ببينيد و لا تشتروا بآياتي‌ ثمنا قليلا. ببينيد. ما فرض‌ مي‌كنيم‌ كه‌ اينها ايشان‌ را امام‌ نمي‌دونند. و حال‌ اينكه‌ امام‌ مي‌دونندها. فرض‌ ميكنيم‌ اينها را معصوم‌ نمي‌دانند. ولي‌ اينها يك‌ دانشمنداني‌ كه‌ بوده‌اند. يك‌ شخصيتهاي‌ بزرگ‌ اسلامي‌ كه‌ بوده‌اند. از نظر خود آنها هم‌ همينطوره‌. ولي‌ آيات‌ الهي‌ را به‌ قيمت‌ ارزان‌ فروخته‌اند و پست‌ترين‌ مردمي‌ كه‌ مشمول‌ اين‌ آية‌ شريفه‌ هستند، همين‌ وهابيها هستند. و اگر خداي‌ نكرده‌ ما هم‌ محبت‌ امام‌ زمانمون‌ را ارزان‌ بفروشيم‌، مشمول‌ همين‌ آية‌ شريفه‌ مي‌شويم‌. اينها آيات‌ الهي‌ هستند. حالا هر آيه‌اي‌ از آيات‌ الهي‌ را نبايد ارزان‌ بفروشيم‌. اما آيت‌ عظماي‌ پروردگار هستند. ما الان‌ در كرة‌ زمين‌ كه‌ هيچ‌، در ما سوي‌ الله‌ آيا موجودي‌ به‌ عظمت‌ و بزرگي‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ داريم‌؟ چقدر در شبانه‌روز به‌ ياد ايشان‌ هستيم‌؟ چقدر دنبالشون‌ حركت‌ كرديم‌؟ چقدر به‌ فكرشون‌ هستيم‌؟ چقدر بهشون‌ توسل‌ كرديم‌؟

 شب‌ وفات‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ است‌ و بيشتر از اين‌ وقت‌ شما را نگيرم‌. انشاء الله‌ امشب‌ بايد به‌ امام‌ زمانمون‌ تسليت‌ عرض‌ كنيم‌. آقا بقية‌ الله‌ آجرك‌ الله‌. شايد الان‌ حضرتش‌ در همان‌ قبرستان‌ بقيع‌، در كنار قبور ائمه‌، در آن‌ تاريكي‌ ايستاده‌ باشد و سلام‌ به‌ اجداد بزرگوارش‌ عرض‌ ميكند. السلام‌ عليك‌ يا ابا عبد الله‌. ايها الصادق‌ يابن‌ رسول‌ الله‌. منصور دوانيقي‌ عاقبت‌ نتوانست‌ اين‌ حقد و حسد و ناراحتيش‌ را كنترل‌ كند. دستور داد امام‌ صادق‌ را مسموم‌ كردند. امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مثل‌ فردايي‌ از دار دنيا در مدينة‌ منوره‌ ميرود. شب‌ عزاست‌، شب‌ شهادت‌ امام‌ صادق‌ است‌. چراغها را خاموش‌ كنيم‌ حال‌ عزا پيدا بكنيم‌. اميدواريم‌ امشب‌ بتوانيم‌ قلب‌ مقدس‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ را از خودمون‌ راضي‌ و خشنود بكنيم‌.

 جنازة‌ امام‌ صادق‌ را حركت‌ دادند. سار المدينه‌ ضجة‌ الواحده‌. تمام‌ شهر مدينه‌ يك‌ پارچه‌ ضجه‌ و ناله‌ شد. شاگردان‌ امام‌ صادق‌ زير جنازة‌ امام‌ صادق‌ را در تشييع‌ جنازه‌ مي‌برند. آوردند در ميان‌ قبرستان‌ بقيع‌. كنار قبر پدر و جدش‌ دفن‌ كردند. اگر چه‌ قبر مقدسش‌ امروز غريب‌ است‌ و چراغ‌ و زائري‌ ندارد. ولي‌ آنروز با كمال‌ احترام‌ بدن‌ امام‌ صادق‌ را دفن‌ كردند. دلها بسوزد براي‌ آن‌ غريبي‌ كه‌ سه‌ شبانه‌ روز بي‌ غسل‌ و بي‌ كفن‌ ميان‌ گودي‌ قتلگاه‌ افتاده‌. و بجرم‌ خير ام‌ داني‌ بعد القتل‌ ام‌ دنفع‌ عقوبي‌. اين‌ جمله‌ را من‌ كم‌ ترجمه‌ كرده‌ام‌. اما شب‌ عزاست‌. از حلقوم‌ بريده‌اش‌ اين‌ پيام‌ به‌ شيعيانش‌ رسيد. كه‌ شيعتي‌ فاذا شربت‌ ماء فاذكروني‌. اي‌ شيعيان‌ من‌، هر وقت‌ آب‌ خوشگواري‌ را آشاميديد به‌ ياد من‌ باشيد. تا آنجائي‌ كه‌ مي‌فرمايد شيعيان‌ من‌، نبوديد ببينيد چگونه‌ بدن‌ حسين‌ را پاره‌ پاره‌ كردند. يا بقية‌ الله‌ آجرك‌ الله‌. همه‌ با توجه‌ رو به‌ قبله‌ با من‌ اين‌ دعا را بخوانيد. سفارش‌ شده‌. شخصي‌ خواب‌ ديده‌ كه‌ اين‌ دعا را ما اينجا بخوانيم‌. اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الهي‌ عظم‌ البلاء. الهي‌ عظم‌ البلاء و برح‌ الخفاء و انكشف‌ الغطاء و انقطع‌ الرجاء ضاقت‌ الارض‌ و منعت‌ السماء و انت‌ المستعان‌ و اليك‌ المشتكي‌ و عليك‌ المعول‌ في‌ الشدة‌ و الرخاء. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد. اولي‌ الامر الذين‌ فرضت‌ علينا طاعتهم‌ و عرفتنا بذلك‌ منزلتهم‌ ففرج‌ عنا بحق‌ فرجا عاجلا قريبا كلمح‌ البصر او هو اقرب‌ من‌ ذلك‌. يا محمد يا علي‌. يا علي‌ و يا محمد اكفياني‌ فانكما كافيان‌. فانصراني‌ فانكما ناصران‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. الغوث‌ الغوث‌ الغوث‌ ادركني‌ ادركني‌ ادركني‌ الساعه‌ الساعه‌ الساعه‌ العجل‌ العجل‌ العجل‌.

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید