۱۳ شعبان ۱۴۱۴- سوغات‌ ملكوتي‌ از مكه‌ اخلاق‌ خواهران ۴۱

 سوغات‌ ملكوتي‌ از مكه‌ اخلاق‌ خ‌ 41

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمدلله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 بخاطر مسافرتي‌ كه‌ ما رفته‌ بوديم‌ چند هفته‌اي‌ اين‌ جلسه‌ تعطيل‌ شده‌ و اين‌ هفته‌ هم‌ بخاطر اينكه‌ احتمالا امشب‌ شب‌ نيمة‌ شعبان‌ باشه‌ يا فردا شب‌ بهرحال‌، مقارن‌ نيمة‌ شعبان‌، روزي‌ كه‌ در دورة‌ سال‌ بزرگتر از آن‌ روز براي‌ ما نيست‌. ماها اگر در صراط‌ مستقيم‌ باشيم‌ اگر در راه‌ راست‌ باشيم‌ از عيد نوروز و عيد، حتي‌ اعياد ديگر، نيمة‌ شعبان‌ بايد برامون‌ اهميتش‌ بيشتر باشد. و كوشش‌ بكنيم‌ كه‌ انشاء الله‌ خودمون‌ را در صراط‌ مستقيم‌ بيندازيم‌. راه‌ راست‌ معناش‌ همين‌ است‌ كه‌ آنچه‌ را كه‌ خدا و پيغمبر و ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ و بخصوص‌ امام‌ عصرمون‌ بهش‌ اهميت‌ داده‌اند اهميت‌ بديم‌. آنچه‌ را كه‌ به‌ آن‌ اهميت‌ نداده‌اند، ما هم‌ اهميت‌ نديم‌ و آنچه‌ را كه‌ بيشتر اهميت‌ دادند ما بيشتر اهميت‌ بدهيم‌ و آن‌چه‌ را كه‌ كمتر اهميت‌ داده‌اند، كمتر اهميت‌ بدهيم‌. ما در اعتقادمون‌ همينطوري‌ هستيم‌. اما در عمل‌ طبعا اينطوري‌ نيستيم‌. حتي‌ اگر عيد نوروز خوب‌ ميگيد ديد و بازديده‌، بد نيست‌. كار خوبيست‌. اگر به‌ اهميت‌ عيد نوروز آنهم‌ در مقابل‌ نيمة‌ شعبان‌ مثلا، در مقابل‌ عيد غدير، انجام‌ ميشه‌، نبايد همان‌ ديد و بازديد مستحب‌ را كه‌ شايد هم‌ صلة‌ رحم‌ باشه‌ آنموقع‌ انجام‌ بديم‌. بلكه‌ يك‌ وقت‌ ديگه‌اي‌ انجام‌ بديم‌. ما كاري‌ نكنيم‌ كه‌ در مقابل‌ اين‌ عيد پر عظمت‌ چيز ديگه‌اي‌ را اهميت‌ بديم‌.

 حالا بهرحال‌ نقدا فرهنگ‌ و رسوماتمون‌ اينطوري‌ شده‌ و متأسفانه‌ خانواده‌ها اينطوري‌ هستند و انشاء الله‌ شماها هر كدامتون‌ در هر فاميلي‌ قرار گرفتيد، همانطوري‌ كه‌ در هفته‌هاي‌ قبل‌ گفتم‌، بايد وجودتون‌، شعاع‌ وجوديتون‌، نور قلبتون‌، پاكيتون‌ انشاء الله‌ آنطور نورافشاني‌ بكنه‌ كه‌ آنها را تحت‌ نفوذ قرار بده‌. يكي‌ از شرائط‌ مؤمن‌ اين‌ است‌ كه‌ نور داره‌. در زيارت‌ آل‌ ياسين‌ مي‌خونيم‌ كه‌ اللهم‌ صلي‌ علي‌ محمد نبي‌ رحمتك‌ تا اينكه‌ و اجعل‌ في‌ قلبي‌ نور اليقين‌ و صدري‌ نور الايمان‌ و فكري‌ نور النيات‌. همة‌ اينها بايد نور داشته‌ باشه‌. نيت‌ انسان‌ بايد نور داشته‌ باشه‌. فكري‌ نور النيات‌. عظمي‌ نور العلم‌. قوتي‌ نور العمل‌. همة‌ اعضاء و جوارحمون‌، چه‌ ايني‌ كه‌ اگر نور داشته‌ باشه‌، يقين‌ انسان‌، قلب‌ انسان‌، خصوصيات‌ انسان‌، چشم‌ انسان‌ هر چيزي‌ بايد نور داشته‌ باشه‌. شما ميگيد چشمتون‌ ضعيف‌ شده‌ ميگيد نورش‌ كم‌ شده‌. نور چراغي‌ توي‌ چشمتون‌ نبوده‌ كه‌ اينطور كم‌ بشه‌. الان‌ نگاه‌ بكنيد تقريبا ده‌ دقيقه‌، دوازده‌ دقيقه‌ از هشت‌ و نيم‌ گذشته‌. بهرحال‌ خوب‌ دقت‌ كنيد چشمتون‌ كه‌ ميگيد نور نداره‌ يا نورش‌ كم‌ شده‌، اين‌ معناش‌ اين‌ نيست‌ كه‌ چراغي‌ توي‌ چشمتون‌ روشن‌ شده‌ و حالا روشناييش‌ كم‌ شده‌. نه‌. اين‌ معناش‌ اين‌ است‌ كه‌ آنچه‌ را كه‌ بايد با چشم‌ معمولي‌ ببينيد نمي‌بينيد. مثلا نور چشمتون‌ كم‌ ميشه‌ قرآن‌ را بايد با عينك‌ بخونيد مثلا. يا دور را بايد با عينك‌ ببينيد. اينجا ميگويند كه‌ نور چشم‌ كم‌ شده‌.

 قلب‌ انسان‌ هم‌ گاهي‌ ميشه‌ كه‌ نورش‌ كم‌ ميشه‌ يا اصلا نور نداره‌. ديشب‌ تصادفا من‌ نگاه‌ ميكردم‌ تلويزيون‌ را، يك‌ مصاحبه‌ ميكرد. ميگفت‌ اولويت‌ در چيه‌؟ آدمهاي‌ كور يكي‌ ميگفت‌ اولويت‌ در درآمد و پوله‌. يكي‌ ميگفت‌ اولويت‌، از زنه‌ مي‌پرسيدند ميگفت‌ اولويت‌ با شوهره‌. از شوهر مي‌پرسيدند ميگفت‌ اولويت‌ با زنه‌. بعضي‌ها ميگفتند اولويت‌ با بچه‌ است‌. ما گوش‌ مي‌داديم‌، جالبه‌ اين‌، ما مي‌خواستيم‌ كار را بكنيم‌ اين‌ زحمت‌ را بكشيم‌ توي‌ مردم‌ بريم‌ ببينيم‌ كه‌ مردم‌ چي‌ ميگند؟ اولويت‌ با چيه‌؟ از الاغها هم‌ كه‌ سؤال‌ بكنيد كه‌ اولويت‌ با چيه‌ همين‌ حرفها را مي‌زنند. اگر گشنه‌ باشه‌ ميگه‌ اولويت‌ با جوئه‌. اگر بچه‌ بخواد ميگه‌ اولويت‌ با شوهره‌. عين‌ همين‌ حرفهايي‌ كه‌ منتهي‌ اينها زبون‌ دارند اينها زبون‌ ندارند، عمل‌ ميكنند. الاغه‌، شايد بعضي‌ از حيوانات‌ بهتر از ما باشند. مثلا يك‌ اسب‌ سواري‌ سوار اسب‌ شده‌، اين‌ اسبه‌ گرسنه‌ است‌. اولويت‌ از نظر او اين‌ است‌ كه‌ الان‌ جلوش‌ علف‌ مي‌بينه‌، بخوره‌. اما چون‌ سوارش‌ سوار شده‌ و كار زيادي‌ داره‌ و عجله‌ داره‌ و امر كرده‌ كه‌ بايد بري‌، شايد سرش‌ را دولا نكنه‌. اما ما دولا مي‌كنيم‌ از آن‌ علفها مي‌خوريم‌. ما نقدا گرسنه‌امونه‌، نماز را باشه‌ بعد مي‌خونيم‌. بابا صاحبت‌ گفته‌ نمازت‌ را اول‌ وقت‌ بخون‌. به‌ اندازة‌ آن‌ اسب‌ نمي‌فهميم‌. چيه‌؟ نور يقين‌ نداريم‌. نور فكر نداريم‌. هميني‌ كه‌ عيد نوروز را بيشتر از عيد نيمة‌ شعبان‌ اولويت‌ را بديم‌ به‌ عيد نوروز، همان‌ مال‌ همين‌ حالت‌ اسبي‌ و الاغيه‌. من‌ خودم‌ يك‌ وقت‌ سوار الاغ‌ شده‌ بودم‌، اين‌ الاغ‌ مي‌خواست‌ علف‌ بخوره‌ اينقدر خم‌ شد ما را انداخت‌ از روي‌ خودش‌. ما همه‌امون‌ همينطوريم‌. اينقدر دولا مي‌شيم‌ در مقابل‌ دنيا تعظيم‌ ميكنيم‌ در مقابل‌ ماديات‌ كه‌ خدا را پرتش‌ مي‌كنيم‌. حواستون‌ جمع‌ باشه‌. اينقدر براي‌ مال‌ دنيا باصطلاح‌ اهميت‌ قائليد، اولويت‌ را ميديم‌ به‌ مال‌. به‌ ثروت‌. شما چند تا مرد سراغ‌ داريد كه‌ وقتي‌ كه‌ مي‌خواد ازدواج‌ كنه‌ اولويت‌ همسري‌ را كه‌ مي‌خواد انتخاب‌ كنه‌ به‌ ايمانش‌ بده‌، به‌ عفتش‌ بده‌؟ اولويت‌ را به‌ آن‌ علوفه‌اي‌ كه‌ اون‌ داره‌ ميده‌. ميگه‌ ثروتمند باشه‌، كارمند باشه‌. علفمون‌، و علف‌ فرقي‌ نميكنه‌، آنهم‌ گياهه‌ بهرحال‌. برنج‌ هم‌ گياهه‌. علفمون‌، من‌ اينجور حرف‌ ميزنم‌ كه‌ درتون‌ تأثير كنه‌ انشاء الله‌. دخترتون‌ را مي‌خواهيد عروس‌ كنيد يك‌ دامادي‌ داشته‌ باشيد كه‌ علفش‌ بيشتر باشه‌. يك‌ مزرعه‌اي‌ در اختيارش‌ باشه‌ كه‌ هر چه‌ دامادتون‌ و دخترتون‌ مي‌خواهند آنجا بچرند، شكمشون‌ سير بشه‌. اولويت‌ را ميديد به‌ مال‌. اولويت‌ را ميديد، من‌ رفتم‌ ميگيد كه‌ من‌ رفتم‌ دختر را ديدم‌. همه‌ چيزش‌ خوبه‌ دختره‌، اما جهازي‌ نداشت‌. همه‌ چيزش‌ خوبه‌، اما من‌ خودم‌ مخصوصا مي‌پرسم‌. به‌ من‌ ميگند استخاره‌ كن‌ مي‌خواهيم‌ ازدواج‌ كنيم‌ فلان‌. ميگند تو، ميگند آقا گفته‌ نماز ميخونه‌. اگر چه‌ خود دختره‌ نگفته‌ كه‌ من‌ نماز ميخونم‌. اما مادر پدرش‌ گفتند گاهي‌ نماز ميخونه‌. ولي‌ بسيار دختر خيلي‌ چه‌ فلان‌. ببينيد اينها حمر، خدا چون‌ ميگه‌ من‌ دارم‌ ميگم‌، حمر مستنفره‌. الاغي‌ هستند كه‌ مورد نفرتند. الاغ‌! اولويت‌ با ايمانه‌. يك‌ نفر نميگه‌ اولويت‌ با ايمانه‌. حالا يك‌ چند تا هم‌ ميگفتند كه‌ اولويت‌ با اخلاقه‌، اخلاق‌ منظورشون‌ اين‌ بود كه‌ شب‌ كه‌ مي‌آيد خونه‌ دعوا نميكنه‌. يا همديگه‌ را وقتي‌ كه‌ مي‌بينند با هم‌ مي‌خندند. اين‌ را ما اخلاق‌ ميدونيم‌، نهايت‌ درجة‌ اخلاق‌ اينه‌. اما حالا اين‌ آدم‌ بقدري‌ محب‌ دنياست‌ كه‌ دنيا داره‌ او را خفه‌ ميكنه‌ اين‌ را درك‌ نمي‌كنند. من‌ بهتون‌ امروز ميگم‌، همتون‌ هم‌ بايد همين‌ اعتقاد را داشته‌ باشيد و انشاء الله‌ اگر اين‌ اعتقاد را داشته‌ باشيد مي‌رسيد به‌ آنجائي‌ كه‌ به‌ ما وعده‌ شده‌ كه‌ شما، جمعي‌ از شما بايد برسيد. و آن‌ اينه‌ كه‌ اولويت‌ را به‌ تزكية‌ نفس‌ بديد. اولويت‌ را به‌ خدا بديد. اولويت‌ را به‌ ايمانتون‌ بديد. اولويت‌ را به‌ گفته‌هاي‌ خدا و پيغمبر و ائمه‌ بديد و به‌ دستورات‌ آنها اولويت‌ بديد. به‌ اينها اولويت‌ بديد. دو روزة‌ دنيا فقير باشيد ميگذره‌، غني‌ باشيد ميگذره‌. بخدا قسم‌ گاهي‌ اغنيا هستند كه‌ يك‌ سر سوزن‌ شادي‌ فقرا را ندارند. فقرا هستند كه‌ نه‌ دنيا دارند نه‌ آخرت‌. خسر الدنيا و الآخره‌. دو روز دنيا هر جور باشه‌ ميگذره‌. شب‌ سمور گذشت‌ و لب‌ تنور گذشت‌. همه‌اش‌ مي‌گذره‌. ثروت‌ و مكنت‌ مبادا شما را مثل‌ آخوري‌ سرگرمتون‌ بكنه‌. ان‌ العزة‌ لله‌ و لرسوله‌ و للمؤمنين‌. عزت‌ اول‌ مال‌ خداست‌. ميگيد چطور؟ خدا عزيزه‌. چطور خدا عزت‌ داره‌؟ همه‌ تمام‌ مردم‌ روي‌ كرة‌ زمين‌ دوست‌ دارند كه‌ با خدا يك‌ رابطه‌اي‌ پيدا بكنند. همه‌ خدا را دوست‌ دارند. هر كه‌ معتقد به‌ خدا باشه‌، خدا را دوست‌ داره‌. همه‌ پيغمبر اكرم‌ را دوست‌ دارند. به‌ جهت‌ اينكه‌ غمخور مردم‌ بود. عزيز عليه‌ ما انبتم‌. اگر بهتون‌ يك‌ سختي‌ ميرسيد، سختي‌ مخصوصا معنوي‌، سختي‌ ظاهري‌ كه‌ مهم‌ نيست‌ ميگذره‌. اگر يك‌ سختي‌ معنوي‌ به‌ شما مي‌رسيد، سخت‌ بود برش‌، برش‌ سخت‌ مي‌گذشت‌. حريص‌ عليكم‌. حرص‌ داشت‌ كه‌ شما همه‌اتون‌ تمام‌ مردم‌ دنيا زودتر به‌ كمالات‌ برسند. رفته‌ بوديم‌ پاي‌ جبل‌ نور كه‌ غار حرا در آنجاست‌. آدم‌ فكر ميكرد كه‌ دو ساعت‌ تقريبا بايد آدم‌ اين‌ كوه‌ را بره‌ بالا. چرا پيغمبر اكرم‌ آنجا ميرفت‌ با خدا مناجات‌ ميكرد. من‌ نشسته‌ بودم‌ فكر ميكردم‌. يك‌ لحظاتي‌ فكر مي‌كردم‌. چرا ميرفت‌ آنجا؟ براي‌ اينكه‌ مردم‌ همه‌ در آخور فكر ميكنند. شما اگر در يك‌ باغ‌ وحشي‌ كه‌ حيوانات‌ بهتون‌ حمله‌ ميكنند، آنجا بنشينيد كارهايي‌ كه‌ با فراغت‌ مي‌خواهيد انجام‌ بديد آنجا انجام‌ ميديد. آنهم‌ يك‌ جائي‌ كه‌ هيچ‌ كسي‌ نتونه‌ بياد، اگر هم‌ خواست‌ بياد با مشكلات‌ بياد. آنجا مي‌نشست‌ با خداي‌ تعالي‌ مناجات‌ ميكرد. شما در بين‌ نمازتون‌ با شوهرتون‌ حرف‌ مي‌زنيد؟ حالا نميگم‌ همة‌ شماها. در بين‌ نمازتون‌ حواستون‌ پرته‌، بچه‌اتون‌ دست‌ به‌ يك‌ چيزي‌ ميزنه‌ اشاره‌ ميكنيد، الله‌ اكبر. نكن‌ يعني‌. اين‌ الله‌ اكبر به‌ معني‌ نكنه‌. اين‌ نماز خوندن‌، خوب‌ نميشه‌ ديگه‌. مثل‌ نماز خوندن‌ پيغمبر اكرم‌ نميشه‌. چرا تا آن‌ سن‌ حضرت‌ نه‌ ازدواجي‌ كرده‌ بود نه‌ با كسي‌ رفت‌ و آمد ميكرد. نه‌ انسي‌ با كسي‌ داشت‌. براي‌ اينكه‌ به‌ ما تعليم‌ بده‌. و الا پيغمبر اكرم‌ دنبال‌ كمالات‌ خودش‌ بود. آدم‌ فكر كنه‌ هنوز مرحلة‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود، انس‌ با خدا را نگذرونده‌ بود. اينجوري‌ نبود. حضرت‌ به‌ ما تعليم‌ ميده‌ كه‌ تا سن‌ بيست‌ و هفت‌ هشت‌ سالگي‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ اولويتها را در نظر بگيريد. اول‌ خودتون‌ را بسازيد بعد توي‌ جامعه‌ وارد بشيد. بر يك‌ معلم‌ كه‌ همه‌اتون‌ معلميد. حالا يكي‌ هست‌ معلم‌ بچه‌هاي‌ ديگران‌ هم‌ هست‌ كه‌ مسئوليتش‌ خيلي‌ بيشتره‌، يا معلم‌ فرزندان‌ خودتون‌ هستيد، يا معلم‌ شوهرتون‌ بايد باشيد، يا معلم‌، ما شماها را اينجا جمع‌ نمي‌كنيم‌ بخاطر اينكه‌ شما مثل‌ اونها بشيد. نه‌. شما بايد معلم‌ باشيد. بايد مربي‌ باشيد. اگر كسي‌ مربي‌ يك‌ جمعي‌ از بچه‌هاي‌ مدرسه‌ است‌ مسئوليت‌ بيشتري‌ را به‌ گردن‌ گرفته‌. گاهي‌ هم‌ ميشه‌ اولويت‌ با فرزند خودشه‌. فرزند خودش‌ را مي‌بره‌ ميگذاره‌ مثلا خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ كودكستان‌ يا مثلا پيش‌ يك‌ مربيي‌ كه‌ اخلاق‌ نداره‌. اينجا را ول‌ كرده‌، نماز واجبش‌ را ول‌ كنه‌ نافله‌ انجام‌ بده‌. اگر خداي‌ نكرده‌، خداي‌ نكرده‌ براي‌ پول‌ باشه‌. اون‌ كه‌ اصلا از دائرة‌ انسانيت‌ خارجه‌. همان‌ الاغي‌ است‌ كه‌ سرش‌ را كرده‌ توي‌ آخور براي‌ پول‌ و مال‌ دنيا مربي‌ بودنش‌ و معلم‌ بودن‌ فرزندان‌ كه‌ واجب‌ النفقة‌ انسانند، اينها را ترك‌ كرده‌.

 پيغمبر اكرم‌ مي‌خواد مربي‌ تمام‌ مردم‌ دنيا باشه‌. شماها هم‌ بايد مربي‌ باشيد اگر به‌ رسول‌ اكرم‌ اقتدا بكنيد. خوب‌ شماها خيال‌ مي‌كنيد كه‌ من‌ امروز نبايد اين‌ حرفها را بزنم‌. بيام‌ بگم‌ كه‌ در مسافرت‌ چطور بر من‌ گذشت‌. يك‌ سفر مكه‌اي‌ رفتيم‌ و عمره‌اي‌ انجام‌ داديم‌. حالا اگر مايليد من‌ دربارة‌ مسافرتم‌ صحبت‌ كنم‌، در دو بعد مي‌تونم‌ صحبت‌ كنم‌. يكي‌ اينكه‌ توي‌ كاروان‌ پرتقالهاي‌ خوبي‌ مي‌دادند، وضع‌ كه‌ اكثرا همينطوري‌ صحبت‌ مي‌كنيم‌ها. مي‌پرسند وضع‌ كاروان‌ چطور بود؟ الحمد لله‌، خوب‌ مردمي‌ بودند. بعد معرفي‌ مي‌كنند كه‌ يك‌ آقايي‌ بود، اين‌ غذا را دير مي‌آورد. كه‌ همين‌ خودش‌ هم‌ غيبته‌. گاهي‌ موز هم‌ مي‌دادند. گاهي‌ خيار هم‌ مي‌دادند. هواي‌ آنجا گرم‌ بود مثلا يا سرد بود. قبرستان‌ بقيع‌ را مثلا چه‌ جوري‌ درست‌ كرده‌ بودند. حرم‌ مطهر حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ را چه‌ جوري‌ ساخته‌ بودند. همه‌اش‌ ميريم‌، چشممون‌ نزديك‌ بينه‌. ديديد آنهايي‌ كه‌ يك‌ چيزي‌ را مي‌خواهند بخونند اينجوري‌ جلوي‌ چشمشون‌ مي‌گيرند. اينجوري‌ مي‌خونند. نزديك‌ بين‌ و بلكه‌ اصلا كور! ما ديديم‌ يك‌ عدة‌ زيادي‌ كه‌ كور بودند. مسجد الحرام‌ پر ميشد گاهي‌ براي‌ نماز. شايد ده‌ نفر چشم‌ نداشتند، كور! كوركورانه‌ دور كعبه‌ طواف‌ مي‌كردند. كوركورانه‌ من‌ از ده‌ نفر شايد بيشتر پرسيدم‌ كه‌ چرا حجر الاسود را بوسيديد؟ با آن‌ زحمت‌. رفته‌ بود يكي‌ سرش‌ هم‌ خوني‌ شده‌ بود. گفتند كه‌ شنيديم‌ هر كس‌، خودش‌ اين‌ را گفت‌ها، بعضي‌ها چيز ديگه‌ گفتند. شنيديم‌ هر كس‌ حجر الاسود را ببوسه‌، ديگه‌ تا آخر فقير نميشه‌. كاه‌ و جوش‌ مرتبه‌. اينكه‌ ديگه‌ خوبش‌ بود. اين‌ روايت‌ هم‌ داره‌ خوب‌ هم‌ هست‌. ولي‌ شماها كه‌ انشاء الله‌ به‌ اين‌ نيت‌ها، اگر رفتيد، نمي‌بوسيد. حالا من‌ ميگم‌ به‌ چه‌ نيتي‌ بايد ببوسيد. يكي‌ ديگه‌ ميگفت‌ كه‌ خوب‌ ما بريم‌ بگيم‌ كه‌ حجر الاسود را نبوسيديم‌؟! وقتي‌ كه‌ برگشتيم‌، توي‌ تعريفهايي‌ كه‌ ميكنه‌ انسان‌ باصطلاح‌ رديف‌ تعريفها ديديد بچه‌ها، شما البته‌ بهتر از من‌ بلديد. خود اين‌ بچه‌ اسمش‌ مثلا حسينه‌. ميگه‌ يك‌ حسيني‌ بود، همة‌ آن‌ كارهاي‌ روزانة‌ او را براش‌ قصه‌ ميكنيد ميگيد. اينهم‌ خوابش‌ ميبره‌. بعله‌. شما اين‌ قصة‌ خودتون‌ را براي‌ مردم‌ ميگيد. هم‌ خودتون‌ خواب‌ ميريد هم‌ مردم‌ را خواب‌ كنيد. ما رفتيم‌ بعله‌، آنجا چقدر خوش‌ گذشت‌، چه‌ شد چه‌ شد. بعضي‌هايش‌ را هم‌ دروغ‌ ميگيد. چون‌ رديف‌ برنامه‌اتون‌ را مي‌خواهيد درست‌ كنيد. حجر الاسود هم‌ خوب‌ اگر شد مي‌بوسيم‌، اگر هم‌ نشد ميگيم‌ بوسيديم‌. كي‌ به‌ كيه‌؟! بعله‌. اين‌ مال‌ نداشتن‌ نور چشمه‌. نور چشم‌ وقتي‌ انسان‌ نداره‌، كوره‌، يك‌ مثالي‌ زدم‌. نميدونم‌ براي‌ شماها هم‌ گفتم‌ يا نه‌؟ در كتاب‌ مثنوي‌ ملاي‌ رومي‌ ميگه‌ كه‌ يك‌ وقتي‌ فيلي‌ را آوردند توي‌ تاريكي‌ گذاشتند. يك‌ آخور تاريكي‌. بعد مردم‌ نديده‌ بودند فيل‌ را. رفتند ببينند فيل‌ چطوره‌؟ يكي‌ دستش‌ به‌ پاي‌ فيل‌ رسيد. آمد بيرون‌ گفت‌ فيل‌ مثل‌ يك‌ ستونيه‌. يكي‌ دستش‌ به‌ خرطوم‌ فيل‌ رسيد. گفت‌ مثل‌ ماريه‌ فيل‌. يكي‌ دستش‌ به‌ گوش‌ فيل‌ رسيد، گفت‌ مثل‌ بادبزنه‌. يكي‌ دستش‌ به‌ پشت‌ فيل‌ رسيد گفت‌ مثل‌ تخته‌. اينها با هم‌ دعوا مي‌كردند كه‌ يكي‌ ميگفت‌ مثل‌ تخته‌، يكي‌ ميگفت‌ مثل‌ بادبزنه‌. اين‌ كورها سر همين‌ مسائل‌ با هم‌ دعوا دارند. بله‌. اصلا نمي‌بينند حقيقت‌ را. و بايد به‌ اينها بگيم‌ كه‌ همة‌ اين‌ زحمات‌، صد و چقدر هزار تومن‌ شما پول‌ داديد به‌ اينكه‌ بريد اونجا پرتغال‌ بخوريد. براي‌ اين‌ كه‌ بريد اونجا كور كورانه‌ برگرديد. هيچي‌ درك‌ نكنيد. كه‌ بعضي‌ هستند مي‌رن‌ مكه‌ بدتر مي‌شن‌. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ خدا بردتشون‌ سر چشمة‌ حيات‌ و برگشتند هيچي‌ نفهميدند و بنابر اين‌ ديگه‌ حجت‌ برشون‌ تمام‌ شده‌.

 بعضيها بهتر مي‌شن‌، اين‌ باطن‌ هر كسي‌ ظاهر مي‌شه‌. اونچه‌ كه‌ من‌ مي‌خوام‌ براي‌ شماها انشاء الله‌ نقل‌ كنم‌. قصة‌ سفرمون‌ را. اولا تا تهران‌ تقريبا من‌ قطعي‌ نبود كه‌ برم‌. چون‌ تهران‌ كار داشتم‌. اگر چه‌ نويدهايي‌ بهم‌ داده‌ شده‌ بود كه‌ ما مشرف‌ مي‌شيم‌ خوابهايي‌ هم‌ بعضي‌ ديده‌ بودند. يك‌ خوابي‌ را يكي‌ از دوستان‌، جناب‌ آقاي‌ حيدري‌ پريشب‌ اينجا نقل‌ كردند. خواب‌ بسيار جالبي‌ بود. ولو اين‌ كه‌ ايشان‌ مي‌گفتند خواب‌ هم‌ نبودم‌. و اين‌ تقريبا شبيه‌ به‌ همان‌ دعوتي‌ است‌ كه‌ ما انشاء الله‌ داشتيم‌ و هدف‌ از رفتن‌ بوده‌. ايشان‌ نقل‌ كردند. من‌ تا به‌ حال‌ تا به‌ اين‌ لحظه‌ براي‌ ديگران‌ نقل‌ نكردم‌. شايد حالا آقاي‌ حيدري‌ هم‌ اينجا باشند و اونهايي‌ هم‌ كه‌ نمي‌دونم‌ شب‌، به‌ هر حال‌ شنيده‌ باشن‌ ولي‌ اجمال‌ خواب‌ اونچه‌ كه‌ مربوط‌ به‌ من‌ بود، اين‌ بود. مي‌گفت‌ از، رفتم‌ طرف‌ بهشت‌ رضا ديدم‌ مرده‌ها از زير خاك‌ زنده‌ مي‌شن‌. مي‌يان‌ بيرون‌، همه‌ دارن‌ مي‌يان‌ بيرون‌. يك‌ خرده‌اي‌ ترسيدم‌ آمدم‌ طرف‌ صحن‌ و حرم‌ و اينها ديدم‌ اونجا دو، سه‌ طبقه‌ همانجور كه‌ دفنند اينها مي‌يان‌ بيرون‌. حتي‌ در خيابان‌ تهران‌ ديدم‌ كه‌ از زير ساختمانها مرده‌ها زنده‌ مي‌شن‌ مي‌يان‌ بيرون‌. گفتم‌ چه‌ خبره‌، گفتند ديگه‌ حالا همه‌ زنده‌ مي‌شن‌. آمدم‌ كنار حرم‌ ديدم‌ كه‌ كالسگه‌اي‌ ايستاده‌ و حضرت‌ رضا صلوات‌ الله‌ عليه‌ سوار شده‌ است‌ و (قطع‌ نوار). آمده‌ بودند در همان‌ عالم‌ مكاشفه‌ و رويا در منزل‌ ما مي‌گه‌ ديدم‌ كه‌ يك‌ كالسگه‌ آوردند شما سوار شديد من‌ هم‌ پشت‌ كالسگه‌ يك‌ جايي‌ بود اونجا خودم‌ را مخفي‌ كردم‌، كالسگة‌ شما حركت‌ كرد رفت‌، رفتيم‌ كنار كعبه‌. در كعبه‌ باز شد شما رفتيد تو، ما اونجا فهميديم‌ كه‌ انشاء الله‌ مأموريت‌ زمان‌ ظهوره‌. بعد شما بيرون‌ آمديد و بعد نشستيد تو كالسگه‌ و مأموريت‌ داشتيد كه‌ بريد طرف‌ اروپا مي‌گفت‌ من‌ هم‌ آمدم‌. در اروپا در تمام‌ قارة‌ اروپا حضرت‌ بقية‌ الله‌. البته‌ از اين‌ خوابشون‌ معلومه‌ كه‌ براي‌ سركشي‌ اونجا من‌ رفتم‌. حضرت‌ مسيح‌ را در قارة‌ اروپا امام‌ زمان‌ به‌ عنوان‌ سفير خودشون‌ قرار داده‌ بودند. باز با همان‌ كالسگه‌ انگار شما برگشتيد مشهد و خلاصه‌ در خونتون‌. اين‌ را ايشان‌ نقل‌ مي‌كرد. حالا خواب‌، احتمال‌، البته‌ ايشان‌ مي‌گفت‌ من‌ نمي‌دانستم‌ شما مسافرتيد وقتي‌ آمدم‌ پرسيدم‌ گفتند بله‌ ايشان‌ رفتند مكه‌. حالا يك‌ نشوني‌ مي‌ده‌ از اين‌ لحظه‌اي‌ كه‌ من‌ ديگه‌ قطعي‌ شد كه‌ برم‌ و قبلا هم‌ بعضيها چيزهايي‌ ديده‌ بودند كه‌ حالا نمي‌خوام‌ اونها را عرض‌ كنم‌. خوب‌ يادم‌ مي‌ره‌، زياد نه‌ توجهي‌ به‌ خوابهاي‌ خودم‌ و مكاشفات‌ خودم‌ دارم‌ و نه‌ توجهي‌ به‌ خوابها و مكاشفات‌ ديگران‌ دارم‌. چون‌ هر دوش‌ ممكنه‌ كه‌، هم‌ خوابش‌، هم‌ مكاشفه‌اش‌ ممكنه‌ كه‌ شيطان‌ هم‌ دخالت‌ كنه‌، وهميات‌ خود انسان‌ هم‌ دخالت‌ كنه‌. اما اونچه‌ كه‌ در ظاهر ديده‌ شد. خوب‌ ما بحمد الله‌ وقتي‌، روز جمعه‌ بود وارد مدينه‌ شديم‌، روز امام‌ زمان‌. اونجا جاتون‌ خالي‌ عصري‌ در مقابل‌ ضريح‌ پيغمبر و فاطمة‌ زهرا، چون‌ من‌ معتقدم‌ فاطمة‌ زهرا در حرم‌ پيغمبر اكرمه‌. حتي‌ در قبرستان‌ بقيع‌ يك‌ وقت‌ ديدم‌ كه‌ يادمان‌ از فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليه‌ نيامد. و اشتباه‌ مي‌كنند به‌ شما خواص‌ دارم‌ عرض‌ مي‌كنم‌ شما به‌ كسي‌ نمي‌خواد بگيد. اشتباه‌ مي‌كنند خيال‌ مي‌كنند در قبرستان‌ بقيع‌ حضرت‌ زهرا دفنه‌. حضرت‌ زهرا اون‌ قدر عزيزه‌ كه‌ همين‌ الان‌ حيت‌ از قبر پيغمبر، قبرش‌ محفوظ‌ تره‌، بين‌ منبرو محراب‌ نيست‌ كه‌ زير پاي‌ مردم‌ باشه‌.

 نخير خيلي‌ خانمه‌. در مقابل‌ ضريح‌ پيغمبر نشسته‌ بودم‌، پيغمبر اكرم‌، داشتم‌ زيارت‌ مي‌كردم‌ روز جمعه‌ است‌ ما بحمد الله‌ سه‌ جمعه‌ در اونجا بوديم‌، هيچ‌ كارواني‌ بيشتر از دو جمعه‌ نيست‌. ما سه‌ جمعه‌ بوديم‌. اونجا به‌ حضرت‌ مي‌گفتم‌ اي‌ يابن‌ النبي‌ المصطفي‌ اين‌ آقا زادة‌ شما كجاست‌؟ روز جمعه‌ است‌، وابن‌ علي‌ المرتضي‌ وابن‌ فاطمة‌ الزهرا يعني‌ فرزندت‌ را كجا پيداشون‌ كنيم‌. ما اين‌ همه‌ راه‌ را اومديم‌ براي‌ خوردن‌ و خوابيدن‌ و استراحت‌ نيامديم‌. ناگهان‌ پيغمبر اكرم‌ را با يك‌ حالت‌ فوق‌ العاده‌ با عظمت‌، با عظمت‌ كه‌ من‌ وقتي‌ مي‌خواستم‌ به‌ صورتشون‌ نگاه‌ كنم‌ مي‌خواست‌ سرم‌ را بالا كنم‌ مثل‌ اين‌ كه‌ انسان‌ مي‌خواد گلدسته‌اي‌ را نگاه‌ كنه‌. و فاطمة‌ زهرا هم‌ پهلوشون‌ نشسته‌. اول‌ بشارتي‌ كه‌ به‌ من‌ دادند اين‌ بود كه‌ فلاني‌ تو نبايد براي‌ خدمت‌ به‌ اينها خسته‌ بشي‌. چون‌ من‌ روز اولي‌ كه‌ از مشهد رفتم‌ تهران‌ بعضي‌ از رفقا ديدند توي‌ دفتر كانون‌ تهران‌ نشسته‌ بودم‌ صداي‌ زنگ‌ تلفن‌ من‌ را اصلا ناراحت‌ مي‌كرد. چون‌ شبها گوشي‌ را اين‌ روزهاي‌ آخري‌ كه‌ مي‌خواستم‌ برم‌ گوشي‌ را مي‌گذاشتم‌ تند تند زنگ‌ مي‌زد، طبعا يك‌ مطالبي‌ را كه‌ بعضيها هم‌ وارد نيستند غير شماها سؤال‌ مي‌كنند كه‌ واقعا خوب‌ مي‌تونند تو كتابها سؤال‌ كنند مي‌تونن‌ برن‌ از، خسته‌ام‌ كرده‌ بودند حسابي‌ خسته‌ شده‌ بودم‌. به‌ يك‌، دو تازه‌ هم‌ وارد مدينه‌ شدم‌ خوب‌ يك‌ قدري‌ خستگيم‌ رفع‌ شده‌ بود، اگر چه‌ ما از سر شب‌ تا از سر شب‌ جمعه‌ تا دوي‌ بعد ازظهر تقريبا ما در راه‌ بوديم‌. چون‌ از جده‌ تا، چهارصد و پنجاه‌ كيلومتر راه‌ با اتوبوس‌، و از تهران‌ هم‌ ساعت‌ دو بعد از نصفه‌ شب‌ حركت‌ كرده‌ بوديم‌. پنج‌ صبح‌ رسيده‌ بوديم‌ آنجا خيلي‌ خسته‌ بودم‌. ولي‌ با ديدن‌ قبر مطهر رسول‌ اكرم‌ خيلي‌ حالم‌ نشاطي‌ پيدا كرده‌ بودم‌. نبايد تو خسته‌ بشي‌. اينها عزيزان‌ ما هستند. هر كسي‌ را ما اجازه‌ نميديم‌ بيايد توي‌ اين‌ مرحله‌. خود من‌ وقتي‌ مي‌رفتم‌ روي‌ كوه‌ حرا مردم‌ را دعوت‌ ميكردم‌، آنقدر سنگ‌ به‌ من‌ مي‌زدند كه‌ پاهايم‌ پر از خون‌ ميشد. به‌ تو كه‌ جز محبت‌ چيز ديگري‌ نميشه‌. گفتم‌ پس‌ مولاي‌ من‌ به‌ من‌ قدرت‌ بده‌، قوت‌ بده‌ تا من‌ بتونم‌ از عهده‌ بر بيايم‌. و من‌ بعد از اون‌ سلام‌ شماها را به‌ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ رسوندم‌ و به‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ شماها را رسوندم‌. آنها هم‌ فرمودند سلام‌ ما را به‌ همة‌ آنها برسونيد يك‌ يك‌ آنها.

 ديگه‌ فكر من‌ راحت‌ شد. الحمدلله‌. كارهاي‌ ما را الحمدلله‌ تأييد كردند. مورد لطف‌ قرار دادند و وعدة‌ مسائل‌ مربوط‌ به‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ را گذاشتند براي‌ اينكه‌ در مكه‌ جواب‌ ما را بدهند. منهم‌ مثل‌ همة‌ مردم‌ كه‌ دوست‌ داشتم‌ ثواب‌ انبار كنم‌، چون‌ ما به‌ قصد عمرة‌ رجبيه‌ رفته‌ بوديم‌. خوب‌ طبعا هفتة‌ بعدش‌ شعبان‌ ميشد. ما ماه‌ شعبان‌ به‌ مكه‌ رفتنمون‌ عقب‌ مي‌افتاد. فورا دو نفر از سربازان‌ خوبشون‌، كه‌ البته‌ مي‌شناسمشون‌ نه‌ اينكه‌ بگم‌ مثلا غايبانه‌ يا رجال‌ الغيب‌، اينها، نه‌. دو نفر از سربازان‌ خوبشون‌، يكي‌ سيد، يكي‌ غير سيد كه‌ من‌ مي‌شناسمشون‌ كه‌ از ياران‌ خوب‌ آقا هستند، اينها را با ماشين‌ از كويت‌ رساندند. صبح‌ روز مبعث‌، روز دوشنبة‌ مبعث‌، وقتي‌ كه‌ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ را زيارت‌ كرديم‌ فرمودند كه‌ تو مايلي‌ كه‌ عمرة‌ رجبيه‌ را انجام‌ بدي‌. اينها آماده‌اند. ما سوار ماشين‌ آنها شديم‌، احرام‌ بستيم‌ در مسجد شجره‌. وقتي‌ كه‌ مي‌گفتم‌ لبيك‌، خدا ميدونه‌ احساس‌ ميكردم‌ همة‌ شماها با ما هستيد. و صداي‌ شماها طنين‌ مي‌انداخت‌ ميگيد لبيك‌. از آن‌ لحظه‌اي‌ كه‌ شماها قدم‌ در مرحلة‌ توبه‌ گذاشتيد، آهسته‌ گريه‌ كنيد، عرايضم‌ را گوش‌ كنيد. از آن‌ لحظه‌اي‌ كه‌ قدم‌ در مرحلة‌ توبه‌ گذاشتيد شما لبيك‌ را گفتيد و اين‌ راه‌ كعبة‌ مقصود را طي‌ مي‌كنيد. نه‌ اينكه‌ من‌ بخوام‌ كتره‌ عرض‌ كنم‌. مثل‌ همه‌ كه‌ ميگند شما را صدا زديم‌، براتون‌ دعا كرديم‌. نه‌. من‌ مي‌ديدم‌ شماها اگر بدنهايتون‌ مانع‌ نبود، ارواحتون‌ در همان‌ مسجد شجره‌، زن‌ و مرد با من‌ بوديد و همة‌ شماها ميگفتيد لبيك‌ اللهم‌ لبيك‌. و روز مبعث‌ من‌ در مكه‌ بودم‌. يكي‌ از شاگردان‌ خوبمون‌ را هم‌ در آنجا ديدم‌ كه‌ او من‌ را نديد. و شب‌ هم‌ برگشتيم‌ باز به‌ مدينه‌. و باز روز جمعه‌ دو مرتبه‌ همين‌ برنامه‌ را انجام‌ داديم‌. از مسجد شجره‌ با قافله‌ اين‌ دفعه‌. آن‌ دفعه‌ با دو تا از سربازان‌ آقا وليعصر ايندفعه‌ با قافله‌. رفتيم‌، شب‌ بود، به‌ طرف‌ كعبه‌ كه‌ اول‌ اذان‌ صبح‌ روز آقا وليعصر، روز جمعه‌، رسيديم‌ به‌ مسجد الحرام‌. با اينكه‌ خوب‌ با قافله‌ كه‌ انسان‌ مي‌آيد، از سر شب‌ تا اذان‌ صبح‌ توي‌ ماشين‌ بوديم‌ و لبيك‌ مي‌گفتيم‌ و مقيد بوديم‌ نخوابيم‌ و خيلي‌ من‌ خسته‌ شده‌ بودم‌ حتي‌ آن‌ ماشيني‌ كه‌ ما سوار بوديم‌ به‌ من‌ سپردند. با اينكه‌ من‌ روحاني‌ كاروان‌ نبودم‌ يكي‌ ديگه‌ بود روحاني‌ كاروان‌. ولي‌ گفتند شما توي‌ آن‌ ماشين‌ هستيد شما مسائل‌ و احكام‌ و وظائف‌ اينها را بگيد كه‌ مي‌گفتيم‌ برايشون‌. وقتي‌ رسيديم‌ آنجا، خوب‌ اول‌ بايست‌ طواف‌ كرد و بعد نماز طواف‌ خوند و بعد سعي‌ بين‌ صفا و مروه‌ كرد و بعد هم‌ تقصير. من‌ اينها را با اين‌ تقيمون‌ انجام‌ دادم‌. با اينكه‌ او جوانه‌ من‌ سني‌ ازم‌ گذشته‌، او نتوانست‌ ديگه‌ طواف‌ نساء و نماز طواف‌ نساء را، چون‌ واقعا هم‌ او حق‌ داشت‌ خسته‌ شد. ولي‌ آقا لطف‌ كردند من‌ همة‌ اعمالم‌ را انجام‌ دادم‌ و رفتم‌ در محلي‌ كه‌ برايمون‌ تهيه‌ ديده‌ بودند. خيلي‌ هم‌ محبت‌ كردند، از نظر ظاهر هم‌ حدود قبل‌ از ظهري‌ بود، آمدم‌ در مسجد الحرام‌. اينجا، روز جمعه‌ است‌ ديگه‌، باز به‌ ياد جمعة‌ اولي‌ كه‌ در مدينه‌ بودم‌. خوب‌ حالا اينجا كجا آقا وليعصر را پيدا كنم‌؟ اين‌ مطلبي‌ كه‌ حالا ميخوام‌ بگم‌ دلم‌ مي‌خواد از مجلس‌ خارج‌ نشه‌، براي‌ كسي‌ نقل‌ نشه‌. ولو اينكه‌ مسئله‌ زياد مهم‌ نيست‌، حقيقتي‌ است‌. بايد همه‌ اين‌ را ببينند. ولي‌ همه‌ لياقت‌ فهم‌ اين‌ معنا را ندارند. من‌ جوري‌ در مقابل‌ كعبه‌ نشسته‌ بودم‌ كه‌ طرف‌ راست‌ من‌ حجر الاسود بود، آنهايي‌ كه‌ مكه‌ مشرف‌ شدند مي‌تونند ترسيم‌ كنند. طرف‌ راست‌ من‌ حجر الاسود بود، طرف‌ چپ‌ من‌ ركن‌ يماني‌ بود، همانجايي‌ كه‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ مادرشون‌ وارد شده‌ و در كعبه‌ طرف‌ راست‌ من‌ بود. من‌ يك‌ همچين‌ وضعي‌ نشسته‌ بودم‌. يك‌ وقت‌ ديدم‌ آن‌ بعد ملكوتي‌ كعبه‌ ظاهر شد بجاي‌ كعبه‌ و به‌ همان‌ بزرگي‌ و عظمت‌ كعبه‌، آقا وليعصر نشسته‌اند. روي‌ يك‌ مبل‌ كوتاهي‌ نشسته‌اند. يك‌ حمايل‌ سبزي‌ انداخته‌اند، عمامه‌ سبز، صورت‌ مثل‌ خورشيد مي‌درخشه‌. دستها را اينطور گذاشتند. طبعا دست‌ چپشون‌ حجر الاسود بود كه‌ مثل‌ يك‌ انگشتري‌ روي‌ دستشون‌ و دست‌ راستشون‌ هم‌ آن‌ ركن‌ يماني‌ بود و مردم‌ دارند دور وجود مقدس‌ امام‌ زمانشون‌ مي‌چرخند. منتهي‌ كورند و نمي‌دانند چه‌ مي‌كنند. تمام‌ مردم‌ دنيا مسلمانهاي‌ دنيا، حضرت‌ را قبله‌ قرار داده‌اند و في‌ الصلاة‌ قبلتي‌ يا سيدي‌، در نماز توئي‌ قبلة‌ من‌، اي‌ آقاي‌ من‌. به‌ قدري‌ آقا با عظمت‌ نشسته‌اند و مردمي‌ كه‌ آنجا داشتند طواف‌ ميكردند، مثل‌ مورچه‌ها. يك‌ مشت‌ مورچه‌ مثل‌ اينكه‌ ريخته‌ بودند روي‌ دست‌ حضرت‌. دست‌ حضرت‌ را مي‌بوسيدند، همان‌ حجر الاسود را. بعضي‌ها سر به‌ پهلوي‌ حضرت‌ گذاشته‌ بودند و گريه‌ مي‌كردند. و تا آخري‌ كه‌ من‌ آنجا بودم‌ اين‌ بعد ملكوتي‌ كعبه‌ براي‌ من‌ روشن‌ بود.

 آقاجان‌ زمان‌ ظهورتون‌ كي‌ خواهد بود؟ اگر الان‌ بود چرا من‌ را تنها خواستيد؟ چرا دوستانم‌ كه‌ نبايد من‌ ازشون‌ جدا بشم‌، شاگرداني‌ كه‌ در مكتب‌ شما تربيت‌ شدند، چرا آنها نيستند؟ معلوم‌ شد و بياني‌ شد كه‌ نه‌ برميگردي‌. هنوز فقط‌ به‌ تو چند تا جمله‌ برنامه‌ داديم‌، كاري‌ داريم‌ كه‌ برنامه‌هاي‌ شخصي‌ بود. همانطوري‌ كه‌ من‌ براي‌ شما دستوراتي‌ ميدم‌، انشاء الله‌ آقا هم‌ براي‌ ما دستوراتي‌ ميدهند. و، ولي‌ طوماري‌ در اختيارشون‌ بود كه‌ اسم‌ همة‌ شماها در آن‌ طومار بود. سستي‌ نكنيد خانمها. بخدا قسم‌ هر يك‌ دونه‌ گناه‌، هر يك‌ دونه‌ سستي‌ كه‌ شما در راه‌ و روشتون‌ بكنيد يك‌ وقت‌ ممكنه‌ خداي‌ نكرده‌ خط‌ بزنند روي‌ آن‌ نامتون‌ كه‌ در، من‌ البته‌ تقاضا كردم‌ آقا همه‌اشون‌ باشند، شما كمكشون‌ كنيد و انشاء الله‌ قبول‌ هم‌ شد. اما در عين‌ حال‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ به‌ من‌ آنجا مي‌فهماندند كه‌ بعضي‌ها اعمالشون‌ را گاهي‌ چند روز هم‌ ميشه‌ انجام‌ نمي‌دهند. بعضي‌ها هستند كه‌ سستند در انجام‌ عملشون‌. بعضي‌ با كسالت‌ انجام‌ مي‌دهند. و انشاء الله‌ همانطوري‌ كه‌ فرموده‌اند و اميدوارند خودشون‌ و خداي‌ تعالي‌ هم‌ انتظار دارد، به‌ همين‌ زوديها ظهور خواهد شد. بعد به‌ من‌ اجازه‌ دادند كه‌ يك‌ شب‌ جمعه‌ و يك‌ روز جمعه‌ هم‌ باشم‌ به‌ جهت‌ اينكه‌ كاروان‌ ما شب‌ جمعه‌ مي‌آمد براي‌ ايران‌. ولي‌ من‌ لطفي‌ كردند و شب‌ جمعه‌ و روز جمعه‌ و شب‌ شنبة‌ بعدش‌ را هم‌ ما را نگه‌ داشتند و بحمدالله‌ توفيقاتي‌ حاصل‌ شد و براي‌ يك‌ يك‌ از شماها، مخصوصا اساميتون‌ را الان‌ شايد بعضي‌تون‌ اسمتون‌ را شايد يادم‌ نباشه‌ ولي‌ در آنجا در طومار حضرت‌ بود براتون‌ طواف‌ كردم‌. دور آقا گشتم‌، دست‌ مقدسشون‌ را بر، دست‌ راست‌ مقدسشون‌ را بوسيدم‌. شب‌ جمعه‌ يك‌ مطلبي‌ را آقا مي‌فرمودند يعني‌ ذكر خودشون‌ بود كه‌ حالا به‌ گوش‌ ما رسيد. كه‌ بگم‌ مي‌ترسم‌ خيلي‌ شماها ناراحت‌ بشيد. نميدونم‌ بگم‌ يا نگم‌؟ منكه‌ آن‌ شب‌ ديگه‌ نتونستم‌ طاقت‌ بياورم‌. شب‌ جمعة‌، همين‌ شب‌ جمعة‌ گذشته‌. خوب‌ عبارت‌ را گوش‌ بديد. با خدا مناجات‌ مي‌كردند. الهي‌ و ربي‌ من‌ لي‌ غيرك‌. يعني‌ خداي‌ من‌، پروردگار من‌، من‌ كسي‌ را جز تو ندارم‌. الهي‌ و ربي‌ من‌ لي‌ غيرك‌. اين‌ جمله‌اي‌ كه‌ دل‌ را آتش‌ ميزنه‌ جملة‌ بعدش‌ است‌. اسئله‌ كشف‌ ضري‌. يعني‌ خدايا من‌ از تو مي‌خوام‌ كه‌ اين‌ اضطراب‌ مرا، اين‌ مضطر بودن‌ مرا، اين‌ تنها بودن‌ مرا، اين‌ غريب‌ بودن‌ مرا، اين‌ جدا از تو بودن‌ مرا، اين‌ را تو خدا از بين‌ ببري‌ و هر چه‌ زودتر فرج‌ مرا برساني‌. آرام‌ آرام‌ اين‌ را گوش‌ بديد. بعد آمدم‌ اينطرف‌ نشستم‌ گريه‌ كردم‌. اين‌ جمله‌ را هي‌ با خودم‌ تكرار ميكردم‌. الهي‌ و ربي‌ من‌ لي‌ غيرك‌ اسئله‌ كشف‌ ضري‌ و انظر في‌ امري‌. اينها البته‌ جملات‌ دعاي‌ كميل‌ هم‌ هست‌. شب‌ جمعه‌ هم‌ خوب‌ اينها هم‌ سوغاتيهاي‌ ما براي‌ شما از مكه‌ و مدينه‌.

 خدايا، حالا چند تا دعا ميكنم‌. ما سوغاتي‌ ديگه‌اي‌ نداشتيم‌ براتون‌. فقط‌ و فقط‌ اين‌ را خانمها بدونند از اين‌ لحظه‌، از امروز به‌ بعد هر كس‌ كه‌ مي‌خواهد در اين‌ راه‌، در اين‌ رفتن‌ به‌ كعبة‌ مقصود و كمالات‌ روحي‌ و سير الي‌ الله‌ موفق‌ باشه‌ بعد از اين‌ مطالبي‌ كه‌ عرض‌ كردم‌، بايد خيلي‌ جدي‌ باشه‌. قاطعانه‌ برخورد ميكنه‌ و وظيفه‌اش‌ را صحيح‌ انجام‌ بده‌ و هر كس‌ هم‌ سستي‌ مي‌بينه‌ درش‌ هست‌ خودش‌ بدون‌ اينكه‌ ما بگيم‌، شايد منهم‌ بگم‌ ولي‌، خودش‌ كناره‌ بگيره‌ از اين‌ قافله‌ و اين‌ قافله‌ بايد بخاطر او معطل‌ نشه‌. جدي‌ باشيد انشاء الله‌.

 نسئلك‌ و ندعوك‌ باعظم‌ اسمائك‌ و بامام‌ زماننا يا الله‌ يا الله‌ يا الله‌ يا الله‌. پروردگارا به‌ آبروي‌ آقامون‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌، به‌ آبروي‌ آقامون‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ما را از ياران‌ خوب‌ آن‌ حضرت‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. فرجش‌ را برسان‌. الهي‌ آمين‌. كشف‌ ضر از آن‌ حضرت‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. خدايا او را اينقدر تنها مگذار. الهي‌ آمين‌. اينقدر او را غريب‌ مگذار. الهي‌ آمين‌. خدايا ما كه‌ همه‌امون‌ حاضريم‌ جانمون‌ را تقديمش‌ كنيم‌، پروردگارا جان‌ ما را فداي‌ قدم‌ آن‌ حضرت‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. پروردگارا به‌ آبروي‌ وليعصر محل‌ زندگي‌ آن‌ حضرت‌ را محل‌ زندگي‌ ما قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. خدايا ما را، اهل‌ و عيالمون‌ را، همة‌ وابستگانمون‌ را همه‌ را جزء ياران‌ امام‌ زمان‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. خدايا اين‌ نيمة‌ شعبان‌، نيمة‌ شعبان‌ ظهور حجة‌ ابن‌ الحسن‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. عيدي‌ ما را فرج‌ آقامون‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. خدايا كمك‌ كن‌، خودت‌ كمك‌ كن‌ تا اين‌ جمع‌، اين‌ قافله‌ به‌ مقصد واقعي‌ و معنوي‌ برسد. الهي‌ آمين‌. نور يقين‌، نور فكر، نور عمل‌، نور ايمان‌ به‌ همة‌ ما مرحمت‌ بفرما. خدايا مريضها، مرضهاي‌ روحي‌ برطرف‌ بفرما. مريضهاي‌ اسلام‌ شفا عنايت‌ بفرما. مريض‌ منظوره‌ شفا مرحمت‌ بفرما. امواتمون‌ غريق‌ رحمت‌ بفرما. آخر امرمون‌ ختم‌ به‌ خير بفرما. رحم‌ الله‌ من‌ يقرأ الفاتحه‌ مع‌ الصلوات‌. 

۳ شعبان ۱۴۱۴ – معرفت امام زمان روحی فداه

 اعوذ بالله‌ من‌ الشیطان‌ الرجیم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحیم‌.

 الحمدلله‌ و الصلاه و السلام‌ علی‌ رسول‌ الله‌ و علی‌ آله‌ آل‌ الله‌ لاسیما علی‌ بقیه الله‌ روحی‌ و ارواح‌ العالمین‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنه الدائمة علی‌ اعدائهم‌ اجمعین‌ من‌ الان‌ الی‌ قیام‌ یوم‌ الدین‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشیطان‌ الرجیم‌. و نرید ان نمن علی الذین‌ استضعفوا فی‌ الارض‌ و نجعلهم‌ ائمه‌ و نجعلهم‌ الوارثین‌ و نری‌ فرعون‌ و هامان‌ و جنودهما منهم‌ ما كانوا یحذرون‌.

 ماه‌ مبارک شعبان‌ را، ماه‌ پیغمبر اكرم‌ كه‌ در دعاها آمده‌ است‌ و هذا شهر نبیک سید رسلک. ولی‌ در این‌ ماه‌ میلاد مسعود حضرت‌ سید الشهداء علیه‌ الصلاه و السلام‌ و برادرش‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ و فرزندش‌ حضرت‌ امام‌ سجاد كه‌ شما بحمدالله‌ برای‌ این‌ بزرگواران‌ طبق‌ آنچه‌ شنیده‌ام‌ این‌ مجلس‌ را جشن‌ گرفته‌اید. امیدوارم‌ خاندان‌ رسالت‌ و ولایت‌ از عیدی‌ كاملی‌ شما را بهره‌مند بفرمایند و عیدی‌ همه‌مان‌ را فرج‌ آقا قرار بدهند. امروز مظلومترین‌ شخصیتها طبق‌ آنچه‌ كه‌ اگر ما برسی‌ كنیم‌ در روایات‌ و آیات‌ قرآن‌ حضرت‌ بقیه الله‌ است‌. اول‌ مظلوم‌ علی‌ ابن‌ ابیطالب‌ بود كه‌ در زیارتش‌ عرض‌ می‌كنیم‌ السلام‌ علی‌ اول‌ مظلوم‌، سلام‌ بر اول‌ مظلوم‌ علی‌ و آخر مظلوم‌ از اهل‌ بیت‌ عصمت‌ از پیغمبر حضرت‌ بقیه الله است كه‌ متأسفانه‌ با این‌ كه‌ همه مردم‌ مسلمان‌ و بلكه‌ غیر مسلمان‌ انتظار ظهور و فرجش‌ را دارند. در میان‌ ما شیعیان‌ فقط‌ نامی‌ واعتقادی‌ در ردیف‌ سایر ائمه‌ از او باقی‌ مانده‌ است‌. و ما باید بیشتر از این‌ متوجه‌ به‌ مقام‌ مقدس‌ اون‌ حضرت‌ باشیم‌. دوستانی‌ من‌ در مجلس‌ دارم‌ كه‌ با روحیان‌ من‌ آشنا هستند و در غیر از منزل‌ خودم‌ و كانون‌ بحث‌ و انتقاد دینی‌ در مشهد داریم‌ جای‌ دیگری‌ سخن‌ نمی‌گم‌ و منبر نمی‌رم‌. ولی‌ در این‌ مجلس‌ بخاطر این‌ كه‌ در كنار خانه خدا، در كنار مركز وحی‌، و آغاز وحی‌. حجت‌ ابن‌ الحسن‌ روزه‌ باشند و شما آقایان‌ محترم‌ كه‌ بحمد الله‌ امروز انقلابی‌ كرده‌اید كه‌ مقدمه ظهور حضرت‌ بقیه الله‌ خواهد بود و بخصوص‌ رهبر عزیزمون‌، باز این‌ جمله‌ را من‌ عرض‌ كنم‌. دوستانی‌ دارم‌، شاهدند من‌ اهل‌ تعریف‌ بی‌ جا و سخن‌ بیجا در، ایشان‌ بحمد الله‌ متوجه‌ مقام‌ مقدس‌ حضرت‌ بقیه الله‌ هستند. و یک نفر از دوستان‌ نزدیكم‌ كه‌ چهل‌ روز در مسجد جمكران‌ برای‌ یک حاجتی‌ اونجا بود می‌گفت‌ كه‌ هر وقت‌ كه‌ رهبر عزیز نیمه‌های‌ شب‌ برای‌ اعمال‌ مسجد جمكران‌ می‌آمد مسئله امام‌ عصر به‌ خدا قسم‌ اونقدر عجیب‌ است‌ كه‌ هر كس‌ هر چه‌ بیشتر بتواند به‌ اون‌ حضرت‌ نزدیكتر بشود دنیایش‌ بهتر و آخرتش‌ هم‌ بهتر.

 من‌ تجربه‌ دارم‌، نام‌ مقدس‌ عصر روحی‌ فدا شفا دهنده امراض‌ است‌. ذكر اون‌ حضرت‌ دل‌ را روشن‌ می‌كند. یاد اون‌ حضرت‌ محبوبیتی‌ برای‌ انسان‌ در بین‌ مردم‌ ایجاد می‌كنه‌ كه‌ انسان‌ را همه‌ دوست‌ دارند. و توفیقات‌ عجیبی‌ نسیب‌ انسان‌ می‌شود. امام‌ زمان‌ علیه‌ الصلاهو السلام‌ عزیزی‌ است‌ كه‌ در بین‌ ما هست‌ ولی‌ ما نمی‌شناسیمش‌ این‌ كه‌ مقید منا، معنای‌ غیبت‌، غیبت‌ معرفتی‌ است‌. من‌ مقید لم‌ یحضر الناس‌ این‌ مقید به‌ معنای‌ این‌ است‌ كه‌ ما او را می‌بینیم‌ در بین‌ ما هست‌ ولی‌ او را نمی‌شناسیم‌. خوشا به‌ حال‌ كسانی‌ كه‌ توفیق‌ زیارت‌ اون‌ حضرت‌ را پیدا كرده‌اند و من‌ طبق‌ اونچه‌ كه‌ تحقیق‌ كرده‌ام‌. چون‌ از ابتدا زندگی‌ باید عرض‌ كنم‌ چیزی‌ كه‌ زیادتر از همه‌ در فكر من‌ بوده‌ بخاطر تعلیماتی‌ كه‌ پدرم‌ به‌ من‌ می‌داد و بعد هم‌ اساتیدم‌. استاد بزرگواری‌ داشتیم‌ كه‌ بعضی‌ از كتابها اشاراتی‌ به‌ شرح‌ حالات‌ او كرده‌ است‌. و بسیار پر معنویت‌ بود به‌ من‌ چیزی‌ را كه‌ تعلیم‌ داد مضمون‌ این‌ شعر است‌ كه‌ نیست‌ در لوح‌ دلم‌ جز الف‌ قامت‌ یار چه‌ كنم‌ حرف‌ دگر یاد نداد استادم‌.

 و مطلبی‌ كه‌ می‌خواستم‌ عرض‌ كنم‌ این‌ است‌ كه‌ تحقیقاتی‌ كرده‌ام‌ در روایاتی‌ كه‌ مربوط‌ به‌ آقا حجت‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فداه هست‌ و در آیات‌ قرآن‌ و در كتب‌ حتی‌ غیر مسلمانها. كتب‌ اسلامی‌ غیر شیعی‌ از علادم‌ ظهور استفاده‌ می‌شود كه‌ انشاء الله‌ ظهور اون‌ حضرت‌ خیلی‌ نزدیک است‌. یک مطلبی‌ را می‌خوام‌ فقط‌ تذكر بدم‌ من‌ چون‌ زیاد نمی‌خوام‌ وقتتون‌ را بگیرم‌، شاید چند دقیقه‌ای‌ دیگر عرایضم‌ تمام‌ بشه‌ یک جمله‌ای‌ را می‌خواستم‌ تذكر بدهم‌ و اون‌ این‌ است‌ كه‌ احتمالا طبق‌ علائمی‌ كه‌ در روایات‌ و اشاراتی‌ در آیات‌ قرآن‌ هست‌ انشاءالله‌ ظهور حجت‌ ابن‌ الحسن‌ خیلی‌ نزدیكه‌. این‌ به‌ معنای‌ این‌ نیست‌ كه‌ من‌ بخوام‌ وقت‌ تعیین‌ كنم‌ این‌ به‌ معنای‌ این‌ است‌ كه‌ احتمال‌ اگر برود كه‌ اون‌ حضرت‌ تشریف‌ بیاورد ما باید خودمون‌ را آماده‌ كنیم‌. یعنی‌ زندگیمون‌ را، قلبمون‌ را، اعمالمون‌ را، قلبمون‌ را باید تزكیه‌ كنیم‌. همان‌ تزكیه‌ای‌ كه‌ در آیات‌ قرآن‌ هست‌ كه‌ خدای‌ تعالی‌ یازده‌ قسم‌ می‌خورد در سوره والشمس‌ كه‌ قد افلح‌ من‌ ذكییها. تنها و تنها كسی‌ رستگار است‌ در این‌ دنیا كه‌ تزكیه نفس‌ كرده‌ باشد. اعمالمون‌ را صالح‌ كنیم‌ كه‌ می‌فرماید والعصر ان‌ الانسان‌ لفی‌ خسر ان‌ الذین‌ آمنوا و عملوا الصالحات‌. و زندگیمون‌ را طوری‌ ترتیب‌ بدهیم‌ كه‌ اگر روزی‌ بنا شد اون‌ حضرت‌ ظاهر بشوند به‌ زندگی‌ ما به‌ اعمال‌ ما به‌ صفات‌ ما وقتی‌ نظر كنند كوچكترین‌ اشكالی‌ نبینند. این‌ جمله‌ای‌ بود كه‌ من‌ می‌خواستم‌ عرض‌ كنم‌ و به‌ خدا قسم‌ آقایون‌ اونقدر مسئله حجت‌ ابن‌ الحسن‌ حق‌ است‌ اونقدر مسلم‌ است‌ كه‌ به‌ اعتقاد من‌ در عالم‌ اون‌ قدر كه‌ به‌ امام‌ زمان‌ مردم‌ معتقدند به‌ پیغمبر اسلام‌ اعتقاد ندارند. چون‌ تمام‌ مسلمانها، اگر شما كتبشون‌ را نگاه‌ كنید تمام‌ مسلمانها نسبت‌ به‌ امام‌ زمان‌ اعتراف‌ دارند. همین‌ اخیرا از كه‌ شما می‌شناسیدش‌، كه‌ شما در مملكت‌ او زندگی‌ می‌كنید با همه خصوصیاتی‌ كه‌ من‌ یک وقتی‌ با او در مدینه‌ بحثی‌ داشتم‌ و صحبتی‌ كردم‌ با همه خصوصیاتی‌ كه‌ شما ازش‌ اطلاع‌ دارید نوشته‌ای‌ ازش‌ دارم‌ كه‌ درباره امام‌ عصر علیه‌ الصلاه و السلام‌ اعتراف‌ كرده‌ بود و اعتقاد داشت‌.

 در دو سال‌ قبل‌ یا سه‌ سال‌ قبل‌ در یک كنفرانسی‌ در آتن‌ از من‌ دعوت‌ كرده‌ بودند كه‌ مشتركات‌ بین‌ اسلام‌ و مسیحیت‌ را بیان‌ كنید. از همه ممالک اونجا جمع‌ بودند. مطلبی‌ كه‌ من‌ اونجا مطرح‌ كردم‌ این‌ بود كه‌ به‌ صورت‌ كتابی‌ هم‌ در آمده‌ و همان‌ وقت‌ هم‌  به‌ چند زبان‌ در اونجا ترجمه‌ شد. مطلبی‌ را كه‌ من‌ عنوان‌ كرده‌ بودم‌ این‌ بود كه‌ حكومت‌ دین‌ بر جهان‌ به‌ وسیله مصلح‌ آخر زمان‌ است‌. و این‌ مطلب‌ را از قرآن‌ و انجیل‌ در اون‌ مجلس‌ اثبات‌ كردم‌. تمام‌ خصوصیاتی‌ كه‌ قرآن‌ برای‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفدا بیان‌ كرده‌ كتاب‌ انجیل‌ هم‌ گفته‌ و این‌  كه‌ شما شنیدید مسیحیها می‌گن‌ حضرت‌ عیسی‌ می‌یاد درست‌ نیست‌. در انجیل‌ آمده‌ كه‌ حضرت‌ عیسی‌ می‌گه‌ من‌ اون‌ روح‌ راستی‌ و اون‌ پسر انسان‌ و اون‌ شخصیت‌ والا را می‌فرستم‌ از جانب‌ پدر به‌ این‌ تعبیر می‌فرستم‌ تا اونچه‌ را كه‌ من‌ نگفته‌ام‌ برای‌ شما بگوید. و وقتی‌ این‌ مقاله‌ را من‌ در اونجا خوندم‌. شواهدی‌ هست‌ كه‌ در مجلات‌ اونها پخش‌ شد بسیار با احساسات‌ خوبی‌ رو به‌ رو شد و حتی‌ یک نفر از میان‌ جمع‌ برخاست‌ كه‌ شخصیتی‌ هم‌ بود. یعنی‌ شهردار اونجا بود و گفت‌ باید برای‌ این‌ موضوعی‌ كه‌ ایشان‌ مطرح‌ كرده‌ یک سنفزیوم‌ مستقلی‌ تشكیل‌ بدهیم‌ و یک كنفرانس‌ جدیتری‌ تشكیل‌ بدهیم‌ و متأسفانه‌ ما مردم‌ شیعه‌ كه‌ محور یعنی‌ به‌ همین‌ یک جمله‌ اگر ما توجه‌ كنیم‌، امام‌ زمان‌ این‌ كلمه‌ای‌ كه‌ همیشه‌ تو زبانهامون‌ هست‌ كه‌ امام‌ زمان‌ اساسا یعنی‌ چی‌؟ یعنی‌ امام‌ این‌ زمان‌. هممون‌ باید او را بشناسیم‌ و اقتدا بهش‌ بكنیم‌ و الا معنا ندارد كه‌ او امام‌ زمان‌ ما باشد. همه‌ باید به‌ او اقتدا كه‌ می‌كنیم‌ هیچ‌ حتی‌ منتظر ملاقاتش‌ باشیم‌. آیه شریفه قرآن‌ را شما در تفسیر برهان‌ هست‌ در تفسیر نور الثقلین‌ هست‌. جناب‌ آقای‌ دكتر طالقانی‌ كه‌ تخصص‌ در مسئله قرآن‌ دارند و در خدمتشون‌ هستیم‌ ایشان‌ می‌دونند آیه شریفه یا ایها الذین‌ امنوا اصبروا و صابروا و رابطو امام‌ می‌فرماید ای‌ رابطوا مع‌ امامکم المنتظر. رابطه‌ پیدا كنید با امامی‌ كه‌ منتظرش‌ هستید. رابطه‌ نمی‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ جسمانی‌ باشد. كه‌ مثلا حضرت‌ در فلان‌ محل‌ هست‌ و من‌ خوبه‌ پاشم‌ برم‌ از او سؤالی‌ بكنم‌ ولو این‌ هم‌ ممكن‌ است‌ نه‌ به‌ عنوان‌ بابیت‌ و نه‌ به‌ عنوان‌ ضیافت‌ خاص‌ بلكه‌ به‌ عنوان‌ انتظار ممكن‌ است‌ ولی‌ رابطه روحی‌ پیدا كنیم‌. ببینیم‌ امام‌ زمان‌ ما چه‌ خواسته‌ از ما. آیا اگر ما دارای‌ صفات‌ رزیله‌ بودیم‌، خدای‌ نكرده‌ غیبت‌ كردیم‌، تهمت‌ زدیم‌، خدای‌ نكرده‌ صفات‌ زشتی‌ از خودمون‌ نشون‌ دادیم‌ آیا می‌توانیم‌ رابطه روحی‌ با حجت‌ ابن‌  الحسن‌ پیدا كنیم‌. من‌ این‌ قضیه‌ را به‌ عنوان‌ عیدی‌ و هدیه‌ با این‌ كه‌ كم‌ نقل‌ می‌كنیم‌ این‌ قضیه‌ را نقل‌ می‌كنم‌ و چون‌ الان‌ تو ذهنم‌ آمد و تقریبا نیمه‌ الهامی‌ شد قضیه‌ خیلی‌ جالبه‌ و در بعضی‌ از كتابها هم‌ من‌ نوشته‌ام‌.

 یک شب‌ در مدینه منوره‌ بودیم‌ با یكی‌ از دوستان‌ اهل‌، این‌ قضیه‌ را نقل‌ می‌كنم‌ بخاطر این‌ كه‌ تو ببین‌ اگر یک مقدار حالی‌ داشته‌ باشی‌ توجهی‌ داشته‌ باشی‌، با اسرع‌ وقت‌ به‌ امام‌ زمان‌ می‌رسید. با یكی‌ از دوستان‌ علما و اهل‌ حال‌ نشسته‌ بودیم‌ پشت‌ دیوار مسجد النبی‌ چون‌ درها بسته‌ بود نیمه‌ شب‌ بود. این‌ دوست‌ محترممون‌ به‌ من‌ گفت‌ من‌ معتدم‌ در مدینه‌ امام‌ عصر خانه‌ای‌ دارد. شما چیه‌ نظرتون‌؟ من‌ گفتم‌ نه‌ من‌ همچین‌ اعتقادی‌ ندارم‌. ایشان‌ گفت‌ نه‌ من‌ معتقدم‌. گفتم‌ با یک كلماتی‌ كه‌ مفصل‌ بود. می‌خواستم‌ او را به‌ حال‌ بیشتری‌ بیارمش‌، گفتم‌ اگر اعتقاد تو را من‌ می‌داشتم‌ از روزی‌ كه‌ وارد مدینه‌ شدیم‌ درهای‌ خانه‌ها را یک یک می‌زدیم‌ سؤال‌ می‌كردم‌ این‌ خانه‌ صاحب‌ داره‌، صاحبش‌ اسمش‌ چیه‌؟ اونقدر گفتم‌ كه‌ تا به‌ اون‌ موقع‌ شب‌ ایشان‌ حركت‌ كرد من‌ هم‌ حركت‌ كردم‌. تا ایستادیم‌ به‌ فاصله سیصد متر از انتهای‌ خیابان‌، یک نفر در اون‌ نیمه‌ شب‌ صدا می‌زند صداش‌ به‌ گوشمون‌ می‌رسید ولی‌ شخصش‌ را نمی‌شناختیم‌. اشاره‌ می‌كرد از این‌ طرف‌، از این‌ طرف‌، از این‌ طرف‌ سه‌ دفعه‌. ما به‌ اون‌ طرف‌ رفتیم‌ من‌ با خودم‌ فكر كردم‌ كه‌ شاید این‌ یک نفر از دوستانه‌ خیال‌ می‌كنه‌ ما راه‌ را گم‌ كردیم‌ ما را صدا می‌زنه‌. وقتی‌ كه‌ رسیدیم‌ به‌ اون‌ محل‌ او رفته‌ بود. اونجا كه‌ رسیدیم‌ سر سه‌ راهی‌ بود. یک موتور سوار، شما می‌دونید موتور سوار ایرانی‌ یا نیست‌ یا خیلی‌ كمه‌. در همان‌ نیمه شب‌ یک موتور سوار از عقب‌ خیابان‌ آمد رسید جلوی‌ ما به‌ فاصله دو متر با زبان‌ فارسی‌ اشاره‌ كرد از این‌ طرف‌. عین‌ كلام‌ او، از این‌ طرف‌. از این‌ طرف‌. اینجا من‌ تقریبا یقین‌ كردم‌ كه‌ جریان‌ غیر عادیه‌. ما از این‌ طرفی‌ كه‌ او اشاره‌ كرده‌ بود، این‌ شخصی‌ كه‌ می‌گم‌ همراه‌ منه‌، همراه‌ من‌ بود این‌ جریان‌ هم‌ مال‌ او بود من‌ خودم‌ را نه‌ لایق‌ می‌دونستم‌ نه‌ حالش‌ را داشتم‌ از اینجا من‌ به‌ فكر افتادم‌ كه‌ این‌ شخص‌، اولا موتور سوار در مدینه‌، ثانیا این‌ دیگه‌ ما را شناخت‌ چون‌ از دو متری‌ به‌ ما نگاه‌ می‌كرد. این‌ چرا گفت‌ از این‌ طرف‌ و موتورش‌ را سوار شد و رفت‌. ما از همان‌ طرفی‌ كه‌ او اشاره‌ كرده‌ بود رفتیم‌ ده‌ قدمی‌ كه‌ رفتیم‌ دیدیم‌ یک آقای‌ بزرگواری‌ یک عرقچین‌ سرشونه‌، یک عبا سرشونه‌ جمعی‌ هم‌ از اون‌ جوانان‌ به‌ قول‌ دوستمون‌ جزیره خضرائی‌ حالا من‌ این‌ كلمه‌ را نمی‌خوام‌ عرض‌ كنم‌. بخوام‌ جزیره خضرا را تكذیب‌ كنم‌ ولی‌ تعبیر ایشان‌ جوانان‌ بسیار رشید دورش‌ را گرفته‌اند ایشان‌ تا به‌ ما رسید، این‌ را هم‌ خدمتون‌ عرض‌ كنم‌ اكثرا كسانی‌ كه‌ خدمت‌ حضرت‌ بقیه الله‌ رسیده‌اند حضرت‌ ابتدا سلام‌ كرده‌اند. مثل‌ جد بزرگوارش‌. ایشان‌ تا به‌ رسید گفتند سلام‌ علیكم‌. ما هم‌ گفتیم‌ علیكم‌ السلام‌. یک حال‌ تردید عجیبی‌ كه‌ این‌ كی‌ بود، این‌ نیمه‌ شب‌ از كجا بیرون‌ آمدند. چند قدمی‌ كه‌ از ما دور شدند دیدم‌ یک خانه‌ هست‌ اینجا درش‌ تقریبا بازه‌، چراغش‌ روشنه‌. متوجه‌ شدم‌، یقین‌ كردم‌ كه‌ از این‌ خانه‌ بیرون‌ آمده‌اند. این‌ خانه‌ تقریبا پشت‌ فندق‌ الحرم‌ مدینه‌ اون‌ وقت‌ واقع‌ می‌شد. حالا من‌ رفتم‌، امسال‌ كه‌ رفتم‌ چون‌ نه‌ سال‌ قبل‌ كه‌ من‌ مشرف‌ شده‌ بودم‌ اون‌ خانه‌ بود. ولی‌ این‌ سفر كه‌ رفتم‌ دیدم‌ نه‌ صافش‌ كرده‌اند. یک خانه‌ای‌ معلومه‌ كه‌ این‌ جمع‌ از اونجا بیرون‌ آمده‌اند. چیزی‌ كه‌ خیلی‌ برای‌ من‌ مهم‌ بود، به‌ خدا قسم‌ آقایان‌ من‌ خیلی‌ مطالب‌ علمی‌، مطالب‌ عقلانی‌ دارم‌ برای‌ شما بگم‌ از همانهایی‌ است‌ كه‌ تو كتابهام‌ نوشته‌ام‌ بگم‌ ولی‌ این‌ لازمه‌، دلم‌ می‌خواد دلهاتون‌ متوجه‌ امام‌ زمان‌ ارواحنا فدا باشه‌. خودش‌ فرمود به‌ مردم‌ بگید من‌ مظلومم‌، مه‌ غریبم‌ كسی‌ به‌ یاد من‌ نیست‌. باز یک قضیه‌ای‌ كه‌ باز قضیه‌ را نمی‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ وقت‌ دوستان‌ را نمی‌خوام‌ بگیرم‌.

 در باز، نیمه‌ باز البته‌ تا ما نزدیک شدیم‌ در بسته‌ شد. ولی‌ از پشت‌ در یک نفر اونطرف‌ ایستاده‌ بود و چراغی‌ هم‌ توی‌ حال‌ منزل‌ روشن‌ بود و در هم‌ شیشه‌ نبود كه‌ من‌ نتونم‌ با اون‌ طرف‌ صحبت‌ كنم‌ اما موضوع‌ این‌ بود. یک تابلو روی‌ در زده‌ شده‌ بود چراغی‌ هم‌ روی‌ تابلو روشن‌ بود كه‌ یقینا یک چنین‌ تابلویی‌ در تمام‌ مكه‌ و مدینه‌ نخواهید دید.نوشته‌ شده‌ بود منزل‌ المهدی‌، خدا ما چشممون‌ به‌ این‌ تابلو كه‌ افتاد اون‌ دوستمون‌ كه‌ تقریبا از حال‌ رفت‌. همانطور نشست‌ و گریه‌ كردن‌، من‌ یک مقداری‌ حال‌ داشتم‌. رفتم‌ پشت‌ در گفت‌ صاحب‌ بیت‌ فی‌، گفت‌ الان‌ راه‌ می‌افتیم‌، همین‌ الان‌. كه‌ معلوم‌ شد همان‌ بزرگواری‌ كه‌ تشریف‌ می‌بردند صاحب‌ خانه‌ بودند. اون‌ شب‌ ما نشستیم‌. من‌ به‌ دوستم‌ گفتم‌ ببین‌ ما فكر می‌كردیم‌ باید اقلا ده‌ تا در را بزنیم‌، ده‌ فحش‌ از صاحب‌ خونه‌ها بشنویم‌ بعد آقا خودش‌ را به‌ ما نشان‌ بده‌. یک حركت‌، قل‌ انما اعظكم‌ بواحده‌ ان تقوموا لله مثنی و فرادی. حركتی‌ بكنیم‌. بیاییم‌ اقلا در شبانه‌ روز با امام‌ زمانمون‌ توی‌ اطاق‌ خلوت‌ كنیم‌. عرض‌ ادب‌ بكنیم‌. به‌ خدا قسم‌ آقایان‌ من‌ تضمین‌ می‌كنم‌ این‌ مجلس‌ را، و خدا را شاهد می‌گیرم‌ كه‌ صدها نفر تجربه‌ كرده‌اند روزی‌ پنج‌ دقیقه‌،پنج‌ دقیقه‌ شما در مقابل‌ امام‌ زمانتون‌، با خدا برنامه‌ دارید قطعا مناجات‌ دارید، نماز می‌خونید اون‌ را توصیه‌ نمی‌كنم‌ به‌ جهتی‌ كه‌ دارید. روزی‌ پنج‌ دقیقه‌ رو به‌ قبله‌ بنشینید بگید السلام‌ علیک یا بقیه الله‌. جانم‌ به‌ قربانت‌، دیگه‌ بقیه‌اش‌ با خودتون‌، بقیه‌اش‌ با اون‌. صحبت‌ كنید. اگر اهل‌ دعا هستید، اهل‌ زیارت‌ هستید می‌تونید زیارت‌ بخونید این‌ زیارت‌ آل‌ یاسین‌ كه‌ بسیار زیارت‌ خوبی‌ است‌ این‌ را بخوانید و حوائجتون‌ را بگیرید. به‌ خدا قسم‌ دنیاتون‌ به‌ بهترین‌ وجه‌، یعنی‌ كارهاتون‌ ردیف‌ می‌شه‌، هیچ‌ مشكلی‌ هیچ‌ وقت‌ در كارتون‌ پیدا نمی‌شه‌. و آخرتتون‌ را هم‌ كه‌ خدا تضمین‌ كرده‌. و یک چنین‌ هدیه‌ای‌ به‌ عنوان‌ شب‌ عید، من‌ حالا كه‌ دستور دارم‌ براتون‌ عرایضی‌ عرض‌ كنم‌ من‌ خدمتتون‌ عرض‌ كردم‌.

  امیدواریم‌ خدای‌ تعالی‌ این‌ اعیاد شریفه‌ را جمع‌ بزنه‌ عیدیش‌ را و به‌ ما فرج‌ امام‌ زمان‌ را عیدی‌ عنایت‌ كنه‌(الهی‌ آمین‌). اگر هم‌ حالا ما چه‌ خبر داریم‌ مصالحی‌ در كار است‌ كه‌ حالا به‌ این‌ زودیها خدایی‌ نكرده‌، خدایی‌ نكرده‌ فرجی‌ نیست‌ چشممون‌ به‌ جمال‌ اون‌ حضرت‌ روشن‌ بشه‌ و انشاء الله‌ امیدواریم‌ كه‌ سایه مقدس‌ اون‌ آقا بر سرمون‌ مستدام‌ باشد و از همه برادران‌ تقاضا می‌كنم‌ كه‌ از خدا بخواهند كه‌ خدا ما را هم‌ خدمتگزار دوستان‌ حضرت‌ بقیه الله‌ قرار بده‌(الهی‌ آمین‌). الهم‌ صل‌ علی‌ محمد و آل‌ محمد.

 برای‌ سلامتی‌ علمای‌ اسلام‌ اجماعا صلوات‌ (اللهم‌ صل‌ علی‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) من‌ را به‌ یاد یک جریانی‌ انداخته‌ است‌ از سال‌ چهل‌ و نه‌ كه‌ من‌ مشرف‌ بودم‌ شاهد بودم‌ در مدینه‌ قبرهای‌ مخصوصی‌ كه‌ بود در آنجا و اینها یكی‌ از زراری‌ فاطمه زهرا سلام‌ الله‌، یک سید جمالی‌ بود، حالا فامیلیش‌ را نمیدونم‌، كه‌ این‌ عاشق‌ این‌ مسیر بود و در این‌ مسیر شركت‌ میكرد. عشقی‌ داشت‌، توی‌ عالمی‌ بود (نامفهوم‌) فیوضات‌ آنها بهره‌هایی‌ گرفته‌ بود. ایشان‌ در این‌ شارع‌ ابیذر نزدیک مصطفی‌ عطار داشت‌ قدم‌ میزد و میرفت‌ به‌ سمت‌ حرم‌، آسید جمال‌. میگه‌ یک وقت‌ دیدم‌ یک آقا سید بسیار نورانی‌ و بزرگوار و خیلی‌ زیبا. مرا به‌ اسم‌ صدا زد. آسید جمال‌ فلانی‌. بعله‌ حاج‌ آقا. گفت‌ بیا بشین‌. من‌ هر چی‌ فكر كردم‌ این‌ آقا كیه‌ نشناختم‌. این‌ را عرض‌ میكنم‌ شماها كه‌ بیشتر توی‌ این‌ مسیر هستید و همانطور كه‌ حاج‌ آقا فرمودند بیشتر به‌ یاد مولایمون‌ باشیم‌. آقا را اگر جستجو كنید توی‌ مدینه‌ یا مكه‌، می‌تونید پیدایش‌ كنید. خودش‌ عنایت‌ میكنه‌. گفتند آسید جمال‌ بشین‌. گفت‌ هر چی‌ فكر كردم‌ كه‌ این‌ آقا كیه‌ نتونستم‌ بشناسم‌. نشستم‌ سر قهوه‌ خانه‌. نشستیم‌ دو تایی‌. ایشون‌ دستور دادند كه‌ برای‌ من‌ قلیون‌ آوردند. چایی‌ هم‌ دستور دادند آوردند. داشتیم‌ دو تایی‌ حرف‌ میزدیم‌. من‌ تعارف‌ كردم‌ گفتم‌ آقا شما قلیون‌ بكشید گفتند ما نمی‌كشیم‌. فرمودند كه‌ شما چون‌ شما دوست‌ دارید گفتم‌ برایتون‌ بیاورند. بعد چایی‌ را هم‌ باز هم‌ ایشون‌ استنكاف‌ كردند. گفتم‌ آقا شما كی‌ هستید؟ فرمودند من‌ سید مهدی‌ هستم‌. گفت‌ عرض‌ كردم‌ آقاجون‌ با كدوم‌ كاروان‌ آمدید شما، من‌ شما را ندیدم‌ تا حالا. ایشون‌ فرمودند (نامفهوم‌) یک مقداری‌ كه‌ با هم‌ صحبت‌ كردیم‌ توی‌ عالم‌ خودمون‌، آقا فرمودند من‌ كار دارم‌ اجازه‌ میدهی‌ من‌ بروم‌؟ بلند شدند و حركت‌ كردند. افتادم‌ دنبالشون‌ گفتم‌ یک چایی‌ هم‌ كه‌ با ما نخوردید. ممكنه‌ بعدا باز شما را ببینیم‌؟ گفت‌ خداحافظ‌ شما. یک مقداری‌ كه‌ رفتم‌ من‌ برگشتم‌ دیدم‌ نیستند. من‌ فكر كردم‌ یعنی‌ چی‌؟! قهوه‌چی‌ را صدا زدم‌ گفتم‌ این‌ آقایی‌ كه‌ به‌ شما دستور چایی‌ داد كی‌ بود؟ گفت‌ كسی‌ اینجا نبود. تو خودت‌ تنها اینجا نشسته‌ بودی‌. كسی‌ نبود تو خودت‌ دستور چایی‌ دادی‌. خودت‌ گفتی‌ قلیون‌ بیاور. گفت‌ یک مرتبه‌ من‌ متوجه‌ شدم‌. بازهم‌ من‌ می‌دیدمش‌ این‌ مرد تا وقتی‌ از عرفات‌ بیائیم‌ این‌ دیوانه‌ اصلا حالش‌ منقلب‌ بود. هر وقت‌ بهش‌ برمیخوردم‌ می‌دیدم‌ گریه‌ میكنه‌. میگه‌ آقا خودش‌ به‌ من‌ تعارف‌ كرد و من‌ نفهمیدم‌.

 حالا در این‌ مسیر ما خیلی‌ انتظار داریم‌ كه‌ عنایت‌ بشه‌. در سال‌ آتش‌سوزی‌ هم‌ آقا خودش‌ عنایت‌ كرد در آن‌ خیمه‌ای‌ كه‌ ما در آن‌ مسیر بودیم‌. قبل‌ از آتش‌ سوزی‌ فرمودند كه‌ فردا مصیبت‌ عجیبی‌ است‌. حالا جریانش‌ مفصله‌ كه‌ فرمودند در عرفات‌ داشتم‌ توسل‌ ایشان‌ هم‌ عجیب‌ بود كه‌ در عرفات‌ توسلها، دیگه‌ از آن‌ سال‌ به‌ بعد من‌ هر سال‌ در عرفات‌ باشم‌ حتما یک توسل‌ به‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ دارم‌ كه‌ هر كجا نام‌ عمویم‌ برده‌ بشه‌، من‌ حتما می‌آیم‌ به‌ آنجا. و آنجا عنایت‌ داشتند كه‌ آنجا كه‌ فردایش‌ آتش‌سوزی‌ شد؛ ایشون‌ فرمودند فردا مصیبت‌ عظیمی‌ است‌. (نامفهوم‌) حالا دیگه‌ آقا اینجوری‌ فرمودند و اینجوری‌ كشیده‌ شده‌. جای‌ دیگه‌ هم‌ نمی‌تونیم‌ برویم‌ و…

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحیم‌. یا جان‌ یا جانان‌ ولی‌ نمیدانم‌. همه‌ هستی‌ تویی‌ صد جمله‌ نمیدانم‌. بجز تو بر همه‌ عالم‌ دگر دلبر نمی‌بینم‌. بجز تو در همه‌ گیتی‌ دگر جانان‌ نمی‌دانم‌. بجز غوغای‌ عشق‌ تو درون‌ دل‌ نمی‌یابم‌. بجز سودای‌ وصل‌ تو میان‌ جان‌ نمی‌خوانم‌. نمی‌دانم‌. چه‌ آرم‌ بر در وصلت‌ كه‌ دل‌ لایق‌ نمی‌افتد. چه‌ بازم‌ در ره‌ عشقت‌ كه‌ جان‌ شایان‌ نمی‌دانم‌. مولای‌ من‌، یكی‌ دل‌ داشتم‌ پرخون‌. شد آنهم‌ از كفم‌ بیرون‌. كجا افتاده‌ آن‌ مجنون‌، در این‌ دوران‌ نمیدانم‌. چو بیرون‌ ریزم‌ جانا كه‌ از وصل‌ تو محرومم‌. چرا شد قسمت‌ بختم‌ زتو پنهان‌ نمیدانم‌. تو اندر چشم‌ هر ذره‌ چو خورشید آشكارایی‌. چرایی‌ از من‌ حیران‌ چنین‌ پنهان‌ نمیدانم‌. چرایی‌ از من‌ حیران‌ چنین‌ پنهان‌ نمیدانم‌. مولای‌ من‌، نمی‌یابم‌ تو را در دل‌ نه‌ در عالم‌ نه‌ در گیتی‌، كجا جویم‌ تو را آخر من‌ حیران‌ نمیدانم‌. همیدانم‌ عجبتر اینكه‌ می‌بینم‌ جمال‌ تو عیان‌ لیكن‌، نمیدانم‌ چه‌ می‌بینم‌ من‌ نادان‌ نمیدانم‌. همیدانم‌ كه‌ روز و شب‌ جهان‌ روشن‌ به‌ نور توست‌، ولیكن‌ آفتابی‌ یا مه‌ تابان‌ نمیدانم‌. اگر مولای‌ من‌، اگر مقصود تو جان‌ است‌ رخ‌ بنما و جان‌ بستان‌، اگر مقصود تو جان‌ است‌ رخ‌ بنما و جان‌ بستان‌، اگر قصد دگر داری‌ من‌ نالان‌ نمیدانم‌. به‌ امید وصال‌ تو دلم‌ را شاد میدارم‌، هی‌ به‌ خودم‌ وعده‌ میدم‌، انشاء الله‌ می‌بینمت‌، به‌ امید وصال‌ تو دلم‌ را شاد میدارم‌، چرا درد دل‌ خود را دگر درمان‌ نمیدانم‌. اجازه‌ بدید از قول‌ اشعاری‌ كه‌ روز عرفه‌ خوندم‌ خدمت‌ مولایمون‌ روشن‌ كرده‌ بود، همان‌ را بخونم‌. حالا كه‌ اینجوری‌ پیش‌ آمده‌. رفته‌ام‌ چون‌ پاک بازان‌ در دل‌ پاكان‌ نشینم‌، غم‌ ندارم‌ زان‌ كه‌ با اهل‌ حقیقت‌ همنشینم‌، گاهگاهی‌ چون‌ نسیم‌ صبحگاهان‌ با صفایم‌، گاهگاهی‌ چون‌ كلام‌ عشق‌بازان‌ دل‌ نشینم‌. گاه‌ در سوز و گدازم‌، گاه‌ در راز و نیازم‌، گاه‌ در اوج‌ معانی‌، گاه‌ در اوج‌ یقینم‌، مرغ‌ روحم‌ زآشیان‌ جسم‌ در پرواز آمد، یافتم‌ دیدار قلب‌ اولین‌ و آخرینم‌، جمله‌ موجودات‌ را دیدم‌ كه‌ در فخرند بر هم‌، هر یكی‌ میگفت‌ در فضل‌ و شرف‌ من‌ اولینم‌، خاک گفتا من‌ حسین‌ ابن‌ علی‌ را گرد راهم‌، آب‌ گفتا مهر زهرا مام‌ الانس‌ الطالبینم‌، باد گفتا من‌ مطیع‌ و عشقباز كوی‌ اویم‌، نار گفتا دشمنش‌ سوزد به‌ مرز آتشینم‌. گفت‌ جبرائیل‌ هستم‌ بنده دربار اون‌ شاه‌، خوند میكائیل‌ مدحش‌ گفت‌ عبدش‌ را معینم‌، گفت‌ اسرافیل‌ كه‌ عبد او را جان‌ نثارم‌، گفت‌ كه‌ عزرائیل‌ با خصمش‌ گه‌ مردن‌ خصم‌ كینم‌. چرخ‌ گفتا دور شمع‌ او پروانه‌ هستم‌، عرش‌ گفتا فرش‌ زیر پای‌ آن‌ حبل‌ المتینم‌، گفتند ای‌ انسان‌ تو با عشقش‌ چه‌ كردی‌؟ گفت‌ من‌ صاحب‌ لسان‌ آن‌ عشق‌ عشق‌ آفرینم‌. روز عاشورا به‌ موجودات‌ بانگ‌ اخرجوا زد، جز من‌ را در مرتبت‌ در خاک اجلالش‌ متینم‌. سر دادم‌، دست‌ دادم‌، چشم‌ دادم‌، جسم‌ دادم‌، تا فدا گردید جان‌ در راه‌ آن‌ نور مبینم‌. آن‌ یكی‌ شد دست‌ بوسش‌، آن‌ دگر شد پای‌ بوسش‌، و آن‌ یكی‌ با اشک گفتش‌ كیستی‌ ای‌ نو ذبیحه‌، گفت‌ من‌ ماه‌ بنی‌ هاشم‌، سرور قلب‌ زهرا، ابوالفضل‌، گفت‌ من‌ ماه‌ بنی‌ هاشم‌، سرور قلب‌ زهرا، شبه‌ حیدر، زاده آزاده ام‌ البنینم‌، مهدی‌ درس‌ وفایم‌، حامی‌ راه‌ بقایم‌، جرعه‌ نوش‌ چشمه علم‌ امیر المؤمنینم‌. دست‌ من‌ را روز محشر آورد زهرا شفاعت‌، دستهای‌ نازنین‌، روز محشر هر شهیدی‌ می‌برد حسرت‌ به‌ جاهم‌، زان‌ كه‌ پرچمدار نور چشم‌ ختم‌ المرسلینم‌. دست‌ دادم‌ در ره‌ دین‌، تا كه‌ یزدان‌ داد بالم‌، با همه‌ قدوسیان‌ طیار بر خلد برینم‌، گر بیارم‌ روز مردی‌ خم‌ به‌ ابروی‌ كمانم‌، آیه نصر من‌ الله‌ نقش‌ بندد بر جبینم‌، اگر امروز روز ولادتش‌ نبود، روز گریه‌ نبود، برایتون‌ می‌خوندم‌. دستش‌ را بالا زد علی‌ این‌ دستها را بوسید. علی‌ گریه‌ كرد. چرا گریه‌ نكنم‌ برایت‌ عباس‌ جان‌. تو خودت‌ میدونی‌ كه‌ چقدر دلم‌ تنگته‌. اینهمه‌ همت‌ را از كجا بدست‌ آوردی‌؟ بگذار خودش‌ بگه‌. تشنه‌ لب‌ در آب‌ رفتم‌ این‌ سخن‌ با خویش‌ گفتم‌ من‌ چگونه‌ آب‌ نوشم‌ شاه‌ را عطشان‌ ببینم‌؟ مشک را پر كردم‌ از آب‌ و به‌ خود گفتم‌ باید راه‌ نزدیكی‌ برای‌ خیمه‌ رفتن‌ برگزینم‌. راه‌ نخلستان‌ گرفتم‌ لیک از شمشیر دشمن‌ قطع‌ شد دست‌ علمگیر، از یسار و از یمینم‌. فكر كردم‌ دست‌ دادم‌، آب‌ دارم‌، غم‌ ندارم‌. سرفرازم‌، ساقی‌ اطفال‌ عطشان‌ و حزینم‌. خدایا آب‌ دارم‌ غم‌ ندارم‌. ناگهان‌ دیدم‌ كه‌ از سر ریخت‌ آب‌ و سوخت‌ جانم‌، تیر زد بر مشک آن‌ فردی‌ كه‌ بود اندر كمینم‌. دگر از اطفال‌ حسین‌ شرمنده‌ بودم‌. تیر زد دشمن‌ به‌ چشمم‌ تا كه‌ طفلان‌ را نبینم‌. گفتم‌ اكنون‌ برگردم‌ به‌ خیمه‌، ناگهان‌ بر سر فرود آمد عمود آهنینم‌. صدا زدم‌ برادر بیا.

 اللهم‌ صل‌ علی‌ محمد و آل‌ محمد.

 

۱۹ رجب ۱۴۱۴ – كنترل‌ نمودن‌ هواي‌ نفس‌ اخلاق‌ ۶۸

 كنترل‌ نمودن‌ هواي‌ نفس‌ اخلاق‌ 68

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. و اما من‌ خاف‌ مقام‌ ربه‌ و نفسا عن‌ الهوي‌ فان‌ الجنة‌ هي‌ المأوي‌.

 اين‌ آيه‌اي‌ بود كه‌ در همين‌ سورة‌ عبس‌ خونده‌ شد. معناي‌ اين‌ آيه‌ اين‌ است‌ كه‌ كسي‌ كه‌ مقام‌ پروردگارش‌ را از روز قيامت‌ باصطلاح‌ بترسد و نفس‌ عن‌ الهوي‌. نهي‌ كند نفسش‌ را از خواسته‌هاي‌ نفساني‌. بهشت‌، همون‌ بهشت‌ مأوايش‌، محل‌ زندگي‌ او خواهد بود. آيا ما مي‌توانيم‌ نفس‌ اماره‌امون‌ را، نفس‌ امارة‌ بالسوء را، آيا مي‌توانيم‌ از خواسته‌هايش‌ نهيش‌ كنيم‌. آيا اين‌ كار براي‌ ما ميسر هست‌ يا نيست‌؟ و آيا چه‌ شرائطي‌ دارد مخالفت‌ با هواي‌ نفس‌. مخالفت‌ با هواي‌ نفس‌ چه‌ شرائطي‌ داره‌؟ هواي‌ نفس‌ چي‌ هست‌. هر نفسي‌ آيا بايد با هوايش‌ و خواسته‌هايش‌ مبارزه‌ كرد. گرچه‌ اگر نفس‌ يك‌ خواسته‌هاي‌ مشروعي‌ داشت‌ نبايد باهاش‌ مبارزه‌ كرد. بطور كلي‌ يكي‌ از شرائط‌ جهاد با نفس‌ و تربيت‌ نفس‌ و تهذيب‌ نفس‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ يك‌ مراحلي‌ را طي‌ كند كه‌ شما بحمدالله‌ جمعي‌ از شما لااقل‌ اين‌ مراحل‌ را طي‌ كرده‌ايد و بعضي‌ از شماها هم‌ در راه‌ طي‌ كردن‌ اون‌ مراحل‌ هستيد. ايني‌ كه‌ انسان‌ از اين‌ ساعت‌ تصميم‌ ميگيره‌ با نفسش‌ مبارزه‌ بكنه‌، اين‌ غالبا با موفقيت‌ روبرو نيست‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ خواسته‌هاي‌ نفساني‌ به‌ قدري‌ قويه‌، به‌ قول‌ آن‌ شاعر، نفس‌ اژدرهاست‌ او كي‌ خفته‌ است‌. گاهي‌ تشبيه‌ كرده‌اند به‌ اژدها، گاهي‌ تشبيه‌ كردند به‌ سگ‌ درنده‌. گاهي‌ به‌ گرگ‌. در كتب‌ اخلاقی‌ اين‌ مسائل‌ را گفته‌اند. ما هم‌ خيلي‌ به‌ نفس‌ اهانت‌ نمي‌كنم‌. من‌ ميگم‌ مثل‌ اسب‌ وحشيه‌. اسبهايي‌ هستند در بيابان‌، اينها وحشي‌ هستند. رام‌ نيستند. مدتي‌ بايد انسان‌ زحمت‌ بكشه‌ تا اسب‌ وحشي‌ را رامش‌ كنه‌. مراحلي‌ هم‌ داره‌ اين‌ رام‌ كردن‌ اسب‌. حيواني‌ است‌ در بيابان‌، آزاد داره‌ راه‌ ميره‌. هر چي‌ مي‌خواد ميخوره‌. هر كاري‌ كه‌ مي‌خواد ميكنه‌. اما ارزش‌ وجودي‌ براي‌ آن‌ هدفي‌ كه‌ پروردگار او را خلق‌ كرده‌ نداره‌. سالها بايد توي‌ بيابان‌ مشغول‌ چرا و خوردن‌ و خوابيدن‌ هست‌، يا در آخر در يك‌ گوشه‌اي‌ سقط‌ ميشه‌ و يا گير يك‌ حيوان‌ درنده‌اي‌ مي‌افته‌ او را پاره‌اش‌ ميكنه‌. يك‌ عمري‌ در دنيا آمده‌ و رفته‌، وجودش‌ هيچ‌ فايده‌اي‌ نداشته‌ و خداي‌ تعالي‌ هم‌ او را خلق‌ كرده‌ براي‌ اينكه‌ مردم‌ را، براي‌ استراحت‌ مردم‌ و سواري‌ دادن‌ براي‌ مردم‌ و اطاعت‌ از مردم‌ و اون‌ هيچ‌ فايده‌اي‌ براي‌ مردم‌ نداشته‌. اكثر بيشتر ما مردمي‌ كه‌ توي‌ كرة‌ زمين‌ زندگي‌ ميكنيم‌، حالمون‌ حال‌ همون‌ اسب‌ وحشيه‌ كه‌ از روزي‌ كه‌ سرپا ايستاديم‌ به‌ فكر خوردن‌ و خوابيدن‌ و تهية‌ آذوقه‌ و بالاخره‌ توالد و تناسل‌ و بالاخره‌ مردن‌ و سقط‌ شدنه‌. بعضي‌ها هستند كه‌ در همين‌ وضع‌ فرو رفته‌اند. كه‌ مردم‌ را من‌ به‌، نه‌ من‌، قرآن‌، روايات‌؛ به‌ سه‌ بخش‌ تقسيم‌ كرده‌: يك‌ دسته‌ افراد مردة‌ اجتماع‌. انك‌ لا تسمع‌ الموتي‌. اي‌ پيغمبر تو به‌ مرده‌ها نميتواني‌ چيز بشنواني‌. حتي‌ گوش‌ كه‌ بازترين‌ حواس‌ انسانه‌، و ديرتر بخواب‌ ميره‌، اين‌ را خداي‌ تعالي‌ ميگه‌ به‌ مرده‌، چون‌ وقتي‌ انسان‌ مرد ديگه‌ گوشش‌ هم‌ از شنيدن‌ مي‌افته‌. يك‌ كسي‌ را اگر بخواهيد بيدارش‌ كنيد با صدا زدن‌ بيدار مي‌كنيد. چون‌ گوشش‌ بازه‌. اما با چيزي‌ نشان‌ دادن‌ نمي‌تونيد بيدارش‌ كنيد. يك‌ عكس‌ زيبايي‌ را بيار جلوي‌ چشم‌ آدم‌ خواب‌ كه‌ بيدار بشه‌. او از راه‌ چشم‌ بيدار نميشه‌. از راه‌ گوش‌ زودتر بيدار ميشه‌. اما اگر صدا زدي‌ بيدار ميشه‌. مرده‌ گوشش‌ هم‌ نمي‌شنوه‌، چشمش‌ كه‌ نمي‌بينه‌ بمانه‌، گوشش‌ هم‌ نمي‌شنوه‌. خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد انك‌ لا تسمع‌ الموتي‌. مرده‌ها را نمي‌تواني‌ چيز بشنواني‌. اين‌ مرده‌. يك‌ مرده‌اي‌ كه‌ قلبش‌ مرده‌ شده‌. شما صد روز در گوش‌ اين‌ بگيد كه‌ اين‌ كارهايي‌ كه‌ ميكني‌، اين‌ گناهاني‌ كه‌ ميكني‌ بده‌. او اصلا بد نميفهمه‌ كه‌ چي‌ هست‌. بدي‌ را ما درك‌ نمي‌كنيم‌. همين‌ امروز توي‌ جلسه‌اي‌ كه‌ مخصوص‌ خانمهاي‌ باصطلاح‌ مراحل‌ بالا بود بهشون‌ ميگفتم‌، يك‌ روايتي‌ دارد كه‌ لا يكال‌ المؤمن‌ مؤمنا حتي‌، حالا شايد اين‌ مختصري‌ عبارت‌ را من‌ اشتباه‌ بگم‌، بهرحال‌ به‌ اين‌ مضامين‌، حتي‌ يقول‌ الف‌ صديق‌ انه‌ مجنون‌. الف‌ بود ايني‌ كه‌ من‌ ديدم‌ هزار راستگو بگند كه‌ اين‌ ديوانه‌ است‌. اين‌ مؤمن‌ در آخر الزمان‌ مؤمن‌ حسابي‌ نميشه‌ مگر اينكه‌ هزار راستگو، راستگوها، مردماني‌ كه‌ توي‌ مردم‌ معروف‌ شدند به‌ راستگويي‌، بگند اين‌ آدم‌ ديوانه‌ است‌. گفتم‌ مي‌خواهيد براتون‌ روشن‌ كنم‌ مطلب‌ را؟ حالا به‌ زنها مي‌گفتم‌. لااقل‌ مي‌خواستم‌ براي‌ آنها روشن‌ كنم‌. حالا براي‌ شما هم‌ هست‌ مطلب‌. گفتم‌ يك‌ دختري‌ كه‌، چون‌ در بين‌ اين‌ خانمها بودند يك‌ همچين‌ افرادي‌، يك‌ دختري‌ كه‌ سال‌ آخر دانشگاهش‌ باشه‌، آمده‌ مي‌خواد تزكية‌ نفس‌ بكنه‌. سال‌ آخر دانشگاهشه‌. بهش‌ گفتيم‌ كه‌ تو بيا بسوي‌ خدا برگرد. اين‌ شب‌ نشسته‌ با خودش‌ حساب‌ كرده‌ كه‌ من‌ بر فرض‌ مدركم‌ را گرفتم‌ و بعد كارمند شدم‌ و بعد حقوق‌ قابل‌ توجهي‌ داشتم‌، بعد شوهر كردم‌. شوهرم‌ به‌ قصد اينكه‌ من‌ حقوق‌ دارم‌، آمد با من‌ ازدواج‌ كرد. هر روز من‌ پولهايم‌ را دادم‌ به‌ شوهرم‌، هر ماه‌ دادم‌ به‌ شوهرم‌. يك‌ مرتبه‌ اگر هزار تومان‌ از اين‌ پولها را برداري‌ بدون‌ اجازة‌ او خرج‌ كني‌، دعواتون‌ ميشه‌. چون‌ تزكية‌ نفس‌ كه‌ نشده‌. روي‌ اين‌ حساب‌ من‌ همين‌ الان‌، همين‌ سال‌ آخر هم‌ كه‌ هست‌ باشه‌. من‌ ترك‌ ميكنم‌ دانشگاهم‌ را، حالا براي‌ مفاسد ديگه‌ هم‌ كه‌ هست‌. دختر و پسر مخلوطند، دختري‌ كه‌ يك‌ رفيق‌ دانشجو توي‌ دانشگاه‌ نداشته‌ باشه‌ خيلي‌ بيعرضه‌ است‌، نميدونم‌ بعضي‌ از آقايون‌ دانشجويند سرشون‌ را تكون‌ ميدهند ميگن‌ حاج‌ آقا از كجا ميدونه‌؟! اگر يك‌ دانشجو اول‌ وقت‌ بره‌ نمازش‌ را توي‌ مسجد دانشگاه‌ بخونه‌، اين‌ امل‌ هست‌. اينهايش‌ بمانه‌. نشسته‌ حساب‌ ميكنه‌ مي‌بينه‌ كه‌ بالاخره‌ فايده‌ نداره‌. ترك‌ مي‌كنه‌. گفتم‌ هيچ‌ لازم‌ نيست‌ شما دنبال‌ افراد بگرديد. از همينجا بلند شديد تا در صحن‌ حركت‌ كنيد. بگيد ما اگر يك‌ همچين‌ كاري‌ بكنيم‌ چطوره‌؟ ميگند ديوانه‌اي‌ مگر! اينها راستگو هم‌ هستندها. چون‌ مردم‌ دليلي‌ نداره‌ دروغگو باشند. ميگند ديوانه‌اي‌ مگر! يعني‌ اگر اين‌ كار را كردي‌ ديوانه‌اي‌. صد نفر توي‌ راهتونه‌، هزار نفر. اين‌ كه‌ لا يكون‌ المؤمن‌ مؤمنا حتي‌ چه‌… تا آخر حديث‌، هزار صديق‌، راستگو ميگند انه‌ مجنون‌. خدا رحمت‌ كنه‌ شب‌ سالگرد مرحوم‌ استادمون‌، حاج‌ ملا آقاجانه‌ امشب‌. چون‌ شب‌ بيستم‌ ماه‌ رجبه‌. من‌ ديدم‌ دوستاني‌ كه‌ در دزفول‌ هستند و در بعضي‌ از شهرها، از آنجا براي‌ ما تسليت‌ فرستادند. و ما هم‌ امشب‌ آنجا جلسه‌ داريم‌. خدا رحمتش‌ كنه‌، خودش‌ را راحت‌ كرده‌ بود. آني‌ كه‌ مردم‌ ميخوان‌ بگند ديوانه‌، خودش‌ اسمش‌ را گذاشته‌ بود ديوانه‌. مجنون‌. امضاء ميكرد. الان‌ در نامه‌اي‌ از ايشان‌، به‌ خط‌ خود ايشان‌ به‌ آميرزا تقي‌ زرگري‌ هست‌ كه‌ نوشته‌ محمود المجنون‌. امضاء كرده‌. حالا آني‌ كه‌ مردم‌ ميخوان‌ بگند اين‌ ديوانه‌ است‌، يك‌ آقايي‌ من‌ ديدم‌ اول‌ انقلاب‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود، لباس‌ روحانيتش‌ را كنده‌. من‌ خيال‌ كردم‌ خلع‌ لباسش‌ كردند. گفت‌ نه‌ من‌ گفتم‌ بالاخره‌ ما را خلع‌ لباسم‌ مي‌كنند. من‌ قبل‌ از اينكه‌ خلع‌ لباسم‌ بكنند خودم‌ خلع‌ لباس‌ بكنم‌ خودم‌ را. حالا گاهي‌ ميشه‌ انسان‌ قبل‌ از اينكه‌ ديگران‌ بهش‌ فشار اينطوري‌ بيارن‌ خودش‌ كاري‌ انجام‌ مي‌ده‌. اسم‌ ايشان‌ معروف‌ بود در زنجان‌ ما كه‌ مي‌رفتيم‌ خدمت‌ ايشان‌ با همة‌ كراماتي‌ كه‌ داشت‌ يعني‌ پيرمردي‌ كه‌ ايشان‌ را ديده‌ باشه‌ در زنجان‌ چه‌ مخالف‌، چه‌ موافق‌. چه‌ اون‌ كسي‌ كه‌ مي‌گفت‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ آدم‌ خوبيه‌، چه‌ اون‌ كسي‌ كه‌ مي‌گفت‌ بده‌. اقلا دو سه‌ تا كرامات‌ ازش‌ ديده‌ بودند. يكي‌ از كرامتهاش‌ كه‌ به‌ نظر من‌ اين‌ كرامتش‌ خيلي‌ كرامت‌ مهمي‌ است‌ كه‌ وقتي‌ منبر مي‌رفت‌، چون‌ كارش‌ منبر رفتن‌ بود و اسم‌ خودش‌ را نوشته‌ بود حالا محترمانش‌ كه‌ مي‌خواست‌ مردم‌ مثلا مردم‌ خوب‌ نمي‌گفتن‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ مجنون‌. مردم‌ مي‌گفتن‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ روضه‌ خوان‌. اين‌ قدر منبر مي‌رفت‌ گاهي‌ شبي‌ مثلا پنج‌، شش‌ تا منبر مي‌رفت‌ كه‌ اين‌ معروف‌ به‌ روضه‌ خوان‌ شده‌ بود و منبرهاي‌ مختلفي‌ مي‌رفت‌. يكي‌ از كراماتش‌ اين‌ بود كه‌ همه‌ به‌ من‌ مي‌گفتند كه‌ وقتي‌ كه‌ منبر مي‌رفت‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ زبان‌ او مطالبي‌ را كه‌ مردم‌ براشون‌ مشكل‌ بود، و در مجلس‌ او حاضر شده‌ بودند به‌ زبان‌ او جاري‌ مي‌كرد.

 كه‌ بعضي‌، آخه‌ مجالس‌ او كم‌ اين‌ اندازه‌ جمعييت‌ داشت‌. گاهي‌ مي‌شد كه‌ براي‌ چند نفر، سه‌ نفر، چهار نفر مي‌رفت‌ منبر. گاهي‌ خودش‌ مي‌گفت‌ كه‌ براي‌ يك‌ پيرزن‌ رفتم‌ منبر. گاهي‌ هم‌ البته‌ در مسجد سيدي‌ بود در زنجان‌ جاي‌ بسيار بزرگي‌ است‌، و شايد مدرسة‌ معروفي‌ اونجا باشه‌ ايشان‌ منبر مي‌رفت‌ پر بود از جمعيت‌. فرقي‌ هم‌ براش‌ نمي‌كرد. در مجالس‌ خصوصي‌ به‌ خصوص‌ مي‌آمدند به‌ من‌ مي‌گفتند كه‌ اين‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ مثل‌ اين‌ كه‌ از دل‌ ما خبر داشت‌. او حرفي‌ را زد كه‌ ما فكر كرده‌ بوديم‌ از او سؤال‌ كنيم‌ و اين‌ خيلي‌ لطفه‌. خدا كنه‌ ما قلبمون‌، زبانمون‌ حلال‌ مشكلات‌ مردم‌ باشه‌.و به‌ جا هم‌ واقع‌ بشه‌. يعني‌ مردم‌ يك‌ چيزي‌ نخواسته‌ باشن‌ ما بشه‌ توي‌ مردم‌ نظر خودمون‌ توي‌ منزل‌ كه‌ نشستيم‌ يك‌ مطلب‌ ديگري‌ را فكر كنيم‌ و بياييم‌ براي‌ مردم‌ بگيم‌. اين‌ يكي‌ از كرامات‌ اين‌ مرد بود و كرامات‌ زيادي‌ داشت‌. ولي‌ وقتي‌ انسان‌ مي‌ديدش‌ گاهي‌ مي‌شد در زنجان‌ من‌ اين‌ را نديدم‌ ولي‌ در مشهد خدا رحمتش‌ كنه‌ گاهي‌ عمامه‌اش‌ را مي‌گذاشت‌ خونه‌ و يك‌ عبا روي‌ دوشش‌ مي‌انداخت‌، قبا هم‌ نمي‌پوشيد گرمش‌ بود با عبا مي‌رفت‌ بيرون‌. كه‌ اولين‌ دفعه‌اي‌ كه‌ من‌ در بيداري‌ و در مدرسة‌ نواب‌، توي‌ كتاب‌ پرواز روح‌ نوشته‌ام‌ ديدمش‌ همين‌ حالت‌ را داشت‌. يك‌ عرق‌ چين‌ سرش‌ بود، پيرهن‌ و زيرشلواري‌، عبايي‌ هم‌ روي‌ پيرهن‌ انداخته‌ بود و راحت‌ شده‌ بود، خودش‌ به‌ خودش‌ گفته‌ بود مجنون‌، راحت‌ شده‌ بود. ايني‌ كه‌ مردم‌ مي‌خوان‌ بهت‌ بگن‌ ديونه‌ خودت‌ به‌ خودت‌ بگو ديونه‌. قيد مردم‌ را بزن‌. اگر ديوانگي‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ فقط‌ خداو پيغمبر اكرم‌ و ائمة‌ اطهار و حجت‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفدا را دارد و مردم‌ را ول‌ كرده‌ اول‌ ديوانة‌ عالم‌ بايد بگيم‌ سلمانه‌، ابيذره‌.

 اصحاب‌ خاص‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلامند. اونها مردم‌ را كاري‌ نداشتند. و لا تخافوهم‌ و لا خافون‌ من‌ كنتم‌ مؤمنين‌. اگر با ايمانيد اگر اعتقاد به‌ خدا داريد اگر ايمان‌ به‌ آخرت‌ داريد از مردم‌ نترسيد. از خدا بترسيد. من‌ رجبك‌ فماذا فقط‌ كسي‌ كه‌ خدايا تو را دارد، كي‌ را ندارد؟ و كسي‌ كه‌ تو را نداره‌ چي‌ داره‌؟ و اما من‌ خاف‌ مقام‌ ربه‌ و سعلل‌ هواي‌ فان‌ الجنت‌ ان‌ المعوا. بهشت‌ معواي‌ او خواهد بود. بهشت‌ هم‌ نه‌ فكر كنيد بهشت‌ گلابي‌، بهشت‌ مخطه‌، بهشت‌ فرش‌، بهشت‌ جوي‌ شيرين‌ عسل‌، بهشت‌ محضر شيرين‌ پروردگار. فمسعد الصدق‌ عند مليكة‌ المقتدر، بهشت‌ محضر امام‌ عصر. و سقانا بكاس‌ جده‌ صل‌ الله‌ عليه‌ و آله‌. بكاسه‌ و سقانا من‌ حوض‌ من‌ جده‌. اين‌ جمله‌ است‌ و بيده‌ آب‌ هم‌ كه‌ انسان‌ مي‌خورده‌ لذت‌ آب‌ كوثر بيشتره‌ يا لذت‌ اين‌ كه‌ از دست‌ مولا انسان‌ آب‌ مي‌گيره‌. تو زهر دهي‌ به‌ كه‌ ديگري‌ ترياك‌.

 تو زخم‌ زني‌ به‌ كه‌ ديگري‌ مرحم‌. از دست‌ مولا انسان‌ بگيره‌ هر چي‌ باشه‌، هر مزه‌اي‌ داشته‌ باشه‌. بكاسه‌ و بيده‌ قويا، ربيا، حميا لا زمع‌ بعده‌. اين‌ بهشت‌. بهشتي‌ كه‌ انسان‌ وقتي‌ نشسته‌ يك‌ طرفش‌ نگاه‌ مي‌كنه‌ پيغمبر اكرم‌ يك‌ طرف‌ ديگر علي‌ بن‌ ابيطالب‌ يك‌ طرف‌ امام‌ حسن‌، يك‌ طرف‌ امام‌ حسين‌. نه‌ بهشت‌ حور العين‌. نه‌ بهشت‌ به‌ اصطلاح‌ درختهاي‌ سر به‌ فلك‌ كشيده‌. اونهايي‌ كه‌ اهل‌ عشق‌ و محبتند به‌ اين‌ بهشت‌ بيشتر فكر مي‌كنند و اما من‌ خاف‌، خوف‌ از خدا هم‌ ناشي‌ از عشق‌ به‌ خداست‌. ناشي‌ از محبت‌ به‌ خداست‌ و الا خدا كه‌ ظالم‌ نيست‌ كه‌ انسان‌ ازش‌ بترسه‌. محبت‌ عرفا، خشيت‌ علما كه‌ انما يخشي‌ الله‌ من‌ عباده‌ العلما اين‌ خشيت‌ و اين‌ خوف‌ مثل‌ اين‌ است‌ كه‌ بلا تشبيه‌ گفت‌ كه‌ در مثل‌ مناقشه‌اي‌ نيست‌، ليلي‌ را آوردند پيش‌ مجنون‌ نشست‌ گريه‌ كردن‌. گفتند چرا گريه‌ مي‌كني‌ حالا كه‌ به‌ وصل‌ رسيدي‌، گفت‌ مي‌ترسم‌ از دستم‌ بگيرند، از دستم‌ بره‌. محب‌ اون‌ كه‌ محبوبي‌ داره‌، اوني‌ كه‌ محبت‌ داره‌ اون‌ بيشتر از هر چيز از دست‌ رفتن‌ محبوبش‌ مي‌ترسه‌. از هيچي‌ انسان‌ نبايد بترسه‌. شما مرحلة‌ اولي‌ كه‌ قدم‌ در راه‌ خدا برمي‌ داريد استقامته‌ كه‌ ان‌ الذين‌ قالوا ربنا الله‌ ثم‌ الستقاموا. اين‌ استقامت‌ هست‌. وقتي‌ انسان‌ استقامت‌ داشته‌ ديگه‌ از چيزي‌ نمي‌ترسه‌. اول‌ قدمش‌ اينه‌ كه‌ ترسها را همه‌ را بريزه‌ دور. از هيچي‌ نترسه‌. از چي‌ پس‌ ما بترسيم‌؟ از گناهتون‌.

 يك‌ وقت‌ خداي‌ نكرده‌ گناه‌ نكنيد. شما از گناهتون‌. اولياء خدا از مكروهات‌. بالاترش‌ از ترك‌ اولي‌. انسان‌ از اينها بايد بترسه‌ و لا يخافن‌ احد منكم‌ ببينيد با نون‌ تأكيد ثقيله‌ انشاء الله‌ درس‌ بخونيد، نمي‌دونم‌ چقدر درس‌ بنا شد بخونيد چند نفرتون‌ همت‌ داشتيد و من‌ از همه‌ مي‌خوام‌ كه‌ انشاء الله‌ عربي‌ را به‌ اندازه‌اي‌ كه‌ اين‌ روايات‌ و آيات‌ را ديگه‌ من‌ لازم‌ نباشه‌ ترجمه‌ كنم‌ براتون‌. لا يخافن‌ اين‌ لا يخافن‌ يعني‌ هرگز، هرگز از چيزي‌ نترسيد، هيچ‌ كس‌. احد منكم‌. احدي‌ از شما از هيچي‌ نترسيد. الا ذنبه‌. چيزي‌ كه‌ انسان‌ را از خدا دور مي‌كنه‌ گناهه‌. گناهش‌ است‌. چيزي‌ كه‌ انسان‌ را از خدا دور مي‌كنه‌ كه‌ محبوب‌ رو مي‌گردونه‌ و لا تصرف‌ عني‌ وجهك‌. خدايا روي‌ از من‌ نگردون‌. خدايا من‌ را تنها نگذار. و لا تكلني‌ الا نفسي‌. من‌ را تنها نگذار. خدايا هميشه‌ دستم‌ توي‌ دستت‌ باشه‌. يد الله‌ فوق‌ ايديهم‌. خدايا من‌ را به‌ خودم‌ وامگذار. من‌ يك‌ وقتي‌ در معني‌ هدايت‌ و ظلالت‌ فكر مي‌كردم‌. ظلالت‌ يعني‌ چي‌؟ خدا ظلالت‌، گمراه‌ مي‌كنه‌ هر كي‌ را بخواد، يظل‌ من‌ يشاء يعني‌ چي‌؟ با يك‌ نفر مكه‌ مشرف‌ شده‌ بوديم‌، تكفل‌ نگهداري‌ اين‌ شخص‌ با من‌ بود. او نه‌ آدرس‌ داشت‌، نه‌ مشخصات‌ را بلد بود، نه‌ مي‌دونست‌ كجا بره‌. فكر مي‌كردم‌ تا دستش‌ را ول‌ كنم‌ توي‌ اون‌ شلوغي‌ يك‌ نفر بين‌ من‌ و او فاصله‌ بياندازه‌ اين‌ گمراه‌ شده‌، اصلا گم‌ شده‌. يك‌ لحظه‌ خدا انسان‌ را ولش‌ كنه‌. آخه‌ با كي‌ ما مي‌خواييم‌ گناه‌ و معصيت‌ و درگيري‌ داشته‌ باشيم‌. و لا تكلني‌ الي‌ نفسي‌ طرفت‌ عين‌. يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌. خدا اگر يك‌ چشم‌ به‌ هم‌ زدن‌ ما را ترك‌ كنه‌ ما اصلا نيستيم‌.

 و ترس‌ از خدا اينطور ترسي‌ است‌. بترسيم‌ از خدا اگر دوستش‌ داريم‌. علما و عرفا و البته‌ عرفا كه‌ مي‌گيم‌ اين‌ صوفيها را نمي‌گيم‌. خودتون‌ مي‌دونيد كه‌ شما صوفيها چقدر بي‌ ارزشند. عرفاي‌ واقعي‌ و علماي‌ با معرفت‌ اينها از خدا مي‌ترسند يخش‌ الله‌ من‌ عباده‌ العلما. شما اگر يك‌ جواهر قيمتي‌ توي‌ جيبتون‌ باشه‌. توي‌ كوچه‌ و بازار هم‌ كه‌ مي‌ريد دستتون‌ را مي‌گزاريد روش‌. هي‌ مي‌ترسيد كه‌ مبادا دزد از جيبتون‌ برداره‌. اما يك‌ سنگي‌ توي‌ جيبتون‌ باشه‌، يا اگر جواهر باشه‌ ارزشش‌ را ندونيد، ندونيد اين‌ قيمت‌ داره‌، يادتون‌ هم‌ مي‌ره‌ كه‌ اين‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود سنگ‌ يا جواهر توي‌ جيبتون‌ بوده‌ . ترس‌ اين‌ ترسه‌ والا خدا چه‌ ترسي‌. بعضي‌ از افرادي‌ كه‌ وارد نيستند مي‌گن‌ كه‌ شايد ماتمام‌ عمر تزكية‌ نفس‌ كرديم‌ و تقوا داشته‌ باشيم‌ و همة‌ كارهامون‌ هم‌ مرتب‌ باشه‌ و خدا به‌ هر حال‌ مالك‌ ماست‌ ممكنه‌ كه‌ خدا ما را ببره‌ به‌ جهنم‌. نه‌ خدا اين‌ كار را نمي‌كنه‌. خداي‌ تعالي‌ اينجوري‌ ما نمي‌شناسيمش‌. اتسلط‌ النار علي‌ وجوه‌ خرت‌ لعظمتك‌ ساجده‌. آيا بر صورتي‌ كه‌ روي‌ خاك‌ بخاطر عظمت‌ تو پيشاني‌ گذاشته‌ اين‌ آتش‌ مي‌ياد برش‌ تسلط‌ پيدا مي‌كنه‌. نمي‌گه‌ من‌ معصيت‌ نكردم‌. اتسلط‌ النار علي‌ وجوه‌ خرت‌ لعظمتك‌ ساجده‌ و علي‌ السنن‌ نطقت‌ بتوحيدك‌ صادقه‌ و علي‌ قلوب‌ العترفت‌ بالهيتك‌ محققه‌. دلهايي‌ كه‌ اعتراف‌ به‌ خدايي‌ تو كرده‌ مي‌ياد آتش‌ جهنم‌ برش‌ مسلط‌. هيهات‌، ابدا، ماذالك‌ ظن‌ البك‌. اصلا من‌ يك‌ چنين‌ گماني‌ به‌ تو ندارم‌. و للمعروف‌ من‌ فضلك‌. ما از فضل‌ و محبت‌ و لطف‌ تو يك‌ چنين‌ چيزي‌ را نمي‌شناسيم‌. شما هم‌ نشناسيد اين‌ حرفها نيست‌. و للمعروف‌ من‌ فضلك‌ و لا مشبه‌ لما آمنت‌ به‌ الموحدين‌ من‌ برك‌ و احسانك‌ فباليقين‌. ببينيد چقدر تعليم‌ مي‌ده‌ امير المؤمنين‌ ما را فباليقين‌ اقطع‌ به‌ قطع‌ و مسلم‌ قطع‌ دارن‌ يقين‌ دارند لولا  ما حكمت‌ به‌ من‌ تعذيب‌ جاهديك‌ و قضيت‌ به‌ من‌ اخلاد معانديك‌. دو دسته‌ هستند يك‌ عده‌ خدا را اصلا منكر شدن‌ لجعلت‌ النار كلها بردا و سلاما. خدا تو اين‌ قدر مهرباني‌ اگر دشمنان‌ اهل‌ بيت‌ نبودند اگر عمر و ابابكر و عثمان‌ و معاويه‌ و يزيد نبودند لجعلت‌ النار كلها بردا و سلاما. خدا را اينجوري‌ بشناسيد. تمام‌ آتش‌ را برد و سلام‌. همان‌ كاري‌ كه‌ براي‌ حضرت‌ ابراهيم‌ كردي‌ براي‌ بقيه‌ هم‌ مي‌كردي‌. كلها بردا و سلاما و ما كان‌ لاحد، احدي‌، آخه‌ خداي‌ مهربان‌.

 ببينيد چقدر خدا را بايد انسان‌ به‌ غضب‌ بياره‌ كه‌ خدا اون‌ آتش‌ را براش‌ به‌ وجود بياره‌. حتي‌ اگر خدا روز (قطع‌ نوار). ماها كه‌ راضي‌ نيستيم‌. چرا؟ اين‌ قدر انسان‌ پست‌، اين‌ قدر انسان‌ بد مي‌شه‌، هواي‌ نفس‌ انسان‌ اين‌ قدر شديد مي‌شه‌ كه‌ بياد فاطمة‌ زهرا را اون‌ طور اذيت‌ كنه‌. سيلي‌ به‌ صورت‌ فاطمة‌ زهرا بزنه‌. براي‌ اونها، والا محبوب‌ اون‌ كسي‌ كه‌ ما مشمول‌ رحمانيت‌ او هستيم‌، مشمول‌ رحميت‌ او هستيم‌ او مي‌ياد آتش‌ درست‌ كنه‌ و ما را بياندازه‌ توي‌ آتش‌. مي‌گه‌ آمن‌ ارجوا له‌ لكل‌ خير. اي‌ خدا ما اميد همة‌ خوبيها را از تو داريم‌. اميد تمام‌ خوبيها لكل‌ خير. و آمنوا سخطهوا عند كل‌ شر. با هر شري‌ انسان‌ اگر روبه‌ رو بشه‌ عينا اگر خدا داشته‌ باشه‌. و آمنوا سخط‌ عند كل‌ شي‌ يعطي‌ الكثير يد اي‌ خدايي‌ كه‌ با عمل‌ كم‌، با عمل‌ بي‌ ارزش‌ مزد زياد، هر كسي‌ هم‌ به‌ اندازة‌ ظرفيتش‌ بهش‌ مزد مي‌دن‌. به‌ تويي‌ كه‌ اهل‌ سيب‌ و گلابي‌ و مخطئه‌ و حور العين‌ و اينها هستي‌ بهشت‌ بهت‌ مي‌دن‌ و جنت‌ الارضه‌ السموات‌ و الارض‌. به‌ تويي‌ كه‌ مرحلة‌ محبت‌ را طي‌ كردي‌ و به‌ مرحلة‌ محبت‌ رسيدي‌ و مي‌گي‌ اي‌ خدا من‌ را ببري‌ تو جهنم‌ هم‌ دوستت‌ دارم‌. اونجا اگر من‌ را ببري‌ توي‌ جهنم‌ مي‌دوني‌ چكار مي‌كنم‌ آبروريزي‌ مي‌كنم‌، سر و صدا راه‌ مي‌اندازم‌. مي‌گم‌ مردم‌ جهنم‌ بدونيد من‌ خدا را دوست‌ داشتم‌ من‌ را آورده‌ اينجا. مضامين‌ دعاي‌ كميله‌. بهشتي‌ كه‌ اهل‌ محبت‌ دارند، بهشتي‌ كه‌ اونهايي‌ كه‌ مقام‌ پروردگار را ازش‌ مي‌ترسند اين‌ بهشت‌، بهشتي‌ است‌ كه‌ دست‌ محبوب‌ كه‌ دراز مي‌شه‌ براي‌ آب‌ كوثر دادن‌ قبل‌ از اينكه‌ بوي‌ آب‌ كوثر انسان‌ را زنده‌ كنه‌، قبل‌ از اينكه‌ لذت‌ شهد آب‌ كوثر انسان‌ را زنده‌ كنه‌ نگاي‌ به‌ صورت‌ محبوب‌ انسان‌ را زنده‌ مي‌كنه‌. اون‌ دست‌ يد اللهي‌ كه‌ دراز شده‌ و مي‌گه‌ خيلي‌ خسته‌ شدي‌ توي‌ صحراي‌ محشر، عرق‌ كردي‌. در صحراي‌ محشر تشنه‌ شدي‌. چون‌ انسان‌ زبانش‌ از حلقومش‌ از تشنگي‌ بيرون‌ مي‌ياد. رسيده‌ يك‌ جام‌ آب‌ به‌ انسان‌ مي‌ده‌ مي‌گه‌ به‌، به‌. خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ سيد ابن‌ طاوس‌ را وارد حرم‌ اميرالمؤمنين‌ شد ديد آقا داره‌ قرآن‌ مي‌خونه‌. گفت‌ چه‌ خوش‌ است‌ صوت‌ قرآن‌ ز تو دلربا شنيدن‌. ز رخت‌ نظاره‌ كردن‌ سخن‌ خدا شنيدن‌. خوب‌ انسان‌ آيا مي‌تونه‌ نفس‌ پر از هواش‌ را درست‌ كنه‌؟ بله‌ خيلي‌ ساده‌ و آسون‌. اگر نمي‌تونست‌ درست‌ كنه‌ خداي‌ تعالي‌ بهش‌ نمي‌فرمود كه‌ قد افلح‌ من‌ ذكي‌. رستگار كسي‌ است‌ كه‌ نفسش‌ را تزكيه‌ كنه‌. اين‌ اسب‌ وحشي‌ را مي‌گيرند، هر جوري‌ هست‌ يك‌ ريسموني‌ به‌ گردنش‌ مي‌اندازند. مي‌رن‌ اون‌ دورها وايمي‌ ايستند اين‌ سر اين‌ ريسمون‌ را قرص‌ گرفتن‌ اين‌ اسب‌ مي‌دوه‌. لنگ‌ و لقد مي‌زنه‌. خوب‌ چرا اگر نزديك‌ انسان‌ بشه‌، خوب‌ انسان‌ با لنگ‌ و لقد او از پا درمي‌ياد. شما بايد اين‌ كار را بكنيد يك‌ قدري‌ بهش‌ ميدان‌ بديد. يك‌ دفعه‌ روش‌ فشار نياريد. اينهايي‌ كه‌ يك‌ دفعه‌ روي‌ هواي‌ نفسشون‌ فشار مي‌يارن‌ و نفس‌ را يك‌ دفعه‌ مي‌خوان‌ از بين‌ ببرند، حالا با روزه‌ گرفتن‌ و نماز شب‌ خوندن‌ و اينها از پاي‌ در مي‌ياد. يا تو را از پاي‌ در مي‌ياره‌ يا خودش‌ از پا در مي‌ياد. شما مي‌دونيد يك‌ اسبي‌ مي‌خوايي‌ زير پاتون‌ كه‌ هم‌ قوي‌ باشه‌، هم‌ قهرمان‌ باشه‌ هم‌ مطيع‌ باشه‌. اسبي‌ كه‌ جو بهش‌ ندادي‌ بي‌ حال‌ شده‌، يك‌ گوشه‌اي‌ افتاده‌، خوب‌ اين‌ را كه‌ هر بچه‌اي‌ مي‌تونه‌ سوارش‌ بشه‌. در مقابل‌ هر بچه‌اي‌ رامه‌. نه‌ بايد تقويتش‌ هم‌ بكنيد.

 روزه‌ گرفتن‌ و عبادت‌ زياد كردن‌ و شب‌ تا صبح‌ توي‌ حرم‌ موندن‌ و ضعيف‌ و لاغر شدن‌ بعضي‌ وقتها استاد انسان‌ اگر براي‌ طرف‌ تجويز بكنه‌ مسئله‌اي‌ نيست‌ والا اين‌ راهش‌ نيست‌. اين‌ تا باز يك‌ غذاي‌ خوب‌ خورده‌ يك‌ جايي‌ مهماني‌ بوده‌، غذاي‌ خوب‌ خوردي‌ باز بلند مي‌شه‌. و از غم‌ بي‌ آلتي‌ افسرده‌ است‌. نفس‌ اژدرهاست‌ او كي‌ مرده‌ است‌. از غم‌ بي‌ آلتي‌ افسرده‌ است‌. غذاش‌ ندادي‌ خوب‌ حال‌ تحرك‌ نداره‌. حال‌ رفتن‌ به‌ خدمتون‌ عرض‌ شود ميخانه‌ و سينما و اين‌ حرفها را نداره‌، حال‌ فحش‌ دادن‌ نداره‌. روزه‌ گرفتي‌ خودت‌ را زجر دادي‌ توي‌ حرم‌ شب‌ تا صبح‌ موندي‌ چرت‌ زدي‌ اين‌ راهش‌ نيست‌.

 خوب‌ راهش‌ چيه‌؟ بگذار بدوه‌. فقط‌ در محرمات‌ جلوش‌ را بگير. ببينيد اون‌ ريسموني‌ را كه‌ به‌ گردنش‌ بستن‌ ده‌ متر، بيست‌ متر ريسمونه‌ يك‌ دايره‌ تشكيل‌ داده‌ از حدود خارج‌ نمي‌هش‌ نمي‌تونه‌ از حدود خارج‌ بشه‌. و من‌ يتعده‌ حدود الله‌ فاولئك‌ هم‌ الفاسقون‌. حد الهي‌ واجبات‌ و محرماته‌. شما نگذار توي‌ دايرة‌ محرمات‌ بره‌، ولي‌ سر تا پات‌ حالا حسد هست‌، بخل‌ هست‌، صفات‌ رزيله‌ داري‌ حالا فشار نيار كم‌ كم‌. اين‌ همين‌ طور كه‌ اين‌ حيوان‌ داره‌ مي‌دوه‌، يك‌ دايره‌ گرفته‌ داره‌ مي‌دوه‌ كم‌ كم‌ اين‌ ريسمون‌ را كوتاهش‌ مي‌كنند. اين‌ كم‌ كم‌ نزديك‌ مي‌شه‌ مي‌بينه‌ نه‌ انسان‌ موجود بي‌ خطريه‌. گاهي‌ ماها خيال‌ مي‌كنيم‌. يك‌ نفر آمده‌ بود پيش‌ من‌ مي‌گفت‌ كه‌ من‌ اگر وارد تزكية‌ نفس‌ بشم‌ چون‌ شبها ملائكه‌ را مي‌بينم‌ و روزها اجنه‌ را مي‌بينم‌ مي‌ترسم‌. از كارهاي‌ غير عادي‌ من‌ وحشت‌ دارم‌. به‌ من‌ مي‌گفت‌ اين‌ كتاب‌ عالم‌ عجيب‌ ارواح‌ شما را من‌ هر وقت‌ مي‌بينم‌ من‌ از ترس‌ شب‌ تا صبح‌ خوابم‌ نمي‌بره‌. نفس‌ انسان‌ اينطوريه‌. خوب‌ نزديك‌ مي‌شه‌ مي‌بينه‌ نه‌ ترسي‌ نداره‌. ملائكه‌ مدبرات‌ امرند كمك‌ به‌ شما مي‌كنند. در يك‌ جنگ‌ هزارها ملك‌ آمدند به‌ صورت‌ انسان‌ و لشگريان‌ پيغمبر اكرم‌ را كمك‌ كردند. بعضي‌ وقتها اين‌ لشگريان‌ كمك‌ مي‌كردند ولي‌ ديده‌ نمي‌شدند. به‌ هر حال‌ اين‌ وقتي‌ كه‌ نزديك‌ شد مي‌ياد هي‌ نزديك‌ مي‌شه‌ مي‌بينه‌ نه‌ ضرري‌ نداره‌. گاهي‌ هم‌ يك‌ علفي‌ بهش‌ بديد. نكنه‌ يك‌ وقت‌ بگيد نه‌ بايد از گرسنگي‌ از پا بيافته‌. نه‌ محبت‌ بهش‌ بكنيد.

 قل‌ من‌ حرتمت‌ زينت‌ حرمت‌ الله‌ اخرج‌ العباده‌ طيبات‌ من‌ الرزق‌. بگو اي‌ پيغمبر كي‌ زينت‌ خدا را كه‌، خدا را از زمين‌ خارج‌ كرده‌اي‌ يا براي‌ شما قرار داده‌ حرام‌ كرده‌ و غذاهاي‌ خوب‌ را. غذاي‌ خوب‌ بخور. منتهي‌ از حدود الهي‌ خارج‌ نشه‌. حرام‌ بهش‌ نده‌ بخوره‌. اين‌ اولشه‌. بعد هي‌ بيارش‌ نزديك‌، بيارش‌ نزديك‌، بيارش‌ نزديك‌ تا ريسمون‌ ديگه‌ آخرش‌ برسه‌ يك‌ دستي‌ هم‌ به‌ سر و كله‌اش‌ بكش‌ مي‌بيني‌ يك‌ چند تا شيهه‌ مي‌كشه‌ و يك‌ چند تا لنگ‌ و لقد مي‌زنه‌ بعد آرام‌ مي‌شه‌. بپر روش‌ بله‌. او اولش‌ هم‌ باز يك‌ خرده‌ لنگ‌ و لقد مي‌زنه‌. كم‌ كم‌ آرام‌ مي‌شه‌. كم‌ كم‌ طوري‌ مي‌شه‌ كه‌ همين‌ اسب‌ وحشي‌ مخصوصا اصالت‌ و نجابت‌ ذاتي‌ هم‌ داشته‌ باشه‌. چون‌ اصالت‌ خيلي‌ مهمه‌.

 خدا رحمت‌ كنه‌ پدران‌ ما را كه‌ مذهب‌ تشيع‌ را انتخاب‌  كردن‌. خدا باز رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ آيت‌ الله‌ كوهستاني‌ مي‌فرمود كه‌ من‌ براي‌ اون‌ جد اعلام‌ كه‌ تشيع‌ را پذيرفته‌ هميشه‌ بعد از نمازهام‌ فاتحه‌اي‌ مي‌خونم‌. براي‌ اين‌ كه‌ كار ما را آسون‌ كرده‌. والا اگر خودمون‌، حالا اگر همشون‌ سني‌ بودن‌ ما مي‌خواست‌ بريم‌ تحقيق‌ كنيم‌ تشيع‌ را پيدا كنيم‌. چقدر زحمت‌ مي‌افتاديم‌. بله‌. پدر و مادر خيلي‌ مؤثرند. نجابت‌ خانوادگي‌ خيلي‌ مؤثره‌. اينها كمكه‌ صدي‌ پنجاه‌ تزكية‌ نفس‌ را الان‌ افرادي‌ كه‌ در خانواده‌هاي‌ خوب‌ تربيت‌ مي‌شه‌ واقعا انجام‌ دادن‌. هيچ‌ وقت‌ خيانت‌ اينها نمي‌كنند، حتي‌ المقدور اينها دروغ‌ نمي‌گن‌ كم‌ كم‌ اين‌ عادت‌ شده‌ براشون‌، صفات‌ رزيله‌ ده‌ در صدش‌ از بين‌ رفته‌. خوب‌ اصالت‌ هم‌ داشته‌ باشه‌ اين‌ اسب‌ سوارش‌ بشيد. كم‌ كم‌ اين‌ اسب‌، همين‌ اسب‌ وحشي‌ها طوري‌ ميشه‌ آرام‌، رام‌. هر وقت‌ شما سوارش‌ ميشيد حركت‌ ميكنه‌. هر وقت‌ ميگيد بايست‌ مي‌ايسته‌. يا ايتها النفس‌ المطمئنه‌. اي‌ نفس‌ آرام‌ اينجا ديگه‌ هوا نداره‌. خودش‌ اسب‌ را اينجا بستي‌، شما بگيد خودش‌ بكنه‌ و بره‌ جايي‌ كه‌ دلش‌ مي‌خواد ديگه‌ نداريم‌. هر چي‌ صاحبش‌ مي‌خواد. صاحب‌ ما كيه‌؟ خدا. هر چه‌ خدا مي‌خواد ما همون‌ كار را مي‌كنيم‌. همون‌ كار. و بعد به‌ مرحلة‌ عبوديت‌ انسان‌ ميرسه‌. واقعا گاهي‌ من‌، خوب‌ ما هم‌ چشمهايمون‌ ميخوره‌ بالاخره‌. شما نگيد آقا تو از كجا ميدوني‌. پريروز من‌ از كانون‌ گفته‌ بودم‌ هنر هفتم‌، گفته‌ بودند آقا تو هنر هفتم‌ از كجا ميدوني‌؟ شايد ما هم‌ بنشينيم‌ نگاه‌ كنيم‌. بهرحال‌ نميگم‌، انشاء الله‌ شب‌ جمعه‌ شما اين‌ كارها را نكنيد، ما هم‌ انشاء الله‌ نمي‌كنيم‌. ولي‌ بهرحال‌ چشممون‌ برخورد كه‌ ميكنه‌. گاهي‌ اين‌ اسب‌ دوانيها را من‌ ديدم‌، اين‌ ورزشهايي‌ هست‌ بهش‌ كه‌ مستحب‌ هم‌ هست‌ اين‌ قسمت‌ از ورزش‌ مستحبه‌، اين‌ اسب‌ حيوان‌، بهترين‌ اسبها، قويترين‌ اسبها اين‌ را سوار ميشه‌ سواركار، سواركار هم‌ آدم‌ حسابي‌. مهارش‌ را گرفته‌ آنطرف‌ راه‌ صافه‌، اينطرف‌ هم‌ راه‌ صافه‌. اين‌ را ميگه‌ از اينجا بپر. اينهم‌ حيوان‌ جفت‌ ميكنه‌ از اينجا مي‌پره‌ به‌ طوري‌ كه‌ پايش‌ هم‌ به‌ اين‌ ديوار به‌ اين‌ بلندي‌ نميخوره‌. اينجور ما بايد بندة‌ خدا باشيم‌. هيچ‌ هم‌ نگيم‌ آنجا راه‌ صاف‌ هست‌، ما چرا از اينجا بريم‌. هيچ‌ شده‌ اين‌ اسب‌، نفستون‌ اينطور بايد بندة‌ خدا باشه‌، هيچوقت‌ شده‌ اين‌ اسب‌ بگه‌ آخه‌ بابا اينور هم‌ راه‌ صاف‌، آنور هم‌ راه‌ صاف‌. چرا من‌ از اينجا برم‌؟ تازه‌ اينجا جايزه‌اش‌ مال‌ آن‌ سواركار ميگيره‌ها. جايزه‌ را اسبه‌ نميگيره‌. ولي‌ در وقتي‌ كه‌ تو بندگي‌ خدا كني‌، جايزه‌ را خودت‌ مي‌گيري‌. من‌ نكردم‌ خلق‌ تا سودي‌ كنم‌، بلكه‌ تا بر بندگان‌ جودي‌ كنم‌. همة‌ بندگيهاي‌ ما، عبادتهاي‌ ما، همة‌ اينها، نفعش‌ برميگرده‌ به‌ خودمون‌.

 خوب‌ اينجور وقتي‌ كه‌ بنده‌ شدي‌، اينطور وقتي‌ بندة‌ خدا شديد، اين‌ معناي‌ نهي‌ النفس‌ عن‌ الهوي‌. يك‌ وقت‌ هست‌ نهي‌ با زوره‌، يك‌ وقت‌ هستش‌ نه‌. ديگه‌ تكويني‌ انسان‌ ميشه‌. نفس‌ انسان‌ نهي‌ شده‌ از هوي‌. خودت‌ هيچ‌. اي‌ اسب‌ قهرمان‌ خوب‌. اينجا يكي‌ از بزرگان‌ اين‌ روايت‌ را اينطوري‌ معنا ميكرد و اين‌ معنا را من‌ لطيفتر مي‌پسندم‌ تا اين‌ معناي‌ ظاهرش‌ كه‌ اكثرا معنا مي‌كنند. العبد يدبر و الله‌ يقدر. معناي‌ عموميش‌ اينه‌ كه‌ خدا براي‌ خودش‌ تقديراتي‌ داره‌. بنده‌ هم‌ مي‌نشينه‌ براي‌ خودش‌ تدبيراتي‌ داره‌. تدبير ميكنه‌ با تقدير الهي‌ هم‌ سازش‌ نداره‌. اما آن‌ معناي‌ لطيفي‌ كه‌ داره‌ اينه‌. عبد، عبد كه‌ تدبير ميكنه‌، خدا هم‌ طبق‌ تدبير او تقدير ميكنه‌. تو بگو من‌ فلان‌ چيز را ميخوام‌، خدا ميگه‌ چشم‌ محبوب‌ من‌! بخدا قسم‌ خدا بيشتر به‌ ما عشق‌ مي‌ورزه‌ تا ما به‌ خدا. ما چون‌ نمي‌فهميم‌ او متوجهه‌. او خيلي‌ به‌ ما، يك‌ نفر ميگفت‌ نشسته‌ بودم‌ همينجور ميگفتم‌ خداجانم‌، همينجور حالا ذكري‌ نيست‌ شما بعنوان‌ ذكري‌ چيزي‌ نگيد. اين‌ عشقش‌ گرفته‌ خداجانم‌، خداجانم‌، گفت‌ ديدم‌ در تمام‌ آسمان‌ همه‌ جا نوشته‌ جانم‌ جانم‌ جانم‌. بعله‌. ميگه‌ العبد يدبر. عبد تدبير ميكنه‌، مي‌نشينه‌ ميگه‌ اگر اينجوري‌ ميشد، فكر ميكنه‌. خدا هم‌ ميگه‌ فورا تقدير ميكنه‌. تقدير ميكنه‌. دستمون‌ از دامن‌ امام‌ زمانمون‌ دور، كوتاه‌ نشه‌. امام‌ زمان‌ هم‌ قلب‌ مقدسش‌ ظرف‌ مشيت‌ پروردگاره‌. ارادة‌ الرب‌ في‌ مقادير اموره‌ تحبط‌ اليكم‌ و تصدر من‌ بيوتكم‌. ارادة‌ خدا مي‌آيد در قلوب‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ نزول‌ ميكنه‌ و وارد ميشه‌ و از آنجا صادر ميشه‌.

 خوب‌. خدا رحمت‌ كنه‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ را. يك‌ وقتي‌ مي‌گفت‌ كه‌ صبح‌ سيزدة‌ ماه‌ رجب‌ يك‌ عيدي‌ كه‌ بهش‌ داده‌ بود امام‌ جواد اينكه‌ سر سفره‌اش‌ زياد بنشينند و از غذايش‌ زياد استفاده‌ بكنند. اين‌ را توي‌ همان‌ دفتر نوشته‌ بود. به‌ جهت‌ اينكه‌ يك‌ روزي‌ هم‌ به‌ من‌ گفت‌. گفتم‌ شما كه‌ خيلي‌ هم‌ مهمون‌ نداريد آخه‌. دويست‌ نفر آخه‌ هر روز شما داشتيد. گفت‌ منظور استفاده‌هاي‌ معنويست‌. و واقعا اينطوره‌. حالا من‌ گاهي‌ فكر ميكنم‌ همين‌، همين‌ مختصري‌ كه‌ من‌ درباره‌اش‌ نوشتم‌. و عجيبه‌ها، عده‌اي‌ از شما آقايون‌، خودتون‌ ميدونيد و توي‌ خانمها هم‌ هستند؛ كه‌ رسما با مرحوم‌ حاج‌ ملاآقاجان‌ ارتباط‌ دارند. ارتباط‌ دارند. و او روح‌ معينه‌. آخه‌ بعضي‌ از ارواح‌ علماي‌ گذشته‌ معينند. يعني‌ كمك‌ مي‌كنند به‌. شما فكر نكنيد ما، انشاء الله‌ همه‌امون‌ وقتي‌ از دار دنيا رفتيم‌، انا انشاء الله‌ بكم‌ لاحقون‌، نگيد كه‌ اين‌ چه‌ حرفيه‌، انشاء الله‌ چرا ميگي‌؟ نه‌. بالاخره‌ انشاء الله‌ هست‌ و هيچ‌ اشكالي‌ هم‌ نداره‌. اگر از دار دنيا رفتيم‌، يعني‌ اگر تزكية‌ نفس‌ كرديد و روحتون‌ آزاد بوده‌ و باصطلاح‌ خوب‌ به‌ مراحل‌ كمال‌ رسيديد، همه‌اتون‌ آنجا وظيفه‌ داريد كه‌ يك‌ عده‌اي‌ را راهنمائي‌ كنيد. حالا چطور؟ چطور نداره‌. شما مي‌ريد فاتحه‌ مي‌خونيد سر قبر يك‌ ولي‌ خدا. ازش‌ حاجت‌ داريد مي‌خوايد. كمكتون‌ ميكنه‌. حاجتتون‌ را اگر بده‌ كمكتون‌ كرده‌. روح‌ معين‌ معناش‌ اينه‌، آزادهايي‌ كه‌ خدا بهش‌ اجازه‌ داده‌ باشه‌ دستگيري‌ بكنه‌.

 خوب‌. الان‌ ممكنه‌ حالا اسم‌ نمي‌خوام‌ ببرم‌، بعضي‌ از رفقا بگند كه‌ ما همين‌ الان‌ متوجه‌ روح‌ مقدس‌ مرحوم‌ حاج‌ ملاآقاجان‌ هستيم‌. و يقينا ايشان‌ اين‌ لطف‌ را دارند و ازشون‌ مي‌خواهيم‌ كه‌، عصري‌ يك‌ كسي‌ تلفن‌ مي‌زد. گفت‌ يك‌ مطلبي‌ دارم‌ خصوصي‌ مي‌خوام‌ بيام‌ مشهد بهت‌ بگم‌. گفتم‌ ممكنه‌ آن‌ روزي‌ كه‌ شما ميگيد من‌ نباشم‌ در مشهد. تلفني‌ بگو. گفت‌ آخه‌ الان‌ توي‌ اطاق‌ كسيه‌ خلاصه‌ گفتم‌ به‌ اون‌ صاحبخانه‌ بگو بره‌ بيرون‌. چون‌ مهمان‌ بود. به‌ او گفت‌ برو بيرون‌. خلاصه‌ در تلفن‌ يك‌ جمله‌اي‌ گفت‌ كه‌ بشارتي‌ است‌. گفت‌ ما روضه‌ داشتيم‌ در خانه‌. بعد از روضه‌ ديدم‌ يك‌ آقايي‌ در اطاق‌ ما هست‌. خيلي‌ هم‌ تعجب‌ كردم‌. به‌ من‌ گفت‌ كه‌ مشهد، در مشهد به‌ سيد حسن‌ بگو كه‌ آماده‌ باشند به‌ همين‌ زودي‌ امام‌ زمان‌، آقا، ظهور ميكنند. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) ميگه‌ گفتم‌ سيد حسن‌ كيه‌؟ چون‌ چند تا سيد حسن‌ در مشهد مي‌شناسم‌. ولو ذهن‌ من‌ منتقل‌ به‌ شما شد. گفتش‌ فلاني‌. لقبم‌ گفت‌. بعد برگشتم‌ كه‌ برم‌ چايي‌ بيارم‌ براي‌ ايشان‌ پذيراييش‌ بكنم‌ ديدم‌ نيستند. همين‌ امروز عصري‌. حالا من‌ وقت‌ تعيين‌ نمي‌كنم‌ و شماها هم‌ وقت‌ تعيين‌ نكنيد. شايد هم‌ بديهاي‌ ما مردم‌ كرة‌ زمين‌ خداي‌ تعالي‌ اجازه‌ نده‌ كه‌ ما حتي‌ مثلا هزار سال‌ ديگه‌ هم‌ امام‌ زمان‌ تشريف‌ بياورند. اما زمان‌ غيبت‌ و زمان‌ حضور فرقي‌ نميكنه‌. در هر دو حال‌ ما مي‌تونيم‌ يار امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ باشيم‌. يار حجة‌ ابن‌ الحسن‌ عليه‌ السلام‌ باشيم‌. خوابهاي‌ زيادي‌ هم‌ كه‌ ديده‌ شده‌، بهرحال‌ بايد انسان‌ آمادگي‌ داشته‌ باشه‌ و انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ در هر صورت‌ در اين‌ ماه‌ رجب‌ اقلا در همين‌ لحظات‌ حتي‌، چون‌ انسان‌ بگه‌ دو روز ديگه‌، سه‌ روز ديگه‌ هم‌، واقعا انسان‌ دلش‌ نمي‌خواهد اين‌ حرف‌ را بزنه‌. انشاء الله‌ آقا تشريف‌ بياورند. شماها كاري‌ بكنيد ارتباطتون‌ با امام‌ زمانتون‌ برقرار باشه‌ و حضرت‌ تشريف‌ بياورند براي‌ اينكه‌ اين‌ جهال‌ و نادانهايي‌ كه‌ توي‌ دنيا دارند حيواني‌ متولد مي‌شوند و حيواني‌ هم‌ مي‌ميرند، اينها از بدبختي‌ نجات‌ پيدا بكنند.

 خدا رحمت‌ كنه‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ را. من‌ دلم‌ مي‌خواد امشب‌ بيشتر ياد ايشان‌ را بكنيم‌. ايشان‌ به‌ يكي‌ از دوستان‌ ميگفت‌ توي‌ حرم‌ امامزاده‌ طاهر ايشان‌ داشت‌ براي‌ ما حرف‌ ميزد. من‌ سرم‌ را گذاشته‌ بودم‌ روي‌ زانوم‌. يك‌ دفعه‌ ديدم‌ پرده‌اي‌ از جلوي‌ چشمم‌ برداشته‌ شد. ديدم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ نگاه‌ ميكنه‌ به‌ يك‌ محلي‌. حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر آنجا نشسته‌اند. حضرت‌ بهش‌ مي‌فرمايند كه‌ اينهم‌ داره‌ همون‌ را ميگه‌. سرم‌ را برداشتم‌ ديدم‌ نه‌، حاج‌ ملاآقاجان‌ داره‌ همونجا نگاه‌ ميكنه‌. باز سرم‌ را گذاشتم‌ ديدم‌ باز حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر تشريف‌ آوردند. خوب‌ اين‌ منظره‌ را من‌ يكي‌ دو سه‌ مرتبه‌ ديدم‌. بعد از بيرون‌ آمدن‌ از امامزاده‌ ديدم‌ بهش‌ بگم‌ كه‌ حاج‌ آقا يك‌ همچين‌ مكاشفه‌اي‌ براي‌ من‌ شد، ديدم‌ قبل‌ از اينكه‌ من‌ به‌ ايشان‌ چيزي‌ بگم‌، ايشان‌ گفت‌ كه‌ در پس‌ آينه‌ طوطي‌ صفتم‌ داشته‌اند. آنچه‌ استاد ازل‌ گفت‌ بگو ميگويم‌. ايشان‌ علاقة‌ عجيبي‌ به‌ حضرت‌ علي‌ اكبر داشت‌. عجيب‌. يك‌ اشعاري‌ از ايشان‌، ولو ايشان‌ شاعر نبود. ولي‌ روي‌ سوز و گداز شعرها را ميگفت‌. آخه‌ شعر انسان‌ ميگه‌، كتاب‌ مي‌نويسه‌، حرف‌ ميزنه‌، بايد سوز و گدازي‌ خودش‌ داشته‌ باشه‌. يك‌ وقتي‌ ميگند كه‌ نيّر معروف‌، شاعر معروف‌، يك‌ قصيده‌اي‌ براي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ گفته‌ بود. رفت‌ در جلوي‌ ضريح‌ خوند، خيلي‌ شعر غرّاي‌ خوبي‌. حضرت‌ را خواب‌ ديد. صله‌ خواست‌ از حضرت‌. حضرت‌ فرمود كه‌ تو شعرت‌ خوب‌ نبود. يك‌ شاعر خوبي‌ ما داريم‌ در صحن‌، او شعرهاي‌ خوبي‌ ميگه‌. شعر ميگه‌! ميگه‌ از خواب‌ بيدار شدم‌ گفتم‌ بريم‌ ببينيم‌ اين‌ شاعر كيه‌ در صحن‌ شمع‌ فروشه‌. ميگه‌ ديدم‌ يك‌ شمع‌ فروشي‌ نشسته‌، اين‌ شمعها را گرد ميكنه‌، چشمش‌ را به‌ گنبد دوخته‌ ميگه‌ شمع‌ ميسازم‌ برايت‌ يا امير المؤمنين‌، هر يكي‌ به‌ اندازة‌ گلدسته‌هايت‌ يا امير المؤمنين‌. اين‌ شعر نيست‌ كه‌. حالا اون‌ خلوص‌، شعرهاي‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ را چاپ‌ اول‌ چاپ‌ كرده‌ بوديم‌. بعضي‌ها گفتند آقا اين‌ مردم‌ نمي‌فهمند، ميگن‌ اينها شعر نيست‌. ما هم‌ كمش‌ كرديم‌. در اشعارش‌ كه‌ فارسي‌ گفته‌ مخصوصا، نسبت‌ به‌ حضرت‌ علي‌ اكبر خيلي‌ اظهار محبت‌ كرده‌. يك‌ روز به‌ من‌ گفت‌ كه‌ فلاني‌، من‌ نشسته‌ بودم‌ بعد از نماز صبح‌. ديدم‌ از اين‌ گوشة‌ اطاق‌ دود بلند ميشه‌. من‌ اول‌ خيال‌ كردم‌ آتيش‌ گرفته‌ اونجا. ديدم‌ اين‌ دود بلند شد به‌ اندازة‌ قد يك‌ انسان‌، كم‌كم‌ صورت‌ انسان‌ به‌ خودش‌ گرفت‌ و با من‌ داره‌ حرف‌ ميزنه‌. گفتم‌ تو كي‌ هستي‌؟ گفت‌ من‌ از بزرگان‌ جنم‌. گفتش‌ كه‌ معلوم‌ بود شيطان‌ بود. گفت‌ تو محبت‌ علي‌ اكبر را به‌ زبان‌، ميدونم‌ در دل‌، نميتوني‌ از دلت‌ بيرون‌ كني‌. به‌ زبان‌ بگو من‌ علي‌ اكبر امام‌ حسين‌ را دوست‌ ندارم‌، من‌ هر كاري‌ بگي‌ برايت‌ ميكنم‌. حتي‌ به‌ من‌ ميگفت‌ صدايش‌ مثل‌ صداي‌ دو تا آهن‌ را به‌ هم‌ بكشند كه‌ انسان‌ چندشش‌ ميشه‌ اينجوري‌ بود. ميگفت‌ من‌ بهش‌ گفتم‌ كه‌ اگر تمام‌ كرة‌ زمين‌ را كف‌ دست‌ من‌ بگذاري‌ من‌ اين‌ كلمه‌ را نميگم‌. ميگفت‌ اين‌ دود يك‌ دفعه‌ مثل‌ اينكه‌ باد بخوره‌ بهم‌ بپاشه‌، پاشيد بهم‌، يك‌ صدايي‌ كرد كه‌ من‌ حالت‌ ضعفي‌ بهم‌ دست‌ داد. يك‌ همچين‌ علاقه‌اي‌ به‌ حضرت‌ علي‌ اكبر داشت‌. و امشب‌ ما هم‌ توجه‌ به‌ حضرت‌ علي‌ اكبر مي‌كنيم‌. ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ فرزندش‌ را به‌ طرف‌ لشگر فرستاد. صدا زد اللهم‌ اشهد علي‌ هؤلاء القوم‌ لقد برز عليهم‌ غلام‌ اشبه‌ الناس‌ خلقا و خلقا و منطقا برسولك‌. كنا اذ اشتقنا. خدايا وقتي‌ كه‌ ما مشتاق‌ ميشيدم‌ پيغمبرت‌ را ببينيم‌، نظرنا اليه‌. به‌ او نگاه‌ مي‌كرديم‌. وقتي‌ هم‌ كه‌ به‌ رو به‌ روي‌ زمين‌ افتاد علي‌ اكبر، حسين‌ بن‌ علي‌ آمد سرش‌ را به‌ زانو گرفت‌. نگاه‌ كرد ديد بدن‌ علي‌ اكبر را قطعه‌ قطعه‌ كردند. و قطعوه‌ بسيوف‌ اربا. صدا زد يابن‌ سعد اي‌ پسر سعد خدا رحمت‌ را قطع‌ كند كما قطعت‌ رحمي‌. بعد حسين‌ بن‌ علي‌ از جا برخاست‌. صدا زد يا فتيان‌ بني‌ هاشم‌ احملوا نعش‌ اخيكم‌ من‌ الفسطاط‌. جوانان‌ بني‌ هاشم‌ بيائيد نعش‌ علي‌ اكبر را به‌ خيمه‌ها ببريد.

 ماه‌ مبارك‌ رجب‌ است‌. يك‌ چند لحظه‌ توجه‌ به‌ پرودگار مناسب‌ است‌.

 

۱۶ رجب‌ ۱۴۱۴ – معرفت امام علیه السلام

 معرفت‌ امام‌(ع‌) 16 رجب‌ 1414

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 ماه‌ رجب‌ ماه‌ عنايت‌  و ماه‌ معرفت‌ و ماه‌ رحمت‌، ماهي‌ است‌ كه‌ بر مسلمانها بالاخص‌ رحمت‌ پروردگار نازل‌ ميشود. چون‌ ائمة‌ اطهار معدن‌ رحمتند. معدن‌ به‌ جائي‌ كه‌ يك‌ چيزي‌ ازش‌ استخراج‌ ميشه‌ و مركزيت‌ براي‌ آن‌ چيز داره‌، اين‌ را ميگن‌ معدن‌. معدن‌ فيروزه‌، همان‌ كوهي‌ است‌ كه‌ تويش‌ فيروزه‌ داره‌. معدن‌ درّ مثلا بيابانهاي‌ نجفه‌. معدن‌ به‌ جائي‌ كه‌ هر چيزي‌ كه‌ انسان‌ از اين‌ نوع‌ بخواد، بايد از آنجا بگيره‌. رحمت‌ پروردگار يك‌ معدني‌ داره‌. و آن‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلامند. لذا در زيارت‌ جامعه‌ مي‌گيم‌ كه‌ و معدن‌ الرحمه‌. پس‌ معدن‌ رحمت‌ ائمة‌ اطهارند. ماه‌ رجب‌، ماه‌ رحمت‌. بايد از اين‌ معدن‌ رحمت‌ از جانب‌ پروردگار به‌ ما برسه‌. در همين‌ دعاهاي‌ ماه‌ رجب‌ مي‌خوانيم‌ كه‌ يا مرسل‌ الرحمه‌ من‌ معادنها. اي‌ خدائي‌ كه‌ رحمتت‌ را نازل‌ ميكني‌ از معدنش‌. معدن‌ را در دعا لحاظ‌ كرده‌. و رحمت‌ خدا هم‌ شامل‌ همه‌ چي‌ ميشه‌. يعني‌ اگر ما هستيم‌ بخاطر رحمت‌ الهيست‌. روزي‌ مي‌خوريم‌ بخاطر رحمت‌ الهيست‌. آسمان‌، زمين‌، بالا، پائين‌، بهشت‌، دوزخ‌ هر چه‌ كه‌ هست‌ بخاطر رحمت‌ الهيست‌. و برحمتك‌ التي‌ وسعت‌ كل‌ شي‌ء. رحمت‌ خدا وسعتش‌ و فراگيريش‌ هر چيزي‌ را شامل‌ ميشه‌. بنابراين‌ در ماه‌ رحمت‌، ماه‌ ولايت‌، ماهي‌ كه‌ رحمت‌ خدا را بايد از معدنش‌ هر كه‌ به‌ معدن‌ بيشتر آشنائي‌ داشته‌ باشه‌، از رحمت‌ خدا بيشتر استفاده‌ ميكنه‌.

 شما ممكنه‌ بريد معدن‌ فيروزه‌ نشناسيد فيروزه‌ را. فيروزة‌ درشت‌ خيلي‌ خوشرنگي‌ هم‌ آنجا افتاده‌. شما نمي‌شناسيد. ما يك‌ وقتي‌ در نجف‌ بوديم‌ يكنفر را همرامون‌ مي‌برديم‌، شبها كه‌ باران‌ مي‌آمد، اين‌ خاكهاي‌ روي‌ در را پاك‌ مي‌كرد. آفتاب‌ هم‌ مي‌افتاد برق‌ برق‌ مي‌زد. هر شب‌ كه‌ باران‌ مي‌آمد، صبح‌ مي‌رفتيم‌ براي‌ در پيدا كردن‌. توي‌ وادي‌ السلام‌. ما نمي‌شناختيم‌ در را خوب‌. يك‌ مشت‌ سنگ‌ جمع‌ مي‌كرديم‌ خيال‌ مي‌كرديم‌ درّه‌. يك‌ نفر درّ شناس‌ همراهمون‌ مي‌برديم‌. يكي‌ دو تا درّ خوب‌ پيدا مي‌كرديم‌. بايد اول‌ شناخت‌، بعد به‌ معدن‌ رفت‌ و بعد از معدن‌ استفاده‌ كرد. ما اگر امام‌ را نشناسيم‌، معدن‌ شناس‌ نباشيم‌، و رحمت‌ شناس‌ هم‌ نباشيم‌، رحمت‌ خدا چي‌ هست‌؟ اصلا فكرش‌ را كرديم‌. هر چيزي‌ را كه‌ مطابق‌ ميل‌ ما بود، مي‌گيم‌ رحمته‌. هر چيزي‌ كه‌ ما خوشمون‌ نيامد مي‌گيم‌ كه‌ نقمته‌. نه‌. رحمت‌ آن‌ چيزي‌ است‌ كه‌ دنيا و آخرت‌ ما را تأمين‌ كنه‌. و آن‌ فكر مي‌كنيم‌ ماه‌ رجب‌ چه‌ فرقي‌ ميكنه‌ با ماههاي‌ ديگه‌؟ ماه‌ رجب‌ يك‌ ايام‌ البيضي‌، باصطلاح‌ فارسيش‌ را بگم‌ شبها و روزهاي‌ روشن‌. هم‌ روزش‌ روشنه‌ هم‌ شبش‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ شبها ماه‌ كاملا روشن‌ كرده‌ تمام‌ كرة‌ زمين‌ را آن‌ قسمتهايي‌ چون‌، چون‌ سيزدهم‌ و چهاردهم‌ و پانزدهمه‌ ديگه‌. و در روزها هم‌ كه‌ خورشيد هست‌. اين‌ سه‌ روز اولش‌ با ولايت‌ شروع‌ ميشه‌. ميلاد مسعود حضرت‌ امير المؤمنين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌. و بعد هم‌ اين‌ دو روز ديگر و با وفات‌ حضرت‌ زينب‌ ختم‌ ميشه‌. زينب‌ كبري‌. شما يك‌ زينبي‌ مي‌شنويد. زن‌ نگو مرد آفرين‌ روزگار. زن‌ مگو بنت‌ جلال‌، اخت‌ الوقار. زن‌ نيست‌ زينب‌ كبري‌. نمي‌خوام‌ بگم‌ زن‌ مثلا، مرد هم‌، كدوم‌ مرد به‌ مقام‌ زينب‌ كبري‌ ميرسه‌؟ انبياء اولوالعزم‌ خدمتگزار زينب‌ كبري‌ هستند. حضرت‌ ابراهيم‌ توي‌ انبياء بعد از پيغمبر اكرم‌، از همه‌ مقامش‌ بالاتره‌. ولي‌ خدمتگزار زينب‌ كبري‌ بايد باشه‌. دلائل‌ علمي‌ داريمها در اين‌ موضوع‌. شماها بايد اگر مي‌خوايد از اين‌ ماه‌ خوب‌ استفاده‌ كنيد، بايد معرفت‌ به‌ مقام‌ امام‌ پيدا كنيد. متأسفانه‌ من‌ شب‌ جمعة‌ اول‌ گفتم‌ كه‌ در اين‌ موضوع‌ صحبت‌ مي‌كنم‌. و آن‌ روايت‌ را يادمه‌ عنوان‌ كردم‌ و بيشتر مقدمه‌ عرض‌ نكنم‌ و اين‌ روايت‌ را مي‌خوام‌ بخونم‌. يك‌ مختصر هم‌ براتون‌ شرح‌ بدهم‌. چون‌ بعضيها اصرار كردند كه‌ اين‌ روايت‌ سلمان‌ و ابي‌ ذر، اين‌ روايت‌ را من‌ براتون‌ بخونم‌.

 سلمان‌ و ابي‌ ذر دو تا شاگرد نمونه‌ بعنوان‌ دوست‌، دو تا برادر خوب‌، بعد از پيغمبر و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليهم‌ السلام‌، دو تا برادري‌ كه‌ در اسلام‌ بودند خيلي‌ سطحشون‌ بالا بود، سلمان‌ و ابي‌ذر بودند. دو تا رفيق‌ صميمي‌ كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ به‌ اون‌ اشاره‌ ميكنه‌ و اي‌ كاش‌ ماها هم‌ اينطوري‌ بوديم‌. در محمد بن‌ صدقه‌ كه‌ يكي‌ از روات‌ بسيار، روايتش‌ هم‌ صحيح‌ است‌، ايشان‌ راوي‌ حديثه‌. ميگه‌ سأل‌ الاباذر الغفاري‌، سلمان‌ الفارسي‌. ابي‌ذر غفاري‌ سؤال‌ كرد از سلمان‌ فارسي‌. گفت‌ يا ابا عبد الله‌. كنية‌ سلمان‌ ابي‌ عبد الله‌ بوده‌. چون‌ در بين‌ عرب‌ رسمه‌ كه‌ يك‌ اسم‌ دارند، ابوذر كنيه‌ است‌. جندب‌ اسم‌ ابي‌ذر است‌. منتهي‌ ابي‌ذر به‌ كنيه‌ معروف‌ شده‌ سلمان‌ به‌ اسم‌ معروف‌ شده‌. كنية‌ سلمان‌ ابا عبد اللهه‌. ما معرفت‌ امير المؤمنين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بالنورانيه‌. ما امير المؤمنين‌ را ظاهرش‌ را كه‌ مي‌شناسيم‌، خليفة‌ بلافصل‌ پيامبر، جانشين‌ مسلم‌ رسول‌ الله‌ اگر هيچكس‌ بهش‌ ايمان‌ نياورد، ما دو نفر كه‌ بهش‌ ايمان‌ داشتيم‌ و ايمان‌ داريم‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ ارتد الناس‌ بعد النبي‌ اگر سبعه‌ بوده‌، سلمان‌ و ابي‌ذر توشون‌ بوده‌، اگر ثلاثه‌ بودند سلمان‌ و ابي‌ذر توشون‌ بوده‌. اين‌ دو نفر مسلمه‌. ما خليفة‌ بعد از پيغمبر را علي‌ مي‌شناسيم‌. واجب‌ الاطاعه‌، آيات‌ زيادي‌ در شأنش‌ نازل‌ شده‌، او را بالاتر از همة‌ انبياء و اولياء خدا مي‌دونيم‌. اما معرفة‌ بالنورانيتش‌ را نمي‌دونيم‌.

 آن‌ هفته‌ عرض‌ كردم‌ گاهي‌ انسان‌ توي‌ تاريكي‌ يك‌ شخصي‌ را شناخته‌. يعني‌ مثلا وصفش‌ را شنيده‌. ما يك‌ وقتي‌ در عراق‌ بوديم‌. يك‌ نجفي‌ بود. اين‌ ايران‌ نيامده‌ بود. هيچ‌ جا نرفته‌ بود. از من‌ مي‌پرسيد برف‌ چه‌ جوريه‌؟ من‌ ديدم‌ هر جور برف‌ را براي‌ اين‌ شرح‌ بدم‌ نمي‌تونم‌ شرح‌ بدم‌. گفتم‌ يخ‌ را ديدي‌؟ گفت‌ بله‌. گفتم‌ اين‌ را رنده‌اش‌ كن‌، ميشه‌ برف‌. خيلي‌ ساده‌. باز هم‌ خوب‌ تعبدا قبول‌ كرد. با هم‌ آمديم‌ ايران‌. اتفاقا زمستاني‌ بود و برفي‌ آمده‌ بود. اين‌ برف‌ را ديد. گفت‌ تاحالا با اينكه‌ شما خوب‌ براي‌ من‌ تعريف‌ كردي‌، اما من‌ نفهميده‌ بودم‌ برف‌ يعني‌ چي‌. با اتوبوس‌ آمديم‌ اين‌ دستش‌ را از ماشين‌ بيرون‌ مي‌كرد، همين‌ نزديكيهاي‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود، آنموقع‌ مي‌گفتند شاه‌ آباد، الان‌ مي‌گويند اسلام‌ آباد غرب‌، برف‌ را مي‌آورد، آب‌ ميشد. خيلي‌ خوشحال‌ بود. در عين‌ حال‌ برف‌ آن‌ يخ‌ رنده‌ كرده‌ نيست‌. شما برف‌ را اگر بگذاريد زير ميكروسكوپ‌ يك‌ نقشه‌هاي‌ عجيبي‌ داره‌ كه‌ واقعا صنع‌ پروردگار توي‌ آن‌ نقشه‌هاست‌. حالا گاهي‌ ميشه‌ انسان‌ توي‌ عراقه‌ مي‌خواد برف‌ را بشناسه‌. بشناسه‌. اينجوري‌ براش‌ تعريف‌ ميكنن‌. اگر به‌ شما مي‌گفتند شما به‌ اين‌ زودي‌ نمي‌گفتيد يخ‌ را رنده‌ كن‌ ميشه‌ برف‌. يا چاقو و شيشه‌ را روش‌ بكش‌ ميشه‌ برف‌. با اينكه‌ خوب‌ هم‌ حالا ما تعريف‌ كرديم‌ براش‌، در عين‌ حال‌ مي‌گفت‌ نه‌ اين‌ يك‌ چيز ديگه‌ است‌. يك‌ ذره‌بين‌ برداره‌ نگاه‌ كنه‌ مي‌بينه‌ باز يك‌ چيز ديگه‌ است‌. يك‌ چيز مختصر خيلي‌، انسان‌ گاهي‌ ميشه‌ كه‌ دورادور هر چي‌ بخوان‌ تعريف‌ بكنند نمي‌تونند تعريف‌ كنند. شنيدن‌ كي‌ بود مانند ديدن‌. يك‌ چراغي‌ مي‌خواد. يك‌ چراغ‌ پر نور و يك‌ ذره‌بين‌ بسيار قوي‌ و يك‌ چشم‌ بينا تا بتونيد بعضي‌ چيزها را ببينيد. علي‌ را اگر بخواي‌ ببيني‌، يك‌ چراغ‌ مي‌خواي‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را كه‌ دوستان‌ بخاطر تقيه‌ و دشمنان‌ بخاطر دشمني‌ اوصافش‌ را مخفي‌ كردند. تو مي‌خواي‌ همينجور ساده‌ بشناسيش‌؟ سلمان‌ و ابي‌ذر دو تايي‌، ابي‌ ذر از سلمان‌ سؤال‌ ميكنه‌ كه‌ معرفت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ به‌ نورانيه‌ چيه‌؟ اين‌ ميگه‌ واقعش‌ را مي‌خواي‌ من‌ هم‌ نمي‌دونم‌. بيائيم‌، خوشا بحالشون‌. مي‌تونستند بلند شن‌ برن‌ خدمت‌ خود آقا امير المؤمنين‌ و از حضرت‌ سؤال‌ كنند. قال‌ يا جندب‌ فنظر بنا نسئله‌ عن‌ ذلك‌. بيا با هم‌ بريم‌ از خود آقا سؤال‌ كنيم‌. قال‌ فاعطيناه‌. فلم‌ نجده‌. رفتيم‌ و علي‌ خونه‌ نبود. خيلي‌ مشكله‌. پشت‌ در نشستيم‌. ما آمديم‌ معرفت‌ ياد بگيريم‌. آدمي‌ كه‌ زود منصرف‌ ميشه‌.

 يك‌ كسي‌ آمده‌ بود پيش‌ من‌ اتفاقا من‌ نبودم‌ و رفته‌ بود. بعد از يكسال‌ دوسال‌ به‌ من‌ گفتش‌ آقا ما آنروز آمديم‌ شما نبوديد. يك‌ قدري‌ رفتيم‌ ديگه‌. فهميديم‌ نميشه‌ با شما زياد تماس‌ گرفت‌. گفتم‌ تو خيلي‌ هم‌ مايل‌ نبودي‌. گفتش‌ چطور؟ گفتم‌ بعدش‌ چند روز مشهد بودي‌؟ مسافر بود گفت‌ دو سه‌ روز بودم‌. گفتم‌ خوب‌ يك‌ دفعه‌ ديگه‌ مي‌آمدي‌. نمي‌خوام‌ بگم‌ من‌ چيز، ولي‌ تو هم‌ نقص‌ مرا فهميده‌ بودي‌، خيلي‌ باصطلاح‌ علاقمند نبودي‌ يا اينكه‌ خيلي‌ طالب‌ نبودي‌. ولي‌ آنكه‌ مي‌آد پشت‌ در ميشينه‌. آمدند دو تايي‌ پشت‌ در نشستند تا آقا تشريف‌ بياره‌. فانتظرنا. انتظارش‌ را كشيديم‌. تا حتي‌ جاء. وقتي‌ كه‌ تشريف‌ آورد قال‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ ببينيد با معرفت‌ چطور حرف‌ ميزنه‌ نميگه‌ قال‌، روايات‌ ديگه‌ هست‌ ميگن‌ قال‌ مثلا اينطور. در ضمن‌ اينكه‌ ميگه‌ قال‌، ميگه‌ صلوات‌ خدا بر او باد. حضرت‌ فرمود چي‌ شده‌ شما آمديد اينجا؟ چرا اينجا نشستيد؟ چكار داريد؟ قالا جئناك‌ يا امير المؤمنين‌. آمديم‌ خدمتت‌ يا امير المؤمينن‌ نسألك‌ عن‌ معرفتك‌ بالنورانيه‌. كه‌ سؤال‌ كنيم‌ از معرفت‌ شما به‌ نورانيت‌. حضرت‌ چقدر خوشحال‌ ميشه‌. قال‌ عليه‌ السلام‌ مرحبا بكم‌. باريك‌ الله‌ به‌ شما دو نفر. من‌ ولين‌، دو تا دوست‌، متعاهدين‌ لدينه‌، دو تا دوستي‌ كه‌ با هم‌ قرارداد دارند كه‌ دينشون‌ را خوب‌، از راه‌ خوبي‌ پيدا كنند. لستما خوشا به‌ حال‌ كسي‌ كه‌ امامش‌ درباره‌اش‌ اينطور بگه‌. اي‌ خدا ميشه‌ امام‌ زمان‌ ما هم‌ يك‌ روز به‌ ماهم‌ اينطور مطالبي‌ را بفرمايد؟ ميشه‌ ما به‌ اين‌ مقام‌ برسيم‌؟ لستما بمقصرين‌. شما كوتاهي‌ نكرديد. شما كوتاهي‌ نمي‌كنيد. لستما بمقصرين‌. لأمري‌ حضرت‌ ميگه‌ به‌ جان‌ خودم‌ قسم‌ كه‌ جان‌ همه‌امون‌ بقربانش‌. مي‌فرمايد لأمري‌ ان‌ ذلك‌ الواجب‌. اين‌ كاري‌ كه‌ شما كرديد اين‌ واجبه‌ بر هر كسي‌. ان‌ ذلك‌ واجب‌ علي‌ كل‌ مؤمن‌ و مؤمنة‌. اينكه‌ بروند دنبال‌ معرفت‌ امام‌ بنورانيت‌، واجب‌ است‌ بر هر مرد مؤمن‌ و زن‌ مؤمن‌. ثم‌ قال‌ يا سلمان‌ و يا جندب‌ بعد حضرت‌ رو كردند به‌ سلمان‌ و جندب‌ فرمودند كه‌اي‌ سلمان‌ اسم‌ بردند و اي‌ جندب‌. قالا لبيك‌ يا امير المومنين‌. به‌به‌ چه‌ مستمعين‌ خوبي‌. بله‌ قربانت‌ بريم‌. بله‌ يا امير المؤمنين‌. قال‌ حضرت‌ چي‌ فرمود؟ انه‌ لا يستكمل‌ الاحد الايمان‌ حتي‌ يعرفني‌ كنه‌ معرفتي‌. ايمان‌ انسان‌ احدي‌ كامل‌ نميشه‌ مگر اينكه‌ كنه‌ معرفت‌ مرا بنورانيت‌ با آن‌ چراغ‌ عقل‌، با آن‌ چراغ‌ ايمان‌، من‌ را بشناسه‌. فاذا عرفني‌ بهذا المعرفه‌ فقد امتحن‌ الله‌ قلبه‌ للايمان‌. اگر اينطوري‌ من‌ را شناخت‌، قلبش‌ با ايمان‌ امتحان‌ شده‌. هر قلبي‌ نميتونه‌ نور معرفت‌ علي‌ بن‌ ايطالب‌ را درك‌ كنه‌. هر ظرفي‌ نمي‌تونه‌ اين‌ معرفت‌ را جاي‌ بگيره‌. ظرفيت‌ مي‌خواد. ثم‌ قال‌ يا سلمان‌. بعله‌. بعد فرمود فاذا عرفني‌ بهذا المعرفه‌ فقد امتحن‌ الله‌ قلبه‌ للايمان‌. و شرح‌ صدره‌. صدره‌ للاسلام‌. خدا شرح‌ صدر داده‌ بهش‌ براي‌ اسلام‌ و صار عارفا مستبصرا. حالا ببينيد عارف‌ كيه‌؟ عارف‌ آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را با نورانيت‌ بشناسه‌ و چشمش‌ بازه‌. مستبصر يعني‌ چشمش‌ بازه‌. و من‌ قصر عن‌ معرفت‌ ذلك‌ فهو شاك‌ و مرتاد. كسي‌ كه‌ كوتاهي‌ بكنه‌ از اين‌ شناخت‌، از اين‌ معرفت‌، اين‌ شخصي‌ است‌ شاك‌ و مرتاد و سرپيچ‌. بعد فرمود يا سلمان‌، در اين‌ اسم‌ بردنها و در آن‌ جوابها خيلي‌ دقت‌ كنيد. شما همه‌اتون‌ اهل‌ محبت‌ و عشق‌ بن‌ علي‌ بن‌ ابيطالبيد. ببينيد علي‌ ميگه‌ يا سلمان‌ يا جندب‌ قالا لبيك‌ يا امير المؤمنين‌. خيلي‌ عجيبه‌. قالا معرفتي‌ بنورانيه‌ معرفت‌ الله‌ عز و جل‌ و معرفت‌ الله‌ عز و جل‌ معرفتي‌ بنورانيه‌. خلاصة‌ تمام‌ دو صفحة‌ اين‌ كتاب‌ را حضرت‌ در همان‌ جملة‌ اول‌، بلكه‌ سه‌ صفحه‌، بعله‌ سه‌ صفحه‌ در همان‌ جملة‌ اول‌ فرمود كه‌ شناختن‌ من‌ با آن‌ نور با آن‌ نورانيت‌، معرفت‌ خداست‌ و معرفت‌ خدا، معرفت‌ منه‌. يعني‌ اگر خدا را بشناسي‌ من‌ را شناختي‌، من‌ را بشناسي‌ خدا را شناختي‌. من‌ با خدا هستم‌، خدا با من‌ هستم‌. شاعر ميگه‌ من‌ علي‌ را خدا نمي‌دانم‌. از خدا هم‌ جدا نمي‌دانم‌. علي‌ مع‌ الحق‌ و الحق‌ مع‌ علي‌. علي‌ با حقه‌ حق‌ هم‌ با عليست‌. يعني‌ يك‌ آينه‌ گذاشته‌ باشن‌، آينة‌ قدي‌. شما هم‌ جلوش‌ ايستاده‌ باشيد. چه‌ انسان‌ توي‌ آن‌ آينه‌ نگاه‌ كنه‌، شكل‌ و قيافة‌ شما را مي‌بينه‌، چه‌ به‌ خودتون‌ نگاه‌ كنه‌. همة‌ صفات‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار در علي‌ بن‌ ابيطالب‌ ظهور كرده‌ و همة‌ صفات‌ علي‌ در خدا هست‌ و از ازل‌ بوده‌. بعد فرمود و هو الدين‌ الخالص‌. اگر دين‌ خالصي‌ مي‌خوايد كه‌ داشته‌ باشيد. الان‌ شما ميگيد خوب‌ ما چيكار كنيم‌ كه‌ به‌ اين‌ مقام‌ برسيم‌؟ معرفت‌ با نورانيت‌ داشته‌ باشيم‌. با چراغ‌ با نورافكن‌، نمي‌دونم‌ چي‌ بگم‌، اينجور معرفتي‌ را داشته‌ باشيم‌. چيكار كنيم‌ كه‌ دين‌ خالص‌ را داشته‌ باشيم‌؟ كه‌ مي‌فرمايد ذلك‌ الدين‌ الخالص‌ الذي‌ قال‌ الله‌ تعالي‌ و ما امروا الا ليعبد الله‌ مخلصين‌ له‌ الدين‌ حنفا و يقيمون‌ الصلاة‌ و يؤتون‌ الزكاة‌ و ذلك‌ الدين‌ القيمه‌. شما مردم‌ امر نشديد مگر براي‌ بندگي‌ خدا، مخلصين‌ له‌ الدين‌ كه‌ دينتون‌، راه‌ و روشتون‌، آن‌ صراطتون‌، آن‌ باصطلاح‌ اعمالتون‌، افكارتون‌، عقايدتون‌ در صراط‌ مستقيم‌ باشه‌، اين‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود و خالص‌ باشه‌ و پاك‌ باشه‌، به‌ اينجا بايد برسيد. منظور از ولايت‌ اينه‌. و يقيمون‌ الصلاة‌ و يقيم‌ الصلاة‌ و يؤتو الزكاه‌ و ذلك‌ الدين‌ القيم‌. دين‌ قيم‌، ديني‌ كه‌ باصطلاح‌ شماها بايد داشته‌ باشيد. اينهايي‌ كه‌ ما خودمون‌ اختراع‌ كرديم‌، افكار خودمون‌ را جزء دين‌ قرار داديم‌، آخه‌ ماها يك‌ اشكالي‌ يك‌ اشتباهي‌ كارمون‌ داره‌ كه‌ اكثرا سليقه‌هامون‌ را هم‌ قاطي‌ دين‌ كرديم‌. سليقه‌هامون‌. حتي‌ مسائل‌ و احكام‌ درست‌ كرديم‌. يك‌ كتابي‌ يك‌ وقت‌ ديديم‌ از چاپهاي‌ قديمي‌ بود. يك‌ خانمي‌ ظاهرا بنام‌ كلثوم‌ ننه‌ بوده‌ اين‌ مجتهد خانمها بوده‌ و توي‌ آن‌ كتاب‌ فتواهاي‌ مختلف‌ داده‌. حالا من‌ اگر فتواهاش‌ را چند تا يادم‌ بود بگم‌. شما چون‌ ديروز وفات‌ بوده‌، ممكنه‌ بخنديد. اكثرش‌ هم‌ فتواها بيشتر از فتواي‌ مرجع‌ تقليد توي‌ خانمها الان‌ هستش‌. همين‌ الان‌ هم‌ هستش‌. آنجا نظر ميده‌ كه‌ مادر شوهر محاله‌ كه‌ بتونه‌ دوست‌ عروس‌ بشه‌. دشمنته‌. همه‌ هم‌ عمل‌ مي‌كنند. آخه‌ اين‌ بيچاره‌ روايت‌ داره‌. ابو زوجك‌، ابو ولدك‌، ابو علمك‌. الآباء الثلاثه‌. پدر و مادر، مادر هم‌ همينطوره‌، پدر و مادر سه‌ تا هستند. يكي‌ آن‌ كه‌ بهت‌ زن‌ داده‌. اينها مثل‌ پدر و مادرند براي‌ تو. بيچاره‌ رفته‌، زحمت‌ كشيده‌، تو را انتخاب‌ كرده‌ براي‌ پسرش‌. روزهاي‌ اول‌ بهت‌ هم‌ خيلي‌ علاقه‌ داشته‌. حالا يك‌ شيطان‌ انسي‌ زنانه‌اي‌ آمده‌ توي‌ مجلس‌ گفت‌ دست‌ بزنيد نمي‌دونيم‌ مادر شوهر، دشمنته‌. مادر شوهر دشمنته‌. من‌ خودم‌ شنيدم‌ كه‌ داشتند مي‌گفتند مادر شوهر دشمنته‌. از همانجا القاء دشمني‌ مي‌كنند، و بعد هم‌ خوب‌ انسان‌ وقتي‌ با چشم‌ دشمني‌ با مادر شوهر نگاه‌ بكنه‌، اگر كج‌ هم‌ راه‌ بره‌ ميگه‌ آه‌، اين‌ با من‌ دشمنه‌. آن‌ اختلافات‌. پسر بيچاره‌ هم‌ اين‌ وسط‌ مونده‌، زن‌ را بالاخره‌ دوست‌ داره‌، از آنطرف‌ هم‌ مادرشه‌. بالاخره‌ چيكار بكنه‌؟ توي‌ يك‌ كشمكشي‌. بعدش‌ هم‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ كه‌ نيست‌، انسانيت‌ كه‌ نيست‌. بعد هم‌ به‌ يك‌ جاهاي‌ بسيار بدي‌ ميگكشه‌. ميگم‌ مسائل‌ و احكامي‌ داره‌. ميترسم‌ من‌ هم‌ بشوم‌ آنوقت‌ مسئله‌ گو خانم‌ كلثوم‌ ننه‌ آنوقت‌ شب‌ جمعه‌ براي‌ شما اين‌ حرفها را بزنم‌.

 كسي‌ كه‌ دين‌ خالصي‌ مي‌خواد انتخاب‌ بكنه‌ بايد پشت‌ سر علي‌ بن‌ ابيطالب‌ حركت‌ بكنه‌. سليقه‌هاي‌ خودش‌ را بزنه‌ زمين‌. من‌ خوشم‌ مي‌آد اين‌ شكلي‌ باشم‌. ديروز يك‌ جمعيتي‌ از خانمها بودند، گفتم‌ براشون‌ كه‌ اين‌ را براي‌ آقايون‌ هم‌ بگيم‌ تا بدونند زنهاشون‌ را چطور امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر بكنند. زن‌ فقط‌ بايد آرايشش‌، زينت‌ آلاتش‌ فقط‌ براي‌ شوهرش‌ باشه‌، فقط‌ براي‌ شوهر. و شوهرها هم‌ اينقدر هواي‌ نفس‌ نداشته‌ باشند كه‌ زن‌ را بگن‌ اينجوري‌ كن‌، صورتت‌ را اينجوري‌ كن‌، چه‌ بكن‌ اينها هم‌ هواي‌ نفسه‌. طبيعي‌ حركت‌ بكنيد. حالا عرض‌ كردم‌ من‌ بحثهاي‌ زيادي‌ من‌ وظيفه‌ داشتم‌ نسبت‌ به‌ خانمها، يك‌ جلسه‌اي‌ بود، شايد بيشتر از شما، به‌ اندازة‌ جمعيت‌ شما بودند. و براشون‌ گفتم‌. زن‌ را انسان‌ ميبينه‌ محجوبه‌ است‌ توي‌ خيابان‌ داره‌ راه‌ ميره‌. اما واقعا گاهي‌ زنهاي‌ صورت‌ باز بي‌ حجاب‌ اينقدر بد نيستند كه‌ وقتي‌ انسان‌ نگاشون‌ ميكنه‌ كه‌ زنهاي‌ باصطلاح‌ مانتو و شلوار و از نظر ظاهر پوشيده‌اند، مردهاي‌ بيغيرتي‌ هم‌ هستند گوشه‌ و كنار. من‌ مرد بيغيرتي‌ ميشناسم‌، ديدم‌. آمده‌ بود پيش‌ من‌ مي‌گفت‌ كه‌ من‌ زنم‌ مي‌خواد حجاب‌ داشته‌ باشه‌، من‌ نمي‌خوام‌ حجاب‌ داشته‌ باشه‌. به‌ من‌ مي‌گفت‌ كه‌. گفتم‌ اگر به‌ زنت‌ يك‌ كسي‌ چشم‌ بد نگاه‌ كنه‌ چيكار ميكني‌؟ گفت‌ من‌ پدرش‌ را در مي‌آورم‌. گفتم‌ نه‌ صبر كن‌. از خونة‌ خودش‌ تا خونه‌ تا مثلا آن‌ خونة‌ قوم‌ و خويشش‌ كه‌ ميره‌، ده‌ تا چشم‌ بد زن‌ تو نگاه‌ ميكنه‌. تو يك‌ سر سوزن‌ هم‌ غيرت‌ نداري‌. اين‌ حرفها را هم‌ نزن‌. آدم‌ غيرت‌ داشته‌ باشه‌، حالا اگر شرع‌ هم‌ اجازه‌ داده‌ باشه‌، مگر حالا يك‌ انسان‌ با غيرت‌ حتي‌ حاضر ميشه‌ كه‌ چه‌ عرض‌ كنم‌. ميترسم‌ كه‌ به‌ همه‌امون‌ آنوقت‌ بر بخوره‌ آني‌ كه‌ مي‌خواستم‌ بگم‌. و الاّ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ زنش‌ را انسان‌ ببره‌ توي‌ كوچه‌ و بازار پهلو به‌ پهلو راه‌ بروند و اقلا حجم‌ بدنش‌ معلوم‌ بشه‌. اينها غيرته‌؟

 خدا رحمت‌ كنه‌ پدر و مادرهاي‌ گذشتة‌ ما را. غيرت‌ را خدا لعنت‌ كنه‌ پهلوي‌ را از بين‌ ما برد. من‌ كوچك‌ بودم‌ كه‌ پهلوي‌ به‌ درك‌ واصل‌ شد. شايد شش‌ ساله‌ بودم‌. طبق‌ تاريخ‌ شش‌ ساله‌ بودم‌. ولي‌ خانمهايي‌ بودند كه‌ چند سال‌ از خونه‌ بيرون‌ نيامدند براي‌ اينكه‌ چشم‌ مرد بهشون‌ نيفته‌. چون‌ آنوقت‌ چادر ممنوع‌ بود.

 دين‌ خالص‌ آني‌ است‌ كه‌ انسان‌ صددرصد تحت‌ پوشش‌ صراط‌ مستقيم‌ باشه‌. ماها وقتي‌ علي‌ شناس‌ هستيم‌ كه‌ خودمون‌ را صددرصد با علي‌ تطبيق‌ بديم‌. زنمون‌ با اعمال‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ تطبيق‌ بكنه‌. آنوقت‌ ميشيم‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ دين‌ خالص‌ داريم‌. حالا من‌ نمي‌خوام‌ زياد دربارة‌ اين‌، خود حضرت‌ شرح‌ ميده‌. مي‌فرمايد. يقول‌ يعني‌ خدا مي‌فرمايد ما امروا الا بنبوة‌ محمد صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌ معناي‌ و ما آمروا الا ليعبدوا الله‌ مخلصين‌ له‌ الدين‌، معناش‌ اينه‌ كه‌ امر نشديد مگر اينكه‌ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ را به‌ نوبت‌ قبول‌ كنيد و هو الدين‌ الحنفية‌ المحمدية‌ السمحه‌. اين‌ دين‌ حنفي‌ يعني‌ پاك‌ و پاكيزة‌ كه‌ مربوط‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ هست‌ و خيلي‌ هم‌ سهل‌ و ساده‌ و آسان‌. و قوله‌ و يقيم‌ الصلاة‌، خوب‌ دقت‌ كنيد. مي‌فرمايد و كلام‌ خداي‌ تعالي‌ كه‌ فرمود و يقيموا الصلواة‌ يعني‌ فمن‌ اقام‌ ولايتي‌ فقد اقام‌ الصلواة‌. هر كس‌ ولايت‌ من‌ را اقامه‌ كنه‌ نماز را اقامه‌ كرده‌. شما فكر نكنيد اين‌ سرو دست‌ و پا شكسته‌اي‌ است‌ كه‌ ما مي‌خونيم‌. اين‌ نماز نيست‌. اين‌ يك‌ چيزي‌ است‌ نه‌ معناش‌ مي‌دونيم‌، گاهي‌ هم‌ براي‌ ما زحمته‌ واقعا. يك‌ كسي‌ به‌ من‌ توصيه‌ مي‌كرد گفت‌ نمازت‌ را اول‌ وقت‌ بخون‌ چاق‌ ميشي‌. گفتم‌ چه‌ ارتباطي‌ داره‌؟ گفت‌ آدم‌ وقتي‌ نمازش‌ را انداخته‌ عقب‌، هي‌ يادش‌ مي‌آد. يك‌ بار سنگينيه‌. هي‌ يادش‌ مي‌آد غصه‌ ميخوره‌ لاغر ميشه‌. اما اگر اول‌ وقت‌ بخونه‌. خوشحال‌ ميشه‌ كه‌ الحمد لله‌ نمازمان‌ را خونديم‌. مثل‌ اينكه‌ يك‌ بار سنگيني‌ را انسان‌ بايد اين‌ جون‌ كندني‌ را بكنه‌، حالا زودتر بكنه‌ راحت‌ ميشه‌. اينجور ما برخورد مي‌كنيم‌ با نماز. نماز ملاقات‌ با پروردگاره‌. خوشا آنان‌ كه‌ دائم‌ در نمازند. الذين‌ هم‌ عن‌ صلاتهم‌ دائمون‌. آنوقت‌ حضرت‌ مي‌فرمايد كه‌ فمن‌ اقام‌ ولايتي‌، نمازي‌ كه‌ علي‌ ميخونه‌، ما هم‌ بايد بخونيم‌. كه‌ منتظر نماز ميشه‌. ما گاهي‌ ميريم‌ توي‌ مسجد، رفقا هم‌ هستند، مي‌آن‌ بعدش‌، جمع‌ هم‌ ميشن‌، اما من‌ غالبا نفر سوم‌ چهارم‌ هستم‌، بعد مي‌آيند. بايد انسان‌ مستحبه‌ انسان‌ چند دقيقه‌ قبل‌ از اذان‌، به‌ انتظار نماز، تو اگر به‌ انتظار نماز نشستي‌، آنوقت‌ منتظر امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ هستي‌. چون‌ نماز اگر يك‌ بحثي‌ درباره‌اش‌ فرصت‌ بشه‌ كه‌ بشه‌، حقيقت‌ امام‌ و معرفت‌ امام‌ نمازه‌. نمازه‌. حقيقت‌ ولايت‌ نمازه‌. يعني‌ حقيقت‌ نماز ولايته‌. اينجوري‌ بگيم‌. يك‌ وقتي‌ يك‌ كسي‌ از من‌ سؤال‌ كرد چطوري‌ حقيقت‌ نماز ولايته‌؟ چون‌ حي‌ علي‌ خير العمل‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ بشتابيد به‌ سوي‌ ولايت‌. گفت‌ چطور؟ گفتم‌ با دو سه‌ تا جمله‌ اين‌ را ثابت‌ مي‌كنم‌، چون‌ جنبة‌ علمي‌ هم‌ داره‌. با دو سه‌ تا جمله‌ كه‌ ميخوام‌ اين‌ روايت‌ را بخونم‌. آيا دعا مخ‌ عبادت‌ هست‌ يا نيست‌. روايت‌ هست‌ كه‌ دعا مغز عبادته‌. يعني‌ انسان‌ داراي‌ مغزه‌، عبادت‌ هم‌ مغزي‌ داره‌. و دعا مغز عبادته‌. توي‌ نماز هر چي‌ ما دعا داريم‌، چه‌ در سورة‌ حمد چه‌ در تشهد كه‌ باصطلاح‌ صلوات‌ مي‌فرستيم‌. اين‌ ولايته‌ در حقيقت‌. مي‌گيم‌ اهدنا الصراط‌ المستقيم‌. صراط‌ الذين‌ انعمت‌ عليهم‌ غير المغضوب‌ عليهم‌ و لا الضالين‌. حالا اين‌ را اگر بقصد قرآن‌ مي‌خوني‌، دعاي‌ واجبي‌ كه‌ جزء نماز باشه‌، جز صلوات‌ چيز ديگري‌ نيست‌ . و آن‌ اظهار محبت‌ و ولايت‌ نسبت‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارته‌. حالا اينجا عرض‌ كردم‌ اينها همه‌اش‌ بحث‌ داره‌.

 و بعد فقد اقام‌ الصلواة‌ و اقامة‌ ولايتي‌ صعب‌ مستصعب‌. شما بخوايد ولايت‌ امير المؤمنين‌ را در بين‌ مردم‌، ولايت‌ امام‌ زمان‌ را در بين‌ مردم‌ اقامه‌ كنيد، اين‌ خيلي‌ مشكله‌. صعب‌ مستصعبه‌. صعب‌ مستصعب‌ كه‌ لا يتحمله‌ الا ملك‌ المقرب‌. ولايت‌ امير المؤمنين‌ را تحمل‌ نمي‌تونه‌ بكنه‌ مگر ملك‌ مقرب‌. يا نبي‌ المرسل‌. يا پيغمبري‌ كه‌ مرسل‌ باشه‌. او مؤمن‌ قد امتحن‌ الله‌ قلبه‌ بالايمان‌. يا مؤمني‌ كه‌ خدا قلبش‌ را براي‌ ايمان‌ آزمايش‌ كرده‌ باشه‌. يعني‌ يك‌ دوره‌ تزكية‌ نفس‌ كرده‌ باشه‌، خوب‌ بررسيش‌ كرده‌ باشه‌، صبرش‌، استقامتش‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود راههاي‌ مختلف‌، مسائل‌ مختلف‌، جهاد با نفس‌، عبوديت‌، اينها را همه‌ را بررسي‌ كرده‌ باشه‌، خوب‌ امتحانش‌ كرده‌ باشه‌، آنوقت‌ تازه‌ ولايت‌ مي‌آد و معرفت‌ مي‌آد در قلبش‌. و الملك‌. حضرت‌ مي‌فرمايد كه‌ ملائكه‌ اذا لم‌ يكن‌ مقربا، لم‌ يتحمل‌. هر ملكي‌ نميتونه‌ تحمل‌ ولايت‌ بكنه‌. اگر كه‌ مقرب‌ نباشه‌ نميتونه‌ تحمل‌ بكنه‌. جبرئيل‌ است‌ و ميكائيل‌ است‌ و اسرافيل‌ است‌ و عزرائيل‌ اينجور ملائكه‌ها مثل‌ حضرت‌ اسماعيل‌ آخه‌ ما خيال‌ مي‌كنيم‌ كه‌ پسر حضرت‌ ابراهيم‌ فقط‌. يك‌ حضرت‌ اسماعيلي‌ ما داريم‌ كه‌ جزء ملائكه‌هاس‌ كه‌ تمام‌ ملائكه‌هاي‌ سطح‌ بالاي‌ دنيا زير نظر ايشونند. اين‌ ملائكه‌. و نبي‌ ان‌ لم‌ يكن‌ مرسل‌ لم‌ يتحمله‌. اگر نبي‌، پيغمبر فرستاده‌، يعني‌ مرسل‌ نباشه‌ نميتونه‌ تحمل‌ كنه‌. و المؤمن‌ اذا لم‌ يكن‌ ممتحنه‌ لم‌ يتحمل‌. اگر مؤمن‌ هم‌ آخه‌ اينها يك‌ فرمايشي‌ آقاي‌ رفيعي‌ فرمودند كه‌ بعضي‌ها ميگن‌ تزكية‌ نفس‌ واجب‌ نيست‌، اصلا اين‌ حرف‌ من‌ نمي‌دونم‌ اين‌ حرف‌ اصلا از كجا آمده‌؟ اين‌ مثل‌ اينه‌ كه‌ بگند اعتقادات‌ صحيح‌ واجب‌ نيست‌ انسان‌ داشته‌ باشه‌. اينقدر ما بدبخت‌ و بيچاره‌ شديم‌. مثل‌ اينكه‌ بگن‌ انسان‌ شدن‌ واجب‌ نيست‌ انسان‌ باشه‌. حالا يك‌ آدم‌ بيشعوري‌ كه‌ حالا شايد هم‌ مثلا در لباس‌ ما هم‌ بوده‌، يك‌ همچين‌ غلطي‌ كرده‌ اين‌ توي‌ دهن‌ مردم‌ افتاده‌. يك‌ كسي‌ آمده‌ يك‌ روز به‌ من‌ ميگه‌ آقا مرحوم‌ آية‌ الله‌ دستغيب‌ اين‌ را تحريم‌ كرده‌ توي‌ كتابش‌. گفتم‌ چي‌ مي‌گي‌؟ گفت‌ بله‌. آورد پيش‌ من‌. ديدم‌ اين‌ مرحوم‌ خدا رحمتش‌ كنه‌. البته‌ اينها مربوط‌ به‌ قلم‌ هم‌ هست‌. ايشان‌ نوشته‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ حرامه‌. گفتم‌ آخه‌ باقيش‌ هم‌ بخون‌. اين‌ يك‌ جمله‌ رانخون‌. تزكية‌ نفس‌ از نظر اصطلاح‌ بعضي‌ از افراد يعني‌ اينكه‌ اسنان‌ خودش‌ را بگه‌ من‌ پاكم‌. يك‌ غروري‌ داشته‌ باشه‌، هي‌ تزكية‌ نفس‌ بكنه‌. نه‌ اينكه‌ خودش‌ را تزكية‌ نفس‌ بكنه‌. توي‌ مردم‌ به‌ مردم‌ بگه‌ من‌ هيچ‌ مرض‌ روحي‌ ندارم‌، بسيار بزرگوارم‌، بسيار آقا هستم‌. اين‌ منظور. آخه‌ آنجا شرح‌ ميده‌ها. مطلب‌ را شرح‌ ميده‌. اصلا اين‌ حرف‌ يعني‌ چي‌؟ حضرت‌ مي‌فرمايد اگر مي‌خواي‌، معرفتي‌ كه‌ فرمود واجبه‌ها، فرمود به‌ جان‌ خودم‌ قسم‌ لامري‌ ان‌ هذا واجبة‌ علي‌ كل‌ مسلم‌ و مسلمة‌. بر همه‌ واجب‌ است‌، بر هر زن‌ مسلمان‌ و مرد مسلمان‌ واجب‌ است‌ كه‌ اين‌ را يادبگيره‌. همين‌ واجب‌ را مي‌فرمايد كه‌ وقتي‌ انسان‌ داراي‌ اين‌ ميشه‌ كه‌ قلبش‌ امتحان‌ شده‌ باشه‌ براي‌ ايمان‌. و قلب‌ امتحان‌ شدة‌ براي‌ ايمان‌ بالاتر از تزكية‌ نفسه‌، يعني‌ اول‌ تزكية‌ نفس‌ كرده‌ باشه‌، بعد به‌ مراحل‌ كمالات‌ رسيده‌ باشه‌، خدا امتحانش‌ كرده‌ باشه‌ ببينه‌ اين‌ ايمانش‌ قوي‌ و راسخ‌ و بمقام‌ عالي‌ انساني‌ رسيده‌، بعد تازه‌ آنوقت‌ مثل‌ سلمان‌ و ابي‌ذر، بعد تازه‌ بهشون‌ مسئلة‌ ولايت‌ و معرفت‌ امام‌ را بهش‌ ميگن‌. و هر كس‌ بخواد به‌ مقام‌ معرفت‌ امام‌ برسه‌ و معرفت‌ امام‌ را بنورانيت‌ باصطالح‌ پيدا بكنه‌ حتما بايد اول‌، تزكية‌ نفس‌. مثال‌ مي‌زنم‌. مثل‌ اينكه‌ اين‌ خونه‌ شما مي‌خواي‌ روشنش‌ بكني‌. اول‌ در و ديوارش‌ را تميز ميكني‌ باصطلاح‌ سياهي‌هاش‌ را پاك‌ مي‌كني‌. بعد يك‌ چراغ‌ توش‌ روشن‌ ميكني‌ ميشه‌ روشن‌. اين‌ خيلي‌ ساده‌ است‌ ديگه‌. تزكية‌ نفس‌ مثل‌ همين‌تر و تميز كردنه‌ و خدمتتون‌ عرض‌ شود كمالات‌ بالاتر هم‌ مثل‌ چراغ‌ روشن‌ كردن‌. قلت‌ يا امير المؤمن‌. من‌ المؤمن‌ و ما نهايته‌ و ما حده‌ حتي‌ اعرفه‌. سلمان‌ ميگه‌ گفتم‌ يا امير المؤمنين‌ مؤمن‌ كيه‌؟ يك‌ كسي‌ به‌ يك‌ كسي‌ مي‌گفت‌ مؤمن‌ دروغ‌ نگو. مؤمن‌ دروغ‌ نگو يعني‌ چي‌؟ معلومه‌ شناخته‌. يك‌ شخصي‌ مي‌خواست‌ بره‌ دستشوئي‌، توالت‌، من‌ بهش‌ گفتم‌ توي‌ دستشوئي‌ آدمه‌. گفت‌ آدم‌. خيلي‌. من‌ بگذار ببينم‌ آدم‌ چيه‌. من‌ تا حالا آدم‌ نديدم‌. بعله‌ واقعا اينجوره‌. آدم‌ همچين‌ اينجوري‌، ما خيلي‌ ساده‌ گفتيم‌ آدمه‌ آنجا. گفت‌ عجب‌. آن‌ شيخ‌ در يك‌ شعري‌ داره‌ كه‌ مي‌گفت‌ از ديو و دد ملولم‌ و انسانم‌ آرزوست‌. هر كسي‌ كه‌ آدم‌ نميشه‌ كه‌. من‌ المؤمن‌؟ مؤمن‌ كيه‌؟ و ما نهايته‌ آن‌ درجة‌ اعلاي‌ ايمان‌ چيه‌؟ سلمان‌ داره‌ مي‌پرسه‌ كه‌ در درجة‌ دهم‌ از ايمانه‌. و ماحده‌. اينها را بگيد. حدش‌ چيه‌ چه‌ جوريه‌ حتي‌ اعرفه‌. تا اينكه‌ من‌ او را بشناسم‌. قال‌ يا ابا عبد الله‌. حضرت‌ با احترام‌ باهاش‌ صحبت‌ ميكنند. چون‌ كنيه‌ را وقتي‌ امامي‌ كنية‌ طرف‌ را وقتي‌ بگن‌ اين‌ معلومه‌ خيلي‌ براش‌ احترام‌ قائلند. يا ابا عبد الله‌. قلت‌ لبيك‌ يا اخا رسول‌ الله‌. باريك‌ الله‌. ببينيد چه‌ جواب‌ خوبي‌. گفتم‌ بله‌ اي‌ برادر پيغمبر. چون‌ براي‌ امير المؤمنين‌ بهترين‌ صفت‌ اين‌ بودش‌ كه‌ بهش‌ بگن‌ برادر پيغمبر. قال‌ المؤمن‌ الممتحن‌ هو الذي‌ لا يرد من‌ امرنا اليه‌ شي‌ء لا يرد من‌ امرنا اليه‌ شي‌ء. لا يرد من‌ امرنا اليه‌ شي‌ء الا شرح‌ صدره‌ لقبوله‌ و لم‌ يشك‌ و لم‌ يرتد. حالا شما مي‌گيد اين‌ خيلي‌ ساده‌ است‌. ما هم‌ قبول‌ داريم‌. نه‌ خيلي‌ هم‌ ساده‌ نيست‌. ببينيد معناش‌ اينه‌. كه‌ مؤمني‌ كه‌ خدا امتحانش‌ كرده‌ آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ لا يرد من‌ امرنا اليه‌ شي‌ء. هيچي‌ از آن‌ امر ما، امر غالبا مسئلة‌ مربوط‌ به‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ و آن‌ ولايت‌ كلية‌ الهيه‌ و آن‌ مسائلي‌ كه‌ دنيا را بايد اينها بگيرند، حكومت‌ واحد جهاني‌ تشكيل‌ بدهند و امر آنها بر مردم‌ برسه‌، بيشتر به‌ اين‌ اطلاق‌ ميشه‌. از امر ما به‌ او چيزي‌ نميرسه‌ الا اينكه‌ خدا شرح‌ صدري‌ بهش‌ داده‌ و او قبول‌ ميكنه‌ و شكي‌ هم‌ حتي‌ توي‌ دلش‌ پيدا نميشه‌. رد هم‌ توي‌ دلش‌ پيدا نميشه‌. اين‌ ارتد الناس‌ بعد النبي‌ الا ثلاث‌. شما فكر نكنيد همه‌اشون‌ مرتد شدند و نجس‌ شدند و اينها نه‌. توي‌ دلشون‌. گفتن‌ آخه‌ علي‌ چرا ايستاده‌ فاطمة‌ زهرا را دارند مي‌زنند. همچين‌ توي‌ دل‌ يك‌ تكاني‌ خوردند. اين‌ را هم‌ حساب‌ كردند. توي‌ دلش‌ هم‌ تكان‌ نبايد بخوره‌. بگه‌ هر چه‌ مولا ميكنه‌ همون‌ درسته‌. هر چه‌ اميرالمؤمنين‌ در قضية‌ جنگ‌ ظاهرا صفينه‌. حضرت‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ اول‌ اذان‌ ظهر رسيد به‌ اراضي‌ بابل‌. بابل‌ در عراقه‌ ديگه‌ كه‌ جلوتر از حله‌ است‌. حضرت‌ فرمود كه‌ اينجا پيغمبر و وصي‌ پيغمبر چون‌ اراضي‌ باصطلاح‌ مغضوبه‌ است‌، غضب‌ شده‌، هيچ‌ پيغمبري‌ هيچ‌ وصي‌ پيغمبري‌ آنجا نماز نميخونه‌. حركت‌ كردند. يك‌ عده‌ مقدسها بودند گفتند ما دنبال‌ تو كه‌ آمديم‌ بخاطر نماز آمديم‌. ما نماز اول‌ وقتمون‌ را ول‌ نمي‌كنيم‌ الله‌ اكبر. خوب‌ يك‌ عده‌ آنجا ماندند. يك‌ عده‌ آمدند عقب‌ سر علي‌ بن‌ ابيطالب‌، ديدند خيلي‌ دير شد. نماز عقب‌ افتاد. ببينيد اينجا معلوم‌ ميشه‌ كه‌ كي‌ چيكاره‌ است‌؟ امام‌ شناس‌ يعني‌ چه‌؟ نماز دير شد. وايستادند. يك‌ عده‌ هم‌ دستة‌ دوم‌ بودند. يك‌ عده‌ هم‌ دستة‌ سوم‌. يكنفر عقب‌ سر علي‌ بن‌ ابيطالب‌ داره‌ مي‌آد. اينم‌ ديد آفتاب‌ غروب‌ كرد علي‌  باز هم‌ ميره‌. شايد ماها هم‌ اگر آنجا باشيم‌، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را با اين‌ وضعي‌ كه‌ الان‌ دوستش‌ داريم‌. آخه‌ يك‌ وقتي‌ انسان‌ زياد پيش‌ يك‌ كسي‌ بود، آنوقت‌ دوستش‌ نداره‌ كه‌ دورادور دوستش‌ داره‌. شايد ما هم‌ اينجور باشيم‌. ا نماز قضا شد آقا. حتي‌ اگر يك‌ شكي‌ در دلمون‌ افتاد. فرمود. افتاب‌ رفت‌ پائين‌. تاريك‌ شد. علي‌ داره‌ هنوز ميره‌. رسيد به‌ حله‌. همين‌ محل‌ رد الشمس‌. حضرت‌ اشاره‌ كرد خورشيد برگشت‌ نماز عصرشون‌ را خوندند. ولي‌ همه‌ رد كردند. عملا رد كردند علي‌ را. چون‌ اينها نمي‌فهمند. خود علي‌ نشسته‌، نشسته‌ پيغمبر اكرم‌ سرش‌ را گذاشته‌ توي‌ دامن‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌، اينها براي‌ ما درسه‌ها. خوابيده‌. حضرت‌ خوابيده‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نماز عصر رانخوندند. خورشيد هم‌ داره‌ فرو ميره‌. پيغمبر هم‌ خوابيده‌. نماز روي‌ زانوي‌ منه‌. كجا مي‌خوام‌ برم‌. بعله‌. اينها امتحان‌. توي‌ دلت‌ هم‌ رد نكني‌. چرا حضرت‌ موسي‌ نتونست‌ با خضر راه‌ بره‌؟ هذا فراق‌ بين‌ و بينك‌. براي‌ اينكه‌ اول‌ توي‌ دل‌ رد كرد، بعد هم‌ به‌ زبان‌ آورد. بعد هم‌ ديد حوصله‌اش‌ سر آمد. آخرش‌ در قصة‌ سوم‌ اين‌ كار نشد كه‌. هذا فراق‌ بيني‌ و بينك‌. هيچي‌ جدا شدند. مؤمني‌ كه‌ قلبش‌ را خدا امتحان‌ كرده‌، از علي‌، از خاندان‌ عصمت‌، از حتي‌ فتواي‌ مجتهد، آني‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ كرده‌ با همان‌ شرايطي‌ كه‌ عرض‌ كردم‌، از اينها هيچي‌ را رد نميكنه‌. يك‌ كليب‌ تسليمي‌ بود در كوفه‌. در آنوقتها خوب‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ در مدينه‌ بود. خبر مي‌آوردند كه‌ حضرت‌ صادق‌ اينجوري‌ گفت‌. مي‌گفت‌ چشم‌ قربانش‌ شروع‌ مي‌كرد به‌ كار. اينقدر چشم‌ و قربونش‌ برم‌ و چشم‌ چشم‌ گفته‌ بود كه‌ بهش‌ مي‌گفتند كليب‌ تسليم‌. يعني‌ تسليم‌ هر چي‌ ميگن‌ فوري‌ عمل‌ ميكنه‌. معروف‌ شده‌ بود به‌ كليب‌ تسليم‌. ابن‌ ابي‌ يعفور همينطور. آمده‌ خدمت‌ امام‌ صادق‌ عرض‌ ميكنه‌ آقا اين‌ انار، اين‌ يك‌ دونه‌ انار نصفش‌ كنيد. نصفش‌ را بگيد حروم‌ نصفش‌ را بگيد حلال‌. مثلا بگيد نصفة‌ دست‌ چپي‌ حرام‌ نصفة‌ دست‌ راستي‌ حلال‌. يا بگيد نصفة‌ دست‌ راستي‌ حلال‌، هر چي‌ تو بگي‌، من‌ اصلا توي‌ دلمم‌ هم‌ نمي‌آد، آخه‌ اين‌ نصفه‌ كه‌ با آن‌ نصفه‌ فرق‌ نميكنه‌. چرا نميگم‌. ببينيد در اين‌ قلب‌ بايد امتحان‌ بشه‌. قلب‌ بايد آزمايش‌ بشه‌. توي‌ دلم‌ من‌ خيلي‌ مسائل‌ دارم‌ ولي‌ هيچي‌ نميگم‌. چشم‌. اين‌ چشم‌ فايده‌ نداره‌ چشم‌ ظاهري‌. توي‌ دل‌ بايد انسان‌ در مقابل‌ دستورات‌ اسلام‌ تسليم‌ باشه‌. اما من‌ اين‌ كارها را نمي‌پسندم‌، يعني‌ چي‌؟ من‌ عقيده‌ام‌ اينكه‌ آن‌ حجاب‌ مال‌ آن‌ وقتهايي‌ بود خوب‌ حضرت‌ زهرا مال‌ آن‌ زمانها بودش‌. حالا ديگه‌. ديديد كه‌ يك‌ ملعوني‌ گفته‌ بود كه‌ مثلا اين‌ زنيكة‌ چيني‌ چي‌ بود، اوشين‌، اين‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود اين‌ چطور، امام‌ فرمان‌ دادند بايد اين‌ شخص‌ را بكشندش‌ و اگر واقعا گيرش‌ مي‌آوردند بايد مي‌كشندش‌. ما توي‌ زندگيهامون‌ هست‌ يك‌ همچين‌ حرفهايي‌. سليقة‌ من‌ اين‌ است‌ كه‌ فلان‌ كار را بكنم‌، سليقة‌ من‌ فلان‌، زن‌ و بچه‌ام‌ اينطوري‌ راه‌ برن‌، حركاتشون‌ آنجوري‌ باشه‌ كه‌ هيچ‌ تطبيق‌ با دستورات‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ نمي‌كنه‌. اين‌ اصلا مؤمن‌ نيست‌. مؤمن‌ دروغ‌ نگو نيست‌. مؤمن‌ دروغ‌ نميگه‌. مؤمن‌ هيچوقت‌، چرا امام‌ فرمود مؤمن‌ گاهي‌ دروغ‌ ميگه‌، گاهي‌. منتهي‌ وقتي‌ كه‌ دروغ‌ ميگه‌ ديگه‌ مؤمن‌ نيست‌. اين‌ ايمانش‌ مثل‌ كبوتر ميمونه‌، كه‌ گربه‌ را اگر توي‌ اطاق‌ قرار دادي‌ اين‌ كبوتره‌ ميترسه‌ ميره‌ باز مي‌آد. باز ميره‌ باز مي‌آد. اما يك‌ جاي‌ امني‌ درست‌ كني‌ براي‌ كبوتر، كبوتر از جاش‌ تكان‌ نميخوره‌. ايمانت‌ بايد مستقر باشه‌ نه‌ مستودع‌.

 بهرحال‌. از اينجا باشه‌ اعلم‌ يا اباذر انا عبد الله‌. از اينجا حضرت‌ شروع‌ ميكنه‌ خودش‌ را معرفي‌ كردن‌. اگر انشاء الله‌ توفيقي‌ پيدا شد در آينده‌ باز از اين‌ حديث‌ ميخونيم‌. حديث‌ بزرگ‌ مفصل‌ ياست‌ در معرفت‌ امام‌. البته‌ ما تا چراغ‌ را روشن‌ نكنيم‌ نمي‌تونيم‌ لمس‌ كنيم‌، بفهميم‌. ولي‌ خوب‌ وصف‌ العيش‌ نصف‌ العيش‌. خودش‌ خوشمزه‌ است‌. الان‌ من‌ مي‌بينم‌ با اينكه‌ دارم‌ از رو مي‌خونم‌ و قصه‌اي‌ هم‌ بهتون‌ نمي‌گم‌، بحمد الله‌ خيلي‌ سرحال‌ و شارژيد.

 خوب‌ وفات‌ حضرت‌ زينب‌ سلام‌ الله‌ عليهاست‌. قربان‌ حضرت‌ زينب‌. به‌ خدا قسم‌ معرفتي‌ كه‌ زينب‌ كبري‌ داره‌ اصلا نميشه‌ حساب‌ كرد. نميشه‌ اصلا فكرش‌ را كرد. علائمش‌ معلومه‌، آثارش‌ معلومه‌. من‌ اين‌ جمله‌ را شما همه‌اش‌ هر چي‌ شنيديد بعنوان‌ روضه‌ شنيديد. دلم‌ مي‌خواد خوب‌ دقت‌ كنيد. روضه‌ نمي‌خوام‌ بخونم‌. ببينيد يك‌ زني‌ كه‌ اينهمه‌ مصيبت‌ ديده‌. ماها يك‌ جامون‌ درد ميكنه‌، يك‌ خورده‌اي‌ دوا و درمون‌ و بعد مي‌ريم‌ حرم‌ حضرت‌ رضا، توسل‌ و بعدش‌ ديگه‌ درگير ميشيم‌ با خدا. خدايا تو معلومه‌ به‌ ما نميرسي‌، يعني‌ چه‌، پات‌ چرا درد ميكنه‌، چرا همچين‌ شده‌. ديگه‌ كم‌كم‌ اوقات‌ تلخي‌ با خدا، عوض‌ دعا دعوا مي‌كنيم‌، همين‌. ببينيد. حضرت‌ زينب‌، سه‌ چهار روزه‌ تشنگي‌ كشيده‌، بچه‌ها العطش‌ مي‌گن‌، دو تا فرزندش‌ كوچك‌، اينها رفتند توي‌ ميدان‌ كشته‌ شدند. برادرش‌ تشنه‌ بدنش‌ پاره‌ پاره‌ توي‌ گودي‌ قتلگاه‌ افتاده‌. سر در بدن‌ نداره‌. آمده‌ آنجا نشسته‌. اين‌ جمله‌ را خوب‌ دقت‌ كنيد. ببينيد يك‌ همچين‌ حالتي‌. اين‌ دستش‌ را برده‌ زير بدن‌ سيد الشهدا ميگه‌ خدا، معرفت‌ عجيبه‌ها معرفت‌. خدا ميدونه‌ در يك‌ همچين‌ محلهاي‌ پر از مصيبت‌ انسان‌ محاله‌ كه‌ بتونه‌ تصنعي‌ يك‌ همچين‌ كاري‌ را بكنه‌. چرا تصنع‌ بكنه‌؟ حضرت‌ سجاد مي‌فرمايد انت‌ بحمد الله‌ عالمة‌ غير معلمه‌. تو بحمد الله‌ عالمي‌ هستي‌ كه‌ كسي‌ چيزي‌ بهت‌ تعليم‌ نداده‌. از خدا، علم‌ لدني‌ داري‌. دستش‌ را ميكنه‌ زير بدن‌ سيد الشهدا. ميگه‌ خدايا اين‌ قرباني‌ را از آل‌ محمد قبول‌ فرما. اين‌ شماها فكر مي‌كنيد روضه‌ مي‌خوايم‌ بخونيم‌. نه‌ اين‌ خيلي‌ مهمه‌. اين‌ قليل‌ قرباني‌. بدن‌ امامي‌ كه‌ ماسوي‌ الله‌ تحت‌ فرمانشه‌. آنهم‌ با اين‌ وضع‌ در اينجا افتاده‌. اين‌ در مقابل‌ عظمت‌ پروردگار ميگه‌ اين‌ قليل‌، اين‌ كوچك‌، اين‌ كم‌. اين‌ قرباني‌ كوچك‌ را قبول‌ كن‌. خيلي‌ عجيبه‌. خدا ميدونه‌ توي‌ اين‌ مسائل‌ مصيبتها يك‌ دقتي‌ بكنيم‌ مي‌فهميم‌ چه‌ بوده‌ اين‌ زينب‌ كبري‌. اگر نگيم‌ رديف‌ ائمة‌ اطهار در علم‌ و كمالات‌ و معرفت‌ بوده‌ و در عصمت‌، لااقل‌ بايد بگيم‌ تالي‌ تلو معصوم‌ .يعني‌ دوم‌ بوده‌ ديگه‌. بعد از فاطمة‌ زهرا، زينب‌ كبري‌. يا مثلا در مقابل‌ ابن‌ زياد خوب‌ مي‌دونيد اين‌ همه‌ مصيبت‌ ديدين‌، حالا كربلا را گذرونده‌. آمده‌ در شهر كوفه‌اي‌ كه‌ يك‌ وقتي‌ محل‌ حكومت‌ پدرش‌ بوده‌. زنها آرزو مي‌كشيدند با زينب‌ كبري‌ حرف‌ بزنند. حالا آمده‌ با يك‌ ذلت‌ و خواري‌. كه‌ اين‌ كلمة‌ ذلت‌ را خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ مي‌گفت‌ من‌ نمي‌گم‌ مگر همان‌ محلي‌ كه‌ امام‌ سجاد فرمود. عقاد ذليل‌ في‌ الدمشق‌ كاننّي‌. ما در دمشق‌ بقدري‌ ذليل‌ بوديم‌ كه‌ مثل‌ اينكه‌ از زنگبار اسير گرفته‌ باشند، سياهها را آورده‌ باشند، اينطور ماها را با نظر پست‌ نگاه‌ مي‌كردند. خدا لعنتشون‌ كنه‌. با آن‌ حال‌ وارد شهر كوفه‌ شده‌، همة‌ اينها را گذرونده‌. آمده‌ وارد مجلس‌. چراغها را خاموش‌ كنيد. ديگه‌ اميدوارم‌ من‌ امشب‌ بخاطر مادرش‌، بخاطر عمه‌اش‌ زينب‌ هم‌ كه‌ شده‌، امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ نظر لطفي‌ به‌ ما بفرمايد. وارد شده‌ ابن‌ زياد سرزنش‌ ميكنه‌. هر رات‌ سنل‌ الله‌ عليك‌. ديدي‌ زينب‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ با تو چه‌ كرد؟ ميگه‌ ما رأيت‌ من‌ الله‌ الا جميعا. من‌ از خدا هيچي‌ جز خوبي‌ نديدم‌. زينب‌ كبري‌ سلام‌ الله‌ عليها بعد از مراجعت‌ از كربلا آمد مدينه‌. زنها مي‌آمدند دورش‌ مي‌نشستند. بي‌بي‌ جريان‌ شما در كربلا چه‌ بود؟ حضرت‌ هم‌ براي‌ اينها روضه‌ مي‌خوند. مصائب‌ را نقل‌ مي‌كرد. مردم‌ خيلي‌ ناراحت‌ مي‌شدند. آيا پسر دختر پيغمبر را كشتند؟ در ميان‌ گودال‌ قتلگاه‌ بدنش‌ را بدون‌ اينكه‌ دفن‌ بكنند، انداختند؟ سرش‌ را روي‌ نيزه‌ها از اين‌ شهر به‌ آن‌ شهر بردند؟ اينها را از زينب‌ سؤال‌ مي‌كردند. كم‌كم‌ داشت‌ مردم‌ عليه‌ يزيد قيامهايي‌ مي‌كردند. قيامهايي‌ برپا شد، يزيد ديد زينب‌ سلام‌ الله‌ عليها اگر در مدينه‌ باشد ممكن‌ است‌ مردم‌ آنطرف‌ بشورند. بي‌بي‌ را باز تبعيد كرد. گفت‌ بيارينش‌ در شام‌ زير نظر نگرش‌ داريد كه‌ اين‌ كارها را نكنه‌. زينب‌ سلام‌ الله‌ عليها را آوردند. در ده‌ كيلومتري‌ شهر دمشق‌ كه‌ عجيعه‌ نام‌ داشت‌ كه‌ امروز بنام‌ سيده‌ زينب‌ معروفه‌ كه‌ خدا قسمتتون‌ كند برويد قبر مطهرش‌ را زيارت‌ كنيم‌. اينجا رسيد. گفت‌ خدايا من‌ ديگه‌ آن‌ خاطراتي‌ كه‌ در شام‌ داشتم‌، فرمود امام‌ سجاد الشام‌ دار الشام‌. آقا پدر شما را در كربلا كشتند. آنجا شما را اسير كردند. شما از شام‌ مي‌ناليد. فرمود سه‌ شبانه‌روز پشت‌ دروازة‌ ساعات‌ ماها را نگه‌ داشتند كه‌ مي‌خوان‌ شهر را چراغاني‌ كنند. اينها را زينب‌ كبري‌ ياد مي‌آره‌. طفل‌ سه‌ ساله‌ يا چهار سالة‌ ابي‌ عبد الله‌ در ميان‌ خرابه‌ كه‌ سر مقدس‌ پدر را در دامنش‌ مي‌گذاشتند. و اشك‌ ريخته‌ تا از دنيا رفته‌، اين‌ منظره‌ را به‌ ياد مي‌آره‌. امام‌ سجاد فرمود ما را در يك‌ خرابه‌اي‌ جاي‌ داده‌ بودند كه‌ روزها از حرارت‌ آفتاب‌، معلومه‌ حتي‌ يك‌ سايبان‌ براي‌ اينها درست‌ نكرده‌ بودند، و شبها از سرما استراحت‌ نداشتيم‌.

 آن‌ شخص‌ ميگه‌ من‌ ديدم‌ امام‌ سجاد از خرابه‌ بيرون‌ آمده‌. مي‌دونستم‌ اگر او را ببيند كتكش‌ مي‌زنند. گفتم‌ آقا كجا مي‌رويد؟ گفت‌ اين‌ زنجيرهايي‌ كه‌ به‌ گردنم‌ هست‌ زخم‌ كرده‌. آفتاب‌ ميتابه‌ اذيتم‌ مي‌كنه‌. من‌ بروم‌ يك‌ گوشه‌اي‌ يك‌ سايه‌اي‌ پيدا كنم‌ بنشينم‌. اينطور خاطره‌ها بنظر زينب‌ مي‌آد. ديگه‌ نمي‌خواد اين‌ شهر را ببينه‌. خدايا حالا ديگه‌ مرگ‌ مرا برسون‌ من‌ ديگه‌ وارد شهر شام‌ نشوم‌. زينب‌ كبري‌ مغرب‌ چهاردهم‌ ماه‌ رجب‌ از دار دنيا رفت‌ و خدا قسمتتون‌ كنه‌ برويد قبر مطهرش‌ را زيارت‌ كنيد. بي‌بي‌ زينب‌ كبري‌، شما همة‌ مصائب‌ را ديديد. اما امروز قبر مطهرتون‌ مزار تمام‌ مردم‌ شيعه‌ است‌. آرزو مي‌كنند بيان‌ چند دقيقه‌اي‌ كنار قبر مطهرت‌ باشند. اما مادرت‌ زهرا. هنوز هم‌ كه‌ هست‌ كسي‌ نمي‌تواند قطعا بگويد كه‌ قبر فاطمة‌ زهرا كجاست‌. خدايا آقامون‌ را برسان‌. الهي‌ آمين‌. امام‌ زمان‌ ما را برسان‌ تا بيايد و قبر مادرش‌ را به‌ ما نشان‌ بدهد. يا بقية‌ الله‌. يا صاحب‌ الزمان‌.

 

۱۵ رجب ۱۴۱۴ – نكات‌ اخلاقی و تربیتی اخلاق‌ خواهران‌ ۴۰

بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

الحمدلله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء‌ و اللعنة‌ الدائمة‌ علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 هدف‌ از تشكيل‌ اين‌ جلسات‌ اين‌ است‌ كه‌ انشاء الله‌ از نظر عقايد، از نظر عقايد و از نظر اعمال‌ و از نظر افكارتون‌ در راهي‌ قرار بگيريد و در صراطي‌ قرار بگيريد كه‌ انشاء الله‌ به‌ امام‌ زمان‌ برسيد. كسي‌ كه‌ به‌ امام‌ زمان‌ برسه‌ به‌ خدا رسيده‌ و بعد به‌ خدا برسيد. نهايتا بايد ما كوششمون‌ در اين‌ باشد كه‌ عقايدمون‌ را درست‌ كنيم‌. عقايد همين‌ كليد عقايدي‌ را كه‌ من‌ به‌ دست‌ شما دادم‌ همة‌ حقايق‌ همانطوري‌ كه‌ هفتة‌ قبل‌ گفتم‌ به‌ اين‌ وسيله‌ باز مي‌شه‌. حقايق‌ قرآن‌، حقايق‌ كلمات‌ معصومين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ باز مي‌شه‌. و اون‌ اعجاز قرآن‌ بود. عقيدتون‌ را بايد محكم‌ كنيد. محكم‌ بودن‌ عقيده‌ يك‌ بخشش‌ از مطالعه‌ و از همين‌ بحثها به‌ وجود مي‌ياد. يك‌ بخشش‌ هم‌ از جنبه‌هاي‌ روحي‌ به‌ دست‌ مي‌ياد. يعني‌ انسان‌ تزكية‌ نفس‌ كه‌ بكنه‌ خود به‌ خود عقايدش‌ محكم‌ مي‌شه‌. يك‌ مثال‌ براتون‌ بزنم‌ مثلا شما فرض‌ كنيد يقين‌ داريد كه‌ در كرة‌ زمين‌ شهري‌ به‌ نام‌ شهر مكه‌ هست‌، اين‌ را يقين‌ داريد نمي‌تونيد منكر بشيد. عقيدة‌ قلبي‌ بر اين‌ موضوع‌ داريد. اما وقتي‌ كه‌ راه‌ مكه‌ را مي‌پيماييد و مي‌ريد تو شهر مكه‌ مي‌بينيد يك‌ جور ديگه‌اي‌ اعتقاد پيدا مي‌كنيد. مي‌گفت‌ كه‌ شنيدن‌ كي‌ بود مانند ديدن‌. انسان‌ عين‌ اليقيني‌ مي‌شه‌. با چشم‌ باز ديگه‌ اگر يك‌ كسي‌ بگه‌ كه‌ بياد توصيف‌ بكنه‌ براي‌ شما شهر مكه‌ را شما مي‌گيد من‌ شهر را ديدم‌ تو نديدي‌، تو نمي‌خواد توصيف‌ كني‌ من‌ بگذار توصيف‌ كنم‌. شماخودتون‌ را مقدم‌ مي‌دونيد بر توصيف‌ تا اون‌ كسي‌ كه‌ شهر مكه‌ را نديده‌. همين‌ طور اگر كسي‌ راه‌ كمالات‌ را بپيمايه‌. راه‌ كمالات‌ را بپيمايه‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ برسه‌ به‌ خدا، خدا را جور ديگه‌اي‌ مي‌بينه‌، جور ديگه‌اي‌ مي‌شناسه‌. امام‌ زمان‌ را جور ديگه‌اي‌ مي‌شناسه‌. تا اون‌ كسي‌ كه‌ اين‌ راه‌ را طي‌ نكرده‌ و نرفته‌ و خدا و امام‌ زمان‌ را نشناخته‌ و نديده‌ اين‌ يك‌ جور ديگه‌اي‌ باز توصيف‌ مي‌كنه‌. يعني‌ اونجوري‌ كه‌ او توصيف‌ مي‌كنه‌ اون‌ ولي‌ خدا توصيف‌ مي‌كنه‌. اون‌ كسي‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ كرده‌ توصيف‌ مي‌كنه‌ اونجور شخصي‌ كه‌ يقين‌ هم‌ داشته‌ باشه‌ و از تو كتابها فقط‌ يقين‌ پيدا كرده‌ باشه‌ اين‌ نمي‌تونه‌ اونطور توصيف‌ كنه‌. اين‌ در عقايد بايد عقايدتون‌ را فقط‌ از قرآن‌ و روايات‌ بگيريد. هر چي‌ هم‌ روي‌ اين‌ جهت‌ تأكيد مي‌كنم‌ براي‌ همين‌ جهته‌. كه‌ شما قرآن‌ و احاديث‌ را صراط‌ مستقيم‌ بدونيد و از اين‌ طريق‌ استفاده‌ بكنيد. ايني‌ كه‌ شما اگر پيش‌ هر عالمي‌، فيلسوفي‌، متكلمي‌ بريد ممكنه‌ كه‌ اول‌ بنشينه‌ براي‌ شما دلايلي‌ در اثبات‌ وجود خدا ذكر كنه‌ و بعد دلايلي‌ بر اثبات‌ پيغمبر بيان‌ كنه‌ و شايد شما آرامش‌ كاملي‌ پيدا نكنيد به‌ وسيلة‌ اون‌ بيانات‌ و كتابهايي‌ هم‌ حتي‌ در اين‌ موضوع‌ نوشته‌ شده‌ شما كتابهايي‌ كه‌ دربارة‌ اثبات‌ وجود خدا نوشته‌ شده‌ نگاه‌ كنيد همه‌اش‌ از راههاي‌ استدلالات‌ عقلي‌ يا استدلالات‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ نقلي‌ است‌. ولي‌ اين‌ راهي‌ را كه‌ من‌ براي‌ شما تعيين‌ كرده‌ام‌ اين‌ فكر نكنيد كه‌ بحث‌ علمي‌ تنها بود. نه‌. كساني‌ كه‌ مي‌خوان‌ به‌ طرف‌ خدا حركت‌ بكنند بايد حتما و حتما از همين‌ راهي‌ كه‌ يعني‌ راه‌ اعجاز قرآن‌  و بعد از اعجاز قرآن‌ متوجه‌ شدن‌ بخدا و بعد متوجه‌ شدن‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ و متوجه‌ شدن‌ به‌ اين‌ كه‌ قرآن‌ هر چه‌ داره‌ حق‌ است‌ و و مي‌گه‌ روايات‌ هم‌ حق‌ است‌ از اين‌ راه‌ بايد عقايدتون‌ را تكميل‌ كنيد نه‌ از راههاي‌ ديگه‌. از راه‌ فلسفه‌ نبايد عقايدتون‌ را تكميل‌ كنيد.

 يك‌ ممكنه‌ دانشجويي‌ بگه‌ كه‌ من‌ دانشجوي‌ رشتة‌ الهياتم‌. شما از اول‌ تا به‌ آخر اين‌ چند سالة‌ رشتة‌ الهيات‌ را خوب‌ بخونيد اگر كافر نشيد از اين‌ راه‌ متوجه‌ خدا نمي‌شيد. اين‌ را يقين‌ بدونيد و اگر خداي‌ نكرده‌ عقايد باطلي‌ از اين‌ راه‌ پيدا بكنيد كه‌ كافر هم‌ مي‌شيد. چرا؟ به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ راه‌ براي‌ خودش‌ و براي‌ شناختن‌ خودش‌ باز كرده‌ و اون‌ قرآنه‌. راهي‌ را كه‌ خدا تعيين‌ كرده‌ با راهي‌ كه‌ بشر به‌ اصطلاح‌ مي‌خواد براي‌ خدا تعيين‌ كنه‌ فرق‌ مي‌كنه‌. يك‌ وقت‌ هستش‌ مثلا يك‌ كامپيوتري‌ را آوردند و گذاشتند در اختيار شما. خود كسي‌ كه‌ كامپيوتر را ساخته‌ آمده‌ كليدي‌ مي‌ده‌ دستتون‌ و مي‌گه‌ با اين‌ كليد بازش‌ كنيد. شما مي‌گيد نه‌ به‌ كليد تو احتياج‌ نداريم‌ خودمون‌ فكر مي‌كنيم‌ از يك‌ راهي‌ بازش‌ مي‌كنيم‌. اين‌ يا راه‌ دور مي‌شه‌ و فايده‌اي‌ نداره‌ يا اين‌ كه‌ انسان‌ كامپيوتر را  هم‌ خراب‌ مي‌كنه‌ و نمي‌تونه‌ بازش‌ بكنه‌. خداي‌ تعالي‌ كه‌ خالق‌ ماست‌  و مي‌خواد ما را راهنمايي‌ كنه‌ قرآن‌ را فرستاده‌، قرآن‌ را و كليد معرفت‌ را به‌ دست‌ ما داده‌.ذالك‌ الكتاب‌ لا ريب‌ فيه‌ هدي‌ اللمتقين‌. اين‌ كتاب‌ كه‌ شكي‌ درش‌ نيست‌ اين‌ هدايت‌ است‌ از براي‌ متقين‌. كليد هدايت‌ اين‌ قرآنه‌. و شما الان‌ از اين‌ طريقه‌ كه‌ وارد شديد. حالا ممكنه‌ شما بگيد ما هر بحث‌ عقايدي‌ كه‌ رفتيم‌ يا مثلا فرض‌ كنيد كه‌ ما در پاي‌ منبرها كه‌ نشستيم‌ اينجوري‌ وارده‌ براي‌ اعتقادات‌ نمي‌شن‌، بله‌ من‌ هم‌ قبول‌ دارم‌ نمي‌شن‌. ما الان‌ در ايران‌ شايد دهها خدمت‌ شما عرض‌ شود جلسات‌ عقايد برگزار مي‌شه‌ ولي‌ از اين‌ راه‌ وارد نمي‌شن‌. حالا چرا شماها وارد مي‌شيد؟ شماها يك‌ افرادي‌ هستيد كه‌ مي‌خواييد يك‌ كاري‌ بالاتر از اونچه‌ كه‌ مردم‌ مي‌كنند بكنيد و اون‌ اين‌ است‌ كه‌ مي‌خواييد انشاء الله‌ راه‌ تزكية‌ نفس‌ كه‌ خدا در همين‌ قرآن‌ با تأكيد اصرار كرده‌ و همة‌ مردم‌ اون‌ را ولش‌ كردند شما مي‌خواييد انتخابش‌ كنيد. بنابر اين‌ شما بايد از راه‌ راستش‌ بريد از صراط‌ مستقيمش‌ حركت‌ كنيد. و اين‌ صراط‌ مستقيمه‌ و اين‌ كليدي‌ است‌ كه‌ به‌ شما داده‌ مي‌شه‌. اين‌ در عقايدتون‌ كه‌ من‌ راجع‌ به‌ عقايدتون‌ از اين‌ راه‌ وارد شدم‌ و انشاء الله‌ هر هفته‌ يك‌ قسمتي‌ از عقايد را از با همين‌ كليد باز مي‌كنيم‌ و در دستتون‌ مي‌ديم‌.

 اما فلسفه‌ اينطور نيست‌. فلسفه‌ را من‌ براتون‌ شرح‌ دادم‌ كه‌ شناخت‌ حقايق‌ اشياء از راهه‌ افكار بشري‌. كه‌ يكي‌ از اون‌ اشياء هم‌ خداست‌. خدا را انسان‌ مي‌خواد بشناسه‌ با فكر بشر نمي‌تونه‌ بشناسه‌. عينا كه‌ همين‌ مثل‌ فردي‌ است‌ كه‌ مي‌ياد مي‌گه‌ من‌ كامپيوتري‌ را كه‌ را تو خلق‌ كردي‌، تو ساختي‌ من‌ خودم‌ كليدش‌ را پيدا مي‌كنم‌. و ازش‌ استفاده‌ مي‌كنم‌. افكار بشري‌ اين‌ طوريه‌ ولي‌ خداي‌ تعالي‌ خودش‌ براي‌ عقايدي‌ كه‌ شما بايد نسبت‌ به‌ او داشته‌ باشيد كليدي‌ تهيه‌ كرده‌ و اون‌ قرآنه‌. در اعمالتون‌ هم‌ همينطور. اعمال‌ هم‌ بايد صد در صد در صراط‌ مستقيم‌ باشه‌. كساني‌ كه‌ از اين‌ راه‌ به‌ عقايد وارد نشن‌ از صراط‌ مستقيم‌ اعمالشون‌ سرچشمه‌ نگيره‌ اينها مثل‌ كساني‌ مي‌موند كه‌ بي‌ جهت‌ معطلند. هيچ‌ جايي‌ نمي‌رسند. اونچه‌ كه‌ مربوط‌ به‌ شما خانمهاست‌ در اعمال‌ خوب‌ يك‌ اعمال‌ مشتركي‌ بين‌ زنها و مردها هست‌ كه‌ مشتركه‌. همه‌ بايد نماز بخونند همه‌ بايد روزه‌ بگيرند، همه‌ مستطيعين‌ بايد حج‌ برن‌. خمس‌ بدن‌، زن‌ و مرد فرقي‌ نداره‌. بر هر مكلفي‌ واجبه‌ كه‌ روز اول‌ تكليفش‌ اگر قبل‌ از ظهر مكلف‌ مي‌شه‌ نماز ظهر و عصرش‌ را واجبه‌ كه‌ بخونه‌. همين‌ طوري‌ كه‌ نمازش‌ را واجبه‌ بخونه‌ اگر قبل‌ از ظهر مكلف‌ شد روزة‌ اون‌ روزش‌ را اگر چيزي‌ نخورده‌ بايد بگيره‌. بايد سال‌ براي‌ خودش‌ همان‌ روز تعيين‌ كنه‌. سال‌ خمسي‌. يعني‌ همين‌ قبل‌ از ظهر. البته‌ حالا لازم‌ نيستش‌ قبل‌ از ظهر چون‌ در همين‌ تعيين‌ سال‌ قبل‌ از ظهر لازم‌ نيست‌ همان‌ روز را بايد روز اول‌ سالش‌ قرار بده‌. ايني‌ كه‌ مي‌بينيد مي‌گيم‌ چه‌ روزي‌، روز اول‌ سالت‌ باشه‌  اين‌ مال‌ اينه‌ كه‌ روز اول‌ تكليفش‌ معلوم‌ نيست‌ و لذا همين‌ طوري‌ تعيين‌ مي‌كنند. والا اگر روز اول‌ تكليف‌ روشن‌ باشه‌ بايد همان‌ روز، روز سالش‌ باشه‌. نگه‌ كه‌ من‌ چيزي‌ ندارم‌. نداشته‌ باش‌. تو بايد هر سال‌ روز اول‌ سال‌ مراجعه‌ به‌ زندگيت‌ بكني‌ هر چي‌ كه‌ بهت‌ هديه‌ دادن‌ ازش‌ استفاده‌ نكردي‌ اينها را خمس‌ بدي‌. مثلا فرض‌ كنيد كه‌ برادرم‌ آمده‌ يك‌ خودكار يك‌ خودنويس‌ به‌ من‌ هديه‌ داده‌. خيلي‌ خوب‌، اين‌ يك‌ پنجمش‌ تو ازش‌ استفاده‌ نكردي‌. يك‌ وقت‌ هست‌ استفاده‌ مي‌كني‌ اين‌ هيچ‌. ولي‌ اگر كنار گذاشتي‌ اين‌ يك‌ پنجمش‌ مال‌ تو نيست‌. تمام‌ البته‌ خوب‌ اين‌ را انسان‌ بخواد بشكنه‌ اين‌ همش‌ از بين‌ مي‌ره‌. در اين‌ جور شركتها كه‌ يك‌ وقت‌ شريكي‌ انسان‌ داره‌ كه‌ ايجوري‌ اين‌ را يا مي‌فروشدش‌ به‌ طرف‌ مي‌گه‌ آقا اين‌ ده‌ تومن‌ قيمتشه‌ تو خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ هشت‌ تومن‌ به‌ من‌ بده‌ مال‌ تو. يك‌ دو تومن‌ به‌ او مي‌دي‌ مي‌گه‌ مال‌ من‌. اين‌ قائده‌اش‌. يك‌ خودكار، يك‌ ده‌ تومني‌ اين‌ بايد حساب‌ بشه‌. دقيق‌ باشيد. نگيد ما مي‌خواييم‌ سير الله‌ بكنيم‌. ولي‌ نه‌ زمين‌ قصبي‌ توي‌ مال‌ قصبي‌، اينها قصبه‌ يعني‌ اگر شما فرشتون‌ بهش‌ خمس‌ تعلق‌ گرفته‌ شده‌ باشه‌ شما هيچ‌ جاش‌ نمي‌تونيد نماز بخونيد. اصلا نمازتون‌ باطله‌. البته‌ شرايطي‌ داره‌. من‌ پولي‌ ندارم‌ خمس‌ بدم‌ هر چه‌ هست‌ مال‌ شوهره‌. خوب‌ شما نداريد بيايد دفترت‌ را بردار بنويس‌ اينجا كنارش‌ مي‌نوسند آقا اين‌ چيزي‌ نداره‌. خوب‌ كسي‌ كه‌ به‌ زور از شما نمي‌خواد چيزي‌ بگيره‌. كوشش‌ بكنيد كه‌ به‌ اين‌ مسائل‌ دقت‌ بكنيد. راه‌ خدا هم‌ آسانه‌ هم‌ مشكله‌.

 در خانتون‌ اينها تقريبا حالا يك‌ صورت‌ ديگه‌اي‌ داره‌ من‌ اين‌ احكام‌ را مي‌گم‌. چون‌ سابقا ممكن‌ بود كه‌ بعضي‌ از احكامي‌ كه‌ مربوط‌ به‌ شماهاست‌ من‌ ارجاعتون‌ بدم‌ به‌ مرجع‌ تقليدتون‌. ولي‌ الان‌ وظيفه‌ احساس‌ مي‌كنم‌ كه‌ دقيقا بهتون‌ بگم‌ كه‌ چكار بكنيد، چكار نكنيد. اونچه‌ كه‌ وظيفتونه‌ بگم‌ كه‌ انجام‌ بديد يا ترك‌ كنيد. بر همة‌ شماها لازمه‌ كه‌ مجسمه‌ تو خونه‌ هاتون‌ نگه‌ نداريد. مجسمه‌ را هر مجسمه‌اي‌، ولو اين‌ كه‌ خدمتون‌ عرض‌ شود مجسمه‌هاي‌ تزئيني‌. اين‌ توي‌ خونه‌ها نبايد باشه‌. اگر چيز قيمتي‌ مثل‌ نقره‌ يا طلا، اين‌ طلاش‌ را بشكنيد يا نقره‌اش‌ را بفروشيد. ظرف‌ طلا و نقره‌ چه‌ از جهازيه‌ تون‌ باقي‌ مانده‌ باشه‌، چه‌ كسي‌ بهتون‌ هديه‌ داده‌ باشه‌ نگه‌ داشتنش‌ حرامه‌، بشكنيدش‌ نقره‌اش‌ را بفروشيد. نمي‌تونيد ظرف‌ طلا يا نقره‌ را بفروشيد تصرف‌ نمي‌تونيد بكنيد. آرايش‌ زن‌ براي‌ غير شوهر حق‌ نداره‌ بكنه‌. حق‌ نداره‌ بكنه‌. اينها را كه‌ مي‌گم‌ مثل‌ حكمه‌ها يادتون‌ باشه‌ هر كدامتون‌ غير از اين‌ بكنيد بدانيد از راه‌ خارجيد مثل‌ غافله‌اي‌ كه‌ دارن‌ مي‌رن‌ به‌ طرف‌ يك‌ شهري‌ اونهايي‌ كه‌ تو دره‌ افتادند و حاضر هم‌ نيستند دستشون‌  را به‌ كسي‌ بدن‌ بيان‌ بالا اينها را ولش‌ كنند. باشد كه‌ تا بميرد در عين‌ خودپرستي‌. آرايش‌ مطلقا مگر يك‌ آرايشهايي‌ هست‌ كه‌ زنها مي‌كنند خوب‌ آثارش‌ مي‌مونه‌. آثارش‌، براي‌ شوهر مي‌كنند ولي‌ خوب‌ طبعا مي‌مونه‌ اونها را نمي‌گم‌. ولي‌ اگر شما بخواهيد بريد مجلس‌ عروسي‌ آرايش‌ كرديد براي‌ عروسي‌ كار درستي‌ نكرديد، لذا منحرفيد. اگر تزئناتي‌ كرديد از نظر لباس‌ يا هر چه‌ شما غير از ساير زنها هستيد. كه‌ يك‌ خانمي‌ كنارتون‌ نشسته‌ بود او لباسش‌ پست‌تر از شما بود و او حزني‌ در دلش‌ پيدا شد شما از راهتون‌ عقب‌ افتاديد. حالا تا چه‌ برسه‌ كه‌ انسان‌ خودش‌ را نشان‌ هم‌ بدم‌. من‌ يك‌ آقايي‌ را ديدم‌ اون‌ رو لب‌ بالاش‌ يك‌ خرده‌ بالا ايستاده‌ بود گفت‌ چرا ايشان‌ اينجوريه‌؟اين‌ دندان‌ طلا سابق‌ داشته‌ مي‌خواسته‌ دندان‌ طلاش‌ را نشون‌ بده‌ هي‌ لبش‌ را بالا مي‌گرفته‌ حالا عادت‌ شده‌ براش‌. حالا كه‌ دندان‌ عاريه‌ داره‌ باز هم‌ لبش‌ بالاست‌. بعضي‌ از اين‌ هم‌ پستترند. حساب‌ اين‌ را نمي‌كنند كه‌ ممكنه‌ يك‌ نفر از همين‌ همسفريها لااقل‌ كه‌ اولياء خدا هستند اين‌ در خودش‌ ببينه‌ كه‌ شما خودت‌ را بر او ترجيح‌ مي‌دي‌ بخاطر، كه‌ او البته‌ اگر ولي‌ خدا باشه‌ اعتنا به‌ اين‌ حرفها نداره‌. اما حالا يك‌ آدم‌ ضعيفي‌ باشه‌ دلش‌ محزون‌ بشه‌ كه‌ چرا او داره‌ و من‌ ندارم‌. خوب‌ دقت‌ كنيد اينها را. ما اينجا مجلس‌ روضه‌ تشكيل‌ نداديم‌ كه‌ شماها با اين‌ زحمت‌ كه‌ من‌ مي‌دونم‌ چقدر زحمت‌ مي‌كشيد تا مي‌رسيد اينجا. و بخواييد بنشينيد من‌ الان‌ خدا مي‌دونه‌ الان‌ كه‌ مي‌بينيد سرفه‌ مي‌كنم‌ براي‌ اينه‌ كه‌ خسته‌ هستم‌. لذا كسالت‌ و سرماخوردگي‌ و چيزي‌ ندارم‌. حالا يك‌ درس‌ پر زحمت‌ پر فشاري‌ دادم‌ درس‌ فقه‌ تازه‌ اون‌ هم‌ براي‌ شماها دارم‌ زحمت‌ مي‌كشم‌. و خوب‌ شب‌ نيمة‌ ماه‌ رجب‌ بوده‌ دلم‌ مي‌خواسته‌ صبح‌ روزدتر پاشم‌. و در عين‌ حال‌ اومدم‌ براتون‌ صحبت‌ مي‌كنم‌ نمي‌خوام‌ روضه‌ بخونم‌ براتون‌ يا مثلا فكر اين‌ را بكنم‌ كه‌ مردم‌ خوششون‌ بياد يا بدشون‌ بياد شايد اونقدري‌ كه‌ بعضيها بدشون‌ مي‌ياد شماها هم‌، هم‌ شماها با زحمت‌ اين‌ جا جمع‌ مي‌شيد هم‌ من‌ با زحمت‌ اينجا. زحمت‌ دوست‌ به‌ قول‌ يكي‌، راحته‌ اگر براي‌ خدا باشه‌ هم‌ براي‌ شما راحته‌ هم‌ براي‌ من‌. اما گوش‌ بديد حالا كه‌ ما قدم‌ در راه‌ خدا داريم‌ برمي‌داريم‌. اينقدر مزاحمت‌ ايجاد نكنيد. شما نمي‌دونيد چقدر براي‌ من‌ زحمت‌ داره‌ كه‌ يكي‌ از راه‌ پرت‌ بشه‌ به‌ پايين‌. تزئناتي‌ كه‌ خانمها براي‌ غير شوهر بكنند اين‌ درست‌ نيست‌. اون‌ هفته‌ عرض‌ كردم‌ خدمت‌ خانمها، يك‌ خانمي‌ گريه‌ مي‌كرد تو تلفن‌، باز هم‌ وجدان‌ داشت‌ بعضي‌ از زنها كه‌ اصلا وجدان‌ ندارند. باز هم‌ وجدان‌ داشت‌ ما خوشحال‌ بودم‌ البته‌ جزء خانمهايي‌ كه‌ در راه‌ باشند نبود. همينطوري‌ مسئله‌اي‌ سؤال‌ مي‌كرد. مي‌گفت‌ كه‌ من‌ دستبند و گردنبند و اينها داشتم‌ نشسته‌ بودم‌ پهلوي‌ يك‌ نفري‌ و يك‌ از خانمها و از قيمت‌ گردنبندم‌ و از خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ عيار طلاش‌ و از ساختش‌ كه‌ در كدوم‌ مملكت‌ ساخته‌ شده‌ صحبت‌ مي‌كردم‌ و امثال‌ اينها صحبت‌ مي‌كردم‌ كه‌ حالا من‌ خصوصياتش‌ يادم‌ نيست‌. ديدم‌ اين‌ خانمي‌ كه‌ پهلوم‌ نشسته‌ بود يك‌ آهي‌ كشيد. به‌ روي‌ خودش‌ نمي‌خواست‌ بياره‌ ولي‌ خوب‌ حتي‌ شك‌ دارم‌ گفت‌ كه‌ توي‌ چشمش‌ هم‌ يك‌ ذره‌ اشكي‌ دويد. حالا مي‌گه‌ من‌ چكار كنم‌؟ دل‌ او بالاخره‌ شكست‌ كه‌ چرا او نداره‌؟ گفت‌ چكار كنم‌؟ گفتم‌ همة‌ اون‌ طلاها را برو به‌ اون‌ هديه‌ بده‌ شايد خدا ازت‌ راضي‌ بشه‌. حالا البته‌ اين‌ راه‌ نيست‌ها به‌ او من‌ گفتم‌. استاد من‌ به‌ من‌ مي‌گفت‌ كه‌ در شبانه‌ روز دل‌ هيچ‌ كس‌ را محزون‌ نكن‌ و لااقل‌ روزي‌ پنج‌ نفر را خوشحال‌ كن‌. شماها خيال‌ مي‌كنيد كه‌ زندگي‌ همينطوره‌. شما گاهي‌ مي‌شه‌ كه‌ لباستون‌ يك‌ جوري‌ لباس‌ مي‌پوشيد اينهايي‌ كه‌ مانتو و شلوار و خدمت‌ شما عرض‌ شود صورت‌ هم‌ يك‌ خرده‌ بيشتر گرفته‌ شده‌ باشه‌ ممكنه‌ اشكال‌ بگيم‌ نداره‌ شرعا ولي‌ اگر اين‌ لباس‌ يك‌ نفر را به‌ گناه‌ انداخت‌ با چشم‌ شهوت‌ به‌ اين‌ خانم‌ نگاه‌ كرد كه‌ حجم‌ بدنش‌ معلومه‌ او را چون‌ شما به‌ گناه‌ انداختيد خدا شما را هم‌ از خودش‌ دور مي‌كنه‌.

 مي‌گه‌ تو بندة‌ من‌ را به‌ گناه‌ انداختي‌، تو بندة‌ من‌ را به‌ طرف‌ جهنم‌ هل‌ دادي‌. از اين‌ جهت‌ ما مي‌گيم‌ كه‌ يك‌ خرده‌ مواظب‌ لباستون‌، چادرتون‌، حتي‌ من‌ به‌ مردها در روز نمي‌دونم‌ تولد حضرت‌ جواد بود يا تولد حضرت‌ امير گفتم‌ كه‌ لباسهاتون‌ را بلندتر بكنيد. انسان‌ يك‌ مقدار  بايد اين‌ جهات‌ را دقيقتر باشه‌. اينهايي‌ كه‌ من‌ دارم‌ مي‌گم‌ استاتيد به‌ من‌ گفتند من‌ از خودم‌ كه‌ نمي‌گم‌. بعضيهاش‌ را دستور مي‌رسه‌ از ناحياية‌ الهامات‌ و خاندان‌ عصمت‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌. بعضيهاش‌ هم‌ تو آيات‌ و روايات‌ هست‌. نكنيد ترديد. چه‌ من‌ به‌ شما بگم‌ كه‌ ترديد، چه‌ نگم‌. مواظب‌ باشيد تو مجالس‌، چه‌ اشكالي‌ داره‌ تو مجالس‌ عروسي‌ زن‌ مثل‌ مردها بره‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود خودش‌ را آرايش‌ نكن‌. بده‌، بد اوني‌ است‌ كه‌ خدا نپسنده‌. ساده‌ بريد. اگر تو بنا بود زيبا باشي‌ خدا زيبا خلقت‌ مي‌كرد. به‌ زور كه‌ نمي‌شه‌ خودت‌ را زيبا كني‌. اگر زيبا هم‌ هستي‌ كه‌ چكار داري‌ كه‌ تو به‌ اصطلاح‌ خودت‌ را آرايش‌ كني‌. جوراب‌ اگر طوري‌ باشه‌ كه‌ حجم‌ پا را نشان‌ بده‌، من‌ بعضي‌ از خانمها را مي‌بينم‌ آمدن‌ به‌ من‌ مي‌گن‌ كه‌ ما مي‌خواييم‌ تزكية‌ نفس‌ كنيم‌ وچه‌ بكنيم‌ از اين‌ شلوارهاي‌ لي‌ پوشيده‌اند و يا مثلا جوراب‌ فقط‌ پاشونه‌ و يا مثلا پر حرف‌، با مرد نامحرم‌ زياد حرف‌ مي‌زنند. اينها همش‌ كارهاي‌ درستي‌ نيست‌. اصلا قدم‌ اول‌ را نمي‌تونيد برداريد. بعضي‌ هم‌ كه‌ مي‌بينم‌ باطنشون‌ پاكه‌ بهشون‌ مي‌گم‌ همان‌ اول‌. مردي‌ آمده‌ بود ريشش‌ را تراشيده‌ بود، پيش‌ من‌ يك‌ سيگار هم‌ مي‌كشيد. من‌ مي‌خوام‌ تزكيه‌ بكنم‌. گفتم‌ اول‌ اين‌ دو كار را بگذار پايين‌ بعد بنشينيم‌ صحبت‌ كنيم‌. منتظر. در باطنش‌ ديدم‌ كه‌ مرد پاكي‌ است‌ حالا دو تا آلودگي‌ داره‌. لذا توي‌ شايد چند صد نفر از دوستاني‌ كه‌ با من‌ همراه‌ هستند زن‌ و مرد يك‌ نفر سيگاري‌ نداريم‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود مردهاشون‌ ريش‌ تراشيده‌ نداريم‌. يك‌ نفر من‌ نمي‌تونم‌ بهتون‌ بعضي‌ از مسائل‌ را خيلي‌ فشار، شما خانمها مخصوصا بخاطر اين‌ كه‌ خوب‌ شوهر هاتون‌ هم‌ دخالت‌ در كارهاتون‌ دارند. والا خيلي‌ دقت‌ كنيد. در لباس‌ پوشيدن‌. شما خيال‌ كردي‌ حضرت‌ زهرا براي‌ اون‌ فقيري‌ كه‌ شب‌ زفاف‌ بهش‌ گفت‌ كه‌ من‌ فقيرم‌ لباس‌ نواش‌ را داد. او بد و خوب‌ سرش‌ نمي‌شد نستجيب‌ بالله‌ كه‌ بگه‌ كه‌ من‌ بده‌ كه‌ لباس‌ نو نداشته‌ باشم‌ شب‌ عروسي‌. شما لابد مي‌گيد اونها فقير بودند اونها همان‌ بود شأنشون‌. اگر اين‌ كلمه‌ را بگيد كافريد. توهينه‌ به‌ حضرت‌ زهرا. نخير داشتند بهترينش‌ را هم‌ داشتند. از بهشت‌ براشون‌ مي‌آمد. اگر حضرت‌ زهرا اراده‌ مي‌كرد. سر تا پاش‌ را خداي‌ تعالي‌ پر از جواهرات‌ مي‌كرد. بهترين‌ لباسها را در اختيارش‌ مي‌گذاشت‌. منتهي‌ همين‌ فكرها را مي‌كنند نه‌ اين‌ كه‌ نداشته‌ باشند. فكر مي‌كنند همه‌ كه‌ نمي‌تونند اينجوري‌ لباس‌ بپوشند. حضرت‌ امير مي‌فرمايد من‌ نان‌ جو مي‌خورم‌ براي‌ اين‌ كه‌ مبادا يك‌ نفر در تمام‌ اين‌ حكومت‌ اسلامي‌ در بين‌ مسلمانها پيدا بشه‌ كه‌ پول‌ نداشته‌ باشه‌ كه‌ گندم‌ بخره‌ و نان‌ گندم‌ نتونه‌ بخوره‌ و بگه‌ كاش‌ من‌ جاي‌ علي‌ بودم‌. من‌ هم‌ نان‌ گندم‌ مي‌خوردم‌. به‌ اين‌ احتمال‌. در يك‌ خطبه‌ مي‌فرمايد شما فكر مي‌كنيد من‌ نمي‌تونم‌ غذاي‌ خوب‌ بخورم‌؟ من‌ نمي‌تونم‌ زندگي‌ خوبي‌ داشته‌ باشم‌؟ شماها زندگي‌ خوبي‌ داشته‌ باشيد، غذاي‌ خوبي‌ بخوريد. هيچ‌ كس‌ نگفته‌ باشه‌ كه‌ قل‌ حرمت‌ زينت‌ اخرج‌ لعباده‌ و طيبات‌ من‌ زينت‌ و خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ غذاي‌ خوب‌ خدمتون‌ عرض‌ شود بندگان‌ خداست‌. منتهي‌ در جاي‌ خودش‌. شما شب‌ كه‌ شوهرت‌ مي‌ياد بهترين‌ جواهراتت‌ را بپوش‌. بهترين‌ لباسهات‌ را بپوش‌. بهترين‌ غذاها را هم‌ براش‌ تهيه‌ بكن‌. اقوامتون‌ هم‌ مي‌يان‌ همينطور. مسئله‌اي‌ نداره‌. افرادي‌ كه‌ بالاتر از شما هستند شما مي‌تونيد در مقابلشون‌، كه‌ غبطه‌ به‌ شما نخورند خلاصه‌. همه‌ جور داشته‌ باشيد. اما تو مجلس‌ روضه‌ اومدي‌ با اين‌ همه‌ جواهرات‌ اينها را بگذار كنار. اينها را بگذار خونه‌ بيا. تو مجلس‌ روضه‌ آمدي‌ خودت‌ را آرايش‌ كردي‌. چرا؟ تو مجلس‌ عروسي‌ رفتي‌ تو از عروس‌. بعضي‌ از خانمها اينجوري‌ كه‌ حالا الحمد الله‌ ما نه‌ خودمون‌ ديديم‌ نه‌ اطرافمون‌ يك‌ همچين‌ مسائلي‌ هست‌. خدا را شكر يكي‌ از الطاف‌ الهي‌ است‌. نقل‌ مي‌كنند كه‌ بعضي‌ از خانمها خيلي‌ از عروس‌ هم‌ بهتر لباس‌ مي‌پوشند. تو عروسي‌. اينها مال‌ شماها نيست‌. يعني‌ براي‌ شماها از حرامترين‌ حرامها اينهاست‌. شماها اگر توي‌ خانه‌ مخفي‌ مشروب‌ هم‌ بخوريد، مشروب‌ بخوريد بيافتيد مست‌، گناهش‌ اونقدر نيست‌ كه‌ دل‌ يك‌ (قطع‌ نوار) ناراحت‌ كنيد. دقت‌ كرديد.

 بنابر اين‌ اگر مي‌خواهيد توي‌ راه‌ راست‌ قرار بگيريد توي‌ راه‌ راست‌ باشيد. تزئيناتتون‌ را كنترل‌ كنيد. اوني‌ كه‌ تو مي‌خواي‌ اين‌ همه‌ طلا، خدا مي‌دونه‌ خانمها بهتون‌ بگم‌ انشاء الله‌ اين‌ روش‌ را انتخاب‌ كنيد هم‌ براي‌ خودتون‌، هم‌ براي‌ دخترهاتون‌ ارزش‌ زن‌ وقتي‌ است‌ كه‌ خودش‌ بيارزه‌ نه‌ مهرش‌ سنگين‌ باشه‌. پدر و مادر نادان‌ فكر مي‌كنند اگر مهر دخترشون‌ را سنگين‌ گرفتند ارزش‌ دخترشون‌، نه‌ تو اين‌ را به‌ اضافة‌ اين‌ تازه‌ تحويل‌ داماد دادي‌. يعني‌ دخترت‌ را به‌ اضافة‌ ده‌ ميليون‌ تومن‌ تازه‌ شده‌ يك‌ دختر معمولي‌ اون‌ هم‌ حالا بله‌ بپذيرفتيم‌. ارزش‌ زن‌ به‌ اوني‌ است‌ كه‌ خدا گفته‌، النساء ريحانه‌. مثل‌ گل‌ هستند بايد خودشون‌ ببويند نه‌ كه‌ عطار بگويد. حالا مي‌گيد چه‌ جوري‌؟ به‌ خدا قسم‌ سعادت‌، سعادت‌ دخترتون‌، سعادت‌ خودتون‌ به‌ زيبايي‌ نيست‌، به‌ لباس‌ نيست‌ به‌ طلا و آلات‌ نيست‌. به‌ جهازيه‌اي‌ كه‌ زياد بهش‌ بديد نيست‌. همة‌ اينها تجربه‌ داريم‌ كه‌ ماية‌ بدبختي‌ هم‌ گاهي‌ شده‌. فقط‌ به‌ عفت‌ و ايمانشه‌. عفت‌ داشته‌ باشه‌، ايمان‌ داشته‌ باشه‌، پاك‌ باشه‌. پس‌ اين‌ كه‌ من‌، من‌ اخيرا مخصوصا بخاطر يك‌ فتوا و نظريه‌اي‌ كه‌ خودم‌ دارم‌ كه‌ بايد مرجع‌ تقليد تزكية‌ نفس‌ كرده‌ باشه‌ و ساير مراجع‌ اكثرا مي‌گن‌ كه‌ لازم‌ نيست‌. و خدا رحمت‌ كنه‌ خدا مرحوم‌ آيت‌ الله‌ العظمي‌ گلپايگاني‌ را كه‌ ايشان‌ من‌ در قم‌ كه‌ بودم‌ ديدم‌ كه‌ ايشان‌ تزكية‌ نفس‌ مي‌كرد و تزكية‌ نفس‌ كرده‌ بود، لذا شما هر كس‌ كه‌ سؤال‌ از من‌ مي‌كرديد مي‌گفتم‌ كه‌ از آيت‌ الله‌ گلپايگاني‌ تقليد كنيد. حتي‌ يك‌ نفر آمد اينجا يك‌ روزي‌ به‌ من‌ گفت‌ كه‌ من‌ از هيچ‌ كس‌ تقليد نمي‌كنم‌ جز شما. مهندسي‌ بود. گفتم‌ كه‌ يك‌ مسئله‌ را فقط‌ از من‌ تقليد كن‌ بقيه‌اش‌ ديگه‌ حالا، گفت‌ چيه‌؟ گفتم‌ اين‌ را دستور بهت‌ مي‌دم‌ اين‌ رسالة‌ آيت‌ الله‌ گلپايگاني‌ را بگير عمل‌ كن‌. ولي‌ الان‌ من‌ يك‌ وظيفة‌ ديگه‌اي‌ در خودم‌ احساس‌ مي‌كنم‌. لذا شب‌ و روز هم‌ مشغول‌ كارم‌ مي‌تونيد سؤال‌ كنيد از حاج‌ خانم‌. ببينيد من‌ شبها گاهي‌ تا ساعت‌ يازده‌ بيشتر من‌ مشغول‌ مطالعه‌ هستم‌. فكر نمي‌كردم‌ آيت‌ الله‌ گلپايگاني‌ يعني‌ راضي‌ هم‌ نبوديم‌ به‌ اين‌ زودي‌ از دار دنيا بره‌. و حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فدا هم‌ يك‌ اشاراتي‌ داشتند كه‌ من‌ يك‌ وظيفة‌ بيشتري‌ احساس‌ مي‌كنم‌. حالا نمي‌خوام‌ چون‌ مربوط‌ به‌ من‌ مي‌شه‌، خوابها و مشاهدات‌ و چيزهايي‌ كه‌، برخوردهايي‌ كه‌ داتشم‌ با حضرت‌ بقية‌ الله‌ براتون‌ بگم‌، من‌ هيچ‌ وقت‌ از خودم‌ چيزي‌ كه‌ من‌ را بخواد، چون‌ خيلي‌ من‌ كوچكم‌، خيلي‌ من‌ بي‌ ارزشم‌ اينجوري‌ نيستش‌ كه‌، حالا گفت‌ كه‌ خواجه‌ آن‌ است‌ كه‌ باشد غم‌ خدمتكارش‌. حالا لطفي‌ دارند حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فدا كه‌ با همة‌ بديهاي‌ من‌، با همة‌ زشتيهاي‌ من‌ در عين‌ حال‌ بزرگواري‌ مي‌كنند. حالا وظيفه‌اي‌ است‌ لذا من‌ نسبت‌ به‌ شماها، شماهايي‌ كه‌ آمديد پيش‌ من‌. شايد بعضي‌هاتون‌ چند هفته‌ خواهش‌، تمنا، و بعد هم‌ تعهد كه‌ هرچي‌ تو بگي‌ من‌ گوش‌ ميكنم‌، من‌ مجبورم‌ كه‌ وظايفم‌ را نسبت‌ به‌ شماها انجام‌ بدهم‌. شما هم‌ هركدومتون‌ كه‌ نخواستيد اين‌ راه‌ را، التماس‌ دعا. ولي‌ بدونيد حالا كه‌ وارد شديد اگر بخواهيد خداي‌ نكرده‌ عقب‌ بزنيد، در دنيا و آخرت‌ بدبخت‌ ميشيد. نميگم‌ عقب‌ بزنيد، از راه‌ خدا يعني‌ كسي‌ كه‌ مرحلة‌ توبه‌ را گذرونده‌ باز خداي‌ نكرده‌ گناه‌ بكنه‌. اين‌ بدبخت‌ ميشه‌. لذا اين‌ مطالب‌ را عرض‌ كردم‌ كه‌ مواظب‌ وضع‌ خودتون‌ باشيد. زياد حرف‌ نزنيد، كنترل‌ كنيد حرف‌ زدنتون‌ را. شبهاي‌ دوشنبه‌ جمعيت‌ آقايون‌ شايد بيشتر از اين‌ جمع‌، چون‌ گاهي‌ توي‌ آن‌ اطاق‌ هم‌ مي‌نشينند. در همينجا، در همين‌. مخصوص‌ آقايونه‌. كوچكترين‌ صدايي‌ از اينها در مقابل‌ همه‌، خدا ميدونه‌ گاهي‌ من‌ نگاهشون‌ ميكنم‌ مي‌بينم‌ عجيب‌ ادبي‌ دارند اينها. عجيب‌ آرامشي‌ دارند اينها. اما هنوز ما نتونستيم‌ براي‌ بعضي‌ از خانمها، البته‌ بعضي‌ها خدا انشاء الله‌ حفظشون‌ كنه‌ شايد اكثريتتون‌ كه‌ مراحل‌ بيشتري‌ را گذرونديد حواستون‌ جمعه‌. هم‌ ادب‌، هم‌ رعايت‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ كم‌ حرف‌ زدن‌، اينها را رعايت‌ مي‌كنيد. ولي‌ يك‌ بلايي‌ در يك‌ شهري‌ نازل‌ ميشد، خوب‌ و بد قاطي‌ بودند. ملائكه‌ گفتند خدايا ما اينها را خوبهايشون‌ را چيكار كنيم‌؟ خداي‌ تعالي‌ فرمود همه‌اشون‌ را مبتلاي‌ به‌ اين‌ بلا بكنيد. گفت‌ اين‌ خوبها چطور ميشوند؟ خدا گفت‌ اين‌ خوبها بخاطر آنكه‌ آن‌ بدها را نهي‌ از منكر نكردند اينها هم‌ مثل‌ همون‌ بدها هستند. شما هم‌ به‌ همديگه‌ تذكر بديد. حرف‌ زدن‌ زياد درست‌ نيست‌. چون‌ انسان‌ وقتي‌ حرف‌ زياد زد خواهي‌ نخواهي‌ مبتلا ميشه‌ به‌ دروغ‌، غيبت‌، حرف‌ لغو لااقل‌. كوشش‌ بكنيد ايني‌ كه‌ مي‌خواهيد حرف‌ بيخود بزنيد، ذكر خدا را بگيد. كار لغو نكنيد. من‌ گناه‌ را به‌ شماها تذكر نميدم‌. چون‌ اگر گناهكار بوديد اينجا نمي‌خواست‌ بيائيد. شما از مرحلة‌ توبه‌ گذشته‌ايد. خانواده‌هايي‌ كه‌ توي‌ اين‌ راه‌ وارد شدند يك‌ سلامت‌ حتي‌ در خانه‌اشون‌ سلامتي‌ وارد كرده‌اند. نه‌ سلامتي‌ بدني‌. سلامتي‌ روحي‌. آسايش‌. آسايش‌ انسان‌ تنها به‌ پول‌ داشتن‌ نيست‌. يك‌ شخصي‌ به‌ من‌ ميگفت‌ كليد گاوصندوق‌ را كه‌ چند ميليون‌ پول‌ تويش‌ بود دادم‌ به‌ زنم‌ گفتم‌ تو خوش‌ باش‌. ميگفت‌ اون‌ كليد را گرفت‌ توي‌ دستش‌ با همون‌ زد توي‌ سرم‌ كه‌ خون‌ زد بيرون‌. چرا؟ آسايش‌ را پول‌ نمي‌آره‌. خوشا به‌ حال‌ آنهايي‌ كه‌ پول‌ دارند تا زنشون‌ ميگه‌ بالاي‌ چشمت‌ ابروست‌ ده‌ هزار تومان‌ مي‌اندازه‌ جلوش‌ اينهم‌ آرام‌ ميشه‌. اينها نيست‌. آسايش‌ انسان‌ به‌ داشتن‌ حتي‌ فرزندان‌ خوب‌ نيست‌. ايمان‌. فقط‌ ايمان‌. فقط‌ راهش‌ را انسان‌ پيدا بكنه‌. از صراط‌ مستقيم‌ حركت‌ بكنه‌.

 كه‌ اميدواريم‌ انشاء الله‌ اين‌ عرايضمون‌ در گوش‌ همة‌ شماها فرو بره‌ و خانمهايي‌ كه‌ هنوز جدي‌ نگرفتند برنامه‌ها را، جدي‌ بگيرند انشاء الله‌ و اين‌ تذكراتي‌ كه‌ در اين‌ مجلس‌ روز چهارشنبه‌ داده‌ ميشه‌، اينها شماها را به‌ هدف‌ ميرسونه‌ انشاء الله‌ و من‌ از خانم‌ طيبي‌ هم‌ تقاضا مي‌كنم‌ كه‌ اين‌ تذكرات‌ را به‌ خانمهايي‌ كه‌ در تهران‌ هستند بدهند، مخصوصا تذكرات‌ امروز را. و كوشش‌ بكنند كه‌ چون‌ شما ممكنه‌ يك‌ خانمي‌ را صد قدم‌ به‌ پيش‌ ببريد ولي‌ او با يكي‌ از اين‌ كارها صد قدم‌ بيايد عقب‌. زحماتتون‌ هدر ميره‌. و انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ بعضي‌ از شاگردان‌ ما، حالا من‌ كلمه‌اي‌ چون‌ نمي‌تونم‌ چون‌ خانمها هستند بگم‌ دوستان‌ مثلا يا مثلا همراهان‌، بعضي‌ از اين‌ شاگردان‌، بد نيست‌ اين‌ كلمه‌، چون‌ اشكالي‌ نداره‌ اشكالي‌ بنظرم‌ نميرسه‌. بعضي‌ از اينها مي‌بينم‌ خيلي‌ واقعا، خوب‌ قاعده‌اش‌ هم‌ همينه‌ كه‌ به‌ من‌ لطف‌ دارند، محبت‌ دارند و من‌ خواهش‌ ميكنم‌ كه‌ همة‌ محبتشون‌ را در اين‌ خلاصه‌ بكنند كه‌ عرايض‌ ما را دقيق‌ انجام‌ بدهند و كوشش‌ بكنند، دنيا ميگذره‌. بخدا قسم‌ خانمها، حضرت‌ زينب‌ سلام‌ الله‌ عليها كه‌ امروز روز وفاتشونه‌؛ همة‌ ارزشش‌ به‌ اين‌ بود كه‌ اهل‌ تقواست‌، اهل‌ ايمانه‌ كه‌ امروز بعد از هزار و چهارصد سال‌ تقريبا، مي‌بينيم‌ كه‌ تمام‌ عالم‌ شيعه‌ بخاطر وفات‌ ايشان‌ عزادارند. يك‌ زنيست‌ كه‌ در دامن‌ خليفة‌ الله‌ پرورش‌ پيدا كرده‌. مدتي‌ كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ در كوفه‌ بود، ايشان‌ ملكة‌ عالم‌ بود. همه‌ جور وسائل‌ داشت‌. آن‌ شخص‌ ميگه‌ من‌ حضرت‌ زينب‌ را در زمان‌ خلافت‌ پدرش‌، خوب‌ معلومه‌ يك‌ دختر بزرگ‌ آنهم‌ دختر فاطمة‌ زهرا، دختر خليفه‌ و امام‌ خلق‌ در زمان‌ خلافت‌ مخصوصا كه‌ همه‌، سني‌ و شيعه‌، سني‌ و شيعه‌ ديگه‌ نداشت‌. همه‌ قبول‌ داشتند عظمت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را. ميگه‌ من‌ بي‌بي‌ را در آنجا ديده‌ بودم‌ و در شام‌ هم‌ كه‌ حضرت‌ سجاد مي‌فرمايد عقاد ذليلا في‌ الدمشق‌ كانني‌ ما را جوري‌ ذلت‌بار وارد شهر شام‌ كردند مثل‌ اينكه‌ يك‌ غلام‌ و كنيزي‌ از طرف‌ زنگبار گرفتند و زنجير به‌ گردنش‌ انداختند و آوردند. در اين‌ حال‌. اين‌ شخص‌ ميگه‌، نظرم‌ اين‌ جمله‌ بود از اين‌ نقل‌، اين‌ شخص‌ ميگه‌ كه‌ من‌ زينب‌ كبري‌ را، تواضعش‌ را، لباسش‌ را، وضع‌ روحيش‌ را با آنوقتي‌ كه‌ در كوفه‌ بود، هيچ‌ فرقي‌ نديدم‌. هيچ‌ فرقي‌ نكرده‌ بود. بلكه‌ يك‌ شجاعتي‌ از خودش‌ در شام‌ نشان‌ داد و با مردم‌ حرف‌ زد. در مقابل‌ يزيدي‌ كه‌ خونخوار بود آنچنان‌ ايستادگي‌ كرد كه‌ من‌ مبهوت‌ شدم‌. آخر يك‌ خورده‌اي‌ تأثير بكنه‌ در تو اينهمه‌ فشار ومصيبت‌. ابدا!

 ابن‌ زياد ميگه‌ هل‌ رأيت‌ صنع‌ الله‌ عليك‌. ديدي‌ خدا باهات‌ چه‌ كرد؟ ميگه‌ ما رأيت‌ من‌ الله‌ الا جميلا. از خدا جز خوبي‌ هيچي‌ نديدم‌. هر چه‌ خدا كرد خوب‌ بود. اين‌ برادر مرا شماها كشتيد. آنوقت‌ آمد در شهر مدينه‌ و يك‌ مدتي‌ موند. آنجا مصائب‌ سيد الشهداء را براي‌ مردم‌ ميگفت‌. يزيد ديد كه‌ آن‌ قسمت‌ از مملكت‌ را ممكنه‌ حضرت‌ زينب‌ عليه‌ يزيد بشورانه‌. ايشان‌ را باز دو مرتبه‌ تبعيد كرد. تبعيد كرد آوردشون‌ به‌ شام‌.حضرت‌ در شايد ده‌ كيلومتري‌، قبلا دعا كرده‌ بود كه‌ خدايا من‌ ديگه‌ شهر شام‌ را نبينم‌. خاطراتي‌ دارم‌ از شهر شام‌. پشت‌ دروازة‌ ساعات‌ اينها را سه‌ روز نگه‌ داشته‌ بودند كه‌ شهر را چراغاني‌ كنند. مردم‌ مي‌رقصيدند، آهنگ‌ مي‌زدند. سرهاي‌ مقدسة‌ شهدا روي‌ نيزه‌ها بود. يك‌ زنجير به‌ گردن‌ امام‌ سجاد انداخته‌ بودند. همة‌ اسراء را با همين‌ زنجير رديف‌ كرده‌ بودند و آخرش‌ هم‌ به‌ بازوي‌ زينب‌ كبري‌ بود. زن‌ و مرد را مخلوط‌ آورده‌ بودند در مجلس‌ يزيد. يزيد هم‌ بخاطر اينكه‌ قدرت‌ خودش‌ را نشان‌ بده‌، تمام‌ سفراي‌ ممالك‌ مختلف‌ را جمع‌ كرده‌. بيائيد ببينيد من‌ چه‌ كرده‌ام‌. همه‌ نشسته‌اند روي‌ مبلها و صندليها در اطراف‌ كاخ‌. اسرا را با اين‌ وضع‌ آوردند در وسط‌ مجلس‌ نشاندند. زينب‌ كبري‌ سرش‌ را پائين‌ انداخته‌. زنهاي‌ محجوبه‌ مي‌دونند در مجلسي‌ كه‌ مردها دور نشسته‌اند اينها سرشون‌ را پائين‌ مي‌اندازند كه‌ خودشون‌ را بتونند حفظ‌ كنند. سرهاشون‌ پائين‌ بود. بچه‌هاي‌ كوچيك‌، دختر بچة‌ سه‌ ساله‌، چهار ساله‌، اينها نگاه‌ مي‌كنند در اطراف‌ ببينند اينجا چيه‌؟ چه‌ خبره‌؟ يا رقيه‌ بوده‌ يا فاطمة‌ صغيره‌ بوده‌. اينها اطفال‌ سيد الشهدا هستند. اينها دارند نگاه‌ مي‌كنند. سر مقدس‌ سيد الشهداء را آوردند در مقابل‌ يزيد گذاشتند. دختر بچه‌ داره‌ نگاه‌ ميكنه‌. سرش‌ به‌ چشم‌ بابا افتاد. يك‌ مقداري‌ تعمق‌ كرد. چون‌ روي‌ نيزه‌ها زياد سر پدرش‌ را ديده‌ بود. اشك‌ مي‌ريزه‌. صداي‌ سيد الشهدا بلند شد و سيعلم‌ الذين‌ ظلموا اي‌ منقلب‌ ينقلبون‌. يزيد شرابخوار مست‌ با خودش‌ فكر كرد كه‌ امام‌ حسين‌ داره‌ تهديدش‌ ميكنه‌. چوب‌ خيزران‌ را برداشت‌ با چوب‌ به‌ لب‌ و دندان‌ سيد الشهداء زد. حالا در اينموقع‌ زينب‌ كبري‌ سرش‌ پائينه‌، ام‌ كلثوم‌ سرشون‌ پائينه‌، سكينه‌ سرشون‌ پائينه‌. اين‌ دختر بچه‌ يك‌ دفعه‌ صدا زد الذي‌…

 اين‌ خاطرات‌ را زينب‌ كبري‌ از شام‌ داره‌. لذا از خدا خواست‌ خدايا مرا ديگه‌ توي‌ اين‌ شهر وارد نكن‌. در ده‌ كيلومتري‌ شهر شام‌ يك‌ منطقه‌اي‌ است‌ بنام‌ عجيره‌ كه‌ الان‌ اسمش‌ سيده‌ زينب‌ شده‌. حضرت‌ در آنجا بيمار شدند و همانجا از دار دنيا رفتند. مغرب‌ چهاردهم‌ ماه‌ رجب‌ كه‌ مثل‌ ديشبي‌ بوده‌، بدن‌ زينب‌ كبري‌ را مثل‌ مادرش‌ زهرا غريبانه‌ به‌ خاك‌ سپردند. اما بايد عرض‌ كنيم‌ يا زينب‌ اگر بدن‌ شما هم‌ غريبانه‌ توي‌ شهر غربت‌ به‌ خاك‌ سپرده‌ ميشود، مادرت‌ فاطمة‌ زهرا در شهر و وطن‌ خودش‌ شبانه‌ دفن‌ ميشود. اما اگر شما برويد مدينه‌ بگيد قبر زهرا كجاست‌ هيچكس‌ اطلاع‌ ندارد. اما قبر شما اي‌ زينب‌ كبري‌ در شهر شام‌ مثل‌ خورشيد مي‌درخشد و مردم‌ با شعاع‌ شما به‌ زيارتتون‌ مي‌آيند. خدا انشاء الله‌ همين‌ امسال‌ براي‌ همه‌امون‌ قسمت‌ زيارت‌ بي‌بي‌ را در شهر شام‌ بكنه‌ و امام‌ زمان‌ بيايند و قبر مادرشون‌ زهرا را به‌ ما نشان‌ بدهند تا قبر فاطمة‌ زهرا را هم‌ زيارت‌ كنيم‌. لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌ العلي‌ العظيم‌. همه‌ با توجه‌، نسئلك‌ و ندعوك‌ باعظم‌ اسمائك‌ و بامام‌ زماننا يا الله‌، يا الله‌ يا الله‌ يا الله‌ يا الله‌ يا الله‌ يا الله‌ يا الله‌ يا الله‌ يا مجيب‌ دعوة‌ المضطرين‌، يا غياث‌ المستغيثين‌، يا اله‌ العالمين‌، يا قاضي‌ الحاجات‌، يا كافي‌ المهمات‌، يا رباه‌، يا سيداه‌، عجل‌ لوليك‌ الفرج‌. عجل‌ لمولانا المظلوم‌ الفرج‌. عجل‌ لسيدنا لفرج‌. خدايا امام‌ زمان‌ ما را به‌ ما برسان‌. الهي‌ آمين‌. ما را از ياران‌ خوبش‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. قلب‌ مقدسش‌ را از ما راضي‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. خدايا همة‌ ما را از ياران‌ خوب‌ آن‌ حضرت‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. پروردگارا به‌ آبروي‌ آقامون‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌، به‌ آبروي‌ آقامون‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ موانع‌ راهمون‌ را به‌ سوي‌ كمالات‌ برطرف‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. معرفت‌ كامل‌ به‌ همه‌امون‌ عنايت‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. دين‌ و دنيا و آخرتمون‌ را اصلاح‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. عافيت‌ دنيا و دين‌ و آخرت‌ به‌ ما مرحمت‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. مرضهاي‌ روحيمون‌ شفا عنايت‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. خدايا همة‌ اطرافيانمون‌ را در راه‌ خودت‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. پروردگارا به‌ آبروي‌ آقامون‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ حجابها را از مقابل‌ ما، بين‌ ما و خودت‌ برطرف‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. پروردگارا به‌ آبروي‌ آقامون‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ آني‌ ما را از خودت‌ غافل‌ مفرما. الهي‌ آمين‌. چشممون‌ به‌ جمال‌ آقامون‌ روشن‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. مريضهاي‌ اسلام‌ شفا مرحمت‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. مرضهاي‌ روحيمون‌ شفاي‌ كامل‌ مرحمت‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. امواتمون‌ غريق‌ رحمت‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. عاقبت‌ امرمون‌ ختم‌ به‌ خير بفرما. الهي‌ آمين‌.

 

۹ رجب ۱۴۱۴ – ۲ دی ماه ۱۳۷۲ – شناخت‌ امام‌ (عام‌ و خاص‌)

 شناخت‌ امام‌ (عام‌ و خاص‌)  2/10/72

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. ثم‌ اورثنا الكتاب‌ الذين‌ اصطفينا من‌ عبادنا و منهم‌ ظالم‌ بنفسه‌ و منهم‌ مقتصد و منهم‌ ذلكم‌ بالخيرات‌.

 شب‌ ميلاد مسعود حضرت‌ جواد الائمه‌ عليه‌ آلاف‌ التحية‌ و الثناست‌. شب‌ جمعه‌ است‌ ماه‌ مبارك‌ رجب‌ است‌. انشاء الله‌ اميدواريم‌ امشب‌ همه‌امون‌ با حاجات‌ برآورده‌ شده‌ از اين‌ مجلس‌ خارج‌ بشيم‌.

 دربارة‌ امام‌ در هفتة‌ گذشته‌ يك‌ بحث‌ مختصري‌ داشتم‌ كه‌ معرفت‌ امام‌ را، معرفت‌ عام‌ و معرفت‌ خاص‌ را تا حدي‌ كه‌ مجلسمون‌ اقتضا داشت‌ و من‌ مي‌توانستم‌ و ظرفيتها رعايت‌ شد مختصرا عرض‌ كردم‌. و چون‌ ماه‌ رجب‌ از روايات‌ و دعاها استفاده‌ ميشود كه‌ ماه‌ امام‌ است‌، ماه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌، ماه‌ معرفت‌ امام‌، دعاهايي‌ كه‌ در اين‌ ماه‌ وارد شده‌ بيشترش‌ مربوط‌ به‌ معرفت‌ امامه‌. گفتيم‌ اين‌ چند هفته‌اي‌ كه‌ در ماه‌ رجب‌ شبهاي‌ جمعه‌ در اين‌ مجلس‌ حرف‌ مي‌زنيم‌، دربارة‌ شناختن‌ امام‌ باشد. معرفت‌ خاص‌ الخاص‌. خيلي‌ ساده‌ و خيلي‌ با بيان‌ عوامي‌ خودم‌ عرض‌ مي‌كنم‌. كه‌ معرف‌ خاص‌ الخاص‌ امام‌ را بايد از طرف‌ بالا شروع‌ كرد به‌ پايين‌ آمد. همانطوري‌ كه‌ در دعا داريم‌ اللهم‌ عرفني‌ نفسك‌ فانك‌ ان‌ لم‌ تعرفني‌ نفسك‌، لم‌ اعرف‌ نبيك‌. اللهم‌ عرفني‌ نبيك‌ فانك‌ ان‌ لم‌ تعرفني‌ نبيك‌ لم‌ اعرف‌ حجتك‌. اول‌ بايد انسان‌ خدا را بشناسه‌، از آن‌ طرف‌ شروع‌ كنه‌ و بعد پيغمبر را بشناسد و بعد حجت‌ را بشناسه‌. ما اگر خدا را بشناسيم‌ مثل‌ اعلاي‌ خدا را هم‌ مي‌شناسيم‌. ولو اينكه‌ در روايات‌ هست‌ بنا عرف‌ الله‌. ما بايد بوسيلة‌ ائمه‌ عليهم‌ السلام‌ خدا را بشناسيم‌. اما مسئله‌ دو طرفه‌. طرفينيه‌. در معرفت‌ عام‌ و معرفت‌ خاص‌ همينطوره‌. ما اول‌ بايد امام‌ را بشناسيم‌ از راه‌ عقل‌ راه‌ روايات‌ و آيات‌، و بعد خداي‌ تعالي‌ را بشناسيم‌ از طريق‌ اينها. وحدانيت‌ پروردگار را از طريق‌ ائمة‌ اطهار كه‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا در نيشابور فرمودند كه‌ به‌ شروطها و انا من‌ شروطها. لا اله‌ الا الله‌ حصن‌ خداست‌، توحيد حصن‌ خداست‌. اما شرطش‌ اين‌ است‌ كه‌ از راهي‌ كه‌ ما رفتيم‌، از طريق‌ سخنان‌ ما، از طريق‌ راهنماييهاي‌ ما به‌ توحيد برسيد. يكي‌ از آن‌ شروط‌، از شروط‌ دوازدهگانه‌ كه‌ بايد از آنها پيروي‌ بشود در توحيد، يكيش‌ منم‌. يعني‌ يكي‌ از ائمة‌ اطهار، از پيشواياني‌ كه‌ ما را به‌ توحيد مي‌رسونند، حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ است‌.

 ولي‌ در معرفت‌ خاص‌ الخاص‌ مثل‌ همانطوري‌ كه‌ در كمالات‌ روحي‌ ميگيم‌ كه‌ يك‌ سير من‌ الخلق‌ الي‌ الحقي‌ داريم‌. انسان‌ بايد وقتي‌ كه‌ در بين‌ خلق‌ هست‌، مثل‌ همه‌ آلوده‌ است‌، مثل‌ همه‌ محب‌ دنياست‌، مثل‌ همه‌ داراي‌ صفات‌ رذيله‌ است‌، اين‌ يك‌ سيري‌ ميكند از صفات‌ حيواني‌ و شيطاني‌ خودش‌ را نجات‌ ميده‌ و ميرسد به‌ متخلق‌ شدن‌ به‌ اخلاق‌ پروردگار. يعني‌ سير كرده‌ از بين‌ مردم‌ بيرون‌ آمده‌، از ملائكه‌ هم‌ برتر شده‌ و رسيده‌ است‌ به‌ مقام‌ خليفة‌ اللهي‌. اينجا را ميگن‌ سير من‌ الخلق‌ الي‌ الحق‌. البته‌ در اصطلاحات‌ صوفيه‌ هم‌ هست‌ اين‌ كلام‌. و لي‌ در روايات‌ و آيات‌ هم‌ اين‌ معنا استفاده‌ ميشه‌ كه‌ انسان‌ اين‌ سير را داره‌. چون‌ همة‌ مردم‌ تقريبا وقتي‌ كه‌ به‌ حد تكليف‌ مي‌رسند صفات‌ رذيله‌اي‌ كه‌ يك‌ قسمش‌ صفات‌ حيواني‌ است‌ و يك‌ قسمش‌ صفات‌ شيطاني‌ است‌، در آنها هست‌. و بعد اين‌ صفات‌ را بايد تزكيه‌ كنند و خودشون‌ را برسانند به‌ جائي‌ كه‌ صفات‌ رذيله‌ بكلي‌ از آنها پاك‌ شده‌ باشد. و از آنجا هم‌ باز سير كنند به‌ جايي‌ برسند كه‌ تمام‌ صفات‌ الهي‌ در آنها بوجود بيايد. كه‌ متخلق‌ به‌ اخلاق‌ الله‌ بشوند. و پست‌ترين‌ انسانها آن‌ انساني‌ است‌ كه‌ از نظر صفات‌ روحي‌ داراي‌ صفات‌ حيواني‌ و شيطاني‌ باشد و حتي‌ عملش‌ هم‌ طبق‌ صفات‌ حيواني‌ و شيطاني‌ انجام‌ بشه‌. اين‌ پست‌ ترينشونه‌. يك‌ درجه‌ بهتر كساني‌ هستند كه‌ اينها معصيت‌ نمي‌كنند ولي‌ امراض‌ روحي‌ دارند. و درجة‌ سوم‌ كساني‌ هستند كه‌ امراض‌ روحيشون‌ را هم‌ تزكيه‌ كرده‌اند. اما با اين‌ برنامه‌ مطلب‌ تمام‌ نميشه‌. بايد داراي‌ كمالاتي‌ هم‌ بشوند. يعني‌ صفات‌ الهي‌ را هم‌ در خودشون‌ ايجاد كنند. اينجا سير من‌ الخلق‌ الي‌ الحقشون‌ تمام‌ ميشه‌. يك‌ سير من‌ الحق‌ الي‌ الخلق‌ بعد دارند. يعني‌ از جانب‌ خدا برگردند بيان‌ توي‌ مردم‌. يعني‌ با اينكه‌ اينها مظهر و مظهر آيات‌ الهي‌ هستند، داراي‌ صفات‌ كماليه‌ هستند، داراي‌ اخلاق‌ الهي‌ هستند، خليفة‌ الله‌ شدند، چون‌ از مردم‌ جدا شدند اينها، رفتند. كه‌ انسانيت‌ در آسمان‌ هفتم‌ به‌ قول‌ يكي‌ از بزرگان‌ پر ميزنه‌ و ما در زمينيم‌. آنها رفتند و جدا شدند از مردم‌. بعد خداي‌ تعالي‌ بهشون‌ كمال‌ بيشتري‌ ميده‌. اينها را برميگردونه‌ توي‌ مردم‌ كه‌ بريد با مردم‌ معاشر بشيد و مردم‌ را به‌ سوي‌ خدا دعوت‌ كنيد. اينها داراي‌ يك‌ صفات‌ و خصوصيات‌ خاصي‌ هستند. كه‌ يكي‌ از صفاتشون‌ اين‌ است‌ كه‌ در عين‌ اينه‌ با مردم‌ معاشرند و مثل‌ همه‌ حشر و نشر دارند در عين‌ حال‌ از مردم‌ جدا هستند. كن‌ في‌ الناس‌ فلا تكن‌ معهم‌. با مردم‌ باش‌ ولي‌ در بين‌ مردم‌ باش‌ ولي‌ با آنها نباش‌. تو از آنها جدا هستي‌. رجال‌ لا تلهيهم‌ تجارة‌ و لا بيع‌ عن‌ ذكر الله‌. اينها به‌ مقامي‌ رسيدند كه‌ خداي‌ تعالي‌ اسم‌ اينها را جوانمرد، باشخصيت‌ گذاشته‌ و مي‌فرمايد مرداني‌ هستند كه‌ اينها لا تلهيهم‌ تجارة‌. اينها را تجارة‌ و معاشرت‌ با مردم‌ و بيع‌ و خريد و فروش‌ اينها را از خدا باز نميداره‌. در عين‌ اينكه‌ خليفة‌ الله‌ هستند، درعين‌ حال‌

 اين‌ مقدمه‌ و اين‌ مطلب‌ را عرض‌ كردم‌ بخاطر اينكه‌ در معرفت‌ امام‌ يك‌ معرفت‌ عام‌ و معرفت‌ خاصه‌. از امام‌ بايد شروع‌ كرد، رفت‌ جلو، پيغمبر را شناخت‌ و بعد هم‌ خدا را و يك‌ معرف‌ هم‌ معرفت‌ خاص‌ الخاصه‌. بايد از خدا شروع‌ كرد و آمد پايين‌. اگر كسي‌ به‌ مقام‌ خليفة‌ اللهي‌ برسه‌ و سير من‌ الخلق‌ الي‌ الحقش‌ تمام‌ بشه‌، آنجا شروع‌ ميكنه‌ به‌ معرفت‌ امام‌ تازه‌. يعني‌ تازه‌ شروع‌ ميكنه‌ كه‌ امامش‌ را بشناسه‌. فكر مي‌كنم‌. شايد يك‌ ماه‌ قبل‌ بود. يك‌ روايتي‌ را نقل‌ كردم‌ و باز هم‌ براي‌ تأييد عرايضم‌ اشاره‌اي‌ مي‌كنم‌. سلمان‌ و ابي‌ذر. شما مي‌دونيد سلمان‌ طبق‌ رواياتي‌ كه‌ هست‌، كتاب‌ نفس‌ الرحمان‌ في‌ احوال‌ السلمان‌ كه‌ مرحوم‌ حاجي‌ نوري‌ نوشته‌ است‌ و كتابهاي‌ ديگر در شرح‌ حالات‌ سلمان‌، اينها نوشته‌اند كه‌ سلمان‌ چهارصد سال‌ عمر كرد. در اين‌ مدت‌ همه‌اش‌ به‌ فكر استاد بود. با فلان‌ كشيش‌ برخورد كرد، مدتي‌ خدمت‌ او بود. او از دار دنيا رفت‌، بعد او توصيه‌اش‌ كرد به‌ يكنفر ديگر، بعد به‌ يكنفر ديگر. تا آخري‌ گفت‌ كه‌ ديگه‌ آن‌ كسي‌ كه‌ تو خودت‌ را براي‌ محضر او مي‌خواي‌ خودت‌ را بسازي‌ و انشاء الله‌ ما هم‌ مي‌خوايم‌ براي‌ محضرت‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ خودمان‌ را بسازيم‌ و اميدواريم‌ آنچه‌ كه‌ به‌ سلمان‌ گفته‌ شد به‌ ما هم‌ گفته‌ بشه‌، اون‌ ديگه‌ ظهور كرده‌. در مدينه‌ يا در مكه‌ ايشان‌ آمده‌ است‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ بود و خدمت‌ رسول‌ اكرم‌ رسيد و در روايات‌ متعدده‌اي‌ هست‌ كه‌ سلمان‌ به‌ مقام‌ دهم‌ درجة‌ ايمان‌ رسيده‌ بود. و بيشتر از ده‌ درجه‌ هم‌ ايمان‌ ندارد. كه‌ در روايات‌ ديگر هست‌ كه‌ از براي‌ ايمان‌ ده‌ درجه‌ است‌. مثل‌ نردبان‌ كه‌ پله‌ داره‌. پله‌ به‌ پله‌ مي‌رن‌ بالا تا ميرسند به‌ آن‌ درجه‌ دهم‌. و در روايات‌ متعددي‌ هست‌ كه‌ سلمان‌ در درجة‌ دهم‌ بود. يعني‌ اين‌ مراحل‌ ايمان‌ و كمالات‌ را طي‌ كرده‌ بود. و در ميان‌ اصحاب‌ پيغمبر بعد از بني‌ هاشم‌، يعني‌ حضرت‌ امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ و بعضي‌ از بزرگاني‌ كه‌ بودند خدمت‌ رسول‌ اكرم‌، حالا از نظر زن‌ و مردش‌ فرقي‌ نميكنه‌، بعد از اينها حضرت‌ سلمانه‌. و ابي‌ذر در درجة‌ نهم‌ ايمان‌ بوده‌. يك‌ درجه‌ از سلمان‌ كمتر. اينها با هم‌ يك‌ روز نشسته‌ بودند. سخن‌ از معرفت‌ امام‌ پيش‌ آمد. بعد از رحلت‌ رسول‌ اكرمه‌. گفتند برويم‌ و از علي‌ معرفت‌ امام‌ را سؤال‌ كنيم‌. آمدند دو نفري‌ خدمت‌ امير المؤمنين‌، علي‌ بن‌ ابيطالب‌، سؤال‌ كردند يا علي‌ معرفت‌ امام‌ چيه‌؟ ببينيد اين‌ دونفر آمدند از معرفت‌ امام‌ سؤال‌ مي‌كنند. هر كسي‌ اظهار نظر نميتونه‌ دربارة‌ امام‌ بكنه‌.امامي‌ را كه‌ خدا ما را تنها به‌ سعادت‌ برسونه‌ ما هم‌ اعتنا كرديم‌، كرديم‌. نكرديم‌ نكرديم‌. و بالاخره‌ اگر هم‌ بي‌ اعتنايي‌ كرديم‌، روز قيامت‌ شفاعتمون‌ مي‌كنند و ما را وارد بهشتمون‌ مي‌كنند.

 خداي‌ تعالي‌، يك‌ جمله‌اي‌ را بهتون‌ بگم‌، خداي‌ تعالي‌ دو چيز در قرآن‌ و روايات‌ ديده‌ ميشه‌ كه‌ دربارة‌ خلقت‌ بيان‌ كرده‌. يا خلقت‌ بشر كه‌ گل‌ سر سبد خلقته‌. يكي‌ اينكه‌ و ما خلقت‌ الجن‌ و الانس‌ الا ليعبدون‌. من‌ جن‌ و انس‌ را خلق‌ نكردم‌ مگر براي‌ عبادت‌ كه‌ از طريق‌ عبادت‌ برسند به‌ مقام‌ خليفة‌ اللهي‌ كه‌ اني‌ جاعل‌ في‌ الارض‌ خليفه‌. من‌ مي‌خوام‌ در روي‌ زمين‌ خليفه‌ام‌ را خلق‌ كنم‌. و از روايات‌ هم‌ استفاده‌ ميشود كه‌ خداي‌ تعالي‌ خلقت‌ را كه‌ خلق‌ كرده‌ براي‌ اين‌ بوده‌ است‌ كه‌ خودش‌ را معرفي‌ كنه‌. و معرفي‌ خدا با اينكه‌ مثلا مثل‌ مني‌ را خلق‌ كرده‌ باشه‌ يا همة‌ اين‌ عوالم‌ را خلق‌ كرده‌ باشه‌، خدا همة‌ صفاتش‌ معرفي‌ نميشه‌. بايد حتما، حتما و حتما يك‌ چيزي‌ خلق‌ كنه‌ كه‌ خدا را كاملا معرفي‌ كنه‌، صد در صد معرفي‌ كنه‌. اگر يك‌ نفري‌ يك‌ هنري‌ دارد، مي‌خواد خودش‌ را معرفي‌ كند كه‌ من‌ چقدر هنرمندم‌، يك‌ اثري‌ از خودش‌ باقي‌ مي‌گذاره‌ كه‌ تمام‌ هنرش‌ را توي‌ آن‌ ريخته‌ باشه‌. و الا خلقت‌ صحيح‌ نيست‌. خدا به‌ هدفش‌ از خلقت‌ نرسيده‌. ناقصه‌ اين‌ هدف‌ و نقص‌ در هدف‌ واقع‌ شده‌.

 بنابراين‌ با اين‌ توجه‌ سلمان‌ و ابي‌ذر مي‌آيند خدمت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كه‌ معرفت‌ امام‌ را به‌ ما بگيد. آن‌ معرفت‌ واقعي‌. كه‌ نه‌ من‌ نه‌ شما نه‌ بزرگان‌ از علما، و حتي‌ بعضي‌ از كساني‌ كه‌ تالي‌ تلو معصومند اينها نمي‌تونند امام‌ را بشناسند. ملائكه‌ نشناختند، انبياء بزرگ‌ نشناختند. و لذا رسول‌ اكرم‌ فرمود من‌ را نشناخت‌ جز علي‌ و خدا. و علي‌ را نشناخت‌ جز من‌ و خدا. و خدا را نشناخت‌ جز من‌ و علي‌. اين‌ نفي‌ كل‌ مي‌كنه‌. ولي‌ به‌ اندازه‌ اي‌ كه‌ ما لازم‌ است‌ از آيات‌ قرآن‌ كه‌ اين‌ باز معرفت‌ الخاص‌ الخاصه‌ بالنسبه‌ به‌ ما. و الا معرفت‌ مقام‌ امام‌ به‌ قدري‌ با عظمته‌ كه‌ وقتي‌ كه‌ ملائكه‌ چشمشون‌ به‌ جمال‌ ائمة‌ اطهار و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ افتاد، گفتند بله‌ اين‌ خداي‌ ماست‌. اينها خداي‌ ما هستند. اينها روايته‌ كه‌ عرض‌ مي‌كنم‌ها. از خودم‌ نمي‌گم‌. و خواستند بپرستند اين‌ انوار مقدسه‌ را. با آن‌ چشم‌ ملكوتي‌ كه‌ نگاه‌ مي‌كردند اينجوري‌ فكر كردند. بعد ائمه‌ عليهم‌ السلام‌ فرمودند فسبحنا فسبحة‌ الملائكه‌. ما تسبيح‌ خدا را گفتيم‌، ما تكبير گفتيم‌، ما فورا تحميد گفتيم‌. اونها فهميدند كه‌ ما خدا و خالق‌ آنها نيستيم‌. يك‌ خدايي‌ مافوق‌ ماست‌. بالاتر از ماست‌.

 سلمان‌ و ابي‌ذر آمدند در آن‌ سن‌، در آن‌ وضع‌، در آن‌ كمال‌ از ايمان‌ مي‌خوان‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را بشناسند. حضرت‌ مي‌فرمايد اين‌ جمله‌ تكرار هم‌ ميشه‌ در آن‌ روايت‌، معرفتي‌ بالنورانيه‌ معرفة‌ الله‌ و معرفة‌ الله‌ معرفتي‌ بالنوراينه‌. يعني‌ اگر من‌ را شناختيد خدا را شناختيد، اگر خدا را شناختيد من‌ را شناختيد. خيلي‌ عجيبه‌ها. با نورانيت‌. آخه‌ ملاي‌ رومي‌ در مثنوي‌ يك‌ قضيه‌اي‌ نقل‌ ميكنه‌. ما خيلي‌ ارادت‌ به‌ ايشون‌ نداريم‌ كم‌ هم‌ نداريم‌ حتي‌. ولي‌ يك‌ قضيه‌اي‌ بد نيست‌ چون‌ مال‌ اوست‌، بنام‌ خودش‌ ما نقل‌ مي‌كنيم‌ كه‌ يك‌ جمعي‌ بودند فيل‌ را نديده‌ بودند. فيل‌ را نديده‌ بودند. يك‌ فيلي‌ آوردند بردند توي‌ يك‌ تاريكي‌ قرار دادند. مردم‌ را گفتند بريد فيل‌ را ببينيد. يكي‌ آمد دست‌ كشيد، دستش‌ به‌ پاي‌ فيل‌ خورد. يكي‌ دستش‌ به‌ گوش‌ فيل‌ رسيد. يكي‌ دستش‌ به‌ دندون‌ فيل‌ رسيد. يكي‌ دستش‌ به‌ پشت‌ فيل‌ رسيد. آمدند بيرون‌. پرسيدند آقا فيل‌ چطوري‌ بود؟ گفت‌ مثل‌ يك‌ ستونيه‌. دستش‌ به‌ پاي‌ فيل‌ رسيده‌ يك‌ ستونه‌. آقا فيل‌ چه‌ جوريه‌؟ گفتش‌ كه‌ فيل‌ مثل‌ بادبزن‌ مي‌مانه‌. اقا شما بفرمائيد گفت‌ مثل‌ تخت‌ ميمونه‌. دستش‌ به‌ پشت‌ رسيده‌ بود. ما همه‌ هر چي‌ مي‌گيم‌ چه‌ دربارة‌ خدا، چه‌ دربارة‌ امام‌ اين‌ تصورات‌ فكري‌ ماست‌. كلما ميزتموه‌ باوهامكم‌. هر چي‌ كه‌ شما فكر كنيد با وهمتون‌، در مغزتون‌، به‌ اوهامكم‌ في‌ ادق‌ المعاني‌. با تمام‌ دقت‌ مخلوق‌ شماست‌ دربارة‌ خدا. اين‌ مخلوق‌ شماست‌ خدا نيست‌. چرا به‌ جهت‌ اينكه‌ توي‌ تاريكي‌ رفتي‌ ديدي‌. تو به‌ تاريكي‌ علي‌ را ديدي‌. لذا مي‌فرمايد معرفتي‌ بالنورانيه‌. با كتاب‌ درست‌ نميشه‌. اينها همون‌ دست‌ ماليدنه‌. با بيان‌ من‌ هم‌ درست‌ نميشه‌. يك‌ نوري‌ مي‌خواد. من‌ نمي‌تونم‌ اين‌ نور را براي‌ شما الان‌ توضيح‌ بدهم‌. العلم‌ نور في‌ يقضف‌ الله‌ في‌ قلبه‌ من‌ يشاء. يعني‌ وقتي‌ انسان‌ تزكية‌ نفس‌ كرد، به‌ آن‌ مقام‌ خليفة‌ اللهي‌ رسيد، مثل‌ سلمان‌ شد، تازه‌ بايد متوسل‌ به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بشه‌ تا اين‌ نور را در دلش‌ بتابه‌. تا اين‌ نور را علي‌ بن‌ ابيطالب‌ در دلش‌ روشن‌ كنه‌. به‌ خدا قسم‌ آقايان‌ اينها را ديگه‌ مجبوريم‌ متوسل‌ به‌ قسم‌ بشيم‌ و از مرحلة‌ استدلال‌ خارج‌ بشم‌. بخدا قسم‌ تا انسان‌ چشمش‌ را باز نكنه‌، آن‌ چشم‌ معنوي‌ را باز نكنه‌، چشم‌ دلش‌ را باز نكنه‌، چشم‌ دلش‌ را معالجه‌ نكنه‌ نمي‌تونه‌ رنگهاي‌ مختلف‌ آن‌ باصطلاح‌ حقيقت‌ معرفت‌ را پيدا كنه‌. اگر آن‌ جمع‌ با يك‌ چراغ‌ مي‌رفتند توي‌ آن‌ باصطلاح‌ محلي‌ كه‌ فيل‌ بود، چراغ‌ را روشن‌ مي‌كردند، همه‌اشون‌ وحدت‌ داشتند در معرفت‌ فيل‌. همين‌ يك‌ فيل‌ تنها. همه‌ مي‌گفتند فيل‌ چه‌ شكليه‌. اين‌ اختلافات‌ با علماي‌ بزرگ‌ گاهي‌ انسان‌ مينشينه‌. البته‌ حالا ممكنه‌ من‌ بگم‌ من‌ نور دارم‌ او نور داره‌. گاهي‌ هم‌ ممكنه‌ او بگه‌ تو نور نداري‌ من‌ نور دارم‌. امثال‌ اينها. نور كي‌ داره‌ آن‌ را خدا مي‌دونه‌. اما گاهي‌ هست‌ يك‌ اختلافات‌ شديدي‌ دربارة‌ امام‌ هست‌. همين‌ اختلاف‌ دربارة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌. ما اختلاف‌ بين‌ سني‌ و شيعه‌ را كار نداريم‌. نه‌ بين‌ خود علماي‌ شيعه‌. بزرگان‌ شيعه‌، كه‌ آيا علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ چيه‌ معرفتش‌؟ يك‌ چراغ‌ مي‌خواد. اين‌ است‌ كه‌ من‌ زياد تأكيد كردم‌ چه‌ در گفتارم‌ و چه‌ در نوشته‌هايم‌ كه‌ قد افلح‌ من‌ زكي‌. چرا بگم‌ من‌ نوشتم‌ خدا فرموده‌. رستگار كسي‌ است‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ كنه‌. رستگار كسي‌ است‌ كه‌ چراغ‌ در دست‌ بگيره‌. رستگار كسي‌ است‌ كه‌ با چراغ‌ وارد بشه‌. و الا در تاريكي‌ هم‌ پاتون‌ به‌ سنگ‌ ميخوره‌ هم‌ توي‌ چاله‌ مي‌افتيد، هم‌ نمي‌تونيد هيچ‌ چي‌ را تشخيص‌ بديد. فرمود معرفتي‌ بالنورانيه‌ معرفة‌ الله‌ عز و جل‌ و معرفة‌ الله‌ عز و جل‌ معرفتي‌ بالنورانيه‌. از اين‌ وصف‌ ولو اينكه‌ ما چراغ‌ نداشته‌ باشيم‌. ولو اينكه‌ ما ينابيع‌ حكمت‌ در دلمون‌ باز نشده‌ باشه‌. ولو اينكه‌ ما نتونيم‌ بفهميم‌، ولي‌ مي‌فهميم‌ كه‌ اگر با نورانيت‌ علي‌ را بشناسيم‌ دربارة‌ خدا هر چه‌ گفتي‌ دربارة‌ علي‌ بگو. دربارة‌ علي‌ هر چه‌ گفتي‌ دربارة‌ خدا بگو. فقط‌ همانطوري‌ كه‌ در همين‌ دعاي‌ رجبية‌ مبارك‌ رجب‌ وارد شده‌، كه‌ لا فرق‌ بينك‌ و بينهم‌ الا انهم‌ عبادك‌ و خلقك‌. يكي‌ بندة‌ خدا هستند. بندة‌ محض‌ الهي‌ كه‌ مثال‌ زدم‌ براتون‌ هفتة‌ قبل‌ كه‌ آنچنان‌ علي‌ بنده‌ است‌ كه‌ با تمام‌ نيرو، آن‌ نيرويي‌ كه‌ خدا بهش‌ داده‌. آن‌ نيرويي‌ كه‌ اگر اراده‌ بكنه‌، ماسوي‌ الله‌ نيست‌ ميشه‌ و اگر اراده‌ بكنه‌ يك‌ ماسوي‌ اللهي‌ مانند آنچه‌ خدا خلق‌ كرده‌، خلق‌ ميكنه‌. و در يك‌ روايت‌ ميگه‌ انا خالق‌ السماوات‌ و الارض‌. يعني‌ اين‌ نيرو را من‌ دارم‌ يعني‌ في‌ طرفة‌ العين‌. بعضي‌ از آقايون‌ من‌ در كتابشون‌ ديدم‌ شيخ‌ رجب‌ برسي‌ را بخاطر اين‌ روايت‌ خطبة‌ البيان‌ تضعيف‌ مي‌كنند. ميگن‌ خدا گفته‌ من‌ خالق‌ آسمان‌ و زمين‌ هستم‌ في‌ ستة‌ ايام‌ علي‌ در اينجا ميگه‌ في‌ طرفة‌ عين‌ و اين‌ روايت‌ ضعيفه‌. علي‌ نميگه‌ كه‌ من‌ آسمان‌ و زمين‌ را خلق‌ مي‌كنم‌ در يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌. علي‌ ميگه‌ خدا اين‌ نيرو را به‌ من‌ داده‌. خدا هم‌ اين‌ نيرو را داره‌. اذا اراد الله‌ لشي‌ء كن‌ فيكون‌. اين‌ نيرو را علي‌ بن‌ ابيطالب‌ داره‌ كه‌ خالق‌ تمام‌ بالائيها و پستيها در يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ باشه‌. عاصف‌ بن‌ برخيايي‌ كه‌ به‌ اندازة‌ بال‌ مگسي‌ از اقيانوس‌ علم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ برداشته‌ بود، به‌ يگ‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ تخت‌ بلقيس‌ را از شش‌ ماه‌ راه‌ بصريح‌ قرآن‌ حاضر كرد در مقابل‌ سليمان‌. آنوقت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلامي‌ كه‌ اقيانوس‌ از علمه‌، خوب‌ آسمان‌ و زمين‌ را به‌ يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ خلق‌ ميكنه‌.

 اما همين‌ علي‌، همين‌ علي‌ آنچنان‌ بندة‌ خداست‌ كه‌ چون‌ خدا مصلحت‌ ميداند كه‌ علي‌ حرف‌ نزنه‌، اختلاف‌ بين‌ مسلمونها ايجاد نشه‌، گردن‌ زير ريسمان‌ ميده‌ به‌ مسجد مي‌كشندش‌. عزيزش‌ را، محبوبه‌اش‌ را، محبوبة‌ خدا را در مقابل‌ چشمش‌ در به‌ پهلوش‌ مي‌زنند چيزي‌ نميگه‌. ببينيد بندگي‌ در چه‌ حد؟ چقدر اينها بندة‌ خدا بودند.(قطع‌ صداي‌ نوار)

 اگر ما نورانيت‌ داشته‌ باشيم‌ اينطور علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را مي‌بينيم‌. اينطور امام‌ جواد را مي‌بينيم‌. سن‌ دنيايي‌، اينها اصلا مطرح‌ نيست‌ كه‌ مورد بحث‌ واقع‌ بشه‌. مال‌ ما كورها و مال‌ ما توي‌ تاريكي‌ دست‌ مي‌ماليم‌ اينطرف‌ و آنطرفه‌. آقا اين‌ بچه‌ چطور ميشه‌ كه‌ امام‌ باشه‌؟ ببينيد همانطوري‌ كه‌ ديشب‌ بيان‌ كردم‌ علي‌ بن‌ جعفر سلام‌ الله‌ عليه‌، علي‌ بن‌ جعفر از بزرگاني‌ است‌ كه‌ در الان‌ها، اين‌ را دقت‌ كنيد، همين‌ الان‌ كه‌ هزار و دويست‌ سال‌ شايد از وفات‌ ايشان‌ گذشته‌، همين‌ الان‌ روحش‌ به‌ اولياء خدا و علماي‌ بزرگ‌ و مراجع‌ كمك‌ ميكنه‌. روح‌ معينه‌. و مرد بسيار بزرگوار، روايات‌ زيادي‌ از او نقل‌ شده‌، كلمات‌ زيادي‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود هست‌، ببينيد در مقابل‌ امام‌ جواد بلند ميشه‌، مي‌ايسته‌ و جملاتي‌ هم‌ كه‌ فرموده‌ به‌ خاطر مردم‌ گفته‌. كه‌ بعله‌ خدا ميدونه‌ كه‌ كي‌ را امام‌ كنه‌ و اينها. و الا اين‌ بزرگان‌ مثل‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ جعفر انشاء الله‌ قم‌ رفتيد، از مقام‌ مقدس‌ علي‌ بن‌ جعفر، از مقام‌ مقدس‌ حضرت‌ معصومه‌ كمتر نيست‌. انشاء الله‌ اگر رفتيد حتما زيارت‌ كنيد قبر مطهر ايشان‌ را و من‌ شخصا معتقدم‌ كه‌ قبر ايشان‌ و توجهات‌ خاصشون‌ لااقل‌ در قم‌ هست‌. و انشاء الله‌ دوستان‌ ما قم‌ رفتند، حتما به‌ زيارت‌ علي‌ بن‌ جعفر بروند. پيرمرد هشتاد سال‌ از عمرش‌ گذشته‌، عالم‌، آخه‌ توي‌ امامزاده‌ها بعضي‌هاشون‌ اصلا معرفت‌ به‌ مقام‌ امام‌ نداشتند. بعضي‌ هاشون‌ هم‌ بيسواد بودند. بعضي‌ هاشون‌ از علما بودند. مثل‌ حضرت‌ عبد العظيم‌. خوب‌ در همين‌ شهر ري‌ هم‌ حضرت‌ حمزة‌ بن‌ موسي‌ بن‌ جعفر هست‌، هم‌ حضرت‌ امامزاده‌ طاهر هست‌، هم‌ امامزاده‌ عبد الله‌ هست‌. امامزاده‌هاي‌ مختلفه‌. چرا حضرت‌ عبد العظيم‌ با اينكه‌ سيد حسني‌ است‌، چون‌ سادات‌ حسيني‌ افضلند طبق‌ روايات‌ بر سادات‌ حسني‌، چرا حضرت‌ عبد العظيم‌ با اينكه‌ از سادات‌ حسني‌ است‌، در عين‌ حال‌ ايشان‌ اينقدر عظمت‌ داره‌. بخاطر علم‌ و دانشش‌. چون‌ از علماست‌. از بزرگانه‌ و در صراط‌ مستقيم‌ بوده‌ و حضرت‌ علي‌ بن‌ جعفر از علماي‌ بسيار بزرگ‌ شيعه‌ است‌ و پسر امام‌ جعفر صادق‌ بوده‌ و يقينا مقام‌ ايشان‌ از مقام‌ حضرت‌ عبد العظيم‌ خيلي‌ بالاتره‌ و ايشان‌ با اينهمه‌ عظمت‌ از ديد خود علي‌ بن‌ جعفر براتون‌ اگر عرض‌ كنم‌، ميگه‌ حضرت‌ امام‌ جواد عمر شريفشون‌، آخه‌ اين‌ بدن‌ آقايون‌ لباسه‌ ما پوشيديم‌. ما خيلي‌ ظاهر بينيم‌. آقا چند سالته‌؟ ميگه‌ بيست‌ سال‌. شما چند سالته‌، ميگه‌ مثلا فرض‌ كنيد چهل‌ سال‌. اون‌ يكي‌ چند؟ اينها دروغه‌. شما اگر از نظر روحي‌ بخوايد حساب‌ بكنيد. روحتون‌ شايد سيزده‌ هزار سال‌ روحتون‌ را خدا خلق‌ كرده‌. سيزده‌ هزار سال‌ قبل‌. عمرتون‌ اينه‌. اگر از نظر بدني‌ بخوايد حساب‌ بكنيد، هر خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ شايد چند ماه‌ يكدفعه‌ اين‌ بدن‌ عوض‌ ميشه‌، شما بايد بگيد من‌ از آن‌ ساعتي‌ كه‌ از مادرم‌ متولد شدم‌ اينقدر گذشته‌، عمر يعني‌ چه‌؟ خوب‌ دقت‌ كنيد. دو دو تا چهارتا. نه‌ بدنمون‌ عمرش‌ چهل‌ ساله‌ پنجاه‌ ساله‌، نه‌ روح‌. متفق‌ عليه‌ الكل‌ كه‌ روح‌ انسان‌ قبل‌ از بدنش‌ خلق‌ شده‌. تازه‌ تاريخ‌ تولد شما مثلا اگر روز مثلا هيفده‌ ربيع‌ الثاني‌ باشه‌، پنج‌ ماه‌ هم‌ كه‌ توي‌ شكم‌ مادر بوديد، آنجا را چرا حساب‌ نمي‌كنيد. لذا هيچ‌ چيش‌ حسابي‌ نداره‌. اينجوري‌ اگر بگيم‌ از ساعتي‌ كه‌ از مادر متولد شديم‌. البته‌ اين‌ دروغها انشاء الله‌ گناه‌ نداره‌ و الاّ عمر من‌ سي‌ ساله‌، عمر من‌ چهل‌ ساله‌، عمر من‌ پنجاه‌ ساله‌، اين‌ از آن‌ دروغهاست‌. از دروغهايي‌ است‌ كه‌ عيبي‌ نداره‌. نمي‌خوام‌ بگم‌ اگر گفتيد دروغگو هستيد. و باصطلاح‌ گاهي‌ غلط‌ عرفي‌، مصطلح‌، بهتر از صحيح‌ غير مصطلحه‌. عرفا اگر شما بگيد من‌ عمرم‌ را يك‌ جا رفتيد بگن‌ تاريخ‌ تولد. تاريخ‌ تولد خوبه‌. مثلا عمر شما چقدره‌. شما بنويسد دوازده‌ هزار سال‌. مي‌خندند بهتون‌. اگر بگيد كه‌ دو ماه‌. آخه‌ از دو ماه‌ قبل‌ تا حالا تمام‌ اين‌ بدن‌ عوض‌ شده‌. بگيد دو ماهه‌ هستم‌. باز هم‌ مي‌خندند بهتون‌. هر دوش‌ درسته‌ اگر بگيد هردوش‌ درسته‌. ائمه‌ را خدا كي‌ خلق‌ كرد؟ عمرشون‌ چقدره‌؟ امام‌ جواد پنج‌ ساله‌ نه‌ از نظر بدني‌ پنج‌ ساله‌ است‌ نه‌ از نظر روحي‌. اول‌ چيزي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ خلق‌ كرده‌، روح‌ مقدس‌ خاندان‌، آخه‌ علي‌ بن‌ جعفر كه‌ چشمش‌ مثل‌ چشم‌ ما نيست‌ كه‌ از روزي‌ كه‌ از مادر متولد شده‌ حساب‌ بكنه‌ و اين‌ عوض‌ شدن‌ بدن‌ را هم‌ حساب‌ نياره‌ و بگه‌ مثلا اين‌ پنج‌ ساله‌ است‌ من‌ هشتاد ساله‌.

 ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ را خدا اول‌ چيزي‌ بوده‌ كه‌ خلق‌ كرده‌ و اينها در عرش‌ بودند كه‌ خلقكم‌ الله‌ انوار و جعلهم‌ بعرشه‌ مهدقين‌ حتي‌ من‌ علينا بكم‌. و بعد چند روزي‌ در اين‌ وسط‌ آمدند. تنزل‌ دادند، تنزل‌ دادند، تنزل‌ دادند خودشون‌ را. پائين‌ آمدند. پائين‌ آمدند. حالا بگيم‌ حضرت‌ سليمان‌ مثلا اينقدر خودش‌ را كوچيك‌ كرده‌ رفته‌ توي‌ لونة‌ مورچه‌. با مورچه‌ها مي‌خواد زندگي‌ كنه‌. بين‌ ما و امام‌ زما ن‌ و ائمة‌ اطهار فاصلة‌ بين‌ حضرت‌ سليمان‌ و مورچه‌ بيشتره‌. هي‌ پائين‌ آوردند پائين‌ آوردند منت‌ گذاشتند. لقد من‌ الله‌ علي‌ المؤمنين‌ اذ بعث‌ فيهم‌ رسولا من‌ انفسهم‌ پائين‌ آوردند كه‌ بتونند با من‌ و شما صحبت‌ كنند. ماها هم‌ كه‌ عقل‌ نداريم‌. بي‌ تعارف‌. شيعيان‌ شناخت‌ ندارند، معرفت‌ ندارند. غير شيعيان‌ هم‌ كه‌ ديديد چه‌ كردند با يازده‌ امام‌. نگذاشتند اينها به‌ سن‌ اقلا متوسط‌ بعضي‌هاشون‌ برسند. امام‌ جواد را در بيست‌ و پنج‌ سالگي‌ شهيد كردند. خيلي‌ عجيبه‌. نگذاشتند بعضي‌ از اينها اصلا توي‌ مردم‌ باشند. حضرت‌ بقية‌ اللهي‌ كه‌ آروز تمام‌ انبياست‌، تمام‌ اولياست‌، و حتي‌ خداي‌ تعالي‌ انتظارش‌ را ميكشيده‌ و ميكشه‌، ايشان‌ تا متولد شد، تا در خانة‌ امام‌ عسگري‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بودند، حضرت‌ مخفيشون‌ مي‌كرد و فقط‌ به‌ خواص‌ نشون‌ مي‌داد. مثل‌ احمد بن‌ اسحق‌،(خدا حفظ‌ كنه‌ اين‌ آقاي‌ نعمتي‌ را. اگر ايشون‌ نبود ما نمي‌دونستيم‌ از كي‌ بپرسيم‌ اشكالاتمون‌ را) مثلا نوابشون‌، بعضي‌ از خواص‌ نشون‌ مي‌داد و الاّ هيچكس‌ نديدشون‌. و بعد هم‌ ريختند توي‌ خانة‌ امام‌ عسگري‌ كه‌ هر بچه‌اي‌ را پيدا بكنند بكشند و داغ‌ امام‌ زمان‌ را، داغ‌ فراقش‌ را به‌ دلم‌ ما گذاشتند كه‌ شما دائما مي‌گيد الهي‌ عظم‌ البلاء. خدايا بلا بر ما عظيم‌ شده‌. مثل‌ يك‌ عده‌ چه‌ عرض‌ كنم‌ گوسفنداني‌ كه‌ از اطراف‌ گرگها حمله‌ كردند ولي‌ چوپان‌ نيست‌. امام‌ را بايد اينطور شناخت‌. آنهايي‌ كه‌ معرفت‌ دارند اينطورند. امامشون‌ را نمي‌شناسند.

 يكي‌ دو نفر گوشه‌ كنار پيدا ميشن‌، نام‌ زيادي‌ از امام‌ زمان‌ اگر ببرند، ميگن‌ آقا حرف‌ شما را گوش‌ مي‌دهند. بگين‌ اينقدر نام‌ امام‌ زمان‌ را نبرند.

 خدايا شب‌ تولد امام‌ جواده‌. كنار قبر پدرش‌ هستيم‌. آقا يا علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا شما الان‌ صداي‌ ما را مي‌شنويد. ما معرفت‌ به‌ مقام‌ مقدس‌ شما و خاندان‌ شما نداريم‌. مي‌دونم‌. حتي‌ دشمنان‌ در كتابهاي‌ ما مطالبي‌ را وارد كردند براي‌ اينكه‌ نقصي‌ در وجود امام‌ بوجود بياورند. حضرت‌ رضا فرمود در آل‌ پيغمبر فرزندي‌ و مولودي‌ پر بركت‌تر از امام‌ جواد نبوده‌. پر بركت‌تر. جواد الائمه‌ است‌. لذا امشب‌ شب‌ جمعه‌ هم‌ هست‌ و شب‌ عيد بزرگ‌ اسلامي‌ كه‌ جمعه‌ باشد هست‌. آقايان‌ بيائيد با دل‌ شاد يا دل‌ شكسته‌، فرقي‌ نمي‌كنه‌. بيائيد امشب‌ دعا كنيم‌. بگيم‌ اللهم‌ انا نشكو اليك‌ فقد نبينا. خدايا ما شكايت‌ در خانة‌ تو مي‌كنيم‌ كه‌ پيغمبر را كه‌ زمانمون‌ ايجاب‌ نميكنه‌ كه‌ ببنييم‌. اماممون‌ هم‌ كه‌ غايبه‌. يا ماها غايبيم‌. آخه‌ ماها پشت‌ ابر غيبت‌ هستيم‌. بعضي‌ها خيال‌ مي‌كنند كه‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌، پيغمبر اكرم‌ او را تشبيه‌ به‌ خورشيد كرده‌. همينطور هم‌ هست‌. ماها كه‌ پشت‌ ابريم‌، ميگيم‌ خورشيد پشت‌ ابره‌. حال‌ اينكه‌ خورشيد داره‌ به‌ تمام‌ عوالم‌ نور ميده‌. يك‌ لكة‌ ابري‌ آمده‌ روي‌ سر من‌ و شما چند نفري‌ قرار گرفته‌. ما ميگيم‌ خورشيد پشت‌ ابره‌. نخير ما پشت‌ ابريم‌. اگر روي‌ جمع‌ بخوايم‌ حساب‌ كنيم‌ ما پشت‌ ابريم‌. خدايا ما را از اين‌ ابر ظلمت‌ معصيت‌ و گناه‌ و بي‌ معرفتي‌ و بي‌ لياقتي‌ به‌ مقام‌ مقدس‌، بي‌ توجهي‌ به‌ مقام‌ مقدس‌ امام‌ زمان‌ نجات‌ بده‌. آن‌ خورشيد روشن‌ وجود مقدس‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ را به‌ ما نشان‌ بده‌. از پشت‌ ابر بيرون‌ بياد، اين‌ نور مستقيما بتابه‌. اين‌ همان‌ نوري‌ است‌ كه‌ فرمود معرفتي‌ بنورانيته‌ معرفة‌ الله‌ عز و جل‌. با نور خاندان‌ عصمت‌ و با نور امامت‌ و با نور اقتدا به‌ مقام‌ مقدس‌ معصومين‌، ما ممكنه‌ به‌ راه‌ برسيم‌ و راه‌ را پيدا كنيم‌.

 خوب‌ شب‌ تولد امام‌ جواده‌. اميدواريم‌ عيدي‌ كاملي‌ به‌ ما مرحمت‌ بكنند و بدانيم‌ كه‌ ائمه‌ عليهم‌ السلام‌ همه‌ جا هستند و تمام‌ صفات‌ الهي‌ را دارند و اگر اراده‌ بكنند حاجات‌ ما را بدهند و خداي‌ تعالي‌ مصلحت‌ بداند، فورا حاجتمون‌ را خواهند داد. بنابراين‌ امشب‌، شب‌ طلب‌ حاجاته‌. شب‌ دوشنبه‌ هم‌ كه‌ ميلاد مسعود حضرت‌ امير المؤمنين‌ كه‌ شاعر ميگه‌ اسد الله‌ في‌ الوجود ظهر ما كان‌ خلف‌ السطح‌ كله‌ ظهر. حضرت‌ امير كه‌ در دنيا پاشو گذاشت‌، دنيا پر بركت‌ شد و هر چه‌ پشت‌ پرده‌ خدا داشت‌، همه‌اش‌ در اختيار ما و براي‌ ما شد. و انشاء الله‌ عيد سيزده‌ رجب‌ امسالمون‌ را، امشب‌ از خدا بخواهيد در محضر امام‌ زمان‌ برگزار كنيم‌. و آقايان‌ آماده‌ بشيد كه‌ امام‌ زمان‌ به‌ اين‌ زودي‌ ظهور بكنند يا نكنند. آماده‌ بشيد براي‌ اينكه‌ اگر ظهور كردند نقصي‌ در ما وجود نداشته‌ باشه‌. نقصي‌ در ما وجود نداشته‌ باشه‌. چيزي‌ كه‌ موجب‌ اعتراض‌ امام‌ زمان‌ است‌، در وجود ما، در زندگي‌ ما، در روحيات‌ ما وجود نداشته‌ باشه‌. خدايا به‌ آبروي‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ به‌ ما معرفت‌ كامل‌ و محبت‌ كامل‌ امام‌ عصر را مرحمت‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. همانطوري‌ كه‌ گفتم‌ امام‌ جواد عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ اسمشون‌ جواده‌ بخاطر اينكه‌ حضرت‌ رضا سفارش‌ فرموده‌ بودند كه‌ از در بزرگ‌ وارد بشو و خارج‌ بشو و هر يك‌ از بني‌ اعمامت‌ را ديدي‌ پول‌ زيادتري‌ بهش‌ بده‌ و هر كس‌ سر راه‌ تو قرار گرفت‌، بهش‌ هدايا و انعام‌ بده‌. لذا حضرت‌ امام‌ جواد، معروف‌ شدند به‌ جواد الائمه‌. خوب‌ امشب‌ هم‌ انشاء الله‌ يك‌ جودي‌ به‌ ما خواهند كرد. منتهي‌ فراموش‌ نبايد بكنيم‌ امام‌ جواد را. همانطوري‌ كه‌ در زندان‌ اباصلت‌ وقتي‌ يادش‌ آمد از امام‌ جواد، گفت‌ يا جواد الائمه‌ شما از مدينه‌ تا طوس‌ با يك‌ چشم‌ برهم‌ زدن‌ آمديد، بيائيد من‌ را هم‌ نجات‌ بديد. حضرت‌ آمد. گفت‌ آقا من‌ يك‌ ساله‌ توي‌ زندانم‌. چرا تا حالا نيامديد؟ فرمود تو حالا به‌ ياد من‌ افتادي‌، تو حالا من‌ را خواستي‌. حالا ما هم‌ مي‌گيم‌ آقا يا جواد الائمه‌ ما الان‌ تو را مي‌خوايم‌. و حاجتمون‌ اين‌ است‌ كه‌ فرزند عزيزت‌، حضرت‌ بقية‌ الله‌، ايشان‌ به‌ ما نظر لطفي‌ داشته‌ باشند. ما را از خواصشون‌ قرار بدهند. ما را از ياران‌ نزديكشون‌ قرار بدهند. ما را از اين‌ گرفتاريها، از اين‌ ظلمتها، از اين‌ بي‌ نوريها نجات‌ بدهند و ما را به‌ مقامات‌ عالية‌ انساني‌ برسانند.

 خوب‌ من‌ ديگه‌ عرايضم‌ را تموم‌ كنم‌. جناب‌ آقاي‌ فاني‌ بيايند يك‌ مدحي‌ دربارة‌ حضرت‌ جواد بخوانند و بعد هم‌ زيارت‌ آل‌ ياسين‌ خونده‌ بشه‌ و فردا انشاء الله‌ در كانون‌ بحث‌ و انتقاد مجلس‌ جشن‌ هست‌. در ضمن‌ پاسخ‌ به‌ سؤالات‌ كه‌ مي‌ديم‌ مجلس‌ جشن‌ هم‌ داريم‌. انشاء الله‌ دوستان‌ آنجا هم‌ تشريف‌ بياورند. هر چي‌ مجلس‌، روزهاي‌ جمعة‌ ديگر را نمي‌گم‌ كه‌ زياد بيائيد. چون‌ ما طرف‌ سؤالمون‌، يعني‌ طرف‌ بحثمون‌ كسي‌ است‌ كه‌ سؤال‌ كرده‌. ولي‌ روزهايي‌ كه‌ بعنوان‌ تولد و بعنوان‌ عيد جشن‌ گرفته‌ ميشه‌، بايد اين‌ رفت‌ و آمد زياد باعث‌ تعظيم‌ شعائر اسلام‌ ميشه‌. و ان‌ تعظم‌ شعائر الله‌ تقوي‌ القلوب‌. دليل‌ بر تقواي‌ قلوب‌ كساني‌ است‌ كه‌ تعظيم‌ مي‌كنند شعائر اسلامي‌ را. سه‌ تا صلوات‌ با توجه‌، هميشه‌ گفتم‌ صلوات‌ براي‌ اينكه‌ نفسم‌ تازه‌ كنم‌، براي‌ اينكه‌ آب‌ بخورم‌ يا براي‌ اينكه‌ حواسم‌ جمع‌ بشه‌ نفرستيد. شما بايد صلوات‌ را با توجه‌ به‌ خداي‌ تعالي‌ و توجه‌ به‌ اينكه‌ از خدا براي‌ ائمه‌ محبوبين‌ خدا، رحمت‌ خاصة‌ الهي‌ را مي‌خوايد، اينجوري‌. سه‌ تا صلوات‌ اينجوري‌ بفرستيد. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌.

  

۵ رجب ۱۴۱۴ – صراط‌ مستقيم‌ دين‌ – اخلاق‌ ۶۷

اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ اهل‌ البيت‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 افمن‌ يمشي‌ مكب‌ علي‌ وجهه‌ احدا ام‌ من‌ يمشي‌ صبيا علي‌ صراط‌ مستقيم‌.

 اين‌ آيه‌ را همين‌ امشب‌ در سورة‌ ملك‌ قرائت‌ كردند. جملة‌ عجيبي‌ است‌. براي‌ بيداري‌ ما همين‌ آيه‌ كافيست‌. معناي‌ تحت‌ اللفظي‌ اين‌ آيه‌ اين‌ است‌. آيا كسي‌ كه‌ مكب‌ علي‌ وجهه‌، يعني‌ به‌ رو روي‌ زمين‌ افتاده‌ و هيچ‌ جا را نمي‌بينه‌، هيچي‌ سرش‌ نميشه‌، اين‌ اهدي‌ است‌، بيشتر هدايت‌ شده‌؟ يا كسي‌ كه‌ در راه‌ راست‌، در صراط‌ مستقيم‌، راه‌ راست‌، صبيا ايستاده‌، با قدمهاي‌ استوار به‌ طرف‌ حق‌ در حركت‌ است‌. شما خودتون‌ قضاوت‌ كنيد. طبعا هر عاقلي‌ ميگه‌ آن‌ هدايتش‌ و موفقيتش‌ بيشتره‌. و اصلا او موفقه‌ و اين‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ موفق‌ نيست‌. تمام‌ اين‌ سورة‌ مباركه‌ تقريبا دربارة‌ هدايت‌ و ضلالت‌ حرف‌ ميزد. انسان‌ تمام‌ ارزشش‌ به‌ اين‌ است‌ كه‌ هدايت‌ شده‌ باشد و راه‌ راست‌ را برود. اگر گمراه‌ بشه‌ از لحظه‌اي‌ كه‌ گمراه‌ شده‌ بدبخت‌ هست‌ تا وقتي‌ كه‌ در دنيا باشد و در عالم‌ برزخ‌ و در قيامت‌ و در جهنم‌. هر چه‌ هم‌ بر انسان‌ بگذرد و انسان‌ راهش‌ را ديرتر انتخاب‌ بكند، مشكلاتش‌ بيشتر ميشه‌. در اوائل‌ جواني‌ انسان‌ اگر راهش‌ را پيدا كند انسان‌ خيلي‌ راحتتر ميتونه‌ به‌ كمال‌ برسه‌. قدر خودتون‌ را بدانيد جوانها بخصوص‌، راه‌ حق‌ را انتخاب‌ كنيد و بسوي‌ خدا از راه‌ صحيح‌ حركت‌ كنيد. صراط‌ مستقيم‌ طبق‌ روايات‌ زيادي‌ راه‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلامه‌. در سورة‌ ياسين‌ مي‌خونيم‌ انك‌ لمن‌ المرسلين‌ علي‌ صراط‌ المستقيم‌. اي‌ پيغمبر تو از مرسلين‌ هستي‌. از فرستاده‌هاي‌ ما هستي‌ و بر صراط‌ مستقيم‌ هستي‌. پيغمبران‌ مي‌گفتند ان‌ ربي‌ علي‌ صراط‌ مستقيم‌. خداي‌ ما بر صراط‌ مستقيمه‌. هر چه‌ خدا گفته‌ راه‌ راسته‌. حق‌ داره‌. هر چه‌ پيغمبر فرموده‌ است‌ اينها هم‌ حق‌ است‌ و در صراط‌ مستقيمه‌. كلمات‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ هم‌ همان‌ كلمات‌ پيغمبر اكرمه‌. چون‌ يك‌ كلمه‌ آنها از خودشون‌ و پيغمبر اكرم‌ هم‌ يك‌ كلمه‌ از خودش‌ و همه‌ يا با واسطه‌ يا بدون‌ واسطه‌ از جانب‌ پروردگار حرف‌ ميزنند. و حتي‌ اين‌ اعتقاد را شما بايد دربارة‌ مرجع‌ تقليدتون‌ داشته‌ باشيد. كه‌ مرجع‌ تقليد با شرايطي‌ كه‌ در هفتة‌ گذشته‌ عرض‌ شد كه‌ فقيه‌ تزكية‌ نفس‌ شده‌، ما هيچ‌ دليلي‌ نداريم‌ كه‌ ما بتوانيم‌ از فقيهي‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ نكرده‌ تقليد كنيم‌. فقيهي‌ كه‌ رياست‌ طلب‌ باشه‌، فقيهي‌ كه‌ دنيا دوست‌ باشه‌. فقيهي‌ كه‌ نتواند بر هواي‌ نفس‌ خودش‌ مسلط‌ بشه‌. اگر يك‌ چنين‌ فقيهي‌ پيدا كرديد ما ديگه‌ مطمئنيم‌ كه‌ او هر چه‌ ميگويد از استنباطش‌ از آيات‌ و روايات‌ است‌. اي‌ كاش‌ شماها، من‌ اي‌ كاش‌ را كه‌ ميگم‌ چون‌ ميدونم‌ گوش‌ به‌ حرفم‌ نمي‌ديد، از اين‌ جهت‌ آرزو ميكنم‌. اگر بدونم‌ گوش‌ به‌ حرف‌ ميديد جدي‌تر ميگم‌. يك‌ وقتي‌ يادمه‌ ما در كانون‌ بحث‌ و انتقاد ديني‌، بعضي‌ از خارجيها مي‌آمدند مسلمان‌ بشوند. ما مترجم‌ لازم‌ داشتيم‌ براي‌ زبان‌ انگليسي‌. مي‌فرستاديم‌ از بازار مشهد كسبه‌ را مي‌آورديم‌ براي‌ ترجمه‌ كردن‌. چون‌ اينها بهتر ترجمه‌ مي‌كردند تا حتي‌ اساتيد دانشگاه‌ زبان‌، دانشكدة‌ زبان‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ اينها با صحبت‌ كردن‌ انگليسي‌ را ياد گرفته‌ بودند. مرده‌ توي‌ بازار مي‌خواست‌ انگشترهايش‌ را آب‌ بكنه‌ صحبت‌ مي‌كرد، حالا ما به‌ انگشتر فروش‌ كار نداريم‌ها، مثلا فرض‌ كنيد پارچه‌ها، مثلا فرض‌ كنيد من‌ چشمم‌ به‌ افراد بيفته‌ كسبها يادم‌ مي‌آد، اگر اسم‌ بردم‌ منظورم‌ شخص‌ معيني‌ نيست‌. بالاخره‌ هر چي‌ داره‌ آب‌ كنه‌ و به‌ اين‌ خارجيها بده‌، كم‌كم‌ يك‌ دفعه‌ گفته‌ بود سلام‌ عليكم‌ ديده‌ بود نمي‌فهمه‌. گفته‌ بود مستر ديد آمد جلو. اين‌ فهميده‌ بود مستر، همينجور ياد گرفته‌ بود. چرا؟ حساب‌ كنيد ما چقدر جفاكاريم‌. چرا اينكار را كرده‌ بود؟ براي‌ اينكه‌ خوب‌ زندگيش‌ را تأمين‌ كنه‌، مشتري‌ را. الان‌ شما بريد بازار سوريه‌ آن‌ قسمتهايي‌ كه‌ ايرانيها رد ميشوند همه‌اشون‌ فارسي‌ بلدند. در عراق‌ آنوقتي‌ كه‌ راه‌ باز بود، كربلا كه‌ اصلا همه‌ ايراني‌ صحبت‌ مي‌كردند. نجف‌ هم‌ ايراني‌ مثلا بلد شده‌ بودند. اما وقتي‌ مثلا انسان‌ به‌ موصل‌ ميرفت‌ اصلا يك‌ نفر پيدا نميكرد يك‌ كلمه‌ ايراني‌ بلد باشه‌. همه‌ جا اينطوره‌. نه‌ اينكه‌ فكر كنيد در مشهد اينطوره‌. نه‌. در مكه‌ هم‌ بريد توي‌ بازارش‌ كه‌ بريد، مي‌بينيد جسته‌ و گريخته‌ بالاخره‌ فارسي‌ بلدند، زبانهاي‌ مختلف‌ ديگه‌ هم‌ بلدند. جده‌ هم‌ بريد همينطور. مدينه‌ هم‌ بريد همينطور. اين‌ يك‌ چيزي‌ نيست‌ كه‌ اعتراضي‌ به‌ شما بشه‌. حقش‌ هم‌ همينه‌ كه‌ انسان‌ وقتي‌ بخواد با يك‌ نفر كه‌ نفعش‌ در دست‌ اوست‌ صحبت‌ كنه‌، زبان‌ او را ياد بگيره‌. خوب‌ اينها را براي‌ چي‌ گفتم‌؟ ما يا به‌ خدا ايمان‌ نداريم‌ يا اهميت‌ براي‌ خدا قائل‌ نيستيم‌ يا براي‌ امام‌ زمانمون‌ ارزش‌ قائل‌ نيستيم‌ يا نفعمون‌ را در دست‌ آنها نمي‌بينيم‌ يا ميگيم‌ فايده‌اش‌ چيه‌؟ كه‌ زبان‌ عربي‌ را بلد نميشيم‌. همينجا من‌ نشسته‌ بودم‌ اين‌ قرآن‌ را گوش‌ مي‌دادم‌. توي‌ دلم‌ مي‌گفتم‌ يا حسرة‌ علي‌ الدوستاني‌ كه‌ اينجا نشستند كه‌ اين‌ آيات‌ را نمي‌فهمند. واقعا يا حسرة‌ علي‌ العباد. ما يعطين‌ الرسول‌ الا كانوا بهم‌ يستهزئون‌. باور كنيد اين‌ ياد نگرفتن‌ زبان‌ عربي‌ را مخصوصا در شبانه‌ روز، نيم‌ ساعت‌، بيست‌ دقيقه‌، مجبوري‌ عربي‌ داريد صحبت‌ مي‌كنيد، با خدا هم‌ داريد حرف‌ مي‌زنيد. نمازهاتون‌ همه‌اش‌ عربيه‌ ديگه‌ لااقل‌، حالا قرآن‌ نخونيد، و هيچ‌ به‌ فكر اين‌ نيفتاديم‌ اينهايي‌ كه‌ مي‌خونيم‌ يعني‌ چه‌؟ كه‌ گاهي‌ بعضي‌ از دوستان‌ از من‌ سؤال‌ مي‌كنند كه‌ چطور توي‌ نماز متوجه‌ خدا باشيم‌. من‌ ميگم‌ معناي‌ كلمات‌ را، چون‌ معناي‌ الفاظ‌ را بايد بلد بود تا انسان‌ متوجه‌ به‌ معناي‌ كلمات‌ باشه‌. وقتي‌ ميگه‌ الله‌ اكبر بدونه‌ يعني‌ خدا بزرگتر است‌ از آنچه‌ كه‌ بوصف‌ بياد مثلا. من‌ ان‌ يوصف‌. انسان‌ تأسف‌ ميخوره‌ و من‌ اگر الان‌ به‌ همه‌اتون‌ بگم‌ واجبه‌، دستوره‌ كه‌ شما عربي‌ ياد بگيريد، ميدونم‌ گوش‌ به‌ حرفم‌ نمي‌ديد. پس‌ بهتره‌ كه‌ نگم‌. مي‌ديد؟ نه‌ همه‌ شايد گوش‌ نمي‌دهند. يك‌ كلاسي‌ درست‌ كنيد، رفقا را، الحمد لله‌ رفقاي‌ فاضلي‌ در اين‌ مجلس‌ داريم‌، رفقاي‌ خوبي‌ داريم‌. يك‌ كلاسي‌ در هفته‌ دو ساعت‌، سه‌ ساعتتون‌ را وقف‌ عربي‌ ياد گرفتن‌ بكنيد. هيچ‌ اشكالي‌ نداره‌. تعلم‌ العربيه‌. يا مستحبه‌ يا واجب‌. از نظر اخلاقی‌ واجبه‌. از نظر فقاهتي‌ خوب‌، فقه‌ چون‌ مثل‌ بهداشت‌ عموميه‌. در بهداشت‌ عمومي‌ وقتي‌ كه‌ ادارة‌ بهداري‌ يك‌ برنامه‌اي‌ را طرح‌ ميريزه‌، همه‌ بايد واكسن‌ بزنند. اين‌ تقريبا ميرسونه‌ به‌ مستحب‌. همه‌ بايد نظافت‌ كنند، همه‌ بايد حمام‌ كنند، همه‌ بايد مواظب‌ خودشون‌ باشند، هر چه‌ توي‌ كتابها كه‌ خود من‌ هم‌ نوشتم‌، يا توي‌ كتاب‌ نوشته‌ ميشه‌ كه‌ اينها در قسمت‌ روحيات‌ و اخلاقیات‌، اينها بهداشت‌ عموميه‌. مسائل‌ و احكام‌ هم‌ همه‌اش‌ مسائل‌ عموميه‌. همه‌اش‌ عموميه‌. اينها را ميگن‌ فقاهت‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ همه‌ نمي‌تونند زبان‌ عربي‌ را بلد باشند. ولي‌ از نظر فكري‌ حساب‌ بكنيد، همين‌ فكر. روز قيامت‌ خداي‌ تعالي‌ بگه‌ آقا مثلا مشتريهاي‌ خارجيت‌ مهمتر بودند يا من‌؟ و تو بيشتر با آنها لازم‌ بود صحبت‌ كني‌ يا با من‌؟ و تو بيشتر نفعت‌ در دست‌ آنها بود يا در دست‌ من‌؟ جدا حالا روز قيامت‌ است‌ و مي‌خوايد الان‌ چراغها را خاموش‌ كنيم‌ تا تاريكي‌ قيامت‌ را حس‌ كنيد. چراغها را نمي‌خوام‌ خاموش‌ كنيم‌. همين‌ الان‌ در اينجا، گفت‌ انسان‌ در محضر پروردگار باشه‌. همين‌ الان‌ خدا هست‌، و انشاء الله‌ منهم‌ از روي‌ هواي‌ نفس‌ صحبت‌ نميكنم‌، دارم‌ به‌ شما ميگم‌. ميگم‌ كه‌ خدا مهمتره‌ يا مشتريهاي‌ زبانهاي‌ مختلف‌؟ نفع‌ شما بيشتر در دست‌ آنهاس‌، هر كدامش‌ را هر چي‌ هست‌ بگيد، جواب‌ بديد. نفع‌ شما بيشتر در دست‌ آنهاست‌ يا در دست‌ خدا؟ ممكنه‌ يكي‌ بگه‌ در دست‌ اينها، مشتري‌ را نبايد از دست‌ داد. موقع‌ اذان‌ هي‌ خدا ميگه‌ هي‌ علي‌ خير العمل‌، يك‌ مشتري‌ چاق‌ و چله‌اي‌ هم‌ آمده‌ دم‌ مغازه‌ ايستاده‌، پولدار، معامله‌ هم‌ آمده‌ نزديك‌ شده‌ كه‌ همچين‌ انجام‌ بشه‌. مرد مي‌خواد همچين‌ جاهايي‌ بگه‌ آقا من‌ ميرم‌ نمازم‌ را مي‌خونم‌ مي‌آم‌. بعد با هم‌ معامله‌ مي‌كنيم‌. نفع‌ شما بيشتر در دست‌ مشتريست‌ يا در دست‌ خدا؟ و اهميت‌ مشتري‌ بيشتره‌ يا اهميت‌ خدا؟ ببينيد اگر در صراط‌ مستقيم‌ باشيد ميگيم‌ خدا و زباني‌ نميگيم‌ خدا، عملا هم‌ مي‌گيم‌ خدا. همانطوري‌ كه‌، من‌ يك‌ نفري‌ بود در سن‌ شايد شصت‌ يا هفتاد، ايشان‌ بعنوان‌ مترجم‌ از توي‌ بازار، انگشتر فروش‌ بود، از توي‌ بازار آمد پيش‌ ما خيلي‌ خوب‌ صحبت‌ مي‌كرد. آنوقت‌ آخه‌ سابق‌، قبل‌ از انقلاب‌ توريست‌ زياد مي‌آمد توي‌ ايران‌. توي‌ بازار، همين‌ بازار بزرگ‌ و بازار زنجير شايد مثلا نگاه‌ مي‌كرد انسان‌، ميديد بالاخره‌ هفت‌ هشت‌ تايي‌ به‌ چشمش‌ مي‌خورد. و اينها در مغازه‌ها مي‌آمدند. اين‌ آقا انگشتر فروش‌ بود. ما ازش‌ تقاضا كرديم‌ آمد. گفتيم‌ شما كي‌ انگليسي‌ ياد گرفتي‌؟ گفت‌ كه‌ من‌ اتفاقا از چند سال‌ قبل‌. شخصي‌ كه‌ حدودا هفتاد سال‌ عمرشه‌، از چند سال‌ قبل‌ انگليسي‌ را ياد گرفته‌. انگليسي‌ را از بازار ياد گرفته‌ و بهتر از همه‌ هم‌ حرف‌ ميزد. ما ديگه‌ سنمون‌ گذشته‌ و ما ديگه‌ كجا بلد ميشيم‌ و اين‌ گرفتاريها را اين‌ آقا رعايت‌ نكرده‌ بود. اگر خدا براتون‌ اهميتش‌ بيشتره‌ بايد شما رعايت‌ نكنيد. يعني‌ چي‌؟

 لذا من‌، خواستة‌ قلبيم‌ را ميگم‌، ازتون‌ تقاضا ميكنم‌. چون‌ شماها همه‌اتون‌ به‌ من‌ يك‌ تعهدي‌ داديد كه‌ هر چي‌ بگم‌ گوش‌ بديد، نمي‌خوام‌ در فشارتون‌ قرار بدم‌. ولي‌ خواستة‌ قلبيم‌ اينه‌ كه‌ تمام‌ شماها عربي‌ ياد بگيريد كه‌ وقتي‌ قرآن‌ خونده‌ ميشه‌ بدونيد چي‌ داره‌ خدا با شما حرف‌ ميزنه‌. انسان‌ يك‌ محبوبي‌ داشته‌ باشه‌، يك‌ معشوقي‌ داشته‌ باشه‌، اين‌ براش‌ يك‌ نامه‌ نوشته‌ باشه‌ به‌ يك‌ زبان‌ ديگه‌. اين‌ نامه‌ را كه‌ ميگيره‌ اول‌ مي‌بوسه‌، بعد روي‌ چشمش‌ مي‌گذاره‌، در اولين‌ فرصت‌ يك‌ مترجم‌ پيدا ميكنه‌ ببينه‌ اين‌ دوست‌ من‌ چي‌ نوشته‌. و بعد هم‌ طبق‌ دستورات‌ دوستش‌ عمل‌ ميكنه‌ و اگه‌ بنا باشه‌ اين‌ نامه‌ ادامه‌ داشته‌ باشه‌، ميره‌ اون‌ زباني‌ كه‌ دوستش‌ با آن‌ زبان‌ داره‌ براش‌ نامه‌ مي‌نويسه‌، ياد ميگيره‌. بعضي‌ از افراد منحرف‌ از راه‌ راست‌، ميگن‌ قرآن‌ يعني‌ چه‌؟ ما معناش‌ را نفهميم‌ پس‌ چرا قرآن‌ را بخونيم‌. مي‌خواستند همين‌ خوندنش‌ را هم‌ از دست‌ شما بگيرند. احترام‌ قرآن‌ يعني‌ چه‌؟ ما ميگم‌ و الذين‌ آمنوا اشد حبا لله‌. خيلي‌ عجيبه‌. علامت‌ ايمان‌ اين‌ است‌ كه‌ خدا را از همه‌ چيز بيشتر دوست‌ داشته‌ باشيد. اشد، نه‌ اينكه‌ از همه‌ چيز هم‌، اين‌ حرف‌ من‌ غلط‌ بود. و الذين‌ آمنوا اشد حبا لله‌. يعني‌ تمام‌ محبتشون‌، آنهم‌ شديد به‌ خدا هست‌. اگر محبت‌ شديد را بخواهيم‌ عشق‌ اسمش‌ را بگذاريم‌، كه‌ البته‌ از يك‌ جهتي‌ عشق‌ اسمش‌ را گذاشته‌ نميشه‌، بايد بگيم‌ كه‌ اينهايي‌ كه‌ محبت‌ به‌ خدا دارند، عاشق‌ خدا هستند. مجنون‌ را ديدند نشسته‌ روي‌ خاك‌ هي‌ همه‌ جا مي‌نويسه‌ ليلي‌ ليلي‌ ليلي‌. گر ميسر نيست‌ بر من‌ كام‌ وي‌، عشقبازي‌ ميكنم‌ با نام‌ وي‌. آدمي‌ كه‌ يا الله‌ را ترك‌ ميكنه‌، دائما بايد بر در و ديوار بدنتون‌ و وجودتون‌ و ديوارهاي‌ خونه‌اتون‌، همه‌ جا الله‌ نوشته‌ شده‌ باشه‌. و الذين‌ آمنوا اشد حبا لله‌. و در آن‌ آية‌ ديگر مي‌فرمايد قل‌ ان‌ كنتم‌ تحبون‌ الله‌ فاتبعوني‌ يحببكم‌ الله‌. اگر شما مي‌خوايد دوست‌ خدا باشيد و خدا دوست‌ باشيد بايد از صراط‌ مستقيم‌ كه‌ پيروي‌ از پيغمبر اكرم‌ هست‌ بكنيد تا خدا را دوست‌ داشته‌ باشيد. محبتش‌ را انسان‌ وقتي‌ به‌ كسي‌ ميده‌ و همة‌ محبتش‌ مال‌ اوست‌ و شديد هم‌ هست‌ اين‌ محبتش‌، وقتي‌ نامة‌ او مي‌آد اول‌ ميگيره‌ روي‌ سرش‌، روي‌ چشمش‌ مي‌گذاره‌. سواد نداري‌ قرآن‌ را ببوس‌ هر روز. من‌ يك‌ بيسوادي‌ را ديدم‌ اين‌ مي‌نشينه‌ دو زانو رو به‌ قبله‌، قرآن‌ را برميداشت‌، بيسواد بود يك‌ پير مردي‌ بود، قرآن‌ را هي‌ مي‌بوسيد، هي‌ گريه‌ ميكرد، بازش‌ ميكرد هي‌ نگاه‌ ميكرد. اين‌ خطوط‌ قرآن‌ را نگاه‌ ميكرد و هي‌ اشك‌ مي‌ريخت‌. ميگفت‌ اين‌ نامة‌ محبوب‌ من‌، نامه‌اي‌ است‌ كه‌ از جانب‌ محبوب‌ من‌ آمده‌ و عمل‌ هم‌ به‌ دستوراتش‌ ميكرد.

 در مرحلة‌ دوم‌ بايد شما بگرديد و اين‌ نامه‌ را يك‌ مترجم‌ پيدا بكنيد بديد اين‌ نامه‌ را براتون‌ ترجمه‌ كنه‌. و كم‌كم‌ خودتون‌ زبان‌ را بلد بشيد. اين‌ علامت‌ محبته‌. هر چيش‌ كسر بشه‌ بي‌ محبتي‌ شما را رسونده‌. اهميت‌ ندادن‌ شما را رسونده‌. خوب‌ شما هر روز ميگيد بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌. الرحمن‌ الرحيم‌. مالك‌ يوم‌ الدين‌، آخه‌ اين‌ يعني‌ چي‌؟ ولذا من‌ واقعا تقاضام‌ اينه‌، البته‌ تنها خدا هم‌ نيستها. خدا همة‌ زبانها را مي‌فهمه‌. زبان‌ اهل‌ بهشت‌ عربيه‌. زبان‌ اولياء خدا عربيه‌. همين‌ امروز يا ديشب‌ بود صحبت‌ بود كه‌ علماي‌ بزرگ‌ شيعه‌ همه‌اشون‌ مال‌ ايرانند و فارسي‌ زبان‌. شيخ‌ طوسي‌، شيخ‌ صدوق‌، خواجه‌ نصير الدين‌ طوسي‌، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ سيد بحر العلوم‌. اينها، حالا زيادند. اينها منظورم‌ تمامشون‌، ابن‌ بابويه‌، خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ شيخ‌ كليني‌ صاحب‌، اينها همه‌اشون‌ ايراني‌ بودند. اينها زبانشون‌ هم‌ فارسي‌ بوده‌ يقينا. عرب‌ كه‌ نبودند. شيخ‌ كليني‌ صاحب‌ اصول‌ و فروع‌ كافي‌ مال‌ اين‌ حضرت‌ عبدالعظيم‌، همين‌ شهر ري‌ بوده‌. شيخ‌ طوسي‌ مال‌ طوس‌ بوده‌، همين‌ مشهد خودمون‌. خواجه‌ نصير الدين‌ طوسي‌ مال‌ همينجا بوده‌. اينها كتابهايي‌ كه‌ الان‌ نوشتند حاضره‌، از هر عربي‌ بهتر عربي‌ نوشتند و كتاب‌ نوشتند. در آن‌ زمان‌. مسافرتها مي‌كردند براي‌ يك‌ روايت‌ و عجيب‌تر اينكه‌ صحاح‌ ستة‌ اهل‌ سنت‌ هم‌ همه‌اش‌ مال‌ علماي‌ ايراني‌ بوده‌. صحيح‌ بخاري‌، بخاري‌ اهل‌ بخارا بوده‌. بخارا آنوقت‌ ما ايران‌ بوده‌. خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ نسائي‌، ترمذي‌، اينها همه‌ مال‌ همين‌ حدودهاي‌ ايران‌ و فارسي‌ زبان‌ بودند و همه‌ عربي‌ كتاب‌ نوشتند. اهميت‌ مي‌دادند مسلمانهاي‌ صدر اسلام‌. و علماي‌ بزرگ‌ شيعه‌ و سني‌ هر چه‌ علماي‌ بزرگ‌ دارند اينها ايراني‌ بودند. فارسي‌ زبان‌ بودند. حتي‌ صاحب‌ تفسير كبير كه‌ يك‌ تفسير بسيار مهم‌ در اهل‌ سنت‌ هست‌، اسمش‌ هم‌ تفسير كبيره‌، مال‌ فرخ‌ رازي‌. فخر رازي‌ مال‌ شاه‌ عبد العظيم‌ بوده‌. عربي‌ نوشته‌. چرا آدم‌ بايد اينقدر بي‌ حال‌ باشه‌. چرا اقلا به‌ اندازة‌ يك‌ سني‌ همت‌ نداشته‌ باشيد. اگر سني‌ها يك‌ پيغمبر دارند به‌ زبان‌ عربي‌ حرف‌ ميزنه‌، ما چهارده‌ معصوممون‌، اينها همه‌ عرب‌ هستند، عربي‌ صحبت‌ كردند. علاوه‌ همين‌ الان‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ زبان‌ رسمي‌ خودش‌ عربيه‌.

 بنابراين‌ اين‌ بي‌ همتيه‌ كه‌ انسان‌ همين‌ زبان‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ دينش‌ را بلد نباشه‌. زبان‌ قرآنش‌ را بلد نباشه‌ و واقعا يا حسرة‌ علي‌ العباد. و اين‌ بهتون‌ عرض‌ كنم‌ مشمول‌ همين‌ آية‌ شريفه‌ ميشه‌ كه‌ چون‌ ما اهميت‌ به‌ زبان‌ قرآن‌ و زبان‌ خدا نداديم‌، پس‌ اهميت‌ به‌ خود خدا نداديم‌ و اهميت‌ به‌ پيغمبر خدا نداديم‌. پس‌ ما يعطيهم‌ بالرسول‌ الا كانوا به‌ يستهزئون‌.

 در قرآن‌ اگر دقت‌ بشه‌ خيلي‌ مسائل‌ حل‌ ميشه‌. صراط‌ مستقيم‌ معلوم‌ ميشه‌ كه‌ در چي‌ هست‌؟ در كجا هست‌؟ و ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ چه‌ موضعي‌ دارند. اينها همه‌ روشن‌ ميشه‌. افمن‌ يمشي‌ مكبا علي‌ وجهه‌ اهدي‌ ام‌ من‌ يمشي‌ سويا علي‌ صراط‌ مستقيم‌. در يك‌ آية‌ ديگر مي‌فرمايد كه‌، يادم‌ بياد خوبه‌، كه‌ فمالكم‌ كيف‌ تحكمون‌، آخر آيه‌ اينه‌ كه‌ كسي‌ كه‌ مردم‌ را هدايت‌، افمن‌ يهدي‌ الي‌ الحق‌ احق‌ ان‌ يتبع‌، كسي‌ كه‌ مردم‌ را به‌ راستي‌ و حق‌ هدايت‌ ميكنه‌، اين‌ احق‌ است‌ كه‌ پيروي‌ بشه‌. افمن‌ يهدي‌ الي‌ الحق‌ احق‌ ان‌ يتبع‌ ام‌ من‌ لا یهدی الا ان يهدي‌. كما لكم‌ كيف‌ تحكمون‌. خودش‌ احتياج‌ به‌ هدايت‌ ديگري‌ داره‌. بايد يكنفر بياد دستش‌ را بگيره‌. يك‌ كوري‌ است‌ كه‌ خودش‌ سرگردانه‌. او بهتر ميتونه‌ مردم‌ را هدايت‌ كنه‌ يا يك‌ كسي‌ كه‌ هميشه‌ به‌ حق‌ مردم‌ را هدايت‌ ميكنه‌. شما حكومت‌ كنيد؟ شما را چه‌ ميشه‌؟ حكومت‌ كنيد، حكم‌ كنيد. فما لكم‌ كيف‌ تحكمون‌. راه‌ راست‌ اينه‌. راه‌ راست‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ به‌ قرآن‌ و روايات‌ و سخنان‌ مراجع‌ تقليد و كساني‌ كه‌ شما را به‌ حق‌ هدايت‌ ميكنند، راهنمايي‌ ميكنند توجه‌ بكنه‌.

 اين‌ يك‌ مطلبي‌ بود كه‌ من‌ مي‌خواستم‌ خدمت‌ آقايون‌ عرض‌ بكنم‌ و خيلي‌ اهميت‌ داشت‌ و اهميت‌ داره‌ و انشاء الله‌ دقت‌ كنيد كه‌ در مرحلة‌ اول‌ معاني‌ قرآن‌ را بفهميد و در راه‌ معناي‌ قرآن‌ اين‌ نيست‌ كه‌ شما ترجمه‌هاي‌ زيرش‌ را بخونيد. بعضي‌ها ميگن‌ خوب‌ ما ترجمه‌اش‌ را مي‌خونيم‌. نه‌. در فهميدن‌ معاني‌ قرآن‌ مستقيما يك‌ لذتي‌ است‌ كه‌ در ترجمه‌ خوندن‌ نيست‌. و قرآن‌ را نبايد ترجمه‌ كرد. اگر حقيقتش‌ را بخواهيد، قرآن‌ نبايد ترجمه‌ بشه‌. چون‌ ترجمة‌ قرآن‌، قرآن‌ نيست‌. يك‌ لطايفي‌ در قرآن‌ گفته‌ شده‌ كه‌ در ترجمه‌ هر چه‌ بخوان‌ ترجمه‌اش‌ كنند، آن‌ لطائف‌ گفته‌ نميشه‌. اين‌ يك‌ مطلب‌.

 مطلب‌ ديگر مربوط‌ به‌ ماه‌ رجبه‌. يك‌ چيزي‌ زياد از من‌ سؤال‌ ميكنند. من‌ اين‌ را اينجا جواب‌ عرض‌ كنم‌. كه‌ بعضي‌ها مي‌پرسند كه‌ ما اعمال‌ ماه‌ رجب‌ يا اعمال‌ ماه‌ شعبان‌ يا اعمال‌ ماه‌ رمضان‌ را انجام‌ بديم‌ يا نه‌؟ من‌ يك‌ جمله‌اي‌، يك‌ توضيحي‌ دربارة‌ اين‌ موضوع‌ و بطور كلي‌ عرض‌ كنم‌. عبادت‌ هدف‌ اصلي‌ خدا نيست‌. يعني‌ شما شبها تا صبح‌ نماز بخونيد، روزه‌ بگيريد، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ دعا بخونيد، اعمال‌ عبادي‌ را انجام‌ بديد. روزة‌ مستحبي‌ بگيريد. اينها نه‌ خدا را فايده‌اي‌ براي‌ خدا داره‌ نه‌ براي‌ شما، اگر هدف‌ اصلي‌ منظور نشه‌. لذا اگر كسي‌، اين‌ روايت‌ داره‌ كه‌ عرض‌ ميكنم‌، مضمون‌ روايته‌. اگر كسي‌ تمام‌ دورة‌ سال‌ را روزه‌ بگيره‌، هر سال‌ پياده‌ مكه‌ بره‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود شبها تا صبح‌ بيدار باشه‌ و عبادت‌ بكنه‌، و بين‌ صفا و مروه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود يا بين‌ ركن‌ و مقام‌ مظلوم‌ كشته‌ بشه‌، مظلوم‌ كشته‌ بشه‌. اين‌ ولايت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را نداشته‌ باشه‌، به‌ رو توي‌ آتش‌ جهنم‌ مي‌اندازندش‌. شما ميگيد كه‌، اين‌ حالا يك‌ وقتي‌ توي‌ اهل‌ ولا گفتنش‌ خوبه‌ و همينجور سر بسته‌ هم‌ قبولش‌ ميكنند. ولي‌ نه‌، سربسته‌ قبول‌ نكنيد. تمام‌ عبادتها براي‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ به‌ جايي‌ برسه‌. اگر كه‌ خداي‌ مي‌فرمايد و ما خلقت‌ الجن‌ و الانس‌ الا ليعبدون‌ ما جن‌ و انس‌ را خلق‌ نكرديم‌ مگر براي‌ عبادت‌، نتيجة‌ عبادت‌ خليفة‌ الله‌ شدنه‌. و الا اگر نتيجه‌ نميداشت‌ كار بيفايده‌اي‌ بود. شما دارو چرا مي‌خوريد؟ اين‌ را من‌ مكرر گفتم‌ كه‌ دعا و قرآن‌ و نماز و همة‌ اينها در حكم‌ دارو. دارو چرا مي‌خوريد؟ براي‌ سلامتي‌، براي‌ تقويت‌. و الا اگر دارويي‌ باشه‌ نه‌ شما را سلامت‌ كنه‌ نه‌ تقويت‌ كنه‌. و هي‌ هم‌ بخوريد. كار درستيه‌؟ عبادت‌ بايد حساب‌ شده‌ باشه‌. اين‌ كتاب‌ مفاتيح‌، اين‌ كتابهاي‌ ذكر، اين‌ كتابهاي‌ ادعيه‌، اين‌ كتابهايي‌ كه‌ هست‌ همه‌اش‌ اينها بصورت‌ داروخانه‌ است‌. شما بايد دارويي‌ را كه‌ براتون‌ لازمه‌ ازش‌ استفاده‌ كنيد. ماه‌ رجب‌، ماه‌ شعبان‌، ماه‌ رمضان‌، البته‌ تقويت‌ بيشتري‌ انسان‌، زمينه‌ هست‌ براي‌ تقويت‌ بيشتر. در اين‌ ماه‌ تا جايي‌ كه‌ خسته‌ نميشيد، اين‌ را من‌ بطور كلي‌ عرض‌ ميكنم‌، تا جايي‌ كه‌ خسته‌ نشيد، تا جايي‌ كه‌ دعا مفيد براتون‌ باشه‌. آنها كه‌ اهل‌ فهميدن‌ معناي‌ دعا هستند بيشتر استفاده‌ ميكنند. آنهايي‌ كه‌ نمي‌فهمند معني‌ دعا را، اين‌ را شما بدونيد، اين‌ دعاهاي‌ ماه‌ رجب‌ را معناش‌ را نفهميد بهتر از اينه‌ كه‌ معناي‌ يك‌ صلواتي‌ را كه‌ مي‌فهميد او را بفرستيد بهتر از تمام‌ اين‌ دعاهاست‌. هي‌ سرتون‌ را بيندازيد و هي‌ من‌ من‌ كنيد نتونيد دعا، البته‌ اين‌ را بايد علاج‌ كنيد. اين‌ مرض‌ بديه‌ كه‌ در شما هست‌ كه‌ نمي‌تونيد دعا بخونيد، نمي‌تونيد قرآن‌ بخونيد، معناش‌ را بفهميد. اما تا به‌ اينجا نرسيديد اون‌ صلواتتون‌ خيلي‌ بهتر ارزش‌ داره‌. فايده‌ است‌. بعضي‌ها ميگن‌ كه‌ مثلا فرض‌ كنيد يك‌ آقايي‌، اللهم‌ كن‌ لوليك‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌، يكي‌ از دوستان‌، آقاي‌ مهندس‌ پيشنهاد مي‌كردند همه‌ اين‌ را بخونند. گفتم‌ بعضي‌ها غلط‌ مي‌خونند نمازشون‌ باطل‌ ميشه‌. اگر شما نمي‌تونيد دعا را توي‌ قنوتتون‌ بخونيد، پنج‌ تا صلوات‌ بفرستيد. صلوات‌ را خوب‌ مي‌تونيد بفرستيد. پنج‌ تا صلوات‌، ده‌ تا صلوات‌، خدمتون‌ عرض‌ شود، خيلي‌ مي‌خوايد طولش‌ بديد، بيست‌ تا، بيست‌ تا صلوات‌ بفرستيد. هيچ‌ طور نميشه‌. اين‌ بهتر از، مخصوصا با عجل‌ فرجهم‌ هم‌ بگيد، اين‌ بهتر از هر قنوتيه‌ كه‌ شما بخونيد. نمي‌خوايد مقدس‌ بازي‌ دربياريد بگيد كه‌ آخه‌ من‌ يك‌ دعاهاي‌ زيادي‌ بخونم‌. نه‌. نه‌ به‌ خدا مي‌خوايد خودتون‌ را مقدس‌تر از آنچه‌ كه‌ هستيد نشون‌ بديد. اگر ريا به‌ مردم‌ هم‌ كه‌ بكنيد كه‌ اصلا نمازتون‌ باطل‌ ميشه‌. صلوات‌. بهترين‌ دعاست‌. حتي‌ صلوات‌ها، همين‌ مضمون‌ اللهم‌ كل‌ وليك‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ را توش‌ هست‌. منتهي‌ به‌ ضميمة‌ تمام‌ اولاد پيغمبر. امام‌ زمان‌ را كه‌ شما دعا ميكنيد و همين‌ معناي‌ كن‌ لوليك‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ در صلوات‌ گفتيد. چون‌ رحمت‌ خاصة‌ پروردگار شامل‌ اين‌ مطالب‌ ميشه‌ كه‌ وليا و حافظا و قائدا و ناصرا و دليلا، همة‌ اينها تحت‌ عنوان‌ صلي‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). تحت‌ همين‌ عنوان‌ هست‌. پس‌ چرا انسان‌ آني‌ كه‌ فرمودند انجام‌ نده‌. من‌ خودم‌، من‌ خيال‌ نكنيد، من‌ خيلي‌ دعا بلدم‌. مي‌خوايد الان‌ حضورتون‌ بخونم‌، صحيح‌ هم‌ مي‌خونم‌، دعاهاي‌ قنوت‌ را خيلي‌ بلدم‌. لا اله‌ الا الله‌ الحليم‌ الكريم‌. لا اله‌ الا الله‌ العلي‌ العظيم‌. اينها را همه‌ را بلدم‌. خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ كل‌ لوليك‌ را هم‌ بلدم‌. ربنا آتنا في‌ الدنيا را هم‌ بلدم‌. اما باور كنيد من‌ در اكثر نمازها، مخصوصا نماز جماعت‌ كه‌ دستور هست‌ زودتر تمامش‌ كنيد، مراعات‌ كنيد، مردم‌ را كسل‌ نكنيد، بخاطر طول‌ دادن‌ نماز جماعت‌ مردم‌ را فرار نديد از نماز جماعت‌، من‌ خودم‌ گاهي‌ دوتا، سه‌ تا صلوات‌ مي‌فرستم‌. و ايني‌ هم‌ كه‌ مي‌بينيد آهسته‌، اين‌ را به‌ شما ميگم‌، آهسته‌ صلوات‌ مي‌فرستم‌ براي‌ اينكه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود، تحقير نكنه‌ آن‌ كسي‌ كه‌ ميشنوه‌ خيال‌ ميكنه‌ كه‌ من‌ دعاي‌ خوب‌ بلد نيستم‌. اين‌ دعاهاي‌ پائين‌ را ميخونم‌. نخير. بالاترين‌ دعا صلواته‌. ان‌ الله‌ و ملائكه‌ يصلون‌ علي‌ النبي‌. خيلي‌ مهمه‌.

 بنابراين‌ در دعاها من‌ اين‌ اندازه‌ را ميدونم‌، يعني‌ بايد بگم‌، ضرر داره‌ براتون‌، كسل‌ كننده‌ نباشه‌ براتون‌. يعني‌ دعا داريد مي‌خونيد، خسته‌ شديد، هي‌ خميازه‌، توي‌ حرم‌ من‌ ديدم‌ زياد هستند. هي‌ خميازه‌ مي‌كشند و هي‌ مي‌خونند و هي‌ چرت‌ مي‌زنند و هي‌ مي‌خونند. اين‌ دعا ضرر داره‌. در روايات‌ متعددي‌ هست‌ كه‌ اگر خدا از كسي‌ راضي‌ بشه‌ يرضي‌ عنه‌ بالقليل‌. ازش‌ راضيه‌ كه‌ كم‌ عبادت‌ بكنه‌. همين‌ واجباتش‌ را انجام‌ بده‌. من‌ بعضي‌ از اولياء خدا را ديده‌ بودم‌. جزء دستور من‌ بود مني‌ كه‌ شاگرد او بودم‌ بود كه‌ نماز شب‌ بايد بخوني‌ كه‌ اگر نمي‌خوندم‌ با ما درگير ميشد. خودش‌ نماز شب‌ نميخوند. آقا چرا شما خودتون‌ نماز شب‌ نمي‌خونيد؟ مي‌فرمود كه‌، يك‌ جريانش‌ را در كتاب‌ پرواز روح‌، مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ نوشتم‌ و ديگران‌ هم‌ بودند. دوا خوردن‌ كه‌ زياد خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ مسئله‌اي‌ نيست‌. شما اگر يك‌ كسي‌ ديديد كه‌، يك‌ دكتري‌ را ديدي‌ كه‌ به‌ مريضش‌ ميگه‌ يك‌ نسخه‌ نوشته‌ بلندبالا. برو اينها را بگير، يك‌ كيسه‌ از توي‌ مطب‌، از توي‌ داروخانه‌ كه‌ بيرون‌ مي‌آئيد به‌ دستتون‌ دوا دادند. ميگيد خود اين‌ آقاي‌ دكتر چرا نميخوره‌ اين‌ دواها را؟ آخه‌. آقاي‌ دكتر خودت‌ هم‌ بيا چندتاش‌ را بخور. شب‌ و روز هم‌ با همين‌ دكتر زندگي‌ مي‌كنيد. مي‌بينيد اين‌ يك‌ دونه‌ هم‌ از اين‌ دواها نميخوره‌. غذاهايي‌ ميخوره‌ كه‌ شماها نبايد بخوريد. ميگيد اين‌ چه‌ ظلميه‌ تو به‌ ما ميكني‌؟ ما بايد اين‌ برامون‌ جا بيفته‌، اين‌ معنا برامون‌ جا بيفته‌ كه‌ دعا، عبادت‌ مثل‌ دواست‌ و براي‌ فايده‌اش‌ بايد بخوريد. حالا ممكنه‌ كه‌ شما اينجا بگيد كه‌ ائمة‌ اطهار كه‌ سالمترين‌ افراد بودند چرا اينقدر عبادت‌ مي‌كردند؟ من‌ قبل‌ از اينكه‌ شما اشكال‌ بكنيد، من‌ اشكال‌ را بكنم‌. و دارد كه‌ اينها گاهي‌ حتي‌ تورمت‌ قدماه‌. اينقدر عبادت‌ مي‌كردند كه‌ پاهاشون‌ ورم‌ ميكرد. همانطوري‌ كه‌ دوا براي‌ معالجه‌ است‌ يك‌ نوعش‌ براي‌ معالجه‌ است‌، يك‌ نوعش‌ براي‌ تقويته‌. يك‌ نوعش‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌. همين‌ دو تا را حالا من‌ شرح‌ بدم‌. يك‌ نوعش‌ براي‌ معالجه‌ است‌. شما دوا مي‌خوريد كه‌ معالجه‌ بشيد اين‌ مسلما مال‌ امام‌ نيست‌. امام‌ هم‌ هر جا دستور داده‌ براي‌ اينكه‌ ما را ياد بده‌. ديديد بچه‌ را مي‌خوان‌ دوا را بخوره‌. برمي‌دارن‌ خودشون‌ يك‌ خرده‌اي‌ همچين‌ چيز مي‌كنن‌، تحريك‌ مي‌كنند، تهييج‌ مي‌كنند. مي‌گن‌ آي‌ فلاني‌ بيا دواي‌ اين‌ را بخور. براي‌ ايكنه‌ كه‌ اين‌ حس‌ پيدا بكنه‌ به‌ خوردن‌. ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ والسلام‌ اين‌ را بهتون‌ مي‌گم‌ خوب‌ بفهميد كه‌ دعاهايي‌ كه‌ از اينها به‌ ما رسيده‌ و تو كتابها نوشتن‌ از قبيل‌ دعاهاي‌ صحيفة‌ سجاديه‌، دعاي‌ كميل‌ و دعاي‌ ابوحمزة‌ ثمالي‌ و امثال‌ اينها، اينها براي‌ تعليم‌ ما بود. والا معنا ندارد، امام‌ سجاد پا شه‌ نصف‌ شب‌ دعا بخونه‌ مخصوص‌ خودش‌ باشه‌ و اين‌ را صبح‌ بنويسه‌ بده‌ دست‌ مردم‌. شما اين‌ كار را مي‌كنيد. شما نصف‌ شب‌ بلند شديد يك‌ حال‌ پيدا كرديد خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ يك‌ مقداري‌ با خدا مناجات‌ كرديد صبح‌، پاشيد حتي‌ حاضر نيستيد به‌ يك‌ نفر بگيد كه‌ من‌ ديشب‌ يك‌ همچين‌ حالي‌ داشتم‌، يك‌ همچين‌ دعايي‌ خوندم‌.

 دعاهايي‌ كه‌ نوشتن‌ و به‌ مثلا به‌ امام‌ باقر دادند، همين‌ صحيفة‌ سجاديه‌ را حضرت‌ سجاد يكيش‌ را داد به‌ امام‌ باقر يك‌ نسخه‌اش‌ را هم‌ داد به‌ زيد ابن‌ علي‌ ابن‌ الحسين‌. اين‌ دعاها براي‌ تعليمه‌. بعضيهاش‌ هم‌ كه‌ تصريع‌ شده‌. دعاي‌ كميل‌ بن‌ زياد نخعي‌ دستور دادن‌، دعاي‌ ابوحمزة‌ ثمالي‌ دستور دادن‌. دعا را خودشون‌ مي‌خوندند كه‌ او بشنوه‌ و ياداشت‌ كنه‌، اين‌ حاج‌ محمد علي‌ فشندي‌ مي‌گه‌ اون‌ دعايي‌ كه‌ حضرت‌ ولي‌ عصر صلوات‌ الله‌ خوندن‌ يك‌ دعايي‌ بود خيلي‌ مضامين‌ خوبي‌ داشت‌ مي‌گه‌ من‌ خواستم‌ ياداشت‌ كنم‌، نگه‌ دارم‌، حضرت‌ فرمودند اين‌ دعا مخصوص‌ معصومينه‌. و من‌ نگذاشتم‌، گفتم‌ با خودم‌ حفظش‌ مي‌كنم‌، بعد كه‌ فراموش‌ كردم‌. دعايي‌ كه‌ مخصوص‌ معصوم‌ باشه‌ به‌ ما نمي‌دن‌. و لذا اين‌ دعاهايي‌ كه‌ در اختيار ما گذاشتند اكثرا دارو است‌. و خودشون‌ كه‌ خوندن‌ بخاطر اينكه‌ ما هم‌ ياد بگيريم‌ و پشت‌ سر اينها راه‌ بريم‌. گاهي‌ مي‌شه‌ اينجوري‌ مثال‌ بزنيم‌ يك‌ جاده‌اي‌ را يك‌ كسي‌ نمي‌خواد خودش‌ بره‌، يعني‌ رفته‌ اين‌ راه‌ را، اما حالا مي‌ره‌ براي‌ اينكه‌ شماها را به‌ مقصد برسونه‌. و يك‌ مقدار از دعاها، دعاهاي‌ تقويتي‌ است‌. انسان‌ به‌ مقام‌ انس‌ با پروردگار كه‌ برسه‌ ديگه‌ شب‌ و روز مي‌خواد دعا كنه‌. شب‌ و روز مي‌خواد با خدا مناجات‌ كنه‌. آني‌ نمي‌خواد از خدا جدا بشه‌. آني‌ نمي‌خواد خدمتتون‌ عرض‌ شود با خدا در ارتباط‌ نباشه‌. همش‌ مي‌خواد صحبت‌ كنه‌. و بهترين‌ و مؤدبترين‌ كلمات‌ هم‌ كلماتي‌ است‌ كه‌ معصومين‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ گفتند و از اون‌ راه‌ وارد مي‌شه‌ كه‌ و بذكرك‌ مأموره‌ قلب‌ انسان‌ گاهي‌ به‌ ياد خدا آباده‌. و بذكرك‌ مأموره‌، انسان‌ قلبش‌ به‌ ذكر خدا آباد بشه‌. البته‌ اين‌ مربوط‌ به‌ حالاي‌ ماها نيست‌ و وقتي‌ كه‌ به‌ مرحلة‌ انس‌ با پروردگار رسيديم‌ اونجا شايد شب‌ و روز هم‌ دعا بخونيم‌ باز كمه‌. مثل‌ يك‌ كسي‌ كه‌ هر چه‌ خودش‌ را تقويت‌ كنه‌ جا داره‌. هي‌ قويتر مي‌شه‌، روح‌ انسان‌ اينطوره‌. هر چه‌ تقويتش‌ كنيد قويتر مي‌شه‌ و پر ارزشتر مي‌شه‌.

 و داريم‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ در اثر انس‌ با پروردگار ممكنه‌ اون‌ دعاها را شب‌ و روز اونقدر مي‌ايستاد با خدا حرف‌ مي‌زد با محبوبش‌ حرف‌ مي‌زد تا اينكه‌ پاهاش‌ ورم‌ مي‌كرد. حالا شما كه‌ بنا نيست‌ كه‌ اصلا همين‌ زبان‌ الهي‌ را ياد نگرفتي‌ هنوز خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ خدا را نشناختي‌ هنوز يك‌ دو ركعت‌ نماز مي‌خواي‌ بخوني‌ نمي‌توني‌ از اول‌ تا آخر فكرت‌ را متمركز كني‌ اينجا تو مريضي‌ تو غير از اون‌ هستي‌ كه‌ به‌ مرحلة‌ انس‌ رسيده‌ و لذت‌ از مناجات‌ با پروردگار مي‌بره‌ و خدمت‌ شما عرض‌ شود دائما مي‌ايسته‌ به‌ عبادت‌.

 خوب‌ پس‌ بنابر اين‌ دعاهاي‌ ماه‌ شعبان‌ و رجب‌ و رمضان‌ علاوه‌ بر برنامه‌ هاتون‌ اگر خواستيد بخونيد اقلا خواهش‌ من‌ اين‌ است‌ كه‌ تا اندازه‌اي‌ باشه‌ كه‌ خسته‌ نشيد. كسل‌ نشيد. اگر خواستيد يك‌ شب‌ احيايي‌ بود خواستيد بيدار باشيد تا صبح‌ جبران‌ خوابتون‌ را بكنيد در روز. و بعضيها خيال‌ مي‌كنند كه‌ اين‌ مطلب‌ سوم‌، بعضيها خيال‌ مي‌كنند كه‌ اگر اشك‌ چشم‌ نداشته‌ باشند، يعني‌ اشكشون‌ نريزه‌ يا مثلا فرض‌ كنيد كه‌ مثلا نتونن‌ از شب‌ تا صبح‌ بيدار باشند يا خوابشون‌ زياد باشه‌ اينها بده‌. شما انسان‌ به‌ اندازه‌اي‌ كه‌ لازمه‌ بايد بخوابه‌. بعضيها خوابشون‌ كمه‌، بعضيها خوابشون‌ زياده‌. غصه‌ نداره‌ كه‌ چرا خوابم‌ زياده‌. نه‌ اعصابت‌ آرامه‌ الحمد الله‌، باريك‌ الله‌ بگير بخواب‌. نه‌ واقعا اينطوره‌ها اگر انسان‌ در راه‌ راست‌ حركت‌ بكنه‌ و در صراط‌ مستقيم‌ هم‌ باشه‌ خوابش‌ عبادته‌. اگر يك‌ جوري‌ بخوابي‌ اين‌ را بهتون‌ بگم‌ يك‌ جوري‌ بخوابي‌ بخاطر كارهات‌ مثلا شما وقتي‌ غذا زيادتر از حد بخوريد اين‌ بخاراتش‌ مي‌زنه‌ بالا و بعد عطش‌ برمي‌ داريد آب‌ مي‌خوريد فتشربوا كثيرا فتلاموا كثيرا خوب‌ خوابت‌ هم‌ زياد مي‌شه‌. يك‌ وقت‌ است‌ خواب‌ مصنوعي‌ زياده‌. اين‌ البته‌ انسان‌ بايد معالجه‌اش‌ كند يك‌ خرده‌ كمتر بخور يك‌ لقمه‌، دستور اين‌ است‌ كه‌ وقتي‌ انسان‌ غذا تا خوب‌ گرسنه‌ نشده‌ غذا نخوره‌ وقتي‌ كه‌ يك‌ چند لقمه‌ مونده‌ كه‌ سير بشه‌ دست‌ بكشه‌ اينجوري‌ باشه‌. اگر اين‌ كارها را كرد و در عين‌ حال‌ خوابش‌ زياده‌ خوب‌ باريك‌ الله‌ عيبي‌ نداره‌ اين‌ مال‌ اعصاب‌ آرامته‌، اوني‌ كه‌ مي‌خواستي‌ يك‌ قرص‌ آرامبخش‌ بخوري‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود لازم‌ نيست‌ بخوري‌ و بخواب‌. هيچ‌ مهم‌ نيست‌، هيچ‌ مهم‌ نيستش‌. از (قطع‌ نوا) بهتر باش‌ تو هم‌ مشغول‌ مطالعه‌ باش‌، مشغول‌ عبادت‌ باش‌ و بهتر كه‌ خوابت‌ كمه‌ هردوش‌ بهتر. خلاصه‌.

 اشك‌ چشم‌ من‌ ندارم‌. يك‌ خرده‌ پياز بگير خرد كن‌ بمال‌ به‌ چشمت‌ تا اشك‌ چشم‌ داشته‌ باشي‌. آخه‌ چيزي‌ كه‌ به‌ اين‌ آسون‌ ممكنه‌ غصه‌ نداره‌. ايني‌ كه‌ ارزش‌ داره‌ قلبه‌. نه‌ اشك‌ چشم‌. اعصاب‌ چشم‌ گاهي‌ قويه‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ چشم‌ انسان‌ اشك‌ نمي‌ريزه‌. بعضي‌ وقتها اعصابش‌ ضعيفه‌ هي‌ تند تند اشكش‌ مي‌ريزه‌. و يا تحريك‌ مي‌شه‌ مثلا اعصاب‌ چشم‌ آب‌ جريان‌ داره‌ اين‌ دليل‌ نه‌ بر خوب‌ بودنه‌ نه‌ بر بد بودنه‌. به‌ قول‌ يكي‌ از علما يكي‌ مي‌گفت‌ كه‌ از اون‌ روزي‌ كه‌ برادرهاي‌ يوسف‌ آمدند گريه‌ كردند اعتبار گريه‌ از بين‌ رفت‌. آمدند و جائو عباء كشاء يأكول‌ همشون‌ دوازده‌ نفر دسته‌ جمعي‌ گريه‌ مي‌كردند دروغ‌. تو دلشون‌ خوشحال‌ بودند كه‌ كار خودشون‌ را كردند ولي‌ در ظاهر گريه‌ مي‌كردند. اشك‌ چشم‌ من‌ ندارم‌. اوني‌ كه‌ مهمه‌ اين‌ است‌ كه‌ در قلب‌ تو اگر مصائب‌ سيد الشهدا خونده‌ شد اگر متوجه‌ خدا شدي‌ در قلب‌ حالت‌ حزني‌ پيدا مي‌كني‌. گاهي‌ هست‌ انسان‌ محزون‌ نيست‌ ولي‌ گريه‌ مي‌كنه‌، اشكش‌ مي‌ريزه‌. گاهي‌ هم‌ محزونه‌ اشكش‌ نمي‌ياد اوني‌ كه‌ ارزش‌ داره‌ اون‌ جهت‌ باطنه‌. كه‌ انسان‌ دلش‌ بسوزه‌ محبتش‌ تحريك‌ بشه‌ واقعا ناراحت‌ بشه‌ از اين‌ مسائل‌ اون‌ ارزش‌ داره‌. ولي‌ اشك‌ چشم‌ خودش‌، مي‌خوام‌ بگم‌ گير اين‌ مسائل‌ نباشيد فكر نكنيد اين‌ يك‌ مرضي‌ است‌. شما گريتون‌ نمي‌ياد، اشك‌ چشمتون‌ نمي‌ريزه‌ اين‌ مرض‌ نيست‌ اما اگر تو دلتون‌ خوشحال‌ باشيد يا بي‌ تفاوت‌ باشيد در مقابل‌ مصائب‌ و بيان‌ مصائب‌ حضرت‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ اينجا چرا مريضي‌. آدم‌ بي‌ ايماني‌ هستي‌، آدم‌ بي‌ عاطفه‌اي‌ هستي‌. و طبعا لازمة‌ اين‌ حزن‌ و اندوه‌ اشك‌ هست‌. اكثرا شايد صدي‌ نود وقتي‌ كه‌ محزون‌ مي‌شن‌ اشكشون‌ هم‌ جاري‌ مي‌شه‌. اما حالا اومد و اشكش‌ جاري‌ نشد اين‌ مهم‌ نيست‌. اين‌ هم‌ بدونيد. در ماه‌ رجب‌ يك‌ مزيتي‌ براي‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ والسلام‌ هست‌ كه‌ لذا ماه‌ علي‌ بن‌ ابيطالبه‌.

 شب‌ جمعه‌ هم‌ اشاره‌ كردم‌ اكثرتون‌ بوديد و در ماه‌ رجب‌ مربوط‌ به‌ ولايته‌. لذا در هيچ‌ ماهي‌ نگفتن‌ اگر در كنار يكي‌ از مشاهد مشرفه‌ بوديد اين‌ نحوه‌ زيارت‌ كنيد. الحمد الله‌ الذي‌ اشهدنا مشهد اوليائهي‌ في‌ رجب‌ و اوجب‌ علينا من‌ حقهم‌ ما قد وجب‌ تا آخر دعا. تا آخر به‌ اصطلاح‌ اين‌ زيارت‌. اين‌ زيارت‌ را بخونيد توي‌ حرم‌ كه‌ مي‌ريد خيلي‌ خوبه‌. خدا را شكر مي‌كنم‌ كه‌ ما را در ماه‌ رجب‌ در كنار يكي‌ از مشاهد مشرفه‌ قرار داد. الحمد الله‌ و بهترينش‌ و با فضيلت‌ ترينش‌ كنار قبر علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ قرار  داد. در ماه‌ رجب‌ كوشش‌ كنيد انشاء الله‌ كه‌ معرفتون‌ نسبت‌ به‌ امامتون‌ زياد بشه‌. و ماه‌ رجب‌ از ماههايي‌ است‌ كه‌ انتظار ظهور بيشتر از هر ماهي‌ است‌. و در اين‌ ماه‌ كه‌ ماه‌ خوشي‌ و خرمي‌ روز اولش‌ تولد امام‌ باقر روز دومش‌ تولد امام‌ هادي‌ روز نهم‌ تولد امام‌ جواد، روز سيزدهمش‌ تولد علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌، روز بيست‌ و هفتم‌ مبعث‌ رسول‌ اكرم‌. يك‌ ماه‌ پر از شادي‌. البته‌ در بيست‌ و پنجم‌ اين‌ ماه‌ وفات‌ حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر است‌. كه‌ انشاء الله‌ بايد، ماهي‌ است‌ بسيار پر بركت‌ و دعاهايي‌ هم‌ كه‌ در اين‌ ماه‌ وارد شده‌ دعاهاش‌ مربوط‌ به‌ ولادته‌. الهم‌ اني‌ اسئك‌ بلمولودين‌ في‌ رجب‌ خدايا من‌ از تو مسئلك‌ مي‌كنم‌ به‌ حق‌ دو موجودي‌ كه‌ در ماه‌ رجب‌ به‌ اضافة‌ اون‌ مولد پر بركت‌ كعبه‌ كه‌ معروفه‌ و احتاج‌ به‌ تذكر نداره‌ دو تا مولود بسيار پر اهميت‌ ولي‌ از نظر مردم‌ مخفي‌. اوني‌ كه‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ در اينجا ذكر كرده‌ نفرموده‌ كه‌ مولود تولد علي‌ بن‌ ابيطالب‌ در اين‌ ماه‌ نيست‌ اين‌ دو مولود را مخصوصا ذكر كردن‌ كه‌ ما فراموش‌ نكنيم‌. محمد ابن‌ علي‌، علي‌ ابن‌ محمد الثاني‌، محمد ابن‌ علي‌ الثاني‌ و ابنه‌ علي‌ بن‌ محمد. محمد ابن‌ علي‌ دوم‌ كيه‌؟ امام‌ جواده‌. چرا؟ به‌ جهتي‌ كه‌ محمدبن‌ علي‌ اول‌ امام‌ باقره‌. او هم‌ محمد بن‌ علي‌ است‌. دومي‌ در ميان‌ ائمه‌ حضرت‌ جواد عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌  و پسرش‌ علي‌ بن‌ محمد المنتجم‌ كه‌ امام‌ هادي‌ عليه‌ السلام‌ است‌. در اين‌ ماه‌ بسيار خوب‌ است‌ كه‌ انسان‌ به‌ وسيلة‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ با خدا ارتباطش‌ را برقرار كنه‌. ماه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ ماه‌ رجب‌ ماه‌ علي‌ بن‌ ابيطالبه‌ در بعضي‌ از روايات‌ هست‌ و ماه‌ شعبان‌ ماه‌ پيغمبر اكرمه‌ و ماه‌ رمضان‌ هم‌ ماه‌ خداست‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ اول‌ مظلوم‌ عالمه‌. واقعا مظلومه‌. يعني‌ حق‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ رعايت‌ نشد.

 چون‌ تمام‌ صحبتهايي‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ دربارة‌ امامت‌ مي‌كرد اول‌ متوجه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بود. و اونقدري‌ هم‌ كه‌ به‌ علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ اذيت‌ وارد كردند در اين‌ راه‌ شما فكر نكنيد كه‌ اون‌ سني‌ها هم‌ خليفه‌ قبول‌ دارند علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را، خليفه‌ قبول‌ داشتن‌ اونها مثل‌ فحش‌ دادن‌ به‌ علي‌ بن‌ ابيطالبه‌. بجهتي‌ كه‌ شما ببينيد اگر يك‌ مرجع‌ تقليد، اينجا نشسته‌ باشه‌ يك‌ قمار باز، كفتربازه‌، بي‌ سواد، معتاد، هروئيني‌ هم‌ پهلوش‌ نشسته‌ باشه‌ شما بگيد اول‌ ما اين‌ آقا را قبول‌ داريم‌ بعد شما را. شما صبر كنيد اين‌ آقا حرفهاش‌ تمام‌ بشه‌ بره‌ بعد ما مي‌آييم‌ ببينيم‌ شما چي‌ مي‌گي‌. اين‌ بزرگترين‌ اهانت‌ به‌ اون‌ مرجع‌ تقليده‌. حالا اين‌ باز قابل‌ مقايسه‌ نيست‌، اخوص‌ مردم‌ كسي‌ كه‌ وجدان‌ نداره‌، انسانيت‌ نداره‌ كسي‌ كه‌ حتي‌ فاطمة‌ زهرا را براش‌ احترام‌ قائل‌ نيست‌ كه‌ بايد از نظر همه‌ محترم‌ باشه‌، اين‌ را مي‌گه‌ اول‌ كه‌ حضرت‌ زهرا ديگه‌ ظاهر كرد گفت‌: يا ابطي‌ هذه‌ السامري‌ باجله‌. اين‌ سامري‌ كه‌ عمر را مي‌گه‌ و اجلش‌ كه‌ بي‌ بكره‌. يك‌ گوساله‌ درست‌ كرده‌، گوساله‌ واقعا گوساله‌. اين‌ را درست‌ كرده‌ بهش‌ گفته‌ كه‌ تو بيا جلو بيافت‌، مردم‌ فحشها را، چون‌ هر كاري‌ كه‌ بر خلاف‌ روش‌ صحيح‌ انجام‌ مي‌شه‌ اولش‌ فحش‌ داره‌، فحشها را مردم‌ به‌ تو بدن‌ جاده‌ را براي‌ من‌ صاف‌ كن‌. اين‌ هم‌ قبول‌ كرده‌. تا مي‌ياد حرف‌ بزنه‌ مي‌گه‌ تو چرا فضولي‌ مي‌كني‌. خيلي‌ بي‌ ارزشي‌ مي‌خوادها. در نامه‌اي‌ كه‌ به‌ عنوان‌ امضاي‌ تسليم‌ فدك‌ به‌ حضرت‌ زهرا، خوب‌ اين‌ نامه‌ را نوشت‌، امضاء هم‌ كرد عمر كلي‌ رفت‌ با او دعوا كرد. چرا اين‌ نامه‌ را امضاء كردي‌ نامه‌ را گرفت‌ پاره‌ كرد. آخه‌ اگر او خليفه‌ است‌ تو كيي‌؟ زمينه‌ را صاف‌ بكن‌ فحشها را تحمل‌ بكن‌ بگذار اذيتت‌ بكنن‌ تا من‌ بعد كس‌ ديگه‌ نباشه‌ كه‌ فحش‌ بده‌ من‌ بيام‌. واقعا گوساله‌ است‌. واقعا يك‌ موجود نافهم‌، ناداني‌ بود كه‌ روز قيامت‌ هم‌ مي‌گه‌ كه‌ فياليتني‌ لم‌ اتخذ فلانا اي‌ كاش‌ من‌ فلان‌، آخه‌ فلان‌ اسم‌ عمره‌. يكي‌ اسمش‌ منكره‌ توي‌ قرآن‌ يكي‌ هم‌ اسمش‌ فلانه‌. يا ليتني‌ فمنكرا آقاي‌ فاني‌ مي‌فهمه‌ معناش‌ را. كه‌ يكي‌ منكره‌ اسمش‌ يكي‌ هم‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ فلان‌. كه‌ اون‌ منكرا فانوا بالدبر اونجا معناش‌ ، و منكر هم‌ بدونيد در حساب‌ ابجد با عمر مساوي‌ است‌.

 يكي‌ هم‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود فلان‌. اين‌ صريح‌ روايته‌ها. فلاليتني‌ لم‌ اتخذ فلانا اون‌ ابي‌ بكر را من‌، فلاني‌ را، فلانا خليلا دوست‌ خودم‌ نگرفتم‌.من‌ را بدبخت‌ كرد، گمراهم‌ كرد، از راه‌ حق‌ بازم‌ داشت‌. بعد اذ جائني‌ بعد از اينكه‌ حق‌ براي‌ من‌ روشن‌ شده‌ بود من‌ حق‌ را مي‌ديدم‌ پيغمبر اكرم‌ را مي‌ديدم‌، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را مي‌ديدم‌. السلام‌ علي‌ اول‌ مظلوم‌، سلام‌ بر آقايي‌ كه‌ اول‌ مظلوم‌ از آل‌ پيغمبر است‌.

 لذا خيلي‌ سخته‌ انسان‌ زن‌ عزيزش‌ اون‌ هم‌ مثل‌ فاطمة‌ زهرا اين‌ از دار دنيا بره‌ نتونه‌ علنا بياد سر قبرش‌ بنشينه‌ و براي‌ او عزاداري‌ كنه‌. شب‌ها مي‌آمد كنار قبر فاطمة‌ زهرا مي‌نشست‌، با فاطمة‌ زهرا ناله‌ ميكرد، صحبت‌ ميكرد. روح‌ مقدس‌ فاطمة‌ زهرا حاضر ميشد. مثل‌ اين‌ كسي‌ كه‌ در زندانه‌، آنطرف‌ پنجره‌ مي‌آن‌ آنهايي‌ كه‌ آزادند ميان‌ با انسان‌ صحبت‌ مي‌كنند، با زنداني‌ صحبت‌ ميكنند. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ همين‌ حال‌ را دارد. در ميان‌ زندان‌ دنيا كه‌ مي‌فرمود و الله‌ ان‌ ابن‌ ابي‌ طالب‌ آنس‌ بالموت‌ من‌ الطفل‌ بثبي‌ امه‌. بخدا قسم‌ پسر ابي‌ طالب‌ انسش‌ و اشتهاش‌ و علاقه‌اش‌ به‌ مرگ‌ بيشتر از طفل‌ به‌ پستان‌ مادره‌. گريه‌ها ميكرد. وقتي‌ هم‌ كه‌ به‌ فرق‌ نازنينش‌ شمشير وارد شد صدا زد فزت‌ برب‌ الكعبه‌. به‌ خداي‌ كعبه‌ رستگار شدم‌، نجات‌ پيدا كردم‌.

 حالا كه‌ حالي‌ پيدا كرديد همه‌ با توجه‌ رو به‌ قبله‌ بنشينيد.

 

۲ رجب ۱۴۱۴ – ۲۵ آذر ۱۳۷۲ – معرفت‌ امام‌ و مراتب‌ آن‌

 معرفت‌ امام‌ و مراتب‌ آن‌ 25/9/72

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 در روز اول‌ اين‌ ماه‌ تولد امامه‌. وسطهاي‌ اين‌ ماه‌ كه‌ همون‌ سيزدهم‌ رجب‌ باشه‌ تولد امامه‌. و وفات‌ حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ هست‌. در اين‌ ماه‌ بهترين‌ بحثها بنظر من‌، بحث‌ امامته‌. شناختن‌ امام‌ سه‌ نوعه‌. يك‌ معرفت‌ عام‌. معرفت‌ عام‌ امام‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ بداند اين‌ امام‌، همة‌ علوم‌ اولين‌ و آخرين‌ را ميداند و بعلاوه‌ معصوم‌ هست‌ و واجب‌ الاطاعه‌. كه‌ اين‌ مرحلة‌ خيلي‌ سطحيه‌. چون‌ اگر اين‌ نباشه‌، امامت‌ امام‌ معنا نداره‌. يعني‌ اگر شما حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ را كه‌ امام‌ زمان‌ ماست‌، ما به‌ اين‌ معنا نشناسيم‌ كه‌ واجب‌ الاطاعه‌ است‌. واجب‌ است‌ بر ما كه‌ اطاعتش‌ بكنيم‌ و نشناسيمش‌ به‌ اينكه‌ تمام‌ علومي‌ كه‌ خلق‌ بهش‌ احتياج‌ داره‌، در نزد اين‌ آقاست‌ و ندانيم‌ كه‌ پاك‌ است‌ و معصوم‌ است‌، ما امام‌ شناس‌ نيستيم‌. اين‌ سه‌ چيز را بايد ما حتما بدانيم‌. يكي‌ اينكه‌ همة‌ علوم‌ را دارد. دوم‌ اينكه‌ معصوم‌ است‌، و سوم‌ اينكه‌ واجب‌ الاطاعه‌ است‌. يعني‌ لازمة‌ آن‌ دو چيز، واجب‌ الاطاعه‌ بودن‌ است‌.

 لذا وقتي‌ كه‌ حضرت‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ دربارة‌ زيارت‌ حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مطالبي‌ را مي‌فرمايد و ثواب‌ زيارت‌ را مي‌فرمايند، عارف‌ بحقه‌ را كه‌ شرط‌ مي‌كنند كه‌ بايد شخص‌ زائر، امام‌ را بشناسه‌، حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا را بشناسه‌، سائل‌، راوي‌ سؤال‌ ميكنه‌ كه‌ ما عرفان‌ بحقه‌. و حقيقت‌ حق‌ امام‌ چيه‌؟ مي‌فرمايد العلم‌ بانه‌ امام‌ المفترض‌ الطاعه‌. علم‌ به‌ اين‌ بايد داشته‌ باشد كه‌ او امام‌ واجب‌ الاطاعه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ كه‌ اگر واجب‌ الاطاعه‌ بود، حتما معصومه‌ و اگر واجب‌ الاطاعه‌ بود حتما عالم‌ است‌ به‌ آنچه‌ كه‌ بشر به‌ آن‌ نيازمنده‌. معرفت‌ مرحلة‌ دوم‌، معرفت‌ خاصه‌. يك‌ عدة‌ خواص‌ يك‌ جور ديگري‌ بايد بيشتر از اين‌ امامشون‌ را بشناسند. به‌ جهت‌ اينكه‌ اين‌ اندازه‌ معرفت‌ ما حتي‌ دربارة‌ پيغمبران‌ گذشته‌ هم‌ بايد داشته‌ باشيم‌ كه‌ آنها علم‌ به‌ آنچه‌ كه‌ مردم‌ بهش‌ نياز دارند، بايد داشته‌ باشند و دارند و معصومند. اين‌ پيغمبرهاي‌ گذشته‌، من‌ يك‌ مختصري‌ شرح‌ دربارة‌ پيغمبران‌ گذشته‌ عرض‌ بكنم‌، غير از پيغمبر خاتم‌ و چون‌ ايشان‌ در روايتي‌ را خوندم‌ و آن‌ روايت‌ متعدد هم‌ نقل‌ شده‌، كه‌ علما امتي‌ افضل‌ بعضي‌ روايت‌ داره‌ و افضل‌ حالا اگر نباشه‌، كانبياء بني‌ اسرائيل‌. علماء امت‌ من‌ مانند انبياء بني‌ اسرائيل‌ هستند.

 انبياء در گذشته‌ سه‌ نوع‌ بودند. البته‌ اگر بخوايم‌ بگيم‌ كه‌ يعني‌ تقسيم‌ تمام‌ انبياء را بكنيم‌، چهار قسمت‌ مي‌شوند، ولي‌ سه‌ نوعشون‌، غير از پيغمبر اكرم‌ سه‌ نوع‌ بودند. يك‌ عده‌ نبي‌ بودند، يك‌ عده‌ رسول‌ بودند، يك‌ عده‌ هم‌ اولو العزم‌. پيغمبر اولو العزم‌ اون‌ پيغمبري‌ بوده‌ كه‌ در زمان‌ خودش‌، تمام‌ مردم‌ كرة‌ زمين‌ بايد ازش‌ پيروي‌ بكنند. همه‌ها. منتهي‌ چون‌ در آنوقتها رساله‌ نبود، و كتاب‌ نبود و وسيلة‌ تبليغات‌ نبوده‌، مثلا فرض‌ كنيد در يك‌ ده‌، در يك‌ شهر، خداي‌ تعالي‌ يك‌ نفر را انتخاب‌ ميكرده‌، او را بعنوان‌ پيغمبر ولي‌ احكام‌ پيغمبر اولو العزم‌ را به‌ اين‌ ميگفته‌. اين‌ بي‌ اينكه‌ رسالة‌ از مرجع‌ تقليد زير بغلش‌ گذاشته‌ باشه‌ و مسائل‌ را در آن‌ ده‌ و در آن‌ شهر بيان‌ كنه‌. چرا اين‌ كار را ميكرده‌ خدا؟ چرا اين‌ عمل‌ را انجام‌ ميداده‌؟ براي‌ همين‌ صحبتها. براي‌ اينكه‌ همة‌ مردم‌ كرة‌ زمين‌ يك‌ عمل‌ را انجام‌ بدهند. اگر بناست‌ نماز بخوانند، همه‌ نماز بخوانند. اگر بناست‌ روزه‌ بگيرن‌ همه‌ يك‌ نوع‌ روزه‌ بگيرند. در هر دهي‌ كه‌ ده‌ نفر بوده‌، يكيشون‌ انتخاب‌ ميشده‌ بعنوان‌ پيغمبري‌، بقيه‌ را راهنمايي‌ مي‌كرده‌. لذا در دهات‌ داشتيم‌، در شهرها داشتيم‌.

 حضرت‌ عيسي‌ كه‌ پيغمبر اولوالعزم‌ بود، در سورة‌ ياسين‌ هست‌، دو نفر را فرستاد به‌ شهر انطاكيه‌ و اينها خوب‌ بلد نبودند راهنمايي‌ بكنند و خدا هم‌ مرتب‌ به‌ آنها وحي‌ مي‌كرد. اين‌ را شما بدونيد منتهي‌ در طرز تبليغ‌ بلد نبودند. تا رسيدند با كمال‌ شدت‌، ايني‌ كه‌ ميگم‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر اگر خواستيد بكنيد، از راهش‌ وارد بشيد و بايد يكي‌ از علومي‌ كه‌ هر مسلمان‌ لازم‌ است‌ ياد بگيرد، اين‌ است‌ كه‌ كيفيت‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر. شما كيفيت‌ خوندن‌ نماز را بلد شديد. كيفيت‌ گرفتن‌ روزه‌ را بلد شديد. كيفيت‌ حج‌ و خمس‌ و زكات‌ و اينها را بلديد. اما كيفيت‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر و شرائطش‌ كه‌ يكي‌ از احكام‌ حكومتي‌ و بسيار مهم‌ است‌، اين‌ را ما بلد نيستيم‌. اينها هم‌ بلد نبودند. رفتند توي‌ شهر انطاكيه‌. اول‌ گفتند برويم‌ سراغ‌ حاكم‌. با او هم‌ با تندي‌ رفتار كردند. او هم‌ مرد مغرور. گفت‌ اين‌ دو نفر را بگيريد بيندازيد زندان‌ تا تكليف‌ معلوم‌ بشه‌. حضرت‌ عيسي‌ شمعون‌ صفا را فرستاد. گفت‌ برو به‌ داد اينها برس‌. اين‌ دو تا نمايندة‌ ما خدمتتون‌ عرض‌ شود بعله‌ اينها را گرفتند توي‌ زندانشون‌ انداختند. شمعون‌ بلد بود چيكار كنه‌. اينها بتخانه‌ داشتند. شمعون‌ رفت‌ در بتخانه‌ مشغول‌ عبادت‌ خدا شد ولي‌ از نظر ظاهر داره‌ بتها را عبادت‌ ميكنه‌. گاهي‌ لازمه‌ها. انسان‌ اگر بخواد غريقي‌ را نجات‌ بده‌، گاهي‌ لازمه‌ كه‌ تا كمر توي‌ آب‌ فرو بره‌، لباسش‌ هم‌تر بشه‌. شايد يكي‌ دو قلپ‌ آب‌ هم‌ بايد بخوره‌ تا بتونه‌ يك‌ غريقي‌ رانجات‌ بده‌. اگر انسان‌ بگه‌ من‌ توي‌ فلان‌ مجلسي‌ كه‌ گناه‌ ميشه‌ نرم‌، و گوشة‌ خونه‌ بشينه‌. و حال‌ اينكه‌ مي‌تونه‌ بره‌ آنجا و نهي‌ از منكر بكنه‌ و مردم‌ را از گناه‌ بازداره‌، اينجا واجبه‌ كه‌ بره‌ توي‌ آن‌ مجلس‌. چرا اگر اينقدر ضعيف‌ و زبون‌ و بقول‌ ايشان‌ همج‌ الرعاء، يعني‌ هر طرف‌ باد مي‌آد، تو هم‌ ميري‌. رفتي‌ توي‌ آن‌ مجلس‌ خودت‌ هم‌ آلودة‌ گناه‌ ميشي‌. خودت‌ را تقويت‌ كن‌ بعد برو توي‌ آن‌ مجلس‌ و نبايد مؤمن‌ اينقدر ضعيف‌ باشه‌ كه‌ نتواند گناه‌ را مانع‌ بشود. ايشان‌ وارد بتخانه‌ شده‌، عبادت‌ ميكنه‌. رفتند به‌ حاكم‌ خبر دادند كه‌ يكنفر آمده‌ خيلي‌ بهتر از ما عبادت‌ ميكنه‌. چون‌ شمعون‌ كه‌ خدا را داشت‌ مي‌پرستيد، با عشق‌ و علاقه‌ داره‌ مي‌پرسته‌. آنها كه‌ مي‌آن‌ بت‌ را مي‌پرستند، خوب‌ ما ديديم‌، من‌ در هندوستان‌ ديدم‌ كه‌ اينها بالاخره‌ هر چه‌ هم‌ كه‌ بت‌ پرست‌ باشند، توي‌ دلشون‌ با خودشون‌ حساب‌ مي‌كنند كه‌ آخه‌ اين‌ چيه‌ كه‌ ما مي‌پرستيم‌؟ آن‌ عشق‌ و علاقه‌اي‌ كه‌ من‌ و شما امروز خداي‌ تعالي‌ بهمون‌ لطف‌ كرده‌، به‌ امام‌ حسين‌ داريم‌، در دنيا هيچ‌ پيروي‌ از امامش‌ اينقدر به‌ امامش‌ اينقدر علاقه‌ نداره‌. بخدا قسم‌. ديده‌ نشده‌ كه‌ پيروان‌ پيشوايان‌ اديان‌ ديگر، حتي‌ حاضر باشند يك‌ مختصر سينه‌هاشون‌ سرخ‌ بشه‌ براي‌ اينكه‌ او ناراحته‌. ولي‌ شيعه‌ خودش‌ را مي‌خواد بكشه‌. در هندوستان‌ هيئتهاي‌ عزاداري‌ شيعه‌ كه‌ حركت‌ ميكنه‌، از همة‌ مراسم‌ مذهبي‌ همة‌ اديان‌ تماشائي‌تره‌. چرا؟ بخاطر اينكه‌ اينها يك‌ كارهائي‌ مي‌كنند كه‌ ديگران‌ نمي‌كنند. نمي‌توانند هم‌ بكنند و تماشاچي‌ بيشتر داره‌. من‌ ديدم‌. چون‌ من‌ هر روز در هندوستان‌ يك‌ مراسمي‌ مربوط‌ به‌ يك‌ مذهبي‌ راه‌ مي‌افته‌. توي‌ خيابانها هم‌ راه‌ مي‌افتند. ولي‌ روز مثلا اربعين‌ يا روز عاشورا من‌ نبودم‌، روز اربعين‌ كه‌ من‌ ديدم‌ اين‌ جمعيت‌ حركت‌ مي‌كنند، زنجير مي‌زنند، سر زنجيرها را از اين‌ تيغها كه‌ گوشت‌ را ميكنه‌، ميزنند پشتشون‌، وصل‌ كردند. مردم‌ مي‌ايستند به‌ تماشا. و خدا ميدونه‌ هندونها، هندوها اينها علامت‌ دارند. يعني‌ بين‌ پيشانيشون‌ مخصوصا مقدسينشون‌ كه‌ مي‌خوان‌ دائم‌ العبادة‌ باشند اينجور قرمز مي‌كنند. يك‌ رنگي‌ هست‌ توي‌ آن‌ بتخانه‌ هست‌ و قاطي‌ مي‌كنند با رنگ‌ زردي‌ يك‌ مقداري‌ زيرش‌ را رنگ‌ زرد مي‌زنند رويش‌ هم‌ يك‌ نقطة‌ قرمز مي‌زنند. اين‌ علامت‌ اين‌ است‌ كه‌ اين‌ آقا تازه‌ عبادت‌ كرده‌ و اينها هم‌ مشخصند كه‌ هندويند ديگه‌. و اين‌ هندوها آقا در مقابل‌ اين‌ هيئت‌ سينه‌زني‌ يا زنجير زني‌ قرار مي‌گيرند خدا ميدونه‌ آنچنان‌ گريه‌ مي‌كنند، كه‌ از حال‌ ميروند. ما در ميان‌ پيروان‌ همة‌ اديان‌ نداريم‌ كه‌ اين‌ اندازه‌ به‌ رهبرشون‌ علاقمند باشند جز شيعه‌. اين‌ را بدونيد. شما مي‌تونيد پاشيد حركت‌ كنيد. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ ايمانشون‌ زياده‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ ان‌ الحسين‌ في‌ قلوب‌ المؤمنين‌ لمحبة‌ مكنونه‌ يك‌ محبت‌ مكنونه‌اي‌ خدا قرار داده‌، مكنونه‌ يعني‌ تكوين‌ شده‌، يعني‌ با خلقتشون‌ خلقت‌ شده‌. وقتي‌ خدا روح‌ انسان‌ را ميساخت‌، در همانجا توي‌ آب‌ و گل‌، آب‌ و گل‌ كه‌ نداشت‌، از هر ماده‌اي‌ كه‌ روح‌ را خلق‌ كرده‌، قاطي‌ آن‌ محبت‌ حضرت‌ سيد الشهداء عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را گذاشته‌. منتهي‌ ديگران‌ در عالم‌ قبل‌ از دست‌ دادند ولي‌ شيعه‌ باقيمانده‌. براي‌ شيعه‌ باقيمانده‌.

 ولذا معرفت‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ اين‌ را عرض‌ مي‌كردم‌ كه‌ شمعون‌ صفا وقتي‌ كه‌ وارد بتخانه‌ شد چون‌ خدا را داشت‌ مي‌پرستيد با عشق‌ و علاقه‌. به‌ حاكم‌ رفتند گفتند يك‌ آدمي‌ آمده‌ اين‌ خيلي‌ عبادت‌ خوبي‌ ميكنه‌. بايد عبادت‌ را از اين‌ ياد گرفت‌. رفتند به‌ ديدنش‌ و او را خواستند و دعوتش‌ كردند و او آمد پيش‌ حاكم‌ نشست‌ و بعد گفت‌ كه‌ شنيدم‌ سال‌ قبل‌ يك‌ دو نفر آمدند اينجا غير از آنچه‌ كه‌ شما مي‌پرستيد اظهار كردند خدائي‌ هست‌. گفت‌ بله‌. ما اينها را گرفتيم‌ زندانشون‌ كرديم‌. ميشه‌ ببينيم‌ اينها حرفشون‌ چيه‌؟ آوردنشون‌. آوردنشون‌ و اشاره‌ كرد يك‌ جور اشاره‌ كرد كه‌ آشنائي‌ نديد. چون‌ اينها مي‌شناختند. اينها همه‌ شاگران‌ حضرت‌ عيسي‌ بودند. رفت‌ گفت‌ شما حرفتون‌ چيه‌؟ گفتند ما ميگيم‌ خداي‌ واحد باصطلاحي‌ ازلي‌ ابدي‌ قادر مطلق‌ را بايد پرستيد نه‌ اين‌ بتها را. گفت‌ خوب‌ شما دليلتون‌ چيه‌؟ گفتند ما معجزه‌ داريم‌. تا حال‌ اين‌ بيچاره‌ها نتونستند معجزاتشون‌ را بگن‌. متوجه‌ شد كه‌ شمعون‌ گفت‌ معجزة‌ شما چيه‌؟ گفت‌ ما هر كوري‌ را شفا مي‌ديم‌. دو تا كور را آوردند اينها دعا خوندند شفا پيدا كردند. شمعون‌ گفت‌ منهم‌ شفا ميدم‌. دو تا كور بياريد من‌ هم‌ شفا مي‌دم‌. دو تا كور آورد شفا داد. خوب‌ تا اينجا مساوي‌. ما فلج‌ را هم‌ شفا ميديم‌. ايشون‌ گفت‌ كه‌ خيلي‌ خوب‌ منهم‌ شفا ميدم‌. اينهم‌ فلج‌ را شفا داد. تا اينجا مساوي‌. اينها گفتند ما مرده‌ را هم‌ زنده‌ ميكنيم‌. شمعون‌ گفت‌ اگر اين‌ كار را كرديد معلومه‌ بالادست‌ منيد. معلومه‌ كه‌ كار كار خداست‌. خداي‌ شما حقه‌. آخه‌ با مردم‌ عوام‌ يك‌ توصيه‌اي‌ بهتون‌ مي‌كنم‌. خيلي‌ عوام‌ نباشيد. دنبال‌ علم‌ و تحقيق‌ و عقل‌ باشيد. اگر ديديد يك‌ نفر يك‌ پيشگوئي‌ براتون‌ كرد تصادفا درست‌ هم‌ درآمد خيلي‌ عقبش‌ نريد. اين‌ دليل‌ نميشه‌. مردمي‌ كه‌ استدلال‌ سرشون‌ نميشه‌ خيلي‌ بدند و امت‌ پيغمبر اكرم‌ يكي‌ از امتيازاتشون‌ اين‌ است‌ كه‌ اهل‌ استدلالند. ببينيد پيغمبر هيچوقت‌ براي‌ سلمان‌ و ابي‌ ذر معجزه‌ نكرد. آنها را با علم‌ و دانش‌ پيش‌ برد. با علم‌ و دانش‌ پيش‌ بريد. اين‌ ارزش‌ داره‌. ولي‌ در عين‌ حال‌ معجزه‌ يك‌ وسيله‌اي‌ است‌ براي‌ مردمي‌ كه‌ اهل‌ علم‌ و استدلال‌ نيستند. اينها بايد خلاصه‌ مزاحمت‌ را كم‌ بكنند. حالا گرايش‌ پيدا نمي‌كنند، مزاحم‌ نباشند. اتفاقا پسر حاكم‌ تازه‌ از دار دنيا رفته‌ بود و توي‌ قبرستان‌ دفنش‌ كرده‌ بودند و اينها گفتند همين‌ پسر حاكم‌ را ما زنده‌اش‌ مي‌كنيم‌. فردا تمام‌ مردم‌ را شمعون‌ و حاكم‌ دعوت‌ كرد به‌ قبرستان‌ كه‌ بيائيد مي‌خوايم‌ ايشان‌ اين‌ دو نفر ميخوان‌ پسر حاكم‌ را زنده‌اش‌ كنند. آمدند اينها و مشغول‌ دعا شدند و از خدا خواستند. يك‌ دفعه‌ قبر باز شد. پسر حاكم‌ بيرون‌ آمد و حاكم‌ دستور داد كه‌ شما بريد توي‌ مردم‌ مخفي‌ بشيد، يعني‌ توي‌ مردم‌ باشيد. من‌ ببينم‌ آيا اين‌ پسرم‌ را شماها واسطه‌ شديد كه‌ زنده‌ بشه‌ يا اينكه‌ كس‌ ديگه‌؟ از پسرش‌ سوال‌ كرد چي‌ شد؟ گفت‌ من‌ مرده‌ بودم‌ در عذاب‌ هم‌ بودم‌. يك‌ وقت‌ ديدم‌ دو نفر آمدند در خانة‌ خدا و از خداي‌ تعالي‌ خواستند كه‌ خدايا اين‌ را برش‌ گردون‌ به‌ دنيا و من‌ را برگردوندند به‌ دنيا. حاكم‌ گفت‌ آن‌ دو نفر را ببيني‌ مي‌شناسي‌؟ گفتند بله‌. گفت‌ بله‌. برو پيداشون‌ كن‌ توي‌ اين‌ جمع‌. رفتند همين‌ دو نفر را آوردند. شمعون‌ اعلام‌ كرد من‌ به‌ دين‌ شما گرايش‌ پيدا كردم‌، حاكم‌ هم‌ گفت‌ بعله‌، همة‌ مردم‌ شهر هم‌ همه‌ مسلمون‌ شدند. راه‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر را بلد بودند. خدا در قرآن‌ همين‌ قضيه‌ را اشاره‌ مي‌فرمايد كه‌ و عززناهم‌ بثالث‌. بسومي‌ اينها را خدا عزيزشون‌ كرد.

 حالا اگر خواستيد امامتون‌ را بشناسيد، من‌ برگردم‌ به‌ حرف‌ اصليم‌، كه‌ امامتون‌ را خواستيد بشناسيد، يك‌ معرفت‌ معرفت‌ عامه‌ كه‌ امام‌ را مفترض‌ الطاعه‌ و معصوم‌، كه‌ انبياء هم‌ اينطوري‌ بودند. يك‌ دسته‌اشون‌ نبي‌ بودند. پيغمبر زياد بوده‌. حتي‌ يك‌ بين‌ الطلوعين‌ بني‌ اسرائيل‌ هفتاد تا پيغمبر را سر بريدند. هر جا چند نفر بودند، چند خانوار بودند يكيشون‌ را خداي‌ تعالي‌ انتخاب‌ ميكرده‌ برايشون‌ و حتي‌ اگر تنها بودند، يعني‌ يك‌ نفر بوده‌، اونهاي‌ ديگه‌ قابل‌ براي‌ هدايت‌ نبودند، خدا با خود اون‌ شخص‌ ارتباط‌ برقرار ميكرده‌. ضمنا اين‌ را هم‌ بدونيدها ما اگر به‌ خدا بي‌ اعتنائي‌ نكنيم‌، خدا هميشه‌ با ما در ارتباطه‌. ماها بي‌ اعتنائي‌ به‌ خدا مي‌كنيم‌. هميشه‌ خدا با ما حرف‌ ميزنه‌. خدا ما را خلق‌ نكرده‌ كه‌ از ما دور باشه‌ و قهر باشه‌ و حرف‌ با ما نزنه‌ و تكلم‌ با ما نكنه‌. خدا صريحا در قرآن‌ مجيد مي‌فرمايد و ما اعان‌ لبشر ان‌ يكلمهم‌ الله‌ الا وحيا او من‌ وراء الحجاب‌ او يرسل‌ الرسولا. سه‌ جور. يك‌ عده‌ هستند در حجابند، دورند از خدا بوسيلة‌ پيغمبر با اينها صحبت‌ ميكنه‌. مثل‌ مثلا فرض‌ كنيد شما و دوستتون‌ فاصله‌ داريد. شما در خدمت‌ شما عرض‌ شود در مشهديد، او در تهرانه‌ بوسيلة‌ نامه‌ با شما در ارتباطه‌. يا اينكه‌ از پشت‌ ديوار، پشت‌ حجاب‌ با شما صحبت‌ ميكنه‌.يا مستقيما. اصلا هيچ‌ بشري‌ نيست‌ مگر اينجوري‌ خدا باهاش‌ صحبت‌ كردها. منتهي‌ خوب‌ بعضيها حجاب‌ دارند. حجاب‌ ما مي‌دونيد چيه‌؟ حجاب‌ ما اين‌ است‌ كه‌ از اولي‌ كه‌ متولد شديم‌ نيازمنديهاي‌ ما سبب‌ شده‌ كه‌ ما گرايش‌ به‌ غير خدا پيدا كنيم‌. مثلا تا بچه‌ بوديم‌، شير مي‌خورديم‌. چيز ديگه‌اي‌ نداشتيم‌، خلاصه‌ كه‌ نيازمون‌ را رفع‌ كنه‌، شير مي‌خورديم‌. به‌ مادر گرايش‌ پيدا مي‌كرديم‌. انسان‌ همينطور بزرگ‌ شده‌ بزرگ‌ شده‌، حالا كم‌كم‌ مادر را فهميديم‌ كه‌ تقريبا نه‌، بالاتر پدر، نه‌ پدر هم‌ براي‌ خودشه‌. پول‌، دنيا، ماديات‌، خانه‌، زندگي‌، همينها. آن‌ همونه‌ بزرگ‌ شده‌. همون‌ شيري‌ است‌ كه‌ براي‌ بچة‌ كم‌ روزي‌ كه‌ تا پستان‌ مادر را مي‌بينه‌ گريه‌اش‌ ساكت‌ ميشه‌. الان‌ هم‌ شما تا پول‌ را مي‌بينيد گريه‌ات‌ ساكت‌ ميشه‌. نه‌ جدا ميگم‌. من‌ مرد بزرگ‌ با شخصيت‌ را ديدم‌ آمده‌ بود جلوي‌ من‌ زار زار گريه‌ مي‌كرد كه‌ آقا من‌ يك‌ چك‌ دارم‌ فردا نوبتش‌ ميرسه‌ و هيچي‌ هم‌ پول‌ ندارم‌. خوب‌ اين‌ راهش‌ چيه‌ كه‌ خدمت‌ شما اين‌ گريه‌ نكنه‌؟ اينه‌ كه‌ همون‌ مقدار پول‌ بريزي‌ توي‌ دامنش‌ ميگه‌ خدا خيرت‌ بده‌، اشكاش‌ را پاك‌ مي‌كنه‌ عين‌ اون‌ بچه‌. فرقي‌ نداره‌ اون‌ موقع‌ نيازش‌ شير اين‌ هم‌ نيازش‌ امروز پوله‌. همانه‌ بزرگ‌ شده‌. اينها حجابه‌. يعني‌ محبت‌ غير خدا حتي‌ هر قسمتي‌ در انسان‌ باشه‌ حجابه‌ و واي‌ آنكه‌ سبب‌ گناه‌ بشه‌. يعني‌ اين‌ حجابها سبب‌ گناه‌ بشه‌. چون‌ گناه‌ حجاب‌ ظلمانيه‌. ببينيد شما ممكنه‌ عبادت‌ بكنيد، براي‌ بهشت‌. اين‌ كار خوبه‌. بعله‌؟ خدا در قرآن‌ هم‌ تشويقتون‌ كرده‌ كه‌ عبادت‌ كنيد براي‌ بهشت‌. اين‌ كار خوبيست‌. منتهي‌ اگر شما براي‌ بهشت‌ عبادت‌ كرديد، حجاب‌ نوراني‌ داريد. چون‌ براي‌ خدا عبادت‌ نكرديد براي‌ بهشت‌ عبادت‌ كرديد. براي‌ وسعت‌ رزق‌ عبادت‌ كرديد. و نماز شب‌ مي‌خونيد براي‌ اينكه‌ توي‌ مردم‌ وجهه‌ پيدا كنيد. چون‌ چهل‌ شب‌ اگر كسي‌ نماز شب‌ بخونه‌ و سبب‌ ميشه‌ كه‌ مردم‌ دوستش‌ داشته‌ باشند. محبت‌ مردم‌ بهش‌ جلب‌ ميشه‌. نورانيتي‌ پيدا ميكنه‌ كه‌ نمي‌دونيم‌ اين‌ آقا را چرا اينقدر دوستش‌ دارم‌؟ و اگر شما براي‌ اينجهت‌ نماز شب‌ خونديد، اين‌ حجابه‌ ولي‌ نوراني‌. چون‌ خدا نگفته‌ نكن‌. آنها كه‌ خدا هم‌ صددرصد توي‌ كار نيست‌. اما اگر خداي‌ نكرده‌ انسان‌ گناه‌ را كرد. اينها فاصله‌ مي‌اندازه‌ بين‌ تو و خدا و هم‌ يك‌ ظلمتي‌ در كار قرار ميده‌ كه‌ چه‌ جوري‌ تعبير كنم‌؟ مثلا انسان‌ يك‌ وقت‌ هست‌ توي‌ بيابان‌ و هوا صافه‌، اقلا نور ستاره‌ها انسان‌ را راهنمائي‌ ميكنه‌. گاهي‌ ميشه‌، مه‌ گرفته‌ آنهم‌ دود هم‌ قاطيشه‌، شما جلوي‌ پاتو، با چراغ‌ و نورافكن‌ هم‌ نمي‌توني‌ جلوي‌ پاتو ببيني‌. اين‌ ميشه‌ حجاب‌ ظلماني‌. كه‌ او كصيّب‌ من‌ السماء فيه‌ ظلمات‌. ظلمات‌ آن‌ مه‌ گرفته‌ هيچ‌ جاش‌ را نمي‌بينه‌. اصلا نمي‌بينه‌ اينجا دره‌ است‌ يا زمين‌ صاف‌؟ براي‌ همه‌اتون‌ حتما پيش‌ آمده‌ توي‌ بيابانها كه‌ فيه‌ ظلمات‌. يك‌ دفعه‌ رعد ميزنه‌، برق‌ ميزنه‌. هم‌ انسان‌ از صداش‌ ميترسه‌ هم‌ از برقش‌. اين‌ برق‌ نبود بهتر بود. بجهت‌ اينكه‌ برق‌ ميزنه‌ توي‌ مه‌ باز انسان‌ هيچ‌ جا را نمي‌بينه‌. در آن‌ ظلمات‌ كه‌ ميزنه‌ و جز اينكه‌ چشم‌ انسان‌ را بيشتر ناراحت‌ بكنه‌. اما نمي‌زد بهتر بود. ظلمات‌ و رعد و برق‌ يجعلون‌ اصابعهم‌ في‌ اذانهم‌ من‌ الصواعق‌ حذر الموت‌. از ترس‌ مرگ‌ انگشتاشون‌ را مي‌گذارند توي‌ گوشاشون‌ كه‌ صداي‌ رعد و برق‌ را نشنوندو افراد گناهكار اينجوريند. نمي‌فهمند. خوب‌ معلومه‌ مرده‌، يك‌ جنازة‌ خوابي‌ كجا مي‌فهمه‌ رعد و برق‌ و اين‌ حرفها را. آنهائي‌ كه‌ تازه‌ بيدارند اينها را درك‌ مي‌كنند. حجاب‌ ظلماني‌ و حجاب‌ نوراني‌ نبايد بين‌ شما و خداي‌ تعالي‌ باشه‌. و الاّ خداي‌ تعالي‌ با شما همه‌اتون‌ حرف‌ ميزنه‌. يك‌ نفر نيست‌ كه‌ باهاش‌ حرف‌ نمي‌زنه‌. حتي‌ با حيوانات‌ هم‌ خدا حرف‌ ميزنه‌. خداي‌ ميدونه‌ با حيوانات‌ بهتر خدا حرف‌ ميزنه‌. همه‌ را راهنمائي‌ ميكنه‌، همه‌ را هدايت‌ ميكنه‌. آنها بهتر گوش‌ به‌ حرف‌ مي‌دهند. ما را خداي‌ تعالي‌ عزيزمون‌ كرده‌، گراميمون‌ داشته‌ و بهمون‌ اختيار داده‌. از اين‌ اختيار ما سوء استفاده‌ كرديم‌. گفته‌ تو آقاي‌ مثلا جمشيد خان‌، تو الاغ‌ نيستي‌ كه‌ هر چه‌ من‌ مجبورت‌ كنم‌ فلان‌ كار را بكن‌. من‌ اختيار بهت‌ دادم‌ تو اين‌ كار را كه‌ مي‌گم‌ خدا گفته‌، با اختيار خودت‌، باريك‌ الله‌ پسر خوب‌. بچه‌هاتون‌ را ديديد پول‌ ميديد بهش‌ مي‌گيد مي‌خوام‌ امتحانش‌ بكنم‌. از اين‌ پول‌ چطور استفاده‌ ميكنه‌؟ ميگيد كه‌ اينجور اينجور چيز را بخري‌ خوبه‌، اينها را بخري‌ بده‌. اين‌ هم‌ ميره‌ همان‌ چيزي‌ را كه‌ تو گفتي‌ بده‌ خريده‌. ديگه‌ پول‌ به‌ دستش‌ نميدي‌. ديگه‌ بهش‌ ميدون‌ نميدي‌. آخه‌ اينجوري‌ بايد، با خدا هم‌ اينطوري‌ هستيم‌. ديگه‌ هم‌ باهاش‌ حرف‌ نمي‌زنيم‌. حرف‌ هم‌ بزنيم‌، او حواسش‌ پرته‌ جاي‌ ديگه‌ فكر ميكنه‌. و الاّ خدا با همه‌ حرف‌ ميزنه‌. خداي‌ تعالي‌ تنها مربوط‌ به‌ انبياء نيست‌. لبشر. حتي‌ براي‌ مؤمنين‌ نيست‌، براي‌ مسلمانها نيست‌. و ما كان‌ لبشر. بشر. همين‌ انسان‌ دوپا، هر كي‌ مي‌خواد باشه‌، باهاش‌ خدا حرف‌ ميزنه‌. منتهي‌ يك‌ عده‌ حجاب‌ دارند هيچي‌. حتي‌ نامة‌ خدا را هم‌ نمي‌خونند. خوب‌ چرا آدم‌ قرآن‌ نميخونه‌؟ نامة‌ خدا را كه‌ نمي‌فهمه‌ هيچي‌، نمي‌خونه‌ حتي‌ نامة‌ الهي‌ را. حالا ما نامه‌ كه‌، نخير ما نامه‌ سرمون‌ نميشه‌ سواد نداريم‌. خيلي‌ خوب‌ التماس‌ دعا. اينها را هم‌ كه‌ حجاب‌ هست‌. من‌ وراء حجاب‌. وحي‌ هم‌ كه‌ وحي‌. اگر الان‌ يكي‌ بگه‌ به‌ من‌ وحي‌ رسيده‌ اصلا ميگيم‌ تو ديوانه‌ شدي‌. وحي‌ مال‌ انبياست‌. نمي‌دونم‌ كي‌ به‌ اينها گفته‌ مثل‌ اينكه‌ ميگن‌ امام‌ زمان‌ را نميشه‌ ديد، همين‌ امروز يك‌ كسي‌ به‌ من‌ تلفن‌ مي‌زد مي‌گفت‌ ميگن‌ امام‌ زمان‌ را نميشه‌ ديد. هر كه‌ بگه‌ من‌ ديدم‌ دروغگوه‌. براي‌ اينكه‌ خودش‌ كوره‌ نمي‌بينه‌. ميگن‌ كه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود مورچه‌ را آب‌ برد، گفت‌ دنيا را آب‌ برد. آدم‌ كور باورش‌ نمي‌آد كه‌ مردم‌ يك‌ رنگهاي‌ مختلفي‌ ببينند. و همينطور خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ به‌ ما ميگن‌ كه‌ بعله‌ ما وحي‌. بعله‌ مادر موسي‌ پيغمبر بوده‌ آقايون‌؟ كي‌ گفته‌ پيغمبر بوده‌؟ يك‌ زن‌ معمولي‌ بود. منتهي‌ چون‌ بايد جان‌ حضرت‌ موسي‌ حفظ‌ بشه‌، و اوحينا الي‌ ام‌ موسي‌ ان‌ ارضعي‌ بهش‌ وحي‌ كرديم‌. خدا مستقيما حالا مادر موسي‌ زن‌ خوبي‌ بود ولي‌ حالا به‌ مقامات‌ و اولياء خدا رسيده‌ بود يا نرسيده‌ بود، اين‌ لازم‌ نيست‌. اين‌ بخاطر اين‌ است‌ كه‌ حضرت‌ موسي‌ بايد حفظ‌ بشه‌ توي‌ اين‌ مخمصه‌ و اين‌ گرفتاري‌. و اوحينا الي‌ ام‌ موسي‌ ان‌ ارضعي‌ شيرش‌ بده‌. هيچ‌ دلت‌ تكان‌ نخوره‌. و اذا خفت‌ علي‌ نميگه‌ و اذا خفتِ اين‌ مسئله‌اي‌ است‌، نكته‌اي‌ است‌. اگر بر او ترسيدي‌. ديدند دارن‌ مي‌آن‌ و مي‌فهمن‌ بچه‌اي‌، اينهمه‌ بچه‌ها را از بين‌ بردند. اين‌ يكي‌ مونده‌. اين‌ كودك‌ را بايد از بين‌ بردش‌. و لا خفت‌ علي‌ تلقيه‌ في‌ اليم‌. بندازش‌ توي‌ دريا. خيلي‌ عجيبه‌ها. و لا تخافي‌ تو نترس‌ و لا تحزني‌ انا رادوك‌ اليك‌. ما به‌ تو برش‌ مي‌گردونيم‌. بچه‌اي‌ كه‌ انداخته‌اند توي‌ دريا كه‌ نه‌ شنا بلده‌، نه‌ هيچي‌ هم‌، بچه‌ را بندازي‌ توي‌ دريا، بعد از دو دقيقه‌ مرده‌اش‌ را بايد بگيري‌. اينجوريه‌ ديگه‌؟ خدا ميگه‌ انا رادوه‌ اليك‌. حتي‌ اگر توي‌ جعبه‌ هم‌ بگذارنش‌، يا جعبه‌ طوريه‌ كه‌ نفس‌ كش‌ داره‌ كه‌ آب‌ ميره‌ توش‌. اگر نفس‌ كش‌ هم‌ نداشته‌ باشه‌ كه‌ بچه‌ آن‌ تو خفه‌ ميشه‌. حالا. انا رادوه‌ اليك‌ و جاعلوه‌ من‌ المرسلين‌. هم‌ به‌ تو برش‌ مي‌گردونيم‌ هم‌ او را از پيغمبران‌ قرارش‌ مي‌ديم‌. خدا اينجا لازمه‌ كه‌ وحي‌ كنه‌. ماها از زنبور عسل‌، زنبور عسل‌ كه‌ پست‌تر نيستيم‌ پيش‌ خدا. ما اشرف‌ مخلوقاتيم‌. خدا به‌ زنبور عسل‌ وحي‌ كرده‌. و اوحينا الي‌ النحل‌ ان‌ اتخذي‌ الي‌ الجبال‌ بيوتا. ما وحي‌ كرديم‌ به‌ نحل‌، زنبور عسل‌. آخه‌ ما چقدر بي‌ غيرت‌ باشيم‌، آخه‌ چي‌ بگه‌ انسان‌، چقدر بايد دور از حقيقت‌ باشيم‌ كه‌ به‌ زنبور عسل‌ خدا وحي‌ بكنه‌ و به‌ من‌ و شما وحي‌ نكنه‌ و منكر وحي‌ هم‌ بشيم‌. منكر بشيم‌. الان‌ من‌ همين‌ من‌ كه‌ شما خيلي‌ به‌ من‌ لطف‌ داريد، خيلي‌ محبت‌ داريد الان‌ اگر بگم‌ ديشب‌ به‌ من‌ وحي‌ شد. ميگيد اين‌ را ببين‌! ادعاي‌ پيغمبري‌ كرده‌. باور كنيد. با اينكه‌ خدا دائما با ما از سه‌ راه‌ صحبت‌ ميكنه‌. اي‌ كاش‌، اي‌ كاش‌ يك‌ قدري‌ تزكية‌ نفس‌ مي‌كرديد، يك‌ قدري‌ خودتون‌ را پاك‌ مي‌كرديد، مي‌ديديد خدا چقدر باهاتون‌ صحبت‌ ميكنه‌ كه‌ چه‌ خوش‌ است‌ صوت‌ تو را شنيدن‌ اي‌ خدا. بخدا قسم‌ يك‌ لذتي‌ داره‌ مناجات‌ با خدا. خدا با شما صحبت‌ ميكنه‌. ما قرآن‌ مي‌خونيم‌ لذت‌ نمي‌بريم‌ تا چه‌ برسه‌ به‌ اينكه‌ خدا با ما صحبت‌ كنه‌. اصلا خدا با ما صحبت‌ ميكنه‌ يعني‌ چي‌؟ شما يك‌ ميكروفون‌ بردار با يك‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود دوربين‌ فيلمبرداري‌. از اين‌ مردم‌ كوچه‌ و بازار خدا با آنها صحبت‌ ميكنه‌. ميگن‌ نمي‌دونيم‌، نمي‌فهميم‌. شما اگر توي‌ ده‌ تا يك‌ نفر پيدا كرديد كه‌ بدونه‌ خدا با انسان‌ صحبت‌ ميكنه‌ يا نه‌؟ با اينكه‌ آواز خدا هميشه‌ در گوش‌ دل‌، گوش‌ حتي‌ اگر گوش‌ دل‌ نداشته‌ باشيد، به‌ اين‌ گوش‌ ظاهري‌ صداش‌ را ميرسونه‌. خدا ميدونه‌. اين‌ يك‌ خورده‌اي‌ خودمون‌ را نجات‌ بديم‌ از غل‌ و زنجير. شب‌ جمعه‌ است‌ در دعاي‌ كميل‌ ميگيم‌ و قعدت‌ بهي‌ اغلالي‌، و قعدت‌ بهي‌ اغلالي‌. مي‌دونيد قعدت‌ بهي‌ اغلالي‌ يعني‌ چي‌؟ يعني‌ يك‌ غل‌ و زنجير به‌ دست‌ بستند كوبيدند به‌ زمين‌. يك‌ غل‌ و زنجير هم‌ به‌ اين‌ دستم‌ بستند كوبيدند به‌ زمين‌. يكي‌ به‌ گردنم‌ بستند كوبيدند به‌ زمين‌. همچينه‌ كه‌ من‌ نمي‌تونم‌ بلند بشم‌، نشونده‌ من‌ را. اين‌ غل‌ و زنجيرها. و انبيا آمدند براي‌ اينكه‌ اين‌ اغلال‌ را از گردن‌ ما بردارند. و اغلال‌ التي‌ كونوا عليها. ما بدبخت‌ اين‌ غل‌ و زنجيرها، غل‌ و زنجير چيه‌؟ اين‌ گرفتاريها. تو كجائي‌ پيدات‌ نيست‌؟ به‌ من‌ يه‌ كسي‌ چند روز قبل‌ مي‌گفت‌ آقا من‌ يكساله‌ حرم‌ نرفتم‌ براي‌ خاطر اين‌ گرفتاريها. حرم‌ حضرت‌ رضا، كنار گوشش‌، يك‌ ساله‌ ميگه‌ نرفتم‌، راست‌ هم‌ ميگه‌ها. گرفتاري‌، چون‌ الان‌ ما اگر بخوايم‌ توي‌ مشهد، مردم‌ مشهد را بپرسيم‌ از اين‌ قبيل‌ افراد زياد داشته‌ باشيم‌. چي‌ تو را نگر داشته‌ يك‌ قدم‌ نمي‌گذاري‌ توي‌ حرم‌؟ همين‌ عملت‌، توي‌ حرم‌ هم‌ كه‌ ميري‌ باز هم‌ اين‌ غل‌ و زنجيرها هستند. همانجا هم‌ هستند. چي‌ باعث‌ شده‌؟ ميگه‌ گرفتاري‌. همان‌ گرفتاري‌ را غل‌ و زنجير خداي‌ تعالي‌ گذاشته‌ اسمش‌ را. و قعدت‌ بي‌ اغلالي‌. و حبسني‌ عن‌ نفعي‌ بعد آمالي‌. آن‌ نفعي‌ كه‌ من‌ بايد از زندگي‌ دنيا ببرم‌، من‌ را حبس‌ كرده‌ نمي‌گذاره‌ آن‌ نفع‌ را ببرم‌. خدا ميدونه‌ گاهي‌ بعضي‌ دلم‌ من‌ به‌ بعضي‌ از جوانها ميسوزه‌. پدرهاي‌ نادان‌. پدرهايي‌ كه‌ به‌ بچه‌هاشون‌ دائما لالائي‌ ميگن‌. بچه‌ از هفت‌ سالگي‌ لالائي‌ پدر و مادر براش‌ شروع‌ ميشه‌ و خوابش‌ ميكنه‌. خودش‌ هم‌ نمي‌خواد هست‌. از هفت‌ سالگي‌. بچه‌ جان‌ مدرسه‌ برو، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ تحصيلات‌ بكن‌، باسواد بشو. شما ميگين‌ اين‌ مگه‌ خوابه‌؟ با من‌ هم‌ درگير بشويد كه‌ اين‌ خوابه‌. بعله‌ اگر كه‌ فقط‌ گفتي‌ كه‌ درس‌ بخون‌ و براي‌ ايمانش‌ هيچ‌ فكري‌ نكردي‌، براي‌ عبادتش‌ هيچ‌ فكري‌ نكردي‌. شخصي‌ آمد خدمت‌ پيغمبر اكرم‌ گفت‌ بچه‌ام‌ هشت‌ سالشه‌ نماز نميخونه‌. كتكش‌ بزنم‌؟ حضرت‌ فرمود بله‌. از من‌ مي‌پرسيد. دقت‌ مي‌كنيد. آن‌ پيغمبر رئوفي‌ كه‌ ميگه‌ حق‌ نداري‌. سر سال‌ وقتي‌ كه‌ معدل‌ تحصيلاتش‌ را مي‌آرن‌ مي‌بينيد كه‌ مثلا بيسته‌. باريك‌ الله‌( قطع‌ صداي‌ نوار)

 صددرصد نخوابه‌ اينجوري‌ باشيد. در اين‌ كتاب‌ سير الي‌ الله‌ من‌ نوشتم‌ يك‌ نفر مهندسي‌ براي‌ من‌ نوشته‌ بود كه‌ من‌ با فلان‌ مهندس‌ با هم‌ از دوران‌ دبستان‌ رفيق‌ بوديم‌. فرق‌ من‌ با او اين‌ بود حالا من‌ خلاصه‌اش‌ را عرض‌ مي‌كنم‌ همه‌اتون‌ قصه‌اش‌ را خونديد لابد. فرق‌ من‌ با او اين‌ بود كه‌ او پدر و مادرش‌ او را دائما لالائي‌ براش‌ مي‌گفتند. من‌ پدر و مادرم‌ من‌ را دائما بيدارم‌ مي‌كردند. اي‌ خواب‌ غفلت‌. ما مي‌خواستيم‌ غذا بخوريم‌ مي‌گفت‌ بگو بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. وقتي‌ تموم‌ ميشد مي‌گفت‌ بگو الحمد لله‌. آخه‌ اين‌ كاري‌ نداره‌. بچه‌هاتون‌ را خواب‌ غفلت‌ بيدار كنيد. خوابشون‌ نكنيد. انشاء الله‌ ديپلم‌ گرفتي‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ يك‌ كارمند عاليرتبة‌، كارمندها هم‌ همه‌اشون‌ بنده‌هاي‌ خدا، همه‌اشون‌ عاليرتبه‌ نشدند متأسفانه‌. كه‌ همون‌ شغل‌ آزاد بعضي‌ هاش‌ بهتر از كارمنديه‌. كارمند عاليرتبه‌ خيلي‌ خوب‌. نمي‌دونم‌ ليسانست‌ را بگيري‌، چه‌ بشي‌، دكتر بشي‌، همه‌ هم‌ مي‌خوان‌ احتمالا دكتر بشن‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ دكتري‌ كه‌ خدا را نشناسه‌، دستش‌ به‌ خون‌ مردم‌ بيشتر آغشته‌ ميشه‌. همة‌ كارها گناهها را پشت‌ سر هم‌ انجام‌ ميده‌ كه‌ مي‌خواد دكتر بشه‌. و خواب‌ خواب‌. آنوقت‌ اين‌ خوابها همون‌ اغلال‌، همون‌ غل‌ و زنجيرهاست‌. همونهاست‌. بچه‌هاتون‌ را توي‌ غل‌ و زنجير نكنيد. بخدا قسم‌ آقايون‌ همة‌ گرفتاريها مربوط‌ به‌ پدر و مادرهاست‌. دل‌ انسان‌ ميسوزه‌. يك‌ جوان‌ آمده‌ به‌ من‌ با اصرار زياد ميگه‌ آقا من‌ مي‌خوام‌ تهذيب‌ نفس‌ كنم‌. تزكية‌ نفس‌ كنم‌. ميگم‌ پدرت‌ راضيه‌. مي‌دونم‌ اين‌ پدره‌ فردا باعث‌ گرفتاري‌ ما ميشه‌. ما مي‌خوايم‌ با اين‌ برنامه‌ داشته‌ باشيم‌ زن‌ باشه‌ شوهرت‌ راضيه‌. چون‌ شوهر نافهم‌ نادان‌ ميگه‌ توي‌ خانه‌ باش‌، دزد باش‌، دروغگو باش‌ و تزكية‌ نفس‌ نكن‌. من‌ هم‌ بهشون‌ ميگم‌ اول‌ دروغ‌ را به‌ شوهرت‌ ميگي‌ خواهي‌ نخواهي‌. اول‌ خيانت‌ را به‌ شوهر ميكنه‌ انسان‌ وقتي‌ كه‌. يا مثلا فرض‌ كنيد كه‌ حتي‌ بعضي‌ از شوهرها متأسفانه‌ بخاطر زنشون‌ نمي‌توانند تهذيب‌ نفس‌ بكنند. يك‌ گرفتاري‌ شده‌ اين‌ نفهمي‌ مردم‌، ناداني‌ مردم‌. بابا در قرآن‌ يا خوندم‌ يك‌ روزي‌ از يك‌ كسي‌ نقل‌ كرد مي‌گفته‌ كه‌ تهذيب‌ نفس‌ واجب‌ نيست‌. گفتم‌ اگر تهذيب‌ نفس‌، تزكية‌ نفس‌ واجب‌ نباشه‌، چي‌ واجبه‌ توي‌ دنيا؟ انسان‌ عادت‌ ميكنه‌ به‌ اينكه‌ دروغ‌ نگه‌، غيبت‌ نكنه‌، خيانت‌ نكنه‌، جنايت‌ نكنه‌، ما كجا خيانت‌ كرديم‌. خدا نياره‌ پرونده‌ات‌ بياد روي‌ كار. آنوقت‌ مي‌فهميد كه‌ چقدر خيانت‌ كرديد. ما آقا خائنيم‌؟ حالا ان‌ الامتحان‌ يكره‌ الرجل‌ محاط‌. صد ميليون‌ تومان‌ ممكنه‌ حالا با پنجاه‌ شصت‌ تومان‌ تو، يك‌ صد ميليون‌ توماني‌ يك‌ جا باشه‌، هيچكس‌ نفهمه‌ مال‌ تو هم‌ نباشه‌، ببين‌ آنجا امتحان‌ را مشكل‌ كرده‌. تو خائني‌ يا خائن‌ نيستي‌؟ خيانت‌ را در دعاي‌ بعد از زيارت‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا مي‌گيم‌ الهي‌ لو علمت‌ الارض‌ لذنوبي‌ لساحت‌ به‌. خدايا اگر زمين‌ گناهان‌ من‌ را بدونه‌ من‌ را در خودش‌ فرو ميبره‌. الهي‌ لو علمت‌ الارض‌ لذنوبي‌ لساحت‌ به‌ او الجبال‌ عددت‌. او السماوات‌ لختفت‌. اگر آسمانها بدونند ما را خفه‌ مي‌كنند. لختفت‌ معناش‌ خفه‌ كردنه‌ ولي‌ بهترين‌ تعبير هم‌ همينه‌. اگر كوهها بدونند ما را بر سر ما فرود مي‌آيند. آخه‌ ماها خودمون‌ اينجا نشستيم‌. هيچكس‌ خائن‌ نيست‌، هيچكس‌ جنايتكار نيست‌. پس‌ چرا اين‌ زندانها پره‌؟ هيچكس‌ بد نيست‌. ميشه‌ همچين‌ چيزي‌؟ اينها غل‌ و زنجيرهايي‌ است‌ كه‌ در ما هست‌ خدا هم‌ با ما حرف‌ نميزنه‌.

 انبياء پاك‌ بودند خدا باهاشون‌ حرف‌ ميزد. و لذا يك‌ دسته‌ از انبياء بودند، پيغمبرهاي‌ كوچك‌ كه‌ پيرو انبياء الولوالعزم‌ بودند. يك‌ عده‌ هم‌ بودند كه‌ باصطلاح‌ دو دسته‌، يكي‌ پيغمبرهاي‌ اولوالعزم‌ بود يكي‌ هم‌ پيغمبرهاي‌ تابع‌ پيغمبر اولو العزم‌. يكي‌ هم‌ نبي‌ بوده‌. تنها به‌ خودش‌ وحي‌ ميشده‌. پيغمبر اكرم‌ از روز اولي‌ كه‌ متولد شد تا وقتي‌ كه‌ چهل‌ ساله‌ شد، مبعوث‌ شد، نبي‌ بود. خودش‌ بود و خودش‌ و دستور نداشت‌ به‌ ديگران‌ مطالبش‌ را بگه‌. آنوقت‌ اين‌ معرفتي‌ كه‌ ما گفتيم‌ معرفت‌ عام‌، مربوط‌ به‌ همان‌ اندازه‌ است‌. حتي‌ آن‌ انبياء گذشته‌ را هم‌ ما به‌ اين‌ اندازه‌ بايد قبولشون‌ داشته‌ باشيم‌. و الاّ نميشه‌ قبول‌ نداشته‌ باشيم‌. اما معرفت‌ خاص‌ كه‌ انشاء الله‌ اگر از خواص‌ شديم‌، اين‌ معرفت‌ را پيدا مي‌كنيم‌ و انشاء الله‌ در اين‌ ماه‌ رجب‌ دلم‌ مي‌خواد اگر فرصتي‌ باشه‌ دربارة‌ معرفت‌ ائمه‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ صحبت‌ كنم‌. معرفت‌ خاص‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ اينها را عبد الله‌ بداند. خيلي‌ براي‌ شما همچين‌ ممكنه‌ كوچك‌ باشه‌. بندة‌ خدا. بعله‌. شما اگر بدونيد بندگي‌ چقدر مهمه‌، خيلي‌ مهمه‌. بنده‌ بودن‌، بنده‌ شدن‌، با داشتن‌ تمام‌ قدرتها، يد الله‌ است‌ علي‌ بن‌، اينها معرفت‌ خاصه‌ها، يد الله‌ است‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌، يعني‌ خدا هر كاري‌ مي‌خواد بكنه‌ بوسيلة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ ميكنه‌. عين‌ الله‌ است‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. وجه‌ الله‌ است‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. يعني‌ هر چه‌ را خدا مي‌خواد بهش‌ تسلط‌ و احاطة‌ علمي‌ داشته‌ باشه‌ بوسيلة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ قرار ميده‌. هر چه‌ را، هر دعاي‌ را مي‌خواد از كسي‌ بشنوه‌، بوسيلة‌ علي‌ بن‌ ابيطالبه‌. اذن‌ الله‌ است‌. اينها معرفت‌ خاصه‌. كه‌ بايد اينطوري‌ بشناسيم‌. با اين‌ معرفت‌، با اين‌ قدرت‌ و با اين‌ حد از كمال‌ كه‌ علي‌ داره‌ كه‌ تمام‌ قدرت‌ الهي‌ فرماندة‌ كل‌ قواي‌ الهي‌ است‌ در روز زمين‌ نه‌، زمين‌ كوچيكه‌، زمين‌ مال‌ اوتاده‌. در ماسوي‌ الله‌. ماسوي‌ الله‌. تمام‌ اين‌ افلاك‌، ستاره‌ها، همه‌. اين‌ معرفت‌ خاصه‌ و اينچنين‌ علي‌ قدرت‌ داره‌. اما آنقدر، آنقدر بنده‌ است‌ كه‌ ريسمون‌ به‌ گردنش‌ مي‌اندازند، اين‌ ريسمون‌ را از گردنش‌ باز نميكنه‌. خيليه‌ها. چون‌ خدا اين‌ را مصلحت‌ مي‌دونه‌ دربارة‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ داره‌ كه‌ متوكل‌ عباسي‌، هادي‌ عليه‌ الصلاة‌و السلام‌ در زندان‌ متوكل‌ بود. اصلا عسگري‌ يعني‌ اينكه‌ در وسط‌ لشگر يك‌ خانه‌اي‌ براي‌ امام‌ هادي‌ و بعد هم‌ براي‌ امام‌ عسگري‌ قرار داده‌ بود كه‌ كسي‌ به‌ خانة‌ ايشان‌ رفت‌ و آمد نكنه‌. خوب‌ حضرت‌ لذا عسگري‌ هم‌ كه‌ مي‌گن‌ بخاطر اينكه‌ توي‌ معسگر باصطلاح‌ توي‌ لشگر حضرت‌ زندگي‌ ميكرده‌. دستور داده‌ به‌ آن‌ زندانبان‌ حضرت‌ هادي‌ را آوردند. خودش‌ ايستاده‌ حضرت‌ هادي‌ هم‌ ايستاده‌. به‌ لشگرش‌ دستور داد كه‌ هر كدامشون‌ توي‌ توبرة‌ اسبشون‌ يك‌ مقدار خاك‌ بريزند بيارن‌ يك‌ جا كود كنند. يا اينها اسبهاي‌ باصطلاح‌ لشگري‌ و جنگي‌ توبره‌ ندارند. يك‌ توبرة‌ كوچك‌. آنقدر خاك‌ كود كردند كه‌ يك‌ كوهي‌ شد. يك‌ تلي‌ شد. آنهائي‌ كه‌ سامراء رفتند در خارج‌ شهر سامراء همان‌ قسمت‌ مرويّة‌ متوكل‌ ميگن‌ كه‌ اينجا يك‌ تپه‌اي‌ است‌ كه‌ البته‌ اين‌ بعيده‌ ميگن‌ همان‌ تپه‌ است‌ كه‌ آن‌ روز آنها جمع‌ كردند. بعد خودش‌ و امام‌ هادي‌ رفتند روي‌ اين‌ بلندي‌ ايستادند. به‌ لشگرش‌ گفت‌ سان‌ ببين‌. سان‌ هم‌ اينها از جلوي‌ امام‌ هادي‌ و متوكل‌ عبور كردند. حضرت‌ هادي‌ هم‌ ايستاده‌. عين‌ آدمهاي‌ بي‌ تفاوت‌. آخه‌ بعضي‌ها خيلي‌ خبردار در مقابل‌ لشگر بايد. بعضي‌ها هم‌ بي‌ تفاوت‌. حوصله‌اش‌ سر آمد به‌ تعبير ما. گفت‌ مي‌دوني‌ چرا من‌ اين‌ لشگر را گفتم‌ اين‌ كارها را بكنند. آخه‌ مناسبتي‌ هم‌ بايد داشته‌ باشه‌. گفتند خدمت‌ امام‌ هادي‌ كه‌ تو بدوني‌ من‌ چقدر قدرت‌ دارم‌. هوس‌ اينكه‌ مزاحم‌ ما بشي‌، حالا امام‌ هادي‌ توي‌ زندان‌، ولي‌ در عين‌ حال‌ ميدونه‌ اينها اگر بخوان‌ ميتونند. هوسش‌ را نكنه‌. حضرت‌ هادي‌ گفت‌ حالا مي‌خواي‌ لشگر من‌ را هم‌ ببيني‌؟ خيلي‌ متوكل‌ تعجب‌ كرد. لشگر شما؟ بعله‌. گفت‌ بفرمائيد. حضرت‌ اشاره‌ كردند به‌ شرق‌ و غرب‌. متوكل‌ نگاه‌ كرد ديد از شرق‌ تا غرب‌ عالم‌ ميليارد ميليارد ميلياردها ملائكه‌ با اسلحه‌ ايستاده‌اند تحت‌ فرمان‌ امام‌ هادي‌. گفت‌ مي‌بيني‌؟ با اينها ميشه‌ چيكار كرد به‌ تعبير ما؟ لشگر تو چيه‌؟ خدائي‌ كه‌ با طير ابابيل‌ فيل‌ سوارها را به‌ صريح‌ قرآن‌ از بين‌ ميبره‌، با ملائكه‌ چيكار ميدوني‌ ميتونه‌ بكنه‌؟ افتاد به‌ دست‌ و پاي‌ امام‌ هادي‌. حضرت‌ فرمود نه‌ ما اهل‌ اين‌ كارها نيستيم‌. ما بندة‌ خدائيم‌. امام‌ مي‌بايد اينطوري‌ شناخت‌. ما عبد اللهيم‌. اين‌ خيلي‌ مهمه‌. ما حالا اگر يك‌ داروئي‌ پيدا بكنيم‌ كه‌ يك‌ سردردي‌ را شفا بده‌، ديگه‌ حالا فرقي‌ نميكنه‌ كافر باشه‌، مسلمان‌ باشه‌، همه‌ را مي‌بينيد كه‌ مي‌خواد معالجه‌ كنه‌. خودنمائي‌ بكنيم‌. يك‌ دوتا تيزهوشي‌ داريم‌ از تيزهوشي‌ كه‌ همان‌ هم‌ لطف‌ الهي‌ است‌ بهمون‌ داده‌ مي‌خوايم‌ تمام‌ قلوب‌ طرف‌ را بريزيم‌ بيرون‌ و بگيم‌ تو اينجوري‌ تو اينجوري‌ تو اينجوري‌ كه‌ يك‌ موقعيتي‌ انسان‌ پيش‌ آن‌ طرف‌ پيدا ميكنه‌. خدا نكنه‌. اينها را بدونيد بندة‌ خدا نيستند. امام‌. ما الان‌ اعتقادمون‌ دربارة‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ اين‌ است‌ كه‌ اگر بخواد اراده‌ بكنه‌، كه‌ ما سوي‌ الله‌ نباشه‌، نيست‌ و اگر بگه‌ هست‌، هست‌. ولي‌ در عين‌ حال‌ اگر مي‌خواد نباشه‌، خدا بگه‌ نباشه‌. شما ديديد در بعضي‌ از جاها يك‌ بزرگتري‌ كه‌ هست‌ يك‌ كاري‌ انسان‌ مي‌خواد بكنه‌ كه‌ خوب‌ نبايد، گاهي‌ شده‌ مثلا سر سفره‌ است‌ و مي‌خوان‌ يك‌ دعائي‌ مي‌خوان‌ چون‌ مستحبه‌ كه‌ بر صاحبخانه‌، ميهمان‌ دعا كنه‌. يك‌ بزرگتري‌ نشسته‌ ميگن‌ آقا شما دعا كن‌. لا يسبقونه‌ بالقول‌. از خصوصيات‌ اين‌ آيه‌ البته‌ مال‌ ملائكه‌ است‌. ملائكه‌ كه‌ اينطور باشند كه‌ خدام‌ خاندان‌ عصمت‌ باشند، خود خاندان‌ عصمت‌ يقينا پيشي‌ در كلام‌ نمي‌گيرند بر خدا. لا يسبقونه‌ بالقول‌ و هم‌ بامره‌ يعملون‌. اينجور معناي‌ بندگي‌. اين‌، اين‌ نحوه‌ معرفت‌، معرفته‌ خاصه‌. همه‌ اين‌ معرفت‌ را ندارند. كه‌ هم‌ آن‌ قدرت‌ را از امام‌ بدونند و هم‌ اين‌ بندگي‌ را.

 لذا وقتي‌ توي‌ حرم‌ رفتيد، اگر حاجتي‌ داريد، حاجتتون‌ را ارائه‌ بدهيد. خدا گفته‌ كه‌ حاجتتون‌ را ارائه‌ بدهيد. و خدا هم‌ دوست‌ داره‌ از اين‌ طريق‌ با او حرف‌ بزنيد، حاجت‌ بخوايد و خدا هم‌ از اين‌ طريق‌ زودتر حاجتتون‌ را ميده‌. اما اگر نداد از امام‌ رضا قهر نكنيد. بندة‌ خداست‌. بايد از خدا قهر كنيد. چون‌ خدا بهش‌ اجازه‌ نداده‌ و از خدا هم‌ نبايد كسي‌ قهر كنه‌. اين‌ معناي‌ معرفت‌ خاص‌ الخاص‌ را من‌ بعيد مي‌دونم‌ من‌ بتونم‌ توي‌ اين‌ مجالس‌ بيان‌ بكنم‌. خود من‌ هم‌ البته‌ نمي‌فهمم‌. ولي‌ بيان‌ كردنش‌ باز مشكلتره‌. كه‌ در اين‌ دعاهاي‌ ماه‌ رجب‌ معرفت‌ خاص‌ الخاص‌ را به‌ انسان‌ تعليم‌ ميده‌. من‌ بدم‌ نمي‌آد اگر پيدا بكنم‌ و بتونم‌ زود هم‌ بخونم‌ ماه‌ رجبه‌ ليلة‌ الرقائب‌ خسته‌ نشيد ما چرتي‌ الحمدلله‌ نداريم‌ يك‌ نفري‌ را ديدم‌ چرت‌ ميزد الان‌ ديگه‌ چرت‌ نمي‌زنه‌. او را هم‌ سابقه‌اش‌ را دارم‌ يعني‌ مي‌شناسمشون‌ مسافر بودند. شايد ديشب‌ توي‌ راه‌ بودند و از اين‌ نظر چرت‌ زدند. ولي‌ آن‌ كس‌ ديگر چرت‌ نزده‌. اگر مي‌خوايد من‌ زودتر از منبر بيام‌ پائين‌، يك‌ چندتائيتون‌ توطئه‌ هم‌ كه‌ شده‌، چرت‌ بزنيد. البته‌ اول‌ دعواتون‌ مي‌كنم‌ اگر ديدم‌ ول‌ نمي‌كنيد آنوقت‌ ديگه‌ شما غالب‌ ميشيد بر من‌ و من‌، منتهي‌ اين‌ تيكه‌ را حيفم‌ مي‌آد. شب‌ جمعة‌ اول‌ ماه‌ رجب‌ اين‌ دعا را يك‌ چند جمله‌اش‌ را براتون‌ ترجمه‌ نكنم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. گوش‌ بديد. اللهم‌ اني‌ اسئلك‌ بمعاني‌ جميع‌ ما يدعوك‌. ميگه‌ كه‌ خدايا من‌ از تو سؤال‌ ميكنم‌ به‌ آن‌ معناهايي‌ كه‌ ولاة‌ امر تو تو را مي‌خونند. آخه‌ يك‌ وقت‌ هست‌ من‌ ميگم‌ يا الله‌، يك‌ وقت‌ هست‌ امام‌ زمان‌ ميگه‌. يك‌ وقت‌ هست‌ يك‌ منبري‌ رفته‌ بالاي‌ منبر يا الله‌، يا الله‌، ديديد ديگه‌، مردم‌ هم‌ ميگن‌ الهي‌ آمين‌ خوب‌ الحمد لله‌ مجلس‌ تمام‌ شد پاشيم‌ بريم‌. اين‌ يك‌ جور يا الله‌ گفتنه‌. يدعو. دعا كردنه‌. يك‌ وقت‌ هست‌ نه‌ يك‌ كسي‌ با توجه‌. يا الله‌. اين‌ هم‌ يكجوره‌. يك‌ جور هم‌ امام‌ زمان‌ ميگه‌ كه‌ ما نمي‌فهميم‌ چي‌ ميگه‌. ميگه‌ اني‌ اسئلك‌ بمعاني‌ بمعناهايي‌ كه‌، به‌ جميع‌ معناهايي‌ كه‌ مي‌خوانند تو را به‌ آن‌ معناها، آنجوري‌، ولاة‌ امرك‌. ولاة‌ امر. يك‌ عالم‌ خلقي‌ ما داريم‌، يك‌ عالم‌ امر. اينها ولي‌ امر الهي‌ هستند. روح‌ از عالم‌ امره‌. از ولي‌ امرند. نه‌ ولي‌ خلق‌. خلق‌ كه‌ چيزي‌ نيست‌. مثل‌ اينكه‌ بگن‌ اين‌ ولي‌ فلان‌ آقاست‌ يا بگن‌ ولي‌ آخوره‌. يعني‌ رئيس‌ آخور اسبهاست‌. يا بگن‌ رئيس‌ اين‌ شخصيتهاي‌ پر ارزشي‌ است‌ كه‌ توي‌ اين‌ تالار پذيرائي‌ نشستند. اين‌ خلق‌، اينها بعله‌ هميني‌ كه‌ هست‌. مثل‌ حيوانات‌. ولي‌ ولات‌ امر المأمونون‌ علي‌ سرّك‌. خدايا آنهائي‌ كه‌ در تو آنها را امين‌ بر سر خودت‌ كردي‌. خيلي‌ مهمه‌. خيلي‌ عجيبه‌. ببينيد اين‌ دعا را حضرت‌ بقية‌ الله‌ فرمودند و امام‌ دوازدهم‌ فرمودند. يعني‌ در كلاس‌ دوازدهم‌، آخرين‌ كلاس‌ ما بايد بخونيم‌. اينها مأمونند، امين‌ سر الهي‌ هستند. اسرار را خدا داده‌. كه‌ براي‌ خلق‌ بيان‌ نميكنه‌. المستبشرون‌ بامرك‌. اينها شادخاطرند، اينها بشارت‌ داده‌ شده‌ هستند به‌ امر خدا. يعني‌ خداي‌ تعالي‌ يك‌ بشارتهايي‌، يعني‌ خوشحالند كه‌ در امر الهي‌ با خدا مربوطند. الواصفون‌ لقدرتك‌. المعلنون‌ لعظمتك‌. اينها واصف‌ قدرت‌ تو هستند. مي‌دوني‌ واصف‌ قدرت‌. نميشينن‌ با زبان‌ وصف‌ كنندها. علي‌ عليه‌السلام‌ در خيبر را ميكنه‌، روي‌ دست‌ نگه‌ مي‌داره‌، روي‌ خندق‌، جمعيت‌ را از آنور حمل‌ ميكنه‌ به‌ اينور، آن‌ شخص‌ ميگه‌ پسر عمت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌، يا رسول‌ الله‌ ببين‌ چه‌ ميكنه‌؟ حضرت‌ فرمود به‌ پاش‌ نگاه‌ كن‌. ميگه‌ ديدم‌ پاش‌ معلقه‌. پاش‌ هم‌ روي‌ زمين‌ نيست‌. اين‌ بندة‌ خدا مي‌آد كه‌ يك‌ خورده‌اي‌ متزلزل‌ بشه‌. چي‌ شد؟ حضرت‌ مي‌فرمايد پاش‌ روي‌ بال‌ جبرئيله‌. اينجور وصف‌ قدرت‌ الهي‌ را مي‌كنند. الواصفون‌ لقدرتك‌ المعلنون‌ لعظمتك‌. اينها علني‌ مي‌كنند عظمت‌ خدا را. آدم‌ وقتي‌ به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نگاه‌ ميكنه‌ با اين‌ شخصيت‌ ميگه‌ من‌ بنده‌اي‌ از بندگان‌ پيغمبرم‌. پيغمبر را خودش‌ را ميگه‌ من‌ بنده‌اي‌ از بندگان‌ خدا هستم‌. اسئلك‌ بك‌ من‌ مشيتك‌. اين‌ را نمي‌تونم‌ درست‌ معنا بكنم‌، يعني‌ خيلي‌ بحث‌ داره‌، خيلي‌ مطلب‌ داره‌، چون‌ هر جمله‌اي‌ از اينها، اقلا بايد يك‌ ساعت‌ صحبت‌ كنم‌. و جعلتهم‌ معادن‌ كلماتك‌. خدايا اينها را معدن‌ كلمات‌ خودت‌ قرار دادي‌. مي‌دوني‌ كلمات‌ خدا چيه‌؟ لو كان‌ البحر مداد لكلمات‌ الربي‌ و نفد البحر قبل‌ ان‌ تنفد كلمات‌ ربي‌ ولو جئنا بمثله‌ عددا. يعني‌ اگر تمام‌ درياها مركب‌ بشه‌ خدا در قران‌ ميگه‌، بخوان‌ كلمات‌ خدا را بنويسند، نميتونند بنويسند ولو اينكه‌ يك‌ دريا هم‌ اضافه‌ بشه‌. و يا در يك‌ آية‌ ديگر هفت‌ دريا اضافه‌ بشه‌. و اركان‌ لتوحيدك‌ و آياتك‌ و مقاماتك‌. واقعا عجيبه‌ اينها. التي‌ لا تعطيل‌ لها في‌ كل‌ مكان‌. يعرفك‌ بها من‌ عرفك‌. كسي‌ كه‌ بخواد تو را بشناسه‌، خدايا بايد آنها را بشناسه‌. خيلي‌ عجيبه‌. بنا عرف‌ الله‌. لا فرق‌ بينك‌ كه‌ اينجا ديگه‌ اوج‌ گرفته‌ لا فرق‌ بينك‌ و بينها. هيچ‌ جدائي‌ و هيچ‌ فرقي‌ بين‌ تو اي‌ خدا و بين‌ ولاة‌ امر نيست‌. الا انهم‌ عبادك‌ و خلقك‌. و فتقها و رتقها بيدك‌ بدؤها منك‌ و عودها اليك‌ اعضاد و اشهاد و مناة‌ و اذواد و حفظة‌ اينها همه‌اش‌ جمله‌ به‌ جمله‌ بحث‌ دارد. و حفظة‌ روات‌ و بهم‌ ملأت‌ سمائك‌ و ارضك‌. حتي‌ واقعا عجيبه‌. اگر يك‌ مجلسي‌ مي‌بود، انسان‌ شبي‌ يك‌ جمله‌ از اينها را بحث‌ مي‌كرد. فبهم‌ ملائت‌. خدايا به‌ اينها، بالا و پائين‌ را، هر چه‌ هست‌ پر كردي‌ از وجود اينها. از لطف‌ اينها، از رحمت‌ اينها. حتي‌ ظهر تا اينكه‌ ظاهر شد ان‌ لا اله‌ الا انت‌. تا معلوم‌ شد خدائي‌ جز تو نيست‌. لذلك‌ اسئلك‌. خدايا من‌ هم‌ به‌ همين‌ چيز از تو سؤال‌ ميكنم‌. و بمواقع‌ العز من‌ رحمتك‌ و بمقاماتك‌ و علاماتك‌ ان‌ تصلي‌ علي‌ محمد آله‌ اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌. اينهمه‌ حرفها براي‌ اينكه‌ خدايا درودت‌ را بر محمد و آل‌ محمد بفرست‌ و ان‌ تزيدني‌ ايمانا و تثبيتا. خدايا زياد كن‌ ايمان‌ مرا، درك‌  مرا، فهم‌ مرا، معرفت‌ مرا، و ثابت‌ قدمي‌ مرا، استقامت‌ مرا. يا باطنا في‌ ظهوره‌ و ظاهرا في‌ بطونه‌ و مكنونه‌ يا مفرقا بين‌ النور و الديجور يا موصوفا بغير كنه‌ و معروفا بغير شبه‌ حاد كل‌ محدود و شاهد كل‌ مشهود و موجد كل‌ موجود و محصي‌ كل‌ معدود و فاقد كل‌ مفقود ليس‌ دونك‌ من‌ معبود اهل‌ الكبرياء و الجود. يا من‌ لا يكيف‌ بكيف‌ و لا يؤين‌ باين‌ يا محتجبا عن‌ كل‌ عين‌ يا ديموم‌ يا قيوم‌ و عالم‌ كل‌ معلوم‌. صلي‌ علي‌ محمد و آل‌ علي‌ عبادك‌ المتنجبين‌ و بشرك‌ المحتجبين‌ و ملائكتك‌ المقربين‌ و البهم‌ الصافين‌ الحافين‌ و بارك‌ لنا في‌ شهرنا هذا المرجب‌ المكرم‌ و ما بعده‌ من‌ الاشهر الحرم‌ و اسبق‌ علينا فيه‌ النعم‌ و اجزل‌ لنا فيه‌ القسم‌. ابرز لنا فيه‌ القسم‌ باسمك‌ الاعظم‌ الاعظم‌ الاجل‌ الاكرم‌. آخر دعا به‌ اسم‌ امام‌ عصر و اسم‌ اعظم‌ اعظم‌ خدا، اسم‌ اعظم‌ اعظم‌ اجل‌ و اكرم‌ پروردگار، امام‌ زمانه‌. الذي‌ وضعته‌ علي‌ النهار فاضاء. خدايا آن‌ اسم‌ را وقتي‌ گذاشتي‌ روي‌ روز، روز روشن‌ شد. انشاء الله‌ روشنايي‌ را خواهيم‌ ديد. و علي‌ الليل‌ فاظلم‌ روي‌ بديها گذاشتي‌ آنها را نابود كرد. فاغفر لنا ما تعلم‌ خدايا بيامرز از ما از آنچه‌ كه‌ مي‌دوني‌ و از آنچه‌ كه‌ ما نمي‌دونيم‌ و فراموش‌ كرديم‌. و اغفر لنا ما تعلم‌ منا و ما لا نعلم‌ و اعصمنا من‌ الذنوب‌ خير العصم‌ و اكفنا كوافي‌ قدرك‌ و امنن‌ علينا بحسن‌ نظرك‌ و لا تكلنا الي‌ غيرك‌. خدايا ما را به‌ غير خودت‌ وامگذار. و لا تمنعنا من‌ خيرك‌ و بارك‌ از خوبيها منعمون‌ نكن‌ بخاطر گناهانمون‌. و بارك‌ لنا فيها كتبته‌ لنا من‌ اعمارنا و اصلح‌ لنا خبيئة‌ اسرارنا و اعطنا منك‌ الأمان‌ خدايا يك‌ ورق‌ اماني‌ به‌ ما بده‌ از طرف‌ خودت‌ و استعملنا بحسن‌ الايمان‌ و بلغنا شهر الصيام‌ خدايا ما را به‌ ماه‌ رمضان‌ برسان‌. و ما بعده‌ من‌ الايام‌ و الاعوام‌ يا ذالجلال‌ و الاكرام‌.

 شب‌ شب‌ وفات‌ امام‌ هاديست‌. امام‌ هادي‌ خيلي‌ غريبه‌. ما در شب‌ وفات‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها، يك‌ برنامه‌اي‌ را گفتم‌. من‌ يك‌ مختصر چند لحظه‌اي‌ براتون‌ توضيح‌ ميدم‌. بهترين‌ عزاداري‌ همين‌ عزاداريهاي‌ طبيعي‌ اهل‌ عزاست‌. يك‌ شخصي‌ كه‌ يك‌ عزيزي‌ را از دست‌ داده‌، ميشينه‌، يا مي‌ايسته‌، گريه‌ ميكنه‌، به‌ سر و صورت‌ هم‌ كه‌ ميزنه‌، اسم‌ او را ميبره‌ فقط‌. شعر بخونه‌ اينها تصنعي‌ ميشه‌. يعني‌ اگر آمد و يك‌ دسته‌ آنور اين‌ را بگيد، يك‌ دسته‌ اينور اين‌ را بگيد. خوب‌ يك‌ عده‌ هستند بدون‌ اينها حال‌ پيدا نمي‌كنند. شما كه‌ الحمد لله‌ حال‌ داريد. من‌ دلم‌ مي‌خواد يك‌ چند كلمه‌اي‌ عرض‌ مصيبت‌ مي‌كنم‌. بعدها هم‌ حتي‌ در شب‌ عاشورا يا حسين‌ تنها بگيد كافيه‌ و اشك‌ بريزيد. و انشاء الله‌، دوستان‌ هم‌، آقاي‌ فاني‌ هم‌، كساني‌ كه‌ اهل‌ دم‌ دادنند، دم‌ و اينها اهل‌ مجلس‌ نمي‌خوان‌. اينها الحمد لله‌ همه‌اشو باحالند. من‌ الان‌ شايد يك‌ ساعت‌ و نيم‌ پاي‌ منبريد. سرحاليد الحمد لله‌. همين‌ حال‌ توجهتون‌، همين‌ حالتون‌، همين‌ كسل‌ نشدنتون‌، عرض‌ شود همين‌ دليل‌ است‌ كه‌ احتياج‌ به‌ اينكه‌ شما را به‌ حال‌ بيارن‌ نداريد. انشاء الله‌ در شبهاي‌ بطور كلي‌ من‌ اين‌ را دلم‌ مي‌خواد و يك‌ كسي‌ حالا ندونستيد كي‌ بود اين‌ شخص‌ عيبي‌ نداره‌، در همين‌ مجلس‌ همان‌ شب‌ مي‌گفت‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ با علامت‌ رضايت‌ سرشون‌ را تكان‌ مي‌دادند به‌ اين‌ طرز حركتي‌ كه‌ شما داشتيد. اين‌ طرز عزاداري‌ و انشاء الله‌ شما هم‌ همينطور همين‌ يك‌ جمله‌اي‌ زياد لازم‌ نيست‌، حالا حضرت‌ امام‌ هادي‌ مثلا حالا اين‌ جمله‌ را ميگه‌. يا سيدي‌ يا ابالحسن‌. ابالحسن‌ كنيه‌اشون‌ بوده‌ كه‌ بهترين‌ كلمات‌ و اسماء كه‌ گفته‌ بشه‌، انسان‌ به‌ سينه‌اش‌ ميتونه‌ بزنه‌، يك‌ ساعت‌ هم‌ مي‌تونه‌ اين‌ برنامه‌ را ادامه‌ بده‌. ولي‌ نميگيم‌ يك‌ ساعت‌ ولي‌ خوب‌ يك‌ چند دقيقه‌اي‌ هم‌ كه‌ مي‌خواهيد به‌ سينه‌ بزنيد، با توجه‌ بزنيد. كم‌كم‌ روح‌ مقدسشون‌، توجهاتشون‌ در مجلس‌ و امام‌ هادي‌ را بايد خيلي‌ قدر بدانيم‌. شب‌ وفاتش‌ بايد مثل‌ شب‌ عاشورا انشاء الله‌ عزاداري‌ بشه‌.

 امروز يا فردا، مثل‌ فردائي‌ كه‌ امام‌ هادي‌ از دنيا رفت‌ مسموما، با اينكه‌ آنهائي‌ كه‌ مشرف‌ شدند مي‌دونند، خانة‌ امام‌ هادي‌ و امام‌ عسگري‌ تا حرم‌ مطهرشون‌ شايد بيست‌ قدم‌ بيشتر راه‌ نباشه‌. اما مردم‌ وقتي‌ كه‌ شنيدند امام‌ هادي‌ از دار دنيا رفته‌، چراغها را خاموش‌ كنيد، شب‌ شهادت‌ امام‌ هاديست‌. همه‌ با توجه‌. فرض‌ كنيد الان‌ در سامراء هستيد. آن‌ حرم‌ مطهري‌ كه‌ شايد در ميان‌ ائمه‌ و معصومين‌ غريبتر از امام‌ هادي‌ كسي‌ نباشه‌. حتي‌ ائمة‌ بقيع‌ از نظر ساختمان‌ قبر، خوب‌ درسته‌ آنطوري‌ كه‌ وهابيها، خدا لعنتشون‌ كنه‌، انجام‌ دادند. اما از نظر زائر زياد زائر دارد. اما امام‌ هادي‌ و امام‌ عسگري‌، در حرم‌ مطهرشون‌ گاهي‌ از صبح‌ تا غروب‌، يك‌ نفر زائر وارد نميشه‌. امروز، فردا كه‌ امام‌ هادي‌ از دنيا رفت‌، تمام‌ سامراء ضجة‌ واحده‌ شد. همه‌ اشك‌ مي‌ريختند. همه‌ گريه‌ مي‌كردند. بدن‌ امام‌ هادي‌ را تشييع‌ كردند. آوردند در همين‌ محل‌ دفن‌ كردند. همه‌ با توجه‌. اگر مايليد عزاداري‌ كنيد. يا سيدي‌ يا اباالحسن‌. يا سيدي‌ يا ابالحسن‌. يا سيدي‌ يا اباالحسن‌. يا سيدي‌ يا ابالحسن‌. يا سيدي‌ يا اباالحسن‌. يا سيدي‌ يا ابالحسن‌. يا سيدي‌ يا اباالحسن‌. يا سيدي‌ يا ابالحسن‌. امام‌ هادي‌ كشته‌ شد واويلا. امام‌ هادي‌ كشته‌ شد واويلا.

 

۹ جمادی الثانی ۱۴۱۴- اعجاز قرآن‌ مجيد اخلاق‌ خ ۳۷

 اعجاز قرآن‌ مجيد اخلاق‌ خ 37

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمدلله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 علم‌ غيب‌ دو نوعه‌ يك‌ علم‌ غيب‌ نسبي‌ داريم‌ يك‌ علم‌ غيب‌ مطلق‌. نسبي‌ و مطلق‌ چيه‌ خوب‌ شرح‌ مي‌دم‌ها والا اين‌ مطالب‌ خيلي‌ علمي‌ و فلسفي‌ خيلي‌ مشكل‌ هم‌ هست‌. و توضيحي‌ كه‌ من‌ مي‌دم‌ خيلي‌ ساده‌ و بايد خوب‌ بفهميد. علم‌ غيب‌ نسبي‌ اينه‌ شما اگر پشت‌ اين‌ ديوار خبر داشته‌ باشيد عالميد به‌ اونچه‌ كه‌ از نظر شما غيبه‌. ولي‌ اوني‌ كه‌ پشت‌ اون‌ ديوار وايستاده‌ كه‌ براش‌ غيب‌ نيست‌. پس‌ به‌ نسبت‌ به‌ شما پشت‌ اين‌ ديوار غيبه‌ و به‌ نسبه‌ به‌ اوني‌ كه‌ اون‌ ور ديوار وايستاده‌ اين‌ طرف‌ غيبه‌ درسته‌. پس‌ اين‌ طرف‌ براي‌ شما غيب‌ نيست‌ براي‌ او غيبه‌. اون‌ طرف‌ براي‌ شما غيبه‌ و براي‌ او غيب‌ نيست‌. غيب‌ بودن‌ يعني‌ ناپديد بودن‌ نسبت‌ به‌ هر فردي‌ فرق‌ مي‌كنه‌. الان‌ تمام‌ اونچه‌ كه‌ در كرة‌ زمين‌ هست‌ اين‌ نسبت‌ به‌ ما كه‌ تو اين‌ اطاق‌ نشستيم‌ غيبه‌. اگر اطلاعي‌ ازش‌ داشته‌ باشيم‌ از علم‌ غيب‌ نسبت‌ به‌ خودمون‌ اطلاع‌ داريم‌. و اونهايي‌ كه‌ در دنيا هستند باز هر كدامشون‌ در يك‌ جايي‌ هستند همانجا براشون‌ غيب‌ نيست‌ بقية‌ جاها براشون‌ غيبه‌. اين‌ را فهميديد يا نه‌؟

 يك‌ غيب‌ مطلق‌ داريم‌. كه‌ براي‌ همه‌ غيبه‌. هر كس‌ در هر جاي‌ دنيا هست‌ غيبه‌. زير زمين‌ باشه‌ غيبه‌، بالا باشه‌ غيبه‌، آسمون‌ باشه‌ زمين‌ باشه‌، هر جا باشه‌. و اون‌ غيب‌ اوني‌ است‌ كه‌ هنوز خدا خلق‌ نكرده‌. يعني‌ وجود نداره‌ چون‌ وجود نداره‌ پنهانه‌. غيبه‌ متوجه‌ شديد اين‌ را مي‌گن‌ غيب‌ مطلق‌. آينده‌، اين‌ دو جمله‌ را خوب‌ فهميديد يا نه‌. اگر نفهميده‌ باشيد باز نمي‌تونم‌ رد بشم‌. آينده‌ به‌ طور كلي‌ غيبه‌. و آينده‌ را جز خدا كس‌ ديگه‌اي‌ نمي‌دونه‌. هر كسي‌ هم‌ ادعا بكنه‌ يا از تحت‌ ارادة‌ الهي‌ خارجه‌، شيطانيه‌. شما اگر يك‌ اين‌ را من‌ مكرر گفتم‌ و باز هم‌ مي‌گم‌ اينها استدلاليه‌، علميه‌ از بديهيات‌ اسلامه‌ و اگر يك‌ خانمي‌ گفت‌ شما سال‌ آينده‌ مي‌ريد مكه‌، يا سال‌ آينده‌ شما از دنيا مي‌ريد يا سال‌ آينده‌ شما چند تا مريضي‌ داريد يا بدبختيهايي‌ در آينده‌ داريد هر كس‌ اين‌ را گفت‌، هر كس‌ مي‌خواد باشه‌ از دو حال‌ خارج‌ نيست‌. يا اين‌ كه‌ شيطانه‌ اين‌ شخص‌ و پيرو شيطان‌ يا دروغگو است‌ و نمي‌شه‌ ولي‌ خدا از آينده‌ خبر بده‌. با اين‌ كه‌ ممكن‌ هم‌ هست‌ مطلع‌ باشه‌. چرا؟ علتش‌ چيه‌؟ علتش‌ اين‌ است‌ كه‌ آينده‌ در دست‌ خداست‌. خداي‌ تعالي‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ تو قرآن‌ مي‌فرمايد كه‌اي‌ پيغمبر ما، ما تو را حفظت‌ بكنيم‌ بهتر از اينه‌ كه‌ همة‌ مردم‌ حفظ‌ كنيم‌. اونهاي‌ ديگه‌ خودشون‌ را لو مي‌دن‌ و خودشون‌ را خراب‌ مي‌كنند اونها را ما باهاشون‌ كاري‌ نداريم‌. تو، اي‌ پيغمبر لا تقولن‌ لشي‌ حتما كساني‌ كه‌ عربي‌ خوندن‌ خوب‌ مي‌دونن‌ و لا تقولن‌ با نون‌ تأكيد ثقله‌ است‌، يعني‌ هرگز، هرگز، هرگز. چيزي‌ را نگو فردا انجام‌ مي‌دم‌. مگر بگي‌ كه‌ اگر خدا بخواد من‌ انجام‌ مي‌دم‌. يعني‌ ممكنه‌ كه‌ خدا نخواسته‌ باشه‌. تو اما توش‌ گذاشته‌ باش‌. آبروي‌ خودت‌ را از بين‌ نبر. خدا ممكنه‌ اوني‌ كه‌ در زبان‌ توست‌ صد در صد مسلمه‌ نذاره‌ انجام‌ بشه‌. اگر دوستت‌ داشته‌ باشه‌ براي‌ اين‌ كه‌ تو مغرور به‌ اطلاعات‌ خودت‌ نشي‌. ولا تقولن‌ لشي‌ اني‌ فاعل‌ ذالك‌ غدا الا ان‌ يشاء. حضرت‌ امير المؤمنين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ در نهج‌ البلاغه‌ مي‌فرمايد. كه‌ اگر خدا محو و انصاف‌ نداشت‌ يعني‌ اگر كه‌ محو نمي‌كرد بعضي‌ چيزها را، بعضي‌ تقديرهارا. و ثابت‌ نگه‌ نمي‌داشت‌ چون‌ معلوم‌ نيست‌ محو مي‌كنه‌ يا ثابت‌ نگه‌ مي‌داره‌. من‌ به‌ شما تا روز قيامت‌ خبر مي‌دادم‌. ولي‌ چون‌ خدا محو و اثبات‌ داره‌ اگر من‌ الان‌ بگم‌ كه‌ فردا صبح‌ خورشيد در مي‌ياد ماها مي‌گيم‌، ماها مي‌گيم‌ بايد فردا صبح‌ خورشيد در بياد. اگر يك‌ كسي‌ هم‌ بگه‌ شايد در نيامد مي‌خنديم‌ بهش‌. اما علي‌ بن‌ ابيطالب‌ مي‌گه‌ من‌ نمي‌گم‌ فردا صبح‌ خورشيد در مي‌ياد يا در نمي‌ياد به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ دست‌ خداست‌.

 چرا؟ به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ او متوجه‌ خداست‌. ما غافل‌ از خدا هستيم‌. ما روي‌ عادات‌ گذشته‌ و روي‌ طبيعت‌ و مگر مي‌شه‌ خورشيد درنياد مگر ممكنه‌؟ خدا وقتي‌ اراده‌ بكنه‌ در نمي‌ياد. اگر بگيد هم‌ دست‌ خدا بسته‌ است‌ و خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ خداي‌ تعالي‌ كناري‌ نشسته‌ اين‌ خوب‌ كافريم‌. عرض‌  كردم‌ يا كافريم‌ يا دروغگو. اگر از آينده‌ خبر بديم‌. همين‌ الان‌ شماها هر كدامتون‌ اگر بگيد كه‌ فردا حتما خورشيد در مي‌ياد، بدون‌ كم‌ و زياد بدون‌ برو و بيا يك‌ همچين‌ حرفي‌ زديد اين‌ يا غافل‌ از خدا هستيد يا كافريد يا دروغگو. دروغگو به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ به‌ چيزي‌ كه‌ يقين‌ نداره‌، قطعي‌ نمي‌دونه‌، نبايد قطعي‌ بگه‌. گوش‌ مي‌ديد. كافر را چرا به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ منكر شده‌. خدا خودش‌ مي‌گه‌ من‌ دستم‌ بازه‌ مي‌تونم‌ نگذارم‌ خورشيد در بياد. ما غافليم‌ مثل‌ ماها. مي‌گيم‌ فردا خورشيد درمي‌ ياد فردا اول‌ آفتاب‌ مثلا دم‌ در حرم‌ مي‌بينيم‌ شما را. و بايد بگويد اگر انشاء الله‌ آفتاب‌ در آمد خورشيد درآمد، البته‌ اگر بگيد هم‌ مي‌خندن‌ بهتون‌. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ مردم‌ همه‌ غافلند. اگر خدا اراده‌ كرد كه‌ خورشيد بيرون‌ بياد من‌ شما را اونجا خواهم‌ ديد. اول‌ آفتاب‌.

 هيچ‌ وقت‌ يك‌ ماشيني‌ را مثلا در خانة‌ كسي‌ پارك‌ كرده‌ باشه‌ آدرس‌ را به‌ اون‌ ماشين‌ نمي‌دن‌.چون‌ اون‌ ماشين‌ ممكنه‌ بره‌. راننده‌ داره‌ و صاحب‌ داره‌ و ممكنه‌ از اونجا برداره‌ بره‌. شما نمي‌گيد كه‌ خونة‌ ما در فلان‌ خيابان‌ است‌ كه‌ نشونيش‌ هم‌ اينه‌ كه‌ يك‌ ماشيني‌ جلوش‌ پارك‌ كرده‌. اگر اختيار ماشين‌ در دست‌ شما باشه‌ خوب‌ مي‌ريد در اون‌ ساعتي‌ كه‌ اون‌ مي‌خواد بياد پاركش‌ مي‌كنيد اما اگر اختيارش‌ در دست‌ ديگري‌ بود، راننده‌ هم‌ كس‌ ديگري‌، صاحبش‌ هم‌ كس‌ ديگه‌. شما چطور مي‌تونيد بگيد كه‌ اين‌ را آدرس‌ بديد براي‌ او. اين‌ را نشوني‌ بگذاريد. پس‌ بنابر اين‌ از آينده‌ هيچ‌ كس‌ اطلاع‌ نداره‌. اين‌ را بدونيد. حتي‌ اگر خداي‌ تعالي‌ انسان‌ را مطلع‌ كنه‌ يا از هر چيز، ممكنه‌ همان‌ خدا عوضش‌ كنه‌.

 لذا حضرت‌ ولي‌ عصر صلوات‌ الله‌ عليه‌ در شب‌ وفات‌ حضرت‌ زهرا من‌ عرض‌ كرد، شب‌ جمعه‌ بود كه‌ در هر شب‌ قدر اون‌ چه‌ كه‌ خبرهايي‌ در خصوص‌ بندگان‌ خدا به‌ امام‌ زمان‌ مي‌دن‌. مثلا مي‌گن‌ اين‌ خانم‌ در اين‌ سال‌ (قطع‌ نوار). اين‌ شخص‌ صدقه‌اش‌ بيشتر از گناهانشه‌ و خوشبختش‌ مي‌كنه‌. اين‌ را به‌ امام‌ زمان‌ خبر مي‌دن‌. آينده‌ را خبر مي‌دن‌. خداي‌ تعالي‌ هم‌ خبر مي‌ده‌ و امام‌ زمان‌ ممكنه‌ خبر داشته‌ باشه‌ اجمالا ولي‌ خدا خبرش‌ را مي‌ده‌. شب‌ دوشنبه‌ و شب‌ جمعه‌ هم‌ همين‌ طور، اين‌ خبر را بهش‌ مي‌دن‌. پس‌ بنابر اين‌، اين‌ مسلم‌ كه‌ آينده‌ را هيچ‌ كس‌ خبر نداره‌ اين‌ را شما بدونيد. عرض‌ كردم‌ هر كس‌ هم‌ كه‌ بگه‌ روي‌ سادگي‌ مي‌گه‌. بعضيها هستند يك‌ خرده‌اي‌ ساده‌ هستند. دو سه‌ دفعه‌ هم‌ گول‌ خوردن‌ مثلا فرض‌ كيند استاد هم‌ كه‌ ندارند و راهنما هم‌ ندارند و اينها دو سه‌ دفعه‌ هم‌ يك‌ چيزي‌ را گفتن‌ شده‌، و اين‌ خودش‌ هم‌ مغرور شده‌. يك‌ جايي‌ هم‌ خدا مي‌زندش‌ زمين‌ كه‌ بدبختش‌ مي‌كنه‌. حضرت‌ عيسي‌ خوب‌ هر چي‌ مي‌گفت‌ از آينده‌ مي‌شد. حضرت‌ عيسي‌ است‌ ديگه‌ پيغمبر خدا، پيغمبر اولي‌ العظم‌. ديگه‌ يك‌ خرده‌اي‌ حواسش‌ پرت‌ شده‌ بود والا خدا تنبيهش‌ نمي‌كرد. با اصحابش‌ و با حواريونش‌ داشتند از يك‌ جا عبور مي‌كردند يك‌ جا عروسي‌ بود و بزن‌ و بكوب‌ خيلي‌ مفصل‌ سر و صدا داشتند. حضرت‌ عيسي‌ گفت‌ كه‌ امروز، همانطور كه‌ گفتند، حضرت‌ عيسي‌ گفت‌ كه‌، حضرت‌ عيسي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ گفت‌ كه‌ اينجا عروسيه‌ فردا شب‌ اينجا عزاداريه‌. اين‌ را گفت‌، حواريون‌ هم‌ گفتند بله‌ درسته‌. همشون‌ هم‌ آماده‌ شدند خدمتشون‌ عرض‌ كرد كه‌ برن‌ براي‌ تشييع‌ جنازة‌ عروس‌ فردا شب‌. اينها صبح‌ آمدند ديدند نه‌ هيچي‌ نشده‌ عروسيه‌.

 ببينيد اينجا خدا حضرت‌ عيسي‌ را دوست‌ داشت‌ مي‌خواست‌ يك‌ دفعه‌ بهش‌ بفهمونه‌ حواست‌ جمع‌ باشه‌ خودت‌ را گم‌ نكن‌ و هر يك‌ از بندگانش‌ را خدا دوست‌ داشته‌ باشه‌ يك‌ هميچين‌ اگر خودش‌ را گم‌ بكنه‌، خدا يك‌ همچين‌ بلائي‌ سرش‌ مي‌ياره‌. اين‌ رمالها و اين‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود جادوگرها كه‌ مرتب‌ پيشگويي‌ مي‌كنند و درست‌ هم‌ درمي‌ياد خدا در اونها شيطان‌ گذاشته‌ اين‌ را شما بدونيد. والا حضرت‌ عيسي‌ خدا مي‌خواست‌ پيغمبره‌ ديگه‌ نبايد، حواسش‌ جمع‌ بشه‌ يك‌ چيزي‌ انشاء اللهي‌ بگه‌، بگه‌ اگر خدا بخواد، بگو در اختيار خداست‌ اين‌ مسئله‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ يك‌ چيزي‌ بگو. فردا شب‌ حضرت‌ عيسي‌ گفت‌ عروس‌ مي‌ميره‌. رفتند، خداي‌ تعالي‌ خواست‌ كه‌ آبروي‌ پيغمبر را صد در صد نبره‌. والا علتش‌ را هم‌ مخفي‌ كرد تا درست‌ بفهمند كه‌ اين‌ آدم‌ اطلاع‌ نداره‌ بيخود گفته‌. اگر پيغمبر نباشه‌ خداي‌ تعالي‌ اونچنان‌ آبروش‌ را مي‌بره‌ كه‌ اگر دوستش‌ داشته‌ باشه‌ كه‌ اين‌ ديگه‌ لب‌ باز نكنه‌ به‌ پيشگويي‌. ولي‌ خوب‌ پيغمبر خدا بود بالاخره‌ بايد آبروش‌ را حفظ‌ كنه‌. فردا شب‌ آمدند و وارد خونه‌ شدند و خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ تشك‌ عروس‌ را عقب‌ زدند و ديدند بله‌ اون‌ زير يك‌ سوراخي‌ است‌ افعي‌ اونجا منتظر بوده‌ كه‌ عروس‌ را بگزه‌ و فورا بميره‌ و اينجا مجلس‌ عزا برپا بشه‌. حضرت‌ عيسي‌ به‌ حواريون‌ گفت‌، گفت‌ چرا حالا مانع‌ شد، گفت‌ صدقه‌ داد. صدقه‌ بلا را رفع‌ كرد در نتيجه‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ و يك‌ همچين‌ رد شد.

 پس‌ بنابر اين‌ بدونيد اين‌ مقدمه‌ را عرض‌ كردم‌ كه‌ بدونيد پيشگويي‌ قطعي‌ مال‌ خداست‌. اگر در يك‌ كتابي‌ ديديد كه‌ پيشگوييهايي‌ شده‌ و قطعا هم‌ و همانطور هم‌ انجام‌ شد. اين‌ مال‌ خداست‌. معجزه‌ است‌. حتي‌ اگر روايت‌ هم‌ باشه‌، روايت‌ هم‌ كلام‌ ائمه‌، كلام‌ پيغمبره‌، كلام‌ پيغمبر هم‌ كلام‌ خداست‌. دقت‌ كرديد. در قرآن‌ يك‌ عده‌ پيشگويي‌ شده‌. يك‌ چيزهاي‌ خيلي‌ فوق‌ العاده‌اي‌ها. كه‌ اين‌ پيشگوييها را غير از خدا هيچ‌ كس‌ نمي‌تونه‌ انجام‌ بده‌. يك‌ پيشگوييهايي‌ قريب‌ الوقوع‌ بوده‌ كه‌ همان‌ زمان‌ بوده‌ براي‌ مردم‌ همان‌ زمان‌. يك‌ پيشگوييهايي‌ هم‌ مال‌ دراز مدته‌. پيشگوييهاي‌ قريب‌ الوقوع‌، وقتي‌ كه‌ يكيش‌ اين‌ بوده‌. وقتي‌ كه‌ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ صل‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و صلم‌ مبعوث‌ شدند چند تا نامه‌ براي‌ چند تا از ممالك‌ مهم‌ دنيا فرستادند. يكي‌ براي‌، دو تا مملكت‌ خيلي‌ مهم‌ بود ابرقدرت‌ بودند يكي‌ براي‌ روم‌ فرستاد، يك‌ هم‌ براي‌ ايران‌. پادشاه‌ روم‌ خوب‌ نامه‌ را ديد و به‌ هر حال‌ گرفت‌ و او را باز نيامد ولي‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ جسارت‌ هم‌ نكرد. اما پادشاه‌ ايران‌ وقتي‌ كه‌ نامه‌ را آوردند دادند دستش‌ اين‌ را گرفت‌ پاره‌ كرد. نامة‌ پيغمبر را پاره‌ كرد. مردم‌ مسلمان‌ مكه‌ از پادشاه‌ ايران‌ خيلي‌ بدشون‌ مي‌آمد.

 تصادفا جنگي‌ شد بين‌ ايران‌ و روم‌. و ايران‌ روم‌ را شكست‌ داد. مردم‌ مسلمان‌ چون‌ جسارت‌ نكرده‌ بودند و پيغمبر را بيشتر دوست‌ داشتن‌ يك‌ مؤمن‌ تمام‌ محبتش‌ دور مي‌زنه‌ روي‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود خدا و پيغمبر و اگر كسي‌ جسارت‌ به‌ خدا و پيغمبر بكنه‌ ولو اين‌ كه‌ براي‌ او مفيد باشه‌ انسان‌ دشمنش‌ داره‌ و اگر كه‌ اظهار محبت‌ به‌ خدا و پيغمبر بكنه‌ ولو اين‌ كه‌ براش‌ ضرر داشته‌ باشه‌ ولي‌ باز دوستش‌ داره‌. ولو اين‌ كه‌ هر دو دسته‌ مسيحي‌ و زرتشتي‌ بودند. ايرانيها زرتشتي‌ بودند. اينها مسيحي‌ بودند و هر دو از دين‌ اسلام‌ خارج‌ بودند. اما در عين‌ حال‌ بخاطر اين‌ كه‌ ايرانيها جسارت‌ كرده‌ بودند، پادشاه‌ ايران‌، مثل‌ همين‌ كه‌ جسارت‌ كنه‌ به‌ پيغمبر خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ از ايرانيها بدشون‌ مي‌آمد و از پادشاه‌ ايران‌ بدشون‌ مي‌آمد و از پادشاه‌ روم‌ بدشون‌ نمي‌آمد. اتفاقا ايران‌ غلبه‌ كرد بر روم‌. بر روم‌ غلبه‌ كرد و مردم‌ ايران‌ هم‌ مردم‌ مسلمان‌ هم‌ ناراحت‌ بودند كه‌ چرا ايران‌، اي‌ كاش‌ روم‌ بر ايران‌ غلبه‌ مي‌كرد بخاطر اين‌ كه‌ ايران‌ جسارت‌ كرده‌ بر پيغمبر. آيه‌ نازل‌ شد.

 الم‌، غلبت‌ الروم‌ في‌ ادنا الارض‌ و هم‌ من‌ بعد غلبهم‌ سيعلمون‌. اين‌ خيلي‌ صريح‌ روم‌ مغلوب‌ شد. غلبت‌ الروم‌، روم‌ مملكت‌ روم‌ مغلوب‌ شده‌، مغلوب‌ ايرانيها. اما اين‌ را بدونيد پيشگويي‌ مي‌كنه‌. همين‌ مردمي‌ كه‌ مغلوب‌ شدن‌ و ضعيف‌ بودند اونها قيام‌ مي‌كنند و بعدها بر ايرانيها غالب‌ مي‌شن‌. در چند وقته‌ ديگه‌. هفت‌ سال‌ ديگه‌. هفت‌ سال‌ ديگه‌ روميها بر ايرانيها غلبه‌ مي‌كنند و شما مؤمنين‌ مسلمانها خوشحال‌ مي‌شيد به‌ اين‌ كار. ببينيد اين‌ پيشگويي‌ نزديكه‌. بعد هم‌ همه‌ منتظر شدند ديدند بله‌ همانطور شد. روميها قيام‌ كردند و خدمت‌ شما عرض‌ شود ايرانيها با همة‌ اون‌ قدرتشون‌ مغلوب‌ كردن‌. پس‌ بنابر اين‌، اين‌ يكيش‌. اين‌ پيشگويي‌ مال‌ همان‌ وقت‌ بوده‌. خوب‌ مردم‌ مسلمان‌ هم‌ فهميدند كه‌ قرآن‌ معجزه‌، پيشگويي‌. مثل‌ ماها نبودند كه‌ ماها هر قلندري‌ كه‌ بياد برامو پيشگويي‌ كنه‌ فوري‌ قبول‌ مي‌كنيم‌ و بقيه‌اش‌، آخه‌ بدبختي‌ اينجاست‌، كه‌ يك‌ مشب‌ پيشگويي‌ ناقصي‌ او مي‌كنه‌ بقيه‌اش‌ را هم‌ ما خودمون‌ تكميل‌ مي‌كنيم‌. يعني‌ يك‌ وقتي‌ مي‌ريم‌ پيش‌ يك‌ رمال‌ يا سركتاب‌ باز كن‌ يا امثال‌ اينها، همانهايي‌ كه‌ پيشگويي‌ مي‌كنند، حالا بعضيهاشون‌ بدون‌ رمل‌ و اينها پيشگويي‌ مي‌كنند بدبختي‌ اينه‌. نشسته‌ است‌ خونة‌، مستمعشه‌ و استفاده‌ مي‌كند و پيشگويي‌ مي‌كنه‌. خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ يا مثلا فرض‌ كنيد كه‌ بدتر از همه‌ باز اينه‌ كه‌ قهوه‌ سرنوشت‌ انسان‌ را تعيين‌ مي‌كنه‌. يك‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ جدا خانمها چون‌ در بين‌ شماها اينها خيلي‌ بيشتره‌. يك‌ ذره‌ قهوه‌ مي‌ريزن‌ كف‌ فنجون‌ بعد تكونش‌ مي‌دن‌ خوب‌ اون‌ هر كدام‌ يك‌ شكليه‌. مي‌گه‌ اين‌، اين‌ كه‌ اينجا هست‌ حوي‌ تو خواهد بود شوهرت‌ مي‌ره‌ زن‌ مي‌گيره‌ اون‌ شكل‌، مي‌بينه‌ اتفاقا عجب‌ حوي‌ بد تركيب‌، سياهي‌، چه‌ فلان‌ اينها شب‌ مي‌ياد با شوهر شما، و اينها جز شيطان‌ چيز ديگه‌ نيستش‌. و اگر كسي‌ مي‌خواد قدمي‌ بتونه‌ و اگر كسي‌ اين‌ طور فكري‌ داشته‌ باشه‌ يك‌ نيم‌ قدم‌ در راه‌ خدا نمي‌تونه‌ برداره‌. اين‌ را من‌ بهتون‌ بگم‌. يك‌ نيم‌ قدم‌. تا چه‌ برسه‌ به‌ يك‌. بايد تمام‌ اين‌ خرافات‌ را بريزيد بيرون‌. تمام‌ اين‌ مسائل‌ را بريزيد دور. دروغ‌ مي‌گن‌، در همان‌ موقعي‌ كه‌ داره‌ فال‌ قهوه‌ براي‌ شما مي‌گيره‌. يعني‌ تو خود زرنگند سر شما كلاه‌ مي‌گذارند. و اين‌ كلمه‌ را با عملا به‌ شمايي‌ كه‌ دل‌ مي‌دي‌ ببيني‌ فال‌ قهوه‌ چي‌ مي‌گه‌ عملا داره‌ بهت‌ مي‌گه‌. منتهي‌ عملش‌ هم‌ خوليت‌ تو را ظاهر مي‌كنه‌.  من‌ اگر مي‌تونستم‌ و اگر واقعا بد نبود از اين‌ تندتر حرف‌ مي‌زدم‌ براي‌ كساني‌ كه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ دنبال‌ اين‌ مسائل‌ هستند.

 نيم‌ قدمي‌ هم‌ نمي‌توانيد در راه‌ خدا حتي‌ در مرحلة‌ توبه‌ هم‌ نمي‌توانيد نيم‌ قدم‌ برداريد. اگر كه‌ دنبال‌ اين‌ حرفها باشيد. بنابر اين‌، پيشگويي‌ فقط‌ و فقط‌ مال‌ خداست‌ حتي‌ مال‌ امام‌، مال‌ پيغمبر هيچ‌ كدام‌ نيست‌. هيچ‌ كدام‌. اگر هم‌ بگن‌ با انشاء، يعني‌ انشاء الله‌ كه‌ ما مي‌گيم‌ غير از انشاء اللهي‌ است‌ كه‌ پيغمبر مي‌گه‌. مي‌گه‌ اين‌ كار مي‌شه‌ اگر خدا بخواد. فردا من‌ مي‌يام‌ خونه‌ شما اگر خدا بخواد. ولي‌ خدا ممكنه‌ نخواسته‌ باشه‌. خدا ممكنه‌ من‌ را مريض‌ كنه‌. خدا ممكنه‌ به‌ يادم‌، از فراموشم‌ بشه‌. من‌ مكرر چون‌ افرادي‌ من‌ را دعوت‌ كردن‌ من‌ فراموشم‌ شد.

 خدا ممكنه‌ كه‌ تا فردا اصلا جان‌ من‌ را بگيره‌. چون‌ خدا هزار جور گرفتاريم‌. خدا ممكنه‌ نگذاره‌ و خدا ممكنه‌ اون‌ اولياء خدا حتي‌ لحظه‌اي‌ كه‌ انسان‌ لباسش‌ را پوشيده‌ مي‌خواد بره‌ بيرون‌ ديكه‌ نره‌. والا اينجوري‌. بندة‌ خدا مي‌گه‌ آقا من‌ قول‌ دادم‌. غلط‌ كردي‌ بدون‌ انشاء الله‌ قول‌ دادي‌. تو مگر اختيارت‌ دست‌ خودتته‌ كه‌ قول‌ دادي‌. دقت‌ مي‌كنيد بندة‌ واقعي‌ خدا و ولي‌ خدا اينجوريه‌ كه‌ تو به‌ پيغمبر مي‌گي‌ كه‌ نگو من‌ فردا همچين‌ كاري‌ مي‌كنم‌. الا به‌ اذن‌ ما. دقت‌ فرموديد. پيغمبر با او عظمتي‌ كه‌ اين‌ همه‌ اهميت‌ داره‌. تا ازتون‌ دعوت‌ مي‌كنند فردا شب‌ مي‌ياييد خونة‌ ما انشاء الله‌. انشاء اللهي‌ كه‌ ما مي‌گيم‌، مي‌گن‌ آقا انشاء الله‌ ديگه‌ نگو، حتما بيا. اين‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ ما اصلا به‌ خدا اعتقاد نداريم‌. غافليم‌ از خدا. خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ اون‌ وقت‌ پيشگوييهايي‌ مربوط‌ به‌ آيندة‌ دور در قرآن‌ شده‌. كه‌ من‌ از هر كدام‌ يك‌ نمونه‌اي‌ مي‌گم‌. والا در كتاب‌ دو مقاله‌ صحبت‌ بيشتري‌ از پيشگوييهاي‌ قرآن‌ را براتون‌ نوشتم‌. يكي‌ از پيشگويي‌ كه‌ مربوط‌ به‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ ذرية‌ پيغمبر. كه‌ انا اعتيناك‌ الكوثر فصل‌ لربك‌ والانحر ان‌ شانئك‌ هو الابتر. ببينيد مي‌گه‌ كه‌ اي‌ پيغمبر تو الان‌ فرزندا پسر كه‌ نداري‌. فرزند دختر هم‌ كه‌ عمر مي‌گه‌ كه‌ كسي‌ كه‌ نوة‌ دختري‌ نوة‌ انسان‌ نيست‌. بچة‌ دختري‌ بچة‌ انسان‌ نيست‌. خوب‌ امام‌ حسن‌ هم‌ كه‌ بچة‌ تو نيست‌. ولي‌ بني‌ اميه‌ هم‌ خيلي‌ زيادند. و اين‌ راوي‌ نقل‌ مي‌كنه‌ مي‌گه‌ روزي‌ كه‌ امام‌ حسين‌ صلوات‌ الله‌ عليه‌ در كربلا شهيد شدند فقط‌ امام‌ سجاد از فرزندان‌ سيد الشهدا بود. اون‌ هم‌ بيمار. به‌ صورت‌ ظاهر بيمار. و همان‌ موقع‌ ده‌ هزار گهواره‌ از طلا و نقره‌ فرزندان‌ بني‌ اميه‌ را توش‌ خوابيده‌ بودند. ده‌ هزار فقط‌ بچه‌ هايي‌ كه‌ گهواره‌هاي‌ طلا و نقره‌ بودند. ببينيد چقدر جمعيتشون‌ زياد بود. حالا خدا گفته‌ اون‌ قطع‌ مي‌شه‌ در آينده‌. و اين‌ زياد مي‌شه‌. فرزندان‌ تو اي‌ پيغمبر زياد مي‌شن‌. و فرزندان‌، نسل‌ بني‌ اميه‌ ابتر، الف‌ و ب‌ و ت‌ دو نقطه‌. ابتر.

 يك‌ كسي‌ ابطحي‌ را مي‌گفت‌ ابتري‌. ابتر غير از ابطحه‌. الف‌ و ب‌ و ط‌ مونث‌ است‌ و سرزمين‌ مكه‌ را مي‌گن‌ ابطح‌. و پيغمبر را مي‌گفتن‌ ابطحي‌. حالا ضمنا ما از خودمون‌ دفاع‌ كرده‌ باشيم‌ كه‌ ابتر يعني‌ كسي‌ كه‌ نسلش‌ قطع‌ مي‌شه‌. دشمن‌ تو اي‌ پيغمبر ابتره‌. يعني‌ نسلش‌ قطع‌ مي‌شه‌. يك‌ نفر از اهل‌ سنته‌ مي‌گه‌ البته‌ پنج‌ قرن‌ البته‌ در قرن‌ پانصد كه‌ الان‌ هزار و چهارصد، هزار سال‌ قبل‌ اين‌ كتاب‌ را نوشته‌ مي‌گه‌ كه‌ اين‌ معجزة‌ پيغمبر در هر جايي‌ بريم‌ مي‌بينيم‌ فرزندان‌ پيغمبر هستند ولي‌ يك‌ نفر ما از اولاد بني‌ اميه‌ پيدا نمي‌كنيم‌. كه‌ بگه‌ من‌ از اولاد.

 اونها هم‌ نسلشون‌ را حفظ‌ مي‌كردن‌ها بني‌ اميه‌ نسلشون‌ را يعني‌ شجره‌ اشون‌ را حفظ‌ مي‌كردند. و عجيب‌تر اين‌ كه‌ در زمان‌ ما حساب‌ الحكم‌ گرفتند سال‌ قبل‌ از سادات‌ هشتاد ميليون‌ سيد در روي‌ كرة‌ زمين‌ هست‌. هشتاد ميليون‌ از يك‌ نفر اصلا فوق‌ العاده‌ است‌. با اينكه‌ اونهايي‌ كه‌ از طرف‌ مادر سيدن‌ اونها را به‌ حساب‌ نياوردن‌ها. هشتاد ميليون‌. ببينيد اين‌ پيشگويي‌ خيلي‌ عجيبه‌. كه‌ تو نسلت‌ باقي‌ مي‌مونه‌ ولي‌ نسل‌ دشمنت‌ از بين‌ مي‌ره‌. مثلا عادي‌ مي‌گويد كه‌ اونها هم‌ دشمنها حفظ‌ مي‌كردندالان‌ طرفدارهاي‌ بني‌ اميه‌ زيادند شما فكر نكنيد تو برنامه‌ شايد شيعه‌ باشند اونها كه‌ معاويه‌ و عثمان‌ را قبول‌ دارند. چون‌ عثمان‌ و معاويه‌ از بني‌ اميه‌ هستند. اينها را قبول‌ دارند به‌ عنوان‌ خلافت‌ و امامت‌. حالا يزيد را اگر قبول‌ نداشته‌ باشند اين‌ دو تا قبول‌ دارند. در دنيا الان‌ شما تا حتي‌ شما بگرديد بگيد آقا تو پسر كي‌ هستي‌. اسمش‌ را معاويه‌ هست‌. اسمشون‌ خالد ابن‌ وليد هست‌ اسمشون‌ وليد هست‌ اما حتي‌ اسم‌ يزيد الان‌ هست‌ توي‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ شام‌. ولي‌ بگن‌ كه‌ يك‌ نفر پيدا بشه‌ كه‌ اين‌ شجرش‌ برسه‌ به‌ معاويه‌. ندارند. اما سادات‌ خيلي‌ زيادند. ببينيد اينها معناي‌ پيشگويي‌ است‌. اين‌ پيشگويي‌ با اون‌ مقدمه‌اي‌ كه‌ گفتم‌ غير از كار خدا كار كس‌ ديگه‌اي‌ نيست‌. اين‌ پيشگوييش‌ها نه‌ اصل‌ عملش‌. و چون‌ در قرآن‌ از اين‌ پيشگوييها زياد آمده‌. تبت‌ يدا ابي‌ لهب‌ يكي‌ هست‌. خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ آيات‌ متعددي‌ كه‌ عرض‌ كردم‌ تو دو مقاله‌ مقداريش‌ را من‌ باز، باز هم‌ همش‌ را ننوشتم‌ از پيشگوييهاي‌ قرآن‌ نوشتم‌ و دليل‌ بر اعجاز قرآنه‌. قرآني‌ كه‌ مي‌خواد هميشه‌ بمانه‌ و نوشته‌ شده‌. حالا يك‌ شخصي‌ بود پيشگويي‌ مي‌كرد، يك‌ مطلبي‌ را گفته‌ بود چون‌ ننوشته‌ بود مي‌گفت‌ من‌ نه‌ اينطوري‌ نگفتم‌، اينطوري‌ گفتم‌. از اول‌ انقلاب‌ تا حالا شايد من‌ صد تا مورد بيشتر ديدم‌ كه‌ پيشگويي‌ كردن‌ كه‌ همينها ديگه‌ بيشتر باقي‌ نمي‌مونه‌. از اول‌ انقلابها از همان‌ ماه‌ اول‌ انقلاب‌ اين‌ را مي‌گفتن‌. ماه‌ دوم‌ انقلاب‌ اين‌ را مي‌گفتند، ماه‌ سوم‌ انقلاب‌ اين‌ را مي‌گفتن‌ من‌ صد مورد مخصوصا (قطع‌ نوار).

 و نه‌ اينكه‌ فكر كنيد من‌ تازه‌ به‌ اين‌ مطلب‌ رسيدم‌ نه‌. خداي‌ تعالي‌ استاد ما را خدا رحمتش‌ كنه‌ اين‌ را به‌ ما گفت‌ و ما هم‌ فهميديم‌ و پذيرفتيم‌. من‌ توي‌ مجلسمون‌ خدا نكنه‌ همچين‌ شاگردي‌ ما داشته‌ باشيم‌ كه‌ نپذيره‌ و باز بگه‌ نه‌، فلان‌ خانم‌ همچين‌ حرفي‌ زد، چطور ميشه‌؟ شيطان‌. شيطان‌ ميگه‌ بهش‌ و بعد هم‌ انجام‌ خواهد شد و خداي‌ تعالي‌ هم‌ چون‌ نه‌ تو را دوست‌ داره‌، اين‌ را بدونيد، نه‌ آن‌ پيشگوئي‌ آن‌ كسي‌ كه‌ پيشگوئي‌ ميكنه‌ نه‌ اون‌ دوست‌ داره‌. ميگه‌ باشد توي‌ تاريكي‌ و ظلمت‌ بمانه‌ تا جانش‌ بيرون‌ بياد و در همين‌ غرور خودش‌ بمانه‌. و لذا من‌ جدا به‌ خانمها عرض‌ ميكنم‌ هر كس‌ مي‌خواد معتقد به‌ اين‌ قسمت‌ باشه‌ توي‌ قافلة‌ پيشروي‌ ما نيست‌ و يك‌ قدم‌ كوتاه‌ هم‌ نميتونه‌ برداره‌ براي‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ موفقيت‌ در راه‌ خدا. براي‌ اينكه‌ بر خلاف‌ قرآن‌ و بر خلاف‌ روايات‌ صحيح‌ اين‌ عمل‌ كرده‌ و اگر معتقد به‌ افراد پيشگو باشه‌ و اينها را يا كافر ندونه‌ و يا خدمتتون‌ عرض‌ شود دروغگو ندوندشون‌ بازهم‌ نميتونه‌ موفق‌ بشه‌. خدمتتون‌ عرض‌ شود اين‌ مطلب‌ راجع‌ به‌ خدمتتون‌ به‌… اين‌ مطلب‌ راجع‌ به‌ درس‌ اعتقاديتونه‌ كه‌ صحبت‌ شد.

 اما راجع‌ به‌ مسائل‌ معنوي‌ يك‌ مطلبي‌ را بگم‌ و اين‌ مناسبتي‌ هم‌ پيدا شد كه‌ بايد اين‌ مطلب‌ را بگم‌. خانمها بدونند، مسئلة‌ محرم‌ و نامحرم‌ خيلي‌ مهمه‌. ممكنه‌ شما در مقابل‌ يك‌ نامحرم‌ صورتتون‌ باز باشه‌ طبق‌ مثلا فتواي‌ مجتهدتون‌ اشكالي‌ نداشته‌ باشه‌ صورتتون‌ باز باشه‌. اما در عين‌ حال‌ شما سبب‌ بشيد كه‌ او روي‌ جنبه‌هاي‌ بدي‌ به‌ شما نگاه‌ بكنه‌ و به‌ گناه‌ بيفته‌. اين‌ را بدونيد كه‌ اين‌ گناه‌ انداختن‌ ديگري‌، اين‌ واكنش‌ داره‌. حتي‌ در لباس‌ پوشيدن‌، اين‌ را هم‌ بدونيد. در طرز حركت‌ كردن‌. كفشي‌ بپوشيد كه‌ يك‌ صداي‌ مخصوصي‌ بكنه‌. پاشنه‌هاي‌ كفش‌ بلند باشه‌ تق‌ و توق‌ بكنه‌. يا مثلا فرض‌ كنيد، من‌ اينها را كه‌ ميگم‌ براي‌ شماها ميگم‌، يا مثلا فرض‌ كنيد كه‌ قدتون‌ كوتاه‌ است‌ با پاشنة‌ بلند كفش‌ قدتون‌ را بلند كنيد. اگر كه‌ براي‌ شوهرتونه‌ عيبي‌ نداره‌. چون‌ شوهر نميدونه‌ يقينا. چون‌ با همين‌ قد شما را پسنديده‌ و گرفته‌ ديگه‌ و گذشته‌ از اين‌ حرفها. براي‌ مردم‌ كوچه‌ و بازار ميكنيد. اينها همه‌اش‌ هواي‌ نفسه‌ و مانع‌ پيشرفتتون‌ هست‌ براي‌ كمالات‌. لباسي‌ بپوشيد كه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ جلب‌ توجه‌ نامحرم‌ را بكنه‌. چون‌ توي‌ مردم‌ مريض‌ زياده‌. اين‌ را شما بدونيد. حتي‌ پيغمبر اكرم‌، به‌ زنهاي‌ پيغمبر اكرم‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كه‌ صدايتون‌ را طوري‌ نكنيد كه‌ مرد، آنهايي‌ كه‌ در قلبشون‌ مرضه‌ طمع‌ به‌ شما پيدا بكنند. دقت‌ مي‌كنيد؟ گاهي‌ ميشه‌ صداي‌ زن‌ براي‌ افراد مريض‌، حالا لااقل‌ افرادي‌ هستند توي‌ جامعه‌ كه‌ مريضند. يعني‌ از صداي‌ زن‌ هم‌ خوششون‌ مي‌آيد. گفت‌ يك‌ مردي‌ با يك‌ خانمي‌ پيغوم‌ آورد، آن‌ خانم‌ پرسيد آقا اين‌ آقا چرا با من‌ حرف‌ زد. البته‌ من‌ نمي‌شناختمش‌. حرفهاي‌ بيخودي‌ هم‌ ميزد مثلا. گفتم‌ براي‌ اينكه‌، به‌ او گفتم‌، گفتم‌ شايد مريض‌ بوده‌ فقط‌ از حرف‌ زدن‌ با زن‌ خوشش‌ مي‌آمده‌. ميشه‌ اين‌ حرف‌. و شمائي‌ كه‌ ادامه‌ ميديد در صحبت‌ با او، تا ديديد كه‌ يك‌ آدمي‌ است‌ كه‌ بيجهت‌ داره‌ صحبت‌ ميكنه‌، فورا گوشي‌ را بگذاريد. فورا ازش‌ جدا بشيد. چرا؟ ممكنه‌ بگيد مرا كه‌ توي‌ قبر او نمي‌گذارند. نه‌. شما را توي‌ قبر او ميگذارند. نميگم‌ توي‌ قبر او مي‌گذارند ولي‌ واكنشي‌ براي‌ شما كه‌ سير الي‌ الله‌ ميكنيد، واكنشي‌ داره‌ كه‌ شما سبب‌ شديد او به‌ گناه‌ بيفته‌ و چون‌ او به‌ گناه‌ افتاده‌، شما شريكيد در گناه‌ او و خوب‌ طبعا به‌ شما هم‌ متوجه‌ ميشه‌ گناه‌. دقت‌ مي‌كنيد؟ و شما عقب‌ مي‌افتيد. لااقل‌ يك‌ چند قدمي‌ از راهتون‌ عقب‌ مي‌افتيد.

 پس‌ بنابراين‌ بطور كلي‌ مسئلة‌ محرم‌ و نامحرمي‌ را خيلي‌ بايد رعايت‌ كنيد، خيلي‌. لااقل‌ در مقابل‌ كساني‌ كه‌ في‌ قلوبهم‌ مرض‌. يعني‌ اهل‌ تزكية‌ نفس‌ نيستند. شما خيال‌ نكنيد فلان‌ آقاي‌ مقدس‌ خوب‌ آدم‌ نماز شب‌ خونيه‌. نه‌. تزكية‌ نفس‌ ملاكه‌. نه‌ نماز شب‌ بدرد ميخوره‌. گربه‌ ميگند وقتي‌ كنار خيابان‌ راه‌ ميره‌، باران‌ آمده‌، از آن‌ كنارها راه‌ ميره‌ كه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كف‌ پايش‌ تر نشه‌. همچين‌ با احتياط‌ راه‌ ميره‌. همين‌ گربه‌ وقتي‌ مي‌خواد ماهي‌ بگيره‌ تا كمر ميره‌ توي‌ حوض‌. بعضي‌ از اين‌ مقدسها اينجوريند. جائي‌ كه‌ اهميت‌ نداره‌، مهم‌ نيست‌، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ با احتياط‌ راه‌ مي‌روند از هيچي‌ نمي‌ترسند. يعني‌ حتي‌ ذهنيتشون‌ خرابه‌، يعني‌ بدند. و خيلي‌ حواستون‌ بايد جمع‌ باشه‌. و تا مي‌توانيد مريض‌ شديد تا ممكنه‌ پيش‌ يك‌ مرد نريد. شما ميگيد دكتر زن‌ نيست‌. يك‌ مقدار تحقيق‌ بكنيد هستش‌. اگر يك‌ وقتي‌ نبود و شما بنا شد كه‌ با همين‌ مرض‌،(نامفهوم‌) حالا آمپول‌ زنه‌ مرده‌، به‌ اندازة‌ يك‌ سر انگشت‌ هم‌ شما بدنتون‌ را باز كنيد ميشه‌ آمپول‌ زد. خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ توي‌ اطاق‌ بيمارستان‌ اگر خداي‌ نكرده‌ مثلا براي‌ زايمان‌ و يك‌ چيزي‌ خوابيديد. حالا اينجا ديگه‌ مرد مي‌آيد و ميره‌. نمون‌. عيب‌ نيست‌، نميشه‌ ديگه‌ بالاخره‌ بايد جواب‌ خدا را بدي‌. اينجوري‌ نباشه‌ كه‌ شما خيال‌ كني‌ اينجا ديگه‌ اشكال‌ نداره‌. برادر شوهر با يك‌ مرد توي‌ كوچه‌ هيچ‌ فرقي‌ نميكنه‌. اين‌ را شما بدونيد. با برادر شوهر كه‌ نيمه‌محرميم‌. كي‌ گفته‌ نيمه‌ محرميد؟! خدمتتون‌ عرض‌ شود اينها را بايد خيلي‌ رعايت‌ كنيد. اين‌ مناسبت‌ كه‌ عرض‌ كردم‌ من‌ چندي‌ قبل‌ خانم‌ دندانپزشكم‌ گفتم‌ شما مطب‌ باز كنيد كه‌ خانمهايي‌ كه‌ اينجا هستند ديگه‌ عذر اينكه‌ بروند توي‌ دندانپزشكي‌ مرد نداشته‌ باشند. چون‌ بدترينش‌ هم‌ فكر ميكنم‌ دندانپزشكيه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ صورت‌ را، من‌ خودم‌ ديدم‌، صورت‌ زن‌ را اينجوري‌ ميگيره‌ مي‌خواد دندونش‌ را نگاه‌ بكنه‌. يا صورت‌ مرد، بايد مشخص‌ باشه‌. خوب‌ الحمد لله‌ ايشون‌ مطب‌ داره‌، آدرسش‌ را هم‌ بهتون‌ مي‌دهند و ايشان‌ از شاگردان‌ خوب‌ ما هستند. شرط‌ كردم‌ كه‌ مرد را نبينند. و بر همه‌اتون‌ لازم‌ و واجبه‌ كه‌ تا جائي‌ كه‌ ايشان‌ مي‌تونند، شما نياز دندانپزشكي‌ داشتيد تا جايي‌ كه‌ ايشان‌ مي‌توانند. و از ايشان‌ هم‌ ضمنا من‌ قول‌ گرفتم‌ كه‌ اگر كاري‌ را خودتون‌ نمي‌تونيد بكنيد يك‌ دندانپزشك‌ زن‌ در آن‌ بخش‌ ديگه‌، حالا نميدانم‌ تخصص‌ ايشان‌ لثه‌ است‌ چه‌ هست‌، اگر تشريف‌ دارند خودشون‌ بگند؟ چي‌ هست‌ تخصصتون‌؟ من‌ عمومي‌ هستم‌. خيلي‌ خوب‌ عمومي‌ هستند. اگر يك‌ زني‌ احتياج‌ به‌ تخصص‌ داشت‌ پيش‌ اون‌ بروند. آنها هم‌ به‌ يك‌ خانم‌ دندانپزشك‌ متخصص‌ معرفي‌ بكنند. اين‌ مسئله‌ را هم‌ بدونيد، آدرس‌ هم‌ ميدند بهتون‌ و از نظر من‌ واجبه‌ بر شما كه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود به‌ ايشان‌ مراجعه‌ كنيد و فكر هم‌ نكنيد ايشان‌ كمتر از ديگران‌ پول‌ مي‌گيرند ازتون‌. ايشان‌ حتي‌ به‌ نظر ما بايد بيشتر هم‌ بگيرند. ولي‌ خوب‌ نه‌ بيشتر نه‌ كمتر. خدمت‌ شما عرض‌ شود با تعارف‌، حالا رفيقمونه‌، نميدونم‌ هم‌ مسلك‌، ايشان‌ بخاطر دينشان‌، بخاطر خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ بخاطر درخواست‌ من‌، از اينها، چون‌ من‌ ديدم‌ مردها معمولا مي‌روند پيش‌ خانمهاي‌ دندانپزشك‌، زنها هم‌ مي‌روند پيش‌ مردهاي‌ دندانپزشك‌ كه‌ من‌ يك‌ منظره‌اي‌ ديدم‌، خدا ميدونه‌، از آنجا اين‌ فكر برايم‌ پيش‌ آمد. كه‌ يك‌ زن‌ و شوهري‌ كه‌ بودند، خودش‌ به‌ من‌ گفت‌. گفت‌ من‌ كه‌ مردم‌ رفتم‌ پيش‌ فلان‌ خانم‌ دندانپزشك‌ و زنم‌ هم‌ همانروز رفته‌ بود پيش‌ فلان‌ آقاي‌ دندانپزشك‌ و مرده‌ پشيمان‌ شده‌ بود، گفته‌ بود چرا من‌ اينكار را بكنم‌؟ چرا اين‌ گناه‌ را بكنم‌. خوب‌ من‌ بعكس‌ ميشد جريان‌ و مردم‌ اينطور مريضند. مردمي‌ كه‌ توي‌ كوچه‌ و بازار راه‌ ميروند شما فكر نكنيد، شماها الحمدلله‌ تزكية‌ نفس‌ كرديد و يكقدري‌ خوب‌ داراي‌ كمالات‌ هستيد و يك‌ همچين‌ فكري‌ براتون‌ پيش‌ نمي‌آيد. ولي‌ مردم‌ توي‌ كوچة‌ و بازار خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ ميگند چرا، چرا اينطوري‌ نباشه‌ كه‌ هم‌ دندانمون‌ را معالجه‌ بكنيم‌ و هم‌ هم‌ اينكه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ يك‌ جنبه‌هاي‌ شهواني‌ را رعايت‌ كنيم‌. و خيلي‌ انشاء الله‌ مواظبت‌ بكنيد در اين‌ جهت‌. و اين‌ نكته‌اي‌ كه‌ امروز بهتون‌ تذكر دادم‌، خيلي‌ اهميت‌ بديد، مسئلة‌ برخورد با نامحرم‌ را. چون‌ گاهي‌ ميشه‌، من‌ ديدم‌. الان‌ يك‌ خانمي‌ هست‌ در يكي‌ از اين‌ شهرها. من‌ نمي‌خواستم‌ الان‌ هم‌ ميترسم‌، بعله‌ استادش‌ هست‌ اينجا. بگم‌ ممكنه‌ سوءظن‌ پيدا بشه‌ براش‌. ولي‌ بهرحال‌ گاهي‌ ميشه‌ كه‌ انسان‌ مثلا استاد با شاگرد دو تائي‌ زور مي‌زنند، مي‌بييند يك‌ قدم‌ اين‌ شاگرد پيشرفت‌ معنوي‌ نداره‌. هر چي‌ هم‌ آدم‌ ميگرده‌ مي‌بينه‌ ظاهرا همة‌ اعمالش‌ را انجام‌ داده‌، همة‌ برنامه‌هايش‌ را صحيح‌ انجام‌ داده‌، همه‌ چيزش‌ درسته‌. ولي‌ وقتي‌ خوب‌ وارد بشيد بريد توي‌ اعماق‌ زندگيشون‌ مي‌بينيد بعله‌ اقلا رعايت‌ نامحرم‌هايي‌ كه‌ در داخل‌ زندگي‌ هستند، مثل‌ برادرشوهر، مثل‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ همينهايي‌ كه‌ ديگه‌ ميگند محرمهاي‌ خانوادگي‌، قوم‌ و خويشي‌. اينها را رعايت‌ نمي‌كنند، واي‌ مي‌ايستند با اينها صحبت‌ كردن‌، گرم‌ گرفتن‌، نميدونم‌ آنهم‌ مريضه‌. مريض‌ روحيست‌. از صحبت‌ شما لذت‌ مي‌بره‌. از خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ باصطلاح‌ برخورد با شما به‌ گناه‌ مي‌افته‌ و در نتيجه‌ شما از راهتون‌ عقب‌ مي‌افتيد. اين‌ يك‌ مسئله‌ را هم‌ انشاء الله‌ رعايت‌ كنيد و فكر مي‌كنم‌ كه‌، چون‌ من‌ ربع‌ ساعت‌ هم‌ درس‌ گفتم‌ شما خسته‌ شديد. حالا رو به‌ قبله‌ بنشينيد يك‌ قدري‌ دعا بخونيم‌ خدا انشاء الله‌…

 

۶ جمادی الثانی ۱۴۱۴ – ۳۰ آبان ۱۳۷۲- عين‌ اليقين‌ و حق‌ اليقين‌ اخلاق‌ ۶۴

 عين‌ اليقين‌ و حق‌ اليقين‌ اخلاق‌ 64

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 و انه‌ لحق‌ اليقين‌. يكي‌ از صفات‌ حميدة‌ انسان‌ كه‌ بايد در روح‌ انسان‌ جايگزين‌ بشود يقينه‌. شك‌ مال‌ شيطانه‌ و از جنود شيطانه‌. يقين‌ از جنود عقله‌. همة‌ گرفتاريهاي‌ ما مربوط‌ به‌ اين‌ است‌ كه‌ ما يقين‌ نداريم‌. دنبال‌ تحصيل‌ يقين‌ هم‌ نيستيم‌. يك‌ انسان‌ جدي‌، يك‌ انسان‌ آگاه‌، يك‌ انسان‌ درست‌ و حسابي‌، هيچوقت‌ خودش‌ را در شك‌ نمي‌اندازه‌. هر قدمي‌ را كه‌ برميداره‌ بايد اقدامش‌ را روي‌ يقين‌ برداره‌. در بعضي‌ از چيزها ما اينطور هستيم‌ بخاطر اين‌ است‌ كه‌ منافعش‌ را يا مضارش‌ را درك‌ كرديم‌. مثلا انسان‌ در اطاقي‌ كه‌ سقفش‌ يقيني‌ نباشد كه‌ فرو نمي‌ريزه‌، نمي‌نشينه‌. اول‌ يقين‌ ميكنه‌ كه‌ اين‌ سقف‌ پائين‌ نمي‌آيد بعد مي‌نشيند. پايش‌ را در جائي‌ كه‌ فرو نميره‌ و زير پاش‌ سفته‌ مي‌گذاره‌. يقين‌ داره‌. جائي‌ كه‌ مشكوكه‌ يك‌ همچين‌ جاهائي‌ پايش‌ را نمي‌گذاره‌. با اينكه‌ اينها مسائل‌ ساده‌ است‌. انسان‌ ميتونه‌ تحقيق‌ بكنه‌ و ضررش‌ را هم‌ مي‌فهمه‌، منافعش‌ هم‌ مي‌فهمه‌. چون‌ افراد بشر يك‌ عده‌ هستند كه‌ خيلي‌ سطحي‌ هستند. خيلي‌ سطحي‌ فكر مي‌كنند. ظواهر را فقط‌ در نظر مي‌گيرند. و افراد ظاهر بين‌ كوته‌ فكر كن‌، اينها اكثر اينه‌ كه‌ هر چي‌ را ضررش‌ را احساس‌ ميكنند. اين‌ برق‌ را تا يقين‌ نكنه‌ كه‌ برق‌ نداره‌ دست‌ بهش‌ نمي‌زنه‌. اول‌ ميره‌ كليد را مي‌زنه‌ پائين‌، بعد مي‌آد برق‌ را اصلاح‌ ميكنه‌. اين‌ را تا يقين‌ نكنيد نمي‌كنيد. تا يقين‌ نكنيد كه‌ توي‌ اين‌ سيم‌ برق‌ جريان‌ نداره‌، دست‌ به‌ برق‌ نمي‌زنيد. يقين‌ پيدا مي‌كنيد. اين‌ خطر را چون‌ ديديد، درك‌ كرديد. و يك‌ منافع‌ هم‌ همينطوره‌.

 اما يك‌ چيزهايي‌ هست‌ خيلي‌ مهمه‌ و ما با مسامحه‌ باهاش‌ روبرو ميشيم‌. يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ حق‌ اليقينه‌، مردنه‌. ثم‌ لترونها عين‌ اليقين‌. يقيني‌، قطعي‌، كيه‌ كه‌ بگه‌ من‌ نمي‌ميرم‌. يك‌ آدم‌ پانصدساله‌ گير بيار تا دوميش‌ تو باشي‌. يك‌ آدم‌ هزار ساله‌ گير بيار تا دوميش‌ تو باشي‌. مردن‌ يقينيه‌. خوب‌. اينش‌ يقيني‌ هست‌ يا نيست‌؟ ولي‌ در مقابل‌ اين‌ يقين‌ ما چه‌ كرده‌ايم‌؟ ما چه‌ مي‌كنيم‌؟ اصلا چي‌ ميشه‌؟ اگر ما مرديم‌ چي‌ ميشه‌؟ صد سال‌ ديگه‌ هيچ‌ يك‌ از ما جمعيت‌ نيستيم‌؟ مطمئن‌ باشيد. صد و بيست‌ سال‌ هم‌ باشه‌، بيست‌ سالش‌ را گذرونديد اكثرا ديگه‌! بقيه‌اش‌. خوب‌. صد سال‌ ديگه‌، الان‌ فرض‌ كنيد چشم‌ بهم‌ بزنيد صد سال‌ مي‌گذره‌. صد سال‌ ديگه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ الان‌ شده‌ همون‌ صد سال‌ ديگه‌. چي‌ ميشه‌؟ هيچ‌ فكرش‌ را كرديم‌؟ چرا اينجا با شك‌، نكتة‌ به‌ اين‌ مهمي‌ را چرا با شك‌ باهاش‌ برخورد مي‌كنيم‌؟ الان‌ اكثر ماها نمي‌دونيم‌ چي‌ ميشه‌؟ اكثرا، حالا شماها كه‌ يك‌ خورده‌اي‌ باز سرتون‌ توي‌ حسابه‌. بعضي‌ها هستند كه‌ اصلا نمي‌دونند. سر قبر انسان‌ مي‌نويسند آخرين‌ منزل‌ هستي‌. روي‌ يك‌ قبر ديگه‌ مي‌نويسند آرامگاه‌. روي‌ يك‌ قبر ديگه‌ مي‌نويسند خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ خانم‌ چي‌، مثلا. اينجا اين‌ را بدونيد، نه‌ آرامگاهه‌، نه‌ آخرين‌ منزل‌ هستيه‌. هيچ‌ يك‌ از اينها نيست‌. چون‌ شما توي‌ اين‌ قبر، اگر توي‌ قبر باشيد كه‌ آرام‌ نيستيد. اگر توي‌ اين‌ قبر نباشيد كه‌ اينجا آرامگاه‌ نيست‌. چون‌ قبر، يا حفرة‌ من‌ حفر النيران‌، يا آزاده‌ روح‌ انسان‌ ميره‌، ميره‌ توي‌ بهشت‌. شايد بعد از چند سال‌ اصلا يادش‌ هم‌ نباشه‌ كه‌ اين‌ قبرش‌ كجا بود. يا حفرة‌ من‌ حفر النيران‌. خوب‌ اگر كسي‌ را توي‌ قبرش‌ نگرش‌ دارند، آرامگاه‌ ديگه‌ نيست‌. آنجا آرام‌ نداره‌. آخرين‌ منزل‌ هستي‌ هم‌ نيست‌. چون‌ شما هستيتون‌ چي‌ هست‌ اصلا؟ اگر منظور روحه‌، در دنيا هم‌ هستيد. در توي‌ قبر هم‌ يك‌ ساعتي‌ شايد باشيد. چون‌ همة‌ مجموع‌ آنچه‌ كه‌ يك‌ ولي‌ خدا، يك‌ مسلمان‌ حالا لااقل‌ بگيم‌، توي‌ قبر احساس‌ ميكنه‌ كه‌ هست‌، يك‌ ساعتي‌ بيشتر نيست‌. آنهم‌ زود ميگذره‌. خوب‌. توي‌ قبر هم‌ هستي‌. بعدش‌ هم‌ در عالم‌ برزخ‌ هستي‌، در عالم‌ قيامت‌ هم‌ هستي‌. در بهشت‌ يا جهنم‌ هم‌ هستي‌. پس‌ اين‌ آخرين‌ منزل‌ هستي‌ نيست‌. دقت‌ مي‌كنيد؟

 چي‌ ميشه‌؟ چه‌ ميشه‌؟ اينها همه‌اش‌ ترديد داريم‌ها، شك‌ داريم‌. يعني‌ همه‌ جا رفتيم‌ كارهامون‌ را رديف‌ كرديم‌. اينجا كه‌ رسيديم‌، مهمترين‌ سرنوشت‌ ما، مهمترين‌ پيشامدي‌ است‌ كه‌ خواهد شد، دربارة‌ اين‌ هيچ‌ فكري‌ نكرديم‌. هيچ‌ فكري‌ نكرديم‌. انسان‌ شب‌ مي‌خوابه‌ ممكنه‌ تا صبح‌ بميره‌. چطور ميشه‌؟ يك‌ شب‌ تا صبح‌ هم‌ خيلي‌ طول‌ نميكشه‌. چطور ميشه‌؟ اين‌ چه‌ خواهد شد؟ چرا با اين‌ مسئله‌ اينجور با مسامحه‌ برخورد مي‌كنيم‌؟ با خدا چرا اينطور با مسامحه‌ برخورد ميكنيم‌؟ همه‌اش‌ شك‌ داريم‌. همه‌اش‌ ترديد. با ائمة‌ اطهار و وجود مقدس‌ پيغمبر اكرم‌ و اينها، چرا با ترديد برخورد ميكنيم‌؟ اگر يك‌ روزي‌ ما را بنشانند، اين‌ را بدونيد آقايون‌، ما را بنشونند در همة‌ اينها بالاخره‌ يقين‌ يقين‌ نداريم‌. حالا حتي‌ علم‌ اليقينش‌ را هم‌ نداريم‌. تا چه‌ برسه‌ به‌ عين‌ اليقين‌، تا چه‌ برسه‌ به‌ حق‌ اليقين‌. ما واقعا يقين‌ داريم‌ كه‌ الان‌ خدا و پيغمبر و ائمه‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ دارند به‌ ما نگاه‌ مي‌كنند. همين‌ الان‌. اين‌ را يقين‌ داريم‌ يا نه‌؟ آيات‌ قرآن‌ هم‌ هست‌ و مسلم‌ هم‌ هست‌. آن‌ يقيني‌ كه‌ ببينيد سيم‌ برق‌ را يقين‌ داريد تويش‌ برق‌ نداره‌، رفتيد پريز را كشيديد، دو شاخش‌ را هم‌ كشيديد، كليد را هم‌ پايين‌ زديد، همچين‌ يقين‌ يقين‌، با سيم‌ خالي‌ هيچ‌ فرقي‌ نميكنه‌. ببنيد همينطور يقين‌ داريد يا نداريد كه‌ خدا هست‌. الان‌ بين‌ من‌ و شما، هر كدامتون‌ هر چي‌ هم‌ نزديك‌ باشيد، خدا فاصله‌ است‌، خدا هست‌. ارواح‌ چهارده‌ معصوم‌ هم‌ بر ما احاطه‌ دارند. ملائكه‌ هم‌ هستند. اينقدر دوروبرمون‌ شلوغه‌. شما توي‌ يك‌ اطاق‌ تنها كه‌ نشستيد ميگيد من‌ تنهام‌. چقدر با آنها مأنوسيم‌. اثرات‌ اين‌ يقين‌ ببينيد الان‌ همين‌ اندازه‌ كه‌ يقين‌ داريد اين‌ جسم‌، اين‌ بلندگو، اين‌ ميكروفون‌، اينجا وجود داره‌، اگر كمتر از اين‌ يقين‌ داشته‌ باشيد كه‌ خدا هست‌، ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ هستند، ما مسلمان‌ درست‌ و حسابي‌ نيستيم‌. و بايد تحصيل‌ يقين‌ بكنيم‌. بايد تحصيل‌ يقين‌ بكنيم‌. اگر اون‌ يقين‌ برامون‌ پيدا بشه‌، خدا ميدونه‌ گاهي‌ انسان‌ فكر ميكنه‌ اين‌ يقين‌ اگر باشه‌، مگر انسان‌ ميتونه‌ توي‌ جمعيت‌ راه‌ بره‌. اينجا بايد كمك‌ از خدا بگيره‌ كه‌ شرح‌ صدر خدا به‌ انسان‌ بده‌. يعني‌ اگر آن‌ يقين‌ براي‌ انسان‌ پيدا بشه‌، شما مثلا فرض‌ كنيد كه‌ توي‌ يك‌ اطاقي‌ نشسته‌ باشيد. بدن‌ چهارده‌ معصوم‌ دورو برتون‌ نشسته‌ باشند. الان‌ چهارده‌ معصوم‌ اينجا نشستند و شما هم‌ كنار اينها نشسته‌ايد. مثلا. خوب‌ چه‌ حالي‌ داريد؟ آيا در اطاق‌ تنها كه‌ نشستيد، اين‌ حال‌ را داشته‌ باشيد اگر يقين‌ داريد. يعني‌، آنوقت‌ اينجاست‌ كه‌ خدا بايد به‌ انسان‌ كمك‌ بكنه‌ كه‌ شرح‌ صدر به‌ انسان‌ بده‌ كه‌ انسان‌ در عين‌ حال‌ كه‌ اينها را مي‌بينه‌ و با اينها داره‌ مأنوسه‌ و حرف‌ ميزنه‌، در عين‌ حال‌ بتونه‌ به‌ بچه‌اش‌ هم‌ برسه‌، خدمتتون‌ عرض‌ شود به‌ زنش‌ هم‌ برسه‌، به‌ زندگيش‌ هم‌، به‌ اين‌ كورهايي‌ كه‌ دور و بر هستند به‌ اينها هم‌ برسه‌. خيليه‌. يك‌ عده‌ كور دوروبر انسان‌ هستند. آنها كه‌ اين‌ جمع‌ را نمي‌بينند. نمي‌بينند شما با كي‌ نشستيد، آمده‌ هي‌ ميگه‌ پول‌ بده‌، يكي‌ آمده‌ ميگه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ مثلا روغن‌ نداريم‌، گوشت‌ نداريم‌. آن‌ يكي‌ ميگه‌ كفش‌ ندارم‌، كلاه‌ ندارم‌. همة‌ اينها را رسيدگي‌ مي‌كنيد در عين‌ حال‌ ادب‌ حضور چهارده‌ معصوم‌ را هم‌ داري‌. ببينيد چقدر شرح‌ صدر مي‌خواد! اينجا يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود مهمه‌ مسئلة‌ شرح‌ صدره‌ كه‌ حضرت‌ موسي‌ وقتي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ بهش‌ گفت‌ كه‌ اني‌ انا الله‌ لا اله‌ الا انا، تا آنجا كه‌ من‌ با شما هستم‌. اني‌ معكما اسمع‌ و اري‌. من‌ هم‌ مي‌بينمتون‌ هم‌ مي‌شنوم‌ حرفهايتون‌ را. حضرت‌ موسي‌ يقين‌ پيدا كرد. اينجا گفت‌ رب‌ اشرح‌ لي‌ صدري‌. آخه‌ خيليه‌. هم‌ انسان‌ خدا كنارش‌ ايستاده‌ باشه‌ و حرف‌ خدا را بخواد به‌ ديگري‌ بزنه‌ و با آن‌ لسان‌ بشري‌ بخواد كلام‌ خدا را برسونه‌. خدا هم‌ ايستاده‌. اينهايي‌ كه‌ رئيس‌ دارند، اينهائي‌ كه‌ باصطلاح‌ آقابالاسر دارند اين‌ حرف‌ را خوب‌ مي‌فهميدند. رئيس‌ اينجا وايستاده‌ ميگه‌ اين‌ حرف‌ را به‌ او بزن‌. به‌ دشمن‌ من‌ بگو. ببينيد چه‌ حالي‌ پيدا مي‌كنيد. كنار انسان‌ رئيس‌ انسان‌ ايستاده‌، رئيس‌ قدرتمند. ميگه‌ حرف‌ را بگو. اين‌ حرف‌ را كه‌ مي‌خواد بگه‌، مواظبه‌ كه‌ يك‌ حرف‌، يك‌ كلمه‌ كم‌ و زيادش‌ نكنه‌. يك‌ كلمه‌. اني‌ معكما، خداي‌ تعالي‌ به‌ حضرت‌ موسي‌ و هارون‌ فرمود، اني‌ معكما اسمع‌ و اري‌. حواستون‌ جمع‌ باشه‌. يقين‌ هم‌ دارند. پيغمبر خداست‌ يقين‌ هم‌ داره‌. اسمع‌ هم‌ مي‌شنوم‌ حرفهايتون‌ را هم‌ مي‌بينمتون‌. اينجا ببينيد حضرت‌ موسي‌ گفت‌ رب‌ اشرح‌ لي‌ صدري‌، خدايا يك‌ طاقتي‌ تو به‌ من‌ بده‌. يك‌ ظرفيتي‌ به‌ من‌ بده‌. من‌ ظرفيت‌ داشته‌ باشم‌. مگر مي‌تونم‌ يك‌ بندة‌ خدا، يك‌ كسي‌ كه‌ بندة‌ خداست‌ و تحت‌ فرمان‌ الهيست‌ و خدا را در همه‌ حال‌ حاضر و ناظر مي‌بينه‌ و مشاهده‌ ميكنه‌، مگر ميتونه‌ توي‌ پوستش‌ تكان‌ بخوره‌، منفجر ميشه‌. اگر باصطلاح‌ شرح‌ صدر نداشته‌ باشه‌. شرح‌ صدر انسان‌ با آن‌ يقيني‌ كه‌ به‌ انسان‌ مي‌دهند. باهم‌ بايد رشد بكنه‌. و الا انسان‌ از پا در مي‌آيد. و باهم‌ هم‌ بايد انسان‌ به‌ كمال‌ برسه‌.

 لذا شرح‌ صدر از لوازم‌ اين‌ يقينه‌. بايد وقتي‌ كه‌ مي‌گيد خدايا يقين‌ بده‌. شما ديديد بعضي‌ از افراد يك‌ چيزهايي‌ برخورد ميكنند. به‌ مجرد اينكه‌ برخورد ميكنند غش‌ مي‌كنند مي‌افتند. از حال‌ مي‌روند. ديوانه‌ ميشن‌ حتي‌. براي‌ چي‌؟ براي‌ اينكه‌ ظرفيت‌ ندارند. استعداد ندارند. بعضي‌ها هستند دو فرسخي‌ نشستند، من‌ يك‌ جائي‌ آنوقتها با يكي‌ از دوستان‌ بودم‌. اين‌ توي‌ اطاق‌ تاريك‌ نشسته‌ بود ذكرش‌ را مي‌گفت‌. يكدفعه‌ داد زد ديوانه‌وار دويد بيرون‌. بعد هم‌ يك‌ خورده‌ حالت‌ رواني‌ پيدا كرد. گفتم‌ چيه‌؟ گفت‌ يك‌ شخصي‌ را ديدم‌ در مقابلم‌ ايستاده‌، منور. خوب‌ ترسيدم‌. اول‌، لذا ما در اين‌ مراحل‌ كمالات‌ ميگيم‌ اول‌ بايد استقامت‌ داشته‌ باشيد. برقي‌ كه‌، سيم‌ برقي‌ كه‌ مقاوم‌ نيست‌، برق‌ فشار قوي‌ را روش‌ ول‌ نمي‌كنند. آب‌ ميشه‌. بايد اول‌ مقاومت‌ در شما پيدا بشه‌، قوي‌ بشيد و بعد، لذا خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كه‌ ان‌ الذين‌ قالوا ربنا الله‌، فورا ملائكه‌ به‌ سراغشون‌ نمي‌آيند، ثم‌ استقاموا، بعد استقامت‌ كه‌ مي‌كنند، تتنزل‌ عليهم‌ الملائكه‌، ملائكه‌ بر اينها نازل‌ ميشوند. بايد انسان‌ قوي‌ بشود. يقينش‌ زياد بشه‌. شرح‌ صدر داشته‌ باشه‌ تا بهش‌ محبت‌ بشه‌. از راه‌ رسيده‌، هنوز هيچ‌ كاري‌، هيچ‌ برنامه‌اي‌ انجام‌ نداده‌، دلش‌ مي‌خواد كه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود. يك‌ كسي‌ آمده‌ ميگه‌ ميدونيد من‌ چرا وارد راه‌ سير و سلوك‌ و كمالات‌ نميشم‌؟ ميگم‌ چرا؟ گفت‌ براي‌ اينكه‌ مي‌ترسم‌. من‌ خوب‌ يكي‌ از راههايش‌ اينه‌ كه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ ملائكه‌ را ببينم‌ ديگه‌. من‌ از ملائكه‌ مي‌ترسم‌. من‌ از روح‌ مي‌ترسم‌. اين‌ كتاب‌ عالم‌ عجيب‌ ارواح‌ ما را، جلدش‌ را نگاه‌ نمي‌كرد. گفت‌ رويش‌ عكس‌ روح‌ داره‌، جلدش‌ را نمي‌تونم‌ نگاه‌ كنم‌. تويش‌ را نگاه‌ مي‌كرد. توش‌ را مي‌خوند بعد مي‌ترسيد شب‌ خوابش‌ نمي‌برد. خوب‌ ببينيد بعضي‌ افراد اينطورند. اينقدر ضعيفند. آنوقت‌ ميشه‌، اين‌ براي‌ اين‌ دوتا از اين‌ باطريهاي‌ كوچيك‌ كه‌ اين‌ اندازه‌ برق‌ بيشتر استعداد نداره‌ تويش‌ باشه‌. و الاّ برق‌ قوي‌ را ول‌ نمي‌كنند توي‌ اين‌ سيم‌. اين‌ سيم‌ باريك‌ نازك‌ بدردخور هم‌ نيستش‌. هيچي‌ هيچي‌. هيچي‌. انسان‌ يك‌ مقداري‌ بايد خودش‌ را بسازه‌. شماها نگيد كه‌اي‌ آقا چقدر طولانيه‌. بخدا قسم‌ در هر مرحله‌اي‌، اين‌ را بهتون‌ بگم‌، شايد آقاي‌ نعمتي‌ بهتون‌ گفته‌ باشند شب‌ شنبه‌ بهتون‌. در هر مرحله‌اي‌ اين‌ را بدونيد آنقدر بهتون‌ كمك‌ ميشه‌ كه‌ مي‌تونيد آن‌ مرحله‌ را رد بكنيد. و الا خودتون‌ باشيد، سريع‌ هم‌ جلو بريدها، روايت‌ زياد داريم‌. اقل‌ مدتش‌ يكساله‌. اقل‌ مدت‌ معموليش‌ يك‌ ساله‌. هر مرحله‌. شما يك‌ سال‌، يك‌ سال‌ زياد هم‌ نيست‌ها. فكر نكنيد يك‌ سال‌ زياده‌. شما در ظرف‌ يك‌ سال‌، سقف‌ مثل‌ حضرت‌ زينب‌ سلام‌ الله‌ عليها. شما ميگيد مگه‌ ميشه‌؟ بايد اينقدر صبر داشته‌ باشيد. چون‌ اين‌ فشارها مي‌آد. صبر پيدا بشه‌. قاطعيت‌ در شما بوجود بياد. نترسيدن‌ از غير خدا بوجود بياد. اعتماد بر وجود خودتون‌ و از همه‌ چيز قطع‌ بشيد و فقط‌ متكي‌ به‌ خدا بشيد، در شما بوجود بياد. شما يكسال‌ خيلي‌ زياده‌ براي‌ اين‌ سرمايه‌گزاري‌؟ آخه‌ ماها از اولي‌ كه‌ قدم‌ توي‌ اين‌ راه‌ برميداريم‌ چي‌ بگم‌، فكر مي‌كنيم‌ كه‌ الان‌ رفتيم‌ به‌ فكر اينكه‌، الان‌ چند تا ملائكه‌ ديديم‌ و بعد هم‌ براي‌ نقل‌ كردن‌ آنهم‌. براي‌ اينكه‌ بعدا بگيم‌ ما چه‌ قضايايي‌ ديديم‌ كافيه‌. آمدند. براي‌ اينكه‌ ما جزء اولياء خدائيم‌ ديگه‌. نه‌ آقا ملائكه‌ را بدترين‌ مردم‌ كرة‌ زمين‌ ديدند. يعني‌ تا امروز بدتر از قوم‌ لوط‌ پيدا نشده‌. اين‌ را شما بدونيد. كه‌ علنا عمل‌ لواط‌ انجام‌ بدهند. همينجور توي‌ كوچه‌ و بازار. بدتر از اين‌ آدمها هنوز توي‌ آمريكايش‌ هم‌ نيست‌. هيچ‌ جاي‌ دنيا شايد همچين‌ مردمي‌ پيدا نشده‌. ببينيد اينها ملائكه‌ را ديدند. دو تا ملك‌، صريح‌ قرآنه‌ ديگه‌. دو تا ملك‌ آمده‌، جبرئيل‌ و ميكائيل‌ هم‌ بودند. آمدند توي‌ شهر اينها، اينها ديدنشون‌. و خدمت‌ شما عرض‌ شود عقب‌ سر اينها راه‌ افتادند. بعله‌. دقت‌ مي‌كنيد؟ ملك‌ ديدن‌ كه‌ مقامي‌ نميشه‌. خواب‌ خوب‌ ديدن‌ كه‌ مقامي‌ نيست‌. مرحلة‌ بالاترش‌ حتي‌، شما ميگيد من‌ به‌ اون‌ مقام‌ رسيدم‌ كه‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌ مي‌رسم‌. اگر خدمت‌ حضرت‌ وليعصر ارواحنا فداه‌ مي‌رسيد و از وجود مقدسشون‌ استفاده‌ ميكني‌ و درس‌ علمت‌ را، دانشت‌ را از سرچشمة‌ علم‌ و دانش‌ ميگيري‌، اين‌ خوبه‌. اما اگر ببيني‌، فقط‌ ببيني‌، استفاده‌اي‌ نكني‌، خوب‌ اين‌ دليل‌ بر خوب‌ بودن‌ تو نيست‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ هر روز شايد عمر پيغمبر اكرم‌ را مي‌ديد. بعله‌؟ هر روز. عايشه‌ هر روز و هر شب‌ مي‌ديد پيغمبر اكرم‌ را. پيغمبر بالاتر از امام‌ زمان‌، تو هم‌ هر چي‌ بد باشي‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود از عمر و عايشه‌ بدتر نيستي‌. مقامي‌ نيست‌. من‌ خدمت‌ حضرت‌ رسيدم‌ نشناختم‌. خوب‌. حتي‌ خود حضرت‌ را نشناختي‌ چطور ازش‌ استفاده‌ كردي‌؟ خيلي‌ بودند، توي‌ اين‌ قضايايي‌ كه‌ من‌ نوشتم‌ توي‌ اين‌ كتاب‌ ملاقات‌، خيلي‌ها بودند خدمت‌ حضرت‌ رسيدند نشناختند حضرت‌ را، استفاده‌اي‌ هم‌ نكردند. حضرت‌ هم‌ گاهي‌ تحميلي‌ به‌ اينها يك‌ چيزهايي‌ داده‌ براي‌ اينكه‌ ديگران‌ ازش‌ استفاده‌اي‌ بكنند. پس‌ اينهم‌ مقامي‌ نيست‌. چيه‌ مقام‌ واقعي‌ براي‌ انسان‌؟ يقين‌. از توي‌ شك‌ بيا بيرون‌. تا وقتي‌ كه‌ شما در هر درجه‌اي‌، در شك‌ باشي‌، در پيروي‌ از شيطان‌ هستي‌. اين‌ را بدونيد. چون‌، يا پيروي‌ از جهل‌. چون‌ جهل‌ واقعي‌ همون‌ شيطانه‌. اين‌ روايتي‌ هست‌ كه‌ هم‌ در بحار الانوار آمده‌ هم‌ در اصول‌ كافي‌ هست‌. خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ از حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر صلواة‌ الله‌ عليه‌. حضرت‌ به‌ هشام‌ بن‌ حكم‌، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ مي‌فرمايد خدا اول‌ عقل‌ را خلق‌ كرد و براي‌ او هفتاد سرباز قرار داد و بعد هم‌ جهل‌ را خلق‌ كرد و براي‌ او هم‌ هفتاد سرباز خلق‌ كرد. يكي‌ از سربازهاي‌ عقل‌، يقينه‌. و يكي‌ از سربازهاي‌ جهل‌ هم‌ شكه‌. تا وقتي‌ كه‌ در هر چيزي‌ توي‌ شك‌ باشيد، توي‌ جند، توي‌ سربازهاي‌ شيطاني‌. و اين‌ مسئله‌ را امشب‌ من‌ جدا به‌ شما توصيه‌ ميكنم‌. هر كاري‌ كه‌ مي‌خواهيد بكنيد، اول‌ خوب‌ بسنجيد، به‌ مرحلة‌ يقين‌ برسونيد كه‌ اين‌ كار درسته‌، بعد انجام‌ بديد. هيچوقت‌ با ترديد باهاش‌ برخورد نكنيد. از شك‌ و ترديد فرار كنيد. اصلا فرار كنيد. حتي‌ اسلام‌ اين‌ استخاره‌ را كه‌ تعيين‌ كرده‌، براي‌ اينكه‌ شما از ترديد نجات‌ پيدا بكنيد. شما يك‌ مسئله‌اي‌ براتون‌ پيش‌ آمده‌، سر دو راهي‌ واقع‌ شديد. نميدونيد اين‌ كار را انجام‌ بديد يا نديد. اسلام‌ ميگه‌ اول‌ برو فكر كن‌. فكر كن‌. فكرت‌ به‌ جائي‌ نرسيد، همينطور پنجاه‌ پنجاه‌ مانده‌. مشورت‌ كن‌. مشورت‌ هم‌ كاري‌ انجام‌ نداد. بيا استخاره‌ بكن‌، يك‌ طرف‌ را تعيين‌ بكن‌، حركت‌ كن‌ به‌ طرفش‌. خدا بعد كمكت‌ ميكنه‌. گوش‌ داديد؟ در حال‌ شك‌ نمان‌. شك‌ به‌ طور كلي‌ در هر چيزي‌ كه‌ باشه‌، در هر چيزي‌ كه‌ باشه‌، اين‌ مال‌ شيطانه‌. شك‌ مال‌ شيطانه‌. دربارة‌ خدا باشه‌ مال‌ شيطانه‌. دربارة‌ قيامت‌ باشه‌ مال‌ شيطانه‌. دربارة‌ ائمة‌ اطهار باشه‌ مال‌ شيطانه‌. دربارة‌ آثار وجودي‌ آنها باشه‌ مال‌ شيطانه‌. هر چي‌ باشه‌. شك‌ بطور كلي‌ مال‌ شيطانه‌. و يقينه‌ كه‌ اين‌ چراغه‌، روشنائيست‌. شما وقتي‌ كه‌ يقين‌ كرديد يك‌ چيزي‌ اينطوره‌، يك‌ مسئله‌اي‌ را يقين‌ بهش‌ كرديد و عمل‌ بهش‌ كرديد مثل‌ اينه‌ كه‌ چراغ‌ را برداشتيد و توي‌ تاريكي‌ رفتيد و هيچ‌ جا هم‌ پاتون‌ فرو نميره‌ و خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ راحت‌ هم‌ هستيد. يقينتون‌ را زياد كنيد. كاري‌ هم‌ نداره‌. گفت‌ كه‌ ايني‌ كه‌ شما مي‌خواهيد از آخر پشيمان‌ بشيد، زحمتش‌ را اول‌ بكشيد. هر كاري‌ را كه‌ مي‌خواهيد بكنيد، الان‌ توي‌ اين‌ راه‌ وارد شده‌ايد. در همين‌ جلسه‌ الان‌ چند نفر از رفقا هستند كه‌ واقعا خدا ميدونه‌ من‌ را رنج‌ مي‌دهند. بي‌ تعارف‌. مثل‌ اين‌ آدمهايي‌ كه‌ بايد هولشون‌ داد به‌ طرف‌ كمالات‌ قدم‌ بردارند. اگر يقين‌ داري‌ كه‌ راه‌ درستيه‌، خوب‌ سريع‌ حركت‌ كن‌. اگر يقين‌ نداري‌، خوب‌ يقين‌ تحصيل‌ كن‌. اگر يقين‌ داري‌ كه‌ راه‌ درست‌ نيست‌، تو چرا شيطان‌ شدي‌ آمدي‌ وسط‌ اين‌ جمع‌؟ خوب‌ تكليفت‌ را روشن‌ كن‌. شخصي‌ كه‌ شك‌ داره‌ آيا اين‌ راه‌ درسته‌ يا درست‌ نيست‌، اين‌ از جنود شيطانه‌ و آمده‌ در جنود رحمان‌. مثل‌ يك‌ سرباز صدامي‌ بياد توي‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود، سربازهاي‌ اسلامي‌. تكليفتون‌ را روشن‌ كنيد. اين‌ راهي‌ كه‌ ما داريم‌ ميريم‌، اين‌ را من‌ الان‌ دارم‌ عرض‌ ميكنم‌. ما رفقايي‌ داريم‌ كه‌ هفت‌ هشت‌ ده‌ سال‌ مشغولند. همه‌اشون‌ هم‌ الحمدلله‌ موفق‌ شدند، به‌ كمالات‌ هم‌ رسيدند، بعضي‌هاشون‌ هم‌ سن‌هاشون‌ خيلي‌ هم‌ زياد نيست‌. اين‌ راهي‌ است‌ كه‌ ما نمي‌ريم‌ كه‌ خواب‌ خوب‌ ببينيم‌، اين‌ را آقايون‌ بدونند، راهيست‌ كه‌ وقتي‌ داريم‌ مي‌ريم‌، نمي‌خواهيم‌ ملائكه‌ را ببينيم‌، نمي‌خواهيم‌ ائمه‌ را ببينيم‌. همه‌ بدونيد. از حالا تكليف‌ خودتون‌ را روشن‌ كنيد. حتي‌ راهي‌ نيست‌ كه‌ امام‌ زمان‌ را ببينيد. اِ. بعله‌. همين‌ را توي‌ كتابها هم‌ نوشته‌. امام‌ زمان‌ اينجا بعله‌، همينطوره‌. ما براي‌ اينكه‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌ برسيم‌، نمي‌ريم‌. ما مي‌خواهيم‌ انساني‌ بشيم‌ داراي‌ شرح‌ صدر، يعني‌ يك‌ ظرفيت‌ كاملي‌ براي‌ پذيرفتن‌ صفات‌ انساني‌ كه‌ آنوقت‌ اگر ما داراي‌ جميع‌ صفات‌ انساني‌ شديم‌ امام‌ زمان‌ هم‌ چون‌ همينطوره‌، ما را خداي‌ تعالي‌، طبعا پهلوي‌ هم‌ مي‌نشونه‌. اين‌ را مي‌خوايم‌. ببينيد الان‌ توي‌ مجلس‌، همة‌ افرادي‌ كه‌ نشسته‌اند انسانند. چرا؟ يك‌ حيواني‌ را شما مي‌بينيد. اينجا كه‌ طويله‌ نيست‌. اينجا جاي‌ انسانهاست‌. ماها همه‌امون‌ چون‌ انسانيم‌، كنار هم‌ نشستيم‌. اما اگر يك‌ حيواني‌ را، حتي‌ يك‌ گربه‌، اگر آورديم‌ توي‌ اين‌ مجلس‌، همه‌ اعتراض‌ مي‌كنند آقا اين‌ جايش‌ اينجا نيست‌. اون‌ الاغ‌ جاش‌ اينجا نيست‌. اين‌ اسب‌ اينجا جاش‌ نيست‌. اين‌ گاو اينجا جاش‌ نيست‌. ما وقتي‌ كه‌ صفات‌ انساني‌ را در خودمون‌ بوجود آورديم‌، خواهي‌ نخواهي‌، وقتي‌ مي‌خواهند تقسيم‌ بندي‌ بكنند، ما را با امام‌ زمان‌ و ائمه‌ يك‌ جا قرار مي‌دهند. آنهايي‌ كه‌ صفت‌ رذيله‌ دارند اينها را هم‌ ميكنند توي‌ آخور. اين‌ هدفه‌. حالا چهاردست‌ و پا راه‌ بره‌ يا دوپا. فرقي‌ نميكنه‌. هدف‌ ما، اين‌ را آقايون‌ بدونند، هدف‌ ما هيچ‌ يك‌ از آنهايي‌ كه‌ فكر كرديد نيست‌. عرض‌ كردم‌ باز دومرتبه‌ تكرار ميكنم‌. خواب‌ خوب‌ ديدن‌، آخه‌ ما خيلي‌ وقتها خواب‌ خوب‌ نمي‌بينيم‌. جهنم‌. خوب‌ باريك‌ الله‌ هم‌ ميگن‌. ميگن‌ ما از وقتي‌ توي‌ راه‌ آمديم‌ خواب‌ خوب‌ نديديم‌. الحمدلله‌. ميگه‌ براي‌ چي‌ الحمد لله‌؟ بعله‌ براي‌ اينكه‌ هدف‌ اين‌ حرفها نيست‌. بهتر. خواب‌ خوب‌ نبين‌ كه‌ بتوني‌ سريعتر بري‌. مكاشفه‌اي‌ هم‌ نداشتيم‌. باز هم‌ الحمدلله‌. مشاهده‌اي‌ هم‌ نداشتيم‌. بازهم‌ الحمد لله‌. اينها سرگرم‌ كننده‌ است‌. خدا ميدونه‌ من‌ خدمت‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ كوهستاني‌ يك‌ وقتي‌ من‌ رفته‌ بودم‌. خدمت‌ ايشون‌ گفتم‌ من‌ چي‌ مي‌بينم‌ چي‌ مي‌بينم‌. گفت‌ من‌ بچه‌ بودم‌ از سن‌ تو خيلي‌ كمتر، اينها را مي‌ديدم‌. ما حالا خيال‌ كرديم‌ كه‌ اين‌ مطالب‌ را كه‌ ما ديديم‌ بريم‌ پيش‌ آقاي‌ كوهستاني‌ بگيم‌، آقاي‌ كوهستاني‌ بلند ميشه‌ ما را توي‌ بغل‌ ميگيره‌ ميگه‌. يك‌ بچه‌ بوديم‌، همچين‌ يك‌ جوري‌ اين‌ حرفها را گفت‌ كه‌ ما خيلي‌ سرد شديم‌. بعد ديدم‌ عجب‌ كلام‌ واقعا گهرباريست‌. ببينيد. شما الان‌ سوار ماشين‌ شديد داريد مي‌رويد تهران‌. رسيديد توي‌ يك‌ شهري‌. خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ چراغ‌ مي‌بينيد، دكان‌ مي‌بينيد، چيزهايي‌ پشت‌ ويترين‌ گذاشتند، وسائل‌ برقي‌، همه‌ چيز، توي‌ شهر وسط‌ راه‌. اگر راننده‌ شما را اينجا پياده‌ بكنه‌ بگه‌ برو تماشا. شما را از مقصد عقب‌ انداخته‌. اين‌ را بدونيد. مخصوصا شهرهاي‌ زيادي‌ توي‌ راه‌ باشه‌. چيكار ميكنه‌؟ شما را از خط‌ كمربندي‌ مي‌بره‌، خوب‌ دقت‌ كنيد، از توي‌ شهر عبورتون‌ نميده‌، از كمربندي‌ مي‌بره‌ كه‌ چشمتون‌ به‌ اينها نيفته‌. براي‌ اينكه‌ اينها معطلتون‌ ميكنه‌. چشمتون‌ نيفته‌. از خط‌ كمربندي‌. و اگر هم‌ بخواد توي‌ يك‌ رستوراني‌ پياده‌اتون‌ بكنه‌، مواظبه‌ يك‌ رستوراني‌ كه‌ دورو برش‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود خلوت‌ باشه‌ كه‌ تا گفت‌ مسافرين‌ سوار بشيد، همه‌ جمع‌ بشن‌، فورا سوار بشوند. ديگه‌ حوصلة‌ مسافرها قبل‌ از سوار شدن‌ سر بياد. برن‌ بنشينند توي‌ ماشين‌ تا بريم‌. و الاّ اگر راننده‌ بياد، مثلا شما از اينجا مي‌ريد تا تهران‌. بياد توي‌ شهر نيشابور پياده‌اتون‌ بكنه‌. اون‌ مي‌خواد بره‌ قوم‌ و خويشش‌ را ببينه‌. اون‌ مي‌خواد بره‌ امامزاده‌ محبوب‌. اون‌ مي‌خواد نميدونم‌ بره‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود عمر خيام‌ را زيارت‌ بكنه‌. اون‌ يكي‌ مي‌خواد بره‌ نميدونم‌ چه‌. هر كسي‌ متفرق‌، وقتي‌ مي‌خوان‌ سوار بشوند دوتا، سه‌ تا، ده‌ تا مسافرش‌ از بين‌ ميره‌ يا مي‌ايستند، معطلشون‌ مي‌كنند. اينها همه‌اش‌ تماشائيه‌. شما خواب‌ خوب‌ ببينيد، مكاشفاتي‌ داشته‌ باشيد، داريد. الحمدلله‌ الان‌ اكثر شماها، خداي‌ تعالي‌ بهتون‌ لطف‌ كرده‌ اينها را داريد. اما معطلش‌ نبايد باشيد. راه‌ شما اينه‌ كه‌ من‌ عرض‌ ميكنم‌. قدمهايتون‌ را بايد برداريد تا بريد برسونيد خودتون‌ را به‌ مقام‌ خلوص‌ و توحيد و مقام‌ شامخ‌ انسانيت‌، مقام‌ شامخ‌ عبوديت‌، مقام‌ شامخ‌ خليفة‌ اللهي‌. كه‌ وقتي‌ به‌ آنجا رسيديد، به‌ مقصد رسيديد. آنوقت‌ طبعا شما خليفة‌ اللهيد. حضرت‌ بقية‌ الله‌ هم‌ خليفة‌ اللهه‌. ائمة‌ اطهار هم‌ خليفة‌ اللهند. خلفاء الله‌ را كجا جمعشون‌ مي‌كنند؟ يك‌ جا جمعشون‌ مي‌كنند. آنوقت‌ شما كنار حضرت‌ وليعصر نشستيد. ولي‌ اگر كه‌ خداي‌ نكرده‌، هفت‌ روز، هشت‌ روز، ما هفت‌ روز داشتيم‌، هشت‌ روز داشتيم‌. چندي‌ قبل‌ با رفقايي‌ كه‌ توي‌ مجلس‌ هم‌ هستند رفته‌ بوديم‌ كنار قبر علي‌ بن‌ مهزيار در اهواز. خوب‌. علي‌ بن‌ مهزيار مرد بزرگوار، از علماست‌. اين‌ را شما بدونيد. تنها او نيست‌ كه‌ خدمت‌ حضرت‌ وليعصر صلواة‌ الله‌ عليه‌ سه‌ روز بوده‌. از علما بوده‌، از بزرگان‌ دينه‌ و زحمات‌ زيادي‌ هم‌ كشيده‌ تا خدمت‌ حضرت‌ رسيده‌. حالا شنيديد همه‌اتون‌ من‌ قضيه‌اش‌ را نميگم‌. من‌ با يكي‌ از رفقا صحبت‌ مي‌كردم‌. گفتم‌ آخر سه‌ روز حضرت‌ آهسته‌ بهش‌ فرمودند كه‌ مثل‌ اينكه‌، اگر حضرت‌ تصرف‌ درش‌ نكرده‌ باشند، و حضرت‌ خودشون‌ دلش‌ را عوض‌ نكرده‌ باشند كه‌ از اينجا پاشو به‌ وطنت‌ پيش‌ زن‌ و بچه‌ ات‌ حالا گاهي‌ مي‌شه‌ كه‌ خود امام‌ اين‌ تصرف‌ را داره‌ كه‌ او را اونجا نگهش‌ نداره‌. و اين‌ هم‌ مي‌گه‌ آقا من‌ آمدم‌ براي‌ رفتن‌ اجازه‌ بديد دلم‌ تنگ‌ شده‌ برم‌. والا كسي‌ كه‌ كنار حضرت‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌، اون‌ آمده‌ باشه‌ رسيده‌ باشه‌ مگر مي‌تونه‌ جدا بشه‌. و اگر هم‌ واقعا حضرت‌ تصرف‌ نكرده‌ باشند به‌ اين‌ طبع‌ اوليه‌اش‌ باشه‌ خيلي‌، ما ارادتي‌ به‌ علي‌ بن‌ مهزيار نمي‌تونيم‌ داشته‌ باشيم‌. معلومه‌ معرفت‌ كاملي‌ نداشته‌. نمي‌دونسته‌ كه‌ بهشتش‌ اينجاست‌، آخرتش‌ اينجاست‌، دنياش‌ اينجاست‌، همه‌ چيزش‌ اينجاست‌. دقت‌ كرديد. اما خوب‌. اين‌ اندازه‌ هست‌. اين‌ را در خصوص‌ ايشان‌ كه‌ ايشان‌ بسيار بزرگوارند، در خصوص‌ ايشان‌ من‌ اينجوري‌ فكر مي‌كنم‌ كه‌ حضرت‌ وليعصر ارواحنا فداه‌ خودشون‌ اينجور اراده‌ كردند كه‌ اين‌ دلش‌ تنگ‌ بشه‌ براي‌، چون‌ امامه‌، وليه‌، ولايت‌ داره‌، دلش‌ تنگ‌ بشه‌ براي‌ زن‌ و بچه‌اش‌ و حضرت‌ هم‌ ميگن‌ مي‌خواي‌ بري‌؟ بگه‌ بعله‌. مي‌خوام‌ بروم‌. و الاّ اگر كسي‌ بره‌ دو سه‌ روز خدمت‌ امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ باشه‌ و بعد هم‌ خسته‌ بشه‌، دلش‌ را بزنه‌، مثل‌ رجل‌ صابوني‌ ميشه‌. رجل‌ صابوني‌ قضيه‌اش‌ را مي‌دونيد كه‌ تا پشت‌ خيمة‌ امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ بردندش‌، دلش‌ به‌ فكر صابونهايش‌ بود كه‌ روي‌ پشت‌ بام‌ پهن‌ كرده‌ و خشك‌ بشه‌. حالا هم‌ داره‌ باران‌ مي‌آيد. حواسش‌ پرت‌ شده‌، سرمايه‌اش‌ آنجاست‌. حالا هم‌ باران‌ داره‌ سرمايه‌اش‌ را از بين‌ مي‌بره‌. حضرت‌ فرمود كه‌ اين‌ را برش‌ گردونيد. ردوها رجل‌ الصابوني‌. به‌ درد نميخوره‌. اين‌ چه‌ ملاقاتي‌. ميرفت‌ هم‌ آن‌ تو خدمت‌ حضرت‌ مي‌نشست‌ حواسش‌ پرت‌ بود. معرفت‌ نداشت‌.

 پس‌ بنابراين‌ يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ من‌ امشب‌ مي‌خوام‌ براتون‌ عرض‌ كنم‌، خيلي‌ مهمه‌، خيلي‌ مهمه‌، مسئله‌ اين‌ است‌ كه‌ در هر كاري‌ يقين‌ را اول‌ تحصيل‌ كنيد و آرامش‌ قلبي‌ پيدا كنيد و بعد شروع‌ بكنيد به‌ اون‌ كار كه‌ با چراغ‌ حركت‌ كرديد. اما اگر يقين‌ نداشتيد، با ترديد، حالا ميريم‌ يك‌ طوري‌ ميشه‌. حالا اين‌ كار را انجام‌ مي‌ديم‌، حالا مسلمانيم‌، بالاخره‌ يك‌ چيزي‌ ميشه‌. شما بايد الان‌ يقين‌ داشته‌ باشيد كه‌ بمجرد اينكه‌ ملك‌ الموت‌ آمد، اولا با سلام‌، با احوالپرسي‌ مي‌آد پيش‌ شما. و ثانيا خدمتتون‌ عرض‌ شود ملائكه‌ به‌ استقبالتون‌ بيايند و روح‌ شما را كه‌ برداشتند قبض‌ كردند، بردارند خدمت‌ ائمه‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ ببرند. بايد يقين‌ داشته‌ باشيد. اين‌ يقين‌ را اگر داشته‌ باشيد، چقدر مردن‌ آسون‌ ميشه‌ براتون‌! حق‌ اليقين‌ باشيد. يعني‌ توي‌ جريان‌ واقع‌ بشيد. يك‌ همچين‌ يقيني‌ بايد داشته‌ باشيد. اگر شما گفتيد عاقبت‌ معلوم‌ نيست‌ چه‌ جور بشه‌، يك‌ جوري‌ كارتون‌ خرابه‌ بالاخره‌. يا خدا را ظالم‌ ميدونيد، يا شما اهل‌ عبادت‌ واقعي‌ و درست‌ و حسابي‌ نيستيد. يا خودتون‌ را تزكية‌ نفس‌ نكرديد. يا اينكه‌ حرفهاي‌ همه‌ را دروغ‌ مي‌دونيد. انساني‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ كرده‌، خدا را هم‌ قبول‌ داره‌، دين‌ اسلام‌ را هم‌ دين‌ حق‌ ميدونه‌، و كارهايش‌ را درست‌ كرده‌. عاقبت‌ يعني‌ چه‌؟ عاقبت‌ معلومه‌. عاقبت‌ خيلي‌ روشنه‌ كه‌ چيه‌. اوني‌ هم‌ كه‌ يك‌ وقت‌ شما را مي‌ترسونند در منبرها، گاهي‌ ميشه‌ ديگه‌، ميگن‌. مي‌ترسونند كه‌ خيلي‌ها بودند اهل‌ زهد و تقوي‌ و چه‌ و چه‌ و چه‌ ولي‌ در عين‌ حال‌ روز آخر بي‌ دين‌ از دنيا رفتند؛ اگر بدون‌ دليل‌ باشه‌ غلطه‌. قطعا يقين‌ بدونيد كه‌ دروغه‌. و اما اگر دليلي‌ داشته‌ باشه‌، يك‌ وقت‌ هست‌ همان‌ روزهاي‌ آخر انسان‌ يك‌ كار بد بدي‌ ميكنه‌ كه‌ حبط‌ عمل‌ ميشه‌، همة‌ كارهايش‌ از بين‌ ميره‌ مثلا. خوب‌ اينجا راسته‌. و الاّ اگر شما در ترديد باشيد كه‌ مثلا، شما مثلا يك‌ فرد باتقوايي‌ هستيد. اهل‌ اخلاص‌، واقعا راه‌ كمالات‌ را طبق‌ برنامه‌هاي‌ دستور داده‌ شده‌ عمل‌ كرديد و تزكية‌ نفس‌ كرديد، يك‌ صفت‌ رذيله‌ در شما نيست‌. يك‌ دونه‌ گناه‌ نمي‌كنيد و بندة‌ واقعي‌ خدا هستيد، اينجا چرا يقين‌ نداشته‌ باشيد كه‌ عاقبت‌ بخيريد؟ چرا يقين‌ نداشته‌ باشيد؟ چه‌ اشكالي‌ داره‌ كه‌ اين‌ يقين‌ در شما باشه‌؟ و بلكه‌ بايد باشه‌. اگر يقين‌ نداشته‌ باشيد به‌ يكي‌ از اينها ترديد داريد. يعني‌ يا خدا را قبول‌ نداريد. يا عدل‌ الهي‌ را قبول‌ نداريد. يا وعده‌هاي‌ الهي‌ را قبول‌ نداريد. يا اينكه‌ خودتون‌ به‌ خودتون‌ مثلا، يا كامل‌ نشديد. مثلا فرض‌ كنيد در يكي‌ از صفات‌ رذيله‌ هنوز هستيد. يك‌ اشكالي‌ توي‌ كار اينطرف‌ هست‌. و بالاخره‌ نتيجه‌اش‌ اينه‌ كه‌ در يك‌ شكي‌ هستيد. در يك‌ شكي‌ هستيد. يك‌ جاي‌ كارتون‌ شك‌ داره‌. و الاّ اگر در همة‌ اينها يقين‌ باشه‌، انسان‌ در موقع‌ مردن‌ هم‌ مسلما با كمال‌ آرامش‌، آنوقت‌ آنجا خطاب‌ يا ايتها النفس‌ المطمئنه‌ به‌ انسان‌ ميشه‌. اي‌ نفس‌ آرام‌! نفس‌ آرام‌ آن‌ نفسي‌ است‌ كه‌ يقين‌ داره‌. به‌ يقين‌ رسيده‌. و اين‌ را بدونيد كه‌ اعتقاداتتون‌ را بايد قطعي‌ كنيد. راهتون‌ را بايد قطعي‌ كنيد. عمل‌ عباديتون‌ را هم‌ بايد درست‌ انجام‌ بديد. بقيه‌اش‌ هم‌ انشاء الله‌ درست‌ خواهد بود. يا ايتها النفس‌ المطمئنه‌، به‌ كي‌ ميگند نفس‌ مطمئنه‌، اي‌ كسي‌ كه‌ داراي‌ نفس‌ مطمئنه‌ هستي‌، به‌ كي‌ ميگن‌؟ به‌ كسي‌ كه‌ يقين‌ داره‌. شما چرا اينجا الان‌ نشستيد آرام‌ هستيد و اگر الان‌ فرض‌ كنيد يك‌ سقف‌ شكسته‌اي‌ روي‌ سرتون‌ باشه‌ كه‌ از زير آجرش‌ هم‌ داره‌ خاك‌ ميريزه‌. شما آرام‌ مي‌نشينيد اينجا؟ ميگيد نه‌، سقف‌ محكمه‌. اينجا به‌ شما ميگن‌ اي‌ آرام‌. وقتي‌ كه‌ انسان‌ در يك‌ زير يك‌ سقف‌ آرامي‌ هست‌، در حصن‌ حصيني‌ هست‌، گفت‌ كلمة‌ لا اله‌ الا الله‌ حصني‌. اين‌ را يقين‌ كرد. كسي‌ كه‌ در توحيد هست‌، به‌ مقام‌ توحيد رسيده‌، اين‌ شخص‌ در حصار پروردگاره‌. فمن‌ دخل‌ في‌ حصني‌ امن‌ من‌ عذابي‌. كسي‌ كه‌ در اين‌ حصار قرار بگيره‌، ايمن‌ از عذاب‌ پروردگاره‌.

 پس‌ اين‌ را مطمئن‌ باشيد. حرفها را باصطلاح‌ خوب‌ جمع‌ و جورش‌ كنيم‌. به‌ اين‌ نتيجه‌ برسيم‌ كه‌ اگر ما مطمئن‌ شديم‌، اگر كه‌ ما يقين‌ پيدا كرديم‌ به‌ تمام‌ كارهامون‌، به‌ تمام‌ مراحلمون‌، به‌ تمام‌ عقائدمون‌، عقائد واقعا بود، واقعا اعتماد بود، آرامش‌ پيدا مي‌كنيم‌. وقتي‌ كه‌ آرامش‌ پيدا كرديم‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد اي‌ نفس‌ آرام‌. يا ايتها النفس‌ المطمئنه‌. اي‌ شخص‌ آرام‌، اي‌ انسان‌ آرام‌. اي‌ كسي‌ كه‌ آرام‌ گرفتي‌ و آرامشي‌ به‌ ايمانت‌، به‌ خدا، به‌(قطع‌ صداي‌ نوار)

 اين‌ جمله‌ را برگردونيد به‌ همان‌ حرفي‌ كه‌ من‌ قبلا زدم‌. راه‌ ملاقات‌ با امام‌ زمان‌ را اينجا نشون‌ ميده‌ خدا. اگر مي‌خواي‌ امام‌ زمان‌ را بهش‌ برسي‌، اي‌ نفس‌ مطمئنه‌، بيا در مرحلة‌ رضا قرار بگير و داخل‌ بشو در ميان‌ بندگان‌ من‌. امام‌ زمان‌ از بندگان‌ خداست‌. در ميان‌، و ادخلي‌ في‌ عبادي‌. اينجاست‌ انسان‌ مي‌تونه‌ در كنار امام‌ زمان‌ بنشينه‌. و الاّ نميدونم‌ رياضت‌ بكش‌، زحمت‌ بكشه‌، چهل‌ شب‌ چهارشنبه‌ بره‌ مسجد جمكران‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود زحمت‌، زحمتهاي‌ طاقت‌ فرسا بكشه‌ كه‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌ برسه‌. خوب‌. خدمت‌ امام‌ زمان‌ رسيدي‌ و بعد هم‌ نشناختي‌. آقايون‌ هم‌ اكثرا ميگند كه‌ كسي‌ كه‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌ ميرسه‌ بايد نشناسه‌. بدبختي‌ اينه‌. خوب‌ چه‌ فايده‌ داره‌ اين‌ خدمت‌ حضرت‌ رسيدن‌. آنهم‌ نشناسي‌، و بعد هم‌ وقتي‌ كه‌ جدا شدي‌، تأسف‌ بخوري‌، غصه‌ بخوري‌ كه‌ چرا من‌ خدمت‌ حضرت‌ رسيدم‌ و نشناختم‌. اين‌ چه‌ حرفيه‌؟ حالا آنهايي‌ كه‌ خدمت‌ حضرت‌ رسيدند و شناختند چه‌ استفاده‌اي‌ كردند كه‌ تو كه‌ خدمت‌ حضرت‌ رسيدي‌ و نشناختي‌. ابابكر و عمر خدمت‌ پيغمبر اكرم‌ اينقدر رسيدند و شناختند. چه‌ استفاده‌اي‌ كردند از حضرت‌ كه‌ تو خدمت‌ حضرت‌ رسيدي‌ و نشناختي‌ و تو استفاده‌اي‌ بكني‌. يك‌ كاري‌ بكن‌، يك‌ راهي‌ را انتخاب‌ بكن‌ كه‌ فادخلي‌ في‌ عبادي‌. تنها امام‌ زمان‌ نباشيد، همة‌ معصومين‌ دور و برت‌ باشند. خدا هم‌ باشه‌. كه‌ و قل‌ اعملوا و سير الله‌ عملكم‌ و رسوله‌ و المؤمنون‌، ثم‌ تردون‌ بالعالم‌ الغيب‌ و الشهاده‌.

 ايام‌ متعلق‌ به‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليهاست‌. و انشاء الله‌ اين‌ عرايض‌ را يادتون‌ باشه‌، حتما عمل‌ بكنيد. مطلب‌ مهمي‌ كه‌ من‌ امشب‌ داشتم‌ همين‌ مطلب‌ بود كه‌ هر كاري‌ را كه‌ مي‌خواهيد بكنيد يقين‌ بكنيد كه‌ اين‌ كار درسته‌ و انجام‌ بديد. تا يقين‌ نكرديد در حال‌ شك‌ و ترديد كاري‌ را انجام‌ نديد.

 فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها مادر امته‌. مادر همه‌ است‌. بالاخص‌ كساني‌ كه‌ از يك‌ طريقي‌ از نظر بدني‌ كه‌ نسبت‌ به‌ اون‌ ارتباط‌ روحي‌ زياد اهميت‌ نداره‌. چون‌ حضرت‌ صادق‌ هم‌ فرمود كه‌ ولادتي‌، ولايتي‌ لعلي‌ احب‌ الي‌ من‌ ولادتي‌ منه‌. ولايت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ محبوبتره‌ پيش‌ من‌ تا اينكه‌ من‌ فرزند علي‌ بن‌ ابيطالب‌ باشم‌. چون‌ اينه‌ كه‌ انسان‌ را صددرصد نجات‌ ميده‌. و همة‌ ماها خلاصه‌ فرزندان‌ علي‌ و فاطمه‌ عليهم‌ السلام‌ هستيم‌. حالا يك‌ عده‌ از نظر بدني‌ هم‌ فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا هستند. و من‌ فكر ميكنم‌ اين‌ وصيتنامه‌ كه‌ و اقرا ولدي‌ السلام‌ الي‌ يوم‌ القيامه‌، شايد شامل‌ فرزندان‌ روحي‌ حضرت‌ هم‌ بشه‌. امروز يك‌ جمله‌اي‌ را آية‌ الله‌ رازي‌ كه‌ در مجلس‌ هم‌ تشريف‌ دارند دربارة‌ حضرت‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها فرمودند. من‌ قبلا ديده‌ بودم‌. ولي‌ الان‌ به‌ اين‌ دليل‌ يادم‌ آمد كه‌ همة‌ ائمه‌ عليهم‌ السلام‌ حجتند، حجت‌ خدا هستند بر خلق‌. ولي‌ فاطمة‌ زهرا حجت‌ بر ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلامه‌. خيلي‌ عجيبه‌ها. يعني‌ ائمه‌ حجت‌ بر خلقند ولي‌ فاطمه‌ سلام‌ الله‌ عليها حجت‌ است‌ بر ائمة‌ اطهار. اگر اكثر شماها در شب‌ جمعه‌ بوديد كه‌ من‌ عرض‌ كردم‌ حضرت‌ زهرا محدثه‌ است‌. و گاهگاهي‌ قبل‌ از آنكه‌ به‌ پيغمبر، حالا پيغمبر را شك‌ دارم‌، ولي‌ قبل‌ از اينكه‌ به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بعضي‌ از مطالب‌، بعضي‌ از علوم‌ برسه‌، به‌ فاطمة‌ زهرا مي‌رسيد. خيلي‌ مقام‌ شامخ‌ عجيبي‌ فاطمة‌ زهرا داره‌ كه‌ واقعا همانطوري‌ كه‌ در روايت‌ داره‌ كه‌ كسي‌ علي‌ را نشناخت‌ جز خدا و پيغمبر. دربارة‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها هم‌ بايد حتما اين‌ حرف‌ را بزنيم‌ كه‌ جز خدا و پيغمبر و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كسي‌ فاطمة‌ زهرا را نشناخت‌. يك‌ موجود عجيبي‌ است‌. خداي‌ تعالي‌ به‌ در قالب‌ يك‌ زن‌ قرارش‌ داده‌. اما بايد عرض‌ كنيم‌ كه‌ جزء اول‌ ما خلق‌ الله‌ هست‌ و خداي‌ تعالي‌ چقدر به‌ اين‌ محبوبه‌اش‌ توجه‌ داره‌. روز قيامت‌ هم‌ كه‌ ميشه‌، اول‌ كسي‌ كه‌ وارد بهشت‌ مي‌خواد بشه‌، حتي‌ بر پيغمبر اكرم‌ مقدم‌، فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليهاست‌.

 لذا يكي‌ از خوشحالي‌هاي‌ ما كه‌ يقيني‌ هم‌ برامون‌ هست‌ اين‌ است‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا يك‌ عنايت‌ خاصي‌ به‌ محبين‌ خودش‌، به‌ محبين‌ فرزندانش‌، به‌ فرزندانش‌ داره‌ و انشاء الله‌ همين‌ يقين‌ ما را به‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها ميرسانه‌. اين‌ شبها علي‌ بن‌ ابيطالب‌ ميرفت‌ كنار قبر فاطمة‌ زهرا. نقل‌ شده‌ كه‌ اين‌ اشعار را حضرت‌ مي‌خوند. نفسي‌ علي‌ زفرات‌ محبوسة‌ يا ليتها خرجت‌ مع‌ زفراتي‌. لا خير بعدك‌ في‌ الحياة‌ و انما ما ابكي‌ علي‌ مخافة‌ لطول‌ حياتي‌. اين‌ اشعار را و اين‌ حالاتي‌ كه‌ دربارة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بعد از وفات‌ فاطمة‌ زهرا نقل‌ كردند، دربارة‌ آن‌ حضرت‌ بعد از وفات‌ رسول‌ اكرم‌ نقل‌ نشده‌ كه‌ علي‌ عليه‌ السلام‌ اينطور مطالبي‌ دربارة‌ وفات‌ پيغمبر بگويد. شبها مي‌آمد كنار قبر فاطمه‌ مي‌نشست‌، آنقدر گريه‌ مي‌كرد تا اينكه‌ خاك‌ قبر گل‌ ميشد. السلام‌ عليك‌ يا فاطمة‌ الزهرا. يا بنت‌ محمد يا قرة‌ عين‌ الرسول‌. يا سيدتنا و مولاتنا. انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بك‌ الي‌ الله‌ و قدمناك‌ بين‌ يدي‌ حاجاتنا. يا وجيهة‌ عند الله‌ اشفعي‌ لنا عند الله‌. با توجه‌ اين‌ دعا را با هم‌ بخوانيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. دربارة‌ زيارت‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها مطالبي‌ گفته‌اند كه‌ بسيار اهميت‌ داره‌ و در ضمن‌ اين‌ زيارتها، يك‌ توجه‌ خاصي‌ به‌ مقام‌ مقدس‌ حضرت‌ زهراست‌. منجمله‌ اين‌ صلواته‌ كه‌ بخوانيم‌ و عرض‌ ادبي‌ به‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها بكنيم‌. اللهم‌ صل‌ علي‌ صديقة‌ فاطمة‌ الزكيه‌ حبيبة‌ حبيبك‌ و نبيك‌ و ام‌ احبائك‌ و اصفيائك‌. خدايا رحمت‌ خاصه‌ات‌ را بر صديقة‌ فاطمه‌، آن‌ فاطمه‌اي‌ كه‌ صديقه‌ است‌، زكيه‌ است‌، پاك‌ است‌، تزكيه‌ شده‌ است‌، حبيب‌، محبوب‌ حبيب‌ توست‌. حبيب‌ تو پيغمبر اكرم‌ و مادر احباء توست‌ و اصفياء تو. مادر يازده‌ امام‌ كه‌ همة‌ اينها محبوب‌ خدا هستند. ان‌ لن‌ تجبتها و فضلتها و اخترتها علي‌ نساء العالمين‌. خدايا آن‌ فاطمه‌اي‌ كه‌ تو انتخابش‌ كردي‌ و برتريش‌ دادي‌ و اختيارش‌ كردي‌ بر زنهاي‌ تمام‌ عوالم‌ وجود. اللهم‌ كل‌ الطالب‌ لهام‌ ممن‌ ظلمها. خدايا خودت‌ طلب‌ خون‌ فاطمة‌ زهرا را بكن‌. ظلمهايي‌ كه‌ به‌ فاطمة‌ زهرا شده‌، پروردگارا خودت‌ آنها را مؤاخذه‌ كن‌. كساني‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا را اذيت‌ كردند. و استخف‌ بحقها. حقوق‌ او را سبك‌ شمردند. و قل‌ السائر اللهم‌ بدمها. خدايا طلب‌ خون‌ اولادش‌ را از آنها بكن‌. اللهم‌ لك‌ جعلتها ام‌ ائمة‌ الهدي‌ و حليمة‌ صاحب‌ اللواء و كريمة‌ عند الملأ الاعلي‌ فصل‌ عليها و علي‌ امها. خدايا صلوات‌ بر او بفرست‌ و بر مادرش‌ خديجة‌ كبري‌ صلاة‌ تكرم‌ بها وجهه‌ محمد صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌. و تقر به‌ اعين‌ ذريتها و ابلغهم‌ عني‌ في‌ هذه‌ الساعه‌ افضل‌ التحية‌ و السلام‌. اللهم‌ صل‌ علي‌ وليك‌ و ابن‌ اوليائك‌. صلوات‌ بر امام‌ عصر ارواحنا فداه‌. اللهم‌ صل‌ علي‌ وليك‌ و ابن‌ اوليائك‌. الذين‌ فرضت‌ طاعتهم‌ و اوجبت‌ حقههم‌ و اذهبت‌ عنهم‌ الرجس‌ و طهرتهم‌ تطهيرا. اللهم‌ انصره‌ و انتصر به‌ لدينك‌ و انصر باوليائك‌ و اوليائه‌ و شيعته‌ و انصاره‌. و جعلنا منهم‌. اللهم‌ اعزهم‌ من‌ كل‌ شر باق‌ و طاق‌. و من‌ شر جميع‌ خلقك‌. و احفظه‌ من‌ بين‌ يديه‌ و من‌ خلفه‌ و عن‌ يمينه‌ و عن‌ شماله‌. و احرسه‌ و امنعه‌ عن‌ يوصل‌ اليه‌ بالسوء. خدايا امام‌ زمان‌ ما را خودت‌ حفظ‌ كن‌. نگذار به‌ او بدي‌ برسد، ناراحتي‌ برسد. و احفظ‌ لي‌ رسولك‌ و آل‌ رسولك‌. خدايا آبروي‌ پيغمبرت‌ و آل‌ پيغمبرت‌ را حفظ‌ كن‌ بوسيلة‌ امام‌ زمان‌. و ازر به‌ العدل‌ و ايد به‌ بالنصر و النصر ناصريه‌ و اخذل‌ خاذليه‌ و اغسل‌ به‌ جواهرة‌ الكفر و اقتل‌ به‌ الكفار و المنافقين‌ و جميع‌ الملحدين‌. حيث‌ كانوا من‌ مشارق‌ الارض‌ و مغاربها و برها و بحرها. املأ به‌ الارض‌ عدلا. خدايا دنيا را پر از عدل‌ كن‌ بوسيلة‌ آقامون‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌. و اظهر به‌ دين‌ نبيه‌ عليه‌ و آله‌ السلام‌ و اجعلني‌ اللهم‌، خدايا من‌ را قرار بده‌ از انصار آن‌ حضرت‌ و اعوان‌ آن‌ حضرت‌. آنهايي‌ كه‌ كمك‌ مي‌كنند به‌ امام‌ زمان‌. و اتباعه‌ و شيعته‌ و ارني‌ في‌ آل‌ محمد عليهم‌ السلام‌ ما يعملون‌. و بي‌ ما ما يحضرون‌. اله‌ الحق‌ و آمين‌. حالا نماز استغاثه‌ را بخونيد.

 

۳ جمادی الثانی ۱۴۱۴ – معرفت‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ عليها

 معرفت‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ عليها 3 ج‌ 2 1414

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 شب‌ گذشته‌ است‌ و فرصت‌ كم‌ است‌ و ولي‌ شب‌ شهادت‌ حضرت‌ صديقة‌ كبري‌، فاطمة‌ زهراست‌ و سخن‌ زياد. آنجا كه‌ نشسته‌ بودم‌ به‌ مناسبتي‌ در فكر افتادم‌ كه‌ يك‌ جمله‌اي‌ را كه‌ گاهي‌ ناقص‌ برايتون‌ عرض‌ كرده‌ام‌ اگر آمادگي‌ داشته‌ باشيد و خسته‌ نباشيد به‌ مناسبت‌ معرفت‌ و شناخت‌ روح‌ مقدس‌ فاطمة‌ زهرا اين‌ مطلب‌ را عرض‌ كنم‌.

 چون‌ اكثرا دوستاني‌ كه‌ در جلسه‌ هستند خواصند. افرادي‌ هستند كه‌ تا يك‌ حدي‌ معرفت‌ به‌ مقام‌ مقدس‌ خاندان‌ عصمت‌ را دارند. ولي‌ يك‌ مطلب‌ اينجا هست‌. خاندان‌ عصمت‌ اين‌ چهارده‌ نور پاك‌ داراي‌ دو بعد كاملا متفاوت‌ از يكديگر هستند. يك‌ بعد روحي‌ و يك‌ بعد بدني‌. از نظر بعد بدني‌ امام‌ يا پيغمبر اكرم‌ و حتي‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها و عليهم‌ السلام‌ صددرصد مثل‌ افراد بشر معمولي‌ هستند. يعني‌ بدنشون‌ همانطوري‌ كه‌ ما احتياج‌ به‌ غذا داريم‌، آنها هم‌ احتياج‌ به‌ غذا دارند. همانطوري‌ كه‌ سرما و گرما ممكن‌ است‌ در ما مؤثر باشد در آنها هم‌ مؤثر است‌ و بطور كلي‌ اجسامكم‌ في‌ الاجسام‌. بدنهاي‌ شما، جسمهاي‌ شما در ميان‌ جسمهاست‌ و چون‌ با بشر بايد زندگي‌ كنند، همانند ما هستند.

 اين‌ لازمة‌ معرفت‌ ما نيست‌ كه‌ فكر كنيم‌ امام‌ يا پيغمبر مثلا لازم‌ است‌ زيباترين‌ افراد باشد يا خوش‌ خط‌ترين‌ افراد باشد. يا خوش‌ قيافه‌ترين‌ افراد باشد. نه‌. پيغمبر اكرم‌ در ميان‌ جمع‌ كه‌ مي‌نشست‌ مخصوصا با يك‌ تواضع‌ خاصي‌ كه‌ مي‌نشستند، فرد غريبي‌ كه‌ مي‌آمد نمي‌دانست‌ كداميك‌ از اينها پيغمبره‌. اگر قيافة‌ فوق‌ العاده‌ مثل‌ حضرت‌ يوسف‌ ميداشت‌ خوب‌ طبعا مشخص‌ بود. الان‌ در زمان‌ خودمون‌، حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ اگر در بين‌ جمعي‌ باشند شما از شكل‌ و قيافه‌ نمي‌تونيد امام‌ زمانتون‌ را بشناسيد.

 يك‌ شبي‌ كسي‌ تشرفي‌ پيدا كرده‌ بود. دو نفر بودند. صددرصد نشانه‌هاي‌ تشرف‌ و وجود مقدس‌ امام‌ زمان‌ از قبيل‌ انجام‌ معجزه‌ و اينها بود. بحث‌ اين‌ دو نفر كه‌ مشرف‌ شده‌ بودند و نزد من‌ آمده‌ بودند سر اين‌ بود كه‌ امام‌ زمان‌ چرا خال‌ نداشت‌. سر اين‌ مسائل‌. اگر بنا بشد كه‌ شما امام‌ زمان‌ را مجبور بدونيد كه‌ حتما بايد خال‌ روي‌ گونه‌ داشته‌ باشد اين‌ درست‌ نيست‌. حضرت‌ وليعصر در زمان‌ غيبت‌ كبري‌ بخصوص‌ هيچ‌ مشخصه‌اي‌ كه‌ همه‌ بتونند از اين‌ طريق‌ امامشون‌ را بشناسند نداره‌. لااقل‌ در چشمها تصرف‌ ميكنه‌ كه‌ هر كسي‌ آنطوري‌ كه‌ فكر ميكنه‌ و در مغز خودش‌ قيافه‌اي‌ براي‌ امام‌ زمان‌ ساخته‌، حضرت‌ خودش‌ را با آن‌ فكر و آن‌ تصور او تطبيق‌ نده‌.

 حالا بهرحال‌ از نظر بعد بدني‌ امام‌ و پيغمبر و فاطمة‌ زهرا با ما فرقي‌ ندارند. البته‌ نقصي‌ در خلقت‌ داشته‌ باشند، اينطور نيستند. مثلا چشم‌ كوري‌ نعوذ بالله‌، گوش‌ كري‌ داشته‌ باشند يا اينكه‌ يك‌ زشتي‌ در قيافه‌ وجود داشته‌ باشه‌ كه‌ موجب‌ تنفر بشه‌. نه‌ بدن‌ سالم‌ از همة‌ قوا به‌ حد كامل‌ بهره‌ برداشته‌ شده‌. ولي‌ خيلي‌ معمولي‌ و حتي‌ خط‌ امام‌، خط‌ متوسطي‌ است‌. خط‌ فوق‌ العاده‌ زيبايي‌ نيست‌. در خطهايي‌ كه‌ از ائمه‌ رسيده‌ يا از امام‌ زمان‌ به‌ دست‌ رسيده‌، خطي‌ است‌ متوسط‌. نه‌ خيلي‌ خوب‌ نه‌ خيلي‌ بد. البته‌ غلط‌ نمي‌نويسه‌.

 اين‌ از نظر بعد بدني‌. همانطوري‌ كه‌ ما ممكن‌ است‌ سرما بخوريم‌، امام‌ هم‌ سرما ميخوره‌. همانطوري‌ كه‌ زهر در ما تأثير ميكنه‌، در امام‌ هم‌ تأثير ميكنه‌. همانطوري‌ كه‌ شمشير يا وسايل‌ قتاله‌ در ما مؤثره‌ در امام‌ هم‌ مؤثره‌. همانطوري‌ كه‌ ما دردمون‌ مي‌آد ايشون‌ هم‌ دردشون‌ مي‌آد. اين‌ از نظر بعد بدني‌. اين‌ را خوب‌ متوجه‌ باشيد. اگر خواستيد از امام‌ تعريف‌ كنيد، اينها تعريف‌ نيست‌. امام‌ خودش‌ را كوچك‌ كرده‌ كه‌ با ما انس‌ بگيره‌، با ما مأنوس‌ باشه‌. من‌ يك‌ وقت‌ تشبيه‌ كردم‌ حضرت‌ سليمان‌ فرض‌ كنيد با همة‌ عظمتش‌ اين‌ بخواد مورچه‌ها را هدايت‌ كنه‌. بدن‌ مورچه‌اي‌ براي‌ خودش‌ درست‌ كرده‌ فرض‌ كنيد. وارد لانة‌ مورچه‌ شده‌. خوب‌ بايد در همان‌ لانة‌ مورچه‌ بخوابه‌، در همان‌ لانة‌ مورچه‌ زندگي‌ كنه‌، از همان‌ غذاي‌ مورچه‌ها بخوره‌. چون‌ بدن‌ بهرحال‌ بدن‌ اينطوريه‌.

 از نظر روح‌ و عظمت‌ روحي‌ ما هر چه‌ مي‌خواهيم‌ بشناسيم‌ امام‌ يا پيغمبر را بايد از اين‌ بعد بشناسيم‌. بعد بدني‌ زياد مسئله‌اي‌ نيست‌. از نظر بعد روحي‌. روح‌ امام‌ و پيغمبر با خدا فرقي‌ نداره‌. مگر در دو چيز. يعني‌ خداي‌ تعالي‌ قادر است‌ كه‌ يك‌ موجودي‌ كه‌ مثل‌ اعلاي‌ خودش‌ باشه‌ خلق‌ بكنه‌ كه‌ تمام‌ صفات‌ خدائي‌ در او وجود داشته‌ باشه‌ بغير از دو صفت‌ كه‌ طبيعي‌ است‌ نميتونه‌ وجود داشته‌ باشه‌. يكي‌ ازليت‌ يعني‌ بهرحال‌ اينها مخلوق‌ خدا هستند و خدا مخلوق‌ نيست‌ و هميشه‌ بوده‌ و يكي‌ هم‌ از نظر بندگي‌. يعني‌ اينها مطيع‌ خدا هستند. اينطور نيست‌ كه‌ حالا كه‌ قدرت‌ دارند حالا كه‌ همة‌ صفات‌ الهي‌ را دارند، مستقلا براي‌ خودشون‌ يك‌ خدائي‌ باشند و در مقابل‌ خدا عرض‌ اندام‌ كنند. نه‌. بندة‌ خدا هستند، تحت‌ فرمان‌ الهي‌ هستند و اين‌ جمله‌ در دعاي‌ رجبيه‌ هست‌ لا فرق‌ بينك‌ و بينهم‌ الا انهم‌ عبادك‌ و خلقك‌. يكي‌ بنده‌اند. مطيع‌، يعني‌ هر چه‌ خدا اراده‌ كنه‌ اينها هم‌ اراده‌ ميكنند و ما تشائون‌ الا ان‌ يشاء الله‌. ارادة‌ ربي‌ في‌ مقادير اموره‌ تحبت‌ اليكم‌ و تصدر من‌ بيوتكم‌. معناي‌ اين‌ دو جمله‌اي‌ كه‌ خوندم‌ اين‌ است‌ كه‌ خدا هر چه‌ اراده‌ بكنه‌، شما هم‌ همون‌ را اراده‌ ميكنيد. بنده‌ هستيد، تحت‌ فرمان‌ الهي‌ هستيد. و لذا خداي‌ تعالي‌ تمام‌ قدرت‌ پروردگار البته‌ قدرت‌ الهي‌ بينهايته‌ ولي‌ چون‌ اينها محو خدا هستند قدرت‌ و علم‌ الهي‌ در غالب‌ محدود، يعني‌ در ظرف‌ محدود به‌ اينها داده‌ شده‌. در اينجا يك‌ بحثي‌ كه‌ مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌، اينها مقدمشه‌. علم‌ الهي‌ نامحدوده‌. بي‌ منتهاست‌. آني‌ كه‌ اختيار خاندان‌ عصمت‌ يعني‌ اين‌ چهارده‌ معصوم‌ گذاشته‌ شده‌، اينها را بفهميد. اگر متوجه‌ نشيد براتون‌ خيلي‌ گرفتاري‌ پيش‌ مي‌آد. يعني‌ اين‌ مطلبي‌ را كه‌ مي‌خوام‌ امشب‌ براتون‌ عرض‌ كنم‌ اگر خوب‌ متوجه‌ نباشيد، قاطي‌ مي‌كنيد. خلاصه‌ براتون‌ عرض‌ كنم‌. هي‌ ميگيد چرا امام‌ حسين‌ خوب‌ چرا كشته‌ شد؟ چرا حضرت‌ زهرا اينقدر فشار ديد؟ چرا علي‌؟ همه‌اش‌ چرا چراها، سرتاسر چراست‌. اگر اين‌ مطلبي‌ را كه‌ مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ خوب‌ بهش‌ دقت‌ نكنيد و اين‌ را به‌ عنوان‌ يك‌ درس‌ تعليم‌ نگيريد.

 علم‌ الهي‌ بي‌ نهايته‌. يعني‌ نميشه‌ حدي‌ برايش‌ تعيين‌ كرد. اما علمي‌ كه‌ به‌ پيغمبر داده‌ شده‌ بخاطر اينكه‌ خود پيغمبر مخلوق‌ خداست‌، طبعا در ظرف‌ مخلوق‌ علم‌ محدود مي‌ريزند. علم‌ محدود كه‌ در اينجا عرض‌ مي‌كنيم‌ منظور اين‌ نيست‌ كه‌ مثلا دو سه‌ تا از علم‌، يكي‌ علم‌ طب‌ بلده‌، يكي‌ علم‌ دين‌ را بلده‌، يكي‌ هم‌ علم‌ چه‌. نه‌. علم‌ بر تمام‌ موجوداتي‌ كه‌ در عالم‌ خدا خلق‌ كرده‌، چون‌ هر چي‌ را خدا خلق‌ كرده‌، همة‌ چيزها بهرحال‌ محدوده‌، مخلوق‌ محدوده‌. اينها احاطة‌ علمي‌ به‌ همة‌ مخلوق‌ الهي‌ دارند. از آسمانها، كهكشانها، هر چي‌ خدا خلق‌ كرده‌ اين‌ چهارده‌ معصوم‌ طبق‌ احاديث‌ و روايات‌، علوم‌ اينها، خصوصيات‌ اينها، يك‌ اتم‌، اتم‌ چه‌ چه‌ خصوصيت‌ داره‌، در بالا پائين‌، آسمانها، كهكشانها، چقدر در كهكشانها موجودات‌ زنده‌ هست‌. در دل‌ اينها چه‌ ميگذره‌. يك‌ وادي‌ نمل‌ كه‌ حضرت‌ امير عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ ديد در خرابه‌هاي‌ ثابات‌ و مدائن‌، در آنجا دولة‌ بن‌ مجير ميگه‌ آيا كسي‌ هست‌ كه‌ تعداد اينها را بدانه‌؟ حضرت‌ مي‌فرمايد كه‌ علاوة‌ بر اينكه‌ تعداد اينها را ميدانه‌، نر و ماده‌اشون‌ را هم‌ مي‌شناسه‌، و حتي‌ در قلوب‌ اينها چه‌ خاطره‌اي‌ خطور ميكنه‌، اينها را هم‌ مي‌دانه‌، اين‌ تنها مورچه‌هاي‌ كرة‌ زمين‌ نيست‌، تمام‌ مورچه‌هايي‌ كه‌ در هر چه‌ از كرات‌، در عالم‌ وجود داره‌ امام‌ ميدونه‌. ولي‌ در عين‌ حال‌ محدوده‌ و خداي‌ تعالي‌ يك‌ علم‌ را هم‌ از آنها حفظ‌ كرده‌. مي‌خوام‌ به‌ يك‌ نتيجه‌اي‌ برسيم‌. علم‌ آينده‌ را. يعني‌ تا امروز هر چي‌ خدا خلق‌ كرده‌ و هر چي‌ گذشته‌، پيغمبر، امام‌، فاطمة‌ زهرا همه‌ را مي‌دونند. مربوط‌ به‌ آينده‌ هم‌ باز دو دسته‌ است‌. آنچه‌ مربوط‌ به‌ وعده‌هاست‌، چون‌ ان‌ الله‌ لا يخلف‌ الميعاد اين‌ را هم‌ اين‌ چهارده‌ معصوم‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌دانند. چون‌ از اين‌ باب‌. باب‌ اينكه‌ خدا خلف‌ وعده‌ نميكنه‌. يعني‌ ما الان‌ مي‌دونيم‌ كه‌ متقين‌ به‌ بهشت‌ مي‌روند. شما ميگيد كه‌ پس‌ ما از آينده‌ اطلاع‌ داريم‌. بعله‌ اينطوري‌ اطلاع‌ داريد كه‌ خدا خلف‌ وعده‌ نميكنه‌ و بهشت‌ را خلق‌ كرد و اهل‌ تقوي‌ حتما به‌ بهشت‌ مي‌روند. اما از اين‌ موضوع‌ كه‌ گذشت‌، خدا علم‌ آينده‌ را مخصوص‌ خودش‌ قرار داده‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ بشر، ولو ائمة‌ اطهار باشند، دست‌ خدا ديگه‌ بسته‌ نشه‌. اگر هر چه‌ از علوم‌ آخرين‌ هم‌، يعني‌ علوم‌ آينده‌ هم‌ در اختيار ائمة‌ بگذارند، ديگه‌ چيزي‌ در ارتباط‌ با مخلوق‌ براي‌ خدا باقي‌ نيست‌ و دست‌ خدا بسته‌ ميشه‌. يعني‌ اينها مي‌دونند كه‌ فلان‌ كار ميشه‌، خدا طبعا بخاطر احترام‌ اينها هم‌ كه‌ شده‌، از دخل‌ و تصرف‌ در مخلوق‌ خودش‌ باز مي‌مانه‌ و اين‌ عقيده‌ را يك‌ عده‌ از يهوديها داشتند كه‌ خداي‌ تعالي‌ واگذار كرده‌ به‌ طبيعت‌ تمام‌ آنچه‌ را كه‌ مربوط‌ به‌ آينده‌ است‌.

 خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كه‌ قالت‌ اليهود يد الله‌ مغلوله‌ غلت‌ ايديهم‌. دست‌ خدا بسته‌ است‌ يهود ميگن‌. دست‌ خودشون‌ بسته‌ باد. غلت‌ ايديهم‌. و قلت‌ يعلن‌ ايد الله‌ مبسوطتان‌. خدا لعنت‌ كنه‌ يهود را كه‌ هم‌ كرده‌. دست‌ خدا بازه‌. و علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌فرمايد اگر يك‌ آيه‌ در قرآن‌ نبود، من‌ به‌ شما تا روز قيامت‌ خبر مي‌دادم‌ به‌ شما كه‌ چه‌ خواهد شد و آن‌ يمح‌ الله‌ ما يشاء و يثبت‌، يعني‌ خدا محوش‌ ميكنه‌، كمش‌ ميكنه‌، زيادش‌ ميكنه‌، فردا قراره‌ فلان‌ كار بشه‌. نه‌. ممكنه‌ خدا نگذاره‌ انجام‌ بشه‌، حضرت‌ عيسي‌ از كنار يك‌ عروسي‌ رد ميشد ديد كه‌ آنجا عروسيه‌. خوب‌ از نظر جريانات‌ علم‌ كليش‌ به‌ اصحابش‌ فرمود كه‌ فردا شب‌ اينجا عزاداري‌ خواهد بود و فردا شب‌ آمدند ديدند كه‌ عزاداري‌ نميشه‌ و همون‌ جشنه‌. حضرت‌ عيسي‌ وارد شدند كه‌ جريانش‌ را لااقل‌ خود من‌ براتون‌ مكرر گفتم‌. حضرت‌ عيسي‌ وارد شدند. ديدند كه‌ بعله‌ عروس‌ نشسته‌ خيلي‌ هم‌ راحت‌. تشكش‌ را عقب‌ زدند ديدند يك‌ افعي‌ زير تشكش‌ هست‌. حضرت‌ عيسي‌ به‌ اصحابش‌ فرمود كه‌ بنا بود اين‌ افعي‌ روي‌ قرار طبيعت‌، آن‌ علمي‌ كه‌ خدا در اختيار ما گذاشته‌، بنا بود اين‌ افعي‌ بره‌ اين‌ خانم‌ را زهر بزنه‌، طبعا وقتي‌ عروس‌ مرد، خواهي‌ نخواهي‌ اينجا عروسي‌ ديگه‌ نيست‌.

 فلاسفة‌ بشري‌ مطلقا با اين‌ حرفها مخالفند. ولي‌ قرآن‌ صراحت‌ داره‌. خوب‌ دقت‌ كنيد. در آينده‌ خبرهايي‌ كه‌ مي‌خواد بشه‌ خاندان‌ عصمت‌ آيا اطلاع‌ دارند يا ندارند؟ اين‌ را شما بدانيد بطور قطع‌ از آينده‌ هر كس‌ ادعاي‌ اطلاع‌ بكنه‌ دروغ‌ ميگه‌. هر كس‌. مگر عرض‌ كردم‌ وعده‌ها، وعده‌هاي‌ الهي‌. آن‌ استثناست‌. و الا هر كس‌ بگه‌ من‌ ميدونم‌ فردا چي‌ ميشه‌ يا توي‌ پيشانيت‌ همچين‌ حرفي‌ نوشته‌ شده‌، يا كف‌ دستت‌ اين‌ خط‌ نشانگر اين‌ حرفهاست‌، اين‌ دروغگويه‌. به‌ همين‌ جهت‌ در روايت‌ داريم‌ المنجم‌ كذاب‌. منجم‌ دروغ‌ ميگه‌. اگر گفتند فردا صبح‌ فلان‌ ساعت‌ فلان‌ كس‌ مي‌آد در خانه‌ات‌ يا شيطان‌ بهش‌ خبر داده‌ يا دروغ‌ ميگه‌ يا اينكه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ يك‌ جرياني‌ است‌ كه‌ اين‌ حرفها را ميزنه‌. غيبگوئي‌ مطلقا در اسلام‌ نيست‌. اين‌ را شما بدونيد. پيشگوئي‌ها. يعني‌ پيشگوئي‌ غير از غيبگوئيه‌. گاهي‌ پشت‌ ديوار را من‌ ميگم‌ چه‌ خبره‌. اين‌ ممكنه‌. اين‌ روي‌ يك‌ علومي‌ ممكنه‌. اما پيشگوئي‌ مطلقا در اسلام‌ نيست‌. هر كس‌ پيشگوئي‌ كرد غير از وعده‌ باشه‌، غير از وعده‌هاي‌ الهي‌ باشه‌ اين‌ دروغه‌ و كذبه‌ و حرفي‌ هم‌ درش‌ نيست‌ كه‌ اين‌ شخص‌ تابع‌ شيطانه‌. هر كي‌ هم‌ مي‌خواد باشه‌. و خداي‌ تعالي‌، دقت‌ كنيد، خداي‌ تعالي‌ پيشگو را مفتضحش‌ ميكنه‌ اگر دوستش‌ داشته‌ باشه‌. يعني‌ مثل‌ حضرت‌ عيسي‌ بهش‌ ميگه‌ ما هم‌ آبروت‌ را برديم‌ اما ديگه‌ نگو. پيشگوئي‌ نكن‌.

 لذا ائمة‌ اطهار پيشگوئي‌ نمي‌كردند. حتي‌ خبر از ظهور كه‌ مي‌خوان‌ بدهند علائم‌ ظهور را ميخوان‌ بيان‌ كنن‌، ميگن‌ احتماليه‌. علائم‌ احتمالي‌. علائم‌ قطعي‌ اصلا لوازمه‌، جزء لوازم‌ ظهوره‌ و خود ظهور جزء وعده‌هاي‌ الهي‌ كه‌ ان‌ الله‌ لا يخلف‌ الميعاد. دقت‌ كرديد و اينطور نيست‌ كه‌، خود ظهورها. لذا ميگه‌ اگر كي‌ روز از عمر دنيا باقي‌ بمانه‌ چون‌ خدا وعده‌ كرده‌ حتما اين‌ كار انجام‌ خواهد شد. در اين‌ بينها، شبهاي‌ دوشنبه‌، شبهاي‌ جمعه‌، در شبهاي‌ قدر، در يك‌ شبهاي‌ متبركي‌ از آينده‌اي‌ كه‌ باز دير شده‌ و خداي‌ تعالي‌ تصميم‌ جدي‌ گرفته‌ كه‌ انجام‌ بده‌، اينها از آن‌ علم‌ غيبها، از آن‌ آينده‌ها، به‌ ائمه‌ها اطهار و به‌ امام‌ هر زماني‌ خبر ميده‌. و اسم‌ اين‌ خبر دادن‌ را حديث‌ ميگند يعني‌ خبر جديد. و كسي‌ كه‌ خبر را ميده‌، محدثه‌. يعني‌ كسي‌ كه‌ خبر جديد را بيان‌ كرد. كسي‌ كه‌ خبر را دريافت‌ ميكنه‌، محدث‌. شما الان‌ اينجا نشستيد يك‌ مشت‌ اخبار جديدي‌ امروز توي‌ روزنامه‌ نوشته‌ بودند، شما اطلاع‌ نداشتيد. براي‌ شما آوردند. يك‌ اخبار تازه‌، خبر تازه‌. خبر تازه‌ چيه‌؟ مثلا كي‌ چي‌ شد. فلان‌ مملكت‌ كودتا شد، فلانجا چي‌ شد. يك‌ خبرهاي‌ اينطوريه‌. ايني‌ كه‌ خبر را براي‌ شما آورده‌ محدثه‌ يعني‌ حديث‌ را نقل‌ ميكنه‌. حديث‌ هم‌ به‌ معناي‌ خبر تازه‌ است‌. شما كه‌ دريافت‌ مي‌كنيد محدَثيد. حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها، حالا اينها را براي‌ اين‌ جهت‌ گفتم‌، و ائمة‌ اطهار اينها محدث‌ و محدثه‌ هستند. اخبار را كي‌ براي‌ اينها مي‌فرسته‌؟ محدِث‌ كيه‌؟ خدا. خدا يك‌ اراده‌هايي‌ كرده‌. تا امروز شما سعادتمند بوديد، در اثر گناهتون‌ مي‌خواهيد شقاوتمند بشيد. هيچكس‌ هم‌ نميدونه‌، حتي‌ امام‌ هم‌ نمي‌دونه‌. اينجا خبر باصطلاح‌ در علم‌ الهي‌ مي‌گذره‌، خبرش‌ را به‌ امام‌ زمان‌ در شب‌ قدر مي‌دهند، در شب‌ دوشنبه‌ مي‌دهند، در شب‌ جمعه‌ مي‌دهند و اين‌ معناي‌ محدث‌ بودنه‌. بايد بدونيد هر هفته‌ اخبار جديد من‌ و شما كه‌ خودمون‌ هم‌ اطلاع‌ نداريم‌، چه‌ طرف‌ سعادت‌ بريم‌ چه‌ طرف‌ شقاوت‌ برويم‌ اين‌ خبرش‌ را به‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌دهند. مثلا ميگويند اين‌ شخص‌ بخاطر يك‌ مشت‌ گناهي‌ كه‌ اين‌ هفته‌ كرده‌ اين‌ بدبخته‌. شما اسمش‌ را توي‌ اشقيا بنويس‌. امام‌ زمان‌ هم‌ محزون‌ ميشه‌. قلب‌ مقدسش‌ هم‌ محزون‌ ميشه‌. باز يك‌ مشت‌ كارهاي‌ خوبي‌ كرديد انشاء الله‌. يك‌ ترقياتي‌ كرديد، يك‌ كمالاتي‌ را پيموديد. خبرش‌ را خدمت‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌آورند كه‌ اين‌ شخص‌ چون‌ كارهاي‌ اينطوري‌ خوبي‌ كرده‌، تا حالا ما نامش‌ را توي‌ اشقياء نوشته‌ بوديم‌، حالا جزء سعادتمندانه‌. سعيد و شقي‌ هم‌ معناش‌ يعني‌ خوشبخت‌ و بدبخت‌، همچين‌ معناي‌ فوق‌ العاده‌ عربي‌ نداره‌ كه‌ شما خيال‌ كنيد يك‌ معناي‌ فوق‌ العاده‌اي‌ است‌. از حالا اين‌ حالا بايد بدبخت‌ باشه‌. كارهاش‌ گير ميكنه‌، طلبكارها مي‌ريزند سرش‌ پدرش‌ را در مي‌آورند، زندانش‌ مي‌اندازند، پدرش‌ را در مي‌آورند و امثال‌ اينها. و از حالا به‌ بعد اين‌ آقا ديگه‌ نه‌ خوشبخته‌. چون‌ چند قلم‌ كارهاي‌ خوب‌ كرده‌. اين‌ را اول‌ خبرش‌ را به‌ امام‌ هر زماني‌ در هر زماني‌ مي‌دهند.

 شما مي‌توانيد از يك‌ راه‌ وارد بشيد و اين‌ سعادت‌ و شقاوت‌ را جبران‌ كنيد. يعني‌ در هر روز به‌ امام‌ زمان‌، ساعت‌ آخر روز، ساعت‌ آخر روز بالاخص‌ ساعت‌ امام‌ زمانه‌ و روز جمعه‌ هم‌ روزش‌ متعلق‌ به‌ امام‌ زمان‌، هم‌ ساعتش‌. متوسل‌ بشيد آقا ما بالاخره‌ كارهاي‌ بدي‌ كرديم‌، اگر اسم‌ ما را در اشقياء نوشتند، اين‌ را يك‌ كاريش‌ بكنيد. چون‌ شما دعا كنيد مستجاب‌ ميشه‌. ولذار هر روز متوسل‌ شدن‌ به‌ امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ از لوازم‌ زندگي‌ ماست‌. يعني‌ يك‌ وقت‌ ممكنه‌ خبر رسيده‌ باشه‌ امام‌ زمان‌ هم‌ تا بندة‌ خداست‌. تا گفت‌ بسيار خوب‌ ديگه‌ ثابته‌. كوشش‌ بكنيم‌ كه‌ متوسل‌ باشيم‌ تا امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ شفيع‌ ما باشه‌.

 حضرت‌ زهرا هم‌ جزء محدثه‌ها هست‌. با يك‌ امتياز. من‌ اين‌ امتياز را عرض‌ مي‌كنم‌ تا معرفتمون‌ امشب‌ نسبت‌ به‌ مقام‌ مقدس‌ مادرمون‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها زياد بشه‌. گاهي‌ اين‌ اخبار دست‌ اول‌ به‌ امام‌ هر زمان‌ ميرسه‌. براي‌ اينكه‌ نظم‌ كارها را بدانه‌. خوب‌ امام‌ زمانه‌ ديگه‌. در زمان‌ پيغمبر، اول‌ به‌ پيغمبر مي‌رسيد. در زمان‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ اول‌ بن‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌، تا زمان‌ ما الان‌ هر خبر تازه‌اي‌ دربارة‌ همة‌ الان‌ امام‌ زمان‌ بنا بشه‌ فردا ظهور كنه‌، اول‌ خبرش‌ به‌ خودش‌ داده‌ ميشه‌. دقت‌ كرديد؟ و تمام‌ كائنات‌ اخبار دست‌ اول‌ ميرسه‌ خدمت‌ ايشان‌. حتي‌ به‌ ملائكه‌ هم‌ ما نداريم‌ كه‌ گفته‌ بشه‌. يعني‌ ملائكه‌ اطلاع‌ قبل‌ از اينكه‌ امام‌ زمان‌ مطلع‌ بشه‌. نه‌. خدا و امام‌ زمان‌. در زمان‌ پيغمبر خبر اول‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ مي‌رسيد. بايد هم‌ اينطور باشه‌. بعد به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. از ناحية‌ پيغمبر هم‌ مي‌رسيد. يعني‌ خبر مي‌آمد مي‌رسيد به‌ پيغمبر اكرم‌، پيغمبر اكرم‌ هم‌ براي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بيان‌ مي‌كرد. البته‌ عرض‌ كردم‌ها در امور تكويني‌ و اطلاع‌ از ماسوي‌ الله‌ اينها علم‌ داشتند. اين‌ خبرها تازه‌، اين‌ خبرهاي‌ جديد، اراده‌هاي‌ الهي‌ اول‌ به‌ پيغمبر بعد به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. شايد زمان‌ امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ هم‌ اگر تشريف‌ داشتند، بعد به‌ امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌.

 اما در اين‌ بين‌ گاهگاهي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ مي‌ديدي‌ قبل‌ از اينكه‌ پيغمبر يك‌ خبر تازه‌اي‌ برايش‌ نقل‌ كنند از همون‌ علم‌ خبري‌ باشه‌ اول‌ ميرسه‌ به‌ پيغمبر بعد به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بلافاصله‌ ميرسه‌، فاطمة‌ زهرا يك‌ اطلاعاتي‌ داره‌. خدا بهش‌ وحي‌ كرده‌. حالا در اينجا من‌ نمي‌دونم‌ يعني‌ اين‌ را ترديد دارم‌ كه‌ قبل‌ از پيغمبر يا فقط‌ قبل‌ از علي‌ بن‌ ابيطالب‌. قبل‌ از علي‌ بن‌ ابيطالب‌. خيلي‌ مهمه‌، خيلي‌ امتيازه‌. يعني‌ فضيلتي‌ بالاتر از اين‌ فضيلت‌ براي‌ فاطمة‌ زهرا اين‌ معرفت‌ هم‌ معرفت‌ خاص‌ الخاصه‌. معرفت‌ همه‌ نيست‌. يعني‌ همه‌ كس‌ نمي‌تونند درك‌ كنند. چون‌ يك‌ بحث‌ علمي‌ است‌ كه‌ فلاسفه‌ تويش‌ مانده‌اند. معرفت‌ خاص‌ الخاصه‌ كه‌ اول‌ به‌ فاطمة‌ زهرا بعد به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. علي‌ وارد ميشه‌ مي‌بينه‌ حضرت‌ زهرا داره‌ از اخباري‌ ميگه‌ كه‌ هنوز پيغمبر به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نگفته‌. اخبار عالم‌ تكوين‌، مثلا فرض‌ كنيد بهشت‌ براي‌ فلان‌ جمعيتي‌ كه‌ در فلان‌ كرة‌ از آسمان‌ هست‌، الان‌ آماده‌ شده‌، در كجا بايد ظهور بشه‌، يك‌ چيزهاي‌ تازه‌ عرض‌ كردم‌، يك‌ اخبار جديد تازه‌ را اينها را حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها مي‌دونه‌. نميدونم‌ خوب‌ متوجه‌ شديد يا نه‌؟ يا بيشتر احتياج‌ به‌ توضيحه‌. اين‌ اخبار علي‌ بن‌ ابيطالب‌ وارد ميشه‌ توي‌ خونه‌ مي‌بينه‌ حضرت‌ زهرا داره‌ اين‌ خبرها را براش‌ ميگه‌. بيا علي‌ يك‌ خبرهاي‌ تازه‌اي‌ از جانب‌ خدا رسيده‌ كه‌ اطلاع‌ نداري‌. بيا من‌ برات‌ بگم‌. اينها مربوط‌ به‌ علمي‌ است‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ همين‌ الان‌ جلوي‌ پاي‌ تو به‌ من‌ وحي‌ كرده‌. كه‌ علي‌ تعجب‌ ميكنه‌. آخه‌ بناست‌ اول‌ به‌ پيغمبر باشه‌ بعد به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. عقب‌ عقب‌ ميره‌ توي‌ مسجد. پيغمبر سري‌ تكان‌ ميده‌. مي‌فرمايد كه‌ فاطمة‌ مني‌ و انا منه‌. يعني‌ فاطمه‌ جاي‌ من‌ نشسته‌، شايد همزمان‌ با اطلاعاتي‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ از خدا دريافت‌ ميكنه‌، در همان‌ زمان‌ با فاطمة‌ زهرا خدا در ارتباطه‌. يعني‌ با يك‌ وحي‌. فاطمه‌ از ماست‌ منهم‌ از فاطمه‌ام‌. اين‌ فضيلت‌ كه‌ امشب‌ من‌ توضيح‌ دادم‌، بالاترين‌ فضائل‌ فاطمة‌ زهراست‌ كه‌ انشاء الله‌ اميدورايم‌ شرح‌ صدري‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ همه‌اتون‌ عنايت‌ كنه‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا را اينطور بشناسيد و اين‌ روايتي‌ هم‌ كه‌ نقل‌ كردند كه‌ لولاك‌ لما خلقت‌ افلاك‌. چون‌ اينها مربوط‌ به‌ اينكه‌ طفيلي‌ پيغمبر خلق‌ شده‌ باشه‌، طفيل‌ فاطمة‌ زهرا يا طفيل‌ علي‌ بن‌ ايطالب‌، اينها نيست‌ معناش‌. گاهي‌ ميشه‌ يك‌ مطلبي‌ برداشت‌ طفيليه‌. اگر پيغمبر نبود خلق‌ افلاك‌ بي‌ فايده‌ بود. خدا براي‌ يك‌ مشت‌ حيوانات‌، جمادات‌، نباتات‌، براي‌ اينها كه‌ نمي‌آد عالم‌ را خلق‌ كنه‌. براي‌ شناخت‌ خودشه‌، براي‌ اينكه‌ خليفة‌ الله‌ خلق‌ كنه‌، اينها هم‌ همه‌، همة‌ افلاك‌ فداي‌ سر بشر، فداي‌ سر انسانها تا انسانها بندگي‌ خدا را بكنند و خليفة‌ الله‌ بشوند. بشر خليفة‌ الله‌ نميشه‌ و اين‌ افلاك‌ خلقتش‌ بيفايده‌ است‌ اگر وجود پيغمبر نباشه‌. يعني‌ يك‌ راهبر، يك‌ راهنما، همة‌ موجودات‌ لازم‌ دارند كه‌ او از خدا بگيره‌ و به‌ خلق‌ بده‌ و اگر پيغمبر تنها بود و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نبود، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نبود، خوب‌ ارتد النبي‌. بعد از پيغمبر قطع‌ ميشد همه‌ چيز. يك‌ نفر بي‌ هواتر از علي‌ بن‌ ابيطالب‌ شما پيدا كنيد كه‌ يك‌ چنين‌ شجاعتي‌، بندگي‌ داشته‌ باشه‌ كه‌ زنش‌ را، فاطمة‌ زهرا را جلوي‌ چشمش‌ كتك‌ بزنند، تمام‌ وجودش‌ هم‌ قدرت‌ باشه‌، طبق‌ دستور الهي‌ دست‌ از پا خطا نكنه‌. خيلي‌ بندگي‌ مي‌خواد. در قلبش‌ هم‌ تكان‌ نخوره‌، اينكه‌ در روايت‌ ارتد الناس‌ بعد النبي‌ الا الثلاث‌ كه‌ فلاني‌ چطور؟ حضرت‌ مي‌فرمايد، امام‌ صادق‌ مي‌فرمايد در قلبش‌ يك‌ تكاني‌ خورد. چون‌ خيلي‌ طوفان‌ شديد بود. تنها كسي‌ كه‌ هيچ‌ تكان‌ نخورد و بندگي‌ خدا را مي‌كرد و معرفت‌ فاطمة‌ زهرا را هم‌ داشت‌ در آن‌ حد عالي‌، علي‌ بن‌ ابيطالب‌. و لولا انت‌ يا علي‌ لم‌ يعرفون‌ المؤمنون‌ بعدي‌. اگر علي‌ نبود اصلا اسلامي‌ باقي‌ نبود. آمدن‌ پيغمبر بيفايده‌ بود و وجودش‌ هم‌ بيفايده‌ بود در كرة‌ زمين‌.

 و لذا لولا علي‌ لما خلقت‌، يعني‌ در كرة‌ زمين‌ تو را خلقت‌ نمي‌كرديم‌. نمي‌آورديمت‌ در كرة‌ زمينه‌. اين‌ خلقت‌ هم‌ منظور خلقت‌ بدني‌ در اين‌ كره‌ است‌. چون‌ دربارة‌ حضرت‌ وليعصر هم‌ داريم‌ كه‌ خلقته‌ لنا عصمة‌ و ملاذا. تو خدا خلق‌ كردي‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ را براي‌ ما كه‌ پناهگاه‌ ما و ملاذ ما و نگهدارندة‌ ما باشه‌. البته‌ منظور در كرة‌ زمينه‌. و الا خلقت‌ اوليه‌ منظور نيست‌. ماها آنقدر ارزش‌ نداريم‌ كه‌ براي‌ امام‌ زمان‌ را در عرش‌، در آن‌ اول‌ خلقت‌ بياد براي‌ ما خلقتش‌ كنه‌. نه‌ توي‌ اين‌ كرة‌ زمين‌ نگهش‌ داشته‌، اين‌ بدنش‌ را خلق‌ كرده‌ براي‌ اينكه‌ ملاذ و پناهگاه‌ ما باشه‌. حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ را كه‌ خلق‌ كرده‌ مي‌فرمايد كه‌ و لولا علي‌ لما خلقتك‌. اگر علي‌ نبود من‌ تو را خلق‌ نمي‌كردم‌. يعني‌ توي‌ كرة‌ زمين‌ آمدني‌ نداشتي‌. مي‌آمدي‌ يك‌ مشتي‌ زحمت‌ مي‌كشيدي‌، بيست‌ و سه‌ سال‌ زحمت‌ مي‌كشيدي‌ بعد هم‌ از بين‌ مي‌رفت‌. بعد هم‌ ابوبكر و عمر مي‌آمدند و اين‌ راهي‌ كه‌ اينها درست‌ كردند مي‌رسيد به‌ يزيد به‌ معاويه‌ و وليد بن‌ زيد و چيزي‌ از دين‌ باقي‌ نمي‌ماند. و لولا فاطمه‌، ببينيد اگر فاطمه‌ نبود، لما خلقتكم‌. شما دو تا وجودتون‌ بيفايده‌ بود. يعني‌ علي‌ و پيغمبر بيفايده‌ بودند. به‌ جهت‌ اينكه‌ همين‌ روز بيعت‌ به‌ فرمايش‌ شما، روز بيعت‌ كلك‌ كنده‌ بود. علي‌ را مي‌بردند، ازش‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود بيعت‌ مي‌گرفتند و هيچ‌ فايده‌اي‌ نداشت‌. من‌ امشب‌ از جملة‌ ايشان‌، من‌ نديده‌ بودم‌ اين‌ قضيه‌ را از مرحوم‌ درچه‌اي‌ نقل‌ كردند. ولي‌ در كتاب‌ شبهاي‌ مكه‌ من‌ اين‌ را خوب‌ استدلال‌ كردم‌ كه‌ مخفي‌ بودن‌ قبر فاطمة‌ زهرا به‌ خدا قسم‌ بالاترين‌ دليل‌ بر بطلان‌ خلافت‌ اينهاست‌. بالاترينه‌ها. شايد حالا ايشان‌ فرصت‌ نبود كه‌ توضيح‌ بدهد. ببينيد سؤال‌. دو دو تا به‌ قول‌ يكي‌ چهارتا. فاطمة‌ زهرا از دو حال‌ خارج‌ نيست‌. يا خلفا، شخصيتها، مهاجر و انصار، اصحاب‌ رسول‌ الله‌، يا آنقدر بي‌ اعتنا به‌ فاطمة‌ زهرا بودند كه‌ حاضر نشدند براي‌ تشييع‌ جنازه‌اش‌. رفتند دنبال‌ كارشون‌ و علي‌ تنها ماند و خودش‌ برد جنازه‌ را دفن‌ كرد و علي‌ هم‌ به‌ كسي‌ حتي‌ نپرسيدند كه‌ قبر فاطمة‌ زهرا كجاست‌ و به‌ دست‌ فراموشي‌ سپرده‌ شده‌. اگر اين‌ باشه‌ بر خلاف‌ صريح‌ قرآنه‌. همه‌اشون‌ بر باطلند. يعني‌ يك‌ نفر غير از علي‌ باقي‌ نمي‌مانه‌ كه‌ دختر، تنها دختر پيغمبر از دنيا بره‌ و آنهمه‌ سفارشاتي‌ كه‌ پيغمبر كرده‌ اجرا الا مودة‌ في‌ القربي‌ و قدر مسلم‌ فاطمة‌ زهراست‌. حالا ايشون‌ از دار دنيا رفته‌. خيلي‌ خوب‌. خيلي‌ هم‌ مدتي‌ نگذشته‌ كه‌ بگيم‌ فراموش‌ كردند. نود و پنج‌ روز گذشته‌ نهايتا. شما اگر محبت‌ داريد مي‌خواهيد به‌ اين‌ دستور قرآن‌ عمل‌ بكنيد، اقل‌ كاري‌ كه‌ مي‌تونيد بكنيد بيائيد جنازة‌ فاطمه‌ را روي‌ دست‌ بلند كنيد ببريد دفنش‌ بكنيد، جاي‌ حساس‌، اين‌ اظهار محبتي‌ كه‌ مي‌تونيد بكنيد همينهاست‌. پس‌ معلومه‌ كه‌ اينها محبت‌ نداشتند و كسي‌ كه‌ عمل‌ به‌ دستور قرآن‌ نكنه‌ در اين‌ موقع‌ حساس‌، به‌ درد خلافت‌ نميخوره‌. و اگر نه‌ آنطوريه‌ كه‌ شيعه‌ ميگه‌. آنطوريه‌ كه‌ شيعه‌ ميگه‌ كه‌ گفته‌ است‌ مثل‌ امشبي‌ ديگه‌ حالا يا امشب‌ باشه‌ يا فردا شب‌ باشه‌ يا شب‌ قبل‌ باشه‌، حالا كار نداريم‌. خوب‌ دارد علي‌ بن‌ ابيطالب‌ به‌ وصيت‌ فاطمه‌ عمل‌ ميكنه‌. شيعه‌ چي‌ ميگه‌؟ ميگه‌ كه‌ فاطمه‌ خودش‌ وصيت‌ كرد. چرا وصيت‌ كرد؟ بشينيم‌ اين‌ را تحليلش‌ كنيم‌. چرا اين‌ را وصيت‌ كرد؟

 من‌ با يك‌ سني‌ صحبت‌ كردم‌. به‌ من‌ گفت‌ كه‌ ايشان‌ خانم‌ احساساتي‌ بود و ناراحت‌ بود از اينها. دوست‌ داشت‌ كه‌ شوهرش‌ خليفه‌ بشه‌. با همين‌ تعبيرات‌. و لذا اينجور وصيت‌ كرد. و حال‌ اينكه‌ آية‌ تطهير به‌ ما ميگه‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا قدر مسلم‌ از كساني‌ است‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ او را تطهيرش‌ كرده‌. اگر يك‌ زني‌ باشه‌ كه‌ خداي‌ نكرده‌ ايشان‌ اسلام‌ را در نظر نگيره‌، خليفة‌ مسلمين‌ را در نظر نگيره‌، اينهمه‌ دردسرها را در نظر نگيره‌ و روي‌ احساسات‌ بگه‌ كه‌ هيچ‌ كس‌ پاي‌ جنازة‌ من‌ نياد، اگر يك‌ همچين‌ زني‌ باشه‌، خدا ميگه‌ و يطهركم‌ تطهيرا؟ او را از اين‌ احساسات‌ ناپاك‌ تطهيرش‌ نميكنه‌؟ فاطمة‌ زهرايي‌ كه‌ همه‌اتون‌ ميگيد پيغمبر اكرم‌ فرمود فاطمة‌ بضعة‌ مني‌. خود پيغمبر زير سؤال‌ ميره‌، كه‌ اگر پيغمبر اكرم‌ اگر پيغمبر اكرم‌ يك‌ چنين‌ وضعي‌ را احساس‌ ميكرد در خصوص‌ فاطمه‌ سلام‌ الله‌ عليها كه‌ كسي‌ كه‌ او را اذيت‌ كنه‌، بايد اذيتش‌ كرد. كسي‌ كه‌ او را اذيت‌ كرده‌ مرا اذيت‌ كرده‌. پس‌ اين‌ كاري‌ را كه‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها كرده‌، اين‌ روي‌ احساسات‌ نبوده‌، روي‌ عصمت‌ بوده‌. و آنقدر اينها مورد تنفر بودند كه‌ فاطمه‌ حاضر نبوده‌ اينها پاي‌ جنازه‌اش‌ بيان‌ و گفته‌ كه‌ شب‌ من‌ را دفن‌ بكنيد، شب‌ مرا به‌ خاك‌ بسپاريد. و از همين‌ جهته‌ كه‌ الان‌ قبرش‌ مجهوله‌. و الا خواص‌ قبر فاطمة‌ زهرا را مي‌دونند كجاست‌. خدا نمي‌خواد كه‌ براي‌ همه‌ معلوم‌ باشه‌. امام‌ صادق‌ گاهي‌ پا ميشد مي‌رفت‌ سر قبر فاطمة‌ زهرا. ائمة‌ اطهار مي‌دونستند. ولي‌ براي‌ اينكه‌ اين‌ خودش‌ يك‌ حجتي‌ است‌ كه‌ بايد باقي‌ باشه‌. المخفية‌ قبرها. قبر امير المؤمنين‌ هم‌ تا زمان‌ هارون‌ الرشيد مخفي‌ بود. در زمان‌ هارون‌ الرشيد ظاهر شد و ائمة‌ اطهار هم‌ ظاهرش‌ كردند. به‌ جهت‌ اينكه‌ دليلي‌ نداشت‌ كه‌ قبر ايشون‌ مخفي‌ بمونه‌. تا وقتي‌ كه‌ خوارج‌ بودند، قبر حضرت‌ هم‌ مخفي‌ بود دليل‌ بود. ولي‌ بعدش‌ ديگه‌ دليلي‌ نداشت‌.

 بهرحال‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها اينها فضائلي‌ است‌ كه‌ ما بايد درباره‌اش‌ معتقد باشيم‌. فاطمه‌ سلام‌ الله‌ عليها همدوش‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌، گاهي‌ هم‌ يك‌ دلايلي‌ داريم‌ كه‌ يك‌ خورده‌اي‌ جلوتر. يك‌ خورده‌ جلوتر. محدثه‌ است‌. علي‌ كه‌ قلب‌ عالم‌ امكانه‌. شايد مثل‌ امشبي‌ بوده‌. چراغها را خاموش‌ كنيد. خيلي‌ وقت‌ گذشت‌. من‌ زياد وقت‌ عزاداريتون‌ را نگيرم‌. امشب‌ حالا من‌ حاج‌ آقاي‌ حسيني‌ را مي‌شناسم‌. اهل‌ اين‌ نحوه‌ اظهارات‌ نيستند. كه‌ امشب‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ قطعا توي‌ اين‌ مجلس‌ هستند. حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا هستند. طبعا وقتي‌ كه‌ در مكاشفه‌اي‌ به‌ ايشان‌ اين‌ مطلب‌ را بگند، صاحب‌ عزائي‌ كه‌ در بدن‌ ظاهري‌ خداي‌ تعالي‌ قرارش‌ داده‌ كه‌ با ما باشد او نيست‌؟ او هم‌ هست‌. لااقل‌ براي‌ تسليت‌ گفتن‌ به‌ جد بزرگوارش‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ حتما تشريف‌ دارند. خيلي‌ با ادب‌ باشيد توي‌ اين‌ مجلس‌. اميدواريم‌ چشمهاي‌ باز، دلهاي‌ روشن‌، قلوب‌ آگاه‌، جمال‌ مقدسش‌ را زيارت‌ كنيم‌. آقاجان‌ اول‌ تسليت‌ به‌ شما عرض‌ مي‌كنيم‌. يا صاحب‌ الزمان‌. يكي‌ از بزرگان‌ مي‌گفت‌ كه‌ حضرت‌ وليعصر خودشون‌ كنار آن‌ در بودند. بعله‌ اينطوره‌. اگر چه‌ از نظر ظاهر و بدن‌ ظاهري‌ هنوز متولد نشده‌ اما روح‌ مقدسش‌ احاطة‌ بر همه‌ جا داره‌. هر دوازده‌ امام‌ بودند. آن‌ وضع‌ را مي‌ديدند. آن‌ حالت‌ را مشاهده‌ مي‌كردند. شما آقاجان‌ يا بقية‌ الله‌ آيا مي‌ديديد همينطوره‌ كه‌ براي‌ ما نقل‌ كرده‌اند؟ اگر اينطوري‌ نيست‌ زبان‌ ما را به‌ زبان‌ ما نياريد تا اين‌ روضه‌ها را نخوانيم‌. ما زبانمون‌ را امشب‌ در اختيار شما مي‌گذاريم‌.

 نقل‌ مي‌كنند كه‌ وسائل‌ آتش‌زا آوردند. گذاشتند پشت‌ در خانة‌ فاطمة‌ زهرا. ميگه‌ من‌ صداي‌ نفس‌ فاطمة‌ زهرا را مي‌شنيدم‌. متوجه‌ بودم‌ كه‌ آن‌ بي‌بي‌ كاملا پشت‌ در ايستاده‌. در كه‌ نيم‌ سوخته‌ شد با توجه‌ به‌ اينكه‌ در وقتي‌ از جا كنده‌ بشود و آنطرف‌ هم‌ ديوار است‌. در به‌ پهلوي‌ فاطمة‌ زهرا مي‌خورد. اين‌ مانع‌ سر راهمون‌ را بايد برداريم‌. آقاجان‌ يا بقية‌ الله‌ آيا صحيح‌ است‌. من‌ يك‌ جمله‌اي‌ به‌ نظرم‌ آمده‌. نمي‌دونم‌ عرض‌ كنم‌ يا بقية‌ الله‌ اينها قصد كشتن‌ فاطمة‌ زهرا را داشتند. وقتي‌ هم‌ كه‌ روي‌ زمين‌ افتاد، آنها فكر كردند فاطمه‌ از دار دنيا رفته‌. لذا وقتي‌ آمد توي‌ مسجد ديدند زنده‌ است‌. جمعي‌ ريختند به‌ سر فاطمة‌ زهرا. همه‌ او را مي‌زدند. قنفذ ميزد، چهل‌ نفر يا پنجاه‌ نفر همه‌ فاطمة‌ زهرا را كتك‌ زدند. همانطوري‌ كه‌ در نظر داشتند، فاطمه‌ را كشتند، شهيدش‌ كردند. اما فاطمة‌ زهرا در همين‌ مدت‌ نود و پنج‌ روز كار خودش‌ را كرد. ضربة‌ مهلك‌ را به‌ آنها زد. با آن‌ خطبة‌ غرايش‌. با آن‌ رو گرداندنش‌ از آنها و با آن‌ وصيتي‌ كه‌ امشب‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عمل‌ كرد. يا علي‌ غسلني‌ بالليل‌، علي‌ مرا شب‌ غسل‌ بده‌، كفني‌ بالليل‌، شب‌ مرا كفن‌ كن‌. دفني‌ بالليل‌، شب‌ مرا دفن‌ كن‌ و لا تعلم‌ احدا. احدي‌ را خبر نكن‌. من‌ از همه‌ بيزارم‌. و قرأ ولدي‌ السلام‌ الي‌ يوم‌ القيامه‌. فرزندان‌ زهرا امشب‌ مادرتون‌ به‌ شما سلام‌ گفته‌. شما راحت‌ شب‌ شهادت‌ آن‌ بي‌بي‌ اينجا نشسته‌ايد. همه‌ بزنيد به‌ سر و سينه‌ صداي‌ بلند از شما سادات‌ كه‌ يا فاطمه‌، يا فاطمه‌، يا فاطمه‌ يا فاطمه‌، اي‌ پهلو شكسته‌، يا فاطمه‌ يا فاطمه‌ سلام‌ ما سلام‌ ما به‌ صورت‌ كبود تو سلام‌ ما سلام‌ ما به‌ صورت‌ كبود تو سلام‌ ما سلام‌ ما به‌ صورت‌ كبود تو. سلام‌ ما سلام‌ ما به‌ صورت‌ كبود تو. دقت‌ كن‌ امشب‌ شب‌ شهادت‌ مادرتونه‌. اين‌ تشريفات‌ را بگذاريد به‌ كنار بزنيد به‌ سر و صورتتون‌. واي‌ من‌ و واي‌ من‌ و واي‌ من‌، ميخ‌ در و سينة‌ زهرا من‌  واي‌ من‌ و واي‌ من‌ و واي‌ من‌، ميخ‌ در و سينة‌ زهرا من‌  واي‌ من‌ و واي‌ من‌ و واي‌ من‌، ميخ‌ در و سينة‌ زهرا من‌  واي‌ من‌ و واي‌ من‌ و واي‌ من‌، ميخ‌ در و سينة‌ زهرا من‌

 

۲ جمادی الثانی ۱۴۱۳ – موجودات‌ آسماني‌ اخلاق‌ خواهران ۳۶

 موجودات‌ آسماني‌ اخلاق‌ خ‌ 36

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمدلله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ دليل‌ بر اين‌ كه‌ قرآن‌ از جانب‌ شخص‌ بشري‌ معمولي‌ حتي‌ بشري‌ دانشمند هم‌ نيامده‌، اين‌ است‌ كه‌ در زمان‌ ما بااين‌ فرستادنهاي‌ بشر امواج‌ زمين‌ را به‌ آسمانها و سفينه‌هاي‌ فضانورد و حتي‌ تا ماه‌ هم‌ كه‌ شنيديد رفته‌اند به‌ اين‌ مسئله‌ هنوز كاملا نرسيده‌اند كه‌ در اين‌ كرات‌ بالا در اين‌ آسمانها آيا موجودات‌ زنده‌اي‌ هم‌ هست‌ يا نيست‌؟ ولي‌ كم‌ كم‌ دارند يك‌ چيزهايي‌ كشف‌ مي‌كنند. از نظر عقل‌ بايد يك‌ چيزهايي‌ حتما وجود داشته‌ باشه‌. اينهمه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ ستاره‌ها نميشه‌ بدون‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود يك‌ راه‌ بدون‌ جان‌ باشند. حتما كرات‌ كه‌ سه‌ بخش‌ يا چهار بخش‌ از نظر عقل‌ تقسيم‌ ميشه‌. يك‌ دسته‌ از كرات‌ هستند كه‌ اينها… در آسمانها ستاره‌هايي‌ كه‌ هست‌ شايد از تعداد بينهايت‌ هم‌ خارج‌ باشه‌. يعني‌ اگر شما بخواهيد بشماريد از شمارش‌ خارجه‌. اينها به‌ چهار بخش‌ تقسيم‌ مي‌شوند. يك‌ دسته‌اشون‌ هنوز شرايط‌ حيات‌ رويش‌ بوجود نيامده‌. مثل‌ كرة‌ ماه‌ كه‌ شرايط‌ حيات‌ روش‌ بوجود نيامده‌. يعني‌ آبي‌، هوايي‌، هيچي‌ نيست‌. يك‌ دسته‌ از اين‌ كرات‌ هستند كه‌ تازه‌ شرايط‌ حيات‌ رويشون‌ بوجود آمده‌. يعني‌ اگر به‌ دو بخش‌ تقسيم‌ بكنيم‌ زندگي‌ موجودات‌ زنده‌ را در آن‌ كرات‌ در نيمة‌ اول‌ هنوز هستند. يك‌ دسته‌اشون‌ در نيمة‌ دوم‌ هستند. اين‌ سه‌ دسته‌. يك‌ دسته‌اشون‌ باز شرايط‌ حيات‌ از رويش‌ برچيده‌ شده‌. مثل‌ ستاره‌هاي‌ دنباله‌دار كه‌ در فضا زيادند يا هنوز دنباله‌دار نشدند. چون‌ ستاره‌هاي‌ دنباله‌دار در اثر خورد شدن‌ آن‌ ستاره‌ و تكه‌هايي‌ كه‌ اطرافش‌ هست‌، اينها جذب‌ او ميشوند و عقب‌ سرش‌ راه‌ مي‌افتند و اينجوري‌ بنظر ميرسه‌ كه‌ اين‌ دنباله‌اي‌ داره‌.

 دستة‌ اول‌ و چهارم‌، اينها خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ آنقدر بحثي‌ ندارند درباره‌اشون‌ بحث‌ كنيم‌. يك‌ وقتي‌ هم‌ در آينده‌ كرة‌ زمين‌ ما هم‌ همانطوري‌ ميشه‌. يعني‌ شرايط‌ حيات‌ درش‌ تمام‌ ميشه‌. شرايط‌ حيات‌ در كرة‌ زمين‌ حالا، مثل‌ كرة‌ زمين‌، حالا چه‌ بخش‌ اولش‌ باشه‌ چه‌ در بخش‌ دومش‌. در بخش‌ دوم‌ كرة‌ زمين‌ اينجا عين‌ دنيا امام‌ زمانشون‌ ظهور كرده‌ و همين‌ دوازده‌ امام‌، همين‌ چهارده‌ معصوم‌ در تمام‌ اين‌ كرات‌ كه‌ حياتي‌ درش‌ بوده‌، حياتي‌ الان‌ هست‌، اين‌ را شما بدونيد. حالا به‌ شكلهاي‌ مختلف‌. شكل‌ ظاهري‌، گفتيم‌ بهتون‌، بدن‌ مثل‌ لباسه‌. هيچوقت‌ لباس‌ را كسي‌ در محلي‌ مطرح‌ نميكنه‌. كه‌ مثلا اگر كسي‌ با لباس‌ سياه‌ توي‌ يك‌ مجلسي‌ آمد بگيم‌ كه‌ فلاني‌ در فلان‌ مجلس‌ بوده‌ اگر سفيد بود، بگيم‌ نبوده‌. اينجوري‌ نيست‌. بدن‌ مثل‌ لباسه‌. عينا لباس‌. كه‌ اگر مثلا امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ به‌ بدن‌ مناسبتري‌ مثلا بدن‌ كوچكه‌، حالا مردم‌ كرة‌ فرض‌ كنيد، يكي‌ از اين‌ كرات‌ بالا، اينها بدنهايشون‌ كوچيك‌ بود. خوب‌ بايد به‌ همين‌ قد و قواره‌ امامشون‌ هم‌ باشه‌. يك‌ جاهايي‌ باشه‌ كه‌ بدنها بسيار بزرگ‌ باشه‌. اين‌ هم‌ باز امامشون‌ در همين‌ قد و قواره‌ باشه‌. بعضي‌ از اين‌ كرات‌ مثلا ممكنه‌ باشه‌ كه‌ پاهاشون‌ انگشت‌ نداشته‌ باشه‌. خوب‌ امامشون‌ هم‌ بايد همانجوري‌ باشه‌. اگر بخواد غير از اين‌ باشه‌، مسلما، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ اين‌ اشتباهه‌ ديگه‌، يعني‌ اشتباه‌ در خلقته‌. شما يقين‌ بدونيد كه‌ در هر كره‌اي‌، اولا شرايط‌ هر كره‌اي‌ فرق‌ ميكنه‌. اگر مثلا جاذبه‌ كمتر باشه‌، جاذبه‌ زيادتر باشه‌، خدمتتون‌ عرض‌ شود سرماي‌ آن‌ كره‌ زيادتر باشه‌، سرمايش‌ كمتر باشه‌، شرايط‌ بدني‌ انسان‌ فرق‌ ميكنه‌. طبعا بايد امامم‌ هم‌ براي‌ خودش‌ يك‌ بدني‌ در آنجا ايجاد بكنه‌ كه‌ به‌ شكل‌ و قيافة‌ مردم‌ همان‌ محل‌ باشه‌.

 اينها يك‌ مسائلي‌ است‌ كه‌ درش‌ حرفي‌ نيست‌ و فقط‌ يك‌ مطلب‌ را بايد خانمها متوجه‌ باشند. اگر مي‌خواهند انشاء الله‌ به‌ كمال‌ برسند از اين‌ تصورات‌ خودشون‌ بيرون‌ بيايند. غالبا يك‌ موانعي‌ كه‌ ماها داريم‌ براي‌ پيشرفتهاي‌ روحيمون‌، خودمونيم‌. حافظ‌ ميگه‌ كه‌ حافظ‌ تو خود حجاب‌ خودي‌، حافظ‌ از ميان‌ برخيز. ايني‌ كه‌ «حافظ‌ تو خود حجاب‌ خودي‌، حافظ‌ از ميان‌ برخيز» معناش‌ اينه‌ كه‌ هميشه‌ اين‌ تصورات‌ خودمون‌ ما را خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ رهبري‌ ميكنه‌ و تصورات‌ غلطمون‌ هم‌ بخصوص‌. مثلا فرض‌ كنيد كه‌ اول‌ با خودمون‌ فكر مي‌كنيم‌ كه‌ زاهد يعني‌ يك‌ كسي‌ كه‌ هيچي‌ نداشته‌ باشه‌. بعد هر كس‌ كه‌ هيچي‌ نداشت‌ خوبش‌ مي‌دونيم‌، زاهدش‌ مي‌دونيم‌. هر كس‌ كه‌ ثروت‌ خيلي‌ زيادي‌ داشت‌ اين‌ را غير زاهدش‌ مي‌دونيم‌ و آدم‌ بدش‌ مي‌دونيم‌. يك‌ تصور هم‌ كرديم‌ كه‌ زاهد بايد چيزي‌ نداشته‌ باشه‌ و حال‌ اينكه‌ از اول‌ اشتباه‌ كرديم‌. يا مثلا فكر كرديم‌ صبر يعني‌ تنبلي‌. پس‌ هر كس‌ تنبله‌، آدم‌ صبوريه‌. هر كس‌ بي‌ تفاوته‌ آدم‌ صبوريه‌. هر كس‌ كه‌ نه‌، اهل‌ تفاوت‌ و حساسيت‌ و اينهاست‌، اين‌ آدم‌ صبوري‌ نيست‌. خوب‌ توجه‌ كنيد چي‌ ميگم‌ كه‌ امام‌ در همة‌ كرات‌، امام‌ زمان‌ ما، همه‌ به‌ همين‌ ترتيب‌ آمدند. اوائل‌ شرايط‌ حيات‌ كه‌ در كرة‌ زمين‌ از كرات‌ ديگه‌ بوجود آمده‌، اينها آمدند زحمت‌ كشيدند بشريت‌ را به‌ يك‌ جائي‌ رسوندند با بعضي‌ها هم‌ برخورد كردند و آخرين‌ فرد هم‌ آمده‌ و آن‌ كره‌ را پر از عدل‌ و داد كرده‌ و الان‌ هم‌ ائمه‌ عليهم‌ السلام‌ يكي‌ بعد از ديگري‌ آنجا حكومت‌ مي‌كنند و وقتي‌ هم‌ كه‌ ظهور شد، فكر نكنيد كه‌ حالا چه‌ ظهور شده‌، امام‌ سيد الشهدا كه‌ آمد در رجعت‌، حضرت‌ سيد الشهدا را كي‌ مي‌كشه‌؟ اگر يا بايد بكشندشون‌ يا بايد هميشه‌ باشند. اگر هميشه‌ باشند نوبت‌ به‌ ائمة‌ ديگه‌ نميرسه‌. اگر هم‌ بكشندشون‌، كي‌ ميكشه‌؟ نه‌. كشتن‌ در كار نيست‌. همانطور كه‌ حضرت‌ عيسي‌ را خداي‌ تعالي‌ از جايي‌ به‌ جاي‌ ديگه‌ منتقلش‌ كرد، همانطور هم‌ خداي‌ تعالي‌ اين‌ امام‌ را، شما بفرمائيد بريد توي‌ آن‌ كره‌. امام‌ ديگه‌ هم‌ بروند تو آن‌ كره‌. خدمتتون‌ عرض‌ شود تقسيم‌ بندي‌ ميشه‌، شيفتي‌ كار مي‌كنند. اينطوريه‌. نه‌ اينكه‌ مثلا فرض‌ كنيد چهارده‌ نور پاك‌ در تمام‌ كرات‌ بوده‌اند. در تمام‌ كرات‌. و هميشه‌ امام‌ و رهبر همة‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ امام‌ و رهبر همه‌ بوده‌اند. همة‌ مخلوقات‌ در تحت‌ رهبري‌ همينها بوده‌. منتهي‌ الان‌ در خيلي‌ از كرات‌ هست‌ كه‌ ائمه‌ برنامه‌ هايشون‌ را مسجل‌ كردند، مرتب‌ كردند و زمين‌ عدل‌ و داد برقرار شده‌، حكومت‌ الهي‌ برقرار شده‌ و در بعضي‌ از كرات‌ هم‌ هست‌ كه‌ مثل‌ كرة‌ ما، هنوز توي‌ مراحل‌ مقدماتي‌ هستيم‌. و از اين‌ جهت‌ ميگيم‌ آنها در بخش‌ دوم‌ از زندگي‌ قرار گرفته‌اند. ما در بخش‌ اول‌ از زندگي‌ قرار گرفته‌ايم‌. خوب‌ اين‌ مطلب‌ را دقت‌ كنيد.

 اين‌ مطلب‌ يك‌ چيزي‌ نيست‌ كه‌ با همينجور فكر كردن‌ و خيال‌ كردن‌ و تصور كردن‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود، بگذره‌. اين‌ مطلب‌، مطلبي‌ است‌ كه‌ بايد حتما انسان‌ اطلاع‌ از عوالم‌ بالا داشته‌ باشه‌. قرآن‌ اين‌ مطلب‌ را صريحا تقريبا با يكي‌ دو آيه‌ بيان‌ كرده‌. يكي‌ از آيات‌ اينه‌ كه‌ و من‌ آياته‌ خلق‌ السماوات‌ و الارض‌ و ما بس‌ فيهما من‌ دابه‌ و هو علي‌ جمعهم‌ ان‌ يشاء قريب‌. خدا آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ بالا و پائين‌ را خلق‌ كرد. آسمان‌ و زمين‌ را خلق‌ كرد. آسمان‌ به‌ معناي‌ بالا، زمين‌ به‌ معناي‌ ارض‌ به‌ معناي‌ پائين‌. اين‌ را شما بدونيد ارض‌ به‌ معناي‌ پائينه‌ و سماء به‌ معناي‌ بالاست‌. در اينجا مي‌فرمايد كه‌ خدا بالا و پائين‌ را خلق‌ كرده‌. تمام‌، در اينجا تمام‌ بالائيها و تمام‌ پائين‌ شامل‌ ميشه‌. و آنچه‌ كه‌ در اين‌ بالا و پائين‌ از جاندار، دابه‌، يعني‌ يك‌ چيزي‌ كه‌ جانداره‌، تكان‌ مي‌خوره‌. هيچوقت‌ به‌ روح‌ نمي‌گويند دابه‌، اين‌ را شما بدونيد. به‌ ارواح‌ نمي‌گويند دابه‌. جاندار. آني‌ كه‌ روح‌ و بدن‌ داره‌، اين‌ را ميگند دابه‌. و در بين‌ اين‌ بالائيها و پائينيها خداي‌ تعالي‌ از جاندارها را پخش‌ كرده‌. و هر وقت‌ هم‌ بخواد اينها را جمعشون‌ بكنه‌ قدرت‌ داره‌. خوب‌. اين‌ مطلب‌ فقط‌ بايد خدا بگه‌ ديگه‌. معجزه‌ است‌. مخصوصا بعد از اگر بشر يك‌ روزي‌ موفق‌ بشه‌ كه‌ بره‌ به‌ آسمانها و ببينه‌ كه‌ افرادي‌ در آنجاها هستند. در هزار و سيصد سال‌ قبل‌، چهارصد سال‌ قبل‌، گفتن‌ اين‌ مطلب‌ از معجزات‌ قرآنه‌. يعني‌ اگر تمام‌ مردم‌ كرة‌ زمين‌ پشت‌ به‌ پشت‌ هم‌ بدهند نمي‌تونند اين‌ مطلب‌ را بفهمند كه‌ آيا اين‌ ستاره‌هايي‌ كه‌، اولا نمي‌دونستند كه‌ اصلا ستارة‌ يعني‌ چي‌ سابقا. خيال‌ مي‌كردند اينها چراغ‌ آسمون‌ نصب‌ كردند براي‌ زينتش‌ و براي‌ زيبائيش‌. بعدها كه‌ نميدونم‌ با علم‌ و پيشرفتهاي‌ علمي‌ و چه‌ و فلان‌ و اينها، موفق‌ شدند كه‌ مثلا متوجه‌ بشوند اين‌ آسمانها و زمين‌، اين‌ آسمانها و در آسمانها و در آسمان‌ بالا كه‌ خوب‌، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ ستاره‌هاي‌ زيادي‌ هست‌، اينها بعضي‌هايشون‌ بزرگتر از كرة‌ زمينند، بلكه‌ صدها برابر بزرگتر از كرة‌ زمين‌. اينها را بعد فهميدند. و بعد متوجه‌ شدند كه‌ در اين‌ كرات‌ موجوداتي‌ وجود داره‌. موجوداتي‌ هستند. آنهم‌ موجودات‌ زنده‌. دقت‌ كرديد؟

 بنابراين‌ يكي‌ از معجزات‌ قرآن‌ همين‌ مسئله‌ است‌ كه‌ براي‌ بشر بيان‌ كرده‌ خداي‌ تعالي‌ كه‌ در كرات‌ بالا موجودات‌ زنده‌اي‌ هستند. اين‌ يك‌ مطلب‌. مطلبي‌ بود كه‌ خيلي‌ اهميت‌ داشت‌. متأسفانه‌ من‌ امروز مي‌خواستم‌ حاضر نشوم‌. منتهي‌ يك‌ خورده‌اي‌ حاج‌ خانم‌ توي‌ تلفن‌ ديگران‌ را گفت‌ بيايند. يك‌ خورده‌اي‌ هم‌ چون‌ واقعش‌ اينه‌ من‌ فكر ميكردم‌ شماها مشتاقتر از اين‌ مسائل‌ باشيد. اگر اينجوري‌ باشه‌، تعطيلش‌ مي‌كنيم‌. براي‌ كسي‌ كه‌ سر وقتش‌ نيايد يا بخاطر اينكه‌ من‌ چند هفته‌ درس‌ داشتم‌ ديرتر آمدم‌، اينها به‌ همين‌ دليل‌ ديگه‌ حالا ديرتر از من‌ مي‌آيند، اينها معلومه‌ مشتاق‌ نيستند، بيخود ما وقتمون‌ را مي‌گذاريم‌. اين‌ امروز امتحان‌ بدي‌ بود براي‌ خانمها.اين‌ يك‌ مطلب‌ كه‌ عرض‌ شد راجع‌ به‌ موجودات‌ در كرات‌ بالا و اين‌ را شما بدونيد كه‌ غير از قرآن‌ و اعجاز قرآن‌، كس‌ ديگه‌اي‌ نميتونه‌ بيان‌ بكنه‌.

 مطلب‌ ديگه‌اي‌ كه‌ انشاء الله‌ حالا گوش‌ بديد. اين‌ را دقت‌ بيشتري‌ بشه‌ درش‌. راجع‌ به‌ عمر زمين‌. عمر زمين‌ امروز كشف‌ شده‌ كه‌ عمر زمين‌ خيلي‌ زياده‌. البته‌ زمين‌ از چيزهايي‌ است‌، از بخشهايي‌ است‌ كه‌ از خورشيد جدا شده‌ و بعد سرد شده‌ و بعد كم‌كم‌ آب‌ رويش‌ پيدا شده‌، تمام‌ زمين‌ را آب‌ گرفته‌. اينها البته‌ نمي‌خوام‌ در اين‌ مطالب‌ امشب‌ باهاتون‌ صحبت‌ كنم‌. و بعد كم‌كم‌ خشكي‌ پيدا شده‌. و وقتي‌ كه‌ خشكي‌ و آب‌ با هم‌ باشند، هوا پيدا ميشه‌ و كرة‌ زمين‌ قابل‌ براي‌ زندگي‌ ميشه‌. از روزي‌ كه‌ زندگي‌ در كرة‌ زمين‌ بوجود آمده‌، از كتاب‌ تورات‌ استفاده‌ ميشه‌ كه‌ دوازده‌ هزار سال‌ بيشتر نگذشته‌. تاريخ‌ هم‌ بيشتر از همينها براي‌ ما چيزي‌ بيان‌ نكرده‌. يعني‌ شما كتابي‌ پيدا كنيد كه‌ از دوازده‌ هزار سال‌ قبل‌ به‌ بعد را، بيشتر را معرفي‌ كرده‌ باشه‌ وجود نداره‌. خوب‌ طبيعي‌ است‌ كه‌ وقتي‌ كه‌ بشر برنامه‌ را حساب‌ ميكنه‌، خوب‌ دقت‌ كنيد به‌ مطلب‌. ببينيد اين‌ اندازه‌ها دست‌ نرسيده‌، دست‌ بشريت‌ نرسيده‌. خوب‌ اين‌ مطلب‌ را خوب‌ دقت‌ كنيد كه‌ اقلا اين‌ مطلب‌ دوم‌ را بفهميد. اين‌ مطلب‌ از اين‌ قراره‌. در قرآن‌ يك‌ آيه‌ است‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كه‌ وقتي‌ كه‌ ما خواستيم‌ حضرت‌ آدم‌ را خلق‌ كنيم‌ به‌ ملائكه‌ گفتيم‌ كه‌ ما مي‌خواهيم‌ بشر خلق‌ كنيم‌. اني‌ جاعل‌ في‌ الارض‌ خليفه‌. اي‌ ملائكه‌ من‌ در روي‌ زمين‌ مي‌خواهم‌ جانشين‌ و خليفة‌ خودم‌ را خلق‌ كنم‌. خدا هم‌ با اينكه‌ گفته‌ من‌ مي‌خوام‌ خليفه‌ خلق‌ كنم‌. نفرموده‌ است‌ كه‌ مثلا مي‌خوام‌ بشر خلق‌ كنم‌. مي‌خوام‌ خليفه‌ خلق‌ كنم‌. اني‌ جاعل‌ في‌ الارض‌ خليفه‌. وقتي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ اين‌ جمله‌ را فرمود، ملائكه‌ گفتند كه‌ اتجعل‌ فيها من‌ يفسد فيها و يسفك‌ الدماء. خوب‌ دقت‌ كنيد. ملائكه‌ مي‌شناختند بشر را. خدا كه‌ نگفت‌ كه‌ من‌ مي‌خوام‌ چي‌ خلق‌ كنم‌. خليفه‌ يعني‌ جانشين‌ خدا. يك‌ موجودي‌ كه‌ شبيه‌ من‌ باشه‌ از نظر ظاهري‌. اين‌ ديگه‌ اين‌ سؤال‌، اين‌ اعتراض‌ اصلا جايز نيست‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ اگر همة‌ مردم‌ واقعا مثل‌ پيغمبران‌ بودند، اينها نه‌ خونريزي‌ مي‌كردند نه‌ فساد مي‌كردند و خليفة‌ الله‌ هم‌ مثل‌ پيغمبران‌ خواهند شد، اقلش‌ ديگه‌، مثل‌ پيغمبران‌. چرا با اينكه‌ خداي‌ تعالي‌ فرمود اني‌ جاعل‌ في‌ الارض‌ خليفه‌، من‌ (قطع‌ صداي‌ نوار)

 يا اينكه‌ بايد ملائكه‌ سابقة‌ اين‌ نحوه‌ خليفه‌ خلق‌ كردن‌ را بدونند و دهها روايت‌ داره‌ كه‌ اينها مي‌دونستند كه‌ خدا اين‌ نحوه‌ خليفه‌ خلق‌ كردنش‌ چه‌ نحوه‌ است‌. چون‌ خليفه‌، خوب‌ دقت‌ كنيد اين‌ مطلب‌ حساسه‌. چون‌ خليفه‌اي‌ كه‌ خدا بخواد خلق‌ كنه‌ اگر مجبورشون‌ بكنه‌ به‌ اينكه‌ خوب‌ باشند، بشري‌ كه‌ در كرة‌ زمين‌ خلق‌ ميكنه‌ پروردگار، اگر مجبورشون‌ بكنه‌ كه‌ اينها همه‌ آدمهاي‌ خوبي‌ باشند و همه‌ سربه‌ راه‌، مثل‌ گوسفندان‌، مثل‌ پشه‌ها، مثل‌ حيوانات‌ ديگه‌، همه‌ سربراه‌. اين‌ خليفة‌ الله‌ نميشه‌، يعني‌ ارزشي‌ پيدا نميكنه‌. اگر بنا بشه‌ كه‌ اختياري‌ بهش‌ داده‌ بشه‌ اين‌ تا رشد بكنه‌، يك‌ مشت‌ فساد ميكنه‌. متوجه‌ شديد؟ تا رشد بكنه‌ يعني‌ تا به‌ كمال‌ برسه‌. به‌ كمال‌ هم‌ بايد دسته‌جمعي‌ برسه‌. بشر دويست‌ سال‌ قبل‌ نسبت‌ به‌ مثلا دويست‌ سال‌ بعد كه‌ الان‌ باشه‌. شما حساب‌ بكنيد مردمي‌ كه‌ دويست‌ سال‌ قبل‌ بودند رشدشون‌ كمتر از ما بوده‌. نه‌ وسايل‌ ماشين‌ داشتند، نه‌ وسايل‌ راحتي‌، نه‌ وسايل‌ گرم‌ كننده‌، نه‌ وسايل‌ بهداشتي‌، هيچي‌ نداشتند. الان‌ بشر رشد كرده‌، دويست‌ سال‌ بعده‌، بهمين‌ مناسبت‌ دويست‌ سال‌ ديگه‌ هم‌ رشد بكنه‌. خوب‌ مي‌بينيم‌ بشر رشد ميكنه‌. وقتي‌ كه‌ رشد كرد و به‌ كمالاتي‌ رسيد چه‌ از نظر مادي‌ چه‌ از نظر روحي‌، كه‌ از نظر روحي‌ مهمتره‌ به‌ مقام‌ خليفة‌ اللهي‌ رسيد، آنوقت‌ ميشه‌ درباره‌اش‌ حساب‌ كرد. پس‌ قبل‌ از اينكه‌ به‌ اين‌ رشد و به‌ اين‌ كمال‌ برسه‌، بشر چون‌ اختيار داره‌ فساد ميكنه‌. فساد ميكنه‌. يعني‌ كم‌ داره‌، كمبود داره‌، الان‌ عمدة‌ فساد مربوط‌ به‌ اينه‌ كه‌ انسان‌ طماع‌، كمبود هم‌ داشته‌ باشه‌. خوب‌ به‌ جان‌ و مال‌ ديگران‌ تجاوز ميكنه‌. خوب‌ دقت‌ كرديد؟ و فساد روي‌ زمين‌ بوجود مي‌آيد. خونريزي‌ بوجود مي‌آيد. بشر قاعده‌اش‌ اينه‌.

 پس‌ از اين‌ نحوه‌ خليفه‌ خلق‌ كردن‌ خدا اطلاع‌ داشتند. ميدونستند خدا بهش‌ اختيار ميده‌. اين‌ را از كجا مي‌دانستند؟ از تجربيات‌ قبليشون‌. چون‌ اساسا اين‌ نحوه‌ از امور از تجربيات‌ بدست‌ مي‌آيد. از تجربيات‌ قبليشون‌. و از اينجا پيداست‌ كه‌ قبل‌ از خلقت‌ اين‌ عالم‌ و آدم‌، قبل‌ از خلقت‌ حضرت‌ آدم‌ كه‌ دوازده‌ هزار سال‌ مثلا بوده‌، يك‌ عالم‌ و آدم‌ ديگه‌اي‌ هم‌ بوده‌. يعني‌ يك‌، ولو يك‌ دفعة‌ ديگه‌. از امام‌ سؤال‌ ميشه‌ كه‌ قبل‌ از اين‌ بشر، آيا بشري‌ در كرة‌ زمين‌ بوده‌ يا نبوده‌؟ ميگه‌ بوده‌. ميگه‌ قبلش‌؟ ميگه‌ قبلش‌ هم‌ بوده‌. ميگه‌ قبلش‌؟ حضرت‌ ميگه‌ خودت‌ را معطل‌ نكن‌. تا صبح‌ بگي‌ قبلش‌، ميگم‌ قبلش‌ هم‌ بوده‌. ببينيد. عمر كرة‌ زمين‌ پس‌ خيلي‌ بالاست‌، خيلي‌ زياده‌. ولي‌ در كتابهاي‌ آسماني‌ ديگر، تحريف‌ شده‌ البته‌ و الا خدا در هيچ‌ كتابي‌ مطلب‌ را غلط‌ بيان‌ نميكنه‌. اما در كتاب‌ تورات‌ دوازده‌ هزار سال‌ بيشتر از عمر زمين‌ نميگذره‌ از نظر تورات‌. پيغمبر اكرم‌ اگر مي‌خواست‌ باصطلاح‌ حالا دانشمند هم‌ مي‌بود و تحصيلاتي‌ هم‌ كرده‌ بود و استاد هم‌ ديده‌ بود، مي‌خواست‌ مطلبي‌ را بيان‌ كنه‌، همانچه‌ را كه‌ در كتابهاي‌ گذشتگان‌ بوده‌ بيان‌ ميكرده‌. اما وقتي‌ كه‌ در قرآن‌ مراجعه‌ مي‌كنيد كه‌ اينهم‌ از اعجاز قرآنه‌، مي‌بينيد عمر زمين‌ را از بي‌ نهايت‌ خارج‌ ميدونه‌. از روزي‌ كه‌ حيات‌ درش‌ بوجود آمده‌. همانطوري‌ كه‌ امروز اين‌ را، اين‌ مطلب‌ را درج‌ كرده‌. يعني‌ الان‌ علم‌ هم‌ ميگه‌ عمر كرة‌ زمين‌ از اين‌ مسائل‌ خيلي‌ بالاتره‌. تا مقدار خدمتتون‌ عرض‌ شود مقدار زيادي‌ براي‌ عمر كرة‌ زمين‌ بيان‌ كرده‌اند. بعله‌. در اينجا يك‌ مطلبي‌ را من‌ اشاره‌ ميكنم‌ و آن‌ اينكه‌ از نظر علمي‌ وقتي‌ كه‌ انسان‌ هي‌ كم‌ بكنه‌ بشر، چون‌ هر سي‌ سال‌ بشر دو برابر ميشه‌، از صد سال‌ سابق‌ بود ولي‌ الان‌ بهداشت‌ بهتر شده‌ هر سي‌ سال‌ ميگويند. يعني‌ اگر الان‌ جمعيت‌ كرة‌ زمين‌ پنج‌ ميليارده‌، سي‌ سال‌ ديگه‌ ميشه‌ ده‌ ميليارد. سابقها اگر مثلا صد سال‌ ديگه‌ ميشد ده‌ ميليارد. اما الان‌ چون‌ بهداشت‌ را باصطلاح‌ تكميلش‌ كردند تا حدي‌، هر سي‌ سال‌ دو برابر ميشه‌. مثلا سي‌ سال‌ ديگه‌ ميشه‌ ده‌ ميليارد. و همينطور اين‌ را كسرش‌ بديم‌. يعني‌ سي‌ سال‌ قبل‌ جمعيت‌ كرة‌ زمين‌ چقدر بوده‌؟ دو ميليارد و نيم‌. سي‌ سال‌ قبلترش‌، يعني‌ شصت‌ سال‌ قبل‌، حالا فرض‌ كنيد دويست‌ سال‌ قبل‌، سيصد سال‌ قبل‌، هي‌ كم‌ بكنيم‌ كم‌ بكنيم‌ مي‌بينيم‌ كه‌ از عمر بشر در كرة‌ زمين‌ زياد نميگذره‌، اين‌ نوع‌ بشر، زياد نميگذره‌. نهايت‌ همون‌ ده‌ دوازده‌ هزار سال‌. خيلي‌ كه‌ بگذره‌ ده‌ دوازده‌ هزار سال‌. اين‌ مسلمه‌. خوب‌. حالا اين‌ فسيلهايي‌ كه‌ الان‌ پيدا ميشه‌ يا مثلا خدمت‌ شما عرض‌ شود كشفياتي‌ كه‌ مي‌كنند، بعضي‌ها را مي‌گويند عمر بشر در كرة‌ زمين‌ صد هزار سال‌، يك‌ ميليون‌ سال‌ قبل‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود بوده‌، اين‌ مال‌ چيه‌؟ اين‌ را در قرآن‌ ميگيم‌ كه‌، اين‌ را خوب‌ دقت‌ كنيد، چون‌ همين‌ را بعضي‌ها دليل‌ تكامل‌ بشر مي‌دونند. مي‌گويند از حيوانات‌ ديگه‌ تكامل‌ پيدا كرده‌. ما ميگيم‌ نه‌. بشرهايي‌ آمدند در كرة‌ زمين‌ وخدمتتون‌ عرض‌ شود زندگي‌ كردند و در اثر تجربيات‌ مادي‌ كه‌ داشتند، خودشون‌ را به‌ مرحلة‌ كمال‌ رسوندند و رسيدند به‌ جائي‌ كه‌ اتم‌ را مثلا كشف‌ كردند و بعد بوسيلة‌ كشف‌ اتم‌، مثل‌ امروز ما، خودشون‌ خودشون‌ را از بين‌ بردند. اين‌ مكرر در عالم‌ انجام‌ شده‌ و اين‌ آثاري‌ كه‌ مانده‌، از آن‌ بشرهايي‌ بوده‌ كه‌ خودشون‌ خودشون‌ را از بين‌ بردند. دقت‌ كرديد؟ ملائكه‌ هم‌ به‌ همين‌ اعتراض‌ مي‌كردند. ميگند اتجعل‌ فيها و يفسد فيها و يسفك‌ الدماء. آيا در كرة‌ زمين‌ كسي‌ باشه‌ كه‌ فساد بكنه‌، و يفسد فيها و يسفك‌ الدماء و سفك‌ دماء بكنه‌، يعني‌ خونريزي‌ دسته‌جمعي‌. خوب‌ ببينيد اگر واقعا اينجا اگر بشر به‌ مرحلة‌ كمال‌ مادي‌ كه‌ مي‌رسيد خودش‌ خودش‌ را از بين‌ ببره‌، خوب‌ اين‌ كار بيفايده‌ است‌. حالا موقع‌ بهره‌ برداريش‌ چرا اينطوري‌ بشه‌؟ اينجا مورد اعتراض‌ ملائكه‌ است‌. خداي‌ تعالي‌ فرمود كه‌ اني‌ اعلم‌ مالا تعلم‌. بعد كه‌ حضرت‌ آدم‌ معرفت‌ ائمه‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ را عنايت‌ كرد و فرمود كه‌ اين‌ معرفت‌ را براي‌ ملائكه‌ بگو. اين‌ شناخت‌ را براي‌ ملائكه‌ بگو. وقتي‌ كه‌ معرفي‌ كرد يك‌ يك‌ از ائمه‌ را كه‌ اينها چه‌ كارهايي‌ مي‌كنند و به‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ رسيد كه‌ اين‌ حضرت‌، اين‌ وجود مقدس‌ دنيا را پر از عدل‌ و داد مي‌كنه‌ و اين‌ برنامه‌، طبعا وقتي‌ كه‌ دنيا پر از عدل‌ و داد شد تا روز قيامت‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ اين‌ حكومت‌ باقي‌ مي‌مانه‌. وقتي‌ كه‌ اين‌ را خوب‌ توضيح‌ داد خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ حضرت‌ آدم‌ و خداي‌ تعالي‌ و خوب‌ اين‌ مطلب‌ را براي‌ ملائكه‌ بيان‌ كرد خوب‌ ملائكه‌ ديگه‌ خدمتون‌ عرض‌ شود قانع‌ شدند. گفتند كه‌ لا علم‌ لنا انا معلمنا. گفتند كه‌، عذرخواهي‌ كردند گفتند كه‌ خدايا ما را ببخش‌، ما اونچه‌ كه‌ خودت‌ به‌ ما تعليم‌ دادي‌ ما هيچي‌ بلد نبوديم‌. دقت‌ كرديد.

 پس‌ منتهي‌ مي‌شه‌ مطلب‌ به‌ اينجا، منتهي‌ مي‌شه‌ به‌ اينجا كه‌ ما دو موضوع‌ را در قرآن‌ ديديم‌ كه‌ اگر يك‌ بشر مي‌خواست‌ اين‌ دو موضوع‌ را كه‌ امروز شرح‌ دادم‌ مي‌خواست‌ مثلا فرض‌ كنيد براي‌ كتابش‌ بيان‌ بكنه‌ اين‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ نمي‌تونست‌ ولو اينكه‌ جن‌ و انس‌ پشت‌ به‌ پشت‌ هم‌ بدن‌. خوب‌ امروز بسه‌ ديگه‌. خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ اين‌ دو تا موضوع‌ را يادتون‌ باشه‌ توي‌ دو مقاله‌ هم‌ به‌ طور خيلي‌ مختصر اشاره‌ شده‌. و چون‌ اينجا مختصره‌ من‌ مي‌خواستم‌ اينجا براتون‌ شرح‌ بهتري‌ بدم‌ كه‌ بي‌ نظميهاي‌ شما امروز سبب‌ شد كه‌ ما نتونيم‌ خوب‌ اين‌ مطالب‌ را شرح‌ بديم‌ و بحث‌ كنيم‌. خوب‌ حالا اين‌ مطلب‌ تمام‌ شد امشب‌ شهادت‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها است‌. ما امشب‌ در اين‌ جهات‌ خوشحال‌ مي‌بوديم‌ كه‌ شماها منظم‌ اگر تشريف‌ مي‌آورديد و مرتب‌ سر وقت‌ ما خوشحال‌ مي‌شديم‌ و به‌ طور تقريبا نزديك‌ به‌ يقين‌ وفات‌ حضرت‌ زهرا سوم‌ جمادي‌ الثانيه‌ يعني‌ همين‌ فردا سوم‌ جمادي‌ الثاني‌. 

۲ جمادی الثانی ۱۴۱۴ – فضائل‌ حضرت‌ زهرا (سلام الله علیها)

 فضائل‌ حضرت‌ زهرا (س‌) 2 ج‌ 2 1414

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 هر فردي‌ كه‌ از دار دنيا مي‌رود چه‌ يك‌ رجل‌ معنوي‌ باشد چه‌ يك‌ مرد مادي‌ يا سياسي‌، يا هر كسي‌ كه‌ برنامه‌اي‌، بنائي‌ گذاشته‌ باشد، دوست‌ دارد آثارش‌ باقي‌ بماند. ان‌ آثارنا تدور علينا. آثار ما بعد از ما دلالت‌ بر ما مي‌كند. تنظروا بعدنا الي‌ الاثار. فرزند انسان‌ اگر صالح‌ باشد، بهترين‌ اثر انسانه‌. كتاب‌ اگر نويسنده‌اي‌ باشد، بهترين‌ اثري‌ است‌ كه‌ از انسان‌ باقي‌ مي‌ماند. اين‌ دو چيز از هر چيزي‌ اهميتش‌ بيشتره‌ و آثار بعدي‌ از قبيل‌ بناها، مسجدها، اينها در رتبة‌ دوم‌ قرار گرفته‌. كه‌ البته‌ اينها هم‌ بعضي‌هايش‌ هم‌ خيلي‌ شاخصيت‌ داره‌. مثلا گوهرشاد مسجدي‌ ساخته‌ كنار مرقد مطهر علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا، اين‌ اثر خيلي‌ مفيد واقع‌ شده‌، دلالت‌ بر يك‌ شخصي‌ ميكنه‌ به‌ اين‌ نام‌ كه‌ در آن‌ زمان‌ براي‌ عبادت‌ مردم‌ مسجدي‌ ساخته‌. و بطور كلي‌ بعضي‌ افراد هستند كه‌ آثارشون‌ مفيد واقع‌ ميشه‌. بعضي‌ها هم‌ هستند كه‌ آثارشون‌ زياد مفيد واقع‌ نميشه‌.

 يكي‌ از الطاف‌ الهي‌ به‌ بنده‌اش‌ اين‌ است‌ كه‌ آثارش‌ فرزندانش‌، بعد از خودش‌ مفيد واقع‌ بشوند. مسجد توي‌ دنيا زياد ساخته‌ شده‌. ولي‌ آنقدري‌ كه‌ نماز، نماز صحيح‌، نمازي‌ كه‌ شيعه‌ مي‌خواند با برنامة‌ صحيح‌، در مسجد گوهرشاد خونده‌ ميشه‌، شايد در بين‌ مساجد شيعه‌، مسجدي‌ اين‌ مقدار پر فايده‌ نبوده‌. كه‌ يادمه‌ يك‌ وقتي‌ كه‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ العظمي‌ بروجردي‌ رضوان‌ الله‌ تعالي‌ عليه‌ به‌ مشهد آمده‌ بودند قبل‌ از آنكه‌ در قم‌ ساكن‌ بشوند، من‌ آنوقت‌ خردسال‌ بودم‌، ايشان‌ به‌ يكي‌ از علماي‌ بزرگ‌، مرحوم‌ آية‌ الله‌ نهاوندي‌ گفته‌ بودند كه‌ چقدر اين‌ گوهرشاد معلومه‌ با اخلاص‌ اين‌ مسجد را ساخته‌ كه‌ اين‌ اندازه‌ مفيد واقع‌ شده‌. ايشان‌ در ايوان‌ مقصوره‌ مي‌ايستادند براي‌ نماز، تمام‌ مسجد گوهرشاد پر ميشد و مرحوم‌ آية‌ الله‌ نهاوندي‌، ايشان‌ نقل‌ مي‌كردند كه‌ من‌ وقتي‌ كه‌ آقاي‌ بروجردي‌ آمدند مشهد، من‌ جاي‌ نمازم‌ را دادم‌ به‌ ايشان‌ و يك‌ ماه‌ رمضان‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ بروجردي‌ در مشهد نماز جماعت‌ مي‌خوند. ايشان‌ نقل‌ مي‌كردند، براي‌ بعضي‌ از بزرگان‌ نقل‌ كرده‌ بودند، من‌ با يك‌ واسطه‌ نقل‌ مي‌كنم‌ كه‌ بعد از اينكه‌ ايشان‌ تشرف‌ بردند براي‌ قم‌، بي‌بي‌ فاطمة‌ زهرا را در بيداري‌ بوده‌ يا در خواب‌ فرقي‌ نميكنه‌، فرموده‌ بودند اكرمت‌ ولدي‌ اكرمك‌، تو به‌ فرزند من‌ احترام‌ گذاشتي‌، جاي‌ نمازت‌ را به‌ او دادي‌، من‌ اكرامت‌ مي‌كنم‌ من‌ به‌ تو محبت‌ خواهم‌ كرد.

 و لذا يكي‌ از نويسندگاني‌ كه‌ آثارش‌ باقيمانده‌ و هنوز هم‌ مفيد براي‌ همه‌ هست‌، مرحوم‌ آية‌ الله‌ نهاوندي‌ است‌. كتابهاي‌ بسيار خوب‌، شايد كتابي‌ وافرتر و بزرگتر دربارة‌ امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ از كتاب‌ عبقري‌ الحسان‌ ما نداشته‌ باشيم‌. يك‌ اخلاص‌ عجيبي‌ به‌ امام‌ عصر داشت‌. يك‌ مرد با اخلاصي‌ بود. فكر نمي‌كنم‌ توي‌ مجلس‌ ما كسي‌ باشه‌ كه‌ مگر دو سه‌ نفر كه‌ از مرحوم‌ آية‌ الله‌ نهاوندي‌ يادشون‌ باشه‌. من‌ يادمه‌، من‌ اونموقع‌ ولو سنم‌ كم‌ بود ولي‌ نماز در اين‌ شبستان‌ اسم‌ شبستان‌ هم‌ به‌ اسم‌ مرحوم‌ نهاوندي‌ بود و مكرر افراد خدمت‌ حضرت‌ وليعصر زير ساية‌ ايشان‌ رسيده‌ بودند.

 پيغمبر اكرم‌ هم‌ دو اثر بسيار مفيد بعد از خودش‌، از خودش‌ باقي‌ گذاشته‌ و در وصيتهايش‌ بيان‌ كرده‌. يكي‌ كتاب‌، كتاب‌ خدا. اني‌ تاركم‌ فيكم‌ الثقلين‌. اول‌ كتاب‌ خدا. اين‌ كتاب‌ آنقدر مفيد، آنقدر با عظمت‌ و بهترين‌ كتاب‌ هم‌ آن‌ كتابي‌ است‌ كه‌ انسان‌ از خودش‌ چيزي‌ درش‌ ننوشته‌ باشه‌، دخالت‌ فكر ناقص‌ خودش‌ را درش‌ نكنه‌، ولو آنكه‌ پيغمبر لا ينطق‌ عن‌ الهوي‌ الا وحي‌ يوحي‌. آنچه‌ كه‌ پيغمبر بوسيلة‌ قرآن‌ براي‌ مردم‌ گذاشته‌ يعني‌ كلام‌ خدا، اينها جاي‌ خودش‌، كلام‌ خداست‌، كتابست‌. اما احاديثي‌ كه‌ از ناحية‌ پيغمبر اكرم‌ صادر شده‌، هر حديثي‌ كه‌ از پيغمبر رسيده‌ باشه‌ و ثابت‌ باشد كه‌ از پيغمبر رسيده‌، اين‌ وحيه‌ بازهم‌. يك‌ وقتي‌ فكر نكنيد كه‌ ما ينطق‌ عن‌ الهوي‌ بعضي‌ از علما با كمال‌ تعجب‌ فكر كردند كه‌ منظور از ما ينطق‌ عن‌ الهوي‌ الا وحي‌ يوحي‌، خود قرآنه‌. اين‌ اشتباهه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ اين‌ كلام‌ داره‌ حجيت‌ ميده‌ به‌ كلمات‌ پيغمبر و خودش‌ حجت‌ هست‌. از اين‌ راه‌ نمي‌خواد حجيت‌ خودش‌ را ثابت‌ كنه‌. بلكه‌ حجيت‌ قرآن‌ از راه‌ ديگري‌ ثابت‌ ميشه‌ از راه‌ اعجاز قرآن‌. حالا كه‌ قرآن‌ معجزه‌ است‌ و داره‌ حجيت‌ كلمات‌ رسول‌ اكرم‌ را باصطلاح‌ اثبات‌ ميكنه‌.

 بنابراين‌ هر چي‌ از دو لب‌ پيغمبر صادر ميشه‌، اينها وحيه‌. حتي‌ بعضي‌ از علما و بزرگان‌ گفتند كه‌ طبق‌ اين‌ آية‌ شريفه‌، حتي‌ اگر پيغمبر اكرم‌ به‌ همسرش‌ ميگه‌ به‌ من‌ آب‌ بده‌، اينهم‌ بايد وحي‌ بشه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ نفي‌ تكلم‌ را از پيغمبر ميكنه‌ مگر در ظرف‌ وحي‌. كه‌ اين‌ بعيده‌. چون‌ انصرافي‌ هم‌ هست‌. بعيده‌ كه‌ اينطور باشه‌. ولي‌ قدر مسلم‌ آنچه‌ كه‌ دربارة‌ دين‌، دربارة‌ معارف‌، دربارة‌ احكام‌، دربارة‌ اخلاقیات‌ از دو لب‌ پيغمبر صادر ميشه‌ در ضمن‌ روايات‌ و احاديث‌، وحي‌ است‌، از جانب‌ خداست‌ و بخاطر هواي‌ نفس‌ نيست‌. ان‌ هو الا وحي‌ يوحي‌. اين‌ يك‌ مطلب‌ علمي‌ است‌. البته‌ ممكنه‌ جمعي‌ درست‌ متوجه‌ نشده‌ باشند. زياد هم‌ اصراري‌ نيست‌. ولي‌ اين‌ جمله‌ را همة‌ آقايان‌ بدانند كه‌ هر روايتي‌ در معارف‌، در احكام‌، در حقايق‌، در عقايد، از دو لب‌ پيغمبر اكرم‌ صادر شده‌ حالا به‌ وسيلة‌ روايت‌ صحيح‌ به‌ ما رسيده‌ باشد يا بوسيلة‌ تواتر يا از لحن‌ كلام‌ انسان‌ آن‌ را بشناسد، اينها همه‌اش‌ صحيح‌ است‌ و درسته‌.

 دربارة‌ فاطمة‌ زهرا كلماتي‌ دارد پيغمبر اكرم‌ علاوة‌ بر آنكه‌ در قرآن‌ خداي‌ تعالي‌ دربارة‌ فاطمه‌ آياتي‌ نازل‌ فرموده‌ كه‌ بر غير فاطمة‌ زهرا نميشه‌ دلالت‌ بكند يا لااقل‌ قدر مسلم‌ فاطمة‌ زهرا را شامل‌ ميشه‌. كلمات‌ رسول‌ اكرم‌ دربارة‌ فاطمه‌ زياده‌. حتي‌ اهل‌ سنت‌ يك‌ بابي‌ در كتابهاشون‌ دارند، صحيح‌ بخاري‌ يك‌ فصلي‌ بيان‌ كرده‌، صحيح‌ مسلم‌ يك‌ فصلي‌ بيان‌ كرده‌، اكثر كتاب‌ صحاح‌ اهل‌ سنت‌ كه‌ زياد ما اهميت‌ نمي‌ديم‌ به‌ كتب‌ اهل‌ سنت‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ براي‌ شيعيان‌ و براي‌ دوستان‌ سخن‌ دشمن‌ زياد اهميت‌ نداره‌ و نورانيت‌ هم‌ نداره‌. ولو روايت‌ نقل‌ كنند. يك‌ وقت‌ هست‌ در مقام‌ استدلال‌ در بين‌ يك‌ عده‌ افراد اهل‌ سنت‌ انسان‌ قرار گرفته‌، بايد از كتب‌ آنها استفاده‌ بكنه‌. اما اگر بخواد براي‌ شيعه‌ بيان‌ بكنه‌، ابو هريره‌ گفته‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا از قول‌ پيغمبر كه‌ فاطمة‌ زهرا پارة‌ تن‌ منه‌، ابو هريره‌ صد تا دروغ‌ گفته‌ و حرف‌ راستش‌ هم‌ براي‌ ما نورانيتي‌ نداره‌. ولي‌ در روايات‌ كتب‌ شيعه‌ كه‌ يك‌ پارچه‌ نوره‌، كتب‌ شيعه‌ چون‌ نويسندة‌ شيعه‌، آن‌ عالم‌ بزرگ‌ شيعه‌، مثل‌ مرحوم‌ علامة‌ حلي‌ رضوان‌ الله‌ تعالي‌ عليه‌، علامة‌ مجلسي‌، دانشمنداني‌ از اين‌ قبيل‌، اينها هم‌ قلبشون‌ پر از نوره‌، هم‌ قلمشون‌ پر از نوره‌، شما در دعاي‌ زيارت‌ آل‌ ياسين‌ مي‌خونيد كه‌ در اون‌ اول‌ كه‌ خدايا نور يقين‌ به‌ من‌ بده‌ و قلبي‌ نور اليقين‌ و صدري‌ نور الايمان‌ و فكري‌ نور النيات‌. همه‌ چي‌ بايد نور داشته‌ باشه‌. علم‌ اگر نور نداشته‌ باشه‌ ارزش‌ نداره‌. ولايتتون‌ اگر نور نداشته‌ باشه‌ ارزش‌ نداره‌. كتابتون‌ اگر نور نداشته‌ باشه‌ ارزش‌ نداره‌. ميگيد اين‌ نور چيه‌؟ چراغ‌ وسطش‌ روشن‌ كنيم‌؟ نه‌. يك‌ اخلاص‌، يك‌ ارتباطي‌، شما ممكنه‌ صدها لامپ‌ توي‌ اين‌ اطاق‌ بزنيد اما فيوز كنتورتون‌ بزنه‌ بالا، نور شما با مركز قطع‌ بشه‌. شما چراغ‌ داريد، خيلي‌ هم‌ داريد. در شمع‌ خيلي‌ بالا هم‌ داريد اما نور نداريد. اي‌ كاش‌ اين‌ نورانيت‌ را ما مي‌فهميديم‌. اما اگر كوري‌ توي‌ اطاق‌ باشدها براش‌ فرقي‌ نميكنه‌ چه‌ چراغها روشن‌ باشه‌، چه‌ چراغها خاموش‌ باشه‌. او دست‌ ميزنه‌ ميبينه‌ لامپها همه‌ مثلا هست‌. افرادي‌ كه‌ چشم‌ باطن‌ دارند، چشمشون‌ بازه‌، كتاب‌ شيعه‌ را كه‌ مي‌گذارند يك‌ طرف‌، كتاب‌ اهل‌ سنت‌ را هم‌ كه‌ مي‌گذارند يك‌ طرف‌، مي‌بينند اين‌ كتاب‌ درسته‌ چراغ‌ زياد داره‌. ولي‌ سيمش‌ قطع‌ از ولايته‌. قطع‌ از مركز نوره‌. قلب‌ داره‌ ولي‌ نور نداره‌. يقين‌ هم‌ حتي‌ داره‌ ولي‌ نور نداره‌. ميشه‌ها. من‌ يقين‌ به‌ خدا داشته‌ باشم‌ ولي‌ نورانيت‌ نداشته‌ باشم‌. خدا را قبول‌ دارم‌. خوب‌ چي‌ بيشتر از اين‌ مي‌خواي‌؟ قلبي‌ نور اليقين‌. قلب‌ دارم‌، يقين‌ هم‌ دارم‌ خدا هست‌. اما نورانيت‌ نداره‌. از اين‌ اعتقاد من‌ استفاده‌ نمي‌تونم‌ بكنم‌. فكر دارم‌، خيلي‌ هم‌ فكور. نيت‌ هم‌ دارم‌. اما نور ندارم‌. و فكري‌ نور النيات‌. عزم‌ دارم‌، تصميم‌ دارم‌، مي‌خوام‌ كاري‌ را جدي‌ انجام‌ بدم‌ و عزمي‌ نور العلم‌. آدم‌ تصميم‌ داره‌، جدي‌ حركت‌ ميكنه‌، خيلي‌ راسخ‌، پابرجا، با استقامت‌. اما نورش‌ را نداره‌. خيلي‌ حالا اين‌ بحثي‌ است‌. نمي‌خوام‌ دربارة‌ اين‌ موضوع‌ بحث‌ كنم‌.

 كتاب‌ گاهي‌ انسان‌ مي‌نويسه‌ نور نداره‌. خيلي‌ كتاب‌ علمي‌ است‌، خيلي‌ خوبه‌. من‌ اين‌ را ديدم‌. الان‌ شما فكر نكنيد در رديف‌ مفاتيح‌ الجنان‌ كتابهاي‌ زيادي‌ در دعا نوشته‌ شده‌، هم‌ از نظر قلم‌ بهترند هم‌ از نظر ترتيبي‌ كه‌ براي‌ دعاها داده‌ بهتر است‌. حالا چه‌ حسابي‌ داره‌، حالا ظاهرا نورش‌ يقينا نور مفاتيح‌ بيشتر از ساير كتابهاست‌. حالا آنها هم‌ نور داره‌. نمي‌خوام‌ بگم‌ آنها نور نداره‌. ولي‌ مفاتيح‌ انسان‌ بالاخره‌ يك‌ مفاتيح‌ بايد توي‌ خانه‌اش‌ باشه‌. هر كجا قرآن‌ هست‌، مفاتيح‌ هست‌. توي‌ حرمها، توي‌ هر كجا. چرا ميگن‌ آن‌ مرد بزرگ‌ با اخلاص‌ اين‌ مفاتيح‌ را نوشته‌. كلمات‌ پيغمبر كه‌ از طريق‌ ائمة‌ اطهار به‌ ما رسيده‌ اين‌ نورانيه‌. عين‌ همان‌ ما نميگيم‌ كلماتي‌ كه‌ مال‌ اهل‌ سنته‌ توي‌ كتبشون‌ نوشته‌ شده‌، اينها از پيغمبر نيست‌. اينها ممكن‌ هم‌ هست‌ از پيغمبر باشه‌. اما اين‌ راهي‌ كه‌، اين‌ سيمي‌ كه‌ مي‌خواسته‌ از كارخانه‌ به‌ چراغها وصل‌ باشه‌، اين‌ وسط‌ قطع‌ شده‌، از طريق‌ ابو هريره‌ نقل‌ شده‌. ابو هريره‌ يك‌ فاسد اين‌ رابط‌ نميتونه‌ باشه‌. دقت‌ فرموديد؟ انس‌ بن‌ مالك‌ نميتونه‌ رابط‌ باشه‌، ابو حنيفه‌ نميتونه‌ رابط‌ باشه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ اين‌ انس‌ بن‌ مالك‌ و ابو هريره‌ يك‌ فاصله‌، اين‌ رابط‌ نميتونه‌ باشه‌. دقت‌ كرديد. انس‌ بن‌ مالك‌ نميتونه‌ رابط‌ باشه‌. ابو حنيفه‌ نميتونه‌ رابط‌ باشه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ اين‌ انس‌ بن‌ مالك‌ و ابو هريره‌ و ابو حنيفه‌ و محمد بن‌ ادريس‌ شافعي‌، اينها برق‌ را رد نمي‌كنند. اگر برق‌ را رد مي‌كردند، قلب‌ خودشون‌ اول‌ روشن‌ ميشد و بعد مي‌آمد اينطرف‌. خوب‌ دقت‌ كنيد. اينها قلبشون‌ روشن‌ نيست‌، دلهاشون‌ پاك‌ نيست‌، مثل‌ اينكه‌ يك‌ سيمي‌ را شما از كارخانه‌ بكشيد تا خونه‌اتون‌، وسط‌ راه‌ يك‌ تكه‌اش‌ را مثلا يك‌ تكه‌ پلاستيك‌ بزنيد. سيمي‌ كه‌ باصطلاح‌ برق‌ را رد كنه‌، اين‌ وسط‌ قطع‌ شده‌ باشه‌. كلامكم‌ نور، خود كلمات‌ خاندان‌ عصمت‌ نوره‌. روايتي‌ از نظر ما درسته‌، صحيحه‌ و ما قبول‌ داريم‌ و نورانيت‌ داره‌ كه‌ از پيغمبر اكرم‌ رسيده‌ باشه‌ كه‌ از اين‌ سلسله‌ سند به‌ ما رسيده‌ باشه‌. يعني‌ علي‌ نقل‌ كرده‌ باشه‌. شما كتب‌ اهل‌ سنت‌ را نگاه‌ كنيد. حضرت‌ امير خيلي‌ كم‌ روايت‌ داره‌ توي‌ كتب‌ اهل‌ سنت‌. و حال‌ اينكه‌ باب‌ علم‌ پيغمبره‌. اما شايد پنجاه‌ يا شصت‌ درصد روايات‌ اهل‌ سنت‌ از عايشه‌ است‌. عايشه‌اي‌ كه‌ اينقدر، عايشه‌ حالا هر كه‌ بوده‌، اينقدر نور نداشت‌ كه‌ بتونه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را تشخيص‌ بده‌ كه‌ اين‌ براي‌ خدا كار ميكنه‌. باهاش‌ در جنگ‌ شد. ايني‌ كه‌ همة‌ مورخين‌ نوشتند. از فاطمة‌ زهرا دختر پيغمبر شما ببينيد چقدر روايت‌ اهل‌ سنت‌ نقل‌ كردند. خيلي‌ كم‌. استاد علم‌ رجال‌ جناب‌ آقاي‌ حسيني‌ توي‌ مجلس‌ هستند ديگه‌. احتياج‌ به‌ بحث‌ نداره‌. اين‌ رابطه‌، روايتي‌ از نظر ما صحيحه‌ و درسته‌ كه‌ از پيغمبر به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌، از علي‌ بن‌ ابيطالب‌ به‌ امام‌ حسن‌، از امام‌ حسن‌ به‌ امام‌ حسين‌، ببينيد سيم‌ مرتبطه‌، قطع‌ نشده‌. شما يك‌ جا مي‌بينيد چراغتون‌ روشن‌ نشده‌. ميريد مي‌بينيد از كجا سيم‌ قطعه‌. ميريد مي‌بينيد كه‌ سيم‌ مرتبه‌، امام‌ حسن‌، امام‌ حسين‌، امام‌ سجاد، امام‌ باقر، امام‌ صادق‌، زراره‌، شيعيان‌ آمدند رسوندند به‌ امروز به‌ دست‌ علماي‌ شيعه‌. اين‌ نوره‌. اين‌ اگر يك‌ وقت‌ هم‌ ديدي‌ نمي‌فهميد، قلب‌ خودتون‌ را بايد اصلاح‌ كنيد. يك‌ مجتهد، يك‌ مرجع‌ تقليد ديد اين‌ را نمي‌فهمه‌، چون‌ روايات‌ را هر كسي‌ كه‌ نمي‌فهمه‌، هر كسي‌ كه‌ ولو اينكه‌ تمام‌ دورة‌ كتابهاي‌ ادبي‌ را انسان‌ حفظ‌ كنه‌، تمام‌ دورة‌ فقه‌ و اصول‌ را انسان‌ حفظ‌ كنه‌، مگر روايات‌ را مي‌فهمه‌؟ شما مراجعه‌ كنيد به‌ روايات‌ ببينيد چي‌ ميگه‌. رواياتنا صعب‌ مستصعب‌. احاديثنا صعب‌ مستصعب‌. احاديث‌ ما صعبه‌، مشكله‌ هر كسي‌ نمي‌فهمه‌. مگر ملك‌ مقرب‌ و نبي‌ مرسل‌ و مؤمن‌ قد امتحن‌ الله‌ قلبه‌ للايمان‌. آن‌ مؤمني‌ كه‌ قلبش‌ را خداي‌ تعالي‌ به‌ ايمان‌ امتحان‌ كرده‌، او مي‌فهمه‌. او يك‌ روايت‌ مي‌خونه‌ مي‌بينيد كه‌، من‌ بودم‌ بعضي‌ از مجتهدين‌ اينها اهل‌ تزكية‌ نفس‌ بودند، اهل‌ كمالات‌ بودند، روايت‌ را مي‌گذاشتيم‌ پيششون‌ فورا مطلب‌ را جواب‌ مي‌دادند كه‌ بعضي‌ از مراجع‌ تقليد كه‌ بعضي‌ از مراجع‌ تقليد كه‌ اهل‌ تزكية‌ نفس‌ نبودند اينطوري‌ بگيم‌، چون‌ اكثر مراجع‌ تقليد اهل‌ تزكية‌ نفس‌ هستند. سالها معطل‌ بودند كه‌ اين‌ روايت‌ معناش‌ چيه‌؟ ما بعنوان‌ تجربه‌. بايد يك‌ چراغ‌ هم‌ در باطن‌ انسان‌ روشن‌ كرده‌ باشه‌ كه‌ از آنجا كه‌ مي‌آد تا اينجا، همه‌ جاش‌ نور باشه‌. كلام‌ پيغمبر و الاّ نوره‌. كلامكم‌ نور و امركم‌ رشد و وصيتكم‌ التقوي‌ و فعلكم‌ الخير و عادتكم‌ الاحسان‌. دربارة‌ فاطمة‌ زهرا پيغمبر اكرم‌ در كتب‌ نوراني‌ شيعه‌ روايات‌ زيادي‌ بيان‌ كرده‌. شيعه‌ هم‌ با نورانيت‌ خودش‌ خوب‌ فاطمة‌ زهرا را شناخته‌. ولي‌ دشمنان‌ نتونستند بشناسند. نتونستند. يكي‌ از آن‌ روايات‌ كه‌ در همين‌ حديث‌ كساء، امشب‌ به‌ من‌ الهام‌ شد كه‌ بگم‌ يك‌ حديث‌ كسائي‌ بخونند. شايد انشاء الله‌ مشكلاتمون‌ به‌ اين‌ وسيله‌ رفع‌ بشه‌ و در رأس‌ مشكلاتمون‌، دوري‌ از اماممون‌، از حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفداست‌ و امشب‌ شب‌ شهادت‌ مادرش‌ زهراست‌. شايد براي‌ اينكه‌ ما بتوانيم‌ عرض‌ تسليتي‌ به‌ پيشگاهش‌ بكنيم‌، مجلس‌ ما را منور بفرمايد. روي‌ اين‌ اصل‌، با اين‌ نيت‌ گفتم‌ حديث‌ كساء را بخونند. در اين‌ حديث‌ كساء اين‌ جمله‌ هست‌. در روايات‌ هم‌ هست‌ كه‌ فاطمة‌ بضعة‌ منه‌. فاطمه‌ پارة‌ تن‌ منه‌. فاطمه‌ جان‌ منه‌. فاطمه‌ عزيز منه‌. اين‌ بضعة‌ مني‌ خيلي‌ معنا داره‌. فاطمه‌ از منه‌. و من‌ از فاطمة‌ زهرا هستم‌. بعد از پيغمبر اكرم‌ اين‌ سيم‌ قطع‌ شد. ارتباط‌ از خدا و پيغمبر و مردم‌، اين‌ سيم‌ مي‌خواست‌ قطع‌ بشه‌. تنها كسي‌ كه‌ سيم‌ را وصل‌ كرد، مثل‌ يك‌ سيم‌ بان‌، شروع‌ كرد گرفت‌ سيم‌ را و با هر زحمت‌ و هر قيمتي‌ بود نگذاشت‌ اين‌ سيم‌ پاره‌ بشه‌، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و فاطمة‌ زهرا بودند. اگر علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ دست‌ به‌ شمشير مي‌كرد آنروز، به‌ دفاع‌ از فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها، قطع‌ ميشد و بكلي‌ قطع‌ ميشد و اين‌ را فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها حفظ‌ كرد. پارة‌ تن‌ منه‌، كسي‌ كه‌ او را اذيت‌ كرده‌ مرا اذيت‌ كرده‌. اينها تعارف‌ نيست‌

 بچه‌امون‌ خوشحال‌ بشه‌. ميگيم‌ بچه‌امون‌ اينطوره‌، خوبه‌، من‌ دوستش‌ دارم‌، حالا توي‌ دل‌ باصطلاح‌ دوستش‌ نداره‌، ولي‌ اين‌ كلمات‌ را ميگه‌ براي‌ تشويقش‌. ولي‌ پيغمبر اكرم‌ اينطور نبود. پيغمبر اكرم‌ واقعيت‌ را مي‌فرمود. به‌ حسب‌ بعضي‌ از روايات‌ كه‌ بعيده‌ درست‌ باشه‌، فاطمة‌ زهرا تنها دختر پيغمبر نبوده‌. دو تا دختر ديگه‌ هم‌ پيغمبر داشته‌ كه‌ بعضي‌ از علما مخصوصا مرحوم‌ علامة‌ اميني‌ رضوان‌ الله‌ تعالي‌ عليه‌ اصرار داشت‌ كه‌ اين‌ دو تا دختر كه‌ به‌ عثمان‌ داد، اينها دختر خود پيغمبر نبودند، يا دختر خديجه‌ بودند از شوهر قبل‌ و يا دخترخونده‌هاي‌ پيغمبر اكرم‌ بودند. حالا بهرحال‌ دربارة‌ آنها يك‌ همچين‌ تجليلي‌ نداره‌. فقط‌ و فقط‌ دربارة‌ زهراست‌. وسيلة‌ ماست‌ بين‌ خود و خدا. شما بدونيد در همين‌ حديث‌ كساء پيغمبر اكرم‌ فاطمة‌ زهرا را معرفي‌ ميكنه‌. خدا هم‌ معرفي‌ ميكنه‌. پيغمبر معرفي‌ ميكنه‌ همانطوري‌ كه‌ شرح‌ دادم‌ براتون‌ كه‌ وقتي‌ كه‌ اني‌ لاجد في‌ بدني‌ ضعفا وقتي‌ كه‌ در بدنش‌ ضعفي‌ احساس‌ ميكنه‌، جبران‌ ضعف‌ را پناه‌ بردن‌ به‌ فاطمه‌ براي‌ ما بيان‌ ميكنه‌ و فاطمة‌ زهرا كمك‌ كردن‌ فاطمة‌ زهرا و حاجت‌ گرفتن‌ از آن‌ بي‌بي‌ معرفي‌ ميكنه‌. چون‌ خودش‌ ميگه‌ اني‌ لاجد في‌ بدنا ضعفا. وقتي‌ هم‌ كه‌ تشريف‌ مي‌آورد حضرت‌ زهرا كساء را كه‌ مي‌اندازه‌ روي‌ پيغمبر اكرم‌، صورتش‌ مثل‌ ماه‌ ميدرخشه‌. ميگه‌ فسرت‌ انظر اليه‌ يتلألؤ وجها. صورتش‌ مثل‌ ماه‌ ميدرخشيد. حالش‌ خوب‌ ميشه‌. اين‌ ضعف‌ بدني‌ پيغمبر رفع‌ ميشه‌. و خداي‌ تعالي‌ هم‌ معرفي‌ ميكنه‌. خداي‌ تعالي‌ هم‌ مي‌فرمايد. ببينيد خيلي‌ جمله‌ مهمه‌. هم‌ فاطمة‌ و ابوها و بعلها و بنوها. محور فاطمه‌ است‌. كيه‌ زير كساء؟ فاطمه‌ است‌ و پدر فاطمه‌. فاطمه‌ است‌ و شوهر فاطمه‌، فاطمه‌ است‌ و دو فرزند فاطمه‌. ببينيد خدا هم‌ معرفي‌ ميكنه‌ و به‌ جان‌ فاطمة‌ زهرا قسم‌ كه‌ اگر فاطمه‌ نبود، امروز اسمي‌ از اسلام‌ نبود. اديان‌ زيادي‌ آمدند و رفتند. حتي‌ ادياني‌ اساميشون‌ باقي‌ مانده‌ ولي‌ نه‌ كتاب‌ دارند، نه‌ قوانيني‌ دارند. چرا يك‌ مذهب‌ بزرگ‌ دنيا. شما خيال‌ مي‌كنيد مسيحيت‌ كتابي‌ داره‌، قوانيني‌ داره‌، دستوراتي‌ داره‌، آخه‌ دين‌ باشه‌ نه‌ قانوني‌ داشته‌ باشه‌، نه‌ كتابي‌، نه‌ دستوراتي‌. فقط‌ خوشحال‌ باشند روزهاي‌ يكشنبه‌ مي‌رند توي‌ كليسا يك‌ مقدار شعر مي‌خونند و برمي‌ گردند. نه‌ كتاب‌ دارند، نه‌ قوانيني‌ دارند نه‌ هيچي‌ هيچي‌. شما بگرديد پيدا كنيد. ده‌ تا كلام‌ از حضرت‌ عيسي‌ مستقيما از كلام‌ حضرت‌ عيسي‌ نوشته‌ باشند و قطعي‌ باشه‌ و رسيده‌ باشه‌ به‌ شما. اگر شما ده‌ تا كلام‌ اينجوري‌ پيدا كرديد، ما دين‌ اسلام‌ را ميگيم‌ خوب‌ شايد اونهم‌ يك‌ ديني‌ باشه‌ و من‌ يبتقي‌ غير الاسلام‌ دينا. توي‌ جلسه‌اي‌ نمي‌دونم‌ كجا بود گفتم‌ غير از اسلام‌ ديني‌ نيست‌ اصلا. شما بگرديد پيدا كنيد. ديني‌ نيست‌. ديني‌ كه‌ اگر اسم‌ كه‌ اسم‌ نبايد به‌ اسم‌ قانع‌ باشه‌. يك‌ ديني‌ كه‌ كتابي‌ داشته‌ باشه‌، چند تا دستورات‌، قوانين‌، اينها داشته‌ باشه‌ وجود نداره‌ جز اسلام‌. نمي‌خواد بريد بگرديد ببينيد كدوم‌ دين‌ حقه‌. كدام‌ نيست‌. يك‌ دونه‌ دين‌ توي‌ دنيا الان‌ كه‌ از پيغمبرش‌ مطالبش‌ باقيمانده‌ وجود داره‌ و آن‌ اسلامه‌ و يك‌ خورده‌ هم‌ بخوايم‌ تحقيق‌ بيشتري‌ بكنيم‌ و دقت‌ بيشتري‌ بكنيم‌، باز مي‌بينيم‌ جز مذهب‌ شيعه‌ ديني‌ در عالم‌ نيست‌ و هر چه‌ هست‌ زير ساية‌ فاطمة‌ زهراست‌. اگر فاطمه‌ نبود فرزندان‌ با اينهمه‌ عظمت‌ كه‌ هر يكيشون‌، هر جور كه‌ براشون‌ ممكن‌ بوده‌، خيلي‌ عجيبه‌، هر طور كه‌ براشون‌ ممكن‌ بوده‌، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ از دين‌ حمايت‌ كردند. با كشته‌ شدنشون‌ حمايت‌ كردند. با مظلوميتشون‌ و نشستن‌ پاي‌ منبر خطيب‌ لعيني‌ كه‌ داره‌ به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ جسارت‌ ميكنه‌ و تحمل‌ كردنشون‌ حمايت‌ مي‌كردند. اينها خيلي‌ مشكله‌. با دعا خوندن‌ امام‌ سجاد، امام‌ سجاد حمايت‌ كرد. يك‌ وقت‌ هم‌ زمينه‌ پيدا شد. معارف‌ و حقايق‌ را بوسيلة‌ احاديث‌ پيغمبر، بوسيلة‌ امام‌ صادق‌ و امام‌ باقر پخش‌ كردند. زير بار اين‌ ذلت‌ كه‌ بياد ولايتعهدي‌ مأمون‌ را قبول‌ بكنه‌، امام‌ رضا قبول‌ كرد. اين‌ براي‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا كمال‌ ذلت‌ بود از نظر ظاهر كه‌ مأمون‌ خليفة‌ جدش‌ پيغمبر باشه‌ و ايشان‌ منتظر باشه‌ كه‌ او به‌ درك‌ واصل‌ بشه‌ بعد ايشان‌ خلافت‌ را به‌ عهده‌ بگيره‌. ببينيد چقدر ذلته‌. در عين‌ حال‌ قبول‌ كرد. موسي‌ بن‌ جعفر چهارده‌ سال‌ يا هفت‌ سال‌ توي‌ زندانها را پذيرفت‌. اينها همه‌ فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا بودند. حضرت‌ جواد الائمه‌ در سن‌ جواني‌ شهيد شد، حضرت‌ امام‌ هادي‌ در كنار زندانهاي‌ سامرا از دار دنيا رفت‌. حضرت‌ عسگري‌ همينطور، امام‌ زمان‌ هم‌ غايب‌ شده‌، همه‌ براي‌ اين‌ است‌ كه‌ دين‌ خدا را نگه‌ بدارند، اين‌ رابطه‌ را قطع‌ نگذارند بشه‌. حالا به‌ هر وسيله‌اي‌. هر كسي‌ يك‌ جور.

 و حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها. آقا عجيبه‌. انسان‌ تعجب‌ ميكنه‌. ايني‌ كه‌ ارتدت‌ الناس‌ بعد النبي‌ الا ثلاث‌، بعد از پيغمبر اكرم‌ همه‌ مرتد شدند، خدا نياره‌ همچين‌ امتحاني‌ براي‌ ما. بعضي‌ امتحانها خيلي‌ مشكله‌. و لولا انت‌ يا علي‌ لم‌ يعرف‌ المؤمنون‌ بعدي‌. اگر علي‌ تو نبودي‌ مؤمن‌ شناخته‌ نميشد. الانش‌ هم‌ بوسيلة‌ علي‌ شناخته‌ ميشه‌ كه‌ مؤمن‌ كيه‌ و منافق‌ كيه‌؟ ميزان‌ اعمال‌ عليست‌. صراط‌ مستقيم‌ عليست‌. و لولا انت‌ يا علي‌ لم‌ يعرفون‌ مؤمنون‌ بعدي‌ و لولا انت‌ يا فاطمه‌ لم‌ يعرف‌ المؤمنون‌ بعد الرسول‌. واقعا شناخته‌ نمي‌شدند. بعد از وفات‌ رسول‌ اكرم‌ تنها چند نفر بيشتر مؤمن‌ واقعي‌ نبودند. مؤمن‌ واقعي‌ چند نفر بيشتر نبودند. سلمان‌ بود و ابيذر، و مقداد، و عمار و يك‌ چند نفر اينطوري‌. بقيه‌ در اين‌ امتحان‌ مردود شدند. خيلي‌ مشكله‌. يك‌ امتحان‌ عجيب‌، مشكل‌، اينها ايستاده‌ بودند. آخه‌ چرا علي‌ كاري‌ نميكنه‌؟ آخه‌ چرا ترسش‌ اينقدر گرفته‌. ماها باشيم‌ كه‌ فكر همه‌ چيز را نمي‌توانيم‌ بكنيم‌. هجوم‌ آوردند به‌ خانة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. آنقدر حقه‌ بازي‌ كرد ملعون‌ دومي‌ كه‌ واقعا انسان‌ دچار حيرت‌ ميشه‌.

 ببيند اينها را در كتب‌، يك‌ كتابي‌ هست‌ منهم‌ دارم‌ در اين‌ كتابهام‌، بنام‌ ملل‌ و نحل‌ مال‌ شهرستانيه‌، فارسي‌ هم‌ هست‌. منتهي‌ فارسي‌ قديمه‌. شهرستاني‌ يكي‌ از علماي‌ اهل‌ سنته‌. اين‌ ملل‌ و نحل‌ را كه‌ نوشته‌ بخاطر تفرقه‌ بين‌ مسلمانها كه‌ چطور شد بين‌ مسلمانها تفرقه‌ شد و ملل‌ مختلفي‌ بوجود آمد. چطور شد كه‌ مثلا يك‌ عده‌ شيعه‌ شدند، يك‌ عده‌ سني‌ شدند، يك‌ عده‌ مثلا فرض‌ كنيد شش‌ امامي‌ شدند، سه‌ امامي‌ شدند، اختلاف‌ از آن‌ ريشة‌ اختلاف‌، آن‌ سنگ‌ اول‌ را كي‌ انداخت‌؟ خيلي‌ جالبه‌. طرف‌ هم‌ خيلي‌ با احترام‌ اسم‌ عمر را برده‌. شما برداريد نگاه‌ كنيد. ميگه‌ اول‌ اختلافي‌ كه‌ بين‌ مسلمين‌ ايجاد شد، بوسيلة‌ فاروق‌ حق‌ و الثواب‌، با همين‌ تعبير، فاروق‌ حق‌ و الثواب‌، امير المؤمنين‌ خليفه‌ عمر بن‌ خطاب‌ بود. عجيبه‌ها. با همين‌ تعبيرات‌. كه‌ وقتي‌ كه‌ پيغمبر گفت‌ ايتوني‌ بدوات‌ و بياض‌، براي‌ من‌ دوات‌ و كاغذ بياوريد، اين‌ گفت‌ حسبنا كتاب‌ الله‌. كتاب‌ خدا كافيه‌ براي‌ ما. ان‌ الرجل‌ ليهجر. اين‌ مرد هذيان‌ ميگه‌. قد غلب‌ عليه‌ اينها را نقل‌ ميكنه‌ ايشان‌، قد غلب‌ عليه‌ الوجع‌ درد برش‌ غلبه‌ كرده‌ و لذا كاغذ و قلم‌ نياريد. دعوا شد. آنقدر نزاع‌ شد كه‌ پيغمبر فرمود كه‌ بيرون‌ بشيد اين‌ اختلاف‌ كنار بستر من‌ جايز نيست‌. همه‌ را بيرون‌ كرد. كه‌ ابن‌ عباس‌ بعدها مي‌گفت‌ كه‌ الرضيه‌ كل‌ رضيه‌ بالاترين‌ مصيبت‌ همان‌ روزي‌ بود كه‌ سر بستر پيغمبر بين‌ مسلمين‌ دعوا شد. ميگه‌ دوم‌ خودش‌ مي‌نويسه‌، دوم‌، دوم‌ اختلافي‌ كه‌ بوسيلة‌ باز فاروق‌ حق‌ و الثواب‌، كي‌، كه‌ اسمش‌ را نبريم‌، نه‌ از باب‌ تقيه‌، توي‌ شماها سني‌ نيست‌. ولي‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ تاريكي‌ مي‌آره‌ اسم‌ نحس‌ اين‌ ملعون‌ را انسان‌ بياره‌، از اين‌ جهت‌ اسم‌ نمي‌آورم‌. بوسيلة‌ ايشان‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ تفرقه‌ ايجاد شد و آن‌ اين‌ بود كه‌ پيغمبر فرمود دور من‌ جمع‌ نشيد. باسامه‌ كمك‌ كنيد و لعن‌ الله‌ من‌ تخلف‌ عن‌ جيش‌ الاسامه‌ خدا لعنت‌ كنه‌ كسي‌ كه‌ تخلف‌ بكنه‌ از جيش‌ اسامه‌ و جمعي‌ از اصحاب‌ منجمله‌ فاروق‌ حق‌ و الثواب‌، ايشان‌ هم‌ ماندند و نرفتند. سوم‌ ميگه‌ پيغمبر اكرم‌ وقتي‌ از دار دنيا رفت‌، باز بوسيلة‌ ايشان‌، باز با همان‌ تعبيرات‌، خيلي‌ تعبيرات‌ پر آب‌ و تاب‌ كه‌ اين‌ آمد از توي‌ خانة‌ پيغمبر بيرون‌، دستش‌ را گذاشت‌ دو طرف‌ در خانة‌ پيغمبر گفت‌ چطور شد عيسي‌ بره‌ به‌ آسمان‌ پيغمبر ما بميره‌؟ نه‌ پيغمبر نمرده‌. هر كي‌ بگه‌ پيغمبر مرده‌ من‌ مي‌كشمش‌. گفتند آقا بيا ريم‌ ابي‌ بكر منتظرته‌. رفتند با جمع‌ به‌ محضر ابي‌ بكر. ابي‌ بكر گفت‌ مگر تو عمر اين‌ آيه‌ را نخواندي‌ كه‌ انك‌ ميت‌ و انكم‌ ميتون‌. تو اي‌ پيغمبر مي‌ميري‌ مردم‌ هم‌ مي‌ميرند. گفت‌ عجب‌ تو مرد دانشمندي‌ هستي‌. دستت‌ را بده‌ با هم‌ بيعت‌ كنيم‌. تو به‌ درد خلافت‌ پيغمبر اكرم‌ مي‌خوري‌ و اختلاف‌ ايجاد كرد. اختلافات‌ را تا هفت‌ هشت‌ ده‌ تا ميشماره‌ كه‌ همه‌ را بوسيلة‌ ايشان‌ بوجود آمده‌. از آن‌ طرف‌ ميگه‌ پيغمبر هذيان‌ ميگه‌ از اينطرف‌ ميگه‌ مي‌خواد جبران‌ كنه‌ ميگه‌ پيغمبر نمي‌ميره‌. از آنطرف‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ مي‌آد عايشه‌ را كتك‌ ميزنه‌ كه‌ چرا گريه‌ ميكني‌. از آنطرف‌ مي‌آد در خانة‌ فاطمة‌ زهرا را آتش‌ ميزنه‌ بخاطر اينكه‌ چرا تفرقه‌ علي‌ بين‌ مردم‌ مي‌اندازه‌. خودش‌ سبب‌ تفرقه‌ است‌، خودش‌ اين‌ كارها را ميكنه‌. شما ببينيد اين‌ چقدر اين‌ بازيگر ميدان‌ اول‌ بعد از پيغمبر اكرم‌ چقدر بازيگره‌. چقدر هنرپيشة‌ تمام‌ عيار بوده‌. چقدر كارها كه‌ انجام‌ نداد. و خودش‌ خلافت‌ را قبول‌ نكرد. چون‌ هر كاري‌ اولش‌ فحش‌ داره‌. هر كار خلافي‌ اولش‌ خيلي‌ فحش‌ داره‌. فحشها را آن‌ پيرمرد بخوره‌. لذا فاطمة‌ زهرا ميگه‌ هذا سامري‌ و عجله‌. عمر را سامري‌ مي‌دونه‌ ميگه‌ اين‌ بت‌ را درست‌ كرده‌، فحشها را اين‌ بخوره‌ بالاخره‌ پيرمرد هم‌ هست‌، ميميره‌، فحش‌ و غصه‌ و اينها، چند دفعه‌ هم‌ اين‌ ملعون‌ ضعيف‌ كم‌ اراده‌ گفت‌ عقيلوني‌، من‌ را ول‌ كنيد. وقتي‌ تنها خودش‌ را ميديد با مردم‌ مي‌گفتم‌ عقيلوني‌ و لست‌ خير فيكم‌ و علي‌ بينكم‌ من‌ بهتر از شما نيستم‌. علي‌ با آن‌ عظمتش‌ در بين‌ شما هست‌. من‌ را ول‌ كنيد. تا عمر مي‌رسيد مي‌گفت‌ كي‌ گفته‌ تو با اجازة‌ كي‌ تو مي‌خواي‌ از خلافت‌ خلع‌ بشي‌ تو؟ كي‌ گفته‌؟ تو زمينه‌ ساز من‌ هستي‌. تو البته‌ اين‌ تعبيرات‌ را من‌ ميگم‌. تو زمينه‌ساز آيندة‌ من‌ هستي‌.

 فاطمة‌ زهرا در يك‌ چنين‌ وضعي‌ دين‌ مقدس‌ اسلام‌ را حفظ‌ كرد. آن‌ رابطة‌ بين‌ ما و خدا و پيغمبر را حفظ‌ كرد. توسل‌ به‌ فاطمة‌ زهرا از همة‌ توسلات‌، خدا ميدونه‌ قويتره‌. تنها براي‌ دنياتون‌ متوسل‌ به‌ حضرت‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها نشيد. براي‌ تا توي‌ بهشت‌ بلكه‌ در داخل‌ بهشت‌، رواياتي‌ هست‌ كه‌ در داخل‌ بهشت‌ هم‌ ما نيازمند به‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها هستيم‌.

 خوب‌ امشب‌ به‌ احتمال‌ قويتر، چون‌ روايت‌ چهل‌ و پنج‌ روز ضعيفه‌، روايت‌ هفتاد و پنج‌ روز همچين‌ متوسطه‌. ولي‌ روايت‌ نود و پنج‌ روز خيلي‌ محكمه‌ تقريبا. بيشتر علما و بزرگان‌ هم‌ فردا را وفات‌ فاطمة‌ زهرا مي‌دونند. در يك‌ شبي‌ من‌ خودم‌ مثل‌ همين‌ امشب‌ يا مثل‌ فردا شبي‌ بود، يك‌ خواب‌ عجيبي‌ ديدم‌ كه‌ مي‌ديدم‌ يك‌ تاريكي‌ است‌. چراغها خاموشه‌، آن‌ زمان‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ بروجردي‌ بود من‌ در قم‌ بودم‌ و توي‌ اين‌ تاريكي‌ جمعيت‌ زيادي‌ كه‌ غير از فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا كسي‌ نبودند. البته‌ خوب‌ توي‌ ذهنم‌ مي‌آمد كه‌ سادات‌ هستند. يك‌ شمعي‌ روشنه‌. تمام‌ صورت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ روشن‌ ديده‌ ميشه‌. دستها را بالا زده‌ حضرت‌ و بدن‌ فاطمة‌ زهرا را روي‌ يك‌ تخته‌اي‌ خوابانده‌ و اين‌ شمع‌ طوري‌ قرار گرفته‌ كه‌ تمام‌ صورت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ ديده‌ ميشه‌ و نيمرخي‌ هم‌ از فاطمة‌ زهرا ديده‌ ميشه‌. فقط‌ صورت‌ مباركشون‌ ديده‌ ميشد. و تمام‌ اين‌ جمعيتي‌ كه‌ اينجا توي‌ تاريكي‌ ايستادند، همه‌ آهسته‌ آهسته‌ گريه‌ مي‌كنند. و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هم‌ آهسته‌ گريه‌ ميكنه‌ هم‌ مشغول‌ غسل‌ دادن‌. چراغها را خاموش‌ كنيد حالي‌ انشاء الله‌ امشب‌ پيدا كنيم‌. يا فاطمة‌ الزهرا. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ با تأني‌ غسل‌ ميداد. خيلي‌ آرام‌. گاهي‌ هم‌ خودش‌ گريه‌ مي‌كرد ولي‌ خيلي‌ آرام‌. تا غسل‌ فاطمة‌ زهرا تمام‌ شد. بدن‌ فاطمة‌ زهرا را كفن‌ كرد. اين‌ تيكه‌ را من‌ از خوابم‌ عرض‌ نمي‌كنم‌. اين‌ تيكه‌ روايت‌ داره‌. از اينجا بعد باز تذكر مي‌دم‌ كه‌ چه‌ خوابي‌ ديدم‌ بقية‌ خواب‌ را. اينجا وقتي‌ بدن‌ فاطمه‌ را غسل‌ داد و كفن‌ كرد، صدا زد حسن‌ و حسين‌ و زينب‌ و ام‌ كلثوم‌ را هلموا تزودوا. بيائيد بيائيد و از مادرتون‌ زهرا توشه‌ بگيريد. تزودوا. امام‌ حسن‌ آمد روي‌ بدن‌ مادر افتاد، امام‌ حسين‌ آمد روي‌ بدن‌ مادر افتاد. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ قسم‌ ميخوره‌، ميدونه‌ ما مردم‌ ضعيف‌ الايمان‌ باور نمي‌كنيم‌. اين‌ بخش‌ از كلام‌ را بايد علي‌ بگه‌. براي‌ اينكه‌ بوسيلة‌ فاطمة‌ زهرا در همين‌ لحظه‌ ارتباط‌ با پيغمبر بين‌ شيعه‌ و پيغمبر اكرم‌ برقرار ميشه‌. قسم‌ ميخوره‌. ميگه‌ به‌ خدا قسم‌ ديدم‌ كه‌ فاطمه‌ ناله‌اي‌ كرد هنت‌ و عنت‌ و دستهايش‌ را از ميان‌ كفن‌ بيرون‌ آورد و مدت‌ يديها. حسن‌ و حسين‌ را در بغل‌ گرفت‌. يك‌ وقتي‌ هم‌ جبرئيل‌ نازل‌ شد يا علي‌ ارفعهما اين‌ دو فرزند را از روي‌ بدن‌ مادر بلند كن‌. ملائكة‌ آسمان‌ به‌ گريه‌ درآمدند. من‌ در خواب‌ مي‌ديدم‌ بدن‌ فاطمه‌ كه‌ غسل‌ داده‌ شد و كفن‌ شد، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ صدا زد فرزندان‌ فاطمه‌ بيائيد از مادرتون‌ وداع‌ كنيد. ريختيم‌ ما من‌ هم‌ يكي‌ از آنها بودم‌ كه‌ خدا را شكر كردم‌ كه‌ منهم‌ يك‌ چنين‌ لطفي‌ بهم‌ شد. آمديم‌ ريختيم‌ روي‌ بدن‌ فاطمة‌ زهرا. من‌ يادمه‌ صدا مي‌زدم‌ اي‌ مادر پهلو شكسته‌، بعد امير المؤمنين‌ بدن‌ فاطمه‌ را در همان‌ خانه‌ دفن‌ كردند كه‌ من‌ روي‌ قبرشون‌ نشسته‌ بودم‌ و اين‌ جمله‌ را مي‌گفتم‌ و اشك‌ مي‌ريختم‌ كه‌ از خواب‌ بيدار شدم‌. مثل‌ همچين‌ شبي‌ بود. يا فاطمه‌. جانمون‌ به‌ قربانت‌ حبيبي‌. امشب‌ شب‌ بسيار پر اهميتي‌ است‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ راضي‌ نميشوند من‌ يك‌ جرياني‌ داريم‌. يك‌ وقتي‌ اول‌ ماه‌ جمادي‌ رفته‌ بوديم‌ نجف‌. دنبال‌ منزل‌ مي‌گشتيم‌ براي‌ ماندن‌ براي‌ تحصيل‌. متوسل‌ به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ شدم‌ شب‌ اول‌ ماه‌. خواب‌ ديدم‌. حضرت‌ فرمود اين‌ سه‌ روز عزاي‌ فاطمة‌ زهراست‌. شما اگر خونه‌ بهتون‌ بديم‌ خوشحال‌ ميشيد، اين‌ سه‌ روز بهتون‌ خونه‌ نمي‌ديم‌. روز چهارم‌ جمادي‌ خونه‌ درست‌ شد و همينطور هم‌ بود. اين‌ روزها خوشحال‌ نباشيد. مثل‌ روز عاشوراست‌. مخصوصا فردا حالت‌ حزن‌ داشته‌ باشيد. خدا نكنه‌ يك‌ وقتي‌ براي‌ زندگيتون‌ چيزي‌ تهيه‌ كنيد، مغازه‌ها بايد تعطيل‌ باشه‌، مشغول‌ عزاداري‌ در مجالس‌ عزاداري‌ براي‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها باشيد. همه‌ به‌ سينه‌ بزنيد امشب‌. فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌. فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌. فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌. فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌. فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌. فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌. فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌. فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌. فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌. فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌.

 فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌، فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌. فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌ فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌.

 مادر ما فاطمه‌ مادر ما فاطمه‌. فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌ فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌.

 غريب‌ ما فاطمه‌ شهيد ما فاطمه‌. فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌، فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌

 معين‌ ما فاطمه‌ مجيب‌ ما فاطمه‌. فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌، فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌

 فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌، فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌. فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌، فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌

 انيس‌ ما فاطمه‌ مونس‌ ما فاطمه‌. فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌، فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌

 مادر ما فاطمه‌ عزيز ما فاطمه‌. فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌، فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌

 مادر ما فاطمه‌ عزيز ما فاطمه‌. فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌، فاطمه‌ جان‌ فاطمه‌

 ظلم‌ اشرار و كجا فاطمة‌ زار كجا. ظلم‌ اشرار و كجا و فاطمة‌ زار كجا. ضرب‌ مسمار و كجار ضرب‌ مسمار و كجا مخزن‌ اسرار كجا. ضرب‌ مسمار و كجا مخزن‌ اسرار و كجا. آتش‌ كينه‌ كجا آتش‌ كينه‌ كجا محسن‌ شش‌ ماهه‌ كجا آتش‌ كينه‌ كجا و محسن‌ شش‌ ماهه‌ كجا. در خور سنگ‌ جفا در خور سنگ‌ جفا شاخة‌ پر بار كجا. يا زهرا يا زهرا يا زهرا يا زهرا.

 ظلم‌ اشرار كجا ظلم‌ اشرار و كجا فاطمة‌ زار كجا. ظلم‌ اشرار كجا فاطمة‌ زار و كجا. ضرب‌ مسمار و كجا مخزن‌ اسرار كجا. ضرب‌ مسمار و كجا مخزن‌ اسرار و كجا.

 

۱۴ جمادی الاول ۱۴۱۴ – حضور قلب‌ در نماز اخلاق‌ ۶۳

 حضور قلب‌ در نماز اخلاق‌ 63

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 سورة‌ مباركة‌ حجرات‌ را خواندند. آنهايي‌ كه‌ ميگن‌ تزكية‌ نفس‌ و اخلاق‌ واجب‌ نيست‌ بيان‌ ببينند اين‌ سوره‌ چه‌ ميگه‌. اگر نگوئيم‌ كه‌ از واجبات‌ اوليه‌ است‌، مسلما جزء واجبات‌ طراز اول‌ هست‌. در اين‌ آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ شد از همان‌ ابتدا يك‌ دستوراتي‌ براي‌ معاشرت‌ با پيغمبر اكرم‌ خدا داده‌. ما بايد ياد بگيريم‌ و دهها برابر اين‌ را در معاشرت‌ با امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ عمل‌ كنيم‌. صداتون‌ را در مقابل‌ پيغمبر بلند نكنيد. آنهايي‌ كه‌ ينادونك‌ من‌ وراء الحجرات‌، اينهايي‌ كه‌ از پشت‌ در صدات‌ مي‌زنند، اينها شعور ندارند. خيلي‌ حرفه‌! از پشت‌ در مي‌آمدند پيغمبر را صدا مي‌زدند. از اينجا استفاده‌ ميشه‌ كه‌ توي‌ حرم‌ كه‌ ميريد صداتون‌ را بلند نكنيد. لا ترفعوا اصواتكم‌ فوق‌ صوت‌ النبي‌. صداتون‌ را بلند نكنيد. داد و فرياد نكنيد. ببينيد چقدر قرآن‌ را گوش‌ مي‌داديد آرام‌ بوديد. همه‌اتون‌ مؤدب‌، دو زانو، ساكت‌ نشسته‌ بوديد. در مقابل‌ كلام‌ خدا كه‌ بايد اينطور بود. خيلي‌ كلام‌ پيغمبر، سخن‌ امام‌ زمان‌ هم‌ عين‌ همينه‌. هيچ‌ صداتون‌ را بلند نكنيد. مثل‌ اينكه‌ يكديگر را صدا مي‌زنيد، پيغمبر را صدا نزنيد. امام‌ زمانتون‌ را آنطوري‌ كه‌ همديگه‌ را صدا مي‌زنيد نزنيد. اينجاست‌ كه‌ من‌ گاهي‌ به‌ شما ميگم‌ نگيد يا مهدي‌، يا مهدي‌. اين‌ بي‌ ادبيه‌! مهدي‌ نيامد. خيلي‌ بايد مؤدب‌ بود. كساني‌ كه‌ پيغمبر را، چون‌ هرچه‌ دربارة‌ پيغمبر هست‌ دربارة‌ ائمه‌ هم‌ هست‌، پيغمبر را به‌ اسم‌ صدا مي‌زنند اينها كم‌دركند، نمي‌فهمند.

 آيات‌ خيلي‌ عجيبه‌. سرتاسر قرآن‌، سرتاسر اين‌ سورة‌ مباركه‌. همه‌اش‌ اخلاقه‌. و اين‌ اخلاقیات‌ نميشه‌ اظهار بشه‌ مگر انسان‌ خودش‌ را ساخته‌ باشه‌. افرادي‌ كه‌ عادت‌ كردند به‌ فحش‌ دادن‌، هر چي‌ هم‌ مي‌خوان‌ خودشون‌ را كنترل‌ كنند گاهي‌ از زبانشون‌ در ميره‌. افرادي‌ كه‌ خودشون‌ را تربيت‌ كردند به‌ ادب‌. طبعا روي‌ يك‌ راحتي‌ كاملي‌ مي‌بينيد كه‌ ادبشون‌ را انجام‌ مي‌دهند. اكثر افرادي‌ كه‌ مثلا فرض‌ كنيد عادت‌ كرده‌اند به‌ اينكه‌ مثلا روي‌ صندلي‌ بنشينند. اينها روي‌ زمين‌ يك‌ چند دقيقه‌ كه‌ بخوان‌ بنشينند خسته‌ ميشند. اينهايي‌ كه‌ عادت‌ كردند به‌ چهارزانو نشستن‌ يا پاشون‌ را دراز ميكنند، يك‌ چند دقيقه‌اي‌ كه‌ ميخوان‌ دو زانو بنشينند خسته‌ ميشوند. اين‌ عادتشونه‌. پس‌ بايد از باطن‌ انسان‌ خودش‌ را درست‌ كنه‌، از باطن‌. شماها چرا بعضي‌هاتون‌ از طولاني‌ شدن‌ قرآن‌ خسته‌ ميشيد؟ مي‌دونيد چرا؟ بخاطر اينكه‌ معني‌ قرآن‌ را نمي‌فهميد. ولي‌ من‌ يك‌ چيزي‌ ميگم‌ از اين‌ به‌ بعد ديگه‌ خسته‌ نميشيد ولو معني‌ را هم‌ نفهميد. اين‌ تذكره‌ها. كه‌ اگر آن‌ لذت‌ را برديد شما را بگن‌ يك‌ لنگي‌ هم‌ وايستيد، واي‌ مي‌ايستد و خسته‌ نميشيد. آن‌ لذتي‌ كه‌ من‌ مي‌خوام‌ بگم‌. امام‌ سجاد قرآن‌ مي‌خوند. اين‌ سقاها آب‌ مي‌خواستند براي‌ خانه‌ها ببرند. مي‌ايستادند گوش‌ مي‌دادند به‌ قرآن‌ امام‌ سجاد. در تاريخ‌ داره‌ كه‌ اينقدر اينها مي‌ايستادند تمام‌ اين‌، خوب‌ مشكه‌ آب‌ ازش‌ چك‌چك‌ مي‌ريزه‌، تمام‌ آن‌ آب‌ مشك‌ با آن‌ چك‌ چك‌ خالي‌ ميشد زير بار خسته‌ نميشدند، نمي‌فهميدند اصلا، محو كلام‌ خدا شده‌ بودند. اگر انسان‌ معنا و تفصيلش‌ را بفهمه‌ خيلي‌ لذت‌ داره‌. اصلا نميتونه‌ در هر حالي‌ كه‌ خودش‌ را قرار بده‌، تا آخر در همون‌ حال‌ هست‌. اصلا نميفهمه‌، نه‌ درد مي‌فهمه‌، نه‌ پا خستگي‌، هيچي‌ هيچي‌. تمركز شما پيدا نكرديد. نميدونم‌ حالا بعضي‌هاتون‌ به‌ يك‌ چيزي‌ عشق‌ پيدا كرديد كه‌ به‌ قول‌ يكي‌ مي‌گفت‌ عاشق‌ شديد نمي‌دونم‌ يا نه‌؟ انسان‌ عاشق‌ يك‌ چيزي‌ بشه‌. شب‌ تا صبح‌ خوابش‌ نميبره‌، نه‌ اينكه‌ خوابش‌ نبره‌ چشماش‌ را بگذاره‌ روي‌ هم‌ خوابش‌ نبره‌، نه‌. با لذت‌ بيداره‌ و اگر به‌ وصل‌ محبوبش‌ رسيده‌ باشه‌، با لذت‌ بيداره‌ و تا صبح‌ خسته‌ هم‌ نميشه‌. براي‌ اكثر مردم‌ اين‌ زمان‌ چون‌ اينقدر شئونات‌ و تشريفات‌ زندگي‌ هست‌ كه‌ انسان‌ آن‌ محبتش‌ را تقسيم‌ كرده‌ بين‌ دهها چيز. هيچ‌ چيزي‌ باقي‌ نمانده‌، هيچ‌ جائي‌ محبت‌ متمركز نشده‌ تا بدونيد كه‌ چطور انسان‌ را آتش‌ ميزنه‌. انشاء الله‌ بايد اينطوري‌ بشيد. ببينيد ذره‌ بين‌، ذره‌ بين‌ را جلوي‌ آفتاب‌ گرفتيد ديگه‌. اين‌ آفتاب‌ را جمع‌ ميكنه‌ به‌ يك‌ نقطه‌ متمركز ميكنه‌. مي‌بينيد كه‌ دود بلند شد، آتش‌ زد. سابقها مي‌خواستند آتش‌ درست‌ كنند يك‌ راهش‌ همين‌ بود. چرا به‌ جهت‌ اينكه‌ آفتاب‌ را جمع‌ كرده‌، همان‌ دائرة‌ كوچك‌ آفتاب‌ را جمع‌ كرده‌ به‌ يك‌ جا متمركز كرده‌. اگر انسان‌ محبتش‌ را بتونه‌ به‌ يك‌ جا متمركز كنه‌ آنوقت‌ مي‌فهمه‌ محبت‌ چه‌ فايده‌ داره‌، چي‌ هست‌. چي‌ هست‌. آنوقت‌ مي‌فهميد كه‌ ماها لذتي‌ از زندگي‌ نبرديم‌ و بايد اين‌ كار را بكنيم‌. بالاخره‌ توي‌ اين‌ راهي‌ كه‌ داريد مي‌ريد به‌ يك‌ جائي‌ ميرسيد كه‌ محبت‌ بايد متمركز بشه‌ روي‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار و شما را آتش‌ ميزنه‌، دودتون‌ را به‌ هوا بده‌، خاكسترتون‌ هم‌ به‌ باد. هيچي‌ ازتون‌ باقي‌ نگذاره‌. چيزي‌، وجودي‌ در وسط‌ نباشه‌. اين‌ محبت‌ كه‌ پيدا شد قرآن‌ را با بدترين‌ صدا بخونند، شما لذت‌ مي‌بريد، معناش‌ هم‌ نفهميد لذت‌ مي‌بريد. چشمت‌ به‌ صفحة‌ قرآن‌ كه‌ مي‌افته‌ دلت‌ از حال‌ ميره‌. طاقتت‌ طاق‌ ميشه‌. اگر محبتتون‌ متمركز بشه‌. ببينيد، اين‌ سخن‌ محبوبه‌. شما فكر نكنيد كه‌ اگر به‌ همين‌ اندازة‌ سورة‌ حجرات‌ و سورة‌ واقعه‌ كه‌ خونده‌ ميشه‌ اوائلش‌ ممكنه‌ آدم‌ فكر كنه‌ كه‌ جناب‌ آقاي‌ فاني‌ داره‌ قرآن‌ ميخونه‌، صداش‌ خوبه‌، خوب‌ بود، غلط‌ داره‌ يا غلط‌ نداره‌، و معناي‌ اين‌ آيات‌ كم‌كم‌ چيه‌؟ اما به‌ همين‌ مقدار از قرآن‌ خوندن‌، لااقل‌ از وسطهايش‌ انسان‌ بايد بره‌ در جاي‌ ديگه‌. يك‌ دفعه‌ مي‌بيني‌ كه‌ نه‌ اين‌ اطاق‌ وجود داره‌، نه‌ اين‌ شخص‌ مورد توجهه‌، نه‌ صدا مورد توجهه‌، مثل‌ حضرت‌ موسي‌ كه‌ در كوه‌ طور ايستاده‌ بود، نه‌ درختي‌ ديگه‌ مي‌ديد، نه‌ درخت‌ مطرح‌ بود، اني‌ انا الله‌ لا اله‌ الا انه‌. ببينيد. او هست‌ و خدا و خدا هست‌ و او. كي‌ باشد و من‌ باشم‌ و تو باشي‌ و عشق‌. بخدا قسم‌ نميشه‌ هنوز براي‌ شما يك‌ قدري‌ زوده‌ اين‌ حرفها زدن‌. كي‌ باشد، به‌ جائي‌ مي‌رسيد، به‌ اينجا مي‌رسيد كه‌ شما هستيد و در آن‌ مجلس‌ قرآن‌ها، شما هستي‌ و خدا و هيچ‌. هيچ‌. براي‌ اولياء خدا اينجور پيشامدها زياد ميكنه‌. ديگه‌ اصلا جز خدا هيچ‌ چيز ديگه‌ توي‌ ذهن‌ انسان‌ نيست‌. خدا داره‌ با انسان‌ صحبت‌ ميكنه‌. بخدا قسم‌ آقايون‌ ايني‌ كه‌ من‌ دارم‌ ميگم‌ قصه‌ براتون‌ نقل‌ نميكنم‌. وجدانيه‌ بعضي‌ از دوستانتونه‌ كه‌ الان‌ توي‌ مجلس‌ هستند. از وسطها ديگه‌ خداست‌. نه‌ اين‌ اطاق‌ هست‌، هيچ‌ وقت‌ بهتتون‌ زده‌ يك‌ جا نشستيد چشمتون‌ هم‌ بازه‌ يك‌ جا را داريد نگاه‌ مي‌كنيد چشمتون‌ را هم‌ دوختيد مثلا فرض‌ كنيد به‌ اون‌ كتاب‌. هر كي‌ نگاهتون‌ مي‌كنه‌ خيال‌ مي‌كنه‌ كه‌ داريد به‌ اون‌ كتاب‌ نگاه‌ مي‌كنيد. ولي‌ خوب‌ مدتي‌ همينجور خيره‌ شديد به‌ اون‌ كتاب‌ يك‌ دفعه‌ بهتون‌ مي‌گن‌ آقا كجايي‌؟ بعد كتاب‌، نه‌ كتاب‌ آمده‌ اينجا كجايي‌ پس‌؟ رفته‌ بودم‌ توي‌ اون‌ مثلا اون‌ چيزي‌ كه‌ مورد علاقه‌ات‌ است‌. داشتم‌ براي‌ او فكر مي‌كردم‌ تمركز پيدا مي‌كني‌. همين‌ معناي‌ تمركزه‌. اين‌ تمركزي‌ كه‌ اينقدر اهمييت‌ داره‌ همينه‌. تمركز پيدا مي‌كنيد به‌ يك‌ نقطه‌ در اون‌ موقعي‌ كه‌ تمركز پيدا مي‌كنيد و در اون‌ موقعي‌ كه‌ به‌ يك‌ نقطه‌ حساس‌ شديد هيچ‌ وقت‌ فكر مي‌كنيد من‌ چجوري‌ نشسته‌ام‌، مي‌شه‌ يك‌ وقت‌ فكر مي‌كنيد تو كدوم‌ اطاقم‌. هيچ‌ وقت‌ فكر مي‌كنيد كي‌ داره‌ با من‌ صحبت‌ مي‌كنه‌؟ هيچ‌ وقت‌ اصلا هيچي‌ را انسان‌ نمي‌فهمه‌. اين‌ را آدم‌ ده‌ برابر صد برابر زيادترش‌ كنيد تشديدش‌ كنيد ببينيد چي‌ مي‌شه‌؟ فرقي‌ نداره‌ شما در اون‌ موقع‌ در عرش‌ اعلا باشيد يعني‌ به‌ قاب‌ قوسين‌ او ادني‌ رسيده‌ باشيد. يا در روي‌ زمين‌ باشيد. در خانه‌اتون‌ باشيد، در كنار كعبه‌ باشيد، هر جا باشيد اين‌ روح‌ شما هست‌ و خدا هست‌ و لذا، لذا يك‌ مؤمني‌ اگر شدي‌ كه‌ قد امتحن‌ الله‌ قلبه‌ للايمان‌، مؤمني‌ كه‌ امتحانتون‌ كنه‌ خدا و قلبتون‌ را آزمايش‌ كنه‌ و قلبتون‌ پاك‌ بشه‌، اگر به‌ آنجا رسيديد، به‌ اين‌ مرحله‌ از كمال‌ رسيديد، اينجا كاملا احساس‌ مي‌كنيد كه‌ با خدا فقط‌ داريد صحبت‌ مي‌كنيد. و نماز كه‌ ديگه‌ جاي‌ خود داره‌. الصلاة‌ معراج‌ المؤمن‌. پيغمبر رفته‌ به‌ آسمان‌ معراج‌ كرده‌ ديگه‌، شنيديد، به‌ معراج‌ رسيده‌. براي‌ شماها هم‌ نماز ميگيد الله‌ اكبر، تكبيرة‌ الاحرام‌ ميگيد. تكبيرة‌ الاحرام‌ معناش‌ اين‌ است‌ كه‌ الله‌ اكبر حرام‌ كردن‌، معناي‌ تكبيرة‌ الاحرام‌ را بد نيست‌ بدونيد. احرام‌ يعني‌ حرام‌ كردن‌. از باب‌ افعاله‌ ديگه‌. حرام‌ كردن‌. تكبير هم‌ به‌ معناي‌ الله‌ اكبر گفته‌. الله‌ و اكبر حرام‌ كردن‌. تا حالا معناش‌ را مي‌دونستيد؟ الله‌ اكبر حرام‌ كردن‌ يعني‌ چي‌؟ عربيش‌ را بلد بوديد ولي‌ فارسيش‌ را بلد نبوديد. شما فارسي‌ زبانيد بايد عربيش‌ را بلد نباشيد فارسيش‌ را بلد باشيد. الله‌ اكبر حرام‌ كردن‌. خوب‌. يعني‌ چي‌ آقا؟ بعله‌. شما با اين‌ الله‌ اكبر بايد همه‌ چيز را بر خودتون‌ حرام‌ كنيد، محبت‌ غير خدا حرامه‌ بر شما. توجه‌ به‌ غير خدا حرامه‌ براي‌ شما. فكر دربارة‌ غير خدا حرامه‌ براي‌ شما. سخن‌ گفتن‌ با غير خدا حرامه‌ براي‌ شما. هر چه‌ كه‌ اسمش‌ را ببريد كه‌ با خدا منافات‌ داشته‌ باشه‌ در مقابلش‌ بايد يك‌ كلمة‌ حراما گذاشته‌ بشه‌. حرام‌ حرام‌ حرام‌. اِ. ما كه‌ همه‌ چيز را بر خودمون‌ حلال‌ كرديم‌ جز خدا. نمازت‌ هم‌ معراج‌ نيست‌. هيچوقت‌ هم‌ تو توي‌ نماز معراج‌ نميري‌. ببينيد انسان‌ وقتي‌ همه‌ چيز را گذاشت‌ كنار، الله‌ اكبر. اگر تكبيرة‌ الاحرام‌ را درست‌ نگيد، با توجه‌ نگيد، نماز، چون‌ از اركان‌ نمازه‌، نماز به‌ درد نميخوره‌. تكبيرة‌ الاحرام‌، الله‌ اكبر احرام‌ كردن‌. احرام‌ نميگن‌ ببنديد ميريد براي‌ مكه‌. احرام‌ هم‌ مثل‌ تكبيرة‌ الاحرامه‌ ديگه‌، فرقش‌ چيه‌. احرام‌ چيكار ميكنيد ميريد براي‌ مكه‌، چيكار ميكنيد. بيست‌ و چند چيز را بر خودتون‌ حرام‌ مي‌كنيد. اين‌ معناي‌ احرامه‌. ديگه‌ از آن‌ لحظه‌ به‌ بعد سرتون‌ را نمي‌پوشانيد، از آن‌ لحظه‌ به‌ بعد خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ وقتي‌ هم‌ كه‌ داريد ميريد زير سايه‌ نمي‌نشينيد. از آن‌ لحظه‌ به‌ بعد غذاي‌ معطر، عطر نبايد بزنيد. از آن‌ لحظه‌ به‌ بعد دماغتون‌ را از بوي‌ بد نبايد بگيريد. از آن‌ لحظه‌ به‌ بعد توي‌ آينه‌ نبايد نگاه‌ كنيد. از آن‌ لحظه‌ به‌ بعد به‌ زن‌ خودتون‌ حتي‌ با شهوت‌ نبايد نگاه‌ كنيد. خيلي‌، بيست‌ و چند چيز، همه‌ را حرام‌ ميكنم‌ بر خودم‌. لذا ميشه‌ احرام‌. خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ لباس‌ را بر خودم‌ حرام‌ كردم‌، نميدونم‌ حشره‌ آمده‌، مگسه‌ آمده‌ روي‌ صورت‌ ما نشسته‌ هي‌ داره‌ اذيت‌ ميكنه‌. حق‌ نداري‌ بكشيش‌. خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ خيلي‌ چيزهاي‌ ديگه‌. من‌ نميخوام‌ مسائل‌ احرام‌ را براتون‌ بگم‌. احرام‌ يعني‌ تكبيرة‌ الاحرام‌. خوب‌ وقتي‌ همه‌ چيز بر شما حرام‌ شد و شما هم‌ عمل‌ نكردي‌ و پاك‌ و پاكيزه‌ شدي‌، آنوقت‌ اينجا مي‌خوايي‌ راحت‌ باشي‌ بگو اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌، شيطان‌ را از خودت‌ دور كن‌. شيطان‌ مي‌آد اذيت‌ ميكنه‌. شيطان‌ را بشناسيد آقايون‌. شيطان‌ خيلي‌ فعاله‌. مخصوصا براي‌ شماها. مي‌آد در قلبتون‌، در چشمتون‌، حتي‌ روايت‌ داره‌ كه‌ مي‌آد يك‌ كاري‌ ميكنه‌ كه‌ آدم‌ خيال‌ ميكنه‌ كه‌ وضوش‌ باطل‌ شده‌. شخص‌ ميره‌ خدمت‌ امام‌ ميگه‌ من‌ يك‌ همچين‌ احساسي‌ كردم‌. حضرت‌ مي‌فرمايد نه‌ او مي‌آد باد ميكنه‌ تو اينطوري‌ فكر ميكني‌. تا اين‌ حد. تا چه‌ اندازه‌ شيطان‌ به‌ شماها كار داره‌. شك‌ مي‌اندازه‌ توي‌ دلتون‌، حواستون‌ را پرت‌ ميكنه‌، بصورت‌ گربه‌ در ميآد يكدفعه‌ مي‌پره‌ شما از جا مي‌پريد. ميگيد اي‌ بابا اين‌ حرفها چيه‌؟ اينها خرافاته‌. نه‌. نخير خرافات‌ نيست‌. مگر اينكه‌ بندة‌ خدا بشيد. اينقدر فعاليت‌ ميكنه‌ كه‌ نگذاره‌ دو ركعت‌ نماز صحيح‌ بخونيد. چون‌ اگر آن‌ نمازي‌ را كه‌ پيغمبر فرموده‌ صلي‌ كما رأيت‌ اصلي‌ همينطوري‌ كه‌ من‌ نماز ميخونم‌ شماهم‌ نماز بخونيد، در همان‌ ركعت‌ اول‌ دو سه‌ تا آسمون‌ را طي‌ كرديد. دو سه‌ تا آسمون‌ را طي‌ كرديد. هر چه‌ داشتي‌ گذاشتي‌ زمين‌، همه‌ را حرام‌ كردي‌ بر خودت‌ و رفتي‌ بالا. هيچي‌ نداري‌. الان‌ كه‌ توي‌ نماز ايستادي‌، نه‌ زن‌ داري‌، نه‌ خونه‌ داري‌، نه‌ بچه‌ داري‌، نه‌ هيچي‌ هيچي‌ هيچي‌ هيچي‌. همه‌ بر تو حرامه‌. فكرش‌ هم‌ حرامه‌. محبتش‌ هم‌ حرامه‌. هيچ‌. امام‌ سجاد بچه‌اش‌ مي‌افته‌ توي‌ چاه‌، داد فرياد. مشغول‌ نماز خودشه‌. بعله‌. وقتي‌ كه‌ از نماز فارغ‌ ميشه‌ خوب‌ وقتي‌ اينجوري‌ ميشه‌ انسان‌، بندة‌ خدا اينجوري‌ ميشه‌، آنوقت‌ خدا قدرت‌ بهش‌ ميده‌. كه‌ دستش‌ را ميكنه‌ كف‌ چاه‌ بچه‌ را سالم‌ مي‌آره‌ بيرون‌. اما اگر توي‌ نماز، يك‌ كسي‌ مي‌گفت‌ كه‌ كفشم‌ را يك‌ جا گذاشته‌ بودم‌. يك‌ نفر هم‌ منتظر بود من‌ نماز را ببندم‌ بياد كفش‌ را برداره‌. حالا چيكار كنم‌. مسئلة‌. چيكار كنم‌؟ اينجا نماز را بشكنم‌ بروم‌. بعله‌ اينجا اين‌ نماز بدرد نميخوره‌. بشكن‌ برو كفشهايت‌ را بيار بگذار پهلوت‌. نماز نيست‌ كه‌. كه‌ تو حواست‌ دنبال‌ آن‌ دزد و مواظب‌ آن‌ دزدي‌ كه‌ كفشهايت‌ را نبره‌. اگر حواست‌ جمع‌ بود و اصلا نه‌ كفش‌ ديگه‌ مي‌ديدي‌، نه‌ خونه‌ مي‌ديدي‌، نه‌ زندگي‌ مي‌ديدي‌، نه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ نه‌ زن‌ و بچه‌ را مي‌ديدي‌. آنجا ديگه‌ تكليف‌ هم‌ نداشتي‌، دزدي‌ هم‌ آنوقت‌ خدا مواظب‌ كفشهايت‌ هم‌ بود. به‌ خدا قسم‌ خدا مواظب‌ كفشهاي‌ شما هست‌ اگر توي‌ نماز حواست‌ دنبال‌ كفش‌ نوت‌ نباشه‌. مواظب‌ كفشهايت‌ بود. خدا خيلي‌ دوستمون‌ داره‌. اگر بدونيم‌ خدا چقدر ما را دوست‌ داره‌ها، يك‌ لحظه‌ از خدا غافل‌ نميشيم‌.

 نماز معراج‌ مؤمنه‌. در همان‌ ركعت‌ اول‌ و ركعت‌ اول‌ الله‌ اكبر كه‌ گفت‌ در بعد از گفتن‌ اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌، خدا با انسان‌ صحبت‌ ميكنه‌. اول‌ خدا شروع‌ ميكنه‌ به‌ حرف‌ زدن‌. ميگه‌ بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌ الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌. سورة‌ حمد كلام‌ خداست‌، خدا با شما از زبان‌ خودت‌، فرقي‌ نميكنه‌، زبان‌ تو هم‌ مخلوق‌ خداست‌، زبان‌ آن‌ قرآن‌ خون‌ هم‌ مخلوق‌ خداست‌، زبان‌ درخت‌ هم‌ مخلوق‌ خداست‌، زبان‌ سوسمار هم‌ مخلوق‌ خداست‌، فرقي‌ نميكنه‌ همه‌ يكي‌، همه‌ مخلوق‌ خدا هستند. كلام‌ هم‌ كه‌ مال‌ خداست‌. كلام‌ مال‌ خداست‌. از زبان‌ خودت‌ با نفست‌ خدا صحبت‌ ميكنه‌. خيلي‌ عجيبه‌. دستور العمل‌ را صادر ميكنه‌. شما خيال‌ نكنيد، سورة‌ حمد دستورالعمل‌ بقية‌ نمازه‌. اول‌ در مقابل‌ پروردگار كرنش‌ كن‌. بگو تمام‌ حمد مال‌ خداست‌. شما اين‌ را كي‌ عمل‌ مي‌كنيد؟ وقتي‌ كه‌ ميريد به‌ ركوع‌ ميگيد سبحان‌، با تمام‌ بدن‌، سبحان‌ ربي‌ العظيم‌ و بحمده‌. اين‌ جواب‌ الحمد لله‌ رب‌ العالميني‌ است‌ كه‌ خدا گفته‌. خدا گفته‌ الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌، بهت‌ ياد داده‌. رفتي‌ ركوع‌ ميگي‌ سبحان‌ ربي‌ العظيم‌ و بحمده‌. ميري‌ به‌ سجده‌ ميگي‌ سبحان‌ ربي‌ الاعلي‌ و بحمده‌. ميدوني‌ يعني‌ چي‌؟ يعني‌ پاك‌ است‌ خدايي‌ كه‌ عظيم‌ است‌ با حمد او. حمد او را هم‌ گفتي‌. الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌. الرحمن‌ الرحيم‌. اينها را خدا يادمون‌ ميده‌. مالك‌ يوم‌ الدين‌. اوصاف‌ پروردگار را به‌ ما تعليم‌ ميده‌. خودمون‌ از زبان‌ خودمون‌ منتهي‌ زبان‌ ما نيست‌ زبان‌ هم‌ مال‌ خداست‌. ما چي‌ از خودمون‌ داريم‌! چي‌ از خودمون‌ داريم‌. هيچي‌. اگر راست‌ ميگي‌ كه‌ همه‌ چيز مال‌ توئه‌، خوشگلتر از اين‌ باش‌، خوش‌ تيپ‌تر از اين‌ باش‌، جوانتر از اين‌ باش‌. نميدونم‌، سالمتر از اين‌ باش‌. در اختيار تو باشه‌ ديگه‌. چشمات‌ كم‌ نور شده‌ بايد عينك‌ بزني‌، نميدونم‌ گوشت‌ كم‌ سو شده‌، كم‌ شنوايي‌ شده‌، سمعك‌ بزني‌. نميدونم‌ موهات‌ داره‌ سفيد ميشه‌، نقاشي‌ ميكني‌ هي‌، نميشه‌. بعد از ده‌ روز باز دو مرتبه‌ باز تهش‌ سفيد، باز سفيد ميشه‌. نميدونم‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ دندانهايتون‌ درد ميگيره‌، يكي‌ يكي‌ كشيده‌ ميشه‌ چرا دندانهايت‌ را نگه‌ دار. اين‌ دندونت‌ را نگه‌ دار! مال‌ تو كجا؟ مال‌ خداست‌. لذا صفات‌ الهي‌، ببينيد حمد و صفات‌ الهي‌ را به‌ ما دستور دادند. ما هم‌ از لحظه‌اي‌ كه‌ ميريم‌ ركوع‌، سجده‌، تمام‌ اينها همون‌ حمد و صفات‌ الهي‌ را ميگيم‌، ثناء الهي‌ را ميگيم‌ خدا را ياد مي‌كنيم‌ بعد مي‌گيم‌ اياك‌ نعبد و اياك‌ نستعين‌. خيلي‌ عجيبه‌ها ببينيد با همين‌ چند جمله‌ انسان‌ بايد به‌ جايي‌ برسه‌ كه‌ تنها خدا را عبادت‌ بكنه‌، تكبيرت‌ الحرام‌ اينجا معناش‌ مي‌شه‌ها. هيچي‌ غير از خدا را شايد ما مي‌گيم‌، نخير اگر شما كلام‌ كسي‌ را گوش‌ بدي‌ عبادتش‌ را كردي‌ توي‌ نماز. اگر يك‌ كسي‌ مي‌گفت‌ كه‌ من‌ يكي‌ از اوليا خدا را ديدم‌ كه‌ كنار راديو ايستاده‌ بود نماز مي‌خوند و بلند هم‌ راديو داشت‌ اخبار مي‌گفت‌ من‌ چون‌ اون‌ طرف‌ را مي‌شناختم‌ يك‌ وقت‌ فكر نكنه‌ او مي‌شنوه‌ صداي‌ اخبار را. گفت‌ راديو كنارش‌ بود داشت‌ اخبار، گفتم‌ نه‌ من‌ مي‌دونم‌ اون‌ نمي‌شه‌. به‌ خدا قسم‌ نمي‌شنويد براي‌ همتون‌ هم‌ اتفاق‌ افتاده‌ يك‌ همچين‌ مسائلي‌ يعني‌ وقتي‌ كه‌ تمركز مي‌كنه‌ انسان‌ به‌ خدا واقعا نمي‌شنوه‌. اياك‌ نعبد خدايا محبوبم‌ تويي‌. معبودم‌ تويي‌. تويي‌، تويي‌، تويي‌. هيچي‌ ديگه‌ نيست‌ .

 و اياك‌ نستعين‌. اون‌ وقت‌ مي‌رفت‌ رو مسئلة‌ ولايت‌ و محبت‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ و تعليم‌ راه‌ از اون‌ كسي‌ كه‌ صاحبه‌ راهه‌. شما مي‌دونيد فرق‌ شماها با متصوفه‌ در يك‌ چيز خيلي‌ بارزه‌. با تمام‌ اون‌ مسلكهاي‌ متصوفه‌. و اون‌ در صراط‌ مستقيمه‌. و از همين‌ جهت‌ خدا در قرآن‌ فرموده‌:ولا تطبع‌ السبل‌ از راههاي‌ مختلف‌ شما پيروي‌ نكنيد. يك‌ كسي‌ در مكاشفه‌اش‌ ديده‌ بود مي‌گفت‌ ديدم‌ يك‌ اتوبان‌، يك‌ خيابان‌ راستي‌ مي‌ره‌ تا به‌ جايي‌ كه‌ به‌ اصطلاح‌ خورشيد داره‌ طلوع‌ مي‌كنه‌، و اون‌ انتهاي‌ اون‌ خيابان‌ هم‌ خانة‌ خداست‌ و خدا. ولي‌ دو طرف‌ به‌ قول‌ ما مشهديها ميلانهاي‌ مختلف‌. كوچه‌ها بعضيهاش‌ هم‌ اونقدر تنگه‌ كه‌ اصلا واقعا چقدر ديوانه‌اند كه‌ تو اين‌ كوچه‌ها، آخه‌ كجا مي‌ري‌؟ كوچه‌ها هم‌ همه‌ بن‌ بست‌. يك‌ در داره‌ اون‌ آخر كوچه‌ نوشته‌ اونجا خانة‌ مثلا بوق‌ علي‌ شاه‌، نور علي‌ شاه‌ نمي‌دونم‌ چي‌ علي‌ شاهه‌ از اين‌ حرفها اون‌ آخر در روبرو بعضي‌ وقتها راه‌ راست‌ و جادة‌ صافي‌ را مي‌گذرد مي‌رن‌ توي‌ اين‌ كوچه‌ها يك‌ دونه‌ در هم‌ باز مي‌شود مي‌افتند همون‌ دم‌ در چاه‌ كندن‌ مي‌افتن‌ تو چاه‌ اينها را ديده‌ بودها. شيطان‌ مي‌ياد مي‌گه‌ آقا راه‌ مي‌خواي‌ بياييد از اينجا نزديك‌ تره‌.

 بعد خوب‌ نمي‌تونن‌ بگن‌ كه‌ راههاي‌ ما راه‌ نيست‌ چون‌ مي‌خوان‌ يك‌ مخترعاتي‌ داشته‌ باشند بر خلاف‌ اونچه‌ كه‌ ائمه‌ گفته‌اند، خوب‌ اون‌ كه‌ ائمه‌ گفته‌اند تو كتابها هست‌. بر خلاف‌ اونها باشه‌ يك‌ چيزي‌ از خودشون‌ در آورده‌ باشند. اينها را بايد بگن‌ ديگه‌ والا خوب‌ شخصيتشون‌ محفوظ‌ نمي‌مونه‌. اين‌ اختراعات‌ همان‌ بدعتهايي‌ است‌ كه‌ مي‌گذره‌ و خواهي‌ نخواهي‌ از صراط‌ مستقيم‌ خارج‌ مي‌شه‌. اون‌ كوچه‌ هايي‌ كه‌ دو طرف‌ هست‌ شيطان‌ هم‌ مي‌ياد كمك‌ مي‌كنه‌، شما وارد اون‌ كوچه‌ها اون‌ ميلانها اون‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ اون‌ كوچه‌هاي‌ بن‌ بست‌ سرگردون‌ مي‌شيد اقل‌ ضرري‌ كه‌ داره‌ براي‌ شماها اين‌ است‌ كه‌ شما وقتتون‌ گذشته‌ تا بريد تا آخر كوچه‌ و برگرديد اين‌ اندازه‌ اقلا ضررش‌ هست‌ كه‌. يك‌ نفر به‌ من‌ مي‌گفت‌ پانزده‌ سال‌ عقب‌ يكي‌ از اين‌ اقطاب‌ سوفيه‌ رفتم‌، بعد تازه‌ فهميدم‌ كه‌ راه‌ را بي‌ خود رفتم‌. آخه‌ راه‌ راست‌، خدا در قرآن‌ در سورة‌ حمد در نمازت‌ بهت‌ مي‌گه‌ بگو اهدنا الصراط‌ المستقيم‌ خدايا راه‌ راست‌ . خوب‌ همه‌ مدعيند كه‌ اين‌ راه‌ راسته‌. صراط‌ الذين‌ انعمت‌، نه‌ هر راهي‌ چون‌ وقتي‌ انسان‌ پيچ‌ اول‌ را پيچيد بقيه‌اش‌ ممكنه‌ راست‌ باشه‌ تا اون‌ آخر راسته‌. آخه‌ باز يك‌ شرط‌ ديگه‌اي‌ داره‌ كه‌ اونهايي‌ كه‌ نعمت‌ بهشون‌ داده‌. صراط‌ الذين‌ انعمت‌ عليهم‌، يك‌ عده‌ را خدا معلومه‌ نعمت‌ داده‌. بالاترين‌ نعمت‌ براي‌ بشر دو چيزه‌ اين‌ را بدونيد. يعني‌ هر كسي‌ از اين‌ نعمت‌ بيشتر داره‌ آقاتره‌ يكي‌ نعمت‌ پاكي‌، پاك‌ باشيد يكي‌ هم‌ نعمت‌ علم‌ و دانش‌ و چهارده‌ معصوم‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ در اين‌ جهت‌ در درجة‌ اعلا هستند. پاك‌ و درياي‌ از علم‌. اين‌ دو چيز.

 انعمت‌ عليهم‌. ببينيد خدا داره‌ تأكيد مي‌كنه‌ غير المغضوب‌ عليهم‌. از قيافه‌ پيداست‌ كه‌ اين‌ غضب‌ بهش‌ شده‌. خدا مي‌دونه‌ يك‌ مقداري‌ انسان‌ پاك‌ بشه‌ خودش‌ مي‌فهمه‌. و ولا الضالين‌. خوب‌ اين‌ كوچكه‌ آخه‌ با اين‌ تو كجا مي‌خواي‌ بري‌ آخه‌؟ اين‌ اتوبان‌ به‌ اين‌ وسيعي‌ به‌ اين‌ مستقيمي‌ را گذاشتي‌ رفتي‌ تو اين‌ كوچه‌ پس‌ كوچه‌ها مي‌خواي‌ برسي‌ به‌ مكه‌. اين‌ ره‌ كه‌  تو مي‌روي‌ به‌ تركستان‌ است‌ گفت‌ به‌ كردستان‌ است‌. هرگز نرسي‌ به‌ كعبة‌ اعرابي‌ با اين‌ راهي‌ كه‌ تو انتخاب‌ كردي‌ هرگز. يك‌ جادة‌ صافي‌ و به‌ اين‌ راستي‌. آخه‌ دو تا چهار تا. قرآن‌، قرآن‌ معجزة‌ پيغمبر اكرم‌ بلكه‌ عين‌ عمل‌ پروردگار. اين‌ را كه‌ ديگه‌ نمي‌توني‌، من‌ براي‌ كافترين‌ افراد ثابت‌ مي‌كنمكه‌ قران‌ معجزه‌ است‌. براي‌، همانقدر مرده‌ نباشه‌، اهل‌ استدلال‌ باشه‌ من‌ ثابت‌ مي‌كنم‌. يك‌ مختصري‌ تو اين‌ دو مقاله‌ گفتيم‌ به‌ عنوان‌ فهرست‌ تقريبا والا مطلب‌ زياده‌. كه‌ قرآن‌ معجزه‌ است‌. خوب‌ معجزه‌ ديگه‌ از معجزه‌ بهتر چيزي‌ مي‌تونه‌ انسان‌ را به‌ خودش‌ جذب‌ بكنه‌. و كلمات‌ خاندان‌ عصمت‌ عليهم‌ السلام‌. يك‌ كسي‌ مي‌گفت‌ شايد اين‌ ديگه‌ درست‌ باشه‌. بله‌ ما هم‌ الان‌ ممكنه‌ اين‌ حرف‌ را بزنيم‌ .شايد، اصلا ديگه‌ دينه‌ ديگه‌اي‌ نيست‌. ممكنه‌ همچي‌ راحتتون‌ كنم‌ دين‌ ديگه‌اي‌ نيست‌. تا بريم‌ تحقيق‌ كنيم‌ كه‌ آيا درسته‌ يا درست‌ نيست‌. اِ. يك‌ ميليارد و دويست‌ ميليون‌ مسيحي‌ اينها دين‌ ندارند؟ خوب‌ بريد از خودشون‌ بپرسيد. آقا دين‌ يعني‌ چي‌؟ يعني‌ مجموعة‌ قوانين‌ كه‌ پيغمبرشون‌ از جانب‌ پروردگار آورده‌ باشه‌ براي‌ سعادت‌ دنيا و آخرتشون‌. كو اون‌ مجمع‌ قوانين‌ كو؟ پيغمبرش‌ كه‌ نيست‌. حضرت‌ عيسي‌ كه‌ خودش‌ نيست‌. مجموع‌ قوانينش‌ را به‌ ما هم‌ نشون‌ بديد ما هم‌ نسنجيده‌ قبولش‌ مي‌كنيم‌. كو؟ انجيل‌، شما مي‌دونيد انجيل‌ چند صفحه‌ است‌؟ انجيل‌ تازه‌ انجيل‌ حضرت‌ عيسي‌ نيست‌ هر يك‌ از اناجيل‌ مال‌ لوقا باشه‌، متي‌ باشه‌ اون‌ پنجاه‌ صفحه‌ باشه‌ اون‌ هم‌ چرت‌ و پرت‌. چرت‌ و پرت‌ كه‌ مي‌گم‌ چَرت‌ و پَرت‌ واقعا. يعني‌ خودشون‌ قبول‌ دارند اينكه‌ تناقضات‌ زيادي‌ داره‌. اونوقت‌ مي‌اندازند به‌ گردن‌ مترجمين‌. حالا با پنجاه‌ صفحه‌، حالا فرض‌ كنيد پنجاه‌ صفحه‌، اينكه‌ مي‌گم‌ مثل‌ قرآن‌ كه‌ نيست‌ كه‌ تفسير داشته‌ باشه‌ و نمي‌دونم‌ چي‌ يك‌ فارسي‌ خيلي‌ ساده‌ و معمولي‌ مي‌خواييد من‌ انجيل‌ دارم‌ مي‌خواييد بيارم‌ براتون‌ بخونم‌ شما گوش‌ بديد. خوب‌ اين‌ انجيل‌. تورات‌، تورات‌ هم‌ آخرتي‌ كه‌ اين‌ همه‌ اهميت‌ داره‌ و همة‌ كارها براي‌ آخرته‌. يعني‌ اگر شماها عبادت‌ مي‌كنيد، بندگي‌ خدا را مي‌كنيد براي‌ اين‌ است‌ كه‌ تامين‌ آخرت‌، دنيا هر جور باشه‌ مي‌گذره‌. يك‌ كلمه‌ تو تمام‌ تورات‌ از آخرت‌ حرف‌ نزده‌. يك‌ كلمه‌. قوانيني‌ هم‌ نداره‌، قوانيني‌ هم‌ نداره‌. قوانينشون‌ يك‌ چند تا از قوانينشون‌ نمي‌خوام‌ اينجا يك‌ بحثها بايد تو كانون‌ بشه‌ اينجا بايد يك‌ حالي‌ داشته‌ باشيم‌ مجلس‌ به‌ اصطلاح‌ تذكرات‌ ديگه‌ است‌. نيستش‌ شما بريد اصلا يك‌ ديني‌ پيدا بكنيد كه‌ مجموعة‌ قوانيني‌ داشته‌ باشه‌ تا شايد ما بگيم‌ او درست‌ باشه‌ اصلا نيست‌ تو اين‌ كرة‌ زمين‌ نيستش‌.

 شما مي‌گيد كتاب‌ بيان‌ علي‌ محمد ما مي‌گم‌ بياييد اين‌ كتاب‌ ما خيلي‌ كوچكه‌ بعد هم‌ قوانينش‌ يك‌ قوانيني‌ است‌ كه‌ خدا خواسته‌ آبروش‌ را ببره‌. تخم‌ مرغ‌ را به‌ جايي‌ نزنيد، مي‌شكنه‌، هر چي‌ توش‌ هست‌ مي‌ريزه‌. نمي‌دونم‌ خط‌ شكسته‌ را ياد بگيريد. نمي‌دونم‌ بچه‌ زيبا، پسر زيبا را بگذاريد روي‌ صندلي‌ و نگاهش‌ كنيد از عمرتون‌ حسابه‌. باور كنيد. مي‌بيني‌ تو كتاب‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود بيان‌ ببينيد قوانينش‌ چيه‌؟ حالا اينها بداش‌ ما فرض‌ مي‌كنيم‌. و اما خوباش‌ چيه‌؟ شما كتاب‌ بيان‌ هست‌ من‌ مي‌ذارم‌ در اختيارتون‌ ده‌ تا قانوني‌ كه‌ به‌ درد جامعه‌ امروز بخوره‌ شما توش‌ پيدا بكنيد اين‌ حالا بعد از قرآن‌ آمده‌. مسيلمه‌ كذاب‌ اين‌ يك‌ كتاب‌ آورد يك‌ چيزهايي‌ توش‌ داشت‌. ان‌ الذين‌ يغصلون‌ ثيابهم‌ و لا يجدون‌ ما يلبسون‌ اولئكهم‌ المفلسون‌. مي‌دونيد چه‌ فرقي‌ مي‌كنه‌ با؟ مي‌گه‌ كساني‌ كه‌ لباسشون‌ را مي‌شورند و لباس‌ ديگه‌اي‌ ندارند بپوشند، اين‌ حالا آمده‌ قرآن‌ را از بين‌، اينها بي‌ پولند. ما گفتيم‌ نه‌ آقايون‌ اينطور نيست‌. ممكنه‌ انسان‌ تو غربتي‌ مونده‌ گير كرده‌ باشه‌ دهها ميليون‌ هم‌ پول‌ داشته‌ باشه‌ يك‌ دست‌ لباس‌ بيشتر نداشته‌ باشه‌ اين‌ لباسش‌ را شست‌ ديگه‌ لباسي‌ نداره‌ بپوشه‌ مفلص‌ نيست‌. تازه‌ اين‌ چه‌ فايده‌ داره‌ اين‌ حرفها. قرآن‌ مي‌گه‌: القارعة‌ مالقارعه‌ و ما اراك‌ مالقارعه‌. او مي‌گه‌ الفيل‌ و ماالفيل‌. فيل‌ نمي‌دونيد فيل‌ چيه‌ لهو خرطوم‌ طويل‌، يك‌ خرطوم‌ بلندي‌ داره‌ بابا فيل‌ را هر كي‌ هم‌ نديده‌ باشه‌ تو باغ‌ وحش‌ هم‌ نديده‌ باشه‌ بالاخره‌ عكسش‌ را ديده‌ نمي‌خواد بحث‌ كني‌ در اين‌ موضوع‌.

 نيست‌ با جرأت‌ من‌ مي‌گم‌ ديني‌ نيست‌ الان‌ تو كرة‌ زمين‌ كه‌ دين‌ باشه‌ها يعني‌ مجموع‌. دين‌ اصلا خود دين‌ يعني‌ مجموعة‌ قوانيني‌ كه‌ پيغمبري‌ از جانب‌ خدا بياره‌ كه‌ سعادت‌ دنيا و آخرت‌ مردم‌ را تأمين‌ كنه‌. شما اگر يك‌ همچين‌ مجموعة‌ قوانيني‌ پيدا كرديد ما اون‌ پيغمبر هر كي‌ باشه‌ بهش‌ ايمان‌ مي‌ياريم‌. نداريم‌. اما خوب‌ اين‌ صراط‌ مستقيمي‌ كه‌ مي‌گيم‌ يعني‌ اين‌ همين‌ اين‌ قرآن‌ يك‌ كلمه‌ حتي‌ از غير پيغمبر گفته‌ نشده‌. و اين‌ مجموعة‌ قوانيني‌ است‌ كه‌ سعادت‌ انسان‌ را تأمين‌ مي‌كنه‌. آخر اگر اين‌ حرف‌ دروغ‌ بود اين‌ همه‌ كتاب‌ و اين‌ همه‌ بحث‌ و اين‌ همه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود تفسير و اين‌ هم‌ رساله‌ها و اين‌ همه‌ مسائل‌ و احكام‌ نداشت‌ كه‌. نه‌ جدا حالا ما. به‌ يك‌ مسيحي‌ رسيديم‌ گفت‌ دين‌ آقا يعني‌ چي‌؟ مي‌گه‌ اصلا بايد يك‌ چيز ديگه‌اي‌ بگه‌ مي‌گه‌ بيخود مي‌گه‌ دين‌ يعني‌ يك‌ شنبه‌ رفتن‌ توي‌ كليسا. من‌ توي‌ كليساهاي‌ آتن‌ و به‌ اصطلاح‌ واتيكان‌ رفتم‌ يك‌ مشت‌ آهنگ‌ مي‌زنند و تو تاتري‌ بريد باور كنيد عين‌، اصلا من‌ گفتم‌ اينها چرا اينطور مي‌كنند يك‌ لباس‌ مخصوصي‌ پوشيدن‌ از اون‌ بالا مي‌دون‌ مي‌رن‌ اون‌ طرف‌ يك‌ حركاتي‌ عينا يك‌ تاتر. و يك‌ مشت‌ اشعاري‌ را مي‌خونه‌ يك‌ مشت‌ هم‌ از همون‌ انجيل‌ مي‌خونه‌ و مي‌رن‌ يك‌ صبح‌ تا ظهر هم‌ بيشتر وقتش‌ نيست‌. بقيه‌اش‌ هم‌ ديگه‌ آزاد. فقط‌ و فقط‌ هر چي‌ گناه‌ كردي‌ بكن‌، نوش‌ جانت‌. هفته‌اي‌ يك‌ دفعه‌ بيا اعتراف‌ بكن‌ بگو من‌ اين‌ گناهان‌ را كردم‌ او هم‌ مي‌گه‌ اينقدر پول‌ بده‌ رد مي‌شه‌، اينقدر پول‌ مي‌دن‌ و تمام‌ مي‌شه‌. اين‌ واقعا مي‌شه‌ گفت‌ صراط‌ مستقيم‌؟ صراط‌ الذين‌ انعمت‌ عليهم‌؟ اينا ضالين‌ نيستند؟ اينها يهود كه‌ مغضوبند، غضب‌ بهشون‌ شده‌ چون‌ خدا به‌ هر كي‌ نعمت‌ داد، اين‌ را آقايون‌ بدونيد به‌ هر كه‌ خداي‌ تعالي‌ نعمت‌ زياد داد و او قدرش‌ را ندونست‌ بد غضب‌ مي‌كنه‌. به‌ يهوديها به‌ اسرائيليها خدا خيلي‌ نعمت‌ داد. هي‌ هم‌ گله‌مند خدا بودند. از ما مسلمانها هم‌ خدا گله‌ منده‌. ما زمان‌ ظهور حضرت‌ ولي‌ عصر صلوات‌ الله‌ عليه‌ كتكش‌ را خواهيم‌ خورد اگر قدردان‌ نعمت‌ نباشيم‌. يهوديها هم‌ اينقدر خدا بهشون‌ نعمت‌ داد من‌ داده‌ سلوا داده‌، مائدة‌ آسماني‌ داده‌ هر چي‌ گفته‌ خدا گوش‌ كرده‌. هر چي‌ مي‌گفت‌، اينها مي‌گفتند خدا مي‌گفت‌: چشم‌. واقعا مي‌گفت‌ چشم‌. خدايا براي‌ ما توي‌ دريا مي‌خوان‌ عبور كنن‌ دريا جلوشونه‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ خداي‌ تعالي‌ آب‌ را كنار زده‌ كف‌ دريا را خشك‌ كرده‌، دوازده‌ تا جمع‌، دوازده‌ قبيله‌ هستيم‌ خدايا دوازده‌ راه‌ براي‌ ما باز كن‌. براي‌ خدا فرقي‌ نمي‌كنه‌ يك‌ راه‌ يا دوازده‌ راه‌. دوازده‌ راه‌ ما مي‌خواييم‌ اين‌ وسط‌ راه‌ همديگر را هم‌ ببينيم‌ بايد اين‌ آبها مشبك‌ باشه‌، سوراخ‌ سوراخ‌ باشه‌ تا همديگر را ببينيم‌ چون‌ ممكنه‌ اون‌ پشتيها دلمون‌ تنگ‌ بشه‌ براشون‌. مشبكش‌ كرد. اينقدر به‌ اينها محبت‌ كرده‌ خداي‌ تعالي‌. از توي‌ آب‌ در اومدن‌ صحيح‌ و سالم‌ از اون‌ ور فرعونيان‌ آمدن‌ وارد شدن‌ غرق‌ شدن‌ كلك‌ كنده‌ شد. آمدن‌ رسيدن‌ به‌ يك‌ عده‌ داشتن‌ بت‌ مي‌پرستيدند بت‌ پرست‌ بودند. اينها كنار اين‌ بت‌ پرستها، خوشا به‌ حالتون‌ كه‌ شما خداتون‌ را مي‌بينيد و عبادت‌ مي‌كنيد اي‌ يا موسي‌ مي‌شه‌ براي‌ ما يك‌ خدايي‌ درست‌ كني‌ كه‌ ما هم‌ ببينيمش‌ و اينجور كه‌ نمي‌شه‌ كه‌ خداي‌ نديده‌ را انسان‌. واقعا جاش‌ هست‌ كه‌ مشت‌ بزنن‌ تو سر اينها مغزشون‌ بياد تو دهنشون‌. اين‌ همه‌ محبت‌. از فرعونيها نجاتتون‌ داده‌، دشمنتون‌ را غرق‌ كرده‌، هلاكشون‌ كرده‌ حالا مي‌خواد خدا ببينه‌ چكار مي‌كنيد. لينذروا كيف‌ تعملون‌ اينها قرآنه‌ها كه‌ من‌ براتون‌ مي‌گم‌. شما اين‌ جور. شما اينقدر پيغمبرها را اذيت‌ مي‌كنيد هفتاد پيغمبر را از اذان‌ صبح‌ تا اول‌ آفتاب‌ كشتند، هفتاد تا پيغمبر.

 از اذان‌ صبح‌ تا، يك‌ ساعت‌ و نيمه‌ها يك‌ همچين‌ موجوداتي‌ بودند. خدا مي‌دونه‌ كمال‌ محبت‌ رابهشون‌، و فضلتكم‌ علي‌ العالمين‌. در همه‌ من‌ شما را فضيلت‌ دادم‌. خوب‌ اينها را خدا مغضوبشون‌ كرده‌، خدا غضبشون‌ كرده‌. براي‌ چي‌؟ ضربت‌ عليهم‌ الذلت‌ والمسكنه‌ ظلت‌ و مسكنت‌ يعني‌ به‌ اصطلاح‌ توقف‌ مردن‌ در يك‌ ماديات‌ مثلا در عبادت‌ چون‌ هر كس‌ در هر جا متوقف‌ بشه‌ مسكنت‌ بهش‌ خورده‌. مسكينه‌ ديگه‌ مسكين‌ يعني‌ توقف‌ از سكون‌ مي‌ياد. يعني‌ متوقف‌ شده‌. مسكين‌ هم‌ كه‌ مي‌گن‌ مسكين‌ براي‌ اينكه‌ ديگه‌ نمي‌تونه‌ فعاليت‌ بكنه‌ و پولي‌ در بياره‌ و رشد پولي‌ و مالي‌ نداره‌. اين‌ را مي‌گن‌ مسكين‌. مسكنت‌ به‌ اينها خرده‌. اينها ديگه‌ به‌ درد، مردن‌ ديگه‌ مردن‌ را ترقي‌ نمي‌كنن‌ توي‌ ماديات‌ مردن‌ و شما فكر نكنيد. يهوديها خيلي‌ اينها هم‌ الان‌ مسكنت‌ بهشون‌ خرده‌ هم‌ ذلت‌. اِ ذلت‌. بله‌ هر كسي‌ كه‌ وابسته‌ باشه‌ ذليله‌. هر كسي‌ كه‌ وابسته‌ باشه‌ به‌ يك‌ قدرت‌ مافوقي‌ اين‌ غير از خدا و كساني‌ كه‌ در البته‌ غير از ارتباط‌ با خدا در قدرت‌ مافوق‌ از قدرتهاي‌ مخلوق‌ اين‌ وابستگي‌ داشته‌ باشه‌ اين‌ ذليله‌. شما اگر حتي‌ به‌ ادارتون‌ وابسته‌ باشيد اگر اين‌ اداره‌ تعطيل‌ بشه‌ ما ديگه‌ چكار بكنيم‌؟ اين‌ مسكنته‌، ذليليد. ذليل‌ اين‌ اداره‌ هستيد مغازه‌ام‌ اگر ورشكست‌ شده‌ و اين‌ مغازه‌ام‌ اگر درش‌ بسته‌ شد من‌ چكار كنم‌؟ تو وابسته‌ به‌ اون‌ مغازه‌ هستي‌. تو وابسته‌ به‌ هر چيز، لذا در مرحلة‌ اول‌ سير الي‌ الله‌ مسئلة‌ استقامته‌. اعتماد به‌ خودت‌. خودت‌ خودت‌ باش‌. خودت‌ يك‌ آدم‌ باش‌. روي‌ پاي‌ خودت‌ بايست‌. فقط‌ خدا متكي‌ و تكيه‌ گاهت‌ باشه‌. هر چيزي‌ كه‌ غير خدا بود تو را ذليلت‌ مي‌كنه‌.

 اگر شغلم‌ نبود، اگر مدركم‌ نبود، اينقدر آدم‌ ذليل‌ باشه‌ كه‌ به‌ مدرك‌ متكي‌ باشه‌. اينقدر آدم‌ ذليل‌ باشه‌ كه‌ به‌ هنرش‌ متكي‌ باشه‌، اينقدر آدم‌ ذليل‌ باشه‌ كه‌ به‌ رئيس‌ اداره‌اش‌ متكي‌ باشه‌. همة‌ اينها ذلته‌. و بايد، حالا بايد چيكار كنيم‌! بيائيم‌ بيرون‌. نه‌. بيرون‌ آمدن‌ نداره‌. اينقدر مستقل‌ باش‌ توي‌ اين‌ اداره‌ كه‌ اگر بنا شد اين‌ اداره‌ يك‌ كار خلاف‌ شرعي‌ بكنه‌، شما بيا بيرون‌. حقوقم‌ را نمي‌دن‌. ندن‌. وابسته‌ نبايد باشي‌. ندن‌ بيا بيرون‌. اين‌ مغازه‌ من‌ مجبورم‌ گاهي‌ معصيت‌ بكنم‌. درش‌ را ببند، فردا صبح‌ بازش‌ نكن‌. به‌ همين‌ قرصي‌ پس‌. و الا تو ذليل‌ اين‌ هر چيزي‌ كه‌ بر تو غلبه‌ بكنه‌ و ايمانت‌ را از دستت‌ بگيره‌، خدات‌ را از دستت‌ بگيره‌، راه‌ راستت‌ را از دستت‌ بگيره‌، تو را ذليل‌ كرده‌. ذليل‌ او هستي‌. پدر خيلي‌ احترام‌ داره‌، مادر خيلي‌ احترام‌ داره‌ دستش‌ هم‌ مي‌بوسيم‌، پاشم‌ مي‌بوسيم‌، همه‌ چي‌، چون‌ خدا گفته‌. اما آمد به‌ تو گفت‌ نمازت‌ را نماز صبحت‌ را نخون‌، فلان‌ امر واجب‌ را ترك‌ كن‌. اينجا. نه‌. ان‌ جاهداك‌ علي‌ ان‌ تشرك‌ به‌ فلا تطعهما خدا نهي‌ ميكنه‌ ازت‌. اصلا اطاعتشون‌ نكن‌. بعله‌. ذليل‌ آنها نباش‌. تو كه‌ در مقابل‌ مادرت‌ مي‌افتي‌ به‌ خاك‌ و پاش‌ هم‌ مي‌بوسي‌، و بگي‌ الجنة‌ تحت‌ اقدام‌ امهاك‌، اين‌ تاجايي‌ است‌ كه‌ اين‌ مادر زير پاش‌ بهشت‌ باشه‌، نه‌ زير پاش‌ جهنم‌ باشه‌. وقتي‌ است‌ كه‌ بهشتي‌ خودش‌ باشه‌. اما اگر وادارت‌ كرد به‌ كار معصيت‌ و گناه‌ فلا تطعهما. دقت‌ كرديد؟

 پس‌ ذلت‌ خيال‌ نكنيد كه‌ هر كي‌ پول‌ داره‌ ذليل‌ نيست‌ ديگه‌. نه‌. هر كه‌ مستقل‌ بود، شخصيت‌ داشت‌، آقا بود، بر خودش‌ متكي‌ بود، بر خدا اعتماد كرد و بر غير خدا اعتماد نكرد؛ او آزادمرده‌. حضرت‌ سيد الشهدا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ به‌ حر ميگن‌ انت‌ حر. تو آزاد مردي‌. استقلالت‌ را حفظ‌ كردي‌. تو نگفتي‌ آقاي‌ ابن‌ زياد خدمتتون‌ عرض‌ شود وعده‌هايي‌ كه‌ به‌ من‌ داده‌ بعد نميده‌. اما ذليل‌ توي‌ صحراي‌ كربلا ببينيم‌ كي‌ بود؟ عمر سعد بود. عمر سعد. خوب‌ بشينيد حساب‌ كنيد. ذليل‌ ذليله‌، بدبخت‌. حر عزيز بود. ان‌ عزة‌ لله‌ و لرسوله‌ و للمؤمنين‌. بقيه‌ ذليلند. به‌ جهت‌ اينكه‌ ذليله‌ مافوق‌ تو. هر كس‌ هر چه‌ براي‌ خودش‌ مافوقي‌، البته‌ در مقابل‌ خدا مافوق‌ ذليلي‌ ولي‌ آنجا بايد ذليل‌ باشي‌. هر مافوقي‌ اگر انسان‌ داشت‌ كه‌ مجبور شد كه‌ تحت‌ فرمان‌ او باشه‌ نسبت‌ به‌ او ذليله‌. منتهي‌ آدم‌ حالا كه‌ مي‌خواد ذليل‌ باشه‌، ذليل‌ يك‌ عزيزي‌ باشه‌. و آن‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار. نه‌ ذليل‌ ذليلتر. خود اين‌ رئيس‌ اداره‌ ذليلتر از توئه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ تو گاهي‌ قدرت‌ اين‌ را داري‌ كه‌ بري‌ بگي‌ نبايد اين‌ حرف‌، نبايد اين‌ كار در اين‌ اداره‌ به‌ او بگيد. از مافوق‌ دستور آمده‌. اين‌ بيچاره‌ ذليلتر از توئه‌. تو آنوقت‌ ذليل‌ ذليلتر از خودت‌ ميشي‌! ضربت‌ عليهم‌ الذلة‌ و المسكنه‌. ببينيد قرآن‌ ميگه‌ كه‌ مغضوب‌، غضب‌ شده‌ بر اين‌. هم‌ ذلت‌ يهود دارند هم‌ مسكنت‌. مسكنت‌ هم‌ كساني‌ كه‌ فقط‌ دلخوش‌ به‌ ماديات‌ و مغازه‌ و دكان‌ و خدمتتون‌ عرض‌ شود درآمد. مثل‌ يك‌ حيواني‌ بياد توي‌ دنيا بخوره‌ و بخوابه‌ و بر فرض‌ حالا نمازش‌ هم‌، نماز واجبش‌ هم‌ انجام‌ بده‌ و محرماتش‌ را هم‌ ترك‌ بكنه‌، ولي‌ از اين‌ توقف‌ جلو نره‌ اين‌ مسكنه‌، مسكينه‌. مسكنت‌ بهش‌ خورده‌. تا چه‌ برسه‌ به‌ اينكه‌ هيچ‌ خدا را نشناسند و همه‌اش‌ توي‌ ماديات‌ فرو بروند. ببينيد اين‌ سوره‌ چي‌ ميگه‌. ميگه‌ غير المغضوب‌ عليهم‌ و لا الضالين‌. بعد هم‌ يك‌ سورة‌ ديگه‌ بخون‌. خدا ديگه‌ حرفهايش‌ تموم‌ شده‌ نوبت‌ شما ميرسه‌ در بقية‌ نماز. نوبت‌ شماست‌. خوب‌. همة‌ اينها را بايد جواب‌ بدي‌. گفتم‌ در ركوع‌ و سجود شما تسبيح‌ كرديد، تحميد كرديد، حمد كرديد خدا را وصف‌ كرديد. بعد مي‌شينيد براي‌ تشهد. توحيد. اشهد ان‌ لا اله‌ الا الله‌ وحده‌ لا شريك‌ له‌. ماها موحد نيستيم‌. هرچي‌ هم‌ باشيم‌! پيغمبر اكرم‌ موحده‌. در جنگ‌ احزاب‌، بعد از جنگ‌ احزاب‌ ميگه‌ لا اله‌ الا الله‌ وحده‌ وحده‌ وحده‌ انجز وعده‌ و نصر عبده‌ و اعز جنده‌ و هزم‌ الاحزاب‌ وحده‌. لا اله‌ الا الله‌. تنها تنها تنها اوست‌ خدا. به‌ وعده‌اش‌ وفا كرد. بنده‌اش‌ را ياري‌ كرد. اول‌ ميگه‌ بنده‌ بعد ميگه‌ ياري‌. اين‌ را شما بدونيد تا انسان‌ بنده‌ نشه‌ خدا ياريش‌ نميكنه‌. تا انسان‌ مطيع‌ نشه‌ خدا بهش‌ كمك‌ نميكنه‌. هيچوقت‌ يك‌ اسلحه‌اي‌ را، نميدونم‌ هفتة‌ قبل‌ بود اينجا گفتم‌؟، هيچوقت‌ يك‌ اسلحه‌ را نمي‌دهند به‌ آدمي‌ كه‌ مطيع‌ دولت‌ نيست‌. به‌ پاسبانه‌ ميدن‌ دم‌ در انبار مهمات‌ ميگن‌ وايستا هم‌ انبار مهمات‌ را حفظ‌ كن‌، اين‌ اسلحه‌ هم‌ به‌ كمرت‌ باشه‌، به‌ كمرت‌ ببند، اينجا وايستا. چرا اينرا نميدن‌ به‌ فلان‌ سياستمدار تحصيلكردة‌ مهندس‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود باهوش‌؟ چرا اين‌ را نميدن‌. ميگن‌ او بندة‌ ما نيست‌. اين‌ پاسبانه‌ بندة‌ ماست‌. اين‌ بيست‌ ساله‌ اين‌ اسلحه‌ را به‌ كمرش‌ بسته‌، تا حالا يك‌ گلوله‌ در نكرده‌ برخلاف‌ نظر ما. اما اگه‌ به‌ آن‌ مهندسه‌ اين‌ اسلحه‌ را بديد يك‌ جا كمين‌ ميكنه‌ اول‌ مي‌بيني‌ رئيس‌ جمهور را زد. احتمالش‌ هم‌ كافيه‌. اين‌ بنده‌ نيست‌ او بنده‌ است‌. خدا قدرتش‌ را دست‌ هر كسي‌ كه‌ نميده‌. تو دستت‌ را بگذاري‌ روي‌ سر يكنفر دعا بخوني‌ اين‌ فورا سرش‌ خوب‌ بشه‌، اين‌ اسلحه‌اي‌ است‌ ديگه‌. به‌ دست‌ مني‌ كه‌ اين‌ سبب‌ عجب‌ من‌ ميشه‌، سبب‌ غرور من‌ ميشه‌، سبب‌ خودنمايي‌ من‌ ميشه‌، سبب‌ اين‌ ميشه‌ كه‌ من‌ از اين‌ راه‌ كلي‌ سر مردم‌ را كلاه‌ بگذارم‌ نميده‌ به‌ من‌. گوش‌ داديد؟ شما به‌ دست‌ يك‌ بچة‌ كوچك‌ اينجور اسلحه‌اي‌ را نميديد. اين‌ عقلش‌ نميرسه‌. يا مخالف‌ عبوديت‌ حركت‌ ميكنه‌.

 اما بنده‌ شد، مي‌بينيد كه‌ وقتي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بندة‌ خداست‌ آنوقت‌ قدرت‌ را بهش‌ ميدن‌. در خيبر را بكن‌، مسافر سوار كن‌ از اينور خندق‌ به‌ آنور خندق‌ حمل‌ كن‌، به‌ يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ به‌ آسمانها برو، به‌ يك‌ اراده‌ آسمانها را به‌ زمين‌ بيار، انا خالق‌ السماوات‌ و الارض‌ في‌ طرفة‌ العين‌. يعني‌ اين‌ قدرت‌ را حضرت‌ امير داره‌ كه‌ آسمانها و زمين‌ را به‌ يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ خلق‌ بكنه‌. خوب‌. چطور ايشان‌ بنده‌ است‌. بنده‌ است‌. همين‌ پريروز وفات‌ حضرت‌ زهرا بود. يك‌ آدمي‌ كه‌ اين‌ قدرت‌ را داره‌. اينهمه‌ قدرت‌ داره‌. اما خداي‌ تعالي‌ بهش‌ اجازه‌ نداده‌ روي‌ يك‌ مصالحي‌ كه‌ اقلا بازوي‌ آن‌ مرد را بگيره‌ پرتش‌ كنه‌. خيلي‌ عجيبه‌ها. اقلا ريسمان‌ را از گردن‌ خودش‌ بكنه‌. اقلا يك‌ حمله‌ بكنه‌ به‌ اين‌ جمعيت‌ چهل‌ پنجاه‌ نفر كه‌ بيشتر نبودند، نابودشون‌ كنه‌. بنده‌ است‌. بنده‌ اينجوري‌ ميشه‌. اون‌ يهوديه‌ خوب‌ فهميده‌ بود. ميگه‌ من‌ ديدم‌ آن‌ روزي‌ كه‌ حضرت‌ امير را داشتند مي‌كشيدند بطرف‌ مسجد، گفت‌ اشهد ان‌ لا اله‌ الا الله‌. گفتند آقا حالا، گفت‌ تا حالا فكر مي‌كردم‌ اينها همه‌اش‌ روي‌ خواسته‌هاي‌ خودشون‌ اين‌ كار را ميكنند. حالا فهميدم‌ كه‌ اين‌ بندة‌ خداست‌. اين‌ اگر بندة‌ خدا نبود الان‌ بازوش‌ كه‌ طوري‌ نشده‌، قدرتش‌ كه‌ طوري‌ نشده‌ بود. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نگيد آن‌ وقتها پير شده‌ بود لابد نميتونست‌ كه‌ دفاع‌ كنه‌ از… نه‌. اتفاقا بحبوحة‌ بعد از بيست‌ و پنج‌ سال‌ تازه‌ جنگ‌ صفين‌ و نهروان‌، در آن‌ جنگها شجاعت‌ بخرج‌ ميداد. او هنوز اول‌ جوانيش‌ بود. سرحال‌ترين‌ وقتهايش‌ هم‌ وقتي‌ بود كه‌ داره‌ نگاه‌ ميكنه‌ فاطمة‌ زهرا را اينطور لهش‌ مي‌كنند، اينطور كتكش‌ مي‌زنند، اينطور اذيتش‌ مي‌كنند. اينها، از همين‌، اينها درسه‌ براي‌ ما. شما نگيد اون‌ احمق‌ نافهم‌ ميگفت‌ اگر ابو الفضل‌ دست‌ فلج‌ تو را شفا مي‌خواست‌ بده‌، دست‌ خودش‌، دست‌ نداشت‌ كه‌ دست‌ تو را شفا بده‌. بعله‌. بعله‌. خودش‌ دست‌ نداره‌ كه‌ خدا قدرتش‌ را در اختيار اين‌ ميگذاره‌ كه‌ اين‌ همه‌ كاري‌ كه‌ خدا بازهم‌ دوست‌ داره‌ بكنه‌. بعله‌. بنده‌ است‌. بنده‌. ميگه‌ بكن‌ ميكنه‌. نكن‌ نميكنه‌. حضرت‌ سيد الشهدا بندة‌ خداست‌. بنده‌ بشو ظرف‌، اين‌ را، اين‌ كلام‌ را از من‌ داشته‌ باشيد هميشه‌، ظرف‌ قدرت‌ خدا كه‌ بخواد به‌ بنده‌اش‌ بده‌، بندگيه‌. هر چه‌ بندگي‌ تو كاملتر باشه‌ خداي‌ تعالي‌ بيشتر قدرت‌ در اختيارت‌ مي‌گذاره‌. يعني‌ همانطوري‌ كه‌ عرض‌ كردم‌. يك‌ پاسباني‌ هست‌ خوب‌ گوش‌ ميده‌، الان‌ هم‌ خيلي‌ خوب‌، يك‌ هفت‌ تير بهش‌ مي‌دهند. يكي‌ خيلي‌ بهتر، مطيعتره‌، در انبار مهمات‌ مي‌گذارندش‌. يكي‌ بالاتر از همة‌ اينهاست‌، اين‌ را فرماندة‌ كل‌ قوا مي‌كنند. اينجوريه‌.

 اميرالمؤمنين‌ فرماندة‌ كل‌ قواي‌ الهي‌ است‌. كل‌ قواي‌ الهي‌، شما نگيد اين‌ غلوه‌. نه‌. قواي‌ الهي‌ كه‌ براي‌ مخلوق‌ بايد باشه‌، اين‌ محدوده‌. اين‌ محدود در اختيار اميرالمؤمنينه‌. يعني‌ مخلوق‌ خودش‌ محدوده‌، آنچه‌ قدرت‌ ميخواد اعمال‌ بشه‌ در مخلوق‌ اينم‌ محدود ميشه‌ طبعا، و اين‌ در اختيار امير المؤمنين‌. كل‌ قوايي‌ كه‌ مربوط‌ به‌ مخلوقه‌، فرمانده‌اش‌، صاحب‌ اختيارش‌ امير المؤمنينه‌. چرا امير المؤمنين‌ اينطوره‌؟ چرا امام‌ زمان‌ شما اينطوره‌؟ براي‌ اينكه‌ اينها سباق‌ المكرمون‌. لا يسبقونه‌ بالقول‌ اينها بندگان‌، نوكرهاشون‌ اينجوريند، خيال‌ نكنيد كه‌ اينها، اين‌ مقام‌ براي‌ آنها نيست‌. از اين‌ آيه‌ مال‌ ملائكه‌ است‌. ملائكه‌ نوكر دوستان‌ خاندان‌ عصمتند. اما خودشون‌ كه‌ ديگه‌ معلومه‌. خودشون‌ اصلا منصوص‌ في‌ ذات‌ الله‌. يعني‌ من‌ كه‌ و آقا كيست‌ من‌. هردو يك‌ روحيم‌ اندر دو بدن‌. علي‌ كه‌ و خدا و خدا يك‌ شعري‌ مرحوم‌ ثقي‌ داره‌ بعضي‌ها متوجه‌ نميشن‌ و لذا ميگن‌ اين‌ شعر غلو كرده‌. به‌ نزد عارفان‌ آگاه‌ الله‌ عليست‌ عليست‌ الله‌. حالا بعضي‌ها خيال‌ ميكنند اين‌ جثة‌ علي‌ خداست‌ يا خدا. اين‌ كلام‌ در، آنهايي‌ كه‌ عارفند مي‌دونند علي‌ جز خدا، جز اعمال‌ دستورات‌ خدا، جز خدا اصلا چيز ديگه‌اي‌ در وجودش‌ نيست‌. و خدا هم‌ جز علي‌ بندة‌ خوبي‌، به‌ اين‌ خوبي‌ نداره‌. اينجوري‌.

 خوب‌. حالا كه‌ از علي‌ بن‌ ابيطالب‌ اسم‌ برده‌ شد، السلام‌ عليك‌ يا اول‌ مظلوم‌. مي‌دونيد مظلوم‌، يك‌ كسي‌ سؤال‌ ميكرد مظلوم‌ به‌ خدا ميشه‌ گفت‌؟ گفتم‌ هر كس‌ حقش‌ ضايع‌ بشه‌ مظلومه‌. ظلم‌ يعني‌ ضايع‌ كردن‌ حق‌ حق‌. و خدا هم‌ مظلومه‌. و من‌ اظلم‌ ممن‌ افتري‌ الي‌ الله‌. ظلم‌ مي‌كنيم‌ به‌ خدا كه‌ افترا ببنديم‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هم‌ مظلومه‌، حقش‌ ضايع‌ شده‌. آخه‌ اين‌ مظلوم‌ عالم‌، به‌ خدا قسم‌ آقايون‌ انسان‌ نميتونه‌ تصورش‌ را بكنه‌. من‌ گاهي‌ كه‌ تنها مي‌نشينيم‌، حالا كه‌ با شما صحبت‌ مي‌كنم‌ خوب‌، گاهي‌ تنها كه‌ مي‌شينم‌ فكر مي‌كنم‌ آخه‌ فاطمة‌ زهرا را!، در يك‌ روايت‌ داره‌ كه‌ ارتد الناس‌ بعد النبي‌ الا ثلاث‌. حضرت‌ مي‌فرمايد بل‌ الا واحده‌. بل‌ يك‌ نفر مرتد نشد. ميگه‌ كيه‌ آن‌ يك‌ نفر؟ ابيذر. اِ سلمان‌. حتي‌ ميگه‌ توي‌ دل‌ سلمان‌ پيدا شد كه‌ چرا؟ خيلي‌ مشكله‌ها، چرا؟ يك‌ چرايي‌ آمد، علي‌ ايستاده‌، اينهمه‌ قدرت‌، اينجور فاطمة‌ زهرا را بزنند، هيچ‌ اصلا تكان‌ نخوره‌. چرا؟ ببينيد تا اين‌ اندازه‌ بايد انسان‌ عبد الله‌ باشه‌، بندة‌ خدا باشه‌. خيلي‌ مشكله‌. ما قضايا زياد شنيديم‌، قضية‌ كربلا، قضية‌ حضرت‌ زهرا، زياد شنيديم‌ ولي‌ خوب‌ مسئله‌اي‌ برامون‌ نيست‌. و الاّ فاطمة‌ زهرا، فاطمه‌اي‌ كه‌ پيغمبر دستش‌ را مي‌بوسه‌، آنهمه‌ براش‌ عظمت‌ قائله‌، رفته‌ با چه‌ زحماتي‌ بالاخره‌ ابي‌ بكر را وادار كرده‌ كه‌ اين‌ سند فدك‌ را از او گرفته‌ و اين‌ را مدرك‌، توي‌ كوچه‌ برخورد ميكنه‌ به‌ آن‌ خبيث‌، به‌ آن‌ ملعون‌. شما اصلا فكرش‌ را مي‌تونيد بكنيد؟! من‌ گاهي‌ واقعا به‌ زبانم‌ نمي‌آيد. برخورد كرده‌ ميگه‌ چيه‌ دستت‌؟ ميگه‌ رفتم‌ مدرك‌ فدك‌ را گرفتم‌، سند فدك‌ را گرفتم‌. بده‌ به‌ من‌. طرز حرف‌ زدن‌ را شما ببينيد مي‌پسنديد، يعني‌ مي‌تونيد تحملش‌ را بكنيد. اين‌ را ميگيره‌ پاره‌ ميكنه‌، بعد هم‌ يك‌ سيلي‌ به‌ حضرت‌ ميزنه‌. عجبت‌ ان‌ صبت‌ ملائكة‌ السماء. ملائكة‌ آسمانها از صبر و تحمل‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ تعجب‌ كردند. اين‌ شبها علي‌ عليه‌ السلام‌ ميره‌ سر قبر فاطمة‌ زهرا، با خدا و با فاطمه‌ فقط‌ حرف‌ ميزنه‌. نفسي‌ علي‌ زفراتها محبوسة‌، نفسي‌ علي‌ زفراتها محبوسة‌ يا ليتنا خرجت‌ مع‌ زفراتي‌. ميگه‌ اين‌ جان‌ علي‌ مصلحت‌ خداست‌، خدا خواسته‌، منهم‌ كه‌ بندة‌ خدا هستم‌، در دلم‌، در بدنم‌ محبوسه‌. اي‌ كاش‌ جانم‌ با اشك‌ چشمم‌ بيرون‌ مي‌آمد لا خير بعدك‌ في‌ الحياة‌ و انما ابكي‌ مخافة‌ تطول‌ حياتي‌.

 

۷ جمادی الاول ۱۴۱۴ – تذكرات‌ اخلاقی‌ – صداقت‌ – اخلاق‌ ۶۲

 تذكرات‌ اخلاقی‌ – صداقت‌ اخلاق‌ 62

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌ بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 علت‌ اينكه‌ قرآن‌ را خوندند و خسته‌ شدند اين‌ است‌ كه‌ ما نفهميديم‌ قرآن‌ يعني‌ چه‌. ندانستيم‌ قرآن‌ يعني‌ چه‌. و الا اگر انسان‌ محبوبي‌ داشته‌ باشد، محبوبش‌ با او صحبت‌ كند، حرف‌ بزند، لحظه‌ به‌ لحظه‌ انسان‌ قلبش‌ روشن‌ ميشه‌، دلش‌ باز ميشه‌، پيغمبر اكرم‌ فرمود شيبتني‌ سورة‌ الهود و الواقعه‌. دو تا سوره‌ توي‌ قرآن‌ مرا پير كرد. يكي‌ سورة‌ هود بود يكي‌ سورة‌ واقعه‌. همين‌ سوره‌اي‌ كه‌ تلاوت‌ كردند. انشاء الله‌ همت‌ كنيد، هر جا قرآن‌ خونده‌ ميشه‌ مثل‌ جزو مخبطين‌ باشيد كه‌ ان‌ علي‌ حوثهم‌ الطير. تكان‌ هم‌ نخوريد. مؤدب‌ باشيد، حركت‌ نكنيد، سكوت‌ محض‌، الحمد لله‌ تا حدي‌ مجلسمون‌ خوب‌ بود. ببينيد خدا چي‌ ميگه‌. سورة‌ هود چرا پيغمبر را پير كرد؟ اشاره‌ فرمود لمكانت‌ هذه‌ الآيه‌ فاستقم‌ كما امر و من‌ تاب‌ معك‌. اي‌ پيغمبر استقامت‌ كن‌ و كسي‌ هم‌ كه‌ با تو به‌ سوي‌ خدا حركت‌ ميكنه‌. تاب‌،كسي‌ كه‌ توبه‌ كرده‌، آنهم‌ استقامت‌ كنه‌. پيغمبر اكرم‌ استقامت‌ براي‌ خودش‌ مسئله‌اي‌ نبود، مهم‌ هم‌ نبود. پيغمبر اكرم‌ از اول‌ خلقت‌ بوده‌ تا آخر خلقت‌ و مسئلة‌ استقامت‌ آنهم‌ در اين‌ كرة‌ زمين‌، آنهم‌ با اين‌ مردم‌ ضعيف‌، مسئله‌اي‌ نيست‌. اما چون‌ امر شده‌ كه‌ كساني‌ هم‌ كه‌ پشت‌ سر تو حركت‌ كردند بسوي‌ خدا دارند مي‌آيند، اينها هم‌ بايد استقامت‌ كنند. اينه‌ كه‌ پيغمبر را پير ميكنه‌. سستي‌ها، ضعف‌ها، خدا ميدونه‌ يك‌ دونة‌ از افراد مسلمان‌ وقتي‌ كه‌ يك‌ گناه‌ مي‌كردند، بدن‌ پيغمبر مي‌لرزيد. اعصابش‌ خورد ميشد. خدا ميدونه‌ ماها كه‌ خيلي‌ ضعيف‌ مسئله‌اي‌ نداريم‌، نه‌ مسئوليتي‌، نه‌ اهميتي‌، مي‌بينيم‌ يك‌ برادر دينيمون‌ يك‌ گناه‌ ميكنه‌، خدا ميدونه‌ من‌ كه‌ خيلي‌ اعصابم‌ خورد ميشه‌. لقد جائكم‌ رسول‌ من‌ انفسكم‌ عزيز عليه‌ ما انبتم‌. خيلي‌ عجيبه‌. يك‌ پيغمبري‌ آمده‌ بر شما كه‌ بر او سخت‌ ميگذره‌ اگر شما ناراحت‌ بشيد. ميدونه‌ عاقبت‌ اين‌ معصيت‌ تو چيه‌. ميدونه‌ اين‌ گناه‌ تو يعني‌ چه‌. اگر شما بچة‌ عزيزي‌ داشته‌ باشيد. اين‌ برداره‌ كاسة‌ زهر را سر بكشه‌، چقدر ناراحت‌ ميشيد. عزيز عليه‌ ما انبت‌.

 يكي‌ هم‌ سورة‌ واقعه‌. سورة‌ واقعه‌ خداي‌ تعالي‌ آنچنان‌ خودش‌ را پائين‌ آورده‌، پائين‌ آورده‌، پائين‌ آورده‌، كلامش‌ را پائين‌ آورده‌، ما دربارة‌ خدا نميتونيم‌ بگيم‌ خدا تواضع‌ كرده‌، چون‌ يكي‌ از اسماء پروردگار، متكبره‌. ولي‌ در اين‌ آيه‌، در اين‌ سوره‌ من‌ گوش‌ ميدادم‌ منتقل‌ به‌ اين‌ معنا شدم‌. خدا با ما حرف‌ ميزنه‌. بحث‌ ميكنه‌، أأنتم‌ تخلقونه‌ ام‌ نحن‌ الخالقون‌. تو خلق‌ ميكني‌ يا من‌ خلق‌ ميكنم‌؟ تو زراعت‌ ميكني‌ يا من‌ زراعت‌ ميكنم‌؟ أأنتم‌ انشأت‌ شجرتها ام‌ نحن‌ المنشئون‌. تو درخت‌ را كاشتي‌ يا من‌ كاشتم‌. تو يك‌ چوبي‌ را زير زمين‌ كردي‌ يك‌ مشت‌ خاك‌ ريختي‌ روش‌. بقيه‌اش‌ ديگه‌ با تو نبوده‌. هي‌ خودش‌ را با ما مقايسه‌ ميكنه‌. خيلي‌ عجيبه‌ها. آخه‌ ما لتراب‌ لرب‌ الارباب‌. فاصلة‌ ما با خدا آيا به‌ اندازة‌ فاصلة‌ يك‌ مورچه‌ با يك‌ آدم‌ بزرگ‌ هست‌ يا نيست‌؟ اگر يك‌ آدم‌ بزرگي‌، يك‌ آدمي‌ با يك‌ مورچه‌ بحث‌ ميكنه‌ كه‌ آيا تو اين‌ كار را كردي‌ يا من‌ كردم‌؟ بگو مورچه‌ نفهمه‌، آنقدر شعور نداشته‌ باشه‌ كه‌ اين‌ را درك‌ كنه‌. بگه‌ من‌ كردم‌. تو اين‌ خانه‌ را ساختي‌ يا من‌ ساختم‌؟ مورچه‌ بگه‌ من‌ ساختم‌. ما افلاك‌ را تحت‌ نفوذ خودمون‌ قرار داديم‌، بر طبيعت‌ مسلط‌ شديم‌. تو بر شكمت‌ مسلط‌ نيستي‌، بر طبيعت‌ مسلط‌ شدي‌؟! تو نميدوني‌ اين‌ آب‌ را ميخوري‌. بعد اين‌ آب‌ با مزاجت‌ سازگاره‌ يا سازگار نيست‌. بر تمام‌ كرة‌ زمين‌ ما احاطه‌ پيدا كرديم‌. چرا، اولياء خدا چون‌ وصل‌ به‌ پروردگار ميشوند، ممكنه‌ كه‌ بر همه‌ چيز مسلط‌ بشوند. اما تو نه‌. تويي‌ كه‌ از خدا فاصله‌ داري‌، تويي‌ كه‌ با خدا سر ستيز داري‌. توئي‌ كه‌ نمي‌فهمي‌ اصلا خدا يعني‌ چه‌؟ تو بر چي‌ بگم‌، بر نفس‌ خودت‌ مسلط‌ نيستي‌. بر شيطان‌ مسلط‌ نيستي‌. تو مي‌خواي‌ باصطلاح‌ بگي‌ كه‌، آنهم‌ با، خداي‌ تعالي‌ يك‌ خورده‌اي‌ با ما سرو كله‌ ميزنه‌. در اين‌ سوره‌ واقعا انسان‌ گاهي‌ دلش‌ به‌ خدا ميسوزه‌. اينقدر خدا يعني‌ مهرباني‌، با آن‌ قدرت‌، با آن‌ عظمت‌، تو يك‌ وجبي‌، با خدا ميخواي‌ در بيفتي‌؟! معصيت‌ خدا را بكني‌؟! آخه‌ تو چي‌ هستي‌؟!

 خدا در همين‌ سورة‌ مباركه‌ گاهي‌ تهديد ميكنه‌، گاهي‌ وعدة‌ نعمت‌ ميده‌، با ما درگيره‌، اصلا واقعا سورة‌ واقعه‌ براي‌ پيغمبر كه‌ سهله‌، براي‌ آدمهاي‌ با معرفت‌ كه‌ همينقدر خدا را بشناسند، واقعا پيرشون‌ ميكنه‌. آخه‌ خداي‌ با اين‌ عظمت‌، با اينهمه‌ قدرت‌، اين‌ آمده‌ با تو ميگه‌ بيا باهم‌ بنشينيم‌ حرف‌ بزنيم‌. توئي‌ كه‌ اين‌ كارها را ميكني‌ يا منم‌؟ تو چقدر از درختي‌ را كه‌ ميكاري‌ مؤثري‌. چقدر؟ چرا هر چي‌ درخت‌ را ميكاري‌ سبز نميشه‌؟ چقدر از زراعتي‌ كه‌ كشت‌ ميكني‌ درش‌ مؤثري‌؟ چقدر از خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ خلقت‌ را مؤثري‌ تو. تو يك‌ كاري‌ بكن‌ كه‌ هيچوقت‌ پير نشي‌. همين‌ كاري‌ كه‌ هميشه‌ دلت‌ مي‌خواد. هميشه‌ آرزوت‌ بوده‌ كه‌ پير نشي‌. اينهم‌ نشد. پير نشو. موهات‌ نگذار سفيد بشه‌. چشمت‌ نگذار كم‌ نور بشه‌. گوشت‌ نگذار كر بشه‌. اعصابت‌ نگذار بلرزه‌. آخه‌ تو كيي‌؟ يك‌ خورده‌ خودتون‌ را بسنجيد. رحم‌ الله‌ من‌ عرف‌ قدره‌. قدرت‌ را بدون‌، حدت‌ را بدون‌، تا چه‌ اندازه‌ تو شخصيت‌ داري‌. اين‌ آيات‌ شريفة‌ سورة‌ واقعه‌، واقعا انسان‌ را تكان‌ ميده‌. شما يك‌ محبوب‌ پر قدرتي‌، من‌ با يكي‌ از مراجع‌ بودم‌. مرجع‌ تقليد بود، آدم‌ متواضعي‌ بود، با يك‌ آدم‌ بيسوادي‌ بحث‌ ميكرد، من‌ ناراحت‌ شدم‌. آقا ولش‌ كن‌. اين‌ آدم‌ نيست‌ كه‌ شما باهاش‌ بحث‌ ميكني‌. اعصاب‌ ما را خورد كرده‌ بودند اين‌ تواضع‌ ايشان‌. او و چيزهاي‌ ناوارد، چرت‌ و پرت‌ ميگفت‌. ايشان‌ هم‌ با كمال‌ متانت‌ داشتند جواب‌ ايشان‌ را مي‌دادند. ما ناراحت‌ شديم‌. حالا خداي‌ با اين‌ عظمت‌، چقدر عظمت‌ داره‌ پروردگار؟ چقدر قدر داره‌، حد داره‌، اندازه‌ داره‌؟! اين‌ خداي‌ با اين‌ عظمت‌ و با اين‌ بزرگي‌، تازه‌ نميگه‌ من‌ اين‌ كار را كردم‌. أم‌ نحن‌، ميگه‌ ما اين‌ كار را كرديم‌، اينقدر بزرگه‌ كه‌ خودش‌ را و پيغمبرش‌ را، ملائكه‌ را، اينها را همه‌ را با خودش‌ شريك‌ ميكنه‌ ميگه‌ أم‌ نحن‌ الزارعون‌. أأنتم‌ أنشأتم‌ شجرتها أم‌ نحن‌ المنشؤن‌. ما نه‌ من‌. آنوقت‌ بشر به‌ خودش‌ نمي‌آد. او دعوت‌ ميكنه‌ بيائيد به‌ طرف‌ من‌، بيائيد به‌ سوي‌ من‌، بيائيد با هم‌ رفيق‌ بشيم‌، بيائيد با هم‌ هم‌ صحبت‌ بشيم‌، به‌ خدا قسم‌ اگر وقتي‌ كه‌ انشاء الله‌ از اولياء خدا شديد، رسيديد به‌ جائي‌ كه‌ با خدا حرف‌ زديد و صداي‌ خدا را شنيديد و آنوقت‌ متوجه‌ ميشيد اِ خدا من‌ بيست‌ ساله‌ بودم‌ خدا با من‌ حرف‌ ميزد، بيست‌ و يك‌ ساله‌ بودم‌ خدا با من‌ حرف‌ ميزد، بيست‌ و دو ساله‌ بودم‌ حرف‌ ميزد، سي‌ ساله‌ بودم‌ حرف‌ ميزدم‌، چهل‌ ساله‌ بودم‌ حرف‌ ميزد و من‌ اصلا اعتنا نمي‌كردم‌. هي‌ خدا با شما حرف‌ ميزنه‌. و من‌ اعتنا نميكردم‌ به‌ خدا. حتي‌ گوش‌ به‌ حرفش‌ نمي‌دادم‌. حتي‌ اينقدر گوش‌ نداده‌ بودم‌ كه‌ صداي‌ خدا را نمي‌شناختم‌. اينقدر ما دوريم‌، بديم‌، كه‌ تازه‌ آنهايي‌ كه‌ الهام‌ را متوجه‌ ميشوند، فرق‌ بين‌ الهام‌ و وسوسه‌ را نمي‌گذارند. ببينيد چقدر يك‌ بچه‌اي‌ با پدرش‌ غريبه‌ بايد باشه‌ كه‌ اگر صداي‌ پدر را از پشت‌ ديوار شنيد، بگه‌ نميدونم‌ پدرمه‌ يا مثلا فلان‌ دشمن‌ پدرم‌. صداش‌ تشخيص‌ نده‌. تازه‌ آنهايي‌ كه‌ توجه‌ ميكنند اينطورندها. آنهايي‌ كه‌ الهامات‌ رادرك‌ ميكنند اينطورند. تشخيص‌ نده‌ كه‌ اين‌ صداي‌ خداست‌ يا صداي‌ شيطانه‌. اين‌ القاء خداست‌ يا القاء شيطانه‌. خيلي‌ بده‌. بايد به‌ جائي‌ برسيد كه‌ انشاء الله‌ تا خدا ميگه‌ بندة‌ من‌ بگيد لبيك‌. خوب‌ شايد شيطان‌ بگه‌ بندة‌ من‌. من‌ بندة‌ شيطان‌ نيستم‌. ان‌ عبادي‌ ليس‌ لك‌ عليهم‌ سلطان‌. تو بر بندگان‌ من‌ تسلط‌ نداري‌. تو آنها را باهاشون‌ نميتوني‌ حرف‌ بزني‌، آنها به‌ تو اعتنا نمي‌كنند. به‌ جائي‌ بايد انسان‌ برسه‌ كه‌ اقلا با اين‌ خداي‌ با عظمت‌ انس‌ داشته‌ باشه‌. با كي‌ مي‌خواي‌ تو انس‌ داشته‌ باشي‌ كه‌ بهتر از خدا باشه‌؟ با كي‌؟ با پول‌؟! پولهاي‌ كثيف‌ پر از ميكروب‌ براي‌ نهادن‌ چه‌ سنگ‌ و چه‌ زر. با اين‌ رفيقهاي‌ بي‌ وفا؟! با زنت‌ كه‌ دائما چشمش‌ به‌ دستته‌ و منتظره‌ كه‌ از خارج‌ خانه‌ تو براش‌ يك‌ چيزي‌ بياري‌ بخوره‌؟! با بچه‌هات‌ كه‌ منتظرتند بميري‌ ارثت‌ را تقسيم‌ كنند؟! با كي‌ مي‌خواي‌ انس‌ داشته‌ باشي‌ كه‌ هيچ‌ طمعي‌ بهت‌ نداشته‌ باشه‌ جز خدا. شما پيدا بكنيد يك‌ موجود با وفاتر از خدا كه‌ هم‌ در دنيا به‌ دردتون‌ بخوره‌ هم‌ در آخرت‌. پيدا كنيد. اگر اولياء خدا و بندگان‌ خدا هم‌ اينها هم‌ در دنيا به‌ درد انسان‌ ميخورند هم‌ در آخرت‌، به‌ خاطر اين‌ است‌ كه‌ اينها ارتباط‌ با خدا باز دارند. بخاطر خداست‌. نه‌ بخاطر غير خدا. شما با كي‌ مي‌خوايد ارتباط‌ داشته‌ باشيد؟ حالا تمام‌ آن‌ كرة‌ زمين‌ را دادند به‌ شما. شما را كردند رئيس‌ جمهور كرة‌ زمين‌. شما خيال‌ ميكني‌ اينها وفا دارند؟! ماها در همين‌ دوران‌ انقلاب‌ نديديد رئيس‌ جمهور با رأي‌ اكثريت‌ رفت‌ بالا، بعد با لباس‌ زنانه‌ ميگن‌ از توي‌ ايران‌ فرار كرد. نبود؟ اين‌ وفاي‌ دنياست‌. اين‌ ارزش‌ دنياست‌. اين‌ ارزش‌ دوستانه‌، اين‌ ارزش‌ رأيهاي‌ اكثريته‌. به‌ خدا قسم‌ ضرر ميكنيم‌ آقايون‌ اگر با خدا روابطمون‌ را محكم‌ نكنيم‌. هر چه‌ هم‌ ديرتر بدتر. خدايي‌ كه‌ نه‌ چشمداشتي‌ داره‌ از شما. تازه‌ اگر گفته‌ عبادت‌ كنيد باز براي‌ خودتونه‌. براي‌ اينه‌ كه‌ خودتون‌ رشد كنيد، خودتون‌ ترقي‌ كنيد. ماها هدف‌ را بايد خيلي‌ عاليتر از اينها حرفها بگيريم‌. انشاء الله‌ من‌ در اين‌ زيارت‌ آل‌ ياسين‌ يك‌ جمله‌اي‌ ديروز بود، در همين‌ امروز يك‌ جمله‌اي‌ خيلي‌ من‌ را متوجه‌ خودش‌ كرد. و اون‌ جمله‌ اينه‌ و نصرتي‌ معدت‌ لكم‌، و نصرتي‌ معدت‌ لكم‌. اي‌ خاندان‌ عصمت‌، آقا صاحب‌ الزمان‌ ياري‌ من‌، كمك‌ من‌، نيروي‌ من‌ آماده‌ است‌ براي‌ شما، زيارت‌ آل‌ ياسين‌ بخونيد اين‌ را. و نصرتي‌ من‌ هر چي‌ نيرو دارم‌. هر چه‌ ياري‌ دارم‌، هر چه‌ كمك‌ دارم‌، هر چه‌ حول‌ و قوه‌ دارم‌. اين‌ معدت‌، معده‌ يعني‌ آماده‌ شده‌، آماده‌ كردم‌ براي‌ شما. ببينيد اگر يك‌ طلب‌ كاري‌ داشته‌ باشيد اگر يك‌ پولي‌ را آماده‌ كرده‌ باشيد كه‌ اين‌ هر وقت‌ اومد بهش‌ بديد، گذاشتيد كنار تو طاقچه‌ مي‌گيد كه‌ هر وقت‌ آمد بهش‌ مي‌ديم‌. همين‌ يك‌ جمله‌، يك‌ جمله‌. خدا مي‌دونه‌ از اين‌ دعاها از اين‌ زيارتها ما درست‌ بخونيم‌، راست‌ بگيم‌، دروغ‌ نگيم‌ به‌ ائمة‌ اطهار.

 كار و بارمون‌ درست‌ باشه‌. نصرتي‌ معدت‌ لكم‌ جملة‌ بعدش‌ را حالا بمونه‌. همين‌ يكي‌ را شما درست‌ كنيد. جملة‌ بعدش‌ مي‌گه‌ و مودتي‌ خالصت‌ لكم‌ اينكه‌ ديگه‌ قطعا دروغه‌. و محبت‌ من‌ مخصوص‌ شماست‌ خالص‌ مال‌ شماست‌. امام‌ زمان‌ رفيق‌ همكارمون‌ نيست‌ كه‌ دروغ‌ بهش‌ بگيم‌. آقا مخلصتيم‌ و مودتي‌ يعني‌ اين‌ دل‌ من‌ هر چي‌ محبت‌ داره‌، هر چه‌ محبت‌ تو دل‌ منه‌، هر چه‌ خاص‌ تو دل‌ من‌ هست‌، هر چي‌ مي‌خوام‌ اين‌ خالص‌ مال‌ شما. و مودتي‌ خالصت‌ لكم‌ اين‌ جملات‌ آخر خدمت‌ شما عرض‌ شود، قسمت‌ آخر زيارت‌ آل‌ ياسينه‌ ظاهرا. همين‌ دو كلمه‌ حالا كلمة‌ دومش‌ را هم‌ كار نداريم‌ همان‌ كلمة‌ اول‌. آماده‌ هستيد؟ و نصرتي‌ شما كمكهاتون‌، قدرتتون‌، نيروتون‌، هر چي‌ در اختيارتونه‌. اينها همه‌ در راه‌ ياري‌ امام‌ زمان‌ باشه‌. هستي‌؟ خوشا به‌ حالت‌ اگر نيستي‌ وقتي‌ كه‌ مي‌خواد اين‌ جمله‌ در زيارت‌ آل‌ ياسين‌ بخونيد، نمي‌دونم‌ بگم‌ بخونيد، نخونيد. خوب‌ آخه‌ دروغه‌ چي‌ را بخونيد. و نصرتي‌ معدت‌ لكم‌ روزي‌ چند دفعه‌ اين‌ جمله‌ را اگر خواستيد البته‌ نمي‌گم‌ حتما، چون‌ بعضيها خيال‌ نكنند كه‌ حتما. بگيد و نصرتي‌ مودتي‌ لكم‌ آقا امام‌ زمان‌ و نصرت‌ مودت‌ لكم‌ بعد ببينيد كه‌ پولهاتون‌ براي‌ امام‌ زمانه‌ يا براي‌ كار ديگه‌ است‌. نيروتون‌ براي‌ امام‌ زمانه‌ يا براي‌ كس‌ ديگه‌ است‌، غضبتون‌ براي‌ امام‌ زمانه‌ يا براي‌ كس‌ ديگه‌ است‌. مهربانيتون‌ براي‌ امام‌ زمانه‌ يا براي‌ كس‌ ديگه‌ است‌. شغلتون‌ كارتون‌ براي‌ امام‌ زمانه‌ يا براي‌ كس‌ ديگه‌ است‌. همه‌ چيز را شامل‌. نصرتي‌ يعني‌ تمام‌ ياري‌ من‌، تمام‌ نيروي‌ من‌، هر چه‌ من‌ دارم‌. اين‌ معّدت‌، معّده‌ شما بريد به‌ لغات‌ مراجعه‌ كنيد ببينيد معّده‌ يعني‌ چي‌؟ آمادة‌ آماده‌ هيچ‌ معطلي‌ نداره‌. آماده‌. حتي‌ معطليم‌ كه‌ چك‌ بنويسند از بانك‌ برن‌ بگيرند رفتم‌ خودم‌ گرفتم‌ آماده‌ كردم‌. معّدت‌ لكم‌. مال‌ شما، اينجا گذاشتم‌. اينجا گذاشتم‌ من‌ بيشتر از اين‌ نمي‌خوام‌ روي‌ اين‌ مسئله‌ وايستم‌. انشاء الله‌ هممون‌ در همين‌ راه‌ بريم‌ قدم‌ برداريم‌. قدمهامون‌ را برمي‌ داريم‌ كه‌ بسازيم‌ خودمون‌ را، بسازيم‌ خودمون‌ را كه‌ انشاء الله‌ اين‌ كلام‌ را درست‌ بگيم‌.

 اميدواريم‌ هممون‌ انشاء الله‌ يك‌ روزي‌ تزكية‌ نفس‌ كرده‌ باشيم‌ كه‌ شرط‌ اولش‌ تزكية‌ نفسه‌، شرط‌ دومش‌ كمالاته‌، شرط‌ سومش‌ اين‌ است‌ كه‌ ما جز هواي‌ اهل‌ بيت‌ پيغمبر و طهارت‌ هوايي‌ در دلمون‌ نباشه‌. خواستي‌ در دلمون‌ نباشه‌. اينها را انشاء الله‌ در خودمون‌ بوجود بياريم‌. و الا من‌ در زيارت‌ جامعه‌ در زيارتهاي‌ ديگه‌  در اكثر دعاها، اكثرا ماها دروغ‌ مي‌گيم‌ واين‌ دعاها با اين‌ اخلاق‌ رزيله‌ با اين‌ صفات‌ رزيله‌ ما را از خدا دور مي‌كنه‌ چون‌ دروغ‌ مي‌گيم‌. آخه‌ با خدا انسان‌ دروغ‌ بگه‌. بابي‌ انتم‌ و امي‌ و اهلي‌ و مالي‌ و اسرتي‌، اين‌ همين‌ معناست‌ در همين‌ زيارت‌ جامعه‌ است‌. پدرم‌ فداي‌ شما، مادرم‌ فداي‌ شما، ببينيد پدر و مادرم‌ فداي‌ شما، معناش‌ اين‌ نيست‌ كه‌ شما جلوي‌، پدرت‌ را جلوي‌ امام‌ زمان‌ قرباني‌ كن‌ يا مثلا مادرت‌ را قرباني‌ كن‌. يعني‌ پدر و مادر فداي‌ شما، يعني‌ اگر اونها يك‌ حرفي‌ زدند كه‌ خلاف‌ حرف‌ شما بود من‌ اونها را مي‌گذارمشون‌ كنار. فداي‌ شما. اگر مادرم‌ يك‌ حرفي‌ زد كه‌ خلاف‌ حرف‌ شما بود فداي‌ شما. اگر خودم‌ دلم‌ يك‌ چيزي‌ خواست‌ كه‌ خلاف‌ خواستة‌ شما بود فداي‌ شما. نه‌ شما حرفتون‌ جلوتره‌ من‌ هيچ‌، من‌ فدا. و بابي‌ و انتم‌ و امي‌ و نفسي‌ و اهلي‌ زنم‌ اگر به‌ من‌ دستوري‌ داد شما كراهت‌ داشتيد فداي‌ شما. نه‌ شما درست‌ مي‌گيد. اهلي‌ و مالي‌ اگر مال‌ من‌ جلوي‌ من‌ را خواست‌ بگيره‌ كه‌ برسم‌ به‌ شما، نه‌ مال‌ فداي‌ شما من‌ با شما مي‌مونم‌. و اسرتي‌، عثره‌ يعني‌ چي‌؟ يعني‌ هر چه‌ دارم‌. همچين‌ خلاصه‌اش‌ را بگم‌ هر چه‌ دارم‌ فداي‌ شما. اين‌ در زيارت‌ جامعه‌ در پنج‌ مورد مي‌گيد بابي‌ انتم‌ و امي‌ و نفسي‌، بابي‌ انتم‌ و امي‌ و نفسي‌، فداي‌ شما. اگر خداي‌ نكرده‌ اينها را دروغ‌ بگيم‌ كه‌ كارمون‌ زاره‌. واكثرا دروغ‌ مي‌گن‌ خوب‌ زيارت‌ جامعه‌ ببينيد چقدر توي‌ حرم‌ مي‌خونند. چقدر هم‌ فدا كاري‌ مي‌كنند در راه‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌؟ در اكثر زيارتها همين‌ حرفها هست‌، در زيارت‌ حضرت‌ سيد الشهدا عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ مي‌گيم‌ لبيك‌ داعي‌ الله‌، بله‌اي‌ كسي‌ كه‌ خواننده‌اي‌ هستي‌ از طرف‌ خدا گفتي‌ لبيك‌ هل‌ من‌ ناصر ينصرني‌. آيا كسي‌ هست‌ كه‌ من‌ را ياري‌ كنه‌ اگر اون‌ وقت‌ بدنم‌ نبود عند الاستغاثه‌ الان‌ با جانم‌ اين‌ در زيارته‌ها با جانم‌ و مالم‌ و همه‌ چيزم‌ فداكاري‌ مي‌كنم‌ ياريتون‌ مي‌كنم‌. كو ياري‌ آخه‌؟ انا سلم‌ لمن‌ سالمكم‌ و حرب‌ لمن‌ حاربكم‌ من‌ سلمم‌ در مقابل‌ سلم‌ شماست‌ و در جنگم‌ با كسي‌ كه‌ در جنگ‌ با شماست‌ يا مي‌گيم‌ در زيارت‌ عاشورا مي‌گيم‌ كه‌ و ان‌ يرزقني‌ طلبت‌ ثاري‌ عجيبه‌ها در اصلش‌ ثاريه‌ در نسخ‌ بدل‌ ثاركم‌ ظاهرا فرقي‌ هم‌ نبايد داشته‌ باشه‌. مي‌گيم‌ و ان‌ يرزقني‌ و اين‌ كه‌ خدا روزي‌ كند طلب‌ خون‌ خودم‌ را، زير ساية‌ امام‌ زمان‌ بكنم‌. خون‌ من‌، خوب‌ تو خودت‌ كجا بودي‌؟ كجا خونت‌ ريختي‌؟ و ان‌ يرضقني‌ طلب‌ الثاري‌، مع‌ امام‌ تا آخر چون‌ يكي‌ دو مورد هست‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود، طلب‌ خون‌ خودم‌ را تويي‌ كه‌ حاضر نيستي‌ در راه‌ امام‌ زمان‌ بشنوي‌ خون‌ تو با خون‌ امام‌ حسين‌ يكي‌ شد. تو كه‌ حاضر نيستي‌ يك‌ سيلي‌ در راه‌ امام‌ زمان‌ بخوري‌، تو كه‌ مي‌ترسي‌ اسم‌ امام‌ زمان‌ را ببري‌ توي‌ يك‌ جمعي‌ بگن‌ كه‌ تو مال‌ انجمن‌ حجتيه‌ هستي‌ و نمي‌دونم‌ وحشت‌ اينكه‌ مبادا مردم‌ حرف‌ بزنند مبادا چه‌، مبادا چه‌، تو، تو با همين‌ روحيه‌، خون‌ تو و خون‌ امام‌ حسين‌ كه‌ آمد در مقابل‌ يزيد ايستاد و اون‌ همه‌ شهامت‌ از خودش‌ نشان‌ داد و علي‌ اكبرش‌ را فدا كرد، قاسمش‌ را فدا كرد، عون‌ و جعفرش‌ را فدا كرد، ابوالفضل‌ العباس‌ را فدا كرد. خودش‌ پاره‌ پاره‌ توي‌ گودي‌ قتلگاه‌ افتاد، سرش‌ رفت‌ روي‌ نيزه‌ تو با اون‌ يكي‌؟ خون‌ تو با خون‌ اون‌ يكي‌ شده‌اند؟ مي‌شه‌ همچي‌ چيزي‌؟ خون‌ من‌ زيارت‌ عاشورا دروغ‌ بخون‌ مي‌خوام‌ بگم‌ اين‌ دروغها را كه‌ اگر درست‌ نشيد، همه‌ جا دروغ‌ هست‌ و لذا مي‌گم‌ دعاها را.

 من‌ گاهي‌ بعضي‌ از رفقا مخصوصا رفقايي‌ كه‌ يك‌ خرده‌ تحصيلاتي‌ دارند از من‌ مي‌پرسند شما اين‌ مطالب‌ اين‌ دعاها را روي‌ چه‌ حسابي‌ مي‌گيد؟ من‌ گاهي‌ بعضي‌ از دعاها را به‌ بعضيها اجازه‌ نمي‌دم‌ بخونند. مي‌گن‌ چرا؟ چه‌ فرقي‌ مي‌كنه‌؟ توي‌ حرم‌ مي‌رن‌ بعضيها چهل‌ روز زيارت‌ عاشورا، زيارت‌ عاشورا را مي‌خوني‌ دروغ‌ مي‌گي‌ به‌ امام‌ حسين‌، امام‌ حسين‌ سقطت‌ مي‌كنه‌، سقطت‌ مي‌كنه‌. كمرت‌ مي‌زنه‌. چهل‌ روز بري‌ دروغ‌ به‌ امام‌ حسين‌ بگي‌ اونوقت‌ حاجت‌ هم‌ مي‌خواي‌. چهل‌ روز بري‌ زيارت‌ جامعة‌ كبيره‌ را بخوني‌ پنج‌ جاش‌ بگي‌ بابي‌ انتم‌ وامي‌ و همش‌ دروغ‌؟ يا نمي‌فهمي‌ يا دروغ‌ مي‌گي‌ ديگه‌. و هر دوش‌ بده‌. لذا در مرحلة‌ مخصوص‌ خودش‌، زيارت‌ جامعه‌ اونهايي‌ كه‌ رسيدند به‌ اون‌ مرحله‌ مي‌دونن‌ كه‌ زيارت‌ جامعه‌ يا زيارت‌ عاشورا خوانده‌ مي‌شه‌. والا هر جايي‌ زيارت‌ عاشورا را نبايد بخونند. زيارت‌ عاشورا خوب‌ دروغ‌ مي‌گه‌ انسان‌. انسان‌ وقتي‌ كه‌ دروغ‌ گفت‌ به‌، دعاهاي‌ ديگه‌ هم‌ همينطوره‌ها، من‌ زيارت‌ آل‌ ياسين‌ را به‌ هر كسي‌ نمي‌گم‌، شبهاي‌ جمعه‌ كه‌ اينها نمي‌فهمند باشه‌ انشاء الله‌ وقتي‌ كه‌ بزرگ‌ شدند مي‌فهمند كه‌ چيه‌ و چي‌ گفتند و شايد كم‌ كم‌ تكاني‌ بخورند حفظ‌ بشند بفهمند. فدا، خيلي‌ عجيبه‌ و نصرتي‌ معّدت‌ الكم‌ دروغ‌ نيست‌ و مودتي‌ خالصت‌ لكم‌.

 به‌ اون‌ كسي‌ زيارت‌ عاشورا(قطع‌ نوار). اينكه‌ ما مي‌گيم‌ استاد انسان‌ لازم‌ داره‌ براي‌ اينكه‌ اين‌ برسيها را بكنه‌. شما دعاها را فكر نكنيد هر چي‌ دعا خونديد، خونديد. خوب‌ بله‌ با اين‌ عقل‌ و هوش‌ چون‌ شما فرقي‌ نمي‌كنه‌ دعا بخونيد يا فرض‌ كنيد كه‌ يك‌ چيز ديگه‌اي‌ خلاصه‌ معناش‌ را كه‌ نمي‌فهميد. چه‌ فرقي‌ مي‌كنه‌ براي‌ ما. اما اگر بنا شد فرق‌ بكنه‌ حساب‌ داره‌. دعاي‌ ندبه‌ روز جمعه‌ كه‌ مي‌خونيد مي‌دونيد چي‌ داريد مي‌خونيد؟ برسيد به‌ جايي‌ كه‌ مي‌گيد كه‌ هل‌ من‌ معين‌ فعطي‌ المعه‌ الاليل‌ و البكا كسي‌ كه‌ اين‌ حرف‌ را مي‌زنه‌ مي‌دونيد چجور آدميه‌؟ يك‌ كسي‌ كمك‌ مي‌خواد، مي‌گه‌ به‌ من‌ كمك‌ كنيد كه‌ من‌ بتونم‌ بيشتر از اين‌ داد بزنم‌ بيشتر از اين‌ گريه‌ بكنم‌. من‌ ديگه‌ گريه‌ام‌ تمام‌ شده‌، ديگه‌ نفسم‌ گرفت‌. بس‌ كه‌ داد زدم‌، حالا تو كه‌ دادي‌ نزدي‌. هل‌ من‌ جزوع‌ فاسعده‌ جزده‌ اذا خلاء مي‌گه‌ آيا يك‌ جزا كننده‌اي‌ هست‌ كه‌ در جزا از من‌ به‌ من‌ كمك‌ بده‌ كه‌ بيشتر جزا، جزابه‌ قرض‌ ما بده‌، جزء و قض‌ به‌ قرض‌ ما بده‌. دعاي‌ ندبه‌ خوب‌ مي‌خونند ، اين‌ دعاهاي‌ ندبه‌ آخرش‌ تاريكي‌ مي‌ياره‌ حتي‌ بعضي‌ وقتها. منتهي‌ خوب‌ جلسه‌ بهتر از جلسه‌اي‌ است‌ كه‌ جاهاي‌ ديگه‌ دارن‌ اين‌ جلسه‌ خوب‌ مانع‌ غيبته‌. آدم‌ تا آن‌ وقتي‌ كه‌ دعاي‌ ندبه‌ ميخونه‌ غيبت‌ نميكنه‌. همين‌ قدر. اينها جنبة‌ تربیتی‌ داره‌. مگر همينجور ميشه‌ هر چيزي‌ را، هر كاري‌ را كرد. مثال‌ زدم‌ براتون‌ كه‌ وقتي‌ وارد يك‌ داروخانه‌ ميشيد، به‌ شما اجازة‌ نمي‌دهند هر دارويي‌ را برداريد بخوريد. درسته‌ همه‌اش‌ داروست‌، همه‌اش‌ هم‌ شفابخشه‌. همه‌اش‌ هم‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود پر نفعه‌، بعضي‌ از داروهاش‌ هم‌ در داروخانه‌هاي‌ ديگه‌ هم‌ پيدا نميشه‌. داروهاي‌ پر نفع‌ گرانبهاي‌ سطح‌ بالاي‌ كمياب‌. درست‌. همه‌ اينجا چيده‌ شده‌. اما تو حق‌ نداري‌ برداري‌ بخوري‌. همينجوري‌ بي‌ حساب‌؟ نه‌. اين‌ دارو براي‌ دواي‌ تو براي‌ مرض‌ تو خوب‌ نيست‌. آن‌ داروي‌ ديگر هم‌ خوب‌ نيست‌. آن‌ ديگري‌ اصلا تو را با اين‌ مرض‌ ميكشه‌. اين‌ دارو خوبه‌. در مدتي‌ كه‌ انسان‌ هنوز توي‌ مرحلة‌ توبه‌ است‌، خوب‌ به‌ كارهاي‌ توبه‌اش‌ فقط‌ بپردازه‌. ايني‌ كه‌ من‌ بعضي‌ از رفقا در مراحلشون‌ موفق‌ نميشوند، تحقير ميشه‌، بعضي‌ها يك‌ مرحله‌ را يكسال‌، يكسال‌ و نيم‌، براي‌ اينه‌ كه‌ تمركز نمي‌كنند روي‌ مرحله‌اشون‌. آن‌ دواهايي‌ كه‌ مربوط‌ به‌ آن‌ مرحلشونه‌ بخورند، زود بلند شوند از جا، مرضشون‌ رفع‌ بشه‌. تمركز نميكنند. امروز وارد مرحلة‌ توبة‌ سير و سلوك‌ شديد، فردا مي‌خواهيد تمام‌ آسمانها و تمام‌ ملكوت‌ عالم‌ به‌ روش‌ باز بشه‌. خوب‌ نميشه‌. نميشه‌. البته‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد، كمك‌ هم‌ ميكند، خدا خيلي‌ مهربانه‌. ميگه‌ ان‌ الذين‌ قالوا ربنا الله‌ ثم‌ استقاموا، توبه‌ را بگذرون‌، يك‌ خورده‌اي‌ مقاوم‌ باش‌، آدمي‌ باش‌ كه‌ بشه‌ بهت‌ اعتماد كرد. يك‌ فردي‌ باش‌ كه‌ بتونه‌ اقلا خداي‌ تعالي‌ مثلا تو را آدم‌ حساب‌ بكنه‌، تتنزل‌ عليهم‌ الملائكه‌، ملائكه‌ برت‌ نازل‌ ميشوند. حالا افراد فرق‌ ميكنند با هم‌. يكي‌ ملائكه‌ را مي‌بينه‌. چون‌ اين‌ ديدنها خيلي‌، اين‌ ديدنها انسان‌ حيوان‌ را هم‌ مي‌بينه‌. با چشم‌ هيچوقت‌ نريد به‌ پيش‌، با چشم‌ سر پيش‌ نريد. با چشم‌ دل‌ پيش‌ بريد. بعضي‌ها با همين‌ چشم‌ سر هم‌ ملائكه‌ را مي‌بينند. بعضي‌ها كمك‌ هايش‌ را احساس‌ ميكنند، كمكهاي‌ اينها. به‌ خدا قسم‌ اگر همين‌ دو مرحله‌ را انسان‌ بگذرونه‌، احساس‌ ميكنه‌ كه‌ ملائكه‌ مي‌آيند يك‌ آرامشي‌ به‌ انسان‌ ميدهند، اين‌ علامت‌ گذروندن‌ مرحلة‌ استقامته‌، يك‌ آرامشي‌ به‌ انسان‌ مي‌دهند كه‌ انسان‌ مثل‌ كوه‌ محكم‌ ميشه‌. ان‌ لا تخافوا، خوف‌ نبايد باشه‌ در تو، از هيچ‌ چيز نترس‌. هيچ‌ مشكلي‌ سر راهت‌ نباشه‌. و لا تحزنوا و حزن‌ هم‌ نداشته‌ باش‌. و اگر اين‌ دو تا مرحله‌ات‌ را حفظ‌ كني‌، بهشتي‌ هم‌ هستي‌. خيلي‌ عجيبه‌ها. و ابشروا الجنة‌ التي‌… تا آخر. منتهي‌ ممكنه‌ از اولياء خدا نباشي‌، ولي‌ اگر تو همين‌ دو مرحله‌ را موفق‌ بشي‌ و صددرصد قبول‌ بشه‌، تو ان‌ لا تخافوا و لا تحزنوا و نا بالجنه‌. نه‌ خوفي‌ داري‌، نه‌ حزني‌ داري‌، خوف‌ نداري‌ بخاطر اينكه‌ از هيچ‌ چي‌ نمي‌ترسي‌. من‌ استقامت‌ دارم‌، من‌ گفتم‌ ربنا الله‌. پروردگار من‌ خداست‌. نه‌ اينجوري‌ كه‌ ما ميگيم‌. آنجوري‌ كه‌ بايد گفت‌. اگر شما يك‌ جا رفتيد اسمتون‌ را نوشتيد در يك‌ اداره‌اي‌ كه‌ خيلي‌ قدرتمنده‌، همه‌ چي‌ هم‌ داره‌. ديگه‌ خيلي‌ خوشحاليد، ميگيد هر چي‌ من‌ بخوام‌ بهم‌ ميدهند. ربنا الله‌، گفت‌ ربنا الله‌. تكيه‌ كردي‌ به‌ قدرت‌ بينهايتي‌ كه‌ باصطلاح‌ هيچ‌ نقصي‌ نداره‌. بعد هم‌ ماندي‌. استقامت‌ كردي‌. پابرجا ماندي‌. مقاوم‌ بودي‌. تكان‌ نخوردي‌. ادامه‌ دادي‌. ادامه‌ دادي‌. بعضي‌ وقتها بعضي‌ از رفقا را انسان‌ احساس‌ ميكنه‌ كه‌ اينها بالاخره‌ اگر در توبه‌اشون‌ هم‌ بر فرض‌ خوب‌ شده‌ باشه‌، استقامتشون‌ خوب‌ نيست‌. يك‌ روز مي‌آن‌، يك‌ روز نمي‌آن‌، يك‌ روز اعمالشون‌ را انجام‌ ميدن‌، يك‌ روز اعمالشون‌ را انجام‌ نميدن‌. مثلا فرض‌ كنيد، همچين‌، بعله‌… مي‌خوان‌ ببينند چه‌ خبره‌. بعضي‌ وقتها بعضي‌ها خيال‌ ميكنند… آقا هيچ‌ خبر. اگر اينجا را مي‌خواهيد بفهميد چه‌ خبره‌، هيچ‌ خبري‌ نيست‌. هيچ‌. فرق‌ اين‌ جلسه‌ با جلسات‌ ديگه‌، حتي‌ با جلسة‌ شب‌ جمعة‌ خودمون‌. حتي‌ من‌ كوشش‌ ميكنم‌ اينجوري‌ نباشه‌ اينه‌ كه‌ اين‌ جمعي‌ كه‌ اينجا هستند، متعهد شدند هر چي‌ ما ميگيم‌ گوش‌ كنند و اينها گوش‌ ميكنند و عمل‌ هم‌ ميكنند. يك‌ عده‌اشون‌ هم‌ يك‌ خورده‌اي‌ ضعيفند. و الا فرق‌ ديگه‌ با جلسات‌ ديگه‌، ما مگه‌ چي‌ ميگيم‌؟ همين‌ امشب‌ مگه‌ ما چي‌ ميگيم‌؟ ما نشستيم‌ اينجا قرآن‌ خونديم‌. با مجالس‌ ديگه‌ فرق‌ قرآن‌ خوندن‌ شما با مجالس‌ ديگه‌ اينه‌. اينجا صداييي‌ بلند نميشه‌ حتي‌ سرفه‌ را من‌ ديدم‌ جلوش‌ را ميگيرند براي‌ اينكه‌ صداي‌ زيادي‌ نداشته‌ باشه‌. ساكت‌، آرام‌، همه‌ گوش‌ به‌ صداي‌ دلنواز پروردگار مي‌دهند. اما جاهاي‌ ديگه‌ نه‌. چايي‌ مي‌خورند، سيگار ميكشند، خدمتتون‌ عرض‌ شود با همديگه‌ حرف‌ مي‌زنند. توي‌ مجالس‌ فاتحه‌ ديديد ديگه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ هم‌ قرآن‌ مي‌خونند، هم‌ حرف‌ مي‌زنند، هم‌ غيبت‌ مي‌كنند، هم‌ فحش‌ به‌ هم‌ ميدهند، هم‌ خودنمائي‌ ميكنند، هم‌ صاحبخانه‌ را، صاحب‌ مرده‌ را راضي‌ ميكنند، همه‌ كار. نه‌. اين‌ فرقش‌ اينه‌. قرآن‌، كلام‌ خداست‌. من‌ از دوستان‌ تقاضام‌ اينه‌ هر چه‌ ميخواهيد، يك‌ وقتي‌ خداي‌ نكرده‌ توي‌ اين‌ قرآن‌ پاشيد بشينيد، حرف‌ بزنيد، بي‌ اعتنايي‌ بكنيد، به‌ من‌ بي‌ اعتنايي‌ كنيد به‌ قرآن‌ بي‌ اعتنايي‌ نكنيد. جدا عرض‌ ميكنم‌ها. من‌ هيچ‌ ارزشي‌ ندارم‌. خداست‌ داره‌ حرف‌ ميزنه‌. شما فكر نكنيد آقاي‌ فاني‌ اينجا نشست‌ قرآن‌ خوند. اين‌ آقاي‌ فاني‌ مال‌ خداست‌، خدا خلقش‌ كرده‌، آدم‌ هم‌ هست‌. درخت‌ حضرت‌ موسي‌ در آن‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كوه‌ طور، آن‌ درخت‌ بود. اين‌ انسانه‌. اون‌ كلام‌ معمولي‌ ازش‌ صادر شد. اين‌ آياتي‌ است‌ كه‌ جملاتش‌ را و حروفش‌ را خداي‌ تعالي‌ كنار هم‌ گذاشته‌. دقت‌ مي‌كنيد. و شما بشيد حضرت‌ موسي‌. فقط‌ اينطرفش‌ نقص‌ داره‌. وقتي‌ كه‌ وارد شد حضرت‌ موسي‌ براي‌ شنيدن‌ كلام‌ پروردگار، خداي‌ تعالي‌ فرمود فخلن‌ عليك‌، كفشهايت‌ را بكن‌. چون‌ روي‌ زمين‌ بودها، شما فكر نكنيد روي‌ فرش‌ با كفش‌ آمده‌ بود. نه‌. روي‌ زمين‌، آن‌ وادي‌ ايمن‌. كفشهايت‌ را بكن‌. انك‌ بالوادي‌ المقدس‌، آداب‌ ظاهري‌ را حفظ‌ كن‌، مؤدب‌ باش‌. دو زانو بشين‌ در مقابل‌ سخن‌ پروردگار. تكان‌ نخور، انك‌ بالواد المقدس‌ الطوي‌ و ان‌ اخترتك‌. وقتي‌ كه‌ كفشهايش‌ را كند، ادب‌ ظاهر را حفظ‌ كرد، دل‌ به‌ خدا داد و توجه‌ به‌ خدا كرد، آنوقت‌ فرمود و انا اخترتك‌. تو را انتخاب‌ كردم‌. شما هم‌ اين‌ كارها را بكنيد تا انتخابتون‌ كنند. خدا اين‌ قصه‌ها را براي‌ ما نقل‌ نميكنه‌ كه‌ خوابمون‌ ببره‌. مثل‌ قصة‌ مادربزرگ‌ كه‌ مي‌خواد بچه‌ را خوابش‌ كنه‌ نيست‌. قصه‌ نقل‌ ميكنه‌ يعني‌ عين‌ اين‌ كارها براي‌ شما هم‌ هست‌. بعضي‌ از علماي‌ امت‌ پيغمبر افضل‌ از انبياي‌ بني‌ اسرائيلند. اگر با حضرت‌ موسي‌ از درخت‌ از من‌ جانب‌ الطور الايمن‌ من‌ الشجره‌، اگر خداي‌ تعالي‌ حرف‌ زد، با شماها مستقيم‌ حرف‌ ميزنه‌. و انا اخترتك‌. من‌ انتخابت‌ كردم‌. فاستمع‌، حواست‌ پرت‌ نشه‌. نميدونم‌ وضعي‌ كه‌ حضرت‌ موسي‌ داشت‌ اگر ماها داشتيم‌، ايني‌ كه‌ ماها را انتخاب‌ نميكنه‌ براي‌ اين‌ جهته‌. اينجا نكتة‌ حساسش‌ اينه‌. هنوز هم‌ خدمت‌ خضر نرسيده‌ بودها. همان‌ اوائل‌ بود، اولين‌ دفعه‌ است‌. هنوز بعدها خدمت‌ حضرت‌ خضر رسيد و آن‌ برنامه‌. اين‌ وضعي‌ كه‌ حضرت‌ موسي‌ داشت‌ اگر ما مي‌داشتيم‌ها، اصلا توجه‌ كه‌ نمي‌كرديم‌ كه‌ هيچي‌، حواسمون‌ هم‌ پرت‌ بود. حضرت‌ موسي‌ زنش‌ حامله‌ است‌ توي‌ بيابان‌ گذاشتدش‌. زن‌ حامله‌اي‌ كه‌ درد زايمان‌ گرفتدش‌، رفته‌ آتيش‌ بياره‌. غير از اين‌ نيست‌ كه‌. اني‌ آنست‌ نارا. فامكثوا اني‌ آنست‌ نارا لعلي‌ آتيكم‌ منها و غبس‌ او اجد الي‌ النار هدي‌. رفتم‌ ببينم‌ شايد يك‌ جرقة‌ آتشي‌ پيدا بكنم‌، توي‌ هواي‌ سرد، توي‌ نصفه‌ شب‌، توي‌ تاريكي‌. زن‌ درد زايمانش‌ گرفته‌. تو اينجا بنشين‌ من‌ الان‌ يك‌ برقي‌ داره‌ ميزنم‌. برم‌ برات‌ آتيش‌ بيارم‌، گرمت‌ كنم‌، فلان‌. آمده‌، اصلا فراموش‌ كرد حضرت‌ موسي‌ زن‌ و بچه‌، ديگه‌ بعد اصلا حرفي‌ از زن‌ و بچه‌ نيست‌. شما همچين‌ حالتي‌ داشته‌ باشيد زنتون‌ را هم‌ دوست‌ داشته‌ باشيد. دختر شعيب‌ باشه‌. دختر شعيب‌ بود ديگه‌. دختر پيغمبر باشه‌، محبوبتون‌ باشه‌، هشت‌ سال‌ زحمت‌ كشيديد تا مزد هشت‌ سالتون‌ اين‌ دختر بوده‌ كه‌ بهتون‌ دادند. ظواهر قرآنه‌، آمده‌ آتيش‌ ببره‌. خدا ولتون‌ نميكنه‌. اي‌ بابا چه‌ گرفتار شديم‌! اينجوري‌ نبود. اينقدر خوشش‌ آمد حضرت‌ موسي‌. اينقدر آنجا وايسته‌، آنقدر دوست‌ داشت‌ با خدا حرف‌ بزنه‌، اي‌ كاش‌ آن‌ محبت‌ و آن‌ معرفت‌ را به‌ ما بدهند. واقعا از خدا بخواهيد كه‌ آن‌ محبت‌ و معرفت‌ را بدهند تا وقتي‌ كه‌ واي‌ مي‌ايستيد نماز، يك‌ خورده‌اي‌ امام‌ جماعت‌ طولش‌ ميده‌، ميگيد چرا اينقدر طولش‌ داد؟ يك‌ خورده‌اي‌، تا سفارش‌ كنه‌ پيغمبر اكرم‌ به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كه‌ امام‌ جماعت‌ نمازش‌ را تند بخونه‌. اين‌ مردم‌ خدا را نمي‌شناسند. بعله‌. آنوقت‌ آنجا آمده‌، كفشهايت‌ را بكن‌. چشم‌. و ارختت‌. آنوقت‌ انتخابت‌ كردند. حالا گوش‌ بده‌ كه‌ من‌ مي‌خوام‌ بهت‌ وحي‌ بكنم‌. فاستمع‌ و ما يوحي‌ و اني‌ انا الله‌. لا اله‌ الا انا. من‌ خداي‌ تو هستم‌ و هيچ‌ خدايي‌ هم‌ غير از من‌ نيست‌. گوش‌ داد، حالا بگه‌ خدايا زود باش‌ من‌ مي‌خوام‌ برم‌، زن‌ و بچه‌ام‌، زنم‌ آنجا گرفتاره‌، بچه‌ام‌… اصلا. شما در اين‌ در سورة‌ طاها نگاه‌ بكنيد، بعد از اين‌ مسائل‌ اصلا يادي‌ از، نه‌ خدا اسمي‌ از زن‌ و بچه‌ او را ميبره‌ نه‌ خودش‌. هيچي‌. ماها حالا موتورمون‌ را بيرون‌ گذاشته‌ باشيم‌، قفلش‌ نكرده‌ باشيم‌. آمده‌ باشيد اينجا مخصوصا دارند قرآن‌ مي‌خونند. اي‌ بابا موتور ما را دزد نبره‌. نه‌. اولا خوب‌ چرا قفلش‌ نكردي‌؟ مي‌خواستي‌ قفلش‌ كني‌ تا حواست‌ پرت‌ نباشه‌. و بعد هم‌ حواس‌ پرت‌. بعله‌. هي‌ پا ميشوند، مي‌نشينند. البته‌ شماها را نميگم‌ها. خدا را شكر. من‌ خدا را شكر مي‌كنم‌ كه‌ دوستان‌ خوبي‌ خدا نصيب‌ من‌ كرده‌ كه‌ بدون‌ امشب‌ شب‌ اول‌ بود كه‌ قرآن‌ مي‌خوندند، شبهاي‌ دوشنبة‌ قبل‌ كه‌ قرآن‌ نمي‌خوندند. ديدم‌ آنجور كه‌ من‌ دوست‌ دارم‌ قرآن‌ را شماها داريد گوش‌ مي‌ديد. فاستمع‌ لما يوحي‌. بعد ميگه‌ ما تلك‌ بيمينك‌ يا موسي‌. اين‌ حرفهاي‌ دوستانه‌ دارند مي‌زنند. چيه‌ دستت‌؟ اي‌ موسي‌. ميگه‌ هي‌ عصاي‌. ببينيد خلاصه‌ نميكنه‌ كه‌ دلش‌ پيش‌ زن‌ و بچه‌اش‌ باشه‌ بگه‌ آقا اين‌ عصاست‌! حرفتون‌ را بزنيد مي‌خوام‌ برم‌. هي‌ عصاي‌ اتوك‌ اليها و احش‌ بها غنمي‌ و هي‌ فيها معارب‌. چون‌ اگر بيشتر حرف‌ زد بي‌ ادبي‌ بود در مقابل‌ بزرگ‌ انسان‌ بايد كم‌ حرف‌ بزنه‌. اين‌ زيادترين‌ حرفي‌ بود كه‌ زد. اين‌ عصاي‌ منه‌، تكيه‌ بهش‌ ميكنم‌، براي‌ گوسفندانم‌ از درخت‌ برگ‌ مي‌ريزم‌، معلومه‌ خدا ميدونست‌ چيه‌ دستش‌. عصا هم‌ يك‌ چيزي‌ نيستش‌ كه‌ مخفي‌ باشه‌. احش‌ بها هي‌ غنمي‌ و فيها معارب‌. الق‌ عصاك‌. حالا كه‌ انتخابت‌ كردم‌، ببينيد قدرت‌ اينجوري‌ ميدهند، به‌ هر آدم‌، به‌ بچة‌ شيرخوار، به‌ بچة‌ دو ساله‌ سه‌ ساله‌ هيچوقت‌ چاقوي‌ تيزي‌ شما مي‌ديد؟ هان‌؟ چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ عقلش‌ نميرسه‌. به‌ يك‌ آدم‌ مخالف‌، هفت‌ تير مي‌ديد؟ ميگيد نه‌ اين‌ دست‌ او نباشه‌، طبق‌ قوانين‌ عمل‌ نميكنه‌. اول‌ اختيارش‌ مي‌كنيد، بعد باهاش‌ حرف‌ مي‌زنيد، بعد مي‌بينه‌ هيچ‌ دلش‌ پيش‌ زن‌ و بچه‌اش‌ نيست‌. حضرت‌ موسي‌ خوبه‌ كه‌ بگه‌ كه‌ و مودتي‌ خالصة‌ لك‌. عجلت‌ اليك‌ رب‌ لترضي‌. خدايا زود آمدم‌ كه‌ تو را خوشحالت‌ كنم‌، خوشنودت‌ كنم‌. اينجوري‌ ميگه‌. هيچي‌ از اينها نيست‌. حالا قدرت‌ را بگير در دستت‌. الق‌ عصاك‌. فاذا هي‌ حية‌ ترصعه‌. اين‌ عصاش‌ را انداخت‌ حضرت‌ موسي‌ يك‌ اژدهايي‌ شد. بعد فرمود خذها و لا تخف‌. بگير اين‌ عصاته‌. ولي‌ هر وقت‌ خواستي‌ از اين‌ قدرت‌ استفاده‌ كن‌. بينداز سحره‌ هر چه‌ ريختند، هر چه‌ ريختند و ريسمانها را كه‌ ريخته‌ بودند، اينها همه‌ بصورت‌ مار درآمده‌ بودند، حتي‌ حضرت‌ موسي‌ به‌ صورت‌ مار مي‌ديدها. آنجور كه‌ شما خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ يك‌ حقه‌بازي‌ كه‌ مي‌آد جلوتون‌ واقعا مي‌بينيد كه‌، من‌ پهلوي‌ يك‌ نفر نشسته‌ بودم‌.ديدم‌ اين‌ انگشتش‌ را مي‌كنه‌ مي‌آره‌ اينرو، باز مي‌چسبونه‌ سر جاش‌، با اينكه‌ من‌ درست‌ از وضعش‌ اطلاع‌ نداشتم‌. گفتم‌ اين‌ چيكار ميكنه‌؟ انگشتش‌ را مي‌كند مي‌گذاشت‌، جلوي‌ چشم‌ ما اينجوري‌ نشون‌ مي‌داد خودش‌ را. شما هم‌ زياد ديديد. حالا از اين‌ مسائل‌ توي‌ تلويزيونها لااقل‌ زياده‌. خوب‌. حضرت‌ موسي‌ هم‌ ديد اينهمه‌ اژدها، اينهمه‌ مار، همه‌ دارند حركت‌ مي‌كنند و اوضاعيه‌. چون‌ جمع‌ زيادي‌ بود. فرعون‌ همه‌ را جمع‌ كرده‌ بود و مي‌خواست‌ مبارزه‌ كنه‌. خداي‌ تعالي‌ فرمود الق‌ عصاك‌. بينداز. عصاش‌ را انداخت‌، اين‌ عصا اژدهايي‌ شد تمام‌ اينها را آمد خورد و بلعيد و رفت‌ باز شد همان‌ چوب‌ باريك‌ قبلي‌. خدا قدرت‌ به‌ اين‌ داده‌. دستت‌ را بكن‌ در جيبت‌، در بغلت‌، فاخرج‌ بيضاء. دستش‌ را كرد، در آورد مثل‌ نور افكن‌، تمام‌ بيابان‌ را روشن‌ كرد. ديديد نور افكنهاي‌ خيلي‌ قوي‌، شايد از اينهم‌ بيشتر. اين‌ دو تا برات‌، دو تا حربه‌، دو تا اسلحه‌ به‌ دستت‌ داديم‌، برو به‌ جنگ‌ فرعون‌. ديگه‌ ترس‌ و واهمه‌ و، البته‌ يك‌ فرق‌ حضرت‌ موسي‌ با علي‌ بن‌ ابيطالب‌ يا ائمة‌ اطهار يا بزرگان‌ دين‌ اسلام‌ همين‌ بود كه‌ اين‌ دو تا نشانه‌ را دادند دستت‌. گفت‌ خدايا من‌ از آنها يك‌ آدم‌ كشتم‌، الان‌ رب‌ اشرح‌ لي‌ صدري‌، يك‌ شرح‌ صدري‌ به‌ من‌ عنايت‌ كن‌، و يسر لي‌ امري‌، و كارم‌ را آسون‌ كن‌. خيلي‌ كار مشكليه‌. يك‌ نفره‌، تنها، بخواد بره‌، اژدها خيال‌ نكنيد، اين‌ از جلو بره‌ اينهم‌ بره‌ پشت‌ سرش‌. اينجوري‌ نبود. اژدها را روي‌ حساب‌ بايد بندازه‌، هر جايي‌ نبايد بندازه‌. شما ميگيد خوب‌ آن‌ اژدها را بيندازه‌ جلوش‌ خودش‌ هم‌ پشت‌ سرش‌ بره‌ ديگه‌. نه‌. اين‌ بندة‌ خداست‌، تحت‌ فرمان‌ الهي‌. هر جايي‌ ازش‌، حتي‌ يد بيضاش‌ هم‌ نبايد هر جائي‌ استفاده‌ كنه‌. فرعون‌ با آن‌ قدرت‌، حالا ميخواد بره‌ به‌ جنگش‌، يك‌ نفر. شما را الان‌ بفرستند بگن‌ برو واشنگتن‌ مثلا، با رئيس‌ جمهور آمريكا جنگ‌ كن‌ و از بين‌ ببرش‌. او خيلي‌ طغيان‌ كرده‌. شما ميگيد مگه‌ من‌ ميتونم‌؟ مگه‌ ميشه‌. اسلحه‌ات‌ را هم‌ هر وقت‌ ما گفتيم‌ در آر. مگه‌ ميشه‌؟ ولي‌ خوب‌ حضرت‌ موسي‌ حق‌ داشت‌. گفت‌ خدايا من‌ از آنها يك‌ آدمم‌ هم‌ كشتم‌، متهمم‌. من‌ را اگر ببينند اعدامم‌ مي‌كنند. چونكه‌ از وقتي‌ كه‌ مصر بيرون‌ آمد حضرت‌ موسي‌، خائف‌ يترقب‌، همچين‌ هم‌ مي‌ترسيد هم‌ مواظب‌ بود كه‌ نگيرنش‌. فاخرج‌ اني‌ لك‌ من‌ الناصحين‌. يك‌ نفر آمد گفت‌ كه‌ من‌ شنيدم‌ داشتند محاكمه‌ات‌ مي‌كردند غيابا و مي‌خوان‌ كه‌ بكشندت‌. ان‌ الملاء يعتمرون‌ ليقتلوك‌. مي‌خوان‌ تو را بكشند. برو بيرون‌. اونهم‌ فرار كرد. خائفا يترقب‌. رفته‌ حالا برگشته‌، كسي‌ كه‌ متهمه‌، چند ساله‌ دارند دنبالش‌ مي‌گردند حالا مي‌خواد وارد بشه‌. خوب‌ گفت‌ كه‌ خدايا اول‌ شرح‌ صدر بهم‌ بده‌، اگر فحشم‌ دادند، حرف‌ بد زدند من‌ از كوره‌ در نرم‌. خيلي‌ بده‌. يعني‌ ضعيفترين‌ مردم‌ آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ وقتي‌ فحشش‌ مي‌دهند از كوره‌ در بره‌. عصباني‌ بشه‌. اگر مي‌خواهيد در عليه‌ خصمتون‌ موفق‌ بشيد، بر خودتون‌، بر اعصابتون‌ مسلط‌ باشيد و فكر بكنيد كه‌ چه‌ بكنيد بعد حمله‌ را بكنيد. خيلي‌ مسلط‌ بر اعصابتون‌، عصباني‌ نشيد، داد نزنيد، شلوغ‌ نكنيد. شرح‌ صدر. رب‌ اشرح‌ لي‌ صدري‌. كارم‌ را آسون‌ كن‌. از يك‌ راهي‌ ما بريم‌ كه‌ زود برسيم‌ به‌ دربار فرعون‌ و بتونيم‌ زود تبليغ‌ رسالت‌ را بكنيم‌. و احلل‌ عقدة‌ من‌ لساني‌. اين‌ زبان‌ ما را باز كن‌. چون‌ خود باز بودن‌ زبان‌ و انسان‌ بتونه‌ حرفش‌ را بزنه‌ خيلي‌ قيمت‌ داره‌. و احلل‌ عقدة‌ من‌ لساني‌ يفقهو قولي‌. مردم‌ حرفهاي‌ مرا بفهمند. فيلسوفانه‌ خيلي‌ صحبت‌ نكنم‌ كه‌ هيچكس‌ نفهمه‌ چي‌ گفتم‌ من‌. حرفم‌ را همچين‌ يفقهو، حرفهام‌ را خوب‌ بفهمند، ساده‌ صحبت‌ كنم‌. همه‌ كس‌ فهم‌ صحبت‌ كنم‌. همه‌ بفهمند حرف‌ مرا. خدا هم‌ واجعل‌ لي‌ وزيرا من‌ اهلي‌. يك‌ وزير هم‌ ما داشته‌ باشيم‌، از اهل‌ من‌ باشه‌ كه‌ بهش‌ اعتماد داشته‌ باشم‌. خودش‌ تعيين‌ كرد، هارون‌ اخي‌. برادرم‌ هارون‌ خيلي‌ خوبه‌ براي‌ من‌. اشدد بهي‌ عظمي‌. و اشركه‌ في‌ امري‌. خدايا پشتم‌ را بوسيلة‌ اين‌ تقويت‌ كن‌ و من‌ را بوسيلة‌ او در كار من‌ او را شريك‌ من‌ قرار بده‌. دو نفري‌ كار بكنيم‌. كي‌ نسبحك‌ كثيرا، تا من‌ همه‌امون‌ زياد تسبيح‌ بگيم‌ و نشكرك‌ كثيرا. هم‌ شكرت‌ كنيم‌ خدايا، هم‌ تسبيح‌ بگيم‌. خلاصه‌ راحت‌ باشيم‌. خداي‌ تعالي‌ فرمود كه‌ ديگه‌ اذهبا الي‌ فرعون‌. دو تايي‌، دو تايي‌، ولي‌ حضرت‌ موسي‌ اصله‌.

 منظورم‌ اينه‌ كه‌ ببينيد اگر مي‌خوايد طرف‌ خدا بريد بايد اينطوري‌ باشه‌. همينجوري‌ محكم‌. همه‌ چيز را فراموش‌ كنيد، قاطعيت‌ داشته‌ باشيد، باصطلاح‌ اعتماد به‌ خودتون‌ بكنيد، اعتماد به‌ خدا داشته‌ باشيد، اعتماد به‌ غير خدا نداشته‌ باشيد. اگر هم‌ يك‌ وقتي‌ كمكي‌ مي‌خواي‌، باز از بندگان‌ خدا كمك‌ بخوايد، نه‌ از غير بندگان‌ خدا. از هاروني‌ كمك‌ بخوايد، او را كمك‌ شما قرار بده‌. شما اگر خواستيد به‌ هم‌ كمك‌ كنيد، خوب‌ اين‌ جمع‌، الحمد لله‌ جمعيتتون‌ زياده‌، به‌ همديگه‌ كمك‌ كنيد. نه‌ اينكه‌ هميشه‌ در دعاهاتون‌ بگيد خدايا، اللهم‌ لا تحفظنا الي‌ لئام‌ خلقك‌. بعضي‌ها لئيمند. يعني‌ اگر به‌ شما كمكي‌ مي‌كنند، منتظرند يك‌ روزي‌ بهشون‌ كمك‌ كنيد. مهمانت‌ مي‌كنند، منتظرند يك‌ روزي‌ مهمانشون‌ كني‌. خدايا، اينها افراد لئيمند. افراد غير لئيم‌ مثل‌ علي‌ بن‌ ابيطالبه‌ كه‌ ميگه‌، مي‌فرمايد كه‌ انما نطعمكم‌ لوجه‌ الله‌ لا نريد منكم‌ جزاء و لا شكورا. اين‌، اين‌ فرمايش‌ خيلي‌ خوبه‌، فوق‌ العاده‌ است‌، خداي‌ تعالي‌ مدح‌ كرده‌. لا نطعمكم‌ لوجه‌ الله‌. براي‌ خدا غذا بهتون‌ مي‌دهم‌. براي‌ خدا بهتون‌ كمك‌ ميكنم‌، براي‌ خدا اين‌ قدم‌ را برايت‌ بر ميدارم‌. لوجه‌ الله‌، لا نريد منكم‌ هيچ‌ قصدي‌ از شما ندارم‌ كه‌ جزاء به‌ من‌ بديد. آقا امروز كمكت‌ مي‌كنم‌. هر وقت‌ من‌ گرفتار شدم‌ تو كمك‌ من‌ بكن‌. نه‌. من‌ الان‌ كمكت‌ مي‌كنم‌. تو مي‌خواي‌ وقتي‌ من‌ گرفتار شدم‌ كمكم‌ بكن‌ مي‌خواي‌ هم‌ نكن‌. لا نريد منكم‌، اصلا ارادة‌ جزا نكرد. حتي‌ شكر هم‌ نمي‌خواد. من‌ نمي‌خوام‌. او وظيفه‌اشه‌ كه‌ شكر بكنه‌. اما من‌ از تو اين‌ را نخواستم‌. لا نريد منكم‌ جزائا و لا شكورا. يعني‌ تو بگي‌ ممنون‌. نگفتي‌ نگفتي‌. مي‌خواي‌ بگي‌ بگو. او وظيفة‌ توست‌ كه‌ حالا البته‌ انسان‌ بايد شكور باشه‌. اما شكر نكردي‌ ما كار خودمون‌ را مي‌كنيم‌. لا نريد منكم‌ جزائا و لا شكورا. اينجوري‌ بايد بود. هيچ‌ توقعي‌ از ديگران‌ نداشته‌ باشيد. دوستانه‌ با هم‌ كار بكنيد. الحمد لله‌ خوب‌ جمعيتتون‌ زياده‌ و همين‌ مقدار جمعيت‌ هم‌ خوب‌ در شهرهاي‌ ديگه‌ هستند و يك‌ جمع‌ با محبت‌ خوب‌ كه‌ انشاء الله‌، حالا همديگه‌ را ممكنه‌ خوب‌ نشناسيد. اما زير ساية‌ امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌، وقتي‌ آقا تشريف‌ آوردند، مي‌بينيم‌ كه‌ اكثر رفقا يا همة‌ رفقا آنجا جمعند. انشاء الله‌.

 اميدواريم‌ كه‌ جمع‌ باشيد. اميدواريم‌ كه‌ حتي‌ يك‌ دونه‌امون‌ را هم‌ رد نكنند. چون‌ انسان‌ خيلي‌ دوست‌ داره‌ كه‌ يك‌ متاعي‌ را كه‌ مي‌بره‌ پيش‌ يك‌ بزرگي‌، يك‌ دونه‌اش‌ را هم‌ بيرون‌ نيندازه‌. همه‌اش‌ سالم‌، همه‌اش‌ خوب‌، همه‌اش‌ باصطلاح‌ بدون‌ حتي‌ يك‌ لكي‌. بدون‌ كوچكترين‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ عيبي‌. يك‌ سر سوزن‌ صفت‌ رذيله‌ در هيچ‌ كدامتون‌ انشاء الله‌ نباشه‌. يك‌ دونه‌ انحراف‌ فكري‌، انحراف‌ عملي‌ در شماها نباشه‌. و آقا همه‌ را بپذيرند. بگند به‌ به‌. من‌ مكرر گفتم‌. من‌ نميگم‌ مثلا فردا ميخواد ظهور بشه‌، پس‌ فردا ظهور بشه‌، اين‌ حرفها نيست‌. اگر كسي‌ هم‌ به‌ من‌ اين‌ تهمت‌ را زد، شماها بايد دفاع‌ كنيد. واجبه‌ برتون‌ كه‌ دفاع‌ كنيد. ولي‌ احتمالش‌ كه‌ هست‌. احتمال‌ نيست‌؟ احتمالش‌ هست‌. انتظار معناش‌ احتماله‌. احتمالش‌ را اگر بديم‌، اگر دوست‌ باشيم‌، اگر بخوايم‌ موفق‌ باشيم‌ بايد خودمون‌ را آماده‌ كنيم‌. اگر آماده‌ و نصرتي‌، اين‌ و نصرتي‌ معدة‌ لكم‌. آماده‌ بشيد انشاء الله‌.

 و انشاء الله‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ با هم‌ همفكر باشيد، باهم‌ يار باشيد، يكي‌ باشيد، درسته‌ شايد مثلا مراحلتون‌ با هم‌ فرق‌ كنه‌. يكي‌ در مرحلة‌ اعلاست‌. ما توي‌ اين‌ جمع‌ بحمد الله‌ افرادي‌ داريم‌ كه‌ از اولياء خدا هستند. ما حساب‌ كرديم‌ ميگيم‌ها. افرادي‌ داريم‌ كه‌ اينها انشاء الله‌ تا آن‌ لب‌ لب‌ رسيدن‌ به‌ مقام‌ كامل‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ اصحاب‌ امام‌ زمان‌ رسيدند كه‌ منهم‌ از خدا مي‌خوام‌، آرزو مي‌كنم‌ كه‌ اين‌ آقايون‌ براي‌ ما هم‌ دعا كنند، شفاعت‌ كنند ما را، ما هم‌ جزء شماها باشيم‌ انشاء الله‌. چون‌ گاهي‌ ميشه‌ كه‌ يكنفر حرف‌ ميزنه‌، مردم‌ را راهنمائي‌ ميكنه‌، در روايت‌ داره‌ خودش‌ توي‌ جهنمه‌، مردم‌ دارند دسته‌ دسته‌ مي‌روند توي‌ بهشت‌. ما جزء آنها نباشيم‌ و انشاء الله‌ با هم‌ كمك‌ باشيد، يار باشيد، همديگر را هر چي‌ مي‌تونيد بشناسيد. واقعا ببينيد چقدر، چون‌ ممكنه‌ بعضي‌ها اطلاع‌ نداشته‌ باشند. چقدر اين‌ دوستان‌ مشهدي‌، من‌ گاهي‌ توي‌ حرم‌ مي‌بينم‌. مي‌بينم‌ وايستاده‌ داره‌ ميگه‌ السلام‌ عليك‌ يا مولاي‌، از طرف‌ كي‌؟ از طرف‌ آن‌ دوستمون‌ كه‌ مثلا در تهرانه‌. السلام‌ عليك‌ يا مولاي‌، از طرف‌، تمام‌ اينهايي‌ كه‌ توي‌ شهرستانها هستند، مشهديها براشون‌ زيارت‌ مي‌خونند، دعا ميكنند و انشاء الله‌ آنها هم‌ در شهرهاي‌ خودشون‌، يك‌ عده‌اي‌ هستند، چند نفري‌ هستند، انشاء الله‌ يادشون‌ نره‌. هلال‌ بن‌ علي‌، از طرف‌ رفقا، اقلا دويست‌ نفر، السلام‌ عليك‌ يابن‌ رسول‌ اللههي‌ بگيد. خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ براي‌ همديگه‌ انشاء الله‌ زيارت‌ كنيد، وابستگي‌ داشته‌ باشيد، ارتباط‌ روحي‌ داشته‌ باشيد. و هر چه‌ هست‌ زير ساية‌ همين‌ صفا و صميميت‌ و ارتباط‌ و موفقيته‌. حالا منجمله‌، يك‌ جمله‌اي‌ هم‌ حالا بگيم‌. بعله‌. بعضي‌ از دوستان‌ گفتند كه‌ يك‌ ماشين‌ ميني‌بوس‌ براي‌ كارهاي‌ خودمون‌، همين‌ جمع‌ انشاء الله‌ خريداري‌ بشه‌ و ديشب‌ يك‌ جلسة‌ سه‌ چهار نفري‌ بوديم‌، يك‌ تصميمي‌ گرفته‌ شد، اينجا حدود سيصد و پنجاه‌ تومان‌، بعله‌، سيصد و هشت‌ تومان‌؟ سيصد و هشتاد تومان‌، يك‌ چهل‌ تومان‌ هم‌ امروز، با اون‌؟ بعله‌. تقريبا اينقدري‌ از طرف‌ اين‌ سه‌ چهار نفر تضمين‌ شد و داده‌ شد و بهرحال‌ اين‌ پول‌ را انشاء الله‌ آقايون‌ با همياري‌ هم‌ بدهند و انشاء الله‌ اين‌ ميني‌بوس‌ خريده‌ بشه‌. انشاء الله‌ اين‌ امامزاده‌هاي‌ اطراف‌ كه‌ ميريم‌ براي‌، اگر آنهايي‌ كه‌ توي‌ مشهد نيستند و پول‌ دادند مثل‌ آقاي‌ مداح‌ كه‌ بيشتر از همه‌ دادند، خوب‌ ما هم‌ مي‌ريم‌ زيارت‌ امامزاده‌ يحيي‌ براشون‌ زيارت‌ مي‌خونيم‌. ديگه‌ مزدش‌ همينه‌، از اين‌ بهتر هم‌ نميشه‌. آنهايي‌ كه‌ توي‌ مشهد هستند خودشون‌ ماشين‌ مي‌نشينند و استفاده‌ ميكنند و ميروند. و البته‌ بقية‌ شرايطش‌، چون‌ من‌ روي‌ منبر نميخوام‌ زياد از اين‌ حرفها بزنم‌، بقية‌ شرايطش‌ را هم‌ آقاي‌ سيدي‌ بهشون‌ ميگه‌.

 

۳۰ ربیع الثانی ۱۴۱۴- فرح‌ و نشاط‌ سالك‌ الي‌ الله‌ اخلاق‌ ۶۱

 فرح‌ و نشاط‌ سالك‌ الي‌ الله‌ اخلاق‌ 61

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 فرحين‌ بما آتاهم‌ الله‌ من‌ فضله‌. يكي‌ از صفاتي‌ كه‌ انسان‌ در اين‌ دنيا بايد بر روحش‌ عارض‌ بشه‌ و از صفات‌ حميده‌ است‌ ودر همين‌ مرحلة‌ استقامت‌ هم‌ يك‌ مقداريش‌ در انسان‌ به‌ وجود بايد بيايد مسئلة‌ فرح‌ و خوشحالي‌ است‌. نشاط‌. حزن‌ و اندوه‌ و ناراحتي‌ مال‌ ضعفه‌. افراد ضعيف‌، از هر ناملايماتي‌ محزون‌ مي‌شن‌. شكست‌ روحي‌ مي‌خورند. افراد قوي‌ اونهايي‌ كه‌ داراي‌ مقاومت‌ كامل‌ هستند، اينها هيچ‌ وقت‌ حزن‌ درشون‌ پيدا نمي‌شه‌. ايني‌ كه‌ مي‌گن‌ الا ان‌ اولياء الله‌ لا خوف‌ عليهم‌ و لا هم‌ يحزنون‌. اين‌ يك‌ آگهي‌ است‌ از طرف‌ پروردگار روي‌ جريان‌ طبيعي‌. طبيعت‌ ولي‌ خدا شدن‌، اين‌ است‌ كه‌ نه‌ خوفي‌ در انسان‌ پيدا مي‌شه‌ نه‌ حزني‌. هميشه‌ خوشحاله‌. هميشه‌ شاده‌. يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ زندگي‌ به‌ او بستگي‌ داره‌ و بسيار هم‌ اهمييت‌ داره‌ خوشحال‌ بودن‌ و شاد بودنه‌. يك‌ مقداريش‌ را مي‌شه‌ كه‌ بوجود آورد. يعني‌ براي‌ هر كسي‌ ممكن‌ است‌ كه‌ شادي‌ و خوشحالي‌ را به‌ وسيلة‌ بعضي‌ از اعمال‌ بوجود بياره‌. مثلا وقتي‌ كه‌ خيلي‌ دلتون‌ گرفته‌ و گرفته‌ هستيد يك‌ آيينه‌اي‌ جلوتون‌ بگيريد يك‌ تبسمي‌ بكنيد. مي‌بينيد يك‌ خرده‌اي‌ خوشحال‌ شديد. يك‌ آيينه‌ جلوتون‌ يك‌ تبسم‌ هم‌ بكنيد. آيينه‌ جلوتون‌ اخم‌ بكنيد. به‌ عكس‌. با افراد اخموي‌ بد اخلاق‌ روبرو بشيد. همين‌ خاصيت‌ را داره‌. معاشرت‌ با افراد در هم‌ كشيدة‌ عبوس‌ لازمه‌اش‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ محزون‌ بشه‌. گرفته‌ بشه‌. و لذا مؤمن‌ هميشه‌ بايد بشاش‌ باشه‌.

 پيغمبر اكرم‌ از خصوصياتش‌ اين‌ بود كه‌ هميشه‌ متبسم‌ بودند. تبسم‌ مستحبه‌. ولو خندة‌ قهقهه‌ كه‌ به‌ اصطلاح‌ انسان‌ را يك‌ آدم‌ بي‌ ارزش‌ سبكي‌ معرفي‌ مي‌كنه‌ اين‌ كراهت‌ داره‌ اما تبسم‌ خوبه‌. علتش‌ اين‌ است‌ كه‌ وقتي‌ شما تبسم‌ كرديد هر كي‌ شما را ببينه‌ او هم‌ يك‌ خوشحالي‌ پيدا مي‌كنه‌. شما به‌ افراد متبسم‌ برخورد بكنيد ببينيد وقتي‌ كه‌ يك‌ چند كلمه‌ باهاشون‌ صحبت‌ مي‌كنيد ولو اينكه‌ حرفي‌ نزدي‌ كه‌ شما را خوشحال‌ كنه‌ اما خوشحال‌ مي‌شيد. خوشحال‌ مي‌شيد. تو آيينه‌ هم‌ همين‌ خاصيت‌ را داره‌. تو آيينه‌ هم‌ وقتي‌ كه‌ نگاه‌ بكنيد و به‌ خودتون‌ تبسم‌ بكنيد. يك‌ تبسم‌ بكنيد خيلي‌ مانعي‌ نداره‌ تو اطاق‌ تنها، حالا كسي‌ هم‌ نگاتون‌ نكنه‌ بگه‌ اين‌ ديونه‌ شده‌. نه‌. ديونگي‌ هم‌ نداره‌ متبسم‌ بودن‌ خوبه‌. اينها با يك‌ كارهايي‌ مثلا فرض‌ كنيد با يك‌ تفريح‌ هايي‌ با يك‌ مسائلي‌ انسان‌ تا حدي‌ مي‌تونه‌ خودش‌ را خوشحال‌ كنه‌. ولي‌ اگر بخواهيد اساسي‌ خوشحال‌ بشيد. هميشه‌ خوشحال‌ باشيد، هميشه‌ متبسم‌ باشيد، بايد استقامتتون‌ را زياد كنيد. مقام‌ باشيد. شما در شبانه‌ روز چيزهايي‌ كه‌ ممكنه‌ شما را محزون‌ بكنه‌ چند چيزه‌. يكي‌ مثلا فرض‌ كنيد فقره‌. فقر، آدم‌ چيزي‌ نداره‌، پولي‌ نداره‌. زندگيش‌ را تأمين‌ كنه‌ اين‌ انسان‌ را خوشحال‌ نمي‌كنه‌ محزونش‌ مي‌كنه‌. اين‌ يك‌.

 دوم‌ آيندة‌ مجهولشه‌. بعدا چه‌ خواهد شد. آينده‌ چه‌ خواهد شد مخصوصا بعضيها كه‌ آرزوهاي‌ درازي‌ دارند، آمال‌ و آرزو دارند و ضمينه‌ هم‌ براي‌ رسيدن‌ به‌ اين‌ آرزوها را ندارند. اين‌ هم‌ انسان‌ را محزون‌ مي‌كنه‌. سوم‌ مسائل‌ دنياست‌ كه‌ انسان‌ را محزون‌ مي‌كنه‌. خداي‌ نكرده‌ مصيبتي‌ بر انسان‌ وارد بشه‌ انسان‌ محزون‌ مي‌شه‌. چهارم‌ اگر ايماني‌ داشته‌ باشه‌، آخرتشه‌. آيا خدا از من‌ راضي‌ هست‌، راضي‌ نيست‌. من‌ مردم‌ چه‌ خواهد شد. عذابهاي‌ جهنم‌  و اينها را كه‌ مي‌شنوه‌ انسان‌ محزون‌ مي‌شه‌. اينها چيزهايي‌ است‌ كه‌ انسان‌ را محزون‌ مي‌كنه‌. شخصي‌ كه‌ مؤمن‌ شد داعي‌ ايمان‌ شد، و استقامت‌ هم‌ داشت‌ همة‌ اين‌ حزنها ازش‌ برداشته‌ مي‌شه‌. فقر سبب‌ حزنش‌ نمي‌شه‌. يك‌ آدم‌ مقاوم‌ در مقابل‌ تمام‌ مشكلات‌. مقاوم‌ مثل‌ كوه‌. المؤمن‌ كالجبل‌ الراسخ‌. مؤمن‌ مانند كوه‌ محكمه‌. هيچ‌ بادي‌ او را نمي‌لغزونه‌. ابيذر در بيابان‌ ربذه‌ از دار دنيا، از گرسنگي‌ تقريبا و از فقر رفت‌ ولي‌ تا لحظة‌ آخر سرحال‌ و خوشحال‌ بود.

 به‌ قدري‌ هم‌ خوشحال‌ بود كه‌ حساب‌ نداشت‌. انسان‌ اگر توكل‌ به‌ خدا داشته‌ باشه‌. به‌ خدا اعتماد داشته‌ باشه‌ فقر او را محزون‌ نمي‌كنه‌. يعني‌ خدا اينطوري‌ خواسته‌. مي‌گه‌ يكي‌ وصل‌ و يك‌ هجران‌ پسندد، يكي‌ درد و يكي‌ درمان‌ پسندد من‌ از درمان‌ و درد و وصل‌ هجران‌ پسندم‌ اونچه‌ را جانان‌ پسندد.خدا براي‌ من‌ فقر خواسته‌ من‌ هم‌ هماني‌ را كه‌ خدا مي‌خواد مي‌خوام‌. و هيچ‌ گاه‌ حتي‌ به‌ دلش‌ خطور نمي‌كنه‌ كه‌ چرا من‌ فقيرم‌. چرا من‌ مريضم‌. چرا من‌ اينطورم‌. من‌ محبوبم‌ اينطوري‌ خواسته‌ من‌ هم‌ همانطور مي‌خوام‌. من‌ هم‌ همان‌ را مي‌خوام‌. دقت‌ كرديد. مسائل‌ دنيا او را ناراحت‌ نمي‌كنه‌. محزونش‌ نمي‌كنه‌. عزيزترين‌ محبوبهاي‌ انسان‌ فرض‌ كنيد از دار دنيا رفته‌ خيلي‌ خوب‌. انتقال‌ از اين‌ دنياست‌ به‌ دنياي‌ ديگر. انتقال‌ روح‌ است‌ از اين‌ بدن‌ به‌ عالم‌ بهتر. ديگه‌ انسان‌ محزون‌ نبايد بشه‌. هيچ‌ تكان‌ هم‌ نمي‌خوره‌.

 يك‌ وقت‌ هست‌ حزن‌ به‌ خاطر آيندة‌ مجهوله‌. حضرت‌ امير المؤمنين‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ مي‌فرمايد كه‌ ما مزا و مزا و ما سيعتك‌ فعي‌ فقتل‌ من‌ فرصت‌ بين‌ العدنين‌. گذشته‌ها كه‌ گذشته‌. آينده‌ هم‌ كه‌ كجاست‌؟ فعين‌؟ بله‌. آينده‌ آيا كي‌ از آينده‌ مثلا اطلاع‌ داره‌. دست‌ خداست‌. ذات‌ مقدس‌ پروردگار آينده‌ها را در اختيار گرفته‌ و اون‌ چه‌ كه‌ مصلحت‌ توست‌ انجام‌ مي‌ده‌. گذشته‌ات‌ ضعيفتر بودي‌ خدا كمكت‌ كرد. وقتي‌ كه‌ از مادر انسان‌ متولد مي‌شه‌ خيلي‌ ضعيفتر از دوران‌ پيريش‌ است‌.

 خداي‌ تعالي‌ شير از پستان‌ مادر بهت‌ داد و مادر و پدر را اون‌ چنان‌ مهربان‌ بهت‌ كرد، كه‌ به‌ هيچ‌ موجودي‌ در عالم‌ اون‌ قدر مهربان‌ نبودند. خودشون‌ را گاهي‌ فداي‌ تو مي‌كردند. و تو را به‌ رشد رسوندند. خوب‌ آينده‌ هم‌ همان‌ خدا هست‌. به‌ فكر آينده‌ات‌ تو نباش‌ و اين‌ را هم‌ بدونيد هر چه‌ ما بيشتر به‌ فكر خودمون‌ باشيم‌ كمتر خدا به‌ فكر ماست‌. هر مقداري‌ كه‌ ما خودمون‌، خودمون‌ را پذيرايي‌ كنيم‌ خدا كمتر ما را پذيرايي‌ مي‌كنه‌. هر مقدار ما به‌ خدا كارمون‌ را وابگذاريم‌ خدا بيشتر بهمون‌ مي‌رسه‌  مي‌گيد نه‌ تجربه‌ كنيد، دل‌ تجربه‌ كردنش‌ را نداريد. دنيا همين‌ مال‌ دنيا، همين‌ زندگي‌ دنيا مثل‌ ساية‌ انسانه‌. انسان‌ اگر پشت‌ بهش‌ بكنه‌ عقب‌ انسان‌ مي‌دوه‌. اگر كه‌ رو بهش‌ كرد، از انسان‌ فرار مي‌كنه‌. بايد انسان‌ در آينده‌اش‌ به‌ فكر اين‌ نباشه‌ كه‌ من‌ آينده‌ام‌. مخصوصا آمال‌ و آرزوهاي‌ بزرگتر و دراز من‌ بايد نمي‌دونم‌ داراي‌ فلان‌ مقام‌ باشم‌، فلان‌ پست‌ باشم‌، فلان‌ ثروت‌ باشم‌. بايد من‌ متمكن‌ باشم‌. اگر خدا دوست‌ داشته‌ باشه‌ كه‌ تو داراي‌ پست‌ و مقام‌ باشي‌ كه‌ بهت‌ مي‌ده‌. و اين‌ را بدونيد كه‌ صريحا خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد يعني‌ ما بايد خطاب‌ به‌ خدا بكنيم‌ ولي‌ آية‌ قرآنه‌ كلام‌ الهي‌ است‌. تعزل‌ من‌ تشاء. و تزل‌ من‌ تشاء. تويي‌ كه‌ عزيز مي‌كني‌ هر كي‌ را كه‌ بخواي‌. و عزتا در قرآن‌ گفته‌ شده‌. ان‌ العزت‌ لالله‌. اول‌ عزت‌ مال‌ خداست‌ بعد مال‌ رسوله‌ بعد هم‌ مال‌ مؤمنين‌.

 اين‌ عزت‌ دائمي‌، عزت‌ چند روزي‌ كه‌ دور انسان‌ را بگيرند بگن‌ تو رئيس‌ جمهوري‌، تو نمي‌دونم‌ چه‌ هستي‌، تو چه‌ هستي‌ و بعد هم‌ يك‌ باد بياد همة‌ اين‌ حرفها تبديل‌ مي‌شه‌ به‌ فحش‌. نمونه‌اش‌ را ديديد ديگه‌. در همين‌ دوران‌ خودمون‌ ديديد. كه‌ روز قبل‌ چي‌ مي‌گفتن‌ مثلا دربارة‌ شاه‌، و امثال‌ اينها. حتي‌ رئيس‌ جمهورها و بني‌ صدر و اينها چي‌ مي‌گفتن‌ و فرداش‌ چي‌ مي‌گفتن‌. تعز من‌ تشاء و تزل‌ من‌ تشاء. ذليل‌ مي‌كني‌ هر كي‌ را كه‌ بخواي‌. كوشش‌ بكنيد كه‌ عزت‌ و ارزش‌ را از خدا بخواهيد. بنابر اين‌ اگر كار دست‌ خداست‌ دلهره‌ نداره‌ ديگه‌ آينده‌ چي‌ مي‌شه‌. شما وظيفه‌ اتون‌ را انجام‌ داديد. وظايف‌ واجبتون‌ را از نظر زندگي‌، نظمي‌ در زندگي‌، كار و كوشش‌ ، فعاليت‌، انجام‌ داديد. خداي‌ تعالي‌ بهتون‌ كمك‌ مي‌كنه‌. پس‌ اينجا نداره‌. و اگر انسان‌، انسان‌ باشه‌، و تزكية‌ نفس‌ بكنه‌ يا لااقل‌ در راه‌ تزكية‌ نفس‌ باشه‌ آخرت‌ و قيامت‌ هم‌ دلهره‌ نداره‌. ما يك‌ اشتباهي‌ در تبليغات‌ ما در گذشته‌ها شده‌.  مردم‌ رشد نداشتند. داراي‌ فرهنگ‌ صحيحي‌ نبودند. داراي‌ سواد و معلومات‌ نبودند. انبياء و اولياء و مبلغين‌ مجبور بودند از راه‌ ترسوندن‌ مردم‌ را وادار به‌ كار بكنند. از راه‌ ترسوندن‌.

 و لذا اون‌ چه‌ گفته‌ شده‌ تا به‌ حال‌ كه‌ الان‌ در زمان‌ نتيجة‌ معكوس‌ داره‌. هر چي‌ گفته‌ شده‌، ترسه‌ از شب‌ اول‌ قبر. از اول‌ قبر هم‌ شروع‌  مي‌شه‌. شب‌ اول‌ قبر. عالم‌ برزخ‌. اين‌ قدر عالم‌ برزخ‌ را بد جور معرفي‌ كردن‌ كه‌ اصلا ما هر وقت‌ مي‌گيم‌ فلاني‌ چرا برزخه‌. برزخ‌ اصلا معناش‌ اينها نيست‌. برزخ‌ يعني‌ ميانه‌. بين‌ دو چيز را مي‌گن‌ برزخ‌.

 بين‌ دنيا و آخرت‌ را مي‌گن‌ برزخ‌. ولي‌ خيال‌ كرديم‌ برزخ‌ يعني‌ جايي‌ كه‌ همش‌ انسان‌ ناراحتي‌ داشته‌ باشه‌. خداي‌ تعالي‌ اين‌ قدر مهربانه‌. اين‌ را بدونيد، اون‌ قدر مهربانه‌ كه‌ چند دسته‌ را مثل‌ افراد بيهوش‌ در عالم‌ برزخ‌ قرارشون‌ مي‌ده‌ تا اينها به‌ روز قيامت‌ كارشون‌ بيافته‌. و روز قيامت‌ شفاعت‌ بشن‌. چند دسته‌ هستند. يك‌ دسته‌ مستضعفين‌، مستضعفين‌ عالم‌. مسيحي‌ نمي‌دونسته‌، نمي‌تونسته‌ بفهمه‌ كه‌ مسلماني‌ حقه‌. اسلام‌ حقه‌. مسيحيهاي‌ عوام‌، يهوديهاي‌ عوام‌. بت‌ پرست‌هاي‌ عوام‌ كه‌ نمي‌تونستن‌ درك‌ كنند. مستضعف‌ باشند، غاصر باشند نه‌ مقصر. يك‌ دسته‌ شيعيان‌ معصيت‌ كاري‌ كه‌ اعتقاداتشون‌ خوبه‌ اما اعتقاد خوب‌ دارند محب‌ علي‌ بن‌ ابيطالبند اما معصيت‌ كار و اهل‌ تزكية‌ نفس‌ هم‌ نبودند. اين‌ دو دسته‌. دستة‌ سوم‌ افرادي‌ كه‌ عقل‌ درستي‌ ندارند. ديونه‌ها، افراد كم‌ استعداد، افراد عقب‌ افتاده‌ اينها هم‌ هستند. اين‌ سه‌ دسته‌ را پروردگار متعال‌ وقتي‌ كه‌ مي‌ميرند سخت‌ بهشون‌ نمي‌گيرند چون‌ اگر به‌ هوش‌ باشند خيلي‌ فشار مي‌بينند. يك‌ كسي‌ كه‌ محبت‌ دنيا را داره‌ اگر هوش‌ و حواسش‌ به‌ جا باشه‌ و بخوان‌ با همان‌ حال‌ بدنش‌ را ببينه‌ توي‌ قبر داره‌ از بين‌ ميره‌. خدمت‌ شما عرض‌ شود اموالش‌ را ازش‌ گرفتند، ثروتش‌ را ازش‌ گرفتند؛ اين‌ ناراحتي‌ داره‌ براش‌. خداي‌ عزيز اينقدر مهربانه‌ كه‌ اين‌ سه‌ دسته‌ را، اينها را مثل‌ يك‌ فردي‌ كه‌ از هوش‌ رفته‌، البته‌ قيامتشون‌ هست‌، فردي‌ كه‌ از هوش‌ رفته‌ و هيچي‌ نمي‌فهمه‌، بعضي‌ها كه‌ تصادف‌ كردند و ضربة‌ مغزي‌ بهشون‌ وارد شده‌، آنجا احساس‌ مي‌كنند. با اينكه‌ كاملا وقتي‌ كه‌ بهوش‌ مي‌آيند، درد احساس‌ مي‌كنند. ولي‌ آنوقت‌ را يك‌ حالت‌ تقريبا بي‌ تفاوتي‌، شايد بيشتر دوست‌ داشته‌ باشند آن‌ حالت‌ را تا حالت‌ بهوش‌ آمدن‌ بعدي‌ را كه‌ مثلا بدنشون‌ زخم‌ و اينها داره‌ و درد ميكنه‌. يك‌ همچين‌ حالتي‌. تا روز قيامت‌. اينقدر خدا مهربانه‌. مي‌خوام‌ بگم‌ آيندة‌ شماها لااقل‌ نگراني‌ نداره‌. نگران‌ آينده‌اتون‌ نباشيد. يعني‌ اگر شما همين‌ راهي‌ كه‌ الان‌ داريد ميريد، ادامه‌ بديد، سستي‌ و ضعف‌ در خودتون‌ راه‌ ندهيد، قوي‌ باشيد، پر قدرت‌ باشيد، من‌ جدا از بعضي‌ از دوستان‌ گله‌مندم‌ كه‌ همة‌ كارهايشون‌ را جلوتر و مقدم‌ بر برنامه‌هاي‌ دينيشون‌ و تزكية‌ نفسشون‌ مي‌اندازند. خدا از ما روز اول‌، يعني‌ به‌ همه‌اتون‌ دارم‌ عرض‌ ميكنم‌، روز اول‌ كه‌ شما قدم‌ توي‌ اين‌ راه‌ گذاشتيد خدا گفته‌ شايد منهم‌ گفته‌ باشم‌ از زبان‌ خدا كه‌ بايد جان‌ و مالتون‌ را فداي‌ اين‌ راه‌ بكنيد. آقا كجا بودي‌؟ كار داشتم‌. كدوم‌ كاره‌ كه‌ بالاتر از اينه‌. من‌ يك‌ وقتي‌ در، الان‌ شماها الحمدلله‌ راحتيد. رسيديد مي‌آئيد. نرسيديد نمي‌آئيد. تأخير حالا اينها. اگر بنا شد عصر جلسه‌ باشه‌ و يك‌ جلسه‌ را تأخير كردي‌، سستي‌ كردي‌. يك‌ هفته‌ يك‌ جلسه‌ است‌. و من‌ يك‌ قدري‌ اگر شرح‌ حالات‌ رفقاي‌ خودم‌ را در ابتداي‌ كار بگم‌ براتون‌، واقعا مي‌بينيد كه‌ اكثرتون‌ خودتون‌ را رفوزه‌ مي‌دونيد. جديت‌ خيلي‌ مهمه‌. پشتكارداري‌ خيلي‌ مهمه‌. مي‌خواستم‌ يك‌ جرياني‌ را از خودم‌ نقل‌ كنم‌. باز گفتم‌ كه‌ حالا شماها ممكنه‌ كه‌ بعضي‌هاتون‌ ناراحت‌ بشيد. و الاّ…

 انسان‌ اگر اين‌ راهي‌ را كه‌ انتخاب‌ كرده‌ ميگه‌ جان‌ و مالم‌ را دادم‌، ديگه‌ نه‌ شغلش‌، نه‌ فرض‌ كنيد كه‌ پدر و مادرش‌، نه‌ زنش‌، نه‌ شوهرش‌، نه‌ بچه‌اش‌، هيچ‌ چي‌ نبايد مانعش‌ بشه‌ از اينكه‌ اين‌ راه‌ را تعقيب‌ بكنه‌. پشتش‌ را بايد بگيره‌ قرص‌ و محكم‌ و سستي‌ها گاهي‌ ميشه‌ كه‌ سبب‌ ميشه‌ كه‌ نگراني‌ برايتون‌ بوجود بياد. اگر قرص‌ باشيد، اگر محكم‌ باشيد، اگر جدي‌ باشيد هيچ‌ نگراني‌ نداشته‌ باشيد. چون‌ يا هنوز به‌ كمال‌ نرسيده‌ خداي‌ نكرده‌ يا خداي‌ كرده‌، فرقي‌ نميكنه‌، خدا صلاح‌ دونست‌ شما را از دنيا ببره‌ كه‌ من‌ مات‌ في‌ طلب‌ العلم‌، اين‌ روايت‌ همه‌ نقل‌ كرده‌اند، كسي‌ كه‌ در راه‌ تحصيل‌ علم‌، تحصيل‌ علم‌ هم‌ بخدا قسم‌، از روايت‌ هم‌ استفاده‌ ميشه‌، دبيرستان‌ و دانشگاه‌ نيست‌. تحصيل‌ علم‌، تحصيل‌ معارف‌ حقه‌ است‌. من‌ مات‌ في‌ طلب‌ العلم‌ مات‌ شهيدا. شهيد مرده‌. شهيد را هم‌ اين‌ را بدونيد امتياز شهيد در اين‌ است‌ كه‌ وقتي‌ انسان‌ شهيد شد كه‌ خدا قبول‌ داشته‌ باشه‌ شهيد را، شهيد اصطلاحي‌ را نميگم‌. هر كي‌ در جنگ‌ كشته‌ بشه‌ ميگن‌ شهيد ولو مسيحي‌ باشه‌. موسيو شهيد، مثلا موسيو فلان‌، اينكه‌ شهيد نيست‌. حتي‌ سربازي‌ كه‌ بخاطر اين‌ رفته‌ باشه‌ و به‌ جبهه‌ كه‌ بعد كه‌ برگشت‌، بگه‌ من‌ در جبهه‌ زياد بودم‌ و كار بهتر بهش‌ بدهند، اين‌ اگر كشته‌ شد شهيد نيست‌. شهيد آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ صددرصد، من‌ خودم‌ چند تا سراغ‌ داشتم‌، صددرصد براي‌ خدا باشه‌. از همون‌ از توي‌ خونه‌ كه‌ ميره‌ بيرون‌ قدم‌ براي‌ خدا برداره‌ تا وقتي‌ كه‌ به‌ خاك‌ مي‌افته‌. حالا در ركاب‌ پيغمبر باشه‌، در ركاب‌ امام‌ مثلا، امير المؤمنين‌ و ائمة‌ معصومين‌ باشه‌. يا در ركاب‌ مرجع‌ تقليد باشه‌ يا اينكه‌ حتي‌ اگر در جبهة‌ باطل‌ باشه‌، اين‌ خيال‌ ميكنه‌ حقه‌ و براي‌ خدا تونسته‌ حركت‌ بكنه‌، حالا تا اين‌ حد. اين‌ شهيده‌. آنوقت‌ شهيد چيه‌؟ شهيد از خصوصياتش‌ اينه‌ تا كشته‌ شد تمام‌ صفات‌ رذيله‌ را خدا يكدفعه‌ ازش‌ برميداره‌ و صفات‌ كماليه‌ را بهش‌ عطا ميكنه‌. مردم‌ دو دسته‌ هستند. يك‌ دسته‌ هستند رفتند به‌ كمال‌ رسيدند كه‌ مقامشون‌ از شهيد هم‌ بالاتره‌. اولئك‌ مع‌ الذين‌ انعم‌ الله‌ عليهم‌ من‌ النبيين‌ و الصديقين‌، چون‌ اينهايي‌ كه‌ به‌ مرحلة‌ كمال‌ مي‌رسند از صديقين‌ مي‌رسند كه‌ مرحله‌اش‌ از شهيد بالاتره‌. و كسي‌ كه‌ در راه‌ كمال‌، همينقدر شروع‌ كرده‌، با كمال‌ جديت‌، مرحلة‌ توبه‌ را گذرونده‌ و داره‌ ميره‌ جلو و خداي‌ نكرده‌، يا خداي‌ كرده‌، از بس‌ گفتيم‌ عادت‌ شده‌ برامون‌، ميترسم‌ شما بدتون‌ بياد و الاّ خدا بالاخره‌ اگر انسان‌ را برد، خداي‌ كرده‌ ميشه‌. خدا اين‌ كار را كرده‌ ديگه‌ بهرحال‌. بعله‌ اگر انسان‌ مرد. اين‌ چون‌ در راه‌ تحصيل‌ علمه‌، شهيده‌ و تمام‌ مراحل‌ كمال‌ را بهش‌ مي‌دهند. بهش‌ مي‌دهند. ولذا يكي‌ از آرزوهاي‌ تمام‌ اين‌ شيعيان‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ اين‌ بوده‌ كه‌ خدايا ما را با شهادت‌ از دنيا ببر. به‌ جهت‌ اينكه‌ كم‌ و زيادها همه‌ يكسره‌ ميشه‌. مثل‌ كسي‌ كه‌ با يك‌ كسي‌ حساب‌ داره‌. او اينقدر بزرگه‌ ميگه‌ تو يك‌ كاري‌ كردي‌ كه‌، او آنقدر بزرگه‌ ميگه‌ حالا كه‌ تو اين‌ كار را كردي‌، من‌ تمام‌ حسابهايت‌ را خط‌ مي‌زنم‌. بدهي‌هايت‌ را همه‌ را نديده‌ ميگيرم‌. از حالا تو بعله‌، از نزديكان‌ من‌ هستي‌ بخاطر اين‌ كار مهمي‌ كه‌ كردي‌. و اگر كسي‌ در راه‌ باشه‌ مثل‌ شهيده‌. مات‌ شهيدا. نميگه‌ كالشهيد. يعني‌ مثل‌ شهيد نيست‌ها. خودش‌ اصلا شهيده‌. و اگر هم‌ كه‌ به‌ مقام‌ كمال‌ رسيد، به‌ كمال‌ رسيد، اينهم‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ از اولياء خداست‌، نگراني‌ نداره‌.

 خوب‌ مي‌بينيد هر چهار بخش‌ نگراني‌ كه‌ ممكنه‌ براي‌ يك‌ انسان‌ وجود داشته‌ باشه‌، از بين‌ ميره‌. الان‌ شماها، اگر يك‌ وقتي‌ يك‌ حزني‌، اندوهي‌ در دلتون‌ پيدا شد ببينيد مال‌ چه‌ مرضي‌ است‌ كه‌ در شماها پيدا شده‌. اگر، براي‌ هر چي‌ مي‌خواد باشه‌. همچين‌ بطور كلي‌. البته‌ اينهايي‌ كه‌ تازه‌ وارد شده‌اند را نميگم‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ اقلا چند مرحله‌اي‌ را گذرونده‌ باشند. اقلا مرحلة‌ استقامت‌ را گذرونده‌ باشند. تا اين‌ حد. خوب‌. الفقر فخري‌. پيغمبر اكرم‌ فرمود فقر فخر منه‌. مريضم‌، خوب‌. مريض‌ باش‌. درد دارم‌. تو درد را خدا داده‌ يا كفارة‌ گناهانته‌. هر كدومش‌ باشه‌ بايد خوشحال‌ باشي‌. دوستانم‌ مثلا از دار دنيا رفتند، محزونم‌. نه‌ محزون‌ نباش‌. اينها انا انشاء الله‌، دم‌ قبرستان‌ كه‌ ميريم‌، ميگيم‌ انا انشاء الله‌ بكم‌ لاحقون‌. معناش‌ را اگر بعضي‌ها بدونند نمي‌گند. ما انشاء الله‌ خدمتتون‌ يعني‌ به‌ همين‌ زودي‌ مي‌رسيم‌. شما جلوتر رفتيد، ما پشت‌ سر داريم‌ مي‌آئيم‌. اينجوريه‌. هيچي‌. بلكه‌ فرحين‌ بما آتاهم‌ الله‌ من‌ فضله‌. خوشحال‌ باشيد. شما الان‌ نعمتهايي‌ كه‌ مسيحي‌ها ندارند، من‌ اگر بخوام‌ بشمارم‌، شايد متجاوز از بيست‌ سي‌ تا بشه‌. شما پيغمبري‌ داريد مثل‌ پيغمبر اسلام‌. امامي‌ داريد مثل‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. محبت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ در دلتون‌ هست‌. امام‌ حي‌ داريد كه‌ هيچ‌ يك‌ از مذاهب‌ عالم‌ ندارند. حتي‌ بعضي‌ از مذاهب‌ اسلامي‌. مثل‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ امام‌ زمان‌. كه‌ گاهگاهي‌ هم‌ مي‌بينيدشون‌. گاهگاهي‌ هم‌ يك‌ جلوه‌اي‌ از خودش‌ بهتون‌ نشون‌ ميده‌. اعتقادات‌ پاكي‌ داريد. خدا بهتون‌ اجازه‌ داده‌ كه‌ در راه‌ رسيدن‌ به‌ او قدم‌ برداريد. به‌ خدا قسم‌ اگر بخواهيد همينها را شكر كنيد، بگيد الحمد لله‌ الذي‌ هدانا لهذا و ما كنا لنهتدي‌ لولا ان‌ هدانا الله‌. ما خودمون‌ نبوديم‌ كه‌ هدايت‌ بشيم‌. شما خيلي‌ ساده‌ است‌ كه‌ بخواهيد بفهميد در همين‌ راهي‌ كه‌ قدم‌ برداشتيد چقدر خدا بهتون‌ نعمت‌ داده‌. يا خودتون‌ را با قبل‌ مقايسه‌ كنيد يا با مردم‌ ديگه‌ مقايسه‌ كنيد. شما الان‌ اكثرتون‌ الحمدلله‌ جوانهايي‌ هستيد در سنين‌ زير بهرحال‌ چهل‌ سال‌. اكثريت‌ اينطوريد. شما بريد ببينيد جوانهاي‌ در اين‌ سن‌ چيكار دارند مي‌كنند؟ به‌ چي‌ فكر مي‌كنند و شما به‌ چي‌ داريد فكر مي‌كنيد؟ شماها مقيديد اينها را نميگم‌ بخاطر اينكه‌ شما را بخوام‌ تعريف‌ كنم‌. اينها چيزيست‌ كه‌ هم‌ شما مي‌دونيد هم‌ من‌ ميدونم‌. و اگر غير از اين‌ باشه‌، اصلا توي‌ اين‌ مجلس‌ هم‌ نبايد باشيد. در آن‌ مرحلة‌ توبه‌ كه‌ تمام‌ شد، انسان‌ عادل‌ ميشه‌. يعني‌ واجباتش‌ را انجام‌ ميده‌، محرمات‌ را ترك‌ ميكنه‌، و دربارة‌ مرجع‌ تقليد، تمام‌ رساله‌ها، اكثرا آقايون‌ نوشته‌اند بايد عادل‌ باشه‌. يعني‌ به‌ همين‌ مرحلة‌ شما رسيده‌ باشه‌. اين‌ شرط‌ را بايد داشته‌ باشه‌. جوانها داريم‌ توي‌ شماها كه‌ يك‌ دونه‌ گناه‌ نمي‌كنند. اين‌ خيلي‌ ارزش‌ داره‌. اينها را يك‌ وقت‌ فكر نكنيد چيز كوچكيه‌. اگر مي‌خواهيد اين‌ زياد بشه‌ شكر بكنيد پروردگارتون‌ را. شكر بكنيد. فرحين‌ بما آتاهم‌ الله‌ من‌ فضله‌. خداي‌ تعالي‌ به‌ شما اين‌ عنايت‌ را كرده‌ كه‌ بهتون‌ اشاره‌ كرده‌ بيا. توبه‌ معناش‌ همينه‌ كه‌ شما يك‌ قدم‌ برداشتيد. متأسفانه‌ اكثر دوستان‌ ما بعد از اينكه‌ آمدند، باز خوابشون‌ برده‌. غافلند. من‌ به‌ يكي‌ ميگم‌ كه‌ شما برو از علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و حضرت‌ وليعصر امام‌ اول‌ و امام‌ آخر تقاضا كن‌ كه‌ از خدا بخواهند، خدا تبديل‌ كنه‌ سيئات‌ شما را به‌ حسنات‌. اين‌ خيال‌ ميكنه‌ ذكر بايد بگه‌. كه‌ خدايا تبديل‌ كن‌… نه‌ اين‌ حقيقتي‌ است‌. خدا خودش‌ توي‌ قرآن‌ وعده‌ كرده‌. اولئك‌ يبدل‌ الله‌ سيئاتهم‌ حسنات‌. شما ببينيد اين‌ اولئك‌ به‌ كي‌ برميگرده‌؟ به‌ كساني‌ كه‌ توبه‌ مي‌كنند و جدي‌ دست‌ از كارهاي‌ زشت‌ مي‌كشند و معصيت‌ خدا را ديگه‌ نمي‌كنند. و حالا شما بنشينيد حساب‌ بكنيد كه‌ اين‌ چقدر فايده‌ داره‌؟ چقدر ارزش‌ داره‌؟ چقدر ارزش‌ داره‌؟ مثلا شما گناه‌ كرديد، يك‌ مشت‌ گناهان‌ زيادي‌ كرديد. خدا يك‌ دونه‌، اين‌ طومار اعمالتون‌ هست‌، يك‌ دونه‌ دونه‌ برميداره‌، آن‌ شب‌ رفتيد عروسي‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود، نشستيد آنجا گناه‌ كرديد. اين‌ را برميداره‌ ميگه‌ آن‌ شب‌ شما نماز شب‌ خونديد. ثواب‌ نماز شب‌ را ميده‌ به‌ شما. غيبت‌ كرديد، برميداره‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود بجاش‌، به‌ همون‌ مناسبت‌، شما يك‌ فردي‌ بوديد كمك‌ به‌ برادر مسلمانتون‌ كرديد. البته‌ اين‌ كار يكدفعه‌ ميشه‌ها. به‌ آقايون‌ بگم‌، دو دفعه‌ و سه‌ دفعه‌ نيست‌. چون‌ اين‌ هم‌ به‌ تجربه‌ ثابت‌ شده‌، افراد سست‌ بدونند، يكدفعه‌! اين‌ در يك‌ دفعه‌ باز ميشه‌. صد بار اگر توبه‌ شكستي‌ باز آ، اون‌ شعره‌. توبه‌ اونجوري‌ نيست‌. استغفار چرا. استغفار گاهي‌ انسان‌ ميگه‌ خدايا ببخشيد. چرا. اما توبه‌ اينطوري‌ نيست‌. توبه‌ كردي‌ باز برگشتي‌، ديگه‌ فلن‌، با لن‌ تأكيد. ان‌ الذين‌ آمنوا ثم‌ كفروا، ثم‌ آمنوا ثم‌ كفروا، ثم‌ ازدادوا كفرا، چون‌ اين‌ كفران‌ نعمته‌ ديگه‌، خداي‌ تعالي‌ آورده‌ شما را. خيال‌ مي‌كنيد ان‌ الذين‌ كفروا كه‌ ما ميگيم‌، يعني‌ اگر كساني‌ كه‌ مسيحي‌ هستند يا بت‌ پرست‌ هستند، نه‌. هم‌ اونها را شامل‌ ميشه‌ هم‌ آن‌ كسي‌ كه‌ خدا در توبه‌ را به‌ رويش‌ باز كرده‌ و چهل‌ روز زحمت‌ كشيده‌ و همة‌ كارها را انجام‌ داده‌. اين‌ از كفر، يعني‌ وقتي‌ انسان‌ معصيت‌ خدا را ميكنه‌، در حقيقت‌ كافره‌. كفران‌ نعمت‌ ميكنه‌. اين‌ را شما بدونيد. من‌ ترك‌ الصلاة‌ عامدا متعمدا فقد كفر ولوا بركعة‌. اين‌ يك‌ مرحلة‌ از كفره‌. حتي‌ نعمت‌ الهي‌ را شكر نكنيد كافره‌. ان‌ شكرتم‌ لازيدنكم‌ و ان‌ كفرتم‌ ان‌ عذابي‌ لشديد. خوب‌. ان‌ الذين‌ كفروا ثم‌ آمنوا، حالا آمده‌، ثم‌ كفروا، اگر توبه‌ را شكستيد. بگيد بابا اين‌ كارها يعني‌ چي‌؟ يكنفر البته‌ من‌ بحمدالله‌ توي‌ مردها تابحال‌ ما نداريم‌ يكنفري‌ برگشته‌ باشه‌. بگه‌ كه‌ ديگه‌ توبه‌ يعني‌ چي‌؟ همه‌ الحمدلله‌ محكم‌، مرتب‌ مي‌آيند. شل‌ هستند بعضي‌ها، عقب‌ مي‌افتند. ديگران‌ را هم‌ بعضي‌ وقتها معطل‌ مي‌كنند. خوب‌ قافله‌ است‌ ديگه‌، يكي‌ تند ميره‌، يكي‌ ما يك‌ وقتي‌ از نجف‌ به‌ كربلا پياده‌ مي‌رفتيم‌، با يك‌ عده‌اي‌ بوديم‌. آن‌ جوانهايي‌ كه‌ بودند تند مي‌رفتند جلو بودند. يك‌ عده‌ وسط‌ مي‌رفتند. يك‌ عده‌ هم‌ عقب‌ افتاده‌ بودند. خوب‌ قافله‌ وقتي‌ انسان‌ پياده‌ بره‌ اين‌ حرفها هم‌ هست‌. و انشاء الله‌ يعني‌ اگر توي‌ يك‌ ماشيني‌ باشند همه‌ با هم‌ مي‌روند. اوني‌ كه‌ چرت‌ ميزنه‌ هست‌، اوني‌ هم‌ كه‌ انشاء الله‌ ما اين‌ كار را خواهيم‌ داشت‌. يعني‌ همه‌ با هم‌ بايد باشيم‌ و همديگه‌ را نبايد ترك‌ بكنيم‌. اما اگر آمد و از ماشين‌ پياده‌ شد. از قافله‌ اصلا عقب‌ ماند. ديگه‌ قبولش‌ نميكنند. ان‌ الذين‌ كفروا، ان‌ الذين‌ آمنوا ثم‌ كفروا ثم‌ ازدادوا كفرا. وقتي‌ انسان‌، اين‌ را بدونيد، تا كفران‌ كرد روزبروز دوريش‌ از خدا زيادتر ميشه‌. آنوقت‌ ديگه‌ توبه‌ نصوحه‌. يعني‌ از امام‌ سؤال‌ كردند كه‌ نصوح‌ يعني‌ چي‌؟ فرمود ان‌ لا تعود فيه‌ ابدا. به‌ هيچ‌ وجه‌ ديگه‌ به‌ آن‌ كارهاي‌ قبليت‌ نبايد برگردي‌. شرطش‌ اينه‌.

 خوب‌. اگر اينطوري‌ بشه‌، چه‌ حكمي‌ داره‌ انسان‌؟ خداي‌ تعالي‌ به‌ انسان‌ كمك‌ ميكنه‌ و از راه‌ محبت‌ بيائيد به‌ خداي‌ تعالي‌ از اين‌ به‌ بعد وارد بشيد. شما گفتيد خدا من‌ اومدم‌. خدا هم‌ با سرعت‌ خودش‌ را به‌ شما رسوند و شما را در بغل‌ گرفت‌. شما تائب‌ شديد خدا تواب‌ شد. تائب‌ به‌ معناي‌ اين‌ است‌ كه‌ من‌ اومدم‌، با پاي‌ لنگ‌ و خدمت‌ شما عرض‌ شود، نداشتن‌ پول‌ و وسيله‌ و همه‌ چيز. خدايي‌ كه‌ غني‌ مطلقه‌ ميگه‌ منهم‌ اومدم‌. تو هنوز از در خونه‌ بيرون‌ نرفتي‌ او از هر جا بوده‌ خودش‌ را ميرسونه‌ تو را ميگيره‌ در آغوش‌. مي‌بيني‌ كه‌ البته‌ درهاي‌ رحمت‌ الهي‌ به‌ رويت‌ باز ميشه‌. و دليلي‌ نداره‌ كه‌ انسان‌ حزن‌ داشته‌ باشه‌. من‌ بيشتر مي‌خوام‌ راجع‌ به‌ اين‌ جهت‌ صحبت‌ كنم‌. اگر يك‌ وقت‌ حزن‌ و اندوهي‌ خداي‌ نكرده‌ در دلهاتون‌ بود يك‌ اشكالي‌ توي‌ كارتون‌ هست‌. يك‌ اشكال‌. مخصوصا آنها كه‌ اقلا مرحلة‌ استقامت‌ را گذروندند. چرا اينجوري‌؟ نگرانيت‌ براي‌ چيه‌؟ ناراحتيت‌ براي‌ چيه‌؟ علي‌ ان‌ اولياء الله‌ و لا خوف‌ عليهم‌ و لا هم‌ يحزنون‌. اولياء خدا نه‌ خوفي‌ دارند نه‌ حزني‌ دارند. راحت‌. مردم‌ اذيتشون‌ مي‌كنند. يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ ممكنه‌ انسان‌ بگه‌، آقا مردم‌ اذيت‌. خوب‌ اذيت‌ كنند. اگر كوه‌ بخاطر اينكه‌ يكي‌ يك‌ لگد بهش‌ زده‌ تكان‌ ميخوره‌؟ اين‌ درخت‌ كدوئه‌ كه‌ اگر لگد بهش‌ بزنند مي‌افته‌ از آن‌ بالا پائين‌. كوه‌ هيچوقت‌، درخت‌ چنار، چنار و كدو با هم‌ يك‌ بحثي‌ داشتند. لابد شنيديد. هيچوقت‌ كوه‌ تكان‌ نميخوره‌. اي‌ بابا مردم‌ بدند. تو خوبي‌ كه‌. خوش‌ به‌ حال‌ تو. خوشحال‌ باش‌ كه‌ من‌ الحمدلله‌ خوبم‌. مردم‌ دزدند. تو كه‌ دزد نيستي‌. خوشحال‌ باش‌ كه‌ الحمدلله‌ من‌ دزد نيستم‌. يك‌ كسي‌ كور بود شفا پيدا كرده‌ بود. يك‌ جمعي‌ هم‌ دورش‌ بودند. گفتند خوش‌ به‌ حالش‌. گفتم‌ چي‌ خوش‌ به‌ حالش‌؟ خوش‌ به‌ حال‌ آنها كه‌ اصلا از اول‌ كور نشديم‌. بعله‌. همينجوري‌ بيائيد جلو. فكر بكنيد. آن‌ كسي‌ كه‌ كور شده‌ و بعد خوب‌ شده‌ و شفاش‌ دادند خوش‌ به‌ حالش‌ يا آن‌ كسي‌ كه‌ اصلا از اول‌ نگذاشتند كور بشه‌. شما دو تا بچه‌ داشته‌ باشيد. يكيش‌ را مثلا بي‌ توجهي‌ كرده‌ باشيد. اين‌ مريض‌ شده‌ باشه‌ بعد هم‌ برده‌ باشيد دكتر و شفاش‌، معالجه‌اش‌ كرده‌ باشيد. اين‌ را بيشتر مورد لطف‌ قرار داديد يا آنكه‌ اصلا نگذاشتيد مريض‌ بشه‌. اصلا نگذاشتيد مرض‌ درش‌ وارد بشه‌. خوش‌ به‌ حال‌ شماها كه‌ كور نشديد، كر نشديد، مريض‌ نشديد، خوش‌ به‌ حالش‌، سرطان‌ داشت‌ خوب‌ شد. خوش‌ به‌ حال‌ ما كه‌ سرطان‌ نگرفتيم‌. خوش‌ به‌ حالش‌ كه‌ نميدونم‌ لال‌ بود، زباندار شد. نه‌ خوش‌ به‌ حال‌ ما كه‌ سرطان‌ نگرفتيم‌. خوش‌ به‌ حالش‌ كه‌ نمي‌دونم‌ لال‌ بود زبان‌ دار شد. نه‌ خوش‌ به‌ حال‌ ما كه‌ لال‌ نشديم‌ از اول‌. اينجوري‌ فكر كنيد. نه‌ واقعا اينها يك‌ حقايقي‌ است‌ كه‌ عرض‌ مي‌كنم‌. فرهين‌ بما آتاهم‌ الله‌ به‌ اگر در شبانه‌ روز بنشينيد روي‌ همين‌ حرفهايي‌ كه‌ من‌ امشب‌ مي‌زنم‌ فكر بكنيد هيچ‌ وقت‌ ناراحت‌ نمي‌شيد. هيچ‌ حزني‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بهش‌ فحش‌ مي‌دن‌ مي‌گه‌ كه‌ و لقد امر الي‌ الذين‌ يسدني‌ يك‌ لعيني‌ عبور كردم‌ داشت‌ به‌ من‌ فحش‌ مي‌داد گفت‌ من‌ را قصد نكرده‌ بود يك‌ علي‌ ديگه‌اي‌ بود. حالا اين‌ به‌ ما تعليم‌ مي‌ده‌ والا اين‌ قدر بگه‌ تا خسته‌ بشه‌.

 فحشي‌ كه‌ افراد به‌ شما مي‌دن‌، طعنه‌اي‌ كه‌ مي‌زنن‌، ناراحتتون‌ مي‌كنند اين‌ را شما بدونيد براي‌ شما كماله‌ براي‌ او صدمه‌ است‌. همين‌ را اگر فكر كنيد خوشحال‌ مي‌شيد كه‌ دشمن‌ من‌ داره‌ خودش‌، خودش‌ را از بين‌ مي‌بره‌. شما با يكي‌ دعوا بكنيد اين‌ خودش‌ را بزنه‌. هي‌ بزنه‌ به‌ سرش‌ به‌ صورتش‌. شما هم‌ راحت‌ ايستاده‌ باشيد. خوب‌ بزن‌ تا بميري‌. حسود روايت‌ داره‌ اول‌ به‌ خودش‌ صدمه‌ مي‌زنه‌ بعد اگر دستش‌ بياد به‌ ديگري‌. اينجوريه‌. تو خوب‌ باش‌، تو خائن‌ نباش‌ چكار داري‌ به‌ مردم‌. خوب‌ بعضي‌ از رفقا همين‌ يكي‌ دو روزي‌ ديدم‌ كه‌ نگران‌ بعضي‌ از مسائل‌ جزئي‌ دارند ناراحتي‌ براي‌ خودشون‌، ول‌ كنيد. مسئلة‌ مهمتري‌ شما در پيش‌ داريد. خونه‌ چي‌؟ زن‌ چي‌؟ مرد چي‌؟ همه‌ را روي‌ يك‌ برنامة‌ صحيحي‌ اگر حركت‌ كنيد همش‌ درست‌ مي‌شه‌. همش‌ درست‌ هست‌. اصلا درست‌ هست‌ به‌ تو چه‌. براي‌ اينكه‌ انسان‌ بچه‌ دار نشده‌. محزونهاي‌ عجيبه‌ كه‌ هم‌ مرد و زن‌. زنه‌ بيچاره‌ خيال‌ مي‌كنه‌ هر روز اين‌ مي‌ره‌ زنش‌ را طلاق‌ مي‌ده‌ مخصوصا اگر تقصير زن‌ هم‌ باشه‌. اين‌ تقصير نيست‌ها، فكر نكنيد تقصيره‌، نه‌. زنها مثلا نازاست‌. زن‌ حضرت‌ ابراهيم‌ نازا بود. واليعطي‌ آقف‌. خوب‌. اين‌ عيب‌ داره‌. خدا نمي‌خواد از اين‌ بطن‌ فرزندي‌ متولد بشه‌. نه‌ اينكه‌ بطن‌ بد باشه‌، نه‌. حضرت‌ ساره‌ زن‌ بسيار بزرگواري‌ بود. خوب‌ نمي‌خواد. فليعطي‌ اين‌ چيزي‌ نبوده‌، مسئله‌اي‌ نبوده‌. اصلا به‌ تو چه‌ كه‌ تو بچه‌ دار مي‌شي‌، يا نمي‌شي‌. اصلا يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ خيلي‌ بيچاره‌ مي‌كنه‌ بعضيها را من‌ سه‌ چهار تا دوست‌ دارم‌، رفيق‌ دارم‌ اينها راه‌ كمالات‌ را نمي‌پيمايند براي‌ اين‌ كه‌ بچه‌ دار نمي‌شن‌. و اينها در مشهد نيستندها، توي‌ رفقا نيستند. در خارج‌ از مشهد. به‌ من‌ يك‌ دفعه‌ گفته‌ بود كه‌ ما وقتي‌ خوب‌ اين‌ راه‌ را مي‌پيماييم‌ كه‌ خدا يك‌ بچه‌ بهمون‌ بده‌.

 دو نفر را الان‌ من‌ مي‌شناسم‌ اينجوري‌. گفتم‌ خدا هم‌ چين‌ اصراري‌ نداره‌ كه‌ تو اين‌ راه‌ را بپيمايي‌. يكي‌ از حزنهاي‌ مهم‌ اينه‌. اصلا به‌ من‌ و شما چه‌. اون‌ جور زنت‌ را ناراحت‌ هميشه‌ دلهره‌ داشته‌ باشه‌ كه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود تو بالاخره‌ يك‌ زن‌ ديگه‌ خواهي‌ گرفت‌، تو بالاخره‌ اين‌ را طلاقش‌ خواهي‌ داد. يا اگر تقصير خودت‌ باشه‌، حالا مثلا زن‌ به‌ طبق‌ اصطلاح‌ عرض‌ مي‌كنم‌ والا اصلا تقصير هيچ‌ كدام‌ نيست‌. اگر مثلا اشكال‌ در شوهر باشه‌ زنه‌ مثلا هر جوري‌ هست‌ باهاش‌ سر مي‌كنه‌ دندون‌ روي‌ جگر، اين‌ حرفها چيه‌؟ به‌ شماها چه‌. ما بندگان‌ خدا هستيم‌. حضرت‌ عيسي‌ با همة‌ ارزشي‌ كه‌ پيش‌ خدا داره‌، كه‌ مي‌دونيد ديگه‌ خداي‌ تعالي‌ اون‌ قدر تعريفش‌ را مي‌كنه‌، ايشان‌ داراي‌ فرزند نشد. صلاح‌ خدا نمي‌دونه‌ كه‌ فرزند دار بشي‌. به‌ جهتي‌ كه‌ اگر بچه‌هاي‌ عيسي‌ مي‌موندند همه‌ بچه‌هاي‌ خدا بودند. چون‌ مسيحيها اينها را به‌ عنوان‌ بچة‌ خدا مي‌پرستيدند. خدا گفت‌ كه‌ تو نمي‌خواد بچه‌ دار بشي‌. حالا خودت‌ را هم‌ بجاي‌ خدا پرستيدند بسته‌ ديگه‌ بچه‌ هات‌، چون‌ بچة‌ خدا، خداست‌ ديگه‌. خوب‌ مصلحت‌ دونسته‌. خوشحالي‌ بايد داشته‌ باشيد. بنشينيد به‌ نعمتهاي‌ خدا فكر كنيد. هميشه‌ ناراحتيها را فكر نكنيد. ناراحتي‌ اصلا نيست‌ توي‌ دنيا براي‌ مؤمن‌. به‌ خدا قسم‌ نفستون‌ از جاي‌ گرمي‌ بلند نمي‌شه‌، آقاي‌ فلاني‌ نفسش‌ از جاي‌ گرمي‌، خوب‌ بله‌ راست‌ مي‌گه‌ نه‌ دشمني‌ داره‌، نه‌ فقري‌ و خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ مثلا چه‌ فلان‌ و اينها، نه‌. همش‌ را هم‌ ديدم‌. همة‌ اينها را ديدم‌. اين‌ آقاي‌ كاظمي‌ شاهده‌ كه‌ من‌ دشمن‌ ديدم‌ كه‌ آمدند زير گوشم‌ مي‌خواسته‌ من‌ را بكشه‌. در همان‌ وقتي‌ كه‌ مجاهدين‌ خلق‌ اينها بعضيها را ترور مي‌كردند. همه‌ جورش‌ را ديدم‌. نمي‌خوام‌ بگم‌ من‌ خوبم‌. نه‌. ولي‌ خوشحال‌ باشيد. تجربه‌ دارم‌ همش‌ را.

 و بدهي‌ هم‌ داشتم‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود طلب‌ كاري‌ كه‌ پول‌ بدهي‌ را نداشتم‌ داشتم‌، هيچ‌ كدومش‌ ماية‌ حزن‌ براي‌ انسان‌ نبايد باشه‌. نعمتها را هميشه‌ به‌ ياد بياريد. نعمتهاي‌ الهي‌ را.

 آقا به‌ تو چند قلم‌ نعمت‌ داده‌ چند قلم‌ نعمت‌ ازت‌ كسر كرده‌. اگر رفته‌ باشيد يك‌ جايي‌ مجاني‌. مثلا فرض‌ كنيد كه‌ يك‌ جا مهماني‌ رفته‌ انسان‌، خدمتون‌ عرض‌ شود مرغ‌ هست‌، قيمه‌، قورمه‌ سبزي‌ هست‌، برنج‌ هست‌ همه‌ چيز هست‌ تو دلتون‌ گرفته‌، غصه‌ تون‌ گرفته‌ كه‌ چرا سوپ‌ نيست‌ تو اين‌ مجلس‌.به‌ خدا قسم‌ ماها اينطوريم‌. بدبختيمون‌ همينه‌. تو همه‌ چيز خدا بهت‌ داده‌. يك‌ چيزي‌ كسر گذاشته‌ ببينه‌ چند مرده‌ حلاجي‌ به‌ اصطلاح‌. چه‌ جوري‌ هستي‌؟ همين‌ جور كه‌ شما داريد به‌ اين‌ آدم‌ مي‌گيد كه‌ چرا سوپ‌ سر، اين‌ غصه‌اش‌ گرفته‌ و ناراحته‌ به‌ خدا قسم‌ اولياء خدا به‌ شما كه‌ مي‌گيد چرا من‌ بچه‌ دار نشدم‌؟ اولياء خدا نسبت‌ به‌ شمايي‌ كه‌ مي‌گيد چرا من‌ بدهكاري‌ دارم‌؟ چرا خونه‌ ندارم‌؟ چرا زن‌ ندارم‌؟ زنها چرا شوهر ندارم‌؟ چرا بچه‌ ندارم‌؟ همين‌ جور، همين‌ چيزهاست‌. چرا درد دارم‌، چرا مرض‌ دارم‌ همين‌ جور به‌ شما مي‌خندند. و سوپ‌ مهمتره‌ در سر اين‌ سفره‌ تا اين‌ تسبيح‌ هايي‌ كه‌ شماها در مقابل‌ اين‌ همه‌ نعمت‌ الهي‌ داريد. اون‌ مهمتره‌ چون‌ بالاخره‌ مي‌گه‌ ده‌ تا قلم‌ بيشتر چينديم‌ سر سفره‌. از ده‌ تا يكيش‌ كم‌ بشه‌ خوب‌ زياده‌ اما از ده‌ هزار تا و ان‌ تعدوا نعمة‌ الله‌ الا تحصوها، از هزار تا اگر يكي‌ كم‌ شد، اين‌ اصلا بايد به‌ حساب‌ بياد؟!

 بنابراين‌ يكي‌ از صفاتي‌ كه‌ بايد از همين‌ الان‌ تحصيلش‌ بكنيد و راهش‌ هم‌ تذكر نعمتهاست‌، اين‌ است‌ كه‌ هميشه‌ شاكر باشيد. مؤمن‌ بايد خوشحال‌ باشه‌. شاد باشه‌. مبادا در وقتي‌ كه‌ وارد اين‌ راه‌ شديد مردم‌ بگن‌ اين‌ آدم‌ عبوسي‌ شده‌، آدم‌ بد اخلاقی‌ شده‌، آدم‌ منزوي‌ و گوشه‌گيري‌ شده‌، يك‌ آدم‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ دل‌ گرفته‌ و محزوني‌ شده‌. اينها هيچكدامش‌ در راه‌ اسلام‌ نيست‌. شما خوشحال‌، خرم‌، از آن‌ وقتي‌ كه‌ ما بعضي‌ از اين‌ دوستان‌ را قبولشون‌ مي‌كنيم‌، مي‌بينيم‌ با يك‌ خوشحالي‌، شيريني‌ برميدارند مي‌آورند خيال‌ ميكنند منهم‌ بخاطر شيريني‌ خوشحال‌ ميشم‌. ولو اينكه‌ شيريني‌ بخوريم‌ خوشحال‌ ميشم‌ها. از اين‌ شيريني‌ بيشتر شماها مي‌خوريد. ولي‌ خوشحال‌ ميشم‌ كه‌ اين‌ خوشحاله‌ از اينكه‌ در اين‌ راه‌ قرار گرفته‌. و واقعا ارزش‌ داره‌. واقعا درسته‌.

 بنابراين‌ اين‌ صفت‌ را در خودتون‌ بوجود بياريد. خوشحال‌، باطنا خوشحال‌. ظاهرا خوشحال‌. گرفتگي‌ نبايد در قيافه‌اتون‌ باشه‌. البته‌ تا جائي‌ كه‌ براتون‌ مقدوره‌. بعضي‌ها خوب‌ طبعا نمي‌تونند تبسم‌ بكنند. اما عادت‌ بديد كم‌كم‌ خودتون‌ را تاجائي‌ كه‌ براتون‌ ميسره‌ خودتون‌ را متبسم‌ باشيد. وقتي‌ حرف‌ مي‌زنيد متبسم‌ باشيد.خوشحال‌ باشيد. خوشحال‌ باشيد به‌ نعمتهاي‌ الهي‌ و همه‌ روزه‌، همه‌ روزه‌ اگر مي‌تونيد سر به‌ سجده‌ بگذاريد كه‌ چه‌ بهتر. اگر نميتونيد همينطوري‌ بشينيد. يك‌ يك‌ نعمتهاي‌ الهي‌ را بشماريد و در مقابل‌ همه‌اش‌ بگيد الحمدلله‌. خدايا ممنونيم‌، خدايا متشكريم‌. چقدر به‌ ما لطف‌ كردي‌! اينقدر هست‌ نعمتهاي‌ الهي‌ كه‌ اگر يك‌ ساعت‌ خداميدونه‌، بنشينيد و در مقابل‌ هر نعمت‌ يك‌ الحمد لله‌ بگيد وقت‌ كم‌ مي‌آوريد. چشم‌ سالم‌ داريد. چشمتون‌ كم‌ نور نيست‌. چشمتون‌ كلاج‌ نيست‌. چشمتون‌ نمي‌دونم‌ درد نميكنه‌. چشمتون‌ فرض‌ كنيد كور نيست‌. و همينطور. ده‌ تا الحمدلله‌ براي‌ يك‌ چشم‌ بايد گفت‌. اين‌ موهاي‌ ابرو همه‌اش‌ مي‌ريخت‌، چقدر بدتركيب‌ بود. مژه‌ نمي‌داشتيد. چقدر زشت‌ بود. بعله‌؟ دماغتون‌ گرفته‌ بود نمي‌تونستيد نفس‌ بكشيد مي‌خواست‌ با دهن‌ همه‌اش‌ نفس‌ بكشيد. گوشتون‌ كر بود. چقدر بد بود. همينجور ببينيد سرتاپاتون‌ را اگر حساب‌ بكنيد، مي‌بينيد خوب‌ آنهايي‌ كه‌ كسر دارند ديگه‌. خدا در مقابل‌ قرار داده‌ كه‌ ميشه‌ اينجوري‌ باشه‌. الان‌ مثلا فرض‌ كنيد كه‌ چشمهايتون‌ كم‌ نور باشه‌ و خدا شفا بده‌ و چشمهايتون‌ پر نور بشه‌. چقدر خوشحال‌ ميشيد. خوب‌ الان‌ كه‌ پرنور هست‌ خوب‌ خوشحال‌ باشيد همان‌ اندازه‌ ديگه‌. زبانتون‌ لال‌ باشه‌ يك‌ دفعه‌ باز بشه‌. چقدر خوشحال‌ ميشيد. خوب‌ الان‌ كه‌ لال‌ نشديد، بعله‌، زبانت‌ بازه‌ خوشحال‌ باشيد. موهاتون‌ بريزه‌ بعد از دو ماه‌ دو باره‌ در بياد. جدا چقدر انسان‌ خوشحال‌ ميشه‌. اقلا يكي‌ دو ماه‌ خوشحاله‌. بعد زماني‌ كه‌ پير هم‌ ميشه‌ نقل‌ ميكنه‌. من‌ يك‌ ماه‌ نميدونم‌ در اثر چه‌ مرضي‌ موهام‌ ريخت‌. خيلي‌ زشت‌ شده‌ بودم‌. بعدا در دو ماه‌، مثلا يك‌ دارويي‌ پيدا شد يا همينطور خودش‌ درآمد. همين‌ را نقل‌ مي‌كنيد. خوب‌ شما الان‌ كه‌ اصلا نريخته‌ خوشحالتر باش‌. بگو الحمد لله‌. و همينطور. بعد بيائيد نعمتهاي‌ خارج‌. ايمان‌ بخدا، شيعة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ قرار داده‌. توي‌ مشهد زندگي‌ مي‌كنيد. الان‌ شما بدونيد افرادي‌ هستند يكي‌ از آرزوهايشون‌ اين‌ است‌ كه‌ بيان‌ در مشهد زندگي‌ بكنند. مثل‌ شماها. خوب‌ اين‌. خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ اين‌ نعمتها را، همينجور به‌ ياد بياريد. خيلي‌ هم‌ ساده‌ است‌. هر روزي‌ هم‌ همينجور زيادش‌ كنيد. هي‌ زيادتر. و در مقابلش‌ بگيد الحمدلله‌. خدايا شكرت‌. اين‌ دو تا فايده‌ داره‌. يكي‌ اينكه‌ خوشحالتون‌ ميكنه‌. هميشه‌ خوشحاليد. به‌به‌ من‌ همه‌ چيز دارم‌. يكي‌ ديگه‌ اينكه‌ صريح‌ قرآنه‌، ان‌ شكرتم‌ لازيدنكم‌، اگر شكر كرديد خدا زيادش‌ ميكنه‌. يعني‌ شما، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ وقتي‌ شكر كرديد، نعمتش‌ را پروردگار بر شما افزايش‌ ميده‌. شكر نعمت‌ نعمتت‌ افزون‌ كند. كفر نعمت‌ از كفت‌ بيرون‌ كند. فكر نكنيد كفر نعمت‌ همينكه‌ انسان‌ بي‌ اعتنا به‌ نعمتهاي‌ الهي‌ باشه‌، همين‌ كفران‌ نعمته‌. همين‌ كار را اگر شما نكرديد كفران‌ نعمت‌ كرديد. كفران‌ نعمت‌ نكنيد. و هميشه‌ خوشحال‌ باشيد. تا يك‌ ناراحتي‌، يك‌ چيز كسر داشتيد. در مقابل‌ فكر كنيد اينهمه‌ چيز در مقابلش‌ دارم‌. حالا يكيش‌ مهم‌ نيستش‌. فورا مي‌بينيد جبران‌ ناراحتيتون‌ را ميكنه‌. ببينيد موسي‌ بن‌ جعفر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ وقتي‌ كه‌ مي‌افته‌ توي‌ زندان‌ ميگه‌ خدايا، خيلي‌ حرفه‌ها، خدايا يك‌ جاي‌ خلوتي‌ مي‌خواستم‌ از تو به‌ من‌ دادي‌. اين‌ را توي‌ نعمتها واردش‌ ميكنه‌. زندان‌، آنهم‌ زندان‌ تنگ‌ و تاريكهاي‌ آن‌ زمان‌ كه‌ توي‌ زندان‌ هم‌ باز چاه‌ مي‌كندند، آن‌ ته‌ چاه‌ مي‌گذاشتند انسان‌ را، ميگه‌ من‌ يك‌ جاي‌ خلوتي‌ مي‌خواستم‌ تو بهم‌ عنايت‌ كردي‌.

 

۲۷ ربیع الثانی ۱۴۱۴ – ۲۳ مهرماه ۱۳۷۲ – تفسير سوره والعصر

 تفسير سورة‌ والعصر 2  23/7/72

 

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. و العصر ان‌ الانسان‌ لفي‌ خسر. الا الذين‌ آمنواو عملوا الصالحات‌ و تواصوا بالحق‌ وتواصوا بالصبر.

 در هفته‌هاي‌ گذشته‌ دربارة‌ اين‌ سوره‌ مباركه‌ به‌ اين‌ كلمه‌ رسيديم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد و عملوا الصالحات‌. عمل‌ صالح‌ را اگر بخوايم‌ فارسيش‌ كنيم‌ يعني‌ كار شايسته‌. فارسيش‌ اينه‌. هر كاري‌ شايستة‌ يك‌ كسي‌ است‌. يعني‌ هر كسي‌ يك‌ كاري‌ به‌ مناسبت‌ او شايسته‌ است‌. شايستة‌ انسان‌ بايد ديد چه‌ كاري‌ هست‌. در دنيا خداي‌ تعالي‌ هر موجودي‌ را كه‌ خلق‌ كرده‌، براي‌ يك‌ كاري‌ خلق‌ كرده‌. و اينها هم‌ مشغول‌ كارهاي‌ خودشون‌ هستند. اعم‌ از نباتات‌، گياهان‌، اشجار، حيوانات‌، اينها هر كدام‌ براي‌ يك‌ چيزي‌ خلق‌ شدند و مشغول‌ كار خودشون‌ هم‌ هستند.

 مثلا زنبور عسل‌ را خدا براي‌ عسل‌ دادن‌ خلق‌ كرده‌. بهش‌ هم‌ برنامه‌ داده‌ فرموده‌ است‌ كه‌ اوحينا الي‌ النحل‌ ان‌ اتخذي‌ الي‌ الجبال‌ بيوتا ما وحي‌ كرديم‌ به‌ نحل‌ كه‌ زنبور عسل‌ كه‌ از كوهها، جاهاي‌ كوهستاني‌ بيتهايي‌ از درختها، اينطرف‌ آنطرف‌، از كندو،استفاده‌ بكن‌ و خانه‌ براي‌ خودت‌ بساز. ثم‌ كلي‌ من‌ كل‌ الثمرات‌. از گياهها، از گلها، بخور بعد خلاصه‌ عسلا عسلي‌ بده‌ كه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ شفاء للناس‌. براي‌ مردم‌ شفا باشه‌. عسل‌ شفاست‌. يكي‌ از بزرگان‌ مي‌گفت‌ خدا شير را بيشتر تعريف‌ كرده‌ يا عسل‌ را؟ يك‌ وقتي‌ هم‌ از من‌ سؤال‌ كرد. من‌ طبق‌ معمول‌ گفتم‌ عسل‌ را بيشتر تعريف‌ كرده‌ ولي‌ ايشان‌ گفت‌ نه‌، شير را. شير را مي‌گويد صائقا للشاربين‌. براي‌ همه‌ گواراست‌. عجيبه‌ شير هر كس‌ بخوره‌ براش‌ خوبه‌. با هيچ‌ مرضي‌ هم‌ مخالفت‌ نداره‌. ولي‌ عسل‌ براي‌ مريض‌ شفاست‌. گاهي‌ هم‌ براي‌ بعضيها ضرر داره‌. فكر نكنيد حالا هر چي‌ توانستيد عسل‌ بخوريد كه‌ عسل‌ شفاست‌. اگر مريضي‌ شفاست‌. آنهم‌ شفاء للناس‌. يك‌ عده‌ مردم‌ هستن‌، يك‌ كسالتهايي‌ هستند، عسل‌ شفاست‌. اما شير را ميگه‌ صاعقا للشاربين‌. بالاخره‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ زنبور عسل‌ برنامه‌ داده‌ آن‌ هم‌ طبق‌ برنامه‌ عمل‌ ميكنه‌. از ده‌ هزار سال‌ قبل‌، بيست‌ هزار سال‌ قبل‌، يك‌ ميليون‌ سال‌ قبل‌، چقدر، شروع‌ كرده‌ به‌ كارش‌ و داره‌ عمل‌ ميكنه‌. آنهايي‌ كه‌ حدسياتي‌ مي‌زنند و زندگي‌ زنبور عسل‌ را گفتند، تا يك‌ ميليون‌ سال‌ قبل‌ را گفتند كه‌ اين‌ زنبور عسل‌ بوده‌ و داره‌ كار مي‌كنه‌.

 برنامه‌اي‌ به‌ مورچه‌ داده‌ مشغول‌ كارشه‌. برنامه‌اي‌ به‌ مگس‌ داده‌، همين‌ مگس‌ كه‌ توي‌ آسمون‌ هست‌. يك‌ چسبندگي‌ در بالش‌ هست‌ در فضاهاي‌ آلوده‌ به‌ ميكروب‌ اين‌ خودش‌ را مي‌زنه‌ به‌ آن‌ ميكروبها. ديديد در فضا در حركت‌ تند هست‌، من‌ يك‌ جايي‌ كتابي‌ ديدم‌. مي‌زنه‌ به‌ ميكروبها، ميكروبها مي‌چسبند بهش‌. ميره‌ يك‌ گوشه‌ مي‌شينه‌ دست‌ مي‌اندازه‌ زير بالش‌ بعد هم‌ مي‌خوره‌. ميكروب‌ هوا را تصفيه‌ مي‌كنه‌. به‌ همين‌ جهت‌ مي‌گويند كه‌ روي‌ غذاتون‌ نشينه‌ چون‌ بدنش‌ تمام‌ ميكروب‌ چسبيده‌ ولي‌ اين‌ فايده‌ را داره‌. همة‌ حيوانات‌ كارهايي‌ دارند، مأموريتهايي‌ دارند، برنامه‌هايي‌ دارند، مشغولند. همشون‌ هم‌ بنده‌هاي‌ خالص‌ خدا هستند. يعني‌ واقعا بنده‌ هستندها. تخلف‌ هم‌ ندارند. نمي‌گن‌ ديگه‌ عصر تسخير فضاست‌ ديگه‌ حالا ما چرا بندگي‌ خدا را بكنيم‌. نمي‌دونم‌ حالا ديگه‌ ما مردم‌ باسواد شدند ديگه‌ خدا را. يا الاغه‌ مثلا بگه‌ شما اينهمه‌ ماشين‌ و هواپيما داريد ديگه‌ ما را ول‌ كنيد. نه‌ باز هم‌ بار بگذاري‌ باز عين‌ هزار سال‌ قبل‌ بار را مي‌كشه‌. بندة‌ خداست‌. او به‌ تو كاري‌ نداره‌ به‌ خدا كار داره‌. خدا اينجوري‌ قرارش‌ داده‌. او بندة‌ خداست‌ بندة‌ تو نيست‌. تو خيال‌ مي‌كني‌ اين‌ الاغ‌ تحت‌ فرمان‌ توه‌. خدا ميگه‌ و سخر لكم‌ اي‌ بشر آنچه‌ در آسمانها و زمين‌ است‌ مسخر تو قرارش‌ داديم‌. و سخر لكم‌ ما في‌ السماوات‌ و ما في‌ الارض‌. همه‌ را مسخر تو قرار داديم‌ با اينكه‌ بندگان‌ ما هستند. ملائكه‌ عباد المكرمون‌ ولي‌ خدمتگزاران‌ شما هستند. خوب‌ اين‌ آدم‌ مگه‌ چيه‌ كه‌ اينقدر خدا دوستش‌ داره‌؟ همة‌ بندگانش‌ را بسيچ‌ كرده‌ كه‌ خدمت‌ او را بكنند، عبد او باشند. اين‌ بشر كيه‌؟ اگر بگيم‌ بشري‌ است‌ كه‌ مخالف‌ خداست‌، مخالف‌ دستورات‌ پروردگاره‌، با خدا مبارزه‌ ميكنه‌، با امام‌ زمان‌ مبارزه‌ مي‌كنه‌. اين‌ كه‌ كار يك‌ آدم‌ ديونه‌ نيست‌ چه‌ برسه‌ به‌ خداي‌ حكيم‌. كه‌ هر چه‌ نيرو داره‌ در اختيار يك‌ دشمن‌ خودش‌ بگذاره‌.

 شما فرض‌ كنيد يك‌ مملكت‌ هر چه‌ قوا هست‌، يك‌ آدم‌ بي‌ ربط‌ معصيتكاري‌ را كه‌ با هيچ‌ جاي‌ حكومت‌ موافقت‌ نداره‌، همة‌ نيرو را بگذارند در اختيارش‌. كسي‌ كه‌ اين‌ كار را بكنه‌ ديوانه‌ است‌. چه‌ برسه‌ به‌ اينكه‌ عاقل‌ باشه‌ و حكيم‌ باشه‌. چون‌ حكمت‌ و حكيم‌ بودن‌ بالاتر از عقله‌. خدا خالق‌ عقله‌. پس‌ بندگان‌ معصيتكار خدا جدا. يعني‌ آنهايي‌ كه‌ معصيت‌ مي‌كنند اين‌ را بدونند، طفيلي‌ هستند. خدا هم‌ طفيلي‌ قبولشون‌ دارد. به‌ طفيل‌ بندگان‌ خوبش‌. خيلي‌ بده‌ انسان‌ توي‌ دنيا طفيلي‌ زندگي‌ كنه‌. آدم‌ مگه‌ چند قلم‌ معصيت‌ و هواي‌ نفس‌، طفيلي‌ زندگي‌ كنه‌. آقا تو چيكاره‌اي‌؟ ما طفيل‌ يك‌ بندة‌ خوب‌ خدا هستيم‌ داريم‌ زندگي‌ مي‌كنيم‌ در دنيا. شما شايد براتون‌ پيش‌ نيامده‌ باشه‌. طفيلي‌ آدم‌ به‌ مهماني‌ بره‌. آقا تو كي‌ هستي‌؟ ما با اون‌ آقا آمديم‌. صاحبخانه‌ يك‌ نگاهي‌ به‌ انسان‌ مي‌كنه‌ واقعا عجب‌ مردمي‌ هستند. چرا تو بيخود آمدي‌. تو اگر شرافتمند باشي‌ طفيلي‌ هيچ‌ جا نميري‌. به‌ غيرتت‌ بر مي‌خوره‌ طفيلي‌ زندگي‌ نمي‌كني‌. و اين‌ را بدون‌ دو دوتا چهارتا.

 خداي‌ تعالي‌ هر چه‌ در آسمانها هست‌ هر چه‌ در زمين‌ هست‌ بصريح‌ قرآن‌ مسخر انسان‌ كرده‌، نه‌ انسان‌ بد. به‌ جهت‌ اينكه‌ هيچ‌ كس‌، هيچ‌ عاقلي‌ گفتم‌ براي‌ دشمن‌ خودش‌، دشمني‌ داشته‌ باشه‌ بگه‌ تمام‌ نيروها تحت‌ فرمان‌ تو. اين‌ را نمي‌كنه‌. اين‌ افراد طفيلي‌ هم‌ در روز قيامت‌ هم‌ طفيلي‌ هستند. بالاخره‌ خيلي‌ بخوان‌ بهشون‌ محبت‌ كنند، يا مي‌ريزند توي‌ زباله‌دون‌ كه‌ جهنم‌ باشه‌، بپوسند آنجا و بسوزند يا اينكه‌ طفيلي‌ وارد بهشتشون‌ مي‌كنند. آنهم‌ آدم‌ سختشه‌. چقدر بهتره‌ كه‌ شما عده‌اي‌ از اقوام‌ و همسايه‌ها و خويشاوندان‌ را شفاعت‌ كنيد ببريد توي‌ بهشت‌ اونا طفيل‌ شما باشند. اين‌ خيلي‌ اهميت‌ داره‌. خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد ان‌ الارض‌ يرثها عبادي‌ الصالحون‌. ببينيد اينها هم‌ كلمة‌ صالح‌ دارد. افراد صالح‌، افراد شايسته‌، آيا شايستة‌ مقام‌ انساني‌ كه‌ اينهمه‌ چيزها را خدا تحت‌ اختيار ش‌ قرار داده‌ چيه‌؟ جيكار بكنه‌ كه‌ واقعا يك‌ بندة‌ صالح‌ و شايسته‌ باشه‌. عرض‌ كردم‌ توي‌ حيوانات‌ شايسته‌ و غير شايسته‌ داريم‌. مثال‌ زياد هم‌ اين‌ مثال‌ را مي‌زنم‌. ولي‌ خوب‌ چون‌ ديدم‌ جا مي‌افته‌ هي‌ اين‌ مثال‌ را تكرار مي‌كنم‌. اگر يك‌ اسبي‌ باشه‌، اسب‌ براي‌ چيه‌؟ براي‌ دويدن‌. اسبي‌ باشه‌ خوب‌ شير ميده‌. نه‌ من‌ شير ميده‌ ولي‌ نمي‌دوه‌. اين‌ را ميگيم‌. اسب‌ به‌ درد خوري‌ نيست‌. صالح‌ نيست‌. ولي‌ يك‌ گاوي‌ باشه‌ خوب‌ مي‌دوه‌ ولي‌ شير نميده‌. اينم‌ مي‌گيد گاو خوبي‌ نيست‌. اين‌ اگر بخواهد بدرد خور باشه‌ بايد شير بده‌، اون‌ هم‌ اگر بخواد بدرد خور باشه‌ بايد خوب‌ بدوه‌. اينطوريه‌ ديگه‌. انسان‌ براي‌ چي‌ خلق‌ شده‌ و كي‌ صالح‌ ميشه‌. بدرد خور ميشه‌؟ وجودش‌ با ارزش‌ مي‌شه‌؟ اين‌ مي‌شه‌ پيدا كرد كه‌ خدا ما را براي‌ چي‌ خلق‌ كرده‌. اگر براي‌ خوردن‌ خلق‌ كرده‌ باشه‌ كه‌ آنهم‌ بعيده‌ به‌ جهت‌ اينكه‌ اشرف‌ مخلوقات‌ را آنهم‌ با اين‌ معده‌هاي‌ ناجور، يك‌ خورده‌ زياد مي‌خوره‌ ترش‌ مي‌كنه‌، يك‌ خورده‌ كم‌ مي‌خوره‌ ضعف‌ مي‌كنه‌. يك‌ خورده‌ باد مي‌آيد، سرماخوردگي‌ و زكام‌ و براي‌ خوردن‌ و براي‌ خوابيدن‌ و نمي‌دونم‌ اطاقي‌ كه‌ مي‌خواد بخوابه‌ مناسب‌ باشه‌، ملايم‌ باشه‌. همة‌ حيونها توي‌ بيابون‌ مي‌خوابند دريچه‌ باز باشه‌ و هوا دخالت‌ بكنه‌ صبح‌ مي‌بينيم‌ هم‌ كمرمون‌ درد مي‌كنه‌، هم‌ سرمون‌، سرما خورديم‌. چرا؟ در باز مانده‌ هوا وسط‌ شب‌ سرد شد. خوب‌ يك‌ آدم‌ به‌ اين‌ ضعيفي‌. خوب‌ براي‌ اين‌ چيزها خيلي‌ بعيده‌. بعيد كه‌ خوب‌ قطعا انسان‌ اگر عقل‌ داشته‌ باشه‌ و فكر كنه‌ خدا نسان‌ را براي‌ خودرن‌ خوابيدن‌، بچه‌ دار شدن‌، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ صنايع‌ دنيايي‌ حتي‌، كشف‌ كردن‌، به‌ آسمانها رفتن‌، مگه‌ خيال‌ مي‌كنيد كرات‌ بالا بهتر از كرة‌ زمينه‌. براي‌ شما كرة‌ ماه‌ بريد آنجا نه‌ هوا داره‌ نه‌ آب‌. هو هوا از اينجا بايد همراه‌ خودت‌ برداري‌ هم‌ آب‌. آنجا هم‌ دو ساعت‌ بيشتر نهايتا بيشتر نمي‌توني‌، نه‌ همه‌. آنهايي‌ كه‌ آزمايش‌ شدند، توي‌ گردونه‌ گذاشتند. من‌ يك‌ وقت‌ مطالعه‌ مي‌كردم‌ اين‌ فضانوردها را بيچاره‌ها را چقدر اذيتشون‌ مي‌كنند تا آماده‌ باشند براي‌ رفتن‌ به‌ فضا آنوقت‌ ده‌ تا يكيشون‌ به‌ درد نمي‌خوره‌. خوب‌. براي‌ اينها هم‌ نيست‌. يعني‌ انسان‌ نميتونه‌ بگه‌ خدا براي‌ اينها ما را خلق‌ كرده‌. خوب‌ جدا بشينيم‌ خداي‌ تعالي‌ ما را براي‌ چي‌ خلق‌ كرده‌؟ خداي‌ تعالي‌ ما را براي‌  خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ چي‌؟ هر چي‌ من‌ فكر مي‌كنم‌ خدا ميدونه‌ من‌ وجدانا حالا كه‌ اينجا نشستم‌ گاهي‌ هم‌ كه‌ تنها مي‌شينم‌ فكر مي‌كنم‌ براي‌ چي‌ آخه‌؟ قرآن‌ نمي‌گفت‌ و ما خلقت‌ الجن‌ و الانس‌ الا ليعبدون‌. انسان‌ به‌ همين‌ جا منتهي‌ ميشد كه‌ خدا گفته‌. خدا گفته‌ تو را براي‌ خودم‌ خلق‌ كردم‌. خلقت‌ الاشياء لاجلك‌ و خلقتك‌ لاجلي‌. تو مال‌ من‌ همه‌ چيزها مال‌ تو. چقدر انسان‌ بايد پست‌ باشه‌ كه‌ بگه‌ من‌ تو را نمي‌خوام‌. به‌ خدا بگه‌ من‌ تو را نمي‌خوام‌. من‌ همه‌ چيز را مي‌خوام‌ تو را نمي‌خوام‌. چي‌ مي‌خواي‌ آقا؟ بچه‌. يك‌ كسي‌ آمده‌ بود مي‌گفت‌ ما بچه‌ دار نمي‌شيم‌. خيلي‌ ناراحت‌ بود. گفتم‌ به‌ تو چه‌. خدا خودش‌ مي‌دونه‌ چند تا آدم‌ روي‌ زمين‌ بايد باشد. چند تا نباشه‌. تو چه‌ كاره‌اي‌ كه‌ اينقدر جوش‌ مي‌زني‌ من‌ بچه‌ دار نشدم‌. از اين‌ كارخانه‌ خدا نمي‌خواد توليدي‌ صادر بشه‌ تو فضلوي‌ نكن‌.

 ما را واقعا براي‌ چي‌ خلق‌ كرده‌. و هر چي‌ از آنچه‌ كه‌ خدا ما را براي‌ آن‌ خلق‌ كرده‌، دور بشيم‌ ناصالحيم‌ و هر چه‌ به‌ آن‌ نزديكتر بشيم‌ صالحتريم‌. خداي‌ تعالي‌ ما را خلق‌ كرده‌ براي‌ خودش‌. ميگه‌ بندة‌ من‌ بيا توي‌ بغل‌ من‌. اوليائي‌ تحت‌ ردائي‌. اولياء من‌ زير عباي‌ منند. به‌ تعبير ما حالا. رداء يعني‌ توي‌ بغل‌ منند. انسان‌ رابراي‌ اين‌ خلق‌ كرده‌ كه‌ يد الله‌ باشه‌. انسان‌ رابراي‌ اين‌ خلق‌ كرده‌ كه‌ عين‌ الله‌ باشه‌. انسان‌ را براي‌ اين‌ خلق‌ كرده‌ كه‌ جنب‌ الله‌ باشه‌. انسان‌ براي‌ اين‌ خلق‌ شده‌ كه‌ چشمش‌ چشم‌ خدا باشه‌، روحش‌، خلاصه‌اش‌ روح‌ خدا بشه‌. اگر انسان‌ روحش‌ روح‌ خدا شد، و بندة‌ خدا شد و خليفة‌ الله‌ شد به‌ مقصد اصلي‌ رسيده‌. يعني‌ منظور از خلقت‌ و هدف‌ از خلقت‌ به‌ آنجا رسيده‌. ديگه‌ ناصالح‌ نيست‌. حالا ضمنش‌ مي‌خواد ورزشكار باشه‌، باشه‌. دكتر مي‌خواد باشه‌، باشه‌. مهندس‌ مي‌خواد باشه‌، باشه‌. روحاني‌ ميخواد باشه‌، باشه‌. عالم‌ و مرجع‌ تقليد مي‌خواد باشه‌، باشه‌. خداي‌ تعالي‌ ما را براي‌ بندگي‌ و خليفه‌ اللهي‌ دو بعدها، يكي‌ بندگي‌ و يكي‌ هم‌ خليفة‌ اللهي‌ هر دوش‌ هم‌ آية‌ قرآنه‌. وقتي‌ مي‌خواد خداي‌ تعالي‌ انسان‌ را خلق‌ كنه‌ ميگه‌ كه‌ اني‌ جاعل‌ في‌ الارض‌ خليفه‌. من‌ در روي‌ زمين‌ مي‌خوام‌ خليفة‌ خودم‌ را بگذارم‌. خليفه‌ يعني‌ چي‌؟ يعني‌ صفات‌ حميده‌ و كمالية‌ من‌ را در او باشه‌. آينة‌ تمام‌ نماي‌ من‌ باشه‌.

 بعضي‌ از اوقات‌ بعضي‌ها مي‌خواهند باصطلاح‌ شكسته‌ نفسي‌ كنند، حالا هر چي‌. مي‌گويند انسان‌ نميشه‌ كه‌ گناه‌ نكنه‌. نمي‌دونند اين‌ چقدر ضرر داره‌ اين‌ تبليغ‌ بد. مگه‌ ميشه‌ ما گناه‌ نكنيم‌. مگر ما معصوميم‌. مگر معصوم‌ فقط‌ گناه‌ نميكنه‌. معصوم‌ اشتباه‌ هم‌ نميكنه‌، خطا هم‌ نميكنه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ يك‌ پارچه‌ با خدا در ارتباطه‌. آنهم‌ نه‌ اين‌ چهارده‌ معصوم‌. معصوم‌ منظور انبياء گذشته‌. توي‌ علما و دانشمندان‌ به‌ اصطالح‌ همين‌ بشري‌، غير از انبياء و اولياء و ائمه‌، افرادي‌ پيدا ميشوند كه‌ گناه‌ كه‌ نمي‌كنند هيچ‌، حتي‌ چه‌ بگم‌ يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ غافل‌ از خدا نيستند. تمام‌ صفات‌ الهي‌ را در خودشون‌ بوجود آوردند. الان‌ حاج‌ آقاي‌ دعايي‌ يك‌ قضيه‌اي‌ از يك‌ آقايي‌ نقل‌ كردند. همين‌ همين‌ الان‌. كه‌ آن‌ آقا از منبريهاست‌. گفته‌ بود كه‌ من‌ در عرفات‌ طبيب‌ مرحوم‌ آيت‌ الله‌ كوهستاني‌ را ديدم‌. در مكه‌ يا عرفات‌، احوال‌ آقاي‌ كوهستاني‌ را از ايشان‌ پرسيدم‌. گفتند حالش‌ خوب‌ نيست‌. من‌ در عرفات‌ دعا كردم‌ براي‌ آقاي‌ كوهستاني‌ كه‌ ايشان‌ كسالتش‌ رفع‌ بشه‌. بعد آمدم‌ مشهد براي‌ زيارت‌. ديدم‌ آيت‌ الله‌ كوهستاني‌ توي‌ حرم‌ حضرت‌ رضا صلواه‌ الله‌ عليه‌ است‌ و خوب‌ شدند. رفتم‌ كنارشون‌ احوالشون‌ را بپرسم‌. سلام‌ عرض‌ كردم‌. دست‌ به‌ شانة‌ من‌ زدند گفتند دعاي‌ شما در عرفات‌ به‌ ما رسيد. شما حساب‌ بكنيد اولياء خدا اينطورند. ديده‌ بودم‌ مرحوم‌ آيه‌ الله‌ كوهستاني‌ را واقعا اينطوري‌ بود. همينطوري‌ بود. او در آنجا دعا ميكنه‌ ايشان‌ در ده‌ نزديك‌ بهشهر توي‌ بستر مرض‌ متوجه‌ ميشه‌ و حتي‌ اين‌ گفتن‌ هم‌ به‌ خاطر اين‌ بوده‌ كه‌ اين‌ آقا يك‌ خورده‌اي‌ متوجه‌ اولياء خدا بشه‌. گاهي‌ اينطوريه‌. من‌ در اين‌ سنم‌ خيلي‌ ديدم‌ از اين‌ بزرگان‌ چون‌ علاقمند بودم‌. خيلي‌ ديدم‌.

 انسان‌ به‌ جائي‌ مي‌رسه‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌، خداي‌ با آن‌ عظمت‌ افتخار مي‌كنه‌ كه‌ من‌ يك‌ چنين‌ بنده‌اي‌ دارم‌. خيلي‌ ارزش‌ داره‌. خيلي‌ ارزش‌ داره‌. ببينيد بندگان‌ صالح‌ اينطوريند. شما يك‌ انسان‌ صالح‌ را بگرديد در كتب‌، در عقلتون‌، در فكرتون‌ ببينيد بندة‌ صالح‌ خدا چطور آدميه‌؟ يكي‌ مطيع‌ خدا بودن‌ و يكي‌ هم‌ داراي‌ كمالات‌ روحي‌ بودن‌. تازه‌ حالا شما فكر نكنيد كه‌ انسان‌ بايد آدم‌ خوبي‌ باشه‌ براي‌ اينكه‌ از قلوب‌ مردم‌ اطلاع‌ داشته‌ باشه‌. چه‌ كار داري‌ به‌ قلوب‌ مردم‌؟ چه‌ ارزشي‌ براي‌ شما داره‌؟ بندة‌ خدا باش‌. خدا دوست‌ داشت‌ در قلب‌ يك‌ كسي‌ تو اطلاع‌ پيدا كني‌ و بهش‌ خبر بدهي‌. خدا نخواست‌ هيچكدوم‌ براي‌ تو فرقي‌ نكنه‌. گهي‌ بر طارم‌ اعلي‌ نشينم‌. گهي‌ تا پشت‌ پاي‌ خود نبينم‌. براي‌ چي‌ براي‌ اينكه‌ من‌ بندة‌ خدا هستم‌. خداي‌ تعالي‌ گاهي‌ مي‌خواد من‌ از تمام‌ كائنات‌ اطلاع‌ داشته‌ باشم‌ گاهي‌ هم‌ نمي‌خواد. كي‌ بندة‌ خداست‌ و كي‌ صالحه‌؟ آن‌ كسي‌ كه‌ خليفة‌ الله‌. كي‌ خليفة‌ الله‌؟ آن‌ كسي‌ كه‌ بندة‌ صالح‌ خداست‌. دقت‌ كرديد. يعني‌ يك‌ ظرفي‌ داره‌ كمالات‌ روحي‌ و قدرت‌ و نيرو كه‌ ظرفش‌ بندگي‌ خداست‌. انسان‌ بندة‌ خدا بشه‌ در آن‌ روايت‌ داره‌ كه‌ العبودية‌ جوهرة‌ كنه‌ هر ربوبيه‌. عبوديت‌ يك‌ حقيقتي‌ است‌ كه‌ منتهي‌ ميشه‌ به‌ اينكه‌ انسان‌ مربي‌ ميشه‌. خودش‌ كه‌ به‌ كمال‌ رسيده‌ هيچ‌، مربي‌ ديگران‌ هم‌ ميشه‌. ديگران‌ را هم‌ به‌ كمال‌ ميرسونه‌. ديگران‌ را هم‌ تربيت‌ ميكنه‌. خداي‌ تعالي‌ ان‌ علينا للهدي‌. هدايت‌ باخداست‌ حتي‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ مي‌فرمايد انك‌ لن‌ تهدي‌ من‌ احبب‌. اي‌ پيامبر تو نمي‌توني‌ هر كي‌ را هدايت‌ كني‌ كه‌ دوست‌ داري‌. و لكن‌ الله‌ يهدي‌ من‌ يشاء. خدا هر كه‌ را بخواد هدايت‌ ميكنه‌. خوب‌ پس‌ پيغمبر چيكاره‌ بود؟ رسول‌ هادي‌ بود. و ما ارسلناك‌ الا رحمة‌ للعالمين‌. قرآن‌ مگر هدايت‌ نبود. چرا. اگر انسان‌ بندة‌ خدا شد، تحت‌ فرمان‌ پروردگار قرار گرفت‌، خدا به‌ وسيلة‌ او مردم‌ را هدايت‌ ميكنه‌. خدا به‌ وسيلة‌ او. يعني‌ ميشه‌ يد الله‌، لسان‌ الله‌، زبان‌ خدا ميشه‌ و خداي‌ تعالي‌ يك‌ تأثير فوق‌ العاده‌اي‌ هم‌ در زبانش‌ مي‌گذاره‌.

 ما گاهي‌ مثلا فرض‌ كنيد كه‌ پيش‌ همون‌ استادمون‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ مي‌رفتيم‌، اون‌ يك‌ كلماتي‌ ساده‌اي‌ را مي‌گفت‌. بدن‌ من‌ شروع‌ مي‌كرد به‌ لرزيدن‌، گريه‌ مي‌كردم‌ و تصميم‌ مي‌گرفتم‌ اين‌ كار را ترك‌ نكنم‌. اما با يك‌ آب‌ و تاب‌ ديگه‌اي‌، علمي‌، دقيق‌، ديگران‌ كه‌ مي‌گفتند، تأثير نمي‌گذاشت‌. آن‌ تأثيري‌ كه‌ بايد داشته‌ باشه‌ نداشت‌. اين‌ كلمة‌ لسان‌ الله‌، انسان‌ زبانش‌ زبان‌ خدا ميشه‌. معناش‌ اينه‌. من‌ اخلص‌ لله‌ اربعين‌ صباحا جرت‌ ينابيع‌ الحكمه‌ من‌ قلبه‌ الي‌ لسانه‌. حكمت‌ هم‌ كه‌ مي‌دونيد مال‌ خداست‌. و لقد آتينا لقمان‌ الحكمه‌. ما به‌ لقمان‌ حكمت‌ داديم‌. مال‌ خداست‌. خداي‌ تعالي‌ حكمت‌ را از قلبش‌ به‌ زبانش‌ جاري‌ ميكنه‌. حرفهاش‌، حرفهاي‌ حكيمانه‌ است‌. حكمت‌ هم‌ من‌ مكرر گفتم‌ با فلسفه‌ فرق‌ ميكنه‌. حكمت‌ آنهايي‌ است‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ وحي‌ ميكنه‌ در شناخت‌ حقايق‌ اشياء به‌ بندگان‌ پاكش‌، به‌ بندگان‌ خالصش‌، به‌ بندگان‌ خوبش‌. اما فلسفه‌ همه‌ نوشته‌اند در معناي‌ فلسفه‌ نوشته‌اند شناخت‌ اشياء است‌ متكيا به‌ افكار بشري‌. اين‌ مربوط‌ به‌ افكار بشري‌ آن‌ مربوط‌ به‌ وحي‌ و الهامه‌. خداي‌ تعالي‌ به‌ لقمان‌ حكمت‌ داده‌. لسان‌ الله‌ شده‌. ائمة‌ ما لسان‌ الله‌اند. كلامكم‌ نور. سخن‌ شما نوره‌ و امركم‌ رشد. امري‌ كه‌ به‌ ما بكنيد ماية‌ رشد و كمالات‌ و ترقي‌ ماست‌. دربارة‌ ائمة‌ اطهار ميگه‌. انسان‌ به‌ جايي‌ مي‌رسه‌ كه‌ چشمش‌ چشم‌ خدايي‌ ميشه‌. گوشش‌ گوش‌ خدايي‌ ميشه‌. حالا بحثهاش‌ مفصله‌ من‌ نمي‌خوام‌ در اين‌ وادي‌ وارد بشم‌.

 بندة‌ صالح‌ خدا آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ خليفة‌ الله‌ باشه‌ در كادر بندگي‌. يعني‌ در عين‌ اينكه‌ بنده‌ است‌ جانشين‌ خدا هم‌ هست‌. مي‌بينيد در آن‌ دعاي‌ رجبيه‌ مي‌گويد كه‌ لا فرق‌ بين‌ و بينكم‌. ببينيد چقدر كماله‌. هيچ‌ فرقي‌ بين‌ تو خدا و بين‌ اين‌ ولات‌ امر كه‌ ولات‌ امر ما هستند، كه‌ ما در اذن‌ دخول‌ صحيحي‌ كه‌ در دستورات‌ هست‌ به‌ ما مي‌گن‌ كه‌ اينجوري‌ بگيد الحمد لله‌ الذي‌ من‌ علينا بحكام‌ يقومون‌ مقامه‌ لو كان‌ حاضرا في‌ المكان‌. حمد مي‌كنيم‌ خدايي‌ را كه‌ براي‌ ما يك‌ فرماندهاني‌ قرار داد، منت‌ گذاشت‌ بر ما كه‌ اينها قائم‌ مقام‌ خدا هستند اگر بنا بود خدا در مكاني‌ حاضر بشه‌. ائمة‌ اطهار(قطع‌ صداي‌ نوار)

 به‌ انسان‌ معلم‌ انسان‌ يك‌ شخصيت‌ بالايي‌ بود، اين‌ ماية‌ افتخار انسانه‌. ماية‌ افتخاره‌. امامي‌ را امام‌ ما قرار دادند. خدا رحمت‌ كنه‌ اين‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ كوهستاني‌ كه‌ امشب‌ اسمش‌ برده‌ شده‌، ايشان‌ مي‌فرمود كه‌ خدا يك‌ علي‌ داشت‌ كه‌ اين‌ هم‌ الحمدلله‌ امام‌ ما شد. خيلي‌ همچين‌ با كمال‌ سادگي‌. راستي‌ هم‌ الحمد لله‌. اما ما مي‌گيم‌ دوازده‌ تا علي‌ داشت‌. آنهم‌ الحمد لله‌. بخدا به‌ جان‌ خود علي‌ بن‌ ابيطالب‌ اگر امام‌ ما مي‌خواست‌ بعضي‌ از اين‌ آقايوني‌ كه‌ امام‌ ديگران‌ هستند ماية‌ شرمندگي‌ بود. همه‌ جا بگن‌ ما بلد نيستيم‌. لولاك‌ علي‌ لهلك‌ عمر. آبروريزي‌ بود آخه‌ انسان‌ استادش‌ معلمش‌، من‌ خودم‌ پيش‌ اساتيدم‌ نشستم‌ ديدم‌ وقتي‌ كه‌ مطلبي‌ را باصطلاح‌ استادمون‌ خوب‌ جواب‌ مي‌داد، ما سرافراز بوديم‌، خوشحال‌ بوديم‌. الحمد لله‌ چقدر استادمون‌ عالمه‌ دانشمنده‌. و اگر يك‌ جائي‌ نمي‌توانست‌ خوب‌ جواب‌ بده‌، ما سرشكسته‌تر از خودش‌ مي‌شديم‌. حالا احتياج‌ كل‌ اليه‌ و استغنائه‌ عن‌ الكل‌ دليل‌ علي‌ امامه‌ علي‌ كل‌. يك‌ مورد در همة‌ كتاب‌ شيعه‌ و سني‌ بگرديد علي‌ عليه‌ السلام‌ يك‌ چيزي‌ را ندونه‌ از ديگران‌ بپرسه‌. يك‌ مورد ما نداريم‌. اين‌ چقدر افتخاره‌.

 ما در آرم‌ كانونمون‌ اين‌ را نوشتيم‌ كه‌ افتخار ما به‌ رهبري‌ است‌ كه‌ تنها او گفت‌ سلوني‌ قبل‌ ان‌ تفقدوني‌. يكي‌ ادعا كرد گفت‌ ما هم‌ مي‌گيم‌ حالا انشاء الله‌ ميگيره‌. سلوني‌ قبل‌ ان‌ تفقدوني‌. يكي‌ آمد بهش‌ گفت‌ حضرت‌ آدم‌ مكه‌ رفت‌ يا نه‌؟ گفت‌ بله‌. گفت‌ حضرت‌ آدم‌ كه‌ به‌ مكه‌ رفت‌ كي‌ آنجا سرش‌ را تراشيد؟ موند. راست‌ ميگه‌. كي‌ سرش‌ را تراشيد. سر تراشي‌ هم‌ كه‌ واجب‌. خودش‌ هم‌ كه‌ نمي‌تونه‌ تيغ‌ داشته‌ باشه‌. خوب‌ بگو جبرئيل‌ آمد سرش‌ را تراشيد. معطلش‌ نكن‌ اقلا. يك‌ مسئلة‌ ساده‌. گفت‌ من‌ غلط‌ كردم‌ گفتم‌ سلوني‌ قبل‌ ان‌ تفقدوني‌. واقعا علي‌ بن‌ ابيطالب‌ اين‌ افتخار نيست‌ كه‌ در دنيا سيصد آيه‌ درباره‌اش‌ در قرآن‌ به‌ تصديق‌ اهل‌ سنت‌ نازل‌ شده‌ كه‌ تنها يك‌ سوره‌ و يك‌ آيه‌اش‌ به‌ خدا قسم‌ به‌ تمام‌ قرآن‌ مي‌ارزه‌. هل‌ اتي‌ من‌ الانسان‌ حين‌ علي‌ الدهر تا ميرسه‌ كه‌ من‌ يازده‌ دليل‌ بر عصمت‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ در شبهاي‌ مكه‌ من‌ و آن‌ عالم‌ مكه‌ در آورديم‌ بر عصمت‌ امير المؤمنين‌ از همين‌ سوره‌.

 اين‌ افتخاره‌ يا انسان‌ يك‌ امامي‌ داشته‌ باشه‌، دل‌ توي‌ دلش‌ نباشه‌ كه‌ الان‌ خرابكاري‌ نكنه‌. الان‌ آبروريزي‌ نكنه‌. واقعاها. يك‌ شيعه‌ و يك‌ سني‌ با هم‌ بحثشون‌ شد توي‌ خانه‌، اينها هردوشون‌ عوام‌ بودند و الا اينجوري‌ با هم‌ كنار نمي‌آمدند، نتونستند همديگر را قانع‌ كنند گفتند مي‌ريم‌ از در خونه‌ بيرون‌. هر كس‌ رسيد مي‌پرسيم‌ حق‌ با علي‌ بود يا با ابي‌ بكر. هرچي‌ او گفت‌. قبول‌ كردند. رسيدند يك‌ يهودي‌ آمد. گفتند آقا ما يك‌ همچين‌ قراري‌ داريم‌. حق‌ با علي‌ است‌ يا با ابي‌ بكر. گفت‌ من‌ كه‌ توي‌ دين‌ شما نيستم‌ با من‌ باشه‌ ميگم‌ با هيچكدوم‌. گفتند خوب‌ حالا يك‌ چيزي‌ بگو. گفت‌ چي‌ بگم‌ دربارة‌ كسي‌ كه‌ يك‌ عدة‌ زيادي‌ مي‌گويند علي‌ خداست‌ يك‌ عده‌ هم‌ مي‌گويند خوب‌ خليفة‌ پيغمبره‌. و دربارة‌ كسي‌ كه‌ مي‌گويند يك‌ طرفة‌ العيني‌ ايمان‌ به‌ خدا نياورده‌ و يك‌ عده‌ هم‌ مي‌گويند خليفة‌ پيغمبره‌. اين‌ دو تا نميشه‌ با هم‌ مقايسه‌ كرد. ما از قول‌ خودتون‌ مي‌گيم‌. واقعا اين‌ افتخاري‌ است‌. بندة‌ صالح‌ خدا علي‌ است‌. بندة‌ صالح‌ خدا حضرت‌ مجتبي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ است‌. تا اين‌ ميرسه‌ كه‌ بندة‌ صالح‌ خدا ان‌ الارض‌ يرثها عبادي‌ الصالحون‌، حضرت‌ بقية‌ الله‌ و اصحاب‌ و يارانشون‌ هستند كه‌ خدا كنه‌ ما، در زمان‌ ما، ما جزء آنها باشيم‌. جزء بندگان‌ صالحي‌ باشيم‌ كه‌ در زير ساية‌ اين‌ بندة‌ صالح‌ خوب‌ خدا، اين‌ گل‌ سرسبد صالحين‌، اين‌ فردي‌ كه‌ تمام‌ انبياء و تمام‌ اولياء آرزوي‌ آمدنش‌ را مي‌كشيدند. اين‌ كسي‌ كه‌ امام‌ صادق‌ ميگه‌ اگر من‌ زمانش‌ را درك‌ مي‌كردم‌ لخدمته‌ ايام‌ حياتي‌ من‌ در تمام‌ عمر خدمتگزارش‌ بودم‌. اگر خدا ما را عقب‌ انداخته‌، توي‌ اين‌ زمان‌ انداخته‌، و شكايت‌ هم‌ داريم‌ اللهم‌ انا نشكو اليك‌ فقد نبينا و غيبت‌ ولينا. اما مي‌ارزه‌ كه‌ امامي‌ به‌ ما داده‌ كه‌ بقية‌ الله‌، حجة‌ الله‌، خليفة‌ الله‌، آن‌ كسي‌ كه‌ حضرت‌ رضا ازش‌ سؤال‌ مي‌كنند كه‌ أأنت‌ صاحب‌ هذا الامر تويي‌ كه‌ مي‌خواي‌ دنيا را پر از عدل‌ و داد كني‌؟ ميگه‌ من‌؟ آن‌ يك‌ چيز ديگه‌ است‌. آن‌ يك‌ آقاي‌ ديگه‌ است‌. وقتي‌ كه‌ نامش‌ در مقابل‌ امام‌ هشتم‌ برده‌ ميشه‌ اين‌ دستش‌ را حضرت‌ مي‌گذاره‌ بالاي‌ سرش‌ بلند ميشه‌، تعظيم‌ ميكنه‌ ميگه‌ صلي‌ الله‌ عليه‌ صلي‌ الله‌ عليه‌ صلي‌ الله‌ عليه‌. چقدر خوبه‌ ما چقدر افتخار مي‌كنيم‌ يك‌ همچين‌ امامي‌ داريم‌. مي‌ارزه‌ بعد از عقب‌ افتادنمون‌ بعد از هزار و چهارصد سال‌، دويست‌ سال‌، سيصد سال‌، بياييم‌ و يك‌ همچين‌ امامي‌ داشته‌ باشيم‌.

 اما بدبخت‌ آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ اين‌ امامش‌ را به‌ فكرش‌ نباشه‌. در عزيز علي‌ ان‌ خلق‌ و لا توي‌. به‌ نفسي‌ انت‌ من‌ مغيب‌ لم‌ يخلق‌ عنا. اين‌ لم‌ يخلق‌ عنا مي‌دونيد يعني‌ چي‌؟ يعني‌ همين‌ الان‌، توي‌ همين‌ مجلس‌ بايد احتمال‌ بديد كه‌ در بين‌ شما امام‌ زمان‌ هست‌. اقلا احتمالش‌ را بديد. لم‌ يخلق‌ عنا معناش‌ اينه‌. توي‌ يك‌ مجلس‌ كوچك‌ شما نگاه‌ به‌ افراد مي‌كنيد، مي‌گيد اينها كه‌ هيچكدوم‌ امام‌ زمان‌ نيستند. گفت‌ كه‌ حالا اين‌ حرفها را نميگم‌، احتماله‌، احتمالش‌ را مي‌ديم‌. گفتند كه‌ شحنه‌ شناس‌ نئي‌. ما نشناسيم‌. نه‌ وقتي‌ هم‌ ببينيم‌ هم‌ نشناسيم‌. در بين‌ ما. اما خوب‌ چون‌ احتمالش‌ را مي‌ديد به‌ فكرش‌ باش‌. يكي‌ از خوبان‌، يكي‌ از منتظرين‌ واقعي‌، توي‌ هر مجلسي‌ كه‌ وارد ميشد، مي‌ديدم‌ كه‌ يك‌ نگاهي‌ به‌ همه‌ مي‌كنه‌. من‌ مي‌دونستم‌ او براي‌ چي‌ اين‌ نگاه‌ را ميكنه‌ و خودش‌ هم‌ گاهي‌ به‌ من‌ خصوصي‌ اظهار مي‌كرد. مي‌گفت‌ نگاه‌ مي‌كنم‌ ببينم‌ شايد آقامون‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ در اين‌ مجلس‌ باشه‌. گفتم‌ مگر مي‌شناسي‌؟ گفت‌ شايد دلش‌ به‌ من‌ ترحم‌ كرد و اشاره‌اي‌ به‌ ما كرد. بعله‌. مي‌شه‌. اشاره‌اي‌ به‌ من‌ كرد گفت‌ فلاني‌ منم‌. يكي‌ از بزرگان‌ بود در قم‌ از علماي‌ بزرگ‌ بود. خدا رحمتش‌ كنه‌. آقاي‌ آسيد حسين‌ قاضي‌. اين‌ مكرر در مجالس‌ عمومي‌ها، خدمت‌ حضرت‌ رسيده‌ بود. منتهي‌ هيچكس‌ نشناخته‌ بود فقط‌ ايشان‌ شناخته‌ بود. و اين‌ ميشه‌ها.

 چقدر خوبه‌ كه‌ انسان‌ كاري‌ بكنه‌ كه‌ اگر امام‌ عصر ارواحناه‌ فداه‌ را ديد، حضرت‌ ازش‌ رضايت‌ داشته‌ باشه‌. نگاش‌ كنند بگند كه‌ باريك‌ الله‌. تو نمازهايت‌ را اول‌ وقت‌ خوندي‌، باريك‌ الله‌. تو دروغ‌ نگفتي‌ باريك‌ الله‌. تو غيبت‌ نكردي‌ باريك‌ الله‌. تو صفات‌ رذيله‌ات‌ را از بين‌ بردي‌. تو داري‌ خودت‌ را با از بين‌ بردن‌ صفات‌ رذيله‌ به‌ ما نزديك‌ مي‌كني‌. هي‌ باريك‌ الله‌ باريك‌ الله‌ بهش‌ بگويند و خدا نكنه‌ بگويند آقا فلان‌ كارت‌ اشتباهه‌.

 حاج‌ علي‌ بغدادي‌ توي‌ اين‌ قضيه‌اش‌ در مفاتيح‌ هست‌. مرحوم‌ حاجي‌ نوري‌ در نجم‌ الثاقب‌ قصة‌ ايشان‌ را نوشته‌. مي‌گه‌ من‌ رفتم‌ در كاظمين‌ يك‌ مقدار سهم‌ امام‌ به‌ گردنم‌ بود دادم‌. يك‌ كاري‌ روي‌ اخلاص‌ كرده‌. خلاصه‌اش‌ را مي‌گم‌. داشتم‌ مي‌آمدم‌ طرف‌ بغداد، عصر پنجشنبه‌ بود. چون‌ معمول‌ من‌ اين‌ بود كه‌ حقوق‌ كارگرهاي‌ كارخانة‌ شهربافي‌ را من‌ عصر پنجشنبه‌ بدهم‌. اينها هم‌ خوب‌ منتظر بودم‌. داشتم‌ مي‌آمدم‌ طرف‌، يك‌ آقايي‌ ديدم‌ دست‌ من‌ را گرفت‌. به‌ من‌ باريك‌ الله‌ گفت‌. واقعا ارزش‌ داره‌. خدا ميدونه‌ اگر هزار سال‌ عمر داشته‌ باشي‌ ايني‌ كه‌ من‌ مي‌گم‌ روي‌ عقيدة‌ خودم‌ مي‌گم‌. خودتونم‌ يدونيد، هزار سال‌ انسان‌ عمر داشته‌ باشه‌. تمام‌ اين‌ هزار سال‌ را بندگي‌ خدا بكنه‌ براي‌ همين‌ يك‌ لحظه‌اي‌ كه‌ دستش‌ را حضرت‌ وليعصر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بگيره‌ و بگه‌ بيا بريم‌ امشب‌ شب‌ جمعه‌ است‌ زيارت‌ جدم‌ موسي‌ بن‌ جعفر و باريك‌ الله‌ بهش‌ بگه‌. مي‌ارزه‌. من‌ فكر مي‌كنم‌ مي‌ارزه‌. شما هم‌ همينه‌ عقيدتون‌ اما ممكنه‌ همان‌ چه‌ را خدا دوست‌ نداره‌ شما داشته‌ باشيد. آن‌ يأسه‌. يأس‌. بدترين‌ چيزها در دنيا، اين‌ را بدونيد آقايون‌، يأس‌ از رحمت‌ و محبت‌ خداست‌. بدترين‌ چيزها. حتي‌ تا جائي‌ كه‌ نقل‌ شده‌. نميدونم‌ تا چه‌ اندازه‌ صحت‌ و سقمش‌ كه‌ حميد بن‌ قحتبه‌ در يك‌ شب‌ شصت‌ نفر سيد را كشت‌ ريخت‌ توي‌ چاه‌ و بعد هم‌ مأيوس‌ شده‌ بود از رحمت‌ خدا و روزه‌ها را مي‌خورد. آن‌ شخص‌ مي‌گفت‌ من‌ ديدم‌ روز ماه‌ رمضان‌ روزه‌ ميخوره‌. گفتم‌ تو چرا روزهات‌ را مي‌خوري‌؟ گفت‌ من‌ يك‌ كاري‌ كردم‌ ديگه‌ خدا مرا نمي‌آمرزه‌. من‌ در يك‌ شب‌ شصت‌ نفر سيد را كشتم‌ ريختم‌ توي‌ چاه‌. فلذا مأيوسم‌. كسي‌ كه‌ اهل‌ جهنمه‌ چرا زحمت‌ روزه‌ به‌ خودش‌ بده‌. به‌ حضرت‌ رضا اين‌ خبر رسيد. گفت‌ اين‌ يأسش‌ از رحمت‌ خدا گناهش‌ از آن‌ شصت‌ نفر سيد را كشتن‌ بيشتره‌.

 و از بعضي‌ از جريانات‌ استفاده‌ ميشه‌ كه‌ اينطوره‌. يزيد وقتي‌ كه‌ از امام‌ سجاد مي‌پرسه‌ كه‌ آقا من‌ چيكار كنم‌ خدا گناهم‌ را ببخشه‌؟ حضرت‌ حاضر نيست‌ مأيوسش‌ كنه‌. ميگه‌ نماز غفيله‌ بخون‌. خيلي‌ عچيبه‌ها. يأس‌ از رحمت‌ خدا خيلي‌ بده‌. و اين‌ يأس‌ ماها را گرفته‌. يعني‌ ميگيم‌ ما مگر ميشيم‌ حاج‌ علي‌ بغدادي‌. آدم‌ بيسوادي‌ هم‌ بود اتفاقا. اهل‌ بغداد باشه‌ عربي‌ نتونه‌ بخونه‌. مثل‌ يك‌ فارسي‌ كه‌ كتاب‌ فارسي‌ نتونه‌ بخونه‌. وقتي‌ رسيد در حرم‌ مطهر موسي‌ بن‌ جعفر به‌ حضرت‌ ميگه‌ كه‌ تو زيارت‌ مي‌خواني‌؟ گفت‌ لست‌ انا من‌ القاري‌. يعني‌ شما بخونيد. حضرت‌ هم‌ زيارت‌ امين‌ الله‌ را براش‌ مي‌خونه‌. فهميديد. ولي‌ دل‌ پاكي‌ داره‌. قلب‌ پاك‌ داره‌. حضرت‌ دستش‌ را مي‌گيرند برش‌ مي‌گردونند، مطالبي‌ را براش‌ در راه‌ مي‌گويند، كراماتي‌ را براش‌ مي‌گويند، براش‌ زيارت‌ نامه‌ خون‌ مي‌شوند. چقدر آقامهربانه‌! چقدر آقا مهربانه‌. ازش‌ مي‌پرسند چه‌ زيارتي‌ را برات‌ بخونم‌. حضرت‌ از او سؤال‌ مي‌كنند كه‌ من‌ چه‌ زيارتي‌ را برات‌ بخونم‌. ميگن‌ آقا هر كدوم‌ بهتره‌. حضرت‌ زيارت‌ امين‌ الله‌ را براش‌ مي‌خونند.

 آقايون‌ بياييد با امام‌ زمانمون‌ آشتي‌ كنيم‌. واقعا حيفه‌. بخدا عمرمون‌ مي‌گذره‌. هر كسي‌ فكر نكنه‌ حالا ما جوانيم‌ عمرمون‌ نمي‌گذره‌. نه‌ جوان‌ و پير فرقي‌ نميكنه‌. حيفه‌ كه‌ با امام‌ زمانمون‌ ما آشنا نباشيم‌. ارتباط‌ نداشته‌ باشيم‌. آقا يا بقية‌ الله‌ از شما عذر مي‌خوايم‌. خودت‌ شاهدي‌ كه‌ ما به‌ هر وسيله‌اي‌ دوست‌ داريم‌ بهت‌ نزديك‌ بشيم‌. خودت‌ مي‌دوني‌. حتي‌ حاضر نيستيم‌ گناه‌ بكنيم‌ بخاطر اينكه‌ با تو آشنا بشيم‌ نزديك‌ تو بشيم‌. يا صاحب‌ الامر خودت‌ هم‌ به‌ ما يك‌ محبتي‌ كن‌. عنوان‌ بصري‌ مي‌گه‌ رفتم‌ خدمت‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ حضرت‌ خيلي‌ به‌ من‌ بي‌ اعتنايي‌ كرد. گفت‌ برو بيرون‌. گفتم‌ آقا من‌ آمدم‌ شاگرد شما بشم‌. حضرت‌ فرمود كه‌ تا حالا شاگر كي‌ بودي‌؟ گفتم‌ مالك‌ بن‌ انس‌. هفتاد سال‌ هشتاد سال‌ عمرشه‌ حضرت‌ فرمود برو پيش‌ او. ميگه‌ خيلي‌ دلم‌ شكست‌. اين‌ راهنمايي‌ است‌ها. خيلي‌ دلم‌ شكست‌ رفتم‌ حرم‌ رسول‌ اكرم‌. دو ركعت‌ نماز خوندم‌. دستم‌ را به‌ دعا برداشتم‌ گفتم‌ يا الله‌ يا الله‌ اعطف‌ قلب‌ جعفر بن‌ محمد عليه‌. خدايا محبت‌ و عطوفت‌ قلب‌ امام‌ زمانمون‌ حضرت‌ صادق‌ را نسبت‌ به‌ من‌ زياد بفرما. ميگه‌ پاشدم‌ از جام‌ و باز رفتم‌ در خانة‌ امام‌ صادق‌. نوكر آقا آمد در را باز كرد و گفت‌ چيه‌؟ گفت‌ منم‌ جاي‌ ديگه‌اي‌ ندارم‌ كه‌ برم‌. حالا فهميدم‌ گاهي‌ ميشه‌ انسان‌ بعد از هشتاد سال‌ آنوقت‌ و خيلي‌ ديره‌. گاهي‌ هم‌ در سنين‌ جواني‌ انسان‌ ميفهمه‌. خوشا به‌ حال‌ آنهايي‌ كه‌ در سنين‌ جواني‌ راهشون‌ را تشخيص‌ بدهند. بدونند صراط‌ مستقيم‌ در كجاست‌ و در چيست‌؟ بخدا قسم‌ آقايون‌ عجله‌ كنيد. به‌ سن‌ اشخاص‌ نبايد توجه‌ كرد. بايد اين‌ راه‌ را حركت‌ كرد هر چه‌ زودتر يا اهل‌ يثرب‌ لا مقام‌ لكم‌. ميگه‌ ايندفعه‌ كه‌ آمدم‌ دم‌ در حضرت‌ گفتند بيا تو. رفتم‌ تو. آن‌ دعا تأثير كرد. آن‌ نماز توي‌ حرم‌ پيغمبر اثر گذاشته‌. حضرت‌ فرمود اسمت‌ چيه‌؟ گفتم‌ عبد الله‌. گفت‌ خدا تو را به‌ اين‌ اسم‌ ثابت‌. ميگه‌ كه‌ من‌ اگر هيچي‌ از امام‌ صادق‌ به‌ من‌ نرسيده‌ باشه‌ همين‌ دعا برام‌ كافيه‌. بعد ميگه‌ آمدم‌ نشستم‌ خدمت‌ امام‌ صادق‌. حضرت‌ فرمود كه‌ فطلب‌ في‌ نفسك‌ حقيقة‌ العبوديه‌. بندة‌ خدا باش‌. بندة‌ خدا باش‌. حقيقت‌ عبوديت‌ را در خودت‌ بوجود بيار.

 آقا يا صاحب‌ الزمان‌ شب‌ جمعه‌ است‌. ما هم‌ هر كاري‌ بگي‌ حاضريم‌ بكنيم‌. نماز حاضريم‌ توي‌ حرم‌ حضرت‌ رضا، حرم‌ حضرت‌ رضا كم‌ از حرم‌ پيغمبر اكرم‌ نيست‌. بريد حرم‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا دو ركعت‌ نماز بخونيد بعددستهايتون‌ را به‌ دعا برداريد بگيد يا الله‌ يا الله‌ اعتق‌ قلب‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ عليه‌. انشاء الله‌ با همون‌ توجه‌ اگر انسان‌ اين‌ كار را بكنه‌، مي‌بينيد توي‌ خود حرم‌، ديگه‌ لازم‌ نيست‌ بياد خونة‌ آقا، توي‌ خود حرم‌ حضرت‌ مي‌آد دستي‌ به‌ سر و صورتت‌ ميكشه‌ و اظهار محبت‌ مي‌كنه‌. و مكرر اين‌ مسئله‌ اتفاق‌ افتاده‌. من‌ عرايضم‌ را كوتاهش‌ مي‌كنم‌. انشاء الله‌ بتونيم‌ از محضر آقاي‌ دعائي‌ هم‌ استفاده‌ بكنيم‌.

 شب‌ جمعه‌ است‌ يكي‌ از راههايي‌ كه‌ بعضي‌ نقل‌ كردند حضرت‌ وليعصر به‌ انسان‌ نظر لطف‌ بيشتري‌ مي‌كند، توسل‌ و توجه‌ به‌ عمويشون‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ العباس‌ است‌. آن‌ جريان‌ حاج‌ محمد علي‌ فشندي‌، حضرت‌ بهش‌ مي‌فرمايند روز عرفه‌ چون‌ در خيمة‌ شما روضة‌ عمويم‌ عباس‌ را مي‌خوانند من‌ مي‌آيم‌. جريانات‌ ديگري‌ هم‌ هست‌. ما به‌ اين‌ نيت‌، آقاجون‌ دعوت‌ ازتون‌ مي‌كنيم‌، امشب‌ دوست‌ داريم‌، نه‌ امشب‌ هميشه‌. كرم‌ نما و آقا جان‌ تفضل‌ كن‌، قدم‌ رنجه‌ كن‌ كه‌ خانه‌، خانة‌ توست‌. نه‌ خانه‌ خانة‌ توست‌ بلكه‌ هر چه‌ هر كه‌ دارد مال‌ توست‌. نزيلك‌ ما اتلجه‌ ركابي‌ و ضيفك‌ في‌ كل‌ بلادي‌. چرا اين‌ علاقه‌ به‌ ابوالفضل‌ عباس‌ تمام‌ ائمه‌ داشتند؟ تمام‌ ائمه‌. ببينيد براي‌ چي‌. براي‌ اينكه‌ بندة‌ صالح‌ خدا بود. السلام‌ علي‌ عبد الصالح‌ در آن‌ زيارت‌ ميگه‌ السلام‌ عليك‌ يا ابوالفضل‌ العباس‌ المطيع‌ لله‌ و لرسوله‌ و لامير المؤمنين‌. يا عبد الصالح‌ هم‌ در روايات‌ داره‌. بندة‌ صالح‌ خدا. و ما انشاء الله‌ كوشش‌ كنيم‌ تا ما هم‌ بندة‌ صالح‌ خدا باشيم‌. تا ائمة‌ اطهار ما را دوست‌ داشته‌ باشند.

 يك‌ حال‌ توسلي‌ پيدا كنيم‌. چراغها را خاموش‌ كنيد يك‌ حالي‌ انشاء الله‌ داشته‌ باشيم‌. و از همة‌ آقايون‌ التماس‌ دعا دارم‌ و فقط‌ و فقط‌ الان‌ خدا مي‌داند حاجتم‌ اين‌ است‌ كه‌ آقا نظر لطفي‌ به‌ ما و به‌ اين‌ مجلس‌ داشته‌ باشند. وارد شريعه‌ شد. مشك‌ را پر از آب‌ كرد. از شريعه‌ خارج‌ شد .آقا صاحب‌ الزمان‌ قربانت‌ بشويم‌ عذر مي‌خوايم‌ اينطوري‌ نوشتند. انشاء الله‌ اگر در زمان‌ ظهورتون‌ بوديم‌ و اين‌ مسائل‌ را، اين‌ قسمت‌ از تاريخ‌ را صحت‌ و سقمش‌ را از شما مي‌پرسيديم‌، اما اين‌ مقداري‌ كه‌ من‌ نقل‌ مي‌كنم‌، اين‌ مقدار در تمام‌ كتب‌ تاريخ‌ و مقتل‌ نوشته‌ است‌. مشك‌ را به‌ شانة‌ راست‌ انداخته‌، تمام‌ همتش‌ اين‌ است‌ كه‌ آبها را به‌ خيمه‌هاي‌ حرم‌ برساند چون‌ حتي‌ در شريعه‌ وقتي‌ كه‌ آب‌ را برداشت‌ و مي‌خواست‌ در مقابل‌ صورتش‌ قرار بگيرد، به‌ نفسش‌ گفت‌ يا نفس‌ هوني‌ و الحسين‌ معطشو. حسين‌ بن‌ علي‌ تشنه‌ باشه‌ و تو آب‌ بخوري‌؟ دارد مي‌آيد به‌ طرف‌ خيمه‌ها. يك‌ وقت‌ ديدند دست‌ ابوالفضل‌ به‌ روي‌ زمين‌ افتاد. بند مشك‌ را به‌ شانة‌ چپ‌ انداخت‌. كمين‌ كردند دست‌ چپ‌ ابو الفضل‌ را هم‌ قطع‌ كردند. بند مشك‌ را به‌ دندان‌ گرفته‌. خودش‌ را روي‌ مشك‌ خم‌ كرده‌ كه‌ اگر تيري‌ آمد سپر مشك‌ باشد. آرام‌ آرام‌ به‌ طرف‌ خيمه‌ها دارد حركت‌ مي‌كند. ناگهان‌ تيري‌ آمد من‌ در اينجا عرض‌ مي‌كنم‌. از يك‌ روايت‌ استفاده‌ ميشود كه‌ تمام‌ تيراندازها اطراف‌ بدن‌ ابوالفضل‌ را گرفتند و همه‌ تير اندازي‌ مي‌كردند كه‌ دربارة‌ ابوالفضل‌ دارد كه‌ آنقدر تير به‌ بدن‌ مقدسش‌ وارد شده‌ بود. تيري‌ هم‌ آمد به‌ مشك‌ خورد آبها روي‌ زمين‌ ريخت‌. آقامون‌ ابوالفضل‌ العباس‌ آيس‌ من‌ الحيات‌ قارم‌ علي‌ الموت‌. با عمود آهنين‌ بر فرق‌ نازنينش‌.

 

۱۳ ربیع الثانی ۱۴۱۴ – ۸ مهر ماه‌ ۱۳۷۲ – تفسير سوره والعصر

 تفسير سورة‌ العصر 8 مهر ماه‌ 1372

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. والعصر ان‌ الانسان‌ لفي‌ خسر. الا الذين‌ آمنوا و عملصالحات‌. و تواصوا بالحق‌ و تواصوا بالصبر.

 بحثهاي‌ شبهاي‌ جمعة‌ گذشته‌ به‌ اينجا رسيد كه‌ دربارة‌ اين‌ سورة‌ مباركه‌ از امشب‌ تا چند شب‌ چند هفته‌ انشاء الله‌ بحث‌ خواهيم‌ كرد. اين‌ سوره‌ با حجم‌ به‌ ظاهر كوچكش‌ بسيار مطلب‌ دارد و نكات‌ فوق‌ العاده‌ پر اهميتي‌ در اين‌ سوره‌ هست‌. و تمام‌ اونچه‌ كه‌ يك‌ بشر، در سعادتش‌ در خوشبختيش‌ بايد ياد بگيرد در اين‌ سوره‌ خلاصه‌ شده‌. حالا انشاء الله‌ جمله‌ به‌ جمله‌ و نكته‌ به‌ نكته‌ مطالب‌ را، براي‌ آقايون‌ عرض‌ مي‌كنيم‌ و تنها اين‌ مطالب‌ نيست‌ كه‌ حقيقت‌ اين‌ سوره‌ باشد بلكه‌ در سوره‌هاي‌ قرآن‌ خداي‌ تعالي‌ مطالب‌ زيادي‌ قرار داده‌ كه‌ تمام‌ مفسرين‌ كه‌ هر چه‌ سخن‌ گفته‌اند دربارة‌ تفسير قرآن‌ طبق‌ بعضي‌ از احاديث‌ يك‌ دهم‌ اونچه‌ از قرآن‌ بايد بيان‌ بشه‌، بيان‌ شده‌. و بقيه‌اش‌ منتهي‌ مي‌شود به‌ معلم‌ اكبر و امام‌ اعظم‌ رهبر كل‌ عالم‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ (الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد) اين‌ نه‌ بخاطر اين‌ است‌ كه‌ ائمة‌ قبل‌ يا خود پيغمبر اكرم‌ اينها اين‌ علوم‌ را نداشته‌اند تا براي‌ مردم‌ بگويند. نه‌ در ضمن‌ كلماتشون‌ گفته‌اند و در ضمن‌ احاديث‌ بيان‌ كرده‌اند، ولي‌ شاگردان‌ مكتب‌ اسلام‌ و مكتب‌ تشيع‌ اينها هنوز در درسهاي‌ ابتدايي‌ بودند كلاسهاي‌ ابتدايي‌.

 آمادگي‌ براي‌ اينكه‌ درسهاي‌ بالاتر را تعليم‌ بگيرند نبود. استعداد درك‌ مطالب‌ ائمة‌ اطهار را نداشتند. شما فكر نكنيد كه‌ هر مجتهدي‌ حتي‌ مي‌تواند سخنان‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ را بفهمد. در احاديث‌ هست‌ كه‌ ان‌ رواياتنا يا احاديثنا صعب‌ مستصعب‌ سخته‌. خيلي‌ مشكله‌. نمي‌تواند تحملش‌ را بكند الا ملك‌ مقرب‌، ملك‌ مقرب‌. ملائكه‌ بر چند قسمند يك‌ عدشون‌ خيلي‌ مقربند. اون‌ چهار ملك‌ مقرب‌ كه‌ جبرئيل‌ و اسرافيل‌ و ميكائيل‌، ازرائيل‌ اين‌ حضرات‌ بزرگان‌ از ملائكه‌ هستند اينها ملك‌ مقربند. او نبي‌ مرسل‌. يا پيغمبراني‌ كه‌ اينها رسول‌ هم‌ باشند. كه‌ در احاديث‌ هست‌ كه‌ اگر ملك‌ مقرر نباشد، سخنان‌ ما رانمي‌ فهمد اگر نبي‌ رسول‌ نباشد مبعوث‌ به‌ رسالت‌ نشده‌ باشد اون‌ هم‌ سخنان‌ ما را نمي‌فهمد او مومن‌ قدمتحن‌ الله‌ قلبه‌ للايمان‌. يا مومني‌ كه‌ اين‌ دلش‌ به‌ ايمان‌ آزمايش‌ شده‌ باشد تو بوتة‌ امتحان‌ گذاشته‌ باشن‌ خالصش‌ كرده‌ باشند و اگر مومن‌ امتحان‌ شده‌ نباشد يعني‌ در امتحانات‌ عظيمي‌ كه‌ در دنيا هست‌، لغظشهاي‌ زيادي‌ در دنيا هست‌ شياطين‌ زيادي‌ هستند كه‌ انسان‌ را مي‌لغزانند اگر در مرحلة‌ مقاومت‌ اونچنان‌ مقاوم‌ نباشد كه‌ با هر بادي‌ كه‌ نمي‌لغزد بماند، خودش‌ را كنترل‌ مي‌كند بماند بلكه‌ در مقابل‌ اواسط‌ و بادهاي‌ تند و طوفانها خودش‌ را حفظ‌ مي‌كند و در پشت‌ او در سنگر وجودي‌ او جمعيتي‌ محفوظ‌ مي‌مانند. كانهم‌ بنيان‌ مرثوث‌ مثل‌ ديوار بتوني‌ كه‌  هيچ‌ تكان‌ نمي‌خورد. يك‌ همچين‌ حالتي‌.

 اگر مومن‌ اين‌ امتحان‌ را نداده‌ باشد، يعني‌ در استقامت‌ نلغزيده‌ باشد، در صراط‌ مستقيم‌ كوچكترين‌ انحرافي‌ نداشته‌ باشد. در محبتش‌ به‌ خداي‌ تعالي‌ كوچكترين‌ خللي‌ وارد نشده‌ باشد در مجاهدت‌ با نفس‌، نفسش‌ اونچنان‌ رامش‌ شده‌ باشد كه‌ مورد خطاب‌ پروردگار يا ايتها النفس‌ المطمئنه‌ اي‌ نفسي‌ كه‌ آرامش‌ پيدا كردي‌، آرام‌ شدي‌. اي‌ نفسي‌ كه‌ تحت‌ فرمان‌ عقل‌ صاحبت‌ هستي‌ در عين‌ اينكه‌ خيلي‌ قوي‌ است‌ در عين‌ حال‌ تحت‌ فرمان‌ است‌. افرادي‌ هستند كه‌ نفسشون‌ را ضعيف‌ مي‌كنند كه‌ بتوانند برش‌ مسلط‌ بشند. شما نفس‌ را مثل‌ يك‌ اسب‌ دونده‌اي‌ حساب‌ بكنيد كه‌ وقتي‌ كاه‌ و جوش‌ را انسان‌ نداد ضعيف‌ مي‌شه‌، خوب‌ اسب‌ ضعيف‌ را به‌ هر طرف‌ كه‌ بكشي‌ مي‌ياد. اما اگر يك‌ اسبي‌ انسان‌ داشته‌ باشه‌ كه‌ بهترين‌ اسبها در جست‌ و خيز باشه‌، ولي‌ تحت‌ فرمان‌. بندة‌ كامل‌، عبد محض‌. شما در اين‌ مسابقات‌ اسب‌ دواني‌ ديده‌ايد اين‌ اسب‌ پر جست‌ و خيز بهترين‌ اسبهاست‌ در يك‌ مملكت‌ با اينكه‌ اون‌ طرف‌ راه‌ صاف‌ هست‌ از روي‌ ديوار بلندي‌ دو، سه‌ متري‌ مي‌پره‌ اونطرف‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ صاحبش‌ مي‌گه‌ بپر. من‌ مي‌خوام‌ امتياز بگيرم‌. در مجاهدت‌ با نفس‌ اينچنين‌ امتحان‌ داده‌ باشيد.

 در بندگي‌ خدا كوچكترين‌ لغزش‌ نداشته‌ باشند. و با خدا تعالي‌ مانوس‌ باشد. با خدا انس‌ داشته‌ باشد. قدم‌ در راه‌ توكل‌ و تسليم‌ و رضا برداشته‌ باشد. خودش‌ را به‌ مقام‌ توحيد رسانده‌ باشد. يك‌ چنين‌ انساني‌ تازه‌ روايات‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ را مي‌فهمد. نگفتند مجتهد باشد يعني‌ مجتهد بايد باشد يك‌ مقدماتي‌ هست‌، يك‌ علوم‌ ظاهري‌ هست‌. كه‌ به‌ قول‌ مرحوم‌ شيخ‌ بهايي‌ سر به‌ سر قيل‌ است‌ و قال‌. بايد هم‌ انجام‌ بشه‌ نه‌ اين‌ كه‌ بگد انسان‌ نبايد اين‌ درسها را بخونه‌. نه‌ بالاخره‌ ادبيات‌ بايد انسان‌ بخواند، لسان‌ عربي‌ را بلد باشد چون‌ كلمات‌ خاندان‌ عصمت‌ به‌ زبان‌ عربي‌ گفته‌ شده‌. بعد فقه‌ و اصول‌ بلد باشد. خلاصه‌ ادبيات‌، فقه‌ و اصول‌ و رجال‌ و درايه‌ و امثال‌ اينها را بايد بلد بود اما حقيقت‌ چيز ديگر است‌. مومن‌  قد امتحن‌ الله‌ قلبه‌ للايمان‌. كه‌ اگر يك‌ چنين‌ مومني‌ شد خداي‌ تعالي‌ در دلش‌ يك‌ نوري‌ يك‌ چراغي‌ قرار مي‌ده‌. كه‌ العلم‌ نور يغضفه‌ الله‌ في‌ قلب‌ من‌ النشاط‌. در قلب‌ كساني‌ كه‌ خدا اونها را انتخاب‌ كرده‌، والذين‌ جاهدوا فينا لنهدينهم‌ سبلنا كساني‌ كه‌ جهاد در راه‌ ما مي‌كنند ما اونها را هدايتشون‌ مي‌كنيم‌ اينها روايات‌ را مي‌فهمند. شما فكر نكنيد روايات‌، حالا بعضيها، يك‌ كسي‌ مرحوم‌ مجلسي‌ رواياتي‌ جمع‌ كرده‌ كه‌ ما نمي‌فهميم‌. تو چي‌ را مي‌فهمي‌ كه‌ روايت‌ را بفهمي‌؟ روايات‌ خاندان‌ عصمت‌ عليهم‌ الصلاة‌ والسلام‌ نوره‌. كور هم‌ نور را نمي‌بينه‌. كلامكم‌ نور. سخنان‌ شما از خاندان‌ عصمت‌ نوره‌. امركم‌ رشد، اوامر شما ماية‌ ترقي‌ و تعالي‌ است‌ بنابر اين‌ همة‌ اينها مطالب‌ را گفته‌اند ولي‌ ما نمي‌فهميم‌. با يك‌ آقايي‌ يك‌ معلمي‌، كتاب‌ درسي‌ هست‌ شما بچه‌ها از امروز رفتن‌ مدرسه‌، مخصوصا كلاس‌ اول‌، كتاب‌ هم‌ دستشون‌ گرفتند تا امروز هر چي‌ نگاه‌ مي‌كنند هيچي‌ نمي‌فهمند. آخر سال‌ همش‌ را مي‌فهمند. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ معلم‌ داشتند. دبستانش‌ همينطوره‌، دبيرستانش‌ همينطوره‌، دانشگاهش‌ همينطوره‌. مرجعيتش‌، مرجع‌ تقليدش‌ همينطوره‌. و ما هم‌ همينطوريم‌. ما الان‌ هنوز به‌ مدرسه‌اي‌ كه‌ استادش‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ است‌ پا نگذاشتيم‌ هيچي‌ نمي‌دونيم‌.

 نمي‌دونيم‌ چرا د را اينجوري‌ كشيدند الف‌ را اينجوري‌ كشيدند. هيچي‌ نمي‌دونيم‌. الف‌، لام‌، ميم‌، صاد، كاف‌، يا، عين‌، صاد يعين‌ چي‌ آقا؟ نمي‌دونيم‌. خدا چيزي‌ را كه‌ ما نمي‌فهميم‌ چرا نازل‌ كرده‌. اين‌ قرآن‌ مال‌ تنها شما نيست‌ الي‌ ابد بايد باشد. اون‌ معلم‌ اكبر، اون‌ آقايي‌ كه‌ امروز مظلومه‌، امروز در يك‌ گوشه‌اي‌، به‌ وصيت‌ حضرت‌ عسگري‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ فرمود فرزندم‌ در غياب‌ اونها در بين‌ مردم‌ زندگي‌ نكن‌ نشناسنت‌، تو آخرين‌ نفري‌ هستي‌ از ائمه‌اي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ وعده‌ كرده‌ ان‌ الارض‌ يرثها عباده‌ الصالحون‌، زمين‌ مال‌ بندگان‌ صالح‌ خداست‌. و آيات‌ ديگر تو را اگر پيدا كنند تو را هم‌ مي‌كشند. خودت‌ در جاهايي‌ زندگي‌ بكن‌ كه‌ نبينند اين‌ بشر شرور، شر الدواء بدترين‌ جانوران‌. اين‌ جانوري‌ كه‌ رحم‌ به‌ حتي‌ رهبر خودش‌، خير خواهترين‌ مردم‌ نسبت‌ به‌ خودش‌ به‌ او رحم‌ نمي‌كند. اين‌ را بدان‌ كه‌ بايد در انزوا باشي‌. تا مردم‌ آماد بشن‌. خدايا به‌ آبروي‌ خودش‌ قسمت‌ مي‌دهيم‌ ما را آماده‌ براي‌ نشستن‌ در مكتب‌ اون‌ حضرت‌ و  تعليماتي‌ كه‌ بايد ما از اون‌ آقا بگيريم‌ بفرما (الهي‌ آمين‌). بنابر اين‌ تا آقا حجت‌ ابن‌ الحسن‌ تشريف‌ نيارن‌ ما بيسواديم‌. مدرسه‌ نرفتيم‌ اينها چيزي‌ نيست‌. اينها مدرسه‌ها اين‌ دانشگاه‌ها اين‌ حوضه‌ها اينها هيچ‌، سر به‌ سر قيل‌ است‌ و قال‌. جهلش‌ بيشتر از علمش‌ است‌. سر به‌ سر. فكر نكن‌ حالا ليسانست‌ را گرفتي‌، دكترات‌ را گرفتي‌ مدرك‌ اجتهادت‌ را گرفتي‌ حالا يك‌ كسي‌ شدي‌. نه‌. اون‌ علمي‌ كه‌ بايد خداي‌ تعالي‌ در دلت‌ بتابه‌ اون‌ چيز ديگري‌ است‌.

 و من‌ يعطي‌ الحكمه‌ فقد اوتي‌ خيرا كثيرا، خداي‌ تعالي‌ در اين‌ سورة‌ مباركه‌ مي‌فرمايد والعصر قسم‌ به‌ عصر. يك‌ عصري‌ داريم‌ و يك‌ صبحي‌ داريم‌ زمانهايي‌ كه‌ فشار زياده‌ اون‌ را خداي‌ تعالي‌ عصر گذاشته‌. يكي‌ عصر ظهور رسول‌ اكرم‌ يكي‌ هم‌ عصر غيبت‌ امام‌ زمان‌ و يا اول‌ ظهور حجت‌ ابن‌ الحسن‌. عصر خود عصر در معناي‌ لغت‌ به‌ معناي‌ فشاره‌. عصر هم‌ كه‌ بهش‌ مي‌گن‌ عصر به‌ خاطر اينكه‌ انسان‌ بالاخره‌ صبح‌ تا غروب‌ زحمت‌ كشيده‌، خسته‌ شده‌ و هر كسي‌ يك‌ خستگي‌ يك‌ فشاري‌ هست‌. زماني‌ را كه‌ بهش‌ عصر مي‌گن‌ اين‌ زمان‌، زماني‌ است‌ كه‌ فشار داره‌. اما چه‌ فشاري‌. فشاري‌ كه‌ اگر اون‌ فشار نباشه‌ و تحمل‌ اون‌ فشارها نباشه‌ حيات‌ نيست‌. زندگي‌ نيست‌، آينده‌ نيست‌. هيچي‌ نيست‌. صبح‌ تا غروب‌ رفتيد كار كرديد پول‌ بدست‌ آورديد درسته‌ خسته‌ شديد درسته‌ ناراحتيد، درسته‌ در فشاريد اما جيبتون‌ پر پول‌ شده‌ عوضش‌ زن‌ و بچه‌ تون‌ راحت‌ شده‌. در عصر ظهور رسول‌ اكرم‌ فشار عجيبي‌ بر مسلمانها بود در شعب‌ ابيطالب‌ اينها را ريخته‌ بودند نه‌ نانشون‌ مي‌دادند نه‌ آب‌. اونچنان‌ مسلمانها در فشار بودند كه‌ حساب‌ نداشت‌. خود پيغمبر اكرم‌ را مجبور كردند كه‌ حضرت‌ از مكه‌ حجرت‌ كند به‌ مدينه‌.

 اگر اون‌ فشارها نبود امروز ما مسلمان‌ نبوديم‌، اگر اون‌ زحمات‌ نبود ما امروز اينجا به‌ نام‌ شيعه‌ به‌ نام‌ تشيع‌. ما هم‌ مثل‌ همان‌ بت‌ پرستهاهايي‌ كه‌ در هندوستان‌ من‌ ديده‌ام‌ شايد امروز پانصد ميليون‌ بت‌ پرست‌ در عصر مترقي‌ اينطوري‌ كه‌ واقعا انسان‌ وقتي‌ كه‌ نگاه‌ مي‌كنه‌ واقعا انسان‌ مبهوت‌ مي‌شه‌ كه‌ بشر اينقدر خرافي‌، در يكي‌ از شهرهاي‌ هندوستان‌ يك‌ بت‌ خانه‌ را ديدم‌ بيست‌ و دوتا گنبد طلا داشت‌ يك‌ محل‌ يك‌ سقف‌. و زير هر گنبد سه‌ تا بت‌ بود و همة‌ اينها مظهر و مظهر خدا به‌ اصطلاح‌ بودند و بتهاي‌ مختلفي‌ بود. حيا مي‌كنم‌ بگم‌ بعضي‌ از بتها به‌ چه‌ شكل‌ بود. باور كنيد. و مردم‌ اين‌ بتها را مي‌پرستيدند. در دانشنگاه‌ بنارس‌ من‌ را دعوت‌ كرده‌ بودند مهمترين‌ جاي‌ ديدني‌ دانشگاه‌ بنارس‌ كه‌ بيست‌ و پنج‌ هزار دانشجو داشت‌، مهمترين‌ جاش‌ بتخانه‌ بود و همه‌ نوع‌ بت‌ داشت‌ حتي‌ بتي‌ بود كه‌ من‌ حتي‌ با اشاره‌ هم‌ نمي‌تونم‌ بگم‌. اين‌ مذهبي‌ از مذهب‌ لنگا اينها به‌ اصطلاح‌ بعضي‌ از چيزهايي‌ كه‌ اسمش‌ را نمي‌شه‌ گفت‌ مي‌پرستند. شماها در زير ساية‌ ولايت‌ و محبت‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌، كه‌ حتي‌ همين‌ امروز با همة‌ استفاده‌اي‌ كه‌ از اين‌ خاندان‌ كرده‌ايم‌ و دنيا مي‌داند كه‌ ما چقدر استفاده‌ كرديم‌ و چقدر پيشرفته‌ هستيم‌ كه‌ من‌ معتقدم‌ يك‌ فرد عامي‌ شيعه‌ از نظر اطلاعات‌ اعتقادي‌ از عالم‌ بزرگ‌ اهل‌ سنت‌ بيشتر اطلاع‌ داره‌.

 اين‌ ولايت‌ با اين‌ عظمت‌ را به‌ صورتهاي‌ مختلف‌ مي‌خوان‌ ازمون‌ بگيرند و در همين‌ مملكت‌ شيعه‌ نشين‌ به‌ نام‌ وهابيت‌ خدا لعنت‌ كنه‌ وهابيت‌ را كه‌ از يهود عليه‌ اسلام‌ ضررش‌ بيشتره‌. اين‌ افكار را نگذاريد يعني‌ يك‌ وقتي‌ تو ذهنتون‌ نياد كه‌ ما چرا توسل‌ كنيم‌؟ اگر ديديد يك‌ نفر به‌ شما مي‌گه‌ كه‌ آقا مستقيما از خدا چيز بخواه‌، اگر قدرت‌ داريد فسادي‌ بوجود نمي‌ياد بزنيد تو دهنش‌. چون‌ فساد اينها، خدا شاهده‌ بدتر از فساد يهوده‌ در دنيا كه‌ يهوديها در فساد معروفند. مخصوصا شيعه‌. ما هر چه‌ داريم‌ از خاندان‌ عصمت‌ و طهارته‌. خدا گواه‌ است‌ كه‌ در بين‌ اهل‌ سنت‌ يك‌ اعتقاداتي‌ هست‌ كه‌ واقعا زن‌ بچه‌ مرده‌ خنده‌اش‌ مي‌گيردي‌ اعتقادات‌ عجيب‌. كه‌ من‌ نمي‌خوام‌ وقتتون‌ را بگيرم‌. زير ساية‌ ولايت‌ زير ساية‌ اينكه‌ ما دوازده‌ تا امام‌ داريم‌، زير ساية‌ اين‌ معناكه‌ خداي‌ با عظمت‌ خواسته‌ كه‌ همة‌ كارها را بوسيلة‌ اونها انجام‌ بديم‌. اونها يد اللهند اونها عين‌ اللهند اونها اذن‌ اللهند اونها وجه‌ اللهند و اين‌ طور ما معتقد باشيم‌. من‌ براي‌ يك‌ عالم‌ وهابي‌ تو اين‌ كتاب‌ شبهاي‌ مكه‌ نوشته‌ام‌ براي‌ يك‌ عالم‌ وهابي‌ ثابت‌ كردم‌ كه‌ خودش‌ قبول‌ كرد بخونيد ببينيد شما هم‌ مي‌بينيد درسته‌، درست‌ او قبول‌ كرد. ثابت‌ كردم‌ كه‌ انسان‌ در خانة‌ خدا بره‌ و بگه‌ خدايا به‌ من‌ حاجتم‌ را بده‌ خدا زودتر مي‌ده‌ يا بگه‌ يا ابوالفضل‌ از خدا حاجت‌ من‌ را بگير و به‌ من‌ بده‌. من‌ ثابت‌ كردم‌ كه‌ دومي‌ زودتر قبول‌ مي‌شه‌. از قرآن‌ نه‌ فكر كنيد حالا من‌ گفتم‌ و اون‌ هم‌ قبول‌ كرد. نه‌. از قرآن‌ و احاديث‌ اهل‌ سنت‌ و سيرة‌ مسلمانهاي‌ صدر اسلام‌. سيرشون‌، روششون‌ اين‌ بود. كه‌ واسطه‌ مي‌انداختند تو كار و واسطه‌ بهتر كار را انجام‌ مي‌داد. خدا اين‌ را خواسته‌ نه‌ اينكه‌ فرض‌ كنيد كه‌ خداي‌ تعالي‌ نمي‌ده‌ به‌ ما حاجت‌ ما را نمي‌ده‌ اگر متوسل‌ به‌ يعني‌ با اين‌ فكر كه‌ ما چكار داريم‌ به‌ امام‌ رضا بريم‌ از خدا بگيريم‌ حاجتمون‌ را خدا نمي‌ده‌ بتون‌. مي‌گه‌ كه‌ والباب‌ المبتلا به‌ النار من‌ اراد الله‌ بداء بكم‌ اينها درهايي‌ هستند كه‌ مردم‌ بايد در اين‌ خانه‌ها بيايند. كسي‌ كه‌ خدا را اراده‌ مي‌كنه‌ بايد از شما شروع‌ بكنه‌. فايده‌اي‌ نداره‌. ائمة‌ معصومين‌ عليهم‌ الصلاة‌ والسلام‌ اينطوريند مخصوصا در زمان‌ ما حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا مقدمه‌ الفدا كه‌ هر چي‌ مي‌خواييم‌ اگر اهل‌ دنيا هستي‌ حوائج‌ ماديت‌ را از امام‌ زمان‌ بخواه‌، اگر اهل‌ معنويات‌ هستي‌ كمالاتت‌ را ازامام‌ زمان‌ بخواه‌. اگر اهل‌ آخرت‌ هستي‌ بهشت‌ را از امام‌ زمان‌ بخواه‌. خودشون‌ بلدند چكار كنند. نمي‌خواد بگي‌ آقا امام‌ زمان‌ شما از خدا بخواهيد تا خدا به‌ ما حاجتمون‌، نه‌ آقا حاجتش‌ را بده‌. شرك‌ هم‌ نيست‌ بلكه‌ عين‌. منتهي‌ ما نمي‌فهميم‌، چه‌ كنيم‌. بياييد من‌ شرح‌ براتون‌ بدم‌ توحيد اين‌ است‌ كه‌ ما از امام‌ زمان‌ بخواهيم‌. و اوني‌ كه‌ مي‌گه‌ فقط‌ من‌ از خدا مي‌خوام‌ او موحده‌. او مشركه‌.

 نمي‌خوام‌ توي‌ اين‌ بحث‌ وارد بشم‌ ولي‌ خيلي‌ صدمه‌ دارن‌ مي‌زنن‌ به‌ عقايد ما به‌ وضع‌ روحي‌ ما، ما تا زنده‌ هستيم‌ در اين‌ دنيا در عالم‌ برزخ‌ در بهشت‌، واسطه‌ مي‌خواييم‌. واسطة‌ ما هم‌ اين‌ نور پاك‌ يعني‌ نور حضرت‌ خاتم‌ انبياء صل‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و صلم‌ (الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد). و ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ والسلام‌ است‌. پيغمبر اكرم‌ اين‌ مذهب‌ را آورد ولي‌ باور كنيد مسلمان‌ اگر معتقد به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و خاندان‌ عصمت‌ نباشه‌ مسلمان‌ نيست‌. اسما مسلمانه‌. بايد اعتقاد داشته‌ باشيم‌ كه‌ سخنان‌ اينها جزء قرآنه‌. يعني‌ حقيقت‌ قرآن‌. پيغمبر اكرم‌ شايد پانصد تا روايت‌ شيعه‌ و سني‌ نقل‌ كردند، بيشتر از پانصد تا. پيغمبر اكرم‌ فرمود اني‌ تاركم‌ فيكم‌ الثقلين‌ كتاب‌ الله‌ و عترتي‌ من‌ دو چيز بزرگ‌، سنگين‌، پر عظمت‌ پرقيمت‌ در ميان‌ شما مي‌گذارم‌، اين‌ را سني‌ هم‌ نقل‌ كرده‌ همه‌ نقل‌ كردند يكي‌ كتاب‌ خداست‌ و ديگري‌ عترت‌ من‌. لم‌ يفترقا. يك‌ وقت‌ مي‌شه‌ كه‌ ما نيازي‌ به‌ امام‌ نداشته‌ باشيم‌، بعضيها اينطوريند. ما يك‌ وقتي‌ يك‌ سوفي‌ مسلكي‌ راه‌ افتاده‌ بوديم‌ خيال‌ مي‌كرديم‌ در لباس‌ خودمان‌ بود، متاسفانه‌ باطنا سوفي‌ مسلك‌ بود حالا سوفي‌ هم‌ نمي‌شه‌ گفت‌ يك‌ چيزي‌ بود. الان‌ هم‌ هستند يك‌ عده‌ از اينها. گفتم‌ آخرين‌ حد كمالات‌ روحي‌ چيه‌؟ آخرين‌ حدش‌ چيه‌؟ گفت‌ انسان‌ به‌ جايي‌ مي‌رسه‌ كه‌ ديگه‌ واسطه‌ نمي‌خواد، با خدا مستقيم‌ در ارتباط‌ مي‌شه‌. يعني‌ ديگه‌ واسطه‌اي‌ مثل‌ پيغمبر اكرم‌، ائمة‌ اطهار اينها. گفتم‌ مثلا در نماز گفت‌ نه‌. با خدا خودش‌ در رديف‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ انسان‌ قرار مي‌گيره‌.

 آخه‌ همانطوري‌ كه‌ علي‌، پيغمبر از خدا استفاده‌ مي‌كنه‌ اين‌ هم‌ استفاده‌ مي‌كنه‌. گفتم‌ شما خودتون‌ به‌ اين‌ مقام‌ رسيديد؟ گفت‌ طبعا ديگه‌ مرشده‌ اين‌ كار، گفتم‌ من‌ ديدم‌ نماز مي‌خونيد شما، چون‌ نماز را پيغمبر گفته‌ بخونيد. گفتش‌ كه‌ تاييد شده‌ يعني‌ دو مرتبه‌ به‌ من‌ گفتند كه‌ نماز را همانجور بخوان‌. گفتم‌ مثلا چطور مي‌شه‌ ما بشيم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌؟ گفت‌،البته‌ يك‌ فرقكي‌ داره‌ علي‌ مثل‌ يك‌ تعبيره‌، همين‌ تعبير زشت‌ را هم‌ كرد. علي‌ عليه‌ السلام‌ مثل‌ كسي‌ كه‌ مثل‌ يك‌ گردنكلفتي‌ كه‌ چهل‌ تا تخم‌ مرغ‌ مي‌خوره‌ ولي‌ من‌ مثل‌ يك‌ كسي‌ كه‌ يك‌ دونه‌ تخم‌ مرغ‌ مي‌خورم‌. ما اونجا بچه‌ بوديم‌ نتونستيم‌ خوب‌، البته‌ بدم‌ اومد از اين‌ حرف‌ روي‌ فطرت‌ ذاتي‌ از اين‌ حرف‌ خيلي‌ بدم‌ آمد و بحمد الله‌ تركش‌ هم‌ كرديم‌. اونجا نتونستم‌ تحليل‌ كنم‌. بعدها ديديم‌ چقدر اين‌ حرف‌ غلطه‌. سبب‌ متصل‌ بين‌ خدا و خلق‌ است‌ امام‌ زمان‌. در دنيا، در آخرت‌، در عالم‌ برزخ‌ در همه‌ جا. در همه‌ جا. سبب‌ متصل‌ بين‌ آسمان‌ و زمين‌. بين‌ خدا و خلق‌. عين‌ السبب‌ المتصل‌ بين‌ الارض‌ و السماء شما فكر نكنيد من‌ مي‌خوام‌ به‌ دعاي‌ ندبه‌ استدلال‌ كنم‌ من‌ جملة‌ امام‌ را نقل‌ مي‌كنم‌ شيرينتر است‌ و الا از نظر علمي‌ و اعتقادي‌ و قرآني‌ اون‌ چنان‌ اين‌ مطلب‌ ثابته‌ كه‌ حساب‌ نداره‌. فردا بياييد كانون‌ بحث‌ و انتقاد ديني‌ تا من‌ براتون‌ شرح‌ بدم‌. چون‌ اينجا مي‌خوام‌ يك‌ مجلس‌ حالي‌ باشه‌ نه‌ مجلس‌ قال‌. بياييد اونجا تا براتون‌ بگم‌ ثابت‌ مي‌كنم‌. براي‌ شماها كه‌ شيعه‌ايد و بچه‌ شيعه‌ايد و چه‌ مي‌دونم‌ قلب‌ پاكي‌ داريد براي‌ شماها آسون‌ است‌ ثابت‌ كردن‌. چون‌ پنجاه‌ در صدش‌ را شماها خودتان‌ بلديد. خدا را گواه‌ مي‌گيرم‌ براي‌ عالم‌ بزرگ‌ مكه‌ گفتم‌ و ثابت‌ كردم‌. خوب‌ واسطه‌ بايد داشته‌ باشيم‌.

 مال‌ التراب‌ والارض‌. ما كجا و خدا كجا. بعد هم‌ خدا اين‌ را خواسته‌. خود قرآن‌ اين‌ را بيان‌ مي‌كنه‌ بهش‌ گفتم‌ نادان‌ وقتي‌ كه‌ برادران‌ يوسف‌ مي‌يان‌ پيش‌ پدر به‌ پدرشون‌ مي‌گن‌ ما اشتباه‌ كرديم‌ يا ابا نستغفر لنا ذنوبنا پدرش‌ نگفت‌ كه‌ من‌ كيم‌ خدا واسطه‌ نمي‌خواد، اين‌ شركه‌ اين‌ واسطه‌ شدن‌ من‌، مي‌گه‌ سوف‌ استغفر لكم‌ من‌ واسطه‌ مي‌شم‌ از خدا طلب‌ مغفرت‌ براتون‌ مي‌كنم‌ و آيات‌ ديگر. والعصر، يك‌ سختي‌ هم‌ براي‌ ما مانده‌ انشاء الله‌ ما اون‌ عصر را بايد درك‌ كنيم‌ يك‌ عصر گذشته‌ يك‌ عصر مانده‌. عصري‌ كه‌ باقي‌ مانده‌ و انشاء الله‌ بايد شماها اونچنان‌ محكم‌ بشيد كه‌ از اصحاب‌ حسين‌ بن‌ علي‌ بهتر نمي‌گم‌ ولي‌ مثل‌ اصحاب‌ سيد الشهداء. اونجا هفتاد و نفر براي‌ اون‌ جمعيت‌ كافي‌ بود.  ولي‌ اينجا بايد همة‌ شيعيان‌ بشن‌ حبيب‌ ابن‌ مظاهر. بشن‌ هانيه‌ ابن‌ عروه‌، بشن‌ مسلم‌ ابن‌ عقيل‌. همه‌ بايد اينطور بشن‌.  همة‌ بني‌ هاشم‌ بايد بشوند مثل‌ علي‌ اكبر و قاسم‌ ابن‌ الحسن‌ و عون‌ و جعفر و نمي‌گم‌ ابوالفضل‌ العباس‌. اوتادي‌ در روي‌ زمين‌  هستند كه‌ اينها در اصحاب‌ امام‌ زمان‌ اينها بعضيهاشون‌ مي‌يان‌. بعضيهاشون‌ زنده‌ هستند اصحاب‌ كهف‌ مي‌يان‌. خداي‌ تعالي‌ اينها را برمي‌گردونه‌ رجعت‌ مي‌كنه‌. چون‌ اگر از ماها خدا نتونه‌ يك‌ عده‌اي‌ را جمع‌ بكنه‌ بالاخره‌ امام‌ زمان‌ بنا باشه‌ ظهور كنه‌ آدمهايي‌ هستند فسوف‌ يعطي‌ الله‌ بقوم‌ يحبهم‌ و يحبونه‌. خدا يك‌ عده‌اي‌ را مي‌ياره‌ كه‌ هم‌ اونها خدا را دوست‌ داشته‌ باشن‌ هم‌ خدا اونها را دوست‌ داشته‌ باشه‌.

 ولي‌ انشاء الله‌ خودمون‌ بايد باشيم‌. نگذاريم‌ نوبت‌ را بدن‌ به‌ دست‌ ديگران‌. خودمون‌ انشاء الله‌ همت‌ كنيم‌ كه‌ زير پرچم‌ فتح‌ انا فتحنا لك‌ فتحا مبينا، نصر من‌ الله‌ و فتح‌ قريب‌. يك‌ شبي‌ من‌ خواب‌ مي‌ديدم‌ كه‌ ظهور شده‌ روي‌ همة‌ خانه‌ها يك‌ پرچم‌ سبزي‌ زده‌ شده‌ روش‌ نوشته‌ شده‌ نصر من‌ الله‌ و فتح‌ قريب‌. انشاء الله‌ زير اين‌ پرچم‌ بايد باشيم‌. سستي‌ به‌ خودتون‌ راه‌ نديد. و لا تهينه‌، ولا تهذنوا سستي‌ به‌ خودتون‌ راه‌ نديد يك‌ شيعه‌ نبايد سست‌ باشه‌. الان‌ اگر اعلام‌ ظهور شد بگيم‌ لبيك‌. لبيك‌ يا صاحب‌ الزمان‌.هيچ‌ حرفي‌ در خودتون‌ نبايد باشه‌. ولا تخافوهم‌ و خافون‌ انكنتم‌ مومنين‌. ولا تهنوا و لا تهذنوا محزون‌ نشيد كه‌ زندگيم‌ را چكار كنم‌؟ زن‌ و بچه‌ام‌ را چكار كنم‌؟ اهل‌ بيتم‌ را  چكار كنم‌؟ پولهام‌ را تو بانك‌ چكار كنم‌؟ بدهي‌ نداشته‌ باشي‌ كه‌ (قطع‌ نوار). امر ما ارادة‌ ما حركت‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ اينطوريه‌ مثل‌ چشم‌ بر هم‌ زدنه‌. لمه‌ بصر يعني‌ چشم‌ روي‌ هم‌ گذاشتن‌. ممكن‌ است‌ شما چشمت‌ را بگذاري‌ روي‌ هم‌ باز كني‌ ظهور بشه‌. اين‌ آية‌ قرآنه‌ اينها آقايون‌ به‌ خدا قسم‌ اگر بعضيهاش‌ را منكر بشيم‌ نجسيم‌. كافريم‌. جدي‌ بگيريم‌ اين‌ مطالب‌ را. بياييم‌ خودمون‌ را بسازيم‌، خودمون‌ را بسازم‌. و خيلي‌، يعني‌ زمان‌ ما با صد ساله‌ قبل‌ خيلي‌ فرق‌ كرده‌ مردم‌ روشن‌ شدن‌، مردم‌ باهوشند، بدها كه‌ خوب‌ بدن‌. التماس‌ دعا برن‌ دنبال‌ بديهاشون‌. شما بايد صفتون‌ را جدا كنيد، اونها حزب‌ شيطانند شما حزب‌ الله‌ هستيد.

 علي‌ ان‌ حزب‌ الله‌ هم‌ الغالبون‌ و بايد خودتون‌ را آماد كنيد يك‌ وقت‌ فكر نكنيد حالا مثلا فلاني‌ اين‌ حرفها را چرا مي‌زنه‌. به‌ خداي‌ لا شريك‌ له‌ قسم‌، والله‌ و بالله‌ و كالله‌ كه‌ مي‌دونيد صيغه‌ها قسمه‌. انسان‌ با توجه‌ اگر بگه‌ و دروغ‌ بگه‌ بايد كفاره‌ بده‌ والله‌ و بالله‌ و كالله‌ يكي‌ از واجبات‌ و وظابف‌ تمام‌ گويندگان‌ و روحانيين‌ شيعه‌ اين‌ است‌ كه‌ مردم‌ را آماده‌ بكنند براي‌ ظهور نه‌ بخاطر اينكه‌ ظهور پس‌ فرداست‌ و يا من‌ تعيين‌ بكنم‌ يا امثال‌ من‌. نه‌ اصلا، شايد. شايد را كه‌ نمي‌تونيد منكر بشيد. كي‌ مي‌تونه‌ شايدش‌ را منكر بشه‌؟ فانتظروا اني‌ معكم‌ من‌ المنتظرين‌. مي‌گن‌ حالا اونهايي‌ كه‌ دوست‌ ندارن‌ امام‌ زمان‌ را، اونهايي‌ كه‌ نمي‌خوان‌ حضرت‌ را مي‌گن‌ حالا هنوز دنيا، فساد عالم‌ را نگرفته‌، دنيا پر از ظلم‌ و جور نشده‌، اي‌ بدبخت‌. همان‌ بهترين‌ و ثروتمندترين‌ و باسوادترين‌ بهش‌ ظلم‌ شده‌ كه‌ بيا من‌ ثابت‌ كنم‌ وقتي‌ كه‌ ميگن‌ تمام‌ انبياء و اولياء آمدند، نتونستند يك‌ دهم‌ علم‌ حقيقيي‌ را پخش‌ كنند و حضرت‌ بقية‌ الله‌ اين‌ علوم‌ را به‌ مردم‌ مي‌گه‌ كه‌ جاهل‌ترين‌ مردم‌ زمان‌ ظهور از عالمترين‌ مردم‌ قبل‌ از ظهور عالمتره‌ ظلم‌ به‌ تو نشه‌. كه‌ در توي‌ جهل‌ موندي‌. ظلم‌ بهت‌ نشده‌ كه‌ سيماي‌ امامت‌ را نمي‌بيني‌؟ ظلم‌ بهت‌ نشده‌ كه‌ حضرت‌ را اگر هم‌ ببيني‌ نمي‌شناسي‌؟ ظلم‌ بهت‌ نشده‌ كه‌ اگر حضرت‌ را ببيني‌ و بشناسي‌ نمي‌توني‌ حرف‌ بزني‌؟ ظلم‌ بهت‌ نشده‌ كه‌ اگر حضرت‌ را ببيني‌ و بشناسي‌ و بتوني‌ حرف‌ بزني‌ نمي‌توني‌ اون‌، از اون‌ آب‌ زلال‌ از اون‌ سرچشمه‌ نمي‌توني‌  كمال‌ استفاده‌ را بكني‌؟ ظلم‌ بهت‌ نشده‌ كه‌ الان‌ آدرس‌ امامت‌ را، اوني‌ كه‌ زندگيت‌ وابسطه‌ به‌ اوست‌ آدرسش‌ را نداري‌؟ به‌ كي‌ ظلم‌ نشده‌؟ بر همه‌ ظلم‌ شده‌. ظلم‌ را اونروزي‌ بر ما وارد كردند كه‌ همينطور ادامه‌ داره‌ كه‌ الهم‌ اول‌ ان‌ ظالم‌ ظلم‌ حق‌ محمد و آل‌ محمد آخر طابع‌ له‌ علي‌ ظالك‌ كه‌ آمدند در خانة‌ ابيطالب‌ را بستند. من‌ به‌ يك‌ عالم‌ سني‌ گفتم‌، آقايون‌ گفتم‌ چهار سال‌ بيشتر علي‌ بن‌ ابيطالب‌ در بين‌ مردم‌ حرف‌ نمي‌زد، چهار سال‌ اون‌ هم‌ با جنگ‌ صفين‌ و نهروان‌ و جمل‌ روبرو بود در اين‌ چهار سال‌. در عين‌ حال‌ ده‌ برابر اين‌ نهج‌ البلاغه‌اي‌ كه‌ شما مي‌بينيد علي‌ بن‌ ابيطالب‌ سخن‌ داره‌ همش‌ حكمت‌ آميزه‌. اون‌ دانشمند مي‌گه‌ اي‌ كاش‌ علي‌ در زمان‌ ما مي‌بود كه‌ ما مشكلات‌ فضاييمون‌ را از علي‌ مي‌پرسيديم‌ يك‌ عالم‌ عادي‌ معمولي‌ است‌. وقتي‌ كه‌ مي‌گفت‌ انا سلوني‌ قبل‌ ان‌ تفعدوني‌ اعلم‌ بطرق‌ السماء من‌ به‌ راههاي‌ آسمان‌ داناترم‌ تا شما به‌ راههاي‌ زمين‌. ما كاشكي‌ مشكلات‌ فضاييمون‌ را مي‌پرسيديم‌. و افرادي‌ كه‌ پاي‌ منبر علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بودند لايق‌ نبودند، اوني‌ كه‌ حرف‌ مي‌زد تازه‌ مي‌گفت‌ سر و روي‌ من‌ چند تا مو داره‌؟ ولي‌ در خانة‌ او را بيست‌ و پنج‌ سال‌ بستند. در خانة‌ ائمة‌ ديگر را يكسره‌ بستند. امام‌ صادقي‌ كه‌ شما فكر مي‌كنيد عليه‌ السلام‌ كه‌ شما فكر مي‌كنيد ديگه‌ شاگردان‌ زيادي‌ داشته‌ يك‌ مدت‌ كوتاهي‌ بوده‌، سرگرم‌ بودند اهل‌ دنيا به‌ دنيا والا بعد كه‌ مسلط‌ شدند شنيديد ديگه‌ وقتي‌ مي‌خواد يك‌ مسئله‌ از امام‌ صادق‌ بپرسه‌ به‌ عنوان‌ يك‌ خيار فروش‌ طبق‌ خيار را مي‌گذاره‌ روي‌ سرش‌ مي‌ياد در خانة‌ امام‌ صادق‌ حضرت‌ به‌ عنوان‌ اينكه‌ خيار مي‌خوان‌ بخرن‌ او سوالش‌ را مي‌پرسه‌ و حضرت‌ جوابش‌ را مي‌ده‌. تازه‌ امام‌ صادقش‌ اينطوره‌. در خانة‌ همه‌ را بستند هزار و صد و پنجاه‌ و چند ساله‌ امام‌ زمان‌ ما را در غيبت‌ قرار دادن‌. اگر به‌ ما ظلم‌ نشده‌ بود كه‌ اينطور نبود ما حالا هر كداممون‌ از بعضي‌ از انبياء الولي‌ العظم‌ هم‌ بالاتر بوديم‌. علماء امتي‌ افضل‌ من‌ انبياء بني‌ اسراييل‌، ظلم‌ نشده‌. هنوز ما نمي‌دونيم‌ كه‌ اين‌ كار حلاله‌ يا حرامه‌. تازه‌ بعد هم‌ با احتياط‌ و بعد از اينكه‌ به‌ رساله‌ مراجعه‌ كنيم‌ احتياط‌ واجبه‌ و احتياط‌ مستحب‌ و نمي‌دونم‌ اين‌ مرجع‌  به‌ اون‌ مرجع‌ و اون‌ مرجع‌ به‌ اين‌ مرجع‌ اين‌ حرفها، تازه‌ باز هم‌ مشكوكه‌ معلوم‌ نيست‌ كه‌ آيا حكم‌ خدا اين‌ هست‌ يا نه‌؟ بهمون‌ ظلم‌ نشده‌؟ در خانة‌ فاطمة‌ زهرا را آتش‌ زدن‌، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را ريسمان‌ به‌ گردنش‌ انداختن‌، در دهن‌ تمام‌ دوستانش‌ را بستند اگر فاطمة‌ زهرا هم‌ آمد حرفي‌ بزنه‌ اونقدر او را زدند تا در سن‌ هيجده‌ سالگي‌ از دار دنيا رفت‌. به‌ ما ظلم‌ نشده‌؟ وقتي‌ كه‌ اماممون‌ امير المونين‌ اول‌ مظلوم‌ عالم‌ باشه‌، به‌ ما ظلم‌ نشده‌؟ السلام‌ علي‌ اول‌ مظلوم‌. چراغهارا خاموش‌ كنيد حالي‌ انشاء الله‌ پيدا كنيم‌. يا بقية‌ الله‌ آقاجان‌، ديگه‌ دلمون‌ تنگ‌ شده‌ و ضاقت‌ الارض‌ زمين‌ بر ما تنگ‌ شده‌ يا بقية‌ الله‌ آقاجان‌ هنوز هم‌ بايد ما منتظر دهة‌ فاطميه‌ باشيم‌ بنشينيم‌ براي‌ پهلوي‌ شكستة‌ مادرت‌ زهرا گريه‌ بكنيم‌.

 هنوز هم‌ بايد بنشينيم‌ و بخوانيم‌ و مجمعي‌ حسب‌ علي‌ بيت‌ الذي‌ لم‌ يجتمع‌ لولا شمل‌ الديني‌. آمدند جمع‌ شدند به‌ خدا قسم‌ ظلم‌ را از اينجا شروع‌ كردند. جمع‌ شدند در خانة‌ فاطمة‌ زهرا را آتش‌ زدند. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را به‌ طرف‌ مسجد كشيدند اينجا كه‌ در خانة‌ زهرا را آتش‌ زدند دشمنان‌ رو پيدا كردند عصر عاشورا هم‌ خيمه‌هاي‌ ابي‌ عبدالله‌ الحسين‌ را، يا بقية‌ الله‌ يا صاحب‌ الزمان‌ آقا خودت‌ ما را مهيا كن‌. ارادة‌ ولايتي‌ كن‌ ما مي‌دونيم‌ دوست‌ داريد خودت‌ به‌ ما اشاره‌اي‌ كن‌ تا ما آمادة‌ براي‌ اون‌ عصر كه‌ شما وليش‌ هستيد. ما را آماده‌ بفرما همه‌ با توجه‌.

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الهي‌ عظم‌ البلاء، من‌ اين‌ دعا را آقايون‌ مكرر در مكرر افراد مختلف‌ افراد پاك‌ خواب‌ ديدند باز تازگي‌ هم‌ اشاره‌اي‌ شده‌ حتي‌ يك‌ هفته‌ اگر من‌ غفلت‌ مي‌كنم‌ اين‌ دعا را نمي‌خونم‌ مي‌بينم‌ باز يكي‌ خواب‌ مي‌بينه‌ كه‌ آقا نظري‌ دارند به‌ اين‌ دعا به‌ خدا قسم‌ زبان‌ حال‌ خودمونه‌ اگر غفلت‌ نداشته‌ باشيم‌ اگر در خواب‌ غفلت‌ نباشيم‌، بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الهي‌ عظم‌ البلاء و برح‌ الخفاء و انكشف‌ الغطاء و انقطع‌ الرجاء ضاقت‌ الارض‌ خدايا دنيا بر ما تنگ‌ شده‌ و منعت‌ السماء و انت‌ المستعان‌ و اليك‌ المشتكي‌ و عليك‌ المعول‌ في‌ الشدة‌ و الرخاء. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد. اولي‌ الامر الذين‌ فرضت‌ علينا طاعتهم‌ و عرفتنا بذلك‌ منزلتهم‌ ففرج‌ عنا بحق‌ فرجا عاجلا قريبا كلمح‌ البصر او هو اقرب‌ من‌ ذلك‌. يا محمد يا علي‌. يا علي‌ و يا محمد اكفياني‌ فانكما كافيان‌. فانصراني‌ فانكما ناصران‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. الغوث‌ الغوث‌ الغوث‌ ادركني‌ ادركني‌ ادركني‌ الساعه‌ الساعه‌ الساعه‌ العجل‌ العجل‌ العجل‌.

 

۶ ربیع الثانی- نكات‌ اخلاقی‌ و تربیتی‌ اخلاق‌ خ‌ ۲۷

 نكات‌ اخلاقی‌ و تربیتی‌ اخلاق‌ خ‌ 27

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمدلله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 يك‌ مطلب‌ مهمي‌ كه‌ تمام‌ خانمها بايد دقت‌ كنند و توجه‌ به‌ اين‌ مطلب‌ كه‌ امروز عرض‌ مي‌كنم‌  داشته‌ باشند اين‌ است‌ كه‌ اين‌ جلسه‌ و برنامه‌ هايي‌ كه‌ ما با شماها داريم‌ مثل‌ جلسات‌ ديگر كه‌ تشكيلي‌ مي‌شه‌ غالبا نيست‌. اكثرا جلسات‌ ديگر خوب‌ نشستيم‌ و گفتيم‌ و برخاستيم‌. مجالس‌ روضه‌ هايي‌ كه‌ تشكيل‌ مي‌شه‌ كه‌ من‌ حتي‌ مجالس‌ روز و شب‌ جمعه‌ را اين‌ جور تنظيمش‌ نكردم‌. اگر دقت‌ كرده‌ باشيد حتي‌ در جلسات‌ عمومي‌ مثل‌ شب‌ بيست‌ و يكم‌ ماه‌ رمضان‌ يا شب‌ عاشورا، يك‌ مقدمه‌اي‌ كه‌ حرف‌ مي‌زنم‌ بعد بالاخره‌ مردم‌ را ملتزم‌ به‌ يك‌ عملي‌ يك‌ ترك‌ گناهي‌، به‌ يك‌ مسئله‌اي‌ مي‌كنم‌. بخاطر اين‌ كه‌ اين‌ طور نباشه‌ كه‌ نشستيم‌ و گفتيم‌ و برخاستيم‌ باشه‌. روزها جمعه‌ هم‌ كه‌ خوب‌ سؤالات‌ را جواب‌ مي‌ديم‌ دقيقا هر جمله‌اش‌، هر مطلبيش‌ حساب‌ شده‌ است‌ و نياز افراده‌. جلسة‌ روز چهار شنبه‌ كه‌ در اينجا تشكيل‌ مي‌شه‌ و برنامة‌ تزكية‌ نفس‌ كه‌ زياد هم‌ به‌ ما مراجعه‌ مي‌شه‌ شايد در روز از خانمها ده‌ نفر بيشتر حالا اونكه‌ از شهرستانها بمانه‌ اقلا مراجعة‌ مستقيم‌ داريم‌ كه‌ اينها اظهار مي‌كنند تزكية‌ نفس‌. ما يكي‌ يا دو تا از اينها را اگر بپذيريم‌. علتش‌ هم‌ اينه‌ كه‌ شرايط‌ تزكية‌ نفس‌ را اكثرا دارا نيستند. و متوجه‌ اين‌ جلسه‌ هم‌ نيستند. من‌ امروز مي‌خوام‌ براتون‌ يك‌ بحث‌ مهم‌ هم‌ دربارة‌ اصل‌ كار خودم‌ هم‌ و شغلم‌ و اين‌ همه‌ زحماتي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ منت‌ بر گذاشته‌ كه‌ به‌ ما داده‌ تا ما بتونيم‌ انشاء الله‌ عند الله‌ اجري‌ داشته‌ باشيم‌ و اون‌ اينه‌ كه‌ هدف‌ اصلي‌ دربارة‌ همة‌ اين‌ زحمات‌ اين‌ است‌ كه‌ يك‌ عده‌اي‌ در اين‌ دنيايي‌ كه‌ به‌ اصطلاح‌ همه‌ دنبال‌ ماديات‌ هستند همه‌ دنبال‌ درآمد و پول‌ و زندگي‌ حيواني‌ هستند يك‌ عده‌اي‌ هم‌ به‌ عنوان‌ حجت‌ بر اونها دنبال‌ خدا و امام‌ عصر و كمالات‌ روحي‌ باشند. من‌ جدا به‌ كساني‌ كه‌ فكر مي‌كنند اين‌ جلسه‌ حتي‌ با جلسة‌ شب‌ جمعة‌ ما مساوي‌ است‌. شب‌ جمعة‌ خودمون‌ كه‌ باز من‌ جلسة‌ شب‌ جمعمون‌ را يا روز جمعمون‌ را با جلسات‌ ديگه‌ مساوي‌ نمي‌دونم‌ ولي‌ حتي‌ اگر فكر مي‌كنند اينجوري‌ است‌ خوب‌ همان‌ شب‌ جمعه‌ بيان‌ و توي‌ اين‌ جلسه‌ جدا ازشون‌ تقاضا داريم‌ كه‌ شركت‌ نكنند تا ما مانع‌ اين‌ كه‌ بتونيم‌ مطالب‌ اساسي‌ را براي‌، افرادي‌ توي‌ شماها الان‌ هست‌ كه‌ يك‌ ضرب‌ به‌ اصطلاح‌ با كمال‌ جديت‌ هشت‌ سال‌ دارن‌ كار مي‌كنند و حجتند بر حتي‌ شماها. با تمام‌ مشكلات‌ دارن‌ زحمت‌ مي‌كشن‌ و به‌ كمالاتي‌ هم‌ خوب‌ الحمد الله‌ رسيده‌اند. ولذا من‌ مي‌خوام‌ امروز توضيح‌ بدم‌ كه‌ اينجا شما چرا مي‌ياد و شما چرا توي‌ اين‌ برنامه‌ها وارد شديد و اگر مثلا مي‌بينيد همساية‌ شما يا فلان‌ قوم‌ و خويشتون‌ توي‌ اين‌ برنامه‌ هاست‌  و شما هم‌ هوس‌ كرديد كه‌ بياييد اينطوري‌ نباشه‌. اين‌ يك‌.

 دوم‌ اين‌ كه‌ بدونيد با عمل‌ كار برايد به‌ سخنراني‌ نيست‌. شما هي‌ بياييد و من‌ حرف‌ بزنم‌ براي‌ شماها و شما هم‌ يك‌ چيزهايي‌ بلد بشيد يا بلد نشيد و بعد عمل‌ نداشته‌ باشيد. نه‌ من‌ دقيقا اگر شبهاي‌ دو شنبه‌ را بعضي‌ از خانمها يكي‌ دو نفري‌ كه‌ اينجا مي‌يان‌ من‌ روي‌ اشخاص‌ نگاه‌ مي‌كنم‌ حتي‌ اون‌ كسي‌ كه‌ چشمش‌ يك‌ خرده‌ مي‌خواد چرتش‌ ببره‌ اسمش‌ را مي‌برم‌ و به‌ اصطلاح‌ از خواب‌ ظاهري‌ هم‌ بيدارش‌ مي‌كنم‌. و ازشون‌ التزام‌ مي‌گيرم‌ كه‌ تو برنامه‌ اشون‌ دقيق‌ باشند. و شماها را متأسفانه‌ نمي‌تونم‌ اونطور اگر الان‌ زير چادر يكيتون‌ خواب‌ باشيد، مگر صداي‌ خرخر بكنه‌ كه‌ ما بفهميم‌ كه‌ اين‌ خوابه‌ والا جور ديگه‌اي‌ نمي‌فهميم‌ و حاضر و غايبتون‌ هم‌ نمي‌تونيم‌ بكنيم‌. خدمت‌ شما عرض‌ شود به‌ بعضيها هم‌ كه‌ ارجاع‌ داديم‌ كه‌ حاضر و غايب‌ بكنند ببينيم‌ كي‌ مي‌ياد، كي‌ نمي‌ياد يك‌ خرده‌اي‌ يادشون‌ نمي‌شه‌. به‌ هر حال‌ ولي‌ وجدانا اين‌ را بدونيد كساني‌ كه‌ اينجا تشريف‌ مي‌يارن‌ اين‌ را بدانند كه‌ ما مي‌خواييم‌ قدم‌ به‌ قدم‌ به‌ سوي‌ خدا حركت‌ كنيم‌. بعد از اين‌ كه‌ تمام‌ گناهان‌ را ترك‌ كرده‌ باشيم‌. اگر يك‌ كسي‌ يك‌ گناهي‌ الان‌ مي‌كنه‌ اين‌ محيط‌ ما را آلوده‌ مي‌كنه‌. يعني‌ گناه‌ تمام‌ اون‌ جمعيت‌ به‌ گردن‌ اونه‌ كه‌ وقت‌ را خراب‌ كرده‌. و شماها هنوز غير از چند نفر به‌ اون‌ مرحله‌ نرسيديد كه‌ بدونيد وقتي‌ يك‌ گنه‌ كار وارد يك‌ مجلس‌ مي‌شه‌ چه‌ تاريكي‌ در اونجا به‌ وجود مي‌ياد. اون‌ قدم‌ اولش‌ كه‌ نه‌ قدم‌ اولش‌ قدم‌ ما قبل‌ اول‌. اين‌ است‌ كه‌ تمام‌ گناهان‌ را ترك‌ بكنيد و تمام‌ واجبات‌ را هم‌ كه‌ بر شما واجبه‌ انجام‌ بدهيد. اين‌ قبل‌ از اينه‌ها. يك‌ وقتي‌ يك‌ نفر به‌ من‌ مي‌گفت‌ يكي‌ از شاگردان‌ شما اينجور پشت‌ سر من‌ غيبت‌ كرده‌. گفتم‌ يا شاگرد من‌ نيست‌ يا غيبت‌ نكرده‌. گفت‌ چطور؟ گفتم‌ كه‌ اگر تو برنامة‌ ما آمده‌ باشه‌ ديگه‌ غيبت‌ رفته‌. اگر هم‌ نيامده‌ كه‌ چرا به‌ من‌ انتصابش‌ مي‌دي‌. يكي‌ از شاگردهاي‌ شما نسبت‌ به‌ مادرش‌ بي‌ احترامي‌ كرده‌. گفتم‌ اون‌ يا از من‌ نيست‌ يا تو دروغ‌ مي‌گي‌ او اين‌ كار را نكرده‌. ببينيد اينجوري‌ بايد باشند.

 قدم‌ اول‌ پس‌ تمام‌ گناهان‌ را، گناهان‌ هم‌ تنها شراب‌ خوردن‌ نيست‌. تنها خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ غيبت‌ كردن‌ نيست‌. خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ كه‌ مي‌فرمايد و لا تقل‌ لهما اف‌ به‌ مادر و پدر اف‌ نگيد. من‌ يك‌ وقتي‌ درس‌ تفسير مي‌خوندم‌ پيش‌ استادم‌. به‌ اين‌ آيه‌ رسيد هر چه‌ خواست‌ به‌ من‌ بفهمونه‌ كه‌ اف‌ يعني‌ چي‌ اصلا. نمي‌فهميدم‌. يك‌ روز خودم‌ فهميدم‌. يك‌ جرياني‌ برخورد كردم‌ فهميدم‌. پدرمون‌ صداشون‌ يك‌ خرده‌ كم‌ شده‌ بود اواخر سنشون‌ بالا بود يك‌ قضيه‌ را چند دفعه‌ براي‌ من‌ گفت‌. شايد اون‌ قضيه‌ را حفظ‌ من‌ شده‌ بودم‌. هر دفعه‌ كه‌ ايشان‌، يك‌ روز يادمه‌ كه‌ يك‌ كار فوق‌ العاده‌ زيادي‌ داشتم‌ و روحاني‌ بودم‌ها، حتي‌ بچه‌ داشتم‌ و خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ يك‌ شخصي‌ بودم‌ براي‌ خود. كار فوق‌ العاده‌اي‌ هم‌ داشتم‌ اين‌ قضيه‌ هم‌ طولاني‌ بود. ايشان‌ گفت‌ كه‌ اسم‌ من‌ را برد و گفت‌ فلاني‌ بيا بنشين‌ يك‌ قضيه‌اي‌ را برات‌ بگم‌ اين‌ برات‌ خيلي‌ مفيده‌. ما تا نشستيم‌ اين‌ قضية‌ هميشگيه‌. تو سرم‌ آمد اف‌ بگم‌ چقدر اين‌ قضيه‌ را مي‌گيد. يادم‌ آمد از آية‌ قرآن‌. لا تقل‌ لهم‌ اف‌ اينجا معناش‌ خوب‌ معلوم‌ مي‌شه‌. دو زانو نشستم‌ دست‌ ايشان‌ را بوسيدم‌ و قضيه‌ را طوري‌ گوش‌ دادم‌ مثل‌ اين‌ كه‌ اولين‌ دفعه‌ است‌ كه‌ براي‌ من‌ مي‌گه‌. قضية‌ خوبي‌ هم‌ بود. حفظ‌ هم‌ كردم‌. خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ بعضي‌ وقتها هم‌ مي‌گم‌. و ازش‌ استفاده‌ هم‌ مي‌كنم‌ و طوري‌ با ايشان‌ برخورد كردم‌ كه‌ ايشان‌ فكر كرد كه‌ واقعا هم‌ فكر مي‌كرد، واگر نه‌ نمي‌گفت‌ دفعة‌ اولي‌ است‌ كه‌ داره‌. و سري‌ تكان‌ مي‌دادم‌. عجب‌ اينطوري‌ شد با اين‌ كه‌ من‌ حتي‌ خود ايشان‌ بعضي‌ جاهاش‌ را يادش‌ مي‌رفت‌ من‌ يادم‌ مي‌آمد كه‌ نه‌ اينجوري‌ بوده‌ كه‌ قبلا براي‌ من‌ گفته‌ و معناي‌ اف‌ را فهميدم‌. حالا شما ببينيد تا اين‌ حد. تا اين‌ حد بايد نسبت‌ به‌ پدر و مادر خصوصا مادر احترام‌ بگذاريد والا شما معصيت‌ كار مي‌شيد.

 شما نبايد تو اين‌ جلسه‌ حاضر بشيد تا اين‌ نسبت‌ به‌ پدر و مادر كه‌ معلوم‌، نسبت‌ به‌ معلم‌، استاد اينها هم‌ همين‌ طورند. چون‌ روايت‌ داره‌ كه‌ الاداب‌ ثلاثه‌. پدر و مادر اينها، شما سه‌ تا پدر و مادر داريد. اب‌ ولدك‌، يك‌ پدر هست‌ كه‌ تو از او هستي‌. همين‌ پدر و مادري‌ كه‌ خوب‌ هست‌. اب‌ زوجك‌، يك‌ پدر و مادري‌ هست‌ كه‌ به‌ تو زن‌ داده‌. پدر زن‌. پدر شوهر، مادر زن‌، مادر شوهر اينها هم‌ پدر و مادر تو هستند. خدا لعنت‌ كنه‌ اونهايي‌ را كه‌ از روزي‌ كه‌ زن‌ ازدواج‌ مي‌كنه‌ بايك‌ مردي‌ از همانجا اين‌ شياطين‌ معلون‌ مه‌ به‌ صورت‌ خانمهايي‌ درآمده‌اند كه‌ تو مجلس‌ دست‌ مي‌زنند و مي‌گن‌ كه‌ شنيدم‌ خودم‌ كه‌ من‌ دعوا كردم‌ كه‌ يكي‌ نمي‌دونم‌ چي‌ مي‌گه‌، مي‌گه‌ مادر شوهر دشمنته‌ و القا مي‌كنند اينها را خدا لعنتشون‌ كنه‌. كوشش‌ بكنيد يك‌ وقتي‌، مادرتون‌ با مادرشوهرتون‌ يكي‌ باشه‌. مساوي‌ احترامشون‌ كنيد. پدر زن‌ با پدر شوهرتون‌ يكي‌ باشه‌. اگر تو دلتون‌ هم‌ ازش‌ كمتر خوشتون‌ مي‌ياد، از مادر شوهرتون‌ كمتر خوشتون‌ مي‌ياد تا از مادر خودتون‌ اون‌ دلتون‌ مريضه‌ بايد درستش‌ كنيد بايد اصلاحش‌ كنيد. اين‌ را شما بدونيدها

 يعني‌ هنوز مريضيد و اين‌ مرضها با همين‌ سير الي‌ الله‌ انشاء الله‌ رفع‌ مي‌شه‌. ولي‌ مريضيد به‌ هر حال‌. اگر يك‌ وقتي‌ يك‌ جايي‌ ديديد كه‌ از مادر خودتون‌ بيشتر خوشتون‌ مي‌ياد او هر چه‌ باشه‌ فحشتون‌ هم‌ بده‌، بدتون‌ نمي‌ياد اما از مادر شوهرتون‌ وقتي‌ داره‌ نصيحتتون‌ مي‌كنه‌ مي‌گيد چقدر تو حرف‌ مي‌زني‌. اينجا مريضيدها. من‌ نمي‌گم‌ يك‌ تخم‌ عداوتي‌ در دل‌ شما كاشته‌اند كه‌ اونها را خدا لعنتشون‌ كنه‌ و شماها هم‌ تخم‌ عداوت‌ را بزرگش‌ كرديد و امروز به‌ صورت‌ نگاههاي‌ مختلف‌ درش‌ آورديد. و سومين‌ پدر يا سومين‌ مادر خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ كسي‌ است‌ كه‌ به‌ شما چيزي‌ ياد داده‌. اقل‌ المك‌، يك‌ پدر يا يك‌ مادري‌ هست‌ كه‌ به‌ تو چيز ياد داده‌ باشه‌. اون‌ را هم‌ بايد همين‌ طور احترامش‌ كنيد. و اگر ببينيد علي‌ بن‌ ابيطالب‌ قدم‌ را كجا گذاشته‌. مي‌گه‌ من‌ علمني‌ حرفا. نمي‌فرمايد من‌ علمني‌ كلمة‌ يعني‌ اگر شما رفتيد مدرسه‌، دبستان‌ الف‌ را به‌ شما ياد دادند بعد هم‌ ديگه‌ نشد كه‌ بريد دانشگاه‌، معلمي‌ كه‌ الف‌ را بهتون‌ ياد داده‌ كه‌ الف‌ را اينجور خطي‌ بكشيد اين‌ شما را بندة‌ خودش‌ قرار داده‌. علي‌ با اون‌ عظمتش‌ مي‌گه‌ من‌ را بندة‌ خودش‌ قرار داده‌. نه‌ كلمه‌ها يك‌ حرفي‌ را مي‌گه‌. يك‌ كلمه‌اي‌ داريم‌، يك‌ كلامي‌ داريم‌. حرف‌ يعني‌ يك‌ الف‌، يك‌ ب‌. فقد سيرني‌ عبدا. شماها پيرو نمايشنامه‌هاي‌ راديويي‌، تلويزيوني‌ كه‌ تعليمات‌ اون‌ طوري‌ كه‌ پدر چقدر خوب‌، بچه‌ اونقدر فاسد به‌ پدر و مادر اين‌ قدر بي‌ احترامي‌ مي‌كنه‌ اينجوري‌ نبايد باشيد. شما پيرو مكتب‌ تهذيب‌ نفس‌ و تزكية‌ نفسيد. اين‌ گناهان‌ را بايد اصلا قبل‌ از اين‌ كه‌ مي‌يايي‌ اينجا هر چي‌ هم‌ خواستيد به‌ من‌ بعد از اين‌ معرفي‌ بكنيد كه‌ متأسفانه‌ خانمهايي‌ كه‌ جزء شاگردهاي‌ ما هستند اينها بيشتر واسطشون‌ به‌ اصطلاح‌ اسباب‌ زحمت‌ درست‌ مي‌كنند. هر كي‌ را خواستيد به‌ من‌ معرفي‌ بكنيد بدونيد ما از اين‌ به‌ بعد شروع‌ به‌ برنامه‌ داريم‌. قبلش‌ را بايد خودتون‌ درست‌ كرده‌ باشيد. يعني‌ معصيت‌ نكنيد. گناهان‌ مختلف‌. خيلي‌ از گناهان‌ شما فكر هم‌ نمي‌كنيد گناهه‌. عادت‌ كرديد بهش‌ ولي‌ گناهه‌. حالا من‌ بخوام‌ يك‌، يك‌ از گناهان‌ را ياد آوري‌ كنم‌ خدمتون‌، خودتون‌ بايد تحقيق‌ كنيد گناه‌ را بسنجيد ببينيد گناه‌ مي‌كنيد، نمي‌كنيد اينها را خوب‌ دقت‌ كنيد و بعد دفتري‌ زير بغلتون‌ بگيريد و بياوريد بگيد كه‌ آقا بيا براي‌ ما مرحله‌ بنويس‌. دقت‌ فرموديد. ضمنا گاهي‌ مي‌نشينم‌ ده‌ تا دفتر جلومه‌ همه‌ را مي‌نويسم‌ با كمال‌ خدمتون‌ عرض‌ شود دقت‌ كه‌ اگر خوب‌ من‌ هر دفتري‌ يك‌ صفحه‌ مي‌نويسم‌. بخوام‌ يك‌ صفحه‌ كتاب‌ بنويسم‌ صدهزار نفر ممكنه‌ بخونند. ديديد كتابهاي‌ من‌ بي‌ مشتري‌ نيست‌. كتابها مهلت‌ براي‌ چاپش‌ نمي‌رسه‌. خوب‌ من‌ اين‌ را چرا اينجا ننويسم‌. بيام‌ بنويسم‌ تو دفتر شما كه‌ اصلا اعتنا بهش‌ نكنيد. البته‌ اينجور ما الان‌ نداريم‌. ولي‌ اگر شما خدايي‌ نكرده‌ از يك‌ طرف‌ گناه‌ كرديد از يك‌ طرف‌ برنامه‌ انجام‌ داديد اين‌ مثل‌ اين‌ است‌ كه‌ يك‌ جوالي‌ را پر از جواهر بكنيد تهش‌ را هم‌ سوراخ‌ بكنيد. تهش‌ سوراخه‌ خوب‌ اين‌ فايده‌اش‌ چيه‌. هي‌ جواهرات‌ را بريزيد اون‌ تو از تهش‌ هم‌ بريزه‌. اين‌ يك‌ مطلب‌ كه‌ بدونيد قدمهايي‌ كه‌ ما مي‌خواييم‌ برداريم‌ رفتن‌ و رسيدن‌ به‌ خداست‌ و جدي‌ بايد باشيد. مسامحه‌ نكنيد. هيچ‌ چيز مانعتون‌ نباشه‌. مكرر من‌ اين‌ را گفتم‌ كه‌ شما روز اولي‌ كه‌ پيش‌ من‌ آمديد به‌ هر حال‌ مستقيما يا با واسطه‌اي‌ مطلع‌ شديد كه‌ من‌ مي‌گم‌ خداي‌ تعالي‌ گفته‌ است‌ و جاهدوا باموالكم‌ و انفسكم‌ في‌ سبيل‌ الله‌. هم‌ جانتون‌ را بايد كف‌ دست‌ بگذاريد هم‌ مالتون‌ را. حالا بنابر اين‌ شما راهتون‌ براتون‌ ارزشش‌ بيشتره‌ يا زندگيتون‌. مطلقا زندگي‌ چيه‌ در مقابل‌ مال‌. فرزندتون‌ چطور؟ فرزند در صورتي‌ كه‌ راه‌ خدا را بپيمايه‌، چون‌ تعلق‌ به‌ خدا داره‌ دوستش‌ داريد. حضرت‌ يعقوب‌ براي‌ يوسفش‌ چون‌ نبي‌ از ابنياء بود چهل‌ سال‌ گريه‌ كرد خداي‌ تعالي‌ بهش‌ نگفت‌ كه‌ چرا گريه‌ كردي‌؟

 ولي‌ حضرت‌ نوح‌ با اينكه‌ پيغمبر اولي‌ العظم‌ بود ديد بچه‌اش‌ داره‌ غرق‌ مي‌شه‌، حضرت‌ يعقوب‌ نديده‌ بود بچه‌اش‌ كشته‌ شده‌. ولي‌ اين‌ را ديد داره‌ غرق‌ مي‌شه‌ و غرق‌ هم‌ شد گفت‌ انه‌ من‌ اهلي‌. خداي‌ تعالي‌ با تندي‌ گفت‌ كه‌ انه‌ ليس‌ من‌ اهلي‌. تو نبايد علاقة‌ پدر و فرزندي‌ اصلا در بين‌ باشه‌. علاقة‌ خدا و بنده‌اش‌ بايد در بين‌ باشه‌. اني‌ اعظك‌ ان‌ تكون‌ من‌ الجاهلين‌. تو را موعظه‌ مي‌كنم‌ خدا مي‌گه‌ها، كه‌ تو را موعظه‌ مي‌كنم‌ اي‌ نوح‌ كه‌ خودت‌ را قاطي‌ جهال‌ قرار ندي‌. اينهايي‌ كه‌ بچه‌ اشون‌ را ترجيح‌ مي‌دن‌ بر راهشون‌ امروز بچه‌ام‌ از خارج‌ آمده‌ ما ديگه‌ امروز حالا عيبي‌ نداره‌ چند تا گناهي‌ بكنيم‌. امروز جشن‌ ازدواج‌ پسرمه‌. عيبي‌ نداره‌ حالا ديگه‌ چكار كنيم‌، نمي‌شه‌. خوب‌ نمي‌شه‌ برو گم‌ شو. تويي‌ كه‌ اين‌ قدر درك‌ نداري‌ كه‌ خدا را فداي‌ پسرت‌ مي‌كني‌، فداي‌ دخترت‌ مي‌كني‌، خداي‌ تعالي‌ هم‌ خيلي‌ دنبال‌ تو ندويده‌. نه‌ هيچ‌ ارزشي‌ تو براي‌ خدا نداره‌. تو اصلا براي‌ بندگي‌ اگر هم‌ تا حالا مي‌پذيرفت‌ از حالا ديگه‌ نمي‌پذيره‌. نمي‌دونم‌ چه‌، همين‌ طور چيزهايي‌ از اين‌ قبيل‌. البته‌ من‌ در وقتي‌ كه‌ يك‌ همچين‌ برخوردهايي‌ مي‌كنم‌ يك‌ خرده‌اي‌ سهل‌ مي‌گيرم‌ مي‌گم‌ حالا يك‌ كسي‌ بنا است‌ مرحله‌اش‌ عوض‌ بشه‌. مرحلة‌ بعدي‌ مشكله‌ مثلا مي‌بينم‌ حالا موقع‌ ازدواجشه‌ مثلا. يك‌ خرده‌اي‌ همچين‌ دست‌ نگه‌ مي‌دارم‌. همين‌ جور نگهش‌ مي‌دارم‌. البته‌ نه‌ اين‌ كه‌ يك‌ وقت‌ گناه‌ بكنه‌، اگر گناه‌ بكنه‌ مسئول‌ خدا و پيغمبر و امام‌ زمانه‌ ما هم‌ انشاء الله‌ بايد تابع‌ اونها باشيم‌ مسئول‌ ما هم‌ هست‌. ولي‌ نه‌ حالا مثلا كارش‌ زياده‌، حواسش‌ پرته‌ اونجا يك‌ خرده‌ حتي‌ عباداتش‌ را كم‌ مي‌كنم‌. همين‌ ديروز به‌ يكي‌ از زوار بود، خانمي‌ بود به‌ اصطلاح‌ يك‌ برنامة‌ سنگيني‌ داشت‌. برنامه‌هاي‌ بالا بود. ديدم‌ كه‌ خوب‌ با وضع‌ بارداري‌ ممكنه‌ براش‌ زحمت‌ باشه‌، يك‌ چند تا از كارش‌ را كم‌ كردم‌ كه‌ خودش‌ گريه‌ افتاد. اول‌ فكر كرد كه‌ من‌ مثلا مي‌گم‌ مثلا حالا يك‌ اشتباهي‌ كرده‌ از نظر من‌ گفت‌ نه‌ من‌ بخاطر اين‌ كه‌، آخه‌ خيال‌ مي‌كرد كه‌ من‌ نمي‌دونم‌ كه‌ حالش‌ چطوره‌. چون‌ از خارج‌ آمده‌ بود مسافر بود. كسي‌ اطلاع‌ نداشت‌. گفتم‌ نه‌ من‌ بخاطر اين‌ كه‌ يك‌ خرده‌اي‌ تو راحت‌ باشي‌ و اينها من‌ از اين‌ جهت‌ گفتم‌ ديرتر مي‌رسي‌، درسته‌. عقب‌ افتادي‌ يك‌ خرده‌ همچين‌ سست‌ حركت‌ مي‌كني‌ ولي‌ مثل‌ مسافريني‌ كه‌ يكي‌ از اين‌ مسافرين‌ همسفرهايي‌ كه‌ پياده‌ دارن‌ مخصوصا دارن‌ مي‌رن‌ يكيشون‌ يك‌ خرده‌ حال‌ نداره‌ خوب‌ بقيه‌ يا تحمل‌ مي‌كنند با او حركت‌ مي‌كنند يا يكي‌ زير بغلش‌ را مي‌گيره‌ يا يكي‌ هم‌ يك‌ خرده‌ مثلا فرض‌ كنيد بارش‌ را كم‌ مي‌كنند بالاخره‌ كوشش‌ مي‌كنند كه‌ چيز نشه‌. والا گناه‌ ابدا. و هر كس‌ اينطوري‌، شماها همتون‌ مأموريد به‌ ما به‌ اون‌ را خبر بديد. نگيد غيبت‌ مي‌شه‌. اگر يك‌ نفر را ديديد كه‌ بخاطر پسرش‌ به‌ خاطر شوهرش‌ به‌ خاطر پدر و مادرش‌ به‌ خاطر دخترش‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود يك‌ دونه‌ گناه‌ كرد به‌ من‌ خبر بديد ما اون‌ را لااقل‌ ديگه‌ برنامه‌ بهش‌ نمي‌ديم‌. ديگه‌ دو مرتبه‌ حالا تا همين‌ جا كه‌ آمده‌ بسشه‌. و اين‌ را بدونيد ما قدم‌ به‌ قدم‌ مي‌خواييم‌ بريم‌ برسيم‌ به‌ خدا. اين‌ را همه‌ بدونيد. نه‌ مكاشفات‌، نه‌ ملائكه‌ ديدن‌ نه‌ چرا خيلي‌ هاتون‌ هستيد اگر بخواييم‌ تقسيم‌ كنيد پنجاه‌ صد در صد شما ارواح‌ ملائكه‌ را مي‌بينند، ارواح‌ را مي‌بينيد نمي‌دونم‌ ارتباط‌ با ارواح‌ داريد ولي‌ هيچ‌ توي‌ مجله‌ اينها را مطرح‌ نمي‌كنم‌ و حرفش‌ را هم‌ نمي‌زنم‌. بخاطر اين‌ كه‌ شماها را معطل‌ اين‌ جور جاها نكنم‌.

 عينا راننده‌اي‌ كه‌ ماشين‌ را تو خط‌ كمربندي‌ شهرها عبور مي‌ده‌ كه‌ توي‌ شهرها افراد پياده‌ نشن‌ و سرشون‌ گرمه‌ پشت‌ ويترينهاي‌ مغازه‌ها نشه‌. من‌ يك‌ همچين‌ حالتي‌ را براي‌ شماها دارم‌. اگر الان‌ خوب‌ همين‌ امروز حتي‌ يكي‌، دو نفر خانمها همين‌ جور سر راهي‌ عبوري‌ ما مثلا انواري‌ را مي‌بينيم‌ ملائكه‌ را مي‌بينيم‌ خوب‌ خوبه‌. يك‌ وقتي‌ يادمه‌ خدمت‌ استادمون‌ نشسته‌ بودم‌. يك‌ جواني‌ خيلي‌ با شوق‌ و شعف‌ از همين‌ شاگردهاي‌ ايشان‌ گفت‌ كه‌ ديشب‌ انواري‌ از ملائكه‌ را ديديم‌. ايشان‌ همچين‌ با كمال‌ خونسردي‌ گفتند آدم‌ خدمتگزاران‌ خودشه‌. چون‌ ملائكه‌ خدام‌ محبين‌ آل‌ محمد صلوات‌ الله‌ عيله‌ و السلامند. كسي‌ خدمتگزارهاي‌ خودش‌ را ببينه‌ خيلي‌ افتخار نداره‌. شما يك‌ كلفتي‌ داريد، نوكري‌ داريد اينجا ديديدش‌.هاي‌ آقا ما كلفتمون‌ را ديديم‌ اين‌ افتخاري‌ نداره‌. هر وقت‌ كه‌ با امام‌ زمان‌ نشستيد و امام‌ زمان‌ گفت‌ كه‌ من‌ به‌ وجود تو افتخار مي‌كنم‌ مي‌دونيد به‌ بعضيها گفتند كه‌ ما به‌ وجود شماها افتخار مي‌كنيم‌. اگر همه‌ مثل‌ شما بشن‌ ما هيچ‌ مانعي‌ از غيبت‌ نداريم‌ و ظهور مي‌كنيم‌. و بعضيها كلمات‌ حكمت‌آميزي‌ بهشون‌ گفتند كه‌ اينها استفاده‌ها كردند. حتي‌ يكي‌ از بزرگان‌، خيلي‌ بزرگ‌ بود. مي‌گفت‌ كه‌ امام‌ زمان‌ اين‌ قدر مهربانه‌ كه‌ گاهي‌ به‌ بعضيها حالا مي‌گه‌ قربانت‌ گردم‌. امام‌ زمان‌ به‌ اين‌ مي‌گه‌ها. ببينيد انسان‌ تا اين‌ حد ممكنه‌، چون‌ ايشان‌ مهربانند به‌ هر حال‌. و حتي‌ در مقابل‌ شهداي‌ كربلا امام‌ سجاد مي‌گه‌ و ابن‌ انتم‌ پدر و مادرم‌ به‌ فداي‌ شما. خوب‌ انسان‌ براي‌ رسيدن‌ به‌ اين‌ مقام‌، به‌ اين‌ مرحله‌ اين‌ قدر سستي‌ نبايد بكنه‌ و انشاء الله‌ اگر كوشش‌ بكنيد هفت‌، هشت‌ تا مرحله‌ هست‌ اگر جدي‌ بپيماييد، با فداكاري‌ بپيماييد كه‌ بعضي‌ از شماها پيمودند. يك‌ دونه‌ از صفات‌ رزيله‌ درتون‌ باقي‌ نمي‌مونه‌. و روحتون‌ پاك‌ و در مصاحبت‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ خواهيد بود.

 اين‌ يك‌ مطلب‌ كه‌ بهتون‌ گفتم‌. مطلب‌ دوم‌ كه‌ اينها همش‌ درسه‌ها بايد حواستون‌ را جمع‌ كنيد. افراد پاك‌ و منزه‌ همون‌ مقدار از گناه‌ بدشون‌ مي‌ياد كه‌ يك‌ انسان‌ عاقل‌ از سم‌ بدش‌ مي‌ياد از نجاسات‌ انسان‌ بدش‌ مي‌ياد. دقت‌ كرديد. از سم‌ بدش‌ مي‌ياد. يك‌ آدم‌ عاقلي‌ را بهش‌ بگن‌ كه‌ شما يك‌ كاسه‌ اينجا سم‌ هست‌ بخور. يقينا ناراحت‌ مي‌شه‌ كه‌ چرا تو همچين‌ حرفي‌ به‌ من‌ مي‌زني‌. مي‌خواي‌ من‌ را بكشي‌. يك‌ مجلسي‌ باشه‌ همه‌ مي‌خوان‌ خودكشي‌ كنند همه‌ مرده‌ هستند، خدمتون‌ عرض‌ شود شما هم‌ كه‌ زنده‌ هستي‌ و عاقل‌ هم‌ هستي‌ اينها همه‌ دارن‌ سم‌ مي‌خورند شما هم‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ بگيد كه‌ حالا چون‌ توي‌ اين‌ مجلس‌ هست‌ ما هم‌ بايد يك‌ كاسه‌ سم‌ را بخوريم‌. ما يك‌ وقتي‌ توي‌ يك‌ زمانهاي‌ ترياك‌ آزاد بود يك‌ مجلسي‌ افتاده‌ بوديم‌ يك‌ دوره‌ همه‌ داشتند ترياك‌ مي‌كشيدند. و بعضي‌ بعضي‌ را مجبور مي‌كردند كه‌ اينها هم‌ ترياك‌ بكشند. من‌ جمله‌ نزديك‌ ما رسيد يك‌ واسطه‌ بود ديدم‌ اون‌ طرف‌ داره‌ اصرار مي‌كنه‌ كه‌ بايد تو هم‌ بكشي‌. ديدم‌ بعدش‌ نوبته‌ منه‌. من‌ بخاطر اين‌ كه‌ نوبتي‌ براي‌ من‌ نمونه‌ سر اين‌ شخص‌ دعوا كردم‌ با اونها. كسي‌ كه‌ نمي‌خواد چرا شما، دعوا فلان‌. خيلي‌ مجلس‌ را بهم‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ خوب‌ ديگه‌ به‌ ما روشون‌ نشد حرف‌ بزنند. خوب‌ حالا همه‌ ترياك‌ مي‌كشند شما هم‌ بايد بكشيد. هم‌ سم‌ بخورند.اونها مرده‌ هستند، مرده‌ها هر كاري‌ كه‌ كردند شما كه‌ نبايد بكنيد. اگر شما در راه‌ تزكية‌ نفس‌ هستيد همانطور كه‌ گفتم‌ گناه‌ كه‌ نمي‌كنيد. خوب‌ حالا گفتم‌ اين‌ سه‌ روز نهم‌ ربيع‌ را فرض‌ حالا اين‌ روايتش‌ خيلي‌ صحتي‌ نداره‌، ضعيفه‌. حالا بر فرض‌ هم‌ روايت‌ درستي‌ باشه‌. سه‌ روز نهم‌ ربيع‌ گناه‌ نوشته‌ نمي‌شه‌. خيلي‌ خوب‌. مثل‌ اين‌ است‌ كه‌ بگن‌ آقا سه‌ روز تو عيبي‌ ندارد كه‌ تو سم‌ بخوري‌. اولياء خدا گناه‌ را مثل‌ سم‌ مي‌دونند. يك‌ دونه‌ گناه‌ كه‌ مي‌كنند منتظر يك‌ بلايي‌ هستند. و بلا هم‌ ثابت‌ از نظر ما كه‌ مثل‌ سمه‌، عين‌ سمه‌. دقت‌ كرديد. شما اون‌ سه‌ روزي‌ كه‌ گناه‌ آزاده‌، قطعه‌، قطعتون‌ هم‌ بكنيد گناه‌ نكنيد. مخصوصا كسي‌ كه‌  در راهه‌. كسي‌ داره‌ مسافرت‌ مي‌كنه‌ بهش‌ بگن‌ آقا تو امروز اشكال‌ ندار يك‌ چند كيلومتري‌ برگردي‌ به‌ عقب‌. برگردم‌ به‌ عقب‌ چرا؟ آزاده‌، كاروانچي‌ گفته‌ عيبي‌ نداره‌ برگرديد. پس‌ فردا بايد همين‌ راه‌ را بياييم‌. دقت‌ كرديد. گناه‌ كه‌ به‌ هيچ‌ وجه‌، گناه‌ به‌ هيچ‌ وجه‌. اين‌ را بدونيد مثل‌ سم‌ و بدتر از سم‌ است‌.

 گناه‌ را از كجا تشخيص‌ مي‌ديد. فلان‌ خانه‌ زني‌ كه‌ گفته‌ اين‌ گناه‌ نداره‌ اينها همه‌ غلطه‌. فقط‌ مرجع‌ تقليدتون‌ مي‌تونه‌ بگه‌ چي‌ گناه‌، چي‌ گناه‌ نداره‌. دست‌ زدن‌ بدونيد، ببينيد مرجع‌ تقليدتون‌ مي‌گه‌ گناهه‌، نزنيد. اِ پس‌ ما چه‌ جور خوشحال‌ باشيم‌؟ اگر شما خوشحاليتون‌ با دست‌ زدن‌ و گناه‌ كردنه‌ بدونيد كه‌ روي‌ سعادت‌ را هيچ‌ وقت‌ نخواهيد ديد. و باطنا مريضيد. خوشحالي‌ شما با انس‌ با خدا. بايد شما اگر روز نهم‌ ربيع‌ اگر مي‌خواييد خيلي‌ خوشحال‌ بشيد بيشتر با خدا مأنوس‌ بشيد. بنشينيد بگيد خدايا اين‌ كسي‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا را اين‌ همه‌ اذيت‌ كرد خدايا از رحمت‌ خودت‌ دورش‌ كن‌. معناش‌ اينه‌. لذا در دستورات‌ جز لعن‌ و اينها چيز ديگه‌اي‌ هم‌ ندادند. گناه‌ در اين‌ روزها، همين‌ حرفهاي‌ ترش‌ گناهه‌. ولو شوخي‌ باشه‌. حرف‌ بد، يعني‌ اسم‌ بعضي‌ از چيزهايي‌ كه‌ قبيحه‌ معمولا برده‌ نمي‌شه‌. يك‌ بچه‌اي‌ اگر ببره‌ بهش‌ مي‌گيد اين‌ حرفها چيه‌. ببخشيد نمي‌فهمه‌. شما اون‌ جور نافهم‌ نشيد كه‌ اون‌ روز را الفاظ‌ بد را براي‌ اين‌ كه‌ ديگران‌ بخندند ببريد. حضرت‌ زهرا را شما با عمر دوتايي‌ سيلي‌ نزنيد. شما خيال‌ مي‌كنيد امروز اگر يك‌ غيبتي‌ كرديد، يك‌ فحشي‌ داديد يك‌ متلكي‌ گفتيد خدمت‌ شما حضرت‌ زهرا، يك‌ عده‌ هم‌ خنديدند، يكي‌ هم‌ خجالت‌ كشيد حضرت‌ زهرا خوشحال‌ مي‌شه‌، حضرت‌ زهرا اگر مي‌خواست‌ خوشحال‌ بشه‌ خودش‌ هم‌ اين‌ كارها را مي‌كرد. او عمر را شما خوشحال‌ مي‌كنيد. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ كارهاي‌ عمري‌، عمر را خوشحال‌ مي‌كنه‌، كارهاي‌ فاطمة‌ زهرا، فاطمة‌ زهرا را خوشحال‌ مي‌كنه‌. اين‌ قائدة‌ كلي‌ است‌. شما اگر آمديد توي‌ اين‌ خانه‌ من‌ از يك‌ چيزهايي‌ خوشم‌ مي‌آمد، حضرت‌ زهرا مي‌تونيد بگيد از گناه‌ خوشش‌ مي‌ياد؟ كه‌ نمي‌تونيد بگيد. از گناهي‌ كه‌ من‌ خوشم‌ نمي‌ياد شما، خيلي‌ خوب‌ من‌ را اذيت‌ كرديد ديگه‌. گناهاني‌ كه‌ اين‌ روزها ممكنه‌ انجام‌ بشه‌ براتون‌ مي‌گم‌ با اين‌ كه‌ نبايد من‌ بگم‌. گفتم‌ هر چه‌ مرجع‌ تقليدتون‌ مي‌گه‌. بعضيها مرجع‌ تقليدها اشكال‌ نمي‌كنند، بعضيها اشكال‌ مي‌كنند شما فعلا كه‌ از حضرت‌ آيت‌ الله‌ گلپايگاني‌ كه‌ تقليد مي‌كنيد ببينيد ايشان‌ چي‌ مي‌گن‌. مثلا دست‌ زدن‌. موسيقي‌ گوش‌ دادن‌، مجلس‌ عروسي‌ كه‌ نيست‌. به‌ سطل‌ زدن‌ به‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود دايره‌ زدن‌ اينها مسلما گناهه‌. اگر نشستيد و رقصيدن‌ گناهه‌. چون‌ غير زن‌ در مقابل‌ شوهرش‌ بقيه‌ را اشكال‌ مي‌گيرند. اگر نشستيد و راجع‌ به‌ تركها مثلا حرف‌ زديد تمام‌ تركها را غيبت‌ كرديد. راجع‌ به‌ فارسها صحبت‌ كرديد تمام‌ فارسها را، راجع‌ به‌ نمي‌دونم‌ مازندرانيها، نمي‌دونم‌ گيلانيها، خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ مشهديها هر چي‌ از اينها باشه‌ اينها گناهه‌ و نبايد بگيد. جك‌ گفتيم‌ بخندند. شما بيخود كرديد همچي‌ كاري‌ كرديد. و اينها هم‌ گناهه‌ دقت‌ كنيد خوب‌.

 خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ غيبت‌ كردن‌ اينها را كه‌ خودتون‌ مي‌دونيد. گناهان‌ به‌ طور كلي‌ اگر كسي‌ كرد چه‌ در روز نهم‌ ربيع‌ چه‌ در غير نهم‌ ربيع‌ مثل‌ زهر خوردنه‌ و ديگه‌ اين‌ شخص‌ مرده‌ است‌ و حتي‌ يك‌ كسي‌ هم‌ شما ديديد گناه‌ كرد، شما خبرش‌ را بديد تا ما بدونيم‌ با مرده‌ سر و كار داريم‌ و مرده‌ را ديگه‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ حرفي‌ باهاش‌ نداريم‌. و اما يك‌ عده‌ از اولياء خدا هستند كه‌ اينها با لغو هم‌ معامله‌ را مي‌كنند كه‌ با گناه‌ مي‌كنند. لغو. از امام‌ سؤال‌ مي‌شه‌ كه‌ در زيل‌ آية‌ شريفة‌ قد افلح‌ المؤمنون‌ الذينهم‌ عن‌ الغو معرضون‌. لغو چيه‌؟ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌فرمايد، لغو اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ يك‌ كار بيفايده‌اي‌ بكنه‌. هيچ‌ فايده‌اي‌ نداشته‌ باشه‌. جلسه‌ تشكيل‌ بده‌ مثلا نه‌ استفادة‌ مادي‌ داشته‌ باشه‌ نه‌ استفادة‌ معنوي‌. و شما اين‌ را بدونيد يك‌ اشتباهي‌، خدا چه‌ بكنه‌ اينهايي‌ را كه‌ شماها را گمراه‌ كردند و فكر مي‌كنيد روز نهم‌ ربيع‌ اگر چند تا معصيت‌ كرديد حضرت‌ زهرا را خوشحال‌ كرديد. حضرت‌ زهرا لعنت‌ مي‌كنه‌ اون‌ كسي‌ را كه‌ گناه‌ خدا را مي‌كنه‌. معصيت‌ خدا را مي‌كنه‌. اين‌ حرفها را بگذاريدش‌ كنار. اين‌ حرفها مال‌ مردمي‌ است‌ كه‌ يك‌ سال‌ مريض‌ بوده‌اند، مثل‌ يك‌ مريضي‌ كه‌ تو بيمارستانه‌ بهش‌ گفتند ناله‌ نكن‌، حالا گفتند طبق‌ مثلا فلان‌ روايت‌ ضعيفي‌ گفتند والا اگر روايت‌ صحيح‌ بود مراجع‌ فتوا مي‌دادند تو كتابهاشون‌. و شما نمي‌تونيد به‌ روايت‌ عمل‌ كنيد بايد به‌ فتوا عمل‌ كنيد همين‌ جا چون‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ دنبال‌ بهانه‌ مي‌گردند كه‌ از دايرة‌ صراط‌ مستقيم‌ خارج‌ بشن‌ و از اسلام‌ خارج‌ بشن‌. اينجا ديگه‌ روايت‌ را نه‌ سندش‌ را نگاه‌ مي‌كنند نه‌ هيچي‌ مي‌گنه‌ سه‌ روز به‌ اصطلاح‌ گناه‌ برداشته‌ شده‌. والا ببينيد توي‌ رساله‌ها خدمتون‌ هست‌ مي‌بينيد كه‌ مرجع‌ تقليد نيومده‌ يك‌ سري‌ گناه‌، هر روز مثلا زنا حرام‌ الا روز نهم‌ ربيع‌ دقت‌ كرديد. پس‌ بنابر اين‌ حواستون‌ را جمع‌ كنيد. لغو هم‌ براي‌ بعضيها مثل‌ گناهه‌. الذينهم‌ عن‌ الغو معرضون‌. لغو چيه‌؟ از امام‌ سؤال‌ مي‌شه‌ لغو چيه‌؟ مي‌گه‌ مثلا شما مي‌ريد فلان‌ شهر مي‌ياييد مي‌گيد سيبهاي‌ خوبي‌ داشت‌. رفته‌ بوديم‌ لبنان‌، سيب‌. حالا يك‌ وقت‌ هست‌ يك‌ سيب‌ فروشي‌ است‌ دنبال‌ يك‌ محلي‌ مي‌گرده‌ كه‌ يك‌ سيب‌ خوبي‌ داشته‌ باشه‌ مي‌خواد بره‌ بخره‌ بياره‌ بفروشه‌ مثلا شما گفتيد. يا اين‌ شخص‌ هم‌ مي‌خود بره‌ لبنان‌، فرض‌ كنيد مي‌خواييد بهش‌ بگيد كه‌ سيبهاش‌ فراموشت‌ نشه‌. سيب‌ هم‌ بخور اونجا. اما نه‌ وقتي‌ كه‌ فقط‌ مي‌خواييد تعريف‌ كنيد، يك‌ نفر اين‌ را در مكه‌ بوديم‌ هي‌ اصرار مي‌كرد كه‌ يك‌ جايي‌ را بريم‌ ببينيم‌. گفتيم‌ حالا تو چه‌ اصراري‌ داري‌، اونجا خطر داره‌ چه‌ اصراري‌ به‌ رفتن‌. گفت‌ آقا مي‌خوام‌ برم‌ ايران‌ بگم‌ فلان‌ جا رفتيم‌ چه‌ بگم‌؟ فقط‌ بياييد بريم‌ كه‌ من‌ رفتم‌ فلان‌ جا. و اينها لغوه‌. و مؤمن‌ كسي‌ است‌ كه‌ از لغو اعراض‌ مي‌كنه‌.

 اين‌ روزها، اين‌ سه‌ روز ولو اين‌ كه‌ لغو ممكنه‌ كه‌ آزاد باشه‌. هميشه‌ ممكنه‌ آزاد باشه‌ حتي‌. ولي‌ بالاخره‌ مكروهه‌، نهايتا. اينجا هم‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ افراد پاك‌، اولياء خدا اونهايي‌ كه‌ اهل‌ كمالند اونها هم‌ اون‌ روزها لغو را انجام‌ نمي‌دن‌ و بقية‌ شماها. يك‌ عده‌اي‌ از شماها همين‌ طورند و من‌ ازشون‌ ممنونم‌ و خوب‌ هم‌ پيشرفت‌ كردند ولي‌ بقيتون‌ اداي‌ اون‌ چند نفر را اقلا دربياريد كه‌ به‌ اون‌ حد برسيد ديگه‌. بالاخره‌ همه‌ همسفريد. و لذا من‌ به‌ آقايون‌ هم‌ گفتم‌ و الان‌ هم‌ عرض‌ مي‌كنم‌ به‌ شما خانمها جلساتي‌ كه‌ تشكيل‌ مي‌ديد اولا، شما خيلي‌ از عمر بدتون‌ مي‌ياد، اين‌ را بدونيد من‌ خيلي‌، حتي‌ به‌ شماها هم‌ نمي‌شه‌ بعضيهاتون‌ اعتماد كرد. يك‌ وقت‌ ممكنه‌ بگيد كه‌ فلاني‌ روايتش‌ ضعيفه‌ ولي‌ اين‌ را بهتون‌ عرض‌ كنم‌ كه‌ در زير اين‌ آسمان‌ كبود منفورترين‌ افراد از مخلوقات‌ خدا عمره‌ پيش‌ من‌. من‌ يك‌ وقتي‌ خواب‌ مي‌ديدم‌ كه‌ صحراي‌ محشره‌ و سادات‌ يك‌ صفي‌ بسته‌اند، صف‌ خيلي‌ طولاني‌ است‌. من‌ از جلوييم‌ پرسيدم‌ اين‌ صف‌ مال‌ چيه‌؟ گفتند خدا تمام‌ عذابش‌ را در اختيار سادات‌ مي‌گذاره‌ تا عمر را عذاب‌ كنند تا عقدة‌ دلشون‌ خالي‌ بشه‌ بخاطر حضرت‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها. من‌ خوب‌ طبعا اون‌ طرف‌ به‌ من‌ گفت‌ طول‌ مي‌كشه‌. اون‌ ديگه‌ آزاده‌ هر چقدر بخواي‌. شايد بعضيها يك‌ سال‌ بخوان‌ اقلا انواع‌ عذاب‌ را به‌ اين‌ بكنند. اين‌ خيلي‌ صف‌ طول‌ مي‌كشه‌. گفتم‌ هر چه‌ باشه‌ مي‌ارزه‌ و واقعا هم‌ اين‌ طور است‌. شماها كه‌ اين‌ را احساس‌ از من‌ كرده‌ باشيد لااقل‌ ديگران‌ احساس‌ نكرده‌ باشند ولي‌ دستور صراط‌ مستقيم‌، دستور خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ اين‌ است‌ كه‌ شما مي‌بينيد يك‌ جا امام‌ صادق‌ فرموده‌ يا خودش‌ عملي‌ اينطوري‌ انجام‌ داده‌ باشه‌ كه‌ پاشده‌ رقصيده‌ باشه‌ توي‌ يك‌ مجلس‌؟ يك‌ جا امام‌ صادق‌ دست‌ زده‌ باشه‌! يك‌ جا امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ عجمها را خوب‌ اوشان‌ عرب‌ بودند عجمها را دست‌ انداخته‌ باشه‌! يا يك‌ نفر بر حضرت‌ شده‌ باشه‌ حضرت‌ او را مسخره‌ كرده‌ باشه‌! نه‌ هيچ‌ جا نيست‌ و شما هم‌ پيرو او بايد باشيد. چرا بنشينيد توي‌ خونه‌ اگر جلسه‌اي‌ هم‌ مي‌خواد تشكيل‌ بديد من‌ راضي‌ نيستم‌ بيشتر از همين‌ كه‌ مي‌گم‌ تجاوز كنيد. يك‌ برنامة‌ لعني‌ داشته‌ باشيد كه‌ بهترين‌ چيزها لعن‌ كردنه‌. لعني‌ داشته‌ باشيد و خدمتون‌ عرض‌ شود نفري‌، خيلي‌ زياد هم‌ چهل‌ تا لعن‌ چون‌ چهل‌ مرتبه‌ اگر يك‌ دعايي‌ را كرديد يك‌ نفريني‌ را كرديد خدا مستجاب‌ مي‌كنه‌. حالا نفري‌ چهل‌ تا لعن‌ بكنيد و بعد هم‌ غذايي‌ باشه‌ و همين‌ حرف‌ كمالاتتون‌ باشه‌ و اينها اگر مي‌خواييد تشكيل‌ بديد والا اگر هم‌ نمي‌خواييد صبح‌ زود بلند شيد. روز خوشنودي‌، خوشحالي‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليهاست‌ به‌ حضرت‌ زهرا يك‌ سلامي‌ عرض‌ كنيد به‌ بي‌ بي‌ يك‌ تبريك‌ بگيد اينها هستند مي‌شنوند، شماها اونها را نمي‌بينيد اونها شما را مي‌بينند. بي‌ بي‌ تبريك‌ عرض‌ مي‌كنيم‌ دشمنتون‌ از دار دنيا رفته‌، به‌ درك‌ واصل‌ شده‌. وقتي‌ كه‌ در به‌ پهلوي‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها زد همانجا به‌ درك‌ واصل‌ شد. يعني‌ او هيچ‌ وقت‌ حيات‌ نداشته‌، زندگي‌ نداشته‌. شما تبريك‌ را به‌ حضرت‌ زهرا بگيد. به‌ حضرات‌ معصومين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بگيد و معقولانه‌ عمل‌ كنيد. معقولانه‌، خيلي‌ معقول‌ والا نمي‌تونيد اين‌ راه‌ را بپيماييد. اين‌ هم‌ مطلب‌ دوم‌ كه‌ يقين‌ دارم‌ انشاء الله‌ عمل‌ مي‌كنيد و در سالها گذشته‌ من‌ نمي‌گفتم‌ بخاطر اين‌ كه‌ هنوز در بين‌ شما افرادي‌ نبود كه‌ صد در صد استوار باشه‌ يا نبودم‌ من‌، من‌ چند ساله‌ كه‌ تو مشهد موقع‌ ربيع‌ نيستم‌. كارهايي‌ مي‌كنند كه‌ صحيح‌ نيست‌. من‌ يك‌ نفري‌ در يكي‌ از شهرهاي‌، در كاشان‌ شما نمي‌شناسيد از اين‌ رفقاي‌ خودمون‌ نبود از اين‌ شاگردها نيست‌ ولي‌ خوب‌ خيلي‌ احترام‌ مي‌كرد. هر وقت‌ به‌ من‌ مي‌رسد واقعا يك‌ وقت‌ ديدم‌ دو ساعت‌ جلوي‌ من‌ دو زانو نشسته‌. خيلي‌ احترام‌ از مي‌كرد. كاشان‌ بوديم‌ طرف‌ ابولؤلؤ، تبريك‌ بگيم‌ تحصين‌ كنيم‌. بعد ديدم‌ اونجا توي‌ حرم‌ ايشان‌ يك‌ دفعه‌ داشتند مي‌آمدند داره‌ بشكن‌ مي‌زنه‌ و مي‌رقصه‌ و گفتيم‌ چرا همچين‌ مي‌كني‌؟ گفت‌ كه‌ خوب‌ آدم‌ خيلي‌ مؤدبه‌ها. اگر شماها بوديد شايد حتي‌ هيچ‌ كدام‌ از شماها اين‌ قدر ادب‌ نداريد. اين‌ يك‌ دفعه‌ گفتم‌ آقا اين‌ كارها درست‌ نيست‌. دليلي‌ نداره‌ آدم‌ خودش‌ را از اون‌ راهي‌ كه‌ داره‌ بيخود، عبادات‌، حزن‌، گريه‌، خوشحالي‌ همة‌ اينها دستور داره‌ اما ديگه‌ انسان‌ بياد خودش‌ را از مرحلة‌ ادب‌ و شخصيتش‌ را خراب‌ بكنه‌ و بخاطر اين‌ كه‌ حالا امروز، خوب‌ من‌ هم‌ اتفاقا خوشحال‌ مي‌شيم‌ كه‌ تو اين‌ جور كارها را بكني‌. مگر مي‌خواي‌ خيرات‌ براش‌ بفرستي‌ كه‌، شما اين‌ را بدونيد خيرات‌ عمر اگر مي‌خواييد خيرات‌ براش‌ بفرستيد خوشحالش‌ بكنيد، گناه‌ بكنيد. چون‌ با عمر رفيق‌ مي‌شه‌. مي‌گه‌ الحمد الله‌ ما تو جهنم‌ يك‌ مشت‌ دوست‌ و رفيق‌ ديگه‌ هم‌ پيدا كرديم‌. اينجور. خيرات‌، اگر مي‌خواييد عذابش‌ را خدا زياد كنه‌ مي‌خواييد خدا فشارش‌ را روش‌ زيادتر بكنه‌ لعنتش‌ كنيد. لعنت‌.

 خيلي‌ مهمه‌ لعنت‌. الهم‌ العن‌ اول‌ ظالم‌ ظلم‌ حق‌ محمد و آل‌ محمد آخر و طابع‌ له‌ علي‌ ذالك‌. و اگر هم‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ والسلام‌ را اگر مي‌خواهيد خوشحالشون‌ كنيد صلوات‌ براشون‌ بفرستيد و تبري‌ يعني‌ تبري‌ معناش‌ همينه‌ كه‌ اظهار بي‌ زاري‌ كردن‌ از دشمنان‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ و ثوابش‌ و اهميتش‌ بيشتر از حتي‌ صلواته‌. حتي‌ صلوات‌ و اين‌ اندازه‌ من‌ به‌ شما اجازه‌ مي‌دم‌ كه‌ اگر جلساتي‌ داريد از همين‌ حد تجاوز نكنيد و انشاء الله‌ خيلي‌ معقولانه‌ باشه‌ و كوشش‌ بكنيد كه‌ انشاء الله‌ شماخودتون‌ قاطي‌ دوستان‌ عمر اونهايي‌ كه‌ گناه‌ خدا و معصيت‌ پروردگار را مي‌كنند بخاطر اين‌ كه‌ حضرت‌ زهرا را خوشحال‌ كنند و اشتباه‌ مي‌كنند عمر را خوشحال‌ مي‌كنند نباشيد. مسئلة‌ ديگر با اين‌ كه‌ فرصت‌ ندارم‌ اين‌ است‌ كه‌ هر كسي‌ در هر مرحله‌اي‌، كوشش‌ كنيد كه‌ تو همان‌ مرحله‌ باشيد و بدترين‌ شما فرزندان‌ خودم‌، بدترينشون‌ اون‌ كسي‌ است‌ كه‌ از مرحلة‌ ديگري‌ بپرسه‌ كه‌ تو در چه‌ مرحله‌ هستي‌؟ چكار داريد شما. من‌ اگر بنا باشه‌ كه‌ همه‌ را مطلع‌ كنم‌ از وضع‌ همديگه‌ مطلع‌ كنم‌ كه‌ سر نگهدار نيستم‌ كه‌. خوب‌ و بعد هم‌ مي‌يام‌ همين‌ جا روز چهارشنبه‌ هر هفته‌ براتون‌ مرحله‌ مي‌گم‌. بعضيها هستند توي‌ شماها البته‌ اكثرا روي‌ جهل‌ و ناداني‌ است‌. والا مقرض‌ نيستند و اين‌ جهل‌ را مي‌خوام‌ رفع‌ كنم‌ پس‌ از مرحلة‌ يكديگر، تو، تو چه‌ مرحله‌اي‌ هستي‌. شما چكار داريد. شايد او متوقف‌ باشه‌. من‌ بعضيها را اين‌ را بدونيد شماها نمي‌گذاريد بعضيها را بيشتر از اين‌ كه‌، ديگه‌ بيشتر از اين‌ نمي‌كشد. مي‌ري‌ ما مرحلة‌ چي‌ خوب‌ اون‌ مي‌فهمه‌ كه‌ مرحله‌اي‌ بعد از اين‌ مرحله‌ هست‌ و من‌ بهش‌ ندادم‌ و دلشكسته‌ مي‌شه‌ و يا طالب‌ مي‌شه‌ ولي‌ شرايطش‌ درش‌ نيست‌ و برنامه‌ها را بهم‌ مي‌زنيد. هيچ‌ كس‌، هيچ‌ كس‌ حق‌ نداره‌ از هيچ‌ كس‌ مطلقا سؤال‌ بكنه‌ كه‌ تو در چه‌ مرحله‌اي‌ هستي‌. و يا كسي‌ مرحله‌اش‌ را به‌ ديگري‌، بگه‌ اين‌ كه‌ بدتر. حتي‌ من‌ اگر يك‌ چيزي‌ را، يك‌ دستوري‌ را مي‌نويسم‌ شما سرت‌ را نيار به‌ تو چه‌ دستوري‌ دادن‌. يكي‌ از خانمها آمده‌ پيش‌ من‌ گريه‌ مي‌كنه‌ كه‌ حاجاقا شما به‌ فلاني‌ اين‌ دستور را داديد به‌ من‌ نداديد. خوب‌ اتفاقا درست‌ هم‌ بود. اينطور گفتم‌، گفتم‌ او بقدري‌ كثيف‌ بود كه‌ لازم‌ بود اين‌ دستور را بدم‌ تا پاك‌ بشه‌. خودش‌ هم‌ مي‌دونست‌. چرا اين‌، اين‌ خانم‌ خيال‌ مي‌كرد كه‌ من‌ به‌ اين‌ سه‌ تا دستور دادم‌، به‌ اون‌ ده‌ تا دستور دادم‌ معلومه‌ به‌ اين‌ بي‌ اعتنايي‌ كردم‌ نه‌ به‌ او. آخه‌ اين‌ كارها را نكنيد. يعني‌ ببينيد برنامة‌ من‌ را به‌ هم‌ مي‌زنيد.من‌ حتي‌ چند وقته‌ فكر مي‌كنم‌ يك‌ طرحي‌ بريزم‌ شماها را از هم‌ جداتون‌ بكنم‌. يعني‌ هر كس‌ در هر مرحله‌اي‌ هست‌ براي‌ همان‌ مرحله‌ باهاش‌ صحبت‌ بكنم‌ و در مثلا دسته‌ بندي‌ بشيد ولي‌ اين‌ جلسه‌ براي‌ كليات‌ گويي‌ و اين‌ سنخ‌ مسئله‌اي‌ كه‌ امروز گفتم‌ بود. و اونچه‌ هم‌ كه‌ ما از قبل‌ بنا داشتيم‌ بهم‌ خورد. ضمنا اين‌ هم‌ به‌ هم‌ خورده‌. ما بنا داشتيم‌ كه‌ راجع‌ به‌ اعتقادات‌ و مسائل‌ اعتقادي‌ صحبت‌ بكنيم‌. از همانجا هم‌ شروع‌ كرديم‌. خوب‌ مي‌بينيم‌ هر روز دو سه‌ نفري‌ اضافه‌ مي‌شن‌ و مطلب‌ دستشون‌ نيست‌، مجبوريم‌ كه‌ همان‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود به‌ تذكرات‌ بپردازيم‌. يعني‌ در آقايون‌ هم‌ همين‌ طوره‌ و خوب‌ اين‌ مهم‌ نيست‌. مهمش‌ تذكراته‌ كه‌ انشاء الله‌ عمل‌ مي‌كنيد. و بگذاريد ما بتونيم‌ برنامه‌ هامون‌ را صحيح‌ انجام‌ بديم‌ و اين‌ برنامه‌ تعطيل‌ نشه‌ با تعطيل‌ بشه‌ به‌ ضرر همتونه‌ها. و اون‌ اين‌ است‌ كه‌ شماها به‌ كار همديگر كاري‌ نداشته‌ باشيد چرا اگر كسي‌ مرحله‌اش‌ پايين‌ تره‌ آمده‌ يك‌ سؤالي‌ از يك‌ كسي‌ بكنه‌ بگيد و احكام‌ را براي‌ همديگر بگيد و عقايد را براي‌ يكديگر بگيد، اونهايي‌ كه‌ بالاترند براي‌ اونها كه‌ پايين‌ ترند بگن‌. اينها هست‌ اما خوب‌ تو چه‌ مرحله‌ هستي‌، تو چي‌ بهت‌ گفتن‌، چي‌ نوشتي‌، دفترت‌ را ببينم‌. اگر يك‌ كسي‌ ديديد اين‌ جور فضوليها مي‌كنه‌ بدونيد كه‌ از ناحية‌ ما نيست‌ و من‌ هر كي‌ باشه‌ مطرودش‌ مي‌دونم‌. و در ضمن‌ اين‌ كنار اين‌ مطلب‌ يك‌ مطلبي‌ را بهتون‌ بگم‌ كه‌ بعضي‌ خيلي‌ ضعيفند. شرح‌ صدر ندارند. مثلا يك‌ چيزي‌ را از ناحية‌ خاندان‌ عصمت‌  و طهارت‌ فهميدند. اين‌ به‌ هر صورتي‌ هست‌ مي‌خواد اظهارش‌ كنند. مي‌خوان‌ بگن‌، آخه‌ تو چكارش‌ داري‌؟ اگر كاري‌ است‌ كه‌ مخفي‌ باشه‌ سره‌ طرفه‌ هي‌ با گوشه‌ و كنايه‌ نمي‌خواد بهش‌ بفهموني‌ كه‌ من‌ فهميدم‌ من‌ حاليم‌ شده‌. آخه‌ اين‌ قدر كم‌ ظرفيت‌ نباشيد. من‌، من‌ به‌ شما گفتم‌ كه‌ توي‌ دفترهاتون‌ هر چه‌ كه‌ مكاشفه‌ مي‌كنيد بنويسيد. ديگه‌ حالا نمي‌خواد به‌ صورتهاي‌ مختلف‌ مقامتون‌، شخصيتهاي‌ خودتون‌، ارتفاع‌ شأنتون‌ را به‌ يكديگر، به‌ رخ‌ يكديگر بكشيد. كه‌ مخصوصا اگر يك‌ وقتي‌ خدايي‌ نكرده‌ سر اون‌ طرفه‌، اون‌ طرف‌ خجالت‌ بكشه‌. و ناراحت‌ بشه‌. اينجور نباشيد. اين‌ هم‌ در حاشيه‌ اين‌ مربوطه‌ به‌ شرح‌ صدر انسانه‌. البته‌ بعضيها شرح‌ صدرشون‌ هنوز ضعيفه‌ انشاء الله‌ خدا شرح‌ صدر مي‌ده‌. من‌ كسي‌ را مي‌شناختم‌ كه‌ واقعا چشمش‌ را باز مي‌كرد مثلا توي‌ اين‌ جمعيت‌ كه‌ نشسته‌ بود همة‌، اين‌ را امتحانش‌ كرده‌ بودم‌ها، همة‌ حالت‌ اين‌ جمعيت‌ را يك‌ يك‌ مي‌دونست‌. البته‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ در خرابه‌هاي‌ كاخ‌ كسري‌ داشت‌ عبور مي‌كرد مجير هم‌ همراهشون‌ بودند مي‌گفت‌ رسيديم‌ به‌ يك‌ وادي‌ نمل‌. وادي‌ نمل‌ يعني‌ يك‌ بيابان‌ مورچه‌. بيابان‌ مورچه‌، شما مورچه‌ها را در جاهاي‌ گرمسير نديديد اين‌ قدر زياد مي‌شن‌ مثل‌ اين‌ كه‌ قالي‌ از مورچه‌ انداخته‌اند. سياه‌ شده‌ يك‌ بيابان‌. يك‌ وقت‌ مي‌گه‌ كه‌ من‌ از علي‌ بن‌ ابيطالب‌ پرسيدم‌ كه‌ آيا كسي‌ هست‌ كه‌ عدد اين‌ مورچه‌ها را بدونه‌؟ حضرت‌ فرمود كه‌ كسي‌ هست‌ كه‌ عدد اين‌ مورچه‌ها را كه‌ مي‌دنه‌ هيچ‌. مي‌دنه‌ چندتاشون‌ نرند، چندتاشون‌ ماده‌، در قلب‌ اينها چه‌ خطور مي‌كنه‌. و بعد هم‌ نشان‌ داد علي‌ بن‌ ابيطالب‌ اين‌ ادعاش‌ را. حالا اولياء خدا بعضيها هستند كه‌ همه‌ چيز را مي‌دونند. اما شما باهاشون‌ صحبت‌ مي‌كنيد. خدا رحمتش‌ كنه‌ شما باهاش‌ صحبت‌ها چي‌ ميگي‌، گوشتون‌ مثل‌ اينكه‌ سنگين‌ شده‌. گفت‌ خوردم‌ گوشم‌ سنگين‌ شده‌. نمي‌فهمه‌. و حال‌ اينكه‌ ما اينجوري‌ ميدونيم‌، و آنجوري‌ بودها. اينقدر شرح‌ صدر. و شرح‌ صدر داشته‌ باشيد اگر از اسرار دوستتون‌، آشناتون‌، چيزي‌ مطلع‌ شديد يا اون‌ روش‌ نميشه‌ بگه‌ به‌ شما يا تأييد بكنه‌. شما بگيد من‌ از دل‌ تو خبر دارم‌، من‌ از باطن‌ تو خبر دارم‌. خيلي‌ها هستند از شما بيشتر از دل‌ شما و باطن‌ شما بيشتر خبر دارند و حال‌ اينكه‌ كاري‌ مي‌كنند كه‌ تو فكر كني‌ هيچ‌ خبر ندارند. اين‌ را هم‌ ضمنا اشارتا عرض‌ كنم‌ يعني‌ كنار اين‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود، مطالب‌.

 بهرحال‌ اميدواريم‌ خداي‌ تعالي‌ همة‌ شماها را در راه‌ رسيدن‌ به‌ خودش‌ كمك‌ كنه‌ و انشاء الله‌ موفق‌ باشيد و انشاء الله‌ كاري‌ بكنيد كه‌ ما هر هفته‌ بتونيم‌ از عرفان‌ و معارف‌ حقه‌ براتون‌ بيشتر بگيم‌. بحث‌ ما بحث‌ روح‌ بود و انشاء الله‌ دربارة‌ روح‌ و خصوصيات‌ روح‌ انشاء الله‌ براتون‌ حرف‌ مي‌زنيم‌.

 خوب‌ همه‌ رو به‌ قبله‌ بنشينيد. انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌…

 

۵ ربیع الثانی ۱۴۱۴ – اعجاز قرآن‌ مجيد اخلاق‌ خواهران ۳۰

  اعجاز قرآن‌ مجيد اخلاق‌ خ‌ 30

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمدلله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اين‌ مطلبي‌ كه‌ امروز بايد عرض‌ كنيم‌ اين‌ است‌ كه‌ هم‌ آقايان‌ و هم‌ خانمها براي‌ اونهايي‌ كه‌ هشت‌، نه‌ ساله‌، ده‌ ساله‌ دارند و به‌ مدرسه‌ها نمي‌فرستن‌ اين‌ دخترها را، توي‌ خونه‌ هم‌ خوب‌ طبعا بيكاري‌ ممكنه‌ كه‌ براشون‌ مضر باشه‌ بايد حتما قرآن‌ احكام‌، تاحدي‌ سواد داشته‌ باشند كه‌ اسلام‌ اين‌ اندازه‌ را تحريم‌ نكرده‌ و بايد رعايت‌ بشه‌ لذا اين‌ جهت‌ را بايد توجه‌ داشته‌ باشيد كه‌ اگر كساني‌ كه‌ دخترهاشون‌ را بخوان‌ مدرسه‌ بفرستن‌ ما مانعشون‌ نيستيم‌. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ خلاصه‌ اختلاف‌ در بين‌ خانواده‌ها به‌ وجود نياد. پدرها مانع‌ از كارشون‌ نشن‌، ولي‌ يك‌ مطلبي‌ را كه‌ خدمتتون‌ عرض‌ مي‌شه‌ اينه‌ كه‌ دختر، در اين‌ جهت‌ كه‌ اگر كسي‌ از بين‌ خانمها دخترش‌ را نمي‌خواد بفرسته‌ به‌ مدرسه‌ حالا به‌ هر دليل‌ من‌ زياد هم‌ اصرار ندارم‌ كه‌ دلايل‌ نفرستان‌ دخترها را به‌ مدرسة‌ به‌ اصطلاح‌ عمومي‌ بگن‌ و مانع‌ بشن‌ ولي‌ يك‌ مطلب‌ هست‌ كه‌ اگر دخترهاشون‌ را نفرستادند مدرسه‌ توي‌ خونه‌ هستند. اين‌ كه‌ اكثر خانمهاي‌ خوبي‌ كه‌ واقعا به‌ دستور و روش‌ اسلام‌ عمل‌ مي‌كنند و مي‌دونند كه‌ در اين‌ سنها يعني‌ در سنين‌ هفت‌ سالگي‌ به‌ بعد دختر به‌ خصوص‌ها بيشتر از پسر رنگ‌ مي‌گيره‌، و با رفتن‌ توي‌ مدارس‌ اون‌ رنگ‌ خاصي‌ كه‌ اكثرا بچه‌ها دارن‌ و نمي‌خوان‌ بفرستنش‌ مدرسه‌. اينها خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ در كانون‌ بحث‌ و انتقاد ديني‌ يك‌ جلسه‌اي‌ يك‌ مدرسه‌اي‌ يك‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ تشكيلاتي‌ تأسيس‌ كرديم‌ كه‌ زير نظر خانمهاي‌ استاد و با استعداد كه‌ اينها انشاء الله‌ اينها را درس‌ بدن‌ منتهي‌ درسهاي‌ خاص‌ درس‌ قرآن‌ باشه‌، درس‌ عربي‌ تا حدي‌ باشه‌ كه‌ بتونن‌ قرآن‌ را بفهمند ظواهرش‌ را بفهمند. درس‌ احكام‌ باشه‌ مسائل‌ دينشون‌ را متوجه‌ باشند. الان‌ زنهاي‌ مسن‌ هستند كه‌ مسائل‌ اولية‌ واجبشون‌ را بلد نيستند. و درس‌ خوب‌ فارسي‌ و رياضيات‌ و حتي‌ مسائل‌ ديگه‌ كه‌ شرحش‌ را براتون‌ خواهم‌ گفت‌ عصرها مثلا سه‌ چهار ساعت‌ اين‌ بچه‌ هاتون‌ را اگر مدرسه‌ نمي‌رن‌ با اين‌ شرط‌، شرط‌ اولش‌ اينه‌ كه‌ مدرسه‌هاي‌ دولتي‌ نرن‌. چون‌ من‌ معتقدم‌ كه‌ اگر يك‌ بچه‌اي‌ بره‌ در يك‌ مدرسه‌اي‌ كه‌ يك‌ دونه‌ بچة‌ وبايي‌ باشه‌ اونجا، مرضهاي‌ بدني‌ را ما اهميت‌ مي‌ديم‌ بچه‌ها را ما واكسينه‌ مي‌كنيم‌ چه‌ فلان‌ اينها. اما يك‌ دونه‌ بچة‌ وبايي‌ تو خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ بچه‌هاي‌ سالم‌ باشه‌. شما بچه‌ تون‌ را نمي‌فرستيد مدرسه‌. خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ اگر يك‌ دونه‌ بچة‌ وبايي‌ تو اين‌ مدرسه‌ كه‌ چهارصد تا بچه‌ داره‌ باشه‌ شما بچه‌ تون‌ را نمي‌فرستيد يا مي‌گيد با اون‌ تماس‌ نگير. يا اگر با اونها تماس‌ گرفتي‌ تو خونه‌ ديگر برنگرد. ما هم‌ اون‌ بچه‌ هايي‌ را در اينجا ولو كم‌ هم‌ باشن‌ چهار پنج‌ نفر هم‌ باشند از نظر ما مسئله‌اي‌ نيست‌. بچه‌ هايي‌  را مي‌پذيريم‌ كه‌ در اون‌ مدرسه‌ها نرفته‌ باشند. چون‌ بالاخره‌ از نظر روحي‌ تو اين‌ بچه‌هاي‌ مدرسه‌ اين‌ هفت‌، هشت‌ تا وبايي‌ داريم‌، يك‌ هفت‌ هشت‌ تا بچة‌ بي‌ بند و بار داريم‌. ديديد شماها بهتر از من‌ مي‌دونيد، بعضيهاتون‌ معلميد الان‌ كه‌ مادرو پدر بي‌ بند وبار دخترهاشون‌ را بي‌ بندو بار تربيت‌ مي‌كنند. اون‌ ميكروبهايي‌ كه‌ از توي‌ خونه‌ برمي‌ دارن‌ مي‌يارن‌ توي‌ مدرسه‌ تحويل‌ بچه‌هاي‌ مدرسه‌ مي‌دن‌ بچه‌هاي‌ توي‌ مدرسه‌ هم‌ برمي‌ دارن‌ مي‌برن‌ خونه‌ كه‌ مي‌بينيد همه‌ با هم‌ مشغولند. همه‌ مريض‌ روحي‌ شدن‌، همه‌ وبايي‌ شدن‌. همه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ بي‌ بند و بار شدن‌.

 بچه‌ را از اول‌ سن‌ چهار سالگي‌ و پنج‌ سالگي‌ دخترها را خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ شلوار پاشون‌ نمي‌كنند اين‌ عادت‌ مي‌كنند طبعا به‌ جوراب‌ پوشيدن‌. كم‌ كم‌ همين‌ جوراب‌ هم‌ گرمشون‌ مي‌شه‌، جوراب‌ نازكتر، كم‌ كم‌ هم‌ در مي‌يارن‌. خدمت‌ شما عرض‌ شود پيرهن‌ آستين‌ كوتاه‌، حالا چرا مردها همه‌ پيرهن‌ آستين‌ بلند داشته‌ باشند، دخترها پيرهن‌ آستين‌ كوتاه‌ داشته‌ باشيد. چرا بايد، براي‌ اين‌ كه‌ اسلام‌ گفته‌ زن‌ پوشيده‌تر باشه‌. فقط‌ لجبازي‌ با اسلامه‌. اون‌ وقت‌ آيا اين‌ مثل‌ يك‌ مريض‌ وبايي‌ نيست‌ براي‌ ساير بچه‌ها، بچه‌هاي‌ لطيفي‌ كه‌ خدمتون‌ عرض‌ شود نمي‌تونه‌ به‌ اصطلاح‌ تحليل‌ بكنه‌ مسائل‌ را خدا را در نظر بگيره‌ مسلما هست‌. حالا كار به‌ اونها نداريم‌. به‌ هر حال‌ من‌ در حين‌ اين‌ كه‌ مي‌خواستم‌ حرفي‌ دربارة‌ اين‌ بحث‌ نزنم‌ و در عين‌ حال‌ زدم‌ و بيشتر هم‌ بخاطر مسؤليتي‌ كه‌ مادرها و معلمين‌ دارند براي‌ اين‌ جهت‌ گفتم‌. بچه‌ خودش‌ گناهي‌ نداره‌. مي‌بريد توي‌ يك‌ مدرسه‌اي‌ مي‌گذاريد كه‌ مسمومش‌ مي‌كنيد بعد هم‌ تو سر و كلة‌ خودتون‌ مي‌زنيد كه‌ چرا دختر من‌ اينقدر بي‌ عفت‌ و بي‌ عصمت‌ و تارك‌ الصلاة‌ تربيت‌ شده‌. حالا عرض‌ كردم‌ به‌ اونجا ما كاري‌ نداريم‌. آقايون‌ را براي‌ جلسة‌ آقايون‌ گفتم‌ براي‌ خانمها هم‌ مي‌گم‌ كه‌ اگر كسي‌ دخترش‌ توي‌ خونه‌ است‌ و مي‌خواد سواد هم‌ باشه‌ و براي‌ خودش‌ مشكله‌ و مدرسه‌ نمي‌ره‌ بااين‌ شرط‌ نمي‌تونه‌ نصف‌ روز بره‌ اونجا نصف‌ روز بياد اينجا. چون‌ مي‌خواييم‌ اينها را محفوظ‌ نگه‌ داريم‌ از مسموميتهاي‌ ديگر. خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ انشاء الله‌ اسم‌ نويسي‌ بكنيد بعد از جلسه‌ شماها بنشينيد براتون‌ توضيح‌ مي‌دم‌ كه‌ من‌ خيلي‌ تو جريان‌ و خصوصياتش‌ نيستم‌. هيئت‌ مديره‌اي‌ تشكليل‌ شده‌ واين‌ خانمها با نظارت‌ كامل‌ من‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ مشغول‌ اين‌ كار مي‌شن‌ و مواد درسي‌ را مي‌گن‌ و هر كس‌ دخترش‌ را خواست‌ بياره‌ بگذاره‌ منتهي‌ دخترها از سن‌ هشت‌ سالگي‌ لااقل‌ پايين‌تر نباشند، و بالاترش‌ تا پانزده‌ ساله‌ بيشتر نباشه‌ و انشاء الله‌ نكته‌اي‌ كه‌ من‌ خودم‌ گفتم‌ رعايت‌ بكنند و انشاء الله‌ رعايت‌ بشه‌. اين‌ يك‌ مطلبي‌ بود كه‌ مي‌خواست‌ عرض‌ كنم‌. انشاء الله‌ هر روز هم‌ هست‌ همين‌ نه‌ ماه‌ درسي‌ هم‌ هست‌ و اميدواريم‌ كه‌ خانمهاي‌ مدير و مدبر و معلم‌ و اونهايي‌ كه‌ اهل‌ كمالات‌ هستند اونچنان‌ اونها را تربيت‌ كنند كه‌ از ابتدا با كمال‌ تربيت‌ بشن‌ در اين‌ جهت‌. معتقد به‌ خدا و دين‌.

 انشاء الله‌ توي‌ برنامه‌ هاشون‌ عقايد هم‌ هست‌ و انشاء الله‌ اميدواريم‌ در مدت‌ كوتاهي‌ ثمرة‌ زحمات‌ اين‌ خانمها را همه‌ متوجه‌ باشيم‌. حالا به‌ هر حال‌ اين‌ يك‌ مطلبي‌ بود كه‌ تذكرا عرض‌ كردم‌. و اما مطلب‌ درسي‌ هفته‌هاي‌ گذشته‌ و هفتة‌ گذشته‌. دربارة‌ اعجاز قرآن‌ عرض‌ كرديم‌ كه‌ بدون‌ ترديد قرآن‌ مدعي‌ است‌ كه‌ من‌ معجزه‌ هستم‌. و با چند آيه‌ قرآن‌ تحدي‌ كرده‌. تحدي‌ يعني‌ دشمن‌ را به‌ جلو خواستن‌ و با او ستيز كردن‌ و جنگ‌ كردن‌. تحدي‌ در سه‌ آيه‌ تحدي‌ شده‌. يكيش‌ اين‌ است‌ كه‌ مي‌فرمايد، ذل‌ انجتمعت‌ جن‌ و الانس‌ علي‌ ان‌ يأتوا بمثل‌ هذا القرآن‌ لا يأتون‌ بمثله‌ و لو كان‌ بعضهم‌ لبعض‌ ظهيرا. بگو اي‌ پيغمبر اگر جن‌ و انس‌ پشت‌ به‌ پشت‌ هم‌ بدن‌ نمي‌توانند مثل‌ قرآن‌ را بياورند. در آيه‌اي‌ ديگر مي‌فرمايد ده‌ تا سوره‌ مثل‌ قرآن‌ را بياورند. در آية‌ ديگر مي‌فرمايد كه‌ يك‌ سورة‌ مثل‌ قرآن‌ را بيارند. آخه‌ خوب‌ چي‌ بگيم‌ ما به‌ شما. يك‌ سوره‌ مثل‌ قرآن‌ را بيارن‌ كه‌ يك‌ سوره‌ خيلي‌ كوچك‌ مي‌شه‌ مثل‌ سورة‌ انا اعتيناك‌ الكوثر فصل‌ لربك‌ وانحر ان‌ شانك‌ هوالابتر. اين‌ معناي‌ تحدي‌ است‌.

 بعد مي‌فرمايد فان‌ لم‌ تفعلون‌ ولم‌ تفعلون‌ اگر نمي‌كنيد نمي‌تونيد كه‌ بكنيد. نه‌ فكر كنيد كه‌ نمي‌خواييد بكنيد. اين‌ كه‌ مثل‌ قرآن‌ را نمي‌ياريد بخاطر اين‌ است‌ كه‌ نمي‌تونيد بياريد. ببينيد تحدي‌ معناش‌ همينه‌. يعني‌ بيا جلو كاري‌ كه‌ اگر بلدي‌ بكن‌. دشمن‌ را انسان‌ به‌ پيش‌ بخواد و باهاش‌ مبارزه‌ بكنه‌. در اينجا قرآن‌ اعجاز خودش‌ را مدعي‌ است‌. مي‌فرمايد كه‌ من‌ معجزه‌ هستم‌. يعني‌ هيچ‌ كس‌ نمي‌تونه‌ مثل‌ قرآن‌ را بياره‌. هيچ‌ كس‌ نمي‌تونه‌ مثل‌ قرآن‌ را بياره‌، بلكه‌ مثل‌ يك‌ سوره‌ از قرآن‌ را بياره‌. خوب‌ اين‌ مسلم‌ است‌ و گفتيم‌ كه‌ اگر اعجاز قرآن‌ ثابت‌ شد رسالت‌ پيغمبر اكرم‌ هم‌ ثابت‌ مي‌شه‌، و اگر رسالت‌ پيغمبر اكرم‌ هم‌ ثابت‌ شد، حقايق‌ قرآن‌ هم‌ ثابت‌ مي‌شه‌ كه‌ كي‌ حقه‌. پس‌ با يك‌ تير سه‌ نشان‌ زده‌ايم‌. خوب‌، حالا چيزي‌ كه‌ باقي‌ مي‌مانه‌ اين‌ است‌ كه‌ ما اثبات‌ كنيم‌ كه‌ قرآن‌ معجزه‌ است‌. اثبات‌ اعجاز قرآن‌ بكنيم‌ . قرآن‌ از دو جهت‌ در واقع‌ معجزه‌ است‌. يكي‌ بخاطر آورندة‌ قرآن‌. آورندة‌ قرآن‌. قرآن‌ ممكنه‌ كه‌ بگيم‌ كه‌ از نظر مطالبش‌ مثلا يك‌ كتاب‌ عادي‌ است‌ ولي‌ اگر گفتيم‌ و اگر بود يك‌ مطالب‌ عادي‌ باشه‌ ولي‌ از يك‌ چنين‌ كسي‌ قرآن‌ صادر شدنش‌ معجزه‌ است‌. خوب‌ دقت‌ كنيد. مثلا يك‌ نفر را زير نظر گرفتيم‌. يك‌ بچه‌اي‌ را زير نظر گرفتيم‌ اين‌ يك‌ لحظه‌ درس‌ نخونده‌. تعليم‌ حتي‌ البا خوندن‌ را نگرفته‌ و در محيطي‌ هم‌ نبوده‌ كه‌ مردم‌ با سواد باشند و او از هر زباني‌ يك‌ چيزي‌ ياد بگيره‌. اون‌ وقت‌ آورده‌ يك‌ كتاب‌ قطوري‌ كه‌ تمام‌ قصص‌ انبياء توش‌ هست‌، تمام‌ مسائل‌ توش‌ هست‌، تمام‌ احكام‌ صحيح‌ توش‌ هست‌ اين‌ را آورده‌. اين‌ از باب‌ آورنده‌اش‌ يعني‌ با توجه‌ به‌ اين‌ شخصي‌ كه‌ اين‌ قرآن‌ را اين‌ كتاب‌ را آورده‌ اين‌ كتاب‌ غير عادي‌ است‌. گوش‌ بديد باز با يك‌ مقدمه‌اي‌ عرض‌ مي‌كنم‌. چند تا مقدمه‌ داره‌. اول‌ مقدمة‌ اول‌ اين‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ در مكه‌ وقتي‌ قرآن‌ را آورد، پيغمبر اكرم‌ صل‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و صلم‌ وقتي‌ قرآن‌ را آورد در لا به‌ لاي‌ اين‌  قرآن‌ خدا مي‌فرمايد كه‌ اين‌ پيغمبر درس‌ نخونده‌. در مكرر از آيات‌. پيغمبر درس‌ نخونده‌. و چيزي‌ با دستش‌ ننوشته‌. شاگردي‌ پيش‌ كسي‌ نكرده‌. منتهي‌ در همان‌ زمان‌. پس‌ اگر درس‌ خونده‌ بود. خوب‌ دقت‌ كنيد اگر پيغمبر اكرم‌ درس‌ خونده‌ بود خوب‌ دشمنهاش‌ مي‌گفتن‌ آقا اين‌ درس‌ خونده‌، تو فلان‌ مكتب‌ رفته‌، تو فلان‌ مدرسه‌ رفتي‌، تو درس‌ خوندي‌. و نمي‌گذاشتند رشد كنه‌. و اين‌ كلمات‌ توي‌ كتابش‌ باقي‌ بمانه‌ و نابودش‌ مي‌كردند. حالا من‌ يك‌ مقدماتي‌ عرض‌ مي‌كنم‌ كه‌ ما همين‌ الان‌ هم‌ مي‌تونيم‌ بگيم‌ كه‌ پيغمبر قطعا درس‌ نخونده‌. دقت‌ كنيد.

 شهر مكه‌ يك‌ شهر بسيار كوچك‌ و بلكه‌ اصلا در اون‌ وقت‌ شهر نبوده‌ اسمش‌ را خدا در قرآن‌ ام‌ القرا گذاشته‌. يعني‌ مركز بخش‌. و نمي‌تونسته‌ شهر مكه‌، شهر بزرگي‌ بوده‌ باشه‌. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ نمي‌تونسته‌ شهر مكه‌، شهر بزرگي‌ باشه‌ چرا؟ به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ همه‌ مي‌دونيم‌، در مكه‌ يك‌ چاه‌ آب‌ بيشتر نبوده‌، الانش‌ هم‌ يك‌ چاه‌ آب‌ بيشتر نيست‌. يعني‌ همين‌ الان‌ كه‌ شما بريد مكه‌ آب‌ هر چه‌ در مكه‌ مصرف‌ مي‌شه‌ از خارج‌ از مكه‌ مي‌يارن‌. اون‌ وقتها هم‌ كه‌ لوله‌ كشي‌ نبوده‌ ما مي‌دونيم‌. يك‌ چاه‌ آب‌ بيشتر نبوده‌ و اين‌ يك‌ چاه‌ آب‌ با موتور و اينها هم‌ ازش‌ آب‌ كشيده‌ نمي‌شده‌. شما حدس‌ مي‌زنيد كه‌ اطراف‌ يك‌ چاه‌ آبي‌ كه‌ با سطل‌ آب‌ ازش‌ مي‌كشند چقدر جمعيت‌ مي‌تونسته‌ زندگي‌ بكنه‌. اين‌ را خوب‌ فكرش‌ را كرديد. لابد فكر مي‌تونيد بكنيد لااقل‌. يك‌ چاه‌ آب‌ باشه‌، اينها حيوانات‌ دارند خودشون‌ هستند، ظرف‌ بايد بشورند. حمام‌ بايد بكنند از همين‌ آب‌ تابستان‌ هم‌ هست‌، يعني‌ اكثر اوقات‌ اونجا گرمه‌ ديگه‌ به‌ هر حال‌ هواي‌ زمستانشون‌ مثل‌ تابستان‌ اينجاست‌. هواي‌ گرم‌ اين‌ چقدر جمعيت‌ مي‌تونسته‌ اطراف‌ اين‌ چاه‌ زندگي‌ كنند. با كمال‌ فشار بر فرض‌. شما نهايت‌ مي‌گيد كه‌ فرض‌ كنيد صد خانوار. صد خانوار يعني‌ مثلا هفتصد نفر. يا پانصد نفر آمد دور اين‌ چاه‌ بيشتر نمي‌تونستن‌ زندگي‌ بكنند. حالا ما دست‌ بالا مي‌گيريم‌ مي‌گيم‌ دويست‌ خانوار. يك‌ ده‌ دويست‌ خانواري‌ بيشتر نمي‌تونسته‌ شهر مكه‌ باشه‌. شما مكة‌ الان‌ را نگاه‌ نكنيد كه‌ پول‌ نفت‌ و به‌ اصطلاح‌ پول‌ زوار سبب‌ شده‌ كه‌ لوله‌ كشي‌ از راههاي‌ دور بكنند و آب‌ فراواني‌ بيارن‌ اونجا. اون‌ وقتها همتون‌ مي‌تونيد يقينا بگيد كه‌ آب‌ بيشتر از همان‌ آب‌ چاه‌ نبوده‌. يك‌ چاه‌ بيشتر، اين‌ چاه‌ هم‌ تازه‌ با معجزه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ داراي‌ آب‌ شده‌. والا همين‌ هم‌ نبود. حضرت‌ ابراهيم‌ گفت‌ كه‌ من‌ فرزندانم‌ را به‌ يك‌ وادي‌ كه‌ غير قابل‌ كشته‌، نه‌ اين‌ كه‌ خاك‌ نداشته‌ باشه‌ يك‌ مقداري‌ سنگه‌، خاك‌ هست‌ ولي‌ آب‌ نيست‌ كه‌ اونجا چيزي‌ بكارند. دقت‌ كرديد.

 پس‌ ما الان‌ در اين‌ زمان‌ بعد از هزار و چهار صد، پانصد سال‌ نشستيم‌ مي‌تونيم‌ بفهميم‌ كه‌ مكه‌ چقدر وسعتش‌ بوده‌. مثل‌ مشهد نيست‌ كه‌ بگيم‌ هر گوشه‌اش‌ مي‌شه‌ يك‌ چاه‌ بزنند. نه‌ اصلا قابل‌ براي‌ چاه‌ زدن‌ الان‌ هم‌ نيست‌. يعني‌ همش‌ كوههاي‌ سنگي‌ است‌. يك‌ دونه‌ چاه‌ اون‌ هم‌ با معجزه‌ در اومده‌. پس‌ اين‌ ده‌ مكه‌، صد خانوار الي‌ دويست‌ خانوار بيشتر جمعيت‌ نداشته‌. ايني‌ كه‌ مي‌گن‌ اينها را يادتون‌ باشه‌ها. اين‌ ثابته‌. عقليه‌. دوم‌ در يك‌ محلي‌ كه‌ صد خانوار زندگي‌ مي‌كنند، خوب‌ دقت‌ كنيد يا دويست‌ خانوار زندگي‌ مي‌كنند. اگر شما توي‌ دهات‌ رفته‌ باشيد تمام‌ اعمال‌ افرادي‌ كه‌ در اون‌ ده‌ زندگي‌ مي‌كنند زير نظر همه‌ هست‌. كي‌ براش‌ مهمان‌ آمد، بچة‌ فلان‌ شخص‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ مدرسه‌ رفت‌، مدرسه‌ نرفت‌. چه‌ جوري‌ هست‌. شما الان‌ هم‌ توي‌ دهات‌ كوچك‌ بريد از شرح‌ حال‌ هر يك‌ از اهل‌ ده‌ سؤال‌ كنيد فورا براتون‌ شرح‌ مي‌دن‌ چند تا بچه‌ داره‌، چند تا خدمت‌ شما عرض‌ شود چقدر درس‌ خوندن‌ بچه‌ هاشون‌. چه‌ كارها كرده‌، چند تا مهمون‌ در هفته‌ براش‌ اومده‌. چه‌. و مخصوصا اگر كه‌ يك‌ خانواري‌ مثلا كدخداي‌ اون‌ ده‌ باشند. يك‌ خانواري‌ باشند كه‌ به‌ اصطلاح‌ بزرگتر اون‌ ده‌ باشند اون‌ خيلي‌ بيشتر مورد توجه‌ است‌. چند تا بچه‌ داره‌ چه‌ جوري‌ زندگي‌ مي‌كنه‌. حتي‌ تو خونش‌ چه‌ چيزهايي‌، چه‌ وسايلي‌ داره‌ با كي‌ تماس‌ مي‌گيره‌، كي‌ مي‌ياد مي‌ره‌، تمام‌ اينها را مي‌دونن‌. و پيغمبر اكرم‌ و خانوادة‌ پيغمبر اكرم‌ چون‌ كليددار مكه‌ بودند تمام‌ خصوصيات‌ خاندان‌ پيغمبر را همة‌ مردم‌ مي‌دونستند. پس‌ ده‌ كوچك‌ در نتيجه‌ همة‌ مردم‌ از حال‌ هم‌ اطلاع‌ دار و در اون‌ زمان‌ اگر كسي‌ مي‌خواست‌ كه‌ به‌ مسافرت‌ بره‌ تنهايي‌ هم‌ براش‌ ميسر نبوده‌  مخصوصا از مكه‌. چون‌ مكه‌ در جايي‌، همين‌ الانش‌ هم‌ اينطوره‌ مكه‌ در جايي‌ واقع‌ شده‌ كه‌ نزديكتري‌ شهر به‌ مكه‌ چهارصد و پنجاه‌ كيلومتر. (قطع‌ نوار).

 جده‌ از جاهايي‌ است‌ كه‌ تازه‌ ساخته‌ شده‌. به‌ عنوان‌ اين‌ كه‌ بندرگاهي‌ هست‌ ساخته‌ شده‌. تازه‌ جده‌ نزديكترين‌ جا شصت‌ كيلومتر. مدينه‌ كه‌ شهر همين‌ ده‌ بوده‌. اين‌ كه‌ مي‌گن‌ به‌ مدينه‌، مدينه‌ اسم‌ اصليش‌ يثربه‌ تو قرآن‌ آمده‌ يا اهل‌ يثرب‌. اسم‌ مدينه‌ اصلا تو قرآن‌ نيست‌. اِ اسم‌ اصلي‌ شهر مدينة‌ فعلي‌ يثرب‌ بوده‌، ي‌ ث‌ ر و ب‌. و اگر تو دهات‌ رفته‌ باشيد تو دهات‌ اطراف‌ مثلا مشهد وقتي‌ مي‌خوان‌ بيان‌ شهر نمي‌گن‌ ما مي‌خواييم‌ بريم‌ مشهد مي‌گن‌ مي‌خواييم‌ بريم‌ شهر. دهات‌ اطراف‌ يك‌ شهري‌ اسم‌ شهر را نمي‌گذارند. شهر مي‌گن‌ مدينه‌ يك‌ شهره‌. يعني‌ مكه‌ايها وقتي‌ مي‌خواستن‌ بيان‌ يثرب‌ مي‌گفتن‌ بريم‌ شهر. اينجوري‌ بوده‌. دقت‌ كرديد. و كم‌ كم‌ گفتن‌ شهر، شهر اسم‌ شهر روي‌ يثرب‌ گذاشته‌ شده‌ كه‌ همان‌ عربيش‌ مي‌شه‌ مدينه‌. اطراف‌ مكه‌ شهر نزديكي‌ نبوده‌، كه‌ پيغمبر اكرم‌ هر روز بره‌ توي‌ اون‌ شهر و برگرده‌ كسي‌ هم‌ متوجه‌ نشه‌ كه‌ تنها پاشه‌ بره‌ و بياد و بره‌ اونجا درس‌ بگيره‌ بياد. اينجور جايي‌ هم‌ نبوده‌ الانش‌ هم‌ نيست‌. مسئلة‌ ديگر كه‌ وقتي‌ اينها مي‌خواستند مسافرت‌ بكنند حالا ممكن‌ بود كه‌ بگيم‌ كه‌ خيلي‌ خوب‌ پيغمبر اكرم‌ مسافرت‌ كرده‌ رفته‌ چند سال‌ درس‌ خونده‌ يك‌ گوشه‌ و كناري‌ هيچ‌ كس‌ نفهميده‌ تنها پاشده‌ رفته‌ و تنها هم‌ برگشته‌. در اون‌ زمان‌ تنها مسافرت‌ كردن‌ ميسر نبوده‌. همه‌ با غافله‌ حركت‌ مي‌كردند. يعني‌ اگر تنها يك‌ نفري‌ حركت‌ مي‌كرد چون‌ حيوانات‌ زياد بودند اصلا توي‌ بيابان‌ اون‌ انسان‌ را مي‌دريدند نمي‌تونست‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ تنها بره‌. دزد و درنده‌ و خدمت‌ شما عرض‌ شود بي‌ آبي‌ بود، تشنگي‌ بود، گرسنگي‌ بود به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ اگر چند تا شتر بار نمي‌كردند از آب‌ و اينها از مكه‌ تا طائف‌ از مكه‌ تا مدينه‌ از مكه‌ تا يمن‌ نمي‌تونستن‌ به‌ هيچ‌ وسيله‌اي‌ پاشن‌ برن‌. تنها اصلا ميسر نبود. يعني‌ مي‌مرد توي‌ راه‌. وضع‌ آب‌ و هواي‌ اونجا اين‌ اقتضا را داره‌.

 شما نگيد كه‌ پيغمبر بوده‌ خدا كمكش‌ مي‌كنه‌. حرفم‌ اينه‌ كه‌ ما الان‌ تازه‌ مي‌خواييم‌ ثابت‌ كنيم‌ كه‌ پيغمبر بوده‌ والا اين‌ حرفها را نمي‌زديم‌. پس‌ تنها هم‌ نمي‌تونسته‌ مسافرت‌ كنه‌. حتما با جمعيتي‌ از اهل‌ مكه‌ اقلا ده‌ نفر، بيست‌ نفر چند شتر آب‌ و غذا و اينها بار مي‌كردند يك‌ جايي‌ مي‌رفتن‌ و برمي‌ گشتن‌. والا جور ديگه‌اي‌ نمي‌شد. از اون‌ طرف‌، مردم‌ مكه‌ كه‌ در مكه‌ بودند از اقوام‌ و خويشاوندان‌ رسول‌ اكرم‌ بعدها همه‌ با حضرت‌ دشمن‌ شدند. با همه‌، همه‌ با حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ دشمن‌ بودند به‌ طوري‌ كه‌ رسول‌ اكرم‌ را از مكه‌ بيرون‌ كردند. اصلا بيرونش‌ كردند. و نگذاشتند توي‌ مكه‌ بمونه‌ حتي‌ مي‌خواستند بكشنش‌ اين‌ را شما حالا (قطع‌ نوار).

 يعني‌ مثلا منظورمون‌ از اينكه‌ دشمن‌ بودن‌ چيه‌؟ اين‌ كه‌ پيغمبر ممكنه‌ درس‌ خونده‌ باشه‌ اينها دوستانش‌ بودند، اونها درس‌ خلاصه‌ نداشتند كه‌ كسي‌ متوجه‌ بشه‌ و پيغمبر آمد ادعا كرد كه‌ من‌ درس‌ نخوندم‌ و به‌ من‌ هيچي‌ نگفتند و حال‌ اين‌ كه‌ درس‌ خونده‌. دشمن‌ منتظر بودند كه‌ يك‌ دروغ‌، دروغ‌ نگفته‌ بهش‌ مي‌گفتند دروغگو. تا چه‌ برسه‌ يك‌ دروغه‌ قطعي‌ اونوقت‌ بكوبندش‌. دقت‌ كرديد. در عين‌ همة‌ اين‌ مقدمات‌ در عين‌ حال‌ پيغمبر مي‌گه‌ من‌ درس‌ نخوندم‌. كسي‌ هم‌ نيامد بگه‌ كه‌ تودرس‌ خوندي‌. دقت‌ مي‌كنيد. ببينيد مقدمات‌ را توي‌ كتاب‌ دو مقاله‌ ترتيبش‌ را نوشتم‌ بايد همين‌ ترتيب‌ راكاملا حفظ‌ كنيد. يك‌ شهر مكه‌، شهر كوچكي‌ بوده‌ شهر نبوده‌ اصلا ده‌ كوچكي‌ بوده‌ يك‌ چند خانواري‌ اونجا، دويست‌ خانوار اونجا بودن‌. دوم‌ خاندان‌ پيغمبر معروفترين‌ خاندان‌ اون‌ ده‌ بودند. سوم‌ در اون‌ ده‌ معمولا اينطوره‌ كه‌ در هر دهي‌ خاندان‌ بزرگش‌ انجام‌ مي‌دن‌ زير نظر بقيه‌ هستش‌. چهارم‌ اگر بخوان‌ مسافرتي‌ بكنن‌ شهر به‌ اصطلاح‌ آبادي‌، ده‌ آبادي‌ حتي‌ اطراف‌ مكه‌ نبوده‌. اگر مي‌خواستن‌ مسافرتي‌ برن‌ حتما با غافله‌ مي‌رفتن‌ از همين‌ جمعيتي‌ كه‌ در مكه‌ بوده‌ دقت‌ كرديد. ششم‌ اين‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ نزديكانش‌، خويشاوندانش‌ عموش‌ حتي‌ با او دشمن‌ بودند. هفتم‌ اين‌ كه‌ ادعاي‌ اين‌ را كرده‌ كه‌ من‌ درس‌ نخوندم‌. حالا يك‌ چنين‌ كسي‌ ببينيد از يك‌ چنين‌ كسي‌ هر چي‌ هم‌ اين‌ شخص‌ نابغه‌ باشه‌، هر چه‌ نابغه‌ باشه‌، هر چه‌ فوق‌ العاده‌ باشه‌ يك‌ كتاب‌ صادر بشه‌ مثل‌ قرآن‌ كه‌ يك‌ كلمه‌ حرف‌ اشتباه‌ توش‌ نداشته‌ باشه‌. اين‌ معجزه‌ هست‌ يا نيست‌؟

 خوب‌ دقت‌ كرديد ببينيد با اين‌ مقدمه‌ ما اين‌ عمل‌ را معجزه‌ مي‌دونيم‌ نه‌ حالا محتوي‌ قرآن‌ را كاري‌ نداريم‌. اين‌ عمل‌ معجزه‌ است‌. يعني‌ شما باز برمي‌ گرديم‌ ببينيد اگر پيغمبر مي‌خواست‌ درس‌ بخونه‌ همة‌ مردم‌ مكه‌ مي‌فهميدند تو شهر. يك‌ گوشه‌اي‌ مي‌رفت‌، يك‌ مكتبي‌ مي‌رفت‌، شخصي‌ هر روز مي‌آمد درسش‌ مي‌داد. همة‌ مردم‌ مكه‌ مي‌فهميدند. شما مي‌گيد كه‌ چرا رفته‌ تو شهرهاي‌ نزديك‌ درس‌ خونده‌. مي‌گيم‌ شهر نزديكي‌ در اطراف‌ مكه‌ نبوده‌. مي‌گيد كه‌ با در عين‌ اين‌ كه‌ دور بوده‌ مي‌رفته‌، اون‌ زمان‌ نمي‌تونسته‌ تنها پاشه‌ جايي‌ بره‌ با غافله‌ حتما مي‌خواسته‌ بره‌. مي‌گيد كه‌ از مردم‌ همين‌ جوري‌، آهان‌ اين‌ يك‌ مطلبي‌ كه‌ من‌ فراموش‌ كردم‌ يكي‌ از مقدمات‌ اين‌ بوده‌ كه‌ مردم‌ شهر مكه‌ اصلا سواد نداشتند، سواد كه‌ نداشتند هيچي‌ دچار يك‌ مشت‌ خرافات‌ بي‌ ربط‌ هم‌ بودند. يكي‌ از خرافاتشون‌ اين‌ بوده‌ كه‌ دخترهاشون‌ را زنده‌، زنده‌ زير خاك‌ مي‌كردند. اين‌ قدر بي‌ سواد و نافهم‌ بودند كه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ حالا يك‌ چيزهايي‌ تو روايات‌ هست‌. ادب‌ نداشتند، انسانيت‌ نداشتد، حرف‌ بلد نبودند بزنند،خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ بقدري‌ اينها بد بودند و هرزه‌ بودند كه‌ اصلا نمي‌شده‌ يك‌ كلمة‌ خوبي‌ از اينها ياد گرفت‌. خوب‌ مي‌گيد شما كه‌ پيغمبر از هر كسي‌ يك‌ كلمة‌ خوبي‌ ياد گرفته‌. خوب‌ بله‌، اگر فرض‌ كنيد يك‌ نفر توي‌ دانشمندان‌، دانشمندي‌ از دانشمندان‌ علما توي‌ حوضة‌ مثلا فرض‌ كنيد كه‌ توي‌ قم‌ زندگي‌ بكنه‌ خوب‌ از هر كسي‌ يك‌ چيزي‌ ياد مي‌گيره‌ اينها را جمعش‌ مي‌كنه‌ اينها را كتابش‌ مي‌كنه‌. مي‌گيم‌ نه‌ هميچين‌ محيط‌ خوبي‌ هم‌ نداشته‌. علي‌ عليه‌ السلام‌ مي‌فرمايد كه‌ خداي‌ تعالي‌ مبعوث‌ كرد پيغمبر را و لم‌ يكن‌ احد العرب‌ يصنع‌ الكتابه‌. يك‌ نفر از عربها خوندن‌ را بلد نبودند. يك‌ نفر هم‌ خوندن‌ را بلد نبود. استعمارگران‌ و سنيها و خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ بعضيها مي‌گن‌ كه‌ محيط‌ مكه‌، محيط‌ ادبيات‌ و فلان‌ و اينها بوده‌ اينها همش‌ بيخوده‌. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ فرمود مكرر است‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ كتاب‌ نهج‌ البلاغه‌ كلماتش‌ اين‌ حرف‌ را مي‌زنه‌ كه‌ اگر آخه‌ زمان‌ اميرالمؤمنين‌ كه‌ اين‌ حرف‌ را مي‌زد اگر كه‌ اونجا مهد تمدن‌ بود خوب‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ اعتراض‌ مي‌كردند كه‌ چرا اين‌ حرفها را دربارة‌ مكه‌ مي‌زني‌. حضرت‌ مي‌فرمايد ولم‌ يكن‌ احد من‌ العرب‌ يقرء كتابها يك‌ نفر از عربها نمي‌تونست‌ چيزي‌ بخونه‌.

 خوب‌ پس‌ از مردم‌ هم‌ چيزي‌ ياد نگرفته‌ پيغمبر. بگيم‌ كه‌ يك‌ فكر ديگه‌ كه‌ مثلا پيغمبر اكرم‌ با همان‌ مردم‌ مكه‌ كه‌ مي‌رفتن‌ براي‌ مسافرتها گاهي‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ مي‌رفت‌، مي‌رفت‌ پيش‌ يك‌ حكيمي‌ يك‌ استادي‌ يك‌ چيزي‌ ياد مي‌گرفت‌ و برمي‌گشت‌ مي‌گيم‌ اونجا هم‌ همراهش‌ بودند يعني‌ با غافله‌ مي‌رفت‌ پيغمبر اكرم‌. همراهش‌ بودند. مي‌گيم‌ خيلي‌ خوب‌ اين‌ در همان‌ مكه‌ يا در همان‌ شهرهايي‌ كه‌ مي‌رفت‌ درس‌ مي‌خوند چيزي‌ ياد مي‌گرفت‌ منتهي‌ قوم‌ و خويشهاش‌ نگفتن‌ كه‌ تو رفتي‌ مدرسه‌ ياد گرفتي‌ مي‌خواستند بهش‌ كمك‌ كنن‌، بهش‌ محبت‌ كنند و حالا كه‌ ما رسيده‌ به‌ اين‌ صورت‌ رسيده‌. ما مي‌گيم‌ اتفاقا قوم‌ و خويشهاي‌ خوب‌ هم‌ نداشت‌ پيغمبر اكرم‌ كه‌ دوستش‌ باشند دنبال‌ سوژه‌ مي‌گشتند كه‌ پيغمبر را بكوبند. ابوسفيان‌ يا مثلا يا ابوجهل‌ يا ابولهب‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ اقوام‌ نزديك‌ پيغمبر اكرم‌ اينها خدمتون‌ عرض‌ شود مزاحم‌ پيغمبر اكرم‌ بودند و حتي‌ پيغمبر را مي‌خواستند بكشن‌ از مكه‌ بيرونش‌ كردند مدينه‌ رفت‌. رفتند پشت‌ دروازه‌هاي‌ مدينه‌ باهاش‌ جنگ‌ كردند. خوب‌ يك‌ كلمه‌ مي‌گفتند درس‌ خونده‌ دروغگو است‌. و حال‌ پيش‌ فلاني‌. اعلاميه‌ مي‌كردن‌ مي‌بردند پيش‌ فلان‌ كه‌ فلان‌ وقت‌ در فلان‌ ساعت‌ در فلان‌ روز مثلا مي‌رفته‌ درس‌ مي‌خونده‌. چرا دروغ‌ مي‌گي‌، مي‌گي‌ من‌ درس‌ نخوندم‌. خوب‌ اين‌ مطلب‌ روشن‌ شد براتون‌ يانه‌؟

 دقت‌ كنيد خوب‌ الان‌ ما مطلبي‌ را مطرح‌ كرديم‌ بقيه‌ عيبهاشون‌ را نبايد گوش‌ مي‌داديم‌. كتاب‌. مثلا اين‌ كتاب‌. به‌ اين‌ قطر با اين‌ همه‌ مطالب‌ و آيا كه‌ حالا مطالبش‌ از بُعد، از نظر مطالب‌ بعدها براتون‌ شرح‌ مي‌ديم‌. كه‌ از نظر مطالب‌ هم‌ معجزه‌ است‌. اين‌ كتابي‌، يك‌ چنين‌ شخصي‌ كه‌ هيچي‌ درس‌ نخونده‌، هيچ‌ زمينه‌اي‌ حتي‌ براي‌ يك‌ صفحه‌ نوشتنش‌ براش‌ نبوده‌ با اين‌ توضيحي‌ كه‌ داديم‌. خداي‌ تعالي‌ اگر پيغمبر را تو مدينه‌ مبعوث‌ مي‌كرد اين‌ توضيح‌ را ما نمي‌تونستيم‌ بديم‌. چون‌ يك‌ شهري‌ بوده‌. اگر خداي‌ تعالي‌ پيغمبر اكرم‌ را با اين‌ قوم‌ و خويشها، اين‌ قوم‌ و خويشها مثل‌ دشمن‌، اگر نبودند همه‌ دوست‌ بودند. ما نمي‌تونستيم‌ اين‌ مطلب‌ را اثبات‌ كنيم‌. اگر پيغمبر اكرم‌ در يك‌ شهري‌ بود كه‌ مثلا سر ده‌ كيلومتريش‌ يك‌ شهر ديگه‌اي‌ مي‌بود ما نمي‌تونستيم‌ اين‌ مطلب‌ را اثبات‌ كنيم‌. اگر پيغمبر اكرم‌ تو يك‌ شهري‌ مي‌بودكه‌ شهر بسيار بزرگي‌ بود مثل‌ مكة‌ فعلي‌ لااقل‌ مي‌بود ما نمي‌تونستيم‌ اين‌ مطلب‌ را اثبات‌ بكنيم‌. دقت‌ مي‌كنيد. ببنيد خداي‌ تعالي‌ خودش‌ اين‌ كار را طرحش‌ را ريخته‌. الان‌ شما در تمام‌ دنيا بگرديد شايد شهري‌ كه‌ همين‌ الان‌ بتونيد قضاوت‌ كنيد كه‌ چقدر در هزار و چهارصد سال‌ قبل‌ جمعيت‌ داشته‌ نمي‌تونستيد يك‌ همچين‌ شهري‌ را پيدا بكنيد. ما مكه‌ را مي‌تونيم‌ پيدا بكنيم‌ . به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ الان‌ برسي‌ مي‌كنن‌ تمام‌ اون‌ مكه‌ سنگه‌، كوههاي‌ سنگيه‌، سر كوه‌ سنگي‌ كه‌ نمي‌شه‌ چاه‌ زد. فقط‌ اين‌ گودال‌ وسط‌ بين‌ كوهها كه‌ مسجد الحرام‌ درش‌ قرار گرفته‌ كه‌ الان‌ وقتي‌ كه‌ مي‌خوان‌ اين‌ مسجدالحرام‌ را توسعه‌ بدن‌ بايد اين‌ كوهها را بشكافند. قرار گرفته‌ اين‌ وسطش‌ اون‌ هم‌ با معجزه‌ همة‌ به‌ اصطلاح‌ زمين‌ شناسها و مهندسهاي‌ زمين‌ شناس‌ آمده‌اند مي‌گن‌ واقعا معجزه‌ است‌ كه‌ از اين‌ جا آب‌ بيرون‌ مي‌ياد. كوهها هيچ‌ قابل‌ براي‌ اين‌ كه‌ آب‌ در خودش‌ ذخيره‌ بكنه‌ نه‌ نيست‌.

 يك‌ چاهي‌ كه‌ هزار و شايد دو هزار سال‌، از زمان‌ حضرت‌ ابراهيم‌ ديگه‌، از زمان‌ حضرت‌ اسماعيل‌ اين‌ آب‌ بيرون‌ آمده‌ هيچ‌ وقت‌ هم‌ خشك‌ نشده‌ همينجور آب‌ داره‌ مي‌ياد بيرون‌. يك‌ دونه‌ چاه‌ بيشتر نيست‌ دقت‌ كرديد. و اين‌ چاه‌ هم‌ اون‌ وقتها. خوب‌ دقت‌ كنيد اين‌ مطلب‌ اثبات‌ مي‌كنه‌ كه‌ قرآن‌ معجزه‌ است‌. محاله‌ از يك‌ چنين‌، يعني‌ محاله‌ كه‌ اگر جن‌ و انس‌ اگر پشت‌ به‌ پشت‌ هم‌ بدن‌ و بخوان‌ يك‌ فردي‌ را مثلا با اين‌ شرايط‌ بخوان‌ وادارش‌ كنن‌ قرآن‌ بياره‌، كتاب‌ بياره‌. اگر الان‌ در تمام‌ دنيا بگرديد يك‌ شهري‌ كه‌ هزار و چهار صد ساله‌ قبلش‌ را ما بتونيم‌ مثلا نظر بديم‌ كه‌ چقدر جمعيت‌ را در خودش‌ جا داده‌ نمي‌تونيم‌ پيدا كنيم‌ ولي‌ مكه‌ جوري‌ قرار داده‌ كه‌ حالا مي‌شه‌. يك‌ چاه‌ آب‌ بدون‌ به‌ اصطلاح‌ موتور، چون‌ اون‌ وقتها كه‌ موتور نبوده‌. با سطل‌ آب‌ بكشن‌. به‌ هر بچه‌اي‌ بگن‌ آقا در يك‌ چنين‌ محلي‌ چقدر جمعيت‌ مي‌تونه‌ راحت‌ زندگي‌ بكنه‌؟ حالا راحت‌ هم‌ نه‌، با فشار زندگي‌، اصلا زنده‌ باشند. مي‌گه‌ دويست‌ خانوار نهايت‌. چرا ما مي‌گيم‌ مكه‌ كوچك‌ بوده‌ براي‌ اين‌ كه‌ گفتيم‌ وقتي‌ كه‌ گفتيم‌ دويست‌ خانوار و اين‌ مسلم‌ شد بعد تسلط‌ افراد بر وضع‌ زندگي‌ ديگران‌ را خوب‌ مشخص‌ مي‌كرد. خوب‌ يك‌ چنين‌ جايي‌. اين‌ را الانش‌ هم‌ ما مي‌تونيم‌ ثابت‌ كنيم‌ الان‌ شما پاشيد بريد اونجا تحقيق‌ كنيد بگيد اين‌ آبي‌

 كه‌ در مكه‌ مصرف‌ مي‌شه‌ از كجا مي‌ياد؟ مي‌گن‌ از وادي‌ نمي‌دونم‌ فاطمه‌ و از اون‌ طرف‌ و از اون‌ طرف‌ مي‌ياد. هيچ‌ خود شهر مكه‌ جز همان‌ چاه‌ زمزم‌ كه‌ آبش‌ را تبركي‌ مي‌رن‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود به‌ سر و صورتشون‌ مي‌مالند آب‌ ديگه‌اي‌ نيست‌. اصلا نمي‌تونه‌ آب‌ ديگه‌اي‌ در اونجا باشه‌. حتي‌ با وسائل‌ امروز هم‌ نمي‌تونن‌ كوهها را سوراخ‌ بكنند و زير كوهها آب‌ بيارن‌ آب‌ نيستش‌ اصلا.

 مردم‌ مكه‌ مردمان‌ پست‌، نادانه‌ نافهمي‌ بودند كه‌ نمي‌تونستن‌ هيچ‌ كدامشون‌ معلم‌ پيغمبر اكرم‌ باشند. بر فرض‌ يك‌ نفر معلم‌ هم‌ باشه‌ بايد پيغمبر پاشه‌ بره‌ پيش‌ او درس‌ بخوانه‌ كه‌ او را مردم‌ مي‌ديدند. نمي‌شه‌ مخفي‌ باشه‌. خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ مسافرتها هم‌ با اون‌ وضعي‌ كه‌ شرح‌ دادم‌ بوده‌. بنابر اين‌ پيغمبر در همان‌ وقت‌ ادعا كرده‌ كه‌ من‌ درس‌ نخوندم‌. دشمناني‌ كه‌ پيغمبر در اونجا داشته‌. دشمنانش‌ از كساني‌ كه‌ مثلا فرض‌ كنيد كه‌ دور باشند نبوده‌. دشمنانش‌ از كساني‌ بودند كه‌ خود اونها بزرگ‌ كردند پيغمبر اكرم‌ را. حتي‌ خداي‌ تعالي‌ پدر و مادر پيغمبر اكرم‌ را از او گرفت‌ تا اين‌ كه‌، پدر و مادر يك‌ مهرباني‌ خاصي‌ دارند، ولو اين‌ كه‌ با پسرشون‌ دشمن‌ هم‌ باشند بعضي‌ از اصرارش‌ را حفظ‌ مي‌كنند ولي‌ ديگه‌ از پدر و مادر كه‌ بگذره‌ عمو و خدمت‌ شما عرض‌ شود پسر عمو و اينها ديگه‌ اصرار آدم‌ را صد در صد حفظ‌ نمي‌كنند. پيغمبر توي‌ عمو و اقوام‌ اينطوري‌ بزرگ‌ شده‌. و اينها هم‌ باهاش‌ دشمن‌ بودند. دوست‌ نبودند. دقت‌ كرديد. و با اين‌ خصوصيات‌ يك‌ دفعه‌ يك‌ كتاب‌ آورده‌ همه‌ انگشت‌ حيرت‌ به‌ دهان‌ گرفتند. اون‌ هم‌ اين‌ كتابي‌ كه‌ هزار و چهار صد ساله‌ داره‌ مي‌گه‌ يك‌ سوره‌ مثلش‌ را شماها بياريد. يك‌ سوره‌ مثلش‌ را بياريد. ببينيد از مرده‌ زنده‌ كردن‌، اين‌ پديده‌اي‌ كه‌ قرآن‌ پديد آمده‌، اهميتش‌ بيشتره‌. آخه‌ چون‌ معجزه‌ مي‌شدند بالاخره‌ اين‌ جنبه‌هاي‌ طبيعي‌ هم‌ ممكنه‌ ما نفهميم‌ دخالت‌ داشته‌ باشه‌. اما اين‌ ديگه‌ غير قابل‌ به‌ اصطلاح‌ توجيحه‌. بنابراين‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ ما مي‌گيم‌ قرآن‌ با توجه‌ به‌ آورنده‌اش‌ معجزه‌ است‌. ولو اين‌ قرآن‌ از نظر مطالب‌ معجزه‌ نباشه‌ ولو مي‌گيم‌ها والا بعد شرح‌ مي‌ديم‌ كه‌ از نظر محتوا اعجازش‌ بيشتره‌. ولي‌ از نظر آورنده‌اش‌. فرض‌ كنيد يك‌ كتاب‌ مثنوي‌، به‌ اصطلاح‌ مولانا. يك‌ مثنوي‌ آورده‌ بود. همين‌ اشعاري‌ كه‌ تو مثنوي‌ هست‌. اين‌ را مي‌گيم‌ اصلا معجزه‌ است‌. پس‌ دقت‌ كنيد خوب‌ اونهايي‌ كه‌ يك‌ قسمت‌ از حرفها را گوش‌ مي‌دن‌ ،يك‌ قسمت‌ از حرفها را گوش‌ نمي‌دن‌ اونهايي‌ هستند كه‌ دير مي‌يان‌ها فرقي‌ نمي‌كنه‌ حواستون‌ را جمع‌ كنيد اين‌ كتاب‌ دو مقاله‌ جنبة‌ درسي‌ براتون‌ داره‌. در اونجا خوب‌ دقت‌ كنيد كه‌ با اين‌ شرايط‌ با اين‌ مقدماتي‌ كه‌ عرض‌ كردم‌ اگر ما معتقد نشيم‌ كه‌ قرآن‌ معجزه‌ است‌ نفهميديم‌ مطلب‌ را. مثل‌ اين‌ مي‌مونه‌ كه‌ يك‌ بچه‌اي‌ را بگذارند توي‌ يك‌ بيابان‌ و تو همان‌ بيابان‌ هم‌ بزرگ‌ بشه‌، و در همان‌ بيابان‌ هم‌ بزرگ‌ بشه‌ اين‌ بچه‌، دقت‌ فرموديد و هيچ‌ كس‌ هم‌ اطرافش‌ نباشه‌.

 اتفاقا اگر كسي‌ اطراف‌ اين‌ بچه‌ نبود بهتر بود تا اين‌ كه‌ اين‌ افراد كثيفي‌ كه‌ خرافات‌ را تو مغز كلة‌ اين‌ بچه‌ مي‌كنند. و اين‌ بعد بياد يك‌ كتابي‌ كه‌ همة‌ مردم‌ بيان‌ ازش‌ استفاده‌ بكنند. علما بنشينند اين‌ قدر درباره‌اش‌ بحث‌ بكنند، حرف‌ بزنند. خدمت‌ شما عرض‌ شود تفسيرها بنويسند. بزرگترين‌ افتخار يك‌ عالم‌ نود ساله‌ اين‌ باشه‌ كه‌ من‌ بخشي‌ از قرآن‌ را فهميدم‌. يك‌ همچين‌ چيزي‌ بياره‌. اين‌ واقعا از مرده‌ زنده‌ كردن‌ مهمتره‌. از اين‌ كه‌ خدمتون‌ عرض‌ شود چي‌ بگم‌ از آسمان‌ را به‌ زمين‌ آوردن‌ و زمين‌ را به‌ آسمان‌ بردن‌ مهمتره‌ و به‌ همين‌ دليل‌. اين‌ يك‌ دليل‌ از دلايل‌ اعجاز قرآن‌ ما مي‌گيم‌ قرآن‌ معجزه‌ است‌ و انشاء الله‌ در كتاب‌ دو مقاله‌ كاملا خودتون‌ مطالعه‌ بكنيد.

 شما جزء برنامه‌ هستيد اين‌ موقع‌ آمديد. هي‌ ديگه‌ بهانه‌ نگيريد. ما ساعت‌ را گفتيم‌ ديگه‌ هميشه‌ هشت‌، حالا ساعت‌ را اونها عوض‌ كردن‌ ما كه‌ عوض‌ نكرديم‌. باز هفتة‌ ديگه‌ اين‌ بهانه‌ نشه‌ ساعت‌ نيم‌ ساعت‌ حالا مي‌خواد نه‌ و نيم‌ باشه‌، هشت‌ و نيم‌ باشه‌، ده‌ و نيم‌ باشه‌، يازده‌ و نيم‌ باشه‌، دوازده‌ و نيم‌ باشه‌ هر چه‌ اسمش‌ را مي‌خواد بگذارند ما نيم‌ ساعت‌ اين‌ برنامه‌ را داريم‌. حالا باز ايشان‌ طبق‌ ساعت‌ تشريف‌ آوردن‌. ولي‌ اون‌ خانمهايي‌ كه‌ وسط‌ آمدند معلوم‌ نيست‌ با اون‌ ساعت‌ آمدند. نه‌ با اون‌ ساعت‌ آمدند نه‌ با اين‌ ساعت‌. 

۲۱ ربيع‌ الاول ۱۴۱۴ – تفسير سوره همزه‌

 تفسير سورة‌ همزه‌. 21 ربيع‌ 1414

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 يك‌ مطلبي‌ را شايد باز هم‌ گفته‌ باشم‌ ولي‌ مشروحا امشب‌ مايلم‌ براتون‌ عرض‌ كنم‌، و يك‌ حقيقتي‌ براتون‌ كاملا كشف‌ بشه‌. تامي‌ توانيد به‌ خاطر اين‌ جهتي‌ كه‌ مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ در تربيت‌ فرزندانتون‌ در دوران‌ خردسالي‌ امراض‌ روحي‌ را از اونها دفع‌ كنيد يا رفع‌ بكنيد. بطور كلي‌ زمان‌ زماني‌ شده‌ كه‌ وقتي‌ نوزادي‌ متولد مي‌شود مثل‌ سابق‌ نيست‌ كه‌ مثلا در ميان‌ خانه‌ حتي‌ بدون‌ قابله‌، سابقا اينطوري‌ بود. زن‌ وقتي‌ كه‌ زمان‌ وضع‌ حملش‌ مي‌رسيد قابله‌ پيدا نمي‌شد، اگر قابله‌ هم‌ پيدا مي‌شد يك‌ فرد غير متخصص‌ مي‌آمد و طبعا نوزاد را كه‌ مي‌گرفت‌ وضع‌ بهداشتي‌ را رعايت‌ نمي‌كرد و گاه‌ گاهي‌ به‌ امراض‌ مختلف‌ مي‌شدند بچه‌ها و بعضي‌ از اوقات‌ هم‌ در اثر بي‌ تجربگي‌ پدر و مادر فرزندان‌ اول‌ و دوم‌ مي‌مردند، كه‌ معروف‌ بود كه‌ بچة‌ اول‌ مال‌ كلاغهاست‌. بچه‌ اول‌ مي‌مرد دومي‌ يك‌ خرده‌ تجربه‌ پيدا مي‌كردند. كودك‌ دومي‌ آبله‌ صورت‌ و ناقص‌، سومي‌ و چهارمي‌ كم‌ كم‌ خوب‌ يك‌ چيزي‌ تحويل‌ جامعه‌ داده‌ مي‌شد. اما حالا خوب‌ ديگه‌ توي‌ خانه‌ زايمان‌ كردن‌ ممنوع‌ در بيمارستان‌ با چه‌ تشريفاتي‌. همان‌ روز اول‌ واكسن‌ نمي‌دونم‌ امراض‌ مختلف‌ را به‌ او مي‌زنن‌ لذا در زمان‌ ما كمتر افراد آبله‌ صورت‌، چون‌ در اثر آبله‌ بچه‌ كور مي‌شد. كمتر افرادي‌ كه‌ با سرخك‌ از دار دنيا برن‌ سالكهاي‌ مختلف‌ و امثال‌ اينها هست‌ بخاطر اين‌ واكسنها هست‌ كه‌ اينها در حقيقت‌ دفع‌ امراض‌ است‌. واكسن‌ كه‌ بچه‌ را مي‌زنند دفع‌ امراض‌ مي‌كنند اگر كه‌ مرضي‌ آمد وارد شد او را معالجه‌ كردند رفع‌ امراض‌ كردند.

 پس‌ يك‌ دفعي‌ داريم‌ يك‌ رفعي‌. و اين‌ امراض‌ ناگريز ازش‌ هست‌، چون‌ ميكروب‌ در همه‌ جا هست‌ و بچه‌ هم‌ لطيفه‌ زودتر تحت‌ تاثير ميكروبها واقع‌ مي‌شود اگر چه‌ در علم‌ بهداشت‌ مي‌گن‌ بچه‌ هايي‌ كه‌ اگر حالا در ميان‌ همة‌ اين‌ ميكروبها يك‌ بچه‌ سالم‌ در رفت‌، حالا چقدرش‌ از دنيا مي‌رن‌ اون‌ يك‌ دونه‌اي‌ كه‌ سالم‌ در رفت‌ سر حال‌ و درشت‌ و به‌ اصطلاح‌ مقاومه‌. و لذا سابقها بعضي‌ از افراد عمرهاي‌ زيادي‌ مي‌كردند. ولي‌ پاي‌ اين‌ يك‌ نفر كه‌ دويست‌ سال‌ عمر كرده‌ صدها نفر مرده‌اند. خدا رحمت‌ كنه‌ پدر ما بيست‌ تا بچه‌ داشت‌ شش‌ تاش‌ مانده‌. يعني‌ چهارده‌ تاش‌ مرده‌ بودند. و خيلي‌ كم‌ اتفاق‌ مي‌افتاد كه‌ از هر خانواده‌اي‌ چند تا بچه‌ نمرده‌ باشه‌. اينها را نمي‌خوام‌ براتون‌ بگم‌ اينها چيزهايي‌ است‌ كه‌ فايده‌اي‌ مي‌گيد چرا داره‌؟ من‌ نه‌، يك‌ چيز ديگري‌ مي‌خوام‌ توجهتون‌ بدم‌. ببينيد الان‌ اگر كسي‌ فرزندي‌ ازش‌ متولد بشه‌ حتما بايد واكسن‌ بزنه‌ واجبه‌ فكر نكنيد كه‌ نه‌ توكل‌ به‌ خدا مي‌كنيم‌، نه‌ اون‌ واكسن‌ را هم‌ خدا خلق‌ كرده‌ اون‌ غذا را هم‌ خدا خلق‌ كرده‌، رعايت‌ شما هم‌ براي‌ حفظ‌ بچه‌ واجب‌ هيچ‌ برو و برگرد نداره‌. و كار را مي‌كنيد يعني‌ خيلي‌  كم‌ اتفاق‌ مي‌افته‌ كه‌ يك‌ فردي‌ فرزندش‌ را از آبله‌ از فرض‌ كنيد كزاز از سرخك‌ از امثال‌ اينها واكسن‌ نزنه‌ و نجات‌ نده‌. اگر شما اين‌ كار را نكرديد و فرزندتون‌ مبتلا به‌ اين‌ امراض‌ مختلف‌ اين‌ گونه‌ شد خودتون‌ را ملامت‌ مي‌كنيد مي‌گيد خودم‌ كردم‌ كه‌ تا آخر. و الا خوب‌ مجاني‌ بوده‌ اينها خوب‌ يك‌ حركت‌ بچة‌ شيرخواره‌ را از توي‌ خانه‌ بر دار ببر اونجا يك‌ واكسن‌ بزن‌ بيار و اگر كسي‌ اين‌ كار را نكنه‌ تحميقش‌ مي‌كنيد.

 در اين‌ دنيا عرض‌ كردم‌ گاهي‌ همين‌ بچه‌ هايي‌ هم‌ كه‌ واكسن‌ نمي‌زننشون‌ مثل‌ سابق‌ خوب‌ توي‌ اينها يك‌ عده‌ زنده‌ مي‌موندند، يك‌ عده‌اي‌ سالم‌ بودند حتي‌ گاهي‌ به‌ خاطر مبارزة‌ گلوبلهاي‌ بدن‌ انسان‌ با ميكروبها اين‌ قويتر هم‌ مي‌شدند اين‌ در علم‌ به‌ اصطلاح‌ پسيليوژي‌، نمي‌دونم‌ حالا بخوام‌ اون‌ حرفها را براتون‌ بزنم‌ من‌ در كتاب‌ پاسخ‌ ما شرح‌ اين‌ را دادم‌. كه‌ چطور اگر يك‌ بچه‌اي‌ در مقابل‌ ميكروبهاي‌ مختلف‌ تونست‌ طاقت‌ بياره‌ خيلي‌ قويتر از سايرين‌ خواهد شد. و هيچ‌ استبعاد نداره‌ اما خوب‌ درصدش‌ ضعيفه‌. يعني‌ شما به‌ اين‌ اميد نمي‌تونيد بچه‌ها  را واكسن‌ نزنيد بگيد كه‌ اون‌ قويتر مي‌شه‌ خوب‌ مي‌ميره‌ هم‌ عرض‌ كردم‌ توي‌ بيست‌ تا بچه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ يك‌ چهارده‌ تاش‌ مردند شيش‌ تاش‌ موند اينجوري‌ مي‌شه‌. اين‌ را اين‌ مقدمه‌ را عرض‌ كردم‌ و اهميت‌ دادنمون‌ براي‌ خاطر اينكه‌ فرزندانمون‌ سالم‌ باشند. فلج‌ اطفال‌ مثلا مبتلا نشن‌ واكسنشون‌ بزنيم‌ و امراض‌ مختلف‌ حالا. تا جايي‌ كه‌ برامون‌ ميسر باشه‌ اينها را از امراض‌ مختلف‌ دفعشون‌ بكنيم‌ يعني‌ مانعشون‌ بشيم‌. اگر هم‌ خداي‌ نكرده‌ يك‌ كسالتي‌ پيدا بكنه‌ مثل‌ مخصوصا بچه‌هاي‌ اول‌ و دوم‌ پدر و مادر چشمشون‌ را دوختند امروز چرا بچمون‌ جست‌ و خيزش‌ كمه‌. فورا مي‌برنش‌ دكتر و حتي‌ اگر دكتر هم‌ بگه‌ كه‌ نه‌ آقا چيزيش‌ نيست‌ مي‌گيد نه‌ اين‌ مثل‌ ديروز جست‌ و خيز نداره‌. نشاط‌ ديروزي‌ را نداره‌، خيلي‌ مواظب‌ بچه‌ها هستيد و خيلي‌ هم‌ خوب‌ و صحيح‌ و درست‌.

 اما يك‌ دهم‌ يك‌ صدم‌ اين‌ مواظبت‌ را براي‌ روح‌ اينها داشته‌ باشيد. چون‌ بچه‌ اين‌ را شما بدونيد در سنين‌ خردسالي‌ كه‌ بميره‌ روحش‌ مي‌ره‌ در ملكوت‌ اعلي‌ و هميشه‌ هم‌ هست‌ وقتي‌ هم‌ كه‌ بزرگ‌ شد اگر بر فرض‌ آبله‌ صورت‌ بشه‌ خوب‌ بالاخره‌ مي‌گذرونه‌، دنياست‌ تمام‌  مي‌شه‌. هر جوري‌ باشه‌ تمام‌ مي‌شه‌ فلج‌ هم‌ باشه‌ تمام‌ مي‌شه‌، يك‌ مدتي‌ است‌ و اين‌ مدت‌، مدت‌ كوتاهي‌ هم‌ هست‌ فكر نكنيد دنيا خيلي‌ طولاني‌ است‌ نه‌. شما انشاء الله‌ عمر صدو بيست‌ ساله‌ پيدا كنيد ازتون‌ مي‌پرسند كه‌ كي‌ متولد شديد؟ مي‌گيد همين‌ مثل‌ اينكه‌ ديروز من‌ متولد شدم‌. من‌ خودم‌ ديروز بعد از ظهر خوابيده‌ بودم‌ نمي‌دونم‌ چطوري‌ بود از سن‌ سه‌ سالگي‌ همة‌ زندگي‌ من‌ داشت‌ جلوي‌ چشمم‌ مثل‌ پردة‌ سينما مي‌گذشت‌ واقعا سريع‌ مي‌گذشت‌. به‌ خدا قسم‌ اونچنان‌ سريع‌ مي‌گذره‌ وقتي‌ كه‌ انسان‌ به‌ پايان‌ عمرش‌ مي‌رسه‌ خيال‌ مي‌كنه‌ ديروز متولد شده‌، ديروز بود كه‌ داشتيم‌ توي‌ مدرسه‌ توي‌ دبستان‌، بازي‌ مي‌كرديم‌.

 اين‌ عمر بالاخره‌ يك‌ جوري‌ مي‌گذره‌، فلج‌ هم‌ باشه‌ انسان‌ تمام‌ مي‌شه‌. آبله‌ هم‌ بگيره‌ تمام‌ مي‌شه‌، سالك‌ هم‌ بگيره‌ تمام‌ مي‌شه‌. اما مي‌دونيد روح‌ انسان‌ هميشه‌ باقي‌ است‌. تمام‌ عمر عالم‌ اين‌ روح‌ شما باقي‌ است‌. روح‌ باقي‌ است‌. يعني‌ شايد هزارها سال‌ خدا اين‌ روح‌ را خلق‌ كرده‌ و ميلياردها سال‌ هم‌ اين‌ روح‌ شما باقي‌ است‌ به‌ مناسبت‌ عمر روحتون‌ بايد به‌ همان‌ اندازه‌ شما به‌ سلامتيش‌ كوشش‌ كنيد. ببينيد انسان‌ وقتي‌ كه‌ وارد اين‌ دنيا مي‌شه‌ ميكروبهاي‌ مختلف‌ روحي‌، كه‌ اون‌ بد نيست‌ اسمش‌ را ميكروب‌ بگذاريم‌ حالا چون‌ اسم‌ ديگه‌اي‌ پيدا نمي‌كنيم‌. ميكروبهاي‌ مختلف‌ روحي‌ به‌ روح‌ انسان‌ فشار بياره‌. و هيچ‌ چيز هم‌ دفع‌ نمي‌كندش‌ هيچ‌ چيز. وقتي‌ انسان‌ متولد مي‌شه‌. ببينيد الان‌ يك‌ بچة‌ فرض‌ كنيد چهار ساله‌، پنج‌ ساله‌، ده‌ ساله‌ تا حتي‌ چهارده‌ ساله‌ اون‌ اعتقادي‌ كه‌ بايد به‌ خدا داشته‌ باشه‌ كه‌ براي‌ خدا كار بد نكنه‌ كار نقل‌ نكنه‌، گناه‌ نكنه‌ دروغ‌ نگه‌ كه‌ نداره‌. چيزي‌ كه‌ مانع‌ او بشود از گناه‌ و از كارهاي‌ بد و از هجوم‌ امراض‌ روحي‌ بر روحش‌ اين‌ را نداره‌. شما هم‌  كه‌ گذاشتيدش‌ توي‌ يك‌ محيط‌ آلوده‌. محيط‌ هر چي‌ هم‌ محيط‌ خوب‌ باشه‌، آلوده‌ است‌. يعني‌ هيچ‌ فردي‌ از افراد بشر غير از معصومين‌ عليهم‌ الصلاة‌ والسلام‌ اينها نمي‌شه‌ كه‌ آلوده‌ نشن‌، نمي‌شه‌. چون‌ ورود تو دنيا با آلودگي‌ شروع‌ مي‌شه‌. حالا من‌ مي‌گم‌ چطور آلوده‌ مي‌شه‌ انسان‌. بچه‌ است‌. نيازمندي‌ داره‌ يعني‌ احتياج‌ به‌ چيزهايي‌ داره‌. مثلا تا خردساله‌ شير مي‌خواد، لباس‌ مي‌خواد بعد اسباب‌ بازي‌ مي‌خواد، بعد غذا مي‌خواد بعد مثلا چيزهاي‌ مختلف‌. تمام‌ اينها را پدر  و مادر دارن‌ كمكش‌ مي‌كنن‌ و بهش‌ مي‌دن‌. اين‌ اقل‌ مرض‌ روحي‌ كه‌ پيدا مي‌كنه‌ بايد بعدها معالجه‌اش‌ بكنه‌ وابستگي‌ به‌ غير خداست‌. يعني‌ بچه‌ شير خواسته‌، هر وقت‌ شير خواسته‌ مادر بهش‌ داده‌، حالا فقط‌ دامن‌ مادر را مي‌شناسه‌، پستان‌ مادر را مي‌شناسه‌، هر وقت‌ نيازي‌ داشته‌ پدر بهش‌ كمك‌ مي‌كرده‌، لباس‌ گرمش‌ مي‌كرده‌، خانه‌ معواي‌ او بوده‌ و امثال‌ اينها اين‌ يك‌ حالت‌ وابستگي‌ به‌ غير خداست‌ و محبت‌ به‌ دنيا. ببينيد اول‌ چيزي‌ كه‌ اين‌ مرض‌ وارد روح‌ انسان‌ مي‌شه‌ اين‌ است‌ ديگره‌ اين‌ لااقلش‌ است‌ وابستگي‌ به‌ دنيا. عشق‌ و علاقه‌ به‌ بازي‌ به‌ كارهاي‌ لغظ‌. به‌ كارهاي‌ بيهوده‌ به‌ كارهاي‌ سرگرم‌ كننده‌ در نتيجة‌ اين‌ وضع‌ تضادي‌ كه‌ در  منافع‌ داره‌، يك‌ بچه‌ به‌ عنوان‌ مهمان‌ آمده‌، خانة‌ شما اسباب‌ بازي‌ بچتون‌ را برداشته‌ اين‌ يك‌ ساعتي‌ به‌ خاطر شما به‌ خاطر مادرش‌ تحمل‌ مي‌كنه‌ بالاخره‌ مي‌ره‌ تو چه‌ حقه‌ دخالت‌ در اسباب‌ بازي‌ من‌ داشتي‌؟ اسباب‌ بازي‌ را ازش‌ مي‌گيره‌ دعواشون‌ مي‌شه‌، حقظ‌ و كينه‌ و طمع‌ و اينها از صفاتي‌ است‌ كه‌ بر روح‌ انسان‌ هجوم‌ مي‌ياره‌، واقعا هجوم‌ مي‌ياره‌. انسان‌ لاعلاجه‌ از اينكه‌ اين‌ امراض‌ را تحمل‌ كنه‌. يعني‌ انسان‌ داراي‌ اين‌ امراض‌ هست‌. خوب‌ اين‌ امراض‌ در روحه‌ و هيچ‌ چيز هم‌ نيست‌ كه‌ اين‌ امراض‌ را مانع‌ بشه‌ مثلا بگن‌ كه‌ بچه‌ خدا را در نظر بگير گذشت‌ كن‌، اين‌ اسباب‌ بازيت‌ را بده‌ به‌ اين‌ بچة‌ مهمان‌، مهمان‌ است‌. پيغمبر اكرم‌ فرموده‌ اكرم‌ الضيف‌ ولو كان‌ كافرا اصلا اين‌ حرفها سرش‌ نمي‌شه‌. هيچ‌، شما مي‌تونيد مثلا به‌ فرزند سه‌ سالتون‌ بگيد كه‌ پيغمبر گفته‌ كه‌ اكرم‌ الضيف‌ ولو كان‌ كافرا تو حالا اين‌ اسباب‌ بازيت‌ را بده‌ به‌ اون‌. مي‌گه‌ نه‌.

 بله‌ ديگه‌ اينطوري‌ است‌ ديگر. به‌ هيچ‌ وجه‌، هيچي‌ از او اين‌ صفات‌ رزيله‌ را دفع‌ نمي‌كنه‌ و كم‌ كم‌ اين‌ صفات‌ رزيله‌ درش‌ پيدا مي‌شه‌. خوب‌ خدا هم‌ گفته‌ ضروح‌ يلعب‌ بگذاريد بچه‌ تا سن‌ هفت‌ سالگي‌ بازي‌ كنه‌. بگذاريد آزاد باشه‌ بعدش‌ شروع‌ بكنيد به‌ تربيتش‌ از سن‌ هفت‌ سالگي‌ بر پدر و مادر لازمه‌ كه‌ شروع‌ كنند به‌ ساختمان‌ روح‌ اين‌ بچه‌. شروع‌ بكنن‌، نه‌ اينكه‌ يك‌ دفعه‌ بخوان‌ بچه‌ اشان‌ بهترين‌ افراد باشه‌. ولي‌ متاسفانه‌ ما شروع‌ مي‌كنيم‌ مي‌گيم‌ در سر سفره‌، مودب‌ بنشين‌ مي‌گيم‌ از جلوي‌ خودت‌ غذا بخور، باريك‌ الله‌ پسر خوب‌. نمي‌دونم‌ توي‌ ظرف‌ غذاي‌ ديگري‌ دست‌ نكن‌، چشم‌. دو زانو بنشين‌، چشم‌. سلام‌ كن‌، چشم‌. اينها خوبه‌ اما شما هر كاريش‌ بكنيد اگر اين‌ گرسنه‌اش‌ باشه‌ ظرف‌ غذاش‌ رو يكي‌ ديگر برداره‌ دادش‌ مي‌ره‌ بالا. گذشت‌ نداره‌، نمي‌تونه‌ هم‌ گذشت‌ داشته‌ باشه‌ و نمي‌شه‌ هم‌ توقع‌ داشت‌ ازش‌، نه‌ اينكه‌ فكر كنيد حالا بچة‌ ما چرا اينطوري‌؟ نه‌ نداره‌. دعوا مي‌كنه‌، جنگ‌ مي‌كنه‌، ناراحت‌ مي‌شه‌ و حق‌ هم‌ داره‌. لذا از دستورات‌ اكيد اين‌ است‌ كه‌ فرزندانتون‌ را بر يكديگر ترجيح‌ نديد. مثلا يكي‌ را خيلي‌ احترامش‌ كنيد، خيلي‌ اظهار محبت‌ بكنيد به‌ اون‌ يكي‌ كم‌. چون‌ اين‌ هجوم‌ مي‌ياره‌ صفات‌ رزيله‌ در اين‌. خيلي‌ خوب‌. پس‌ همه‌ در ورود در دنيا وقتي‌ كه‌ در دنيا وارد مي‌شن‌ اين‌ امراض‌ مي‌ياد به‌ سراغشون‌ بخوان‌ يا نخوان‌، غير از انبياء، بعضي‌ از انبياء اون‌ هم‌ و ائمة‌ اطهار كه‌ اونها اساسا جداست‌، خلقتشون‌ جداست‌، حضرت‌ عيسي‌ در روز اول‌ تولدش‌ مي‌گه‌ كه‌ من‌ پيغمبرم‌، آتني‌ الكتاب‌ و جعلني‌ نبيا و جعلني‌ مباركا عين‌ ما كن‌ تا آخر. پيغمبر اكرم‌ همينطور، ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ والسلام‌ همينطور. اما فرزندان‌ امامها هم‌ حتي‌ توي‌ اين‌ دنيا وقتي‌ وارد مي‌شن‌ آلوده‌ مي‌شن‌. لذا خداي‌ تعالي‌ بر تمام‌ افراد حتي‌ قبل‌ از تكليف‌ در ميان‌ واجبات‌ هيچ‌ واجبي‌ نيست‌ كه‌ قبل‌ از تكليف‌ بر انسان‌ واجب‌ بشه‌، جز تزكية‌ نفس‌. كه‌ حالا تعجبه‌، آدمهاي‌ بزرگش‌ مي‌گن‌ آيا تزكية‌ نفس‌ واجبه‌ يا واجب‌ نيست‌؟

 بعضيها اينقدر نادانند كه‌ آدم‌ مي‌گه‌ كه‌ اينها چي‌ مي‌گن‌؟ از واجباتي‌ كه‌ حتما بايد انسان‌ قبل‌ از تكليف‌ بهش‌ بپردازه‌ تزكية‌ نفس‌ است‌. تزكية‌ نفس‌ يعني‌ چي‌؟ يعني‌ شروع‌ كردن‌ به‌ اين‌ كه‌ اين‌ آلودگيهاي‌ در دوران‌ عمرش‌ را يعني‌ اين‌ مثلا پانزده‌ سال‌، اين‌ نه‌ سال‌ اين‌ آلودگيهايي‌ كه‌ بهش‌ مبتلا شده‌ اينها را از خودش‌ رفع‌ كنه‌. پدر و مادر يك‌ مقدارش‌ را مي‌تونن‌ دفع‌ كنن‌ يعني‌ كوشش‌ كنند كه‌ تضادي‌ بين‌ او و ديگران‌ قرار نگيره‌. طمعشون‌ زياد نشه‌. مثلا تو كه‌ اسباب‌ بازي‌ مي‌خري‌ براي‌ بچه‌ات‌  اينها دو نفرند دوتا بگير. يكي‌ بده‌ به‌ او يكي‌ بده‌ به‌ اين‌. مهمان‌ برات‌ مي‌ياد يك‌ دونه‌ هم‌ بگير بذار كنار وقتي‌ كه‌ مهمان‌، بچة‌ مهمان‌ آمد به‌ سراغ‌ اسباب‌ بازي‌ بچة‌ تو، تو يكي‌ نوعش‌ را بگذار جلوي‌ بچة‌ مهمان‌ تا دعواشون‌ نشه‌. چون‌ همين‌ كارها، همين‌ كارهاي‌ جزئي‌ها مي‌رسه‌ به‌ جايي‌ كه‌ بجاي‌ اينكه‌ اين‌ طبيعت‌ اين‌ دنيا صدام‌ مي‌سازه‌. باور كنيدها يعني‌ شروعش‌ از همانجا بوده‌ كه‌ اون‌ مي‌خواسته‌ اسباب‌ بازي‌ خودش‌ را بياره‌ به‌ طرف‌ خودش‌، كم‌ كم‌ اين‌ اسباب‌ بازي‌ شده‌ يك‌ خانه‌، كم‌ كم‌ يك‌ شهر كم‌ كم‌، حمله‌ به‌ كويت‌ و كويت‌ را مي‌خواد بگيره‌. اگر زورش‌ مي‌رسيد خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ ايران‌ را هم‌ مي‌خواست‌ بگيره‌، و اون‌ همه‌ كشتار و اون‌ همه‌ گرفتاري‌ اين‌ ببينيد درخت‌ توت‌ را ديديد چقدر بزرگ‌ است‌ دانة‌ توت‌ را مي‌دونيد چقدره‌؟ به‌ اندازة‌ سر سوزن‌ است‌. يك‌ توت‌ بخوريد ، توتهاي‌ دالخور را مي‌خواييد از اين‌ توتهاي‌ رسمي‌ بگيريد نرمش‌ كنيد ببينيد دانة‌ درخت‌ توت‌ چقدره‌. اين‌ مي‌افته‌ تو زير زمين‌ مي‌ياد بيرون‌، يك‌ درخت‌ مي‌شه‌ كه‌ چند تن‌ وزنشه‌. اين‌ صفات‌ رزيله‌اي‌ كه‌ در انسان‌ ممكن‌ است‌ به‌ وجود بياد در ابتدا سر همان‌ اسباب‌ بازي‌، خيلي‌ ريز. اي‌ بابا چيز نيست‌. نه‌ خيلي‌ چيزي‌ است‌ اين‌ بعدها گرفتاري‌ داره‌.

 سر يك‌ كار جزئي‌، يك‌ كار جزئي‌ سر سفره‌ شما ظرف‌ غذا را گذاشتيد اول‌ جلوي‌ اون‌ بچة‌ كوچكتر اين‌ با خودش‌ گفت‌ من‌ بزرگترم‌ چرا ظرف‌ غذا را اول‌ پيش‌ من‌ نگذاشتند؟ از اينجا شروع‌ مي‌شه‌ بعد اين‌ ريشه‌ مي‌كنه‌ بعد اين‌ مي‌شه‌ يك‌ درخت‌ بسيار بزرگ‌ كه‌ هيچ‌ قابل‌ تحمل‌ نيست‌ باور كنيد كوشش‌ كنيد انشاء الله‌ كه‌ در مرحلة‌ اول‌، چون‌ دوتا كار را ما حتما بايد بكنيم‌ يكي‌ دفع‌ يكي‌ رفع‌.

 يعني‌ نگذاريم‌ بعضي‌ از امراض‌ روحي‌ در فرزندانمون‌ بوجود بياد و از خودمون‌ هم‌ اون‌ امراضي‌ كه‌ داريم‌ رفع‌ بكنيم‌. محبت‌ دنيا بياد از همون‌ زمانها، يعني‌ وقتي‌ كه‌ بچه‌ شير خواره‌ است‌، به‌ پستان‌ مادر علاقه‌مند است‌ همين‌ جا تخم‌ محبت‌ غير خدا در دلش‌ كاشته‌ شد. راهي‌ هم‌ نداره‌ اين‌ وابستگي‌ زياد مي‌شه‌، زياد مي‌شه‌، كم‌ كم‌ مي‌بينه‌ نه‌ مادر هم‌ كاري‌ ازش‌ برنمي‌ياد، پدر بيشتر كار ازش‌ برمي‌ ياد. يك‌ وابستگي‌ به‌ پدر پيدا مي‌كنه‌. پدر هم‌ نه‌ كاري‌ ازش‌ برنمي‌ ياد خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ بايد يك‌ تحصيلاتي‌ داشته‌ باشه‌ يك‌ اداره‌اي‌ دست‌ و پا كنه‌ توي‌ اداره‌ هم‌ خوب‌ حقوق‌ مناسب‌ نيست‌. چون‌ اون‌ صفت‌ هست‌ رشوه‌ مي‌گيره‌، دزدي‌ مي‌كنه‌ و كم‌ كم‌ خوب‌ افراد هم‌ غالبا دنياي‌ ما فساد عالم‌ ما ايجاب‌ مي‌كنه‌ كه‌ موقعيتشون‌ زياد بشه‌ ، چون‌ هر كه‌ دزدتر پيشرفتش‌ در مسائل‌ دنيايي‌ بيشتر. شما اين‌ مردم‌ به‌ اصطلاح‌ اسرائيلي‌ را اين‌ يهوديها را كه‌ مي‌بينيد اينها اينقدر ثروتمندند اينها به‌ خاطر اين‌ است‌ كه‌ ماديند. يعني‌ در كتاب‌ تورات‌ از آخرت‌ اصلا حرفي‌ نيست‌. از معنويت‌ و تزكية‌ نفس‌ اصلا سخني‌ نيست‌. در مسيحيت‌ هست‌ ولي‌ در يهوديها نيست‌. همش‌ دنيا، تمامش‌ محبت‌ دنيا و لذا اينها در امور دنياشون‌ خيلي‌ پيشرفت‌ كردن‌ و با همة‌ اينكه‌ ضربت‌ عليهم‌ الضلت‌ والمسكنه‌ خداي‌ تعالي‌ هي‌ تو سرشون‌ زده‌ هي‌ به‌ اصطلاح‌ ذليلشون‌ كرده‌، مسكنت‌ بهشون‌ زده‌، يعني‌ اينها يك‌ سكونتي‌ يك‌ در جا زدني‌ در امور مادي‌ خداي‌ تعالي‌ نصيبشون‌ كرده‌ در عين‌ حال‌ مي‌ببينيم‌ كه‌ اقتصاد آمريكا را گاهي‌ مي‌گن‌ كه‌ مربوط‌ به‌ اسرائيله‌. يك‌ وقتي‌ ما در تركيه‌ بوديم‌ ديديم‌ كه‌ روز شنبه‌ را تعطيل‌ مي‌كنند، جمعه‌ را هم‌ تعطيل‌ مي‌كنند يك‌ شنبه‌ را هم‌ تعطيل‌ مي‌كنند، گفتيم‌ كه‌ خوب‌ جمعه‌ به‌ خاطر اينكه‌ مسلمانيد، يك‌ شنبه‌ هم‌ بخاطر اينكه‌ پيرو از ممالك‌ همجوار و مسيحي‌ها و اينها مي‌كنيد، شنبه‌ را چرا؟ گفتند اقتصاد بازار تركيه‌ در دست‌ يهوديهاست‌ اونها چون‌ تعطيل‌ مي‌كنند ما هم‌ تعطيله‌. مثل‌ اينكه‌ بانك‌ مثلا تعطيل‌ باشه‌ شما ديگه‌ رفتنتون‌ به‌ بازار ديگه‌ معنا نداره‌، اينجوري‌. خوب‌ اين‌ حالت‌، يعني‌ محبت‌ دنيا اين‌ در بين‌ افراد از خردسالي‌ به‌ وجود مي‌ياد بعد اگر هلش‌ داديم‌ به‌ طرف‌ دنيا مي‌ره‌، بيشتر مي‌ره‌. گفتم‌ انسان‌ در خصوص‌ دنيا در سرازيري‌ است‌. يك‌ ماشيني‌ را تو سرازيري‌ بگذاريد هلش‌ هم‌ بديد اين‌ ميره‌ تا درجة‌ نهايي‌ و سقوط‌ مي‌كنه‌. و انسان‌ توي‌ دنيا سقوط‌ مي‌كنه‌. بايد يك‌ خرده‌ ترمز كرد، نگهش‌ داشت‌ مواظبش‌ بود، مواظبت‌ كرد لذا انبياء و اوليا و قرآن‌ و روايات‌ ما داد مي‌زنن‌ انما الدنيا لعب‌ و له‌، دنيا لعبه‌، محبت‌ دنيا بدترين‌ كارهاست‌. حب‌ الدنيا رأس‌ كل‌ خطيئه‌.

 محبت‌  دنيا نداشته‌ باشيد هي‌ ترمز مي‌كنند كه‌ ما به‌ طرف‌ معنويات‌ و حقايق‌ حركت‌ كنيم‌، انبياء نخواستند شما را منزوي‌ كنند حتي‌ گفتن‌ بگيد ربنا آتنا في‌ الدنيا حسنه‌ و في‌ الآخرت‌ الحسنه‌ و قنا عذاب‌ النار خدايا هم‌ در دنيا به‌ ما نيكي‌ عنايت‌ كن‌ و هم‌ در آخرت‌ و هم‌ ما را از آتش‌ جهنم‌ حفظ‌ كن‌ اما در عين‌ حال‌ در تمام‌ جاها نسبت‌ به‌ دنيا و محبت‌ به‌ دنيا قرآن‌، روايات‌، اولياء خدا جلوي‌ انسان‌ را گرفته‌اند براي‌ اينكه‌ هر چي‌ هم‌ ترمز كنه‌ باز تو سرازيري‌ خودش‌ را مي‌كشونه‌. اما نسبت‌ به‌ آخرت‌ بي‌ ميلي‌، نسبت‌ به‌ معنويت‌ بي‌ علاقه‌اي‌. خيلي‌ انسان‌ خودش‌ را حاضر كنه‌، شماها فكر مي‌كنيد كه‌ بعضيها از خواب‌ غفلت‌ بيدار شدند و ديگه‌ آماده‌ براي‌ پيشرفتهاي‌ معنوي‌ هستند به‌ خدا قسم‌ بعضيها اينطوريند كه‌ اگر بدونند از اين‌ ساعتي‌ كه‌ قدم‌ در راه‌ خدا گذاشتند، نمازشون‌ را اول‌ وقت‌ مي‌خونند، نماز شب‌ مي‌خونن‌، قرآن‌ مي‌خونن‌، ذكر مي‌گن‌، بدونن‌ از تا امروز اگر مثلا روزي‌ هزار تومان‌، ده‌ هزار تومان‌ درآمدشون‌ بوده‌ حالا مي‌شه‌ يك‌ دهم‌ من‌ خيلي‌ كم‌ افرادي‌ را پيدا مي‌كنم‌ يعني‌ خيلي‌ كم‌ پيدا مي‌شه‌ كه‌ اين‌ را انسان‌ بدانه‌ و باز هم‌ به‌ معنويات‌ ادامه‌ بده‌.

 ما خدا را كه‌ دوست‌ داريم‌ براي‌ اينكه‌ خدا بهمون‌ كمك‌ بكنه‌. ائمه‌ را كه‌ دوست‌ داريم‌ براي‌ اين‌ است‌ كه‌ بهمون‌ كمك‌ بكنن‌، مثل‌ انبياء باشيم‌ كه‌ اگر انسان‌ توانست‌ مانند انبياء كه‌ اگر تمام‌ دنيا را ازش‌ مي‌گيرند مي‌گه‌ من‌ خدا را دارم‌.

 شخصي‌ آمد خدمت‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلات‌ و السلام‌ عرض‌ كرد آقا خيلي‌ فقيرم‌، خيلي‌ بيچاره‌ام‌ هيچي‌ ندارم‌، فرمود تو خيلي‌ ثروت‌ داري‌. آقا دروغ‌ نمي‌گم‌. فرمودند كه‌ اگر تمام‌ دنيا را بهت‌ بدن‌ ولايت‌ و محبت‌ ما را از تو بخوان‌ بگيرن‌ معاوضه‌ مي‌كني‌ گفت‌ نه‌. گفتم‌ پس‌ بيشتر از دنيا تو داري‌. حالا واقعا يك‌ افرادي‌ پيدا بشن‌ اينطوري‌. خدا دارن‌، مولايي‌ مثل‌ پروردگار دارن‌ خدا خواسته‌ تو فقير بشي‌. گفت‌ يكي‌ وصل‌ و يكي‌ هجران‌ پسندند يكي‌ درد و يكي‌ درمان‌ پسندند من‌ از درمان‌ و درد و وصل‌ و هجران‌ پسندم‌ اونچه‌ را جانان‌ پسندند. يك‌ همچي‌ حالتي‌ اگر در انسان‌ پيدا بشه‌، زبانن‌ مي‌گيم‌ها، خدا نياره‌ امتحان‌ سخت‌ را براي‌ ما. يك‌ شخصي‌ آمده‌ بود نزد استاد ما ايشان‌ هم‌ خوب‌ يك‌ مطالبي‌ يك‌ برنامه‌ هايي‌ بهش‌ گفته‌ بودند، يك‌ روز من‌ ديدم‌ از توي‌ اطاق‌، حجرة‌ مدرسه‌ آمد بيرون‌ رنگش‌ خيلي‌، گفتم‌ كسالتي‌ داري‌؟ گفت‌ نه‌، همينجور كه‌ داشت‌ با من‌ حرف‌ مي‌زد افتاد، يك‌ حالت‌ تقريبا نيمه‌ بيهوشي‌ پيدا كرد، من‌ نمي‌دونستم‌ اين‌ چشه‌؟ به‌ يك‌ كسي‌ گفتم‌، افراد جمع‌ شدند، گفتند اين‌ گرسنه‌اش‌ است‌. يك‌ مقدار غذا آوردند خورد و سر حال‌ شد. پرسيدم‌، گفت‌ بله‌ من‌ سه‌ روزه‌ كه‌ غذا نخوردم‌. آخه‌ چرا به‌ ما نگفتي‌؟ گفت‌ استاد به‌ من‌ گفته‌ بود كه‌ به‌ خدا توكل‌ داشته‌ باش‌. به‌ خدا توجه‌ داشته‌ باش‌ من‌ هم‌ ديگه‌، البته‌ اين‌ كار يك‌ خرده‌اي‌ نپخته‌ بوده‌ها، يعني‌ اگر كسي‌ تحت‌ تربيت‌ صحيح‌ باشه‌ رو  برنامه‌ پيش‌ مي‌ره‌ اول‌ بايد خودش‌ را بسازه‌ بعد اين‌ اقدامات‌ را بكنه‌.

 منظور ببينيد ماها بعضيمون‌ البته‌ بعضي‌ نه‌ اينطور نيستند بعضيهامون‌ اينطوري‌ هستيم‌ كه‌ اگر بدونيم‌ يقين‌ بدونيم‌، حالا مي‌شه‌ اين‌ را در قلبتون‌ آزمايش‌ كنيد، كه‌ از امروز كه‌ شما وارد مراحل‌ تزكية‌ نفس‌ شديد و قدم‌ به‌ سوي‌ كمالات‌ مي‌خواييد برداريد و تصميم‌ داريد ديگه‌ گناه‌ نكنيد و واجباتتون‌ را صحيح‌ و اول‌ وقت‌ انجام‌ بديد از امروز روزيتون‌ كم‌ مي‌شه‌ از امروز درآمدتون‌ پايين‌ مي‌ياد از امروز اگر تا حالا مثلا به‌ حد كفاف‌ داشتيد حالا بايد بدهكاري‌ پيدا كنيد اگر يك‌ همچين‌ چيزي‌ شد. باز هم‌ مي‌مونيد؟ به‌ خودتون‌ باريك‌ الله‌ بگيد، احسن‌ بگيد اما اگر اومديد خوب‌ تزكية‌ نفس‌ مي‌كنيم‌ خدا هم‌ به‌ ما محبت‌ مي‌كنه‌ خوب‌ ما به‌ خدا محبت‌ مي‌كنيم‌ خدا هم‌ به‌ ما محبت‌ مي‌كنه‌ ما مي‌شيم‌ ثروتمند و وضع‌ ماليمون‌ خوب‌ مي‌شه‌ و اوضاعمون‌ درست‌ مي‌شه‌، من‌ معتقدم‌ مي‌شه‌ اينها و خدا را شاهد مي‌گيرم‌ كه‌ صدها مورد من‌ ديدم‌ كه‌ مي‌شه‌ ولي‌ اگر به‌ اين‌ نيت‌ انسان‌ قدم‌ در راه‌ تزكية‌ نفس‌ قدم‌ بگذاره‌ اين‌ باز در اون‌ باطنش‌ها براي‌ دنياست‌ براي‌ محبت‌ دنياست‌ براي‌ خدا نيست‌.

 باطن‌ قضيه‌ مال‌ همون‌ صفاتي‌ است‌ كه‌ در كودكي‌ در ما بوجود آمده‌ و همان‌ صفات‌ رزيله‌ است‌. اول‌ كاري‌ كه‌ انسان‌ بايد در راه‌ تزكية‌ نفس‌ بكنه‌ اين‌ است‌ كه‌ جان‌ و مالش‌ را تقديم‌ كنه‌. و جاهدوا و باموالكم‌ و انفسكم‌ في‌ سبيل‌ الله‌. راه‌ خدا اين‌ است‌ خدايا من‌ جانم‌ و مالم‌ را دادم‌. اين‌ قدم‌ اول‌، قدم‌ اوله‌ها. ان‌ الله‌ الشتري‌ من‌ المومنين‌ انفسهم‌، خدا جان‌ مردم‌ را مي‌خره‌ تو چي‌ داري‌؟ زبان‌ حالمون‌ هم‌ بايد اين‌ باشه‌ كه‌ جان‌ باشد كه‌ نثار قدم‌ دوست‌ كنم‌، اين‌ مطاعي‌ است‌ كه‌ هر بي‌ سر و پايي‌ دارد. ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلات‌ السلام‌ چه‌ مي‌كردند؟ بزرگان‌ دين‌ چه‌ مي‌كردند؟ اين‌ كه‌ در روايت‌ داره‌ كه‌ جنگ‌ با دشمنان‌ و كشته‌ شدن‌ و جانش‌ را انسان‌ كف‌ دستش‌ بگذارد و براي‌ دينش‌ اقدام‌ بكند اين‌ جهاد اصغره‌. و عليكم‌ بجهاد اكبر مي‌دونيد يعني‌ چه‌؟ يعني‌ وقتي‌ كه‌ انسان‌ در راه‌ خدا قدم‌ گذاشت‌ يكي‌ از كارهاي‌ كوچكش‌ اين‌ است‌  كه‌ بره‌ جبهه‌ و در ركاب‌ البته‌ حالا جايي‌ كه‌ يقيني‌ باشه‌، در ركاب‌ معصوم‌ مثلا، در ركاب‌ معصوم‌ كشته‌ بشه‌. يكي‌ از كارهاي‌ كوچكش‌ اين‌ است‌. كارهاي‌ بزرگش‌ چيه‌؟ كارهاي‌ بزرگش‌ اين‌ است‌ كه‌ ما هيچي‌ جز اوامر پروردگار ندارم‌ كار بزرگش‌ اين‌ است‌ كه‌ اصحاب‌ حضرت‌ سيد الشهداء عليه‌ الصلات‌ والسلام‌ بعضيهاشون‌ بلند شدن‌ در شب‌ عاشورا گفتند كه‌ اگر ما را هفتاد مرتبه‌ بكشند و ما را در آتش‌ بسوزانند دو مرتبه‌ زنده‌ كنند دست‌ از ياري‌ تو برنمي‌ داريم‌. ببينيد جدي‌ مي‌گفت‌، اگر اينها دروغ‌ مي‌گفتند حضرت‌ سيدالشهدا اينها رانگه‌ نمي‌داشت‌. سيدالشهدا با آدمهاي‌ دروغگو كاري‌ نداشت‌ اونها دروغ‌ نمي‌گفتند مبالغه‌ هم‌ نمي‌كردند. مثل‌ ماها هم‌ نمي‌خواستند خودشون‌ را عزيز كنند. خودنمايي‌ هم‌ نمي‌كردند هيچ‌. واقعيت‌ بودند. و بايد انسان‌ در راه‌ خدا اينجور قدم‌ برداره‌ اين‌ سورة‌ مباركه‌ اين‌ را به‌ ما مي‌گه‌ اگر شما مي‌خواييد يكي‌ از آرزوهاتون‌ شايد همتون‌ اين‌ باشد شايد هم‌ اكثرتون‌، يكي‌ از آرزوهاتون‌ اين‌ است‌ كه‌ اگر امشب‌ يا فردا صبح‌ ندا دادند كه‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فدا ايشان‌ ظاهر شدند و فرج‌ ايشان‌ رسيده‌ و سرباز مي‌گيرند و شما يكي‌ از آرزوهاتون‌ اين‌ است‌ كه‌ سرباز امام‌ عصر باشيد.

 ديديد در شب‌ عاشورا حضرت‌ سيدالشهدا سرباز گرفت‌. اوني‌ كه‌ سرش‌ را حاضره‌ ببازه‌. بده‌. اونهايي‌ كه‌ به‌ درد نمي‌خوردند اونهايي‌ كه‌ وجودشون‌ مفيد نبود اونهايي‌ كه‌ براي‌ دنيا آمده‌ بودند رفتند حتي‌ اگر انسان‌ برود در خيمة‌ ابي‌ عبدالله‌ الحسين‌ در خيمة‌ امام‌ زمان‌ و لايق‌ نباشد بايد برود بيرون‌. نمونه‌اش‌ قضية‌ كربلاست‌. اما اگر كه‌ انسان‌ خارج‌ از خيمه‌ باشه‌ صداش‌ مي‌زنند. در روايات‌ داره‌ كه‌ اينها شبانه‌ به‌ امام‌ عصر ارواحنا فدا مي‌رسونند. يك‌ اصحابي‌ دارد حجت‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فدا عليه‌ السلام‌ كه‌ در دعاي‌ به‌ اصطلاح‌ الهم‌ رب‌ نور عظيم‌ دعاي‌ عهد اونجا وصفشون‌ را مي‌كند و  خداي‌ تعالي‌ هم‌ در قرآن‌ وصف‌ كرده‌ الذين‌ نعت‌ اهله‌ في‌ كتابك‌ فقلت‌ صفوا كانهم‌ بنيان‌ مرثوث‌. اگر انسان‌ تزكية‌ نفس‌ نكرده‌ باشه‌ جهاد اكبر را انجام‌ نداده‌ باشه‌ مثل‌ اصحاب‌ پيغمبر كه‌ در احد جمع‌ شده‌ بودند. يك‌ عده‌شون‌ اينطوري‌ بودند در اون‌ تنگه‌ دستور آمد كه‌ اونجا شما بمانيد و نگذاريد كه‌ دشمن‌ به‌ ما حمله‌ كنه‌. اونها هم‌ اونجا ايستاده‌ بودند يك‌ وقت‌ ديدند كه‌ بله‌ اينها دارن‌ غنائم‌ را جمع‌ مي‌كنند لشگر اسلام‌ كه‌ در توي‌ معركه‌ بودند اينها دارن‌ غنائم‌ را جمع‌ مي‌كنند. اينها هم‌ آمدند براي‌ غنيمت‌ جمع‌ كردن‌ لشگر دشمن‌ حمله‌ كرد از همان‌ طرف‌ و كسي‌ پيدا نشد از مردم‌ مسلمان‌ جز اينكه‌ زخمي‌ شده‌ بودند. خيلي‌ فاجعه‌ بوجود آورد. محبت‌ دنيا اين‌ است‌. اينجور اصحاب‌ هم‌ امام‌ زمان‌ نمي‌خواد. بايد يك‌ افرادي‌ باشند كه‌ انهم‌ بنيان‌ مرثوث‌ خيلي‌ تشبيه‌ جالبي‌ است‌.

 اينها يك‌ صفي‌ مي‌بندند مثل‌ يك‌ ديوار بتوني‌ كه‌ هم‌ ديگران‌ پشت‌ او سنگر مي‌گيرند و محفوظ‌ مي‌مانند هم‌ خودش‌ از حملات‌ دشمن‌ محفوظ‌ است‌. اينطوري‌ بايد باشيد. و لذا يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ انسان‌ را مي‌سازه‌ و انسان‌ را تزكيه‌ مي‌كنه‌ و انسان‌ را كاملا در اون‌ صف‌ قرار مي‌ده‌ انتظار فرج‌ است‌. اين‌ معناي‌ انتظار فرج‌ است‌. يعني‌ شماها اگر گفتيد كه‌ ما منتظريم‌، منتظر، منتظر دروغي‌ كه‌ نمي‌شه‌. بعضي‌ از افراد هستند اسمشون‌ را گذاشتند منتظر، خوب‌ نتيجة‌ عملي‌ چي‌ داريد؟ ما صبح‌هاي‌ جمعه‌ مشغول‌ دعاي‌ ندبه‌ هستيم‌. گاهي‌ هم‌ كه‌ صلوات‌ مي‌فرستيم‌ يك‌ وعجل‌ فرجهم‌ هم‌ پشت‌ سرش‌ مي‌گيم‌. همين‌ شد منتظر. منتظر كسي‌ است‌ كه‌ خودش‌ را ساخته‌ باشه‌، سرباز واقعي‌ باشه‌. فداكار واقعي‌ باشه‌ و جزء اون‌ صفي‌ باشد كه‌ خداي‌ تعالي‌ اونها را وصف‌ كرده‌ در قرآنش‌ كه‌ انهم‌ بنيان‌ مرثوث‌. اگر اينطوري‌ شديم‌ خوبه‌.

 بنابر اين‌ اگر كسي‌ بخواد به‌ اون‌ مقام‌ و اون‌ مرحله‌ برسه‌ بايد از خردسالي‌ شروع‌ بكنه‌ يك‌ مشت‌ امراض‌ روحي‌ را از خودش‌ دفع‌ بكنه‌. شما مثلا حالا باز برمي‌گردم‌ به‌ مطالب‌ اوليم‌ عرض‌ مي‌كنم‌ بچه‌ داريد به‌ بچه‌تون‌ بگيد كه‌ اين‌ غذايي‌ كه‌ مي‌خوري‌ خدا به‌ تو داده‌، تو مريض‌ بودي‌ شفا پيدا كردي‌ خدا شفات‌ داد. نگيد بچه‌ نمي‌فهمه‌، نخير مي‌فهمه‌. مشكلتري‌ چيزها را خداي‌ تعالي‌ در روز اول‌ تولد فرموده‌ در گوشش‌ بگيد. الله‌ اكبر،اذان‌ و اقامه‌ ديگر كار بي‌ فايده‌ كه‌ نيست‌. اين‌ مثل‌ يك‌ ضبط‌ صوتي‌ است‌ كه‌ ضبط‌ مي‌كند بي‌ تفاوت‌ خودش‌ را نشان‌ مي‌ده‌ ولي‌ ضبط‌ مي‌كنه‌. من‌ مكرر هم‌ گفتم‌ دليلش‌ هم‌ اين‌ است‌ كه‌ دو سال‌، سه‌ سال‌ بچه‌ زبان‌ را ياد مي‌گيره‌ و مي‌شه‌ زبان‌ مادريش‌ و حال‌ اينكه‌ اگر آدم‌ بزرگي‌ را بگذارند در يك‌ جمعي‌ كه‌ زبان‌ ديگري‌ دارن‌ دو سال‌، سه‌ سال‌ بمونه‌ نمي‌تونه‌ درست‌ حرف‌ بزنه‌. ما بعضي‌ از افراد داريم‌ كه‌ اينها خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ مثلا زبان‌ مادريشون‌ تركه‌، تركي‌ است‌ هنوز هم‌ بعد از، خدا رحمت‌ كنه‌ آقاي‌ تبريزي‌ داشتيم‌ از علماي‌ بزرگ‌ و اهل‌ معنا بود واقعا مرد بزرگواري‌ بود، آقا شيخ‌ غلامحسين‌ تبريزي‌ مي‌گفتند ايشان‌ شايد پنجاه‌ سال‌ توي‌ مشهد بودند باز هم‌ موقع‌ دعا كردن‌ همان‌ لهجه‌ فرقي‌ نكرده‌ بود. بچه‌ در اون‌ سن‌، ببينيد كه‌ بهتر از آدم‌ بزرگ‌ حرف‌ ياد مي‌گيرد. (قطع‌ نوار).

 مي‌گيد كه‌ خدا شفات‌ داد، بكنيدش‌ از دكتر و به‌ خدا وصلش‌ كنيد. پدر كولش‌ مي‌ده‌، ما يك‌ وقت‌ يك‌ بچه‌اي‌ داشتيم‌ بچة‌ كوچكي‌ كه‌ الان‌ هم‌ داريم‌ چون‌ كوچك‌ بود ما پول‌ خرج‌ مي‌كرديم‌ مي‌گفت‌ آقاجان‌ شما اين‌ پولها را از كجا مي‌ياري‌؟ گفتيم‌ خدا مي‌ده‌. حالا بزرگ‌ شده‌ مي‌گه‌ كه‌ بله‌ حالا مي‌فهمم‌ كه‌ راست‌ گفتيد شما، اونوقتها خدا بهتون‌ مي‌داد. بگيد خدا، همه‌ جا اين‌ بچه‌ را قطعش‌ كنيدش‌ از ماديات‌ و بچسبونيدش‌ به‌ خدا. اين‌ را گوش‌ بديدها اين‌ حرف‌ را عمل‌ كنيد. به‌ خدا قسم‌ پنجاه‌ درصد كمك‌ تزكية‌ نفس‌ را به‌ بچتون‌ كرديد. پنجاه‌ در صد را. پنجاه‌ درصد ديگر را خودش‌ بايد انجام‌ بدهد.

 مي‌خورد به‌ زمين‌ بلند مي‌شه‌ مي‌گه‌ بابا جان‌ چيزي‌ نشد خدا نگهت‌ داشت‌ خدا ملائكه‌اش‌ را فرستاد نگهت‌ داشت‌ اينجوري‌ بگيد. غذا مي‌خوره‌ سير مي‌شه‌ بهش‌ بفهمونيد كه‌ خدا سيرت‌ كرد. الذي‌ خلقني‌ فهو يهدي‌ و الذي‌ هو يطعمني‌ و يسقيه‌ و اذا مرضت‌ فهو يشفين‌ ببينيد خدا در قرآن‌ داره‌ به‌ ما دستور مي‌ده‌، حضرت‌ عيسي‌ علي‌ نبينا و آله‌ عليه‌ السلام‌ وقتي‌ كه‌ متولد شده‌ در همون‌ سن‌ خردسالي‌ مي‌گه‌ و جعلني‌ مباركا عين‌ ما كن‌، و اوساني‌ بصلات‌ و الزكات‌ مادومت‌ حيا تا وبرا بوالدتي‌ و سلام‌ علي‌ يوم‌ وردت‌ و يوم‌ عموت‌ ببينيد خداي‌ تعالي‌ اين‌ كار را كرده‌، سلامتي‌ براي‌ من‌ داده‌، روزي‌ كه‌ متولدم‌ كرده‌، روزي‌ كه‌ متولد مي‌شم‌، روزي‌ كه‌ مي‌ميرم‌ تمام‌ اينها زير نظر خداست‌، و اين‌ را به‌ فرزندانتون‌ بگيد اگر نگفتيد وقتي‌ كه‌ بزرگ‌ شدن‌ مي‌گيد كه‌ چرا اين‌ بچه‌ خراب‌ شده‌؟ بچه‌ چرا اين‌ جوريه‌؟ چرا همش‌ به‌ فكر مادياته‌؟ چرا هر چي‌ من‌ به‌ كلش‌ مي‌خونم‌ اين‌ از خواب‌ غفلت‌ بيدار نمي‌شه‌؟ تو خودت‌ خوابش‌ كردي‌، تو خودت‌ مي‌رونديش‌ اصلا، كشتيش‌. خواب‌ غفلت‌، تو خواب‌ اينقدر لالايي‌ براش‌ گفتي‌، بچه‌ جان‌ درس‌ بخون‌ انشاء الله‌ داراي‌ ديپلم‌ بشي‌ بعد مدارك‌ بگير دكتر بشو، مهندس‌ بشو، يك‌ درآمد خوبي‌ داشته‌ باشي‌ ما را هم‌ اداره‌ كني‌ ما هم‌ افتخار كنيم‌ اينها همش‌ لالايي‌ است‌ كه‌ اين‌ بچه‌ را خوابانديد، خوابش‌ هم‌ طولاني‌ شد و مرد. حالا رفته‌ همة‌ كارهاش‌ را هم‌ كرده‌ اروپا رفته‌ و تخصصش‌ را هم‌ گرفته‌ و آمده‌ تو هم‌ شدي‌ پيرمرد مفلوك‌ افتاده‌ خيلي‌ پسر خوبي‌ باشه‌، شما را هم‌ به‌ عنوان‌ نوكر مي‌بره‌ خانه‌ چون‌ با زنش‌ هم‌ محرمي‌ و اونجا خدمتگزارش‌ باشي‌. من‌ ديدم‌ اينكه‌ عرض‌ مي‌كنم‌. خيلي‌ پسر خوبي‌ باشه‌ والا پدر يعني‌ چي‌. چرا؟ براي‌ اينكه‌ خودت‌ خوابانديش‌. خودت‌ لالايي‌ براش‌ گفتي‌. خودت‌ ميرانديش‌ از مرده‌ چه‌ توقعي‌ داري‌؟ بيشتر از اين‌ توقع‌ نيست‌. اما اگر از همان‌ روزهاي‌ اول‌، همانطوري‌ كه‌ به‌ ماگفتن‌ اذان‌ بگو در گوشش‌، در گوش‌ راست‌ اذان‌ بگو، در گوش‌ چپ‌ اقامه‌ بگو. بعد شير مادر مي‌ده‌، در بين‌ خاندان‌ عصمت‌ عليهم‌ الصلاة‌ والسلام‌ بوده‌ كه‌ بچه‌اشان‌ را وقتي‌ كه‌ روي‌ دامنشون‌ مي‌خواباندند و شير مي‌دادند لا اله‌ الا الله‌ براش‌ مي‌گفتند. به‌ جاي‌ لالاي‌ الحمد لله‌، سبحان‌ الله‌، امثال‌ اين‌ كلماتي‌ كه‌ اون‌ را متوجه‌ خداش‌ مي‌كرده‌. و بدونيد از روز اول‌ تولد اطلب‌ العلم‌ من‌ المهد از اول‌ تولد بر پدر و مادر لازم‌ و واجب‌، بلكه‌ اگر مي‌خواد كمك‌ به‌ تزكية‌ نفسش‌ بكنيد و همانطوري‌ كه‌ او را واكسن‌ مي‌زنيد از امراض‌ مختلف‌ ظاهري‌ بايد بچه‌ هاتون‌ را از امراض‌ مختلف‌ روحي‌ واكسينشون‌ كنيد.

 والا نمي‌تونيد از عهدشون‌ بربياد و بعد هم‌ نوبت‌ خودتون‌ و يقين‌ بدونيد آقايون‌ اگر ما خودمون‌ را نسازيم‌ توي‌ اين‌ دنيا صفات‌ رزيله‌ را از خودمون‌ دور نكنيم‌ اين‌ صفات‌ رزيله‌ در ما رشد مي‌كنه‌ همانطوري‌ كه‌ مثل‌ زدم‌، مثل‌ شجرة‌ خبيثت‌، مثل‌ كلمت‌ خبيثت‌ كشجرة‌ خبيثه‌، مثل‌ درخت‌ بي‌ فايدة‌ پست‌، پست‌. انسان‌ بايد كلمت‌ الله‌ باشد انسان‌ بايد فرمان‌ الهي‌ باشد. اين‌ كلمه‌ خيلي‌ عجيبه‌، روح‌ خدا باشد. كلمة‌ الله‌ باشد، كلمة‌ الله‌ ببينيد يك‌ سربازي‌ اگر توي‌ ارتش‌ باشه‌ اينقدر اين‌ سرباز مطيع‌ فرمانده‌ است‌ كه‌ تا احساس‌ مي‌كنه‌ كه‌ فرمانده‌ يك‌ فرماني‌ داره‌ فورا انجام‌ مي‌ده‌ همه‌ مي‌فهمن‌ كه‌ اين‌ سرباز كلمة‌ فرمانده‌ است‌. اينطوري‌ از او احساس‌ مي‌كنن‌ كه‌ فرمانده‌ چي‌ مي‌خواست‌. الگو است‌. و انسان‌ بايد كلمت‌ الله‌ باشد و مثل‌ كلمة‌ طيبه‌ كشجرة‌ طيبه‌ اصلها ثابت‌ و فرعها في‌ السماء تعطي‌ اكلها كلهي‌.

 اگر انسان‌ به‌ مقام‌ اخلاص‌ رسيد اگر انسان‌ به‌ مقام‌ كمالات‌ رسيد و از اولياء خدا شد تعطي‌ اكلها كلهي‌. اين‌ درخت‌ اين‌ شجرة‌ طيبه‌ اين‌ وجود مقدس‌ اونقدر پر ارزش‌ مي‌شه‌ كه‌ در هر وقتي‌ كه‌ بهش‌ مراجعه‌ بكنيد مي‌بينيد كه‌ اكلها دائم‌ كل‌ هي‌. هميشه‌ خوردني‌ داره‌، هميشه‌ مي‌شه‌ ازش‌ استفاده‌ كرد. از قلبش‌ حكمت‌ جاري‌ مي‌شه‌ به‌ زبانش‌، خداي‌ تعالي‌ به‌ او حكمت‌ اراده‌ مي‌كنه‌. ولقد آتينا لقمان‌ الحكمه‌. ما به‌ لقمان‌ حكمت‌ داديم‌ و من‌ يعطي‌ الحكمه‌ فقد اوتي‌ خيرا كثيرا. كسي‌ كه‌ بهش‌ حكمت‌ داده‌ شد، حكمت‌ منظور فلسفه‌ نيست‌. مكرر براتون‌ گفتم‌ فلسفه‌ يعني‌ شناخت‌ حقايق‌ اشياء متكيا به‌ افكار بشر در رأسش‌ سقراط‌ و افلاطون‌ بوده‌ و بعدش‌ هم‌ همين‌ افرادي‌ كه‌ هستند. اما حكمت‌ شناخت‌ حقايق‌ اشياء است‌ متكيا به‌ وحي‌. متكيا به‌ خدا. حكما مال‌ خداست‌، حكمت‌ مال‌ پيغمبران‌ است‌. و خدا به‌ هر كس‌ حكمت‌ داد خير كثير عنايت‌ كرده‌ اون‌ وقت‌ من‌ اخلص‌ الله‌ من‌ اربعين‌ صباحا اگر كسي‌ چهل‌ روز خودش‌ را خالص‌ كنه‌، يعني‌ در مرحلة‌ خلوص‌ چهل‌ روز قدم‌ برداره‌، جرت‌ يرابي‌ الحكمه‌ من‌ قلبي‌ الي‌ نثاره‌ منطقهم‌ الثواب‌. زبانشون‌ كه‌ باز مي‌شه‌ حرف‌ حق‌ مي‌زنند نطقشون‌ ثوابه‌. نگاهشون‌ انسان‌ وقتي‌ كه‌ مي‌كنه‌ ياد خدا مي‌افته‌. من‌ مجالس‌ من‌ يذكر هم‌ الله‌ رويته‌ و انسان‌ به‌ جايي‌ مي‌رسه‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ وصفش‌ را مي‌كنه‌. لقمان‌ نه‌ پيغمبر اولي‌ العظم‌ بود تازه‌ ترديده‌ كه‌ اصلا پيغمبر بود يا نبود؟ در مرحلة‌ خلوص‌ قدم‌ برداشته‌، خداي‌ تعالي‌ بهش‌ حكمت‌ داده‌، يك‌ سوره‌ دربارة‌ لقمان‌ و به‌ اسم‌ لقمان‌ نازل‌ كرده‌ كلمات‌ او را در كتابش‌ ذكر كرده‌، خيلي‌ مهمه‌ها اگر من‌ يك‌ كتابي‌ بنويسم‌ به‌ عنوان‌ اينكه‌ فلان‌ دانشمند اين‌ جملات‌ را گفته‌ من‌ نقل‌ كنم‌ اين‌ خيلي‌ اهميت‌ داره‌. خداي‌ با اون‌ عظمت‌ در كتاب‌ جاويدانش‌ كه‌ بايد تا روز قيامت‌ و بلكه‌ در بهشت‌ حتي‌ از اين‌ قرآن‌ استفاده‌ بشه‌ مي‌فرمايد كه‌، اذ قال‌ لقمان‌ لابنه‌ و هو يعظه‌ يا بني‌ تا آخر.

 وقتي‌ كه‌ لقمان‌ به‌ پسرش‌ در حال‌ موعظه‌ فرزندش‌ به‌ او گفت‌ اي‌ پسر من‌ لا تشرك‌ بالله‌، ان‌ الشرك‌ لظلم‌ عظيم‌. و كلمات‌ ديگر. ببينيد انسان‌ به‌ كجا ممكنه‌ كه‌ برسه‌. همين‌ انسانهاي‌ عادي‌ به‌ مقام‌ لقمان‌. و داراي‌ حكمت‌. به‌ خدا قسم‌ اگر سالها زحمت‌ بكشيد همين‌ اكثر روزها من‌ با دوستاني‌ كه‌ برخورد مي‌كنيم‌ اين‌ مسئله‌ مطرحه‌، اكثرا خوب‌ دانشجو هستند تحصيلات‌ عاليه‌ كردند، طبيب‌ شدند، فرض‌ كنيد مهندس‌ شدند و اينها. ازش‌ مي‌پرسم‌ آقا چند سال‌ درس‌ خوندي‌ مهندس‌ يا دبير شدي‌؟ بيست‌ سال‌، بيست‌ و پنج‌ سال‌ تا تخصصش‌ را بگير بيست‌ و پنج‌ سال‌، بيست‌ و شش‌ سال‌، خوب‌ ده‌ سال‌ بيا تزكية‌ نفس‌ بكن‌ اين‌ قلبت‌ شرح‌ صدر پيدا بكنه‌. تمام‌ حقايق‌ اشياء را ببين‌ نه‌ بفهم‌. انسان‌ به‌ جايي‌ مي‌رسد كه‌ چشمش‌ چشم‌ خدا مي‌شه‌، گوشش‌ گوش‌ خدا مي‌شه‌، زبانش‌ زبان‌ خدا مي‌شه‌ انت‌ اذا تقول‌ لشي‌ كن‌ فيكون‌ ان‌ اذا يقول‌ كن‌ فيكون‌ به‌ اونجا مي‌رسه‌. حالا كي‌ پس‌ مانع‌ ماست‌؟ شيطان‌ حالا شيطان‌ را خوب‌ شناختيد مي‌بينيد شيطان‌ را الان‌ اگر به‌ يك‌ كسي‌ بگن‌ آقا براي‌ اينكه‌ تو طبيب‌ بشي‌ بايد بري‌ خارج‌ مي‌گه‌ خيلي‌ خوب‌، خرج‌ سفر هر چي‌ باشه‌ و گذرنامه‌ و تشكيلات‌ و قربت‌ و همة‌ گرفتاريها حاضره‌. اما اگر بهش‌ بگن‌ كه‌ پاشو برو نزد فلان‌ عالم‌ يك‌ چيزي‌ ياد بگير، يك‌ سال‌ روز، من‌ كار و كاسبي‌ دارم‌. روزي‌ يك‌ ساعت‌ من‌ برم‌ بشينم‌ مسائل‌ و احكام‌ دينم‌ را ياد بگيرم‌. معارفم‌ را ياد بگيرم‌. كيه‌ الان‌ بين‌ شماها كه‌ روزي‌ يك‌ ساعت‌ وقف‌ معارف‌ و دينش‌ خودش‌ را بكنه‌؟ اين‌ كار هم‌ در اين‌ دنيا به‌ دردت‌ مي‌خوره‌ هم‌ در شب‌ اول‌ قبر به‌ دردت‌ مي‌خوره‌ هم‌ در عالم‌ برزخ‌ هم‌ در قيامت‌ هم‌ در بهشت‌، همه‌ جا. نه‌ حاضر نيستيد.

 اينجا فقط‌ من‌ مي‌خواستم‌ شيطان‌ را معرفي‌ كنم‌ به‌ شماها. شيطان‌ مي‌ياد مي‌گه‌ نه‌ بابا اين‌ كارها مال‌ آدمهاي‌ بيكاره‌ است‌ ولش‌ كن‌. كارت‌ را بكن‌ درست‌ را بخون‌، علم‌ ارزش‌ داره‌، خيال‌ مي‌كنند اينها جهل‌، علم‌ ارزش‌ داره‌، يك‌ كسي‌ بشو يك‌ آدمي‌ بشو، يك‌ آدمي‌ بشو. بله‌ انسان‌ گاهي‌ چشمش‌ را باز مي‌كند، چون‌ از اولي‌ كه‌ چشم‌، ماها چشم‌ باز كرديم‌ آدم‌ نديديم‌. ميگفتن‌ يك‌ نفر روز چراغ‌ روشن‌ كرده‌ بود دور شهر مي‌گشت‌ و مي‌گفت‌ از ديو و دد ملولم‌ وانسانم‌ آرزوست‌. من‌ يك‌ چيزي‌ خودم‌ ديدم‌ يك‌ وقتي‌ يك‌ آقايي‌ از علما از اهل‌ معنا مي‌خواست‌ بره‌ توالت‌ من‌ گفتم‌ اينجا آدمه‌، گفت‌ الحمد الله‌ يك‌ آدم‌، ما البته‌ منظورم‌ اين‌ بودكه‌ اونجا يك‌ شخصي‌ هست‌ يك‌ كسي‌ هست‌، گفت‌ آدم‌ تو آدم‌ پيدا كردي‌؟ حالا واقعا ما بس‌ كه‌ آدم‌ نديديم‌ نمي‌دونيم‌ اصلا آدم‌ يعني‌ چي‌؟ روزي‌ يك‌ ساعت‌ براي‌ دينمون‌ براي‌ خدامون‌ مسائل‌ واجبمون‌ اقدام‌ نمي‌كنيم‌. اونوقت‌ توقع‌ داريم‌ كه‌ خدا، تا گفتيم‌ خدا بگه‌ لبيك‌. بفرماييد، فرمايشتون‌. بله‌ فلان‌ بدهي‌ را بديد، چشم‌. دست‌ به‌ سينه‌ خداي‌ تعالي‌ در حضور ما ايستاده‌ باشه‌ كه‌ اگر يك‌ دونه‌ از اوامر ما را اطاعت‌ نكرد مورد مواخذه‌ واقع‌ بشه‌ و از اون‌ طرف‌ هر چي‌ خدا گفته‌ ما گوش‌ نكنيم‌. جامون‌ را فقط‌ با خدا عوض‌ كرديم‌. قاعدتا اين‌ است‌ كه‌ مولا هر چي‌ مي‌گه‌ بنده‌ بايد اطاعت‌ كنم‌ ولي‌ بنده‌ هر چي‌ به‌ مولا مي‌گه‌ مولا اگر صلاح‌ دونست‌ بگه‌ بسيار خوب‌ اگر صلاح‌ ندونست‌. الان‌ ماها همه‌ همينطوريم‌ها تو حرم‌ حضرت‌ رضا آقا من‌ ديشب‌ رفتم‌ حرم‌ حضرت‌ رضا توسل‌ كردم‌، چرا حضرت‌ به‌ ما جواب‌ ندادن‌؟ چرا اينجوري‌ شده‌؟ اونقدري‌ كه‌ ما به‌ خدا و ائمة‌ اطهار مي‌گيم‌ خدا اونقدر به‌ ما چرا نمي‌گه‌. خدايا ما را بيامرز، خدايا ما را ببخش‌ ما را از اين‌ جهل‌ و ناداني‌ نجات‌ بده‌، مرحمت‌ بفرما.

 السلام‌ عليك‌ يا اباعبدالله‌، السلام‌ عليك‌ يابن‌ الرسول‌ الله‌. صحبت‌ اين‌ بود كه‌ حالا انسان‌ مي‌تونه‌ با توسلات‌ خودش‌ را از اين‌ رزائل‌ نجات‌ بده‌. همين‌ امروز با يكي‌ از اين‌ علما بحث‌ و صحبتم‌ بود من‌ گفتم‌ مي‌شه‌، توسلات‌ خيلي‌ موثره‌ منتهي‌ پنجاه‌ در صد. اون‌ هم‌ پنجاه‌ در صد دوم‌. يعني‌ انسان‌ بايد خودش‌ اقدام‌ بكنه‌، والذين‌ جاهدوا فينا لنهدينهم‌ صبورا. وقتي‌ كه‌ اقداماتش‌ را خودش‌ كرد بله‌ خداي‌ تعالي‌ كمكش‌ مي‌كنه‌. توسلات‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ خيلي‌ مفيده‌ اما به‌ شرط‌ اينكه‌ شما هم‌ يك‌ قدمي‌ برداريد.

 السلام‌ عليك‌ يا ثارالله‌ و ابن‌ ثاره‌. شب‌ جمعه‌ است‌، دلها روانه‌ كنيد به‌ سوي‌ كربلا كنار اون‌ قبر شش‌ گوشه‌، براي‌ اينكه‌ تمركز بيشتري‌ پيدا كنيد متوجه‌ بيشتري‌ پيدا كنيم‌ چراغها را خاموش‌ كنيد حال‌ عزايي‌ به‌ خودمون‌ بگيريم‌ و حال‌ توجهي‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌ و ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ عليه‌ السلام‌، آقاجان‌ گر چه‌ دوريم‌ به‌ ياد تو سخن‌ مي‌گوييم‌ بعد منزل‌ نبود در سفر روحاني‌. حالا كه‌ شما رفتيد كنار اون‌ قبر شش‌ گوشه‌ با سفر روحي‌ يك‌ قدم‌ ديگري‌ زمانا برداريد با هم‌ بريم‌ كنار گودي‌ قتلگاه‌. اون‌ ساعتي‌ كه‌ زينب‌ كبري‌ آمد. چشمش‌ به‌ بدن‌ برادر انداخته‌ ديد به‌ روي‌ زمين‌ افتاده‌. دست‌ برد زير بدن‌، بدن‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ را به‌ روي‌ دست‌ بلند كرد، خدايا اين‌ قرباني‌ را از آل‌ محمد قبول‌ بفرما.

 بعد هم‌ رو كرد به‌ طرف‌ مدينه‌ يا ايها الرسول‌ هذا حسينك‌ معمر بدماء مقدمه‌ المظلوم‌ الامام‌ والرضا اين‌ كشتة‌ فتاده‌ به‌ هامون‌ حسين‌ توست‌. اين‌ صيد دست‌ و پا زده‌ در خون‌ حسين‌ توست‌. يا صاحب‌ العصر.  شما هم‌ طبق‌ اونچه‌ نقل‌ شده‌ فرموده‌ايد كه‌ هر صبح‌ و شام‌ براي‌ جد بزرگوارم‌ گريه‌ مي‌كنم‌ آيا مي‌شه‌ امشب‌ اون‌ گريه‌هاي‌ عزيزتون‌ را، اون‌ اشكهاي‌ چشم‌ نازنينتون‌ را در اين‌ مجلس‌ ما بريزيد. تا گريه‌هاي‌ ما هم‌ مورد قبول‌ خداي‌ تعالي‌ واقع‌ شود. قربان‌ دردهاي‌ دلت‌ يا صاحب‌ الزمان‌ آقا. يا بقية‌ الله‌. كنار گودي‌ قتلگاه‌ نشسته‌، بدن‌ برادر را پاره‌ پاره‌ مي‌بينه‌، فرزندش‌ آمد صدا زد يا امتي‌ هذا نعش‌؟ اين‌ بدن‌ كيست‌؟ حق‌ دارد نشناسد چون‌ بدن‌ سر ندارد. لباس‌ ندارد. يا بقيه‌ الله‌ به‌ آبروي‌ جدت‌ حسين‌ ابن‌ علي‌ از خدا خودت‌ فرجت‌ را طلب‌ كن‌. همه‌ با توجه‌. اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. اين‌ زبان‌ حالي‌ است‌ كه‌ ما داريم‌ ولي‌ ائمه‌ فرموده‌اند ما وقتي‌ مي‌گيم‌ الهي‌ عظم‌ البلاء يعين‌ خدايا بلا بر ما عظيم‌ شده‌ بلاي‌ دوري‌ از اماممون‌ از امام‌ زمانمون‌. همه‌ با توجه‌، بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الهي‌ عظم‌ البلاء، الهي‌ عظم‌ البلاء و برح‌ الخفاء و انكشف‌ الغطاء و انقطع‌ الرجاء ضاقت‌ الارض‌ خدايا دنيا بر ما تنگ‌ شده‌ و منعت‌ السماء و انت‌ المستعان‌ و اليك‌ المشتكي‌ و عليك‌ المعول‌ في‌ الشدة‌ و الرخاء. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد. اولي‌ الامر الذين‌ فرضت‌ علينا طاعتهم‌ و عرفتنا بذلك‌ منزلتهم‌ ففرج‌ عنا بحق‌ فرجا عاجلا قريبا كلمح‌ البصر او هو اقرب‌ من‌ ذلك‌. يا محمد يا علي‌. يا علي‌ و يا محمد اكفياني‌ فانكما كافيان‌. فانصراني‌ فانكما ناصران‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. الغوث‌ الغوث‌ الغوث‌ ادركني‌ ادركني‌ ادركني‌ الساعه‌ الساعه‌ الساعه‌ العجل‌ العجل‌ العجل‌. يا بقية‌ الله‌، يا صاحب‌ الزمان‌، يك‌ عده‌ محتاج‌، فقير، مبتلا، گرفتار در خانة‌ شما آمده‌ايم‌. به‌ جان‌ مادرتون‌ زهرا همين‌ امشب‌، در اين‌ مجلس‌ هر كس‌ هر حاجتي‌ دارد، با دست‌ با كرامتتون‌ به‌ او حاجتش‌ را مرحمت‌ بفرمائيد. الهي‌ آمين‌.

 

۱۷ ربيع الاول ۱۴۱۴ – ۱۴شهريور ۱۳۷۲ – ۵ سپتامبر ۱۹۹۳- میلاد پیامبر اکرم و امام صادق علیهما السلام

 

@ متن سخنراني روز 17 ربيع الاول 1414 مصادف با 14 شهريور 1372 و 5 سپتامبر 1993

 

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلَي اَشْرَفِ‌ الْاَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِينَ‌ سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا اَبِي الْقَاسِمِ‌ مُحَمَّدٍ وَ عَلَي‌ آلِهِ‌ الطَّيبِينَ‌ الطَّاهِرِينَ‌ لَا سِيَّمَا عَلَي سَيِّدَنَا وَ مَوْلانَا حُجَّةِ‌ ابْنِ‌ الْحَسَنِ‌ رُوحِي وَ اَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الْآنِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.

 

«هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ»([1]).

 

روز ميلاد مسعود حضرت رسول اكرم و نبي معظم محمد بن عبدالله صلي الله عليه و آله و سلمو ميلاد مسعود حضرت امام صادق, امام ششم مسلمين به پيشگاه مقدس حضرت بقيةاللهارواحنافداهتبريك عرض مي‌كنيم. و به شما دوستان خاندان عصمت و طهارت كه با شوق و شعفي در اين مجلس حضور يافته‌ايد “شاد باش” مي‌گوييم. اميد است خداي تعالي عيد واقعي را نصيب همه‌مان بفرمايد و صبح ظهور حجت بن الحسن ارواحنافداهرا به ما نشان دهد و عيدي ما را امروز فرج آن حضرت قرار دهد و عيدي فرداً فرد و خصوصي ما را ارتباط و اقتدا و تشيع و پشت سر امام عصر قرار گرفتن‌مان قرار دهد. و ما را از ياران خوب آن حضرت قرار دهد. و ما را در اين روز عظيم و اين روز بزرگ جزء اولياء خودش قرار دهد.

امروز روز بسيار پر عظمت و بسيار پر اهميتي است كه شايد در دوره‌ي سال هيچ روزي شادتر از امروز وجود نداشته باشد. به خاطر اين كه خورشيد تابان نبوت؛ آن وجودي كه پروردگار متعال وقتي مي‌خواست شناخته شود؛ هنوز هيچ چيز را خلق نكرده بود يك اظهار قدرتي از خودكرد كه در ممكن امكان نداشت يك چنين موجودي به وجود آيد. من در همين جا مي‌خواهم يك مقدار مطلب را توضيح دهم.

اساس خلقت همه‌ي موجودات طبق روايات و دلائل زيادي از آيات قرآن اين بوده است كه خداي تعالي شناخته شود و بندگي شود. هم خدا شناخته شود و هم بندگي شود – دقت كنيد و شناختن يك موجود پر قدرت از راه اظهار قدرتش خواهد بود. مثلاً فرض كنيد يك قدرتمندي كه مي‌تواند در نقاشي مثلاً تابلويي بسازد كه از نظر هنر فوق العاده است، اين اظهار قدرتش را كرده، در يك محلي او را قرار مي‌دهد قبل از آن‌كه مردم به آن محل وارد بشوند. پرده‌اي روي اين تابلويي نقاشي مي‌اندازد. وقتي كه همه جمع شدند، اين پرده را عقب مي‌زنند. يك‌مرتبه چشم مردم به اين هنرنمايي كه مي‌افتد همه مبهوت مي‌گردند. خداي تعالي يك چنين كاري را انجام داده. اول چيزي كه خلق كرد قبل از آن‌كه موجودات ديگر ايجاد شوند و آن‌ها پا به عرصه وجود بگذارند در قدرت‌نمايي اوليه‌اش، آنچه ممكن بود – اين كلمه را دقت كنيد آنچه ممكن بود در قالب امكان خداي تعالي اعمال قدرت كند، در ساختمان روح مقدس خاتم انبياء صلي الله عليه و آله و سلماعمال قدرت كرد. از اين بيشتر ممكن نبود، نه خدا قادر نبود.

فرق بين اين‌كه خدا قادر نبود يا بين اين‌كه در اين ممكنِ محدود در عالم مخلوق، خدا بيشتر از اين امكان نداشت برايش كه اعمال قدرت بكند و قاعده يك هنرمند، يك قدرتمند هم همين است. وقتي مي‌خواهد به وسيله‌ي چيزي خودش را معرفي كند با يك چيزهاي معمولي معرفي نمي‌كند. اگر يك مهندسي مثلاً مي‌تواند يك سفينه فضانورد بسازد و به آسمان بفرستد و تمام كرات را دور بزند، اين شخص هيچ‌گاه با يك فرض كنيد بادبادكي كه ماها همه در مقابل قدرت پروردگار از بادبادك هم از يك به اصطلاح كاغذ باد مي‌گفتند، از اين هم پست‌تريم – اين‌هايي كه مي‌گويند: پيغمبر مثل ما بشري بوده نمي‌دانم جواب اين‌كه خدا مي‌خواسته كاملاً خودش را معرفي كند چه خواهند داد – خداي تعالي تمام قدرتش را كه ممكن بود در امكان پياده كند، اعمال كرد. و وجود مقدس پيغمبر اكرم را خلق كرد.

تمام صفات افعال خدا در او هست. تمام علم الهي كه در محدوده‌ي يك ممكن، ممكن است وجود پيدا كند, وجود پيدا كرد. لذا در دعاي ندبه مي‌گوييم: «وَ اَوْدَعْتَهُ عِلْمَ مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ اِلَي انقِضَاءِ خَلقِكَ» در محدوده‌ي خلقت، در محدوده‌ي امكان هر چه علم بود خدا به او داد. هر چه رحم و مهرباني بود به او داد. هر چه پاكي و پاكيزي بود به او داد. همه‌ي آنچه را كه يك موجود با كمال بعد از ذات مقدس پروردگار بايد داشته باشد خداي تعالي به او داد و عقل هم همين را مي‌گويد. اين فكر را نكنيد من از آيات قرآن و روايات عرض مي‌كنم، عقل مي‌گويد كه اگر خدا بنا است خودش را معرفي كند، بايد هر چه امكان دارد كه در ممكن اظهار قدرت كند بكند تا خدا كاملاً معرفي بشود. و اين نور مقدس را در پرده قرار داد و هنوز هم پشت پرده است. هنوز پرده برداري از روي اين تابلو كه مُظهر و مَظهر قدرت خدا است برداشته نشده. پرده برداري نشده بايد يك بزرگي اول بيايد پرده را براي مردم بردارد. اجمالا بعضي از خواص گاهي رفتند گوشه‌ي پرده‌اي را عقب زدند و ديده‌اند جمال مقدسش را و شايد تا به امروز يازده نفر بيشتر پشت پرده را نديده باشند.

لذا آن روزي كه عمر مي‌خواست وارد بر رسول اكرم بشود و ابي‌ذر خارج مي‌شد، از ابي‌ذر سؤال كرد: كسي خدمت پيغمبر بود يا نه؟ ابي‌ذر گفت: يك نفر آن‌جا بود من او را نشناختم. عمر وارد شد ديد علي بن ابيطالب نشسته. ابي‌ذر علي را مي‌شناسد، چطور گفت: من او را نشناختم. به پيغمبر اكرم عرض كرد: يا رسول الله! شما دائماً مي‌گوييد كه آسمان بر سر كسي كه راستگوتر از ابي‌ذر باشد سايه نيفكنده. الآن يك دروغ گفت. گفت: كسي بود خدمت رسول اكرم كه من او را نشاختم. حضرت فرمود: ابي‌ذر راست گفته. ابي‌ذري كه در درجه نهم ايمان است، سلماني كه در درجه دهم ايمان است؛ در آن روايت معروف كه آمد خدمت اميرالمؤمنين در زمان خلافت اميرالمؤمنين دقت كنيد – ابي‌ذر آمده و سلمان عرض مي‌كنند: يا علي! معرفت شما چيست «بالنّورانيّه»، پشت پرده ما تو را شناختيم اما معرفت شما به نورانيت چيست؟

حضرت مي‌فرمايد: «معرفت من به نورانيت معرفت الله عزوجل». روايت مفصل است. مي‌خواهم عرض كنم: ابي‌ذر و سلمان هم نشناخته بودند. تنها كسي كه در آن‌جا حضرت رسول اكرم مي‌فرمايد: من را شناخت، علي بود. كسي من را نشناخت جز علي و خدا، خدا را كسي نشناخت جز من و علي و علي را كسي نشناخت جز من و خدا.

پس مي‌بينيد يازده نفر اين‌ها اجازه داشتند يا به هر حال از همان نور بودند از همان هنرنمايي بودند، پيغمبر اكرم را شناخته‌اند و اين پرده برداشته نشده. هيچ كس پيغمبر را نشناخت.

كميل بن زياد نخعي علي را نشناخته كه وقتي سوار اسب شده، پشت سر اميرالمؤمنين سوار اسب شده، علي را در بغل گرفته، عرض مي‌كند: يا علي! «مَا الْحَقِيقَةُ»: حقيقت‌ چيست‌؟ حضرت مي‌فرمايد: «مَالَكَ وَالْحَقِيقَةُ»([2]) تو را چه به حقيقت؛ مي‌خواهد كميل بيايد اين طرف پرده را نگاه كند. هنوز زود است بعد هم كلماتي مي‌فرمايد كه نه كميل آن روز فهميد نه امروز دانشمندان كنهش را درك كرده‌اند مگر خداي تعالي از راه حكمت به مردم بعضي از مطالب آن روايت عظيم «حقيقت» را بيان كند.

پس بنابراين دقت كنيد اين هنرنمايي را هنوز مردم نتوانسته‌اند ببينند، اين پرده‌برداري نشده، اين پرده‌برداري نشده، اين پرده برداشته نشده، نشده.

خوب، بگوييد كي پس اين پرده برداشته مي‌شود؟

اين تشريفاتي دارد, تشريفاتش به وسيله احدي چون مردم لايق نبودند انجام نشد. پرده جمال خاتم انبياء صلي الله عليه و آله و سلمتا به امروز برداشته نشده. نه سلمان ديده، نه ابي‌ذر ديده، نه كميل ديده، نه هيچ يك از اولياء خدا ديده. كي پرده برداري مي‌شود, كي اين پرده برداشته مي‌شود، مردم چقدر انتظار بكشند؟

وقتي كه مردم “چشم ملكوتي” پيدا كردند.آخر براي كورها كه پرده‌برداري نمي‌كنند, براي كسي كه چشمش را به ماديات دوخته پرده‌برداري نمي‌كنند, كار بي‌فايده است. بايد آن وجود مقدس يعني حضرت بقيةاللهارواحنافداهبيايد، پخش علوم كند، معارف را به مردم بفهماند، خدا را مردم بشناسند؛ تا بتوانند خاتم انبياء را بشناسند.

در آن دعا مي‌گوييم: «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ » خدايا آن روز برسد كه ما تو را بشناسيم، اولياء خدا هم بايد بگويند: «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ » خدايا! آن روز برسد كه ما تو را بشناسيم «فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ » اگر ما تو را نشناختيم پيغمبر را نمي‌شناسيم. همه بايد موحد بشوند, همه بايد خالص بشوند, همه بايد به كمال مطلق برسند، همه بايد خليفةاللهبشوند, همه بايد انسان بشوند. امام عصر بيايد هشت سال با آن‌هايي كه سد راهند بجنگند، موانع را بردارد، معارف را پخش كند كه در حديث است تمام انبياء و اولياء كه آمده‌اند تمامشان حتي ائمه اطهار عليهم الصلاه و السلامفقط دو حرف از بيست و هشت حرف علم را براي مردم گفته‌اند. با اين پرده برداشته نمي‌شود يعني يك شبهي ما مي‌بينيم زير اين پرده است.

بعضي‌ها مي‌گويند: پيغمبر سواد نداشت, يك دفعه سواد دار شد.

بعضي مي‌گويند: پيغمبر اكرم بشري است مثل ما، گاهي اشتباه مي‌كند.

بعضي يك نسبت‌هاي ناروايي به پيغمبر اكرم مي‌دهند. يك عده مي‌گويند: پيغمبر اكرم بشري است مثل ما و يك عده مردم دنيا غير از مسلمين هم كه اصلاً قبول ندارند.

هنوز پرده روي اين سيماي مقدس افتاده، يك شبهي زير پرده مي‌بينيم. حدس مي‌زنيم ما مسلمان‌ها حدس مي‌زنيم كه يك قيافه‌ي زيبايي زير اين پرده هست. امام عصر بيايد, انتظارش را اگر داريد بكشيد، هشت سال زحمت مي‌كشد تا مردم خدا را بشناسند. خدا را كه شناختند، پرده جمال رسول اكرم عقب مي‌رود، آن‌جا است كه مردم نيشابور پرده را علي بن موسي الرضا از روي صورت بدنيش، ظاهريش عقب زد همه ريختند، غش كردند وقتي آن جمال مقدس را ديدند. شما فكر مي‌كنيد با اين حال فعلي‌مان ما مي‌توانيم جمال پيغمبر را ببينيم؟ امام عصر مي‌آيد، او معرفت را به ما مي‌بخشد كه ما بتوانيم ولو براي لحظات آخر عمرمان يك لحظه هم كه شده جمال مقدس پيغمبر اكرم را ببينيم. او بايد بيايد پرده‌برداري بكند. او بايد بيايد خدا را به ما معرفي بكند.

پيغمبر را كه شناختيم بعد امامان را هم مي‌شناسيم. نوبت سوم، نوبت امام است در شناخت. عجب اين پيغمبر بوده بعد خودش مي‌فرمايد: اين يازده يا دوازده خليفه‌ي من هم مثل من خواهند بود مثل من‌اند و بعد «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ، اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَبِيَّكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَبِيَّكَ  …» يعني خدايا! اگر تو دستور ندهي اين پرده برداشته بشود، جمال زيباي رسول اكرم را كه و«لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»([3])تا او را ما نبينيم ما امام زمانمان را هم نخواهيم شناخت, «فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ » خدايا! حجتت را به ما معرفي كن كه «فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي»([4]). اگر ما امام‌مان را نشناسيم از دين‌مان گمراهيم.

حالا اين‌جا جايش هست بگوييم: «اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْكُو إِلَيْكَ فَقْدَ نَبِيِّنَا» خدايا! ما در چه زماني واقع شده‌ايم؟! اگر بخواهيم هم چشم باز كنيم چيزي نمي‌بينيم. در ميان كورها، در ميان كساني كه چشم‌شان را دوخته‌اند به مال دنيا، در ميان كساني كه چشم‌شان را دوخته‌اند به پول، به زندگي، به ظواهر دنيا؛ ما چطور مي‌توانيم اگر بخواهيم چشممان را باز كنيم باز بشود.

اين سرمان را مي‌گيرند مي‌گويند نگاه كن به پول، مجبورمان مي‌كنند؛ نگاه كن به مال دنيا، وادارمان مي‌كنند كه ما راه غير خدا را بپيماييم. خدايا! چطور ما مي‌توانيم, «نَشْكُو إِلَيْكَ فَقْدَ نَبِيِّنَا» آن پيغمبرمان كه پشت پرده است «وَ غَيْبَةَ إِمَامِنَا»: غيبت اماممان, اماممان هنوز ما را لايق نمي‌داند كه بيايد اقلاً براي دوستانش اين پرده را بردارد, «وَ قِلَّةَ عَدَدِنَا»: همين ما هم تازه خيلي كم هستيم, «وَ تَظَاهُرَ الزَّمَانِ عَلَيْنَا»([5]): زمان هم كه بر عليه ما تظاهر كرده، پس ما هر چه درباره‌ي پيغمبر بگوييم از همان پشت پرده گفته‌ايم، ما نمي‌توانيم پيغمبرمان را بشناسيم. خداي با آن عظمت كه تمام نعمت‌هايش را رايگان براي بشر قرار داده مي‌فرمايد: «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ»([6])منت گذاشته بر مؤمنين؛ بله، بر مؤمنين منت گذاشته بر ساير مردم كه اصلاً خداي تعالي اعتنايي ندارد. مؤمنين، بر سلمان منت گذاشته، بر ابي‌ذر منت گذاشته, بر مقداد و كميل بن زياد نخعي منت گذاشته كه همين شبه زير پرده را در اختيارشان گذاشته و نويد داده است كه يك روز اين پرده برداشته مي‌شود به دست با كفايت حضرت بقيةاللهو ان‌شاءالله آن روز شما پيمغبرتان را مي‌شناسيد.

شخصي آمد خدمت حضرت علي بن موسي الرضا عرض كرد: «أَ اَنْتَ صَاحِبُ هَذَا الْاَمْرِ»([7])آيا تويي كه پرده بر مي‌داري آيا تويي كه مردم را به طرف اين جمال مقدس مي‌كشاني؟ فرمود: نه، من نمي‌توانم، من نيستم نمي‌توانم معنايش اين نيست كه قدرتش را ندارم، نه؛ زمان من ايجاب نمي‌كند. براي كورها كه نمي‌شود پرده برداشت. براي مأمون كور، براي پيروان بني‌العباس كور، براي كسي كه اگر يك فردي را ببينند لباسش خوب است تعظيم مي‌كنند, اگر ديدند لباسش بد است اعتنا به او نمي‌كنند؛ اين‌قدر كورند، براي مردمي كه چشم‌شان به قدرت، به جاه، به مقام، به پول، به رياست‌هاي ظاهري است؛ براي اين‌جور شخصي كه پرده‌برداري نمي‌كنند. مردم حالا اين‌طوري هستند. حضرت رضا مي‌فرمايند: – زبان علمي‌اش اين است كه – مردم لياقت ندارند من اين پرده را بردارم. كي آن‌كس، آن‌كس كي مي‌آيد؟ آن‌قدر با عظمت است، آن‌قدر با شخصيت است كه وقتي اسمش را پيش من مي‌بريد علي بن موسي الرضا اين طور بود دستش را مي‌گذاشت روي سرش اسم امام زمان كه برده مي‌شد، دستش را مي‌گذاشت روي سرش، بلند مي‌شد، تعظيم مي‌كرد، مي‌فرمود: «صلّي الله عليك, صلّي الله عليك, صلّي الله عليك» همين امام زماني كه امروز ما ننگمان مي‌كند كه اسمش و زياد ببريم، مبادا بگويند: «فلان طور» هستيم. مي‌ترسيم كه نام شريفش را روي سرمان بزنيم. حضرت صادق مي‌فرمايد: اگر من زمان او را درك مي‌كردم به خدا قسم! عجيب است اين جمله, من هر وقت خودم يادم مي‌آيد مي‌بينم كه تكان مي‌خورم اگر من زمان او را درك مي‌كردم «لَخَدَمْتُهُ أَيَّامَ عُمْرِي»([8]): من خدمتگزارش بودم در تمام عمرم. اي واي بر ما كه ما يك چنين امامي داريم كه امام صادقي كه امروز مذهب شيعه, مذهب حق، مذهب صحيح، لُبّ اسلام؛ اين به علم و دانش امام صادق وابسته است، رئيس مذهب شيعه است، يك چنين امامي مي‌گويد: من مي‌رفتم خدمتگزارش بودم. برايش چايي مي‌گذاشتم، پذيرايي‌اش مي‌كردم, دست به سينه در مقابلش مي‌ايستادم، چرا؟ مگر آقا! اين فرزند شما نيست؟ چرا. مگر شما علمتان از او كمتر است؟ نه. مگر شما عصمتـتان از آن كمتر است؟ نه. اما آن كسي است كه اين پرده را بر مي‌دارد از جمال پيغمبر اكرم و تمام ميلياردها جمعيت كره زمين را به سوي خدا، به سوي پيغمبر، به سوي اسلام دعوت مي‌كند «و قاتلوهم حتي ما تكون فتنه و يكون دينه كله لله» تمام دين مال خدا مي‌شود، او است كه اينچنين اظهار وجودي را مي‌كند، او است كه اينچنين اظهار قدرتي را مي‌كند من و تمام ائمه – چون در كلمات ساير ائمه هم هست – ما خدمتگزار او هستيم، او آقاي ما است، آن بزرگ ما است.

مردم! روز تولد رسول اكرم است عرض مي‌كنم, روز تولد امام صادق است عرض مي‌كنم، به خدا قسم! همه ما يا اكثر ما “آق” امام زمانيم. چرا؟ به جهت اين‌كه نام آن حضرت را نمي‌بريم، ياد آن حضرت نيستيم. اگر يك منبري، سخن از امام زمان نگويد اعتراض نمي‌كنيم. آخر ما چه چيز جز امام زمان داريم امروز. يا بقيةالله! ما را ببخش به جان رسول اكرم و به جان امام صادقي كه به تو عشق مي‌ورزيد. از تو طلب عفو مي‌كنيم و اميدواريم امروز به خاطر اين دو مولود بزرگ از كوتاهي‌هاي ما، از بي فكري‌هاي ما، از اين ننگ بودن‌مان، از اين‌كه ما به مال دنيا بيشتر مغروريم تا به نام شما، از اين كه به قدرت دنيا بيشتر خوشحاليم تا به نام شما، از اين جهت آقاجان! ما را عفو كن، ما را ببخش. خدايا، خدايا! به ما بصيرتي بده, ديده‌اي ده كه باشد مولا شناس، آقا شناس, امام شناس. خدايا! به ما محبت كن در اين روز بزرگ و معرفت كامل امام زمان را به ما مرحمت بفرما.

از همه آقايان عذر مي‌خواهم چون همه‌تان كم و بيش تاريخ تولد را مي‌دانيد و تاريخ تولد امام صادق را هم مي‌دانيد، من نخواستم حرفي را كه همه‌تان مي‌دانيد تكرار كنم. دعا كنيد كه اين وجود مقدس بيايد و آرزوي ديرينه‌ي همه‌ي انبياء و همه اولياء و تمام ائمه اطهار و تمام بندگان خوب خدا را برآورد و در زمان ما هم باشد و ما چشم‌مان به جمال آن حضرت روشن بشود و بايد عرض كنيم «وَ اجْعَلْ مُسْتَقَرَّهُ لَنَا مُسْتَقَرًّا وَ مُقَامًا»([9])از همه آقايان تشكر مي‌كنيم با اين كه ما نتوانستيم قبلا اعلام بكنيم در عين حال اجتماع فرموديد. از كوتاهي در پذيرايي، كوتاهي در برنامه‌ها عذر مي‌خواهيم ان‌شاءالله همين نام مقدس حضرت ولي عصر برده شد و شما حالي پيدا كرديد بهترين پذيرايي ما باشد و اميدواريم از خداي تعالي بخواهيد همه آقايان كه عيدي ما را ظهور حجت ابن الحسن ارواحنافداهقرار بدهد. همه با توجه درست است مجلس جشن است ولي اين يك لحظات آخر مجلس با توجه كامل آقايان دعاها را آمين بگويند. ان‌شاءالله احساس مي‌كنم نظر لطف و توجهات خاصه امام عصر ارواحنافداهدر مجلس باشد با توجه

نسئلك اللهم و ندعوك باعظم اسماءك و بامام زماننا ياالله، ياالله، ياالله، ياالله، ياالله، ياالله، ياالله، ياالله

پروردگار! به آبروي امام زمان فرج آن حضرت را برسان

همه‌ي ما را از ياران خوب آن حضرت قرار بده

قلب مقدسش را از ما راضي بفرما

خدايا! گرفتاري‌هاي مسلمين برطرف بفرما

پروردگارا! به آبروي حجت ابن الحسن اين مملكت شيعه‌نشين، اين مملكتي كه نام مقدس امام عصر در آن بيشتر از ممالك ديگر برده مي‌شود، در پناه امام زمان از جميع خطرات و نا امني‌ها حفظ بفرما

اين عيد سعيد را بر همه ما مبارك قرار بده

پروردگارا! به آبروي امام زمان مسئولين اين مملكت، رهبر عزيز، تمام كساني كه زير سايه خدا و امام زمان به اين مملكت خدمت مي‌كنند در پناه امام زمان حفظ بفرما

پروردگارا! به آبروي حجت ابن الحسن قسمَت مي‌دهيم حوائج اين جمع برآور

مرض‌هاي روحي‌مان شفاي كامل عنايت بفرما

مريض‌هاي اسلام شفا مرحمت بفرما

اموات‌مان، شهدامان، امام راحل‌مان به آبروي امام زمان غريق رحمت بفرما

عاقبت امرمان ختم به خير بفرما

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته



[1]جمعه/2

[2]«كَمَا وَقَعَ فِي حَدِيثِ كُمِيلِ بْنِ زِيَادٍ لِاَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام، حَيْثُ قَالَ:يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا الْحَقِيقَةُ؟ فَقَالَ: مَالَكَ وَالْحَقِيقَةُ»؟ نور البراهين:1/221؛ «سَاَلَ كُمِيلُ بْنُ زِيَادٍ عَنْ عَلِىٍّ عليه السلام: مَا الْحَقِيقَةُ؟ فَقَالَ عليه السلام : مَالَكَ وَالْحَقِيقَةُ يَا كُمِيلُ» شرح الأسماء الحسنى:1/131

[3]أحزاب/21

[4]«اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي» كافي: 1/337، بحار: 52/146، غيبه طوسي: 333، كمال‏الدين: 2/342

«اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَبِيَّكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَبِيَّكَ لَمْ أَعْرِفْهُ قَطُّ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي» كافي: 1/342، جمال‏الأسبوع: 520، كمال‏الدين: 2/512»

[5]«اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْكُو إِلَيْكَ فَقْدَ نَبِيِّنَا وَ غَيْبَةَ إِمَامِنَا وَ قِلَّةَ عَدَدِنَا وَ كَثْرَةَ عَدُوِّنَا وَ شِدَّةَ الْفِتَنِ بِنَا وَ تَظَاهُرَ الزَّمَانِ عَلَيْنَا» تهذيب‏: 3/110، مستدرك‏الوسائل: 4/404، بحار: 53/189

[6]«لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمْ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ» آل عمران/164

[7]«عن الريان بن الصلت قال قلت للرضاعليه السلامأنت صاحب هذا الأمر فقال أنا صاحب هذا الأمر و لكني لست بالذي أملأها عدلا كما ملئت جورا و كيف أكون ذاك على ما ترى من ضعف بدني و إن القائم هو الذي إذا خرج كان في سن الشيوخ و منظر الشباب قويا في بدنه حتى لو مد يده إلى أعظم شجرة على وجه الأرض لقلعها و لو صاح بين الجبال لتدكدكت صخورها يكون معه عصا موسى و خاتم سليمان ذاك الرابع من ولدي يغيبه الله في ستره ما شاء الله ثم يظهره فيملأ به الأرض قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما» بحار: 52/322، اعلام الورى: 434، كشف الغمه: 2/ 524

[8]«سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللهِ عليه السلام هَلْ وُلِدَ الْقَائِمُ قَالَ لَا وَ لَوْ أَدْرَكْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَيَّامَ حَيَاتِي» بحار: 51/148، غيبه نعمانى: 245

[9]بحار: 99/108 

۱۴ ربیع الاول ۱۴۱۴- ۱۱ شهريور ۱۳۷۲ – تفسير سوره همزه‌

 تفسير سورة‌ همزه‌. 11 شهريور 1372

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذبالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 ويل‌ لكل‌ همزة‌ لمزه‌ الذي‌ جمع‌ مالا و عدده‌ يحسب‌ انه‌ ماله‌ اخلده‌.

 در هفته‌هاي‌ گذشته‌ دربارة‌ اين‌ سوره‌ در همان‌ جملة‌ اول‌ ويل‌ يك‌ چند كلمه‌اي‌ صحبت‌  كرديم‌. خداي‌ تعالي‌ در اين‌ آيات‌ و در اين‌ سورة‌ مباركه‌ مي‌فرمايد، واي‌، يا ويل‌ براي‌ هر همزه‌ و لمزه‌اي‌. ظاهرا معناي‌ همزه‌ كسي‌ است‌ كه‌ غيبت‌ مي‌كنه‌ و لمزه‌ هم‌ كسي‌ كه‌ از ديگران‌ عيبجويي‌ مي‌كنه‌. غيبت‌ چون‌ ما اكثرا نمي‌دونيم‌ غيبت‌ يعني‌ چي‌؟ گاهي‌ بعضي‌ از افراد وقتي‌ كه‌ بهشون‌ گفته‌ مي‌شه‌ غيبت‌ نكن‌ مي‌گه‌ كه‌ جلوي‌ روش‌ هم‌ مي‌گم‌، يا مي‌گن‌ صفتش‌ است‌ اين‌ يا مي‌گه‌ خودم‌ ديدم‌. غيبت‌ را به‌ طور كلي‌ از نظر فقهي‌ معنا كنم‌ براتون‌، قدر مسلم‌ از غيبت‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ از شخصي‌ گناهي‌ ديده‌ باشد و اون‌ شخص‌ بنا داشته‌ باشد كه‌ اين‌ گناه‌ را مخفي‌ كنه‌ از ديگران‌. و شما بياييد به‌ ديگري‌ اين‌ گناه‌ را بگيد. اولا بايد گناه‌ باشه‌ ثانيا او علنيش‌ نكرده‌ باشه‌ خودش‌ گناهش‌ را. مثلا اومده‌ مشروب‌ خورده‌ توي‌ خيابان‌ بعد مستي‌ كرده‌ خوب‌ اين‌ ديگه‌ آبروي‌ خودش‌ را خودش‌ برده‌ و گناهي‌ كه‌ خودش‌ بنا داشته‌ باشه‌ مخفي‌ كنه‌ و اون‌ كار را هم‌ كرده‌ باشه‌. يعني‌ شما ديده‌ باشيد كه‌ اين‌ گناه‌ را كرده‌ اين‌ غيبته‌. اما اگر كه‌ شما نديديد يك‌ كسي‌ گفت‌ كه‌ فلاني‌ فلان‌ گناه‌ را كرده‌، اين‌ علاوة‌ بر اين‌ است‌ كه‌ غيبت‌ است‌ احتمال‌ را هم‌ دارد كه‌ تهمت‌ هم‌ باشد چون‌ ممكن‌ است‌ نكرده‌ باشد. يك‌ روايتي‌ است‌ كه‌ مي‌فرمايند كه‌ كافي‌ است‌ به‌ انسان‌ در ملكوت‌ اعلا دروغگو بگن‌ اين‌ شخص‌ را، يك‌ نفري‌ را. بگن‌ بهش‌ دروغ‌ گو اسمش‌ تو دروغگوها نوشته‌ بشه‌. هر چه‌ شنيد نقل‌ كنه‌. بدون‌ كم‌ و زيادها هر چي‌ شنيدي‌ دربارة‌ ديگران‌ نقل‌ كردي‌ تو نامت‌ در زمرة‌ دروغگوها نوشته‌ شد. من‌ هر چي‌؟ از كجا معلوم‌ هر چي‌ شنيدي‌ درست‌ باشه‌. امير المونين‌ عليه‌ السلام‌ فرمود بين‌ حق‌ تا باطل‌ چهار انگشته‌. هر چه‌ كه‌ باگوشت‌ شنيدي‌ باطلش‌ عرض‌ كن‌، اون‌ هم‌ در خصوص‌ مردم‌ و كسي‌ كه‌ باطل‌ را نقل‌ مي‌كنه‌ اين‌ دروغگو است‌. چيزي‌ را كه‌ ديدي‌ يك‌ معصيتي‌ را ديدي‌ از يك‌ نفر، اينجا اگر نقل‌ كردي‌ غيبته‌. غيبتي‌ كه‌ اشد المن‌ الزنا حتي‌ بعضي‌ از روايات‌ خيلي‌ تند دربارة‌ غيبت‌ حرف‌ زدن‌. انسان‌ با مادرش‌ خودش‌ در خانة‌ كعبه‌ زنا كنه‌ اين‌ بدي‌ غيبته‌. قرآن‌ چي‌ مي‌فرمايد، مي‌فرمايد: كه‌ ولا يقطع‌ بعضكم‌ بعضا ايحب‌ احدكم‌ اياكل‌ اخيه‌ منكا شما دوست‌ داريد گوشت‌ برادر مومنتون‌ را در وقتي‌ كه‌ مرده‌ بخوريد؟ يك‌ تشبيه‌ عجيبي‌ است‌ كه‌ بحث‌ مفصلي‌ داره‌ كه‌ حالا اگر من‌ وارد اين‌ بشم‌ طول‌ مي‌كشه‌ كه‌ مثل‌ گوشت‌ مرده‌ كه‌ مثلا وقتي‌ كه‌ برادرتون‌ فوت‌ كرده‌ شما بريد گوشتش‌ را بجويد چقدر اين‌ آدم‌ پسته‌. بنابر اين‌ اين‌ غيبته‌.

 ديديده‌ باشيد و او هم‌ اين‌ كار را كرده‌ باشه‌ دائما هم‌ مي‌كنه‌، دائما هم‌ مي‌كنه‌ منتها همين‌ كه‌ مخفي‌ مي‌كنه‌، روزه‌ نمي‌گيره‌، نماز نمي‌خونه‌، شما تصادفا يك‌ چند روز رفتيد خونه‌اش‌ ديديد اين‌ آقا، مواظبش‌ بوديد بله‌ اين‌ آقا صبح‌ پا نمي‌شه‌ براي‌ نماز صبح‌، رفتيد گفتيد فلاني‌ تارك‌ الصلات‌ اين‌ نماز صبحش‌ را نمي‌خونه‌، غيبته‌. اول‌ اينكه‌ او اين‌ كار را هم‌ كرده‌ باشه‌ ولو عادت‌ كرده‌ باشه‌ حالا صفتش‌ هم‌ باشه‌، هادي‌ هم‌ باشه‌ هر چه‌ مي‌خواد باشه‌ دوم‌ اينكه‌ مخفي‌ كرده‌ باشه‌. يعني‌ نمي‌خواد مردم‌ بفهمند كه‌ اين‌، اين‌ گناه‌ را داره‌ مي‌كنه‌. درها را هم‌ بسته‌ و صبح‌  يك‌ جوري‌ حركت‌ مي‌كنه‌ كه‌ شما فكر كنيد كه‌ بلند شده‌ نماز صبح‌ خونده‌، ولي‌ شما به‌ اصطلاح‌ فال‌ گوشي‌ كرديد و موظبت‌ كرديد ديديد كه‌ نه‌ نماز را نخوند بيدار هم‌ بود و نماز نخوند. اگر خواب‌ باشه‌ كه‌ تكليف‌ نداره‌. يك‌ فردي‌ يك‌ وقتي‌ با ما همسفر بود، خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ هم‌ با ما بود و ايشان‌ هم‌ بود و خوب‌ معلومه‌ كساني‌ كه‌ با ايشان‌ همسفر مي‌شن‌ افراد خوب‌ اهل‌ معنا و از اوليا خدا نباشن‌ ديگه‌ اهل‌ معصيت‌ و گناه‌ نبودند ايشان‌ در مدت‌ چهل‌ روز كه‌ ما با هم‌ بوديم‌ شايد هم‌ بيشتر خودش‌ مي‌گفت‌، مي‌گفت‌ يك‌ روز نماز صبحم‌ را من‌ ادا نخوندم‌، خوب‌ خوابه‌، خوابش‌ برده‌ خواب‌ هم‌ تكليف‌ نداره‌ شما نمي‌توانيد فردي‌ كه‌ خوابه‌ و به‌ شما سفارش‌ نكرده‌ كه‌ بيدار كن‌ براي‌ نماز صبح‌ شما بيدارش‌ كنيد مگر تحت‌ تربيتتون‌ باشه‌. فرزندتون‌ است‌، زنتون‌ است‌ مثلا فرض‌ كنيد كه‌ بايد تربييتش‌ كنيد و الا شما فرض‌ كنيد كه‌ شما رفتيد توي‌ يك‌ هتلي‌ با يك‌ آقايي‌ اونجا آشنا شديد هم‌ اطاق‌ هستيد صبح‌ خوابه‌ واقعا خوابه‌. شما آيا وظيفه‌ داريد بگيد آقا پاشو نمازت‌ را بخون‌؟ نه‌. هيچ‌ وظيفه‌اي‌ نداري‌. او هم‌ تكليف‌ نداره‌. چون‌ آدم‌ خواب‌ تكليف‌ نداره‌ اگر هم‌ راضي‌ نباشه‌ كه‌ شما بيدارش‌ كنيد احتمال‌ حرمتش‌ هم‌ هست‌.

 كه‌ شما گناه‌ كرديد. ديگه‌ اگر ديديد كه‌ يك‌ آدمي‌ مثلا فرض‌ كنيد ده‌ روز صبح‌ هر روز صبح‌ باهاش‌ بوديد از اول‌ اذان‌ صبح‌ تا اول‌ آفتاب‌ و اين‌ هميشه‌ خواب‌ بود اينكه‌ گناه‌ هم‌ نكرده‌ كه‌ شما غيبتش‌ را بكنيد. خواب‌ بوده‌. و بخصوص‌ اگر مخفي‌، بيدار باشه‌ و نماز صبحش‌ را نمي‌خونه‌ ولي‌ اين‌ نمي‌خواد شما به‌ مردم‌ بگيد كه‌ من‌ ديدم‌ كه‌ نماز صبحش‌ را نخوند. اينجا اگر گفتيد غيبت‌ است‌.

 اما اگر يك‌ نفر علني‌، گناه‌ علني‌ كرده‌، در خصوص‌ همان‌ گناه‌ علنيش‌ شما مي‌تونيد بگيد، تازه‌ باز هم‌ واجب‌ نيست‌ بگيدها، يك‌ نفر مشروب‌ خورده‌ يا توي‌ بازار روزه‌اش‌ را خورده‌، شما مي‌تونيد بگيد غيبت‌ نيست‌ اما واجب‌ هم‌ نيست‌ باز بگيد. چون‌ احتمال‌ اينكه‌ جزء تشييع‌ فاحشه‌ قرار بگيره‌ ممكنه‌ واقع‌ بشه‌. پس‌ غيبت‌ اينه‌. حالا كرده‌ باشه‌ اين‌ كار را و عادتش‌ هم‌ باشه‌ و بناي‌ اختفا هم‌ داشته‌ باشه‌ اونوقت‌ شما غيبت‌ كرديد. غيبتي‌ كه‌ اون‌ همه‌ گناه‌ داره‌. اما اگر نكرده‌ باشه‌ اينجا هم‌ تهمت‌ زديد، تهمت‌ خيلي‌ بالاتر از غيبته‌. ببينيد آقايون‌ يك‌ چيزي‌ را من‌ امشب‌، شب‌ جمعه‌ است‌ من‌ بهتون‌ بگم‌ بايد توجه‌ به‌ اينكه‌ دو شب‌ ديگه‌ تولد حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ است‌ و من‌ بايد عرض‌ ادب‌ به‌ پيشگاه‌ مقدس‌ رسول‌ اكرم‌ بكنم‌ اما اين‌ حرفها را بزنم‌ به‌ شما، ماها همش‌ تو فكر اين‌ هستيم‌ كه‌ چرا ما موفق‌ به‌ كمالات‌ نمي‌شيم‌ اين‌ همه‌ من‌ نماز شب‌ خواندم‌، اين‌ همه‌ من‌ نماز هامون‌ را اول‌ وقت‌ خوندم‌ هميشه‌ من‌ با وضو بودم‌، خوب‌ من‌ خيلي‌ از شماها را مي‌شناسم‌ كه‌ هميشه‌ با وضو هستيد، چرا من‌ خوب‌، خدمت‌ آقا امام‌ زمان‌ نمي‌رسم‌ چرا آقا يك‌ وقتي‌ هم‌ كه‌ خدمتشون‌ رسيديم‌ از ما رو برگرداندند؟ بعضي‌ از گناهان‌ از نظر ما خيلي‌ حقير شده‌. خدا با اون‌ شدت‌ در قرآن‌ نهي‌ از غيبت‌ كرده‌ ما خيلي‌ عادي‌، و خدا نكنه‌ كه‌ غيبت‌ كننده‌ يك‌ نفر مقدس‌ باشه‌ يك‌ نفر مثل‌ من‌ باشه‌ كه‌ اگر اينطوري‌ شد يك‌ راهي‌ هم‌ براي‌ حلال‌ بودنش‌، حكم‌ الهي‌ را مي‌گن‌، يكي‌ از علما گفته‌ بود هر كس‌ از من‌ غيبت‌ بكنه‌ من‌ راضي‌ هستم‌ جز اونهايي‌ كه‌ من‌ را اول‌ فاسق‌ معرفي‌ مي‌كنند، جايز الغيربه‌ معرفي‌ مي‌كنند بعد هم‌ غيبتم‌ را مي‌كنند مي‌گن‌ اين‌ آقا جايز الغيبه‌ است‌. چرا؟ براي‌ اين‌ كه‌ من‌ يكي‌ از افراد تقريبا با سواد با علم‌ ديديم‌ مثل‌ آب‌ خوردن‌ به‌ بعضي‌ از علما تهمت‌ مي‌زنه‌، اصلا تهمتها. گفتم‌ آقا چرا تهمته‌، گفتم‌ من‌ هم‌ اون‌ را مي‌شناسم‌ تو هم‌ او را مي‌شناسي‌. كي‌ يك‌ همچي‌ كاري‌ كرده‌. ايشان‌، مي‌خوام‌ بگم‌ كه‌ چطور شيطان‌ مسلط‌ مي‌شه‌، ايشان‌ به‌ من‌ گفت‌ فلاني‌ طالب‌ دنياست‌، اولا ما از كجا بدانيم‌ طالب‌ دنياست‌ ، و اگر مي‌بيني‌ خونه‌ داره‌، زندگي‌ داره‌ وضعش‌ خوبه‌ از كجا فهميدي‌ كه‌ محبت‌ اينها هم‌ در دلشه‌؟ چون‌ طالب‌ دنيا اون‌ كسي‌ است‌ محبت‌ دنيا در دلش‌ باشه‌. بعد مي‌گفت‌ كه‌ چون‌ عالم‌ اگر محب‌ دنيا بود در روايات‌ هست‌ كه‌ فاتحموا اين‌ معناي‌ فاتحموا را خيال‌ مي‌كرد تهمت‌ بهش‌ بزنيد، تهمت‌ به‌ هيچ‌ وجه‌، حتي‌ شما بدويندها تهمت‌ زدن‌ به‌ بردترين‌ خلق‌ خدا غلطه‌، كار بدي‌ است‌ اصلا، تهمت‌ بده‌. اين‌ فالتحموا بدينكم‌ يعني‌ او را آدم‌ متديني‌ ندونيد آدم‌ قرصيش‌ ندونيد يك‌ آدمي‌ ندونيد كه‌ مثلا بهش‌ بشه‌ تكيه‌ كنيد اين‌ محبت‌ دنيا در دلش‌ هست‌ تا وقتي‌ كه‌ شما مفيد براي‌ دنياش‌ باشيد قبولتون‌ داره‌، وقتي‌ كه‌ مفيد براي‌ دنياش‌ نبوديد ديگه‌ شما را تردتون‌ مي‌كنه‌. او را متهمش‌ كنيد، يعني‌ بدونيد كه‌ او اهل‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود وفا نيست‌ والا من‌ بيام‌ بگم‌ كه‌ فلان‌ عالم‌ زنا كرده‌ نكرده‌، براي‌ چي‌؟ براي‌ اينكه‌ من‌ ديدم‌ يك‌ خونة‌ خوبي‌ داره‌ و تشكيلات‌ مفصلي‌ داره‌ پس‌ اين‌ آقا محبت‌ دنيا در دلش‌ هست‌ پس‌ اين‌ آقا بايد تهمت‌ بهش‌ زد. اگر كاري‌ را نكرده‌ يا شنيديد از ديگري‌ كه‌ كرده‌ اين‌ تهمته‌. و تهمت‌ دهها برابر از غيبت‌ بدتره‌.

 هر چي‌ به‌ زبانتون‌ مي‌ياد نگيد. شما ببينيد يك‌ جوالي‌ را پر از طلا بكنيد، پر از جواهرات‌ بكنيد، خوب‌ انداختيد روي‌ دوشتون‌ داريد مي‌بريد خونه‌، زندگيتون‌ هم‌ الحمدالله‌ از اين‌ راه‌ روبه‌ راه‌ مي‌شه‌ و همه‌ چيز. يك‌ قيچي‌ برداريد ته‌ جوال‌ را سوراخ‌ كنيد، يا ببريد تو راه‌ همش‌ مي‌ريزه‌. بخدا قسم‌ بعضي‌ از شماها من‌ را به‌ اين‌ عنوان‌ قبول‌ داريد كه‌ من‌ اينها را مي‌فهمم‌ به‌ خدا قسم‌ يك‌  دونه‌ غيبت‌ كردن‌ اگر خدا يعفوا ان‌ كثير نباشه‌، و عفو نكنه‌ و خدا فورا سوزن‌ و نخ‌ دستش‌ نباشه‌ ته‌ جوال‌ را ندوزه‌ يك‌ دونه‌ غيبت‌ چهل‌ سال‌ نماز شب‌ را از بين‌ مي‌بره‌. معنويته‌ چهل‌ سال‌ نماز شب‌ را از بين‌ مي‌بره‌. منتهي‌ خوب‌، خداي‌ تعالي‌ مهربانه‌ فورا مي‌گه‌ بدوزيد نريزه‌، از بين‌ نره‌ و الا اين‌ زيارتهايي‌ كه‌ ما مي‌كنيم‌. زيارت‌ حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ هزار حج‌ و هزار عمره‌، شما حساب‌ كنيد اگر موفق‌ بشيد به‌ هزار حج‌ و هزار عمره‌ اين‌ چقدر معنويت‌ داره‌. چرا شما مي‌ريد تو حرم‌ و برمي‌ گرديد هيچ‌ فرقي‌ نكرديد؟ هيچ‌ تغييري‌ در روحياتتون‌ پيدا نشده‌؟ اين‌ براي‌ اينكه‌ جولتون‌ دو طرف‌ داره‌ يعني‌ هم‌ تهش‌ بازه‌ هم‌ سرش‌ بازه‌. از اون‌ بالا مي‌ريزه‌ از اون‌ ته‌ هم‌ شيطان‌ مي‌گيره‌ جمع‌ مي‌كنه‌. باور كنيد. گاهي‌ بعضي‌ از افراد غيبت‌ نمي‌خوان‌ بكنن‌ اين‌ بدتراز غيبت‌ كردن‌ است‌. فلاني‌ چه‌ عرض‌ كنم‌ آقا. خدا همه‌ را هدايت‌ كنه‌، اي‌ بابا تو كه‌ بدتري‌، خدا همه‌ را هدايت‌ كنه‌. آقا حرف‌ اون‌ را نزن‌ زبونمون‌ باز مي‌شه‌ غيبت‌ مي‌كنيم‌. اينجوري‌ نكنيد اين‌ مقدسها را اصلا، اينجور آدمي‌ را اگر يك‌ وقت‌ برخورد كرديد اين‌ بدتر از هر فاسق‌ و جاجر غيبت‌ كننده‌ است‌. خوب‌ چيزي‌ داري‌ بگو.

 ما يك‌ وقتي‌ به‌ يك‌ كسي‌ يك‌ چيزي‌ گفته‌ بوديم‌ بعد بهش‌ گفتيم‌ اين‌ را به‌ كسي‌ نگو، اين‌ تو هر مجلسي‌ كه‌ مي‌نشست‌ مي‌رسوند مطلب‌ را تا همون‌ ديوار به‌ ديوار همون‌ جريان‌ بعد مي‌گفت‌ كه‌ فلاني‌ گفته‌ كه‌ نگو. همه‌ فهميدند، بيشتر از اوني‌ كه‌ من‌ بهش‌ گفته‌ بودم‌ نگو. بعضي‌ اينجورند. اين‌ چاه‌ ويل‌ كه‌ مخصوص‌ اشخاص‌ معصيت‌ كار مخصوص‌ اونهايي‌ است‌ كه‌ در به‌ پهلوي‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها زدند لكل‌ همزة‌ لمزه‌. مال‌ غيبت‌ كننده‌ هم‌ هست‌ مال‌ تهمت‌ زننده‌ هم‌ هست‌، كسي‌ كه‌ عيب‌ جويي‌ مي‌كنه‌، گاهي‌ غيبت‌ نيست‌ تو عنوان‌ غيبت‌ وارد نمي‌شه‌، تعيير مي‌گن‌، يعني‌ عيب‌ جويي‌ كردن‌ يك‌ اشكالي‌ در بدن‌ شخص‌ هست‌ معصيت‌ كه‌ نكرده‌، يك‌ عيبي‌ داره‌ در بدنش‌، در فرض‌ كنيد در زندگيش‌، يك‌ چيزي‌ است‌ كه‌ نمي‌خواد اين‌ عنوان‌ بشه‌. غيبت‌ نيست‌ ولي‌ عيب‌ جويي‌ كردن‌. عيب‌ جويي‌ نبايد بكنيد، فلاني‌ حسوده‌، تو كي‌ هستي‌؟ يك‌ وقتي‌ يك‌ كسي‌ آمد پيش‌ من‌ گفت‌ فلاني‌ به‌ شما فحش‌ داده‌، گفتم‌ من‌ شك‌ دارم‌ كه‌ راست‌ مي‌گي‌ يا دروغ‌ مي‌گي‌؟ ولي‌ تو خودت‌ را الان‌ دارم‌ مي‌بينم‌ كه‌ نمامي‌ داري‌ مي‌كني‌، الان‌ تو نمامي‌، همين‌ الان‌، و تو فاسقي‌. به‌ خدا قسم‌ اگر غير دين‌ بكنيد در صراط‌ مستقيم‌ نيستيد. تو داري‌ به‌ من‌ مي‌گي‌ كه‌ فلاني‌ پشت‌ سر تو فحش‌ داد حرف‌ بد زد، با تو بده‌، دشمنه‌، اينها را داري‌ مي‌گي‌ تو الان‌ داري‌ گناه‌ مي‌كني‌. و نمامي‌ مي‌كني‌ و آدم‌ فاسق‌ هم‌ حرفش‌ درست‌ نيست‌ چون‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كه‌ ان‌ جائكم‌ فاسق‌ بنباء فتبين‌ اگر يك‌ فاسقي‌ براي‌ شما يك‌ خبري‌ آورد اين‌ را تحقيق‌ كنيد، بهش‌ اعتماد نكنيد پس‌ او معلوم‌ نيست‌ كه‌ به‌ من‌ فحش‌ داده‌ باشه‌ ولي‌ تو نمامي‌ كردي‌. تو الان‌ گنه‌ كاري‌. اگر دو دفعه‌، خدا مي‌دوند فرهنگ‌ ما مردم‌ مسلمان‌ اينطوري‌ مي‌بود اين‌ همه‌ نماميها خدا مي‌دونه‌ يك‌ نفر از دوستان‌ ما، اين‌ شخص‌ آمده‌ بود يك‌ شب‌ اينجا روضه‌ يك‌ كسي‌ بهش‌ گفته‌ بود كه‌ فلاني‌ با تو بده‌ بيخود تو مي‌يايي‌ اينجا، اين‌ هم‌ قهر كرده‌ بود رفته‌ بود. من‌ را نگفته‌ بود يك‌ كسي‌ ديگر را گفته‌ بود. كه‌ به‌ من‌ مربوط‌ نبود ولي‌ او مرتب‌ مي‌آمد اينجا گفتم‌ كه‌، بهش‌ گفتم‌ كه‌ آقا اولا اون‌ كسي‌ كه‌ به‌ تو اين‌ حرف‌ زده‌ اون‌ نمامه‌، از كجا مي‌گي‌ كه‌ او بده‌ با تو؟ اون‌ فحشت‌ داده‌، تو با او رفتي‌ صميمي‌ شدي‌ گفتي‌ به‌ به‌ عجب‌ رفيق‌ خوبي‌ داريم‌ همة‌ خبرها را مي‌ياره‌ براي‌ من‌ مي‌گه‌. نه‌ اشتباه‌ مي‌كني‌ من‌ خودم‌ با يك‌ دوستي‌ كه‌ خيلي‌ صميمي‌ بودم‌، منتهي‌ آدم‌ زرنگ‌ و بافهمي‌ بود، از علما بود يك‌ نفر رفته‌ بود خدمت‌ ايشان‌ مفصل‌ بد من‌ را گفته‌ بود، در همون‌ بيني‌ كه‌ هنوز نوبت‌ او نشده‌ بود كه‌ هنوز بد او را پيش‌ من‌ بگه‌، چون‌ بعضي‌ از اين‌ كار لذت‌ مي‌برند. از نمامي‌ لذت‌ مي‌برند.

 مي‌گن‌ به‌ يكي‌ از، يكي‌ از علما در قم‌ براي‌ من‌ نقل‌ مي‌كرد، مي‌گفت‌ در يك‌ مجمعي‌ نشسته‌ بوديم‌، علما بودند گفتيم‌ اگر يكي‌ از گناهان‌ الهي‌ حلال‌ بشه‌ چي‌ را انتخاب‌ مي‌كنيد؟ خوب‌ هر كسي‌ يك‌ چيزي‌ فكر مي‌كنه‌. مي‌گفت‌ يك‌ نفر گفت‌ من‌ غيبت‌ كردن‌ را انتخاب‌ مي‌كنم‌، يك‌ لذتي‌ داره‌ غيبت‌ كردن‌ و بد گويي‌ پشت‌ سر مردم‌ كه‌ اكثر مردم‌ اون‌ را ترد كردن‌. و اين‌ را هم‌ بدونيد كسي‌ كه‌ غيبت‌ مي‌كنه‌ و از غيبت‌ كردن‌ لذت‌ مي‌بره‌ اين‌ يك‌ آدم‌ عقده‌اي‌، خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ ضعيفه‌ بي‌ ارزش‌ است‌. چون‌ مي‌خواد همه‌ را بكوبه‌ خودش‌ را بياره‌ بالا.

 گاهي‌ يك‌ درخت‌ در وسط‌ كوهها واقع‌ مي‌شه‌ اين‌ درخت‌ خودش‌ را مي‌كشه‌ مي‌خواد از كوه‌ خودش‌ را ببره‌ بالاتر گاهي‌ دوست‌ داره‌ كوهها را بذراه‌ پايين‌، و خودش‌ را بالاتر نشون‌ بده‌. اين‌ آدم‌ غيبت‌ كنند اين‌ آدم‌ نمام‌، اين‌ افرادي‌ كه‌ داراي‌ اين‌ صفات‌ رزيله‌ هستند اينها بي‌ ارزشند، اينها عقده‌اي‌ هستند. بي‌ ارزش‌، شما بدونيد هر كس‌ غيبت‌ كرد هر كس‌ دوست‌ داشت‌ غيبت‌ بكنه‌، هر كس‌ پيش‌ شما نمامي‌ كرد بدونيد اين‌ بيچاره‌ ضعيفه‌ اين‌ بيچاره‌ عقده‌اي‌ است‌ اين‌ محبت‌ كم‌ ديده‌ اين‌ ارزش‌ نداره‌ اينجوري‌.

 اون‌ آقا خيلي‌ زرنگ‌ بود و فورا به‌ من‌ تلفن‌ زد فلاني‌ آمده‌ مدتي‌ دربارة‌ شما و بد شما را پيش‌ من‌ گفته‌ اگر آمد پيش‌ شما، من‌ جوابش‌ را دادم‌، اما اگر آمد پيش‌ شما بدونيد كه‌ اين‌ پيش‌ من‌ هم‌ بد شما را گفته‌. همينطور هم‌ شد بعد از يكي‌ دو روز آمد پيش‌ من‌ فلاني‌ بد شما را مي‌گفت‌، چي‌ مي‌گفت‌، گفتم‌ آقاي‌ فلان‌، ما با ايشان‌ قوم‌ و خويش‌ هستيم‌ و نسبتي‌ داريم‌ و يك‌ جوري‌ است‌ كه‌ نمي‌شه‌ بين‌ ما و ايشان‌ را بهم‌ بزنه‌ متاسفانه‌. يك‌ كسي‌ ديگه‌اي‌ را پيدا كنيد براي‌ اينكه‌ بينشون‌ را بهم‌ بزنيد. آقا زرنگ‌ باشيد افراد نمام‌ را اصلا تو خودتون‌ راه‌ نديد. نمام‌ يعني‌ آدم‌ بي‌ آبرو معصيت‌ كار كه‌ چقدر فساد از اين‌ راه‌ بوجود آورده‌اند.

 عيب‌ جويي‌ كردن‌، افرادي‌ هستند عيب‌ جو، عقده‌اي‌. افرادي‌ هستندكه‌ اينها كثر دارند. يعني‌ كثر، افرادي‌ هستند كه‌ اينها واقعا نقص‌ دارند، اين‌ افراد را اصلا باهاشون‌ ننشينيد، حرف‌ نزنيد، بهشون‌ اعتماد نكنيد. اگر مي‌تونيد باهاشون‌ معامله‌اي‌ انجام‌ نديد، دختر بهشون‌ نديد، اصلا تردشون‌ كنيد از توي‌ جامعه‌. اگر اين‌ كار را بكنيد، ديگر اين‌ نماميها و اين‌ دو بهم‌ زنيها و اين‌ غيبتها كم‌ مي‌شه‌. اونوقت‌ نه‌ اينكه‌ كثر دارند اگر يك‌ پولي‌ گيرشون‌ بياد، خيلي‌ آدمها هستند پول‌ دار اصلا به‌ فكر پولشون‌ نيستند، اما ديديد اين‌ بچه‌ها قلك‌ دارن‌ اين‌ قلكشون‌ را هر روز تا وقتي‌ نشكسته‌ تكونش‌ مي‌دن‌ ببينن‌ صدا مي‌ده‌ يا نه‌. قلك‌ وقتي‌، پول‌ اسكناس‌ بچه‌اي‌ بود قبول‌ نمي‌كرد مي‌گفتيم‌ چرا؟ مي‌گفت‌ اين‌ وقتي‌ مي‌اندازيم‌ تو قلك‌ صدا نمي‌كنه‌. ولي‌ پول‌ مثلا غير اسكناس‌ با اينكه‌ خيلي‌ هم‌ كمتر بود اون‌ را قبول‌ مي‌كرد.

 يك‌ افرادي‌ هستند اينجوري‌ همون‌ حالات‌ بچه‌ را دارن‌. وقتي‌ هم‌ قلك‌ شكست‌ تازه‌ اول‌ شمردن‌ مي‌شه‌، پولهاشون‌ را مي‌شمرن‌ چون‌ نقص‌ دارن‌. الذي‌ جمع‌ مالا و عدده‌. اين‌ آدمهاي‌ غيبت‌ كن‌. اين‌ آدمهاي‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ به‌ اصطلاح‌ عيب‌ جو اينهايي‌ كه‌ همه‌ را مي‌خوان‌ ترد كنند. همه‌ را از بين‌ ببرن‌ خودشون‌ باشن‌، اينها يك‌ آدمهايي‌ هستند كه‌ يك‌ مقدار كه‌ پول‌ جمع‌ مي‌كنند هر شب‌ مي‌شينند قبل‌ از خواب‌ اگر نشمرن‌ خوابشون‌ نمي‌بره‌. جمع‌ مالا و عدده‌. من‌ بايك‌ نفر يك‌ مدتي‌ زندگي‌ مي‌كردم‌ خيلي‌ قديم‌. اين‌ هر شب‌ من‌ مي‌ديدم‌ آخر شب‌ گاو صندوقش‌ را باز مي‌كرد پولهاش‌ را مي‌شمرد. شما كه‌ ديشب‌ در گاو صندوق‌ را كه‌ قفل‌ كردي‌ كليدش‌ هم‌ كه‌ تو جيب‌ تو بوده‌، اين‌ را چرا مي‌شمري‌؟ گفت‌: واقعش‌ اين‌ است‌ كه‌ تا نشمرم‌ خوابم‌ نمي‌بره‌. بله‌ اينجوري‌ است‌. اين‌ حالات‌ را از خودتون‌ دور كنيدها اينها يكي‌ يكي‌ از صفات‌ رزيله‌اي‌ است‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ بيان‌ كرده‌، جمع‌ مالا و عدده‌ هي‌ مي‌شمرن‌. حالا چرا بده‌ شمردن‌ پول‌؟ ميگن‌ وقتي‌ كه‌ پول‌ سكه‌ خورد از اين‌ صداي‌ پول‌ شيطان‌ گفت‌ كه‌ خوب‌ وسيله‌اي‌ هست‌، اين‌ پوله‌ كه‌ من‌ مي‌تونم‌ خيلي‌ از مردم‌ را گمراه‌ كنم‌ به‌ وسيلة‌ اين‌. اين‌ وسيلة‌ فريب‌ دادن‌ شيطان‌ به‌ مردم‌ است‌. پول‌ انسان‌ داشته‌ باشه‌ كسي‌ نمي‌گه‌ نداشته‌ باش‌ اما دلت‌ اينقدر وابسته‌ به‌ پولت‌ نباشه‌. هي‌ بشمار. هر روز صبح‌ اون‌ ورقة‌ بانكي‌ را بخواه‌ بگو آقا صورتحساب‌ چقدر توي‌ حسابمون‌ پوله‌. چقدر؟

 يحسب‌ ان‌ ماله‌ اخلده‌. خدا مي‌فرمايد كه‌ اين‌ آدم‌ اينقدر ضعيفه‌ اينقدر بيچاره‌ است‌ كه‌ خيال‌ مي‌كنه‌ مالش‌ او را مخلدش‌ مي‌كنه‌. يعين‌ هميشه‌ تو دنيا ما كه‌ پول‌ داريم‌ ديگه‌ رشوه‌ مي‌ديم‌ رد مي‌شيم‌، ازراييل‌ هم‌ اومد آقا چقدر مي‌خواي‌ ما را ولمون‌ كني‌؟ ديگه‌ قبض‌ روح‌ نكني‌؟ خدمت‌ شما عرض‌ شود در خارج‌ هم‌ كه‌ باشد مرضمون‌ را معالجه‌ مي‌كنيم‌. از اين‌ افكار ما داريم‌ها. خلاصه‌ كم‌ و بيش‌ داريم‌.

 يحسب‌ ان‌ ماله‌ اخلده‌، كلا، خدا مي‌گه‌ هرگز، هرگز اينجور نيست‌. مال‌ انسان‌ را تو زمين‌ نگه‌ نمي‌داره‌، افرادي‌ بودند پر پول‌، قارون‌ ديگه‌، قارون‌ همون‌ مالش‌ از بينش‌ برد كليدهاي‌ در گنج‌ هاش‌، گاو صندوقهاش‌ به‌ اصطلاح‌ ما، اينها را حمال‌ بار مي‌كرد از اين‌ شهر به‌ اون‌ شهر از اين‌ محل‌ به‌ اون‌، چون‌ مي‌خواست‌ همراه‌ خودش‌، نمي‌شه‌ كه‌ تو جيبش‌ بگذاره‌، البته‌ كليدهاي‌ اون‌ موقع‌ يك‌ خرده‌ بزرگتر از كليدهاي‌ حالا بود، حالا كليدهاي‌ سوئيجي‌ شده‌ و خيلي‌ كوچك‌ ولي‌ اون‌ موقع‌ها كليدها، ولي‌ خوب‌ باز هم‌ افراد مختلف‌ اون‌ هم‌ افراد خيلي‌ ورزشكار پر توان‌ اين‌ را مي‌خواست‌ كليدهاي‌ اموال‌ او را حمل‌ و نقل‌ بكنه‌. حضرت‌ موسي‌ به‌ زمين‌ گفت‌ بگيرش‌، مالش‌ را هم‌ بگير. وقتي‌ كه‌ نصف‌ بدنش‌ را گرفته‌ بود به‌ مردم‌ گفت‌ اين‌ مي‌خواد من‌ را از بين‌ ببره‌ پولهام‌ را، اموالم‌ را تصرف‌ كنه‌. حالا بذار اموالش‌ را هم‌ با خودش‌ ببره‌. واقعا اينطوره‌. همة‌ دانشمندان‌ علم‌ روانشاس‌، به‌ اصطلاح‌ اونهايي‌ كه‌ در علم‌ روح‌ اطلاع‌ دارند و مسلم‌ هم‌ شده‌ اين‌ كه‌ من‌ عرض‌ مي‌كنم‌ هم‌ از نظر ديني‌ و هم‌ از نظر علمي‌ كه‌ افرادي‌ كه‌ محبت‌ به‌ مال‌ دنيا دارن‌ اينها بد جان‌ مي‌دن‌. يعني‌ جان‌ بد مي‌كنن‌ موقع‌ مردن‌ نمي‌تونن‌ خودشون‌ را به‌ اين‌ آسونيها از دست‌ بدنشون‌ نجات‌ بدن‌. همش‌ چشمش‌ به‌ اون‌ پولشه‌. همش‌ به‌ فكر اين‌ دارايي‌ است‌ به‌ تفكر اين‌ ثروتش‌ است‌. الذي‌ جمع‌ مالا و عدده‌ يحسب‌ ان‌ ماله‌ اخلده‌. گمان‌ مي‌كند كه‌ مالش‌ او را مخلد است‌. اون‌ را هميشه‌ تو دنيا نگه‌ مي‌دارد. هر جا مي‌ره‌ با رشوه‌ روبرو مي‌شه‌.

 به‌ يك‌ نفر گفتم‌ آقا تو اين‌ اداره‌ بر طبق‌ اين‌ قوانين‌ ظاهرا اين‌ كار انجام‌ نمي‌شه‌ گفت‌ حلال‌ مشكلات‌ با من‌ هست‌، اول‌ واقعش‌ درست‌ نفهميدم‌ حلال‌ مشكلات‌، حالا دعايي‌، حرز جوادي‌ چيزي‌ داره‌، گفتم‌ حلال‌ مشكلات‌ چيه‌؟ گفت‌ پول‌. پول‌ مي‌ديم‌ حل‌ مي‌شه‌. حراشي‌ و المرتشيم‌ كليهما في‌ النار شما نگيد ما رشوه‌ داديم‌ فلان‌ فلان‌ شده‌ رشوه‌ گرفت‌ تو فلان‌ فلان‌ شده‌اي‌ كه‌ روشوه‌ دادي‌. هر چي‌ او است‌ فلان‌، فلان‌ شده‌ تو هم‌ فلان‌، فلان‌ شده‌اي‌. حراشي‌ والمرتشي‌ كسي‌ كه‌ رشوه‌ مي‌ده‌ و كسي‌ كه‌ رشوه‌ مي‌گيره‌. هر دو را با هم‌ خدا تو آتش‌ جهنم‌ مي‌اندازه‌. كليهما في‌ النار، اگر تو رشوه‌ ندي‌ او رشوه‌ نمي‌تونه‌ بگيره‌. مجبور شديم‌. چرا مجبور شدي‌؟ يك‌ خرده‌ استفاده‌ كمتر كن‌ چيزي‌ كه‌ حقت‌ نيست‌ نگير. كارم‌ را انجام‌ نمي‌ده‌. نده‌. خدا كه‌، همين‌ امشب‌ يك‌ كسي‌ گفت‌ كه‌ مثلا يكي‌ از رفقا البته‌ او در مرحلة‌ خوبي‌ است‌ گفت‌ فلان‌ كار را زودتر انجام‌ بدهيم‌ ممكن‌ است‌ مثلا فلان‌ رييس‌ اداره‌ ممكنه‌ معزول‌ بشه‌ يكي‌ ديگه‌ بياد جاش‌. گفتم‌ خدا كه‌ معزول‌ نمي‌شه‌. خداكه‌ هست‌ اگر كار خدايي‌ است‌ خدا هست‌ اگر كار غير خدايي‌ است‌ كه‌ بهتر است‌ كه‌ نشه‌. همين‌ فكر را هميشه‌ داشته‌ باشيد. هر كاري‌ كه‌ مي‌كنيد براي‌ خدا باشه‌ اگر واقعا كارتون‌ براي‌ خدا بود هيچ‌ احتياجي‌ به‌ رشوه‌ دادن‌ نيست‌. كار انجام‌ مي‌شه‌ اگر هم‌ خدايي‌ نبود كه‌ انجام‌ نشه‌ بهتر. مي‌خواي‌، فرض‌ كنيد كه‌ مي‌خواي‌ يك‌ ساختمان‌ بسازيد خيلي‌ مرتفع‌ همة‌ همسايه‌ها را اذيت‌ بكني‌، چه‌ فلان‌ اينها و اگر فلان‌ مثلا فرض‌ كنيد مامور شهرداري‌ پولي‌ نديديد، رشوه‌اي‌ نديد اين‌ مي‌ياد مزاحم‌ مي‌شه‌. خوب‌ بهتر اين‌ كار شيطاني‌ را تو نكن‌. لا تاخذه‌ سنت‌ و لا نوم‌ اگر كارهامون‌ براي‌ خدا باشه‌ خداي‌ تعالي‌ حتي‌ چرت‌ هم‌ نمي‌زنه‌. نگيد ما خدا ما اومديم‌ شما چرت‌ مي‌زديد، ما اونجا ادب‌ كرديم‌ نگفتيم‌، نه‌ هر موقع‌ شب‌، هر وقت‌ بگي‌ يا الله‌، خدا مي‌گه‌ لبيك‌. منتهي‌ اين‌ گوشهاي‌ ما گوش‌ آدم‌ كه‌ نيست‌، گوش‌ متاسفانه‌ از گوش‌ حيوانات‌ هم‌ پايين‌تر است‌ بعضي‌ از حيوانات‌ خيلي‌ صداها را مي‌شوند كه‌ ما نمي‌شنويم‌. اگر گوشمون‌ گوش‌ الهي‌ باشه‌ لهم‌ اذان‌ لا يسمعون‌ بها اينها گوش‌ دارند ولي‌ صدا را نمي‌شوند. و الا آواز خدا هميشه‌ در گوش‌ دل‌ هست‌. خداي‌ تعالي‌ هميشه‌ با انسان‌ صحبت‌ مي‌كنه‌. قرآن‌ مجيد مي‌فرمايد كه‌ در سورة‌ والشمسه‌ كه‌ و نفس‌ و ما سواها فالهمها فجورها و تقواها. خدا دائما با الهام‌ از طريق‌ الهام‌ با ما حرف‌ مي‌زنه‌. فجور ما را مي‌گه‌ بديها را مي‌گه‌. چكار بد است‌ نكن‌ و چه‌ كار تو را حفظ‌ مي‌كند از بديها و عقب‌ افتادگيها. فجورها و تقواها قد افلح‌ من‌ زكيها. رستگار تنها و تنها كسي‌  است‌ كه‌ اين‌ نفسش‌ را از رزائل‌ اخلاقی‌ درست‌ كنه‌ تا اينكه‌ بتواند اين‌ حجابها را برطرف‌ كنه‌ و صداي‌ خداي‌ تعالي‌ را بشونه‌ به‌ هر حال‌ اميدواريم‌ كه‌ از همين‌ چند جمله‌ اين‌ ترجمة‌ آية‌ شريفه‌ ما متنبه‌ شده‌ باشيم‌ و لااقل‌ اين‌ دو تا كاري‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ در اين‌ آيات‌ فرموده‌اند ما انجام‌ نديم‌. يكي‌ غيبت‌ يكي‌ هم‌ عيب‌ جويي‌. و الان‌ شب‌ جمعه‌ است‌ از اين‌ ساعت‌ به‌ بعد تعهد كنيم‌ خدايا ما از اين‌ ساعت‌، تو كمكمون‌ بكن‌ ما غيبت‌ نمي‌كنيم‌. خدايا تو كمك‌ كن‌ ما اول‌ عيوب‌ خودمون‌ را رفع‌ مي‌كنيم‌ بعد به‌ عيب‌ مردم‌. حالا انسان‌ هيچ‌ وقت‌ هم‌ وقتي‌ عيباش‌ تمام‌ شد به‌ عيب‌ مردم‌ توجه‌ نمي‌كنه‌. اگر هم‌ خواست‌ توجه‌ كنه‌ براي‌ اينكه‌ مردم‌ را از عيوب‌ نجاب‌ بده‌ مثل‌ پيغمبر اكرم‌، مبعوث‌ شد براي‌ اينكه‌ مردم‌ را هدايت‌ كنه‌. شب‌ يكشنبه‌ و روز يك‌ شنبه‌ ميلاد حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ و حضرت‌ امام‌ صادق‌ عليهم‌ السلام‌ است‌ و صل‌ الله‌ عليهماو آلهما. چون‌ در دستورات‌ كه‌ از سني‌ و شيعه‌ نقل‌ شده‌ به‌ ما فرموده‌اند كه‌ اگر به‌ پيغمبر اكرم‌ خواستيد سلام‌ بفرستيد يا سلام‌ بكنيد، حتما فرزندانش‌ را از او جدا نكنيد. لا تصلوا عليه‌ صلاة‌ مبتوره‌ يا سلاة‌ بتره‌ بر من‌، خود پيغمبر اكرم‌ فرمود بر من‌ صلوات‌ كوتاه‌ نفرستيد.

 يا رسول‌ الله‌، گفته‌ شد كه‌ اي‌ رسول‌ خدا صلات‌ بتري‌ و صلات‌ مبتوره‌ چيه‌؟ فرمود كه‌ به‌ من‌ صلوات‌ بفرستيد و آل‌ من‌ را ضميمة‌ من‌ نكنيد چون‌ پيغمبر از اولادش‌ جدانمي‌ شه‌. كل‌ حسب‌ و نصب‌ منقطع‌ يوم‌ القيامه‌ الا حسبي‌ و نصبي‌. من‌ با فرزندانم‌ هستم‌. پيغمبر بدون‌ علي‌، پيغمبر خودش‌ راضي‌ نيست‌. پيغمبر بدون‌ امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ و فاطمه‌ زهرا و پيغمبر بدون‌ امام‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فدا و پيغمبر بدون‌ امام‌ صادق‌ خود پيغمبر راضي‌ نيست‌ كه‌ مايك‌ چنين‌ پيغمبري‌ را قبول‌ داشته‌ باشيم‌. از فرزندانش‌ جدا نمي‌شه‌. يك‌ كتاب‌ ديدم‌ به‌ نام‌ سعادت‌ الدارين‌ في‌ صلات‌ علي‌ السيد الكونين‌ يكي‌ از اهل‌ سنت‌ نوشته‌ بود در اين‌ كتاب‌ قطور كه‌ شايد هشتصد صفحه‌ يا بيشتر داشت‌ در اينجا ثابت‌ كرده‌ بود، يك‌ سني‌ها. كه‌ هر وقت‌ صلوات‌ فرستاديد اگر آل‌ پيغمبر را ضميمه‌ نكنيد اين‌ صلواتتون‌ يا مكروهه‌ يا حرام‌. يعني‌ اين‌ عملتون‌ علاوه‌ بر اينكه‌ عملي‌ نيست‌ يا حرامه‌ يا مكروه‌. يك‌ سني‌ هم‌ نوشته‌ كتابش‌ هم‌ تو اين‌ كتابخانة‌ آستان‌ قدس‌ هم‌ هست‌ به‌ نام‌ سعادت‌ الدارين‌ في‌ الصلات‌ علي‌ السيد الكونين‌.

 ببينيد از، پيغمبر از امام‌ صادق‌ نبايد جدا بشه‌، لذا روز تولد رسول‌ اكرم‌ روز تولد امام‌ صادق‌ هم‌ هست‌. و انشاء الله‌ چون‌ بزرگترين‌ عيد از اعياد خاندان‌ عصمت‌ و طهارته‌، خوشحال‌ باشيد، مجلس‌ جشني‌ داشته‌ باشيد،به‌ هر حال‌ تولي‌ را اظهار كنيد تبري‌ تون‌ هم‌ كه‌ حتما، چون‌ تبري‌ مطابق‌ با ميل‌ بيشتر انسان‌ بيشتر است‌ و اينها را هم‌ انجام‌ داديد ديگر. حالا انشاء الله‌ روز يكشنبه‌ نوبت‌ تولي‌ است‌ يعني‌ اظهار محبت‌ كردن‌. و اميدواريم‌ خداي‌ تعالي‌ عيدي‌ ما را فرج‌ امام‌ عصر ارواحنا فدا قرار بده‌. (الهي‌ آمين‌). و فرج‌ امام‌ عصر انشاء الله‌ به‌ همين‌ زودي‌، شايد هم‌ اكثر دعا كنيد شب‌ جمعه‌ است‌ فردا هم‌ كه‌ روز جمعه‌ است‌. انشاء الله‌ دعا بفرماييد خداي‌ تعالي‌ شايد اين‌ عيد را در زمان‌ ظهور حجت‌ ابن‌ الحسن‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ قرار بده‌. چون‌ خدا مي‌دونه‌ همة‌ گرفتاريهاي‌ ما همة‌ جهلها و دور از تزكية‌ نفس‌. من‌ كه‌ زمان‌ به‌ اصطلاح‌ ظلمت‌ دوري‌ از حجت‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فداست‌. انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ هر چه‌ زودتر فرج‌ اون‌ آقا برسه‌ و همة‌ ما از اين‌ بدبختيها و از اين‌ گرفتاريها نجات‌ پيدا كنيم‌. پيغمبر اكرم‌ در روز هفدهم‌ ماه‌ ربيع‌ الاول‌ متولد شد. آثاري‌ از تولد وجود مقدس‌ اون‌ حضرت‌ در جهان‌ بوجود آمد كه‌ مفصلا نوشته‌اند. واقعا تحولي‌ شد.

 دنيا يك‌ تحولي‌ در خودش‌ احساس‌ كرد تولد امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را هم‌ اكثرا بلكه‌ متفق‌ العليه‌ است‌ كه‌ در روز هفدهم‌ ماه‌ ربيع‌ الاول‌ است‌ و ماه‌ ربيع‌ الاول‌ را مي‌گن‌ ربيع‌ المولود. به‌ همين‌ جهت‌ اسمش‌ را ربيع‌ المولود گذاشتند. يك‌ شنبه‌ انشاء الله‌ در كانون‌ بحث‌ و انتقاد ديني‌ مجلس‌ جشني‌ انشاء الله‌ بر پا خواهد بود به‌ نام‌ پيغمبر اكرم‌ و به‌ نام‌ امام‌ صادق‌ و اميدواريم‌ كه‌ مشمول‌ شفاعت‌ اون‌ حضرت‌ واقع‌ بشيم‌. من‌ با اينكه‌ از حضرت‌ حجت‌ الاسلام‌ والمسلمين‌ جناب‌ حاج‌ آقاي‌ دعايي‌ تقاضا كردم‌ كه‌ منبر تشريف‌ بيارن‌ و ايشان‌ گفتند كه‌ من‌ خسته‌ هستم‌ و نمي‌يام‌ در عين‌ حال‌ اينجا كه‌ من‌ بگم‌ انشاء الله‌ در مقابل‌ دوستانمون‌ ما را شرمنده‌ نمي‌كنن‌ يعني‌ نمي‌گن‌ كه‌، ولو هر مقداري‌ كه‌ ممكنه‌ انشاء الله‌ در فضائل‌ جد بزرگوارشون‌ رسول‌ اكرم‌، من‌ سابقة‌ عجيبي‌ از ايشان‌ دارم‌. پدر بزرگوارشون‌ در خدمتشون‌ بوديم‌ از اولياء خدا بودند كسي‌ بود كه‌ بعضي‌ از مشهديها ديدند كه‌ در حرم‌ به‌ روي‌ ايشان‌ باز شد، خيليها نقل‌ مي‌كنند فضائلي‌ كه‌ من‌ مي‌ترسم‌ حالا اگر من‌ بخوام‌ نقل‌ بكنم‌ وقت‌ ايشان‌ را بگيرم‌ و لذا تقاضا مي‌كنم‌ كه‌ ايشان‌ تشريف‌ بيارن‌ و مجلس‌ ما را امشب‌ با اون‌ انفاس‌ گرمشون‌ زينت‌ ببخشن‌. من‌ ديگه‌ بيشتر از اين‌ هم‌ حرفي‌ ندارم‌ و حرف‌ هم‌ نمي‌زنم‌ و الان‌ هم‌ فكر كردم‌ چي‌ روضه‌ بخونم‌ باز با خودم‌ فكر كردم‌ كه‌ بهتر است‌ كه‌ همينجا قطعش‌ كنم‌ و بخاطر اينكه‌ ايشان‌ تشريف‌ بيارن‌ اينجا بالاي‌ منبر همه‌ بلند شيد و سه‌ تا صوات‌ بفرستيد (الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌).

 

۷ ربیع الاول ۱۴۱۴- ۴ شهريور ۱۳۷۲ – تفسير سوره همزه‌ ۱

 تفسير سورة‌ همزه‌ 1  4 شهريور1372

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اينجا كه‌ ميشينيم‌ اين‌ را بدونيد، آقايون‌ همه‌ بدونن‌، اينجا بشينيم‌ بگيم‌ خدايا هر چه‌ كه‌ تو مناسب‌ اينها مي‌بيني‌ به‌ زبان‌ ما جاري‌ كن‌. گاهي‌ هم‌ از چيزهاي‌ عجيب‌ كه‌ شماها اكثرا آنهايي‌ كه‌ بيشتر تشريف‌ مي‌آوريد اينجا، خودتون‌ ميگيد. ميگيد ما يك‌ چيزي‌ را در نظر گرفته‌ بوديم‌ از شما سؤال‌ كنيم‌، شما تصادفا همان‌ را گفتيد. مثلا چند نفر هم‌ اين‌ را ميگن‌. حالا خدا به‌ زبان‌ ما هم‌ جاري‌ كرد. چون‌ اينها مدتهاست‌ مي‌خواستم‌ براي‌ رفقا بگم‌. چون‌ گاهي‌ كنارشون‌ مي‌ايستم‌ مي‌بينم‌ كه‌ يعني‌ صداشون‌ به‌ گوشم‌ ميرسه‌، مي‌بينم‌ كه‌ درست‌ اين‌ حروف‌ يرملون‌ و اينها را مواظبت‌ نمي‌كنند. ويل‌، هان‌، وايل‌ كه‌ حرف‌ عله‌ را مي‌خواستم‌ بگم‌. حرف‌ عله‌ سه‌ تاست‌. واو و يا و الف‌ منقلبه‌ از واو و يا. ويل‌ بعضي‌ها گفته‌اند يعني‌ واي‌. ما ميگيم‌ واي‌، مريض‌ ميگه‌ واي‌، درد ميكنه‌ جائيش‌ ميگه‌ واي‌. گاهي‌ ميخوان‌ تنبيه‌ كنند. واي‌ به‌ حالت‌. اينهم‌ ميگند ديگه‌. اينجا در اين‌ آيه‌ ميگن‌ همون‌ معناش‌ واي‌ به‌ حالته‌ كه‌ ويل‌ لكل‌ همزة‌ لمزه‌. واي‌ به‌ هر همزه‌ لمزه‌اي‌. در بعضي‌ از روايات‌ داره‌ كه‌ در جهنم‌ يك‌ چاهي‌ است‌ اسمش‌ چاه‌ ويله‌. كه‌ بعضي‌ افراد باصطلاح‌ بسيار سخت‌ در عذاب‌، اينها را مي‌اندازند در آن‌ چاه‌. در جهنم‌ مي‌اندازند در چاهي‌ كه‌ همة‌ كثافتها و آبهاي‌ زقوم‌ و امثال‌ اينها مي‌ريزه‌ داخل‌ آن‌ چاه‌ و اينها را هم‌ مي‌ريزند توش‌. و جاي‌، در مرحلة‌ اول‌، جاي‌ آن‌ سه‌ نفره‌. آن‌ سه‌ نفري‌ كه‌ غاصب‌ حق‌ امير المؤمنين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌، در چاه‌ ويل‌ مي‌اندازنشون‌. چاه‌ ويل‌ بدترين‌ عذابها را داره‌. و كساني‌ را آنجا، در اين‌ چاه‌ مي‌اندازند كه‌ از همه‌ بدتر باشند. امام‌ بدها، رهبر بدهاي‌ عالم‌، شما فكر نكنيد كه‌ رهبر بدهاي‌ عالم‌ شيطانه‌. نه‌. رهبر بدهاي‌ عالم‌ دومي‌ ملعونه‌. و خداي‌ تعالي‌ آن‌ دو تاي‌ ديگر و بقية‌ خلفاي‌ خودساختة‌ غاصب‌ و تمام‌ ظالميني‌ كه‌ از اينها تبعيت‌ كردند، مخصوصا نسبت‌ به‌ ذرية‌ پيغمبر اكرم‌، خداي‌ تعالي‌ همة‌ اينها را در اين‌ چاه‌ ويل‌ جمع‌ ميكنه‌. زقوم‌ طعامشونه‌، بدترين‌، يعني‌ نميتونه‌ انسان‌ كيفيت‌ عذاب‌ را شرح‌ بده‌. چرا اينطور شدند؟ يك‌ انسان‌ گاهي‌ ميشه‌ به‌ اعلا درجة‌ كمال‌ ميرسه‌. يك‌ انسان‌ هم‌ ممكن‌ است‌ كه‌ به‌ اسفل‌ السافلين‌، اسفل‌، پائين‌ترين‌ مرحله‌ كه‌ از هر حيواني‌ بدتر بشه‌. بخدا قسم‌ آقايون‌ در دنيا انسان‌ اگر تمام‌ عمرش‌ را سر به‌ سجده‌ بگذاره‌ و شكر كند كه‌ خداي‌ تعالي‌ او را در راه‌ مستقيم‌، در صراط‌ مستقيم‌ دين‌ قرار داده‌ مي‌ارزه‌. خدا را شكر كنيد. ولايت‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ را بهتون‌ دادند. خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ كوهستاني‌ ايشان‌ يكي‌ از مطالبي‌ كه‌ به‌ من‌ گاهي‌ مي‌فرمود، يكي‌ دو مرتبه‌ فرمودند اين‌ بود كه‌ من‌ براي‌ آن‌ اولين‌ پدري‌ كه‌ از اجدادم‌، اين‌ مذهب‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ را پذيرفته‌ و كار را براي‌ ما آسان‌ كرده‌، هر روز يك‌ فاتحه‌ مي‌خونم‌. خيلي‌ كار ما را آسون‌ كرده‌. خيلي‌ زحمت‌ ما را كم‌ كرد. ما مي‌خواست‌ دربارة‌ خدا تحقيق‌ كنيم‌. شما باور شايد نكنيد، من‌ شايد بتونم‌ اين‌ كتاب‌ را به‌ شما نشون‌ بدم‌. در همين‌ كتابخانة‌ خودم‌ هست‌. در مدينة‌ منوره‌، در دانشگاه‌ اسلامي‌ مدينه‌، چون‌ مهمترين‌ دانشگاه‌ اسلامي‌ در سعودي‌ در مدينة‌ منوره‌ است‌. آنجا يك‌ كتابي‌ تدريس‌ ميشه‌ بنام‌ فتح‌ المجيد. در اين‌ كتاب‌ خدا را بصورت‌ يك‌ انساني‌ معرفي‌ ميكنه‌ كه‌ شبهاي‌ جمعه‌ با الاغش‌ مي‌آد روي‌ پشت‌ بام‌ كعبه‌ و به‌ مردم‌ نگاه‌ ميكنه‌. آنها هم‌ همين‌ قرآن‌ را مي‌خونند كه‌ ما مي‌خونيم‌. آنها هم‌ قرآن‌ قل‌ هو الله‌ احد، الله‌ الصمد، لم‌ يلد و لم‌ يولد و لم‌ يكن‌ له‌ كفوا احد را دارن‌ مي‌خونن‌. ما هم‌ داريم‌ همان‌ را مي‌خونيم‌. چرا ما اين‌ حرفها را مضحكه‌ مي‌دونيم‌؟ الان‌ اكثر شما تعجب‌ مي‌كنيد ميشه‌ همچين‌ چيزي‌ كه‌ كسي‌ خدا را اينجوري‌ معرفي‌ بكنه‌. نوشته‌ خدا در عرش‌ نشسته‌. عرش‌ را توضيح‌ ميده‌ كه‌ يك‌ كرسي‌ چه‌اي‌ است‌، يك‌ صندلي‌ است‌ مثلا. نشسته‌ و چون‌ خدا چاقتر از كرسيه‌، اين‌ صندلي‌ باصطلاح‌ يك‌ خورده‌ كوچكتر، نجارش‌ بد درست‌ كرده‌ لابد. با يك‌ وجب‌ خدائي‌ از دور اضافه‌ آورده‌ خدا. يعني‌ بزرگتره‌. اين‌ معناي‌ الرحمن‌ علي‌ العرش‌ استوي‌ است‌. همچين‌ كتابي‌. خدا گردنش‌ چطوره‌، قيافه‌اش‌ چطوره‌، كي‌ اصلاحش‌ ميكنه‌، از اين‌ حرفها. و شما الان‌ ميگيد عجب‌. چرا؟ شما مگر تحقيق‌ كرديد خدا غير از اينه‌؟ در رواياتتون‌ هست‌ كه‌ ان‌ الله‌ خلق‌ الآدم‌ علي‌ صورته‌. خدا آدم‌ را به‌ صورت‌ خودش‌ خلق‌ كرد. و شما چرا اين‌ اعتقاد را نداريد؟ همه‌ اتون‌. چرا؟ به‌ خاطر اينكه‌ پيرو اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ هستيد، پيرو عقل‌ كليد. وقتي‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ رسيدند به‌ نيشابور و آن‌ قضية‌ حديث‌ سلسلة‌ الذهب‌ را فرمودند و فرمودند، از قول‌ خداي‌ تعالي‌، كلمة‌ لا اله‌ الا الله‌ حصني‌ فمن‌ دخل‌ في‌ حصني‌ آمن‌ من‌ عذابي‌، بعد از چند لحظه‌ براي‌ اينكه‌ مردم‌ را خوب‌ متوجه‌ كنه‌، فرمود بشرطها و انا من‌ شروطها. به‌ شرطش‌. كلمة‌ لا اله‌ الا الله‌ اين‌ حصن‌ خدا هست‌ و هر كس‌ هم‌ در اين‌ حصن‌ وارد بشه‌ از عذاب‌ پروردگار راحت‌ هست‌، محفوظ‌ هست‌. اما با شرط‌. منم‌ شرطش‌. شما در تمام‌ نمازها، هر نمازي‌ كه‌ مي‌خونيد ديگه‌. چون‌ نمازي‌ نميشه‌ باشه‌ الا بفاتحة‌ الكتاب‌. سورة‌ فاتحة‌ الكتاب‌ را مي‌خونيد توي‌ نماز و اين‌ جمله‌ را ميگيد اهدنا الصراط‌ المستقيم‌. خدايا ما را به‌ راه‌ راست‌ هدايت‌ كن‌. تمام‌ مفسرين‌ حتي‌ اهل‌ سنت‌ نوشته‌اند كه‌ صراط‌ مستقيم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلامه‌ و شما به‌ اين‌ آقا اقتدا كرديد. يعني‌ افتاديد توي‌ صراط‌ مستقيم‌. اين‌ صراط‌، دو تا صراطه‌. يكي‌ صراط‌ في‌ الدنيا و صراط‌ في‌ الآخره‌. ريل‌ قطار را ديديد؟ من‌ ديدم‌. وقتي‌ كه‌ مي‌آد مي‌رسه‌ به‌ مرز مثلا ايران‌ و تركيه‌، ريلش‌ عوض‌ نميشه‌، اين‌ راه‌ آهن‌ همينطور وصل‌ هست‌، فقط‌ توي‌ قطار مي‌آند از انسان‌ باصطلاح‌ گذرنامه‌ مي‌خواهند و معرفينامه‌. فقط‌. يك‌ سؤالي‌ ميكنند. آقا گذرنامه‌اتون‌. اگر شما در دنيا پيرو خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ بوديد و ولايت‌ آنها را قبول‌ كرديد، افتاديد توي‌ اين‌ صراط‌، روي‌ اين‌ ريل‌ باصطلاح‌، مي‌ريد، اين‌ ريل‌ وارد بهشت‌ ميشه‌. كه‌ همان‌ از روي‌ جهنم‌ هم‌ رد ميشه‌. اينها تشبيهه‌ها. اصلا فرض‌ كنيد ايستگاه‌ اولش‌ دنياست‌، ايستگاه‌ آخرش‌ هم‌ توي‌ بهشته‌. اينطوره‌. اين‌ روايته‌ كه‌ عرض‌ مي‌كنم‌. امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ فرموده‌اند. و خدا را شكر كنيد كه‌ توي‌ خط‌ افتاديد. اگر يك‌ سوزنبان‌ راه‌ آهن‌، اگر كه‌ يك‌ سوزن‌ مي‌زد. بعضي‌ شيطونها هستند كه‌ مي‌آن‌ اين‌ سوزن‌ را عوض‌ مي‌كنند. قطار در مي‌ره‌ از جاده‌ و از خط‌ و همه‌ را هم‌ از بين‌ مي‌بره‌ و مي‌افته‌ توي‌ دره‌. خدا را شكر كنيد كه‌ شيطان‌ هم‌ مواظب‌ باشيد كه‌ سوزنتون‌ را نزنه‌ كجتون‌ كنه‌. و اين‌ را بدونيد اگر مواظبت‌ كرديد، قطعا، يقينا، من‌ قسم‌ مي‌خورم‌ كه‌ هر كس‌ اعتقاداتش‌ را كاملا صحيح‌، محكم‌، تونست‌ به‌ آنطرف‌ دنيا برسونه‌، يعني‌ بعد از مردن‌ هم‌ داشته‌ باشه‌، همين‌ اعتقادات‌ به‌ اينكه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ امامشه‌، جانشين‌ پيغمبرشه‌، صراط‌ مستقيمه‌، يقين‌ بدونيد ميره‌ توي‌ بهشت‌. با همين‌ اطميناني‌ كه‌ من‌ عرض‌ مي‌كنم‌. منتهي‌ ما از عذاب‌ عالم‌ برزخ‌ و قيامت‌ و اينها مي‌ترسيم‌. اعتقادات‌ انسان‌ را ميبره‌ توي‌ بهشت‌. تزكية‌ نفس‌ نكردن‌ انسان‌ را از بهشت‌ نمي‌گذاره‌ وارد بهشت‌ بشيد. اين‌ را هم‌ شماها بدونيد. خوب‌ چطور ميشه‌ اينجا؟ اينجا شفاعتتون‌ مي‌كنند. شفاعت‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ گذرنامه‌اتون‌ را امضا مي‌كنند. ولي‌ ميگن‌ تو با اين‌ شرايط‌ مي‌توني‌ بري‌ توي‌ اين‌ مملكت‌. بشين‌ اين‌ گوشه‌ محشر. آخه‌ صحراي‌ محشر را براي‌ ما يك‌ جوري‌ ترسيم‌ كردند كه‌ خيال‌ ميكنيم‌ يك‌ صحرائيست‌. خوب‌ كجاش‌ بشينيم‌؟ ولي‌ نه‌. يك‌ جائي‌ داره‌ كه‌ بنشينيم‌. ميگن‌ بايد در عالم‌ قيامت‌، در صحراي‌ محشر، پنجاه‌ هزار سال‌ هم‌ هم‌ مهلت‌، بشينيد و تزكية‌ نفس‌ بكنيد. در اين‌ دنيا اگر كه‌ تزكية‌ نفس‌ كرديد، زود تمام‌ ميشه‌. ولي‌ آنجا خيلي‌ طول‌ ميكشه‌. چون‌ هم‌ استاد نداريد، هم‌ وسائل‌ نداريد، آدم‌ بدون‌ وسائل‌ بخواد فرض‌ بكنيد يك‌ كاري‌ را بكنه‌. در همين‌ دنيا كارتون‌ را تمام‌ كنيد. ولي‌ بهشتي‌ هستيد. يعني‌ علامت‌ مؤمن‌ اين‌ است‌ كه‌ بالاي‌ صحيفه‌اش‌ نوشته‌ است‌ كه‌ محب‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. و اينها اصحاب‌ يمينند. و خداي‌ تعالي‌ آن‌ نامة‌ اعمالشون‌ را به‌ دست‌ راستشون‌ ميده‌. اينها درست‌. ولي‌ در عين‌ حال‌ خداي‌ تعالي‌ با محب‌ به‌ دنيا، با آدم‌ حقه‌ باز، با آدم‌ متقلب‌، با آدم‌ دروغگو، با آدمي‌ كه‌ زود عصباني‌ ميشه‌، كنترل‌ غضبش‌ را نداره‌، كنترل‌ شهوتش‌ را نداره‌، اينها را توي‌ بهشت‌ نميتونه‌ راه‌ بده‌. يعني‌ شما هم‌ راضي‌ نيستيد كه‌ اينها بيان‌ توي‌ بهشت‌. ميگيد اگر اينها بيان‌ توي‌ بهشت‌ باز همين‌ دعواها شروع‌ ميشه‌. باز مي‌بيني‌ از آن‌ گوشه‌ و كنار به‌ زن‌ ما نگاه‌ كرد. آن‌ يكي‌ مثلا فرض‌ كنيد جيب‌ ما را بريد. آن‌ يكي‌ ديوارش‌ را گذاشت‌ روي‌ ديوار بهشت‌ ما و امثال‌ اينها. بايد همه‌ پاك‌ باشند. انشاء الله‌ زمان‌ ظهور هم‌ اينطوري‌ خواهد شد تا حدي‌. زماني‌ كه‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ كه‌ قيامت‌ صغري‌ است‌ و بعدش‌ هم‌ نشانه‌اي‌ از بهشته‌، از زندگي‌ بهشته‌، اين‌ كار خواهد شد. اما صددرصدش‌ توي‌ بهشته‌. و كسي‌ كه‌ اعمالش‌ بد باشه‌. اما اين‌ دو تا كارش‌ را درست‌ كرده‌ باشه‌ كه‌ بعيده‌ اعمال‌ بدي‌ داشته‌ باشه‌. اما اگر آمد و اعمال‌ بدي‌ داشت‌، اين‌ را خداي‌ تعالي‌ درستش‌ ميكنه‌.

 يك‌ شخصي‌ است‌ در تاريخ‌ نوشتند و در كتاب‌ الغدير مرحوم‌ علامة‌ اميني‌ ذكر كرده‌ بنام‌ هميري‌. اين‌ هميري‌ عقايدش‌ خوب‌ بود. صفات‌ باطنيش‌ هم‌ خوب‌ بود. يك‌ اشكالي‌ داشت‌. يك‌ معصيتي‌ مي‌كرد. عادت‌ كرده‌ بود. بعضي‌ها عادت‌ كردند به‌ يك‌ گناه‌ و خيلي‌ هم‌ بد بود. خيلي‌ هم‌ بد. اما يك‌ مرد شجاع‌ عجيبي‌ بود كه‌ او اشعارش‌ را در زمان‌ بني‌ اميه‌ها، در زماني‌ كه‌ همه‌ اين‌ سه‌ خليفه‌ را تقريبا مي‌پرستيدند، اشعاري‌ گفته‌ كه‌ ما الان‌ مي‌ترسيم‌ كه‌ ترجمه‌اش‌ كنيم‌. يعني‌ خلاف‌ تقيه‌ است‌. اشعار عجيبي‌. خلاصة‌ اشعارش‌ اينه‌ كه‌، همان‌ اشعار را مستحبه‌ كه‌ انسان‌ حفظ‌ كنه‌ كه‌ شرح‌ ميدم‌. در اين‌ اشعار ايشان‌ ميگه‌ روز قيامت‌ كه‌ ميشه‌ يك‌ پرچم‌، صريحا چون‌ ميگه‌، يك‌ پرچم‌ باصطلاح‌ يك‌ روباهي‌ برميداره‌. به‌ اسامي‌ مختلف‌. همه‌ هم‌ مي‌دونند اينها منظورش‌ كيه‌. يك‌ پرچم‌ كي‌ برميداره‌، يك‌ پرچم‌ كي‌ برميداره‌ و جمعيت‌ زيادي‌ هم‌ عقبشون‌ مي‌روند. اينها همه‌ مستقيم‌، چون‌ سوزنبانشون‌ بد زده‌، مستقيم‌ مي‌روند توي‌ جهنم‌. و راية‌ يقدمها حيدر. و وجهه‌ كالشمس‌ اذ. ميگه‌ يك‌ پرچم‌ هم‌ حيدر، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ برميداره‌ و صورتش‌ مثل‌ خورشيد ميدرخشه‌ و مستقيم‌ ميره‌ توي‌ بهشت‌. حالا اين‌، يك‌ اشعار باصطلاح‌ لامر امر بالواء ما بعوا اين‌ شعرها را خيلي‌ مفصله‌. من‌ در كتاب‌ در محضر استاد همه‌اش‌ را نوشتم‌ كه‌ اگر بعضي‌ از دوستان‌ خواستند حفظ‌ كنند، بتونند حفظ‌ كنند. چون‌ در اختيار نبود. ايشان‌ بخاطر يك‌ گناه‌ كه‌ انجام‌ ميداد، هشتاد سال‌ هم‌ از عمرش‌ گذشته‌ بود. اين‌ موقع‌ مرگ‌ همه‌ چيزش‌ خوب‌ بود، بسيار مرد خوبي‌ بود. موقعي‌ كه‌ مي‌خواست‌ از دار دنيا بره‌، صورت‌ سياه‌ شده‌، جان‌ ناجوري‌ داره‌ ميكنه‌. خيلي‌ سخت‌. اهل‌ سنت‌ هم‌ دورش‌ نشستند ميگن‌ بيا، اينهمه‌ محبت‌ به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كرد اينهم‌ آخرش‌. يك‌ دفعه‌ ديدند از صورتش‌ نوراني‌ شد، سفيد شد، بلند شد به‌ دستهاش‌ تكيه‌ زد و يك‌ قصيده‌اي‌ دربارة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ گفت‌. كذب‌ الذائمون‌ ان‌ علي‌، شعرش‌ زياده‌. كه‌ دروغ‌ گفته‌ آن‌ كسي‌ كه‌ ميگه‌ علي‌ عليه‌ السلام‌ دوستانش‌ را در دم‌ مرگ‌ نجات‌ نميده‌. بخدا قسم‌ الان‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ آمده‌ و دست‌ مرا گرفته‌ و مرا مي‌خواد وارد بهشت‌ بكنه‌. اينطور بود.

 اين‌ شخص‌ با همة‌ اينها، مي‌خوام‌ بگن‌ عقائدتون‌ را درست‌ كنيد، تزكية‌ نفس‌ كنيد، اگر يكوقت‌ يك‌ اشتباهي‌ داشتيد خدا درست‌ ميكنه‌. اين‌ شخص‌ سيد نيست‌، اما سيد هميري‌ بهش‌ ميگن‌، سيد الشعرا بهش‌ ميگن‌. و علتش‌ هم‌ اينه‌. حضرت‌ رضا صلواة‌ الله‌ عليه‌ ميگه‌، يعني‌ شخص‌ راوي‌ ميگه‌ من‌ خدمت‌ حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مشرف‌ شدم‌. حضرت‌ فرمودند خوب‌ شد آمدي‌. من‌ مي‌خواستم‌ بفرستم‌ دنبالت‌. يك‌ خوابي‌ من‌ ديشب‌ ديدم‌. خواب‌ ديدم‌ كه‌ يك‌ نردباني‌ هست‌ صد پله‌ داره‌. ايشان‌ فوري‌ گفت‌ كه‌ انشاء الله‌ صد سال‌ خدا عمر بهتون‌ ميده‌. بعضي‌ها خيلي‌ فضول‌ و زود حرف‌ را ميگن‌، آنهم‌ براي‌ امام‌. حالا تو تعبير، صبر كن‌. حضرت‌ فرمود هر چه‌ خدا بخواد. حالا خيال‌ كرد او از صد سال‌ عمر خوشش‌ مي‌آد، حضرت‌ رضا هم‌ حتما خوشش‌ مي‌آد و حالا يك‌ همچين‌. حضرت‌ فرمود هر چي‌ خدا بخواد. حضرت‌ فرمود وقتي‌ كه‌ رفتم‌ در آن‌ ارتفاع‌ ديدم‌ كه‌ يك‌ قصريست‌ كه‌ داخلش‌ از بيرون‌ ديده‌ ميشه‌. قصري‌ است‌ از مثلا حالا شيشه‌ فرض‌ كنيد، مثل‌ شيشه‌ و منور. وارد آن‌ قصر شدم‌ ديدم‌ پيغمبر اكرم‌ نشسته‌اند. يك‌ مردي‌ اينطرفشون‌ هست‌. من‌ رسيدم‌ سلام‌ كردم‌. حضرت‌ فرمودند و عليك‌ السلام‌. بعد فرمودند به‌ پدرت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هم‌ سلام‌ كن‌. ميگه‌ من‌ به‌ ايشان‌ هم‌ سلام‌ كردم‌. ديدم‌ دو آقا هم‌ آنطرف‌ نشستند. فرمودند كه‌ به‌ جدت‌ حسن‌ و به‌ جدت‌ حسين‌ سلام‌ كن‌. من‌ سلام‌ كردم‌. يك‌ خانم‌ هم‌ آنطرف‌ هستند. فرمودند به‌ مادرت‌ فاطمة‌ زهرا هم‌ سلام‌ كن‌. سلام‌ كردم‌. يك‌ پيرمردي‌ آنجا ايستاده‌، خيلي‌ مؤدب‌، مثل‌ اينكه‌ داشته‌ شعري‌ مي‌خوانده‌، ما كه‌ وارد شديم‌، اين‌ متوقف‌ كرده‌. حضرت‌ فرمودند يا علي‌ بن‌ موسي‌ سلم‌ علي‌ مادحنا. سلام‌ كن‌ به‌ كسي‌ كه‌ مدح‌ را ميگه‌. و شاعرنا السيد الهميري‌. رسول‌ اكرم‌ فرمودند به‌ حضرت‌ رضا به‌ اين‌ شخص‌ سلام‌ كن‌. اين‌ هم‌ مادح‌ ماست‌ و هم‌ شاعر ماست‌ و ايشان‌ سيد هميريه‌. يعني‌ آقاي‌ هميري‌. ببينيد پيغمبر اين‌ احترام‌ را براش‌ گذاشت‌. بعد فرمودند كه‌ اشعارت‌ را بخون‌. ايشون‌ همين‌ اشعار را در خواب‌، حضرت‌ رضا مي‌فرمايند كه‌ براي‌ پيغمبر اكرم‌ و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و فاطمة‌ زهرا و امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ خوند و رسول‌ اكرم‌ گريه‌ مي‌كرد و مي‌فرمود و الله‌ حالي‌. به‌ خدا قسم‌ همينطوره‌ كه‌ اين‌ ميگه‌. و بعد فرمود يا علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا. و امر شيعتك‌. شيعيانت‌ را امر كن‌ كه‌ اين‌ اشعار را حفظ‌ كنند. حالا ما چندتامون‌ حفظيم‌؟ البته‌ همة‌ مراجع‌، همة‌ علما، چون‌ روايت‌ بسيار روايت‌ صحيح‌ خوبيست‌، فتوا به‌ استحبابش‌ مي‌دهند كه‌ مستحبه‌ اشعار سيد هميري‌ را حفظش‌ كنند. البته‌ حفظ‌ هم‌ بعضي‌ گفتند يعني‌ در مغزت‌، در فكرت‌ حفظ‌ كن‌. همان‌ معنايي‌ كه‌ مي‌فهميم‌. بعضي‌ گفتند كه‌ خوب‌ در كتابها حفظش‌ كنيم‌ كه‌ اين‌ از بين‌ نره‌. و من‌ به‌ همين‌ جهت‌ هم‌ در اين‌ كتاب‌ محضر استاد نوشتم‌ كه‌ اگر حالا نمي‌تونيم‌ اينهمه‌ شعر را در، من‌ خيلي‌ هاش‌ را حفظم‌، ولي‌ همه‌اش‌ را نمي‌تونيم‌ حفظ‌ كنيم‌، اقلا در كتاب‌ حفظ‌ بشه‌.

 كساني‌ كه‌ با اين‌ دو سه‌ نفر، كوچكترين‌ محبتي‌ از آنها در دلشون‌ باشه‌ توي‌ بهشت‌ راه‌ ندارند. اين‌ را بدونيد. من‌ يك‌ وقتي‌ با مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ رفته‌ بوديم‌ كربلا و بعد رفته‌ بوديم‌ مسجد كوفه‌. كنار مسجد. خدا انشاء الله‌ قسمتتون‌ كنه‌. حالا بايد بگيم‌ اين‌ نسل‌ اصلا عراق‌ را نديدند. خدا انشاء الله‌ اين‌ صدام‌ را نابود كنه‌. انشاء الله‌. مسجد كوفه‌ يك‌ مسجد بسيار بزرگيست‌، داراي‌ مقامات‌ بسيار زياديست‌. مثلا يك‌ جا ميگن‌ حضرت‌ آدم‌ نماز خونده‌، دو ركعت‌ نماز يك‌ مقدار دعا داره‌ كه‌ در مفاتيح‌ هست‌. يك‌ جا امام‌ صادق‌ نماز خونده‌، يك‌ جا حضرت‌ نوح‌ نماز خونده‌، يك‌ جا مقام‌ علي‌ بن‌ ابيطالبه‌ كه‌ حضرت‌ اميرالمؤمنين‌ در آن‌ مدتي‌ كه‌ در كوفه‌ بودند در آنجا نماز مي‌خوندند. مقامات‌ هود و صالح‌ و يك‌ مشت‌ مقامات‌ داره‌ كه‌ همان‌ نماز خوندنهاش‌ و دعا خوندنهاش‌ حدود دو ساعت‌ طول‌ ميكشه‌. بعدش‌ هم‌ آنطرف‌ مسجد حضرت‌ مسلم‌ ابن‌ عقيل‌ دفنه‌، اينطرف‌ مسجد هم‌ هاني‌ بن‌ عروه‌. حرمي‌ دارند و زيارتگاهي‌ است‌ و ما رفته‌ بوديم‌ زيارت‌ حضرت‌ مسلم‌. گوشة‌ حرم‌ ديديم‌ يك‌ زني‌ نشسته‌، گوشة‌ حرم‌ ميگه‌ مختار شنوا انت‌ مختار. داره‌ با مختار عربي‌ حرف‌ ميزنه‌. تو چه‌ جور مختاري‌ هستي‌ كه‌ من‌ اينقدر بدهكارم‌ و ما بدهكاريمون‌ داده‌ نميشه‌. من‌ گفتم‌ اينجا چيه‌؟ خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ گفتند اينجا قبر مختاره‌. مختار ثقفي‌. گفتم‌ راجع‌ به‌ مختار نظرتون‌ چيه‌؟ ايشون‌ فرمود خوب‌ خيلي‌ خدمت‌ كرد. ولي‌ در دلش‌ محبت‌ دومي‌ يك‌ خورده‌ بود. و خدا او را بخاطر همين‌ جهت‌ مي‌اندازدش‌ توي‌ جهنم‌. يك‌ مقداري‌ ميسوزه‌ بعد حسين‌ بن‌ علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌آد به‌ خاطر خدمتي‌ كه‌ كرده‌ او را از جهنم‌ نجات‌ ميده‌. حالا من‌ در كتابي‌ نديدم‌ ولي‌ اين‌ جمله‌اي‌ بود كه‌ ايشان‌ مي‌فرمودند. نسبتي‌ هم‌ با آنها داشت‌. بالاخره‌ همانطوري‌ كه‌ محبت‌ خاندان‌ عصمت‌، انسان‌ را لاعلاج‌ ميكشونه‌ توي‌ بهشت‌، محبت‌ آنها هم‌ انسان‌ را لاعلاج‌ ميكشونه‌ توي‌ جهنم‌.

 و خدا نكنه‌ انسان‌ صددرصد محبت‌ داشته‌ باشه‌ كه‌ بايد در همان‌ چاه‌ ويل‌ بره‌. بايد در همانجا بسوزه‌. و اين‌ را هم‌ آقايون‌ بدونند كه‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ از اينها خيلي‌ متنفر بودند. يعني‌ در محافلشون‌، چون‌ به‌ مادرشون‌ زهرا خيلي‌ علاقمند بودند. يك‌ روز ديد حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌، امام‌ جواد، ظاهرا چهار ساله‌ است‌. دستها را روي‌ زمين‌ گذاشته‌، به‌ آسمان‌ نگاه‌ ميكنه‌، گريه‌ ميكنه‌. حضرت‌ فرمود چيه‌؟ فرزندم‌. عرض‌ كرد به‌ خدا قسم‌ اينها را از توي‌ قبر بيرون‌ مي‌آرم‌، آتششون‌ مي‌زنم‌، سيلي‌ به‌ صورت‌ مادر من‌ زهرا مي‌زنند! و ظاهرا همة‌ ائمه‌ يك‌ چنين‌ برنامه‌اي‌، ولو در قيامت‌ هم‌ كه‌ شده‌ دارند. و حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ در دنيا اين‌ برنامه‌ را خواهد داشت‌. خدا را شكر كنيد كه‌ از توحيدتون‌ گرفته‌ كه‌ عرض‌ كردم‌، اگر شماها در خانة‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ نبوديد، الان‌ معلوم‌ نبود چه‌ اعتقادي‌ راجع‌ به‌ توحيد داشتيد. يعني‌ كليه‌ اهل‌ سنت‌ مخصوصا حنبلي‌ها معتقد به‌ تجسم‌ پروردگارند و خدا را جسم‌ مي‌دونند و در عرش‌. من‌ خودم‌ با يكي‌ از اين‌ دانشمندان‌ اهل‌ سنت‌ داشتم‌ صحبت‌ مي‌كردم‌. گفتم‌ كه‌ از اينجا شروع‌ شد. من‌ به‌ ضريح‌ پيغمبر متوسل‌ بودم‌. به‌ من‌ گفت‌ كه‌ برو آنطرف‌. گفتم‌ كه‌ شب‌ جمعه‌ است‌. من‌ مي‌خوام‌ از رسول‌ اكرم‌ تقاضا كنم‌ كه‌ از خدا بخواهد كه‌ خدا گناهان‌ مرا ببخشه‌ و بيامرزه‌. گفت‌ كه‌ خدا واسطه‌ نميخواد. حاجب‌ و دربان‌ نداره‌. برو آنطرف‌ توي‌ مسجد دعا كنم‌. گفتم‌ كه‌ در قرآن‌ آمده‌ كه‌ و لو انهم‌ ظلم‌ انفسهم‌ جائوك‌ فاستغفر الله‌ و استغفر لهم‌ رسول‌ لوجد الله‌ توابا رحيما. اگر اين‌ مردم‌ آمدند استغفار كردند و پيغمبر هم‌ براشون‌ استغفار كرد، خداي‌ تعالي‌ توبة‌ اينها را قبول‌ ميكنه‌ و برادران‌ يوسف‌ آمدند پيش‌ پدرشون‌. گفتند يا ابانا نستغفر لنا. اي‌ پدر ما براي‌ ما استغفار كن‌. او نگفت‌ كه‌ خدا حاجب‌ و دربان‌ نمي‌خواد، واسطه‌ نمي‌خواد. گفت‌ سوف‌ استغفر لكم‌. به‌ همين‌ زودي‌ براتون‌ استغفار ميكنم‌. شب‌ جمعه‌ در روايت‌ داره‌. گفت‌ آنها حي‌ بودند، زنده‌ بودند و پيغمبر مرد و رفت‌ پي‌ كارش‌. گفتم‌ كه‌ پيغمبر بالاتره‌ يا شهداي‌ بدر؟ گفت‌ كه‌ پيغمبر. گفتم‌ خدا دربارة‌ شهداي‌ بدر ميگه‌ كه‌ و لا تحسبن‌ الذين‌ قتلوا في‌ سبيل‌ الله‌ امواتا بل‌ احياهم‌ عند ربهم‌ يرزقون‌. گفت‌ نعم‌ بعله‌. عند ربهم‌. گفت‌ پيش‌ خدا هستند. پيغمبر هم‌ پيش‌ خداست‌. گفتم‌ خدا مگه‌ كجاست‌؟ چون‌ واقعا برام‌ تازگي‌ داشت‌. خدا مگه‌ كجاست‌؟ گفت‌ في‌ العرش‌. گفتم‌ خدا هم‌ پس‌ ديگه‌ ما را نميبينه‌. هر چي‌ بگيم‌ مثلا. گفت‌ نه‌ علمش‌ بر ما احاطه‌ داره‌ خودش‌ در عرشه‌. گفتم‌ آيا علم‌ خدا غير از ذاتشه‌؟ گفت‌ بعله‌. ذاتش‌ در عرشه‌ علمش‌ احاطة‌ بر ما داره‌. خيلي‌ عجيبه‌. اينها از نظر علمي‌ بقدري‌ حرفهاي‌ بيخودي‌ است‌ كه‌ حساب‌ نداره‌. گفتم‌ علمش‌ ذاتش‌ را خلق‌ كرده‌ يا ذاتش‌ علمش‌ را خلق‌ كرده‌. گفت‌ هردوشون‌ قديمند. گفتم‌ اين‌ شرك‌ نيست‌؟ اين‌ شركه‌، ثنويته‌، دو تا خدا پرستيدنه‌. چون‌ يكي‌ ذاتش‌، يكي‌ هم‌ علمش‌. هردوشون‌ هم‌ قديم‌.

 دربارة‌ پيغمبر. اينكه‌ خدا. ميخوام‌ بگم‌ ولايت‌ ببينيد چي‌ داده‌ به‌ شما. دربارة‌ پيغمبر در كتاب‌ صحيح‌ بخاري‌ آنقدر توهين‌ كردند به‌ پيغمبر كه‌ من‌ خدا ميدونه‌ خجالت‌ ميكشم‌ براتون‌ بگم‌. يكي‌ از كارهاي‌ پيغمبر اين‌ بود. چون‌ از حبشه‌، آنها نوشتندها، از حبشه‌ يك‌ عده‌ مي‌آمدند اهل‌ لهو و لعب‌ بودند. ساز و آواز مي‌زدند. مردم‌ هم‌ جمع‌ مي‌شدند و عايشه‌ چون‌ سنش‌ كم‌ بود، آن‌ پشتها واقع‌ ميشد. آخه‌ شما ببينيد يك‌ آدم‌ لات‌ هرزه‌ اين‌ كار را ميكنه‌ كه‌ اينها به‌ پيغمبر نسبت‌ مي‌دهند. پيغمبر عايشه‌ را روي‌ دوشش‌ سوار مي‌كرد كه‌ اون‌ از آن‌ بالا بتونه‌ اين‌ لهو و لعب‌ اهل‌ حبشه‌ را ببينه‌. اين‌ پيغمبرشونه‌. پيغمبر آمده‌ توي‌ مسجد، هيچ‌ امام‌ جماعت‌ اين‌ كار را نميكنه‌، آمده‌ توي‌ مسجد، وسط‌ نماز يادش‌ آمده‌ كه‌ جنبه‌. گفته‌ همينجور وايستيد من‌ برم‌ غسل‌ كنم‌ بيام‌. همانجور اينها توي‌ صحيح‌ بخاريه‌، الان‌ اگر اين‌ كتاب‌ صحيح‌ بخاري‌ را آقايون‌، من‌ آمادگي‌ مي‌داشتم‌ قبلا براتون‌ پيدا مي‌كردم‌ از رو مي‌خواندم‌. اينها وايستادند همينطور. پيغمبر رفت‌، البته‌ آنجا حموم‌ سر خونه‌ هم‌ نبود. حالا چقدر طول‌ كشيده‌، انشاء الله‌ زود پيغمبر طي‌ الارض‌ كرده‌ و سريع‌ رفته‌ و خلاصه‌، از همانجا كه‌ نماز را ول‌ كرده‌ بود پيغمبر، از همانجا شروع‌ كرد و بقيه‌اش‌ را خوند. ببينيد اينه‌ پيغمبر. مكرر سهو كرده‌ توي‌ نماز پيغمبر اكرم‌. يك‌ روز، ببينيد، عجيبه‌ها، يك‌ روز، نوشتند، يك‌ روز پيغمبر، عايشه‌ نقل‌ ميكنه‌، ميگه‌ من‌ دخترهاي‌ مدينه‌ را جمع‌ كرده‌ بوديم‌. پيغمبر اكرم‌ هم‌ دستش‌ را گذاشته‌ بود اينجا همينطور دراز كشيده‌ بود، اين‌ دخترها كه‌ از كوچه‌ و بازار جمع‌ كرده‌ بوديم‌ همينجوري‌ مي‌رقصيديم‌ جلوي‌ پيغمبر، آهنگي‌ هم‌ مي‌زديم‌. پيغمبر هم‌ داشت‌ نگاه‌ ميكرد. يك‌ دفعه‌ در زدند. پيغمبر به‌ من‌ گفت‌ كه‌ بريد توي‌ پستو. همة‌ دخترها رفتند توي‌ پستو، خود عايشه‌ ماند. جناب‌ ابي‌ بكر وارد شدند و خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ يك‌ چند دقيقه‌اي‌ پيش‌ پيغمبر نشستند و پيغمبر نشست‌ و خيلي‌ مواظبت‌ كرد و بعد كه‌ ابي‌ بكر رفت‌، بعد گفتند، دخترها آمدند. يكي‌ از اين‌ دخترها ميپرسه‌ كه‌ آخه‌ اين‌ كي‌ بود كه‌ اينقدر از شما، گفت‌ اين‌ مرد خوبيست‌، متدينه‌، از لهو و لعب‌ بدش‌ مي‌آد. به‌ همين‌ جهت‌ گفتيم‌ كه‌ در موقعي‌ كه‌ ايشان‌ هستند شما نباشيد. اين‌ در صحيح‌ بخاريست‌. كه‌ نوشته‌ اصح‌ الكتب‌ بعد القرآن‌. ميگند آدم‌ دروغگو وقتي‌ كه‌ دروغ‌ هم‌ ميگه‌، يك‌ جوري‌ ميگه‌ همه‌ مي‌فهمند. و آنقدر از اين‌ مسائل‌ دربارة‌ پيغمبر دارند كه‌ حساب‌ نداره‌. دربارة‌ امامشون‌. امامشون‌. خوب‌ اينكه‌ پيغمبر. خدا و پيغمبر را كه‌ از ديد آنها شناختيم‌. دربارة‌ امامشون‌. امام‌ آنها آنقدر كم‌كم‌ مبتذل‌ شد، يعني‌ ابابكر و عمر تا حدي‌ خوب‌ رعايت‌ مي‌كردند ظاهر را. عثمان‌ كمتر رعايت‌ مي‌كرد. بعد كه‌ به‌ معاويه‌ و يزيد رسيد، آنقدر اين‌ امام‌ اينها مبتذل‌ شد كه‌ يك‌ حوض‌ از شراب‌ درست‌ كرده‌ وليد بن‌ يزيد. ميگه‌ اينقدر از اين‌ حوض‌ بايد من‌ بخورم‌ تا معلوم‌ بشه‌ كه‌ اين‌ حوض‌ كم‌ شده‌ ازش‌. يك‌ روز صبح‌ نماز را، نماز صبح‌ را شش‌ ركعت‌ خوند. گفت‌ من‌ ديشب‌ زياد مشروب‌ خوردم‌، حال‌ خوبي‌ دارم‌، مي‌خوايد بيشتر براتون‌ بخونم‌؟ بازي‌ شده‌ بود واقعا اسباب‌ دست‌ شده‌ بود، بازي‌ شده‌ بود. و الان‌ همين‌ وضع‌ هست‌، نه‌ اينكه‌ فكر كنيد الان‌ نيست‌.

 ولي‌ ائمة‌ شما، نبايد مقايسه‌ كرد. اصلا هيچ‌. لكم‌ دينكم‌ و لي‌ دين‌. به‌ قول‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ كوهستاني‌ جملة‌ قشنگيه‌ ولي‌ خوب‌. ميگه‌ خدا يك‌ علي‌ داشت‌ آنهم‌ الحمد لله‌ نصيب‌ ما شد. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ يك‌ چشم‌ برهم‌ زدن‌ از خدا غافل‌ نميشه‌. هم‌ اين‌ جمله‌ را ابابكر گفته‌، هم‌ عمر گفته‌، هم‌ عثمان‌. كه‌ لولا علي‌ لهلك‌ ابابكر، لهلك‌ عمر، اين‌ كتاب‌ الغدير را برداريد نگاه‌ كنيد ببينيد چي‌ نوشته‌. آنهم‌ از كتب‌ اهل‌ سنت‌. يك‌ كتابي‌ سيد حامد حسين‌ نوشت‌ بنام‌ عقبات‌، يك‌ كتاب‌ بسيار مفصله‌. دربارة‌ آنچه‌ كه‌ اهل‌ سنت‌ دربارة‌ مدح‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ گفتند. در مدح‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ گفتند. اين‌ كتاب‌ بسيار مفصله‌. و يك‌ كتاب‌ هم‌ پدر صاحب‌ عبقات‌ نوشته‌ بسيار مفصل‌. كه‌ اين‌ اصلا ممنوعه‌ چاپش‌ در تمام‌ ممالك‌ اسلامي‌. بخاطر رعايت‌ خوب‌ بعضي‌ جهات‌. اين‌ از كتب‌ اهل‌ سنت‌ در مطاعن‌ اينها، مطاعن‌ يعني‌ طعنة‌ اينها، در بديهاي‌ اينها. چيزهايي‌ اينها داشتند، كارهايي‌ اينها داشتند كه‌ انسان‌ واقعا مبهوت‌ ميشه‌ كه‌ آيا يك‌ بشر ميتونه‌ اينقدر قسي‌ القلب‌ باشه‌؟! و بدترينش‌ همانيست‌ كه‌ اين‌ شبها، اين‌ ايام‌، اين‌ روزها، ما را متأثر كرده‌. الان‌ ميدونيد وقتي‌ است‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا در ميان‌ بستر افتاده‌ ديگه‌. اوائل‌ ضربه‌ خوردن‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليهاست‌. چون‌ از روايات‌ استفاده‌ ميشه‌ كه‌ روزهاي‌ اول‌ حضرت‌ يك‌ مقداري‌ وضع‌ مريضيشون‌ بيشتر بود، زيادتر بود، فشار بيشتر داشتند. و بعد يك‌ قدري‌ بهتر شد. اگر اذيتهاي‌ بعد نبود چون‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌فرمايد كه‌ سبب‌ وفات‌ فاطمه‌ سلام‌ الله‌ عليها ضربة‌ قنفذ بود. يا مثلا سيلي‌، عجيبه‌ آخه‌ گاهي‌ ميشه‌ سيلي‌ خوب‌ يك‌ قدري‌ صورت‌ سرخ‌ ميشه‌. اين‌ تا زمان‌ وفات‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها اين‌ صورت‌ كبود بود و مجروح‌ بود. خيلي‌ عجيبه‌.

 شب‌ وفات‌ حضرت‌ عسگري‌ به‌ احتمالي‌ هست‌ كه‌ باشه‌. به‌ خدا قسم‌ آقايون‌ اگر اين‌ جريانات‌ در صدر اسلام‌ اتفاق‌ نمي‌افتاد، ما خيلي‌ روزگارمون‌ بهتر از اينها بود. در خانة‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ را بستند. من‌ يك‌ مطلب‌ عرض‌ مي‌كنم‌. ببينيد اسلام‌ و دين‌ و معنويت‌ و علم‌ و دانش‌ با كلمات‌ دانشمندان‌ و ائمة‌ اطهار و حكما و اينها پيشرفت‌ ميكنه‌. علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ چهار سال‌ دستش‌ باز بود كه‌ براي‌ مردم‌ حرف‌ بزنه‌. شما ببينيد نهج‌ البلاغه‌ داره‌. نهج‌ البلاغه‌ يك‌ منتخبي‌ است‌ از كلمات‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. چون‌ سيد رضي‌ رضوان‌ الله‌ تعالي‌ عليه‌ در زماني‌ واقع‌ شده‌ بود كه‌ در تقيه‌ بود، نمي‌توانست‌ همة‌ مطالب‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را در كتاب‌ نهج‌ البلاغه‌ جمع‌ كنه‌. لذا كتاب‌ سليم‌ بن‌ قيس‌، هيچ‌ در نهج‌ البلاغه‌ يا كم‌ آمده‌ يا نيامده‌. يك‌ كتابي‌ است‌. ترجمه‌ هم‌ به‌ فارسي‌ شده‌. اين‌ كتاب‌ زمان‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ اصلا نوشته‌ شده‌ و امام‌ سجاد تقريض‌ داره‌ برش‌، بسيار كتاب‌ معتبر و درست‌. اسمش‌ كتاب‌ اسرار آل‌ محمد ترجمه‌اشه‌ ولي‌ در عربي‌ بنام‌ كتاب‌ سليم‌ بن‌ قيسه‌. اين‌ كتاب‌ جز، بيشترش‌ كلمات‌ علي‌ بن‌ ابيطالبه‌ ولي‌ در نهج‌ البلاغه‌ نيامده‌. الان‌ هم‌ همچين‌ تا چاپ‌ ميشه‌ مي‌خوان‌ پخشش‌ كنند ميگن‌ كه‌ خلاف‌ وحدته‌. خوب‌ شايد هم‌ تا حدي‌ درست‌ باشه‌. نهج‌ البلاغه‌ انتخابي‌ است‌ از كلمات‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. غرر الحكم‌ ما داريم‌، مستدرك‌ نهج‌ البلاغه‌ داريم‌ كه‌ چند جلده‌ و خلاصه‌ شما نهج‌ البلاغه‌ را تصور كنيد، ده‌ برابر آن‌ كلمات‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلامه‌. خوب‌ اين‌ چهار سال‌ ايشان‌ زبانش‌ باز، توانسته‌ حرف‌ بزنه‌. تا جائي‌ كه‌ از همين‌ كلمات‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌، جرج‌ جرداق‌ مسيحي‌ شيش‌ جلد كتاب‌ در وصف‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نوشته‌. گاهي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را با سقراط‌ مقايسه‌ كرده‌، با تمام‌ شخصيتها و ميگه‌ علي‌ را من‌ در آسمانها مي‌ديدم‌. و آن‌ دانشمند ميگه‌ كه‌، برصيصانه‌ ظاهرا، ميگه‌ كه‌ اي‌ كاش‌ ما در مسجد كوفه‌ روي‌ آن‌ زمينهاي‌ پر خاك‌ مسجد كوفه‌ مي‌نشستيم‌ پاي‌ منبر علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و مشكلات‌ علمي‌ و فضائيمون‌ را از علي‌ سؤال‌ مي‌كرديم‌. وقتي‌ كه‌ علي‌ ميگه‌ سلوني‌ قبل‌ ان‌ تفقدوني‌. اني‌ اعلم‌ بالطرق‌ السماء من‌ به‌ راههاي‌ آسمان‌ عالمتر از شما هستم‌، ما مي‌گفتيم‌ آقا چطور ميشه‌ رفت‌ به‌ كرة‌ ماه‌؟ چطور ميشه‌ رفت‌ به‌ كرة‌ مريخ‌؟ اينها را سؤال‌ مي‌كرديم‌، متأسفانه‌ پاي‌ منبر علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كي‌ نشسته‌؟ سعد وقاص‌ نشسته‌، ميگه‌ آقا سر و صورت‌ من‌ چند تا مو داره‌؟ اين‌ سؤال‌ را ميكنه‌. كه‌ علي‌ فرمود كه‌ تو كه‌ نمي‌توني‌، حالا من‌ بگم‌ چند تا مو داره‌، تو كه‌ نمي‌توني‌ بشماري‌. اما پاي‌ هر مويي‌ يك‌ شيطاني‌ هست‌ و تو يك‌ پسري‌ داري‌ و فرزندي‌ داري‌ كه‌ كشندة‌ فرزند من‌ حسين‌ بن‌ عليست‌. كه‌ عمر سعد. و تاريخ‌ ثابت‌ كرد كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ درست‌ مي‌گفت‌. اگر علي‌ را بيست‌ و پنج‌ سال‌ ديگر مي‌گذاشتند حرف‌ بزنه‌، ببينيد چي‌ ميشد؟ اگر علي‌ را نمي‌كشتند، طبعا امام‌ است‌ و حالاها عمر ميكنه‌، همينطوري‌ كه‌ يكيشون‌ خدا محافظتش‌ كرد و از دست‌ دشمنان‌ دور نگهش‌ داشت‌، الان‌ هزار و صد و پنجاه‌ و چند ساله‌، هشت‌ سال‌؟ كه‌ زنده‌ است‌، صحيح‌ و سالم‌، صحيح‌ و سالم‌. همه‌ هم‌ ديدنش‌. همه‌ كه‌ چه‌ عرض‌ كنم‌. اكثرا. زمان‌ ما خيلي‌ها حضرت‌ را ديدند. صحيح‌ و سالم‌، خيلي‌ بشاش‌، صورت‌ درهم‌ باصطلاح‌ فرو رفته‌، چين‌ و چروك‌ نداره‌، مو زياد سفيد نشده‌، سر حال‌ سرحال‌، خدا انشاء الله‌ از عمر ما برداره‌ روي‌ عمر ايشان‌ بگذاره‌، اين‌ البته‌ تعارفه‌ و الا حضرت‌ بقية‌ الله‌ احتياجي‌ به‌ ما و به‌ عمر ما ندارد. خدا درباره‌اش‌ آنطوره‌ كه‌ اينقدر خدا او را حفظش‌ مي‌كند كه‌ السلام‌ عليك‌ ايها الامام‌ المأموم‌. تو در امن‌ الهي‌ هستي‌. و يك‌ نفرشون‌ مأمون‌ شد، يعني‌ در امن‌ الهي‌ قرار گرفت‌، مي‌بينيد كه‌ چقدر عمر كرده‌، صحيح‌ و سالم‌. هيچ‌ هم‌ مريض‌ نشده‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فداه‌. در تمام‌ طول‌ عمرش‌ يك‌ مرتبه‌ هم‌ مريض‌ نشده‌. اگر ساير ائمه‌ را هم‌ نمي‌كشتند، اينها همينجور بودند و يقين‌ بدونيد امروز بشر از، آخه‌ ما بعد از ظهور مي‌دونيد كه‌ روايت‌ داره‌ و شايد هم‌ مكرر خود من‌ گفتم‌، جاهلترين‌ مردم‌ بعد از ظهور از اعلم‌ علماي‌ قبل‌ از ظهور عالمتره‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ علم‌ و دانش‌ پخش‌ ميشه‌. ما الان‌ فرسخها با سرچشمة‌ علم‌ فاصله‌ داريم‌. يك‌ كوزه‌ بر ميداريم‌ مي‌ريم‌ سر چشمه‌ پاي‌ كوه‌، حالا توي‌ راه‌ آب‌ از دستمان‌ بريزه‌، چه‌ بشه‌، چه‌ بشه‌، تا بياريم‌ اين‌ آب‌ را. اما آنجا سيل‌ آسا، كنار سرچشمه‌ نشستيم‌ و داريم‌ از بحر اين‌ علم‌ فوق‌ العاده‌ عجيب‌ استفاده‌ ميكنيم‌. اگر اينها نبودند، مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ از روزي‌ كه‌ در خانة‌ فاطمة‌ زهرا را آتش‌ زدند، دنيا را ظلم‌ و جور فرا گرفت‌. شما منتظر پر شدن‌ دنيا از ظلم‌ و جور نشيد. به‌ ما همين‌ الان‌ داره‌ ظلم‌ ميشه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ در رحمت‌ به‌ روي‌ ما بسته‌ شده‌، در علم‌ و دانش‌ به‌ روي‌ ما بسته‌ شده‌. هنوز ما بايد مسائل‌ و احكام‌ دينمون‌ را ندانيم‌، تقليد بكنيم‌. و از اين‌ جهت‌ اينها به‌ همه‌ ظلم‌ كردند. اول‌ ظالم‌ ظلم‌ حق‌ محمد و آل‌ محمد. اينها حقوق‌ همه‌ را از بين‌ بردند. بخدا قسم‌ آن‌ كافر مرتد بت‌ پرستي‌ كه‌ در دهات‌ هندوستان‌ داره‌ بت‌ مي‌پرسته‌، علتش‌ و سببش‌ اينها شدند. و الا علم‌ و دانش‌ پخش‌ شده‌ بود، همه‌ عالم‌، همه‌ دانشمند. شما، من‌ با يكي‌ از دانشمندان‌ اهل‌ سنت‌ حرف‌ مي‌زدم‌ در مسجد الحرام‌ هم‌ بود. گفتم‌ شما نصف‌ نهج‌ البلاغه‌ را از ابابكر، عمر، عثمان‌ بياريد، ما اينها را به‌ امامت‌ قبول‌ داريم‌. آخه‌ امامت‌ عاشق‌ چشم‌ و ابروشون‌ كه‌ نيستيم‌ كه‌. چرا يعني‌ چي‌ امام‌ ما باشند، پيروي‌ از اينها بكنيم‌؟ براي‌ چي‌؟ علتش‌ چيه‌؟ چه‌ كردند؟ كو مطالبشون‌؟ بخدا قسم‌ اگر كلمات‌ حكمت‌آميز عمر را بخوان‌ جمع‌ كنند، آنهم‌ تازه‌ علماي‌ بعد از او درستش‌ كردند، او را هم‌ نمي‌گيم‌، مي‌گيم‌ هر چه‌ روايت‌ صحيح‌ و ضعيف‌ هست‌ بياريد. آن‌ را جمع‌ كنند، پنجاه‌ صفحه‌ نميشه‌. درباره‌اش‌ يك‌ آية‌ قرآن‌ در مدحش‌ نازل‌ نشده‌. و خودشون‌ نقل‌ كردند در مذمتش‌ نازل‌ شده‌. اين‌ روايت‌ را همة‌ سني‌ و شيعه‌ نقل‌ مي‌كنند. كه‌ آن‌ روز اشتباهي‌ شد حالا، آنها ميگند اشتباه‌ شد براي‌ ايشان‌. يك‌ روز چون‌ ميگن‌ خيلي‌ نماز اول‌ وقت‌ خون‌ بوده‌، بعضي‌ها خيلي‌ دو آتشه‌ هستند. حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ مشغول‌ وضو گرفتن‌ و اينها بود، ديرتر از خانه‌ آمد بيرون‌. از اذان‌ صبح‌ يك‌ چند لحظه‌ گذشت‌. آمد داد زد، پشت‌ خانة‌ پيغمبر. به‌ طوري‌ كه‌ پيغمبر را اذيت‌ كرد. چرا نمي‌آي‌ نماز بخوني‌؟ نماز اول‌ وقت‌ از دست‌ رفت‌. مي‌دونيد بعضي‌ از مقدسها براي‌ اينكه‌ خودشون‌ را متدين‌ نشون‌ بدهند يك‌ همچين‌ كارهايي‌ مي‌كنند. ديديد در اوائل‌ انقلاب‌ خيلي‌ از اين‌ ضد انقلابها خودشون‌ را انقلابي‌تر نشون‌ مي‌دادند از اين‌ انقلابي‌هاي‌ واقعي‌. داد، فرياد. اين‌ آيه‌ همانجا نازل‌ شد. ان‌ الذين‌ يؤذون‌ الله‌ و رسوله‌، لعنهم‌ الله‌ في‌ الدنيا و الآخره‌ و ان‌ لهم‌ عذاب‌ عليما. كساني‌ كه‌ پيغمبر را اذيت‌ مي‌كنند، خدا را اذيت‌ مي‌كنند، لعنت‌ خدا در دنيا و آخرت‌ بر آنها باد. خيلي‌ عجيبه‌ها. اين‌ آيه‌ نازل‌ شد، نقل‌ مي‌كردند. توي‌ كتابها هم‌ هست‌. ولي‌ خوب‌ خود اهل‌ سنت‌ ميگن‌ آنموقعها هنوز ايشان‌ درست‌ جا نيفتاده‌ بوده‌.

 سواد صفر، اخلاق‌ صفر. ابي‌ بكر از دار دنيا رفته‌، عمر عايشه‌ را كتك‌ زده‌ كه‌ تو چرا گريه‌ ميكني‌ براي‌ پدرت‌! گريه‌ مگه‌ نمي‌دوني‌ نبايد كرد. فض‌ غليظ‌ القلب‌. بسيار بدخو، عصباني‌. خوب‌. اخلاق‌ صفر، علم‌ صفر. پس‌ هيچ‌. پس‌ براي‌ چي‌ ما، آخه‌ يعني‌ چي‌؟ يعني‌ چي‌ آخه‌؟ ميگيم‌ آنروزها زور كرد. حالا كه‌ زوري‌ نداره‌. حالا كه‌ ديگه‌ دنبال‌ فشاري‌ نيستيم‌. عثمان‌ را هم‌ كه‌ خودشون‌ آنقدر مذمت‌ كردند كه‌ ديگه‌ حساب‌ نداره‌ از عثمان‌.

 بهرحال‌ اگر اينها نبودند، بخدا قسم‌ همين‌ الان‌ همة‌ ما به‌ مقام‌ سلمان‌ مي‌رسيديم‌ و هر كدامتون‌ از مقام‌ سلمان‌ پائين‌تريد، ظلمي‌ است‌ كه‌ آنها كردند. در خانة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را بستند. تنها كتابي‌ كه‌ در توضيح‌ قرآن‌، گوش‌ بديد، در توضيح‌ قرآن‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نوشته‌ و پيغمبر اكرم‌ فرموده‌ و حتي‌ عرش‌ خدش‌ در آن‌ هست‌، روايات‌ زيادي‌ داريم‌ كه‌ اين‌ كتاب‌ در دست‌ ائمه‌ است‌. اگر همان‌ در بين‌ مردم‌ بود، امروز اينهمه‌ اختلافات‌، اينهمه‌ گرفتاريها وجود نداشت‌. يك‌ كتاب‌ حضرت‌ امير نوشته‌، خط‌ مال‌ علي‌ بن‌ ابيطالبه‌. ببينيد چقدر پر ارزشه‌ اين‌ كتاب‌. گفته‌ها، همه‌ جا ميگه‌ قال‌ رسول‌ الله‌، قال‌ رسول‌ الله‌. خط‌ هم‌ مال‌ علي‌ بن‌ ابيطالبه‌. و اين‌ كتاب‌ پر عظمت‌ دست‌ اين‌ قرآن‌ نيست‌ها، يعني‌ تفسير قرآنه‌ تقريبا. اين‌ كتاب‌ پر عظمت‌ دست‌ حضرت‌ بقية‌ اللهه‌، وقتي‌ كه‌ تشريف‌… وقتي‌ كه‌ مي‌آمدند خدمت‌ ائمه‌ و حضرات‌ ائمه‌ براي‌ اصحابشون‌ يك‌ مطالبي‌ را مي‌فرمودند، اصحاب‌ بعضي‌ هاشون‌ سؤال‌ مي‌كردند كه‌ اين‌ را شما از خودتون‌ ميگيد يا از پيغمبر. حضرت‌ صادق‌ ميرفت‌ كتاب‌ را مي‌آورد. يكي‌ از رواة‌ ميگه‌ من‌ ديدم‌ كتابي‌ به‌ قطر ران‌ شتر، خيله‌ها. ديديد شتر رانش‌ چقدر قطوره‌، شايد نيم‌ متر قطرش‌ باشه‌. اين‌ را باز مي‌كرد مي‌گفت‌ ببين‌ اينجا نوشته‌. خط‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و گفتار پيغمبر. ما از خودمون‌ حرف‌ نمي‌زنيم‌. همين‌ يك‌ دونه‌ كتاب‌ اگر در بين‌ مردم‌ پخش‌ ميشد.

 و لذا اگر شب‌ و روز، دائما، ما اينها را نفرين‌ كنيم‌ جا داره‌. نه‌ ما، تمام‌ مردم‌ دنيا. اصلا بشريت‌ را عقب‌ انداخت‌، علم‌ را عقب‌ انداخت‌، دانش‌ را عقب‌ انداخت‌. وقتي‌ كه‌ امام‌ سجاد داره‌ دعا ميخونه‌، آقايون‌ خيلي‌ عجيبه‌، دعا مي‌خونه‌، اشاره‌ به‌ ميكروب‌ وبا و طرز سرايت‌ ميكروب‌ وبا و چه‌ خصوصياتي‌ داره‌ ميكنه‌، در دعا، توي‌ صحيفة‌ سجاديه‌. آنوقت‌ شما ببينيد امامهاي‌ ديگه‌امون‌. ما بعضي‌ از ائمه‌امون‌ وقتي‌ توي‌ كتابها مراجعه‌ مي‌كنيم‌ مي‌بينيم‌ اينقدر كلماتشون‌ كمه‌، چون‌ دائما توي‌ زندان‌ بودند. امام‌ هادي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ شايد خيلي‌ كم‌ بين‌ مردم‌ بود. توي‌ لشگرگاه‌ متوكل‌ تا يك‌ چند نفر پيدا مي‌شدند گوشه‌ كنار كه‌ مي‌خواستند با امام‌ هادي‌ حرف‌ بزنن‌ او. امام‌ عسكري‌ را شما مي‌دونيد چرا عسكري‌ گذاشتند؟ چون‌ در ميان‌ لشگر، عسكر يعني‌ لشكر اصلا در همان‌ جا حضرت‌ متولد شده‌، در همانجا بوده‌ و در همانجا هم‌ از دنيا رفته‌. عسكري‌. يعني‌ توي‌ لشكر گاه‌، مثلا فرض‌ كنيد توي‌ سربازخانه‌ اون‌ وسط‌ سربازخانه‌ خانة‌ ايشان‌ باشه‌ براي‌ اينكه‌ سربازان‌ مواظب‌ باشند كسي‌ با ايشان‌ رفت‌ و آمدي‌ نكنه‌.

 و در همان‌ خانه‌ اشون‌ هم‌ دفنشون‌ كردند. در عين‌ حال‌ تفسير امام‌ عسكري‌ يك‌ تفسير خوبي‌ است‌ كه‌ علما استفاده‌ مي‌كنند ازش‌. باز هم‌ بيشتر از همان‌ خلفاي‌ چندين‌ ساله‌اي‌ كه‌ دستشون‌ باز بوده‌، و حرف‌ دارن‌. اما امام‌ عسگري‌ توي‌ لشگرگاه‌ زندگي‌ مي‌كنه‌، هميشه‌ محبوسه‌، هميشه‌. حالا شايد مثل‌ اول‌ ماه‌ كه‌ بيشتر به‌ نظر مي‌رسه‌ كه‌ اول‌ ماه‌ ربيع‌ الاول‌ كه‌ از دار دنيا امام‌ عسگري‌ رفت‌، بعضي‌ مي‌گن‌ كه‌ اونروز حضرت‌ زهر بهشون‌ دادند، و روز هشتم‌ ماه‌ ربيع‌ الاول‌ كه‌ فردا باشه‌ از دار دنيا رفت‌. وقتي‌ امام‌ عسگري‌ از دار دنيا رفت‌ ثامراء همه‌ گريه‌ كرد، همه‌ زجه‌ زدند، جنازة‌ امام‌ عسگري‌ را آوردند كنار قبر پدرش‌، خدا قستمون‌ كند برويم‌ ثامراء زيارت‌ ثامراء خيلي‌ پر معنويته‌. خدا لعنت‌ كنه‌ اونهايي‌ كه‌ طابع‌ اين‌ خلفاي‌ جورند و نمي‌گذارند مردم‌ براي‌ زيارت‌ حتي‌ به‌ اونجا بروند. در يك‌ ضريح‌ چهار قبر. قبر امام‌ هادي‌ هست‌، قبر امام‌ عسگري‌ هست‌، قبر حضرت‌ حكيمه‌ خاتون‌ هست‌، قبر حضرت‌ نرگس‌ خاتون‌ هست‌ چهار قبر يك‌ حرم‌ بسيار منور. من‌ يك‌ سال‌ ماه‌ رمضان‌ اونجا بودم‌ شبها گاهي‌ مي‌شد كه‌ من‌ تنها توي‌ حرم‌ بودم‌. هيچ‌ نبود. همان‌ سر شبهاها و گاهي‌ هم‌ مي‌آمدند در حرم‌ را مي‌بستند. چون‌ همش‌ سيصد نفر شيعه‌ توي‌ سامراء اونوقت‌ بيشتر نبود. السلام‌ عليك‌ يا مولاي‌ يا ابامحمد. چراغها را خاموش‌ كنيد شب‌ وفات‌ است‌. السلام‌ عليك‌ يا مولاي‌ يا ابامحمد يا حسن‌ ابن‌ علي‌ ايها العسگري‌ يا بن‌ رسول‌ الله‌، يا حجت‌ الله‌ علي‌ خلقه‌ يا سيدنا و مولانا. انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بك‌ الي‌ الله‌. و قدمناك‌ بين‌ يدي‌ حاجاتنا يا وجيها عند الله‌ اشفع‌ لنا عند الله‌، آقاجان‌. آقاجان‌ شايد مثل‌ همين‌ روزها بوده‌ كه‌ حضرت‌ عسگري‌ زهر در بدنش‌ ريختند.

 اون‌ شخص‌ مي‌گه‌ خدمت‌ امام‌ عسگري‌ نشسته‌ بودم‌ ديدم‌ يك‌ جواني‌ از پشت‌ پرده‌ بيرون‌ آمد كه‌ تا جان‌ هممون‌ به‌ قربانش‌ ، قدح‌ به‌ حضرت‌ مي‌خواست‌ بدهد اما بدن‌ امام‌ عسگري‌ از شدت‌ ضعف‌ مي‌لرزيد، امام‌ عسگري‌ از دار دنيا رفت‌ مردم‌ سامراء جمع‌ شدند به‌ سر و صورت‌ مي‌زنند، بدن‌ اون‌ حضرت‌ را در كنار قبر پدر بزرگوارش‌ دفن‌ كردند اما دلها مي‌سوزد براي‌ اون‌ غريبي‌ كه‌ سه‌ شبانه‌ روز در ميان‌ گودي‌ قتلگاه‌، بلا غسل‌ ولا كفني‌. همه‌ رو به‌ قبله‌ تسليت‌ عرض‌ كنيم‌ خدمت‌ امام‌ زمانممون‌ يا بقية‌ بالله‌ عاجرك‌ الله‌ في‌ مصبيتك‌. عليك‌ الحسن‌ العسگري‌. آقاجان‌ تسليت‌ عرض‌ مي‌كنيم‌ بقاي‌ عمر شما باشد. شما را قسم‌ مي‌ديم‌ به‌ جان‌ پدر بزرگوارتون‌ امشب‌ از خدا فرجتون‌ را بخواهيد.

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الهي‌ عظم‌ البلاء حالا كه‌ متوجه‌ شديد چقدر به‌ شما ظلم‌ شده‌، چقدر به‌ شما ظلم‌ كردند حالا با توجه‌ بخوانيد اين‌ دعا را الهي‌ عظم‌ البلاء و برح‌ الخفاء و انكشف‌ الغطاء و انقطع‌ الرجاء ضاقت‌ الارض‌ و منعت‌ السماء و انت‌ المستعان‌ و اليك‌ المشتكي‌ و عليك‌ المعول‌ في‌ الشدة‌ و الرخاء. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد. اولي‌ الامر الذين‌ فرضت‌ علينا طاعتهم‌ و عرفتنا بذلك‌ منزلتهم‌ ففرج‌ عنا بحق‌ فرجا عاجلا قريبا كلمح‌ البصر او هو اقرب‌ من‌ ذلك‌. يا محمد يا علي‌. يا علي‌ و يا محمد اكفياني‌ فانكما كافيان‌. فانصراني‌ فانكما ناصران‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. الغوث‌ الغوث‌ الغوث‌ ادركني‌ ادركني‌ ادركني‌ الساعه‌ الساعه‌ الساعه‌ العجل‌ العجل‌ العجل‌.

  

۳ ربیع الاول ۱۴۱۴ – تذكرات‌ اخلاقی نهم‌ ربیع‌ – اخلاق‌ ۵۷

 تذكرات‌ اخلاقی‌ نهم‌ ربيع‌ اخلاق‌ 57

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سيما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 چند تذكر قبل‌ از عرايضي‌ كه‌ هفته‌هاي‌ گذشته‌ عرض‌ شد، اگر اين‌ تذكرات‌ طول‌ نكشه‌ زياد بعد دربارة‌ مطالبي‌ كه‌ در هفته‌هاي‌ گذشته‌ صحبت‌ كرديم‌ حرف‌ مي‌زنيم‌.

 تذكر اول‌، روز شنبه‌ ظاهرا، روز نهم‌ ربيع‌ است‌. روز نهم‌ ربيع‌ بنا به‌ نقلي‌ به‌ درك‌ واصل‌ شدن‌ عمر ابن‌ خطاب‌ لعنت‌ الله‌ عليه‌. بنا به‌ نقلي‌ هم‌ كه‌ بيشتر نزد اهل‌ سنت‌ تاييد شده‌ در ماه‌ ذي‌ الحجت‌ الحرامه‌ به‌ هر حال‌. هر وقت‌ كه‌ باشه‌ اينقدر ارزش‌ نداره‌ كه‌ ما دنبال‌ اينكه‌ ايشان‌ كي‌ به‌ درك‌ واصل‌ شدند بحث‌ كنيم‌. ولي‌ يك‌ مطلب‌ را مي‌خواستم‌ خدمت‌ آقايان‌ محترم‌ عرض‌ كنم‌، انشاء الله‌ حمل‌ بر ضد ولايت‌ ما و بي‌ ولايت‌ ما شماها ديگه‌ لااقل‌ نمي‌كنيد. چون‌ من‌ را شماها شناختيد حالا يكي‌ دو سه‌ نفر هم‌ تازه‌ آمده‌ باشند، عوضي‌ آمده‌ باشند هر چي‌ مي‌خوان‌ بگن‌، حق‌ را بايد انسان‌ بگه‌. اونچه‌ كه‌ از خاندان‌ عصمت‌ رسيده‌ در اين‌ روز يك‌ روايتي‌ است‌ كه‌ مرحوم‌ مجلسي‌ در كتاب‌ زاد المعاد نقل‌ كرده‌. كه‌ پيغمبر اكرم‌ حسن‌ و حسين‌ را روي‌ زانو نشونده‌ بودند در يك‌ چنين‌ روزي‌، و مطالبي‌ را براي‌ اين‌ دو فرزند عزيزشون‌ مي‌گفتند و شيريني‌ در دهان‌ اينها مي‌گذاشتند و من‌ جمله‌ مي‌فرمودند كه‌، خداي‌ تعالي‌ امر كرده‌ به‌ ملائكه‌ كه‌ سه‌ روز گناهان‌ امت‌ ما را ننويسند. معناش‌ هم‌ اين‌ است‌ كه‌ در روزهاي‌ ديگر هفت‌ ساعت‌ به‌ انسان‌ مهلت‌ مي‌دن‌ كه‌ توبه‌ كنه‌. در اون‌ روز بخاطر اين‌ عيد بزرگ‌ سه‌ روز مهلت‌ براي‌ توبه‌ و استغفار مي‌دن‌. اين‌ روايتي‌ هست‌ سندش‌ هم‌ خيلي‌ محكم‌ نيست‌، حالا. جلساتي‌ كه‌ تشكيل‌ مي‌ديد يا در اون‌ روز بايد خوشحال‌ بود اين‌ اصل‌ كليش‌. يعنی صد در صد مطابق‌ روز عاشوراست‌. روز عاشورا چقدر انسان‌ محزونه‌؟ روز نهم‌ ربيع‌ هم‌ همان‌ اندازه‌ انسان‌ بايد خوشحال‌ باشه‌. يك‌ وقتي‌ من‌ خودم‌ صبح‌ پنج‌ شنبه‌اي‌ بود كه‌ روز نهم‌ ربيع‌ بود، يك‌ مجلس‌ روضه‌اي‌ بود تشكيل‌ شده‌ بود منبري‌ها بعضيهاشون‌ خيلي‌ خوش‌ سليقه‌اند بعضيهاشون‌ هم‌ خيلي‌ كج‌ سليقه‌اند. اين‌ منبري‌ بد سليقه‌اي‌ ما به‌ تورش‌ خورده‌ بوديم‌. روضة‌ حضرت‌ علي‌ اصغر را روز صبح‌، اون‌ هم‌ روضة‌ حضرت‌ علي‌ اصغر، روضة‌ حضرت‌ زهرا را هر جوري‌ باشه‌ دلم‌ نمي‌ياد گريه‌ كنم‌. بعد از ظهر همان‌ روز بود خواب‌ ديدم‌ كه‌ يك‌ آقايي‌ به‌ من‌ گفت‌ همان‌ اندازه‌ كه‌ روز عاشورا خنديدن‌ بده‌، روز نهم‌ ربيع‌ هم‌ گريه‌ كردن‌ بده‌. اين‌ كلي‌ جريان‌. يك‌ مطلب‌ در خصوص‌ شماست‌ اين‌ را كه‌ عرض‌ كردم‌ مربوط‌ به‌ عموم‌ مردمه‌ حالا هر كسي‌ به‌ يك‌ نحوه‌ خوشحالي‌ داره‌. بعضي‌ها بايد برقصند تا خوشحال‌ بشن‌، بعضيها بايد آهنگي‌ بزنن‌ تا خوشحال‌ بشن‌ بعضي‌ از ارواح‌ مريض‌ بايد مردم‌ آزاري‌ بكنند تا خوشحال‌ بشن‌. بعضيها بايد غيبت‌ بكنند تا خوشحال‌ بشن‌ بعضي‌ از افراد، افراد معمولي‌ هستند كه‌ در دوران‌ عمر آرزو مي‌كشيدند كه‌ خدا حاجاتشون‌ را بگذره‌ يك‌ چند تا گناه‌ بكنن‌ تا خوشحال‌ بشن‌. يكي‌ از رفقا همين‌ ديروز مي‌گفت‌، مي‌گفت‌: پارسال‌ نهم‌ ربيع‌ سيگاري‌ هم‌ نبود، مي‌گفت‌: چند تا سيگار كشيدم‌. يكي‌ ممكنه‌ بگه‌ كه‌ خوب‌ حالا كه‌ آزادي‌ دادن‌ يك‌ هروئيني‌ بزنيم‌، يكي‌ ديگه‌ بگه‌ يك‌ ترياكي‌ بكشيم‌. افراد مختلفند به‌ هر حال‌ هر كسي‌ مطابق‌ سليقة‌ خودش‌ يك‌ نحوه‌ خوشحالي‌ داره‌. ما در يك‌ مجلسي‌ بوديم‌ روز نهم‌ ربيع‌، يك‌ آقايي‌ از علما هم‌ بود،پير مرد واقعا هم‌ خيلي‌ من‌ تاسف‌ خوردم‌ اين‌ وارد مجلس‌ شد عباش‌ را گذاشت‌ كنار و مشغول‌ رقصيدن‌، حالا همه‌ هم‌ از علما بودند رقصيدن‌ خوب‌ خنده‌ هم‌ بلند شد و عرق‌ مي‌ريخت‌، خجالت‌ هم‌ مي‌كشيد ولي‌ فكر مي‌كرد كه‌ حضرت‌ زهرا را داره‌ با اين‌ كارش‌ خوشحال‌ مي‌كنه‌. به‌ هر حال‌ بعضيها اينطوري‌.

 ولي‌ من‌ امشب‌ مي‌خوام‌ يك‌ مطلبي‌ را براي‌ شماها بگم‌، شماها در يك‌ راهي‌ حالا اونهايي‌ كه‌ سابقه‌ اشون‌ زيادتره‌، بيشتر. اونهايي‌ كه‌ تازه‌ وارد شدن‌ اول‌ راهند بالاخره‌ همه‌ توي‌ يك‌ راه‌ قرار گرفتن‌. اين‌ راه‌ هم‌ يك‌ راهي‌ است‌ كه‌. چند شب‌ قبل‌ يكي‌ از دوستان‌ خواب‌ ديده‌ بود كه‌ من‌ در منزل‌ را بستم‌ دوستان‌ همه‌ بيرون‌ ايستادن‌ و هيچ‌ كدوم‌ را راه‌ نمي‌دم‌ تو منزل‌ و خيلي‌ هم‌ ناراحتم‌ ازشون‌. ايشون‌ گفت‌: تعبيرش‌ چيه‌؟ گفتم‌ تعبيرش‌ اين‌ كه‌ من‌ اوني‌ كه‌ مي‌خوام‌ الا از چند نفر از همة‌ اين‌ جمعيت‌ زن‌ و مرد حتي‌ اوني‌ كه‌ من‌ مي‌خوام‌ نيستن‌ اينها. جدا مي‌گم‌. يعني‌ ما يك‌ قافله‌اي‌ داريم‌ حركت‌ مي‌كنيم‌، من‌ و شماها توي‌ يك‌ قافله‌اي‌ داريم‌ حركت‌ مي‌كنيم‌. كاروانچيتون‌ هم‌ ظاهرا، حالا، اقبال‌ كم‌ شما يا بد كه‌ نمي‌خوام‌ بگم‌، اقبال‌ كم‌ شما، كاروانچيتون‌ هم‌ ما شديم‌. يكي‌ آهسته‌ ميره‌ آن‌ عقبها، يكي‌ رفته‌ لب‌ پرتگاه‌ راه‌ ميره‌، يكي‌ خودش‌ را يك‌ مقداري‌ توي‌ پرتگاه‌ انداخته‌، توي‌ شماها افرادي‌ هستند مورد تأييدند. ولي‌ بدونيد من‌ انشاء الله‌، چون‌ ما معتقد به‌ مردن‌ و قيامت‌ هستيم‌، يك‌ روزي‌ خواهد رسيد براي‌ همة‌ ما كه‌ مي‌فهميد كه‌ هر كس‌ يك‌ مختصر سستي‌ در راهش‌ كرده‌، چقدر ضرر خواهد كرد. يوم‌ الحسرة‌، روز قيامت‌. آنقدر هم‌ مورد تأييد اين‌ راه‌، من‌ چند نفر از دوستان‌ به‌ يك‌ مرحلة‌ تقريبا كمالي‌ رسيده‌اند. آنها ميدونند من‌ چي‌ دارم‌ ميگم‌. همين‌ امشب‌ آقاي‌ صحاف‌، سيد اولاد پيغمبر، بعد از نماز به‌ من‌ ميگفت‌ خواب‌ ديدم‌ حضرت‌، حضرت‌ بقية‌ الله‌ را، ايشان‌ شايد راضي‌ نباشد كه‌ من‌ بگم‌. ولي‌ خوب‌ ميخواد راضي‌ باشه‌ ميخواد راضي‌ نباشه‌! اينقدرها ولايت‌ داريم‌، حضرت‌ بقية‌ الله‌ را خواب‌ ديدم‌، اول‌ حضرت‌ از من‌ سؤال‌ كردند برنامه‌هايت‌ را چيكار ميكني‌؟ برنامه‌هايت‌ را داري‌ انجام‌ ميدي‌ درست‌ يا نه‌؟ گفتم‌ بعله‌ آقا. گفتند پس‌ بيا باهم‌ بريم‌. ورداشتند بردندشون‌. شماها تويتون‌ افرادي‌ هستند سست‌ كه‌ واقعا من‌ دلم‌ گرفته‌ ازشون‌. يك‌ عده‌اي‌ متوسط‌، يك‌ عده‌ هم‌ خوب‌. همين‌ امروز، همين‌ امروز من‌ حدودا ده‌ تا دفتر را نوشتم‌، شايد چهل‌ پنجاه‌ تا تلفن‌ جواب‌ دادم‌ كه‌ گاهي‌، من‌ مي‌خوام‌ غذا بخورم‌، تلفن‌ زنگ‌ زده‌ ميكشم‌. و ديديد هم‌ ديگه‌، صبح‌ آمدم‌ توي‌ كانون‌ نشستم‌ و همة‌ اين‌ كارها، شماها، هيچ‌ كس‌ ندونه‌ شماها مي‌دونيد، هيچ‌ حساب‌ غير خدايي‌ نميتونه‌ داشته‌ باشه‌ مگر اينكه‌ من‌ ديوانه‌ باشم‌. ظاهرا شماها معتقد نيستيد كه‌ من‌ ديوانه‌ باشم‌. و الا دوم‌ نداره‌. هيچ‌ حسابي‌ هم‌ كه‌ شماها در چه‌ وضعي‌ از نظر مقام‌ هستيد، از نظر مادي‌ هستيد، از نظر، خودتون‌ بهتر مي‌دونيد. عرض‌ كردم‌ حالا اين‌ بحثها، اصلا بحثش‌ بيخوده‌. ولي‌ همه‌اتون‌، چه‌ سست‌ باشيد، چه‌ قرص‌ باشيد، چه‌ متوسط‌، همه‌اتون‌ در يك‌ راه‌ داريد مي‌ريد. بيائيد و بهم‌ كمك‌ كنيد. به‌ يكي‌ از دوستان‌ امروز ميگفتم‌، من‌ اينها را نميگم‌ معمولا. به‌ يكي‌ از دوستان‌ امروز مي‌گفتم‌، از من‌ يك‌ سؤالي‌ كرد مجبور شدم‌ اين‌ را بگم‌. گفتم‌ اين‌ را بدون‌ شما ممكنه‌ تهران‌ باشي‌ ولي‌ من‌ از طرف‌ شما اينجا زيارت‌ ميكنم‌ حضرت‌ رضا. در همة‌ موارد دعا، دعات‌ ميكنم‌. شايد اكثر شما ندونيد اين‌ حرف‌ را. ولي‌ خوب‌. و دوستان‌ را وادار كردم‌ كه‌ بروند حرم‌ و از طرف‌ همه‌ اتون‌، هر يكي‌، خيليه‌ها، و اولويت‌ هم‌ با كساني‌ است‌ كه‌ خارج‌ مشهد هستند. براي‌ همه‌اتون‌ زيارت‌ كنند. يعني‌ دويست‌ نفر را فعلا تعيين‌ كرديم‌ زيارت‌ بكنند. بيائيد و با هم‌ كمك‌ كنيم‌ اين‌ راه‌ را بريم‌ ديگه‌. كوتاهي‌ نكنيد. يك‌ خورده‌اي‌ شل‌ بازي‌ و بي‌ نظمي‌ كه‌ در همة‌ كارها داريد، در اين‌ كار نداشته‌ باشيد. يك‌ قافله‌ايم‌ كه‌ مي‌خوايم‌ حركت‌ كنيم‌. بعضي‌هاتون‌ هنوز به‌ آن‌ مرحله‌اي‌ نرسيديد كه‌ گناه‌ خوشتون‌ نياد. شايد خوشتون‌ بياد. ولي‌ توي‌ شما جمع‌ داريم‌ فردي‌ را كه‌ مساويست‌ يك‌ گناه‌ را بهش‌ بگن‌ انجام‌ بده‌ با يك‌ كاسه‌ زهر بهش‌ بگن‌ بخور. اگر شما نمي‌شناسيد، انشاء الله‌ وقت‌ خودش‌، شايد زمينه‌ بشه‌ معرفي‌ كنيم‌. يك‌ كاسه‌ را بهش‌ بگن‌ سر بكش‌ براش‌ مساوي‌ با اين‌ است‌ كه‌ بگن‌ گناه‌ بكن‌. و اين‌ الحمد لله‌ از مسائلي‌ است‌ كه‌ من‌ نصفه‌هاي‌ شب‌ ميگم‌ خدايا يك‌ همچين‌ كاري‌ انجام‌ شده‌ و اينهم‌ تفضل‌ تو. خداي‌ تعالي‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ ميگه‌ كه‌ ان‌ علينا للهدي‌، هدايت‌ بعهدة‌ منه‌. انك‌ لا تهدي‌ من‌ احببت، و لكن‌ الله‌ يهدي‌ من‌ يشاء. اي‌ پيغمبر تو هرگز نميتوني‌ هدايت‌ كني‌ حتي‌ كسي‌ را كه‌ دوست‌ داري‌. خدا هدايت‌ ميكنه‌، همة‌ شماها را خدا هدايت‌ ميكنه‌. همه‌اتون‌ با هم‌ بگيد الحمد لله‌ الذي‌ هدانا لهذا و ما كنا لنهتدي‌ لولا ان‌ هدانا الله‌. خدايا حمد مي‌كنيم‌ كه‌ ما را خداي‌ تعالي‌ توي‌ اين‌ راه‌ قرار داد و اگر خدا نبود ما توي‌ اين‌ راه‌ قرار نمي‌گرفتيم‌. اين‌ را بگيد. و خدا ميدونه‌ به‌ طور متوسط‌ تلفني‌ و مراجعة‌ مستقيم‌، و يا بوسيلة‌ نامه‌، بطور متوسط‌ شايد روزي‌ بيست‌ نفر مراجعه‌ مي‌كنند كه‌ اگر من‌ يكنفرشون‌ را، اين‌ را هم‌ بدونيد من‌ قبول‌ نميكنم‌ يك‌ نفر را مگر اينكه‌ به‌ قلبم‌ الهام‌ بشه‌ كه‌ از طرف‌ خود خاندان‌ عصمت‌ اين‌ شخص‌ قبوله‌، اين‌ شخص‌ قبوله‌. و الا من‌ تا اين‌ موثق‌ را باصطلاح‌، اين‌ وثيقه‌ را، اين‌ اطمينان‌ را پيدا نكنم‌، خيلي‌ها هستند، اگر براتون‌ معرفي‌ بكنم‌ كه‌ شايد بعضي‌هاشون‌ سالها دارند تقاضا مي‌كنند. ولي‌ چرا؟ من‌ نمي‌دونم‌. من‌ نمي‌دونم‌ چرا اينجوريه‌. چرا اينطوريه‌ نمي‌دونم‌. حالا بهرحال‌ قسمت‌ ما اينه‌. همه‌امون‌ بايد با هم‌ باشيم‌. توي‌ راه‌ بايد باشيم‌، يك‌ عده‌اتون‌ هستيد كه‌ طبيعتا و روي‌ برنامه‌اتون‌ و روي‌ مراحلتون‌ اين‌ حالتي‌ كه‌ ميخوام‌ عرض‌ كنم‌ پيدا كرديد. خوشا بحالتون‌ و بقيه‌ بايد لااقل‌ اداي‌ آنها را دربيارند. لااقل‌ مثل‌ آنها باشند. و الا راهتون‌ جداست‌. و آن‌ اينه‌ كه‌ ما تمام‌ روايات‌ را اگر برداريم‌ براي‌ نهم‌ ربيع‌ بررسي‌ كنيم‌ يا براي‌ غير نهم‌ ربيع‌، فرقي‌ نميكنه‌. فرض‌ كنيد، فرض‌. خداي‌ تعالي‌ ده‌ روز آزاد كرده‌ كه‌ شما گناه‌ بكنيد. يك‌ كسي‌ مي‌گفت‌ چطور ميشه‌ آقا؟ گفتم‌ آدم‌ توي‌ هر اداره‌اي‌ كار بكنه‌، بهش‌ ده‌ روز مرخصي‌ مي‌دهند. مرخصي‌ بهش‌ مي‌دهند كه‌ ده‌ روز نماز نخونه‌ ديگه‌، ده‌ روز روزه‌ نگيره‌، ده‌ روز عبادت‌ نكنه‌. اين‌ يك‌ مسئله‌اي‌ است‌ كه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود، ما هم‌ توي‌ ادارة‌ الهي‌ داريم‌ كار مي‌كنيم‌، بندة‌ خدا هستيم‌، و مرخصي‌ بهمون‌ سه‌ روز دادند، هر كاري‌ مي‌خوايم‌ بكنيم‌ بكنيم‌. اين‌ را از قول‌ من‌ نقل‌ نكنيدها. اينها را به‌ او گفتم‌. حالا من‌ يك‌ سؤال‌ ميكنم‌ و اين‌ را بدونيد. گناه‌ مثل‌ زهره‌ براي‌ روح‌ شما. يعني‌ همانطوري‌ كه‌ شما يك‌ كاسه‌ زهر را سر بكشيد بدنتون‌ از بين‌ ميره‌ مخصوصا براي‌ شماها يك‌ دونه‌ گناه‌ روحتون‌ را از بين‌ ميبره‌. حالا اگر از طرف‌ دولت‌ يا از طرف‌ هر مقامي‌ به‌ شما آزادي‌ داده‌ شد كه‌ سه‌ روز مي‌تونيد زهر بخوريد. شما را به‌ خدا مي‌خوريد؟! جمعي‌ از دوستان‌ شما هستند كه‌ اگر يك‌ ميليون‌ تومان‌ هم‌ بهشون‌ بدهند بگن‌ يك‌ دونه‌ گناه‌ بكن‌، هيچ‌ هم‌ خدا نمي‌نويسه‌، بكن‌. ميگه‌ نه‌. اين‌ من‌ را ميكشه‌، منحرفم‌ ميكنه‌.

 گناه‌ پس‌ اينجوريه‌. گناه‌ مثل‌ زهره‌، مثل‌ سيلي‌ زدن‌ به‌ صورت‌ خداست‌. شما وارد خانة‌ يك‌ دوستتون‌ شديد. اصلا همينجا. من‌ به‌ شما گفتم‌ آزاديد هر كدام‌ يك‌ سيلي‌ به‌ صورت‌ من‌ بزنيد. من‌ به‌ اين‌ داش‌ محلة‌ درياني‌ يك‌ وقتي‌ مي‌نشستيم‌، داشي‌ داشت‌ آن‌ محل‌. آن‌ وقتها هر محل‌ يك‌ داشي‌ داشت‌. اون‌ عادت‌ كرده‌ بود به‌ فحش‌ دادن‌ و چاقو كشيدن‌ و واقعا نمي‌تونست‌ راحت‌ باشه‌. ما توي‌ كتاب‌ محضر استادم‌ نوشتم‌. اسمش‌ غلامعباس‌ بود. آوردمش‌ خونه‌ بهش‌ خيلي‌ هم‌ رسيدم‌. گفت‌ بيا و فحش‌ نده‌. گفت‌ چشم‌. خيلي‌. رفت‌ و حوصله‌اش‌ سر آمده‌ بود. ميگفت‌ من‌ دارم‌ منفجر ميشم‌، چند روزه‌ فحش‌ ندادم‌. بهش‌ گفتم‌ بشين‌ به‌ من‌ هر چي‌ مي‌خواي‌ فحش‌ بده‌، راحت‌ بشو و بعد برو بيرون‌. گفت‌ زبونم‌ لال‌ بخوام‌ به‌ شما فحش‌ بدم‌. ببينيد همين‌ آدمي‌ كه‌ عقده‌ كرده‌ مي‌خواد فحش‌ بده‌. داريم‌ افراد مريضي‌ كه‌ اينها خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ اگر يك‌ بدي‌ نكنند، يك‌ گناه‌ نكنند، يك‌ فحش‌ ندهند، يك‌ دعوا نكنند، راحت‌ نيستند. ما توي‌ آن‌ محلة‌ درياني‌ يك‌ بچه‌اي‌ بود، همسن‌ من‌ بود. اين‌ توي‌ كوچه‌ من‌ مي‌ديدمش‌ كه‌ وقتي‌ من‌ مي‌رم‌ بيرون‌، چون‌ ما يك‌ خورده‌اي‌ همچين‌ خجول‌ و اينها بوديم‌، اون‌ يك‌ مثل‌ خار، ميگن‌ اول‌ هم‌ كه‌ سرش‌ را از توي‌ گل‌ درمي‌ آره‌، تيزه‌. اين‌ هر كي‌ را مي‌رسيد اذيت‌ مي‌كرد. يك‌ روز ديدم‌ يك‌ گربه‌اي‌ را ريسمون‌ بسته‌ به‌ گردنش‌، داره‌ ميكشه‌. اين‌ حيوان‌ هم‌ داره‌ خفه‌ ميشه‌. ما رفتيم‌ آنجا، آقا ما را يك‌ دست‌ كتك‌ زد. نگيد نوش‌ جانت‌! كتك‌ خورديم‌ حسابي‌. ديگه‌ ما از آن‌ محله‌ رفتيم‌ و نديدمش‌. يك‌ وقتي‌ ما را ساواك‌ خواست‌ در، يك‌ كار مهمي‌ اين‌ بنده‌ زاده‌ كرده‌ بود، پسر من‌ و هموني‌ كه‌ الان‌ تهرانه‌، و ما را خواستند. ديديم‌ مردي‌ آمد پهلوي‌ من‌ نشست‌. شما مرا مي‌شناسيد؟ گفتم‌ نه‌. گفت‌ اينجا اسمم‌ فلانه‌. يعني‌ توي‌ ساواك‌ اسم‌ مستعاري‌ داشت‌. گفتم‌ بعله‌. گفت‌ ولي‌ اسم‌ اصليم‌ مي‌دونيد چيه‌؟ بگم‌ يادتون‌ مي‌آد. گفتم‌ بگو. گفت‌ فلاني‌. يك‌ قدري‌ فكر كردم‌. گفتم‌ توي‌ كوچه‌ خونه‌اتون‌ كجا بود. گفت‌ بعله‌. واقعا اينطوره‌ كه‌ عاقبت‌ اينجور افراد، اگر ول‌ كنندها، اگر ول‌ كنند، تربيتش‌ نكنند، به‌ همونجاها منجر ميشه‌. گفت‌ من‌ بخاطر آن‌ آشنايي‌ كتكي‌ كه‌ به‌ شما، خودش‌ يادش‌ بود كتك‌ به‌ ما زده‌. آن‌ كتك‌ كه‌ ما شما را بي‌ جهت‌ زديم‌، حالا پسرتون‌ را باصطلاح‌ بهش‌ كمكي‌ مي‌كنيم‌ و نمي‌گذاريم‌ توي‌ زندان‌ باشه‌. راست‌ هم‌ ميگفت‌. كار خيلي‌ مهمي‌. وقتي‌ هم‌ كه‌ انقلاب‌ شد، اين‌ را گرفتندش‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ يك‌ نامه‌اي‌ هم‌ به‌ ما نوشت‌، من‌ كمك‌ كردم‌ پسر شما را. گفتم‌ من‌ اگر به‌ من‌ مراجعه‌ كردند، گفتند كه‌ تو از ايشان‌ چه‌ اطلاع‌ داري‌، من‌ كمك‌ تو را ميگم‌. و الا معنا نداره‌ كه‌ توي‌ دادگاه‌ طرفدار تو باشم‌، كارهاي‌ ديگه‌ هم‌ كردي‌ و ظاهرا اعدامش‌ هم‌ كردند. حالا بهرحال‌. ببينيد بعضي‌ها هستند كه‌ تا فحش‌ ندهند، دعوا نكنند، توي‌ همان‌ مسير هم‌ مي‌آيند جلو. اينها راحت‌ نيستند، راحت‌ نمي‌تونند باشند. اين‌ سه‌ روز كه‌ وقتي‌ بهشون‌ آزادي‌ بده‌ انسان‌، ميگن‌ حالا بشينيم‌ معصيت‌ كنيم‌. شما اين‌ را بدونيد، بدونيد روز نهم‌ ربيع‌، هركس‌ گناه‌ كرد، هر گناهي‌ كه‌ باشه‌؛ گناه‌ كرد بدونيد اين‌ آدم‌ مريضه‌ منتهي‌ تا حالا مثل‌ مريضي‌ كه‌ توي‌ بيمارستان‌ خواباندنش‌ بهش‌ گفتند ناله‌ نكن‌. يك‌ ساعت‌ آمدند بهش‌ گفتند حالا آزادي‌ ناله‌ بكني‌، اين‌ ناله‌اش‌ را ول‌ ميكنه‌. و الا به‌ آدم‌ سالم‌ بگن‌ ناله‌ بكن‌، ميگه‌ يعني‌ چه‌؟ مگه‌ ديوانه‌ شدم‌ ناله‌ بكنم‌! گناه‌ را ولو، من‌ نمي‌خوام‌ بگم‌ آن‌ روايت‌ ضعيفه‌، بخاطر آن‌ روايت‌… نه‌. بخاطر روحتون‌، بخاطر مسيرتون‌، بخاطر حركتتون‌، بخاطر راه‌ سير و سلوكتون‌ شما نبايد طبعا گناه‌ بكنيد. حرف‌ هرزگي‌ بزنيد. شأن‌ شما نيست‌. شما مي‌خواهيد، شما شايد هيچكدامتون‌ حرف‌ را درست‌ لمس‌ نكرده‌ باشيد، مقصد را درست‌ لمس‌ نكرده‌ باشيد. مقصد آقايون‌ از نظر بعد ظاهري‌ و دنيايي‌ اين‌ است‌ كه‌ از ياران‌ بسيار خوب‌ امام‌ زمان‌ باشيد. اين‌ مقصده‌. و بعد معنويش‌ هم‌ اين‌ است‌ كه‌ خليفة‌ الله‌ و ولي‌ الله‌ باشيد. اين‌ و منافات‌ با، يك‌ روزي‌ نشه‌ كه‌ حضرت‌ آدم‌ توي‌ يك‌ عالم‌ ديگه‌ يك‌ كار مكروه‌ كرده‌، ببينه‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ ميگه‌ كه‌ و لم‌ نجد له‌ عزما. ما عظمي‌ در او نديديم‌، پيغمبر اولوالعزم‌ نشد حضرت‌ آدم‌. با اينكه‌ توبه‌اش‌ را قبول‌ كردند. ولي‌ نه‌. تو ضعيفي‌، تو مريضي‌، تو نميتوني‌ بار كسي‌ كه‌ نميتونه‌ شكمش‌ را نگه‌ بداره‌، ميتونه‌ يك‌ جامعه‌اي‌ را حفظ‌ كنه‌. تو نميتوني‌. براي‌ انسان‌ سابقة‌ بد مي‌مونه‌. سابقة‌ سوء مي‌مونه‌. و يقين‌ هم‌ بدونيد امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ افرادي‌ كه‌ سابقة‌ سوء دارند، اينها را معلوم‌ نيست‌ خوب‌ بپذيره‌. كوشش‌ بكنيد كه‌ گناه‌ را كه‌ اصلا حرفش‌ را نميشه‌ زد. ما يك‌ روز منزل‌ يكي‌ از دوستاني‌ كه‌ الان‌ هم‌ توي‌ مجلسه‌ رفتيم‌ ديديم‌ روز نهم‌ ربيع‌ مثلا عكس‌ آلت‌ رجوليت‌ را كشيده‌ روي‌ ديوار زده‌، من‌ خيلي‌ ناراحت‌ شدم‌. بهشون‌ گفتم‌ آقا اين‌ را برش‌ داريد، حرف‌ بد حتي‌ نبايد بزنيد. رشتي‌ها را، تركها را، نميدونم‌ مشهديها را، امثال‌ اينها را به‌ باد استهزاء گرفتن‌ براي‌ اينكه‌ ديگران‌ بخندند، اينها گناهه‌ آقايون‌! اينها صحيح‌ نيست‌. اين‌ يك‌ مرحله‌. گناه‌ نكنيد. توي‌ مجلسي‌ هم‌ كه‌ گناه‌ ميشه‌ نبايد، اين‌ را من‌ امسال‌ عنوان‌ مي‌كنم‌. چون‌ سالهاي‌ قبل‌ رفقا ميگن‌ تو چرا مسافرت‌ ميكني‌؟ من‌ به‌ رفقا، حقيقت‌ را بايد گفت‌، من‌ فرار ميكرد. چند ساله‌. گفتم‌ من‌ اگه‌ اينجا باشم‌ مي‌آن‌ يك‌ عده‌اي‌ افراد ناساخته‌، چي‌ بگم‌؟ افراد ناقص‌، مي‌آن‌ اينجا. من‌ اگر بخوام‌ با آنها رفيق‌ نشم‌، ميگن‌ فلاني‌ ولايتش‌ ضعيفه‌. بخدا قسم‌، خدايا تو ميدوني‌ اين‌ قسم‌ را درست‌ ميخورم‌، اگر در بهشت‌ عمر وارد بشه‌ من‌ مي‌رم‌ بيرون‌. اين‌ را شما بدونيد. يك‌ شب‌ خواب‌ ديدم‌ يك‌ صف‌ خيلي‌ طولاني‌، من‌ اول‌ صف‌ را نمي‌ديدم‌. معلوم‌ هم‌ شد كه‌ جلوش‌ چون‌ اول‌ صف‌ جهنم‌ بود. آنجا آنقدر از من‌ دوره‌ كه‌ من‌ حتي‌ دودش‌ را هم‌ نمي‌بينم‌. صف‌ خيلي‌ طولاني‌ بود. و قاعدتا هم‌ بايد صف‌ طولاني‌ باشه‌. من‌ اواخر بودم‌. پشت‌ سر من‌ هم‌ كساني‌ بودند. همينجور پرسيديم‌ اين‌ صف‌ مال‌ چيه‌، ما چرا وايستاديم‌؟ بعضي‌ها توي‌ صف‌ واي‌ مي‌ايستند ولي‌ بي‌ اطلاعند. من‌ از آنها بودم‌. گفتند كه‌ اين‌ صف‌ اينه‌ كه‌ فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا را، حالا آنجا فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا، اينها صف‌ بستند. خداي‌ تعالي‌ تمام‌ عذابش‌ را در اختيار اولاد زهرا گذاشته‌، اينها يكي‌ يكي‌ عمر را عذاب‌ بكنند تا دلشون‌ خنك‌ بشه‌. لذا طول‌ ميكشه‌. من‌ گفتم‌ نه‌. اين‌ صف‌ وايستادن‌ داره‌. توي‌ صحراي‌ محشر، گرم‌ هم‌ بود. وقتي‌ بيدار شدم‌ ديدم‌ هوا گرمه‌، خيلي‌ هم‌ عرق‌ كرده‌ بودم‌ و گرماي‌ زيادي‌ هم‌ بود. گفتم‌ مي‌ارزه‌. شايد در دل‌ من‌ آنقدري‌ كه‌ بغض‌ اين‌ خبيث‌ هست‌، بغض‌ احدي‌ در دل‌ من‌ نباشه‌. اين‌ را شما بدونيد. ولي‌ مسئله‌ چيز ديگه‌ است‌. آلوده‌ شدن‌ به‌ گناه‌، آلوده‌ شدن‌ به‌ معصيت‌، انسان‌ آن‌ راه‌ و روشش‌ را از دست‌ ميده‌. توي‌ جاده‌ داريد ميريد، بهت‌ بگن‌ آقا مانعي‌ نداره‌، در اين‌ ساعت‌ خودت‌ را پرت‌ كني‌ از جاده‌. مي‌ريد پرت‌ مي‌كنيد؟! پرت‌ شدن‌ از جاده‌ است‌. دقت‌ كرديد؟ حرف‌ بي‌، حرفهاي‌ بد، اسم‌ بعضي‌ از چيزهايي‌ كه‌ بده‌ بردنش‌، اينها را بدونيد گناهه‌ و معصيته‌ و نبايد انسان‌ بگه‌. روز نهم‌ ربيع‌ بشينيد، شيريني‌ هم‌ بگذاريد، هر كاري‌ كه‌ مستحبه‌ و خدمتتون‌ عرض‌ شود، ماية‌ خوشحاليشه‌. چون‌ هر كسي‌ خوشحاليش‌ در يك‌ چيزيه‌، اين‌ را بدونيد، يكي‌ پا ميشه‌ نصف‌ شب‌ نماز شب‌ ميخونه‌ خوشحاله‌ و كيف‌ ميكنه‌ و ذاتا بقول‌ يك‌ كسي‌ مي‌شنگه‌. يك‌ كسي‌ با زنا و معصيتهاي‌ ديگه‌ خوشحاله‌. دقت‌ كرديد؟ هر كسي‌ خوشحاليش‌ به‌ يك‌ چيزيه‌. شما بايد خوشحاليتون‌ فقط‌ و فقط‌ به‌ همانهايي‌ باشه‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌، ائمة‌ اطهار داشتند. چون‌ شما بايد در صراط‌ مستقيم‌ باشيد و اينها بيشتر از اين‌ نبوده‌ كه‌ مي‌نشستند لعن‌ مي‌كردند اينها را. اللهم‌ العن‌ اول‌ ظالم‌ ظلم‌ حق‌ محمد و آل‌ محمد و آخر تابع‌ له‌ علي‌ ذلك‌. يا اللهم‌ العن‌ عمر ثم‌ ابابكر و عمر، ثم‌ عثمان‌ و عمر، ثم‌ عمر عمر عمر، اينقدر عمر عمر عمر بگيد تا دهنتون‌ تلخ‌ بشه‌. چون‌ انسان‌ وقتي‌ ذكر دوست‌ ميگه‌ دهنش‌ ميشه‌ شيرين‌. ولي‌ وقتي‌ از يك‌ كسي‌ اوقاتش‌ تلخه‌، اسمش‌ را زياد ببره‌ دهنش‌ تلخ‌ ميشه‌. كامش‌ تلخ‌ ميشه‌. لذا ائمة‌ اطهار زياد اسم‌ اينها را نبردند. اللهم‌ اول‌ ظالم‌، اول‌ ظالم‌ ظلم‌ حق‌ محمد و آل‌ محمد كي‌ بوده‌؟ اول‌ ظالم‌ اينها بودند. يكي‌ اينكه‌ لعن‌ بكنيد روز نهم‌. يكي‌ اينكه‌ خوب‌ شيريني‌ براي‌ زن‌ و بچه‌اتون‌ ببريد خونه‌، عيدي‌ بديد. عيديهاي‌ حسابي‌ هم‌ بديد. لباس‌ نو بخريد براشون‌. براي‌ اينكه‌ خوشحال‌ بشن‌. اما شما بدونيد، حرفهاي‌ باطل‌، من‌ از باب‌ تقيه‌ و اينها نميگم‌. آن‌ خودش‌ يك‌ بحثي‌ است‌ كه‌ بعضي‌ از كارهاي‌ ما از نظر سياسي‌ و مذهبي‌ درست‌ نيست‌. آية‌ الله‌ مرعشي‌ نجفي‌، اين‌ قضيه‌ را خود ايشان‌ براي‌ من‌ نقل‌ مي‌كردند. من‌ فكر مي‌كردم‌ يكي‌ از آقايون‌ نقل‌ ميكرده‌ بعد از خود ايشان‌ پرسيدم‌ گفت‌ نه‌ ايشان‌ خودشون‌ نقل‌ كردند. ايشان‌ نميدونست‌. ايشان‌ براي‌ من‌ خودشان‌ نقل‌ كردند كه‌ من‌ نجف‌ كه‌ بودم‌، يك‌ طلبة‌ سني‌ هم‌ آنجا بود، مال‌ كردستان‌ ايران‌ بود. آنجا درس‌ مي‌خوند. شب‌ نهم‌ ربيع‌ در نجف‌ و در قم‌ و در محافل‌ باصطلاح‌ آنها خيلي‌ برنامه‌هايي‌ دارند. الحمد لله‌ آنموقعش‌ هم‌ من‌ داخل‌ نميشدم‌. خوب‌ كارهايي‌ ميكنند حالا. ميگفت‌ كه‌ اينهم‌ بود. خوب‌ در اقليت‌ بود، كسي‌ هم‌ نمي‌شناختش‌ اين‌ سنيه‌، رد مي‌كرد. چون‌ سني‌ها تعصبات‌ زيادي‌ مثل‌ ما ندارند، مثل‌ شيعه‌ ندارند. يك‌ وقتي‌ توي‌ قطار داشتيم‌ مي‌رفتيم‌ طرف‌ اين‌ تركمن‌، چيه‌ اسمش‌؟ بندر تركمن‌. سابق‌ بندر شاه‌ بود. آنوقت‌ بندر شاه‌ بود كه‌ ما مي‌رفتيم‌. مي‌رفتيم‌ بندر تركمن‌. مي‌خواستيم‌ گرگان‌ پياده‌ بشيم‌، يك‌ جواني‌ نشسته‌ بود توي‌ كوپة‌ ما، يك‌ رفيقي‌ هم‌ ما داشتيم‌ او هم‌ جوان‌ بود. اين‌ رفيق‌ ما از او پرسيد كه‌ تو چه‌ مذهب‌ داري‌. گفت‌ من‌ سني‌ هستم‌. او هم‌ فوري‌ گفت‌ بر عمر لعنت‌. او گفت‌ نستجیر بالله‌ بر علي‌. آقا اون‌ جوان‌ شيعه‌ بلند شد يك‌ كتك‌ حسابي‌ اين‌ را زد. من‌ البته‌ به‌ اين‌ جوان‌ گفتم‌ اين‌ جسارتي‌ كه‌ ايشان‌ كرد، باعثش‌ تو شدي‌. چيكار داري‌ ميگي‌ بر عمر لعنت‌. منظورم‌ اين‌ بود كه‌ غيرت‌ او، عكس‌ العملش‌ همين‌ اندازه‌ بود كه‌، اما وقتي‌ اسم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ برده‌ شد و آن‌ كلمه‌ گفت‌ آن‌ سنيه‌، واقعا ديدم‌ اين‌ از خود بيخود شد. چه‌ غيرتي‌ داره‌! خيلي‌ محبت‌ داره‌. ولي‌ اون‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ مرعشي‌ نجفي‌ مي‌گفتند كه‌ من‌ مي‌خواستم‌ بيام‌ ايران‌. ماشين‌ من‌ همان‌ در حدود كردستان‌ خراب‌ شد. برف‌ زيادي‌ هم‌ آمده‌ بود و ما مانده‌ بوديم‌ توي‌ برف‌. يك‌ وقت‌ ديديم‌ كه‌ سرو كلة‌ آن‌ طلبه‌ سني‌ پيدا شد، حالا از علما هم‌ شده‌. ما را برداشت‌ برد خونه‌. خيلي‌ هم‌ احترام‌ كرد، خيلي‌ هم‌ محبت‌ كرد. گفت‌ يك‌ جلسه‌اي‌ ما داريم‌ امشب‌، شما مي‌آئيد بريم‌ توي‌ آن‌ جلسه‌؟ گفتم‌ مي‌آم‌. گفت‌ بايد لباس‌ اهل‌ سنت‌ بپوشي‌ كه‌ آنجا نفهمند شما شيعه‌ هستي‌. هيچي‌. ما را برداشت‌ و برد. مجلسي‌ بود و اينها نشسته‌ بودند و حرفهاي‌ مخالف‌ مي‌زدند و بعد برنامه‌ شروع‌ شد. ديدم‌ يك‌ منقل‌ آتش‌ آوردند رويش‌ يك‌ آهن‌ گذاشتند سرخه‌. آتش‌ هم‌ خيلي‌ بل‌ بل‌ ميزنه‌ باصطلاح‌. يك‌ جواني‌ را آوردند از حرف‌ زدنش‌ داشت‌ التماس‌ ميكرد كه‌ من‌ را نكشيد. اين‌ لهجه‌اش‌ لهجة‌ قزويني‌ها بود. ايشان‌ دارند ميگن‌. اين‌ را آوردند روي‌ يك‌ سفره‌اي‌ انداختند. با يك‌ ضربت‌ سرش‌ را از بدن‌ جدا كردند. بعد هم‌ آن‌ آهن‌ داغ‌ را گذاشتند جاي‌ رگهاش‌. و اين‌ وقتي‌ جان‌ مي‌داد و حركت‌ مي‌كرد اينها دست‌ مي‌زدند. من‌ از حال‌ رفتم‌. من‌ يك‌ وقتي‌ بهوش‌ آمدم‌ ديدم‌ اينها دور مرا گرفتند به‌ اين‌ ميزبان‌ من‌ ميگن‌ اين‌ شايد شيعه‌ است‌. اين‌ ميگه‌ نه‌، اين‌ نديده‌ اينجور چيزها را نتونسته‌ طاقت‌ بياره‌. ما را برداشت‌ برد خونه‌. وقتي‌ همه‌ رفتند به‌ من‌ گفت‌ كه‌ اون‌ كارهايي‌ كه‌ در نجف‌ شما انجام‌ مي‌داديد و خوش‌ بوديد، انعكاسش‌ اينجاست‌. اينجا بايد اذيت‌ بشيد. اين‌ مال‌ شايد پنجاه‌ سال‌ قبل‌ باشه‌. كه‌ نه‌ راديو بوده‌، نه‌ تلويزيون‌ بوده‌، نه‌ ارتباطهاي‌ امروزي‌ بوده‌ نه‌ هيچي‌. امروز اين‌ مسئله‌ خيلي‌ سخته‌. يعني‌ بهرحال‌ وَلَا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ. بخدا به‌ كساني‌ كه‌ غير خدا را مي‌خونند، شما رفتيد توي‌ فرض‌ كنيد توي‌ هندوستان‌ و توي‌ معبد بت‌ پرستها و به‌ بتشون‌ فحش‌ داديد. آنها هم‌ به‌ خداي‌ شما فحش‌ مي‌دهند. عبد بغيرهم‌. باعثش‌ هم‌ شما شديد. حالا از اين‌ جهت‌ من‌ كاري‌ ندارم‌. نمي‌خوام‌ بگم‌ حالا مثلا فرض‌ كنيد توي‌ خونه‌ تنها نشستيد، نه‌ زن‌ و بچه‌اتون‌ سنيند، نه‌ هم‌ ميرن‌ به‌ سني‌ها ميگن‌. اما المؤمن‌ لا يكون‌ فحاشا. مؤمن‌ اصلا فحاش‌ نميتونه‌ باشه‌. ولو به‌ عمر. لعنت‌ كنيد. لعنت‌ مي‌دونيد چقدر معرفت‌ انسان‌ را بالا ميبره‌! لعنت‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ خدايا تو يك‌ وقتي‌ ممكنه‌ به‌ اين‌ عمر ترحم‌ كني‌، ترحم‌ نكن‌. خواهش‌ مي‌كنيم‌ ترحم‌ نكن‌. محبت‌ شما را ميرسونه‌، مناجات‌ با خدا كرديد، از صلوات‌ بعضي‌ها ميگن‌ اين‌ كار ثوابش‌ بيشتره‌ و تبري‌ هم‌ كرديد و وسايل‌ خوشحالي‌ زن‌ و بچه‌اتون‌ را هم‌ فراهم‌ كنيد. و من‌ جدا امشب‌ اعلام‌ ميكنم‌ يك‌ دونه‌ گناه‌، يك‌ دونه‌ غيبت‌، يك‌ دونه‌ حرف‌ لغو براي‌ جمعي‌ مخصوصا كه‌ كمالاتي‌ دارند، نبايد در اين‌ ايام‌ گفته‌ بشه‌ و در مجلسي‌ هم‌ كه‌ اينها هست‌، هيچكس‌ نبايد شركت‌ بكنه‌. اين‌ از اعلامية‌ ما در اين‌ ارتباط‌. ولي‌ خوشحال‌ باشيد، خندان‌ باشيد، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ بريد منزل‌، با رفقا، اشكال‌ نداره‌، رفقا شيريني‌ بدهند. در دهان‌ مؤمن‌ انسان‌ اگر شيريني‌ بگذاره‌ چقدر ثواب‌ نقل‌ كردند. توي‌ دهانش‌ بگذاريد. توي‌ دستش‌ هم‌ نديد، بگذاريد توي‌ دهانش‌. خدمتتون‌ عرض‌ شود كارهاي‌ خوب‌، كارهاي‌ پر ثواب‌ بكنيد. و دوستان‌ ما انشاء الله‌ نه‌ مجلس‌ تشكيل‌ ميدن‌ و نه‌ در مجالس‌ اينطوري‌ كه‌ لغو و گناه‌ و هرزه‌گويي‌ و رقاصي‌ و تا يك‌ عمر مي‌خواستند برقصند، حالا نهم‌ ربيع‌ رقاصيشون‌ گل‌ كرده‌. مثل‌ يك‌ مريضي‌ كه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود يك‌ عمر مي‌خواسته‌ ناله‌ بكنه‌، ولي‌ آزاد نبوده‌، حالا ناله‌ بكن‌. بايد به‌ شما اجازه‌ بدهند كه‌ معصيت‌ بكنيد، مي‌كنيد؟! به‌ خدا قسم‌ اولياء خدا را اگر از ناحية‌ خدا يك‌ نامه‌اي‌ براشون‌ بياد كه‌ تو هر گناهي‌ مي‌خواهي‌ بكني‌ بكن‌. و اعلاميه‌ آمده‌ها، براي‌ اولياء خدا اين‌ اعلاميه‌ صادر شده‌. در قرآن‌، در سورة‌ صافات‌، خداي‌ تعالي‌ در سورة‌ صافات‌ به‌ اولياء خودش‌ و به‌ مخلصين‌ مي‌فرمايد كه‌ و ما تجزون‌ الا ما كنتم‌ تعملون‌ جزا داده‌ نميشيد مگر به‌ آنچه‌ عمل‌ كرديد. كار بد كرديد كار خوب‌ خوب‌. الا عباد الله‌ المخلصين‌. مگر بندگان‌ مخلص‌ خدا كه‌ اينها هر كاري‌ بكنند ما دوستشون‌ داريم‌، اهل‌ بهشته‌، حسابي‌ براشون‌ قائل‌ نيستيم‌. پس‌ اعلامية‌ آزاد بودن‌ از گناهه‌ براي‌ بندگان‌ مخلص‌. از حضرت‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ اگر هر چه‌ گناه‌ بكنه‌ خدا اصلا به‌ رويش‌ هم‌ نمي‌آره‌. بسكه‌ دوستش‌ داره‌. اما امام‌ سجاد گناه‌ همانطوري‌ كه‌ شما يك‌ كاسة‌ زهري‌، يك‌ قطره‌اش‌ آدم‌ را ميكشه‌، نمي‌خوريد؛ امام‌ سجاد هم‌ يك‌ دونه‌ گناه‌ نميكنه‌. معناي‌ عصمت‌ هم‌ همينه‌. به‌ معناي‌ صحيح‌ عصمت‌ هم‌ همينه‌. شماها هم‌ يا به‌ آن‌ مرحله‌ رسيديد، خودتون‌ خودكار نمي‌كنيد. ما داريم‌، توي‌ شماها جمعي‌ هستيد كه‌ نمي‌كنيد. جمعي‌ هم‌ كه‌ هنوز نرسيديد، چون‌ در اين‌ راه‌ هستيد بايد اداي‌ آنها را لااقل‌ درآريد. اين‌ مطلب‌ اول‌.

 اگر انشاء الله‌ كسي‌ توي‌ شماها نباشه‌ بگه‌ عجب‌ بي‌ ولايتي‌ بوده‌ ما آمديم‌ طرفش‌! بگيد هر چي‌، ما اصراري‌ نداريم‌ كه‌ شما اينجا باشيد. ولي‌ من‌ همه‌اتون‌ را دوست‌ دارم‌ و خدا ميدونه‌، بخاطر خدا اين‌ حرفها را ميزنم‌. يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌، اينها را من‌ در ضمن‌ هفته‌ نوشتم‌ كه‌ يادم‌ باشه‌ بهتون‌ بگم‌. يكي‌ عادت‌ بدي‌ بعضي‌ها دارند كه‌ از مراحل‌ اشخاص‌ تجسس‌ ميكنند. اگر بنا باشه‌ كه‌ مراحل‌ مربوط‌ به‌ همديگه‌، بخوايد بدونيد، كاري‌ نداره‌ من‌ مي‌خوايد اعلام‌ كنم‌. شما زحمت‌ نكشيد. آقا تو در چه‌ مرحله‌اي‌ هستي‌. اين‌ ساده‌ به‌ شما ميگه‌ من‌ در اين‌ مرحله‌ هستم‌. اين‌ ميگه‌ من‌ بالاتر از تو هستم‌. آخه‌ اين‌ حرفها چيه‌؟ من‌ و الاّ تك‌تك‌، نفر نفر، براي‌ شماها زحمت‌ نميكشم‌ كه‌ يكي‌يكي‌، روحياتتون‌ را در نظر بگيرم‌، مراحلتون‌ را در نظر بگيرم‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ برنامه‌ بهتون‌ بدم‌. شما الان‌ كدوم‌ يكيتون‌ هستيد كه‌ من‌ دوتا دوتا، سه‌تا سه‌تا برنامه‌ بهتون‌ داده‌ باشم‌؟ تك‌تك‌، بعضي‌ از رفقاتون‌ گله‌مندند. بعضي‌ از رفقاتون‌ دارند متنفر ميشن‌ از شما كه‌ بعضي‌ از اشخاص‌ متأسفانه‌ آقا تو توي‌ چه‌ مرحله‌اي‌ هستي‌؟ به‌ شما چه‌. هر چه‌ كه‌ به‌ هر نفري‌ داده‌ شده‌ بايد فقط‌ خودش‌ بدونه‌. مگر اينكه‌ من‌ بهش‌ گفته‌ باشم‌ فلاني‌ با فلاني‌ مي‌توني‌ تو كار بكني‌، دو نفري‌ باشيد. گاهي‌ مي‌سنجم‌. شما ميگيد كه‌ اين‌ عجب‌ آخونديه‌، اين‌ كيه‌ ديگه‌؟ بگيد. اينهم‌ يك‌ جورشه‌ ديگه‌. شما همه‌اتون‌ اينطوري‌ هستيد. شايد من‌ الان‌ توي‌ نظرم‌ نمي‌آد كسي‌ از شما، ايني‌ كه‌ ميگم‌ نباشه‌. اول‌ كه‌ آمديد گفتم‌ حالا صبر كنيد. برو به‌ حضرت‌ رضا بگو. حضرت‌ رضا تأييد كردند من‌ نه‌. بعد كه‌ خودم‌ مي‌بينم‌ يك‌، اينقدر هم‌ دلم‌ آرامه‌ نسبت‌ به‌ او. يكي‌ از رفقا يك‌ مدتي‌ نمي‌آمد، يك‌ ماهي‌ نمي‌آمد. يكي‌ از رفقا ناراحت‌ بود مي‌گفت‌ فلاني‌ نمي‌آد. گفتم‌ او جايي‌ نميره‌. وقتي‌ حضرت‌ رضا صلواة‌ الله‌ عليه‌ اشاره‌ كرده‌ و خودش‌ هم‌ چون‌ خوش‌ باطنه‌، گرفتاري‌ داره‌، ديدم‌ آمد كه‌ اينجوري‌. ما ضايعات‌ هيچ‌ نداريم‌ الحمدلله‌. تابحال‌ نداشتيم‌ كسي‌ كه‌ سه‌ مرحله‌ را طي‌ كرده‌ باشه‌. چرا از مراحل‌ اوليه‌، گاهي‌ خودمون‌ هم‌ ردش‌ مي‌كنيم‌؛ سه‌ مرحله‌ را طي‌ كرده‌ باشه‌ و ديگه‌ ول‌ كرده‌ باشه‌. الحمدلله‌. و يك‌ چيز ديگه‌اي‌ را بهتون‌ بگم‌. ما خيلي‌ اساتيد را ديديم‌. توي‌ ده‌ نفر از بسكه‌ كار به‌ اينها مي‌گفتندها، توي‌ ده‌ نفر يك‌ نفر ديوانه‌ ميشد. يك‌ نفر خسته‌ ميشد لااقل‌. يك‌ نفر توي‌ ده‌ نفر مثلا فرض‌ كنيد كه‌ اعصابش‌ ناراحت‌ ميشد. ولي‌ الان‌ شما جمعي‌ هستيد ديگه‌. برنامه‌ها طوري‌ بحمدالله‌ تنظيم‌ ميشه‌، اين‌ لطف‌ الهي‌ است‌، مربوط‌ به‌ من‌ نيست‌. كه‌، ميگيد نه‌ آمار ميگيريم‌. دنياتون‌ بهتر از قبل‌ ميشه‌. سلامتيتون‌ بهتر از قبل‌ ميشه‌. روحياتتون‌ بهتر از قبل‌ ميشه‌. ضعف‌ اعصابتون‌ اصلا بكلي‌ از بين‌ ميره‌. اينها نتايج‌ برنامه‌اي‌ است‌ كه‌ روي‌ برنامه‌هاي‌ صحيح‌، روايات‌ و آيات‌ قرآن‌، خدا ميدونه‌ شايد دهها روايت‌ دربارة‌ هر مرحله‌اي‌ بررسي‌ شده‌ و تحقيق‌ شده‌ و اجتهاد شده‌ تا من‌ اين‌ برنامه‌ها را تنظيم‌ كردم‌. و اين‌ برنامه‌اي‌ كه‌ من‌ ميگم‌ مربوط‌ به‌ اساتيد قبليمون‌ نيست‌. آنها يك‌ جور ديگه‌ بود برنامه‌هاشون‌ و اين‌ از الطاف‌ الهي‌ است‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ خودش‌، و ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ در اختيار گذاشتند. چند نفر از دوستان‌ الان‌ توي‌ مجلس‌ هستند، آقاي‌ نعمتي‌، آقاي‌ كاشاني‌، آقاي‌ زنگي‌، بعضي‌ از دوستان‌ ديگر هستند كه‌ اينها مي‌دونند كه‌ انسان‌ به‌ جايي‌ ميرسه‌، بدون‌ اينكه‌ كوچكترين‌ كاري‌ روي‌ يك‌ صفت‌ رذيله‌ كرده‌ باشه‌، تمام‌ صفات‌ رذيله‌اش‌ از بين‌ رفته‌. تمام‌ صفات‌ رذيله‌اش‌. يعني‌ شما دربارة‌ محبت‌ دنيا هيچ‌ كار نكرديد، نه‌ از بين‌ برديد، نه‌ زيادش‌ كرديد. هيچي‌ اصلا حرفش‌ را هم‌ ما نزديم‌. اما به‌ يك‌ جائي‌ مي‌رسيد مي‌بينيد هيچ‌ محبت‌ دنيا نداريد. كه‌ رأس‌ كل‌ خطيئه‌ هست‌. يك‌ جائي‌ مي‌رسيد مي‌بينيد شما يك‌ آدم‌ طماعي‌ بوديد، هيچ‌ طمعي‌ نداريد الان‌. هيچ‌ بخلي‌ نداريد، هيچ‌ حرصي‌ نداريد، هيچ‌. اگر به‌ شرط‌ اينكه‌ گوش‌ بديد به‌ حرف‌. در هر مرحله‌اي‌ يك‌ مشت‌ از صفات‌ رذيله‌ خودبخود از بين‌ ميره‌. الان‌ شما يك‌ عده‌اتون‌ توي‌ مرحلة‌ توبه‌ هستيد. توي‌ همين‌ مرحلة‌ توبه‌ صفات‌ رذيلة‌ عجيبي‌ از بين‌ ميره‌. ما كاري‌ نداريم‌ها. نميگيم‌ شما داراي‌ چه‌ صفت‌ هستيد. در مرحلة‌ استقامت‌ خيلي‌ از صفات‌ رذيله‌ از بين‌ ميره‌. اگر درست‌ كار بكنيدها، عرض‌ كردم‌. رضايت‌ خدا و امام‌ زمان‌ و بعد در مرحلة‌ خيلي‌ ضعيفش‌، من‌ رعايت‌ بشه‌. من‌ چون‌ واسطة‌ آنها در اين‌ جريانم‌. در مراحل‌ بعد شما، بعله‌، بگذاريد بشمارم‌ يادم‌ بياد. هفت‌ مرحله‌. هفت‌ مرحله‌ اگر طي‌ بكنيد هر چه‌ بخواهيد فكر بكنيد من‌ يك‌ صفت‌ رذيله‌ دارم‌، مي‌بينيد نداريد. اصلا نداريد. و بلكه‌ يك‌ كمالاتي‌ هم‌ آموختيد. يعني‌ همين‌ استقامت‌ كماله‌. شما فكر نكنيد تمام‌ كساني‌ كه‌ به‌ هر كجا رسيدند، به‌ هر كجا، چه‌ در باطل‌ چه‌ در حق‌، استقامت‌ آنها را رسونده‌. استقامت‌ كنيد. چه‌ در باطل‌ چه‌ در حق‌. و ان‌ لم‌ استقاموا علي‌ الطريقه‌ ان‌ اسقيناه‌ مائا قدقا. اگر روزهاتون‌ استقامت‌ داشته‌ باشيد، از آب‌ گواراي‌ حيات‌ ابدي‌ خدا نصيبتون‌ ميكنه‌. اين‌ مرحلة‌ اوله‌ تقريبا. مرحلة‌ دوم‌ يا سوم‌. ان‌ الذين‌ قالوا ربنا الله‌، توبه‌ است‌، شما در مدت‌ چهل‌ روز كه‌ توبه‌ را انجام‌ ميديد، ميگيد ربنا الله‌. مي‌خواهيد اين‌ را به‌ نفس‌ اماره‌اتون‌ بفهمونيد كه‌ ربنا الله‌. چون‌ كه‌، وقتي‌ شما اهل‌ تهرانيد ميگيد كه‌ مركز ما تهرانه‌. پا ميشيد مي‌رويد به‌ طرف‌ او. هر كسي‌ به‌ هر جا ميره‌. حتي‌ دود به‌ طرف‌ بالا ميره‌، خاك‌ به‌ طرف‌ زمين‌ مي‌آد. هر كسي‌ از همان‌ قدم‌ اول‌ كه‌ داره‌ به‌ آن‌ طرف‌ كشيده‌ ميشه‌، از آن‌ سنخ‌ ميشه‌، از آن‌ جنس‌ ميشه‌. شما تا گفتيد ربنا الله‌، به‌ طرف‌ خدا حركت‌ كرديد. ربنا الله‌ ثم‌ استقاموا. بعد استقامت‌ مي‌كنيد. اين‌ دو تا مرحله‌ است‌. ربنا الله‌ ثم‌ استقاموا تتنزل‌ علیهم الملائكه‌، ملائكه‌ بر اينها نازل‌ ميشه‌. دوستاني‌ كه‌ اين‌ مرحله‌ را گذرانده‌اند ميدونند. يك‌ امدادهاي‌ غيبي‌ عجيبي‌، به‌ شرط‌ اينكه‌ خوب‌ گذرونده‌ باشند، ما شايد نيمي‌ از شما اين‌ مرحله‌ را گذرونديد. يك‌ توجهاتي‌ ميشه‌، امدادهايي‌ ميشه‌، الهاماتي‌ ميشه‌، منتهي‌ بعضي‌ها هستند كه‌ نه‌. اهميت‌ نميدن‌. متأسفانه‌ اهل‌ شكمند، اهل‌ دنيا هستند. نمي‌دونم‌ چي‌ بگم‌ به‌ شما. و خيلي‌ هم‌ ما را رنج‌ مي‌دهند. حتي‌ من‌ گاهي‌ بعضي‌ از اين‌ دوستان‌ را مي‌بينم‌ خوب‌ حركت‌ نمي‌كنند. خيلي‌ متأثر ميشوم‌. اينها اگر چون‌ مرا دوست‌ دارند، يكي‌ از محبتهايي‌ كه‌ خدا به‌ من‌ كرده‌ اينكه‌ يك‌ عده‌اي‌ مثل‌ شما همه‌اتون‌ به‌ من‌ محبت‌ داريد. چون‌ اگر بدونند چقدر من‌ ناراحت‌ ميشم‌، شب‌ و روز به‌ فكر اينند كه‌ مرحله‌اشون‌ را بگذرونند، لااقل‌ من‌ ازشون‌ ناراحت‌ نشم‌. ولي‌ خوب‌ اظهار نميكنند. مي‌بينم‌ كه‌ چه‌ بكنيم‌ ديگه‌، اينه‌. گفت‌ كه‌ اين‌ آقا اينه‌.

 انشاء الله‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ استقامت‌ را اگر خوب‌ انجام‌ بديد، يكسال‌ هم‌ طول‌ كشيد، دو سال‌ هم‌ طول‌ كشيد، ده‌ سال‌ هم‌ طول‌ كشيد، بخدا مي‌ارزه‌. ثم‌ استقاموا تتنزل‌ عليهم‌ الملائكه‌. ملائكه‌ برش‌ نازل‌ ميشوند. ملائكه‌اي‌ كه‌ بر پيغمبر نازل‌ شده‌، يكي‌ هم‌ بر تو نازل‌ ميشه‌. چي‌ ميگن‌؟ ان‌ لا تخافوا، اول‌ خوف‌ را ازت‌ بر ميدارند. ترس‌ از هيچكس‌، از هيچكس‌ نمي‌ترسيد. از هيچ‌ چيز نمي‌ترسيد. از هيچ‌ قدرتي‌ نمي‌هراسيد. هيچي‌. فقط‌ خدا. و لا تخافوهم‌ و خافون‌. ببينيد علي‌ بن‌ ابيطالب‌ رهبر شما توي‌ جاي‌ پيغمبر مي‌خوابه‌. اين‌ خيلي‌ مهمه‌. شما حساب‌ بكنيد. اولا برق‌ نبوده‌ كه‌ فورا روشن‌ بكنند حضرت‌ علي‌ خودش‌ را نشون‌ بده‌. آنها هم‌ غافلين‌ مي‌خوان‌ وارد بشوند ديگه‌. اجمالا هر كي‌ توي‌ اطاق‌ هست‌ چون‌ معتقدند پيغمبره‌ مي‌كشند. در عين‌ حال‌ ميره‌ مي‌خوابه‌. يك‌ همچين‌ حالتي‌ بايد داشته‌ باشيد. حضرت‌ زينب‌ در مقابل‌ ابن‌ زياد مي‌ايسته‌، حرف‌ ميزنه‌، حرفهاي‌ تند. حضرت‌ زهرا در مقابل‌ ابي‌ بكر ميگه‌ يابن‌ ابي‌ قحافه‌. شما مي‌دونيد اگر يك‌ شخصيتي‌ را به‌ پدرش‌ نسبت‌ بدهند، معناش‌ اينه‌ كه‌ تو خودت‌ شخصيت‌ نداري‌. تو با پدرت‌، حالا پدر ابي‌ بكر چقدر شخصيت‌ داشت‌؟ هيچي‌. به‌ يكي‌ گفتند چيكار ميكني‌؟ گفت‌ پيش‌ دائيم‌ كار ميكنم‌. گفتند دائيت‌ چيكاره‌ است‌؟ گفت‌ بيكار. حالا اين‌ ابي‌ قحافه‌ كي‌ هست‌ كه‌ اين‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود، يابن‌ ابي‌ قحافه‌! خيلي‌ توهينه‌. باز اين‌ كلمه‌ شما مي‌دونيد اين‌ چقدر در عرب‌، اينكه‌ من‌ گاهي‌ به‌ شما ميگم‌ نگيد يابن‌ الحسن‌، اين‌ البته‌ امام‌ حسن‌ عسگري‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ خيلي‌ مقام‌ داره‌. اما امام‌ زمان‌ را نخواسته‌ باشيد به‌ اين‌ وسيله‌، مثلا، حالا بهرحال‌ يابن‌ الحسن‌ توي‌ روايات‌ هم‌ نداريم‌. بگيد يا بقية‌ الله‌، يا صاحب‌ الزمان‌، يا حجة‌ الله‌. من‌ هيچوقت‌ اين‌ كلمه‌ را اصلا نميتونم‌ بگم‌. ادبم‌ ايجاب‌ نميكنه‌ بگم‌ يابن‌ الحسن‌! در خطاب‌ به‌ حضرت‌. اگر يك‌ كسي‌ را نسبت‌ به‌ پدرش‌ مي‌دهند، البته‌ گاهي‌ پدر آنقدر با عظمته‌ كه‌، ائمة‌ اطهار را تا زمان‌ امام‌ حسن‌ عسگري‌ مي‌گفتند ابن‌ الرضا. واقعا حضرت‌ رضا اينقدر شخصيت‌ ظاهري‌ حتي‌ داشت‌ كه‌ فرزندانش‌ را نسبت‌ مي‌دادند و بزرگشون‌ هم‌ مي‌كردند. امام‌ جواد را ابن‌ الرضا مي‌گفتند. يا يابن‌ رسول‌ الله‌، اي‌ پسر پيغمبر، خوب‌ اينها را بزرگشون‌ مي‌كردند. اما امام‌ زمان‌ چون‌ افضل‌ از همه‌ است‌، شخصيتش‌ خيلي‌ بالاست‌، اين‌ كاري‌، عظمت‌ نميده‌ اقلا به‌ امام‌ زمان‌. خود ايشان‌، ابو القاسم‌ بگيد، با كنية‌ اب‌، با ارتباطشون‌ تمام‌ عالم‌ وجود، حتي‌ همة‌ انبياء اينها مقدمة‌ ظهور امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ بودند. دقت‌ كرديد؟ يابن‌ ابي‌ قحافه‌ ميگه‌. اي‌ پسر ابي‌ قحافه‌، ابي‌ قحافه‌ خودش‌ يك‌ آدم‌ بي‌ شخصيتي‌، بي‌ ارزشي‌ بود كه‌ وقتي‌ بهش‌ گفتند، بهش‌ گفتند كه‌ پسرت‌ خليفه‌ شده‌ خبر داري‌؟ گفت‌ براي‌ چي‌ او را خليفه‌ كردند؟ گفتند براي‌ اينكه‌ سنش‌ بيشتر بود. گفت‌ منكه‌ سنم‌ بيشتر از او است‌. اگه‌ به‌ سن‌ باشه‌ كه‌ من‌ عمرم‌ بيشتر از اونه‌. گفتند نه‌. تو آن‌ شخصيت‌ را نداشتي‌. واقعا هم‌ شخصيت‌ نداشت‌. معروف‌ نبود، به‌ درد نمي‌خورد. ولي‌ اين‌ را ميگه‌ يابن‌ ابي‌ قحافه‌. حضرت‌ زهرا اينجوري‌. حضرت‌ زينب‌ سلام‌ الله‌ عليها، به‌ يزيد، يابن‌ آكلة‌ الاكباد، به‌ مادرش‌ هند جگرخوار نسبتش‌ مي‌دهند. و امثال‌ اينها.

 استقامتتون‌ را خيلي‌ زياد كنيد. بخدا قسم‌ اگر ده‌ سال‌ روي‌ اين‌ كار بكنيد مي‌ارزه‌. حوصلتون‌ سر نره‌. اِ. بعضي‌ها ميگن‌ ما توبه‌ را كه‌ مهم‌ بوده‌ چهل‌ روز تموم‌ كرديم‌، استقامت‌… نه‌. توبه‌ مثل‌ تخته‌ سياه‌ پاك‌ كردنه‌، يك‌ دستي‌ مي‌كشيد پاك‌ ميشه‌. اون‌ مثل‌ ترسيم‌ شروع‌ به‌ كاره‌. ما وقتي‌ كه‌ اينجا را مي‌ساختيم‌ يك‌ بنائي‌ داشتيم‌ ميگفتم‌ چرا (نامفهوم‌) اين‌ تا محكم‌ نشه‌ من‌ يك‌ آجر روي‌ اين‌ نمي‌گذارم‌. چون‌ فردا ساختمان‌ كج‌ ميشه‌ ميگيد عجب‌ بنائي‌ بود. تا استقامتتون‌ خوب‌ محكم‌ نشه‌، نمي‌تونيد توي‌ راه‌ وارد بشيد. ماشين‌ وجودتون‌، ماشين‌ روحتون‌، وقتي‌ كه‌ مي‌خواهيد مسافرت‌ كنيد مي‌ريد پيچ‌ و مهرهايش‌ را محكم‌ ميكنيد. اينهم‌ يك‌ مطلب‌. مطلب‌ مهم‌ اين‌ بودش‌ كه‌ توجه‌ داشته‌ باشيد، علت‌ اينكه‌، يك‌ وقت‌ ممكنه‌ يكنفر دو سال‌، سه‌ سال‌ در يك‌ مرحله‌ بمونه‌ و من‌ به‌ صلاح‌ بدونم‌ كه‌ بمونه‌. شما اگر بهش‌ گفتيد كه‌ آقا چرا اين‌ مرحله‌ را اينقدر طولش‌ دادي‌، اينقدر ماندي‌، يا هي‌ چرا چرا بهش‌ بگيد او را خسته‌اش‌ كنيد و او را از دائره‌ خارج‌ كنيد. و خيلي‌ مفاسد ديگه‌ كه‌ مفاسدش‌ را نمي‌خوام‌ براتون‌ بگم‌.

 خوب‌. اين‌ دو تا موضوع‌ را حتما فراموش‌ نكنيد. از افراد، البته‌ از مسائل‌ ديگة‌ دوستان‌ اطلاع‌ داشته‌ باشيد، رفقاتون‌ را بشناسيد، با هم‌ وحدت‌ داشته‌ باشيد، با هم‌ اتحاد داشته‌ باشيد، با هم‌ صميميت‌ داشته‌ باشيد. بايد هر كدامتون‌ در هر كجاي‌ از شهرهاي‌ ايران‌ هستيد، مثلا شما پاشديد رفتيد به‌ يكي‌ از شهرهاي‌ ايران‌. آنجا يكي‌ از اين‌ دوستان‌ آنجاست‌. بريد ازش‌ خبر بگيريد. مزاحمت‌ هم‌ نكنيد مثلا. يك‌ وقت‌ هست‌ ما همه‌ بريزيم‌ سر اين‌ بندة‌ خدا. البته‌ اين‌ افراد خونه‌اي‌ نبايد در مقابل‌ دوستانشون‌ داشته‌ باشند. هر چه‌ دارند مال‌ يكديگره‌. شما در طبق‌ اخلاص‌ خودتون‌ را بگذاريد در مقابل‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ و ياران‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ انشاء الله‌. و هيچ‌ و تا مي‌تونيد هم‌ با همين‌ رفقاي‌ همراهتون‌، هم‌ مسلكتون‌، مسلك‌ را نمي‌خوام‌ بگم‌، چون‌ مال‌ صوفيها لعنة‌ الله‌ عليهم‌ اجمعينه‌. چون‌ بعد از عمر من‌ از صوفيها بدم‌ مي‌آد. خدمتتون‌ عرض‌ شود اينهايي‌ كه‌ واقعا در مقابل‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ دكان‌ باز كردند. اينها از زمان‌ امام‌ صادق‌ پيدا شدند در اسلام‌. حالا بحثش‌ زياده‌. و حساب‌، ولي‌ آن‌ صفاي‌ اسلامي‌، آن‌ اخوت‌ اسلامي‌ را نسبت‌ به‌ هم‌ داشته‌ باشيد. در مقابل‌ يكديگر از جانتون‌، از مالتون‌، از حيثيتون‌، از شخصييتون‌، از آبروتون‌، واقعا دريغ‌ نكنيد. اينها باشه‌. ولي‌ اين‌ كار مربوط‌ به‌ شما نيست‌. تجسس‌ نكنيد بخاطر اينكه‌ ضرر هم‌ براي‌ شما داره‌ هم‌ براي‌ طرف‌.

 ديگه‌ چيزي‌ به‌ نظرم‌ نمي‌آد ولي‌ وقت‌ هم‌ گذشته‌. من‌ خيلي‌ وقت‌ دارم‌ صحبت‌ ميكنم‌. بعله‌؟ تا آقاي‌ فاني‌ چرت‌ نزده‌ ما حق‌ داريم‌ صحبت‌ كنيم‌.

 خدايا محبت‌ و ولايت‌ ما را زياد كن‌. الهي‌ آمين‌. شايد همين‌ روزها بوده‌، همين‌ روزها كه‌ در خانة‌ فاطمة‌ زهرا را آتش‌ زدند. ما اين‌ مسئله‌ را خيلي‌ ساده‌ تصور مي‌كنيم‌. خيلي‌ ساده‌. شما مي‌دونيد با اينكار، آن‌ ملعون‌ چه‌ كرد؟! يك‌ كسي‌ اين‌ خبيث‌ را به‌ خواب‌ ديده‌ بود. البته‌ خوابه‌، چون‌ اون‌ آنقدر در عذابه‌ كه‌ به‌ خواب‌ كسي‌ هم‌ نمي‌آد. روز نهم‌ ربيع‌ يك‌ كسي‌ خيلي‌ معصيت‌ كرده‌ بود. گفته‌ بود كه‌ فلاني‌ امروز در رديف‌ ما قرار گرفت‌. خوب‌ معصيت‌ مال‌ آنهاست‌ ديگه‌. معصيت‌ مال‌ شيطان‌ و دشمنان‌ فاطمة‌ زهراست‌ و عصمت‌ و پاكي‌ و گناه‌ نكردن‌ و درست‌ بودن‌ مال‌ فاطمة‌ زهرا و ائمة‌ اطهاره‌. شما حالا بخاطر اينكه‌ او به‌ درك‌ واصل‌ شده‌ توي‌ راه‌ عمر واقع‌ بشيد؟! اين‌ كه‌ حرف‌ نشد. چه‌ كرد؟ آنچه‌ كه‌ من‌ خودم‌ در كتب‌ اهل‌ سنت‌ ديدم‌، چون‌ آنها قبول‌ دارند. خدا آنها را هم‌ لعنت‌ كنه‌. ميگن‌ اين‌ وسائل‌ آتشزائي‌، در بعضي‌ از كتبشون‌ نوشتند وسائل‌ آتشزايي‌ همراه‌ خودش‌ آورد. اين‌ در، در مسجد بوده‌، يعني‌ در خانة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ توي‌ مسجد پيغمبر باز ميشده‌. و در منحصر هم‌ بوده‌. حتي‌ تازه‌ در نداشته‌. يك‌ در بيشتر نداشته‌ و آنهم‌ توي‌ مسجد وارد ميشده‌. و درهاي‌ چوبي‌ سابق‌ لولاي‌ آهني‌ و نميدونم‌ اين‌ مسائل‌ را هم‌ نداشته‌. در دهات‌ شايد ديده‌ بوديد و ديده‌ باشيد كه‌ پاشنة‌ در توي‌ يك‌ جاي‌ چوبي‌ مي‌چرخه‌. به‌ مجرد اينكه‌ آنجا سوخت‌ در از جا كنده‌ ميشه‌. آتش‌ را گذاشت‌ آنجا. گفتند فيها فاطمه‌. توي‌ اين‌ خانه‌ فاطمة‌ زهراست‌! بعضي‌ها او را نمي‌شناختند. با يكي‌ از اهل‌ سنت‌ بحث‌ مي‌كرديم‌. ميگفت‌ چطور شما شيعه‌ ميگيد كه‌ خونة‌ حضرت‌ زهرا را اينها آتش‌ زدند و اذيت‌ كردند فاطمه‌. مگه‌ كسي‌ جرأت‌ داشت‌. گفتم‌ من‌ و تو حالا اينطوري‌ ميگيم‌. ميدوني‌ اينها كي‌ بودند؟ آنها كساني‌ بودند كه‌ دخترهاي‌ خودشون‌ را زنده‌ زنده‌ زير خاك‌ مي‌كردند. اينقدر اينها بد بودند. همين‌ ملعون‌ درباره‌اش‌ نقل‌ كردند كه‌ گفت‌ يك‌ دختري‌ را، كه‌ دختر من‌ بود، اين‌ را از من‌ پنهان‌ كردند. گفتند دختر بود و كشتيمش‌ و از بين‌ برديمش‌ و اينها. بعد ديدم‌ يك‌ دختري‌ هست‌ توي‌ خانة‌ ما. گفتم‌ اين‌ دختر كيه‌؟ گفتند دختر خودته‌ حالا بزرگ‌ شده‌ شايد نكشيش‌. من‌ او را بعنوان‌ بردن‌ به‌ بازار برداشتم‌ بردمش‌، معلومه‌ كه‌ مثلا بچة‌ چهار پنج‌ ساله‌ بوده‌. قبري‌ كندم‌ و وقتي‌ مشغول‌ كندن‌ قبر بودم‌، خاك‌ به‌ ريش‌ من‌ ريخت‌. اين‌ با دست‌ كوچكش‌ آمده‌ بود خاك‌ صورت‌ مرا پاك‌ مي‌كرد. در عين‌ حال‌ اين‌ را بلند كردم‌ گذاشتمش‌ توي‌ قبر و خاك‌ ريختم‌ روش‌. يك‌ همچين‌ موجوداتي‌ بودند، يك‌ وحشي‌هايي‌، يك‌ حيوانات‌ درنده‌اي‌ بودند. مردمي‌ نبودند، بشر نبودند. يك‌ حيوانات‌ درندة‌ بد. وحشي‌. اينها آمدند درخانة‌ فاطمة‌ زهرا را آتش‌ زدند و مخصوصا احساس‌ كرد كه‌ فاطمه‌ سلام‌ الله‌ عليها پشت‌ دره‌. وقتي‌ كه‌ در نيمه‌ سوخته‌ شد، طبيعتا درهاي‌ آنوقت‌ ميخ‌ داشته‌ ظاهرا. چون‌ يكي‌ از بزرگان‌ علما، مرحوم‌ آشيخ‌ محمد حسين‌ كمپاني‌ در يكي‌ از اشعارش‌ ميگه‌ كه‌ ميخ‌ در به‌ سينة‌ حضرت‌ زهرا فرو رفت‌. اين‌ در وقتي‌ مي‌خوره‌ به‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها حضرت‌ يك‌ تعبيري‌ هست‌ كه‌ له‌ ميشه‌ در بين‌ در و ديوار. مي‌افته‌ روي‌ زمين‌. صدا ميزند يا فضة‌ خذيني‌. شايد مثل‌ امروزي‌ باشه‌. 

۹ محرم ۱۴۱۴ -فضائل حضرت ابوالفضل علیه السلام

 فضايل‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ 9 محرم‌ 1414

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. ايعصرون‌ علي‌ انفسهم‌ ولو كان‌ خساسه‌. شب‌ تاسوعاي‌ ابا عبد الله‌ الحسين‌ است‌، شبي‌ است‌ كه‌ به‌ جهات‌ مختلف‌ تعلق‌ به‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ العباس‌ عليه‌ الصلاة‌ السلام‌ داردو معروف‌ است‌ كه‌ ايشان‌ باب‌ الحوائجند. علت‌ اين‌ كه‌ امشب‌ را بزرگان‌ دين‌ اختصاس‌ داده‌اند به‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ العباس‌ و فردا را به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ جرياناتي‌ فردا واقع‌ مي‌شود كه‌ مردم‌ شيعه‌ بايد از اين‌ استاد بزرگ‌ يعني‌ ابوالفضل‌ العباس‌ عليه‌ السلام‌ درسهايي‌ بگيرند. گرية‌ بر حسين‌ بن‌ علي‌ و بر يارانش‌ بسيار اهميت‌ دارد حتي‌ به‌ هر قطره‌اي‌ يا كمتر از قطره‌اي‌ خداي‌ تعالي‌ بهشت‌ را به‌ انسان‌ مي‌دهد. اينها را ما قبول‌ داريم‌ اما بالاتر از اين‌ و بهتر اين‌ است‌ كه‌ ما از اين‌ استاتيد چون‌ كربلا يك‌ دانشگاهي‌ است‌ پر از استاد. طفل‌ شير خوار دارد جوان‌ ده‌ ساله‌ و سيزده‌ ساله‌ دارد. اينها همه‌ استادند. علي‌ اكبر و عون‌ و جعفر و حضرت‌ ابوالفضل‌ العباس‌ دارد. ما اين‌ درسها را بايد بگيريم‌. در مجالس‌ عزاي‌ حسيني‌ كه‌ بزرگتريم‌ مكتب‌ تربیتی‌ بشر است‌ بايد ما تعليمات‌ را اخذ كنيم‌. من‌ يك‌ سالي‌ در هندوستان‌ بودم‌. يك‌ روزي‌ را شيعيان‌ شهر جاموا، جاموا يك‌ بخشي‌ از كشميره‌. اينها به‌ عنوان‌ يوم‌ الحسين‌ اعلام‌ كرده‌ بودند. در اونجا با اينكه‌ در اون‌ شهر صد و پنجاه‌ نفر بيشتر شيعه‌ نبود، در عين‌ حال‌ با يك‌ همت‌ بسيار عالي‌، يك‌ ميدان‌ بزرگ‌ شهر را چادر زده‌ بودند و هزارها نفر از مذاهب‌ مختلف‌ شركت‌ كرده‌ بودند و سه‌ روز، روزي‌ هشت‌ ساعت‌ دربارة‌ حسين‌ بن‌ علي‌ حرف‌ مي‌زدند كه‌ در ميان‌ اين‌ جمع‌ كه‌ هر نفري‌ نيم‌ ساعت‌ بيشتر حرف‌ نميزد، شايد پنج‌ نفر بيشتر شيعه‌ نبود. بقيه‌ هندوها بودند، اهل‌ سنت‌ بودند، سيك‌ها بودند. تمام‌ مذاهبي‌ كه‌ آنجا داوطلب‌ مي‌شدند بيايند سخن‌ بگويند بودند. همه‌ دربارة‌ سيد الشهدا و دربارة‌ اينكه‌ حسين‌ بن‌ علي‌ يك‌ مكتبي‌، يك‌ دانشگاهي‌ باز كرده‌ كه‌ تمام‌ افراد بشر بايد از اين‌ دانشگاه‌ استفاده‌ كنند. يادم‌ مي‌آيد شخصي‌ كه‌ قبل‌ از من‌ سخن‌ ميگفت‌ در آن‌ مجلس‌ بسيار پر عظمت‌ كه‌ از تمام‌ هندوستان‌ جمع‌ شده‌ بوند، اين‌ يك‌ فرد هندو بود. خطاب‌ ميكرد به‌ مردم‌ مسلمان‌ كه‌ مردم‌ مسلمان‌، حسين‌ عليه‌ السلام‌ مال‌ شما تنها نيست‌. همة‌ ما حسيني‌ هستيم‌. ما انقلاب‌ هندوستان‌ را ميگفت‌ از عاشوراي‌ حسين‌ تعليم‌ گرفتيم‌. حسين‌ بن‌ علي‌ مال‌ تمام‌ مردم‌ دنياست‌. آنوقت‌ مطالبي‌ دربارة‌ اين‌ موضوع‌ نقل‌ ميكرد. و حتي‌ در آن‌ مجلس‌ آزاد بودند اگر انتقادي‌ هم‌ دارند به‌ حسين‌ بن‌ علي‌ بگويند. ولي‌ هر نفري‌ بيشتر از نيم‌ ساعت‌ بيشتر وقت‌ نداشت‌. روزي‌ هشت‌ ساعت‌ سخنراني‌ ميشد، چهار ساعت‌ قبل‌ از ظهر، چهار ساعت‌ بعد از ظهر. همه‌ دربارة‌ عظمت‌ سيد الشهدا حرف‌ مي‌زدند. اين‌ مكتب‌ عظيم‌. يكي‌ از آن‌ اساتيد بسيار بزرگ‌ اين‌ مكتب‌، حضرت‌ ابوالفضل‌ العباسه‌. درسهايي‌ به‌ ما داده‌. اي‌ كاش‌ ما اين‌ درسها را تشريح‌ كنم‌، توضيح‌ بديم‌، يك‌ خورده‌اي‌ خودمون‌ را بسازيم‌ تطبيق‌ بديم‌ با آقا ابوالفضل‌ العباس‌.

 فردا شمر بن‌ ذي‌ الجوشن‌ لعنة‌ الله‌ عليه‌ بخاطر اينكه‌ مادر او با مادر حضرت‌ ابو الفضل‌ يك‌ نسبت‌ دوري‌ داشتند به‌ ابن‌ زياد گفته‌ بود كه‌ اگر ما بتوانيم‌ ابوالفضل‌ را با برادرانش‌ را از ميان‌ لشگر ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ بيرون‌ بياريم‌، نيمي‌ از قدرت‌ سيد الشهداء را شكست‌ داديم‌. پس‌ شما بيا يك‌ امان‌ نامه‌اي‌ بنويس‌ اينها را من‌ خارجشون‌ كنم‌. حضرت‌ ابو الفضل‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ نشسته‌. سيد الشهداء و اصحابشون‌ هم‌ نشسته‌اند. صدايي‌ از پشت‌ خيمه‌ بلند شد. اين‌ بني‌ اختنا. ابوالفضل‌ صداي‌ شمر را شناخت‌. سرش‌ را پائين‌ انداخت‌. خدا ميدونه‌ كه‌ چه‌ خجالتي‌ كشيد ابوالفضل‌! شما در ميان‌ جمعي‌ از بزرگان‌ و علماء نشسته‌ باشيد، يك‌ آدم‌ هرزة‌ بي‌ ارزشي‌ خودش‌ را به‌ شما نسبت‌ بده‌. خيلي‌ خجالت‌ مي‌كشيد. ابوالفضل‌ سرش‌ را پائين‌ انداخت‌. مرتب‌ صدا ميزند. حضرت‌ سيد الشهدا فرمود جوابش‌ را بده‌ و ان‌ كان‌ كافرا، اگرچه‌ كافره‌، تو جوابش‌ را بده‌. حضرت‌ تشريف‌ آورد سرشون‌ پائين‌ بود. گفت‌ من‌ براي‌ شما و برادرانت‌ امان‌ نامه‌ آورده‌ام‌. ابوالفضل‌ گفت‌ خدا تو را و امان‌ نامه‌ات‌ را و آن‌ كسي‌ كه‌ اين‌ امان‌ نامه‌ را نوشته‌، لعنت‌ كند. تو مي‌خواي‌ من‌ را از برادرم‌ جدا كني‌. اين‌ درس‌ وفاداري‌ را در روز سخت‌ به‌ همه‌ داد. ياد بگيريم‌، از ايمانمون‌ از اماممون‌ جدا نشيم‌. اين‌ درسي‌ باشه‌. به‌ مجرد اينكه‌ بهت‌ گفتند تو طرفدار امام‌ زماني‌، تو چه‌ هستي‌، تو چه‌ هستي‌، بگي‌ نه‌ آقا! من‌ نه‌! بگو بعله‌ هستم‌. فدايش‌ بشون‌. گفتند تو حجتي‌ هستي‌، تو امام‌ زماني‌ هستي‌، بگو بعله‌. بعله‌. حالا حجتي‌ كه‌ من‌ نميدونم‌ يكي‌ از دوستان‌ بيرون‌ از يكي‌ از شهرهاي‌ دور از جهرم‌ به‌ من‌ تلفن‌ ميزد ميگفت‌ آقا حجتي‌ چيه‌؟ به‌ من‌ ميگن‌ حجتي‌. گفتم‌ اونم‌ كه‌ ميگه‌ نميدونه‌ چيه‌. گفتم‌ بگو بعله‌ من‌ امام‌ زماني‌ هستم‌ و آرزو ميكنم‌ آن‌ روزي‌ كه‌ من‌ را كنار ديوار بگذارند بنام‌ مقدس‌ امام‌ زمان‌ مغز مرا گلوله‌ بزنند. اين‌. اين‌ شجاعت‌ منه‌. خاك‌ بر سر آن‌ شيعه‌اي‌ كه‌ نام‌ امام‌ زمان‌ ننگش‌ باشه‌. خاك‌ بر سر آن‌ كسي‌ كه‌ توي‌ خانه‌اش‌ همة‌ اسمها هست‌، نام‌ مقدس‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ تابلو نشده‌ روي‌ سرش‌ نگذاشته‌ باشه‌. محل‌ كارش‌ نباشه‌. خاك‌ بر سر ما كنند با اين‌ امام‌ دوست‌ داشتنمون‌ و معرفتمون‌ به‌ امام‌.

 يكي‌ ديگر از كارهايي‌ كه‌ روز تاسوعا انجام‌ شد حضرت‌ سيد الشهدا جلوي‌ خيمه‌ نشسته‌. سرش‌ را روي‌ زانو گذاشته‌. با خداي‌ خودش‌ دارد مناجات‌ ميكند و حال‌ تمركزي‌ به‌ خدا پيدا كرده‌. يك‌ وقت‌ شمر آمده‌ كه‌ همين‌ الان‌ بايد كار حسين‌ بن‌ علي‌ را يكسره‌ كنيد. لشگر حمله‌ كردند بطرف‌ خيمه‌هاي‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌. حضرت‌ زينب‌ سلام‌ الله‌ عليها آمد ديد برادر سرش‌ روي‌ زانوشه‌. صدا زد برادر اينها دارند حمله‌ مي‌كنند، چه‌ بايد كرد؟ حضرت‌ سيد الشهداء صدا زد برادرش‌ را ابوالفضل‌. فرمود جانم‌ به‌ قربانت‌ برو ببين‌ اينها چه‌ مي‌خواهند؟ قربان‌ اين‌ وفا، در روز عاشورا مي‌دونيد ابوالفضل‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌، من‌ مي‌خوام‌ تأكيد كنم‌ اين‌ درس‌ را امشب‌ ما ياد بگيريم‌. من‌ خدا ميدونه‌ از منبر رفتن‌ جز اينكه‌ يك‌ چيزي‌، يك‌ التزامي‌ كه‌ ما را پابند به‌ دين‌ ميكنه‌ علت‌ ديگه‌اي‌ نداره‌ كه‌ بيام‌ حرف‌ بزنم‌. لذا اينجا ميگه‌ و الله‌ ان‌ قطعتموا يميني‌ اني‌ اهانن‌ ابدا عن‌ ديني‌. اينها را ياد بگيريد. ارزون‌ دينمون‌ را نفروشيم‌. هواي‌ نفسمون‌ وادارمون‌ نكنه‌ كه‌ دينمون‌ را از دست‌ بديم‌. خواستة‌ زنمون‌، فرزندمون‌، جو زندگيمون‌، شغلمون‌ ما را از دين‌ خارج‌ نكنه‌. ميگه‌ انقطع‌، دستش‌ قطع‌ شده‌، روي‌ زمين‌ افتاده‌. ميگه‌ اين‌ را قطع‌ كرديد ولي‌ من‌ بدونيد تا زنده‌ باشم‌، ابدا، بعد از عمرم‌ هم‌، الان‌ ابوالفضل‌ داره‌ از دين‌ خدا حمايت‌ ميكنه‌، ان‌ قطعته‌ يميني‌، اني‌ اهانن‌ ابدا عن‌ ديني‌ و عن‌ امام‌ صادق‌ يميني‌. دينم‌ و امام‌ زمانم‌. اين‌ را ياد مي‌گيريم‌ يا نه‌؟ اين‌ جمع‌ تصميم‌ بگيريم‌ كه‌ از امام‌ زمانمون‌، اين‌ آقاي‌ مظلوم‌، اين‌ آقاي‌ غريب‌، اين‌ آقايي‌ كه‌ خودش‌ مي‌فرمود به‌ مردم‌ بگيد من‌ مظلومم‌ من‌ غريبم‌ و كسي‌ به‌ ياد من‌ نيست‌. شما حمايت‌ كنيد از امام‌ صادق‌ يقيني‌اتون‌.

 حضرت‌ ابوالفضل‌ آمد در مقابل‌ مردم‌ ايستاد، چه‌ خبره‌؟ گفتند الان‌ حكمي‌ از طرف‌ ابن‌ زياد آمده‌ كه‌ ما كار را يكسره‌ كنيم‌. يك‌ كلمه‌ از خودش‌ حرف‌ نزد. گفت‌ بايستيد من‌ بروم‌ از امام‌ زمانم‌ سؤال‌ بكنم‌ ببينم‌ چه‌ مي‌فرمايد. جوابتون‌ را بياورم‌. آمد خدمت‌ حسين‌ بن‌ علي‌ عليه‌ السلام‌. عرض‌ كرد اينها اينطور مي‌گويند. حضرت‌ فرمود برادر مي‌دوني‌ من‌ مناجات‌ با خدا را دوست‌ دارم‌. دوست‌ دارم‌ امشب‌ با خداي‌ تعالي‌ مناجات‌ كنم‌. به‌ اين‌ جمعيت‌ بگو كه‌ اگر اجازه‌ مي‌دهند يك‌ امشب‌ ديگر هم‌ حضرت‌ ابو الفضل‌ تشريف‌ آورد. آنها هم‌ بهرحال‌ مهلت‌ دادند و فردا هم‌ جنگ‌ برپا نشد. ابوالفضل‌ سقاست‌. سقاي‌ كربلا. تحقيقا من‌ فكر كردم‌ از همة‌ افراد روز عاشورا حضرت‌ ابوالفضل‌ العباس‌ تشنه‌تر بود. به‌ جهت‌ اينكه‌ سمت‌ سقائي‌ را سيد الشهدا در كربلا داده‌ به‌ برادرش‌ ابوالفضل‌. ميدونه‌ كار كس‌ ديگه‌اي‌ نيست‌. آن‌ شجاعتي‌ كه‌ ابوالفضل‌ داره‌، ديگران‌ شايد نداشته‌ باشند. از روزي‌ كه‌ آب‌ در خيمه‌ها جيره‌بندي‌ شده‌، طبيعي‌ است‌ كه‌ هر كدام‌ يك‌ مقدار آب‌ دارند. از آبي‌ كه‌ در اختيارشون‌ هست‌ استفاده‌ ميكنند. ولي‌ ابوالفضل‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ ميدانست‌ كه‌ اين‌ قسمتي‌ كه‌ از آب‌ در اختيار او هست‌ يك‌ روز ميشه‌ كه‌ آب‌ بكلي‌ قطع‌ ميشه‌. اين‌ بچه‌ها مي‌آيند بطرف‌ او. آبها را نگه‌ ميداشت‌، نميخورد. در يك‌ خيمه‌اي‌ نگه‌ ميداشت‌، خيمة‌ باب‌ الحرب‌. خيمة‌ باصطلاح‌ جايي‌ كه‌ اين‌ مشكها را مي‌گذاشتند، يك‌ خيمه‌اي‌ بود. حضرت‌ ابوالفضل‌ آن‌ گوشه‌ در ميان‌ مشك‌ قسمت‌ آب‌ خودش‌ را حفظ‌ ميكرد تا بچه‌ها وقتي‌ تشنه‌ شدند از همان‌ آب‌ به‌ آنها بده‌. لذا او از همه‌ زودتر آب‌ نخورد. آمده‌ در شريعة‌ فرات‌ وارد شده‌. من‌ يك‌ روز گفتم‌ يك‌ كسي‌ مقايسه‌ ميكرد حضرت‌ آدم‌، انبياء اولوالعزم‌ را با علي‌ بن‌ ابيطالب‌. خودشون‌ هم‌ مقايسه‌ كردند. من‌ گفتم‌ انبياء اولوالعزم‌ حضرت‌ آدم‌ با ابوالفضل‌ العباس‌ نميشه‌ مقايسه‌اش‌ كرد. حضرت‌ آدم‌ در بهشت‌ همة‌ نعمتها در اختيارش‌ بود. بهش‌ گفتند كه‌ و لا تقربا هذه‌ الشجره‌. به‌ درخت‌ گندم‌ نزديك‌ نشو. رفت‌ از آن‌ درخت‌ گندم‌ خورد. بخدا قسم‌ ابو الفضل‌ در ميان‌ شريعة‌ فرات‌ اگر آب‌ ميخورد هم‌ خدا راضي‌ بود، هم‌ پيغمبر راضي‌ بود، هم‌ برادرش‌ راضي‌ بود. دستها را برده‌ زير آب‌ نگاه‌ ميكند. و ذكر عطش‌ الحسين‌. اينجا معرفت‌ ابوالفضل‌ العباس‌ را انسان‌ متوجه‌ ميشود. به‌ ياد لبهاي‌ تشنة‌ برادرش‌ سيد الشهداء افتاد. به‌ ياد آن‌ اطفالي‌ كه‌ در خيمه‌ پيراهنها را بالا زدند از رطوبت‌ زمين‌ استفاده‌ ميكنند، به‌ ياد آنها افتاد. معناي‌ وفاداري‌. آب‌ را روي‌ آب‌ ريخت‌. گفت‌ يا نفس‌ هوني‌. ميتونيد اينجوري‌ مبارزة‌ با نفستون‌ بكنيد؟ اين‌ اعلاميه‌اي‌ است‌ براي‌ همة‌ مردم‌. اي‌ نفس‌ خوار شو، و الحسين‌ معطشوا. حسين‌ بن‌ علي‌ تشنه‌ است‌ و تو مي‌خواي‌ آب‌ بخوري‌! نمي‌خواست‌ آب‌ بخوره‌. اين‌ را ميگه‌ تا نقل‌ بشه‌ و ماها ياد بگيريم‌. ما امشب‌ شب‌ تاسوعاي‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ نام‌ ابوالفضل‌ العباس‌ كه‌ جان‌ همه‌امون‌ بقربانش‌، برده‌ بشه‌ و به‌ ياد آن‌ آقا ما درس‌ بگيريم‌. آب‌ را روي‌ آب‌ ريخت‌. و يؤثرون‌ علي‌ انفسهم‌ و كان‌ بهم‌ خصاصه‌. مشك‌ آب‌ را پر كرده‌ و مي‌خواهد به‌ خيمه‌ها برسونه‌. ببينيد اين‌ حالات‌ را در نظر بگيريد. اين‌ درسها را ما تعليم‌ بگيريم‌. بخدا قسم‌ اگر ده‌ سال‌ زحمت‌ بكشيم‌، يك‌ همچين‌ حالاتي‌ در خودمون‌ پيدا بشه‌ كه‌ ما وقتي‌ كه‌ يك‌ نعمتي‌ داريم‌ بدون‌ دوستانمون‌، بدون‌ برادرانمون‌ از آن‌ نعمت‌ استفاده‌ نكنيم‌. اينطوري‌ باشيد. صفا داشته‌ باشيد. برادري‌ داشته‌ باشيد. همة‌ ما منتظريم‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فداه‌ ظهور كنند و عدل‌ و داد برقرار كنند. ولي‌ اين‌ جمله‌ را من‌ امشب‌ بهتون‌ ميگم‌. اسلام‌ آمده‌ صميميت‌ و صفا برپا كنه‌، اخوت‌ برپا كنه‌. عدل‌ و داد بخاطر اين‌ است‌ كه‌ قبلش‌ ظلم‌ و جور بوده‌. هميشه‌ بعد از ظلم‌ و جور، عدل‌ و داده‌. و الا اسلام‌ ميگه‌ انما المؤمنون‌ اخوه‌، شما همه‌اتون‌ با هم‌ برادريد. ميگيد آخيتك‌ في‌ الله‌ و صافيتك‌ في‌ الله‌. صفا بايد نسبت‌ به‌ يكديگر داشته‌ باشيد. گذشت‌ داشته‌ باشيد. همديگر را بيشتر از خودتون‌ دوست‌ داشته‌ باشيد. اين‌ دستور اسلامه‌. البته‌ بعد از ظهور كه‌ عدل‌ و داد برقرار شد، بعدش‌ صلح‌ و صفا برقرار ميشه‌. و الاّ بدون‌ صفا، بدون‌ ايثار، بدون‌ گذشت‌، بدون‌ اينكه‌ انسان‌ دستورات‌ اسلام‌ را دقيقا عمل‌ بكنه‌، انسانيت‌ روي‌ سعادت‌ را نخواهد ديد. خواجه‌ نصير الدين‌ طوسي‌ در اخلاق‌ ناصري‌اش‌ ميگه‌ عدل‌ و انصاف‌، اين‌ در صورت‌ دعواست‌. كي‌ يك‌ چيزي‌ را نصف‌ مي‌كنند؟ دادگستري‌ مي‌آيد دخالت‌ ميكنه‌، قاضي‌ مي‌آيد دخالت‌ ميكنه‌؟ وقتي‌ كه‌ دعوا باشه‌. اما اسلام‌ آمده‌ كه‌ صفا و صميمت‌ بوجود بياره‌. صميميت‌ بين‌ افراد. از مستحبات‌ معامله‌ اينطوره‌. اگر رفتي‌ در يك‌ مغازه‌اي‌ يك‌ جنسي‌ را برايت‌ كشيد. شما اصرار بكن‌ يك‌ خورده‌ سبك‌تر بكش‌ بهت‌ صدمه‌اي‌ نخوره‌. يك‌ خورده‌ كمتر اين‌ برنج‌ را بريز توي‌ ترازو. كمتر بكش‌ برادر عزيز. او هم‌ مستحبه‌ كه‌ سنگين‌تر بكشه‌. اين‌ كمتر بخواد اون‌ بيشتر بده‌. اين‌ جزء مستحباته‌ اسلامه‌. شما حساب‌ بكنيد اگر همة‌ كارهاي‌ ما همينطوري‌ باشه‌. ديگه‌ اين‌ دادگستري‌ها و سپاه‌ پاسداران‌ و نميدونم‌ نيروهاي‌ انتظامي‌، اينها چقدر كاسته‌ ميشه‌، چقدر خرج‌ اين‌ ملت‌ كم‌ ميشه‌! شما حساب‌ بكنيد. اينها جزء مستحباته‌. در مغازه‌ ميري‌ با اصرار بهش‌ بگو برادر عزيز يك‌ خورده‌اي‌ سبك‌تر بكش‌، خدا بركتش‌ را ميده‌ به‌ من‌. او اگر پول‌ را كمتر مي‌گيره‌ از تو، تو يك‌ خورده‌ بيشتر بده‌. اين‌ مستحبه‌، و الاّ ببينيد با زندگيهاي‌ ما چقدر فرقشه‌. پيغمبر اكرم‌ فرمود يك‌ روزي‌ مي‌آيد كه‌ منكر معروف‌ ميشه‌، معروف‌ منكر ميشه‌. الان‌ هي‌ ميگويند هفتة‌ امر بمعروف‌ و نهي‌ از منكر. اصلا الان‌ معروف‌ و منكر ما عوضي‌ گرفتيم‌. نميدونيم‌ امر بمعروف‌ و نهي‌ از منكر چي‌ هست‌. منكر چي‌ هست‌ تا نهي‌ كنيم‌. معروف‌ چي‌ هست‌. خود آن‌ كسي‌ كه‌ داره‌ دربارة‌ امر بمعروف‌ و نهي‌ از منكر حرف‌ ميزنه‌، خودش‌ داره‌ گناه‌، گناهكاره‌، بعضي‌هايشون‌ متجاهر به‌ فسقند. بر همة‌ افراد واجب‌ است‌ كه‌ امر بمعروف‌ و نهي‌ از منكر بكنند. اين‌ از حرفهاي‌ بسيار غلطه‌ كه‌ رطب‌ خورده‌ منع‌ رطب‌ چون‌ كند. بسيار غلطه‌. چون‌ يك‌ كسي‌ كه‌ تمام‌ وجودش‌ معصيته‌، واجبه‌ برش‌ كه‌ امر بمعروف‌ و نهي‌ از منكر بكنه‌. حالا بگيم‌ ما كه‌ گناهكاريم‌. ديگه‌ امر بمعروف‌ و نهي‌ از منكر بما واجب‌ نيست‌. نخير چرا واجبه‌. اگر اين‌ حرف‌ درسته‌ بايد آقاي‌ دكتر وقتي‌ كه‌ صبح‌ ميره‌ توي‌ مطب‌ صبح‌ بايد احتياطا نه‌ نون‌ بخوره‌ نه‌ تخم‌ مرغ‌ بخوره‌ نه‌ ترشي‌ بخوره‌، نه‌ شيريني‌. چون‌ ممكنه‌ مريضهايي‌ بيايند كه‌ شيريني‌ برايشون‌ بد باشه‌، تخم‌ مرغ‌ براشون‌ بد باشه‌ مثلا. اين‌ هم‌ مي‌خواد بگه‌ نخور. رطب‌ خورده‌ منع‌ رطب‌ چون‌ كند. اين‌ قضيه‌ را يك‌ سني‌ برداشته‌ توي‌ كتابش‌ جعل‌ كرده‌ و نوشته‌. و الاّ اين‌ حرفها چيه‌! هر كس‌ معصيتكار باشه‌ يا غير معصيتكار، بايد امر بمعروف‌ و نهي‌ از منكر كنه‌. ببينيد رساله‌ها را ببينيد. اگر يك‌ نفر استثناء كردند يك‌ زناكار، ببينه‌ يه‌ كسي‌ كه‌ زناكاره‌ زنا ميكنه‌. نبايد بهش‌ بگه‌؟ واجبه‌ بر همه‌. چون‌ گاهي‌ گوشه‌ و كنار براي‌ اينكه‌ از زير بار امر بمعروف‌ و نهي‌ از منكر فرار بكنند بعضي‌ها اين‌ شعري‌ كه‌ يك‌ نفري‌ گفته‌ عنوان‌ مي‌كنند رطب‌ خورده‌ منع‌ رطب‌ چون‌ كند. ما كه‌ آقا سرتاپا خرابيم‌. چطور امر بمعروف‌ و نهي‌ از منكر كنيم‌. يا آن‌ كسي‌ كه‌ بهش‌ مي‌گويند آقا فلان‌ كار را نكن‌. ميگه‌ برو خودت‌ را درست‌ كن‌. اينهم‌ ميگه‌ بعله‌ درسته‌ خودش‌ را درست‌ كنه‌. اما بايد حتما امر بمعروف‌ و نهي‌ از منكر هم‌ بكنه‌.

 و انشاء الله‌ بعد از ظهور، شايد انشاء الله‌ همه‌امون‌ زنده‌ باشيم‌. من‌ نمي‌خوام‌ وقت‌ تعيين‌ بكنم‌ ولي‌ از آثار و علائم‌ خوب‌ نشون‌ ميده‌ كه‌ خيلي‌ نزديكه‌ ظهور حجة‌ ابن‌ الحسن‌. حتي‌ دير هم‌ شد. نه‌ اينكه‌ بخوايم‌ بگيم‌ كه‌ روي‌ يك‌ حسابهايي‌ تأخير هم‌ شده‌ يك‌ مقدار. بخاطر گناهانمون‌، بخاطر نفهمي‌ هايمون‌. يك‌ مقدار هم‌ تأخير شده‌. خودتون‌ را بسازيد براي‌ آن‌ صفا و صميميت‌ و آن‌ انسانيت‌ و آن‌ گذشت‌ ما بعد از ظهور. و ساختن‌ هم‌ همينه‌ كه‌ از امشب‌ كه‌ شب‌ تاسوعاست‌ يك‌ درس‌ بگيريم‌ از حضرت‌ ابوالفضل‌ العباس‌. نام‌ مقدس‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ را دائما در زبانمون‌ جاري‌ كنيم‌. چيكار داره‌ روي‌ مغازه‌اتون‌، روي‌ اطاق‌ دفتر كارت‌، روي‌ اطاق‌ خونه‌ات‌ يك‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ را بگيري‌ بزني‌؟ چيكار داره‌ اين‌. مردم‌ حرف‌ مي‌زنند. من‌ گاهي‌ تند ميشم‌. اگر يك‌ كسي‌ بگه‌ مردم‌ حرف‌ ميزنند اگر آزاد باشم‌ مي‌خوام‌ بزنم‌ توي‌ سرش‌. خاك‌ بر سرت‌ كنم‌. تو بخاطر حرف‌ مردم‌ از امام‌ زمانت‌ دست‌ مي‌كشي‌؟! بخاطر اينكه‌ اي‌ آقا، ريا نشه‌. نخير تو ريا كن‌، گناهش‌ گردن‌ من‌ ثوابش‌ مال‌ تو. يادتون‌ نره‌ انشاء الله‌ امشب‌ من‌ از همة‌ دوستان‌ مي‌خواهم‌ كه‌ در محل‌ كارشون‌، در خونه‌اشون‌، در هر كجا كه‌ مربوط‌ به‌ آنهاست‌. اقلا يك‌ نام‌ مقدس‌ امام‌ زمان‌ را اكثرتون‌ داريد ميدونم‌. اينهايي‌ كه‌ ندارند و غفلت‌ كردند ميگم‌. بگذاريد فحشتون‌ بدهند در راه‌ امام‌ زمان‌، يك‌ مدال‌ افتخاري‌ روز قيامت‌ داشته‌ باشيد كه‌ من‌ يا بقية‌ الله‌ در راه‌ محبت‌ تو اين‌ فحش‌ را خوردم‌ و بتونيد يدي‌ داشته‌ باشيد، راهي‌ به‌ امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ داشته‌ باشيد.

 خوب‌ شب‌ تاسوعاست‌. امشب‌ شب‌ روضه‌ خوندن‌ نيست‌ بنظر من‌. شيعه‌ در هر كجا باشه‌ فكر اگر بكند اشكش‌ جاري‌ ميشه‌. الان‌ ببينيد خيمه‌هاي‌ ابي‌ عبد الله‌ چه‌ خبره‌؟ چراغها را خاموش‌ كنيد حال‌ عزايي‌ انشاء الله‌ امشب‌ به‌ خودمون‌ بگيريم‌. السلام‌ عليك‌ يا ابوالفضل‌ العباس‌ ابن‌ امير المؤمنين‌. السلام‌ عليك‌ ايها العبد الصالح‌. المطيع‌ لله‌ و لرسوله‌ و لاميرالمؤمنين‌. يكي‌ از خصوصيات‌ ابو الفضل‌ العباس‌ اين‌ بود كه‌ مطيع‌ خدا و پيغمبر و اميرالمؤمنين‌ و امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ بود. دست‌ راستش‌ قطع‌ شد. خدا قسمتتون‌ كنه‌. قسمتتون‌ كند برويد كربلا بعد از آنكه‌ زيارت‌ كرديد حرم‌ مطهر حضرت‌ سيد الشهدا را، يك‌ خيابانه‌. مي‌رويد طرف‌ حرم‌ حضرت‌ ابو الفضل‌. چند قدمي‌ از صحن‌ سيدالشهدا نگذشته‌ايد. كنار خيابان‌ طرف‌ دست‌ راست‌ مي‌بينيد يك‌ جائي‌ ساخته‌اند، يك‌ بارگاهي‌ است‌. اينجا كجاست‌؟ اينجا جائي‌ است‌ كه‌ دست‌ ابوالفضل‌ به‌ روي‌ زمين‌ افتاد. يك‌ چند قدمي‌ كه‌ باز حركت‌ مي‌كنيد طرف‌ دست‌ چپ‌، يك‌ چيزي‌ ساخته‌اند. يك‌ جايگاهي‌ ساخته‌اند. اينجا كجاست‌؟ اينجا جائي‌ است‌ كه‌ دست‌ چپ‌ ابوالفضل‌ روي‌ زمين‌ افتاده‌. بند مشك‌ را به‌ دندان‌ گرفت‌. تمام‌ همتش‌ اين‌ است‌ كه‌ آب‌ را به‌ خيمه‌ها برساند. امر امام‌ زمانش‌ را اطاعت‌ كند. ناگهان‌ تيري‌ آمد. به‌ مشك‌ آب‌ وارد شد. آبها به‌ روي‌ زمين‌ ريخت‌. عائس‌ عن‌ الحيات‌ عازم‌ علي‌ الموت‌. ابوالفضل‌ ديگه‌ مأيوس‌ از زندگي‌ شد. مخصوصا عمود آهنين‌ وقتي‌ به‌ فرق‌ نازنينش‌ خورد. از روي‌ اسب‌ به‌ روي‌ زمين‌ افتاد. از برادر تقاضا كرد برادر مرا به‌ خيمه‌ها مبر.

 هر كه‌ در مكتب‌ عشق‌ تو نهاده‌ است‌ قدم‌ يا عباس‌، هر كه‌ در مكتب‌ عشق‌ تو نهاده‌ است‌ قدم‌، به‌ جز از درس‌ محبت‌ ز معلم‌ نشنيد. به‌ جز از درس‌ محبت‌ ز معلم‌ نشنيد. يا عباس‌، يا صاحب‌ الكرب‌. الرجل‌ الحسين‌ اكشف‌ كربي‌ بحق‌ اخيك‌ الحسين‌. شب‌ تاسوعاست‌. دوستان‌، رفقا، شيعيان‌ امام‌ زمان‌، يك‌ چند جمله‌ با امام‌ زمانمون‌ درددل‌ كنيم‌. درخواست‌ حاجتي‌ از آقا و مولامون‌ امام‌ زمان‌ بنمائيم‌.

 

۲۵ صفر ۱۴۱۴- عبوديت‌ ۷ راه‌ بنده‌ شدن‌ اخلاق‌ ۵۶

 عبوديت‌ 7 راه‌ بنده‌ شدن‌ اخلاق‌ 56

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. و ما كان‌ لبشر يكلمه‌ الله‌ الا وحيا او من‌ وراء الحجاب‌ او يرسل‌ رسولا.

 در هفته‌هاي‌ گذشته‌ دربارة‌ عبوديت‌ و مقام‌ شامخ‌ بندگي‌ خدا و اينكه‌ انسان‌ لايق‌ انس‌ با پروردگار ميشود و بوسيلة‌ الهام‌ خداي‌ تعالي‌ با او حرف‌ ميزند؛ بحثهايي‌ شد. هرچه‌ مقام‌ و كمالات‌ انسان‌ بالا برود، ارتباط‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار با انسان‌ زيادتر مي‌شود. ارتباط‌ خدا با انسان‌ همانطوري‌ كه‌ در هفته‌هاي‌ گذشته‌ گفتم‌ يك‌ وقت‌ هست‌ با واسطه‌ است‌. يرسل‌ رسولا. بوسيلة‌ رسول‌، بوسيلة‌ حتي‌ پيامبران‌ اين‌ مال‌ عموم‌ مردمه‌. از اين‌ مرحله‌ بگذريم‌ هر چه‌ كمالات‌ بالا مي‌رود و به‌ مرحلة‌ كاملتري‌ انسان‌ قدم‌ مي‌گذارد بهش‌ الهام‌ مي‌شه‌. الهامات‌ شدت‌ پيدا مي‌كند، شدت‌ پيدا مي‌كند تا اينكه‌ خدا دائما با انسان‌ حرف‌ مي‌زند. منتهي‌ الهام‌ من‌ رب‌ حجابه‌. يعني‌ انسان‌ ممكن‌ است‌ بين‌ الهام‌ و وسوسه‌ را فرق‌ نگذاره‌. بعد كمالات‌ انسان‌ بشتر مي‌شود، عده‌اي‌ از اولياء خدا هستند كه‌ فرق‌ بين‌ الهام‌ و وسوسه‌ را نمي‌گذارند. كه‌ اين‌ خيلي‌ مرحلة‌ بالايي‌ است‌. از اين‌ مرحله‌ بالاتر مرحله‌اي‌ است‌ كه‌ انسان‌ با خدا اونچنان‌ انس‌ مي‌گيرد كه‌ خئاي‌ تعالي‌ به‌ او وحي‌ مي‌كند. اينجا يكي‌ دو مطلب‌ را راجب‌ به‌ وحي‌ عرض‌ كنم‌ و يك‌ مقداري‌ دربارة‌ وحي‌ شرح‌ بدم‌ از قرآن‌ و روايات‌. تعريف‌ وحي‌ اينه‌. يعني‌ انسان‌ بخواد بگه‌ وحي‌ چيه‌؟ وحي‌ ارتباط‌ مخصوصي‌ است‌ كه‌ يك‌ از جانب‌ خدا ارسال‌ مي‌شه‌. ماها كاري‌ نمي‌تونيم‌ بكنيم‌ كه‌ خدا به‌ ما وحي‌ كنه‌. اختيارش‌ دست‌ خداست‌. چرا انسان‌ به‌ يك‌ كمال‌ فوق‌ العاده‌اي‌ اگر رسيد اون‌ وقت‌ خدا اختيار مي‌كنه‌ افرادي‌ را كه‌ به‌ اونها وحي‌ كنه‌. دو قطع‌ آوره‌. يعني‌ وقتي‌ وحي‌ مي‌شه‌ قطعاو يقينا انسان‌ مي‌دونه‌ از جانب‌ خداست‌ ديگه‌ مثل‌ الهام‌ نيست‌ كه‌ انسان‌ احتمال‌ بده‌ وسوسه‌ بشه‌ يا مثلا الهامه‌. نه‌ وقتي‌ وحي‌ شد قطعا از جانب‌ خداست‌.

 ولو اينكه‌ انسان‌ را وادار به‌ كار خلاف‌ شرع‌ به‌ صورت‌ ظاهر بكنه‌. مثلا به‌ حضرت‌ ابراهيم‌ وحي‌ مي‌شه‌ كه‌ فرزندت‌ را بكش‌. اين‌ كار فرزند كشتن‌ خلاف‌ شرعه‌. در عين‌ حال‌ حضرت‌ اسماعيل‌ مي‌گه‌ كه‌ يا ابتت‌ المع‌ توطمه‌ اونچه‌ كه‌ بهت‌ امر شده‌ فورا انجام‌ بده‌. پس‌ اول‌ ارتباط‌ از ناحية‌ پروردگار برقرار مي‌شه‌. دوم‌ قطع‌ آوره‌. از ناحية‌ شيطان‌ هم‌ اگر وحي‌ شد يقين‌ انسان‌ مي‌تونه‌ بگه‌ از ناحية‌ شيطانه‌.  يعني‌ هر دو جنبه‌اش‌ هست‌. هم‌ شيطان‌ به‌ انسان‌ وحي‌ مي‌كنه‌. هم‌ خدا.

 اما انسان‌ ديگه‌ تكليفش‌ روشنه‌، در مرحلة‌ پايين‌تر كه‌ هست‌ بين‌ وسوسه‌ و الهام‌ ممكنه‌ انسان‌ فرق‌ نگذاره‌. مگر با تطبيق‌ با قوانين‌ اسلام‌. مثلا اسلام‌ گفته‌ كه‌ دستت‌ اگر نجسه‌ يك‌ دفعه‌ اگر آبش‌ بكشي‌ پاكه‌. ولي‌ شيطان‌ به‌ انسان‌ مي‌گه‌ كه‌ نه‌ ده‌ دفعه‌ بايد دستت‌ را بشوري‌. اين‌ معلومه‌ كه‌ وسوسه‌ است‌. اما در وحي‌ اين‌ طور نيست‌. اگر شيطان‌ به‌ انسان‌ وحي‌ كرد انسان‌ مي‌دونه‌ از ناحية‌ شيطانه‌. اگر خدا هم‌ وحي‌ كرد مي‌دونه‌ كه‌ از ناحية‌ خداست‌. و يقين‌ براش‌ مي‌ياد قطعي‌ مي‌شه‌. سوم‌ وحي‌ هيچ‌ پيغمبري‌ نيست‌ كه‌ بهش‌ وحي‌ نشه‌. همة‌ پيغمبران‌ بهشون‌ وحي‌ شده‌. منتهي‌ وحيشون‌ در احكام‌ و دستوراته‌ و در قوانين‌ دينشون‌ هست‌. همة‌ پيغمبران‌ بهشون‌ وحي‌ مي‌شه‌. چهارم‌ وحي‌ مخصوص‌ پيغمبران‌ نيست‌. يعني‌ مي‌شه‌ پيغمبر نباشه‌ انسان‌ ولي‌ بهش‌ وحي‌ بشه‌. يعني‌ انسان‌ داراي‌ يك‌ كمالاتي‌ بشه‌ كه‌ خدا بهش‌ وحي‌ كنه‌. يا يك‌ كار مهمي‌ باشه‌ كه‌ بايد اون‌ شخص‌ انجام‌ بده‌، خداي‌ تعالي‌ بهش‌ وحي‌ مي‌كنه‌. مثل‌ مادر موسي‌. مادر موسي‌ وقتي‌ كه‌ فرزندش‌ را وضع‌ حمل‌ كرد خداي‌ تعالي‌ و اوحينا الي‌ ام‌ موسي‌ ما وحي‌ كرديم‌ به‌ مادر موسي‌ كه‌ شيرش‌ بده‌ و اذا خفت‌ عليه‌ فلقيه‌ في‌ اليمل‌ و وقتي‌ كه‌ ترسيدي‌ از جان‌ او ترسيدي‌، بياندازش‌ توي‌ دريا. ولا تخافوا، و لا تحزنوا انا عليه‌ و جاهلوا الي‌ المرسلين‌. ببينيد از همين‌ آيه‌ استفادة‌ خيلي‌ مطالب‌ مي‌شه‌.

 اينكه‌ وحي‌ قطع‌ آوره‌ و انسان‌ يقينا مي‌دونه‌ از جانب‌ خداست‌. آخه‌ بچه‌ را بكنن‌ توي‌ جعبه‌، جعبه‌اي‌ كه‌ جاي‌ نفس‌ كشيدن‌ نداره‌. البته‌ اگر جاي‌ نفس‌ كشيدن‌ مي‌گذاشت‌ خوب‌ يك‌ سوراخ‌ مي‌گذاشت‌ آب‌ مي‌رفت‌ توش‌. توي‌ يك‌ جعبة‌ در بستة‌ بدون‌ سوراخ‌ و بدون‌ در. اين‌ را انداخته‌ توي‌ دريا، اين‌ از نظر عقلي‌ كار درستي‌ نيست‌ از نظر احكام‌ شرع‌ هم‌، شرع‌ مي‌گه‌ كه‌ اين‌ جان‌ بچه‌ را به‌ هدر دادن‌ و اشكال‌ شرعي‌ داره‌. اما چون‌ وحي‌ آمده‌ اين‌ اين‌ كار را مي‌كنه‌. قطعي‌ است‌. و از همين‌ آيه‌ استفاده‌ مي‌شه‌ وحي‌ مخصوص‌ انبياء نيست‌! چون‌ مادر موسي‌ پيغمبر نبود. و از همين‌ آيه‌ استفاده‌ مي‌شه‌ كه‌ وحي‌ در كارهاي‌ مهمه‌ كه‌ خدا ارتباط‌ را برقرار مي‌كنه‌. در هيچ‌ جاي‌ قران‌ و روايات‌ نيست‌ كه‌ وحي‌ را ما  بتونيم‌ خودمون‌ زحمت‌ بكشيم‌ تا به‌ مقام‌ اين‌ مقام‌ برسيم‌ كه‌ خدا حتما به‌ ما وحي‌ مي‌كنه‌. همه‌ جا وحي‌ انبساط‌ داده‌ شده‌ به‌ خدا.

 و خداست‌ كه‌ وحي‌ مي‌كنه‌. و ما اختيار وحي‌ را نداريم‌. دقت‌ كرديد. چرا انسان‌ به‌ مقامي‌ ممكنه‌ برسه‌ كه‌ ضمينة‌ وحي‌ الهي‌ را در خودش‌ ايجاد كنه‌. ضمينه‌ ايجاد كنه‌. يعني‌ يك‌ جوري‌ بشه‌ كه‌ خدا اين‌ را لايق‌ براي‌ وحي‌ بدونه‌. البته‌ در امر مهمي‌ اگر پيش‌ بياد، يك‌ جريان‌ فوق‌ العاده‌اي‌ بخواد پيش‌ بياد، اين‌ ضمينه‌ را هم‌ لازم‌ نداره‌ خدا به‌ هر جايي‌ كه‌ اراده‌ بكنه‌ وحي‌ مي‌كنه‌. حتي‌ به‌ زنبور عسل‌ هم‌ خدا وحي‌ مي‌كنه‌. وحي‌ البته‌ بعضي‌ مي‌گن‌ وحي‌ تكويني‌. وحي‌ تكويني‌ از اين‌ حرفهاي‌ درست‌ نيست‌ من‌ مسائل‌ تكويني‌ و تشريعي‌ را براتون‌ توضيح‌ دادم‌ در هفته‌هاي‌ گذشته‌. اين‌ وحي‌، وحي‌ به‌ اصطلاح‌ ارتباط‌ خاصه‌ است‌. كه‌ مجبور مي‌كنه‌ طرف‌ را به‌ اينكه‌ وظايفي‌ انجام‌ بده‌. از ناحية‌ شيطان‌ هم‌ وحي‌ مي‌شه‌. يعني‌ وحي‌ مخصوص‌ خدا با بنده‌گانش‌ نيست‌. اگر يك‌ كسي‌ گفت‌ كه‌ به‌ من‌ وحي‌ شده‌ كه‌ اين‌ كار را بكنم‌، احتمال‌ داره‌ شيطان‌ بهش‌ وحي‌ كرده‌ باشه‌. مي‌شه‌ درسته‌ چون‌ ان‌ الشياطين‌ و يوحون‌ الا اوليائهم‌. خدا در قرآن‌ مي‌فرمايد كه‌ شياطين‌ به‌ اوليائشون‌ به‌ دوستانشون‌ وحي‌ مي‌كنند. حتي‌ همين‌ شرايط‌ وحي‌ در اون‌ هم‌ هست‌. يعني‌ اولا قطع‌ آوره‌. يعني‌ وحي‌ شيطان‌ به‌ اوليائش‌ به‌ دوستان‌ خودش‌ براي‌ اونها هم‌ قطع‌ آوره‌، يقين‌ مي‌دونن‌ شيطان‌ بهشون‌ وحي‌ كرده‌. شك‌ ندارند. دوم‌ اينكه‌ ارتباط‌ مخصوصي‌ است‌ كه‌ از ناحية‌ شيطان‌ برقرار مي‌شه‌. عين‌ همان‌ وحي‌ الهي‌ است‌. سوم‌ اينكه‌ انسان‌ نمي‌تونه‌ ضمينه‌اي‌ بسازه‌ كه‌ شيطان‌ بهش‌ وحي‌ كنه‌. چون‌ شيطان‌ هم‌ به‌ هر كسي‌ وحي‌ نمي‌كنه‌ يك‌ آدمهاي‌ حسابي‌تري‌ را گير مي‌ياره‌. مثلا يك‌ عده‌ متصوفه‌ را پيدا مي‌كنه‌ كه‌ از هزارها نفر را بتونه‌ منحرف‌ كنه‌.

 به‌ ماها وحي‌ نمي‌كنه‌ شيطان‌. شيطان‌ چرا وسوسه‌ مي‌كنه‌ ولي‌ وحي‌ نمي‌كنه‌. وحي‌ را مي‌بره‌ به‌ يك‌ كسي‌ وحي‌ مي‌كنه‌. لذا مي‌گه‌ ان‌ الشياطين‌ اوحينا اوليائهم‌ ولايت‌ شيطان‌ را انسان‌ بايد بپذيره‌. شيطان‌ هم‌ به‌ هر كسي‌، مي‌گن‌ مرحوم‌ شيخ‌ انصاري‌ را يك‌ شخصي‌ خواب‌ ديد كه‌، شيطان‌ را خواب‌ ديد كه‌ يك‌ مقدار ريسمون‌ روي‌ دوشش‌ هست‌ داره‌ مي‌ره‌. يك‌ ريسمون‌ ضخيمي‌ هم‌ انداخته‌ روي‌ اين‌ دوشش‌ داره‌ مي‌بره‌. ازش‌ پرسيد كه‌ اين‌ ريسمون‌ ضخيم‌ را براي‌ چي‌ مي‌خواي‌؟ گفت‌ كه‌ شيخ‌ انصاري‌ را مي‌خواستم‌ به‌ طرف‌ انحراف‌ بكشونم‌، يك‌ ريسموني‌ بوده‌ به‌ اين‌ ضخيمي‌ اين‌ را پاره‌ كرده‌، امشب‌ مي‌خوام‌ با اين‌ ريسمون‌ بكشم‌. گفته‌ بود كه‌ پس‌ ريسمون‌ من‌ كو؟ گفت‌ كه‌ تو ريسمون‌ نمي‌خواي‌، تو خودت‌ مي‌ياي‌. ما، خدا نكنه‌ ماها هم‌، ما انشاء الله‌ ريسمونهاش‌ را هم‌ پاره‌ مي‌كنيم‌ ولي‌ عموم‌ مردم‌ اينطوري‌ هستند كه‌ ريسمون‌ نمي‌خوان‌ خودشون‌ به‌ دنبال‌ شيطان‌ مي‌رن‌. شيطان‌ اين‌ قدر اعتنا نداره‌ كه‌ بهشون‌ وحي‌ بكه‌. وحي‌ را شيطان‌ فقط‌ و فقط‌ به‌ اوليائش‌ مي‌كنه‌. اينهايي‌ كه‌ ولايتش‌ را قبول‌ كرده‌ باشند. دست‌ بيعت‌ داده‌ باشند. بنگان‌ خدا را شيطان‌ نمي‌تونه‌ فريب‌ بده‌. و بهشون‌ هم‌ وحي‌ نمي‌كنه‌، وسوسه‌ هم‌ نمي‌كنه‌. اگر يك‌ كسي‌ ببينيد وسواس‌ داره‌ بدونيد بندة‌ خدا نيست‌. الا عبادي‌ ليس‌ لك‌ عليهم‌ شيطان‌. شيطان‌ تو بر بندگان‌ من‌ تسلط‌ پيدا نمي‌كني‌. انما سلطانه‌ علي‌ الذين‌ يتوله‌ تسلط‌ شيطان‌ بر كسي‌ است‌ كه‌ ولايت‌ شيطان‌ را قبول‌ كرده‌ باشه‌ و روي‌ محبت‌ فرمان‌ او را برداره‌ ولايت‌ را براتون‌ مكرر بيان‌ كردم‌. يعني‌ فرمان‌ بردار با محبت‌. شما مي‌گيد كه‌ مگر كسي‌ هست‌ تو دنيا كه‌ شيطان‌ را دوست‌ داشته‌ باشه‌ اين‌ قدر كه‌ فرمان‌ برداريش‌ را بكنه‌ و حالا شما شايد قبول‌ نكنيد بعضي‌ از اين‌ اقطاع‌ صوفيه‌ اينطوريند. ولي‌ شيطانند. شيطان‌ همان‌ شيطان‌ مخصوص‌، ابليس‌. نه‌ اينكه‌ ما بهشون‌ بگيم‌ ولي‌ شيطان‌، شيخ‌ محمود شبستري‌ يكي‌ از اقسام‌ متصوفه‌ است‌، من‌ نمي‌خوام‌ حالا كنايه‌ به‌ اونها بزنم‌ مي‌خوام‌ مطلبم‌ را بحث‌ كنم‌. يك‌ كتابي‌ داره‌ من‌ دارم‌ اون‌ كتاب‌ را. تو همين‌ كتابها هست‌ به‌ نام‌ درس‌ دين‌. شيخ‌ محمود شبستري‌ درس‌ دين‌ مي‌ده‌. يك‌ بخش‌ از درس‌ دين‌ اين‌ شخص‌ كه‌ از اقطام‌ متصوفه‌ است‌ اين‌ است‌ كه‌ شيطان‌ بالاتر از، مقامش‌ بالاتر از حضرت‌ موسي‌ است‌. يك‌ شعري‌ داره‌، آخرش‌ مي‌گه‌ كه‌ يك‌ روز، حضرت‌ موسي‌ به‌ شيطان‌ گفت‌ تو چرا سجده‌ نكردي‌ كه‌ اينقدر مطرود بشي‌؟ گفت‌ من‌ سجده‌ نكردم‌ كه‌ مثل‌ تو نشم‌. گفت‌ خوب‌ من‌ مگه‌ چمه‌؟ گفت‌ خدا وقتي‌ كه‌ بهت‌ گفت‌ كه‌، تو وقتي‌ گفتي‌ كه‌ فارب‌ انظر عليك‌. خدايا خودت‌ را به‌ من‌ نشان‌ بده‌ تا من‌ به‌ تو نگاه‌ كنم‌ و ببينمت‌. خدا گفت‌ نگاه‌ كن‌ به‌ كوه‌ چرا روي‌ از خدا برگردوندي‌ و نگاه‌ كردي‌ به‌ كوه‌ تا، عاشق‌ هيچ‌ وقت‌ حاضر نيستش‌ كه‌ گوش‌ به‌ حرف‌ معشوقش‌ بده‌ و روش‌ را بگردونه‌.من‌ پيشاني‌ كه‌ براي‌ خدا روي‌ زمين‌ گذاشتم‌ براي‌ آدم‌ ولو خدا بگه‌ من‌ نمي‌كنم‌. به‌ اين‌ دليل‌ من‌ بهتر از توهتسم‌ او داره‌ مي‌ره‌ تأييد مي‌كنه‌، حالا مهم‌ نيست‌ مسئله‌ معلومه‌ روشنه‌ كه‌ چقدر  ربطه‌. و در اشعارش‌ شيخ‌ محمود شبستري‌ مي‌گه‌ كه‌ شيطان‌ خداي‌ تعالي‌ اين‌ از افسران‌ ارتش‌ و شخصيتهاي‌ مهم‌ دربار پروردگاره‌. ولي‌ بخاطر اينكه‌ هر شاهي‌ كه‌ خوب‌ شاهي‌ بداند اين‌ يك‌ تكه‌ شعرشه‌. يكي‌ افسر به‌ درگاه‌ خود نشاند.

 اين‌ افسر را مي‌نشونه‌ كه‌ غريبه‌ها را راه‌ نده‌. خوديها را راه‌ بده‌. لذا شيطان‌ هم‌ گفت‌ لاغوينهم‌ اجمعين‌ الا عبادك‌ المخلصين‌. ببينيد چقدر شيطان‌ خوب‌ بهش‌ وحي‌ مي‌كنه‌ و اينجور طرفدار شيطانه‌. يك‌ هستند الان‌ شيطان‌ پرست‌. شيطان‌ مريدش‌ الان‌ در زمان‌ ما كرة‌ زمين‌ بيشتر از خداست‌. بندگان‌ شيطان‌ بيشتر از بندگان‌ خدا هستند. البته‌ به‌ همه‌ هم‌ اعتنا نمي‌گذاره‌ها. شيطان‌ به‌ مثل‌ شيخ‌ محمود شبستري‌ كه‌ امروز حتي‌ گاه‌ گاهي‌ در راديو و تلويزيون‌ ما هم‌ متأسفانه‌ ازش‌ تعريف‌ مي‌شه‌ و تمجيد مي‌شه‌ بعد از چند صد سال‌ كه‌ به‌ درك‌ واسل‌ شده‌  در عين‌ حال‌ كه‌ ما ازش‌ تجليل‌ مي‌كنيم‌ از او، به‌ او مي‌ره‌ وحي‌ مي‌كنه‌. به‌ هر كسي‌ كه‌ وحي‌، ان‌ الشياطين‌ يوحون‌ الي‌ اوليائهم‌.

 اولياء خودش‌ را، اولياء. ولي‌ شيطان‌ تا نشي‌ بهت‌ وحي‌ نمي‌كنه‌. ولي‌ خدا هم‌ تا نشي‌ خدا بهت‌ وحي‌ نمي‌كنه‌. و همين‌ آيه‌ دلالت‌ دارد بر اينكه‌ حضرت‌، مادر حضرت‌ موسي‌ پيغمبر نبود. بر غير پيغمبر هم‌ ممكنه‌ وحي‌ بشه‌. منتهي‌ وحي‌ نه‌ در مسئلة‌ دين‌ شما اين‌ را بدونيد در بعضي‌ از روايات‌ هست‌ كه‌ وقتي‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ از دار دنيا رفت‌، انقطع‌ الوحي‌. وحي‌ از ما قطع‌ شد. بعضي‌ از افراد كم‌ سواد بايد بگيم‌ يا خيلي‌ متعجب‌ و از كساني‌ كه‌ به‌ روايات‌ مراجعه‌ نمي‌كنند مي‌گن‌ ديگه‌ معنا نداره‌ بر علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ و امثال‌ اينها وحي‌ بشه‌  جمع‌  بين‌ اين‌ انقطع‌ ان‌ الوحي‌ و اينكه‌ به‌ اونها وحي‌ شده‌ زياد هم‌ داريم‌. مي‌فهميد چيه‌؟ چطوري‌ اين‌ را درستش‌ كنيم‌؟ وحي‌ در امور اسلام‌ و دين‌ گوش‌ بديد خوب‌، در احكام‌، در احكام‌ دين‌، در معارف‌ دين‌، در دستورات‌ دين‌ همش‌ به‌ پيغبر وحي‌ شده‌، يك‌ كلمه‌ بر غير پيغمبر وحي‌ نمي‌شه‌. قطع‌ مي‌شه‌. يعني‌ وحي‌ خاص‌ قطع‌ مي‌شه‌. ديگه‌ بعد از پيغمبر يك‌ مسئله‌اي‌ كه‌ به‌ پيغمبر گفته‌ نشده‌ باشه‌ به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ وحي‌ نمي‌شه‌. چون‌ اگر كه‌ وحي‌ شد ايشان‌ مي‌شه‌ پيغمبر بعد از اون‌ پيغمبر. او خاتم‌ الانبياء است‌. و لذا در تمام‌ احكام‌ اسلام‌ و معارف‌ اسلام‌ و تمام‌ قوانين‌ اسلام‌ به‌ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ وحي‌ شد و تمام‌ هم‌ شد. هيچي‌ باقي‌ نماند.

 اينجا وقتي‌ كه‌ پيغمبر از دار دنيا مي‌رود مي‌گه‌ من‌ قطع‌ ان‌ الوحي‌ يعني‌ وحي‌ در احكام‌ و معارف‌ و حقايق‌ اسلام‌، اما وحي‌ به‌ اولياء خدا دائمي‌ است‌. به‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ دائما وحي‌ مي‌شده‌. به‌ ائمة‌ اطهار دائما وحي‌ مي‌شده‌. در علوم‌ مختلف‌ خودشون‌، بله‌ يك‌ خرده‌اي‌ منظم‌ باشند دوستان‌ سر ساعت‌ بيان‌ دوستان‌ و هر كس‌ كه‌ دير بياد نبايد تو اين‌ مجلس‌ وارد بشه‌. دقت‌ كنيد، حواسها پرت‌ نشه‌.

 وحي‌، پس‌ وحي‌ در احكام‌ و معارف‌ و حقايق‌ اسلام‌ قطع‌ شده‌ اما وحي‌ در توضيح‌ معارف‌ اسلام‌ در توضيح‌ معارف‌ اسلام‌ وحي‌ مي‌شه‌. از طريق‌ حكمت‌. يعني‌ حكمت‌ الهي‌ براتون‌ توضيح‌ دادم‌ چون‌ بعضيها بودند كه‌ در جلسات‌ نبودند چون‌ حكمت‌ و با فلسفه‌ فرقش‌ اين‌ است‌، كه‌ حكمت‌ اون‌ چيزهايي‌ است‌ كه‌ انساني‌ را پروردگار در شناخت‌ حقايق‌ اشياء به‌ انسان‌ مي‌ده‌. دقت‌ مي‌كنيد. فلسفه‌ شناخت‌ حقايق‌ اشياء متكيا به‌ افكار بشر. اون‌ متكيا به‌ افكار، به‌ وحي‌ و خداي‌ تعالي‌. فلسفه‌ متكيا به‌ افكار بشر. اون‌ وقت‌ اگر انسان‌ به‌ مقام‌ بندگي‌ كامل‌ برسه‌، به‌ مقام‌ خليفت‌ اللهي‌ برسه‌ بهش‌ وحي‌ مي‌شه‌. چي‌ وحي‌ مي‌شه‌، حكمت‌. و من‌ يعطي‌ الحكمه‌ فقد اوتي‌ خيرا كثيرا. لقمان‌ بعضيها مي‌گن‌ پيغمبر نبوده‌ و لقد آتينا لقمان‌ الحكمه‌. به‌ حضرت‌ لقمان‌ خداي‌ تعالي‌ حكمت‌ تعليم‌ كرد. گاهي‌ يك‌ مطالبي‌ خيلي‌ عالي‌ در سطح‌ فوق‌ العاده‌ عالي‌ اين‌ به‌ زبان‌ اولياء خدا مي‌ياد كه‌ حتي‌ در كتابها هم‌ وحي‌ مي‌شه‌. ممكنه‌ عرض‌ كردم‌ امكان‌ داره‌ وحي‌ بشه‌. و حكمت‌ الهي‌ كه‌ همان‌ الهم‌ حالا اين‌ دعا، معنا نداره‌ ما دعا كنيم‌ الهم‌ علنا الاشياء كما هي‌. خدايا اشياء را اون‌ چنان‌ كه‌ هست‌ به‌ ما نشان‌ بده‌. خدايا اشياء را اون‌ چنان‌ كه‌ هست‌ به‌ ما نشان‌ بده‌. دقت‌ كرديد. اين‌ در حقيقت‌ همان‌ حكمته‌ كه‌ خدا حقايق‌ اشياء را به‌ شما نشان‌ داده‌. چشم‌ شما را به‌ ملكوت‌ عالم‌ باز كنه‌. چشم‌ شما را به‌ حقايق‌ باز كنه‌. به‌ حقايق‌ باز كنه‌. اين‌ از ناحية‌ وحي‌ ممكنه‌. عرض‌ كردم‌ حالا شما مي‌گيد وحي‌ چطوري‌ مي‌شه‌ خدا. خوب‌ اين‌ مطلب‌ را داشته‌ باشيد. يك‌ وقتي‌ انشاء الله‌ همين‌ راهي‌ را كه‌ داريد مي‌ريد مي‌رسيد انشاءالله‌ به‌ جايي‌ كه‌ اين‌ مطلب‌ خيلي‌ به‌ دردتون‌ مي‌خوره‌. خيلي‌ زياد هم‌ به‌ دردتون‌ مي‌خوره‌ها. شما يك‌ مسافريني‌ هستيد كه‌ داريد به‌ سوي‌ كمالات‌ مي‌ريد. قدمهايي‌ به‌ سوي‌ كمالات‌ برداشتيد. اين‌ حرفهاي‌ ما الان‌ برايش‌ شماها مثل‌ اين‌ است‌ كه‌ توي‌ ترمينال‌ ماشين‌ تهران‌ را نشستيد داريد مي‌ريد يكي‌ بلند مي‌شه‌ مي‌گه‌ تهران‌ آب‌ و هواش‌ اينه‌.

 خدمت‌ شما عرض‌ شود هتلهاش‌ اينجوري‌ است‌. نمي‌دونم‌ چطوري‌ بايد تو اين‌ خيابانهاش‌ حركت‌ بكنيد اينها مطالبي‌ است‌ كه‌ براي‌ اون‌ وقت‌ ما داريم‌ مي‌گيم‌. والا حالا نه‌ به‌ شما وحي‌ مي‌شه‌، مي‌گيم‌ اينها، نه‌ هم‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ لازمه‌ ولي‌ اينها يك‌ مطلب‌ هست‌ اينهايي‌ كه‌ من‌ مي‌گم‌ براتون‌ در اين‌ جلسات‌ اينها را شما را واكسينتون‌ مي‌كنن‌. استدلالي‌ كه‌ چون‌ غالبا شماها برخورد با افرادي‌ كه‌ هيچ‌ اطلاعي‌ وحي‌ و اينها مثلا ندارند، برخورد مي‌كنيد. ممكنه‌ پاي‌ يك‌ منبر بنشينيد بگن‌ اصلا وحي‌ غلطه‌ تا علي‌ بن‌ ابيطالب‌ مثلا وحي‌ مي‌داشته‌. استدلال‌ هم‌ داره‌ كه‌ وحي‌ قطع‌ مي‌باشه‌. استدلال‌ مي‌كند. يك‌ كسي‌ هم‌ ممكنه‌ بياد يك‌ آدم‌ چي‌ عرض‌ كنم‌ به‌ اصطلاح‌ افرادي‌ بي‌ ربط‌ بگن‌ به‌ ما وحي‌ شده‌. من‌ براتون‌ اين‌ مطالب‌ را براتون‌ شرح‌ مي‌دم‌ در اين‌ شبها بيشتر جنبة‌ واكسينه‌ كردن‌ شماهاست‌ كه‌ وقتي‌ كه‌ مي‌ريد به‌ اوجا بدونيد جريان‌ از چه‌ قراره‌. چه‌ عالم‌ برزخ‌ كه‌ مطالبي‌ درباره‌اش‌ گفتم‌، چه‌ دربارة‌ مقامات‌ عالية‌ انساني‌ اينها را كه‌ مي‌گم‌ براي‌ اين‌ جهته‌. حالا شما همين‌ تا امشب‌ به‌ فكر اين‌ نباشيد كه‌ رو به‌ قبله‌ بخوابيد و خداي‌ تعالي‌ بهتون‌ وحي‌ كنه‌. نه‌. اين‌ مسائل‌ نيست‌ به‌ اين‌ زوديها و الهام‌ چرا بهتون‌ مي‌شه‌. زياد هم‌ مي‌شه‌ اما شما بين‌ الهام‌ و وسوسه‌ هنوز نمي‌تونيد اكثرتون‌، بعضيهاتون‌ چرا الحمد الله‌ ما چند نفري‌ داريم‌ كه‌ به‌ اين‌ مقام‌ رسيدن‌ كه‌ از اولياء خدا باشند و بين‌ الهام‌ و وسوسه‌ را تا حدي‌ فرق‌ بگذارند. اما اكثرا بين‌ الهام‌ و وسوسه‌ را فرق‌ نمي‌گذاريد. ميزان‌ در اينكه‌ آيا اين‌ الهامه‌، و اين‌ را بهش‌ توجه‌ كنيد به‌ جهت‌ اينكه‌ هر چه‌ بيشتر توجه‌ كنيد بهتر اين‌ مسائل‌ براتون‌ روشنه‌. فرق‌ بين‌ الهام‌ و وسوسه‌ را چطور بگذاريم‌؟ عرض‌ كردم‌ هر چه‌ با دين‌ با احكام‌ شرع‌ تطبيق‌ كرد الهام‌ بدونيد. مثلا فرض‌ كنيد كه‌ نمازت‌ را اول‌ وقت‌ بخون‌ خوب‌ اين‌ وسوسه‌ هم‌ باشه‌ خوبه‌، هر چه‌ مي‌خواد باشه‌، باشه‌.

 اگر بهتون‌ يك‌ كاري‌ شري‌ پيشنهاد شد اين‌ را به‌ حساب‌ وسوسه‌ بگذاريد ولو الهام‌ باشه‌ چون‌ شما معذوريد. دقت‌ مي‌كنيد. شما به‌ حساب‌ وسوسه‌ بگذاريد. تا انشاء الله‌ شما به‌ جايي‌ برسيد كه‌ جزء كساني‌ بشيد كه‌ يك‌ مرحله‌ از اولياء خدا يعني‌ اولياء خدا به‌ مرحله‌اي‌ مي‌رسند كه‌ فرق‌ بين‌ الهام‌ و وسوسه‌ را مي‌دونن‌. فرق‌ مي‌گذارند و يك‌ مقام‌ بالاتري‌ هست‌ كه‌ ضمينه‌اش‌ اگر فراهم‌ بكنند و بعد خدا اراده‌ بكنه‌، و خدا بخواهد ممكنه‌ بهش‌ وحي‌ بشه‌ و بودند بزرگاني‌ كه‌ اينها از طريق‌ وحي‌ حكمت‌ را دريافت‌ كرده‌اند و كسي‌ كه‌ بهش‌ حكمت‌ داده‌ بشه‌ خير كثير فاعدوا خيرا كثيرا. خير كثير كوثره‌. كوثر را تفسير كردن‌ به‌ خير كثير. و كوثر روح‌ مقدس‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها و ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلامه‌. يعني‌ اين‌ قطره‌ متصل‌ مي‌شه‌ به‌ درياي‌ ولايت‌ دقت‌ كرديد. شما يك‌ قطره‌اي‌ هستيد متصل‌ مي‌شيد به‌ درياي‌ ولايت‌ و درياي‌ ولايت‌ خير كثيره‌، و دريايي‌ از حكمته‌ و وقتي‌ كه‌ شما متصل‌ به‌ اين‌ درياي‌ حكمت‌ و خير كثير شديد اون‌ وقت‌ از قلبتون‌ حكمت‌ جريان‌ پيدا مي‌كنه‌. از قلب‌ شماها جريان‌ پيدا مي‌كنه‌ حكمت‌.

 كه‌ اگر انشاء الله‌ به‌ مقام‌ خلوص‌ و اخلاص‌ رسيديد كه‌ اين‌ مرحله‌اي‌ است‌ از مراحل‌ بالاي‌ كمالات‌ از همين‌ امشب‌ به‌ فكر اين‌ كه‌ اعمالتون‌ را خالص‌ كنيد تا از قلبتون‌ و نادي‌ الحكمه‌، نباشيد. نه‌ تا اين‌ مراحل‌ ده‌، دوازده‌ گانه‌ را شايد هم‌ بيشتر شانزده‌ تا مرحله‌ است‌ اگر طي‌ نكنيد به‌ مقام‌ خلوص‌ نمي‌تونيد برسيد. وقتي‌ كه‌ به‌ مقام‌ خلوص‌ تازه‌ رسيديد اون‌ وقت‌ چهل‌ روز كه‌ ازش‌ بگذره‌، شما متصل‌ به‌ درياي‌ حكمت‌ مي‌شيد، خير كثير مي‌شيد به‌ درياي‌ حكمت‌ متصل‌ مي‌شيد اون‌ وقت‌ جرت‌ ينوبي‌ الحكمه‌. از قلب‌ شما كه‌ متصل‌ به‌ اون‌ درياي‌ حكمت‌ است‌ از قلبتون‌ اين‌ چشمه‌ جريان‌ پيدا مي‌كنه‌ مي‌ياد به‌ زبانتون‌ اون‌ وقت‌ من‌ قلبه‌ و لسانه‌، و از زبان‌ شما هر چي‌ مي‌گيد مثل‌ حضرت‌ لقمان‌ داراي‌ حكمته‌. و لقد آتينا لقمان‌ الحكمه‌. اگر خوب‌ فهميديد صلوات‌ بفرستيد.

 چند تا تذكر، تذكر اول‌ هر كس‌ در هر مراحله‌اي‌ از مراحل‌ كمالات‌ هست‌ بعضيها حواسشون‌ پرت‌ مي‌شه‌ نمي‌توم‌ تك‌ تك‌ بهشون‌ بگم‌ اگر تمركز در همان‌ مرحله‌ داشته‌ باشند موفق‌ مي‌شن‌. اگر بخوان‌ حواسشون‌ را پرت‌ كنن‌ موفق‌ نمي‌شن‌. مثلا اگر كسي‌ در مرحلة‌ توبه‌ است‌ فقط‌ و فقط‌ شب‌ و روز حاجتش‌، خواستش‌، فكرش‌، هوشش‌، حواسش‌ تو همين‌ مرحلة‌ توبه‌ باشه‌. اگر بگه‌ كه‌ من‌ تكبر را از خودم‌ دور كنم‌ اخلاص‌ داشته‌ باشم‌. مبارزه‌ با هواي‌ نفس‌ بكنم‌ چه‌ بكنم‌، نه‌ اين‌ را مي‌تونه‌، نه‌ اون‌ را. شما سه‌ تا چهار تا اطاق‌ را مي‌خواييد جارو كنيد، يك‌ ذره‌ اينجا را جارو كنيد يك‌ ذره‌ اون‌ جا آخرش‌ هم‌ زحمت‌ كشيديد هيچ‌ كار هم‌ نكرديد. اين‌ اطاق‌ را جارو كنيد تمامش‌ كنيد بعد اطاق‌ ديگه‌. اين‌ جزء شرايط‌ ماست‌ها. حواستون‌ پرت‌ اين‌ طرف‌ و اون‌ طرف‌ نشه‌. هر كس‌ در مرحله‌اي‌ هست‌  همان‌ مرحله‌ را انس‌ بگيره‌، توسل‌ مي‌كنه‌ از ائمه‌ مرحله‌ كمال‌ معرفت‌. بعضيها مي‌يان‌ مي‌نشينن‌ مي‌گن‌ ما چقدر زحمت‌ كشيديم‌ روي‌ اين‌ جهت‌ كه‌، حالا هنوز مثلا قدم‌ اول‌ را برداشته‌. از اين‌ جهت‌ كه‌ محبتمون‌ تنها به‌ خدا باشه‌. حالا خيلي‌ مونده‌. لااقل‌ قدم‌ به‌ قدم‌. چرا اون‌ وقت‌ ممكنه‌ شما اين‌ را نقل‌ كنيد پيش‌ كسي‌ بگيد كه‌ عجب‌ فلاني‌ اخلاص‌ نداشته‌. نمي‌تونيد. من‌ نمي‌گم‌ نداشته‌ باش‌. مي‌توني‌ داشته‌ باش‌. شما تا پلة‌ اول‌ را برنداريد، پاتون‌ را پلة‌ دوم‌ نگذاريد نمي‌تونيد پلة‌ دهمي‌ را طي‌ كنيد اين‌ كه‌ مي‌بينيد اين‌ همه‌ روي‌ منبرها حرف‌ زدن‌ و موفق‌ هيچ‌ كس‌ نشده‌ تقريبا از اين‌ جهت‌ به‌ جايي‌ برسه‌ مال‌ اينه‌ همة‌ حرفهايي‌ كه‌ من‌ به‌ شماها مي‌گم‌ دستور مي‌دم‌، بهتون‌ مرحله‌ مي‌دم‌ و اينها همة‌ اينها را گفتن‌ توي‌ كتابها گفتن‌، تو منبرها گفتم‌ همه‌ جا گفتن‌.

 اين‌ كه‌ شما الحمد الله‌ كه‌ خدا را شكر مي‌كنم‌ شايد كمتر اتفاق‌ بيافته‌ يك‌ جمعي‌ كه‌ دارن‌ مي‌رن‌ تا خودشون‌ را برسونن‌ به‌ مقام‌ خلفت‌ اللهي‌، مقام‌ عبوديت‌ كامل‌ خودشون‌ را مقامي‌ كه‌ تا امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ فرمود كه‌ بياييد آماده‌ باشند و به‌ مقامي‌ كه‌ اونها كانهم‌ بنيان‌ مرثوث‌ مثل‌ ديوار بتني‌ محكمند كه‌ علاوه‌ بر اين‌ كه‌ خودشون‌ را در مقابل‌ حوادث‌ حفظ‌ مي‌كنند، ديگران‌ را هم‌ حفظ‌ مي‌كنند، و سنگرند براي‌ ديگران‌ اينها جمعي‌ كه‌ الحمد الله‌ شماها همتون‌، شايد يكي‌، دونفرتون‌ به‌ اصطلاح‌ تو اين‌ مجلس‌ تو مرحله‌ نباشند ولي‌ همتون‌ الحمد الله‌ داريد مي‌ريد حالا يكي‌ در پلة‌ اوله‌، يكي‌ در پلة‌ دومه‌، يكي‌ در پلة‌ دهمه‌ به‌ هر حال‌ ما داريم‌ كه‌ افرادي‌ كه‌ الحمد الله‌، ولي‌ همتون‌ الحمد الله‌ گناه‌ نمي‌كنيد. يك‌ همچنين‌ جمعي‌ باشند شصت‌، هفتاد نفر كه‌ يك‌ دونه‌ گناه‌ نكنن‌. شما اگر توي‌ جاي‌ ديگه‌ پيدا كرديد و اين‌ را بدونيد خداي‌ تعالي‌ از شماها ممنونه‌. و آماده‌ بشيد انشاء الله‌ براي‌ اينكه‌ اگر، ما وقت‌ تعيين‌ نمي‌كنيم‌ اگر امام‌ زمان‌ همين‌ امشب‌ گفت‌ كه‌ يك‌ عده‌ سرباز مي‌خوام‌ به‌ من‌ گفت‌ ابطحي‌ تو، يك‌ سرباز ما مي‌خواهيم‌ شما يكي‌ دو تاتون‌ را استثنا نكنيم‌، شل‌ نباشيد انشاء الله‌ همتون‌ آماده‌ باشيد. يك‌ چند تا خوابهاي‌ بدي‌ ديده‌ شده‌ من‌ دلم‌ نمي‌خواد نقل‌ كنم‌. و نمودار سستيهاي‌ شماهاست‌. كه‌ فكر مي‌كنم‌ امام‌ زمان‌ صلوات‌ الله‌ عليه‌ بيشتر از اين‌ دوست‌ دارد كه‌ جدي‌ باشيد. ببينيد خداي‌ تعالي‌ از شما. ما اينجا مجلس‌ روضه‌ كه‌ نيست‌ اگر روضه‌ بود خوب‌ در را باز مي‌گذاشتيم‌ همه‌ بيان‌ ديگه‌.

 مجلس‌ منبر و موعظه‌ هم‌ نيست‌. شماها همتون‌، تك‌ تكتون‌ روتون‌ حساب‌ شده‌، بعد از بيدار شدن‌ از خواب‌ غفلت‌ تونستيد بياييد تو اين‌ مجلس‌. يعني‌ تذكر و موعظه‌ و بيدار كردنتون‌ از خواب‌ غفلت‌ پروندنتون‌ اين‌ برنامه‌ها نيست‌. خوب‌. بنابر اين‌ اينجا بايد به‌ فكر كارهاي‌ اساسي‌ باشيد جدي‌. چند تا خواب‌ عجيبه‌ها در رأس‌ همين‌ يك‌ هفتة‌ گذشته‌ ديدن‌ براي‌ شماها. كه‌ به‌ طور اجمال‌ سستيهاي‌ شماها را در راهتون‌ مثل‌ غافله‌اي‌ كه‌ انسان‌ حركت‌ كرده‌ پياده‌ داريم‌ مي‌ريم‌ حالا فرض‌ كنيد يكي‌ اون‌ عقبها واقع‌ شده‌. حواسش‌ پرت‌ شده‌ داره‌ به‌ يك‌ مثلا فرض‌ كنيد يك‌ منظره‌اي‌ به‌ يك‌ باغي‌ داره‌ نگاه‌ مي‌كنه‌، غافله‌ داره‌ مي‌ره‌ها. بعضيهاتون‌ اين‌ طوري‌ نباشيد. من‌ از خوابهاتون‌ تعجب‌ كردم‌ من‌ فكر نمي‌كرم‌ اينطوري‌ باشيد. ولي‌ در بين‌ تون‌ افراد اينجوري‌ نباشد. چون‌ اسباب‌ زحمت‌ خودش‌ و ديگران‌ مي‌شه‌. يك‌ نفر عقب‌ مانده‌ باشه‌ ما مجبوريم‌ همه‌ وايستيم‌ تا او بياد. يا بيرونش‌ كنيم‌ از توي‌ غافله‌. انشاء الله‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ خداي‌ نكرده‌.

 بعضيها مي‌يان‌ به‌ ما مي‌گن‌ كه‌ آقا ما، مراحلي‌ را گذاروندن‌ مي‌گن‌ آقا ما گناه‌ كرديم‌. باور كنيد من‌ دوست‌ دارم‌ همانجا با مشت‌ بزنم‌ تو سر اون‌ آدم‌. تو حالا بعد از اين‌ همه‌ زحمت‌ بعد از مرحلة‌ توبه‌ چرا حالا گناه‌ كردي‌ تو؟ اين‌ دليل‌ بر چيه‌؟ بعضي‌ها مي‌گن‌ نه‌ آقا ما در مقابل‌ افراد خيلي‌ جدي‌ هم‌ داريم‌ها. من‌ بعضي‌هاتون‌ را گاهي‌ تمركز مي‌كنم‌ مي‌بينم‌ بعضي‌هاتون‌ اعمالتون‌ را هم‌ درست‌ انجام‌ نمي‌ديد. يك‌ شخصي‌ آمد پيش‌ من‌ ديدم‌ خيلي‌ گريه‌ ميكنه‌. گفتم‌ چيه‌؟ گفت‌ يك‌ روز، يكي‌ از آن‌ دستوراتت‌ را عمل‌ نكردم‌. از شما عذرخواهي‌ مي‌كنم‌. اينجور افرادي‌ هم‌ داريم‌. افرادي‌ هم‌ داريم‌ كه‌ متأسفانه‌، خوبند، همة‌ جهاتشون‌ خوبه‌. الا اينكه‌ همين‌ كارها را مقدم‌ بر اين‌ كار مي‌دونند. شما روز اول‌ بهتون‌ گفتم‌ ان‌ الله‌ اشتري‌ من‌ المؤمنين‌ انفسهم‌. جانتون‌ را خدا به‌ خدا فروختيد از خودتون‌ هيچي‌ نداريد. و جاهدوا باموالكم‌ في‌ سبيل‌ الله‌ بوسيلة‌ اموالتون‌ و انفستون‌ بايد در راه‌ خدا جهاد كنيد. يعني‌ هم‌ جانتون‌ را بديد هم‌ مالتون‌ را. اين‌ ديگه‌ اين‌ حرفها را نداره‌. كارم‌ مانع‌ شد، حقوقم‌ مانع‌ شد، نمي‌دونم‌ اين‌ حرفها اصلا نيست‌. جدي‌ بايد باشيد. در هر مرحله‌اي‌ هستيد بدونيد خداي‌ تعالي‌ براي‌ شما ارزش‌ قائله‌. و اگر جدي‌ بوديد اين‌ را بدونيد اگر جدي‌ بوديد و (قطع‌ نوار).

 بعضيها خيلي‌ سستيد. خيلي‌ ضعيفيد، كوشش‌ كنيد ديگران‌ را معطل‌ خودتون‌ نكنيد و انشاء الله‌ دسته‌ جمعي‌ ما، من‌ دوست‌ ندارم‌ يك‌ نفر شما استثنا بشه‌ و حذف‌ بشه‌ از وقتي‌ كه‌ حضرت‌ بقيه‌ الله‌ صدا مي‌زنه‌ كه‌ انا امام‌ المنتظر من‌ امامي‌ هستم‌ كه‌ شما انتظار من‌ را داشتيد همتون‌ بگيد بله‌ ما انتظار شما را داشتيم‌. و علامت‌ انتظار هم‌ اين‌ است‌ كه‌ هيچ‌ مانعي‌ براي‌ اينكه‌ بريد به‌ طرف‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ نداشته‌ باشيد. نه‌ وابستگي‌ نه‌ دلبستگي‌. نه‌ زن‌، نه‌ بچه‌. نه‌ مال‌. هيچي‌. آقا فرمودند بيابگيد چشم‌. مي‌گفتن‌ به‌ يك‌ نفري‌ گفتن‌ بيا اين‌ برنگشت‌ ببينه‌ پشت‌ سرش‌ كيه‌ همين‌ جور رفت‌. خدا رحمت‌ كنه‌ استاد ما حاج‌ ملا آقا جان‌ مي‌گفت‌ كه‌ من‌ از خونه‌ بيرون‌ آمده‌ بودم‌ بهم‌ گفتن‌ برو كربلا. بدون‌ اين‌ كه‌ خبر به‌ زن‌ و بچه‌ام‌ بدم‌ رفتم‌. بايد انسان‌ خودش‌ را اين‌ طور بسازه‌. اين‌ يك‌، دو تا تذكر بود، يكي‌ اين‌ كه‌ سست‌ نباشيد، يكي‌ ديگه‌اي‌ اين‌ كه‌ در هر مرحله‌اي‌ كه‌ هستيد تمركز در همان‌ مرحله‌ داشته‌ باشيد. و اين‌ دو تا كار را انشاء الله‌ انجام‌ بديد. حالا اگر مقتضي‌ بود انشاء الله‌ هفته‌هاي‌ بعد براتون‌ راجع‌ به‌ اين‌ كه‌ چرا اين‌ خوابها ديده‌ شده‌ اميدواريم‌ انشاء الله‌ با دعاهايي‌ كه‌ شماها براي‌ همديگر مي‌كنيد و من‌ گاهي‌ مي‌كنم‌ رفع‌ بشه‌.

 مطلبي‌ كه‌ اين‌ هفته‌ عرض‌ كردم‌ انشاء الله‌ عمل‌ كنيد خيلي‌ مؤثره‌. هر وقت‌ حرم‌ مشرف‌ مي‌شيد براي‌ دويست‌ نفر لااقل‌، در مرحلة‌ اول‌ هم‌ اونهايي‌ كه‌ خارج‌ از مشهد هستند از رفقاتون‌ زيارت‌ كنيد، زيارت‌ كنيد براشون‌. از طرف‌ اونها زيارت‌ كنيد. اين‌ را بعضيها ممكنه‌ ندونن‌. بعضيها نبودن‌ توي‌ اين‌ مجلس‌ هر وقت‌ حرم‌ مي‌ريد دويست‌ مرتبه‌ از طرف‌ همسفرهاتون‌، دوستانتون‌ اونهايي‌ كه‌ در سير الي‌ الله‌ با شما هستند خدا مي‌دونه‌ كيا هستند. دويست‌ مرتبه‌ از طرف‌ اونها بگيد السلام‌ عليك‌ يا مولاي‌ و رحمت‌ الله‌ و بركات‌. يا السلام‌ عليك‌ يابن‌ رسول‌ الله‌. يكي‌ از اين‌ دو جمله‌. دويست‌ مرتبه‌ السلام‌ عليك‌ يا مولاي‌، السلام‌ عليك‌ يا مولاي‌  اين‌ جوري‌ هم‌ مي‌تونيد بگيد. لابد انجام‌ داديد در اين‌ مدت‌. خيلي‌ خوب‌. بقيه‌ هم‌ كه‌ نمي‌دونستن‌ انجام‌ بدن‌ انشاء الله‌. و حرم‌ هم‌ زياد بريدها. البته‌ الان‌ موقع‌ شلوغي‌ زواره‌ كه‌ كمتر رفتيد عذرتون‌ موجهه‌ ولي‌ در وقتهايي‌ كه‌ شلوغ‌ نيست‌ و زواري‌ نيست‌ لااقل‌ دو روز يك‌ دفعه‌ را زيارت‌ بريد حتما. و در مرحلة‌ اول‌ هم‌ نظرتون‌ دوستان‌ باشد از همسفرهاتون‌ كه‌ تو اين‌ مراحل‌ هستند در خارج‌ از مشهد چون‌ اونها دسترسي‌ به‌ زيارت‌ ندارند. فردا شب‌، شب‌ شهادت‌ رسول‌ اكرم‌ و شب‌ شهادت‌ امام‌ مجتبي‌ است‌. انشاء الله‌ تشريف‌ مي‌ياريد اينجا و مجلس‌ روضه‌ و عزاداري‌ خواهد بود. تا شب‌ جمعه‌.

 پيغمبر اكرم‌ خيلي‌ مظلوم‌ بود. يعني‌ مظلومتر از رسول‌ اكرم‌ و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ شايد در عالم‌ نبوده‌. در وقت‌ وفاتش‌ نگاه‌ به‌ اطراف‌ كه‌ مي‌كند افرادي‌ را مي‌بيند كه‌ كاملا نسبت‌ به‌ اونها بعض‌ دارد. از بودن‌ اونها ناراحت‌ است‌. و اينها آمده‌اند پيغمبر اكرم‌ را اذيت‌ كنند. فرمود ما اوضي‌ النبي‌ مثل‌ اوضي‌. هيچ‌ پيغمبري‌ به‌ مثل‌ اذيتي‌ كه‌ من‌ از امتم‌ كشيدم‌ نكشيد. شما همان‌ روز ظاهرا دو شنبه‌ بوده‌ كه‌ سر بستر پيغمبر اكرم‌ نزاع‌ كردن‌. فرمود ايطوني‌ بقلم‌ و دوات‌. كاغذ و قلم‌ برايم‌ بياوريد تا وصيتي‌ بنويسم‌ كه‌ بعد از من‌ گمراه‌ نشويد. قال‌ عمر: خدا لعنتش‌ كنه‌. يك‌ خوابي‌ من‌ ديدم‌ كه‌ بشارتي‌ است‌ براي‌ اونهايي‌ كه‌ دلشون‌ درد آمده‌ و به‌ پدرشون‌ اين‌ جسارت‌ را او كرده‌ و مادرشون‌ را سيلي‌ زده‌. درب‌ به‌ پهلويش‌ زده‌. محسنش‌ را سقط‌ كرده‌. در عالم‌ رؤيا مي‌ديدم‌ يك‌ صف‌ طولاني‌ است‌ روز قيامت‌ است‌. من‌ پرسيدم‌ اين‌ صف‌ مال‌ چيه‌؟ گفتند خداي‌ تعالي‌ عذابش‌ را در اختيار فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا مي‌گذاره‌ تا جايي‌ كه‌ دلشون‌ خنك‌ بشه‌ عمر را عذاب‌ كنند. من‌ اونجا يادم‌ گفتم‌. ارزش‌ داره‌ هر چه‌ بايستيم‌ در اين‌ صحراي‌ محشر. صحرايي‌ كه‌ اين‌ مقدار حرارت‌ دارد و جاي‌ نامناسبي‌ است‌. خيلي‌ اذيت‌ كرد. گفت‌ ان‌ الرجل‌ ليهجر. اين‌ مرد هذيان‌ مي‌گه‌. خدا لعنتت‌ كنه‌. خدا آن‌ به‌ آن‌ عذابش‌ را بر تو بيافزايه‌. اگر اون‌ روز به‌ پيغمبر اكرم‌ اين‌ جسارت‌ را نمي‌كردند. كجا امت‌ پيغمبر مي‌توانستند جمع‌ بشوند حسين‌ ابن‌ علي‌، حسن‌ ابن‌ علي‌ را با اون‌ وضع‌ شهيد كنند. حضرت‌ امام‌ محتبي‌ سرش‌ را در ميان‌ تشت‌ برده‌ جناده‌ مي‌گه‌ نگاه‌ كردم‌ ديدم‌ خون‌ از حلق‌ امام‌ مجتبي‌ در ميان‌ تشت‌ مي‌ريزه‌.

 عرض‌ كردم‌ آقا جان‌ چرا خودتون‌ را معالجه‌ نمي‌كنيد. فرمود بميعالج‌ الموت‌، مرگ‌ را با چه‌ چيز مي‌شه‌ معالجه‌ كرد؟ اون‌ شخص‌ مي‌گه‌ كنار گودي‌ قتلگاه‌ ايستاده‌ بودم‌، بدن‌ حسين‌ ابن‌ علي‌ پاره‌ پاره‌. لبهاي‌ نازنينش‌ بهم‌ مي‌خورد. گوش‌ دادم‌ مي‌گويد اي‌ قوم‌ جگرم‌ از تشنگي‌. رفتم‌ آب‌ آوردم‌ وقتي‌ كه‌ كنار گودي‌ قتلگاه‌ رسيدم‌ ديدم‌ سر مقدس‌ سيد الشهدا را شمر از بدن‌ جدا كرده‌.

 

۲۳ صفر ۱۴۱۴ – ۲۲ مرداد ۱۳۷۲ – تفسیر سوره فیل

 تفسير سورة‌ فيل‌ 23 صفر 1414

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اين‌ سورة‌ مباركه‌ خطاب‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ است‌، پيغمبر اكرم‌ در اون‌ زمان‌ بصورت‌ ظاهر نبود. ولي‌ در عين‌ حال‌ خطاب‌ به‌ اون‌ حضرت‌ شده‌ كه‌ الم‌ تركيف‌ ربك‌ باصحاب‌ الفيل‌. آيا نديدي‌ كه‌ چگونه‌ خدا اون‌ عمل‌ را نسبت‌ به‌ اصحاب‌ فيل‌ انجام‌ داد، اصحاب‌ ابرهه‌ كه‌ سوار و اظهار قدرت‌ به‌ اين‌ وسيله‌ مي‌كردند و در مقابل‌ اعمال‌ قدرتشون‌ و اظهار قدرتشون‌، اينها مورد مواخذة‌ پروردگار واقع‌ شدند و با ضعيفترين‌ پرندگان‌   كه‌ ابابيل‌ باشند خداي‌ تعالي‌ اونها را مانند اسب‌ ماكول‌، شايد بهترين‌ تعبير اين‌ باشد مثل‌ گوشت‌ جويده‌ شده‌، اينها را قرارشون‌ داد و از بينشون‌ برد. خطاب‌ به‌ پيغمبر اكرمه‌.

 البته‌ ديدن‌ بر دو قسمه‌. يكي‌ ديدن‌ با اين‌ چشم‌ سر، يكي‌ هم‌ ديدني‌ كه‌ با چشم‌ دل‌ و از نظر مسلم‌ بودن‌ يك‌ چيز. مثلا الان‌ ما مي‌گيم‌ كه‌ ديديد چطور در اين‌ ايران‌ انقلاب‌ شد؟ حالا نديده‌ انسان‌ با چشم‌ تمام‌ خصوصيات‌ رو ولي‌ چون‌ در اون‌ زمان‌ بوده‌ و احساس‌ كرده‌ و صد در صد مسائل‌ روشن‌ بوده‌ و همة‌ مطالب‌ در اختيار مردم‌ بوده‌ مي‌گيم‌ كه‌ ديدي‌ چطور انقلاب‌ شد؟ ديدي‌ چطور مثلا فلان‌ مطلب‌ انجام‌ شد. اين‌ ديدن‌ اينجا هم‌ از همين‌ قبيله‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد، الم‌تر كيف‌ فعل‌ ربك‌ باصحاب‌ الفيل‌. ديدي‌ كه‌ خدا چگونه‌ انجام‌ داد. چه‌ فعلي‌ انجام‌ داد بر اصحاب‌ فيل‌.

 نكتة‌ مهمي‌ كه‌ در اينجا بايد تذكر داده‌ شود و شايد آية‌ شريفة‌ قرآن‌ و سورة‌ مباركه‌ هم‌ به‌ همين‌ جهت‌ نازل‌ شده‌ باشد اين‌ است‌ كه‌ ما اين‌ نكته‌ را متوجه‌ باشيم‌ كه‌ تمام‌ قدرتهاي‌ بشري‌ هر چه‌ باشد محدوده‌. و قدرت‌ پروردگار نا محدود. اين‌ يك‌ نكته‌ را بايد توجه‌ داشته‌ باشيد قدرتي‌ كه‌ هر چه‌ مي‌خواد باشه‌. بشر آخرين‌ كارش‌ چقدر ممكن‌ است‌ اعمال‌ قدرت‌ بكند؟ يك‌ انسان‌ نهايت‌ مي‌تواند از نيروي‌ اتم‌ فرض‌ كنيد، حياطي‌ از روي‌ كرة‌ زمين‌ برچينه‌. ولي‌ قدرت‌ پروردگار در مقابل‌ اين‌، قدرت‌ پروردگار در مقابل‌ اين‌ قدرت‌ بشري‌ اين‌ است‌ كه‌ مي‌فرمايد: اذا اراد الله‌ لشي‌ ان‌ يقول‌ له‌ كن‌ و يكون‌ وقتي‌ كه‌ خدا اراده‌ كند براي‌ چيزي‌ كه‌ باشد، مي‌خواد بگه‌ ان‌ يقول‌ اراد ان‌ يقول‌. شما با خودتون‌ مي‌تونيد مقايسه‌ كنيد، شما يك‌ وقت‌ اراده‌ كرديد بريد يك‌ حرفي‌ را بزنيد. حرف‌ را مي‌زنيد آيا تاثير داشته‌ باشه‌ يا نداشته‌ باشه‌، ولي‌ خداي‌ تعالي‌ تا اراده‌ مي‌كنه‌ كه‌ يك‌ چيزي‌ را بگه‌ باش‌، هست‌ ديگه‌ معطلي‌ نداره‌.

 حالا اين‌ اراده‌ و هر چيزي‌ كه‌ شما تصور بكنيد و نكنيد تعلق‌ مي‌گيره‌، ما چيزهايي‌ را كه‌ تصور مي‌كنيم‌ چيزهايي‌ است‌ كه‌ ديديم‌. مثلا فرض‌ كنيد كه‌ شما تصور مي‌كنيد كه‌ خدا يك‌ كرة‌ ديگري‌ مثل‌ اين‌ كرة‌ زمين‌ خلق‌ كنه‌ اين‌ را شما ديديد، چون‌ يك‌ كره‌ را خلق‌ كرده‌ يك‌ كرة‌ ديگه‌. اما چيزهايي‌ كه‌ نديد نمي‌تونيد تصورش‌ را بكنيد. چيزهايي‌ كه‌ بهش‌ نرسيديد نمي‌تونيد تصورش‌ را بكنيد حتي‌ اگر مثلا تصور بكنيد يك‌ مرغي‌ باشد به‌ وسعت‌ كرة‌ زمين‌ بزرگيش‌ صدها سر داشته‌ باشه‌ اين‌ چون‌ يك‌ فردش‌ رو،كوچكش‌ را ديديد بزرگش‌ را مي‌تونيد تصور بكنيد. چون‌ يك‌ سرش‌ را ديديد صد سرش‌ را هم‌ مي‌تونيد تصور كنيد. والا چيزي‌ را كه‌ نديديد نمي‌تونيد تصورش‌ را بكنيد. چه‌ اون‌ چيزهايي‌ را كه‌ بتونيد تصورش‌ را بكنيد و اون‌ چيزهايي‌ رو كه‌ نتوانيد تصور كنيد خدا اراده‌ بكند، بخواد اراده‌ بكند، بخواد بگويد،  اراده‌ بكند و بخواهد كه‌ بگويد كه‌ باش‌ هست‌، هست‌. ما خيلي‌ چيزها رو چون‌ زياد ديديم‌ فكر مي‌كنيم‌ كه‌ طبيعيه‌، مي‌گيم‌ كه‌ درخت‌ از توي‌ زمين‌ بيرون‌ آمدنش‌ طبيعيه‌. نه‌. طبيعي‌ اين‌ را بدونيد طبيعت‌ خاك‌ و آب‌ پوسوندنه‌. شما هر چيزي‌ را كه‌ بكنيد زير خاك‌ و آب‌ هم‌ روش‌ بريزيد اين‌ مي‌پوسه‌، طبيعتش‌ پوسونده‌. اين‌ مي‌پوسه‌. اانتم‌ تذرعونه‌ ام‌ نحن‌ الزارعون‌، زارع‌ چكار مي‌كنه‌؟ دانة‌ گندم‌ را مي‌ياره‌ در ميان‌ بيابان‌ مي‌ريزه‌، خاك‌ را هم‌ مي‌ده‌ روش‌ آبم‌ روش‌ ول‌ مي‌كنه‌. خوب‌ اين‌ شد چند تا كار كرد؟ يكي‌ گندم‌ را ريخته‌، گندم‌ اولا مال‌ خداست‌ اون‌ همان‌ گندمي‌ را كه‌ خدا خلق‌ كرده‌ ريخته‌. خاك‌ هم‌ مال‌ خداست‌، خاكي‌ كه‌ مال‌ خداست‌ ريخته‌ روش‌. آب‌ هم‌ مال‌ خداست‌ اونم‌ ريخته‌ روش‌. خيله‌ خوب‌ سه‌ تا كار كرده‌ بقيه‌اش‌ چي‌؟ بقيه‌اش‌ با خداست‌ اين‌ دانه‌ را فالق‌ الحب‌، دانه‌ را بشكافتش‌، والا دانه‌ به‌ اين‌ آسونيها شكافته‌ نمي‌شه‌ بعضي‌ دانه‌ها اونقدر محكمه‌ كه‌ اگر شما با چكش‌ هم‌ بزنيد روش‌ نمي‌شكنه‌. خيلي‌ دانه‌ها هست‌. فالق‌ الحب‌، روي‌ زمين‌ كه‌ بمونه‌، يك‌ مدتي‌ كه‌ بمونه‌ مي‌گيم‌ خاك‌ اون‌ رو مي‌پوسونه‌. نخير نمي‌پوسه‌ اگر مي‌پوسيد كه‌ سبز نمي‌شد اين‌ رو، فالقه‌ يعني‌ مي‌شكافتش‌. پوست‌ را مي‌اندازه‌ كنار از مغز اون‌ استفاده‌ مي‌كنه‌ دو تا برگ‌ و اينجا بين‌ مغز و ريشه‌ يك‌ باصطلاح‌ تخمك‌ بگيد اسماي‌ مختلفي‌ حالا، يك‌ چيزي‌ هست‌ يك‌ ميوه‌اي‌ هست‌ كه‌ اون‌ قسمت‌ برگ‌ رو مي‌ده‌ بيرون‌ قسمت‌ ريشه‌ را مي‌بره‌ پايين‌. ببينيد دانه‌ را شكافته‌ برگ‌ را درست‌ كرده‌، اون‌ باصطلاح‌ واسطه‌ و اون‌ نيروي‌ بين‌ برگ‌ و ريشه‌ را قرار داده‌، ريشه‌ را به‌ اعماق‌ زمين‌ فرو كرده‌. شما اگر بخواييد با سيم‌ آهني‌ اونجور زمين‌ را بشكافيد بريد جلو نمي‌تونيد. گاهي‌ بعضي‌ از درختها سنگها را شكافته‌ و ريشه‌ وارد شده‌. بعضي‌ از ريشه‌ها صد متر زير زمين‌ رفته‌ خودش‌ را به‌ آب‌ رسونده‌. خوب‌ اين‌ چندتا كار شد؟ و بعد هم‌ آمده‌ بيرون‌. يك‌ دانة‌ گندم‌، ما روي‌ همون‌ گندم‌ حساب‌ مي‌كنيم‌ يك‌ دانة‌ گندم‌ دهها دانة‌ گندم‌ شده‌. البته‌ بعضي‌ فكر مي‌كنند كه‌ منظور از اين‌ آية‌ شريفه‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد مثل‌ الذين‌ ينفقون‌ اموالهم‌ في‌ سبيل‌ لله‌ كمثل‌ حبة‌ انبتة‌ منها سبع‌ ثنابل‌ في‌ كل‌ سنبلة‌ مع‌ سبعه‌ از يك‌ دانه‌ به‌ باصلاح‌ هفت‌ خوشه‌ بيرون‌ مي‌ياد در هر خوشه‌اي‌ صدتا، يك‌ دونه‌ هفتصد دونه‌ ازش‌ درمي‌ياد اين‌ حد متوسطه‌ دانه‌ هايي‌ است‌ كه‌ زير خاك‌ مي‌ره‌ حد متوسطشه‌. هم‌ بيشتر هست‌، هم‌ كمتر. منظور گندم‌ نيست‌. حبة‌ انبتت‌ بعضيها مي‌گن‌ گندم‌ را گندم‌ گاهي‌ مي‌شه‌ كه‌ يعني‌ اكثرا اينطوره‌ به‌ هفتصدتا نمي‌رسه‌. هفتصدتا نداريم‌ يعني‌ اگر مثلا فرض‌ كنيد يك‌ دانه‌ گندم‌ را مي‌كنند زير خاك‌ هفتصد دونه‌، يعني‌ هفت‌ تا خوشه‌ داشته‌ باشه‌ هر خوشه‌اي‌ صد تا. نداريم‌. ظاهرا اونطوري‌ كه‌ تحقيق‌ شده‌ گندم‌ اين‌ اندازه‌ها خوشه‌ نداره‌ و دانه‌ نداره‌. بعضيها مي‌يان‌ تو همين‌ كانون‌ از ما پرسيدن‌ كه‌ ما ده‌ دفعه‌ گندمها را شمرديم‌ اون‌ گندمهاي‌ خيلي‌ باصطلاح‌ خيلي‌ پر بار رو هفتصد تا نشده‌. اين‌ چي‌ مي‌گه‌؟ قرآن‌ نمي‌گه‌ گندم‌. مي‌گه‌ حبة‌ دانه‌. بعضي‌ از دانه‌ها هست‌ از هفتصدتا خيلي‌ بيشتر. دانه‌ تحويل‌ مي‌ده‌. حالا من‌ نمي‌تونم‌ خيلي‌ چيز كنم‌ مثلا ارزن‌ را ظاهرا خيلي‌ بيشتره‌، بعضي‌ از هفتصد دانه‌ خيلي‌ بيشتر. مثلا يك‌ دانة‌، شما حالا يك‌ دانة‌ درخت‌ توت‌ را شما زير زمين‌ كنيد يك‌ درخت‌ توتي‌ مي‌شه‌ اين‌ چقدر، چون‌ در هر توتي‌ مثلا در هر دانة‌ توت‌ چندتا دانه‌ است‌. اونوقت‌ ببينيد چه‌ خبر مي‌شه‌.

 بعضيها هستند كه‌ خوشه‌ مي‌بندند. خوشه‌ها هم‌ هفتصد دانه‌  هستند حالا اين‌ را عرض‌ كردم‌ بطور متوسطشه‌. يك‌ دانه‌ تبديل‌ به‌ هفتصد تا بيشتر يا كمتر مي‌شه‌ و تمام‌ اين‌ كارها را خدا مي‌كنه‌ همش‌ هم‌ مال‌ خداست‌ تو فقط‌ يك‌ كاري‌ كردي‌، رفتي‌ اين‌ گندم‌ را كردي‌ زير خاك‌، آب‌ روش‌ ول‌ كردي‌. انتم‌ تزرعون‌ ام‌ نحن‌ الزارعون‌. خدا مي‌گه‌ تو زارعي‌ يا من‌؟ خب‌ تو چكار كردي‌ كه‌ زارع‌ شدي‌؟ تو جز گندم‌ رو ريختي‌ و خاك‌ را ريختي‌ و آب‌ دادي‌. چطور شد تو شدي‌ زارع‌؟ ما نيستيم‌ زارع‌؟ همة‌ كارهاش‌ با خداست‌. خداي‌ تعالي‌ كارهاي‌ معجزه‌آميز، يعني‌ تمام‌ كارهايي‌ كه‌ خدا مي‌كنه‌ خلقت‌ من‌ و شما، خلقت‌ چشم‌ و ابروي‌ من‌ و شما، خلقت‌ موي‌ محاسن‌ من‌ و شما، همه‌ چيز. همش‌ معجزه‌ است‌ يعني‌ هيچ‌ يك‌ از نيروهاي‌ طبيعت‌ نمي‌تونن‌ اين‌ كارها را انجام‌ بدن‌. و هر كس‌ بگه‌ طبيعت‌ يا هر كس‌ بگه‌ زارع‌ يا هر كس‌ بگه‌ نمي‌دونم‌ فلان‌ كس‌ فلان‌ كار را كرد بيخود گفته‌. و ما يومن‌ اكثرهم‌ بالله‌ الا لهم‌ مشركون‌، اكثر اينها ايمان‌ بخدا ندارند مشركند در حقيقت‌. ما زراعت‌ كرديم‌. عرض‌ كردم‌ همين‌ آيه‌ مي‌فرمايد انتم‌ تزرعون‌ ام‌ نحن‌ زارعون‌.

 در آيات‌ مختلف‌ ديگر به‌ همين‌ آيات‌ اشاره‌ كرده‌ شماها كاره‌اي‌ نيستيد يك‌ قدم‌ بردار، صدها قدم‌ خداي‌ تعالي‌ برمي‌ داره‌. ما اين‌ رو بايد متوجه‌ باشيم‌ نكتة‌ مهم‌ اين‌ جريان‌ اينه‌. اگر مثلا در هر جا هر كس‌ سوار فيل‌ شد ابابيل‌ مي‌يومد بالاي‌ سرش‌، همه‌ جا اينطوري‌ بود، ابابيل‌ مي‌يومد بالاي‌ سرش‌ و يك‌ تو سرش‌ مي‌زد و اسب‌ ماكول‌ مي‌شد خب‌ عادي‌ مي‌شد براي‌ ما. ولي‌ اگر ما هيچ‌ درخت‌ نديده‌ بوديم‌ تا به‌ حال‌ مثلا. رفتيم‌ يك‌ دونه‌ كرديم‌ زير خاك‌. نمي‌دونيم‌ هم‌ كه‌ اين‌ دونه‌ را بكنيم‌ چي‌ مي‌شه‌؟ ديديم‌ يك‌ درخت‌ درآمد. اين‌ از كور شفا دادن‌ معجزه‌اش‌ مهمتر بود بجهت‌ اينكه‌ نديده‌ بوديم‌. اينكه‌ الان‌ اينها برامون‌ آيتيت‌ نداره‌ و خيلي‌ طبيعيه‌ اين‌ بخاطر زياد انجام‌ شدنشه‌. اونوقت‌ خدا چرا زياد انجام‌ داده‌ اين‌ كارها را؟ براي‌ اينكه‌ احتياجه‌ بشر را باصطلاح‌ رفع‌ كنه‌. دقت‌ كرديد اگر اصحاب‌ فيل‌ يك‌ جريان‌ بوده‌، يك‌ دفعه‌ بوده‌ كه‌ اصحاب‌ فيل‌ مورد حملة‌ ابابيل‌ واقع‌ شده‌ والا الان‌ مي‌گن‌ طبيعت‌ اتم‌ تخريبه‌. خوب‌ از كجا؟ از كجا اينطوريه‌؟ اين‌ را خدا قرار داده‌.

 ماها يك‌ روحية‌ متوجه‌ به‌ پروردگار را بايد در خودمون‌ پيدا كنيم‌ يعني‌ ببينيد غفلت‌ بخاطر زياد انجام‌ داده‌ شدن‌ در ما پيدا مي‌شه‌ حتي‌ اينكه‌ ما اگر خدمت‌ امام‌ عصر ارواحنا فدا زياد برسيم‌ مي‌شه‌؟ حضرت‌ ولي‌ عصر هم‌ مي‌شه‌ مثل‌ امام‌ صادق‌ كم‌ كم‌ بفكر سوء استفاده‌ از ايشان‌ مي‌افتيم‌. اول‌ استفاده‌هاي‌ مشروع‌. آقا حاجت‌ داريم‌ بده‌. اون‌ هفته‌ گفتم‌ كه‌ بعضيها با امام‌ دعوا دارن‌ قهر مي‌كنن‌، با فشار حاجت‌ مي‌گيرند. يك‌ كسي‌ همين‌ امروز نامه‌اش‌ را مي‌خوند گفت‌: خداانشاء لله‌ بهش‌ حاجتش‌ را بده‌ ولي‌ راه‌ حاجت‌ گرفتن‌ اين‌ كارها نيست‌. چقدر در مسجد جمكران‌ بودم‌، چقدر چه‌ كردم‌. چرا امام‌ زمان‌ آخراش‌ ديگه‌. اينكه‌ بعضي‌ وقتها من‌ عرض‌ مي‌كنم‌ آقايون‌ در مسائل‌ معنوي‌ و روحي‌ يك‌ حسابي‌ داشته‌ باشه‌ كارتون‌ برنامه‌ داشته‌ باشيد، تحت‌ مراقبت‌ باشيد، تحت‌ تربيت‌ باشيد براي‌ اينكه‌ اينطوري‌ نشه‌ چون‌ اگر يك‌ نامه‌اي‌ كه‌ يكي‌ از دوستان‌، فكر مي‌كنم‌ تو مشهد هم‌ باشه‌ نمي‌دونم‌ چون‌ همين‌ امروز به‌ من‌ دادند، و اسم‌ و آدرس‌ نداشت‌. اين‌ نامه‌ را اگر من‌ براي‌ شما بخونم‌ مي‌فهميد كه‌ چقدر اشتباه‌ كرده‌ اين‌ آقا و چقدر هم‌ خودش‌ را به‌ زحمت‌ انداخته‌ و جدا من‌ غصه‌ خوردم‌ به‌ حالش‌، گريه‌ كردم‌. باور كنيد اشكم‌ از چشمم‌ جاري‌ شد. گفت‌ من‌ يك‌ ماه‌ رمضان‌ تو مسجد جمكران‌ بودم‌، بعدش‌ غذا نمي‌خوردم‌، اعتصاب‌ غذا شايد كرده‌ بودم‌ بعد در بيابانهاي‌ مسجد جمكران‌ بي‌ حال‌ شده‌ بودم‌ افتاده‌ بودم‌ و در تمام‌ اين‌ مدت‌ يك‌ دفعه‌ امام‌ زمان‌ نيامد بگه‌ تو چرا اين‌ كارها را مي‌كني‌.

 و بعد هم‌ گله‌ هايي‌ از حضرت‌. شما يك‌ عدتون‌ لااقل‌ مي‌دنيد كه‌ با مختصر تزكية‌ نفس‌ مكرر مي‌شود خدمت‌ حضرت‌ ولي‌ عصر رسيد. احتياجي‌ هم‌ نيست‌ كه‌ حتي‌ انسان‌ برود مسجد جمكران‌. احتياج‌ نيست‌ كه‌ اينقدر به‌ خودش‌ زحمت‌ بده‌. آخه‌ ما سوراخ‌ دعا را گم‌ كرديم‌، ما مسائل‌ را از راه‌ و روش‌ خودش‌ انحراف‌ داديم‌ در عبادت‌ بايد حسابي‌ داشته‌ باشه‌ برنامه‌هاي‌ خلاصه‌، اين‌ را بدونيد اول‌ كاري‌ كه‌ مي‌كنيد، اين‌ را بدونيد امام‌ زمان‌ در يك‌ جايي‌ مثلا خونش‌ در شهر كوفه‌ بود تا صدام‌ مي‌زاشت‌ بريم‌ خدمتشون‌، يا خود صدام‌ باصطلاح‌ حضرت‌ را از بين‌ نمي‌برد همون‌ طوري‌ كه‌ خلفاي‌ اموي‌ و عباسي‌ ائمه‌ را از بين‌ بردند، اونجا بود. شما مي‌رفتيد روز اول‌ خوب‌ حاجت‌ مي‌گرفتيد، آقاجون‌، بله‌. ما اينجا خادم‌ باشيم‌ هميشه‌ شما را ببينيم‌، اين‌ خيلي‌ هم‌ خوبه‌ها ولي‌ خوب‌ حضرت‌ چقدر خادم‌ مي‌خواد. چند ميليون‌ اگر فرمودند كه‌ نه‌ تو برو شهرت‌. مي‌گي‌ كه‌ نه‌. مي‌گي‌ من‌ شما را مي‌خوام‌. دوم‌ اگر اهل‌ دنيا باشي‌ خوب‌ خونه‌اي‌، زندگي‌ اي‌، گرفتاري‌، اگر كه‌ يك‌ مدتي‌ خلاصه‌ با حضرت‌ سر به‌ سر مي‌زاري‌، حاجت‌ مي‌خواي‌، خوب‌ امام‌ زمان‌ را مي‌خواي‌ براي‌ چي‌ ديگه‌؟ بعد بهت‌ ندادن‌. چكار مي‌كني‌؟ قهر مي‌كني‌. كم‌ كم‌ به‌ فكر اذيت‌ حضرت‌ مي‌افتي‌. شماها فكر نكنيد كه‌، بخدا قسم‌ تا ما بشريت‌ تا بشريت‌، حالا شماها را نمي‌گم‌ تا بشريت‌ آدم‌ بشه‌ها لايق‌ اينكه‌ امام‌ زمان‌ در بينشون‌ زندگي‌ بكنه‌ نيستند.

 و آدم‌ شدن‌ هم‌ به‌ اين‌ آسونيها نيست‌ كه‌ شما فكر كرديد. يك‌ سر سوزن‌ اگر از صفات‌ حيواني‌ درتون‌ باشه‌ شما بالاخره‌ اون‌ صفت‌ حيواني‌ در شما هست‌ و اون‌ باطنتون‌ و سيرتتون‌ حيوانه‌ يك‌ سر سوزن‌. تا بشريت‌، لااقل‌ آماده‌ براي‌ انسان‌ شدن‌ باشد يا آماده‌ باشد، يا انسان‌ بشد يكي‌ از اينها والا نمي‌شه‌. بعد كم‌ كم‌ انسان‌ مي‌بينه‌ اين‌ آقا به‌ دردش‌ نخورد، اگر توي‌ ماها باشن‌ به‌ درد ماها نمي‌خورن‌، پس‌ مزاحمت‌ داره‌ ديگه‌، كم‌ به‌ فكر از بين‌ بردنش‌. همينطور كه‌ بود. يعني‌ يازده‌ نفر از اينها را همه‌ مبتلا به‌ اين‌ حرفها بودند شما فكر نكنيد اونهايي‌ كه‌ مي‌اومدند سجاده‌ از زير پاي‌ امام‌ حسن‌ مجتبي‌ يا مثلا حضرت‌ سيدالشهداء را در كربلا كشتند اينها يك‌ غرض‌ شخصي‌ داشتند نه‌ غرض‌ شخصي‌ نبود. اينها امام‌ حسين‌ را مزاحم‌ زندگي‌ دنياشون‌ مي‌دونستند. حضرت‌ مجتبي‌ را اونجوري‌ كه‌ سليقشون‌ مي‌گرفت‌ حضرت‌ مجتبي‌ مطابق‌ سليقة‌ اونها حركت‌ نمي‌كرد. و توي‌ اونها هم‌ بود خوب‌ نمي‌شه‌ ديگه‌. شما نمي‌دونيد بعضي‌ از مقدسها چه‌ سليقه‌هاي‌ كج‌ و ماوجي‌ دارن‌. تا انسان‌ مي‌خواد دست‌ به‌ تركيبشون‌ بزنه‌ دادشون‌ بلند مي‌شه‌. افراد فاسق‌ و فاجر زودتر اصلاح‌ مي‌شن‌ تا افرادي‌ كه‌ خداي‌ نكرده‌ مرده‌ باشند در عبادت‌ و قدس‌ و تقوا. مرده‌ باشند. اينها مشكله‌. آقا من‌؟ من‌ عمرم‌ را پاي‌ منبرها گذروندم‌ حالا شما مي‌خواي‌ حرف‌ بمن‌ ياد بدي‌. هر چي‌ مي‌گيم‌ آقا درست‌ قرآن‌ اينجوري‌. مي‌گه‌ نه‌. روايت‌ داره‌. نه‌. هيچي‌، هيچي‌. حتي‌ حاضر نيستند گوش‌ به‌ حرف‌ مرجع‌ تقليدشون‌ بدن‌. يك‌ آقايي‌ امروز آمده‌ بود مي‌گفت‌ اين‌ رسالة‌ توضيح‌ المسائل‌ را من‌ آوردم‌ صد تا اشكال‌ به‌ اين‌ دارم‌ چكار كنم‌؟ گفتم‌ آقا من‌ تا هر چه‌ اشكال‌ داشته‌ باشي‌، نداشته‌ باشي‌، من‌ كاره‌اي‌ نيستم‌ براي‌ تغييرش‌. برو به‌ آقاي‌ گلپايگاني‌ بگو. بمن‌ چه‌. كتاب‌ من‌ كه‌ نيست‌.

 خداي‌ تعالي‌ در اين‌ سورة‌ مباركه‌ مي‌خواد بگه‌ كه‌، يك‌ جريان‌ خدا نشون‌ داده‌ كه‌ خدا اين‌ قدرت‌ را داره‌ اما بدونيد همه‌ جا اين‌ قدرت‌ نافذه‌. ماها وقتي‌ نزديك‌ مي‌شيم‌ به‌ امام‌ زمون‌ وقتي‌ ما از اولياء خدا مي‌شيم‌ كه‌ خدا را و ما در تمام‌ چيزها نافذ بدونيم‌. لا حول‌ و لا قوة‌ بالله‌ العلي‌ العظيم‌. هيچ‌ حول‌ و قوه‌اي‌ نيست‌. بحول‌ لله‌ و قوة‌، اقوم‌ و اقعد شما تو هر نماز مي‌گيد،آيا اعتقادتون‌ هم‌ همينه‌؟ مي‌گه‌ آقا بلند شو از جات‌. مي‌گيد اگر خدا حول‌ و قوه‌اي‌ بمن‌ بده‌ من‌ بلند مي‌شم‌.

 خداي‌ تعالي‌ به‌ پيغمبره‌ با اون‌ عظمت‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ اونچنان‌ با قدرته‌ كه‌ اذا اراد لشي‌ كن‌ فيكون‌، اگر اراده‌ بكنه‌، چيزي‌ را بگد باشد همان‌ قدرت‌ پروردگار را خداي‌ تعالي‌ به‌ پيغمبر اكرمش‌ هم‌ داده‌. اما در عين‌ حال‌  خدا بهش‌  مي‌گه‌، ولا تقولن‌ لشي‌ اني‌ فائل‌ ذالك‌ قدم‌ الا ان‌ يشاءلله‌. نگي‌ من‌ فردا فلان‌ كار را مي‌كنم‌ مگر خدا بخواد، اگر خدا بخواد تو مي‌توني‌. اگر خدا نخواد تو نمي‌توني‌. اگر خدا بخواد تو نفس‌ مي‌كشي‌ از اين‌ لحظه‌ به‌ بعد. اگر خدا نخواد نمي‌توني‌ نفس‌ بكشي‌. اگر خدا بخواد تو مي‌توني‌ از جات‌ كه‌ نشستي‌ حرت‌ كني‌ اگر خدا نخواد. نگو نه‌ الحمد لله‌ هيچي‌ نيست‌ پا مي‌شم‌. نخير همه‌ چيزت‌ هست‌.

 اين‌ را شما بدونيد مخلوق‌ يعني‌ هيچ‌. هر چه‌ هست‌ مال‌ خداست‌، مال‌ خداست‌. مخلوق‌ يعني‌ هيچ‌. مي‌توني‌ ببيني‌ من‌ را، من‌ دارم‌ مي‌بينم‌ ديگه‌. نه‌ تو نمي‌بيني‌. خدا هم‌ لحظه‌ به‌ لحظه‌، داره‌ بهت‌ نيرو مي‌ده‌ كه‌ تو ببيني‌. لحظه‌ به‌ لحظه‌ اين‌ خون‌ را تو رگهات‌ مي‌چرخونه‌ كه‌ تو زنده‌ باشي‌. خوب‌ اينها را ما بايد توجه‌ كنيم‌. همة‌ لحظات‌ دربارة‌ شخص‌ خودمون‌ مثل‌ همان‌ از بين‌ بردن‌ اصحاب‌ فيله‌. الم‌تر كيف‌ فعل‌ ربك‌ باصحاب‌ الفيل‌. اين‌ چون‌ يك‌ جريان‌ بوده‌ همه‌ نقل‌ مي‌كنند. عجب‌ حالا، عجيبتر اينكه‌ در يك‌ كتابي‌ ديدم‌ اين‌ بندة‌ خدا نمي‌دونه‌ انسان‌ بگه‌، قرآن‌ را هر كس‌ بر خلاف‌ اونچه‌ كه‌ معصومين‌ فرموده‌اند تفسير كنه‌، كافره‌. اين‌ را شما بدونيد. من‌ فسّر القرآن‌ برايه‌ فقط‌ كفر. اينها هست‌ ولي‌ فقط‌ كفر، كافره‌. حتي‌ اگر تفسير درستي‌ هم‌ بكنه‌. من‌ تفسير كردم‌ بعد ديدم‌ امام‌ هم‌ همينجور تفسير كرده‌، خيلي‌ آدم‌ خوش‌ استعدادي‌ بوده‌ يك‌ آية‌ قرآن‌ را خوب‌ تفسير كرده‌، امام‌ هم‌ بعد ديدم‌ اينطوري‌ تفسير كرده‌. در عين‌ حال‌ تو غلط‌ كردي‌ مي‌گه‌، ان‌ اصاب‌ فقط‌ اغط‌، اگر درست‌ هم‌ تفسير كردي‌ تو فضولي‌ حق‌ نداشتي‌ بكني‌. جلوتر از امام‌ و پيغمبر حق‌ حرف‌ زدن‌ دربارة‌ كلام‌ خدا نداري‌. درست‌. ما نبايد در آيات‌ قرآن‌ اظهار نظر بكنيم‌، دخالت‌ بكنيم‌. ائمة‌ اطهار اينها اساتيدي‌ هستند كه‌ خدا اينها را براي‌ تعليم‌ ما، ايات‌ قرآن‌ را فرستاده‌ و هر چي‌ اونها فرمودند همون‌ را بايد ما عمل‌ كنيم‌.

 اون‌ وقت‌ اين‌ شخص‌ برداشته‌ نوشته‌ اين‌ ابابيل‌ معنا نداره‌ كه‌ يك‌ پرنده‌ بياد اون‌ هم‌ با اون‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ حجاره‌، يعني‌ سنگ‌ ريزه‌اي‌ بياره‌ بزنه‌ تو مغزه‌، حالا اين‌ را مي‌خواد با عقل‌ جورش‌ بده‌. با طبيعت‌ جورش‌ بده‌، طبيعتي‌ كه‌ تازه‌ طبيعتش‌ درست‌ نيست‌. مي‌گه‌ كه‌ اينها يك‌ سنگي‌ انداخت‌ اينها مكروب‌ وبا داشت‌، خدمت‌ شما آبله‌، ببخشيد اين‌ ابابيل‌ هم‌ از، چون‌ هر دوش‌ ب‌ داره‌ البته‌، هر دوش‌ آبله‌، ابابيل‌ چون‌ فقط‌ چيز ديگه‌اي‌، ارتباط‌ ديگه‌اي‌ اين‌ دو تا با هم‌ نداره‌، جز اينكه‌ هر دوش‌ ب‌ داره‌. پس‌ اين‌ آبله‌ اينها درآوردند و آبله‌ اينها را بجعلهم‌ كعسف‌ ماكول‌ ببينيد تو كتاب‌ نوشته‌.

 چرا؟ چرا اينطوره‌؟ براي‌ اينكه‌ انسان‌ مغرور كه‌ شد، مغرور كه‌ شد معتقد به‌ افكار خوش‌ مي‌شه‌. و مي‌خواد خدا و پيغمبر و دين‌ را همه‌ را با افكار خودش‌ تطبيق‌ بده‌. اگر امام‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ الان‌ بياد توي‌ ما يك‌ مقدار بر خلاف‌ ميل‌ ما حركت‌ كنه‌، شماها را انشاء لله‌ نمي‌گم‌ چون‌ انشاء لله‌ يك‌ عدتون‌ اينجور نيستيد، ولي‌ كلية‌ مردم‌ اينطورند كه‌ آقا ديگه‌ بسه‌ چقدر اين‌ رو در فشار قرار مي‌دي‌ آخه‌ آقاي‌ فلان‌ مرجع‌ اينجوري‌ گفته‌ شما چطور اينطوري‌ مي‌فرماييد.

 يك‌ وقتي‌ يك‌ سؤالي‌ از مرحوم‌ آيت‌ الله‌ بروجردي‌ كرده‌ بودند راجع‌ به‌ حالا اون‌ نفس‌ را نمي‌خوام‌، كه‌ مثلا امام‌ آيا تكليفش‌ اينه‌؟ ايشان‌ جواب‌ داد آخه‌ ما كه‌ نبايد براي‌ امام‌ تكليف‌ تعيين‌ كنيم‌، امام‌ خودش‌ تشريف‌ بيارد خودش‌ مي‌دونه‌ تكليفش‌ چيه‌. آيا امام‌ اين‌ كار را واجبه‌ بكنه‌ يا اين‌ كار را مستحبه‌ بكنه‌ يا مثلا فلان‌ چي‌ كه‌ مربوط‌ به‌ امامه‌ اين‌ هم‌ مثل‌ ساير چيزهاست‌؟ و امثال‌ اينها. ماها براي‌ امام‌ كم‌ كم‌ تكليف‌ معيين‌ مي‌كنيم‌. كم‌ كم‌ مي‌بينيم‌ خوب‌ گوش‌ به‌ حرف‌ ما نمي‌ده‌ خلاصه‌ تردش‌ مي‌كنيم‌. كم‌ كم‌ خداي‌ نكرده‌ ازش‌ بدمون‌ مي‌ياد، كم‌ كم‌ مي‌بينيم‌ ولمون‌ نمي‌كنه‌ مي‌گيم‌ بايد كلكش‌ را كند. مي‌شيم‌ همانهايي‌ كه‌ بودند و ما هم‌ همونطور مي‌شيم‌. كوشش‌ بكنيد كه‌ در تمام‌ جاها خدا را ببينيد. همه‌ جا مثل‌ همين‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ مثل‌ جريان‌ اصحاب‌ فيله‌. اين‌ چون‌ يك‌ دفعه‌ واقع‌ شده‌ ما برامون‌ خيلي‌ فوق‌ العاده‌ است‌. نه‌ واقعا همين‌ ابابيل‌، طبق‌ روايات‌ همين‌ ابابيل‌ يك‌ سنگ‌ برداشته‌، خود ابابيل‌ هم‌ نمي‌دانسته‌ كه‌ اين‌ سنگ‌ را بندازه‌ چي‌ مي‌شه‌؟ اين‌ را شما بدونيد. خدا چون‌، همة‌ حيوانات‌ تحت‌ فرمان‌ پروردگارند و بهشون‌ وحي‌ مي‌شه‌، بهشون‌ الهام‌ مي‌شه‌، اين‌ بشره‌ كه‌ به‌ حال‌ خودش‌ واش‌ گذاشتند، مي‌گن‌ تو چون‌ عقل‌ داري‌ خودت‌ به‌ اين‌ مسائل‌ برس‌ والا بر همة‌ حيوانات‌ لحظه‌ به‌ لحظه‌ الهام‌ مي‌شه‌، و اوحينا الي‌ الوحي‌ انتخذ الي‌ جبال‌ بيوتا، و خداي‌ تعالي‌ اينها را راهنماييشون‌ مي‌كنه‌ يكي‌ از كارها، ابابيل‌ اين‌ شي‌ را بردار، اين‌ سنگ‌ را بردار اين‌ برداشته‌، برو. رفت‌، ول‌ كن‌، ول‌ مي‌كنه‌ هيچ‌ كاري‌  هم‌ به‌ هيچي‌ نداره‌ خداي‌ تعالي‌ او را فجعلهم‌ كعصف‌ ماكول‌، حالا چرا خدا همينجوري‌ بدون‌ ابابيل‌ و اينها، را از بين‌ نبردشون‌ نه‌ مي‌خواد يك‌ خرده‌ هم‌ محسوس‌ كنه‌، يك‌ خرده‌ هم‌ مي‌خواد نشون‌ بده‌.

 حالا با اين‌ ابابيل‌ آمده‌ و سنگ‌ هم‌ انداخته‌ و مي‌گن‌ آبله‌ درآوردند اگر اينها سكته‌ مي‌كردند و همانجا از بين‌ مي‌رفتند همانجا همه‌ از بين‌ مي‌رفتند مي‌گفتند اينها هواي‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود مكه‌ اينطوري‌ بوده‌ كه‌ اينها گرماشون‌ شده‌ و گرما فشار آورده‌ و همشون‌ سكته‌ كردند و مردند. خدا مي‌خواد نشان‌ بده‌ نشان‌ دادن‌ نكتة‌ جالبي‌ كه‌ در اينجا هست‌، نشان‌ دادن‌ براي‌ چيه‌؟ براي‌ اينكه‌ ما را از خواب‌ غفلت‌ بيدار بكنه‌. ما را از خواب‌ غفلت‌ بيدار بكنه‌. بشر اونوقت‌ را از خواب‌ غفلت‌ بيدار بكنه‌. خيلي‌ خدا روي‌ اين‌ جهت‌ اصرار داره‌، انما انتم‌ يذكر، اي‌ پيغمبر تو مذكري‌، مذكر يعني‌ چي‌؟ يعني‌ يادت‌ بياره‌. ياد آوردنده‌، حواس‌ مردم‌ را جمع‌ كن‌، متوجه‌ كن‌ مردم‌ را مردم‌ متوجه‌ خدا بشن‌. انما انت‌ مذّكر. انا نحن‌ نزلنا الذكر، قرآن‌ ذكره‌.

 همش‌ براي‌  اينكه‌ ما را از خواب‌ غفلت‌ بيدار كنه‌. خدا نكنه‌ كه‌ انسان‌ اونقدر خواب‌ باشه‌ كه‌ تا بميره‌. چون‌ بعضيها در اثر خواب‌ سنگين‌ مي‌ميرند.يك‌ چند تا هفت‌، هشت‌ تا قرص‌ خواب‌ آور بخوريد حالا مي‌خواييد طرزش‌ را بگم‌، طرز خودكوشيش‌ را، مثلا فرض‌ كنيد يك‌،  دو تا قرص‌ خواب‌ آور سر شب‌ بخوريد خواب‌ مي‌كنيد تا نزديكاي‌ صبح‌، نزديكاي‌ صبح‌ بيدار مي‌شيد فورا يكي‌ را وادار كنيد دوتا ديگه‌ بهتون‌ بده‌، باز مي‌خوابيد، باز، اينقدر خواب‌ باشيد تا بعد مي‌بينيد كه‌ بله‌ نفستون‌ را از دست‌ داديد و هيچي‌ انسان‌ مي‌ميره‌. يك‌ جا كسي‌ هفت‌، هشت‌، ده‌ تا قرص‌ از نوع‌ قرصهاي‌ خواب‌ آوركه‌ من‌ اسماشم‌ الحمدلله‌ نمي‌دونم‌ و انسان‌ وقتي‌ بخوره‌ بعيد نيست‌ بميره‌.

 خواب‌ وقتي‌ كه‌ خيلي‌ سنگين‌ شد كه‌ گرسنگي‌ انسان‌ را بيدار نكرد انسان‌ مي‌ميره‌. ماها گرسنگي‌ را احساس‌ نمي‌كنيم‌ آقايان‌. البته‌ بعضي‌ هستند بيدارند و گرسنگي‌ را احساس‌ مي‌كنند يا گرسنگي‌ اونها را از خواب‌ بيدارشون‌ مي‌كنه‌. گرسنة‌ معنويات‌، گرسنة‌ خداشناسي‌، آخه‌ اين‌ حرفها كه‌ دروغ‌ نيست‌. اگر باور نمي‌كنيد خوب‌ يك‌ حرفي‌ والا خدا پيغمبر، يكصدو بيست‌ و چهار هزار پيغمبر آمدند مي‌گن‌ خدايي‌ هست‌، معادي‌ هست‌، قيامتي‌ هست‌، روحي‌ هست‌، اقلا خوابهايي‌ كه‌ خودت‌ مي‌بيني‌، همين‌ امروز يكي‌ از دوستان‌ آمد يك‌ خوابي‌ را، البته‌ خواب‌ هم‌ نبود مكاشفة‌ خوبي‌ بود براي‌ من‌ نقل‌ كرد خدا مي‌دونه‌ فقط‌ در دل‌ من‌ يك‌ كاري‌ را مي‌خواستم‌ نكنم‌ پيام‌ آورد كه‌ ايشان‌ كه‌ اينجا نيست‌ در شهر ديگه‌اي‌ زندگي‌ مي‌كنه‌ كه‌ اين‌ كار را بكن‌. خوابهايي‌ كه‌ از خودتون‌ مي‌بينيد دليل‌ بر يك‌ چيز يك‌ خبري‌ هست‌.

 يك‌ مسائلي‌ هست‌، معجزاتي‌ كه‌ انجام‌ مي‌شه‌، پس‌ يك‌ خبري‌ پشت‌ اين‌ اوضاع‌ عادي‌ هست‌. حالا چرا ما متوجه‌ نيستيم‌؟ خوابيم‌ كي‌ از خواب‌ غفلت‌ بيدار مي‌شيم‌؟ خدا مي‌خواد همين‌ كار را بكنه‌ خدا مي‌خواد بوسيلة‌ همين‌ مسائل‌ . گاهي‌ گوش‌ انسان‌ را مي‌گيره‌ فشار مي‌ده‌ گوشات‌ بيدار مي‌شه‌. مريض‌ سختي‌ مي‌شي‌ توي‌ يك‌ بيمارستان‌ مي‌بيني‌ كه‌ همچي‌ تنها اونجا افتادي‌ مي‌گي‌ خدا. شخصي‌ آمد خدمت‌ امام‌ صادق‌ عرض‌ كرد آقا مي‌شه‌ خدا را به‌ من‌ نشان‌ بدي‌؟ حضرت‌ دستور داد به‌ اصحابش‌ كه‌ بگيريد اين‌ را دست‌ و پاش‌ را ببنديد، بندازيدش‌ توي‌ دجله‌. كنار دجله‌، اين‌ فورا اصحاب‌ ائمه‌ اين‌ را بستنش‌ و پرتش‌ كردند توي‌ دجله‌، اين‌ يك‌ چند دفعه‌ رفت‌ زير آب‌ و آمد بالا و همچين‌ خوب‌ معلومه‌، دست‌ و پا هم‌ نمي‌تونه‌ بزنه‌ شنا هم‌ نمي‌تونه‌ بكنه‌، يك‌ چند دفعه‌ اين‌ كار شد حضرت‌ فرمود بريد بگيريدش‌، گرفتن‌ آوردنش‌ گفت‌ خدا را ديدي‌؟ گفت‌: بله‌ آقا. به‌ راستي‌ خدا را ديده‌ بود، مي‌گفت‌ اونوقتي‌ كه‌ دو دفعه‌ رفتم‌ پايين‌ گفتم‌ حتما من‌ يك‌ كار، يك‌ حرف‌ بدي‌ زدم‌ حضرت‌ صادق‌ مي‌خواد من‌ را از بين‌ ببره‌. گفتم‌ خدا، ديدم‌ بله‌. همهجا خدا هست‌، همونجا شما فرستاديد من‌ را گرفتند.

 وقتي‌ انسان‌ انقطاع‌ پيدا مي‌كند از همة‌ وسايلات‌، همة‌ بدبختي‌ ما وسله‌ به‌ مسائل‌ مادي‌ ما. پول‌ داريم‌ به‌ خدا كاري‌ نداريم‌، خونه‌ داريم‌ به‌ خدا كاري‌ نداريم‌، زندگي‌ خوبي‌ داريم‌  به‌ خدا كاري‌ نداريم‌، حقوقمون‌ درسته‌، نمي‌دونم‌ درآمدمون‌ خوبه‌ به‌ خدا كاري‌ نداريم‌. اينها همه‌ ما را از خدا غافل‌ مي‌كنه‌ قطع‌ بشو از اينها، باشه‌ اينها، تو بهترين‌ حقوق‌ را داشته‌ باش‌ بهترين‌ خونه‌ را داشته‌ باش‌ بهترين‌ زندگي‌ را داشته‌ باش‌ اما متصل‌ به‌ اينها نباش‌، ببين‌ همه‌ قل‌ كل‌ من‌ عندلله‌، همه‌ از جانب‌ خداست‌، خدا به‌ من‌ داده‌ خدا اگر يك‌ لحظه‌ بگيره‌ ازت‌، هيچي‌ نداري‌. هيچي‌ نداري‌. من‌ خودم‌ با يك‌ كسي‌ داشتم‌ صحبت‌ مي‌كردم‌ باهم‌ نشسته‌ بوديم‌ اين‌ يك‌ دفعه‌ گفت‌، اينجوري‌ كرد من‌ ديدم‌ داره‌ مي‌خوره‌ به‌ زمين‌ سرش‌ را گرفتم‌ رو زانوم‌ مرد. مرد. اونوقت‌ يك‌ لحظه‌ بيشتر طول‌ نكشيد.

 هيچيش‌ هم‌ نبود كل‌ من‌ عندلله‌، همهش‌ از جانب‌ خداست‌. نه‌ دكتره‌، يك‌ كسي‌ آمده‌ بود مظطرب‌ پيش‌ من‌، آقا چيه‌؟ ما يك‌ دكتري‌ داشتيم‌ كه‌ هر وقت‌ مريض‌ مي‌شديم‌ به‌ اون‌ مراجعه‌ مي‌كرديم‌ اين‌ رفته‌ خارج‌. گفتم‌ خوب‌. حالا كه‌ مريض‌ نيستي‌؟ گفت‌: نه‌. آخه‌ اون‌ آرامش‌ را ندارم‌، اعتمادي‌ بود، چه‌ بود و فلان‌. ببينيد اينقدر ما وابسته‌ كه‌ اين‌ آقاي‌ دكتر رفته‌. من‌ هم‌ البته‌ باهاش‌ كاري‌ كردم‌ كه‌ ديگه‌ حرف‌ دكتر را، حتي‌ وقتي‌ دكترش‌ هم‌ برمي‌گرده‌ نزنه‌. ولي‌ باور كنيد اين‌ انسان‌ اندازه‌ متصل‌ به‌ غير خدا. اولا حالا اون‌ دكتر نشد يك‌ دكتر ديگه‌. اون‌ طبيب‌ نشد طبيب‌ ديگه‌ بعد هم‌ كه‌ تو حالا مريض‌ نيستي‌ اگر حالا مريض‌ شدي‌ اگر نمي‌دونم‌ ناراحت‌ شدي‌، اگر نمي‌دونم‌ مراجعه‌ خواستي‌ بكني‌ اين‌ حرفها چيه‌؟ يك‌ كسي‌ ديگر آمده‌ بود دست‌ روي‌ دست‌ مي‌زد تا فلاني‌ سر كار بود در شهرداري‌ ما نتوانستيم‌ اين‌ كار را بكنيم‌ حالا ديگه‌ اين‌ عوض‌ شده‌. ببينيد چقدر متصل‌ به‌ اينه‌. اگر شما دقت‌ بكنيد خدا مي‌دونه‌ اگر انسان‌ دقت‌ بكنه‌، مي‌بينه‌ صدها زنجير به‌ گردن‌ خودش‌ انداخته‌ و به‌ اين‌ ور و اونور وصل‌ كرده‌ كه‌ نمي‌تونه‌ تكان‌ بخوره‌.  در دعاي‌ كميل‌ مي‌گه‌ وقعدت‌ بي‌ اغلالي‌، و حبصني‌ ان‌ نفسي‌ بعدها مالي‌ و خدعتن‌ الدنيا به‌ غرورها. يك‌ كلمش‌ را من‌ براتون‌ ترجمه‌ مي‌كنم‌. قعدت‌ بي‌ اغلالي‌ من‌ غلهايي‌ را كه‌ خودم‌ براي‌ خودم‌، درست‌ كردم‌ من‌ را نشونده‌. تكان‌ نمي‌زاره‌ بخورم‌، نشونده‌، انسان‌ بايد طوري‌ باشه‌ كه‌ اگر يك‌ وقت‌ در اين‌ شهر نمي‌تونه‌ خوب‌ ايمانش‌ را حفظ‌ كنه‌ پاشه‌ بره‌ اون‌ شهر ديگه‌.

 هجرت‌ كنه‌. اگر انسان‌ نمي‌تونه‌ كه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ با اين‌ زندگي‌ ايمانش‌ را حفظ‌ كنه‌، عوض‌ كنه‌. اينقدر سخت‌ نگيريد كه‌ نتونيد هيچ‌ كارش‌ بكنيد. غل‌ نشه‌ براتون‌ هيچي‌ غل‌ نشه‌. هيچي‌ زنجير نشه‌، هيچ‌ چيز شما را گرفتار نكنه‌. يا اين‌ غل‌ و زنجير را اينقدر زور داشته‌ باش‌  كه‌ حركت‌ بده‌، با غل‌ و زنجير برو  به‌ طرف‌ خدا و اگر نمي‌توني‌ غل‌ و زنجيرها را پاره‌ كن‌ برو. بالاخره‌ نبايد اينجا وايستي‌. مقام‌ نيست‌ يعني‌ ايستادن‌ نيستش‌. به‌ هر حال‌ الم‌تر كيف‌ فعل‌ ربك‌ باصحاب‌ الفيل‌. الم‌ نجعل‌ كيدهم‌ في‌ تضليل‌. اگر انسان‌ خدا را همه‌ چيز خودش‌ بدونه‌ خدا دشمناش‌ را از بين‌ مي‌بره‌ يكي‌ از كارها اينه‌. دشمني‌ به‌ اين‌ سرسختي‌ آمده‌ يك‌ مشت‌ اهل‌ مكه‌، مكه‌ اونوقت‌ كوچك‌ بوده‌ يك‌ شهر، قريه‌اي‌ بوده‌ تقريبا حالا مركز بخش‌ بوده‌ چون‌ ام‌ القرا گفتن‌ بهش‌. يك‌ شهركي‌ بوده‌ چون‌ دور يك‌ چاه‌، اين‌ را آقايون‌ بدونند دور يك‌ چاه‌ آب‌ بيشتر از چقدر مي‌تونند زندگي‌ بكنند با حشم‌ و ريخت‌ و پاششون‌ و اون‌ هم‌ با سطل‌ بخوان‌ آب‌ بكشن‌ نهايت‌ صد خانوار حد اكثر. اينها هم‌ وسيله‌ نداشتند، هيچي‌ نداشتند اصحاب‌ فيل‌ اومدند كه‌ خانة‌ كعبه‌ را خراب‌ كنند خداي‌ تعالي‌ هم‌ مثل‌، يك‌ كسي‌ كه‌ خيلي‌ شخصيت‌ داره‌ وقتي‌ كه‌ يك‌ قدرتمندي‌ اظهار قدرت‌ مي‌كنه‌ همچي‌ بهش‌ مي‌كنه‌، تو نمي‌فهمي‌ برو گم‌ شو. با يك‌ اشارة‌ كوچك‌ اون‌ هم‌ با وسيلة‌ ضعيفترين‌ پرنده‌ها. ابابيل‌ خيلي‌ پرندة‌ ضعيفيه‌.

 ضعيفترين‌ پرنده‌ها خداي‌ تعالي‌ كلك‌ را كند و ببينيد حضرت‌ عبد المطلب‌ چه‌ بود؟ خدا انشاء لله‌ سايه‌ اشان‌ را از سر ما در دنيا و آخرت‌ كم‌ نكنه‌. چون‌ يكي‌ از اجداد ما، اجداد شما سادات‌ حضرت‌ عبد المطلبه‌ . اينها نبي‌ بودند، يعني‌ خداي‌ تعالي‌ مستقيما بهشون‌ وحي‌ مي‌كرد. و معصوم‌ بودند،پاك‌ بودند خدا لعنت‌ كنه‌ اونهايي‌ را كه‌ بعضي‌ از اجداد پيغمبر را يا حتي‌ اجداد ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ والسلام‌ را اينها را مشرك‌ مي‌دونند. بقول‌ يكي‌ از علما مي‌گفت‌ ابي‌ طالب‌ هيچ‌ تقصيري‌ نداره‌، هيچ‌ دليلي‌ بر مشرك‌ بودنش‌ و كافر بودنش‌ نيست‌ جز اينكه‌ پدر علي‌ بن‌ ابيطالبه‌. هيچ‌ تفسير ديگري‌ نداره‌.

 حضرت‌ عبدالمطلب‌ خوب‌ ايشان‌ رييس‌ اون‌ شهره‌، اون‌ قريه‌ است‌. آمده‌اند شترها را گرفته‌اند، ابره‌ هست‌ ديگه‌ ظالمه‌، دولت‌ ظالمي‌ است‌، سلطان‌ ظالمي‌ است‌ فكر نمي‌كنه‌ كه‌ اينها مال‌ كسيه‌. مال‌ خودش‌ نيست‌ لشكرش‌ آذوقه‌ مي‌خوان‌ شترها را گرفتن‌ براي‌ آذوقة‌ لشكر. حضرت‌ عبد المطلب‌ پاشد اين‌ نكته‌ خيلي‌ جالبه‌، حضرت‌ وقتي‌ بهش‌ خبر دادند، وقتي‌ به‌ ابرهه‌ خبر دادند كه‌ ايشان‌ تشريف‌ مي‌يارن‌ گفت‌ حتما باخودش‌ كه‌ مثلا اومده‌ كه‌ خواهش‌ كنه‌ كه‌ كاري‌ نكنيد، خانة‌ كعبه‌ را خراب‌ نكنيد. آمد گفت‌ كه‌ شترهاي‌ من‌ را اينها گرفته‌اند، شترهاي‌ من‌ را بمن‌ رد كنيد خيلي‌، گفت‌، من‌ خيال‌ كردم‌ تو براي‌  خانة‌ كعبه‌ آمدي‌.گفت‌ خانة‌ كعبه‌ مال‌ من‌ كه‌ نيست‌ به‌ تعبير منها. من‌ بيام‌ واسطه‌ بشم‌ براي‌ خدا ان‌ رب‌ ابل‌، من‌ صاحب‌ شترم‌، اون‌ هم‌ تازه‌ مسئوليتش‌ با ماست‌. من‌ مسوليت‌ خانة‌ كعبه‌ را من‌، وللبيت‌ الرب‌، براي‌ خانة‌ كعبه‌ خدايي‌، يعني‌ صاحب‌، رب‌ البته‌ اينها اين‌ را بدونيد در عربي‌ رب‌ را بعضي‌ از جاها به‌ عنوان‌ صاحب‌ نقل‌ مي‌كنند. من‌ صاحب‌ شترم‌ خدا هم‌، خانه‌ هم‌ صاحبي‌ داره‌. البته‌ اين‌ را به‌ عنوان‌ ترسوندن‌ ابرهه‌ نگفت‌ چون‌ ابرهه‌ نمي‌ترسيد از اين‌. شترها را گفت‌ بديد بهش‌ شترهاش‌ رو دادن‌ حركت‌ كرد. حركت‌ كرد توي‌ راه‌ نشونش‌ داد كه‌ بله‌ خانه‌ صاحب‌ داره‌. به‌ ما اين‌ درس‌ چي‌ مي‌گه‌؟

 مي‌گه‌ اگر يك‌ جايي‌ بنا بود كارت‌ را به‌ خدا وابگذاري‌ به‌ خدا وابگذار اگر يك‌ جايي‌ بنا بود كارت‌ را خودت‌ انجام‌ بدي‌ خودت‌ انجام‌ بده‌. حضرت‌ عبدالمطلب‌ اگر مي‌گفت‌ شترها را هم‌، خدايا شترهاي‌ ما را هم‌ برگردون‌، اين‌ كار درستي‌ نبود. بايد حركتي‌ مي‌كرد. و اگر مي‌رفت‌ جلوي‌ از بين‌ بردن‌ خانه‌ كعبه‌ را هم‌ مي‌خواست‌ بگيره‌، چون‌ از قدرتش‌ خارج‌ بود نمي‌تونست‌. اينها حساب‌ شده‌ است‌ اين‌ حرفها اين‌ كارها. و كوشش‌ بكنيد كه‌ انشاء لله‌ تا جايي‌ كه‌ مي‌تونيم‌ هر كاري‌ را انجام‌ بديم‌ و در عين‌ حال‌ تمام‌ كارها را به‌ خدا وابگذاريم‌ و وكيل‌ خودمون‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار را قرار بديم‌.

 ايام‌، ايامي‌ است‌ كه‌ تعلق‌ كامل‌ به‌ حضرت‌ سيدالشهداء و بعد هم‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ داره‌. اربعين‌ حسين‌ بن‌ علي‌ گذشت‌ و ما جاتون‌ خالي‌ سر قبر مرحومه‌ استادمون‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ شب‌ اربعين‌ بوديم‌ كه‌ اينجا شنيديم‌ بحمدلله‌ از محضر استاد عزيزمون‌ اقاي‌ آيت‌ الله‌ راضي‌ استفاده‌ كرديد. و انشاء لله‌ از شب‌ سه‌ شنبه‌ هم‌ اينجا مجلس‌ عزاداري‌ هست‌ تا شب‌ جمعه‌ و باز از محضر ايشان‌ استفاده‌ خواهيم‌ كرد. ولي‌ اينجا براي‌ بسياري‌ من‌ دعا كردم‌ و واقعا معنويتي‌، خدا رحمت‌ كنه‌ حاجاقا را معنويتي‌ داشت‌ با چند نفر از دوستان‌ رفتيم‌ اونجا، و اونها هم‌ اهل‌ حال‌ و اهل‌ معنويت‌ بودند و يكي‌ از فرزندان‌ ايشان‌ مي‌گفت‌ كه‌ هر شب‌ حاجاقا از من‌ احوال‌ مي‌پرسه‌ و به‌ هر حال‌ اميدواريم‌ كه‌ روح‌ ايشان‌ بيش‌ از پيش‌ مورد الطاف‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ واقع‌ بشه‌. و ما را هم‌ ايشان‌ دعا كنند كه‌ انشاءلله‌ به‌ مقام‌ اوليا خدا برسيم‌. وفات‌ پيغمبر اكرم‌ در روز بيست‌ وهشتم‌ اين‌ ماه‌، شهادت‌ حضرت‌ مجتبي‌ در بيست‌ و هشتم‌ اين‌ ماه‌ باز نوشته‌اند، و شهادت‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ الصلاة‌والسلام‌ هم‌ در روز آخر اين‌ ماه‌ كه‌ احتمالا روز پنج‌ شنبه‌ باشه‌ خواهد افتاد لذا انشاء لله‌ اين‌ شبها مجلس‌ برپاست‌ و انشاء لله‌ استفادة‌ كاملي‌ هممون‌ خواهيم‌ برد. ولي‌ الان‌ اگر با چشم‌ دل‌ نگاه‌ كنيم‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ اونطوري‌ كه‌ دارد در روايت‌ كه‌ وقتي‌ اربعين‌ آمدند در كنار قبر ابي‌ عبدلله‌ الحسين‌ عليه‌ السلام‌ اونجا سه‌ روز اونجا اقامت‌ كردند. بالاخره‌ هنوز به‌ مدينه‌ نرسيدند شما مي‌دونيد وقتي‌ كه‌ انسان‌ به‌ وطن‌ برمي‌ گرده‌ اگر در راه‌ يكي‌ دو نفر از همراهان‌ را ولو از دست‌ داده‌ باشه‌ چه‌ حالي‌ داره‌. حضرت‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ در بيابان‌ مدينه‌ چادر زدند، اين‌ جمع‌ آمده‌اند هشتاد نفر زن‌ و بچه‌ اسير بودند حالا برگشته‌اند، اينجا چادر زدند مردم‌ مدينه‌ اطلاع‌ كاملي‌ از جريانات‌ ندارند. اجمالا شنيده‌اند كه‌ حضرت‌ ابي‌ عبد لله‌ الحسين‌ شهيد شده‌ ولي‌ خوب‌ باز هم‌ همه‌ اطلاع‌ ندارند.

 مردم‌ منتظر شنيدن‌ خبر واقعي‌ هستند، حضرت‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ تشريف‌ آوردند كنار قبر پيغمبر اكرم‌ مردم‌ جمع‌ شدند، اون‌ شاعر هم‌ بوسيلة‌ اشعارش‌ خبر داده‌ كه‌ يا اهل‌ يثرب‌ الا مقام‌ لكم‌، قتل‌ الحسين‌ اي‌ مردم‌ مدينه‌، ديگه‌ تو خونه‌ها نمونيد حسين‌ كشته‌ شد. حضرت‌ سجاد در روي‌ منبري‌ تشريف‌ بردند اول‌ مجلسي‌ كه‌ مصائب‌ سيدالشهداء در ميان‌ دوستان‌ آزادانه‌ خونده‌ شد و عزاي‌ ابي‌ عبدلله‌ الحسين‌ برپا شد فكر مي‌كنم‌ در همين‌ جا بود. روضه‌ خوان‌ امام‌ سجاد مجتمع‌ مردمي‌ كه‌ عشق‌ و علاقة‌ زيادي‌ به‌ ابي‌ عبدلله‌ الحسين‌ دارن‌، شايد امام‌ سجاد متذكر اين‌ قسمت‌ شده‌ باشد كه‌ صبح‌ يازدهم‌ محرم‌، چراغها را خاموش‌ كنيد حال‌ عزايي‌ به‌ خودمون‌ بگيريم‌ صبح‌ يازدهم‌ محرم‌ وقتي‌ كه‌ اسراي‌ عزيز را مي‌خواستن‌ از كنار گودي‌ قتله‌ گاه‌ عبور بدهند زينب‌ كبري‌ نگاه‌ مي‌كند به‌ پسر برادر مي‌بيند چشمها را دوخته‌ به‌ بدن‌ پاره‌ پارة‌ ابي‌ عبدلله‌، و نزديك‌ است‌ جانش‌ را از دست‌ بدهد. صدا زد زينب‌ كبري‌ صدا زد اي‌ پسر برادر مالي‌ اراك‌ بجود بنفسك‌ چه‌ شده‌ است‌ مي‌بينم‌ داري‌ جانت‌ را از دست‌ مي‌دهي‌؟ تو حجت‌ خدايي‌. امام‌ سجاد فرمود، عمه‌ مگر اين‌ حجت‌ خدا نيست‌ كه‌ در ميان‌ گودي‌ قبلگاه‌ افتاده‌. بدن‌ پاره‌ پاره‌ سر در بدن‌ ندارد، اين‌ هم‌ بدن‌ حجت‌ خداست‌. يا اباعبدالله‌، يا حسين‌ بن‌ علي‌. آقا حجة‌بن‌ الحسن‌ مي‌فرمايد نبودم‌ روز عاشورا ياريت‌ كنم‌ آقا وليكن‌ صبح‌ و شام‌ و برايت‌ اشك‌ مي‌ريزم‌  گريه‌ مي‌كنم‌، خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ فرموده‌ من‌ قتل‌ مظلوم‌ فقط‌ جعلنا لوليه‌ سلطانا. اين‌ آيه‌ مخصوصا دربارة‌ شهادت‌ حضرت‌ سيدالشهداء تفسير شده‌. كه‌ اگر ببينيد حسين‌ بن‌ علي‌ را مظلوم‌ كشتند ما براي‌ وليش‌ براي‌ صاحب‌ درد فرزند عزيزش‌ يك‌ تسلطي‌ قرار داديم‌ كه‌ روزي‌ بيايد و انتقام‌ خون‌ ابي‌ عبد لله‌ الحسين‌ را بگيرد. لذا بعد از ظهورش‌ شايد بعد از چند كلمه‌ صدا مي‌زند الا يا اهل‌ العالم‌، انك‌ جدي‌ الحسين‌، همه‌ رو بقبله‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الهي‌ عظم‌ البلاء و برح‌ الخفاء و انكشف‌ الغطاء و انقطع‌ الرجاء ضاقت‌ الارض‌ و منعت‌ السماء و انت‌ المستعان‌ و اليك‌ المشتكي‌ و عليك‌ المعول‌ في‌ الشدة‌ و الرخاء. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد. اولي‌ الامر الذين‌ فرضت‌ علينا طاعتهم‌ و عرفتنا بذلك‌ منزلتهم‌ ففرج‌ عنا بحق‌ فرجا عاجلا قريبا كلمح‌ البصر او هو اقرب‌ من‌ ذلك‌. يا محمد يا علي‌. يا علي‌ و يا محمد اكفياني‌ فانكما كافيان‌. فانصراني‌ فانكما ناصران‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. الغوث‌ الغوث‌ الغوث‌ ادركني‌ ادركني‌ ادركني‌ الساعه‌ الساعه‌ الساعه‌ العجل‌ العجل‌ العجل‌.

۶ صفر ۱۴۱۴- ۵ مرداد ۱۳۷۲- کظم غیظ و داشتن محبت

 كظم‌ غيظ‌ و داشتن‌ محبت‌ اخلاق‌ خ‌ 55

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 يكي‌ از كارهايي‌ كه‌ ما در دنيا بايد انشاء الله‌ انجام‌ بدهيم‌ كه‌ خيلي‌ اهميت‌ داره‌ و مسير ما از همينجا بواسطة‌ آن‌ كار روشن‌ ميشه‌، حركت‌ در صراط‌ مستقيم‌ دينه‌. كه‌ همة‌ اين‌ كار اخلاقیات‌ اسلاميست‌. رعايت‌ اخلاقیات‌ اسلامي‌ را بايد انشاء الله‌ در دنيا بكنيم‌ تا در آخرت‌ برايمون‌ مفيد واقع‌ بشود. يك‌ جمله‌اي‌ در كانون‌ بعضي‌ از رفقا بودند، عرض‌ كردم‌. ما تمريناتي‌ كه‌ الان‌ داريم‌ تمرينات‌ اهل‌ جهنمه‌. بايد تمريناتمون‌ را تمرينات‌ اهل‌ بهشت‌ قرار بدهيم‌. هر چه‌ در دنيا مردمان‌ خودخواه‌ و متكبر و رياست‌ طلب‌ جاه‌ طلب‌ كينه‌دل‌ اهل‌ دعوا و نزاع‌ و فحاشي‌ و اينها هستند، اينها در جهنمند. افراد با گذشت‌، داراي‌ اخلاق‌ حسنه‌، افراد با ايمان‌، اينها اهل‌ بهشتند. اگر مي‌خواهيد كه‌ انشاء الله‌ همين‌ دنيا بهشتتون‌ شروع‌ بشه‌ و يا لااقل‌ تمرينات‌ بهشت‌ را انجام‌ بدهيد كه‌ آنجا كارها بر خلاف‌ برنامه‌ و سابقه‌ برايتون‌ نباشه‌، بايد در اين‌ دنيا تمرينات‌ اهل‌ بهشت‌ را انشاء الله‌ شروع‌ كنيد. هر كاري‌ كه‌ انسان‌ مي‌خواهد بكنه‌ بايد يك‌ تمريني‌ داشته‌ باشه‌. در بعضي‌ از رواياته‌، حالا يا جملاتي‌ است‌ كه‌ بعضي‌ از بزرگان‌ گفتند كه‌ المجاز جسر علي‌ الحقيقه‌. مجاز يك‌ پلي‌ است‌ براي‌ رسيدن‌ به‌ حقيقت‌. در دنيا هر كاري‌ را كه‌ انسان‌ مي‌خواهد بكنه‌ كار مهم‌ اگر باشه‌، مخصوصا در انظار مردم‌ بخواهد قرار بگيره‌؛ قبل‌ از اينكه‌ در منظر مرئي‌ مردم‌ واقع‌ بشه‌، بايد انسان‌ آن‌ كار را تنظيم‌ بكنه‌ كه‌ مبادا در آنجا اشتباه‌ بكنه‌. من‌ يادمه‌ در يك‌ وقتي‌ شاه‌ مي‌خواست‌ تاجگذاري‌ بكنه‌. گفتند سه‌ روز، روزي‌ پنج‌ نوبت‌ ميرفت‌ توي‌ كاخ‌، اين‌ برنامة‌ تاجگذاري‌ را تمرين‌ ميكرد، يك‌ تاجي‌ مي‌خواست‌ بگذاره‌ روي‌ سرش‌، اين‌ برنامة‌ تاجگذاري‌ را تمرين‌ ميكرد كه‌ وقتي‌ مي‌خواهد در مقابل‌ تلويزيون‌ بگذاره‌ سرش‌، چپه‌ نگذاره‌ سرش‌. يك‌ كار جزئي‌. افرادي‌ كه‌ مي‌خواهند حيثيتشون‌ پيش‌ خدا و ائمه‌ و مردم‌ كرة‌ زمين‌ از زمان‌ حضرت‌ آدم‌ تا خاتم‌، بلكه‌ تا قيامت‌، همه‌ جمع‌اند دارند تماشا مي‌كنند، انسان‌ مي‌خواهد خودش‌ را مشخص‌ كنه‌ بايد در دنيا يك‌ تمريناتي‌ داشته‌ باشه‌. و الاّ روز قيامت‌ روز تبلي‌ السرائره‌. يعني‌ اگر آنجا انسان‌ بي‌ ادب‌ بود، روز قيامت‌ بي‌ ادبيش‌ ظاهر ميشه‌. اگر بي‌ حيا بود، بي‌ حيائيش‌ آنجا ظاهر ميشه‌. سرائر يعني‌ باطنها. روز قيامت‌ باطنها ظاهر ميشه‌. و اگر بخواهيد شيعه‌ بودنتون‌ آن‌ روز ظاهر بشه‌ كه‌ و شيعتك‌ علي‌ منابر من‌ النور مبيضت‌ وجوههم‌ علي‌ حولي‌ من‌ الجنه‌. شيعه‌ بايد اول‌ ثابت‌ بشه‌ كه‌ شيعه‌ هست‌، بعد بر منبر نور بنشينه‌ و در مقابل‌ چشم‌ همة‌ مردم‌ كرة‌ زمين‌، مشهود و مشاهده‌ بشه‌. اگر مي‌خواهيد شيعه‌ بودنش‌ تثبيت‌ بشه‌. بايد در اين‌ دنيا تمرين‌ داشته‌ باشه‌. حالا بگه‌ كه‌ من‌ معصيت‌ ميكنم‌، ما از كلمة‌ شفاعت‌ هم‌ يك‌ چيزي‌ شنيديم‌، هر كاري‌ را انجام‌ بدم‌، هر صفت‌ رذيله‌اي‌ را دارا باشم‌، بعد درست‌ ميشه‌. خدا بوسيلة‌ انبياء ما را شفاعت‌ ميكنه‌ و مي‌بخشد ما را. اين‌ حرف‌ درست‌ نيست‌. بايد تمرين‌ بكنيم‌. شما اگر تمرين‌ كارها را نكرده‌ باشيد در دنيا تشيع‌ را تمرين‌ نكرده‌ باشيد لااقل‌، آنجا قافيه‌ را از دست‌ مي‌دهيد. نمي‌تونيد خودتون‌ را كنترل‌ كنيد. يك‌ سخنراني‌ بعضي‌ها كه‌ اهل‌ سخنراني‌ نيستند بخواهند بكنند، من‌ يك‌ وقتي‌ رفته‌ بودم‌ در اطاق‌، ديدم‌ يك‌ آقايي‌ تنها نشسته‌ يك‌ آينه‌ هم‌ گذاشته‌ جلوي‌ خودش‌، از منبريهاي‌ معروف‌ ايران‌، همانموقع‌ هم‌ بود، ولي‌ بعدا بيشتر معروف‌ شد. مثل‌ اينكه‌ در مقابل‌ صد هزار نفر جمعيت‌ داره‌ سخنراني‌ ميكنه‌، همانطور داشت‌ سخنراني‌ ميكرد. تمرين‌ ميكرد. تمرين‌ داره‌. هر كاري‌ تمرين‌ داره‌. تشيع‌ هم‌، ورود به‌ بهشت‌ هم‌ تمرين‌ داره‌. شما اگر از اول‌ عمرتون‌ تا آخر عمرتون‌ توي‌ دنيا با زنتون‌ دعوا كرديد، با فرزندتون‌ دعوا كرديد، با مردم‌ دعوا كرديد، با هر كسي‌ كه‌ رسيديد مثل‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود گرگ‌ درنده‌ بوديد، خوب‌ اين‌ حالت‌ را نميشه‌ يك‌ دفعه‌ عوضش‌ كرد. توي‌ بهشت‌ هم‌ تمرين‌ بهشت‌ را نكرديد ديگه‌. توي‌ بهشت‌ شما را راه‌ نمي‌دهند برويد تو. اين‌ را يقين‌ بدونيد. چون‌ كسي‌ كه‌ تمرين‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود، توي‌ زندان‌ مثلا. يك‌ نفر ميگفت‌ يك‌ دزدي‌ را من‌ ديدم‌ توي‌ زندان‌ تمرين‌ دزدي‌ ميكرد. توي‌ زندان‌ تمرين‌ ميكرد كه‌ وقتي‌ رفت‌ بيرون‌ چه‌ جوري‌ دزدي‌ كنه‌. خدا رحمت‌ كنه‌ يكي‌ از علماي‌ بزرگ‌ ميگفت‌ يك‌ ديواري‌ آنجا بود اين‌ ديوار را گاهي‌ ميگرفت‌ ميرفت‌ بالا. گفتم‌ چرا اينجوري‌ ميكني‌؟ گفت‌ تو خيال‌ ميكني‌ اين‌ از ديوار زندان‌، من‌ مي‌خواهم‌ تمرين‌ از ديوار بالا رفتن‌ را در اينجا بكنم‌. حالا ماها توي‌ اين‌ دنيا داريم‌ تمريني‌ كه‌ غالبا مي‌كنيم‌، خيانتهايي‌ كه‌ داريم‌، دروغگوئيهايي‌ كه‌ داريم‌، عداوتهايي‌ كه‌ نسبت‌ به‌ يكديگر داريم‌، صفا و صميميتي‌ كه‌ نداريم‌، اينها همه‌اش‌ تمرين‌ افراد جهنميه‌. چون‌ همة‌ اينها توي‌ جهنم‌، اين‌ كارها توي‌ جهنم‌ قبول‌ ميشه‌. يعني‌ هر كي‌ دزده‌ ميره‌ سراغش‌، بفرما. هر چي‌ خائنه‌ آنجاست‌، با اينهاست‌. دسته‌بندي‌ مي‌خواهند بكنند خائنين‌ و دزدها و خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ كينه‌دلها و غيبت‌ كنندگان‌ و دروغگويان‌ و رياست‌ طلبها و اينها را مي‌كنند توي‌ جهنم‌. اين‌ دسته‌ آنطرفند. و افرادي‌ كه‌ غير دين‌ و علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ و اسمشون‌ شيعه‌ است‌، اينها را يكطرف‌. شيعه‌ نه‌ دروغ‌ ميگه‌، نه‌ غيبت‌ ميكنه‌، نه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كينة‌ كسي‌ را در دل‌ نگه‌ ميداره‌، صفا داره‌، صميميت‌ داره‌، با صفاست‌، با محبت‌ بدون‌ اينكه‌ كوچكترين‌ حتي‌ صفت‌ زشت‌ حيواني‌ درش‌ باشه‌ يا كوچكترين‌ وسوسة‌ شيطان‌ درش‌ باشه‌، خوب‌ اين‌ شخص‌ اگر تونست‌ خودش‌ را در اين‌ دنيا به‌ اين‌ مسائل‌ عادت‌ بده‌، خوب‌ معلومه‌ جايش‌ توي‌ بهشته‌. جاش‌ توي‌ آن‌ دسته‌ است‌. اما اگر نتونست‌. عادت‌ كرده‌ به‌ خيانت‌. عادت‌ كرده‌ به‌ دروغگوئي‌، عادت‌ كرده‌ به‌ غيبت‌، خوب‌ اين‌ از خودش‌ راه‌ خودش‌ را انتخاب‌ كرده‌. عرض‌ كردم‌ از روايت‌ استفاده‌ ميشه‌ كه‌ امام‌ صادق‌ ميفرمايد الصراط‌ صراطتان‌، صراط‌ في‌ الدنيا و صراط‌ في‌ الآخره‌. نميدونم‌ شماها ديديد؟ من‌ ديدم‌. قطاري‌ از ريلش‌ با ريل‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود تركيه‌ يكي‌ بود. اين‌ از توي‌ ايران‌ راه‌ افتاده‌ بود، رسيد به‌ مرز تركيه‌. پليس‌ تركيه‌ آمد گذرنامه‌ را كنترل‌ كرد. و الاّ هيچ‌ فرقي‌ با قبلش‌ نكرد. وصل‌ به‌ هم‌ بود. ريل‌ وصل‌ به‌ هم‌ بود. شما اگر توي‌ دنيا روي‌ خط‌ امام‌ زمان‌ و خاندان‌ عصمت‌ و تشيع‌ و صفات‌ حميده‌ قرار گرفتيد، فقط‌ يك‌ گذرنامه‌ كنترل‌ كردن‌ و همان‌ نذير و منذر، بشير و مبشر، اينها فقط‌ مي‌آيند جوازتون‌ را كنترل‌ كنند و ميگويند بفرمائيد. شما ميرويد وارد بهشت‌ ميشويد. يعني‌ روايت‌ ميگه‌ها. كه‌ طريق‌ في‌ الدنيا و طريق‌ في‌ الآخره‌. و اين‌ از روي‌ جهنم‌ هم‌ رد ميشه‌. همين‌ قطار از توي‌ دنيا كشيده‌ شده‌ به‌ عالم‌ برزخ‌. از عالم‌ برزخ‌ به‌ عالم‌ آخرت‌، در قيامت‌ هم‌ روي‌ جهنم‌ و از روي‌ جهنم‌ و ميره‌ توي‌ بهشت‌. اين‌ يك‌ خط‌.

 يك‌ خط‌ هم‌ از آنطرف‌. اين‌ خط‌ اينطرفي‌ مي‌آيد ميرسه‌ به‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌، بعله‌، سر مرز دنيا و آخرت‌. اينجا پياده‌ات‌ مي‌كنند. ميگويند تو به‌ درد رفتن‌ نميخوري‌. همينجا در قبر بايد معذب‌ باشي‌ كه‌ القبر حفرة‌ من‌ حفر النيران‌. همانجا نگهش‌ ميدارند و از همينجا او را مي‌گذراند رندان‌ و اذيت‌ و شكنجه‌، تا برسه‌ اين‌ را كه‌ ميگويند در جهنم‌ مخلدند، من‌ اين‌ را در كتاب‌ پاسخ‌ ما نوشتند كه‌ چرا كفاري‌ كه‌ شصت‌ سال‌ توي‌ دنيا بيشتر معصيت‌ نكردند، گناه‌ نكردند، كافر نبودند، بايد الي‌ الابد در جهنم‌ باشند. خوب‌ شصت‌ سال‌ در مقابل‌ شصت‌ سال‌. ميگند كه‌ اگر اين‌ انگور فاسد شد، انگور فاسد را اين‌ را مي‌اندازند توي‌ زباله‌ دان‌. اين‌ ديگه‌ به‌ درد بشقاب‌ توي‌ مجلس‌ نميخوره‌. اگر شما عادت‌ كرديد وجودتون‌ سرتاپا كفر شد، وجود شما سرتاپا دروغ‌ و كذب‌ شد. وجود شما سرتاپا خدمتتون‌ عرض‌ شود خيانت‌ و تقلب‌ همين‌ صفات‌ رذيله‌ شد، بدونيد شما به‌ درد بهشت‌ نميخوريد. يعني‌ مثل‌ انگور پوسيده‌ مي‌مانيد. كجا بايد بيفتيد؟ و تا كي‌؟ تا ابد. انگور پوسيده‌ مگر…، تا وقتي‌ پوسيده‌ است‌ لااقل‌. تا وقتي‌ به‌ درد نميخوره‌، تا وقتي‌ كه‌ لايق‌ براي‌ مجلس‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ شخصيتهاي‌ بزرگ‌ عالم‌ وجود مثل‌ ائمة‌ اطهار و خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ انبياء نيستيد. خوب‌ اين‌ بدرد نميخوره‌. در مقابل‌ مهمان‌ عزيزتون‌ يك‌ انگور پوسيده‌ گذاشتيد. آني‌ كه‌ خائنه‌، آني‌ كه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ صفات‌ رذيله‌ داره‌، عينا اين‌ انگور پوسيده‌ است‌. عينا اين‌ گلابي‌ پوسيده‌ است‌. گلابي‌، ايني‌ كه‌ عرض‌ كردم‌ كه‌ يك‌ وقتي‌ بعضي‌ از صفات‌ انسان‌ در وجود انسان‌ هست‌. همانطوري‌ كه‌ افراد خوب‌ يك‌ بوي‌ عطر خوبي‌ معنوي‌ دارند، افراد بد هم‌ بوي‌ تعفن‌ مي‌دهند. يك‌ تعفن‌ عجيبي‌ها، كه‌ انسان‌ در بعضي‌ روايات‌ داره‌ كه‌ از چقدر بگم‌ راه‌؟ اهل‌ جهنم‌ را از راه‌ دور، يعني‌ بوي‌ بهشت‌ نزديكشون‌ نميشه‌ به‌ جهت‌ اينكه‌ بوي‌ تعفن‌ مردم‌ بهشت‌ را معذب‌ ميكنه‌. و واقعا آنهايي‌ كه‌ بهشتي‌ هستند واقعا در همين‌ دنيا از بوي‌ تعفن‌ اينها بدشون‌ مي‌آيد. خوب‌ يك‌ آدم‌ اينجور متعفني‌ را، شما فكر نكنيد متعفن‌ مثل‌ بوي‌ گوسفنده‌. هر كسي‌ به‌ اندازة‌ خودش‌ شمره‌، هر كسي‌ به‌ اندازة‌ خودش‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ عمر سعده‌. عمر سعد عمر سعد بود براي‌ اينكه‌ دنيا را بر آخرت‌ ترجيح‌ داد. شما منتهي‌ اينجا اينقدر شخصيت‌ عمر سعدي‌ را نداريد كه‌ ارزان‌ دينش‌ را نفروشه‌. شماها را نميگم‌، شماها الحمد لله‌ سربازهاي‌ امام‌ زمانيد. ولي‌ خوب‌ يك‌ وقت‌ شيطان‌ ممكنه‌ اين‌ كار را بكنه‌. شمر چيكار كرد؟ امام‌ حسين‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ را كشت‌. روايت‌ داره‌ يك‌ گناه‌ تقريبا گناه‌ صغيره‌ است‌. نمي‌خواهم‌ حالا اينجا اسمش‌ را ببرم‌، اينجا درست‌ نيست‌، حضرت‌ امير مي‌فرمايد هر كس‌ اين‌ گناه‌ را بكنه‌ كأنه‌ سبعين‌ مره‌. مثل‌ اين‌ است‌ كه‌ علي‌ را هفتاد مرتبه‌ كشته‌ است‌. تا چه‌ برسه‌ به‌ گناه‌ كبيره‌. خوب‌ در شب‌ نوزدهم‌ ماه‌ مبارك‌ رمضان‌ ميگويند اللهم‌ العن‌ قتلت‌ امير المؤمنين‌. كشندگان‌ امير المؤمنين‌ را خدا لعنت‌ كنه‌. حضرت‌ امير لااقل‌ توي‌ ائمه‌ يك‌ نفر بيشتر قاتل‌ نداشته‌. چرا كشندگان‌؟ براي‌ اينكه‌ آنهايي‌ هم‌ كه‌ گناه‌ مي‌كنند، آنهايي‌ كه‌ تشيع‌ را زير پا ميگذارند و لگدمال‌ ميكنند؛ اينها هم‌ قاتلان‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ هستند. حتما نبايد ماها شمر (نامفهوم‌) نه‌ هر كسي‌ به‌ اندازة‌ خودش‌. به‌ مقدار خودش‌.

 كوشش‌ بكنيد كوچكترين‌ كاري‌ كه‌ شبيه‌ به‌ كار دشمنان‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارته‌، نكنيد. كوچكترينش‌ را، و كاري‌ كه‌ شبيه‌ به‌ كارهاي‌ خاندان‌ عصمت‌ هست‌، تا مي‌تونيد خودتون‌ را تطبيق‌ بديد و انجام‌ بديد. امروز روز تولد حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر عليه‌ الصلاة‌ و السلامه‌. امام‌ كاظم‌. كاظم‌ يعني‌ كظم‌ غيظ‌ ميكنه‌. انسان‌ غضب‌ را بايد داشته‌ باشه‌. غضب‌ از صفات‌ رذيله‌ بذاته‌ نيست‌. چون‌ خدا هم‌ غضب‌ داره‌. ان‌ الله‌ يغضب‌ بغضب‌ فاطمه‌. فاطمة‌ زهرا هم‌ معلومه‌ غضب‌ داره‌ كه‌ خدا به‌ غضب‌ فاطمة‌ زهرا غضب‌ ميكنه‌. اما غضب‌ از صفاتي‌ است‌ كه‌ بايد كنترل‌ بشه‌. كنترل‌ بشه‌. توي‌ خونه‌ هم‌ غضب‌ نكنيد. به‌ بچه‌ات‌ هم‌ غضب‌ نكني‌. به‌ دوستت‌ هم‌ غضب‌ نكني‌. و خلاصه‌ غضب‌ را بايد كنترل‌ كرد. بايد غضب‌ را كنترل‌ كرد. اگر كنترل‌ داشت‌ غضب‌ شما، شما خوبيد. اگر نداشتيد كه‌…

 حضرت‌ كاظم‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌، جد ما حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر، ايشان‌ غضبش‌ را كنترل‌ ميكرد. اين‌ خيلي‌ مهمه‌ها. همين‌ امروز صحبت‌ بود كه‌ بعضي‌ها عصباني‌ ميشوند فحش‌ به‌ خدا و پيغمبر… بعله‌ ميشه‌. شما خدا نصيبتون‌ نكنه‌ كه‌ اگر نصيبتون‌ كرده‌ خداي‌ تعالي‌ ببخشدتون‌ و الان‌ هم‌ اگر غضب‌ داريد بي‌ كنترل‌، خدا هدايتتون‌ كنه‌ و اصلاحتون‌ كنه‌. خيلي‌ بده‌. خيلي‌ بده‌. و آنچه‌ كه‌ حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر ميديد اگر ماها مي‌ديديم‌ كه‌ نمي‌تونستيم‌ كنترل‌ كنيم‌. چون‌ اين‌ باصطلاح‌ لولة‌ گازي‌ كه‌ مال‌ ماست‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود، (نامفهوم‌) منفجر ميشه‌. شيرها هم‌ خيلي‌ محكم‌ نيست‌. ولي‌ چيزهايي‌ حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر مي‌ديدند. من‌ يك‌ نمونه‌ به‌ شماها اين‌ را بتونيد لمس‌ كنيد يا نه‌. خداي‌ تعالي‌ به‌ حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر فرموده‌ يقينا فرموده‌، كه‌ بايد در مقابل‌ هارون‌ به‌ مصالحي‌ تو غضبت‌ را كنترل‌ كني‌. اخبث‌ مردم‌، خبيث‌ترين‌ مردم‌، اين‌ امام‌ را حاضر كرده‌. شما ببينيد چقدر كنترل‌ لازم‌ داره‌ كه‌ او جسارت‌ ميكنه‌، تعبيرات‌ خيلي‌ تندتر از اين‌ هم‌ هست‌، بيشتر از ايني‌ كه‌ من‌ بتونم‌ بگم‌. يا موسي‌ از ريش‌ سفيدت‌ خجالت‌ نميكشي‌؟ تقريبا اين‌ تعبيرات‌، حضرت‌ ميگه‌ يا امير المؤمنين‌ جعلني‌ الله‌ فداك‌. خدا مرا قربانت‌ كنه‌. ببينيد چقدر كنترل‌ داشت‌. خدا ميدونه‌ ما نميتونيم‌ خودمون‌ را كنترل‌ كنيم‌. ما توي‌ مجلس‌ بوديم‌ حاليت‌ ميكرديم‌!

 حضرت‌ امير ميدونه‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا را كتك‌ زدند، روي‌ زمين‌ انداختند، خودش‌ غضبش‌ را كنترل‌ ميكنه‌. امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ غضبشون‌ را كنترل‌ مي‌كنند. سلمان‌ و ابيذر غضبشون‌ را كنترل‌ مي‌كنند. ما اگر آنجا بوديم‌ نمي‌توانستيم‌ خودمون‌ را كنترل‌ كنيم‌. ديوانه‌ ميشديم‌. ببينيد چقدر كنترل‌ داره‌ غضب‌ و چقدر پر ارزشه‌ كه‌ امامي‌ را خداي‌ تعالي‌ لقب‌ داده‌ كاظم‌. يعني‌ كسي‌ كه‌ ميتونه‌ غضبش‌ را خوب‌ كنترل‌ بكنه‌. ماها امتحانهاي‌ شديد برايمون‌ پيش‌ نيامده‌. شما خودتون‌ را بگذاريد جاي‌ سلمان‌. كنار در خانة‌ فاطمة‌ زهرا ايستاده‌، مي‌بينه‌ اينها را، همه‌ كار هم‌ ميتونه‌ بكنه‌. ولي‌ خداست‌، كه‌ به‌ تكوينيات‌ اشاره‌ كه‌ ميكنه‌ آنها تحت‌ فرمانشند.

 يك‌ وقتي‌ سلمان‌ را فرستادند در مدائن‌ براي‌ اينكه‌ آنجا استاندار باشه‌. ايشان‌ رفت‌ توي‌ مسجد مشغول‌ عبادت‌ شد. بعد از ميگفت‌ كه‌ مردم‌ مسلمانها دزدي‌ نمي‌كنند. درهاي‌ خانه‌هايتون‌ را باز بگذاريد بريد توي‌ خونه‌ها من‌ قول‌ ميدهم‌ بهتون‌ هيچكس‌ دزدي‌ نكنه‌. خودش‌ هم‌ توي‌ مسجد. معناي‌ توكل‌ لله‌ را متوجه‌ باشيد. مردم‌ هم‌ گفتند چشم‌. دزدها هم‌ خيلي‌ خوشحال‌ شدند كه‌ عجب‌ استاندار خوبي‌ داريم‌. قدرتي‌ كه‌ نداره‌ از اينور هم‌ مغازه‌ها كه‌ باز است‌ و ميرويم‌ راحت‌. مشغول‌ شدند دزدي‌ كردند. داره‌ كه‌ حضرت‌ سلمان‌ دستور به‌ سگها داد كه‌ پاسباني‌ شهر به‌ عهدة‌ شما. نگذاشتند كوچكترين‌ دزدي‌ بشه‌. در حيوانات‌ اين‌ تأثير را داره‌.

 يك‌ قصابي‌ كم‌ فروشي‌ كرده‌ بود آمدند شكايت‌ پيش‌ جناب‌ سلمان‌ در مدائن‌. سلمان‌ نصيحتش‌ كرد. هر چي‌ كرد يعني‌ كسي‌ را فرستاد پيشش‌ كه‌ چرا اينكار را كردي‌؟ اين‌ اعتنا نكرد. گفت‌ چه‌ بكنم‌؟ حضرت‌ سلمان‌ دستور داد به‌ همان‌ سنگي‌ كه‌ كم‌ ميده‌ گفت‌ او را بردار، قصاب‌ را بردار بياور. با حيوان‌. سنگ‌ بلند شد خورد به‌ سر قصاب‌. قصاب‌ دويد خورد به‌ سرش‌. دواندش‌ تا توي‌ مسجد. و توي‌ مسجد گفت‌ آقا عذر ميخواهم‌.كسي‌ كه‌ به‌ تكوينيات‌ و حيوانات‌ اينجور ميتونه‌ امر و نهي‌ كنه‌، سلمان‌ آنجا بود كه‌ ديد حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها را زدند. ولي‌ غضبش‌ را كنترل‌ كرد. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ حضرت‌ امير المؤمنين‌ غضب‌ را كنترل‌ كرده‌. همه‌ با هم‌ شيرهاي‌ گاز را به‌ تعبير من‌، به‌ اصطلاح‌ من‌، بستند. وقتي‌ او مي‌بنده‌ همه‌ بايد ببندند. وقتي‌ او باز ميكنه‌، ديگه‌ نميدونم‌ من‌ نميتونم‌ ببينم‌ نداره‌. هر چه‌ به‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ نزديكتر باشه‌ انسان‌ بايد مثل‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ باشه‌. بعضي‌ها ايراد ميگيرند به‌ زيد ابن‌ علي‌ ابن‌ الحسين‌ كه‌ چرا ايشان‌ غضب‌ كرد به‌ هشام‌ ابن‌ عبد الملك‌ مروان‌ و حال‌ اينكه‌ امام‌ صادق‌ اين‌ غضب‌ را نكرد. ما ميگيم‌ درسته‌. اگر صددرصد مثل‌ ولي‌ اون‌ غيرت‌ سيادتش‌ كه‌ ديد هشام‌ نشسته‌ و در مجلسش‌ به‌ فاطمة‌ زهرا جسارت‌ كردند و او خم‌ به‌ ابرو نياورد از اين‌ جهت‌… اما سلمان‌ جوري‌ و خودش‌ را كنترل‌ كرد، غضبش‌ را كنترل‌ كرد.

 حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ هارون‌ الرشيد به‌ خودش‌ قسم‌، اگر اراده‌ ميكرد موسي‌ ابن‌ جعفر، هارون‌ الرشيد مسخ‌ ميشد، بصورت‌ سگي‌ در مي‌آمد. اراده‌ ميكرد. اما ميگه‌ يا امير المؤمنين‌، خدا مرا به‌ قربانت‌ بكنه‌. دستت‌ را بده‌ با هم‌ مصافحه‌ بكنيم‌. چون‌ من‌ از پيغمبر شنيدم‌ كه‌ هر كس‌ با قوم‌ و خويش‌ خودش‌ گرم‌ بگذاره‌، گرمي‌ و حرارت‌ دستش‌ به‌ دستش‌ برسه‌ گرمي‌ و محبت‌ زياد ميشه‌. بعد ميگيره‌ دست‌ هارون‌ الرشيد را و مصافحه‌ ميكنه‌ و بعد هارون‌ الرشيد ميگه‌ راست‌ گفتي‌، من‌ الان‌ يك‌ خورده‌اي‌ بهت‌ محبت‌ پيدا كردم‌. خيلي‌ عجيبه‌.

 آنوقت‌ ببينيد فرق‌ ما كه‌ شيعة‌ حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر هستيم‌ با خود موسي‌ ابن‌ جعفر چيه‌؟ ما نمي‌تونيم‌ خودمون‌ را در بعضي‌ از چيزهايي‌ خيلي‌ كوچك‌، غضب‌ آمده‌، با اينكه‌ انسان‌ گاهي‌ نصيحت‌ ميكنه‌ طرف‌ را. ميگه‌ آقا ول‌ كن‌. ميگه‌ نه‌ نميتونم‌. يكي‌ دو روز حتما بايد اوقات‌ خودش‌ و زن‌ و بچه‌اش‌ را، يا زن‌ اگر هست‌ شوهرش‌ را، تلخ‌ بكنه‌ كه‌ چي‌، آقا مثل‌ بچه‌ها كه‌اي‌ كاش‌ مثل‌ بچه‌ها بود. چون‌ حضرت‌ امير مي‌فرمايد من‌ بچه‌ها را دوست‌ دارم‌ بخاطر اينكه‌ اگر قهر بكنند فورا آشتي‌ مي‌كنند. مثل‌ بچه‌ها نه‌، مثل‌ هيچ‌، اصلا حتي‌ حيوانات‌ هم‌ اينجور نيستند. حتي‌ فقط‌ دشمنان‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ اينطوريند. شيطان‌ اينطوريه‌. شيطان‌ لج‌ كرد. اين‌ از صفات‌ شيطانيه‌ها. غضب‌ از نظر ديگه‌ از صفات‌ شيطانيه‌. غضب‌ نسبت‌ به‌ ضعفاء، كساني‌ كه‌ زيردستند، از صفات‌ شيطانيه‌. لج‌ كردن‌ از صفات‌ شيطانيه‌ كه‌ چرا من‌ سجده‌ به‌ حضرت‌ آدم‌ نكردم‌. چون‌ بما اغويتني‌ خدايا چون‌ بخاطر اينكه‌ تو با من‌ دعوا كردي‌، ديگه‌ من‌ تا روز قيامت‌ با بندگانت‌ درگير هستم‌ و آنها را اذيتشون‌ ميكنم‌ و آنها را گمراهشون‌ ميكنم‌.

 پس‌ انشاء الله‌ درسي‌ كه‌ ما از تولد امام‌ كاظم‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ ميگيريم‌ همين‌ صفتي‌ باشه‌ كه‌ از آن‌ حضرت‌ معروفه‌. كظم‌ غيظ‌. همينطوري‌ كه‌ باصطلاح‌ تا ديديد غضب‌ آمد، الان‌ نبايد بيايد. بگذاريد اينقدر اين‌ شير قرص‌ باشه‌ كه‌ هيچ‌ بيرون‌ نيايد. حالا اگر آمد، يك‌ چيزي‌ بردار دورش‌ بپيچ‌ كه‌ آتيش‌ نزنه‌ همه‌ جا را. اينها راه‌ علاجه‌، و الاّ مرض‌ هست‌ها. كسي‌ كه‌ بگه‌ من‌ علاج‌ ميكنم‌. علاج‌ آدم‌ مريض‌ خودش‌ را علاج‌ ميكنه‌. نبايد تو مريض‌ باشي‌. حالا مريضي‌، راه‌ علاجش‌ اين‌ است‌ كه‌ داراي‌ استقامت‌ باشي‌، در استقامت‌ غضب‌ كنترل‌ كني‌. اين‌ را شما بدونيد. چه‌ جوري‌ كنترلش‌ كنيم‌؟ كنترلش‌ اين‌ است‌ كه‌ تا غضب‌ آمد ايستاده‌ باشيد، يك‌ كاري‌ بكنيد، منظور از اينكه‌ ايستاده‌ باشي‌، بنشين‌، بلند شو، يك‌ كاري‌ بكن‌ كه‌ خودت‌ را از غضب‌ دور كني‌. به‌ يك‌ كسي‌ من‌ گفته‌ بودم‌ هر وقت‌ خواستي‌ فحش‌ بدهي‌، اول‌ يك‌ صلوات‌ بفرست‌ بعد فحش‌ بده‌. توي‌ كتاب‌ چيز نوشتم‌. اين‌ بندة‌ خدا فردايش‌ آمد گفت‌ من‌ اصلا نمي‌توانم‌ فحش‌ بدهم‌. چون‌ اگر بخواهم‌ صلوات‌ بفرستم‌ بعد فحش‌ بدهم‌، اصلا نميشه‌. ديگه‌ دست‌ از ما بردار. گفتم‌ نه‌ تو يك‌ كاري‌ بكن‌. بيا اينجا بشين‌ هر چي‌ مي‌خواهي‌ به‌ من‌ فحش‌ بده‌. روزي‌ يك‌ ساعت‌ بيا بشين‌ پيش‌ من‌ هر چي‌ مي‌خواهي‌ به‌ من‌ فحش‌ بده‌، به‌ مردم‌ فحش‌ نده‌. منهم‌، گفت‌ حاج‌ آقا دهنم‌ لال‌ بشه‌ اگر به‌ شما فحش‌ بدهم‌. گفتم‌ پس‌ بيا قراردادمون‌ را به‌ هم‌ نگيم‌. يك‌ قرارداد آنجا نوشته‌ام‌ بسيار مفصل‌. يك‌ صلوات‌ بفرست‌، يك‌ لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌ بگو، يك‌ كاري‌ بكن‌ كه‌ خودت‌ را از اين‌ حالت‌ بيرون‌ بياوري‌. و زود هم‌ تصميمت‌ را عوض‌ كن‌. نگو كه‌ نه‌، غرورم‌ بهم‌ ميخوره‌. آخه‌ اصلا آدم‌ حسابي‌ غرور نداره‌، نبايد داشته‌ باشه‌ كه‌ حالا بشكنه‌. اگر تو داراي‌ شخصيت‌ تا وقتي‌ هستي‌ كه‌ مثل‌ امام‌ كاظم‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ باشي‌. اون‌ شخصيت‌ ارزش‌ داره‌. نه‌ مثل‌ هارون‌ الرشيد. شما ببينيد هارون‌ الرشيد غرور خودش‌ را نشكست‌ يا موسي‌ ابن‌ جعفر؟ و تو پيرو موسي‌ ابن‌ جعفر باش‌.

 و انشاء الله‌ اين‌ درس‌ را ما به‌ مناسبت‌ امروز در محضر حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر تعهد كنيم‌ كه‌ به‌ هيچوجه‌ غضب‌ بيجا نداشته‌ باشيم‌. مخصوصا نسبت‌ به‌ ضعفا. زنها را ميگم‌، نسبت‌ به‌ شوهرهايتون‌. شما ميگيد شوهرها ضعيف‌ نيستند. نخير، ضعيفند. خانمي‌ كه‌ غضب‌ ميكنه‌ و دعوا ميكنه‌ و داد ميزنه‌، شوهرش‌ ضعيفه‌. حالا مي‌خواهد هيچي‌ نگه‌، مي‌خواهد خودش‌ را تهذيب‌ نفس‌ بكنه‌، يكي‌ از خانمها به‌ من‌ تلفن‌ زد خدا خيرتون‌ بده‌، اين‌ شوهر ما از وقتي‌ مي‌آيد پيش‌ شما، هر چي‌ فحشش‌ ميدهم‌ هيچي‌ نميگه‌. گفتم‌ خدا پدر تو را بيامرزه‌ كه‌ براي‌ ما زمينة‌ فحش‌ دادن‌ به‌ شوهرت‌ را، شوهرت‌ ضعيف‌ نشده‌. مي‌خواهي‌ يادش‌ بدهم‌ هر چي‌ فحش‌ تابحال‌ بهش‌ دادي‌ بهت‌ بده‌ با يك‌ دست‌ كتك‌؟! آخه‌ اينهم‌ ميشه‌ ديگه‌. خانمها فكر نكنند كه‌، صداي‌ مرا خانمها مي‌شنوند، فكر نكنند كه‌ ما ضعيفيم‌ و… نه‌. الان‌ بخواهيم‌ محاسبه‌ كنيم‌ شوهرها ضعيفتر از خانمها هستند. شما هم‌ مواظب‌ باشيد به‌ شوهرانتون‌ يك‌ وقتي‌ خداي‌ نكرده‌ ظلم‌ نكنيد، غضب‌ نكنيد. يكي‌ از انحاء غضب‌ و غضب‌ تند همان‌ حرف‌ نزدنه‌. گاهي‌ ميشه‌ خانم‌ قهر ميكنه‌ حرف‌ نميزنه‌ مثلا. اين‌ خيلي‌ غضب‌ تنديه‌ها. شما فكر نكنيد كه‌ اين‌ غضب‌ نيست‌، من‌ خودم‌ را كنترل‌ ميكنم‌. نه‌. اگر راست‌ ميگيد خودتون‌ را كنترل‌ ميكنيد مثل‌ آن‌ وقتي‌ باشيد كه‌ خيلي‌ هم‌ با هم‌ شاديد و خوبيد. اصلا هيچي‌ نباشه‌. و شما آقايون‌ هم‌ كه‌ انشاء الله‌ بيشتر به‌ حرف‌ ما مي‌دهيد و نسبت‌ به‌ زنهايتون‌ كوشش‌ بكنيد غضب‌ نكنيد. فرزندانتون‌ را با آداب‌ اسلامي‌ تربيت‌ كنيد. اگر شما امروز جلوي‌ فرزندتون‌، زن‌ و شوهر دعوا كرديد، اين‌ را يقين‌ بدونيد كه‌ اين‌ بچة‌ شما ياد ميگيره‌. ولي‌ اينكه‌ نبايد غضب‌ كرد اين‌ سنش‌ ايجاب‌ نميكنه‌ و ياد نميگيره‌ و بعد همة‌ گناهان‌ غضبش‌ به‌ گردن‌ شماست‌. اين‌ دستور را انشاء الله‌ از حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر ياد بگيريد و زن‌ و مرد هم‌ بيشتر از امر بمعروف‌ و نهي‌ از منكر، اگر منكري‌ از زنش‌ ديد، يا زن‌ از شوهرش‌ ديد، بيشتر وظيفه‌ نداره‌. اگر راست‌ ميگيد زنتون‌ را دوست‌ داريد و خيلي‌ غيرت‌ داريد، زنتون‌ را تربيت‌ به‌ آداب‌ اسلام‌ و تزكية‌ نفس‌ و وادار به‌ تزكية‌ نفس‌ بكنيد. و بعد هم‌ فكرتون‌ راحت‌ باشه‌. اگر كه‌ تزكية‌ نفس‌ نكنه‌ هر چي‌ هم‌ جلوي‌ شما خودش‌ را مواظب‌ باشه‌، پشت‌ سر ممكنه‌ كه‌ مواظب‌ نباشه‌. چون‌ از خدا نميترسه‌ از شما مي‌ترسه‌. اينطوريه‌. ولي‌ كاري‌ بكنيد از خدا بترسه‌ كه‌ هم‌ در حضور شما مؤمنه‌، هم‌ در غياب‌ شما. اينطور باشيد. و الا كار بديه‌. زنم‌ مثلا فرض‌ كنيد كه‌ چه‌ با مانتو و روسري‌ و اينها رفته‌ توي‌ كوچه‌، چرا اينطوري‌ شده‌؟ چرا…، اينها همه‌اش‌ غصه‌ هايي‌ است‌ كه‌ بايد بخوريد و آنهم‌ هيچ‌ فرقي‌ نميكنه‌ مگر اينكه‌ شروع‌ به‌ تزكية‌ نفس‌ بكنه‌. چون‌ وقتي‌ كه‌ بهتر از آني‌ كه‌ تو مي‌خواهي‌ خواهد بود. زن‌ هم‌ بهتر از آني‌ كه‌ مي‌خواهد، شوهرش‌ خواهد بود. انشاء الله‌ اين‌ را رعايت‌ كنيد و وظايفتون‌ را انجام‌ بديد. اميدواريم‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ ما كمالات‌ روحي‌ را مرحمت‌ بفرمايد و زن‌ و فرزندمون‌، يا زنها، شوهر و فرزندانشون‌ را خداي‌ تعالي‌ در صراط‌ مستقيم‌ قرار بده‌ و اين‌ وحدتتون‌، اين‌ دوستيتون‌، اين‌ صميميتتون‌، كه‌ امروز همه‌ دور هم‌ جمعيد قدر بدانيد. انشاء الله‌ همه‌ دسته‌ جمعي‌ بايد لايق‌ محضر حجة‌ ابن‌ الحسن‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بشويم‌. هر وقت‌ ديديد كه‌ ديگه‌ بهشتي‌ هستيد، يعني‌ ديگه‌ نه‌ حسدي‌، نه‌ غضبي‌، نه‌ محبت‌ دنيايي‌، نه‌ كينة‌ هيچي‌ از آنهايي‌ كه‌ توي‌ بهشت‌ نبايد باشه‌ در شما نيست‌، بدونيد انشاء الله‌ در بهشت‌ سربازان‌ امام‌ زمان‌ هم‌ هستيد و چه‌ اسمتون‌ را بگذارند از ياران‌ امام‌ چه‌ نگذارند، شما هستيد. و يقينا انشاء الله‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ اگر ظاهر بشوند و انشاء الله‌ به‌ همين‌ زودي‌ ظاهر بشوند، اميدواريم‌ كه‌ جمعي‌ از اين‌ دوستان‌ را هم‌ انتخاب‌ بكنند براي‌ محضرشون‌ و انشاء الله‌ ما تا آنموقع‌، ولو هر چه‌، انشاء الله‌ زودتر بايد باشه‌، هر چه‌ خودمون‌ را آماده‌ بكنيم‌ براي‌ اينكه‌ بتونيم‌ انتخاب‌ بشويم‌ انشاء الله‌.

 نسئلك‌ الله‌ و ندعوك‌ باعظم‌ اسمائك‌ و بمولانا صاحب‌ الزمان‌ يا الله‌ يا الله‌ يا الله‌… خدايا به‌ آبروي‌ امام‌ هفتم‌ موسي‌ ابن‌ جعفر، كه‌ جان‌ همه‌امون‌ به‌ قربانش‌، ما را موفق‌ به‌ تزكية‌ نفس‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. خدايا غضب‌ ما را در اختيار خود ما قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. خدايا شهوت‌ ما را در اختيار خودمون‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. خدايا خود ما را در تحت‌ فرمان‌ خودت‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. پرودگارا به‌ آبروي‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ اين‌ دوستي‌ و صميمتي‌ كه‌ بين‌ اين‌ دوستان‌ در اين‌ مجلس‌ و دوستاني‌ كه‌ در خارج‌ از اين‌ مجلسند، در شهرهايشون‌ هستند، بوجود آمده‌، لحظه‌ به‌ لحظه‌ و روزبروز زيادتر بفرما. الهي‌ آمين‌. محبت‌ ما را نسبت‌ به‌ يكديگر زيادتر بفرما. الهي‌ آمين‌. صفا و صميميتمون‌ را نسبت‌ به‌ يكديگر زيادتر بفرما. الهي‌ آمين‌. خدايا به‌ آبروي‌ آقا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ همة‌ ما را حتي‌ يك‌ فرد ما رفوزه‌ نشه‌ و از اين‌ جمع‌ خارج‌ نشه‌، همة‌ ما را در خيمة‌، خيمة‌ همة‌ ما را در كنار خيمة‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. و اجعل‌ له‌ مستقرا له‌ مستقرا و مقاما. الهي‌ آمين‌. خدايا و اصل‌ نعمتك‌ بتقدير اياك‌ امانا. خدايا امام‌ زمان‌ ما را امام‌ ما قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. پيشواي‌ ما قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. ما را در تحت‌ فرمان‌ آن‌ حضرت‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. پروردگارا به‌ آبروي‌ موسي‌ ابن‌ جعفر به‌ همة‌ ما عيدي‌ كامل‌ مرحمت‌ بفرما. الهي‌ آمين‌.

 يك‌ تقاضايي‌ كه‌ از همة‌ رفقا دارم‌ كه‌ ديشب‌ خودم‌ به‌ اين‌، مدتهاست‌ اين‌ كار را مي‌كنند ولي‌ اين‌ مسئله‌ باعث‌ شد كه‌ بگم‌، اين‌ است‌ كه‌ تعداد دويست‌ نفر، آقايون‌ دويست‌ مرتبه‌، اين‌ تعبيري‌ كه‌ مي‌كنم‌ فراموش‌ نشه‌، يك‌ گوشه‌اي‌ توي‌ حرم‌ بنشينند وقتي‌ كه‌ به‌ حرم‌ مشرف‌ ميشوند، دويست‌ مرتبه‌ به‌ حضرت‌ رضا از طرف‌ دويست‌ نفر از دوستان‌ اينجا و شهرستانها، بگيد السلام‌ عليك‌ يا مولاي‌. دويست‌ مرتبه‌ السلام‌ عليك‌ يا مولاي‌. اين‌ ثواب‌ حضرت‌ رضا را به‌ اين‌ دوستمون‌ كه‌ اهل‌ اين‌ جلسه‌ هست‌، اهل‌ تزكية‌ نفس‌ هست‌، خداي‌ تعالي‌ عنايت‌ بكنه‌ كه‌ من‌ بعد بلند ميخونم‌ كه‌ تعدادش‌ را انشاء الله‌ بايد بعدا اضافه‌ بكنيد. حالا فعلا تا دويست‌ تا برويد بگيد به‌ حضرت‌ رضا تا مرحلة‌ بعد. خودشون‌ مي‌دونند كه‌ اين‌ دويست‌تا مال‌ كياست‌. چون‌ اينها محاسباتشون‌ كامپيوتريه‌، مرتب‌، تحويل‌ داده‌ ميشه‌ و از ثواب‌ هزار حج‌ و هزار عمره‌ براي‌ آن‌ كسي‌ كه‌ از طرف‌ او ميگيد السلام‌ عليك‌ يا مولاي‌، مخصوصا اگر توي‌ حرم‌ باشد و جلوي‌ ضريح‌، بهتره‌. اين‌ را همه‌اتون‌ براي‌ هم‌ و ببينيد كه‌ خيلي‌ انشاء الله‌ اين‌ براي‌ زيارت‌ حضرت‌ رضا، چه‌ نيابت‌ داشته‌ باشيم‌ چه‌ مستقيم‌ باشه‌، هزار حج‌ و هزار عمره‌ است‌. شما انشاء الله‌ اگر همه‌اتون‌ اين‌ كار را بكنيد، شايد روزي‌ دويست‌ تا هزار حج‌ و هزار عمره‌ نصيبتون‌ ميشه‌. مردها بعله‌ ديگه‌ دويست‌ نفر، چند نفر، خلاصه‌ دويست‌ تا. من‌ توي‌ ذهنم‌ آمده‌. من‌ تعداد زياد ندارم‌ ولي‌ بيشتر از دويست‌ تا چند تايي‌، تعدادش‌ را چند وقت‌ ديگه‌ اضافه‌ مي‌كنيم‌ يا كم‌ مي‌كنيم‌. چون‌ اينها كمك‌ به‌ هم‌. تعاون‌، تعاونوا علي‌ البر و التقوي‌. تعاونه‌، به‌ هم‌ كمك‌ ميدهيد انشاء الله‌ همه‌اتون‌ زودتر به‌ كمالات‌ مي‌رسيد. اينهم‌ عيديتون‌. فكر ميكنم‌ عيدي‌ خوبي‌ است‌. نگيد كه‌ اِ من‌ زحمت‌ بكشم‌ بروم‌ توي‌ حرم‌ بنشينم‌ شايد ده‌ دقيقه‌ طول‌ بكشه‌، اين‌ عيدي‌ چي‌ شد؟ نخير. دويست‌ نفر از طرف‌ شما هر وقت‌ حرم‌ بروند زيارت‌ مي‌كنند. چون‌ آنها هم‌ هستند ديگه‌، آنها هم‌ اينكار را مي‌كنند. اين‌ را يادتون‌ نره‌، جزء برنامه‌ باشه‌، حروم‌ باشه‌ بر آنهايي‌ كه‌ آنها ميگويند و اين‌ نميگه‌. يعني‌ شامل‌ اين‌ شخص‌ نميشه‌. هر كس‌ گفت‌ شاملش‌ ميشه‌. اين‌ مال‌ اينكه‌ ميگيم‌ دويست‌ تا و بيشترند، براي‌ اينكه‌ بعضي‌ها ممكنه‌ تنبلي‌ بكنند آنوقت‌ آنها نصيبشون‌ نميشه‌. ضرر ميكنند.

 

۱ صفر ۱۴۱۴- ۳۱ تیرماه ۱۳۷۲- تفسیر سوره قریش

اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة‌ علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذبالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 لايلاف‌ قريش‌ ايلافهم‌ رحلة‌ الشتاء و الصيف‌ فليعبدوا رب‌ هذا البيت‌، الذي‌ اطعمهم‌ من‌ جوع‌ و آمنهم‌ من‌ خوف‌.

 در هفته‌هاي‌ گذشته‌ دربارة‌ اين‌ سورة‌ مباركه‌ مقداري‌ سخن‌ و عرايضي‌ عرض‌ شد كه‌ در هفتة‌ گذشته‌ به‌ مناسبت‌ شهادت‌ حضرت‌ امام‌ سجاد، نتوانستيم‌ زياد دربارة‌ اين‌ سوره‌ حرف‌ بزنيم‌ ولي‌ امشب‌، يك‌ معناي‌ گذرايي‌ از اين‌ سوره‌ و جملة‌ آخر اين‌ سوره‌ كه‌ فليعبدوا رب‌ هذاالبيت‌ الذي‌ اطعمهم‌ من‌ جوع‌ و آمنهم‌ من‌ خوف‌ مطالبي‌ عرض‌ مي‌كنم‌.

 قريش‌ يك‌ قبيله‌اي‌ هستند كه‌ شامل‌ بني‌ اميه‌ و بني‌ هاشم‌ مي‌شن‌. قبيله‌اي‌ از عرب‌ در جزيرة‌ العرب‌ كه‌ طبعا سادات‌ بني‌ هاشم‌، بني‌ عبد المطلب‌، بني‌ اميه‌، بن‌ العباس‌، اينها را شامل‌ مي‌شه‌. در روايتي‌ آمده‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ فرمود از ميان‌ تمام‌ خلايق‌ خدا قبيلة‌ قريش‌ را انتخاب‌ كرد. و از ميان‌ قريش‌ بني‌ هاشم‌ را انتخاب‌ كرد. در اون‌ جريان‌ اسمئي‌ كه‌ حضرت‌ مي‌فرمايد خداي‌ تعالي‌ جهنم‌ را خلق‌ كرده‌ براي‌ كسي‌ كه‌ معصيت‌ كند ولو كان‌ سيدا قريشيا، سيد قرشي‌ شامل‌ بني‌ اميه‌ هم‌ مي‌شه‌. و خداي‌ تعالي‌ بهشت‌ را خلق‌ كرده‌ براي‌ كسي‌ كه‌ اطاعت‌ را بكند و لو كان‌ عبدا حبشييا يك‌ بنده‌اي‌، برده‌اي‌ كه‌ اين‌ اهل‌ حبشه‌ باشه‌.

 قريش‌ اسم‌ يك‌ قبيله‌ است‌ بالاخره‌، كه‌ اينها با يكديگر اعتلاف‌ كردند همبستگي‌ با يكديگر داشتند، نسبت‌ به‌ يكديگر اظهار محبت‌ كردند، رحلة‌ شتاء الصيف‌ داشتند، شتاء به‌ معناي‌ زمستان‌ و صيف‌ به‌ معناي‌ تابستانه‌. كوچ‌ مي‌كردند در زمستان‌ در قسمت‌ مكه‌ بودند در تابستان‌ مي‌رفتند به‌ طرف‌ طائف‌ اونطرفهايي‌ كه‌ خوش‌ آب‌ و هوا بود. همة‌ اينها از اول‌ سورة‌ فيل‌ كه‌ شايد هفته‌هاي‌ آينده‌ انشاء الله‌ درباره‌اش‌ صحبت‌ كنيم‌، و اوائل‌ سورة‌ قريش‌ همة‌ مطلب‌ براي‌ اينه‌، براي‌ اين‌ نتيجه‌ است‌ كه‌ همة‌ اين‌ نعمتها را خداي‌ تعالي‌ به‌ شما داده‌ بايد چكار كنيد در مقابل‌ نعمتهاي‌ الهي‌؟ فاليعبدوا رب‌ هذا البيت‌، بنده‌ باشيد، پروردگار اين‌ خانه‌ را كه‌ اين‌ خانه‌ را خدا از دست‌ اصحاب‌ فيل‌ نجات‌ داده‌ و اونچنان‌ معجزه‌اي‌ را به‌ عرصة‌ ظهور رسونده‌ كه‌ ابابيل‌ بيان‌ فيل‌ سواري‌ را، يك‌ ابابيل‌ فيل‌ سواري‌ را، فجعلهم‌ كعصف‌ ماكول‌، مثل‌ يك‌ غذاي‌ جويده‌ شده‌، نرم‌، خرده‌ شده‌ اينجوري‌ قرارش‌ بده‌. چرا؟ بخاطر اينكه‌ شما عبادت‌ كنيد. خداي‌ تعالي‌ در دنيا يكي‌ از كارهاش‌ اين‌ است‌ كه‌ راه‌ را براي‌ عبادت‌ و بندگي‌ هموار كنه‌. هميشه‌ اين‌ كار را كرده‌. ما خودمون‌ سنگ‌ مي‌اندازيم‌ سر راه‌ خودمون‌. گناهانمون‌، بي‌ بندو باريهامون‌، شهوت‌ رانيهامون‌، هواهاي‌ نفسانيمون‌، پيروي‌ از شيطانمون‌ اينها سنگهايي‌ است‌ كه‌ ما سر راه‌ خودمون‌ مي‌اندازيم‌ و هر چي‌ خدا اين‌ جاده‌ را مستقيم‌تر و باصطلاح‌ اسفالتش‌ را دقيق‌ كرده‌ اتوبان‌، جادة‌ مستقيم‌، صراط‌ مستقيم‌، اما خود ما بوسيلة‌ ندانم‌ كاريهامون‌ چكار مي‌كنيم‌؟ سنگ‌ مي‌اندازيم‌ سر راه‌، جاده‌ را خراب‌ مي‌كنيم‌. راه‌ را از بين‌ مي‌بريم‌. وضعي‌ بوجود مي‌ياريم‌ كه‌ با سر به‌ زمين‌ مي‌خوريم‌، هميشه‌ گرفتاري‌ داريم‌.

 اگر من‌ آياتي‌ را كه‌ در قرآن‌ آمده‌ براي‌ اين‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ چگونه‌ جاده‌ را صاف‌ كرده‌ براي‌ اينكه‌ شما با سرعت‌، چه‌ وسيله‌ هايي‌ خدا در اختيارتون‌ گذاشته‌. سفينة‌ نجاتي‌ در اختيارتون‌ گذاشته‌ كه‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ اين‌ خطر نداره‌. شما هر كشتيي‌ كه‌ سوار بشيد بالاخره‌ خطر داره‌. احتمال‌ خطر لااقل‌ داره‌. اما ان‌ الحسين‌ مصباح‌ الهدي‌ و صفينة‌ النجات‌، حسين‌ بن‌ علي‌ و متوسل‌ شدن‌ به‌ اين‌ بزرگوار، و معناي‌ توسل‌ هم‌ ضمنا اين‌ نيست‌ كه‌ شما توي‌ يك‌ اطاق‌ بنشينيد بگيد يا وجيه‌ عندالله‌ اشفع‌ لنا عند الله‌. بعد تمام‌ كارهاتون‌ بر خلاف‌ دستورات‌ حسين‌ ابن‌ علي‌ باشه‌ توسل‌ اساسا معناش‌ اين‌ است‌ كه‌ گفتار اينها را وسيله‌اي‌ براي‌ موفقيت‌، اعمال‌ اونها را وسيله‌اي‌ براي‌ موفقيت‌. يعني‌ پيروي‌ از گفتارشون‌ بكنيد، پيروي‌ از اعمالشون‌ بكنيد، پيروي‌ از سكوتشون‌ حتي‌ بكنيد، و بعد اينها را وسيله‌ قرار بديد براي‌ رسيدن‌ به‌ خدا. اين‌ معناي‌ توسله‌.

 بشينيد يك‌ توسل‌ بكنيد طبق‌ اين‌ عرايض‌ هيچ‌ معنا نداره‌. آقا ما يك‌ توسلي‌ بكنيم‌. گاهي‌ براي‌ خود من‌ پيش‌ مي‌ياد يك‌ چند نفر خوبان‌ اهل‌ معنا و اهل‌ توجه‌ مي‌گن‌ آقا بشينيم‌ يك‌ توسل‌ بكنيم‌، نشستند نداره‌، قيام‌ كردن‌ داره‌ توسل‌. توسل‌ يعني‌ كلمات‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ را وسيله‌ قرار بديد براي‌ موفقيتتون‌. اعمال‌ اونها را وسيله‌ قرار بديد براي‌ سعادتتون‌.

 يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ خيلي‌ هم‌ قوي‌ نيست‌ يعني‌ نمي‌خواييم‌ ما را تنبل‌ بار بيارن‌، كه‌ كمك‌ مي‌كنه‌ براي‌ اينكه‌ شما موفق‌ بشيد اين‌ است‌ كه‌ شما دست‌ به‌ دامنشون‌ بشيد، همون‌ دعاي‌ توسل‌ بخوانيد. البته‌ اگر، اين‌ را بدونيد همش‌ با دعاي‌ توسل‌ كار انجام‌ مي‌شد اين‌ شما را تنبل‌ بار مي‌آوردند چون‌ دعاي‌ توسل‌ بالاخره‌ ده‌ دقيقه‌ بيشتر طول‌ نمي‌كشه‌، شما با ده‌ دقيقه‌ دعاي‌ توسل‌، زار زار هم‌ گريه‌ مي‌كنيدها نه‌ اينكه‌ توسل‌ آهنگي‌، همه‌ باهم‌ آهنگي‌ را بگيرند و يا وجيه‌ عند الله‌ اشفع‌، اونش‌ بلند مي‌گن‌ بقيه‌اش‌ را، آهنگ‌ اينه‌ها ما اسم‌ اينها را مي‌گذاريم‌ توسل‌ آهنگي‌. نه‌ با توجه‌ زار، زار گريه‌ مي‌كني‌ دستت‌ را الان‌ مثل‌ اينكه‌ به‌ دامن‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ داري‌ اشك‌ مي‌ريزي‌. در عين‌ حال‌ اين‌ توسل‌، شما ببينيد كاري‌ انجام‌ مي‌ده‌ يا نه‌؟ مي‌ده‌ اما به‌ شرط‌ اينكه‌ دنبال‌ كار هم‌ بري‌. اونوقت‌ اونها كمكت‌ مي‌كنند والا اگر من‌ نه‌ نماز بخونم‌، نه‌ روزه‌ بگيرم‌، نه‌ عبادت‌ مي‌كنم‌، نه‌ خودم‌ را اصلاح‌ مي‌كنم‌، نه‌ تزكية‌ نفس‌ مي‌كنم‌، آقاجون‌ تو بده‌، گناهانم‌ را از خدا بخواه‌ كه‌ ببخشه‌. چهل‌ روز، بهول‌ رفته‌ توي‌ بيابون‌ گريه‌ كرده‌ روز چهلم‌، حالا ديگه‌ متوسل‌ شده‌ آمدن‌ مي‌گن‌ بله‌ توبه‌ ات‌ قبول‌ شد. چهل‌ روز در خيلي‌ از روايات‌ داره‌ كه‌ توبة‌ نسوه‌، توبه‌اي‌ كه‌ انسان‌ بالاخره‌ انسان‌ به‌ يك‌ جايي‌ مي‌رسه‌ چهل‌ روزه‌. چهل‌ روز زحمت‌ كشيده‌ بعد هم‌، حضرت‌ آدم‌ دويست‌ سال‌ گريه‌ كرد بعد به‌ وسيلة‌ توسل‌ توبه‌اش‌ قبول‌ شد. تو هم‌ تو خونه‌ از پاي‌ گناه‌ بلند شدي‌ از پاي‌ ميز قمار بلند شدي‌، چي‌ بگم‌؟ حالا اينها كه‌ الحمد الله‌ تو مجلس‌ ما از اين‌ حرفها نيست‌.

 اما يك‌ چيزي‌ كه‌ احتمالش‌ لااقل‌ هست‌ يك‌ مجلسي‌ نشستي‌ يك‌ عده‌اي‌ هم‌ از دوستان‌ بودن‌ همه‌ تهمت‌ مي‌زنند، غيبت‌ مي‌كنن‌، كه‌ غيبت‌ اشد من‌ الزنا، و بدترين‌ گناهانه‌ و حالا اومدي‌ خونه‌ و متنبه‌ شدي‌ مي‌گي‌ مثلا به‌ كدوم‌ يكي‌ از ائمه‌ متوسل‌ بشم‌، به‌ يكي‌ از ائمه‌ متوسل‌ مي‌شي‌ كه‌ تمام‌ غيبتهايي‌ كه‌ ما كرديم‌ شما يك‌ دفعه‌ از خدا بخواهيد كه‌ خدا عوض‌ كنه‌ بجاي‌ غيبت‌ كردن‌ حسنات‌ در جاي‌ اون‌ نوشته‌ بشه‌. نه‌ خدا اگر اين‌ كار را بكنه‌ تو بد عادت‌ مي‌شي‌، تو هر روز مي‌ري‌ غيبت‌ مي‌كني‌ بعدش‌ هم‌ مي‌شيني‌ به‌ قول‌ خودت‌ توسل‌ مي‌كني‌. و تو هم‌ استغفار و توسلش‌ خوب‌ مثلا دو ساعت‌، سه‌ ساعت‌ توي‌ يك‌ مجلس‌ عيشي‌ نشسته‌اي‌ و همه‌ جور راحت‌ بودي‌ ده‌ دقيقه‌ هم‌ توسل‌ مي‌كني‌، مي‌ارزه‌ انسان‌ اونقدر، خدمت‌ شما عرض‌ شود گناه‌ بكنه‌، تا ده‌ دقيقه‌ هم‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ توسل‌ بكنه‌ بخشيده‌ بشه‌.

 نه‌ كسي‌ كه‌ توبه‌ مي‌كنه‌ ديگه‌ بر نمي‌گرده‌ به‌ گناه‌، اين‌ را شما بدونيد. توبوا الي‌ الله‌ توبة‌ النسوها. توبة‌ نسوه‌. و كسي‌ هم‌ كه‌ توسل‌ مي‌كنه‌، توسل‌ صد در صد، ما خيلي‌ داريم‌ از اين‌ اشخاص‌، ايني‌ كه‌ مي‌گم‌ شايد مثلا شما بعضيهاتون‌ بگيد اينها چه‌ معنا داره‌؟ نه‌ زياد داره‌. و همشون‌ گناه‌ مي‌كنن‌ بعد هم‌ مي‌خوان‌ با توسل‌، توسل‌ هم‌ توسلي‌ كه‌ خودشون‌ مي‌گن‌ والا كسي‌ كه‌ متوسل‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ بشه‌ هيچ‌ وقت‌ گناه‌ نمي‌كنه‌. چون‌ معنا نداره‌ من‌ هم‌ به‌ دستورات‌ اونها عمل‌ بكنم‌ و گناه‌ بكنم‌. هم‌ طبق‌ راهنماييهاي‌ اونها عمل‌ بكنم‌ و هم‌ گناه‌ بكنم‌. معنا نداره‌، توسل‌ گفتيم‌ اينه‌ معناش‌. ولي‌ توسل‌ اصطلاحي‌، مي‌گن‌ يك‌ مجلسه‌ توسلي‌ داشته‌ باشيم‌ حاجتمون‌ برآورده‌ بشه‌. اون‌ هم‌ ما حاجت‌ غالبا كه‌ مي‌خواييم‌، اين‌ را بجهتي‌ مي‌گم‌ جواب‌ اون‌ كسي‌ كه‌ يك‌ نامه‌ براي‌ من‌ نوشته‌، مي‌گه‌ اگر تو اين‌ مجلس‌ حاجتم‌ برآورده‌ نشه‌ من‌ از همه‌ قهر مي‌كنم‌، از امام‌ زمان‌ هم‌ قهر مي‌كنم‌، از حرم‌ هم‌ قهر مي‌كنم‌.

 گفت‌ گر جمله‌ كائنات‌ كافر گردند، بر دامن‌ كبرياش‌ ننشيند گردي‌. با دعوا كه‌، گفتن‌ دعا كنيد نه‌ دعوا كنيد. بگيد خدايا اگر صلاح‌ مي‌دوني‌ حاجت‌ ما را بده‌. قهر يعني‌ چي‌؟ مگر با خدا و ائمه‌ و خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ تمام‌ اولياء خدا دعوا داريم‌ ما؟ دعا با دعوا فرق‌ داره‌. دعا اين‌ است‌ كه‌، اولا بنده‌ با مولا فرق‌ داره‌، ماها دقيقا اين‌ را مكرر گفتم‌، ماها دقيقا جامون‌ را با خدا عوض‌ كرديم‌، ما شديم‌ مولا نستجب‌ بالله‌ خدا هم‌ شده‌ بندة‌ ما. هر چه‌ مولا مي‌گه‌ بايد بنده‌اش‌ عمل‌ كنه‌ بدون‌ چون‌ و چرا. هر چه‌ هم‌ بنده‌ مي‌گه‌ مولا خواست‌ عمل‌ مي‌كنه‌، نخواست‌ عمل‌ نمي‌كنه‌. اين‌ فرق‌ بين‌ بنده‌ و مولاست‌. حالا خدا هر چه‌ گفته‌ ما دلمون‌ خواست‌ عمل‌ مي‌كنيم‌، دلمون‌ نخواست‌ عمل‌ نمي‌كنيم‌. اما هر چه‌ ما مي‌گيم‌ بايد خدا عمل‌ بكنه‌. والا قهر مي‌كنيم‌. پس‌ تو، ببخشيد ما خيال‌ مي‌كنيم‌ شما بنده‌ايد و خدا مولاست‌. شما همين‌ نوكرهاي‌ معمولي‌ را حساب‌ بكنيد، همين‌ حالا ما برده‌ها را ما نديديم‌ چه‌ مي‌كردند؟ نوكر يك‌ نوكر گرفتيد، هر چي‌ كه‌ ايشان‌ مي‌گه‌ شما بايد حتما عمل‌ كنيد اما هر چي‌ شما بگيد او عمل‌ نمي‌كنه‌ گاهي‌ عمل‌ مي‌كنه‌ گاهي‌ عمل‌ نمي‌كنه‌. اگر گوش‌ نكرديد به‌ حرف‌ اين‌ نوكره‌ قهر مي‌كنه‌، مي‌ره‌، اوقاتش‌ تلخ‌ مي‌شه‌، مي‌گيد برو. با خدا اينجوري‌ نمي‌شه‌ سر و كله‌ زد. آدم‌ بشيم‌، نرم‌ بشيم‌، درسته‌ فشار اومده‌ بالا. فشار هم‌ آمده‌ بخاطر اينكه‌ ببينه‌ بنده‌ هستي‌ يا نيستي‌. ماها اكثرا اينطوري‌ هستيم‌. مي‌ريم‌ توي‌ حرم‌ آقا امشب‌ دادي‌، دادي‌ ندادي‌ ديگه‌ نمي‌يام‌ حرم‌. مي‌گه‌ اينقدر هستن‌ كه‌ بيان‌، اينقدر شلوغ‌ هم‌ شده‌ تو يك‌ نيا، يك‌ عدة‌ ديگه‌ هم‌ نيان‌ كه‌ يك‌ خرده‌ خلوت‌ كنن‌ اطراف‌ را. با كي‌ دعوا مي‌كني‌؟ با كسي‌ كه‌ همه‌ چيزمون‌ از اوست‌. با كسي‌ كه‌ اگر نازي‌ كند در هم‌ فرو ريزد غالبها. ما راه‌، ما سوراخ‌ دعا را گم‌ كرديم‌. قرار نيست‌ سوراخ‌ دعا كردن‌ را، والا دعا را درست‌ بكنيم‌ها خدا مي‌دونه‌ خدا لبيك‌، لبيك‌ مي‌گه‌. اگر حساب‌ بكنيم‌، آقا ما مصلحت‌ را نمي‌دونيم‌. شما چقدر عقلتون‌ در مقابل‌ حكمت‌ الهي‌ مي‌شه‌ اندازه‌ بگيريم‌ ببينيد مثلا يك‌ قطره‌ در مقابل‌ دريا مي‌شه‌؟ نه‌. چون‌ محدود در مقابل‌ نامحدود اصلا صفره‌. چون‌ هيچي‌ اون‌ وقت‌ تو با اين‌ بي‌ عقليت‌ با اين‌ هيچي‌ بودنت‌ اصلا، هيچ‌ هيچ‌. در مقابل‌ حكيم‌ مطلق‌ مي‌گي‌ اين‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ خدايا تو نمي‌فهمي‌ من‌ مي‌فهمم‌ نستجيب‌ بالله‌.

 اگر يك‌ خرده‌اي‌ دست‌ بياندازيم‌ توي‌ اين‌ حرفها به‌ كفر كشيده‌ مي‌شه‌. بنده‌ باشيم‌ بندة‌ خدا باشيم‌. فاليعبدوا رب‌ هذا البيت‌، خدايي‌ كه‌ اطعمهم‌ من‌ جوع‌. شما را خدا از گرسنگي‌ نجات‌ داد. از گرسنگي‌ ظاهري‌. شكمتون‌ گرسنه‌ بود سير كرد. شما گرسنه‌ معنويات‌ بوديد سيرتون‌ كرد، سفره‌ را پهن‌ كرده‌ حالا تو مزاجت‌ قبول‌ نمي‌كنه‌ به‌ كسي‌ چه‌؟ خوابي‌. به‌ كسي‌ چه‌؟ نمي‌توني‌ دستت‌ را دراز كني‌ از اين‌ سفره‌ استفاده‌ كني‌. والا خداي‌ تعالي‌، ذالك‌ الكتاب‌ فيه‌ هدي‌ للمتقين‌، تو متقي‌ بشو، يك‌ مزاج‌ سالمي‌ داشته‌ باش‌ ببين‌ اين‌ قرآن‌ تو را هدايت‌ مي‌كنه‌ يا نمي‌كنه‌. هدي‌ للمتقين‌ الذين‌ يومنون‌ بالغيب‌ و يوتون‌ الزكات‌ اين‌ كارهاي‌ بهداشت‌ عمومي‌ را به‌ اصطلاح‌ ما، من‌ گاهي‌ مي‌گم‌ اينها بهداشت‌ عمومي‌ است‌ همه‌ بايد نماز بخونن‌. همه‌ بايد مريض‌ باشن‌، همه‌ بايد رعايت‌ هبن‌ الصحه‌ را بكنن‌. غذا بخورن‌ كه‌ اين‌ نماز و خمس‌ و زكات‌ و حج‌ و اينها مثل‌ بهداشت‌ عمومي‌ است‌. اما وقتي‌ كه‌ داراي‌ تقوا شدي‌ و داراي‌ اين‌ بهداشت‌ عمومي‌ شدي‌ خودت‌ را با اين‌ اعمال‌ تطبيق‌ دادي‌، اونوقت‌ تازه‌ قرآن‌ هدايتت‌ مي‌كنه‌. هدا للمتقين‌، شما همة‌ متقين‌ را بريد نگاه‌ كنيد درجة‌ اول‌ تقوا اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ اول‌ واجباتش‌ را انجام‌ بده‌، محرمات‌ را ترك‌ كنه‌. والا قرآن‌ هدايتش‌ نمي‌كنه‌. وگر نه‌ نزل‌ القرآن‌ و شفاء و رحمة‌ للمومنين‌، قرآن‌ و شفا و رحمت‌ است‌ براي‌ مومنين‌.

 همين‌ قرآن‌ رب‌ تال‌ القرآن‌  والقرآن‌ يلعنه‌، بعضي‌ هستند قرآن‌ مي‌خونند قرآن‌ لعنتشون‌ مي‌كنه‌. خدا مي‌دونه‌ اگر بخوام‌ توضيح‌ بدم‌ كه‌ چطور اين‌ جريانات‌ اكثر ماها را شامل‌ مي‌شه‌. اين‌ بي‌ احتراميهايي‌ كه‌ ما به‌ قرآن‌ داريم‌. اين‌ بي‌ توجهي‌ هايي‌ كه‌ ما به‌ قرآن‌ داريم‌. توي‌ مجالس‌ ختم‌ و توي‌ مجالس‌ عزاداريهامون‌ و توي‌ مجالس‌ مختلف‌ وقتي‌ قرآن‌ خونده‌ مي‌شه‌ با هم‌ حرف‌ مي‌زنيم‌ صحبت‌ مي‌كنيم‌، توجهي‌ به‌ معانيش‌ نداريم‌، تدبر در قرآن‌ نمي‌كنيم‌ تفكر در آيات‌ قرآن‌ نمي‌كنيم‌. تازه‌ خيلي‌ مثل‌ مجلس‌ ما مواظب‌ باشيم‌ كه‌ همه‌ گوش‌ بدن‌ به‌ قرآن‌ به‌ آهنگ‌ خواننده‌ بيشتر توجه‌ مي‌كنند تا به‌ معاني‌ قرآن‌ تازه‌ اون‌ آخرش‌. عبدالواسط‌ داره‌ مي‌خونه‌، نمي‌دونم‌ فلان‌ قاري‌ مصري‌ داره‌ مي‌خونه‌، آهنگش‌ اينطوري‌ خوند، تجويدش‌ اينطوري‌ بود.

 شما را به‌ خدا قسم‌ اگر يك‌ منبري‌ بره‌ براتون‌ يك‌ ساعت‌ صحبت‌ كنه‌ يك‌ منبري‌ معمولي‌، شما بعد چيزي‌ كه‌ از اين‌ استفاده‌ كرديد و همتون‌ با هم‌ حرفش‌ را مي‌زنيد بگيد تن‌ صداش‌ خوب‌ بود يا تن‌ صداش‌ بد بود. اين‌ چقدر به‌ اين‌ بر مي‌خوره‌. چقدر بدش‌ مي‌يايد يا مثلا فرض‌ كنيد كه‌ صداش‌ آواز خوبي‌ خوند. حالا چي‌ گفت‌؟ ما به‌ حرفش‌ گوش‌ نداديم‌ ما به‌ اون‌ آهنگش‌ گوش‌ داديم‌ اين‌ تن‌ صداش‌ خيلي‌ جذاب‌ بود. يا اگر قرآن‌ را خوب‌ نخونند با صداي‌ خوب‌ نخونن‌ مي‌گيم‌ بابا اين‌ صدايي‌ تو مي‌خوني‌؟ خودمون‌ را تجزيه‌ كنيم‌ ببينيم‌ در چه‌ وضعي‌ هستيم‌؟ ما بندة‌ خدا بايد بشيم‌، خلاصه‌اش‌. بنده‌ بشيم‌ هر كس‌ در هر وضعي‌ هست‌. بندگي‌ هم‌ البته‌ مراتب‌ داره‌. يك‌ بنده‌ هست‌ مثل‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كه‌ به‌ اعتقاد شيعه‌ و مسلمين‌ و هر عاقلي‌ كه‌ اينها همش‌ استدلال‌ داره‌، اينكه‌ مي‌گم‌، و به‌ اعتقاد عقل‌ اگر اراده‌ بكنه‌ اين‌ اختيار را خدا بهش‌ داده‌ اين‌ قدرت‌ را بهش‌ داده‌، كه‌ اگر اراده‌ بكنه‌ آسمان‌ را به‌ زمين‌ بياره‌، زمين‌ را به‌ آسمان‌ ببره‌ صد برابر اونچه‌ كه‌ خدا خلق‌ كرده‌ به‌ يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ اون‌ علي‌ مظلوم‌، السلام‌ علي‌ اول‌ مظلوم‌، اين‌ علي‌ مي‌تونه‌ با يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ اين‌ كارها را بكنه‌.

 اما چون‌ بندة‌ خداست‌، چون‌ بندة‌ خداست‌. خيلي‌ كاره‌ ماها اگر بتونيم‌ يك‌ مشت‌ بزنيم‌ به‌ دشمنمون‌ مي‌ريم‌ مي‌زنيم‌. معطلش‌ نمي‌كنيم‌، مي‌ريم‌ مي‌زنيم‌. مخصوصا بياد جسارت‌ به‌، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ به‌ حريم‌ ما بكنه‌. به‌ ناموس‌ ما بكنه‌ دشمن‌ هم‌ باشه‌ بد هم‌ باشه‌، خدا بگه‌ بكن‌ يا نكن‌. خدايا من‌ ديگه‌ اينجا گوش‌ نمي‌دم‌ از حقم‌ دفاع‌ مي‌كنم‌. مگر زورم‌ نرسه‌. ما خودمم‌ مي‌گيريم‌ مي‌زنيم‌. اما علي‌ كه‌ با يك‌ اراده‌ مي‌تونه‌ ضارت‌ فاطمة‌ زهرا را نيست‌ و نابود كنه‌ و بفرستدش‌ تو قعر جهنم‌، چون‌ خدا، پيغمبر گفته‌ صبر كن‌، صبر مي‌كنه‌. ماها، اون‌ بنده‌، بنده‌ است‌. ماها بنده‌ هستيم‌، بنده‌ كه‌ مي‌دونيد همونجوري‌ كه‌ هستيم‌ ديگه‌ هر كاري‌ از دستمون‌ بربياد كه‌ انجام‌ مي‌ديم‌. اگر پولي‌ باشه‌ كسي‌ نفهمه‌، خدا باهاش‌ كنار مي‌يايم‌. يك‌ كسي‌ آمد با خدا مي‌شه‌ كنار آمد، حالا نمي‌دانم‌ اين‌ را كي‌ به‌ ماگفته‌؟ كه‌ خدا خودش‌ گفته‌ كه‌ ما ربك‌ برب‌ الكريم‌، كي‌ مغرورت‌ كرده‌ كه‌ خدا كريمه‌؟ ولي‌ ماها مي‌گيم‌ كه‌ بالاخره‌ خدا را مي‌شه‌ راضيش‌ كرد. حالا نقدا اين‌ رشوه‌ را من‌ بگيرم‌ اين‌ پوله‌، نمي‌شه‌ گذشت‌ ازش‌ پول‌ حسابيه‌. اين‌ لذت‌ آني‌، نمي‌شه‌ گذشت‌ ازش‌. اين‌ وضع‌ را نمي‌شه‌ گذشت‌ ازش‌ بعد توبه‌ مي‌كنيم‌، همين‌ حرفي‌ كه‌ عمر سعد گفت‌.

 گفت‌ مي‌رم‌ كربلا، فرقي‌ نمي‌كنه‌ او ارزشش‌ از مني‌ كه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود يك‌ كار كوچكي‌ مي‌كنم‌ و مي‌گم‌ بعد توبه‌ مي‌كنم‌ او ارزشش‌ بيشتر بود، بجهت‌ اينكه‌ او براي‌ يك‌ مملكتي‌ تقريبا نه‌ مملكت‌ خيلي‌ زنده‌اي‌ مثل‌ ايران‌، براي‌ ملك‌ ري‌ اون‌ زمان‌ يك‌ گناه‌ مي‌خواست‌ بكنه‌ و گفت‌ بعد توبه‌ مي‌كنم‌. اما ما مثل‌ آفتابه‌ دزد مي‌مونيم‌. مي‌گن‌ كه‌  توي‌ زندان‌ يك‌ دزد خيلي‌ گردن‌ كلفتي‌ كه‌ يك‌ بانك‌ را مي‌زنه‌ و نمي‌دونم‌ چي‌. اونم‌ بود يك‌ آفتابه‌ دزد ببرن‌ كنارش‌ او هم‌ ناراحت‌ شه‌ كه‌ تو هم‌ دزد و منم‌ دزد. آخه‌ حيثيت‌ و شخصيت‌ ما را حفظ‌ نكردند كه‌ تو آفتابه‌ دزد را آوردند پهلوي‌ ما گذاشتند. حالا ماها وقتي‌ معصيت‌ خدا را مي‌كنيم‌، براي‌ يك‌ شاهي‌ صنار دينمون‌ را از دست‌ مي‌دهيم‌، ما در مقابل‌ عمر سعد خيلي‌ كوچك‌ هم‌ هستيم‌. هم‌ بدبخت‌تر و هم‌ كوچكتر، هم‌ بي‌ ارزشتر. به‌ جهت‌ اينكه‌ او خوب‌ بالاخره‌ براي‌ يك‌ رياستي‌، براي‌ يك‌ مقام‌ بالايي‌ بالاخره‌ گناه‌ كرد و گفت‌ كه‌ مي‌گند آخرتي‌ هست‌. اگر آخرتي‌ بود ما توبه‌ مي‌كنيم‌ و خوب‌ خدا مي‌بخشه‌. اگر هم‌ آخرتي‌ نبود كه‌ ما فعلا مي‌ريم‌ استاندار ميشيم‌ در آنجا و شخصيتي‌ پيدا مي‌كنيم‌ و دو روز دنيا را خوش‌ مي‌گذرانيم‌. بعله‌.

 علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هم‌ بندة‌ خداست‌ ماهم‌ كه‌ پامون‌ روي‌ پوست‌ خربوزه‌ است‌ بندة‌ خدا هستيم‌. منتهي‌ الان‌ هولمون‌ كسي‌ نداده‌ كه‌ نمي‌خوريم‌ زمين‌. و الا پامون‌ روي‌ پوست‌ خربوزه‌ است‌. تا به‌ ما بگن‌ آقا اين‌ مثلا آدم‌ باش‌، غيبت‌ نكن‌. ميگه‌ اصلا ديني‌ كه‌ يك‌ همچين‌ ليز خورده‌ رفته‌ آن‌ پائين‌، ديني‌ كه‌، ما زياد داريم‌، توي‌ متدينين‌، انسان‌ نمي‌خواد مته‌ به‌ خشخاش‌ بگذاره‌ و اينها را باصطلاح‌ باهاشون‌ سختگيري‌ بكنه‌. زنش‌ مي‌بيني‌ چند روزه‌ متدين‌ شده‌، متدينه‌ شده‌، شروع‌ ميكنه‌ به‌ خدا و پيغمبر و همه‌ جسارت‌ كردن‌. و هر زني‌ كه‌ از شوهرش‌ يك‌ چنين‌ جسارتهايي‌ ولو در موقع‌ عصبانيت‌، چطور وقت‌ عصباني‌، وقت‌ پول‌ گرفتن‌ عصباني‌ نميشي‌ تو؟ اگر جسارتي‌ به‌ خدا و پيغمبر و قرآن‌ و ضروريات‌ دين‌ بكنه‌ يا بگه‌ اينها را من‌ قبول‌ ندارم‌، زن‌ بايد در همان‌ لحظه‌ چادرش‌ را بكشه‌ روي‌ صورتش‌ و از خونه‌ بره‌ بيرون‌، حرامه‌ بر اين‌ مرد. و اگر با هم‌ بمانند زنا كردند، بچه‌ هاشون‌ ولدالزنا هست‌. اين‌ را توي‌ رساله‌ها همه‌ فتوا مي‌دهند. آنوقت‌ مرده‌ براي‌ اينكه‌ گفته‌ زنش‌، صبحانه‌ را، حالا يك‌ اشتباه‌ نكنند، خانمها هم‌ اشتباه‌ نكنند. با يك‌ همچين‌ مردهاي‌ مريض‌ بدبختي‌، يك‌ خورده‌ رعايتشون‌ را بكنيد. بجاي‌ تعقيب‌ زودتر سفرة‌ صبحانه‌ را بيندازيد كه‌ زودتر كلة‌ مرگش‌ را از خواب‌ برميداره‌، بشينه‌ سر سفره‌ غذا بخوره‌. و جسارت‌ به‌ خدا و پيغمبر و دينتون‌ نكنه‌. و الا ماها انسان‌ نميشيم‌. بندة‌ خدا آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ كائنات‌ تحت‌ اراده‌اش‌ باشه‌، تحت‌ اراده‌اش‌ باشه‌، كائنات‌. خدا بگه‌ يا علي‌، يا حسن‌، يا حسين‌، تا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ فداه‌، هرچه‌ من‌ اراده‌ بكنم‌ ارادة‌ من‌ ارادة‌ توست‌. همه‌ در اختيار تو. اين‌ بگه‌ كه‌ هر چي‌ شما بگيد. هر چه‌ تو بگي‌. خدايا من‌ پلك‌ نمي‌زنم‌ مگر با ارادة‌ تو. لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌. اين‌ هم‌ يك‌ بنده‌ است‌، ماها هم‌ بنده‌ايم‌. اسممون‌ بنده‌ است‌. بنده‌ بشيم‌. چرا؟ خدا چه‌ اصراري‌ داره‌، چه‌ لزومي‌ داره‌ ماها بنده‌اش‌ بشيم‌؟ خيلي‌ جاه‌ طلبه‌، خيلي‌ ما بهش‌ كمك‌ مي‌كنيم‌، كارهايش‌ را انجام‌ مي‌ديم‌. نه‌. خداي‌ تعالي‌ اگر هم‌ كاري‌ داشته‌ باشه‌، كه‌ باز كار براي‌ خودش‌ نداره‌، براي‌ بندگانش‌ داره‌، ملائكه‌ را خلق‌ كرده‌ كه‌ و المدبرات‌ الامر اينها تمام‌ امور را تدبير ميكنند. حتي‌ تمام‌ دانه‌هاي‌ باران‌ را از آسمان‌ به‌ زمين‌ مي‌آورند و آنهائي‌ كه‌ چشمشون‌ بازه‌، متوجه‌اند، مي‌فهمند اينها را. اينقدر داره‌ خداي‌ تعالي‌ ملك‌ كه‌ تا فرمان‌ ميده‌ و عباد مكرمون‌ لا يسبقونه‌ بالقول‌ و هم‌ بامره‌ يعملون‌. هيچ‌ خطا نداره‌ توشون‌. اگر خدمتگزار بخواد اينها هستند. پس‌ چرا؟ از ما چي‌ مي‌خواد؟ از ما مي‌خواد ما آدم‌ بشيم‌. براي‌ همانكه‌ خلقمون‌ كرده‌ همان‌ بشيم‌. ما بايد انسان‌ بشيم‌.

 به‌ خدا قسم‌ آقايون‌، شما اين‌ كلام‌ را برداريد، به‌ مسيحي‌ها بگيد، به‌ يهوديها بگيد، به‌ بي‌ دين‌ها بگيد، بگيد كه‌ خدا ما را خلق‌ كرده‌ كه‌ كار بكنيم‌ و يك‌ روزي‌ به‌ دست‌ بياريم‌ و بعد بياريم‌ توي‌ خونمون‌ بخوريم‌ و بعد بخوابيم‌ و بچه‌ دار بشيم‌ و بميريم‌. اگر يك‌ عاقلي‌ توي‌ سرتاسر كرة‌ زمين‌، گفت‌ براي‌ اين‌ خدا ماها را خلق‌ كرده‌، من‌ حرفهام‌ را پس‌ مي‌گيرم‌. اينكه‌ كار حيواناته‌. عقل‌ را به‌ ما زيادي‌ داده‌ پس‌. آن‌ فهم‌ را زيادي‌ داده‌. جز اينكه‌ اين‌ عقل‌ و فهم‌ فايده‌اش‌ اينه‌ براي‌ ما كه‌ ما غصه‌ بخوريم‌. و الا مثل‌ حيوانها اگر بوديم‌ ما راحتتر بوديم‌. ما الان‌ اگر توي‌ خونه‌اي‌ باشيم‌، توي‌ اطاقي‌ باشيم‌، پنكه‌ باشه‌، كولر باشه‌، يكي‌ دو تا پشه‌اي‌ هم‌ گوشه‌ كنار باشند كه‌ نصفه‌ شب‌ بيان‌ به‌ سراغمون‌. اينقدر ناراحتيم‌ كه‌ چه‌ عرض‌ كنم‌. ولي‌ حيوانات‌ ناراحت‌ نيستند. توي‌ طويله‌ مي‌خوابند خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ پشه‌ هست‌، مگس‌ هست‌، كثافت‌ هست‌، همه‌ چي‌ هستش‌. به‌ فكرش‌ هم‌ نيستند و ناراحت‌ نيستند و خودشون‌ را هم‌ عذاب‌ نمي‌دهند و غصه‌ هم‌ نمي‌خورند و چرا ما جامون‌ اينجور بده‌، حالا اين‌ محل‌ ما ملكي‌ باشه‌، استيجاري‌ باشه‌، نميدونم‌ رهني‌ باشه‌. اينها اصلا توي‌ اين‌ حرفها نيستند. يك‌ جوري‌ بخورند، بخوابند، و همين‌. از ما خيلي‌ بهتره‌. شما مي‌خوايد يك‌ وقتي‌ من‌ رفته‌ بودم‌ دار المجانين‌، ديوانه‌ خانه‌. با خودم‌ فكر مي‌كردم‌ اينها چقدر راحت‌ زندگي‌ مي‌كنند. هيچ‌ غصه‌ ندارند. اين‌ عقلي‌ راكه‌ خدا به‌ ما داده‌ اگر بنا بشه‌ كه‌ ما حيواني‌ زندگي‌ بكنيم‌ آقايون‌، اين‌ زياديه‌. جز ماية‌ غصه‌ و ناراحتي‌ هيچ‌ چيز ديگه‌اي‌ نيست‌. بچه‌ تا جوان‌، تا يك‌ مقداري‌ كه‌ كارش‌ روبراه‌ ميشه‌ به‌ فكر اينه‌ كه‌ خوب‌ من‌ بايد خونه‌ تشكيل‌ بدم‌. غصة‌ بيست‌ سال‌ بعدش‌ را ميخوره‌. بعد كه‌ كارمند ميشه‌ غصة‌ بازنشستگيش‌ را مي‌خوره‌. چند سال‌ زيادتر كار كنم‌ بيشتر پول‌ بگيرم‌، بازنشستگيم‌ بهتر. بابا تو حالا بعله‌. تمام‌ به‌ فكر اينها هستيم‌. اما وقتي‌ مردند مرا گذاشتند توي‌ قبر… خدا كريمه‌. و حال‌ آن‌ خداي‌ كريم‌، توي‌ همين‌ دنيا هم‌ كريمه‌. آنجا وعده‌ هم‌ كرده‌. اينجا را وعده‌ نكرده‌. تو اگر خدا را قبول‌ داري‌ آنجا را وعده‌ نكرده‌، گفته‌ كه‌ لمثل‌ هذا فليعمل‌ العاملون‌. براي‌ اول‌ قبرت‌ اينطوري‌ عمل‌ ميكنه‌. اما دنيا را فرموده‌ است‌ كه‌ و ما من‌ دابة‌ الا لله‌ رزقا. وعده‌ كرده‌. نحن‌ قسمنا بينهم‌ معيشتهم‌. چطور اينجا را كه‌ خدا وعده‌ كرده‌، تقسيم‌ كرده‌، همه‌ را عاقلانه‌ بهشون‌ روزيشون‌ را ميرسونه‌، حتي‌ آن‌ كرم‌ لب‌ جوي‌ آب‌، آن‌ را خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ روزيش‌ را ميده‌ و اينجا ما همه‌اش‌ حواسمون‌ پرته‌، غصه‌ مي‌خوريم‌. ولي‌ از اول‌ قبر به‌ بعد، خدا گفته‌ و ما تجزون‌ الا ما كنتم‌ تعملون‌. جزاتون‌ در مقابل‌ عملتونه‌. كل‌ نفس‌ بما كسبت‌ رهينه‌. هر نفسي‌ گرو عملشه‌. كل‌ امرء بما كسبت‌ رهينه‌. اينقدر آيات‌ داريم‌ كه‌ چه‌ عرض‌ بكنم‌. اينجا را ميگيم‌ خدا كريمه‌، خدا ميرسونه‌، خدا علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را به‌ فرياد، مگه‌ علي‌ غير از خداست‌، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را به‌ فريادمون‌ ميرسونه‌. همينيم‌ ما. من‌ نمي‌خوام‌ شما را از اميدي‌ كه‌ داريد دورتون‌ كنم‌ ولي‌ يك‌ مقداري‌ هم‌ به‌ فكر كار باشيد. من‌ خودم‌ گاهي‌ ميشه‌ بعضي‌ها، مرحلة‌ توبه‌اشون‌ ميگذره‌، توبه‌ مي‌كنند، ميگم‌ مبادا سوء ظن‌ به‌ خدا داشته‌ باشيد، توبة‌ واقعي‌ كرديد، بدان‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ تو را ديگه‌ بخشيده‌. و سوء ظني‌ به‌ خدا نداشته‌ باشد. چون‌ بايد تعادل‌ داشته‌ باشه‌ انسان‌. نه‌ آنطرف‌ بيفته‌ نه‌ اينطرف‌. اما تو اقلا براي‌ اينهمه‌ گناهي‌ كه‌ كردي‌، چهل‌ روز زحمت‌ بكش‌. نگو من‌ رفتم‌ دعاي‌ كميل‌ ديگه‌ خدا تمام‌ گناهانم‌ را بخشيده‌. اشك‌ ريختم‌، ديگه‌ تموم‌ شد. باز از فردا شروع‌ ميكنم‌ تا شب‌ جمعه‌، باز برنامه‌ همين‌ تكرار. اين‌ را نگو. اين‌ را نه‌ خدا گفته‌ نه‌ پيغمبر گفته‌ نه‌ ائمة‌ اطهار فرمودند. هيچكس‌ نگفته‌. توبه‌ هم‌ يك‌ دفعه‌ است‌ در عمر. و توبوا الي‌ الله‌ توبة‌ نصوحا. شايد شما، من‌ يك‌ دفعه‌ نگاه‌ مي‌كردم‌ در تفسير اين‌ آيه‌ در تفسير برهان‌ يادم‌ مي‌آد حداقل‌ هفت‌ هشت‌ تا روايت‌ به‌ اين‌ مضمون‌ بود كه‌ توبة‌ نصوح‌ را از امام‌ سؤال‌ ميكنند كه‌ چيه‌؟ مي‌گه‌ ان‌ لا تعود فيه‌ ابدا. ابدا ديگه‌ به‌ گناه‌ برنگرده‌. اين‌ توبة‌ نصوحه‌. اگر قطعه‌ قطعه‌ ات‌ بكنند بگن‌ بيا يك‌ گناه‌ بكن‌ بگي‌ نه‌. من‌ با خدا قرارداد بستم‌ كه‌ ديگه‌ گناه‌ نكنم‌. يك‌ دفعه‌ هم‌ بيشتر در عمر اين‌ توبه‌ نبايد انجام‌ بشه‌. اگر ان‌ لا تعود فيه‌ ابدا، اگر برگردي‌ كه‌ توبة‌ نصوح‌ نكردي‌. اگر هم‌ برنگردي‌ كه‌ يك‌ بار ميشه‌. ايني‌ كه‌ ميگن‌ صدبار اگر توبه‌ شكستي‌ باز آي‌، اين‌ شعره‌. اين‌ روايت‌ نيستش‌. اولا توبه‌ را نميشه‌ شكست‌. توبه‌ به‌ معناي‌ حركت‌ به‌ سوي‌ خداست‌. آن‌ استغفاره‌ كه‌ ميگيم‌ هرچه‌ انسان‌ گناه‌ ميكنه‌ باز ميگه‌ استغفر الله‌ ربي‌، استغفر الله‌، استغفر الله‌. حتي‌ رواياتي‌ داره‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ هفتاد مرتبه‌ استغفر الله‌ مي‌فرمود. اين‌ طلب‌ بخششه‌. خدايا مرا ببخش‌. بعله‌ انسان‌ بايد هميشه‌ خودش‌ را مذنب‌ بدونه‌، هميشه‌ خودش‌ را باصطلاح‌ گناهكار در مقابل‌ عظمت‌ پروردگار بدونه‌. اين‌ يك‌ حرفه‌. توبه‌، حركت‌ به‌ سوي‌ خدا اين‌ يك‌ حرف‌ ديگه‌ است‌. لذا ما ميگم‌ استغفر الله‌ ربي‌ و اتوب‌ اليه‌.

 حالا بندگي‌ خدا يك‌ كار بسيار مهميه‌. شما در همين‌ سيرتون‌ به‌ سوي‌ خدا كه‌ حركت‌ مي‌كنيد، هرچه‌ داراي‌ كمالات‌ بيشتر ميشيد، بندگيتون‌ بيشتر ميشه‌، خدا قدرت‌ بيشتري‌ در اختيارتون‌ ميگذاره‌. عين‌ يك‌ كارمند اداره‌. توي‌ يك‌ اداره‌ رفته‌ هر چه‌ بيشتر كار ميكنه‌ و بيشتر مورد اعتماد ميشه‌، بيشتر دستش‌ باز ميشه‌ توي‌ اداره‌. مي‌برندش‌ بالاتر. كارمند جزء بوده‌ كم‌ كم‌ شده‌ رئيس‌ دفتر مثلا فرض‌ كنيد مدير، كم‌ كم‌ هم‌ شده‌ معاون‌، كم‌ كم‌ هم‌ شده‌ رئيس‌. حالا همه‌اش‌ در اختيارشه‌. چرا اين‌ همه‌ را مي‌گذارند در اختيارت‌؟ وقتي‌ بهت‌ اعتماد كنند. وقتي‌ تو درست‌ عمل‌ كني‌، درست‌ كار كني‌. و الا ماها كه‌ من‌ فكر مي‌كنم‌ بعنوان‌ بندة‌ و بعنوان‌ كارمند خدا هنوز قبول‌ نشديم‌. خدا خيلي‌ گذشت‌ داره‌ كه‌ همينطوري‌ قبولمون‌ داره‌. يك‌ وقتي‌ گفتم‌. گفتم‌ كه‌ ما گاهگاهي‌ هم‌ كه‌ گوش‌ به‌ حرف‌ شيطان‌ بديم‌، در واقع‌ مثالمون‌ اينه‌ كه‌ رفتيم‌ جبهه‌ براي‌ ايران‌ جنگ‌ كنيم‌. گاهي‌ هم‌ مي‌ريم‌ آنطرف‌، با صدام‌ هم‌، از دستورات‌ ايشان‌ هم‌ گاهي‌ عمل‌ مي‌كنيم‌. اين‌ دولت‌ با ما چيكار ميكنه‌؟ شيطان‌ دشمن‌ خداست‌. يقينا شيطان‌ از صدام‌ دشمنتره‌ نسبت‌ به‌ خداست‌ تا صدام‌ نسبت‌ به‌ ايران‌. صدام‌ يك‌ چند روزي‌ مي‌خواد رياست‌ بكنه‌. شما سرباز ايران‌ باشيد بري‌ آنطرف‌ گاهي‌. من‌ خيلي‌ گوش‌ به‌ حرف‌ او نميدم‌. روزي‌ چند تايي‌. چند تا دستورش‌ را عمل‌ مي‌كنم‌. شما چطور مي‌بينيد اين‌ شخص‌ را؟ اين‌ يك‌ دفعه‌ بره‌ آنور گوش‌ به‌ حرف‌ آنها بده‌، مي‌آورندش‌ اعدامش‌ ميكنن‌ و حقش‌ هم‌ هست‌. حالا ببينيد خدا از ما چقدر ميگذره‌. مي‌فرمايد و يعفو عن‌ كثير از خيلي‌ از كارهات‌ مي‌گذره‌ خدا، لا تعبدو الشيطان‌ انه‌ لكم‌ عدو مبين‌. دشمن‌ شماست‌ و بر فرض‌ ما حالا بشيم‌ بندة‌ خدا، بيائيم‌ توي‌ خط‌. تا اينكه‌ كارمند رسمي‌ خدا باشيم‌ و از مزايا استفاده‌ كنيم‌ خيلي‌ كار داره‌. يك‌ كارمند موقتي‌ هستيم‌ و خدا يك‌ حقوقي‌ به‌ ما ميده‌، نه‌ از حق‌ بيمه‌، نه‌ از حق‌ مزايا، هيچي‌ هيچي‌ استفاده‌ نمي‌كنيم‌، نه‌ از حق‌ عيدي‌، هيچي‌ بهمون‌ نميده‌. براي‌ چي‌؟ براي‌ اينكه‌ ما هنوز معلوم‌ نيست‌، كارمند رسمي‌ اينجا نشديم‌. واقعاها. كي‌ كارمند رسمي‌ انسان‌ ميشه‌؟ وقتي‌ كه‌ هيچ‌ جائي‌ را جز آنجا نشناسه‌. هيچ‌ جائي‌، ما كارمندي‌ هستيم‌ امروز، يكي‌ دو روزي‌، يك‌ كتابي‌ خونديم‌، يك‌ خورده‌اي‌ از خواب‌ پريديم‌.

 يكي‌ از دوستان‌، امروز عصري‌ بهش‌ مي‌گفتم‌ كه‌ من‌ گاهي‌ وضعم‌ خوبه‌ گاهي‌ چه‌، گفتم‌ خوابت‌ سبكه‌ بد نيست‌. آخه‌ ماها، الناس‌ نيام‌. ماها همه‌امون‌ خوابيم‌. و الا چه‌ عرض‌ كنم‌، نميتونم‌ بعضي‌ مطالب‌ را همچين‌ صريح‌ بگم‌. مي‌ترسم‌ كه‌ مأيوس‌ بشيد. و الا آقايون‌ كارمند رسمي‌ يك‌ اداره‌اي‌ كه‌ داراي‌ مزاياست‌ و بازنشستگي‌ هم‌ بهش‌ مي‌دهند، اين‌ ديگه‌ صبح‌ كه‌ از خونه‌ در مي‌آد اشتباه‌ نميره‌ به‌ يك‌ ادارة‌ ديگه‌. شما كارمند شهرداري‌ هستيد، بريد تو، امروز اشتباها رفتيد توي‌ فرمانداري‌. فردا رفتيد مثلا…، با اينكه‌ همة‌ اين‌ ادارات‌ مال‌ يك‌ دولته‌. واي‌ بر آنكه‌ مال‌ دو تا دولت‌ باشه‌. يكي‌ دشمن‌ ديگري‌. ماها رسمي‌ نشديم‌. بندة‌ رسمي‌ خدا، كارمند رسمي‌ خدا آن‌ بنده‌اي‌ است‌ كه‌ يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ برخلاف‌ اوامر پروردگار عمل‌ نكنه‌. ائمة‌ اطهار عليهم‌ السلام‌. عالم‌ وجودند. هيچ‌. آنها، اما شماها مي‌تونيد نزديك‌ بشيد به‌ آنها. مي‌تونيد معاونشون‌ بشيد. بعله‌. شما مي‌تونيد معاون‌ امام‌ زمان‌ بشيد، همة‌ شماها كه‌ اينجا هستيد. اللهم‌ انصر من‌ نصره‌. ناصر كيه‌ يعني‌ معاون‌، كمك‌. معاون‌ يعني‌ كمك‌. كمك‌ طرف‌. شما مي‌تونيد معاون‌، شما امام‌ زمان‌ نمي‌شويد، خدا آنها را يك‌ موجودات‌ ديگه‌اي‌ خلق‌ كرده‌، خيلي‌ هم‌ بالا. هيچ‌ با ما طرف‌ نسبت‌ نيستند. لا يقاس‌ بنا احد. خيلي‌ خوب‌ هيچي‌. لذا انسان‌ اگر ميليونها سال‌ توي‌ دنيا خدا عمرش‌ بده‌ و انسان‌ زحمت‌ بكشه‌، مثل‌ حضرت‌ خضر كه‌ هزار سال‌ چند هزار ساله‌ داره‌ زندگي‌ ميكنه‌ و لحظه‌ به‌ لحظه‌، چون‌ او متوقف‌ نميشه‌، داره‌ به‌ طرف‌ كمال‌ حركت‌ ميكنه‌، بازهم‌ نوكر امام‌ زمانه‌. امام‌ زمان‌ نميشه‌. نه‌ خضرش‌ ميشه‌ نه‌ حضرت‌ عيساش‌ ميشه‌. حضرت‌ عيسي‌ هم‌ هست‌ داره‌ كار ميكنه‌ ديگه‌. و ولي‌ ميتونه‌ انسان‌ معاون‌ بشه‌، ميتونه‌ رئيس‌ دفتر بشه‌، ميتونه‌ كارمند عاليرتبه‌ بشه‌، ميتونه‌ كارمند جزء بشه‌. بالاخره‌ يك‌ كاري‌ به‌ دستش‌ مي‌دهند. اما شرطش‌ چيه‌؟ شرطش‌ اينه‌ با دشمن‌ نسازي‌. بندة‌ كامل‌ بشي‌. بندة‌ كامل‌ هم‌، حتي‌ در مكروهات‌، در مستحبات‌ رعايت‌ ميكنه‌. يكي‌ از بزرگان‌ ازش‌ پرسيدند كه‌ شما از كجا به‌ اين‌ مقام‌ رسيديد؟ فرمود كه‌ ما برامون‌ احكام‌ خمسه‌ نبود. يا حلال‌ بود يا حرام‌. يعني‌ مستحبات‌ ملحق‌ به‌ واجبات‌ ميشد، مكروهات‌ هم‌ ملحق‌ به‌ باصطلاح‌ محرمات‌ ميشد. ما همه‌ را اينجوري‌ رفتار مي‌كرديم‌. واجب‌ دوست‌ داره‌ يا غير واجب‌. فرقي‌ برامون‌ نميكرد. بايد يك‌ همچين‌ حالتي‌ داشته‌ باشيم‌.

 و واقعا بيائيم‌ امشب‌ كه‌ شب‌ جمعة‌ اول‌ ماه‌ صفره‌ و ما نزديك‌ به‌ تولد حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر، شب‌ سه‌ شنبه‌، ميلاد مسعود حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر ارواحنا فداه‌ هست‌، بيائيم‌ تصميم‌ بگيريم‌، همين‌ تصميمش‌ هم‌ خوبه‌، بياييم‌ بندة‌ خوب‌ خدا بشيم‌. بگيم‌ خدايا دست‌ ما را بگير. ما مي‌خوايم‌، واقعا اين‌ را من‌ از طرف‌ همه‌ اتون‌ ميگم‌، كوچك‌ و بزرگ‌، همه‌ دوست‌ داريد بندة‌ خدا بشيد. همه‌ مي‌خوايد از اين‌ خواب‌ غفلت‌ نجات‌ پيدا كنيد. بيائيم‌ واقعا از خدا بخوايم‌ امشب‌ بيائيم‌ بندة‌ واقعي‌ خدا بشيم‌. هواي‌ نفسمون‌ را بگذاريم‌ كنار. شيطان‌ را از خودمون‌ دور كنيم‌. ببينيم‌ گوش‌ به‌ فرمايشات‌ خاندان‌ عصمت‌ بديم‌ ببينيم‌ چي‌ از ما مي‌خوان‌ فورا بگيم‌ چشم‌. يك‌ شخصي‌ بود در كوفه‌ اين‌ اسمش‌ كليب‌ بود. هر كس‌ يك‌ روايتي‌، همينقدر مي‌فهميد سند درسته‌، امام‌ صادق‌ فرموده‌، مي‌گفت‌ سلمنا، قبول‌ كرديم‌، تسليم‌. اسمش‌ كم‌ كم‌ شده‌ بود كليب‌ تسليم‌. تسليم‌ بود در تمام‌ حرفها. ابن‌ ابي‌ يعفور مي‌آد خدمت‌ امام‌ صادق‌ عرض‌ ميكنه‌ آقا اين‌ انار را شما نصف‌ بكنيد. انار صحيح‌ و سالم‌، هر دو طرفش‌ هم‌ سالم‌، بفرمائيد نصفش‌ حلاله‌ نصفش‌ حرامه‌. منهم‌ ميگم‌ نصفش‌ حلاله‌ نصفش‌ حرامه‌. هيچ‌ فلسفه‌اش‌ را هم‌ نمي‌خوام‌. بگم‌ چرا اين‌ نصفه‌ حرامه‌ اين‌ نصفه‌ چرا حلاله‌. در مقابل‌ شما اينجوري‌ هستيم‌.

 يك‌ زني‌ بنام‌ ام‌ خالد محمديه‌ آمده‌ خدمت‌ حضرت‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ ميگه‌ آقا اطباي‌ عراق‌ كه‌ آنوقت‌ زمان‌، زماني‌ بود كه‌ بغداد مركز اطباي‌ حاذق‌ بود، اطباي‌ عراق‌ به‌ من‌ گفتند كه‌ شراب‌ كهنه‌ بخورم‌، اين‌ درد دل‌ من‌ خوب‌ بشه‌. يك‌ درد دلي‌ داشت‌، حالا چي‌ بود. حضرت‌ فرمود چرا آمدي‌ مسئله‌ات‌ را از من‌ مي‌پرسي‌؟ گفت‌ اقلدك‌ ديني‌. من‌ در دين‌ از شما پيروي‌ ميكنم‌. روز قيامت‌ مي‌خوام‌ به‌ خداي‌ تعالي‌ عرض‌ كنم‌ كه‌ اگر شما گفتيد بخور و من‌ خوردم‌، بگم‌ امام‌ صادق‌ فرمود و روز قيامت‌ اگر گفتيد نخور و نخوردم‌ و مردم‌، بگم‌ امام‌ صادق‌ فرمود. من‌ اقلدك‌ ديني‌. حضرت‌ رو مي‌كنند به‌ ابي‌ بصير بهش‌ مي‌فرمايند ببين‌ چه‌ زن‌ باكمالي‌. اي‌ كاش‌ همه‌امون‌ ياد مي‌گرفتيم‌ از اين‌ زن‌. بعد حضرت‌ فرمود يك‌ قطره‌ شراب‌ را بهت‌ تجويز نمي‌كنم‌، ولو جانت‌ به‌ حلقومت‌ برسه‌. چون‌ خداي‌ تعالي‌ در حرام‌ شفا قرار نداده‌. حالا ماها اصلا ميگيم‌ اگر چيزي‌ حرام‌ نباشه‌ اصلا بركت‌ نداره‌. خدا نكنه‌ اينجور باشيم‌، نيستيم‌ الحمد لله‌.

 بيائيم‌ بندة‌ واقعي‌ خدا بشيم‌، تسليم‌ باشيم‌. به‌ خدا قسم‌، به‌ خود خدا قسم‌، من‌ قسم‌ مي‌خورم‌ حالا اينجا جاي‌ قسم‌ هم‌ نيست‌، كه‌ خدا از ما بهتر مصالح‌ ما را جلوي‌ پامون‌ ميگذاره‌ تا عقل‌ خودمون‌. ما از اين‌ بچة‌ دو ساله‌ هم‌ در مقابل‌ پدر، ما در مقابل‌ خدا عقلمون‌ خيلي‌ كمتره‌، خيلي‌ كمتر. خدا حكيمه‌، خدا ميدونه‌ ما چي‌ مي‌خوايم‌، چي‌ نمي‌خوايم‌. عسي‌ ان‌ تحبوا شيئا و هو شر لكم‌. خيلي‌ چيزها را ما دوست‌ داريم‌. نه‌ آقا من‌ حساب‌ كردم‌ كجاي‌ اين‌ مطلب‌ اشتباه‌ ميگه‌ داره‌ كه‌ من‌ يك‌ همچين‌ چيزي‌ از خدا خواستم‌ خدا چرا نميده‌. تو كجا اهل‌ حسابي‌؟ مگه‌ حساب‌ سرت‌ ميشه‌. كجا مصالح‌ دنيا را، مصالح‌، مگر درك‌ ميكني‌؟ و چه‌ بسا خيلي‌ چيزها را ما دوست‌ نداريم‌ و هو خير لكم‌. اين‌ بهتره‌ براي‌ شما. اگر به‌ خدا قسم‌ امشب‌ تصميم‌ بگيريم‌ بندة‌ خدا باشيم‌، خدا بهمون‌ بيشتر محبت‌ ميكنه‌. بيشتر راه‌ مي‌اندازه‌. بيشتر به‌ سوي‌ خدا حركت‌ ميكنيم‌، خدا بهتر دست‌ ما را ميگيره‌. حتي‌ بعضي‌ها كه‌ در راه‌ كمالات‌ قدم‌ برميدارند و بعضي‌ها، چرا آقا ما پيشرفت‌ نداريم‌؟ عجله‌ نكن‌. ميرسيد همه‌اتون‌ به‌ كمالات‌ انشاء الله‌ اگر مقيد باشيد، طبق‌ دستورات‌ خدا و پيغمبر و ائمة‌ اطهار اگر عمل‌ بكنيد، انشاء الله‌ به‌ كمالات‌ مي‌رسيد. روزتون‌ بهتر از روز قبل‌ باشه‌. همين‌ اندازه‌، توقف‌ نكرده‌ باشيد. يك‌ روز و دو روز هم‌ شايد معلوم‌ نشه‌، امروز از يك‌ ماه‌ قبل‌ بهتريد. خوب‌ باريك‌ الله‌. اما اگر مساوي‌ باشه‌ انسان‌، من‌ ساوا يوماه‌. اين‌ يوما كه‌ ميگم‌ چون‌ دو روز درست‌ تشخيص‌ داده‌ نميشه‌ در مسائل‌ روحي‌. يعني‌ دو زمانش‌، پارسال‌ با امسال‌ من‌ چندان‌ فرقي‌ نكردم‌. هيچ‌ فرقي‌ نكردم‌. اين‌ فهو مغبون‌. يعني‌ ضرر كرده‌. چون‌ سرمايه‌ را از دست‌ داده‌ و چيزي‌ هم‌ عايدش‌ نشده‌. اين‌ ضرر كرده‌ ديگه‌. و كسي‌ كه‌ روز بعدش‌ بدتر از روز قبلش‌ باشه‌، فهو ملعون‌. خيليه‌. من‌ جوانيها خيلي‌ اهل‌ عبادت‌ بودم‌، دروغ‌ هيچوقت‌ نمي‌گفتم‌، ولي‌ حالا ديگه‌، من‌ جوانيها اينطوري‌ بودم‌ حالا ديگه‌. اين‌ ملعونه‌. بدونيد روز به‌ روز از رحمت‌ خدا دورتر ميشه‌ و به‌ بدبختي‌ منتهي‌ ميشه‌. روايت‌ داره‌ كسي‌ كه‌ چهل‌ سال‌ از عمرش‌ بگذره‌ و مشغول‌ گناه‌ بازم‌ باشه‌ شيطان‌ مي‌آد دستي‌ به‌ صورتش‌ ميكشه‌ وجه‌ لا يفلح‌ ابدا. ديگه‌ اين‌ صورت‌ رستگار نميشه‌. البته‌ شيطان‌ ميگه‌ ولي‌ نااميد هم‌ نبايد بشه‌ انسان‌.

 

۲۷ محرم ۱۴۱۴-عبودیت ۶ راه بنده شدن،اخلاق ۵۴

 عبوديت‌ 6 راه‌ بنده‌ شدن‌ اخلاق‌ 54

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. و ما كان‌ لبشر ان‌ يكلمه‌ الله‌ الا وحيا او من‌ وراء حجاب‌ او يرسل‌ رسولا.

 در بحث‌ هفتة‌ گذشته‌ كه‌ گفتيم‌ اگر انسان‌ با همة‌ بندگان‌ خدا اعم‌ از جمادات‌ و نباتات‌ و حيوانات‌ هماهنگ‌ بشود در عبوديت‌ و در بندگي‌ خدا، يك‌ نتائج‌ بسيار خوبي‌ برايش‌ خواهد بود. و اوليش‌ اين‌ بود كه‌ همة‌ موجودات‌ و ذات‌ مقدس‌ پروردگار با او در عافيت‌، در موفقيت‌، در تمام‌ چيزها كمك‌ خواهند بود. يعني‌ انسان‌ وقتي‌ بندة‌ خدا شد با همة‌ چيزهايي‌ كه‌ در عالم‌ بندة‌ خدا هستند هماهنگ‌ ميشه‌ و همه‌ به‌ كمك‌ او مي‌آيند و از جائي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ همة‌ موجودات‌ را براي‌ انسان‌ خلق‌ كرده‌ كه‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد خلق‌ لكم‌ ما في‌ السماوات‌ و ما في‌ الارض‌. هر چه‌ در آسمانها و زمين‌ هست‌، براي‌ شما خلق‌ شده‌. پس‌ وقتي‌ ما از دائرة‌ بندگي‌ خدا خارج‌ نشديم‌، همة‌ چيزها هم‌ به‌ كمك‌ ما خواهند بود و چون‌ براي‌ ما هستند. اين‌ را در هفته‌هاي‌ گذشته‌ شرح‌ دادم‌.

 اون‌ چيزي‌ كه‌، دومين‌ چيزي‌ كه‌ ما از اين‌ كار فايده‌ مي‌بريم‌ اين‌ است‌ كه‌ خدا با ما هست‌. همسخن‌ ميشه‌. منتهي‌ با همة‌ موجودات‌ خدا حرف‌ ميزنه‌، و همسخن‌ و همكلام‌ ميشود. اما با بشر همانطوري‌ كه‌ او تكوينا و تشريعا بندگي‌ خدا را ميكنه‌ يعني‌ در دو بعد بندگي‌ ميكنه‌، يكي‌ جبرا و يكي‌ هم‌ اختيارا، خداي‌ تعالي‌ هم‌ با بنده‌اش‌، با انسان‌، دو نوع‌ حرف‌ ميزنه‌. يكي‌ تكوينا. همانطوري‌ كه‌ با همة‌ موجودات‌ سخن‌ ميگويد. در هفتة‌ گذشته‌ چند نفر سؤال‌ كردند كه‌ خداي‌ تعالي‌ لحظه‌ به‌ لحظه‌ با حيوانات‌ حرف‌ ميزنه‌ يا روز اول‌ باهاشون‌ حرف‌ زده‌ و مطلب‌ را تمام‌ كرده‌ و به‌ اينها تعليم‌ داده‌ كه‌ شايد يا در كلام‌ من‌ در هفته‌هاي‌ گذشته‌ نبود و يا اينكه‌ اگر بود، درست‌ متوجه‌ نشدند. اين‌ را توي‌ پرانتز عرض‌ ميكنم‌ كه‌ موجودات‌ ديگر اعم‌ از حيوانات‌ و جمادات‌، تكوينا و تشريعا لحظه‌ به‌ لحظه‌ خداي‌ تعالي‌ حرف‌ ميزنه‌. يعني‌ مگس‌ الان‌ داره‌ يك‌ كاري‌ را ميكنه‌، فردا يا يك‌ دقيقة‌ ديگر پيش‌ بيني‌ نكرده‌ كه‌ چيكار بايد بكنه‌ و چيكار خواهد كرد. و در همون‌ وقت‌ پروردگار متعال‌ او را راهنمائيش‌ ميكنه‌ و به‌ او وحي‌ ميكنه‌، يك‌ ارتباط‌ خاصي‌ برقرار ميكنه‌. اين‌ لحظه‌ به‌ لحظه‌ است‌ و مسئله‌اي‌ هم‌ نيست‌. و ايني‌ كه‌ بعضي‌ها ميگن‌ خدا اينها را با اين‌ استعداد خلق‌ كرده‌، اشتباه‌ مي‌كنند. دلايل‌ زيادي‌ داريم‌ كه‌ حالا بحثش‌ را نمي‌خوام‌ بكنم‌. چون‌ ما بيشتر روي‌ وضع‌ خودمون‌ مي‌خواهيم‌ حرف‌ بزنيم‌. با خودمون‌ ببينيم‌ چه‌ ارتباطي‌ با خدا داريم‌.

 يرسل‌ رسولا را خوب‌ فهميديد در هفتة‌ گذشته‌ گفتم‌ كه‌ خدا با انسان‌ حرف‌ ميزنه‌ بواسطة‌ ارسال‌ رسول‌. كه‌ مي‌فهميد. الان‌ قرآن‌ كه‌ مي‌خونيد، اين‌ قرآن‌ بوسيلة‌ ارسال‌ رسول‌ خداي‌ تعالي‌ با شما حرف‌ ميزنه‌. يعني‌ كلام‌ مال‌ خداست‌، معني‌ كلمات‌ هم‌ مال‌ خداست‌، شما لب‌ و دهانتون‌ هم‌ كه‌ صداي‌ قرآن‌ ازش‌ بيرون‌ مي‌آد، مال‌ خداست‌. در واقع‌ خدا داره‌ حرف‌ ميزنه‌. حالا گاهي‌ ميشه‌ از درختي‌ خدا با موسي‌ حرف‌ ميزنه‌. گاهي‌ به‌ قول‌ آن‌ شخص‌ از نيكبختي‌، يك‌ شعري‌ هست‌ دربارة‌ حلاج‌. البته‌ درست‌ نيست‌. روا باشد انا الحق‌ درختي‌، درخت‌ ميگه‌ انا الحق‌. وقتي‌ حضرت‌ موسي‌ رفت‌ توي‌ كوه‌ طور، از طرف‌ درخت‌ صدا آمد كه‌، من‌ جانب‌ الشجره‌، نه‌ اينكه‌ خود درخت‌ صحبت‌ بكنه‌. از طرف‌ درخت‌. چون‌ ما بايد بالاخره‌ به‌ يك‌ طرفي‌ توجه‌ بكنيم‌. من‌ جانب‌ الشجره‌، من‌ الشجره‌، من‌ جانب‌ الطور الايمن‌ من‌ الشجره‌. كه‌ اني‌ انا الله‌. لا اله‌ الا انا. حالا وقتي‌ كه‌ درخت‌ از طرف‌ درخت‌ صدا را خدا ايجاد ميكنه‌ و به‌ گوش‌ حضرت‌ موسي‌ ميرسه‌، خوب‌ از طرف‌ يك‌ انساني‌ هم‌ مسئله‌اي‌ نيست‌. قرآن‌ كه‌ شما مي‌خونيد خدا داره‌ با ديگران‌ صحبت‌ ميكنه‌. وقتي‌ كه‌ قرائت‌ قرآن‌ ميشه‌، اذا قرء القرآن‌ فاستمعوا له‌ و انصتوا. نه‌ به‌ احترام‌ قاري‌، ماها به‌ احترام‌ قاري‌ بيشتر سكوت‌ مي‌كنيم‌ تا به‌ احترام‌ خود قرآن‌، خدا. قاري‌ اگر عبد الباسطي‌ باشد و مخصوصا توي‌ مجلسش‌ هم‌ نشسته‌ باشيد. ما ديديم‌. توي‌ يك‌ مجلسي‌ بوديم‌ يكي‌ از اين‌ خواننده‌هاي‌ مصري‌ آمده‌ بود. واقعا اي‌ كاش‌ براي‌ خود خدا اين‌ احترام‌ را قائل‌ مي‌شديم‌. براي‌ اين‌ خوانندة‌ سني‌ كه‌ خوش‌ صدا بود و خوب‌ مي‌خوند، يك‌ احترامي‌ قائل‌ بودند كه‌ حتي‌ بعضي‌ از وزرا هم‌ حرف‌ نمي‌زدند و مبهوت‌ خوندن‌ او بودند. و حال‌ اينكه‌ فرقي‌ نميكنه‌. از درخت‌ هم‌ اگر صداي‌ خدا به‌ طرف‌ شما آمد بايد كفشهايتون‌ را بكنيد، فخلع‌ نعليك‌، انك‌ بالواد المقدس‌ طوي‌ و ان‌ اخترتك‌ فاستمع‌ لما يوحي‌. تا اختيار بشيد، تا انتخاب‌ بشيد. شماها انشاء الله‌ دوست‌ داريد انتخاب‌ بشيد براي‌ اينكه‌ از ياران‌ خوب‌ امام‌ زمان‌ باشيد. و بعضي‌ از دوستان‌ ميگم‌ جوري‌ باشيد كه‌ اگر توي‌ مشهد خواستند سرباز بگيرند براي‌ محضر حضرت‌ بقية‌ الله‌، مجبور باشند بيايند شماها را بردارند ببرند. اينقدر خوب‌ و پاك‌ باشيد. اينقدر بي‌ آلايش‌ باشيد. و ان‌ اخترتك‌. خداي‌ تعالي‌ به‌ حضرت‌ موسي‌ ميگه‌ من‌ اختيارت‌ كردم‌، انتخابت‌ كردم‌. حالا كه‌ انتخابت‌ كردم‌ فاستمع‌ لما يوحي‌. گوش‌ بده‌ براي‌ آنچه‌ كه‌ من‌ به‌ تو وحي‌ ميكنم‌. اينهايي‌ كه‌ قرآن‌ را گوش‌ نمي‌دهند، اينهايي‌ كه‌ تحت‌ تأثير قرآن‌ واقع‌ نميشن‌، چون‌ خدا اختيارشون‌ نكرده‌. اگر اختيارشون‌ بكنه‌، اينها نمي‌تونند گوش‌ ندهند. هيچوقت‌ كلام‌ محبوب‌ شخصي‌ به‌ هر وسيله‌اي‌ اگر صداش‌ بياد بيرون‌ و بخواد با ديگري‌ تماس‌ داشته‌ باشه‌، حتما او گوش‌ ميده‌ و حرف‌ هم‌ نميزنه‌. اين‌ مجالس‌ فاتحه‌ مي‌بينيد هم‌ سيگار مي‌كشند، هم‌ چايي‌ مي‌خورند، هم‌ حرف‌ مي‌زنند، هم‌ قاري‌ هم‌ قرآن‌ ميخونه‌. اينها هيچ‌ صراط‌ مستقيم‌ نيست‌.

 اگر مي‌خواهيد مورد لطف‌، اينها را جدي‌ ميگم‌ آقايون‌، حرفهاي‌ موعظه‌ نيست‌. موعظه‌ يعني‌ مي‌خواي‌ عمل‌ بكن‌ مي‌خواي‌ عمل‌ نكن‌. اما اينجا ما هر چي‌ ميگيم‌ بايد انشاء الله‌ عمل‌ بكنيد. واجبه‌ها. ميگيد كجا گوش‌ دادن‌ به‌ قرآن‌ واجبه‌؟ من‌ به‌ شما ميگم‌ شما همه‌اتون‌ به‌ من‌ تعهد داديد كه‌ هر چي‌ بگيم‌ گوش‌ كنيد، اين‌ تعهد را همه‌اتون‌ داديد و اوفوا بالعهد، ميگه‌ شما واجبه‌ كه‌ اين‌ كارهايي‌ كه‌ من‌ ميگم‌، ولو مستحبه‌ بكنيد. در جايي‌ كه‌ قرآن‌ خونده‌ ميشه‌ حتي‌ با هم‌ احوالپرسي‌ هم‌ نكنيد. آقايي‌ آمده‌ توي‌ مجلس‌ داشتند قرآن‌ مي‌خوندند، من‌ خوب‌ طبق‌ معمول‌، جواب‌ سلام‌ واجبه‌. جواب‌ سلام‌ را ميديم‌. توي‌ نماز هم‌ واجبه‌. اما ديگه‌ حالا احوالپرسي‌، درسته‌ از مسافرت‌ آمده‌، بعد از يكساله‌ آمده‌. خوب‌ باشه‌. قرآن‌ مي‌خونند. بعد از قرآن‌ باشه‌. خيلي‌ مراعات‌ بود من‌ آمدم‌ به‌ من‌ اعتنا نكردي‌. نه‌. ما به‌ تو مي‌خواهيم‌ اعتنا كنيم‌ مجبوريم‌ به‌ قرآن‌ اعتنا نكنيم‌. قرآن‌ خيلي‌ اهميت‌ داره‌. و من‌ تقاضام‌ اينه‌ از رفقا، حالا هر چي‌ مي‌خوايد اسمش‌ را بگذاريد، كه‌ وقتي‌ قرآن‌ مي‌خونند، البته‌ قرآن‌ مخصوصا كسي‌ بخونه‌. حالا ضبطي‌، صدا از دور مي‌آيد، الان‌ گوش‌ بديد جايي‌ دارند قرآن‌ مي‌خونند. اينها را نميگم‌. اينها را عرفا نميگن‌ ما مستمع‌ آن‌ قرآنيم‌. اما در يك‌ همچين‌ مجلسي‌، الان‌ من‌ بخوام‌ قرآن‌ بخونم‌، شماها حتي‌ رفيقتون‌ اگر پهلوتون‌ حرف‌ ميزنه‌، بهش‌ مي‌زنيد. اذا قرء القرآن‌ فاستمعوا له‌ و انصتوا. هم‌ گوش‌ بديد هم‌ ساكت‌ باشيد. چون‌ كلام‌ خداست‌. خوب‌.

 اين‌ يك‌ راه‌ سخن‌ گفتن‌ خداست‌ با ما. حالا چه‌ خودتون‌ بخونيد، چه‌ ديگري‌ بخونه‌، چه‌ از توي‌ درخت‌ صدا بياد، چه‌ از توي‌ بلندگو صدا بياد، چه‌ از خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ ضبط‌ صدا بياد. بهرحال‌ و شما نشستيد استماع‌ مي‌كنيد. فاستمع‌ لما يوحي‌. اگر مي‌خواهيد جزء آنهايي‌ باشيد كه‌ خدا اختيارتون‌ كرده‌.

 مسئلة‌ بعدي‌ كه‌ خدا با انسان‌ حرف‌ ميزنه‌ كه‌ وعده‌ كردم‌ امروز اين‌ دو نحوة‌ ديگر سخن‌ گفتن‌ خدا را با بشر، و ما كان‌ لبشر ان‌ يكلمه‌ الله‌. با بشر حرف‌ ميزنه‌. فكر هم‌ نكنيد با فقط‌ مؤمنين‌ و آنهايي‌ كه‌ اهل‌ معنا هستند و تزكية‌ نفس‌، حرف‌ ميزنه‌. با همة‌ بندگانش‌. ديگه‌ نميگه‌ و ما كان‌ لعبد يا مثلا لولي‌ من‌ اولياء الله‌، ان‌ يكلمه‌ الله‌. نه‌. لبشر. و نفس‌ و ما سواها فالهمها فجورها و تقواها. همة‌ مردم‌، هر كه‌ داراي‌ نفس‌ هست‌. خدا هم‌ الهام‌ بهش‌ ميكنه‌ هم‌ خوبيها را هم‌ بديها را. منتهي‌ يك‌ مسئله‌ هست‌. اولياء خدا با ساير مردم‌ يك‌ فرقي‌ دارند كه‌ ما مي‌خواهيم‌ به‌ همون‌ فرق‌ برسيم‌. و آن‌ فرق‌ اينه‌. كه‌ همه‌ صداي‌ خدا را مي‌شنوند ولي‌ اعتنا نمي‌كنند. كم‌كم‌ اصلا توجه‌ نمي‌كنند، اصلا باورشون‌ نمي‌آد خدا باهاشون‌ صحبت‌ ميكنه‌. شما الان‌ اينجا نشستيد صداهاي‌ مختلفي‌ را ممكنه‌ بشنويد. ولي‌ گوش‌ نميديد. اين‌ را سماع‌ ميگن‌ بهش‌ نه‌ استماع‌. اما انسان‌ اولياء خدا، الهامات‌ را استماع‌ مي‌كنند. الهام‌. الهام‌ من‌ وراء حجابه‌. يعني‌ شما همانطوري‌ كه‌ گفتم‌ سخن‌ از ذات‌ مقدس‌ پروردگار صادر ميشه‌ و در قلب‌ شما مي‌نشينه‌. ما هفتة‌ قبل‌ شرح‌ دادم‌ها اين‌ مطلب‌ را. ولي‌ نميدونم‌ باز چيكار كنم‌. بعضي‌ها تازه‌ آمدند، براشون‌ مسئله‌ روشن‌ نشه‌. ببينيد. كلامي‌ كه‌ من‌ الان‌ ميگم‌ به‌ شما، مي‌خوام‌ آنچه‌ در دل‌ دارم‌ منتقل‌ كنم‌ به‌ شما. اين‌ از طرق‌ مختلف‌ ممكنه‌. با اشاره‌، با نوشتن‌، با سخن‌ گفتن‌، و خداي‌ تعالي‌ بدون‌ اينها. الهام‌. يعني‌ شما نشستيد نه‌ اشاره‌اي‌ بهتون‌ شده‌، نه‌ سخني‌ بهتون‌ گفته‌ شده‌، نه‌ هيچي‌. يكدفعه‌ مي‌بينيد در دلتون‌ افتاد كه‌ فلان‌ كار خوبه‌، فلان‌ كار بده‌، فلان‌ كار را بكن‌، فلان‌ كار را نكن‌. در دلتون‌ افتاد. اين‌ كلام‌ خداست‌. من‌ به‌ بعضي‌ها، به‌ شماها نميگم‌، ولي‌ به‌ بعضي‌ها ميگم‌ اگر مي‌خواهيد خوب‌ كلام‌ خدا را بفهميد، كلام‌ شيطان‌ را اول‌ بفهميد، وسوسه‌ را، تا كلام‌ خدا را خوب‌ درك‌ كنيد. چون‌ ما در كنار الهام‌، وسوسه‌ را داريم‌. وسوسه‌. وسوسه‌ را اگر ديده‌ باشيد كه‌ خدا نياره‌ براتون‌، مي‌بينيد يك‌ كسي‌ از باطنشون‌ دائما بهشون‌ ميگه‌ اين‌ كار را بكن‌ اون‌ كار را بكن‌. كم‌ شستي‌ بشور. تكبيرة‌ الاحرامت‌ خوب‌ عملي‌ نشده‌، دو مرتبه‌ بگو، سه‌ مرتبه‌ بگو. در درونش‌ مثل‌ اينكه‌، نه‌ صدايي‌ مي‌شنوه‌، نه‌ كسي‌ را مي‌بينه‌، نه‌ اشاره‌اي‌ هست‌، نه‌ نوشتني‌. ولي‌ دائما بهش‌ گفته‌ ميشه‌. خودش‌ هم‌ ميگه‌، وسواس‌. وسواس‌ داره‌. وسواسي‌ها ديگه‌، ديديد اگر خودتون‌ انشاء الله‌، يعني‌ اگر كسي‌ بخواد وسوسه‌ بشه‌، اين‌ را هم‌ ضمنا به‌ بعضي‌ها بگم‌ اگر كسي‌ بخواد وسوسه‌ بشه‌ قدم‌ در راه‌ كمالات‌ نميتونه‌ بگذاره‌. حتي‌ نيم‌ قدم‌ هم‌ نميتونه‌ برداره‌. نيم‌ قدم‌. و بيخود هم‌ نياد. اول‌ بايد وسوسه‌اش‌ را بگذاره‌ كنار. نميشه‌ آدم‌ هم‌، آدم‌ وسواسي‌ يك‌ دونه‌ پالون‌ شيطان‌ روي‌ دوشش‌ گذاشته‌ و سوارش‌ شده‌ و وقتي‌ كه‌ زير بار شيطان‌ هست‌، سوار، پاهاش‌ هم‌ از اينجا آويز كرده‌ شيطان‌؛ چطور ميتونه‌ اين‌ راه‌ خدا را بپيمايه‌! اصلا نميگذاره‌، دهنه‌ را ميكشه‌. لذا اول‌ كاري‌ كه‌ بايد بكند كسي‌ كه‌ حركت‌ به‌ سوي‌ خدا مي‌خواد بكنه‌، بايد وسواس‌ را، شما اگر وسواس‌ را بفهميد الهام‌ را هم‌ مي‌فهميد. الهام‌ عين‌ وسواسه‌. منتهي‌ او به‌ كار شر شما را وادار ميكنه‌، اين‌ به‌ كار خير وادار ميكنه‌. اين‌ ميگه‌ كار خوب‌ بكن‌ و اصرار داره‌. اون‌ ميگه‌ كار بد بكن‌ و اصرار داره‌. از او تنفر داريد، از اين‌ خوشتون‌ مي‌آيد. اينجور. مگر انسان‌ فطرتش‌ را از دست‌ داده‌ باشه‌.

 من‌ مي‌خواستم‌ ماهيت‌ الهام‌ را بهتون‌ بفهمونم‌. مثل‌ وسواس‌. همانطوري‌ كه‌ انساني‌ هيچيش‌ نيست‌ ميگه‌ من‌ شايد مريض‌ باشم‌. اين‌ وسواسه‌. گاهي‌ خداي‌ تعالي‌ با انسان‌، يعني‌ دائما خداي‌ تعالي‌ با انسان‌ حرف‌ ميزنه‌. و الهما فجورها، وقف‌ نداره‌، فالهما فجورها و تقواها. منتهي‌ راهش‌ چيه‌ كه‌ اين‌ الهامات‌ را خوب‌ انسان‌ دريافت‌ كنه‌؟ قد افلح‌ من‌ زكاها. رستگار كسي‌ ميشه‌ براي‌ اين‌ موضوع‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ بكنه‌. يعني‌ خودش‌ را پاك‌ بكنه‌. سنخيت‌ بين‌ خودش‌ و خداي‌ خود بوجود بياره‌. اين‌ شخص‌ رستگاره‌. دقت‌ كرديد؟ خدا دائما با انسان‌ حرف‌ ميزنه‌ از اين‌ راه‌. من‌ وراء حجابه‌. منتهي‌ ماها چون‌، اولياء خدا اين‌ فرق‌ را با سايرين‌ دارند. اولا الهامات‌ را دريافت‌ ميكنند. ثانيا فرق‌ بين‌ الهام‌ و وسوسه‌ را مي‌گذارند. شما الان‌ يك‌ چيزي‌ به‌ دلتون‌ افتاده‌ و يك‌ كسي‌ داره‌ بهتون‌ ميگه‌ يك‌ چيزي‌ را. نمي‌دونيد كه‌ وحيه‌ يا، نمي‌دونيد الهامه‌ يا وسوسه‌ است‌. اينجا چيكار كنيد؟ شما البته‌ در بدايت‌ امر، در ابتدا هنوز پخته‌ نشديد، از اولياء خدا نشديد، به‌ كمال‌ نرسيديد، تزكية‌ نفس‌ نكرديد. اينجا بايد بدونيد هر چي‌ شرع‌ ميگه‌ ولو وسوسه‌ هم‌ باشه‌ بالاخره‌ شما طبق‌ دستور شرع‌ عمل‌ كرديد. صبح‌ يك‌ كسي‌ آمده‌ بهتون‌ از خواب‌ بيدارتون‌ كرده‌، بعد از اذان‌ صبح‌. البته‌ نه‌ كسي‌ بيدارتون‌ كرده‌. يك‌ دفعه‌ بيدار شديد مثل‌ اينكه‌ كسي‌ تكانتون‌ داده‌ بيدار شديد. ميگه‌ پاشو نماز صبحت‌ را بخون‌. اين‌ هرچي‌ باشه‌ چه‌ وسواس‌ چه‌ الهام‌ خوبه‌. من‌ عمل‌ مي‌كنم‌. درسته‌ نمي‌دونم‌ شيطان‌ بوده‌ يا خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ ملكي‌ بود. شما ميگيد مگه‌ شيطان‌ هم‌ اين‌ كار را ميكنه‌؟ گاهي‌ بعله‌. گاهي‌ براي‌ اينكه‌ شما را مطمئنتون‌ بكنه‌ مي‌آد يك‌ كارهاي‌ خوبي‌ را پيشنهاد ميكنه‌ تا بعد آن‌ كار بد را انجام‌ بديد. گاهي‌. ميگن‌ به‌ حضرت‌ ابراهيم‌ آمد گفت‌ بگو لا اله‌ الا الله‌. او مي‌شناخت‌. از اولياء خدا بود ديگه‌. گفت‌ كه‌ من‌ لا اله‌ الا الله‌ را ميگم‌ و خوب‌ حرفي‌ هم‌ هست‌. اما الان‌ چون‌ تو ميگي‌، تو مثل‌ اينكه‌ غرضي‌ داري‌، آدم‌ نادرستي‌ هستي‌، موجود نادرستي‌ هستي‌. من‌ الان‌ نميگم‌.

 بعله‌. يك‌ نفر از دوستان‌ ما بود در قم‌، اين‌ مرتب‌، مرتب‌ها، يعني‌ شبها بهش‌ الهام‌ ميشد. تا مي‌آمد بخوابه‌ برو فلان‌ كار را بكن‌، فلانكس‌ در فشاره‌، در ظلمه‌، در چه‌ هست‌. و اينهم‌ پا ميشد ميرفت‌ مي‌ديد درسته‌. بعد از اينكه‌ هفت‌ هشت‌ ده‌ روزي‌ اين‌ كارها را كرد، بعد همون‌ صدا دومرتبه‌ آمده‌ بود ميگفت‌ برو مثلا فلاني‌ را بكش‌. اين‌ آدم‌ بدي‌ شده‌، مثلا. اينجا گفته‌ بود نع‌. تا اينجا هم‌ طبق‌ دستور اسلام‌ حركت‌ مي‌كردم‌ و مي‌رفتم‌. فاجعل‌ لي‌ آيه‌. حضرت‌ زكريا ميگه‌ كه‌ خدايا براي‌ من‌ نشانه‌اي‌ بگذار كه‌ بدونم‌ اين‌ الهامه‌ يا وسوسه‌ است‌. خداي‌ تعالي‌ بهش‌ وحي‌ كرد، يعني‌ الهام‌ كرد كه‌ تو داراي‌ فرزند ميشي‌. گفت‌ فاجعل‌ لي‌ آيه‌. يك‌ نشونه‌. چون‌ آنهايي‌ كه‌ هنوز خيلي‌ مقامشون‌ بالا نرفته‌ بايد نشانه‌اي‌ داشته‌ باشند كه‌ فرق‌ بشه‌ بين‌ وسوسه‌ و الهام‌. قال‌ ان‌ لا تكلم‌ الناس‌ ثلاثة‌ اياما الا رمزا، يا ثلاثة‌ ايام‌. حالا. نشانه‌اش‌ اين‌ است‌ كه‌ تو سه‌ شبانه‌روز، يا سه‌ روز نمي‌توني‌ حرف‌ بزني‌ و دهنت‌ بسته‌ ميشه‌. دهن‌ پيغمبر را هيچوقت‌ شيطان‌ نميتونه‌ ببنده‌. اين‌ علامتشه‌.

 اما حضرت‌ ابراهيم‌ كه‌ كمال‌ بيشتري‌ داره‌، او توي‌ خواب‌ مي‌بينه‌. خواب‌ البته‌، خواب‌ پيغمبران‌ مثل‌ بيداريشونه‌. به‌ يك‌ كار بسيار سختي‌ وادارش‌ مي‌كنند. خداي‌ تعالي‌ نميگه‌ خدا گفته‌ها، ميگه‌ اني‌ اري‌ في‌ المنام‌ اني‌ اذبحك‌. من‌ ديدم‌ در رؤيا كه‌ تو را بايد ذبح‌ بكنم‌. پسر ميگه‌ يا ابت‌ افعل‌ ما تؤمر. امر الهي‌ را عمل‌ كن‌. ميفهمه‌. ببينيد معرفت‌ چيه‌؟ يكي‌ از اولياء خدا به‌ من‌ ميگفت‌ فلاني‌، به‌ من‌ ميگفت‌، تو من‌ را يا از اولياء خدا ميدوني‌ كه‌ بايد بهتر حرفهايم‌ را گوش‌ بدي‌. چون‌ حرف‌ من‌ حرف‌ خداست‌، حرف‌ پيغمبره‌، حرف‌ اجدادته‌. اگر هم‌ نميدوني‌ و من‌ بيخود ادعا ميكنم‌ ميگم‌ كه‌، تو بايد اصلا با من‌ حرف‌ نزني‌. آخه‌ يكسره‌ كن‌ كار را. چون‌ ما در مقابل‌ او، سنم‌ كم‌ بود، بعضي‌ حرفهايش‌ را گوش‌ مي‌دادم‌، بعضي‌ را گوش‌ نمي‌دادم‌. و واقعا او را از اولياء خداش‌ مي‌دونستم‌. از اوتادش‌ مي‌دونستم‌. ديدم‌ راست‌ ميگه‌. انسان‌ ادبش‌ اينه‌ كه‌ وقتي‌ طرف‌ ميگه‌ اين‌ كار را بكن‌، حساب‌ كنه‌ اين‌ هواي‌ نفسش‌ كه‌ نميگه‌. به‌ نفع‌ خودش‌ هم‌ كه‌ نيست‌. به‌ من‌ ميگه‌ اين‌ كار را بكن‌ پس‌ به‌ نفع‌ منه‌ و از طرف‌ خدا ميگه‌ و بي‌ احترامي‌ به‌ حرف‌ او، بي‌ احترامي‌ به‌ حرف‌ خداست‌. دربارة‌ مجتهدين‌ هم‌ همين‌ حرفهاست‌ها. در همين‌ كتاب‌ معالم‌ ميگه‌ هذا ما افتي‌ به‌ المفتي‌ و كل‌ ما افتي‌ به‌ المفتي‌ فهو حكم‌ الله‌ فهذا حكم‌ الله‌. هر چه‌ فتوا ميده‌ مرجع‌ تقليد، اين‌ حكم‌ خداست‌ و ميشه‌ خوب‌ تو حكم‌ خدا را زير پا بگذار. خيلي‌ در اين‌ ارتباط‌ حواسمون‌ جمع‌ باشه‌. احترام‌، خود حضرت‌ ابراهيم‌ ميگه‌ من‌ در خواب‌ ديدم‌ كه‌ اني‌ اذبحك‌. پسر ببينيد چقدر با معرفته‌ كه‌ ميگه‌ يا ابت‌ افعل‌ ما تؤمر. آنچه‌ كه‌ به‌ حضرت‌ ابراهيم‌، پيغمبر اولو العزم‌، كي‌ ميتونه‌ امر كنه‌ جز خدا؟ ببينيد اين‌ ايمان‌ را داره‌، اين‌ معرفت‌ و ادب‌ را داره‌ كه‌ ميگه‌ اي‌ پدر، افعل‌ ما تؤمر. كار حضرت‌ ابراهيم‌ خوب‌ حالا يك‌ كشتنه‌. ممكنه‌ بگيم‌ كه‌ از بچه‌اش‌ بدش‌ مي‌آمده‌ مي‌خواسته‌ بكشدش‌. اما اين‌ كشته‌ شدنه‌ و با سرعت‌ هم‌ ميگه‌ اين‌ كار را بكن‌. ببينيد. اينها، اينهاست‌ كه‌ انسان‌ را به‌، يعني‌ با خدا مرتبط‌ ميكنه‌. اگر حضرت‌ ابراهيم‌ اين‌ نبود، حضرت‌ اسماعيل‌ اون‌ نبود، به‌ اين‌ مقام‌ رفيع‌ نمي‌رسيدند كه‌ آنقدر خالص‌ بشه‌، آنقدر داراي‌ كمال‌ بشه‌ كه‌ جبرئيل‌ مي‌آد بهش‌ ميگه‌ با من‌ كاري‌ داري‌ يا نه‌؟ جبرئيل‌ مال‌ خداست‌ ديگه‌، يد اللهه‌. ميگه‌ به‌ تو نه‌، خدا هم‌ كه‌ داره‌ خودش‌ مي‌بينه‌. خيلي‌ عجيبه‌. اينجوري‌ بايد انسان‌ بشه‌ تا خدا انس‌ باهاش‌ بگيره‌. چون‌ اين‌ مراحلي‌ را كه‌ شما داريد طي‌ مي‌كنيد و به‌ سوي‌ كمال‌ قدم‌ برميداريد، يك‌ جائي‌ مي‌رسيد كه‌ بايد صددرصد با خدا مأنوس‌ باشيد. انس‌ با پروردگار. و وحشت‌ از غير خدا داشته‌ باشيد. اينجوري‌. اصلا حرف‌ فقط‌ با خدا بزنيد. فقط‌. جز با خدا با كس‌ ديگر حرف‌ نزنيد مگر به‌ امر الهي‌. اينها فكر نكنيد پيغمبر كه‌ با ما صحبت‌ مي‌كرد خيلي‌ خوشش‌ مي‌آمد بنشينه‌ با ما اختلاط‌ كنه‌، حرف‌ بزنه‌. نه‌. امر الهي‌ بود. خداي‌ تعالي‌ فرمود يا ايها الرسول‌ بلغ‌ ما انزل‌ اليك‌ من‌ ربك‌. برسون‌ به‌ مردم‌، تبليغ‌ كن‌. آنوقت‌ شما اگر با دوستتون‌ هم‌ حتي‌ حرف‌ مي‌زنيد بخاطر امر الهي‌ باشه‌. شما يك‌ موجود را بيشتر نمي‌شناسيد. خدا. لسان‌ خدا كيه‌؟ امام‌ زمان‌. دست‌ خدا كيه‌؟ امام‌ زمان‌. وجه‌ خدا كيه‌؟ امام‌ زمان‌. و آنجاست‌ كه‌ شما بخوايد يا نخوايد، كه‌ نخوايد نداره‌، دائما با امام‌ عصر هم‌ سخنيد. هم‌ كلاميد. محشوريد. مأنوسيد. اگر مأنوس‌ با خدا شديد، با امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مأنوس‌ خواهيد بود.

 الهامات‌ اينطوريه‌ كه‌ دائما خدا داره‌ با ما حرف‌ ميزنه‌. دائما. منتهي‌ ما كي‌ نمي‌فهميم‌، شماها هم‌ يك‌ وقت‌ هست‌، يك‌ وقت‌ هست‌ مثلا يك‌ كسي‌ را باهاش‌ آشنايي‌ نداريد، صداش‌ را هم‌ نمي‌شناسيد. از دور صدا ميزنه‌ ميگيد كيه‌ داره‌ صدا ميزنه‌؟ اما با يك‌ كسي‌ خيلي‌ مأنوسيد. صداش‌ را مي‌شناسيد. الهام‌ هم‌ همينطور. با خدا هر چه‌ بيشتر مأنوس‌ بشيد، بيشتر الهام‌ را درك‌ مي‌كنيد و مي‌فهميد. تا جائي‌ كه‌ اگر به‌ شما امر به‌ منكر حتي‌ بكنه‌، البته‌ به‌ اين‌ زوديها نمي‌رسيدها. يك‌ وقت‌ فكر نكنيد، بگيد نه‌ به‌ من‌ الهام‌ شد كه‌ فلان‌ كار بد را بكنم‌. نع‌. خيلي‌ كار داره‌، خيلي‌. مقام‌ عبوديت‌ و مقام‌ انس‌ با خدا مدتها، سالها، انسان‌ بايد مأنوس‌ با خدا باشه‌ تا الهام‌ را بشناسه‌ تازه‌. فرق‌ بين‌ الهام‌ را، ببينيد حضرت‌ زكريا هنوز ترديد ميكنه‌، ميگه‌ فاجعل‌ لي‌ آيه‌. زكريا پيغمبره‌. حضرت‌ ابراهيمه‌ كه‌ چه‌ در خواب‌، چه‌ در بيداري‌، چه‌ در هر حال‌ ميفهمه‌ كه‌ اينجاست‌ خدا داره‌ باهاش‌ صحبت‌ ميكنه‌ آنجا شيطانه‌. شما فكر نكنيد حضرت‌ ابراهيم‌ شيطان‌ مجسم‌ شده‌ بود مثل‌ يك‌ آدميزاد، آمد در مقابل‌ حضرت‌ ابراهيم‌ ايستاد گفت‌ بگو لا اله‌ الا الله‌. نه‌. حضرت‌ ابراهيم‌، همون‌ كاري‌ كه‌ الان‌ براي‌ ما ميكنه‌، براي‌ او هم‌ كرد. منتهي‌ او مي‌فهميد و مي‌شناخت‌ و ما نمي‌فهميم‌ و نمي‌شناسيم‌.

 هرچه‌ انسان‌ انسش‌ با خدا، البته‌ ميرسه‌ انسان‌ به‌ اين‌ مقام‌، كه‌ انسان‌ به‌ جايي‌ ميرسه‌ كه‌ اونچنان‌ با خدا مأنوسه‌ كه‌ خدا باهاش‌ حرف‌ ميزنه‌ و مي‌شناسه‌. مي‌شناسه‌. الهامات‌ را مي‌شناسه‌. و اين‌ مقام‌ خيلي‌ لذتبخشه‌. بقدري‌ انسان‌ كيف‌ ميكنه‌. چي‌ بگم‌؟ كه‌ حتي‌ اگر گاهي‌ براي‌ انسان‌ پيش‌ بيايد. يك‌ لذتي‌ انسان‌ مي‌بره‌ از سخن‌ گفتن‌ با خدا و الهام‌ شدن‌ و الهام‌ شنيدن‌ و پيامها را گرفتن‌ كه‌ شايد تو، با لذائذ دنيائي‌ نميشه‌ مقايسه‌اش‌ كرد. يكي‌ از خوبان‌ ميگفت‌ كه‌ من‌ هر لذتي‌ را در دنيا مقايسه‌ كردم‌ با يك‌ لحظه‌ انس‌ با خدا، ديدم‌ كه‌ نع‌. نع‌. نمي‌ارزه‌. هيچ‌. چي‌ مثلا؟ حالا هر چي‌ مي‌خوايد، اصلا قابل‌ مقايسه‌ نيست‌. قابل‌ مقايسه‌ نيست‌. يك‌ لذتي‌ انسان‌ مي‌بره‌ كه‌، شما مثلا فرض‌ كنيد حالا يك‌ كسي‌ بسيار بزرگي‌ را از نظر معنوي‌، غير از امام‌ زمان‌. چون‌ سخن‌ گفتن‌ با امام‌ زمان‌ هم‌ سخن‌ گفتن‌ با خداست‌ و اونهم‌ ما تجربه‌ نكرديم‌. حالا يك‌ كسي‌ كه‌ شما بتونيد بفهميد. خيلي‌ بزرگ‌، خيلي‌ شخصيت‌ داره‌، خيلي‌ عظمت‌ داره‌. يك‌ چند دقيقه‌ نشسته‌ با شما، مخصوصا با كمال‌ محبت‌ با شما گرم‌ صحبته‌. گرم‌. ولو نيم‌ دقيقه‌. شما اين‌ چقدر لذت‌ از اين‌ مي‌بريد؟ خيلي‌. به‌ اندازة‌ كسي‌ كه‌ رفته‌ بود زمان‌ شاه‌، شاه‌ بهش‌ فحش‌ داده‌ بود. اين‌ آمده‌ بود سرش‌ را اينجوري‌ ميكرد، شاه‌ با من‌ حرف‌ زده‌. گفتم‌ چي‌ گفته‌؟ گفت‌ حالا يك‌ فحش‌ هم‌ گفت‌. اينجوري‌. شما صد برابر كمه‌، صد ميليون‌ برابر اين‌ را اضافه‌اش‌ كنيد باز هم‌ من‌ فكر نمي‌كنم‌ بشه‌ مقايسه‌ كرد با لذتي‌ كه‌ انسان‌ با انس‌ با خدا و حرف‌ زدن‌ با خدا ميبره‌. نمازهاي‌ ما اينها هيچكدامش‌، ارادتها، نمازها، نماز خوندنامون‌، دعا خوندنامون‌، اينها خيلي‌ مونده‌ هنوز تا به‌ آنجا برسه‌. و الاّ با اين‌ ظرفيت‌ فعلي‌ كه‌ ماها داريم‌، گوش‌ مي‌ديدي‌، با اين‌ ظرفيتمون‌، اصلا نميشه‌ آن‌ لذت‌ را بريزند توي‌ اين‌ ظرفيت‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ يكدفعه‌ منفجر ميشه‌. كم‌كم‌، چرا، انشاء الله‌ همه‌ اميدوار باشيم‌ كه‌ انشاء الله‌ همه‌امون‌ به‌ اين‌ مقام‌ برسيم‌. به‌ اين‌ مرحلة‌ از انس‌ با پروردگار برسيم‌. واقعا بشينيم‌ يك‌ لحظه‌ با خدا حرف‌ بزنيم‌ كه‌ خدا، البته‌ ديگه‌ دائمي‌ هم‌ هست‌. اصلا انسان‌ توي‌ لذت‌، فوق‌ لذت‌، لذت‌، فوق‌ لذت‌، همينطور يك‌ حالتي‌ داره‌ كه‌ اگر كسي‌ صداش‌ بزنه‌، جانش‌ مي‌خواد بياد بالا كه‌ تو چرا من‌ را از اينجا باز داشتي‌. چرا نگهم‌ داشتي‌؟ چرا حواسم‌ را پرت‌ كردي‌؟ البته‌ همة‌ اينها تا يك‌ ظرفيت‌ كامل‌ بهتون‌ داده‌ نشه‌، اين‌ را بهتون‌ نمي‌دهند. بايد ظرف‌ داشته‌ باشيد. به‌ جهت‌ اينكه‌ حالا آمد و اين‌ حالت‌ جذبه‌ را بهت‌ دادند ولي‌ ظرفيت‌ نداشته‌ باشي‌. به‌ مجرد اينكه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود يك‌ كسي‌ صداتون‌ ميزنه‌، خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌، ميگفت‌ كه‌ من‌ ديدم‌ در خواب‌ البته‌، خيلي‌ جريان‌ عادي‌ بود. ديدم‌ در يك‌ اطاقي‌ نشستم‌، چهارده‌ معصوم‌ نشستند، پيغمبر اكرم‌ هم‌ هستند. دارم‌ گرم‌ صحبتم‌. صبح‌ بود موقع‌ باصطلاح‌ صبحانه‌ بود. علويه‌، خانمي‌ داشت‌ سيده‌ بود، علويه‌ بود، خيلي‌ براش‌ احترام‌ قائل‌ بود. علويه‌ آمد گفت‌ پاشو براي‌ صبحانه‌. من‌ بيدار شدم‌، چشمم‌ را باز كردم‌، ناراحت‌ شدم‌. چشمهايم‌ را دو مرتبه‌ روي‌ هم‌ گذاشتم‌ كه‌ آن‌ جلسه‌ بهم‌ نخوره‌. با انس‌ كامل‌ نشستم‌ دارم‌ با اينها صحبت‌ ميكنم‌، ايشان‌ هم‌ رفت‌. ديد من‌ بيدار شدم‌ رفت‌. چشمهايم‌ را گذاشتم‌ روي‌ هم‌ ديدم‌ باز جلسه‌ هست‌. يعني‌ بين‌ خواب‌ و بيداري‌ هم‌ باز جلسه‌ بود. ما مشغول‌ صحبت‌ شديم‌ و پيغمبر اكرم‌ داشت‌ براي‌ ائمة‌ اطهار صحبت‌ ميكرد، و حرف‌ ميزد و ما هم‌ گوش‌ مي‌داديم‌ و آن‌ گوشه‌ نشسته‌ بوديم‌. دفعة‌ دوم‌ باز آمدش‌ ايشان‌، طبق‌ معمول‌، اِ تو خوابيدي‌. بلند شو، صبحانه‌ حاضره‌. گفت‌ ايندفعه‌ با دستم‌ مي‌خواستم‌ بهش‌ بزنم‌ كه‌ چرا تو مرا بيدار ميكني‌. پيغمبر اكرم‌ به‌ من‌ يك‌ صورت‌ ترش‌ كردند، گفتند اون‌ علويه‌ است‌، فرزند ماست‌، تو مي‌خواهي‌ بهش‌ مشت‌ بزني‌؟! بلند شدند. رفتند از مجلس‌ و من‌ پاشدم‌ ناراحت‌ كه‌ چرا يك‌ چنين‌ كاري‌ را كرديم‌ و باصطلاح‌. آدم‌ در آن‌ حالت‌، با اينكه‌ ايشان‌ هيچ‌، احترامي‌ كه‌ من‌ از او ديدم‌ نسبت‌ به‌ همسر علويه‌اش‌ مي‌كرد، خدا ميدونه‌ اصلا شايد براي‌ افراد ميسر نيست‌. يعني‌ شايد هم‌ هر زني‌ اين‌ لياقت‌ را، يعني‌ سادات‌ او بخاطر سيادتش‌. مثل‌ يك‌ عبد ذليل‌ بود در مقابل‌ او. احترامات‌ حالا چه‌ جور، فلان‌. اين‌ لذتي‌ كه‌ توي‌ اين‌ مجلس‌ نشسته‌ بود و داشت‌ گوش‌ مي‌داد سخنان‌ پيغمبر اكرم‌ را، اين‌ او را وادار كرد كه‌ مثلا به‌ ايشان‌ با دست‌ اشاره‌ كنه‌ يا پرخاش‌ كنه‌. و الاّ هيچوقت‌ يك‌ همچين‌ كاري‌ نميكرد.

 منظورم‌ لذت‌ سخن‌ گفتن‌ با خدا و شنيدن‌ حرف‌ خداست‌. انسان‌ به‌ جايي‌ ميرسه‌ وقتي‌ قرآن‌ خونده‌ ميشه‌، وقتي‌ الهام‌ داره‌ بهش‌ ميشه‌، يك‌ حالتي‌ پيدا ميكنه‌ كه‌ اصلا مثل‌ اينكه‌ چه‌ جوري‌ بگم‌؟ چطور تشبيه‌ كنم‌؟ مثل‌ آهنربايي‌ كه‌ آهن‌ را گرفته‌ باشه‌، به‌ هيچ‌ وجه‌ حاضر نيست‌ از اين‌ وضع‌ جدا بشه‌. حتي‌ قرآن‌ كه‌ مي‌خونند همين‌ حالت‌ بهش‌ دست‌ ميده‌. و وقتي‌ كه‌ باصطلاح‌ خودش‌ با خدا صحبت‌ ميكنه‌ همين‌ حالت‌. اصلا مگه‌ مي‌فهمه‌؟ شما ميگيد كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ چرا تير را وقتي‌ از پاش‌ كشيدند نفهميد؟ اين‌ كار اولياء خداست‌، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ خيلي‌ بالاتر از اين‌ حرفهاست‌. اين‌ در عين‌ اينكه‌ مي‌فهميد، دردش‌ را هم‌ شايد احساس‌ ميكرد، در عين‌ حال‌ متوجه‌ خدا بود بطوري‌ كه‌ ماها شايد يك‌ لحظة‌ اونهم‌ نتونيم‌، حالا بيائيم‌ مقايسه‌ كنيم‌. چرا در آنجا نفهميد و اينجا فهميد. اين‌ حرفها. به‌ اندازة‌ فكر خودمون‌ دربارة‌ اين‌ مسائل‌ صحبت‌ كنيم‌. و الا اين‌ كارها مربوط‌ به‌ اولياء خداست‌. در حالات‌ بعضي‌ از اولياء خدا هم‌ نوشته‌اند.

 يك‌ شخصي‌ در مقابل‌ ميگن‌ يك‌ سلطاني‌ ايستاده‌ بود. يك‌ دفعه‌ مي‌بينند افتاد مرد. وقتي‌ كه‌ باصطلاح‌ بررسي‌ كردند ديدند يك‌ عقرب‌ توي‌ بدنش‌، اين‌ چند دفعه‌ اين‌ را نيش‌ زده‌، اين‌ به‌ روي‌ خودش‌ نياورده‌. چون‌ در محضر مثلا شاهي‌ ايستاده‌. به‌ روي‌ خودش‌ نياورده‌ تا اين‌ زهر رفته‌ به‌ قلبش‌ تأثير كرده‌، افتاده‌ مرده‌، حالا فهميدند كه‌ اين‌ را عقرب‌ نيشش‌ زده‌. حالا ماها، يك‌ مگس‌ مي‌آد روي‌ گوشمون‌ مي‌نشينه‌، بيشتر متوجه‌ آن‌ مگس‌ هستيم‌ تا توجهمون‌ به‌ خدا. انس‌ با پروردگار انسان‌ پيدا ميكنه‌ و بعد الهامات‌، البته‌ قبل‌ از اونهم‌ الهامات‌ هست‌. عرض‌ كردم‌ براي‌ بشره‌ اصلا الهامات‌. حتي‌ براي‌ كفار هم‌ هست‌. حتي‌ براي‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ فساق‌، فجار. منتهي‌ فرقي‌ كه‌ بين‌ اولياء خدا هست‌، در اينجا هست‌، و ساير مردم‌ اين‌ است‌ كه‌ اولياء خدا الهامات‌ را دريافت‌ مي‌كنند. اولا متوجه‌ هستند مي‌دونند خدا داره‌ باهاشون‌ صحبت‌ ميكنه‌. و يك‌ چيزي‌ را من‌ بعنوان‌ تعليم‌ بهتون‌ عرض‌ كنم‌ كه‌ اگر مي‌خوايد الهاماتتون‌ زياد بشه‌، توجه‌ بهش‌ بكنيد. يعني‌ الان‌ يك‌ چيزي‌ توي‌ دلتون‌ افتاد، پاشيد راه‌ بيفتيد دنبالش‌، انجام‌ بديد. هر چي‌ بهش‌ بيشتر توجه‌ كنيد بيشتر ميشه‌ الهامات‌. و كم‌كم‌ انستون‌ زياد ميشه‌ و كم‌كم‌ الهام‌ را فرق‌ ميگذاريد با غير الهام‌. من‌ الان‌ با شما، مثلا با هر يك‌ از شما، وقتي‌ دو تا حرف‌ زدم‌، سه‌ تا حرف‌ زدم‌ ديدم‌ عمل‌ نمي‌كنيد، اعتنا نمي‌كنيد، خوب‌ دفعة‌ چهارم‌ پنجم‌ يا نميگم‌. يا باصطلاح‌ اگر هم‌ بگم‌ صحيح‌ نيست‌. توجه‌ بكنيد. ببينيد الان‌ فرق‌ خيالات‌ و، باز الهام‌ را هم‌ بهتون‌ بگم‌. انسان‌ گاهي‌ نشسته‌ خيال‌ ميكنه‌. خيال‌ يك‌ مقدماتي‌ داره‌ تا به‌ خيال‌، تا به‌ يك‌ جائي‌ ميرسه‌. يعني‌ باصطلاح‌ دنده‌ عقب‌ بايد برگرديد كه‌ بعله‌ خيال‌ را بشناسيد با القاء و الهام‌. شنيديد قضية‌ كوزة‌ شيره‌ را كه‌ شنيده‌ايد. اين‌ خياله‌. كوزة‌ شيره‌ شروعشه‌. گذاشته‌ جلوش‌ مي‌خواد بره‌ بازار بفروشه‌. از اين‌ كوزه‌ رفته‌ به‌ پول‌. از پول‌ رفته‌ به‌ خريد يك‌ چيز ديگه‌. حالا الان‌ هم‌ ممكنه‌ يك‌ جائي‌ برسه‌ كه‌ خودش‌ ندونه‌ از كجا آمده‌ به‌ اينجا. اما اگر برگرده‌ ميرسونه‌ خودش‌ را به‌ شروع‌ خيال‌. از كوزة‌ شيره‌ رسيده‌ به‌ ازدواج‌. از ازدواج‌ رسيده‌ به‌ دختر مثلا كي‌. از چي‌ حالا، لگد زده‌ كوزة‌ شيره‌ را انداخته‌. من‌ چرا لگد زدم‌؟ بهم‌ وحي‌ شد، الهام‌ شد، وسواس‌ شد. نه‌ هيچكدوم‌ نيست‌. برگرد مي‌فهمي‌ چرا. از اينجا رفتي‌ آنجا، از آنجا رفتي‌ آنجا، از آنجا رفتي‌ آنجا. تا مي‌رسي‌ به‌ اين‌ كوزه‌اي‌ كه‌ اينجا جلوت‌ هست‌. از اينجا شروع‌ شد و به‌ اينجا هم‌ ختم‌ شد. و اما الهام‌ هم‌ همينطور. يك‌ دفعه‌ هست‌، هيچ‌ مقدمه‌ نداشته‌. اين‌ را خيال‌ ندونيد. يا وسواسه‌ يا الهامه‌. گوش‌ مي‌ديد؟ يك‌ دفعه‌ يك‌ چيزي‌ توي‌ ذهنتون‌ آمد. اين‌ يكي‌ از اين‌ دو تاست‌. مقدمه‌ نداشته‌ باشه‌. يعني‌ مقدمه‌ فرقش‌، فرق‌ خيالات‌ و خيال‌ با وسوسه‌ و الهام‌ همينه‌. بين‌ وسوه‌ و الهام‌ مشكلتره‌ فرق‌ گذاشتن‌ اما خيالات‌ نه‌. خيالات‌ را آدم‌ ميدونه‌، خيلي‌ شده‌ من‌ خودم‌ تا مي‌بينم‌ يك‌ چيزي‌ توي‌ ذهنم‌ آمد، مي‌بينم‌ نه‌ خيال‌ كردم‌. از كجا شروع‌ كردم‌ به‌ اينجا آمدم‌ رسيدم‌ به‌ اينجا مثلا. و مقدماتش‌ را هم‌ آدم‌ توجه‌ نداره‌. اما الهام‌ اينجور نيست‌. شما مشغول‌ كار ديگه‌اي‌ هستيد، فكرتون‌ هم‌ جاي‌ ديگه‌ است‌. يك‌ دفعه‌ توي‌ ذهتون‌ مي‌آد و اين‌ را بدونيدها، اگر انسان‌ توجه‌ بكنه‌ خيلي‌ زياد هم‌ هست‌ و خيلي‌ هم‌ شديد اين‌ كار انجام‌ ميشه‌. اگر خودتون‌ را بسپاريد به‌ الهامات‌ الهي‌. خيلي‌ شديد ميشه‌. خدا باهاتون‌ خيلي‌ صحبت‌ ميكنه‌. شما شب‌ كه‌ مي‌خواهيد بخوابيد همين‌ دعاهايي‌ كه‌ مستحبه‌ بخوانيد، بخوانيد. بعد يك‌ قدري‌ توجه‌ كنيد به‌ خدا ببينيد خدا بهتون‌ چي‌ ميگه‌؟ باور كنيد حرف‌ ميزنه‌ خدا با انسان‌. و حالا چون‌ بهرحال‌ نميشه‌ بعضي‌ از مطالب‌ را گفت‌، شما همينجا همين‌ چيزهايي‌ كه‌ مي‌تونيد. بگيد خداي‌ عزيز، خداي‌ مهربان‌، تو را نه‌ كسلت‌ و لا نوم‌. تو را نه‌ خواب‌ ميگيره‌ و نه‌ چرت‌ مي‌زني‌. ولي‌ من‌ بدبخت‌، حالا بخوابم‌ آيا پاشم‌ يا پا نشم‌. چون‌ مردن‌ يا خوابيدن‌ يكيه‌. فرقش‌ همين‌ است‌ كه‌ وقتي‌ انسان‌ مي‌ميره‌، اين‌ ارتباط‌ بدن‌ با روح‌ قطع‌ ميشه‌ بوسيلة‌ روح‌ نباتي‌. در موقع‌ خواب‌ نه‌، روح‌ مي‌آد بيرون‌ اما مثل‌ كبوتري‌ كه‌ دمش‌ بوسيلة‌ يك‌ نخي‌ به‌ يك‌ جائي‌ بسته‌، مجبوره‌ برگرده‌. يعني‌ محدود ميتونه‌ بره‌ بيرون‌ و بياد. همينطور. كما تراني‌ تموتوا. همانطوري‌ كه‌ ميخوابيد، مي‌ميريد. هيچ‌ فرقي‌ نميكنه‌. افرادي‌ كه‌ خسته‌ مي‌شوند هي‌ دنبال‌ يك‌ جائي‌ مي‌گردند يك‌ قدري‌ بخوابند. آدم‌ هم‌ كه‌ از دنيا خسته‌ شده‌ به‌ مقام‌ اولياء خدا رسيده‌، كمالات‌ رسيد، حالا يك‌ جائي‌ خسته‌ ميشه‌ بره‌ يك‌ گوشه‌اي‌، راحت‌ بشه‌ ديگه‌. يتمنون‌ الموت‌، اصلا تمناي‌ مرگ‌ ميكنه‌. مثل‌ كسي‌ كه‌ خيلي‌ خوابش‌ مي‌آيد ميرسه‌ ميگه‌ آقا غذايي‌ چيزي‌ داريد بديد بخوريم‌ كه‌ مي‌خواهيم‌ بخوابيم‌! تمنا مي‌كنند، خواهش‌ مي‌كنند. و در موقع‌ خواب‌ يك‌ قدري‌ دعاهايي‌ وارد شده‌، مستحبه‌ بخوانيد. بگيد خداي‌ عزيز اگر بناست‌ من‌ را از اين‌ خواب‌ بيدارم‌ كني‌ و باز زنده‌ بشم‌، اگر صلاح‌ ميداني‌، بنده‌ بايد بود، نه‌ خيلي‌ غصه‌ بخوريد كه‌ چرا براي‌، اگر شما تقصير نداشته‌ باشيد، چرا براي‌ نماز شب‌ پا نشدم‌ و خيلي‌ هم‌ خوشحال‌ باشيد كه‌ چرا براي‌ نماز شب‌ پا شدم‌. ميگيد اِ. بعله‌. براي‌ اينكه‌ كسي‌ بندة‌ خدا باشه‌، خدا دوست‌ داشت‌ اين‌ نماز شب‌ بخونه‌، بيدارش‌ ميكنه‌. دوست‌ هم‌ نداشت‌، ميگه‌ بنده‌ام‌ بخواب‌. راحت‌ باش‌. شما، البته‌ تقصير شما نباشه‌ها. يعني‌ اينقدر پاي‌ تلويزيون‌ ننشسته‌ باشيد كه‌ وقتي‌ مي‌خواد سحر خدا بيدارت‌ كنه‌ با لنگه‌ كفش‌ هم‌ نشه‌ بيدارت‌ كرد. آنجور نباشه‌. تو بموقع‌ خوابيدي‌، خوابت‌ را، همه‌ كار. حالا خدا بيدارت‌ نكنه‌. خدا را هم‌ ضمنا استخدام‌ براي‌ بيدار كردن‌ از خواب‌، اين‌ توهينه‌، نكنيد. خدا خودش‌ هم‌ اين‌ كار را نميكنه‌. بوسيلة‌ ملائكه‌. خدا خيلي‌ عظمت‌ داره‌، خيلي‌ متكبره‌، خيلي‌ باشخصيته‌. لا تجعل‌ الله‌ عروة‌ لايمانكم‌. خدا را در معرض‌ قسم‌ حتي‌ قرار نديد. به‌ خدا قسم‌ اينطور. توهينه‌. خيلي‌ بايد براي‌ خدا احترام‌ قائل‌ بود. خدا حتي‌ قبض‌ روح‌ افراد، اين‌ را بدونيد، خداي‌ تعالي‌ خودش‌ ميتونه‌ قبض‌ روح‌ بكنه‌. اذا اراد الله‌ لشي‌ء ان‌ يقول‌ كن‌ فيكون‌. ولي‌ به‌ حضرت‌ عزرائيل‌ سپرده‌. حضرت‌ عزرائيل‌ هم‌ باز شخصيتش‌ ايجاب‌ نميكنه‌ بالاي‌ سر هر كسي‌ بياد. اين‌ را بدونيد. در تاريخ‌ و روايات‌ داره‌ كه‌ يكي‌ براي‌ پيغمبر اكرم‌ آمده‌، يكي‌ براي‌ حضرت‌ ابراهيم‌ آمده‌، يك‌ چند تا مثلا ائمة‌ اطهار و اينها. و الاّ براي‌ ماها دو دسته‌ لشگر داره‌ حضرت‌. دو دسته‌ از ملائكه‌ هستند. يك‌ عده‌ ملائكة‌ غضب‌ هستند يك‌ عده‌ هم‌ ملائكة‌ رحمت‌. يعني‌ يك‌ عده‌ را اصلا خدا جوري‌ ساخته‌ كه‌ غضب‌ مي‌كنند. حرف‌ مي‌خوان‌ بزنند با تندي‌ حرف‌ مي‌زنند. يك‌ عده‌ هم‌ ملك‌ رحمتند، همه‌اش‌ با محبت‌. خيلي‌ محبت‌. و براي‌ اولياء خدا ملك‌ رحمت‌ مي‌آد، براي‌ دشمنان‌ ملك‌ غضب‌. براي‌ همه‌ ملك‌ غضب‌، قاطي‌ پاطي‌، مثل‌ كارهاي‌ ما كه‌ بي‌ نظم‌ باشه‌ نيست‌. چرا حالا همه‌ را خود حضرت‌ عزرائيل‌ قبض‌ روح‌ نميكنه‌؟ بخاطر اينكه‌ شخصيتش‌ ايجاب‌ نميكنه‌. شخصيتي‌ داره‌. خيلي‌ احترام‌ براي‌ حضرت‌ عزرائيل‌ قائل‌ باشيدها. از آن‌ ملائكة‌ مقرب‌، چهار تا ملائكة‌ مقرب‌ داره‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ آنها را خيلي‌ بهشون‌ اهميت‌ ميده‌. يك‌ خدمتكار، البته‌ خادمند. ولي‌ يك‌ خدمتهاي‌ خيلي‌ مهمي‌ را به‌ آنها، مثلا نزول‌ وحي‌، قبض‌ روح‌ مؤمنين‌. قبض‌ روح‌ خيال‌ نكنيد كوچيكه‌، خيلي‌ مهمه‌. احترامات‌ الهي‌ را حفظ‌ كنيد. و ما قدر الله‌ حق‌ قدره‌. هيچكس‌ نميتونه‌ حق‌ قدر الهي‌ را بدونه‌ و مظهر، و مظهر خدا، حجة‌ ابن‌ الحسنه‌. مهدي‌ بيا، مهدي‌ بيا. خدمت‌ شما اين‌ حرفها، كه‌ مي‌بينيد ديگه‌. گاهي‌ انسان‌ احساس‌ ميكنه‌ اين‌ كه‌ داره‌ ميگه‌ مهدي‌ بيا، بچه‌اش‌، بچة‌ آقا مهدي‌ رفته‌ توي‌ كوچه‌، تازه‌ آنهم‌ اگر جلوي‌ روش‌ باشه‌ ميگه‌ آقا مهدي‌. خيلي‌ بايد احترام‌ قائل‌ بشيد. اگر يك‌ وقت‌ انشاء الله‌ توانستيد ادب‌ حضور حضرت‌ بقية‌ الله‌ را حفظ‌ كنيد و موفق‌ شديد و خدمت‌ حضرت‌ رسيديد بايد خيلي‌ احترام‌ كنيد. مرحوم‌ مجلسي‌ اول‌، ظاهرا مجلسي‌ اوله‌، در حرم‌ امام‌ هادي‌، ميگه‌ من‌ ديدم‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ توي‌ حرم‌ نشستند. زيارت‌ جامعه‌ را، كالمداحين‌، مثل‌ مداحهها، آن‌ عالم‌ بزرگ‌، ايستادم‌ با ادب‌ خوندم‌. حضرت‌ فرمودند كه‌ نعمة‌ الزياره‌. زيارت‌ خوبيست‌. گفتند زيارت‌ جامعه‌ زيارت‌ خوبيست‌. و بعد بهم‌ فرمودند بيا جلو. من‌ بدنم‌ مي‌لرزيد. دو سه‌ قدم‌ رفتم‌ وايستادم‌. فرمود بيا جلو. عرض‌ كردم‌ آقا ميترسم‌ ادب‌ حضور را نتوانم‌ رعايت‌ كنم‌. خيلي‌ عجيبه‌ها. اين‌ عالم‌ بزرگ‌. بعد فرمودند كه‌ خوب‌، من‌ ميگم‌ حالا، بالاخره‌ مرخص‌ كردند. بعضي‌ وقتها دوستانه‌ به‌ انسان‌ اجازة‌ نشستن‌ ميدهند. و الاّ ما كجا، در مقابل‌ خورشيد يك‌ ذره‌ يخ‌ چيكار ميكنه‌؟ آب‌ ميشه‌. هيچي‌ ما كجا تو. شما حساب‌ كنيد، شبها بخوابيد ببينيد اين‌ آسمان‌، اين‌ ستاره‌ها، اين‌ افلاك‌، تمام‌ مخلوقات‌ كه‌ ما آنچه‌ كه‌ مي‌بينيم‌، يك‌ كسي‌ يك‌ تعبير خوبي‌ كرده‌ بود در وقتي‌ كه‌ رفته‌ بودن‌ به‌ كرة‌ ماه‌. گفته‌ بود مثل‌ اينكه‌ اين‌ مورچه‌ از اين‌ گل‌ قالي‌ بره‌ توي‌ آن‌ گل‌ قالي‌. در روي‌ كرة‌ زمين‌ حالا بگه‌ ما فضا را فتح‌ كرديم‌. آقا كجا فضا، اين‌ ماه‌ بيچاره‌، مجذوب‌ زمينه‌. اين‌ بدبخت‌ زمينه‌، اين‌ چيه‌ كه‌ تو فتحش‌ كردي‌. فضا را فتح‌ كرديم‌! خود منظومة‌ شمسي‌ ما در مقابل‌ تمام‌ كراتي‌ كه‌ هست‌، مثل‌ يك‌ اتمي‌ است‌ كه‌ در مقابل‌ مثلا كرة‌ زمين‌ باشه‌. بينهايت‌ خدا مخلوق‌ داره‌. آنوقت‌ تمام‌ اين‌ مخلوق‌ تحت‌ ارادة‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ است‌. با يك‌ اراده‌. آنوقت‌ تو در مقابلش‌ ايستادي‌. يا بايد حضرت‌ كاري‌ بكنه‌ كه‌ تو نفهمي‌ او كيه‌؟ عادي‌ تصورش‌ كني‌. يا انسان‌ آب‌ ميشه‌. منفجر ميشه‌. مگه‌ ميتونيد. احترام‌ امام‌ زمان‌ را حفظ‌ كنيد، احترام‌ خدا را حفظ‌ كنيد. احترام‌ حتي‌ ملائكة‌ خدا را بايد حفظ‌ كرد. البته‌ آنها، از طرف‌ آنها خيلي‌ محبت‌ ميشه‌ به‌ بشر بي‌ ارزش‌. آنها دائما با ما حرف‌ مي‌زنند. اگر به‌ خدا قسم‌ همين‌ لحظه‌اي‌ كه‌ ما خودمون‌ مورد ابتلاء اينها فكر بكنيم‌، بايد دائما گريه‌ بكنيم‌. كه‌ خدا با ما حرف‌ ميزنه‌ دائما، ما اعتنا نمي‌كنيم‌. هنوز هم‌ نشناختيم‌ صداي‌ خدا را. هنوز هم‌ خدا را نمي‌فهميم‌ چي‌ ميگه‌ با ما. هنوز هم‌ نمي‌دونيم‌ آيا بايد يك‌ جائي‌، يك‌ گوشه‌اي‌، اينقدر بي‌ شخصيتيم‌، بايد يك‌ گوشه‌اي‌ را پيدا كنيم‌ كسي‌ حواسمون‌ را پرت‌ نكنه‌ تا خدا بفهميم‌ چي‌ مي‌گه‌. حالا من‌ اينجا گاهي‌ وقتي‌ مي‌بينم‌ يك‌ كسي‌ يك‌ خرده‌ حواسش‌ پرته‌ خوب‌ دلم‌ نمي‌خواد حواسش‌ پرت‌ بشه‌ و شماها هم‌ با اين‌ توجه‌ داريد گوش‌ مي‌ديد. حالا ببينيد خدا چقدر مظلومه‌ و ما چقدر بي‌ ارزشيم‌ بي‌ اعتناي‌ به‌ پروردگار. كه‌ الهام‌ دائما به‌ ما مي‌شه‌ ما اصلا توجه‌ نمي‌كنيم‌. نمي‌دونيم‌ آيا به‌ وسيلة‌ پيغمبر كه‌ اولين‌ مرحله‌ است‌. حالا وحي‌ را ديروز نشد براتون‌ بگم‌ كه‌ وحي‌ چيه‌؟ كه‌ وحي‌ البته‌ به‌ ماها، هنوز خيلي‌ مونده‌. الهامش‌ را هنوز نمي‌فهميم‌ تا چه‌ برسه‌ به‌ وحي‌.

 وحي‌ مال‌ خواصه‌. حالا وحي‌ را انشاء الله‌ اگر موفق‌ شدم‌ هفتة‌ آينده‌ براتون‌ مي‌گم‌. الهام‌ دائما داره‌ باهامون‌ حرف‌ مي‌زنه‌. ببينيد شماها انبياء را مجسم‌ كنيد. پدرتون‌ دائما باهاتون‌ حرف‌ مي‌زنه‌ شماها همش‌ دائما بازي‌ مي‌كنيد. من‌ يك‌ وقتي‌ بچه‌ بودم‌ خيلي‌ كوچك‌ بودم‌ يادم‌ مونده‌. پيش‌ پدرم‌ نشسته‌ بودم‌ داشت‌ به‌ من‌ يادم‌ نيست‌ چي‌ مي‌گفت‌، براي‌ اينكه‌ از همان‌ موقع‌ اش‌ هم‌ حواسم‌ جمع‌ نبود. يك‌ گنجشكي‌ رفت‌ توي‌ سوراخ‌ چوبي‌ بود توي‌ سقف‌، من‌ كه‌ بلند گفتم‌ كه‌ يك‌ گنجشك‌ رفت‌ اونجا. اين‌ قدر اين‌ عصباني‌ شد، گفت‌ من‌ دارم‌ با تو حرف‌ مي‌زنم‌ تو حواست‌ پيش‌ گنجشكه‌. اين‌ قدر عصباني‌ شد كه‌ مي‌خواست‌ من‌ را كتك‌ بزنه‌. حالا ماها با خدا. با خدا. مي‌خواييد از كجا شروع‌ كنيد. توي‌ نماز كه‌ ملاحظه‌ مي‌فرماييد خدا دقيقا داره‌ با ما حرف‌ مي‌زنه‌. ما اي‌ كاش‌ مي‌گفتيم‌ گنجشك‌، نمي‌خوام‌ ولي‌ الان‌ من‌ مي‌دونم‌ يك‌ حالت‌ روحي‌ شماها داريد كه‌ مي‌ترسم‌ زيادتون‌ بشه‌ بيشتر از اين‌ اين‌ باروتي‌ كه‌ در باطنتون‌ هست‌ منفجر بشه‌. مي‌خوام‌ آرام‌، آرام‌ پيش‌ بريد. چون‌ نرسيديد حق‌ داريد. معرفت‌ كامل‌ پروردگار هنوز به‌ ما نرسيده‌. انشاء الله‌ مي‌رسيد به‌ جايي‌ كه‌ اگر يك‌ لحظه‌ حتي‌ از خدا توجهتون‌ كم‌ بشه‌ خودتون‌ منفجر مي‌شيد، ناراحت‌ مي‌شيد. يك‌ لحظه‌. اولياء خدا اين‌ طورند. ببينيد حضرت‌ سيدالشهدا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ توي‌ گودي‌ قتلگاه‌. نمي‌خوام‌ الان‌ روضه‌ بخونم‌، دقت‌ كنيد. توي‌ گودي‌ قتلگاه‌، خوب‌ طبيعي‌ است‌ حالا مي‌تونيد تصور كنيد كسي‌ كه‌ به‌ قلب‌ نازنينش‌ تير خورده‌، به‌ سرش‌ سنگ‌ خورده‌. بدنش‌ تمام‌ اين‌ جمعيت‌ وقتي‌ كه‌ حسين‌ بن‌ علي‌ افتاد روي‌ زمين‌ بهش‌ حمله‌ كردند و بدنش‌ مجروح‌. مي‌بينيد دست‌ از مناجات‌ با پروردگار برنميداره‌. با خدا داره‌ حرف‌ ميزنه‌. رضا برضائك‌. حالا ما رضا برضائك‌ را هم‌ با فكر خودمون‌ معنا مي‌كنيم‌. خوب‌ خدايا ما راضييم‌ به‌ رضاي‌ تو. نه‌ اين‌ راضييم‌ به‌ رضاي‌ تو نيست‌ معناش‌. يعني‌ خوشحالم‌ بخاطر اينكه‌ تو خوشنودي‌. من‌ و تو با هم‌ باشيم‌، هر كجا تو با مني‌ من‌ خوشدلم‌. من‌ و تو با هم‌ باشيم‌ فرقي‌ نميكنه‌ گويد قتلگاه‌ باشه‌، توي‌ تنور خولي‌ باشه‌. اينها كه‌ جنبه‌هاي‌ بدني‌. تو با مني‌ من‌ راحتم‌.

 حضرت‌ امير در خدمت‌ پيغمبر اكرم‌ نشسته‌. پيغمبر اكرم‌ دارند جريان‌ شهادت‌ حضرت‌ امير را ميگن‌. كه‌ تو اينجوري‌ ميشي‌ تو كشته‌ ميشي‌. حضرت‌ اول‌ ميگن‌ او بسلامت‌ من‌ دين‌. بسلامت‌ من‌ ديني‌؟ من‌، اينجوري‌ فكر نكنيد يعني‌ نمازم‌ را درست‌ مي‌خونم‌، روزه‌ام‌ را، اينها كه‌ دين‌ نيست‌ اصلا. دين‌ آني‌ است‌ كه‌ انسان‌ به‌ اين‌ وسيله‌ به‌ خدا برسه‌. دين‌ اونه‌. دين‌ خود خداست‌. دين‌ اينه‌. من‌ در ارتباطم‌، اينجوري‌ بايد معنا كنيم‌، در ارتباطم‌ با خدا، انسم‌ با خدا، در آغوش‌ محبوب‌ بودنم‌، در آغوش‌ خدا بودنم‌، اين‌ درسته‌ يا نه‌؟ از اين‌ جهت‌ ما نگراني‌ نداشته‌ باشيم‌. فرمود نه‌ تو در سلامت‌ هستي‌. خوب‌ مهم‌ نيست‌. ان‌ ابن‌ ابي‌ طالب‌ آنس‌ بالموت‌ من‌ الطفل‌ باثبي‌ امه‌. پسر ابي‌ طالب‌ مأنوستره‌ به‌ مردن‌ به‌ جهت‌ اينكه‌ اولياء خدا مردن‌ را ميدونيد چي‌ مي‌دونند؟ اولياء خدا مردن‌ را نجات‌ از اين‌ حواس‌ پرتي‌ها مي‌دونند. بالاخره‌ انسان‌ تا توي‌ دنيا هست‌ حواسش‌ پرت‌ ميشه‌. نجات‌ از حواس‌پرتي‌. راحت‌ شدن‌. يك‌ جاي‌ خلوتي‌ داشتن‌. ما به‌ دوستان‌ وقتي‌ خيلي‌ مقامشون‌ بالا ميره‌، ميگيم‌ يك‌ اطاقي‌ داشته‌ باشيد، عبادتي‌، جاي‌ خلوتي‌ داشته‌ باشيد، حالا لازم‌ نيست‌ همه‌اتون‌ اين‌ كار را بكنيد. هر چه‌ كه‌ براي‌ آن‌ مراحل‌ بالا ميگيم‌، براي‌ مراحل‌ پائين‌ نيست‌. كه‌ در آنجا كم‌كم‌ عادت‌ كنيد كه‌ انستون‌ با خدا زياد بشه‌ و ارتباطتون‌ با مردم‌ كم‌ بشه‌. واقعا اين‌ يك‌ مسئله‌اي‌ است‌. اونجا ديگه‌ قبر براي‌ انسان‌ بيت‌ الوحشه‌ نيست‌. قبر ديگه‌ خانة‌ وحشت‌ نيستش‌ خيلي‌. آنجا ديگه‌ مردن‌ آغاز گرفتاري‌ نيست‌. لذا حضرت‌ سيد الشهدا مي‌بينيد كه‌ در تمام‌ قرآن‌ ميخونه‌. سر مقدسش‌ روي‌ نيزه‌ است‌، قرآن‌ ميخونه‌. بعنوان‌ روضه‌ كه‌ براتون‌ خوندند حالا. منتهي‌ از نظر معرفت‌ و عرفان‌ گوش‌ نداديد. داره‌ با خدا حرف‌ ميزنه‌. خدا حرف‌ نميزنه‌ داره‌ با مردم‌ حرف‌ ميزنه‌. توي‌ طشت‌ گذاشتندش‌ داره‌ قرآن‌ ميخونه‌. اينقدر مقامش‌ بالا رفت‌، بالاست‌، مقامش‌ وجه‌ اللهه‌. اين‌ وجه‌ الله‌ التي‌ اليه‌ يتوجه‌ اولياء. اولياء خدا وقتي‌ مي‌خوان‌ به‌ خدا متوجه‌ بشوند، به‌ امام‌ متوجه‌ ميشوند. خدا با مردم‌، حسين‌ بن‌ علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ در اين‌ چند موردي‌ كه‌ سخن‌ گفته‌ سر مقدسش‌ بصورت‌ ظاهر سر بوده‌، ولي‌ روح‌ مقدسش‌ با مردم‌ حرف‌ ميزده‌ از اين‌ طريق‌، خدا حرف‌ ميزده‌. همه‌اش‌ قرآن‌ ميخونده‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ روي‌ نيزه‌ ام‌ حسبتم‌ صعف‌ كسفتم‌ من‌ آيات‌ الرقيم‌. توي‌ طشت‌ و سيعلم‌ الذين‌، اينها آية‌ قرآنه‌، و سيعلم‌ الذين‌ اي‌ منقلب‌ ينقلبون‌. حتي‌ با كفار خدا از اين‌ طريق‌ صحبت‌ ميكنه‌. اما ضمنا اين‌ تيكه‌ را من‌ يك‌ وقتي‌ فكر مي‌كردم‌، توي‌ اين‌ جلسه‌ اين‌ را عرض‌ ميكنم‌، يك‌ وقتي‌ فكر مي‌كردم‌ اين‌ اشعار شايد يك‌ كسي‌، شاعري‌ شعري‌ گفته‌ و به‌ امام‌ حسين‌ نسبت‌ دادند. يوم‌ تكن‌ في‌ يوم‌ عاشورا. بعضي‌ مكاشفه‌اي‌ پيش‌ اومد براي‌ خود من‌. ديدم‌ نه‌. مثل‌ اينكه‌ آقا سيد الشهدا فرمودند. خصوصياتش‌ بماند. شيعتي‌، شيعيان‌ من‌. اينجا از حلقوم‌ حضرت‌ سيد الشهدا اين‌ صدا آمده‌. سر مال‌ خداست‌، تكلم‌ خدا با مردم‌. بدن‌ مال‌ تكلم‌ امام‌ حسينه‌ با مردم‌. ليتكم‌ شيعتي‌ ما ان‌ شرفتم‌ مهنا شرفتم‌، اذكروني‌. هر وقت‌ آب‌ گوارايي‌ خورديد به‌ ياد من‌ باشيد. هيچوقت‌ نگذاريد حتي‌ بچه‌هاتون‌، ما توي‌ خونه‌امون‌، خدا حفظ‌ كنه‌ پسرم‌، من‌ آب‌ ميخورم‌ من‌ هنوز نگفتم‌ اون‌ ميگه‌ سلام‌ الله‌، بچه‌ها تبليغ‌ بكنيد كه‌ بگيد اين‌ را. اصلا عادت‌ شده‌ براشون‌. بگيد. مي‌بينيد او آب‌ ميخوره‌ شما بگيد سلام‌ بر حسين‌. فارسي‌ بگيد بفهمه‌. به‌ ياد حسين‌ بن‌ علي‌ باشيد. فاذكروني‌. او سبعت‌ بغريب‌ او شهيد اندبوني‌. اگر يك‌ غريبي‌، يك‌ شهيدي‌ را ديديد به‌ ياد حسين‌. چون‌ هيچ‌ شهيدي‌ و هيچ‌ غريبي‌، هرچه‌ باشه‌ به‌ مقام‌، نه‌ از نظر مقام‌ معنوي‌ها. از نظر مقام‌ ظاهري‌، مثل‌ حضرت‌ سيد الشهدا باشه‌. كدوم‌ شهيد را تابحال‌ پامال‌ سم‌ اسب‌ كردند؟ كدوم‌ غريب‌ را چند هزار نامه‌ براش‌ بفرستند بيا، و همانها بكشندش‌. كدوم‌ غريب‌ اينجوري‌ بود. ليتكم‌ في‌ يوم‌ عاشورا جميعا فاندبي‌. اي‌ كاش‌ همه‌اتون‌ بوديد. چون‌ هر چه‌ بگم‌ نمي‌فهميد.

 يكي‌ از اولياء خدا در مجلس‌ روضه‌اي‌ بود. ديدم‌ افتاد غش‌ كرد. با اينكه‌ خيلي‌ قوي‌ بود، خيلي‌ قوي‌ بودها. يازده‌ تا بچه‌اش‌ به‌ دست‌ خودش‌، خودش‌ مي‌گفت‌ به‌ زير خاك‌ كرده‌ بود و گريه‌ ميگفت‌ نكردم‌. اما اينجا افتاد غش‌ كرد. يكدفعه‌ پرده‌ها باز شد، چون‌ ديدن‌، شنيدن‌ كي‌ بود مانند ديدن‌. پرده‌ها جلوي‌ چشمش‌ باز شد. صحراي‌ كربلا را ديده‌ بود كه‌ حضرت‌ با آنهمه‌ عظمت‌، آن‌ خداي‌ نستجير بالله‌ مجسم‌، از اين‌ مردم‌ براي‌ بچه‌اش‌، براي‌ طفل‌ شيرخوارش‌ طلب‌ آب‌ ميكنه‌. خيلي‌ عجيبه‌ها. ميگه‌ ديدم‌ ليسكم‌، اي‌ كاش‌ همه‌اتون‌ بوديد، جميعا. تنظروني‌. نگاه‌ مي‌كرديد به‌ من‌. كيف‌ استسقي‌ طفلي‌. چگونه‌ براي‌ طفلم‌ طلب‌ آب‌ كردم‌ و الا يرحموا. آقا جان‌، ابا عبد الله‌. اگر چه‌ نبوديم‌ روز عاشورا ياريت‌ كنيم‌، اين‌ جمع‌ دارند خودشون‌ را مي‌سازند كه‌ خداي‌ تعالي‌ روزيشون‌ كنه‌ آنچه‌ كه‌ در زيارت‌ عاشورا هست‌. كه‌ ان‌ يرزقني‌ طلب‌ ثاركم‌. خدا روزي‌ كند طلب‌ خونتون‌ را ما زير ساية‌ امام‌ زمانمون‌ بكنيم‌. و ان‌ يرزقني‌ ثاري‌، خون‌ خودم‌. خوني‌ كه‌ مربوط‌ به‌ همة‌ مردمه‌، همة‌ بشر، همة‌ انسانيت‌، خون‌ خداست‌، طلب‌ ثاري‌ مع‌ امام‌ مهدي‌. صادق‌ ناطق‌ بالحق‌. خدايا به‌ آبروي‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ با ما رابطه‌ات‌ را دائمي‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. به‌ ناداني‌ ما، نفهمي‌ ما توجه‌ نكن‌. الهي‌ آمين‌. خودت‌ ما را تربيت‌ كن‌، خودت‌ ما را بزرگ‌ كن‌، خودت‌ ما را مؤدب‌ در مقابل‌ خودت‌ قرار بده‌. نفسمون‌ را بگير و به‌ مقامات‌ روحي‌ و به‌ كمالات‌ عالية‌ انساني‌ كه‌ خاندان‌ عصمت‌ در مقابل‌ تو داشتند، خدايا به‌ آن‌ مقامات‌ عاليه‌ ما را برسان‌.

 

۲۴ محرم ۱۴۱۴- ۲۴ تیرماه ۱۳۷۲- تفسیر سوره ایلاف

 تفسير سورة‌ ايلاف‌. 24 تير 1372

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ في‌ العالمين‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. ليلاف‌ القريش‌ ايلافهم‌ رحلة‌ الشتاء والصيف‌، فاليعبدوا رب‌ هذه‌ البيت‌ الذي‌ من‌ جوع‌ و آمنهم‌ من‌ خوف‌.

 شب‌ شهادت‌ حضرت‌ امام‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ است‌. شب‌ عزاي‌ شيعه‌ است‌، شبي‌ است‌ كه‌ دربارة‌ اون‌ چهار علي‌ كه‌ در بين‌ ائمة‌ عليهم‌ السلام‌ هستند يكي‌ از اون‌ چهار نفر كه‌ خداي‌ تعالي‌ سفارش‌ زيادي‌ دربارة‌ اونها كرده‌ و در قرآن‌ مجيد به‌ اون‌ اشاره‌ فرموده‌ است‌. امشب‌ شب‌ رحلت‌ اون‌ بزرگوار است‌. انشاء لله‌ اميد واريم‌ كه‌ اين‌ شب‌ جمعه‌ همان‌ شب‌ جمعه‌اي‌ باشد كه‌ دعاهامون‌ دربارة‌ امام‌ زمانمون‌ مستجاب‌ شود و خود اون‌ حضرت‌ از خدا فرجش‌ را تقاضا كند و انشاء لله‌ فردا كه‌ صبح‌ جمعه‌ است‌، المتقق‌ فيه‌، كه‌ توقع‌ حضور اون‌ حضرت‌ را داريم‌ امام‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ در طول‌ عمر، كار مهمي‌ كه‌ اين‌ امام‌ بزرگوار از نظر تشريح‌ داشت‌، والا از نظر تكريم‌ اينها دست‌ خدا هستند و عالم‌ را حفظ‌ مي‌كنند و همة‌ موجودات‌ بوسيلة‌ اونها ايجاد مي‌شود ولي‌ از بعد تشريح‌. يعني‌ اعمال‌ معمولي‌ و خدماتي‌ نسبت‌ به‌ بشر. عمده‌ كار اين‌ امام‌ بزرگوار در طول‌ زندگيش‌ بيدار كردن‌ مردم‌ از خواب‌ غفلت‌ بود. چون‌ مردم‌ زمان‌ حضرت‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ در كمال‌ غفلت‌ و در نهايت‌ درجه‌ خواب‌ عميق‌ روحي‌ بودند. اونقدر اينها خواب‌ بودند، خوبانشون‌، اونقدر بي‌ توجه‌ به‌ حقايق‌ بودند كه‌ امام‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ السلام‌ را تنها گذاشته‌ بودند و حضرت‌ سيدالشهدا را در كربلا به‌ دست‌ دشمن‌ داده‌ بودند و يزيد و بني‌ اميه‌ را در اوج‌ قدرت‌ قرار داده‌ بودند. اين‌ در اثر غفلت‌ و خواب‌ مردم‌ زمان‌ بود. اگر در زماني‌ ديديد كه‌ يك‌ آدمي‌ هيچ‌ امتيازي‌ ندارد بماند، يا رضائلي‌ هم‌ دارد كه‌ هيچ‌ براي‌ او نمي‌توان‌ ارزش‌ وجودي‌ قائل‌ شد مثل‌ يزيد بن‌ معاويه‌.

 اين‌ در اوج‌ قدرته‌ در راس‌ كار واقع‌ شده‌ و زمام‌ امور مردم‌ دنيا، يا مردم‌ مسلمان‌ را بعهده‌ گرفته‌، و مردم‌ هم‌ فرقي‌ بين‌ امام‌ سجاد و يزيد بن‌ معاويه‌ و حسين‌ بن‌ علي‌ نمي‌گذارند اينها. در تول‌ تاريخ‌ اگر به‌ تاريخ‌ نگاه‌ كنيد هر زمان‌ كه‌ يك‌ چنين‌ وضعي‌ را احساس‌ كرديد ديديد، بدونيد مردم‌ اون‌ زمون‌، حالا چرا؟ اين‌ چراش‌ مختلفه‌، گاهي‌ مي‌شه‌ بخاطر يك‌ جنبه‌هاي‌ مادي‌، گاهي‌ مي‌شه‌ بخاطر يك‌ تبليغات‌ ضد علم‌ و انساني‌ است‌ بالاخره‌ مردم‌ اون‌ زمان‌ خوابند غافلند. و اين‌ خواب‌ غفلت‌ همينطور ادامه‌ داره‌ تا وقتي‌ كه‌ مردم‌ صد در صد اون‌ امام‌ معصوم‌ پر قدرتي‌ كه‌ بتواند دين‌ را براي‌ اون‌ حفظ‌ كند طالب‌ بشن‌. در طول‌ عمر حضرت‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ به‌ وسيلة‌ دعا بوده‌ يا به‌ وسيلة‌ گريه‌ كردن‌ يا بوسيلة‌ تربيت‌ غلامان‌ و كنيزان‌ و اونها را در ميان‌ مردم‌ فرستادن‌ تمام‌ همتش‌ اين‌ بوده‌ كه‌ مردم‌ از خواب‌ غفلت‌ بيدار بشن‌ چون‌ در روزي‌ كه‌ جريان‌ كربلا برقرار شد در نهايت‌ درجة‌ غفلت‌ مردم‌ مسلمان‌ بودند. چون‌ انسان‌ چقدر بايد غافل‌ باشه‌ بيهوش‌ باش‌، بي‌ توجه‌ باشه‌ كه‌ دزد خونخوار رو بياره‌ توي‌ خونش‌ بر تمام‌ اموالش‌ حاكم‌ كنه‌.

 بر جان‌ و مال‌ خودش‌ حاكم‌ كنه‌. توي‌ يك‌ خونه‌اي‌ دزد وارد شد فعال‌ مايشاء شد اينجا صاحب‌ خانه‌ يا خوابه‌ يا مرده‌ و يا اينكه‌ خيلي‌ ضعيفه‌. اينجوريه‌ ديگه‌ خوب‌ دزد آمده‌، چرا دزد نبايد از تو بترسه‌ تو بايد از دزد بترسي‌؟ اينها بني‌ اميه‌ از روز اولي‌ كه‌ پيدايشون‌ در اسلام‌ بوجود آمد اينها دزدان‌ معرفي‌ شده‌ از طرف‌ پيغمبر اكرم‌ بودند. پيغمبر اكرم‌ روزي‌ در مسجد تشريف‌ آورد خيلي‌ محزون‌ بود خيلي‌ گرفته‌ بود از وجود مقدسش‌ سوال‌ كردند چرا اينطور گرفته‌ايد؟ ديشب‌ خوابي‌ ديدم‌، خواب‌ ديدم‌ روي‌ اين‌ منبر من‌ بوزينه‌ها نشسته‌اند و مردم‌ هم‌ پاي‌ منبر اين‌ بوزينه‌ها دارن‌ حرف‌ گوش‌ مي‌كنن‌. آيه‌ نازل‌ شد كه‌اي‌ پيغمبر اين‌ خوابي‌ كه‌ تو ديدي‌ و ما جعلنالرويا التي‌ اريناك‌ الا فتنة‌ لناس‌ اين‌ خوابي‌ را كه‌ ما به‌ تو نشان‌ داديم‌ كه‌ خواب‌ پيغمبر عين‌ واقعيته‌، اين‌ براي‌ خاطر آزمايش‌ ماست‌. امروز بعد از هزار و چهارصد سال‌ تقريبا امروز مي‌فهميم‌ كه‌ اون‌ زمان‌ خواب‌ بودند و ماهم‌ اگر امروز به‌ خواب‌ بريم‌ همين‌ گرفتاريها را داريم‌. اگر ما امروز خواب‌ رفتيم‌ امام‌ زمان‌ ما رو مي‌كشن‌. مثل‌ اونكه‌ حسين‌ بن‌ علي‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ را كشتند. و بدنش‌ را قطعه‌ قطعه‌ مي‌كنند و نمي‌گذارند نامي‌ از امام‌ زمانمون‌ باقي‌ بمونه‌.

 اگر دسترسي‌ به‌ خود وجود مقدسش‌ نداشته‌ باشن‌ نمي‌گذارند لااقل‌ نام‌ حضرت‌ پخش‌ بشه‌. همين‌ امروز يكي‌ از علما جرياني‌ را براي‌ من‌ نقل‌ مي‌كرد، مي‌گفت‌ يك‌ نفر وهابيها بهش‌ پول‌ دادند، شيعه‌ كه‌ بيا عليه‌ امام‌ زمان‌ كتاب‌ بنويس‌ و اين‌ نوشته‌. نام‌ مقدس‌ حجت‌ بن‌ الحسن‌ را ما سختمون‌ باشه‌ ببريم‌ زياد اظهار محبت‌ بهش‌ نكنيم‌ اين‌ چه‌ فرقي‌ داره‌، ماها اگر يك‌ همچين‌ مسئله‌اي‌ را ديديم‌ و بهش‌ تن‌ داديم‌ مثل‌ همون‌ مردمان‌ كوفه‌ و شام‌ هستيم‌ كه‌ حسين‌ بن‌ علي‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ را از بين‌ بردند و نام‌ مقدسش‌ را هم‌ از بين‌ بردند و مردم‌ هيچ‌ توجهي‌ نكردند. خواب‌ بودن‌ بالاخره‌ فرقي‌ نمي‌كنه‌، ماها خوابيم‌. خواب‌ غفلت‌. امام‌ سجاد باقي‌ مونده‌ كه‌ مردم‌ را از خواب‌ غفلت‌ بيدار كنه‌. يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ خيلي‌ اهميت‌ داره‌ براي‌ هر بشري‌ اين‌ است‌ كه‌ غافل‌ نباشه‌. شما غافل‌ باشي‌ بري‌ تو حرم‌ حتي‌ جيبت‌ را مي‌زنن‌. شما غافل‌ باشي‌ در ماشينت‌ را باز بزاري‌ مي‌يان‌ هر چي‌ تو ماشينت‌ هست‌ بر مي‌دارن‌، ماشينت‌ را هم‌ برمي‌ دارن‌ مي‌برن‌.

 غفلت‌ خيلي‌ كار به‌ دست‌ انسان‌ مي‌ده‌، براي‌ رفع‌ غفلت‌ تمام‌ انبياء و اولياء آمده‌اند. از خدا غافل‌ نشيد. يك‌. دو از دينتون‌ غافل‌ نشيد. سه‌ از شيطان‌ غافل‌ نشيد. چهار از رفيق‌ بد غافل‌ نشيد،  پنج‌ از محبت‌ دنيا كه‌ در دلتون‌ رخنه‌ كرده‌ غافل‌ نشيد و اگر بخوام‌ بشمرم‌ خيلي‌ زياده‌. انبياء همشون‌ براي‌ همين‌ جهت‌ آمده‌اند. بعضي‌ از انبيا خيلي‌ ظاهر بوده‌ اين‌ كارشون‌. بعضيها نه‌. حضرت‌ موسي‌ وقتي‌ آمد بني‌ اسرائيل‌ غافل‌ نبودند سرشون‌ فشار آورده‌ و دنبال‌ يك‌ عادلي‌ مي‌گشتند كه‌ اين‌ بياد رفع‌ ظلم‌ ازشون‌ بكنه‌. و خدا هم‌ فرستاد با عجله‌ هم‌ فرستاد. حتي‌ تاخير كه‌ نشد بماند زودتر از موعد خودش‌ هم‌ حضرت‌ موسي‌ را رسوند. طبق‌ روايت‌ چهل‌ سال‌ بعد بنا بود حضرت‌ موسي‌ بياد، سي‌ سال‌ جلو افتاد چرا؟ بجهت‌ اينكه‌ مردم‌ غافل‌ نبودند.مردم‌ ظلم‌ و فشار روي‌ سرشون‌ آمده‌ و داد مي‌زنن‌ داد فرج‌ مي‌زنن‌.

 صدا مي‌زنن‌ موسي‌ را. توي‌ بيابانها جمع‌ مي‌شن‌ گريه‌ مي‌كنن‌، زاري‌ مي‌كنن‌ و در روايت‌ داره‌ كه‌ در يك‌ شبي‌ در مهتاب‌ شبي‌ جمع‌ شده‌ بودند در وسط‌ بيابان‌ عادلشون‌ براشون‌ قضاياي‌ بعد از ظهور را براشون‌ مي‌گفت‌، كه‌ حضرت‌ موسي‌ خواهد آمد اين‌ يوسف‌ را خبر بده‌. و او ما را نجات‌ خواهد داد. شكلش‌ اينه‌، قيافش‌ اينه‌ چون‌ وصف‌ العيش‌ نصف‌ العيش‌. نگيد حالا ما دربارة‌ امام‌ زمان‌ چي‌ بگيم‌ آخه‌؟ به‌ يك‌ منبري‌ گفته‌ بودند دربارة‌ امام‌ زمان‌ صحبت‌ كنيد يك‌ شب‌ صحبت‌ كرده‌ بود ديگه‌ ده‌ شب‌، نه‌ شبه‌ ديگشو نتونسته‌ بود صحبت‌ كنه‌ بمن‌ مي‌گفت‌ كه‌ من‌ چي‌ بگم‌؟ بيشتر از يك‌ شب‌ حرف‌ ندارم‌. آخه‌ چي‌ بگم‌؟ از چشم‌ و ابروش‌ بگو از اخلاقش‌ بگو از اوصافش‌ بگو اونچه‌ خوبان‌ همه‌ دارند اون‌ تنها داره‌ شما در دنيا يك‌ خوبي‌ پيدا بكن‌ كه‌ وجود داشته‌ باشه‌ و در امام‌ زمان‌ وجود نداشته‌ باشه‌.

 ان‌ ذكرالخير، اين‌ در زيارت‌ جامعه‌ هست‌. اگر اسم‌ خوبي‌ در عالم‌ برده‌ بشه‌ انفاق‌ خوبه‌. امام‌ زمان‌ در راس‌ منفقينه‌ دنيا قرار گرفته‌ از همه‌ بيشتر انفاق‌ مي‌كنه‌. من‌ چند روز قبل‌ مي‌گفتم‌ شايد ولي‌ من‌ آمار درستي‌ ندارم‌ ولي‌ حدودا حدسا ده‌ ميليون‌، بيست‌ ميليون‌، صد ميليون‌ در ماه‌ سهم‌ امامه‌ يعني‌ مال‌ امامه‌، از اين‌ خمسي‌ كه‌ شما مي‌ديد. خمس‌ شش‌ تقسيم‌ مي‌شه‌ توي‌ آية‌ قرآن‌ هم‌ هست‌. اول‌ مال‌ خداست‌ يعني‌ يك‌ بخشش‌ مال‌ خداست‌، يك‌ بخشش‌ مال‌ پيغمبره‌ يك‌ بخشش‌ هم‌ مال‌ امامه‌. خدا كه‌ خوب‌ احتياجي‌ به‌ پول‌ ما نداره‌. تشريفاتي‌ خودش‌ را كنار اين‌ سفره‌ نشونده‌ كه‌ باصطلاح‌ اهمييت‌ اين‌ مال‌ را بدونن‌. داده‌ مي‌شه‌ به‌ پيغمبر، پيغمبر هم‌ كه‌ از دار دنيا رفته‌ داده‌ مي‌شه‌ به‌ امام‌. خب‌. نصف‌ از خمس‌ شما مال‌ امامه‌ سهم‌ امام‌ هم‌ اسمش‌ را مي‌گذارند. شايد هفت‌، هشت‌ ده‌ ميليون‌، نمي‌دونم‌ خلاصه‌ يك‌ رقم‌ خيلي‌، اگر همة‌ خمسهارا بدن‌ كه‌ همين‌ ايران‌ شايد، خوب‌ معادن‌ يكي‌ از چيزهايي‌ است‌ كه‌ خمس‌ داره‌، همين‌ نفت‌ يك‌ پنجمش‌ را بايد بدن‌، طلا را، نقره‌ را، هر چه‌ معدن‌ هست‌. حالا به‌ هر حال‌.

 اين‌ سهم‌ امام‌، امام‌ خودش‌ در ماه‌ چقدر مي‌گيره‌؟ نه‌ جدا. يا هيچي‌ يا خيلي‌ كم‌. بقيه‌اش‌ را اين‌ سخي‌ سخيات‌، اين‌ انفاق‌ كننده‌تري‌ انفاق‌ كننده‌ها مي‌ده‌ مردمي‌ مي‌خوردند كه‌ بعضيهاشون‌ اصلا ياد امام‌ زمان‌ هم‌ نيستند. هيچ‌ آقايي‌ تو دنيا اينجور بزرگوار ديديد كه‌ اينطوري‌ باشه‌. ايشان‌ با همة‌ اين‌، هر چه‌ خوبي‌ در عالم‌ هست‌، اخلاقش‌ چطوره‌؟ براي‌ ما دشمنها فقط‌ شمشير بدست‌ گرفتن‌ حضرت‌ بقية‌ لله‌ را،  به‌ خدا قسم‌ آقايون‌ اينها تبليغاته‌. دشمنان‌ امام‌. امام‌ زمان‌ خيلي‌ دشمن‌ داره‌ اين‌ را بدونيد لااقل‌ همان‌ احزاب‌ سياسي‌ كه‌ به‌ اسم‌ دين‌ خودشون‌ را در بين‌ مردم‌ جا زدند، در بين‌ انسانها قرار دادن‌. اينها دشمن‌ امام‌ زمان‌ هستند. اينهابه‌ شماي‌ شيعة‌ محب‌ خاندان‌ عصمت‌ نمي‌يان‌ بگن‌ امام‌ زماني‌ نيست‌. مي‌زنيد تو دهنشون‌ اما چي‌ مي‌گن‌؟ مي‌گن‌ برو دعا كن‌ امام‌ زمان‌ نياد اول‌ گردن‌ من‌ و تو را مي‌زنه‌. يك‌ امام‌ خونخوار بد اخلاقه‌ تنده‌ كه‌ همه‌ را مي‌كشه‌ و خونم‌ تا ركابش‌ مي‌ياد بالا. آخه‌ امام‌ زمانه‌، اخلاقه‌ پيغمبر را داره‌ در يك‌ روايت‌ مي‌فرمايد به‌ عموي‌ من‌ جعفر، ما او را عفوش‌ كرديم‌. وورثنالعفو من‌ آل‌ يعقوب‌. نه‌ اينكه‌ اينها آل‌ انبياء هستند ما يعقوب‌ يعني‌ همينطور. كه‌ برادراش‌ را عفو كرد خوب‌ ما هم‌ اين‌ را عفوش‌ مي‌كنيم‌. بما اذيت‌ وارد كرده‌ نگيد، جعفر كذاب‌، بگيد جعفر طائب‌ كه‌ من‌ يك‌ وقتي‌ يك‌ حالي‌ داشتم‌ گفتم‌ كه‌ آقا حضرت‌ يوسف‌ شاگرد هفت‌ جد خوان‌ عفو شماست‌. عفو داره‌، بزرگواره‌، نديده‌ مي‌گيره‌ خيلي‌ از چيزها رو. يك‌ كسي‌ به‌ من‌ گفت‌ دعا كن‌ امام‌ زمان‌ بياد والا رو عادت‌ البته‌،  گردن‌ من‌ و تو را، گفتم‌ من‌ كه‌ حضرت‌ گردن‌ من‌ را نمي‌زنه‌ ولي‌ تو رو با اين‌ عقيده‌ مثل‌ اينكه‌ خودت‌ مي‌فهمي‌؟

 اينها را تبليغ‌ نكنيد. امام‌ زمان‌ بياد بزار گردن‌ من‌ را بزنه‌. بزار تمام‌ مردم‌ راحت‌ بشن‌ تبليغات‌ دشمنان‌ اينطوريه‌. جدا هر يك‌ از ائمه‌ را جز امام‌ سجاد را وقتي‌ در مي‌آوردند تو مشهد يك‌ ترياكي‌ را پيدا مي‌كردند كه‌ رنگ‌ و رو نداشته‌ باشه‌ اين‌ را امام‌ سجادش‌ مي‌كردند. آيا امام‌ سجاد يك‌ شبانه‌ روز در كربلا، يا دو شبانه‌ روز يا الي‌ سه‌ شبانه‌ روز ايشان‌ مريض‌ بودند روي‌ يك‌ مصالحي‌ ديگه‌ تا آخر عمر كه‌ مريض‌ نبود.

 امام‌ بيمار اسمشه‌، دشمن‌ كارهايي‌ مي‌كنه‌. حضرت‌ ولي‌ عصر را امام‌ خونخواري‌ معرفي‌ مي‌كنه‌، اگر محبت‌ پدر و مادر شما را صد ميليارد اضافش‌ كنند باز محبت‌ امام‌ زمان‌ بيشتره‌ نسبت‌ به‌ شما. اونقدر مهربانه‌ كه‌ حساب‌ نداره‌. من‌ نمي‌خوام‌ قضايايي‌ در اين‌ ارتباط‌ براتون‌ نقل‌ كنم‌ تو كتابها مطالعه‌ كنيد. بقدري‌ با محبته‌، چند تا هي‌ تو ذهنم‌ قضايايي‌ مي‌ياد منتهي‌ هي‌ پرت‌ مي‌شم‌ از بحث‌ امشب‌ كه‌ مي‌خوام‌ دربارة‌ امام‌ سجاد صحبت‌ كنم‌. امام‌ مهربان‌، امام‌ سجاد مهربانيش‌ اينكه‌ ان‌ ذكر الخير انكنتم‌ اوله‌ و اصله‌ و فرعه‌ و معويه‌ و منتهي‌ بابي‌ انتم‌ و امي‌. پدر و مادرم‌ به‌ قربان‌ تو. و نفسي‌ و اهلي‌. هم‌ جانم‌، هم‌ اهلم‌ هم‌ مالم‌ و عصرتي‌ هر چه‌ دارم‌ بقربان‌ شما. اگر اسم‌ خوبي‌ برده‌ بشه‌ اخلاق‌، بهترين‌ اخلاق‌ را داره‌ هيچ‌ كس‌ تا بحال‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ را با اخم‌ و تخم‌ نديده‌. هر كس‌ به‌ حضرت‌ رسيده‌ اول‌ امام‌ زمان‌ سلام‌ كرده‌ هميشه‌ متبسم‌ بوده‌. اين‌ همون‌ چيزهايي‌ است‌ كه‌ در كتابها نوشته‌اند.

 حضرت‌ سجاد صلوات‌ الله‌ عليه‌ كه‌ يكي‌ از همين‌ شجريات‌ طيبه‌ است‌، يكي‌ از همين‌ دوازده‌ نور پاكه‌، يكي‌ از همين‌ يدها و ايدالله‌. دست‌ خداست‌. حضرت‌ سجاد صلوات‌ الله‌ عليه‌ را اصحابش‌ باهاش‌ بودند با كمال‌ ادب‌. يك‌ عده‌ از اصحاب‌ بودند كه‌ اينها ادب‌ داشتند در مقابل‌ امامشون‌. لا يسبقونه‌ بالقول‌. در كلام‌ بر او پيشي‌ نمي‌گرفتند، كار نمي‌كردند كه‌ اجازة‌ او نباشه‌ داشتند با حضرت‌ مي‌رفتند. يك‌ نفر از اين‌ بني‌ اعمامشون‌ آمد جلو يك‌ چاقو هم‌ دستش‌ بود حمله‌ كرد به‌ امام‌ سجاد، جسارت‌ كرد به‌ امام‌ سجاد، جلوش‌ را گرفتند اصحاب‌ و اين‌ برگشت‌. حضرت‌ تشريف‌ آوردند منزل‌، به‌ دوستانشون‌ فرمودند كه‌ اينجا باشيد مي‌خواييم‌ بريم‌ جواب‌ يك‌ شخص‌ را بديم‌. با اينكه‌ امام‌ سجاد را مي‌شناختند اما چون‌ او خيلي‌ بي‌ حيايي‌ كرده‌ بود اينها فكر كردند كه‌ حضرت‌ مي‌خواد بره‌ اونجا باهاش‌ درگير بشه‌. وضو گرفتند، قدمهارا آهسته‌ آهسته‌ برمي‌ داره‌، اون‌ كسي‌ كه‌ راويه‌ مي‌گه‌ من‌ نزديك‌ حضرت‌ بودم‌، ديدم‌ با خودش‌ اين‌ آيه‌ را مي‌خونه‌ والكاظمين‌ الغيظ‌ و العافين‌ عن‌ الناس‌ . هر وقت‌ غيضتون‌ گرفت‌ هر وقت‌ ناراحت‌ شديد، يكي‌ از اين‌ آيات‌ را، تو قرآن‌ هست‌ از اين‌ آيات‌ را با خودتون‌ بخونيد كلام‌ خدا را به‌ خودتون‌ تلقين‌ كنيد روحيتون‌ خيلي‌ عوض‌ مي‌شه‌. اگر ديديد كينه‌اي‌ از كسي‌ در دلتون‌ هست‌ بگيد كه‌ ربنا لا تجعل‌ في‌ قلوبنا قلل‌ للذين‌ آمنوا، اگر ديديد كه‌ مي‌خواييد از يك‌ كسي‌ انتقام‌ بگيريد، بگيد كه‌ والكاظمين‌ الغيظ‌ والعافين‌ عن‌ الناس‌.

 آياتي‌ هست‌ كه‌ اينها عين‌ كلام‌ خداست‌. درسته‌ كه‌ شما داري‌ مي‌خوني‌ ولي‌ لب‌ و دهن‌ مال‌ خداست‌ كه‌ به‌ تو داده‌ اين‌ حروف‌ را هم‌ خداي‌ تعالي‌ از آسمان‌ نازل‌ كرده‌ اصل‌ كلام‌ هم‌ كه‌ مال‌ خداست‌ از زبان‌ تو درمي‌ ياد و تو هم‌ كه‌ مومني‌ و بندة‌ خدا، پس‌ خدا داره‌ الان‌ با تو صحبت‌ مي‌كنه‌. بگو الكاظمين‌، مي‌گه‌ ديدم‌ حضرت‌ مي‌گه‌ والكاظمين‌ الغيظ‌ و العافين‌ عن‌ الناس‌. آهسته‌ مي‌گه‌ من‌ خوب‌ گوش‌ دادم‌ فهميدم‌ كه‌ حضرت‌ داره‌ مي‌ره‌ اون‌ را عفوش‌ كنه‌ مي‌گه‌ وقتي‌ رسيد در منزل‌ او بهش‌ خبر دادند امام‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ آمده‌ او باز رفت‌ چاقو را برداشت‌ آمد، حضرت‌ بهش‌ يك‌ پاكت‌ پول‌ دادند. فرمودند كه‌ خوب‌ تو در اثره‌ فقره‌، ناراحتيه‌ حق‌ داري‌ ما بي‌ توجه‌ شايد شديم‌ بهت‌، شايد غفلت‌ كرديم‌ خلاصه‌، آقاها بزرگان‌ اينطورند كه‌ هميشه‌ تقصير را به‌ گردن‌ خودشون‌ مي‌اندازند هيچ‌ وقت‌ طرف‌ را مقصر معرفي‌ نمي‌كنند.

 ماها بعكسيم‌ ماها ولو اينكه‌ مي‌دونيم‌ تقصير با خودمونه‌ مي‌خواييم‌ يك‌ كسي‌ را پيدا كنيم‌ تقصير را بندازيم‌ به‌ گردنش‌. من‌ مكرر گفتم‌، نماز شب‌ نخونده‌ مي‌گه‌ خدا توفيق‌ نداده‌. خب‌ تو نماز شب‌ نخوندي‌، مشهد نيامده‌ مي‌گه‌ امام‌ رضا نطلبيده‌. فرض‌ كنيد كه‌، همينطور. يك‌ گناهي‌ كرده‌، با رفقيش‌ بوده‌ مي‌گه‌ او من‌ را به‌ اينجا كشونده‌. اين‌ همه‌ هروئيني‌ و ترياكي‌ يك‌ نفر پيدا نمي‌كنيد كه‌ اون‌ اساسي‌ كه‌ همه‌ را هروئيني‌ كرده‌، همه‌ مي‌گن‌ رفيق‌ بد. كو اين‌ رفيق‌ بد كجاست‌. اينها همش‌ مال‌ اينه‌ كه‌ انسان‌ مي‌خواد گناهش‌ را بياندازه‌ گردن‌ ديگري‌. خيلي‌ آدم‌ خوبي‌ باشه‌ مي‌گه‌ شيطون‌. شيطون‌ را مي‌كشه‌ شيطان‌ من‌ را گول‌ زد، همش‌ نه‌ آقا خودت‌. گناه‌ را بگير به‌ گردن‌ حضرت‌ يونس‌ را خداي‌ تعالي‌ وقتي‌ نجاتش‌ داد كه‌ گفت‌اني‌ كنت‌ من‌ الظالمين‌. سبحانك‌، تو به‌ من‌ ظلم‌ نكردي‌ تو من‌ را ننداختي‌ تو دهن‌ ماهي‌ من‌ خودم‌ به‌ دست‌ خودم‌، اين‌ دسترنج‌ خودم‌ هست‌. حضرت‌ فرمود كه‌ چون‌ بزرگترها، ما خيلي‌ بخواييم‌ همت‌ كنيم‌ و بزرگي‌ كنيم‌ گناه‌ خودمون‌ را به‌ گردن‌ مي‌گيريم‌. اما اونهايي‌ كه‌ خيلي‌ بزرگن‌ اونها اصلا نمي‌زارن‌ طرف‌ به‌ روش‌ بياد. كه‌ بد كرده‌ مي‌گن‌ نه‌ ما. تو حق‌ داري‌. اينجور دروغها حتي‌ اشكالي‌ نداره‌ فكر نكنيد، براي‌ رفع‌ خصومت‌ البته‌ امام‌ سجاد مطلبي‌، حالا روايت‌ يك‌ جوري‌ هست‌ كه‌ دروغ‌ نيست‌. فرمود كه‌ شما دستتون‌ تنگه‌. خدا لعنت‌ كنه‌ بني‌ اميه‌ را كه‌ شما سادات‌ را نذاشت‌ به‌ حقتون‌ برسيد چون‌ پسر عموي‌ حضرت‌ سجاد بود، يك‌ پاكت‌ پول‌ بهش‌ داد گفت‌ هر وقت‌ كه‌ ناراحت‌ شدي‌ بيا پيش‌ من‌، من‌ در خدمتتم‌ حتي‌ او افتاد به‌ پاي‌ حضرت‌ سجاد. آقا من‌، ببخشيد. هر چي‌ خوبان‌ همه‌ دارند امام‌ زمان‌ شما، امام‌ هر زماني‌ تنها داره‌. اينطوريه‌ ما هم‌ كوشش‌ بكنيم‌ از امام‌ زمانمون‌ غافل‌ نشيم‌. من‌ مات‌ ولم‌ يعرف‌ امام‌ زمانه‌ مات‌ ميتتل‌ الجاهليه‌ امام‌ زمانش‌ را هر كس‌ نشناسه‌ و بميره‌ اين‌ مثل‌ زمان‌ جاهليته‌. امام‌ سجاد مي‌خواد مردم‌ زمانش‌ را از خواب‌ غفلت‌ بيدار كنه‌. سه‌ تا برنامه‌ من‌ مطالعاتم‌ اينطوري‌ بوده‌ كه‌ سه‌ تا برنامه‌ امام‌ سجاد در طول‌ عمرش‌ براي‌ بيدار كردن‌ مردم‌ از خواب‌ غفلت‌ كه‌ تا همين‌ امروز حتي‌ اثرات‌ اون‌ زحمات‌ وجود داره‌ يكي‌ ايشان‌ برنامشون‌ اين‌ بود كه‌ غلام‌ و كنيز مي‌خريدند، غلام‌ و كنيزها معمولا اينها را از بلاد كفر مي‌گرفتند مي‌آوردند به‌ عنوان‌ غلام‌ يا كنيز توي‌ خونه‌ نگه‌ مي‌داشتند مي‌فروختند حضرت‌ هم‌ مي‌فرستاد مي‌خريدند. خيلي‌ هم‌ مي‌خريد. مي‌خريد مي‌آورد منزل‌ اينها راتربيت‌ مي‌كرد. خيلي‌ هم‌ خوب‌ تربيتشون‌ مي‌كرد يك‌ نمونه‌ از تربيتش‌ سعيد بن‌ مصيب‌ مي‌گه‌ مردم‌ مدينه‌ آمدند براي‌ دعاي‌ باران‌ و هر چه‌ دعا كردند هيچ‌ خبري‌ نشد. مي‌گه‌ من‌ در جايي‌ بودم‌ كه‌ مشرف‌ بودم‌ يك‌ وقت‌ ديدم‌ كه‌ يك‌ غلام‌ سياهي‌ آمد، سرش‌ را گذاشت‌ روي‌ زمين‌ و گفت‌: خدايا باران‌ رحمتت‌ را ببار.

 ابرها آمدند، هوا تاريك‌ شد باران‌ شروع‌ شد من‌ عقبش‌ راه‌ افتادم‌ ببينم‌ اين‌ كيه‌؟ ديدم‌ رفت‌ خانة‌ امام‌ سجاد گفتم‌ پس‌ پيداش‌ كردم‌ اين‌ تربيت‌ شدة‌ امام‌ سجاده‌.

 مي‌گه‌ فردا آمدم‌ خدمت‌ حضرت‌، عرض‌ كردم‌ كه‌ آقا من‌ يكي‌ از غلامان‌ شما را آمدم‌ كه‌ بخرم‌، حضرت‌ فرمود من‌ غلام‌ نمي‌فروشم‌ هر كدام‌ هست‌ تو بردار ببر غلامها آمدند رژه‌ رفتند ديدم‌ نه‌ اونيكه‌ من‌ مي‌خوام‌ نيست‌. حضرت‌ فرمودند كس‌ ديگري‌ اين‌ گوشه‌ كنار نيست‌، توي‌ اسطبل‌ اونجا يك‌ غلام‌ هست‌، گفتن‌ او هم‌ بياد ديدم‌ آمد همونه‌. حضرت‌ فرمود، غلام‌ از اين‌ به‌ بعد آقاي‌ تو ايشانه‌. بردمش‌ او هم‌ اطاعت‌ كرد و آمد توي‌ كوچه‌ مثلا گفت‌ چي‌ باعث‌ شد كه‌ من‌ را از آقا و مولايم‌ جدا كردي‌؟ گفتم‌ از اين‌ به‌ بعد تو آقاي‌ مني‌ و من‌ غلام‌ تو، من‌ نگفتم‌ كه‌ تو غلام‌ من‌ باشي‌ تو آقاي‌ من‌ باش‌ همة‌ زندگيم‌ رو به‌ تو مي‌بخشم‌ خودمم‌ هم‌ غلام‌ تو هستم‌. گفت‌، چرا؟ گفتم‌ ديروز ديدم‌ كه‌ با خدا چه‌ انسي‌ داشتي‌. چگونه‌ بندة‌ خدا بودي‌ چگونه‌ خدا گوش‌ به‌ حرفت‌ داد. گفت‌ خدايا من‌ اين‌ را نمي‌خواستم‌ سري‌  كه‌ بين‌  من‌ و تو هست‌ بر ملاء بشه‌ حالا پس‌ وقتش‌ رسيده‌ كه‌ مرگ‌ من‌ را برسوني‌، من‌ بهش‌ گفتم‌ آقا ناراحت‌ نشو، برگرد، برگرد خدمت‌ امام‌ سجاد. گفت‌، حضرت‌ سجاد چون‌ غلام‌ را به‌ من‌ بخشيده‌ بود فرداش‌ فرستاد كه‌ بيا غلامت‌ از دار دنيا رفته‌ بيا تشيع‌ جنازه‌اش‌ بكن‌ و بردار ببر، يك‌ همچي‌ تربیتی‌.

 اين‌ غلامان‌ را حضرت‌ تربيت‌ مي‌كرد، سالي‌ يك‌ دفعه‌ آزادشون‌ مي‌كرد. آزاد يعني‌ بايد بگيم‌ كه‌ تو زندان‌ مي‌انداختشون‌ چون‌ آزادي‌ اونها وقتي‌ بود كه‌ اونها خدمت‌ امام‌ سجاد بودند.تربيت‌ شدن‌ فشار و ظلم‌  بني‌ اميه‌ نمي‌گذاره‌ اسم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌  و خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ برده‌ بشه‌. اينها هم‌ امام‌ سجاد را ديده‌اند. حضرت‌ سجاد هم‌ چند روز به‌ آخر ماه‌ رمضان‌ كه‌ مي‌رسيد اينها را جمعشان‌ مي‌كرد، فلاني‌ تو فلان‌ جا فلان‌ اشتباه‌ را كردي‌. بله‌ آقا قبوله‌. هر كدوم‌ خبر مي‌ده‌ يك‌ كار بدي‌ كرده‌ بودند حضرت‌ مي‌فرمود شما دعا كنيد كه‌ خدا امام‌ سجاد را از جهنم‌ آزاد كنه‌ و نجات‌ بده‌،  عفوش‌ كنه‌ تا من‌ همتون‌ را عفو مي‌كنم‌. دست‌ بلند مي‌كردند خدايا امام‌ سجاد را عفو كن‌ حضرت‌ هم‌ الهي‌ آمين‌ مي‌فرمود و حضرت‌ مي‌فرمود همتون‌ را عفو كردم‌.

 چند روز مونده‌ به‌ عيد فطر حضرت‌ به‌ اينها اموالي‌ مي‌داد، سرمايه‌اي‌ مي‌داد و روز عيد فطر هم‌ همشون‌ را آزاد مي‌كرد اونها مي‌آمدند توي‌ مردم‌، سرمايه‌ دارند، تربيت‌ فكري‌ شدند، شيعة‌ واقعي‌ شدند. كه‌ بعضي‌ از موريخين‌ نوشته‌اند كه‌ عمدة‌ سرنگوني‌ اين‌ غلامها كنيزاني‌ بود كه‌ حضرت‌ سجاد تربيت‌ كرده‌ بود و توي‌ مردم‌ پخش‌ بودند. مردم‌ را از خواب‌ غفلت‌ بيدار مي‌كردند. آقا اين‌ يزيد و ولي‌ بن‌ يزيد و امثال‌ اينهايي‌ كه‌ مشروب‌ مي‌خورند قمار مي‌زنند، اين‌ وضع‌ را دارند، خليفه‌ و جانشين‌ باشن‌؟ امام‌ سجاد را با اون‌ عظمت‌ اون‌ گوشة‌ خونه‌ نشسته‌ باشه‌. اين‌ يكي‌ از كارهاي‌ امام‌ سجاد بود. عمل‌ دومي‌ كه‌ امام‌ سجاد داشت‌. دعا، آقا دعا خوندن‌ اشكالي‌ نداره‌. نصفه‌هاي‌ شب‌ مشغول‌ دعا. كتابهاي‌ صحيفة‌ سجاديه‌. شماها اكثرتون‌ مي‌دونيد اين‌ دعاها مربوط‌ به‌ امام‌ سجاد صلوات‌ الله‌ عليهه‌. اين‌ دعاها را شما فكر نكنيد خيلي‌ ساده‌ است‌. در اين‌ دعاها من‌ يك‌ جرياني‌ را ديدم‌ مسئله‌ را لمس‌ كردم‌. چون‌ گاهي‌ مي‌شه‌ كه‌ انسان‌ يگ‌ چيزي‌ را از نظر علمي‌ قبول‌ داره‌ ولي‌ گاهي‌ مي‌شه‌ و وجدان‌ مي‌كنه‌. من‌ در مسجد النبي‌ در مدينه‌ نشسته‌ بودم‌ يك‌ سال‌. ديدم‌ كه‌ يك‌ نفر آمد و گفت‌ تو عربي‌ گفت‌ بنده‌ سيد حسن‌ ابطحي‌ هستم‌. گفتم‌ بله‌.  نشست‌ پهلوي‌ من‌ و گفت‌ كه‌ آقاي‌ شيخ‌ مجتبي‌ قزويني‌ خدا رحمتش‌ كنه‌ از اساتيد بزرگ‌ ما بودند و بسيار مرد بزرگواري‌ بودند، ايشان‌ امسال‌ مكه‌ آمده‌ يا نه‌؟ گفتم‌، نه‌ نيامده‌ چون‌ مريض‌ بودند، اتفاقا همان‌ سال‌ ايشان‌ فوت‌ كردند. بهش‌ گفتم‌ كه‌ خوب‌. خيلي‌ تاسف‌ خورد. بهش‌ گفتم‌ بگو ببينم‌ تو من‌ را از كجا شناختي‌ آخر من‌ با تو؟ گفت‌ اونجا چند تا ايراني‌ معرفي‌ كردند كه‌ تو اهل‌ مشهدي‌ و ايشان‌ را مي‌شناسند. خوب‌ اين‌ كه‌ معلوم‌ شد. گفتم‌ حالا ايشان‌ را از كجا مي‌شناسي‌؟ گفت‌ من‌ استاد دانشگاه‌ اسلامي‌ مدينه‌ هستم‌. سال‌ قبل‌ در همين‌ روزها من‌ تو همين‌ مسجد ديدم‌ يك‌ پيرمردي‌ نشسته‌ داره‌ يك‌ كتابي‌ مي‌خونه‌، نگاه‌ كردم‌ ديدم‌ عجب‌ متانتي‌. بخدا قسم‌ ما شيعه‌ يك‌ فطرت‌ بزرگي‌ كه‌ از همين‌ دعاها داريم‌ كه‌ يك‌ قطره‌اش‌ را اهل‌ سنت‌ و ساير ندارند.

 هشت‌ تا كتاب‌ صحيفة‌ سجاديه‌، هشت‌ جلد. يكيش‌ در بين‌ ما معروفه‌، دعاي‌ ابوحمزة‌ ثمالي‌ و مناجات‌ خمس‌ العشر امثال‌ اينهاست‌ اضافه‌ بر اون‌ صحيفه‌هاي‌ سجاديه‌. مي‌گه‌ من‌ سرم‌ را بردم‌ توي‌ كتاب‌ گفتم‌ آقا عجب‌ دعايي‌ است‌ اين‌ كتاب‌ چيه‌؟ ايشان‌ به‌ من‌ فرمود اينها مناجاتهايي‌ است‌ كه‌ امام‌ سجاد ما در نيمه‌هاي‌ شب‌ در همين‌ مدينه‌ در همين‌ شهر داشته‌. و اون‌ را به‌ من‌ هديه‌ كردند. و من‌ سال‌ گذشته‌ تا حالا روز نمي‌شه‌ يكي‌ از اين‌ دعاها را نخونم‌. و هر روز مي‌يام‌ روز قبر امام‌ سجاد در بقيع‌ فاتحه‌ مي‌خونم‌ و طلب‌ رحمت‌ براي‌ ايشون‌ مي‌كنم‌. اين‌ دعاهاي‌ امام‌ سجاد از نظر ابعاد خداشناسي‌ اگر كسي‌ دعاي‌ صحيفة‌ سجاديه‌ را دقت‌ كنه‌ خداشناس‌ واقعي‌ مي‌شه‌. به‌ مسائل‌ علمي‌ وارد مي‌شه‌. يكي‌ از دانشمندان‌ مي‌گه‌ در صحيفة‌  سجاديه‌ من‌ خوندم‌، الهم‌ امزج‌ مياههو باوبا، خدايا اينهايي‌ را كه‌ دشمن‌ اسلامند آلوده‌ كن‌ آب‌ اينها را به‌ وبا. اون‌ دانشمند مي‌گه‌، اگر مي‌گفت‌ كه‌ آب‌ اينها را به‌ طاعون‌ آلوده‌ كن‌ ما مي‌فرموديم‌ كه‌ هيچ‌ اطلاعي‌ از سرايت‌ ميكروب‌ به‌ مسائل‌ مختلف‌ نداره‌. اما تنها ميكربي‌ كه‌ بيشتر از هر چيز به‌ اشخاص‌ سرايت‌ مي‌كنه‌ وباست‌ در آب‌. كه‌ شما خوب‌ اين‌ را اطلاع‌ داريد ديگه‌.

 اونوقت‌ امام‌ سجاد ميكروب‌ وبا را تشخيص‌ داده‌. طرز سرايتش‌ را تشخيص‌ داده‌ و مي‌فرمايد كه‌ الهم‌ المزج‌ مياههم‌ بالوبا. خيلي‌ عجيبه‌. اينها را دانشمندان‌ مثلا علم‌ ميكروب‌شناسي‌ مي‌فهمند چي‌ گفته‌ امام‌ سجاد؟ چه‌ معجزه‌اي‌ كرده‌. حالا در ابعاد مختلف‌ در اختيار مردم‌، نصف‌ شب‌ بلند شده‌ نه‌ با سياست‌ مبارزه‌ كرده‌ در ظاهر نه‌ با اهل‌ دنيا. هيچ‌. كاري‌ كرده‌ دعاها را نوشته‌ بعد داده‌ دست‌ اين‌ پسرش‌، دست‌ او پسرش‌. يكي‌ را داد به‌ امام‌ باقر يكي‌ را هم‌ داد به‌ زيد بن‌ علي‌ بن‌ الحسين‌، زيد هم‌ داد به‌ يحيي‌، يحيي‌ هم‌ داد به‌ متوكل‌ بن‌ هارون‌ و متوكل‌ بن‌ هارون‌ هم‌ آمد در بين‌ ما پخش‌ كرد شد صحيفة‌ سجاديه‌. يكي‌ هم‌ دست‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌. جزء ميراث‌ امامته‌. اين‌ هم‌ يك‌ كار. كار سومي‌ كه‌ مردم‌ اون‌ زمان‌ و هم‌ الان‌ اين‌ مردم‌ را از خواب‌ غفلت‌ بيدار مي‌كنه‌ زنده‌ نگه‌ داشتن‌ قضية‌ كربلاست‌. ما الان‌ فكر نكنيد كه‌ ما زنده‌ايم‌ بخاطر زنده‌ بودن‌ عاشورا و محرم‌، والا شيعه‌ را از بين‌ برده‌ بودن‌ شيعه‌ باقي‌ مونده‌ بخاطر بقاء عاشورا. يعني‌ يك‌ تكيه‌ گاه‌ شيعه‌ داشته‌ و اون‌ عاشورا بوده‌ عاشورا خيلي‌ عجيبه‌ و اين‌ را حضرت‌ سجاد زنده‌ نگه‌ داشته‌ والا همون‌ زمان‌ از بين‌ برده‌ بودن‌ مردم‌ كوفه‌. كوفه‌ تا كربلا فاصله‌اي‌ نداره‌. كوفه‌ تا كربلا از نظر مسافت‌ شايد بعله‌ هفتاد هشتاد، كيلومتر الي‌ صد كيلومتر بيشتر فاصله‌ نيست‌. مردم‌ كوفه‌ خبر نداشتند كربلا چه‌ خبر بوده‌؟ اونوقتها روزنامه‌ و راديو و تلويزيون‌ نبود. يك‌ گوشه‌ دنيا يك‌ كاري‌ انجام‌ مي‌شد مخصوصا اگر يك‌ جمعيت‌ زيادي‌ بر يك‌ جمعيت‌ كمي‌ غلبه‌ مي‌كردند و از بين‌ مي‌بردن‌ و سر و صداش‌ را هم‌ از بين‌ مي‌بردند. لذا مي‌بينيد در قضاياي‌ كوفه‌ مي‌گه‌ هذا رأس‌ من‌؟اين‌ سر كيه‌؟ هذا رأس‌ الخارجي‌. خارجي‌ در اينجا به‌ معناي‌ خروج‌ كننده‌ نه‌ حالا خارجي‌. آخه‌ به‌ اصطلاح‌ ما يك‌ نفر مثلا اروپايي‌ غير ايراني‌ نه‌. اين‌ خروج‌ كنده‌اي‌ است‌ بر امير المومنين‌ يك‌ نفر خروج‌ كرده‌ اين‌ را كشتنش‌.

 كار هر حكومتي‌ هم‌ همينطوره‌ كه‌ اونهايي‌ را كه‌ خروج‌ مي‌كنند ياغي‌ مي‌شن‌ را بكشتشون‌. بعد هم‌ براي‌ عبرت‌ ديگران‌ بيارتشون‌، مسئله‌اي‌ نيست‌. خوب‌ آوردند تو كوفه‌ هيچ‌ نيست‌. امام‌ سجاد وقتي‌ كه‌ به‌ رسم‌ تصدق‌ نان‌ و خرما مي‌دن‌ به‌ دست‌ اهل‌ بيت‌ پيغمبر امام‌ سجاد به‌ مردم‌ مي‌گه‌ كه‌ صدقه‌ بر ما حرامه‌. چرا؟ ما از اولاد پيغمبريم‌. كدوم‌ پيغمبر؟ همين‌ پيغمبر خودمون‌، پيغمبر اسلام‌. اينجوري‌ بوده‌. اونوقت‌ امام‌ سجاد در دوران‌ كوفه‌ و شام‌ خوب‌ محدود نمي‌تونست‌ خيلي‌ تليغ‌ كنه‌. در عين‌ حال‌ رسوند مطلب‌ را. در مجلس‌ يزيد نشسته‌، سران‌ مملكتهاي‌ مختلف‌ آمده‌اند دعوت‌ كرده‌ كه‌ بگم‌ دشمنم‌ را از بين‌ ببرم‌، حضرت‌ سجاد فرمود مي‌زاري‌ من‌ برم‌ روي‌ اين‌ چوبها، منبر هم‌ نمي‌گه‌.روي‌ اين‌ چوبها حرف‌ بزنم‌، بعضيها كه‌ متوجه‌ بودند اينها چكاره‌ هستند من‌ جمله‌ خود يزيد مي‌خواست‌ اجازه‌ نده‌ از اون‌ شخصي‌ كه‌ اسير بوده‌ مريض‌ بوده‌، وضعش‌ طوري‌ نيست‌ كه‌ خيلي‌ بتونه‌ حرف‌ بزنه‌، بزار عقدة‌ دلش‌ را بگه‌ رفت‌ همونجا كار يزيد را يكسره‌ كرد. موذن‌ صدا مي‌زنه‌ الله‌ اكبر. يك‌ كلماتي‌ اينجا داره‌ كه‌ به‌ همة‌ مردم‌ مي‌گه‌ كه‌ اوني‌ كه‌ موحده‌ توي‌ شماها، خداشناسه‌، خدا پرسته‌ منم‌ نه‌ بقيه‌.

 اشهد ان‌ لا اله‌ الا الله‌. باز همينطور. مطالبي‌ دربارة‌ خدا مي‌گه‌ وقتي‌ كه‌ اين‌ كلمة‌ اشهد ان‌ محمد رسول‌ الله‌ (الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد) به‌ يزيد رو مي‌كنه‌ به‌ موذن‌ مي‌گه‌ ساكت‌ شد، اين‌ ساكت‌ نمي‌شه‌ حضرت‌ يك‌ چيزي‌ را پرت‌  مي‌كنه‌ بهش‌ ساكت‌ مي‌شه‌. بعد رو مي‌كنه‌ به‌ يزيد اين‌ شخص‌ جد تو است‌ يا من‌؟ اگر بگي‌ كه‌ جد من‌ است‌ كه‌ دروغ‌ گفته‌اي‌، افترا بستي‌ چرا كه‌ تو هيچ‌ ارتباطي‌ را پيغمبر نداري‌. اگر جد منه‌ چرا فرزندانش‌ را اينجور اسير كردي‌؟ چرا اينجور عمل‌ كردي‌؟ چرا اين‌ وضع‌ را؟ مطالبي‌ عجيب‌. خدا مي‌دونه‌ آبروي‌ يزيد را برد. حالا اين‌ مربوط‌ به‌ قسمتهاي‌ مختلف‌ شام‌ و كوفه‌ و اينها. كه‌ بعد يزيد مجبور شد اينها را برگردونه‌ و اونجا نگرشون‌ نداره‌ و اظهار حتي‌ پشيماني‌ بكنه‌ و اظهار اينكه‌ من‌ چگونه‌ ممكن‌ است‌ حتي‌ خدا من‌ را عفو كنه‌؟ خدا لعنت‌ كنه‌ پسر مرجانه‌ را او اين‌ وضع‌ را درست‌ كرده‌ و اين‌ حرفها.

 علاوه‌ بر اين‌ در مدينه‌ مردم‌ يك‌ شهر بالاخره‌ كوچك‌ و بزرگ‌ حقيقت‌ را بفهمند بعد پخش‌ مي‌شن‌ تمام‌ مردم‌ مسلمان‌ حقيقت‌ را مي‌فهمند. در مدينه‌ شنيديد ديگه‌ به‌ عنوان‌ روضه‌ براتون‌ خوندن‌ ولي‌ خب‌ به‌ عنوان‌ اينكه‌ چه‌ كار عظيمي‌ حضرت‌ سجاد كرده‌؟ بشنويد. مي‌رسيم‌ به‌ يك‌ نفر قصاب‌ داره‌ گوسفند مي‌كشه‌ خوب‌ اين‌ معلومه‌ اونوقتها قصاب‌ خونه‌ و صلاخ‌ خونه‌ نبوده‌ هر كسي‌، الان‌ هم‌ شايد در بعضي‌ جاها جلوي‌ مغازه‌اش‌ مي‌كشت‌ و مي‌فروخت‌. حضرت‌ مي‌فرمود آي‌ دست‌ نگه‌ دار اين‌ را آبش‌ دادي‌ يا نه‌؟ آقاجان‌ ما عادتمون‌ اينه‌. احتمال‌ داره‌ گوسفند تشنه‌ باشه‌، احتمالا بهش‌ آب‌ مي‌ديم‌ و نه‌ ترك‌ نكرديم‌ آب‌ دادن‌ را سيرابش‌ كرديم‌ حضرت‌ مي‌ايستاد مردم‌ هم‌ جمع‌ مي‌شدند مي‌فرمود كه‌ پدر من‌ را در كنار گودال‌ با لبهاي‌ تشنه‌ كشتند. ببينيد چه‌ مي‌كنه‌؟ عروسي‌ حضرت‌ را دعوت‌ مي‌كردند. حضرت‌ مي‌فرمود كه‌ ما از وقتي‌ كه‌ جريان‌ كربلا پيش‌ آمده‌ ما نمي‌ياييم‌ توي‌ اين‌ جور مجالس‌. ما هم‌ شيعه‌ هستيم‌ ما توي‌ مجالسمون‌ باز هم‌ اشعار مصيبت‌ مي‌خونيم‌ روضه‌ مي‌خونيم‌ حضرت‌ مي‌فرمود خوب‌ اگر اينطوره‌ مي‌يام‌. اگر مي‌گيد كه‌ يك‌ غريبي‌ را مي‌ديد، يك‌ اسيري‌ را مي‌ديد، حضرت‌ اونجا مي‌ايستاد براي‌ صحبت‌ كردن‌ و بالاخره‌ زنده‌ نگه‌ مي‌داشت‌ جريان‌ كربلا را. و در ضمن‌ جريانات‌ را همه‌ را نقل‌ مي‌كرد. اكثر روايات‌ مربوط‌ به‌ سيد الشهدا را ما از امام‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ شنيديم‌ و كربلا را زنده‌ نگه‌ داشت‌، قضية‌ عاشورا را زنده‌ نگه‌ داشت‌.

 كه‌ الان‌ مي‌بينيد زنده‌ترين‌ مراسم‌ در دنياها، باور كنيد، در دنيا زنده‌ترين‌ مراسم‌، مراسم‌ عاشوراست‌. در دنيا ما مراسمي‌ نداريم‌ كه‌ اينقدر زنده‌ باشه‌. در تمام‌ ممالك‌ هر جا يك‌ نفر شيعه‌ باشه‌، من‌ يك‌ نفر شيعه‌ را در هندوستان‌ بود ديدم‌ مي‌گفت‌ آقا من‌ در يك‌ قريه‌اي‌ هستم‌ كه‌ تنها من‌ يك‌ نفر شيعه‌ هستم‌ بقيه‌ هندو هستند حتي‌ سني‌ هم‌ نداره‌، هندو. اونجا زندگي‌ مي‌كنم‌. مي‌گه‌ شبهاي‌ عاشورا خودم‌ براي‌ خودم‌ سينه‌ مي‌زنم‌، قمه‌ مي‌زنم‌، و نشون‌ دادن‌ ضرب‌ قمه‌اي‌ كه‌ خودش‌ به‌ خودش‌ زده‌. يك‌ نفر شيعه‌ باشه‌ يك‌ جا نمي‌تونه‌ راحت‌ باشه‌. زيارت‌ عاشورا، شيعيان‌ همه‌. باور كنيد من‌ اين‌ را حالا اگر تجربه‌ نكرديد از سالهاي‌ بعد تجربه‌ كنيد اون‌ فاسقترين‌ افراد اون‌ فاجرترين‌ افراد اون‌ كسي‌ كه‌ حتي‌ هيچ‌ ارتباطي‌ با خدا نداره‌ روز عاشورا حالش‌ يك‌ جور ديگه‌ است‌.

 يك‌ حال‌ حزني‌ داره‌ يك‌ حال‌ گريه‌اي‌ داره‌، بالاخره‌ فرق‌ مي‌كنه‌ با روزهاي‌ ديگر. خدا رحمت‌ كنه‌ يكي‌ از علماي‌ مشهد را مي‌گفت‌ كه‌ من‌ يك‌ تربتي‌ دارم‌ كه‌ اين‌ در روز عاشورا تبديل‌ به‌، البته‌ قرمز شده‌. و اين‌ را بدانيد كه‌ در دنيا، چون‌ همة‌ عوالم‌ وجود زير نظر امام‌ هر زمانه‌ اين‌ را بدونيد، يعني‌ اگر. مثل‌ كليد برق‌ فرض‌ كنيد كه‌ اگر اين‌ كليد زديد خاموش‌ شه‌ تمام‌ برقها خاموش‌ مي‌شه‌، بالا زديد روشن‌ مي‌شه‌. اگر امام‌ هر زماني‌ محزون‌ باشه‌، خيلي‌ آدم‌ بايد پرت‌ باشه‌ از انسانيت‌ و باصطلاح‌ جز آدم‌ بودن‌ پرت‌ باشه‌ تا اين‌ محزون‌ نشه‌ والا محزون‌ مي‌شه‌. حتي‌ افراد غير مسلمان‌ هم‌ محزون‌ مي‌شن‌. خوب‌ شب‌ شهادت‌ امام‌ سجاده‌ بيشتر از اين‌ وقتتون‌ را نگيرم‌، انشاء لله‌ اميدواريم‌ كه‌ هممون‌ از شيعيان‌ خالص‌ اين‌ خاندان‌ باشيم‌ و ما هم‌ بتونيم‌ در خدمت‌ امام‌ زمانمون‌ انشاء لله‌ براي‌ اسلام‌ عزيز بيشتر اين‌ خدمت‌ كنيم‌.

 چراغها را خاموش‌ كنيد حال‌ عزايي‌ به‌ خودمون‌ بگيريم‌. السلام‌ عليك‌ يا مولاي‌، يا ابوالحسن‌ يا علي‌ بن‌ الحسين‌ ايهاالسجاد يابن‌ الرسول‌ لله‌، يا حجة‌ لله‌ علي‌ خلقه‌ يا سيدنا و مولانا، انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بك‌ الي‌ الله‌ و قدمناك‌ بين‌ يدي‌ حاجاتنا. يا وجيه‌ عند الله‌ اشفعلنا عند الله‌.

 فكر مي‌كنم‌ با اين‌ تاريكي‌ مجلس‌ حتما به‌ ياد قبرستان‌ بقيع‌ افتاده‌ايد. خدا لعنت‌ كنه‌ وهابيت‌ را. برويم‌ كنار قبر امام‌ سجاد. مثل‌ فردايي‌ ثار المدينه‌ ضجة‌ واحده‌. تمام‌ اهل‌ مدينه‌ مشغول‌ گريه‌ كردن‌ شدند وقتي‌ كه‌ خبر وفات‌ حضرت‌ سجاد و شهادت‌ آن‌ حضرت‌ را مردم‌ شنيدند. جنازة‌ امام‌ سجاد را برداشتند آوردند كنار قبر عمويش‌ حسن‌ بن‌ علي‌ دفن‌ كردند. اما همين‌ امام‌ سجاد وقتي‌ كه‌ از كنار گودي‌ قتلگاه‌ عبور ميكند، زينب‌ كبري‌ ميگه‌ من‌ نگاه‌ كردم‌ ديدم‌ چشمهاي‌ امام‌ سجاد به‌ بدن‌ پدر انداخته‌، دارد جانش‌ را از دست‌ مي‌دهد. گفتم‌ يابن‌ اخي‌ مالي‌ اراك‌ تهلك‌ بنفسك‌. آي‌ پسر برادر، مرا چه‌ ميشود مي‌بينم‌ تو داري‌ با جانت‌ بازي‌ مي‌كني‌ و جان‌ از كف‌ مي‌دهي‌. تو حجت‌ خدايي‌. صدا زد عمه‌ مگر اين‌ بدن‌ حجت‌ خدا نيست‌؟

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. يا صاحب‌ الزمان‌. آجرك‌ الله‌ في‌ مصيبت‌ جدك‌ امام‌ السجاد. يا بقية‌ الله‌. يك‌ نظر لطفي‌ امشب‌ به‌ اين‌ مجلس‌ ما، يقينا نظر لطف‌ به‌ همه‌ جا داري‌ و اظهار محبت‌ به‌ همه‌ مي‌كني‌. اما اين‌ جمع‌ تقاضا دارد يك‌ نظر لطف‌ خاصي‌ به‌ اين‌ مجلس‌ داشته‌ باشي‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الهي‌ عظم‌ البلاء و برح‌ الخفاء و انكشف‌ الغطاء و انقطع‌ الرجاء ضاقت‌ الارض‌ و منعت‌ السماء و انت‌ المستعان‌ و اليك‌ المشتكي‌ و عليك‌ المعول‌ في‌ الشدة‌ و الرخاء. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد. اولي‌ الامر الذين‌ فرضت‌ علينا طاعتهم‌ و عرفتنا بذلك‌ منزلتهم‌ ففرج‌ عنا بحق‌ فرجا عاجلا قريبا كلمح‌ البصر او هو اقرب‌ من‌ ذلك‌. يا محمد يا علي‌. يا علي‌ و يا محمد اكفياني‌ فانكما كافيان‌. فانصراني‌ فانكما ناصران‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. الغوث‌ الغوث‌ الغوث‌ ادركني‌ ادركني‌ ادركني‌ الساعه‌ الساعه‌ الساعه‌ العجل‌ العجل‌ العجل‌.

 

۲۰ محرم ۱۴۱۴-۲۰ تیرماه ۱۳۷۲-عبودیت ۵،راه بنده شدن اخلاق ۵۳

 عبوديت‌ 5 راه‌ بنده‌ شدن‌ اخلاق‌ 53

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اگر ما توانستيم‌ همانطوري‌ كه‌ تكوين‌ ما و تكوين‌ كل‌ عالم‌ بندة‌ خدا هستند و هستيم‌؛ از نظر تشريع‌ هم‌ بندة‌ خدا باشيم‌. من‌ اينجوري‌ ميگم‌ بخاطر اينكه‌ هفته‌هاي‌ گذشته‌ بحث‌ كردم‌. حالا يكي‌ دو نفر هم‌ كه‌ هفته‌هاي‌ قبل‌ نبودند، ممكنه‌ متوجه‌ مطلب‌ نشوند. حالا بهرحال‌ چه‌ ميشه‌ كرد. اگر ما هماهنگ‌ با عالم‌ خلقت‌ شديم‌ و توانستيم‌ خودمون‌ را مثل‌ همة‌ موجودات‌ بندة‌ خدا قرار بديم‌، فوائدي‌ اين‌ بندگي‌ و اين‌ هماهنگي‌ دارد. و يكي‌ از اين‌ فوائد اين‌ است‌ كه‌ يكي‌ از آن‌ فوائد اين‌ است‌ كه‌ خدا با ما حرف‌ ميزنه‌. با تمام‌ موجودات‌ خدا تكوينا حرف‌ ميزنه‌ و با ما هم‌ خداي‌ تعالي‌ تكوينا حرف‌ ميزنه‌ و باضافه‌، دليل‌ بر اشرف‌ مخلوقات‌ بودنمون‌ اين‌ است‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ كه‌ ما تشريعا بندة‌ خدا هستيم‌، خداي‌ تعالي‌ با ما تشريعا هم‌ حرف‌ ميزنه‌. حالا فرق‌ بين‌ تكوين‌ و تشريع‌، يك‌ قدري‌ هفته‌هاي‌ گذشته‌ هم‌ گفته‌ام‌. حالا يك‌ قدري‌ اين‌ هفته‌ هم‌ بگم‌ تا مطلب‌ يك‌ قدري‌ بيشتر روشن‌ بشه‌. چون‌ همة‌ امتياز انسان‌ در اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ با خدا تشريعي‌ صحبت‌ ميكنه‌. حالا ميگم‌. تكوينا را و تشريعا را بحث‌ مي‌كنيم‌. گفتيم‌ همة‌ موجودات‌ تكوينا بندة‌ خدا هستند. يعني‌ خدا خواسته‌ اين‌ درخت‌ سبز بشه‌، سبز ميشه‌. اون‌ درخت‌ قرمز باشه‌ قرمز ميشه‌. اون‌ گل‌ زرد باشه‌، زرده‌. ارادة‌ الهي‌ آمده‌ اينهم‌ قبول‌ كرده‌ و پذيرفته‌، اختياري‌ در كار نبوده‌ و اين‌ شده‌ تكويني‌. معناي‌ تكويني‌ اصلا همينه‌. دقت‌ كرديد؟ الان‌ مثلا تكوينا اين‌ ساختمان‌ داره‌ تسبيح‌ بنا را ميكنه‌. مثال‌ مي‌زنم‌ها. يعني‌ اين‌ ساختمان‌ داره‌ ميگه‌ بناي‌ من‌ كور نبود. بناي‌ من‌ قدرت‌ داشته‌، بناي‌ من‌ سليقه‌ داشته‌. اگر ساختمان‌ را بد ساخته‌ ميگه‌ خوب‌ بناي‌ من‌ بد سليقه‌ بوده‌. همانطور كه‌ تسبيح‌ ميكنه‌، اين‌ تسبيح‌ هم‌ نيست‌، تنزيهش‌ ميكنه‌ از بديها، گاهي‌ هم‌ بديها را بهش‌ نسبت‌ ميده‌. مخصوصا انسان‌. به‌ كل‌ عالم‌ وقتي‌ كه‌ شما نگاه‌ بكنيد، مي‌بينيد كه‌ همة‌ موجودات‌ دارند خدا را تسبيح‌ مي‌كنند. اين‌ آسمان‌ منظم‌، اين‌ اشجار، اين‌ حيوانات‌، حشرات‌، همه‌ دارند ميگند كه‌ خداي‌ ما حكيم‌ بوده‌. اوني‌ كه‌ ما را بوجود آورده‌ حكيم‌ بوده‌. اين‌ پس‌ معناي‌ تسبيح‌. الان‌ خود ما داريم‌ تسبيح‌ مي‌كنيم‌. حالا خود من‌ فرض‌ كنيد كه‌ غافل‌ باشم‌ ولي‌ از نظر ساختمان‌ بدني‌ دارم‌ خدا را تسبيح‌ مي‌كنم‌. دائما هم‌ دارم‌ تسبيح‌ ميكنم‌. كل‌ شي‌ء الا يسبح‌ بحمدك‌. همه‌ چيز داره‌ تسبيح‌ ميكنه‌. الان‌ اگر بدن‌ مرا بگذارند روي‌ ميز تشريح‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ يك‌ آمپول‌ بيهوشي‌ هم‌ بهم‌ بزنند، ما تسبيح‌ نمي‌كنيم‌، اما باطن‌ ما را نگاه‌ كنند، اين‌ رگها را نگاه‌ كنند، اينها همه‌ داره‌ ميگه‌ كه‌ خداي‌ من‌ قادر بوده‌، خداي‌ من‌ حكيم‌ بوده‌، سازندة‌ من‌، همينجور كه‌ اين‌ ساختمان‌ راجع‌ به‌ بنا اين‌ را ميگفت‌. اين‌ جور تسبيح‌ را، اينجور حمد را، اينجور خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ معرفي‌ كردن‌ را، اين‌ را ميگن‌ تسبيح‌ و تحميد تكويني‌. عبادت‌ هم‌ همينطوره‌. آني‌ كه‌ همه‌ چيز تحت‌ فرمان‌ باشه‌، چوب‌ گاهي‌ هست‌، ميگيد چوب‌ بدراهيه‌. چوب‌، بعضي‌ چوبها تحت‌ اختيار نيست‌. يعني‌ بد راهه‌. انسان‌ تيشه‌ را اينجا مي‌گذاره‌، مي‌بيني‌ تا آخر شكست‌ رفت‌. اين‌ تحت‌ فرمان‌ نيست‌. يا يك‌ چيزي‌. بعضي‌ چيزها مثل‌ موم‌ تحت‌ فرمان‌ انسانه‌. اونها دارند از شما فرمانبرداري‌ مي‌كنند اينهايي‌ كه‌ تحت‌ اختيار شما هستند. در عالم‌ خلقت‌ همه‌ چيز تحت‌ اختيار خداست‌. و الاّ بايد قدرت‌ خدا را محدود بدونيم‌. ماها كه‌ قدرتمون‌ محدوده‌، ماها چيزي‌ تحت‌ اختيارمون‌ نيست‌. تكوينا، يعني‌ همين‌ بدن‌ خودمون‌ از ما بندگي‌ نميكنه‌. شما الان‌ دوست‌ داشتيد كه‌ به‌ يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ مي‌رفتيد كربلا. همه‌اتون‌ اين‌ را دوست‌ داريد. ولي‌ تحت‌ فرمانتون‌ نيست‌، فرماندهي‌ شما خيلي‌ محدوده‌. بندگي‌ خودتون‌، بدن‌ خودتون‌، در مقابل‌ خودتون‌ هم‌ خيلي‌ محدوده‌. شما مي‌تونيد از اينجا بريد پائين‌، از آنجا بيائيد بالا، اما به‌ يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ بريد كربلا، نه‌، گوش‌ نميده‌ به‌ حرفتون‌. اما چون‌ خداي‌ تعالي‌ قادر مطلقه‌، هر چه‌ كه‌ بخواد انجام‌ ميشه‌. همه‌ چيز بندة‌ خداست‌. الان‌ خورشيد را خداي‌ تعالي‌ بگه‌ محو شو، محو ميشه‌. اذا اراد الله‌ لشي‌ء ان‌ يقول‌ له‌ كن‌ فيكون‌. هر چي‌ بگه‌ باش‌، هست‌. هر چي‌ بگه‌ نباش‌، نيست‌. اين‌ معناي‌ بندگي‌ و عبوديت‌ تكويني‌ موجوداته‌. همة‌ چيزهايي‌ كه‌ در عالم‌ هست‌ تحت‌ فرمان‌ الهي‌ است‌ و بندگي‌ خدا را مي‌كنند، هيچ‌ بروبرگرد هم‌ نداره‌ و محال‌ است‌ جمادات‌، گياهها، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌، حشرات‌، حيوانات‌، حتي‌ خود ماها در تكوين‌، اينها تحت‌ فرمان‌ پروردگار نباشند. هستند. شما ازتون‌ مي‌پرسيدند كه‌ مي‌خواهيد چه‌ شكلي‌ باشيد، يك‌ شكل‌ ديگه‌اي‌ را مثلا انتخاب‌ مي‌كرديد. همه‌ مي‌خواستند شكل‌ حضرت‌ يوسف‌ باشند. همه‌ دوست‌ داشتند مثلا فرض‌ كنيد كه‌ يك‌ قيافة‌ زيباتري‌ از اين‌ داشته‌ باشند. خيلي‌ چيزها ما مي‌خواستيم‌ در بدنمون‌ باشه‌ كه‌ حالا نيست‌. در اختيارمون‌ نيست‌. گاهي‌ يك‌ كسالت‌ پيدا ميشه‌، توسلات‌، چه‌ چي‌ رفع‌ بشه‌، نميشه‌. فرمانبرداري‌ نمي‌كنند. ولي‌ تحت‌ ارادة‌ الهي‌، علتش‌ هم‌ اينه‌ ما، ما فرماندهيمون‌ محدوده‌ ولي‌ خداي‌ تعالي‌ فرماندهيش‌ محدود نيست‌. قادر مطلقه‌. ما ممكنه‌ مثلا يك‌ مومي‌ را با فشار اينها خوردش‌ كنيم‌. اين‌ اندازه‌ فرماندهي‌ داريم‌، خوردش‌ مي‌كنيم‌ مثلا. گوش‌ به‌ حرف‌ ما ميده‌ خورد ميشه‌. اما آهن‌ را نمي‌تونيم‌ اين‌ كار را بكنيم‌ باهاش‌. تحت‌ فرمان‌ ما نيست‌. حالا به‌ اين‌ كار ندارم‌. فرماندهي‌ تكويني‌ كه‌ در عالم‌ هست‌، همه‌ چيز در اختيار خداست‌، همه‌ هم‌ فرمان‌ برميدارند. ما خودمون‌ هم‌ فرمان‌ برميداريم‌. وقتي‌ نگاه‌ كنيم‌ تمام‌ موجودات‌ همه‌ ميگن‌ لبيك‌، اللهم‌ لبيك‌. تمام‌ موجودات‌ ميگن‌ چشم‌، تمام‌ موجودات‌ ميگن‌ بله‌. همه‌ اينها را ميگن‌. بدن‌ خود ما هم‌ داره‌ اين‌ حرفها را ميزنه‌، به‌ ما هم‌ اصلا اعتنا نداره‌. به‌ خود ما، به‌ روح‌ ما اعتنا نداره‌. فقط‌ بشر را پروردگار متعال‌ گفتند كه‌ چون‌ بشر و جن‌، حالا البته‌ جن‌ و اينها در بحث‌ ما نيستند، حالا بشر، بشر يكي‌ از موجوداتي‌ است‌ كه‌ يك‌ بندگي‌ تكويني‌ هم‌ بهش‌ دادند. يعني‌ يك‌ اختيار بهش‌ دادند، راه‌ حق‌ و باطل‌ را بهش‌ نشون‌ دادند. بهش‌ گفتند از اينور بري‌ خوبه‌، از آنور بري‌ بده‌. از اين‌ راه‌ كه‌ رفتي‌، راه‌ خير، شما با تمام‌ عالم‌ هماهنگ‌ ميشيد و تمام‌ عالم‌، يكي‌ از حرفهايي‌ كه‌ جلسة‌ قبل‌ گفتم‌ همين‌ بود. كه‌ تمام‌ عالم‌ آنوقت‌، وقتي‌ كه‌ شما با تمام‌ عالم‌ هماهنگ‌ شديد، شما جزئي‌ از اين‌ عالم‌ ميشيد و تمام‌ عالم‌ به‌ كمك‌ شما مي‌آيد. يعني‌ اصلا يكي‌ هستيد ديگه‌. شما اگر توي‌ اين‌ مجلس‌ با همة‌ اين‌ جمع‌ يكي‌ باشيد، همه‌ با هم‌ كمك‌ مي‌شيد، يك‌ نيرو مي‌شيد. اما اگر يك‌ نفر باشه‌ مخالف‌ همة‌ اين‌ جمع‌ باشه‌. اين‌ تنها مي‌مونه‌. تنها هر وقت‌ ميره‌ خودش‌ مال‌ خودشه‌. يكي‌ از فوايدي‌ كه‌ باز اين‌ را شرح‌ دادم‌ در هفته‌هاي‌ گذشته‌، اينكه‌ اگر انسان‌ كه‌ در تكوين‌ بندة‌ خداست‌؛ در تشريع‌ هم‌ بندة‌ خدا باشه‌، ديگه‌ كل‌ عالم‌ در اختيارشه‌. حتي‌ بدن‌ خودش‌. حتي‌ بدن‌ خودش‌ هم‌ در اختيار خودشه‌. همه‌ چيز، آسمان‌، زمين‌. مثل‌ يك‌ پيچ‌ و مهره‌اي‌ براي‌ يك‌ كارخانه‌. شما فكر كنيد اين‌ پيچ‌ و مهره‌ به‌ اين‌ كارخونه‌ نميخوره‌، هماهنگ‌ نيست‌. سازگار نيست‌. خوب‌ اين‌ را مي‌كنند مي‌اندازندش‌ دور. يا بالاخره‌ لقي‌ و لقي‌ راه‌ مي‌اندازه‌. اما وقتي‌ اين‌ پيچ‌ و مهره‌ واقعا هماهنگي‌ داشت‌ با اين‌ كارخانه‌، يقينا اين‌ كارخونه‌ اون‌ را قبول‌ ميكنه‌ و ميشه‌ جزئي‌ از اين‌ كارخونه‌ و كارخونه‌ را باصطلاح‌ راهش‌ مي‌اندازه‌. و اگر مثلا فرض‌ كنيد يك‌ صنعتي‌ اين‌ كارخانه‌ داشته‌ باشه‌، يكي‌ از كساني‌ كه‌ اين‌ هنر را، مثلا فرض‌ كنيد يك‌ پارچه‌اي‌ بيرون‌ داده‌، يكيش‌ هم‌ همين‌ پيچ‌ كوچيك‌ همين‌ كارخونه‌ است‌. اينها را عرض‌ كردم‌، بحث‌ كرديم‌.

 يكي‌ ديگه‌ از امتيازات‌ اينكه‌ اگر انسان‌ تشريعا و تكوينا بندة‌ خدا بود، يكي‌ ديگش‌ اينه‌ كه‌ خدا باهاش‌ تكوينا كه‌ حرف‌ ميزنه‌. چون‌ تكوينا حرف‌ ميزنه‌ به‌ موي‌ سر شما گفت‌ سفيد بشو، شد. شما هم‌ هر چي‌ رنگي‌ مي‌زني‌ باز هم‌ سفيد ميشه‌. باز در مي‌آد سفيد ميشه‌. تحت‌ فرمان‌ خداست‌، تحت‌ فرمان‌ شما نيست‌. شما مي‌دونيد هر جا يك‌ رنگيه‌. سفيد پوست‌ سفيد پوست‌. سياهپوست‌ سياه‌ پوست‌. زرد پوست‌ زرد پوست‌. هيچ‌ جا، همه‌ تكوينا تحت‌ فرمان‌ خدا. تشريعا هم‌ اگر شديد خدا باهاتون‌ حرف‌ ميزنه‌. تشريعا حرف‌ ميزنه‌. يعني‌ چي‌؟ دلم‌ مي‌خواست‌ وقت‌ بيشتري‌ مي‌داشتيم‌ دربارة‌ اين‌ موضوع‌ صحبت‌ ميكرديم‌. اگر نتونستيم‌ حرف‌ را به‌ آخر برسونيم‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود انشاء الله‌ مي‌گذاريمش‌ براي‌ هفتة‌ بعد. چون‌ مهمه‌، كليد تمام‌ موفقيتهاست‌. براي‌ كساني‌ كه‌ سير و سلوك‌ مي‌خوان‌ داشته‌ باشند و به‌ سوي‌ خدا حركت‌ كنند. خدا با ما هست‌. با هر كس‌، يعني‌ قاعدة‌ كليه‌. ميگه‌ چون‌ كه‌ با كودك‌ سروكارت‌ فتاد، زبان‌ كودكي‌ بايد گشاد. با هر كسي‌ مطابق‌ فهم‌ و درك‌ خودش‌ صحبت‌ مي‌كنيم‌. حرف‌ زدن‌ پروردگار متعال‌ هم‌، چون‌ خودش‌ مثل‌ ما نيست‌، حرف‌ زدنش‌ هم‌ مثل‌ ما نيست‌. ببينيد، اصل‌ حرف‌ چيه‌، اصل‌ سخن‌ چيه‌، كلام‌ چيه‌ اصلش‌. اينه‌ كه‌ من‌ آنچه‌ كه‌ مي‌دانم‌، بعله‌، و ميخوام‌ و يا در قلبم‌ اراده‌ كرده‌ام‌، اين‌ را به‌ شما منتقل‌ كنم‌. اين‌ راههاي‌ مختلف‌ داره‌. يك‌ دفعه‌ هست‌، راههاي‌ مختلف‌ يعني‌ بوسايل‌ مادي‌ مختلف‌ كه‌ اينها مخلوق‌ خدا هستند، مطلبم‌ را به‌ شما منتقل‌ مي‌كنم‌. مثلا اشاره‌ ميكنم‌، همچين‌ مي‌كنم‌. شما مي‌آئيد. ميگم‌ منكه‌ حرف‌ نزدم‌ شما چطوري‌ آمديد؟ ميگه‌ شما گفتيد بيا. بعله‌. اينجوري‌ كردم‌. اينجوري‌ ميكنم‌. شما مي‌نشينيد. شما گفتيد بشين‌. اين‌ اشاره‌ است‌. دقت‌ كرديد. اينهم‌ يك‌ نحوه‌ كلامه‌. انتقال‌ دادن‌. من‌ مي‌خوام‌ شما بنشينيد اينجوري‌ ميكنم‌ شما مي‌نشينيد. يك‌ وقت‌ هستش‌ كه‌ من‌ با نگاه‌، مثلا نگاه‌ ميكنم‌. چيه‌ آقا اينجوري‌ نگاه‌ مي‌كنيد! نگاه‌ كردن‌ كه‌ ديگه‌ چيه‌ نداره‌. نه‌ لابد يك‌ چيزي‌ در من‌ ديده‌ايد مي‌خوايد بگيد. با نگاه‌. همين‌ هم‌ وسايل‌ ماديه‌ها. گاهي‌ با اشارة‌ چشمه‌، گاهي‌ با اشارة‌ ابروست‌، گاهي‌ با اشارة‌ دسته‌، گاهي‌ با اشارة‌ پاست‌. با همة‌ اينها ميشه‌ انسان‌ حرف‌ بزنه‌. گاهي‌ با نوشتنه‌. من‌ مي‌نويسم‌ به‌ شما لااقل‌ اين‌ مسئله‌ را از خودم‌ منتقل‌ كردم‌ به‌ شما. و چيزهاي‌ ديگه‌، چون‌ نمي‌خوام‌ زياد راجع‌ به‌ اينها بحث‌ بكنم‌، وقتتون‌ بگذره‌. شايد ده‌ پانزده‌ چيز باشه‌ از همين‌ وسايل‌ مادي‌ كه‌ همونچه‌ كه‌ انسان‌ مي‌خواد از لب‌ و دهانش‌ منتقل‌ بكنه‌ به‌ ديگري‌، از آن‌ راهها هم‌ ميشه‌. شما از اينجا ميريد توي‌ جاده‌ مي‌بينيد يك‌ علامت‌ اينجوري‌ زده‌. پيچه‌ اينجا. شما از كجا ميگيد پيچه‌ اينجا؟ از تابلو. بعله‌؟ يا مثلا از شما بپرسند چند كيلومتر مانده‌ به‌ فلان‌ شهر؟ ميگيد اينقدر. از كجا مي‌گيد؟ كسي‌ بهت‌ گفت‌؟ نه‌. تابلو زدند. حالا نوشته‌ باشه‌، علامت‌ باشه‌. توقف‌ ممنوع‌ فرض‌ كنيد. روي‌ تابلو چيزي‌ هم‌ ننوشته‌. علامت‌ زده‌، توي‌ قرارداد بين‌ المللي‌ در تمام‌ دنيا هم‌ همينه‌. اين‌ علامت‌ اين‌ است‌ كه‌ اينجا نبايد وايستيد. و همينطور.

 اينها همه‌اش‌، همة‌ اين‌ وسايل‌ براي‌ اينه‌ كه‌ آني‌ كه‌ در دل‌ شماست‌، منتقل‌ بشه‌ در دل‌ من‌. در فكر شماست‌، منتقل‌ بشه‌ در فكر من‌. اصل‌ حرف‌ زدن‌ پس‌ اونه‌ كه‌ انتقاله‌. انتقال‌ معلومات‌ شما در وجود من‌. كه‌ آنچه‌ كه‌ شما مي‌دونيد منهم‌ بدونم‌. اصل‌ كلام‌ اينه‌. و چون‌ خداي‌ تعالي‌ احتياج‌ به‌ مخلوق‌ خودش‌ نداره‌. يعني‌ اگر گفتيم‌ خدا حتما يك‌ لب‌ و دهاني‌ مي‌خواد باهامون‌ صحبت‌ كنه‌، يا با دستش‌ اشاره‌ كنه‌، يا با يك‌ وسيلة‌ ديگه‌اي‌ حرف‌ خودش‌ را به‌ ما برسونه‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود، اين‌ نياز به‌ مخلوق‌ خودش‌ پيدا ميكنه‌. البته‌ خدا، يك‌ مورد از همين‌ مخلوق‌ خودش‌ استفاده‌ كرده‌. منتهي‌ آن‌ چون‌ بخاطر اينه‌ كه‌ چون‌ كه‌ با كودك‌ سرو كارت‌ فتاد، با زبان‌ كودكي‌ بايد گشاد. و آن‌ از كلامه‌، از نوشتنه‌. كه‌ قرآن‌، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌، بلسان‌ عربي‌ مبين‌. اين‌ قرآنه‌. و الاّ پيغمبر اكرم‌ كه‌ قرآن‌ را از خدا دريافت‌ ميكرد همون‌ ارتباط‌ قلبي‌ بود. القاء ميشد، تمام‌ قرآن‌ نه‌ الفاظش‌، مثلا قل‌ هو الله‌ احد، يك‌ قاف‌ و لام‌ و اينها نه‌. يك‌ قاف‌ و لام‌ و اينها نه‌. آن‌ حقايقش‌، آن‌ معانيش‌، آن‌ باصطلاح‌ علومي‌ كه‌ توي‌ قرآن‌ هست‌، اينها همه‌ القاء شد به‌ پيغمبر اكرم‌. چون‌ باز همين‌ قل‌ هو الله‌ احد، اينها باصطلاح‌ وسيلة‌ رسوندن‌ آن‌ معانيست‌ بوسيلة‌ پيغمبر اكرم‌ به‌ ديگران‌. خوب‌ مي‌فهميد نمي‌دونم‌ اينها را يا نه‌؟ همه‌اتون‌ انشاء الله‌ بفهميد خوبه‌. گوش‌ بديد. و الاّ اين‌ الفاظ‌، عربي‌ كه‌ نبوده‌. اصلا زبان‌ يعرب‌ بن‌ چي‌ كه‌ از اجداد پيغمبره‌، اصلا عربي‌ نبوده‌. اينجوري‌ بوده‌. يا مثلا فرض‌ كنيد حالا بالاخره‌ هر وقتي‌ بوده‌ عربي‌ خلق‌ شده‌. اين‌ كلام‌ عربي‌، اين‌ حروف‌ عربي‌ هم‌ بوجود آمده‌. حالا يا مخلوق‌ خداست‌، يا مخلوق‌ بشره‌، هر چي‌ هست‌. خداي‌ تعالي‌ نيازي‌ به‌ مخلوق‌ خودش‌ نميتونه‌ داشته‌ باشه‌، نبايد داشته‌ باشه‌. متوجه‌ايد؟ و خدا كه‌ مي‌خواد حرف‌ بزنه‌، حالا يكي‌ از راههاي‌ كه‌ خدا با ما صحبت‌ كرده‌ بالاخره‌، اين‌ را زياد نمي‌خوام‌ توضيح‌ بدم‌. راجع‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ و اينها، شايد بعضي‌هاتون‌ متوجه‌ نشيد. لذا اينجا يك‌ خورده‌اي‌ كوتاه‌ آمدم‌ در مطلب‌. ولي‌ اين‌ را عرض‌ مي‌كنم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ از سه‌ راه‌ با ما حرف‌ ميزنه‌: و ما كان‌ لبشر ان‌ يكلمه‌ الله‌. خدا با بشرش‌ حرف‌ نميزنه‌ الا وحيا. وحي‌. اينجا يك‌ بحث‌ مفصلي‌ داره‌ وحي‌ انشاء الله‌ هفتة‌ آينده‌ بهتون‌ ميگم‌. او من‌ وراء الحجاب‌. كه‌ از نظر تحقيق‌ در تفسير، الهام‌ منظوره‌. او يرسل‌ رسولا، او با واسطة‌ مخلوقش‌. يرسل‌ رسولا يعني‌ رسولي‌ فرستاده‌. به‌ او اينها را القاء كرده‌، او آمده‌ با زبان‌ خودش‌، يا با زبان‌ خدا. چون‌ ببينيد، پيغمبر اكرم‌ كه‌ يك‌ چيزي‌ را امروز بگم‌، پيغمبر اكرم‌ كه‌ امروز با ما حرف‌ ميزنه‌، بوسيلة‌ قرآن‌ حرف‌ ميزنه‌. روايات‌ و قرآن‌ با هم‌ هيچ‌ فرقي‌ ندارند. اين‌ را شما بدونيد. البته‌ روايات‌ ممكنه‌ از نظر سند بحث‌ باشه‌. اما نه‌ شما جلوي‌ پيغمبر اكرم‌ نشسته‌ باشيد. پيغمبر مي‌فرمايد من‌ اصبح‌ فلم‌ يهتم‌ بالامور المسلمين‌ فليس‌ بمسلم‌. اين‌ جمله‌ كه‌ از دو لب‌ پيغمبر مي‌شنويد، هيچ‌ فرقي‌ با يك‌ آية‌ قرآن‌ نداره‌. گوش‌ مي‌ديد. الاّ يكي‌. و آن‌ اينكه‌ قرآن‌ را الفاظش‌ را هم‌ خدا تنظيم‌ كرده‌. گوش‌ ميديد؟ ولي‌ روايات‌ را خود پيغمبر الفاظش‌ را تنظيم‌ كرده‌. فرقش‌ فقط‌ در اينه‌. اين‌ را بدونيد. به‌ همين‌ دليل‌ ميگن‌ لا يمسه‌ الا مطهرون‌. روي‌ كلام‌ خدا دست‌ بي‌ وضو نمي‌گذارند. اما روي‌ كلام‌ پيغمبر ميشه‌ گذاشت‌. ببينيد، مطلب‌ يكيه‌ها. لا ينطق‌ عن‌ الهوي‌. پيغمبر از روي‌ هواي‌ نفس‌ حرف‌ نميزنه‌. همه‌اش‌ وحيه‌. منتهي‌ من‌ يك‌ وقت‌ هست‌ به‌ شما ميگم‌ برو به‌ فلاني‌ بگو نترس‌. شما هم‌ ميريد عينا بهش‌ ميگيد نترس‌. اين‌ در واقع‌ عينا كلام‌ منه‌ شما منتقل‌ به‌ او كرديد. هم‌ لفظ‌ هم‌ معنا. اما يك‌ وقت‌ هست‌ من‌ ميگم‌ نترس‌. شما ميريد ميگيد كه‌ چرا اينطوري‌ هستي‌؟ خوفت‌ يعني‌ چي‌؟ همون‌ را رسونديد اما لفظ‌ را عوض‌ كرديد. دقت‌ كرديد. اينجوري‌. پيغمبر در كلماتي‌ كه‌ براي‌ ما آورده‌، يك‌ مشتش‌ همين‌ كلام‌ خداست‌. قرآن‌. قل‌ هو الله‌ احد. خدا، پيغمبر اكرم‌ اين‌ را درست‌ نكرده‌، خدا درست‌ كرده‌ كه‌ قاف‌ و لام‌ را پشت‌ سر هم‌ گذاشته‌. گفته‌ قل‌، بعد ه را گفته‌، بعد واو را گفته‌. گوش‌ مي‌ديد؟ اما در روايات‌ اينطور نيست‌. در روايت‌ (قطع‌ صداي‌ نوار) ممكنه‌ خداي‌ تعالي‌ آن‌ معنا را به‌ پيغمبر اكرم‌ گفته‌. پيغمبر اكرم‌ با زبان‌ خودش‌ براي‌ مردم‌ بيان‌ كرده‌. دقت‌ فرموديد؟ اينه‌ نحوة‌ سخن‌ گفتن‌ خدا با ما. يعني‌ الان‌ قرآن‌ كه‌ مي‌خونيد، خدا با شما صحبت‌ ميكنه‌ حرف‌ ميزنه‌. بدون‌ هيچ‌ تغييري‌. روايات‌ كه‌ داريد مي‌خونيد، روايات‌ صحيح‌، خدا داره‌ با شما حرف‌ ميزنه‌ منتهي‌ به‌ زبان‌ پيغمبر. آنجا به‌ زبان‌ خود خداست‌ در قرآن‌، اينجا به‌ زبان‌ پيغمبر. دقت‌ كرديد؟

 اين‌ يرسل‌ رسولا، يعني‌ خدا با ما صحبت‌ كرده‌، حرف‌ زده‌، بواسطة‌ رسول‌. فرستاده‌اش‌. مستقيم‌ با ما حرف‌ نزده‌. اما در خصوص‌ وحي‌ و الهام‌ كه‌ انشاء الله‌ هفتة‌ آينده‌ بحثش‌ را مي‌كنيم‌، آنجا خدا مستقيم‌ حرفش‌ را ميزنه‌. و دائما هم‌ حرف‌ ميزنه‌. با ما خداي‌ تعالي‌ هر لحظه‌ حرف‌ ميزنه‌. حالا ميگيد پس‌ چرا ما نمي‌فهميم‌؟ شما بس‌ كه‌ بي‌ توجه‌ بوديد از روزي‌ كه‌ وارد اين‌ دنيا شديد، از اولي‌ كه‌ شيرخوار بوديد به‌ فكر شير بوديد و بعد به‌ فكر غذا بوديد و بعد به‌ فكر خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ اسباب‌ بازي‌ بوديد و بعد به‌ فكر زن‌ و بچه‌ بوديد و بعد به‌ فكر درآمد و شغل‌ و كسب‌ و همة‌ اينها، تا از دنيا انسان‌ ميره‌؛ به‌ فكر خدا نبوديد. اگر گوش‌ هم‌ به‌ حرف‌ خدا نمي‌ديد.  شما الان‌ اينجا نشستيد. الان‌ اگر بنشينيد بشمريد شايد ده‌ تا صدا مي‌آد به‌ گوش‌ شما وارد ميشه‌. صداي‌ بچه‌ها، صداي‌ باد و درخت‌، صداي‌ پرنده‌، هرچي‌. اما هيچكدام‌ را شما نمي‌شنويد. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ به‌ من‌ توجه‌ داريد. از اين‌ مثال‌ ميخوام‌ بگم‌. خداي‌ تعالي‌ هم‌ با شما حرف‌ ميزنه‌، همين‌ الان‌ هم‌ داره‌ حرف‌ ميزنه‌، هميشه‌ حرف‌ ميزنه‌. شما چشمتون‌ افتاده‌ به‌ نميدونم‌ به‌ من‌، به‌ حرفهاي‌ من‌ گوش‌ مي‌ديد. خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ به‌ زنتون‌ توجه‌ داريد، به‌ همين‌ چيزهايي‌ كه‌ خودتون‌ مي‌دونيد ديگه‌. بالاخره‌ هر كسي‌ به‌ يك‌ چيزي‌ متوجهه‌. اگر شما توي‌ يك‌ اطاقي‌ بنشينيد، نه‌ به‌ صداها گوش‌ بديد، نه‌ به‌ در و ديوار نگاه‌ كنيد، نه‌ ديگه‌ فكرتون‌ به‌ جاي‌ ديگري‌ غير از خدا باشه‌. ببينيد خدا چطور مرتب‌ با شما صحبت‌ ميكنه‌. اين‌ را انشاء الله‌ اگر فرصت‌ بود هفتة‌ آينده‌ براتون‌ عرض‌ ميكنم‌. مي‌خواستم‌ اگر بحث‌ بشه‌ فرصت‌ چون‌ كمه‌ و واقعا اين‌ كار امروزتون‌، كار خيلي‌ خوبي‌ بود. انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ اجر جزيلي‌ خداي‌ تعالي‌ بهتون‌ عنايت‌ كنه‌. چون‌ جناب‌ آقاي‌ فاني‌ خيلي‌ به‌ ما محبت‌ داره‌. خود ايشان‌ و پدرشون‌ هم‌ كه‌ معلومه‌ ديگه‌. اصل‌ ايشان‌ است‌ و ايشان‌ فرع‌. و من‌ چون‌ هستند نمي‌تونم‌ زياد تعريفشون‌ را بكنم‌. در اخلاصشون‌. من‌ گاهي‌ ميگم‌ خدايا اگر اين‌ اخلاصي‌ كه‌ آقاي‌ فاني‌ به‌ من‌ داره‌، محبتي‌ كه‌ به‌ من‌ داره‌، كه‌ اينهم‌ براي‌ خداست‌ها، نه‌ اينكه‌ براي‌ چيزي‌ باشه‌؛ اگر من‌ اينجور اخلاصي‌ به‌ خدا مي‌داشتم‌ خدا خيلي‌ به‌ من‌ لطف‌ زيادي‌ مي‌داشت‌. حالا ايشان‌ خيلي‌، پانزده‌ سال‌، شايد بيشتر با هم‌ هستيم‌، كمتر دوستي‌ ديدم‌ كه‌ اينطور باوفا و با استقامت‌ و باصفا و دائمي‌ باشه‌. خدا انشاء الله‌ كه‌ پدر ايشان‌ را رحمت‌ كنه‌. الهي‌ آمين‌. همة‌ ما را انشاء الله‌ نسبت‌ به‌ دوستانمون‌ با وفا و با صفا و با محبت‌ كنه‌. و از خداي‌ تعالي‌ مي‌خواهيم‌ در اين‌ لحظات‌ آخر روز كه‌ همه‌امون‌ زنده‌ باشيم‌ تا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ ظهور كنه‌. الهي‌ آمين‌. البته‌ بعضي‌ها اين‌ دعا را مي‌كنند، من‌ ضمنا اين‌ را هم‌ بهتون‌ بگم‌، بعضي‌ها اين‌ دعا را مي‌كنند بخاطر اينكه‌ زنده‌ باشند. ميگن‌ خوبه‌، هر چي‌ امام‌ زمان‌ ديرتر بياد ما بيشتر، يعني‌ دعا مستجاب‌ بشه‌، ميگن‌ هر چي‌ امام‌ زمان‌ ديرتر بياد من‌ بيشتر عمر مي‌كنيم‌. حالا الان‌ نياد، بعدها بياد. اگر بنا شد گفتند اين‌ دعات‌ مستجاب‌ شد. اينجا اوني‌ كه‌ امام‌ زمان‌ را دوست‌ داره‌ مي‌گه‌ زودتر بياد. اوني‌ كه‌ مي‌خواد طول‌ عمر مي‌خواد داشته‌ باشه‌ مي‌گه‌ ديرتر بياد كه‌ من‌ بيشتر عمر كنم‌. و ما را خداي‌ تعالي‌ محب‌ واقعي‌ ظهور حجت‌ ابن‌ الحسن‌ قرار بده‌.

 خوب‌ حالا اين‌ نماز استغاثه‌ را بخونيم‌ و بعد هم‌ زيارت‌ و بيشتر از اين‌ ديگه‌ فرصت‌ نيست‌.

 تامه‌ علي‌ حجت‌ الله‌ و وليه‌ و في‌ ارضه‌ و بلاده‌ و خليفته‌ علي‌ خلقه‌ و عباده‌ و ثلاثه‌ نبوت‌ و بقيه‌ العترت‌ و التقوي‌. صاحب‌ الزمان‌ و منحر الايمان‌ و قرآن‌ و مطهر الارض‌ و معاشر العدل‌ في‌ الطول‌ و الارض‌ و الحجت‌ القائم‌ المهدي‌ الامام‌ المنتظر المرضي‌ و ابن‌ الئمة‌ الطاهرين‌ الوصي‌ ابن‌ الاوضياء المرضيين‌ الهادي‌ المعصوم‌ ابن‌ ائمة‌ الهدي‌ المعصومين‌ السلام‌ عليك‌ يا معظي‌ المؤمنين‌ المستضعفين‌ السلام‌ عليك‌ يا مظلل‌ الكافرين‌ المتكبرين‌ الضالمين‌، السلام‌ عليك‌ يا مولاي‌ يا صاحب‌ الزمان‌. السلام‌ عليك‌ يابن‌ رسول‌ الله‌، السلام‌ عليك‌ يابن‌ امير المؤمنين‌ السلام‌ عليك‌ يابن‌ فاطمة‌ الزهرا سيدة‌ النساء العالمين‌. السلام‌ عليك‌ يابن‌ الئمة‌ الحجج‌ المعصومين‌،و الامام‌ علي‌ الخلق‌ اجمعين‌. السلام‌ عليك‌ يا مولاي‌، سلام‌ مخلص‌ اللك‌ في‌ الولايه‌. اشهد انك‌ الامام‌ المهدي‌ و انت‌ الذي‌ تضرع‌ الارض‌ قسط‌ و عدله‌ و عدواب‌ فعجل‌ الله‌ الفرجه‌. و طهر مخرجت‌ و قرب‌ زمانك‌ و قرب‌ النصارك‌ الاعمالك‌. و انجز لك‌ امام‌ و هو (ادامة‌ دعا با صداهاي‌ ديگر قاطي‌ شده‌ بود و نامفهوم‌ بود حدودا 4 دقيقه‌ تايپ‌ نشد.)

 

۱۷ محرم ۱۴۱۴-۱۷تیرماه ۱۳۷۲- تفسیر سوره فیل و قریش

 تفسير سورة‌ فيل‌ و قريش‌ 17/4/72

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 لايلاف‌ قريش‌. ايلافهم‌ رحلة‌ الشتاء و الصيف‌. فاليعبدوا رب‌ هذا البيت‌. الذي‌ اطعمهم‌ من‌ جوع‌ و آمنهم‌ من‌ خوف‌.

 بحث‌ تفسيري‌ ما به‌ اين‌ سورة‌ مباركه‌ رسيده‌ كه‌ ظاهرا بعضي‌ از علما و دانشمندان‌ و مفسرين‌ معتقدند كه‌ اين‌ سوره‌ با سورة‌ الم‌تر كيف‌ فعل‌ ربك‌ باصحاب‌ الفيل‌ كه‌ سورة‌ فيل‌ باشد، يك‌ سوره‌ است‌. لذا بعضي‌ فتوا مي‌دهند در نماز اين‌ سوره‌ها را نخوانيد و يا دوتاش‌ را با هم‌، البته‌ در نماز واجب‌ مشكله‌. به‌ هر حال‌ علت‌ اينكه‌ اين‌ دو سوره‌ يك‌ سوره‌ است‌، اين‌ است‌ كه‌ اين‌ آيه‌اي‌ كه‌ در اول‌ سورة‌ قريش‌ واقع‌ شده‌، لام‌ علت‌ داره‌. مثلا در همين‌ اول‌ سوره‌ مي‌فرمايد لايلاف‌ قريش‌. به‌ علت‌ ائتلاف‌ و الفت‌ قريش‌. معلومه‌ يك‌ كاري‌ كرده‌ است‌ كه‌ مي‌فرمايد بعلت‌ ايلاف‌ قريش‌ و ائتلاف‌ قريش‌ و آن‌ كار الم‌ تر كيف‌ فعل‌ ربك‌ باصحاب‌ الفيل‌ بوده‌. اي‌ پيغمبر ديدي‌؟ آيا ديدي‌ خداي‌ تعالي‌ چگونه‌ عملي‌ انجام‌ داد نسبت‌ به‌ اصحاب‌ فيل‌. ابرهه‌ و يارانش‌. اينها آمده‌ بودند خانة‌ كعبه‌ را خراب‌ كنند و ديگر نامي‌ از كعبه‌ نباشد كار بسيار مشكلي‌ هم‌ نبود. به‌ علت‌ اينكه‌ آن‌ جمعيت‌ كذائي‌ و آن‌ تشكيلات‌ و آن‌ قدرت‌ يك‌ خانة‌ به‌ اصطلاح‌ سنگي‌ را خراب‌ كردنش‌ الان‌ هم‌ خانة‌ كعبه‌ را خراب‌ كردن‌ شايد كار دو روز كارگر باشه‌. ولي‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌خواد قدرتش‌ را نشان‌ بده‌. در طول‌ تاريخ‌ پروردگار متعالي‌ يك‌ جاهاي‌ حساسي‌ اظهار قدرت‌ كرده‌ و خودش‌ را نشان‌ داده‌. به‌ مناسبت‌ زمانهاي‌ مختلف‌ كه‌ يكي‌ از آن‌ اظهار قدرتها مانده‌ كه‌ انشاء الله‌ در زمان‌ ما آن‌ انجام‌ خواهد شد.

 حضرت‌ آدم‌ را خدا خلق‌ كرد در بين‌ كرة‌ زمين‌ قرارش‌ داد. قصة‌ حضرت‌ نوح‌ كه‌ تمام‌ مردم‌ را غرق‌ كرد، قصة‌ حضرت‌ ابراهيم‌ و آن‌ آتش‌ نمرودي‌ و نگه‌ داشتن‌ حضرت‌ ابراهيم‌ را در وسط‌ آتش‌ و بعد قصة‌ حضرت‌ موسي‌ در مبارزه‌اش‌ با فرعون‌، و دريا را دو نيم‌ كردن‌ و از وسط‌ دريا عبور كردن‌ و قضية‌ تولد حضرت‌ عيسي‌ بدون‌ پدر كه‌ بقول‌ يكي‌ از دانشمندان‌ جنين‌ شناس‌ در كتابش‌ ديدم‌ كه‌ نوشته‌ كه‌ قصة‌ حضرت‌ عيسي‌ همة‌ معجزه‌اش‌ اينكه‌ از يك‌ زن‌،: از يك‌ دختر بدون‌ شوهر پسري‌ متولد شده‌. حالا اساسا فرزند نبايد متولد ميشد، چه‌ دختر چه‌ پسر. دو تا معجزه‌ انجام‌ شده‌ يكي‌ اينكه‌ فرزند متولد شده‌ و ديگري‌ از يك‌ زن‌ پسر متولد شد. دو معجزه‌ است‌. بحثش‌ مفصله‌. و سخن‌ گفتن‌ حضرت‌ عيسي‌ در اولين‌ روز تولد. كه‌ وقتي‌ دورش‌ را گرفتند اشاره‌ كرد كه‌ من‌ امروز روزه‌ گرفتم‌ حضرت‌ مريم‌ و سخنتون‌ و حرفتون‌ را با اين‌ طفل‌ بزنيد. گفتند كيف‌ يكلم‌ من‌ كان‌ في‌ المهد صبيا. چگونه‌ حرف‌ مي‌زند كسي‌ كه‌ در گهواره‌ تازه‌ همين‌ امروز قرار گرفته‌. فورا ديدند دو لب‌ اين‌ طفل‌ باز شد، چشمها را باز كرد و نگاه‌ كرد به‌ يهوديان‌ و گفت‌ اني‌ عبد الله‌ آتاني‌ الكتاب‌ و جعلني‌ نبيا و جعلني‌ مباركا حيث‌ ما كم‌ و مطالب‌ عجيب‌ و پر عمق‌ و آنهم‌ كودك‌ يك‌ روزه‌. اينهم‌ خيلي‌ عجيب‌ بود. مبدأ تاريخ‌ شد.

 و قضية‌ اصحاب‌ فيل‌.اين‌ قضيه‌ هم‌ از آن‌ قضايايي‌ است‌ كه‌ مبدأ تاريخ‌ شد. قبل‌ از تاريخ‌ هجري‌ و بعد از تاريخ‌ ميلادي‌، الان‌ هم‌ در كتابها ثبته‌، عام‌ الفيل‌ مبدأ تاريخ‌ اينكه‌ يك‌ عده‌ فيل‌ سوار، سربازان‌ مجهز، تير انداز با تمام‌ نيرو دارند مي‌آيند خانة‌ كعبه‌ را خراب‌ كنند. فارسل‌ عليهم‌ طيرا ابابيل‌. خدا ابابيل‌ را فرستاد ترميهم‌ اين‌ تيراندازهايي‌ كه‌ از روي‌ فيل‌ تيراندازي‌ مي‌كنند، اين‌ ابابيل‌ يك‌ تيكه‌ خاك‌، از همين‌ گلهايي‌ كه‌ خانه‌ مي‌سازند. شما در اين‌ حدودها تقريبا ما كمتر لانه‌ ساختن‌ ابابيل‌ را مي‌بينيم‌. در بعضي‌ جاهايي‌ كه‌ هواش‌ يك‌ مقداري‌ گرمتر از مشهد باشد، اينها گلها را مي‌روند بر ميدارند از جاهاي‌ گل‌ آلود و مي‌آورند مي‌چسبونند تا خونه‌ تشكيل‌ بده‌. اكثر شماها ديديد. از همون‌ گلهايي‌ كه‌ مي‌خواند اونجاها خونه‌ بسازند ترميهم‌ بحجارة‌ من‌ السجيل‌ حجاره‌ اينجا سنگ‌ نمي‌زدندها. يك‌ چيزهايي‌ كه‌ تقريبا از شن‌ درست‌ شده‌ بود من‌ سجيل‌. اين‌ تا مي‌افتاد روي‌ سر اينها، اين‌ چقدر تأثير دارد. از منقار ابابيل‌ گل‌ يا سنگ‌ حمل‌ مي‌كنه‌ و اين‌ وقتي‌ بيفته‌ چقدر اثر داره‌؟ هيچي‌ از نظر ظاهر. ولي‌ فجعلهم‌ كعصف‌ المأكول‌. مثل‌ كاه‌ بهم‌ فشرده‌، مثل‌ غذاي‌ جويده‌، مثل‌ گوشت‌ چرخ‌ شده‌، استخوان‌ و همه‌ را با هم‌ چرخش‌ كنند ببينيد چي‌ ميشه‌. فجعلهم‌. خودش‌ و فيلش‌ و لباسش‌ و اسلحه‌اش‌ را همه‌ را منفجر مي‌كرد. فجعلهم‌ كعصف‌ المأكول‌. آنوقت‌ مي‌فرمايد لايلاف‌ قريش‌.

 چرا خدا اين‌ كار را كرد؟ چرا اين‌ كفار را از بين‌ برد؟ چرا خانة‌ كعبه‌ را حفظ‌ كرد؟ بخاطر ايلاف‌ قريش‌. ايلاف‌ از الفت‌ مي‌آيد. از وحدت‌ مي‌آيد از برادري‌ و دوستي‌ مي‌آد. خداي‌ تعالي‌ اگر بخواهيم‌ بگويد در قرآن‌ بيشتر از همه‌ چيز تأكيد به‌ وحدت‌ و اتحاد و اتفاق‌ بين‌ مردم‌ مسلمان‌ كرده‌، درست‌ گفتيم‌. در يك‌ جا مي‌فرمايد انما المؤمنون‌ اخوه‌. به‌ مجرد اينكه‌ تو نامت‌ در زمرة‌ مؤمنين‌ ثبت‌ شد، تو برادري‌ با ساير مؤمنين‌. ديگه‌ من‌ مثلا پولدارترم‌ و آن‌ فقيرتر، من‌ مثلا فرض‌ كنيد قدرت‌ دارم‌ او قدرت‌ نداره‌، اينها در اسلام‌ نيست‌. اسلام‌ بين‌ مسلمونها عقد اخوت‌ بسته‌. هر كس‌ خودش‌ را برادر مسلمانهاي‌ ديگر ندونه‌، اين‌ مسلمان‌ نيست‌. صريحتر از اين‌ فرموده‌ من‌ اصبح‌ فلم‌ يهتم‌ به‌ امور مسلمين‌ فليس‌ بمسلم‌. انسان‌ وقتي‌ از خواب‌ تازه‌ بيدار ميشه‌، يك‌ حالت‌ خلسه‌اي‌ داره‌. قبل‌ از خواب‌ و بعد از خواب‌.يعني‌ انسان‌ تا صددرصد از افكار روزمره‌اش‌، از مشغوليات‌ روزانه‌اش‌، فكرش‌ را جمع‌ نكنه‌، خوابش‌ نمي‌بره‌. پس‌ اول‌ فكرش‌ را جمع‌ مي‌كنه‌. چند دقيقه‌اي‌ تمركز پيدا ميكنه‌. اين‌ حالت‌ را مي‌گويند حالت‌ خلسه‌. البته‌ من‌ اسم‌ ديگري‌ پيدا نكردم‌ براي‌ اين‌ حالت‌ بگذارم‌. البته‌ حالت‌ خلسة‌ صوفيها را نمي‌خوام‌ بگم‌. حالت‌، اينها اسمش‌ را مي‌گذارند خلسه‌. با سين‌ هم‌ هست‌ با صاد ننويسيد. يكي‌ هم‌ وقتي‌ انسان‌ تازه‌ بيدار ميشه‌. هنوز فكرش‌ راه‌ نيفتاده‌ روي‌ مشاغل‌ دنياييش‌. آن‌ حالت‌ هم‌ چند دقيقه‌اي‌، البته‌ افراد فرق‌ مي‌كنندها. بعضي‌ها آنقدر به‌ فكر دنيا هستند كه‌ خوابشون‌ نميبره‌. خواب‌ فشار مي‌آره‌ تا خوابشون‌ ببره‌. بعضي‌ها هم‌ آنقدر به‌ فكر دنيا هستند كه‌ نصف‌ شب‌ هم‌ كه‌ خوابند باز دارند خواب‌ دنيايي‌ رامي‌ بينند. سر كي‌ را كلاه‌ بگذارند. كي‌ مثلا چقدر بايد پول‌ بياره‌. چك‌ كي‌ دستشون‌ هست‌؟ از اين‌ حرفها. شماها بهتر از من‌ و منهم‌ الحمد لله‌ گرفتار اين‌ مسائل‌ گاهي‌ ميشيم‌ و همين‌ حرفها هست‌.

 آن‌ دو وقت‌ بعضي‌ از روانشناسان‌ و روانپزشكان‌ كه‌ ما نسبت‌ به‌ اين‌ روانپزشكي‌ كه‌ الان‌ هست‌، يك‌ اختلاف‌ مبنايي‌ داريم‌. غالبا روانپزشكان‌ فكر مي‌كنند اگر بدن‌ مريض‌ شد روح‌ مريض‌ ميشه‌. ما اعتقاد داريم‌ اگر روح‌ مريض‌ شد، بدن‌ مريض‌ ميشه‌. يك‌ همچين‌ حالا اين‌ بحثش‌ مفصله‌، توي‌ مجلس‌ ما دانشمنداني‌ هستند در علم‌ پزشكي‌ و غيره‌، نمي‌خوام‌ ناقص‌ وارد اين‌ مطلب‌ بشم‌. هر دو دسته‌ با همة‌ اختلافشون‌ اين‌ حرف‌ را مي‌زنند كه‌ در آن‌ دو لحظه‌، آنهايي‌ كه‌ معتقدند كه‌ روح‌ اصله‌ و بدن‌ تحت‌ تأثير روح‌ قرار مي‌گيره‌ و بعد اگر روح‌ مريض‌ بود، بدن‌ مريض‌ ميشه‌ و اگر باصطلاح‌ روح‌ سالم‌ بود بدن‌ سالم‌ ميمونه‌ و حتي‌ امراض‌ بدني‌ را روح‌ اگر سالم‌ باشه‌ با ايمان‌ خودش‌ اين‌ امراض‌ را رفع‌ مي‌كنه‌. شايد اگر بخوايم‌ احتياط‌ بكنيم‌، بگيم‌ 80 درصد امراض‌ بدني‌ را قدرت‌ روح‌ و ايمان‌ روح‌ رفع‌ ميكنه‌، حالا به‌ هر حال‌ همة‌ اينها مي‌گويند كه‌ اين‌ حالت‌، آن‌ حالت‌ قبل‌ از خواب‌ و بعد از خواب‌ اگر انسان‌ به‌ يك‌ وسيله‌اي‌ به‌ يك‌ چيزي‌ فكر كنه‌، آن‌ چيز را بهتر ميتونه‌ بسازه‌. مثلا يك‌ كسي‌ نشسته‌ باشه‌ بالاي‌ سر مريض‌ به‌ مريض‌ تا وقتي‌ كه‌ خوابش‌ ميبره‌ بهش‌ بگه‌ تو سالمي‌. اين‌ وقتي‌ از خواب‌ پا ميشه‌ يك‌ خورده‌اي‌ حالت‌ سلامتي‌ را در خودش‌ احساس‌ مي‌كنه‌. وقتي‌ هم‌ كه‌ بيدار ميشه‌ هي‌ بهش‌ بگه‌ سالمي‌، اين‌ دو تا وقت‌ خيلي‌ مؤثره‌ در روح‌ انسان‌. و همينطور مسائل‌ مختلف‌ ديگه‌.

 من‌ اين‌ مقدمه‌ را عرض‌ كردم‌ بخاطر اينكه‌ اين‌ جمله‌ را بگم‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ مي‌فرمايد و الصبح‌ و لا يهتم‌ اصبح‌ يعني‌ از خواب‌ پا شد. شما اگر يك‌ ناراحت‌ فوق‌ العاده‌اي‌ داشته‌ باشي‌ خيلي‌ براي‌ شما فشار آورده‌ باشه‌، توي‌ خواب‌ هم‌ به‌ ياد او هستيد و از او حرف‌ مي‌ زنيد، به‌ مجردي‌ كه‌ بيدار شديد اول‌ چيزي‌ را كه‌ فكر مي‌كنيد همين‌ مسئلة‌ مورد اهميتتون‌ است‌. يك‌ طلبكاري‌ در خونتون‌ تا وقتي‌ كه‌ خوابتون‌ برده‌ دم‌ در خونتون‌ وايستاده‌ ميگه‌ طلب‌ مرا بده‌. تو هم‌ پول‌ نداشته‌ باشي‌. صبح‌ هم‌ كه‌ از خواب‌ پا ميشي‌ مي‌گي‌ حتما اين‌ طلبكاره‌ هست‌، يا دادگاه‌ داشته‌ باشي‌، يا يك‌ چيز مهمي‌

 اهتمام‌ به‌ امور مسلمين‌ نداشته‌ باشه‌. بايد تمام‌ فكرتون‌ ذكرتون‌ لحظاتتون‌ حتي‌ توي‌ خواب‌ اگر يك‌ وقتي‌ حرف‌ مي‌زند خواب‌ كمك‌ به‌ مردم‌ را ببينيد و حرف‌ كمك‌ به‌ مردم‌ را بزنيد. ببيند چقدر اهميت‌ داره‌. و لم‌ يهتم‌ بامور المسلمين‌ و ليس‌ بمسلم‌. مسلمان‌ واقعي‌ نيست‌. در يك‌ آية‌ ديگر مي‌فرمايد كه‌ و اعتصموا بحبل‌ الله‌ جميعا و لا تفرقوا. همة‌ مردم‌ مؤمن‌ ايها المؤمنون‌ ببينيد يك‌ تشبيه‌ خيلي‌ جالب‌. اگر يك‌ ريسماني‌ از آسمان‌ پائين‌ انداخته‌ باشند و بخواهند همين‌ جمعيتي‌ كه‌ توي‌ اين‌ اطاق‌ هستند بخواند دستشون‌ را به‌ اين‌ ريسمون‌ بگيرند. از دور شما وقتي‌ نگاه‌ به‌ اين‌ جمعيت‌ مي‌كنيد ميگيد اينها يك‌ واحدند. يك‌ چيزند. خيال‌ مي‌كنيد يك‌ تپه‌اي‌ است‌ مثلا. همه‌ دستشون‌ را به‌ اين‌ ريسمان‌ بستند. و اعتصموا بحبل‌ الله‌. حبل‌ خدا. يك‌ ريسمان‌. نمي‌فرمايد كه‌ به‌ ريسمانهاي‌ مختلف‌ شما دستهايتون‌ را بندازيد. منظور اين‌ باشه‌ كه‌ دست‌ انسان‌ به‌ ريسمون‌ باشه‌. نه‌. به‌ يك‌ حبل‌ كه‌ از جانب‌ پروردگار آويز شده‌ رابط‌ بين‌ شما و خداست‌ و شما را به‌ خدا مرتبط‌ ميكنه‌، دستتون‌ را به‌ اين‌ ريسمان‌ بگيريد بريد بالا به‌ خدا مي‌رسيد، آن‌ ريسمان‌ را شما همه‌اتون‌ بگيريد. و اعتصموا بحبل‌ الله‌ جميعا. جميعا. يك‌ دونه‌ هم‌ بيشتر نيست‌. در هر زماني‌ يك‌ دونه‌ و آن‌ امام‌ هر زماني‌ است‌. روايات‌ زيادي‌ در اين‌ باره‌. سني‌ها هم‌ نقل‌ كردند كه‌ و اعتصموا بحبل‌ الله‌، حبل‌ الله‌ منظور امام‌ هر زماني‌ است‌.

 كسي‌ كه‌ دستش‌ به‌ اين‌ ريسمان‌ نباشه‌، اولا جزء مسلمونها نيست‌. يعني‌ خوب‌ توي‌ اين‌ جمع‌ نيست‌ ديگه‌. دوم‌ اينكه‌ وحدت‌ را حفظ‌ نكرده‌. و سوم‌ اينكه‌ اين‌ شخص‌ ولايتي‌ كه‌ آنهمه‌ بهش‌ اهميت‌ دادند. ما نودي‌ بشي‌ء كما نودي‌ بالولايه‌ آن‌ قدري‌ را كه‌ مردم‌ را به‌ ولايت‌ دعوت‌ كردند به‌ هيچ‌ چيز دعوت‌ نكردند. نماز چطور نه‌؟ از امام‌ سؤال‌ ميشه‌ نماز بالاتره‌ يا ولايت‌؟ آقا مي‌فرمايند ولايت‌. بجهت‌ اينكه‌ زن‌ در ايام‌ عادت‌ هفت‌ هشت‌ روز نماز نميخونه‌ ولي‌ نميتونه‌ بگه‌ حالا ولايت‌ نداشته‌ باشم‌ هفت‌ هشت‌ روز. مسافر در سفر دو ركعت‌ نمازش‌ از چهار ركعت‌ كم‌ ميشه‌ اما نمي‌تونيم‌ بگيم‌ ما توي‌ سفريم‌ ولايت‌ نداشته‌ باشيم‌. دقت‌ كرديد. از امام‌ سؤال‌ شد. اين‌ استدلال‌ امامه‌ها. حج‌ بالاتر يا ولايت‌؟ مي‌فرمايد ولايت‌. يك‌ عده‌ از مردم‌ اصلا در عمرشون‌ حج‌ نمي‌روند. مستطيع‌ نمي‌شوند. زكات‌، يك‌ عده‌ اصلا بهشون‌ تعلق‌ نميگيره‌، خمس‌، يك‌ عده‌ نمي‌دهند، ولي‌ ولايت‌ انسان‌ بايد در هر حال‌ داشته‌ باشه‌. و آن‌ اعتصام‌ بحبل‌ خداست‌ كه‌ در ضمن‌ اعتصام‌ به‌ بحبل‌ الهي‌، وحدتتون‌ هم‌ بايد حفظ‌ بشه‌. همه‌ يك‌ دل‌، يك‌ ايمان‌، يك‌ محبت‌، يك‌ نواخت‌. همه‌ بايد يكي‌ باشند. و به‌ همين‌ اساسه‌ كه‌ اگر كسي‌ كه‌ اگر كسي‌ كينه‌ دل‌ باشه‌، اين‌ جزء مسلمونهاي‌ حسابي‌ نيست‌. يك‌ كسي‌ به‌ تو فحش‌ داده‌ خوب‌ حالا تمومش‌ كن‌. من‌ را بي‌ اعتنايي‌ كرده‌. خوب‌ تمومش‌ كن‌ ديگه‌. بهش‌ بفهمون‌ كه‌ بي‌ اعتنايي‌ به‌ يك‌ مؤمن‌ بده‌. نهايت‌ اگر مي‌خواي‌ تربيتش‌ كني‌. اما ادامه‌ نده‌. در روايت‌ داره‌ كه‌ اگر كسي‌ كه‌ سه‌ روز با برادر مؤمنش‌ قهر باشه‌، اين‌ شخص‌ اعمالش‌ قبول‌ نيست‌. نماز بيخوده‌، از امام‌ سؤال‌ ميشه‌ كه‌ آخه‌ بعضي‌ وقتها انسان‌ مظلومه‌ واقعا. چون‌ همه‌ هم‌ خودشان‌ را مظلوم‌ مي‌دونند. آن‌ ظالم‌ معلوم‌ نيست‌ كجاست‌؟ خوب‌ حالا واقعا مظلومه‌. باشه‌. برو تو برو بگو كه‌ برادر، خانمي‌ است‌ بگه‌ خواهر، من‌ اشتباه‌ كردم‌. او اشتباه‌ كرده‌. نه‌. تو بگو من‌ اشتباه‌ كردم‌. قال‌ مسئله‌ را بكن‌. اينكه‌ همه‌اش‌ مثل‌ بچه‌ها.

 حضرت‌ امير مي‌فرمايد من‌ از سه‌ كار بچه‌ها خوشم‌ مي‌آيد. اگر قهر مي‌كنند زود با هم‌ آشتي‌ مي‌كنند. ديديد بچه‌ها از اينور قهر كردند، حسابي‌ هم‌ قهر كردند كتك‌ كاري‌ هم‌ كردند. يك‌ چند دقيقه‌ بر مي‌گردند اي‌ كاش‌ اين‌ همه‌ چيز ما بچه‌ بزرگ‌ شديم‌ ما، همة‌ كارهايمون‌ كارهاي‌ بچگيه‌. خونه‌ مي‌ساختيم‌، خونة‌ گلي‌ گوشة‌ حياط‌ مي‌ساختيم‌، حالا بزرگتر مي‌سازيم‌. سابق‌ بچه‌ كه‌ بوديم‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ چه‌ عرض‌ كنم‌، ماشين‌ كوچكي‌ داشتيم‌ راهش‌ مي‌انداختيم‌ حالا ماشينمون‌ بزرگ‌ شده‌. همه‌ چيزهامون‌ همون‌ بچگي‌ است‌ مخصوصا اگر بهش‌ دل‌ بسته‌ باشيم‌ همونه‌. من‌ يكدفعه‌ يادمه‌ كه‌ يك‌ بچه‌اي‌ كنار كوچه‌ يك‌ اطاق‌ گلي‌ درست‌ كرده‌ بود. حالا يك‌ ماشيني‌ آمده‌ بود رد شده‌ بود اطاق‌ گلي‌ ايشان‌ را خراب‌ كرده‌. اينقدر گريه‌ مي‌كرد اينقدر ناراحت‌ بود. ماها همينطوريم‌. منتهي‌ خانة‌ ما بزرگتره‌، خانة‌ او كوچكتره‌ او هم‌ دلبستگي‌ داشته‌ ما هم‌ دلبستگي‌ داريم‌. به‌ هر حال‌ آدم‌ شدن‌ يك‌ چيز ديگه‌ است‌. يك‌ چيز ديگه‌ است‌. به‌ هر حال‌. همه‌ چيز ما، همة‌ ما همان‌ حالات‌ بچگي‌ است‌ بزرگ‌ شده‌، الا اين‌ سه‌ تا چيزي‌ كه‌ حضرت‌ امير خوشش‌ مي‌آيد. وقتي‌ قهر مي‌كنيم‌ همين‌ هم‌ بزرگ‌ ميشه‌ زود آشتي‌ بكنيم‌. كتك‌ كاري‌هاي‌ بچگي‌ را داريم‌، دعواهاي‌ بچگي‌ را داريم‌، فحشهاي‌ بچگي‌ را داريم‌ اما آشتي‌ كردن‌ بچگي‌ را نداريم‌. خوب‌ اينهم‌ داشته‌ باشيم‌. اين‌ از دعوا خوشش‌ آمده‌ به‌ خاطر علي‌ بن‌ ابيطالب‌ زود آشتي‌ كنيم‌.

  و دوم‌ اينكه‌ حضرت‌ فرمود اينها توكلشون‌ از ما بهتره‌. همين‌ توكل‌. هر وقت‌ گرسنه‌اش‌ ميشه‌ ميره‌ ميگه‌ ننه‌ من‌ گرسنمه‌. خوب‌ قبلا فكر اينكه‌ خوب‌ اگر ما ظهر گرسنه‌ شديم‌، حالا صبحانه‌ خورده‌، ظهر اگر گرسنه‌ شديم‌ مادر از كجا مي‌خواد نون‌ بياره‌؟ اصلا هيچ‌ فكرش‌ را هم‌ نميكنه‌. فرمود كه‌ تكبر. هر جاي‌ اطاق‌ شد مي‌نشينه‌. وسط‌ كنار اينطرف‌ آنطرف‌ چرا توي‌ اين‌ مجلس‌ به‌ ما احترام‌ نگذاشتند. اين‌ حرفها را هم‌ بچه‌ نداره‌. از اين‌ حالتش‌ هم‌ خوشم‌ مي‌آد. بهر حال‌ كه‌ اي‌ كاش‌ ما همون‌ حالت‌ بچگيمون‌ در ما حفظ‌ ميشد زود آشتي‌ مي‌كرديم‌. آدم‌ كينه‌ دل‌ بدترين‌ آدمهاست‌. در قرآنه‌ كه‌ عباد الرحمن‌ بندگان‌ خوب‌ خدا مي‌گويند خدايا و لا تجعل‌ في‌ قلوبنا غل‌ للذين‌ آمنوا خدايا در دلهاي‌ ما كينة‌ نسبت‌ به‌ مؤمنين‌ قرار نده‌. كينه‌اي‌ نداشته‌ باشيم‌، خيلي‌ بده‌. و همه‌ با هم‌ بايد مألوف‌ باشند. المؤمن‌ مألوف‌. اين‌ روايت‌ را سني‌ها نقل‌ كردند شيعه‌ها هم‌ نقل‌ كردند. تواتر داره‌ از پيغمبر نقل‌ شده‌ از ائمة‌ اطهار هم‌ نقل‌ شده‌ كه‌ مؤمن‌ اهل‌ الفته‌. من‌ يك‌ وقت‌ توي‌ اتوبوس‌، آنوقتها اتوبوس‌ها دو سه‌ روز طول‌ مي‌كشيد تا به‌ تهران‌ برسيم‌. من‌ كنار يكي‌ نشسته‌ بودم‌ اين‌ سرش‌ پائين‌ بود و اخمهايش‌ هم‌ توي‌ هم‌. خوب‌ انسان‌ توي‌ مسافرت‌ بايد يك‌ قدري‌ يك‌ حرفي‌ بزنه‌ كسي‌ كنارش‌ نشسته‌. گفتم‌ اسم‌ شما چيه‌؟ گفت‌ به‌ شما چه‌ ارتباط‌ داره‌؟ گفتم‌ خوب‌ حالا اگر رفتي‌ پائين‌ مثلا ما. هيچ‌ اصلا فكر نمي‌كردم‌ برخورد اينجوري‌ داشته‌ باشه‌. گفتم‌ اگر يك‌ وقتي‌ رفتي‌ پايين‌ نيامدي‌، مي‌خوام‌ صدات‌ بزنم‌، چي‌ بگم‌؟ گفت‌ شما صدا نزن‌ كاري‌ به‌ ما نداشته‌ باش‌. و واقعا بعدش‌ ديدم‌ كه‌ اين‌ آدم‌ مؤمن‌ نيست‌. چون‌ نماز توي‌ راه‌، چون‌ دو سه‌ روزي‌ با هم‌ بوديم‌، نه‌ نمازي‌ مي‌خوند و نه‌ هيچي‌ هيچي‌.

 مؤمن‌ اهل‌ الفته‌، تا نشستيم‌ پهلوي‌ هم‌، روايت‌ داره‌ دو نفر كه‌ با هم‌ مصاحب‌ مي‌شوند، مصاحب‌ همين‌ توي‌ ماشين‌، از اسمش‌ بپرسيد، همه‌ هم‌ اينجوري‌ نمي‌گويند به‌ تو چه‌ ارتباط‌ داره‌، مهم‌ نيست‌. از اسمش‌، از فاميلش‌، از محل‌ زندگيش‌، اگر زيادتر مأنوسيد از آدرسش‌، اينها دستوره‌ها، بپرسيد. يك‌ مسافرت‌ طولاني‌ كردم‌ اصلا همديگر را باز هم‌ نمي‌شناسد. همسفر مكه‌ بودند توي‌ يك‌ كاروان‌. آقا اسمش‌ چي‌ بود. من‌ نپرسيدم‌. خيلي‌ بيجا كردي‌. بايد همة‌ اهل‌ كاروانت‌ را بشناسي‌، اگر حافظه‌ ات‌ ايجاب‌ ميكنه‌، بهر حال‌ تحميل‌ هم‌ نبايد، اصراري‌ نيست‌، تا حدي‌ ديگه‌. المؤمن‌ مألوف‌. مألوف‌ يعني‌ اهل‌ الفت‌. فرمود و لا خير. خيري‌ در كسي‌ كه‌ لا يألف‌ و لا يؤلف‌ يعني‌ نه‌ الفت‌ با كسي‌ مي‌گيره‌ و نه‌ الفت‌ كسي‌ را قبول‌ ميكنه‌، اين‌ خيري‌ درش‌ نيست‌. اين‌ روايت‌ من‌ عرض‌ كردم‌ متعدد نقل‌ شده‌ و متواتر هم‌ هست‌.

 خداي‌ تعالي‌ اصحاب‌ فيل‌ را از بين‌ برد. لايلاف‌ قريش‌. اينها رحلة‌ الشتاء و الصيف‌ مي‌كردند يعني‌ ييلاق‌ و قشلاق‌ مي‌كردند. تابستانها يك‌ جا بودند زمستانها يك‌ جا. اين‌ از قديم‌ بوده‌ چون‌ زمانهاي‌ قديم‌ كه‌ مثل‌ حالا مردم‌ داراي‌ كولر و پنكه‌ و اينها نبودند. جاهايي‌ بوده‌ خيلي‌ گرم‌ مثل‌ طرفهاي‌ خوزستان‌. خوب‌ قابل‌ تحمل‌ نبوده‌. اينها همه‌ حركت‌ مي‌كردند مي‌رفتند طرفهاي‌ سردسير. الان‌ هم‌ هستند. كوچ‌ كننده‌ها و وقتي‌ هم‌ كه‌ هوا آنجا خيلي‌ سرد ميشده‌ و قابل‌ تحمل‌ نبوده‌، نه‌ گازي‌ بوده‌ نه‌ وسايل‌، البته‌ زمستان‌ آدم‌ بهتر ميتونه‌ كنترلش‌ كنه‌ تا تابستان‌. چون‌ زمستان‌ بالاخره‌ يك‌ اطاقي‌ را گير مي‌آره‌، سابق‌ هم‌ يكي‌ از دستوراتي‌ كه‌ حضرت‌ امير صلواة‌ الله‌ عليه‌ داده‌ به‌ مردمان‌ مستضعف‌، كرسي‌ بوده‌. كرسي‌ حالا از بين‌ ما رفته‌ و الا با يك‌ كيلو زغال‌ اين‌ كرسي‌ گرم‌ ميشد. گرم‌ حسابي‌ها. يعني‌ توي‌ طاقچة‌ اطاق‌ آب‌ يخ‌ مي‌زد اما انسان‌ گرم‌ بود. افرادي‌ كه‌ همسن‌ من‌ و يك‌ خورده‌ هم‌ بلكه‌ چيزتر باشند، كرسي‌ را ديدند. كرسي‌ خيلي‌ چيز خوبي‌ بود.

 كنترل‌ گرما آسونتره‌ تا كنترل‌ خنكي‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ وقتي‌ گرم‌ ميشه‌ انسان‌ واقعا نمي‌دونه‌ چيكار كنه‌. پنكه‌، نه‌، بعضي‌ وقتها كولر هم‌، حالا شما آنطرفها نبوديد. كولر هم‌ مي‌بينند تأثير نداره‌ مخصوصا برق‌ هم‌ بره‌. و لذا اينها رحلة‌ الشتاء و الصيف‌ مي‌كردند. خوب‌ حالا همة‌ اينها براي‌ چي‌؟ ائتلافشون‌، ايني‌ كه‌ دشمنشون‌ از بين‌ رفته‌، همة‌ اينها براي‌ فليعبدوا رب‌ هذا البيت‌. عبادت‌ كنيد خداي‌ اين‌ خانه‌ را. رب‌ هذا البيت‌. اين‌ رب‌ اين‌. ماها از چيزي‌ كه‌ خيلي‌ غافليم‌ بندگي‌ خداست‌. همة‌ اينها براي‌ همينه‌. فليعبدوا اين‌ تأكيد هم‌ داره‌ امر هم‌ هست‌. عبادت‌ كنند رب‌ هذا البيت‌. آخه‌ خداي‌ اين‌ خانه‌ كه‌ حالا در اين‌ كلمه‌ يك‌ بحث‌ مفصلي‌ است‌ كه‌ امشب‌ فكر نمي‌كنيم‌ فرصت‌ باشه‌ من‌ در خصوص‌ رب‌ هذ البيت‌ كه‌ پروردگار اين‌ خانه‌. كي‌ اين‌ خانه‌ را از دست‌ دشمن‌ نجات‌ داد؟ اين‌ خانه‌ چه‌ ارزش‌ خاصي‌ داره‌؟ يك‌ ارزشهاي‌ ظاهري‌ هست‌ كه‌ حضرت‌ ابراهيم‌ با اخلاص‌ گفت‌ كه‌ خدايا از من‌ قبول‌ كن‌ و خدا هم‌ قبول‌ كرد و اين‌ خانه‌ ارزش‌ پيدا كرد. اما اين‌ خانه‌ ارزشش‌ وقتي‌ شد كه‌ پيغمبر آمد بوسيدش‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ آنجا متولد شد. و الا قبل‌ از اين‌ در آن‌ خانه‌ اصنام‌ و بتها را آويز كرده‌ باشند. و پيغمبر را حتي‌ خدا اجازه‌ نداد كه‌ به‌ طرف‌ اين‌ خانه‌ نماز بخونه‌ و به‌ طرف‌ قدس‌ نماز مي‌خوند. اين‌ ارزش‌ نداشت‌ اما وقتي‌ كه‌ بتها ازش‌ كنده‌ شد، وقتي‌ كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ آمد روي‌ دوش‌ پيغمبر، شافعي‌ در اينجا مي‌گه‌ كه‌ دربارة‌ علي‌ همين‌ بس‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ فرمود وقتي‌ كه‌ من‌ معراج‌ رفتم‌ وضع‌ الله‌ بكتفه‌ يده‌ فاحس‌ قلب‌ ان‌ قد برد. خدا دستش‌ را گذاشت‌ روي‌ شانة‌ من‌، حالا اين‌ معناش‌ چيه‌ بمونه‌، دلم‌ خنك‌ شد و آرامش‌ پيدا كردم‌. فاحس‌ القلب‌ ان‌ قد برد. و علي‌ روض‌ اقدامه‌ في‌ محل‌ وضع‌ الله‌ يده‌. علي‌ پاش‌ را گذاشت‌ در جايي‌ كه‌ خدا دستش‌ را گذاشته‌ بود و همان‌ احساس‌ آرامش‌ را كردم‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ روي‌ دوش‌ پيغمبر رفته‌ و خانة‌ كعبه‌ را از بتها از آلايشها پاك‌ كرده‌.

 اينجا يك‌ مطلبي‌ مي‌خوام‌ خدمت‌ دوستان‌ عزيزم‌ عرض‌ كنم‌. خوب‌ دقت‌ كنيد. از بعضي‌ از احاديث‌ استفاده‌ ميشه‌ كه‌ خانة‌ خدا دل‌ مؤمنه‌. دل‌ مؤمن‌. دل‌ مؤمن‌ خانة‌ خداست‌. آن‌ خانة‌ ظاهري‌ است‌ و اين‌ خانة‌ واقعي‌ است‌. و تا وقتي‌ كه‌ صفات‌ رذيله‌ اين‌ بتها، در اين‌ خانه‌ آويز باشه‌، يك‌ پول‌ اين‌ خانه‌ ارزش‌ نداره‌. بذاته‌ پر ارزشه‌ اما اولياء خدا به‌ آن‌ قلب‌ متوجه‌ نيستند. هيچ‌ كس‌ آن‌ را دوست‌ نداره‌ من‌ نمي‌دونم‌ چراگاهي‌ گفته‌ ميشه‌، چرا هر جا مي‌رم‌ همه‌ از من‌ بدشون‌ مي‌آد. براي‌ اينكه‌ صفات‌ رذيله‌ات‌ را از دلت‌ پاك‌ نكردي‌. و خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد در قرآن‌ ان‌ الذين‌ آمنوا و عملوا الصالحات‌ سيجعل‌ الرحمن‌ و الدار. كساني‌ كه‌ ايمان‌ داشته‌ باشند و عمل‌ صالح‌ كنند، خدا محبت‌ آنها در دلهاي‌ مردم‌ قرار ميده‌. همه‌ دوستش‌ دارند. و اگر مي‌خوايد اين‌ بتها از بين‌ بره‌ محبت‌ دنيا، محبت‌ زن‌، محبت‌ فرزند، محبت‌ همه‌ چيز از دلهاتون‌ پاك‌ بشه‌ تا اولياء خدا به‌ دل‌ شما و به‌ شما متوجه‌ بشوند، بايد همان‌ روح‌ مقدس‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و محبت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بياد اينها را پاك‌ بكنه‌. بياد در آينة‌ قلب‌ شما تصوير پيغمبر را در خودش‌ بيندازه‌. تصوير علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ را در خودش‌ منعكس‌ كنه‌. و الا بيخود معطليم‌. تا ما صد درصد مطيع‌ پيغمبر و تحت‌ ولايت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ قرار نگيريم‌، دلمون‌ پاك‌ نميشه‌. چه‌ بسا افرادي‌ هستند كه‌ عبادت‌ زياد مي‌كنند. نماز شب‌ مي‌خونند، روزه‌ مي‌گيرند، حتي‌ كارهاي‌ پر مشقتي‌ مي‌كنند. اما آن‌ بت‌ آويزه‌ آنجا. بت‌ آويزه‌. و اين‌ بت‌ را، اينها همه‌اش‌ الگوست‌. الگويي‌ كه‌ وقتي‌ يعني‌ وقتي‌ پيغمبر مي‌ايسته‌ و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را مي‌فرسته‌ روي‌ شانه‌اش‌ و بتها را از خانة‌ كعبه‌ مي‌كنه‌، اين‌ فكر نكنيد حالا ممكن‌ بود حضرت‌ دستور بدهند به‌ اصحابشون‌ بريد اين‌ بتها را بكنيد، فرقي‌ نمي‌كرد. مي‌خوان‌ راه‌ نشون‌ بدهند. اگر دلهاتون‌ مي‌خواد پاك‌ بشه‌ از همة‌ بتها، چون‌ انسان‌ در دل‌ بالاخره‌ بت‌ پرسته‌. شخصيت‌پرست‌ هست‌، قدرت‌پرست‌ هست‌، پول‌ پرست‌ هست‌. خدمتتون‌ عرض‌ شود حالا آنچه‌ كه‌ پرستش‌ مي‌كنيم‌ ماها خيلي‌ زياده‌. حتي‌ بچه‌پرست‌ و زن‌پرست‌ و زيباپرست‌ و لباس‌پرست‌ و تا ميرسه‌ به‌ يك‌ چيزهاي‌ خيلي‌ كوچك‌. اين‌ بتهاي‌ مختلف‌ را، اغصنام‌ را در دلهامون‌ آويز كرديم‌. با اين‌ برنامه‌ كعبة‌ دل‌ ما ارزشي‌ پيدا نميكنه‌. ارزشي‌ نداره‌. اما انسان‌ گاهي‌ به‌ جايي‌ مي‌رسد كه‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء آنچنان‌ پاك‌ است‌ كه‌ وجه‌ الله‌ التي‌ اليه‌ يتوجه‌ الاولياء. تمام‌ اولياء خدا اگر مي‌خوان‌ به‌ خدا متوجه‌ بشن‌، به‌ اين‌ وجه‌ الله‌ متوجه‌ مي‌شوند.

 شب‌ جمعه‌ است‌ و تعلق‌ به‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ فداه‌ جان‌ همه‌امون‌ به‌ قربان‌ خاك‌ پاش‌ آن‌ آقايي‌ كه‌ همين‌ ديروز يك‌ شخصي‌ تلفن‌ مي‌كرد، مي‌گفت‌ گريه‌ مي‌كرد، چند نفر از دوستانم‌ پهلوي‌ من‌ بودند، كه‌ حضرت‌ باز پيغام‌ داده‌ بودند كه‌ به‌ مردم‌ بگيد من‌ غريبم‌، من‌ مظلومم‌، كسي‌ به‌ ياد من‌ نيست‌. به‌ خدا قسم‌ جاي‌ تأسفه‌ هيچ‌ كس‌ در عالم‌ نبوده‌ و نخواهد بود كه‌ در ماه‌ ميليونها سهم‌ او را بخورند و اين‌ مقدار بهش‌ بي‌ توجه‌ باشند. بالاخره‌ انسان‌ وقتي‌ كه‌ يك‌ كسي‌ يك‌ پولي‌ داره‌، بخاطر پولش‌ هم‌ كه‌ شده‌ دورش‌ جمع‌ ميشن‌، در مقابلش‌ تعظيم‌ مي‌كنند، اسمش‌ را مي‌برند. براش‌ شعار مي‌دهند. شما حساب‌ كنيد مردم‌ مسلمان‌ چقدر سهم‌ امام‌ مي‌دهند؟ اين‌ سهم‌ هم‌ همه‌اش‌ در دست‌ اينهايي‌ است‌ كه‌ به‌ صورت‌ ظاهر نوكر و در باطن‌ خداي‌ نكرده‌ دشمن‌. هيچ‌ كس‌ اينطور نيست‌. شما در دنيا بريد تحقيق‌ كنيد. اين‌ سهم‌ امامي‌ كه‌ داده‌ ميشه‌. سهم‌ امامه‌ ديگه‌، ديگه‌ اسمش‌ بالاشه‌. سهم‌ امام‌. اين‌ سهم‌ امام‌ امام‌ كه‌ خودش‌ نه‌ مي‌خواد نه‌ استفاده‌اي‌ ميكنه‌ نه‌ مي‌گيره‌. چقدر فكر مي‌كنيد باشه‌. اقلا ماهي‌ ده‌ بيست‌ ميليون‌ تومان‌، شايد هم‌ بيشتر، شايد من‌ كم‌ مي‌گم‌. مجموعش‌ بيشتر. يك‌ نفر ماهي‌ بيست‌ ميليون‌ تومان‌ بده‌ اينقدر اسمش‌ را كم‌ ببرند. يك‌ عده‌ هم‌ مخالفت‌ كنند باهاش‌.  باور نمي‌كنيد براي‌ من‌ غير قابل‌ قبوله‌ حتي‌. در بعضي‌ از جاها همين‌ افرادي‌ كه‌ از اين‌ پول‌ استفاده‌ مي‌كنند، مي‌گند چرا اسم‌ امام‌ زمان‌ را روي‌ منبر مي‌بريد. خيلي‌ عجيبه‌. حالا خودشون‌ كه‌ نمي‌برند، واقعا غافلند، فراموش‌ مي‌كنند. خدا حفظ‌ كنه‌ ديروز در مجلس‌ فاتحة‌ مرحوم‌ آقاي‌ فاني‌، اين‌ عزيزم‌، اين‌ برادرم‌ اسم‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ را برد ما خو شحال‌ شديم‌. به‌ خدا قسم‌ همه‌امون‌ بايد در راه‌ امام‌ زمان‌ جان‌ بديم‌. يعني‌ چي‌؟ بيمنه‌ رزق‌ الورا و ديگران‌ حتي‌ باز يادش‌ ميره‌. ماها چي‌ مي‌گيم‌؟ ماها را بايد ببرند توي‌ آخور و كاهمون‌ بدهند. خاك‌ بر سر ما.

 جناب‌ آقاي‌ فاني‌ از من‌ پرسيدند كه‌ چيكار كنيم‌؟ گفتم‌ همين‌ تربيت‌ شدة‌ آقا وليعصر، همين‌ آقازادة‌ محترم‌ را بفرستيد منبر و رفت‌ ايشون‌ منبر و الحمد لله‌ يك‌ خورده‌اي‌ حال‌ پيدا كرديم‌. چرا؟ بجهت‌ اينكه‌ اين‌ مي‌خواسته‌ حلال‌ بخوره‌. ماها سر سفرة‌ امام‌ زمان‌ نشستيم‌ به‌ ياد امام‌ زمان‌ كه‌ نيستيم‌ بمانه‌، مبارزه‌ هم‌ مي‌كنند. در يكي‌ از اين‌ شهرهاي‌ اطراف‌ كرمان‌ جناب‌ آقاي‌ رفيعي‌ كه‌ در مجلس‌ هستند، دعوت‌ كرده‌ بودند كه‌ ايشان‌ بروند آنجا براي‌ منبر. ايشان‌ رفته‌ بود كرمان‌ تلفن‌ كرده‌ بود كه‌ من‌ بيام‌ گفته‌ بودند نيا. به‌ جهت‌ اينكه‌ يك‌ آشيخ‌ گفته‌ اينها اسم‌ امام‌ زمان‌ را مي‌برند. دعوا ميشه‌. اين‌ آقا بياد اونجا اسم‌ امام‌ زمان‌ را ميبره‌. اين‌ رفيق‌ فلاني‌، اون‌ امام‌ زمانيه‌، اينهم‌… خاك‌ بر سر شيعة‌ نفهم‌ بيشعور بكنم‌.آخه‌ كدوم‌ مسلمان‌ هست‌ كه‌(قطع‌ صداي‌ نوار)

 كتاب‌ مصلح‌ آخر الزمان‌ را كه‌ من‌ نوشتم‌ ببينيد مسيحي‌ها همه‌ معتقد به‌ امام‌ زمانند. زرتشيت‌ معتقدند. هندوها بت‌ پرستها معتقدند. تو چطور وقتي‌ كه‌ سهم‌ مبارك‌ امام‌ را، آنجا اسمش‌ را مي‌گذاري‌ سهم‌ مبارك‌، بركت‌ داره‌ براي‌ تو. ميخوري‌ آنجا امام‌ را قبول‌ داري‌ اما ديگه‌ روي‌ منبر، به‌ خدا قسم‌ همة‌ شماها كه‌ الان‌ پاي‌ من‌ نشستيد مسئوليد. اگر يك‌ منبري‌ بره‌ روي‌ منبر اسم‌ امام‌ زمان‌ را نبره‌ اعتراض‌ كنيد. ديديد اول‌ انقلاب‌ اگر يك‌ منبري‌ اسم‌ حضرت‌ امام‌ را نمي‌برد روي‌ منبر يا دعا نمي‌كرد، چه‌ به‌ سرش‌ مي‌آوردند. اينقدر لااقل‌ غيرت‌ داشته‌ باشيد نسبت‌ به‌ امام‌ زمانتون‌. ايشون‌ نايب‌ امام‌ زمان‌، خود ايشون‌ مي‌گفت‌ من‌ خاك‌ پاي‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ هستم‌. آنوقت‌ خود حضرت‌ بقية‌ الله‌ را اسم‌ نمي‌برند هيچكس‌ هم‌ يادش‌ نيست‌. واقعا يادمون‌ نيست‌. من‌ گفتم‌ به‌ اين‌ آقا كه‌ اسم‌ امام‌ زمان‌ را نبرده‌. گفت‌ اِ. خودش‌ متوجه‌ نبود كه‌ اسم‌ امام‌ زمان‌… بجهت‌ اينكه‌ آدم‌ كور فرقي‌ براش‌ نميكنه‌ چه‌ چراغ‌ روشن‌ باشه‌ چه‌ چراغ‌ خاموش‌ باشه‌ كه‌ نورانيت‌ داشته‌ باشه‌ يا نداشته‌ باشه‌ فرقي‌ براي‌ او نمي‌كنه‌. ولي‌ آدمي‌ كه‌ چشماش‌ بازه‌ نگاه‌ ميكنه‌ ميبينه‌ اين‌ نور نداره‌. نور الله‌ است‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌. به‌ خدا قسم‌ ما بدبختيهامون‌، يكي‌ از غصه‌هاي‌ شخص‌ من‌ اينه‌ كه‌ ما بايد بنشينيم‌ توي‌ اين‌ مجلس‌ بگيم‌ به‌ ياد امام‌ زمان‌ باشيد. هيچوقت‌ گفتيم‌ به‌ مردم‌ كه‌ به‌ ياد شام‌ شبتون‌ باشيد. چرا؟ بجهت‌ اينكه‌ آن‌ را مي‌فهمند شام‌ را بايد بخورند. بسكه‌ ما غافليم‌، كوريم‌، اصلا به‌ ياد امام‌ زمان‌ نيستيم‌. بياد اين‌ كار را بكنيم‌. اكثرا مال‌ گوشه‌ كنارهاي‌ شهر هستيد. مال‌ اين‌ شهر تنها نيستيد. هر جا منبري‌ ديديد كه‌ اسم‌ امام‌ زمان‌ را نبرد در گوشش‌ بگيد كه‌ آقا مثل‌ اينكه‌ ولينعمت‌ را فراموش‌ كردي‌، اربابت‌ را فراموش‌ كردي‌. اگر اينطوري‌ نكنيم‌ كه‌ هيچي‌. به‌ خدا قسم‌ نمك‌ نشناسي‌ كرديم‌، قطع‌ رحم‌ كرديم‌. روايت‌ قطع‌ رحم‌ داره‌. خداي‌ تعالي‌ اينهايي‌ كه‌ قطع‌ رحم‌ مي‌كنند كم‌ مي‌كنه‌. بركت‌ از زندگيشون‌، همة‌ ما شيعه‌، مملكت‌ اسلامي‌ چرا بايد اينقدر گرفتار باشيم‌؟ چرا بايد اينقدر كمبود داشته‌ باشيم‌. اين‌ مملكتي‌ كه‌ ثروتش‌ از همه‌ جهت‌ فراوانه‌ چرا اينجوري‌؟ چرا صدام‌ اومد اينقدر وضعمون‌ را خراب‌ كرد؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ ما اربابمون‌ را از دست‌ داديم‌. امام‌ زمانمون‌ را از دست‌ داديم‌. اصلا هم‌ به‌ يادش‌ نيستيم‌.

 اگر دروغه‌ بريم‌ بهائي‌ بشيم‌. چون‌ بهائي‌ از كسي‌ كه‌ شك‌ داشته‌ باشه‌ و خودش‌ را شيعه‌ بدانه‌، ارزشش‌ بيشتره‌. چون‌ بهائي‌ خطش‌ را روشن‌ كرده‌. اگر راسته‌، توي‌ ماست‌، توي‌ مجالس‌ ماست‌. هي‌ پيغام‌، اين‌ پيغام‌ سومي‌ است‌ كه‌ به‌ خود من‌ رسيده‌ به‌ اين‌ مردم‌ بگو كه‌ من‌ مظلومم‌. كسي‌ به‌ ياد من‌ نيست‌. حالا چرا حضرت‌ بقية‌ الله‌ اين‌ سفارش‌ را مي‌فرمايد. و الا شايد در گذشته‌ اصلا اعتنايي‌ به‌ ما نمي‌كردند. از يك‌ طرف‌ دوستانش‌ داد مي‌زنند اللهم‌ عجل‌ لوليك‌ الفرج‌. خدايا فرج‌ آقا را برسون‌. از طرفي‌ هم‌ اگر مردم‌ به‌ ياد او نباشند، به‌ فكر او نباشند، آمادگي‌ نداشته‌ باشند، لذا خود حضرت‌ اصرار دارند كه‌ بگيد به‌ مردم‌. شما اگر ادعاي‌ نوكري‌ داريد بگيد به‌ مردم‌.

 يا بقية‌ الله‌. ما را ببخش‌. يا صاحب‌ الزمان‌ ما را عفو كن‌. ماها لياقت‌ نداريم‌ كه‌ به‌ ياد تو باشيم‌. ارزشش‌ را نداريم‌ كه‌ نام‌ تو را بر زبانمون‌ جاري‌ كنيم‌. ما را عفو كن‌ آقا. مولا جان‌. يا بقية‌ الله‌ يا صاحب‌ الزمان‌. عفوك‌ عفوك‌ مولاي‌. يا من‌ تسمي‌ بالغفور الرحيم‌ يا من‌ تسمي‌ بالغفور الرحيم‌ يا من‌ تسمي‌ بالغفور الرحيم‌. قد تكرر وقوفي‌ بضيافتك‌ و لا تحرز بي‌ ما متحرزين‌ بمسئلتك‌ يا معروف‌ العارفين‌. اين‌ جملات‌ را نمي‌خوام‌، چون‌ من‌ از خودم‌ گفتم‌، از حالات‌ خودم‌ مي‌خواستم‌ عرض‌ كنم‌. ولي‌ اين‌ را بدانيد سيد بن‌ طاوس‌ مي‌فرمايد نزيلك‌ حيث‌ متجعت‌ ركابي‌ و ضيفك‌ هي‌ كنت‌ من‌ البلادي‌. هر جا باشم‌ مهمان‌ توام‌. سر سفرة‌ احسان‌ تو نشسته‌ام‌. هر جا باشم‌ مشمول‌ محبت‌ تو هستم‌. من‌ خودم‌ يك‌ وقت‌ بي‌حيائي‌ كردم‌ در مسجد بالاسر حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ نشسته‌ بودم‌. توسلي‌ كردم‌ گفتم‌ آقا من‌ پسر عموي‌ شما هستم‌ منم‌ سيدم‌. شما يك‌ صلة‌ رحمي‌ بفرمائيد ما خدمتتون‌ برسيم‌. به‌ خودت‌ قسم‌ اگر بدانم‌ سر كوه‌ مثلا دماوند نشستي‌، و من‌ حركت‌ كنم‌ بيام‌ به‌ خدمتت‌ موفق‌ ميشم‌ مي‌آمدم‌. ولي‌ نمي‌دونم‌ كجا هستي‌. ما كه‌ آدرس‌ شما را نمي‌دونيم‌ شما تشريف‌ بياريد. خيلي‌ گريه‌ كردم‌ سرم‌ را گذاشتم‌ به‌ سجده‌. آنوقتها حالي‌ داشتم‌. بچه‌تر از حالا بودم‌. سرم‌ را روي‌ سجده‌ گذاشتم‌ نفهميدم‌ خواب‌ بودم‌، ديدم‌ آقا مي‌فرمايد ما دائما داريم‌ تو را صلة‌ رحم‌ با تو مي‌كنيم‌، تو گاهي‌ به‌ ياد مي‌مي‌ افتي‌، تو قطع‌ رحم‌ كردي‌. ماها يك‌ روز جمعه‌اي‌ بشودو يك‌ دعاي‌ ندبه‌اي‌ باشد و يك‌ نان‌ و پنير خوبي‌ بهمون‌ بدهند و آنوقت‌ ما بنشينيم‌ بگيم‌ كه‌ نفهميم‌ معناش‌ را. هل‌ من‌ جزو فصاعد جزئه‌ الي‌ خلا. هل‌ قل‌ فساعدتها عيني‌ علي‌ القضا. اين‌ جملات‌ مي‌دوني‌ يعني‌ چه‌؟ يعني‌ من‌ ديگه‌ گريه‌ام‌ تمام‌ شده‌، من‌ ضعف‌ پيدا كرده‌ام‌. آيا كسي‌ هست‌ كه‌ به‌ من‌ كمك‌ كند كه‌ باز گريه‌ كنم‌. هل‌ هو يابن‌ احمد سبيل‌ و تلقي‌.

 السلام‌ عليك‌ يا ابا عبد الله‌. يك‌ مسافرت‌ كنيم‌، مسافرت‌ روحي‌. اگر ثوابي‌ اين‌ مجلس‌ ما امشب‌ دارد براي‌ روح‌ مغفور پدر آقاي‌ فاني‌ كه‌ كه‌ واقعا هيچكس‌ از من‌ نپرسه‌ كي‌ اين‌ خواب‌ را ديد به‌ جهت‌ اينكه‌ نمي‌خوام‌ آن‌ شخص‌ معرفي‌ بشه‌ مي‌گويد كه‌ من‌ ديدم‌ ايشون‌ كنار حضرت‌ مجتبي‌ نشسته‌ و سر به‌ زانوي‌ حضرت‌ مجتبي‌ گذاشته‌ و حضرت‌ هم‌ دست‌ به‌ سرش‌ مي‌كشد. من‌ آنموقع‌ نفهميدم‌ كه‌ چيه‌ امروز يك‌ دفعه‌ منتقل‌ شدم‌. بعضي‌ از آقايون‌ هم‌ گفتند كه‌ يك‌ علاقة‌ زيادي‌ به‌ امام‌ مجتبي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ دارد. خوب‌ الحمد لله‌. ثواب‌ اين‌ مجلس‌ هم‌، شب‌ جمعة‌ اولي‌ است‌ كه‌ ايشان‌ از دار دنيا رفته‌ است‌ و مال‌ ايشان‌. حالا همه‌ دلها را روانة‌ كربلا كنيم‌. كنار آن‌ قبر شش‌ گوشه‌. شايد آنجا امام‌ زمانمان‌ را، شب‌ جمعه‌ است‌، پيدا كنيم‌. مي‌خوايد يك‌ قدم‌ بلندتري‌ برداريد و برويم‌ كنار گودي‌ قتلگاه‌. چراغها را خاموش‌ كنيد حال‌ عزاي‌ بهتري‌ پيدا كنيم‌. ياد آن‌ ايام‌ مناسب‌ است‌ بريم‌ از زندان‌ ابن‌ زياد يك‌ احوالي‌ بپرسيم‌. ابن‌ زياد خبيث‌ نشسته‌. اين‌ چند روزي‌ كه‌ اسراي‌ خاندان‌ عصمت‌ در كوفه‌ بودند، هر روز اينها را حاضر مي‌كرد در مجلس‌ عموميش‌. سر مقدس‌ سيد الشهدا در مقابل‌ مي‌گذاشت‌. يا بقية‌ الله‌ عذر مي‌خوام‌ آقا. و نسبت‌ به‌ سر مقدس‌ سر حسين‌ بن‌ علي‌ جسارت‌ مي‌كرد. مسلم‌ گچ‌ساز مي‌گه‌ در دار الاماره‌ مشغول‌ گچ‌ كاري‌ بودم‌ از اوضاع‌ هم‌ اطلاعي‌ نداشتم‌. يك‌ وقت‌ ديدم‌ صداي‌ همهمه‌اي‌ بلند شد، سر و صدايي‌ شد، از آن‌ كارگري‌ كه‌ كنار من‌ بود كار مي‌كرد پرسيدم‌ چه‌ خبره‌. گفتند يكنفر بر امير المؤمنين‌ يزيد خروج‌ كرده‌ او را كشتند زن‌ و بچه‌اش‌ را اسير وارد اين‌ شهر مي‌كنند. گفتم‌ اسم‌ اين‌ كسي‌ كه‌ خروج‌ كرده‌ چه‌ بوده‌؟ گفت‌ اسمش‌ حسين‌ بن‌ علي‌ بوده‌. ميگه‌ منتظر شدم‌ اين‌ كارگر از كنار من‌ رفت‌. من‌ با دستهاي‌ پر گچ‌ آنچنان‌ به‌ صورتم‌ زدم‌. اي‌ واي‌ بر من‌. پسر دختر پيغمبر را مي‌كشند. سر مقدسش‌ را وارد اين‌ شهر مي‌كنند. دست‌ از كار كشيدم‌. ديدم‌ سرهاي‌ مقدس‌ در مقابل‌ محملها. دختري‌ دارد حضرت‌ سيد الشهدا بنام‌ فاطمة‌ صغيره‌. اين‌ دختر مجروح‌ شده‌. يعني‌ آن‌ شب‌ يازدهم‌ گشواره‌ را از گوشش‌ كندند، با تازيانه‌ زدند. خون‌ آلود، مجروح‌ نمي‌تواند خودش‌ را كنترل‌ كنه‌، در محمل‌ گذاشتنش‌ پهلوي‌ زينب‌ كبري‌. زينب‌ سلام‌ الله‌ عليها وارد كوفه‌ شده‌، ديد اين‌ مردم‌ خيلي‌ بي‌ اطلاعند. اطلاعي‌ ندارند از اوضاع‌. يك‌ اعمال‌ ولايت‌ كرد. اشاره‌ كرد حتي‌ زنگ‌ شترها از كار افتاد. ولايت‌ تكويني‌ را اعمال‌ كرد. مشغول‌ خطبة‌ غرّاء خودش‌ شد. داره‌ صحبت‌ ميكنه‌. به‌ ابن‌ زياد گفتند كه‌ مردم‌ كوفه‌ عنقريب‌ است‌ كه‌ به‌ دار الاماره‌ بريزند. داره‌ زينب‌ اينها را نصيحت‌ مي‌كنه‌ با اينها حرف‌ مي‌زنه‌. به‌ مردم‌ ميگه‌ ميدونيد چكار كرديد؟ چه‌ عملي‌ انجام‌ داديد؟ دستور داد كه‌ سرهاي‌ مقدسه‌ را در مقابل‌ محملها ببرند و سر ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ را در مقابل‌ محمل‌ زينب‌ قرار بدهند. چشمش‌ را زينب‌ دوخت‌ به‌ سر برادر صدا زد يا لل‌ مستدا و جمالا و انه‌ قاله‌ خصمه‌ بعد غروبها و مات‌ و حمل‌. يا شديد هذا كانا مقدرا محتوما. اين‌ اشعار را داره‌ مي‌خونه‌ با سر برادر داره‌ حرف‌ مي‌زنه‌. يك‌ دفعه‌ چشمش‌ افتاد به‌ فاطمة‌ صغيره‌ كه‌ در كنارش‌ نشسته‌ در حالي‌ كه‌ مجروحه‌ بيحاله‌، اما چشمها را دوخته‌ به‌ سر پدر. داره‌ به‌ پدر نگاه‌ ميكنه‌. صدا زد يا اخي‌ فاطمة‌ الصغيرة‌ المولاي‌. كارها عن‌ رحوبا. همه‌ رو به‌ قبله‌ به‌ ياد حجة‌ ابن‌ الحسن‌ و گرفتاريهامون‌ و دور افتادنمون‌ از دامن‌ آقامون‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ فداك‌.

 

۱۶ محرم ۱۴۱۴-عبودیت ۳،راه بنده شدن

 عبوديت‌ 3 راه‌ بنده‌ شدن‌ اخلاق‌ 51

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 وذنوا بالقستاسي‌ المستقيم‌.يكي‌ از كارهايي‌ كه‌ سالك‌ الي‌ الله‌، بايد خيلي‌ رعايت‌ كنه‌ نظم‌ در كارها و امورو زندگي‌ خودش‌ مي‌باشد. هفتة‌ گذشتة‌ دربارة‌ بندگي‌ خدا و عبوديت‌ ارايضي‌ عرض‌ كرديم‌. يك‌ مقدار مطالبي‌ در اين‌ خصوص‌ باقي‌ ماند. اين‌ مطالب‌ عبارت‌ است‌ از اينكه‌ اگر كسي‌ واقعا بندة‌ خدا شد مثل‌ همة‌ موجوداتي‌ كه‌ در عالم‌ هستند. چون‌ بعضي‌ نبودند اشاره‌ مي‌كنم‌ كه‌ تمام‌ موجودات‌ ائم‌ از تكوينايات‌، حيوانات‌، هر چه‌ در عالم‌ هست‌ اينها بندة‌ كامل‌ پروردگار هستند.

 نمي‌دونم‌ مطالب‌ هفتة‌ قبل‌ به‌ خاطرتون‌ هست‌ يا نه‌. چون‌ هر چه‌ فكر مي‌كنم‌ بهم‌ پيوندش‌ بدم‌ يك‌ خرده‌اي‌ مشكله‌ بدون‌ اينكه‌ حرفهاي‌ هفتة‌ قبل‌ فراموشتون‌ نشده‌ باشه‌. همة‌ موجودات‌ را هفتة‌ گذشته‌ ثابت‌ كرديم‌ كه‌ بندة‌ خدا هستند. موجودات‌ تكويني‌، بنده‌هاي‌ تكويني‌ خدا هستند يعني‌ خدا هر چه‌ اراده‌ كرده‌ اينها هم‌ هستند. مثلا اراده‌ كرده‌ كه‌ توت‌ برگهاش‌ سبز بشه‌. برگش‌ سبزه‌. خورشيد نور بده‌، نور مي‌ده‌. در يك‌ گردش‌ خاصي‌ حركت‌ كنه‌، مي‌كنه‌. حيوانات‌ هر كدام‌ غذاي‌ خاص‌، اينها را مشروحا هفتة‌ گذشته‌ گفتم‌. داروي‌ خاص‌، زندگي‌ خاصي‌ دارند  به‌ الهام‌ پروردگار همشون‌ بندگي‌ مي‌كنند. هيچ‌ حيواني‌ سرپيچي‌ از بندگي‌ خدا نداره‌. اگر يك‌ حيوان‌ گوشت‌ خوار را هر كارش‌ بكنن‌ كه‌ بشه‌ گياه‌ خوار نمي‌شه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ خدا او را اينطوري‌ خلق‌ كرده‌ كه‌ گوشت‌ خوار باشه‌. يك‌ حيوان‌ گياه‌ خوار را هر چه‌ بكنند كه‌ بشه‌ گوشت‌ خوار نمي‌شه‌. براي‌ اينكه‌ خدا او را گياه‌ خوار خلقش‌ كرده‌. هر چه‌ خدا خواسته‌ حالا حتي‌ در زندگي‌ها. چطور زندگي‌ كند؟ چطور فرزند دار بشد؟ چطور مرغ‌ روي‌ تخم‌ بيست‌ روز بخوابه‌ تا جوجه‌ از ميان‌ تخم‌ بيرون‌ بياد. اينها همش‌ امر الهي‌ است‌ و الهام‌ پروردگاره‌. منتهي‌ خوب‌ اونهايي‌ كه‌ مسلكند اينها مي‌گن‌ كه‌ غريضه‌شون‌ اينطوره‌. حالا غريضه‌ را تشريح‌ كردم‌ هفتة‌ گذشته‌. اينها اصل‌ و حقيقتش‌ اين‌ است‌ كه‌ خلقت‌ پروردگار، و لا تبديل‌ الله‌ هيچ‌ تبديلي‌ خلقت‌ پروردگار نداره‌ و تمام‌ تحت‌ فرمان‌ و ارادة‌ الهي‌ است‌. در اين‌ ميان‌ بشر، انسان‌ از نظر تكويني‌ بندة‌ خداست‌. يعني‌ خدا خواسته‌ كه‌ فلاني‌ مرد بشه‌، مرد شده‌، فلاني‌ زن‌ بشه‌، زن‌ شده‌. فلاني‌ سياه‌ پوست‌ بشه‌، سياه‌ پوست‌ شده‌، فلاني‌ سفيد پوست‌ بشه‌، سفيد پوست‌ شده‌. اين‌ از نظر تكوين‌ فرمانبرداري‌ كرديم‌ با اونچه‌ كه‌ خواست‌ خدا بود. خواسته‌هاي‌ الهي‌ است‌ همش‌. روي‌ ما پياده‌ شده‌. يكي‌ زشت‌ باشه‌، يكي‌ زيبا باشه‌، يكي‌ قد بلند باشه‌، يكي‌ قد كوتاه‌ باشه‌. و امثال‌ اينها چيزهايي‌ كه‌ مربوط‌ به‌ تكوينيات‌ است‌.

 در تشريعيات‌ يعني‌ خدا خواسته‌ و قضا ربك‌ ان‌ تعبدوا الا اياه‌. خدا خواسته‌ كه‌ ما بندة‌ او باشيم‌ در اعمال‌ عبادي‌ و اطاعت‌. اينجا يك‌ خرده‌اي‌ حرف‌ داره‌ كه‌ بعضي‌ از ماها بندگي‌ مي‌كنيم‌. بعضي‌ از ماها بندگي‌ نمي‌كنيم‌. بعضي‌ از ماها بندگي‌، يعني‌ در تمام‌ عالم‌ خلقت‌ همه‌ جا بندگي‌ هست‌، سند. حتي‌ در ملائكه‌. انبياء هم‌ هماهنگيشون‌ را با خلقت‌ رعايت‌ كردن‌. معصومند، هيچ‌ تخطي‌ از اوامر الهي‌ در تشريعيات‌ هم‌ نمي‌كنند. فقط‌ در اين‌ ميان‌ يك‌ جايي‌ از خلقت‌ هست‌ كه‌ اين‌ به‌ اصطلاح‌ لنگ‌ مي‌زنه‌. خيلي‌ خوب‌ عمل‌ نمي‌كنه‌. واون‌ ماها هستيم‌. البته‌ اجنه‌ هم‌ هستند كه‌ اون‌ يك‌ بحث‌ جدايي‌ داره‌. و خدا خواسته‌ كه‌ در اين‌ همين‌ جا هم‌ ما هماهنگيمون‌ را رعايت‌ كنيم‌. عينا يك‌ كارخانه‌اي‌ را حساب‌ كنيد، يك‌ كارخانه‌. كارخانة‌ قند، كارخانة‌ پارچه‌ بافي‌ تمام‌ اين‌ كارخانه‌ تحت‌ فرمان‌ مدير اين‌ كارخانه‌ داره‌ كار مي‌كنه‌. همه‌ جاش‌. اون‌ چرخي‌ كه‌ بايد تند بچرخه‌ و اون‌ مي‌خواد روي‌ مصلحتي‌ تند بچرخه‌ مي‌چرخه‌، اين‌ چرخي‌ كه‌ بايد كند بچرخه‌، كند مي‌چرخه‌. اون‌ چرخي‌ كه‌ بايد خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ نچرخه‌ گاهي‌ نمي‌چرخه‌. و همين‌ طور سر تا سر اين‌ كارخانه‌ همه‌ طبق‌ اين‌ برنامه‌اي‌ كه‌ مدير اين‌ كارخانه‌ و يا سازندة‌ كارخانه‌ در نظر گرفته‌ همه‌ دارن‌ كار مي‌كنند همه‌. نظم‌ برقرار همه‌ جا مرتب‌ تحت‌ فرمان‌. حالا اگر در اين‌ بين‌ يك‌ چرخي‌ كار نكنه‌. لنگ‌ بزنه‌. يك‌ جايي‌ از كارخونه‌ خوب‌ كار نكنه‌. ناهماهنگ‌ باشه‌. مي‌دونيد چكارش‌ كرد؟ گاهي‌ ممكنه‌ تمام‌ كارخانه‌ را بهم‌ بريزه‌ مخصوصا اگر از جاهاي‌ مهم‌ كارخونه‌ باشه‌. مثلا فرض‌ كنيد كه‌ اون‌ مركز برقش‌ باشه‌ تمام‌ كارخانه‌ را از كار مي‌اندازه‌. بشر براي‌ چي‌ خلق‌ شده‌؟ بشر اين‌ گل‌ سر سبد اين‌ دنياي‌ پر از نظمه‌. اين‌ گل‌ سرسبدشه‌.

 ببينيد يك‌ معصيت‌ كار چقدر بده‌، يك‌ معصيت‌ كاره‌. ببينيد يك‌ كارخانه‌ تمامش‌ تحت‌ فرمان‌ مدير يا سازندة‌ كارخانه‌ داره‌ كار مي‌كنه‌ روي‌ مصالح‌ خودش‌. همش‌. يك‌ جاهايي‌ از كارخانه‌ خيلي‌ حساسه‌ اونجا خراب‌ شده‌، بد كار مي‌كنه‌. تمام‌ اين‌ كارخونه‌ وضعش‌ بهم‌ مي‌خوره‌. بشر گل‌ سر سبد اين‌ عالم‌ خلقته‌. چون‌ اون‌ آية‌ شريفه‌ كه‌ نه‌ فانزل‌ بني‌ آدم‌ و لقد كرمنا بني‌ آدم‌، و حلناهم‌ في‌ البر و البحر. خداي‌ تعالي‌ بني‌ آدم‌ را اكرم‌ كرده‌، اشرف‌ مخلوقاته‌. حالا اگر ما مخلوقات‌ كرات‌ بالا را ندونيم‌ كه‌ شايد بعضيهاشون‌ اشرف‌ از ما باشند ولي‌ به‌ اين‌ خاطر كه‌ چهار ده‌ معصوم‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ در نوع‌ بشر واقع‌ شده‌ بشر اشرف‌ مخلوقاته‌. حتي‌ از همة‌ موجودات‌ شريفتره‌. اين‌ گل‌ سر سبد، اگر، اگر برنامه‌اش‌ نامنظم‌ شد همة‌ عالم‌ خلقت‌ را نامنظم‌ مي‌كنه‌، همه‌ راها. مثل‌ همان‌ توربين‌ كارخانه‌ است‌ كه‌ اگر او خراب‌ شد بقيه‌ را خراب‌ مي‌كنه‌. دقت‌ كرديد. ما يك‌ معصيت‌ كار، يك‌ گنه‌ كار يك‌ كسي‌ كه‌ از صراط‌ مستقيم‌ خارجه‌ اين‌ چقدر ضرر داره‌، يعين‌ همه‌ جا، شما الان‌ هر جايي‌ از عالم‌ را نگاه‌ كنيد مي‌بينيد كه‌ همه‌ دارن‌ بندگي‌ خدا را مي‌كنند حتي‌ از نظر تكويني‌ هم‌ داريد بندگي‌ خدا، بدنتون‌ هم‌ داره‌ بندگي‌ خدا را كرده‌. جنسييتون‌ بندگي‌ خدا را كرده‌. فقط‌ در عمل‌ با اينكه‌ خدا خواسته‌ و قضا ان‌ لا تعبدوا الا اياه‌ در عمل‌ شما بندگي‌ خدا را اگر نكنيد مي‌بينيد چقدر بده‌. انگشت‌ نما مي‌شيد در تمام‌ مخلوقات‌ الهي‌. مثل‌ همان‌ كارخانه‌اي‌ كه‌ عرض‌ كردم‌. اين‌ كارخانة‌ با اين‌ عظمت‌ داره‌ مي‌چرخه‌، يك‌ چرخ‌ اونجا تالاق‌ و تولوق‌ راه‌ انداخته‌. خوب‌ نمي‌چرخه‌. تحت‌ برنامه‌ و فرمان‌ مدير نيست‌. اين‌ چقدر بده‌. اگر يك‌ مدير سخت‌گيري‌ باشد اين‌ چرخ‌ را بايد بكند باندازد دور. و جاش‌ يك‌ چرخ‌ بهتري‌ بگذاره‌.

 خداي‌ تعالي‌ گاهي‌ فرموده‌، كه‌ و سوف‌ يعطي‌ الله‌ بقوم‌ اگر كه‌ شماها معصيت‌ بكنيد برنامة‌ عالم‌ خلقت‌ را بهم‌ بزنيد خدا يك‌ قومي‌ را به‌ جاي‌ شما مي‌ياره‌. يك‌ جمعيتي‌ را خواهد آورد، كه‌ هم‌ خدا اونها را دوست‌ داشته‌ باشه‌ هم‌ اونها خدا را دوست‌ داشته‌ باشند. دقت‌ كرديد. شماها بدرد نمي‌خوريد و اين‌ كار را خواهد كرد خدا. شماها اين‌ را بدونيد يعني‌ حالا منتهي‌ اين‌ عالم‌ خلقت‌ اين‌ عالم‌ هستي‌ اين‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ اين‌ همان‌ طوري‌ كه‌ بي‌ نهايت‌ باقي‌ خواهد ماند يك‌ مدت‌ زماني‌ كه‌ قبل‌ از ظهور حجت‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فداء هست‌، اين‌ يك‌ زمان‌ كوتاهي‌ است‌ حالا يك‌ چرخ‌ از اين‌ اطراف‌ و از اين‌ عالم‌ خلقت‌ حالا لنگ‌ بزنه‌ از نظر خدا مهم‌ نيست‌. خداي‌ تعالي‌ اين‌ چرخ‌ را عوضش‌ مي‌كنه‌. نمي‌شه‌، نمي‌شه‌ كه‌ يك‌ عده‌، تمام‌ عالم‌ هستي‌. حتي‌ رفتي‌ يك‌ علف‌ توي‌ باغچه‌، يك‌ كرم‌ به‌ اصطلاح‌ لب‌ جوب‌ اينها همه‌ دارن‌ بندگي‌ خدا را مي‌كنند، تو يكي‌ مي‌خواي‌ بندگي‌ خدا را نكني‌! مگر تو كي‌ هستي‌؟ تو مي‌خواي‌ نظام‌ را بهم‌ بريزي‌؟ اگر مي‌خواي‌ در اين‌ عالم‌ خلقت‌ زندگي‌ بكني‌ بايد تو هم‌ بندة‌ خدا باشي‌. هماهنگيت‌ را با همة‌ موجودات‌ عالم‌ حفظ‌ كني‌. والا بايد برد دارن‌ بياندازنت‌ دور. و مي‌كنه‌ خدا اين‌ كار را. همين‌ در تفسير همين‌ آية‌ شريفه‌ و سوف‌ يعطي‌ الله‌ قوم‌ كه‌ هست‌. اين‌ دربارة‌ ظهور حضرت‌ ولي‌ عصر صلوات‌ الله‌ عليهه‌. كه‌ شماها اگر به‌ اصطلاح‌ خوب‌ نباشيد، خداي‌ تعالي‌ يك‌ قومي‌ را مي‌ياره‌، ليس‌ ماء كه‌ همشون‌ هم‌ از نظر تكوين‌ هم‌ از نظر تشريع‌ بندة‌ خدا باشند و هماهنگي‌ عالم‌ خلقت‌ را بهم‌ نريزند. اين‌ را در اين‌ آيه‌ خداي‌ تعالي‌ حتي‌ دربارة‌ ظهور حجت‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فداء اين‌ را مي‌فرمايد.

 و خداي‌ تعالي‌ اين‌ كار را خواهد كرد. حالا اگر بنده‌ شديد، اون‌ مطلبي‌ كه‌ امروز مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ و بايد انشاء الله‌ خوب‌ دقت‌ كنيد تا اين‌ مطلب‌ را خوب‌ بفهميد و ارزش‌ سير و سلوكتون‌ و سير الي‌ اللهتون‌ و رسيدن‌ به‌ مقام‌ عبوديت‌ و بندگيتون‌ را ارزشش‌ را درك‌ كنيد، مربوط‌ به‌ اين‌ مطلبي‌ است‌ كه‌ مي‌خوام‌ امروز عرض‌ كنم‌.

 شما اگر هماهنگ‌ نبوديد كه‌ معلومه‌، اولا خراب‌ كرديد كارخانه‌ را. خدمتون‌ عرض‌ شود عالم‌ هستي‌ و خلقت‌ را خراب‌ كرديد و عالم‌ به‌ اصطلاح‌ ماسوي‌ الله‌ را يك‌ گوشه‌اش‌ را خراب‌ كرديد. حالا علاوه‌ بر اين‌ شما به‌ درد اين‌ عالم‌ خلقت‌ نمي‌خوريد و بايد باندازنتون‌ دور. ايني‌ كه‌ يك‌ عده‌ را مي‌اندازند توي‌ جهنم‌ براي‌ همينه‌. و لقد ضرعنا جهنم‌ كثيرا من‌ الجنه‌ و الانس‌. يك‌ عده‌اي‌ را خداي‌ تعالي‌ اصلا براي‌ جهنم‌. آخه‌ اين‌ چرخ‌ شكسته‌، اين‌ بلبرينگ‌ شكسته‌ تو اين‌ كارخانه‌ اين‌ جز تلق‌ و تولوق‌ راه‌ انداختن‌ و جز اسباب‌ زحمت‌ انداختن‌ و تمام‌ كارخانه‌ را از كار انداختن‌ ديگه‌ نيست‌. اين‌ را برش‌ دارن‌ بياندازنش‌ بيرون‌. بياندازنش‌ توي‌ كارخانة‌ ذوب‌ آهن‌ بعد شايد آهنش‌ به‌ درد بخوره‌. اينجور. و لذا فريق‌ الجنه‌ و فريق‌ في‌ السعير. حتي‌ در همين‌ دنيا هم‌ غربال‌ ميشه‌. اما اگر آمد و انسان‌ هماهنگ‌ شد. فايده‌اش‌ چيه‌؟ اگر هماهنگ‌ شد تمام‌ اين‌ قدرتهايي‌ كه‌ در عالم‌ هست‌، چون‌ شما يك‌ قطره‌ايد. اين‌ قطره‌ وصل‌ به‌ دريا ميشه‌ و شما ميشيد دريا. تمام‌ عالم‌ هستي‌ با شماست‌ و شما با همة‌ عالم‌ هستي‌ هستيد. شما جزئي‌ از اين‌ عالم‌ پر معنويت‌ هستيد. اين‌ عالمي‌ كه‌ همه‌ جاش‌ عبوديته‌. همه‌ جاش‌ فرمانبرداريست‌. شما ببينيد اگر توي‌ يك‌ ارتشي‌، يك‌ ارتش‌، سربازها همه‌ تحت‌ فرماندهي‌ يك‌ فرمانده‌، همه‌ مطيع‌ دارند كار مي‌كنند. ميگن‌ قدم‌ بردار برميداره‌. بگن‌ درجا بزن‌، درجا ميزنه‌. هر كاري‌ بگن‌ ميكنه‌. فرمانده‌ فرماندة‌ لشگر هر چي‌ مي‌خواد باشه‌. يك‌ سرباز اين‌ وسط‌ پيدا بشه‌ خرابكاري‌ بكنه‌. هر كاري‌ ميگن‌ گوش‌ نكنه‌ كار خودش‌ را بكنه‌. اين‌ را چيكارش‌ مي‌كنند؟ اين‌ را ميگن‌ آقا تو خراب‌ كردي‌. توي‌ اين‌ سينه‌زدنها، يكي‌ لق‌ ميزنه‌. ديديد ديگه‌ لق‌ ميزنه‌. همه‌ بايد با هم‌ دستهايشون‌ برسه‌ به‌ سينه‌. يك‌ دستي‌ سينه‌ مي‌زدند، يك‌ بچه‌اي‌ بود اين‌ وسط‌ تقي‌ مي‌زد. يك‌ انداختنش‌ بيرون‌. آدم‌ معصيتكار توي‌ عالم‌ خلقت‌ هماني‌ است‌ كه‌ لق‌ ميزنه‌. هماني‌ است‌ كه‌ تحت‌ برنامه‌ نيومده‌. هموني‌ است‌ كه‌ منظم‌ با نظم‌ اين‌ جمعيت‌ نيست‌. اين‌ بدرد نميخوره‌. اين‌ ظاهره‌. گناهكار مزاحمه‌ توي‌ اين‌ دنيا. خدا حق‌ داره‌، شما نگيد كه‌ خدا مهربانه‌، عفو ميكنه‌. چي‌ را عفو ميكنه‌؟ چي‌ را عفو ميكنه‌؟ تو اگر خودت‌ را درست‌ كني‌ عفو ميكنه‌. و الاّ اينجوري‌ تو ميگي‌ عفو ميكنه‌. از آخر عفو ميكنه‌. نه‌. عفو نميكنه‌. خدا خودش‌ فرموده‌ من‌ عفو نميكنم‌. ما غرك‌ برب‌ الكريم‌. چي‌ تو را مغرور كرده‌ كه‌ خدا كريمه‌. خدا كريم‌ هست‌ ولي‌ نه‌ اينكه‌ اوضاع‌ را تو بهم‌ بريزي‌. نه‌ اينكه‌ بي‌ نظمي‌ كني‌. دست‌ شمايي‌ را كه‌ توي‌ سينه‌زني‌ لق‌ مي‌زني‌ مي‌گيرند مي‌اندازند بيرون‌ برو آن‌ كنار بزن‌. برو بيرون‌. لج‌ بكني‌، يك‌ دست‌ كتك‌ هم‌ مي‌خوري‌. نميشه‌ كه‌ مهربان‌ هست‌، مهربان‌ هستند. اما اين‌ يك‌ مسئله‌اي‌ است‌ كه‌ همة‌ عالم‌ روش‌ حساب‌ ميكنه‌. شما فكر نكنيد، يك‌ گناه‌ شما كرديد تمام‌ عالم‌ هستي‌ تكوينا و تشريعا، اين‌ عليه‌ شما قيام‌ مي‌كنند. يعني‌ تو خراب‌ كردي‌ همه‌ را. يك‌ گناه‌ تو همه‌ را خراب‌ كرده‌. و همه‌ از تو دوري‌ مي‌كنند. بدبختيهايي‌ كه‌ ماها گاهي‌ دچارمون‌ ميشه‌ شما فكر نكنيد. يك‌ نفر به‌ من‌ ميگفت‌ كه‌ من‌ نميدونم‌ هر چه‌ كار ميكنم‌، زندگي‌ ميكنم‌، باز مي‌بينم‌ گرفتارم‌. گفتم‌ از سه‌ چيز، يكي‌ در تو هست‌: من‌ مكرر هم‌ گفتم‌ همه‌اتون‌ هم‌ مي‌دونيد. يا مال‌ حرام‌ وارد اموالتون‌ شده‌. اين‌ خودش‌ يك‌ چيزيه‌. حالا ولو اينكه‌ خمست‌ را نداده‌ باشي‌، ولو اينكه‌ زكاتت‌ را نداده‌ باشي‌. يا اينكه‌ يك‌ مظلومي‌ از ظلم‌ تو ناراحته‌. و يا يك‌ عمل‌ گناهي‌ را دائما انجام‌ ميدي‌. چون‌ يك‌ تك‌ گناه‌ مهم‌ نيست‌. بعله‌. يك‌ وقت‌ توي‌ اين‌ كاربرات‌ ماشين‌ يك‌ آشغالي‌ آمده‌، يك‌ تكاني‌ خورده‌ باشه‌، خوب‌ رد ميكنه‌ مسئله‌اي‌ نيستش‌. اما اگه‌ بنا باشه‌ هميشه‌ خراب‌ باشه‌ كه‌ بايد درستش‌ كرد. بايد اين‌ را برداشت‌ انداخت‌ دور يكي‌ ديگه‌، يك‌ سالم‌ را گذاشت‌ جاش‌. دقت‌ فرموديد. اگر تو بنا بود دائما يك‌ گناهي‌ را، ولو ريشت‌ را مي‌تراشي‌ دائما. ولو اينكه‌ دائما غيبت‌ ميكني‌، ولو اينكه‌ دائما دروغ‌ ميگي‌. يك‌ گناهي‌ را دائما ميكني‌. اين‌ تو را بدونيد، تو را بيرون‌ انداختند. منتهي‌ خدا ميگه‌ اين‌ را بگذار گوشة‌ موتور ماشين‌، همونجا باشه‌. يك‌ چيز ديگه‌اي‌ بگذار جاش‌. و الا بدرد نميخوري‌ تو. تويي‌ كه‌ دائما گناه‌ ميكني‌، ولو يك‌ دونه‌ گناه‌ صغيره‌ هم‌ كه‌ باشه‌. مداومت‌ به‌ گناه‌ صغيره‌ انسان‌ را بدبخت‌ ميكنه‌. ميگذارندش‌ كنار. مال‌ حرام‌ وارد اموالش‌ انسان‌ بشه‌، اين‌ را مي‌گذارندش‌ كنار. همة‌ عالم‌ هستي‌ از اين‌ آدم‌ رنج‌ مي‌برند. خداي‌ تعالي‌ كمكت‌ ميكنه‌. و يعفوا عن‌ كثير. و الاّ تا آمدي‌ تو معصيت‌ كردي‌ و برخلاف‌ فرمان‌ پروردگار، و بر خلاف‌ فرمان‌ و نظم‌ عالم‌ هستي‌ تو قيام‌ كردي‌ و معصيتكار شدي‌، بايد تمام‌ اين‌ در و ديوار، همه‌ تو را اذيتت‌ كنند. لذا مي‌بينيد در همين‌ دعاي‌ بعد از زيارت‌ حضرت‌ رضا صلواة‌ الله‌ عليه‌ هست‌. الهي‌ لو علمت‌ الارض‌ باذنوب‌ لساخطي‌. اگر زمين‌ بدونه‌ كه‌ من‌ معصيت‌ تو را ميكنم‌، من‌ را توي‌ خودش‌ فرو ميبره‌. ميگه‌ من‌ منظم‌، او منظم‌، درخت‌ منظم‌، حيوان‌ منظم‌، حشره‌ منظم‌، همه‌ تحت‌ فرمان‌ پروردگار، تو كي‌ آمدي‌ اين‌ وسط‌ خرابكاري‌ كردي‌. لو علمت‌ الارض‌ لذنوبي‌ لساخطي‌ او الجبال‌ لودتي‌. او السماوات‌ لاستفتني‌. اگر كوهها بدونند، به‌ سر من‌ فرود مي‌آيند. اگر آسمانها بدونند، من‌ را خفه‌ مي‌كنند از بين‌ مي‌برند. اينجوريه‌. واقعيت‌ داره‌. شما خودتون‌ هم‌ باشيد اينطوري‌. شما فرض‌ كنيد يك‌ ماشين‌ كوچيكي‌ داريد. اين‌ يك‌ چيزيش‌، يك‌ پستونكي‌ توي‌ اين‌، يك‌ چيزيش‌ خرابه‌. خوب‌ اين‌ را برميداريد مي‌اندازيد دور ديگه‌. خود موتور ماشين‌ ميگه‌ من‌ به‌ اين‌ خوبي‌، به‌ اين‌ سالمي‌ كار ميكنم‌، تو اين‌ وسط‌ ما را خراب‌ كردي‌. اين‌ عالم‌ خلقت‌ همه‌ به‌ انسان‌ ميگن‌ كه‌ آخه‌ ما همه‌امون‌ از هم‌، كرة‌ به‌ اين‌ بزرگي‌ مثل‌ خورشيد، و الشمس‌ يجري‌ لمستقر لها ذلك‌ التقدير العزيز العظيم‌. اين‌ خورشيد با اين‌ عظمت‌ داره‌ روي‌ برنامة‌ منظمش‌ حركت‌ ميكنه‌. اين‌ زمين‌ داره‌ دور خورشيد روي‌ يك‌ برنامه‌اي‌ سير ميكنه‌. تو اين‌ وسط‌ آمدي‌ با خدا داري‌ مخالفت‌ ميكني‌. با فرماندة‌ كل‌ داري‌ مبارزه‌ ميكني‌. آخه‌ تو كي‌ هستي‌؟ خورشيد مي‌زنه‌ توي‌ سرت‌. زمين‌ ميزنه‌ توي‌ سرت‌. جن‌ ميزنه‌ توي‌ سرت‌. ملك‌ ميزنه‌ توي‌ سرت‌. خداي‌ عظيم‌ ميزنه‌ توي‌ سرت‌. براي‌ يك‌ دونه‌ گناه‌. فرقي‌ نميكنه‌. يك‌ دونه‌ گناه‌. عرض‌ كردم‌. يك‌ وقت‌ يك‌ دونه‌ گناهه‌، مي‌آد و ميره‌. اينجا نه‌. اينجا خدا مهربانه‌، خدا رحيمه‌. تا هشت‌ ساعت‌ هم‌ مهلت‌ ميدهند كه‌ تو بري‌ اين‌ آشغالي‌ كه‌ توي‌ كاربرات‌ ماشينت‌ گير كرده‌، اين‌ را بالاخره‌ درش‌ بياري‌ بيندازيش‌ كنار، تميزش‌ كني‌. اما اگه‌ بنا باشه‌ هميشه‌ نامرتب‌ كار كنه‌، اين‌ ديگه‌ زندگي‌ نشد.

 اگر آمد و انسان‌، اين‌ را ميخوام‌ بگم‌ كه‌ اين‌ قسمت‌ دوم‌ خيلي‌ مهمه‌ و اين‌ علامت‌ سلامت‌ حركت‌ شماست‌. و بدانيد كه‌ اگر خداي‌ نكرده‌ باز هم‌ در كارهايتون‌ يك‌ اشكالي‌ هست‌، اين‌ ديگه‌ معلومه‌ نامنظم‌ حركت‌ كرديد. خداي‌ تعالي‌ دستور داده‌ ان‌ لا تعبدوا الا اياه‌. جز خدا را بندگي‌ نكنيد. بندگي‌ شيطان‌ را نبايد بكنيد. بندگي‌ نفس‌ اماره‌ اتون‌ را نبايد بكنيد. ان‌ لا تعبدوا الا اياه‌. قضي‌ ربك‌. يعني‌ خدا گذرونده‌، قطعيش‌ كرده‌. ان‌ لا تعبدوا الا اياه‌. بندگي‌ نكنيد جز او را. خوب‌. شما اگر اين‌ كار را كرديد، تمام‌، همانطوري‌ كه‌ اگر خلاف‌ انجام‌ مي‌داديد همة‌ عالم‌ خلقت‌ عليه‌تون‌ حركت‌ مي‌كرد و خدا مانع‌ ميشه‌ كه‌ اون‌ جور ما را نمي‌كوبند. چون‌ لو علمت‌ الارض‌، خدا ممكنه‌ به‌ زمين‌ بفهمونه‌ كه‌ اين‌ از معصيتكاران‌ منه‌. همانطوري‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ حفظت‌ ميكرد، از اينطرف‌، لو من‌ اظهر الجميل‌، اگر تو بندة‌ خوب‌ خدا شدي‌، اگر تو هماهنگيت‌ را با عالم‌ خلقت‌ برقرار كردي‌. خدا مخلوقاتي‌ داره‌، انبياء هستند. اينها تكوينا و تشريعا هماهنگ‌ با عالم‌ خلقت‌ هستند و خدا. ملائكه‌ تكوينا و تشريعا هماهنگ‌ هستند. انسان‌، خوب‌ از آن‌ ور حيوانات‌ هماهنگند. هفتة‌ قبل‌ ثابت‌ كردم‌. مثل‌ آفتاب‌ روشنه‌ كه‌ حيوانات‌ هماهنگند. گياهها هماهنگند. جمادات‌ هماهنگند. تمام‌ اينها هماهنگند. توي‌ بشر اگر هماهنگ‌ شدي‌ با آنها يكي‌ ميشي‌. تمام‌ نيروها مي‌آيند به‌ كمكت‌. اول‌ خود خدا. يوم‌ اظهر الجميل‌. خوبيهاي‌ تو را اظهار ميكنه‌. به‌ عالم‌ تكوين‌ خداي‌ تعالي‌ اعلام‌ ميكنه‌، آي‌ ببينيد اين‌ بندة‌ منهم‌ با شما هماهنگ‌ شده‌. عينا همون‌، عرض‌ كردم‌، توربين‌ برق‌ يك‌ كارخونه‌ وقتي‌ كه‌ سالم‌ ميشه‌، همه‌ خوشحال‌ ميشن‌، همه‌ راحت‌ ميشن‌. خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد ببينيد اين‌ بندة‌ منهم‌ هماهنگ‌ شد با شما. و خداي‌ تعالي‌ هم‌ اين‌ كار را ميكنه‌. شما فكر نكنيد كه‌ مثلا از زمان‌ حضرت‌ آدم‌ تا زمان‌ ظهور خيلي‌ زياد نيست‌ نسبت‌ به‌ بقية‌ عمر دنيا. اين‌ چند روز را هم‌ هر جوري‌ هست‌، خداي‌ تعالي‌ صبرش‌ زياده‌، تحمل‌ ميكنه‌. صبر ميكنه‌. اما بالاخره‌ بايد هماهنگ‌ بشيد و آنهايي‌ كه‌ قبل‌ از ظهور، يعني‌ در همين‌ زمان‌ ما، خودشون‌ را هماهنگ‌ بكنند. هماهنگ‌ بكنند با خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌، عالم‌ خلقت‌. آدمي‌ كه‌ بندة‌ خداست‌، برسونه‌ خودش‌ را به‌ مقام‌ عبوديت‌ كه‌ همة‌ زحمات‌ شما براي‌ اين‌ است‌ كه‌ خودتون‌ را به‌ مرحلة‌ عبوديت‌ برسونيد، به‌ مقام‌ عبوديت‌ برسونيد. وقتي‌ رسديد به‌ مقام‌ عبوديت‌ كه‌ حضرت‌ صادق‌ صلوات‌ الله‌ عليه‌ به‌ عنوان‌ بصري‌ فرمودند كه‌ فخلق‌ في‌ نفسك‌ حقيقة‌ العبوديه‌. انسان‌ حقيقت‌ عبوديت‌ را در خودش‌ بوجود بياره‌. اگر خودش‌ را به‌ آنجا رسوند، به‌ آن‌ مرحله‌ رسوند؛ اين‌ تمام‌ عالم‌ خلقت‌ اول‌ خدا به‌ او كمك‌ ميكنه‌. ميگيد نه‌؟ بيائيد تجربه‌ بكنيد. شما بندة‌ خدا بشيد، به‌ مقام‌ عبوديت‌ خودتون‌ را برسونيد، هماهنگ‌ بشيد با عالم‌ خلقت‌. ما بعضي‌ها خيال‌ ميكنيم‌، خوب‌ خيال‌ مي‌كنيد كه‌ اگر به‌ زن‌ نامحرم‌ نگاه‌ نكرديم‌ و دروغ‌ نگفتيم‌ و غيبت‌ نكرديم‌ ديگه‌ ما هماهنگ‌ شديم‌. نه‌. حالا تا صراط‌ مستقيم‌ را بپيمائيد و تا جهاد با نفس‌ بكنيد و تا به‌ مقام‌ عبوديت‌ خودتون‌ را وارد كنيد خيلي‌ كار داره‌. اينها مقدماته‌. شما خودتون‌ را به‌ مرحلة‌ عبوديت‌ برسونيد مي‌بينيد اول‌ خدا به‌ كمكتون‌ مي‌آد. يك‌ آبرويي‌ خداي‌ تعالي‌ بهتون‌ ميده‌ كه‌ هر جا مي‌ريد مي‌بينيد آبرومنديد، محترميد. و بر فرض‌ توي‌ معصيتكارها باز شما محترم‌ نباشيد، در ملكوت‌ عالم‌ محترميد. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ توي‌ مردم‌ جاهل‌ ناهماهنگ‌ با عالم‌ خلقت‌، محبوبيت‌ شايد يك‌ مدتي‌ نداشت‌. يا امام‌ حسين‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ را شهيد كردند. يا ائمة‌ اطهار را كشتند. اين‌ نه‌ بخاطر اينكه‌ ايشان‌ هماهنگ‌ با، اين‌ مردم‌ هماهنگ‌ نبودند با عالم‌ خلقت‌. ولي‌، حالا اينها هي‌ نكاتي‌ است‌ كه‌ بايد توجه‌ پيدا بكنيد. وقتي‌ ميگن‌ در روز عاشورا سيد الشهدا وقتي‌ شهيد شد، بكت‌ عليه‌ در زيارته‌ها، آسمان‌ گريه‌ كرد. واقعا گريه‌ ميكنه‌. حالا هر موجودي‌ گريه‌اش‌ مطابق‌ خودش‌. زمين‌ گريه‌ كرد. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ اين‌ محبوبيت‌ داره‌ در خلقت‌. اين‌ هماهنگه‌ با خلقته‌. اين‌ آن‌ عضو رئيسة‌ خلقته‌. اين‌ چون‌ خوبه‌ خلقت‌ خوبه‌. اين‌ چون‌ منظم‌ كار ميكنه‌ عالم‌ منظمه‌. حسين‌ بن‌ علي‌ و ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ عضو رئيسة‌ عالم‌ خلقتند. ماها اين‌ را ايشان‌ مثلا همينجور تعارفي‌ قبول‌ كنيم‌. آن‌ جمله‌، ارادة‌ الربه‌. آخه‌ ببينيد اين‌ ارادة‌ الرب‌، ما خيال‌ مي‌كنيم‌ تعارف‌ ميكنه‌. نه‌. شما همين‌ مثال‌ كارخانه‌اي‌ كه‌ گفتم‌. انگشتش‌ را مي‌زنه‌ روي‌ شاسي‌، روي‌ يك‌ كليد، ببينيد اين‌ ارادة‌ مدير كارخونه‌ آمده‌ وارد اين‌ كليد شده‌، اين‌ كليد تمام‌ كارخانه‌ را راه‌ انداخته‌. ارادة‌، ببينيد اين‌ معناي‌ ارادة‌ الربه‌. خدا مدير عالم‌ خلقته‌. امام‌ حسين‌ را، هر كدام‌ از ائمه‌ را، اينها ارادة‌ او مي‌آد وارد اين‌ كليد كارها ميشه‌. تا اشاره‌اي‌ ميكنه‌ اين‌ كليد تمام‌ عالم‌ خلقت‌ را روشن‌ ميكنه‌، تمام‌ را به‌ كار مي‌اندازه‌. ارادة‌ الرب‌ في‌ مقاديره‌ تحبط‌ اليكم‌ و تصدر من‌ بيوتكم‌. از خانة‌ شما صادر ميشه‌. آقا چطور شد برقها يك‌ دفعه‌ روشن‌ شد؟ كليدش‌ را زديم‌. شما نرفتيد آن‌ بالا كاري‌ بكنيد. چطور شد كه‌ برقهاي‌ شهر همه‌ خاموش‌ بود. يكدفعه‌ روشن‌ شد؟! به‌ جهت‌ اينكه‌ توي‌ كارخونه‌ كليد را زدند. اينه‌.

 اگر كسي‌، اگر يك‌ شخصي‌ بندة‌ خدا شد و تحت‌ فرمان‌ پروردگار، اما اگر كليد خراب‌ باشه‌، كليد خراب‌. خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ خوب‌، هيچ‌ جا روشن‌ نميشه‌. بايد پيچ‌ گوشتي‌ برداريد و بايد كليد را بازش‌ كنيد و خدمت‌ شما عرض‌ شود كلي‌ روش‌ كار بكنيد. لذا آنها را خداي‌ تعالي‌، معصومند. آنها تحت‌ فرمانند، چون‌ حساسند، چون‌ قلب‌ عالم‌ امكانند. چون‌ حقيقت‌ عالم‌ امكان‌ هستند. آنها نه‌. پس‌ خدا شما را عظمت‌ ميده‌. ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ شماها را عظمت‌ مي‌دهند. اگرچه‌ در بين‌ مردم‌ عزيز نباشيد، ولي‌ در ملكوت‌ عالم‌ عزيزيد. همانطور كه‌ خود سيد الشهدا در عالم‌ ملكوت‌ عزيز بود. همة‌ موجودات‌ متأثر شدند. همة‌ موجودات‌ بخاطر اين‌ شهادت‌ حسين‌ بن‌ علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌، همه‌ تحت‌ حزن‌ قرار گرفتند. و شما هم‌ اگر بندة‌ واقعي‌ خدا شديد، همة‌ ملكوت‌ عالم‌ به‌ حزن‌ شما محزونند، به‌ خوشحالي‌ شما خوشحالند و همه‌ به‌ كمكتون‌ مي‌آيند. به‌ خدا قسم‌، ايني‌ كه‌ ميگم‌، قسم‌ دارم‌ ميخورم‌، ديگه‌ دليلي‌ محكمتر از قسم‌ به‌ قول‌ يكي‌ نباشه‌. اگر شما آن‌ روح‌ واقعي‌ كه‌ خدا مي‌خواد، آن‌ بندة‌ واقعي‌ خدا، كه‌ مي‌خواد؛ اگر اون‌ را پيدا بكنيد مريض‌ نميشيد. هيچوقت‌ مريض‌ نميشيد. هيچوقت‌ نمي‌ميريد. شما ميگيد اِ. پس‌ اينهمه‌ اولياء خدا مريض‌ ميشن‌، مي‌ميرند، چيه‌؟ حالا بعد ميگم‌. الان‌ اين‌ را با توجه‌ به‌ اينكه‌ اولياء خدا مي‌ميرند و مريض‌ ميشن‌ من‌ دارم‌ ميگم‌. نه‌ مريض‌ شما ميشيد و نه‌ مي‌ميريد، نه‌ محتاج‌ ميشيد، نه‌ ناراحت‌ ميشيد، نه‌ حزني‌ خواهيد داشت‌، نه‌ خوفي‌ خواهيد داشت‌. ميگيد نه‌ تجربه‌ كنيد. تجربه‌ كنيد. اما مردن‌. من‌ از اينجا شروع‌ كنم‌. شما روايت‌ را نگاه‌ كنيد و اين‌ را مكرر من‌ از اولياء خدا يا ديدم‌ يا شنيدم‌. كه‌ موقع‌ مرگ‌ يك‌ ملك‌ مي‌آيد بهش‌ ميگه‌ كه‌ خدا به‌ من‌ گفته‌ كه‌ به‌ تو بگم‌ كه‌ تا آخر دنيا مي‌توني‌ بموني‌، اگر مي‌خواي‌ بموني‌ بمون‌. اين‌ دلت‌ با توست‌. البته‌ يك‌ عده‌ از اولياء خدا كه‌ تمناي‌ مرگ‌ مي‌كنند، دنيا را زندان‌ مي‌دونند. اگر بهشون‌ خبر بدهند كه‌ سال‌ ديگه‌ شما آزاد ميشيد، ساعت‌ شماري‌ مي‌كنند. آنها هيچ‌. آنها اولياء خدا كه‌ آنطوريند. اما همين‌ اولياء خدائي‌ كه‌ دلشون‌ به‌ خدا بسته‌ است‌. به‌ اينجور آدمها ميگن‌. ميگن‌ كه‌ اگر مي‌خواي‌ بمون‌ اگر مي‌خواي‌ برو. دو دل‌ ميشه‌. بهش‌ باغهاي‌ بهشت‌ را نشونش‌ مي‌دهند. آن‌ نعمتهاي‌ عجيب‌ را بهش‌ نشون‌ مي‌دهند. پرده‌ را عقب‌ مي‌زنند چهارده‌ معصوم‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ آنجا نشسته‌اند، آنها را نشونش‌ ميدن‌. اي‌ كه‌ گفتي‌ فمن‌ يمت‌ يرني‌ جان‌ فداي‌ كلام‌ دلجويت‌. اينها را دروغ‌ نميگيم‌ها، بعضي‌ از اولياء خدا اينجوريند. كاش‌ روزي‌ هزار مرتبه‌ من‌ مردمي‌ تا بديدمي‌ رويت‌. تا مي‌بينه‌ هيچي‌ ميگه‌ ببر. عجله‌ هم‌ داره‌. من‌ چند تا ديدم‌ اينجوري‌، در موقع‌ احتضار اينجوري‌ بودند. و روايات‌ و آيات‌ قرآن‌ هم‌ هست‌. آيات‌ قرآن‌ مكرر هست‌ كه‌ يهود، خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد يا ايها الذين‌ هادوا ان‌ ضعمتم‌ انكم‌ اولياء لله‌ من‌ دون‌ الناس‌ فتمنوا الموت‌. اين‌ علامت‌ اولياي‌ خداست‌ كه‌ تمناي‌ مرگ‌ مي‌كنند. از اين‌ زندان‌، من‌ خدا ميدونه‌ بالاي‌ سر يك‌ نفر مريضي‌ رفتم‌. ايشان‌ ميگفت‌ كه‌ مرگ‌ اگر مرد است‌ گو نزد من‌ آي‌. هي‌ داشت‌ اين‌ حرف‌ را مي‌زد. بچه‌هايش‌ گريه‌ مي‌كردند كه‌ اين‌ چيه‌ اين‌ حرف‌ را ميزنه‌؟! گفتم‌ اينها نمي‌فهمند. يك‌ كم‌ رو به‌ من‌ كرد كه‌ ما اگر انشاء الله‌ مرديم‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ شما كاري‌ چيزي‌ با آنها. گفتم‌ سلام‌ ما را برسون‌! عينا خدا ميدونه‌ مثل‌ اينكه‌ يك‌ مسافرتي‌ مي‌خواد بره‌. خيلي‌ راحت‌. خوب‌ اين‌ مرگشون‌.

 مرضش‌. مرض‌ گاهي‌ يك‌ جريانات‌ طبيعي‌ هست‌ و مي‌آيد و ميره‌، آن‌ دردي‌ كه‌ تو ميكشي‌ او نميكشه‌. خدا ميدونه‌ استادمون‌، خدا رحمتش‌ كنه‌، يك‌ ناراحتي‌ يك‌ دردي‌ داشت‌. ميگفت‌ فلاني‌ اين‌ درد من‌ ميدوني‌ مثل‌ چي‌ ميمونه‌؟ انسان‌ يك‌ معشوقي‌ داشته‌، اين‌ حالا رسيده‌، انسان‌ را گرفته‌ توي‌ بغلش‌، حالا داره‌ فشار ميده‌. يك‌ درد مختصري‌ مي‌آد. آنجا از آن‌ درد انسان‌ ناراحت‌ نميشه‌ كه‌. خوشش‌ مي‌آد، لذت‌ ميبره‌. اينهم‌ مال‌ مرض‌ و دردش‌. لذت‌ ميبرند از دردها و مرضها، اولياء خدا. شما خيال‌ مي‌كنيد امام‌ حسين‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ توي‌ گودي‌ قتلگاه‌ براي‌ بدن‌ پاره‌پاره‌اش‌ ناراحت‌ بود؟! اين‌ حرفها اين‌ منبريها ميگند بخاطر اينكه‌ ماها چون‌ بيشتر از اين‌ نمي‌فهميم‌. راجع‌ به‌، گريه‌ ميكنيم‌ براش‌. و الاّ داره‌ ميگه‌ رضا برضائك‌. خدايا من‌ خوشنودم‌. آخه‌ ما ميگيم‌ خوب‌ خدا، من‌ راضيم‌، نه‌. آنجوري‌ نع‌، حضرت‌ سيد الشهداء، رضا يعني‌ خوشحال‌. خشنودم‌ كه‌ تو خشنودي‌. حضرت‌ سيد الشهدا خشنود بود كه‌ وظيفه‌اش‌ را انجام‌ داده‌. ميگيم‌ خوب‌ پس‌ چرا ما گريه‌ بكنيم‌ براي‌ امام‌ حسين‌؟ براي‌ اين‌ ظلمهايي‌ كه‌ مردم‌ كردند بر حضرت‌ سيد الشهدا كه‌ نميدونم‌ كي‌ بود گفتم‌؟ شب‌ جمعه‌ بود يك‌ وقتي‌ همين‌ تازگي‌ گفتم‌ بهرحال‌. روز جمعه‌ توي‌ كانون‌ بود. شما هيچوقت‌، تو اراده‌ بكن‌ مريض‌ نميشي‌. گاهي‌ انسان‌ ميگه‌ كه‌ نه‌، مريض‌ بشم‌. شما ميگيد مگه‌ مرض‌ خوبه‌؟ ديگه‌ حالا آنجا برسيد مي‌فهميد چي‌ خوبه‌ چي‌ بده‌. حالا ماها كه‌ نمي‌فهميم‌. ماها مثل‌ يك‌ كورهايي‌ هستيم‌ كه‌ رنگهاي‌ مختلف‌ را وقتي‌ مي‌خوان‌ بهمون‌ نشون‌ بدهند، آدم‌ كور نمي‌فهمه‌ قرمز با آبي‌ چه‌ فرقي‌ داره‌. هنوز ما انشاء الله‌ چشممون‌ معالجه‌ بشه‌، انشاء الله‌ مي‌فهميم‌. اگر مي‌فهميد خوشا به‌ حالتون‌. خوشا به‌ حالتون‌ كه‌ مي‌فهميد يعني‌ چه‌؟ درد يعني‌ چه‌؟ كه‌ يكي‌ از اولياء خدا تمام‌ بدنش‌ فلج‌ شده‌ بود خدا ميدونه‌. رفتيم‌ پيشش‌ گفتيم‌ حالت‌ چطوره‌؟ گفت‌ خداي‌ عزيزم‌، محبوبم‌ گفته‌ كه‌ تو خودت‌ را تكون‌ نده‌، من‌ دوستانم‌ را مي‌فرستم‌ لقمه‌ بگذارند توي‌ دهند. نمي‌تونست‌ خودش‌ را تكون‌ بده‌. تو حركت‌ نكن‌ ما همه‌ را مي‌فرستيم‌ خدمتتون‌. به‌ من‌ اينجوري‌ گفت‌ گفت‌ آقا ممنونتم‌. اينجور برخورد ميكنند با مسائل‌.

 هيچوقت‌ فقير نميشي‌، فقير نميشي‌. كسي‌ كه‌ با عالم‌ هستي‌ ارتباط‌ داره‌ كجا فقيره‌؟ اين‌ پولها، پول‌ توي‌ بانك‌ صد ميليون‌ پول‌ توي‌ بانك‌ داشته‌ باشي‌. جز اينكه‌ فكرت‌ همه‌اش‌ اين‌ باشه‌ يك‌ وقتي‌ بانك‌ آتيش‌ نگيره‌، چكهاي‌ تو چي‌ بشه‌، حسابت‌ بهم‌ مي‌خوره‌، جز زحمت‌ هيچي‌ نيست‌. جز زحمت‌ هيچي‌ نيست‌. شما در ماه‌، در سال‌، در عمر، چند دفعه‌ ميتوني‌ حج‌ بري‌؟ در سال‌ يك‌ دفعه‌ بيشتر حج‌ نميشه‌ رفت‌. چقدر خرجشه‌؟ امسال‌ سيصد و پنجاه‌ هزار تومان‌. بيا حرم‌ حضرت‌ رضا. پول‌ نمي‌خواد از بانك‌ منتقل‌ كني‌ به‌ بانك‌ ديگه‌ و نميدونم‌ گذرنامه‌ بگيري‌ و هزار حج‌، هزار تا سيصد و پنجاه‌ هزار تومان‌، گوش‌ ميديد؟ هزار عمره‌. هزار تا صد هزار تومان‌. مؤمنين‌ به‌ اينها ايمان‌ دارندها. ماها اگر يك‌ وقت‌ خداي‌ نكرده‌ بلنگه‌ ايمانمون‌، ضعيفيم‌. مؤمنين‌ واقعي‌ ايمان‌ دارند. پول‌ را به‌ دست‌ تو نمي‌دهند كه‌ اسباب‌ زحمت‌ (قطع‌ صداي‌ نوار)

 خورشيد، ماه‌، حشرات‌، همة‌ موجودات‌، اينها دارند ميگن‌ بعله‌ قربان‌. تو يك‌ نفر ميگي‌ نع‌. به‌ شيطون‌ ميگي‌ بعله‌ قربان‌. اينجا تو را مي‌اندازنت‌ بيرون‌. ببينيد ما اينطوريه‌ كه‌ جهنمي‌ ميشيم‌. براي‌ يك‌ دونه‌ از كار حرام‌ كه‌ دائما انجام‌ مي‌ديم‌. ايني‌ كه‌ من‌ ميگم‌ دائما، چون‌ گاهي‌ ميشه‌ يك‌ دونه‌ گناه‌، البته‌ كسي‌ كه‌ در راه‌ سير و سلوك‌ است‌، نيم‌ دونه‌ گناه‌ هم‌ نبايد بكنه‌. اين‌ را بدونيد. ولي‌ حالا همين‌ مردم‌ توي‌ كوچه‌ و بازار هستند، يك‌ دونه‌ گناه‌ كردند و بعد هم‌ پشيمون‌ شدند، اين‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ زياد اوضاع‌ را بهم‌ نمي‌ريزه‌. اما اگر گناه‌ دائمي‌ بود. يك‌ دونة‌ گناه‌ كوچك‌ هم‌ باشه‌. اين‌ جهنميه‌. لذا ميگند اصرار به‌ گناه‌ نداشته‌ باشيد. اصرار يعني‌ يك‌ گناه‌ را هميشگي‌ بكنيد. من‌ نميدونم‌ هيچ‌ احساس‌ كرديد، شما احساس‌ كرديد. يك‌ نفري‌ كه‌ دائما ريشش‌ را ميتراشه‌. حالا داماد ميخواسته‌ بشه‌، مثلا فرض‌ كنيد شب‌ دامادي‌ است‌ و، ولو اينكه‌ انسان‌ ولو براي‌ يك‌ لحظه‌ هم‌ گناه‌ نميكنه‌. حالا ريشش‌ را تراشيده‌. ميگيد حالا ببينيم‌ بعد از دامادي‌ چي‌ ميشه‌؟ بعد هم‌ بعضي‌ها ميگن‌ زن‌ ما گفته‌ تو بايد ريشت‌ را بتراشي‌. خاك‌ توي‌ سرت‌. واقعا خاك‌ توي‌ سرت‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ تو حرف‌ خدا را گذاشتي‌ زمين‌، حرف‌ زنت‌! آخه‌ تو مردي‌ خداي‌ نكرده‌. تو مردي‌. به‌ منهم‌ گفته‌ حالا خدا ميدونه‌ زنم‌ گفته‌… بقدري‌ انسان‌ از اين‌ نامردها، از اين‌ بدبختها به‌ قدري‌ متأثر ميشم‌ كه‌ حدي‌ نداره‌. آخه‌ تو همه‌ را ول‌ كردي‌، خدا را ول‌ كردي‌، عقب‌ سر زنت‌، اگه‌ بگي‌ شيطون‌ گفته‌، شيطون‌ خيلي‌ شخصيتش‌ بيشتر از آن‌ زن‌ فرمانده‌ توست‌ كه‌ ميگه‌ گناه‌ بكن‌. اون‌ كسيه‌، با انبياء درگير بوده‌، با اولياء درگير بوده‌. بگو شيطون‌ گفته‌ باز ما ديگه‌ به‌ آدم‌ حسابي‌ هستي‌. زنم‌ گفته‌! بچه‌ام‌ گفته‌ اينجور بكن‌! ببينيد آدم‌ چقدر وقتي‌ مي‌شكافه‌ مطالب‌ را، ببينيد آدم‌ چقدر خودش‌ را پست‌ احساس‌ ميكنه‌ وقتي‌ كه‌ باصطلاح‌ گناه‌ ميكنه‌. چقدر انسان‌ پست‌ بايد باشه‌، زنم‌ گفته‌، بچه‌ام‌ گفته‌، بچه‌ام‌ اينجوري‌ مي‌خواد. مجسمه‌اي‌ كه‌ حرام‌ است‌ و نبايد توي‌ خونه‌ نگهش‌ داشت‌، بچه‌ام‌ دلش‌ دوست‌ داره‌ مجسمه‌، عروسكهاي‌ بزرگ‌، اينها بعضي‌ از آقايون‌ حرام‌ مي‌دونند. بعضي‌ هم‌ مكروه‌ لااقل‌ مي‌دونند. مكروه‌ يعني‌ خدا دوست‌ نداره‌ مجسمه‌ توي‌ خونه‌ات‌ باشه‌. اشكال‌ باز مي‌بينيم‌ مجسمه‌هاي‌ بزرگ‌، مال‌ بچه‌امه‌. تو بايد تحت‌ تأثير بچه‌ات‌ باشي‌.

 لذا در پايان‌ عرايضم‌ اين‌ را ميخواستم‌ بگم‌، خلاصه‌اش‌. كه‌ اگر انسان‌ معصيت‌ كرد و گناهكار بود و در صراط‌ مستقيم‌ نبود، هماهنگيش‌ را با عالم‌ خلقت‌ حفظ‌ نكرد، بدونيد كه‌ همة‌ اين‌ موجودات‌ دشمنشند. همين‌ در و ديوار دشمنشد. منتهي‌ خدا جلوشون‌ را ميگيره‌. خدا لو علمت‌ الارض‌، اينها بدونند پدرت‌ را در مي‌آورند. لو علمت‌ الارض‌ لذنوبي‌ لساخطي‌ او الجبال‌ لهدتني‌ او السماوات‌… درشتهايش‌ را گفته‌، كوچيكهايش‌ را هم‌ بدونيد همينطوره‌. ولي‌ اگر كه‌ انسان‌ آمد و تابع‌ نظم‌ عالم‌ شد، توي‌ فرماندهي‌ كل‌ واقع‌ شد، خودش‌ را در بين‌ فرمانبردارن‌ قرار داد، باز همه‌ باهاش‌ دوست‌ مي‌شوند. همه‌ بهش‌ كمك‌ مي‌كنند. اين‌ نتيجه‌ و خلاصة‌ عرض‌ امروزمون‌. و انشاء الله‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ حتي‌ در بعضي‌ از چيزها، چيزهايي‌ خيلي‌ جزئي‌، مكروهات‌، به‌ قول‌ يكي‌ از بزرگان‌ ميگفت‌ ما مكروهات‌ ديگه‌ نداشتيم‌، يا حرام‌ بود يا واجب‌. مستحب‌ و مكروه‌ و مباح‌ ديگه‌ نداشتيم‌. مكروه‌ هم‌ انجام‌ نديد. عرض‌ كردم‌. اينها همه‌اش‌ مداوم‌، اگر شما تصميم‌ داشته‌ باشيد يك‌ مكروهي‌ دائما انجام‌ بديد. اين‌ معصيتكاره‌. گناهكاريد. ولو مكروهه‌ ولي‌ گناهه‌. يك‌ مستحبي‌ را تصميم‌ داشته‌ باشيد تا آخر عمرتون‌ ترك‌ بكنيد. مثلا بگيد من‌ هيچوقت‌ نماز شب‌ ديگه‌ نخواهم‌ خوند. اين‌ معصيت‌ كرديد. نبايد يك‌ همچين‌ قراري‌ با خودتون‌ بگذاريد. حالا تنبلي‌ مي‌كنيد هيچوقت‌ هم‌ نماز شب‌ نخونديد. ولي‌ اين‌ مهمه‌. هماهنگيتون‌ را با عالم‌ خلقت‌، با بندگان‌ خدا، با خدا، با پيغمبر، با ائمة‌ اطهار حفظ‌ كنيد و در صراط‌ مستقيم‌ باشيد تا انشاء الله‌ بتونيد با حسين‌ بن‌ علي‌، با ائمة‌ اطهار محشور بشيد.

 اين‌ معناي‌ حشر با خاندان‌ عصمته‌. چون‌ آنها فرمانبرداران‌ خدا هستند. شما هم‌ وقتي‌ فرمانبردار خدا شديد با آنها محشوريد. حالا محشور بودن‌ را خيال‌ مي‌كنيم‌ حتما ما بايد بريم‌ كنار اينها بنشينيم‌. خوب‌ شما خيال‌ مي‌كنيد عمر كنار پيغمبر نمي‌نشست‌؟ هان‌؟ ابوسفيان‌ كنار پيغمبر نمي‌نشست‌. او پس‌ محشور با پيغمبر بود. نع‌. اينها محشور نبودند. محشور آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ با آنها هماهنگ‌ باشه‌، با آنها در يك‌ راه‌ حركت‌ بكنه‌. در يك‌ مسير قرار بگيره‌. در يك‌ وضع‌ باشه‌. اين‌ را ميگن‌ محشور. ايني‌ كه‌ ما ميگيم‌ خدايا ما را در دنيا و آخرت‌ با خاندان‌ عصمت‌ محشور بفرما، اين‌ معناش‌ اينه‌. نه‌ اينكه‌ بعضي‌ها خيلي‌ ظاهر بينند. خيال‌ مي‌كنند بايد بروند در خونة‌ حضرت‌ وليعصر صلواة‌ الله‌ عليه‌ زندگي‌ بكنند و حضرت‌ را هم‌ اذيتش‌ بكنند و مزاحمت‌ هم‌ براش‌ ايجاد بكنند و خدمتتون‌ عرض‌ شود تا با حضرت‌ محشور باشند. نه‌. اون‌ محشور بودن‌، عمر هم‌ با پيغمبر محشور بود، عايشه‌ هم‌ محشورتر از آنها بود با پيغمبر و هيچ‌ از اين‌ حشر استفاده‌اي‌ نكرد. حشر اينه‌ كه‌ شما با، الان‌ شما با سلمان‌ محشوريد اگر شما هم‌ مثل‌ سلمان‌ پايتون‌ را بگذاريد جاي‌ پاي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. شيعة‌ واقعي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ باشيد.

 خوب‌. اين‌ عرايض‌ امروزمون‌. السلام‌ عليك‌ يا ابا عبد الله‌. السلام‌ عليك‌ يابن‌ رسول‌ الله‌. السلام‌ عليك‌ يا ثار الله‌ و ابن‌ ثاره‌ و الوتر الموتور. اشهد انك‌ قد اقمت‌ الصلاة‌ و آتيت‌ الزكاة‌ و امرت‌ بالمعروف‌ و نهيت‌ عن‌ المنكر. يا ابا عبد الله‌. لقد عظمت‌ الرضيه‌ و جلت‌ المصيبه‌. بك‌ علينا و علي‌ جميع‌ اهل‌ السماوات‌ و الارض‌. و لعن‌ الله‌ امة‌ قتلتك‌ و لعن‌ الله‌ امة‌ ظلمتك‌ و لعن‌ الله‌ امة‌ سمعت‌ بذلك‌ و رضيت‌ به‌. الان‌ اگر قلبمون‌ را متوجه‌ كربلا كنيم‌، يك‌ جمعيت‌ مختصري‌ يك‌ طرف‌، مشغول‌ عبادت‌ و بندگي‌ و هماهنگ‌ با عالم‌ خلقت‌ و تحت‌ فرمان‌ پروردگار. يك‌ جمعيتي‌ هم‌ آنطرف‌ قرار گرفته‌اند تابع‌ شيطان‌ و مخالف‌ امر الهي‌، اگر چه‌ آن‌ روز به‌ صورت‌ ظاهر و مردم‌ اهل‌ ظاهر، يزيد غلبه‌ كرد. اما خداي‌ تعالي‌ در قلوب‌ مؤمنين‌ يك‌ محبتي‌ از سيد الشهدا قرار داده‌. ان‌ للحسين‌ في‌ قلوب‌ المؤمنين‌، براي‌ حسين‌ بن‌ علي‌ در دلهاي‌ مردم‌ با ايمان‌ يك‌ محبت‌ مكنونه‌اي‌، تكوين‌ شده‌. تا اسم‌ سيد الشهدا برده‌ ميشه‌، اشك‌ از گوشة‌ چشمها جاري‌ ميشود. يا حسين‌ همه‌ ميگن‌. قتلوك‌ و ما عرفوك‌. آقاجان‌ تو را كشتند و تو را نشناختند. شب‌ عاشورا، قاسم‌ بن‌ الحسن‌ نشسته‌ بود. سيد الشهدا مي‌فرمود هر كس‌ در اين‌ خيمه‌ها از مردها باشد كشته‌ ميشود. قاسم‌ برخاست‌ عرض‌ كرد عموجان‌ منهم‌ كشته‌ ميشم‌؟ فرمود تو هم‌ كشته‌ ميشي‌. طفل‌ شيرخوارم‌ هم‌ كشته‌ ميشود. روز عاشورا شد، اصحاب‌ شهيد شدند، جمعي‌ از بني‌ هاشم‌ شهيد شدند. قاسم‌ بن‌ الحسن‌ آمد خدمت‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌. به‌ منهم‌ اجازة‌ ميدان‌ محبت‌ كنيد. ولي‌ اجازة‌ ميدان‌ ندادند. جوانيست‌ اهل‌ معرفت‌. با خودش‌ فكر كرد شايد ديشب‌ تا حالا خداي‌ يمح‌ الله‌ ما يشاء و يثبت‌، شايد بداء حاصل‌ شده‌. آنقدر محزون‌ شد. چون‌ شب‌ قبل‌ گفته‌ بود كه‌ مرگ‌ در ذائقه‌ام‌ از عسل‌ شيرينتره‌. حالا او جزء شهدا نباشد. رفت‌ يك‌ گوشه‌اي‌ نشست‌، زانوهاي‌ غم‌ در بغل‌ گرفت‌. يادش‌ آمد كه‌ پدرش‌ يك‌ وصيتنامه‌اي‌ به‌ او داده‌ و فرموده‌ بازش‌ نكن‌. هر وقت‌ حزن‌ زيادي‌ بهت‌ رو كرد، آنوقت‌ باز كن‌. تابحال‌ قاسم‌ در دامن‌

 

۱۰ محرم ۱۴۱۴ – تعهد با امام زمان روحی فداه،عاشورا

 

 

تعهد با امام‌ زمان‌ عليه‌ السلام‌ عاشوراي‌ 1414

 

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 

 الحمد لله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لترابه‌ مقدمه‌ الفداه‌.

 

وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ  الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ  أُولئِکَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ

 

    خوشا به‌ حال‌ تون،‌ من‌ هيچي‌ امشب‌ نمي‌توانم‌ بگم‌ چون‌ هر چه‌ بخواهم‌ امشب‌ عرض‌ كنم‌ شما به‌ نتيجة‌ اون‌ رسيديد. درباره هر مسئله‌اي‌ بخواهم‌ صحبت‌ كنم‌ شما به‌ نتيجة‌ اون‌ امشب‌ رسيديد.

 

 انشاء الله‌ اين‌ عاشورا غير از عاشوراهاي‌ گذشته‌ است. چراغها رو خاموش‌ كنيد.

 

 امشب‌ آي‌ يا حجة‌ الله‌ يا صاحب‌ الزمان‌ شما امشب‌ در همة‌ مجالس‌ يه‌ سري‌ ميزنيد، صاحب‌ عزائيد فرزند حسين‌ بن‌ علي‌ هستيد. الان‌ كجا هستيد نمي‌دونيم.‌ ولي‌ دوستان‌ بدانيد بدانيد اگر بنا باشد آقا در تمام‌ دنيا امشب‌ به‌ شيعيان‌ سري‌ بزند در يك‌ لحظه‌ در همه‌ جا ممكن‌ است‌ تشريف‌ داشته‌ باشد اين‌ صاحب‌ عزاي‌ بزرگ‌ اين‌ نمايندة‌ پروردگار اين‌ آقائي‌ كه‌ متواضع‌ است،‌ محبتي‌ داره‌ حتي‌ به‌ مجلس‌ كوچك‌ ما هم‌ انشاء الله‌ قدم‌ گذاشته‌ و ميگذارد.

 

 يا بقية‌ الله‌ آجرك‌ الله‌ في‌ مصيبة‌ جدك‌ ابي‌ عبدالله‌ الحسين.

 

 در روز جمعه‌ در زيارت‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ الاعظم‌ حضرت‌ حجة‌ بن‌ الحسن‌ جان‌ همه‌مان‌ به‌ قربان‌ خاك‌ پاي‌ دوستانش‌ آمده‌ كه‌ المتوقع‌ فيه‌ ظهورك‌ روز جمعه‌ ما توقع‌ ظهورت‌ رو داريم.‌ آقا روز عاشورا تا شب‌ عاشورا حضرت‌ بقية‌ الله‌ خواب‌ ندارد.

 

 طبق‌ فرمودة‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا علیه السلام به‌ پسر شبيب، که‌ فرمود يابن‌ شبيب‌ اين‌ هلال‌ ماه‌ محرم‌ هلال‌ ماه‌ محرم‌ كه‌ ظاهر ميشه‌ قلب‌ ما معصوم‌ محزون‌ ميشود،‌ حزن مان‌ زياد ميشود روز به‌ روز تا شب‌ عاشورا ديگه‌ قرار نداره‌ سر روي‌ خاك‌ مي‌گذاريم‌ اشك‌ مي‌ريزيم‌ يا حجة‌ بن‌ الحسن‌ در كجا الان‌ سرت‌ رو روي‌ زمين‌ گذاشتي‌ و داري‌ در مصيبت‌ ابي‌ عبدالله‌ الحسين‌ گريه‌ مي‌كني‌ روز عاشورا چون‌ قرار نداري‌ امام‌ زمانمون‌ قرار نداره‌ خداي‌ تعالي‌ صلوات‌ و رحمتش‌ رو بر حجة‌ بن‌ الحسن‌ نازل‌ ميكنه‌ به‌ او روز عاشورا اجازة‌ ظهور ميدهد لذا به‌ خاطر خود عاشورا ما فردا توقع مون‌ بيشتره‌ انشاء الله‌ صبح‌ از خواب‌ بلند شویم.

 

 السلام‌ عليك‌ يا ابا عبدالله‌ السلام‌ عليك‌ يا وارث‌ آدم‌ صفوة‌ الله‌ السلام‌ عليك‌ يا وارث‌ نوح‌ نبي‌ الله‌ السلام‌ عليك‌ يا وارث‌ ابراهيم‌ خليل‌ الله‌ السلام‌ عليك‌ يا وارث‌ موسي‌ كليم‌ الله‌ السلام‌ عليك‌ يا وارث‌ عيسي‌ روح‌ الله‌ السلام‌ عليك‌ يا وارث‌ محمد حبيب‌ الله‌ السلام‌ عليك‌ يا وارث‌ فاطمة‌ الزهراء سيدة‌ نساء العالمين‌ السلام‌ عليك‌ يا وارث‌ الحسن‌ بن‌ علي.

 

‌ اين‌ زيارت‌ رو چرا خوندم‌ چند كلمه‌اي‌ در معرفت‌ امام‌ بايد حرف‌ بزنيم‌ اي‌ كاش‌ ما امام‌ شناس‌ بوديم‌ در همين‌ چند جملة‌ زيارت‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ حسين‌ بن‌ علي‌ تمام‌ علوم‌ انبياء يكصد و بيست‌ و چهار هزار پيغمبر و تمام‌ علوم‌ پيغمبر و فاطمة‌ زهرا علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و علوم‌ امام‌ مجتبي‌ را داراست‌ اين‌ معناي‌ اين‌ چند جمله‌ زيارت‌ بود زيارتهايي‌ كه‌ به‌ ما دستور ميدن‌ بخوانيم‌ براي‌ اين‌ است‌ كه‌ مرحله‌ معرفت‌ ما رو نسبت‌ به‌ امام‌ رو بالا ببرند در زيارت‌ حضرت‌ ابي‌ عبدالله‌ دارد بِکُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِکُمْ یَخْتِمُ وَ بِکُمْ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ

 

باران‌ كه‌ از آسمان‌ مياد با يد قدرت‌ امام‌ هر چيزي‌ كه‌ باز ميشه‌ هر در رحمتي‌ كه‌ باز ميشه‌ به‌ سوي‌ ما به‌ وسيلة‌ امامه‌ در عين‌ حال‌ ائمه‌ خودشون‌ رو پائين‌ آوردند پائين‌ آوردند ميان‌ با ما مي‌نشينند با ما حرف‌ ميزنند و اونقدر به‌ دوستانشون‌ اظهار محبت‌ ميكنند كه‌ گاهي‌ دوستانشون‌ هم‌ نمي‌شناسن‌ امامشون‌ رو ميان‌ در مقابل‌ امام‌ صادق‌ مثلاً ميگن‌ اَصلَحَکَ الله خدا اصلاحت‌ كنه‌، اين‌ دوستانند.

 

 يه‌ عده‌ كه‌ امام‌ رو براي‌ خودشون‌ مزاحم‌ ميدانند، اينها به‌ فكر از بين‌ بردن‌ امام‌ مي‌رفتند، قدرتمندان،‌ دشمنان‌ خاندان‌ عصمت‌ آن‌ عملي‌ رو كه‌ نسبت‌ به‌ ابي‌ عبدالله‌ الحسين‌،

 

 آقايون‌ از اول‌ عالم‌ تا آخر عالم‌ هيچ‌ مصيبتي‌ مانند مصيبت‌ كربلا نبوده‌ اونقدر براي‌ ما خواندند‌ كه‌ برای مون‌ حالا عادي‌ شده‌ وإلا مصيبت‌ زده‌ همون‌ حالاتي‌ كه‌ شما از سر شب‌ تا به‌ حال‌ داشتيد همين‌ حالات‌ رو بايد داشته‌ باشد.

 

یک‌ گوشه‌اي‌ بنشينه‌ يا توي‌ جمع‌ بنشيند بگه‌ حسين‌ جان‌ حسين‌ جان‌ حسين‌ جان‌ خود كلمة‌ حسين‌ يه‌ حالتي‌ در انسان‌ ايجاد ميكنه‌ كه‌ انسان‌ ناخودآگاه‌ اشكش‌ مي‌ريزد.

 

‌ اگر قلب‌ پاكي‌ انسان‌ داشته‌ باشد اگر تزكيه‌ نفس‌ كرده‌ باشد هيچ‌ لازم‌ نيست‌ مصيبتهاي‌ تند خونده‌ بشه‌، حتي‌ غير شب‌ عاشورا و روز عاشورا يه‌ گوشه‌ بنشين‌ يه‌ چند مرتبه‌ با توجه‌ بگو يا حسين‌ ببين‌ اشكت‌ جاري‌ ميشه‌ يا نه‌ اگر قلبت‌ پاك‌ باشد اگر قلبت‌ با عنايت‌ باشد اگر امام‌ شناس‌ باشي‌ با همين‌ چند كلمه‌ با همين‌ چند جمله‌ به‌ خدا قسم‌ انسان‌ اشكش‌ مي‌ريزد اينه‌ كه‌ اول‌ جلسه‌ عرض‌ كردم‌ اول‌ عرايضم‌ عرض‌ كردم‌ شما به‌ نتيجه‌ رسيديد امشب‌ چي‌ ميخوايد از خدا امشب‌ چرا اينجا جمع‌ شديد ميگيد آمديم‌ كه‌ چند قطره‌ اشك‌ براي‌ ابي‌ عبدالله‌ الحسين‌ بريزيم‌ خوب‌ ريختيد همين‌ قطرات‌ اشك‌ شما به‌ خداي‌ لا شريك‌ له‌ قسم‌، همين‌ قطرات‌ اشك‌ شما، و لو به‌ مقدار بال‌ مگسي‌ باشد تمام‌ گناهان‌ شما رو شست است.‌ به‌ شرطي‌ كه‌ ديگر گناه‌ نكنيد به‌ شرط‌ اينكه‌ ديگر امام‌ حسين‌ رو از خودتون‌ رنجيده‌ نكنيد به‌ شرط‌ آنكه‌ ديگر امام‌ زمانتون‌ رو نرنجانيد، اگر حاجتي‌ داريد اگر صلاح‌ بوده‌ به‌ خدا قسم‌ بدون‌ اينكه‌ شما بگيد امشب‌ حاجتتون‌ رو گرفته‌ايد اگر بهشت‌ رو ميخواستيد خداي‌ تعالي‌ بهشت‌ رو به‌ شما داد.

 

 شنيديد اين‌ آقاي‌ محترم‌ فرمودند كه‌ در سال‌ گذشته‌ در همين‌ مجلس‌ يه‌ ورقهايي‌ به‌ شما ميدادند آزادي‌ از آتش‌ جهنم‌ من‌ خودم‌ بعضي‌ از مطالب‌ رو در مجالس‌ عمومي‌ عرض‌ نمي‌كنم‌ من‌ مي‌بينم‌ با چشم‌ دل‌ مي‌بينم‌ كه‌ شما تا صبح‌ هم‌ كه‌ گريه‌ كنيد به‌ همين‌ نتيجه‌اي‌ كه‌ الان‌ رسيديد به‌ همين‌ نتيجه‌ مي‌رسيد.

 

 شب‌ عاشوراست‌ يه‌ خورده‌ افكارتون‌ رو از دنيا و از زخارف‌ دنيا و از محبت‌ دنيا فارغ‌ كنيد، اگر از كسي‌ ناراضي‌ هستيد ازش‌ راضي‌ شويد، اگر به‌ كسي‌ ظلم‌ كرده‌ايد در اولين‌ فرصت‌ تصميم‌ بگيريد كه‌ او را راضيش‌ كنيد، اگر خداي‌ نكرده‌ عادت‌ به‌ گناهي‌ داريد الان‌ تصميم‌ بگيريد اون‌ گناه‌ رو ترك‌ كنيد، اگر صفت‌ زشتي‌ داريد تصميم‌ بگيريد تزكيه‌ كنيد خيلي‌ در يك‌ مركزي‌ نشسته‌ايد كه‌ كوتاهي‌ كردنش‌ به‌ خود ابي‌ عبدالله‌ الحسين‌ امشب‌ ضرر است‌ و روز قيامت‌ حسرت.

 

‌ خدايا من‌ اينكه‌ امشب‌ گفتم‌ چراغها را خاموش‌ كنند به‌ ياد خيمه‌هاي‌ ابي‌ عبدالله‌ الحسين‌ امشب‌ افتادم‌ امروز عصر وقتي‌ كه‌ حمله‌ كردند به‌ خيام‌ ابي‌ عبدالله‌ الحسين‌ عليه‌ السلام‌ ديشب‌ گفتم‌ حضرت‌ ابالفضل‌ رفت‌ در مقابل‌ اينها ايستاد، از اينها مهلت‌ گرفتند يك‌ شب‌ ديگر با خداي‌ تعالي‌ در اين‌ دنيا مناجات‌ كنم‌ يه‌ خورده‌ هم‌ تصفيه‌ كنند افراد رو تزكيه‌ كنند، افرادي‌ كه‌ موندني‌ هستند اونها رو بسازند ، افرادي‌ كه‌ رفتني‌ هم‌ هستند برند.

 

‌ امشب‌ امام‌ زمان‌ ما همه‌ جا حاضره‌ ها، روايت‌ هم‌ داره‌ كه‌ هر كجا ذكر مصيبت‌ حضرت‌ سيدالشهدا ميشود خيمة‌ امام‌ حسينِ علیه السلام است. پس‌ اينجا خيمة‌ امام‌ حسين‌ است. امام‌ زمان‌ ما هم‌ كه‌ مسلم‌ بر ما احاطه‌ دارد و وضع‌ ما رو ملاحظه‌ ميكند. حتي‌ از اراده‌ دل‌ ما اطلاع‌ دارد. ابي‌ عبدالله‌ الحسين‌ اين‌ كار رو كرد يقيناً حجة‌ بن‌ الحسن‌ هم‌ اگر فردا روز قيامش‌ باشه‌ همانطوري‌ كه‌ حضرت‌ سيد الشهداء كه‌ فردا روز عاشورا بود روز قيامش‌ بود اگر اونطور باشه‌ كه‌ حتماً بايد تصفيه‌ كنه‌ ما رو افراد ناباب‌ برند‌ بيرون‌ افرادي‌ كه‌ مي‌خواهند‌ بعد هم‌ معصيت‌ بكنند ظلم‌ بكنند دزدي‌ بكنند خيانت‌ كنند دروغ‌ بگویند‌ غيبت‌ كنند اينها برند‌ اينها لايق‌ محضر امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ نيستند.

 

 چراغها رو ابي‌ عبدالله‌ الحسين‌ خاموش‌ كرد فرمود هر كس‌ اينجا باشد از مردها فردا كشته‌ ميشه‌ هر كس‌ به‌ اميد دنيا اومده‌ بره،‌  هر كس‌ ميخواد از كنار ما آخورش‌ را مرتب‌ كنه‌، ما امام‌ حيوانات‌ نيستيم‌ امام‌ انسانها هستيم‌ هر كي‌ ميخواد روحش‌ را زنده‌ كنه‌ بماند‌ هر كس‌ ميخواد تغذيه‌ روح‌ بشود.

 

 خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ فرموده‌ است‌ وَجَاهِدُوا بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ یا انَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ

 

 خدا جان،‌ شما را اين‌ بدن‌ شما را مي‌خرد‌ اين‌ بدني‌ كه‌ ده‌ سال‌ ديگر‌ بيست‌ سال‌ ديگر‌ با مرضهاي‌ مختلف‌ از دنيا مفت‌ برود و يک‌ پول‌ هم‌ ارزش‌ نداشته‌ باشد، خدا الان‌ ميخره، بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ‌، بهشت‌ بهتون‌ ميده.

 

‌ مطالب‌ عجيبي‌ دارد در اون‌ خطبه‌اي‌ كه‌ ابي‌ عبدالله‌ الحسين‌ امشب‌ خواند خلاصه‌اش‌ اينه‌ كه‌ هر كس‌ با ماست‌ باشه‌ هر كس‌ با ما نيست‌ بره‌ بلكه‌ به‌ همه‌ فرمود من‌ بيعت‌ رو از شما برداشتم‌ تعهد رو از شما برداشتم‌ بريد، بريد اينها با من‌ كار دارند اينها خون‌ منو ميخوان‌ بريزند هر كس‌ نميخواد خونش‌ مخلوط‌ خون‌ ابي‌ عبدالله‌ الحسين‌ بشه‌ سر گيرد و برون‌ رود از كربلاي‌ ما.

 

 ام‌ كلثوم‌ ميگه‌ من‌ نگاه‌ ميكردم‌ دسته‌ دسته‌ مي‌رفتند، بيش‌ از هزار نفر اصحاب‌ سيدالشهداء رو تا امشب‌ نوشتند،  چقدر باقي‌ موند؟ هفتاد دو نفر.

 

 سيدالشهدا سرش‌ رو پائين‌ انداختند هيچي‌ نمي‌گن،‌ چشم‌ دلت‌ رو باز كن‌ امام‌ زمانت‌ هم‌ همين‌ كار رو ميكنه،‌ سرش‌ را آقا پائين‌ انداخته،‌ تصميمت را بگير، رفتن‌ تو همين‌ است‌ كه‌ تصميم‌ نگيري‌ تعهد نكني‌ كه‌ از اين‌ به‌ بعد ديگه‌ گناه‌ نكني‌ از اين‌ به‌ بعد ديگه‌ بد نباشي،‌ تصميم‌ بگير بيا توی اين‌ هفتاد و دو نفر.

 

 چون‌ امام‌ زمان‌ ما ميخواد دنيايي‌ رو اصلاح‌ كنه‌ خيلي‌ يار و ياور ميخواد، هفتاد و دو نفر كم شان است،‌ همه‌ شما را مي‌پذيره‌ چشم‌ دلت‌ و باز كن‌ ببين‌ طوماري‌ در دستش‌ گرفته‌ كي‌ كه‌ بمانه‌ و تعهد بكنه،‌ كه‌ ديگر آقا حجة‌ الله‌ من‌ از زبان‌ اكثر و بيشتر اين‌ مردم‌ عرض‌ مي‌كنم‌ آقا اگر قطعه‌ قطعه‌ مون‌ كنند اگر با قيچي‌ با مقراض‌ بدنمون‌ رو قطعه‌ قطعه‌ كنند دست‌ از ياري‌ تو بر نمي‌داريم.

 

‌ حضرت‌ ابي‌ عبدالله‌ سرش‌ و بلند كرد يه‌ نگاهي‌ به‌ اين‌ جمع‌ كرد، چرا تو نرفتي‌ ؟چرا تو نرفتي‌؟ آقا يك‌ عمر آرزو داشتيم‌ به‌ محضرت‌ باشيم‌ حالا كجا بريم‌ يا صاحب‌ الزمان‌ آقا جان‌ ما يك‌ عمر آرزو مي‌كشيديم‌ كه‌ جمال‌ تو ببينيم‌ حالا دست‌ از دامنت‌ برداريم‌ ابدا.

 

 آقا اگر هفتاد مرتبه‌ ما رو بكشنيد بدنمون‌ رو بسوزانند دو مرتبه‌ زنده‌مون‌ كنند دست‌ از ياريت‌ برنمي‌داريم،‌ امشب‌ تو اون‌ تاريك‌ يه‌ عده‌ اينها رو گفتند فردا هم‌ نشون‌ دادند. شما هم‌ به‌ خدا قسم‌ اگر با كمال‌ قاطعيت‌ و جديت‌ قول‌ بديد به‌ امام‌ زمانتون‌ كه‌ از اين‌ به‌ بعد از ياران‌ اون‌ حضرت‌ باشيد همون‌ عملي‌ كه‌ امشب‌ ابي‌ عبدالله‌ الحسين‌ با اصحاب‌ و يارانش‌ كرد آقا امام‌ زمان‌ هم‌ با شما ميكنهد.

 

 ميدونيد چه‌ كرد گفت‌ حالا بيايد جاتون‌ رو در بهشت‌ ببينيد، وقتي‌ انسان‌ يه‌ معامله‌اي‌ ميكنه‌ ميخواد يه‌ خونه‌اي‌ بخره‌ پول‌ رو همينقدر كه‌ حاضر كرد كه‌ بده‌ ميگن‌ پس‌ خونه‌ رو هم‌ ببين‌ بيايد نگاه‌ كنيد امشب‌ حبيب‌ بن‌ مظاهر مسلم‌ بن‌ عوسجه‌ بُرير زهیر اينها آمدند نگاه‌ كردند اين‌ باغ‌ پر اهميت‌ در كنار پيغمبر اكرم صلی الله علیه و اله‌ در كنار فاطمة‌ زهرا در كنار ابامحمد حسن‌ بن‌ علي‌ اين‌ مال‌ ماست‌؟ بله‌ مال‌ شماست‌ فردا شب‌ اين‌ موقع‌ اونجا هستيد.

 

 يا بقية‌ الله‌ ميشه‌ ما هم‌ در بهشت‌ ظهور تو فردا شب‌ باشيم‌ دستان مان را بلند كنيم‌ بگيم‌ الا‌ يا اهل‌ العالم‌ اي‌ مردم‌ دنيا ديديد راست‌ گفتيم‌ اي‌ دشمنان‌ امام‌ زمان‌ ديديد ما مولا داريم‌ ديديد ما آقا داريم‌ اي‌ مردم‌ دنيا ديديد ما يک‌ روز عزيز شديم‌ ديديد شما چگونه‌ ذليل‌ شديد

 

 يا بقية‌ الله‌ ما هم‌ الان‌ در خيمة‌ شما نشستيم‌ انشاء الله‌ از ياران‌ اون‌ حضرت‌ محسوب‌ بشيم‌ خداي‌ تعالي‌ اصحاب‌ حجة‌ بن‌ الحسن‌ را وصف‌ كرده‌ در كتابش‌ در قرآنش‌ نَعَتَّ اَهْلَهُ فى کِتابِکَ فَقُلْتَ صَفّاً کَاَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصوُصٌ،

 

 اصحاب‌ امام‌ زمان‌ مثل‌ يك‌ كسي‌ هستند يك‌ … دارند مثل‌ ديوار بتوني‌ تكان‌ نمي‌خورند، نمونه‌اش‌ هفتاد و دو نفر فردا لمّا أَصبحَ الُحسينُ يومَ عاشوراءَ وصلَّى بأصحابهِ صلاةَ الصُبحِ ،‌ خوب‌ صبح‌ كرده‌ ابي‌ عبدالله‌ الحسين‌‌ نماز صبح‌ رو خوند اصحابش‌ پشت‌ سرش‌ اقتدا كردند اي‌ خدا ميشود‌ ما هم‌ فردا پشت‌ سر مولامان‌ حجة‌ بن‌ الحسن‌ اقتدا كنيم‌.

 

 قامَ خطيباً حضرت‌ سيد الشهدا ايستاد براي‌ اصحابش‌ خطبه‌ خواند قام‌ خطيبا يك‌ خطبه غرّايي‌ خواند خط‌ الموت‌ علي‌ ولد آدم‌ مرگ‌ براي‌ فرزندان‌ حضرت‌ آدم‌ مانند قلاده‌ است‌ مانند گردنبند كه‌ به‌ گردن‌ انسان‌ افتاده‌ همه‌ مي‌ميريم‌ بعضيها با ذلت‌ مي‌ميرند بعضيها با عزت‌ از اول‌ كرة‌ زمين‌ كه‌ خدا حيات‌ رو خلق‌ كرده‌ تا روزي‌ كه‌ بشريت‌ از روي‌ كرة‌ زمين‌ برداشته‌ بشه‌ بهترين‌ مردنها در ركاب‌ ابي‌ عبدالله‌ الحسين‌ بوده‌ و بعدش‌ هم‌ در ركاب‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ اون‌ يكي‌ رو كه‌ حضرت‌ حجة‌بن‌ الحسن‌ ميگه‌ آقا نبودم‌ نبودم‌ كه‌ جانمو فدات‌ كنم‌ ما هم‌ در زيارت‌ حضرت‌ سيد الشهدا عرض‌ مي‌كنيم‌ ما نبوديم‌…

 

 ارواح‌ مؤمنين‌ و اجنه‌ و ملائكه‌ همه‌ آمدند ما هم‌ شايد آمده‌ بوديم‌ همه‌ آمدند حضرت‌ فرمود نه‌ از شما تكليف‌ برداشته‌ شده‌ اونهايي‌ كه‌ در بدن‌ ظاهري‌ هستند منظورند اما در زيارت‌ عاشورا فردا انشاء الله‌ در زيارت‌ عاشورا ميخوانيم‌ وَ أَنْ یَرْزُقَنِی طَلَبَ ثَارِکُم اگر مصيبت‌ ابي‌ عبدالله‌ رو تحمل‌ كرديد طلب‌ ثارکم، خدا روزي‌ كند كه‌ ما طلب‌ خون‌ شما رو زير ساية‌ امام‌ منصور زير ساية‌ حجة‌ بن‌ الحسن‌ زير ساية‌ امام‌ مهدي‌ انشاء الله‌ بگيريم‌ خدايا خدايا‌ اين‌ آرزو را در دلهاي‌ ما مگذار.

 

 حضرت‌ فرمود بيايد حالا معامله‌اي‌ كه‌ كرديد و قراري‌ كه‌ بسته‌ شد جاهاتون‌ رو ببينيد، فردا كه‌ ثمن‌ اين‌ باغ‌ بهشت‌ رواتحويلتون‌ داده‌ بشود نگاه‌ كردند همشون‌ ديدند خوشا به‌ حالشون‌ آن شخص‌ با ديگري‌ شوخي‌ ميكند و مي‌خندد امشب‌، ديگري‌ می گوید كه‌ امشب‌ شب‌ خنده‌ است‌؟ مرحله‌اش‌ پائينتر بوده‌، ولی آن مرحله‌اش‌ بالاتر است ميگوید به‌ خدا قسم‌ من‌ تمام‌ عمرم‌ اهل‌ شوخي‌ و مزاح‌ نبودم‌ ولي‌ امشب‌ من‌ خوشم‌، فردا با امام‌ زمانم‌ وارد بهشت‌ ميشوم‌ چه‌ از اين‌ بهتر كه‌ كسي‌ يك‌ راهي‌ را با امام‌ زمانش‌ برود ابي‌ عبدالله‌ الحسين‌ و من‌ و ساير شهدا در يك‌ راه‌ قرار مي‌گيريم‌ اي‌ خدا اي‌ خدا اي‌ خدا آيا ميشه‌ ما هم‌ با امام‌ زمانمون‌ در يك‌ راه‌ قرار بگيريم‌.

 

 يا الله‌ يا الله‌ يا الله‌ آيا ميشود ما هم‌ با حجة‌ بن‌ الحسن‌ در يك‌ راه‌ در يك‌ مسير قرار بگيريم‌.

 

 امشب‌ تا صبح‌ اصحاب‌ ابي‌ عبدالله‌ مشغول‌ عبادت‌ بودند مشغول‌ راز و نياز با پروردگار بودند ما هم‌ بايد به‌ تناوب‌ با خداي‌ عزيزمان‌ حرف‌ بزنيم‌ اسم‌ اعظم‌ پروردگار اين‌  راآقايون‌ بدانند به‌ خود حسين‌ قسم‌، يا حسينِ. يا حسين‌ يا حسين‌ است.

 

 حسينم‌ وا حسينم‌ وا حسينا حسيم‌ وا حسينم‌ وا حسينا حسينم‌ وا حسينم‌ وا حسينا..

 

 

 

۲۶ جمادی الثانی ۱۴۱۵ قمری – شرح‌ آياتي‌ از سورة‌ مريم‌ . اخلاق‌ خ‌ ۶۹

 

 شرح‌ آياتي‌ از سورة‌ مريم‌ اخلاق‌ خ‌ 69

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمدلله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 يكي‌ از پيغمبران‌ اولي‌ العظم‌ در آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ شد هفتة‌ قبل‌ و اين‌ هفته‌ و شرح‌ حالي‌ از اونها گفته‌ شد حضرت‌ عيسي‌ ابن‌ مريم‌ است‌. كه‌ سورة‌ مريم‌ در قرآن‌ به‌ نام‌ مادر اين‌ پيغمبر بزرگ‌ است‌ و از الطاف‌ پروردگار در ميان‌ بشر نسبت‌ به‌ زنها دو تا سوره‌ به‌ نام‌ دو زن‌، در قرآن‌ آمده‌. كه‌ اگر خانمها قدر خودشون‌ را بدونند دربارة‌ مردها به‌ اين‌ نحوه‌ دو تا سورة‌ مستقل‌ نيامده‌. يكي‌ سورة‌ مريمه‌، يكي‌ هم‌ سورة‌ كوثر. سورة‌ مريم‌ به‌ نام‌ حضرت‌ مريم‌ و سورة‌ كوثر به‌ نام‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها. اين‌ دو نفر دو الگو براي‌ خانمها هستند. حضرت‌ مريم‌ به‌ عنوان‌ يك‌ خانم‌ بي‌ شوهري‌ كه‌ دختر بود و خودش‌ را پاك‌ نگه‌ داشت‌ و حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها براي‌ خانمهاي‌ شوهر دار كه‌ با شوهر چگونه‌ بايد رفتار كرد و چگونه‌ بايد شوهر را احترام‌ كرد خدا در قرآن‌ نام‌ مقدسش‌ را آورده‌ و سوره‌اي‌ به‌ نام‌ اون‌ بي‌ بي‌ حضرت‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها به‌ عنوان‌ سورة‌ كوثر نازل‌ فرموده‌ است‌. حضرت‌ مريم‌ زني‌ بسيار پاك‌، دختري‌ بسيار پاك‌. استادي‌ دارد به‌ نام‌ زكريا.

 كه‌ متكفل‌ امور اوست‌. زندگي‌ او تحت‌ مراقبت‌ كامل‌ حضرت‌ زكرياست‌. حضرت‌ زكريا مريم‌ را تكفل‌ كرد تا وقتي‌ كه‌ خود حضرت‌ مريم‌ مادر شد و استاد، استاد و مربي‌ شد. حضرت‌ عيسي‌ متولد شد و مركز علم‌ و دانش‌ و كتاب‌ و نبوت‌ در زمان‌ خودش‌ بود. عيسي‌ ابن‌ مريم‌ از انبيائي‌ است‌ كه‌ تنها شايد اين‌ پيغمبره‌ كه‌ امروز در دنيا بيشترين‌ پيروان‌ را دارد. و در عالم‌ هم‌ مسلمانها او را دوست‌ دارند و هم‌ مسيحيها. با اين‌ كه‌ عمر زيادي‌ در دنيا نكرد. بعضي‌ گفته‌اند بيست‌ ونه‌ سال‌ بيشتر عمرش‌ نبود. ولي‌ در تمام‌ اين‌ مدت‌ تعليمات‌ خوبي‌ به‌ مردم‌ داد. بعضيها هستند عمرشون‌ كوتاهه‌ ولي‌ خيلي‌ مفيدند. حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها هيجده‌ سال‌ بيشتر عمر نداشت‌. ولي‌ وجود پر فايده‌اش‌ اون‌ قدر پر عظمت‌ بود كه‌ خداي‌ تعالي‌ مب‌ فرمايد و لو لا فاطمه‌، اگر فاطمه‌ نبود خداي‌ تعالي‌ پيغمبر و علي‌ را ديگه‌ خلق‌ نمي‌كرد يعني‌ در اين‌ كرة‌ زمين‌ نمي‌آورد چون‌ اونها نمي‌تونستند اون‌ طور كاري‌ كه‌ به‌ وسيلة‌ فاطمة‌ زهرا و فرزندانش‌ انجام‌ شد و مي‌شود انجام‌ بشه‌. انسان‌ گاهي‌ مي‌شه‌ عمرش‌ كمه‌ و مفيده‌. گاهي‌ هم‌ عمر زياد و مفيد باز. خدا رحمت‌ كنه‌ و به‌ همتون‌ تسليت‌ عرض‌ مي‌كنم‌ مرحوم‌ آيت‌ الله‌ العظمي‌ اراكي‌، كه‌ ديشب‌ فوت‌ كردند عمر زيادي‌ داشتند پر بركت‌. هميشه‌ مورد توجه‌ علما و دانشمندان‌ بودند و به‌ تقوا و تزكية‌ نفس‌ معروف‌ بودند و انشاء الله‌ اميدواريم‌ ديگه‌ با از دنيا رفتن‌ اين‌ بزرگاني‌ كه‌ در اين‌ چند سال‌ رحلت‌ كردند آقامون‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ فداء تشريف‌ بيارن‌ و مردم‌ مسلمان‌ را از اين‌ نابسامانيها نجات‌ مرحمت‌ بفرمايند. حضرت‌ عيسي‌ علي‌ نبينا و آله‌ عليه‌ السلام‌، پيغمبري‌ است‌ كه‌ مردم‌ درباره‌اش‌ مختلف‌ حرف‌ زندند. يك‌ عده‌ در همان‌ زمان‌ خودش‌ گفتند كه‌ او فرزند خداست‌. چون‌ نمي‌دانستند كه‌ خدا خصوصيات‌ يك‌ بشر را نداره‌. ماها هميشه‌ هر كاري‌ كه‌ مي‌كنيم‌ با مقياس‌ فكري‌ و عقلي‌ خودمون‌ انجام‌ مي‌ديم‌. اين‌ يك‌ مطلب‌ اخلاقی‌ است‌ كه‌ من‌ مي‌خوام‌ در ضمن‌ اين‌ مطالب‌ عرض‌ كنم‌.

 و خيلي‌ بدترين‌ صفات‌ همين‌ صفته‌. كه‌ انسان‌ همه‌ چيز را با خودش‌ با افكار خودش‌ مقايسه‌ بكنه‌. و انشاء الله‌ شما كه‌ در صراط‌ مستقيم‌، در راه‌ كمالات‌ قدم‌ برمي‌ داريد اين‌ طور نباشيد. مثلا اگر كسي‌ از يك‌ ارتفاعي‌ بيافته‌ و بدنش‌ قطعه‌، قطعه‌ بشه‌ ما مي‌گيم‌ بد مردني‌ كرد. يا اگر يك‌ دفعه‌ زير ماشيني‌ بياد مي‌گيم‌ بد مردني‌ كرد. ولي‌ اگر شش‌ ماه‌، هفت‌ ماه‌ توي‌ بستر ناله‌ بكنه‌ مي‌گيم‌ طبيعي‌ مرد. ببينيد و حال‌ اين‌ كه‌ اگر فكر بكنيم‌ بهترين‌ مردن‌ را اون‌ كسي‌ كه‌ يك‌ دفعه‌ مرده‌، يك‌ دفعه‌ از دنيا رفته‌، فجعتا اون‌ زود راحت‌ شده‌ و اين‌ بد مردني‌ كرده‌. ولي‌ فكر ما، عقل‌ ما اينطوري‌ مي‌گه‌. براي‌ او دلمون‌ بيشتر مي‌سوزه‌ تا براي‌ اين‌ كه‌ توي‌ بستر پنج‌ شش‌ ماه‌ درد كشيده‌ و مرده‌. مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ كه‌ يك‌ نمونه‌اي‌ از افكار ماست‌ يا مثلا وقتي‌ كه‌ از دنيا مي‌رود مجالس‌ فاتحه‌ و اطعام‌ و شب‌ هفت‌ و چهلم‌ و سالش‌ را و دعوت‌ كردن‌ اقوام‌ و خويشاوندان‌ و اينها خيلي‌ مهم‌ برگزار مي‌كنيم‌ مي‌گيم‌ تجليل‌ از مرده‌ كرد. خدا رحمتش‌ كنه‌ كه‌ خيلي‌ خوب‌ بازماندگاني‌ دارد. اما به‌ فكر اين‌ كه‌ گرفتاريهاي‌ اين‌ شخص‌ متوفي‌ را رفع‌  كنيم‌ نيستيم‌. همان‌ كه‌ خودمان‌ مي‌بينيم‌ و فكر مي‌كنيم‌، يك‌ غذايي‌ بديم‌ به‌ مردم‌ بخورند، آبروي‌ خودمونه‌. با اين‌ كه‌ مي‌دونيم‌ همين‌ پول‌ را به‌ قفرا بديم‌ ثوابش‌ بيشتره‌، براي‌ او بيشتر مفيده‌. حالا مي‌گيم‌ آبروم‌ چي‌ مي‌شه‌ باز هم‌ به‌ فكر خودمونيم‌. وقتي‌ كه‌ فاتحه‌اي‌ توي‌ مسجد گرفته‌ مي‌شه‌ و در مقابل‌ قرآن‌ صدها بي‌ ادبي‌ مي‌شود يك‌ عده‌ مي‌يان‌ اونجا مي‌نشينند، حلوا مي‌خورند، خرما مي‌خورند، چايي‌ مي‌خورند، قرآن‌ هم‌ ضمنا مي‌خونند، مي‌گيم‌ فاتحة‌ خيلي‌ مفصلي‌ بود. اما همين‌ آدم‌ اگر يك‌ مقدار رد مظالم‌ به‌ گردنش‌ باشه‌ يا استحبابااقوامش‌ حاضر نيستند رد مظالمش‌ را رد كنند همين‌ها حاضر نيستند كه‌ اگر خمسي‌ به‌ گردنش‌ هست‌، خمسش‌ را بدن‌. چون‌ ميت‌ اگر خمس‌ نداده‌ باشه‌ مديونه‌. و وقتي‌ كه‌ از دار دنيا رفت‌ بايد دينش‌ را ادا كنند و ورثه‌ حق‌ نداره‌ در اون‌ خمس‌ تصرف‌ كنند. اما به‌ فكر نيستند. نمونه‌ هايي‌ مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ به‌ خاطر اين‌ كه‌ شما بدونيد اينها با افكار خودمون‌ با حقايق‌ روبه‌ رو مي‌شيم‌. اگر ما يك‌ قبري‌ را بريم‌ ببينيم‌ خرابه‌، براي‌ اون‌ بدني‌ كه‌ در زير خاك‌ خوابيده‌ يا اون‌ كسي‌ كه‌ اون‌ زير هست‌ احترامي‌ قائل‌ نيستيم‌ . اما اگر ديديم‌ خيلي‌ مرتب‌ ساختن‌ و اطرافش‌ را اهميت‌ دادن‌ احترام‌ قائليم‌. هميشه‌ با ديد خودمون‌ با فكر خودمون‌ با حقايق‌ روبه‌ رو مي‌شيم‌. عيسويها كه‌ خوب‌ با افكار خودشون‌ با حقيقت‌ رو به‌ رو شدند. افكار اونها اين‌ بود، افكار ماها هم‌ شايد اين‌ باشه‌ كه‌ مگر مي‌شه‌ يك‌ دختر در ميان‌ مسجد با مردي‌ تماس‌ نداشته‌ باشه‌ و حامله‌ بشه‌. پس‌ حتما ما قبول‌ مي‌كنيم‌ دختر خيلي‌ پاكه‌، خيلي‌ به‌ اصطلاح‌ عابده‌ است‌، كار گناه‌ نكرده‌ ولي‌ خوب‌ خدا، خدا را مخصوصا نشناسن‌. بگن‌ تو خانة‌ خدا بوده‌ پس‌ با خدا ازدواج‌ كرده‌. و اين‌ فرزند خداست‌ رو افكار خودشون‌. تا جايي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ حضرت‌ عيسي‌ مي‌گه‌ كه‌ يا عيسي‌ انت‌ قلت‌ لناس‌ اتخذوني‌ و امي‌ الاه‌، تو به‌ مردم‌ گفتي‌ كه‌ من‌ و مادرم‌ دو تا خداهستيم‌ در مقابل‌ خدا. حضرت‌ عيسي‌ مي‌گه‌ كه‌ اگر من‌ گفته‌ بودم‌ كه‌ تو مي‌دونستي‌. تعلم‌ ما في‌ قلبي‌ من‌ در دل‌ من‌ هر چه‌ هست‌ تو مي‌دوني‌، حتي‌ داره‌ توي‌ دل‌ من‌ را، من‌ كه‌ مي‌دوني‌ نگفتم‌، خداي‌ تعالي‌ هم‌ همين‌ را مي‌خواد، بدونه‌ مردم‌ بدونن‌ كه‌ حضرت‌ عيسي‌ اين‌ جور فكري‌ نداشته‌. و اين‌ كلام‌ را نگفته‌. اگر يك‌ وقتي‌ با يك‌ مسئله‌اي‌ روبرو شديد كه‌ عقلتون‌ نتونست‌ تحليلش‌ كنه‌ حمل‌ بر صحت‌ باز هم‌ بايد بكنيد. منتظر باشيد ببينيد حقيقت‌ چيه‌؟ خيلي‌ ار اوقات‌ هست‌ كه‌ انسان‌ يك‌ چيزي‌ را فكر مي‌كنه‌ و حقيقت‌ غير از اون‌ فكري‌ است‌ كه‌ اون‌ كرده‌. خيلي‌ از اوقات‌.

 مخصوصا دربارة‌ تهمتهايي‌ كه‌ به‌ مردم‌ زده‌ مي‌شه‌. دربارة‌ ديگران‌ خيلي‌ مواظب‌ باشيد. من‌ يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ متأسفم‌، متأسفانه‌ خانمها نتونستن‌ هنوز خودشون‌ را در اين‌ جهت‌ درست‌ كنند و جدا ازتون‌ مي‌خوام‌ اين‌ را در خودتون‌ اصلاح‌ كنيد حرف‌ زدن‌ بي‌ خود. حرف‌ زدنهاي‌ بيهوده‌. حضرت‌ مريم‌ را خدا گفت‌ كه‌ من‌ اصلا حرف‌ نمي‌زنم‌ امروز. شما هم‌ يك‌ خرده‌ خودتون‌ را تمرين‌ بديد حرف‌ كمتر بزنيد. واسه‌ اين‌ كه‌ بعضيها سختشونه‌ بنشينند حرف‌ نزنن‌. كه‌ فكر خدا و به‌ ياد خدا باشند. شما نگيد ما شماها را مي‌گم‌، من‌ صحبتهاي‌ شما را مي‌گم‌. ما نيامديم‌ مردم‌ كوچه‌ و بازار را اصلاح‌ كنيم‌. ما اينجا مي‌خواييم‌ شماها را اصلاح‌ كنيم‌. خانمي‌ كه‌ الان‌ شما گفتيد همين‌ بر خلاف‌ اون‌ عرضي‌ بود كه‌ من‌ كرد. صحبت‌ كم‌ بكنيد. اگر افراد به‌ شما مي‌گن‌ شما اشتباه‌ مي‌كنيد شما يك‌ فكري‌ بكنيد ببينيد اگر اشتباه‌ مي‌كنيد، اشتباه‌ نكنيد. بعضيها مي‌گن‌ دشمن‌ انسان‌ را بهتر تربيت‌ مي‌كنه‌ تا دوست‌. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ دشمن‌ ذره‌ بين‌ گذاشته‌ روي‌ يك‌ كار اشتباه‌ بكنيد فورا تذكر بهتون‌ مي‌ده‌، سرزنشتون‌ بكنه‌، به‌ رختون‌ بكشه‌، و دوست‌ نه‌ همة‌ بديهاي‌ شما را به‌ رختون‌ نمي‌كشه‌ و شما متوجه‌ نمي‌شيد. پس‌ دشمن‌ را انسان‌ بايد دوست‌ داشته‌ باشه‌ حتي‌! كه‌ اوست‌ كه‌ عيب‌ من‌ را ظاهر مي‌كنه‌. اگر در دست‌ شما جواهري‌ باشد يك‌ نفر مي‌ياد مي‌گه‌ اين‌ چيه‌ تو دستت‌؟ بيانداز، شما مي‌اندازيد. بيشتر محكم‌ نگهش‌ مي‌داريد. تا مي‌تونيد كم‌ حرف‌ بزنيد. بدتر از اون‌ خانمهايي‌ كه‌ به‌ شما اعتراض‌ مي‌كنند و سرزنشتون‌ مي‌كنند شما هستيد كه‌ در كاري‌ كه‌ مربوط‌ به‌ شما نيست‌ وارد بشيد. من‌ يك‌ وقتي‌ يادمه‌ با يكي‌ از خوبان‌ زندگي‌ مي‌كردم‌ شايد سالها زندگي‌ مي‌كردم‌. گفتم‌ تو مي‌دوني‌ فلاني‌ با من‌ چه‌ نسبتي‌ داره‌؟ گفت‌ كه‌ ضرورت‌ نداشته‌ من‌ تحقيق‌ كنم‌. يكي‌ از نزديكان‌ ما بود. گفتم‌ مي‌دوني‌ اين‌ كه‌ مي‌ياد اينجا مي‌ره‌، مثلا صحبت‌ مي‌كنه‌ با من‌ چه‌ نسبتي‌ داره‌؟ گفت‌ من‌ ديدم‌ لازم‌ نيست‌ بدونم‌، گفت‌ كه‌ لازم‌ نيست‌ كه‌ من‌ بدونم‌. براي‌ شما چه‌ لزومي‌ داره‌ كه‌ بدونيد كي‌ چه‌ كاره‌ است‌. دربارة‌ يكي‌ از زهاد ثمانيه‌ مي‌گن‌ كه‌ مدتها گريه‌ مي‌كرد در خانة‌ خدا، توبه‌ مي‌كرد. گفتند چرا گريه‌ مي‌كني‌، توبه‌ مي‌كني‌، چي‌ مي‌گي‌، چرا ناراحتي‌ تو كه‌ گناه‌ نمي‌كني‌؟ گفت‌ كه‌ شاگردي‌ داشتم‌ اين‌ مادرش‌ فوت‌ كرد من‌ پرسيدم‌ ازش‌ كه‌ مادرت‌ كه‌ فوت‌ كرد پدرت‌ ازدواج‌ كرد ديگه‌ يا نه‌؟ بعد با خودم‌ گفتم‌ به‌ تو چه‌ ارتباطي‌ داره‌. اين‌ حرف‌ لغو را چرا زدي‌. و براي‌ اين‌ گريه‌ مي‌كنم‌.

 خيلي‌ كوشش‌ بكنيد آية‌ شريفة‌ قرآن‌ را عمل‌ كنيد كه‌ مي‌فرمايد و لا تجسسوا. تجسس‌ از حال‌ همديگر ضرورت‌ نداره‌، همچي‌ كه‌ ضرورت‌ داره‌ فقط‌ بپرسيد. اين‌ كه‌ مي‌خواي‌ بنشينيد با يك‌ هم‌ مسلكت‌، هم‌ راهت‌، هم‌ فكرت‌، با اين‌ خانمي‌ كه‌ اهل‌ تزكية‌ نفسي‌ بگي‌ كه‌ فلاني‌ چكارة‌ توئه‌، فلاني‌ كيه‌ توئه‌؟ بجاي‌ اين‌ بپرس‌ بگو من‌ گاهي‌ تو نماز توجهم‌ سلب‌ مي‌شه‌ چكار كنم‌ تو كه‌ بزرگتري‌، تو كه‌ بيشتر از من‌ كار كردي‌. چه‌ فايده‌ داره‌ بعضي‌ حرفها. به‌ خدا قسم‌ شماها اگر يك‌ كلمه‌ از اين‌ حرفها بزنيد بدتر از غيبتي‌ است‌ كه‌ ديگران‌ مي‌كنند. شماها خيلي‌ حواستون‌ جمع‌ باشه‌ در عين‌ اين‌ كه‌ خيلي‌ از شماها همين‌ طوريد خدا حفظتون‌ كنه‌ من‌ جمع‌ زيادي‌ از شماها را مي‌شناسم‌ كه‌ كوچكترين‌ حرف‌ لغو، حرف‌ بيهوده‌ نمي‌زنيد. و من‌ اين‌ مجلس‌  كه‌ صحبت‌ مي‌كنم‌ نواقص‌ را مي‌گم‌ و براي‌ اونهايي‌ كه‌ نواقصي‌ دارند عرض‌ مي‌كنم‌. اين‌ معناش‌ اين‌ نيست‌ كه‌ همهتون‌ اينطوريد. نه‌، اما اگر يك‌ نفر توي‌ شماها باشه‌ كه‌ چيزي‌ را كه‌ نمي‌خواد، روايت‌ دارد، كه‌ ترك‌ مالا يعني‌، يعني‌ اونچه‌ را كه‌ قصد نداره‌. همينجور آقا چرا خانم‌ اين‌ را پرسيدي‌؟ همين‌ طوري‌، هميني‌ كه‌ گفتي‌ همين‌ طوري‌ يعني‌ لغو حرف‌ زدي‌، بيهوده‌ حرف‌ زدي‌. يعني‌ تو از صراط‌ مستقيم‌ خارج‌ شدي‌. يعني‌ تو مؤمن‌ نيستي‌. قد افلح‌ المؤمنون‌ الذينهم‌ عن‌ اللغو معرضون‌. مؤمن‌ نيستي‌ ديگه‌. فلان‌ خانم‌ چيكارة‌ توئه‌؟ به‌ تو چه‌. چون‌ همين‌ تجسسها سبب‌ ميشه‌ كه‌ غيبت‌ بوجود بياد. ببينيد و لا تجسسوا، جملة‌ بعد خدا فوري‌ ميگه‌ و لا يغتب‌ بعضكم‌ بعضا. غيبت‌ نكنيد. چون‌ شما وقتي‌ كه‌ پرسيديد كه‌ فلاني‌ چطوره‌، كيه‌؟ آن‌ جواب‌ دهنده‌ هم‌ كه‌ مخصوصا اگر يك‌ فرد عادي‌ باشه‌، پر حرف‌. مي‌نشينه‌ از زندگي‌ آن‌ فرد صحبت‌ ميكنه‌. بالاخره‌ يك‌ جمله‌اي‌ آخرش‌ ميگه‌ غيبت‌ ميشه‌. و تو او را به‌ غيبت‌ انداخته‌اي‌. تجسس‌ كه‌ مي‌كنيد همينطوري‌ ميشه‌.

 در عين‌ اينكه‌ بايد از گرفتاريهاي‌ اشخاص‌ تجسس‌ كنيد. يك‌ نفري‌ هست‌ مثلا فرض‌ كنيد يك‌ مشت‌ گرفتاري‌ داره‌. اين‌ را هيچ‌ اهميت‌ نميدي‌ با اينكه‌ ميدوني‌. اما مي‌خواي‌ فقط‌ بدوني‌ كه‌ توي‌ خونه‌ چيكار ميكنه‌؟ چه‌ حركتي‌ داره‌؟ چند تا بچه‌ داره‌؟ شوهرش‌ چيكاره‌ است‌؟ به‌ شما چه‌. خيلي‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ يكي‌ از تعليماتي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ در ارتباط‌ با حضرت‌ مريم‌ ميده‌ اينه‌ كه‌ انسان‌ يك‌ قدري‌ خودش‌ را بسازه‌ در كم‌ حرف‌ زدن‌ و بلكه‌ حرف‌ نزدن‌. اني‌ نظرت‌ الي‌ الرحمن‌ صما و لم‌ يكلم‌ يوما انسيا. من‌ امروز با هيچكس‌ صحبت‌ نمي‌كنم‌. بزرگترين‌ رياضت‌ براي‌ بعضي‌ از خانمها اينه‌ كه‌ نيم‌ ساعت‌ صحبت‌ نكنند. گاهي‌ تنهايي‌ هم‌ با خودشون‌ صحبت‌ ميكنند. مي‌فرمايد اگر سخن‌ نقره‌ باشه‌، سكوتش‌ طلاست‌! مگر اينكه‌ صددرصد طلا باشه‌ حرفهايتون‌. در اثر حرف‌ زدن‌ همة‌ تهمتها، حسادتها، غيبتها، دروغها، اينها بوجود مي‌آيد. در اثر حرف‌ زدن‌. من‌ خدمت‌ يكي‌ از اولياء خدا رفتم‌ نشستم‌. ايشان‌ يك‌ ساعت‌ تقريبا من‌ پيشش‌ بودم‌. يك‌ كلمه‌ حرف‌ نزد. بعد نشستم‌ فكر كردم‌ گفتم‌ در اين‌ تربيت‌ من‌ اين‌ يك‌ ساعت‌ حرف‌ نزدن‌ او بهتر از چند ساعت‌ صحبت‌ كردن‌ فلان‌ استاد ديگه‌اي‌ كه‌ ما داشتيم‌ بود. حالا نمي‌خوام‌ او را شرح‌ بدم‌ كه‌ چطور ميشه‌ با حرف‌ نزدن‌ مرا تربيت‌ كرد. خيلي‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ حرف‌ زياد نزنيد. به‌ كار كسي‌ هم‌ كار نداشته‌ باشيد. تجسس‌ هم‌ در زندگي‌ مردم‌ نكنيد. اذا كنت‌ في‌ بيت‌ الغير، يك‌، حضرت‌ لقمان‌ يكي‌ از تعليماتش‌ اينه‌ كه‌ بهتر از همة‌ جواهرات‌ عالم‌ بوده‌، اينجور تعبير دارم‌. حالا روايتش‌ مفصله‌. مي‌فرمايد اذا كنت‌ في‌ بيت‌ الغير فاحفظ‌ عينيك‌. وقتي‌ توي‌ خونة‌ مردم‌ بودي‌ حتي‌ چشمت‌ را حفظ‌ كن‌. اينور آنور نگاه‌ نكن‌. لازم‌ نباشه‌ نگاه‌ بكني‌ ببيني‌ پشت‌ اين‌ پرده‌ چي‌ هست‌. يكي‌ از كارهاي‌ غلط‌ همينه‌. يك‌ كسي‌ دخترش‌ را عروس‌ ميكنه‌. بريم‌ ببينيم‌ جهازش‌ چيه‌؟ به‌ تو چه‌ كه‌ جهازش‌ چيه‌؟! چشم‌ و هم‌ چشمي‌ اونهم‌ مجبور ميشه‌ بره‌ يك‌ مقداري‌ اثاثيه‌ براي‌ خانه‌اش‌ كرايه‌ بكنه‌ كه‌ روز اول‌ كه‌ مي‌آيند خانة‌ اونها، بگه‌ اين‌ جهازيه‌ است‌ و آبرو براي‌ خودش‌ حفظ‌ بكنه‌. چه‌ لباسي‌ پوشيده‌؟ بره‌ چند هزار تومان‌ پول‌ كراية‌ يك‌ پيراهن‌ بده‌ كه‌ يك‌ شب‌ مي‌خواد… حرامه‌ بر هر زني‌ چه‌ ثروتمند باشه‌ چه‌ كم‌ پول‌. كه‌ اين‌ پيراهن‌ مخصوصي‌ كه‌ عروسها برشون‌ مي‌كنند و فقط‌ به‌ درد يك‌ شب‌ ميخوره‌، آن‌ را چه‌ كرايه‌ بكنه‌ چه‌ تهيه‌ بكنه‌ براي‌ آن‌ خانواده‌. چه‌ خانوادة‌ عروس‌ باشه‌ چه‌ خانوادة‌ داماد. حرامه‌ تهيه‌اش‌، اسرافه‌. چرا اينقدر حواستون‌ پرته‌. تجسس‌ وقتي‌ كه‌ وارد خونة‌ كسي‌ ميشيد، به‌ ما چه‌، ما كه‌ نمي‌خواهيم‌ در زندگي‌ آنها شريك‌ باشيم‌. چقدر جهازيه‌ داره‌؟ بريم‌ جهازيه‌اش‌ را ببينيم‌. آن‌ هم‌ بيچاره‌ مجبور ميشه‌ يا خجالت‌ بكشه‌ يا اينكه‌ تفاخر كنه‌ كه‌ هر دويش‌ بده‌، براي‌ اونهم‌ بده‌. گردنش‌ را راست‌ مي‌گيره‌، ما اينجور چيز تهيه‌ كرديم‌. پدر شوهرمون‌ را درآورديم‌. يا اينجوري‌ گردن‌ را اينجوري‌ بگيره‌ يا خجالت‌ بكشه‌ كه‌ يك‌ چند تا دروغ‌ بگه‌ كه‌ ما بعله‌، خودمون‌ نخواستيم‌ مثلا. مادر داماد بگه‌ من‌ خودم‌ نخواستم‌ كه‌ جهازيه‌ بياورند. بايد بهش‌ گفت‌ كه‌…. واقعاها. اينقدر پستي‌ براي‌ يك‌، البته‌ شماها كه‌ انشاء الله‌ همينجور داريد تربيت‌ ميشيد و پيش‌ ميريد. اما حواستون‌ جمع‌ باشه‌، حتي‌ نريد. بريم‌ ببينيم‌ كه‌ جهازيه‌ چي‌ داره‌؟ همين‌ سبب‌ ميشه‌ كه‌ آنها را به‌ گناه‌ بيندازيد. به‌ شما چه‌؟ هيچي‌ ندارم‌. يا همه‌ چيز دارم‌ به‌ شما چي‌ ميرسه‌؟ بريم‌ ببينيم‌ زندگي‌ فلاني‌ چطوريه‌؟ اذا كنت‌ في‌ بيت‌ الغير فاحفظ‌ عينيك‌. چشمت‌ را حفظ‌ كن‌. من‌ يك‌ نفر از اولياء خدا را منزلمون‌ دعوت‌ كردم‌ يك‌ وقتي‌. اون‌ از در وارد شد سرش‌ پائين‌ بود آمد يك‌ گوشه‌اي‌ نشست‌. رفتيم‌ غذا آورديم‌، فلان‌ و اينها، همه‌ چي‌. بعد يكي‌ از دوستان‌ از او سؤال‌ كرده‌ بود كه‌ ملاحظه‌ كرديد فلاني‌ فرشش‌ چه‌ جوري‌ بود؟ ما آنوقت‌ طلبه‌ بوديم‌ در قم‌. گفت‌ نه‌ من‌ نگاه‌ نكردم‌، فرش‌ زير پايش‌ها، گفت‌ نه‌ من‌ توجه‌ نكردم‌. من‌ خودمم‌ هم‌ يك‌ همچين‌ برخوردي‌ با يكي‌ داشتم‌. رفته‌ بوديم‌ با يكي‌ از اساتيد، با يكي‌ از اولياء خدا در خانة‌ يك‌ طلبه‌اي‌. زندگيش‌ يك‌ خورده‌اي‌ مرفه‌ بود بحمدالله‌. آن‌ سرش‌ پائين‌، رفت‌ آنجا نشسته‌ بود. و ما هم‌ داشتيم‌ صحبت‌ مي‌كرديم‌. يعني‌ ايشان‌ براي‌ من‌ حرف‌ ميزد. وقتي‌ آمديم‌ بيرون‌ مثل‌ اينكه‌ اصلا از اطاق‌ نيامده‌. واقعا نيامده‌ بودها. مثل‌ اينكه‌ اصلا نديده‌ بود. گفتم‌ ديديد عكس‌ فلاني‌ را ايشان‌ زده‌ بود توي‌ اطاقش‌؟ گفت‌ نه‌ من‌ توجه‌ نكردم‌. ديديد توي‌ طاقچه‌اي‌ چي‌ گذاشته‌ بود؟ گفت‌ نه‌، من‌ نديدم‌. چشمش‌ را انسان‌ حفظ‌ ميكنه‌. برعكس‌ بعضي‌ها هستند آقا اين‌ فرش‌ را چند خريدي‌؟ اين‌ دستبافه‌ يا ماشينيه‌؟ آن‌ يكي‌ نميدونيم‌ چي‌ چطوره‌. آن‌ چيز چطوره‌. همة‌ مسائل‌ را مي‌خواهند در ظرف‌ چند دقيقه‌اي‌ كه‌ آمده‌اند مهماني‌، همه‌ را تحقيق‌ كنند و بعد هم‌ بروند به‌ شوهرشون‌ بگويند. خانمها يك‌ عده‌ هستند اين‌ اخلاق‌ بد را ممكنه‌ داشته‌ باشند كه‌ خصوصيات‌ زنهاي‌ ديگه‌ را به‌ شوهرهايشون‌ بگند. بدترين‌ گناهه‌، نكنيد. خانم‌ فلاني‌ اخلاقش‌ اينطوره‌. اينطور جواهرات‌ داره‌، اينطور زينت‌ آلات‌ داره‌، حيف‌ گوشت‌ و برنج‌ كه‌ به‌ دست‌ اين‌ خانم‌ دادند، غذا را خراب‌ كرده‌. اين‌ چي‌ بود امشب‌ به‌ ما داد. حالا رفته‌، اين‌ نمك‌ شناسيشه‌. يك‌ وقت‌ خداي‌ نكرده‌ يك‌ همچين‌ چيزهايي‌ براي‌ شماها، ببينيد مثل‌ يك‌ هواپيما كه‌ داره‌ با سرعت‌ ميره‌. يكدفعه‌ چهار پنج‌ هزار پا خودش‌ را بيندازه‌ پائين‌. چه‌ وضعي‌ بوجود مي‌آيد؟! اينجوري‌ شماها مي‌ريد پائين‌. كارهاي‌ عاديتون‌ هم‌ شايد بعضي‌هاتون‌ باشه‌. خيلي‌ ساده‌، كه‌ بعله‌ ما خوب‌ رفتيم‌ آنجا غذا خورديم‌. عجب‌ غذايي‌ درست‌ كرده‌ بود. نمك‌ نداشت‌، شور بود، نميدونم‌ گوشتش‌ نپخته‌ بود. در دستورات‌ اينه‌ كه‌ اگر شما توي‌ ظرف‌ غذاتون‌ فضلة‌ موش‌ ديديد، شما حق‌ نداريد به‌ ديگران‌ بگيد. بگيد اين‌ فضلة‌ موش‌ اينجا هست‌. خودت‌ نخور. من‌ پهلوي‌ يكي‌ از اولياء خدا نشسته‌ بودم‌ در يك‌ مجلس‌ مهماني‌. اين‌ روزه‌ بود. روز بود اين‌ دعوت‌ كرده‌ بود. من‌ ميدونستم‌ ايشان‌، گفتم‌ شما روزه‌ هستيد چطور اينجا دعوتيد؟ گفت‌ خوب‌ اين‌ اصرار كرده‌ من‌ نميتونم‌. من‌ خيال‌ كردم‌ اين‌ روزه‌اش‌ را ميخواد بخوره‌. من‌ رفتم‌ سر سفره‌ حالا همة‌ جمعيت‌ هم‌ دارند غذا مي‌خورند و هستند. اين‌ برنجها را هي‌ برميداشت‌ هي‌ كود ميكرد هي‌ پخشش‌ ميكرد، مشغول‌ بود. همه‌ هم‌ مشغول‌ غذا خوردن‌. فقط‌ من‌ متوجه‌ شدم‌ يك‌ سر سوزن‌ غذا نخورد و جوري‌ رفتار كرد كه‌ صاحبخانه‌ خيال‌ كرد غذا خورده‌. شما اينقدر بعضي‌ها ملاحظه‌ مي‌كنند صاحبخانه‌ را كه‌ اون‌ دلش‌ نياد كه‌ چرا فلاني‌ روزه‌ است‌ روزي‌ كه‌ ما او را دعوت‌ كرديم‌؟ شما غذايش‌ را خوردي‌ آمدي‌ توي‌ خانه‌ از او مذمت‌ ميكني‌؟ از غذايش‌ مذمت‌ ميكني‌؟!

 زبانتون‌ را حفظ‌ كنيد در شئون‌ مختلف‌. من‌ اگر بخوام‌ اين‌ ريزه‌ كاريها را بگم‌ كه‌ همه‌اش‌ سقوط‌، سقوطه‌ براي‌ شماها حاصل‌ ميشه‌. يعني‌ اگر گوش‌ نديد سقوط‌ مي‌كنيد. راه‌ خدا از اين‌ جهت‌ سخته‌، از مو باريكتره‌. و از جهتي‌ هم‌ از هر چيزي‌ آسونتره‌. خوبيهاي‌ دوستتون‌ را بايد هميشه‌ بگيد. گاهي‌ ما مثلا يك‌ جائي‌ غذا خورديم‌ واقعا گاهي‌ مثلا يكي‌ مي‌پرسه‌ غذا چي‌ بود؟ ميگم‌ يادم‌ نيست‌. واقعا يادم‌ نبوده‌. مكرر پيش‌ آمده‌. بايد بنشينم‌ فكر كنم‌ ما امروز چي‌ خورديم‌ تا بتونم‌ بگم‌ كه‌ بعله‌، فلان‌ غذا. انسان‌ رفته‌ شكمش‌ سير شده‌ آمده‌، چيكار داره‌ كه‌ غذاش‌ خوب‌ بود يا بد بود. البته‌ اگر خوب‌ بود تعريف‌ كنيد. آنهم‌ لازم‌ نيست‌، واجب‌ نيست‌ تعريف‌ كنيد. بعضي‌ها يك‌ جوري‌ تعريف‌ مي‌كنند كه‌ ديشب‌ رفتم‌ يك‌ جا شام‌، امروز هم‌ رفتم‌ يك‌ جا. امروز عجب‌ غذاي‌ خوبي‌ بود. ديشب‌ حالا غذايش‌ بد بود. اين‌ امروز خوب‌ بود، اين‌ معنايش‌ اونه‌. خيلي‌ حواستون‌ جمع‌ باشه‌ در هميني‌ كه‌ ميگيد امروز بهتر بود يا خوب‌ بود. فلاني‌ آدم‌ خوبيه‌. من‌ از يكي‌ از آدمهاي‌ مقدس‌ پرسيدم‌ كه‌ فلاني‌ چطوره‌؟ گفت‌ فلانكس‌ خوبه‌. من‌ دارم‌ از اين‌ سؤال‌ ميكنم‌، ميگم‌ اين‌ چطور آدميه‌، اون‌ داره‌ يكي‌ ديگه‌ را ميگه‌. يعني‌ فلاني‌ بد آدميه‌. اينجور برخوردها نداشته‌ باشيد. به‌ فكر عيوب‌ خودتون‌ باشيد به‌ فكر عيوب‌ مردم‌ نباشيد. شما خودتون‌ عيبهايتون‌ را بسنجيد ببينيد چيه‌؟ مردم‌ زياد حرف‌ ميزنند. خوب‌ بزنند، به‌ شما چه‌؟ مردم‌ غيبت‌ مي‌كنند، به‌ شما چه‌؟ اينجا بگو كه‌ من‌ نبايد غيبت‌ بكنم‌، من‌ نبايد حرف‌ زيادي‌ بزنم‌.

 حضرت‌ عيسي‌ علي‌ نبينا و آله‌ و عليه‌ السلام‌، از روز اول‌ حرف‌ ميزد منتهي‌ حرفهاي‌ حكمت‌آميز. همه‌اش‌ طلا. اني‌ عبد الله‌. من‌ بندة‌ خدا هستم‌. اول‌ اين‌ را تثبيت‌ ميكنه‌. كسي‌ كه‌ بندة‌ خداست‌ اين‌ دو تا لبش‌ بدون‌ اذن‌ خدا نبايد حركت‌ بكنه‌، حرف‌ بيخود بزنه‌. اني‌ عبد الله‌. آتاني‌ الكتاب‌. من‌ روي‌ مدرك‌ حرف‌ ميزنم‌. همينجوريه‌ها. من‌ كتاب‌ دارم‌. آتاني‌ الكتاب‌. به‌ من‌ خدا كتاب‌ عنايت‌ كرده‌. و جعلني‌ نبيا. از روي‌ كتاب‌ كه‌ حرف‌ ميزنم‌ بمانه‌. من‌ را خداي‌ تعالي‌ نبي‌ خودش‌ قرار داده‌ يعني‌ از طرف‌ خدا هم‌ حرف‌ ميزنم‌. و جعلني‌ نبيا و جعلني‌ مباركا. من‌ را خداي‌ تعالي‌ پر بركت‌ قرار داده‌، حرفهايم‌ هر كس‌ عمل‌ بكنه‌ بركت‌دار ميشه‌. وجودم‌ با بركته‌. هر كجا پا بگذارم‌ آنجا پر بركت‌ ميشه‌. و جعلني‌ مباركا. و بعد ميگه‌ خدا به‌ من‌، حالا چي‌ گفته‌ كه‌ كتاب‌ دارم‌ و خدا به‌ من‌ وحي‌ كرده‌ و اينها. چي‌ گفته‌ خداي‌ تعالي‌؟ و اوصاني‌ بالصلاة‌. اول‌ گفته‌ نماز بخون‌. عبادت‌ فردي‌، عبادت‌ تكي‌، عبادت‌ تنهايي‌. نماز بهترين‌ كارهاست‌. الصلاة‌ خير موضوعا. نماز بهترين‌ موضوعاته‌. كسي‌ كه‌ مي‌خواد زياد بخونه‌ كسي‌ هم‌ كه‌ نمي‌خواد كمتر بخونه‌. خسته‌ شدي‌، كم‌ بخون‌. حالش‌ را داري‌ زياد بخون‌. و الزكاة‌. عبادت‌ اجتماعي‌. للصلاة‌ و الزكاة‌ ما دمت‌ حيا. آقا اين‌ مرحله‌امون‌ كي‌ تمام‌ ميشه‌؟ هر وقت‌ خودت‌ تمام‌ شدي‌؟ مرحله‌، بعضي‌ها فكر مي‌كنند مراحلشون‌ تمام‌ شد. رفته‌ رسيده‌ به‌ مرحلة‌ بالا. حالا تازه‌ شروع‌ كرده‌ به‌ ترس‌. از مرحلة‌ استقامت‌ هم‌ پائين‌تر. اعوجاجي‌ در راهش‌ داره‌. از صراط‌ مستقيم‌ حتي‌ پائين‌تر. انسان‌ يك‌ مرحله‌اي‌ را كه‌ انجام‌ ميده‌ فكر نكنه‌ اين‌ مرحله‌ را بايد تركش‌ كنه‌. نخير اين‌ را هي‌ بايد تقويتش‌ كنه‌. شما توبه‌ كه‌ كرديد به‌ سوي‌ خدا حركت‌ كردي‌، بايد بعدش‌ اين‌ توبه‌ات‌ را تقويت‌ كني‌. اگر بنا باشه‌ متوقف‌ بشي‌، باز دو مرتبه‌ كه‌ بايد مرحلة‌ توبه‌ را بگذروني‌. توبه‌ و استقامت‌ و اينها را بايد با قدرت‌، تا پايان‌ امر داشته‌ باشي‌. هي‌ زياد بشه‌. نميشه‌ بگيم‌ ما پاية‌ ديوار را كه‌ درست‌ كرديم‌، پاية‌ ديوار را مي‌كنيم‌ آن‌ بالايش‌ را درست‌ مي‌كنيم‌. نه‌ پايه‌ را كه‌ بكني‌ آن‌ بالايش‌ هم‌ خراب‌ ميشه‌. تقويت‌ كنيد خودتون‌ را. ما دمت‌ حيا. تا من‌ زنده‌ هستم‌ بايد اين‌ كارها را بكنم‌. يعني‌ عبادت‌ فردي‌ و عبادت‌ اجتماعي‌. ما دمت‌ حيا. و برا بوالدتي‌. به‌ مادرم‌ مهرباني‌ بكنم‌، نيكي‌ بكنم‌. دربارة‌ حضرت‌ يحيي‌ كه‌ اول‌ سوره‌ بود، و برا بوالديه‌. يعني‌ نيكي‌ به‌ پدر و مادر. حضرت‌ عيسي‌ چون‌ پدر نداشت‌، و برا بوالدتي‌. كوشش‌ بكنيد به‌ مادرتون‌ محبت‌ كنيد. گفتم‌ بهتون‌ مادر شوهر هم‌ مثل‌ مادر خودتونه‌. مادر خودتون‌ هم‌ مثل‌ مادر خودتونه‌. معلمتون‌ هم‌، ما يك‌ پيرزني‌ بود براي‌ ما درس‌ قرآن‌ داد. من‌ را در سن‌ پنج‌ سالگي‌ فرستادنم‌ درس‌ قرآن‌، به‌ ما يك‌ دوره‌ درس‌ قرآن‌ داد. تا وقتي‌ كه‌ زنده‌ بود من‌ مي‌رفتم‌ مثل‌ مادر ازش‌ احوال‌ مي‌پرسيدم‌، احترامش‌ مي‌كردم‌. بهش‌ مي‌گفتند ملاباجي‌. خوب‌ بايد انسان‌ معلمينش‌ را، من‌ علمني‌ حرفا فقد صيرني‌ عبدا. كسي‌ يك‌ كلمه‌ به‌ من‌ حرف‌ تعليم‌ بده‌ من‌ را بندة‌ خودش‌ كرده‌. امير المؤمنين‌ داره‌ اين‌ جمله‌ را مي‌فرمايد. آنوقت‌ شما، افرادي‌ هستند كه‌ تحت‌ تعليمات‌ آنها هستيد، چيزهايي‌ به‌ شما تعليم‌ دادند. خيلي‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ به‌ آنها هم‌ مثل‌ مادر و مثل‌ مادرشوهر احترام‌ كنيد. و برا بوالدتي‌. و لم‌ اك‌ جبارا شقيا. من‌ خدا بهم‌ وصيت‌ كرده‌ كه‌ من‌ جبار نباشم‌. جبار اگر شديد، جبار يعني‌ چي‌؟ يعني‌ مجبور كننده‌. كسي‌ را انسان‌ مجبور بكنه‌ كه‌ يك‌ كاري‌ برايش‌ بكنه‌. جبار آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ يك‌ جوري‌ حركت‌ كنه‌ كه‌ مردم‌ خيال‌ كنند بايد بهش‌ خدمت‌ كنند. بايد كمكش‌ كنند. جبار آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ يك‌ كسي‌ را مجبور به‌ يك‌ كار بكنه‌، ته‌ دلش‌ راضي‌ نباشه‌. به‌ رو گرفت‌ ما را مجبورمون‌ گرفت‌ فلان‌ كار را بكنيم‌. ما را به‌ رو گرفت‌. ما را مثلا فرض‌ كنيد توي‌ مجلسي‌ يك‌ كاري‌ بكنه‌ كه‌ يك‌ كسي‌ يك‌ كاري‌ كه‌ نمي‌خواد مجبور بشه‌ بكنه‌. اين‌ ميشيد جبار، جابر. شقي‌ هم‌ نباشه‌. انسان‌ وقتي‌ جبار شد، شقي‌ هم‌ هست‌. شقي‌ يعني‌ چي‌؟ يعني‌ بدبخت‌. ماها خيال‌ ميكنيم‌ عجب‌ خوب‌ شده‌! من‌ تا به‌ يك‌ كسي‌ نگاه‌ ميكنم‌ مي‌فهمه‌ من‌ يك‌ توقعي‌ ازش‌ دارم‌، فورا توقع‌ ما را عملي‌ ميكنه‌. چه‌ شخصيتي‌! نخير. تو شقي‌ترين‌ افراد هستي‌. بخاطر اينكه‌ مردم‌ نمي‌تونند با صفا با تو زندگي‌ بكنند. جبارا شقيا. و السلام‌ علي‌، سلام‌ بر من‌، يعني‌ سلامتي‌، يعني‌ رحمت‌ پروردگار. روزي‌ كه‌ متولد شدم‌. چه‌ خوبه‌ انسان‌ از روز تولد تا روز قيامت‌ سالم‌ باشه‌، قلب‌ سالم‌، دل‌ سالم‌. و السلام‌ علي‌ يوم‌ ولدت‌ و يوم‌ اموت‌ و يوم‌ ابعث‌ حيا. خدا آنوقت‌ مي‌فرمايد ذلك‌ عيسي‌ بن‌ مريم‌. اينه‌ عيسي‌ بن‌ مريم‌. بندة‌ خداست‌ عيسي‌ بن‌ مريم‌ نه‌ فرزند خدا.

 اين‌ سورة‌ مباركه‌ را همه‌اتون‌ معناهايش‌ را ديديد و با حسن‌ ظن‌ البته‌ اين‌ حرف‌ را ميزنم‌. و الاّ بخوام‌ با سوء ظن‌ صحبت‌ بكنم‌ بايد از همه‌اتون‌ بپرسم‌. ببينم‌ معناي‌ اين‌ آيات‌ را خونديد يا نه‌؟ حالا انشاء الله‌ از اول‌ سورة‌ طه‌ دقت‌ بكنيد معناهايش‌ را خوب‌ متوجه‌ باشيد تا ضمنا كم‌كم‌ معناي‌ قرآنمون‌ هم‌ كه‌ يك‌ مقداري‌ در اطراف‌ مطالبش‌ صحبت‌ ميكنم‌. انشاء الله‌ موفق‌ بشيد كه‌ به‌ حقيقت‌ برسيد. سي‌ تا آيه‌ از اول‌ سوره‌ از قرآن‌ خونده‌ ميشه‌. شماها هم‌ بايد در ضمن‌ هفته‌ اين‌ سي‌ تا آيه‌ را، اگر بتونيد حفظش‌ بكنيد كه‌ خيلي‌ بيشتر ازتون‌ ممنونيم‌. اگر نتونستيد حفظش‌ بكنيد اقلا معناهايش‌ را خوب‌ روان‌ بشيد، معناهايش‌ را خوب‌ متوجه‌ بشيد و كم‌كم‌ هم‌ انشاء الله‌ ازتون‌ سؤال‌ ميشه‌. حالا يك‌ خورده‌اي‌ عادت‌ بكنيد به‌ اين‌ كار. معناهايش‌ را متوجه‌ بشيد. بعد هم‌ وقتي‌ معناهايش‌ را متوجه‌ شديد منهم‌ يك‌ مقداري‌ درباره‌اش‌ صحبت‌ مي‌كنم‌. ما هميشه‌ بايد با خدا در ارتباط‌ باشيم‌. اينها را بخونند. اين‌ مربوط‌ به‌ آن‌ برنامه‌ نيست‌. اين‌ مربوط‌ به‌ همه‌ است‌. اين‌ آيات‌ را هم‌ اضافه‌ بخونند و متوجه‌ معنايش‌ بشوند. من‌ بيشتر براي‌ تعليمات‌ معناشه‌.

 خوب‌. امروز با اينكه‌ شايد بعضي‌ فكر كردند شايد تعطيل‌ باشه‌. وليكن‌ من‌ فكر كردم‌ كه‌ شماها خوب‌ بالاخره‌ مي‌آئيد. و منهم‌ كه‌ دسترسي‌ نداريم‌ كه‌ اطلاعتون‌ بديم‌ و مجلس‌ هم‌ منافات‌ نداره‌ با، اگر جمع‌ بشيد اقلا طلب‌ رحمتي‌ مي‌كنيد، فاتحه‌اي‌ مي‌خونيد براي‌ اين‌ مرحوم‌ و اين‌ مرجع‌ تقليد. لذا خيلي‌ هم‌ ممنونيم‌ كه‌ مثل‌ آنهايي‌ كه‌ دنبال‌ بهانه‌ مي‌گردند به‌ يك‌ دليلي‌ تعطيل‌ كنند نبوديد. و لذا صبح‌ زود از ما سؤال‌ كردند گفتم‌ نه‌. يك‌ عده‌اي‌ تلفن‌ نمي‌كنند و مي‌آيند و ممكنه‌ زحمت‌ بشه‌ برايشون‌. بهرحال‌ براي‌ اين‌ مرحوم‌ همينطور كه‌ نشسته‌ايد يك‌ حمد و سه‌ قل‌ هو الله‌ بخوانيد.

 نسئلك‌ الله‌ و ندعوك‌ باعظم‌ اسمائك‌ و بمولانا صاحب‌ الزمان‌، يا الله‌ يا الله‌ يا الله‌. يا الله‌ يا الله‌ يا الله‌. پروردگارا به‌ آبروي‌ وليعصر فرج‌ آن‌ حضرت‌ را برسان‌. الهي‌ آمين‌. ما را از ياران‌ خوب‌ آن‌ حضرت‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. قلب‌ مقدسش‌ را از ما راضي‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. پروردگارا به‌ آبروي‌ آن‌ حضرت‌ گرفتاريهاي‌ مسلمين‌ برطرف‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. امواتمون‌ غريق‌ رحمت‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. خدايا مرحوم‌ تازه‌ گذشته‌، مرحوم‌ آية‌ الله‌ العظمي‌ اراكي‌، خدايا با خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ محشورش‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. پروردگارا، يكي‌ از دوستان‌ هم‌ پدرشون‌ از دار دنيا رفته‌ است‌، آقاي‌ مهندس‌ عقيلي‌، براي‌ ايشان‌ هم‌ طلب‌ مغفرت‌ كنيد. خدايا ايشان‌ را هم‌ با مواليانش‌، با خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ محشور بفرما. الهي‌ آمين‌. خدايا پدر و مادرمون‌، تمام‌ اقواممون‌، خويشاوندانمون‌ كه‌ از دار دنيا رفته‌اند غريق‌ رحمتشون‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. خدايا به‌ آبروي‌ وليعصر ساية‌ علما، بزرگان‌، مراجع‌ تقليد، رهبر انقلاب‌ بر سرمون‌ مستدام‌ بدار. الهي‌ آمين‌. امواتمون‌ بالاخص‌ امام‌ راحلمون‌ غريق‌ رحمت‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. و صلي‌ الله‌ عليه‌ و آلي‌ اجمعين‌. يك‌ فاتحه‌ هم‌ همينجور كه‌ نشسته‌ايد براي‌ پدر آقاي‌ عقيلي‌ بخونيد. و عجل‌ اللهم‌ في‌ فرج‌ مولانا. يك‌ حمد هم‌ براي‌ برادر خانم‌ اصغري‌ كه‌ مريضند بخونيد.

 

۲۵ جمادی الثانی ۱۴۱۵ قمری – حقيقت‌ علم‌ و معرفت‌ امام‌ (ع‌لیه السلام)

حقيقت‌ علم‌ و معرفت‌ امام‌ (ع‌) 25 ج‌2 1415

 الحمد لله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌. لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. الهاكم‌ التكاثر. حتي‌ زرتم‌ المقابر كلا سوف‌ تعلمون‌ ثم‌ كلا سوف‌ تعلمون‌ كلا لو تعلمون‌ علم‌ اليقين‌ لترون‌ الجحيم‌.

 شب‌ جمعه‌ است‌. شب‌ ليلة‌ الدفن‌ آية‌ الله‌ اراكي‌ است‌. و شب‌ سالگرد آية‌ الله‌ گلپايگاني‌ است‌. و قريب‌ به‌ ماه‌ رجب‌ است‌. چند روز ديگري‌ از ماه‌ جمادي‌ الثاني‌ بيشتر باقي‌ نمانده‌. ماه‌ بسيار پر بركت‌، پر رحمت‌، رجب‌ الاسد ماهي‌ كه‌ رحمت‌ پروردگار بر انسان‌ ريزش‌ دارد. ماهي‌ است‌ كه‌ بعد از دو ماه‌ عزاداري‌ براي‌ فاطمة‌ اطهر ماه‌ سرور و شادي‌ است‌. و در عين‌ حال‌ ماه‌ رفتن‌ در خانة‌ خداست‌. لذا امشب‌ كه‌ با مصائب‌ ماه‌ روبرو شده‌ايم‌ كه‌ در حديث‌ دارد كه‌ اذا مات‌ العالم‌ ثلم‌ في‌ الاسلام‌ ثلمة‌ لا يصدها شي‌ء. وقتي‌ عالم‌ از دنيا مي‌رود يك‌ شكافي‌ در دين‌ وارد ميشه‌ كه‌ هر چيزي‌ نمي‌تواند آن‌ شكاف‌ را سد كند. كسري‌ پيدا مي‌شود. نقصي‌ پيدا مي‌شود. اينها مصيبت‌ علماي‌ بزرگ‌ آنهايي‌ كه‌ سالها در دنيا رياضت‌ كشيده‌اند، در دنيا تزكية‌ نفس‌ كرده‌اند، در دنيا به‌ كمالاتي‌ رسيده‌اند، از ميان‌ ما بروند اگر چه‌ براي‌ خودشون‌ شايد شادي‌ و خوشحالي‌ باشد اما براي‌ ما كه‌ در دنيا مانده‌ايم‌، با همة‌ مشقات‌ دنيايي‌ و آنوقت‌ از ميان‌ ما افرادي‌ هم‌ به‌ اين‌ خوبي‌ از بين‌ بروند ناراحتي‌ دارد. پس‌ امشب‌ كه‌ شب‌ جمعه‌ است‌ از خدا بخواهيم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ عنايتي‌ به‌ ما بكند. حالا از طريق‌ ظهور حضرت‌ بقية‌ الله‌ است‌. يا لااقل‌ ارتباطي‌ با ما با سرچشمة‌ هدايت‌ و سرچشمة‌ تمام‌ معنويتها، وجود مقدس‌ حضرت‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ برقرار بفرمايد و ما را آماده‌ كند در اين‌ ماه‌ مبارك‌ رجب‌ انشاء الله‌ بتوانيم‌ خودمون‌ را جزء ياران‌ حضرت‌ وليعصر قرار بدهيم‌.

 يك‌ روايتي‌ هم‌ هست‌ العجب‌ كل‌ العجب‌. اين‌ روايت‌ در بعضي‌ از كتب‌ از علائم‌ ظهور نوشته‌اند. العجب‌ كل‌ العجب‌. بين‌ الجمادي‌ و الرجب‌. بين‌ جمادي‌ و رجب‌ يا ماه‌ جمادي‌ الثاني‌ و يا همين‌ چند روز آخر ماه‌ جمادي‌ الثاني‌ باشه‌. كه‌ شايد انشاء الله‌ آن‌ چيزي‌ كه‌ ماية‌ تعجب‌ همه‌ است‌ در اين‌ روزها اتفاق‌ بيفتد. آن‌ چيزي‌ كه‌ ماية‌ تعجب‌ همه‌ هست‌ تعجب‌ يعني‌ عجيب‌ دانستن‌. غير عادي‌ دانستن‌، الان‌ اگر به‌ ما بگويند حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ ظهور مي‌كند، اين‌ براي‌ ما يك‌ مسئلة‌ غير عادي‌ است‌. در سال‌ گذشته‌ يك‌ چنين‌ ايامي‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ گلپايگاني‌ از دنيا رفتند و امسال‌ هم‌ اين‌ عالم‌ بزرگ‌، و وقتي‌ كه‌ اين‌ بزرگان‌ از دنيا مي‌روند، خودش‌ زمينه‌ كه‌ خالي‌ ميشود طبعا فساد و عدل‌ و داد كم‌ ميشه‌ و فساد زياد ميشه‌ و بي‌ عدالتي‌ و ظلم‌ و جور خواهي‌ نخواهي‌ وقتي‌ كه‌ اوتاد و خوبان‌ و اولياء خدا نباشند در عالم‌ زياد ميشه‌ و همين‌ سبب‌ ممكن‌ است‌ بشود كه‌ ما انتظار بيشتري‌ از ظهور حضرت‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ فداء داشته‌ باشيم‌.

 بنابراين‌ امشب‌ مي‌خواستم‌ يك‌ مقدار آماده‌اتون‌ كنم‌ كه‌ خودتون‌ را يك‌ مقدار بيشتر تزكيه‌ كنيد بيشتر پاك‌ كنيد، تهذيب‌ نفس‌ داشته‌ باشيد. هر كس‌ در اين‌ دنيا به‌ هر كجا رسيد حتي‌ در امور مادي‌ اينطوري‌ بوده‌. در اثر پاكي‌ و پاكدامني‌ رسيده‌. چه‌ بسا قدرتمنداني‌ در عالم‌ بودند كه‌ بخاطر قدرتشون‌ يا بخاطر مالشون‌ مردم‌ زياد بهشون‌ توجه‌ داشته‌اند. ولي‌ وقتي‌ مردند كه‌ قدرت‌ ازشون‌ گرفته‌ شد، يا آن‌ مال‌ ازشون‌ گرفته‌ شد ديگر بهش‌ توجهي‌ نمي‌كنند. براي‌ مردم‌ زياد اهميت‌ نداره‌ كه‌ اين‌ شخص‌ از دار دنيا رفته‌. بلكه‌ گاهي‌ ميشه‌ وقتي‌ افراد ناپاك‌ از دار دنيا مي‌روند، افراد مزاحم‌ جامعه‌، آنهايي‌ كه‌ در اين‌ آيه‌اي‌ كه‌ تلاوت‌ كردم‌ خداي‌ تعالي‌ از آنها ياد كرده‌، الهاكم‌ التكاثر حتي‌ زرتم‌ المقابر. اين‌ حالت‌ را دارند كه‌ روز به‌ روز دوست‌ دارند اموالشون‌ زياد بشه‌، مالشون‌ زياد بشه‌، تكاثر، كثرت‌ مال‌ * هي‌ رو به‌ تكاثرند. دائما به‌ فكر ازدياد مال‌ آنهم‌ مخصوصا بيهوده‌، اينها وقتي‌ كه‌ قبر را ملاحظه‌ مي‌كنند و جنازة‌ آنها را كنار گودي‌ قبر مي‌گذارند اينها آنجا مي‌فهمند كه‌ چه‌ اشتباهي‌ در دنيا كرده‌ بودند.

 همه‌ چيز را ازشون‌ گرفتند. هيچ‌ چيز با اينها از آنچه‌ كه‌ داشتند وارد قبر نميشه‌. نه‌ پول‌، نه‌ قدرت‌، نه‌ شخصيت‌، نه‌ آن‌ عظمت‌ و احترام‌ فقط‌ و فقط‌ بدن‌ آنها وارد قبر ميشه‌. اگر اهل‌ كمالات‌ روحي‌ و تزكية‌ نفس‌ نباشند، روح‌ انسان‌ را هم‌ وارد همان‌ قبر مي‌كنند كه‌ در كنار اين‌ بدن‌ كه‌ لحظه‌ به‌ لحظه‌ دارد مي‌پوسد و متعفن‌ مي‌شود، روح‌ انسان‌ ناظر اين‌ وضع‌ خواهد بود. اما يك‌ ولي‌ خدا، يك‌ عالم‌ جليل‌، يك‌ دانشمند هر چه‌ دارد همراه‌ خودش‌ مي‌برد. علمش‌ را ازش‌ نمي‌گيرند. پاكيش‌ را ازش‌ نمي‌گيرند. كمالات‌ روحيش‌ را ازش‌ نمي‌گيرند. با هرچه‌ از كمالات‌ روحي‌ و علم‌ و دانش‌ هست‌ از اين‌ دار فاني‌ مي‌رود و وارد جهان‌ باقي‌ مي‌شود. آنجاست‌ كه‌ انسان‌ درك‌ مي‌كنه‌ كه‌ هر كه‌ در دنيا تحصيل‌ كرده‌، هر كه‌ در دنيا از مال‌ و منال‌ و قدرت‌ و حتي‌ زور بازو و قهرمان‌ شدن‌ در مسائل‌ مختلف‌ مادي‌ تحصيل‌ كرده‌، بايد بيرون‌ قبر بگذارد. حتي‌ مدالهايي‌ كه‌ مثلا فرض‌ كنيد در بازيهاي‌ آسيايي‌، اينها را بهش‌ دادند، اينها را نهايت‌ خيلي‌ بخوان‌ احترامش‌ كنند، يك‌ مقبره‌اي‌ براش‌ درست‌ مي‌كنند، توي‌ مقبره‌اش‌ بيرون‌ از قبر مي‌گذارند. اما تنها و تنها چيزي‌ كه‌ نمي‌توانند بيرون‌ نگهش‌ دارند، كمالات‌ روحيه‌. علم‌ و دانشه‌، تزكية‌ نفسه‌. تازه‌ هر علم‌ و دانشي‌ هم‌ نيست‌. علم‌ و دانشي‌ كه‌ سبب‌ شده‌ باشد روح‌ او به‌ كمال‌ رسيده‌ باشد. يعني‌ علمي‌ كه‌ خدا تعالي‌ براي‌ فلاح‌ و رستگاري‌ بشر تعيين‌ كرده‌ است‌. علم‌ به‌ دستورات‌ پروردگار انسان‌ بداند كه‌ خدا از او چه‌ خواسته‌ و عمل‌ كند. اين‌ اسمش‌ علم‌ فقهه‌. بداند كه‌ روحش‌ چگونه‌ پاك‌ ميشود و تزكيه‌ كند. اين‌ علم‌ تهذيب‌ نفسه‌. و بداند چه‌ چيز را بايد معتقد باشد و به‌ چه‌ چيزهايي‌ بايد دلبستگي‌ داشته‌ باشد. اعتقاد يعني‌ دلبستن‌، يعني‌ دل‌ را به‌ آنجا گره‌ زدن‌. دل‌ را به‌ خدا و معرفت‌ خدا گره‌ بزند. دل‌ را به‌ پيغمبر و معرفت‌ پيغمبر و اهل‌ بيت‌ پيغمبر و معرفت‌ آنها گره‌ بزند و به‌ معاد معتقد باشد. اينها را اگر داشت‌ چون‌ گره‌ خورده‌ روحش‌ به‌ اينها وقتي‌ كه‌ از دار دنيا ميره‌ روحش‌ آزاد ميشه‌. ما زياد برخورد كرديم‌، زياد خود من‌ حتي‌ در خوابها و بعضي‌ از مكاشفات‌ ديدم‌ كه‌ وقتي‌ يك‌ عالم‌ بزرگ‌، يك‌ شخصي‌ كه‌ تهذيب‌ نفس‌ كرده‌ اين‌ از دار دنيا ميره‌، روحش‌ تازه‌ اول‌ زندگيشه‌.

 مرحوم‌ آية‌ الله‌ العظمي‌ بروجردي‌ را در وقتي‌ كه‌ فوت‌ كرده‌ بودند در قم‌ يك‌ تشييع‌ جنازة‌ عجيبي‌ بود. خيلي‌ ما خسته‌ شديم‌ در تشييع‌ جنازه‌. چون‌ ايشان‌ خوب‌ استاد ما بودند در فقه‌ و اصول‌ و من‌ خيلي‌ به‌ ايشان‌ علاقه‌ داشتم‌. تا ساعت‌ پنج‌ بعد ازظهر يادمه‌ تابستان‌ بود در تشييع‌ جنازة‌ ايشان‌ بوديم‌. من‌ آنموقع‌ رفتم‌ يك‌ استراحت‌ مختصري‌ كردم‌. ايشان‌ را ديدم‌ در صحن‌ مطهر حضرت‌ معصومه‌ ايستاده‌اند. ايشان‌ كمرشون‌ خم‌ بود، عصا دستشون‌ بود آنوقت‌ كه‌ زنده‌ بودند. يعني‌ آن‌ وقتي‌ كه‌ اسير اين‌ بدن‌ خاكي‌ بودند. ولي‌ اينجا مي‌ديدم‌ كه‌ قد رساي‌ كشيدة‌ سرحال‌ به‌ من‌ مي‌گويند كه‌ راحت‌ شدم‌. دنيا جاي‌ راحتي‌ نيست‌. ماها خو گرفتيم‌ به‌ اين‌ اعمال‌ شاقه‌اي‌ كه‌ در دنيا نصيبمون‌ شده‌. يك‌ باري‌ روي‌ روحمون‌ و بر روحمون‌ سوار كرده‌اند بنام‌ بدن‌ كه‌ روح‌ را حبس‌ كرده‌. روح‌ يك‌ خصوصيتي‌ دارد اگر يك‌ خورده‌ انشاء الله‌ تحقيق‌ كنيد دربارة‌ روح‌ و اهميت‌ روح‌، متوجه‌ مي‌شويد كه‌ تمام‌ وجود روح‌ ديدنه‌. فرقي‌ نمي‌كند از پشت‌ سر همانطوري‌ كه‌ از پيش‌ رو. از پايين‌ پا همانطوري‌ كه‌ از بالاي‌ سر. از همه‌ جا همه‌ جا را مي‌بيند. اما آوردند توي‌ اين‌ بدنش‌ كردند كه‌ فقط‌ يك‌ چشم‌ آنهم‌ نمي‌تونه‌ همه‌ جا را ببينه‌ با اين‌ چشم‌ مخصوصا اگر چشم‌ ضعيف‌ باشد و احتياج‌ به‌ عينك‌ داشته‌ باشد. تمام‌ قد و قامت‌ روح‌ شنوايي‌ است‌. از يك‌ سوراخ‌ باريك‌ آنهم‌ اگر چرك‌ نگيره‌ و جهات‌ مختلفي‌ پيدا نشه‌ كه‌ كر بشه‌ انسان‌ يك‌ محدوده‌ از صدا را مي‌شنوه‌. و همين‌ روح‌ را توي‌ يك‌ بدني‌ كردند كه‌ عطرها را استشمام‌ نمي‌تونه‌ بكنه‌ مگر از يك‌ راه‌ اگر زكام‌ نباشه‌. همين‌ روح‌ را در بدني‌ كردند كه‌ مزه‌ها را نميتونه‌ بچشه‌ اگر ذائقه‌اش‌ از بين‌ نرفته‌ باشه‌، مگر از همان‌ راه‌ ذائقه‌.

 شما را اگر بكنند توي‌ يك‌ سلول‌ تنگي‌، يك‌ سوراخي‌ در ديوار براي‌ ديدن‌ و يك‌ سوراخ‌ براي‌ آمد و شد هوا بيشتر نگذارند و بگويند شصت‌ سال‌ هفتاد سال‌ در اينجا باش‌. چقدر براتون‌ سخته‌. ما اگر روح‌ را بشناسيم‌ و بدانيم‌ ما كي‌ هستيم‌، بشر يعني‌ چه‌، انسان‌ يعني‌ چه‌، صدها برابر از اين‌ سخت‌تر در اين‌ دنيا زندگي‌ مي‌كنيم‌. اما خو گرفتيم‌ از روزي‌ كه‌ چشممون‌ باز شده‌ همين‌ حالت‌ را ديديم‌. شما چهار ماه‌، پنج‌ ماه‌ در رحم‌ مادر نه‌ جايي‌ را مي‌ديديد نه‌ چيزي‌ مي‌شنيديد نه‌ غذايي‌ مي‌خورديد. عادت‌ كرده‌ بوديد. حتي‌ وقتي‌ كه‌ از آن‌ عالم‌ شما را آوردند توي‌ اين‌ عالم‌، در همون‌ دفعة‌ اول‌ يك‌ گرية‌ شديدي‌ ديديد وقتي‌ بچه‌ متولد ميشه‌ چه‌ حالت‌ گريه‌، وحشت‌ ميكنه‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ به‌ اين‌ فضاي‌ باز عادت‌ نكرده‌. اين‌ فضا را نميتونه‌ درك‌ كنه‌. يك‌ جاي‌ تنگ‌ و تاريك‌ چشم‌ بسته‌، گوش‌ بسته‌ آنجا زندگي‌ مي‌كرده‌. آمده‌ در اين‌ فضا.

 ماها الان‌ مثل‌ آن‌ بچه‌اي‌ هستيم‌ كه‌ در رحم‌ بوديم‌. مي‌ترسيم‌ از مردن‌ مي‌ترسيم‌ از نجات‌ از اين‌ دنيا. حال‌ آنكه‌ اولياء خدا، اشخاص‌ بسيار خوب‌ و پاك‌، شهداء، صديقين‌، انبيا، صالحين‌ اينها وقتي‌ از دار دنيا مي‌روند، اينها يك‌ دفعه‌ روحشان‌ پاك‌، يك‌ دفعه‌ نجاتي‌ براشون‌ حاصل‌ ميشه‌ كه‌ گاهي‌ به‌ وحشت‌ مي‌افتند. كه‌ گاهي‌ به‌ وحشت‌ مي‌افتند. البته‌ انسان‌ بايد در اين‌ دنيا خودش‌ را آماده‌ كنه‌. در آن‌ دعاي‌ شريف‌ مي‌گوييم‌ اللهم‌ ارزقني‌ تجافي‌ عن‌ دار الغرور. خدايا ما را خالي‌ كن‌ از اين‌ دار غرور. اينجا دار غروره‌. گول‌. غرور يعني‌ گول‌. غرر يعني‌ گول‌ خوردن‌. خانه‌اي‌ كه‌ ما دائما گول‌ مي‌خوريم‌. دائما سرتاپاي‌ كارهامون‌ گول‌ خوردنه‌. از صبح‌ كه‌ از خواب‌ پا ميشيم‌ تا از خواب‌ پا ميشيم‌، سر شب‌ سرتون‌ درد مي‌كرده‌ حالا سرتون‌ خوب‌ شده‌. الحمد لله‌. بسيار خوب‌ الحمد لله‌. اما گول‌ مي‌خوريم‌. آن‌ صفات‌ رذيله‌اي‌ كه‌ در تو هست‌ اهميتش‌ بيشتره‌، آن‌ را به‌ فكر باش‌. گول‌ نخور. همانجا كه‌ گفتي‌ سرم‌ الحمد الله‌ خوب‌ شده‌ مي‌رم‌ سراغ‌ فلاني‌ كه‌ ديشب‌ ما را اذيت‌ كرد. مي‌ريم‌ يك‌ خورده‌اي‌ او را اذيتش‌ مي‌كنيم‌. اينجا گول‌ خوردي‌. بعد هم‌ كه‌ حال‌ نماز صبح‌ خوندن‌ را نداري‌ گول‌ خوردي‌. بعد هم‌ كه‌ مي‌آئي‌ صبحانه‌ مي‌خوري‌ اگر يك‌ مقدار خانم‌ ديرتر صبحانه‌ را بهت‌ رسونده‌ باشه‌ ناراحت‌ ميشي‌، گول‌ خوردي‌. سرتاپا حالا اگر من‌ بخوام‌ گولهاي‌ دنيا را براتون‌ بگم‌ به‌ شغلت‌ گول‌ مي‌خوري‌ به‌ پولت‌ گول‌ مي‌خوري‌، به‌ سلام‌ كردن‌ مردم‌ توي‌ راه‌ بهت‌ گول‌ مي‌خوري‌، به‌ ورودت‌ به‌ اداره‌ و يا در بين‌ مردم‌ يا به‌ احترامات‌ مردم‌ تو را گول‌ ميزنه‌ و الي‌ بي‌ نهايت‌. دار دار گوله‌. اصلا بودن‌ در اين‌ دنيا گوله‌. گول‌ ميخوره‌ انسان‌. به‌ زيباييت‌ گول‌ ميخوري‌، به‌ لباست‌ گول‌ مي‌خوري‌، به‌ درست‌ گول‌ ميخوري‌، به‌ همه‌ اين‌ حجابهايي‌ كه‌ دور و برت‌ هست‌ گول‌ مي‌خوري‌.

 انسان‌ داراي‌ حجابهاي‌ مختلفه‌. در همين‌ دعاي‌ شعبانيه‌ يا مناجات‌ شعبانيه‌ است‌ كه‌ خدايا حتي‌ حجب‌ نور را از من‌ بردار. من‌ نديدم‌ معناي‌ صحيحي‌ براي‌ حجب‌ نور. آخه‌ نور كه‌ ديگه‌ حجاب‌ نميشه‌. در يك‌ جرياني‌ من‌ خودم‌ اين‌ معني‌ را استنباط‌ كردم‌ و در كتاب‌ محضر استاد هم‌ نوشتم‌ كه‌ مراد از حجب‌ نور، چيزهايي‌ است‌ كه‌ از جانب‌ خدا حلاله‌ كه‌ تو بهش‌ دلبسته‌ باشي‌، اما غير خداست‌. دل‌ به‌ علمت‌ بستي‌، حلاله‌ البته‌ تا جائي‌ كه‌ عجبي‌ برات‌ پيدا نشه‌. دل‌ به‌ زن‌ و بچه‌ ات‌ بستي‌ حلاله‌. دل‌ به‌ حتي‌ عبادتت‌ بستي‌ حلاله‌. دل‌ به‌ بهشت‌ بستي‌ كه‌ اين‌ اعمال‌ را انجام‌ بدي‌ مي‌ري‌ به‌ بهشت‌. خوب‌ حلاله‌ خدا خودش‌ هم‌ تشويق‌ كرده‌. ولي‌ اينها حجابه‌، غير خداست‌. من‌ يك‌ مثالي‌ مي‌زدم‌ گاهي‌ بعضي‌ حرفها را من‌ مي‌زنم‌ همه‌ نمي‌توانند هضم‌ كنند و فكر هم‌ نمي‌كنم‌ با اين‌ توضيحاتي‌ كه‌ من‌ مي‌دهم‌ در عين‌ حال‌ همه‌ نتوانند هضمش‌ كنند.

 اگر يك‌ مهماني‌ بياد خونة‌ شما، آقا چرا اومدي‌؟ شما غذاهاي‌ خوبي‌ درست‌ مي‌كنيد. خيلي‌ خوب‌. شما محلتون‌ جاي‌ خيلي‌ خوش‌ آب‌ و هوايي‌ است‌ كه‌ من‌ مي‌آيم‌. شما وقتي‌ كه‌ من‌ مي‌خوام‌ برم‌ يك‌ پاكتي‌ پول‌ بهم‌ خرج‌ راه‌ مي‌دهيد. داريد ديگه‌. سابقها يك‌ عده‌ بودند سوري‌ بودند. به‌ هم‌ هم‌ خبر مي‌دادند. يك‌ جايي‌ يك‌ كسي‌ مي‌مرد، به‌ اصطلاح‌ يك‌ سفره‌اي‌ مي‌انداختند به‌ همديگه‌ خبر مي‌دادند. مي‌خواست‌ يك‌ پاسباني‌ آنوقتها يا يك‌ فرد قلدري‌ دم‌ در بگذارند كه‌ اينها را راه‌ ندهد والاّ آبروي‌ صاحبخانه‌ را مي‌بردند. اينها هيچ‌ فكر اينكه‌ اين‌ صاحبخانه‌ كي‌ هست‌؟ و چه‌ شخصيتي‌ داره‌ و چه‌ خصوصيتي‌ داره‌ نبودند. به‌ فكر شكم‌ سير كردن‌ بودند. همين‌. اگر يك‌ كسي‌ اينجوري‌ بياد مهمان‌ شما بشه‌ شما براش‌ يك‌ سر سوزن‌ ارزش‌ قائليد؟ گاهي‌ هم‌ جلوش‌ را مي‌گيريد آقا بي‌ دعوت‌! روايت‌ داره‌ كه‌ كسي‌ كه‌ بي‌ دعوت‌ جايي‌ بره‌ اگر بهش‌ اهانت‌ شد لا يلومن‌ الا نفسه‌. خودش‌ را ملامت‌ كنه‌. مي‌خواستي‌ بي‌ دعوت‌ نري‌. بعضيها اينطوريند. حالا شما هيچ‌ ممكنه‌ به‌ اين‌ شخص‌ علاقه‌ داشته‌ باشيد؟ نه‌. چون‌ او علاقة‌ به‌ غذاي‌ شما داشته‌ غذا هم‌ بحمد الله‌ علاقة‌ به‌ او داشته‌ و اين‌ محبت‌ دو طرفي‌ بوده‌ به‌ همديگر رسيدند و به‌ مرحلة‌ وصل‌ رسيدند. اگر شما فقط‌ و فقط‌ بهشت‌ را دوست‌ داشته‌ باشيد براي‌ ميوه‌هاش‌، به‌به‌، ميوه‌هايي‌ داره‌ كه‌ يك‌ دونه‌اش‌ توي‌ دنيا پيدا نميشه‌. براي‌ حور العينش‌. متكئين‌ علي‌ فرش‌ بطائنها من‌ استبرق‌ و جني‌ جنتين‌ دان‌. خداي‌ تعالي‌ هم‌ خوب‌ تعريف‌ كرده‌. بسيار خوب‌. اما اگر فقط‌ و فقط‌ براي‌ اين‌ باشه‌. شما را به‌ خدا مثل‌ همون‌ سوريه‌ نيست‌ كه‌ هيچ‌ نگاه‌ نميكنه‌ صاحبخانه‌ كيه‌؟ به‌ هر وسيله‌اي‌ هست‌ مي‌خواد خودش‌ را توي‌ خونه‌ بندازه‌ و شكمي‌ از عزا دربياره‌. لذا امير المؤمنين‌ مي‌فرمايد من‌ تو را بندگي‌ نمي‌كنم‌ براي‌ طمع‌ بهشتت‌. من‌ سوري‌ نيستم‌. من‌ تو را دوست‌ دارم‌. اين‌ منافات‌ نداره‌. خدا خيلي‌ مهربانه‌ خدا خيلي‌ به‌ اصطلاح‌ كلمة‌ مظلوم‌ نمي‌خوام‌ به‌ خدا اطلاق‌ كنم‌. ولو من‌ اظلم‌ ممن‌ افتري‌ علي‌ الله‌. ظالم‌ وقتي‌ گفت‌ مظلوم‌ هم‌ در مقابلش‌ هست‌. ميشه‌ به‌ خدا مظلوم‌ گفت‌. ولي‌ نمي‌خوام‌. ولي‌ انسان‌ گاهي‌ دلش‌ پر از محبت‌ به‌ خدا ميشه‌ به‌ همون‌ سوريها گفته‌ اينجا سور خوبي‌ هست‌. تو براي‌ سورش‌ بيا. تو بيا به‌ من‌ كاري‌ نداري‌ نداشته‌ باش‌. جنات‌ تجري‌ من‌ تحتها الانهار. ببيند خدا چقدر مهربانه‌. بيايد شما. اين‌ تو را نميشناسنه‌ خدا. نشناسه‌ بگذار بياد. بعد ممكنه‌ بشناسه‌. خدايا اين‌ شخص‌ اصلا با تو ارتباطي‌ نداره‌. فقط‌ و فقط‌ مي‌خواد بياد مثلا از آن‌ آب‌ كوثر استفاده‌ كنه‌، خنكي‌ بهشت‌ استفاده‌ كنه‌، آب‌ و هواي‌ بهشت‌ استفاده‌ كنه‌. خدا ميگه‌ بذار بياد. بياد. يك‌ همچين‌ ميزباني‌ اگر وجود داشته‌ باشه‌، چقدر انسان‌ ميگه‌ عجب‌ آدم‌ كريمي‌ است‌. بابا اين‌ سوريه‌ اصلا هيچ‌ مراعات‌ هم‌ حتي‌ نميكنه‌. دور ما توي‌ يك‌ مجلسي‌ بوديم‌، يك‌ چند تايي‌ از اينها بودند. دور سفره‌ مي‌گشت‌ هر جايي‌ گوشت‌ باشه‌، غذاي‌ خوب‌ باشه‌ آنها را برميداشت‌. آبروي‌ صاحبخانه‌ را هم‌ داشتند مي‌بردند. خدا ميگه‌ بگو بياد. براي‌ نعمتهاي‌ بهشت‌ بياد. خدايا اين‌ حتي‌ نماز شب‌ كه‌ مي‌خوند براي‌ اين‌ بودش‌ كه‌ در بهشت‌ به‌ رويش‌ باز بشه‌ و از آن‌ ميوه‌هاي‌ آنجا بخوره‌. خداي‌ تعالي‌ ميگه‌ باشه‌. نماز شب‌ بخون‌، اين‌ كارها را بكن‌ تو بيايي‌ پيش‌ ما، از ما خودت‌ را دور نكن‌. اهل‌ بيت‌ عصمت‌ حتي‌ اينطور بودند. يك‌ نفر شراب‌ خورده‌ بود. ديد امام‌ صادق‌ داره‌ تشريف‌ مي‌آورد. رويش‌ را كرد طرف‌ ديوار. خجالت‌ كشيد مست‌ بود رويش‌ را كرد طرف‌ ديوار حواسش‌ را پرت‌ كرد كه‌ يعني‌ من‌ شما(قطع‌ صداي‌ نوار)

 خاندان‌ عصمت‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ تا اين‌ حد مهربانند. گاهي‌ انسان‌ يكنفر مي‌بينه‌ آمده‌ هيچ‌. ما يك‌ وقتي‌ رفتيم‌ خارج‌ شهر. يك‌ نفر مي‌آمد آنجا. ما اول‌ خيال‌ كرديم‌ به‌ ما محبت‌ داره‌ كه‌ مي‌آيد آنجا. بعد يك‌ روز ازش‌ پرسيديم‌ گفت‌ نه‌ من‌ يك‌ خورده‌ وضع‌ حالم‌ مناسب‌ نيست‌ مي‌آم‌ اينجا براي‌ آب‌ و هوا. من‌ يك‌ خورده‌ توي‌ دلم‌ بهش‌ چيز گفتم‌. ما اينجا سرايدار شما هستيم‌ مثلا ها. توي‌ دل‌ آدم‌ يك‌ چيزي‌ مي‌آد. اما خداي‌ ميگه‌ باشه‌. خودش‌ هم‌ تشويق‌ ميكنه‌ كه‌ بياييد.

 اما آن‌ آدم‌ حسابي‌ آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ فقط‌ و فقط‌ بگه‌ خدايا هرجا تو باشي‌، هر كجا من‌ با توام‌، هر كجا تو با مني‌، من‌ خوش‌ دلم‌. ببينيد حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌فرمايد در مناجاتهايش‌ عرض‌ مي‌كند به‌ پروردگار متعال‌ يك‌ جاي‌ خلوتي‌ از تو مي‌خواستم‌ خدايا نصيبم‌ كردي‌. يك‌ جاي‌ خلوتي‌ مي‌خواستم‌. در زندانهايي‌ كه‌ آن‌ زمانها بوده‌ از خود عبارات‌ استفاده‌ ميشه‌ السلام‌ علي‌ المعذب‌ في‌ قعر السجون‌ و ظلم‌ المطامير. اين‌ جمله‌ خيلي‌ عجيبه‌. و يك‌ همچين‌ جائي‌ را حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر خوش‌ بوده‌ با خدا. موسي‌ بن‌ جعفر را توي‌ زندان‌ كرده‌ بودند، قعر سجون‌، يعني‌ آن‌ ته‌ زندانها. زندانها را مي‌كندند و زيرزميني‌ به‌ اصطلاح‌ مي‌كندند. بعد توي‌ آن‌ چاه‌ مي‌كندند. ته‌ آن‌ چاه‌ زنداني‌ را نگه‌ مي‌داشتند. ظلم‌ المطامير. مطامير همين‌ چاهه‌. آنوقت‌ غل‌ جامعه‌ هم‌ به‌ گردن‌. غل‌ جامعه‌ مي‌دونيد يك‌ چوبهايي‌ بوده‌ به‌ گردن‌ مي‌انداختند دستها را هم‌ اينجوري‌ به‌ آن‌ مي‌بستند. پاها را هم‌ با زنجير به‌ آن‌ چوب‌ مي‌بستند. اين‌ خيلي‌ عجيبه‌. اما حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر ميگه‌ اينجا تو با مني‌ من‌ خوشم‌. اينجا دنبال‌ يك‌ همچين‌ جائي‌ مي‌گشتم‌ كه‌ كسي‌ مزاحمم‌ نشه‌. كسي‌ نياد با من‌ حرف‌ بزنه‌. با ابناء دنيا روبرو نشم‌. آن‌ شخص‌ آمد به‌ محضر حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر عرض‌ كرد آقا از شما تعجبه‌! شما آخه‌ فرزند پيغمبريد. چرا روايتي‌ كه‌ از پيغمبر رسيده‌ عمل‌ نكرديد تا اينجور بشه‌. شما مگر نشنيديد از پيغمبر اكرم‌ كه‌ فرمود لا تعادل‌ ايام‌ و تعاديكم‌. با ايام‌ درگير نشيد، دشمني‌ نكنيد تا آنها با شما دشمني‌ كنند. ايام‌ هم‌ منظور همين‌ قدرتمندان‌ زمانند. چرا با قدرتمند زمان‌ پنجه‌ به‌ پنجه‌ انداختي‌. آخه‌ بعضي‌ از قدرتمندان‌ هستند كه‌ آدم‌ پنجه‌ ننداخته‌، پنجه‌ مي‌اندازند توي‌ دست‌ انسان‌. حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر كاري‌ نكرده‌ بود. منتهي‌ چون‌ محبت‌ مردم‌ به‌ او زياد بود مردم‌ نمي‌توانستند، آنها نمي‌توانستند ببيند. آورد موسي‌ بن‌ جعفر را هارون‌ الرشيد عرض‌ كرد كه‌ خليفتين‌. دو تا خليفه‌ در يك‌ مملكت‌. حضرت‌ فرمود كه‌ من‌ ادعاي‌ خلافت‌ نكردم‌. گفت‌ كه‌ اين‌ نامه‌ها چيه‌؟ حضرت‌ فرمود كه‌ اين‌ نامه‌ها را نوشتند ولي‌ خوب‌ من‌ اطلاع‌ ندارم‌. بعد حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر بهش‌ فرمودند كه‌، چون‌ مي‌خواهد موسي‌ بن‌ جعفر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ با اين‌ قدرتمنداني‌ كه‌ يكي‌ دو روز به‌ جايي‌ رسيدند، بهلول‌ رفت‌ يك‌ روز جاي‌ هارون‌ الرشيد نشست‌. خدمه‌ آمدند زدند نشوندش‌ آنجا. نشست‌ گريه‌ مي‌كرد. هارون‌ آمد گفت‌ چرا گريه‌ مي‌كني‌. گفت‌ ما يك‌ دقيقه‌ جاي‌ تو نشستيم‌ اينجور ما را زدند. تو كه‌ همة‌ عمر جاي‌ موسي‌ بن‌ جعفر نشستي‌ ببين‌ با تو چه‌ خواهند كرد. دنياطلبند فقط‌ و فقط‌ به‌ دنيا فكر مي‌كنند. اينها گاهي‌ مي‌بينند كه‌ محبوبيت‌ بعضيها گاهي‌ مزاحمشونه‌.

 امام‌ هادي‌ توي‌ زندانه‌، توي‌ معسكره‌، توي‌ زندانه‌، متوكل‌ حضرت‌ را برداشت‌ آورد اول‌ دستور داد كه‌ لشگرش‌، سربازاش‌ توي‌ توبرة‌ اسبشون‌ خاك‌ بريزند بيارند يك‌ جا كوت‌ كنند. آنقدر سرباز زياد بود كه‌ يك‌ تلي‌ شد اين‌ خاكها، بعد حضرت‌ امام‌ هادي‌ را برداشت‌ برد آن‌ بالا. گفت‌ حالا بياييد سربازها عبور كنيد. همه‌ با نيزه‌ و شمشير و تير و كمان‌ آمدند عبور كردند. رد شدند. متوكل‌ به‌ امام‌ هادي‌ عرض‌ كرد مي‌دوني‌ چرا اين‌ كارها را مي‌كنم‌؟ گفت‌ چرا؟ عرض‌ كرد براي‌ اينكه‌ فكر خلافت‌ به‌ سرت‌ نزنه‌. تو اگر بگي‌ من‌ خليفة‌ پيغمبرم‌، گوشه‌ و كنار شيعياني‌ هستند كه‌ فورا به‌ دست‌ و پايت‌ مي‌افتند. حضرت‌ فرمود مي‌خواي‌ لشگر من‌ را هم‌ ببيني‌ تو؟ شما؟ بله‌. بترسيد از روزي‌ كه‌ يك‌ مظلوم‌، يكي‌ از اولياء خدا مي‌گفت‌ اگر من‌ يك‌ وقتي‌ از دستم‌ دربره‌ يك‌ مظلومي‌ را از خودم‌ ناراحت‌ كنم‌، ميرم‌ بهش‌ ميگم‌ هر چي‌ ميتوني‌ مرا كتك‌ بزن‌ تا دلت‌ راحت‌ بشه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ اگه‌ وابگذاره‌ به‌ خدا، خدا ديگه‌ چوبش‌ صدا نداره‌. اگر هم‌ بخوره‌ دوا نداره‌. بعد حضرت‌ يك‌ اشاره‌اي‌ به‌ اطراف‌ آسمان‌ كرد. متوكل‌ نگاه‌ كرد ديد سرتاسر آسمان‌، از شرق‌ تا غرب‌ عالم‌، ملائكه‌ ايستاده‌اند با اسلحه‌ و منتظر فرمان‌ امام‌ هادي‌ هستند. به‌ دست‌ و پاي‌ امام‌ هادي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ افتاد. گفت‌ آقا ببخشيد من‌. حضرت‌ فرمود نه‌ اين‌ دنيا مثل‌ اينكه‌ يك‌ بچه‌اي‌ گوشة‌ كوچه‌ اين‌ تشبيه‌ كه‌ مي‌كنم‌ بي‌ادبي‌ نمي‌خوام‌ بكنم‌ ولي‌ واقعش‌ و حقيقتش‌ اينه‌. سابقها كه‌ آسفالت‌ نبود بعضي‌ بچه‌ها اين‌ كارها را مي‌كردند. خاك‌ را جمع‌ مي‌كردند توش‌ بول‌ مي‌كردند گل‌ درست‌ مي‌كردند، يك‌ خانه‌ درست‌ مي‌كردند. يك‌ آدم‌ حسابي‌ بياد خيال‌ كنه‌ طمع‌ به‌ خانة‌ گلي‌ بچگانة‌ كثيف‌ اين‌ داره‌. بگن‌ اگر، بابا مال‌ خودت‌. اين‌ خونه‌ مال‌ خودت‌. به‌ زندگيت‌ برس‌. به‌ خدا قسم‌ اگر ما حقيقت‌ عالم‌ بعد از اين‌ عالم‌ را بدونيم‌. حقيقت‌ بهشت‌ و رضوان‌ پروردگار را بدونيم‌، كاخهاي‌ صد طبقه‌اش‌ حتي‌ از اين‌ خانة‌ بچگانة‌ كه‌ از بول‌ ساخته‌ شده‌، كمتره‌. ما نمي‌دونيم‌. واقعا حقيقت‌ را نمي‌دونيم‌. آنوقت‌ اين‌ بابا خيال‌ مي‌كنه‌ امام‌ هادي‌ طمع‌ به‌ اين‌ خونه‌ داره‌، به‌ زندگي‌ داره‌. گفت‌ مال‌ خودت‌. اين‌ تازه‌ ملائكه‌ هستند. خدام‌ ما هستند. مخدوم‌ ما، معبود ما، آن‌ خدايي‌ است‌ كه‌ چه‌ عرض‌ كنم‌. مي‌ترسم‌ اهانت‌ بشه‌ به‌ پروردگار بگم‌ خالق‌ آسمانها و زمين‌. چون‌ خودش‌ فرمود هو الذي‌ خلق‌ السماوات‌ و الارض‌. آسمانها و زمين‌ را خلق‌ كرده‌، ما سوي‌ الله‌ تحت‌ قبضة‌ قدرت‌ او. كجا امام‌ هادي‌ به‌ اين‌ چيزها اعتنا ميكنه‌.

 آمده‌ خدمت‌ موسي‌ بن‌ جعفر آقا شما چرا با دنيا، با دنيادارها، با قدرتمندان‌ دشمني‌ بكنيد تا با شما دشمني‌ كنند. حضرت‌ فرمود كه‌ اشتباه‌ فهميدي‌ بندة‌ خدا. ايام‌ نه‌ اين‌ ايام‌ چند روزه‌اي‌ كه‌ ما زندگي‌ مي‌كنيم‌. نه‌ از روزي‌ كه‌ خدا خلقت‌ را شروع‌ كرد تا روزي‌ كه‌ خلقت‌ پايان‌ پيدا كنه‌ اگر پاياني‌ داشته‌ باشه‌، تمام‌ ايام‌ بين‌ اين‌ چهارده‌ معصوم‌ تقسيم‌ شده‌، مال‌ اينهاست‌. همه‌ تحت‌ فرمان‌ اينهاست‌. همه‌ در ضيافت‌ اينها هستند. نه‌ با چند تا انساني‌ كه‌ توي‌ كرة‌ زمينه‌. ماسوي‌ الله‌ تحت‌ ضيافت‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارتند. روز شنبه‌ متعلق‌ به‌ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌، صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌ است‌. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌ يعني‌ خداي‌ تعالي‌ تمام‌ نعمت‌ را، تمام‌ سفره‌ را، تمام‌ بركت‌ را به‌ رسول‌ اكرم‌ داده‌ تا از همة‌ موجودات‌ عالم‌ هستي‌، رسول‌  اكرم‌ پذيرايي‌ كند. بيمنهم‌ البته‌ بيمنه‌ است‌ در آن‌ جمله‌، بيمنهم‌ رزق‌ الوري‌. پيغمبر اكرم‌. خدا در زيارتشون‌ مي‌خونيم‌ كه‌ امروز روز توست‌ و ما مهمان‌ تو هستيم‌. روز يكشنبه‌ متعلق‌ به‌ حضرت‌ امير المؤمنين‌ و چون‌ علي‌ از فاطمه‌ جدا نيست‌، علي‌ صاحب‌ كوثره‌، علي‌ اختياردار آن‌ كوثر باعظمت‌، علي‌ كه‌ روايت‌ داره‌ چكنيم‌ فرمود كه‌ اگر فاطمه‌ نبود خدا شما را خلق‌ نمي‌كرد. روز يكشنبه‌ متعلق‌ به‌ اينهاست‌. به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. روز دوشنبه‌ متعلق‌ به‌ امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌. روز سه‌ شنبه‌ متعلق‌ به‌ امام‌ سجاد و امام‌ باقر و امام‌ صادق‌. روز چهارشنبه‌ متعلق‌ به‌ حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر و حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا و حضرت‌ امام‌ جواد و حضرت‌ امام‌ هادي‌. اينها را بدونيد، اينها را ياد بگيريد. به‌ دردتون‌ مي‌خوره‌. به‌ خدا قسم‌ من‌ انسان‌ گاهي‌ حاجتش‌ را بلد نيست‌ بگيره‌. چه‌ جوري‌ بايد بگيره‌. روز چهارشنبه‌ است‌. بگو آقا من‌ مهمان‌ تو هستم‌. حالا به‌ حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر ميخواي‌ بگي‌، به‌ حضرت‌ رضا مي‌خواي‌ بگي‌، به‌ حضرت‌ جواد، به‌ حضرت‌ هادي‌، روز چهارشنبه‌ اتفاقا بيشتر انسان‌ ميتونه‌ حاجت‌ بگيره‌. پيغمبر فرموده‌ اكرموا الضيف‌ و لو كان‌ كافرا. من‌ كافر هم‌ كه‌ باشم‌ حالا مهمان‌ شمام‌. اين‌ حاجت‌ را دارم‌ بهم‌ بده‌. زود مي‌دهند. ما بلد نيستيم‌. ما سوراخ‌ دعا را گم‌ كرديم‌. روز پنجشنبه‌ متعلق‌ به‌ امام‌ عسگري‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ است‌. و روز جمعه‌ كه‌ سيد ايامه‌، بزرگترين‌ روز عالم‌ خلقته‌. جمعه‌. روز جمعه‌ خيلي‌ مهمه‌. در روز جمعه‌ روايت‌ داره‌ يك‌ ساعتي‌ است‌ كه‌ در آن‌ ساعت‌ هر كس‌ دعا بكنه‌ دعاش‌ مستجابه‌. كه‌ بعضي‌ گفتند ساعت‌ آخر روز و احتمال‌ قوي‌ داره‌ كه‌ ساعت‌ آخر روز باشه‌. روز جمعه‌ متعلق‌ به‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ اين‌ نه‌ اينكه‌ الان‌ انجام‌ شده‌ باشه‌، نه‌ از اول‌ خلقت‌ اين‌ جريان‌ بوده‌. اينها را امام‌ موسي‌ بن‌ جعفر مي‌فرمايد كه‌ هنوز حضرت‌ بقية‌ الله‌ متولد نشده‌. و در زيارتشون‌ مي‌خونيم‌ هذا يوم‌ الجمعه‌. آقاجان‌ امروز روز جمعه‌ است‌ و هو يومك‌. شبهاي‌ هر روز هم‌ يعني‌ به‌ همون‌ روز بعدي‌ است‌. اين‌ را شما بدونيد از نظر اسلام‌ شب‌ قبل‌ متعلق‌ به‌ روز بعده‌. ماها يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ كم‌كم‌ داره‌ فرهنگمون‌ را عوض‌ مي‌كنه‌ شب‌ بعد را جزء روز قبل‌ مي‌دونيم‌. ولي‌ به‌ دلايل‌ مختلف‌ شب‌ قبل‌ متعلق‌ به‌ روز بعده‌. يعني‌ روز بعد از مغرب‌ از غروب‌ مثلا فرض‌ كنيد شب‌ قبل‌ شروع‌ ميشه‌ تا غروب‌ روز بعد. يعني‌ شما اگر مي‌خوايد شب‌ و روز جمعه‌ را بدونيد كيه‌ از مغرب‌ شب‌ جمعه‌ تا مغرب‌ شب‌ شنبه‌. نگيد جمعه‌ شب‌ كه‌ شب‌ شنبه‌ منظور باشه‌. نه‌ اينطوريه‌. علتش‌ چيه‌؟ ميگيم‌ دليلت‌ چيه‌؟ ميگيم‌ دليلمون‌ ماه‌ از كي‌ شروع‌ ميشه‌، چون‌ هفته‌ از ماه‌ تشكيل‌ ميشه‌. ماه‌ از كي‌ شروع‌ ميشه‌؟ شما چند شب‌ ديگر، يكي‌ دو شب‌ ديگر، شب‌ دوشنبه‌ اول‌ ماه‌ رجبه‌. كي‌ ماه‌ رجب‌ شروع‌ ميشه‌؟ وقتي‌ كه‌ هلال‌ ماه‌ رجب‌ را ببينيد. كي‌ مي‌بينيد؟ شب‌ قبل‌. اينطوريه‌ ديگه‌. ماه‌ رمضان‌ از كي‌ شروع‌ ميشه‌؟ آخر شوال‌ كه‌ مغرب‌ شما ماه‌ را ديدي‌ ماه‌ رمضان‌ شروع‌ ميشه‌ و هر ماه‌ هم‌ همينطور و شب‌ قبل‌ متعلق‌ به‌ روز بعده‌. شب‌ شنبه‌ متعلق‌ به‌ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ است‌. شب‌ يكشنبه‌ متعلق‌ به‌ حضرت‌ امير المؤمنين‌ و فاطمة‌ زهراست‌. خوب‌ پس‌ الان‌ ما در ميهماني‌ كي‌ هستيم‌؟ شب‌ جمعه‌ است‌. و هو يومك‌. روز توست‌. يك‌ توقعي‌ در روز جمعه‌ هست‌. المتوقع‌ فيه‌ ظهورك‌. خيلي‌ اميدوار كننده‌ است‌. شيعيان‌ بايد گوش‌ به‌ زنگ‌ باشند در شب‌ و روز جمعه‌. بچه‌ هاتون‌ را عادت‌ بديد به‌ گوش‌ به‌ زنگ‌ بودن‌ كه‌ شايد نداي‌ ظهور بقية‌ الله‌ در شب‌ و روز جمعه‌ بلند بشه‌ مخصوصا بين‌ جمادي‌ و رجب‌. مخصوصا با اينهمه‌ مسائلي‌ كه‌ بر ما وارد ميشه‌. مخصوصا با اين‌ همه‌ چيزي‌ كه‌ ما الان‌ واقعا عالم‌ روحانيت‌ داره‌ از كيسه‌ مي‌خوره‌ و ضايعات‌ از دست‌ ميده‌ و مراجع‌ و علماي‌ بزرگ‌ اينطور از دار دنيا مي‌روند و جايگزينشون‌ كسي‌ نيست‌ كه‌ جاي‌ آنها را در آن‌ حد بگيره‌. المتوقع‌ فيه‌ ظهورك‌. و الفرج‌ فيه‌ للمؤمنين‌ علي‌ يديك‌. در يك‌ جمله‌اي‌ ديدم‌، نمي‌دونم‌ حديثه‌ يا نه‌، يكي‌ از بزرگان‌ مي‌گفت‌ كه‌ اگر يك‌ وقت‌ در وسط‌ هفته‌ انجام‌ بشه‌، مردم‌ را در روز جمعه‌ خبر مي‌دهند، اطلاع‌ مي‌دهند. يعني‌ هر لحظه‌ احتمال‌ فرج‌ هست‌. نگيد حالا جمعه‌ كه‌ تموم‌ شد بريم‌ تا هفتة‌ ديگه‌. نه‌. اين‌ شما را از انتظار خارج‌ ميكنه‌. هر لحظه‌ هست‌ اما تا بياد خبرش‌ به‌ مردم‌ برسه‌ به‌ شب‌ و روز جمعه‌ مي‌آيد. عرض‌ كردم‌ روايت‌ نديدم‌ ولي‌ يكي‌ از بزرگان‌ مي‌گفت‌. بعيد مي‌دونم‌ او روايت‌ نديده‌ بود و اين‌ جمله‌ را بگه‌.

 و الفرج‌ فيه‌ للمؤمنين‌ عليك‌ و القتل‌ الكافرين‌ بسيفك‌. آقا اين‌ مزاحمهاي‌ توي‌ دنيا را بيا بردار از روي‌ زمين‌. آقايون‌ يكي‌ از موانع‌ پيشرفت‌ جنبه‌هاي‌ روحي‌ و كمالات‌ انسان‌ همين‌ مردمي‌ هستند كه‌ مانع‌ ايجاد مي‌كنند كه‌ خدا نيامرزه‌ اينها را. اينها سد عن‌ سبيل‌ الله‌ مي‌كنند. اگر گفتي‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ يعني‌ چه‌، راه‌ خدا را بستي‌. تو نمي‌خواي‌ بكني‌، نكن‌. و الاّ اگر منكر بشي‌ صددرصد كه‌ منكر قرآني‌ و نجسي‌ و كافري‌. آقا خوب‌ شدن‌ يعني‌ چه‌، خوب‌ ايني‌ است‌ كه‌ انسان‌ خوب‌ كار بكنه‌. آدم‌ خوب‌ آن‌ است‌ كه‌ سرش‌ پائين‌ باشه‌ بلانسبت‌ مثل‌ الاغ‌. او از همه‌ سر به‌ زيرتره‌. ميره‌ بار ميكشه‌، ميبره‌، مي‌آره‌، شب‌ هم‌ يك‌ مشت‌ كاه‌ و جو براش‌ مي‌ريزند مي‌خوره‌. لگد هم‌ به‌ جايي‌ نمي‌زنه‌. مثل‌ انسانهاي‌ لگدزن‌ نيستش‌، موذي‌ نيست‌. كار خودش‌ را داره‌ ميكنه‌. تو را براي‌ عبادت‌ خلق‌ كردند، تو را براي‌ كمالات‌ روحي‌ خلق‌ كردند، تو را براي‌ انسانيت‌ خلق‌ كردند. تو را انسان‌ خلقت‌ كردند. تو بايد ارتباط‌ با خدا پيدا كني‌. تو بايد با امام‌ زمان‌ غريبت‌ ارتباط‌ پيدا كني‌. چرا بايد حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فداه‌ غريب‌ راه‌ بره‌، غريب‌ بگرده‌، يكنفر به‌ سراغ‌ او نره‌ و كسي‌ نداند او در كجاست‌ و كسي‌ نداند كه‌ او در كجا زندگي‌ ميكنه‌؟ چرا بايد اينطور باشه‌؟ فرمود اگر به‌ اندازه‌اي‌ كه‌ مرغتون‌ را گم‌ مي‌كنيد، خدا ميدونه‌ من‌ اين‌ را كم‌ مي‌گم‌ براي‌ اينكه‌ من‌ منقلب‌ مي‌شم‌. چقدر بايد آقامون‌ مظلوم‌ باشه‌، چقدر بايد غريب‌ باشه‌ كه‌ اين‌ تعبير را بفرمايد. وقتي‌ كه‌ يك‌ مرغي‌ را گم‌ مي‌كني‌ هي‌ ميري‌ اين‌ خونه‌ آقا اين‌ مرغ‌ ما اينجاست‌؟ آن‌ خونه‌، اينطرف‌ آنطرف‌. چند دفعه‌ رفتي‌ سؤال‌ مي‌كني‌ كه‌ آيا امام‌ زمان‌ ما اينجاست‌؟ اگر يك‌ كسي‌ توي‌ مسجد جمكران‌ حتي‌ از افرادي‌ بپرسه‌ كه‌ آيا شما امام‌ زمان‌ را اينجا ديديد، مي‌شناسيد. ميگن‌ اين‌ ببين‌ چي‌ ميگه‌؟ يك‌ شب‌ يادمه‌ در مسجد سهله‌ بوديم‌. يك‌ سيدي‌ چهل‌ شب‌ چهارشنبه‌ ايراني‌ بود، در غربت‌ آمده‌ بود آنجا و براي‌ ديدن‌ آقا وليعصر. شب‌ چهارشنبة‌ چهلمش‌ هم‌ بود. آن‌ شب‌ واقعا ديوانه‌ بود. به‌ من‌ گفتش‌. گفتم‌ چرا اينقدر ناراحتي‌. خيلي‌ ناراحت‌ بود. گفتش‌ كه‌ تو باشي‌ چهل‌ شب‌ چهارشنبه‌ ده‌ ماه‌ در ولايت‌ غربت‌، در مملكت‌ غربت‌، توي‌ هواي‌ گرم‌ هر هفته‌ بيايي‌ اينجا و بازهم‌ الان‌ داره‌ صبح‌ ميشه‌ باز هم‌ آقا را نبيني‌، ناراحت‌ نميشي‌؟ گفتم‌ چرا من‌ يك‌ شب‌ آمدم‌ ناراحتم‌. تو چهل‌ شب‌ چهارشنبه‌، تو خيلي‌ قوي‌ هستي‌. كه‌ البته‌ آنشب‌ بحمد الله‌ او مشرف‌ شد به‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌. منظورم‌ اين‌ بود اين‌ شخص‌ پا مي‌شد من‌ معناي‌ دنبال‌ كردن‌ و تجسس‌ كردن‌ را از او ديدم‌. پا مي‌شد راه‌ مي‌رفت‌ دور مسجد سهله‌، يكي‌ يكي‌ در را باز مي‌كرد. در مي‌زد كه‌ آقا اجازه‌ مي‌دهيد من‌ بيام‌ تو نگاه‌ كنم‌. كه‌ من‌ يك‌ حالت‌ واقعا فوق‌ العاده‌اي‌ ازش‌ ديدم‌. ما كي‌ رفتيم‌ دنبال‌ امام‌ زمانمون‌؟ چرا دنبال‌ آن‌ حضرت‌ نمي‌ريم‌ با آنهايي‌ كه‌ دنبالش‌ مي‌رند، آنهايي‌ كه‌ حرفش‌ را مي‌زنند چرا دشمني‌ مي‌كنيم‌؟ خدا شماها را نيامرزه‌، خدا شما را مورد نفرين‌ امام‌ زمان‌ قرار بده‌ كه‌ اينطور مانع‌ تحقيق‌ دربارة‌ امام‌ زمان‌ و دنبال‌ امام‌ زمان‌. تا يك‌ كسي‌ يك‌ كلمه‌ حرف‌ مي‌زنه‌، بيشتر نام‌ امام‌ زمان‌ را ميبره‌، اينها به‌ عناوين‌ مختلف‌ مي‌خواهند او را ز بين‌ مردم‌ دور كنند و مردم‌ را نسبت‌ به‌ او بدبين‌ كنند.

 خدايا همين‌ محبتها را ذخيرة‌ آخرتمون‌، ذخيرة‌ معنوياتمون‌، ذخيرة‌ كمالاتمون‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌.

 المتوقع‌ فيه‌ ظهورك‌ و الفرج‌ فيه‌ للمؤمنين‌ علي‌ يديك‌ و قتل‌ الكافرين‌ بسيفك‌. اينجا يك‌ جمله‌اي‌ است‌. اين‌ را انشاء الله‌ با توجه‌ بگيد. و انا يا مولاي‌ و من‌ اي‌ مولاي‌ من‌. اي‌ آقاي‌ من‌. غلام‌ توام‌. نوكر توام‌. گوش‌ به‌ فرمان‌ توام‌. تو را با تمام‌ وجود دوست‌ دارم‌. مولاي‌ انا مولاك‌. عارف‌ باولاك‌ و اخراك‌. هم‌ امام‌ اولم‌ را مي‌شناسم‌ هم‌ آخر را مي‌شناسم‌. همه‌ را مي‌شناسم‌. اتقرب‌ الي‌ الله‌ بك‌. من‌ بوسيلة‌ تو دستم‌ را به‌ دست‌ تو ميدهم‌ به‌ خدا نزديك‌ ميشم‌. اتقرب‌ الي‌ الله‌ تعالي‌ بك‌ و به‌ آل‌ بيتك‌. حتي‌ آل‌ بيتت‌، فرزندانت‌، اهل‌ خانه‌ات‌ من‌ را به‌ خدا نزديك‌ مي‌كنند. خوب‌ چنين‌ زيارت‌ را روزهاي‌ جمعه‌ بخوانيد و انشاء الله‌ آنچه‌ در اين‌ زيارت‌ هست‌ عمل‌ مي‌كنيم‌. و انا فيه‌ ضيفك‌ و جارك‌. اي‌ آقا من‌ در روز جمعه‌ مهمان‌ تو هستم‌. پناه‌ تو هستم‌ بيتك‌ و جارك‌ و اضفني‌. مرا پذيرائي‌ كن‌. دم‌ در نگو راهش‌ نديد اين‌ دعوت‌ نداره‌ آمده‌، اين‌ مهمان‌ ما نيست‌، اين‌ سر سفرة‌ شيطان‌ نشسته‌، اين‌ وليش‌ شيطانه‌. انما سلطانه‌ علي‌ الذين‌ يتولونه‌. فاضفني‌ و اجرني‌ صلوات‌ الله‌ عليه‌. صلوات‌ خدا بر تو باد آقاجان‌ و علي‌ آل‌ بيتك‌.

 خدايا يك‌ لحظه‌ و يك‌ آن‌ براي‌ ما آن‌ پيش‌ نياد كه‌ امام‌ زمانمون‌ از ما رو بگردانه‌، دست‌ رد به‌ سينة‌ ما بزند. ماه‌ رجب‌ در پيش‌ است‌. انشاء الله‌ در اين‌ ماه‌ بايد خودتون‌ را بسازيد تا مقدمه‌اي‌ باشد براي‌ ماه‌ شعبان‌ و نيمة‌ شعبان‌ و بعد هم‌ براي‌ مهماني‌ خدا دعيتم‌ الي‌ ضيافة‌ الله‌. توجهي‌ و توسلي‌ به‌ حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر كردم‌. من‌ يك‌ چند كلمه‌اي‌ عرض‌ مي‌كنم‌. جناب‌ حاج‌ آقاي‌ دعايي‌ كه‌ تشريف‌ آوردند من‌ مي‌ترسم‌ تعارفشون‌ كنم‌ و استنكاف‌ كنند. ولي‌ همينجا بهتون‌ ميگم‌ وعده‌ بهتون‌ مي‌دم‌ انشاء الله‌ از آن‌ معنويتشون‌ استفاده‌ كنيم‌. در آن‌ جلسة‌ قبل‌ فرموده‌ بودند كه‌ شب‌ خواب‌ ديدند و اينجا بدون‌ مقدمه‌ آقاي‌ رفيعي‌ متوسل‌ به‌ حضرت‌ ابو الفضل‌ عباس‌ شدند و ايشان‌ شب‌ خواب‌ ديده‌ بودند همين‌ توسل‌ را. و ما ديگه‌ خدمتشون‌، از دور رسيده‌ بوديم‌، ديگه‌ خدمتشون‌ نرسيديم‌. انشاء الله‌ ما را حواله‌ كردند در خانة‌ باب‌ الحوائج‌ موسي‌ بن‌ جعفر. السلام‌ علي‌ المعذب‌ في‌ قعر السجون‌ و ظلم‌ المطامير. حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر همه‌ جا مصيب‌ ميگه‌ يك‌ دفعه‌ وارد شدم‌ در ميان‌ زندان‌ ديدم‌ غل‌ و زنجير هست‌ ولي‌ موسي‌ بن‌ جعفر نيست‌. متوحش‌ شدم‌. يك‌ وقت‌ ديدم‌ آقا دارد خودش‌ غل‌ و زنجير را به‌ گردن‌ خودش‌ مي‌اندازد. گفتم‌ آقا كجا بوديد؟ فرمود فرزندانم‌ براي‌ من‌ دلتنگ‌ شده‌ بودند.

 

۲۳ جمادی الثانی۱۴۱۵ قمری – محبت‌ الهي‌ و راه‌ رسيدن‌ به‌.. اخلاق‌ ۹۰

 محبت‌ الهي‌ و راه‌ رسيدن‌ به‌.. اخلاق‌ 90

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. انا انزلنا القرآن‌ لتشقي‌. الا تذكرة‌ من‌ اليخشي‌.

 اين‌ سورة‌ مباركه‌ از همان‌ ابتدا شروع‌ ميكند دربارة‌ اينكه‌ قضية‌ حضرت‌ موسي‌ را بعد از چند جمله‌ كه‌ خطاب‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ براي‌ اينكه‌ خودش‌ را به‌ زحمت‌ نيندازد و زياد ناراحت‌ نباشد، براي‌ اينكه‌ فايدة‌ قرآن‌ را براي‌ مردم‌ بيان‌ كند، بعد شروع‌ ميكند براي‌ پيغمبر اكرم‌ قصة‌ حضرت‌ موسي‌ را نقل‌ كردن‌. اينجا يك‌ عنايتي‌ هست‌. وقتي‌ كه‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ مي‌فرمايد كه‌ ما انزلنا عليك‌ القرآن‌ لتشقي‌، ما قرآن‌ را بر تو نازل‌ نكرديم‌ كه‌ بر تو مشقت‌ وارد كنيم‌. اين‌ اينجوريست‌، يك‌ نوازشيست‌، يك‌ اظهار محبتيست‌ به‌ پيغمبر اكرم‌. در حقيقت‌ اين‌ سوره‌ روي‌ محبت‌ شروع‌ ميشه‌. محبت‌ هم‌ از (نامفهوم‌) به‌ مشقت‌ بيندازي‌. من‌ تو را دوست‌ دارم‌. ما انزلنا القرآن‌ لتشقي‌. من‌ نازل‌ نكردم‌ قرآن‌ را بر تو كه‌ خودت‌ را به‌ زحمت‌ بيندازي‌. الا تذكرة‌ او يخشي‌. اين‌ قرآن‌ نازل‌ شده‌ براي‌ اينكه‌ اينهايي‌ كه‌ خشيت‌ دارند، آنهايي‌ كه‌ فهم‌ دارند، آنهايي‌ كه‌ شعور دارند، آنها يادآوري‌ براشون‌ بشه‌. بعد، حالا محبت‌ ايجاب‌ ميكنه‌ كه‌ يك‌ قضيه‌اي‌ در محبت‌ براي‌ طرف‌ بيان‌ كنه‌. شما وقتي‌ كه‌ يكنفر مي‌بينيد زحمت‌ كشيده‌، كاري‌ براتون‌ كرده‌، روي‌ عشق‌ و محبت‌ به‌ شما، ميگيد حالا بيا توي‌ خونه‌ بنشين‌ تا من‌ برات‌ صحبت‌ كنم‌. ببينيد ما با دوستانمون‌ چه‌ رفتاري‌ مي‌كنيم‌؟ آنهايي‌ كه‌ به‌ ما عشق‌ دارند، محبت‌ دارند، چه‌ جور ما باهاشون‌ برخورد ميكنيم‌؟

 مي‌فرمايد و هل‌ اتاك‌ حديث‌ الموسي‌، قصة‌ موسي‌ را ميدوني‌؟ موسي‌ توي‌ پيغمبرها بيشتر از همه‌ در مرحلة‌ محبت‌ اظهار وجود كرده‌. محبت‌ موسي‌ علي‌ نبينا و آله‌ و عليه‌ السلام‌ نسبت‌ به‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار خيلي‌ زياد بوده‌. در هفتة‌ گذشته‌ عرض‌ كردم‌، در هفته‌هاي‌ گذشته‌ عرض‌ كردم‌ كه‌ حضرت‌ آدم‌ مظهر، يعني‌ ايجاب‌ ميكرده‌ كه‌ در توبه‌ اظهار وجود بكنه‌. حضرت‌ نوح‌ در استقامت‌، حضرت‌ ابراهيم‌ در صراط‌ مستقيم‌ و حضرت‌ موسي‌ در محبت‌. هل‌ اتاك‌ حديث‌ الموسي‌. ببينيد محبت‌ حضرت‌ موسي‌ را داره‌ بيان‌ ميكنه‌ و بعد هم‌ اظهار محبت‌ خودش‌ را خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد. از اينجا شروع‌ ميكنه‌، حضرت‌ موسي‌ قبل‌ از اين‌ قضيه‌ زياد داره‌، در خود قرآن‌ هم‌ بيان‌ شده‌، اما از اينجا شروع‌ ميكنه‌. براي‌ اينكه‌ از اينجا محبتش‌ ظاهر ميشه‌. قبل‌ از اينها همه‌اش‌ خداي‌ تعالي‌ بهش‌ محبت‌ ميكرد. وقتي‌ كه‌ از مادر متولد شد، خدا او را حفظش‌ كرد. اين‌ اظهار محبت‌ خداست‌. وقتي‌ كه‌ خطر بهش‌ متوجه‌ شد خدا بهش‌ محبت‌ كرد كه‌ به‌ حضرت‌، مادرش‌ فرمود كه‌ او را در يك‌ جعبه‌اي‌ بگذارش‌ بيندازش‌ توي‌ دريا تا محفوظ‌ بمانه‌. وقتي‌ كه‌ فرعون‌ گرفتش‌ و بزرگش‌ كرد، خدا اظهار محبت‌ كرد قلب‌ فرعون‌ را پر از محبت‌ كرد كه‌ او را پرستاري‌ كنه‌. وقتي‌ كه‌ در ميان‌ شهر برخورد كرد به‌ دو نفر، هذا من‌ شيعته‌ و هذا من‌ عدوه‌. يكي‌ از پيروانش‌ بود يكي‌ هم‌ از دشمنانش‌، اينها با هم‌ دعوا مي‌كردند. حضرت‌ موسي‌ آمد به‌ طرفداري‌ پيرو خودش‌، چون‌ مظلوم‌ بود، مستضعف‌ بود، يك‌ سيلي‌ زد به‌ آن‌ دشمن‌، به‌ آن‌ قبطي‌. فقضي‌. اونهم‌ مرد، خيلي‌ آسون‌ مرد. فردا آمد ديد همين‌ آدمه‌، ايني‌ كه‌ از بني‌ اسرائيل‌ بود ديد داره‌ با يكي‌ ديگه‌ دعوا ميكنه‌. اين‌ دوباره‌ آمد جلو، ديروز كسي‌ نفهميده‌ بود كه‌ آن‌ شخص‌ را كشته‌؟، اين‌ آمد جلو خيال‌ كرد كه‌ امروز ديگه‌ نوبت‌ اينه‌. گفت‌ كه‌ مي‌خواهي‌ من‌ را بكشي‌ همانطور كه‌ ديروز يكنفر را كشتي‌؟ مردم‌ فهميدند كه‌ حضرت‌ موسي‌ ديروزي‌ را كشت‌. خدا نجاتش‌ داد. اينجا اظهار محبت‌ پروردگاره‌. خدا نجاتش‌ داد و شخصي‌ را وادار كرد كه‌ آمد به‌ حضرت‌ موسي‌ گفت‌ ان‌ الملأ يعتمرون‌ ليقتلك‌. اينها دارند با هم‌ توطئه‌ مي‌كنند كه‌ تو را بكشند، فرار كن‌. اينهم‌ فرار كرد.

 آمد در مدين‌. دم‌ دروازة‌ مدين‌، قصه‌ براتون‌ نقل‌ نمي‌كنم‌ها، نتيجه‌گيري‌ تمام‌ آياته‌. مي‌خوام‌ يك‌ نتيجه‌اي‌ بگيرم‌. در مدين‌ دم‌ دروازه‌ نشسته‌ بود. ديد كه‌ مردم‌ آمدند آب‌ بكشند از چاه‌. يك‌ چاه‌ بود در آنجا و دو تا دختر آن‌ كنار وايستادند. اينها نوبتشون‌ شده‌ اما نمي‌آيند جلو. ايستادند تا همه‌ آب‌ را برداشتند، يعني‌ اينطوري‌ معلومه‌ كه‌ ايستادند، تا آخر ايستادند. حضرت‌ موسي‌ آمد گفت‌ چرا شماها نوبتتون‌ نمي‌ريد جلو؟ گفت‌ بايد منتظر بشيم‌ كه‌ همه‌ كارهايشون‌ را بكنند تا خلوت‌ بشه‌، بعد ميريم‌. آب‌ كشيد داد دستشون‌ و روي‌ نوبتشون‌ انجام‌ شد. و نشست‌، تكيه‌ داد به‌ ديوار و دخترها رفتند. گفت‌ رب‌ انظرت‌ الي‌ ما خيرا فقير. خدايا به‌ ما از اين‌ نعمتهايي‌ كه‌ تو براي‌ بندگانت‌ قرار دادي‌، ما نيازمندي‌ داريم‌ خلاصه‌! ميگن‌ اگر كسي‌ مي‌خواد ازدواج‌ كنه‌ و موفق‌ نميشه‌، اين‌ آيه‌ را بخونه‌ زود موفق‌ ميشه‌. اين‌ آيه‌ را خوند. بعد يكي‌ از دخترها برگشت‌ گفت‌ كه‌ پدرم‌ گفته‌ بيا. عفت‌ و پاكي‌ حضرت‌ موسي‌، اينجا همه‌اش‌ داريد مي‌بينيد كه‌ خدا داره‌ محبت‌ ميكنه‌. اينجا هنوز نوبت‌ حضرت‌ موسي‌ نرسيده‌. خدا داره‌ محبت‌ ميكنه‌. دوباره‌ اين‌ دو تا دختر آمدند حضرت‌ موسي‌ را برداشتند بردند. توي‌ راه‌ كه‌ مي‌رفتند حضرت‌ موسي‌ ديد بالاخره‌ چشمش‌ مي‌افته‌ به‌ همون‌ حجاب‌ اونها. اين‌ را بدونيد كه‌ گاهي‌ ميشه‌ انسان‌، ميگن‌ زن‌ اگر پوشيده‌ باشه‌ اشكالي‌ نداره‌. نه‌. گاهي‌ حجم‌ بدن‌ زن‌ باعث‌ گناه‌ براي‌ مرد ميشه‌. و اين‌ به‌ گناه‌ كه‌ افتاد، ولو تو تقصيري‌ نداري‌ ولي‌ تو سبب‌ گناه‌ او شدي‌. يعني‌ زن‌ سبب‌ گناه‌ او شده‌. اولا كه‌ بايد مرد خودش‌ را جمع‌ و جور كنه‌. تو نگاه‌ نكن‌. توي‌ كوچه‌ داري‌ راه‌ ميري‌، يك‌ زن‌ هم‌ داره‌ جلوت‌ راه‌ ميره‌. يك‌ خورده‌ تندتر برو، از اون‌ جلوتر برو. او كه‌ داره‌ معمولي‌ ميره‌، ما هم‌ داريم‌ معمولي‌ ميريم‌. اشكالي‌ نداره‌ ما پشت‌ سر او بريم‌. نه‌. آدم‌ با تقوا، آدم‌ حسابي‌، آدم‌ درست‌، اوني‌ كه‌ مي‌خواد خودش‌ را از شر شيطان‌ حفظ‌ كنه‌، يك‌ خورده‌ تندتر ميره‌، جلوتر از او راه‌ بره‌. حالا بعدش‌ ميگه‌ موسي‌. حضرت‌ موسي‌، خوب‌ اينها راهنماي‌ حضرت‌ موسي‌ بودند. حضرت‌ موسي‌ اونها جلوش‌ مي‌رفتند، اين‌ پشت‌ سر مي‌رفت‌، مجبور بود بره‌. اين‌ كوچه‌ پس‌ كوچه‌ها را، ممكنه‌ آنها از آنور بخوان‌ برن‌، اين‌ از اينور بره‌. گفت‌ كه‌ بيائيد شما عقب‌ بريد من‌ جلو ميرم‌. شما حرف‌ نزنيد. چون‌ جوانه‌، صداي‌ زن‌ در روحش‌ ممكنه‌ تأثير بگذاره‌. اينها دقتهايي‌ است‌ كه‌ بايد يك‌ سالك‌ الي‌ الله‌ داشته‌ باشه‌. و الاّ نميتونه‌ پيشرفت‌ كنه‌. بي‌ بند و باري‌ نكنه‌. ما ياد نمي‌ديدم‌ شما رياضت‌ بكنيد، رياضت‌ بكشيد، زحمت‌ بكشيد. اما بي‌ بند و باري‌ هم‌ نبايد بكنيد. درهاي‌ وسوسه‌هاي‌ شيطاني‌ را بايد به‌ روي‌ خودتون‌ ببنديد. وسوسه‌هاي‌، كاري‌ نكنيد كه‌ شيطان‌ بتونه‌ وارد بشه‌. حضرت‌ موسي‌ مي‌تونست‌ بگه‌ آقا دست‌ چپ‌ برو. طرف‌ دست‌ راست‌ برو. اينكه‌ اشكالي‌ نداره‌. به‌ اندازة‌ ضرورت‌. نه‌. گفت‌ شما با پرتاب‌ سنگ‌ به‌ من‌ بگيد من‌ طرف‌ راست‌ برم‌ يا طرف‌ چپ‌. رسيدند نزد شعيب‌. دخترها تعريف‌ كردند. اين‌ را بدونيد پاكي‌، شما ميگيد اين‌ دختري‌ كه‌ ما دوستش‌ داريم‌ شايد به‌ ما اظهار علاقه‌ بكنه‌، با ما ازدواج‌ بكنه‌. براي‌ ازدواج‌ هم‌ كه‌ باشه‌ يك‌ لباس‌ بهتري‌ بپوشم‌، مي‌خوام‌ برم‌ براي‌ خواستگاري‌، يك‌ قدري‌ خودم‌ را عطر بزنم‌، يك‌ قدري‌ خودم‌ را اصلاح‌ كنم‌ مثلا. يك‌ نمايشي‌ بدم‌. نه‌ نمايش‌ تو عفت‌ توست‌، پاكي‌ توست‌. تو پاك‌ باش‌، تو عفت‌ از خودت‌ نشان‌ بده‌، تو ايمانت‌ را اظهار بكن‌، خدا خودش‌ درست‌ ميكنه‌ بقيه‌اش‌ را. آمدند دخترها گفتند كه‌ استأجره‌ اين‌ را نگرش‌ دار اينجا. يك‌ كار بهش‌ بده‌. انه‌ خير من‌ استجرت‌ القوي‌ الامين‌. اين‌ دو تا صفت‌ خوب‌ داره‌. هم‌ باقدرته‌. انسان‌ گاهي‌ ميشه‌ قدرت‌ نداره‌. نميتونه‌ كاري‌ بكنه‌ كاري‌ هم‌ نميكنه‌. و الاّ قدرت‌ داره‌، جوانه‌، سرحاله‌. اما در عين‌ حال‌ امين‌ هم‌ هست‌. اين‌ دخترها، پدراشون‌ نيست‌. پدرشون‌ نيستش‌. اين‌ در واقع‌، تو بگو حالا باباش‌ نيست‌ كه‌ نگاه‌ بكنه‌، تو يك‌ نگاهي‌ بهش‌ بكن‌. صاحبخانه‌ كه‌ متوجه‌ نيست‌. بگذار ببينم‌ توي‌ پستوي‌ خونه‌اش‌ چيه‌؟ دقت‌ مي‌كنيد؟ نه‌. امين‌ باشيد. امين‌ يعني‌ صاحبخانه‌ كه‌ از در اطاق‌ رفت‌ بيرون‌، تمام‌ اين‌ در و ديوار امانت‌ در دست‌ توست‌. نگاه‌ هم‌ حتي‌ اشكال‌ داره‌. تجسسش‌ هم‌ حتي‌ اشكال‌. اين‌ حالتي‌ كه‌ در حضور صاحبخانه‌ داري‌ بايد همين‌ حالت‌ را در غيبتش‌ هم‌ داشته‌ باشي‌. وقتي‌ صاحبخانه‌ نيست‌ اين‌ پرده‌ را عقب‌ نزن‌ كه‌ ببيني‌ پشت‌ پرده‌ چيه‌. بلند نشو از پشت‌ شيشه‌ توي‌ حياط‌ را نگاه‌ بكن‌ ببيني‌ توي‌ حياط‌ كي‌ راه‌ ميره‌. اينها خيلي‌ مهمه‌. اينها ريزه‌كاري‌ هايست‌ كه‌ انسان‌ بايد انجام‌ بده‌. و الاّ يك‌ وقت‌ مي‌بينه‌ همين‌ نگاهي‌ كه‌ انداختي‌ توي‌ حياط‌، ببينم‌ حياط‌ بزرگه‌، كوچكه‌؟ همين‌ شما را فرسخها از سيرت‌ عقب‌ انداخت‌. چرا فلاني‌ اينقدر كند ميره‌، طول‌ ميده‌، ديگه‌ خودت‌ ميدوني‌. ما كه‌ قرار نيست‌ كه‌، صفت‌ الهي‌ را نداشته‌ باشيم‌، ستار العيوب‌ نباشيم‌. ما كه‌ بنا نيست‌ كه‌ بگيم‌ همه‌ چيز را. خودت‌ بايد بررسي‌ كني‌، خودت‌ بايد قوي‌ باشي‌. كلي‌ عقبت‌ مي‌اندازه‌. شما هر چيزي‌ كه‌ صاحبش‌ نيست‌ و شما بالاي‌ سر او هستيد، چه‌ به‌ شما بسپرند كه‌ اين‌ امانته‌، چه‌ نسپرند، امانت‌ پيش‌ شما. امانته‌ بايد حفظش‌ كني‌. اين‌ بدن‌ شما امانته‌ از ناحية‌ پرودگار نزد شما، مال‌ شما نيست‌. امانته‌. اين‌ دستي‌ كه‌ خدا به‌ شما داده‌، ميگيد لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌ العلي‌ العظيم‌. اينها امانته‌. ان‌ خيرا من‌ استأجرته‌. ببينيد اين‌ را دخترها گفتند. بهترين‌ فردي‌ است‌ كه‌ تو بهش‌ كار بدي‌، اجيرش‌ كني‌؛ هم‌ قويه‌، هم‌ امينه‌. ما داشتيم‌ توي‌ راه‌ مي‌آمديم‌، اينقدر مواظب‌ ما بود كه‌، به‌ تعبير من‌ البته‌، تو اينقدر معلوم‌ نيست‌ مواظب‌ ما باشي‌. خيلي‌ حرفه‌. جوانها بدونند كه‌ پاكي‌ از هر چيزي‌ براي‌ آنها با ارزشتره‌. پاكي‌ چشم‌، پاكي‌ گوش‌، پاكي‌ زبان‌، پاكي‌ قلب‌، ارزش‌ داره‌. بدترين‌ چيزها براي‌ هر انساني‌ ناپاكيه‌. چشمت‌ ناپاك‌ نباشه‌، اينهايي‌ كه‌ ميگم‌ انشاء الله‌ در شماها نيست‌ ولي‌ اگر هست‌ از همين‌ الان‌ بايد تصميم‌ بگيريم‌ و بايد بشه‌. و الا همچين‌ پرتتون‌ ميكنه‌ كه‌ خودتون‌ بدتون‌ مي‌ياد. از اين‌ جلسات‌ بدشون‌ مي‌ياد. فرسخها از اون‌ جلسه‌ دورند آرزوش‌ اينه‌ كه‌ تمام‌ زندگيشون‌ را بفروشند و پاشن‌ بيان‌ اينجا و از اين‌ جلسات‌ استفاده‌ كنند.

 نه‌ البته‌ اين‌ جلسات‌ مربوط‌ به‌ اينهاست‌، نه‌. اصلا به‌ طوري‌ كلي‌ مي‌تونند از پيشرفتهاي‌ روحي‌ مي‌توند. دوما ما كه‌ مثل‌ الاغ‌ توي‌ چاه‌ گير مي‌كنه‌ و ديگه‌ نمي‌تونه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود پيشرفت‌ بكنه‌. دقت‌ كرديد. تا اينجا همش‌ محبتهاي‌ خداست‌ بهش‌. يك‌ كاري‌ مي‌كنه‌ كه‌ دختران‌ جلب‌ توجهشون‌ بشه‌. حضرت‌ شيعب‌ هم‌ گفت‌ كه‌ من‌ اراده‌ كردم‌ كه‌ يكي‌ از اين‌ دو تا دخترم‌ را، يكي‌ از اين‌ دو تا دختر را، دو تا خواهر را نمي‌شه‌ يك‌ جا گرفت‌. يكي‌ از اينها را به‌ عقد تو دربيارم‌. به‌ شرط‌ اينكه‌ هشت‌ سال‌ براي‌ من‌ كار كني‌. مهرش‌ هشت‌ سال‌ كاره‌. شيربهاش‌ هشت‌ سال‌ كاره‌. گفت‌ باشه‌. حضرت‌ موسي‌ هم‌ كه‌ از اونجا فرار كرده‌ جايي‌ نداره‌ شب‌ بخوابه‌. مسافرخانه‌اي‌ چيزي‌ نيست‌ گفت‌: باشه‌.

 تا اينجا همش‌ محبت‌ خداست‌ تمام‌ اينها روي‌ محبت‌ انجام‌ مي‌ده‌ خدا. اينها قدمهايي‌ است‌ كه‌ خدا به‌ طرف‌ او برداشته‌. او هم‌ پاك‌ بوده‌، او هم‌ اهل‌ دشمن‌ بوده‌. بعد خوب‌ زن‌ هم‌ بهش‌ مي‌دن‌ مهرش‌ هم‌ گوسفند و بعدش‌ هم‌ اون‌ هم‌ توي‌ بيابان‌. تا اينجا مي‌بينيد اظهار محبت‌ از ناحية‌ خداست‌ همش‌ اظهار محبته‌. اين‌ قدر به‌ انسان‌ اظهار محبت‌ مي‌كنه‌ كه‌ انسان‌ را، ماها منتهي‌ خواب‌ مي‌مونيم‌. شعور هم‌ نداريم‌. عقل‌ نداريم‌. بنشينيم‌ فكر كنيم‌ از تولدتون‌ تا به‌ حال‌ كي‌ بيشتر اظهار محبت‌ به‌ شما كرده‌، شما يا خدا. همه‌ همين‌ طورند، همه‌. همة‌ ماها. هر وقت‌ يك‌ چيز غصه‌اي‌ براتون‌ پيش‌ آمد من‌ خودم‌ مي‌دونم‌ وقتي‌ مثلا دلم‌ مي‌گيره‌، غصه‌اي‌ برام‌ پيش‌ مي‌ياد مي‌شينم‌ نعمتهاي‌ الهي‌ رابه‌ ياد مي‌يارم‌. خدا چه‌ محبتهايي‌ به‌ ماكرده‌، چه‌ كرده‌، چه‌ كرده‌، چه‌ كرده‌. يك‌ دفعه‌ يك‌ نشاطي‌ براي‌ انسان‌ به‌ وجود مي‌ياد كه‌ حساب‌ نداره‌.

 زن‌ دادنش‌، گوسفند دادنش‌، گوسفند زياده‌، حالا نمي‌خوام‌، ماها مي‌گيم‌ برسم‌ به‌ اينجا، داماد شعيب‌ شده‌. شيعب‌ در اين‌ مدت‌ اين‌ را تربيتش‌ كرده‌. چيزهايي‌ بهش‌ ياد داده‌. خادم‌ شعيب‌ بوده‌ يكي‌ از استاتيد مهم‌ حضرت‌ موسي‌ شعيب‌ بوده‌. كه‌ با در جان‌ خدمت‌ مي‌كرد. نه‌ تنها براي‌ اين‌ كه‌ علي‌ تحتنجرني‌ فامانييت‌ حجج‌. مي‌فرمايد كه‌ تو اجير مني‌ و شب‌ و روز اجير هر كاري‌ من‌ مي‌گم‌ بايد بكني‌. نوكر من‌ باش‌. تو نوكر من‌ باش‌. هشت‌ سال‌. كارهاي‌ فوق‌ العاده‌ سختي‌ را حضرت‌ موسي‌ انجام‌ مي‌داد. چوپاني‌ مي‌كرد براي‌ حضرت‌. من‌ آخه‌ كسي‌ هستم‌ براي‌ خودم‌. من‌ شخصيتي‌ هستم‌، من‌ پسر خوندة‌ فرعون‌، پسر خونده‌، شاه‌ مثلا مي‌ياد چوپوني‌ مي‌كنه‌.

 نه‌. در مقابل‌ صاحب‌ امر، اولي‌ الامر حضرت‌ بقية‌ الله‌ شخصيت‌ و شاهيت‌ و بالا و پايين‌ و اينها ارزشي‌ نداره‌. شعيب‌ اولي‌ الامر بود در اون‌ موقع‌. براي‌ حضرت‌ موسي‌، حضرت‌ موسي‌ هنوز مبعوث‌ نشده‌ بود. بعد آمد از اينجا سورة‌ طاها كه‌ مي‌خواد خداي‌ تعالي‌ محبت‌ كنه‌، محبتهايي‌ كه‌ به‌ حضرت‌ مي‌ده‌ خيلي‌ خدا دوست‌ داشتني‌ است‌ . مي‌گن‌ آدم‌ خوب‌ اون‌ كسي‌ است‌ كه‌ محبتهاي‌ خودش‌ را نگه‌ محبتهاي‌ طرف‌ را بگه‌. چند روز تو آمدي‌ خونة‌ ما خوردي‌ ما هيچي‌ بهت‌ نگفتيم‌. نه‌ اينها يادت‌ بره‌، همة‌ اين‌ خوبيهايي‌ كه‌ مي‌كني‌ يادت‌ بره‌. اينهايي‌ كه‌ مي‌گي‌ يادت‌ بمونه‌. محبتهايي‌ كه‌ ديگران‌ بهت‌ مي‌كنند يادت‌ بمونه‌. نه‌ محبتهايي‌ كه‌ تو به‌ ديگران‌ كردي‌. اينها همه‌ را فراموش‌ كن‌. مي‌بينيد از مولا امير المؤمنين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ ياد بگيريد، امير المؤمنين‌ مي‌گه‌ كه‌ انما يظلمهم‌ لوجه‌ الله‌. از همين‌ الان‌ ما فراموش‌ كرديم‌. از همين‌ الان‌ فراموش‌ كرديم‌.

 ديگه‌ يادمون‌ نمي‌مونه‌. آقا يادته‌ افطار خودمون‌ را بهت‌ داديم‌، نه‌. نه‌، يادت‌ هست‌ فراموش‌ كن‌. طرف‌ شرمنده‌ات‌ نباشه‌.مخصوصا اگر وسع‌ نداشته‌ باشه‌ كه‌ جبران‌ بكنه‌. مديون‌ محبت‌ هات‌ نباشه‌. دربارة‌ حضرت‌ موسي‌ اين‌ همه‌ از روي‌ فهرست‌ من‌ گفتم‌، حضرت‌ موسي‌ اين‌ همه‌ خدا بهش‌ محبت‌ كرده‌. براي‌ پيغمبر. از اينجا شروع‌ مي‌كنه‌ كه‌ هل‌ عطا حديث‌ موسي‌. حديث‌ موسي‌ را، غصة‌ موسي‌ را مي‌دوني‌؟ يك‌ لحظة‌ اظهار محبت‌ به‌ حضرت‌ موسي‌ البته‌ اگر يك‌ محبوبي‌ بخواد دوستش‌ را به‌ طرف‌ خودش‌ بكشه‌. با سر بهش‌ نشون‌ مي‌ده‌ يك‌ علامتي‌ بهش‌ مي‌ده‌. علامتي‌ بود كه‌ خدا بهش‌ داد. اذ جاء نارا. از دور خدا يك‌ آتشي‌ گرفته‌. فقال‌ الامر توي‌ بياباني‌ زنش‌ مي‌خواد وضع‌ حمل‌ كنه‌، هوا سرده‌. از دور مي‌بينه‌ آتشي‌ هست‌ مي‌گه‌ شايد من‌ براي‌ شما جرقه‌ آتشي‌ بيارم‌. يا اقلا اونجا كه‌ آتش‌ هست‌. اونجا يك‌ آدرسي‌ يك‌ جايي‌ پيدا بكنم‌ كه‌ خلاصه‌ به‌ ما برسند توي‌ اين‌ بيابان‌.

 فلما عطاها وقتي‌ كه‌ به‌ اون‌ آتش‌ رسيد به‌ خيال‌ خودش‌، نودي‌ يا موسي‌، از اينجا شروع‌ مي‌شه‌ گفت‌ كه‌ اي‌ موسي‌ از اينجا ديگه‌ موسي‌ زن‌ و بچه‌ و همه‌ را ول‌ كرد. ديگه‌ افتاد توي‌ وادية‌ عشق‌. و خدا عشق‌ حضرت‌ موسي‌ را داره‌ تعريف‌ مي‌كنه‌. يا موسي‌ اني‌ انا ربك‌. من‌ رب‌، بعد كلمة‌ رب‌ خداي‌ تعالي‌ ميگه‌. مربي‌ تو هستم‌ من‌ تو را دوستت‌ دارم‌. من‌ از خيلي‌ اون‌ به‌ اصطلاح‌ مرباش‌ را اون‌ مربيش‌ را خيلي‌ دوست‌ داره‌. اگر دوستش‌ نداشته‌ باشه‌ تربييتش‌ نمي‌كنه‌. كفشهات‌ را بكن‌، انك‌ بالوادي‌ المقدس‌ الطوبي‌. اين‌ كفشهات‌ را بكن‌، احترام‌ كن‌ در وادي‌ مقدسي‌ هستي‌ كه‌ و اناالخترتك‌ يوحي‌. من‌ اختيارت‌ كردم‌. باز هم‌ اظهار محبت‌ از جانب‌ پروردگاره‌. اما همين‌ كه‌ حضرت‌ موسي‌ اونچه‌ كه‌ داشت‌ ول‌ كرده‌ حالا داره‌ گوش‌ مي‌ده‌. آقا ببخشيد اين‌ زنه‌ من‌ اينجا گرفتاره‌. الان‌ مي‌شه‌ يك‌ وقت‌ ديگه‌اي‌ نيم‌ ساعت‌ ديگه‌اي‌ تلفن‌ بزني‌ مثلا، يك‌ وقت‌ ديگه‌اي‌. هيچ‌، به‌ به‌. طولش‌ هم‌ مي‌ده‌ حضرت‌ موسي‌. استعبدني‌. اين‌ دوران‌ را گذرونده‌، رسوندتش‌ به‌ مرحلة‌ كمال‌ و اون‌ بندگي‌ و هدف‌ واقعي‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ خلقت‌ انسان‌. و اقم‌ الصلاه‌ لذكري‌. شما بدونيد اينجا نماز خوندن‌ براي‌ ياده‌. براي‌ اين‌ كه‌ فراموش‌ نكنيد. و اقم‌ الصلاة‌ لذكري‌. ان‌ الصلاة‌ اكثر مفسيرين‌ نوشته‌اند كه‌ ان‌ الصلاة‌ آتيت‌ ذكري‌ به‌ قيامت‌ صغري‌. كه‌ ظهور حضرت‌ بقية‌ الله‌ است‌. اون‌ لحظه‌ اون‌ ساعتي‌ كه‌ همه‌ منتظرشيم‌. اون‌ ساعتي‌ كه‌ خدا خلقت‌ بشر را براي‌ اون‌ درست‌ كرده‌. اكاد اخفيها طوبي‌ لكل‌ نفس‌ بما تحصي‌ها. اون‌ جا ظاهر مي‌شه‌ كه‌ هر كسي‌، هر سعيي‌ كه‌ كرده‌ كه‌ انشاءالله‌ سعيهاي‌ شما ارزشش‌ در موقع‌ ظهور حضرت‌ واضح‌ مي‌شه‌. اين‌ زحماتتون‌. اگر بدونيد چقدر مؤثره‌ هر دو ركعت‌ نمازي‌ كه‌ بخونيد. هر ذكري‌ كه‌ مي‌گيد. هر آيه‌اي‌ كه‌ از قرآن‌ مي‌خونيد. و اونجا ارزش‌ پيدا مي‌كنه‌. بعد شروع‌ مي‌كنه‌ حضرت‌ باريتعالي‌ دوستانه‌ صحبت‌ كردن‌. چي‌ تو دستته‌ آقا. وقتي‌ دو تا دوست‌ به‌ مي‌رسن‌ بايد يك‌ همچين‌ چيزي‌ بگن‌. يا موسي‌ چيه‌ تو دستت‌. خدا نمي‌دونه‌ چيه‌ تو دستش‌. محبت‌ ايجاب‌ مي‌كنه‌ كه‌ با هم‌ حرف‌ بزنن‌. محبت‌ ايجاد مي‌كنه‌ كه‌ با هم‌ تكلم‌ كنند. مي‌گه‌ كه‌ هي‌ عصاي‌. خوب‌ تمام‌ شد ديگه‌ جواب‌ تموم‌ شد. ولي‌ حضرت‌ موسي‌ مي‌خواد حرف‌ بزنه‌ با خدا. اگر در نصف‌ شب‌ بلند شدي‌ ديدي‌ كه‌ نماز شبت‌ را خوندي‌ و خيلي‌ هم‌ وقت‌ هست‌ بين‌ نماز صبح‌ و نماز شب‌ بگيرم‌ بخوابم‌ اون‌ خوبه‌ ولي‌ اهل‌ محبت‌ نيستي‌. بايد، به‌ به‌ چقدر خوب‌ شد، امشب‌ زودتر پا شدم‌ بيشتر با محبوبم‌ صحبت‌ كنم‌، بيشتر اظهار ارادت‌ بكنم‌.

 انسان‌ با خدا هر چه‌ بيشتر بتونه‌ صحبت‌ بكنه‌ و هر چه‌ كمتر با مردم‌ صحبت‌ بكنه‌ معلومه‌ كه‌ نزديكتر شده‌ به‌ كمال‌. به‌ مقام‌ بندگي‌ نزديكتر شده‌. عصبتك‌ عليها. من‌ به‌ اين‌ عصا تكيه‌ مي‌كنم‌. خوب‌ و اهش‌ بها غنمي‌. من‌ اين‌ چوبم‌ با اين‌ چوب‌ دستيم‌ با اين‌ عصام‌ براي‌ گوسفندهام‌ برگ‌ درختها را مي‌ريزم‌. ديگه‌ نطق‌ زبانش‌ باز شد و با خدا گرم‌ صحبت‌. يك‌ دفعه‌ متوجه‌ شد كه‌ خلاصه‌ در محضر بزرگان‌ داره‌ پر حرفي‌ مي‌كنه‌. يعني‌ معلوم‌ باشه‌. و هي‌ معارم‌ اخري‌ يك‌ كارهاي‌ ديگه‌ام‌ با اين‌ داريم‌ اگر بخوام‌ بگم‌ بالاخره‌ تا صبح‌ شب‌ طول‌ مي‌كشه‌ خلاصه‌ بله‌ يك‌ كارهاي‌ ديگه‌ هم‌ مي‌كنم‌. قال‌ القها يا موسي‌. بياندازش‌ اين‌ چوب‌ را. حضرت‌ موسي‌ اونجا خيال‌ كرد كه‌ همين‌ جور كه‌ گفتن‌ كفشهات‌ را در آر عصات‌ را هم‌ گفتن‌ بيانداز. فالقاها. حضرت‌ موسي‌ اون‌ را انداخت‌. چشم‌، بنده‌ است‌. عصاي‌ دستمونه‌. عصايي‌ كه‌ بهش‌ تكيه‌ مي‌كنه‌. مي‌اندازه‌. بهت‌ گفتن‌ آقا فلان‌ چيز را بده‌، فلان‌ كار را بكن‌، آقا ما خودمون‌ نياز داريم‌، احتياج‌ داريم‌ ما خودمون‌ هم‌ آدميم‌. بله‌ ببخشيد.

 القها فالقها ببينيد هيچ‌ معطلي‌ نداره‌. بيانداز، انداخت‌. كفشت‌ را درآر درآورد. هيچ‌ نداره‌ كه‌ چشم‌ كي‌ بياندازم‌. پس‌ فردا خوبه‌، نه‌. نگفت‌. تعرفها فورا انداخت‌. اگر مي‌خواييد اون‌ تكيه‌ گاه‌ شما وسيله‌اي‌ باشد براي‌ اين‌ كه‌ شما را از مهالك‌ نجات‌ بده‌، هر چي‌ گفتن‌ عمل‌ كن‌. اگر مي‌خواييد اندوختة‌ بانكت‌ برات‌ مفيد باشد طبق‌ دستور پروردگار اين‌ پس‌ انداز بانكت‌ را داشته‌ باش‌. هر دو جا هم‌ پوله‌ اين‌ را بگذار اينجاحرام‌، حلال‌ نمي‌دونم‌ خمس‌ داده‌، خمس‌ نداده‌ اونجا جمعش‌ كن‌ اين‌ به‌ دردت‌ نخواهد خورد. القها فالقاها يك‌ چوبي‌، حضرت‌ موسي‌ به‌ اصطلاح‌ عصاش‌ از عصاهاي‌ آبنوس‌ و منبتكاري‌ و اينجوري‌ نبود يك‌ چوب‌ بود، چوب‌ چوپونها. از درخت‌ كنده‌ سر و تهش‌ را هم‌ مرتب‌ كرده‌، شاخه‌هاي‌ پايينش‌ را هم‌ زده‌. چوب‌ دستي‌. خوب‌ با اين‌ مي‌خواست‌ برگ‌ درختها را بزنه‌، يك‌ خرده‌ هم‌ بلندتر بوده‌ خوب‌ من‌ به‌ قد خودم‌ مي‌سازم‌. كمان‌ چوب‌ را مي‌گرفت‌. خوب‌ القها فالقها. هميني‌ كه‌ بهش‌ تكيه‌ مي‌كنه‌ها، هميني‌ كه‌ وسيلة‌ سير كردن‌ شكم‌ عائله‌اشه‌. عائلة‌ حضرت‌ موسي‌ همين‌ گوسفندها بودند. همين‌ وسيلة‌ كفوت‌، همين‌ وسيلة‌ شغلت‌، همين‌ وسيلة‌ روزيت‌، گفتند القها بگو چشم‌. فالقها. آقا از اين‌ ساعت‌ ديگه‌ اداره‌ نرو. اداره‌ نرم‌ پس‌ از كجا زندگي‌ كنم‌. از اين‌ ساعت‌ ديگه‌ در مغازه‌ نرو. نمي‌گه‌ كسي‌ اين‌ كارها را نكن‌ ولي‌ اگر يك‌ دفعه‌ پيش‌ آمد. از اين‌ ساعت‌ پولهاي‌ جيبت‌ را درآر. من‌ يك‌ جا رفته‌ بودم‌ در هندوستان‌ من‌ خودم‌ مسافر بودم‌، يك‌ زن‌ تو شيعيان‌ اون‌ قسمت‌ بود كه‌ من‌ ديدم‌ وجدانم‌ هيچ‌ قبول‌ نمي‌تونه‌ بكنه‌ كه‌ يك‌ قرون‌ توي‌ جيبم‌ بمونه‌، هر چي‌ پول‌ داشتيم‌ داديم‌، ماشين‌ هم‌ براي‌ برگشتن‌ باز نبود. تمي‌تونستم‌. واقعا چند نفر آمدند همه‌ همين‌ طور بودند. خوب‌ من‌ خودم‌ چكار كنم‌. ولي‌ مي‌شه‌ها. خدا مي‌گه‌ القها.  خدا مي‌گه‌ بيانداز. خدا مي‌گه‌ صرف‌ نظر كن‌.

 اينجا فورا بايد فالقها. فورا بايد بياندازد. اون‌ وقت‌ همين‌ چوب‌ كه‌ بي‌ ارزشه‌. چيزهايي‌ كه‌ شماها داريد با ارزشه‌. همين‌ ماية‌ همه‌ چي‌ مي‌شه‌ براي‌ شماها. فاياهي‌ حيتا طفعا. اين‌ چوب‌ را انداخت‌. يعمل‌ الهي‌ ان‌ الكعف‌. يك‌ دفعه‌ يك‌ اژدهايي‌ شد، حضرت‌ موسي‌ را اون‌ لحظة‌ اول‌ مي‌كشتن‌ اگر اين‌ اژدها در دستش‌ نبود. اذا هي‌ حيت‌ تسقها. بعد اژدها يك‌ مار بزرگي‌ كه‌ هيكل‌ هم‌ داره‌. نه‌ اينكه‌ فقط‌ شكل‌ مار را پيدا بكنه‌. خوب‌ حالا اين‌ مال‌ تو. مي‌فرمايد كه‌ خوفا و لا تفر. خوب‌ من‌ با مار چه‌ جور زندگي‌ كنم‌. من‌ رفته‌ بودم‌ در، به‌ اصطلاح‌ درياي‌ بندري‌ يك‌ مار بزرگي‌ را يك‌ نفر دندنهاش‌ را كشيده‌ بود اون‌ وقت‌ مي‌خواست‌ به‌ ما بفروشه‌. گفتم‌ نه‌ آقا. بچه‌ها مي‌گفتن‌ بخريم‌، حالا ما خريديم‌ كجا بگذاريمش‌. ديدم‌ دندونهاش‌ را كشيدن‌ خوب‌ بالاخره‌ حالا دندون‌ هم‌ نداشته‌ باشه‌. چكارش‌ كنيم‌ آخه‌. مار را حضرت‌ موسي‌، نه‌ مي‌تونه‌ برگهاي‌ درخت‌ را بكنه‌ با اين‌ نه‌ مي‌تونه‌ بهش‌ تكيه‌ بكنه‌، اين‌ مار را من‌ مي‌خوام‌ چكار كنم‌. فنريدها سيرتها الاولي‌ اين‌ را چوبش‌ مي‌كنيم‌. باز به‌ همين‌ صورت‌ اول‌. اين‌ در اختيار تو هر وقت‌ خواستي‌ مار مي‌كنيم‌ هر وقت‌ خواستي‌ چوب‌ بشه‌، چوب‌ مي‌شه‌. اين‌ طوري‌ كه‌ خوبه‌. اين‌ جوريش‌ ديگه‌ خيلي‌ عاليه‌. اين‌ جوري‌ مي‌شه‌. هميشه‌ در اختيار خودت‌. مالت‌ مي‌شه‌ در اختيار خودت‌. هر جور مي‌خواي‌ مي‌توني‌ ازش‌ استفاده‌ كني‌. هر جوري‌ مي‌خواي‌ ازش‌ بهره‌ برداري‌ مي‌كني‌. خوب‌ اين‌ يكي‌. خدا خيلي‌ ممنون‌، اظهار محبت‌ خداست‌ داره‌ خدا مي‌گه‌ الان‌ محبتش‌ را مي‌كنه‌ باز حضرت‌ موسي‌ همة‌ محبتها را يك‌ كار كرد ول‌ كرد زن‌ و بچه‌ را. ول‌ كرد عصاش‌ را، اظهار محبت‌ كرد به‌ پروردگار. خوب‌ بعد مي‌فرمايد كه‌ وضع‌ الي‌ جناحك‌ اين‌ دست‌ تو بكن‌ توي‌ بغلت‌. در آر ببينيم‌ چطور مي‌شه‌. در آورد. فخرج‌ آقا يك‌ نوري‌. اين‌ بيابان‌ را روشن‌ كرد. من‌ يك‌ روايت‌ نمي‌دونم‌ حالا الان‌ من‌ گشتم‌ پيدا نكردم‌ تازگي‌. يك‌ روايت‌ داشت‌ كه‌ از همان‌ دور زن‌ و بچه‌اش‌ را ديد اونجا. تمام‌ بيابان‌ روشن‌ شد. حالا گاهي‌ مي‌شه‌، اين‌ نور خوب‌ باطري‌ مي‌خواد تشكيلات‌ مي‌خواد اصلا گرفتاري‌ همچين‌ نوري‌ كه‌ تمام‌ بيابان‌ را روشن‌ بكنه‌. من‌ سوء هيچ‌ ناراحتي‌ نداره‌. اين‌ چيه‌ اين‌ شب‌ پر را ديديد. ما زياد ديديم‌ در قسمتهايي‌ از مازندران‌ خيلي‌ زياده‌. ماها شب‌ مي‌گن‌ نور سبز را كشف‌ نكردن‌ هنوز اين‌ نور، بالاخره‌ هر چيزي‌ يك‌ حرارتي‌ داره‌. تنها در وجود حيوانات‌، در وجود اين‌ حيوان‌ كشف‌ شده‌. كه‌ نور سبز، نور سبز ديگه‌اي‌ نيست‌. اين‌ نور دست‌ حضرت‌ موسي‌ هم‌ زرد بود خوب‌ اين‌ دوتا براي‌ چي‌ خدايا اين‌ كارها را كردي‌. اين‌ محبتها را، مي‌خوام‌ چكار كنم‌.

 اين‌ يك‌ آيت‌ ديگه‌اي‌ مي‌شه‌. دو تا نشونه‌ داشته‌ باش‌ كه‌ از ناحية‌ ما آمدي‌. هر وقتي‌ خواستي‌ كسي‌ از طرف‌ خودت‌ اينجا بفرستي‌ اين‌ دو تا نشوني‌ بين‌ شما و اون‌ شخص‌ باشه‌ داشته‌ باشي‌. همان‌ جوري‌ نفرستيدش‌ من‌ بهش‌ جواب‌ رد مي‌دم‌. آقا به‌ اين‌ نشوني‌، به‌ اين‌ نشوني‌ من‌ آمدم‌ فلان‌ چيز را مي‌خوام‌. دو تا نشاني‌ خدا گذاشته‌. همة‌ بندگانش‌ بدونن‌ كه‌ اگر اين‌ حضرت‌ موسي‌ از طرف‌ خدا آمده‌، اين‌ دو تا نشاني‌ را بهش‌ نمي‌ده‌. كار خداست‌. چشم‌ بندي‌، حقه‌ بازي‌، طلسم‌، جادو كار بشره‌. اوني‌ كه‌ كار خداست‌ ما بايد بشناسيم‌ يكي‌ از بدبختيهامون‌ اينه‌ كه‌ ما كار خدا را از غير خدا نمي‌شناسيم‌ و همشه‌ گرفتارش‌ هستيم‌. چرا، خيال‌ مي‌كنيد كه‌ خدمتون‌ عرض‌ شود مثلا بدبختيها از جانب‌ خداست‌. نيكويي‌ از بالاست‌. مريضيها از جانب‌ خداست‌. گرفتاريها از جانب‌ خداست‌ نخير هيچ‌ كدوم‌ از جانب‌ خدا نيست‌. صريح‌ قرآنه‌ كه‌ از جانب‌ ما نيست‌. ما اصابك‌ من‌ صيئة‌، مختلفه‌ يكي‌ دو تا آيه‌ هست‌. يا نامفهوم‌، دسترنج‌ خودت‌ را بگير و از جانب‌ خدا نيست‌. هر چه‌ از جانب‌ خداست‌ خوبي‌ است‌. خوب‌ مي‌گيد كه‌ پس‌ مريض‌ من‌ چي‌. خدا بله‌ خدا ممكنه‌، مي‌فرمايد كل‌ من‌ الله‌ همش‌ از جانب‌ خداست‌. منتهي‌ خدا گاهي‌ به‌ خاطر گناه‌ تو، تو را مبتلا كرده‌ گاهي‌ نه‌، خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ خودتون‌، خودتون‌ را مبتلا كرديد. اينجوريه‌. دادگستري‌، تو دادگاه‌، بخاطر يك‌ بدي‌ كه‌ كردي‌ شما را محكوم‌ مي‌كنند به‌ يا جريمه‌ يا زندان‌ يا هر چي‌. حالا شما مي‌گيد دادگاه‌ من‌ را تو زندان‌ انداخته‌، بله‌ دادگاه‌ انداخته‌ اما چرا انداخته‌. براي‌ كار بدي‌ كه‌ كردي‌. خوب‌ اين‌ دو تا آيت‌ را لنوريك‌ من‌ آيات‌ الكبري‌. نشانه‌هاي‌ بزرگ‌ خودمون‌ را به‌ شما نشون‌ بديم‌. بدون‌ ما هستيم‌، ما تو را دوست‌ داريم‌ تو را تنها دوست‌ نداريم‌ اذهب‌ العسرء انه‌ تقي‌. مي‌ياييم‌ طرف‌ شما كه‌ طغيان‌ كرده‌. گفت‌ سه‌ تا چهار تا چيزي‌ كه‌ اينجا هست‌ خوب‌ يادتون‌ بمونه‌ يكي‌ خدايا شرح‌ صدر به‌ ما بده‌. آقا اخلاقت‌ تنگ‌ نظر باش‌ هيچ‌ كاري‌ نمي‌تونن‌ بكنن‌. افرادي‌ كه‌ زود عصباني‌ مي‌شن‌، زود از كوره‌ در مي‌رن‌، زود حواسشون‌ پرت‌ مي‌شه‌، زود نمي‌تونن‌ خودشون‌ را كنترل‌ كنند شرح‌ صدر ندارند خلاصه‌، تنگ‌ نظرها هيچ‌ وقت‌ موفق‌ نمي‌شن‌. اي‌ بابا ما به‌ اين‌ رفيقمون‌ محبت‌ كرديم‌ اصلا بي‌ چشم‌ و رويي‌ كرد. تنگ‌ نظري‌، شرح‌ صدر داشته‌ باش‌. شرح‌ صدر نداريد.

 شرح‌ صدر از اون‌ چيزهايي‌ است‌، از اون‌ نعمتهايي‌ است‌ كه‌ خدا در اون‌ مراحل‌ بالا به‌ انسان‌ مي‌ده‌. منتهي‌ خوب‌ از حالا مي‌تونه‌ انسان‌ تمرينش‌ را بكنه‌. رب‌ الشرحلي‌ صدري‌ و يسرلي‌ امري‌. خدايا كارم‌ را آسون‌ كن‌. يك‌ كار بسيار مهم‌ و ايجاد يك‌ كار بسيار مهمه‌. خوب‌ اين‌ هم‌ ديگه‌ وحلل‌ عقدت‌ (قطع‌ نوار) من‌ بتونم‌ حرف‌ بزنم‌. وحلل‌ عقدت‌ من‌ لساني‌ عقدة‌ زبان‌ برداشته‌ بشه‌. از كلمة‌ بعدش‌ معلوم‌ مي‌شه‌ كه‌ چه‌ جور عقدة‌ زبان‌ برداشته‌ بشه‌. بعضيها گفتن‌ كه‌ حضرت‌ موسي‌ لكنت‌ زبان‌ داشت‌، دروغه‌. نزد پيغمبر هم‌ ناقص‌ نمي‌تونه‌ باشه‌ بالاخره‌ اينها كه‌ نقصي‌ تو زبانشون‌ هست‌ مثل‌ عقب‌ افتاده‌ها كه‌ نمي‌تونن‌ حرف‌ بزنن‌. مي‌گن‌ از تلقينه‌. روي‌ منبر كه‌ مي‌ره‌ خيلي‌ خوب‌ بلبلي‌ مي‌كنه‌. ولي‌ وقتي‌ پايين‌ نشسته‌ زبونش‌ مي‌گيره‌. اين‌ تلقينه‌. و اگر زبون‌ يك‌ كسالتي‌ داره‌ بايد خدمت‌ شما عرض‌ شود بايد هميشه‌ داشته‌ باشه‌. نه‌. اين‌ تلقينه‌. تلقين‌ اين‌ مربوطه‌ به‌ ضعفه‌ روح‌ يا مربوط‌ به‌ ضعفه‌ جسده‌. كسي‌ كه‌ تحت‌ تأثير تلقين‌ ابهت‌ اينها واقع‌ مي‌شه‌ و زبانش‌ مي‌گيره‌، اون‌ روحش‌ ضعيفه‌ ديگه‌. كسي‌ هم‌ كه‌ زبانش‌ بخاطر به‌ اصطلاح‌ نقصي‌ كه‌ در زبانش‌ هست‌ مي‌گيره‌ اون‌ هم‌ طبعا باز ناقصه‌ از نظر بدني‌ ناقصه‌. پيغمبر نقص‌ نداشت‌. من‌ تعجب‌ مي‌كنم‌ چرا مفسرين‌ اين‌ (نامفهوم‌.). من‌ يك‌ جوري‌ حرف‌ مي‌زنم‌ كه‌ همه‌ حرفهام‌ را بفهمند. با اصطلاحات‌ فلسفي‌ صحبت‌ نكنم‌ كه‌، مي‌گن‌ يك‌ فيلسوفي‌ گذاشتن‌ توي‌ قبر كه‌ البته‌ اين‌ يك‌ مثاله‌، براي‌ اين‌ فيلسوف‌ كه‌، گفتن‌ من‌ ربك‌، گفت‌ استقص‌ فوق‌ السقصاك‌. با همة‌ مذمتهايي‌ كه‌ نداشتن‌ بلاغت‌ هست‌ در عين‌ حال‌ طبع‌ مردم‌ اين‌ طوره‌ پاي‌ يك‌ منبري‌ بنشينند  هيچ‌ حرفهاي‌ او را نفهمن‌ مي‌گم‌ به‌ به‌ منبر علمي‌ خوبي‌ بود ما هيچي‌ نفهميديم‌. يا اگر يك‌ كتابي‌ را هيچي‌ نفهمم‌ يك‌ كتابي‌ را يك‌ كسي‌ نوشته‌ بود از افراد منحرف‌، به‌ من‌ نشون‌ داد گفت‌ آقا اين‌ صفحه‌ فارسيه‌ اما من‌ نمي‌فهمم‌ سه‌ دفعه‌ هم‌ خوندم‌. گفتم‌ من‌ خودم‌ نويسنده‌ام‌ خودم‌ نفهميدم‌، شما غصه‌ نخور زياد. يك‌ كتابي‌ را باز كنم‌ ببينم‌ مي‌فهمم‌ مي‌گم‌ به‌ به‌ عجب‌ كتاب‌ علمي‌ از فهم‌ بالاتره‌، نخير از فهم‌ شما پايين‌ تره‌. چون‌ اگر اين‌ استادي‌ مي‌داشت‌ همين‌ كلمات‌ را اين‌ گونه‌ كلمات‌ فلسفي‌ سطح‌ بالا را تنزلش‌ مي‌داد تا شما بفهميد. اين‌ وحلل‌ عقدتا در زبان‌ اين‌ دانشمندان‌ و فلاسفه‌ و نويسندگاني‌ كه‌ شما حرفهاشون‌ را نمي‌فهميد اينها زبانشون‌ عقده‌ داره‌، يعني‌ گره‌ داره‌. اين‌ گره‌ زبان‌ را بايد باز كرد.

 گره‌ خورده‌ به‌ اصطلاحات‌ فلسفي‌. گره‌ خورده‌ به‌ اونچه‌ كه‌ در مغز خودشون‌ هست‌. مغز طرف‌ را در نظر نمي‌گيرند مغز خودشون‌ را در نظر مي‌گيرند و حرف‌ مي‌زنند. چند تا از دانشمندان‌ از رفقاي‌ ما هم‌ هستند اينها خيلي‌ سخنگوهاي‌ معروفي‌ هم‌ هستند من‌ به‌ يكيشون‌ گفتم‌ كه‌ شما مي‌خواييد بنويسيد ماست‌ سفيده‌ چه‌ جور مي‌گيد؟ يك‌ مطلب‌ علمي‌ را مطرح‌ مي‌كنند يا يك‌ مقدمة‌ محكم‌، مطلب‌ روشن‌ مي‌شه‌. ما هم‌ نفهميديم‌ كه‌ آخرش‌، بعد مي‌افته‌ تو دندة‌ اين‌ كه‌ آيا بالاخره‌ ماست‌ سفيده‌ يا سياه‌. اين‌ مقدمه‌ كه‌ ملاك‌ نيست‌ چون‌ ماها تحت‌ تأثير ممكنه‌ خدمت‌ شما، نه‌ بابا مثل‌ مردم‌ حرف‌ بزن‌ بفهمند. عقدتا من‌ لساني‌ يفقهو قولي‌ نتيجة‌ برداشتن‌ عقده‌ از زبان‌ اينه‌ كه‌ مردم‌ حرفهاش‌ را بفهمند. يفقهوا قولي‌. و حلل‌ عقدتا من‌ لساني‌ چرا؟ چه‌ جوري‌؟ يفقهوا قولي‌. كه‌ مردم‌ حرفهاي‌ اون‌ را بفهمند. ساده‌ بتونن‌ حرف‌ بزنن‌ و لقد من‌ قرآن‌ لذكر. ما قرآن‌ را آسونش‌ كرديم‌ براي‌ اين‌ كه‌ همه‌ بفهمند، همه‌ متوجه‌ بشن‌، همه‌ يادآوري‌ بشن‌. متأسفانه‌ فرهنگ‌ ما اينجوري‌ نيستش‌ها. همين‌ الان‌ اگر من‌ بنشينم‌ اينجا براي‌ شما يك‌ مطالبي‌ بگم‌ شما نصفش‌ را مي‌فهميد نصفش‌ را نمي‌فهميد يا همش‌ را نفهميد مي‌ريد بيشتر تعريف‌ من‌ را مي‌كنيد. فلاني‌ خيلي‌ پره‌، پر از اصطلاحاته‌ مغزش‌. اين‌ حرفها، نه‌. مي‌گن‌ يك‌ استادي‌ شاگردش‌ را درس‌ منطق‌ مي‌داد، درس‌ منطق‌ داد يك‌ دوره‌ تمام‌ كرد گفت‌ برو ببين‌ مردم‌ طبق‌ منطق‌ صحبت‌ مي‌كنند يا نه‌ .آمد توي‌ مردم‌ ديد مردم‌ منطق‌ ندارند هيچ‌ كس‌ طبق‌ منطق‌ صحبت‌ نمي‌كنه‌. منطق‌ يك‌ علم‌ مشكلي‌ هم‌ هست‌ها. گفت‌ بيا بنشين‌ يك‌ دورة‌ ديگه‌ درست‌ بدم‌. يك‌ دورة‌ ديگه‌ درش‌ داد گفت‌. آمد توي‌ بعضيها جملات‌ منطقي‌ مي‌گن‌ توي‌ وقتي‌ قصد داره‌ كه‌ هر نخودي‌ مثلافرض‌ كنيد كه‌ هر اين‌ نخود مثلا اينجوريه‌ اين‌ نخود ما هم‌ اينجوريه‌. نتيجه‌ مساوي‌ بعضيهاشون‌ گفت‌ هنوز هم‌ جا داري‌ يك‌ دورة‌ ديگه‌ درسش‌ داد گفت‌ اصلا مردم‌ همش‌ طبق‌ منطق‌ صحبت‌ مي‌كنند فقط‌ اصطلاحش‌. مردم‌ همه‌ عقل‌ دارند. خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ آقاي‌ حائري‌ استاد حوضة‌ عليمة‌ قم‌ هم‌ هستند مي‌گفتن‌ فلسفه‌ نخونده‌ بود ايشون‌. شاگردان‌ خيلي‌ مقربش‌، عقل‌ داده‌ خوب‌ ما هم‌ عقل‌داريم‌ بالاخره‌ ، يفقهوا قولي‌ اين‌ عقده‌ را از زبان‌ من‌ بردار تا مردم‌ حرفهاي‌ من‌ را بفهمند. نرم‌ اونجا برم‌ بگم‌ كه‌ نظرات‌ و فلاسفه‌ و فلاسفة‌ نمي‌دونم‌ فلان‌ بگن‌ اين‌ مرده‌ ديونه‌ است‌ اصلا. يفقهوا قولي‌. يك‌ خواهش‌ ديگه‌ هم‌ دارم‌ وجعلني‌ وزيرا اهلي‌ يك‌ وزيري‌ هم‌ ما داشته‌ باشيم‌ و يك‌ كسي‌ كه‌ وزل‌ و وبال‌ ما را يك‌ خرده‌اي‌ هم‌ تحمل‌ كنه‌. غريبه‌ هم‌ نباشه‌ چون‌ به‌ غريبه‌ها اعتماد نيست‌. اون‌ وقتهايي‌ كه‌ مردم‌ با اقوامشون‌ بيشتر رابطه‌ داشتند برادر بهترين‌ پشتيبان‌ انسان‌ بود اون‌ وقتها كه‌ حالا كه‌ برادرهاو غير برادرها فرقي‌ نمي‌كند  من‌ اهلي‌ از اهل‌ خودم‌ يك‌ رفيقي‌ برام‌ قرار بده‌. خدايا پشت‌ من‌ را محكم‌ كن‌ واشركلي‌ في‌ امري‌، شريكي‌ در كارهام‌ كن‌ مسلما كثيرا يك‌ تسبحي‌ هم‌ بگيم‌، ذكري‌ هم‌ داشته‌ باشيم‌ آخه‌ آدم‌ گاهي‌ اون‌ قدر كار تبليغاتي‌ داره‌ كه‌ اصلا به‌ عبادت‌ خودش‌ نمي‌رسه‌. به‌ برنامه‌هاي‌ خودش‌ نمي‌رسه‌. ونذكرك‌ كثيرا انك‌ كنت‌ بما بصيرا خدايا تو ما را مي‌بيني‌، خدا هم‌ با كمال‌ قال‌ اوتيك‌ يا موسي‌ هر چي‌ خواستي‌ بهت‌ دادم‌. دعا وقتي‌ روي‌ حساب‌ شدها. ما گاها حساب‌ را سؤال‌ مي‌كنيم‌، دعا مي‌كنيم‌ حساب‌ نكرده‌. حسابش‌ را مي‌كنم‌ هفتة‌ بعد كه‌ مي‌خواييم‌ آيا. از اين‌ نشاني‌ خدا اظهار محبتهايي‌ كه‌ قبلا كرده‌ بهش‌ تذكر مي‌ده‌. اين‌ مطالبي‌ را كه‌ الان‌ گفتم‌ كه‌ اكثرش‌ مكارم‌ اخلاق‌ بود انشاءالله‌ در راه‌ عشق‌ و محبت‌ پروردگار عمل‌ كنيد. اگر مي‌خواييد پيشرفت‌ بكنيد. و اگر مي‌خواييد لايق‌ به‌ اين‌ باشيد كه‌ به‌ محضر حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فدا قرار بگيريد. عشق‌ به‌ خدا، محبت‌ به‌ خدا. در راه‌ خدا همه‌ چيز از دست‌ دادن‌، آماده‌ بودن‌ براي‌ اين‌ كه‌ هر چي‌ خدا مي‌گه‌ فورا عمل‌ بكنيد، عرض‌ كردم‌ همة‌ مطالب‌ را گفتم‌. والا اين‌ را بدونيد اگر تو يكي‌ از اينهايي‌ كه‌ عرض‌ شد كوتاهي‌ بكنيد توفيقاتتون‌ كم‌ مي‌شه‌. قوي‌ باشيد. مثل‌ حضرت‌ موسي‌ از هيچي‌ نترسيد. شما فكر نكنيد حضرت‌ موسي‌ از عصاش‌ ترسيد چون‌ نصف‌ شب‌ ناگهان‌ چوبتون‌ را بياندازيد هيچ‌ هم‌ متوجه‌ نباشيد كه‌ داريد چكار داريد مي‌كنيد، عصايت‌ را بينداز ميگي‌ چشم‌. تعبدا ميگه‌ چشم‌. يكدفعه‌ مي‌بينه‌ اژدها شد، حركت‌ هم‌ بكنه‌، حمله‌ هم‌ بكنه‌ و. خدا فرمود لا تخف‌، بگيرش‌، چيزي‌ نيست‌. اينهم‌ گرفت‌. خاندان‌ عصمت‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ براي‌ ما الگو هستند. حضرت‌ موسي‌ الگو براي‌ ما نيست‌. نه‌ اينكه‌ خداي‌ تعالي‌ قصه‌اش‌ را نقل‌ ميكنه‌ براي‌ پيغمبر براي‌ اينكه‌ مي‌خواد يك‌ خورده‌اي‌ اعصابش‌ را آرام‌ كنه‌، يك‌ خورده‌اي‌ خستگيش‌ را رفع‌ كنه‌. اين‌ خودش‌ را به‌ مشقت‌ انداخته‌ مي‌خواد آرامش‌ كنه‌. يك‌ قصه‌ را براش‌ نقل‌ ميكنه‌ و بعد هم‌ از اول‌ شروع‌ ميكنه‌ كه‌ موضوع‌ بحث‌ هفتة‌ آينده‌ است‌ و خداي‌ تعالي‌ از مجموع‌ اين‌ آياتي‌ كه‌ امشب‌ خونديم‌ مي‌خواد به‌ من‌، شما، حتي‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ بفرمايد كه‌ محبت‌، محبت‌ مي‌آره‌. در راه‌ خدا بايد انسان‌ همه‌ چيزش‌ را ول‌ كنه‌. در راه‌ خدا بايد انسان‌ خيلي‌ كار بكنه‌. كه‌ انشاء الله‌ اميدواريم‌ همه‌اتون‌ موفق‌ بشيد.

 خدايا خودت‌ ميدوني‌ كه‌ ما آرزوي‌ ما اين‌ است‌ كه‌ ما در اين‌ مسائل‌ موفق‌ بشيم‌. به‌ جائي‌ انشاء الله‌ همه‌اتون‌ برسيد كه‌ جز محبت‌ خدا هيچي‌ در دلتون‌ نباشه‌ و هر كي‌ را دوست‌ داريد فقط‌ براي‌ خدا دوست‌ داشته‌ باشيد. انشاء الله‌ به‌ جايي‌ برسيد كه‌ اخلاصتون‌، به‌ جايي‌ برسيد كه‌ انشاء الله‌ خلوصتون‌ و توحيدتون‌، فاني‌ بشه‌ در راه‌ خدا و هيچ‌ چيز از خودتون‌ نداشته‌ باشيد.

 خوب‌ به‌ همين‌ مناسبت‌ قرار بود كه‌ مناجاتي‌ را بخونيم‌. عرض‌ كردم‌ ترتيب‌ برنامه‌امون‌ اين‌ بود كه‌ خدا يك‌ قدري‌ با ما صحبت‌ ميكنه‌، ما هم‌ با خدا صحبت‌ كنيم‌. اين‌ وسطش‌ هم‌ ما حرفهاي‌ خدا را توضيحاتي‌ قابل‌ درك‌ و فهم‌ خودم‌ براي‌ شماها.

 

۲۱ جمادی الثانی ۱۴۱۵ قمری – فضائل‌ حضرت‌ زهرا (س‌)

 فضائل‌ حضرت‌ زهرا (س‌) 20 ج‌ 2 1415

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ و السلام‌ و الصلاة‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌. لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفدا. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. انا اعطيناك‌ الكوثر. فصل‌ لربك‌ و انحر. ان‌ شانئك‌ هو الابتر.

 پيرو حرفهايي‌ كه‌ امروز قبل‌ از ظهر زدم‌، حضرت‌ آدم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ خلقش‌ كرد، ملائكه‌ وقتي‌ كه‌ اطلاع‌ از خلقت‌ حضرت‌ آدم‌ پيدا كردند و خداي‌ تعالي‌ به‌ آنها فرمود اني‌ جاعل‌ في‌ الارض‌ خليفه‌ من‌ روي‌ زمين‌ مي‌خوام‌ جانشيني‌، خليفه‌اي‌ خلق‌ كنم‌، ملائكه‌ بصورت‌ سؤال‌ در ضمن‌ اعتراض‌ اتجعل‌ فيها يفسد فيها و يسفك‌ الدماء. او ميگه‌ اني‌ جاعل‌ في‌ الارض‌ خليفه‌، اينها ميگن‌ در روي‌ زمين‌ كساني‌ كه‌ خونريزي‌ كنند و فساد كنند، مي‌خواهي‌ قرار بدي‌. انسان‌ داراي‌ دو بعده‌. يكي‌ بعد خليفة‌ اللهي‌ يكي‌ هم‌ بعد فساد و خونريزي‌. خدا خلقتش‌ و هدفش‌ از خلقت‌ بشر به‌ منظور خليفة‌ الله‌ شدن‌ است‌. ولي‌ وقتي‌ ملائكه‌ بشر را نگاه‌ ميكنه‌ يا خود ما الان‌ نگاه‌ مي‌كنيم‌. نيمة‌ اول‌ زندگي‌ بشر در اين‌ كره‌ همان‌ فساد و خونريزي‌ است‌. خداي‌ تعالي‌ آن‌ نيمة‌ دوم‌ زندگي‌ بشر را لحاظ‌ كرده‌. يعني‌ اگر تقسيم‌ كنيم‌ فرزندان‌ حضرت‌ آدم‌ را تا روز قيامت‌ به‌ دو بخش‌. يك‌ بخش‌ قبل‌ از ظهور، در زمان‌ فساده‌، در زماني‌ است‌ كه‌ يملأ الارض‌ قسطا و عدلا بعد ان‌ ملئت‌ ظلما و جورا. در زماني‌ است‌ كه‌ ملئت‌ ظلما و جورا. ولي‌ هدف‌ پروردگار همان‌ نيمة‌ دوم‌ زندگي‌ بشره‌. در همين‌ نيمة‌ اول‌ هم‌ بايد بشر خليفة‌ الله‌ باشه‌. ولي‌ چه‌ ميشه‌ كرد كه‌ دنيا با نادانيهاي‌ بشر پر از ظلم‌ و جور ميشه‌، فساد و خونريزي‌ ميشه‌.

 لذا تمام‌ انبياء و تمام‌ اولياء، همه‌ منتظر آن‌ بعد، آن‌ بخش‌ دوم‌ خلقت‌ بشرند. حضرت‌ آدم‌ را خدا خلق‌ كرد بعد در معرض‌ ديد ملائكه‌ قرارش‌ داد. ثم‌ اعرضهم‌ علي‌ الملائكه‌. يك‌ اسمائي‌ به‌ حضرت‌ آدم‌ تعليم‌ داده‌. نشانه‌هايي‌، منظور از اسم‌ نه‌ مثلا يك‌ اسم‌ تنها. منظور از اسم‌ نشانه‌هايي‌ از چيزهايي‌، شناختي‌ از يك‌ افرادي‌، از كلمة‌ هؤلاء استفاده‌ ميشه‌ كه‌ يك‌ اشخاصي‌ را خدا اسماء اشخاص‌ و نشانه‌هاي‌ اشخاصي‌ را در اختيار حضرت‌ آدم‌ گذاشته‌. و به‌ حضرت‌ آدم‌ اين‌ علوم‌ را عنايت‌ كرده‌. كه‌ در حقيقت‌ همان‌ حكمت‌ متعاليه‌اي‌ است‌ كه‌ معرفت‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلامه‌.

 و حضرت‌ آدم‌ داراي‌ اين‌ علوم‌ شده‌. بعد در معرض‌ ديد ملائكه‌ قرارش‌ داده‌. ملائكه‌ ببينيد كه‌ حضرت‌ آدم‌ چي‌ ميدونه‌. ثم‌ عرضهم‌ علي‌ الملائكه‌ فقال‌ انبئوني‌ بأسماء هؤلاء. شما بيائيد شناخت‌ و معرفت‌ اين‌ عده‌اي‌ را كه‌ ما به‌ حضرت‌ آدم‌ معرفيشون‌ كرديم‌، اينها را شما بگيد. ملائكه‌ در معرفت‌ اين‌ عده‌ آگاهي‌ كاملي‌ نداشتند. از جبرئيل‌ گرفته‌ تا آخرين‌ و پائين‌ترين‌ ملائكه‌. اينها هيچكدام‌ نمي‌دونستند كه‌ فاطمة‌ زهرا يعني‌ چي‌؟ معرفت‌ كامل‌ فاطمة‌ زهرا را نداشتند. معرفت‌ كامل‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ را نداشتند. معرفت‌ كامل‌ پيغمبر و اوصيائش‌ را نداشتند. از همين‌ آيه‌ استفاده‌ ميشه‌ كه‌ لا علم‌ لنا الا ما علمتنا. خدايا ما چيزي‌ نمي‌دونيم‌. هر چيزي‌ تو به‌ ما ياد دادي‌، همونها را ميدونيم‌. درسته‌ همه‌ چيز را خدا تعليم‌ داده‌. اما به‌ حضرت‌ آدم‌ يك‌ چيزهايي‌ را تعليم‌ داده‌ كه‌ به‌ ملائكه‌ تعليم‌ نداده‌ بود. فقال‌ انبئوني‌ باسماء هؤلاء ان‌ كنتم‌ صادقين‌. اگر راست‌ ميگيد بيائيد معرفت‌ ائمه‌ را، معرفت‌ اين‌ گروه‌ را، اين‌ جمع‌ را، اين‌ افرادي‌ كه‌ ما به‌ حضرت‌ آدم‌ معرفيش‌ كرديم‌، معرفيشون‌ كرديم‌، شما بيان‌ كنيد. اينها نمي‌تونستند.

 يك‌ روز جبرئيل‌ نشسته‌ بود خدمت‌ رسول‌ اكرم‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ وارد شد جبرئيل‌ خودش‌ را كوچك‌ كرد، تواضع‌ كرد. رسول‌ اكرم‌ فرمود چي‌ شد؟ گفت‌ اين‌ معلم‌ منه‌. اين‌ استاد منه‌. من‌ در مقابل‌ استادم‌ دارم‌ كوچكي‌ مي‌كنم‌. بر علي‌ امير المؤمنين‌ بر معلم‌ جبرئيل‌ صلوات‌. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و اين‌ روايت‌ را مكرر خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ نقل‌ كرده‌اند و فرموده‌اند كه‌ بنا عبد الله‌. سرتاسر عالم‌ هستي‌ چه‌ عبادت‌ تكويني‌ ميشود و چه‌ عبادت‌ تشريعي‌، همه‌اش‌ بوسيلة‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارته‌. يعني‌ اگر خورشيد يا ماه‌ داره‌ روي‌ گردشي‌ حركت‌ ميكنه‌ كه‌ و ان‌ من‌ شي‌ء يسبح‌ بحمده‌، همة‌ اشياء عالم‌ اينها تسبيح‌ و بندگي‌ خدا را مي‌كنند، بوسيلة‌ خاندان‌ عصمت‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلامه‌. بنا عبد الله‌. اگر ذوي‌ العقول‌ عالم‌ كه‌ شامل‌ ملائكه‌ و انسان‌ و جن‌ ميشه‌، اگر خدا را مي‌شناسند، بوسيلة‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ است‌. اينها معلمين‌ واقعي‌ همة‌ ذوي‌ العقول‌ و همة‌ افرادي‌ كه‌ بافهم‌ و شعور در اين‌ جهان‌ هستي‌ زندگي‌ مي‌كنند، هست‌. لذا حضرت‌ آدم‌ به‌ خاطر داشتن‌ شناخت‌ فاطمة‌ زهرا، من‌ چون‌ امشب‌، امروز ميلاد مسعود فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها بوده‌. امروز دسته‌ گلي‌ در آغوش‌ حضرت‌ خديجه‌ و پيغمبر اكرم‌ قرار گرفته‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ در اين‌ سورة‌ مباركه‌ كه‌ از نظر آيات‌ خيلي‌ كوچكه‌ ولي‌ از نظر فصاحت‌، بلاغت‌، اعجاز، پيشگوئي‌، يعني‌ تمام‌ مراحل‌ اعجاز قرآن‌ اين‌ سورة‌ به‌ اين‌ كوچكي‌، تمام‌ اينها را داره‌ كه‌ بعضي‌ از مفسرين‌ ديدم‌ نوشته‌اند كه‌ منظور از آية‌ شريفه‌اي‌ كه‌ مي‌فرمايد فأتوا بسورة‌ من‌ مثله‌، يك‌ سوره‌ براي‌ ما بياريد اگر راست‌ ميگيد كه‌ قرآن‌ معجزه‌ نيست‌، از مثل‌ پيغمبر يا مثل‌ اين‌ سوره‌ بياريد ان‌ كنتم‌ صادقين‌. اگر راست‌ ميگيد. منظور سورة‌ كوثره‌. سورة‌ كوثر يك‌ سوره‌ است‌. سورة‌ بقره‌ هم‌ يك‌ سوره‌ است‌. ولي‌ اين‌ سوره‌ در عظمت‌ و ارزش‌ با سورة‌ بقره‌ با آن‌ همه‌ بزرگي‌، مطابقت‌ دارد. هر كس‌ صد مرتبه‌ سورة‌ كوثر را مثل‌ امشبي‌ كه‌ شب‌ جمعه‌ است‌ تلاوت‌ كند، پيغمبر اكرم‌ را در عالم‌ رويا مي‌بينه‌. حالا چه‌ ارتباطي‌ بين‌ اين‌ سوره‌ و پيغمبر اكرمه‌؟ همة‌ ارتباط‌، تمام‌ ارتباط‌، در زندگي‌ پيغمبر هيچوقت‌ محزون‌ نميشد. به‌ جهت‌ اينكه‌ علي‌ ان‌ اولياء الله‌ لا خوف‌ عليهم‌ و لا هم‌ يحزنون‌. اولياء خدا نه‌ خوفي‌ دارند و نه‌ هم‌ محزون‌ ميشن‌. فقط‌ يك‌ جا پيغمبر محزون‌ ميشد. و اون‌ در جايي‌ بود كه‌ احساس‌ مي‌كرد يك‌ وقت‌ ممكنه‌ صدمه‌اي‌ به‌ اين‌ هدف‌، به‌ اين‌ مكتب‌، به‌ اين‌ دين‌ كسي‌ بزنه‌. وقتي‌ كه‌ ملاحظه‌ كرد ديد دشمنان‌ در ميان‌ مسجدش‌ نشستند و در توطئة‌ اينند كه‌ يك‌ روز اين‌ دين‌ را از بين‌ ببرند، مخصوصا آن‌ خوابي‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ ديده‌ بود كه‌ بوزينه‌ها بر منبرش‌ بالا مي‌روند و ما جعلنا الرؤيه‌ اريناك‌ الا فتنة‌ للناس‌ و شجرة‌ الملعونة‌ في‌ القرآن‌. اين‌ خوابي‌ كه‌ تو ديدي‌ اي‌ پيغمبر، اين‌ ماية‌ امتحان‌ مردمه‌، ببييند مردم‌ فرقي‌ بين‌ علي‌ و معاويه‌ مي‌گذارند يا نه‌. اقلا بر خودشون‌ ثابت‌ بشه‌ كه‌ اينقدر بي‌ درك‌ و بي‌ شعور و نافهمند كه‌ فرق‌ بين‌ درخت‌ ملعونه‌ و شجرة‌ طيبه‌ نمي‌گذارند. و شجرة‌ ملعونه‌ كه‌ خاندان‌ بني‌ اميه‌ هستند، فرقي‌ بين‌ اينها، بين‌ يزيد شرابخوار آدمكش‌ ملعون‌ و بين‌ حسين‌ بن‌ علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌، فرقي‌ بين‌ زنهاي‌ كثيف‌ حتي‌ زمان‌ پيغمبر اكرم‌ و فاطمة‌ اطهر محدثه‌. كه‌ بزرگترين‌ صفات‌ فاطمة‌ زهرا بعد از نام‌ مقدس‌ كوثر، كلمة‌ محدثه‌ بودن‌ آن‌ حضرته‌. فرقي‌ بين‌ اينها مي‌گذارند يا نه‌. نه‌ فرق‌ كه‌ نمي‌گذارند هيچ‌. بلكه‌ او را هيجده‌ سالگي‌ شهيدش‌ مي‌كنند و آن‌ يكي‌ را سالم‌ با همة‌ خرابكاريهاش‌ بر خلاف‌ گفتة‌ قرآن‌ كه‌ وقرن‌ في‌ بيوتكن‌ و لا تبرجن‌ تبرج‌ الجاهليه‌، حركت‌ ميكنه‌ مي‌آد با علي‌ بن‌ ابيطالب‌ به‌ جنگ‌ و با حضرت‌ جنگ‌ ميكنه‌، هيچ‌ اين‌ مسلمانها بهش‌ آسيب‌ نمي‌زنند تا هشتاد و چند سال‌ عمر ميكنه‌. ببيند چه‌ امتحان‌ سختي‌ بشر داره‌؟ چقدر امتحانش‌ مشكله‌. كه‌ بوسيلة‌ اين‌ خاندان‌، يعني‌ بني‌ اميه‌، شما نگيد آن‌ خانم‌ از بني‌ اميه‌ نبود، بني‌ اميه‌ او را پرورشش‌ مي‌دادند، بني‌ اميه‌ او را تأييدش‌ مي‌كردند. وقتي‌ كه‌ بنا بود علي‌ يا عثمان‌ يكي‌ از اين‌ دو خليفه‌ بشه‌، ببينيد نقش‌ اين‌ زن‌ در مقابل‌ خلافت‌ عثمان‌ چه‌ بود و عثمان‌ چقدر نسبت‌ به‌ اين‌ زن‌ اظهار ارادت‌ ميكرد. ولو آنكه‌ بعد از مدتها گفت‌ اقتلوا نعثلا اين‌ روباه‌ را بكشيد، و مردم‌ را وادار كرد به‌ كشتن‌ عثمان‌. اما در عين‌ حال‌ بني‌ اميه‌ او را پرورش‌ دادند، معاويه‌ به‌ او احترام‌ مي‌گذاشت‌ و همين‌ شجرة‌ ملعونه‌ حتي‌ به‌ عايشه‌ رحم‌ نكرد. يك‌، او را دعوتش‌ كرد به‌ خانة‌ خودش‌، يك‌ چاهي‌ كند و روي‌ چاه‌ را با حصير پوشانيد. عايشه‌ آمد وارد شد، افتاد توي‌ چاه‌ و از دنيا رفت‌. شجرة‌ خبيثه‌ بني‌ اميه‌اند. در زيارت‌ عاشورا مي‌خونيم‌ و العن‌ الجبت‌ و الطاغوت‌، جبت‌ و طاغوت‌ معلوم‌ كيند؟ كيانند؟ جبت‌ اولي‌، طاغوت‌ هم‌ دومي‌. به‌ يك‌ اسم‌ ديگر سامري‌ و گوساله‌اش‌. بعد ميگه‌ و الشياطين‌، و حزبهم‌ و حزبهم‌. شياطين‌، شياطين‌ همين‌ شجرة‌ ملعونه‌ است‌. در زيارت‌ جامعه‌ فرقي‌ نميكنه‌. و حزبهم‌ حزب‌ الشيطان‌. رأس‌ اين‌ حزب‌ شيطان‌ و اين‌ شجرة‌ ملعونه‌، عثمانه‌. كه‌ خود اهل‌ سنت‌ هم‌ نسبت‌ به‌ او بدبينند.

 بحثي‌ مرحوم‌ علامة‌ اميني‌ براي‌ من‌ نقل‌ فرمودند. فرمودند نشسته‌ بوديم‌ با يكي‌ از اساتيد دانشگاه‌ بغداد. صحبت‌ دربارة‌ معاويه‌ شد. سخن‌ دربارة‌ معاويه‌ خيلي‌ راحت‌ ميشه‌ بحث‌ كرد با اهل‌ سنت‌. چون‌ جنگ‌ با علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كرده‌، حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ به‌ عمار فرمود كه‌ يقتلك‌ فئة‌ الباقيه‌ يك‌ جمعيت‌ تجاوزكار، يك‌ جمعيت‌ طاغوتي‌ به‌ تعبير ما، اونها تو را مي‌كشند و عمار را معاويه‌ كشت‌، و ادعاي‌ خلافت‌ در زمان‌ خليفة‌ انتخابي‌ مردم‌. ما به‌ خليفه‌ بودن‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كه‌ از جانب‌ خدا بود كار نداريم‌. انتخابي‌ مردم‌، ادعاي‌ خلافت‌ كرد و مرتب‌ معتاد به‌ شراب‌ بود. اينها را خود اهل‌ سنت‌ نقل‌ مي‌كنند. و عايشه‌ام‌ المؤمنين‌. كه‌ بعضي‌ خود آنها قائلند كه‌ آية‌ تطهير در شأنش‌ نازل‌ شده‌، او را كشت‌. و تقريبا من‌ در اين‌ كتاب‌ شبهاي‌ مكه‌ حالا يادم‌ نمي‌آد، ده‌ دليل‌ بر ملعون‌ بودن‌ معاويه‌ اقامه‌ كردم‌.

 يك‌ وقتي‌ در توي‌ حرم‌ رسول‌ اكرم‌ نشسته‌ بوديم‌. من‌ رو به‌ ضريح‌ نشسته‌ بودم‌ روز جمعه‌اي‌ بود داشتم‌ دعاي‌ ندبه‌ مي‌خوندم‌. طبعا صفهاي‌ جماعت‌ بسته‌ شده‌ بود. همه‌ رو به‌ قبله‌ نشسته‌ بودند. من‌ پشت‌ به‌ قبله‌ و رو به‌ ضريح‌. پيش‌ رو نشسته‌ بودم‌. داشتم‌ دعاي‌ ندبه‌ مي‌خوندم‌ حالي‌ داشتم‌. يك‌ مرد سوداني‌ بود به‌ من‌ گفت‌ كه‌ پاشو بشين‌ سرجات‌ مي‌آيند جات‌ را ميگيرند. راست‌ هم‌ ميگفت‌ چون‌ من‌ كه‌ اونجا نشسته‌ بودم‌، پشت‌ به‌ ديوار نشسته‌ بودم‌ مي‌آمدند جاي‌ مرا مي‌گرفتند و جا هم‌ آنجا خيلي‌ مهمه‌ مخصوصا آنجايي‌ كه‌ ما نشسته‌ بوديم‌. گفتم‌ بياد هر كي‌ مي‌خواد بشينه‌ من‌ اينجا نمي‌شينم‌ براي‌ نماز. گفت‌ چرا؟ گفتم‌ پشتم‌ به‌ قبر پيغمبر اكرم‌ ميشه‌ و من‌ مي‌رم‌ آنطرف‌ نماز مي‌خونم‌. گفت‌ رو به‌ خداست‌ عوضش‌. پشت‌ به‌ قبر پيغمبر، گفتم‌ نه‌ اينما تولوا ثم‌ وجه‌ الله‌. هرجا رو بكنيد رو به‌ خداست‌، رو به‌ كعبه‌ است‌. قبر پيغمبر اهميتش‌ از كعبه‌ بيشتره‌ و بعد هم‌ ما مي‌تونيم‌ جمع‌ كنيم‌ ما مي‌ريم‌ آنجا نماز مي‌خونيم‌، نه‌ پشت‌ به‌ قبر باشه‌ رو به‌ كعبه‌ هم‌ باشه‌. گفت‌ احسنت‌. خيلي‌ خوشش‌ آمد. آنهم‌ آمد آنجا نشست‌ رو به‌ ضريح‌ مطهر. در ضمن‌ كه‌ نشست‌ ما مشغول‌ دعاي‌ ندبة‌ خودمون‌ بوديم‌ اوهم‌ آمد سرش‌ را كرد توي‌ مفاتيح‌ كه‌ ببينه‌ ما داريم‌ چي‌ مي‌خونيم‌. عرب‌ بود. ديد مي‌خونيم‌ كه‌ مثلا همون‌ مطالب‌ دعاي‌ ندبه‌ يادمه‌ جاهاي‌ حساسش‌ رسيده‌ بود كه‌ من‌ غالبا خوب‌ آنجا انسان‌ نميتونه‌ بي‌ گريه‌ علي‌ المرتضي‌ و ابن‌ الخديجة‌ الغري‌ و ابن‌ الفاطمة‌ الزهرا. گفت‌ من‌ هذا. آخه‌ آنجا اسم‌ حضرت‌ نيست‌. گفت‌ اين‌ كيه‌ كه‌ تو اينقدر بهش‌ عشق‌ مي‌ورزي‌؟ اينقدر گريه‌ ميكني‌. اظهار علاقه‌ ميكني‌. گفتم‌ كه‌ اين‌ شخص‌ دوازدهمين‌ فرزند حضرت‌ رسول‌ اكرمه‌ يا دوازدهمين‌ خليفه‌ است‌ و يازدهمين‌ و يا دوازدهمين‌ فرزند رسول‌ اكرمه‌ و دنيا را مي‌آد پر از عدل‌ و داد ميكنه‌ بعد از آنكه‌ پر از ظلم‌ و جور ظلم‌ و جور شده‌ باشه‌. يك‌ قدري‌ دربارة‌ امام‌ زمان‌ باهاش‌ صحبت‌ كرديم‌. اوهم‌ تا آخر دعاي‌ ندبه‌ با ما خوند، اشك‌ مي‌ريخت‌. يك‌ رفيق‌ خيلي‌ خوبي‌ پيدا كرده‌ بوديم‌، آدم‌ پاك‌ و ساده‌اي‌ بود. سني‌ بود ولي‌ باما همراه‌ شد. بعد از دعا از من‌ پرسيد كه‌ مذهب‌ شما چيه‌؟ من‌ چون‌ ميدونستم‌ اين‌ سني‌ها ما را اگر بگيم‌ جعفري‌ هستيم‌، خيال‌ مي‌كنند كه‌ مذاهب‌ اهل‌ سنت‌ پنج‌ تاست‌. حنفي‌ و مالكي‌ و شافعي‌ و حنبلي‌ و جعفري‌. مي‌خواستم‌ بيشتر از اين‌ بهش‌ مطلب‌ بگم‌. گفتم‌ ما شيعه‌ هستيم‌. گفت‌ شيعه‌؟ شيعه‌ يعني‌ چي‌؟ گفتم‌ معتقديم‌ كه‌ بعد از پيغمبر، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ جانشين‌ رسول‌ اكرمه‌ من‌ هم‌ همين‌ را مي‌خواستم‌ كه‌ گفتم‌. گفت‌ شما جعفري‌ هستيد. گفتم‌ بعله‌ به‌ يك‌ عنوان‌ ديگه‌ جعفري‌ هستيم‌. گفت‌ كه‌ در سودان‌، در خارطوم‌، يك‌ جمعيتي‌ هستند كه‌ اينها را ميگند جعفري‌. شما همانها هستيد؟ گفتم‌ بله‌. گفت‌ شما چرا سه‌ تا نماز مي‌خونيد. همة‌ مسلمانها پنج‌ تا نماز مي‌خونند، شما سه‌ تا نماز مي‌خونيد. گفتم‌ از كجا مي‌دوني‌ ما سه‌ تا نماز مي‌خونيم‌؟ گفت‌ نماز صبح‌، نماز ظهر، نماز مغرب‌. گفتم‌ از كجا تو اين‌ را اينطوري‌ ميگي‌. گفت‌ سه‌ تا اذان‌ چون‌ شما بيشتر نمي‌گيد. با بلندگو مثلا مي‌شنيد كه‌ شيعه‌ها سه‌ مرتبه‌ اذان‌ ميگن‌. گفتم‌ نه‌ ما مردم‌ زمان‌ ما مردم‌ فعال‌ و كاري‌ و اهل‌ باصطلاح‌ خوب‌ مي‌خوان‌ هر دنيا را طبق‌ دستور قرآن‌ داشته‌ باشند هم‌ آخرت‌ ربنا آتنا في‌ الدنيا حسنه‌ و في‌ الآخرة‌ حسنه‌، به‌ ما اجازه‌ داده‌ است‌ امام‌ صادق‌ كه‌ كه‌ ما نماز صبحمون‌ را بيائيم‌ بخونيم‌. نماز ظهر و عصرمون‌ را هم‌ با هم‌ بخونيم‌، نماز مغرب‌ و عشا را با هم‌. و اين‌ را فكر نكن‌ كه‌ مثلا همينطوري‌ ايشان‌ فتوا داده‌. نه‌. پيغمبر اكرم‌ در كتاب‌ صحيح‌ بخاري‌ در جمع‌ بين‌ دو نماز، رواياتي‌ هست‌ كه‌ فرمود كه‌ انسان‌ ميتونه‌ نماز ظهر و عصرش‌ را و نماز مغرب‌ و عشايش‌ را با هم‌ بخونه‌ و پيغمبر خودش‌ هم‌ اين‌ كار را مي‌كرد. بلا خوف‌، عجيبه‌، در آن‌ روايت‌ صحيح‌ بخاري‌ ميگه‌ بلا خوف‌ و لا عذر و لا سفر. نه‌ توي‌ سفر بود پيغمبر، نه‌ عذري‌ داشت‌ نه‌ هم‌ خوفي‌ داشت‌. نماز را جمع‌ مي‌خوند. و لذا ما اين‌ قسمتش‌ را انتخاب‌ كرديم‌. مي‌تونيم‌ هم‌ آنطور بخونه‌ ولي‌ اين‌ قسمتش‌ را انتخاب‌ كرديم‌. در همين‌ موقع‌ كه‌ ما داشتيم‌ با اين‌ آقا صحبت‌ مي‌كرديم‌، خوب‌ ما دوتا كنار هم‌ نشسته‌ بوديم‌، طبعا يك‌ نفر هم‌ روبرو داشت‌ حرفهاي‌ ما را گوش‌ ميداد. يكي‌ از اين‌ علماي‌ مصري‌ به‌ ما نگاه‌ مي‌كرد و حرفهاي‌ ما را گوش‌ مي‌داد منهم‌ بدم‌ نمي‌آمد اون‌ حرفهاي‌ ما را بشنوه‌. گفت‌ انت‌ مجتهد. تو مجتهدي‌ كه‌ به‌ روايت‌ استدلال‌ ميكني‌. ديدم‌ نه‌ مرد دانشمندي‌ است‌ از راه‌ حسابي‌ وارد شده‌. چون‌ اين‌ را بدونيد در احكام‌ يا انسان‌ بايد مجتهد باشه‌ يا مقلد. مجتهد ميتونه‌ به‌ روايت‌ استدلال‌ كنه‌ ولي‌ غير مجتهد كه‌ نميتونه‌ به‌ روايت‌ استدلال‌ كنه‌. گفتم‌ من‌ فكر كردم‌ اگر بگم‌ من‌ مجتهدم‌، اگر بگم‌ مقلدم‌ ميگه‌ خوب‌ ابو حنيفه‌ و ابو ادريس‌ شافعي‌ و حنبلي‌، اينها همه‌اشون‌ ميگن‌ نماز را نميشه‌ با هم‌ خوند، گفتم‌ نعم‌ انا مجتهد. اين‌ بيشتر ناراحت‌ شد. گفت‌ اتفقت‌ الامه‌ تمام‌ امت‌ پيغمبر جمع‌ شدند بر اينكه‌ چهار تا بيشتر مجتهد نداشتند. ابو حنيفه‌ و محمد بن‌ ادريس‌ شافعي‌ و احمد حنبلي‌ و مالك‌ بن‌ انس‌. چهارتا مجتهد بيشتر ما نداشتيم‌. احسنت‌. ما توي‌ بحث‌ وارديم‌. چون‌ سي‌ و چند ساله‌ توي‌ اين‌ كانون‌ ما داريم‌ با مردم‌ بحث‌ مي‌كنيم‌. گفتم‌ ديگه‌ ما نمي‌تونيم‌ الان‌ رد بشيم‌. بايد يك‌ راه‌ ديگري‌ باز كنيم‌. گفتم‌ تو خيلي‌ مرد دانشمندي‌ هستي‌ و يك‌ خورده‌اي‌ نرمش‌ كرديم‌ و نشستيم‌ و ضمنا من‌ گفتم‌ ما تقول‌ يا شيخ‌ في‌ معاويه‌؟ دربارة‌ معاويه‌ چيه‌ نظرت‌؟ گفت‌ كه‌ و با جنگي‌ كه‌ با علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كرد. خوب‌ معاويه‌ را آنها نمي‌تونند بد بگند. ولي‌ يادش‌ رفته‌ بود كه‌ گفته‌ چهار تا مجتهد بيشتر نيست‌. گفتش‌ كه‌ اشتباه‌ كرد. ولي‌ چون‌ مجتهد بود، خداي‌ تعالي‌ به‌ خاطر اين‌ خطا كه‌ در اجتهادش‌ كرد، خدا يك‌ اجر هم‌ بهش‌ ميده‌. ولي‌ خطا كرد. فورا بهش‌ گفتم‌. اينهم‌ يك‌ مجتهد پس‌ پنج‌ تا مجتهد شد تا حالا. چون‌ چهار تا آنها يكي‌ هم‌ اين‌ پنج‌ تا ميشه‌. اين‌ فهميد كه‌ من‌ بقول‌ بعضي‌ها بهش‌ زدم‌ از نظر بحثي‌. گفتش‌ كه‌ داد خلاصه‌ شروع‌ كرد به‌ تندي‌ كردن‌ و افرادي‌ هم‌ خوب‌ در اين‌ بين‌ دورو بر ما جمع‌ شده‌ بودند، بيكار نشسته‌ بودند. هنوز يكساعت‌ به‌ ظهر بود. اينها بيكار نشسته‌ بودند منتظر، بعضي‌ هاشون‌ منتظر چرت‌ مي‌زدند، بعضي‌ها پاشون‌ را دراز كرده‌ بودند. آنهايي‌ كه‌ مكه‌ رفتند مي‌دونند روز جمعه‌ چه‌ انتظاري‌ ميكشن‌ براي‌ نماز. دور او را گرفتند. خوب‌ راست‌ ميگه‌. تو چيه‌ نظرت‌؟ فحش‌ دادن‌ كه‌ استدلال‌ نيست‌. چون‌ شروع‌ كرد به‌ ما بد و بيراه‌ گفتن‌. آنقدر سر او ريختند با او بحث‌ مي‌كردند كه‌ من‌ پاشدم‌ رفتم‌ متوجه‌ نشدم‌.

 حالا اينها، منظورم‌ اين‌ بود كه‌ معاويه‌ را مجتهد مي‌دونند. ميگن‌ مجتهد بود. اجتهاد كرد كه‌ بايد با علي‌ بن‌ ابيطالب‌ جنگ‌ بكنه‌. ولو خطا كرد اما مجتهد اگر خطا هم‌ بكنه‌ يك‌ ثواب‌ داره‌ و اينها اينقدر درك‌ ندارند كه‌ اولا آنها باب‌ اجتهاد را بستند و بعد هم‌ اجتهاد در اصول‌ عقايد اصلا غلطه‌ و مسئلة‌ ولايت‌ و خلافت‌ از اصول‌ اعتقاداته‌.

 بهرحال‌ اين‌ را هم‌ عرض‌ كردم‌ بخاطر اينكه‌ شب‌ تولد حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليهاست‌ و شب‌ جمعه‌ است‌. يك‌ قدري‌ از كسالت‌ و خستگي‌ بيرون‌ بيائيد و اين‌ را بدونيد كه‌ بحمد الله‌ زير ساية‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌، فرد فرد شما كه‌ لااقل‌ يك‌ مدتي‌ پاي‌ منبرها نشسته‌ باشيد، مي‌تونيد با علماي‌ دانشمند اهل‌ سنت‌ بحث‌ كنيد. چون‌ اينها متأسفانه‌ يعني‌ بايد گفت‌ كه‌ اين‌ جمع‌ زيادي‌ كه‌ اهل‌ سنت‌ هستند، چون‌ پيروي‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ نيستند، اينها اطلاعات‌ زيادي‌ ندارند. فاطمة‌ زهراي‌ با اين‌ عظمت‌، كه‌ من‌ فكر مي‌كنم‌ اگر خطبة‌ آن‌ حضرت‌ را، همين‌ خطبه‌اي‌ كه‌ در نهايت‌ درجة‌ اضطراب‌، يك‌ فرد معمولي‌. ببينيد شما فصيح‌ترين‌ زنها، دانشمندترين‌ زنها را پيدا كنيد. اين‌ را بريزند در خانه‌اش‌، در به‌ پهلويش‌ بزنند، شوهرش‌ را دستگير كنند، ببرند و الان‌ جوريه‌ كه‌ شمشير را گرفتند روي‌ شوهرش‌، آنهم‌ نه‌ شوهر معمولي‌، مثل‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. اينجا حضرت‌ خطبه‌ بخوانه‌ كه‌ امروز دانشمندان‌ در شرح‌ خطبة‌ فاطمة‌ زهرا كتابها بنويسند و ابواب‌ حكمت‌ از اين‌ مطالبي‌ كه‌ بي‌بي‌ فرموده‌ است‌، استفاده‌ كنند. خيلي‌ عجيبه‌. آن‌ حالت‌ اضطراب‌، شما ببينيد اصلا به‌ حضرت‌ زهرا بايد انسان‌ با يك‌ چشم‌ الهي‌ نگاه‌ كرد. يعني‌ يك‌ ستاره‌اي‌ از انوار پروردگار درخشيده‌ و اسمش‌ شده‌ فاطمة‌ زهرا. و الا محاله‌، اضطراب‌ مردش‌، مردها، دانشمندان‌ از مردها اگر يك‌ حمله‌اي‌ بهشون‌ بشه‌، در آن‌ موقع‌ حمله‌ كه‌ پاي‌ كشته‌ شدن‌ مخصوصا در ميان‌ باشه‌ و مي‌كشتند فاطمة‌ زهرا. اين‌ را بدونيد اگر خواست‌ پروردگار نبود اونها به‌ قصد كشتن‌ فاطمة‌ اطهر را زدند و كشتند فاطمة‌ زهرا را. لذا كسي‌ به‌ فاطمة‌ زهرا نگه‌ شهيده‌، البته‌ گاهي‌ توجه‌ نيست‌ ميگن‌ رحلت‌ فاطمة‌ زهرا. و الا شهادت‌ فاطمة‌ زهرا. فاطمه‌ شهيد شد، فاطمه‌ كشته‌ شد. و الا چرا يك‌ خانم‌ در سن‌ جواني‌ چه‌ كم‌ داشت‌، در سن‌ هيجده‌ سالگي‌ از دار دنيا بره‌؟ و او را مي‌خواستند بكشند و فاطمة‌ زهرا اينها را ميدونست‌. خوب‌ مي‌ديد كه‌ صداي‌ طرف‌ داره‌ مي‌آد از پشت‌ در. يكي‌ آمده‌، خيال‌ كرد اين‌ حواسش‌ نيست‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا توي‌ خونه‌ است‌. فيها فاطمه‌. در اين‌ خانه‌ فاطمه‌ است‌. خوب‌ باشه‌. ما براي‌ همين‌ آمديم‌. و در را وقتي‌ زد خيلي‌ هم‌ خوشنود بود. چون‌ بعدها افتخار ميكنه‌. براي‌ همين‌ معاويه‌ مي‌نويسه‌ كه‌ وقتي‌ فهميدم‌ فاطمة‌ زهرا پشت‌ دره‌، من‌ نمي‌خوام‌ شب‌ تولد شما را محزونتون‌ زياد بكنم‌. وقتي‌ فهميدم‌ فاطمه‌ پشت‌ دره‌، آنچنان‌ در را كوبيدم‌ به‌ پهلوش‌ كه‌ صداش‌ بين‌ در و ديوار بلند شد. اينها قصد كشتن‌ داشتند.

 آنوقت‌ يك‌ همچين‌ وضعي‌ داره‌ فاطمة‌ زهرا بخدا قسم‌ آقايون‌، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ در فصاحت‌ و بلاغت‌ در آن‌ وقتي‌ كه‌ با كمال‌ راحتي‌ علي‌ در مسجد كوفه‌ داره‌ خطبه‌ ميخوانه‌، اگر نگيم‌ فصاحت‌ و بلاغت‌ سخنان‌ فاطمه‌ بالاتر از سخنان‌ علي‌ بن‌ ابيطالبه‌، كمتر نيست‌. خيلي‌ عجيبه‌. اينها را لا يعلم‌ الا العالمون‌. جز دانشمندان‌ كس‌ ديگري‌ نميتونه‌ درك‌ كنه‌. يك‌ كتاب‌ براي‌ من‌ تازگي‌ فرستاده‌ بودند كه‌ بلاغة‌ فاطمة‌ الزهرا. بلاغة‌ فاطمة‌ زهرا. توي‌ خونه‌ ننشسته‌ هي‌ خط‌ بزنه‌ و بنويسه‌. در كجا؟ در آنجائي‌ است‌ كه‌ رو ميكنه‌ به‌ قدرتمند زمانش‌ كه‌ آن‌ بالا نشسته‌. يابن‌ ابي‌ قحافه‌. با كمال‌ اهانت‌ داره‌ باهاش‌ صحبت‌ ميكنه‌. اي‌ پسر ابي‌ قحافه‌. اترث‌ اباك‌ و لا ارث‌ ابي‌. اي‌ كاش‌ مي‌تونستيد خطبة‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها را دقت‌ مي‌كرديد، مو شكافي‌ مي‌كرديد تا مي‌فهميديد كه‌ چه‌ معجزه‌اي‌ فاطمة‌ زهرا كرده‌ و ماية‌ آبروست‌ براي‌ همه‌.

 شب‌ جمعه‌ است‌ و امروز هم‌ تولد حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها بوده‌. وقتي‌ ما در قم‌ بوديم‌، اين‌ قضيه‌ را فكر مي‌كنم‌ خيلي‌ قديم‌ گفتيم‌ ولي‌ در عين‌ حال‌ الان‌ هم‌ ميگم‌ دلتون‌ شاد بشه‌. ما وقتي‌ در قم‌ بوديم‌ يك‌ نفر آنجا معروف‌ بود كه‌ با علماي‌ اهل‌ سنت‌ بحث‌ كرده‌ و پيروز هم‌ شده‌ و هيچ‌ هم‌ سواد نداره‌. من‌ خودم‌ رفتم‌ ديدمش‌. گفت‌ ما در طواف‌ توي‌ مسجد الحرام‌ بعد از اينكه‌ طوافمون‌ تمام‌ شده‌ بود، ديديم‌ عده‌اي‌ نشسته‌اند، يك‌ چند تا شرطه‌ هم‌ اطرافشون‌ را گرفته‌اند به‌ عنوان‌ محافظ‌ من‌ را صدا زدند. قيافه‌، قيافه‌اي‌، خدا رحمتش‌ كنه‌، قيافه‌اي‌ نبود كه‌ به‌ قيافة‌ دانشمندان‌ بخوره‌. معلوم‌ بود كه‌ اين‌ سوادي‌ نداره‌. بعضي‌ها آخه‌ از قيافه‌اشون‌ معلومه‌ كه‌ تحصيلاتي‌ ندارند. اونها اين‌ را انتخاب‌ كرده‌ بودند. يك‌ مترجم‌ فارسي‌ زبان‌ هم‌ داشتند گفتند به‌ من‌ گفت‌ كه‌ بيا اين‌ آقايون‌ يك‌ سؤالاتي‌ دارند جواب‌ بده‌. من‌ آمدم‌ بگم‌ من‌ سواد ندارم‌ ولي‌، بعد كه‌ تلفن‌ را در گوشم‌ گرفتم‌، مثل‌ صداي‌ تلفن‌. بعد برگشتم‌ نگاه‌ كردم‌ ديدم‌ كسي‌ نيست‌ ولي‌ من‌ را مثل‌ اينكه‌ گرفته‌ بودند و ديگه‌ اختيار نداشتم‌. عين‌ اين‌ جريانات‌ چند دفعه‌ توي‌ رفقاي‌ ما هم‌ اتفاق‌ افتاد كه‌ يك‌ همچين‌ سروشي‌، يك‌ همچين‌ صدايي‌ در گوششون‌ آمد. صدايي‌ آمد مثل‌ تلفن‌ كه‌ هر چي‌ مي‌پرسند جواب‌ بده‌ ما كمكت‌ مي‌كنيم‌. رفتم‌ نشستم‌. خيلي‌ هم‌ آرام‌. گفتند شما چرا اولي‌ و دومي‌ را لعن‌ مي‌كنيد؟ صدا آمد كه‌ بگو كتاب‌ صحيح‌ بخاري‌ را بياريد تا اثبات‌ كنم‌. ما حالا نمي‌دونستيم‌ صحيح‌ بخاري‌ چيه‌؟ گفتيم‌ كتاب‌ صحيح‌ بخاري‌ را بياريد تا من‌ اثبات‌ كنم‌. اونها هم‌ توي‌ مسجد الحرام‌ هست‌ و صحيح‌ بخاري‌ حاضر. صحيح‌ بخاري‌ كتابي‌ است‌ كه‌ در ميان‌ كتب‌ اهل‌ سنت‌ صحيحترين‌ كتابها است‌ بعد از قرآن‌ اصح‌ الكتب‌ بعد القرآن‌. شايد ما در كتب‌ احاديثمون‌ يك‌ همچين‌ كتابي‌ كه‌ صددرصد صحيح‌ باشه‌ آنجور كه‌ آنها به‌ آن‌ كتاب‌ اعتماد دارند، ما شايد اينجور كتابي‌ نداشته‌ باشيم‌ اما اين‌ كتاب‌ هست‌. آوردند. ديدم‌ صدا آمد كه‌ بگو ورق‌ فلان‌، صفحه‌، فلان‌ را بياورند. ورق‌ زدند آورند سطر مثلا پنجم‌. بخونند. خودشون‌ خوندند. خوندند كه‌ پيغمبر اكرم‌ فرمود فاطمة‌ بضعة‌ مني‌. فاطمه‌ پارة‌ تن‌ منه‌. من‌ اغضبها فقد اغضبني‌. كسي‌ كه‌ او را به‌ غضب‌ بياره‌ من‌ را به‌ غضب‌ آورده‌. كسي‌ كه‌ او را اذيت‌ كنه‌ مرا اذيت‌ كرده‌. خوب‌ اشكال‌ نداره‌. اين‌ را قبول‌ كرديم‌. درسته‌. فلان‌ ورق‌ را بيارد. باز صدا همينطور مرتب‌ مي‌آد. من‌ هم‌ همينطور دارم‌ گوش‌ ميدم‌. منم‌ نمي‌دونم‌ چي‌ دارم‌ ميگم‌، همينجور دارم‌ ميگم‌. طوطي‌ صفتم‌ داشتم‌. خودش‌ مي‌گفت‌ خدا رحمتش‌ كنه‌. طوطي‌ صفتم‌ داشتند آنچه‌ استاد ازل‌ گفت‌ بگو مي‌گويم‌. ما هم‌ مي‌گفتيم‌. هيچ‌ هم‌ نمي‌تونستم‌ خودم‌ را كنار بكشم‌. ترس‌ ابدا. يك‌ آرامشي‌. خدا نصيب‌ انسان‌ بكنه‌ از يك‌ سيمي‌ از قلب‌ انسان‌ به‌ آن‌ مركز ولايت‌ متصل‌ بشه‌. ولو اگر يك‌ لحظه‌ هم‌ باشه‌، يك‌ آرامش‌ عجيبي‌ پيدا ميكنه‌. توي‌ دل‌ دشمن‌، توي‌ قلب‌ شير انسان‌ ميره‌ هيچ‌ وحشت‌ نداره‌. نمي‌دونم‌ براي‌ همه‌اتون‌ حتما گاهي‌ اتفاق‌ افتاده‌. براي‌ من‌ زياد اتفاقد افتاده‌. يك‌ جرياني‌ من‌ خودم‌ داشتم‌ در مكه‌. مطمئن‌ بودم‌ برم‌ توي‌ اين‌ جلسه‌ مرا مي‌كشند. ولي‌ يك‌ آرامشي‌ داشتم‌ حتي‌ اين‌ پسر بزرگم‌ كه‌ آنوقت‌ همراه‌ من‌ بود، بهش‌ گفتم‌ بيا او نيامد تنها رفتم‌ توي‌ مجلسي‌ كه‌ پانزده‌ نفر عالم‌ بزرگ‌ سني‌ بودند و باهاشون‌ بحث‌ كردم‌ و حال‌ اينكه‌ احتمال‌ ميدادم‌، خيلي‌ آرام‌. با اينكه‌ من‌ زبان‌ خوب‌ مسلط‌ نيستم‌. ولي‌ البته‌ ده‌ پانزده‌ روزي‌ توي‌ عربها باشم‌ مسلط‌ ميشم‌ ولي‌ در عين‌ حال‌ آنها اهل‌ زبانند، تند ميگند، ولي‌ در عين‌ حال‌ ما آرامش‌ عجيبي‌ آن‌ سيم‌ را آنها وصل‌ مي‌كنند در آنجا. در تمام‌ دوران‌ زندگي‌ ما بايد سيم‌ را وصل‌ كنيم‌ اما در وقتي‌ كه‌ انسان‌ در مقابل‌ خصم‌ واقع‌ ميشه‌ها، آنها سيم‌ را وصل‌ ميكنند، چراغ‌ را وصل‌ مي‌كنند. ميگن‌ بگو. ميگه‌ همينطور صدا مي‌آمد كه‌ ورق‌ فلان‌، صفحة‌ فلان‌ كه‌ من‌ بعد كه‌ مراجعه‌ كردم‌ اين‌ دو سه‌ تا روايت‌ را در صحيح‌ بخاري‌ پيدا كردم‌ كه‌ فاطمه‌ سلام‌ الله‌ عليها در موقع‌ مرضش‌ كه‌ از دنيا رفت‌ با همان‌ مرض‌ خطاب‌ كرد به‌ اولي‌ و دومي‌ كه‌ خدايا شاهد باش‌ اين‌ دو نفر مرا به‌ غضب‌ آوردند و من‌ از اينها راضي‌ نيستم‌. اينهم‌ ديدند. اينجا همچين‌ كم‌كم‌ انسان‌ متوجه‌ ميشه‌ مطلب‌ از چه‌ قراره‌. و يؤذون‌ الله‌ و رسوله‌ لعنهم‌ الله‌ في‌ الدنيا و الآخره‌. خيلي‌ عجيبه‌ اين‌ روايت‌. دو تا روايت‌ يك‌ آيه‌. كساني‌ كه‌ خدا و پيغمبر، آخر اينجا كسي‌ كه‌ فاطمه‌ را اذيت‌ كنه‌، پيغمبر را اذيت‌ كرده‌، كسي‌ هم‌ كه‌ پيغمبر را اذيت‌ كنه‌، خدا را اذيت‌ كرده‌. اين‌ آيه‌ هم‌ ان‌ الذين‌ يؤذون‌ الله‌ و رسوله‌ لعنهم‌ الله‌ في‌ الدنيا و الاخره‌. كسي‌ كه‌ خدا و پيغمبر را اذيت‌ كنه‌، لعنت‌ خدا بر آنها در دنيا و آخرت‌ باد. هم‌ توي‌ دنيا هم‌ توي‌ آخرت‌. دنيا راكه‌ ماها انشاء الله‌ همت‌ مي‌كنيم‌، آن‌ هفته‌ شب‌ جمعه‌، دو هفته‌ قبل‌ يك‌ كسي‌ به‌ كسي‌ گفته‌ بود كه‌ مي‌خوام‌ برم‌ خونة‌ فلاني‌ گفته‌ بود كه‌ خونة‌ او نرو. او گفته‌ كه‌ لعن‌ بر اولي‌ و دومي‌ نكنيد. به‌ من‌ گفت‌ شما چيزي‌ گفتيد. گفتم‌ اين‌ ديگه‌ به‌ ما نمي‌چسبه‌، بچسبه‌، هر چيزي‌ نقل‌ كنند، چون‌ سابقها مي‌گفتند تا نباشد چيزكي‌، مردم‌ نگويند چيزها. اما حالا خدمتتون‌ عرض‌ شود تا نباشد چيزكي‌ مردم‌ بگويند چيزها. ما همة‌ مجلسمون‌ اصلا همه‌اش‌ همين‌ حرفهاست‌. اين‌ ديگه‌ به‌ ما نمي‌چسبه‌. بهرحال‌ لعن‌ خدا در دنيا لعن‌ آنها را به‌ زبان‌ ما قرارش‌ داده‌. لذا بايد بنشينيد لعن‌ كنيد و واقعا بوسيلة‌ لعن‌ انسان‌ بيشتر پيشرفت‌ معنوي‌ ميكنه‌ و در آخرت‌ هم‌ بعهدة‌ خداست‌ لعن‌ بر آنها. في‌ الدنيا و الاخره‌.

 ميگه‌ خوب‌ ما اينها را گفتيم‌ اينها فهميدند چي‌ شد جريان‌. گفت‌ ديدم‌ آن‌ بزرگشون‌ دستور داد به‌ شرطه‌ها كه‌ مرا بگيرند ببرند. من‌ را دستبندي‌ زدند ما را برداشتند بردند زندان‌. وحي‌ هم‌ قطع‌ شد. صدا هم‌ ديگه‌ نمي‌آد. خدايا ما چي‌ گفتيم‌؟ چه‌ حرفي‌ زديم‌، اجمالا فهميدم‌ چي‌ گفتم‌. ولي‌ آخه‌ ما را چرا ول‌ كردند. اينجاست‌ كه‌ انسان‌ بايد بگه‌ كه‌ اگر جانم‌ هم‌ در اين‌ راه‌ بره‌ من‌ ميدم‌. ميگه‌ عصري‌ بود جريان‌ تا شب‌. ما بهرحال‌ توي‌ زندان‌ بوديم‌ كسي‌ هم‌ نيامد به‌ سراغمون‌. سر شب‌ بود يك‌ غذائي‌ برامون‌ آوردند و غذائي‌ خورديم‌. همينجور موندم‌، رفقا هم‌ خبر ندارند ما اينجا گير افتاديم‌. البته‌ آنوقتها گروهي‌ مي‌رفتند. زن‌ و بچه‌ اگر همراهش‌ بودند خلاصه‌ همه‌ بي‌ اطلاعند چي‌ شد. تقريبا يك‌ مقداري‌ از شب‌ كه‌ گذشت‌، ديدم‌ همان‌ بزرگتر آن‌ جمع‌ كه‌ من‌ اسمش‌ را نمي‌دونم‌ ولي‌ معلوم‌ بود يك‌ شخص‌ سياسي‌ مهمي‌ است‌. آمد توي‌ زندان‌ با مترجمش‌. آمد به‌ ما اظهار محبت‌ كرد گفت‌ ببخشيد ما نمي‌دونستيم‌ مشا از علماي‌ شيعه‌ هستيد. مي‌گفت‌ حالا من‌ خوب‌ خودم‌ ميدونم‌ و ايني‌ كه‌ من‌ گفتم‌ شما را بيارن‌ اينجا چون‌ چند تا از قضات‌ ما آنجا بودند و شما اثبات‌ كرديد كه‌ اولي‌ و دومي‌ را خدا لعنتشون‌ كرده‌ و ديگه‌ حرفي‌ باقي‌ نگذاشتيد. اينها ممكن‌ بود مثلا فشار بيشتري‌ را از من‌ تقاضا كنند، لذا من‌ دستور دادم‌ شما را بياورند زندان‌. ولي‌ با مسئوليت‌ خودم‌ شما شبانه‌ بايد بريد تحويل‌ آن‌ زمان‌ مرحوم‌ اسيد ابوالحسن‌ اصفهاني‌ بود، تحويل‌ آسيد ابو الحسن‌ اصفهاني‌ داده‌ بشيد و خدمت‌ شما عرض‌ شود ما خيالمون‌ راحت‌ بشه‌. و الا توي‌ كوچه‌ و بازار راه‌ بريد، شما را ميگرن‌ و از دست‌ من‌ هم‌ كاري‌ ساخته‌ نيست‌. راسته‌ در عربستان‌ سعودي‌ قضات‌ خيلي‌ كاري‌ هستند. حتي‌ بر حكومت‌ حاكمن‌. گفتم‌ كه‌ خوب‌ توصيه‌هامون‌ را كه‌ به‌ ما در فلان‌ جا مثلا، فلان‌ هتل‌، فلان‌ فندق‌، فلان‌ مسافرخانه‌ هستيم‌ و شما بريد به‌ آنها خبر بديد و عيبي‌ نداره‌.

 ما را با ماشين‌ سريعي‌، وسيلة‌ سريعي‌ حالا وسيلة‌ آنوقت‌ هر چي‌ بود، ما را سريع‌ بردند خدمت‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ اصفهاني‌ و آن‌ يكي‌ دو نفري‌ كه‌ همراه‌ ما بودند، رفتند خدمت‌ ايشان‌ كه‌ آقا يك‌ رسيدي‌ به‌ ما بديد كه‌ اين‌ عالم‌ شيعه‌ را ما به‌ شما برگردونديم‌. آقام‌ برداشت‌ نوشت‌ كه‌ ايشان‌ رسيد و رسيد دادند. بعد از من‌ پرسيد كه‌ تو كجا درس‌ خوندي‌، چي‌ كردي‌، چيكار كردي‌؟ قضيه‌ را براي‌ ايشان‌ گفتم‌. ايشان‌ گرية‌ زيادي‌ كرد. خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ آسيد ابو الحسن‌ اصفهاني‌، علماي‌ خوبي‌ ما داشتيم‌، به‌ شيخ‌ محمد كوفي‌ رحمة‌ الله‌ عليه‌ نقل‌ ميكرد ميگفت‌ كه‌ خدمت‌ امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ رسيدم‌ حضرت‌ يك‌ نامه‌اي‌ نوشتند براي‌ آسيد ابو الحسن‌، آخه‌ آسيد ابو الحسن‌ زير بار مرجعيت‌ نمي‌خواست‌ بره‌. يك‌ نامه‌اش‌ نوشتند كه‌ تو خودت‌ را در اختيار مردم‌ بگذار، دهليز خانه‌ ات‌ بنشين‌، حوائج‌ مردم‌ را برآورد، نحن‌ ننصرك‌. ما تو را ياري‌ مي‌كنيم‌. يك‌ علماي‌ اينطوري‌ بودند. من‌ جرياناتي‌ از مرحوم‌ سيد رضوان‌ الله‌ تعالي‌ عليه‌، بعضي‌هاش‌ با يك‌ واسطه‌ بعضي‌هاش‌ با دو واسطه‌ شنيدم‌ خيلي‌ عجيبه‌. ميگه‌ نشست‌ ايشون‌ گريه‌ كرد. گفت‌ آن‌ صداي‌ مادرم‌ زهرا بوده‌. بهت‌ كمك‌ كرده‌. او مادرم‌ زهراست‌، او كوثره‌، او كسي‌ است‌ كه‌ در همه‌ جا و به‌ همه‌ چيز احاطه‌ داره‌. خيلي‌ عجيبه‌. من‌ هيچوقت‌ از اين‌ فكر بيرون‌ نميرم‌ كه‌ هر وقت‌ هر كسالتي‌، هر ناراحتي‌ پيدا ميشه‌، شما بعضي‌ وقتها مي‌آئيد اينجا، خيال‌ ميكنيد من‌ دست‌ مي‌گذارم‌ به‌ سرتون‌ اسم‌ اعظم‌ را ميخونم‌، بعله‌ اسم‌ اعظم‌ را مي‌خونم‌. ميگم‌ يا مولاتي‌ يا فاطمة‌ اغيثيني‌. بعضي‌ها ميگن‌ فورا سر ما خوب‌ ميشه‌، فورا مرض‌ ما رفع‌ ميشه‌. شما خودتون‌ هم‌ بخونيد، تجربه‌ كنيد يا مولاتي‌ يا فاطمة‌ اغيثيني‌. يك‌ جمله‌، همين‌ امروز با جناب‌ آقاي‌ رفيعي‌ صحبتمون‌ همين‌ بود كه‌ وقتي‌ كه‌، اين‌ را زياد هم‌ ن‌ گفتم‌، وقتي‌ كه‌ پيغمبر با آن‌ عظمت‌ ميگه‌ اني‌ لاجد في‌ بدني‌ ضعفا، اي‌ فاطمه‌ من‌ در بدنم‌ ضعفي‌ احساس‌ ميكنم‌، اين‌ جمله‌ خيلي‌ مهمه‌. نميگه‌ يا ابتا اعوذ بالله‌ من‌ الضعف‌. ميگه‌ اعيذك‌ بالله‌ تو را من‌ الان‌ تعويذت‌ ميكنم‌، الان‌ يك‌ كاري‌ ميكنم‌ كه‌ تو ضعفت‌ برطرف‌ بشه‌. اعيذك‌ بالله‌. بوسيلة‌ خدا، به‌ اذن‌ پروردگار. اما انا اعيذك‌. اعيذك‌ بالله‌ يا ابتا من‌ الضعف‌. وقتي‌ كه‌ مي‌خوابه‌ حضرت‌ آن‌ كساي‌ يماني‌ را ميكشه‌، چقدر سريع‌، چقدر عجيب‌، خيلي‌ عجيبه‌ها. ميگه‌ فسرت‌ من‌ برگشتم‌ نگاه‌ كردم‌ به‌ پدرم‌ فانظر اليه‌ فاذا وجهه‌ يتلأل‌. كأنه‌ بدر. آدمي‌ كه‌ لاجد في‌ بدني‌ ضعفا آدمي‌ كه‌ احساس‌ ضعف‌ ميكنه‌ آمده‌ استراحت‌ كنه‌. نه‌ اينكه‌ فكر كنيد حالا پيغمبر، از جهت‌ بدني‌ احساس‌ ضعف‌ ميكنه‌، خسته‌ شده‌. لااقل‌ خسته‌ شده‌. ميگه‌ برگشتم‌ بهش‌ نگاه‌ كردم‌ ديدم‌ صورتش‌ مثل‌ ماه‌ ميدرخشه‌. ميخواي‌ صورتت‌ مثل‌ ماه‌ بدرخشه‌ بگو كه‌ يا فاطمه‌ اني‌ لاجد، حالا بگيد كه‌ لاجد من‌ در خودم‌ ضعف‌ مي‌بينم‌، در بدنتون‌ ضعفه‌ بگيد به‌ حضرت‌. شما كه‌ باصطلاح‌ بيشتر نيازمند به‌ فاطمة‌ زهرا هستيد از پيغمبر اكرم‌. اگر كم‌ پول‌ شديد بگيد اني‌ لاجد مثلا در كيسه‌ام‌ ضعفي‌، آدم‌ گاهي‌ كيسه‌اش‌ ضعيفه‌، جيبش‌ ضعيفه‌، اني‌ لاجد في‌ حالا عربيش‌ را، فارسي‌ بگيد، حضرت‌ زهرا هفتاد زبان‌ كه‌ سهله‌، صدها هزار زبان‌ هم‌ اگر توي‌ عالم‌ باشه‌، همه‌ را ميدونه‌. فارسي‌ بگيد. من‌ در خودم‌ يك‌ احساس‌ ضعفي‌ مي‌كنم‌. اين‌ اكسير را، اين‌ اسم‌ اعظم‌ را همين‌ امشب‌ ياد بگيريد نه‌ از من‌، از پيغمبر اكرم‌ و بعد از اين‌ عمل‌ كنيد. اگر نتيجه‌ نگرفتيد هر چي‌ مي‌خوايد بگيد. خدا رحمت‌ كنه‌ علماي‌ سابق‌ وقتي‌ كه‌ يك‌ دعايي‌، يك‌ چيزي‌ را مي‌گفتند، مي‌گفتند اگر نتيجه‌ نگرفتيد ما را لعنت‌ كنيد. اما من‌ اين‌ جرأت‌ را نمي‌كنم‌. شما آدمهاي‌ خوب‌، منهم‌ آدم‌ بد خدا دنبال‌ بهانه‌ ميگرده‌ كه‌ يك‌ جوري‌ ما را شايد از رحمت‌ خودش‌ دور كنه‌. نه‌ مرا لعنت‌ نكنيد، اگر جرأتش‌ را مي‌داشتم‌ ميگفتم‌ مرا لعنت‌ كنيد. بخدا قسم‌، به‌ روح‌ پاك‌ فاطمة‌ زهرا قسم‌ من‌ شخصا معتقدم‌. من‌ گاهي‌ نصف‌ شب‌ بلند ميشم‌ ميگم‌ يا مولاتي‌ يا فاطمة‌ اغيثيني‌ نه‌ من‌ الان‌ شايد چهار پنج‌ ساله‌ قرصي‌ به‌ هيچ‌ عنوان‌ نخوردم‌ حالا چشمم‌ نكنيد كه‌ فردا لازم‌ بشه‌ يك‌ قرصي‌ ما بخوريم‌. نه‌ هيچ‌ نيازي‌ نبوده‌ كه‌ بخوريم‌. قرص‌ و همه‌ چيزما همين‌ يا مولاتي‌ يا فاطمة‌ اغيثيني‌. خيلي‌ بي‌بي‌ مؤثره‌ و انشاء الله‌ اين‌ اسم‌ اعظم‌، اين‌ اكسير، اين‌ هر چيزي‌ را كه‌ مي‌خواهيد اسمش‌ را بگذاريد اين‌ را داشته‌ باشيد يادگار از فاطمة‌ زهرا انشاء الله‌.

 خوب‌ همينطوري‌ كه‌ گفتم‌ ما در ديشب‌ من‌ يا صبحي‌ بود يك‌ حزني‌ در دلم‌ پيدا شده‌ بود. حزن‌ مسائل‌ ظاهري‌ نبود. يك‌ حزني‌ بود شايد بگم‌ شما هم‌ آن‌ حزنها را داشته‌ باشيد. به‌ بي‌بي‌ عرض‌ مي‌كردم‌ بي‌بي‌ ما روز تولدتون‌ هم‌ محزون‌ باشيم‌ روز وفاتتون‌ هم‌ محزون‌ باشيم‌. كه‌ بعدش‌ يك‌ چرتي‌ خوابم‌ برد يك‌ جمله‌اي‌ فرمودند رفع‌ حزنم‌ كردند. من‌ به‌ اين‌ مسئله‌ معتقدم‌.

 يك‌ وقتي‌ رفته‌ بوديم‌ نجف‌ با زن‌ و بچه‌. زن‌ يعني‌ بچه‌ نداشتيم‌ آنوقت‌. رفته‌ بوديم‌ نجف‌ تحصيل‌ كنيم‌. خانه‌ گيرمون‌ نمي‌آمد. غافل‌ هم‌ از اين‌ بوديم‌ كه‌ حالا شب‌ اول‌ ماه‌ جمادي‌ الثانيه‌. رفتم‌ حرم‌ حضرت‌ امير صلواة‌ الله‌ عليه‌ به‌ آقا عرض‌ كردم‌ آقا ما مهمانيم‌، خانه‌ مي‌خوايم‌، اثاثيه‌امون‌ در مسافرخانه‌ ريخته‌. شب‌ حضرت‌ امير را خواب‌ ديدم‌. فرمودند فردا و پس‌ فردا و پستر فردا وفات‌ حضرت‌ زهراست‌. خونه‌ بهتون‌ بديم‌ خوشحال‌ ميشيد. روز چهارم‌ جمادي‌ الثاني‌ خونه‌ درست‌ ميشه‌. خدا ميدونه‌ روز چهارم‌، ما ديگه‌ ول‌ كرديم‌.گفتيم‌ خيلي‌ خوب‌، من‌ حواسم‌ نبود. رفتيم‌ به‌ روضه‌ و عزاداري‌. روز چهارم‌ جمادي‌ الثاني‌، يك‌ دلالي‌ گفت‌ شما مثل‌ اينكه‌ خانه‌ مي‌خواستيد؟ گفتم‌ بعله‌ گفت‌ در شارع‌ شيخ‌ طوسي‌، يك‌ خياباني‌ است‌ به‌ نام‌ شيخ‌ طوسي‌ كه‌ قبر شيخ‌ طوسي‌ هم‌ در همانجاست‌. رفتيم‌ يك‌ خانه‌ به‌ ما دادند. اينطوريه‌. نمي‌خوان‌ ما خوشحال‌ باشيم‌ در وفات‌. اما در روز تولدشون‌ طبعا بايد بخوان‌ كه‌ ما خوشحال‌ باشيم‌. انشاء الله‌ هم‌ خوشحال‌ ميشيم‌. حالا ولو به‌ وعده‌ خوشحالمون‌ بكنند. ولو اينكه‌ بگن‌ خيلي‌ خوب‌ وعده‌ بهت‌ ميديم‌. خوشا به‌ حالتون‌ اگر امروز وعدة‌ فرج‌ امام‌ زمان‌ را گرفته‌ باشيد. وعدة‌ اينكه‌ از اصحابش‌ باشيد گرفته‌ باشيد. وعدة‌ اينكه‌ مشمول‌ شفاعت‌ فاطمة‌ زهرا شده‌ باشيد، گرفته‌ باشيد. هر يك‌ از اينها عيدي‌ بزرگي‌ است‌ كه‌ بهتون‌ داده‌ شده‌. و اگر هم‌ ندادنتون‌، ديگه‌ بچه‌ هم‌ هر چه‌ بچة‌ صبوري‌ باشه‌، صبح‌ عيد مي‌آد سلام‌ مي‌كنه‌ نمي‌دهندش‌. ميگه‌ خوب‌ ميده‌. تا ظهر صبر ميكنه‌. ظهر نه‌. تا شب‌، شب‌ معلومه‌ كه‌ عيدي‌ ما دراه‌ از بين‌ ميره‌. صداش‌ در مي‌آد كه‌ ما عيديمون‌ چي‌ شد؟ حالا شما امشب‌ شب‌ جمعه‌ است‌ مي‌تونيد بگيد، من‌ نظرم‌ اينه‌ كه‌ عيديتون‌ را دادند. حالا اگر عيديتون‌ را نگرفتيد مي‌تونيد بگيد عيديمون‌ چي‌ شد؟ يا رسول‌ الله‌. يا فاطمة‌ الزهرا، يا امير المؤمنين‌، يا اهل‌ بيت‌ النبوه‌ و معدن‌ الرحمه‌، يا سادتي‌ و مواليه‌، ما عيديمون‌ را نمي‌دونيم‌ گرفتيم‌ يا نه‌؟ وعده‌اش‌ هم‌ به‌ ما بديد قبول‌ ميكنيم‌. از شما مي‌خوايم‌ ما هم‌ لياقت‌ ملاقات‌ با امام‌ زمانمون‌ را داشته‌ باشيم‌. ما شبهايي‌ كه‌ جلساتي‌ هست‌، وقتي‌ كه‌ مي‌رسيم‌ به‌ اينجا كه‌ حاجتي‌، ميگيم‌ آقا حاجت‌ ما خود شما هستيد، حاجت‌ ما ديدن‌ شماست‌، معرفت‌ شماست‌، شناخت‌ شماست‌. يا بقية‌ الله‌ حاجت‌ ما شما هستيد. نسئلك‌ الله‌ و ندعوك‌. زيارت‌ مي‌خوايد بخونيد؟ زيارت‌ آل‌ ياسين‌ را بخونيد.

 

۱۹ جمادی الثانی ۱۴۱۵ قمری – مراحل‌ تزكية‌ نفس‌- اخلاق‌ خواهران ۶۸

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمدلله‌ و صلاة‌ و سلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آله‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الا´ن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 حضرت‌ آدم‌ كه‌ در بهشت‌ از اون‌ شجرة‌ ممنوعه‌ خورد اين‌ ترك‌ اولايي‌ بود يا مكروهي‌ بود كه‌ انجام‌ داد. و لذا خداي‌ تعالي‌ او را پيغمبر اولوالعزمش‌ نكرد. بخاطر اينكه‌ مظهر مرحلة‌ توبه‌ باشد و دويست‌ سال‌ توبه‌ كرد. يعني‌ دوران‌ مرحلة‌ توبه‌اش‌ دويست‌ سال‌ طول‌ كشيد. نه‌ بخاطر اينكه‌ گناهش‌ بزرگ‌ بود. بخاطر اين‌ است‌ كه‌ او شخصيتش‌ خيلي‌ بالا بود. توقع‌ از او نمي‌رفت‌. هر چه‌ انسان‌ داراي‌ كمالات‌ بيشتري‌ باشد خداي‌ تعالي‌ و ملائكه‌ و انبياء و رسل‌ از او توقعشون‌ بيشتره‌. حتي‌ در روايتي‌ دارد حسنات‌ الابرار سيئات‌ المقربين‌. كارهاي‌ خوب‌ آدمهاي‌ خوب‌ و نيك‌، اينها گاهي‌ ميشه‌ كه‌ گناهه‌ براي‌ آدمهاي‌ نزديك‌، آنهايي‌ كه‌ مقربند، آنهايي‌ كه‌ به‌ كمال‌ رسيده‌اند. نماز خوبي‌ را كه‌ ماها بخونيم‌ اگر علي‌ بن‌ ابيطالب‌ همينجور نماز بخواند، با همين‌ توجه‌، با همين‌ بي‌ توجهي‌، يقينا او را از مقام‌ امامت‌ خلعش‌ مي‌كنند. از هر كسي‌ چيزي‌ توقع‌ دارند. لذا من‌ مكرر عرض‌ كردم‌ كه‌ از شما خانمهاي‌ اهل‌ تزكية‌ نفس‌ خداي‌ تعالي‌ و دين‌ و ملائكه‌ و مردم‌ يك‌ توقع‌ ديگري‌ دارند. كوچكترين‌ عملي‌ كه‌ ولو مكروه‌، شما انجام‌ بدهيد گناهش‌ بيشتر از گناهان‌ بلكه‌ گناهان‌ بزرگ‌ اهل‌ معصيته‌. اگر شما مثلا فرض‌ كنيد زينت‌ آلاتتون‌ بيشتر يا مثل‌ سايرين‌ باشد كه‌ مردم‌ وقتي‌ شما را مي‌بينند، آنهايي‌ كه‌ مخصوصا فقيرند نمي‌توانند اين‌ زينت‌ آلات‌ را براي‌ خودشون‌ تهيه‌ بكنند و آهي‌ بكشند، اين‌ گناهش‌ براي‌ شما اهميتش‌ بيشتر از يك‌ كار گناه‌ رسميه‌ كه‌ ديگران‌ بكنند. امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ به‌ يكي‌ از دوستانش‌ فرمود كار بد از همه‌ بده‌، اما از تو بدتره‌. كار بد از همه‌ بده‌. ولي‌ از سالكين‌ الي‌ الله‌ از اهل‌ تزكية‌ نفس‌، زشتتره‌. حتي‌ مردم‌ توقع‌ ندارند كه‌ شما كوچكترين‌ كار مكروه‌ را انجام‌ بديد. خداي‌ تعالي‌ از حضرت‌ آدم‌ توقع‌ نداشت‌ ولو بعنوان‌ مكروه‌، ولو بعنوان‌ ترك‌ اولي‌ آن‌ كار را انجام‌ بده‌. خود حضرت‌ آدم‌ هم‌ متوجه‌ بود كه‌ اين‌ كار خيلي‌ اشتباهه‌. لذا هم‌ برخورد خدا خيلي‌ تنده‌ و هم‌ خودش‌ دوران‌ توبه‌اش‌ طول‌ كشيد. ما به‌ يك‌ خانم‌ تقريبا بيست‌ ساله‌اي‌ گفته‌ بوديم‌ چهل‌ روز تو توبه‌ بكن‌، مادرش‌ رفته‌ بود بهش‌ گفته‌ بود كه‌ تو مگر چيكار كردي‌ كه‌ بايد اينقدر، چهل‌ روز بايد توبه‌ بكني‌. و او را از برنامه‌ باز داشته‌ بود. يا يك‌ جواني‌ همينطور چندي‌ قبل‌ اتفاق‌ افتاد. كه‌ او بيست‌ و پنج‌ ساله‌ بود. ميگفت‌ تو در ظرف‌ ده‌ سال‌ كه‌ تكليف‌ شدي‌ مگر چه‌ كرده‌اي‌ كه‌ اين‌ مقدار بايد توبه‌ بكني‌؟ شما بررسي‌ بكنيد ببينيد گناه‌ حضرت‌ آدم‌ چي‌ بود و مدت‌ توبه‌اش‌ هم‌ چي‌ بود؟ گناه‌ حضرت‌ آدم‌، من‌ توضيح‌ ميدم‌ براتون‌ كه‌ چه‌ جوري‌ بود. هم‌ از نظر كتاب‌ تورات‌ و هم‌ از نظر قرآن‌. كتاب‌ تورات‌ كه‌ بطور كلي‌ خدا را دروغگو نستجير بالله‌ معرفي‌ كرده‌ و شيطان‌ را راستگو. ميگه‌ خدا گفت‌ از اين‌ درخت‌ نخور كه‌ مي‌ميري‌. شيطان‌ گفت‌ اگر از اين‌ درخت‌ بخوري‌ هميشه‌ توي‌ بهشت‌ خواهي‌ ماند و هيچوقت‌ نمي‌ميري‌. و حضرت‌ آدم‌ رفت‌ از اين‌ درخت‌ خورد و داراي‌ معرفت‌ شد. تا آن‌ روز نميدانست‌ كه‌ لخت‌ بودن‌ بده‌. داراي‌ معرفت‌ شد. ما بحث‌ از كتاب‌ تورات‌ نمي‌خواهيم‌ بكنيم‌. من‌ مفصل‌ در كتاب‌ پاسخ‌ ما نوشتم‌. ولي‌ قرآن‌ مي‌فرمايد كه‌ خداي‌ تعالي‌ حضرت‌ آدم‌ و حوا را در بهشت‌ قرار داد. در باغي‌ بسيار زيبا. اين‌ باغ‌ در همين‌ كرة‌ زمين‌ بوده‌. نعمتها فراوان‌، حتي‌ مائدة‌ آسماني‌ و لباس‌ دوخته‌ كرده‌، چند دست‌، بدل‌ واشور هم‌ داشت‌. و حضرت‌ آدم‌ راحت‌ بود. شيطان‌ آمد گفت‌ هل‌ ادلكم‌ علي‌ شجرة‌ الخلد. آيا دلالتتون‌ بكنم‌ بر يك‌ درختي‌ كه‌ اگر از آن‌ درخت‌ خورديد هميشه‌ توي‌ بهشت‌ مي‌مانيد؟ حضرت‌ آدم‌ قبول‌ نكرد. رفت‌ كنار حوا نشست‌ و يكسره‌ او را وسوسه‌ كرد. حوا رفت‌ مخفيانه‌ از آن‌ درخت‌ خورد. شايد هم‌ نظرش‌ اين‌ بود كه‌ من‌ كه‌ پيغمبر نيستم‌. مسئله‌اي‌ نداره‌ كه‌ من‌ يك‌ كار مكروه‌ انجام‌ بدهم‌. بعضي‌ افراد ما اينجور فكر مي‌كنند كه‌ ما كه‌ به‌ پاية‌ حضرت‌ زهرا نمي‌رسيم‌. ما كه‌ معصوم‌ نيستيم‌ كه‌ گناه‌ نكنيم‌. خيال‌ ميكنند معصوم‌ يعني‌ گناه‌ فقط‌ نبايد بكنه‌. هر چه‌ كه‌ از معصومين‌، هر مطلبي‌ كه‌ از معصومين‌ به‌ ما رسيده‌، براي‌ اين‌ رسيده‌ كه‌ ما خودمون‌ را به‌ آن‌ پايه‌ برسانيم‌. يعني‌ هر حالتي‌ از حالات‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها كه‌ براي‌ ما امروز نقل‌ شده‌ براي‌ اين‌ است‌ كه‌ ما خودمون‌ را به‌ آن‌ پايه‌ برسانيم‌. و الاّ آنچه‌ كه‌ ما نمي‌توانيم‌ به‌ آنها برسيم‌ براي‌ ما نقل‌ نشده‌. اين‌ فكر را از سرتون‌ بيرون‌ كنيد. اين‌ وسوسة‌ شيطانه‌. شيطان‌ را از خودتون‌ دور كنيد كه‌ ما به‌ آنجا نمي‌رسيم‌. ما به‌ مقام‌ مقدس‌ حضرت‌ زهرا نمي‌رسيم‌. اما آن‌ مقامي‌ را كه‌ نمي‌رسيم‌ براي‌ ما نقل‌ نكرده‌اند و ما هم‌ آن‌ مقام‌ را نمي‌فهميم‌. اين‌ را بدونيد. آني‌ كه‌ نقل‌ كرده‌اند كه‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها از مرد آنطور فرار ميكرد. آنكه‌ نقل‌ كردند حجابش‌ آنطوري‌ بوده‌. آني‌ كه‌ نقل‌ كرده‌اند عفتش‌ آنطوري‌ بود. آني‌ كه‌ نقل‌ كرده‌اند با شوهر چگونه‌ رفتار ميكرد. آني‌ كه‌ نقل‌ كرده‌اند با خدمتگزار خودش‌ چگونه‌ عمل‌ ميكرد، اينها را نقل‌ كردند كه‌ ما ياد بگيريم‌ و عمل‌ بكنيم‌. و الاّ شما چه‌ خبر داريد كه‌ ارتباط‌ فاطمة‌ زهرا با خداي‌ تعالي‌ چگونه‌ بود؟ اينها را براي‌ ما نقل‌ نكردند. نمي‌فهميم‌ هم‌ اگر نقل‌ بكنند.

 حضرت‌ حوا شايد، آنهم‌ من‌ ميگم‌، با خودش‌ گفت‌ منكه‌ پيغمبر نيستم‌. من‌ اول‌ انجام‌ ميدم‌. بعضي‌ حمل‌ كردند بر اينكه‌ شيطان‌ خانمها را زودتر فريب‌ ميده‌. من‌ اين‌ را معتقد نيستم‌. اتفاقا شايد مردها را بيشتر و زودتر فريب‌ بده‌. ولي‌ اين‌ احساسي‌ كه‌ در شماها هم‌ شايد الان‌ باشه‌. بگيد ما كه‌ فاطمة‌ زهرا نيستيم‌ كه‌ مثل‌ فاطمة‌ زهرا باشيم‌. پس‌ چه‌ بهتر اينكه‌ يك‌ خورده‌اي‌ راحت‌تر باشيم‌. و حال‌ اينكه‌ اگر كسي‌ از اولياء خدا باشد، راحتيش‌ در آن‌ چيزي‌ است‌ كه‌ خدا و امام‌ زمان‌ را راضي‌ كنه‌. حضرت‌ حوا رفت‌ از درخت‌ شجرة‌ منعيه‌ كه‌ بعضي‌ گفته‌اند گندم‌ بوده‌ و هر كسي‌ چيزي‌ گفته‌، بهرحال‌ آني‌ كه‌ در قرآن‌ هست‌ شجرة‌ منهيه‌ است‌، شجره‌اي‌ كه‌ نهي‌ شده‌. حضرت‌ حوا كه‌ خورد آمد پيش‌ حضرت‌ آدم‌. حضرت‌ آدم‌ ديد چيزيش‌ نشده‌. زمينه‌ براي‌ وسوسة‌ شيطان‌ فراهم‌ شد. گاهي‌ بعضي‌ از افراد مي‌گويند كه‌ فلاني‌ اينهمه‌ گناه‌ ميكنه‌، سر و مر گنده‌ توي‌ مردم‌ راه‌ ميره‌، زندگيش‌ هم‌ خوبه‌. بعله‌. پس‌ چرا؟ معلومه‌ كه‌ گناه‌ زياد مهم‌ نيست‌. آنها را خدا واشون‌ گذاشته‌ به‌ حال‌ خودشون‌. مي‌فرمايد انما نملي‌ ليزدادوا اثما و لهم‌ عذاب‌ اليم‌. از امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ سؤال‌ ميشه‌ كه‌ بعضي‌ از افراد كافر حتي‌ هستند كه‌ وضع‌ ماليشون‌، وضع‌ زندگيشون‌ بهتر از ما مسلمانهاست‌. و بعضي‌ از ما مسلمانها هستند كه‌ وضع‌ مالي‌ و زندگيشون‌ خيلي‌ بدتر از كفاره‌. اين‌ چه‌ جوريه‌؟ و حال‌ اينكه‌ تقوي‌ وضع‌ مالي‌ انسان‌ را، وضع‌ خوشبختي‌ انسان‌ را زياد ميكنه‌ و فراموشي‌ از ياد خدا وضع‌ زندگي‌ انسان‌ را بد ميكنه‌؟ حضرت‌ فرمود بالاخره‌ چه‌ كافر چه‌ مسلمان‌. يعني‌ مسلمان‌ هم‌ يك‌ كارهاي‌ بدي‌ توي‌ اين‌ دنيا كرده‌. كافر هم‌ يك‌ كارهاي‌ خوبي‌ بالاخره‌ توي‌ اين‌ دنيا كرده‌. اينها بخاطر كارهاي‌ بدشون‌، مسلمانها بخاطر كارهاي‌ بدشون‌ بايد يك‌ عذابي‌ بكشند. خداي‌ تعالي‌ نمي‌خواهد روز قيامت‌ از آن‌ عذابهاي‌ سخت‌ آنها را گرفتار آن‌ عذابهاي‌ سخت‌ بكنه‌. لذا در همين‌ دنيا با آنها تسويه‌ حساب‌ ميكنه‌، همين‌ دنيا مبتلاشون‌ ميكنه‌، همين‌ دنيا فقيرشون‌ ميكنه‌، همين‌ دنيا جزاشون‌ را ميده‌. چون‌ اين‌ دنيا جاي‌ زودگذري‌ است‌، زياد اهميت‌ نداره‌. اما كفار هم‌ گاهي‌ ميشه‌ كارهاي‌ خوبي‌ بالاخره‌ كرده‌اند. خداي‌ تعالي‌ در همين‌ دنيا مي‌خواد ثوابهايي‌ كه‌ بخواد به‌ آنها بده‌، اجرهايي‌ كه‌ بخواد به‌ آنها بده‌ در همين‌ دنيا بده‌. آنها را ثروتمندشون‌ بكنه‌، آنها را در دنيا متمتعشون‌ بكنه‌ كه‌ طلبي‌ از خدا روز قيامت‌ نداشته‌ باشند. روز قيامت‌ نگند كه‌ خدايا ما به‌ فلان‌ فقير دستگيري‌ كرديم‌. فلان‌ بنده‌ات‌ را خوشحال‌ كرديم‌. تو در دنيا فلان‌ بندة‌ مرا خوشحال‌ كردي‌، ما هم‌ در دنيا خودت‌ را خوشحال‌ كرديم‌. ديگه‌ حالا طلبي‌ از ما نداري‌.

 كوشش‌ بكنيد كه‌ اينها را توجه‌ داشته‌ باشيد. اين‌ مسائل‌ را بدانيد. نگيد افراد معصيتكار اينهمه‌ در رفاه‌ و آسايشند. رفاه‌ و آسايش‌ دنيا يك‌ پول‌ بدرد نميخوره‌. مثل‌ اين‌ مي‌مانه‌ كه‌ انسان‌ از روي‌ يك‌ پلي‌ داره‌ عبور ميكنه‌ فقط‌ وسيلة‌ راحتيش‌ روي‌ همان‌ پل‌ باشه‌. وقتي‌ كه‌ آنور پل‌ رسيد همة‌ بدبختيها متوجهش‌ ميشه‌. اين‌ پل‌ چيزي‌ نيست‌. دنيا پلي‌ است‌ براي‌ آخرت‌.

 حضرت‌ آدم‌ ديد كه‌ حضرت‌ حوا چيزيش‌ نشده‌ با اينكه‌ از آن‌ درخت‌ خورده‌. زمينة‌ وسوسة‌ شيطان‌ را فراهم‌ كرد. از طرفي‌ هم‌ خدا نگفته‌ بود نخوريد. اگر گفته‌ بود اگر بخوريد لباستون‌ را و غذاتون‌ را مي‌گيريم‌. يعني‌ از بهشت‌ بيرونتون‌ مي‌كنيم‌. حضرت‌ آدم‌ هم‌ مي‌دونست‌ بالاخره‌ بايد از اينجا بره‌ بيرون‌. چون‌ خدا اون‌ را براي‌ اون‌ خانه‌ خلق‌ نكرده‌. براي‌ كار در زمين‌ خلق‌ كرده‌. عينا مثل‌ يك‌ فرد مثلا يكي‌ از مسئولين‌ يك‌ مملكتي‌ يا يكي‌ از مسئولين‌ يك‌ استاني‌، اين‌ اولي‌ كه‌ در آن‌ استان‌ مي‌آيد هنوز خانه‌ و زندگي‌ نداره‌، در يك‌ هتلي‌ ازش‌ پذيرائي‌ مي‌كنند، همة‌ وسائل‌ را هم‌ در اختيارش‌ مي‌گذارند تا خانه‌ و زندگي‌ براي‌ خودش‌ تهيه‌ بكنه‌. اينهم‌ حضرت‌ آدم‌ ميدونست‌ كه‌ اينجوريه‌. علاوة‌ بر همه‌، شيطان‌ در صورت‌ ماري‌ درآمد بنا به‌ نقلي‌ و هر چه‌ بود آنجا مجسم‌ شد در مقابلش‌ و قسم‌ خورد براي‌ اينها، حضرت‌ آدم‌ باورش‌ نمي‌آمد كسي‌ قسم‌ دروغ‌ بخوره‌. بعضي‌ وقتها انسان‌ باورش‌ نمي‌آيد يك‌ انسان‌ معتقد به‌ خدا و قيامت‌ باشه‌ و اينقدر بدي‌ بكنه‌! قسم‌ خورد و قاسمهما اني‌ لكما لمن‌ الناصحين‌. من‌ قسم‌ مي‌خورم‌ و الله‌ بالله‌ من‌ مي‌خوام‌ شما را نصيحت‌ بكنم‌، از اين‌ درخت‌ بخوريد. گفت‌ هل‌ ادلكم‌ علي‌ شجرة‌ الخلد و ملكا لا يبلي‌. آيا دلالتتون‌ بكنم‌ بر درخت‌ كه‌ ماية‌ دائمي‌ بودن‌ انسان‌ در اين‌ بهشت‌ ميشه‌ و ملكي‌ كه‌ هيچوقت‌ كهنه‌ نميشه‌. هيچوقت‌ فرسوده‌ نميشه‌. از اين‌ درخت‌ بخوريد. حضرت‌ آدم‌ هم‌ رفت‌ خورد. اما بعد از اين‌ عمل‌، يك‌ لحظه‌ هوسراني‌، من‌ دربارة‌ حضرت‌ آدم‌ نميگم‌ اين‌ جمله‌ را. دربارة‌ خودم‌ ميگم‌، دربارة‌ خودمون‌ ميگيم‌. يك‌ لحظه‌ هوسراني‌ يك‌ عمر پشيماني‌. براي‌ ما كه‌ چند تا عمر پشيماني‌. دويست‌ سال‌ خيلي‌ زمانه‌. نه‌ دويست‌ سال‌. بلكه‌ خدا او را پيغمبر اولوالعزمش‌ نكرد و براي‌ ابد اين‌ ناراحتي‌ را حضرت‌ آدم‌ پيدا كرد. توبه‌اش‌ فرضا قبول‌ ميشه‌ ولي‌ اون‌ امتياز بهش‌ داده‌ نشد. گفتند خيلي‌ خوب‌ توبه‌، ما نديده‌ مي‌گيريم‌. اما تو به‌ درد اين‌ كار نميخوري‌. نكنيد كاري‌، ما توي‌ همين‌ خانمهايي‌ كه‌ توي‌ اين‌ جلسه‌ هستند افرادي‌ داريم‌ كه‌ خيال‌ مي‌كنند شبها اينجا فايده‌اي‌ نداشت‌. ولي‌ نه‌. شيطان‌ آمده‌ بهشون‌ وسوسه‌ كرده‌ و الان‌ توفيق‌ آمدن‌ اينجا را ندارند. من‌ مي‌شناسم‌ افرادي‌ را كه‌ بالاخره‌ يك‌ مانعي‌ برايشون‌، يك‌ سنگ‌ بزرگي‌ جلوي‌ پايشون‌ خدا انداخته‌، نمي‌تونند بيايند. حالا يك‌ وقت‌ هست‌ يك‌ آدم‌ ضعيفي‌ است‌ يك‌ سنگ‌ كوچكي‌ افتاده‌ مثلا دانشگاه‌ مانعش‌ شده‌. درسها مانعش‌ شده‌. يا شوهر مانعشه‌. يا مثلا تنبلي‌ ميكنه‌. توفيقات‌ را خدا ازش‌ مي‌گيره‌. ما زياد داريم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ توفيقات‌ را ازش‌ گرفته‌. افرادي‌ ما داريم‌ در شهرهاي‌ دور مثل‌ تبريز و اهواز و امثال‌ اينها، اينها توفيق‌ دارند. اما اين‌ در مشهد كنار قبر مطهر علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا، اين‌ توفيق‌ را نداره‌. شما كوشش‌ بكنيد كه‌ خداي‌ تعالي‌ بهتون‌ توفيق‌ بده‌ و گناه‌ شما را از بهشت‌ بيرون‌ نكنه‌. گاهي‌ ميشه‌ انسان‌ توي‌ راه‌ كه‌ مي‌آيد چشمش‌ اينطرف‌ و آنطرفه‌ يا خداي‌ نكرده‌ باعث‌ گناه‌ كسي‌ ميشه‌. يك‌ جوري‌ آمده‌ بيرون‌ كه‌ يك‌ جواني‌ بهش‌ نگاه‌ مي‌كند به‌ گناه‌ مي‌افته‌. خداي‌ تعالي‌ توفيق‌ را ازش‌ مي‌گيره‌ ميگه‌ بشين‌ توي‌ خانه‌. تو به‌ درد كمالات‌ روحي‌ نمي‌خوري‌. تو به‌ درد همان‌ يا كارهاي‌ خونه‌ يا ليسانست‌ را بگيري‌ بعد بروي‌ توي‌ يك‌ بيمارستاني‌، تهذيب‌ نفس‌ باشه‌ نداري‌. حالا اين‌ كارهاي‌ خوبشه‌. يك‌ وقتي‌ مي‌بيني‌ اصلا پرت‌ شد ما در در بين‌ خانمها داريم‌ به‌ صورت‌ ظاهر متدينند ولي‌ محارم‌ با خدا و پيغمبر و امام‌ زمانند خودشون‌ هم‌ نمي‌فهمند. چه‌ جور جنگ‌ ميكنند. مي‌شينند پشت‌ سر يك‌ خانم‌ متدينة‌ خدمتگذار به‌ اصطلاح‌ راه‌ خدا را به‌ ديگران‌ نشان‌ مي‌ده‌ حرف‌ مي‌زنند او را از چشم‌ ديگران‌ ساقطش‌ مي‌كنند و مردم‌ ديگه‌ حرف‌ او را گوش‌ نمي‌دن‌ اينها با خدا، اينهايي‌ كه‌ با يك‌ كلمه‌ حرف‌ گاهي‌ مي‌شه‌ با خدا دشمني‌ كردن‌، با امام‌ زمان‌ دشمني‌ كردن‌ صد راه‌ خدا شدن‌ و خدا اينها را در قرآن‌ لعنت‌ كرده‌. يك‌ كلمه‌. حالا يك‌ كلمه‌ را چرا گفته‌؟ حسادتش‌. اين‌ يك‌ كلمه‌ را چرا گفته‌؟ مثلا چرا او باشه‌ و من‌ نباشم‌. اين‌ يك‌ كمله‌ را چرا گفته‌؟ حواسش‌ نبوده‌. اين‌ يك‌ كلمه‌ را چرا گفته‌؟ بخاطر اين‌ كه‌ شيطان‌ يادش‌ داده‌، و از اين‌ قبيل‌.

 حواستون‌ جمع‌ باشه‌ اگر يك‌ فردي‌ ديديد كه‌ خدمت‌ به‌ دين‌ مي‌كنه‌ تأييدش‌ كنيد، تشويقش‌ كنيد مانعش‌ نشيد، سد راه‌ خدا نشيد. كه‌ خدا در قرآن‌ شما را لعنت‌ نكنه‌. حضرت‌ آدم‌ بخاطر اين‌ كارش‌ از بهشت‌ بيرونش‌ كردند. ماها را هم‌ بيرون‌ مي‌كنندها. الان‌ در بهشت‌ دنيا داريد زندگي‌ مي‌كنيد اگر دقيق‌ به‌ دستورات‌ دينتون‌، به‌ دستورات‌ مراحلتون‌ عمل‌ كنيد و اگر خدايي‌ نكرده‌ عمل‌ نكرديد اون‌ وقت‌ مي‌فهميد كه‌ چطور عمل‌ نكرديد. لباستون‌ را مي‌گيرند، لباس‌ تقوا را ازتون‌ مي‌گيرند. همانطور كه‌ لباس‌ حضرت‌ آدم‌ را گرفتند. غذاي‌ روحتون‌ را مي‌گيرند همانطوري‌ كه‌ غذاي‌ حضرت‌ آدم‌ را گرفتند. يعني‌ ديگه‌ شما لياقت‌ نداريد كه‌ ديگه‌ در اين‌ مجالس‌ شركت‌ كنيد. و بايد در يك‌ زمين‌ كويري‌ بي‌ آب‌ و علفي‌ بريد خودتون‌ زحمت‌ بكشيد تا غذايي‌ تهيه‌ بكنيد و زندگي‌ كنيد. حضرت‌ آدم‌ آمد دويست‌ سال‌ زندگي‌ كرد. نه‌ اين‌ كه‌ يك‌ سره‌، همين‌ جور راه‌ مي‌رفت‌ اشكش‌ مي‌ريخت‌. غذا مي‌خورد اشكش‌ مي‌ريخت‌. حالا بايد غذاي‌ نون‌ و دوغ‌ بخوره‌ اونجا چه‌ غذاهايي‌ بهش‌ مي‌دادند. حالا بايد نمي‌دونم‌ اون‌ لباس‌ با ليف‌ خرما ور داشته‌ بود درست‌ كرده‌ بود كه‌ بدنش‌ را پاره‌، پاره‌ مي‌كرد اونجا چه‌ لباس‌ حريري‌، و لباسهم‌ فيها حرير. لباس‌ حرير و ابريشم‌ برش‌ بود. اونجا آفتاب‌ در تابستان‌ پدرش‌ را درمي‌ ياره‌. و در زمستان‌ برف‌ و سرما ريشش‌ را مي‌كنه‌ اونجا يك‌ هواي‌ معتدل‌ خوبي‌ كه‌ نه‌ زمستانش‌ موذي‌ بود نه‌ تابستانش‌. گريه‌ مي‌كرد. خدا هم‌ اصلا محلش‌ نمي‌كرد. كاري‌ نكنيد كه‌ هر چي‌ گريه‌ بكنيد هيچ‌ كس‌ محلتون‌ نگذاره‌. شاكر نعمتهاي‌ پروردگار باشيد. و دويست‌ سال‌ هم‌ كم‌ عمر نيست‌. تا اين‌ كه‌ باز هم‌ رحمت‌ پروردگار، لطف‌ و عنايت‌ ذات‌ پروردگار شامل‌ حالش‌ شد نگذاشتند از هيمين‌ دنيا بيشتر ناراحتي‌ بكشه‌. وتوبه‌اش‌ را خداي‌ تعالي‌ قبول‌ كرد. به‌ خدا قسم‌ ماها اگر براي‌ يك‌ دونه‌ از همين‌ گناهانمون‌ در مرحلة‌ توبه‌ اگر چهل‌ روز گريه‌ بكنيم‌ كاري‌ انجام‌ نداده‌ايم‌. مثل‌ كار حضرت‌ آدم‌ را حتي‌ انجام‌ نداده‌ايد ما چهل‌ روز اوشان‌ دويست‌ سال‌. گناهان‌ صريح‌. گناهاني‌ كه‌ بعضيهاش‌ كتك‌ داره‌. در همين‌ دنيا كتك‌ داره‌. گناهاني‌ كه‌ بعضيهاش‌ براي‌ ابد بايد خدا ما را از در خانه‌اش‌ مطرود كنه‌. تو صد عن‌ سبيل‌ الله‌ شدي‌ با كلمه‌اي‌ از كلماتت‌. تحقيق‌ نكرده‌ مانع‌ از مجالس‌ تزكية‌ نفس‌ شدي‌. با يك‌ كلمة‌ از حرف‌ نا صحيحت‌ و بررسي‌ نكرده‌ ات‌. حضرت‌ آدم‌ توبه‌اش‌ قبول‌ شد، مرحلة‌ توبه‌ را گذروند خداي‌ تعالي‌ او را از دنيا برد و روحش‌ با انبياء و در رديف‌ انبياء و بلكه‌ در رأس‌ انبياء قرار گرفت‌. و خداي‌ تعالي‌ فرمود ان‌ الله‌ الستفا آدم‌، ما انتخاب‌ كرديم‌ حضرت‌ آدم‌ را، اختيار كرديم‌ حضرت‌ آدم‌ را. آدم‌ آخر خيلي‌ ازش‌ توقع‌ بود. كسي‌ كه‌ وقتي‌ خدا خلقش‌ مي‌كنه‌ ملائكه‌ در مقابلش‌ سجده‌ مي‌كنند. تو بايد ملائكه‌ را ما وادار كرديم‌ در مقابلت‌ سجده‌ كنند. تو مي‌ري‌ گوش‌ به‌ حرف‌ شيطان‌ مي‌دي‌. اي‌ بشر، اي‌ خانمهايي‌ كه‌ تو اين‌ مجلس‌ هستيد شما بدانيد خداي‌ تعالي‌ ملائكه‌ را وادار كرده‌ خدمتگزار شما باشند. اگر يك‌ دفعه‌ براي‌ حضرت‌ آدم‌ سجده‌ كردند، دائما مواظب‌ شما هستند. شما براي‌ تحصيل‌ علم‌ دين‌، نه‌ تحصيلات‌ ديگر اونها اگر واجب‌ باشه‌ شايد شاملش‌ بشه‌. ولي‌ تحصيل‌ علم‌ دين‌. خداي‌ تعالي‌ مي‌دونيد چي‌ مي‌گه‌، چه‌ دستوري‌ به‌ ملائكه‌ داده‌ وقتي‌ اين‌ خانم‌ از خونش‌ مي‌ياد بيرون‌ براي‌ چيز ياد گرفتن‌ نگذاريد باش‌ را روي‌ زمين‌ بگذاره‌ بريد بالهاتون‌ را پهن‌ كنيد از در خانه‌ تا در اون‌ مدرسه‌، تا در اون‌، اون‌ جايي‌ كه‌ اون‌ مي‌خواد اونجا چيز ياد بگيره‌. دائما بالهاتون‌ پهن‌ باشه‌ كه‌ او پاش‌ را بگذاره‌ روي‌ بالهاي‌ شما.

 ان‌ الملائكه‌ لتزع‌ اجنهتم‌، اجنتها لطالب‌ العلم‌ رز به‌. اين‌ روايته‌، روايتش‌ هم‌ صحيحه‌ است‌. ملائكه‌ بالهاشون‌ را پهن‌ مي‌كنند براي‌ طالب‌ علم‌. راضي‌ هم‌ هستند خيلي‌ هم‌ خوشحالند مي‌رن‌ بالا مي‌گن‌ ما اين‌ افتخار را پيدا كرديم‌ كه‌ اين‌ شرفيابي‌ را پيدا كرديم‌ كه‌ بالمون‌ را زير پاي‌ اين‌ عده‌ از خانمها قرار داديم‌. كسي‌ كه‌ چيزي‌ را بداند و از علمش‌ براي‌ ديگران‌ استفاده‌ بكند و ديگران‌ را امربه‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر بكند خداي‌ تعالي‌ ارزش‌ او را از هفتاد هزار عابدي‌ كه‌ شب‌ و روز عبادت‌ بكند ولي‌ وجودش‌ براي‌ مردم‌ نباشد پر قيمت‌تر مي‌دونه‌. عالم‌ منتفع‌ البعلم‌ افضل‌ من‌ ثبعين‌ الف‌ عابد. عالمي‌ كه‌ نفعش‌ به‌ مردم‌ نرسه‌، من‌ همتون‌ را دوست‌ دارم‌ سخنران‌ بشيد، صحبت‌ كن‌ بشيد براي‌ خانمها راهنما باشيد، هادي‌ باشيد. اين‌ صفت‌ الهي‌ را، اين‌ صفت‌ انبياء را، اين‌ صفت‌ ائمه‌ را شما  در خودتون‌ ايجاد كنيد و انشاء الله‌ موفق‌ هم‌ خواهيد بود. چون‌ يك‌ روزي‌ مي‌رسه‌ كه‌ اگر آقامون‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فدا، ظهور كند همتون‌ بايد مبلغ‌ اون‌ وجود مقدس‌ باشيد. همه‌ جا بريد صحبت‌ كنيد مردم‌ را، خانمها را متوجه‌ امام‌ زمان‌ بكنيد. خداي‌ تعالي‌ حضرت‌ آدم‌ را اگر مسجد ملائكه‌ قرار داد شماها را بال‌ ملائكه‌ را زير پاتون‌ قرار داده‌، اين‌ قدر پر ارزش‌ هستيد. اون‌ وقت‌ روي‌ بال‌ ملائكه‌ انسان‌ گناه‌ بكنه‌. اين‌ اصلا طرف‌ نسبت‌ نيست‌. ان‌ الملائكه‌ لخادمنا و خادم‌ محبينا. همانطور كه‌ خدمتگزار ما خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ ملائكه‌ هستند خدمتگزار دوستانمون‌ هم‌ هستند. اصلا خادم‌ شماها هستند. گاهي‌ مي‌بينيد كه‌ يك‌ عبادتي‌ كرديد و كار هم‌ زياد داشتيد كارتون‌ زود تمام‌ شده‌. ملائكه‌ اومدن‌ به‌ كمكتون‌. شما يك‌ خرده‌ توجه‌ داشته‌ باشيد اگر يك‌ همچين‌ مواردي‌ براتون‌ پيش‌ نيامد. حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها تنها بود، خدمتگزار نداشت‌. چهار تا بچه‌ مي‌دونيد از نظر جنبه‌هاي‌ ظاهري‌ اون‌ هم‌ مثل‌ خانمهاي‌ ديگه‌ بود از جنبة‌ روحي‌ خيلي‌ با عظمت‌ بوده‌ حضرت‌ زهرا كه‌ و لها جلال‌ ليس‌ فوق‌ جلالها الا جلال‌ الله‌ جل‌ جلاله‌. يك‌ جلال‌ و عظمت‌ روحي‌ داشت‌ كه‌ بالاتر از جلال‌ و عمظت‌ روحي‌ بود كه‌ بالاتر از جمال‌ و جلال‌ حضرت‌ زهرا جمالي‌ نبود و جلالي‌ نبود جز جلال‌ پروردگار. اما از نظر بدني‌ خوب‌ مي‌بينيد ديگه‌، پهلوش‌ را مي‌شكنند عليله‌ مي‌شه‌. خسته‌ شده‌، آمد خدمت‌ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ پدر بزرگوارش‌ من‌ يك‌ خادمه‌اي‌ مي‌خوام‌. مي‌دونيد حضرت‌ بهش‌ چي‌ فرمود، فرمود: سي‌ و چهار مرتبه‌ بگو الله‌ اكبر و سي‌ و سه‌ مرتبه‌ بگو الحمد الله‌، سي‌ و سه‌ مرتبه‌ هم‌ بگو سبحان‌ الله‌. ماها باشيم‌ مي‌گيم‌ كه‌ ببين‌ بابامون‌ را ببين‌ ما ازش‌ خادمه‌ مي‌خواييم‌ اين‌ سرمون‌ را بند كرده‌ به‌ اين‌ حرفها. همين‌ تسبيح‌ حضرت‌ زهرا را از همين‌ جا شروع‌ شد. حضرت‌ زهرا گفت‌ چشم‌ پدر عزيز. جانم‌ به‌ فدات‌. رفت‌ خونه‌ مي‌دونست‌ كه‌ اين‌ ذكر را كه‌ بگه‌ ملائكه‌ مي‌ريزن‌ براي‌ خدمتگزاريش‌. تسبيح‌ حضرت‌ زهرا را گفت‌. همين‌ تسبيح‌ حضرت‌ زهرا به‌ همين‌ اسم‌ معروف‌ شده‌. سني‌ و شيعه‌ هم‌ قبول‌ دارند. هر وقت‌ خسته‌ مي‌شد يا كارش‌ زياد بود الله‌ اكبر، الله‌ اكبر، بعد هم‌ الحمد الله‌، چون‌ رواياتش‌ مختلفه‌. بعضيها سبحان‌ الله‌ اوله‌ بعضيها الحمد الله‌ اوله‌. حالا ايني‌ كه‌ مرسومه‌ اول‌ الحمد الله‌ بعد هم‌ سبحان‌ الله‌. اينها را مي‌گفت‌ كارها شروع‌ مي‌شد خودش‌ هم‌ كمك‌ مي‌كرد ديگه‌ حضرت‌ زهرا مي‌خواست‌ كمك‌ كنه‌. كارها انجام‌ مي‌شد. كه‌ اين‌ شخص‌ مي‌گه‌ كه‌ من‌ آدم‌ وارد حضرت‌ زهرا شدم‌، ديدم‌ حضرت‌ خوابش‌ برده‌ دستاس‌ داره‌ مي‌چرخه‌، گهوارة‌ امام‌ حسن‌ هم‌ داره‌ تكان‌ مي‌خوره‌، خودش‌ هم‌ خوابش‌ برده‌. گفتم‌ اين‌ چيه‌ گفتند بله‌ ملائكه‌ دارن‌ اين‌ كار را مي‌كنند. نمي‌خواييد اينطور باشه‌ براي‌ شماها؟ فرمود خدامنا و خدام‌ محبينا. هم‌ خادم‌ ما هستند هم‌ خادم‌ محبين‌ ما. كدوم‌ يكي‌ از شماها اين‌ ايمان‌ را داريد كه‌ يك‌ روز مهمان‌ زيادي‌ داشته‌ باشيد ظرفها ريخته‌ شده‌ باشه‌، تنها هم‌ باشيد، غصتون‌ نگيره‌ بشينيد فورا تسبيح‌ حضرت‌ زهرا را بگيد و پاشيد خودتون‌ هم‌ شروع‌ بكنيد و يك‌ دفعه‌ مي‌بينيد كه‌ ظرفها شسته‌ شد و همة‌ كارها انجام‌ شد. البته‌ ملائكه‌ در جايي‌ كه‌ مجسمه‌ باشه‌ نمي‌يان‌، در جايي‌ كه‌ عالم‌ فاسق‌ باشه‌ نمي‌يان‌، در جايي‌ كه‌ آدم‌ گنه‌ كاري‌ باشه‌ نمي‌يان‌، در جايي‌ كه‌ آدم‌ غيبت‌ كني‌ باشه‌ نمي‌يان‌. خوب‌ بايد راه‌ را باز كنيد براشون‌. اينجوري‌ بايد باشيد.

 هر وقت‌ به‌ اونجا رسيديد بدونيد كه‌ مرحلة‌ استقامت‌ را خوب‌ گذرونديد. چون‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد ان‌ الله‌ الذين‌ قالوا ربنا الله‌ ثم‌ الستقاموا تتنزل‌ عليهم‌ الملائكه‌. شما دو قدم‌ را برداريد يكي‌ توبه‌ بكنيد، يكي‌ هم‌ استقامت‌ كنيد. ملائكه‌ بر شما نازل‌ مي‌شن‌. ملائكه‌ مي‌يان‌ بهتون‌ مي‌گن‌ كه‌ ظرفهات‌ زياده‌، شست‌ و شو داري‌؟ نترس‌ ما هستيم‌ از همين‌ جا من‌ شروع‌ مي‌كنم‌. بله‌ از همين‌ جا شروع‌ مي‌شه‌. تو چند تا بچه‌ داري‌ نمي‌توني‌ اداره‌اشون‌ بكني‌، ما نگهش‌ مي‌داريم‌ از اول‌ تا آخر مجلس‌ همون‌ را خوابش‌ مي‌كنند. ديدن‌ بعضيها كه‌ يك‌ كاري‌ مثلا داشتن‌ از خدا خواستن‌ بچه‌ از همان‌ اول‌ كارشون‌ خوابيده‌ تا آخر كار بيدار شده‌. منتهي‌ ايمان‌ مي‌خواد. ايمان‌ مي‌خواد. تو جدا دوست‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ باش‌، دوست‌ فاطمة‌ زهرا باش‌. دل‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را نرنجون‌، اذيتشون‌ نكن‌ اونها را غصشون‌ نده‌، اونها را پيش‌ خدا خجالتشون‌ نده‌ ببين‌ مي‌يان‌ ملائكه‌ يا نه‌! كارت‌ زياده‌ ملائكه‌ مي‌يان‌ به‌ كمك‌. عبادتت‌ كمه‌ نمي‌توني‌ عبادت‌ زياد بكني‌، دستور بهت‌ كم‌ دادن‌ خيال‌ نكنيد حالا كسي‌ را زياد دستور دادن‌ اين‌ خيلي‌ نه‌ ملائكه‌ عبادت‌ مي‌كنند از طرف‌ تو. مي‌خواي‌ محبوب‌ همه‌ واقع‌ بشي‌، ملائكه‌ كمكت‌ مي‌كنند. به‌ خدا قسم‌ گاهي‌ مي‌شه‌ افرادي‌ زيبا، پر زينت‌  و از همه‌ جهت‌ خوب‌، آرايش‌ فلان‌ اينها ولي‌ از چشم‌ مردم‌ مي‌افتند كه‌ هيچ‌ كس‌ دوست‌ نداره‌ نگاهشون‌ كنه‌. و افرادي‌ هم‌ ساده‌ حركت‌ مي‌كنند بخاطر اون‌ نيكي‌ باطنشون‌ ملائكه‌ به‌ اونها عظمت‌ مي‌دن‌، زينت‌ مي‌دن‌. ارزش‌ مي‌دن‌. از اين‌ پوستة‌ ظاهر، از اين‌ قشر ظاهري‌ بيرون‌ بيايد و به‌ حقيقت‌ فكر بكنيد. انسان‌ ارزشش‌ به‌ لباس‌ و زينت‌ آلات‌ و آرايش‌ و، شما ديديد ديگه‌. همة‌ اين‌ ظواهري‌ كه‌ برش‌ عائز شده‌ اگر از اين‌ خانم‌ بگيرن‌ ديگه‌ يك‌ پول‌ نمي‌ارزه‌. يك‌ پول‌ ارزش‌ نداره‌. اما از شما هر چه‌ بيشتر، هر چه‌ بيشتر ظواهر را بگيرند ارزشتون‌ بالا مي‌ره‌. چرا؟ به‌ جهتي‌ كه‌ شما متكي‌ به‌ ايمانيد. اونها متكي‌ به‌ ظواهرشون‌ هستند و جواهر و آلاتشون‌ هستند. حضرت‌ آدم‌ فهميد كه‌ چرا بد كرده‌، كسي‌ را كه‌ خدا اين‌ قدر احترامش‌ كرده‌. تمام‌ ملائكه‌ با اين‌ همه‌ كثرت‌ و زيادي‌ به‌ سجده‌ در مقابلش‌ افتادند. يك‌ شيطان‌ سجده‌اش‌ نكرده‌ اون‌ قدر مطرود خدا واقع‌ شده‌. حالا بايد بره‌ گناه‌ بكنه‌! مكروه‌ انجام‌ بده‌! كاري‌ كه‌ خدا را به‌ غضب‌ دربياره‌! خدا اعتراض‌ بكنه‌ انجام‌ بده‌. به‌ همين‌ موضوع‌ خدا مي‌دونه‌ خانمها اگر فكر بكنيد بايد شب‌ و روز بنشينيد گريه‌ بكنيد. بر حال‌ خودتون‌. ببينيد خدا با حضرت‌ آدم‌ چرا گريه‌ مي‌كرد. خداي‌ با اين‌ عظمت‌ با اين‌ مهرباني‌ را، من‌ ناراحتش‌ كردم‌، يعني‌ معصيت‌ كردم‌ و غضبش‌ كردم‌. لا اله‌ االله‌. چقدر انسان‌ نادانه‌، چقدر انسان‌ نافهمه‌. حضرت‌ نوح‌، حضرت‌ نوح‌ كاشكي‌ سرمشق‌ زندگي‌ ما مي‌شد. كه‌ استقامتش‌ كوه‌ را مي‌لرزانه‌. تمام‌ زمين‌ را استقامت‌ حضرت‌ نوح‌ تحت‌ نفوذ قرار داده‌. باز هم‌ در مقابل‌ حضرت‌ سيد الشهدا خليفة‌ سوم‌ پيغمبر ما در عين‌ حال‌ استقامت‌ او يك‌ پول‌ اهميتي‌ نداره‌ در مقابل‌ استقامت‌ حسين‌ ابن‌ علي‌ عليه‌ السلام‌. در آب‌ غرق‌ مي‌شد اون‌ هم‌ بچة‌ كافرش‌، يك‌ خرده‌اي‌ لرزيد تكان‌ خورد. اما سيد الشهدا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اكبرش‌ كه‌ اشبه‌ الناس‌ خلق‌ و خُلقا منطقا برسول‌ الله‌ وقتي‌ چشمش‌ مي‌افته‌ مي‌بينه‌ قطعه‌، قطعه‌اش‌ كردن‌. و قطعهم‌ بسيوفهم‌ عربا، عربا يعني‌ قطعه‌، قطعه‌. چون‌ همه‌ ريختند سر علي‌ اكبر با شمشير زدن‌ به‌ بدنش‌. مي‌بينند صورت‌ حسين‌ بن‌ علي‌ سرخ‌ شده‌ خوشحاله‌ كه‌ وظيفه‌اش‌ را انجام‌ داده‌ و كوچكترين‌ لرزشي‌ كه‌ سهله‌ بلكه‌ ملائكه‌ آسمان‌ را استقامت‌ و عظمت‌ حضرت‌ سيد الشهدا داره‌ آرامش‌ مي‌ده‌. حضرت‌ نوح‌ مظهر استقامته‌ اما شاگرد ابجد خوان‌ مكتب‌ حسين‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ هنوز نيست‌. نه‌ يكي‌، نه‌ دو تا علي‌ اصغرش‌ شيرخواره‌. روي‌ دستش‌ همين‌ طور كه‌ داره‌ با مردم‌ صحبت‌ مي‌كنه‌ يك‌ دفته‌ متوجه‌ شد بچه‌ يك‌ تكاني‌ خورد نگاه‌ كرد ديد از گوش‌ تا گوش‌ علي‌ اصغر شكافته‌ شده‌. گفت‌ كه‌ چون‌ كه‌ تو خواسته‌اي‌ باد فداي‌ ره‌ تو سر من‌، اكبر من‌، اصغر من‌، همة‌ اينها فداي‌ ره‌ تو، فداي‌ راه‌ تو نه‌ فداي‌ خود. زينب‌ كبري‌ سلام‌ الله‌ عليها چقدر عظمت‌ داشت‌. اي‌ كاش‌ شماها در مكتب‌ زينب‌ سلام‌ الله‌ عليها مي‌نشستيد و از او ازائة‌ فيض‌ مي‌كرديد. با زحمت‌ گشته‌ بدن‌ برادرش‌ را پيدا كرده‌. بدن‌ برادرش‌ زير سنگ‌ و شمشير شكسته‌. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ وقتي‌ كه‌ حسين‌ ابن‌ علي‌ را كشتند اينها ريختند هر كسي‌ هر چي‌ داشت‌ ريخت‌ روي‌ بدن‌ سيد الشهدا. زير سنگ‌ و شمشير شكسته‌ و نيزه‌ شكسته‌ بدن‌ برادر را پيدا كرد. ديد به‌ رو به‌ روي‌ زمين‌ افتاده‌.

 ماها مي‌شنويم‌ مي‌خواييم‌ منفجر بشيم‌. مي‌شنويم‌. او كه‌ ديد چه‌ بر سرش‌ آمد اما خدا را در نظر گرفته‌ دستها را برده‌ زير بدن‌ سيدالشهدا دست‌ بلند كرده‌ مي‌گه‌ خدايا اين‌ قليل‌ قرباني‌ را، اين‌ قليل‌، اين‌ قرباني‌ كوچك‌ را، نه‌ اين‌ كه‌ حسين‌ ابن‌ علي‌ را كوچك‌ بدانه‌، خدا را بزرگ‌ مي‌دونه‌. مي‌دونه‌ هر چه‌ بده‌ در راه‌ خدا باز كم‌ داده‌. اين‌ را قبول‌ كن‌. اين‌ قليل‌ قرباني‌ را از آل‌ محمد قبول‌ فرما. فاطمة‌ زهرا كه‌ جانمون‌ به‌ قربانش‌ امشب‌ شب‌ ميلاد مسعود اون‌ محدثة‌ كل‌، اون‌ كوثر عالم‌ هستي‌، اون‌ منبع‌ حكمت‌ پروردگار اون‌ خانمي‌ كه‌ براي‌ خانمها يك‌ حجت‌ يك‌ معصوم‌ قرار داده‌ خداي‌ تعالي‌ براي‌ آقايون‌ سيزده‌ تا. ولي‌ همة‌ اين‌ سيزده‌ تا برمي‌گردن‌ به‌ فاطمة‌ زهرا. يعني‌ اگر او نبود اينها نبودند. اگر او نبود نه‌ اين‌ كه‌ وجود بدن‌ او ايشون‌ نبود. سخنان‌ پيغمبر ديگه‌ نبود، كلمات‌ امام‌ حسن‌ تا امام‌ زمان‌ ديگه‌ نبود. وجود اوست‌ كوثر است‌ كه‌ انشاء الله‌ عيدي‌ كاملي‌ اين‌ بي‌ بي‌ بهمون‌ عنايت‌ مي‌كنه‌. هر چه‌ مي‌تونيد خانمها فاضائل‌ فاطمة‌ زهرا را ياد بگيريد. و براي‌ ديگران‌ بگيد. يك‌ وقت‌ فكر نكنيد بايد بنشينيد زياد، بزرگترين‌ نفرين‌ بر دشمنان‌ فاطمة‌ زهرا تجليل‌ از فاطمة‌ زهراست‌. شما وقتي‌ يكي‌ را خيلي‌ تعريفش‌ كرديد يعني‌ دشمنت‌ خيلي‌ بده‌. دشمنش‌ خيلي‌ بده‌. شيعيان‌ در صدر اسلام‌، ائمة‌ اطهار عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ در صدر اسلام‌ هر چه‌ مي‌توانستند فضائل‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را مي‌گفتند. اون‌ ديگه‌ (قطع‌ نوار). چرا به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ دشمنان‌ مخالفينه‌. لازمة‌ فضائل‌ فاطمة‌ زهرا را گفتن‌ و جشن‌ ميلادش‌ را با عظمت‌ تلقي‌ كردن‌ و با عظمت‌ انجام‌ دادن‌ صد برابر از اين‌ كه‌ ما بنشينيم‌ دشمنان‌ را لعن‌ كنيم‌ لعن‌ بيشتري‌ است‌. لعن‌ يك‌ صورت‌ خاص‌ كه‌ نداره‌. به‌ خدا قسم‌ اگر حقيقت‌ فاطمة‌ زهرا را شماها درك‌ بكنيد. مردم‌ دنيا درك‌ بكنند، همة‌ مردهايي‌ كه‌ مي‌فهمند و بفهمند آرزو مي‌كردند كه‌اي‌ كاش‌ ما زن‌ بوديم‌ و در رديف‌ ما فاطمة‌ زهرا واقع‌ مي‌شد. از نوع‌ ما فاطمة‌ زهراست‌ اي‌ كاش‌ ما هم‌ زن‌ مي‌بوديم‌. اين‌ مزيت‌ زن‌ مسلمانه‌، زن‌ با عقله‌، زن‌ باهوشه‌. نه‌ اين‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا را بعضيها مي‌يان‌ صحبت‌ مي‌كنند، سخنراني‌ مي‌كنند اون‌ فضائل‌ مهمش‌ را نمي‌گن‌، عصمتش‌ را نمي‌گن‌ به‌ جهتي‌ كه‌ مي‌بينن‌ با وضع‌ خودشون‌ رديف‌ نيست‌. پاكيش‌ را نمي‌گن‌، شوهر داريش‌ را نمي‌گن‌. تربيت‌ فرزندش‌ را نمي‌گن‌. دختر هيجده‌ ساله‌ چهار تا فرزند داشته‌ همشون‌ دسته‌ گل‌. همشون‌ جهاني‌ را و عالمي‌ را آسمان‌ و زمين‌ را مي‌تونن‌ تربيت‌ كنند. مي‌گه‌ امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ امام‌ بودند حضرت‌ زينب‌ و ام‌ كلثوم‌ چي‌. اميدواريم‌ كه‌ اين‌ عيد پر عظمت‌ و اين‌ عيد عظيم‌ اسلامي‌ ميلاد مسعود فاطمة‌ زهرا كه‌ خداي‌ تعالي‌ براي‌ تولد فاطمة‌ زهرا يك‌ تجليلي‌ قائل‌ شده‌ كه‌ براي‌ تولد هيچ‌ يك‌ حتي‌ پيغمبر اكرم‌ انجام‌ نشده‌. با اون‌ علاقة‌ شديدي‌ كه‌ بين‌ حضرت‌ خديجه‌ و حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ بود. در عين‌ حال‌ چون‌ فاطمه‌ مي‌خواد بياد در اين‌ عالم‌ خاكي‌ بايد اين‌ راهي‌ كه‌ او مي‌خواد از اين‌ راه‌ تشريف‌ بياره‌ بايد خيلي‌ با عظمت‌تر باشه‌. رسول‌ اكرم‌ است‌ و حضرت‌ خديجة‌ كبري‌ در عين‌ حال‌ يا رسول‌ الله‌ از خديجه‌ دور باش‌ و مشغول‌ تزكية‌ كامل‌ خودت‌ باش‌، او هم‌ همين‌ طور. شايد براي‌ حضرت‌ خديجه‌ بوده‌ اين‌ جريان‌. چون‌ نمي‌تونيم‌ دربارة‌ پيغمبر اكرم‌ اينجوري‌ فكر كنيم‌.

 و بعد هم‌ ميوة‌ بهشتي‌ بخور، سيب‌ بهشتي‌ بخور، نطفة‌ فاطمة‌ زهرا از اين‌ راه‌ منعقد مي‌شه‌. اين‌ بدن‌ خاكيش‌ها. اين‌ بدن‌ دنياييش‌ نه‌ روح‌ بدنيش‌، اون‌ هم‌ مال‌ دنيا نبود. روح‌ بدن‌ حضرت‌  زهرا را هم‌ مال‌ اين‌ دنيا نبود. آثار دنيايي‌ را به‌ خودش‌ گرفته‌ بود. بعد هم‌ مثل‌ امشبي‌ حضرت‌ خديجه‌ كه‌ جان‌ هممون‌ به‌ قربانش‌ مادر با عظمت‌ فاطمة‌ زهرا، خديجة‌ كبري‌، ام‌ المؤمنين‌ خوب‌ خانم‌ ثروتمندي‌ بود، شايد در مكه‌ ثروتمندتر از او نبود. اين‌ خانمهاي‌ ثروتمند خيلي‌ چشمها بهشون‌ دوخته‌ شده‌ كه‌ اينها چكار مي‌كنند. او رفته‌ با پيغمبر اكرم‌ ازدواج‌ كرده‌ همه‌ مي‌گن‌ تو به‌ اين‌ ظواهر به‌ اين‌ حرفهايي‌ كه‌ ماها هم‌ داريم‌. من‌ راضي‌ نيستم‌ از اين‌ خانمي‌ كه‌ وقتي‌ مي‌خواد دخترش‌ را يا خودش‌ مي‌خواد ازدواج‌ كنه‌ به‌ فكر پول‌ و مال‌ حسب‌ و نصب‌ شوهرش‌ باشه‌. يا شوهر دخترش‌ باشه‌، به‌ فكر ايمانش‌ باشيد، به‌ فكر عفتش‌ باشيد. مردان‌ مكه‌، همان‌ مردم‌ جاهل‌ مكه‌. آخه‌ تو زن‌ به‌ اون‌ پولداري‌ رفتي‌ همسر يك‌ فرد يتيم‌ شدي‌! گفت‌ كه‌ من‌ يك‌ چيز ديگه‌اي‌ مي‌بينم‌. به‌ من‌ خبر دادن‌. چون‌ به‌ حضرت‌ خديجه‌ الهام‌ شد مراحل‌ كمالات‌ را طي‌ كرده‌ بود در دامن‌ بزرگان‌ قبل‌ از پيغمبر. گفت‌ كه‌ به‌ من‌ گفته‌ شده‌ كه‌ اين‌ پيغمبره‌. تازه‌ اونها پيغمبرش‌ را هم‌ قبول‌ نداشتند. اون‌ وقت‌ همه‌ تركش‌ كردند. گفتند گوش‌ به‌ حرف‌ ما نكردي‌ ما هم‌ حالا موقع‌ وضع‌ حملت‌ نمي‌ياييم‌. نياييد مگر خدا آدم‌ كم‌ داره‌، حضرت‌ حوا آمد وارد شد سلام‌ كرد. دست‌ حضرت‌ خديجه‌ را بوسيد، خانمها بدونيد يكي‌ از ارواح‌ بسيار قوي‌ در معين‌ بودن‌، كمك‌ بودن‌ حضرت‌ خديجة‌ كبري‌ است‌. كه‌ حضرت‌ حوا مي‌ياد دستش‌ را مي‌بوسه‌. بعد حضرت‌ مريم‌ آمد. مثل‌ غلامي‌ دم‌ در ايستاده‌ اجازه‌ مي‌فرماييد. ايشان‌ اجازه‌ فرمودند آمد دست‌ ايشان‌ را بوسيد و نشست‌. آسيه‌ زن‌ فرعون‌ آمد. كه‌ واقعا من‌ هر وقت‌ اسمه‌ آسيه‌ را مي‌گم‌ و يا مي‌شنوم‌ با خودم‌ فكر مي‌كنم‌ كه‌ زن‌ چه‌ مقامي‌ ممكنه‌ داشته‌ باشه‌ و چجور مي‌تونه‌ پيش‌ بره‌. آمد اجازه‌ گرفت‌ دست‌ حضرت‌ را بوسيد، نشست‌. خوب‌ اين‌ سه‌ خانم‌ آمده‌اند هر يكيشون‌ از صد تا، هزار تا زنهاي‌ ديگه‌ بهتر. يك‌ وقت‌ ديدند نوري‌ در تمام‌ شهر مدينه‌، تمام‌ خانه‌هاي‌ مدينه‌ را منور كرد. كه‌ مردم‌ تعجب‌ كردند اين‌ نور، نور چيه‌. نور خورشيده‌، حضرت‌ زهرا متولد شد، اول‌ شهادت‌ داد. شهادت‌ مي‌دهم‌ ان‌ لا اله‌ الا الله‌. و اشهد ان‌ ابي‌ رسول‌ الله‌. شهادت‌ مي‌دهم‌ پيغمبره‌ و شوهرم‌ وصي‌ پيغمبر و برادر پيغمبر. انشاء الله‌ همتون‌ نسبت‌ به‌ يكديگر اظهار محبت‌ كنيد در يك‌ چنين‌ روزي‌.

 فردا هم‌ انشاء الله‌ اينجا مجلس‌ هست‌ تشريف‌ بياريد. تا مي‌تونيد بچه‌ها را نياريد بخاطر اين‌ كه‌ شايد جاي‌ پذيراييمون‌ كم‌ باشه‌، چون‌ همة‌ آقايون‌ هم‌ مي‌يان‌. و انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ بتونيم‌ در فضائل‌ فاطمة‌ زهرا فردا انشاء الله‌ بيشتر براتون‌ حرف‌ بزنيم‌. خدايا اين‌ محبتها را اين‌ اشكهايي‌ كه‌ روي‌ محبت‌ ريخته‌ شد كه‌ اين‌ اشكها خيلي‌ حرفشه‌. اينها را به‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها برسان‌ و محبت‌ ما را نسبت‌ به‌ فاطمة‌ اطهر زيادتر بفرما و معرفت‌ اون‌ حضرت‌ را نسيب‌ هممون‌ بفرما. همه‌ با توجه‌ بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الهم‌ كل‌ وليك‌ الحجت‌ ابن‌ الحسن‌، صلوات‌ عليه‌ و علي‌ آباه‌ في‌ هذه‌ الساعه‌ و في‌ كل‌ ساعه‌ وليا و حافظا و ناصرا و قائدا و دليلا و عينا. حتي‌ تسكنه‌ عرضك‌ توعا و تمتعه‌ فيها طويلا. خدايا ما كه‌ پيغمبرمون‌ را نديديم‌، فاطمة‌ زهرا را نديديم‌، ائمة‌ اطهار را نديديم‌. خدايا به‌ آبروي‌ آقامون‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ پس‌ چشم‌ ما را به‌ جمال‌ امام‌ زمانمون‌ روشن‌ بفرما. نسئلك‌ و ندعوك‌ باعظم‌ اسمائك‌ و بمولانا صاحب‌ الزمان‌ يا الله‌، يا الله‌… پروردگارا قلب‌ مقدس‌ فاطمة‌ زهرا را با بشارت‌ فرج‌ فرزندش‌ امشب‌ خوشحال‌ بفرما(الهي‌ آمين‌). خدايا فرج‌ اون‌ حضرت‌ را عيدي‌ ما قرار بده‌ (الهي‌ آمين‌) قلب‌ مقدسش‌.

 

۱۷ جمادی الثانی ۱۴۱۵ قمری- تذكرات‌ اخلاقی‌ و تربیتی‌ اخلاق‌ ۸۷

 تذكرات‌ اخلاقی‌ و تربیتی‌ اخلاق‌ 87

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 كهيعيص‌. و ذو رحمة‌ سبحه‌ ربك‌ عبده‌ ذكريا. اذ نادا ربه‌ ندائا خفيا.

 شايد براي‌ بعضي‌ از دوستان‌ ماهيت‌ برنامة‌ ما روشن‌ نباشه‌ و لذا نتيجة‌ كمتري‌ از اين‌ مجلس‌ ببرند. و ما متذكر برنامة‌ اين‌ مجلس‌ شده‌ام‌. برنامة‌ اين‌ مجلس‌، آن‌ برنامه‌اي‌ است‌ كه‌ خدا و پيغمبر و ائمة‌ اطهار صددرصد راضي‌ و بلكه‌ دستور داده‌اند. در خيلي‌ از مجالس‌ اداش‌ را در مي‌آورند. اما متوجه‌ حقيقت‌ و واقعيت‌ برنامه‌ نيستند. يعني‌ در اكثر مجالس‌ اينطوره‌، قرآن‌ مي‌خونند، بعد هم‌ موعظه‌ ميكنند، بعد هم‌ دعا ميكنند. ولي‌ قالبا اينطوره‌، قرآن‌ را مي‌خونند تا مردم‌ جمع‌ بشوند، حواسها جمع‌ بشه‌، فداي‌ اين‌ بشود قرآن‌ كه‌ منبري‌ بتواند با يك‌ راحتي‌ بيشتري‌ صحبت‌ بكند. با جمعيت‌ زيادتري‌. فداي‌ اين‌ بشود كه‌ مردم‌ تا وقته‌ چايي‌ بخورند. و توجهي‌ به‌ قرآن‌ نشه‌. اين‌ يك‌. بعد هم‌ منبري‌ هيچ‌ مطلبش‌ مربوط‌ به‌ آنچه‌ كه‌ در اين‌ آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ شده‌ نباشه‌. دعاها هم‌ كه‌ ملاحظه‌ فرموده‌ايد! در اين‌ ختم‌ مجلس‌ هم‌ آن‌ يا الله‌ گفتن‌ها و هم‌ دعا كردنها و دعاهاي‌ مخصوص‌ براي‌ اهداف‌ مخصوص‌ و اينهاست‌. هدف‌ اين‌ مجلس‌ مي‌خواهيم‌ يك‌ مقداري‌ اين‌ واقعيتي‌ كه‌ اسلام‌ خواسته‌ و پيغمبر اكرم‌ انجام‌ داده‌ و ائمة‌ اطهار به‌ آن‌ توجه‌ داشته‌اند؛ باشد. بهمين‌ جهت‌ من‌ گفتم‌ سي‌ آيه‌ قرآن‌ را خوب‌ بشينيد در مدت‌ هفته‌، اقلا معناهاي‌ تحت‌ اللفظيش‌ را ياد بگيريد. اين‌ وقت‌ زيادي‌ نمي‌خواد. شما اگر اين‌ دستور من‌ را عمل‌ كرده‌ باشيد، الان‌ معناي‌ سورة‌ كهف‌ را بلديد. براي‌ اينكه‌ جدي‌ نمي‌گيرم‌ و سؤال‌ ازتون‌ نمي‌كنم‌، مي‌خوام‌ انشاء الله‌ كم‌كم‌ برسيد. اين‌ برنامة‌ ما فشار زيادي‌ نداره‌. اما شماها يك‌ مقداري‌ همت‌ كنيد. به‌ خدا قسم‌ يك‌ روزي‌ پشيمان‌ مي‌شويد. يك‌ وقتي‌ بياد براتون‌ كه‌ اينقدر حسرت‌ بخوريد، يك‌ همچين‌ جلسه‌اي‌ داشتيم‌ كه‌ قرآن‌ خونده‌ ميشد، با آن‌ توجه‌ گوش‌ مي‌داديم‌، اما معناش‌ را نمي‌فهميديم‌. فرصت‌ يك‌ هفته‌ داشتيم‌، جزء برنامه‌اتون‌ بايد باشه‌. يك‌ هفته‌ فرصت‌ داشتيم‌ كه‌ روزي‌ مثلا سي‌ آيه‌ را اگر تقسيم‌ بكنيد به‌ همين‌ روزي‌ پنج‌ آيه‌، يك‌ هفته‌ مي‌تونيد اين‌ كار را انجام‌ بديد. پنج‌ آيه‌! روزي‌ پنج‌ آيه‌ را شما، پنج‌ آيه‌ از قرآن‌ را شما نمي‌تونيد معناش‌ را بفهميد، شما چطور مي‌خوايد زندگي‌ بكنيد؟! چطور مي‌خواهيد مسلماني‌ كه‌ خدا دوست‌ داره‌ باشيد؟! چطور مي‌خواهيد خودتون‌ را به‌ امام‌ زمان‌ برسونيد؟! چطور مي‌خواهيد از اصحاب‌ خوب‌ امام‌ زمان‌ باشيد؟! آدم‌ اينقدر بي‌ همت‌! من‌ اينكه‌ سؤال‌ نميكنم‌ بخاطر اينكه‌ تقريبا مطمئنم‌ كه‌ اين‌ كار را انجام‌ نداديد. و منتظرم‌ آنقدر بگم‌ تا موفق‌ بشيد همه‌اتون‌ انجام‌ بديد. نگيد اين‌ حرفها، اين‌ بي‌ حرمت‌، فلان‌ و اينها را به‌ ما گفتي‌. بعله‌. كسي‌ كه‌ اينقدر براي‌ خودش‌ ارزش‌ قائل‌ نباشه‌ كه‌ روزي‌ پنج‌ آيه‌، پنج‌ سخن‌ از ذات‌ مقدس‌ پروردگار، اين‌ را بفهمه‌، شما اسم‌ اين‌ آدم‌ راميگذاريد آدم‌؟! اسم‌ اين‌ انسان‌ را ميتونيد بگذاريد اصحاب‌ امام‌ زمان‌؟! و انشاء الله‌ بايد اين‌ كار را انجام‌ بديد. كم‌كم‌ شروع‌ ميشه‌. نگاه‌ ميكنم‌ به‌ صورتهايتون‌. آني‌ كه‌ مي‌فهمم‌ اين‌ نخونده‌ و عمل‌ نكرده‌، از او مي‌پرسم‌. و اگر باز گوش‌ نكرد، اين‌ را بدونيد، خوب‌ توي‌ مجلس‌ چرا مي‌آد. خوب‌ تصفيه‌اش‌ مي‌كنيم‌.

 اولا آيات‌ قرآن‌ را خوب‌ گوش‌ بديد. خوب‌ گوش‌ مي‌ديد. عرض‌ ميكنم‌ اداش‌ را خوب‌ در مي‌آريد. اگر يك‌ كسي‌ اداي‌ اصحاب‌ پيغمبر كه‌ وقتي‌ پيغمبر قرآن‌ مي‌خوند، ما در مي‌آريم‌. دو زانو مي‌نشينيم‌، سرمون‌ پائين‌، شما فكر نكنيد به‌به‌ عجب‌ مجلس‌ خوبي‌. مجلس‌ خوبيه‌ نسبت‌ به‌ مجالس‌ ديگر نه‌ نسبت‌ به‌ اصحاب‌ پيغمبر اكرم‌ كه‌ وقتي‌ آيه‌اي‌ نازل‌ ميشد چند آيه‌ كه‌ نازل‌ ميشد، اينها بدنشون‌ مي‌لرزيد و اشك‌ مي‌ريختند معانيش‌ را درك‌ مي‌كردند و فورا هم‌ عمل‌ مي‌كردند. فورا هم‌ حفظ‌ مي‌كردند. لذا اكثر اصحاب‌ پيغمبر تمام‌ قرآن‌ را حفظ‌ بودند. بعد كه‌ من‌ صحبت‌ مي‌كنم‌ مي‌خوام‌ باز يك‌ مقداري‌ در بعضي‌ از برداشتهايي‌ كه‌ توي‌ اين‌ آيات‌ هست‌ براتون‌ حرف‌ بزنم‌. بعد هم‌ كه‌ دعا مي‌كنيم‌ بايد جواب‌ پروردگار را، اينقدر با ما حرف‌ زده‌، بي‌ ادبي‌ نباشه‌، يك‌ چيزي‌ در مقابل‌ خدا ما هم‌ بگيم‌. در اين‌ بين‌ ايني‌ كه‌ مي‌بينيد نماز استغاثه‌ مي‌خونيم‌ بخاطر اين‌ است‌ كه‌ مغز همة‌ اينها ولايته‌ و مغز همة‌ اينها كمك‌ حضرت‌ بقية‌ اللهه‌. كمك‌ بكنند امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ ما در همان‌ زيارت‌، اين‌ زيارت‌ سلام‌ الله‌ كامل‌ التام‌ الشامل‌ العام‌، اينها بايد معناش‌ را بفهميد. معناش‌ اينه‌ كه‌ اول‌ ميگيم‌ سلام‌ خدا بر كي‌؟ بر آن‌ كسي‌ كه‌ اين‌ خصوصيات‌ را داره‌. هنوز بهش‌ خطاب‌ نمي‌كنيم‌. علي‌ حجة‌ الله‌ و وليه‌ في‌ ارضه‌ تا ميرسيم‌ به‌ آن‌ آخرش‌، آخر زيارت‌ نه‌ها. يك‌ دفعه‌ ميگيم‌ السلام‌ عليك‌، سلام‌ بر تو. آنجا تا آنجا ما هر چي‌ مي‌گيم‌ داريم‌ وصف‌ مي‌كنيم‌ يك‌ محبوبي‌، يك‌ آقايي‌، يك‌ كسي‌ كه‌ اين‌ خصوصيات‌ را داره‌، و از آنجا به‌ آن‌ كسي‌ كه‌ اين‌ خصوصيات‌ را داره‌ خطاب‌ مي‌كنيم‌ و سلام‌ عرض‌ مي‌كنيم‌. و بعد هم‌ حاجتي‌ ما داريم‌. حاجتمون‌ چيه‌؟ اينه‌ كه‌، هيچ‌ حاجتي‌ ما اظهار نمي‌كنيم‌. مي‌بينيد كه‌ مي‌گيم‌ حاجت‌ ما تو هستي‌ يا صاحب‌ الزمان‌. حاجات‌ ما بودن‌ با شماست‌. حاجات‌ ما اين‌ است‌ كه‌ از اصحابت‌ باشيم‌. خوب‌ يك‌ خورده‌ هم‌ همت‌ كنيد، قدم‌ برداريد. خداي‌ من‌ شاهده‌ به‌ روح‌ مقدس‌ پيغمبر اكرم‌ و ائمة‌ اطهار و فاطمة‌ زهرا، هيچ‌ هدفي‌ از اين‌ جلسات‌ نداريم‌ جز درست‌ شدن‌. همون‌ درست‌ بشيم‌. تمام‌ همتم‌ خدا ميدونه‌ اينه‌ كه‌ شماها كوچكترين‌ لغزشي‌ نداشته‌ باشيد و انشاء الله‌ برسيد به‌ مقامي‌ كه‌ حضرت‌ دست‌ شماها را بگيره‌، من‌ اين‌ را دلم‌ مي‌خواد. مي‌خوام‌ اينجوري‌ باشه‌ كه‌ اگر حضرت‌ آمد، ظهور كرد، فرمود در مشهد چند نفر، يك‌ نفر شما را استثناء نكنه‌. حاضرم‌ حتي‌، يعني‌ اين‌ را كه‌ حاضر نيستم‌، اما اگر بنا بشه‌ شما نباشيد و من‌ ميگم‌ آقا اينها را شما ببريد براي‌ سربازي‌ خودتون‌. و انشاء الله‌ از رحمتشون‌، از لطفشون‌ اين‌ توقع‌ را نداريم‌. ما هكذا الظن‌ به‌. انشاء الله‌ ما را هم‌ به‌ عنوان‌ خدمتگزار شما مي‌برند و در محضرشون‌ انشاء الله‌ خواهيم‌ بود. ولي‌ بيائيد يك‌ كاري‌ بكنيم‌ كه‌ شل‌ نباشيم‌ توي‌ اين‌ كار. بعضي‌ها روح‌ مسئله‌ را هنوز به‌ دست‌ نياوردند. نمي‌دونند چيكار دارند مي‌كنند. مثل‌ هيئتهاي‌ سينه‌زني‌، آقا اون‌ اهل‌ هيئت‌ نميدونم‌ علي‌ اكبره‌، او اهل‌ هيئت‌ حسيني‌، هيئت‌ چي‌. شما اين‌ حرفها نيست‌. شما فقط‌ و فقط‌، اين‌ را توي‌ گوشتون‌ بكنيد، كوتاه‌ هم‌ نيائيد و الاّ من‌ دم‌ در بگم‌ آقا نيا تو، اين‌ فوقش‌ بيائيد يا نيائيد. تا يك‌ گناه‌ كرديد، يك‌ مهر مردودي‌ به‌ پيشانيتون‌ مي‌زنند. تا يك‌ خورده‌ كج‌ رفتيد يك‌ مهر مردودي‌ به‌ پيشونيتون‌ مي‌زنند. و نشه‌ اينطور. خيال‌ نكنيد اين‌ مهر را ما نمي‌بينيم‌. حتي‌ به‌ من‌ گاهي‌ نشون‌ مي‌دهند. و حالا شما كه‌ توي‌ اين‌ مجلس‌ بيائيد، نيائيد، باشيد، نباشيد. مسئله‌ مهم‌ نيست‌. مي‌خواهيد در را باز بگذاريم‌ همه‌ بيايند. خيلي‌ انشاء الله‌ دقت‌ كنيد، ماهيت‌ جلسه‌ را احساس‌ كنيد، درك‌ كنيد. ايني‌ كه‌ من‌ مجبورتون‌ نكنم‌ كه‌ شما سر وقت‌ براي‌ قرآن‌ هم‌ بيائيد. اگر در باز بود و آزاد هم‌ بوديد صددرصد براي‌ قرآن‌ همانجوري‌ كه‌ توجهتون‌ بيشتره‌، ادبتون‌ در مقابل‌ قرآن‌ بيشتره‌، همينطور براي‌ قرآن‌ خودتون‌ را زودتر برسونيد. در بازه‌.

 يك‌ مدتي‌ در تهران‌ يك‌ منطقه‌اي‌ بعنوان‌ اينكه‌ طرح‌ ترافيك‌ هست‌، لابد شنيديد آنهايي‌ كه‌ تهراني‌ هستند ميدونند، طرح‌ ترافيك‌ هست‌ همة‌ گذرگاههاي‌ طرح‌ ترافيك‌ را پليس‌ گذاشته‌ بودند كه‌ ماشين‌ رد نشه‌. يك‌ مدتي‌ اين‌ كار را كردند. خيلي‌ كمتر از اين‌ مدتي‌ كه‌ ما داريم‌ مواظب‌ شما هستيم‌. بعدش‌ گفتند بگذاريم‌ ديگه‌ حالا به‌ اختيار فرهنگ‌ مردم‌.خودشون‌ نروند. يعني‌ ديگه‌ پليس‌ سر گذرگاهها نيست‌. خودت‌ بايد اينقدر فرهنگ‌ داشته‌ باشي‌، عقل‌ داشته‌ باشي‌ كه‌ اگر ماشينت‌ از آن‌ ماشينهايي‌ نيستش‌ كه‌ ميتونه‌ بره‌ توي‌ ترافيك‌، طرح‌ ترافيك‌؛ نري‌. يعني‌ ما مردم‌ را اينقدر خوب‌ ساختيم‌ كه‌ ديگه‌ نميرن‌. آنهائي‌ كه‌ بي‌ فرهنگند… ما هم‌ مي‌خواهيم‌ انشاء الله‌ اين‌ كار را بكنيم‌. مي‌خواهيم‌ كاري‌ بكنيم‌ كه‌ سر دقيقه‌ همه‌ بيايند و فرهنگتون‌ انشاء الله‌ آنچنان‌ رشد كنه‌ كه‌ نظم‌ داشته‌ باشيد و هيچكس‌ هم‌ نگه‌ آقا چرا دير آمدي‌، چرا زود آمدي‌. منتها هنوز اطمينان‌ من‌ ندارم‌. قرآن‌ وقتي‌ خونده‌ ميشه‌ معناش‌ را متوجه‌ باشيد. حيفه‌ آدم‌ اينجور حدود تقريبا يك‌ ربع‌ روي‌ زانو بنشينه‌، روي‌ پا بنشينه‌، پاش‌ درد بگيره‌ و در آخر هيچي‌ نفهمه‌ از قرآن‌. خدا ميدونه‌ آقايون‌، من‌ اين‌ را بهتون‌ بگم‌، يكنفر كه‌ يك‌ گناهي‌ از شماها ميكنه‌ها، حالا يا من‌ خودم‌ مطلع‌ ميشم‌ يا بهم‌ ميگن‌ اينها، يا قطعي‌ ميشه‌، باور كنيد اقلا دو هفته‌ وقتي‌ نگاش‌ ميكنم‌ ناراحت‌ ميشم‌. اين‌ دربارة‌ شماهاست‌. ما اينقدر گنهكار توي‌ خيابانها مي‌بينيم‌، هيچ‌ اصلا واقعا نمي‌تونم‌ ولي‌ حتي‌ آن‌ شخص‌ اگر توبه‌ هم‌ كرده‌ باشه‌ باز ناراحتي‌ من‌، هر وقت‌ يادم‌ مي‌آد از آن‌ گناه‌ بدنم‌ مي‌لرزه‌. چرا اين‌ كار ميشه‌؟ چرا اينطور؟ براي‌ اينكه‌ آخه‌ ما داريم‌ با هم‌ داريم‌ يك‌ راهي‌ را ميريم‌. تو چرا اينجور لا مي‌اندازي‌؟! تو چرا اينطور خودت‌ را خراب‌ ميكني‌؟ چرا داري‌ عقب‌ مي‌افتي‌؟ چرا داري‌ خودت‌ را بيچاره‌ ميكني‌؟ پيغمبر اكرم‌ مي‌فرمايد كه‌ شيبته‌ سورة‌ هود في‌ مكان‌ هذه‌ الآيه‌ فرق‌ اين‌ آيه‌ با آية‌ سورة‌ شوري‌ ميدونيد چيه‌؟ فرقش‌ اينه‌ كه‌ اينجا پيغمبر بايد استقامت‌ كنه‌، بقيه‌ هم‌، مردمي‌ كه‌ همراهش‌ هستند، آن‌ اصحاب‌ خاصش‌ هم‌ بايد استقامت‌ كنند. ولي‌ در سورة‌ هود فقط‌ خودش‌ استقامت‌ كنه‌. آنجا هم‌ ميگه‌، خوب‌ استقامت‌ براي‌ پيغمبر كار آسونيه‌. اما براي‌ افراد تابه‌ و من‌ تابع‌ معك‌، كسي‌ كه‌ با تو تاب‌، حركت‌ كرده‌ بسوي‌ خدا، توبه‌ كرده‌، حركت‌ به‌ سوي‌ خدا كرده‌، آنها هم‌ بايد استقامت‌ كنند. اين‌ سخته‌. خدا ميدونه‌ من‌ شايد دهها مرتبه‌ سر درد شدم‌ براي‌ اينكه‌، خود طرف‌ هيچ‌ ككش‌ هم‌ نميگزه‌ها، يك‌ گناهي‌ كرده‌ ميگه‌ حاج‌ آقا ببخشيد، ما هم‌ ميگيم‌ خيلي‌ خوب‌. اگر خدا ببخشه‌ ما هم‌ مي‌بخشيم‌. اما باور كنيد گاهي‌ شده‌ سردرد شدم‌ تا صبح‌. اي‌ بابا اين‌ چرا، اين‌ توي‌ مرحلة‌ توبه‌ بنا بود ببره‌، حالا رسيده‌ به‌ اين‌ مراحل‌ بالا، هنوز هم‌ عوضي‌ كار ميكنه‌. انشاء الله‌ كوشش‌ بكنيد هيچ‌ يك‌ از، نگيد فلاني‌ نفهمه‌. من‌، من‌، فهميدم‌ نفهميدنم‌ اثري‌ نداره‌. خداي‌ تعالي‌، يك‌ كاري‌ بكنيد كه‌ از شما ناراضي‌ نباشه‌. نه‌ در سستي‌هاتون‌، نه‌ در گناه‌، گناه‌ كه‌ اصلا. عجيبه‌، شماها بايد همه‌اتون‌ اعتصام‌ به‌ حبل‌ الله‌، به‌ الله‌، پيدا كرده‌ باشيد. اين‌ اعتصام‌ هم‌ يعني‌ طلب‌ عصمت‌ كرده‌ باشيد، يعني‌ معصوم‌ شده‌ باشيد. و اعتصموا بالله‌، و اعتصموا بحبل‌ الله‌، اصلا عصمت‌ داشته‌ باشيد. گيرهاي‌ كارتون‌ را رفع‌ كنيد. چيزهايي‌ كه‌ سبب‌ گناهتون‌ ميشه‌ برداريد، از بين‌ ببريد. نگذاريد آزاد باشيد. همينطور هر كاري‌ كه‌ نفس‌ امارة‌ بالسوء، حالا هرچند تا مرحلة‌ جهاد با نفس‌ نرفتيد، ولي‌ اينجور هم‌ نگذاريد نفس‌ امارة‌ بالسوئتون‌ هر كاري‌ كه‌ دستور ميده‌ شماها بكنيد.

 در اين‌ آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ شد، چند تا تذكر ديگه‌ هم‌ لازمه‌، اينها را من‌ بگم‌ براتون‌. يكي‌ ما يادمون‌ رفت‌ شب‌ دوشنبة‌ گذشته‌ يك‌ مطلبي‌ را تذكر بديم‌ و شايد هم‌ به‌ نفع‌ شماها واقع‌ شد شايد هم‌ به‌ ضررتون‌. به‌ نظر من‌ به‌ ضررتون‌ واقع‌ شد. و آن‌ تذكر اين‌ بودش‌ كه‌ ما در جلسة‌ خانمها گفتيم‌ كه‌ نماز و روزة‌ خانم‌ عطائيان‌ را اگر شما بخوانيد، حدود ششصد و خورده‌اي‌ هزار تومان‌ به‌ نفع‌ مسجد، ما مي‌تونيم‌ اين‌ پولش‌ را بدهيم‌ به‌ اونها. به‌ مسجد. فايده‌اش‌ هم‌ اينه‌ كه‌ هم‌ شما يك‌ عبادتي‌ كرديد، هم‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ كمكي‌ به‌ مسجد شماها كرديد، هم‌ هم‌ اينكه‌ اين‌ تعاون‌ كه‌، تعاونوا علي‌ البر و التقوي‌، به‌ يكديگر تعاون‌ كرديد. امشب‌ به‌ من‌ صورت‌ دادند باريك‌ الله‌ همت‌ زنها، واقعا از بيست‌ و دو سال‌ نماز، فقط‌ پنجاه‌ و نه‌ ماهش‌ مانده‌. كه‌ منهم‌ تازه‌ به‌ آنها گفتم‌ كه‌ نبايد زياد برداريد و الا اينها نمي‌ماند. گوش‌ مي‌ديد. اين‌ پنجاه‌ و نه‌ ماه‌ را پنجاه‌ و نه‌ نفر، هر كدوم‌ يك‌ ماه‌، بعله‌، پنجاه‌ و نه‌ نفر، حالا شصت‌ نفر، هر كدام‌ يك‌ ماه‌ اين‌ نماز را بايد بخونيد انشاء الله‌. هر كدام‌ كه‌ بردارند، ثواب‌ بيشتري‌ را در، براي‌ مرحله‌اشون‌ هم‌ خيلي‌ كمكه‌، تجربه‌ شده‌. الان‌ بعضي‌ از خانمها يك‌ مقدارش‌ را خوندند، براي‌ مرحله‌اشون‌ مفيد بوده‌. روزه‌ را به‌ خانمها نداديم‌، به‌ خاطر اينكه‌، كم‌ داديم‌، در عين‌ حال‌ آنها سي‌ و هشت‌ روز روزه‌ را به‌ زور گرفتند. از سيصد روز روزه‌. گفتيم‌ مردها بهتر مي‌تونند روزه‌ بگيرند. صبح‌ پا ميشن‌ ميرن‌ سر كارشون‌، نهار هم‌ نمي‌آيند و راحتتره‌. زنها مشكلتره‌، موانع‌ هم‌ زيادتر دارند. از، باصطلاح‌ سيصد روز روزه‌، سي‌ و هشت‌ روزش‌ را كم‌ بكنيد، بقيه‌اش‌ را بدهيد به‌ آقايون‌ مردها، انشاء الله‌ روزه‌ و نمازش‌ را بگيرند. حالا اين‌ صورت‌ اينجا هست‌، چند روزي‌ كه‌ در آن‌ يك‌ جلسة‌ كوچكي‌ كه‌ داشتيم‌، روز يكشنبه‌ بود ديگه‌؟ اينجا بعله‌، آقايون‌ يك‌ مقداري‌ را تقبل‌ كردند، صورتش‌ هست‌. بالاخره‌ اين‌ بقيه‌ را تقسيم‌ كنيد و خيلي‌ سرتون‌ كلاه‌ رفت‌ كه‌ هفتة‌ گذشته‌ اين‌ هم‌ يك‌ مقدارش‌ تقصير آقاي‌ جاويد بود كه‌ ما را به‌ سور خوردن‌ دعوت‌ كرد، حواس‌ ما را پرت‌ كرد. بعله‌. اين‌ سرتون‌ كلاه‌ رفت‌ بهرحال‌ كه‌ از خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ بيست‌ و دو سال‌ نماز، اين‌ اندازه‌اش‌ به‌ شماها رسيد. خيلي‌ كمه‌، خيلي‌ كمه‌. و اگر هم‌ همه‌ بخواهيد بگيريد، شما الان‌ شايد، نمي‌دونم‌ چند نفريد، شايد صد نفر بيشتر باشيد. مي‌تونيد، به‌ همه‌ مي‌خوان‌، صد و بيست‌ نفر هم‌ اگر باشيد، بالاخره‌ يكي‌ پانزده‌ روز بگيريد و به‌ همه‌ برسه‌. اگر هم‌ بعضي‌ها هستند اهل‌ نماز نيستند، حمد و سوره‌اشون‌ بايد درست‌ بشه‌، عادل‌ باشند، خوب‌ بخونند، صحيح‌ بخونند. نه‌ اينكه‌، من‌ كه‌ بعيد مي‌دونم‌. ميگن‌ حمدهاشون‌ را گوش‌ ميديم‌، آخه‌، كسي‌ كه‌ در راه‌ سير و سلوكه‌، هنوز نمازش‌ را خوب‌ نخونه‌ و درست‌ نخونه‌، خيلي‌، علي‌ الاسلام‌ و السلام‌. ولي‌ فكر، ما هكذا الظن‌ بكم‌ كه‌ شماها حمد و سوره‌اتون‌ خداي‌ نكرده‌، خداي‌ نكرده‌ غلط‌ باشه‌. واي‌ به‌ حال‌ آن‌ كسي‌ كه‌ حمد و سوره‌اش‌ هنوز شك‌ داشته‌ باشه‌ كه‌ درسته‌ يا درست‌ نيست‌. يعني‌ نرفته‌ باشه‌ دنبال‌ اين‌ كار. بايد همچين‌ باشيد كه‌ اعتماد كامل‌ داشته‌ باشيد كه‌ حمد و سوره‌اتون‌ درسته‌. اين‌ را دارم‌ ميگم‌ آقايون‌. اگر يك‌ نفر شما يك‌ همچين‌ اعتمادي‌ نداره‌، ول‌ معطله‌. به‌ درد باز اين‌ برنامه‌ها نميخوره‌. مگر اينكه‌ قبلا درست‌ شده‌ باشه‌. ما روي‌ اعتماد به‌ شماها ميگيم‌ قبلا درست‌ كرديد آمديد توي‌ راه‌ كمالات‌ و سير و سلوك‌ واقع‌ شديد. احكامتون‌ را بايد بدونيد، خودتون‌ بايد فهميده‌ باشيد كه‌ انسان‌ كه‌ حمد و سوره‌اش‌ درست‌ نيست‌، نمازش‌ باطله‌. اگر نمازش‌ باطل‌ بود مثل‌ اينه‌ كه‌ نخونده‌. كسي‌ كه‌ نماز نميخونه‌ تارك‌ الصلاته‌، تارك‌ الصلات‌ ميشه‌ ديگه‌، كه‌ يك‌ ركعت‌ ترك‌ نماز عمدا، اين‌ شخص‌ را كافر ميكنه‌. تو كافري‌ كه‌ نمازت‌ درست‌ نيست‌، يا نماز نميخوني‌، چطور ميخواي‌ برسي‌ به‌ امام‌ زمان‌؟! اينها حرفهاي‌ جديه‌ آقايون‌. شما را به‌ جان‌ حضرت‌ زهرا، به‌ جان‌ حضرت‌ وليعصر، خصم‌ باشه‌ وليعصر اگر اين‌ حرفها را نمي‌خواهيد بپذيريد و بيائيد توي‌ اين‌ مجلس‌ و توي‌ اين‌ برنامه‌ها بخواهيد ما را معطل‌ بكنيد. من‌ نمي‌گذارم‌ بيائيد تو. جدي‌ بگيريد حرفها را. جدي‌ بايد باشيد در، آخه‌ حمد و سوره‌ چيزي‌ نيست‌ كه‌، الان‌ عرض‌ ميكنم‌ بعيد ميدونم‌ كسي‌ باشه‌ كه‌ حمد و سوره‌اش‌ درست‌ نباشه‌. اگر اعتماد نداريد خصمتون‌ امام‌ زمان‌ بشه‌ تا اعتماد به‌ حمد و سوره‌اتون‌ پيدا نكنيد، بيائيد توي‌ اين‌ جلسه‌ و بيائيد دنبال‌ اين‌ برنامه‌ها. يعني‌ چه‌؟ آدم‌ تارك‌ الصلاة‌ بياد سير و سلوكي‌ داشته‌ باشه‌ و برسه‌ به‌ مقام‌ عبوديت‌ و به‌ مقامات‌ اينهمه‌ بالا! و منن‌ جدي‌ دارم‌ عرض‌ ميكنم‌ يكنفر شماها نبايد خداي‌ نكرده‌، خداي‌ نكرده‌ نمازش‌، حمد و سوره‌اش‌، حتي‌ احكامش‌ را بايد بلد باشه‌، اقلا احكام‌ ضروري‌. و از مراحل‌ باصطلاح‌ سوم‌، تمام‌ احكام‌ را بايد بلد باشه‌. اينجا مكتب‌ تربیتی‌ است‌، مكتب‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ هيئت‌ كه‌ نيست‌، چه‌ هيئتي‌، چي‌؟ نه‌ سينه‌ زدني‌ داره‌، نه‌ تشكيلاتي‌ داره‌، نه‌ چي‌؟ خوشتون‌ بياد كه‌ ما توي‌ آن‌ جلسه‌ ميريم‌. خوب‌ بياييد. سنگينيتون‌ روي‌ زمينه‌. فقط‌ يك‌ خسارت‌ بزرگي‌ مي‌كشيد. و آن‌ اينه‌ كه‌ روز قيامت‌ خدا شماها را ده‌ برابر ديگران‌ عذاب‌ ميكنه‌. كه‌ بهتون‌ گفتند، قاطعانه‌ هم‌ گفتند، شب‌ يكشنبه‌ جمعتون‌ كردند گفتند. خدا ميدونه‌ شب‌ جمعه‌ و روز جمعه‌ فكرم‌ بيشتر شماها هستيد. شب‌ جمعه‌ بهتون‌ گفتند، روز جمعه‌ بهتون‌ گفتند، شب‌ دوشنبه‌ بهتون‌ گفتند، و حالا بيا جواب‌ پس‌ بده‌. ديگه‌ تو را نمي‌بخشند، تو را عفوت‌ نمي‌كنند.

 و انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌، ضمنا اين‌ تندي‌هاي‌ ما را هم‌ شما ببخشيد. ولي‌ به‌ خود خدا قسم‌، هر چه‌ من‌ الان‌ دارم‌ ميگم‌ اينها كلام‌ خود خداست‌ و الهام‌ امام‌ زمانه‌ و وظيفه‌ هم‌ هست‌ و براي‌ اينكه‌ شماها خوشتون‌ بياد يا بدتون‌ بياد نيستش‌. كهيعص‌. ذكر رحمت‌ ربك‌ عبده‌ ذكريا. دو تا قضيه‌ اينجا خداي‌ تعالي‌ شبيه‌ به‌ هم‌، در اين‌ مقداري‌ كه‌ از آيات‌ خوندند، نقل‌ كرده‌. يكي‌ قضية‌ حضرت‌ يحيي‌، يكي‌ قضية‌ حضرت‌ مريم‌ و حضرت‌ عيسي‌. خيلي‌ هم‌ شبيه‌ به‌ همه‌. هردوش‌ اظهار قدرت‌ كردن‌ پروردگاره‌ و يك‌ كار غير عادي‌ انجام‌ دادنه‌. در قضية‌ حضرت‌ يحيي‌ طبق‌ آنچه‌ كه‌ در اين‌ آيات‌ هست‌، حضرت‌ زكريا نادا ربه‌ ندائا خفيا. خيلي‌ به‌ آهستگي‌، بدون‌ داد و فرياد، بدون‌ الهي‌ آمين‌ محلي‌ را پر كردن‌، بدون‌ داد، خدا را ندا كرد. يك‌ چيزي‌ اينها بهتون‌ بگم‌. اگر شما يك‌ كسي‌ دم‌ گوش‌ شما خيلي‌ بلند حرف‌ بزنه‌. شما ميگيد آقا چه‌ خبره‌؟ آهسته‌. دم‌ گوشتون‌. خدا از رگ‌ گردن‌ به‌ ما نزديكتره‌. هر چه‌ آهسته‌ هم‌ صحبت‌ كنيد مثل‌ همون‌ داد زدنه‌. و بهترين‌، بهترين‌ سخن‌ گفتن‌ با خدا اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ حتي‌ توي‌ دلش‌ با خدا حرف‌ بزنه‌. همچين‌، البته‌ در نمازها و عبادتها نه‌ها. آنها دستوره‌، زبان‌ انسان‌ بايد كار بكنه‌، بعضي‌ هاش‌ بلند بخونه‌، بعضي‌ هاش‌ آهسته‌ بخونه‌. ولي‌ اگر خواستي‌ حاجتي‌ بخواي‌، توي‌ دلت‌ بگو. خدايا اين‌ حاجت‌ مرا بده‌. همچين‌ نداي‌ خفي‌. ندا را براي‌ صداي‌ بلند، براي‌ كسي‌ كه‌ دوره‌ ندا ميگن‌. هر چي‌ خفي‌ باشه‌ باز نداست‌. براي‌ خدا نداست‌. يعني‌ داد زدنه‌. ندائا خفيا. قال‌. چي‌ گفت‌؟ آن‌ دعاش‌ چي‌ بود؟ رب‌ اني‌ وهن‌ الارض‌ مني‌. خدايا اين‌ استخوانهاي‌ من‌ ديگه‌ سست‌ شده‌. انسان‌ وقتي‌ پير ميشه‌ استخوانهايش‌ سست‌ ميشه‌. و اشتعل‌ رأسا شيبا. سرم‌ هم‌ همة‌ موهاش‌ سفيد شده‌. و لم‌ اكب‌ بدعائك‌ رب‌ شقيا. من‌ بدبخت‌ نيستم‌ وقتي‌ كه‌ با تو ارتباط‌ دارم‌. انسان‌ وقتي‌ با خدا ارتباط‌ داره‌ هيچ‌ بدبختي‌ نداره‌، هيچ‌ شقاوتي‌ نداره‌. من‌ اين‌ كاري‌ كه‌ باز يك‌ چيزي‌ كه‌ مي‌خواستم‌ تذكر بدم‌، يادمم‌ رفت‌ ولي‌ آيات‌ الان‌ به‌ من‌ داره‌ ميگه‌ اينه‌ كه‌ اين‌ جلسه‌ را ما تشكيل‌ كه‌ ميديم‌ براي‌ اينه‌ كه‌ كم‌كم‌ شما طرز انس‌ با خدا را ياد بگيريد. چون‌ آخرين‌ مرحله‌ بعد از تزكية‌ نفس‌، انس‌ با خداست‌. و ماها نمي‌دونيم‌ چه‌ جوري‌ با خدا انس‌ بگيريم‌. اول‌ بگذاريم‌ خدا فرمايشاتش‌ را بگه‌. بعد خوب‌ روي‌ حرفها دقت‌ بكنيم‌. بعد هم‌ ما حرف‌ بزنيم‌. بي‌ ادبيه‌. لا يستبقون‌ بالقول‌، جلوي‌ انسان‌ اول‌ ما صحبت‌ كنيم‌ بعد خدا صحبت‌ كنه‌! توي‌ نماز هم‌ همينطوره‌ها. اول‌ حمد و سوره‌ است‌ بعد صحبتهاي‌ ما. اينجوري‌ باشيد. طرز انس‌ با خدا، الان‌ توي‌ شماها كساني‌ هستند كه‌ به‌ مرحلة‌ انس‌ با خدا رسيدند، آنها اصلا اين‌ برنامه‌اشونه‌، شب‌ و روز برنامه‌اشون‌ اينه‌ كه‌ اول‌ با خدا حرف‌ ميزنند، خدا با آنها حرف‌ ميزنه‌، بعد اينها روي‌ حرفهاي‌ خدا دقت‌ ميكنند، بعد به‌ محضر امام‌ زمان‌ مشرف‌ ميشوند، از حضرت‌ ميخوان‌ كه‌ آقا كمك‌ كن‌ ما بتونيم‌ خوب‌ با خدا حرف‌ بزنيم‌. و وقتي‌ هم‌ كه‌ با خدا مي‌خوان‌ حرف‌ بزنن‌ از زبان‌ اولياء خدا كه‌ اگر ما خوب‌ حرف‌ نزنيم‌، نزده‌ باشيم‌، آنها كه‌ خوب‌ حرف‌ زدند، حرفمون‌ تأثير، يعني‌ خوب‌ باشه‌، بي‌ ادبي‌ نباشه‌. چون‌ امام‌ سجاد ديگه‌، بهرحال‌ ادب‌ را كاملا رعايت‌ كرده‌. اين‌ دعا خوندنهايي‌ كه‌ توي‌ حرم‌ و بعضي‌ از مجالس‌، من‌ ديدم‌ دعاي‌ ندبه‌ مي‌خوند يك‌ نفر، اين‌ سيگاريها من‌ نميدونم‌، من‌ الحمدلله‌ يك‌ دفعه‌ هم‌ سيگار را در لبم‌ نگذاشته‌ام‌. ولي‌ سيگاريها اينطوره‌. آنهايي‌ كه‌ خيلي‌ سيگاري‌هاي‌ درجة‌ اعلا هستند، بايد يك‌ قدري‌ سيگار بكشند، يك‌ قدري‌ چايي‌ بخورند، سيگار و چايي‌، سيگار و چايي‌، اينجوري‌ تا كيفي‌ بكنند. اين‌ كار را يك‌ نفر داشت‌ دعاي‌ ندبه‌ مي‌خوند! توي‌ مجلس‌! مردم‌ داشتند دعاي‌ ندبه‌ مي‌خوندند، اين‌ كار را مي‌كردند. يك‌ پك‌ سيگار مي‌كشيد، يك‌ ذره‌ از چايي‌ مي‌خورد، باز همينطور. اين‌ دعا خوندن‌ اينجوري‌ هم‌… اما امام‌ سجاد. ميگه‌ پردة‌ خانة‌ كعبه‌ را گرفته‌ بود داشت‌ دعا مي‌خوند. خوند خوند خوند. افتاد غش‌ كرد. حالا غش‌ به‌ معنايي‌ كه‌ ما ميگيم‌ نيست‌. اقلا ضعف‌ كرد، حضرت‌ بيحال‌ شد. ايني‌ كه‌ ما الان‌ اين‌ جلسه‌ را تشكيل‌، جلسه‌ براي‌ مرحله‌اتون‌، شبهاي‌ يكشنبه‌. آن‌ مراحل‌ بالا هم‌ باشه‌ روزهاي‌ يكشنبه‌ صبحها. براي‌ همه‌اتون‌ چون‌ آخرش‌ همه‌اتون‌ بايد به‌ انس‌ با خدا و امام‌ زمان‌ برسيد، ما داريم‌ برنامه‌ براتون‌ پياده‌ مي‌كنيم‌. كم‌كم‌ مي‌خوايم‌ يادتون‌ بديم‌. كم‌كم‌ تمرين‌ مي‌كنيد. و لذا دقت‌ بكنيد. اگر مي‌خواهيد به‌ آن‌ مرحلة‌ كامل‌ برسيد به‌ اين‌ جلسه‌ خيلي‌ توجه‌ بكنيد، خيلي‌ اهميت‌ بديد.

 خوب‌ چي‌ گفت‌؟ قال‌ رب‌ اني‌ وهن‌ الارض‌ مني‌ و اشتعل‌ رأس‌ شيبا و لم‌ اكن‌ بدعائك‌ رب‌ شقيا. و اني‌ خفت‌ موالي‌ من‌ ورائي‌. من‌ يك‌ نگراني‌ دارم‌ بعد از خودم‌. كه‌ اينهايي‌ كه‌ دور و بر من‌ هستند، اينها هيچكدام‌ نمي‌تونند كارهاي‌ مرا عهده‌دار بشوند. من‌ پيغمبرم‌، بايد اين‌ برنامة‌ نبوت‌ را يك‌ كسي‌ باشه‌ ادامه‌ بده‌، اينهايي‌، بچه‌ها كه‌ دور و بر من‌ هستند نه‌. كسي‌ به‌ درد اين‌ كار نميخوره‌. خفت‌ موالي‌ ورائه‌ و كانت‌. خوب‌ چيكار بكنه‌ خدا؟ يك‌ بچة‌ خوبي‌ خدايا به‌ ما بده‌ كه‌ ما بتونيم‌ خوب‌ تربيتش‌ كنيم‌. چون‌ انسان‌ بچه‌اش‌ را بهتر ميتونه‌ تربيت‌ كنه‌، اگر تربيت‌ بردار باشه‌ البته‌. بهتر ميتونه‌ تربيت‌ كنه‌. چون‌ شب‌ و روز با هم‌ هستند. هم‌ از عمل‌ انسان‌ پند مي‌گيرند، هم‌ از كلام‌ انسان‌ پند مي‌گيرند، هم‌ ميتونه‌ پدر دعواشون‌ بكنه‌، هم‌ ميتونه‌ قاطعيتي‌ بخرج‌ بده‌. پسر انسان‌ بهتر ميتونه‌ تربيتش‌ كنه‌ تا يك‌ كسي‌ كه‌ شب‌ و روز يك‌ دفعه‌ مي‌آد با انسان‌ برخورد ميكنه‌. لذا معناش‌ اينه‌ كه‌ خدايا من‌ چيكار كنم‌؟ من‌ كه‌ پير شدم‌، و امرأتي‌ عاقر. زن‌ من‌ از اول‌ نازا بود. يك‌ زني‌ داشت‌ نازا. و امرأتي‌ عاقر فهبني‌ من‌ لدنك‌ وليا. خدايا از دعاي‌ خودت‌، من‌ پيرمرد، زن‌ نازا، كه‌ اين‌ يكي‌ از معجزات‌ طبيعته‌، يكي‌ از چيزهايي‌ است‌ كه‌ در طبيعت‌ نميشه‌. اگر حالا يكسال‌، دو سال‌ اول‌ ازدواج‌ زن‌ حامله‌ نشه‌، بالاخره‌ عقب‌ ممكنه‌ باندازه‌. اما وقتي‌ كه‌ دوتاشون‌ پير شدند. حتي‌ بعضي‌ها ميگن‌ زن‌ حضرت‌ ذكريا يائسه‌ بوده‌ ديگه‌، از دوران‌ چيزش‌ گذشته‌ بوده‌. از دوران‌ مثلا بچه‌ داريش‌ گذشته‌ بوده‌. ولي‌ در عين‌ حال‌، چون‌ خداي‌، فهبني‌ من‌ لدنك‌ وليا. يك‌ كسي‌ كه‌ ولي‌ من‌ باشه‌، چون‌ فرزند، پسر ولي‌ انسانه‌. آني‌ كه‌ ميگن‌ در آية‌ قرآن‌ و من‌ قتل‌ مظلوما فقد جعلنا لوليه‌ سلطانا و ولي‌ كه‌ براي‌ حضرت‌ سيد الشهدا هست‌، امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلامه‌؛ اين‌ بخاطر اينكه‌ فرزنده‌. يرثني‌ و يرث‌ من‌ آل‌ يعقوب‌ هم‌ از من‌ ارث‌ ببره‌ امامت‌ و نبوت‌ را، هم‌ از آل‌ يعقوب‌. و اجعله‌ رب‌ رضيا. يك‌ بچة‌ خوبي‌ باشه‌، ديگه‌ ما زحمت‌ حالا آيا بشه‌، آيا نشه‌. آدم‌ مي‌بينيد چند تا بچه‌ داره‌، هيچكدومش‌ هم‌ به‌ درد كار انسان‌ نميخورند. خوب‌. اين‌ دعا را كرد. فورا دعاش‌ مستجاب‌ شد. يا زكريا انا نبشرك‌ بغلام‌. اي‌ زكريا ما بشارت‌ مي‌ديم‌ تو را به‌ يك‌ پسر. اسمش‌ چيه‌؟ يحيي‌. اسمه‌ يحيي‌. قبلا اسم‌ يحيي‌ نبوده‌. اين‌ اولين‌ اسمه‌ براش‌ مي‌گذاريم‌. با اينكه‌ خودش‌ دعا كرده‌، با اينكه‌ قدرت‌ پروردگار را ميدونه‌، ميگه‌ انا يكون‌ لي‌ غلام‌. باز دو مرتبه‌ همون‌ حرف‌ را ميزنه‌. چه‌ جوري‌ ممكنه‌ من‌ بچه‌ داشته‌ باشم‌؟ زنم‌ عاقره‌، يعني‌ زنم‌ نازاست‌. و قد بلغت‌ من‌ الكبر، من‌ در بزرگي‌ به‌ حد بالا رسيدم‌. خدا فرمود بهش‌ همينطوره‌. قال‌ كذلك‌. ولي‌ قال‌ ربك‌، البته‌ واسطه‌ بوده‌، ميگه‌ علي‌ هينا. براي‌ خدا اين‌ كار آسونه‌. و قد خلقتك‌ من‌ قبل‌ و لم‌ تكن‌ شيئا. تو را هم‌ خودت‌ را چه‌ جوري‌ خدا خلق‌ كرد؟ تو هيچي‌ نبودي‌. و لم‌ تكن‌ شيئا. خوب‌.

 ببينيد اينجا خداي‌ تعالي‌ حضرت‌ يحيي‌ را به‌ حضرت‌ زكريا عنايت‌ ميكنه‌ و از همان‌ طفوليت‌، حضرت‌ يحيي‌ پيغمبر بود. كه‌ مي‌فرمايد و آتيناه‌ الحكم‌ صبيا. ما بهش‌ حكمت‌ داديم‌. حكمت‌ كه‌ اگر خداي‌ تعالي‌ مطلقا به‌ يك‌ كسي‌ بده‌، يعني‌ همة‌ حقايق‌ را بهش‌ داده‌. شناخت‌ همة‌ حقايق‌. و اين‌ بچه‌ بود، صبيا. و آتيناه‌ حكمة‌ صبيا.

 دربارة‌ حضرت‌ عيسي‌ هم‌ همينطور خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كه‌ وقتي‌ حضرت‌ عيسي‌ متولد شد، اينجا اين‌ مادر و پدر باصطلاح‌ در سنين‌ بالا بودند و مادر عاقر بود. معجزة‌ خدا در اين‌ جهت‌ بود. در آنجا پدر نداشت‌ حضرت‌ عيسي‌. حضرت‌ عيسي‌ پدر نداشت‌. يك‌ دختر باصطلاح‌ بدون‌ شوهر توي‌ مسجد مشغول‌ عبادت‌، آمده‌ بيرون‌ خودش‌ را شستشو بكنه‌ و باز برگرده‌ توي‌ مسجد. ديد يك‌ مردي‌ جلوش‌ ايستاده‌. گفت‌ من‌ پناه‌ ميبرم‌ به‌ خدا اگر تو كه‌ با تقوا هستي‌ چرا اينجا آمدي‌. گفت‌ كه‌ من‌ فرستادة‌ خدا هست‌. لاهب‌ لك‌ غلاما زكيا. يك‌ پسر پاك‌، پاك‌ نه‌ اينكه‌ مثلا ختنه‌كرده‌ و خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ جفتش‌ جدا شده‌ و نميدونم‌ روده‌، نافش‌ بريده‌. ما آخه‌ اين‌ بچه‌ را ميگيم‌ پاك‌ بود، تميز بود. نه‌. زكي‌، يعني‌ تزكيه‌ شده‌، يعني‌ مراحل‌ كمال‌ را طي‌ كرده‌، يعني‌ به‌ مرحلة‌ بندگي‌ رسيده‌. لاهب‌ لك‌ غلاما زكيا. و چون‌ به‌ مرحلة‌ بندگي‌ رسيده‌ بود، خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كه‌، در همين‌ آيات‌، ميگه‌ وقتي‌ كه‌ حضرت‌ عيسي‌ متولد شد به‌ مردم‌ داشت‌ صحبت‌ ميكرد، قضيه‌اش‌ را شنيديد، به‌ مردم‌ ميگه‌ كه‌ اني‌ عبد الله‌. من‌ بندة‌ خدا هستم‌. ببينيد از اين‌ دو جمله‌ استفاده‌ ميشه‌ كه‌ انسان‌ وقتي‌ به‌ مرحلة‌ عبوديت‌ ميرسه‌، تزكية‌ نفس‌ شده‌. متوجهيد؟ آخرين‌ مرحلة‌ تزكية‌ نفس‌ عبوديته‌. يعني‌ ديگه‌ وقتي‌ انسان‌ به‌ مقام‌، به‌ مرحلة‌ عبوديت‌ رسيد ديگه‌ زكيه‌. ببينيد آنجا ميگه‌ لاهب‌ لك‌ غلاما زكيا. اينجا ميگه‌ اني‌ عبد الله‌ آتاني‌ الكتاب‌ و جعلني‌ نبيا. منتهي‌ بالاتر از مرحلة‌ بندگي‌ خدا، خدمتتون‌ عرض‌ شود اين‌ است‌ كه‌ مبعوث‌ به‌ رسالت‌ هم‌ بشه‌ و مردم‌ را هم‌ دستگيري‌ بكنه‌ و هدايت‌ مردم‌ را هم‌ بعهده‌ بگيره‌. بعدش‌ گفت‌ و جعلني‌ نبيا. و جعلني‌ مباركا، من‌ را خدا پر بركت‌ قرار داد. پام‌ را هر جا بگذارم‌ بركته‌. بركتهاي‌ ظاهري‌ نه‌ها. ظاهري‌ يها اينها همه‌اش‌، آنچه‌ در عالم‌ ملكه‌ يك‌ پول‌ ارزش‌ نداره‌. در آيات‌ قرآن‌ هست‌ كه‌ انما الدنيا لعب‌ و لهو. و جعلني‌ مباركا اينما كنت‌ و اوصعني‌ بالصلاة‌ و الزكاة‌ ما دمت‌ حيا. دربارة‌ حضرت‌ يحيي‌ هم‌ اين‌ حرفها هست‌ها. منتها آنجا ميگه‌ مادمت‌ حيا و برا بوالده‌. اينجا ميگه‌ برا بوالدته‌، اينجا ميگه‌ برا بوالديه‌. يعني‌ به‌ پدر و مادرم‌ نيكي‌ بكنم‌. اينجا فقط‌ به‌ مادرش‌. و لم‌ اخرج‌ جبارا شقيا. اين‌ يكي‌ از رموز زكي‌ بودنه‌. يعني‌ وقتي‌ انسان‌ تزكية‌ نفس‌ كرد، نه‌ جبار ميشه‌. هيچ‌ كسي‌ را به‌ هيچ‌ كاري‌ مجبور نميكنه‌، به‌ رو نميگيره‌. من‌ اگر رسيدم‌ به‌ شما گفتم‌ بعله‌ شما كم‌ لطفيد، براي‌ ما كاري‌ نكرديد. حالا… اصلا. كه‌ شما مجبور بشيد. بعضي‌ از رفقا مي‌آن‌ ميگن‌ چرا شما به‌ ما نميگي‌ فلان‌ كار را بكن‌. گفتم‌ شايد توي‌ دل‌ راضي‌ نباشيد. براي‌ اينكه‌ واقعا ميدونم‌ شايد در اين‌ جهت‌ بعضي‌ها بگن‌ يك‌ مثلا يك‌ كمكي‌ بخواهيد بكنيد، نتونستيد، نخواستيد، من‌ به‌ رو نگرفته‌ باشم‌ شما را. شما اگر كسي‌ را به‌ رو گرفتيد، اگر يك‌ زمينه‌سازي‌ كرديد كه‌ او مجبور شد كه‌ بدون‌ رضايت‌ قبلي‌، مجبور شد كه‌ يك‌ كاري‌ بكنه‌. شما شديد جبار. نه‌ جبار يعني‌ حجاج‌ ابن‌ يوسف‌ ثقفي‌. نه‌. اون‌ رئيس‌ الجبارينه‌. كوشش‌ بكنيد كوچكترين‌ كاري‌ كه‌ طرف‌ رضايت‌ نداره‌ براي‌ شما، براي‌ خدا بايد شلاق‌ هم‌ توي‌ سر افراد زد كه‌ بكنند. اين‌ همچين‌ نيست‌. براي‌ شما، فقط‌ خودتون‌، نكنند. كاملا رضايت‌. كاملا محبت‌. جبارا شقيا. من‌ خدا ميدونه‌، گاهي‌، حالا گفتنش‌ شايد تا يك‌ حدي‌ به‌ ما برخورد كرده‌ باشه‌، ديده‌ باشيد. گاهي‌ مي‌دونم‌ فلاني‌ يك‌ شغلي‌ داره‌، ازش‌ خواهش‌ مي‌كنم‌ كه‌ آزاد باشه‌، همانطور كه‌ با ديگران‌ عمل‌ ميكني‌ با منهم‌ عمل‌ كن‌ كه‌ من‌ بتونم‌ راحت‌ با تو، و الا بعدش‌ ديگه‌ مراجعه‌ نميكنم‌. چون‌ اگر بخاطر اينكه‌ اين‌ استاد ماست‌ و اين‌ مثلا فرض‌ كنيد خوب‌ حقي‌ داره‌، چه‌ داره‌ و چه‌ داره‌. اومد يك‌ كاري‌ كرد و در دل‌ راضي‌ نبود يا با گفتة‌ من‌ براي‌ من‌ يك‌ كاري‌ كرد، من‌ ميشم‌ جبار. و وقتي‌ جبار شدم‌ شقي‌ هم‌ هستم‌. يعني‌ عكس‌ العملش‌ بدبختي‌ خودمه‌. ميگه‌ و لم‌ اك‌ جبارا و شقيا. حضرت‌ يحيي‌ هم‌ اينطوري‌ بوده‌. و السلام‌ عليك‌، اين‌ خيلي‌ اهميت‌ داره‌. شما هم‌ انشاء الله‌ همينطور باشيد. حالا يوم‌ ولدت‌، اين‌ را كه‌ داشتيد و الا شيعه‌ نبوديد. سلامتي‌ بر من‌ روزي‌ كه‌ متولد شدم‌، يوم‌ ولدت‌، و يوم‌ اموت‌، اينش‌ را بايد خيلي‌ روش‌ كار كنيد. اذ جاء بقلبه‌ رب‌ سليم‌. دل‌ سالم‌، يك‌ سر سوزن‌ نقص‌ نداره‌، داراي‌ كمال‌. سالم‌. الا من‌ اتي‌ الله‌ بقلب‌ سليم‌. دل‌ سالم‌ داشته‌ باشيد. و يوم‌ يبعث‌ حيا. روزي‌ كه‌ روز قيامت‌ هم‌ كه‌ من‌ مبعوث‌ ميشم‌ سالم‌ باشم‌. آدم‌ سالم‌ هيچ‌ كاري‌ بهش‌ ندارند. هيچ‌ كاري‌. نه‌ حساب‌ داره‌، نه‌ معطلي‌ داره‌، نه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ مؤاخذه‌ ميشه‌، از خاك‌ بلند شدي‌ برو توي‌ بهشت‌، تو آنجا يك‌ راه‌ برات‌ باز كردند، تو از آن‌ پشت‌ برو. معطل‌ نشو. و السلام‌ علي‌ يوم‌ ولدت‌ و يوم‌ ولدت‌ و يوم‌ يعبث‌ حيا. آنوقت‌ خدا ميگه‌ ذلك‌ عيسي‌ بن‌ مريم‌. عيسي‌ بن‌ مريم‌ اينه‌ نه‌ آني‌ كه‌ شماها ميگيد كه‌ حضرت‌ مريم‌ توي‌ يك‌ جمعي‌ از مردها، اينها صريح‌ انجيله‌ها، توي‌ يك‌ جمعي‌ از مردها بود و زندگيش‌ بد جائي‌ بود و بالاخره‌ حالا چه‌ جوري‌ حامله‌ شد. خود آنها مرددند، ميگن‌ يا پدرش‌ يوسف‌ نجاره‌، يا همينجوري‌، چه‌ جوري‌ شد، حامله‌ شد، اين‌ معلوم‌ نيست‌. و وقتي‌ هم‌ مي‌خواست‌ وضع‌ حمل‌ بكنه‌ رفت‌ توي‌ آخور. خيلي‌ هم‌ افتخار ميكنند، عكس‌ يك‌ الاغي‌ را كشيدند مشغول‌ كاه‌ و جو خوردنه‌ و حضرت‌ عيسي‌ هم‌ آنجا متولد شده‌ روي‌ پهن‌ها افتاده‌. جدا اينها را نمي‌خوام‌ مسخره‌اشون‌ كنم‌. نه‌. عين‌ همين‌. من‌ خيلي‌ در سخن‌ دلم‌ مي‌خواد ادب‌ سخن‌ را رعايت‌ كنم‌. عين‌ همين‌. دلم‌ مي‌خواد كتاب‌ انجيل‌ هست‌، شرح‌ انجيل‌ هم‌ هست‌ كه‌ نوشته‌اند. عكس‌، منتهي‌ آن‌ عكس‌ كشيدند، در آخور حضرت‌ عيسي‌ متولد شد، هيچ‌ معجزه‌اي‌ هم‌ بهش‌ نسبت‌ نمي‌دهند. ولي‌ وقتي‌ كه‌ حضرت‌ عيسي‌ در اينجا متولد ميشه‌، از نظر قرآن‌، وقتي‌ متولد ميشه‌، خيلي‌ هم‌ سخته‌ها. امتحان‌ حواستون‌ جمع‌ باشه‌، براي‌ استقامتتون‌ خيلي‌ امتحانهاي‌ شديدي‌ ممكنه‌ داشته‌ باشيد. امتحان‌ خيلي‌ مشكل‌. اگر امتحان‌ نشيد يا از امتحان‌ بد دربيائيد، بدونيد كار خرابه‌. امتحان‌ تندي‌ ممكنه‌ خداي‌ تعالي‌ بكنه‌. حضرت‌ مريم‌ را امتحان‌ كرد. آخه‌ اين‌ مي‌خواد مادر عيسي‌ بشه‌. مي‌دونيد حضرت‌ مريم‌ چقدر عظمت‌ داره‌؟! الان‌ شايد اقلا سه‌ ميليارد جمعيت‌ بهش‌ احترام‌ مي‌گذارند. مسلمانها، مسيحي‌ها، اينها خودشون‌ سه‌ ميليارد جمعيتند، اينها بهش‌ احترام‌ مي‌گذارند. مسلمانها بايد احترام‌، حضرت‌ مريم‌ بعد از حضرت‌ زهرا و حضرت‌ زينب‌ و اهل‌ بيت‌، خانمهاي‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌، اوله‌ها. خيلي‌ مهمه‌. اين‌ در اثر چي‌ بود؟ در اثر استقامت‌. همه‌ جا صبر كرد. اما مثل‌ حضرت‌ زهرا نتونست‌ بشه‌. وقتي‌ كه‌ بچه‌ آمد توي‌ بغلش‌، خدايا من‌ چيكار كنم‌؟! خيلي‌ مشكله‌. شما نمي‌تونيد تصورش‌ را بكنيد. كه‌ گفت‌ فياليتني‌ مت‌ قبل‌ هذا. كاشكي‌ من‌ مرده‌ بودم‌ و من‌ اصلا، مريمي‌ توي‌ دنيا نبود. كنت‌ نسيا منسيا. وقتي‌ كه‌ ديد بايد وضع‌ حمل‌ بكنه‌، ولي‌ خدا آمد به‌ كمكش‌، بچه‌ آمد به‌ كمكش‌، بچه‌ تا متولد شد گفت‌ كه‌ مادر غصه‌ نخور. آيه‌ اينه‌. مي‌فرمايد كه‌، آيه‌ را پيدا بكنم‌ خوبه‌. فناداها من‌ تحتها، ميدونم‌، مي‌خوام‌ ترجمه‌ كنم‌. همون‌ اولش‌ را بگيد بقيه‌اش‌ را ميگم‌. فناداها من‌ تحتها، صداش‌ زد از زير پاش‌، تازه‌ متولد شده‌. لا تحزن‌، حزن‌ نداشته‌ باش‌، غصه‌ نداشته‌ باش‌، تموم‌ شد ديگه‌. و لا تحزني‌ و جعل‌ ربك‌ تحتك‌ سريا. زيرت‌ يك‌ سري‌ افتاده‌، يك‌ مثلا فرض‌ كن‌ يك‌ فرش‌ خيلي‌ قيمتي‌. و هن‌ اليك‌ بجذع‌ نخله‌. يك‌ تكان‌ بده‌ اين‌ درخت‌ خرما را، و ساق‌ علي‌ رطبا جليا. از درخت‌ برات‌ خرماي‌ تازه‌ مي‌افته‌. و كلي‌ و اشربي‌ از اين‌ چشمة‌ آبي‌ هم‌ كه‌ زير پات‌ ظاهر شده‌، از اينهم‌ بخور. فاكلي‌ و اشربي‌ و قر عينا، يك‌ چشمي‌ روشن‌ كن‌. حالا خوب‌، بقيه‌اش‌ را چيكار كنم‌؟ اين‌ بچه‌ را توي‌ بغلم‌ گرفتم‌، آمدي‌ توي‌ بغل‌ من‌، من‌ چيكار كنم‌؟ گفت‌ اگر كسي‌ تو را ديد، بهش‌ بگو كه‌ اني‌ نظرت‌ للرحمان‌ صوما لا نكلم‌ يوما نسيا. من‌ روزة‌ صمت‌ دارم‌ و امروز با كسي‌ حرف‌ نميزنم‌. و به‌ من‌ وابگذار. حضرت‌ مريم‌ هم‌ اين‌ كار را كرد. چون‌ هر چي‌ حضرت‌ مريم‌ مي‌گفت‌ به‌ ضررش‌ بود. پذيرفته‌ نميشد يعني‌. انسان‌ گاهي‌ بهتره‌، توي‌ دادگاه‌ انسان‌ حرف‌ نزنه‌. چون‌ نميتونه‌ از خودش‌ دفاع‌ بكنه‌. به‌ هيچ‌ وجه‌ راه‌ دفاع‌ نداره‌. راهش‌ همين‌ بود كه‌ خداي‌ تعالي‌ قرار داد. اشارت‌ فاشارت‌ بطفل‌. اشاره‌ كرد به‌ حضرت‌ عيسي‌ بچه‌ كه‌ همين‌ الان‌ متولد شده‌ گفت‌ اني‌ عبد الله‌ آتاني‌ الكتاب‌ و جعلني‌ نبيا و جعلني‌ مباركا… تا آخر.

 پس‌ دو تا جريان‌ نقل‌ شده‌ كه‌ هردوش‌ شبيه‌ به‌ همه‌ و نكاتي‌ داشت‌ كه‌ نكاتش‌ را اگر يادتون‌ باشه‌، يكي‌ اينكه‌ انسان‌ وقتي‌ كه‌ به‌ مقام‌ عبوديت‌ رسيد، تزكيه‌ هم‌ كرده‌، و معجزاتي‌ كه‌ در اين‌ ارتباط‌ بود و خيلي‌ مسائل‌ ديگه‌ كه‌ حالا توي‌ اين‌ مجلس‌ نكات‌ باصطلاح‌ عرفاني‌، عرفاني‌ نه‌ بمعناي‌ عرفان‌ متصوفه‌، نكات‌ دقيقي‌ هست‌ كه‌ اينها را انشاء الله‌ بعد از اينكه‌، چون‌ الان‌ ديگه‌ چرت‌ ممكنه‌ كم‌كم‌ براي‌ بعضي‌ها بياد و بسه‌.

 خوب‌. ايام‌ تعلق‌ دارد به‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها. اين‌ روزها اگر هفتاد و پنج‌ روز صحيح‌ باشه‌، روزهايي‌ است‌ كه‌ تازه‌ فاطمة‌ زهرا از دار دنيا رفته‌. اگر نود و پنج‌ روز صحيح‌ باشه‌ كه‌ بيشتر احتمالش‌ هست‌، فاطمة‌ اطهر در ميان‌ بستر افتاده‌. امروز در جلسه‌ گفتم‌ خيلي‌ ماها بايد مواظب‌ باشيم‌ كه‌ وقتي‌ يك‌ نسبتهايي‌ به‌ ائمة‌ اطهار و فاطمة‌ زهرا ميديم‌ معقول‌ باشه‌، درست‌ باشه‌، صحيح‌ باشه‌، اقلا عقل‌ خودمون‌ اول‌ پذيرفته‌ باشه‌ بعد بگيم‌. ابابكر و عمر آمدند خدمت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌. يا علي‌ شنيديم‌ فاطمة‌ زهرا مريضه‌ است‌. ما مي‌خواهيم‌ به‌ عيادتش‌ بريم‌. مكرر از عمر نقل‌ شده‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ نقل‌ ميكنه‌ كه‌ گفت‌ عيادت‌ بني‌ هاشم‌ واجبه‌. اگر يكي‌ از سادات‌ مريض‌ شد عيادتش‌ واجبه‌. و زيارتشون‌ مستحبه‌. عيادت‌ فاطمة‌ زهرا واجبه‌ بر ما. بريم‌ عيادتش‌ كنيم‌. حالا ظاهر مطلب‌ اين‌ بود. و الا مي‌خواستند اين‌ لكة‌ ننگ‌ را از خودشون‌ بردارند شايد. و شايد اگر مثلا فرض‌ كنيد فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها جريان‌ آينده‌ را اطلاع‌ نميداشت‌ نستجير بالله‌، و از امروز ما اطلاع‌ نميداشت‌، با آن‌ اصراري‌ كه‌ آنها كردند، شايد حضرت‌ زهرا مي‌گفت‌ خوب‌ عفتون‌ كردم‌، اگر مربوط‌ به‌ منه‌ عفتون‌ كردم‌. ولي‌ نه‌. آمدند آنجا چون‌ مربوط‌ به‌ فاطمة‌ زهرا نبود، اين‌ را بدونيد، براي‌ اينكه‌ سيلي‌ به‌ صورتش‌ زده‌ بودند، پهلويش‌ را شكسته‌ بودند، براي‌ اين‌ مسائل‌ فاطمة‌ زهرا از آنها اينطور نبود كه‌ نگذره‌، براي‌ اسلام‌ بود، براي‌ دين‌ بود. مردم‌ اينها را بايد بشناسند. اگر عفشون‌ ميكرد بعد هم‌ حرفي‌ از اين‌ مسائل‌ زده‌ نميشد و ممكن‌ بود ديگه‌ ما آنها را نشناسيم‌. لذا حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها فرمود كه‌ شما از پيغمبر اكرم‌ شنيديد كه‌ فرمود فاطمه‌ پارة‌ تن‌ منه‌. كسي‌ كه‌ او را اذيت‌ كنه‌ مرا اذيت‌ كرده‌. كسي‌ كه‌ مرا اذيت‌ كنه‌ خدا را اذيت‌ كرده‌. اينها گفتند خدا را شاهد مي‌گيريم‌ بعله‌ ما اينها را شنيديم‌. ولي‌ از تو طلب‌ عفو مي‌كنيم‌، ببخش‌. حضرت‌ فرمود بعد از هر نماز نفرينتون‌ مي‌كنم‌، خدايا تو شاهد باش‌ كه‌ اينها مرا اذيت‌ كردند. اين‌ بايد گفته‌ بشه‌، فكر نكنيد اي‌ كاش‌ حضرت‌ زهرا مثلا عفشون‌ ميكرد. عفو ميكرد اگر شخصي‌ بود مسئله‌ ولي‌. شماها هم‌ همينطور. اگر ديدي‌ يك‌ مسئله‌اي‌ مربوط‌ به‌ شخصتونه‌. يك‌ بابايي‌ رفته‌ توي‌ يك‌ مجلسي‌ گناه‌ كرده‌ و آمده‌ به‌ شما ميگه‌ مرا ببخش‌. خوب‌ شما اگر به‌ شما ظلم‌ كرده‌، ببخش‌. ولي‌ اگر يك‌ عده‌اي‌ را به‌ گناه‌ كشونده‌، شما حق‌ نداريد. يعني‌ چي‌ ببخش‌؟! بايد خدا ببخشه‌. خدا اگر يك‌ عده‌اي‌ يك‌ كسي‌ منحرف‌ كرده‌، چطور ميتونه‌ ببخشه‌. يكي‌ از مراجع‌ تقليد يك‌ كسي‌ در يك‌ مجلسي‌ عليهش‌ صحبت‌ كرده‌ بود آبرويش‌ را برده‌ بود. من‌ بودم‌ آمده‌ بود عذرخواهي‌ ميكرد. ايشان‌ فرمودند كه‌ من‌ از تو گذشتم‌. اما بايد آنهايي‌ كه‌ آبروي‌ مرا پيش‌ آنها بردي‌ و بعنوان‌ يك‌ روحاني‌، بعنوان‌ يك‌ مرجع‌، بدبين‌ شدند به‌ كل‌ مراجع‌، بايد بري‌ آنها را هدايتشون‌ بكني‌. و الاّ من‌ راضيم‌. اين‌ را بدونيد حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها روي‌ احساسات‌، چون‌ دشمنها كوشيده‌اند كه‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها را يك‌ زن‌ احساساتي‌ معرفي‌ بكنند. كه‌ به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ دعوا ميكرد. اينها آمدند ازشون‌ عذرخواهي‌ مي‌كنند قبولشون‌ نكرد.يك‌ همچين‌ خانم‌ تندخويي‌ معرفيش‌ كنند. نه‌. او عين‌ پيغمبر اكرم‌، نه‌ مثل‌ پيغمبر اكرم‌، رحمة‌ للعالمين‌. مهربان‌، با محبت‌، به‌ خودش‌ قسم‌ اگر ابابكر و عمر، اينها فقط‌ او را اذيت‌ كرده‌ بودند، به‌ اسلام‌ صدمه‌ نزده‌ بودند، حضرت‌ زهرا آنها را مي‌بخشيد و عفشون‌ ميكرد. من‌ قسم‌ مي‌خورم‌. اين‌ بخاطر اسلام‌ بود، بخاطر دين‌ بود كه‌ فرمود خدايا شاهد باش‌ اينها مرا اذيت‌ كردند، يعني‌ اينها ملعونند. مردم‌ دنيا بدونيد اينها كساني‌ هستند كه‌ خدا توي‌ قرآن‌ لعنتشون‌ كرده‌. ان‌ الذين‌ يؤذون‌ الله‌ و رسوله‌ لعنهم‌ الله‌ في‌ الدنيا و الآخره‌. عمر يك‌ تنه‌اي‌ به‌ ابوبكر زد كه‌ پاشو بريم‌. يك‌ زن‌ هم‌ توي‌ دنيا از ما راضي‌ نباشه‌. اينها همچين‌ آدمهايي‌ بودند، خدا لعنتشان‌ كنه‌. اينها كساني‌، يك‌ سني‌ به‌ من‌ يك‌ وقت‌ ميگفت‌ آخه‌ چطور ميشه‌ يك‌ دختر از پيغمبر مانده‌ باشه‌، اينها بيان‌ اينجور اذيتش‌ كنند، بزنندش‌. بهش‌ گفتم‌ فكر نكن‌ من‌ و تو اين‌ كارها را ميكرديم‌. نه‌. حتي‌ تو كه‌ سني‌ هستي‌ منهم‌ كه‌ شيعه‌ هستم‌، ماها اصلا فكرش‌ هم‌ شايد سختمون‌ باشه‌ كه‌ بكنيم‌. اما اينها مي‌دوني‌ چه‌ آدمهايي‌ بودند؟ آدمهايي‌ بودند كه‌ مدتها بچه‌هاي‌ خودشون‌ را، دخترهاي‌ خودشون‌ را زير خاك‌ مي‌كردند. يك‌ قساوتي‌ گرفته‌ بودند كه‌. عايشه‌ را عمر آمد زد كه‌ چرا براي‌ بابات‌ كه‌ مرده‌ گريه‌ ميكني‌؟ همين‌ خودش‌ ميگه‌ كه‌ من‌ بچه‌ام‌ را، دخترم‌ را زير خاك‌ مي‌خواستم‌ بكنم‌، بزرگ‌ شده‌ بود. وقتي‌ من‌ داشتم‌ زمين‌ را مي‌كندم‌، خاك‌ به‌ ريشم‌ ريخت‌. اين‌ آمد با دست‌ كوچكش‌ ريش‌ من‌ را پاك‌ مي‌كرد. من‌ گرفتم‌ خواباندمش‌ زير خاكش‌ كردم‌. اينها همچين‌ آدمهاي‌ فض‌ غليظ‌ القلبي‌ بودند كه‌ آمدند در خانة‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها و او را اينطور اذيت‌ كردند. و نه‌ اون‌ تنها، همه‌اشون‌ همانطور بودند، همه‌اشون‌. وقتي‌ كه‌ عمر به‌ قنفذ ميگه‌ دست‌ زهرا را كوتاه‌ كن‌، به‌ بقيه‌ نگفته‌ بود. جمعي‌، براي‌ خودشيريني‌ ريختند سر فاطمة‌ زهرا و فاطمة‌ اطهر را كتك‌ زدند كه‌ امام‌ مجتبي‌ به‌ مغيره‌ ميگه‌ كه‌ و انت‌ يا مغيره‌، قد ضربت‌ امي‌ فاطمه‌. مادرم‌ فاطمه‌ را كتك‌ زدي‌. بدن‌ او را كبود كردي‌، سيلي‌ به‌ صورتش‌ زدند، اينهمه‌ اذيتش‌ كردند. 

۱۶ جمادی الثانی۱۴۱۵ قمری – اهميت‌ ولايت‌ فقيه‌ اخلاق‌ ۸۹

 اهميت‌ ولايت‌ فقيه‌ اخلاق‌ 89

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌ بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. تلك‌ الجنة‌ التي‌ يورث‌ بالعباد من‌ كان‌ تقيا. و ما تنزل‌ الا بامر ربك‌ له‌. لهو ما بين‌ ايدينا و ما خلفنا و ما بين‌ ذلك‌ و ما كان‌ ربك‌ نسيا.

 آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ شد از سورة‌ مريم‌ اين‌ آيه‌ زياد پر اهميته‌ كه‌ به‌ چشم‌ ميخورد كه‌ بهشت‌ يورث‌ من‌ عبادنا، كسي‌ از بندگان‌ ما آن‌ را خواهد برد و مال‌ اوست‌ كه‌ اهل‌ تقوي‌ باشد. ما هدفمون‌ از تشكيل‌ اين‌ مجالس‌ بيشتر جنبة‌ تربیتی‌ داره‌. مجلس‌ شبهاي‌ دوشنبه‌ يا هر مجلسي‌ كه‌ در اين‌ راستا ترتيب‌ داده‌ ميشه‌ هدفمون‌ اين‌ است‌ كه‌ انشاء الله‌ از روضه‌ آمدن‌ و نشستن‌ و ثواب‌ بردن‌، يك‌ قدم‌ بالاتر بگذاريم‌. روضه‌ بيائيم‌، توي‌ مجلس‌ عزاداري‌ بنشينيم‌، يك‌ چيزي‌ هم‌ ياد بگيريم‌. من‌ امشب‌ گفتم‌ كه‌ در را باز بگذارند ديگه‌. فرهنگ‌ شما بايد حالا ايجاب‌ بكنه‌ كه‌ اگر يكنفر دير مي‌آد، خودش‌ و اگر دير آمد يك‌ عذر خيلي‌ موجهي‌ داشت‌، عذرخواهي‌ بكنه‌ و اگر در وسط‌ آمد، آن‌ اطاق‌ بنشينه‌ و اگر، چون‌ اسم‌ نويسي‌ ميشه‌ آنهائي‌ كه‌ تأخير مي‌كنند، ده‌ نفر در يك‌ شب‌ ديرتر از شبهاي‌ گذشته‌، يعني‌ از اول‌ وقت‌ بياند، اين‌ مجلس‌ را تعطيل‌ ميكنم‌، گناهش‌ به‌ گردن‌ آن‌ ده‌ نفر. اين‌ ديگه‌ هر چه‌ عذر داشته‌ باشه‌، جمعيت‌ ده‌ نفرشون‌ بيشتر عذر ندارند. به‌ جهت‌ اينكه‌ خوب‌ معلومه‌ ما بيخود معطليم‌. زحمات‌ ما در اين‌ مسئلة‌ جزئي‌ كه‌ سر ساعت‌ بيائيد، اين‌ مسئلة‌ جزئي‌ را نميتونيم‌ عملش‌ كنيم‌. ديگه‌ ولش‌. پس‌ قرار ما، در باز تا آخر. هر كي‌ هم‌ مي‌خواد دير بياد، هر كي‌ هم‌ مي‌خواد زود بياد. من‌ تكليف‌ خودم‌ را ميدونم‌. عذر موجه‌ داشته‌ باشيد، خوب‌ طبعا ميگيد، عذرخواهي‌ مي‌كنيد. و يقينا بيشتر، ده‌ نفر هم‌ بيشتر چون‌ يقينا، شما هم‌ مي‌تونيد اين‌ را معتقد باشيد كه‌ يقينا اگر در اين‌ جمع‌ ده‌ نفر بيشتر عذر موجه‌ ندارند. بقيه‌اش‌ ديگه‌ تنبليه‌، بقيه‌اش‌ بي‌ نظميه‌، بقيه‌اش‌ معلومه‌ كه‌ ما موفق‌ نبوديم‌. مثل‌ همة‌ مجالس‌ ديگه‌. ما همة‌ حرفها را به‌ خودمون‌ مي‌خريم‌، همة‌ اذيتها را به‌ خودمون‌ مي‌خريم‌ كه‌ انشاء الله‌ يك‌ تأثيري‌ در نظام‌ اسلامي‌، در برنامه‌هاي‌ اسلامي‌ انشاء الله‌ پيدا بشه‌. اين‌ از حالا قرار ما. شما بدونيد يك‌ نفر، شما ميگيد من‌ يك‌ نفرم‌ ديگه‌، ده‌ نفر كه‌ نيستم‌. من‌ تأخير ميكنم‌، اشكال‌ نداره‌، دو نفر ديگم‌ من‌ يك‌ نفرم‌ تأخير ميكنم‌ اشكال‌ نداره‌، ولي‌ شما مي‌بينيد همين‌ يك‌ نفر كه‌ شما تأخير مي‌كنيد در سست‌ شدن‌ اين‌ جلسة‌ معظم‌ تربیتی‌ و جلسة‌ شب‌ يكشنبه‌ تأثير ميگذاره‌. ولي‌ عرض‌ كردم‌ من‌ خودم‌ خسته‌ام‌ بشم‌، آقايون‌، من‌ الان‌ سرم‌ درد ميكنه‌، سرما خوردم‌ حالا هر چي‌ هست‌، ولي‌ من‌ نخواستم‌ ترك‌ كنم‌ جلسه‌ را و شما هم‌ همينطور، مثل‌ من‌ باشيد. اين‌ يك‌ مطلب‌.

 مطلب‌ دوم‌ كه‌ از اين‌ آيات‌ تلاوت‌ شده‌ استفاده‌ شد و شماها هم‌ اين‌ آيات‌ را طبعا خونديد و انشاء الله‌ مرحلة‌ دومي‌ كه‌ از شما امتحان‌ ميشه‌ در هفته‌هاي‌ آينده‌ دقيقا سؤال‌ ميشه‌ ازتون‌ و معناي‌ اين‌ آيات‌ و از اين‌ سي‌ آيه‌اي‌ كه‌ تلاوت‌ ميشه‌، اين‌ مطلب‌ استفاده‌ ميشه‌ كه‌ اهل‌ تقوي‌ در همين‌ دنيا زندگي‌ خوبي‌ دارند و اهل‌ معصيت‌ و كفر هم‌ در همين‌ دنيا حتي‌ زندگي‌ بدي‌ دارند. و در عالم‌ آخرت‌ به‌ طريق‌ اولي‌. يعني‌ انسان‌ در عالم‌ آخرت‌ آنجا ديگه‌ تنها اعمالشه‌ كه‌ سرنوشتش‌ را تعيين‌ ميكنه‌. اما آنچه‌ كه‌ در همين‌ دنيا تقوي‌ موجب‌ ميشود كه‌ انسان‌ راحت‌ باشه‌، يكي‌ همين‌ آيه‌ است‌ كه‌ تلك‌ الجنة‌ التي‌ يورث‌ من‌ عبادنا من‌ كان‌ تقيا. و يقول‌، اين‌ آيه‌ را دقت‌ كنيد، و يقول‌ الانسان‌ أاِذا ما مت‌ سوف‌ اخرج‌ حيا. انسان‌ ميگه‌ اگر من‌ بميرم‌ آيا خارج‌ ميشم‌ زنده‌؟! اولا يذكر الانسان‌، آيا متوجه‌ نيست‌ انسان‌، انا خلقنا من‌ قبل‌، ما اين‌ را قبلا خلقش‌ كرديم‌، و لم‌ يكن‌ شيئا. فوربك‌، خدا قسم‌ ميخوره‌ كه‌ پروردگار به‌ پيغمبر قسم‌، لنحشرنهم‌ و الشياطين‌ هم‌ مردم‌ را ما روز قيامت‌ مي‌آوريمشون‌ هم‌ شياطين‌ را، ثم‌ ليحضرنهم‌ حول‌ جهنم‌ جسيا. بعد اينها را اطراف‌ جهنم‌ اينها را در هم‌ فشرده‌ قرارشون‌ ميديم‌. ثم‌ للنجع‌ من‌ كل‌ شي‌ء ان‌ اشد الرحمان‌ عطيا. اينها همه‌اش‌ تهديداتي‌ است‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ ميكنه‌. من‌ نمي‌خوام‌ حالا همه‌ را براتون‌ ترجمه‌ كنم‌، اين‌ تهديدات‌ براي‌ چيه‌؟ براي‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ بداند كه‌ بايد در اين‌ دنيا درست‌ حركت‌ كنه‌. تهديدات‌ ميره‌ جلو تا ميرسه‌ به‌ كم‌ اهلكنا قبل‌ ان‌ قرن‌ منهم‌ احسن‌ اثاثا وضعيا. ثم‌ الكان‌ الضلالة‌ فليندد رحمان‌ ندا. و يزيد الله‌ الذين‌ اهتدوا هدي‌ و الباقيات‌ الصالحات‌ خير عند ربك‌ ثوابا و خيرا مودا. هدايت‌ در دست‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگاره‌. كسي‌ كه‌ هدايتهاي‌ اوليه‌ را قبول‌ كرد خدا زياد ميكنه‌ هدايتش‌ را. يعني‌ اگر…

 اين‌ مطلب‌ را من‌ توضيح‌ بدم‌. آيات‌ را خونديد و معناش‌ را هم‌ ميدونيد. زندگي‌ دنيا ما بايد در دنيا يك‌ زندگي‌ داشته‌ باشيم‌ كه‌ راحت‌ باشيم‌. يعني‌ چونكه‌ ديگه‌ انسان‌ در دنيا هميشه‌ مي‌خواد داشته‌ باشه‌. يكي‌ آزادي‌. از همة‌ چيزها آزادي‌ اهميتش‌ بيشتره‌. يعني‌ حيوانات‌، اينها آزادي‌ ميخوان‌. انسان‌ آزادي‌ ميخواد. شما يك‌ گنجشك‌ را بگيريد بكنيدش‌ توي‌ قفس‌، بگيد كه‌ بهترين‌ دانه‌ها را برات‌ مي‌ريزيم‌، آب‌ تميز خدمت‌ شما عرض‌ شود ضدعفوني‌ كردة‌ كاملي‌ هم‌ برات‌ مي‌گذاريم‌. قفسش‌ هم‌ ميله‌ها از طلا باشه‌. وقتي‌ اين‌ گنجشك‌ كرديد توي‌ اون‌، دلش‌ مي‌خواد در يك‌ لحظه‌ بياد بيرون‌، بيرون‌ گرسنگي‌ بكشه‌. اين‌ آزاديست‌. همة‌ موجودات‌، حيوانات‌، بل‌ من‌ گفتم‌ نباتات‌، اينها طالب‌ آزادي‌ هستند. آزاد باشند. يعني‌ حتي‌ نباتات‌ها. يعني‌ گياه‌. گياه‌ را اگر بكنيدش‌ توي‌ يك‌ شيشه‌اي‌ مثلا، هوا نداشته‌ باشه‌، اين‌ سرش‌ را مي‌آره‌ از شيشه‌ بيرون‌. مي‌خواد آزاد، توي‌ فضا آزاد باشه‌. يكي‌ از چيزهاي‌ مهم‌ زندگي‌ انسان‌ در دنيا آزاديه‌. همة‌ دعواهايي‌ كه‌ توي‌ عالم‌ هست‌ مي‌بينيد منتهي‌ ميشه‌ به‌ اينكه‌ بايد ما آزادي‌ داشته‌ باشيم‌. يكي‌ از نعمتهاي‌ مهم‌ الهي‌ است‌ آزادي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ هم‌ در آيات‌ قرآن‌ و روايات‌ فرموده‌ است‌ كه‌ اگر آزادي‌ مي‌خواهيد اهل‌ تقوي‌ باشيد. چون‌ ازش‌ مي‌آد.

 دوم‌ چيزي‌ كه‌ انسان‌ خيلي‌ طالبشه‌، امنيته‌. يعني‌ امنيت‌ انسان‌ داشته‌ باشه‌. امنيت‌ يعني‌ چي‌؟ يعني‌ كسي‌ به‌ انسان‌ تعرض‌ نتونه‌ بكنه‌. انسان‌ را در فشار قرار نده‌. به‌ مال‌ انسان‌، به‌ جان‌ انسان‌، به‌ ناموس‌ انسان‌، كسي‌ خيانت‌ نكنه‌. به‌ شخصيت‌ انسان‌ كسي‌ خيانت‌ نكنه‌. اين‌ يكي‌ از چيزهايي‌ است‌ كه‌ در زندگي‌ براي‌ انسان‌ لازمه‌. و در جامعة‌ اسلامي‌ بايد اين‌ امنيت‌ باشه‌. هم‌ از جهت‌ مال‌ انسان‌، جان‌ انسان‌، آبروي‌ انسان‌، شخصيت‌ انسان‌، هر چيز انسان‌ بايد امنيت‌ داشته‌ باشه‌. كاملا امن‌. اين‌ دو.

 سوم‌ چيزي‌ كه‌ از نعمتهاي‌ الهي‌ است‌ و انسان‌ بايد داشته‌ باشه‌، سلامتيه‌. يعني‌ بدنش‌ سالم‌ باشه‌، روحش‌ هم‌ سالم‌. بدن‌ سالم‌ باشه‌ بخاطر اينكه‌ خوب‌ درد نداشته‌ باشه‌، مرض‌ نداشته‌ باشه‌، در فشار امراض‌ مختلف‌ نباشه‌. اينهم‌ يكي‌ از نعمتهاي‌ الهيست‌. و سلامتي‌ روحي‌. يعني‌ روحش‌ سالم‌ باشه‌. كه‌ بنظر من‌ توي‌ اين‌ چهار چيز، پر اهميت‌ترش‌ سلامت‌ روحه‌. يعني‌ اگر اين‌ نبود هر سه‌ نعمت‌ ديگر اگر وجود داشت‌، اين‌ سه‌ نعمت‌ ارزش‌ نداره‌ در مقابل‌ اين‌ يك‌ نعمت‌. و اگر اين‌ يك‌ نعمت‌ بود، آن‌ سه‌ نعمت‌ را خودش‌ بوجود مي‌آره‌ و اگر يك‌ وقت‌ نبود، قابل‌ تحمل‌ ميشه‌ براش‌. ببينيد اصل‌ بحث‌. ما در يك‌ جامعه‌اي‌ زندگي‌ مي‌كنيم‌ كه‌ اين‌ مسئله‌ را من‌ امسال‌ مي‌خواستم‌ وقتي‌ كه‌ من‌ خودم‌ همين‌ آيات‌ را مي‌خوندم‌، توي‌ ذهنم‌ آمد از بعضي‌ آيات‌ و روايات‌ كه‌ اين‌ مسئله‌ را امشب‌ درباره‌اش‌ بحث‌ كنيم‌. ببينيد ما گفتيم‌ چهار چيز نعمته‌. يكي‌ آزادي‌، يكي‌ امنيت‌، يكي‌ سلامتي‌، ديگه‌ چي‌؟ يكي‌ هم‌ سلامتي‌ روح‌. سلامتي‌ بدن‌ يكي‌ هم‌ سلامتي‌ روح‌. اينها تمامش‌ زير ساية‌ يك‌ حكومت‌ اسلامي‌ صحيح‌ انجام‌ ميشه‌. اين‌ را بدونيد. زير ساية‌ يك‌ حكومت‌ صحيح‌ ديني‌ واقعي‌ انجام‌ ميشه‌. اگر يك‌ مملكتي‌ در رأسش‌ يك‌ نفر مريض‌ روحي‌ بود، يك‌ نفر بود كه‌ اين‌ خودش‌ مريض‌ بود. جبار بود، معصيتكار بود، نميدونم‌ جاه‌ طلب‌ بود، خودخواه‌ بود، يا امراض‌ روحي‌ ديگه‌. اگر مريض‌ بود هيچوقت‌ خوب‌ نميتونه‌ سلامتي‌ روحي‌ كه‌ اهم‌ اين‌ نعمه‌، براي‌ مردم‌ آن‌ مملكت‌ بوجود بياره‌. طبعا امنيت‌ هم‌ نميتونه‌ بوجود بياره‌، طبعا وقتي‌ كه‌ امنيت‌ نتونست‌ بوجود بيارد، آزادي‌ هم‌ نيست‌. پس‌ همة‌ اينها برميگرده‌ به‌ چي‌؟ به‌ سلامتي‌ روحي‌ و درستي‌ يك‌ رهبر در يك‌ مملكت‌. شماها بعضي‌هاتون‌ جوانيد، بعضي‌هاتون‌ هم‌ در زمان‌ آن‌ رژيم‌ شاهي‌، چون‌ شاه‌ خودش‌ يك‌ آدم‌ مريضي‌ بود. جدا مريض‌ بود. يك‌ كبر و غروري‌ داشت‌ كه‌ حساب‌ نداشت‌. معصيتكار بود به‌ تمام‌ معنا. بعضي‌ها معتقد بودند اين‌ اصلا دين‌ نداره‌. و از همه‌ جهت‌ مريض‌ روحي‌ بود. واقعا مملكت‌ نه‌ امنيت‌ داشت‌، نه‌ آزادي‌ داشت‌، نه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود نه‌ سلامتي‌ روحي‌، البته‌ جنبه‌هاي‌ بهداشتي‌ در يك‌ حدي‌ رعايت‌ مي‌كردند. ولي‌ سلامتي‌ روحي‌ نبود. در آن‌ زمان‌ چون‌ مسئول‌ كانون‌ بحث‌ و انتقاد من‌ بودم‌. هر چند روز يك‌ دفعه‌ ما را براي‌ ساواك‌ مي‌خواستند. و با ما دعواها و نزاعها داشتند. مسئول‌ همه‌ هم‌ من‌ بودم‌. اگر مثلا يكنفر مي‌آمد آنجا راجع‌ به‌ سياست‌ حرف‌ ميزد، ما بايد جوابش‌ را مي‌داديم‌. و اگر يك‌ وقتي‌ هم‌ امنيتي‌ بود روي‌ ترس‌ و وحشت‌ بود. امنيت‌ واقعي‌ نبود. امنيت‌ صحيحي‌ نبود. اگر يك‌ وقتي‌ گوشه‌ و كنار ما، بنده‌ خودم‌ با اينكه‌ من‌ در سن‌ شانزده‌ سالگي‌ شروع‌ به‌ پيمودن‌ مراحل‌ تزكية‌ نفس‌ كردن‌ تا يك‌ مدتي‌ و طبعا در زمان‌ شاه‌، اين‌ اواخر، لااقل‌ اين‌ ده‌ سال‌ آخر، تازه‌ يك‌ دفعه‌ كه‌ بهم‌ وحي‌ نشده‌ بهم‌ الهام‌ نشده‌، بلد بودم‌. خودم‌ با خودم‌ تا جائي‌ كه‌ برام‌ ميسور بوده‌ پياده‌ ميكردم‌. نميتونستم‌ يك‌ همچين‌ افرادي‌ را بسازم‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ از در منزل‌ كه‌ مي‌رفتم‌ بيرون‌، خراب‌ ميشد. نعمتي‌ پروردگار بهمون‌ عنايت‌ كرد و آن‌ اينه‌ كه‌ ما اگر مراجعه‌ بكنيم‌ به‌ قانون‌ اساسي‌ و قانون‌ مملكتي‌، مي‌بينيم‌ كه‌ شاه‌ را برداشتند، يك‌ آدم‌ مريض‌ را برداشتند، يك‌ آدم‌ مغرور، يك‌ آدم‌ پست‌ را برداشتند. جاش‌ يك‌ مرجع‌ تقليدي‌ كه‌ صائن‌ لنفسه‌، حافظا لدينه‌، مخالفا لهواه‌، مطيعا لامر مولاه‌ گذاشتند. يعني‌ سالم‌ سالم‌. كوچكترين‌ مرض‌ در وجودش‌ نبايد باشه‌. اسم‌ اين‌ را گذاشتند ولايت‌ فقيه‌. من‌ واقعا گاهي‌ از خودم‌ خجالت‌ ميكشم‌ كه‌ بيان‌ بگند يك‌ روحاني‌، اين‌ ضد ولايت‌ فقيهه‌. اصلا معناي‌ ولايت‌ فقيه‌ را نفهميدند كه‌ ميگن‌ اين‌ ضد ولايت‌ فقيهه‌. يا حتي‌ به‌ خود من‌ نسبت‌ بدهند. من‌ اين‌ جلسة‌ امشب‌ را حجت‌ بين‌ شما، شما رفيقهاي‌ خصوصي‌ من‌ هستيد، شب‌ جمعه‌اي‌ نيست‌ كه‌ بگم‌ افراد مختلفي‌ هستند. بين‌ خودم‌ و ذات‌ مقدس‌ پروردگار حجت‌ قرار ميدم‌ كه‌ اگر ولايت‌ فقيه‌، اگر ولايت‌ امام‌، اگر ولايت‌ پيغمبر، نباشه‌ هيچكدام‌ از اين‌ نعمتهاي‌ الهي‌ را ما نداريم‌، نميتونيم‌ داشته‌ باشيم‌. اگر اسلامي‌ باشد و حكومت‌ اسلامي‌ باشد به‌ هيچ‌ وجه‌ نميتونه‌ ولايت‌ فقيه‌ نباشه‌. ما بدبختيمون‌ اينه‌ كه‌ وقتي‌ ما مثلا موافق‌ ولايت‌ فقيه‌ هستيم‌ كه‌ بريم‌ توي‌ صحن‌ جار بزنيم‌ و بگيم‌ مرگ‌ بر ضد ولايت‌ فقيه‌. ولي‌ آنها خيلي‌ها هستند كه‌ دروغ‌ ميگن‌. اصلا نميدونند ولايت‌ فقيه‌ يعني‌ چه‌؟ من‌ بيايد با دلايل‌ محكم‌ براتون‌ ثابت‌ كنم‌ كه‌ اگر اسلام‌ بناست‌ باقي‌ باشه‌، حتما بايد يك‌ فقيه‌ عادل‌ مخالفا لهواه‌، مطيعا لامر مولا، در رأس‌ كار باشه‌. اين‌ معناي‌ ولايت‌ فقيهه‌. و خدا لعنت‌ كنه‌، من‌ از اين‌ لحظه‌ به‌ بعد دارم‌ ميگم‌، خدا لعنت‌ كنه‌ آن‌ كسي‌ را كه‌ به‌ من‌ نسبت‌ بده‌ ولايت‌ فقيه‌ را من‌ قبول‌ ندارم‌ و شماها را هم‌ خدا انصاف‌ بده‌ اگر در اين‌ جهت‌ از من‌ دفاع‌ نكنيد. خوب‌ بگيد ديگه‌. من‌ تعجبه‌، يكي‌ رفته‌ توي‌ شهركي‌، شنيدم‌ آنجا صحبت‌ كرده‌، آمدند گفتند اينها ضد ولايت‌ فقيهند نبايد صحبت‌ بكنند. شما را به‌ خدا ببينيد اين‌ وضعه‌! من‌ الان‌ براي‌ اين‌ جهت‌ نميگم‌. از اول‌ انقلاب‌ تا حالا به‌ ما همه‌ چي‌ گفتند. بگن‌. من‌ از اين‌ جهت‌ چيزي‌ ندارم‌. از باب‌ نمونه‌. شما اين‌ را بدونيد، يقين‌ بدونيد من‌ الان‌ براي‌ شماها نمي‌خوام‌ بيام‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ باصطلاح‌ جانماز آب‌ بكشم‌، ديگه‌ شماها مرا شناختيد، منهم‌ شما را شناختم‌. چند سالي‌ است‌ كه‌ داريم‌ باهم‌ كار مي‌كنيم‌. بعضي‌هاتون‌ تازه‌ هستيد ولي‌ خوب‌ بازهم‌ تا نشناسيد، وارد نميشوند توي‌ اين‌ جلسه‌. من‌ اين‌ اعتقادمه‌ كه‌ اگر ولايت‌ فقيه‌ نباشه‌، يعني‌ يك‌ مجتهد جامع‌ الشرايط‌ در رأس‌ كار نباشه‌، تمام‌ بدبختيها متوجه‌ مسلمانها خواهد بود. الان‌ گرفتاريهايي‌ كه‌ افغانستان‌ داره‌ براي‌ همينه‌. گرفتاريهايي‌ كه‌ لبنان‌ داره‌ براي‌ همين‌ جهته‌. گرفتاريهايي‌ كه‌ عراق‌ داره‌ براي‌ همين‌ جهته‌ كه‌ يك‌ ولي‌ فقيهي‌ در رأس‌ كار نيست‌. يك‌ آدم‌ مريض‌ بدبختي‌ مثل‌ صدام‌ در كاره‌. ولايت‌ فقيه‌ يعني‌ يك‌ مجتهد ولي‌ امر مسلمين‌ باشه‌. ولي‌ امر مسلمين‌ يعني‌ چه‌؟ يعني‌ هر چه‌ او ميگه‌ همه‌ گوش‌ به‌ حرف‌ بدهند. شما را به‌ خدا شماها مي‌توانيد بپذيريد كه‌ تحت‌ فرمان‌ يك‌ فاسق‌ فاجر مريض‌ بي‌ بند و باري‌ باشيد؟! محاله‌ ما همچين‌ چيزي‌ را بتونيم‌ بپذيريم‌. و اين‌ نعمت‌ را خداي‌ تعالي‌ با ريختن‌ خون‌ يك‌ عدة‌ زيادي‌ از شخصيتهاي‌ علمي‌، من‌ بعضي‌ از اين‌ علمايي‌ كه‌ شهيد شدند در باصطلاح‌، حالا شهيد محراب‌ باشند يا شهيد غير محراب‌، اينهايي‌ كه‌ از دار دنيا رفتند و كشته‌ شدند، با اكثرشون‌، فكر نميكنم‌ با فردي‌ از اينها نباشه‌ كه‌ آشنا نباشم‌ از نزديك‌. اينها بعضي‌هاشون‌ واقعا اهل‌ تزكية‌ نفس‌ بودند. يعني‌ ما كم‌ آنجور عالمي‌ مثل‌ مثلا مرحوم‌ صدوقي‌، چون‌ من‌ از نزديك‌ با ايشان‌ آشنا بودم‌. ايشان‌ تا وقتي‌ كه‌ حيات‌ داشت‌ اين‌ كانون‌ بحث‌ و انتقاد را از افراد ما ماهانه‌ براي‌ اداره‌اش‌ مي‌گرفتيم‌، ايشان‌ عضو آنجا بود، ماهانه‌ مي‌داد و من‌ در نيمة‌ شعبان‌ همان‌ سالي‌ كه‌ ماه‌ رمضانش‌ ايشان‌ شهيد شد، من‌ در گيلانغرب‌ كه‌ رفته‌ بوديم‌ براي‌ جبهه‌، من‌ ايشان‌ را آنجا ديدم‌ و مفصل‌ حرف‌ زديم‌ و براي‌ مسائل‌ مختلف‌ ولايت‌. با اكثر اينها، ديگه‌ حالا من‌ بخوام‌ يكي‌ يكي‌ اسم‌ ببرم‌ مشكله‌، با اينها آشنا بوديم‌. اينها كشته‌ شدند. شهداي‌ جبهه‌ كه‌ ديگه‌ بي‌ حساب‌. اينهمه‌ شهيد شدند. ترورهايي‌ كه‌ انجام‌ شد كه‌ يكي‌ از اينها عزيزترين‌ فردي‌ براي‌ من‌ بود. شما. حتي‌ به‌ من‌ گفتند، خوب‌ هم‌ بچه‌هاي‌ من‌ هستند، هم‌ بچه‌هاي‌ مرحوم‌ شهيد هاشمي‌ نژاد مي‌دانند كه‌ اين‌ حرفها نبوده‌. تا حتي‌ روز آخري‌ كه‌ ايشان‌ شهيد شد، ايشان‌ منزل‌ ما بود ميگن‌ با فلاني‌ مخالف‌ بودند. بگن‌. مسئله‌اي‌ نيستش‌. ولي‌ عزيزترين‌، من‌ آنقدر متأثر شده‌ بودم‌ و گريه‌ مي‌كردم‌ كه‌ در تشييع‌ جنازة‌ ايشان‌ آمد يكنفر به‌ من‌ گفت‌ كه‌ گريه‌ زياد نكنيد. دشمن‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ احساس‌ مثلا خوشحالي‌ ميكنه‌. عزيزترين‌ فرد، الان‌ كه‌ من‌ دارم‌ اين‌ حرفها را ميزنم‌، خواهر ايشان‌ توي‌ خونه‌، چون‌ تنها كسي‌ كه‌ مي‌آد اين‌ شب‌ توي‌ جلسة‌ شبهاي‌ دوشنبه‌ را حاج‌ خانم‌ ماست‌، ايشان‌ داره‌ ميشنوه‌. تنها كسي‌ كه‌ براي‌ من‌ خيلي‌ عزيز بود و ايشان‌ هم‌ در بعد معنوي‌ هم‌ در بعد سياسي‌، شهيد شد. جلوي‌ چشمم‌ چون‌ من‌ خودم‌ تمام‌ كارهاي‌ ايشان‌ را متصدي‌ بودم‌ كه‌ وقتي‌ كه‌ در غسالخانه‌ گفتند كه‌ ايشان‌ را بيائيد شما ببينيد ميشه‌ غسلش‌ داد. من‌ رفتم‌ ديدم‌ نميشه‌ غسلش‌ داد. چون‌ از گردن‌ اين‌ قطعه‌ قطعه‌ بود ايشان‌. من‌ آن‌ شب‌ گفتم‌ كه‌ تيمم‌ بدهند و در يك‌ پلاستيكي‌ جمع‌ كردند ايشان‌ را كه‌ در اينجا دفنش‌ كردند. خوب‌ چطور ميشه‌ انسان‌ با اين‌ زحمت‌، با اين‌ فشار، اگر انسان‌ به‌ اينجا رسيده‌، حالا مي‌آد مثل‌ مني‌، من‌ مي‌آم‌ با اين‌ مسائل‌ مبارزه‌ بكنم‌! من‌ شما فكر نكنيد من‌ يك‌ آدم‌ قوي‌، همانطور كه‌ نوشته‌هام‌ ميتونه‌ اثر بگذاره‌، حرفهام‌ هم‌ ميتونه‌ اثر بگذاره‌. خودتون‌ هم‌ مي‌دونيد. حرفهام‌ تأثير داره‌. تا بحال‌ خدا، باز من‌ مي‌خوام‌ تند حرف‌ نزنم‌ چون‌ يك‌ احساساتي‌ هست‌، نشه‌. شما تابحال‌ شنيديد كه‌ من‌ يك‌ كلمه‌ در تضعيف‌ حكومت‌ حرف‌ بزنم‌، چه‌ در كانون‌، چه‌ در جلسات‌ خصوصيمون‌. بگم‌ اي‌ بابا اينها هم‌ كه‌ خراب‌ كردند. همچين‌ حرفي‌ من‌ اصلا نزدم‌. ديگران‌ گفتندها من‌ نگفتم‌. خوب‌ اين‌ عداوت‌ و دشمني‌ كه‌ گوشه‌ و كنار متوجه‌ ماست‌ چيه‌؟ نميدونم‌. شايد مال‌ اين‌ است‌ كه‌ ما ميگيم‌ امام‌ زمان‌. شايد مال‌ اين‌ است‌ كه‌ ما درست‌ داريم‌ حركت‌ مي‌كنيم‌. شما ميگيد كه‌ چرا توي‌ صحن‌ نمي‌ريد اين‌ حرفها را بزنيد. من‌ اهل‌ اين‌ حرفها نيستم‌. اينجا يك‌ برنامة‌ خصوصي‌ شخصي‌ دارم‌. شما ديگه‌ با ما آشنا هستيد. همه‌ چيزهاي‌ من‌ را ميدونيد، همه‌ را. آقايان‌ توي‌ اين‌ جلسه‌، جلسة‌ خصوصي‌ صبح‌ يكشنبه‌ هم‌ هستند. جلسة‌ عمومي‌ شب‌ يكشنبه‌ هم‌ هستند، شب‌ دوشنبه‌ هم‌ همه‌اتون‌ هستيد. اينها را نميگم‌ بخاطر اينكه‌ فكر كنيد من‌ ناراحت‌ شدم‌. نه‌. پوست‌ من‌ اينقدر كلفته‌ كه‌ از عصباني‌ كه‌ نشدم‌ ناراحت‌ هم‌ نشدم‌. هيچي‌. ولي‌ مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ كه‌ مسئلة‌ ولايت‌ فقيه‌ چيز مسلمي‌ است‌. من‌ در اين‌ خلاصة‌ توضيح‌ المسائل‌ باز فكر نكنيد كه‌ من‌ آرزوي‌ مرجع‌ شدن‌ دارم‌. اين‌ را همة‌ آقايون‌ مي‌دونند. من‌ خوشم‌ آمد يكي‌ از دوستان‌، يكي‌ از علما مي‌خواسته‌ ازشون‌ ياد بگيره‌ بهرحال‌. پرسيده‌ كه‌ شما از كي‌ تقليد مي‌كنيد. گفت‌ كه‌ من‌ باقي‌ به‌ فتواي‌ آية‌ الله‌ گلپايگاني‌. گفته‌ به‌ فتواي‌ كي‌؟ گفته‌ فلاني‌ گفته‌. تا همينجا انحراف‌ پيدا كردي‌. كه‌ چرا فلاني‌. ايشون‌ هم‌ جواب‌ خوبي‌ داده‌ گفته‌ ايشان‌ گفتند كه‌ همة‌ علما متفقند كه‌ بقاء بر ميت‌ جايزه‌. خوب‌. گفته‌ خوب‌ حالا درست‌ شد. ما تمام‌ آنچه‌ كه‌ نوشتيم‌، الا چند مسئلة‌ تقليد، اين‌ را بدونيد، در مسئلة‌ تقليد بايد همه‌اتون‌ مجتهد باشيد. اينهم‌ يك‌ اينم‌ از مسائلي‌ است‌ كه‌ بايد مطلع‌ باشيد. چون‌ اگر در تقليد تقليد بكنيد جور در نمي‌آد. يعني‌ ما هم‌ تقليد، از كي‌ تقليد بكنيد كه‌ از كي‌ تقليد بكنيد مسئلة‌ علمي‌ است‌. در مسئلة‌ تقليد بايد انسان‌ خودش‌ فكر بكنه‌. عمل‌ هم‌ مي‌كنيد و فكر هم‌ مي‌كنيد. يعني‌ هر كسي‌ كه‌ يك‌ چيزي‌ را نميدونه‌، خودش‌ ميدونه‌ كه‌ از آن‌ كسي‌ كه‌ ميدونه‌ بايد بپرسه‌. اينه‌ معناي‌ تقليد. در مسائل‌ تقليد آن‌ هم‌ آني‌ كه‌ من‌ گفتم‌ در مسئلة‌ تقليد، باز بايد بگم‌ كه‌ يك‌ عده‌اي‌ را مثلا متوجه‌ حرف‌ من‌، كه‌ آنها شايد راضي‌ نباشند. آنهايي‌ كه‌ ضد باصطلاح‌ اين‌ مقام‌ رهبري‌ هستند و نمي‌خواهند منحصر بشه‌ تمام‌ امور و تمام‌ فرمان‌ به‌ دست‌ مقام‌ رهبري‌ بيفته‌، شايد آنها ناراضي‌ باشند. نميشه‌. من‌ گفتم‌ بايد يك‌ نفر بعنوان‌ رهبر، علماي‌ اعلام‌، آنهايي‌ كه‌ خبره‌ هستند، بشينند تعيين‌ بكنند و همه‌، حتي‌ مجتهدين‌ تحت‌ فرمان‌ او باشند. حتي‌ مجتهدين‌ بايد تحت‌ فرمان‌ او باشند. كه‌ من‌ حتي‌ اين‌ تعبير را كرده‌ بودم‌ آقاي‌ نعمتي‌ گفتند نه‌ اين‌ تعبير خيلي‌ تنده‌. گفتم‌ بايد همه‌ از او تقليد بكنند. ديدم‌ راست‌ ميگه‌. اين‌ ديگه‌ خيلي‌ بهشون‌ برميخوره‌. ولي‌ واقعش‌ اينه‌ بايد تقليد بكنند. چون‌ وقتي‌ ايشان‌ اين‌ را خوند فهميدم‌ كه‌ اين‌ تنده‌. گفتم‌ خيلي‌ خوب‌. همه‌ بايد تبعيت‌ كنند. الان‌ همين‌ ديشب‌ بود يا پريشب‌ بود. بعله‌ پريشب‌. يك‌ مجلسي‌ بود با يكي‌ از علما من‌ صحبت‌ مي‌كردم‌ و گفتم‌ كه‌ ما بخواهيم‌ يا نخواهيم‌، ما داريم‌ از رهبر انقلاب‌، داريم‌ ما تقليد مي‌كنيم‌. حالا شما بخواهيد يا نخواهيد. الان‌ اين‌ در امور سياسي‌ ميگه‌ بايد اينطوري‌ باشه‌. شما بگيد كه‌ نه‌ صحيح‌ نيست‌. خوب‌ بگو هر چي‌ مي‌خواي‌ بگو. اما بايد در عمل‌ بكنه‌ و شما هم‌ بايد تقليد بكنيد. الان‌ اگر بنا باشه‌ سازش‌ با آمريكا، بنده‌ نظرم‌ اين‌ باشه‌ كه‌ شخصا بايد با آمريكا سازش‌ كنيم‌. باز نريد بگيد كه‌ فلاني‌ گفته‌ بايد با آمريكا سازش‌ كنيم‌. اگر نظر من‌ اين‌ بود و رهبر ميگه‌ نه‌ نبايد سازش‌ كرد. خوب‌ نظر من‌ به‌ درد خودم‌ هم‌ نميخوره‌. هيچ‌ فايده‌اي‌ نداره‌. بايد در امور حكومتي‌ و سياسي‌ كه‌ هيچ‌ حرفي‌ نيست‌. بايد همه‌ پيرو يكنفر باشند. و هستيم‌ اين‌ را هم‌ انجام‌ مي‌ديم‌. اما يك‌ وقتي‌ هست‌ يك‌ غذايي‌ را مي‌دهند يك‌ بچه‌ ميخوره‌ با گريه‌ و نق‌ نق‌ مي‌خوره‌. يك‌ وقت‌ هست‌ نه‌. يك‌ بچه‌اي‌ با راحتي‌. ميگفت‌ كه‌ توي‌ مدرسه‌، توي‌ دبستان‌ ما بوديم‌. آمدند همه‌ را آمپول‌ ضد مثلا حصبه‌ بزنند. ميگفت‌ حدود چهارصد تا بچه‌ بوديم‌. يك‌ بچه‌ دستش‌ را بالا زده‌ جلو وايستاده‌. زد و رفت‌ كنار. يك‌ بچه‌ هم‌ رفته‌ توي‌ مستراح‌ قايم‌ شده‌. بالاخره‌ اين‌ چهارصد تا را كه‌ داشتند آمپول‌ مي‌زدند، آن‌ بچه‌اي‌ كه‌ در مستراح‌ بود همه‌اش‌ بدنش‌ مي‌لرزيد. آخر هم‌ آوردنش‌ از مستراح‌ بيرون‌ آمپولش‌ زدند. ولي‌ آن‌ بچه‌اي‌ كه‌ اولين‌ نفر بود كه‌ رفته‌ بود براي‌ آمپول‌ زدن‌، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ رفت‌، اصلا دردش‌ هم‌ خوب‌ شد و رفع‌ شده‌ بود و مدتي‌ هم‌ بازي‌ كرده‌ بود تا اينها آمپولهايشون‌ تمام‌ بشه‌. آخه‌ بعضي‌ وقتها انسان‌ بعضي‌ كارها را با نق‌ نق‌ قبول‌ مي‌كنه‌. نق‌ مي‌زنه‌ اعصاب‌ خودش‌ را خرد  مي‌كنه‌ كه‌ چرا بايد فلاني‌ در رأس‌ كار باشه‌. حالا چه‌. بايد از ائمه‌امان‌ ياد بگيريم‌ بايد از خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ عليهم‌ الصلاة‌ والسلام‌ تعليم‌ بگيريم‌. بايد ما وحدت‌ و اتحادمون‌ را حفظ‌ كنيم‌ اينها را شما بدونيد كه‌ البته‌ من‌ دو رو برم‌ الحمد لله‌ چيزي‌ نيست‌، مطلبي‌ نيست‌، نه‌ فكر كنيد مطلبي‌ هست‌، نه‌. ولي‌ بعد، مثلا بعضي‌ از افراد كه‌ نمي‌خوان‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ به‌ عهدشون‌، حالا تا بكنند يك‌ همچين‌ حرفهايي‌ را مطرح‌ مي‌كنند و نق‌ مي‌زنند. ماها بخواييم‌ يا نخواييم‌ از اول‌ عالم‌ گرفته‌، از مرجع‌ تقليد گرفته‌ تا اون‌ بقال‌ بي‌ سواد يا او دهاتي‌ بي‌ سواد همه‌ بايد چكار كنند؟ همه‌ بايد از فقيهي‌ كه‌ مبصوت‌ اليده‌، دستش‌ باز است‌، و در مقام‌ قدرت‌ نشسته‌، فرماندة‌ كل‌ قواست‌ از او بايد تبعييت‌ كنند بخوان‌ يا نخوان‌.

 منتهي‌ اسلام‌ گفته‌ بخواييد هر جوري‌ هم‌ هست‌ بخواييد، دقت‌ مي‌كنيد. و ولايت‌ فقيه‌ معناش‌، خدا حكم‌ و حكومت‌ مال‌ خداست‌ الا حكم‌ انا لالله‌. پيغمبر اكرم‌ بعد ائمة‌ اطهار عليهم‌ السلام‌ زمان‌ غيبت‌ به‌ ما اجازه‌ دادند با خوصيت‌ و سماجت‌، علما و دانشمندان‌، با جميع‌ خصوصياتي‌ كه‌ هست‌، فقيه‌ باشه‌، سائل‌ لنفسه‌ باشه‌، حافظا لدينه‌ باشه‌، مخالفا لهوي‌ باشه‌، مطيع‌ الامر مولا باشه‌ اون‌ را تعيين‌ كنند و همه‌ هم‌ تحت‌ فرمان‌ او باشند. اگر ما يك‌ چنين‌ كاري‌ را كرديم‌ كه‌ كرديم‌ الحمد الله‌، اين‌ را بدونيد كرديم‌ اين‌ كار را. اگر يك‌ چنين‌ كاري‌ را كرديم‌، موفق‌ شديم‌ كه‌ هم‌ امنييت‌ براي‌ خودمون‌ به‌ وجود بياريم‌، شما مي‌گيد آقا فلان‌ روز، فلان‌ شب‌ در خانة‌ باز بود خدمتتون‌ عرض‌ شود پولهامون‌ هم‌ توي‌ اطاق‌ گوشة‌ اطاق‌ گذاشته‌ بود دزد آمده‌ برداشته‌. به‌ خدا قسم‌ همگي‌ از متحد، همين‌ كار را هم‌ جرأت‌ دزد بكنه‌. ولي‌ در عين‌ حال‌، در عين‌ حال‌ شما خودتون‌ را مقايسه‌ بكنيد با يزيد كه‌ الان‌ مدتهاست‌ جنگه‌.

 با، همين‌ افغانستان‌ كنار گوشمونه‌، ببينيد اين‌ افغانيها همشون‌ مسلمان‌، مسلمانند هفده‌ حزب‌ تشكيل‌  دادند در رأس‌ هر حزبي‌ يك‌ نفر هست‌. دو تا مسلمان‌ با هم‌ مي‌جنگند. باور كنيد در لبنان‌ دو تا در رأس‌ حزب‌ الله‌، و حزب‌ عمل‌، دو تا عالم‌ بود هر دوش‌ رفيق‌ من‌ بودند من‌ هم‌ اتفاقا يك‌ وقت‌ رفتم‌ لبنان‌، هر دو هم‌ شيعه‌ هستند، هر دو هم‌ عالم‌ هستند منتها مرجع‌ نيستند ولي‌ فقيه‌ نيستند. اينها هردوشون‌ رفيق‌ من‌ بودند. اين‌ آقايي‌ كه‌ به‌ اصطلاح‌ در رأس‌ حزب‌ الله‌ بود، از بيروت‌ من‌ را برداشت‌ برد پيش‌ باجناقش‌ كه‌ او در رأس‌ حزب‌ عمل‌ بود. اين‌ هم‌ شايد با بحثهايي‌ كه‌ ما كرديم‌، صحبتهايي‌ كه‌ ما كرديم‌ اينها را مي‌خواستيم‌ با هم‌ آشتيشون‌ بديم‌.با جناقند ديگر. اونچه‌، چهار، پنج‌ پاسدار و اينها مسلح‌ عقب‌ سر ما حركت‌ كردند چون‌ شخصيتي‌ بود. اونجا دور اون‌ آقا تمام‌ مسلح‌ از حزب‌ عمل‌. آقا ما كه‌ وارد خانه‌ شديم‌، از علما بودند استقبال‌ كردند ايشان‌، بيرون‌ دعوا شد، نزديك‌ بود كشتار بشه‌ چون‌ اين‌ دو دسته‌، حزب‌ الله‌ و حزب‌ عمل‌ يك‌ وقتي‌ مي‌گذشت‌ كه‌ بين‌ اونها درگيري‌ بود. كه‌ ما رفتيم‌ رسيديم‌ اونجا بهشون‌. يعني‌ اومديم‌ بيرون‌. گفتيم‌ آقا من‌ مهمانيم‌ بالاخره‌، حالا. شما ولا كان‌ كافرا ببينيد اين‌ نتيجة‌ چيه‌؟ نتيجة‌ اينكه‌ فرمانده‌ ندارند،نتيجة‌ اين‌ است‌ كه‌ دو تا مجتهد، دو تا عالم‌ سر در رأس‌ كار اينهاست‌. اينها با هم‌، يكيشون‌ تحت‌ فرمان‌ يكي‌ ديگر نيست‌. به‌ خدا قسم‌ مهمترين‌ چيز، اين‌ را من‌ امشب‌ لازم‌ مي‌دونم‌ بهتون‌ بگم‌ مهمترين‌ چيز در زندگي‌ شما آقايان‌ اين‌ است‌ كه‌ معتقد به‌ اين‌ رژيم‌ باشيد، تو دلتون‌ هم‌ نق‌ نزنيد. معتقد به‌ ولايت‌ فقيه‌ باشيد، معتقد به‌ اينكه‌ بايد يك‌ ولي‌ فقيه‌ بايد در رأس‌ كار باشه‌ و همه‌ از او تبعييت‌ بكنند در امور اجتماعي‌ و در امور سياسي‌ بالاخص‌ باشيد اين‌ را من‌ دارم‌ الان‌ امشب‌ بايد اين‌ را بگم‌ بهتون‌ و بحمد الله‌ اينطوري‌ شديدها. يعني‌ اگر يك‌ وقتي‌ بعضيهاتون‌ ضد انقلاب‌ تندي‌ بوديد حالا آمديد با ما رفيق‌ شديد. اگر يك‌ كسي‌ هم‌، آخه‌ بعضيها از اون‌ وري‌ افتادند، هيچ‌ كس‌ را قبول‌ ندارند در انقلاب‌ مي‌گن‌ ما هستيم‌. به‌ خودشون‌ هم‌ باطنشون‌ غير ظاهرشونه‌. اينها اگر متوجه‌ شديد افرادي‌ كه‌ مي‌تونم‌ در بين‌ شما من‌ اين‌ حرفها را بزنم‌. و يقينا همتون‌ اين‌ حرفها را قبول‌ داريد. البته‌ يك‌ نابسامانيهايي‌ جزئي‌ گوشه‌ كنار ممكنه‌ باشه‌ اون‌ نابسامانيهاي‌ جزئي‌ كه‌ در گوشه‌ كنار هست‌ اون‌ هم‌ در اثر اين‌ است‌ كه‌ ما صد در صد ولايت‌ فقيه‌ نيستيم‌.

 يعني‌ نمي‌ريم‌ به‌ رساله‌ مراجعه‌ كنيم‌، اين‌ همه‌ در جريان‌ گران‌ فروشي‌، اين‌ همه‌ توي‌ انبارها جنس‌ مي‌يارن‌ بيرون‌ تحويل‌ مردم‌ مي‌دن‌ يا مثلا فرض‌ كنيد كمبود، مي‌ري‌ مغازه‌اش‌ مي‌گي‌ كره‌ داري‌ مي‌گه‌ نه‌، اينها همش‌ مال‌ اين‌ است‌ كه‌ ما طابع‌ امر ولايت‌ فقيه‌ نيستيم‌ همة‌ كمبودها مال‌ اين‌ است‌. والا فتواي‌ همة‌ مراجع‌ است‌ بالخص‌ رهبر مي‌گه‌ كه‌ شما بايد احتكار كنيد.احتكار را اجازه‌ مي‌دن‌، گران‌ فروشي‌ را اجازه‌ مي‌دن‌؟ به‌ همين‌ دو موضوع‌ اگر عمل‌ مي‌كرديم‌ الان‌ هم‌ فراواني‌ بود هم‌ همه‌ چيز بود. و شماها فكر نكنيد، من‌ اينها را براي‌ شما، براي‌ هر كسي‌ تقيه‌ كنم‌ براي‌ شماها من‌ تقيه‌ نمي‌كنم‌. اين‌ مطلب‌ را متوجه‌ باشيد و انشاء الله‌ عمل‌ كنيد و مقيّد باشيد كه‌ اقلا شماها خدمتي‌ به‌ اين‌ رژيم‌ به‌ اين‌ جمهوري‌ اسلامي‌ به‌ اين‌ حركت‌ پر شكوه‌ و با عظمت‌ كه‌ در دنيا بي‌ سابقه‌ است‌ ولو اينكه‌ بخاطر ندانم‌ كاريهاي‌ ما مردم‌ و ندانم‌ كاريهاي‌ ما مردم‌ و توجه‌ نكردن‌ ما به‌ حقيقت‌ يك‌ مقداري‌ نتونسته‌ خوب‌ پيشرفت‌ بكنه‌ اونجوري‌ كه‌ امام‌ زمان‌ صلوات‌ الله‌ عليه‌ مي‌خواست‌. در عين‌ حال‌ از اين‌ بهتر نمي‌شه‌ و انشاء لله‌ كوشش‌ بكنيد خودتون‌ را ملزم‌ بكنيد كه‌ دستورات‌ را عمل‌ بكنيد و توي‌ دلتون‌ هم‌ نق‌ نزنيد، به‌ هيچ‌ عنوان‌ با دستگاه‌ حكومت‌ اسلامي‌ حتي‌ در دل‌ مخالفت‌ نكنيد اين‌ يك‌ خواهشي‌ است‌ كه‌ من‌ از شما دارم‌ و اين‌ را هم‌ بدونيد آقايون‌ كه‌ به‌ من‌ تعهد داريد كه‌ حتي‌ نمي‌فهميد هم‌ از من‌ قبول‌ كنيد اين‌ را كه‌ مي‌فهميد. اين‌ را واقعا من‌ از شماها مي‌خوام‌ كه‌ (نامفهوم‌) اينها اصلا حرامه‌ و هر كه‌ بگه‌ خودش‌ را نمي‌تونه‌ بسازه‌ در خدمت‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بره‌.

 ببينيد باز يك‌ توضيح‌ ديگر، شاه‌ بود، خداي‌ من‌ شاهده‌ كه‌ پروندة‌ من‌ توي‌ ساواك‌ به‌ تصويب‌ اين‌ آقايوني‌ كه‌ الان‌ در رأس‌ كار هستند و مي‌گفتند مي‌گفتند به‌ هيچ‌ عنوان‌ حتي‌ اونوقتي‌ كه‌ من‌ را بردن‌ اونجا و با من‌ تندي‌ مي‌كنن‌، كوچكترين‌ تمايلي‌ من‌ به‌ اينها نشان‌ نمي‌دم‌ هيچ‌. و به‌ هيچ‌ عنوان‌ ارتباطي‌ با اينها نداشتم‌ نه‌ با استاندارش‌، نا با رئيس‌ شهرباني‌ نه‌، با هيچ‌ كدوم‌. الان‌ هم‌ شايد بگن‌ تو ارتباطي‌ نداري‌. من‌ ارتباطم‌ بخاطر گرفتاريهايي‌ است‌ كه‌ با شما به‌ اصطلاح‌ دارم‌ مي‌بينيد شب‌ و روزم‌ مشغوله‌ توي‌ يك‌ جلسه‌اي‌ مثلا شركت‌ نمي‌كنم‌ يا خدمت‌ شما عرض‌ شود توي‌ مجالس‌ آقايون‌ توي‌ صفوف‌ مثلا فرض‌ كنيد راهپيماييها يا امثال‌ اينها مثلا اگر مي‌بينيد من‌ را نمي‌بينيد اين‌ بخاطر گرفتاريهايي‌ است‌ كه‌ با شما دارم‌. به‌ هر حال‌. والا اگر همين‌ را هم‌ تضعيف‌ مي‌كنندها نرفتن‌ من‌ ارزشي‌ داره‌ كه‌ تضعيف‌ مي‌كنه‌، مي‌كنم‌. و در اين‌ زمان‌، ببينيد خدا شاه‌ را از بين‌ برد. چرا؟ من‌ در كتاب‌ مصلح‌ غيبي‌ نوشته‌ام‌ كه‌ اين‌ انقلاب‌ مقدمة‌ ظهور حضرت‌ ولي‌ عصر است‌. من‌ نمي‌دانم‌ بعضيها شعار مي‌دن‌ خدايا خدايا تا انقلاب‌ مهدي‌ از نهضت‌ خميني‌ محافظت‌ بفرما، ما شعار نمي‌ديم‌ ولي‌ نوشتيم‌ و عمل‌ داريم‌ مي‌كنيم‌ . اين‌ نهضت‌، يعني‌ اين‌ قيام‌ اين‌ شاه‌ را برداشت‌ جاش‌ يك‌ مرجع‌ تقليد گذاشت‌ قدم‌ دوم‌ اينه‌ كه‌ مرجع‌ تقليد او بياد كنار و تحت‌ فرمان‌ امام‌ زمان‌ خودش‌ باشه‌. ببينيد ما يك‌ قدم‌ آمديم‌ جلو خودمون‌ را بسازيم‌ تحت‌ فرمان‌ باشيم‌. تحت‌ فرمان‌ مرجع‌ تقليد باشيم‌ تا بلد باشيم‌.

 من‌ يك‌ وقتي‌ به‌ بعضي‌ از دوستاني‌ كه‌ يك‌ خرده‌ اهل‌ صفا بودند گفتم‌، گفتم‌ كه‌ آقايون‌ كوشش‌ بكنيد انشاء الله‌ كه‌ خودتون‌ را بسازيد ادب‌ حضور امام‌ زمان‌ را بلد باشيد شما الان‌ اگر از مرجع‌ تقليدتون‌، از فرمانده‌تون‌ گوش‌ به‌ حرف‌ نديد و فرمان‌ او را نبريد عادت‌ نمي‌كنيد كه‌ فرمان‌ امام‌ زمان‌ را ببريد. خودتون‌ را بسازيد. اگر عادت‌ كرديد براي‌ نق‌ زدن‌ در مقابل‌ يك‌ مجتهد در مقابل‌ يك‌ رهبر، اگر عادت‌ كرديد به‌ نق‌ زدن‌، عادت‌ مي‌كنيد در مقابل‌ امام‌ زمان‌ هم‌ نق‌ بزنيد. من‌ يادمه‌ يك‌ وقتي‌ در نماز جماعتي‌ شايد هم‌ براتون‌ گفته‌ باشم‌ من‌ مامون‌ بودم‌ توي‌ نماز جماعت‌ ايستاده‌ بودم‌ امام‌ جماعت‌ ركوع‌ بود، همه‌ هم‌ ركوع‌ بود من‌ هم‌ ركوع‌ بودم‌، يك‌ نفر آمد پهلوي‌ من‌ ايستاد مي‌خواست‌ بگه‌ الله‌ اكبر امام‌ جماعت‌ سر برداشت‌، خوب‌ اين‌ دستش‌ همينجور موند و يك‌ فحش‌ بدي‌ به‌ امام‌ جماعت‌ داد بلند هم‌ گفت‌ كه‌ من‌ شنيدم‌ بعد از نماز بهش‌ گفتم‌ اقا اين‌ چه‌ حرفي‌ بود، بعد ركعت‌ بعدي‌ اقتدا كرد، خيلي‌ فحش‌ بد بود من‌ به‌ زبانم‌ نمي‌توانم‌ بگم‌، گفت‌ حاجاقا چكار كنم‌ عادت‌ كردم‌، عادت‌ مي‌كنه‌ انسان‌. اگر نق‌ بنا شد بزنه‌ عادت‌ مي‌كنه‌. خداي‌ تعالي‌ بخاطر اين‌ ظهور در غيبش‌ يك‌ كسي‌ را آورده‌ در رأس‌ كار. شما در زمان‌ شاه‌ كه‌ توي‌ مي‌شستي‌ فحش‌ به‌ شاه‌ مي‌دادي‌ هيچ‌ مشكلي‌ نبود و يك‌ نفر مي‌گفت‌ عادت‌ كردم‌ بودم‌ به‌ فحش‌ دادن‌ به‌ شاه‌ توي‌ خيابان‌ مي‌رفت‌ يك‌ پاسباني‌ ما را گرفت‌، گفت‌ آقا تو چرا فحش‌ مي‌دي‌. گفت‌ كه‌ من‌ منظورم‌ شاه‌ بلژيك‌ بود. گفت‌ خيلي‌ خوب‌ برو. وقتي‌ رفت‌ صداش‌ زد گفت‌ بيا، اومد.گفت‌ ولي‌ به‌ شاه‌ خودمون‌ اين‌ حرفهاي‌ تو بهتر مي‌خورد تا شاه‌ بلژيك‌. عادت‌ وقتي‌ كه‌ عادت‌ كرد تو يك‌ اطاق‌ تنها بد گفت‌ بعد بيرون‌ هم‌ بد مي‌گه‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ اينجوري‌ مي‌شه‌. كوشش‌ بكنيد انشاء لله‌ فكر بكنيد، نمايندة‌ امام‌ زمان‌ كه‌ به‌ دست‌ امام‌ زمان‌ كه‌ من‌ معتقدم‌ حالا در خصوص‌ رهبر، ايشان‌ را از سن‌ جواني‌ مي‌شناسمشون‌، شايد هم‌ ايشان‌ هم‌ طبق‌ معمول‌ فكر كنند كه‌ زياد به‌ ايشون‌ ارادت‌ ندارم‌ ولي‌ با هم‌ مسافرت‌ كرديم‌ به‌ اشنويه‌، كاملي‌ با ايشان‌ دارم‌، روحيات‌ ايشان‌ را اطلاع‌ دارم‌ و من‌ دارم‌ عرض‌ مي‌كنم‌ كه‌ بعد از رحلت‌ امام‌ رضوان‌ الله‌ تعالي‌ عليه‌ ايشان‌ را امام‌ زمان‌ اينجا نشوند. اين‌ را حتي‌ خود من‌ هم‌ فكر نمي‌كردم‌، چند تا از علما كه‌ در مجلس‌ خبرگان‌ بودند من‌ بهشون‌ گفتم‌ چجوري‌ تنظيم‌ شد برنامه‌ اين‌، ايشان‌ اون‌ چند نفر يكيشون‌ آقاي‌ قريشي‌ بود كه‌ مي‌گه‌ كه‌ ما را دعوت‌ هم‌ كرده‌ بودند، رفتيم‌ با بعضي‌ از رفقا منزلشون‌ ايشان‌ گفتند كه‌ همه‌ حساب‌ اين‌ مرجعييت‌ را آيت‌ الله‌ مثلا گلپايگاني‌ را، امثال‌ اينها را مي‌كرديم‌. يك‌ دفعه‌ يك‌ جرقه‌اي‌ زد مي‌گفت‌ در خودم‌ من‌ احساس‌ كردم‌ يك‌ الهامي‌ شد. و همه‌ يك‌ دفعه‌ گفتند آيت‌ لله‌ خامنه‌اي‌ مثلا باشند به‌ عنوان‌ رهبر. من‌ با ايشان‌ دو نفري‌ نشسته‌ بوديم‌ خدا مي‌دونه‌ گفتم‌ به‌ حق‌ امام‌ زمان‌ اين‌ اشارة‌ امام‌ زمانه‌. خوب‌ وقتي‌ كه‌ كسي‌ اينجور خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ آمده‌ روي‌ كار، فكر كنيد تمرين‌ محضر حضرت‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ هم‌ كه‌ شده‌ ولي‌ خود سازي‌ هم‌ كه‌ شده‌ بايد تحت‌ فرمان‌ ايشان‌ باشيم‌ و كوچكترين‌ نقي‌ نداشته‌ باشيم‌. من‌ كه‌ تا به‌ حال‌ اين‌ حرفها را نگفته‌ بودم‌ بخاطر اينكه‌ گفتم‌ اولا شايد ضرورت‌ نداشته‌ باشه‌ بعد هم‌ اينطور الحمد الله‌ يك‌ پارچه‌ نشده‌ بوديد و اين‌ را دارم‌ مي‌گم‌، در عين‌ اينكه‌ من‌ مي‌تونم‌ خيلي‌ از ما اينجا صحبت‌ از سياست‌ كم‌ مي‌كنيم‌، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ از يك‌ رجل‌ احساساتي‌ هم‌ شايد احساساتي‌تر خودمون‌ را نشون‌ بديم‌. نه‌ اينكه‌ خلاف‌ عقيده‌ام‌ باشد تا اين‌ لحظه‌ روي‌ منبر پيغمبر، اشتباه‌ زياد مي‌كنم‌ اين‌ را بدونيد ولي‌ يك‌ لحظه‌ حرفي‌ بر خلاف‌ عقيده‌ام‌ نزدم‌. حتي‌ در خدمت‌ شما اونوقتهايي‌ هم‌ كه‌ تو هم‌ به‌ انقلابي‌، بعضي‌ جاها خوب‌ آمادگي‌ هست‌، زمينه‌ هست‌، مردم‌ دورند، مردم‌ متوجه‌ نيستند. براي‌ شماها لازم‌ نيست‌ و اينكه‌ الان‌ مي‌گم‌ مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ گوشه‌ و كنار ديگه‌ هيچ‌ يك‌ پارچه‌ باشيد، هيچ‌ براتون‌ مسئله‌اي‌ نباشه‌. يك‌ وقت‌ خداي‌ نكرده‌ اينطوري‌ كه‌، اي‌ بابا نمي‌ذارن‌ ما اسم‌ امام‌ زمان‌ را ببريم‌.

 در عين‌ حال‌ از زمانها قبل‌ بيشتر اسم‌ امام‌ زمان‌ برده‌ مي‌شه‌. يعني‌ شاه‌ يك‌ دفعه‌ هم‌ براي‌ به‌ اصطلاح‌ جلوي‌ دهن‌ مردم‌ را بستن‌ اسم‌ امام‌ زمان‌ را نبرد، و بلكه‌ نخست‌ وزيرش‌ هويدا، پدرش‌ بهايي‌ بود كه‌ در اكا الان‌ دفنه‌ خودش‌ هم‌ بي‌ دين‌، دكتر مخصوصش‌ عيادي‌ اين‌ دكتر مخصوص‌ كه‌ هر روز سر بهش‌ مي‌زد اين‌ بهايي‌ و مبلغ‌ بهاييها بود. حالا وقتي‌ كه‌ رهبر ميگه‌ كه‌ اسم‌ امام‌ زمان‌ را، روحي‌ ارواحنا العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفدا. حالا ما چقدر اينها را غافليم‌. در اون‌ زمان‌ يك‌ دونه‌ خيابان‌، يك‌ دونه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود ميدان‌ به‌ نام‌ امام‌ زمان‌ يا يكي‌ از ائمه‌ نبود، الان‌ مهمترين‌ خيابان‌ تهران‌ به‌ نام‌ ولي‌ عصره‌. اينها الطافي‌ است‌ خدا به‌ ما كرده‌. ميدان‌ و خيابان‌ صاحب‌ الزماني‌ كه‌ ما اينجا درست‌ كرديم‌ وقتي‌ كه‌ ما اين‌ را اسمگذاري‌ كرديم‌ و استاندار گفتش‌، استاندار را عزلش‌ كردن‌. باز امام‌ زمان‌ حفظش‌ كرد بخاطر اينكه‌ بعد از انقلاب‌ گرفتنش‌ براي‌ كارهاي‌ ديگرش‌، وقتي‌ كه‌ من‌ نوشتم‌ اين‌ يك‌ هميچين‌ خدمتهايي‌ كرده‌ آزادش‌ كردند و بعدها خودش‌ از دنيا رفت‌.

 پس‌ انشاء الله‌ اين‌ درس‌ امشب‌ را از قرآن‌ استفاده‌ كرده‌ باشيد كه‌ همة‌ نعمتهاي‌ الهي‌، امنييت‌، آزادي‌، خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ سلامتي‌ بدن‌ حتي‌ چون‌ روحه‌ كه‌ سلامتي‌ بدن‌ را بوجود مي‌ياره‌ و سلامتي‌ روحتون‌ متعلق‌ به‌ اعتقادتونه‌ به‌ ولايت‌ فقيه‌ و وحدتون‌ و همتون‌ تحت‌ فرمان‌ ولي‌ فقيه‌ باشيد و انشاء الله‌ كوشش‌ بكنيد توي‌ جلساتتون‌ دو نفر نشستيد حالا رفتيد اونجا يك‌ گدا هم‌ بوده‌، آمديد خونه‌ نياييد خونه‌ نق‌ بزنيد كه‌، بابا از زمان‌ چي‌ بدتر شد، من‌ شنيدم‌ اينها را كه‌ مي‌گم‌. نبايد بگيد، حرامه‌، معصيته‌ كه‌ از اون‌ زمان‌ بدتر شد، اينها، اين‌ آخوندها هم‌ كه‌ خراب‌ كردند، اينها هم‌ يك‌ كاري‌، همين‌ مردم‌ نادان‌ كردند كه‌ فحشهاش‌ را به‌ ما بدن‌ من‌ هم‌ توي‌ پاترول‌ كه‌ مي‌شينم‌ خيال‌ مي‌كنند من‌ كسي‌ هستم‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود همين‌ فحشها را به‌ ما بديد. آقا يك‌ شب‌ با آقاي‌ فاني‌  داشتيم‌ مي‌رفتيم‌ حرم‌ با خانواده‌. اونشبي‌ كه‌ اونجا شلوغ‌ شد (قطع‌ نوار).

 خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ چماق‌ بدستها ريختند به‌ سر ماشين‌ ما. من‌ حتي‌ تصميم‌ داشتم‌ بيام‌ پايين‌ نصيحتشون‌ كنم‌ ولي‌ نه‌ فشار خيلي‌ زياد بود نصيحت‌ نميرسه‌. كه‌ شيشه‌هاي‌ ماشين‌ ما را شكستند. اين‌ مال‌ اين‌ است‌ است‌ كه‌ علما، بزرگان‌، آنها كه‌ مي‌توانند به‌ مردم‌ حقايق‌ را بگن‌، مردم‌ را توجيه‌ نميكنند و آرامشون‌ نميكنند، فهمشون‌ را باز نميكنند. يك‌ عدة‌ قليلي‌ ما در ايران‌ بيشتر دشمن‌ نداريم‌. آنها هم‌ الحمد لله‌ هيچ‌ كاري‌، يعني‌ اگر ما كار را بگذاريم‌ به‌ همانها امام‌ زمان‌ توي‌ دهنشون‌ ميزنه‌. ولي‌ توي‌ دهن‌ توي‌ متدين‌ نميتونه‌ امام‌ زمان‌ بزنه‌. چون‌ آخه‌، مثل‌ اين‌ ميمانه‌ كه‌ انسان‌ يك‌ كسي‌ را هم‌ خوب‌ باشه‌ هم‌ بد. نميشه‌ كتكش‌ زد. من‌ يادمه‌ روز اولي‌ كه‌ من‌ از قم‌ آمدم‌ به‌ مشهد، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ يك‌ خوابي‌ ديدم‌. مي‌خواستم‌ برم‌ يك‌ گوشه‌اي‌. آنطرف‌ گرفته‌ آنوقتها طرقبه‌ نزديك‌ به‌ شهر مثل‌ الان‌ نبود. آنجا زندگي‌ بكنم‌ و اينها. يك‌ شب‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ را خواب‌ ديدم‌. دو نفر را آوردند پيش‌ من‌. فرمودند اين‌ تكليفش‌ معلومه‌. يك‌ آدم‌ كافر بديست‌ و ما مي‌كشيمش‌. اين‌ يكي‌ را چيكارش‌ كنيم‌؟ گفتم‌ كه‌ اين‌ يكي‌ را نميدونم‌ چيكار كنيم‌. چون‌ آدم‌ متدينيه‌ ولي‌ معصيت‌ هم‌ ميكنه‌، صفات‌ رذيله‌اي‌ هم‌ داره‌. صفات‌ رذيله‌ هم‌ داره‌. اين‌ را چيكارش‌ كنيم‌. حضرت‌ به‌ من‌ فرمودند كه‌، در همان‌ عالم‌ رؤيا، گفتند كه‌ چيكار كنيم‌؟ گفت‌ شماها اقدام‌ كنيد، اينجور افرادي‌ كه‌ بينابينند، اينها را ببريدشون‌ آنوري‌ كه‌ راه‌ ما را ساده‌ كنيد. واضح‌ كنيد. باهاشون‌ صحبت‌ كنيد بشن‌ متدين‌ جزء اصحاب‌ باشند. يا اينكه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود قبول‌ نميكنند، قبول‌ نميكنند و اينها باشند جزو خدمت‌ شما عرض‌ شود كفار. من‌ آنجا احساس‌ كردم‌ يك‌ تكليفي‌ آمد به‌ گردن‌ من‌.

 خدايا خودت‌ شاهدي‌ كه‌ ما دوست‌ داريم‌ راه‌ راست‌ و صراط‌ مستقيمي‌ كه‌ تو براي‌ ما تعيين‌ كرده‌اي‌، انشاء الله‌ در آن‌ راه‌ حركت‌ كنيم‌ و مطالبي‌ كه‌ خدمت‌ آقايون‌ عرض‌ شد، خدايا تو شاهدي‌ كه‌ آنچه‌ كه‌ مي‌فهميدم‌ براي‌ اينها بيان‌ كردم‌.

 

۱۲ جمادی الثانی ۱۴۱۵ قمری – شرح‌ آياتي‌ از سورة‌ مريم‌ اخلاق‌ خ‌ ۶۷

 شرح‌ آياتي‌ از سورة‌ مريم‌ اخلاق‌ خ‌ 67

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمدلله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 سورة‌ مريم‌ كه‌ يك‌ سوره‌ را خداي‌ تعالي‌ به‌ نام‌ يك‌ خانم‌ مجللة‌ با عظمت‌ بخاطر صبر و استقامتش‌ در قرآن‌ شريف‌ آورده‌ و او را بعنوان‌ الگو براي‌ صبر و استقامت‌ خانمها در عالم‌ معرفي‌ فرموده‌ است‌. اين‌ سورة‌ مباركه‌ بخاطر اينكه‌ چند قضيه‌ در اون‌ هست‌ و مهمترش‌ قصة‌ حضرت‌ مريم‌ واقع‌ شده‌، اسمش‌ را سورة‌ مريم‌ گذاشته‌اند. ولو آنكه‌ در ابتداي‌ سوره‌ از حضرت‌ زكريا نام‌ برده‌ ميشود. خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كهيعص‌. ذكر رحمة‌ ربك‌ عبده‌ زكريا. ياد، بياد حضرت‌ زكريا، بياد رحمتي‌ كه‌ خداي‌ تو اي‌ پيغمبر به‌ زكريا، پيغمبر ديگرش‌، فرمود. خدا با پيغمبر در اين‌ سوره‌ به‌ ياد گذشتگان‌ و به‌ ياد گذشته‌، دو قضيه‌ شبيه‌ به‌ هم‌ نقل‌ ميكند. يكي‌ قضية‌ حضرت‌ يحيي‌ است‌ يكي‌ قضية‌ حضرت‌ عيسي‌ است‌. قضية‌ حضرت‌ زكريا آنچه‌ كه‌ در قرآن‌ آمده‌ اين‌ است‌ كه‌ حضرت‌ زكريا گفت‌ خدايا من‌ پير شده‌ام‌. من‌ سنم‌ زياد شده‌، سر و صورتم‌ موهايش‌ سفيد شده‌. كساني‌ كه‌ بعد از من‌ مي‌خواهند بمانند اينهايي‌ كه‌ هستند نمي‌توانند كارهاي‌ مرا انجام‌ بدهند. خدايا يك‌ فرزندي‌ براي‌ من‌ قرار بده‌ كه‌ او بدرد بخوره‌. او ارزش‌ داشته‌ باشه‌. او ولايت‌ امور را بتواند در دست‌ بگيرد. گفت‌ رب‌ اني‌ وهن‌ الارض‌ مني‌. اين‌ استخوانهايم‌ سست‌ شده‌ و اشتعل‌ رأس‌ شيبا. و من‌ خودم‌ را براي‌ دعا كردن‌ خدايا به‌ زحمت‌ نمي‌اندازم‌. گاهي‌ مي‌شه‌ دعا كردن‌ زحمت‌ داره‌. كسي‌ را دعوت‌ كردن‌، با او حرف‌ زدن‌ مشكله‌. ولي‌ بايد انسان‌ وقت‌ بگيره‌ اون‌ هم‌ اگر نوبتش‌ شد، چهار روز معطل‌ بشه‌ بخاطر اين‌ كه‌ انسان‌ مثل‌ خدا نيست‌ كه‌ لا يشغله‌ شأن‌ عن‌ شأن‌. حالا در يك‌ لحظه‌ مي‌تونه‌ با چند نفر صحبت‌ كنه‌. ولي‌ خدا اينطوري‌ نيست‌. خدا مي‌تواند در يك‌ لحظه‌ با تمام‌ مردم‌ كرة‌ زمين‌ حرف‌ بزند. و حرفهاي‌ ما را هم‌ بشنود. لذا زحمتي‌ نداره‌ با خدا مناجات‌ كردن‌. شما مي‌گيد نوبتم‌ نيست‌ و وقتش‌ نرسيده‌. اين‌ نمي‌دونم‌ صداي‌ من‌ را مي‌شنوه‌ يا نمي‌شنوه‌؟ اونها هيچ‌ كدام‌ نيست‌ دربارة‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار. خداي‌ تعالي‌ هميشه‌ حاضره‌. مثل‌ اينه‌ كه‌ هميشه‌ كنار شما ايستاده‌. و فقط‌ حرفهاي‌ شما را گوش‌ مي‌ده‌. از اون‌ طرف‌ حضرت‌ زكريا گفت‌ اين‌ زن‌ من‌ هم‌ نازاست‌. حالا كه‌ پير شد از اول‌ فرزند دار نشد. ما الان‌ مدتي‌ است‌ كه‌ مي‌گه‌ بالاخره‌ الان‌ نازاست‌. وامرتي‌ آقر و حبني‌ من‌ لدنك‌ ولي‌  يرثه‌ من‌ آل‌ يعقوب‌. حضرت‌ زكريا فرزندي‌ را نمي‌خواد كه‌ عصاي‌ كوريش‌ را بگيره‌. در موقع‌ كوري‌ كمكش‌ كنه‌. بفرستدش‌ دانشگاه‌ دكتر بشه‌، زندگي‌ پدر و مادرش‌ را اداره‌ كنه‌. اگر فرزند تزكية‌ نفس‌ نكرده‌ باشه‌، اهل‌ تزكية‌ نفس‌ نباشه‌، هر چي‌ پولدارتر بشه‌ به‌ مادر و پدر با چشم‌ تحقير بيشتري‌ نگاه‌ مي‌كنه‌. مكرر ديديم‌ كه‌ پدر و مادر هر چي‌ داشتن‌ فروختن‌. مخارج‌ تحصيل‌ فرزندشون‌ را تهيه‌ كردن‌ ولي‌ چون‌ به‌ فكر دين‌ فرزندشون‌ نبودند فرزندشون‌ دكتر شده‌، مهندس‌ شده‌ اما اونها را نهايت‌، پسر خوبي‌ يا دختر خوبي‌ باشه‌ به‌ عنوان‌ كلفت‌، نوكر محترمانه‌ تو خونش‌ مي‌پذيره‌.

 براي‌ اين‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ نكرده‌. ما زياد ديديم‌ اينها را. به‌ زنش‌ مي‌گه‌ كه‌ خوب‌ تو يك‌ نوكري‌ مي‌خواي‌ تو خونه‌. خوب‌ پدرمون‌ بياد اينجا هم‌ به‌ تو محرمه‌ همم‌ اين‌ كه‌ كارهامون‌ را مي‌كنه‌. و ما يك‌ كلفتي‌ كه‌ تو خونه‌ مي‌خواييم‌ مادرم‌ بياد هم‌ كارهاي‌ شما را بكنه‌ هم‌، خوب‌ به‌ ما محرمه‌ مثلا اينها متدينهاشن‌ كه‌ مادر و پدر را جمع‌ مي‌كنند. البته‌ اهل‌ تزكية‌ نفس‌ هم‌ نيستند چون‌ كسي‌ كه‌ اهل‌ تزكية‌ نفس‌ هست‌ مادر و پدر را بعد از خدا احترام‌ مي‌كنه‌. يعني‌ در آية‌ قرآن‌ هست‌ كه‌ اول‌ شرك‌ به‌ خدا نبريد و بالوالدين‌ احسانا. به‌ مادر و پدر نيكي‌ كنيد. حضرت‌ زكريا فرزند دكتر نمي‌خواد. فرزند مهندسي‌ نمي‌خواد. فرزند مجتهد و بي‌ تقوايي‌ نمي‌خواد. فرزند فيزكدان‌ و عالم‌ و بي‌ تقوا نمي‌خواد. و حبني‌ من‌ لدنك‌ ولي‌. وليي‌ هم‌ ولي‌ خدا باشد هم‌ ولي‌ او باشد. كه‌ هم‌ از من‌ ارث‌ ببرد. يعني‌ صفات‌ خوب‌ من‌ را به‌ ارث‌ ببرد و هم‌ وارث‌ آل‌ يعقوب‌ باشد. يعني‌ وارث‌ حضرت‌ ابراهيم‌ باشد. يرثني‌ و يرث‌ من‌ آل‌ يعقوب‌. و جعله‌ رب‌، اينجاش‌ حساسه‌ خوب‌ دقت‌ كنيد. كه‌ اگر غير از اين‌ جمله‌اي‌  كه‌ مي‌خوام‌ بگم‌ باشيد يك‌ قدم‌ تو را تزكية‌ نفس‌ برنداشتيد. و جعله‌ من‌ لدنك‌ زكيا. زكي‌ به‌ معناي‌ تزكيه‌ شده‌ است‌. خوب‌ يك‌ فرزند تزكيه‌ شده‌ مي‌خواد. من‌ نمي‌دونم‌ آيه‌ را درست‌ خوندم‌. وجعله‌ رب‌ رضيا. زكيه‌ داره‌ بعدش‌ حالا مي‌خونيم‌. خدايا يرثني‌ و يرث‌ آل‌ يعقوب‌ و جعله‌ رب‌ رضيا بالاتر از زكيا. يك‌ فرزند خوب‌، كسي‌ كه‌ مورد عنايت‌ تو باشد. خداي‌ تعالي‌ هم‌ فورا ملكي‌ را فرستاد يا زكريا اني‌ لبشرك‌ انالبشرك‌ بغلام‌ اسمه‌ يحيي‌. يك‌ بشارت‌ بهت‌ مي‌دم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ يك‌ پسري‌ بهت‌ مي‌كده‌ اسمش‌ يحيي‌ است‌. با اين‌ كه‌ خودش‌ دعا كرده‌ بود. آخه‌ بعضيها هستند كه‌ باورشون‌ نمي‌ياد. خودشون‌ هم‌ دعا كردن‌ در عين‌ حال‌ باورشون‌ نمي‌ياد كه‌ همچين‌ مطلبي‌ باشه‌. قال‌ رب‌ انا لكونوا غلام‌. از كجا مي‌خواد من‌ بچه‌ دار بشم‌، من‌ پسر داشته‌ باشم‌؟

 و قالت‌ امرئتي‌ عاقر. زن‌ من‌ نازاست‌ و من‌ هم‌ از نظر سني‌ خيلي‌ بالا هستم‌. پيرمردي‌ هست‌. ملك‌ گفت‌، كذالك‌. همينطوره‌. ولي‌ قال‌ ربك‌، خداي‌ تو مي‌گه‌، هو علي‌ رب‌. اين‌ براي‌ من‌ آسونه‌. حضرت‌ آدم‌ نه‌ پدر داشت‌ نه‌ مادر خدا خلقش‌ كرد. يحيي‌ تو كه‌ هم‌ پدر داره‌ و هم‌ مادر. هو علي‌ هي‌ و قد خلقت‌ من‌ قبر ما خودت‌ را كه‌ خلق‌ كرديم‌ چيزي‌ نبودي‌، اين‌ الهام‌ بهش‌ كه‌ شد يك‌ نشوني‌ خواست‌ از خدا. گفت‌ خدايا يك‌ نشوني‌ به‌ من‌ بده‌ كه‌ اين‌ كار مي‌شه‌ يا نه‌؟ قال‌ آياتك‌ تكلم‌ الناس‌ سلاس‌ ليال‌ سلييا. سه‌ شبانه‌ روز نمي‌توني‌ با مردم‌ حرف‌ بزني‌. زبانت‌ بسته‌ مي‌شه‌. حضرت‌ يحيي‌ متولد شد، خداي‌ تعالي‌ به‌ يحيي‌ فرمود خذوا بالكتاب‌ بقوه‌. ببينيد كتاب‌ را با قوت‌ بگير دستت‌. آدم‌ گاهي‌ توي‌ راه‌ تزكية‌ نفس‌ واقع‌ مي‌شه‌ و همة‌ جلسات‌ هم‌ شركت‌ مي‌كنه‌، كتاب‌ سير الي‌ الله‌ را هم‌ مي‌خونه‌ اما شله‌. كه‌ اكثر شماها اينطوريد. متأسفانه‌. يعني‌ اونچه‌ من‌ مي‌خوام‌ نيستيد. خذوا كتاب‌ بقوه‌. با قدرت‌ بگير در دستت‌، ايمان‌ داشته‌ باش‌، اعتقاد داشته‌ باش‌ تا يك‌ نفر بهت‌ يك‌ كلمه‌ حرف‌ مي‌زنه‌، سست‌ نشو. متزلزل‌ نشو. يك‌ روز بيام‌ و يك‌ روز نيام‌ نباش‌. خانمها اگر روز جمعه‌ نمي‌خوان‌ تشريف‌ بيارن‌ ما بقيه‌ را هم‌ زحمت‌ نديم‌. بايد همتون‌ بياييد كسي‌ كه‌ من‌ تعيين‌ مي‌كنم‌. در شهرها هم‌ همينطوره‌ كسي‌ را كه‌ من‌ تعيين‌ مي‌كنم‌ مي‌گم‌ ايشان‌ صحبت‌ كنه‌ بايد حتما حرف‌ او را حرف‌ من‌ بدونيد و حضور در جلسة‌ او حضور در اين‌ جلسه‌ بدونيد. اين‌ شل‌ بازيها را بگذاريد كنار، ما را معطل‌ نكنيد، خودتون‌ را هم‌ معطل‌ نكنيد. از يك‌ خانمي‌ سؤال‌ مي‌كنم‌ شما چند هفته‌ است‌ نمي‌ياييد؟ دانشگامون‌ مثلا درسهامون‌ زياده‌، درسهات‌ وقتي‌ زياد نيست‌ مي‌گذاري‌ كنار اين‌ را انجام‌ مي‌دي‌ خيلي‌ خوب‌ پس‌ معلومه‌ كه‌ تو برنامة‌ تزكية‌ نفست‌ را در حاشيه‌ گذاشتي‌. ارزشي‌ براش‌ قائل‌ نيستي‌. روز اول‌ خداي‌ تعالي‌ باهات‌ قرار گذاشت‌ باهات‌ طي‌ كردي‌ خدا، تعهد بستي‌ با خدا. اگر نكرديديد مي‌تونيد الان‌ متعهد بشيد والا نمي‌تونيد يك‌ قدم‌ توي‌ اين‌ راه‌ برداريد. تعهد با ذات‌ مقدس‌ پروردگار كرديد كه‌ جان‌ و مالتون‌ را در اين‌ راه‌ بديد. خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كه‌ و جاهدوا و اموالكم‌ في‌ سبيل‌ الله‌. اين‌ را براتون‌ گفتم‌. فكر نمي‌كنم‌ براي‌، مگر يك‌ كسي‌ باشه‌ ما با مسامحه‌ باهاش‌ روبرو شده‌ باشيم‌ والا ما بهشون‌  گفتيم‌. بعضي‌ به‌ من‌ اصرار كه‌ ما تو جلسه‌ شما بياييم‌. خوب‌ بياييد. جلسه‌، جلسة‌ سري‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود مخفي‌ نيست‌ ولي‌ يك‌ مدتي‌ آمدي‌ كه‌ ديدي‌ به‌ درد نمي‌خوري‌ اون‌ وقت‌ خيال‌ مي‌كني‌ كه‌ راه‌ تزكية‌ نفس‌ هم‌ راهي‌ نيست‌. ديگه‌ براي‌ ابد تو را از، يعني‌ ما مي‌شيم‌ كمك‌ شيطان‌. انسان‌ هم‌ اخلاقش‌ اينه‌ كه‌ هيچ‌ وقت‌ فكر نمي‌كنه‌ كه‌ تقصير من‌ بوده‌. مي‌گه‌ تقصير برنامه‌ بوده‌. تقصير برنامه‌ نيست‌ . برنامه‌ دقيقا با گفته‌هاي‌ پروردگار تطبيق‌ مي‌كنه‌. جدي‌ باشيد. خذوا كتاب‌ بقوه‌. شما با قدرت‌ و با قوت‌ و با استقامت‌ در اين‌ راه‌ قدم‌ برداريد خداي‌ تعالي‌ كه‌ با حضرت‌ يعقوب‌ كه‌ قوم‌ و خويشي‌ نداشت‌. به‌ شما همين‌ محبت‌ را مي‌كنه‌. كه‌ به‌ آتيناه‌ الحكمه‌ صبيا. بچه‌ هم‌ بود حضرت‌ يحيي‌ خدا حكمت‌ را بهش‌ عنايت‌ كرد. و آتيناه‌ الحكمه‌ صبيا.

 در سن‌ بچگي‌ خداي‌ تعالي‌ بهش‌ حكمت‌ عنايت‌ كرد. حالا شماها تزكية‌ نفس‌ بكنيد وقتي‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ كرديد در دلتون‌ كم‌ كم‌ چشمة‌ حكمت‌ باز مي‌شه‌ و وقتي‌ كه‌ چشمة‌ حكمت‌ در دلتون‌ باز شد كم‌ كم‌ زبانتون‌ جاري‌ مي‌شه‌ و وقتي‌ كه‌ زبانتون‌ جاري‌ شد اون‌ وقت‌ مي‌تونيد براي‌ ديگران‌ صحبت‌ كنيد. خوشا به‌ حال‌ كسي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ او را به‌ عنوان‌ با تقوا توي‌ قرآن‌ ياد كنه‌. و برا به‌ والديه‌. اينها چيزي‌ است‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ وصيت‌ كرده‌. بعد از اين‌ كه‌ تعريفش‌ را مي‌كنه‌ و مي‌گه‌ كتاب‌ بهش‌ داديم‌ گفتيم‌ كه‌ بايد نيكي‌ به‌ پدر و مادرت‌ بكني‌. و يك‌ فرد جبار و اسير نباشي‌. جبار كيه‌؟ كسي‌ كه‌ بي‌ دليل‌ به‌ هر صورتي‌ مجبور يك‌ كاري‌ بكنه‌. كه‌ او راضي‌ نباشه‌. خيلي‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ به‌ كاري‌ كسي‌ را مجبور نكنيد مي‌شيد جبار. به‌ زور نگيريد. اون‌ مادر شوهري‌ كه‌ عروسش‌ را با دخترش‌ كوچكترين‌ فرق‌ بگذاره‌ تو راه‌ كمالات‌ نمي‌تونه‌ قدم‌ بگذاره‌. من‌ مادر شوهر تو هستم‌ بايد اين‌ كار را بكني‌. همان‌ طور كه‌ به‌ دخترت‌ مي‌گي‌ كه‌ دختر جان‌ بگذار من‌ برم‌ او خودش‌ روي‌ رضايت‌، همانطوري‌ اظهار محبت‌ به‌ عروست‌ بكن‌. اين‌ وارد بر توست‌. چه‌ زن‌ جباري‌ باشد كه‌ يك‌ دختري‌ از خانه‌ و پدر و مادر و زندگيش‌ دست‌ كشيده‌ پناهنده‌ به‌ تو شده‌، تو براش‌ بي‌ محبتي‌ بكني‌. كمتر از فرزند خودت‌ نبايد بهش‌ محبت‌ داشته‌ باشي‌. بلكه‌ بيشتر. اون‌ خواهر شوهري‌ كه‌ عروس‌ را با خواهر خودش‌ فرق‌ مي‌گذاره‌ حرامه‌ كه‌ قدم‌ در راه‌ توبه‌ بگذاره‌. يعني‌ نمي‌تونه‌ بگذاره‌. كوشش‌ بكنيد اينها را من‌ نيازي‌ به‌ گفتن‌ نباشه‌. چون‌ شما اگر جبار عصي‌ شديد يك‌ معصيت‌ كار شديد. آدم‌ معصيت‌ كار كه‌ نمي‌تونه‌ پاشو تو مرحلة‌ توبه‌ بگذاره‌. بد مي‌كنه‌ خدمت‌ به‌ پسرت‌ تو مي‌كنه‌، همه‌ جور پسرت‌ را رسيدگي‌ مي‌كنه‌. من‌ از اول‌ يك‌ چيزي‌ ديدش‌ ازش‌ بدم‌ اومد. تو غلط‌ كردي‌ بدت‌ اومد. تو شيطان‌ اومده‌ توي‌ وجودت‌ كه‌ بدت‌ اومده‌ چرا بدت‌ اومده‌؟ دختر خوبيه‌ اما بدم‌ مي‌ياد ازش‌. شما را به‌ خدا غير از شيطان‌ كس‌ ديگه‌اي‌ يك‌ همچين‌ حرفي‌ را مي‌زنه‌. خداي‌ تعالي‌ اين‌ جور آدمها را لعنت‌ كرده‌.  اگر خداي‌ نكرده‌ كسي‌ اينجور در بين‌ ما هست‌ در بين‌ شما جمع‌ هست‌ همين‌ الان‌ تصميم‌ بگيره‌. من‌ يك‌ روز در همين‌ جلسة‌ روز چهارشنبه‌ ديدم‌ اصلا نمي‌تونم‌ صحبت‌ كنم‌ در عين‌ حال‌ از خدا خواستم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ لطف‌ كنه‌ من‌ بتونم‌ يك‌ مقداري‌ صحبت‌ كنم‌. صحبت‌ من‌ خوب‌ نشد. بعد معلوم‌ شد يك‌ مادر شوهري‌ اينجا نشسته‌ توي‌ مجلس‌ ما داره‌ نسبت‌ به‌ عروسش‌، با اين‌ كه‌ من‌ براي‌ خانمهاي‌ خارج‌ از اين‌ جلسه‌ كاري‌ ندارم‌. براي‌ اين‌ كه‌ اونها تزكية‌ نفس‌ نكردن‌ و دارن‌ راه‌ مي‌رن‌. حيوان‌ دو پا. ولي‌ شماها الحمد الله‌ سيرت‌ انساني‌ به‌ خودتون‌ گرفتيد شماها در اين‌، اون‌ هم‌ توي‌ اين‌ مجلس‌ كه‌ اون‌ خانم‌ اومد شكايت‌ كرد از مادر شوهرش‌، گفت‌ اين‌. تو همين‌ مجلس‌ هم‌ من‌ را اذيت‌ كرده‌. البته‌ اونها الان‌ اينجا نيستند. و من‌ از خدا خواستم‌ كه‌ توفيق‌ به‌ جبار عصي‌ كه‌ بخواد يك‌ حلمي‌ ولو كوچك‌ بكنه‌ خدا توفيقش‌ تو اين‌ جلسه‌ بياد كه‌ من‌ بتونم‌ حرفهام‌ را بزنم‌. مادر شوهر عين‌ مادره‌. بايد عين‌ مادر رفتار كنه‌. همانطوري‌ كه‌ در هفتة‌ گذشته‌ دربارة‌ عروس‌ شماها گفتم‌ خوب‌ هر دو طرفه‌ وقتي‌ كه‌ او مثل‌ فرزند بياد دستت‌ را مي‌بوسه‌، خيال‌ نكن‌ كه‌ تو آدمي‌ هستي‌ كه‌ بياد تو را دستت‌ را ببوسند. تو وقتي‌ آدمي‌ كه‌ لااقل‌ او را هم‌ تو سرش‌ را ببوسي‌. لااقل‌ خدمتون‌ عرض‌ شود مخصوصا اگر علويه‌ هست‌ دستش‌ را ببوسي‌.

 يكي‌ از علماي‌ بزرگ‌ از اساتيد ماست‌، مي‌ديدم‌ كه‌ دست‌ بچة‌ سيدي‌ با را مي‌بوسيد چه‌ اشكالي‌ داره‌. ما اينجا برنامة‌ مرده‌ نداريم‌، برنامة‌ خود سازي‌ داريم‌. برنامة‌ ديگر سازي‌ داريم‌. كوشش‌ بكنيد انشاء الله‌ جبار عصي‌ نشيد. هر وقتي‌ كه‌ ديديد داريد يك‌ ظلمي‌ مي‌كنيد بگيد من‌ جبارم‌، من‌ عصيم‌ يعني‌ معصيت‌ كارم‌، خيلي‌ نفهمم‌، خيلي‌ بي‌ دركم‌. يك‌ چند تا از اين‌ حرفها به‌ خودتون‌ بزنيد. علماي‌ عظام‌ اينگار خودشون‌ را كتك‌ مي‌زندند كه‌ چرا تو اين‌ جور بي‌ توجهي‌ به‌ قوانين‌ اسلام‌ كردي‌. و سلام‌ عليه‌ خدا مي‌فرمايد حضرت‌ يحيي‌ سلام‌ بر او. روزي‌ كه‌ متولد شد، سلامت‌، نه‌ يك‌ ذره‌ اذيت‌ مي‌كرد، نه‌ كسي‌ را آزار مي‌كرد نه‌ كسي‌ را به‌ كاري‌ مجبور مي‌كرد. روزي‌ كه‌ متولد شد تا روزي‌ كه‌ بميرد تا روز مردن‌ سلامت‌. و روزي‌ هم‌ كه‌ دو مرتبه‌ زنده‌ مي‌شه‌ در قيامت‌ باز هم‌ سلامت‌. ببينيد اينجورند پيغمبران‌ الهي‌. خدا وقتي‌ به‌ كسي‌ فرزند مي‌ده‌ اينطوري‌ فرزند بده‌. والا فرزند نده‌ بهتره‌، فرزند معصيت‌ كار به‌ انسان‌ خدا بده‌ بدتره‌. راحت‌ زندگي‌ كنيد بچه‌ مي‌خواييد چكار كنيد. اون‌ هم‌ توي‌ اين‌ دوره‌ و زمانه‌. يك‌ كسي‌ آمده‌ بود يكي‌ از خانمها. ما چند ساله‌ ازدواج‌ كرديم‌ بچه‌ دار نشديم‌. گفتم‌ خوب‌ به‌ شما چه‌ ارتباطي‌ داره‌؟ گفت‌ چي‌ به‌ من‌ چه‌ ارتباطي‌ داره‌. گفتم‌ خدا يك‌ تعداد مخلوق‌ روي‌ كرة‌ زمين‌ مي‌خواد حالا ديگه‌ بيشتر نمي‌خواد خوب‌ نداده‌ به‌ شما. نه‌ فرزند چراغ‌ زندگيه‌. تو زندگي‌ معلوم‌ نيست‌ كه‌ بكني‌، زنده‌ باشي‌ كه‌ چراغ‌ داشته‌ باشي‌. آخه‌ من‌ دوست‌ دارم‌ خوب‌ بگير گنجشك‌ را بيار تو خونت‌ نگه‌ دار، يا گربه‌ را نگه‌ دار. تو فرقي‌ برات‌ نداره‌ كه‌ يك‌ بچة‌ ننر و لوس‌ بي‌ تربيت‌ و بي‌ ديني‌ كه‌ تو مي‌خواي‌ تربيت‌ كني‌ خوب‌ گربه‌ نگه‌ دار توي‌ خونت‌. گربه‌ كه‌ بهتره‌. تو كه‌ براي‌ خدا بچه‌ نمي‌خواي‌.

 نمي‌خواي‌ بچه‌ ات‌ به‌ اصطلاح‌ يك‌ روح‌شناسي‌ بشي‌ كه‌ مردم‌ را به‌ كمال‌ دعوت‌ بكنه‌، گربه‌ داشته‌ باش‌ تو خونت‌. هر وقت‌ هم‌ بدت‌ اومد مي‌اندازيش‌ دور راحت‌. حالا بچه‌ كه‌ ديگه‌ وبال‌ گردنت‌ مي‌شه‌. هي‌ مي‌شيني‌ نفرينش‌ مي‌كني‌، نفرينت‌ هم‌ نمي‌گيره‌. دورش‌ هم‌ نمي‌توني‌ بندازي‌. اگر انسان‌ بچة‌ حيوان‌ مي‌خواد يك‌ گوسفند بگيره‌ تو خونه‌ نگه‌ بداره‌. ثواب‌ هم‌ داره‌. بچه‌اي‌ داشته‌ باش‌ كه‌ هم‌ نسبت‌ به‌ پدر و مادر احترام‌ بگذاره‌ هم‌ نسبت‌ به‌ خدا احترام‌ بگذاره‌. هم‌ همه‌ از دست‌ زبانش‌ راحت‌ و سالم‌ باشند هم‌ وقتي‌ مرده‌ همه‌ بگن‌ چه‌ مرد خوبي‌ بود. هم‌ روز قيامت‌ يك‌ سر گردن‌ از بقية‌ مردم‌ بالاتر باشه‌. اين‌ جور بچه‌ داشته‌ باش‌ خوب‌ اين‌ جور بد نيست‌ دعا كني‌. هر وقت‌ بچه‌ خواستيد، براي‌ بچه‌ خواستيد دعا كنيد بگيد خدايا بچة‌ پاك‌ و پاكيزة‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ به‌ فرمودة‌ آية‌ شريفة‌ قرآن‌ رضي‌ باشه‌. دربارة‌ حضرت‌ زكريا، دربارة‌ حضرت‌ مريمه‌ كه‌ لعهد لك‌ غلام‌ زكيا. غلام‌ پسر تزكيه‌ شده‌ بدن‌ به‌ شما. پاك‌، تزكيه‌ شده‌. خوب‌ مي‌دونيد كه‌ اينجا حضرت‌ زكريا را خدا يحيي‌ بهش‌ داده‌. در چه‌ سني‌؟ در سن‌ بالا و زنش‌ هم‌ نازا. بعد مي‌فرمايد واذكر في‌ الكتاب‌ مريم‌. مريم‌ را ياد كن‌. اي‌ كاش‌ زنها، فاطمة‌ زهرا نمي‌شن‌، مريم‌ بشن‌. خدا مي‌گه‌اي‌ پيغمبر بيا بنشين‌ تو كتاب‌ هم‌ بنويس‌ عيبي‌ نداره‌. ياد از مريم‌ بكنيم‌. به‌ به‌. در زمان‌ خودش‌ بهترين‌ افراد بوده‌. مريم‌ يك‌ دختري‌ است‌، يك‌ دختر بسيار پاك‌ كه‌ همين‌ زكريا متكفر او نمي‌شه‌، استادشه‌. يك‌ استاد خوبي‌ داره‌ به‌ نام‌ زكريا همين‌ زكريايي‌ كه‌ خدا بهش‌ يحيي‌ داده‌. مادر حضرت‌ مريم‌ گفت‌ خدايا من‌ نذر مي‌كنم‌ ناف‌ بطني‌، اونچه‌ كه‌ من‌ در شكم‌ دارم‌ اون‌ را من‌ خدمتگزار مسجدش‌ كنم‌. نگفت‌ اگر پسر باشه‌ها. حالا هر جور بود اينطوري‌ گفت‌. دختر مثل‌ پسر كه‌ نيست‌. نمي‌تونه‌ راحت‌ باشه‌. با حفظ‌ حجاب‌ همة‌ كارها را مي‌تونه‌ انسان‌ بكنه‌. خداي‌ تعالي‌ فرمود نه‌ من‌ قبولش‌ كردم‌. همان‌ را قبول‌ دارم‌. فتقبلها ربها هذا بقبول‌ حسن‌ خودم‌ خدا قبولش‌ كرد. انسان‌ با صداقت‌ جلو بياد خدا بهش‌ توجه‌ مي‌كنه‌. حالا آمده‌ توي‌ مسجد، خادم‌ مسجد شده‌، حضرت‌ مريم‌ يك‌ مدتي‌ هست‌، حضرت‌ زكريا هم‌ استاد همه‌ چيزش‌ بود ديگه‌. دختر بايد مواظبش‌ باشه‌. كلما دخل‌ عليها زكريا المحراب‌ و عندها رزقا. وقتي‌ كه‌ مي‌آمد مي‌ديد كه‌ اِ غذا هم‌ براش‌ آورده‌،نون‌ و پنيري‌ مثلا حضرت‌ زكريا داشت‌ مي‌آورد. مي‌ديد كه‌ حضرت‌ مريم‌ پهلوش‌ يك‌ مجموعة‌ طعامي‌ هست‌. از كجا اين‌ غذا را برات‌ آوردن‌؟ گفت‌ كه‌ من‌ عند الله‌ از جانب‌ خدا مي‌ياد. تنها تو سرپرست‌ من‌ نيستي‌، خدا سرپرست‌ منه‌. انسان‌ با قلب‌ پاك‌ كه‌ باشه‌ همه‌ جا خدا بهش‌ كمك‌ مي‌كنه‌. رفته‌ خودش‌ را شست‌ و شو بكنه‌ در يك‌ گوشه‌اي‌. يك‌ دفعه‌ مي‌بينه‌ يك‌ مردي‌ جلوش‌ ايستاده‌. دختر به‌ اون‌ پاكي‌، قالت‌ اني‌ اعوذ بالرحمن‌ ان‌ كنت‌ تقيا. تو اهل‌ تقوا اگر هستي‌ من‌ پناه‌ به‌ خدا مي‌برم‌، تو خداشناسي‌ چرا اينجا آمدي‌. گفت‌ من‌ فرستادة‌ خداي‌ تو هستم‌. من‌ جبرئيلم‌ من‌ ملكم‌، الاحد لك‌ غلام‌ زكيا. براي‌ اين‌ كه‌ يك‌ پسر پاك‌ و پاكيزه‌ از جميل‌ صفات‌ زشت‌ بهت‌ بدم‌. غلام‌ زكي‌. پسر تزكيه‌ شده‌. قال‌ ان‌ لا يكون‌ لغلام‌. من‌ چطور مي‌تونم‌ بچه‌ دار بشم‌، بشري‌ من‌ را با من‌ تماس‌ نگرفته‌ و من‌ هم‌ يك‌ زن‌ بدكاره‌اي‌ كه‌ نيستم‌. ملك‌ گفت‌ كهذالك‌، همين‌ طوره‌ ولي‌ قال‌ ربك‌ هو حي‌. پروردگار مي‌گه‌ اين‌ كار بر من‌ آسانه‌. من‌ مي‌خوام‌ اين‌ پسر را نشونه‌اي‌ براي‌ مردم‌ قرار بدم‌. شماها انشاء الله‌ بايد همتون‌ الگو باشيد براي‌ ديگران‌.

 رحمت‌ باشيد از طرف‌ خدا. ببينيد حضرت‌ عيسي‌ را خدا مي‌خواد نشونه‌اي‌ براي‌ مردم‌، نشونة‌ خودش‌ براي‌ مردم‌ باشه‌. و رحمت‌ براي‌ مردم‌ از جانب‌ خدا باشه‌. و اين‌ كار انجام‌ مي‌شه‌ ديگه‌ شما حق‌ حرف‌ زدن‌ نداريد. او هم‌ اعتراضي‌ نداشت‌ فقط‌ حضرت‌ مريم‌ مي‌خواست‌ اين‌ از چه‌ راهي‌، آخه‌ اين‌ چطور مي‌شه‌، جوابش‌ را داد. بچه‌ دار شد. ولي‌ خودش‌ را تو جمعيت‌ نمي‌تونست‌ راه‌ بره‌، چون‌ بچه‌ در رحم‌ هست‌ مي‌شه‌ مخفيش‌ كرد. ولي‌ وقتي‌ كه‌ درد زايمانش‌ گرفت‌ الي‌ ارجع‌ نخله‌. رفت‌ به‌ طرف‌ يك‌ درخت‌ خشك‌ خرما، اينجا صبرش‌ تمام‌ شد. چون‌ تهمت‌ خيلي‌ سخته‌. ببينيد استقامت‌ تا كجا پيشرفته‌. تا اينجا هيچي‌ نگفته‌. اين‌جا گفت‌ كه‌ يا ليطني‌ مط‌ قبل‌ هذا، اي‌ كاش‌ من‌ قبلا مرده‌ بودم‌ ديگه‌ خيلي‌ سخته‌. جواب‌ كي‌ بده‌، آخه‌ بچه‌ را كه‌ نمي‌تونم‌ بياندازم‌ دور. كنار راه‌ هم‌ كه‌ نمي‌تونم‌ بگذارمش‌. بچه‌ تو بغل‌ من‌، من‌ را همه‌ مي‌شناسن‌. و كنت‌ منسا منسيا كاشكي‌ من‌ فراموش‌ شده‌ بودم‌ اصلا مريمي‌ توي‌ عالم‌ نبود. در همين‌ ناراحتي‌ و داشت‌ خودش‌ را مي‌خورد و ديگه‌ كنترلش‌ را از دست‌ داده‌ بود. فكر نكنيد كه‌ پس‌ استقامتش‌ كم‌ بود، نه‌. يك‌ هزارم‌ اين‌ امتحان‌ براي‌ شماها پيش‌ بياد معلوم‌ نيست‌ شما بتونيد استقامت‌ كنيد. من‌ ديدم‌ نمونه‌هاش‌ را. مي‌گه‌ من‌ مي‌رم‌ مجلس‌ شما، شوهرم‌ مي‌گه‌ تو كجا مي‌ري‌؟ آخه‌ ما نبايد ما بدونيم‌، هنوز چيزي‌ نگفته‌، اينجا ديگه‌ آقا سر و صداش‌ بلند شده‌. شايد به‌ من‌ تهمت‌ بزنه‌. تا فشار به‌ حد نهايي‌ رسيد و يك‌ خرده‌اي‌ حضرت‌ مريم‌ اومد اعصابش‌ را از دست‌ بده‌ يك‌ وقت‌ ديد صداي‌ بچه‌ بلند شد كه‌ ان‌ لا تحزني‌. داره‌ قشنگ‌ باهاش‌ صحبت‌ مي‌كنه‌. ناراحت‌ نباش‌، خداي‌ تعالي‌ زيرت‌ يك‌ صريري‌ انداخته‌. خودت‌ را به‌ اين‌ درخت‌ خرما بانداز. بزن‌، مي‌بيني‌ خرماي‌ تازه‌ برات‌ مي‌افته‌. خداي‌ به‌ اين‌ مهرباني‌ چشمة‌ آب‌ زير پات‌ راه‌ افتاده‌. فأكلي‌، از اين‌ خرما بخور از اين‌ آب‌ بياشام‌. چشمت‌ را روشن‌ كن‌. حالا اگر كسي‌ بهت‌ حرفي‌ زد بگو كه‌ من‌ با كسي‌ حرف‌ نمي‌زنم‌. چون‌ حضرت‌ مريم‌ هر چي‌ مي‌گفت‌ نمي‌تونست‌ خودش‌ را از تهمت‌ نجات‌ بده‌. من‌ امروز روزه‌ گرفتم‌، روزة‌ سمت‌ و حرف‌ نمي‌زنم‌. با احدي‌ حرف‌ نمي‌زنم‌. بچه‌ را بغل‌ كرد اومد. وقتي‌ كه‌ اومد فحملته‌. قومها تحملوه‌. همه‌ اطرافش‌ را گرفتند، قالوا يا مريم‌ لقد جيت‌ سريعا يك‌ چيز تازه‌اي‌ تو آوردي‌ چه‌ كاري‌ است‌. اي‌ خواهر هارون‌. يك‌ زن‌ بد كاره‌اي‌ بود بين‌ زنان‌، اسمش‌ اخت‌ هارون‌ بود. اين‌ را به‌ اون‌ تشبيه‌ كردند. پدرت‌ كه‌ مرد بدي‌ نبود، مادرت‌ كه‌ زن‌ بدكاره‌اي‌ نبود، همة‌ اينها را شنيد با دستش‌ اشاره‌ مي‌كرد به‌ بچه‌ كه‌ من‌ حرف‌ نمي‌زنم‌ با اين‌ صحبت‌ كنيد. گفتند بچه‌اي‌ كه‌ تازه‌ امروز متولد شده‌، بايد تو گهواره‌ بخوابه‌  اين‌ كه‌ حرف‌ نمي‌تونه‌ بزنه‌. ديگه‌ اينجا حضرت‌ عيسي‌ گفت‌: اني‌ عبد الله‌. من‌ بندة‌ خدا هستم‌. مراحل‌ تزكية‌ نفس‌ را، همه‌ را گذرونده‌ بود. آتاني‌ الكتاب‌ خدا به‌ من‌ كتاب‌ داده‌ و جعلني‌ نبيا. و جعلني‌ مباركا. شما هم‌ انشاء الله‌ اگر چنين‌ صبري‌، اگر چنين‌ استقامتي‌، اگر چنين‌ وضعي‌ داشته‌ باشيد شما را هم‌ خداي‌ تعالي‌ كمكتون‌ مي‌كنه‌. در هر وضعي‌ كه‌ باشيد، در هر موقعيتي‌ كه‌ باشيد. معجزه‌ براي‌ افراد مي‌كنه‌.

 خدا مي‌دونه‌ گاهي‌ مي‌شه‌ معجزه‌ آسان‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ افراد ولي‌ خودش‌ كه‌ اينها دوستان‌ خدا هستند كمك‌ مي‌كنه‌. حضرت‌ مريم‌ را مي‌بينيد ديگه‌ الگويي‌. خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد، ان‌ الله‌ الستقاك‌ و طهرك‌ و ستفاك‌ علي‌ نساء العالمين‌. خداي‌ تعالي‌ تو را انتخابت‌ كرده‌، و پاكت‌ كرده‌، شما مي‌شه‌ انشاء الله‌ يك‌ روزي‌ اين‌ خطاب‌ بهتون‌ بشه‌ كه‌ خدا شما را، شما فكر نكنيد با تزكية‌ نفس‌ كرديم‌ نه‌ خدا شما را توفيقش‌ را بهتون‌ داده‌. و طهرك‌، تو را پاكت‌ كرده‌ اي‌ مريم‌. شما انشاء الله‌ همتون‌ بايد پاك‌ باشيد و پاك‌ هستنيد الحمد الله‌. من‌ از همتون‌ متشكرم‌ گاهي‌ توي‌ خيابان‌ برخورد مي‌كنم‌ از دور مي‌بينم‌ يك‌ خانمي‌ داره‌ مي‌ياد مجلله‌ پاك‌، يقين‌  مي‌كنم‌ ايشان‌ اين‌ قدر روحانيت‌ شماها، معويت‌ شما الحمد الله‌ اين‌ قدر برملأ شده‌ كه‌ هر كدامتون‌ مثل‌ ستاره‌اي‌ در ميان‌ فاميلتون‌ هستيد و نور افشاني‌ مي‌كنيد. همين‌ كه‌ دسته‌، دسته‌ اقوام‌ و فاميل‌ و حتي‌ بچه‌هاي‌ كم‌ سن‌ مي‌بينم‌ كه‌ اينها اشتياق‌ به‌ رسيدن‌ به‌ كمالات‌ پيدا مي‌كنند در ميان‌ فاميل‌ همين‌ دليل‌ بر كمالات‌ شماست‌. و خوبي‌ و پاكي‌ شماست‌. پس‌ چرا كوتاهي‌ مي‌كنيد، سستي‌ مي‌كنيد. كوشش‌ بكنيد انشاءالله‌ كوچكترين‌ سستي‌ در راهتون‌ نداشته‌ باشيد. انشاء الله‌ روزي‌ كه‌ امام‌ عصر ارواحنا فدا بياد اونجا ارزش‌ شما معلوم‌ مي‌شه‌. الان‌ ارزش‌ شما معلوم‌ نمي‌شه‌، فقط‌ خودتون‌ مي‌دونيد كه‌ چه‌ ارزشي‌ داريد. چه‌ اهميتي‌ داريد، چقدر پاكي‌ اهميت‌ داره‌. چقدر زندگي‌ راحتي‌ داريد. چه‌ صبر و تحملي‌ داريد. خدا حفظ‌ كنه‌ بعضي‌ از خانمها را واقعا خوب‌ قدم‌ برمي‌ دارند، خيلي‌ عالي‌. گاهي‌ مي‌بينه‌ انسان‌ مصيبتي‌ برشون‌ وارد مي‌شه‌ مثل‌ كوه‌ داراي‌ استقامتند. مثل‌ كالجبل‌ الراسخ‌ مثل‌ كوه‌، فرق‌ كوه‌ با پشة‌ توي‌ چقدره‌. در مقاومت‌ همان‌ مقدار فرق‌ اينهاست‌ با ساير زنها. ديشب‌ خانم‌ سيدي‌ خدا حفظشون‌ كنه‌ نقل‌ مي‌كردند و من‌ تنها بودم‌ توي‌ خون‌ دست‌ پدرم‌ توي‌ دستم‌ بود فوت‌ كرد، خدا رحمتشان‌ كنه‌. اصلا تكان‌ نخوردم‌ اصلا، نه‌ اين‌ كه‌ عاطفه‌ نداشته‌ باشند، فرق‌ بين‌ عاطفه‌ داشتن‌ و محبت‌ داشتن‌ و استقامت‌ نداشتن‌. اون‌ كسي‌ كه‌ استقامت‌ نداره‌، ديديد ديگه‌ حالا من‌ نمي‌تونم‌ شرح‌ بدم‌ براتون‌. خودش‌ را از دست‌ مي‌ده‌، اعصابش‌ را از دست‌ مي‌ده‌. يك‌ نفري‌ فوت‌ كرده‌ بود يك‌ شوهري‌ فوت‌ كرده‌ بود، اين‌ قدر رفت‌ دكتر، بي‌ جهت‌ها ما مي‌گفتيم‌ تو خيالاتي‌ شدي‌، اين‌ قدر رفت‌ دكتر تا خودش‌ را مريض‌ كرد و اون‌ هم‌ پشت‌ سرش‌ رفت‌. ترسيدن‌ استقامت‌ نداشتن‌، اين‌ غير از اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ بنشينه‌ دلش‌ محزون‌ بشه‌، گريه‌ بكنه‌. عاطفه‌ نشون‌ بده‌. حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ كنار جنازة‌ فرزندش‌ ابراهميم‌ بچه‌ بود حضرت‌ ابراهيم‌، خيلي‌ هم‌ دوستش‌ داشت‌. اشكش‌ مي‌ريخت‌ گريه‌ مي‌كرد. يكي‌ از اين‌ نافهم‌ها آمد گفت‌ آقا شما خودتون‌ مي‌گيد صبر كن‌، خودتون‌ صبر نمي‌كنيد! فرمود كه‌ تو معني‌ صبر را به‌ تعبير من‌، معني‌ صبر را نفهميدي‌. من‌ عاطفه‌ دارم‌، انسانم‌. مثل‌ حيوان‌ به‌ تعبير من‌ نيستم‌. دلم‌ مي‌سوزه‌، اشكم‌ مي‌ريزه‌، فراق‌ دوستان‌ براي‌ انسان‌ سخته‌. حضرت‌ امير مي‌فرمايد كه‌ در كنار قبر فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها نفسي‌ علي‌ محبوست‌ اين‌ جان‌ من‌ تو بدن‌ من‌، بخاطر اين‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ خواسته‌ حبسه‌اي‌ كاش‌ اشك‌ من‌ مي‌آمد بيرون‌، جان‌ من‌ هم‌ مي‌آمد بيرون‌. تا اين‌ اندازه‌ اظهار محبت‌ مي‌كنه‌. اما ماها بعكسيم‌. گاهي‌ دلمون‌ نمي‌سوزه‌ ولي‌ تظاهر به‌ ناراحتي‌ مي‌كنيم‌. تزكيه‌ نشده‌ ديگه‌ حالا شما ديديد افراد تزكيه‌ شده‌ و تزكيه‌ نشده‌. صبور، با شهامت‌، از كنار همة‌ مسائل‌ عبور مي‌كنند. خيلي‌ بايد انسان‌ قوي‌ باشه‌. الحمد الله‌ شماها ولو در ميان‌ همة‌ شما پنجاه‌ نفر، صد نفر هم‌ خوب‌، خوب‌ باشند كه‌ بيشتر الحمد الله‌ داريم‌ ارزشش‌ براي‌ من‌. چون‌ پيغمبر اكرم‌ فرمود به‌ علي‌ ابن‌ بيطالب‌. لو احدا بك‌ رجل‌ خير لك‌ من‌ الدنيا و ما فيها ذهب‌ و الفضه‌. يك‌ نفر يا علي‌ به‌ دست‌ تو هدايت‌ بشه‌، راهنمايي‌ بشه‌، آدرس‌ خدا را ازت‌ بگيره‌ و حركت‌ بكنه‌. هدايت‌ معناش‌ اين‌ نيست‌ كه‌ شما ما هدايتون‌، نه‌ راهنمايي‌ هايي‌ كه‌ من‌ عرض‌ مي‌كنم‌. اين‌ براي‌ تو يا علي‌ بهتر از دنيا، تمام‌ دنيا يك‌ سلطان‌ داشته‌ باشه‌ اون‌ هم‌ علي‌ عليه‌ السلام‌ باشه‌. و تمام‌ دنيا خاك‌ و آب‌ و اين‌ حرفها نباشه‌، همش‌ طلا و نقره‌ باشه‌ اين‌ يك‌ نفر را تو هدايت‌ كني‌ برات‌ ارزشش‌ بيشتره‌ تا همة‌ دنيا و اين‌ جور. حالا يك‌ خرده‌ شماها هم‌ كوشش‌ بكنيد شماها هم‌ هادي‌ باشيد. من‌ دلم‌ مي‌خواد انشاء الله‌ يك‌ روزي‌ برسه‌، انشاء الله‌ زير ساية‌ حضرت‌ ولي‌ عصر ارواحنا فداء. همة‌ شما مبلغه‌ باشيد. همة‌ شما مردم‌ را به‌ سوي‌ خدا دعوت‌ كنيد. همة‌ شما هدايت‌ كننده‌ باشيد. شما نگيد اونا بميرن‌ ما راحت‌ بشيم‌ .نه‌ امام‌ زمان‌ تشريف‌ بيارن‌ اول‌ كارتونه‌. اين‌ تنبلي‌ را، چون‌ آدمهاي‌ تنبل‌ مي‌گن‌، اول‌ كارتونه‌ الان‌ خودتون‌ را بسازيد براي‌ اون‌ وقت‌. اگر چون‌ ما كه‌ نمي‌دونيم‌ آقا تشريف‌ مي‌يارن‌ يا نمي‌يارن‌. اگر تشريف‌ آورد كه‌ اونجا بيشتر به‌ وجود افراد پاك‌ و تزكيه‌ شده‌ و مبلغ‌ احتياج‌ هست‌. اگر هم‌ خداي‌ نكرده‌، خدايي‌ نكرده‌ ظهوري‌ نشد، تأخير افتاد اونجا هم‌ باز در غيبت‌ شما بايد تبليغات‌ بكنيد ولي‌ زودتر خودتون‌ را بسازيد. اول‌ خودسازي‌ بعد ديگر سازي‌، ديگران‌ سازي‌. انشاء الله‌. خوب‌ اميدواريم‌ با همين‌ مقدار در حالات‌ انبياء صحبت‌ كردن‌ اين‌ هفتمون‌ در شما هم‌ تأثير مفيدي‌ داشته‌ باشه‌ و شماها همتون‌ انشاء الله‌ الگويي‌ مثل‌ حضرت‌ مريم‌ داشته‌ باشيد كه‌ دائما خداي‌ تعالي‌ حتي‌ به‌ فكر غذاي‌ او، به‌ فكر مائدة‌ آسماني‌ براي‌ او بوده‌ است‌. و بهتر از مريم‌ فاطمة‌ زهراست‌ كه‌ به‌ عقيدة‌ من‌ سيزده‌ معصوم‌ در ميان‌ مردها خدا قرار داده‌ ولي‌ يك‌ معصوم‌، يك‌ معصومه‌ در بين‌ خانمها كه‌ اون‌ يك‌ معصومه‌ اگر نبود اين‌ معصومين‌ مردها نبودند. يك‌ عده‌ فرزندان‌ او هستند عينا كوثر حوض‌ كوثر. يك‌ اگر پيغمبر اكرم‌ و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بودند ولي‌ فاطمة‌ زهرا نبود اين‌ آب‌ كوثري‌ كه‌ از ناحية‌ خدا كه‌ از نهر پيغمبر و علي‌ جاري‌ شده‌ اين‌ مي‌خواست‌ كجا وارد بشه‌، كجا جمع‌ بشه‌، چه‌ جوري‌ تقسيم‌ بشه‌ و اگر فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا نبودند چطور مي‌خواست‌ اين‌ آب‌ كوثر به‌ مردم‌ برسه‌. قدر خودتون‌ را خانمها بدونيد. گاهي‌ بعضي‌ از خانمها كتابهاي‌ من‌ را خوندن‌، خوب‌ ما در كتابها مسئلة‌ زن‌ و مرد را مطرح‌ نكرديم‌. مي‌پرسند آقا زنها مي‌تونن‌ موفق‌ بشن‌. مي‌تونند به‌ كمالات‌ برسند. باور كنيد ما در بين‌ خانمها اگر خانمها رشدشون‌، ترقياتشون‌ بيشتر از آقايون‌ نباشه‌ كمتر نيست‌.

 بلكه‌ از نظر تعداد بيشتره‌. حتي‌ از نظر مراحل‌ بعضي‌ اوقات‌ احساس‌ مي‌شه‌ كه‌ پيشرفتشون‌ بهتره‌. شماها الحمد الله‌ راحتيد. گرفتاريهاي‌ مردها را نداريد. حرام‌ و حلال‌ كردنهاي‌ مردها را نداريد. كوشش‌ بكنيد يك‌ قدري‌ هم‌ توكل‌ به‌ خدا پيدا بكنيد. چه‌ خودتون‌، چه‌ دخترانتون‌ اين‌ قدر بي‌ توكل‌ تربيت‌ نكنيد. اگر يك‌ نفر را انسان‌ يك‌ طبيبي‌ تقويتش‌ كنه‌، سالمش‌ كنه‌ ولي‌ يك‌ نفر پيدا بشه‌ يك‌ آمپول‌ زهر بهش‌ بزنه‌. خوب‌ اين‌ مي‌ميره‌. بعضي‌ از مادرها متأسفانه‌ دخترهاشون‌ را دائما آمپول‌ زهر مي‌زنند. دختر برو يك‌ چيزي‌ بشي‌، شوهرت‌ تو را حالا از خارج‌ آمپولهاي‌ زهر مي‌زنند تو كه‌ مادر مهرباني‌ نزن‌. فردا بتوني‌ زير بار منت‌ شوهر نباشي‌. از اين‌ حرفها. همين‌هايي‌ كه‌ من‌ الان‌ دارم‌ مي‌گم‌ مي‌ترسم‌ الان‌ آمپول‌ زهر باشه‌. خداي‌ تعالي‌ اينطوري‌ تعيين‌ كرده‌. مرد بايد مخارج‌ زن‌ را بده‌ به‌ هر قيمتي‌ كه‌ هست‌. و زن‌ هم‌ اگر رفت‌ كاري‌ كرد چون‌ مازاد و زيادي‌ و بر زندگيشه‌ بايد تمامش‌ را خمسش‌ را بده‌. لااقل‌ بقيه‌اش‌ هم‌ دو دستي‌ تقديم‌ كنه‌  به‌ شوهرش‌. تا شوهرش‌ را به‌ نفع‌ تربيت‌ كنه‌. شوهرهايي‌ كه‌ زنشون‌ كار مي‌كنند، خودشون‌ هم‌ كار مي‌كنند دوتايي‌ يك‌ زندگي‌ را مي‌چرخونند خوب‌ دو نفري‌ مثل‌ اين‌ كه‌ يك‌ باري‌ كه‌ بردارند نصفش‌ مال‌ اين‌، نصف‌ ديگه‌ مال‌ اون‌. مثل‌ مردي‌ مال‌ اين‌، نصف‌ مردي‌ مال‌ اون‌. نصف‌ خانواده‌ مال‌ اين‌، نصف‌ خانواده‌ مال‌ اون‌. اين‌ مي‌شه‌، اين‌ مردش‌ مي‌شه‌ نيم‌ مرد، و بي‌ عرضه‌ كم‌ كم‌ تنبل‌ يك‌ خرده‌ هم‌ دير بجنبيد پول‌ نرسونيد مي‌خواي‌ به‌ پدر و مادرت‌، يك‌ خانمي‌ مي‌گفت‌ من‌ مي‌خوام‌ به‌ پدر و مادر بگم‌ يك‌ خرده‌ كمك‌ بكنن‌ شوهرم‌ مي‌گه‌ از مال‌ خودم‌ هست‌. مي‌گه‌ نه‌. كثر مي‌ياريد يكيتون‌. اينجوري‌. خدا هم‌ كه‌ اصلا تو كار نيست‌. مي‌گيم‌ مگه‌ به‌ خدا تو توكل‌ نداري‌. فلان‌ جوان‌ اول‌ سؤالي‌ كه‌ ازش‌ مي‌شه‌ آقا شغل‌ اين‌ جوان‌ داماد چيه‌؟ به‌ تو چه‌. اِ بله‌. سربازي‌ رفته‌ يا نه‌ باز هم‌ به‌ تو چه‌. آخه‌ وبال‌ گردن‌ او مي‌شه‌، نخير تو كارش‌ نداشته‌ باش‌. مي‌گيد عجب‌ حرفهايي‌ فلاني‌ مي‌زنه‌. بياييد تو قرآن‌ ببينيد من‌ حرف‌ من‌ نيست‌، خدا مي‌دونه‌ حرف‌ من‌ نيست‌. من‌ اين‌ را به‌ شما عرض‌ كنم‌. حرفهاي‌ كلماتم‌ را اگر عالمي‌ رد كرد اين‌ عالم‌ بيخرده‌. چرا؟ مي‌گيد چقدر خودخواهه‌، نخير خودخواهي‌ ندارم‌ چون‌ من‌ چند آية‌ شريفة‌ قرآن‌ را حاضرم‌ اثبات‌ كنم‌. تمامش‌. مگر اين‌ كه‌ يك‌ جا غلط‌ بخونم‌ كه‌ خودم‌ فورا و مي‌دونيد من‌، مال‌ حضرت‌ عيسي‌ بود مال‌ حضرت‌ يحيي‌ خوندم‌ بعد گفتم‌ كه‌ من‌ مثل‌ اين‌ كه‌ اشتباه‌ خوندم‌ و اشتباهم‌ را گفتم‌. من‌ منيتي‌ انشاء الله‌ ندارم‌. من‌ در يك‌ بعد بي‌ سوادترين‌ افرادم‌ در يك‌ بعد هم‌ سي‌ ساله‌ دارم‌ تو كانون‌ مي‌گم‌ كه‌ هر كي‌ سؤالي‌ داره‌ بياد از من‌ بپرسه‌. مي‌گيد چطوري‌ مي‌شه‌، خودم‌ باشم‌ و شخص‌ خودم‌ هيچي‌ بلد نيستم‌. اما به‌ اتكاي‌ روايات‌ و آيات‌ قرآن‌ و استفاده‌ كردن‌ از لطف‌ خاندان‌ (قطع‌ نوار). من‌ ارزشي‌ تو جامعه‌ ندارم‌. شما واقعا از هر آدم‌ پستي‌ پستر باشم‌ اما از نظر ارتباطم‌ با روايات‌ و آيات‌ كه‌ من‌ متعبد در مقابل‌ آيات‌ و رواياتم‌ اگر بگم‌ حرفهام‌ ارزشي‌ نداري‌، خوب‌ نيست‌ توهين‌ به‌ اونها شده‌، چون‌ تمام‌ عرايضم‌ طبق‌ روايات‌ و قرآن‌ و رواياته‌. ادعا هم‌ نيست‌ شما هر جايي‌ از حرفم‌ بعضي‌ از خانمها نوشتن‌ مي‌يان‌ كه‌ شك‌ داشتن‌ از توي‌ آيات‌ و رواياته‌ از توي‌ قرآن‌ و روايات‌ بهشون‌ نشون‌ مي‌دم‌. ما مجلس‌ مخفي‌ و نمي‌دونم‌ كارهاي‌ مخفي‌ و بعضيها خيال‌ مي‌كنند اينجا نمي‌دونم‌ سر است‌ و اين‌ هم‌ كه‌ مي‌گيم‌ در را ببنديد و اين‌ هم‌ كه‌ مي‌گيم‌ براي‌ اين‌ كه‌ يك‌ عدة‌ خاصي‌ خوب‌ حرفهاي‌ قلبمون‌ را از اول‌ عقايد تا به‌ حال‌ شنيدن‌ اون‌ كه‌ تازه‌ مي‌ياد بايد ما از اول‌ شرح‌ بديم‌ براش‌ تا اينجا يا اين‌ كه‌ خدمتون‌ عرض‌ شود حرفها را نفهمه‌ يا بد برداشت‌ كنه‌، اين‌ جوري‌ از اين‌ جهت‌. كم‌ كم‌ به‌ فرهنگ‌ خودتون‌، در را باز مي‌گزاريم‌ وقتي‌ فرهنگتون‌ انشاء الله‌ فرهنگ‌ تزكية‌ نفسي‌ شد در را باز مي‌گذاريم‌ يك‌ نفر هم‌ ديرتر از سر ساعت‌ نمي‌ياد. بعضي‌ از خانمها متأسفانه‌ براي‌ قرآن‌ احترام‌ قائل‌ نيستند. چون‌ ده‌ دقيقه‌اي‌ كه‌ قرآن‌ خوانده‌ مي‌شه‌، اون‌ ده‌ دقيقه‌ را زودتر بيان‌. خوب‌ ديگه‌ فرصتي‌ براي‌، انشاء الله‌ تولد فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها هفتة‌ ديگه‌ روز چهار شنبه‌ شب‌ تولد حضرت‌ زهراست‌، پنج‌ شنبه‌ هم‌ تولد شما روز چهارشنبه‌اي‌ كه‌ مي‌ياييد انشاء الله‌ اينجا، نمي‌دونم‌ بگم‌ چكار كنيد. انشاء الله‌ دربارة‌ حضرت‌ زهرا باز صحبت‌ مي‌كنيم‌. و شما تا هفتة‌ ديگه‌ خودتون‌ را تا جايي‌ كه‌ براتون‌ ميسره‌ حضرت‌ زهرا بكنيد تا حضرت‌ زهرا را خوشحالش‌ بكنيد و جشن‌ بگيريد.

 الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌. همه‌ با من‌ اين‌ دعا را با توجه‌ بخوانيد. الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد، الهم‌ كل‌ وليك‌ الحجة‌ ابن‌ الحسن‌، صلواتك‌ عليه‌ و علي‌ آباء في‌ هذه‌ الساعه‌ و في‌ كل‌ ساعه‌ ولي‌ و حافظا و قائدا و ناصرا و دليلا و عينا. حتي‌ تسكنه‌ عرضك‌ توعا و تمتعه‌ فيها طويلا. خدايا، خدايا براي‌ امام‌ زمان‌ ما تو حافظش‌ باش‌. ناصرش‌ باش‌، يارش‌ باش‌، كمكش‌ باش‌. تا اين‌ كه‌ بتواند دنيا را پر از عدل‌ و داد كند. تا اين‌ كه‌ بتواند در اين‌ دنيا زياد زندگي‌ كند، تا اين‌ كه‌ بتواند در اين‌ دنيا هر چه‌ مي‌خواهد خودت‌ بهش‌ عنايت‌ كني‌. خدايا امام‌ زمان‌ ما را تحت‌ حمايت‌ خودت‌ حفظش‌ كن‌. من‌ بين‌ يده‌ و من‌ خلفه‌ و عن‌ خدايا از پيش‌ رو مواظبش‌ باش‌، از پشت‌ سر مواظبش‌ باش‌. از طرف‌ راست‌ مواظبش‌ باش‌، از طرف‌ چپ‌ مواظبش‌ باش‌. از زير پاو بدن‌ و سر مواظبش‌ باش‌. خدايا اگر مي‌تونستيم‌ بگيم‌ اعمال‌ ما را بهش‌ نشون‌ نده‌، تا ناراحت‌ نشه‌. ولي‌ خودش‌ مي‌دونه‌ ما قول‌ مي‌ديم‌ ديگه‌ كاري‌ نكنيم‌ كه‌ او ناراحت‌ بهش‌. خديا كمكمون‌ كن‌. خدايا ما را ياري‌ كن‌ نكنيم‌ كاري‌ كه‌ مولامون‌ ناراحت‌ بشه‌. كاري‌ نكنيم‌ كه‌ آقامون‌ اذيت‌ بشه‌. خدايا او را از ما راضي‌ كن‌. مهربانش‌ كن‌. عنوان‌ بصري‌ رفت‌ در خانة‌ امام‌ صادق‌، حضرت‌ صادق‌ راهش‌ نداد، خيلي‌ ناراحت‌ شد. چون‌ استادش‌ مالك‌ ابن‌ انس‌ بود. ناراحت‌ شد رفت‌ تو مسجد نشست‌ دو ركعت‌ نماز خوند بعد يا الله‌، يالله‌ رافت‌ علي‌ قلبك‌، (قطع‌ نوار)

 

۹ جمادی الثانی ۱۴۱۵ قمری – صراط‌ مستقيم‌ دين‌ – محبت‌ – اخلاق‌ ۸۸

 

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ اهل‌ البيت‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 هفتة‌ گذشته‌ با اينكه‌ مجلس‌ بود اين‌ آيات‌ را نخوندند. البته‌ انشاء الله‌ بعد از اين‌ هر وقت‌ مجلس‌ هم‌ تداخل‌ ميكنه‌ بازهم‌ شما كار خودتون‌ را انجام‌ بديد. مجالس‌ ما مجالس‌ مخفي‌ براي‌ مردم‌ و عموم‌ مردم‌ نيست‌. نميشه‌ اين‌ جمع‌ را كار مخفي‌ دستشون‌ داد. كل‌ سر جاوز الاسمين‌ شاع‌. هر سري‌ كه‌ از دو نفر تجاوز پيدا بكنه‌، شايع‌ ميشه‌. ما هيچ‌ چيز مخفي‌ اينجا نداريم‌. اينه‌ كه‌ در را مي‌بنديم‌ و سر ساعت‌ ميگيم‌ بيان‌ و بعدش‌ نيان‌، با عموم‌ مردم‌ نميشه‌ عمل‌ كرد. مي‌خوان‌ يك‌ عده‌اي‌ كه‌ به‌ ما تعهد دادند كه‌ تحت‌ تربيت‌ اسلام‌ قرار بگيرند، اينها را ما مسئوليتمون‌ را، تعهدمون‌ را نسبت‌ به‌ آنها عمل‌ كنيم‌. اگر چه‌ با همة‌ اين‌ تعهدات‌ و مة‌ اين‌ مسائل‌، متأسفانه‌ دوستان‌ عمل‌ نميكنند. بعضي‌ گفتند كه‌ ديشب‌ پانزده‌ نفر پشت‌ در وايستادند تا آخر. خوب‌ چرا دير بيائيد كه‌ پشت‌ در بمانيد؟ بعضي‌ رعايت‌ جنبه‌هاي‌ تعهدات‌ وظايفشون‌ را نمي‌كنند. اين‌ سي‌ آية‌ قرآن‌ را توي‌ برنامه‌اتون‌ باشه‌، هر روز بخوانيد و هر روز به‌ معناش‌ مراجعه‌ كنيد تا يك‌ چيزي‌ از قرآن‌ ياد بگيريد. اينقدر مسامحه‌ نكنيد. من‌ هنوز زمينه‌ نمي‌بينم‌ كه‌ ازتون‌ سؤال‌ كنم‌. و الا يك‌ دفعه‌ يك‌ مهلتي‌ ميدم‌ و بعد ازتون‌ سؤال‌ ميكنم‌ و جدا عرض‌ ميكنم‌، خيلي‌ خسته‌ شدم‌، خيلي‌ خسته‌ام‌ كردند. هم‌ بايد حرفهاي‌ مردم‌ را تحمل‌ بكنيم‌ هم‌ تهمتهايي‌ به‌ ما بزنند و هم‌ هم‌ شماها بي‌ توجه‌ باشيد. جدي‌ باشيد، اگر رعايت‌ نكنيد ممكنه‌، يعني‌ ممكن‌ نه‌، خيلي‌ اهميت‌ نداره‌. شما نخواسته‌ باشيد ما جلوتر از شما نمي‌خواييم‌ و مجلس‌ را تعطيلش‌ مي‌كنيم‌. اين‌ سي‌ آيه‌ براي‌ يك‌ مؤمن‌، يك‌ مسلمان‌ خيلي‌ زحمت‌ نداره‌ كه‌ اينها را بخونه‌ و معناش‌ هم‌ متوجه‌ بشه‌ كه‌ اينجا كه‌ اين‌ آيات‌ خونده‌ ميشه‌، آقايون‌ بفهمند كه‌ خداي‌ تعالي‌ چي‌ مي‌فرمايد. و آيات‌ را هم‌ غلط‌ نخونند. انشاء الله‌ از هفتة‌ آينده‌ يا از هفتة‌ بعدش‌ از اكثر دوستان‌ سؤال‌ ميشه‌. جدي‌ باشيد. اين‌ يك‌ مرحلة‌ بعدي‌ است‌ كه‌ فشاري‌ خواهد آمد و كار يكسره‌ بشه‌ اقلا. ما چه‌ اصراري‌ داريم‌ كه‌ وقت‌ شما را بگيريم‌ و وقت‌ خودمون‌ را بيفايده‌ بگيريم‌. اينجا مجلس‌ روضه‌ كه‌ مي‌دونيد نيست‌. مي‌خواهيد سخنان‌ پروردگار قرائت‌ بشه‌، معناش‌ را بفهميم‌، بگيم‌ خدايا در هفته‌ يك‌ شب‌ هم‌ چند دقيقه‌اي‌ نشستيم‌ با تو، تو برامون‌ حرف‌ زدي‌ ما حرفهات‌ را گوش‌ كرديم‌. بعد هم‌ فلاني‌ توضيحي‌ دربارة‌ فرمايشات‌ شما داد. بعد هم‌ يك‌ دعا خونديم‌ جواب‌ تو را عرض‌ كرديم‌. اين‌ ارتباط‌ بين‌ من‌ و تو بوده‌ پروردگارا. حالا همين‌ ارتباط‌ سبب‌ بشه‌ كه‌ ما با تو ارتباط‌ داشته‌ باشيم‌. با تو مرتبط‌ باشيم‌.

 آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ شد از اينجا شروع‌ ميشد كه‌ ان‌ الله‌ ربي‌ و ربكم‌ فاعبدوه‌. هذا صراط‌ مستقيم‌. بعد قضية‌ حضرت‌ ابراهيم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد و اذكر في‌ الكتاب‌ ابراهيم‌. انه‌ كان‌ صديقا نبيا. بعد هم‌ بحثهايي‌ كه‌ با پدرش‌ كه‌ اينجا مي‌فرمايد پدرش‌، ولي‌ ظاهرا عمويش‌ بوده‌، از روايات‌ استفاده‌ ميشه‌ و چون‌ او بزرگش‌ ميكرده‌ بهش‌ پدر ميگفته‌. آذر هم‌ بوده‌ اسمش‌. با او بحثهايي‌ داره‌. همين‌ بحثهايي‌ كه‌ شماها كه‌ در صراط‌ مستقيميد مي‌كنيد با افرادي‌ كه‌ در صراط‌ مستقيم‌ نيستند و همان‌ جوابهايي‌ كه‌ آنها به‌ شما مي‌دهند. خيلي‌ جالبه‌! شما ميگيد آقا ما از وقتي‌ كه‌ با اين‌ مجلس‌ آشنا شديم‌ گناه‌ نمي‌كنيم‌، معصيت‌ نمي‌كنيم‌، خدا را در نظر داريم‌، محبت‌ دنيا از دلمون‌ رفته‌، اگر كاري‌ مي‌كنيم‌ براي‌ خداست‌، در جوابتون‌ ميگند كه‌ ارا بتحت‌ ان‌ تحتتنها. از آنچه‌ كه‌ ما مي‌پرستيم‌ تو پشت‌ كردي‌؟ تو به‌ كار دل‌ نميدي‌؟ تو به‌ درس‌ دانشگاهت‌ توجه‌ نمي‌كني‌؟ تو به‌ دنيات‌ متوجه‌ نيستي‌؟ آلهتي‌. آلهه‌ همينها هستند. آلهه‌ يعني‌ خدايان‌. خدا هم‌ آن‌ چيزي‌ است‌ كه‌ انسان‌ غير از خداي‌ واحد، آن‌ چيزي‌ است‌ كه‌ انسان‌ تكيه‌ بهش‌ كرده‌. تكيه‌ كرده‌. حقوقت‌، شهريه‌ات‌، ثروتت‌، رفقات‌، هواي‌ نفست‌، شيطانت‌، اراذل‌ عن‌ آلهتنا يا ابراهيم‌. اگر توي‌ جلسه‌ بريد، اگر بازهم‌ اين‌ حرفها را ادامه‌ بدي‌، اگر متنبه‌ نشي‌، چيكارت‌ مي‌كنيم‌؟ به‌ شماها نميگم‌ سنگبارانت‌ ميكنيم‌، ولي‌ او گفت‌. گفت‌ سنگبارانت‌ مي‌كنيم‌. و اهجرني‌ مليا. دور شو از من‌. برو. ما بچه‌ نمي‌خواهيم‌. ما زن‌ مقدس‌ متدين‌ نمي‌خوايم‌! ما شوهر متدين‌ نمي‌خوايم‌! نمي‌خوايم‌. عين‌ همين‌ حرفهاست‌. به‌ زنه‌ من‌ ميگم‌ به‌ شوهرت‌ بگو. بگو من‌ اگر دروغگو شدم‌ اول‌ دروغ‌ را به‌ تو ميگم‌. زنها اينجا نيستند كه‌ ما الان‌ رويشون‌ را باز كنيم‌. شوهرها هستند. اگر پسر دروغگو باشه‌ اول‌ دروغ‌ را به‌ پدرش‌ ميگه‌. ما چي‌ ميگيم‌ اينجا؟ ميگيم‌ دروغگو نباشيد، خائن‌ نباشيد. اگر زن‌ خائن‌ بود اول‌ خيانت‌ را به‌ شوهرش‌ ميكنه‌. به‌ شوهرت‌ بگو. اگر من‌ به‌ اصطلاح‌ دو رو و دو رنگ‌ باشم‌ اول‌ نسبت‌ به‌ تو دو رو و دو رنگم‌. چرا تو به‌ ضرر خودت‌ اقدام‌ ميكني‌؟ حضرت‌ ابراهيم‌ وقتي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌، اي‌ كاش‌ ما هم‌ ارزشي‌ پيدا بكنيم‌ خدا به‌ امام‌ زمانمون‌ بگه‌ نام‌ فلاني‌ را هم‌ توي‌ دفترت‌ ثبت‌ كن‌. توي‌ كتابت‌ ثبت‌ كن‌. ميشه‌ همچين‌ چيزي‌؟ خدايا ما را هم‌ مثل‌ حضرت‌ ابراهيم‌ اذ قال‌ لابيه‌، ميگه‌ و اذكر في‌ الكتاب‌ ابراهيم‌. اي‌ پيغمبر توي‌ كتابت‌، توي‌ نوشته‌ات‌، اسم‌ ابراهيم‌ را ببر، ثبت‌ كن‌. انه‌ كان‌ صديقا. او يك‌ مرد راستگويي‌ بود. ببينيد راستي‌ خيلي‌ ارزش‌ داره‌. توي‌ دنياي‌ ما ارزش‌ داره‌. تو دروغگو باش‌، پشت‌ هم‌ انداز باش‌، پشت‌ سر من‌ بيا پسر من‌ هستي‌. انه‌ كان‌ صديقا نبيا. كي‌ حرف‌ حق‌ را زده‌؟ ميگه‌ اذ قال‌ لابيه‌. همينطوري‌ آدم‌ راستگو و محبوب‌ خدا نميشه‌ها. وقتي‌ كه‌ به‌ پدرش‌، پدر هست‌ و بقيه‌ طبعا هستند. اذ قال‌ لابيه‌. يا اب‌ لا تعبد، آخه‌ بندگي‌ نكن‌ اينها را من‌ ميگم‌ نمي‌خوام‌ قصة‌ حضرت‌ ابراهيم‌ را براتون‌ بگم‌. شما هم‌ مي‌تونيد به‌ پدرتون‌، به‌ فرزندتون‌، به‌ همسرتون‌، به‌ هر كسي‌ كه‌ معادل‌ پدر باشه‌. ديگه‌ از پدر بالاتر نيست‌. معادل‌ پدر. چرا تحت‌ فرمان‌ شيطاني‌؟ چرا تحت‌ فرمان‌ يك‌ چيز وهمي‌ هستي‌؟ لا تعبد ما لا يسمع‌ و لا يبصر. بخدا قسم‌ هر چيز غير از شيطان‌ باشه‌، غير از خدا باشه‌، شيطانه‌ و لا يغني‌ عنك‌ شيئا. هيچ‌ بي‌ نيازت‌ از چيزي‌ نميكنه‌. بي‌ نيازت‌ نميكنه‌. توي‌ مجلس‌ نرو، ما شماها خوب‌ و بد و مقدم‌ و مؤخر و قديمي‌ و جديدي‌ همه‌ هستيد. ما چه‌ كار خلافي‌ داريم‌؟ بگيد. اگر بقول‌ عوام‌ مشغول‌ ذمه‌ايد. يا ذمه‌اتون‌ مشغول‌ باشه‌ كه‌ اگر نگيد يك‌ كار خلافي‌ ما به‌ شما گفته‌ باشيم‌ بكنيد. خلاف‌ دستورات‌ علما و مراجع‌ تقليد. بگيد اينجاش‌ خلاف‌ بود تو گفتي‌. هر كس‌ به‌ شما دستور خلاف‌ ميده‌، اون‌ را بايد سرزنش‌ بكنيد. لما تعبد ما لا يسمع‌ و لا يبصر و لا يغني‌ عنك‌ شيئا. بخدا قسم‌ آقايون‌ نه‌ شغلتون‌، نه‌ دوستتون‌، نه‌ ثروتتون‌، نه‌ قدرتتون‌، نه‌ مقامتون‌، هيچكدام‌ شما را بي‌ نياز نخواهد كرد اگر در راه‌ خدا نباشيد. هيچ‌ چيز. فقط‌ تنها چيزي‌ كه‌ شما را بي‌ نياز ميكنه‌، مخصوصا روز فقر و فاقه‌، آن‌ روزي‌ كه‌ شما را بگذارند توي‌ لحد و توي‌ قبر، كه‌ انسان‌ فقير محضه‌. فقط‌ خداست‌. ببينيد حضرت‌ ابراهيم‌ چي‌ ميگه‌؟ يا ابت‌. اي‌ پدر. قد جائني‌ من‌ العلم‌ ما يأتك‌. من‌ خوب‌ يك‌ چيزهايي‌ پاي‌ منبر نشسته‌ام‌، حرف‌ گوش‌ دادم‌، من‌ از قول‌ شما ميگم‌ بعدش‌، از قول‌ حضرت‌ ابراهيم‌ نيست‌. يعني‌ مثل‌ قول‌ حضرت‌ ابراهيمه‌. من‌ يك‌ چيزهايي‌ ياد گرفتم‌. تو كه‌ به‌ من‌ ياد ندادي‌. فاتبعني‌، پيروي‌ از من‌ بكن‌، يعني‌ نه‌ اينكه‌ تو بيا هر چي‌ من‌ ميگم‌ تو گوش‌ بده‌. حرفهايم‌ را گوش‌ بده‌، حرفهاي‌ خوبم‌ را بپسند. انسان‌ تا كي‌، تا چه‌ وقت‌ مي‌خواد در جهل‌ مركب‌ بمانه‌. اهدك‌، تا من‌ هدايتت‌ بكنم‌ صراطا صبيا. يك‌ راهي‌ كه‌ دست‌ انداز هيچ‌ نداشته‌ باشه‌. صراط‌ صبي‌. راهي‌ كه‌ پيچ‌ و خم‌ نداشته‌ باشه‌، راهي‌ كه‌ با سرعت‌ تو را برسونه‌ به‌ مقصدت‌. يا ابت‌، اي‌ پدر. با چه‌ محبتي‌ داره‌ حضرت‌ ابراهيم‌ صحبت‌ ميكنه‌، با خضوع‌، با تواضع‌. لا تعبد الشيطان‌. بندگي‌ شيطان‌ را نكن‌. ان‌ الشيطان‌ كان‌ للرحمان‌ عتيا. شيطان‌ در مقابل‌ پروردگار يك‌ معصيتكار بود. آخه‌ تو چرا از او پيروي‌ ميكني‌؟ يا ابت‌. اي‌ پدر. هي‌ اين‌ را تكرار ميكنه‌. در واقع‌ معناش‌ اينه‌ اي‌ پدرجان‌. اني‌ يخاف‌ ان‌ يمسك‌ عذاب‌ الرحمان‌. من‌ ميترسم‌ يك‌ گرفتاري‌ درست‌ بشه‌، نكبت‌ توي‌ كارت‌ بيفته‌. بخدا قسم‌ آقايون‌ كساني‌ كه‌ در راه‌ خدا قدم‌ برندارند نكبت‌ مي‌افته‌ توي‌ زندگيشون‌. من‌ وقتي‌ به‌ يك‌ نفر گفتم‌ گفتم‌ ما حدودا يك‌ جمعي‌، همين‌ جمعي‌ كه‌ اينجا نشستيد. بعضي‌هاتون‌ هفت‌ هشت‌ ساله‌ با من‌ هستيد. يك‌ شب‌ توي‌ بيمارستان‌ نخوابيديد. يك‌ دفعه‌ ناراحتي‌ فوق‌ العاده‌اي‌ كه‌ آبروتون‌ بريزه‌ نداشتيد. خدا اينقدر بهتون‌ محبت‌ داره‌. گرفتاريهايي‌ كه‌ ديگران‌ دارند، شما خودتون‌ را با آنها مقايسه‌ كنيد، و باز اگر يك‌ وقتي‌ هم‌ گرفتاري‌ براتون‌ پيدا ميشه‌، به‌ خودتون‌ مراجعه‌ كنيد يك‌ كاري‌ كرديد، يك‌ سستي‌ كرديد. همه‌اتون‌ اگر خودتون‌ را مقايسه‌ بكنيد با قبل‌ مي‌بينيد كلي‌ وضع‌ فرق‌ كرده‌. كلي‌ وضع‌ روحيتون‌، وضع‌ ماليتون‌، وضع‌ مزاجيتون‌، فرق‌ كرده‌، بهتر شده‌. من‌ ميترسم‌، دوستت‌ دارم‌، ميترسم‌ ان‌ يمسك‌ عذابا من‌ الرحمان‌. فتكون‌ للشيطان‌ وليا. تو هم‌ ولي‌ شيطان‌ بشي‌. شيطان‌ هم‌ سوارت‌ بشه‌. واي‌ بر آن‌ كه‌ شيطان‌ سوار انسان‌ بشه‌. انما سلطانه‌ علي‌ الذين‌ يتولونه‌. كسي‌ كه‌ ولايت‌ شيطان‌ را قبول‌ بكنه‌ شيطان‌ برش‌ مسلطه‌. تا مي‌آد انسان‌ توي‌ راه‌ راست‌ بره‌، مي‌كشوندش‌ مي‌اندازدش‌ كنار. تا مي‌آد كار خوب‌ بكنه‌ كجش‌ ميكنه‌. اين‌ حرفها به‌ اين‌ خوبي‌ را زد حضرت‌ ابراهيم‌. خدا نكنه‌ انسان‌ كنار مردة‌ متعفن‌ بنشينه‌ و بخواد او را هدايتش‌ كنه‌. ميگه‌ أراه‌ ان‌ تهب‌ آلهتك‌. تو پشت‌ كردي‌ به‌ خداهاي‌ ما. تو پشت‌ كردي‌ به‌ برنامه‌هاي‌ ما، پسر كو ندارد، يكي‌ از رفقاي‌ ما باباش‌ گفته‌ بود پسر كو ندارد نشان‌ از پدر، تو بيگانه‌ بخوانش‌ مخوانش‌ پسر. بعله‌. حضرت‌ ابراهيم‌ كه‌ نشاني‌ از پدر نداره‌، بتها را نمي‌پرسته‌، متكي‌ به‌ دنيا نيست‌، توي‌ راه‌ انحرافي‌ شيطاني‌ نميره‌، اين‌ بيگانة‌ از پدره‌. و اين‌ افتخار ميشه‌ براي‌ حضرت‌ ابراهيم‌ كه‌ بيگانه‌ خوانش‌، مخوانش‌ پسر. حالا اينهمه‌ نصيحت‌ كرده‌ حضرت‌ ابراهيم‌ پدرش‌ را، عموش‌ را، حالا هر كي‌ بود. با اينهمه‌ محبت‌ كه‌ هي‌ ميگه‌ يا ابت‌. اين‌ يا ابته‌ يعني‌ پدرجان‌. او در جوابش‌ ميگه‌ كه‌ من‌ تو را سنگبارانت‌ ميكنم‌، برو گمشو، يك‌ همچين‌ تعبيراتي‌. حضرت‌ ابراهيم‌ ميگه‌ سلام‌ عليكم‌. سلام‌ عليكم‌. از طرف‌ من‌. نه‌. سلامتي‌، قال‌ سلام‌ عليكم‌. فاستغفر لك‌ ربي‌. خودت‌ استغفار نمي‌كني‌ من‌ برات‌ استغفار ميكنم‌. من‌ برات‌ طلب‌ بخشش‌ ميكنم‌ از خدا. انه‌ كان‌ حصيا. خدا با ما بعله‌، يك‌ محبتي‌ داره‌. خوشا به‌ حال‌ شما فرزندان‌ كه‌ انشاء الله‌ پدرتون‌ را شفاعت‌ هم‌ بكنيد. نسبت‌ به‌ آنها مهرباني‌ بكنيد. هر چه‌ پدر فشارتون‌ هم‌ ميده‌ كه‌ آنجا چرا ميري‌، اينجا چرا، با اونها چرا ارتباطي‌ داري‌، بگو سلام‌ عليكم‌. نه‌ اينجا، آنوقت‌ عصباني‌ ميشه‌. چون‌ گاهي‌ مسخره‌ خيال‌ ميكنه‌ مي‌كنيد. بعضي‌ از مسائل‌ توي‌ ماها صورت‌ ديگه‌اي‌ پيدا كرده‌ و انشاء الله‌ يعني‌ معلوم‌ نيست‌ اين‌ كار بشه‌. انشاء الله‌، ميگم‌ نه‌، جدي‌ بگو اگر مي‌آي‌ منتظرت‌ بشم‌. هر چي‌ ميگيم‌ انشاء الله‌، ميگه‌ نه‌. شما انشاء الله‌ نميخواد بگي‌. من‌ يك‌ وقتي‌ با اين‌ مهماندار هواپيمايي‌ گفتم‌ وقتي‌ توي‌ هواپيما ميگيد فلان‌ دقيقه‌ توي‌ فرودگاه‌ مشهد مي‌نشينيم‌، بگو انشاء الله‌. گفت‌ اگه‌ بگم‌ انشاء الله‌ مردم‌ مي‌ترسند، معلومه‌ يك‌ خطري‌ در كاره‌. نه‌. اين‌ سلام‌ عليكم‌ را معناش‌ را مي‌فهميد. باباي‌ ما، باباي‌ من‌ و شما ممكنه‌ معناش‌ را نفهمه‌. چون‌ اين‌ ميگه‌ سلام‌ عليك‌. يعني‌ شما هرچي‌ من‌ را اذيت‌ كني‌ من‌ هيچ‌ عكس‌ العمل‌ ندارم‌. فحشت‌ هم‌ نميدم‌، جسارت‌ هم‌ بهت‌ نميكنم‌، تند هم‌ باهات‌ صحبت‌ نميكنم‌، اف‌ هم‌ بهت‌ نميگم‌. بلكه‌ طلب‌ بخشش‌ ميكنم‌ براي‌ تو از خدا. اين‌ يك‌ جريان‌. جريان‌ مربوط‌ به‌ حضرت‌ ابراهيم‌ بود. حضرت‌ ابراهيم‌ در يك‌ مسئله‌اي‌ را بهتون‌ بگم‌، بيشتر مطالبي‌ كه‌ مربوط‌ به‌ حضرت‌ ابراهيمه‌ در صراط‌ مستقيمه‌. يعني‌ مظهر صفات‌، مظهر صفت‌ صراط‌ مستقيمه‌. همينجا مي‌بينيد كاملا اشاره‌ ميكنه‌، عهدك‌ صراط‌ سبيلا. در صراط‌ مستقيم‌ باشيد. در راه‌ راست‌ باشيد. به‌ هيچ‌ وجه‌ اعوجاج‌ نداشته‌ باشيد. شما اگر در صراط‌ مستقيم‌ حركت‌ كنيد، همة‌ اينهايي‌ كه‌ توي‌ دره‌ها افتادند، دو طرف‌، هر چي‌ هم‌ نفهمند بالاخره‌ شما بهتر به‌ مقصد ميرسيد تا آنها. صراط‌ مستقيم‌ باشيد. مرحلة‌ صراط‌ مستقيم‌ كه‌ ما طبق‌ برنامه‌ تنظيمش‌ كرديم‌، در مظهريت‌ مربوط‌ به‌ حضرت‌ ابراهيمه‌. حتي‌ خداي‌ تعالي‌ آنقدر حضرت‌ ابراهيم‌ توي‌ صراط‌ مستقيمه‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ رسول‌ اكرم‌ مي‌فرمايد و اتبع‌ ملة‌ ابراهيم‌ حنيفا. از ملت‌ حضرت‌ ابراهيم‌ پيروي‌ كن‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ اگر كسي‌ توي‌ صراط‌ مستقيم‌ بود و جلوتر هم‌ بود از نظر عمر، سن‌، جلوتر بود. به‌ اين‌ توي‌ راه‌ راست‌ بايد حركت‌ كنيم‌ و اينهم‌ پشت‌ سر اونه‌ طبعا. تبعيت‌ بايد بكنيم‌. فرقي‌ هم‌ نميكنه‌. و اتبع‌ ملت‌ ابراهيم‌ حنيفا. حضرت‌ ابراهيم‌ خيلي‌ دقيق‌ بود، نيم‌ ميليمتر، يك‌ مو حتي‌ از صراط‌ مستقيم‌ تجاوز نميكرد. يك‌ مو. تكميل‌. مثل‌ ميت‌ بيت‌ دست‌ غسال‌ بود. كالميت‌ بين‌ يدي‌ الغسال‌. اصلا از خودش‌ اراده‌اي‌ نداشت‌، حركتي‌ نداشت‌. هر چه‌ بود از جانب‌ پروردگار بود. مي‌گفت‌ بچه‌ات‌ را بكش‌. چشم‌. ميگفت‌ حرف‌ نزن‌ بگذار مي‌خوان‌ بيندازنت‌ توي‌ آتش‌. ميگفت‌ چشم‌. ميگفت‌ زن‌ و بچه‌ ات‌ را ببر بگذار توي‌ بيابان‌ و در بيابان‌ آنجا يك‌ بچة‌ شيرخوار و يك‌ زن‌، آنجا بگذارشون‌. اي‌ بابا غيرت‌ آدم‌ كجا رفته‌؟ انسانيتش‌ كجا رفته‌؟ آخه‌ چطور ميشه‌ همچين‌ چيزي‌. هيچ‌ به‌ فكر اينكه‌ غيرتش‌، غيرت‌ حضرت‌ ابراهيم‌ بالاترين‌ غيرت‌ بود. دربارة‌ ساره‌ وقتي‌ كه‌ كرده‌ بودش‌ توي‌ جعبه‌ كه‌ مرد نامحرم‌ نبيندش‌. همين‌ مرد. گفت‌ هر چي‌ بگي‌ ميدم‌ در اين‌ جعبه‌ را باز نكن‌. نمي‌خواد زنش‌ را ببينه‌. پس‌ ببينيد غيرت‌ او همچين‌ غيرتي‌ شايد توي‌ هيچ‌ پيغمبري‌ هم‌ حتي‌ نبود. اين‌ غيرت‌، همين‌ آدم‌ غيور اينطوري‌، ميره‌ زنش‌ را با يك‌ بچة‌ شيرخوار، زنش‌ هم‌ جوان‌ بوده‌، بچة‌ شيرخوار ميگذاره‌ توي‌ بيابان‌. بابا اين‌ چوپون‌ مي‌آد، كفار مي‌آن‌، درنده‌ مي‌آد. اينها را نمي‌فهمه‌ حضرت‌ ابراهيم‌. خدا را ميفهمه‌. اين‌ صراط‌ مستقيم‌ چقدر قويه‌! چقدر پر اهميته‌ اين‌ مسئله‌ براي‌ حضرت‌ ابراهيم‌. با پدرش‌ هم‌ كه‌ داره‌ اينطوري‌ صحبت‌ ميكنه‌. آنوقت‌ خداي‌ تعالي‌ چي‌ مي‌فرمايد از آخر. و وهبنا، بعله‌. وهبنا له‌ اسحاق‌ و يعقوب‌ و كلا جعلنا نبيا. حتي‌ فايده‌اش‌ در فرزندانش‌ بود. خدا بهش‌ اسحاق‌ داده‌، يعقوب‌ داده‌، اسماعيل‌ داده‌. همة‌ اينها را ما قرارشون‌ داديم‌ پيغمبر، مرتبط‌ با خدا. فرزندان‌ حضرت‌ ابراهيم‌. ان‌ الله‌ اصطفي‌ آدم‌ و نوحا و آل‌ عمران‌ و آل‌ ابراهيم‌ علي‌ العالمين‌. آل‌ ابراهيم‌ تا روز قيامت‌، حتي‌ پيغمبر اكرم‌ افتخار ميكنه‌ كه‌ من‌ از فرزندان‌ حضرت‌ ابراهيمم‌. در صلواتهاي‌ بسيار مهم‌ كه‌ در ادعيه‌ هست‌، اللهم‌، صلوات‌ كامل‌ اينه‌، اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد كما صليت‌ علي‌ ابراهيم‌ و آل‌ ابراهيم‌. همانطوري‌ كه‌ بر ابراهيم‌ و آل‌ ابراهيم‌ خدايا رحمتت‌ را نازل‌ كردي‌ بر پيغمبر ما و آل‌ او رحمتت‌ را بفرست‌. ببينيد مقام‌ چقدر ميره‌ بالا. و وهبنا لهم‌، هم‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ حضرت‌ ابراهيم‌ و هم‌ اسحاق‌ و يعقوب‌ و فرزندان‌ حضرت‌ ابراهيم‌ و وهبنا له‌ من‌ رحمتنا، از رحمتمون‌ به‌ آن‌ها هبه‌ كرديم‌، داديم‌ رحمت‌ خودش‌ را. و جعلنا لهم‌ لسان‌ صدق‌ عليا. و خداي‌ تعالي‌ براي‌ اين‌ فرزندان‌ حضرت‌ ابراهيم‌ زبان‌ راستگوي‌ خيلي‌ در مرحلة‌ بالا. به‌ انسان‌ ميگفت‌، يك‌ گداست‌ راست‌ ميگه‌. من‌ يك‌ گدايي‌ را ديدم‌ خيلي‌ خوشم‌ آمد ازش‌. توي‌ صف‌ جماعت‌ نشسته‌ بوديم‌. اين‌ كور بود. پولهايي‌ را كه‌ داشت‌ درآورد همينجور زير يك‌ عبا مانندي‌ هم‌ داشتدش‌ اين‌ را شمرد. من‌ نگاه‌ ميكردم‌. نبايد نگاه‌ كردها. شماها يك‌ كسي‌ چيزي‌ مي‌نويسه‌، پولي‌ ميشمره‌ نمي‌خواد… شمرد يك‌ پولي‌ داشت‌. بلند شد. بلند شد گفت‌ مردم‌ من‌ اينقدر پول‌ دارم‌. اين‌ كممه‌ براي‌ امشب‌. بقيه‌اش‌ را اينقدر ميشه‌، به‌ من‌ بديد. من‌ اينقدر از راستگويي‌ اين‌ خوشم‌ آمد. در مقابل‌ بعضي‌ از گداها كه‌ كلي‌ پول‌ دارند ميگن‌ هيچ‌ پول‌ نداريم‌. اين‌ اول‌ شمرد، من‌ خيلي‌ خوشم‌ آمد، اول‌ شمرد. بعد بلند شد. من‌ چونكه‌ مي‌ديدم‌ چقدر، سه‌ چهار توماني‌ حالا، اين‌ را شمرد. بعد بلند شد همان‌ مبلغ‌ را گفت‌، آقايون‌ من‌ اينقدر دارم‌، اين‌ براي‌ امشب‌ من‌ كمه‌. اينقدر ديگه‌ اگر بهم‌ بديد. بعد پاشدند بهش‌ دادند. ببينيد يك‌ وقت‌ يك‌ گداست‌ راست‌ ميگه‌. اين‌ خيلي‌ مهم‌ نيست‌. اما لسان‌ صدق‌ عليا. يك‌ مطالب‌ مهم‌ اعتقادي‌ و يك‌ مطالب‌ مهم‌ علمي‌، اينها را درست‌ ادا ميكنه‌. اينها درسته‌.

 بعد از اين‌ مي‌فرمايد خداي‌ تعالي‌، فاذكر في‌ الكتاب‌ موسي‌. حضرت‌ موسي‌ را هم‌ ياد كنيد. اسم‌ او را هم‌ بنويسيد. عرض‌ ميكنم‌ من‌ هميشه‌ آرزوم‌ اينه‌، شماها هم‌ آرزوتون‌ اين‌ باشه‌، اسمتون‌ توي‌ آن‌ طوماري‌ كه‌ دست‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلامه‌، در آن‌ ثبت‌ بشه‌. بنويسند اسم‌ شما را. اين‌ مهمه‌ها، اون‌ تفسير قرآنه‌، اون‌ براي‌ ابد مي‌مانه‌. در كتابت‌ موسي‌ را هم‌ ذكر كن‌. انه‌ كان‌ مخلصا. و كان‌ رسولا نبيا. حضرت‌ موسي‌ مظهر مرحلة‌ محبته‌. محبت‌ آنكه‌ زياد اهميت‌ داره‌ اخلاصشه‌. هر محبي‌ دوست‌ داره‌ محبوبش‌ فقط‌ او را دوست‌ داشته‌ باشه‌. نميدونم‌ برخورد به‌ محبتهاي‌ مجازي‌ كرديد يا نه‌؟ انسان‌ كسي‌ را دوست‌ داره‌ مي‌خواد كه‌ او كس‌ ديگري‌ را دوست‌ نداشته‌ باشه‌ و اونهم‌ باز اين‌ را از اين‌ مي‌خواد كه‌ فقط‌ او را دوست‌ داشته‌ باشه‌. حضرت‌ موسي‌ فقط‌ خدا را دوست‌ داشت‌. فقط‌ و فقط‌. حضرت‌ موسي‌ اينقدر محبت‌ به‌ خدا داشت‌ كه‌ به‌ اون‌ وعدگاه‌ وقتي‌ مي‌رفت‌، به‌ كوه‌ طور حالا، جايي‌ كه‌ كس‌ ديگه‌اي‌ نباشه‌، مشغولش‌ چيز ديگه‌اي‌ نكنه‌، آنجا ميرفت‌. زودتر ميرفت‌، خيلي‌ زودتر ميرفت‌. چرا زود آمدي‌؟ عجلت‌ اليك‌ رب‌ لترضي‌. براي‌ اينكه‌ تو را دوست‌ دارم‌ زودتر آمدم‌ پيشت‌. تويي‌ كه‌ نماز مغرب‌ و عشات‌ را مي‌اندازي‌ آخر شب‌، نماز ظهر و عصرت‌ را مي‌اندازي‌ آخر روز، نماز صبحت‌ را مي‌اندازي‌ اول‌ آفتاب‌، اين‌ عجلت‌ اليك‌ رب‌ لترضي‌ را كه‌ نمي‌توني‌ بگي‌ لااقل‌. آدمي‌ كه‌ توي‌ مرحلة‌ محبت‌ هست‌ بايد تمام‌ محبتش‌ را بده‌ به‌ خدا. يك‌ چند دقيقه‌ قبل‌ از اذان‌ برو توي‌ مسجد، بخدا آسمان‌ خراب‌ نميشه‌. پولت‌، روزيت‌ هم‌ ميرسه‌. تو كارهات‌ را بكن‌، درس‌ هم‌ اگر ميخوني‌ بدون‌ تو موقع‌ امتحان‌ بهتر موفق‌ ميشي‌. گوش‌ به‌ حرف‌ شيطان‌ صفتها و شيطان‌ پرستها نكن‌. چند دقيقه‌ قبل‌ از اذان‌ برو توي‌ مسجد بشين‌. گاهي‌ من‌ توي‌ مسجد مي‌آم‌ بعد از اذان‌، من‌ اولتر يا با بعد از آقاي‌ رضا من‌ هستم‌ وارد شدم‌. اذان‌ هم‌ معمولا من‌ زودتر نميرم‌. چون‌ ببينيد مشغله‌ دارم‌. بريد قبلا بشينيد. توي‌ صفوف‌ جماعت‌ بيائيد جلوتر، صف‌ اول‌، كراهت‌ داره‌ صف‌ دوم‌ انسان‌ بشينه‌ با اينكه‌ صف‌ اول‌ جا هست‌. كوشش‌ بكنيد كه‌، چطور سر سفره‌ مي‌رويد جاي‌ خوب‌ مي‌شينيد. اينجا كه‌ ثوابش‌ بيشتره‌، ميگيد كجاي‌ سفره‌ ثوابش‌ بيشتره‌. آنجايي‌ كه‌ خورشتهاي‌ بيشتري‌ گذاشته‌اند. آنجايي‌ كه‌ قاب‌ پلو بهش‌ نزديكتره‌. چطور آنجا همچين‌ ميري‌ آن‌ جلو ميشيني‌. آنجا نميگي‌ كه‌ ما لايق‌ نيستيم‌. ميگيم‌ بيا صف‌ اول‌ وايستا. ما لايق‌ نيستيم‌. خوب‌ بيا لايق‌ ميشي‌. بيا بشين‌ تا لايق‌ بشي‌. اينجا چون‌ ما ملموسمون‌ نيست‌ ثواب‌ خدا. چون‌ يا قبول‌ نداريم‌ خداي‌ نكرده‌. اول‌ وقت‌ بريد سر نمازتون‌، بنشينيد منتظر نماز باشيد، منتظر اذان‌ باشيد، منتظر اعلام‌ پروردگار باشيد كه‌ بندة‌ من‌ بيا. شما را الان‌ اگر بهتون‌ اجازه‌ بدهند با رئيس‌ جمهور ملاقات‌ كنيد. ميگيد كه‌ من‌ ساعت‌ ده‌ بنا بوده‌ بيام‌ ملاقات‌. من‌ ساعت‌ ده‌ و پنج‌ دقيقه‌ ميرم‌. از ساعت‌ نه‌ و نيم‌ اقلا، هر چي‌ هم‌ بي‌ اعتنا باشيد ميريد از نه‌ ونيم‌ آنجا مي‌نشينيد. خدا را، خداست‌. يك‌ چند دقيقه‌ زودتر برو. يك‌ كلمة‌ نماز اگر از دستت‌، نماز جماعت‌ از دستت‌ بره‌ اينقدر ثواب‌ از دستت‌ رفته‌، اينقدر ثروت‌ از دستت‌ رفته‌ كه‌ حساب‌ نداره‌. جائي‌ وايستا كه‌ زودتر بتوني‌ اقتدا كني‌. كه‌ حتي‌ آن‌ بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌ امام‌ را هم‌ درك‌ بكني‌. اينطوري‌ بايد ما باشيم‌. كي‌ اين‌ حرفها را گوش‌ بده‌؟ باور بكنيد من‌ ميدونم‌ شماها حرفهاي‌ مرا گوش‌ مي‌ديد و همة‌ اين‌ زحمات‌ و اين‌ جلسات‌ و اين‌ ناراحتيها كه‌ براي‌ شما درست‌ مي‌كنم‌ براي‌ همينه‌ كه‌ حرف‌ مرا گوش‌ مي‌ديد. و اگر بدونم‌ كه‌ گوش‌ نميديد كه‌ راحت‌ ميشيد. و الحمد لله‌ ازتون‌ متشكرم‌، ممنونم‌. خيلي‌ چيزي‌ كه‌ رفع‌ خستگي‌ مرا ميكنه‌ همين‌ الحمدلله‌، خدا را شكر. گاهي‌ دلم‌ مي‌خواد بعضي‌ از اينهايي‌ كه‌ مزخرف‌ حرف‌ ميزنند بيان‌ ببينند. اگر بگن‌ نكن‌ ما نمي‌كنيم‌. كجا پيدا ميشه‌ يك‌ همچين‌ جمعي‌ كه‌ يك‌ دونه‌اشون‌ مقيد باشند گناه‌ نكنند. يك‌ دونه‌ ريش‌ تراشيده‌ نداشته‌ باشيد. يك‌ دونه‌ آدم‌ دروغگو نداشته‌ باشيم‌. يك‌ دونه‌ آدم‌ غيبت‌ كن‌ نداشته‌ باشيم‌. بعضي‌ها دارند. شما بريد بگرديد اگر پيدا كرديد بيائيد به‌ من‌ بگيد. ما تجديد نظر بكنيم‌. توي‌ اين‌ جمع‌، يك‌ جمعي‌ از همة‌ مجموعه‌ هست‌. روزهاي‌ چهارشنبه‌، جا براي‌ خانمها نيست‌، توي‌ اين‌ اطاقها مي‌نشينند. خوب‌ الحمدلله‌. همين‌ براي‌ من‌ كافيه‌. خدا ميدونه‌ الان‌ اگر حضرت‌ ملك‌ الموت‌ تشريف‌ بياورد، خوشحالم‌ ميگم‌ كه‌ اين‌ وظيفه‌ام‌ را من‌ انجام‌ دادم‌. مخلص‌، محبت‌ به‌ خدا داشته‌ باشيد. خدا را دوست‌ داشته‌ باشيد. دوستيتون‌ هم‌ خالص‌ باشه‌. خالص‌. يعني‌ فقط‌ خدا را دوست‌ داشته‌ باشيد. فقط‌ هر چه‌ كه‌ متعلق‌ به‌ خداست‌ و مي‌تونيد بهش‌ نسبت‌ بدهيد كه‌ خدايا اينها را براي‌ تو دوست‌ داشتم‌، آنها را دوست‌ داشته‌ باشيد تا امام‌ زمان‌، خدا امر ميكنه‌ كه‌ فاذكر في‌ الكتاب‌ آقاي‌ نميدونم‌ كدوم‌ يكيتون‌ را بگم‌؟ همه‌اتون‌، انه‌ كان‌، اون‌ ديگه‌ خدا به‌ ثروت‌ شما كار نداره‌. خدا به‌ شخصيت‌ شما كار نداره‌. خدا به‌ علم‌ شما كار نداره‌. ببينيد ميگه‌ انه‌ كان‌ مخلصا. او فقط‌ مرا دوست‌ داشت‌ و كان‌ رسولا نبيا.

 اين‌ آياتي‌ كه‌ خوندند همين‌ اندازه‌ بسه‌ براي‌ ما كه‌ قضية‌ بعد، چند تا ديگه‌ از انبياء را نام‌ مي‌بره‌ كه‌ شرح‌ حال‌ آنها باز مفصله‌. حضرت‌ موسي‌ علي‌ نبينا و آله‌ و عليه‌ السلام‌، خداي‌ تعالي‌ مي‌خواد يك‌ خورده‌ از اخلاصش‌ براي‌ شما بيان‌ كنه‌ و محبت‌. ميگه‌ و ناديناهم‌ من‌ جانب‌ الطور. صداش‌ زديم‌ از طرف‌ طور ايمن‌. و نزديكش‌ كرديم‌. اختيارش‌ كرديم‌. غرتناه‌ ميدونيد يعني‌ چي‌؟ يعني‌ توي‌ آغوش‌ گرفتيمش‌. محبت‌ دو طرفيه‌ها. به‌ حضرت‌ موسي‌ چي‌ داد خدا در ازاي‌ اين‌ محبتي‌ كه‌ داشت‌؟ چون‌ خيلي‌ اهميت‌ داره‌ انسان‌ يك‌ يار و كمكي‌ داشته‌ باشه‌. و وهبنا له‌ من‌ رحمتنا اخاه‌ هارون‌ نبيا. برادرش‌ هارون‌ را بهش‌ داديم‌. انسان‌ يك‌ برادري‌ داشته‌ باشه‌ هم‌ كيش‌، هم‌ آهنگ‌، همفكر. اخاه‌ هارون‌. وقتي‌ كه‌ حضرت‌ موسي‌، خدا به‌ حضرت‌ موسي‌ فرمود اذهب‌ الي‌ فرعون‌ انه‌ طغي‌. برو طرف‌ فرعون‌. گفت‌ كه‌ خدايا رب‌ اشرح‌ لي‌ صدري‌. يك‌ شرح‌ صدري‌ به‌ من‌ بده‌. من‌ تو را خيلي‌ دوست‌ دارم‌. چشم‌. ميرم‌. دليلش‌ هم‌ اينه‌ كه‌ زن‌ و بچه‌ام‌ را آنجا گذاشتم‌ هيچ‌ به‌ يادش‌ هم‌ نيستم‌. فقط‌ تو. ولي‌ شرح‌ صدر به‌ من‌ بده‌. رب‌ اشرح‌ لي‌ صدري‌ و يسرلي‌ امري‌. كار خيلي‌ مشكل‌ بود. اما خودت‌ كار را آسونش‌ كن‌. و احلل‌ عقدة‌ من‌ لساني‌. زبانم‌ لكنت‌ نخوره‌، صريح‌ بتونم‌ صحبت‌ بكنم‌ با فرعون‌. و اجعل‌ لي‌ وزيرا من‌ اهلي‌ هارون‌ اخي‌. اشدد بهي‌ عظمي‌. خدايا برادرم‌ هارون‌ را، اين‌ براي‌ من‌ وزير قرار بده‌. پشتيبان‌ قرار بده‌. وزيرا من‌ اهلي‌ هارون‌ اخي‌ اشدد بهي‌ عظمي‌. يعني‌ كمك‌ من‌ باشه‌، بازوم‌ را محكم‌ كن‌ بوسيلة‌ برادرم‌. پشتم‌ را محكم‌ كن‌. انسان‌ دو تا، يك‌ برادري‌ داشته‌ باشه‌ كه‌ كمكش‌ باشه‌ و پشتيبانش‌ باشه‌ كه‌ اگر يك‌ وقتي‌ نتونست‌ توي‌ مردم‌ باشه‌، او به‌ جاي‌ او باشه‌. لذا وقتي‌ كه‌ به‌ كوه‌ طور دعوتش‌ كرد خداي‌ تعالي‌، و واعدنا موسي‌ ثلاثين‌ ليله‌. سي‌ شب‌ خدا مهماني‌ دعوت‌ كرده‌ حضرت‌ موسي‌ را. و واعدنا موسي‌ ثلاثين‌ ليله‌ و اتممناه‌ بعشر. ده‌ روز هم‌ اضافه‌. چه‌ خوبه‌ انسان‌ بره‌ مهماني‌ پيش‌ يك‌ محبوبي‌، او لنجه‌ بكنه‌، معشوقي‌ داشته‌ باشه‌ها، او لنجه‌ بكنه‌ و اصرار بكنه‌ ده‌ شب‌ بيشتر باش‌. خيلي‌ فرقشه‌ با آن‌ مهماني‌ كه‌ بره‌ خونة‌ كسي‌. هي‌ بگن‌ اين‌ چرا بيشتر موند. از سه‌ روز نبايد بيشتر بموني‌ تو. فكر كاري‌، چيزي‌، زندگي‌ بكن‌. حضرت‌ موسي‌ سي‌ شب‌ دعوت‌ كردند. خداي‌ تعالي‌ چهل‌ شبش‌ كرد. و اتممناها بعشر. و تم‌ ميقات‌ ربه‌ اربعين‌ ليله‌. اما چهل‌ شب‌، اين‌ ده‌ شب‌ اضافي‌ كار به‌ دست‌ حضرت‌ موسي‌ داد. سامري‌ آمد گفت‌ حضرت‌ موسي‌ رفت‌ ديگه‌. اگر مي‌خواست‌ بياد خوب‌ سر وعده‌اش‌ مي‌آمد. سي‌ روز بنا بود بره‌. حالا سي‌ و دو شبه‌، سي‌ و سه‌ شبه‌. چرا اضافه‌ كرد. بعد برداشت‌ گوساله‌ را درست‌ كرد، مردم‌ هم‌ پرستيدند. مردم‌ طلا پرست‌ پرستيدند. چون‌ از طلا ساخته‌ بود و يك‌ قبضه‌اي‌ هم‌ از رسول‌، يعني‌ از جاي‌ پاي‌ اسب‌ جبرئيل‌ يا جبرئيل‌ برداشت‌ در اين‌ گوساله‌ ريخت‌. يك‌ حركتي‌ درش‌ پيدا شد. خوب‌. مردم‌ عبادت‌ كردند. حضرت‌ موسي‌ آمد ديد كه‌، و قال‌ موسي‌ لاخيه‌ هارون‌ اخلفني‌ في‌ قومي‌ و اصلح‌. تو در بين‌ مردم‌ باش‌، خليفة‌ من‌ باش‌، همان‌ اول‌ فرمود. و اصلح‌ و لا تتبع‌ سبيل‌ المفسدين‌. پشت‌ سر مفسدين‌ حركت‌ نكن‌. اما وقتي‌ برگشت‌ ديد همه‌ گوساله‌پرست‌ شده‌اند. حضرت‌ هارون‌ را هم‌ طرد كردند. تنها. حرف‌ بزني‌ مي‌زنيمت‌. برادرت‌ ديگه‌ نيست‌ كه‌ خودت‌ را به‌ اصطلاح‌ فراموش‌ كني‌. كتك‌ مي‌خوري‌ حضرت‌ موسي‌ آمد خيلي‌ عصباني‌ شد. اول‌ انسان‌ اين‌ را بدانيد ما اگر بعضي‌ وقتها به‌ بعضي‌ از دوستان‌ جسارت‌ مي‌كنيم‌ شايد دليل‌ بر محبتمون‌ باشه‌. انسان‌ هر كي‌ را بيشتر دوست‌ داره‌ بيشتر نسبت‌ به‌ او روش‌ بازه‌ بيشتر مي‌تونه‌ بهش‌ تنبيه‌ بكنه‌، بيشتر مي‌تونه‌ به‌ باهاش‌ صريح‌ حرف‌ بزنه‌. حضرت‌ موسي‌ خوب‌ نمي‌تونست‌ سامري‌ را بگيره‌. او حالا رفته‌ كنار او حالا نمي‌تونست‌. اول‌ رفته‌ به‌ سراغ‌ برادرش‌، خوب‌ تو، تو را من‌ اينجا گذاشتم‌ براي‌ چي‌؟ حضرت‌ موسي‌ دويد طرف‌ حضرت‌ هارون‌ و موهاي‌ سرش‌ را گرفت‌ و يجروا عليه‌ كشيد طرف‌ خودش‌. خيلي‌ حق‌ داره‌. ببينيد در راه‌ خدا اون‌ عشق‌ حضرت‌ موسي‌، عشق‌ حضرت‌ موسي‌ ايجاب‌ مي‌كرد نسبت‌ به‌ پروردگار ايجاب‌ مي‌كرد كه‌ همة‌ مردم‌ را متوجه‌ خدا بكنه‌. حالا همة‌ مردم‌ از دين‌ خدا برگشته‌اند. لذا از كوره‌ در رفت‌ اصلا نتونست‌ خودش‌ را كنترل‌ بكنه‌. كشيد به‌ طرف‌، يجروا عليه‌. حضرت‌ هارون‌ گفت‌ كه‌ يابن‌ ام‌، اي‌ اسم‌ مادر را برد. چرا اسم‌ مادر را برد؟ بخاطر اينكه‌ اناسن‌ از طريق‌ مادر مهرباني‌ را بهتر مي‌فهمه‌. اين‌ پسر مادر. لا تأخذ اينجور نكن‌ با من‌ در مقابل‌ مردم‌. مردم‌ شماتت‌ مي‌كنند. به‌ من‌ اظهار محبت‌ بكن‌. ان‌ القوم‌ فضعفوني‌. مردم‌ را وقتي‌ تنها موندم‌ ضعيف‌ شمردن‌. و كاد يقتلونني‌ نزديك‌ بود من‌ را بكشند. خوب‌ شما اينجا نبودي‌ كه‌ ببيني‌ چه‌ بلايي‌ به‌ سر من‌ آوردند.

 بعد حضرت‌ موسي‌ خوب‌ متوجه‌ شد و اخذ الواح‌. الواح‌ يعني‌ همان‌ كتابي‌ كه‌ آورده‌ بود اين‌ توراتي‌ كه‌ آورده‌ بود دوباره‌ برگشت‌ و خلاصه‌ ببينيد محبت‌ ايجاد مي‌كنه‌ كه‌ يك‌ پارچه‌ محبت‌ به‌ خدا نمي‌تونه‌ ببينه‌ كه‌ مردم‌ برگشته‌اند از خدا، نمي‌تونه‌ ببينه‌ كه‌ مردم‌ اينجور با خداي‌ تعالي‌ عمل‌ مي‌كنند. خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كه‌ و اذكر في‌ الكتاب‌ اسماعيل‌ بعد از اين‌ مي‌فرمايد ياد كن‌ در كتاب‌ اسماعيل‌ را. انه‌ كان‌ صادقا وعي‌ كان‌ رسولا امتيازات‌ حضرت‌ اسماعيل‌ اين‌ بوده‌ كه‌ صادقا وعي‌ به‌ وعده‌اش‌ وفا مي‌كرده‌. حتي‌ داره‌ در روايات‌ كه‌ حضرت‌ اسماعيل‌ توي‌ دهي‌ با يك‌ شخصي‌ قرار گذاشت‌ گفت‌ من‌ مي‌رم‌ شهر برمي‌گردم‌، شما اينجا تشريف‌ داشته‌ باشيد من‌ مي‌رم‌ برمي‌ گردم‌. من‌ مي‌رم‌ برمي‌ گردم‌. حضرت‌ اسماعيل‌ هم‌ گفت‌ خيلي‌ خوب‌ من‌ اينجا هستم‌ تا تو بيايي‌. رفت‌ و بابا يادش‌ رفت‌. يادتون‌ نره‌ وقتي‌ وعده‌ با كسي‌ مي‌گذاريد. يادش‌ و رفت‌  و سر زندگيش‌ و اينها حضرت‌ اسماعيل‌ هم‌ اونجا موند همانجا مشغول‌ تبليغ‌ شد و مشغول‌ برنامه‌هاي‌ خودش‌ شد. يك‌ روز، دو روز، يك‌ ماه‌، دو ماه‌ يك‌ سال‌ طول‌ كشيد. اين‌ مرده‌ بعد از يك‌ سال‌ آخه‌ اين‌ رفيق‌ ما حضرت‌ اسماعيل‌ چي‌ شد. من‌ توي‌ اون‌ ده‌ يادم‌ رفت‌ اونجا گذاشتمش‌. آمد ديد بله‌ ايشان‌ از توي‌ ده‌ تكان‌ نخورده‌. و كان‌ رسولا نبيا. و كان‌ يعمروا اين‌ را گوش‌ بديد يعمروا اهلهوا بصلاة‌ و الزكات‌. اهل‌ بيتش‌ را امر به‌ نماز كرد. نماز همه‌ چيز توش‌ هست‌. نمازي‌ باشه‌ بخون‌ يك‌ لگد به‌ بچه‌ تون‌، بچه‌ را بزنيد پاشو نماز بخون‌ اون‌ هم‌ پاشه‌ يك‌ نماز چرتي‌ بخونه‌ و بخوابه‌. خوب‌ به‌ هر رفع‌ تكليفي‌ شده‌ ولي‌ بفهمونيدش‌ كه‌ نماز يعني‌ چي‌! نماز انسان‌ را به‌ مقام‌ عبوديتي‌ مي‌رسونه‌ كه‌ مي‌گه‌ اياك‌ نعبد و اياك‌ نستعين‌. زكات‌ حق‌ مردم‌ را پايمال‌ نكن‌، حق‌ مستحق‌ها را پايمال‌ نكن‌. و كان‌ عند ربه‌ مرضيه‌ در نزد خدا اين‌ حضرت‌ اسماعيل‌ مرضي‌ بود. ابليس‌ را هم‌ نام‌ ببرد واذكر في‌ الكتاب‌ ابليس‌. انه‌ كانه‌ صديقا نبيا. اونوقت‌ خداي‌ تعالي‌ در اين‌ آخر مي‌فرمايد اولئك‌ الذين‌ انعم‌ الله‌ النعمه‌. چه‌ نعمتي‌ از اين‌ بالاتر كه‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ اينها عنايت‌ كرده‌ كه‌ اسم‌ اينها را توي‌ اين‌ كتاب‌ برده‌ بعد از چند هزار سال‌. بعضي‌ از اينها شايد پنج‌ هزار سال‌ قبل‌ بوده‌اند. بعد از چند هزار سال‌ ما امشب‌ نشستيم‌ دور يكديگر ياد  اينها را به‌ عظمت‌ ياد مي‌كنيم‌ اون‌ هم‌ از زبان‌ خدا.

 چقدر به‌ انسان‌ عظمت‌ مي‌ده‌. اولئك‌ الله‌ انعم‌ الله‌ من‌ النبيين‌. من‌ زرية‌ آدم‌. و يعني‌ من‌ از زرية‌ آدم‌ و از زرية‌ كسي‌ كه‌ حمل‌ الله‌ مع‌ نور و من‌ زرية‌ ابراهيم‌ و اسماعيل‌ و من‌ هدينا و جتمعنا اذا تتلي‌ عليهم‌ آيات‌  الرحمن‌ وقتي‌ كه‌ آيات‌  پروردگا به‌ اينها خونده‌ مي‌شه‌ اينها مي‌افتند و سجده‌ مي‌كنند و اشكروا. البته‌ اين‌ سجده‌ اينجا مستحبه‌، سجدة‌ واجب‌ نيست‌. من‌ ديدم‌ يكي‌ از دوستاني‌ كه‌ دوستش‌ دارم‌ سجده‌ كرد. جا داشت‌ خوب‌ سجده‌ كرد نمي‌تونيد همتون‌ سجده‌ كنيد. گفتم‌ باريك‌ الله‌ معلومه‌ كه‌ اين‌ از كساني‌ است‌ كه‌ آيات‌ را هر روز خونده‌. البته‌ همتون‌ نمي‌تونستيد سجده‌ كنيد والا شايد همه‌ سجده‌ مي‌كرديد. من‌ خودم‌ ديدم‌ نمي‌تونم‌ سجده‌ كنم‌ و خلف‌ من‌ بعده‌ بعد از اينها انشاء الله‌ ما از اينها نباشيم‌. خلفا. يك‌ افرادي‌ بعد از اينها آمدند اضاع‌ الصلاة‌ نماز را ضايع‌ كردند. انشاء الله‌ نماز را ضايع‌ نكنيم‌ها. والطبع‌ الشهوات‌، دنبال‌ هواي‌ نفس‌ رفت‌ و صوف‌ ينقون‌ غيرا چه‌ بدبختي‌ بالاتر از اينكه‌ از امام‌ زمانمون‌ دور بشيم‌. مگر اين‌ كه‌ انسان‌ از خواب‌ بيدار بشه‌ و آمن‌ و عمل‌ صالحا فاولئك‌ يدخلون‌ الجنت‌ و لا يضلمون‌ الشيئا. خوب‌ يك‌ مقداري‌ هم‌ از آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ شد انشاء الله‌، اگر شما هر روز هم‌ جزء دستور كارتون‌ دستور برنامه‌ تون‌ قرار بديد كه‌ آيات‌ را تكرار كنيد بهتره‌ها خوبه‌ و معناش‌ هم‌ انشاء الله‌ در ذهنتون‌ بسپاريد. ايام‌ انشاء الله‌ تعلق‌ دارد كم‌ كم‌ به‌ تولد حضرت‌ زهرا صلوات‌ الله‌ عليه‌. بالاخره‌ اين‌ ايام‌ تعلق‌ دارد به‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها. فاطمة‌ اطهر، كوثر. نمي‌دونم‌ اين‌ شبها متوجه‌ شديد من‌ بيشتر هدف‌ و منظورم‌ اين‌ بود كه‌ شماها اين‌ مطالب‌ را بشنويد. دربارة‌ كوثر و اونچه‌ كه‌ گفتم‌. متأسفانه‌ هفتة‌ گذشته‌ شب‌ دوشنبه‌ آقاي‌ نعمتي‌ گفتم‌، كه‌ آقاي‌ نعمتي‌ ببينيد رفقايي‌ كه‌ سر وقت‌ نمي‌يان‌ كيا هستند امشب‌ آزاده‌. چند نفر شدند؟ اسمهاشون‌ را حالا نمي‌گيم‌. فقط‌ تعداديشون‌. خيلي‌ شدن‌ها از سي‌ نفر بيشتر شدن‌.

 

۵ جمادی الثانی ۱۴۱۵ قمری – نبوت‌ ۷ (تاريخ‌ انبياء) اخلاق‌ خ‌ ۶۶

 نبوت‌ 7 (تاريخ‌ انبياء) اخلاق‌ خ‌ 66

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمدلله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 در بحثهاي‌ گذشته‌ دربارة‌ نبوت‌ و نبوت‌ عامه‌ مطالبي‌ گفته‌ شد كه‌ به‌ اينجا رسيديم‌ كه‌ چون‌ تاريخ‌ صحيحي‌ از انبياء در دستمون‌ نيست‌ حتي‌ كتاب‌ تورات‌ و انجيل‌ را هم‌ تحريف‌ كرده‌اند. تحريف‌ هم‌ به‌ معناي‌ اين‌ است‌ كه‌ وضعش‌ را عوض‌ كرده‌اند. مطالبي‌ كه‌ دلشون‌ مي‌خواسته‌ در طول‌ زمان‌ دانشمندان‌ مسيحي‌ و يهودي‌ در كتاب‌ انجيل‌ و تورات‌ گذاشته‌اند و در چيزهايي‌ هم‌ كه‌ نمي‌خواسته‌اند باشه‌ برداشته‌اند. اين‌ معناي‌ تحريفه‌ كه‌ قرآن‌ ما اين‌ تحريف‌ را نداره‌. اين‌ به‌ اقرار خود مسيحي‌ها و يهوديهاست‌ كه‌ بعضي‌ اوقات‌ مطالب‌ صحيح‌ نبوده‌ كه‌ تو انجيل‌ باشه‌ يا تو تورات‌ باشه‌ برداشتيم‌. بنابر اين‌ اعتبار نداره‌، تورات‌ و انجيل‌ و روي‌ اين‌ اصل‌ ما تاريخ‌ صحيحي‌ از انبياء نداريم‌. چون‌ كتاب‌ در اون‌ زمانها نبوده‌. نوشتة‌ خاصي‌ نبوده‌. و گاهي‌ در گوشه‌ و كنار از اكتشافات‌ و بعضي‌ از كتيبه‌ها يك‌ چيزهايي‌ به‌ دست‌ مي‌آوردند. اون‌ تاريخ‌ انبياء نمي‌تونه‌ باشه‌. تنها چيزي‌ كه‌ ما از تاريخ‌ انبياء در دست‌ داريم‌ و قدمتش‌ بيشتر از همة‌ اينهاست‌ صرف‌ نظر از قرآن‌ بودن‌ و اعجاز بودن‌ خود قرآنه‌. قرآن‌ يك‌ مقداري‌ از انبياء را معرفي‌ كرده‌ بقيه‌ اشون‌  را هم‌ روايات‌ معرفي‌ كرده‌. پيغمبران‌ اولي‌ العظم‌ را در قرآن‌ خداي‌ تعالي‌ معرفي‌ كرده‌. كه‌ اول‌ اونها حضرت‌ نوحه‌. قائده‌اش‌ اينه‌ كه‌ حضرت‌ آدم‌ اول‌ باشه‌ ولي‌ چون‌ در بهشت‌ استقامت‌ كاملي‌ نداشت‌ لغزش‌ پيدا كرد خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد و لم‌ نجد لهم‌ عظما. ما امتحانش‌ كرديم‌ در استقامت‌ خوب‌ از امتحان‌ بيرون‌ نيامد. معناي‌ و لم‌ نجد له‌ عظما اين‌ است‌.

 در مرحلة‌ توبه‌ حضرت‌ آدم‌ موند. لذا دويست‌ سال‌ بعد از بهشت‌ گريه‌ مي‌كرد و گريه‌اش‌ دويست‌ سال‌ طول‌ كشيد. شما چهل‌ روز مي‌خواييد برنامة‌ توبه‌ را انجام‌ بديد مي‌گيد چقدر طولانيه‌! حضرت‌ آدم‌ براي‌ يك‌ گناه‌ دويست‌، گناه‌ هم‌ تازه‌ نبود يك‌ كار مكروهي‌ بود. براي‌ اين‌ كه‌ هر چه‌ طرف‌ بزرگتر باشه‌، مخالفتش‌ بزرگتره‌. اما بچه‌ اتون‌ هم‌ مخالفت‌ مي‌كنيد مي‌ريد، اصلا يادتون‌ مي‌ره‌. يك‌ وقت‌ هست‌ با پدرتون‌ مخالفت‌ مي‌كنيد. نه‌. يادتون‌ مي‌مونه‌. اهميت‌ مي‌ديد. يك‌ وقت‌ هست‌ با مثلا دولت‌ يك‌ كار مخالفتي‌ داريد. اين‌ ديگه‌ دادگاه‌ داره‌ هم‌ زندان‌ داره‌ هم‌ فلان‌. يك‌ وقت‌ هستش‌ با امام‌ زمانتون‌ مخالفت‌ مي‌كنيد. اين‌ ديگه‌ دويست‌ سال‌ هم‌ كمه‌. اگر ميليونها سال‌ انسان‌. چون‌ هر چه‌ طرف‌ بزرگتر باشه‌ مخالفت‌ با او بزرگتره‌. به‌ بزرگي‌ خود طرفه‌ مخالفت‌ با. چقدر بزرگه‌ بي‌ نهايت‌. مخالفتش‌ هم‌ بي‌ نهايت‌ بده‌. حضرت‌ آدم‌ را تازه‌ به‌ دادش‌ رسيدند كه‌ دويست‌ سال‌ توبه‌اش‌ طول‌ كشيد. يعني‌ جبرئيل‌ آمد پيش‌ آدم‌ گفت‌ چرا گريه‌ مي‌كني‌؟ گفت‌ كه‌ من‌ مطرود خدا واقع‌ شدم‌. خدا من‌ را از نعمتش‌ بيرون‌ كرده‌. اين‌ را بدونيد اگر يك‌ نعمتي‌ خدا بهتون‌ داد بعد ازتون‌ گرفت‌ بي‌ جهت‌ ازتون‌ نگرفته‌. يك‌ گناهي‌ كرده‌ايد كه‌ نعمت‌ را ازتون‌ گرفته‌. ان‌ الله‌ لا يغر بقوم‌ حتي‌ يغير ما بانفسهم‌. خدا وضع‌ هيچ‌ كسي‌ را هيچ‌ جمعيتي‌ را عوض‌ نمي‌كنه‌ مگر اين‌ كه‌ خودش‌ در آخر خودش‌ وضع‌ خودش‌ را عوض‌ كرده‌ باشه‌. خدا هم‌ عوضش‌ مي‌كنه‌. نعمت‌ داده‌، مكنت‌ داده‌، همه‌ چيز بهتون‌ داده‌. سلامتي‌، اگر راه‌ خدا را پيش‌ بگيريد در راه‌ خدا قدم‌ برداريد خدا اين‌ نعمتها را ازتون‌ نمي‌گيره‌. وقتي‌ كه‌ وضعتون‌ را تغيير مي‌ديد خدا هم‌ وضعش‌ را تغيير مي‌ده‌ با شما و نعمت‌ را ازتون‌ مي‌گيره‌. گفت‌ من‌ در اون‌ همه‌ نعمت‌ بودم‌. لباس‌ دوختة‌ آماده‌ كرده‌ حتي‌ پرو هم‌ نمي‌خواست‌ بكنم‌. مي‌آوردند مي‌پوشيدم‌. غذاي‌ پختة‌ حاضر. ميوه‌هاي‌ مرتب‌ همه‌ چيز مرتب‌ بود توي‌ بهشت‌ شيطان‌ آمد ما دو نفر را گول‌ زد. ما از توي‌ بهشت‌ بيرون‌ كرد. لذا حالا اون‌ از بين‌ رفت‌. نعمت‌ مهم‌ نيست‌. چون‌ خدا گرفته‌ مهمه‌. من‌ دارم‌ مي‌گم‌ مهم‌ نيست‌ ولي‌ خوب‌ اونچه‌ بيشتر براي‌ حضرت‌ آدم‌ اهميت‌ داشت‌ رضايت‌ خدا و عدم‌ رضايت‌ خدا بود. شخص‌ طائب‌ بايد بدونه‌ كه‌ خدا راضي‌ شده‌.

 و خدا از شماها راضي‌ مي‌شه‌ چون‌ شماها امت‌ مرحومة‌ كرة‌ زمين‌ هستيد. امتي‌ هستيد كه‌ در ميان‌ انبياء بهتون‌ رحم‌ شده‌. مرحومه‌ يعني‌ رحم‌ شده‌. مهرباني‌ خاصي‌ بخاطر پيغمبر خداي‌ تعالي‌ به‌ امت‌ پيغمبر داره‌. چون‌ پيغمبر را خدا خيلي‌ دوست‌ داره‌ امتش‌ را هم‌ خيلي‌ دوست‌ داره‌. حضرت‌ موسي‌ يك‌ روز سؤال‌ كرد كه‌ خدايا امت‌ من‌ آيا بهترين‌ امتها نيستند كه‌ اين‌ همه‌ نعمت‌ بهشون‌ دادي‌؟ از آسمان‌ براشون‌ فرستادي‌، هر چه‌ خواستند بهشون‌ دادي‌. و در قرآن‌ هم‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد: و فضلتكم‌ علي‌ العالمين‌. بر همة‌ جهانيان‌ شما را اي‌ بني‌ اسرائيل‌ فضيلت‌ داديم‌. خداي‌ تعالي‌ به‌ موسي‌ فرمود مگر نمي‌دوني‌ همان‌ فاصله‌اي‌ كه‌ بين‌ تو و پيغمبر اسلام‌ هست‌ از نظر ارزش‌ و از نظر محبت‌ من‌ همان‌ فاصله‌ بين‌ امت‌ تو و امت‌ پيغمبر اسلام‌ هست‌. ببينيد چقدر خداي‌ تعالي‌ شماها را دوست‌ داره‌. و ما چقدر غافليم‌. گناهان‌ كبيره‌ تبديل‌ شده‌ به‌ اين‌ كه‌ چهل‌ روز اون‌ هم‌ با بي‌ حاليهايي‌ كه‌ ما داريم‌. چهل‌ روز توبه‌ اون‌ هم‌ گاهي‌ درست‌ انجام‌ نمي‌ديم‌. گفت‌ چرا گريه‌ مي‌كني‌ اين‌ قدر؟ گفت‌ اينجوره‌. من‌ از خداي‌ خودم‌ شرمنده‌ام‌. خجالت‌ مي‌كشم‌. در بعضي‌ از روايات‌ داره‌ كه‌ حضرت‌ جبرئيل‌ به‌ حضرت‌ آدم‌ گفت‌ كه‌ اينها را بگو شايد مؤثر باشه‌. يا حميد بحق‌ محمد. اي‌ خدايي‌ كه‌ حميد هستي‌. پسنديده‌ هستي‌. به‌ حق‌ محمد پيغمبر آخر الزمان‌ قسمت‌ مي‌دهم‌. و يا عالي‌ به‌ بحق‌ علي‌. اي‌ خدايي‌ كه‌ برتري‌ بحق‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ قسمت‌ مي‌دهم‌. و يا فاطر بحق‌ فاطمه‌. اي‌ كسي‌ كه‌ همة‌ بديها و خوبيها را از هم‌ جدا مي‌كني‌ به‌ حق‌ فاطمة‌ زهرا قسمت‌ مي‌دهم‌. و يا محسن‌ بحق‌ الحسن‌. اي‌ خدايي‌ كه‌ نيكو هستي‌ نيكوكار هستي‌ به‌ حق‌ حسن‌ ابن‌ علي‌ كه‌ يكي‌ از ائمه‌ است‌، ائمة‌ اخر الزمان‌ بگو خدايا من‌ تو را قسمت‌ مي‌دهم‌ و يا قديم‌ الاحسان‌. بحق‌ الحسين‌. اي‌ خدايي‌ كه‌ از احسانت‌ از قديم‌ بوده‌. هميشه‌ بوده‌. قسمت‌ مي‌دم‌ به‌ حق‌ حسين‌. اين‌ همينطور كه‌ جبرئيل‌ يك‌ كلمه‌، يك‌ كلمه‌ مي‌گفت‌ و او هم‌ يك‌ كلمه‌، يك‌ كلمه‌ جواب‌ مي‌داد كم‌ كم‌ دلش‌ شكست‌ به‌ نام‌ امام‌ حسين‌ هم‌ كه‌ رسيد اشكش‌ ريخت‌. گفت‌ جبرئيل‌ چرا من‌ اينجور منقلب‌ شدم‌؟ من‌ دويست‌ ساله‌ داره‌ گريم‌ مي‌كنم‌.

 اين‌ را بدونيد بكائين‌ اونهايي‌ كه‌ خيلي‌ در عالم‌ گريه‌ كردند چهار نفر بودند اوليش‌ حضرت‌ آدمه‌. خيلي‌ گريه‌ كرد. و حالا گريه‌ هم‌ اينطور شدت‌ پيدا كرد. چرا؟ حضرت‌ جبرئيل‌ عرض‌ كرد كه‌ چون‌ اين‌ فرزند تو را مي‌كشند در كربلا و سرش‌ را از بدنش‌ جدا مي‌كنند، بدنش‌ را قطعه‌، قطعه‌ مي‌كنند اين‌ اثر فطري‌ و طبيعي‌ است‌ با اين‌ كه‌ تو اطلاعي‌ از وضعش‌ شايد نداشتي‌ اشكت‌ ريخته‌. بخاطر اين‌ اشك‌ چشم‌ خداي‌ تعالي‌ او را بخشيد. ولي‌ ديگه‌ استقامت‌، مرحلة‌ استقامت‌ ديگه‌ از او ظهور و بروزنكرد. از حضرت‌ آدم‌ بروز نكرد. در همان‌ مرحلة‌ توبه‌ بود. حضرت‌ آدم‌ معصيت‌ نكرد اين‌ را شما بدونيد. از خود آيات‌ قرآن‌ مشخصه‌ كه‌، چون‌ پيغمبر بايد معصوم‌ باشه‌، معصيت‌ نكنه‌. اينها معصيت‌ نبود. خداي‌ تعالي‌ به‌ حضرت‌ آدم‌ فرموده‌ بود كه‌ نزديك‌ اون‌ درخت‌ نشيد. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ اگر نزديك‌ اون‌ درخت‌ شديد لباسهاتون‌ را مي‌گيريم‌. و غذا هم‌ براتون‌ نمي‌فرستيم‌. اين‌ را علما حمل‌ بر كراهت‌ يا ترك‌ اولي‌ كرده‌اند. به‌ جهتي‌ مي‌گفت‌ كه‌ با خودش‌ فكر مي‌كرده‌ كه‌ ما بالاخره‌ بايد لباسها را اينجا بديم‌ ما اينجا موقت‌ هستيم‌. حضرت‌ آدم‌ تو بهشت‌ موقت‌ بود. منتهي‌ به‌ اين‌ زوديها هم‌ بيرونش‌ نمي‌خواست‌ بكنند. از اون‌ طرف‌ حضرت‌ آدم‌ فكر نمي‌كرد كه‌ موجودي‌ با توجه‌ به‌ خدا كه‌ خدا هست‌ دروغ‌ بگه‌. شماها اين‌ را بدونيد كه‌ اگر خداي‌ نكرده‌ دروغ‌ گفتيد در اون‌ لحظه‌ ايمان‌ به‌ خدا نداريد. آخه‌ نمي‌شه‌ كه‌ انسان‌ خدا را ببينه‌ جلوي‌ چشمش‌ و در عين‌ حال‌ بر خلاف‌ امر الهي‌ دروغ‌ بگه‌. اصلا فكر نمي‌كرد. شيطان‌. اگر يك‌ وقتي‌ دروغ‌ گفتيد شما در همان‌ لحظه‌ شيطانيد. اين‌ را بدونيد. و اين‌ فقط‌ و فقط‌ كار شيطانه‌. اگر انسان‌ متوجه‌ خدا بود و گناه‌ كرد، اخلاق‌ بدي‌ از خودش‌ نشون‌ داد صفات‌ رزيله‌اي‌ از خودش‌ ظاهر كرد. اين‌ در اون‌ موقع‌ يقين‌ بدانيد كه‌ اين‌ شيطانه‌. هر وقت‌ ديديد كسي‌ داره‌ غيبت‌ مي‌كنه‌ با توجه‌، يك‌ وقت‌ هست‌ غيبت‌ مي‌كنه‌ حواسش‌ نيست‌. يعني‌ اصلا نمي‌دونه‌ غيبت‌ حرامه‌ مثلا، حواسش‌ نيست‌. نه‌ بهش‌ مي‌گي‌ غيبت‌ حرامه‌ و چيز نكن‌، غيبت‌ نكن‌. اين‌ باز هم‌ غيبت‌ مي‌كنه‌. اين‌ يقين‌ بدانيد اون‌ موقع‌ شيطانه‌. اين‌ سر تا پاي‌ اين‌ روح‌ شيطان‌ الان‌ درش‌ حاكمه‌. روح‌ خودش‌ نيست‌، روح‌ پيغمبر اكرم‌، روح‌ ائمة‌ اطهار نيستش‌. همانجا ازش‌ دور بشيد. اگر مي‌خواد ادامه‌ بديد. به‌ جهتي‌ كه‌ هر چه‌ از او دور بشيد از شيطان‌ دور شديد. هر گناهكاري‌ همين‌ طوره‌ها. هر گناهي‌ هم‌ مي‌خواد باشه‌. اگر متوجه‌ شد كه‌ اين‌ گناهه‌. حتي‌ فعل‌ مكروه‌ را به‌ شما دستور بده‌. حتي‌ پدر و مادر باشند. هر كي‌ مي‌خواد باشه‌، در اون‌ لحظه‌ شيطانه‌. ببينيد اين‌ توي‌ بدن‌ ما روح‌ ما هست‌. يك‌ وقت‌ هست‌ روح‌ رنگ‌ الهي‌ گرفته‌ به‌ خودش‌ يك‌ وقت‌ هست‌ روح‌ رنگ‌ شيطاني‌ به‌ خودش‌ گرفته‌. اگر خواست‌ ادامه‌ بديد بايد آب‌ دهن‌ بياندازيد به‌ روي‌ يك‌ چنين‌ شخصي‌. چون‌ اين‌ شيطانه‌. سنگ‌ بهش‌ بزنيد. البته‌ اين‌ كارها را نكنيد. دعواتون‌ مي‌شه‌. والا همان‌ كاري‌ كه‌ حضرت‌ اسماعيل‌ كرد بايد انسان‌ نسبت‌ به‌ اين‌ افراد بكنه‌. و اين‌ را شماها خودتون‌ لااقل‌ بدونيد در اون‌ وقتي‌ كه‌ شماها خدايي‌ نكرده‌ گناه‌ مي‌كنيد در اون‌ موقع‌ بايد تمام‌ انبياء و اولياء و پيغمبر و ائمه‌ سنگ‌ به‌ طرفتون‌ بياندازند. حالا نيانداختند مي‌خواستن‌ مثلا آبروتون‌ نره‌، دعواتون‌ نشه‌. حضرت‌ آدم‌ توي‌ بهشت‌ شيطان‌ آمد. اينها تا راه‌ افتادند كه‌ برن‌ از اون‌ درخت‌ بخورند ديگه‌ شيطان‌ درش‌ حاكم‌ بود. و اينها دروغ‌ نشنيده‌ بودند. يعني‌ نهايت‌ سادگي‌ خودشون‌، پاكي‌ خودشون‌ آدمهاي‌ پاك‌ زودتر گول‌ مي‌خورند تا آدمهاي‌ متقلب‌. چون‌ آدمهاي‌ متقلب‌ خودشون‌ هميشه‌ متقلبند خيال‌ مي‌كنند كه‌ همه‌ متقلبند. لذا با دقت‌ با طرف‌ برخورد مي‌كنيد. شما سر يك‌ دلال‌ خانه‌ يا ماشين‌ را كم‌ مي‌تونيد كلاه‌ بگذاريد اما سر يك‌ مثلا تا حالا معامله‌اي‌، چيزي‌ نكرده‌ اين‌ زودتر كلاه‌ سرش‌ مي‌ره‌. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ اون‌ همة‌ حرفها را، اون‌ دلاله‌ همة‌ حرفها را خودش‌ دروغ‌ فرض‌ مي‌كنه‌. البته‌ همه‌ دلالها اينطور نيستند و اين‌ مثلا باغ‌ داره‌ و اين‌ فرض‌ كنيد فرد دهاتي‌ مثلا اين‌ فكر مي‌كنه‌ همه‌ راست‌ گفتن‌، خودش‌ هم‌ راست‌ گفته‌. دروغ‌ اصلا يعني‌ چي‌؟ حضرت‌ آدم‌ اينجوري‌ بود. باورش‌ نمي‌يومد شيطون‌ خدا را مي‌بينه‌، خداي‌ تعالي‌ الان‌ هر دوي‌ اينها را داره‌ مي‌بينه‌. آمد گفت‌ قافلهما، قسم‌ خورد، به‌ خدا قسم‌ خدا مي‌خواد سرتون‌ را كلاه‌ بگذاره‌. من‌ نصيحتتون‌ مي‌كنم‌. اگر مي‌خواييد اين‌ نعمت‌ اين‌ وضعتون‌ كه‌ در بهشت‌ هست‌ از دستتون‌ نره‌، اين‌ كار مكروه‌ را بكنيد. بعضيها مي‌گن‌ از اين‌ گناه‌ چه‌ نفعي‌ به‌ غيبت‌ است‌ چه‌ باك‌، حالا اين‌ از اين‌ گناه‌ چه‌ نفعي‌ به‌ خودت‌ برسه‌ چه‌ باك‌! و قاسمهما اني‌ لكما لمن‌ الناصحين‌. من‌ نصحتتون‌ مي‌كنم‌. اينها را غافلشون‌ كرد. طمع‌ انسان‌ هم‌ خيلي‌ مهمه‌. قسم‌ خورد كه‌ تو از اينجا بيرون‌ نمي‌ري‌. حضرت‌ آدم‌ هم‌ مي‌دونست‌ كه‌ بالاخره‌ خدا از اينجا بيرونش‌ مي‌كنه‌، اينجا موقته‌. براي‌ اين‌ كه‌ زودتر بيرونش‌ نكنه‌، يا لااقل‌ هميشه‌ اينجا باشه‌ طمع‌ هم‌ هست‌، راحت‌طلبي‌ هم‌ هست‌، اينها را همه‌ را بايد در مرحلة‌ استقامت‌ از بين‌ ببريد. كه‌ اگر حضرت‌ آدم‌ توي‌ اين‌ مرحله‌ وارد شده‌ بود. البته‌ در مرحلة‌ خودشه‌ والا اون‌ مرحلة‌ توبة‌ حضرت‌ آدم‌ صد برابر از مرحلة‌ استقامت‌ من‌  و شما بالاتره‌. منتهي‌ خوب‌ حالا روي‌ مقام‌ نبوت‌.

 اگر استقامت‌ مي‌كرد، حرف‌ شيطان‌ را باور نمي‌كرد، قبول‌ نمي‌كرد، تن‌ پروري‌ را جاي‌ خوب‌ و تخت‌ خواب‌ راحت‌ و غذاي‌ خوب‌ و بعضيها عجيبند خودتون‌ را انشاء الله‌ نجات‌ بديد از اين‌ روحيه‌ اگر درتون‌ هست‌. تن‌ پروري‌ و تنبلي‌ و بيكاري‌ را هيچ‌ وقت‌ شعار خودتون‌ قرار نديد. يك‌ زن‌ در خانه‌ نبايد درسته‌ شرعا واجب‌ نيست‌ كه‌ كار بكنه‌ اما اگر كار كرد كارش‌ عبادته‌. كارش‌ مثل‌ نماز شبه‌. اين‌ كه‌ مي‌خواي‌ سر ظهر به‌ شوهرت‌ بگي‌ كه‌ برو غذا از بازار بگير. و تو هم‌ چند تا مسئله‌ ياد گرفتي‌ و فكر مي‌كني‌ كه‌ حالا شوهره‌ وظيفشه‌ كه‌ بره‌ از بازار غذا بگيره‌ بياره‌ يك‌ ساعت‌ زودتر بلند شو، غذا را درست‌ كن‌ توي‌ خانه‌. والا تو داراي‌ استقامت‌ نيستي‌. مرحلة‌ استقامتت‌ را نگذروندي‌. حضرت‌ آدم‌ اگر به‌ مرحلة‌ استقامت‌ مقام‌ نبوت‌. البته‌ استقامتي‌ كه‌ مي‌گم‌ شما نگيد پس‌ به‌ اندازة‌ ما هم‌ پس‌ نبوده‌. نه‌. مقام‌ نبوت‌ مي‌گن‌ همان‌ بي‌ استقامتي‌ صد برابر، هزار برابر از استقامت‌ ما بهتر بوده‌ چون‌ او يك‌ دونه‌ گناه‌ هم‌ نكرد. بنابر اين‌ اگر او در مرحلة‌ استقامت‌ بود از اين‌ وضع‌ خوشش‌ نمي‌آمد. مي‌گفت‌ كه‌ من‌ برم‌ توي‌ بيابانهاي‌ زمين‌ كار بكنم‌ محكمتر مي‌شم‌، با عظم‌تر مي‌شم‌. به‌ شيطان‌ مي‌گه‌ كه‌ من‌ بناندارم‌ اين‌ جا بمونم‌. اينجا كه‌ جاي‌ موندن‌ نيست‌. من‌ آمدم‌ روي‌ زمين‌ كار بكنم‌. قرآن‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌گه‌ كه‌ آدم‌ را خدا خلق‌ كرد بخاطر اين‌ كه‌ زمين‌ را آباد كنيد. خوب‌ يك‌ كارگر آورده‌ باشند حالا بگن‌ آقا يك‌ ساعتي‌ اينجا بنشين‌. يك‌ كاري‌ بكنه‌ كه‌ بگن‌ صبح‌ تا غروب‌ اينجا بنشينه‌ كار نكنه‌. اين‌ خيلي‌ بده‌. حضرت‌ آدم‌ لباس‌ آمادة‌ بازاري‌ به‌ اصطلاح‌ دوست‌ داشت‌ كه‌ مجاني‌ هم‌ خصوصا براش‌ بيارن‌ . طمع‌ را كم‌ كنيد. يكي‌ از صفات‌ بسيار پر اهميت‌ براي‌ سالك‌ الي‌ الله‌ استقلال‌ طبعه‌. گدا طبع‌ نباشيد. چشمتون‌ به‌ دست‌ اين‌ و اون‌ نباشه‌. مؤمنين‌ استقير اينطورند كه‌ خدا در قرآن‌ وصفشون‌ مي‌كنه‌. اگر مؤمن‌ باشند يحسب‌ هم‌ الجاهل‌ اغنيا من‌ التعفف‌. اون‌ قدر عفت‌ به‌ خرج‌ مي‌دن‌، اون‌ قدر خود نگهدارند كه‌ يك‌ كسي‌ كه‌ نمي‌شناسدشون‌. يك‌ كسي‌ هست‌ مي‌شناسه‌، بچة‌ خونته‌. پدرته‌، مثلا خواهرته‌ خوب‌ اينها مي‌يان‌ تو خونه‌ مي‌بينند كه‌ وضع‌ زندگيت‌ مرتب‌ نيست‌. يخجالت‌ از مواد غذايي‌ خاليه‌ مثلا. اينها مي‌فهمند ولي‌ يك‌ كسي‌ كه‌ اينها را خبر نداره‌. يحسب‌ هم‌ الجاهل‌، جاهل‌ معناش‌ اينه‌ كسي‌ كه‌  نمي‌دونه‌ شما در چه‌ هستي‌. اغنيا، خيال‌ مي‌كنه‌ ثروتمندي‌. اين‌ خانم‌ عجب‌ ثروتي‌ معلومه‌ داره‌. حالا مثلا ناهار نداشتي‌ بخوري‌. دربارة‌ اون‌ خانم‌ علويه‌اي‌ كه‌ در بصره‌ بود. و عبد الله‌ ابن‌ مبارك‌ ديد رفت‌ يك‌ خانمي‌ رفت‌ اين‌ ور و اورش‌ را نگاه‌ كرد ولي‌ ايشان‌ را نديد رفت‌ توي‌ خرابه‌اي‌ يك‌ مرغ‌ مرده‌اي‌ را برداشت‌ كرد زير چادرش‌ آمد طرف‌ خانه‌. اين‌ گفت‌ حس‌ تحقيقش‌ تحريك‌ شد. ببرم‌ ببينم‌ اين‌ چيه‌؟ اين‌ را چرا برداشت‌ اصلا، نجسه‌، حرامه‌. آمد پشت‌ در خونه‌ ديد كه‌ بچه‌ها پشت‌ در مثل‌ اين‌ كه‌ ايستادند. خونه‌ هم‌ كوچك‌ بود. صداشون‌ مي‌ياد كه‌ مادر از گرسنگي‌ مرديم‌ چي‌ آوردي‌ برامون‌؟ گفت‌ براتون‌ امروز رفتم‌ مرغ‌ آوردم‌. مرغ‌ را انداخت‌ توي‌ ديگ‌ كه‌ غذا بپزه‌. بچه‌ها هم‌ خوشحال‌ نشسته‌اند تا اين‌ پخته‌ بشه‌. اون‌ وقت‌ هم‌ ديگه‌ زودپز و اين‌ حرفها نبود بايد معطل‌ مي‌شدند. عبد الله‌ ابن‌ مبارك‌ در زد. هر چه‌ مي‌خواست‌ بره‌ مكه‌، پولهاش‌ را جمع‌ كرده‌ بود بره‌ مكه‌ هر چي‌ پول‌ داشت‌ ريخت‌ تو دامن‌ اين‌ خانم‌. از همسايه‌ها بعضيهاشون‌ پرسيد گفتند نه‌ وضعش‌ خوبه‌. هيچ‌ كس‌ نمي‌دونست‌. يكي‌ گفت‌ كه‌ اين‌ خانم‌ علويه‌ است‌. اين‌ بچه‌ هاش‌ هم‌ سيدن‌ مدتي‌ شوهرشون‌ فوت‌ كرده‌ و اين‌ وضعش‌ ما نمي‌دونيم‌ ما تحقيق‌ نكرديم‌. نگيد ما به‌ همسايه‌ها كار نداريم‌. يك‌ قدري‌ همچين‌ از دور يك‌ تحقيق‌ بكنيد كه‌ يك‌ وقتي‌ فقير نباشند. گدا نباشند. مي‌بخشيد يعني‌ مستحق‌ نباشند.

 مي‌گه‌ كه‌ من‌ نرفتم‌ مكه‌. رفتم‌، البته‌ از شهر خودش‌ آمده‌ بوده‌ توي‌ بصره‌. مي‌گه‌ همانجا ماندم‌ كارهاي‌ مختلف‌ مي‌كرد تا حاجيها برگردن‌. چون‌ خجالت‌ مي‌كشيدم‌ برم‌ شهرم‌ بگم‌ كه‌ مكه‌ نرفتم‌. بخاطر اين‌ كه‌ مي‌پرسيدند طبعا چرا نرفتي‌  پس‌ كجا رفتي‌؟ من‌ هم‌ مجبور بودم‌ بگم‌ كه‌ پولم‌ را اينجوري‌ كردم‌ مي‌ترسيدم‌ ريا بشه‌. مي‌گه‌ وقتي‌ كه‌ حاجيها از مكه‌ برگشتند ديدم‌ همانطوري‌ كه‌ مردم‌ با حاجيها معانقه‌ مي‌كنند و مي‌گن‌ حج‌ قبول‌ ما را هم‌ مي‌گن‌. خود حاجيها هم‌ كه‌ اونجا بودند همه‌ مي‌گن‌ حجت‌ قبول‌. يك‌ نفر هم‌ آمد گفت‌ كه‌ يادت‌ هست‌ كه‌ مثلا در منا اين‌ قدر پول‌ ازت‌ گرفتم‌ بگير اين‌ پول‌ را بگير. اين‌ را مي‌خواستم‌ تا بهش‌ بگم‌ كه‌ اين‌ پولها مال‌ من‌ نيست‌ ديدم‌ غيبش‌ زد. همان‌ پولهايي‌ بوده‌ كه‌ من‌ اونجا دادم‌ در همان‌ حال‌ بودم‌ كه‌ او غيبش‌ زد. ديدم‌ يك‌ منادي‌ ندا مي‌كنه‌ كه‌ عبد الله‌ بن‌ مبارك‌ هر سال‌ تا روز قيامت‌، خيلي‌ حرفه‌، براي‌ اين‌ كمكي‌ كه‌ به‌ اين‌ علويه‌ كردي‌ خدا يك‌ ملك‌ را به‌ صورت‌ تو مي‌فرسته‌ مكه‌ اعمال‌ حج‌ را انجام‌ بده‌ كه‌ ثوابش‌ مال‌ تو. كه‌ بعضي‌ از علما مي‌گن‌ همين‌ طور كه‌ سالهاي‌ بعد مي‌رفتند دنبال‌ عبد الله‌ ابن‌ مبارك‌ مي‌گشتند و مي‌ديدند عبد الله‌ ابن‌ مبارك‌ را. ببينيد بايد انسان‌ خودش‌ را ثرومتند نشون‌ بده‌. خدا كمك‌ انسان‌ هست‌. تحسبه‌ اليحسب‌ هم‌ الجاهل‌ الاغنيامن‌ التعفف‌. عفت‌ نفس‌ داشته‌ باشيد و اونهايي‌ هم‌ كه‌ ثروتمندند اگر مي‌خوان‌ كمك‌ بكن‌ عفت‌ نفس‌ طرف‌ را صدمه‌ نزنند. كاري‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا كرد بكنيد. لباسهاتون‌ را اوني‌ كه‌ خوب‌ پيداست‌، حالا مي‌خواي‌ لباست‌ را بدي‌ به‌ فردي‌ كه‌ لباس‌ نداره‌. يك‌ كاري‌ نكن‌ عفت‌ نفس‌ او را بشكني‌. لباسهاي‌ چرك‌ را ببري‌ بدي‌ به‌ او. اون‌ هم‌ خوب‌ در اثر ناداري‌ مجبوره‌ قبول‌ كنه‌ اما شكستي‌ او را. اين‌ را اگر مي‌خواي‌ همين‌ را بدي‌ بشورش‌، اتوش‌ كن‌، تميزش‌ كن‌ ببر بده‌. اينجور توي‌ يك‌ گوني‌ مثلا مچاله‌اش‌ كني‌ ببري‌ اينجوري‌ بدي‌ اين‌ عفت‌ نفس‌ او را بهم‌ ريختي‌. او را گدا معرفيش‌ كردي‌. اتوش‌ بزن‌، قشنگ‌. يا مثل‌ حضرت‌ زهرا باش‌. لباس‌ نو را بده‌ لباس‌ كهنه‌ ات‌ را خودت‌ بپوش‌. دو تا داري‌. كه‌ اون‌ مرحله‌ خيلي‌ بهتره‌. لباس‌ نو برو از بازار بخر، پارچه‌. يا خود لباس‌ را بده‌ يا بدوز براش‌ بفرست‌ كه‌ نو باشه‌. ماركش‌ را حتي‌ نكن‌. حتي‌ تو كادو بپيچش‌. خيلي‌ اينها را مواظب‌ باشيد. عفت‌ نفس‌ يكي‌ از صفات‌ بسيار پر اهميت‌ انسانه‌ چون‌ اون‌ كسي‌ كه‌ عفت‌ نفس‌ ديگري‌ (قطع‌ نوار). حضرت‌ آدم‌ لباسهاي‌ مرتبي‌ داشت‌.

 ولي‌ چه‌ بهتر اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ كار بكنه‌، فعاليت‌ بكنه‌ با هوش‌ باشه‌، قانع‌ باشه‌. شما خانمها، مردها كار بكنند شما خانمها قانع‌ باشيد. اوني‌ كه‌ مي‌خواي‌ همينطور ريخت‌ و پاش‌ بكني‌. چيزهاي‌ اضافه‌اي‌ توي‌ خونه‌ تهيه‌ بكني‌. اين‌ را به‌ اصطلاح‌ جمع‌ آوري‌ كه‌ خودت‌ محتاج‌ نشي‌. و ديگران‌ هم‌ محتاج‌ نشن‌. كوشش‌ بكنيد انشاء الله‌ به‌ اندازه‌اي‌ باشه‌ كه‌ بتونيد اينها را جمع‌ آوري‌ كنيد. كراهت‌ داره‌ كه‌ اگر انسان‌ مي‌تونه‌ جلوي‌ تعداد فرزندانش‌ را بگيره‌ و نمي‌تونه‌ فرزندانش‌ تربيت‌ بكنه‌ و يا بايد بسپره‌ به‌ آموزش‌ و پرورش‌ يا بسپاره‌ به‌ خانة‌ نمي‌دنم‌ كودك‌ يا مهد كودك‌ و امثال‌ اينها اگر نمي‌تونه‌ شخصا خودش‌ تربيت‌ كنه‌ كراهت‌ داره‌ كه‌ زياد فرزند داشته‌ باشه‌. و خيال‌ نكنيد كه‌ همينطور انسان‌ بايد تند، تند فرزند داشته‌ باشه‌ و فرزند زياد بكنه‌ هر چه‌ شد، شد. نه‌ بايد تربيت‌. اول‌ بايد فكر تربيتش‌ را بكنه‌. تربيت‌ اسلامي‌ها. نه‌ تربيت‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ بازاري‌. تربيت‌ اسلامي‌. يعني‌ بچة‌ شما بايد توي‌ خونه‌ خودتون‌، حالا فرض‌ كنيد اصلا مدرسه‌ نيست‌. توي‌ خونه‌ خودتون‌ تربيتش‌ كنيد، درسش‌ بديد، رشدش‌ بديد. اگر مي‌تونيد هر مقداري‌ كه‌ مي‌تونيد چون‌ مهم‌ تربيته‌. عفت‌ نفستون‌ را خيلي‌ رعايت‌ كنيد. به‌ هر حال‌ حضرت‌ آدم‌ يك‌ خرده‌ در اينجا سستي‌ كرد. دويست‌ سال‌ توبه‌اش‌ طول‌ كشيد. گاهي‌ براي‌ اين‌ كه‌ چشمش‌ را به‌ شيطان‌ انداخته‌. براش‌ چشمش‌ استغفار مي‌كرد. گاهي‌ براي‌ اينكه‌ گوشش‌ صداي‌ شيطان‌ را شنيده‌ براي‌ گوشش‌ استغفار مي‌كرد. گاهي‌ براي‌ زبانش‌ كه‌ با شيطان‌ حرف‌ زده‌. انسان‌ تا رو به‌ روي‌ شيطان‌ شد، شيطان‌ درش‌ تأثير كرد همه‌ چيزش‌ مي‌شه‌ شيطان‌. براي‌ زبانش‌ استغفار مي‌كرد. گاهي‌ هم‌ براي‌ قلبش‌، تمام‌ وجودش‌ اين‌ پاهايي‌ كه‌ رفته‌ به‌ طرف‌ به‌ اصطلاح‌ شجرية‌ منهيه‌. براي‌ همة‌ اينها استغفار كرد. دويست‌ سال‌. اين‌ روايات‌ فراوان‌ داريم‌ دويست‌ سال‌. بعد خداي‌ تعالي‌ فرمود كه‌ حالا كه‌ اسم‌ محبوب‌ من‌ پيغمبر اكرم‌، محبوب‌ من‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌، محبوبة‌ من‌ فاطمة‌ زهرا محبوب‌ من‌، حضرت‌ مجتبي‌، محبوب‌ من‌ حضرت‌ سيد الشهدا را برد اين‌ ديگه‌ پاك‌ شد. اون‌ وقت‌ خداي‌ تعالي‌ اين‌ خوبان‌ را به‌ اضافة‌ نه‌ تا و به‌ اضافة‌ امام‌ عصر ارواحنا فدا براي‌ شما امام‌ قرار داده‌ و ما به‌ صورت‌ اونها ناخن‌ مي‌كشيم‌ و صورت‌ اونها را مجروح‌ مي‌كنيم‌. چون‌ هر كس‌ خلاف‌ حرف‌ ائمة‌ اطهار كاري‌ بكنه‌، اين‌ كه‌ مي‌گم‌ مسئله‌ را ياد بگيريد كه‌ يك‌ وقت‌ خداي‌ نكرده‌ يك‌ كاري‌ نكنيد كه‌ خلاف‌ امر اونها باشه‌. مثل‌ اين‌ است‌ كه‌ ناخن‌  به‌ صورت‌ اينها كشيديد. اينها را مجروح‌ كرديد. بلكه‌ از اين‌ بالاتر. بعضي‌ روايات‌ داره‌ كسي‌ كه‌ يك‌ گناه‌ بكنه‌ مثل‌ اينه‌ كه‌ علي‌ را كشته‌. خيلي‌ حواستون‌ جمع‌ باشه‌. خيلي‌ مواظبت‌ بكنيد. اسم‌ توبه‌اش‌ قبول‌ نمي‌شه‌، دويست‌ سال‌ استغفار، دويست‌ سال‌ طلب‌ مغفرت‌ از ذات‌ مقدس‌ پروردگار. توبه‌اش‌ قبول‌ نمي‌شه‌ اما تا اسم‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ را به‌ زبان‌ جاري‌ مي‌كنه‌ و براشون‌ گريه‌ مي‌كنه‌ و يك‌ مقدار به‌ اونها متوجه‌ مي‌شه‌ خدا مي‌گه‌ من‌ تو را بخشيدمت‌. ان‌ الله‌ الستطفي‌ آدم‌ خدا ديگه‌ اختيارش‌ كرد به‌ انس‌ به‌ خودش‌ به‌ نبوت‌ به‌ مقام‌ رسالت‌. ان‌ الله‌ الستفي‌. در قرآن‌. خدا استفا. استفا يعني‌ اختيار كرد. انتخابش‌ كرد. محبوبش‌ قرار داد. حضرت‌ آدم‌ را پدر پيغمبر قرار داد .والا اگر توبه‌اش‌ قبول‌ نمي‌شد معلوم‌ نبود كه‌ خداي‌ تعالي‌ اين‌ ذرية‌ طيبه‌ را از نسل‌ او قرار بده‌.

 و همچينين‌ انبياء ديگه‌. حضرت‌ نوح‌. حضرت‌ نوح‌ علي‌ نبينا و آله‌ نبي‌ چه‌ استقامتي‌! اينجا استقامت‌ كه‌ مي‌كنه‌ مي‌شه‌ اولي‌ العظم‌. شما خيال‌ نكنيد كه‌ حضرت‌ نوح‌ همانجا كه‌ راجع‌ به‌ پسرش‌ گفت‌ كه‌ خدايا پسر من‌ داره‌ از بين‌ مي‌ره‌. لغزش‌ داشت‌. يك‌ پسر رشيد جوان‌. نفرين‌ هم‌ خودش‌ كرده‌ و داره‌ در واقع‌ به‌ دست‌ خودش‌ از بين‌ مي‌ره‌. اينجا باز حضرت‌ نوح‌ با اين‌ كه‌ پيغمبر اولي‌ العظم‌ بود در همان‌ مراحل‌ نبوت‌ به‌ همين‌ جهت‌ يك‌ همچين‌ مثل‌ نيم‌ ميليمتر از توي‌ جادة‌ نبوت‌ انحراف‌ پيدا كرد. خدا زود  جلوش‌ را گرفت‌. زود جلوش‌ را گرفت‌ والا نهصد و پنجاه‌ سال‌ به‌ زبان‌ آسان‌ مي‌ياد. شما پنجاه‌ سال‌ تو مرحلة‌ استقامت‌ باشه‌. نهصد و پنجاه‌ سال‌، نهصد و پنجاه‌ سال‌ مي‌دونيد چقدره‌؟ فكر كنيد يك‌ خرده‌اي‌ اين‌ در بين‌ قومش‌ بود.  هر روز فحشش‌ مي‌دادند. شب‌ و روز بهش‌ بد مي‌گفتند. شب‌ و روز اذيتش‌ مي‌كردند هر چه‌ مي‌گفت‌ كه‌ بابا خدايي‌ هست‌ گفتند برو مرد حسابي‌ برو رد كارت‌ اين‌ حرفها چيه‌ كه‌ مي‌زني‌. اگر خدا هست‌ بگو عذابش‌ را بر ما نازل‌ بكنه‌ ما را بسوزونه‌ از بين‌ ببره‌. نهصد و پنجاه‌ سال‌. در مرحلة‌ استقامت‌ در كمالات‌. بعضي‌ از افراد خيال‌ مي‌كنند مرحلة‌ استقامت‌ كه‌ تمام‌ شد بعد رفتند توي‌ مرحلة‌ بعدي‌ ديگه‌ مرحلة‌ استقامت‌ را ولش‌ كنند حالا از هر چيزي‌ ترسيدند، ترسيدند. نه‌. اين‌ را بايد درست‌ كنيد كه‌ بعد از هيچي‌ نترسيد. تو صراط‌ مستقيم‌ نترسيد، تو مراحل‌ بعدي‌ نترسيد. به‌ هر چي‌ اعتماد كردند ديگه‌ ما كه‌ حالا مرحلة‌ استقامتمون‌ تمام‌ شده‌. من‌ بعضي‌ها اينجور كه‌ مي‌بينم‌ فكر مي‌كنند اين‌ قدر تو همان‌ مرحله‌ معطلش‌ مي‌كنم‌ تا عقلشون‌ به‌ سر جاش‌ بياد. يعني‌ چي‌؟ هر مرحله‌اي‌ تمام‌ مي‌كنيد بايد اطمش‌ در مرحلة‌ ديگه‌ عمل‌ بشه‌. اگر عمل‌ نشه‌ شما تو همان‌ مرحله‌ مي‌مانيد. بلكه‌ بايد برتون‌ بگردونند به‌ قبل‌. تا مي‌رسيم‌ يك‌ سؤالي‌ داشتيم‌ كه‌ البته‌ من‌ خودم‌ اينها را شرح‌ مي‌دم‌. نمي‌گم‌ سؤال‌ نكنيد ولي‌ در عين‌ حال‌ خود من‌ هم‌ انشاء الله‌ موظفم‌ شرح‌ بدم‌. كه‌ حضرت‌ يونس‌ نمي‌دونم‌ حضرت‌ يونس‌ را مي‌گفتند يا حضرت‌ زكريا؟ يونس‌، حضرت‌ يونس‌ براي‌ يك‌ لغزش‌ خدا زندانيش‌ كرد توي‌ دهن‌ ماهي‌ انداختش‌. ولي‌ حضرت‌ موسي‌ براي‌ يك‌ چند لغزش‌ خدا عذابش‌ نكرد. حضرت‌ موسي‌ و پيغمبر اولي‌ العظم‌ هم‌ شد. حضرت‌ موسي‌ اين‌ را شما بدونيد كار خلافي‌ نكرد در اين‌ جريان‌ حضرت‌ خضر. حضرت‌ موسي‌ چون‌ انبياء گذشته‌ از پيغمبر ما هر كدامشون‌ در يك‌ رشته‌ تخصص‌ داشتند. رشته‌هاي‌ مختلف‌ دين‌. البته‌ اين‌ نه‌ اين‌ ديني‌ كه‌ ما الان‌ فكر مي‌كنيم‌ كه‌ رشتة‌ مختلف‌ نداره‌ كه‌ همش‌ يكي‌ است‌. نه‌ اونها در رشته‌هاي‌ مختلف‌ دين‌. يك‌ در احكام‌. حضرت‌ موسي‌ در احكام‌ و قوانين‌ اجتماعي‌ و فردي‌ تخصص‌ داشت‌.حضرت‌ خضر در ملكوت‌ و حقايق‌ واقع‌ در پشت‌ پرده‌ تخصص‌ داشت‌. در اون‌ سه‌ جايي‌ كه‌ با هم‌ تضاد پيدا كردند اين‌ حافظ‌ احكام‌ بود اون‌ هم‌ به‌ واقعيات‌ عمل‌ مي‌كرد. خدا مي‌خواست‌ اينها با هم‌ راهشون‌ بياندازه‌، با هم‌ وحدت‌ پيدا بكنند. لذا چون‌ اوني‌ كه‌ به‌ واقعيات‌ عمل‌ مي‌كنه‌ مقدمه‌ بر اون‌ كسي‌ است‌ كه‌ به‌ دستورات‌ ظاهري‌ و احكام‌ عمل‌ مي‌كنه‌ حضرت‌ خضر را استاد حضرت‌ موسي‌ قرار داد. و در جايي‌ كه‌ اون‌ جوان‌ را مي‌كشه‌ اين‌ خضر، پاشو گذاشته‌ بود توي‌ رشتة‌ تخصصي‌ اين‌. به‌ جهتي‌ كه‌ احكام‌ آدم‌ كشتن‌ حرامه‌. ايشان‌ اعتراض‌ كرد. خوب‌ فقط‌ اشكالش‌ اين‌ بودش‌ كه‌ چرا تو اعتراض‌ كردي‌ به‌ چيزي‌ كه‌ من‌ مقدمم‌ تا تو. من‌ جلوترم‌ تا تو. اين‌ نه‌ مربوط‌ به‌ گناه‌ بود، نه‌ معصيت‌ بود نه‌ هيچي‌. بلكه‌ اين‌ غيرتش‌ را مي‌رسونه‌ نسبت‌ به‌ حفظ‌ احكام‌. حفظ‌ حدود. مواظب‌ حدود بود. اما حضرت‌ يونس‌ يك‌ وظيفه‌اي‌ كه‌ خدا به‌ گردنش‌ گذاشته‌ بود مثلا به‌ شما بگن‌ توي‌ اين‌ اطاق‌ باش‌ از حالا تا دو ساعت‌ ديگه‌. اين‌ وسط‌ ول‌ كني‌ بري‌. يك‌ وظيفه‌اي‌ را خدا به‌ گردنش‌ گذاشته‌ بود كه‌ بايد تبليغ‌ بكنه‌ حضرت‌ نوح‌ تا آخرين‌ لحظه‌اي‌ كه‌، با اين‌ كه‌ هيچ‌ حرفهاش‌ اثر نداشت‌ تا آخرين‌ لحظه‌اي‌ كه‌ بنا بود خدا به‌ اصطلاح‌ قرار گذاشت‌ كه‌ اينها را هلاكشون‌ كنه‌ تا اون‌ آخرين‌ لحظه‌ موند. اما حضرت‌ يونس‌ بيرون‌ آمد. گفت‌ بيشتر از اين‌ ديگه‌ من‌ وظيفه‌ ندارم‌. مشورتي‌ هم‌ از خدا نكرد. خسته‌ شد در واقع‌، عظمي‌ نداشت‌، تصميمي‌ نگرفت‌. استقامت‌ نكرد. ولي‌ حضرت‌ موسي‌ همان‌ كارش‌ كه‌ اعتراض‌ مي‌كنه‌ به‌ حضرت‌ خضر در هر سه‌ مورد اون‌ روي‌ همان‌ تصميمشه‌، اراده‌ اشه‌، چون‌ حافظ‌ احكامه‌. منتهي‌ حقيقت‌ را نمي‌دونست‌ حضرت‌ خضر حقيقت‌ را بهش‌ گفت‌. و قانع‌ هم‌ شد. لذا او روي‌ عظم‌ راسخ‌ اين‌ كار را كرد ولي‌ حضرت‌ يونس‌ روي‌ به‌ اصطلاح‌ سستي‌ و ضعف‌ اين‌ كار را كرد. و از انبياء سستي‌ و ضعف‌ مطلوب‌ نيست‌. به‌ هر حال‌ اين‌ مطلب‌ را خوب‌ انشاء الله‌ متوجه‌ شديد و مظهر مرحلة‌ توبه‌ حضرت‌ آدمه‌. و هر يك‌ از انبياء بزرگ‌ مظهر يك‌ مرحله‌اي‌ از مراحل‌ تزكية‌ نفس‌ هستند كه‌ بعد انشاء الله‌ در همين‌ بحث‌ انبياء براتون‌ شرح‌ مي‌دم‌. حضرت‌ آدم‌ چون‌ اول‌ هم‌ هست‌، مرحلة‌ توبه‌ اوله‌. انبياء البته‌ يغظه‌ نداشتند بخاطر اين‌ كه‌ هيچ‌ وقت‌ خواب‌ نبودند كه‌ يغظه‌ داشته‌ باشند.

 مرحلة‌ توبه‌ مال‌ حضرت‌ آدم‌ عليه‌ السلامه‌. تذكراتي‌ بد نيست‌ عرض‌ كنم‌ كه‌ بعضيهاش‌ را عرض‌ كردم‌ كه‌ خيلي‌ مقيد باشيد يكي‌ از تذكرات‌ اين‌ است‌ كه‌ به‌ نعمت‌ خدا كه‌ هداييتان‌ كرده‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار شاكر باشيد. بعضيها شكرشون‌ يك‌ خرده‌اي‌ ضعيفه‌. نعمتي‌ كه‌ خدا بهتون‌ داده‌ الحمد الله‌ الذي‌ هدانا لهذا و ما كنا لنهتدي‌ لولا ان‌ هدنا الله‌. ما خودمان‌ نبوديم‌ كه‌ شما هر كدامتان‌ فكر مي‌كنيد يقينا متوجه‌ مي‌شيد كه‌ غير عادي‌ با هدايت‌ پروردگار خدا شما را از خواب‌ غفلت‌ بيدار كرده‌. من‌ كه‌ به‌ هر كدام‌ از آقايون‌ كه‌ برخورد مي‌كنم‌ اينها اينجوري‌ اظهار مي‌كنند و اين‌ لطف‌ الهي‌ است‌. شاكر باشيد براي‌ اين‌ نعمت‌ پروردگار. شكر هم‌ فقط‌ الحمد الله‌ گفتن‌ تنها نيست‌. قرص‌، محكم‌ راه‌ خدا را در پيش‌ بگيريد و همه‌ چيز را اگر ضمينه‌ شد فدا كنيد و دست‌ از كمالات‌ روحي‌ و تزكية‌ نفستون‌ برنداريد. روايت‌ داره‌ كه‌ نگه‌ داشتن‌ مراحلش‌ انسان‌، ايمانش‌ كه‌ به‌ ايمان‌ تعبير شده‌ در آخر الزمان‌ مثل‌ آتشي‌ است‌ كه‌ انسان‌ بخواد نگه‌ بداره‌. مشكله‌. ولي‌ اگر از راهش‌ وارد بشيد مثل‌ گلي‌ است‌ كه‌ توي‌ دستتون‌ نگه‌ داريد و دائما هم‌ ببوييد و انشاء الله‌ براي‌ شما ديگه‌ همان‌ قدم‌ اولش‌ آتش‌ مشكله‌. براي‌ شماها انشاء الله‌ اون‌ گلي‌ است‌ كه‌ داريد و مي‌بوييد. تذكر بعدي‌ اين‌ است‌ كه‌ تا مي‌تونيد سوء ظن‌ را از خودتون‌ برداريد. ببينيد سوء ظن‌ معناش‌ اينه‌. يك‌ چيزي‌ تو فكرتون‌ آمده‌ دو بعد داره‌. يك‌ مردي‌ ديد با يك‌ خانمي‌، يك‌ خانمي‌ ديد با يك‌ مردي‌ داره‌ مي‌خنده‌ و صحبت‌ مي‌كنه‌ و حتي‌ شوخي‌ مي‌كنه‌ و اينها. شما مي‌تونيد بگيد مرد نامحرم‌ است‌ و فلان‌، فلان‌ شده‌ و اين‌ سوء ظنه‌ و مي‌تونيد بگيد اين‌ فردي‌ است‌ برادرش‌  يا فاميلش‌ يا محرمش‌، فاميل‌ نه‌ نامحرم‌ چون‌ فاميل‌ نامحرم‌ با يك‌ مرد غريبه‌ هيچ‌ فرقي‌ نمي‌كنه‌. اين‌ محرمشه‌ اينطوريه‌. هر دو  را مي‌تونيم‌ بگيم‌ و ملعونه‌ اون‌ زني‌ كه‌ حمل‌ بر صحتش‌ را ترك‌ بكنه‌ و سوء ظن‌ داشته‌ باشه‌. و محبوب‌ خداست‌ اون‌ ظني‌ كه‌ حسن‌ ظن‌ داشته‌ باشه‌. حمل‌ بر خوبيش‌ بكنه‌.

 يك‌ حرفي‌ را به‌ شما زدند مثلا، يك‌ حرفي‌ زدن‌ دو پهلوست‌. بگو انشاء الله‌ نظري‌ نداشته‌. نگو نه‌ من‌ فلان‌، فلان‌ شده‌ را مي‌شناسم‌ او هميشه‌ نيش‌ مي‌زنه‌. انسان‌ كه‌ نيش‌ نمي‌زنه‌، تو از كجا مي‌دوني‌ نيش‌ زد. با شياطني‌ كه‌ من‌ اسم‌ اونها را انسان‌ نمي‌تونم‌ بگذارم‌ با شياطيني‌ كه‌ چه‌ دعا نويس‌ باشه‌ چه‌ طلسم‌ و جادوگر باشه‌، چه‌ همسايه‌ ات‌ خونه‌ ات‌ باشه‌ چه‌ هر كس‌ باشه‌ اگر شما مي‌خواهيد موفق‌ بشيد در صراط‌ مستقيم‌ قرار بگيريد با اين‌ شياطين‌ كه‌ چند روز قبل‌ مي‌گفتند فلان‌ كس‌، يك‌ مردي‌ آمده‌ بود پيش‌ من‌، مي‌گفت‌ من‌ يك‌ خرده‌اي‌ كارم‌ پيچ‌ مي‌ياره‌ من‌ از فلاني‌ پرسيدم‌ گفته‌ يك‌ زني‌ تو زندگي‌ شما توي‌ فاميل‌ شما هست‌ اين‌ شما را طلسم‌ كرده‌. بهش‌ گفتم‌ مي‌دوني‌ اون‌ شيطانه‌. ديگه‌ من‌ از اينجا اسم‌ او را شيطان‌ ولو او آدم‌ معروفي‌ هم‌ هست‌. اسمش‌ را شيطان‌ گذاشتم‌. گفتم‌ مي‌دوني‌ اون‌ شيطان‌ منظورش‌ چه‌ بوده‌؟ منظورش‌ اين‌ بوده‌ كه‌ شما از زن‌ خودت‌ تا خواهرت‌ و مادرت‌ و همه‌ را بهشون‌ بد بين‌ بشي‌ بگي‌ اين‌ لابد من‌ را طلسم‌ كرده‌، اون‌ لابد من‌ را طلسم‌ كرده‌. با او بد بشي‌، شيطان‌ هم‌ كارش‌ همينه‌. و بينكم‌ العدا و البقضاء براي‌ اين‌ كه‌ بين‌ شما دشمني‌ و بغض‌ ايجاد كنه‌. او شيطانه‌. اوني‌ كه‌ مي‌ياد تخم‌ مرغ‌، براي‌ بچه‌ اتون‌ مريض‌ شده‌ تخم‌ مرغ‌ بالاي‌ سرش‌ مي‌شكنه‌ اين‌ شيطانه‌. اِ زنه‌ مؤمنه‌، نخير مؤمن‌ به‌ شيطان‌. اين‌ را هي‌ فشار مي‌دن‌ به‌ اسم‌ فلاني‌ كه‌ مي‌رسه‌ مي‌شكنه‌ شيطانه‌. تخم‌ مرغ‌ بالاخره‌ وقتي‌ كه‌ فشار زياد وارد بشه‌ مي‌شكنه‌. مخصوصا اون‌ كسي‌ كه‌ مي‌ياد بشكنه‌ روي‌ يك‌ افرادي‌، فشار بيشتري‌ هم‌ مي‌ده‌. بعد از شما از همانجا به‌ بعد با او بد مي‌شي‌. كسي‌ كه‌ مي‌گه‌ مادر زن‌ و مادر شوهر و خواهر شوهر مادرته‌ اين‌ شيطانه‌! خدا لعنت‌ كنه‌ اون‌ كسي‌ را كه‌ با اين‌ شيطانها ديگه‌ حرف‌ بزنه‌ از شماها اگر خدايي‌ نكرده‌ در بين‌ شماها باشد. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ تخم‌ دشمني‌ را در دل‌ عروس‌ همان‌ شب‌ اول‌ مي‌كارند بعد ديگه‌ نمي‌تونه‌ با اين‌ خوب‌ باشه‌. در بين‌ شماها من‌ همين‌ الان‌ اين‌ را اعلام‌ مي‌كنم‌ بهتون‌ و اگر نكنيد عاق‌ منيد خودتون‌ مي‌دونيد كه‌ فرقي‌ بين‌ مادرشوهرتون‌ و مادر خودتون‌ نبايد بگذاريد. در دل‌ نمي‌دنم‌ ولي‌ در ظاهر. اگر دست‌ مادرتون‌ را مي‌بوسيد دست‌ مادر شوهرتون‌ را هم‌ ببوسيد. فرقي‌ بين‌ خواهر شوهرتون‌ و خواهر خودتون‌ نبايد بگذاريد. بگذاريد او دشمنيش‌ را بكنه‌ اگر فرض‌ هست‌ كه‌ يقينا نيست‌. شما خوب‌ باشيد او هم‌ خوبه‌. اگر فرق‌ گذاشتيد. آقيد. اين‌ را هم‌ بدونيد من‌ كه‌ مي‌گم‌ آقي‌، آق‌ من‌ مي‌گه‌ به‌ جهنم‌ تو كي‌ هستي‌؟ آق‌ من‌ امام‌ زمانه‌ در اينجا مي‌گم‌ و آق‌ پيغمبر و فاطمة‌ زهراست‌. بياييد اين‌ حرفها را بريزيد دور ديگه‌ شماها. من‌ هنوز شنيدم‌ توي‌ افرادي‌ كه‌ توي‌ مراحل‌ يك‌ خرده‌ بالا هستند هنوز فرق‌  مي‌گذارند بين‌ مادرشوهر و مادر خودشون‌. خاك‌ بر سر يك‌ همچين‌ زني‌.گفتم‌ ديگه‌ آقيد و هر چي‌ هم‌ زحمت‌ بكشيد يك‌ پول‌ فايده‌اي‌ نداره‌. مادر شوهر او هم‌ مادر شماست‌. اونقدر با چشم‌ بد بهش‌ نگاه‌ كرديد حالا اين‌ كم‌ كم‌ سوء ظن‌ پيدا كرده‌. زن‌ تزكيه‌ شده‌اي‌ هم‌ كه‌ نيست‌ اين‌ مادر شوهر. خوب‌ ديگه‌ با شما بده‌. شما بايد اين‌ قدر دستش‌ را ببوسيد اين‌ قدر بيشتر از مادر خودتون‌ بهش‌ محبت‌ بكنيد تا او برگرده‌ به‌ حال‌ اول‌. و اين‌ را بدونيدها من‌ باز تكرار مي‌كنم‌ يك‌ قدم‌ به‌ طرف‌ كمالات‌ نمي‌تونيد برداريد مگر اين‌ كه‌ بين‌ مادر شوهرتون‌ و مادر خودتون‌ مساوي‌ عمل‌ كنيد. يا به‌ اون‌ طرف‌ كه‌ باعث‌ سوء ظن‌ مي‌شه‌ اون‌ را بيشتر احترام‌ كنيد.

 خدا را شكر مي‌كنم‌ كه‌ من‌ اون‌ عده‌اي‌ را كه‌ مي‌شناسم‌ اينها مادر و مادرشوهر را فرق‌ نمي‌گذارند و بلكه‌ گاهي‌ من‌ ديدم‌ كه‌ نسبت‌ به‌ مادر شوهرشون‌ بيشتر هم‌ احترام‌ مي‌كنند. خدا خيرشون‌ بده‌. من‌ اونها را خيلي‌ دعا مي‌كنم‌. خوب‌ ايام‌، ايام‌ شهادت‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليهاست‌. (قطع‌ نوار). با يك‌ جملة‌ توسل‌ انشاء الله‌ از حضرت‌ زهرا استمداد مي‌كنيم‌ كه‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها بهمون‌ كمك‌ كنه‌ حتي‌ نگيم‌ تقصير مادر شوهرمونه‌ حتي‌ نگيم‌ كه‌ تقصير اوست‌ ولو تقصير او باشه‌. در روايت‌ داره‌، يك‌ چيزي‌ بهتون‌ بگم‌ اين‌ را يادم‌ آمد امام‌ مي‌فرمايد يك‌ كسي‌ تو را خيلي‌ اذيتت‌ كرده‌ ظلم‌ كرده‌ مي‌خواي‌ تنبيهش‌ كني‌ بيشتر از سه‌ روز ازش‌ دوري‌ نكن‌. بعد برو باهاش‌ آشتي‌ كن‌ حتي‌ بهش‌ بگو من‌ تقصير دارم‌ من‌ را ببخش‌. رواي‌ مي‌گه‌ كه‌ آخه‌ اون‌ ظلم‌ كرده‌، حضرت‌ مي‌فرمايد كه‌ باشه‌ اين‌ اشكالي‌ نداره‌ اينجوري‌ باشيد. يك‌ نفرتون‌ نگه‌ كه‌ تقصير اويه‌. حالا تقصير هر كس‌. تو در راه‌ كمالات‌ مي‌خواي‌ قدم‌ برداري‌ تو بايد زحمت‌ بكشي‌، بايد رياضت‌ بكشي‌. حضرت‌ آدم‌ وقتي‌ كه‌ خوب‌ توبه‌ مي‌خواست‌ بكنه‌ نگفت‌ كه‌ تقصير شيطانه‌، شيطان‌ بياد توبه‌ بكنه‌. به‌ او چكار داره‌. خودش‌ بايد انسان‌ به‌ فكر خودش‌ باشه‌. السلام‌ عليك‌ يا فاطمة‌ الزهرا يا بنت‌ محمد. يا قرت‌ عين‌ الرسول‌. نمي‌دونم‌ شبهاي‌ گذشته‌ بوديد فاطمة‌ زهرا اگر الگوي‌ شما خانمها مي‌بود و عايشه‌ الگوي‌ شما نمي‌بودند همة‌ اين‌ كمالات‌ را عهده‌ دار مي‌شديد. فاطمه‌ كوثره‌. پيغمبر و ائمه‌ نهر كوثرند. يا سيدتنا و مولاتنا، اي‌ خانمي‌ كه‌ امامها گفتند سيدة‌ ما هستي‌، مولاي‌ ما هستي‌، فرماندة‌ ما هستي‌ عزيز ما هستي‌، همه‌ چيز ما تويي‌. فاطمه‌. يا سيدتنا و مولاتنا و انا توجهنا و استشفعنا. بي‌ بي‌ ما از تو طلب‌ شفاعت‌ مي‌كنيم‌ و توسلنا بك‌ الي‌ الله‌. تو را وسيله‌ قرار مي‌دهيم‌ در خانة‌ خدا. دون‌ دستهاي‌ نازنينت‌ را، آن‌ دستي‌ كه‌ با ضربت‌ قنفذ شكشت‌ رو به‌ در خانة‌ خدا بلند كن‌. و استشفعنا و توسلنا بك‌ الي‌ الله‌ دستها را بلند كن‌ يا فاطمه‌ فرج‌ فرزندت‌ را از خدا بخواه‌. به‌ خودت‌ قسم‌ اگر دست‌ به‌ طرف‌ درگاه‌ پروردگار دراز كني‌ خدا اون‌ قدر دوستت‌ داره‌ كه‌ فورا اجابت‌ مي‌كنه‌ هر چه‌ تو بخواي‌. و قدمناك‌ بين‌ يد حاجاتنا يا وجيهتا عند الله‌. اي‌ كسي‌ كه‌ وجية‌، آبرو داري‌ در دست‌ خدا. اشفعي‌ لنا عند الله‌. در ميان‌ مسجد تا مي‌گه‌ خلبنا امري‌ اشكف‌ بدعا رأسي‌ پسر عموم‌ را آزاد كنيد و الا من‌ دست‌ به‌ دعا برمي‌ دارم‌ نفرينتون‌ مي‌كنم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و سلمان‌ و ابيذر مي‌گن‌ بي‌بي‌، هنوز دعا نكرده‌ فاطمه‌، هنوز حرفي‌ در خانة‌ خدا نزده‌، بندة‌ خداست‌ نمي‌گه‌ اما تكوينا وقتي‌ كه‌ قلب‌ يك‌ تكاني‌ مي‌خوره‌ تمام‌ بدن‌ لرزه‌ مي‌افته‌. قلب‌ عالم‌ امكان‌ است‌ فاطمه‌.

 

۲ جمادی الثانی۱۴۱۵ قمری – فضائل‌ حضرت‌ زهرا (س‌)

 فضائل‌ حضرت‌ زهرا (س‌) 2 ج‌ 2 1415

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ و السلام‌ و الصلاة‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌. لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفدا. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. انا اعطيناك‌ الكوثر. فصل‌ لربك‌ و انحر. ان‌ شانئك‌ هو الابتر.

 شبهاي‌ گذشته‌ دربارة‌ اين‌ سورة‌ مباركه‌ كه‌ عرض‌ شد ظاهر آيه‌ بر فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها دلالت‌ دارد و نام‌ كوثر اسم‌ است‌ براي‌ صديقة‌ اطهر. اما در تفاسير و تأويل‌ قرآن‌ چند معنا هم‌ براي‌ كوثر گفته‌اند كه‌ تمام‌ اينها به‌ صدقة‌ سر فاطمة‌ زهرا وجود دارد و وجود پيدا كرده‌ است‌.

 اول‌ كوثر بنام‌ بمعناي‌ خير كثير. دوم‌ نهري‌ است‌ كه‌ در بهشت‌ جاري‌ است‌، خصوصياتي‌ را براي‌ اين‌ نهر بيان‌ كرده‌اند. در اطراف‌ اين‌ نهر دوازده‌ هزار درخته‌. در درختي‌ طبق‌ روايات‌ سيصد شاخه‌ داره‌. وقتي‌ كه‌ اهل‌ بهشت‌ دوست‌ دارند يك‌ آهنگ‌ خوبي‌ را بشنوند يا صداي‌ خوبي‌ را بشنوند اراده‌ ميكنند اين‌ درختها حركت‌ مي‌كنند، صدايي‌ به‌ گوش‌ اينها ميرسه‌ كه‌ اگر مرگ‌ در آخرت‌ ميبود يك‌ دقيقه‌اش‌ را نمي‌توانستند طاقت‌ بياورند، از بين‌ مي‌رفتند. بسكه‌ لذتبخشه‌ اين‌ صدا. در ميان‌ اين‌ درختها حور العين‌ هستند در كنار اين‌ نهر. حالا در وصف‌ آب‌ اين‌ نهر چقدر روايات‌ دارد كه‌ زياده‌ رواياتش‌، احلي‌ من‌ العسل‌ از عسل‌ شيرينتر از شير سفيدتر، خلاصه‌ تا نخوري‌ نداني‌. نميشه‌ چيز خوردني‌ را وصف‌ كرد. اينهم‌ معناي‌ دوم‌.

 معناي‌ سوم‌ حوضي‌ است‌، حوض‌ كوثر كه‌ غير از نهره‌ كه‌ شبهاي‌ گذشته‌ توضيح‌ دادم‌ هم‌ بعد معنويش‌ را هم‌ بعد ظاهريش‌ را.

 چهارم‌ روايت‌ دارد قرآنه‌. كوثري‌ كه‌ خدا به‌ پيغمبر عنايت‌ كرده‌ قرآنه‌. پنجم‌ كتابه‌ يعني‌ تمام‌ علومي‌ كه‌ در كتب‌ آسماني‌ گذشته‌ و لوح‌ محفوظ‌ هست‌، به‌ پيغمبر اكرم‌ عنايت‌ كرده‌. ششم‌ شفاعت‌ پيغمبر اكرم‌ است‌ در روز قيامت‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ فرمود و لسوف‌ يعطيك‌ ربك‌ و ترضي‌. روز قيامت‌ كه‌ ميشود خداي‌ تعالي‌ آنقدر به‌ تو اي‌ پيغمبر عطا ميكند تا تو را راضي‌ كنه‌. امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ فرمود بخدا قسم‌ تا يك‌ نفر از پيروان‌ پيغمبر باقيست‌، پيغمبر سر از سجده‌ برنميداره‌ و راضي‌ نميشه‌ كه‌ پيروانش‌ وارد جهنم‌ بشوند. هفتم‌ مقام‌ محموده‌. مقام‌ محمود كه‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ فرمود و تهجد به‌ نافلة‌ لك‌ عسي‌ ربك‌ ان‌ يبعثك‌ مقاما محمودا. مقام‌ محمود. هر كسي‌ نسبت‌ به‌ خودش‌ يك‌ مقام‌ محمودي‌ داره‌ حتي‌ اگر انسان‌ طلبه‌ باشه‌ مقام‌ محمود طلبگي‌، مرجعيت‌ و اعلم‌ علما شدنه‌ مثلا. يك‌ كاسبي‌ باشه‌ مقام‌ محمودش‌ اينه‌ كه‌ رئيس‌ همون‌ صنفش‌ بشه‌ مثلا. يك‌ اداري‌ باشه‌، مقام‌ محمودش‌ اينه‌ كه‌ رئيس‌ اداره‌ بشه‌. توي‌ انبياء هم‌ مقام‌ محمود اين‌ است‌ كه‌ خاتم‌ الانبياء. روز قيامت‌ كه‌ ميشه‌ چشم‌ شفاعت‌ تمام‌ انبياء به‌ او داشته‌ باشند و او دستور بده‌ اونها از مهلكه‌ نجات‌ پيدا بكنند. فكر مي‌كنم‌ چند هفتة‌ قبل‌ بود اين‌ روايت‌ را خواندم‌ كه‌ روز قيامت‌ كه‌ ميشه‌ دنيا همين‌ كرة‌ زمين‌ پر از ظلمته‌. مردم‌ از قبرها سر بيرون‌ مي‌آورند، تاريكي‌ تمام‌ صحراي‌ محشر را گرفته‌، اول‌ كسي‌ كه‌ از ميان‌ مردم‌ محشر سؤال‌ ميشه‌ ازش‌، حضرت‌ نوحه‌. هل‌ بلغت‌؟ آيا تبليغ‌ رسالت‌ كردي‌؟ ميگه‌ بله‌. شاهد هم‌ داري‌؟ پيغمبر اسلام‌ شاهد منه‌. اين‌ روايتش‌ صحيحه‌ است‌ توي‌ كتاب‌ روضة‌ كافيه‌. بعد برو شاهدت‌ را بيار. اين‌ صف‌ را مي‌شكافه‌. مي‌آد تا ميرسه‌ به‌ پيغمبر اكرم‌. عرض‌ ميكنه‌ يا رسول‌ الله‌ من‌ به‌ خداي‌ تعالي‌ عرض‌ كردم‌ كه‌ شما شاهد من‌ هستيد بر اينكه‌ من‌ وظيفه‌ام‌ را انجام‌ دادم‌. حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ رو مي‌كنند به‌ جعفر بن‌ ابيطالب‌، برادر علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و حمزة‌ سيد الشهدا كه‌ شما دو نفر بريد براي‌ تمام‌ انبياء شهادت‌ بديد. اينها هم‌ مي‌آن‌ تمام‌ انبياء را از مخمصه‌ نجات‌ مي‌دهند مي‌فرستند توي‌ بهشت‌. اينجا راوي‌ ميگه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ مگر آنجا نيست‌؟ چرا ايشان‌ انتخاب‌ نميشه‌ براي‌ اين‌ كار؟ امام‌ صادق‌ مي‌فرمايد هو اعظم‌ شأنا. او شأنش‌ بالاتر از اينه‌ كه‌ به‌ اين‌ كارهاي‌ جزئي‌ بپردازه‌. من‌ يك‌ روايت‌ ديگر در كنارش‌ هست‌ اون‌ را هم‌ دلم‌ مي‌خواد بخونم‌ ولو آنكه‌ از موضوع‌ بحث‌ خارج‌ بشيم‌.

 يك‌ روزي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كنار پيغمبر نشسته‌ بودند. يك‌ خورده‌اي‌ معمولي‌، شايد هم‌ محزون‌ بودند. پيغمبر فرمود چرا محزوني‌؟ چون‌ مؤمن‌ بايد هميشه‌ بشاش‌ باشه‌. متبسم‌ باشه‌. تا يك‌ ذره‌ گرفته‌ شد بايد ببينه‌ علتش‌، بايد خيلي‌ گرفته‌ باشه‌ تا علتش‌ را بگه‌. رسول‌ اكرم‌ بهش‌ گفت‌ مي‌خواي‌ يك‌ مطلبي‌ را بهت‌ بگم‌ كه‌ خوشحال‌ بشي‌؟ عرض‌ كرد بله‌ يا رسول‌ الله‌. فرمود روز قيامت‌ كه‌ ميشه‌ خداي‌ تعالي‌ هزار حاجتت‌ را بر مي‌آره‌. اول‌ چي‌ مي‌خواي‌؟ گفت‌ اول‌ مي‌خوام‌ شيعيانم‌ و ذريه‌ام‌ را شفاعت‌ كنم‌. آنجا ميگه‌ اعظم‌ شأنان‌. مقايسه‌ كنيد مقام‌ شيعه‌ چيه‌؟ شيعيان‌. در روايات‌ كوثر دارد، در رواياتي‌ كه‌ در تفسير كوثر آمده‌ هست‌ كه‌ كسي‌ كه‌ يك‌ دري‌ از علم‌ دين‌ به‌ روي‌ خودش‌ باز كنه‌، من‌ سلك‌ طريقا من‌ العلم‌، خداي‌ تعالي‌ در همين‌ دنيا از آب‌ كوثر بهش‌ ميده‌ كه‌ اين‌ معنا داره‌. كسي‌ هم‌ كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را دوست‌ داشته‌ باشه‌، باز داره‌ خداي‌ تعالي‌ در همين‌ دنيا، نمي‌بردش‌ از اين‌ دنيا بيرون‌ مگر اينكه‌ از آب‌ كوثر بهش‌ ميده‌. مقام‌ محمود يعني‌ اين‌. اينقدر عظمت‌ پيغمبر اكرم‌ دارد كه‌ يكصد و بيست‌ و چهار هزار پيغمبر چشم‌ شفاعت‌. اگر پيغمبر اكرم‌ امضا نكنه‌ اين‌ گذرنامة‌ انبياء را، انبياء را هم‌ توي‌ بهشت‌ راه‌ نميدهند. لذا حضرت‌ جعفر و حمزه‌ مي‌روند براي‌ اينكار. مقام‌ حضرت‌ جعفر و مقام‌ حضرت‌ حمزه‌ خيلي‌ بالاست‌. يك‌ روز علي‌ بن‌ ابيطالب‌ فرمود، اگر جعفر و حمزه‌، اين‌ دو نفر مي‌بودند نمي‌گذاشتند خلافت‌ غصب‌ بشه‌. بعله‌.

 يكي‌ هم‌ مقام‌ محموده‌ و يكي‌ ديگر از معاني‌ كوثر كه‌ در تفسير آمده‌، كثرت‌ امت‌ پيغمبره‌. امت‌ پيغمبر روز قيامت‌ از همة‌ امتها زيادتره‌. شما فكر نكنيد كه‌ خوب‌ الان‌ اگر روي‌ حساب‌ باشه‌ مسيحيت‌ بيشتره‌ تا حالا. ما چون‌ هميشه‌ زير پامون‌ را مي‌بينيم‌. آخر را به‌ فكرش‌ نيستيم‌. چون‌ تا ماها الان‌ كه‌ شايد مساوي‌ باشه‌ مسلمونها با مسيحيها. اينها هم‌ حدودا يك‌ ميليارد و خورده‌اي‌ هستند، آنها هم‌ يك‌ ميليارد و خورده‌اي‌. در گذشته‌ هم‌ كه‌ مسيحيي‌ها بيشتر بودند، يك‌ چهارصد سالي‌ هم‌ تقريبا شايد پانصد سال‌ هم‌ مسيحيت‌ بوده‌، مسلمانها نبودند. پس‌ تا حالا مسيحي‌ها زيادترند. اما اينطور نيست‌. آقا وليعصر كه‌ ظهور كنه‌ كه‌ بيشتر عمر دنيا بعد از ظهوره‌ انشاء الله‌، ظهور كنه‌ تمام‌ مردم‌ دنيا امت‌ پيغمبرند. كثرت‌ امت‌، كثرت‌ پيروان‌. اينهم‌ يك‌ معناي‌ كوثره‌ كه‌ خدا به‌ پيغمبر عطا كرده‌. يك‌ معناي‌ ديگر كوثر كه‌ شبهاي‌ گذشته‌ عرض‌ شد، كثرت‌ نسل‌ پيغمبر اكرمه‌. ذرية‌ پيغمبر از فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها و معني‌ ظاهر آيه‌، فاطمه‌ است‌ كه‌ همة‌ مسائل‌ دور و بر اين‌ وجود مقدس‌ دور ميزنه‌. در شبهاي‌ گذشته‌ گفتم‌ كه‌ نهر كوثر، پيغمبر اكرمه‌. مي‌آد اين‌ نهر كوثر وارد حوض‌ كوثر ميشه‌. حوض‌ كوثر فاطمة‌ زهراست‌. از اين‌ كوثر دوازده‌ نهر منشعب‌ ميشه‌ كه‌ وصي‌ پيغمبر اكرم‌، اوصياء رسول‌ الله‌ صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلمند. حالا چرا اين‌ ترتيب‌ را داده‌اند؟ بخاطر اينكه‌ اگر بنا بشه‌ آن‌ نهر قويي‌ كه‌ از خداي‌ تعالي‌ سرچشمه‌ گرفته‌ كه‌ علم‌ و حكمت‌، علم‌ و دانش‌، علم‌ بماسوي‌ الله‌، علم‌ به‌ حقايق‌ اشيائه‌، كه‌ در دعاي‌ ندبه‌ مي‌خونيد و اودعته‌ علم‌ ما كان‌ و ما يكون‌ الي‌ انقضاء خلقك‌، خدايا تو به‌ وديعه‌ گذاشتي‌ در وجود مقدس‌ پيغمبر اكرم‌ علم‌ آنچه‌ گذشته‌ است‌ و علم‌ آنچه‌ كه‌ آينده‌ است‌ تا انقضاء خلق‌ كه‌ انقضاء نداره‌ خلق‌ پروردگار و مخلوق‌ پروردگار. تمام‌ اينها در وجود مقدس‌ پيغمبر اكرمه‌. اين‌ نهره‌. از پيغمبر صادر ميشه‌ مي‌آد در فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها جمع‌ ميشه‌. مقام‌ فاطمه‌ را از همين‌ آيه‌ بايد فهميد. كسي‌ كه‌ محبت‌ فاطمة‌ زهرا را داشته‌ باشه‌، يك‌ روايت‌ داره‌ كه‌ كسي‌ كه‌ گريه‌ بكنه‌، چون‌ گريه‌ علامت‌ محبته‌، گريه‌ بكنه‌ بر مصائب‌ ما خاندان‌ خدا از آب‌ كوثر بهش‌ عنايت‌ ميكنه‌.

 پس‌ بنابراين‌ كوثر مال‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هم‌ هست‌. حوض‌ كوثر مال‌ علي‌ بن‌ ابيطالبه‌. تمام‌ ائمه‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ از اين‌ آب‌ كوثر استفاده‌ ميكنند. اين‌ معناي‌ كوثر. اگر علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ علمي‌ از جانب‌ پروردگار داره‌ از اين‌ راه‌ بوده‌. اينهم‌ نه‌ فكر كنيد كه‌ مثلا در اين‌ دنيا، چون‌ ما همه‌ چيزمون‌ را در جلوي‌ چشممون‌ مي‌بينيم‌. نه‌. در اين‌ دنيا نه‌. در همان‌ روز اولي‌ كه‌ خدا پيغمبر اكرم‌ را خلق‌ كرد، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را خلق‌ كرد، فاطمة‌ زهرا را خلق‌ كرد، اين‌ ترتيب‌ و آن‌ برنامه‌ را داد. هرچه‌ شما از علوم‌ معنوي‌، از علوم‌ الهي‌ استفاده‌ بكنيد، در حقيقت‌ از فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليهاست‌. هر چه‌ امام‌ عصر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ براي‌ شما انشاء الله‌ بعد از ظهورشان‌ بيان‌ كنند، طبق‌ اين‌ احاديث‌ معتبر و تفسير سورة‌ كوثر، از فاطمة‌ زهرا گرفته‌ است‌. و فاطمه‌ هم‌ از پيغمبر و پيغمبر هم‌ از خدا. اينها را من‌ در شبهاي‌ گذشته‌ عرض‌ كردم‌ و شرح‌ دادم‌. فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها يك‌ زنه‌. شما ميگيد آخه‌ چطور ميشه‌؟ اون‌ روحية‌ زمان‌ جاهليت‌ هنوز در بشر هست‌ كه‌ زن‌ را به‌ حساب‌ نمي‌آوردند. زن‌ را جزء انسانها حتي‌ قرارش‌ نمي‌دادند. پيغمبر اكرم‌ آمده‌ با اين‌ فكر مبارزه‌ كنه‌ و به‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار من‌ محاسبه‌ كردم‌ كه‌ عرض‌ مي‌كنم‌، اگر آن‌ لحظه‌اي‌ كه‌ اسلام‌ در خصوص‌ زن‌ عمل‌ كرده‌، عمل‌ مي‌كردند امروز زنها هم‌ از نظر فكري‌، هم‌ از نظر اجتماعي‌، هم‌ از نظر علمي‌ جلوتر از مردها بودند. منتهي‌ همان‌ روحية‌ استعماري‌ زمان‌ جاهليت‌ آمده‌ تا هنوز، تا همين‌ الان‌. تا همين‌ الان‌. خداي‌ تعالي‌ در وجود فاطمة‌ زهرا تمام‌ علوم‌ اولين‌ و آخرين‌ را قرار داده‌. الان‌ شما فكر مي‌كنيد، فرقي‌ هم‌ نميكنه‌ چه‌ در ممالك‌ اسلامي‌ چه‌ در ممالك‌ غير اسلامي‌، هر چه‌ دم‌ از آزادي‌ زن‌ مي‌زنند در حقيقت‌ مي‌خواهند زنها را بدبختشون‌ كنند. تحت‌ استعمار بكشند. در ممالك‌ غير اسلامي‌ كه‌ اينها وسيلة‌ تبليغات‌ اجناسشون‌ شدند. وسيله‌ براي‌ شهوتراني‌ مردها شدند. اين‌ آزادي‌ نشد. خدا لعنت‌ كنه‌ شاه‌ را. يك‌ وقتي‌ در يكي‌ از سخنرانيهاش‌ مي‌گفت‌ من‌ و پدرم‌ جمعيت‌ ايران‌ را دو برابر كرديم‌. اين‌ جمله‌ يادمه‌ در رأس‌، در سر روزنامه‌ نوشته‌ شده‌ بود. چطور شما دو برابر كرديد؟ ما زنها را از توي‌ خانه‌ها بيرون‌ آورديم‌ و در اجتماع‌ جاشون‌ داديم‌. خوب‌ اگر مي‌خواست‌ جمعيت‌ ايران‌ واقعا به‌، چون‌ اونموقع‌ حدود بيست‌ ميليون‌ بيشتر نبود، اگر مي‌خواد واقعا بيست‌ ميليونش‌ مشخص‌ بشه‌ و بيست‌ ميليون‌ واقعا جمعيت‌ داشته‌ باشه‌، بايد همه‌ بيايند بيرون‌ وايستند. اگر يك‌ نفر هم‌ بره‌ توي‌ خونه‌، يك‌ نفر از اين‌ بيست‌ ميليون‌ جمعيت‌ كم‌ شد. حرف‌ شد؟ مگر كسي‌ توي‌ خونه‌ نشسته‌ باشه‌ جزء جمعيت‌ ايران‌ حساب‌ نميشه‌؟ كسي‌ كه‌ توي‌ باصطلاح‌ خيابان‌ راه‌ ميره‌، جمعيت‌ ايران‌ حساب‌ ميشه‌. اينقدر مردمي‌ كه‌ حرف‌ او را گوش‌ مي‌كردند و خود او اينقدر احمق‌ بودند. الان‌ هم‌ همينطوره‌. اسلام‌ اگر گفته‌ است‌ كه‌ زن‌ بايد محجوبه‌ باشه‌، اين‌ بخاطر اون‌ است‌ كه‌ او را در يك‌ وضعي‌ قرار بده‌ كه‌ در علم‌ و دانش‌، چون‌ زمينه‌ براي‌ تحصيلات‌، براي‌ علم‌ و دانش‌ در زنها بيشتره‌. بيشتر فراهمه‌.

 اگر به‌ اونچه‌ كه‌ اسلام‌ زمينه‌ سازي‌ كرده‌ بود، اين‌ را من‌ بتونم‌ اثبات‌ كنم‌ خيلي‌ خوبه‌. چون‌ بالاخره‌ افكار همه‌امون‌ اين‌ است‌ كه‌ زن‌ نميتونه‌ پا به‌ پاي‌ مرد بياد. راسته‌. مرد نميتونه‌ پا به‌ پاي‌ زن‌ بره‌. شما ميگيد چطور آخه‌ چه‌ جوري‌ ميشه‌. آخه‌ يك‌ مخترع‌، چرا همه‌اش‌ مي‌رويد روي‌ مسائل‌ اختراع‌ و اكتشاف‌ و خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ ساختمانسازي‌ و اين‌ مسائل‌؟ اصل‌ انسانيت‌ انسان‌ در معنوياته‌. در كمالات‌ روحيه‌، شما ميگيد خوب‌ توي‌ مراجع‌ هم‌ ما زن‌ نداريم‌. مرجعيت‌ هم‌ يك‌ كار اجتماعي‌ است‌. من‌ دلايلي‌ دارم‌ كه‌ كارهاي‌ اجتماعي‌ نه‌ بخاطر اينكه‌ زن‌ لياقتش‌ را نداره‌، نه‌ بخاطر اينكه‌ بايد بالاتر از اين‌ كار بكنه‌ و خدمة‌ اجتماع‌ نبايد باشه‌. زن‌ را خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ اينطور قرار داده‌. در آيات‌ و روايات‌ اسلام‌ اينطور قرار داده‌. حتي‌ تمام‌ مسلمونها متفقند كه‌ زن‌ بايد اينجوري‌ كه‌ من‌ الان‌ عرض‌ مي‌كنم‌ بايد باشه‌. اين‌ خلاصة‌ آنچه‌ دربارة‌ زنها هست‌. زن‌ بايد شوهر مهر بهش‌ بده‌، يك‌ پول‌ تو جيبي‌، واجبه‌، غذاش‌ را بده‌، لباسش‌ را بده‌، مسكنش‌ را بده‌، توي‌ خانه‌ بنشينه‌، طلب‌ العلم‌ فريضة‌ علي‌ كل‌ مسلم‌ و مسلمه‌. بنشينيه‌ تحقيقات‌ بكنه‌، تحصيل‌ علم‌ بكنه‌، علم‌ و دانش‌ داشته‌ باشه‌. همانطوري‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا حوضي‌ بود مثل‌ تشبيه‌ به‌ حوض‌ شده‌، حوضي‌ بود كه‌ از ناحية‌ پيغمبر اكرم‌ و از سرچشمة‌ علوم‌ الهي‌ سرازير ميشد و در وجود فاطمة‌ زهرا جمع‌ ميشد كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ وقتي‌ كه‌ برخورد به‌ فاطمة‌ زهرا مي‌كرد و از علوم‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها استفاده‌ ميكرد، گاهگاهي‌ تظاهر به‌ تعجب‌ مي‌كرد، عقب‌ عقب‌ مي‌رفت‌. من‌ يك‌ شب‌ شرح‌ دادم‌ كه‌ اين‌ چه‌ علمي‌ بوده‌ كه‌ گاهي‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها داشته‌ و هنوز به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ نرسيده‌ بوده‌. اين‌ را من‌ شرح‌ دادم‌ از نظر روايات‌ و از نظر آيات‌ قرآن‌. و از مسلمياته‌. منتهي‌ حالا بخواهم‌ شرح‌ بدم‌ خودش‌ يك‌ ساعتي‌ وقت‌ ميگيره‌.

 اسلام‌ اين‌ الگو را در بين‌ زنها گذاشته‌. اگر زن‌ بي‌ حيا شد و بي‌ حجاب‌ شد و خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ توانست‌ با مردها درگير بشه‌ و بيچاره‌ صبح‌ زود بره‌ براي‌ كار توي‌ يك‌ مشت‌ مرد نامحرم‌ كه‌ مردها معمولا با وضع‌ فرهنگي‌ كه‌ ما داريم‌، غالبا چشمهاي‌ خائنانه‌ را به‌ زن‌ مي‌دوزند كه‌ من‌ گاهي‌ بعضي‌ از خانمهاي‌ كارمند مي‌آيند پيش‌ من‌ مي‌گويند ما ادامه‌ كارمون‌ بديم‌؟ ميگم‌ كه‌ اگر گناه‌ نمي‌افتيد بديد. ميگن‌ ما خودمون‌ گناه‌ نمي‌كنيم‌ ولي‌ مردهايي‌ كه‌ اطراف‌ ما هستند گناه‌ مي‌كنند با وجود ما. زن‌ يعني‌ اين‌؟ به‌ خدا قسم‌ همانچه‌ را كه‌ اسلام‌ تعيين‌ كرده‌ براي‌ زن‌، همين‌ الان‌ دربارة‌ من‌ اعمال‌ بشه‌. شخص‌ من‌. شخص‌ شما اعمال‌ بشه‌، شما از خدا مي‌خواهيد. آقا يك‌ كسي‌ باشه‌ واجب‌ باشه‌، خدا واجب‌ كرده‌ باشه‌ كه‌ غذاي‌ شما را مرتب‌ برسونه‌، مسكنتون‌ را براتون‌ فراهم‌ كنه‌، لباستون‌ را هم‌ فراهم‌ كنه‌، من‌ كه‌ شخصا از خدا مي‌خوام‌ بشينم‌ توي‌ خونه‌ كتاب‌ مطالعه‌ كنم‌، تفسير قرآن‌ را نگاه‌ كنم‌، بررسي‌ بعضي‌ از حقايق‌ را بكنم‌. ولي‌ حالا بعكس‌ شده‌. فرهنگمون‌ اصلا غلطه‌. زن‌ هم‌ كار بيرون‌ را بكنه‌ هم‌ بچه‌داري‌ بكنه‌. ميگم‌ اگر اوني‌ كه‌ خدا تعيين‌ كرده‌، شما اين‌ را بشينيد فكر بكنيد. براي‌ ما در صدر اسلام‌ الگو تعيين‌ كرده‌ بودند. الگو. پيغمبر الگوست‌ و لكم‌ في‌ رسول‌ الله‌ اسوة‌ حسنه‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هم‌ الگوست‌، ائمة‌ اطهار هم‌ تك‌ تك‌ در هر زمان‌ الگو هستند. فاطمة‌ زهرا هم‌ الگوي‌ يك‌ زنه‌. كجا گفتند كه‌ فاطمه‌ علمي‌ نداشته‌؟ اعلم‌ بوده‌. اگر اعلم‌ تصور داشته‌ باشه‌ در يك‌ چنين‌ جائي‌. ببينيد اين‌ مثلي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ زده‌ كه‌ من‌ چند شبه‌ هي‌ تكرار مي‌كنم‌، بخاطر اينه‌ كه‌ شما فاطمة‌ زهرا را خوب‌ بشناسيد. پيغمبر نهر، ائمة‌ اطهار انهار، فاطمه‌ حوض‌. ببينيد تمام‌ علوم‌ اينجا جمع‌ ميشه‌، از اينجا تقسيم‌ ميشه‌. از فاطمه‌ مستقيما اظهاراتي‌ نيست‌. يك‌ خطبه‌اي‌ حضرت‌ خونده‌. اين‌ يك‌ ترشحي‌ از آن‌، با اينكه‌ خطبة‌ فاطمة‌ زهرا را اگر مفسرين‌ بنشينند كتابها در تفسير خطبة‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها بنويسند، اما در عين‌ حال‌ اين‌ يك‌ قطره‌اي‌ از آن‌ حوض‌ بينهايت‌، حوض‌ در فارسي‌ و باصطلاح‌ در ادب‌ ما و در فرهنگ‌ ما حوض‌ به‌ يك‌ حوض‌ كوچك‌ توي‌ خانه‌ اطلاق‌ ميشه‌. و الا حوض‌ در عربي‌ به‌ معناي‌ محل‌ اجتماع‌ آبه‌. آنهم‌ آب‌ حيات‌، آب‌ علم‌، آب‌ حكمت‌، آب‌ شفاعت‌، آب‌ مقام‌ محمود، آبي‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ داراست‌ كه‌ اگر يك‌ قطره‌اش‌ را در دنيا بخواهند به‌ تمام‌ مردم‌ دنيا تقسيم‌ كنند، همه‌ دانشمند و عالم‌ ميشن‌؛ اين‌ محل‌ اجتماع‌ اين‌ آبه‌. مي‌آد در اين‌ سد و در اين‌ منبع‌ پر ميشه‌ و پر شده‌ و بعد از اين‌ منبع‌ به‌ ائمه‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ سرازير ميشه‌. اينها مبالغه‌ نيست‌ها. يك‌ وقتي‌ مثل‌ يك‌ روايت‌ ضعيفي‌ كه‌ لولا مثلا فاطمه‌ لما خلقتكم‌ اينها كه‌ بعضي‌هايش‌ هم‌ سندش‌ درست‌ نيست‌، اينها رواياتي‌ ذيل‌ حديث‌ ذيل‌ آية‌ شريفة‌ كوثر. حتي‌ اين‌ معاني‌ را كه‌ عرض‌ مي‌كنم‌ فخر رازي‌ در تفسير كبيرش‌، يك‌ مرد سني‌ متعصبي‌ است‌، او هم‌ نقل‌ كرده‌. منتهي‌ استنباط‌ نكرده‌، جمع‌ و جورش‌ نكرده‌. اين‌ حوض‌ كوثر و اين‌ نور پاك‌، آنچه‌ كه‌ از اين‌ حوض‌ خارج‌ شده‌ ولو يك‌ سر سوزن‌ باشه‌، ولو يك‌ قطره‌ باشه‌، همين‌ ساداتي‌ كه‌ هستند. البته‌ سادات‌ نگاه‌ كنيد عمدة‌ فضائل‌ مال‌ ذرية‌ فاطمة‌ زهراست‌. اين‌ مطرح‌ هم‌ بوده‌. اگر آية‌ ثم‌ اورثنا الكتاب‌ الذين‌ اصطفينا من‌ عبادنا و منهم‌ مقتصدن‌ و منهم‌ سابق‌ بالخيراته‌، حدودا سي‌ روايت‌ داره‌ كه‌ همه‌اشون‌ از ولد فاطمه‌ هستند. روايتي‌ كه‌ سني‌ و شيعه‌ نقل‌ كردند و حتي‌ در زمان‌ ائمه‌ مطرح‌ بوده‌ و گاهي‌ هم‌ بعضي‌ از سادات‌ سوء استفاده‌ ازش‌ مي‌كردند ان‌ فاطمة‌ احسن‌ فرجها و ذريتها احرم‌ علي‌ النار. بخاطر فاطمه‌، ذرية‌ فاطمه‌ بدنشون‌ بر آتش‌ جهنم‌ حرامه‌. اينها بخاطر فاطمة‌ زهراست‌. اين‌ فضائلي‌ كه‌ من‌ در كتاب‌، ديده‌ بودم‌ مثل‌ ديوانه‌ شده‌ بودم‌ يك‌ وقتي‌ شايد چهل‌ سال‌ قبل‌، سي‌ و پنج‌ سال‌ قبل‌، اين‌ روايت‌ را ديده‌ بودم‌ راجع‌ به‌ ذرية‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها و آنچه‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها از وجود مقدسش‌ ترشحاتي‌ كرده‌ نمي‌دونستم‌ چيكار كنم‌. برداشتم‌ اين‌ كتاب‌ انوار زهرا را نوشتم‌. به‌ همين‌ جهت‌ هم‌ اسمش‌ را انوار زهرا گذاشتم‌ در فضائل‌ فرزندان‌ پيغمبر. و هنوز يك‌ هزارم‌ از فضائل‌، از فوائد وجود فاطمة‌ زهرا گفته‌ نشده‌.

 لذا روز قيامت‌ كه‌ ميشه‌، وقتي‌ ميگن‌ وارد بهشت‌ بشو به‌ فاطمه‌، ميگه‌ كه‌ قدر من‌ را، حد من‌ را، عظمت‌ من‌ را در دنيا نفهميدند. اينجا هم‌ نفهمند؟ لذا خداي‌ تعالي‌ برش‌ مي‌گردونه‌ توي‌ محشر. آخه‌ بين‌ محشر و در بهشت‌ خيلي‌ فاصله‌ است‌. شايد هزارها سال‌ نوري‌ فاصله‌ باشه‌. برش‌ مي‌گردانند. برو. برو توي‌ محشر شفاعت‌ كن‌. روز قيامت‌ كه‌ ميشه‌ مردم‌ در ظلمت‌ عجيبي‌ فرو رفتند. اين‌ روايت‌ را اكثر كتب‌ حديث‌ ما نقل‌ كرده‌اند. سندش‌ هم‌ صحيحه‌. من‌ خودم‌ سندش‌ را ديدم‌. مردم‌ در ظلمت‌ عجيبي‌ هستند. چون‌ خورشيد نيست‌ و خلاصه‌ هيچ‌ برقي‌، چراغي‌، ابدا هيچي‌ پيدا نميشه‌. تاريك‌. يك‌ دفعه‌ مي‌بينند گوشة‌ محشر يك‌ جمعي‌ دارند مي‌آيند صحرا محشر را روشن‌ كردند. اينها با هم‌ حرف‌ مي‌زنند. انبياء هستند. يكي‌ ميگه‌ انبياء هستند. ندائي‌ مي‌آد كه‌ انبياء نيستند. يك‌ عده‌ ميگن‌ اينها ملك‌ مقربند. چون‌ ملائكة‌ معمولي‌ نيستند. ندا مي‌آد اينها ملك‌ مقرب‌ هم‌ نيستند. با هم‌ ميگن‌ شايد اينها ائمة‌ اطهارند. ندا مي‌آد نه‌ اينها ائمة‌ اطهار هم‌ نيستند. ميگن‌ پس‌ اينها كيند؟ ما همينها را مي‌شناسيم‌. ندا مي‌آد كه‌ از خودشون‌ بپرسيد. سؤال‌ مي‌كنند شما كي‌ هستيد؟ ميگن‌ نحن‌ علويون‌. نحن‌ ولد فاطمة‌ الزهرا. ما فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا هستيم‌. خداي‌ تعالي‌ به‌ اينها ميگه‌ كه‌ شفاعت‌ كنيد. شفاعت‌ ميكنند و شفاعتشون‌ قبول‌ ميشه‌. آنقدر فضائل‌ از فاطمة‌ زهرا، همينكه‌ شما دوستش‌ داريد، همينكه‌ شب‌ وفاتش‌ گريه‌ مي‌كنيد، روايتي‌ باز در همين‌ ذيل‌ آية‌ شريفة‌ كوثر هست‌ كه‌ هر چشمش‌ بر مصيبت‌ ما گريه‌ بكنه‌، روز قيامت‌ خداي‌ تعالي‌ از آب‌ كوثر بهش‌ عنايت‌ ميكنه‌. همين‌ گريه‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ محبت‌ فاطمة‌ زهرا را داريد. اگر اين‌ الگو را مردم‌ اهميت‌ مي‌دادند. الگوهاي‌ خودشون‌ را بيشتر اهميت‌ دادند. شما ببينيد الگوي‌ مردم‌ منحرف‌ در صدر اسلام‌ كه‌ براي‌ خودشون‌ الگو قرار دادند. شما ميگيد چطور ميشه‌ همچين‌ چيزي‌؟ حالا من‌ براي‌ شما عرض‌ مي‌كنم‌. الگوي‌ اونها عايشه‌ بود. عايشه‌اي‌ كه‌ ما هيچ‌ جسارت‌ به‌ ايشان‌ نمي‌كنيم‌. هيچ‌. ولي‌ چند تا كار در تاريخ‌ كرده‌ كه‌ خود اهل‌ سنت‌ هم‌ دارند قضاوت‌ درباره‌اش‌ مي‌كنند. يكي‌ اينكه‌ با علي‌ بن‌ ابيطالب‌ جنگ‌ كرد. دوم‌ آمد خانة‌ پيغمبر را گرفت‌ و پدرش‌ را در آنجا دفن‌ كرد. خوب‌ چه‌ دليلي‌ داره‌، خانة‌ غصبي‌. ورثه‌اش‌ حضرت‌ زهرا بود. وارث‌ منحصر به‌ فردي‌ پيغمبر داشته‌ و آن‌ فاطمة‌ زهراست‌. شما در كتب‌ سني‌ و شيعه‌ مراجعه‌ كنيد. اگر كسي‌ پدري‌ از دار دنيا بره‌، يك‌ دختري‌ بيشتر نداشته‌ باشه‌، همة‌ ارثش‌ به‌ اين‌ ميرسه‌. اين‌ خونه‌ يا مال‌ فاطمة‌ زهرا بوده‌ يا مال‌ پيغمبر. روايتي‌ هم‌، كه‌ اگر روايت‌ پيغمبر اكرم‌، روايتي‌ هم‌ كه‌ خود ابي‌ بكر نقل‌ ميكنه‌ نحن‌ معاشر الانبياء لا نورث‌ پس‌ ارث‌ هم‌ بر فرض‌ نرسيده‌ باشه‌، حالا نه‌ به‌ فاطمه‌ رسيده‌ نه‌ به‌ عايشه‌ رسيده‌ ديگه‌.

 شما به‌ هيچ‌ عنوان‌ نمي‌تونيد يك‌ راهي‌، نه‌ شما آن‌ طرفداران‌ هم‌ نمي‌تونند يك‌ راهي‌ پيدا كنند كه‌ اين‌ حق‌ داشته‌ كه‌ جنازة‌ پدرش‌ را در آنجا دفن‌ كنه‌ و آنجا را غصب‌ كرده‌. اينهايي‌ كه‌ من‌ ميگم‌ شما فكر نكنيد براي‌ شما ميگم‌ شما يك‌ مشت‌ شيعيان‌ خالص‌ خيلي‌ هم‌ خوشتون‌ هم‌ بياد. نه‌ اين‌ در تاريخ‌ ثبته‌ و الان‌ هست‌. خانه‌ مال‌ پيغمبر يا انبياء ارث‌ مي‌گذارند يا نمي‌گذارند. اگر بگذارند كه‌ مال‌ فاطمة‌ زهراست‌، اگر هم‌ نگذارند به‌ زنش‌ هم‌ نميرسه‌. بعد هم‌ به‌ قول‌ ابن‌ عباس‌ تو اگر ارث‌ بخواي‌ ببري‌ آنهم‌ يك‌ هشتم‌ آنهم‌ از اعيان‌. از زمين‌ تو ارث‌ نمي‌بري‌. همه‌ دارند فتوي‌ مي‌دهند. اين‌ كار دومش‌.

 كار سومش‌. حضرت‌ امام‌ مجتبي‌ را مي‌خواهند ببرند آنجا دفن‌ كنند، حالا كه‌ خانة‌ پيغمبر شده‌ مقبره‌ خوب‌ باشه‌ امام‌ مجتبي‌ را هم‌ ببرند آنجا دفن‌ كنند. فاطمة‌ زهرا هم‌ آنجا دفن‌ كنند. حضرت‌ زهرا كه‌ اصلا فرمود مرا شب‌ غسل‌ بديد، شب‌ كفن‌ كنيد، شب‌ دفن‌ كنيد. خوب‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هم‌ طبق‌ روايات‌ صحيح‌ انشاء الله‌ امام‌ زمان‌ بياد خوب‌ اين‌ مطلب‌ را خوب‌ روشن‌ ميكنه‌ كه‌ توي‌ خانه‌ دفنش‌ كردند. توي‌ خانة‌ خودش‌. ولي‌ هر چه‌ بود مخفي‌ بود. اول‌ كسي‌ كه‌ از خاندان‌ پيغمبر از دار دنيا رفته‌، حضرت‌ مجتبي‌ هستش‌. حالا تو كه‌ تو و آن‌ حفصه‌، شما دو نفر خانه‌ را براي‌ باصطلاح‌ دفن‌ اموات‌ آماده‌ كرديد، خوب‌ فرزند پيغمبر هم‌ بياد همينجا دفن‌ بشه‌. چرا جلو را گرفت‌؟ چرا سوار شتر شد، چرا سوار ناقه‌ شد آمد كه‌ ابن‌ عباس‌ جلوش‌ را گرفت‌ گفت‌ تجملت‌ تبقرت‌ و ان‌ اشت‌ تفيلت‌. تو يك‌ روز سوار شتر ميشي‌ مي‌آي‌ جنگ‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. يك‌ روز سوار استر ميشي‌ مي‌آيي‌ جلوي‌ جنازة‌ امام‌ حسن‌ مجتبي‌ را ميگيري‌. اگر يك‌ چند روز ديگه‌ زنده‌ بماني‌ سوار فيل‌ ميشي‌. و حال‌ اينكه‌ صريحا خدا در قرآن‌ فرمود دربارة‌ زنهاي‌ پيغمبره‌، يعني‌ نزولش‌ دربارة‌ زنهاي‌ پيغمبره‌ كه‌ و قرن‌ في‌ بيوتكن‌، اصلا توي‌ خونه‌هاتون‌ بنشينيد، حق‌ ازدواج‌ هم‌ با كسي‌ نداريد، توي‌ خانه‌ها بنشينيد و بيرون‌ نيائيد. اين‌ صريح‌ قرآنه‌. چرا ايشون‌ بيرون‌ آمد؟ آنهم‌ بيرون‌ بياد براي‌ جنگ‌ كردن‌. الگو را او قرار دادند و آمدند روي‌ جنبه‌هاي‌ مادي‌ و ما الان‌ حتي‌ همان‌ را الگو قرار ميدهند. الان‌ فاطمة‌ زهرا توي‌ فرهنگ‌ ما مردم‌ مسلمان‌ شيعه‌ قبول‌ نيست‌. قبول‌ نيستش‌. خاك‌ بر سر آن‌ مردي‌ كه‌ ميگه‌ به‌ زنش‌ تو پوشيه‌ چون‌ مي‌زني‌ با من‌ راه‌ نرو من‌ خجالت‌ مي‌كشم‌. ما داريم‌ همچين‌ افرادي‌ را. روت‌ باز باشه‌ تا ببينند من‌ چه‌ جور زني‌ دارم‌.

 فاطمة‌ زهرائي‌ كه‌ الان‌ براي‌ ما خدا ميدونه‌ تا اينجوري‌ نشيم‌ ما امام‌ زمان‌ بهمون‌ نگاه‌ نميكنه‌. گفتم‌ من‌. فاطمة‌ زهرا الان‌ اگر بياد، بي‌ تعارف‌ اكثر اين‌ مردمي‌ كه‌ توي‌ اين‌ جلسه‌ نشستند قبولش‌ نمي‌كنند. الگو قرارش‌ نمي‌دهند. براي‌ زنهاشون‌، براي‌ بچه‌هاشون‌، براي‌ دختراشون‌، مگر اسلام‌ گفت‌ كه‌ اگر يك‌ وقتي‌ ما گوشه‌ و كنار ميگيم‌ دختر با اين‌ وضع‌ به‌ دانشگاه‌ نره‌، كه‌ من‌ نگفتم‌. به‌ من‌ نسبت‌ مي‌دهند گاهي‌. اگر هم‌ بر فرض‌ گفته‌ باشم‌ من‌ با علم‌ و دانش‌ مخالفم‌؟ ما اصرار داريم‌ اين‌ دختر را در خونه‌ كه‌ ميره‌ و آنجا هم‌ كه‌ با بعضي‌ از جوآنهابرخورد ميكنه‌، دانشگاهي‌ كه‌ مختلطه‌، اقلا اهل‌ تهذيب‌ نفس‌ بود، تزكية‌ نفس‌ بود مي‌گفتيم‌ كه‌ تحت‌ تأثير واقع‌ نميشه‌. ولي‌ تحت‌ تأثير واقع‌ ميشه‌. دليلش‌ هم‌ اينه‌ كه‌ بعد از چند روز تو پسر عموت‌ را، پسر برادرت‌ را براي‌ او كانديد كردي‌، اون‌ رفته‌ يك‌ جواني‌ را از توي‌ دانشگاه‌ برداشته‌ آورده‌ ميگه‌ اين‌ را من‌ مي‌خوام‌. تحت‌ تأثير واقع‌ ميشه‌ ديگه‌. تعارف‌ كه‌ نداريم‌.

 و همين‌ ما مردم‌ شيعه‌ و مسلمان‌، بخدا قسم‌، به‌ زبان‌ هم‌ مي‌آريم‌ و عمل‌ هم‌ مي‌كنيم‌ منتهي‌ اسمش‌ را نمي‌بريم‌. عايشه‌ براي‌ ما الگوه‌. چيكار كرد عايشه‌؟ عايشه‌ حالا با، حالا با علي‌ جنگ‌ نكنه‌، يك‌ زن‌ شجاع‌ جنگجوي‌ رهبر يك‌ جمعي‌ و تا آخر.

 و لذا اين‌ را بهتون‌ بگم‌. باب‌ علم‌ پيغمبر آيا علي‌ بن‌ ابيطالبه‌ يا عايشه‌؟ از نظر اهل‌ سنت‌. ما با سني‌ها اين‌ بحثها را كرديم‌. باب‌ علم‌ پيغمبر كيه‌؟ انا مدينة‌ العلم‌ و علي‌ بابها كيه‌؟ همه‌ ميگند علي‌ بن‌ ابيطالب‌. همه‌ ميگن‌. آقا شما توي‌ كتابتون‌، اين‌ صحيح‌ بخاري‌ حيف‌ كه‌ اينجا نيست‌ الان‌ من‌ مي‌آوردم‌ نشونتون‌ مي‌دادم‌. صد تا روايت‌ از عايشه‌ نقل‌ مي‌كنند يك‌ دونه‌ از علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نقل‌ نمي‌كنند. توي‌ همين‌ كتب‌ اهل‌ سنت‌ اينجوريه‌. صد تا باور كنيدها، ايني‌ كه‌ من‌ ميگم‌ مبالغه‌ نيست‌. يعني‌ نود و نه‌ درصد روايات‌ اهل‌ سنت‌ از عايشه‌ و ابي‌ هريره‌ و اينهاست‌ و يك‌ دونه‌ از علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نيست‌. ندارند. او را چون‌ الگو قرار دادند. حرف‌ او را گوش‌ مي‌دهند. سخن‌ او را متوجهند. بعضي‌هايش‌ را هم‌ كه‌ بعدها جعل‌ كردند. ديدند عايشه‌ بهتره‌ كه‌ بهش‌ تهمت‌ بزنند، دروغ‌ ببندند. به‌ قول‌ يك‌ كسي‌ مي‌گفت‌ باطل‌ نميشه‌. چون‌ به‌ فاطمة‌ زهرا و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ اگر دروغ‌ كسي‌ ببنده‌، روزه‌اش‌ باطل‌ ميشه‌. اما به‌ عايشه‌ براي‌ اينكه‌ روزه‌اشون‌ را حفظ‌ كنند به‌ او دروغ‌ بستند. آقا شما را به‌ خدا ابو هريره‌ الگو براي‌ شماست‌ كه‌ خدا انشاء الله‌ حفظ‌ كنه‌ يكي‌ از علماي‌ بزرگ‌، سيصد صحابي‌ خلق‌ شده‌، اصلا نبوده‌ زمان‌ پيغمبر اينها درست‌ كردند و بعد هم‌ روايت‌ ازش‌ نقل‌ كردند. يك‌ كتاب‌ ايشان‌ نوشت‌.

 اگر فاطمة‌ زهرا را خدا ميدونه‌ همين‌ امروز، خدا رحمت‌ كنه‌ حضرت‌ امام‌ رضوان‌ الله‌ تعالي‌ عليه‌ را. ايشان‌ يك‌ روزي‌ يك‌ كسي‌ آنچه‌ كه‌ همه‌امون‌ عمل‌ مي‌كنيم‌ و همون‌ را مي‌خوايم‌ و همه‌امون‌ ميگيم‌ و توي‌ مغزمون‌ هست‌ عملا دنبالش‌ هستيم‌، يك‌ كسي‌ به‌ زبان‌ آورد كه‌ فرمودند قتلش‌ واجبه‌. سؤال‌ كرده‌ بود الگو براي‌ زن‌ كيه‌؟ همه‌اتون‌ شنيديد من‌ نمي‌خوام‌ به‌ زبان‌ بيارم‌. عملا ماها همينطوريم‌. زن‌ بياد هنرپيشه‌ باشه‌، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ يك‌ خورده‌ هم‌ اخلاق‌، خوب‌ زن‌ اخلاق‌ به‌ خرج‌ ميده‌ طبعا، اخلاق‌ به‌ خرج‌ بده‌. او بشه‌ الگو براي‌ ما. بشينيم‌ يك‌ خورده‌ فكر كنيم‌. شب‌ شهادت‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليهاست‌. اين‌ مردم‌ نخواستند فاطمه‌ در بين‌ آنها باشه‌. اين‌ مردم‌ كوثر را نخواستند. اين‌ خير كثير را نخواستند. و الاّ فاطمة‌ زهرا هيجده‌ سال‌ توي‌ مردم‌ باشه‌، عايشه‌ هشتاد سال‌؟ آنهم‌ تازه‌ عايشه‌ را كشتند. معاويه‌ كشت‌. توي‌ خونه‌اش‌ يك‌ چاهي‌ كند، رويش‌ هم‌ يك‌ حصيري‌ انداخت‌ مشخص‌ نبود. عايشه‌ را دعوت‌ كرد افتاد توي‌ چاه‌. بعد هم‌ اعلام‌ كرد افتاده‌ توي‌ چاه‌. چيكارش‌ كنيم‌؟

 فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها را خدا ميدونه‌ ما مردم‌ شيعة‌ متدين‌ مسجدي‌ بعضي‌هامون‌ نماز شب‌ خون‌، از دست‌ داديم‌ و عايشه‌ را گرفتيم‌. مي‌دونيد اخلاق‌ من‌ اينه‌ كه‌ من‌ اينجوري‌ صحبت‌ مي‌كنم‌ ديگه‌. چون‌ خيلي‌ تعارف‌ باهاتون‌ كرديم‌ و به‌ نتيجه‌ نرسيد. يك‌ خورده‌اي‌ تكان‌ بخوريم‌. يك‌ خورده‌اي‌ به‌ فكر باشيم‌. آيا اگر امام‌ زمان‌ الان‌ بياد توي‌ خونة‌ شما دلش‌ مي‌خواد دوست‌ داره‌ كه‌ زن‌ و بچة‌ شما مثل‌ فاطمة‌ زهرا باشند اي‌ مثل‌ عايشه‌. طبعا خواهيد گفت‌ كه‌ مثل‌ فاطمة‌ زهرا. خوب‌ شما هم‌ اقدام‌ كنيد، شروع‌ كنيد. از كجا بايد شروع‌ كرد؟ از كجا بايد اقدام‌ كرد؟ از همينجا. دخترتون‌ را تربيت‌ كنيد، با سواد باشه‌، با علم‌ باشه‌، با دانش‌ باشه‌، بي‌ عفت‌ نباشه‌. كارهاي‌ بي‌ عفتي‌ نكنه‌. زنتون‌ هم‌ همينطور. آخه‌ چه‌ جوري‌ درس‌ بخونه‌؟ مگر راه‌ منحصر به‌ اين‌ بي‌ عفتي‌ هاست‌ كه‌ درس‌ خوندن‌ منحصر به‌ اينه‌. من‌ تعجب‌ مي‌كنم‌ بعضي‌ از اهل‌ سواد، اهل‌ علم‌، اهل‌ دانش‌، اينها يك‌ بچه‌ را نمي‌توانند توي‌ خونه‌ تربيت‌ كنند. اين‌ خيلي‌ عجيبه‌. پس‌ تو چطور مي‌خواي‌ اجتماعي‌ را تربيت‌ كني‌؟ چه‌ جور اين‌ آيه‌ دربارة‌ تو صدق‌ ميكنه‌ كه‌ و المؤمنين‌ و المؤمنات‌ بعضهم‌ اولياء بعض‌ يأمرون‌ بالمعروف‌ و ينهون‌ عن‌ المنكر. مؤمنين‌ و مؤمنات‌ بعضيشون‌ ولي‌ بعضي‌ هستند. امر مي‌كنند ديگران‌ را به‌ معروف‌ و نهي‌ مي‌كنند از منكر. تو بچة‌ خودت‌ را نمي‌توني‌ اداره‌ كني‌. تو چطور مؤمني‌ هستي‌، چه‌ جور مسلماني‌ هستي‌؟ تو زن‌ خودت‌ را نمي‌تواني‌ با زبان‌ خوش‌ بهش‌ حقايق‌ را بفهماني‌، اهل‌ كمالاتش‌ كني‌، اهل‌ تزكية‌ نفسش‌ كني‌، اهل‌ سير الي‌ الله‌ و رسيدن‌ به‌ مقام‌ محمود هر انساني‌ او را تربيت‌ كني‌. تو چطور مي‌خواي‌ جزء مؤمنيني‌ باشي‌ كه‌ يأمرون‌ بالمعروف‌ و ينهون‌ عن‌ المنكر و يقيمون‌ الصلاة‌. نماز را به‌ پا مي‌دارند.  يقيمون‌ الصلاة‌ با يصلون‌ فرق‌ ميكنه‌. حضرت‌ سيد الشهدا اشهد انك‌ قد اقمت‌ الصلاة‌. يعني‌ تو كاري‌ كردي‌ كه‌ نماز پابرجا شد. بپا ايستاد. نماز بپا ايستاد توي‌ مسلمانها. شما هم‌ و يقيمون‌ الصلاة‌ نماز را بايد برپا داريد. نه‌ خودت‌ نماز بخوني‌ آنهم‌ نماز سر و دست‌ و پا شكسته‌. و بخدا قسم‌ آقايون‌ اگر اين‌ الطاف‌ و محبتهاي‌ ائمه‌ نباشه‌، اين‌ اعجاز خاندان‌ عصمت‌ نباشه‌ كه‌ هي‌ معجزه‌ مي‌كنند و ما را متوجه‌ به‌ خودشون‌ ميكنند و تشيع‌ را كنترل‌ مي‌كنند اگر اين‌ نبود، عمل‌ ما ضد اسلام‌ بود، تبليغات‌ ما ضد اسلام‌ بود، اساس‌ همة‌ برنامه‌هاي‌ ما ضد اسلام‌ و ضد امام‌ زمان‌ و اينها بود. خوب‌ اثر تبليغاتي‌ اين‌.

 شما اين‌ من‌ اين‌ عينك‌ را دستم‌ گرفتم‌ كه‌ يادم‌ نره‌ مطلب‌. اين‌ عينك‌ ميگه‌ اين‌ عينك‌ به‌ اندازة‌ تو نيست‌. چرا دستت‌ گرفتي‌. اين‌ چيه‌؟ همين‌ ديشب‌ در اين‌ مجلس‌. دلم‌ مي‌خواد اگر ميسره‌ اين‌ بچه‌ را بياريد ببينند. اگر اين‌ اثرات‌ تبليغات‌ آنهاست‌ كه‌ داره‌ دين‌ را نگه‌ مي‌داره‌. اين‌ عينك‌ را هر كس‌ ببينه‌ مي‌فهمه‌ كه‌ يك‌ چشم‌ بچه‌ نابينا يك‌ چشمش‌ هم‌ خيلي‌ ضعيف‌. اين‌ از اين‌ شيشه‌هاي‌ ته‌ استكانيه‌. اين‌ را ديشب‌ آوردم‌ من‌ خيلي‌ دلم‌ سوخت‌. يك‌ دستي‌ هم‌ به‌ سر و صورتش‌ كشيدم‌ و دعائي‌ هم‌ خوندم‌. آقاي‌ جواهري‌ اين‌ بچه‌ هست‌؟ برش‌ داريد بياريد. ديشب‌ شفاش‌ دادند. اينها. اون‌ بچه‌. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌. بعله‌ همة‌ رفقاي‌ ما ديدند، چشم‌ اين‌ بچه‌ اينهم‌ عينكش‌. از ديشب‌ عينكش‌ را برداشت‌. سلام‌ چند سالشه‌ آقاي‌ جواهري‌؟ چهار سالشه‌. چشماش‌ مثل‌ چشم‌ نرگس‌. حالا من‌ يك‌ ساعت‌ صحبت‌ كنم‌ شماها مي‌نشينيد و تحت‌ تأثير، آنها خودشون‌ بايد تبليغ‌ كنند. ديگه‌ از اين‌ روشنتر. اين‌ عينك‌ مال‌ كيه‌؟ مال‌ منه‌. چرا نمي‌زني‌؟ ديگه‌ نمي‌زنم‌. همه‌ را مي‌بيني‌ ديگه‌. من‌ را هم‌ ديشب‌ ديدي‌؟ بعله‌. ديگه‌ معجزه‌اي‌، اكثر رفقاي‌ ما ايشان‌ را ديدندها قبل‌ از اين‌ جريان‌. بعله‌ همه‌، اگر بگيم‌ اينهايي‌ كه‌ ايشون‌ را ديدند دستشون‌ را بلند كنند، همه‌ دستشون‌ را بلند مي‌كنند. ديدنش‌. بعله‌. اينها. اينهم‌ عينكش‌. عينكش‌ را ديشب‌ تا حالا برداشته‌. گفتم‌ يك‌ مقدار خاك‌ از ضريح‌، از گوشه‌ كنار ضريح‌ برداريد به‌ چشمش‌ خوب‌ ميشه‌. ديشب‌ هم‌ بردند اين‌ كار را كردند خوب‌ هم‌ شده‌ الان‌ پهلوي‌ ما ايستاده‌. دو نفر هم‌ آقاي‌ علوي‌ ميگن‌ توي‌ حرم‌ شفا دادند. از اينها زياده‌، اونها خودشون‌ دست‌ به‌ كار مي‌شوند. ماها نمي‌تونيم‌، نمي‌فهميم‌، درك‌ نداريم‌. بيائيم‌ و بخاطر اين‌ لطفي‌ كه‌، اين‌ ديگه‌ بچه‌ است‌. هيچ‌ حقه‌اي‌ توي‌ كارش‌ نيست‌، دليلي‌ هم‌ نداره‌. ما ديديدم‌. ما ديديم‌. از اين‌ روشنتر معجزه‌ بكنند؟ براي‌ چي‌ ما فاطمة‌ زهرا را ترك‌ كرديم‌ در زندگيمون‌ و به‌ عايشه‌ و حفصه‌ و امثال‌ اينها رو آورديم‌. بيائيد همين‌ الان‌ بخاطر اين‌ لطفي‌ كه‌ حضرت‌ رضا از خودشون‌ نشان‌ دادند، اين‌ لطفي‌ كه‌ ائمة‌ اطهار از خودشون‌ نشون‌ دادند، بيائيد امشب‌ با خدا آشتي‌ كنيم‌. با خدا با امام‌ زمان‌ قرارداد ببنديم‌ كه‌ ديگه‌ آقا ما گناه‌ نمي‌كنيم‌، معصيت‌ نمي‌كنيم‌.

 چيزي‌ مي‌خواي‌ بگي‌؟ها چيزي‌ اگر مي‌خواي‌ بگي‌ بگو. بلد نيستم‌. بلد نيستي‌. ديشب‌ توي‌ حرم‌ چي‌ ديدي‌؟ امام‌. خوب‌ بچه‌ اذيت‌ نشه‌. به‌ ما چند دفعه‌ گفته‌. گفت‌ كه‌ من‌ امام‌ را ديدم‌، شكل‌ حاج‌ آقا ديدم‌. آقاي‌ جواهري‌، خودتون‌ بگيد. هيچ‌ كس‌ هم‌ دست‌ به‌ بچه‌ نزنه‌، بچه‌ اذيت‌ ميشه‌. خيلي‌ خوب‌. اين‌ عينك‌ را آقايون‌ اگر از نزديك‌ ببينند خيلي‌ عجيبه‌ها، اين‌ به‌ چشم‌ اين‌ بچه‌ بوده‌. اين‌ قطرش‌ به‌ اين‌ اندازه‌ است‌. اين‌ شماره‌اش‌ چنده‌؟ نوزده‌. آنهايي‌ كه‌ اهل‌ عينكند ميدونند نوزده‌ يعني‌ چي‌؟ يعني‌ كور.

 حالا كه‌ يك‌ حالي‌ پيدا كرديد چراغها را خاموش‌ كنيد بريم‌ در خانة‌ فاطمة‌ زهرا. امشب‌ يك‌ عده‌ مهمان‌ آذربايجاني‌ داريم‌، دوستان‌ اردبيلمون‌ كه‌ اينها هم‌ سر قسمت‌ رسيدند. من‌ ديدم‌ عزاداريهايشون‌ را در اردبيل‌. امشب‌ انشاء الله‌ من‌ عرايضم‌ را كوتاه‌ مي‌كنم‌، خانمها هم‌ چراغهايشون‌ را خاموش‌ كنند، عرايضم‌ را كوتاه‌ مي‌كنم‌. مجلس‌ را به‌ اين‌ عاشقان‌ فاطمة‌ زهرا كه‌ انشاء الله‌ در عمل‌ هم‌ عاشق‌ بي‌بي‌ هستند مي‌سپارم‌. همين‌ حد مقدار عرض‌ كنم‌. امشب‌ خانة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ تاريك‌ است‌. چراغها خاموش‌ است‌. همة‌ شماها در عالم‌ زر آنجا بوديد، ديديد علي‌ با چه‌ غمي‌، با چه‌ غصه‌اي‌ بدن‌ فاطمة‌ زهرا را غسل‌ داد. اسماء ميگه‌ علي‌ خواست‌ بدن‌ فاطمه‌ را غسل‌ ميداد. يك‌ وقت‌ ديدند علي‌ سر به‌ ديوار گذاشت‌ زار زار گريه‌ كرد. عن‌ الفقد الزهرا تبكي‌. اسماء دستم‌ به‌ بازوي‌ ورم‌ كردة‌ زهرا رسيد. يا فاطمة‌ الزهرا يا بنت‌ محمد. يا فاطمة‌ الزهرا يا بنت‌ محمد. يا فاطمة‌ الزهرا يا بنت‌ محمد. يا فاطمة‌ الزهرا يا بنت‌ محمد يا فاطمة‌ الزهرا يا بنت‌ محمد. يا فاطمة‌ الزهرا يا بنت‌ محمد. يا فاطمة‌ الزهرا يا بنت‌ محمد يا فاطمة‌ الزهرا يا بنت‌ محمد. يا فاطمة‌ الزهرا يا بنت‌ محمد. يا فاطمة‌ الزهرا يا بنت‌ محمد

 

۱ جمادی الثانی ۱۴۱۵ – معناي‌ كوثر، مقام‌ حضرت‌ زهرا (علیهاسلام‌)

اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ و السلام‌ و الصلاة‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌. لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ دائمة‌ علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 چند معنا دربارة‌ كوثر بيان‌ شده‌، يكي‌ اونكه‌ نهري‌ است‌ كه‌ از زير عرش‌ جاري‌ است‌ و در كنار اين‌ نهر به‌ عدد ستاره‌هاي‌ آسمان‌ جام‌ و ظرف‌ گذاشته‌اند كه‌ مردم‌ از اين‌ آب‌ استفاده‌ كنند خود اين‌ تعبيرات‌ يك‌ معنايي‌ داره‌ كه‌ چطور اين‌ نهري‌ كه‌ در بهشت‌ است‌ از زير عرش‌ كشيده‌ شده‌، جاري‌ شد اگر نگوييم‌ كه‌ ظاهر است‌ در همان‌ علم‌ و حكمت‌ لااقل‌ بايد تعبيرش‌ و تاويلش‌ علم‌ و حكمت‌ باشد.

 علم‌ و حكمت‌ از عرش‌ جاري‌ شده‌. وارد اين‌ حوض‌ شده‌ كنار اين‌ حوض‌ ظرفهاي‌ زيادي‌ است‌ كه‌ تمام‌ مردم‌ مي‌تونن‌ از اين‌ حوض‌ استفاده‌ كنند، احتياجي‌ به‌ صف‌ كشيدن‌ و نوبت‌ و اينها نيست‌ وقتي‌ كه‌ كنار يك‌ آبي‌ ظرفهاي‌ زيادي‌ بود خدا قسمتتون‌ كنه‌ بريد مكه‌، در كنار چاه‌ زمزم‌ سابق‌ اينطور بود كه‌ يك‌ ظرف‌ بيشتر نبود طبعا اگر ده‌ نفر مي‌آمدند مي‌خواست‌ پشت‌ سر هم‌ بايستند و يكي‌ يكي‌ آب‌ بخورند اما حالا شايد متجاوز از سيصد چهارصد تا ظرف‌ هست‌ هيچ‌ كي‌ هم‌ بالاش‌. اگر حالا اين‌ كنار جوبي‌ بود كنار نهري‌ بود خوب‌ هر كسي‌ مي‌ياد يك‌ ظرفي‌ برمي‌ داره‌، آب‌ مي‌خورده‌. اگر اونقدر ظرف‌ بود به‌ عدد ستاره‌هاي‌ آسمان‌. اين‌ تعبير خود روايته‌ پس‌ طبعا به‌ عدد هر نفري‌ يك‌ ظرف‌ آب‌ هست‌.

 وقتي‌ كه‌ از اين‌ آب‌ انسان‌ مي‌خوره‌، اين‌ يك‌ تعبير كه‌ از زير عرش‌ جاري‌ مي‌شه‌ يك‌ تعبير اينه‌ كه‌ به‌ عدد ستاره‌هاي‌ آسمان‌ ظرف‌ كنارش‌ هست‌ تعبير سوم‌ اين‌ كه‌ هر كس‌ از آب‌ كوثر بخوره‌ ديگه‌ تشنش‌ نمي‌شه‌. يا يضمه‌ بعده‌ ابدا، به‌ هيچ‌ وجه‌ تشنش‌ نمي‌شه‌ چون‌ به‌ اندازه‌اي‌ كه‌ مي‌خواسته‌ خورده‌. در اين‌ بين‌ يك‌ دسته‌ از مردم‌ هستند كه‌، اين‌ هم‌ باز تو روايت‌ هست‌ يك‌ دسته‌ از مردم‌ هستند كه‌ خودشون‌ لازم‌ نيست‌ آب‌ بردارند بخورند بهشون‌ مي‌دن‌. مثلا اونهايي‌ كه‌ دعاي‌ ندبه‌ مي‌خونند بكئسه‌ و بيده‌، هم‌ با جام‌ حضرت‌، اين‌ تمناي‌ فوق‌ العاده‌اي‌ هستها، شما وقتي‌ كه‌ تو يك‌ مجلس‌ نشستيد يك‌ عالمي‌ يك‌ ولي‌ خدايي‌ نشسته‌ مي‌خواييد آبي‌ كه‌ مي‌خوريد از ليواني‌ كه‌ او  خورده‌ مال‌ اوست‌ بخوريد، اين‌ بخاطر محبتتونه‌ به‌ خاطر هر چي‌ كه‌ حالا، حالا هر چي‌ فكر مي‌كنيد. خود امام‌ زمان‌ يك‌ ظرفي‌ داره‌، يك‌ كئسي‌ داره‌، يك‌ جامي‌ داره‌، كه‌ ما در دعاي‌ ندبه‌ مي‌گيم‌ كه‌ بكئسه‌ از اون‌ جام‌ خودش‌ به‌ ما آب‌ بدهد. و با دست‌ خودش‌ كه‌ نه‌ اينكه‌ خودت‌ بري‌ آب‌ برداري‌ بخوري‌ نه‌. اين‌ آب‌ تعبير سوم‌ در تمام‌ روايات‌ هست‌ كه‌ اين‌ آب‌ كوثر مال‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالبه‌، وصعنا من‌ حوض‌ جده‌، خدايا بياشام‌ به‌ ما از حوض‌ جدش‌، جدش‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالبه‌. اينها از جام‌ حضرت‌ از دست‌ حضرت‌ ببينيد اين‌ جام‌ هست‌ حوض‌ را هم‌ كه‌ ديشب‌ گفتم‌ كه‌ يعني‌ چه‌؟ نهر وارد مي‌شه‌ توي‌ حوض‌ از زير عرش‌ الهي‌ اين‌ نهر جاريه‌ يعني‌ الرحمن‌ علي‌ العرش‌ الستوي‌، خدا بر عرش‌ مسلطه‌. و از زير عرش‌ اين‌ نهر جاريه‌ اينها كه‌ مي‌گم‌ در مضامين‌ روايته‌. وارد اين‌ حوض‌ مي‌شه‌ و اين‌ حوض‌ منشعب‌ به‌ دوازده‌ جوي‌ كه‌ باز اين‌ حوض‌ مال‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالبه‌ صاحب‌ حوض‌ كوثره‌.

 در تعبير ظاهري‌ براي‌ افرادي‌ كه‌ خيلي‌ اهل‌ بحث‌، به‌ هر حال‌ خيلي‌ها هستند مي‌رن‌ تو يك‌ مجلسي‌، مي‌گن‌ چي‌ خوردي‌؟ چي‌ خورشت‌ درست‌ كرده‌ بود؟ شايد اكثر شماها اينطور باشيد به‌ خانه‌ كه‌ مي‌ريد يك‌ جا دعوتيد زنتون‌ ازتون‌ سوال‌ مي‌كنه‌ خوب‌ چه‌ غذايي‌ خورديد؟ گاهي‌ مي‌شه‌ انسان‌ اونجا مقهور يك‌ آدمي‌ است‌ يك‌ دانشمندي‌ است‌ نشسته‌ و از فرمايشات‌ او داره‌ استفاده‌ مي‌كنه‌. براي‌ خود من‌ اتفاق‌ افتاده‌، به‌ كلي‌ يادش‌ نيست‌ چي‌ خورده‌ اونجا. من‌ يك‌ شب‌ تو همين‌ گرفتاري‌ مبتلا شدم‌ رفتيم‌ منزل‌ پرسيدنداز ما چي‌ خوردي‌؟ گفتم‌ يادم‌ نيست‌ مگر مي‌شه‌ آدم‌ يك‌ جا بره‌ غذا بخوره‌ ولي‌ يادش‌ نباشه‌. گفتم‌ باور كنيد، حالا بزار فكر كنم‌ يك‌ مقدار فكر كردم‌ بعد يادم‌ اومد كه‌ پلو بود اما خورشتش‌ چي‌ بود؟ باز يادم‌ نيامد علتش‌ هم‌ اين‌ بود كه‌ تمام‌ شش‌ دنگ‌ حواسم‌ به‌ يك‌ عالم‌ اهل‌ معنايي‌ بود اونجا پهلوي‌ من‌ هم‌ اتفاقا نشسته‌ بود و از وجودش‌ داشتم‌ استفاده‌ مي‌كردم‌ واقعا نمي‌دونستم‌، الان‌ هم‌ كه‌ اينجا نشستم‌ باز هم‌ يادم‌ نمي‌ياد كه‌ اونجا خورش‌ چي‌ خورديم‌؟ يك‌ شب‌ ديگه‌ منزل‌ يكي‌ از علما بوديم‌ مجلس‌ خوبي‌ بود در خانه‌ با اخلاص‌ خاص‌ دعوت‌ كرده‌ بود از امام‌ عصر ارواحنا فدا در همان‌ عالم‌ روحي‌ خودش‌، جوري‌ مجلس‌ را ترتيب‌ داده‌ بود كه‌ ما شش‌ دنگ‌ حواسمون‌ به‌ امام‌ زمان‌ بود يعني‌ يك‌ جوري‌ مجلس‌ را مرتب‌ كرده‌ بود كه‌ ما فكر مي‌كرديم‌ الان‌ آقا تشريف‌ مي‌ياره‌. واقعا الان‌ هم‌ يادم‌ نيست‌ كه‌ ما اونجا، چون‌ اينكه‌ مي‌گم‌ پلوش‌ يادم‌ طبعا بود، ولي‌ خورشتش‌ چي‌ بود، كي‌ اونجا بود، هيچ‌ يادم‌ نيست‌. براي‌ شماها هم‌ اتفاق‌ مي‌افته‌ گاهي‌ زن‌ انسان‌ به‌ انسان‌ شك‌ مي‌كنه‌ شايد دعوت‌ نبوده‌ اينجوري‌ حالا فكر مي‌كني‌ چي‌ خوردي‌؟

 يك‌ عده‌ مردم‌ هستند اينطوريند الان‌ بهشون‌ مي‌گن‌ مي‌برنت‌ بهشت‌. بهشت‌ چي‌ داره‌؟ از قبل‌ بايد سوال‌ كنند، خدا هم‌ شروع‌ كرده‌ بهشت‌ غذاهاي‌ بهشت‌ را براي‌ انسان‌ بيان‌ مي‌كنه‌ متك‌ علي‌ فرش‌ وتابعها من‌ استبرق‌ يا مثلا فرض‌ كنيد كه‌ جنات‌ تجري‌ من‌ تحت‌ الانهار نهرهايي‌ از زيرش‌ جاريه‌ بسيار خور نهر كوثر هم‌ از اون‌ طرف‌ مي‌ياد از عسل‌، اينها واقعيت‌ داره‌ها نه‌ اينكه‌ خلاف‌ باشه‌، از عسل‌ شيرينتر و شير سفيدتر و از آب‌ هم‌ روانتر. خوب‌ اين‌ هست‌ اما همينه‌ يا يك‌ چيز ديگه‌ هم‌ هست‌؟

 نه‌، يك‌ بعد ملكوتي‌ داره‌، اينهايي‌ كه‌ از كوثر استفادة‌ خوب‌ رفع‌ تشنگي‌ خيلي‌ مهمه‌ چون‌ تشنگي‌ صحراي‌ محشر خيلي‌ زياده‌ شما يك‌ جا تو صف‌ وايستاده‌ باشيد كه‌ گرم‌ هم‌ باشه‌ آفتاب‌ زيادي‌ هم‌ باشه‌ و بعد اونجا آب‌ هم‌ نباشه‌ مدتي‌ هم‌ معطل‌ شديد خوب‌ اول‌ كه‌ وارد خانه‌ كه‌ مي‌شيد از صف‌ كه‌ نجات‌ پيدا مي‌كنيد نانتونه‌ يا هر چي‌ را مي‌خريد مي‌ياييد خانه‌ اول‌ مي‌گيد تشنگي‌ هلاك‌ شدم‌ آي‌ آب‌ حتي‌ چقدر خوشحال‌ هم‌ مي‌شيد كه‌ خانمتون‌ متوجه‌ اين‌ معنا شده‌ باشه‌ همان‌ دم‌ در يك‌ آب‌ يخ‌ بهتون‌ بده‌، خيلي‌ خوشتون‌ مي‌ياد، در صحراي‌ محشر، حالا چقدر، انشاء الله‌ شماها معطليتون‌ كم‌ باشه‌ اگر تزكية‌نفس‌ كرديد اگر تزكية‌ نفس‌ نكرديد خيلي‌ معطل‌ مي‌شيد اين‌ را بهتون‌ بگم‌ چون‌ تا تزكية‌ نفس‌ انسان‌ نكنه‌ وارد بهشتش‌ نمي‌كنند. انشاء الله‌ معطليتون‌ كم‌ باشه‌ تزكية‌ نفس‌ كرده‌ باشيد معطل‌ نشيد والا اگر چند ساعت‌ هم‌ معطل‌ بشيد حالا تا چه‌ برسه‌ به‌ پنجاه‌ هزار سال‌، اگر انسان‌ معطل‌ شد تشنه‌ مي‌شه‌. عطش‌ فشار مي‌ياره‌ مي‌ياد دم‌ در بعضيها خودشون‌ مي‌رن‌ آب‌ برمي‌ دارن‌ مي‌خورند بعضيها هم‌ كه‌ اصلا اجازه‌ نمي‌دن‌ آب‌ بخورند، هر كس‌ كه‌ خداي‌ نكرده‌ مشروب‌ خورده‌ باشه‌ به‌ او اجازه‌ نمي‌دن‌ كه‌ از حوض‌ كوثر، با اين‌ دهن‌ آلوده‌ نمي‌شه‌ از حوض‌ كوثر آب‌ بخورد ولي‌ خوب‌ بعضيها خودشون‌ مي‌رن‌ مي‌خورن‌ بعضيها احترامشون‌ مي‌كنند ملائكه‌ مي‌يان‌ بهشون‌ آب‌ مي‌دن‌، بعضيها خيلي‌ بالا هست‌ وضعشون‌ اينهاحالا به‌ هر حال‌ در ارتباط‌ به‌ عالم‌ ملكه‌ها بعضيها هم‌ امامشون‌، خيلي‌ مهمه‌. دم‌ در بهشت‌ ايستاده‌ اول‌ مي‌گه‌ اين‌ آب‌ را بخور رفع‌ تشنگيد بشه‌ بعد وارد بهشت‌ بشو كه‌ بكئسه‌ و بيده‌ و بعضيها كه‌ خيلي‌ خصوصي‌ هستند از  همان‌ ظرف‌ خود امام‌ آب‌ مي‌خورند. بكئسه‌ وبيده‌ رميا ربيا حميدا بعده‌ يا الرحم‌ الراحمين‌ و وارد بهشت‌ مي‌شه‌ خوب‌ اين‌ يك‌ معنا. ماها را همان‌ اندازه‌ بهمون‌ محبت‌ كنند خيلي‌ ممنونيم‌ اما يك‌ بعد معنوي‌ فوق‌ العاده‌ عجيب‌ كه‌ اون‌ نهر كوثر هم‌ در اين‌ دنيا جاريه‌ و از اين‌ نهر كوثر و از اين‌ حوض‌ كوثر در همين‌ دنيا، همين‌ مجلس‌ حتي‌ همين‌ لحظه‌ ممكنه‌ شما استفاده‌ كنيد و اون‌ چيه‌؟ علم‌ و حكمت‌ قرآن‌، از زير ساق‌ عرش‌ جاري‌ شده‌ آمده‌ كه‌ جوي‌ نهر اين‌ آب‌ وجود مقدس‌ پيغمبر اكرمه‌. كه‌ خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد و علمك‌  مالم‌ تكن‌ تعلم‌ خدا بهت‌ تعليم‌ داد اونچه‌ را كه‌ نبودي‌ خودت‌ بداني‌ ظرف‌ بزرگ‌ اين‌ نهر، نهر فكر نكنيد جوي‌، خدمت‌ شما عرض‌ كنم‌ جوي‌ آب‌ مثلا طرقبه‌ باشد نه‌.اينقدر وسيعه‌ اونقدر بزرگه‌ كه‌ علم‌ پروردگار را، حكمت‌ الهي‌ را تمام‌ اونچه‌ كه‌ خدا مي‌خواد براي‌ تمام‌ بندگانش‌ تا روز قيامت‌ آب‌ ارسال‌ داره‌ از اين‌ حوض‌ از اين‌ نهر از اين‌ اقيانوس‌ در حركته‌ آمده‌. من‌ اينجا بهتون‌ عرض‌ كنم‌ هميشه‌ حوض‌ بايد از نظر عرض‌ و طول‌ اگر بخواد همة‌ علم‌ را، همة‌ آبي‌ را كه‌ از اون‌ نهر به‌ اون‌ بزرگي‌ مي‌ياد در خودش‌ جمع‌ كنه‌ بايد خيلي‌ پهنتر و عرض‌ و طولش‌ بيشتر باشه‌، چون‌ اونجا مي‌ياد اينجا جمع‌ مي‌شه‌.

 دقت‌ كرديد اين‌ نهر مي‌ياد عبور مي‌كنه‌ اينجا در خودش‌ ضبط‌ مي‌كنه‌. فاطمة‌ زهرا سلام‌ لله‌ عليها را كه‌ من‌ ديشب‌ عرض‌ كردم‌ كه‌ حوض‌ كوثره‌ تمام‌ علوم‌ پيغمبر اكرم‌ كه‌ به‌ وسيلة‌  خداي‌ تعالي‌ جاري‌ كرده‌ در قلب‌ مقدس‌ رسول‌ اكرم‌ بايد بياد در اين‌ حوض‌ جمع‌ بشه‌. حالا ببينيد اين‌ حوض‌ چه‌ خبره‌؟ من‌ در فضائل‌ فاطمة‌ زهرا بيشتر از كوثر و سورة‌ كوثر با همين‌ معرفت‌ و معاني‌ كه‌ براتون‌ مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ كه‌ انشاء الله‌ در بهشت‌ خواهيد فهميد بعيده‌ خيلي‌ بعيده‌ كه‌ ما در دنيا حقيقتش‌ را بفهميم‌ مگر اينكه‌ خدا لطف‌ كنه‌ و چشمي‌ از اون‌ چشمهايي‌ كه‌ خدا به‌ بندگان‌ صالحش‌ داده‌ عنايت‌ كنه‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ ما بعد از كمالات‌ روحي‌ كه‌ عرض‌ كردم‌ ديشب‌، اين‌ مطلب‌ را مرحوم‌ حاج‌ ملا آقا جان‌ مي‌گفت‌ من‌ نبايد بگم‌ ولي‌ به‌ هر حال‌ ما هم‌ مي‌خوايم‌ يك‌ اشاره‌اي‌ از مطالب‌ ايشان‌ بكنيم‌ ايشان‌ نقل‌ مي‌كرد: مي‌گفت‌ اين‌ حوض‌، حوضي‌ كه‌ فرض‌ كنيد يك‌ شط‌ آب‌، يك‌ چه‌ عرض‌ كنيم‌،شط‌ مي‌دونيد چيه‌؟ شط‌ را معمولا به‌ اون‌ نهرهاي‌ بزرگي‌ كه‌ كشتي‌ در حركتند، كساني‌ كه‌ آبادان‌ رفته‌ باشند خدمت‌ شما عرض‌ شود شط‌ العرب‌ را ديدند كه‌ كشتيهاي‌ بزرگ‌ توش‌ حركت‌ مي‌كنند اين‌ آب‌ را به‌ اين‌ وسعي‌ مي‌خواد وارد يك‌ حوض‌ بشه‌، اين‌ اسمش‌ حوضه‌ والا خودش‌ درياست‌ .

 و همه‌ هم‌ جمع‌ بشه‌ و از خودش‌ نفوذ نكنه‌. دوازده‌ نهر از او جاري‌ بشه‌ و خرده‌، خرده‌ كم‌ كم‌ به‌ مردم‌ برسه‌ والا اگر جلوي‌ اين‌ حوض‌ را باز كنند، جلوي‌ اين‌ دريا را باز كنيم‌ مردم‌ غرق‌ مي‌شن‌ كه‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌فرمايد كه‌: از همين‌ حوض‌ كوثر اونقدر علم‌ در دل‌ من‌ آمده‌ كه‌ اندمكت‌ علي‌ مكنون‌ علم‌ يوبة‌ يضطربتم‌ اضطراب‌ الاعرشيه‌ البعيده‌ اگر جريان‌ پيدا مي‌كنه‌ اين‌ علم‌ من‌ اين‌ آب‌ را جلوش‌ را نگيريد كم‌ كم‌ صادرش‌ نكنيم‌ و يك‌ دفعه‌ ولش‌ بكنه‌ شما مبهوت‌ مي‌شيد ديونه‌ مي‌شيد مثل‌ كسي‌ كه‌ توي‌ بيابان‌ برهوتي‌ اونجا گير كرده‌ باشه‌ وهيچي‌ نفهمه‌. اين‌ تعبيرات‌ را در روايات‌ زياد داريم‌، حتي‌ روايات‌ زيادي‌ داريم‌ كه‌ به‌ هر كسي‌، روايات‌ ما كلمات‌ ما همونهايي‌ كه‌ اينجا بيان‌ شده‌ همان‌ را، همان‌ علم‌ را نمي‌تونه‌ بفهمه‌ مگر اينكه‌ مومني‌ باشد كه‌ امتحن‌ الله‌ للايمان‌ مومني‌ باشد كه‌ قلبش‌ امتحان‌ شده‌ باشد براي‌ ايمان‌.

 من‌ مي‌خوام‌ براي‌ شما معرفت‌ فاطمة‌ زهرا را اين‌ شبها براي‌ شما عرض‌ كنم‌. از خود فاطمه‌ هيچ‌ علمي‌ تراوش‌ نكرد يك‌ مقداري‌ گاهي‌ چون‌ از اون‌ درياچه‌اي‌ كه‌ اون‌ نهر در اون‌ جاري‌ مي‌شه‌ خودش‌ نبايد اين‌ آب‌ را آزاد كنه‌ بلكه‌ بايد در خودش‌ نگه‌ داره‌ ببينيد چه‌ قلبي‌ داشته‌ فاطمة‌ زهرا؟ چه‌ ظرفي‌ داشته‌ كه‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ مي‌فرمايد هذه‌ القلوب‌ اوعية‌ فخيرها اوعاهم‌، اين‌ دلهاي‌ ما مردم‌، دلهاي‌ همة‌ مردم‌ اينها ظرفه‌ بهترينش‌ اوني‌ است‌ كه‌ ظرفيتش‌ بيشتر باشه‌ بزرگتر باشه‌ حالا ببينيد دل‌ فاطمة‌ زهرا چيه‌؟ نهري‌ جاري‌ شده‌ از زير عرش‌ جريان‌ پيداكرده‌ در قلب‌ مقدس‌ رسول‌ اكرم‌، رسول‌ اكرم‌  شده‌ نهر كوثر و آمده‌ و جاري‌ شده‌ در اين‌ حوض‌، كه‌ حوض‌ كوثر فاطمة‌ زهراست‌ و از اين‌ حوض‌ دوازده‌ نهر جاري‌ شده‌ كه‌ به‌ مرور به‌ مردم‌ برسه‌ كم‌ كم‌ به‌ مردم‌ برسه‌، به‌ مرور زمان‌ در اختيار مردم‌ گذاشته‌ بشه‌. به‌ مقتضاي‌ حال‌ هر زماني‌ و از هر امامي‌ و امام‌ اون‌ زمان‌ براي‌ مردم‌ گفته‌ بشه‌ حالا ببينيد فاطمة‌ زهرا چيه‌؟ فاطمة‌ زهرا اين‌ حوضه‌ كوثره‌. تمام‌ مردم‌ عالم‌ اگر جمع‌ بشن‌ بخوان‌ از اين‌ وجود مقدس‌ استفاده‌ كنند مي‌تونند. اينطوريه‌ به‌ عدد هر فردي‌ بلكه‌ بيشتر چرا پيغمبر اكرم‌ نفرمود كه‌ اطراف‌ اين‌ حوض‌ يا اطراف‌ اين‌ نهر ظرفهايي‌ است‌ به‌ عدد خلايق‌؟ براي‌ اينكه‌ خلايق‌ كمتر از ستاره‌هاي‌ آسمان‌ هستند. يعني‌ جمعيت‌ كرة‌ زمين‌ چند ميليارده‌ ديگه‌ پنج‌ ميليارد، شش‌ ميليارد، صد ميليارد، ميليون‌ ميليارد مثلا باشه‌ اما ستاره‌هاي‌ آسمون‌ خيلي‌ بيشتره‌ بي‌ نهايته‌. ظرف‌ زياد گذاشتند ظرفهاي‌ زيادي‌ هست‌ از اين‌ ظرفها هر كدامتون‌ انشاء الله‌ در اين‌ دنيا از راه‌ تزكية‌ نفس‌ ظرف‌ بزرگتري‌ را انتخاب‌ كرديد از نهر كوثر بيشتر استفاده‌ بكنيد.

 محبت‌ فاطمة‌ زهرا هر چه‌ در دلتون‌ بيشتر شد از كوثر بيشتر استفاده‌ مي‌كنيد. خوب‌ پس‌ در روايات‌ داره‌ كه‌ نهر كوثر، حوض‌ كوثر، و كوثر اسم‌ فاطمة‌ زهراست‌ من‌ يك‌ گوشه‌اي‌ از فوائد اين‌ آب‌ ولايتي‌ كه‌ در نهر رسول‌ اكرم‌ جاري‌ است‌ و در قلب‌ فاطمة‌ زهرا متمركز شده‌ و اين‌ فاطمه‌ هم‌ مال‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالبه‌ صاحب‌ حوض‌ كوثر علي‌ بن‌ ابي‌ طالبه‌ يك‌ گوشش‌ را نقل‌ مي‌كنم‌ يك‌ معناي‌ كوثر يعني‌ يك‌ مصداق‌ كوثر شفاعت‌ رسول‌ اكرم‌ در روز قيامته‌. يك‌ چيزي‌ را هم‌ بهتون‌ بگم‌ در عين‌ اينكه‌ ما نبايد مغرور بشيم‌ اگر الان‌ از جانب‌ پروردگار اعلام‌ بشه‌ كه‌ خدا تا حالا جهنم‌ داشت‌ الان‌ جهنم‌ را برداشت‌ و خدا خيلي‌ مهربان‌ است‌ به‌ بندگانش‌ و روزيشون‌ را زياد مي‌ده‌ هيچ‌ را كس‌ را هم‌ ماخذه‌ براي‌ گناه‌ نمي‌كنه‌ ولي‌ از گناه‌ خداي‌ تعالي‌ متنفره‌ يعني‌ غضب‌ مي‌ياد منتهي‌ غضبش‌ را كتمان‌ مي‌كنه‌، اظهار نمي‌كنه‌ اگر اين‌ جور اعلام‌ بشه‌ چه‌ كساني‌ گناه‌ مي‌كنن‌ به‌ نظر شما خداي‌ به‌ اين‌ مهرباني‌ خداي‌ به‌ اين‌ خوبي‌، كه‌ اينقدر مهربانه‌ چه‌ كساني‌ گناه‌ مي‌كنن‌؟ اگر تو اين‌ مجلس‌ اگر كسي‌ وارد بشه‌ ببينه‌ كه‌ صاحب‌ خانه‌ يك‌ سفره‌ پر از نعمتي‌ انداخته‌ خدا مي‌دونه‌ من‌ كه‌ لجم‌، به‌ قول‌ يكي‌ مي‌گفت‌ لجم‌ مي‌گيره‌ تو اين‌ سفرة‌ پر نعمتي‌ انداخته‌ همه‌ جور غذا گذاشته‌، ميوه‌ هم‌ گذاشته‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ اظهار محبت‌ هم‌ مي‌كنه‌ وقتي‌ كه‌ مي‌خواييد بريد يك‌ پاكت‌ پول‌ هم‌ براي‌ خرجي‌ راهتون‌ مي‌ده‌ نمي‌دونم‌ هر چند روز هم‌ بخواييد بمونيد مانعي‌ نداره‌ همه‌ جور محبت‌ را بهتون‌ مي‌كنه‌، مي‌گه‌ حتي‌ شما اگر سيلي‌ به‌ صورت‌ من‌ بزنيد من‌ چيزي‌ نمي‌گم‌. چجور كسي‌ به‌ اين‌ ميزبان‌ سيلي‌ مي‌زنه‌؟ نه‌ واقع‌، اگر يك‌ شخصي‌ وارد شد توي‌ اطاق‌ گفت‌: حالا كه‌ سيلي‌ زدن‌ آزاده‌ بزار ما يك‌ چند تا سيلي‌ به‌ اين‌ آقا به‌ صاحب‌ خانه‌ بزنيم‌.ها، شما چي‌ مي‌گيد؟ يا لااقل‌ تشكر هم‌ نكنه‌ نگه‌ آقا ممنونيم‌ شامي‌ بهمون‌ داديد اينقدر لطف‌ كرديد، تشكر مي‌كنيم‌. عجب‌ آدم‌ بي‌ شعوري‌ است‌ واقعا بدترين‌ اسمها را بايد روش‌ گذاشت‌، اينجوري‌ هست‌ يا نيست‌ بله‌ داريم‌ صحبت‌ مي‌كنيم‌. اينجوري‌ ديگه‌ به‌ خدا قسم‌ ما در مقابل‌ خدا بايد همينطور باشيم‌.

 آخه‌ خدايي‌ كه‌ از قبل‌ از ورودمون‌ تو اين‌ دنيا همه‌ جور بهمون‌ محبت‌ كرده‌، همه‌ جور حيات‌ بهمون‌ داده‌، زندگي‌ بهمون‌ داده‌، روزي‌ داده‌ معصيتهايي‌ كه‌ كرديم‌ صرف‌ نظر كرده‌. فرض‌ كنيد اصلا جهنمي‌ هم‌ نداره‌، اين‌ چه‌ اشخاصي‌ خدا را به‌ غضب‌ مي‌يارن‌؟ اين‌ كار را مي‌گن‌ نكن‌ اين‌ تازه‌ تمام‌ قوانيني‌ كه‌ در اسلام‌ هست‌ ائم‌ از حرام‌ و واجب‌ و مستحب‌ و مكروه‌ بخاطر اين‌ است‌ كه‌ شماها با هم‌ مي‌خواييد زندگي‌ بكنيد ظلم‌ به‌ يكديگر نكنيد نسبت‌ به‌ يكديگر تجاوز نكنيد انسان‌ باشيد، انسان‌ باشيد، انسان‌ خدا خلقتون‌ كرده‌ انسان‌ باشيد. حيوان‌ درنده‌ نباشيد ما معتقديم‌، اونهايي‌ كه‌ اين‌ قدر بيشعور و بي‌ درك‌ و بدون‌ واقعا حيف‌ اسم‌ الاغه‌ روشون‌ بگذارند اينها باشه‌ هر كاري‌ مي‌خوان‌ بكنن‌ بكنن‌، و اون‌ كسي‌ كه‌ با شناختش‌ از پروردگار و اين‌ كه‌ پروردگار نسبت‌ به‌ اينقدر محبت‌ داره‌ و نعمتهاي‌ خدا را هم‌ قبول‌ داره‌ اگر معصيت‌، ولو يك‌ دونه‌ معصيت‌، ولو يك‌ كار مكروه‌ بكنه‌ خيلي‌ نفهمه‌. خيلي‌ بيشعوره‌، شما يك‌ گناهي‌ را كرديد يك‌ چند قدم‌ راه‌ بريد به‌ خودتون‌ بگيد اين‌ نفهم‌ اي‌ بيشعور، با اينكه‌ يك‌ كلام‌ راستي‌ اگر گفته‌ باشيد در عمرمون‌ همينه‌.

 من‌ مي‌خوام‌ نتيجه‌ بگيرم‌، ماها خوابيم‌ خواب‌، در خواب‌ غفلت‌، روي‌ يك‌ تخت‌ روان‌ مارا انداخته‌ باشن‌، خواب‌ هم‌ باشيم‌ وارد يك‌ همچي‌ مجلسي‌ بكنن‌ بيدارمون‌ بكنن‌، ديديد بعضي‌ از بچه‌ها چرتيند تو ماشين‌ خوابش‌ برده‌ دم‌ در مجلس‌ يا جايي‌ كه‌ مهماني‌ هست‌ بيدارش‌ مي‌كنه‌ باز مي‌خوابه‌ باز مي‌برن‌ مي‌زارنش‌ تو ماشين‌ اين‌ بچه‌، غذا را خورده‌ اما نفهميده‌ كي‌ غذا را داد؟ كي‌ بود صاحبخانه‌؟ چي‌ بود؟ ماها اينجوريم‌ ماها به‌ خدا قسم‌ اين‌ طوريم‌.

 خيلي‌ از بچه‌ هم‌ بچه‌تر از نافهم‌ هم‌ نافهمتر. بعضي‌ از وقتها به‌ من‌ مي‌گن‌ كه‌ نگو كه‌ به‌ خاطر فاطمة‌ زهرا سادات‌ بخشيده‌ شدند و توي‌ جهنم‌ نمي‌رن‌، مي‌گم‌ او سيدي‌ كه‌ وقتي‌  كه‌ مي‌گنش‌ بخشيدنت‌ و تو جهنم‌ نمي‌ري‌ و گناه‌ مي‌كنه‌ اين‌ سيد را من‌ اصلا آدمش‌ نمي‌دونم‌ تا چه‌ برسه‌ به‌ سيد. آدم‌ نمي‌دونمش‌ به‌ جهتي‌ كه‌ اگر آدم‌ بود خداي‌ تعالي‌ به‌ خاطر فاطمة‌ زهرا، تو قلب‌ فاطمة‌ زهرا را مي‌رنجوني‌، خداي‌ تعالي‌ را به‌ غضب‌ در مي‌آري‌ امام‌ زمانت‌ را مي‌رنجوني‌ كه‌ چي‌؟ مي‌خواي‌ پنج‌ دقيقه‌ خوش‌ باشي‌ خاك‌ بر سرت‌، اين‌ آدمه‌. اين‌ انسانه‌. نه‌ ما جدا من‌ گاهي‌ بعضي‌ افراد را مي‌بينم‌ در خواب‌ غفلت‌ نيستند وگناه‌ مي‌كنند اينقدر ناراحت‌ مي‌شم‌، اينقدر رنج‌ مي‌برم‌ اگر دستم‌ بياد دلم‌ مي‌خواد كه‌ چند تا مشت‌ بزنم‌ تو مغز اينها و مغزشون‌ از دماغشون‌ بياد بيرون‌، باور كنيدها تو ديگه‌ بيدار شدي‌ از خواب‌ غفلت‌. حالا يك‌ وقتي‌ هست‌ يك‌ كسي‌ خوابه‌ عرض‌ كردم‌ مثل‌ همان‌ بچه‌اي‌ كه‌ تو ماشين‌ خوابش‌ مي‌بره‌ مادرش‌ ورش‌ مي‌داره‌ مي‌ياردش‌ تو مجلس‌ غذا را مي‌خوره‌، بيدارش‌ مي‌كنه‌ غذا را مي‌خوره‌ بعد باز هم‌ خوابش‌ مي‌بره‌، از اين‌ بچه‌ فردا بپرسي‌ تو ديشب‌ شام‌ خوردي‌ مي‌گه‌ يادم‌ نيست‌، (قطع‌ نوار )مي‌فهمه‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ تمام‌ رحمتش‌ را بر قلب‌ پيغمبر اكرم‌ نازل‌ كرده‌ كه‌ مي‌فرمايد لقد جائكم‌ رسول‌ من‌ انفسكم‌ عزيز عليهما ماانعتم‌ حريص‌ عليكم‌ بمومنين‌ رئوف‌ رحيم‌ و رحمة‌ للعالمينه‌ و پيغمبري‌ كه‌ اينهمه‌ رنج‌ كشيده‌ درگير شده‌ با يك‌ عده‌ از افراد به‌ اصطلاح‌ انساني‌ كه‌ انسان‌ نبودند، تا اينكه‌ اين‌ حقايق‌ را امروز به‌ دست‌ ما رسودند. مواظبت‌ كردند يك‌ دفعه‌ نريزه‌ اين‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ و صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌، مطالب‌ را به‌ مردم‌ نگفت‌ به‌ جهت‌ اينكه‌ اگر جلوي‌ اين‌ نهر به‌ اين‌ وسعت‌ را ول‌ مي‌كرد و از اون‌ ظرف‌ يك‌ دفعه‌ جاري‌ مي‌شد شما ببينيد كه‌ مردم‌ نمي‌تونستند يك‌ دفعه‌ تحمل‌ كنند سيل‌ مي‌بردشون‌.

 ريخت‌ در قلب‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌، ريخت‌ در قلب‌ امام‌ حسن‌ ريخت‌ در قلب‌، اين‌ آرام‌ آرام‌ اين‌ جوي‌ بياد مثل‌ سدي‌ كه‌ درست‌ مي‌كنند در مقابل‌ كم‌ كم‌ اين‌ آب‌ را در اختيار مردم‌ مي‌گذارند اينطوري‌ كردند والا ما كجا لياقت‌ داشتيم‌ كه‌ اون‌ همه‌ علوم‌ را استفاده‌ كنيم‌ الانش‌ لياقتش‌ را نداريم‌ همين‌ مقدارش‌ را لياقت‌ نداريم‌. اون‌ وقت‌ خداي‌ به‌ اين‌ مهرباني‌ را پيغمبر به‌ اين‌ مهرباني‌ را، فاطمة‌ زهرايي‌ كه‌ مركز همة‌ علم‌ و حكمته‌ حالا با اين‌ شناختي‌ كه‌ اين‌ دو سه‌ شب‌ از فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها پيدا كرديد حق‌ داره‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ وقتي‌ مي‌بينه‌ كه‌ بعضي‌ از خبرهاي‌ جديد را خدا قبل‌ از اينكه‌ به‌ علي‌ بگه‌ به‌ فاطمة‌ زهرا گفته‌، اين‌ حوضه‌. حق‌ داره‌ ديگه‌ لذا علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ عقب‌ عقب‌ هم‌ مي‌ره‌، مي‌ياد خدمت‌ رسول‌ اكرم‌ پيغمبر مي‌فرمايد كه‌ فاطمة‌  مني‌، فاطمه‌ از منه‌ و من‌ هم‌ از فاطمه‌ هستم‌. حق‌ داره‌ بگه‌ فداها ابوها پدرش‌ به‌ قربانش‌. حق‌ دارد بگه‌ ام‌ ابيها، مادر پدرش‌ حق‌ داره‌ بياد صبح‌ به‌ صبح‌ دستش‌ را بزاره‌ در خانة‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها صدا بزنه‌ السلام‌ عليكم‌ يا اهل‌ بيت‌ النبوه‌ اي‌  اهل‌ بيت‌ پيغمبر سلام‌ مي‌گم‌. حق‌ داره‌ رسول‌ اكرم‌ هر وقت‌ مي‌خواد بره‌ مسافرت‌ آخرين‌ كسي‌ كه‌ از او جدا مي‌شه‌ فاطمه‌ باشه‌ و وقتي‌  كه‌ از مسافرت‌ برمي‌ گرده‌ اول‌ كسي‌ كه‌ به‌ ملاقات‌ او مي‌ره‌ فاطمة‌ زهرا باشه‌. فاطمة‌ زهرا حوض‌ كوثره‌، حوض‌ كوثر اين‌ حوض‌ كوثر در همين‌ دنيا هم‌ هست‌ الان‌ اگر شما يك‌ وقت‌ هست‌ نشستيد كنار حوض‌ علم‌ سقراط‌ و افلاطون‌ و مثلا فلان‌ مسلك‌ متصرفه‌ و محي‌ الدين‌ عربي‌ و مثلا فرض‌ كنيد كه‌ ملاي‌ رومي‌ و فردوسي‌ و امثال‌ اينها و داراي‌ علم‌ شديد. سر اين‌ حوض‌ خوب‌ بفرماييد اين‌ حوضيه‌ حالا، حالا چي‌ داره‌ توش‌؟ چه‌ آبي‌ هست‌ توش‌؟ چه‌ جوري‌ هست‌؟ حوضه‌ اما يك‌ وقت‌ هست‌ كه‌ سر حوض‌ كوثر نشستيد پاك‌، پاكيزه‌ يك‌ قطرش‌، در روايات‌ داره‌ اگر يك‌ قطره‌اش‌ را به‌ انسانهاي‌ دنيا بدن‌ انسانهاي‌ دنيا از شعف‌ و شادي‌ و نشاط‌ فوق‌ العاده‌ مي‌شن‌. تعبير روايت‌ حالا يادم‌ نيست‌ ولي‌ خيلي‌ موثره‌. يك‌ قطره‌اش‌، براي‌ چي‌؟ براي‌ اينكه‌ اين‌ كوثره‌. يعني‌ خيرش‌ كثيره‌. و اسمش‌ را هم‌ كه‌ كوثر گذاشتند بخاطر اين‌ است‌ كه‌ اين‌ آب‌ خيلي‌ زياده‌. اين‌ آب‌ معنوي‌ خيلي‌ زياده‌. فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها حوض‌ كوثره‌.

 بياييم‌ در خانة‌ فاطمة‌ زهرا باشيم‌. من‌ كه‌ ميگم‌ در خانة‌ فاطمة‌ زهرا باشيد نميگم‌ بگيد يا وجيهة‌ عند الله‌ اشفع‌ لنا عند الله‌. نه‌ منظورم‌ اينه‌ كه‌ از علم‌ فاطمة‌ زهرا، از معارف‌ فاطمة‌ زهرا، از حكمت‌ فاطمة‌ زهرا استفاده‌ كنيد. بگيد علم‌ و حكمت‌ فاطمة‌ زهرا كجاست‌؟ خوب‌ از اين‌ نهري‌ كه‌ بوسيلة‌ فرزندانش‌، صاحب‌ حوض‌ علي‌ بن‌ ابيطالبه‌ و از اين‌ نهرهاي‌ مختلف‌ جاري‌ شده‌. اما مردم‌ مگر همه‌ مي‌فهمند كه‌ اين‌ نهر چه‌ فايده‌اي‌ داره‌، چقدر خوبه‌ اگر كسي‌ از اين‌ نهر استفاده‌ كنه‌ هيچوقت‌ تشنه‌اش‌ نميه‌. ديگه‌ دنبال‌ علم‌ ديگه‌اي‌ نميره‌. ماها كه‌ همة‌ علوم‌ برامون‌ ارزش‌ داره‌ جز علم‌ قرآن‌ بخاطر اينكه‌ مريضيم‌، ذائقة‌ آب‌ زلال‌ شيرين‌ خوب‌ را نداريم‌.

 يك‌ مريضي‌ بود يك‌ وقتي‌ آب‌ بهش‌ داديم‌ گفت‌ تلخه‌ اين‌ آب‌. دهنش‌ تلخ‌ بود. گفتم‌ يك‌ قدري‌ شكر بريزيم‌ توش‌ بديمش‌. باز هم‌ تلخ‌ بود. بعضي‌ها ذائقه‌اشون‌ اينطوريه‌. يعني‌ از آب‌ كوثر خيلي‌ خوششون‌ نمي‌آد. اما از آب‌ كثيفي‌ كه‌ از حلقوم‌ بعضي‌ها استفراغ‌ شده‌ كه‌ من‌ اگر بخوام‌ تشبيهش‌ كنم‌ شما همه‌اتون‌ حالتون‌ بهم‌ ميخوره‌، آن‌ آب‌ را خوششون‌ مي‌آد و اي‌ واي‌ بر ما. يا حسرة‌ علي‌ العباد. مايعطي‌ من‌ رسول‌ الا كانوا به‌ يستهزؤن‌. آنوقت‌ اولياء خدا نشسته‌اند نگاه‌ مي‌كنند ميگن‌ يا حسرة‌ ميگيم‌ واحسرتا. ديگه‌ چقدر اشتباه‌ مي‌كنيم‌. چقدر دانشكده‌ و دانشگاه‌ داريم‌ دربارة‌ علوم‌ مختلف‌ ولي‌ دربارة‌ علم‌ قرآن‌، علم‌ قرآن‌ را الان‌ اكثرمون‌ ميگيم‌ كه‌ يعني‌ قرآن‌ را بلد باشيم‌ بخونيم‌، ترجمة‌ تحت‌ اللفظيش‌ هم‌ بلد باشيم‌، يك‌ قدري‌ هم‌ ترجمة‌ تحت‌ اللفظيش‌ را آقايون‌ مي‌خونند مي‌بينند كه‌ چيزي‌، چيز مهمي‌ نيست‌. يك‌ كسي‌ آمده‌ بود مي‌گفت‌ آقا من‌ تمام‌ ترجمة‌ قرآن‌ را خوندم‌. اينقدر تعريف‌ مي‌كنيد. كتابهاي‌ عزيز نسين‌ بهتر از اينهاست‌. عزيز نسين‌ را مي‌شناسيد. خوندني‌تر، يا حسرتا. عزيز نسين‌ يك‌ نويسندة‌ رمان‌ نويس‌ تركه‌. مال‌ تركيه‌ است‌. راجع‌ به‌ تاكسي‌ توي‌ خيابون‌ نوشته‌ و راجع‌ به‌ شلغم‌ و از اين‌ حرفها. آنوقت‌ راست‌ هم‌ ميگه‌. اين‌ نفهميده‌ اين‌ بيشتر از اين‌ نمي‌فهمه‌. خوب‌ قصة‌ حضرت‌ يوسف‌ ميخونه‌، يك‌ خورده‌اي‌ قصه‌اش‌ گرمتره‌، اما حالا شما چي‌ مي‌فهميد كه‌ انا اعطيناك‌ الكوثر فصل‌ لربك‌ و انحر ان‌ شانئك‌ هو الابتر  خوب‌ بيائيد معناش‌ كنيد. ما عطا كرديم‌ به‌ تو كوثر را. كوثر را هم‌ همينطور معنا مي‌كنند. نماز بخوان‌ شتر بكش‌، دشمنت‌ مقطوع‌ النسله‌. خوب‌ اين‌ چي‌ شد؟ ما سه‌ شبه‌ داريم‌ وقت‌ شما را ميگيريم‌، اگر صد شب‌، خدا ميدونه‌ با همة‌ كمي‌ علم‌ و كمي‌ فهم‌ و درك‌ خودم‌ در مقابل‌ آيات‌ قرآن‌، اگر صد شب‌ صد ساعت‌ براتون‌ صحبت‌ كنم‌ بازم‌ مي‌تونم‌ بگم‌. تكرار حرفهاي‌ قبل‌ هم‌ نشده‌ باشه‌. شماها ماها چه‌ مي‌دونيم‌ هيچكدوممون‌ علم‌ قرآن‌ را بلد نيستيم‌، هيچكدوم‌ تفسير قرآن‌، تازه‌ مگر مفسرين‌ مي‌دونند تفسير قرآن‌ فقط‌ و فقط‌ امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ خواهد دانست‌ و خواهد گفت‌. ماها يكي‌ از اشتباهاتمون‌ كه‌ واقعا حاضر نمي‌شيم‌ بشينيم‌ دعا كنيم‌ به‌ اينكه‌ امام‌ عصر ظاهر بشه‌ همينه‌ كه‌ خيال‌ ميكنيم‌ همه‌ چيزي‌ كه‌ هست‌ از آيات‌ و روايات‌ همين‌ است‌. نخير اين‌ دو از يعني‌ يك‌ دهم‌ هم‌ كمتر، يك‌ دهم‌ هم‌ كمتر از علوم‌ قرآن‌ را يكصد و بيست‌ و چهار هزار پيغمبر و ائمة‌ اطهار بيان‌ كردند. بقيه‌اش‌ را امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ مي‌آد بيان‌ ميكنه‌. شما ميگيد مگه‌ چيه‌؟ حالا. خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد ما فقط‌ في‌ الكتاب‌ من‌ شي‌ء ما هيچ‌ چيز را فروگذار نكرديم‌. مي‌فرمايد تبيان‌ كل‌ شي‌ء بيان‌ كنندة‌ هر چيزيه‌. اگر ولا رطب‌ و لا يابس‌ الا في‌ كتاب‌ مبين‌ هم‌ اگر منظور قرآن‌ باشه‌، كه‌ بالاخره‌ برميگرده‌ به‌ قرآن‌، خوب‌ هيچ‌تر و خشكي‌ نيست‌ مگر در قرآن‌ علمش‌ هست‌، حقيقتش‌ هست‌. وقتي‌ كه‌ يك‌ نهر از اين‌ كوثر در خطباتش‌ مي‌فرمايد سلوني‌ قبل‌ ان‌ تفقدوني‌، از من‌ بپرسيد قبل‌ از اينكه‌ مرا نبينيد، من‌ در راههاي‌ آسمانها آشناترم‌ تا شما در راههاي‌ زمين‌، وقتي‌ اينطوري‌ مي‌فرمايد، خوب‌ اين‌ علم‌ داره‌ سرازير ميشه‌، آماده‌ شده‌ كه‌ بريزه‌. يك‌ انگشتانه‌ يك‌ نفر برداشته‌، هستند پاي‌ منبر علي‌ بن‌ ابيطالب‌ خيلي‌ حرف‌ مي‌زدند، خيلي‌ سؤال‌ مي‌كردند، ابن‌ كواء هست‌، سعد وقاص‌ هست‌، افرادي‌ اين‌ قبيل‌ خوب‌ اين‌ آب‌ را كه‌ نميشه‌ توي‌ اين‌ باصطلاح‌ ظرف‌ كوچك‌ ريخت‌. ميخوان‌ علي‌ را امتحان‌ تازه‌ بكنن‌. ميگن‌ سر و صورت‌ ما چند تا مو داره‌؟ حضرت‌ فرمود من‌ بخوام‌ بگم‌ كه‌ مي‌دونم‌ اما تو چطور مي‌خواي‌ بفهمي‌ كه‌ من‌ راست‌ گفتم‌ يا نه‌. بايد بشيني‌ بشماري‌. اما يك‌ چيزي‌ بهت‌ ميگم‌ كه‌ تاريخ‌ ثابت‌ كنه‌ و آن‌ اينه‌ كه‌ يك‌ پسري‌ تو داري‌. اين‌ پسرت‌، پسر من‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ را ميكشه‌. كه‌ عمر سعد بود و آمد در كربلا سيد الشهدا را شهيد كرد. اين‌ را مي‌توني‌ بفهمي‌. اين‌ را تاريخ‌ ثابت‌ ميكنه‌. در ملاء عام‌ هم‌ فرمود پخش‌ شد در بين‌ مردم‌ كه‌ آن‌ شب‌ كه‌ بهش‌ پيشنهاد رفتن‌ كربلا شد از طرف‌ عبيد الله‌ بن‌ زياد، اين‌ گفت‌ كه‌ چيكار كنم‌؟ وعدة‌ استانداري‌ ري‌ را هم‌ بهش‌ داده‌ بودند. يك‌ عده‌اي‌ را جمع‌ كرد مشورت‌ كرد. دوست‌ و دشمن‌ گفت‌ نرو كربلا. دشمنها براي‌ اينكه‌ حرف‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ ثابت‌ نشه‌. دوستان‌ هم‌ خوب‌ بخاطر اينكه‌ امام‌ حسين‌ را نكشه‌. همه‌ گفتند نرو. گفت‌ بفرمائيد خيلي‌ خوب‌. متشكريم‌ از جواب‌ مشورتتون‌. خودش‌ نشست‌ فكر كرد. به‌ اين‌ نتيجه‌ رسيد كه‌ ميگن‌ قيامتي‌ هست‌. من‌ ميرم‌ فعلا، نقد را نميديم‌ به‌ نسيه‌. ميرم‌ كربلا. حسين‌ بن‌ علي‌ را شهيدش‌ ميكنم‌، مي‌كشمش‌. بعد مي‌روم‌ استانداري‌ ملك‌ ري‌ را، آن‌ اواخر هم‌ توبه‌ مي‌كنيم‌. در توبه‌ كه‌ بازه‌ ميريم‌ توبه‌ مي‌كنيم‌. و اترك‌ ملك‌ الري‌ و الري‌ منيتي‌. آخرين‌ آرزوي‌ منه‌. ميگن‌. يقولون‌. ترديد داشت‌. شك‌ داشت‌، يقين‌ كه‌ نداشت‌. خيلي‌ هستند در بين‌ ماها همينطور فكر مي‌كنند. ولي‌ موفق‌ به‌ اين‌ نمي‌شوند كه‌ توبه‌ بكنند. اگر كسي‌ اينطور فكر كرد و گناه‌ كرد بخاطر اين‌ فكر، يقين‌ بدونيد كه‌ موفق‌ به‌ توبه‌ نميشه‌. يك‌ وقت‌ هست‌ انسان‌ غافله‌، معصيت‌ ميكنه‌، گناه‌ ميكنه‌، روي‌ غفلت‌، روي‌ جواني‌، روي‌ هر چي‌. بعدش‌ هم‌ توبه‌ ميكنه‌. چرا توبه‌اش‌ قبول‌ ميشه‌. اما اگر كسي‌ بگه‌ كه‌ الان‌ من‌ گناه‌ را بكنم‌، مثل‌ اينكه‌ بخواد سر خدا را كلاه‌ بگذاره‌، بعدش‌ توبه‌ خواهم‌ كرد. و اين‌ شخص‌ را خدا نميگذاره‌ موفق‌ بشه‌.

 يزيد به‌ معاويه‌، حالا اين‌ را بعضي‌ها ميخوان‌ بگن‌ اينطور نيست‌. يزيد بن‌ معاويه‌ به‌ امام‌ سجاد گفت‌ من‌ توبه‌ام‌ قبول‌ ميشه‌؟ خوب‌ امام‌ سجاده‌. نفرمود كه‌ توبه‌ات‌ قبول‌ ميشه‌ نفرمود هم‌ كه‌ نميشه‌. فرمود اگه‌ نماز غفيله‌ بخوني‌، حضرت‌ زينب‌ عرض‌ كرد كه‌ آقا آخه‌ شما اينجور، آخه‌ علم‌ حضرت‌ زينب‌ سلام‌ الله‌ عليها در عين‌ حال‌، من‌ داشتم‌ سخنان‌ جناب‌ آقاي‌ نعمتي‌ را گوش‌ مي‌دادم‌ ديدم‌ درست‌ تحليل‌ ميكنند. در عين‌ اينكه‌ حضرت‌ زينب‌ مقامشون‌ خيلي‌ بالاست‌، يعني‌ مافوق‌ فكر ماست‌، مقام‌ حضرت‌ محسن‌ مافوق‌ فكر ماست‌، اما در مقابل‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ نميشه‌، قابل‌ مقايسه‌ نيست‌. لذا سؤال‌ ميكنه‌ كه‌ حضرت‌ فرمود موفق‌ به‌ خوندن‌ نماز غفيله‌ نميشه‌. يعني‌ اگر اين‌ وسيله‌ را در دستش‌ بگيره‌ ممكنه‌ كاري‌، اما نميشه‌. نخير نميشه‌. از يكطرف‌ در رحمت‌ الهي‌ را به‌ روي‌ او نبسته‌. در رحمت‌ الهي‌ مفتوح‌ براي‌ همه‌ است‌. و از طرفي‌ هم‌ او را راهش‌ نداده‌ توي‌ اين‌ در باز. آخه‌ يك‌ وقت‌ در بازه‌ اما يك‌ كسي‌ اينقدر لياقت‌ نداره‌ كه‌ وارد اين‌ در بشه‌. يزيد اينطوري‌ بود. و الا در رحمت‌ پروردگار به‌ روي‌ همه‌ بازه‌.

 خوب‌ فاطمة‌ اطهر سلام‌ الله‌ عليها امشب‌ احتمالا شب‌ وفاتشون‌ باشد. چون‌ اگر حساب‌ بكنيم‌، نود و پنج‌ روز اگر هر سه‌ ماهي‌ كه‌ گذشته‌ سي‌ روز باشه‌ و سه‌ روز هم‌ از ماه‌ جمادي‌ الثاني‌ بگذره‌ دو روز هم‌ در ماه‌ صفر باشه‌ آنوقت‌ ميشه‌ نود و پنج‌ روز. اما اگر آمد يكي‌ از اين‌ ماهها سي‌ روز بود طبعا مي‌آد جلو. اگر دو تا ماه‌ مثال‌ بيست‌ و نه‌ روز بود، لذا اين‌ سه‌ روز، ديشب‌ و امشب‌ و فرداشب‌، احتمال‌ قوي‌ داره‌ كه‌ هر سه‌ شب‌ بالاخره‌ وفات‌ حضرت‌ زهرا باشه‌. چون‌ ما آن‌ ماههايي‌ كه‌ در آن‌ وقت‌ بوده‌ بيست‌ و نه‌ روز بوده‌ يا سي‌ روز بوده‌، بعدش‌ چي‌ بوده‌. سه‌ ماه‌ پشت‌ سرهم‌ بعيده‌ كه‌ سي‌ روز تمام‌ باشه‌، بلكه‌ بايد چهار ماه‌ سي‌ روز باشه‌. ماه‌ صفر، ربيع‌ الاول‌، ربيع‌ الاخر، جمادي‌ الاول‌ كه‌ چهار ماه‌ ميشه‌. احتمال‌ خيلي‌ قوي‌ داره‌ كه‌ امشب‌ شب‌ شهادت‌ فاطمة‌ زهرا باشه‌ و قول‌ نود و پنج‌ روز هم‌ از همه‌ موثقتر و بيشتر احتمالش‌ هست‌.

 من‌ در قم‌ بودم‌. طلبه‌ بودم‌ خيلي‌ سنم‌ زياد نبود. هنوز زمان‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ بروجردي‌، اين‌ ايام‌ در منزل‌ ايشان‌ مجلس‌ عزاداري‌ بود. يادمه‌ در منزل‌ ايشان‌ من‌ زياد آن‌ شب‌ گريه‌ كردم‌ بر فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليه‌. شب‌ در عالم‌ رؤيا دلم‌ مي‌خواد خوب‌ گوش‌ بديد بعد گريه‌ كنيد. در عالم‌ رؤيا ديدم‌ خانة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هستيم‌ و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بدن‌ فاطمة‌ زهرا را روي‌ يك‌ تختي‌، آنجوري‌ كه‌ من‌ ميديدم‌، من‌ دارم‌ خوابم‌ را نقل‌ ميكنم‌، ولي‌ با روايات‌ تطبيق‌ ميكنه‌. روي‌ يك‌ تختي‌ خوابانده‌. اشاره‌ كرد حالا تاريك‌ بود اين‌ قسمت‌ من‌ نفهميدم‌. ولي‌ از نفس‌ كشيدنها و گريه‌ كردنها ميرسوند كه‌ جمعيت‌ زيادي‌ هستند. منهم‌ نشسته‌ بودم‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ اعلام‌ كردند كه‌ همه‌ آهسته‌ گريه‌ بكنند، صداشون‌ را بلند نكنند. كنار اين‌ تخت‌ يك‌ شمعي‌ روشن‌ كرده‌ بودند كه‌ نيمي‌ از بدن‌ فاطمة‌ زهرا را روشن‌ كرده‌ بود و تمام‌ صورت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌. خود علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هم‌ گريه‌ ميكرد. يك‌ كسي‌ هم‌ به‌ حضرت‌ كمك‌ مي‌كرد كه‌ من‌ آنجا درست‌ متوجه‌ نشدم‌ كه‌ او كي‌ بود. ظاهرا از روايات‌ استفاده‌ ميشه‌ كه‌ اسماء بنت‌ عميس‌ كه‌ كمك‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بود. حالا آنجا من‌ متوجه‌ نشدم‌. اين‌ كمك‌ مي‌كرد. كمكهاي‌ مختلف‌، لباس‌ را بيرون‌ مي‌آورد، چراغ‌ را خاموش‌ كنيد. من‌ تابحال‌ دلم‌ نيامده‌ كه‌ خواب‌ را دقيق‌، حتي‌ توي‌ كتاب‌ بنويسم‌. ولي‌ امشب‌ مي‌خوام‌، كه‌ هر وقت‌ خودم‌ مي‌خوام‌ گريه‌ كنم‌، همين‌ خواب‌ را به‌ ياد خودم‌ مي‌آورم‌. لباسها را در مي‌آوردند. موهاي‌ مقدسش‌، فاطمة‌ زهرا بلند بود ريخته‌ بود. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ آمد جلو اين‌ موها را از روي‌ صورت‌ فاطمة‌ زهرا عقب‌ زد. خم‌ شد صورت‌ فاطمة‌ زهرا را بوسيد. ولي‌ به‌ كسي‌ اجازه‌ نميدادند نزديك‌ بشه‌. معلوم‌ بود جمعيت‌ زياده‌ و من‌ فكر مي‌كنم‌ فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا، سادات‌ بودند كه‌ آنجا بودند. چون‌ مثل‌ اين‌ بود كه‌ يك‌ بيابان‌ پر از آدم‌ باشد ولي‌ ساكت‌. بايد هم‌ اينجور باشه‌. وقتي‌ در وصيتنامه‌اش‌ مي‌نويسه‌ كه‌ وقع‌ ولدي‌ السلام‌ الي‌ يوم‌ القيامه‌ فرزندانم‌ را تا روز قيامت‌ سلام‌ برسان‌، اينها حالا كنار جنازة‌ مادرشون‌ فاطمة‌ زهرا حاضر نباشند. يقينا آنهائي‌ كه‌ در عالم‌ زر بودند، شما ساداتي‌ كه‌ اينجا هستيد آنجا كنار بدن‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها بوديد. ولي‌ همه‌ آهسته‌ گريه‌ مي‌كردند. كسي‌ حق‌ جلو آمن‌ نداشت‌ چون‌ امير، امير المؤمنين‌ امير فرموده‌ بودند ولي‌ نگاه‌ مي‌كردند. من‌ نگاه‌ مي‌كردم‌ بدن‌، لباسها در آمد. بدن‌ به‌ قدري‌ نحيف‌ و ضعيف‌ بود كه‌ من‌ نمي‌تونم‌ عرض‌ كنم‌ بدن‌ فاطمة‌ زهرا چطور بود. نمي‌تونم‌ غيرتم‌ قبول‌ نميكنه‌. آن‌ كوه‌ صبر و شجاعت‌، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ آب‌ مي‌ريختند، دست‌ مي‌كشيدند، گاهگاهي‌ خم‌ مي‌شدند بدن‌ فاطمة‌ زهرا را مي‌بوسيدند. غسل‌ دادن‌ تمام‌ شد. يك‌ پارچة‌ بسيار قيمتي‌ كه‌ از وضعش‌ معلوم‌ بود از كفنهاي‌ اين‌ عالم‌ نيست‌ كه‌ من‌ بعد در روايت‌ ديدم‌ كه‌ كفني‌ از بهشت‌ براي‌ فاطمة‌ زهرا آوردند بدن‌ فاطمة‌ اطهر را علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كفن‌ كرد. يك‌ طرف‌ بدن‌ را آن‌ شخص‌ طبعا اسماء طبق‌ روايات‌ و يك‌ طرف‌ را هم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ گرفت‌ از روي‌ تخت‌ گذاشتند، روي‌ يك‌ فرشي‌ بود آنجا، روي‌ زمين‌ در خانة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. علي‌ ايستاد فرمود فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا بيائيد با مادرتون‌ وداع‌ كنيد. اين‌ اجازه‌ كه‌ داده‌ شد البته‌ فرزندها فرق‌ مي‌كردند. آنچه‌ كه‌ ديده‌ ميشه‌. حضرت‌ امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ جلو، بقيه‌ هم‌ آمدند. فاطمة‌ زهرا دستها را از كفن‌ بيرون‌ آورد. همت‌ و عمت‌. مي‌دونيد اين‌ دو جمله‌ كه‌ در احاديث‌ هست‌ يعني‌ چه‌؟ يعني‌ يك‌ آهي‌ كشيد فاطمه‌، يك‌ ناله‌اي‌ كرد فاطمه‌ و مدت‌ يديها. دستها را از كفن‌ بيرون‌ آورد. يك‌ دست‌ به‌ گردن‌ امام‌ حسين‌، يك‌ دست‌ به‌ گردن‌ امام‌ حسن‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ قسم‌ مي‌خورد ميگد به‌ خدا قسم‌ ديدم‌ اين‌ لحظه‌ فاطمه‌ با فرزندانش‌ رفتار كرد. شما حق‌ داريد گريه‌ كنيد. حق‌ داريد اين‌ مطالب‌ را چون‌ مكرر شنيده‌ايد. اگر مجسم‌ كنيد آن‌ منظره‌ را، بخدا قسم‌ نمي‌تونيد طاقت‌ بياريد. منادي‌ ندا كرد يا علي‌، اي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ ارفعهما عن‌ جسد امهما. از جسد فاطمه‌ اينها را بلند كن‌ كه‌ ملائكة‌ آسمان‌ نمي‌تونند طاقت‌ بيارند. يا فاطمة‌ الزهرا يا بنت‌ محمد، بگيد، يا فاطمة‌ الزهرا يا بنت‌ محمد يا فاطمة‌ الزهرا يا بنت‌ محمد يا فاطمة‌ الزهرا يا بنت‌ محمد. يا فاطمة‌ الزهرا يا بنت‌ محمد يا فاطمة‌ الزهرا يا بنت‌ محمد يا فاطمة‌ الزهرا يا بنت‌ محمد. يا فاطمة‌ الزهرا يا بنت‌ محمد يا فاطمة‌ الزهرا يا بنت‌ محمد يا فاطمة‌ الزهرا يا بنت‌ محمد.

 

۲۹ جمادی الاول ۱۴۱۵ قمری – اثبات‌ مقام‌ امامت‌ و ولايت‌

 اثبات‌ مقام‌ امامت‌ و ولايت‌ 29 ج‌ 1 1415

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌ بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. انا اعطينفاك‌ الكوثر فصل‌ لربك‌ و انحر ان‌ شانئك‌ هو الابتر.

 شب‌ گذشته‌ عرض‌ كردم‌ كه‌ اين‌ عطيه‌اي‌ كه‌ پروردگار بوسيلة‌ اين‌ سوره‌ به‌ پيغمبر اكرمش‌ اخطار مي‌كند كه‌ عنايت‌ فرموده‌، تقريبا ده‌ تفسير يعني‌ ده‌ معنا و ده‌ تفسير دربارة‌ كلمه‌ كوثر در كتب‌ تفسير نقل‌ شده‌. من‌ نمي‌خوام‌ تمام‌ آنها را براي‌ شما عرض‌ كنم‌. بلكه‌ همان‌ مقداري‌ كه‌ مربوط‌ به‌ خود آية‌ شريفه‌ و سورة‌ مباركه‌ هست‌ كه‌ از ظاهرش‌ استفاده‌ مي‌شود عرض‌ مي‌كنم‌. چون‌ قرآن‌ ظاهري‌ و باطني‌ دارد. در احايث‌ و روايات‌ باطن‌ قرآن‌، بيان‌ شده‌. اما اگر ظاهرش‌ يك‌ مطلبي‌ را بيان‌ مي‌كند ديگه‌ در روايات‌ نيامده‌. اين‌ را عرض‌ مي‌كنم‌ بخاطر اينكه‌ توي‌ روايات‌ نگفته‌اند كه‌ كوثر فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليهاست‌. بجهت‌ اينكه‌ اين‌ مربوط‌ به‌ ظاهر قرآنه‌. چون‌ وقتي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ در اين‌ سوره‌ مي‌فرمايد ان‌ شانئك‌ هو الابتر، ما به‌ تو كوثر داديم‌ دشمن‌ تو مقطوع‌ النسله‌ و فرزند نداره‌، خواهي‌ نخواهي‌ معناي‌ كوثر، فاطمة‌ زهرا ميشه‌. اين‌ را براي‌ عموم‌ نميگم‌. بخاطر اينكه‌ همه‌ مي‌دونند سورة‌ كوثر براي‌ فاطمة‌ زهرا نازل‌ شده‌ و در وصف‌ فاطمة‌ زهراست‌. اين‌ را عرض‌ كردم‌ بخاطر اينكه‌ بعضي‌ ممكنه‌ اهل‌ تحقيق‌ و تفسير باشند. ببيند ده‌، دوازده‌ تا معنا براي‌ كوثر شده‌ ولي‌ هيچكدومش‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها نيست‌. پس‌ معلومه‌ ما همة‌ حرفها را بيخود مي‌زديم‌. نه‌ كوثر معاني‌ ديگري‌ كه‌ برايش‌ شده‌ در احايث‌ آنها تفسير و تأويل‌ قرآنه‌. اما فاطمة‌ زهرا ظاهر قرآنه‌. شما مثلا اگر در شأن‌ نزول‌ اين‌ سورة‌ مباركه‌ نگاه‌ كنيد مي‌بينيد پيغمبر محزون‌ شده‌ بخاطر اينكه‌ گفتند اين‌ فرزند نداره‌ و خدا مي‌فرمايد نه‌ تو كوثر داري‌ و شان‌ء تو، دشمن‌ تو، مبغض‌ تو اي‌ پيغمبر مقطوع‌ النسله‌ و فرزند نداره‌. ظاهر قرآنه‌. بعلاوه‌ يكي‌ از اسماء فاطمة‌ زهرا كوثره‌. اين‌ كوثر را اگر بتوانيد روي‌ دخترهاتون‌ اسم‌ بگذاريد. در خارج‌ زياد مي‌گذارند. در خليج‌ و شيعيان‌ خليج‌ كلمة‌ كوثر را روي‌ دختراشون‌ اسم‌ گذاشتند. ما در ايران‌ يا من‌ نديدم‌ يا كم‌ ديدم‌. من‌ تا حالا فكر مي‌كنم‌ نديدم‌ كه‌ دختر را اسمش‌ را كوثر بگذارند. كوثر اسم‌ فاطمة‌ زهراست‌. مساويست‌ اين‌ كلمه‌ با اينكه‌ بگن‌ انا اعطيناك‌ فاطمه‌. اناا عطيناك‌ زهرا فصل‌ لربك‌ و انحر ان‌ شانئك‌ هو الابتر. كوثر البته‌ همانطوري‌ كه‌ فاطمه‌ معنا داره‌، همانطوري‌ كه‌ زهرا معنا داره‌، كوثر هم‌ معنا داره‌. فاطمه‌ معناش‌ مي‌دونيد چيه‌؟ يعني‌ جدا كننده‌. چي‌ را از چي‌ جدا ميكنه‌ فاطمة‌ زهرا؟ حق‌ را از باطل‌. شيعيانش‌ را از آتش‌ جهنم‌. دوستانش‌ را از بدبختيهاي‌ اخروي‌. روايات‌ داره‌. زهرا به‌ چه‌ معناست‌؟ به‌ معناي‌ اين‌ كه‌ نور فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها هر صبح‌ و ظهر و شب‌ تمام‌ مدينه‌ را روشن‌ مي‌كرد. حتي‌ نور ظاهري‌ داشت‌. آخه‌ ماها نور ائمه‌ را ظاهري‌ نمي‌دونيم‌. مثلا فرض‌ كنيد حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ در يك‌ جائي‌ كه‌ تاريك‌ بود كه‌ مي‌نشست‌، آنجا را روشن‌ نمي‌كرد. كار چراغ‌ را نمي‌كرد. نور معنوي‌ و نور علم‌ بود كه‌ در وجود مقدس‌ رسول‌ اكرم‌ بود. اما در خصوص‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها گفتند حالا اين‌ چطوري‌ ميشد نمي‌دونم‌. كه‌ وقتي‌ صبح‌ شروع‌ مي‌كرد به‌ نماز خوندن‌ تمام‌ خانه‌هاي‌ مدينه‌ روشن‌ مي‌شد. اصلا روشن‌ مي‌شد. ووقتي‌ كه‌ نماز ظهر يا عصر مي‌خوند، تمام‌ خانه‌هاي‌ مدينه‌، با اينكه‌ روزه‌، روز روشنايي‌ چندان‌ تأثيري‌ نداره‌. ولي‌ آن‌ نور يك‌ نوري‌ بود كه‌ خورشيد را تحت‌ الشعاع‌ قرار مي‌داد. موقع‌ مغرب‌ و عشاء هم‌ همينطور. اين‌ روايت‌ داره‌.

 كوثر هم‌ معناش‌ اين‌ است‌ كه‌ خير كثير. خير كثير براي‌ معناي‌ كوثر هست‌. نهري‌ كه‌ در بهشت‌ هست‌، براي‌ كوثر گفته‌اند. نهر كوثر. شفاعت‌ كبري‌ پيغمبر، معناي‌ كوثر هست‌. فراگيري‌ اسلام‌ در تمام‌ عالم‌ معني‌ كوثر هست‌. محبت‌ پيغمبر به‌ تمام‌ مردم‌ كه‌ رحمة‌ للعالمين‌ است‌، معناي‌ كوثر هست‌. علم‌ و حكمتي‌ كه‌ پروردگار به‌ پيغمبر عنايت‌ كرده‌، معناي‌ كوثره‌. و حالا عرض‌ كردم‌ اين‌ دوازده‌ معنا يا ده‌ تا معنا را نمي‌خوام‌ امشب‌ عرض‌ كنم‌. اما همة‌ اينها باز بر مي‌گيرده‌ به‌ حضرت‌ فاطمه‌ سلام‌ الله‌ عليها. يعني‌ همانطوري‌ كه‌ گفتيم‌ فاطمه‌ به‌ معناي‌ جدا كننده‌ است‌، چي‌ را جدا ميكنه‌؟ حق‌ را از باطل‌. چي‌ را جدا ميكنه‌؟ شيعيانش‌ را از جهنم‌. چي‌ را جدا ميكنه‌؟ ذريه‌اش‌ را از جهنم‌. چي‌ را جدا ميكنه‌؟ دشمنانش‌ را از بهشت‌ و همينطور. چند تا معنا شد. سه‌ چهار تا معنا شد خودش‌. فاطمه‌ سه‌ چهار تا معنا داره‌. همينطور كوثر هم‌ سه‌ چهار تا بلكه‌ ده‌ تا معنا داره‌ كه‌ انشاء الله‌ شايد يكي‌ دو شب‌ ديگه‌ عرض‌ كنم‌.

 كوثر به‌ معناي‌ خير كثير، اينهم‌ يكي‌ از معناهاشه‌، خير كثير. خير كثير يعني‌ خوبي‌ زياد. فارسيش‌ بكنيم‌ خير كثير يعني‌ خوبي‌ زياد. خوبي‌ زياد بهت‌ داديم‌. خوب‌ اين‌ خوبي‌ زياد چيه‌؟ اين‌ خوبي‌ زياد بايد مناسب‌ پيغمبر و خدا باشه‌. براي‌ ماها خوبي‌ زياد اينه‌ كه‌ يك‌ چند ميليون‌ پولي‌ بهمون‌ بدهند. براي‌ ما خوبي‌ زياد اينكه‌ كه‌ يك‌ سر و ساماني‌ به‌ زندگيمون‌ بدهند. براي‌ ما خوبي‌ زياد اينكه‌ مزاجمون‌ سالم‌ باشه‌. اما براي‌ پيغمبر خوبي‌ زياد چيه‌؟ در روز وفاتش‌ جبرئيل‌ آمد خوبيهاي‌ زيادي‌ را به‌ پيغمبر گفت‌. كه‌ ما بهشت‌ را، چطور، مرتبش‌ كرديم‌، برنامه‌ها را چطور منظمش‌ كرديم‌. ملائكه‌ صف‌ بستند منتظرند. در بهشت‌ را باز گذاشتيم‌. خلاصه‌ منتظر شما هستند. خدا و تمام‌ مخلوقش‌ مي‌خواهند استقبال‌ كنند. گفت‌ يك‌ چيزي‌ بگو كه‌ خوشحال‌ بشم‌. چي‌ بگه‌ ديگه‌ جبرئيل‌. چي‌ بگه‌ كه‌ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ را خوشحال‌ بكنه‌. چي‌ مي‌خواي‌ يا رسول‌ الله‌؟ فرمود دربارة‌ امت‌ من‌ بالاخره‌ چه‌ تصميم‌ مي‌گيره‌ خداي‌ تعالي‌؟ يك‌ امتي‌ كه‌ اينها معصيتكارند، اينها تنبلند، اينها اهل‌ كمالات‌ نيستند. به‌ راه‌ تزكية‌ نفس‌ قدم‌ بر نمي‌دارند. بعد از هزار و چهارصد سال‌ هنوز تازه‌ يك‌ عده‌ مرددند كه‌ تزكية‌ نفس‌ هم‌ بايد انجام‌ بشه‌ يا نشه‌. ببينيد آنروزها چي‌ بوده‌. آن‌ روزها اصلا آمادگي‌ براي‌ اين‌ جهت‌ نداشتند. و خباثت‌ باطن‌ اصحاب‌ پيغمبر اينقدر شديد بود كه‌ آنهمه‌ اختلاف‌ بوجود آوردند. فرق‌ اسلامي‌ فرقه‌هاي‌ مختلف‌ از همانجا شروع‌ شد.

 شما يك‌ كتابي‌ هست‌ بنام‌ ملل‌ و نحل‌ مال‌ يكي‌ از دانشمندان‌ اهل‌ سنته‌ بنام‌ شهرستاني‌. كتاب‌ هم‌ فارسي‌ نوشته‌. خط‌ قديمي‌ و عبارات‌ خيلي‌ قديميه‌. معلومه‌ كه‌ مال‌ ششصد يا هفتصد سال‌ قبله‌. الان‌ ترديد از منه‌. حدودا مال‌ ششصد يا هفتصد سال‌ قبله‌. يعني‌ قرن‌ ششم‌ ظاهرا بوده‌. ايشون‌ در اول‌ كتاب‌، در مقدمة‌ كتاب‌ شروع‌ كرده‌ به‌ اينكه‌ علت‌ اختلاف‌ مسلمونها چي‌ شد؟ آخه‌ يك‌ جمعيتي‌ كه‌ يك‌ خدا دارند، يك‌ قرآن‌ دارند، با داشتن‌ قانوننامه‌ و اساسنامه‌ و معارف‌ نامه‌ انسان‌ نبايد اختلاف‌ داشته‌ باشه‌. شما ميشه‌ توي‌ يك‌ اداره‌ بر سر يك‌ حكمي‌ همه‌اتون‌ با هم‌ اختلاف‌ داشته‌ باشيد؟ حال‌ آنكه‌ يك‌ قانونامه‌اي‌، كارنامه‌اي‌، يك‌ اساسنامه‌اي‌ توي‌ آن‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ مثلا اداره‌ هست‌؟ نه‌. خوب‌ مي‌ريد مراجعه‌ مي‌كنيد. به‌ مجرد اينكه‌ اختلاف‌ پيدا كرديد با يكديگر، بايد بريم‌ مراجعه‌ بكنيم‌ به‌ اين‌ قانونامه‌، ببينيم‌ قانون‌ چي‌ ميگه‌؟ همين‌ توي‌ مملكت‌. به‌ مجرد اينكه‌ اختلافي‌ بين‌ دو دسته‌ از اين‌ مردم‌ مملكت‌ شد سر يك‌ موضوعي‌، مراجعه‌ مي‌كنند به‌ قانون‌ اساسي‌ ببيند قانون‌ اساسي‌ چي‌ ميگه‌؟ اگر در متن‌ قانون‌ اساسي‌ مطلب‌ بود، بود، قانون‌ اساسي‌ ميگه‌ كه‌ فورا ارجاع‌ داده‌ بشه‌ به‌ مجلس‌ شوراي‌ اسلامي‌. آنها باصطلاح‌ روش‌ بحث‌ كنند. يعني‌ همين‌ قانون‌ اساسي‌ را تفسير كنند ببيند با كدوم‌ يكي‌ از تفاسير، اين‌ خواسته‌ تطبيق‌ ميكنه‌؟ اين‌ نظر تطبيق‌ ميكنه‌. اگر اكثريت‌ گفتند كه‌ با اين‌ قانون‌ تطبيق‌ ميكنه‌ و درسته‌ از نظر قانون‌ اساسي‌، يك‌ نظارتي‌ هم‌ شوراي‌ نگهبان‌ داره‌ و بعد ميگه‌ آقا حق‌ با اين‌ دسته‌ است‌. آن‌ دسته‌ هم‌ برن‌ كنار. بيخود ميگن‌. تموم‌ ميشه‌ مطلب‌.

 ما قرآن‌ داريم‌ چرا بايد اختلاف‌ داشته‌ باشيم‌؟ ما كتاب‌ داريم‌، مدرس‌ قرآن‌ داريم‌، ما امام‌ معصوم‌ داريم‌. ولي‌ در عين‌ حال‌ اختلاف‌. چرا اختلاف‌ شد؟ شما به‌ همين‌ كتاب‌ مراجعه‌ كنيد ببينيد چرا اختلاف‌ شد؟ چرا اين‌ اختلافات‌ بوجود آمد؟ مي‌فرمايد ايشان‌ اين‌ دانشمند سني‌ مذهب‌ ميگه‌ كه‌ اول‌ اختلافي‌ كه‌ پيدا شد، در كنار بستر پيغمبر بود. هنوز پيغمبر زنده‌ بود. پيغمبر اكرم‌ فرمود ايتوني‌ بدوات‌ و بياض‌، ايشون‌ نقل‌ ميكنه‌. براي‌ من‌ قلم‌ و كاغذ بياوريد تا وصيتنامه‌ بنويسم‌. سر قلم‌ و كاغذ آوردن‌ اختلاف‌ شد. ببينيد اين‌ اختلاف‌ نيست‌ها. به‌ هيچوجه‌ نمي‌خوان‌ به‌ اصطلاح‌ كار درستي‌ را بكنند. يك‌ عده‌ گفتند نه‌ ما به‌ نوشتة‌ پيغمبر احتياجي‌ نداريم‌. مخصوصا الان‌ كه‌ پيغمبر مريض‌ است‌ و تب‌ قد عليه‌ الوجع‌. درد بهش‌ فشار آورده‌. حرفهايش‌ را نمي‌فهمه‌ چي‌ ميگه‌ نستجير بالله‌. خيلي‌ عجيبه‌ها. كفر آوره‌ اين‌ حرف‌. اين‌ دانشمند اهل‌ سنت‌ داره‌ ميگه‌ نمي‌فهمه‌ داره‌ چي‌ ميگه‌. ان‌ الرجل‌ ليهجر. قد غلب‌ علي‌ الوجع‌. درد برش‌ فشار آورده‌ ديگه‌. وقتي‌ كه‌ انسان‌ مرض‌ بهش‌ فشار مياره‌، البته‌ همه‌ اينطور نيستند. بعضي‌ها وقتي‌ كه‌ خيلي‌ تب‌ شديدي‌ مي‌كنند هذيان‌ مي‌گويند. آنهم‌ در همان‌ بين‌ خواب‌ و بيداري‌. اين‌ مي‌خواست‌ بگه‌ اينجوري‌ جريان‌. او آنوقت‌ ميگه‌ چون‌ سنيه‌، فاروق‌ بين‌ حق‌ الثواب‌. كسي‌ كه‌ بين‌ حق‌ و ثواب‌ را جدا ميكنه‌. با سيدنا، سيد ما عمر بن‌ خطاب‌ گفت‌ ان‌ الرجل‌ ليهجر. اول‌ اختلاف‌ از همينجا شروع‌ شد. دو دسته‌ شدند.

 اختلاف‌ دومي‌ چه‌ بود؟ اينها راكه‌ عرض‌ مي‌كنم‌ به‌ همين‌ ترتيب‌ آمده‌ جلو. همة‌ اهل‌ سنت‌ هم‌ شهرستاني‌ را قبولش‌ دارند. ميگه‌ دومين‌ اختلاف‌ در وقتي‌ شد كه‌ پيغمبر از دار دنيا رفت‌. عمر آمد دم‌ در گفت‌ هر كه‌ بگه‌ پيغمبر مرده‌ ميكشمش‌. گفتند چرا. گفت‌ چطور شد حضرت‌ عيسي‌ بره‌ به‌ آسمون‌. پيغمبر ما كه‌ بالاتر از حضرت‌ عيسي‌ است‌. چرا روي‌ زمين‌ بره‌ زير زمين‌. گفتند پس‌ چيكار كنيم‌ حالا. نگيد. پيغمبر نميميره‌. حالا پيغمبر توي‌ خانه‌ كنار بسترش‌ فاطمة‌ زهرا و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نشستند و دارند اشك‌ مي‌ريزند. اين‌ حالا وايستاده‌ دم‌ در خونه‌ داره‌ اين‌ حرفها را ميزنه‌. اجازه‌ هم‌ نميده‌ كسي‌ وارد بشه‌. قلدري‌ هم‌ واقعا اندازه‌اي‌ داره‌. حرف‌ مفت‌ گفتن‌ هم‌ اندازه‌اي‌ داره‌. من‌ از كتاب‌ ملل‌ و نحل‌ دارم‌ نقل‌ مي‌كنم‌ها. گفتند چيكار كنيم‌؟ يك‌ نفر از طرف‌ ابي‌ بكر آمد. با عجله‌. گفت‌ ابي‌ بكر ميگه‌ بيا تا من‌ برات‌ مطلبي‌ را بگم‌. با جمعيت‌ رفتند پيش‌ ابي‌ بكر.

 ما وقتي‌ نجف‌ بوديم‌، مشغول‌ تحصيل‌ بوديم‌، در اطراف‌ كوفه‌ يك‌ قبريست‌ بنام‌ ذو الكفل‌. كفل‌ پيغمبر. صحني‌ داره‌ و گنبدي‌، گلدسته‌اي‌ و تشكيلاتي‌. يهوديها مي‌گفتند اين‌ مال‌ ماست‌ چون‌ از انبياء بني‌ اسرائيله‌ و مسلمانها هم‌ مي‌گفتند مال‌ ماست‌. بنا شد يك‌ هيئتي‌ از بغداد بياد بررسي‌ بكنه‌ ببينه‌ ساختمان‌ و طرز ساختمان‌ به‌ ساختمانهاي‌ اسلامي‌ ميخوره‌ يا به‌ ساختمانهاي‌ يهودي‌. اگر به‌ ساختمانهاي‌ يهودي‌ ميخوره‌ مال‌ يهوديهاست‌. اگر به‌ ساختمانهاي‌ مسلمانها مي‌خوره‌، مال‌ مسلموناست‌. خوب‌ قبلا كه‌ مي‌خواستن‌ بيان‌ قرار گذاشتن‌ ساختمانهاي‌ اسلامي‌ چه‌ جوره‌؟ گنبد داره‌، گلدسته‌ داره‌. ساختمانهاي‌ غير اسلامي‌ ناقوس‌ داره‌، مثلا فرض‌ كنيد شبيه‌ به‌ گلدسته‌ آن‌ وسطش‌ يك‌ زنگي‌ داره‌. يا يهوديها گلدسته‌ بالاخره‌ نداره‌. اين‌ ساختمان‌ ذو الكفل‌ هم‌ دو تا گلدستة‌ بلند داشت‌. آمدند از بغداد يك‌ هيئتي‌. يهوديها فورا پول‌ به‌ اينها دادند. اينها رفتند گفتنه‌ نه‌ گلدسته‌ نداره‌. گلدستة‌ به‌ آن‌ بلندي‌، خرابش‌ هم‌ نكردند. الان‌ هم‌ كه‌ شما بريد ذوالكفل‌ گلدسته‌ داره‌. حالا شهادت‌ اينها را قبول‌ كردند و ساختمان‌ را دادند به‌ يهوديها.

 حالا جريان‌ اينطوريه‌. پيغمبر توي‌ خونه‌. بريد ببينيد مرده‌ يا نمرده‌. پشت‌ سر عمر. گفت‌ چرا تو ميگي‌ پيغمبر از دنيا نميره‌. گفت‌ بخاطر اينكه‌ حضرت‌ عيسي‌ رفت‌ به‌ آسمان‌. پيغمبر ما هم‌ بايد بره‌ آسمان‌. ابي‌ بكر گفت‌ تو مگر قرآن‌ نخوندي‌ مرد حسابي‌. كجاي‌ قرآن‌ نوشته‌. انك‌ ميت‌ و انهم‌ ميتون‌. تو هم‌ مي‌ميري‌. هم‌ مردم‌ ميميرند. پس‌ پيغمبر ما ميميره‌. گفت‌ عجب‌ مرد دانشمندي‌ تو هستي‌. حالا مردم‌ هم‌ وايستادند. دستت‌ را بده‌ به‌ من‌ تو به‌ درد خلافت‌ مي‌خوري‌. يك‌ دسته‌ هم‌ خوب‌ آنها كه‌ ميگه‌ يك‌ دسته‌ هم‌ كه‌ داخل‌ بودند ديدند پيغمبر از دنيا رفته‌، از همينجا اختلاف‌ شد، يك‌ عده‌ الان‌ هم‌ هستند مي‌گويند پيغمبر از دنيا نرفته‌.

  سوم‌ اختلافي‌ كه‌ در بين‌ مردم‌ مسلمان‌ بوجود آمد، ايشان‌ ميگه‌ به‌ همين‌ ترتيب‌ ميره‌ جلو. پيغمبر فرموده‌ بود لعن‌ الله‌ ان‌ تخلف‌ ان‌ جيش‌ الاسامه‌. خدا لعنت‌ كنه‌ كسي‌ را كه‌ از جيش‌ اسامه‌ تخلف‌ كنه‌. اسامه‌ يك‌ مرد مسلمان‌ فرمانده‌ جوان‌ خوبي‌ بود. پيغمبر اكرم‌ به‌ اون‌ فرماندهي‌ داد و گفت‌ همه‌ بريد چون‌ در مقابل‌ دشمن‌ آمده‌. بريد و تحت‌ فرمان‌ او جنگ‌ كنيد. مي‌خواست‌ پيغمبر اكرم‌ همة‌ اينها را بفرسته‌ بيرون‌ كه‌ اينجا توطئه‌ نكنند، سقيفه‌ تشكيل‌ ندهند. اينها هم‌ گفتند نه‌ ما نمي‌تونيم‌ پيغمبر را در اين‌ حال‌ كسالت‌ بگذاريم‌ و بريم‌ براي‌ جنگ‌ تخلف‌ كردند و همين‌ ماية‌ تفرقه‌ شد. همينجور يكي‌ يكي‌ نقل‌ ميكنه‌ و تمامش‌ را نسبت‌ ميده‌ به‌ فاروق‌ حق‌ و ثواب‌، سيد، در بعضي‌ جاها ميگه‌ آقاي‌ اهل‌ دنيا، عمر بن‌ خطاب‌. ايشان‌ سبب‌ اختلاف‌ شد. حالا چطور ميشه‌ اينقدر براي‌ او احترام‌ قائله‌، خوب‌ طبيعت‌ كاره‌. سر جريان‌ فدك‌، سر جريان‌ فاطمة‌ زهرا، سر جريان‌ اينكه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بايد بياد با ابي‌ بكر بيعت‌ بكنه‌. تمام‌ اينها علت‌ اختلاف‌ مردم‌ مسلمان‌ شد. و الان‌ دو فرقة‌ بسيار بزرگ‌ اسلامي‌، به‌ بقيه‌اشون‌ كاري‌ نداريم‌. شيعه‌ و سني‌. اينها ببينيد از كجا اختلاف‌ بوجود آمده‌؟ اگر همانطوري‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ فرمود كه‌ من‌ كنت‌ مولاه‌ و هذا علي‌ مولاه‌. هركس‌ من‌ مولاي‌ او هستم‌، علي‌ مولاي‌ اوست‌. همانطوري‌ كه‌ فرمود كه‌ در غدير خم‌ كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را روي‌ دست‌ بلند كرد، آخر مي‌دونيد، براي‌ رفع‌ اختلاف‌ اين‌ كار را كرد. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را روي‌ دست‌ بلند كرده‌. چون‌ لازم‌ نبود، علي‌ را مي‌شناختند همه‌. براي‌ اينكه‌ تاريخ‌ نويسها بعد نگن‌ كه‌ يك‌ علي‌ ديگه‌اي‌ منظور بوده‌. حالا يك‌ دونه‌ علي‌ بيشتر در زمان‌ پيغمبر اكرم‌ نبود و همه‌ هم‌ علي‌ را ميشناختند. گرفت‌ كمربند علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را روي‌ دست‌ بلند كرد. فرمود كسي‌ كه‌ من‌ مولاي‌ او هستم‌، اين‌ علي‌، ببينيدش‌، اين‌ علي‌ مولاي‌ اوست‌. با همة‌ اين‌ كارها در عين‌ حال‌ گفتند نه‌ ما خودمون‌ بهتر مي‌فهميم‌. از خدا و پيغمبر بهتر مي‌فهميم‌. سبب‌ اختلاف‌ اينها شدند.

 منظورم‌ اينها نبود. من‌ مي‌خواستم‌ دربارة‌ كوثر صحبت‌ كنم‌. كوثر بمعناي‌ خير كثير. خوبيهاي‌ زياد يكي‌ از آن‌ معاني‌ خير كثير كه‌ در اين‌ سورة‌ مباركه‌ منظور شده‌، وجود فاطمة‌ زهراست‌. خود فاطمه‌. ما به‌ تو فاطمه‌ داديم‌. هيچ‌ فرقي‌ نميكنه‌. شما نگيد كه‌ آخر كوثر به‌ معناي‌ فاطمه‌ نيست‌. يكي‌ از اسماء فاطمة‌ زهرا كوثره‌ و شما شيعيان‌ انشاء الله‌ خدا از همين‌ الان‌ به‌ بعد به‌ همه‌اتون‌ يك‌ دختر بده‌، حالا نفرين‌ هم‌ هست‌ باشه‌، نفرين‌ كه‌ نيست‌، و اسمش‌ را حتما مقيد باشيد كه‌ كوثر بگذاريد تا از اين‌ معنا بيفته‌، اسم‌ بشه‌ براي‌ فاطمة‌ زهرا. اسم‌ بشه‌. كوثر. خيلي‌ هم‌ اسم‌ قشنگيه‌. شبيه‌ به‌ خارجيها هم‌ هست‌ كه‌ بعضي‌ها مي‌روند مي‌گردند يك‌ اسمائي‌ كه‌ شبيه‌ به‌ اسمهاي‌ خارجي‌ باشه‌. فاطمه‌ ديگه‌ داخليه‌، وطني‌، مثلا. خدمت‌ شما زهرا داخلي‌ حساب‌ ميشه‌. ولي‌ كوثر اين‌ عربها اسم‌ مي‌گذارند. خوب‌ بالاخره‌ خارج‌ از مرزه‌. ماها چون‌ مثل‌ گداهايي‌ هستيم‌ كه‌ روي‌ گنج‌ نشستيم‌ و دستمون‌ را به‌ طرف‌ خارج‌ از مملكت‌ خودمون‌ دراز مي‌كنيم‌. و الا اين‌ اسماء بعضي‌ اسما را من‌ اصلا نمي‌فهمه‌ يعني‌ چي‌؟ از خود طرف‌ مي‌پرسند معناي‌ اين‌ اسمت‌ چيه‌؟ سميرا، و امثال‌ اينها. ميگه‌ نميدونم‌. باباش‌ هم‌ نمي‌فهميده‌، خودش‌ هم‌ نفهميده‌ و كسي‌ هم‌ نمي‌فهمه‌. فقط‌ يك‌ خورده‌اي‌ شبيه‌ به‌ اين‌ خارجيها، بعضي‌هايش‌ هم‌ خارجي‌ نيست‌ شبيه‌ به‌ خارجيه‌، مارك‌ خارجي‌ خورده‌. بسيار خوبيست‌. مخصوصا خانمهايي‌ كه‌ اسمهايي‌ مثل‌ پروانه‌ و بعضي‌ اسمها هست‌ واقعا انسان‌ تعجب‌ ميكنه‌. آخه‌ پروانه‌ هم‌ چيزيه‌ كه‌ روي‌ انسان‌ بگذارند. انساني‌ كه‌ خدا عقل‌ و هوش‌ داده‌ و پروانه‌اي‌ كه‌ اصلا عقل‌ و هوشي‌ نداره‌، تو مي‌خواي‌ چه‌ استفاده‌اي‌ از او بكني‌. پرنده‌ هستي‌؟ خدمت‌ شما عرض‌ شود. پروانه‌. اينها اسم‌ نيست‌. خانمهايي‌ كه‌ معمولا. يكي‌ از خانمها ديدم‌ اسمش‌ يكي‌ از اين‌ اسماء عوضيه‌، بهش‌ گفتيم‌ كه‌ اسمت‌ را عوض‌ كن‌. گفت‌ همة‌ اسمهاي‌ فاطمه‌ و زهرا توي‌ فاميلمون‌ هست‌. كوثر نيستش‌ الالن‌ نيست‌. خوب‌ كوثر بگذاره‌ انشاء الله‌. كوثر خيلي‌ خوبه‌. كوثر اسم‌ فاطمة‌ زهراست‌. من‌ اين‌ را اصرار دارم‌ براتون‌ بگم‌ كه‌ اسمه‌ براي‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها. كوثر بمعناي‌ خير كثيره‌. خير كثير هم‌ حكمت‌ را خدا در قرآن‌ فرموده‌ خير كثير. فمن‌ يؤتي‌ الحكمه‌ فقد اوتي‌ خيرا كثيرا. حكمت‌ يعني‌ چه‌؟ يعني‌ شناخت‌ حقايق‌ اشياء آنطوري‌ كه‌ هست‌. ما در بعضي‌ از دعاها مي‌گيم‌ كه‌ اللهم‌ ارنا الاشياء كما هي‌. خدايا اشياء را همانطور كه‌ هست‌ به‌ ما نشان‌ بده‌. ما خيلي‌ از آدمها را مي‌بينيم‌ آدم‌ نيستند ولي‌ به‌ شكل‌ آدم‌ مي‌بينيمشون‌. آنطوري‌ كه‌ هستند نمي‌بينيمشون‌. خيلي‌ چيزها را ما آنطور، اين‌ حرم‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا را آنطور كه‌ هست‌ ما نمي‌بينيم‌. آنطوري‌ كه‌ هست‌ چيه‌؟ طبق‌ روايات‌. بين‌ جبلي‌ طوس‌، بين‌ اين‌ دو تا كوه‌ شهر طوس‌ كه‌ شامل‌ اين‌ كوههاي‌ هزار مسجد و كوههاي‌ خلج‌ ميشه‌، روضة‌ من‌ رياض‌ الجنه‌. يعني‌ باغي‌ از باغهاي‌ بهشت‌. خوب‌ شما باغي‌ از باغهاي‌ بهشت‌، نه‌ ما آنجوري‌ كه‌ هست‌ نمي‌بينيم‌. ملكوت‌ عالم‌ را نمي‌بينيم‌. حقايق‌ اشياء را نمي‌بينيم‌. تازه‌ ما به‌ خواص‌ اشياء پي‌ نمي‌بريم‌، نبرديم‌. اما اگر بهمون‌ حكمت‌ دادند همة‌ اينها را متوجه‌ ميشيم‌. حقيقت‌ اشياء را درك‌ مي‌كنيم‌.

 حقايق‌ همه‌ چيز را ما درك‌ مي‌كنيم‌ كه‌ انسان‌ تا تزكية‌ نفس‌ نكنه‌، دقت‌ كنيد و خودش‌ را پاك‌ نكنه‌، تزكية‌ نفس‌ يعني‌ پاك‌ شدن‌ و يك‌ چند تا مرحله‌ را هم‌ بعد از تزكية‌ نفس‌ نپيمايه‌ و به‌ كمالاتي‌ نرسه‌ حكمت‌ را بهش‌ نمي‌دهند. وقتي‌ انسان‌ به‌ چند مرحله‌ بعد از مراحل‌ تزكية‌ نفس‌ قدم‌ گذاشت‌، تازه‌ نم‌نمي‌ از اقيانوس‌ حكمت‌ به‌ قلبش‌ جاري‌ ميشه‌. ميبينه‌ يك‌ چيزهايي‌ ميفهمه‌، يك‌ حقايقي‌ را درك‌ ميكنه‌. يك‌ الهاماتي‌ بهش‌ ميشه‌.(قطع‌ صداي‌ نوار)

 چون‌ او خير كثيره‌. شما بدانيد ما نمي‌خواهيم‌ بگيم‌ ائمة‌ اطهار هر چه‌ دارند از او دارند. يا مثلا فرض‌ كنيد علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هر چه‌ داره‌ از او داره‌. ولي‌ خدا رحمت‌ كنه‌ يادمه‌ يك‌ منبر خيلي‌ پر محتوايي‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ در يكي‌ از منزلهاي‌ تهران‌ كه‌ مجلسي‌ بود رفت‌، دربارة‌ همين‌ كوثر صحبت‌ مي‌كرد. مي‌گفت‌ حوض‌ كوثر داريم‌، نهر كوثر داريم‌، فاطمة‌ زهرا داريم‌. حوض‌، حوض‌ كوثر. نهر كوثر مي‌آيد وارد كوثر ميشه‌، وارد حوض‌ ميشه‌ و از آن‌ طرف‌ خارج‌ ميشه‌. علوم‌ الهي‌، ايشان‌ مي‌گفت‌، علوم‌ الهي‌ وارد بر قلب‌ فاطمة‌ زهرا ميشه‌ و از قلب‌ فاطمة‌ زهرا به‌ ائمة‌ اطهار عنايت‌ ميشه‌. خيلي‌ عجيبه‌ها. كه‌ اين‌ حوض‌ كوثره‌ فاطمه‌ سلام‌ الله‌ عليها. اين‌ خود كوثره‌، و تمام‌ علم‌ و حكمتي‌ كه‌ ايشان‌ مي‌گفت‌، من‌ نميتونم‌ بگم‌. چون‌ انسان‌ بايد به‌ يك‌ جائي‌ برسه‌ تا بتونه‌ حرفي‌ را كه‌ اندازة‌ دهنشه‌ بزنه‌. ايشان‌ ميگفت‌ كه‌ آنچه‌ كه‌ بر ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ ميرسه‌ از جانب‌ خدا، عين‌ يك‌ جوي‌ آب‌ مي‌آد وارد اين‌ حوض‌ ميشه‌، از اين‌ حوض‌ ميره‌ توي‌ دوازده‌ حوض‌ يا دوازده‌ نهر و لذا روز قيامت‌ هر امامي‌ به‌ دوستانش‌، به‌ پيروانش‌، به‌ اهل‌ زمانش‌، از نهر كوثر عنايت‌ مي‌كنه‌. يعني‌ هر كسي‌ يك‌ نهري‌ از آن‌ حوض‌ كوثر داره‌ ديگه‌. از آن‌ عنايت‌ مي‌كنه‌.

 آنوقت‌ يك‌ ملكي‌ داره‌ اين‌ نهر كوثر يك‌ ملكوتي‌. ملكش‌ همينه‌ كه‌ وسقنا بحوض‌ جده‌ صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ بكأسه‌ و بيده‌ ريا رويا هنيئا صاعقا لازقا بعده‌ انسان‌ تشنه‌ لب‌، رسيده‌ يك‌ آبي‌ از همون‌ نهر كوثر امام‌ زمان‌، آن‌ جويي‌ كه‌ آمده‌ طرف‌ امام‌ زمان‌ از فاطمة‌ زهرا. اين‌ از آن‌ آب‌ بهش‌ مي‌دهند، از آن‌ آب‌ بهش‌ ميدن‌ اين‌ ديگه‌ تشنه‌ نميشه‌. و يك‌ ملكوتي‌ هم‌ داره‌. كه‌ علوم‌ اولين‌ و آخرين‌ را با يك‌ جام‌، به‌ هر بهشتي‌ مي‌دهند كه‌ در بهشت‌ داراي‌ علم‌ و حكمت‌ باشه‌ و همه‌ چيزها را خوب‌ بشناسه‌ و بفهمه‌. توي‌ بهشت‌ ديگه‌ اينطوريه‌ انسان‌. همونجا داراي‌ علم‌ و دانش‌ ميشه‌. مال‌ فاطمة‌ زهراست‌ و همه‌اش‌ مال‌ كوثره‌ و همه‌اش‌ مال‌ اين‌ حوضه‌. خيلي‌ عجيب‌. حالا عرض‌ كردم‌، او بايد خود ايشان‌، اي‌ كاش‌ آنوقتها خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ ضبطي‌ مي‌بود، نواري‌ مي‌بود. ما مي‌تونستيم‌ صداي‌ ايشان‌ را ضبط‌ كنيم‌ براي‌ شما بگيم‌.

 پس‌ حالا عرض‌ كردم‌ من‌ جرأت‌ نمي‌كنم‌، گفتم‌ نمي‌تونم‌ اونجوري‌ كه‌ او مي‌فرمود، من‌ بگم‌ كه‌ تمام‌ علوم‌ اولين‌ و آخرين‌. خداي‌ تعالي‌ ببينيد تشبيه‌ كنيد به‌ يك‌ درياي‌ بينهايتي‌ از علم‌ كه‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگاره‌. از اينجا جاري‌ شده‌. آمده‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ رسيده‌. از پيغمبر آمده‌ در اين‌ حوض‌ ريخته‌ و از اين‌ حوض‌ دوازده‌ جوي‌ ،دوازده‌ نهر منشعب‌ شده‌ و به‌ همة‌ اينها از علم‌ و حكمت‌ واصل‌ شده‌. هر كه‌، هر چه‌ دارد از فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها دارد. آنوقت‌ شما حالا ببينيد فاطمه‌ يعني‌ چي‌؟ بيجهت‌ اسمش‌ را كوثر نمي‌گذارند. كوثر يعني‌ حكمت‌. فاطمة‌ زهرا وقتي‌ حرف‌ ميزنه‌، حرفاش‌ كلمه‌ به‌ كلمه‌، بخدا قسم‌ علماي‌ بزرگ‌ بايد بنشينند رويش‌ كار بكنند. تازه‌ نگذاشتند فاطمة‌ زهرا كجا وقت‌ حرف‌ زدن‌ داشت‌؟ خودش‌ وقتي‌ روز قيامت‌ ميشه‌ آن‌ تجليلي‌ كه‌ از فاطمه‌ سلام‌ الله‌ عليها در قيامت‌ ميشه‌، چون‌ مهمترين‌ جا و پرجمعيت‌ترين‌ جا صحراي‌ محشره‌. از زمان‌ حضرت‌ آدم‌ تا آخر دنيا، هر چي‌ آدم‌ آمده‌ توي‌ كرة‌ زمين‌، خداي‌ تعالي‌ در اينجا جمع‌ مي‌كنه‌. ميگيد مگه‌ جا ميشه‌؟ بعله‌ حالا من‌ ميگم‌ چيكار ميشه‌. از قرآن‌ استفاده‌ ميكنيم‌ چطوري‌ ميشه‌ كه‌ جا ميشه‌. درياها خشك‌ ميشه‌. كوهها را خدا خوردش‌ ميكنه‌ مثل‌ شن‌ نرم‌. اينها را ميريزه‌ توي‌ درياها. تمام‌ اين‌ كرة‌ زمين‌، ما الان‌ در يك‌ ربع‌ از زمين‌ زندگي‌ مي‌كنيم‌. هر چي‌ هم‌ مرده‌ باشند. تمام‌ اين‌ كرة‌ زمين‌ ميشه‌ جايگاه‌ ايستادن‌. جاي‌ ايستادن‌. پهلوي‌ هم‌ هم‌ مي‌ايستند. حتي‌ چسبيدة‌ به‌ هم‌ مي‌ايستند. من‌ يك‌ وقتي‌ خواب‌ ديدم‌ صحراي‌ محشر را. من‌ نمي‌دونم‌ حالا چطوري‌ بود كه‌، البته‌ يك‌ رواياتي‌ داره‌ كه‌ بعضي‌ از سادات‌ مثلا چه‌، چطوري‌ بود كه‌ من‌ جا نداشتم‌، هي‌ مي‌پريدم‌ مي‌خواستم‌ خودم‌ را پهلوي‌ يك‌ كسي‌ جا كنم‌، جا نبود. اينقدر چفت‌ در جفت‌ ايستاده‌ بودند. جا ميشيم‌. اينقدر هم‌ فشار هست‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ چون‌ نه‌ آبه‌، نه‌ هواست‌، هوا البته‌ به‌ اندازة‌ تنفس‌ با زحمت‌، نه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ نه‌ بادي‌ مي‌آد، نه‌ پنكه‌اي‌، نه‌ كولري‌ هيچي‌ هيچي‌. يك‌ همچين‌ جائي‌ انسان‌ را معطل‌ مي‌كنند كه‌ اهل‌ محشر ميگن‌ خدايا ما را ببر به‌ جهنم‌. آنجا يك‌ دودي‌، يك‌ تغييري‌ ميشه‌. آخه‌ انسان‌ گاهي‌ تغيير را مي‌خواد. از اينجا نجات‌ پيدا كنيم‌ ولو الي‌ النار. آنجا پيغمبر اكرم‌ و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ يك‌ جاي‌ خاصي‌ دارند. شيعيان‌ علي‌، كوشش‌ كنيد جزء شيعيان‌ باشيد. شيعتك‌ علي‌ منابر من‌ النور مبيضة‌ وجوههم‌. اينها صورتهايشون‌ مثل‌ ماه‌ ميدرخشه‌. چون‌ تاريك‌ هم‌ هست‌.

 يك‌ دفعه‌ مي‌بينند از گوشة‌ محشر چون‌ توي‌ تاريكي‌ اگر يك‌ نوري‌، ولو ضعيف‌ هم‌ باشه‌، خيلي‌ جلب‌ توجه‌ ميكنه‌. اما يك‌ نوري‌ كه‌ تمام‌ كرة‌ زمين‌ را منور مي‌كنه‌، مي‌بينند شفق‌ زد. چه‌ خبره‌؟ يك‌ صدايي‌ مي‌آد كه‌ چشمهاتون‌ را بپوشونيد. حتي‌ تجوز فاطمه‌ بنت‌ محمد صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌ اللهم‌ صلي‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌ چشمها را بپوشونيد. تا مي‌خواد فاطمه‌ بگذره‌. مردم‌ چشمهاشون‌ بي‌ اختيار ميره‌ روي‌ هم‌. راوي‌ از امام‌ صادق‌ سؤال‌ ميكنه‌ كه‌ سادات‌ چطور؟ خيال‌ ميكنه‌ محرم‌ و نامحرمي‌ مطرحه‌. حضرت‌ ميفرمايد اين‌ مال‌ محرم‌ و نامحرمي‌ نيست‌. اين‌ احكام‌ مال‌ اين‌ دنياسنت‌

 مي‌فرمايد هيچ‌ چشمي‌ نميتونه‌ عظمت‌ فاطمة‌ زهرا را ببينه‌. اينقدر با عظمته‌. هفتاد هزار ملك‌ جلو ميروند، هفتاد هزار طرف‌ راست‌. اين‌ هفتادها هم‌ ضمنا بهتون‌ عرض‌ كنم‌. هر جا ميگن‌ هفتاد هزار يا هفتاد تا يا هفت‌ تا اينها مي‌خوان‌ كثرت‌ را بگن‌. الان‌ داشتند آقاي‌ رفيعي‌ مي‌گفتند كه‌ مثلا امت‌ حضرت‌ موسي‌ هفتاد و دو فرقه‌ شدند، امت‌ حضرت‌ عيسي‌ هفتاد، اين‌ همة‌ هفتادها، يعني‌ زياد متفرق‌ ميشن‌. كثرت‌ را مي‌خواد برسونه‌. هفتاد هزار يعني‌ ملائكة‌ زياد. منتهي‌ اگر كثرت‌ كمي‌ باشه‌ ميگن‌ هفت‌ تا، يا هفتاد تا. اما اگر كثرت‌ خيلي‌. گاهي‌ ميشه‌ كثرت‌ خيلي‌ زياديست‌ هفتاد هزار ميگن‌ يا هفتصد هزار ميگن‌. اين‌ بعنوان‌ كثرته‌. ملائكة‌ زيادي‌، كمش‌ هفتاد هزاره‌. جلو دارن‌ ميرن‌. اينطرف‌، آنطرف‌، از پشت‌ سر. فاطمة‌ زهرا هم‌ با عظمت‌ داره‌ از وسط‌ داره‌ حركت‌ ميكنه‌. ميرسه‌ در بهشت‌. خوب‌ رفت‌ رسيد در بهشت‌. خدايا ما در دنيا كه‌ بوديم‌ هيچكس‌ ما را نشناخت‌. حالا هم‌ كه‌ شما دستور داديد چشمها را بپوشونند. اينجا هم‌ كسي‌ ما را نديد. بعد هم‌ توي‌ بهشت‌ هم‌ هر كسي‌ ميره‌ سر زندگي‌ خودش‌ و هيچي‌. پس‌ من‌ كجا شناخته‌ بشم‌؟ المجهولة‌ قدرا و المخفية‌ قبرا. فاطمة‌ زهرا را ما هيچ‌ جا نمي‌تونيم‌ بشناسيم‌ و حقيقت‌ هم‌ فاطمة‌ زهراست‌. همه‌ چيز فاطمة‌ زهراست‌. در خانة‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ بريد، سورة‌ كوثر كوچكترين‌ سوره‌ها و با عظمت‌ترين‌ سوره‌ها را خوب‌ مطالعه‌ كنيد. ببينيد فاطمه‌ يعني‌ چه‌؟ همة‌ ائمه‌ افتخار مي‌كردند كه‌ مادري‌ چون‌ فاطمة‌ زهرا دارند و علتش‌ هم‌ اينست‌ كه‌ او حوض‌ كوثره‌. تمام‌ علوم‌ اولين‌ و آخرين‌، تمام‌ حكمت‌ اولين‌ و آخرين‌، بوسيلة‌ فاطمة‌ زهرا، البته‌ ايني‌ كه‌ ميگم‌ ايشان‌ ميگفت‌ من‌ نميگم‌، چون‌ واقعش‌ اينه‌ نمي‌تونم‌ بگم‌ كه‌ ائمه‌ هر چه‌ دارند از فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها دارند. نه‌ در اين‌ عالم‌ در همون‌ عالم‌ اول‌، همون‌ خلقت‌ اول‌. خوب‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ فاطمة‌ زهرا ميگه‌ خوب‌ چي‌ مي‌خواي‌؟ برگرد. حقيقت‌ همه‌ مال‌ تو بوده‌ حالا البته‌ مردم‌ متوجه‌ نشدند. برگرد حالا مي‌خواي‌ چيكار بكني‌؟ توي‌ محشر. برميگرده‌. آخه‌ بهشت‌ خيلي‌ بالا توي‌ آسمانهاست‌. باز برميگرده‌ توي‌ كرة‌ زمين‌. فاطمة‌ زهرا در روايت‌ داره‌ كه‌، البته‌ تشبيهي‌ است‌ كه‌ روايت‌ كرده‌، مثل‌ مرغي‌ كه‌ دانة‌ خوب‌ را از دانة‌ بد جدا ميكنه‌، دوستانش‌ را، شيعيانش‌ را، محبينش‌ را، محبين‌ فرزندانش‌ را از ميان‌ اهل‌ محشر جدا ميكنه‌. حتي‌ جائي‌ ميرسه‌ كه‌ يكنفر ميگه‌ يا فاطمه‌ من‌ به‌ تو هم‌ حق‌ دارم‌. چه‌ حقي‌ تو داري‌؟ معلومه‌ هيچ‌ حقي‌ جز اين‌ حق‌ نداشته‌. ميگه‌ من‌ در يك‌ شهري‌ بودم‌. روز گرمي‌ بود. ديوار خانه‌ام‌ بلند بود. سايه‌ انداخته‌ بود توي‌ كوچه‌. يكي‌ از فرزندان‌ تو آمد پاي‌ ساية‌ ديوار من‌ توي‌ كوچه‌ نشست‌ و يك‌ چند دقيقه‌ استراحت‌ كرد. حضرت‌ او را هم‌ شفاعت‌ ميكنه‌. خيليه‌ها. خوب‌ حالا در همين‌ روايت‌ هست‌ كه‌ اين‌ شفيع‌ شده‌ها، اينهايي‌ كه‌ طفيلي‌ دارن‌ ميرن‌ توي‌ بهشت‌، آخه‌ شفاعت‌ طفيلي‌ آدم‌ ميره‌ توي‌ بهشت‌. اينهايي‌ كه‌ طفيلي‌ دارن‌ ميرن‌ توي‌ بهشت‌ ميگن‌ ما نميريم‌ خدايا. شما براي‌ چي‌؟ ما را در دنيا كه‌ بوديم‌، محبين‌ فاطمة‌ زهرا را نشناختند مردم‌. الان‌ شماها را نمي‌شناسند. شما با كوثر در ارتباطيد. بريد توي‌ انگلستان‌، توي‌ آمريكا، هيچكس‌ شما را احترامي‌ قائل‌ نيست‌ براي‌ شما؟ شما را نمي‌شناسند. خوب‌ شما چي‌ مي‌خوايد. ما هم‌ مي‌خوايم‌ بشناسنمون‌. شما هم‌ برگرديد بريد دوستانتون‌ را شفاعت‌ كنيد. اينها هم‌ بر مي‌گردند مي‌آيند دوستتانشون‌ را آنهايي‌ كه‌ بهشون‌ محبت‌ كردند، آنهايي‌ كه‌ در باصطلاح‌ دنيا به‌ اينها احترام‌ گذاشتند، همة‌ اينها را شفاعت‌ مي‌كنند مي‌برند توي‌ بهشت‌.

 شفاعت‌ هم‌ اين‌ نيست‌ كه‌ بيا برو توي‌ بهشت‌. اين‌ نيست‌. اين‌ را من‌ مكرر گفتم‌. يعني‌ گذرنامه‌اشون‌ را ويزا مي‌كنند، امضا مي‌كنند. شما مي‌تونيد توي‌ بهشت‌ مي‌ريد. البته‌ كمكشون‌ مي‌كنند. يكي‌ يكي‌ از اين‌ دوستان‌ فاطمة‌ زهرا و خود فاطمة‌ زهرا و ائمة‌ اطهار كمكشون‌ مي‌كنند كه‌ خوب‌ خودشون‌ را بسازند، تزكية‌ نفس‌ كنند زودتر خودشون‌ را بسازند، تزكية‌ نفس‌ كنند برند توي‌ بهشت‌. سر مرز نمي‌دونم‌ گير كرديد يا نه‌. من‌ گاهي‌ گير كرد. سر مرز گذرنامة‌ انسان‌ يك‌ اشكالي‌ داشته‌ باشه‌. ميبيني‌ يك‌ نفر پيدا ميشه‌، زبان‌ هم‌ بلده‌، ميره‌ اينطرف‌ آنطرف‌، كمك‌ ميكنه‌ راه‌ مي‌اندازه‌، كمك‌ ميكنه‌، و الا خود انسان‌ باشه‌ نميتونه‌. ما در مرز سعودي‌ با ماشين‌ كه‌ ميرفتم‌ ديدم‌ كه‌ يك‌ جواني‌ تبريزي‌ بود ايشان‌ گفت‌ كه‌ فلاني‌ من‌ ديروز با زن‌ و بچه‌ توي‌ اين‌ هواي‌ سرد اينجا معطلم‌. گفتم‌ چيه‌؟ گفتم‌ به‌ هر كي‌ من‌ كه‌ زبان‌ نمي‌فهمم‌. او اهل‌ آذربايجان‌ بود، زبان‌ فارسي‌ را اگر متوجه‌ ميشد زودتر كارش‌ راه‌ مي‌افتاد مختصريه‌. برداشتيم‌ برديم‌، اين‌ معناي‌ شفاعته‌ها، برديم‌ اين‌ كارش‌ را ديگه‌ همه‌ جا ميگفت‌ كه‌ توي‌ تركيه‌ به‌ من‌ گفت‌ من‌ مترجم‌ شما ميشم‌، توي‌ سوريه‌ شما مترجم‌ ما باشيد. و خوب‌ هم‌ بود. خدا رحمتش‌ كنه‌. اين‌ معناي‌ شفاعته‌. مي‌گيرن‌ گذرنامه‌ات‌ را درست‌ ميكنند، خودت‌ را درست‌ ميكنند. و الا بگيم‌ آقاي‌ كافر بيا محبت‌ به‌ فاطمه زهرا داشتي‌، يا يكي‌ از سادات‌ را براش‌ احترام‌ قائل‌ شدي‌، بيا برو توي‌ بهشت‌. نه‌ اينجور نيستش‌. تا اينجا ما در بارة‌ كوثر صحبت‌ كرديم‌ و انشاء الله‌ باز شبهاي‌ آينده‌ دربارة‌ معاني‌ ديگه‌ كوثر عرض‌ مي‌كنيم‌. نتيجه‌اي‌ كه‌ امشب‌ ما ميگيرم‌ انشاء الله‌ دختراتون‌ را اسمش‌ را كوثر بگذاريد. جوآنها مخصوصا، آنهايي‌ كه‌ بچه‌ دار نشدند، نذر كنند خدا بچه‌اي‌ بهشون‌ بده‌ اولين‌ بچه‌ كه‌ دختره‌ انشاء الله‌ و ماية‌ رحمتو بركت‌ هم‌ خواهد بود، كوثر اسمش‌ را بگذارند.

 انا اعطيناك‌ الكوثر. اي‌ پيغمبر به‌ تو كوثر داديم‌. ان‌ شانئك‌ هو الابتر. دشمن‌ تو، مبغض‌ تو، اوست‌ كه‌ مقطوع‌ النسله‌. آن‌ دانشمند ميگه‌ كه‌ اينهمه‌ فرزندان‌ پيغمبر، شما بريد بگرديد يك‌ دونه‌ از فرزندان‌ بني‌ اميه‌ اگر پيدا كرديد. پيدا نميشه‌. قطع‌ شد نسلشون‌. فقط‌ يك‌ رشته‌ ظاهرا ميمونه‌ كه‌ سفياني‌، عثمان‌ بن‌ عنبسه‌ جزء بني‌ اميه‌ است‌. مثل‌ اينكه‌ يك‌ خط‌ مانده‌، يك‌ نسل‌ مانده‌، كه‌ او هم‌ بياد هشت‌ ماه‌ از خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ اين‌ هزار ماهي‌ كه‌ بني‌ اميه‌ حكومت‌ مي‌كردند، هشت‌ ماهش‌ مانده‌، آن‌ هشت‌ ماه‌ را حكومت‌ بكنه‌ و بعد خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ امام‌ زمان‌ بياد ديگه‌ آخرين‌ ريشه‌ را بكنه‌ و انشاء الله‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ سفياني‌ را از بين‌ ميبره‌. و به‌ همين‌ جهت‌ به‌ فاطمة‌ زهرا بيشتر از همه‌ دشمنان‌ اذيت‌ كردند. خيلي‌ عجيبه‌. ميگه‌ صبت‌ علي‌ مصائب‌. صبّ به‌ معناي‌ ريخته‌ شدنه‌. يعني‌ ريخت‌ بر من‌ مصيبتهايي‌. لو انها صبت‌ علي‌ الايام‌، سرن‌ لياليا. اگر به‌ روزها اين‌ مصيبتها ريخته‌ ميشد، شب‌ ميشد، خيلي‌ عجيبه‌. معلومه‌ فاطمة‌ زهرا خيلي‌ اذيت‌ شده‌ و حق‌ هم‌ دارن‌. فاطمة‌ زهرا از مردن‌ نمي‌ترسيد. بلكه‌ يكي‌ از آرزوهاش‌ اين‌ بود كه‌ از دار دنيا بره‌. و اينهم‌ وقتي‌ رسول‌ اكرم‌ توي‌ بستر افتاده‌ بود و فاطمه‌ زياد براي‌ فراق‌ رسول‌ اكرم‌ گريه‌ ميكرد، پيغمبر اكرم‌ صداش‌ زد. بيا جلو. آمد جلو در گوش‌ فاطمه‌ يك‌ چيزي‌ گفت‌ فاطمه‌ خنديد. چي‌ گفتند؟ چي‌ گفت‌ كه‌ تو آنهمه‌ ناراحت‌ بودي‌. گفت‌ پيغمبر اكرم‌ فرمود اول‌ كسي‌ كه‌ از فرزندان‌ من‌ به‌ من‌ ملحق‌ ميشه‌، اول‌ كسي‌ كه‌ از اقرباي‌ من‌، از اقوام‌ من‌، از خويشاوندان‌ من‌، از دوستان‌ من‌، به‌ من‌ ملحق‌ ميشه‌ تو هستي‌. خوشحال‌ شد. پس‌ فاطمة‌ زهرا چرا اينقدر گريه‌ ميكرد؟ چرا اينقدر اشك‌ مي‌ريخت‌؟ كه‌ جزء گريه‌ كنندگان‌ عالم‌ محسوب‌ ميشه‌ كه‌ چهارنفر ميگن‌ گريه‌ كردند. يكي‌ حضرت‌ آدم‌ بود، يكي‌ يعقوب‌ بود، يكي‌ حضرت‌ سجاد بود يكي‌ هم‌ حضرت‌ فاطمة‌ زهرا. آنها زمانشون‌ طولاني‌ بود. ولي‌ فاطمة‌ زهرا در مدت‌ هفتاد و پنج‌ روز يا نود و پنج‌ روز اينهمه‌ گريه‌ كرد. البته‌ من‌ آن‌ روايات‌ را كه‌ ميگه‌ مردم‌ شهر مدينه‌ اذيت‌ شدند و گفتند يا روز گريه‌ بكن‌ يا شب‌ گريه‌ بكن‌، نمي‌فهمم‌. چيزي‌ را هم‌ كه‌ نمي‌فهمم‌، نميگم‌. و در آن‌ روايت‌ داره‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا مردم‌ مدينه‌ را اذيت‌ ميكرد. اذيت‌ شدند. گفتند برو بيرون‌. اين‌ را من‌ نمي‌فهمم‌. بهرحال‌ با بلندگو كه‌ گريه‌ نميكرده‌ حضرت‌. بعدهم‌ يك‌ خونة‌ همسايه‌ حضرت‌ و خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ بعد هم‌ يك‌ خانة‌ همسايه‌ مثلا صداي‌ يك‌ زني‌ شيون‌ بكنه‌ بره‌، حالا شهري‌ را آنجور صداش‌ بپيچه‌، آنهم‌ صداي‌ يك‌ زن‌، آنهم‌ زن‌ عفيفه‌اي‌ مثل‌ فاطمة‌ زهرا. من‌ احساس‌ مي‌كنم‌ اين‌ را يك‌ رواياتي‌ داره‌ كه‌ شايد دشمنها درستش‌ كردند. و الا گريه‌ را هر چه‌ هم‌ انسان‌، از يك‌ اطاق‌ از دو تا اطاق‌، از توي‌ خونه‌ بيشتر خارج‌ نشه‌. حالا اينها را عرض‌ كردم‌ هر چي‌ را من‌ نمي‌فهمم‌ دليل‌ نداره‌ ردش‌ كنم‌. ولي‌ خيلي‌ گريه‌ كرد فاطمه‌ خيلي‌ هم‌ متأثر بود. براي‌ چي‌ متأثر بود؟ براي‌ مردن‌؟ نه‌. اين‌ كه‌ خوشحال‌ شد وقتي‌ بهش‌ خبر وفاتش‌ را دادند. براي‌ چي‌؟ براي‌ اينكه‌ مي‌بينه‌ اين‌ نهر كوثر، اين‌ علم‌ و دانش‌،اين‌ منبع‌ حكمت‌، اين‌ جاري‌ شده‌، مردم‌ ازش‌ استفاده‌ نميكنند. نميگذارند مردم‌ ازش‌ استفاده‌ بكنند. يك‌ آب‌ زلالي‌ باشه‌، مردم‌ تشنگي‌ دارند مي‌ميرند. يك‌ نفر بياد مانع‌ بشه‌ كه‌ كسي‌ از اين‌ آب‌ بخوره‌، از اين‌ آب‌ استفاده‌ بكنه‌ ببينيد چقدر بده‌. براي‌ اين‌. لذا علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را وقتي‌ كه‌ بردند به‌ طرف‌ مسجد، حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها مي‌بينيد همه‌اش‌ دفاع‌ از او ميكنه‌. نميگه‌ حالا پهلوم‌ درد ميكنه‌ مه‌ كاري‌ نداشته‌ باشم‌، نميگه‌ محسنم‌ سقط‌ شده‌ حالا ازم‌ تكليف‌ برداشته‌ شده‌. نمي‌فرمايد كه‌ من‌ ديگه‌ نمي‌تونم‌، طاقت‌ ندارم‌ برم‌ دنبال‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. نه‌. حركت‌ ميكنه‌ و تمام‌ قدرتش‌ را هم‌ اعمال‌ ميكنه‌. تمام‌ قدرتش‌ را اعمال‌ ميكنه‌.

 اين‌ مكاشفه‌اي‌ كه‌ ديشب‌ هم‌ اشاره‌اي‌ كردم‌، يكي‌ از افرادي‌ كه‌ خوب‌ اهل‌ مكاشفه‌ است‌، اين‌ ديده‌ بود. ميگفت‌ دم‌ در خانة‌ فاطمة‌ زهرا در عالم‌ مكاشفه‌ ايستاده‌ بودم‌، با روايات‌ چون‌ تطبيق‌ ميكنه‌، ايستاده‌ بودم‌ در كه‌ به‌ پهلوي‌ به‌ من‌ خطاب‌ ميكرد، اشك‌ مي‌ريخت‌، به‌ پهلوي‌ مادرتون‌ زهراكه‌ خورد، حضرت‌ افتاد روي‌ زمين‌. آنجا يك‌ پله‌اي‌ بود. افتاد از آن‌ پله‌ هم‌ پائينتر. فضه‌ هم‌ خودش‌ را زود رسوند. سر فاطمة‌ زهرا را روي‌ دامن‌ گرفته‌. دستش‌ را گذاشته‌ روي‌ پهلوي‌ فاطمه‌. توي‌ خانه‌ است‌. طبعا فاطمة‌ زهرا افتاده‌ در يك‌ حال‌ عجيبي‌. در شكست‌ هجوم‌ آوردند كه‌ ايشان‌ مي‌گفت‌ فضه‌ كشيد بدن‌ فاطمه‌ را به‌ يك‌ كنار. و الا لگد مي‌كردند. زير پا بدن‌ فاطمه‌ را شايد از بين‌ مي‌بردند. فضه‌ كشيد آنطرف‌. خوب‌ ريختد توي‌ خانه‌. خانة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بسيار خانة‌ كوچكي‌ هست‌. هنوز هست‌. من‌ خجالت‌ مي‌كشم‌ كه‌ اين‌ حرفها را توي‌ چشم‌ دوستان‌ فاطمة‌ زهرا نگاه‌ كنم‌ و بگم‌. چراغها را خاموش‌ كنيد. شب‌ اول‌ ماه‌ جمادي‌ الثاني‌ است‌. شب‌ اول‌ عزاي‌ فاطمة‌ زهراست‌. ميگه‌ بدن‌ فاطمة‌ را به‌ كناري‌ كشيد مبادا اين‌ هجوم‌ جمعيت‌ بدن‌ فاطمه‌ را لگدمال‌ كند. فضه‌ داره‌ دست‌ به‌ صورت‌ زهرا ميكشه‌. عرق‌ صورت‌ فاطمه‌ را پاك‌ ميكنه‌. موهاي‌ مقدسش‌ را از صورتش‌ عقب‌ ميزنه‌. گاهي‌ خم‌ ميشه‌ صورت‌ فاطمة‌ زهرا را ميبوسه‌ و فضه‌ اشك‌ ميريخت‌. اشك‌ چشم‌ فضه‌ روي‌ صورت‌ فاطمة‌ زهرا ريخت‌. فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها آن‌ چشمهاي‌ بيحالش‌ را باز كرد. اول‌ جمله‌اي‌ كه‌ سؤال‌ كرد پسر عمم‌ چه‌ شد؟ كجاست‌؟ گفت‌ بي‌بي‌ ريختند مردم‌ توي‌ منزل‌ علي‌ را دستگيرش‌ كردند. بطرف‌ مسجد دارند ميبرن‌. فاطمة‌ زهرا به‌ فضه‌ فرمود به‌ من‌ كمك‌ كن‌ من‌ از جا بلند بشم‌. چيزيم‌ نيست‌، من‌ مي‌خوام‌ نگذارم‌ پسر عمم‌ را با اين‌ حال‌ به‌ مسجد ببرن‌. فضه‌ زير بغل‌ فاطمة‌ زهرا را گرفت‌. حركت‌ كرد. خانة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ با مسجد يك‌ ديوار بيشتر فاصله‌ نبود. يك‌ در بيشتر فاصله‌ نبود. جائي‌ فاطمه‌ به‌ علي‌ رسيد كه‌ ديگه‌ وارد مسجدش‌ كرده‌ بودند. جمعيت‌ مسلمانهاي‌ بي‌ وفاي‌ بي‌ محبت‌ هم‌ آنجا اجتماع‌ كرده‌ بودند. اما حدود چهل‌ نفر بودند كه‌ علي‌ را به‌ طرف‌ محراب‌ مسجد كه‌ ابي‌ بكر نشسته‌ بود، مي‌بردند. فاطمة‌ زهرا كمربند علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را گرفت‌. به‌ طرف‌ خانه‌ كشيد. نمي‌گذارم‌ پسر عمم‌ را با اين‌ حال‌ ببريد. اينجا آن‌ دومي‌ لعين‌ رو كرد به‌ قنفذ. شما بدونيد ايشان‌ ميگه‌. ميگه‌ من‌ نگاه‌ مي‌كردم‌ اشك‌ مي‌ريختم‌. قنفذ خودش‌ را يك‌ خورده‌اي‌ عقب‌ كشيد. شمشيرش‌ را در آورد از ميان‌ غلاف‌. غلاف‌ را به‌ دست‌ گرفت‌. غلاف‌ شمشير را گاهي‌ از آهن‌ درست‌ مي‌كردند. من‌ اگر ايام‌ فاطميه‌ نبود اين‌ مكاشفه‌ را عرض‌ نمي‌كردم‌. غلاف‌ شمشير رامعمولا از آهن‌ درست‌ مي‌كردند. شمشير كارش‌ بريدنه‌. اما غلاف‌ ميشكنه‌ ولي‌ خوني‌ بيرون‌ نميريزه‌. قنفذ آمد جلو با غلاف‌ شمشير. زد به‌ بازوي‌ فاطمة‌ زهرا. سايرين‌ هم‌ ريختند همه‌اشون‌ فاطمة‌ زهرا را كتك‌ زدند. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را بردند به‌ طرف‌ محراب‌. سلمان‌ ايستاده‌، اباذر ايستاده‌، شيعيان‌ باوفا ايستادند، امام‌ حسن‌، امام‌ حسين‌ اينها همه‌ مايل‌ بودند كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ فرمان‌ بده‌ تا تمام‌ اين‌ مردم‌ را با دم‌ شمشير بگذرانند. اما علي‌ اشاره‌ ميكرد نه‌. نه‌. ما بندة‌ خدائيم‌. خدا ميخواد اينها را معرفي‌ كنه‌ تا مردم‌ شيعه‌ لااقل‌ حلالزاده‌ها، پيرو اينها نباشند و اينها را بشناسند. فاطمة‌ زهرا رفت‌ كنار مسجد. ايشان‌ ميگه‌ من‌ ديدم‌ فاطمه‌ رفت‌ كنار مسجد نشست‌. عرض‌ كردم‌ اگر با روايات‌ تطبيق‌ نمي‌كرد، نمي‌گفتم‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را هم‌ بردند توي‌ محراب‌. ابي‌ بكر هم‌ نشسته‌ دستش‌ را دراز كرده‌. شمشير را روي‌ سر علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نگه‌ داشتند. بيعت‌ كن‌. همه‌ ميگن‌ بيعت‌ كن‌. فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها بلند شد. چشمش‌ به‌ اين‌ منظره‌ افتاد. فرمود خلب‌ ابن‌ عمي‌ ول‌ كنيد پسر عمم‌ را. او لاكشف‌ بدعا رأسي‌ و اشكو لا اله‌ اشكوني‌. پسر عمم‌ را آزاد كنيد، ول‌ كنيد. و الا در خانة‌ خدا ميرم‌. همين‌ گوشة‌ مسجد سرم‌ را برهنه‌ مي‌كنم‌ و نفرينتون‌ مي‌كنم‌. همة‌ اصحاب‌ ايستادند، مردم‌ ايستادند. پايه‌هاي‌ مسجد بنا كرد لرزيدن‌. گرد و غباري‌ بلند شد، علي‌ زير شمشيره‌. صدا زد سلمان‌ بيا. برو زود پيغام‌ من‌ را به‌ فاطمة‌ زهرا برسون‌. به‌ فاطمه‌ بگو اگر مي‌خواي‌ اسلام‌ باقي‌ بمانه‌ نفرين‌ نكن‌، نفرين‌ نكن‌، مردم‌ هم‌ كه‌ اين‌ اوضاع‌ را ديدند، دست‌ كشيدند از علي‌ بن‌ ابيطالب‌. علي‌ رفت‌ در ميان‌ خانه‌ نشست‌. فاطمة‌ پهلو شكسته‌ هم‌ در كنارش‌ توي‌ بستر افتاد. امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ و زينب‌ و ام‌ كلثوم‌ هم‌ نشستند به‌ اين‌ پدر و مادر غريب‌ مظلوم‌ گريه‌ كردند. همانطوري‌ كه‌ شما الان‌ گريه‌ مي‌كنيد. اجركم‌ الله‌ يا بقية‌ الله‌. همانطوري‌ كه‌ شما داريد گريه‌ مي‌كنيد براي‌ مادرتون‌.

 

۲۸ جمادی الاول ۱۴۱۵ قمری – فضائل‌ حضرت‌ زهرا (س‌)

 فضائل‌ حضرت‌ زهرا (س‌) 28 ج‌ 1 1415

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. انا اعطيناك‌ الكوثر. فصل‌ لربك‌ و انحر ان‌ شانئك‌ هو الابتر.

 انشاء الله‌ تا شب‌ دوشنبه‌ به‌ مناسبت‌ شهادت‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها اين‌ مجلس‌ هست‌ و ما هم‌ به‌ ياري‌ پروردگار دربارة‌ فضائل‌ اين‌ بي‌بي‌، اين‌ بزرگوار، كسي‌ كه‌ تمام‌ خاندان‌ عصمت‌ به‌ وجودش‌ افتخار مي‌كنند، كسي‌ كه‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ از افتخاراتش‌ اين‌ است‌ كه‌ من‌ فرزند فاطمة‌ زهرا هستم‌. انشاء الله‌ صحبت‌ مي‌كنيم‌ و از فاطمة‌ اطهر مي‌خواهيم‌ كه‌ از خدا بخواهد كه‌ خداي‌ تعالي‌ فرج‌ فرزندش‌ را برساند. شايد ما از اينهمه‌ گرفتاريها و تاريكيها نجات‌ پيدا كنيم‌.

 آيات‌ زيادي‌ دربارة‌ حضرت‌ زهرا تأويل‌ و تفسير شده‌ كه‌ از همه‌ مهمتر، همين‌ سورة‌ مباركه‌ است‌. انا اعطيناك‌ الكوثر. ما به‌ تو كوثر عنايت‌ كرديم‌. به‌ طور كلي‌ اگر يك‌ بزرگي‌ بخواد به‌ يك‌ فردي‌ چيزي‌ بدهد، اگر آن‌ چيز كوچك‌ باشد، اهميت‌ زيادي‌ نداشته‌ باشد، خيلي‌ به‌ عنوان‌ اين‌ كه‌ ما به‌ تو عطا كرديم‌ و منت‌ گذاشتن‌ و اينها بيان‌ نمي‌كند. يا حرفي‌ نمي‌زند مثلا شما هديه‌اي‌ برديد منزل‌ يك‌ نفر، خيلي‌ جزئيه‌. مي‌بريد مي‌گذاريد گوشة‌ طاقچه‌ ميگيد بعد كه‌ من‌ رفتم‌ نگاه‌ كنه‌. و الا اين‌ مطابق‌ شأنش‌ نيست‌. اما اگر مثلا يك‌ جواهر پر قيمتي‌ را كه‌ ممكنه‌ او قيمتش‌ را هم‌ ندونه‌ برديد براي‌ براي‌ يك‌ كسي‌. ميديد دستش‌ مي‌بينيد يك‌ نگاهي‌ كرد خوب‌ متوجه‌ نشد كه‌ اين‌ چيه‌. يك‌ جوري‌ مي‌خوايد بفهمونيد كه‌ اين‌ را خيلي‌ پول‌ دادم‌، خيلي‌ قيمتيه‌. يا مثلا فوايدش‌ را ميخواهيد بهش‌ تذكر بديد. اين‌ خيلي‌ فايده‌ داره‌.

 يك‌ وقتي‌ يادمه‌ يك‌ انگشتري‌ را يك‌ نفر به‌ من‌ داد من‌ زياد متوجه‌اش‌ نبود. هنوز اين‌ انگشترها زياد پخش‌ نشده‌ بود. حرز جواد عليه‌ الصلاة‌  و السلام‌. ايشان‌ ديدم‌ هي‌ اين‌ پا آن‌ پا ميكنه‌ اين‌ انگشتر خيلي‌ مهمه‌. خوب‌ انگشتر نقرة‌ معمولي‌ است‌ نگيني‌ هم‌ كه‌ نداره‌. بهرحال‌ به‌ هر جوري‌ بود به‌ من‌ فهموند كه‌ اين‌ حرز جواد اصله‌ و خيلي‌ هم‌ خاصيت‌ داره‌ و شما بايد قدرش‌ را بدونيد. بهرحال‌ حالا حرفهاي‌ او را من‌ نمي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌.

 گاهي‌ طرف‌ قدر آن‌ را نميدونه‌. يا اينكه‌ نمي‌تونه‌ بفهمه‌ كه‌ اين‌ چقدر مهمه‌ و يا اينكه‌ بالاخره‌ مي‌خواد هديه‌ دهنده‌ اين‌ هديه‌ را خوب‌ معرفي‌ بكنه‌. مي‌آد ميگه‌ آقا اين‌ خصوصياتش‌ اينه‌، اين‌ قيمتش‌ اينه‌. يك‌ وقت‌ فكر نكني‌ اين‌ تسبيحي‌ كه‌ من‌ به‌ تو دادم‌ تسبيح‌ معموليه‌. اين‌ تسبيح‌ شاه‌ مقصود اصله‌ و قيمتش‌ هم‌ اينه‌ توي‌ بازار. نمي‌خواد به‌ رختون‌ بكشه‌ كه‌ من‌ چقدر بهتون‌ محبت‌ كردم‌ مي‌خواد شما اين‌ را به‌ ارزوني‌ از دست‌ ندي‌. يك‌ وقت‌ رسيده‌ ميگه‌ خوب‌ من‌ كه‌ مجاني‌ گيرم‌ آمده‌ پس‌ بدم‌ به‌ اين‌. نه‌. مواظب‌ باش‌ درسته‌ مجاني‌ گيرت‌ آمده‌ اما نه‌ اين‌ شرائطي‌ داره‌.

 گاهي‌ طرف‌ ميدونه‌ عظمتش‌ را، ميخواد اين‌ شخص‌ هديه‌ آورنده‌ به‌ اينهايي‌ كه‌ اينجا نشسته‌اند بفهمونه‌ كه‌ من‌ يك‌ هدية‌ بزرگي‌ براي‌ اين‌ آقا آوردم‌. از در وارد ميشه‌، يك‌ چيز كوچكي‌ گذاشته‌ توي‌ كادوئي‌، دور و برش‌ را گل‌ گذاشته‌ بعد ميگه‌ ما براي‌ شما اين‌ هديه‌ را آورديم‌. اگر چيز كم‌ قيمتي‌ باشه‌ اون‌ شخص‌ هم‌ بزرگه‌، جلوي‌ مردم‌ يك‌ همچين‌ حرفي‌ نميزنه‌ كه‌ مردم‌ بفهمند اين‌ هديه‌ خيلي‌ مهمه‌ و براي‌ اين‌ آقا ما خيلي‌ احترام‌ قائل‌ شديم‌ كه‌ اين‌ هديه‌ را براش‌ آورديم‌.

 گاهي‌ ميشه‌ توي‌ كتاب‌ مي‌آد. مثلا فرض‌ كنيد بنده‌ رفتم‌ پيش‌ استادم‌ براش‌ يك‌ چيزي‌ بردم‌. خيلي‌ مهم‌ بوده‌. مي‌خوام‌ محبتم‌ را نسبت‌ به‌ استادم‌، يا استادم‌ چيزي‌ براي‌ من‌ آورده‌، مي‌خوام‌ محبت‌ استاد را نسبت‌ به‌ خودم‌ معرفي‌ بكنم‌. توي‌ كتاب‌ مثلا پرواز روح‌ مي‌نويسم‌ كه‌ بعله‌ استاد آمد به‌ مشهد براي‌ ما يك‌ همچين‌ چيزي‌ آورد. يا خود استاد توي‌ كتابش‌ مي‌نويسه‌ كه‌ من‌ رفتم‌ براي‌ او يك‌ همچين‌ چيزي‌ بردم‌.

 گاهي‌ ميشه‌ با منت‌. خيلي‌ بزرگه‌ ديگه‌. اين‌ مثل‌ بسيار بزرگ‌ و با عظمتي‌ است‌ كه‌ ميگه‌ ما به‌ تو اين‌ هديه‌ را داديم‌. بايد در مقابل‌ اين‌ تو شكر كني‌. سر فرود بياري‌. وقتي‌ كه‌ اين‌ هديه‌ به‌ دستت‌ رسيد بيفتي‌ سجده‌ كني‌. احترام‌ قائل‌ بشي‌. و اين‌ را هم‌ بدانيد ان‌ الهدايا علي‌ مقدار مهديها. هديه‌ به‌ اندازة‌ هديه‌ كننده‌ است‌. يعني‌ هر كسي‌ به‌ اندازة‌ خودش‌. از مورچه‌ گرفته‌ تا شخصيتهاي‌ بزرگ‌ اينها بايد شخصيت‌ خودشون‌ را رعايت‌ كنند، آن‌ چيزي‌ كه‌ براشون‌ بيشتر موفقيت‌ داره‌ و بيشتر مي‌توانند به‌ آن‌ وسيله‌ اظهار محبتشون‌ را بكنند هديه‌ بيارند. مورچه‌ براي‌ حضرت‌ سليمان‌، همه‌ هديه‌ مي‌بردند. وقتي‌ حضرت‌ سليمان‌ بر اريكة‌ سلطنت‌ و عظمت‌ نشسته‌ بود، همة‌ افراد يك‌ هدايايي‌ مي‌بردند به‌ مناسب‌ خودشون‌. مورچه‌ فكر كرد كه‌ اين‌ ران‌ ملخ‌ سنگين‌ هم‌ هست‌، از آن‌ ملخهاي‌ گرمسيري‌ هم‌ بوده‌ ظاهرا كه‌ درشت‌ بوده‌. با اينكه‌ سنگينه‌ و خوب‌ ما خودمون‌ با رفقا ممكنه‌ هفت‌ هشت‌ روزي‌ از اين‌ ران‌ ملخ‌ استفاده‌ بكنيم‌. چه‌ بهتره‌ همين‌ را ما برداريم‌ ببريم‌ براي‌ سليمان‌. ديگه‌ از اين‌ بالاتر نميشه‌. برداشت‌ كشان‌ كشان‌ آورد براي‌ سليمان‌. به‌ اندازه‌ خودش‌. هيچوقت‌ به‌ مورچه‌ نميگن‌ كه‌ تو مي‌خواستي‌ يك‌ جواهر قيمتي‌ برداري‌ بياري‌. جواهر قيمتي‌ را اصلا او نمي‌فهمه‌ خيال‌ ميكنه‌ سنگه‌. يك‌ چيزي‌ گكه‌ ماها اكثرا اينطوري‌ هستيم‌ها. مطابق‌ افكار خودمون‌ كار مي‌كنيم‌.

 مثلا يك‌ كسي‌ از دار دنيا ميره‌. يك‌ كسي‌ كه‌ اهل‌ معرفته‌، اهل‌ فهمه‌، دركه‌، آن‌ شب‌ اول‌ ميگه‌ گرفتاريهايش‌ را رفع‌ كنم‌، ببرم‌ رد مظالمش‌ را بدم‌، مثلا فرض‌ كنيد اگر سفارشي‌ كرده‌، اون‌ را انجام‌ بدم‌. اما آنهايي‌ كه‌ خودخواهند، ميرن‌ سر قبر مفصل‌ ميوه‌ مي‌چينند. يك‌ دونه‌ از اين‌ ميوه‌ها به‌ آن‌ بندة‌ خدائي‌ كه‌ آن‌ زير خوابيده‌ نميرسه‌. خرما مي‌گذارند، خدمتتون‌ عرض‌ شود گلدون‌ مي‌گذارند. ميگيم‌ آقا چرا اين‌ كارها را ميكني‌؟ ميگه‌ ما آبرو داريم‌. براي‌ آبروي‌ خودش‌. ولي‌ بهش‌ بگن‌ آقا اين‌ بندة‌ خداي‌ بقال‌ سر كوچه‌، اين‌ گاهي‌ ميرفت‌ آنجا چونه‌ ميزد، چونه‌هاي‌ بيخود، يك‌ خورده‌ بيشتر بده‌ و الا ميرم‌ شكايت‌ ميكنم‌، تو را بعنوان‌ گرانفروش‌ معرفي‌ ميكنم‌، حالا بخاطر اينكه‌ اين‌ شخص‌ ممكنه‌ يك‌ چيزي‌ از اين‌ آقا طلب‌ داشته‌ باشه‌، حالا برو راضيش‌ كن‌. اون‌ زير اينها به‌ دردش‌ ميخوره‌ نه‌ اصلا توي‌ فكرش‌ نيستند ورثه‌. نمازش‌، نيستند. بدهيهايش‌، به‌ فكرش‌ نيستند. ولي‌ يك‌ اطعامي‌ مي‌كنند كه‌ لااقل‌ صد هزار تومان‌ خرجشه‌ و به‌ هيچ‌ وجه‌ به‌ فكر بدهكاري‌ اين‌ آقا كه‌ ده‌ هزار تومان‌ به‌ فلاني‌ بدهكاره‌، اونهم‌ از كثرت‌ ناداري‌ و فقر الان‌ به‌ اين‌ ده‌ هزار تومان‌ خيلي‌ احتياج‌ داره‌. خود اين‌ مرحوم‌ تا وقتي‌ كه‌ زنده‌ بود نداد حالا تو برو بهش‌ بده‌ شايد رفع‌ گرفتاري‌ بشه‌. ابدا. صد هزار تومان‌ را ميده‌ اين‌ ده‌ هزار تومان‌ را نميده‌. خيلي‌ ماها فكرهامون‌ روي‌ همين‌ جنبه‌هاي‌ خودمونه‌. به‌ قول‌ يك‌ كسي‌ مي‌گفت‌ كه‌ بچة‌ كوچيك‌ توي‌ بغل‌ باباش‌ كه‌ نشسته‌ خيلي‌ مي‌خواد اظهار محبت‌ به‌ پدرش‌ بكنه‌، پستانكش‌ را ميكنه‌ توي‌ دهن‌ باباش‌ ميگه‌ شايد چون‌ من‌ پستانك‌ دوست‌ دارم‌، اوهم‌ لابد دوست‌ داره‌. بعله‌. تعارف‌ به‌ او ميكنه‌. ماها اينجوريم‌. خدا ميدونه‌ اكثر كارهامون‌ همينطوره‌. چون‌ توي‌ صراط‌ مستقيم‌ نيستيم‌. چون‌ حساب‌ دستمون‌ نيست‌. مورچه‌ حساب‌ دستش‌ نبود. خوب‌ چيكار ميتونه‌ بكنه‌. حساب‌ خودش‌ را كرد. پيش‌ خودش‌ نشست‌ حساب‌ كرد كه‌ ما از يك‌ ران‌ ملخ‌ خيلي‌ استفاده‌ مي‌كنيم‌. بهترين‌ چيزها ران‌ ملخه‌. خوب‌ ما اين‌ را ببريم‌ براي‌ سليمان‌. جاء سليمان‌ يوم‌ العيد، روز عيد نملة‌. يك‌ مورچه‌اي‌ آمد. به‌ نصف‌، حالا اين‌ شعر ميگه‌ به‌ نصف‌ رجل‌ جراد كان‌ في‌ فيها. نصف‌ يك‌ ران‌ ملخي‌ كه‌ در دهان‌ گرفته‌ بود. كه‌ ان‌ الهدايا علي‌ مقدار مهديها. هدايا به‌ اندازة‌ هديه‌ كننده‌ است‌. خوب‌.

 اين‌ مقدمه‌ را من‌ گفتم‌ براي‌ اينكه‌ شما مطلب‌ دستتون‌ بياد. خداي‌ با آن‌ عظمت‌، هديه‌ كننده‌ خداست‌. خداي‌ با اون‌ عظمت‌ مي‌خواد يك‌ هديه‌ به‌ پيغمبرش‌ بده‌ كه‌ هم‌ از پيغمبر دلجويي‌ كرده‌ باشه‌، هم‌ پيغمبر را وادار كرده‌ باشه‌ كه‌ تعظيم‌ بكنه‌ در مقابل‌ خدا و هم‌ اين‌ هديه‌ مطابق‌ شأن‌ پيغمبر باشه‌ و مطابق‌ شأن‌ هديه‌ كننده‌ باشه‌. ببينيد چقدر عظمت‌ پيدا ميكنه‌. اصلا اونچنان‌ اين‌ هديه‌ اين‌ عطيه‌، اين‌ اعطاء، آنقدر عظمت‌ پيدا ميكنه‌ كه‌ از حساب‌ خارجه‌. يعني‌ علي‌ مقدار مهديها ديگه‌. خدا چقدر عظمت‌ داره‌؟ بايد به‌ عظمت‌ خودش‌ نگاه‌ كنه‌. مقدار اينجا نميشه‌ گفت‌. چون‌ خداي‌ تعالي‌ مقدار نداره‌. بينهايته‌. پس‌ بايد هديه‌اش‌ هم‌ بينهايت‌ پر اهميت‌ باشه‌. اين‌ آية‌ قرآنه‌ها. ما هنوز نمي‌خوايم‌ بگيم‌ هديه‌ چيه‌؟

 هديه‌ در مقابل‌ چه‌ مسئله‌اي‌ اين‌ هديه‌ آمد؟ در مقابل‌ اينكه‌ پيغمبر را گفتند جاء ابتر. پيغمبر اكرم‌ وارد مسجد شد. عاص‌ و يك‌ عده‌ از بني‌ اميه‌ نشسته‌ بودند هميشه‌ بني‌ اميه‌ با بني‌ هاشم‌ درگير بودند، بد بودند. علتش‌ هم‌ آن‌ بود كه‌ آنها شجرة‌ خبيثه‌ بودند، اينها هم‌ شجرة‌ طيبه‌، دو تا درخت‌. يكي‌ درخت‌ علف‌ خرس‌، يكي‌ هم‌ درخت‌ چي‌ بگم‌. چه‌ ميوه‌اي‌ را بيشتر دوست‌ داريد كه‌ اون‌ را بگم‌. انجير؟ درخت‌ انجير. حالا ايشون‌ انجير معلومه‌ خيلي‌ دوست‌ داره‌. يك‌ درخت‌ پر ثمري‌ كه‌ اكلها دائم‌. اين‌ ميوة‌ رسيده‌اش‌ هميشگي‌ باشه‌ كه‌ نميشه‌ تصور كرد. چون‌ هر كسي‌ هر چيزي‌ دوست‌ داره‌ باز همون‌ حرفها پيش‌ مي‌آد. هر كي‌ هر چي‌ را دوست‌ داره‌ همان‌ را ميگه‌. اين‌ دو تا درخت‌ نمي‌تونند با هم‌ مناسبتي‌ داشته‌ باشند. اصلا توي‌ يك‌ باغ‌ نبايد اين‌ دو تا درخت‌ باشند. شما توي‌ يك‌ باغ‌ رفتيد، يك‌ باغ‌ پر از گل‌، مثلا فرض‌ كنيد رفتيد در يك‌ گلخانه‌، همه‌ گله‌. يك‌ علف‌ پر خار بد رنگ‌ بيابوني‌ هم‌ آن‌ گوشه‌ گذاشته‌ باشن‌. ميگيد اين‌ را چرا ديگه‌ اينجا آورديد؟ اصلا مناسبت‌ نداره‌. شجرة‌ بني‌ اميه‌، صريح‌ قرآنه‌ مي‌فرمايد كه‌ مثل‌ كلمة‌ خبيثة‌ كمثل‌ الشجرة‌ خبيثة‌ اجتثت‌ من‌ فوق‌ الارض‌ ما لها من‌ قرار. درخت‌ خبيث‌ اين‌ خارهاي‌ بي‌ ارزش‌.

 من‌ درختهايي‌ ديدم‌ شماها نديديد، در مناطق‌ گرمسيري‌ يك‌ درختي‌ هست‌ بنام‌ خار مغيلان‌. درختي‌ ميشه‌. تقريبا سايه‌اي‌ هم‌ داره‌ تمام‌ اين‌ درخت‌ پاي‌ هر برگ‌، برگهاش‌ كوچكه‌، پاي‌ هر برگ‌ يك‌ خار شش‌ پهلو هست‌. يعني‌ هر طرفش‌ كه‌ بيفته‌ روي‌ زمين‌، سه‌ چهار پهلوهاش‌ بالا واي‌ مي‌ايسته‌. پاتون‌ را بگذاريد روش‌ كبابتون‌ ميكنه‌. حتي‌ من‌ ديدم‌ پام‌ سوخت‌. با كفش‌ بودم‌. از كفش‌ رده‌ شده‌ بود آمده‌ بود به‌ پا رسيده‌ بود. ايني‌ كه‌ ميگن‌ خار مغيلان‌ دربارة‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ كه‌ اينها توي‌ بيابان‌، اين‌ فوق‌ العاده‌ عجيب‌ بوده‌. درخته‌. نه‌ سايه‌اش‌ به‌ درد ميخوره‌. چون‌ دائما زيرش‌ اين‌ خارها ريخته‌ و سايه‌اش‌ هم‌ خوب‌ نيست‌ و بد رنگ‌ هم‌ هست‌. علاوة‌ بر اين‌ ريشه‌هاش‌ روي‌ زمينه‌. نه‌ اين‌ درخت‌. اين‌ درخت‌ ريشه‌هاش‌ به‌ اعماق‌ زمينه‌. ولي‌ بعضي‌ درختها هست‌ باصطلاح‌، فرض‌ كنيد يك‌ سنگي‌ هست‌ اين‌ رويش‌ يك‌ شاخة‌ درختي‌ سبز شده‌. يك‌ باران‌ تند بياد و يك‌ باد بياد اصلا ريشه‌ را ميكنه‌ مي‌اندازه‌ آنطرف‌ سنگ‌ را ميشويه‌ در معرض‌ ديد قرار ميده‌. اصلا درخت‌ رفت‌ توي‌ سيل‌ برداشته‌ شد و رفت‌. واقعا اينطوري‌ بود. مثل‌ كلمة‌ خبيثة‌ كشجرة‌ خبيثه‌ اجتثت‌ من‌ فوق‌ الارض‌ ما لها من‌ قرار. علاوه‌ اينكه‌ هيچ‌ فايده‌اي‌ نداره‌، هيچ‌ ارزشي‌ نداره‌، هيچ‌ براي‌ بشر ضرر هم‌ داره‌، قراري‌ هم‌ نداره‌، باقي‌ هم‌ نمي‌مونه‌، باطل‌ يك‌ چند روز جولاني‌ داره‌ للباطل‌ جوله‌، اما للحق‌ دوله‌. شما امروز، امشب‌ جمع‌ شديد، همه‌اتون‌ دوست‌ داريد دربارة‌ عظمت‌ فاطمة‌ زهرا صحبت‌ بشه‌. اين‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ ريشة‌ اين‌ درخت‌ در دلهاتون‌ بحمد الله‌ فرو رفته‌.

 اينها، هميشه‌ اين‌ دو تا درخت‌ با هم‌ هيچ‌ تناسبي‌ نداشتند. اين‌ جاش‌ توي‌ مزبله‌ها بود و اين‌ درخت‌ طيبه‌ جاش‌ توي‌ گلخونه‌ها بود. گاهي‌ كه‌ بهم‌ مي‌رسيدند خوب‌ اون‌ طبعا اذيت‌ مي‌كرد. جاء ابتر. نق‌ مي‌زدند. پيغمبر را اذيت‌ مي‌كردند. پيغمبر يك‌ شب‌ خواب‌ ديد كه‌ در روي‌ منبرش‌ بوزينه‌ها رفتند بالا. منبر حالا با اينكه‌ دو پله‌ بيشتر نبوده‌ ولي‌ خوب‌ بهرحال‌ رفتند بالا. صبح‌ خيلي‌ محزون‌ شد پيغمبر. تعبيرش‌ هم‌ مي‌دونست‌. خداي‌ تعالي‌ فرمود كه‌ اين‌ خوابي‌ را كه‌ ديشب‌ بهت‌ نشون‌ داديم‌، اين‌ براي‌ آزمايش‌ مردمه‌. مردم‌ خودشون‌ را نشون‌ بدن‌. و لولا انت‌ يا علي‌ لم‌ يعرف‌ المؤمنون‌ بعدي‌. ابابكر و عمر مقدمة‌ حكومت‌ بني‌ اميه‌ بودند. مقدمه‌ بودند. اول‌ او بود، بعد او، بعد هم‌ عثمان‌ و معاويه‌ و يزيد و همينطور ديگه‌. اينها همه‌اشون‌ عثمان‌ از بني‌ اميه‌ است‌، آمدند روي‌ كار.

 بهرحال‌ مي‌خواستم‌ اين‌ را عرض‌ كنم‌ كه‌ با اينكه‌ پيغمبر مورد تحقير واقع‌ شد، چون‌ گفتند جاء ابتر، كسي‌ كه‌ فرزندي‌ نداره‌، تحقيرش‌ كردند. آنهم‌ آن‌ مردم‌ آنوقت‌ كه‌ همة‌ چشمشون‌ به‌ آن‌ فرزندان‌ آن‌ شخص‌ بود. ببينند بعد آيا كسي‌ هست‌ كه‌ علم‌ اين‌ باصطلاح‌ برنامه‌هايي‌ را كه‌ پيغمبر آورده‌ بلند كنه‌ يا نه‌؟ پيغمبر پسر نداره‌. كسي‌ را نداره‌ براي‌ دختر هم‌ كه‌ ارزش‌ قائل‌ نبودند اينها. گفتند جاء ابتر. حالا خدا مي‌خواد پيغمبرش‌ كه‌ محزون‌ شده‌، نه‌ اينكه‌ فكر كنيد محزون‌ شده‌ آينده‌ را خبر نداشت‌. نه‌. اساسا سرزنش‌ كردن‌ و حرف‌ مفت‌ گفتن‌ و ناراحتي‌ ايجاد كردن‌ بهرحال‌ يك‌ اثراتي‌ در انسان‌ داره‌. و پيغمبر اكرم‌ هم‌ در اينجا در بعد انساني‌ بود. حالا خدا مي‌خواد دل‌ او را شاد كنه‌. به‌ همة‌ مردم‌، ببينيد به‌ همة‌ مردم‌ عالم‌ تا روز قيامت‌ مي‌خواد اين‌ هديه‌اش‌ را معرفي‌ كنه‌. اينقدر اين‌ هديه‌ بايد عظمت‌ داشته‌ باشه‌ من‌ فكر مي‌كنم‌ با اين‌ مقدمه‌اي‌ كه‌ عرض‌ كردم‌ فضيلتي‌ دربارة‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها بالاتر از اين‌ نميشه‌. ميگه‌ انا مثل‌ اينكه‌ مثلا فرض‌ كنيد يك‌ نفر هديه‌ آورده‌، يك‌ عده‌ هم‌ اطرافش‌ بودند، همه‌ را قاطي‌ ميكنه‌ ميگه‌ ما دسته‌ جمعي‌، انا اعطينا از اين‌ افتخار ملائكه‌ هم‌ برخوردار باشند، از اين‌ افتخار تمام‌ اسبابهايي‌ كه‌ وسيلة‌ رساندن‌ اين‌ هديه‌ به‌ پيغمبر بوده‌ خداي‌ تعالي‌ اينها را همه‌ را در جريان‌ گذاشته‌ يا اينه‌ معناش‌. انا. يا مي‌خواد عظمت‌ خودش‌ را معرفي‌ كنه‌. يعني‌ ما. اين‌ كي‌ عظمت‌ خودش‌ را معرفي‌ بايد بكنه‌؟ وقتي‌ كه‌ يك‌ هدية‌ بسيار بزرگي‌ آورده‌ باشه‌. از در وارد شده‌ يك‌ شخصي‌ ميگه‌ كه‌ مائيم‌ كه‌ اين‌ گلدان‌ پر از جواهر را برات‌ آورديم‌. اين‌ بايد خيلي‌ اين‌ گلدان‌ مهم‌ باشه‌، اين‌ جواهر مهم‌ باشه‌. و الا معمولا مثلا يك‌ فرض‌ كنيد مثلا رفته‌ آقا حالا آمده‌ خواسته‌ دست‌ خالي‌ نباشه‌ يك‌ جعبة‌ شيريني‌ كوچك‌ گرفته‌ ميگذاره‌ آهسته‌ روي‌ طاقچه‌ مي‌گذاره‌ ميشينه‌. دست‌ خالي‌ نيامده‌ باشه‌. ديگه‌ نميگه‌ آقا ما، اين‌ را كي‌ آقا اين‌ را كي‌ آورده‌؟ هيچي‌ نميگه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ نه‌ شأن‌ اينه‌ نه‌ شأن‌ او كه‌ اين‌ هديه‌ رد و بدل‌ بشه‌. اگر بعد هم‌ اگر خوب‌ ديگه‌ بايد صاحبش‌ معلوم‌ بشه‌. جعبة‌ شيريني‌ را كي‌ آورده‌. ميگه‌ هل‌ پوچي‌ است‌ آورديم‌ براي‌ شما. اما اگر گفت‌ كه‌ آقا من‌، من‌ بودم‌ كه‌ اين‌ جعبة‌ شيريني‌ را، اين‌ يا خودش‌ خيلي‌ كوچكه‌ يا طرف‌ را كوچك‌ ميدونه‌. خيلي‌ نديد بديدش‌ مي‌دونه‌ كه‌ آخه‌ تو نيم‌ كيلو شيريني‌ گرفتي‌ آوردي‌ اينجا ميگي‌ كه‌ مائيم‌ كه‌ شيريني‌ براي‌ شما، يعني‌ تو توي‌ عمرت‌ شيرني‌ نخوردي‌ حالا ما يك‌ جعبه‌ شيريني‌ برات‌ ورداشتيم‌ آورديم‌. يا يك‌ دانه‌ شيريني‌. ما به‌ شما خيلي‌ محبت‌ داريم‌. اين‌ شيريني‌ را بگيريد. يك‌ چيز پر قيمت‌. تمام‌ ثروتش‌ را مثلا بايد اينجور اگر يك‌ شخصي‌ مي‌خواد يك‌ كسي‌ براي‌ يك‌ كسي‌ اينجوري‌ بگه‌ انا اعطيناك‌ الكوثر يك‌ چيزي‌ كه‌ مي‌خواد بياره‌ بايد تمام‌ ثروتش‌ را فروخته‌ باشه‌ يك‌ جواهر پر قيمتي‌ خريده‌ باشه‌، يك‌ الماسي‌ پر قيمتي‌ خريده‌ باشه‌ تا بتونه‌ بگه‌ انا اعطيناك‌ الكوثر.

 ببينيد هم‌ انا ميگه‌ يعني‌ ما ماي‌ با عظمت‌ اين‌ كار را كرديم‌. هم‌ از كلمة‌ عطيه‌ عظمت‌ مسئله‌ معلوم‌ ميشه‌. عطيه‌. اعطائي‌. هم‌ باز ناي‌ اعطينا باز دو مرتبه‌ اين‌ را تكرار ميكنه‌ و از همه‌ مهمتر به‌ هر جوري‌ هست‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌خواد به‌ مردم‌ دنيا بفهمونه‌ كه‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ كه‌ ميدونه‌، به‌ مردم‌ دنيا بفهمونه‌ كه‌ خيلي‌ مسئله‌اي‌ كه‌ اينجا رد و بدل‌ شد، آن‌ عطيه‌ خيلي‌ مهمه‌ اون‌ عطيه‌ خيلي‌ مهمه‌ اسمش‌ را گذاشته‌ كوثر. كوثر را به‌ روايات‌ اگر، روايات‌ و اگر نگاه‌ كنيد مي‌بينيد كه‌ كوثر را به‌ خير كثير، خير كثير ميدونيد يعني‌ چي‌؟ يعني‌ چيز بسيار پر قيمت‌. بسيار پر قيمت‌ كوثر. خير كثير. خير كثير بر هيچي‌ اطلاق‌ نشده‌ توي‌ آيات‌ و روايات‌ جز بر حكمت‌ كه‌ باصطلاح‌ اقيانوسي‌ از علم‌ پروردگاره‌. شناخت‌ حقايق‌ اشياء كه‌ و من‌ يعطي‌ الحكمه‌ فقد اوتي‌ خيرا كثيرا. خيلي‌ عجيبه‌. اگر فهميده‌ باشيد كه‌ با اين‌ مقدمات‌ كه‌ من‌ خيلي‌ كم‌ توضيح‌ دادم‌. اگر فهميده‌ باشيد خدا چقدر براي‌ اين‌ كوثر ارزش‌ قائل‌ شده‌ و اهميت‌ قائل‌ شده‌، اينجا مي‌فهميد كه‌ فضيلت‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها چقدره‌. بعد هم‌ ولش‌ نميكنه‌ پيغمبر را. حالا انسان‌ هديه‌اي‌ آورده‌ خيلي‌ هم‌ بعله‌، با منت‌ و معرفي‌ و آقا اين‌ خيلي‌ پر قيمته‌، خيلي‌ قيمتيه‌. خوب‌ ممنون‌. نه‌ ممنون‌ نميشه‌. فصل‌ لربك‌. تعظيم‌ كن‌، نماز بخون‌، ركوع‌ كن‌، سجود كن‌، چه‌ خبره‌ مگه‌؟ خوب‌ لطف‌ كرديد. نه‌. تشكر كن‌. آنهم‌ نه‌ تشكر معمولي‌ فصل‌ لربك‌. و انحر. يك‌ شتر قرباني‌ بكن‌ كه‌ چشمت‌ نكنند يك‌ همچين‌ لطفي‌ خدا بهت‌ كرده‌. حالا به‌ تعبير منه‌ البته‌ اين‌ تكه‌اش‌. آخه‌ گاهي‌ انسان‌ يك‌ كار مهمي‌ براش‌ شده‌، يك‌ خونه‌اي‌ خريده‌، خونه‌ خيلي‌ عاليه‌، خيلي‌ قشنگ‌، بالاش‌ مي‌نويسه‌ هذا من‌ فضل‌ ربي‌، يا يك‌ ماشاء الله‌، لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌، اينها خيلي‌ هم‌ خوبه‌ ولي‌ ميگه‌ يك‌ گوسفندي‌ هم‌ بريم‌ بكشيم‌ كه‌ خطري‌ نداشته‌ باشه‌، چشم‌ مردم‌ خطري‌ نداشته‌ باشه‌. اما اگر بهش‌ گفتند شتر و انهر. نحر كن‌. چون‌ در بعضي‌ از تفاسير داره‌ كه‌ اي‌ پيغمبر يك‌ شتر بكش‌. خيلي‌ مهمه‌. اين‌ بايد يك‌ خونة‌ ده‌ هزار متري‌ اقلا هزار متر زير بنا داشته‌ باشه‌ به‌ يك‌ آدم‌ مستحق‌ معمولي‌ بدهند تا بگند يك‌ شتر بكش‌ چشمت‌ نكنند. اينجوريه‌ ديگه‌. فصل‌ لربك‌ و انحر. و بعد مهمتر از همه‌ ايني‌ كه‌ ميگند سورة‌ كوثر با همة‌ كوچكيش‌ خيلي‌ بزرگه‌، هر كلمه‌اش‌، هر جمله‌اش‌ انشاء الله‌ در اين‌ چهار شب‌ شايد براتون‌ بيشتر شرح‌ بدم‌. بعد مي‌فرمايد ان‌ شانئك‌ هو الابتر. تو اي‌ پيغمبر با اين‌ كوثري‌ كه‌ ما بهت‌ داديم‌ ابتر ديگه‌ نيستي‌. ابتر يعني‌ چي‌؟ از بترا و مبتوره‌ كه‌ ميگد پيغمبر اكرم‌ فرمود لا تصلي‌ علي‌ صلاة‌ بترا، صلاة‌ ابتر، صلاة‌ مبتوره‌ مثلا اينها معناش‌ اينه‌ كه‌ كوتاه‌. پيغمبر مرد تموم‌ ميشه‌. از پس‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كه‌ بر مي‌آئيم‌ و او حق‌ دخالت‌ نداره‌، پسر عموه‌ فاصله‌ است‌. اينها را بني‌ اميه‌ مي‌گفتند. وقتي‌ كه‌ بچه‌اي‌ نداره‌، دختر را هم‌ كه‌ اصلا به‌ حساب‌ نمي‌آوردند. دختر خودشون‌ را زير خاك‌ مي‌كردند دختر ديگري‌ را اينها براش‌ احترامي‌ قائل‌ باشند.

 خدا فرمود با اين‌ كوثري‌ كه‌ ما بهت‌ داديم‌، اين‌ حرفهايي‌ كه‌ امشب‌ مي‌زنم‌ تا شب‌ دوشنبه‌ انشاء الله‌ بايد همه‌اش‌ توي‌ ذهنتون‌ باشه‌ آنوقت‌ بفهميد فاطمة‌ زهرا يعني‌ چي‌؟ ان‌ شانئك‌ هو الابتر. اين‌ دشمنهاي‌ تو كه‌ توي‌ مسجد سرزنشت‌ كردند، اينها ابترند. بوسيلة‌ اين‌ دختر آنها ابتر مي‌شوند ولي‌ تو نسل‌ دار خواهي‌ شد.

 ما در هفتة‌ گذشته‌ رفتيم‌ يكي‌ از شهرهاي‌ مرزي‌ ايران‌ از آنجا ديدن‌ شد، آنجا هستند، حالا مقدماتي‌ داشتش‌. صلاح‌ الدين‌ شجره‌ هست‌ آنجا مقبره‌اي‌ داره‌ بنام‌ سيد صلاح‌ الدين‌ تمام‌ اهل‌ محل‌ اينها سيدهايي‌ هستند از فرزندان‌ اين‌ سيد صلاح‌ الدين‌ كه‌ ما رفتيم‌ آنها را ببينيمشون‌. خوب‌ خيلي‌ محبت‌ كردند، استقبال‌ كردند باصطلاح‌ ما را خيلي‌ محبت‌، حالا ديگه‌. واقعا سادات‌ پاك‌ و بزرگواري‌. يك‌ شبي‌ آنجا مانديم‌. فردا هم‌ كه‌ مي‌آمديم‌ بدرقه‌ كردند تمام‌ باصطلاح‌ هم‌ ارگانهاي‌ مختلف‌ و هم‌ سادات‌ و هم‌ اهل‌ شهر و همه‌، همه‌ محبت‌ كردند. خيلي‌ گرم‌. آنجا شب‌ سه‌ شنبه‌ بود آنجا بودم‌. همين‌ آيه‌ را آنجا براي‌ آنها مطرح‌ كردم‌. گفتم‌ آقايون‌ اينجا خودش‌ گفتند پانصد خانوار سادات‌ هستند. حالا البته‌ شهر قابل‌ توجهي‌ بود. پانصد خانوار همه‌ از فرزندان‌ اين‌ آقاي‌ سيد صلاح‌ الدين‌ كه‌ قبرش‌ آنجا بود بودند، خيلي‌ هم‌ سادات‌ پاك‌ و خوب‌. همه‌ اشون‌ هم‌ با داشتن‌ علامت‌ سيادت‌. يعني‌ شال‌ سياه‌ و اينها داشتند. خوب‌ ما آنجا گفتيم‌ كه‌ اين‌ را شما بدونيد، هشتاد، هشتصد ميليون‌ آمار ساداتي‌ است‌ كه‌ تنها از طرف‌ پدر هستند. بعله‌؟ هشتاد ميليون‌. اشتباه‌ كردم‌. هشتاد ميليون‌، خيليه‌ها.

 من‌ شهر ديدم‌ در هندوستان‌. شهري‌ است‌ بنام‌ نوگاوان‌ سادات‌، حالا به‌ تعبير خود آنجا، اصلا كلمة‌ سيد، تمام‌ مردم‌ سيدند. همه‌ هم‌ اولاد پيغمبر. شهر ديگري‌ هست‌ بنام‌ امروها آنها هم‌ هفتاد هزار گفتند سيد توش‌ داره‌. در سراسر عالم‌. من‌ در اين‌ تركيه‌ مي‌رفتم‌ ديدم‌ بعضي‌ها كلاهشون‌ سبزه‌. يكيشون‌ را صدا زدم‌. گفتم‌ شما چرا كلاهتون‌ سبزه‌؟ گفت‌ ما ميگن‌ كه‌ از اولاد پيغمبريم‌. اونجا آخه‌ همه‌ چيزشون‌ ميگن‌ شده‌ متأسفانه‌. اين‌ كلاه‌ را بنا بود انگلستان‌ سر ما هم‌ با ايجاد خاندان‌ پهلوي‌، مي‌خواست‌ سر ما بگذاره‌. مردم‌ مسلمان‌ قدر مراجع‌ تقليد، رهبرانتون‌ را بدونيد. مرحوم‌ آية‌ الله‌ العظمي‌ قمي‌ رحمة‌ الله‌ عليه‌ ايشان‌ كه‌ قيام‌ كرد نگذاشت‌. علما و مراجع‌ كه‌ اينها حاضر شدند كشته‌ بشوند و چادر را از سر زنها بر ندارند. چون‌ سه‌ تا كار در تركيه‌ شده‌ كه‌ اينجوري‌ شده‌. من‌ توي‌ يك‌ كتابخانه‌اي‌ رفتم‌ بالاش‌ خطهاي‌ فارسي‌ نوشته‌ شده‌ بود. رئيس‌ كتابخانه‌ نمي‌تونست‌ اينها را بخونه‌. الله‌ و محمد و همينها. پيشنماز خدمتتون‌ عرض‌ شود يك‌ مسجدي‌، اسم‌ خودش‌ حسن‌ بود. خيلي‌ خوشحال‌ بود كه‌ خط‌ عربي‌ بلد شده‌. چون‌ خط‌ را برداشته‌ بودند. حسن‌ را از نون‌ شروع‌ مي‌كرد به‌ ح‌ ختم‌ مي‌كرد و خيلي‌ هم‌ خوشحال‌ بود كه‌ خط‌ عربي‌ بلده‌ بنويسه‌. آنهم‌ اسم‌ خودش‌. يكي‌ حجاب‌ را برداشتند در تركيه‌. يكي‌ متحد الشكلشون‌ كردند. همه‌ بايد كت‌ و شلوار و لباس‌، لباس‌ روحانيت‌ و اينها نبايد باشه‌. اينها همه‌اش‌ حسابه‌. ماها يك‌ كمرنگش‌ را بهمون‌ دادند. كمرنگش‌ را. بايد همه‌ متحد الشكل‌ باشند، يكي‌ هم‌ خط‌ را عوض‌ كردند. خط‌ لاتين‌. اين‌ ميگيد چه‌ اشكال‌ داره‌؟ خوب‌ ما خط‌ لاتين‌ جهانيه‌. اشكالش‌ اينه‌ كه‌ همة‌ كتابخانه‌ هايي‌ كه‌ داريد ديگه‌ به‌ درد نميخوره‌، يك‌ نسل‌ بگذره‌ ديگه‌ اصلا كتابخانه‌ كه‌، كتاب‌ پر بود توي‌ كتابخانة‌ ارض‌ روم‌. هيچيش‌ را نه‌ خود كتابدار مي‌فهميد يعني‌ چه‌ نه‌ مردم‌. باشه‌ ميپوسه‌ از بين‌ ميره‌. شما من‌ خودم‌ من‌ احساس‌ ميكنم‌، شما احساس‌ نمي‌كنيد. توي‌ خيابان‌ كه‌ راه‌ مي‌رويم‌. زنه‌ موهاي‌ سرش‌ را ول‌ كرده‌ جوانها هم‌ نگاه‌ مي‌كنند خوششون‌ مي‌آد. بيشتر هم‌ عقب‌ ميزنه‌ يك‌ آخوند كه‌ از عقب‌ مي‌بينه‌ فورا چارقدش‌ را ميكشه‌ جلو، اين‌ لباس‌ اين‌ فايده‌ را داره‌. حالا بعد عرض‌ مي‌كنم‌ كمرنگش‌ را چطور به‌ ما دادند.

 خط‌ فارسي‌ و خط‌ عربي‌ را بلد بودن‌ نتيجه‌اش‌ اينه‌ كه‌ كتابها، قرآن‌، اينها براي‌ ما مفيده‌. ولي‌ حالا كمرنگش‌. كمرنگش‌ به‌ ما دادند. براي‌ لباس‌ روحانيت‌ خيلي‌ اهميت‌ قائل‌ نيستيم‌. يك‌ مدت‌ زمان‌ رضا شاه‌ و بعدش‌، زمان‌ رضا شاه‌ كه‌ خواست‌ لباسها را درآره‌ اصلا. تبليغات‌ را هم‌ شروع‌ كردند. تبليغاتشون‌ را پذيرفتيم‌. همان‌ كمرنگ‌ انجام‌ دادن‌ كار. احتراماتي‌ را براي‌ روحانيت‌ قائل‌ نبوديم‌. يك‌ عده‌اي‌ را كه‌ اينها با دستگاه‌ ارتباط‌ داشتند يا يك‌ قدري‌ اهميت‌ توي‌ مردم‌ داشتند يك‌ جوازي‌ دادند كه‌ اينها معمم‌ باشند. همينهايي‌ را كه‌ جواز بهشون‌ دادند توي‌ ماشينها سوار نمي‌كردند. مي‌گفتند ماشينمون‌ پنچر ميشه‌. بعله‌. مرحوم‌ آشيخ‌ عباس‌ قمي‌، صاحب‌ مفاتيح‌ را، ماشينهاي‌ آن‌ زمان‌، با جاده‌هاي‌ آن‌ زمان‌، خود من‌ يادمه‌ كه‌ از اينجا تا تهران‌ مي‌رفتيم‌ اگر ماشين‌ يكي‌ دو دفعه‌ پنچر ميشد خيلي‌ خوشحال‌ بوديم‌. و الا قاعده‌اش‌ اين‌ بود كه‌ لاستيك‌ از بين‌ بره‌. ما از همينجا تا تهران‌ تمامش‌ سنگ‌ و جاده‌هاي‌ خاكي‌ معمولي‌. آنوقت‌ توي‌ آن‌ جاده‌ ماشين‌ پنچر ميشه‌ آشيخ‌ عباس‌ را ميگند تو برو پائين‌ ماشين‌ پنچر ديگه‌ نشه‌. بعله‌.

 اينجوري‌ ما در همين‌ ميدان‌ صاحب‌ الزمان‌ اوائلي‌ كه‌ اينجا را باصطلاح‌ فتح‌ كرده‌ بوديم‌، چون‌ اينجا مركز بهائي‌ها بود، هنوز بهائي‌ها بودند توي‌ محل‌. ما مي‌ديديم‌ بعضي‌ معمم‌ها مي‌آيند در خانة‌ بهائي‌ها گدائي‌ مي‌كنند. ما يكي‌ از اينها را آورديمش‌ توي‌ كانون‌. گفتيم‌ آقا تو كي‌ هستي‌؟ گفت‌ من‌ طلبه‌ هستم‌ وضعم‌ خوب‌ نيست‌. گفتم‌ من‌ الان‌ وضعت‌ را درست‌ مي‌كنم‌. گفتم‌ چي‌ مي‌خوني‌؟ گفت‌ معالم‌. حالا نميدونم‌ اين‌ اسم‌ را از كجا ياد گرفته‌ بود. گفت‌ من‌ معالم‌ مي‌خونم‌. گفتم‌ من‌ از معالم‌ ده‌ تا سؤال‌ مي‌كنم‌ ازت‌ هر جوابي‌ پنجاه‌ تومان‌ بهت‌ ميدم‌. پنجاه‌ تومان‌ آنوقت‌ خيلي‌ زياد بود. يعني‌ ما همانوقت‌ يك‌ خانه‌اي‌ خريده‌ بوديم‌ كه‌ دويست‌ و پنجاه‌ متر وسعتش‌ بود و پنج‌ شش‌ تا اطاق‌ به‌ هيجده‌ هزار تومان‌. پنجاه‌ تومان‌ بهت‌ ميدم‌. ده‌ تا سؤال‌ ميشه‌ خودش‌ تقريبا پانصد تومان‌. پانصد تومان‌ مي‌تونست‌ يك‌ قالي‌ بخره‌. گفتش‌ كه‌ واقعش‌ اينه‌ كه‌ من‌ سيوطي‌ مي‌خونم‌. گفتيم‌ باشه‌. سؤالاتمون‌ از سيوطي‌ از شما. قرارداد همون‌ سيوطي‌. گفت‌ من‌ جامع‌ المقدمات‌ تازه‌ تموم‌ كردم‌. مثل‌ اين‌ بچه‌هايي‌ كه‌ هنوز امسال‌، ميگه‌ سال‌ ديگه‌ ميرم‌ كلاس‌ سوم‌. هنوز توي‌ كلاس‌ دومه‌. ميگه‌ سال‌ ديگه‌ نمي‌خواد بگه‌ من‌ سال‌ دومم‌. گفت‌ ما تازه‌ مي‌خواستيم‌ شروع‌ كنيم‌. گفتم‌ باشه‌ از صمديه‌ مي‌پرسم‌. تمام‌ كردم‌ سيوطي‌ و معالم‌ را يك‌ كسي‌، يك‌ طلبه‌اي‌ پيدا كرده‌ بود ياد گرفته‌ بود. گفتيم‌ باشه‌ از صمديه‌ شروع‌ مي‌كنيم‌. بايد بريم‌ پائينتر. گفتيم‌ كه‌ اگر اسمت‌ را تونستي‌ بنويسي‌ ما پنجاه‌ تومان‌ را مي‌دهيم‌. ديديم‌ نخير ايشان‌ اسمش‌ را هم‌ نمي‌تونه‌ بنويسه‌. بعد نشست‌ گريه‌ كرد. گفتم‌ اينها بهائيند شما مي‌آئيد، نشست‌ گريه‌ كرد. گفت‌ ما در فلان‌ ده‌ در اردبيل‌ آنطرفها هستيم‌. زمستانها كه‌ ميشه‌ كار كشاورزي‌ نيست‌. آنجا هم‌ خيلي‌ سرده‌. يك‌ دست‌ لباس‌ بهمون‌ كرايه‌ مي‌دهند ما ور مي‌داريم‌ مي‌آئيم‌. يك‌ سوم‌ درآمدمون‌ مال‌ آن‌ كسي‌ كه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كسي‌ كه‌ لباس‌ را به‌ ما ميدهد. گفتم‌ خوب‌ چه‌ انگيزه‌اي‌؟ گفت‌ ما را بردند ساواك‌ آنجا بهمون‌ پول‌ هم‌ دادند و تشويقمون‌ هم‌ كردند و گفتند بريد راه‌ بيفتيد و من‌ مواردي‌، حالا وقتتون‌ ميگذره‌، مواردي‌ را خدا ميدونه‌ ديدم‌ كه‌ در آن‌ زمان‌ پول‌ مي‌دادند كه‌ بروند و خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ كاري‌ بكنند كه‌ لباس‌ را خراب‌ بكنند و همون‌ هم‌ توي‌ ما هنوز مانده‌. يعني‌ يك‌ كمرنگي‌ از آنچه‌ در تركيه‌ گذشت‌ در ما بوجود آمد.

 در حجاب‌، خوب‌ تا قبل‌ از انقلاب‌ را كه‌ حجاب‌ را ملاحظه‌ فرموديد چي‌ بود. شما جوانها شايد بعضي‌هاتون‌ نديده‌ باشيد ولي‌ بهرحال‌ مي‌تونيد حدس‌ بزنيد توي‌ فيلمها، همانجوري‌ كه‌ توي‌ فيلمها هست‌ توي‌ مشهد بود. من‌ يك‌ وقت‌ ديدم‌ بازار بزرگ‌ سه‌ چهار تا زن‌ بي‌ حجاب‌، بي‌ حجابي‌ كه‌ ميگيم‌ نه‌ مثل‌ الان‌. آخه‌ الان‌ اينها هم‌، اينها را ميگيم‌ بي‌ حجاب‌ آن‌ زني‌ كه‌ موهاي‌ سرش‌ را مي‌گذاره‌ جلو. اصلا حالا اصلا بده‌ من‌ بگم‌. موهاي‌ سر تا پشت‌ همينهايي‌ كه‌ توي‌ فيلمها از خارجيها مي‌بينيد. اينهاداشتند مي‌خواستند بروند توي‌ صحن‌. من‌ خيلي‌ احساساتم‌ تحريك‌ شد. خيلي‌ ناراحت‌ شدم‌ آمدم‌ به‌ آن‌ خادم‌ دم‌ در، گفت‌ به‌ ما نگفتند كه‌ جلوي‌ اينها را بگيريم‌. گفتم‌ حالا ما ميشيم‌ خادم‌ حضرت‌ رضا، نگذاشتيم‌ وارد بشوند. ردشون‌ كرديم‌ رفت‌. مرحوم‌ آية‌ الله‌ حكيم‌ پسرهاي‌ بزرگي‌ داشند، خدا رحمتشون‌ كنه‌، اينها را دم‌ در صحن‌ حضرت‌ امير من‌ يادمه‌ زنها مي‌گفتند كه‌ بايد با حجاب‌ وارد بشيد. توي‌ حرم‌ حضرت‌ زينب‌ در شام‌ دم‌ در يك‌ عبائي‌ مي‌اندازند سر زنه‌، اين‌ ور ميداره‌ مي‌گذاره‌ زير بغلش‌ مي‌آد توي‌ حرم‌. دور ضريح‌ حضرت‌ زينب‌ سلام‌ الله‌ عليها زنها بي‌ حجاب‌ و جوراب‌ بعضي‌ هاشون‌ دارند و بعضي‌هاشون‌ جوراب‌ نازك‌ دارند و شلوار هم‌ هيچي‌ پاشون‌ نيست‌. قدر مملكتون‌ را بدانيد. ولي‌ ما هنوز كمرنگي‌ هست‌، كمرنگ‌ بي‌ حجابي‌ هست‌، اينكه‌ حجاب‌ نشد. اين‌ موهاي‌ عقب‌ سر زن‌ پوشيده‌ باشه‌ بقيه‌اش‌ همه‌ بيرون‌ ريخته‌ شده‌ باشه‌ (قطع‌ صداي‌ نوار)

 تغيير خط‌. تغيير خط‌. ما اكثر دانشجوهامون‌ قرآن‌ را بلد نيستند بخونند، عربي‌ را نمي‌دونند، اما انگليسي‌ را خوب‌ مي‌دونند. كم‌ پيدا ميشه‌ توي‌ ما كه‌ حروف‌ لاتين‌ را بلد نباشيم‌ و كم‌ هم‌ توي‌ ما پيدا ميشه‌ كه‌ حروف‌ عربي‌ را، حروف‌ عربي‌ چون‌ با فارسي‌ يكي‌ است‌، يعني‌ يك‌ سطر عربي‌ را بتونيم‌ خوب‌ بخونيم‌ و معناش‌ را خوب‌ بفهميم‌. اقلا نمازمون‌ را. اين‌ كمرنگ‌ همون‌ سه‌ موضوعي‌ است‌ كه‌ در تركيه‌ انجام‌ شده‌. نتيجه‌ اينه‌ الان‌ شما كاري‌ نداره‌ خيلي‌ ساده‌ است‌ اتفاقا ويزا هم‌ نمي‌خواد. يك‌ سري‌ توي‌ تركيه‌ بزنيد ببينيد چه‌ خبره‌. عصرهاي‌ روز كه‌ ميشه‌ تمامشون‌ مستند، عجيبه‌ها، من‌ خيال‌ مي‌كردم‌، مگر اين‌ چند تا پيرمردي‌ كه‌ مي‌روند توي‌ مسجد، اصلا مشروب‌ آنجا خيلي‌ عجيب‌، مشروب‌. قمار. آتاتورك‌ و رضاخان‌ با هم‌ مأموريت‌ داشتند كه‌ او ايران‌ را خراب‌ كنه‌ و او هم‌ تركيه‌ را. اين‌ علما بودند كه‌ جلوش‌ ايستادند. اين‌ فداكاريهاي‌ مراجع‌ تقليد بود كه‌ جلوي‌ اين‌ ايستادند و الان‌ اسلام‌ به‌ دست‌ ما رسيده‌. يعني‌ همين‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود ولي‌ كمرنگش‌ عرض‌ كردم‌، كمرنگ‌ آن‌ سه‌ دستور هنوز هست‌. يكي‌ بي‌ حجابي‌، يكي‌ اتحاد شكل‌. اتحاد شكل‌ منظورم‌ نيست‌ كه‌ خيلي‌ خوششون‌ آمده‌ كه‌ همه‌اتون‌ كت‌ و شلواري‌ باشيد. نه‌ مي‌خواستند روحانيت‌ را از بين‌ ببرند. يكي‌ هم‌ تغيير خط‌. عرض‌ كردم‌ اين‌ آقا يك‌ ما اسمش‌ را گذاشته‌ بوديم‌ ملا حسن‌ پيشنماز مسجد ارزنجان‌ بود. وقتي‌ ما را ديد يك‌ دو سه‌ روزي‌ ما آنجا بوديم‌، ما باهاش‌ مأنوس‌ شده‌ بوديم‌. اون‌ خوشحال‌ بود من‌ در الازهر هم‌ درس‌ خوندم‌ و چه‌ كردم‌ و چه‌ كردم‌. اولا ما توي‌ بازار كه‌ برخورد كرديم‌ ديديم‌ كه‌ با كت‌ و شلوار و كراوات‌. و بعد كه‌ ما را برد به‌ مسجد ديدم‌ آنجا يك‌ اشكافي‌ هست‌ كنار محراب‌، رفت‌ اون‌ تو لباسش‌ را عوض‌ كرد. يك‌ عمامه‌ گذاشت‌ سرش‌ و يك‌ قبا و اينها. از همانجا بيشتر حق‌ نداشت‌ تجاوز كنه‌. رفت‌ توي‌ محراب‌ باز درآمد لباسش‌ را گذاشت‌ آنجا آمد بيرون‌. و الا مي‌گرفتندش‌.

 آنوقت‌ در همون‌ شهر ما ديديم‌ همه‌ معمم‌ يك‌ مشت‌ آخوند اينجا هست‌. حالا ببينيد چيكار ميكنه‌ استعمار. گفتيم‌ عجب‌ اينجا همينجور كه‌ عبور ميكرديم‌ در آلازيق‌ اسمش‌ بود. ديدم‌ اينجا غسالخانه‌ است‌. مرده‌ شورها قبا و عمامه‌ دارند. باور كنيد. بعد هم‌ يك‌ كسي‌ گفت‌ كه‌ حالا گوش‌ بديد كه‌ اين‌ آقاي‌ مرده‌ شور يا خطبه‌ خون‌ چقدر دروغ‌ ميگه‌. اين‌ قوم‌ و خويش‌ ما مشروب‌ خور بوده‌ و در اثر كثرت‌ استعمال‌ الكل‌ مرده‌. حالا ببينيد چي‌ ميگه‌. ما چون‌ آنجا نشستيم‌ و حرف‌ زديم‌ و من‌ چون‌ آنوقتها خيلي‌ حوصله‌ داشتم‌. بعله‌ جنت‌ مكان‌، عليين‌، از اين‌ آدم‌ بهتر وجود نداشت‌، حالا هيچ‌ هم‌ نمي‌شناختش‌ چون‌ يك‌ همچين‌، ديديد يك‌ خطبه‌هايي‌ كه‌ بعضي‌ وقتها ما هم‌ مي‌خونيم‌ باصطلاح‌ گفته‌ ميشه‌ حالا ديگه‌، رديفي‌ داره‌، بعله‌ اينها را خوند خوند خوند. بعد هم‌ آمد پيش‌ اين‌ صاحب‌ مرده‌ گفت‌ پول‌ بده‌. اونهم‌ پولي‌ بهش‌ داد، خوشحالش‌ كرد. حالا همة‌ مردم‌ مي‌دانستند اين‌ نه‌ جنت‌ مكانه‌ نه‌ عليين‌. جايگاه‌ نه‌ خدمت‌ آدم‌ خوبي‌ بود. اينجوريه‌.

 كوشش‌ كنيد اين‌ چيزهايي‌ كه‌ استعمار توي‌ ماها آوردند با هر قيمتي‌ هست‌ باهاش‌ مبارزه‌ كنيم‌. همين‌ سه‌ چيز هم‌ هست‌. من‌ فكر نكنيد، پير شدم‌ در بارة‌ همين‌ مسائل‌. ما با ماشين‌ چهار دفعه‌ رفتم‌ تركيه‌ كه‌ اين‌ مسائل‌ را تحقيق‌ كنم‌ و با يك‌ چند جمله‌ به‌ شما بگم‌ كه‌ آن‌ روزي‌ كه‌ انگلستان‌ فهميد، آنوقت‌ استعمار انگلستان‌ بود، فرقي‌ نميكنه‌ چه‌ انگلستان‌ باشه‌ چه‌ آمريكا باشه‌ چه‌ نمي‌دونم‌ كس‌ ديگري‌ باشه‌، وقتي‌ كه‌ فهميدند آن‌ چيزي‌ كه‌ در اين‌ مملكت‌ ممكنه‌ يك‌ وقتي‌ به‌ اصطلاح‌ اين‌ مملكت‌ را از تحت‌ استعمار آنها يا نجات‌ بده‌ يا نگذاره‌ تحت‌ استعمار واقع‌ بشه‌ اونها را مي‌زنند آن‌ ريشه‌ها را مي‌زنند. شما هم‌ باشيد همين‌ كار را مي‌كنيد. يعني‌ يك‌ درختي‌ را بخواهيد خشكش‌ كنيد ريشه‌هاي‌ اصليش‌ را مي‌زنيد. ريشه‌هاي‌ اصلي‌. ريشه‌هاي‌ اصلي‌ سه‌ چيز بود در آن‌ زمان‌ و الان‌ هم‌ بعيد نيست‌ همين‌ باشه‌. يكي‌ بي‌ حجابي‌ زنها چون‌ ماية‌ فحشا ميشه‌، ماية‌ بي‌ بند و باري‌ ميشه‌. كه‌ هر چه‌ ديده‌ بيند دل‌ كند ياد. چشمت‌ افتاد به‌ هر چي‌ خوب‌ بالاخره‌ دلت‌ همونطرف‌ ميره‌، كم‌كم‌ زن‌ و بچة‌ تو هم‌ همانطرف‌ ميروند كم‌كم‌ زندگي‌ توأم‌ با شهوت‌ ميشوند. دوم‌ روحانيت‌ را از توي‌ اينها جمع‌ كنيد يا مبتذل‌ نشون‌ بديد يا پست‌ نشون‌ بديد. خاك‌ بر سر آن‌ آدمي‌ كه‌، من‌ يك‌ جوان‌ خوش‌ استعداد متديني‌ را مي‌بينم‌ ميگم‌ آقا تو خوبه‌ كه‌ بيائي‌ نوكر امام‌ زمان‌ بشي‌، روحاني‌ بشي‌. پدر احمق‌، چون‌ مشخص‌ نيست‌ حالا هر چي‌ دلم‌ مي‌خواد مي‌تونم‌ بد بهش‌ بگم‌. چون‌ الان‌ هيچ‌ كسي‌ را نمي‌شناسم‌ اينطوري‌ باشه‌. احمق‌، ضد امام‌ زمان‌. من‌ امام‌ زماني‌ هستم‌، نه‌ تو نمي‌فهمي‌. احمق‌ ضد امام‌ زمان‌ ريشة‌ از بهائيت‌ گرفته‌ ميگه‌ كه‌ اِ تو روحاني‌ مي‌خواي‌ بشي‌، من‌ راضي‌ نيستم‌. خاك‌ بر سرت‌ بكنم‌. امتيازي‌ كه‌ يك‌ روحاني‌ كه‌ اگر روحاني‌ خوب‌، روحاني‌هاي‌ خوب‌ هم‌ حالا خيلي‌ فوق‌ العاده‌ نمي‌خوام‌ بگم‌..يك‌ روحاني‌ كه‌ واقعا متدين‌ باشه‌، امتيازش‌ بر حتي‌ رئيس‌ جمهور هر مملكتي‌ بيشتره‌. بچه‌هاتون‌ را فرستاديد دانشگاه‌ رفته‌، ما الان‌ خدا ميدونه‌ خود من‌، شخصي‌ است‌ مهندس‌ شده‌، ليسانسش‌ را گرفته‌ مهندس‌ شده‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود، بيكار بوده‌، من‌ واسطه‌ شدم‌ كاري‌ بهش‌ دادند ماهي‌ هفده‌ هزار تومان‌ بهش‌ ميدهند، بيست‌ هزار تومان‌ اجارة‌ خونه‌ ميده‌. آخه‌ تو چقدر، براي‌ اين‌ ميگه‌ بره‌ يك‌ كاره‌اي‌ بشه‌، يك‌ چيزي‌ بشه‌. بابا مگه‌ ماها بيكاره‌ شديم‌ توي‌ اين‌ مملكت‌؟ مگر رهبر انقلاب‌ بيكاره‌ شد؟ مگر ان‌ مرد بزرگي‌ كه‌ در مقابل‌ دشمن‌ اينطور وايستاد و سر دشمن‌ را زير خاك‌ كرد و الان‌ هم‌ در مقابل‌ آمريكا شما حالا انشاء الله‌ اميدواريم‌ موفق‌ نشوند و نتونند با آن‌ نيروي‌ ايماني‌ كه‌ شماها داريد كه‌ خدمت‌ شما، آمريكا همين‌ الان‌، همين‌ روزها دلش‌ مي‌خواد بالاخره‌ يك‌ فشاري‌ بر ما بياره‌ كي‌ در مقابلش‌ مي‌تونه‌ بايسته‌. از اول‌ اسلام‌ تا امروز شما مبارزات‌ مهم‌ را نگاه‌ بكنيد در رأسش‌ روحانيت‌ و مراجع‌ و همين‌ عمامه‌بسرها بودند. تو چي‌ مي‌خواي‌ كه‌ مي‌گي‌ مي‌خوام‌ بچه‌ام‌ آدم‌ حسابي‌ بشه‌. اون‌ آدم‌ حسابيه‌ كه‌ تو مي‌خواي‌ بشه‌؟ اگر در سياست‌ مي‌خواي‌ پيشرفت‌ بكنه‌ كه‌ پيشرفته‌ترين‌ سياستمدارهاي‌ دنيا امروز توي‌ رو حانيونه‌، اگر مي‌خواي‌ پولدار بشه‌، باز ممكنه‌ در همينها بهتر، مي‌خواي‌ زندگي‌ راحتي‌ داشته‌ باشه‌، باز هم‌ توي‌ همينها. چيزي‌ كه‌ باقي‌ ميمانه‌ شيطانه‌، شيطان‌ آمده‌ اين‌ پدر محترم‌ را خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ خرش‌ كرده‌. همين‌. هيچي‌ ديگه‌ نيست‌. من‌ گاهي‌ مي‌شينم‌ فكر مي‌كنم‌ اين‌ چرا اينطوري‌ ميگه‌. ما در قبل‌ از انقلاب‌ يك‌ جواني‌ را خيلي‌ خوش‌ استعداد بود. بهش‌ گفتيم‌ بيا روحاني‌ بشو گفت‌ چشم‌. حدود سيصد و چند نفر را معمم‌ كردم‌. آنوقتها خيلي‌ حوصله‌ داشتم‌ الان‌ حوصله‌اش‌ را ندارم‌ خيلي‌ راحت‌ باشند پدرها كه‌ ما بچه‌هاشون‌ را كاري‌ نداريم‌. بهش‌ گفتم‌ كه‌ آقا بيا. اين‌ پدره‌ آدم‌ مقدسي‌ بود حالا شيطان‌ هم‌ اون‌ باطنش‌ داشت‌ فعاليت‌ مي‌كرد. گفتش‌ كه‌ آخر بچة‌ من‌ بهتر اينه‌ كه‌ بره‌ قاضي‌ بشه‌، درس‌ بخونه‌ بره‌ قاضي‌ بشه‌، چه‌ بشه‌ فلان‌. خوب‌ قاضيهاي‌ زمان‌ شاه‌ البته‌ كه‌ آنجا اگر يك‌ مظلومي‌ حالا خيال‌ مي‌كرد بچه‌اش‌ را قاضي‌ بكنه‌، مظلومي‌ بياد و اين‌ ميتونه‌ نجاتش‌ بده‌. علي‌ بن‌ يقطين‌ و از اين‌ ميتونه‌ نجاتش‌ بده‌، علي‌ بن‌ يقطين‌ و از اين‌ حرفها. خلاصه‌ ما زورمون‌ چربيد و طلبه‌اش‌ كرديم‌. باباش‌ گفت‌ من‌ بيرونش‌ ميكنم‌، ما آورديمش‌ به‌ خونه‌امون‌. خونه‌ داشتيم‌ آورديم‌ اينجا ديدم‌ نه‌ اين‌ حيفه‌. آقا اين‌ بعد از انقلاب‌ شد رئيس‌ دادگستري‌ يك‌ استان‌. همان‌ طلبه‌ها، خيلي‌ هم‌ فعال‌ و خوب‌ و اينها. من‌ به‌ پدرش‌ گفتم‌ ديدي‌ اينجوري‌ بهتر ميشه‌ قاضي‌ شد و رئيس‌ دادگستري‌ خدا يك‌ خورده‌اي‌. آخه‌ شما نوكر امام‌ زمان‌ مي‌خوايد تربيت‌ كنيد. و اين‌ كمرنگ‌ آن‌ چيزي‌ است‌ كه‌ استعمار در تركيه‌ پياده‌ كرده‌. به‌ اندازة‌ بعضي‌هاشون‌ بغير از بعضي‌ كه‌ من‌ ديدم‌ باسواد بودند، خدا بعضي‌هاشون‌ را رحمت‌ كنه‌ فوت‌ كردند. به‌ اندازة‌ گاوي‌ نمي‌فهميدند. خدا ميدونه‌. ايني‌ كه‌ ميگم‌ عجيبه‌ها. اين‌ آقا آدم‌ خوبي‌ بود حسن‌ را از نون‌ شروع‌ ميكرد به‌ ح‌ ختم‌ ميكرد. بعد ميگفت‌ آقا هيچكدوم‌ از علماي‌ اينجا عربي‌ بلد نيستند. من‌ عربي‌ بلدم‌. ما هم‌ بهش‌ گفتيم‌، گفت‌ حنفي‌ هستم‌ گفتم‌ منهم‌ حنفي‌ هستم‌. اينقدر متزلزلش‌ كرديم‌ در دينش‌ ميگفت‌ ديشب‌ تا صبح‌ خوابم‌ نبرده‌. راستي‌ جواب‌ آن‌ مسائل‌ و احكامي‌ كه‌ شيعه‌ ميگه‌ و تو گفتي‌ من‌ جوابش‌ را بلد نيستم‌. گفتم‌ من‌ كه‌ گفتم‌ بلد نيستم‌. به‌ من‌ گفت‌ شما ميگيد اينها مگر چقدر اطلاعات‌ دارند شما ميگي‌ من‌ مي‌خوام‌ اين‌ سؤالات‌ را ببرم‌ به‌ مكه‌ از علماي‌ مكه‌ بپرسم‌. توي‌ كتاب‌ شبهاي‌ مكه‌ نوشتم‌ مطالعه‌ كنيد ميخوام‌ ديگه‌ نگم‌ اونها را. يك‌ چندتاش‌ را به‌ من‌ بگو من‌ جواب‌ بدم‌. گفتم‌ تو متزلزل‌ ميشي‌ توي‌ دينت‌. حالا مثل‌ دو تا عالم‌ حنفي‌ سني‌ پيش‌ هم‌ نشستيم‌ درددل‌ مي‌كنيم‌. گفت‌ نه‌ بگو. من‌ چقدر در الازهر درس‌ خوندم‌.كجا درس‌ خوندم‌. گفتم‌ يكيش‌ اينه‌ ميگن‌ سيصد آيه‌ در شأن‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نازل‌ شده‌ آنهم‌ آياتي‌ مثل‌ سورة‌ هل‌ اتي‌. و يك‌ آية‌ بدبخت‌ كنندة‌ طرف‌ هم‌ دربارة‌ ابي‌ بكر. ميگن‌ چطور شد اين‌ شخصي‌ كه‌ سيصد آيه‌ درباره‌اش‌ نازل‌ شده‌ اين‌ بياد چهارمي‌ بشه‌، اين‌ بياد ايني‌ كه‌ يك‌ آيه‌ هم‌ نازل‌ نشده‌، عرض‌ كردم‌ ثاني‌ اثنين‌ هما بالغار خيلي‌ اصلا خراب‌ ميكنه‌ آن‌ رفيق‌ پيغمبر را هر كي‌ هست‌. اين‌ چطور ميشه‌ كه‌ اين‌ اينجوري‌ باشه‌. گفت‌ واقعا چطور ميشه‌. گفتم‌ خوب‌ منهم‌ كه‌ گفتم‌ من‌ نمي‌دونم‌. من‌ مي‌خوام‌ برم‌ از علماي‌ مكه‌ بپرسم‌. گفت‌ آخه‌. گفتم‌ خوب‌ شما برو امشب‌ مطالعه‌ كن‌. ميگفت‌ ديشب‌ تا صبح‌، صبح‌ آمد مي‌گفت‌ ديشب‌ تا صبح‌ نخوابيدم‌. خيلي‌ از اين‌ مسائل‌ هفت‌ هشت‌ تا براش‌ مطرح‌ كردم‌. خوب‌ جوابش‌ را بده‌. بعله‌.

 كوشش‌ بكنيد كه‌ اين‌ سه‌ چيزي‌ را كه‌ استعمار در بين‌ ما مي‌خواسته‌ ايجاد بكنه‌ و ظريف‌، ظريف‌ داره‌ ايجاد ميكنه‌، ظريف‌ها. و هر جوري‌ باشه‌ اين‌ را بالاخره‌ مي‌خواد پياده‌اش‌ كنه‌. منتهي‌ در تركيه‌ موفق‌، آتاتورك‌ يك‌ آدم‌ قلدر نفهم‌ بيشعوري‌ بود. مردم‌ هم‌ روحانيين‌ زيادي‌ نداشتند چون‌ متأسفانه‌ اكثريتشون‌ سني‌ بودند موفق‌ شد. شيعه‌ با اون‌ برنامه‌هاي‌ مبارزاتي‌ كه‌ خاندان‌ عصمت‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ بهشون‌ تعليم‌ دادند مبارزه‌ كردند و آنموقع‌ يعني‌ شصت‌ سال‌ قبل‌ هفتاد سال‌ قبل‌ موفق‌ نشدند. ولي‌ آنجا موفق‌ شدند. شما الان‌ بريد در تركيه‌ اصلا فكر نمي‌كنيد، يكي‌ هم‌ مذهب‌ را از بين‌ بردند. مذهب‌ لائيك‌. يعني‌ لا مذهبي‌. الان‌ توي‌ تركيه‌ قانونشون‌ لامذهبيه‌. شما مي‌رويد توي‌ تركيه‌ ميگيد اينجا هم‌، فقط‌ گلدسته‌هايي‌ كه‌ از قبل‌ مانده‌ نشانة‌ اينه‌ كه‌ اينها مسلمانند. استانبول‌. اين‌ اسلامبول‌ بوده‌ اصلش‌. اسلامبول‌، بول‌ به‌ معناي‌ پره‌ در تركي‌ آذري‌ نه‌ها. اينجا تركهاي‌ آذري‌ به‌ ما اعتراض‌ نكنند كه‌ نه‌ اينجوري‌ نيست‌. در ترك‌هاي‌ تركيه‌. يعني‌ پر از اسلام‌. سه‌ هزار مسجد داره‌ در اسلامبول‌. خيلي‌ها. در يك‌ شهر سه‌ هزار مسجد. الان‌ هم‌ هست‌. در تمام‌ دهات‌ مسجد هست‌. ولي‌ مسجد.

 ما يك‌ مسجدي‌ در ازمير رفتيم‌ ديديم‌ كه‌ يك‌ نفري‌ داره‌ پله‌ها را ميشوره‌. پا را بالا زده‌. پاش‌ برهنه‌ بود داره‌ پله‌ها را ميشوره‌. خوب‌ گفتيم‌ لابد خادم‌ مسجده‌. كم‌ كم‌ ايشان‌ همه‌ جا را شست‌ و جارو كرد و تميز كرد و بعد رفت‌ اذان‌ گفت‌. خوب‌ باز هم‌ هنوز فكرمون‌ معمولي‌ بود. بعد عبا و عمامه‌ را برداشت‌ پوشيد رفت‌ اون‌ جلو وايستاد. ديگه‌ اينش‌ برامون‌ خيلي‌ غير مترقبه‌ بود. يك‌ قدري‌ هم‌ به‌ ما بد نگاه‌ مي‌كرد كه‌ ما زود آمديم‌ ديديم‌ كه‌ اين‌ داره‌ در و ديوار را ميشوره‌ و اينها يك‌ خورده‌ براش‌ سخت‌ بود. ما تا اين‌ وايستاد جلو رفتيم‌ پشت‌ سرش‌، يك‌ چند نفري‌ بوديم‌، رفتيم‌ پشت‌ سرش‌ وايستاديم‌. برگشت‌ طاقت‌ نياورد، گفت‌ خوب‌ كرديد آمديد پشت‌ سر من‌ نماز بخونيد و الا من‌ از تون‌ ناراحت‌ بودم‌. گفتيم‌ نه‌ ما هر جا نماز جماعت‌ باشه‌ ميريم‌. بعد شروع‌ كرد درددل‌ كردن‌ كه‌ اين‌ دولت‌ به‌ من‌ چقدر ماهي‌ ميده‌ و بايد مستراح‌ را بشورم‌، نمي‌دونم‌ پله‌ها را بشورم‌، اذان‌ بگم‌، نماز بخونم‌، مرده‌اي‌ اگر گذاشتند توي‌ مسجد شب‌ تا صبح‌ پاش‌ بشينم‌ قرآن‌ بخونم‌، اينقدم‌ به‌ ما پول‌ ميده‌. و بدتر از آن‌ فرش‌ را بردند، تركيه‌ دزد هم‌ زياده‌، فرش‌ را بردند از حقوق‌ ما دارند كم‌ مي‌كنند. اينقدر گفت‌ ما دلمون‌ سوخت‌ يك‌ چيزي‌ بهش‌ داديم‌. بريد ببيند چه‌ خبره‌، چه‌ كردند. و نگذاريد اونطور بشه‌ نگذاريد هدف‌ استعمار در مملكتمون‌ پياده‌ بشه‌.

 خدايابه‌ آبروي‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ دست‌ استعمار را از سر ما كوتاه‌ كن‌. الهي‌ آمين‌. خدايا ما را عامل‌ اهداف‌ استعمار قرار مده‌. الهي‌ آمين‌. خدايا به‌ دست‌ ما به‌ آبروي‌ امام‌ زمان‌، كارهايي‌ كه‌ امام‌ عصر دوست‌ داره‌ انجام‌ بشه‌، خدايا انجام‌ بده‌. الهي‌ آمين‌.

 خوب‌ شب‌ جمعه‌ است‌ و شب‌ آخر جمادي‌ الاول‌ است‌ و فردا شب‌ شب‌ اول‌ ماه‌ جمادي‌ الثاني‌ كه‌ احتمالا از فردا شب‌، شب‌ وفات‌ هم‌ باشه‌ حالا روي‌ يك‌ محاسبه‌اي‌ نمي‌خوام‌ حالا بحثش‌ را بكنم‌ انشاء الله‌ فردا شب‌ دوستان‌ كوشش‌ بكنند مجلس‌ عزايي‌ داشته‌ باشيم‌. اين‌ سه‌ چهار شب‌ و شب‌ دوشنبه‌ كه‌ طبق‌ آنچه‌ هم‌ كه‌ در تقويم‌ نوشته‌ و اينهم‌ را بهتون‌ بگم‌، نود و نه‌ درصد، اين‌ يكي‌ راكه‌ براش‌ مي‌گذارم‌ براي‌ خاطر اينكه‌ آن‌ قول‌ هفتاد و پنج‌ روز احتمالش‌ باشه‌ و الا همة‌ علما، بزرگان‌، روايات‌ همة‌ اينها ميگه‌ كه‌ اين‌ سوم‌ جمادي‌ الثاني‌ وفات‌ فاطمة‌ زهرا بوده‌. خيلي‌ اهميت‌ بديد. و يكي‌ از مصائب‌ همينه‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها نه‌ قبرش‌ بايد معلوم‌ باشه‌ نه‌ وفاتش‌ معلوم‌ باشه‌. شما ميگيد آن‌ زمانها تاريخ‌ نبوده‌. چطور شد تولد حضرت‌ زهرا معلومه‌ چون‌ پيغمبر به‌ اصحابش‌ فرمود و مشخص‌ كرد و يك‌ حافظي‌ براي‌ اين‌ تاريخ‌ بود. اما وفاتش‌. وفات‌ مهمتره‌ يا تولد؟ تولد كمتر ضبط‌ ميشه‌ تا وفات‌ از شخصيتهاي‌ بزرگ‌. چرا وفات‌ معلوم‌ نيست‌. چهل‌ و پنج‌ روز نوشتند، هفتاد و پنج‌ روز نوشتند، نود و پنج‌ روز نوشتند. چرا اينجوره‌؟ قبرش‌ كجاست‌. من‌ با يك‌ عالم‌ وهابي‌ سني‌ در مكه‌ گفتم‌ قبر فاطمة‌ زهرا كجاست‌؟ گفت‌ بعضي‌ ميگن‌ توي‌ حرم‌ پيغمبره‌ بعضي‌ ميگن‌ توي‌ قبرستان‌ بقيعه‌. گفتم‌ كه‌ معلومه‌ اصحاب‌ پيغمبر به‌ اين‌ آيه‌ شريفه‌ توجه‌ نكردند قل‌ لا اسئلكم‌ اجرا الا مودة‌ ذي‌ القربي‌. اظهار محبت‌ به‌ ذوي‌ القرباي‌ پيغمبر نكردند كه‌ تنها كسي‌ كه‌ اين‌ امر دربارة‌ او در آن‌ روز انجام‌ ميشد فاطمة‌ زهرا بود كس‌ ديگري‌ نبود. گفت‌ چطور؟ گفتم‌ اگر مردم‌ اهميت‌ مي‌دادند مي‌آمدند تشييع‌ جنازه‌ مي‌كردند مي‌رفتند. بعد هم‌ سر قبرش‌ هر روز، هر شب‌، شبهاي‌ جمعه‌ مي‌رفتند. ديگه‌ قبر مشخص‌ معلوم‌ بود ديگه‌. معلوم‌ بود. الان‌ شما مثلا يك‌ كسي‌ پدرش‌، جدش‌ فوت‌ كرده‌ باشه‌ بس‌ كه‌ مي‌روند و مي‌آيند قبرش‌ مشخصه‌. گفت‌ آخه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و فاطمة‌ زهرا مجبور شد متوسل‌ به‌ همان‌ مطلبي‌ كه‌ ما ميگيم‌ بشه‌. اينها نخواستند اصحاب‌ پيغمبر در تشييع‌ جنازة‌ فاطمة‌ زهرا شركت‌ كنند. گفتم‌ چرا نخواستند؟ اگر بگيد آنها احساساتي‌ داشتند و غضبي‌ داشتند و ناراحت‌ بودند برخلاف‌ شرع‌ و بر خلاف‌ دين‌، اينها معصوم‌ بودند. همه‌اشون‌ معتقدند كه‌ علي‌ و فاطمه‌ معصومه‌ چون‌ زير آية‌ تطهير بودند. اگر معصوم‌ بودند و دوست‌ نداشتند اينها در تشييع‌ جنازه‌ كه‌ يك‌ كار مستحبي‌ است‌، آنهم‌ تشييع‌ جنازة‌ دختر پيغمبر، اگر اينها دوست‌ نداشتند آنها بيايند براي‌ تشييع‌ جنازه‌ لابد يك‌ كاري‌ كرده‌ بودند. همينجور قدم‌ به‌ قدم‌ با هم‌ رفتيم‌ جلو لابد يك‌ كاري‌ كرده‌ بودند كه‌ فاطمة‌ زهرا ناراحت‌ بود كه‌ اين‌ سفارش‌ را كرد. يا علي‌ بن‌ ابيطالب‌ ناراحت‌ بود كه‌ نمي‌خواست‌ اينها بيايند. گفت‌ بعله‌ ميگن‌ در اوائل‌ حكومت‌ ابي‌ بكر، در خانة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را آتش‌ زدند و تصادفا در به‌ پهلوي‌ فاطمة‌ زهرا خورد. همه‌ را قبول‌ كرد. البته‌ مي‌گفت‌ تصادفا اينجور شد. خوب‌ مي‌خواستند مثلا نمي‌دونستند فاطمة‌ زهرا پشت‌ دره‌ كه‌ اينجاش‌ ديگه‌. يك‌ خورده‌ هم‌ اشكي‌ ديدم‌ توي‌ چشمش‌ گشت‌. خيلي‌ مهمه‌ اين‌ مسئله‌.

 تا روز قيامت‌ هم‌ بايد قبر فاطمة‌ زهرا مخفي‌ باشه‌. اين‌ دليل‌ بر بطلان‌ اونهاست‌ و حقانيت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. يك‌ دليل‌ بسيار محكم‌. كسي‌ كه‌ به‌ دستور پيغمبر عمل‌ نميكنه‌، فاطمة‌ زهرا را ميزنه‌، اينجور اذيتش‌ ميكنه‌، اين‌ نميتونه‌ خليفة‌ پيغمبر باشه‌. اگر بگيد كه‌ نه‌ اذيت‌ نكردند، دوستش‌ هم‌ داشتند. آقا قبر فاطمه‌ كو؟ اين‌ قبر فاطمه‌ كو خيلي‌ مهمه‌. نمي‌تونند هم‌ منكر بشوند. شما الان‌ بريد از هر عالم‌ مدينه‌ بپرسيد، هر كسي‌ در مدينه‌، قبر فاطمه‌ كجاست‌ مي‌خوايم‌ زيارت‌ كنيم‌. ميگه‌ بعضي‌ ميگن‌ اينجاست‌ بعضي‌ ميگن‌ توي‌ بقيعه‌ بعضي‌ ميگن‌ بين‌ محراب‌ و منبره‌. همه‌اشون‌ هم‌ همين‌ را ميگن‌. حتي‌ ماها بهتر اطلاع‌ داريم‌ كه‌ تا حدي‌ مشخصش‌ كنيم‌ تا آنها. اين‌ علامت‌ چيه‌؟ بي‌ محبتي‌.

 آنها ميگن‌ تصادفا فاطمة‌ زهرا پشت‌ در بود. تصادفا بود؟ خيلي‌ خوب‌. وقتي‌ كه‌ در را شكستيد و وارد شديد، چرا در تاريختون‌ ننوشته‌ كه‌ فاطمة‌ اطهر را وقتي‌ ديدند كه‌ روي‌ زمين‌ افتاده‌ اقلا يك‌ كناري‌ بروند، بروند فاطمه‌ را ببرند در يك‌ اطاقي‌ پرستاري‌ كنند معالجه‌اش‌ كنند نگذارند در سن‌ هيجده‌ سالگي‌ از دار دنيا بره‌. چرا اين‌ حرفها را شما مي‌زنيد؟ همه‌اشون‌ نوشتند كه‌ اعتنا نكردند، اصلا نگاه‌ نگردند ببيند فاطمه‌ در چه‌ حاليه‌؟ چراغها را خاموش‌ كنيد. شب‌ جمعه‌ است‌. انشاء الله‌ امشب‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ در مجلسمون‌ تشريف‌ بياورند ما در محضرشون‌ از مادرشون‌ زهرا عرض‌ كنيم‌. شايد دل‌ آن‌ بزرگوار كه‌ شكسته‌ است‌، كه‌ محزون‌ است‌ از خدا بخواهد كه‌ خدا فرجش‌ را برساند. شما در را آتش‌ زديد. فاطمه‌ بر فرض‌ تصادفا در پشت‌ در بود. شما هم‌ نفهميديد. ولي‌ وقتي‌ وارد خانه‌ شديد ديديد فاطمه‌ در پشت‌ در افتاده‌، از بدنش‌ خون‌ مي‌ريزه‌، كدام‌ يك‌ از شما بلند شد بره‌ زنها را خبر كنه‌ بيائيد فاطمه‌ مريضه‌، پرستاريش‌ كنيد. كدام‌ يك‌ از شماها گفت‌ كه‌ نمي‌خواست‌ ما اين‌ كار را بكنيم‌. بلكه‌ به‌ عكس‌. اعتنا نكردند. وارد شدند. حتي‌ نگذاشتند علي‌ به‌ فاطمه‌ برسه‌ و بياد علي‌ فاطمه‌ را محافظت‌ كنه‌. فاطمة‌ زهرا خودش‌ بلند شده‌، ما ميگيم‌ كه‌ شما متوجه‌ نشديد. اما آن‌ غلاف‌ شمشير كه‌ به‌ بازوي‌ فاطمة‌ زهرا خورد، اون‌ را هم‌ شما متوجه‌ نشديد؟ دستور دادي‌ همه‌ ريختند به‌ سر فاطمه‌ فاطمه‌ را كتك‌ زدند كه‌ امام‌ حسن‌ مجتبي‌ در مجلس‌ به‌ مغيره‌ ميگه‌ و انت‌ يا مغيره‌ قد ضربت‌ بامي‌ فاطمه‌. تو يا مغيره‌ يادته‌ مادرم‌ فاطمة‌ زهرا را كتك‌ زدي‌. اما سيلي‌ زدن‌ صورت‌ فاطمة‌ زهرا را هم‌ نفهميدند. يا بقية‌ الله‌ آجرك‌ الله‌.

 

۲۷ جمادی الاول ۱۴۱۵ قمری – فوائد مهم‌ تزكيه‌ نفس‌

 فوائد مهم‌ تزكيه‌ نفس‌ 27 ج‌ 1 1415

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ و السلام‌ و الصلاة‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌. لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفدا. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 در معناي‌ عدالت‌ گفته‌اند كه‌ گناه‌ كبيره‌ نكند و اصرار بر صغيره‌ هم‌ نداشته‌ باشد. و اگر خداي‌ نكرده‌ حمد و سوره‌اشون‌ درست‌ نيست‌، اين‌ خيلي‌ و السلامه‌. چون‌ كسي‌ كه‌ حمد و سوره‌اش‌ درست‌ نباشه‌ نمازش‌ باطله‌ و كسي‌ كه‌ به‌ فكر درست‌ كردن‌ حمد و سوره‌ نباشه‌ مثل‌ اينكه‌ نماز نخونده‌ و كسي‌ كه‌ يك‌ ركعت‌ نمازش‌ را عمدا نخونه‌، كافره‌. ما با آدمهاي‌ فاسق‌ نبايد سر و كار داشته‌ باشيم‌. حمد و سوره‌ بايد درست‌ باشه‌، غلط‌ نداشته‌ باشه‌،. حروف‌ را درست‌ ادا كنه‌، فرق‌ بين‌ صاد و سين‌ را بگه‌. اين‌ اگر نكنه‌ اصلا معاملة‌ در وضع‌ شما اهل‌ كمالات‌ معاملة‌ كافر باهاتون‌ ميشه‌. نه‌ كافري‌ كه‌ نجس‌ باشه‌ دست‌تر نشه‌ به‌ بدنش‌ زد. همان‌ مقداري‌ كه‌ فرمودند من‌ ترك‌ الصلاة‌ عامدا متعمدا فقد كفر ولو بركعة‌. خيلي‌ بايد اين‌ جهت‌ را كوشش‌ كنيد. من‌ يك‌ مهلتي‌ بهتون‌ مي‌دهم‌ يكي‌ دو روزه‌، سه‌ روزه‌، براي‌ اينكه‌ خداي‌ نكرده‌، خداي‌ نكرده‌، خداي‌ نكرده‌ يك‌ نفر باشه‌ توي‌ شماها كه‌ حمد و سوره‌اش‌ درست‌ نباشه‌، درست‌ كنيد. فرق‌ بين‌ صاد و سين‌، ح‌ و ه‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ عين‌ و همزه‌، اينها را كاملا بگذاريد و انشاء الله‌ كوشش‌ كنيد كه‌ حروف‌ يرملون‌ را هم‌ ياد بگيريد توي‌ شماها اكثر شماها بلديد. منتهي‌ آنهايي‌ كه‌ بلدند به‌ آنهايي‌ كه‌ بلد نيستند تعليم‌ بدهند و آنهايي‌ كه‌ بلد نيستند از آنهايي‌ كه‌ بلدند ياد بگيرند. اين‌ مطلب‌ قاطعيه‌ها. فردا دوستان‌ گله‌ نكنند كه‌ چرا فلاني‌ دم‌ در وايستاده‌ بود و توي‌ جلسه‌ ما را راه‌ نداد. چون‌ اگر از الان‌ مسامحه‌ بكنيد در حمد و سورة‌ نمازتون‌ و غلط‌ باشه‌ خداي‌ نكرده‌، نماز صبحتون‌ را با همون‌ حمد و سوره‌ بخونيد مثل‌ اينه‌ كه‌ نخونديد. يك‌ كسي‌ هم‌ كه‌ يك‌ ركعت‌ نمازش‌ را عمدا ترك‌ كنه‌ كافره‌. اين‌ يك‌ تذكر.

 البته‌ خيلي‌ اين‌ حرفهايي‌ كه‌ اهل‌ تجويد گفتند من‌ در نظرات‌ خودم‌ اين‌ نيست‌ كه‌ واجب‌ باشه‌. ولي‌ غلط‌ نداشته‌ باشيد، حروف‌ را هم‌ صحيح‌ ادا كنيد و بهتر اين‌ است‌ كه‌ حروف‌ يرملون‌ را هم‌ رعايت‌ كنيد. وقف‌ در حركت‌ و وصل‌ به‌ سكون‌ هم‌ نداشته‌ باشيد. وقف‌ به‌ حركت‌ و وصل‌ به‌ سكون‌ خيلي‌ ساده‌ است‌. اين‌ را بهتون‌ ميگم‌. مثلا ميگيد بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌ يك‌ نفسي‌ بكشيد، يك‌ با تأني‌، بعد بگيد الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌. يا بگيد بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌ الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌. كه‌ البته‌ براتون‌ مشكلتره‌. يك‌ نفس‌ بكشيد بعد وقف‌ به‌ اصطلاح‌، وصل‌ به‌ سكون‌ نكنيد. اين‌ را ميگن‌ وصل‌ به‌ سكون‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌ الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌. اين‌ وصل‌ به‌ سكونه‌ و احتمالا نماز باطله‌. وقف‌ به‌ حركت‌ هم‌ نكنيد. قل‌ هو الله‌ احدُ. الله‌ الصمدُ. لم‌ يلد و لم‌ يولدُ. يعني‌ ميدونيد حرفهاي‌ من‌ من‌ يك‌ دفعه‌ مي‌بينيد هجوم‌ كردند بهتون‌ و انشاء الله‌ در ماه‌ آينده‌ يك‌ ورقه‌هاي‌ امتحاني‌ براتون‌ هست‌ كه‌ بايد پر كنيد.

 اولا عقائدتون‌ بايد بررسي‌ بشه‌. حضرت‌ عبد العظيم‌ حسني‌ كه‌ اينقدر ارزش‌ دارده‌ بخاطر اين‌ بود كه‌ هر چند وقت‌ يك‌ دفعه‌ به‌ امام‌ هادي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ عقائدش‌ را عرضه‌ مي‌كرد. امام‌ هادي‌ مي‌فرمود كه‌ اين‌ عقيده‌ درسته‌ يا درست‌ نيست‌. كه‌ البته‌ همة‌ عقايد او را قبول‌ داشتند. و انشاء الله‌ يك‌ دربارة‌ اعمالتون‌ و احكامتون‌ و مسائلتون‌. دو دربارة‌ عقائدتون‌ سه‌ هم‌ دربارة‌ مرحلتون‌. پرسشنامه‌هايي‌ انشاء الله‌ خواهيم‌ داشت‌ پرش‌ مي‌كنيد. اگر انشاء الله‌ اول‌ هفته‌ اومديم‌، شب‌ يكشنبه‌ من‌ اينجا بودم‌ منتهي‌ شماها تقصير نداشتيد. من‌ تقصير داشتم‌ به‌ جهت‌ اينكه‌ درست‌ خبر بهتون‌ نرسيد كه‌ من‌ شب‌ يكشنبه‌ اينجا هستم‌ و الان‌ هم‌ كه‌ آمده‌ام‌، يك‌ عده‌ ظاهرا نيستند. ما مشهد ايني‌ كه‌ مي‌بينيد رفقاي‌ مشهدتون‌ خيلي‌ پيشرفتشون‌ خوبه‌ اين‌ بخاطر اين‌ است‌ كه‌ يك‌ نفر اگر غايب‌ باشه‌، من‌ بهشون‌ گفتم‌ كه‌ دو هفته‌ پشت‌ سر هم‌ نيائيد، من‌ ديگه‌ راضي‌ نيستم‌ پاتون‌ را بگذاريد روي‌ فرش‌ من‌ و فعل‌ حرام‌ بكنيد بيائيد. خيلي‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ انشاء الله‌ جدي‌ برخورد بكنيد به‌ مسائل‌. اين‌ هم‌ مطلب‌ دوم‌ راجع‌ به‌ عقائد.

 راجع‌ به‌ خداشناسي‌، راجع‌ به‌ قرآن‌ و اعجاز قرآن‌ كه‌ از كتاب‌ دو مقاله‌ انشاء الله‌ استفاده‌ كنيد و راجع‌ به‌ مسئلة‌ سوم‌ راجع‌ به‌ امامشناسي‌ و مقام‌ عصمت‌ و بخصوص‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌. موضوع‌ سومي‌ كه‌ بايد عرض‌ كنم‌ اين‌ است‌ كه‌ انشاء الله‌ عزيزاني‌، برادران‌، سروران‌ اگر انشاء الله‌ موفق‌ بشيد هم‌ عزيز خدا هستيد، هم‌ عزيز امام‌ زمان‌ هستيد، هم‌ سرور من‌ هستيد. اگر پيشرفتتون‌ ضعيف‌ باشه‌ من‌ نمي‌دونم‌. كوشش‌ بكنيد كه‌ انشاء الله‌ پيشرفتتون‌ ضعيف‌ نباشه‌. من‌ مكرر عرض‌ كردم‌ خدمت‌ آقايان‌ كه‌ فرصتي‌ براي‌ اينكه‌ حالا با تأني‌ ما به‌ كمالات‌ برسيم‌ نداريم‌. چون‌ آنطوري‌ كه‌ از اماعن‌ نشان‌ ميده‌ احتمالا، من‌ وقت‌ تعيين‌ نمي‌كنم‌، اما احتمالا ظهور آقا وليعصر نزديكه‌ و بر فرض‌ ظهور به‌ اين‌ نزديكيها نباشه‌، فرض‌ مي‌كنيم‌ كه‌ اگر خداي‌ نكرده‌ نباشه‌، مگه‌ در زمان‌ غيبت‌ نميشه‌ امام‌ زمان‌ را ياري‌ كرد؟ به‌ خدا قسم‌ ما داريم‌ افرادي‌ كه‌ تمام‌ مزاياي‌ بعد از ظهور را همين‌ الان‌ بهشون‌ دادند. يعني‌ مزاياي‌ بعد از ظهور شما خيال‌ نكنيد كه‌ بعد از ظهور دائما همة‌ پنجاه‌ پنج‌ ميليارد جمعيت‌ كنار امام‌ زمان‌ نشسته‌اند. اينكه‌ معقول‌ نيست‌. يك‌ حالتي‌ پيدا مي‌كنند بعد از ظهور كه‌ هر وقت‌ دوست‌ داشته‌ باشند آقا را ببينند، مي‌بينند. اينها هم‌ همينطورند. به‌ مرحوم‌ آشيخ‌ محمد كوفي‌ وقتي‌ كه‌ در آن‌ لجنزار گير كرده‌ بود و صدا زد يا ابا صالح‌ المهدي‌ ادركني‌. حضرت‌ تشريف‌ آوردند و از توي‌ لجنزار بيرون‌ آوردند كه‌ در كتاب‌ ملاقات‌ با امام‌ زمان‌ من‌ قصه‌اش‌ را نوشته‌ام‌، بعد عرض‌ كرد كه‌ من‌ انت‌؟ شما كي‌ هستيد؟ گفت‌ انا المهدي‌. گفت‌ من‌ حضرت‌ مهدي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ هستم‌. گفت‌ بعدا كجا خدمت‌ برسم‌؟ چون‌ او داشت‌ تشريف‌ مي‌برد. فرمود متي‌ تريد. هر وقت‌ تو بخواي‌. هر وقت‌ تو بخواي‌ با هواي‌ نفس‌ نه‌. امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بازيچة‌ ما نميشه‌. خيال‌ مي‌كنيم‌ همينطوري‌ كه‌ اجنه‌ را تسخير مي‌كنيم‌ كه‌ دروغه‌ و گفتم‌ براتون‌ كه‌ چطور دروغه‌ و همانطوري‌ كه‌ ما مثلا ارواح‌ را احضار مي‌كنيم‌ كه‌ بازهم‌ دروغه‌ و گفتم‌ كه‌ چطور دروغه‌ خيال‌ مي‌كنيم‌ امام‌ زمان‌ را هم‌ ما مي‌توانيم‌ احضارش‌ كنيم‌. نه‌. متي‌ تريد يعني‌ تو من‌ را خواسته‌ باش‌ من‌ خودم‌ پيشت‌ مي‌آم‌. تو به‌ من‌ وابسته‌ باش‌، تو مثل‌ من‌ باش‌. تو تمام‌ صفات‌ حسنه‌ را در خودت‌ ايجاد كن‌، من‌ بندة‌ خدايم‌ تو هم‌ بندة‌ خدا باش‌، من‌ ولي‌ خدايم‌ تو هم‌ ولي‌ خدا باش‌. من‌ تحت‌ فرمان‌ پروردگارم‌ تو هم‌ تحت‌ فرمان‌ پروردگار باش‌. خوب‌ بندة‌ خدا بايد با بندة‌ خدا زندگي‌ كنه‌، ولي‌ خدا بايد با ولي‌ خدا زندگي‌ كنه‌. اگر ما انشاء الله‌ توانستيم‌ كه‌ خودمون‌ را از اولياء خدا قرار بديم‌ اگر توانستيم‌ خودمون‌ را از مؤمنين‌ واقعي‌، خليفة‌ الله‌ بشيم‌، تزكية‌ نفس‌ كنيم‌، امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بايد با فساق‌ و فجار بنشينه‌ يا با شماها؟ خودش‌ مي‌آد به‌ سراغتون‌. خودش‌ مي‌آد به‌ منزلتون‌. خودش‌ تشريف‌ مي‌آره‌ به‌ در خانه‌اتون‌ و اين‌ جريان‌ مكرر در مكرر انجام‌ شده‌ و هست‌ امام‌ زمان‌. اصلا آمد و شد نداره‌. شما وقتي‌ توي‌ خونه‌اتون‌ مي‌ايستيد ميگيد السلام‌ عليك‌ يا مثلا داعي‌ الله‌ اگر حضرت‌ بقية‌ الله‌ نميشنوه‌ اين‌ چه‌ سلامي‌ است‌ كه‌ شما ميديد؟ آنهم‌ با كاف‌ خطاب‌ يعني‌ سلام‌ بر تو. توي‌ نماز ميگيد السلام‌ عليك‌ ايها النبي‌ و رحمة‌ الله‌ و بركاته‌، اگر پيغمبر نمي‌شنوه‌ اين‌ چه‌ سلامي‌ است‌؟ سلام‌ بر تو اي‌ پيغمبر و رحمت‌ خدا و بركات‌ خدا بر تو باد.

 پس‌ ما اگر به‌ همين‌ دستورات‌ دينمون‌ عمل‌ بكنيم‌ و توجه‌ به‌ دستورات‌ دينيمون‌ داشته‌ باشيم‌، متوجه‌ ميشيم‌ كه‌ هم‌ پيغمبر بر ما احاطة‌ روحي‌ داره‌ هم‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ همانطوري‌ كه‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار احاطة‌ روحي‌، احاطه‌ بر ما دارد و احاطة‌ علمي‌ دارد.

 پس‌ بنابراين‌ اگر مي‌خواهيد توي‌ خانه‌ امام‌ زمان‌ توجه‌ خاص‌ بهت‌ داشته‌ باشه‌، آنهم‌ نه‌ براي‌ قضاي‌ حوائجت‌. فكر كني‌ كه‌ خوب‌ ميشه‌ ديگه‌ وقتي‌ امام‌ زمان‌ به‌ من‌ توجه‌ داشته‌ باشه‌، من‌ ميشم‌ يك‌ فرمانده‌، فرمان‌ ميدم‌ سرطاني‌ همسايه‌ را شفاش‌ بديد، بگد چشم‌. مريض‌ اينطرف‌ را شفاش‌ بديد بگن‌ چشم‌. مريضي‌ را مي‌آورند دست‌ به‌ سرش‌ بكشيد فورا شفا پيدا كنه‌ كه‌ شما، مردم‌ به‌ شما علاقمند بشوند. خاك‌ بر سر يك‌ چنين‌ بنده‌اي‌ كه‌ اينطور فكرش‌ باشه‌ كه‌ بخواد نيروي‌ الهي‌ و قدرت‌ امام‌ زمان‌ را در استخدام‌ هواي‌ نفس‌ خودش‌ قرار بده‌. در اگر انسان‌ به‌ اينجا رسيد كه‌ اكثر افراد به‌ اينجا مي‌خوان‌ برسند و اينها راهشون‌ از راه‌ ما جداست‌. راه‌ شما عزيزان‌ راهي‌ است‌ كه‌ من‌ مكرر اعلام‌ كردم‌ بهتون‌ بازهم‌ اعلام‌ ميكنم‌ راه‌ شما عزيزان‌ راهي‌ است‌ كه‌ اگر تمام‌ قدرت‌ الهي‌ را در اختيار شما گذاشتند، مثل‌ امير المؤمنين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌، و شما بزرگترين‌ ظلم‌ بهتون‌ شد حتي‌ در ديلتون‌ فكر نكنيد كه‌ من‌ از اين‌ نيرو عليه‌ ظالمي‌ كه‌ به‌ من‌ ظلم‌ كرده‌ استفاده‌ كنم‌. از اين‌ ظالم‌ انتقام‌ بگيرم‌. و الا شما بندة‌ واقعي‌ خدا نيستيد. هدف‌ اين‌ نيست‌ كه‌ شما به‌ جائي‌ برسيد كه‌ مستجاب‌ الدعوه‌ بشيد. به‌ جايي‌ برسيد كه‌ قدرتمند بشيد. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ بندة‌ خدا بايد بشيد.

 مثال‌ زدم‌ براتون‌. يك‌ پليس‌، يك‌ باصطلاح‌ محافظ‌، يك‌ نفر كسي‌ كه‌ ميگذارندش‌ براي‌ محافظت‌ يك‌ تشكيلاتي‌، يك‌ هفت‌ تير هم‌ بهش‌ ميدهند. يك‌ نفر آمده‌ دشمني‌ شخصي‌ با او داره‌، يك‌ سيلي‌ به‌ او ميزنه‌. اين‌ حق‌ داره‌ از اين‌ هفت‌ تير استفاده‌ كنه‌؟ دولت‌ بهش‌ اجازه‌ ميده‌؟ شما چي‌ ميگيد؟ نه‌. ميتوني‌ سيليش‌ بزن‌ خوب‌ تقاص‌ كن‌. مربوط‌ به‌ قدرت‌ از قدرت‌ شخصي‌ خودت‌ آنهم‌ باز چون‌ تو پليسي‌، چون‌ تو در اين‌ لباسي‌، چون‌ تو وابستة‌ به‌ دولتي‌ نبايد اين‌ كار را بكني‌. اگر خدا بهتون‌ قدرت‌ داد، مثل‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ به‌ علي‌ عليه‌ السلام‌ آن‌ قدرتي‌ را داده‌ كه‌ ما نخواهيم‌ حتي‌ در قيامت‌ هم‌ نخواهيم‌ فهميد كه‌ علي‌ يعني‌ چه‌؟ پيغمبر اكرم‌ به‌ عمر فرمود كه‌ علي‌ را نشناخت‌ جز من‌ و خدا. و من‌ را نشناخت‌ جز علي‌ و خدا. و خدا را نشناخت‌ جز من‌ و علي‌. نه‌ اينكه‌ در دنيا، در آخرت‌ هم‌ نمي‌شناسيم‌. همان‌ مقداري‌ كه‌ ما مي‌شناسيم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را و ديديم‌ و شنيديم‌ اينه‌ كه‌ هرچه‌ اراده‌ بكنه‌ ميشه‌. يك‌ در خيبر را كنده‌ روي‌ دست‌ بلند كرده‌ مردم‌ تعجب‌ مي‌كنند. پيغمبر ميگه‌ به‌ پاهاش‌ نگاه‌ كنيد. پاهاش‌ در بين‌ زمين‌ و آسمان‌ معلق‌. رسول‌ اكرم‌ ديد اين‌ بندة‌ خدا خيلي‌ حواسش‌ پرت‌ شد. فرمود پاهاش‌ روي‌ پر جبرئيله‌. يك‌ چيزي‌ بايد گفته‌ بشه‌ كه‌ اين‌ بود نه‌ اينكه‌ نبود. ولي‌ بايد يك‌ چيزي‌ گفته‌ بشه‌ كه‌ اين‌ حواسش‌ پرت‌ نشه‌.

 همين‌ علي‌ بخدا قسم‌ دلم‌ مي‌خواد به‌ اين‌ نكته‌ توجه‌ كنيد. من‌ حرفهام‌ تكرار مي‌كنم‌ براي‌ همين‌ جهته‌. همين‌ علي‌ با همين‌ قدرت‌ وقتي‌ مي‌آيند ريسمان‌ به‌ گردنش‌ مي‌اندازند مي‌كشندش‌ اصلا مثل‌ اينكه‌ به‌ اندازة‌ يك‌ آدم‌ عادي‌ هم‌ قدرت‌ نداره‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ بندة‌ خداست‌. زنش‌ را نه‌ زن‌ معمولي‌. فاطمة‌ زهرا كه‌ باز فاطمه‌ را كسي‌ نشناخت‌ جز علي‌ و پيغمبر و خدا. او را آنطور مي‌زنند. هيچي‌ نميگه‌. خيلي‌ عجيبه‌. ماها باشيم‌ يك‌ كسي‌ حالا به‌ حق‌ هم‌ به‌ ما يك‌ جسارتي‌ كرده‌ باشه‌ مي‌گيم‌ خدايا همين‌ امشب‌ نشونش‌ بده‌ كه‌ بفهمه‌ حتي‌ اين‌ صدمه‌اي‌ كه‌ خورده‌ از ناحية‌ من‌ بوده‌. فرق‌ ما در مقام‌ بندگي‌ اينه‌. ماها راهمون‌ رسيدن‌ به‌ آن‌ مرحلة‌ از بندگي‌ است‌. به‌ خدا قسم‌ من‌ اين‌ اعتقادمه‌ كه‌ اگر ابو الفضل‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌خواست‌ با اراده‌ توي‌ تمام‌ خيمه‌هاي‌ ابا عبد الله‌ الحسين‌ يك‌ خم‌ آب‌ ايجاد كنه‌، مي‌تونست‌. ميتونست‌. ميگيد خوب‌ چرا نكرد؟ چرا اينقدر العطش‌ گفت‌؟ ميگيم‌ بندة‌ خدا بود. السلام‌ عليك‌ ايها عبد الصالح‌ المطيع‌ لله‌. خوب‌ دقت‌ كنيد. خوب‌ مگر خدا بهش‌ گفته‌ بود آب‌ نخور تشنه‌ باش‌. بله‌. بله‌. ما يكي‌ از كارهايي‌ كه‌ توي‌ دنيا بايد بكنيم‌ اين‌ است‌ كه‌ دشمن‌ را بشناسيم‌. يا رهبرامون‌ نمي‌دونم‌ دشمنانمون‌ را به‌ ما بشناسونند. بله‌. راهش‌ اينه‌. راهش‌ اينه‌ كه‌ ما يك‌ كاري‌ بكنيم‌ دشمن‌ شناخته‌ بشه‌. چطور مي‌خواستند بني‌ اميه‌ را به‌ ما معرفي‌ كنند؟ تا ما سرنگونشون‌ بكنيم‌. و تا كساني‌ كه‌ مثل‌ بني‌ اميه‌ هستند، آنها را مردم‌ دنيا نگذارند روي‌ كار بيايند كه‌ متأسفانه‌ بازهم‌ نفهميدند. غير از اين‌ بود كه‌ اگر آب‌ را حاضر مي‌كردند، نمي‌گذاشتند اصلا جنگ‌ بشه‌، با اراده‌ تمام‌ كارها انجام‌ ميشد، كسي‌ نمي‌فهميد، آنها امامت‌ نكرده‌ بودند. آنها پيشوايي‌ نكرده‌ بودند. بايد خوب‌ ميدون‌ بدهند دشمن‌ بياد كار خودش‌ را بكنه‌ تا مردم‌ بفهمند كه‌ بني‌ اميه‌ را چرا پيغمبر في‌ كل‌ موقف‌ وقف‌ فيه‌ نبيك‌ صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ در هر جائي‌ كه‌ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ مي‌ايستاد لعن‌ مي‌كرد بني‌ اميه‌ را. آخه‌ بي‌ جهت‌؟ كم‌كم‌ مردم‌ مسلمان‌ فكر كرده‌ بودند اينها دعواي‌ فاميلي‌ دارند. يعني‌ اينها بني‌ هاشمند آنها بني‌ اميه‌، خوب‌ با هم‌ نزاع‌ فاميلي‌. مثل‌ حيدري‌ نعمتي‌، اينهم‌ رئيس‌ بني‌ هاشمه‌ بايد هر جا مي‌ايسته‌ بايد آنها را لعنش‌ كنه‌. نه‌.

 و لذا كم‌كم‌ گفتند علي‌ و معاويه‌، حضرت‌ امير مي‌فرمايد انزل‌ الدهر حتي‌ قيل‌ علي‌ و معاويه‌. علي‌ يكي‌، معاويه‌ هم‌ يكي‌. اين‌ منتهي‌ از بني‌ هاشمه‌ او از بني‌ اميه‌. كم‌كم‌ به‌ آنجا رسيد كه‌ گفتند يزيد و حسين‌. فرقي‌ براشون‌ نداشت‌. حالا چطور معرفيشون‌ كنند كه‌ حسين‌ با يزيد خيلي‌ فرقشه‌. چه‌ جوري‌ به‌ ما بفهمونند؟ وقتي‌ كه‌ اصحاب‌ حر بن‌ يزيد رياحي‌ مي‌آند تشنه‌ هستند، خود حضرت‌ سيد الشهدا مي‌آد مشك‌ را مي‌گيره‌، او نمي‌تونه‌ آب‌ بخوره‌، مشك‌ را مي‌آره‌ دستش‌ را اينجوري‌ ميگيره‌ كه‌ او آب‌ بخوره‌. ولي‌ آنها طفل‌ شيرخوار را حضرت‌ روي‌ دست‌ بلند ميكنه‌ شما از كلمات‌ خود سيد الشهدا بايد متوجه‌ بشيد كه‌ چه‌ منظره‌اي‌ داشته‌ علي‌ اصغر، چشمها به‌ گودي‌ نشسته‌، رنگ‌ پريده‌، سر به‌ طرف‌ شانه‌ خم‌ شده‌، زبانش‌ به‌ دور دهانش‌، خيلي‌ بايد تشنه‌ باشه‌ يك‌ فرد كه‌ زبانش‌ از دهانش‌ بيرون‌ افتاده‌ باشه‌ و دور دهانش‌ بچرخه‌. كيف‌ يتلظي‌ عطشا. خوب‌ چطور معرفي‌ كنه‌ كه‌ اينها علاوه‌ بر اينكه‌ مسلمان‌ نيستند انسان‌ هم‌ نبودند؟ خودش‌ فرمود ان‌ لم‌ ترحموني‌، ترحموا هذا الرضيع‌. اگر به‌ من‌ رحم‌ نمي‌كنيد به‌ اين‌ طفل‌ شيرخوار رحم‌ كنيد. اين‌ معناش‌ چيه‌؟ يعني‌ اگر شما مسلمون‌ نيستيد، خيلي‌ خوب‌. مسلمان‌ اگر مي‌بوديد كه‌ با پسر دختر پيغمبر جنگ‌ نمي‌كرديد. پس‌ بيائيد انسان‌ باشيد. با اين‌ عمل‌ سيد الشهدا به‌ دنيا فهموند كه‌ اينها انسان‌ نبودند. جنگ‌ بين‌ انسان‌ كامل‌ و درندة‌ كامله‌ و اين‌ درنده‌ آمده‌ در رأس‌ امور مردم‌ مسلمان‌ واقع‌ شده‌. اين‌ معناي‌ عبوديته‌.

 خوب‌ بيائيد جلو طفل‌ شيرخوار را هدف‌ تير قرار بدهند، بدند. آب‌ به‌ خيمه‌ها نگذارند برسه‌، همه‌ را بكشند، حتي‌ مصائب‌ بسيار تند كربلا اينها بوده‌ براي‌ اينكه‌ ما بني‌ اميه‌ را بشناسيم‌. بني‌ اميه‌ از خصوصياتشون‌ اين‌ بود شما در هيچ‌ جنگي‌ نشنيديد كه‌ بعد از اينكه‌ كسي‌ را بكشند، بروند عمدا بدنش‌ را زير پاي‌ اسبها قرار بدهند تا خردش‌ كنند. ببينيد چطور معرفي‌ كرد با يك‌ برنامة‌ كربلا بني‌ اميه‌ را. لذا از روزي‌ كه‌ جريان‌ كربلا به‌ وجود آمد، مردم‌ مختلف‌، تنها بني‌ هاشم‌ نبودند، همه‌ قيام‌ كردند عليه‌ بني‌ اميه‌. مختار قيام‌ كرد، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ بني‌ هاشم‌ قيام‌ كردند تا رسيد به‌ ابو مسلم‌ خراساني‌ حتي‌ او قيام‌ كرد. آخه‌ اينها به‌ درد حكومت‌ نمي‌خورند. فقط‌ شهادت‌ حضرت‌ سيد الشهدا.

 و الاّ امام‌ را ما اين‌ اعتقاد را داريم‌ كه‌ امام‌ اراده‌ بكنه‌ همه‌ چيز هست‌. اراده‌ بكنه‌ يك‌ مخلوقي‌ مثل‌ اين‌ مخلوقي‌ كه‌ خدا خلق‌ كرده‌، ميتونه‌ ايجاد كنه‌. اين‌ را من‌ معتقدم‌. اما بندة‌ خدا هستند. در دعاي‌ ماه‌ رجب‌ كه‌ ماه‌ آينده‌ ماه‌ رجبه‌، البته‌ ماه‌ بعد از ماه‌ آينده‌، ماه‌ رجبه‌ بايد بخونيد، اين‌ دعا را بايد مقيد باشيد بخونيد كه‌ اولش‌ همون‌ من‌ اين‌ تكه‌اش‌ را مي‌خونم‌ بعدش‌ پيدا بكنيد در مفاتيح‌ بخونيد در هر روز از ماه‌ رجب‌ كه‌ لا فرق‌ بينك‌ و بينهم‌ الا انهم‌ عبادك‌ و خلقك‌. هيچ‌ جدائي‌ بين‌ تو خدا و بين‌ اين‌ ولاة‌ امر، ائمة‌ اطهار نيست‌ جز اينكه‌ اينها بندة‌ تو هستند. الا انهم‌ عبادك‌. بندة‌ تو هستند. كاري‌ اگر شما مثلا قبل‌ از اينكه‌ ابي‌ بكر و عمر با علي‌ بن‌ ابيطالب‌ در بيفتند اگر علي‌ عليه‌ السلام‌ شمشير مي‌كشيد اينها را از بين‌ مي‌برد يا اينكه‌ يك‌ گوشه‌اي‌ مي‌نشوندشون‌، از كجا ما مي‌فهميديم‌ كه‌ اينها چقدر خباثت‌ دارند؟ و لولا انت‌ يا علي‌ لم‌ يعرف‌ المؤمنون‌ بعدي‌.

 و از همه‌ بالاتر علي‌ ماية‌ امتحان‌ همه‌ بود. خيلي‌ها مي‌گفتند ما مسلمانيم‌، خيلي‌ها مي‌گفتند ما ايمان‌ به‌ تو اي‌ رسول‌ خدا داريم‌. حتي‌ آنقدر جانماز آب‌ مي‌كشيدند در مقابل‌ پيغمبر اكرم‌ كه‌ (قطع‌ صداي‌ نوار)

 مسلمانيم‌، خيلي‌ها مي‌گفتند ما ايمان‌ به‌ تو اي‌ رسول‌ خدا داريم‌. حتي‌ آنقدر جانماز آب‌ مي‌كشيدند در مقابل‌ پيغمبر اكرم‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ را باصطلاح‌ به‌ خيال‌ خودشون‌ فريب‌ بدهند. خوب‌ پيغمبر ميتونه‌ از باطنش‌ به‌ مردم‌ بگه‌ اينها يك‌ فريبكاراني‌ هستند. نه‌. بايد عملا خودشون‌ را نشان‌ بدهند. تا از دار دنيا رفت‌ ارتد الناس‌ بعد النبي‌ الا الثلاث‌ او سبعه‌. حالا بخواهيم‌ يك‌ عده‌اي‌ را استثناء كنيم‌، يك‌ عدة‌ خيلي‌ قليلي‌ ماندند. بقيه‌ همه‌ مرتد شدند. در يك‌ آيه‌اي‌ هست‌ ميگه‌ ادخلوا آل‌ فرعون‌ اشد العذاب‌. آل‌ فرعون‌ را در شديدترين‌ عذاب‌ روز قيامت‌ داخل‌ كنيد مثلا. از امام‌ سؤال‌ ميشه‌ كه‌ چرا آل‌ فرعون‌، چرا خود فرعون‌ را نميگه‌. امام‌ مي‌فرمايد اگر آل‌ فرعون‌ نبودند فرعوني‌ نبود. اگر اطرافياش‌ نبودند فرعوني‌ نبود، يك‌ نفر فرعون‌ چيكار ميتونه‌ بكنه‌. اگر آنهايي‌ كه‌ دور يك‌ فردي‌ را مي‌گيرند جاويد باد، زنده‌ باد ميگند نبودند كاري‌ نميتونستند بكنند. ادخلوا آل‌ فرعون‌. همة‌ گناه‌ با اين‌ افرادي‌ است‌ كه‌ اطراف‌ يك‌ فرد فاسد را گرفته‌اند و او را تأييد مي‌كنند. اگر مسلمانها دور ابي‌ بكر و عمر را نمي‌گرفتند، ابي‌ بكر و عمري‌ نبودند. اگر باريك‌ الله‌ نمي‌گفتند، در يك‌ مكاشفه‌اي‌ ديشب‌ در يك‌ جلسه‌اي‌ بود گفتند، مكاشفه‌ تقريبا جديده‌. يكي‌ از افراد ديده‌ بود كه‌ در روايت‌ هم‌ استفاده‌ ميشه‌ كه‌ وقتي‌ عمر به‌ قنفذ گفت‌ دست‌ زهرا را كوتاه‌ كن‌، خطابش‌ به‌ قنفذ بود، هر چهل‌ نفري‌ كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را مي‌كشيدند به‌ طرف‌ مسجد، ريختند سر فاطمه‌ و همه‌اشون‌ فاطمة‌ زهرا را زدند. به‌ او گفته‌، اونها براي‌ خودشيريني‌، روز عاشوا عمر سعد ميگه‌ شاهد باشيد اول‌ كسي‌ كه‌ تير به‌ خيمه‌هاي‌ ابي‌ عبد الله‌ انداخت‌ من‌ بودم‌. يك‌ تير انداخت‌، افتتاح‌ كرد جنايت‌ را. تمام‌ لشگر تير اندازي‌ كردند به‌ طرف‌ اصحاب‌ سيد الشهدا كه‌ پنجاه‌ نفرشون‌ همانجا از دار دنيا رفتند و شهيد شدند.

 شما ببينيد گاهي‌ افرادي‌ كه‌ ظالمند، بهشون‌ ميگن‌ به‌ قول‌ معروف‌ برو نمي‌دونم‌ چي‌ بيار، ميره‌ سر مي‌آره‌. اگر اينها نبودند، اگر اين‌ مسلمانها نبودند، مسلمانهاي‌ سست‌ عنصر افرادي‌ كه‌ اهل‌ استقامت‌ نيستند، ارزش‌ انساني‌ ندارند اينها اگر نبودند، هيچوقت‌ نه‌ يزيدي‌ بود نه‌ ابي‌ بكري‌ بود نه‌ عمري‌ بود نه‌ معاويه‌اي‌ بود. تا علي‌ بن‌ ابيطالب‌ مي‌آمد روي‌ عدالتش‌ يك‌ كاري‌ انجام‌ بده‌، به‌ يك‌ نفر كه‌ مي‌خواست‌ مثلا فرض‌ كنيد فرصت‌طلبي‌ بكنه‌ فشار مي‌آمد، فورا قهر مي‌كردند مي‌رفتند نزد معاويه‌. يكي‌ از آنها برادر خود علي‌ بن‌ ابيطالب‌. قهر كرد رفت‌ پيش‌ معاويه‌. نجاشي‌ يك‌ شخصي‌ است‌ اين‌ مشروب‌ ميخوره‌ در روز ماه‌ رمضان‌. خوب‌ سلطاني‌ بوده‌، شخصيتي‌ بوده‌، بازنشسته‌ شده‌ آمده‌ مسلمان‌ شده‌. مشروب‌ خورده‌ روز ماه‌ رمضان‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ دستور داد شلاقش‌ بزنند. اين‌ خيلي‌ بدش‌ آمد. قهر كرد رفت‌ پيش‌ معاويه‌. معاويه‌ بهش‌ گفت‌ كه‌ بد كاري‌ كرد علي‌ بن‌ ابيطالب‌. تو شخصيتي‌ هستي‌، تو با اين‌ عظمتي‌ كه‌ داري‌، تو را در ملأ عام‌ شلاق‌ زد. گفت‌ معاويه‌ ميدوني‌ چيه‌؟ حق‌ با علي‌ بود. او روي‌ عدالت‌ مرا زد. ما كه‌ مي‌بيني‌ مي‌آئيم‌ به‌ طرف‌ تو تو هم‌ مثل‌ مايي‌ ما هم‌ مثل‌ تو هستي‌. بل‌ يريد الانسان‌ ليفجر بعضي‌ قرائتها هست‌ امامه‌. انسان‌ دوست‌ داره‌ امامش‌ فاجر باشه‌. ماها دوست‌ داريم‌، انشاء الله‌ شما كه‌ نه‌، پيشواتون‌، آن‌ كسي‌ كه‌ به‌ اصطلاح‌ رهبر شما هست‌، رئيس‌ شما هست‌، الان‌ اگر آماري‌ بگيريم‌ اكثر اين‌ مردم‌ ايران‌، آنهايي‌ كه‌ اهل‌ فسق‌ و فجورند، ميگن‌ اي‌ كاش‌ بعله‌ يك‌ رهبري‌ ما مي‌داشتيم‌ اين‌ شبها مي‌آمد توي‌ مجالس‌ رقص‌، توي‌ مشروبخواري‌، ما آزاد بوديم‌ از اين‌ جهت‌، تفريحاتمون‌ آزاد بود، معصيتهامون‌ آزاد بود. انسان‌ دوست‌ داره‌ كه‌ امامش‌ فاجر باشه‌.

 بندة‌ خدا آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ داراي‌ استقامت‌ باشه‌. تمام‌ نيروها را در اختيارش‌ گذاشتند، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ فرمود كه‌ اگر نمي‌تونيد مثل‌ من‌ صدرصد باشيد ولي‌ پشت‌ سر من‌ بيائيد. فاعيوني‌ بورع‌ و اجتهاد كمك‌ من‌ باشيد. خودتون‌ را شبيه‌ به‌ من‌ كنيد. پشت‌ سر من‌ حركت‌ كنيد. من‌ توقع‌ ندارم‌ شماها مثال‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ باشيد ولي‌ كمكم‌ كنيد. با من‌ باشيد. پشتيبان‌ من‌ باشيد. اينكه‌ مي‌گه‌ فاعينوني‌ كمكم‌ كنيد منظور اين‌ نيست‌ كه‌ مثلا صد كيلو بار را نميتونه‌ ببره‌ خونه‌، حالا پنجاه‌ كيلوش‌ را شما ببر پنجاه‌ كيلو را او. نه‌. همين‌ من‌ اگر دروغ‌ نميگم‌ شما هم‌ نگيد. اگر من‌ قدرت‌ ما سوي‌ الله‌ تحت‌ اختيار منه‌، شما يك‌ قدرت‌ جزئي‌ پيدا كرديد در اثر عبادت‌ حالا دعاتون‌ مستجاب‌ ميه‌. دعا را هر جائي‌ نكنيد. حساب‌ بكن‌ خدا اگر راضيه‌ آنوقت‌ دعا كن‌ كه‌ اين‌، اگر يك‌ وقتي‌ دعا كردي‌، دعا وظيفه‌ است‌، ديدي‌ دعا مستجاب‌ نشد، بگو هر چه‌ مصلحت‌ خداست‌. نگو اي‌ بابا. دعاها هم‌ مثل‌ اينكه‌ من‌ بعضي‌ وقتها بعضي‌ افراد مي‌آيند توي‌ مشهد در كانون‌ بهم‌ ميگن‌ آقا ما رفتيم‌ در حرم‌ حضرت‌ رضا چه‌ كرديم‌، چه‌ كرديم‌، چه‌ فلان‌، دعامون‌ مستجاب‌ نشده‌. ميگم‌ بخاطر اينكه‌ تو دعوا كردي‌ دعا نكردي‌. آخه‌ فرق‌ دعا با دعوا اينه‌ كه‌ دعا يعني‌ خواهش‌ ميكنم‌ بديد و بعد دادند دادند، ندادند هم‌ باز انسان‌ متشكره‌. ولي‌ وقتي‌ دعوا داره‌ انسان‌ قهر ميكنه‌، آنجا سر و صدا راه‌ مي‌اندازه‌. خلاصه‌ شكايت‌ ميكنه‌، گله‌ ميكنه‌ از اين‌ حرفها. و گاهي‌ افرادي‌ هستند خيلي‌ اصرار دارند. ميگم‌ آنقدري‌ كه‌ تو توقع‌ داري‌ خدا گوش‌ به‌ حرفت‌ بده‌ تو گوش‌ به‌ حرف‌ خدا ميدي‌؟ آخه‌ فرق‌ مولا و بنده‌اش‌ اينه‌ كه‌ هر چه‌ مولا گفت‌، بنده‌ بگه‌ چشم‌. ولي‌ هر چه‌ بنده‌ گفت‌ مولا اگر صلاح‌ دونست‌ ميگه‌ بسيار خوب‌. حالا ما جامون‌ را با خدا عوض‌ كرديم‌. هرچه‌ ما ميگيم‌ بايد خدا بگه‌ چشم‌. هر چي‌ خدا گفته‌ ما اگر حالش‌ را داشتيم‌ انجام‌ ميديم‌. آنوقت‌ اگر يك‌ وقتي‌ هم‌ خدا انجام‌ نداد دعوا مي‌كنيم‌.

 كوشش‌ بكنيد انشاء الله‌ كه‌ من‌ نمي‌خوام‌ بگم‌ همه‌اتون‌ الان‌ در يك‌ مرحله‌اي‌ هستيد كه‌ بايد اينجوري‌ باشيد. نه‌. انشاء الله‌ كم‌ كم‌ بعضي‌هاتون‌ مي‌رسيد و بعضي‌ها هم‌ رسيديد. ولي‌ چون‌ مقصد همه‌ بايد به‌ همين‌ مقام‌ بندگي‌ برسيد. و ما خلقت‌ الجن‌ و الانس‌ الا ليعبدون‌. به‌ اين‌ هدف‌ الهي‌ بايد همه‌ برسيد و بندة‌ خدا بشيد تازه‌ نگيد من‌ بندگي‌ مي‌كنم‌ تا اينكه‌ خدا قدرتش‌ را بگذاره‌ در اختيار من‌. نه‌ اينهم‌ باز خلاف‌ بندگيه‌، مقصدي‌ است‌ خلاف‌ مقصد واقعي‌. اگر انشاء الله‌ خودتون‌ را در اين‌ راه‌ مي‌بينيد از حالا بايد تمرين‌ اينها را بكنيد. تمرين‌ اين‌ مسائل‌ را بكنيد.

 ما بچه‌ بوديم‌ اولياء خدا را مي‌رفتيم‌ امتحان‌ مي‌كرديم‌. ببينيم‌ كي‌ اولياء خداست‌. خيال‌ ميكرديم‌ اولياء خدا آنهايي‌ هستند كه‌ تا گفتند خدايا بده‌ خدا هم‌ بگه‌ چشم‌. خدا مطيع‌ اينها باشه‌. دعايي‌ مي‌گفتيم‌ بكنيد يا فرض‌ كنيد چيزي‌ را در نظر مي‌گرفتيم‌. نه‌ اين‌ بابا هم‌ به‌ درد اينكه‌ از اولياء خدا باشه‌ نميخوره‌. و امثال‌ اينها. نه‌ اينها نيست‌. بندگي‌. بنده‌ بشيد انشاء الله‌.

 از حالا تمرين‌ كنيد. تمرين‌ اين‌ را بكنيد كه‌ فرض‌ كنيد با خودتون‌ تمام‌ قدرت‌ در دست‌ شماست‌ ببينم‌ خدا اجازه‌ ميده‌ كه‌ اين‌ قدرت‌ را در اين‌ راه‌ اعمال‌ بكنم‌ يا نه‌؟ تا بيائيد كوچك‌ بشيد كوچك‌ بشيد بيائيد تا برسه‌ به‌ اين‌ لباتون‌. اين‌ لبتون‌ را كه‌ بهم‌ بزنيد از قدرت‌ خدا استفاده‌ ميكنيد. و لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌ العلي‌ العظيم‌. اين‌ حرفي‌ را كه‌ شما مي‌زنيد خدا راضيه‌ كه‌ شما بگيد يا نه‌؟ اين‌ صدايي‌ را كه‌ مي‌شنويد خدا راضيه‌ بشنويد يا نه‌؟ اين‌ نگاهي‌ را كه‌ مي‌كنيد خدا راضيه‌ كه‌ اين‌ نگاه‌ را بكنيد يا نه‌. چون‌ همة‌ اينها قدرت‌ مال‌ خداست‌. انا لله‌ همه‌امون‌ تحت‌ قدرت‌ پروردگاريم‌. قدرتمون‌ مال‌ خداست‌. از ملك‌ خدا ما نبايد به‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ عليه‌ خدا استفاده‌ كنيم‌. در راه‌ گناه‌ استفاده‌ كنيم‌. اين‌ را تمرين‌ كنيد. من‌ نمي‌خوام‌ موعظه‌اتون‌ بكنم‌ها. هيچ‌ بناي‌ موعظه‌ ندارم‌. ولي‌ مي‌خوام‌ تمرينتون‌ بدم‌ كه‌ انشاء الله‌ وقتي‌ به‌ مقصد اصلي‌ رسيديد و خليفة‌ الله‌ شديد به‌ فكر اين‌ نباشيد كه‌ ما آنجا كه‌ رسيديم‌ ديگه‌ مي‌گيم‌ بعله‌ مثل‌ حضرت‌ سليمان‌ كه‌ جن‌ و انس‌ در اختيار باشه‌ و هر چي‌ هم‌ بخواد انجام‌ بشه‌ و بسيار زندگي‌ خوبي‌ خواهيم‌ داشت‌. پول‌ مي‌خوايم‌ فوري‌ به‌ ملائكه‌ ميگيم‌، به‌ اجنه‌ ميگيم‌ پول‌ برامون‌ بيارند. صبحها ديگه‌ نمي‌خواد خودمون‌ را بدخواب‌ بكنيم‌ بريم‌ نون‌ بخريم‌. به‌ يك‌ ولي‌ خدائي‌، كسي‌ نون‌ بخره‌ بياره‌. يا اصلا اراده‌ مي‌كنيم‌ نون‌ ايجاد بشه‌. چرا به‌ نانوا مراجعه‌ بكنيم‌. چرا سوار هواپيما بشيم‌ كه‌ سقوط‌ بكنه‌، طي‌ الارض‌ مي‌كنيم‌ مي‌ريم‌ مشهد بريم‌ اينطرف‌ كربلا، همه‌اش‌ دنبال‌ همين‌ حرفها و همين‌ آجيلها هستيم‌. و حال‌ اينكه‌ نه‌ اگر داشته‌ باشيم‌. الان‌ با اراده‌ بخواي‌ بري‌ به‌ مشهد و مي‌توني‌. ولي‌ خدا ميگه‌ نه‌. از اين‌ مسائل‌، شما خيال‌ نكنيد آصف‌ بن‌ برخيا هر روز مي‌تونست‌ مثلا خوب‌ اين‌ آدم‌ خوب‌ كه‌ يك‌ اعلاميه‌ مي‌داد كه‌ ما مثلا بار را از اينور به‌ آنور حمل‌ و نقل‌ مي‌كنيم‌، پول‌ مي‌گيريم‌. خدمت‌ شما عرض‌ شود تمام‌ اثاثية‌ خونة‌ شما را منتقل‌ مي‌كرد به‌ خانه‌اي‌ كه‌ شما مثلا در مشهد خريديد. خوب‌ ديگه‌ وانت‌ بار و اين‌ حرفها هم‌ لازم‌ نداشت‌. نه‌. آن‌جا يك‌ مورد آنهم‌ براي‌ اينكه‌ خدا در قرآن‌ ثبت‌ كنه‌ با اذن‌ پروردگار. حضرت‌ عيسي‌ ميگه‌ و ابرح‌ الاكمل‌ و ابرص‌ باذن‌ خدا. حضرت‌ امير هم‌ اين‌ حرفها را داره‌ كه‌ من‌ مي‌توانم‌ آسمانها و زمين‌ را خلق‌ كنم‌ به‌ يك‌ چشم‌ برهم‌ زدن‌ باذن‌ الله‌. در همة‌ روايات‌ هست‌. اگر خدا اذن‌ بده‌. يعني‌ ماهم‌ بندة‌ خدا هستيم‌. اگر خدا بگه‌ بكن‌ چشم‌. خلق‌ شده‌ به‌ عقيدة‌ شيعه‌ و به‌ عقيدة‌ هر عاقلي‌ و به‌ عقيدة‌ هر آدم‌ با فهمي‌ با ارادة‌ ائمه‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلامه‌. هر چي‌ را گفته‌ خلق‌ كن‌ خلق‌ كردند هر چي‌ را گفته‌ خلق‌ نكن‌ خلق‌ نكردند. بندة‌ خدا هستند. ارادة‌ الرب‌ في‌ مقادير اموره‌ تحبط‌ اليكم‌ و تثبت‌ من‌ بيوتكم‌. ارادة‌ خدا اصلا وارد ميشه‌ به‌ اينجا بعد از اينجا خارج‌ ميشه‌. اينجوري‌ ميشه‌. اين‌ را تمرين‌ كنيد. در هر مرحله‌اي‌ هستيد در مرحلة‌ توبه‌ هستيد تا به‌ بالا. هر چه‌ هستيد اين‌ را بايد تمرين‌ كنيد تا برسيد به‌ بندگي‌. من‌ نميگم‌ همين‌ الان‌ اينجوري‌ بشيد. نه‌ الان‌ نه‌ آن‌ قدرتش‌ را داريد و نه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود مرحله‌اش‌ را داريد. و ما حوصله‌امون‌ زياده‌ شماهم‌ بايد حوصله‌اتون‌ زياد باشه‌. چون‌ نتيجة‌ زياد و زحمت‌ كم‌. زحمت‌ كم‌.

 مكرر مثال‌ زدم‌ كه‌ بيست‌ سال‌ شما درس‌ مي‌خونيد يك‌ ليسانس‌ مي‌گيريد. يك‌ ليسانس‌ دكتر ميشيد. چيكار ميكني‌ آقا؟ ديگه‌ خوب‌ شد، اين‌ ورقه‌ را ميدم‌ من‌ را استخدام‌ مي‌كننند. وقتي‌ استخدام‌ كردند خدمت‌ شما عرض‌ شود ماهي‌ هيفده‌ هزار تومان‌ به‌ من‌ حقوق‌ مي‌دهند. بيست‌ تومانش‌ را ميديم‌ به‌ اجارة‌ خونه‌. سه‌ تومن‌ هم‌ از اين‌ و اون‌ قرض‌ مي‌كنيم‌ و بقيه‌اش‌ هم‌ هوا مي‌خوريم‌. همه‌ بيست‌ سال‌ درس‌ خونده‌اند براي‌ اين‌. حالا نه‌ من‌ ميگم‌ ماهي‌ صد هزار تومن‌ بهتون‌ ميدهند كه‌ نداند مثل‌ اون‌ تعارفهاي‌ ديگه‌

 بيست‌ سال‌ زحمت‌ كشيدي‌ ميگيم‌ حالا شما صد سال‌ عمر مي‌كنيد. بالاتر از اين‌ كه‌ نميشه‌. توقع‌ هم‌ بيشتر از اين‌ نداريد. خوب‌ بيست‌ سالش‌ كم‌، ميشه‌ هشتاد سال‌. شما از سن‌ هفت‌ سالگي‌ هم‌ شروع‌ كرديد. تقريبا حالا ما ميگيم‌ هشتاد سال‌، براي‌ هشتاد سال‌ شما بيست‌ سال‌ زحمت‌ كشيديد. براي‌ بي‌ نهايت‌ زندگي‌ راحت‌ صددرصد راحت‌ با حقوق‌ خيلي‌ بالا. چند سال‌ دوست‌ داري‌ زحمت‌ بكشي‌؟ ده‌ سال‌ زحمت‌ بكش‌ به‌ كمال‌ مي‌رسي‌. زحمتي‌ هم‌ نداره‌. هميني‌ كه‌ مي‌بينيد. چقدر آقا كار مي‌كنيد شما؟ چقدر زحمت‌ مي‌كشيد. ده‌ سال‌. بخدا بي‌ انصافيم‌ خيلي‌. بعضي‌ها مي‌آيند ميگند آقا اين‌ مرحله‌ را ما خيلي‌ مانديم‌ توش‌. چقدر مانديد؟ شش‌ ماه‌ شد. ماها، اين‌ را بهتون‌ بگم‌، اين‌ برنامه‌اي‌ كه‌ من‌ خداي‌ تعالي‌ لطف‌ كرده‌ من‌ در اختيارتون‌ گذاشتم‌ اينطوره‌، و الا يكي‌ دوسال‌ يا يك‌ سال‌  و نيم‌ حد اقل‌ بايد رويش‌ كار كنيد. من‌ خودم‌ مي‌دونيد چقدر براي‌ شماها زحمت‌ ميكشم‌. حالا من‌ چيكار مي‌كنم‌. گاهي‌ واقعا توي‌ حرم‌ حضرت‌ رضا فقط‌ بخاطر شماها ميرم‌. وقتي‌ مي‌آيم‌ بيرون‌ مي‌بينم‌ من‌ براي‌ خودم‌ اصلا زيارت‌ نكردم‌. براي‌ يكي‌ يكي‌ از شما زيارت‌ مي‌كنم‌. كه‌ هر زيارتي‌ هزار حج‌ و هزار عمره‌ است‌. توي‌ حساب‌ شما ميگم‌ بريزند اين‌ درآمد را توي‌ حساب‌ شما مي‌ريزند. براي‌ رشد شما خوبه‌.

 صل‌ عليهم‌. ان‌ الصلاتك‌ سكنن‌ لهم‌. ميگه‌ كه‌ خذ من‌ اموالهم‌ صدقه‌. از اموالشون‌ صدقه‌ بگير كه‌ ظاهرا تهرانيها برنامه‌هاشون‌ را اصلا انجام‌ نميدن‌. بعضي‌ هاشون‌ نمي‌دونم‌ انشاء الله‌ ميدن‌. اين‌ ماهانه‌اشون‌ را نمي‌دانم‌ ميدهند، نمي‌دهند. مي‌دهند؟ انشاء الله‌. در دو هفتة‌ قبل‌ توي‌ مشهد يك‌ عده‌ عقب‌ افتاده‌ بودند. گفتم‌ تا هفتة‌ ديگه‌ اگر تصفية‌ حساب‌ نكرديد، دم‌ در مي‌گذاريم‌ راهتون‌ ندهند توي‌ مجلس‌. بعله‌. اين‌ چرا خوشبختيش‌ اينه‌ كه‌ ما دفتر داريم‌، اين‌ پولها كه‌ گرفته‌ ميشه‌، خرج‌ و دخلش‌ همه‌اش‌ جداست‌ مربوط‌ به‌ من‌ نيست‌. من‌ ميتونم‌ بگم‌. خذ من‌ اموالهم‌ صدقه‌. از اموالشون‌ صدقه‌ بگير براي‌ كارهاي‌ خير. تطهرهم‌ و تزكيهم‌، هم‌ پاكشون‌ كن‌ هم‌ تزكية‌ نفسشون‌، در پيشرفت‌ تزكية‌ نفسشون‌ مفيده‌ كه‌ اين‌ دو تا نتيجة‌ صدقه‌ دادنه‌. نتيجة‌ مهمتر اينه‌ كه‌ اگر ما بخواهيم‌ پيرو پيغمبر اكرم‌ باشيم‌ بايد اين‌ كار را بكنيم‌ و صل‌ عليهم‌ از خدا بخواه‌ كه‌ خدا صلواتش‌ را بر اينها نازل‌ كنه‌. رحمت‌ خاصش‌ را. در سرتاسر قرآن‌ آقايون‌ خدا به‌ سه‌ دسته‌ صلوات‌ فرستاده‌ يا به‌ پيغمبرش‌ دستور داده‌ كه‌ به‌ سه‌ دسته‌ صلوات‌ بفرسته‌. يكي‌ ان‌ الله‌ و ملائكته‌ يصلون‌ علي‌ النبي‌ كه‌ بر پيغمبر اكرم‌. يكي‌ آنهايي‌ كه‌ صابرين‌ هستند، خيلي‌ مقامشون‌ بالاست‌ كه‌ هر مصيبتي‌ بر آنها وارد ميشه‌ ميگن‌ انا لله‌ و انا اليه‌ راجعون‌ و رسيدن‌ به‌ مقام‌ توحيد و از نظر تزكية‌ نفس‌ خيلي‌ بالايند. آنها هم‌ ميگه‌ اولئك‌ عليهم‌ صلواة‌ من‌ ربهم‌ و رحمه‌. و سوم‌ آنهايي‌ كه‌ پيغمبر را وادار كرده‌ كه‌ تو صلوات‌ بر آنها بفرست‌. و صل‌ عليهم‌ و جدا اين‌ را عرض‌ كنم‌. من‌ گاهي‌ مي‌گم‌ كه‌ دفتراتون‌ را بياريد دفترها را وقتي‌ من‌ بررسي‌ مي‌كنم‌ كه‌ هفتة‌، در ماه‌ گذشته‌ بررسي‌ كردم‌، خوب‌ هر كدام‌ كه‌ خوب‌ كار نكنيد مي‌بينم‌ ما چرا زور بزنيم‌. خودش‌ زور نميزنه‌ ما زور بزنيم‌. خوب‌ كار نكنيد ممكنه‌ حالا الحمد لله‌ در ماه‌ گذشته‌ ما اينجا نداشتيم‌. بعضي‌ها ميروند غصه‌ مي‌خورند كه‌ آقا ما فلان‌. نه‌. ولي‌ ممكنه‌ كه‌ ببينيم‌ تنبلي‌ ميكنه‌، خودش‌ به‌ فكر خودش‌ نيست‌ من‌ به‌ فكرش‌ باشم‌. آنوقت‌ آن‌ را اسمش‌ را خارج‌ مي‌كنيم‌. چون‌ بالاخره‌ زحمت‌ نبايد ما زياد به‌ خودمون‌ بدهيم‌. خودتون‌ به‌ فكر باشيد. خيلي‌ اهميت‌ بديد.

 سكنن‌ لهم‌. سكن‌ يعني‌ آرامش‌ ميده‌. وقتي‌ كه‌ پيغمبر بر شما صلوات‌ بفرسته‌، دوستانتون‌ براي‌ شما دعا كنند و رحمت‌ خاصه‌ را از خدا بخواهند و انشاء الله‌ من‌ كه‌ خدمتگزار شما هستم‌ و همة‌ آرزو و انتظارم‌ اينه‌ كه‌ شماها انشاء الله‌ به‌ يك‌ كمالي‌ برسيد و ما حق‌ كميسيونش‌ را از خدا بگيريم‌. چون‌ شما وقتي‌ كه‌ انفستون‌ را فروختيد به‌ خدا وما دلالش‌ بوديم‌، كميسيون‌ مي‌گيريم‌. شما كه‌ اين‌ كارها را بلديد ديگه‌. بعله‌. انشاء الله‌ به‌ ما بدهند چيزي‌ كه‌ من‌ ذخيرة‌ آخرتم‌ مي‌دونم‌ همينه‌، همين‌ حق‌ كميسيوني‌ هست‌ كه‌ از تزكية‌ نفس‌ شماها، از باصطلاح‌ پيشرفت‌ شماها، موفقيت‌ شما و انشاء الله‌ به‌ جائي‌ برسيد كه‌ ان‌ الله‌ اشتري‌ من‌ المؤمنين‌ انفسهم‌ و ان‌ لهم‌ الجنة‌. خدا جان‌ شما را، وجود شما را ميخره‌ و بهشت‌ در مقابل‌ بهتون‌ ميده‌ و اينجا يه‌ واسطه‌ مي‌خواد كه‌ اينطوري‌ باشه‌ و من‌ خدا ميدونه‌ هميشه‌ براتون‌ دعا ميكنم‌ و از خدا مي‌خواهم‌ آن‌ رحمت‌ خاصه‌اي‌ كه‌ بر پيغمبر اكرم‌ نازل‌ شد بر شما هم‌ نازل‌ بشه‌. پس‌ فكر نكنيد كه‌ اگر پيشرفت‌ روحي‌ پيدا مي‌كنيد و الحمد لله‌ همين‌ امروز به‌ يك‌ نفر برخورد كردم‌ با اينكه‌ تازه‌ شروع‌ كرده‌، آنقدر حالش‌ منقلب‌ بود كه‌ مي‌گفت‌ خيلي‌ من‌ فرق‌ كردم‌. افرادي‌ ما داشتيم‌ و داريم‌ كه‌ اينها فاسق‌ و فاجر بودند، بحمد الله‌ الان‌ جزء اولياء خدا شدند. اينها هست‌. و انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ موفق‌ باشيد. كوشش‌ بكنيد تا انشاء الله‌ تا مي‌توانيد در همان‌ مرحله‌اي‌ كه‌ هستيد، در همان‌ مرحله‌ همت‌ بكنيد كه‌ انشاء الله‌ موفق‌ بشيد.

 چيز ديگري‌ به‌ نظرم‌ نمي‌آد كه‌ تذكر بدهم‌. آقاي‌ يوسف‌ زاده‌ چيزي‌ به‌ نظرتون‌ نمي‌آد؟ حمد و سوره‌هاتون‌ بنا شد كه‌ درست‌ بشه‌ انشاء الله‌، عقائدتون‌ را تنظيم‌ بكنيد و بيشتر آقاي‌ حسن‌لو زحمت‌ مي‌كشند، دربارة‌ عقايد حالا اين‌ را ما خود آقاي‌ فرزانه‌ لطف‌ مي‌فرمودند تشريف‌ مي‌آوردند كه‌ خيلي‌ خوب‌ بود. از وجود ايشان‌، از وجود جناب‌ آقاي‌ يوسف‌ زاده‌، از دوستان‌ خوب‌ مراحل‌ كمال‌ و بالا ما الحمد لله‌ داريم‌، جناب‌ آقاي‌ چمني‌ و آن‌ دوستان‌ انشاء الله‌ استفاده‌ بكنيد. خود آقاي‌ بعله‌، هستند انشاء الله‌ عقائدتون‌ را در صراط‌ مستقيم‌ قرار بديد انشاء الله‌. و انشاء الله‌ پرسشنامه‌هايي‌ براي‌ ماه‌ آينده‌.

 

۲۰ جمادی الاول ۱۴۱۵ قمری – استقامت‌، ثبات‌، مقاومت‌ اخلاق‌ خ‌ ۶۵

بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمدلله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 در اين‌ سورة‌ كهف‌ كه‌ شما زياد باهاش‌ سروكار پيدا كرده‌ايد بيشتر از هر چيز به‌ استقامت‌ و پايداري‌ و ثبات‌ توجه‌ فرموده‌. و شايد شماها فكر كنيد كه‌ چرا اينقدر دربارة‌ اين‌ موضوع‌ بحث‌ ميشود. شايد با خودتون‌ گاهي‌ هم‌ كسالت‌ روحي‌ پيدا كنيد كه‌ چرا ما بايد اينقدر حرف‌ از ثبات‌ و پايداري‌ و استقامت‌ بشنويم‌. چرا بايد اين‌ مقدار براي‌ اين‌ جهت‌ كار كنيم‌؟ من‌ در جواب‌ عرض‌ ميكنم‌ كه‌ عمدة‌ گرفتاريها براي‌ رسيدن‌ به‌ كمالات‌ از ناحية‌ ضعف‌ و كم‌ صبري‌ و ناثباتي‌ بوجود مي‌آيد. اگر شما توانستيد اين‌ يك‌ مرحله‌ را بگذرانيد و كامل‌ كنيد، مراحل‌ ديگر بطور قطع‌ و يقين‌ خودبخود موفق‌ ميشيد. تمام‌ پيغمبرها كه‌ اولوالعزم‌ شدند بخاطر استقامت‌ بود. شما اصلا كلمة‌ عزم‌ را ميدونيد به‌ معناي‌ كسي‌ است‌ كه‌ قاطعيت‌ داره‌. استقامت‌ داره‌. حضرت‌ آدم‌ جزء پيغمبرهاي‌ اولوالعزم‌ نيست‌. با اينكه‌ پدر همه‌ است‌. براي‌ اينكه‌ توي‌ بهشت‌ نتوانست‌ مقاومت‌ كنه‌. خدا در قرآن‌ مي‌فرمايد و لم‌ نجد له‌ عزما. ما براي‌ او استقامت‌، عزم‌، قاطعيت‌، نديديم‌. حضرت‌ نوح‌ چرا پيغمبر اولوالعزم‌ شد. يعني‌ پيغمبر صاحب‌ قاطعيت‌، صاحب‌ عزم‌. بخاطر اينكه‌ نهصد و پنجاه‌ سال‌، خيليه‌ها، نهصد و پنجاه‌ سال‌ تنها توي‌ قومش‌ با مردم‌ حرف‌ ميزد. در اين‌ نهصد و پنجاه‌ سال‌ چقدر هدايت‌ شدند؟ حدود ده‌ نفر، بيست‌ نفر. خودش‌ ميگه‌ خدايا كل‌ ما دعوتهم‌ ليلا و نهارا فلم‌ يجدهم‌ دعائي‌ الا فرارا. من‌ هر چي‌ شب‌ و روز، معلومه‌ كه‌ پيغمبر شبانه‌روزي‌ بوده‌، شب‌ و روز كار ميكرده‌، فلم‌ نجدهم‌، مثل‌ اينكه‌ حرفهاي‌ ما بسم‌ الله‌ بود و آنها هم‌ جن‌. فرار كردند.

 حضرت‌ يعقوب‌ با اينكه‌ پدر آنهمه‌ انبياء بزرگه‌، پدر انبياء بني‌ اسرائيله‌ كه‌ شايد از همة‌ انبياء بيشتر، انبياء بني‌ اسرائيل‌ بودند يعني‌ فرزندان‌ حضرت‌ يعقوب‌ بودند. چرا او پيغمبر اولوالعزم‌ نشد و حضرت‌ موسي‌ كه‌ يكي‌ از پيغمبرهاي‌ بني‌ اسرائيله‌، او اولوالعزم‌ شد. اين‌ چرا؟ بخاطر اينه‌ كه‌ اون‌ ثباتي‌ كه‌ بايد داشته‌ باشه‌ در فراق‌ فرزندش‌ نداشت‌. حضرت‌ موسي‌ چرا پيغمبر اولوالعزم‌ شد؟ بخاطر اينكه‌ در مقابل‌ فرعون‌، آن‌ جلاد خونخواري‌ كه‌ در تاريخ‌ اسمش‌ معروفه‌، در مقابل‌ او ايستادگي‌ كرد، توانائي‌ داشت‌، و تا آنها را توي‌ آب‌ غرق‌ نكرد دست‌ برنداشت‌.

 حضرت‌ دانيال‌ و نميدونم‌ اينهمه‌ انبياء كه‌ بودند چرا اينها اولوالعزم‌ نشدند؟ بخاطر اينكه‌ آن‌ استقامتي‌ كه‌ بايد داشته‌ باشند نداشتند. حضرت‌ يونس‌ كه‌ اسمش‌ را همه‌ شنيديد، چرا با اينكه‌ خيلي‌ معروفه‌، خيلي‌ پيغمبر معتبريست‌، چرا جزء پيغمبرهاي‌ اولوالعزم‌ نشد؟ بخاطر اينكه‌ در ميان‌ مردم‌ گفت‌ گفت‌. مردم‌ را هدايت‌ مي‌خواست‌ بكنه‌. اينها گوش‌ نكردند. اذيتش‌ هم‌ مي‌كردند. نشست‌ با خودش‌ يك‌ حسابي‌ كرد، همين‌ حسابهايي‌ كه‌ شماها ميكنيد. همين‌ حسابهايي‌ كه‌ اكثر ماها داريم‌. خدا كه‌ مهربانه‌، من‌ هم‌ كه‌ بيشتر از اين‌ نميشه‌. اين‌ مردم‌ هم‌ كه‌ آدم‌ نميشوند. پس‌ خوبه‌ كه‌ اينها را ولشون‌ كنم‌ به‌ حال‌ خودشون‌. ما ديگه‌ بسمونه‌. از ما بخير و از شما به‌ سلامت‌. وقتي‌ گوش‌ نمي‌كنيد حتي‌ يك‌ نفر هم‌، حتي‌ يك‌ نفر هم‌ به‌ حضرت‌ يونس‌ ايمان‌ نياورده‌ بود. وقتي‌ گوش‌ نمي‌كنيد من‌ چيكار كنم‌. سالهاست‌ من‌ دارم‌ ميگم‌، يك‌ نفر نيامد طرف‌ ما. هر كي‌ باشه‌ مأيوس‌ ميشه‌. فقط‌ يك‌ اشكال‌ كارش‌ داشت‌ كه‌ با خودش‌ نشست‌ فكر كرد. اقلا اگر از خداي‌ تعالي‌ اجازه‌ ميگرفت‌ شايد خدا اجازه‌ بهش‌ نميداد و اين‌ گرفتاري‌ را پيدا نميكرد. در آية‌ نماز غفيله‌ مي‌خونيد، اين‌ البته‌ مربوط‌ به‌ بحثتون‌ هم‌ هست‌ كه‌ دارم‌ ميگم‌. نه‌ مربوط‌ به‌ استقامت‌. مربوط‌ به‌ انبياست‌، به‌ نبوته‌ كه‌ هفته‌هاي‌ گذشته‌ بحث‌ داشتيم‌. چرا توي‌ اين‌ آية‌ شريفه‌ اينطور با حضرت‌ يونس‌ برخورد شده‌. و ذالنون‌ اذ ذهب‌، ذالنون‌ همين‌ حضرت‌ يونسه‌. گاهي‌ اسم‌ يك‌ فردي‌ را نمي‌برند براي‌ اينكه‌ آبروش‌ نره‌. گاهي‌ اسم‌ يك‌ فرد را نمي‌برند بخاطر اينكه‌ احترامش‌ كنند. حضرت‌ يونس‌ را بخاطر اينكه‌ آبرويش‌ را نبرند اسمش‌ را نبرند. و ذالنون‌ اذ ذهب‌ مغاضبا، وقتي‌ كه‌ رفت‌ در حال‌ غضب‌. خوب‌ شما هم‌ باشيد غضب‌ مي‌كنيد. به‌ بچه‌اتون‌ ده‌ دفعه‌ گفتيد پاشو نمازت‌ را بخون‌. اين‌ بازهم‌ بيداره‌ پا نميشه‌. ناراحت‌ نميشيد؟ چرا. او صد مرتبه‌ بيشتر گفته‌ بود به‌ همة‌ مردم‌، يك‌ نفر گوش‌ به‌ حرفش‌ ندادند. و ذاالنون‌ اذ ذهب‌ مغاضبا، با خودش‌ هم‌ فكر كرد كه‌ ان‌ لن‌ نقدر عليه‌، ما رويش‌ فشار نمي‌آوريم‌، عفوش‌ مي‌كنيم‌. خدا مهربانه‌، خدا كريمه‌. ديگه‌ من‌ چيكار كنم‌؟ نميتونم‌، مي‌بينيد كه‌ من‌ ديگه‌ طاقت‌ بيشتر از اين‌ ندارم‌. فظن‌ ان‌ لن‌ نقدر عليه‌. گمان‌ كرد كه‌ ما برايش‌ تنگ‌ نمي‌گيريم‌، سخت‌ نمي‌گيريم‌. فنادي‌ في‌ الظلمات‌. خدا چيكار كرد؟ انداختش‌ توي‌ يك‌ زندان‌ طويل‌ المدت‌، يك‌ زندان‌ ابد، حبس‌ ابد. كه‌ اگر مي‌فهميد اين‌ اظهار پشيماني‌ نميكرد و گناهانش‌ را به‌ گردن‌ خودش‌ نمي‌پذيرفت‌ و همينطور ميگفت‌ كه‌ من‌ ديگه‌ تقصير ندارم‌، تا روز قيامت‌ توي‌ شكم‌ ماهي‌ مي‌ماند و زنده‌ هم‌ خدا نگهش‌ ميداشت‌ كه‌ رنج‌ بكشه‌. فنادي‌ في‌ الظلمات‌. آنجا چيكار كرد؟ گفت‌، پيغمبره‌، بلده‌ چيكار بكنه‌. شما هم‌ بايد بلد باشيد. اول‌ اينكه‌ ناثباتي‌ نكنيد. بعد هم‌ اگر يك‌ وقت‌ لغزشي‌ پيدا كرديد فورا جبران‌ كنيد. فورا. بگذاريد بمونه‌ بدبخت‌ ميشيد. يعني‌ ديگه‌ نمي‌تونيد برگردونيد. فنادي‌ في‌ الظلمات‌ ان‌ لا اله‌ الا انت‌. گفت‌ خدايا هيچ‌ مؤثري‌ در وجود نيست‌ جز تو. همة‌ كارها در دست‌ توست‌. اما ايني‌ كه‌ من‌ افتادم‌ اين‌ تو، توي‌ اين‌ سلول‌ تنگ‌ و تاريك‌ و مرطوب‌، بدترين‌ زندانهاي‌ روي‌ كرة‌ زمين‌ مال‌ حضرت‌ يونس‌ بود. توي‌ اين‌ زندان‌ تاريك‌ پر از رطوبت‌ افتاده‌ام‌، تو پاكي‌. تو انداختي‌ اما بخاطر عمل‌ خود من‌ افتادم‌. قضاي‌ تو اين‌ كار را كرد. من‌ خودم‌ به‌ دست‌ خودم‌ اين‌ عمل‌ را انجام‌ دادم‌. تو قضاوت‌ كردي‌ كه‌ مني‌ كه‌ پيغمبرم‌ و بايد از همه‌ صبرم‌ بيشتر باشه‌، كم‌ صبري‌ كردم‌، كم‌ استقامتي‌ كردم‌. من‌ را توي‌ اين‌ زندان‌ تو انداختي‌ اما تقصير خودم‌ بود. سبحانك‌، تو پاكي‌. اني‌، من‌ هستم‌ كه‌ از ظالمينم‌. اني‌ كنت‌ من‌ الظالمين‌. خدا ميفرمايد فاستجبنا له‌. فورا جوابش‌ دادم‌. ولي‌ در عين‌ حال‌ او پيغمبر اولوالعزم‌ نشد. يك‌ لغزش‌ انسان‌ را از مرحله‌ پرت‌ ميكنه‌. شما بگيد كه‌ من‌ ماشينم‌ را توي‌ پرتگاه‌ پرتش‌ ميكنم‌، بعد مي‌آوريم‌ تعميرش‌ مي‌كنيم‌ و درستش‌ مي‌كنيم‌. ماشيني‌ كه‌ پرت‌ شده‌، تصادفي‌ هست‌، هر چي‌ هم‌ بخواي‌ درستش‌ كني‌ مثل‌ اولش‌ نميشه‌. كوشش‌ كنيد پرت‌ نشيد. فاستجبنا له‌. ما جوابش‌ داديم‌.

 حالا چرا انبياء همه‌اشون‌ استقامت‌ نمي‌كردند؟ براي‌ اينكه‌ استقامت‌ خيلي‌ كار مهميه‌. پنج‌ تا توي‌ يكصد و بيست‌ و چهار هزار پيغمبر، پنج‌ تايشون‌ اينها اولوالعزم‌ شدند. حضرت‌ نوح‌ و حضرت‌ ابراهيم‌ است‌ و. حضرت‌ ابراهيم‌ ببينيد يك‌ نقطة‌ ضعف‌ در تمام‌ طول‌ زندگيش‌ نداره‌. فشارهايي‌ كه‌ حضرت‌ ابراهيم‌ داشت‌ هيچ‌ پيغمبري‌ نداشت‌. امتحاناتي‌ كه‌ حضرت‌ ابراهيم‌ داشت‌ هيچ‌ پيغمبري‌ نداشت‌.

 ببينيد تمام‌ انبياء عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌، خيليندها، يكصد و بيست‌ و چهار هزار تا هستند. پنج‌ تايشون‌ اولو العزم‌ مي‌شوند و تا اولوالعزم‌ نباشند نمي‌تونند خيلي‌ ارزش‌ پيدا كنند. همه‌اش‌ هم‌ مربوط‌ به‌ اين‌ استقامته‌، هر پنج‌ تايشون‌. حضرت‌ ابراهيم‌ اولو العزمه‌. چرا اولوالعزمه‌؟ بهش‌ گفتند بچه‌ات‌ را بكش‌ گفت‌ چشم‌. گفتند خودت‌ توي‌ آتش‌ بسوز گفت‌ چشم‌. بهش‌ گفتند كه‌ زن‌ و بچه‌ات‌ را، شما خيال‌ مي‌كنيد، من‌ فكر مي‌كنم‌ بچه‌ كشتن‌ و خودش‌ توي‌ آتيش‌ سوختن‌ اين‌ اهميتش‌ خيلي‌ كمتر از يك‌ مرد با غيرت‌ پر عاطفه‌ است‌ كه‌ زن‌ و بچة‌ شيرخوارش‌ را ببره‌ بگذاره‌ وسط‌ بيابان‌ كه‌ اطرافش‌ تا چهارصد كيلومتر آبادي‌ نباشه‌. اين‌ خيلي‌ مهمه‌. هيچ‌ جا نداره‌ كه‌ حضرت‌ ابراهيم‌ يك‌ ذره‌ هم‌ اشك‌ از چشمش‌ آمد. دستور خداست‌، امر پروردگاره‌ و من‌ اين‌ كار را ميكنم‌. ببنيد اين‌ را بگذاريد كنار حضرت‌ يعقوب‌. حضرت‌ يعقوب‌ خوب‌ دوازده‌ تا پسر داره‌. يك‌ پسرش‌، يك‌ پسر بسيار خوب‌ خدا هم‌ دعواش‌ نكرد كه‌ چرا تو گريه‌ ميكني‌ براي‌ فراق‌ يوسف‌، اما خوب‌ حضرت‌ اسماعيل‌ هم‌ همان‌ پيغمبره‌، مثل‌ حضرت‌ يوسفه‌. هر كسي‌ هم‌ بچة‌ خودش‌ را دوست‌ داره‌. اگر روي‌ جنبه‌هاي‌ باصطلاح‌ بشري‌ باشه‌ هر كسي‌ بچة‌ خودش‌ را دوست‌ داره‌. مخصوصا بچة‌ متدين‌ خوب‌ پيغمبر. حضرت‌ اسماعيل‌ هم‌ پيغمبر بود، حضرت‌ يوسف‌ هم‌ پيغمبر بود. مثل‌ بچة‌ نوح‌ نبودند كه‌ نبايد هيچ‌ دوستش‌ داشت‌. اما او كجا و اين‌ كجا؟ او چه‌ بردباري‌ نشون‌ داد. وقتي‌ آمد روي‌، من‌ خودم‌ قضية‌ حضرت‌ ابراهيم‌ را كمتر موفق‌ ميشم‌ بگم‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ واقعا عقده‌ مي‌گيرتم‌. آمد روي‌ يك‌ بلندي‌ نگاه‌ كرد. شما فكر كنيد، وسط‌ يك‌ سنگلاخ‌. الانش‌ مكه‌ سنگلاخه‌. وسط‌ سنگلاخ‌ها. الان‌ كه‌ مدتهاست‌ شهر بزرگي‌ هم‌ شده‌، مار زياده‌ آنجا. يك‌ خورده‌اي‌ از شهر مكه‌ خارج‌ ميشيد حيوانات‌ درنده‌ زياده‌. آب‌ نيست‌، غذا نيست‌. آمد روي‌ يك‌ بلندي‌ نگاهي‌ كرد ديد زنش‌ نشسته‌ بچه‌اش‌ هم‌ كنارش‌ نشسته‌. نگاه‌ ميكنه‌ به‌ حضرت‌ ابراهيم‌. هيچي‌ نگفت‌. نداره‌ گريه‌ حتي‌ كرد. ما الان‌ داريم‌ قضيه‌اش‌ را ميگيم‌ حالمون‌ منقلب‌ ميشه‌. نگاه‌ كرد گفت‌ رب‌ اني‌ اسكنت‌ من‌ ذريتي‌، فقط‌ ناراحتيش‌ را به‌ همين‌ جملات‌ اظهار كرد. من‌ خدايا زن‌ و بچه‌ام‌ را در واديي‌ كه‌ يك‌ سر سوزن‌ گياهي‌ بيرون‌ نمي‌آيد بواد غير ذي‌ زرع‌ عند بيتك‌ المحرم‌، خوب‌ به‌ اميد اينكه‌ اين‌ خانة‌ تو در اينجا بنا ميشه‌ و نمازي‌ برپا ميشه‌. ربنا ليقيم‌ الصلاه‌، فقط‌ يك‌ خواهشي‌ از خدا كرد. اين‌ خواهش‌ حق‌ او بود ديگه‌. خدا هم‌ اين‌ خواهش‌ او را فورا پذيرفت‌. فاجعل‌ افئدة‌ من‌ الناس‌ تحبب‌ اليهم‌. خدايا دلهاي‌ مردم‌ را پر از محبت‌ بكن‌ نسبت‌ به‌ اينها. شما الان‌ كه‌ فرزندان‌ پيغمبر و پيغمبر را دوست‌ داريد، همان‌ دعاي‌ حضرت‌ ابراهيم‌ بوده‌. نمي‌تونيد دوست‌ نداشته‌ باشيد. مسلمان‌ حلالزاده‌ نميتونه‌ پيغمبر و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و فاطمة‌ زهرا را دوست‌ نداشته‌ باشه‌. ابي‌ هريره‌ ميگفت‌ كه‌ ما وقتي‌ مي‌خواستيم‌ بفهميم‌ يك‌ بچه‌اي‌ حلالزاده‌ است‌ يا حرامزاده‌ مي‌آورديمش‌ در وقتي‌ دو سه‌ ساله‌ ميشد در كنار محل‌ عبور حضرت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. ميگفتيم‌ اين‌ آقا را دوست‌ داري‌ يا نه‌؟ اگر مي‌گفت‌ دوستش‌ ندارم‌، مي‌كشتيمش‌. ميگفتيم‌ اين‌ حرامزاده‌ است‌. اگر مي‌گفت‌ دوستش‌ داريم‌ مي‌فهميد حلالزاده‌ است‌. بچة‌ كوچيك‌ها! علم‌ و عظمت‌ و امامت‌ هم‌ سرش‌ نميشه‌. حضرت‌ ابراهيم‌ گفت‌ فاجعل‌ افئدة‌ من‌ الناس‌ تحبي‌ اليهم‌. خدايا محبت‌ مردم‌ را متوجه‌ اينها بكن‌. جريان‌ را ديگه‌ شنيديد كه‌ هاجر چه‌ اضطرابي‌ پيدا كرد. او كه‌ پيغمبر نبود اما زن‌ با كمالي‌ بود، زن‌ با استقامتي‌ بود. نگيد ما كه‌ پيغمبر نيستيم‌ كه‌ مثل‌ حضرت‌ ابراهيم‌ باشيم‌. فشاري‌ كه‌ روي‌ حضرت‌ هاجر، روي‌ حضرت‌ مريم‌، روي‌ حضرت‌ زينب‌، روي‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها آمد روي‌ هيچ‌ پيغمبري‌، بنظر من‌ آنجا حتي‌ روي‌ هاجر بيشتر فشار آمد تا روي‌ حضرت‌ ابراهيم‌. او بايد تحمل‌ اين‌ فشار را بكنه‌. شما ببينيد چقدر مضطرب‌ حضرت‌ هاجر كه‌ وقتي‌ آب‌ و غذا تمام‌ شد، شيرش‌ تمام‌ شد تشنگي‌ فشار آورد بچه‌ داره‌، هل‌، هل‌ مي‌زنه‌ تو اون‌ هواي‌ گرم‌ اين‌ اينقدر بايد مضطرب‌ باشه‌ كه‌ يك‌ جا را هفت‌ مرتبه‌ نگاه‌ كنه‌ براي‌ آب‌. اين‌ ور كوه‌ صفا آمد، اون‌ ور كوه‌ مروه‌ رفت‌. يك‌ جا را هي‌ سعي‌ كرد. كه‌ الان‌ هم‌ بايد حاجيها سعي‌ كنند. اون‌ لحظه‌اي‌ كه‌ يك‌ جايي‌ مي‌رسه‌ در سعي‌ صفا و مروه‌ كه‌ حربله‌ بايد كرد اينجا جايي‌ بوده‌ كه‌ چشمش‌ مي‌افتاده‌ به‌ بچه‌اش‌. محبت‌ مادري‌ تحريك‌ مي‌شده‌، بيشتر مي‌دويده‌. تا روز قيامت‌ حاجيها بايد اونجا كه‌ مي‌رسن‌ همان‌ اداي‌ او را در بيارن‌. كه‌ ياد او باقي‌ باشه‌. انسان‌ مفت‌ نمي‌تونه‌ موفق‌ باشه‌. بنشينه‌ غيبت‌ بكنه‌ نمي‌دونم‌ حرف‌ مفد بزنه‌ بين‌ اين‌ و او را افساد كنه‌ همة‌ كارها را بكنه‌ در عين‌ حال‌ از حضرت‌ مريم‌ هم‌ بالاتر باشه‌ اين‌ خدا اگر اينجور باشه‌ خدا عادل‌ نيست‌. نستجيب‌ بالله‌.

 در يكي‌ از اين‌ رفت‌ و آمدهاكه‌ رفت‌ و آمد هفتم‌ بود يك‌ دفعه‌ ديد آب‌ زير پاي‌ بچه‌ راه‌ افتاده‌. يك‌ آب‌ زيادي‌ هم‌ هست‌. دويد آمد ديد آب‌ از زمين‌ داره‌ قل‌ و قل‌ مي‌جوشه‌. اينجوري‌ خدا به‌ داد كساني‌ كه‌ استقامت‌ كنند مي‌رسه‌. شماها بعضيهاتون‌ البته‌ خدا خيرتون‌ بده‌ خيلي‌ خوب‌ استقامت‌ كرديد چون‌ من‌ دفترهاتون‌ را همه‌ را نگاه‌ كردم‌. خداي‌ تعالي‌ لطف‌ كرد تمام‌ دفترهاتون‌ را ديدم‌ خيلي‌ هم‌ بود. حالا مي‌بينيد كه‌ چقدر هست‌. بعضيهاتون‌ خوب‌، بعضيهاتون‌ هم‌ نيمه‌ خوب‌، بعضيهاتون‌ هم‌ متأسفانه‌ هيچي‌ كنار كارهاتون‌ مي‌خواييد يك‌ كاري‌ انجام‌ بديد. حضرت‌ هاجر شما فكر نكنيد بگيد خوب‌ مي‌خواييم‌ چكار كنيم‌.

 بله‌ خوب‌ كي‌ كسي‌ كه‌ اعتقاد به‌ قيامت‌ نداره‌، زندگي‌ بعد از اينها را هم‌ نداره‌ راست‌ مي‌گه‌ مي‌خواد چكار كنه‌ اينقدر به‌ خودش‌ فشار بياره‌. كسي‌ كه‌ نمي‌خواد ولي‌ خدا بشه‌ چه‌ لزومي‌ داره‌ كه‌ اصلا خودش‌ را در فشار بگذاره‌. چه‌ لزومي‌ دارد كه‌ اينقدر منت‌ فلاني‌ را بكشه‌. توقعات‌ عجيبي‌ همين‌ بعضي‌ از خانمها داشته‌اند. من‌ آمدن‌ و رفت‌ خواسته‌اند من‌ خوب‌ يك‌ انسان‌ كه‌ بيشتر نيستم‌. مي‌بينيد هميشه‌ مشغولم‌. شما مي‌تونيد از همان‌ خانوادة‌ ما سؤال‌ كنيد ببينيد من‌ شب‌ و روز مشغول‌ كار براي‌ شماها هستم‌ يا نيستم‌؟ توقعات‌ خيلي‌ زياد همه‌ هم‌ مي‌خوان‌ با خود من‌ تماس‌ بگيرن‌. مي‌گم‌ بابا فلاني‌ زبانش‌ زبان‌ منه‌، گفتارش‌ گفتار منه‌، من‌ تا اگر او را نساخته‌ باشم‌ نمي‌زارم‌ كه‌ شماها را راهنمايي‌ بكنه‌. نه‌ مثل‌ اين‌ كه‌، نه‌ شما مي‌خواستيد ما را از سر باز كنيد. حضرت‌ هاجر خوب‌ حالا آب‌ را چكارش‌ كنه‌. آب‌ راه‌ افتاده‌، آب‌ چه‌ فايده‌اي‌ داره‌. براي‌ يك‌ زن‌ و بچة‌ گرسنه‌ توي‌ بيابان‌ حالا بر فرض‌ يك‌ دريايي‌ هم‌ آب‌ باشه‌. خدا از همين‌ جا شروع‌ كرده‌. آمد اول‌ كاري‌ كه‌ كرد ما از همين‌ جايي‌ كه‌ ما را گذاشتن‌ حق‌ رفتن‌ به‌ جاي‌ ديگه‌اي‌ نداريم‌. تعهد دارند با حضرت‌ ابراهيم‌. شما را به‌ خدا، همان‌ خوب‌ خوبهامون‌ اينجوري‌ هستيم‌ كه‌ حضرت‌ ابراهيم‌ آورده‌ مي‌گه‌ كجا خدا همچين‌ حرفي‌ زده‌، زن‌ و بچه‌اش‌ را آدم‌ بره‌ تو بيابون‌ بگذاره‌ بره‌ پشت‌ سرش‌ را هم‌ نگاه‌ نكنه‌. من‌ از جام‌ تكون‌ نخورم‌ پاشم‌ برم‌ يك‌ جاي‌ ديگه‌اي‌، يك‌ جايي‌ كه‌ درختي‌، آبي‌ هوايي‌ باشه‌. تكون‌ نمي‌خواد بخوره‌ از اينجا. جاش‌ تكان‌ نخورد. يعني‌ روزي‌ كه‌ حضرت‌ ابراهيم‌ گذاشتش‌ اونجا بعد از چند سال‌ كه‌ آمد ديد همانجا هستند. اين‌ معناي‌ تعهد داشتنه‌، معناي‌ مسؤل‌ بودنه‌.

 دور آب‌ را گرفت‌ گفت‌ زم‌ زم‌، زم‌ زم‌ در واقع‌ به‌ همان‌ زبان‌ يعني‌ بسه‌ ديگه‌ آخر. خوب‌ با آب‌ داشت‌ صحبت‌ مي‌كرد. بسه‌ ديگه‌ همين‌ اندازه‌ بسه‌ ما آب‌ بيشتر از اين‌ نمي‌خواييم‌. اسم‌ اين‌ چاه‌ كم‌ كم‌ محدود شد يك‌ چاهي‌ شد، چاه‌ زم‌ زم‌. خوب‌ حالا چي‌ شده‌؟ كاري‌ نكرده‌ يك‌ خرده‌ آب‌ خورده‌. نه‌ گوسفنددارهاي‌ بياباني‌ و چادر نشينها كه‌ خوب‌ اينها معمولا راه‌ مي‌رفتند ديگه‌. تو اون‌ بيابان‌ داغ‌ منتظر بودند كه‌ من‌ ديدم‌ سنگهايي‌ هست‌ كه‌ گوده‌ در اثر چكة‌ آب‌ باران‌ يا هر چي‌ گود شده‌ تو اونها آب‌ جمع‌ مي‌شد. و گوسفند دارها از اين‌ آبها استفاده‌ مي‌كردند. ديدند يك‌ جا خيلي‌ پرنده‌ها مي‌پرند. مثل‌ اين‌ كه‌ آخه‌ پرنده‌ علامت‌ آبه‌ تو اون‌ سنگلاخها و تو اون‌ كوههاي‌ بالا و پايين‌ يك‌ جا مثل‌ اين‌ كه‌ اين‌ پرنده‌ها فرود مي‌يان‌. متوجه‌ شد كه‌ اونجا، متوجه‌ شدند كه‌ اونجا آبه‌. آمدند ديدن‌ بله‌ يك‌ زن‌ با يك‌ بچة‌ شيري‌ با يك‌ چاه‌ بزرگ‌ آب‌، پر از آب‌. گفتند اين‌ مال‌ كيه‌؟ گفت‌ جريانش‌ را حضرت‌ هاجر. گفتند حق‌ با تو است‌ آب‌ مال‌ تو است‌. حالا ما بهت‌ شير مي‌ديم‌ نون‌ مي‌ديدم‌ تو بگذار ما گوسفندهامون‌ از اينجا آب‌ بخورند. ببينيد اينجا دعاي‌ حضرت‌ ابراهيم‌ هم‌ معلوم‌ مي‌شه‌. اگر يك‌ آدمهاي‌ محبت‌ پيدا نمي‌كردند اينها را مي‌گفتند آقا برو يك‌ گوشه‌اي‌، برو چادري‌ بزن‌ يك‌ گوشه‌اي‌ ما هم‌ اين‌ آب‌ اصلا مال‌ ماست‌. نه‌. اما گفتن‌ مال‌ تو، مال‌ تو. ولي‌ ما اجاره‌اش‌ را مي‌ديم‌ آب‌ بذار بخوريم‌. گفت‌ بياييد. ديگه‌ تمام‌ شد، فشار تمام‌ شد.

 فشار را اگر انسان‌ تحمل‌ كنه‌ زود تمام‌ مي‌شه‌. خدا زود به‌ سراغش‌ مي‌ياد. حضرت‌ مريم‌ وقتي‌ كه‌ فشار، خيلي‌ فشاره‌ شما بهتر مي‌فهميد كه‌ يك‌ دختر پاكه‌ توي‌ مسجد اهل‌ عبادت‌، حامله‌ بشه‌ و بچه‌اي‌ توي‌ بغلش‌ باشه‌ . ببينيد چه‌ فشاري‌ داره‌. كه‌ حضرت‌ مريم‌ گفت‌ فياليتني‌ مت‌ هذا قبل‌ و كنت‌ نصيا منصيا. يك‌ زن‌ پاك‌ را مي‌گم‌ها. يك‌ زن‌ مقدس‌ كه‌ دائما توي‌ مسجد مشغول‌ عبادت‌ بوده‌. همه‌ مي‌آمدند دعا مي‌گرفتن‌ ازش‌ به‌ عنوان‌ چي‌ بگم‌ به‌ عنوان‌ يك‌ قديس‌ مي‌خواستند بپرستنش‌ اين‌ يك‌ دفعه‌ داراي‌ بچه‌ بشه‌. تا فشار به‌ حد نهايي‌ رسيد كه‌ بچه‌ متولد شده‌ نمي‌دونه‌ چكار كنه‌ هم‌ خود بچه‌ به‌ زبان‌ درآمد. گفت‌ مادر اين‌ آب‌ بردار از اين‌ آب‌ استفاده‌ كن‌ از اين‌ درخت‌ خشك‌ خرما، تكونش‌ بده‌ به‌ اعجاز خرما ازش‌ مي‌ريزه‌. اگر هم‌ كسي‌ حرفي‌ به‌ تو زد تو بگو من‌ حرف‌ نمي‌زنم‌. اني‌ نظرت‌ لرحمن‌ ثما من‌ با شماها حرف‌ نمي‌زنم‌ با اون‌ بچه‌ حرف‌ بزنيد. من‌ جوابشون‌ را مي‌دم‌. ببينيد بچة‌ شيري‌ يك‌ روزه‌ خدا مي‌فرسته‌ به‌ كمكش‌. شماها براي‌ خدا قدم‌ برداريد. شما پاك‌ باشيد حضرت‌ يوسف‌ و زيلخا اين‌ قدر كه‌ شنيديد با هم‌ داشتند خوب‌، كي‌ حاضره‌ كدام‌ شوهر حاضره‌ كه‌ گناه‌ را بياندازه‌ گردن‌ زن‌ خودش‌. تا شوهر در باز شد ديد كه‌ اينها با هم‌ گلاويزند با هم‌. براي‌ آبروي‌ خودش‌ هم‌ كه‌ شده‌ بايد بياندازه‌ به‌ گردن‌ يوسف‌. يك‌ غلامي‌ است‌ ديگه‌ اونجا.

 خدا بچة‌ توي‌ گهواره‌ را به‌ سراغش‌ فرستاد. يك‌ استدلال‌ عقلي‌ كرد، چون‌ وقتي‌ كه‌ گلاويز شده‌ بودند و حضرت‌ يوسف‌ فرار مي‌كرد پيرهن‌ حضرت‌ يوسف‌ پاره‌ شد. بچه‌ به‌ عزيز مصر گفت‌ كه‌ اگر پيرهن‌ از پشت‌ سر پاره‌ شده‌ معلومه‌ كه‌ يوسف‌ داره‌ فرار مي‌كرده‌ او گرفته‌ كشيده‌. اگر از پيش‌ رو پاره‌ شده‌ معلومه‌ كه‌ اين‌ به‌ او حمله‌ مي‌كرده‌. ديدن‌ نه‌ كان‌ قبيس‌ قد من‌ دبر. از پشت‌ سر پيرهنش‌ پاره‌ شده‌. و همانجا ولو بردن‌ انداختنش‌ زندان‌ ولي‌ معلوم‌ شد كه‌ زليخا تقصير داشته‌. ولو اين‌ كه‌ زليخا ديگه‌ زندان‌ نرفت‌ اما همه‌ فهميدند. لذا اون‌ روز جمع‌ كرد تمام‌ زنهاي‌ مصر را گفت‌ كه‌ بياييد ببينيد من‌ تقصير داشتم‌، من‌ حق‌ داشتم‌ يا نه‌؟ شماها هم‌ باشيد همينيد. كارد و ميوه‌ را داد دست‌ اينها، مشغول‌ بودن‌ برد تعارف‌ كرد همه‌ هم‌ برداشتند. يك‌ چاقوي‌ تيزي‌ هم‌ دستشون‌ بود تا يوسف‌ وارد شد اين‌ خانمها چشمشون‌ به‌ يوسف‌ كه‌ افتاد اونچنون‌ مبهوت‌ شده‌ بودند كه‌ همه‌ دستهاشون‌ را بريدند يعني‌ اصلا نفهميدند كه‌ چكار مي‌كنند. و قطعن‌ ايديهن‌ و قلنا حاشا لله‌ ما هذا بشر. اين‌ بشر نيست‌. خوب‌ حالا ديديد كه‌ من‌، خوب‌ اگر انسان‌ خدا را نديده‌ باشه‌، اگر انسان‌ جمال‌ الهي‌ را نديده‌ باشه‌. خوب‌ به‌ هر جمالي‌ توجه‌ مي‌كنه‌. خاك‌ بر سر اون‌ مادر و پدر و حتي‌ عروسي‌ كه‌ چشمش‌ به‌ ثروت‌ داماد باشه‌. چشمش‌ به‌ شغل‌ داماد باشه‌، چشمش‌ به‌ قيافة‌ داماد و خوش‌ تيپي‌ و بد تيپي‌  داماد باشه‌. بايد به‌ ايمانش‌ نگاه‌ بكنه‌. اون‌ زنهاي‌ مصر فقط‌ اشكالشون‌ فقط‌ همين‌ بود. كه‌ به‌ ظاهر نگاه‌ مي‌كردند. اگر به‌ ايمان‌ يوسف‌ نگاه‌ مي‌كردند و اينطور از خود بيخود مي‌شدند اين‌ عيبي‌ نداشت‌. اشكالي‌ نداشت‌. خوب‌ يعقوب‌ هم‌ اونجا نشسته‌ داره‌ براي‌ همين‌ يوسف‌ گريه‌ ميكنه‌. كسي‌ بهش‌ اعتراض‌ نميكنه‌. لذا فرموده‌اند من‌ به‌ خانمهاي‌ جوان‌، دخترهايي‌ كه‌ مي‌خوان‌ باصطلاح‌ ازدواج‌ كنند بگم‌. چشمتون‌ را فقط‌ به‌ ايمان‌ مردي‌ كه‌ مي‌خواد با شما همسر بشه‌ بيندازيد. جمال‌ چيه‌؟ پول‌ چيه‌؟ درآمد چيه‌؟ نسبت‌ به‌ مردان‌ اگر توي‌ جلسة‌ مردها باشم‌ همين‌ را ميگم‌. بايد به‌ ايمان‌ و عفت‌ زن‌ نگاه‌ بكنند. شما را بخدا در طول‌ تاريخ‌ شما يك‌ نفر را پيدا بكنيد كه‌ داراي‌ ثروت‌ باشه‌ و ثروت‌ خوشبختش‌ كرده‌ باشه‌. خاك‌ بر سر اين‌ فرهنگي‌ كه‌ خوشبختي‌ را در داشتن‌ ثروت‌ ميدونه‌. يكنفر. در تاريخ‌ ثروتمندتر از قارون‌ كسي‌ نبود. در تاريخ‌، قارون‌ كسي‌ بود كه‌ كليد در گنجهايش‌ را بار ميكردند. كليدهايش‌ را. مردان‌ قوي‌ يك‌ عده‌ استخدام‌ كرده‌ بود اين‌ كليدها را اينور آنور، خوب‌ همه‌ جا شتر و اينها نمي‌رفت‌. مردان‌ قويي‌ باشند. يك‌ خورده‌اي‌ خوشحال‌ بود به‌ اينكه‌ من‌ پولدارترينم‌. از آنهايي‌ كه‌ خدا زنده‌ نگهش‌ داشته‌ توي‌ كرة‌ زمين‌، يكي‌ قارونه‌. ولي‌ توي‌ شكم‌ زمين‌ با فشار. ثروتش‌ هم‌ چون‌ وقتي‌ خواست‌ زمين‌ بگيردش‌، با خودش‌ يعني‌ گفت‌ به‌ زبان‌، شما اين‌ كار را مي‌كنيد كه‌ ثروت‌ من‌ را بگيريد. حضرت‌ موسي‌ گفت‌ كه‌ ثروتت‌ هم‌ بره‌ با خودت‌ توي‌ زمين‌. خوب‌ ثروت‌. ولي‌ اينها توي‌ كلة‌ ماها فرو نميره‌. توي‌ مغز ماها فرو نميره‌. اينها چيزهايي‌ نيستش‌ كه‌ ديگه‌ تو، ما استقامتي‌ از شماها توقع‌ داريم‌ كه‌ اينقدر اصرار ميكنيم‌. اينقدر ميگيم‌. و آخرش‌ هم‌ آنجوري‌ كه‌ بايد انجام‌ بشه‌ نميشه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ شما كدوم‌ يكيتون‌ فكر كرديد مثل‌ ذو القرنين‌ بشيد تمام‌ كرة‌ زمين‌ را بگيريد. كدوم‌ يكيتون‌ ميتونيد حتي‌ فكر كنيد كه‌ اگر وزيري‌ بوديد با يك‌ پيشنهاد بيخود از طرف‌ حاكم‌ تمام‌ اينها را ول‌ كنيد بريد توي‌ يك‌ غار بخوابيد. من‌ نمي‌خوام‌ بعضي‌ وقتها، چون‌ بلد نيستيم‌ گاهي‌ شلوغ‌ مي‌كنيم‌. من‌ زياد روي‌ اين‌ مسئله‌ تكيه‌ كنم‌. بعضي‌ها خوب‌ بلد نيستند. همين‌ الان‌ تحت‌ تأثير حرفهاي‌ ما واقع‌ ميشن‌ ميرند توي‌ خونه‌ يك‌ دعوا راه‌ مي‌اندازند يك‌ اختلاف‌ هم‌ اضافه‌ مي‌كنند بر گرفتاريهايشون‌. آنها بدون‌ اختلاف‌ اين‌ كارها را كردند. ايني‌ كه‌ ما اينقدر اصرار بر استقامت‌ داريم‌ و ميگيم‌ سورة‌ كهف‌ را خوب‌ بلد باشيد بعضي‌ از شماها آنچنان‌ استقامت‌ كردند كه‌ خدا ميدونه‌ من‌ گاهي‌ در شگفتم‌ كه‌ چطور ميشه‌ يك‌ خانم‌ اين‌ اندازه‌ استقامت‌ داشته‌ باشه‌. خوشا به‌ حالشون‌. اگر استقامت‌ داشته‌ باشيد همانطوري‌ كه‌ شما ميشيد افضل‌ مثل‌ انبياء بني‌ اسرائيل‌ مثل‌ اونها ميشيد. چرا نشيد؟ خوب‌ ما كييم‌؟ آخه‌ ما همه‌اش‌ باز برميگرديم‌ توي‌ دنيا. آخه‌ ما مگر مي‌خواهيم‌ مرجع‌ تقليد بشيم‌؟ مگر ما مي‌خواهيم‌، مرجع‌ تقليد چيه‌؟ ما مثلا مي‌خواهيم‌ رئيس‌ جمهور بشيم‌. ما مي‌خواهيم‌ معروف‌ بشيم‌. اصلا براي‌ اينها نيست‌. شما تا از دار دنيا رفتيد تا از دار دنيا رفتيد يك‌ مرتبه‌ خداي‌ تعالي‌ شما را در ملكوت‌ اعلي‌ بعنوان‌ بزرگترين‌ فرد معرفي‌ ميكنه‌. آنجا گرفتاري‌ داره‌. يك‌ ثروتمندي‌، من‌ نمي‌خوام‌ خيلي‌ مشخصاتش‌ را بگم‌ ممكنه‌ بعضي‌ها متوجه‌ بشوند. يك‌ ثروتمندي‌ چندي‌ قبل‌ از دار دنيا رفته‌ بود، خيلي‌ قبل‌، خيلي‌ هم‌ ثروتمند بود. خيلي‌ها. اين‌ اصلا وقتي‌ ماها را مي‌ديد اصلا اعتنا نميكرد. ما آنموقع‌ يك‌ خورده‌ سنمون‌ كمتر از حالا بود، طلبه‌ بودم‌. اعتنا نميكرد، الانش‌ هم‌ اگر بود اعتنا نميكرد. حتي‌ من‌ سلامش‌ نميكردم‌ مبادا خيال‌ كنه‌ من‌ سلامش‌ ميكنم‌ چون‌ ثروتمنده‌. چون‌ انسان‌ اگر ثروتمندي‌ را به‌ خاطر ثروتش‌ دوستش‌ داشته‌ باشه‌، نصف‌ ايمانش‌ از دستش‌ رفته‌. نصف‌ ايمانش‌ با همان‌ محبتش‌ نسبت‌ به‌ يك‌ ثروتمند كه‌ چرا او ثروتمند شده‌. وقتي‌ از دنيا رفت‌ من‌ تعجب‌ كردم‌. من‌ جوري‌ بود اين‌ را خيال‌ مي‌كردم‌ كه‌ اين‌ از دنيا نرفته‌ و توي‌ بيداري‌ و توي‌ همين‌ حال‌ عاديه‌. ديدم‌ مثل‌ يك‌ بچه‌، جلوي‌ پاي‌ من‌. من‌ معمولا كسي‌ به‌ پايم‌ بيفته‌ بلندش‌ ميكنم‌، هر چي‌ ميكنم‌ اين‌ پاي‌ مرا مي‌بوسه‌ و گريه‌ ميكنه‌ كه‌ به‌ من‌ يك‌ تيكه‌ نان‌ بده‌. من‌ از آن‌ حال‌ به‌ حال‌ عادي‌ آمدم‌ ديدم‌ كه‌ بيچاره‌ خوب‌ چقدر وقت‌ توي‌ دنيا تكبر كرد. چقدر ارزش‌ داشت‌؟ ما وقتي‌ از دار دنيا بريم‌ آنوقت‌ مي‌فهميم‌ كه‌ چه‌ ارزشي‌ داريم‌. يوم‌ تبلي‌ السرائر. نگيد ما حالا جوانيم‌. جوان‌ و پير هم‌ كه‌ مرگ‌ نداره‌. تازه‌ جوانش‌ حالا مثلا صد سال‌ ديگه‌ هم‌ عمر بكنيد، تو اگر از حالا شروع‌ به‌ تزكية‌ نفس‌ نكني‌ بعدش‌ به‌ درد نميخوره‌. انسان‌ خيلي‌ بده‌ كه‌ طفيل‌ ديگران‌ حتي‌ بشه‌. بياد به‌ دست‌ و پاي‌ اين‌ و آن‌ بيفته‌ به‌ خاطر يك‌ لقمة‌ نان‌، به‌ خاطر يك‌ طلب‌ مغفرت‌. خودش‌ وقت‌ داشته‌ نمازهايش‌ را بخونه‌ نمازش‌ را نخونه‌. طفيل‌. ماها ميگيم‌ ما طفيلي‌ هم‌ نجات‌ پيدا كنيم‌ خوبه‌. نه‌ اونجا نميتونيد. شما طفيلي‌ يك‌ جائي‌ برو، دعوتت‌ نكرده‌ باشند. دم‌ در وايستا، اگر اين‌ كار را ميكني‌، يك‌ دفعه‌ دم‌ در يك‌ خونه‌اي‌ كه‌ اطعام‌ ميكنند وايستا و بعد يك‌ نفر كه‌ مي‌آيد وارد ميشه‌ شما با او خواهش‌ كن‌ كه‌ من‌ را هم‌ ببريد توي‌ اين‌ خونه‌. اگر اين‌ كار را كردي‌ عيبي‌ نداره‌ توي‌ بهشتي‌ كه‌ دائما هم‌ مي‌خواي‌ باشي‌ اينجوري‌ برو تو. ماها باور نداريم‌ دروغ‌ ميدونيم‌ اصلا اينها را. شفاعت‌. شما اصلا بايد خودت‌ شفاعت‌ كني‌. چرا گردنت‌ كجه‌ دم‌ در بهشت‌ وايستي‌. شما فكر نكنيد حضرت‌ زهرا خودش‌ مي‌آيد مستقيما شماها را شفاعت‌ ميكنه‌. نخير. همساية‌ خوبت‌ شفاعتت‌ ميكنه‌. طفيلي‌ مي‌بردت‌ تو. هر وقت‌ چشمت‌ بهش‌ بيفته‌ خجالت‌ بكشي‌. توي‌ قوم‌ و خويشها اگر يك‌ نفر خانم‌ خوبي‌ باشه‌ يا آقاي‌ خوبي‌ باشه‌، شما را شفاعت‌ ميكنه‌. اگر خدا اجازه‌ بده‌ تازه‌. عزم‌ راسخ‌ پيدا كنيد، ما زياد نمي‌خوايم‌ دربارة‌، گاهي‌ خود من‌ ناراحت‌ ميشم‌ ميگم‌ اينها حوصله‌اشون‌ سر مي‌آيد دربارة‌ استقامت‌. اما چاره‌اي‌ نيست‌. چاره‌اي‌ نيستش‌. بايد همه‌اتون‌ داراي‌ استقامت‌ باشيد. ما الان‌ بيشترين‌ دفتري‌ كه‌ ديروز و اينها نگاه‌ ميكردم‌ و براي‌ هر كسي‌ علامتي‌ كه‌ من‌ نظر كردم‌ در دفترهايتون‌ را، همينكه‌ يك‌ چيزي‌ هم‌ نوشتم‌ براي‌ همه‌. وقتي‌ نگاه‌ مي‌كردم‌ ديدم‌ بيشتر از همه‌ خانمها توي‌ استقامتند. بايد هم‌ باشيد. خيلي‌ كار بكنيد. ما داريم‌ توي‌ افراد رفتند به‌ مراحل‌ بالا. استقامتشون‌ كامل‌ نشده‌، يعني‌ خود منهم‌ حوصله‌ام‌ سر آمده‌، من‌ نه‌ اينكه‌ حوصله‌ام‌ سر بياد. من‌ ميگم‌ تا آخر عمرتون‌ هم‌ اگر توي‌ اين‌ مرحله‌ باشيد هيچ‌ اشكالي‌ نداره‌. منتهي‌ خود من‌ ديدم‌ اين‌ ديگه‌ خسته‌ ميشه‌ ول‌ ميكنه‌. همينجا هم‌ ول‌ ميكنه‌. خوب‌ گفتم‌ بره‌ به‌ يك‌ مرحله‌ بالاتر. بعد ديديم‌ كه‌ متزلزل‌ شدند و شايد هم‌ نصف‌ گناهش‌ گردن‌ من‌ باشه‌ كه‌ چرا اينها را از توي‌ استقامت‌ زود بردمشون‌ بالا.

 انبياء عظام‌، من‌ مي‌خواستم‌ اين‌ را هم‌ نصيحتي‌ براي‌ شما باشه‌ هم‌ ياد بگيريم‌ قصة‌ انبياء را خدا نميگه‌ بخاطر اينكه‌ ما سرگرم‌ باشيم‌. خودش‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد. لقد كان‌ في‌ قصصهم‌ عبرة‌ لاولي‌ الالباب‌. براي‌ صاحبان‌ لب‌، صاحبان‌ مغز، اين‌ قصه‌هاي‌ انبياء عبرته‌. پنده‌. و الا خدا مثل‌ فلان‌ رمان‌ نويس‌ نيست‌ كه‌ بخواد شما را سرگرمتون‌ كنه‌. يا كتابهايش‌ را زياد بخرند. نخير مي‌خواد شما را آگاهتون‌ بكنه‌، تنبيهتون‌ بكنه‌، متوجهتون‌ بكنه‌. خوب‌ انبياء اينطور بودند شما يك‌ مروري‌ اگر در زندگي‌ انبياء بكنيد مي‌بينيد تنها چيزي‌ كه‌ اونها را عظمت‌ داده‌، عظم‌ و استقامت‌ و پايداري‌ و ثبات‌ بوده‌ و اونچه‌ كه‌ اينها را عظمت‌ نداده‌ و كوچكشون‌ كرده‌ ناپايداري‌. حضرت‌ خضر، شما مي‌گيد كه‌ چرا حضرت‌ خضر پيغمبر اولي‌ العظم‌ نشد؟ بالاتر از پيغمبر اولي‌ العظمه‌ او. پيغمبران‌ اولي‌ العظم‌ مي‌يان‌ مي‌بينيد جريان‌ حضرت‌ موسي‌ را ازش‌ درس‌ مي‌گيرند. حالا لازم‌ نيست‌ كه‌ همة‌ پيغمبرها بيان‌ توي‌ مردم‌ وعمري‌ خدا بهش‌ داده‌ و اين‌ افتخار را بهش‌ داده‌ كه‌ خدمتگزار امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ باشه‌. مكرر ديدن‌ حضرت‌ را كه‌ خضر هم‌ در كنارش‌ بوده‌، خوشا به‌ حالش‌. يك‌ لحظه‌اش‌ را اگر به‌ ما بده‌ ما حاضريم‌ كه‌، مقام‌ نبوت‌ هم‌ اگر كسي‌ داشته‌ باشه‌ تقديم‌ كنه‌ يك‌ لحظه‌ در محضر امام‌ زمان‌ باشه‌، اون‌ امام‌ زماني‌ كه‌ امام‌ صادق‌ مي‌فرمايد كه‌ امام‌ صادق‌ خيلي‌ بزرگه‌ها. از خود امام‌ زمان‌ بزرگتر نباشه‌ كمتر نيست‌. امام‌ صادق‌ رئيس‌ مذهب‌ و تمام‌ معارفي‌ كه‌ ما داريم‌ از امام‌ صادق‌ و باقره‌ در عين‌ حال‌ مي‌گه‌ اگر من‌ او را زمانش‌ مي‌بودم‌، دركش‌ مي‌كردم‌ در تمام‌ عمر خدمتگزارش‌ بودم‌. حالا اين‌ مقامي‌ كه‌ حضرت‌ صادق‌ آرزوش‌ را داره‌، خضر از هزار و صدو پنجاه‌ يا شصت‌ سال‌ قبل‌ اين‌ موفقيت‌ را پيدا كرده‌. كم‌ نيست‌. شما خيال‌ نكنيد خضر پيغمبر اولي‌ العظم‌ كه‌ نشد، پيغمبران‌ اولي‌ العظم‌ شاگرد او هستند. حضرت‌ موسي‌ اولي‌ العظمه‌ شاگرد اونه‌.

 اكثر كارها را حضرت‌ ولي‌ عصر صلوات‌ الله‌ عليه‌ به‌ حضرت‌ خضر مي‌سپرن‌. حتي‌ تربيت‌ شاگردان‌ را. اونهايي‌ را كه‌ مي‌خوان‌ جزء اصحاب‌ خاص‌ حضرت‌ ولي‌ عصر صلوات‌ الله‌ عليه‌ بشن‌. بايد خودش‌ تربيتشون‌ كنه‌. به‌ حضرت‌ خضر مي‌سپارنش‌ كه‌ شما تربييتشون‌ كن‌. حالا لازم‌ نيست‌ حضرت‌ خضر هم‌ به‌ صورت‌ پيرمردي‌ باشه‌. حضرت‌ خضر حتما ما مي‌گيم‌ كه‌ بايد ريشش‌ سفيد باشه‌. اگر بنا باشه‌ كه‌ به‌ حساب‌ باشه‌ بايد از سفيد هم‌ نمي‌دونم‌ يك‌ خرده‌ اون‌ ورتر باشه‌. حرف‌ نشد كه‌. منتهي‌ به‌ خاطر وقارش‌ به‌ خاطر شخصيتش‌. البته‌ اون‌ قيافة‌ واقعي‌ حضرت‌ خضر كه‌ ما خيلي‌ هم‌ از حضرت‌ خضر غافليم‌ها. قيافة‌ واقعي‌ حضرت‌ خضر خيلي‌ با ابهت‌، قوي‌ هيكل‌ صورت‌ سفيد وموهاي‌ صورت‌ هم‌ سفيد در عين‌ حال‌ مثل‌ عبد جليل‌ پشت‌ سر امام‌ عصر ارواحنا فداست‌. چرا؟ چرا اين‌ لطف‌ را خدا بهش‌ كرده‌؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ ميگه‌ اين‌ جوان‌ را بكش‌؟ ميگه‌ چشم‌. ميگه‌ آن‌ كشتي‌ را سوراخ‌ كن‌. ميگه‌ چشم‌. آتيناه‌ من‌ لدنا علما. در همين‌ سورة‌ كهف‌ هست‌. ما از جانب‌ خودمون‌ بهش‌ علم‌ داديم‌، حكمت‌ داديم‌. خوب‌ الحمدلله‌ كه‌ مطالبي‌ را مي‌خواستم‌ امروز عرض‌ كنم‌ انشاء الله‌ بگيريد مطلب‌ را و عمل‌ كنيد و انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ همه‌اتون‌ در همة‌ جوانب‌ كار و زندگيتون‌ داراي‌ استقامت‌ باشيد. فكر نكنيد كه‌ خوب‌ شديد. هر چي‌ باشيد شما يك‌ مقايسه‌اي‌ جزئي‌ با حضرت‌ مريم‌ و هاجر و خدمتتون‌ عرض‌ شود حضرت‌ زينب‌ و حضرت‌ زهرا و حضرت‌ آسيه‌، زن‌ فرعون‌ خودتون‌ را بكنيد شايد همينها شماها خارج‌ نيستيد. هر مشكلي‌ داشته‌ باشيد اينها نظيرش‌ را داشتند. مقايسه‌ بكنيد مي‌بينيد نه‌، هنوز خيلي‌ عقبيد. خيلي‌ عقبيد. و شماها بايد مثل‌ همانها باشيد. مثل‌ همانها باشيد. در تنهايي‌ قرار گرفتيد فورا به‌ ياد حضرت‌ هاجر باشيد. مورد تهمت‌ واقع‌ شديد مثل‌ حضرت‌ مريم‌ باشيد. تهمت‌ زياد به‌ شما مي‌زنند. اينها نمي‌دونم‌ صوفي‌ شدند. يك‌ نفر ميگفت‌ فلاني‌ صوفيه‌. اين‌ بيشتر از همه‌ توي‌ كتابهايش‌ عليه‌ صوفيها حرف‌ زده‌. يكي‌ گفته‌ بود اينها حجتيند. مگر كسي‌ حجتي‌ باشه‌ و ما خبر نداشته‌ باشيم‌. و الاّ اين‌ خانمها كه‌ اينجا نشسته‌اند هيچ‌ نميدانند انجمن‌ حجتيه‌ يعني‌ چي‌؟ اقلا من‌ نميدونم‌ چند تا از آنجا آمده‌ باشند اينجا سابقه‌اشون‌ هم‌ به‌ من‌ نگفته‌ باشند ما اطلاع‌ نداريم‌، ولي‌ هيچكس‌ نميدونه‌ يعني‌ چي‌؟ اينجا ما كه‌ غريبه‌اي‌ راه‌ نداديم‌، غريبه‌اي‌ نيستش‌. خوب‌. اگر شماها مي‌دونيد كيه‌ بگيد به‌ من‌. ما هم‌ نميدونيم‌ شما هم‌ نميدونيد. نميدونم‌ اينها انحراف‌ دارند. ما همه‌اش‌ داد مي‌زنيم‌ كه‌ انحراف‌ نداشته‌ باشيد. انحراف‌ از چي‌؟ از كثافت‌كاري‌ تو، بعله‌. خدا و پيغمبر و ائمه‌ همه‌اشون‌ انحراف‌ دارند از كارهاي‌ بد تو، يعني‌ پيچيدند آنطرف‌، پشت‌ كردند. اما اگر از اسلام‌، هر جايي‌ ما الان‌ دارم‌ نگاه‌ ميكنم‌، هر جائي‌ كه‌ شماها خانمها، شما خانمهاي‌ اهل‌ تحقيق‌ ببينيد هر جا ما از قرآن‌ و روايات‌ پامون‌ را آنور گذاشتيم‌، به‌ من‌ بگيد شايد من‌ اشتباه‌ كرده‌ باشم‌. مورد تهمت‌ واقع‌ ميشيد. آن‌ كسي‌ كه‌ تهمت‌ مي‌خواد بزنه‌ و حرف‌ ميخواد بزنه‌ حساب‌ اين‌ را نميكنه‌ كه‌ شما حقيد يا ناحقيد. بزنه‌. مثل‌ حضرت‌ مريم‌ كه‌ بهش‌ گفتند يا اخت‌ هارون‌ ما كان‌ ابوك‌ راسه‌. تو خودت‌ كه‌ بدي‌ هيچ‌، تو خواهر هاروني‌. يك‌ زن‌ بدكاره‌اي‌ بود توي‌ آن‌ شهر، معروف‌. اين‌ را ميگفتند خواهر هارون‌. ميگفتند تو حالا شدي‌ خواهر هارون‌. پدرت‌ كه‌، تو چرا اينجوري‌ شدي‌. پدرت‌ كه‌ آدم‌ خوبي‌ بود. ما كان‌ ابوك‌ راسه‌. پدرت‌ مرد بدي‌ نبود. مادرت‌ هم‌ كه‌ نستجيب‌ بالله‌ مثلا بدكاره‌ كه‌ نبود. تو چرا اينجوري‌ شدي‌؟ خوب‌ ببينيد چه‌ حالي‌ پيدا مي‌كنه‌ يك‌، هر وقت‌ مورد تهمت‌ واقع‌ شديد حضرت‌ مريم‌ را بياريد جلوي‌ چشمتون‌. شوهرتون‌ اذيتتون‌ كرد حضرت‌ آسيه‌ را بياريد جلوي‌ چشمتون‌. كسر مي‌ياريد يقيناكسر مي‌ياريد. دشمنهاي‌ خارجي‌ آمدند اذيتتون‌ كردند حضرت‌ زهرا را بياريد جلوي‌ چشمتون‌. همة‌ اقوام‌ و فاميل‌ و خويشاوندان‌ تركتون‌ كردن‌ حضرت‌ خديجه‌ را بياريد جلوي‌ چشمتون‌. مصيبتها اقوامتون‌ چه‌، چه‌ مصيبت‌ زياد ديديد حضرت‌ زينب‌ را بياريد جلوي‌ چشمتون‌ اين‌ كاري‌ نداره‌. همه‌ را هم‌ مطالبشون‌ را بلديد.

 مي‌خواييد آسيه‌ بشيد، مي‌خواييد حضرت‌ مريم‌ باشيد، مي‌خواييد هاجر باشيد، مي‌خواييد فاطمة‌ زهرا باشيد، مي‌خواييد زينب‌ كبري‌ باشيد. بايد اون‌ كارهايي‌ كه‌ اونها كردن‌ بكنيد ديگه‌. شما را كه‌ خدا بيشتر از اونها دوست‌ نداره‌. بگيم‌ شما را تخفيف‌ داده‌. نه‌ اگر تخفيف‌ داده‌ بخاطر ضعفي‌ است‌ كه‌ در شما مي‌بينه‌. انبياء بالا پايين‌ دارند. فضل‌ الله‌ بعضهم‌ علي‌ بعض‌. بعضيهاشون‌ فضليت‌ داده‌ خداي‌ تعالي‌ شدن‌ اولي‌ العظم‌. بعضيهاشون‌ نه‌ نتونستن‌ شدن‌ رسول‌. بعضيهاشون‌ باز همان‌ را هم‌ نتونستن‌ شدن‌ نبي‌. و از همه‌ بالاتر و بزرگتر و پر قدرتتر و با استقامتر رسول‌ اكرم‌ صل‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و صلم‌ است‌. كه‌ شد پيغمبر خاتم‌ اونچه‌ خوبان‌ همه‌ دارند تو تنها داري‌ و از همة‌ انبياء و اولياء بالاتر حضرت‌ بقية‌ الله‌ كه‌ خاتم‌ اوصياء است‌ كه‌ باز هر چه‌ خوب‌، خوبها تنها دارند تو تنها داري‌ و در يك‌ روايت‌ هست‌. حضرت‌ موسي‌ گفت‌ خدايا من‌ بهم‌ اينقدر محبت‌ كردي‌ پيغمبري‌ بالاتر از من‌ هست‌؟ خداي‌ تعالي‌ فرمود مگر نمي‌دوني‌ پيغمبر اسلام‌ چقدر عظمت‌ داره‌. براش‌ شرح‌ داد. تو قطره‌اي‌ در مقابل‌ عظمت‌ اقيانوس‌ بي‌ نهايت‌ وجود رسول‌ اكرم‌. گفت‌ بله‌ ببخشيد. امت‌ من‌ كه‌ ذرية‌ من‌ كه‌ بهتر از ذرية‌ همة‌ انبياء است‌. فرمود همان‌ اندازه‌ كه‌ پيغمبر اسلام‌ بر تو فضيلت‌ داره‌ ذرية‌ او هم‌ بر ذرية‌ تو فضيلت‌ داره‌. امت‌ من‌ كه‌ خوب‌ خدايا ديگه‌ اينجا حوصله‌اش‌ سر اومد. به‌ تعبير ما. خدايا امت‌ من‌ تو براشون‌ از آسمانها من‌ نصلوا فرستادي‌، دشمنشون‌ را هلاك‌ كردي‌ نمي‌دنم‌ چقدر بهشتون‌ محبت‌ كردي‌، چه‌ كردي‌، چه‌ كرد. هي‌ نعمتها را گفت‌. اين‌ همه‌ بهشون‌، كس‌ ديگه‌ هم‌ هست‌ كه‌ مثل‌ امت‌ من‌ باشه‌؟ اينجاست‌ كه‌ عرض‌ مي‌كنم‌ خداي‌ تعالي‌ فرمود همان‌ فضيلتي‌ كه‌ همان‌ فضيلتي‌ كه‌ حضرت‌ موسي‌، حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ بر تو دارد امت‌ او هم‌ بر امت‌ تو دارد. اما امت‌، نه‌ ما آدمهاي‌ ترسو. چرا؟ يك‌ كسي‌ آمده‌ است‌ پيش‌ من‌ مي‌گه‌ من‌ برنامه‌ هام‌ را ترك‌ كردم‌. چرا؟ تو مسافرت‌ بودم‌. خوب‌ برنامه‌ها مگر تو مسافرت‌ منافات‌ داره‌. مدتي‌ است‌ من‌ برنامه‌ هام‌ را ترك‌ كردم‌ چرا؟ شوهرم‌ دعوام‌ كرده‌. مدتي‌ است‌ من‌ برنامه‌ هام‌ را ترك‌ كردم‌. چرا؟ پسري‌ داريم‌ مدرسه‌ مي‌ره‌ اين‌ گفته‌ كه‌ شما اين‌ كارها را نكنيد چون‌ معلممون‌ تو مدرسه‌ گفته‌ كه‌ كتابهاي‌ فلاني‌، ببينيد چقدر ما ضعيفيم‌. به‌ فكر اين‌ نيافتيد خدا مي‌دونه‌ اگر اينجوري‌ هستيد به‌ فكر اين‌ نيافتيد كه‌ حتي‌ يك‌ لحظه‌ در بهشت‌ چشمتون‌ به‌ صورت‌ حضرت‌ مريم‌ و حضرت‌ آسيه‌ و حضرت‌ خديجه‌ و اينها بيافته‌ تا چه‌ برسه‌ به‌ حضرت‌ زهرا. آخه‌ مناسبتي‌ نداره‌ شما با او. ضعف‌ شما بر اون‌ قدرت‌ اونها. مثل‌ اين‌ است‌ كه‌ يك‌ آدم‌ هروئيني‌ كه‌ روي‌ پاش‌ نمي‌تونه‌ وايسته‌ اين‌ را ببرن‌ بنشوننش‌ پهلوي‌ يك‌ ورزشكار قهرمان‌ به‌ اصطلاح‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود قهرمان‌ جهاني‌. آسيه‌ يك‌ همچي‌ خانمي‌ است‌. فرعون‌ شما مي‌دونيد كيه‌؟ يضبنهون‌ ابنائهم‌ و يستهيون‌. تمام‌ بچه‌هاي‌ شير خور را مي‌كشت‌. يك‌ بچة‌ شير خور گيرش‌ آمده‌ با الهام‌ الهي‌ فهميده‌ كه‌ اوني‌ كه‌ همه‌ را مي‌شه‌ بخاطر اون‌ همينه‌. و اين‌ را بايد اينجا تحميل‌ كنه‌ به‌ شوهرش‌. حق‌ را بايد تحميل‌ كنه‌ به‌ شوهرش‌. تحميل‌ هم‌ كرد. از هر چيزي‌ استفاده‌ كرد. از اخلاقش‌ استفاده‌ كرده‌ بود اين‌ تحميل‌ را كرده‌ بود نمي‌دونم‌. يعني‌ مي‌دونم‌ها يكي‌ از اينها. از وجاهتش‌ استفاده‌ كرده‌ بود از محبت‌ فرعون‌ نسبت‌ به‌ خودش‌، از هر چيز، انسان‌ از هر چيزي‌ دارد بايد استفاده‌ بكند. شما از هر چيز داريد استفاده‌ به‌ نفع‌ دين‌ بكنيد نه‌ به‌ نفع‌ خودتون‌. حتي‌ از دينتون‌ هم‌ نبايد به‌ نفع‌ خودتون‌ استفاده‌ بكنيد. و انشاء الله‌ اينطور نباشه‌. خوب‌ ما امروز زيادتر از معمول‌ هم‌ حرف‌ زديم‌. همين‌ حرفها خدا مي‌دونه‌ ثوابش‌ بيشتر از روضه‌ و بيشتر از دعا و همين‌ حرفهايي‌ بودش‌ كه‌ توي‌ قرآن‌ هم‌ نقل‌ شده‌. خدايا به‌ آبروي‌ ولي‌ عصر.

 دفترهاي‌، بعضي‌ از خانمها دفترهاشون‌ را نياوردن‌. اونها بيان‌ علتش‌ را بگن‌ چون‌ اساميشون‌ محفوظه‌ بيان‌ بگن‌ كه‌ چرا نياوردن‌. چند نفري‌ هستند البته‌. بعضيها دفتر ندارند اين‌ را هم‌ علتش‌ را روشن‌ كنند. و بعضيها هم‌ كه‌ مرحلشون‌ به‌ حدي‌ رسيده‌ كه‌ مي‌خواسته‌ مرحلشون‌ عوض‌ بشه‌ تو دفترها من‌ نوشتم‌ كه‌ فلان‌ مرحله‌ را بدم‌. به‌ يكي‌ از اين‌ خانمهايي‌ كه‌ مثل‌ خانم‌ مقدم‌ و خانم‌ اسلامي‌ و خانم‌ رهنما و خانم‌ عمراني‌، خانم‌ اخلاقی‌ و اينهايي‌ كه‌ يك‌ وقتي‌ اسمشون‌ را گفتم‌ و مشغول‌ هم‌ هستند اينها بدن‌ و مرحلشون‌ را عوض‌ كنند چون‌ نوشتم‌ اونجا چه‌ مرحله‌اي‌ را بهشون‌ بديد. و يك‌ عده‌ را دعا كردم‌ و يك‌ عده‌ را هم‌ ازشون‌ تقاضا كرديم‌ ما را دعا كنند. انشاء الله‌ اميدواريم‌ همش‌ را عمل‌ كنند.

 ببينيد يكي‌ از تصميمهاي‌، اين‌ را من‌ انشاءالله‌ هفتة‌ آينده‌ مي‌گم‌ كه‌ يك‌ عالم‌ ديگه‌ نداشتن‌ تو همين‌ عالم‌ زر بودن‌ منتهي‌ به‌ همة‌ ماها گفتن‌.

 

۱۳ جمادی الاول ۱۴۱۵ قمری – مقام‌ حضرت‌ فاطمة‌ زهرا (س‌) اخلاق‌ خ‌ ۶۴

 مقام‌ حضرت‌ فاطمة‌ زهرا (س‌) اخلاق‌ خ‌ 64 13 جمادي الاول 1415

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمدلله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 قرآن‌ وقتي‌ خونده‌ ميشه‌ خودش‌ مي‌فرمايد خداي‌ تعالي‌ ميگه‌ اذا قرء القرآن‌ فاستمعوا له‌. ترجمه‌ كنم‌ براتون‌؟ يعني‌ وقتي‌ قرآن‌ خونده‌ ميشه‌ همه‌اتون‌ گوش‌ بديد. و انصتوا. هيچي‌ هم‌ نگيد. صلوات‌ هم‌ نمي‌خواد بفرستيد. يا الله‌ هم‌ نمي‌خواد بگيد. در آن‌ لحظه‌اي‌ كه‌ تلاوت‌ ميشه‌ قرآن‌ اگر حتي‌ يا الله‌ هم‌ بگيد اين‌ خلاف‌ دستور قرآنه‌. خيلي‌ مؤدب‌. شما نگاه‌ نكنيد به‌ مردمي‌ كه‌ همه‌ چيز را با جنبه‌هاي‌ رسومات‌ باهاش‌ برخورد ميكنند. رسم‌ اينطوره‌. توي‌ مجالس‌ فاتحه‌ رسم‌ اين‌ است‌ كه‌ همه‌ حرف‌ بزنند همه‌ قرآن‌ بخونند، يك‌ نفر هم‌ آن‌ بالا بنشينه‌ قرآن‌ بخونه‌. چايي‌ بخورند، سيگار بكشند. و اين‌ را يقين‌ بدونيد كه‌ براي‌ روح‌ ميت‌ ضرر اگر نداشته‌ باشه‌، نفعي‌ نداره‌. رسومات‌، همين‌ رسومات‌ است‌ كه‌ امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ وقتي‌ مي‌آيد، باهاش‌ مبارزه‌ ميكنه‌. و اگر شما طرفدار رسومات‌ بوديد طبعا طرف‌ جنگ‌ با امام‌ زمان‌ شما هستيد. رسمه‌ در شهر ما اين‌ كار را بكنند. رسمه‌ در شهر شما اين‌ كار. تفرقه‌ هم‌ به‌ اين‌ جهت‌ زياد ميشه‌ و اول‌ قدمي‌ كه‌ انسان‌ در صراط‌ مستقيم‌ برميداره‌ بايد رسوماتش‌ را بريزه‌ كنار. تمام‌ فكر و هوش‌ و حواسش‌ به‌ رسومات‌ و دستورات‌ دين‌ باشه‌. و الا از صراط‌ مستقيم‌ خارجيم‌. اينكه‌ مي‌بينيد زحمتها، سالها زحمت‌ بعضي‌ها كشيده‌اند ولي‌ به‌ جايي‌ نرسيده‌اند بخاطر اينه‌ كه‌ توي‌ راه‌ نيستند. در يك‌ عزاداري‌ حتي‌، در يك‌ عروسي‌، در يك‌ مجلس‌ ميهماني‌، مي‌بينيد مثل‌ اينكه‌ شما توي‌ ماشين‌ پشت‌ فرمان‌ نشسته‌ باشيد. بخاطر يك‌ مانع‌ شما مجبور بشيد فرمون‌ را بپيچونيد به‌ طرف‌ راست‌ يا چپ‌ و توي‌ دره‌ بيفتيد. رسوماتي‌ كه‌ شماها داريد همه‌اش‌ همينطوره‌. مجلس‌ عزاداري‌ رسمه‌ كه‌ بايد داد و فرياد كرد. چرا؟ اگر صداي‌ زن‌ را در قرآن‌ خوندن‌ نبايد مرد نامحرم‌ بشنوه‌، در عزاداري‌ هم‌ نبايد بشنوه‌. در هر كاري‌ نبايد بشنوه‌. اگر كه‌ آزاده‌، خوب‌ بايد طبق‌ رسوماتي‌ كه‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ داشته‌اند عمل‌ كنيد. اين‌ روضه‌ خونها يك‌ مطالبي‌ را براي‌ شماها مي‌گويند كه‌ ما يكي‌ از مشكلاتمون‌ متأسفانه‌ اين‌ است‌ كه‌ آنچه‌ كه‌ با چكش‌ و ميخ‌ فولادي‌ به‌ مغز شماها فرو كرده‌اند، ما اينها را بيرون‌ بياريم‌. شما ببينيد يك‌ آدم‌ معمولي‌ اين‌ كار را ميكنه‌ كه‌ اينقدر صداي‌ گريه‌اش‌ را بلند كنه‌ توي‌ خونه‌ كه‌ تمام‌ اهل‌ مدينه‌ بيايند بگويند به‌ فاطمة‌ زهرا بگو يا روز گريه‌ كن‌ يا شب‌. يك‌ زن‌ معمولي‌ همچين‌ كاري‌ ميكنه‌؟ شما ميگيد نيست‌ اينطور؟ نخير. همچين‌ حرفها نبوده‌. مگه‌ چه‌ خبره‌. مگه‌ بلندگو گذاشته‌ بود حضرت‌ زهرا؟! گرية‌ انسان‌ نهايت‌ بره‌ صداش‌ تا خونة‌ بغلي‌ ميره‌ ديگه‌. اهل‌ مدينه‌ آمدند گفتند اينجور!

 خيلي‌ حواستون‌ جمع‌ باشه‌ كه‌، الحمدلله‌ شماها اينها را اقلا ياد نمي‌گيريد. از فاطمة‌ زهرا اگر ما هيچ‌ كاري‌ را ياد نگيريم‌ اين‌ يكيش‌ را هم‌ ياد نگيريم‌ بهتره‌ كه‌ صدايش‌ را آنقدر در گريه‌ بلند بكنه‌ كه‌ اهل‌ مدينه‌، فرض‌ كنيد كه‌، شهر بزرگي‌ بوده‌ در همان‌ وقت‌، حالا فرض‌ مي‌كنيم‌ شهر كوچكي‌، يك‌ ده‌. مگر صداي‌ انسان‌ چقدره‌؟ مگه‌ مي‌خواسته‌ صدايش‌ را به‌ گوش‌ مردم‌ برسونه‌. يك‌ ده‌ مثلا صد خانواري‌. اگر همة‌ اهل‌ مدينه‌ نيامدند اين‌ شكايت‌ را بكنند، اقلا مي‌گفتند كه‌ همساية‌ بغلي‌ اينجوري‌ گفت‌. نه‌. ميگند اهل‌ مدينه‌. اصل‌ قضيه‌ را هم‌ از اساس‌ دروغه‌. فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها آنقدر عفت‌ داره‌ كه‌ صدايش‌ را مرد نامحرم‌ جز در همان‌ جريان‌ خطبة‌ توي‌ مسجد آنهم‌ براي‌ احقاق‌ حق‌، نشنيده‌. اين‌ حرفها چيه‌. ميگم‌ ديگه‌ ما بايد يكي‌ از كارهامون‌ اين‌ باشه‌. بعضي‌هايش‌ هم‌ در نمي‌آيد. هر چي‌ مي‌خواهيم‌ از مغز شما در بياريم‌، در نمي‌آيد. زن‌ با كمال‌ آن‌ زني‌ است‌ كه‌ وقتي‌ يك‌ مصيبتي‌ بهش‌ ميرسه‌ به‌ طبق‌ آية‌ شريفه‌ قرآن‌ كه‌ الذين‌ اذا اصابتهم‌ مصيبه‌ قالوا انا لله‌ و انا اليه‌ راجعون‌. فقد يك‌ كلمه‌ مي‌گويند انا لله‌ و انا اليه‌ راجعون‌، اين‌ را هم‌ لازم‌ نيست‌ بلند بگند. گريه‌ هم‌ اگر مي‌كنند سرشون‌ را مي‌اندازند پائين‌، شما يك‌ زن‌ با حياي‌ مصيبت‌زده‌ را مي‌تونيد ترسيم‌ بكنيد براي‌ خودتون‌. اينها را مواظب‌ باشيد توي‌ مغزتون‌ اگر آمده‌ بيرون‌ كنيد. رسومات‌ را بگذاريد كنار. يك‌ مشت‌ رسومات‌ را ماها داريم‌ مي‌خواهيم‌ به‌ ائمه‌ نسبت‌ بدهيم‌ صورت‌ شرعي‌ بهش‌ بديم‌. يك‌ زن‌ باحيا، با عفت‌، هيچوقت‌ ممكنه‌ كه‌ مثلا فرض‌ كنيد در يك‌ مجلسي‌ كه‌ نشسته‌، صدايش‌ را مرد نامحرم‌ بشنوه‌؟! خيلي‌ حواستون‌ جمع‌ باشه‌ در همة‌ كارهاتون‌. رسوماتتون‌ را بگذاريد كنار. اول‌ بايد كاري‌ بكنيد. يك‌ چيزي‌ رسمه‌. بيائيد در شرع‌ مسئله‌اتون‌ را بپرسيد، آيا ايني‌ كه‌ رسمه‌ اساس‌ اسلامي‌ و ديني‌ داره‌ يا نداره‌؟ اگر يك‌ دفعه‌ بخاطر مريض‌ شدن‌ بچه‌اتون‌، يك‌ زن‌ دور از حقيقت‌ آمد فال‌ قهوه‌ گرفت‌ يا تخم‌ مرغ‌ شكست‌، شماها بدونيد اگر به‌ اين‌ كارها اقدام‌ كرديد كافر هستيد، كافريد. شماها. نه‌ آنكه‌ افسارشون‌ روي‌ دوششون‌ انداختند هر جايي‌ مي‌روند، خوب‌، آنها را خدا اعتنايي‌ نميكنه‌. نه‌ كافر بودنشون‌ ارزشي‌ داره‌ نه‌ مسلمان‌ بودنشون‌. اگر يك‌ دونه‌ كاري‌ كه‌ اساس‌ ديني‌ نداره‌ ولي‌ شما بخاطر اينكه‌ رسمه‌ انجام‌ داديد من‌ دارم‌ امروز ميگم‌، كافري‌ كه‌ نجس‌ بشيد دست‌تر نشه‌ بهتون‌ زد، نه‌. ولي‌ از راه‌ انحراف‌ پيدا كرديد. هر كاري‌ كه‌ مي‌خواهيد بكنيد بايد اول‌ ببينيد كه‌ اساس‌ ديني‌ داره‌ يا نداره‌. چقدر من‌ خوشم‌ مي‌آيد از بعضي‌ از خانمها، خدا انشاء الله‌ سايه‌اشون‌ را مستدام‌ بداره‌، خدا حفظشون‌ بكنه‌، آن‌ خانمهايي‌ كه‌ مي‌آيند سؤال‌ مي‌كنند آقا مثلا فرض‌ كنيد فلان‌ كار را ما مي‌خواهيم‌ بكنيم‌. آيا از نظر ديني‌ اين‌ كار كه‌ در بين‌ همه‌ رسمه‌، آيا اساسي‌ داره‌ يا نداره‌؟ ما سفرة‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ مي‌خواهيم‌ بيندازيم‌، مي‌خواهيم‌ ختم‌ انعام‌ بگيريم‌، مي‌خواهيم‌ فلان‌ كار را بكنيم‌.

 آيا اينها اساس‌ ديني‌ داره‌ يا نداره‌؟ اگر اساس‌ ديني‌ داره‌، خوب‌ مي‌كنيد. اگر اساس‌ ديني‌ نداره‌، هيچوقت‌ انجام‌ نبايد بديد. كوشش‌ بكنيد كه‌ خرافات‌ را توي‌ مغزتون‌ وارد نكنيد. روي‌ زندگي‌ كه‌ نه‌ خمس‌ داده‌ نه‌ زكات‌ نه‌ مال‌ مردم‌ را به‌ صاحبانشان‌ رد كرده‌، غصبي‌ زندگي‌ مي‌كنيد. آنوقت‌ براي‌ نميدونم‌ يك‌ وضو گرفتن‌ هم‌ يك‌ ساعت‌ دم‌ حوض‌ معطل‌ ميشيد، دم‌ شير معطل‌ ميشيد. يا براي‌ غسل‌ گرفتن‌. آنكه‌ در دين‌ گفته‌ شده‌ در خصوص‌ وضو گرفتن‌ و در خصوص‌ غسل‌ كردن‌ با يك‌ ليوان‌ بزرگ‌، با دو تا ليوان‌ ميشه‌ غسل‌ كرد. با يك‌ ليوان‌ ميشه‌ وضو گرفت‌. آنقدر سخت‌ نيست‌. دين‌ سهلة‌ سمحة‌ آسان‌. بايد بكوشيد، من‌ بطور كلي‌ اين‌ تذكر را مي‌خواستم‌ امروز عرض‌ كنم‌. در تمام‌ شؤون‌ زندگي‌ از راه‌ راست‌ دين‌ خارج‌ نشيد. ايني‌ كه‌ شما را حدود يك‌ سال‌ گاهي‌ توي‌ استقامت‌ نگرتون‌ ميداريم‌، براي‌ اينكه‌ وقتي‌ كه‌ به‌ انحرافات‌ رسيديد، بتونيد خودتون‌ را نگه‌ بداريد. بتونيد خودتون‌ را حفظ‌ بكنيد. گفتند روزه‌ بگير، چشم‌. روزه‌ نگير، چشم‌. مريضه‌، ميگه‌ منكه‌ دلم‌ نمي‌آيد توي‌ ماه‌ رمضان‌ روزه‌ام‌ را بخورم‌. اين‌ شخص‌ مساويست‌ با آن‌ كسي‌ كه‌ ميگه‌ من‌ دلم‌ نمي‌آيد توي‌ ماه‌ رمضان‌ روزه‌ بگيرم‌. هيچ‌ فرقي‌ نميكنه‌. بندگي‌ نكرديد. اگر خداي‌ نكرده‌، خداي‌ نكرده‌ يك‌ كار را بعنوان‌ مستحب‌ شما انجام‌ بديد و اين‌ مستحب‌ نباشه‌، دروغ‌ به‌ خدا و پيغمبر بستيد و اگر به‌ زبان‌ جاري‌ بكنيد كه‌ اين‌ كار مستحبه‌، روزه‌اتون‌، اگر ماه‌ رمضان‌ باشه‌ روزه‌اتون‌ هم‌ باطله‌. بعضي‌ گفته‌اند كه‌ بايد كفارة‌ جمع‌ بديد. كفارة‌ جمع‌ هم‌ اينه‌. شصت‌ روز، يعني‌ دو ماه‌ پشت‌ سر هم‌ روزه‌ گرفتن‌. شصت‌ تا مسكين‌ را طعام‌ دادن‌. يك‌ بنده‌ هم‌ در راه‌ خدا آزاد كردن‌. براي‌ يك‌، يك‌ كلمه‌ گفتيد اين‌ كار مستحبه‌. مستحب‌ بودن‌ هر كار، يا بايد خودتون‌ مجتهد باشيد. مستحب‌ يعني‌ چه‌؟ يعني‌ خدا دوست‌ داره‌. تو كه‌ با خدا روبرو نشدي‌ كه‌ بپرسي‌ خدايا تو اين‌ كار را دوست‌ داري‌ يا نه‌؟ مجتهد هم‌ نيستي‌ كه‌ از لابلاي‌ آيات‌ و روايات‌ استفاده‌ بكني‌. تقليد هم‌ كه‌ مرجع‌ تقليدت‌ هم‌ كه‌ همچين‌ حرفي‌ نزده‌. اِ. كار به‌ اين‌ خوبي‌. مستحب‌ نيست‌؟! تازه‌ ميپرسه‌ مستحب‌ نيست‌. اگر بدانيد شماها چقدر بحمدالله‌ پيشرفت‌ كرديد و موفق‌ شديد، خدا ميدونه‌ بال‌ در مي‌آوريد. البته‌، اين‌ كلمه‌ معنايش‌ اينه‌ كه‌ مي‌خواهيد پرواز كنيد، مي‌خواهيد روحتون‌ جلا پيدا بكنه‌.

 همين‌ ديشب‌ يكي‌ از علماي‌ شيراز براي‌ من‌ يك‌ نامه‌اي‌ نوشته‌ كه‌ شما در كتاب‌ پرواز روح‌ نوشتيد تزكية‌ نفس‌ بايد كرد، فلان‌، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نتونست‌، ايشان‌ نوشته‌ بود، در تمام‌ عمرش‌ تزكية‌ نفس‌ كنه‌. ما چطور مي‌تونيم‌ تزكية‌ نفس‌ كنيم‌؟ الان‌ اين‌ حرف‌ را من‌ بزنم‌ به‌ شماها، شماها ميگيد او مگر كافر بوده‌؟! نه‌ هستند. مي‌خواهم‌ بگم‌ كه‌ قدر خودتون‌ را بدونيد. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ در دوران‌ عمرش‌ هيچوقت‌، اينجوري‌ استفاده‌ كرده‌، هيچوقت‌ نگفت‌ فزت‌ يعني‌ من‌ فائز شدم‌، تزكية‌ نفس‌ چون‌ نكرده‌ بود. فقط‌ موقعي‌ كه‌ شهيد شد از دست‌ نفسش‌ رهايي‌ پيدا كرد، آنجا گفت‌ فزتو. اينها نه‌ معناي‌ نفس‌ را فهميده‌اند، نه‌ معناي‌ تزكية‌ نفس‌ را فهميده‌اند، نه‌ معناي‌ مردن‌ را فهميده‌اند. خوب‌ اگر انسان‌ تزكية‌ نفس‌ نكرده‌ باشه‌، وقتي‌ مي‌ميره‌ تزكية‌ نفس‌ ميكنه‌. خيال‌ ميكنه‌ نفس‌ يك‌ چيزي‌ است‌ غير از خود انسان‌ و وقتي‌ مرد ديگه‌ او ميره‌ رد كارش‌، راحت‌ ميشه‌. هيچي‌ را نفهميده‌. نامه‌ را اگر بياورم‌ به‌ شماها نشون‌ بدم‌ شما مي‌بينيد يك‌ عالم‌، يك‌ دانشمند. واقعا هم‌ بعنوان‌ نصيحت‌ اين‌ نامه‌ را به‌ من‌ نوشته‌. ولي‌ شماها تزكية‌ نفس‌ بعضي‌هاتون‌ كرديد و به‌ مقصد هم‌ رسيديد و الحمد لله‌ فزتوا هم‌ ميگيد و بنظر آن‌ آقا علي‌ بن‌ ابيطالب‌ به‌ گرد شما هم‌ نميرسه‌! ببيند اينجوري‌ ميشه‌. كه‌ چي‌؟ استاد ايشان‌، اينجوري‌ كه‌ خود ايشان‌ من‌ مي‌شناسم‌، استاد ايشان‌ به‌ ايشان‌ گفته‌ تزكية‌ نفس‌ كار مشكليست‌، كار هر كسي‌ نيست‌. انسان‌ بايد چه‌ جور غذايش‌ حلال‌ باشه‌. آبي‌ كه‌ ميخوره‌ بايد چه‌ جوري‌ باشه‌. وضعش‌ چه‌ طوري‌ باشه‌. اينها را ميگند براي‌ شماها. مي‌دونيد چرا؟

  ميگند بايد غذاي‌ انسان‌ صددرصد حلال‌ باشه‌. براي‌ اينكه‌ غذاي‌ صددرصد به‌ آن‌ معنايي‌ كه‌ آنها مي‌گويند پيدا نميشه‌ و خودشون‌ هم‌ مربي‌ نيستند كه‌ بتونند يك‌ عده‌اي‌ را تربيت‌ كنند نتيجه‌ اين‌ ميشه‌ كه‌ گناه‌ خودشون‌ را كه‌ نمي‌تونند شاگرد تربيت‌ كنند، مي‌اندازند گردن‌ غذا. مي‌گويند تو غذاي‌ شبهه‌ناك‌ خوردي‌. خوب‌ چيكار كنيم‌ آقا؟ آب‌ باران‌، علف‌ بيابان‌. مثل‌ حيوانات‌. تازه‌ اول‌ حيوانيت‌ انسان‌ شروع‌ ميشه‌. مگر امام‌ صادق‌ علف‌ بيابان‌ و آب‌ باران‌ ميخورد؟ اين‌ صراط‌ مستقيم‌ ما اگر علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و امام‌ باقر و امام‌ صادق‌ نيستند؟ كدوم‌ يكي‌ از ائمه‌ رفته‌ بودند توي‌ بيابان‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌، گياه‌ فقط‌ بخورند و آب‌ باران‌ بخورند؟ شما ميگيد آنها امام‌ بودند، غذاي‌ حلال‌ مي‌دونستند كدومه‌. خيلي‌ خوب‌. شما مي‌دونيد حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ چرا از دار دنيا رفت‌؟ يك‌ زن‌ يهودي‌ توي‌ غذاي‌ حضرت‌ سم‌ ريخت‌ به‌ حضرت‌ داد. و برد، ميگيد كه‌ اِ، چرا پيغمبر رفت‌ به‌ ميهماني‌ يهودي‌، آنهم‌ زن‌! براي‌ اينكه‌ ماها اصلا دين‌ يك‌ چيز ديگه‌اي‌ فكر كرديم‌. يك‌ جاها خيلي‌ انحراف‌. يك‌ جاها هم‌ خيلي‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ از اينور مي‌افتيم‌، از آنور مي‌افتيم‌. غذاي‌ حلال‌. هر چيزي‌ را كه‌ شما يقين‌ داري‌ حرامه‌، حرامه‌. نخور. تو را از خدا دور ميكنه‌ به‌ جهت‌ اينكه‌، نه‌ غذا دور بكنه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ مخالفت‌ با امر پروردگار كردي‌. هر چي‌ را كه‌ نميدوني‌، رفتي‌ خونة‌ يك‌ كسي‌ مهماني‌. اكثرا اينطورند ديگه‌. گناه‌ خودشون‌ را مي‌خواهند بيندازند گردن‌ ديگران‌. رفتي‌ خانة‌ ديگري‌ مهماني‌. زياد هم‌ خوردي‌، غذا خوشمزه‌ بوده‌ زياد خوردي‌. شب‌ نماز شب‌ كه‌ نخواندي‌ هيچي‌، نماز صبحت‌ هم‌ قضا شده‌. نميگي‌ من‌ زياد خوردم‌. ميگي‌ خدا فلاني‌ را چه‌ بكنه‌ كه‌ ما را غذاي‌ حرام‌ معلوم‌ نيست‌ داد به‌ ما، ما توفيقاتمون‌ سلب‌ شد! ببينيد چقدر بده‌! شيطان‌ از چه‌ راههايي‌ وارد ميشه‌. سوء ظن‌ به‌ مؤمني‌ و گناهش‌ را انسان‌ بيندازه‌ به‌ گردن‌ ديگري‌، اين‌ دو تا گناه‌ كرده‌ كه‌ مي‌خواد باصطلاح‌ كار خودش‌ را توجيه‌ كنه‌. مگر غذا چه‌ تأثيري‌ ممكنه‌ داشته‌ باشه‌ در تو جز تأثير طبيعي‌، تأثير مزاجي‌. غذا خونة‌ خودت‌ هم‌ زياد مي‌خوردي‌ خوابت‌ مي‌برد. اِ، غذاي‌ حرام‌ هيچ‌ تأثيري‌ نداره‌؟ چرا. غذاي‌ حرامي‌ كه‌ تو بداني‌ حرامه‌، حرامه‌. غذايي‌ را كه‌ ندوني‌ حرام‌ نيستش‌. نجس‌ هم‌ نشده‌. ديگه‌ از زهر چيزي‌ حرامتر نيست‌. اگر بنا بود كه‌ حرام‌ بر انسان‌ تأثير منفي‌ داشته‌ باشه‌، بايد ائمة‌ اطهار كه‌ زهر بهشون‌ مي‌دادند و مي‌خوردند و مجبوري‌ مي‌خوردند؛ بايد تأثير مي‌گذاشت‌. بعد ديگه‌ از مقام‌ امامت‌ سلب‌ مي‌شدند. و حال‌ اينكه‌ حضرت‌ مجتبي‌ قبل‌ از خوردن‌ سم‌ هم‌ ولي‌ خدا بود، بعدش‌ هم‌ ولي‌ خدا بود. اينها يك‌ خرافاتي‌ است‌ كه‌ توي‌ مغز شماها كردند به‌ هيچ‌ وجه‌، با گازانبر هم‌ نميشه‌ بيرون‌ كشيد.

 يكي‌ از خرافاتي‌ كه‌ توي‌ مغز ماها كردند اين‌ است‌ كه‌ من‌ اگر فلان‌ گناه‌ را نكنم‌، چون‌ حافظ‌، نسبت‌ مي‌دهند به‌ حافظ‌، اما توي‌ اشعار حافظ‌ من‌ نديدم‌. از آن‌ گناه‌ كه‌ نفعي‌ به‌ غير رسد چه‌ باك‌. آن‌ گناهي‌ كه‌ نفعي‌ به‌ غير برسه‌ چه‌ باك‌. خوب‌ توي‌ مجلس‌ عروسي‌ صد تا گناه‌ مي‌كنيد ميگيد خوب‌ اقوامم‌، خويشاوندانند. بدشون‌ مي‌آيد. جهنم‌ كه‌ بدشون‌ مي‌آيد. هر كس‌ با خدا مبارزه‌ ميكنه‌ باشه‌ اصلا از تو متنفر باشه‌. تنها و تنها دستورات‌ دين‌ مقدس‌ اسلام‌ بايد عمل‌ بشه‌. در همة‌ كارهاتون‌. مستحب‌ آني‌ كه‌ خدا گفته‌ من‌ دوست‌ دارم‌، مستحبه‌. مكروه‌، آني‌ كه‌ خدا گفته‌ من‌ كراهت‌ دارم‌، مكروهه‌. اينها را خيلي‌ مواظبت‌ بكنيد. در زندگيتون‌. خانة‌ بعضي‌ از متأسفانه‌ كساني‌ كه‌ در مراحل‌ تزكية‌ نفس‌ حركت‌ مي‌كنند آدم‌ ميره‌. مي‌بينه‌ توي‌ طاقچه‌ مجسمه‌هايي‌ گذاشته‌اند، ظروفشون‌. يقينا تطبيق‌ با خانة‌ امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ نميكنه‌. يك‌ خورده‌اي‌ به‌ در و ديوار خونه‌اتون‌ بررسي‌ بكنيد ببينيد چيه‌؟ وضعتون‌ چطوره‌؟ امام‌ زمان‌ اگر بيايد توي‌ خانة‌ شماها كه‌ مي‌آيد انشاء الله‌، اگر ببينه‌ يك‌ چيزي‌، يعني‌ اگر ببينه‌ يك‌ مجسمه‌اي‌ شما آنجا گذاشته‌ايد. من‌ رفتم‌ توي‌ خونة‌ يكي‌ از اين‌ دوستان‌ اينطوري‌ هم‌ البته‌ بعضي‌، مي‌بينم‌ عكس‌ آن‌ هنرپيشة‌ فرانسوي‌، چاپلين‌ را گذاشته‌ توي‌ خونه‌اش‌. ميگه‌ تو كيي‌ آخه‌؟ تو از توي‌ همة‌ عكسها، اين‌ را انتخاب‌ كردي‌؟! عكس‌ يك‌ نويسنده‌ هست‌، ميره‌ عكس‌ فلان‌ مرد يهودي‌ مثلا فرض‌ كنيد انيشتين‌ و اينها را مي‌گذاره‌. خيال‌ ميكنه‌ اينجوري‌، اينهم‌ ميشه‌ انيشتين‌. اينقدر انسان‌ احمق‌. نافهم‌. مجسمه‌ حتي‌، مجسمة‌ اينها را مي‌گذارند توي‌ خونه‌هايشون‌. يك‌ خورده‌اي‌ به‌ خودتون‌ بيائيد. اگر امام‌ زمان‌ بياد ببينه‌ عكس‌ يا مجسمة‌ چاپلين‌ توي‌ خونه‌اتون‌ هست‌، ميگه‌ باريك‌ الله‌ تو عجب‌ هنر دوست‌ و هنر پيشه‌ و چطوري‌ هستي‌؟! ميگند باريك‌ الله‌. اينقدر انسان‌ انحراف‌ نداشته‌ باشه‌. بخدا قسم‌ خانمها، يك‌ دونه‌ از اين‌ كارها انسان‌ را از جاده‌ پرت‌ ميكنه‌. من‌ از اولي‌ كه‌ اينجا نشستم‌ يادم‌ هست‌ امروز روز وفات‌ حضرت‌ زهراست‌. و به‌ خودش‌ قسم‌ بخاطر فاطمة‌ زهرا سخنان‌ فاطمة‌ زهرا را براي‌ شما ميگم‌.

 كوشش‌ كنيد فرزندانتون‌ را از همين‌ الان‌ آداب‌ اسلامي‌ بهشون‌، تو كه‌ دختر كوچكت‌ را، ولو دو ساله‌، اينجور پاهايش‌ را لخت‌ مي‌كني‌ و يك‌ دامن‌ كوتاه‌ مي‌پوشاني‌ و يك‌ عروسك‌ درست‌ مي‌كني‌، خوب‌ اين‌ توي‌ ذهن‌ بچه‌ مي‌مانه‌ كه‌ بايد اينطوري‌ بود. فردا هي‌ بزن‌ توي‌ سر خودت‌ بگو دختر من‌ چرا اينجوريه‌؟ تو خودت‌ اينجوريش‌ كردي‌. تو خودت‌ او را سرش‌ را شانه‌ كردي‌ و دامن‌ كوتاه‌ پوشاندي‌ و شلوار پايش‌ نكردي‌ و جوراب‌. دو ساله‌ باشه‌، دو ساله‌ بيشتر تأثير ميكنه‌. عيبي‌ نداره‌. مگه‌ گفتيم‌ عيبي‌ داره‌؟ مگه‌ هر كاري‌ كه‌ انسان‌ عيبي‌ نداره‌ بايد بكنه‌. چطور عيب‌ نداره‌؟ در روحش‌ تأثير ميكنه‌. فردا حريفش‌ نميشي‌ و صدها مورد هم‌ ما داريم‌ كه‌ حريفش‌ نشدند. دختري‌ كه‌ از توي‌ خونه‌ ولو آنكه‌ براي‌ مدرسه‌، ميره‌ و برميگرده‌. ما اين‌ را بدونيد با سواد و با تحصيلات‌ و با علم‌ و دانش‌ و با فهم‌ و درك‌ هيچ‌ كس‌ مخالف‌ نيست‌. چون‌ در رأس‌ همة‌ دانشمندان‌ عالم‌، زينب‌ كبري‌ بوده‌. اما با اينكه‌ دختر به‌ حد تكليف‌ رسيده‌ات‌ از خونه‌ تا مدرسه‌ كه‌ ميره‌ برميگرده‌، خود شما در آن‌ سن‌ بوديد چه‌ جور بوديد؟ او هم‌ همانطوره‌. نه‌ اين‌ طينتش‌ پاكه‌. تو طينتت‌ ناپاك‌ بود؟! آن‌ افكار مي‌آمد توي‌ مغزت‌. آن‌ ديدنها، آن‌ نگاه‌ كردنها، با آن‌ تعليمات‌ زشت‌ كه‌ از گفتم‌ يك‌ وقتي‌ اگر توي‌ يك‌ جمعي‌ اگر يك‌ نفر وبايي‌ باشه‌. شما بچه‌اتون‌ را نمي‌فرستيد توي‌ آن‌ جمع‌. ميگيد مبادا وبا بگيره‌. چرا براي‌ روحش‌ اين‌ احترام‌ را، اين‌ ارزش‌ را قائل‌ نيستيد؟ بده‌. خوب‌ بده‌ برو تو با خوبها زندگي‌ كن‌! كاري‌ نداره‌. من‌ دارم‌ بهتون‌ اعلام‌ ميكنم‌ يك‌ وقت‌ اگر عقب‌ افتاديد يا انحراف‌ پيدا كرديد تقصير خودتونه‌. از اينها كه‌ دارم‌ ميگم‌ خيلي‌ از اينها بيشتره‌؛ انجام‌ داديد، شما مثل‌ اينكه‌ فرمان‌ را، پشت‌ ماشين‌ نشسته‌ايد، پيچونديد طرف‌ چپ‌ افتاديد توي‌ دره‌. هيچ‌ توقع‌ نداشته‌ باشيد به‌ خدا برسيد. هيچ‌. همة‌ بده‌ها را هم‌ بگذاريد كنار. بده‌ بده‌. شهر ما اينجوريه‌. بعله‌ خدا ميدونه‌ شهر ما اينجوريه‌. خوب‌ تو اگر واقعا شهرت‌ اينطوريه‌ كه‌ نمي‌توني‌ آنجا دينت‌ را نگه‌ بداري‌ هجرت‌ كن‌. حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ ديد در مكه‌ ديگه‌ نميتونه‌ كار بكنه‌. هجرت‌ كرد به‌ مدينه‌. هجرت‌ كن‌. اگر، و الاّ چرا تو بايد توي‌ يك‌ جمع‌ پر از فساد، آنقدر قوي‌ باشيد. يك‌ كوه‌ هيچوقت‌ ديديد بگه‌ اينجا خيلي‌ برف‌ مي‌آيد و سرده‌، من‌ از اينجا بروم‌ يك‌ جاي‌ ديگه‌ كوهيي‌ بكنم‌، زندگي‌ بكنم‌. نه‌. استقامت‌ براي‌ همينه‌. مقاوم‌ بايست‌ در مقابل‌ بي‌ ديني‌. شما فكر نكنيد بي‌ ديني‌ يعني‌ مثلا مسيحي‌گري‌ يا يهودي‌ گري‌. نه‌. اگر انسان‌ يك‌ كار جزئي‌ را، يك‌ احمقي‌، هر كي‌ مي‌خواد باشه‌ چه‌ در لباس‌ ما باشه‌، چه‌ در لباس‌ ديگران‌ باشه‌، اگر يك‌ كاري‌ را كه‌ خدا گفته‌ خوبه‌، او بگه‌ بده‌ يا مردم‌ نمي‌پسندند؛ اين‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ فاسده‌، بي‌ دينه‌، براي‌ دينش‌ ارزشي‌ قائل‌ نيست‌. در يك‌ همچين‌ جائي‌ زندگي‌ نكن‌ يا اگر مقاومي‌ و استقامتت‌ خوبه‌، بايست‌ در مقابل‌ اينها. با فساد مبارزه‌ كنيد. و الا آدم‌ همينجور دعا بكنه‌ خدايا ما را از ياران‌ امام‌ زمان‌ قرار بده‌. همينجور؟! ياري‌ امام‌ زمان‌ امروز همين‌ اعمال‌ شماهاست‌ كه‌ خودتون‌ را از گناه‌ و مكروه‌ و اين‌ قبيل‌ چيزهايي‌ كه‌ خدا نمي‌پسنده‌ حفظ‌ كنيد و به‌ كارهاي‌ واجب‌ و مستحبتون‌ توجه‌ داشته‌ باشيد و عمل‌ كنيد. خيلي‌ بايد دقيق‌ بود.

 امروز روز وفات‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليهاست‌. فاطمة‌ زهرا چيكار كرد، چه‌ جوري‌ زندگي‌ كرد؟ مطالبش‌ هست‌. شايد امروز بوده‌. نزديك‌ ظهر علي‌ بن‌ ابيطالب‌ در مسجد، امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ آمدند توي‌ منزل‌. بچه‌هاي‌ پاك‌ معصوم‌ امام‌ سيدا شباب‌ اهل‌ الجنه‌. كششون‌ به‌ طرف‌ مادر خيلي‌ زياده‌. از راه‌ كه‌ درآمدند رفتند به‌ طرف‌ آن‌ اطاقي‌ كه‌ مادرشون‌ در آنجا بستري‌ بود. فضه‌ عرض‌ كرد كه‌، چون‌ فاطمة‌ زهرا به‌ ظاهر از دار دنيا رفته‌ بود. فضه‌ عرض‌ كرد كه‌ آقازاده‌ها، مادرتون‌ استراحت‌ كرده‌، توي‌ اطاق‌ نرويد. ولي‌ خوب‌، آنها قلب‌ عالم‌ امكانند. ميدونند مادرشون‌ از دار دنيا رفته‌. رفتند به‌ پدرشون‌ خبر دادند. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ داره‌ كه‌ اينقدر با عجله‌ آمد به‌ طرف‌ خانه‌ كه‌ عبايش‌ يك‌ شونه‌اش‌، يك‌ طرفش‌ روي‌ شونه‌اش‌ بود يك‌ طرفش‌ افتاده‌ بود روي‌ زمين‌ كشيده‌ ميشد. گريه‌ ميكرد. آمد كنار بستر فاطمة‌ زهرا نشست‌. يا زهرة‌ الزهرا. يا ام‌ ابيها. يا ام‌ الحسنين‌. من‌ علي‌ هستم‌. با من‌ حرف‌ بزن‌.

 جدا خانمها شما مي‌تونيد تصور كنيد، حالا حسن‌ و حسين‌ هم‌ ايستاده‌اند، زينب‌ و ام‌ كلثوم‌ هم‌ آن‌ گوشه‌ ايستاده‌اند، با گردن‌ كج‌ دارند به‌ پدر و مادر نگاه‌ مي‌كنند. ديد بي‌بي‌ يك‌ نامه‌اي‌ نوشته‌. يا علي‌، بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. يا علي‌ من‌ براي‌ تو زن‌ خوبي‌ بودم‌. هيچوقت‌ اوامرت‌ را، دستوراتت‌ را كوتاهي‌ نكردم‌. من‌ يك‌ خواهش‌ از تو دارم‌. من‌ را شب‌ غسل‌ بده‌. شب‌ كفن‌ كن‌. شب‌ به‌ خاك‌ بسپار. و لا تعلم‌ احدا. به‌ هيچكس‌ خبر نده‌ كه‌ من‌ از دار دنيا رفته‌ام‌. واقراء ولدي‌ السلام‌ الي‌ يوم‌ القيامه‌. سادات‌، اين‌ سلامي‌ است‌ كه‌ مادرتون‌ زهرا به‌ شما رسونده‌. به‌ فرزندانم‌ تا روز قيامت‌ سلام‌ مرا برسان‌. به‌ جان‌ فاطمه‌ اگر يك‌ سيد تنها بخاطر همين‌ در دنيا گناه‌ نكند، جاشه‌. خانمهاي‌ علويه‌، شما بايد جانشين‌ فاطمة‌ زهرا باشيد. شما كه‌ دختر زنهاي‌ آنطوري‌ نيستيد كه‌ صورتتون‌ را مرد نامحرم‌ ببيند، راه‌ و روش‌ آن‌ زنها را انتخاب‌ كنيد. غيرت‌ داشته‌ باشيد. لااقل‌ شماها به‌ مظلوميت‌ فاطمة‌ زهرا رحم‌ كنيد. شما ديگه‌ سيلي‌ به‌ صورت‌ فاطمة‌ زهرا نزنيد. شما با اخلاقتون‌، اعمالتون‌، پهلوي‌ زهرا را نشكنيد. واي‌ به‌ حال‌ آن‌ دختري‌ كه‌، دختر فاطمة‌ زهرايي‌ كه‌ كوتاهي‌ در وظايفش‌ در مقابل‌ دين‌ بكنه‌. فاطمة‌ زهرا در آخرين‌ جملات‌ وصيتنامه‌اش‌ به‌ علي‌ ميگه‌ سلام‌ مرا به‌ فرزندانم‌ برسان‌. من‌ فرزندانم‌ را دوست‌ دارم‌. شما چرا او را دوست‌ نداريد؟ هر وقت‌ كه‌ خواستيد خداي‌ نكرده‌ يك‌ گناه‌ بكنيد، يك‌ بي‌ عصمتي‌ بكنيد، يك‌ گوشة‌ صورتتون‌ را يك‌ مرد نامحرم‌ ببيند، فورا توي‌ ذهنتون‌ بياوريد كه‌ من‌ دختر فاطمة‌ زهرا هستم‌. اين‌ سيلي‌ است‌ كه‌ به‌ صورت‌ فاطمة‌ زهرا زده‌ ميشه‌. عمر سيلي‌ بزند تو هم‌ سيلي‌ بزني‌؟ پس‌ فرق‌ بين‌ تو و او چيست‌؟

 واقراء ولدي‌ السلام‌. علي‌ تا روز قيامت‌ خودت‌ سلام‌ مرا به‌ فرزندانم‌ برسان‌. اوصيائم‌ سلام‌ مرا به‌ فرزندانم‌ برسانند. فرزند ارجمندم‌، فرزند رشيدم‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌، سلام‌ مرا به‌ فرزندانم‌ برساند. الان‌ اگر با چشم‌ دل‌ نگاه‌ كنيد، مي‌بينيد امام‌ زمان‌ ميگه‌ مادرتون‌ به‌ شما سلام‌ رسونده‌ است‌. در عين‌ حال‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ آنقدر فاطمة‌ زهرا را صدا زد تا باز چشمانش‌ را باز كرد فاطمه‌. با دست‌ مبارك‌ عرق‌ را از پيشاني‌ فاطمة‌ زهرا پاك‌ كرد. موها را عقب‌ زد. اشك‌ چشمش‌ روي‌ صورت‌ فاطمه‌ مي‌ريخت‌. فاطمة‌ زهرا چشم‌ بيحالش‌ را باز كرد. يك‌ نگاهي‌ به‌ صورت‌ علي‌ كرد. سلام‌ كرد. علي‌ فاطمه‌ را در بغل‌ گرفت‌. ايندفعه‌ بازهم‌ حضرت‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها اين‌ وصيتها را به‌ زبان‌ گفت‌. علي‌ جان‌، دستم‌ به‌ دامنت‌. دلم‌ نمي‌خواهد آنهايي‌ كه‌ پهلويم‌ را شكستند، سيلي‌ به‌ صورتم‌ زدند، مرا در سنين‌ جواني‌ شهيد كردند؛ اينها در پاي‌ جنازة‌ من‌ بيايند. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ ميگفت‌ چشم‌. هر چي‌ تو بگي‌ فاطمه‌. اما بدان‌ ديگه‌ بعد از تو علي‌ خيري‌ نخواهد ديد. لا خير بعدك‌ في‌ الحياة‌. فاطمة‌ زهرا صدا زد علي‌ جان‌ چرا گريه‌ مي‌كني‌؟ فرمود انما ابكي‌ اخاف‌ ان‌ تطول‌ حياتي‌. من‌ گريه‌ ميكنم‌، مي‌ترسم‌ بعد از تو زياد توي‌ اين‌ دنياي‌ پر محنت‌ بمانم‌.

 يا فاطمه‌ روحت‌ الان‌ در اين‌ مجلس‌ هست‌. يقينا نظر لطفي‌ به‌ اين‌ خانمهايي‌ كه‌ در راه‌ تزكية‌ نفس‌ قدم‌ برداشته‌اند توجه‌ دارد. بي‌بي‌ خودت‌ دست‌ همه‌ را بگير. همه‌امون‌ را به‌ راه‌ راست‌ هدايت‌ كن‌. بخاطر فرزندانت‌، بخاطر عزيزانت‌ به‌ ما هم‌ نظر لطفي‌ بفرما.

 آنقدر فاطمة‌ زهرا غريب‌ بود توي‌ خانه‌ مي‌نشست‌. گاهي‌ علي‌ مي‌ديد زمزمه‌ ميكند. با خودش‌ حرف‌ ميزنه‌ گريه‌ ميكنه‌. فورا علي‌ بن‌ ابيطالب‌ مي‌آمد سر فاطمه‌ را توي‌ بغل‌ مي‌گرفت‌. گوش‌ مي‌داد. مي‌ديد مي‌فرمايد صبت‌ علي‌ مصائب‌، بر من‌ يك‌ مصيبتهايي‌ در اين‌ سن‌ كم‌ رسيد، لو انها صبت‌ علي‌ الايام‌ سرن‌ لياليا. اگر اين‌ مصيبتها روي‌ روزها سايه‌ مي‌افكند، شب‌ ميشد.

 اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌. امروز سالگرد مادر ما هم‌ هست‌. در يك‌ چنين‌ روزي‌ مادرمون‌، خانم‌ پاكي‌ بود، خدا رحمتش‌ كنه‌. از دار دنيا رفته‌ بود. ما هر سال‌ يك‌ يادي‌ از ايشان‌ مي‌كنيم‌. همينطور كه‌ نشسته‌ايد يك‌ حمد و سه‌ قل‌ هو الله‌ براي‌ ايشان‌ بخونيد. شماها يك‌ چيزهايي‌ شنيديد اينطور حال‌ پيدا كرديد. شما ببينيد زينب‌ كبري‌ چه‌ حالي‌ داشت‌ امروز؟

 نسئلك‌ الله‌ و ندعوك‌ باعظم‌ اسمائك‌ و بمحمد و علي‌ و فاطمه‌ و الحسن‌ و الحسين‌ و علي‌ و محمد و جعفر و موسي‌ و علي‌ و محمد و علي‌ و الحسن‌ و الحجة‌ ابن‌ الحسن‌ يا الله‌ يا الله‌ يا الله‌ يا الله‌ يا الله‌ يا الله‌ يا الله‌ يا الله‌ و يا الله‌ و يا الله‌. يا رحمان‌ و يا رحيم‌. خدايا بخاطر اين‌ محبتي‌ كه‌ اين‌ خانمها اظهار كردند به‌ فاطمة‌ زهرا، همه‌اشون‌ را به‌ كمالات‌ روحي‌ برسون‌. الهي‌ آمين‌. فرج‌ آقامون‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ را برسان‌. الهي‌ آمين‌. خدايا محبتمون‌ را به‌ امام‌ زمانمون‌ زياد بفرما. الهي‌ آمين‌. معرفتمون‌ را به‌ آن‌ حضرت‌ زياد بفرما. الهي‌ آمين‌. خدايا به‌ آبروي‌ آقامون‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ قسمت‌ مي‌دهيم‌ موانع‌ راهمون‌ را برطرف‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. خدايا خرافات‌ و هرچه‌ آنچه‌ غير مرضي‌ توست‌ از اعمالمون‌، از مغزمون‌، از فكرمون‌ دور بفرما. الهي‌ آمين‌. خدايا ما را در صراط‌ مستقيم‌ دين‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. پروردگارا به‌ آبروي‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌، به‌ آبروي‌ امام‌ زمان‌، عافيت‌ دنيا و آخرت‌، سلامتي‌ در دنيا، بركت‌ در زندگي‌ به‌ همه‌امون‌ مرحمت‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. فرزندانمون‌ را خدايا در راه‌ راست‌ و صراط‌ مستقيم‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. خدايا به‌ آبروي‌ آقامون‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌، معرفت‌ خودت‌، معرفت‌ خاندان‌ عصمت‌ را به‌ ما مرحمت‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. خدايا به‌ آبروي‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ هر كه‌ به‌ دين‌ تو نسبت‌ به‌ امام‌ زمان‌ توهين‌ ميكند ذليلش‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. آنهايي‌ كه‌ خدمت‌ ميكنند، آنهايي‌ كه‌ امام‌ زمان‌ دوستند، آنهايي‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا را دوست‌ دارند، خدايا هر چه‌ بيشتر عزيزشون‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. پروردگارا امواتمون‌، پدر ومادرمون‌ ببخش‌ و بيامرز. الهي‌ آمين‌. يك‌ بشارتي‌ از اين‌ مجلس‌ به‌ روح‌ كساني‌ كه‌ تازه‌ از اين‌ جمع‌ از دار دنيا رفته‌اند، مرحوم‌ آقاي‌ مرشد، پدر حاج‌ آقاي‌ مرشد و مرحوم‌ خانم‌ عطائيان‌ و پدر خانم‌ ناصر زاده‌ و پدر آقاي‌ نبوي‌، خدايا همة‌ اينها را غريق‌ رحمت‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. با فاطمة‌ زهرا و اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ محشور بفرما. الهي‌ آمين‌. پروردگارا به‌ آبروي‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ قسمت‌ مي‌دهيم‌ ما را در اين‌ امري‌ كه‌ برامون‌ پيش‌ آمده‌، من‌ به‌ احدي‌ تابحال‌ جز دو نفر كه‌ دستور بود نگفتم‌ راجع‌ به‌ مسجد. كه‌ حتي‌ كمك‌ كنند. ولي‌ از امام‌ زمان‌ همه‌اتون‌ بخواهيد كه‌ انشاء الله‌ خودشون‌ كمك‌ كنند و آنهايي‌ را كه‌ اين‌ مأموريت‌ را دارند كه‌ به‌ حضرت‌ در اين‌ جهت‌ كمك‌ كنند، آنها را موفق‌ كنند و انشاء الله‌ ما را در ساختمان‌ بهتر اين‌ مسجد، خدا حفظ‌ كنه‌ بعضي‌ از اين‌ خانمها، با اينكه‌ من‌ هيچ‌ نگفتم‌ نه‌ توي‌ اين‌ مجلس‌ گفتم‌ نه‌ توي‌ مجالس‌ آقايون‌ گفتم‌، يك‌ كارهايي‌ انجام‌ مي‌دهند كه‌ حتي‌ الان‌ نميگويم‌ كه‌ چه‌ كردند. براي‌ اينكه‌ يك‌ وقتي‌ فكر نكنيد ميگم‌ كه‌ شماها هم‌ بكنيد. نه‌. خودتون‌ مي‌دونيد. نميگم‌ هم‌ نكنيدها. يك‌ كسي‌ برداشتش‌ اين‌ بود كه‌ من‌ گفتم‌ براي‌ مسجد پول‌ نمي‌گيريم‌. اينكه‌ غلطه‌. ولي‌ مسجدي‌ است‌ كه‌ انشاء الله‌ شايد با عظمت‌ بخواد درست‌ بشه‌ و آينده‌اش‌ انشاء الله‌ شايد مثل‌ مسجد جمكران‌ بشه‌ براي‌ مشهديها، اينجا جائي‌ بوده‌ كه‌ حضرت‌ رضا زندگي‌ مي‌كردند. اينجا محلي‌ بوده‌ كه‌ خود آقا اشاره‌ فرموده‌اند و انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ اينجا بطور احسن‌ درست‌ بشه‌. فقط‌ شماها كاري‌ كه‌ مي‌كنيد اين‌ اندازه‌ را از همه‌اتون‌ توقع‌ دارم‌، هفتة‌ قبل‌ چقدر همت‌ كرديد راجع‌ به‌ نماز و روزه‌، همه‌اتون‌ آنهايي‌ كه‌ نماز و روزه‌اي‌ گرفته‌اند شريك‌ شدند در ساختمان‌ اين‌ مسجد. و انشاء الله‌ همه‌اتون‌ شريك‌ هستيد ولو به‌ همين‌ مقدار كه‌، چون‌ حدودا ششصد و سي‌ هزار تومان‌ از اين‌ كمك‌ شما كه‌ نمازهاي‌ ايشان‌ را و روزه‌هاي‌ ايشان‌ را گرفتيد استفاده‌ شد و پرداخت‌ شد. و انشاء الله‌ حالا نميدونم‌.

 

۱۲ جمادی الاول ۱۴۱۵ قمری – ۲۶ مهر ۱۳۷۳شمسی – شرح آیه تطهیر و آیه مباهله

شرح‌ آيه‌ تطهير و آيه‌ مباهله‌ 26/7/73

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌.

بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌، سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌.

فمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ

در موارد متعدده‌اي‌ پنج‌ نور مقدس‌، رسول‌ اكرم‌ و علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ و فاطمه ‌ زهرا و امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ صلوات‌ اللّه‌ عليهم‌ و علي‌ آلهم‌ جمع‌ شدند:

  • يكي‌ در جريان‌ مباهله‌ بود كه‌ همين‌ آيه‌اي‌ كه‌ تلاوت‌ كردم‌ اشاره‌ به‌ اون‌ دارد،
  • دومي‌ در خانه ‌ ام‌ السلمه‌ بود كه‌ آيه ‌ تطهير هم‌ در آنجا نازل‌ شد
  • سوم‌ در خانه ‌ فاطمه ‌ زهرا سلام‌ اللّه‌ عليها بود كه‌ پيغمبر تشريف‌ آورد كه‌ حديث‌ كساء حاكي‌ از آن‌ جريان‌ است‌.

 در اين‌ موارد پيغمبر اكرم‌ با دلايل‌ كافي‌  و با آيات‌ متعدده‌اي‌ مقام‌ مقدس‌ فاطمه ‌ زهرا را همپايه‌ و هم‌ مقام‌ با خودش‌ و علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ قرار داده‌. كه‌ من‌ جمله‌ در آيه ‌ شريفه‌ است‌ انسان‌ گاهي‌ مي‌شود كه‌ به‌ يك‌ مسئله‌اي‌ عالم است‌، براش‌ يقيني‌ شده‌ و اعتقادي‌ به‌ اون‌ مسئله‌ پيدا كرده‌ اينجا جاي‌ ترديد نيست‌ و ترديدي‌ هم‌ ندارد و از هيچ‌ چيز در مقابل‌ اعتقادش‌ و اعمال‌ اعتقادش‌ نمي‌ترسد.

 انسان‌ گاهي‌ مي‌شه‌ اونچنان‌ اين‌ اعتقاد را قبول‌ دارد كه‌ كوچكترين‌ ضعفي‌ در مقابل‌ اين‌ اعتقاد در خودش‌ راه‌ نمي‌دهد اونهايي‌ كه‌ معتقد به‌ خدا هستند در توكلشون‌ به‌ خدا در اعتمادشون‌ به‌ پروردگار، در كمك‌ خواستن‌ از خدا هيچ‌ ترديدي‌ ندارند اگر تمام‌ دنيا بلا بشود در مقابل‌ تمام‌ بلاها با تكيه‌ به‌ پروردگار ايستادگي‌ مي‌كنند و همه ‌ بلاها را از خودشون‌ دفع‌ مي‌كنند ايمان‌ خيلي‌ پرارزشه‌ خيلي‌ قيمت‌ داره‌ در هر شخصي‌ ايمان‌ وجود داشته‌ باشه‌ خيلي‌ كار انجام‌ مي‌شه‌، در اين‌ آيه‌ مي‌فرمايد

فمن‌ حاجّك‌ فیه من‌ بعد ما جائك‌ من‌ العلم‌ تو اي‌ پيغمبر علم‌ داري‌ ايمان‌ داري‌، آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ خود پيغمبر ايمان‌ دارد به‌ اونچه‌ كه‌ برش‌ نازل‌ شده‌.

 ايمانه‌ به‌ اونچه‌ نازل‌ شده‌ است‌ بر اون‌ حضرت‌ در قرآن‌ يكي‌ از فضايل‌ مهم‌ پيغمبر اكرم‌ است‌، ايمان‌ داره‌. هيچ‌ تزلزلي‌ در خودش‌ راه‌ نمي‌ده‌ آمدند گفتند به‌ ابي‌ طالب‌ كه‌ برو به‌ پسر، پسر برادرت‌ بگو كه‌ اگر هر چه‌ بخواي‌ در اختيارت‌ مي‌زاريم‌ از اين‌ حرفها دست‌ بكش‌، در بين‌ ما اختلاف‌ ايجاد نكن‌ بگذار ما مشغول‌ كارمون‌ باشيم‌ و اين‌ بتها مايه ‌ درآمدي‌ براي‌ ما بوده‌ از شهرهاي‌ مختلف‌ و از ممالك‌ مختلف‌ مي‌آمدند پول‌ مي‌دادند نذر مي‌آوردند،نذوراتمون‌ بهم‌ مي‌خوره‌ هر چي‌ مي‌خواي‌ بهت‌ مي‌ديم‌ دست‌ از اين‌ حرفها بكش‌، فرمود: اگر خورشيد را در دست‌ راستم‌ قرار بديد و ماه‌ را در دست‌ چپم‌، يعني‌ اگر منظومه ‌ شمسي‌ را باصطلاح‌ ما در اختيار من‌ قرار بديد من‌ دست‌ از اين‌ هدفم‌ نمي‌كشم‌، اين‌ معناي‌ ايمانه‌.

 فقل‌ تعالوا، بياييد آخه‌ گاهي‌ مي‌شه‌ انسان‌ استدلال‌ مي‌كنه‌ مطلب‌ را براي‌ طرف‌ بيان‌ مي‌كنه‌، او هم‌ جوابي‌ نداره‌ اما زير بار هم‌ نمي‌ره‌ بعضي‌ها اينطوريند با دلايل‌ قطعي‌ راه‌ حق‌ را انسان‌ به‌ اونها نشان‌ مي‌ده‌ قبول‌ نمي‌كنند، فكر مي‌كنند، علماي‌ نصاري‌ اينطور فكر مي‌كردند و مثل‌ علماي‌ نصاري‌ زياد هستند من‌ به‌ يك‌ عالم‌ سني‌ گفتم‌، يك‌ مشت‌ استدلال‌ كردم‌ گفت‌ همه ‌ دلايل‌ شما درست‌ اما چطور مي‌شه‌ كه‌ ما بتونيم‌ وضعمان‌ را اينجور بهم‌ بزنيم‌، ديدم‌ راست‌ هم‌ مي‌گه‌ شيخ‌ محمد انطاكي‌ در حلب‌ مثل‌ شيخ‌ محمد انطاكي‌ مي‌خواد. در حلب‌ مدرس‌ بود استاد كرسي‌ بود طلاب‌ زيادي‌ پاي‌ درسش‌ حاضر مي‌شدند سني‌ بود، مي‌گه‌ يك‌، بعضي‌ روزها مي‌ديدم‌ يك‌ مردي‌ در لباس‌ اهل‌ علم‌ هم‌ نيست‌ مي‌ياد اون‌ عقب‌ يك‌ عبا مي‌ندازه‌ روي‌ دوشش‌ مي‌نشينه‌ حرفهاي‌ من‌ را هم‌ خوب‌ گوش‌ مي‌ده‌، يك‌ روز يك‌ كتابي‌ را آورد پيش‌ من‌ كه‌ استاد اين‌ كتاب‌ را شما مطالعه‌ كنيد يا اگر مطالعه‌ كرديد به‌ من‌ بگيد اگر خوبه‌ و شما اجازه‌ مي‌ديد من‌ مطالعه‌ كنم‌ مي‌گه‌ من‌ نگاه‌ كردم‌ ديدم‌ كتاب‌ سيد شرف‌ الدين‌ است‌ سيد شرف‌ الدين‌ از علماي‌ بزرگ‌ لبنان‌ بود و كتابش‌ اونچنان‌ تاثير داشت‌ در روحيه ‌ اهل‌ سنت‌ كه‌ حساب‌ نداشت‌.

 كه‌ ما سنيها اسم‌ اون‌ را شيطان‌ كبير گذاشته‌ بوديم‌، تا ديدم‌ كتاب‌ اينه‌ پرت‌ كردم‌ گفتم‌ فلان‌، فلان‌ شده‌ تو اين‌ كتاب‌ را مي‌ياری‌ پيش‌ من‌، كتاب‌ را برداشت‌ گفت‌ آقا ببخشيد من‌ كه‌ بي‌ ادبي‌ نكردم‌ گفتم‌ شما بگيد بده‌ من‌ نخونم‌ بگو خوبه‌ مي‌خونم‌. مي‌گه‌ از اخلاق‌ او و از اخلاق‌ بده‌ خودم‌ كه‌ استاد او هستم‌ خيلي‌ بدم‌ اومد خيلي‌ از اخلاق‌ او خوشم‌ و از اخلاق‌ خودم‌، آخه‌ اين‌ چه‌ برخورديه‌ خوب‌ راست‌ مي‌گه‌ كتاب‌ را بگيرم‌ و فردا صبح‌ بهش‌ بدم‌ بگم‌ كتاب‌ بدي‌ بود نخون‌. كتاب‌ را گرفتم‌، گفتم‌ بده‌ حالا بردم‌ خونه‌ گذاشتم‌ توي‌ طاقچه‌ گفتم‌، فردا كه‌ اومد بهش‌ مي‌دم‌ مي‌گم‌ نه‌ ديشب‌ مطالعه‌ كردم‌ كتاب‌ خوبي‌ نبود نخون‌، نصف هاي‌ شب‌ اتفاقا اون‌ شب‌ خوابم‌ نمي‌برد ديدم‌ آخر من‌ هم‌ آدم‌ متعصب‌ جاهلي‌ هستم‌ حالا بردارم‌ ببينم‌ اين‌ كتاب‌ چيه‌؟

 من‌ كه‌ بيكارم‌ خوابم‌ هم‌ كه‌ نمي‌بره‌ اينجا هم‌ كه‌ كسي‌ نيست‌ كه‌ ببينه‌ من‌ كتاب‌ سيد شرف‌ الدين‌ را مي‌خونم‌ برداشتم‌ صفحه ‌ اولش‌ را خوندم‌ ديدم‌ نه‌ خوندنيه‌، صفحه ‌ دوم‌، صفحه ‌ سوم‌، صفحه ‌ چهارم‌ تا صبح‌، اذان‌ صبح‌ من‌ اين‌ كتاب‌ را خواندم‌ هر چه‌ به‌ دلم‌ مراجعه‌ كردم‌ كه‌ آيا من‌ سنيم‌ يا شيعه‌؟ ديدم‌ نه‌ شيعه‌ هستم‌ يك‌ اضطرابي‌ در من‌ پيدا شد، حالا من‌ چكار كنم‌ خيلي‌ مشكله‌، خدا نياره‌ براي‌ انسان‌ كه‌ راه‌ كجي‌ را رفته‌ باشه‌ و يك‌ عده‌ هم‌ عقب‌ سرش‌ رفته‌ باشن‌ و بخواد برگرده‌، همة‌ اين‌ جهات‌ را بايد برگرده‌ همه‌ هم‌ تف‌ و لعنتش‌ مي‌كنند. مي‌گه‌ هر چه‌ فكر كردم‌ ديدم‌ نه‌ يك‌ اضطراب‌ فوق‌ العاده‌اي‌ دارم‌ تلفن‌ زدم‌ به‌ اخويم‌، برادرش‌ هم‌ از علما بود ما ايشان‌ را ديده‌ بوديم‌ زمان‌ مرحوم‌ آيت‌ اللّه‌ بروجردي‌، ايشان‌ مي‌گه‌ تلفن‌ زدم‌ اخويم‌ آمد گفتم‌ اين‌ كتاب‌ را خواندي‌ گفت‌: بله‌ مگه‌ شيعه‌ شدي‌؟ گفتم‌: چطور؟ گفت‌: من‌ قبلا خوندم‌. گفتم‌: حالا بايد چكار كرد؟ گفت‌: هيچي‌. يا رسما مي‌ريم‌ توي‌ مسجد و مدرسه‌ به‌ تمام‌ طلاب‌ مي‌گيم‌ ما شيعه‌ هستيم‌ هر كاري‌ مي‌خوان‌ بكنن‌، يا بيا با هم‌ مسافرتي‌ بريم‌ نبينند ما را. شيخ‌ محمد مي‌گه‌ من‌ گفتم‌ كه‌ نه‌ من‌ اون‌ قدر برام‌ حقانيت‌ مذهب‌ شيعه‌ برام‌ ثابت‌ شده‌ كه‌ من‌ حاضر نيستم‌ كتمان‌ كنم‌ رفتم‌ صبح‌ سر درس‌ براي‌ طلاب‌ كه‌ مي‌خواستم‌ درس‌ بگم‌، گفتم‌: آقايون‌ يك‌ خبر تازه‌، همه‌ سرها را بلند كردند كه‌ ببينند خبر تاره‌ چيه‌، گفتم‌: كه‌ من‌ ديشب‌ اين‌ كتاب‌ آقاي‌ آيت‌ اللّه‌ العظمي‌ سيد شرف‌ الدين‌ جبل‌ العاملي‌ را مطالعه‌ كردم‌ و مي‌بينم‌ حق‌ با شيعه‌ هست‌، شما هم‌ مي‌خواييد مطالعه‌ كنيد و جريان‌ اينه‌. ببينيد اين‌ جور مي‌شه‌ انسان‌ يقين‌ بدست‌ مي‌ياد فمن‌ حاجّك‌ فيه‌ من‌ بعد جائك‌ من‌ العلم‌، اينجا اگر علم‌ برات‌ حاصل‌ شد تمام‌ مردم‌ دنيا مي‌يان‌ باهات‌ محاجه‌ كنند بحث‌ كنند، يك‌ سر سوزن‌ لغزش‌ پيدا نمي‌كنند. لذا اين‌ را وقتي‌ اعلام‌ كرديم‌ توي‌ كوچه‌ راه‌ مي‌رفتيم‌ مردم‌ سنگمون‌ مي‌زدند اذيتمون‌ مي‌كردند حتي‌ روي‌ ما اب‌ دهن‌ مي‌انداختند.

 نامه‌اي‌ نوشتيم‌ براي‌ آسيد شرف‌ الدين‌ در وقت‌ زنده‌ بود ايشان‌ استقبال‌ كردند از ما، ما را فورا فرستادند به‌ قم‌ البته‌ قبلش‌ رفته‌ بود به‌ نجف‌ مرحوم‌ آيت‌ اللّه‌ حكيم‌ مرحوم‌ ،  مراجع‌ تقليد مثل‌ مرحوم‌ آيت‌ اللّه‌ شاهرودي‌ و امثال‌ اينها ازش‌ استقبال‌ كرده‌ بودند پذيرفته‌ بودندش‌ ، آمده‌ بود در قم‌ آيت‌ اللّه‌ بروجردي‌ بهش‌ خيلي‌ احترام‌ كرد  كه‌ ما اونوقت‌ در قم‌ بوديم‌ مجالسي‌ براش‌ گرفتند بعد هم‌ آمد در مشهد مرحوم‌ آيت‌ اللّه‌ ميلاني‌ ازش‌ استقبال‌ كرد احترامش‌ كرد و يك‌ كتاب‌ نوشت‌ در آن‌ زمان‌. در هر چند وقت‌ يك‌ دفعه‌ علماي‌ اهل‌ سنت‌ كتابي‌ مي‌نويسند كه‌ اخيرا اين‌ فرد الجزايري‌ كه‌ كتابش‌ اسمش‌ چيه‌؟ ثم‌ الهتدیت‌ كه‌ ترجمه‌ به‌ فارسي‌ هم‌ شده‌ ايشان‌ هم‌ يك‌ كتابي‌ نوشته‌ كه‌ ما در مشهد ديديمش‌ كه‌ ايشون‌ هم‌ كتابي‌ نوشت‌ به‌ « لماذا اخترت مذهب الشيعة»، چرا من‌ مذهب‌ شيعه‌ را اختيار كردم‌؟ اگر براي‌ انسان‌ علم‌ پيدا شد بايد اينطور محكم‌ باشه‌. بايد اينطور مستحكم‌ باشه‌ من‌ شرح‌ جريان‌ را مفصّل‌ در اين‌ كتاب‌ شبهاي‌ مكه‌ كه‌ به‌ اصطلاح‌ پيدا نمي‌شه‌ و متاسفانه‌ اين‌ كتابهاي‌ ما ديگه‌ اخيرا بايد بگيم‌ چاپ‌ نمي‌شه‌، در اونجا نوشتم‌ انسان‌ اگر علم‌ پيدا كرد بايد اينجور محكم‌ باشه‌.

 پيغمبر اكرم است‌ علمش‌ يقينش‌، نه‌ علم‌ اليقين‌ و نه‌ عين‌ اليقين‌ بلكه‌ هر دوي‌ اينهاست‌ نه‌ حق‌ اليقين‌، حق‌ اليقين‌ يعني‌ انسان‌ لمس‌ مي‌كنه‌ همة‌ صفات‌ الهي‌ را. احساس‌ مي‌كنه‌ حق‌ اليقين‌ را مثال‌ زدند به‌ آتش‌ وقتي‌ كه‌ انسان‌ دستش‌ توي‌ آتش‌ قرار بگيره‌ بچشه‌ حرارت‌ آتش‌ را اينجا مي‌شه‌ حق‌ اليقين‌. والاّ تا بميره‌ عين‌ اليقين است‌ و تا وصف‌ آتش‌ را شنيده‌ علم‌ اليقين است‌.

 فَقُلْ تَعَالَوْا اينها مقدمة‌ عرايضمه‌. اي‌ پيغمبر بگو كه‌ تعالو، بياييد ندع ابنائنا، ما بچه‌هامون‌ را مي‌خونيم‌ بيان‌ از اينها دعوت‌ مي‌كنيم‌ اينها را مي‌گيم‌ بيان‌، شما هم‌ بچه‌ هاتون‌ را بگيد بيان‌، چون‌ انسان‌ عزيزترين‌ فردي‌ كه‌ در روي‌ زمين‌ داره‌ بچة‌ صالحه‌ فرزند صالح‌، اگر مومن‌ باشه‌ دو برابر فرزندش‌ را دوست‌ داره‌ اگر بچه‌اش‌ مومن‌ نباشه‌ خوب‌ بالاخره‌ به‌ اندازة‌ فرزندي‌ دوستش‌ داره‌ .

 اما اگر مثل‌ حسن‌ و حسين‌ باشه‌ فرزنداني‌ مثل‌ حضرت‌ مجتبي‌ و سيدالشهدا كه‌ هر يك‌ به‌ سهم‌ خود دين‌ پيغمبر را حفظ‌ كردند اينطور شدند اگر فرزندان‌ صالحي‌ بودند كه‌ من‌ گاهي‌ فكر مي‌كنم‌ در اين‌ جريان‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ سر به‌ سجده‌، شما شايد بگيد كه‌ چرا امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ اين‌ كار را كردند؟ چرا رفتند پشت‌ پيغمبر؟ چرا مگر اونها متوجه‌ نبودند كه‌ آقا داره‌ نماز مي‌خونه‌؟ چرا چرا همة‌ اينها چرا، اما مي‌خواد پيغمبر بگه‌ كه‌ اين‌ بچه‌هاي‌ من‌ اينطور محبوبه‌ منند من‌ تا اين‌ حد دوستشون‌ دارم‌. محبوب‌ خدا هستند و اونها هم‌ اونقدر پر ارزشند كه‌ بر عرش‌ الهي‌ سوارند، پيغمبر اكرم‌ گاهي‌ امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ را روي‌ دوشش‌ سوار مي‌كرد، الحسن‌ و الحسين‌ سيدا شباب‌ اهل‌ الجنه‌ اين‌ دو حسن‌ و حسينم‌ آقا و عزيز و بزرگه‌ اهل‌ بهشتند خيلي‌ عجيبه‌ اين‌ وصف‌ از همة‌ اوصف‌ بالاتره‌ به‌ نظر من‌ الحسن‌ و الحسين‌ امام‌ قوم‌ حسن‌ و حسين‌ هر دو امامند چه‌ توي‌ خونه‌ بنشينند و چه‌ قيام‌ كنند نگيد كه‌ چرا امام‌ حسين‌ قيام‌ كرد و چرا امام‌ حسن‌ قيام‌ نكرد؟ بله‌ بايد مثل‌ امام‌ حسن‌ بود نه‌ مثل‌ امام‌ حسين‌. هر كس‌ اينجوري‌ فكر كنه‌ كافره‌. يعني‌ توهين‌ به‌ يكي‌ كرده‌ به‌ دين‌ ديگري‌، امام‌ حسن‌ اگر جاي‌ امام‌ حسين‌ بود قيام‌ مي‌كرد و امام‌ حسين‌ اگر جاي‌ امام‌ حسن‌ بود خانه‌ مي‌نشست‌ صلح‌ مي‌كرد.

 وظيفه‌ را اونها عمل‌ مي‌كنند بندة‌ خدا هستند، ابنائنا اين‌ پسران‌ ما، به‌ همين‌ جمله‌ مي‌رساند كه‌ فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا فرزندان‌ پيغمبرند، و ابنائكم‌ شما هم‌ بچه‌ هاتون‌ را بياريد اينها محبوب‌ شماهستند بياريدشون‌. كجا؟ ميدان‌ باصطلاح‌ مين‌، چي‌ بگم‌؟ در محل‌ نفرين‌ جايي‌ كه‌ تمام‌ غضب‌ الهي‌ ممكنه‌، اگر يك‌ دروغ‌ گفته‌ بشه‌ در اونجا فرود بياد باور كنيد صدها ميليونها برابر از نشستن‌ روي‌ مين‌ سختره‌ بچه‌اش‌ را آدم‌ بياره‌ اينجا بزاره‌.

 و نسائنا زنهاي‌ ما اينجا چرا نسائنا گفت‌؟ پيغمبر اكرم‌ همة‌ زنهاي‌ عالم‌ را در فاطمة‌ زهرا خلاصه‌ مي‌كنه‌ زنهاي‌ خوب‌ عالم‌ را. چون‌ وقتي‌ آمدند فاطمة‌ زهرا تنها بود، حتي‌ ام‌ السلمه‌ در اون‌ جرياني‌ كه‌ در خانة‌ خودش‌ واقع‌ مي‌شه‌ مي‌گه‌ من‌ هم‌ بيام‌؟ مي‌گن‌ نه‌، انت‌ علي‌ خير تو در جاي‌ خودت‌ باش‌ تو خوب‌ زني‌ هستي‌ ولي‌ تو جات‌ زير كساء نيست‌. و نسائنا و نسائكم‌ شما هم‌ زنهاتون‌ را بياريد ما هم‌ زنهامون‌ را مي‌ياريم‌، پيغمبر زني‌ جز فاطمة‌ زهرا نمي‌شناسيد علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ زني‌ جز فاطمة‌ زهرا نمي‌شناسيد، خيلي‌ اين‌ آيه‌ اگر بخوام‌ شرح‌ بدم‌ در فضيلت‌ فاطمه‌ زهرا پر ارزش‌ و پر اهميته‌، و انفسنا و انفسكم‌ ما هم‌ اون‌ كسي‌ كه‌ جان‌ خودمونه‌، انفسنا يعني‌ جانمون‌ بعضي‌ از علماي‌ سنت‌ گفتند كه‌ منظور خود پيغمبر بوده‌ خيلي‌ بي‌ سوادي‌ مي‌خواد كه‌ كسي‌ اين‌ حرف‌ را بزنه‌ بجهت‌ اينكه‌ كسي‌ خودش‌ را دعوت‌ نمي‌كنه‌ شما يك‌ وقت‌ شده‌ مجلسي‌ داشته‌ باشيد بگيد بريم‌ دعوت‌ كنيم‌ خودمون‌ هم‌ دعوت‌ كنيم‌ يك‌ كارت‌ دعوت‌ جناب‌ آقاي‌ صاحب‌ خانه‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ شما هم‌ تشريف‌ بياريد اون‌ هم‌ خدا هم‌ تاييد مي‌كنه‌ خيلي‌ بي‌ سوادي‌ مي‌خواد كه‌ كسي‌ بگه‌ كه‌ ميظور انفسنا كه‌ مي‌گه‌ ندع دعوت‌ كنيم‌ و خودمون‌ را هم‌ دعوت‌ كنيم‌ و مثلا فرض‌ كنيد يك‌ كارت‌ دعوتي‌ هم‌ براي‌ خودمون‌ بنوسيم‌ اين‌ غلطه‌ همه‌ هم‌ نوشتند كسي‌ هم‌ ترديد نداره‌ در اسلام‌ مگر يك‌ مشت‌ معاند حسوده‌ نفهمه‌، كم‌ درك‌ خيلي‌ كم‌ بايد دركش‌ باشه‌ تا اينجوري‌ فكر بكنه‌ كسي‌ كه‌ به‌ منزلة‌ جان‌، اصلا جان‌ خودمون‌ اصلا خود ماست‌ كه‌ بزرگترين‌ آيه‌ بر فضيلت‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ همين‌ آيه‌ است‌. بايد بياريم‌ اينها را ثم‌ نبتهل‌، نبتهل‌ يعني‌ چي‌؟ يعين‌ مباهله‌ كنيم‌، نبتهل‌ يعين‌ حالا كه‌ حرف‌ حساب‌ سرت‌ نمي‌شه‌ حالا كه‌ حرف‌ حساب‌ به‌ گوشت‌ فرو نمي‌ره‌ پس‌ من‌ هم‌ نفرين‌ مي‌كنم‌ تو هم‌ نفرين‌ بكن‌. هر كدوم‌ نفرينمون‌ گرفت‌ همون‌ بر حقه‌ .

 وقتي‌ كه‌ علماي‌ يهود، علماي‌ نسارا ديدند كه‌ چهره‌هاي‌ نوراني‌، اي‌ كاش‌ اون‌ چشم‌ را خدا به‌ ما هم‌ بده‌ همان‌ چشمه‌ علماي‌ نسارا را اقلا به‌ ما بده‌، اين‌ چهره‌هاي‌ نوراني‌ آمدند براي‌ مباهله‌ اين‌ عالم‌ بزرگشون‌ مي‌گفت‌ كه‌ آي‌ علماي‌ نسارا اگر اين‌ دين‌ بر حق‌ نبود ممكنه‌ پيغمبر بره‌ هر چه‌ دشمن‌ داره‌ جمع‌ كنه‌ بياره‌ اينجا يا همة‌ اصحابش‌ را بياره‌ و عزيزانش‌ را نياره‌ دست‌ از اين‌ كار بكشيد شما اگر روي‌ يك‌ جاي‌ پر خطري‌ احتمال‌ خطر بديد هر چه‌ هم‌ احتمال‌ خطرتون‌ ضعيف‌ باشه‌ احتياطا زنتون‌ را بچه‌اتون‌ را محبوبتون‌ را برنمي‌ داريد بريد اونجا. نه‌ اين‌ چهره‌ها چهره‌هاي‌ محبوب‌ پيغمبره‌ حاضر نشدند به‌ مباهله‌ گفتند: تسليم‌ مي‌شيم‌، جزيه‌ مي‌ديدم‌ نمي‌تونيم‌ هم‌ دست‌ بكشيم‌ چون‌ مشكله‌ دست‌ كشيدن‌ از اين‌ رياستهايي‌ كه‌ اينها داشتند ما حاضريم‌ جزيه‌ بديم‌، ماليات‌ مي‌ديدم‌ ماليات‌ دين‌ كجه‌ كه‌ ما داريم‌ مالياتش‌ را مي‌ديم‌ تو پيغمبر اكرم‌ را هم‌ قبول‌ كرديم‌ يك‌ وقت‌ فكر نكنيد جزيه‌ يك‌ چيزه‌ اضافه‌اي‌ است‌ نه‌ مسلمانها سهم‌ امام‌ مي‌دند سهم‌ سادات‌ مي‌دند زكات‌ مي‌دند اهل‌ كتاب‌ بايد بالاخره‌ توي‌ مملكت‌ يك‌ چيزي‌ بايد بدن‌ در اوائل‌ انقلاب‌ صحبتي‌ بود بين‌ شخصيتهاي‌ مملكتي‌ كه‌ چطوره‌ جزيه‌ بگيريم‌ از اقليتهاي‌ مذهبي‌. در يك‌ جلسه‌اي‌ من‌ هم‌ تصادفا بودم‌ گفتم‌، يك‌ عده‌اي‌ مي‌گفتند خوب‌ نيست‌ جزيه‌، انعكاسش‌ در دنيا زشته‌.

 گفتيم‌ آقا جزيه‌، معناش‌ كنيم‌ براي‌ مردم‌ كه‌ مسلمانها هم‌ خمس‌ مي‌دن‌، هم‌ زكات‌ مي‌دن‌ و ماليات‌ هم‌ مي‌دن‌ براي‌ ادارة‌ مملكت‌. اينها بخاطر اينكه‌ يهودي‌ هستند و نسراني‌ هم‌ شراب‌ بخورند هم‌ بي‌ بند و باري‌ بكنند و خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ هيچي‌ در راه‌ خدمات‌ مملكتي‌ ندند زكات‌ هم‌ ندن‌ اين‌ كه‌ نمي‌شه‌ كه‌ شما اسمش‌ را جزيه‌ نگذاريد به‌ عناوين‌ ديگه‌ يك‌ اسم‌ ديگه‌ چون‌ سر اسم‌ ما دعوا نداريم‌ يك‌ اسم‌ ديگه‌اي‌ گذاشته‌ بشه‌، و واقعا بايد اين‌ طور باشه‌ جزيه‌ چيزه‌ فوق‌ العاده‌اي‌ نيست‌ كه‌ بعضي‌ از آخه‌ در ضمن‌ سوالاتشون‌ مي‌پرسند كه‌ چرا پيغمبر از يهود و نسارا جزيه‌ مي‌گرفت‌؟ جزيه‌ خوب‌ چيه‌؟ آخه‌ اين‌ يك‌ بحثي‌ است‌ در فقه‌، كه‌ آيا كفّار همانطوري‌ كه‌ مكلف‌  به‌ اصول‌ هستند مكلف‌ به‌ فروع‌ هم‌ هستند؟ يعني‌ چه‌؟ يعني‌ اگر اينها يك‌ روزي‌ مسلمان‌ شدند و گفتند لا اله‌ الا للّه‌ و گفتند بقية‌ كلماته‌ تشرف‌ به‌ اسلام‌ را گفتند آيا نمازهايي‌ را كه‌ از اول‌ تكليف‌ نخوندند بايد بخونند يا نه‌؟ روزه‌ها را بايد بگيرند يا نه‌؟ نه‌ از حالا مسلمونند از حالا هم‌ تكليف‌ آمده‌ روي‌ سرشون‌. اونها تكليف‌ نداره‌ عده‌اي‌ از علما اين‌ را اعتقاد دارند و اين‌ هم‌ حقه‌ و ديگه‌ قضاي‌ نمازها و روزه‌هاي‌ گذشته‌ ولو صد سال‌ هم‌ عمرش‌ باشه‌، دقت‌ كرديد پس‌ بنابر اين‌ اينها تكليف‌ به‌ زكات‌ دادن‌ و خمس‌ دادن‌ ندارند پس‌ چكار كنند؟ جزيه‌. يك‌ مالياتيه‌ شرعي‌ دولت‌ در نظر مي‌گيره‌ براشون‌ اون‌ را بدن‌. اينها جزيه‌ دادن‌ و همة‌ هدف‌ از تمام‌ اين‌ جريانات‌ اين‌ بود كه‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ مردم‌ راهنماهاشون‌ را نشونشون‌ بده‌.

 پيغمبره‌، علي‌ است‌ فاطمة‌ زهراست‌ امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ بقيه‌ شون‌ نبودند اون‌ وقت‌ والاّ اون‌ها را هم‌ مي‌آورد حضرت‌ علي‌ بن‌ الحسين‌ حضرت‌ باقر و تا آخر تو يك‌ جا. محل‌ دومي‌ كه‌ اين‌ پنج‌ نور مقدس‌ جمع‌ شدند و خدا حتي‌ در عرش‌ براي‌ ملائكه‌ مي‌باله‌ در خانة‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ اللّه‌ عليها است‌ همين‌ حديث‌ كساء حديث‌ بسيار خوب‌ و معتبر، ان‌ فاطمة‌ الزهرا سلام‌ اللّه‌ عليها قال‌ دخل‌ ابي‌ رسول‌ اللّه‌ في‌ بعض‌ الايام‌ فقال‌ لي‌ يا فاطمه‌ اني‌ لاجد في‌ بدني‌ ضعفا كه‌ اينجا خانة‌ فاطمه‌ است‌، آمده‌ وارد بر پيغمبر اكرم‌ وارد بر فاطمة‌ زهرا سلام‌ اللّه‌ عليها شده‌ ضعفي‌ در خودش‌ احساس‌ مي‌كنه‌ در اثر خستگي‌ اذيتي‌ كه‌ مردم‌ كردند ناراحتيهايي‌ كه‌ براش‌ بوجود آوردند و مي‌گه‌ من‌ در خودم‌ ضعفي‌ احساس‌  مي‌كنم‌ يا فاطمه‌.

 فَقُلْتُ لَهُ اُعیذُک بِاللَّهِ یا اَبَتاهُ مِنَ الضُّعْفِ، من‌ تو را پناه‌ مي‌دم‌ دربارة‌ اين‌ من‌ مكرر صحبت‌ كردم‌ من‌ تو را اي‌ پدر پناه‌ مي‌دم‌ به‌ خدا از ضعف‌. تو بايد در پناه‌ خدا من‌ اني‌ اعدك‌ باللّه‌ من‌ تو را پناه‌ مي‌دم‌ كه‌ مكرر عرض‌ كردم‌ هر وقت‌ در هر جهتي‌ ضعف‌ پيدا كرديد بريد در خانة‌ فاطمة‌ زهرا. بگيد يا فاطمه‌ اني‌ لاجد في‌ بدني‌ في‌ روحي‌ في‌ شغلي‌، في‌ هر چيزي‌ كه‌ هست‌ ديگه‌ حالا هر چيزي‌ كه‌ هست‌، يادمون‌ دادند من‌ خودم‌ گاهي‌ در حرم‌ حضرت‌ رضا صلواة‌ اللّه‌ عليه‌ مي‌رم‌ مي‌گم‌ السلام‌ عليكم‌ يا اهل‌ بيت‌ النبوه‌ انا مسكين‌ من‌ مساكين‌ المدينه‌

یطعمون الطعام‌ علي‌ حبه‌ مسكينا و يتيما و اسيرا، گاهي‌ عرض‌ مي‌كنم‌ انا يتيم‌ من‌ ايتامكم‌ ماها همه‌ يتيم‌ هستيم‌ وقتي‌ پدر بالا سر انسان‌ نباشه‌ انسان‌ بيچاره‌ باشه‌ امام‌ عصر عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ كه‌ پدر ماست‌ ايشان‌ نباشند ما يتيميم‌ نحن‌ ايتام‌ آل‌ محمد، انا يتيم‌ من‌ ايتام‌ المدينه‌، و يطعمون‌ الطعام‌ شما هم‌ كه‌، همان‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالبيد، همان‌ امام‌ حسن‌ و امام‌ حسينيد، همان‌ فاطمة‌ زهرا هستند خودتون‌ فرموديد كلنا واحد هممون‌ يكي‌ هستيم‌.

 خوب‌ بديد ديگه‌، چي‌ مي‌خواي‌؟ دنيا مي‌خواي‌ برو در خانة‌ فاطمة‌ زهرا علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا مخصوصا حضرت‌ بقية‌ اللّه‌، ضعف‌ بدني‌ داري‌ برو اونجا، ضعف‌ مالي‌ داري‌ برو اونجا ضعف‌ ريالي‌ به‌ قول‌ شماها داريد بريد اونجا هر چي‌ مي‌خواييد اونجا. پيغمبر اكرم‌ نشون‌ داده‌ راه‌ را، اني‌ لاجد فی بدني‌ ضعفا در يكي‌ از مسائل‌ دينيتون‌ احساس‌ مي‌كنيد ضعف‌ داريد استقامت‌ نكنيد گاهي‌ كج‌ روي‌ هايي‌ داريد بريد بگيد كه‌ حالا كدامشون‌؟ اينها همشون‌ يكي‌ هستند حالا فاطمة‌ زهرا يا فاطمه‌ اني‌ لاجد مثلا مسائل‌ حالا فارسي‌ هم‌ بگه‌ يا فاطمه‌ زهرا من‌ يك‌ احساس‌ ضعفي‌ مي‌كنم‌ در استقامتم‌ كمك‌ كني‌ تمام‌ مي‌شه‌. فورا حضرت‌ مي‌گه‌ اعیذك‌ باللّه‌ يا فلاني‌ من‌ الضعف‌ اعیذک‌ باللّه‌،

 من‌ بعضي‌ها خيال‌ مي‌كنند، حالا لطفي‌ به‌ من‌ دارند گاهي‌ مريضن‌ مي‌يان‌ مي‌گن‌ يك‌ دعايي‌ بخون‌ من‌ هم‌ آهسته‌ مي‌خونيم‌ كه‌ او فكر نكنه‌ كه‌ ما مثلا از اين‌ دعاهاي‌ معمولي‌، چون‌ اينها مي‌گن‌ اثرش‌ كم‌ مي‌شه‌ آهسته‌ مي‌خونيم‌ نفهمه‌ چي‌ خونديم‌ خيال‌ مي‌كنه‌ ما اسم‌ اعظم‌ را خوانديم‌، بله‌ اسم‌ اعظم‌ را خواندم‌ ولي‌ مي‌گم‌ كه‌ از طرف‌ او يا مولاتي‌ يا فاطمة‌ اغيثيني‌، اي‌ مولاي‌ من‌ اي‌ فاطمه‌ از نيابت‌ از او به‌ ما پناه‌ بده‌، يا اسم‌ يكي‌ از علما مي‌گفت‌ كه‌ من‌ سكته‌ كرده‌ بودم‌ پامو نمي‌تونستم‌ حركت‌ بدم‌ دوازده‌ مرتبه‌ گفتم‌ يا مهدي‌ بلند شدم‌ وايستادم‌ اسم‌ اعظم‌ خداست‌ يا مهدي‌، اسم‌ اعظمه‌ ما كه‌ بايد ايمان‌ داشته‌ باشيم‌، اعیذک‌ باللّه‌ يا بنی‌ من‌ الضعف‌ پيغمبر با اون‌ عظمت‌ او را پناه‌ مي‌ده‌ بعد مي‌فرمايد كه‌ ساعتي‌ نگذشت‌ وَاِذا بِوَلَدِی الْحَسَنِ اول‌ امام‌ حسن‌ ظاهرا مي‌ياد بعد امام‌ حسين‌ بعد حضرت‌ امير المومنين‌ اينها بوي‌ جدشون‌ و بوي‌ پيغمبر اكرم‌ را استشمام‌ مي‌كردند.

اِنّی اَشَمُّ عِنْدَک راَّئِحَةً طَیبَة، خوشا به‌ حال‌ اونهايي‌ كه‌ شامه‌ اشان‌ باز شده‌ و داريم‌ توي‌ دوستان‌ كه‌ ائمه‌ را با بوشون‌ تشخيص‌ مي‌دن‌، يك‌ وقت‌ يك‌ جايي‌ نشسته‌ بودم‌ يك‌ كسي‌ پهلوي‌ من‌ نشسته‌ بود گفت‌ الان‌ حضرت‌ سيدالشهدا آمده‌ گفتم‌ از كجا مي‌فهمي‌؟ گفت‌: بوي‌ امام‌ حسين‌ داره‌ مي‌ياد. اينها را مي‌گيد لابد بي‌ خوده‌ نه‌، اگر اينها بي‌ خود باشه‌ قرآن‌ هم‌ نستجيب‌ باللّه‌ در قرآن‌ شريف‌، حضرت‌ يعقوب‌ مي‌گه‌ كه‌ من‌ بوي‌ يوسف‌ را دارم‌ استشمام‌ مي‌كنم‌ بعد جايي‌ گفتند ما از اين‌ حرفها زديم‌ بله‌  جَاءَ الْبَشِيرُ پيرهن‌ يوسف‌ را آوردند ديد گفت‌ كه‌ نگفتم‌؟

شما عشق‌ الهي‌ به‌ امام‌ زمان‌ داشته‌ باشيد ببين‌ دائما شامه‌ات‌ پره‌ از عطر امام‌ عصر ارواحنا فداء است‌ عشقش‌ را ما نداريم‌ اني‌ اشم‌ عندك‌ رايحة‌ طبيه‌ همشون‌ گفتند اين‌ را. هم‌ امام‌ حسن‌ گفته‌ هم‌ امام‌ حسين‌ هم‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌. قلت‌ نعم‌ ان جدك‌ تحت‌ الكساء، قلت‌ نعم‌، ان‌ جدك‌ و اخاك‌ تحت‌ الكساء، قلت‌ نعم‌ ان‌ پيغمبرنا به‌ هر حال‌ فارسيش‌ اينه‌ پيغمبر اكرم‌ و دو فرزندانش‌ تحت‌ كساء هستند، اونوقت‌ وقتي‌ اينها جمع‌ شدند زير كساء اين‌ حديث‌ كساء خيلي‌ حديث‌ با عظمتي‌ است‌. متاسفانه‌ هر چيزي‌ را كه‌ ما زياد مي‌خونيم‌ و زياد بحثش‌ را مي‌كنيم‌ تنزّل‌ مي‌كنه‌ پيش‌ ما اگر همين‌ الان‌ مجلس‌ كساء خوانده‌ بشه‌ مي‌گيد كه‌ بله‌ مجلس‌ حديث‌ كساء بود، مجلسه‌ دعاي‌ ندبه‌ بود مجلسه‌، آقا اين‌ دعاها اين‌ احاديث‌ اينها خيلي‌ عظمت‌ داره‌. خيلي‌، مي‌فرمايد كه‌ وقتي‌ كه‌ اينها جمع‌ شدند زير كساء تمام‌ اينها جمع‌ شدند خداي‌ تعالي‌ اِنَّ اللَّهَ قَدْ اَوْحی اِلَیکمْ

یا مَلاَّئِکتی يا ملائكتي‌ اي‌ ملائكة‌ من‌ وَعِزَّتی وَجَلالی خدا قسم‌ مي‌خوره‌ به‌ عظت‌ و جلال‌ خودش‌ ا ما خَلَقْتُ سَماَّءً مَبْنِیةً وَلا اَرْضاً مَدْحِیةً وَلا قَمَراً مُنیراً وَلا شَمْساً مُضَّیئَةً … اِلاّ لاَجْلِکمْ  مگر بخاطر اينها.

 ماها اينقدر لياقت‌ نداريم‌ كه‌ خدا اين‌ همه‌ تشكيلات‌ را براي‌ ما خلق‌ كنه‌ مگر تو راه‌ اونها بيافتيم‌ اين‌ را بدونيد ماايكه‌ سر يك‌ مسائل‌ جزيي‌ اصلا نمي‌تونيم‌ خودمون‌ را كنترل‌ كنيم‌ بعضي‌ وقتها بعضي‌ مسائل‌ پيش‌ مي‌ياد كه‌ انسان‌ تاسف‌ مي‌خوره‌ انسان‌ مي‌گن‌ آقا تو چرا فحش‌ به‌ خدا و پيغمبر دادي‌؟ تو كافري‌ مي‌گه‌ عصبانيم‌ كرده‌ بود زنيكه‌اي‌ بابا اين‌ قدر اينها براي‌ تو بي‌ ارزش‌ بودند كه‌ تو عصباني‌ كه‌ شدي‌ تو هر چي‌ به‌ زبانت‌ اومد به‌ اينها گفتي‌ اينقدر انسان‌ پست‌ خدا پيغمبر امام‌ اين‌ آسمانها و اونچه‌ در اون‌ هست‌ و زمينها و اونچه‌ در اونها هست‌ همه‌ را الاجزكم‌ بخاطر شما اي‌ پنج‌ نفر علتش‌ هم‌ خيلي‌ واضحه‌ اگر اين‌ راهنماها نباشند ماها ارزشي‌ نداريم‌ براي‌ جمادات‌ كه‌ خدا اين‌ همه‌ كار نمي‌كنه‌ براي‌ حيوانات‌ كه‌ اين‌ كارها را نمي‌كنه‌ براي‌ انسانهايي‌ هم‌ كه‌ مثل‌ حيوانند خدا ارزشي‌ قائل‌ نيست‌ براي‌ اون‌ نمونه‌هاي‌ عالم‌ خلقت‌ اونهايي‌ كه‌ مظهر پروردگارند بدونيد اون‌ هدف‌ غائي‌ خداي‌ تعالي‌ اينها هستند. خليفة‌ اللّه‌ هستند براي‌ اونها چرا؟ براي‌ اونهايي‌ هم‌ كه‌ در راه‌ اونها پشت‌ سر اونها در حركتند تا برسند به‌ مقامات‌ عاليه‌ براي‌  اونها هم‌ هست‌. اونها هم‌ طفيل‌ اونها.

بعد اين‌ آيه‌ نازل‌ شد انما يريد اللّه‌ ليذهب‌ عنكم‌ الرجس‌ اهل‌ البيت‌ و يطهركم‌ تطهيرا حضرت‌ مي‌فرمايد فَلَمَّا اكْتَمَلْنا وقتي‌ كه‌ ما خوب‌ جمع‌ شديم‌ و كامل‌ شديم‌ و هممون‌ زير اين‌ عبا جا شديم‌ چقدر محبت‌، چقدر گرمي‌ اي‌ كاش‌ اين‌ درس‌ را واقعا بگيريم‌ در چند شب‌ قبل‌ گفتم‌ چقدر خوبه‌ كه‌ انسان‌ داراي‌ يك‌ صفايي‌ يك‌ صميميتي‌ باشه‌ همش‌ دشمني‌، همش‌ بغض‌، همش‌ كينه‌، پدر زن‌ با داماد خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ پدر داماد مثلا با عروس‌ همه‌ با هم‌ دعوا منتظره‌ كه‌ يك‌ وقتي‌ همين‌ امروز براي‌ يك‌ كسي‌ نقل‌ مي‌كردم‌ يك‌ جواني‌ آمد ده‌ بيست‌ ساله‌ قبل‌ خدا رحمت‌ كنه‌ پدرم‌ فوت‌ كرد آمد و گفت‌ پدر ما ديوانه‌ شده‌. گفتم‌ چطور؟ گفت‌ اين‌ آقا هرچه‌ داره‌ مي‌فروشه‌ و ميده‌ به‌ مردم‌ اينطرف‌ آنطرف‌. من‌ هم‌ آنطوري‌ كه‌ او نقل‌ مي‌كرد بعيد ندانستم‌. آمد. گفتم‌ كه‌ پدرت‌. گفتم‌ چرا اينكارها را مي‌كني‌. گفت‌ آقا من‌ مريض‌ شده‌ بودم‌ از هوش‌ هم‌ رفته‌ بودم‌. براي‌ يك‌ لحظه‌ بهوش‌ آمدم‌ ديدم‌ اينها يقين‌ كردند كه‌ من‌ دارم‌ مي‌ريم‌. سر پولهاي‌ صندوق‌ دعواشون‌ بود سر تقسيم‌ املاك‌ دعواشون‌ بود فحشهاي‌ بدي‌ هم‌ مي‌دادند به‌ هم‌ ديگر من‌ همينجا گفتم‌ خدايا اگر من‌ خوب‌ بشم‌ من‌ نمي‌گذارم‌ يك‌ قرون‌ از اين‌ اموالم‌ نصيب‌ اين‌ بچه‌ها باشه‌ حالا كه‌ مي‌خوان‌ فحش‌ بدن‌ حالا اقلا چيزي‌ نخورند و فحش‌ بدهند. ولذا تصميم‌ دارم‌ تا آخرين‌ قطرة‌ مالم‌ بفروشم‌ در راه‌ خدا بدم‌. ما يك‌ قدري‌ نصيحتش‌ كرديم‌. خلاصه‌ بچه‌هاي‌ اينجور ناراحتشون‌ نكن‌. نصيحت‌ نبودها. اينجوريه‌.

 اختلافات‌، اختلافات‌ را بگذاريد كنار. همه‌ بايد مثل‌ علي‌ و فاطمه‌ و امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ و پيغمبر اكرم‌ باشيم‌. همديگر را گرفتند توي‌ بغل‌. پنج‌ نفر آدم‌ زير يك‌ عبا ببينيد چه‌ جور بايد همديگر را توي‌ بغل‌ بگيرند. ما اگر اين‌ كارهار، يا اصلا حرفش‌ هم‌ نميشه‌ زد. چقدر محبت‌، چقدر صميميت‌، و اين‌ را هم‌ مكرر عمل‌ كردند براي‌ اينكه‌ درسي‌ براي‌ ماها باشه‌. ماها صفا داشته‌ باشيم‌، صميميت‌ داشته‌ باشيم‌، محبت‌ داشته‌ باشيم‌. و لذا اين‌ آيه‌ نازل‌ شد انما يريد الله‌ ليذهب‌ عنكم‌ الرجس‌ اهل‌ البيت‌ و يطهركم‌ تطهيرا. خدا اراده‌ كرده‌ كه‌ نگذاره‌ رجسي‌ به‌ شما برسه‌. خيلي‌ مهمه‌ها. انسان‌ بياد توي‌ منبع‌ ميكروب‌ يك‌ دونه‌ ميكروب‌ بهش‌ وارد نشده‌. خدا جلوي‌ اينها را بگيره‌. شماها هم‌ اگر متكي‌ به‌ خدا باشيد همينطوريدها. نه‌ اينكه‌ مخصوص‌ اونها باشه‌. هركس‌ به‌ خدا تكيه‌ كنه‌ هيچ‌ ميكروب‌ فساد انگيزي‌ واردش‌ نميشه‌. و معتصم‌ بالله‌ ميشه‌. اينجا اگر من‌ بخوام‌ شرح‌ بدم‌ طول‌ ميكشه‌. انما يريد الله‌، خدا اراده‌ كرده‌ ليذهب‌ يعني‌ دفع‌ كند از شما پليديها را. نگذاره‌ پليدي‌ متوجه‌اتون‌ بشه‌. در عين‌ اينكه‌ در توي‌ اين‌ دنياي‌ پر از پليدي‌ وارد ميشيد، نگذاره‌ پليدي‌ واردتون‌ بشه‌. عالم‌ قبل‌ از اين‌ عالم‌ به‌ پيغمبر اكرم‌، آخه‌ خيلي‌ مشكله‌ انسان‌ توي‌ گلخن‌ حموم‌ بره‌ سياه‌ نشه‌. گلخن‌ حموم‌ شماها نمي‌دونيد، جوانيد نمي‌دونيد. يك‌ جاي‌ عجيب‌، من‌ ديده‌ بودم‌. يك‌ كسي‌ بود آن‌ زير مي‌رفت‌ هر چي‌ آشغال‌، ماشغال‌، كهنه‌، توي‌ زباله‌ها پيدا مي‌كرد چون‌ مي‌خواستند كه‌ حموم‌ را داغش‌ كنند و خرجي‌ هم‌ نكرده‌ باشند. اينها را مي‌آورد مي‌ريخت‌ آن‌ زير. يك‌ نفر. يك‌ آدم‌ سياه‌ سوخته‌، اصلا در و ديوار سياه‌ بود، دود پر بود. انسان‌ وارد آنجا مي‌خواست‌ بشه‌ حتما سياه‌ ميشد. گلخن‌ حموم‌ مي‌گفتند. خوب‌. يك‌ كسي‌ بخواد اينجا وارد بشه‌. يك‌ كسي‌ بگه‌، خدا بگه‌ من‌ نمي‌گذارم‌ سياه‌ بشي‌، كثيف‌ بشي‌. اين‌ معناي‌ ليذهب‌ عنكم‌ الرجس‌ اهل‌ البيت‌ و يطهركم‌ تطهيرا. پاك‌ نگرتون‌ مي‌دارم‌. پاك‌ و پاكيزه‌ نگرتون‌ مي‌دارم‌. اين‌ معناي‌ آية‌ تطهيره‌. خوب‌ اينجا هم‌ جمع‌ شدند در خانة‌ فاطمه‌ زهرا سلام‌ اله‌ عليها و سومين‌ جا در خانة‌ ام‌ السلمه‌ بود كه‌ باز اين‌ آية‌ تطهير دو مرتبه‌ باز آنجا هم‌ نازل‌ شد كه‌ وقتي‌ اينها در كنار يكديگر قرار گرفتند، ام‌ سلمه‌ زن‌ خوبي‌ است‌. خدا انشاء الله‌ رحمت‌ كنه‌. توي‌ زنهاي‌ پيغمبر، اكثرشون‌ زنهاي‌ خوبي‌ هستندها. فكر نكنيد زنهاي‌ پيغمبر همه‌اشون‌، يكي‌ دوتاشون‌ بخاطر آن‌ جنبه‌هاي‌ ژنتيكي‌ به‌ اصطلاح‌ به‌ پدرشون‌ اقتدا كرده‌ بودند.

خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ علامة‌ اميني‌ بدليل‌ اينكه‌ عايشه‌ با حفصه‌ فرق‌ داره‌ مي‌فرمود كه‌ ما يك‌ بحث‌، من‌ طلبه‌ بودم‌ آنموقع‌، يك‌ بحثي‌ يك‌ طلبه‌ در مقابل‌ يك‌ عالم‌ بزرگ‌ نشسته‌، اينجوري‌ كرديم‌ با ايشان‌. ايشان‌ مي‌گفت‌ كه‌ اولي‌ بدتر از دومي‌ بود. بجهت‌ اينكه‌ دختراشون‌ هم‌، آن‌ يكي‌ بدتر از آن‌ يكي‌ بود. من‌ گفتم‌ آخه‌ كلامي‌ از فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها هست‌ كه‌ نشون‌ ميده‌ دومي‌ بدتر بوده‌ و آن‌ كلام‌ اينه‌ كه‌ وقتي‌ كه‌ شكايت‌ ميكنه‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ ميگه‌ هَذَا السَّامِرِيُّ و عِجْلُهُ، يا ابتا، اين‌ سامري‌ است‌، سامري‌ بدتر بوده‌ يا گوسالة‌ سامري‌؟ سامري‌ بدتر بوده‌. اين‌ تشبيه‌ ميرسونه‌ كه‌ سامري‌ امت‌ بدتر از آن‌ گوساله‌اي‌ بوده‌ كه‌ جلوش‌ انداخته‌ و علتش‌ هم‌ اين‌ بود كه‌، اين‌ را شما بدونيد، سياستمدارهاي‌ خيلي‌ بالا بالا يك‌ كار بدي‌ كه‌ مي‌خوان‌ بكن‌، خودشون‌ جلو نمي‌افتند. يك‌ ظلمي‌ مي‌خوان‌ بكنند مثلا زمان‌ شاه‌ ساواك‌ را مي‌انداختند جلو. رئيس‌ ساواك‌ مثلا اين‌ كار را كرده‌. اون‌ رؤسا را جلو مي‌انداختند، مي‌اندازند. آدمهاي‌ عقده‌اي‌ رياست‌ طلب‌ جاه‌ طلب‌. اين‌ را شما بدونيد اينها را انتخاب‌ مي‌كنند كه‌ هر چي‌ فحششون‌ بدهند مهم‌ نباشه‌ براشون‌. فقط‌ آن‌ رياست‌ را بكنند. اولي‌ را جلو انداخت‌. چون‌ مي‌دونست‌ اين‌ كار به‌ اين‌ عجيبي‌ كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ عقب‌ زده‌ بشه‌ و ديگري‌ جاي‌ علي‌ بنشينه‌، بالاخره‌ مسلمانها توي‌ دلشون‌ هم‌ كه‌ شده‌، فحش‌ مي‌دهند. پس‌ بگذار فحشها را بدهند عادي‌ بشه‌، بعد نوبت‌ ما ميشه‌. اينجوري‌ بود.

هذا السامري‌ و عجله‌. و الا كارها را همه‌ را خودش‌ مي‌كرد. او فقط‌ مجسمه‌اي‌ بود آن‌ بالا نشسته‌ بود. چرا. آنهم‌ آدم‌ پست‌ عقده‌اي‌ نفهم‌ كم‌ درك‌ بخاطر چند روز رياست‌ اين‌ كار را مي‌كرد. بعد هم‌ خودش‌ كلكش‌ را كند و خودش‌ نشست‌ جاي‌ او. ديگه‌ راحت‌. هيچ‌ گرفتاري‌ نداشت‌. چون‌ فحشها را مردم‌ داده‌ بودند، مسئله‌ برايشون‌ عادي‌ شده‌ بود، بعد زير بار اين‌ فرد رفتند. و الاّ اگر خليفه‌ اونه‌ تو چرا آمدي‌ در خانه فاطمه‌ زهرا را آتش‌ مي‌زني‌؟ چرا اظهار وجود مي‌كني‌؟ چرا وقتي‌ نامة‌ فدك‌ را اولي‌ مي‌نويسه‌، تو مي‌گيري‌ پاره‌ مي‌كني‌؟ همه‌ كاره‌ خودشه‌. منتهي‌ اين‌ را نشونده‌ اون‌ بالا كه‌ فحشها را به‌ او بدهند. فقط‌ همين‌. و الا اگر همانطوري‌ كه‌ متعهد بودند مسلمانها در مقابل‌ خليفة‌ پيغمبر، خود اين‌ متعهد بود در مقابل‌ خليفه‌ باصطلاح‌، خوب‌ مي‌خواست‌ حالا گفته‌ ايشان‌ فدك‌ را پس‌ داده‌. خوب‌ حالا چيكار ميشه‌ كرد. خيلي‌ عجيبه‌. توي‌ كوچه‌ كه‌ مصيبتي‌ شد براي‌ شيعيان‌.

 امشب‌ شب‌ شهادت‌ فاطمة‌ زهرا مادر همه‌ است‌. شما فكر نكنيد ايشان‌ فقط‌ مادر ساداته‌. البته‌ قربانش‌ بريم‌، چه‌ مادر مهرباني‌. وصيتنامه‌اش‌ نوشته‌ و أَقْرَأُ عَلَى وُلْدِيَ السَّلَامَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ. به‌ بچه‌هام‌ تا روز قيامت‌، فرزندانم‌ سلام‌ مرا برسان‌.

 بخدا قسم‌ بخاطر همين‌ اظهار محبتي‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا به‌ سادات‌ كرده‌، سادات‌ نبايد كوچكترين‌ گناهي‌ كه‌ قلب‌ مقدسش‌ را برنجونه‌ انجام‌ بدن‌. اينقدر پر محبت‌، اينقدر با عظمت‌. و به‌ شماها هم‌ سلام‌ رسونده‌.

(آقا خاموش‌ كن‌ چراغها را)، اما همه‌اتون‌ فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا هستيد. مصائب‌ فاطمه‌ و اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ بس كه‌ براي‌ ما گفته‌ شده‌، عادي‌ شده‌. و الا كجا يك‌ فرزند پر غيرت‌ ميتونه‌ ببينه‌ كه‌ به‌ صورت‌ مادرش‌ سيلي‌ بزنند. شمت‌ يمينه‌. تبت‌ يداك‌. تو به‌ مادر ما سيلي‌ مي‌زدي‌. انشاء الله‌ روز قيامت‌ سيلي‌ها بهت‌ خواهيم‌ زد. دستور ميدهد فاطمه‌ را بزنند. كه‌ حدود چهل‌ نفر به‌ سر فاطمة‌ زهرا، اي‌ فرزندان‌ پر غيرت‌ فاطمه‌، اي‌ شيعيان‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. شما مي‌تونيد بشنويد كه‌ چهل‌ نفر به‌ سر فاطمة‌ زهرا بريزند، هر كس‌ با هر چه‌ در دست‌ دارد فاطمه‌ را بزند تا جائي‌ كه‌ بازويش‌ را بشكنند. توي‌ خانه‌ بيندازند و راحت‌ بشوند. شما مي‌توانيد فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا بشنويد كه‌ در نيم‌ سوخته‌ را به‌ پهلوي‌ مادرتون‌ فاطمة‌ زهرا زدند و صداي‌ نالة‌ فاطمه‌ را شنيدند و اعتنا نكردند و وارد خانة‌ او شدند. حال‌ خوشي‌ داريد. بايد هم‌ اينطور باشه‌.

فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌. فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌. فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌. فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌. فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌. فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌.

 

 

 

۱۰ جمادی الاول ۱۴۱۵ قمری – صراط‌ مستقيم‌ دين‌ اخلاق‌ ۸۶

اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. يسئلونك‌ عن‌ الذوالقرنين‌.

 در اين‌ سورة‌ كهف‌ از اين‌ جهت‌ براي‌ استقامت‌ و مقاومت‌ و پايداري‌ مفيد است‌ كه‌ دقيقا در راه‌ استقامت‌ و مقاومت‌ صراط‌ مستقيم‌ را به‌ انسان‌ نشان‌ ميده‌. بعضي‌ فكر كردند كه‌ اگر انسان‌ خواست‌ زاهد بشه‌، عابد بشه‌، اهل‌ ورع‌ و تقوي‌ باشد، اهل‌ تزكية‌ نفس‌ باشد؛ بايد تارك‌ دنيا باشه‌. دنيا را ترك‌ كنه‌ و مشغول‌ عبادت‌ اصطلاحي‌ باشه‌. اين‌ سوره‌ به‌ انسان‌ اين‌ مطلب‌ را كاملا بيان‌ ميكنه‌ كه‌ همانطوري‌ كه‌ براي‌ خدا بايد پشت‌ پا به‌ دنيا زد مثل‌ اصحاب‌ كهف‌، اگر پيش‌ آمد، همانطور مثل‌ ذوالقرنين‌ هم‌ بايد تمام‌ دنيا را گرفت‌. شما فكر نكنيد كه‌ يك‌ بعد قضيه‌ را متوجه‌ باشيد، مثل‌ اصحاب‌ كهف‌ باشيد. هم‌ اصحاب‌ كهف‌ را خدا در قرآن‌ معرفي‌ كرده‌ و هم‌ ذوالقرنين‌ را. هيچكدامشون‌ هم‌ پيغمبر نبودند. اصحاب‌ كهف‌ هم‌ پيغمبراني‌ نبودند، ذوالقرنين‌ هم‌ معلوم‌ نيست‌ پيغمبر بوده‌. ذوالقرنين‌ احتمالا همين‌ كورش‌ شاه‌ دو هزار و پانصد سال‌ قبل‌ ايران‌ بوده‌. چون‌ تحقيقاتي‌ كه‌ شده‌، كارها مربوط‌ به‌ اوست‌. البته‌ ما چون‌ شاه‌ و، از شاهها خيلي‌ بدي‌ ديديم‌، دلمون‌ نمي‌آد بگيم‌ شاهي‌ خدا در قرآن‌ تعريفش‌ را كرده‌. ولي‌ شاههاي‌ زمان‌ ما، شاههايي‌ كه‌ با اسلام‌ درافتادند اينطوري‌ بودند. كورش‌ چون‌ دو تا شاخ‌ روي‌ كلاهش‌ مي‌گذاشت‌، اسمش‌ را گذاشته‌ بودند ذوالقرنين‌، يعني‌ صاحب‌ دو شاخ‌ و كارهايي‌ كه‌ او كرد همان‌ كارهايي‌ است‌ كه‌ ذوالقرنين‌ كرده‌. لذا بعضي‌ از مورخين‌، بعضي‌ از مفسرين‌ قرآن‌، آنهايي‌ كه‌ اهل‌ تحقيقند، ميگن‌ همين‌ كورش‌ كبير و همين‌ سلطان‌ دو هزار و پانصد سال‌ قبل‌ ايران‌ بوده‌ كه‌ اين‌ كارها را كرده‌. حتي‌ عصبها، دنبال‌ آن‌ وسيله‌اي‌ كه‌ داشت‌، آن‌ نيرويي‌ كه‌ داشت‌، آن‌ قدرتي‌ كه‌ داشت‌، حركت‌ كرد و از شرق‌ تا غرب‌ عالم‌ را گرفت‌. از جايي‌ كه‌، وقتي‌ انسان‌ نگاه‌ ميكرد، خورشيد را خيال‌ ميكرد از توي‌ آب‌ در ميآد. كنار دريا اگر ايستاده‌ باشيد و آنطرف‌ دريا را، ساحل‌ را نبينيد، فكر مي‌كنيد كه‌ خورشيد از توي‌ آب‌ در مي‌آد و اگر بيائيد اينطرف‌، و آنطرف‌ آب‌ باز مغرب‌ باشه‌، نگاه‌ كنيد، خيال‌ مي‌كنيد كه‌ خورشيد توي‌ آب‌ فرو رفته‌، آب‌ فرو ميره‌. وجدها تطلع‌ من‌ عين‌ سمعه‌. ذوالقرنين‌ خورشيد را ديد كه‌، اينجوريه‌ها، نميگه‌ اينجوري‌ بود، اينجوري‌ به‌ نظرش‌ آمد كه‌ از توي‌ آب‌ همچين‌ صاف‌، بيرون‌ مي‌آد. و وقتي‌ هم‌ كه‌ فرو ميرفت‌ ديد كه‌ در آب‌ غروب‌ ميكنه‌. خلاصه‌ اين‌ آيه‌ كه‌ ذوالقرنين‌ از شرق‌ تا غرب‌ عالم‌ را تصرف‌ كرد. رسيد به‌ همون‌ پشت‌ ديوار چين‌ كه‌ احتمالا سد ذوالقرنين‌ همان‌ ديوار چين‌ باشه‌. اينجا مردم‌ اينطرف‌ شكايت‌ كردند كه‌ اين‌ يك‌ عده‌ هستند از اين‌ چينيها كه‌ اينها ما را اذيت‌ مي‌كنند. دو قبيله‌ بودند بنام‌ يأجوج‌ و مأجوج‌، اينها فساد مي‌كردند در روي‌ زمين‌ كه‌ ظاهرا در بعضي‌ از تواريخ‌ الان‌ هم‌ هست‌، قبيله‌ بنام‌ يأكوك‌ و مأكوك‌، الان‌ هم‌ در آنطرف‌ ديوار چين‌ هستند. و تحقيقاتي‌ كه‌ يك‌ وقتي‌ ما ميكرديم‌ در تاريخ‌، به‌ همين‌ نتيجه‌ رسيديم‌ كه‌ سد ذوالقرنين‌ همين‌ ديوار چين‌ باشه‌. طرف‌، باصطلاح‌ شرق‌ عالم‌. و خلاصه‌ از چين‌ تا اروپا ذوالقرنين‌ همه‌ را تصرف‌ كرد. ببينيد خيلي‌ نيرو مي‌خواد، خيلي‌ اراده‌ ميخواد كه‌ با، خدا نمي‌فرمايد كه‌ با معجزه‌ اين‌ كار را كرد. مي‌فرمايد كه‌ واتبع‌ تبعهم‌. بوسائل‌ روز اين‌ كار را كرد. وسائل‌ آن‌ روز اسب‌ بود و شمشير و خدمت‌، حركاتي‌ كه‌ از اين‌ قبيل‌.

 اين‌ آيات‌ مي‌خواد به‌ ما بگه‌ كه‌ شما بايد در موفقيتهاي‌ دنياييتون‌ قدرت‌ ذوالقرنين‌ را داشته‌ باشيد. در پشت‌ پا زدن‌ به‌ دنيا، موفقيت‌ اصحاب‌ كهف‌ را داشته‌ باشيد. اينجوري‌ باشيد. بعد مي‌فرمايد هل‌ انبئكم‌ بالاخبرين‌ اعمالا. مي‌خوايد شما را، خدا ميگه‌، مي‌خوايد شما را خبر بدم‌ آنهايي‌ كه‌ از نظر عمل‌ از همه‌ ضررشون‌ بيشتره‌. خسران‌ خودش‌ ضرر و زيانه‌. اخسرين‌، ضرر بيشتري‌ كردند، آنها بدترينند. آيا من‌ خبر بدم‌ به‌ شما هل‌ انبئكم‌ بالاخسرين‌ اعمالا. مي‌خوايد خبرتون‌ بدم‌ كي‌ها خسارت‌ بردند. اگر بخواهيم‌ جملات‌ بعد اين‌ آيه‌ را ترجمه‌ كنيم‌ آنهايي‌ كه‌ استقامت‌ ندارند و ضعيفند، اينها اخسرين‌ اعمالند. الذين‌ ظلت‌ سعيهوا في‌ الحياة‌ يا، درست‌ مي‌خونم‌؟ الذين‌ ظل‌ سعيهم‌ في‌ الحياة‌ الدنيا و يخسرون‌ انهم‌ يحضرون‌ صبحا. الذين‌ ظل‌ سعيهم‌ في‌ الحياة‌ الدنيا و هم‌ يكون‌ يخسرون‌ يستبون‌ انهم‌ يحسنون‌. ببينيد خيلي‌ مطلب‌ روشنه‌. آنهايي‌ كه‌ ظل‌ سعيهم‌ في‌ الحياة‌ الدنيا. يعني‌ سعيشون‌ به‌ جايي‌ نرسيد. بعضي‌ها هستند، چرا اينجوري‌ شدم‌، براي‌ اينكه‌ استقامت‌ نداشتم‌. چرا اينطوري‌ شدم‌؟ براي‌ اينكه‌ تدبير معيشت‌ نداشتم‌. چرا اينجوري‌ شدم‌؟ براي‌ اينكه‌ هر روز يك‌ كاري‌ مي‌كردم‌. چرا اينطوري‌ شدم‌؟ براي‌ اينكه‌ هر ساعتي‌ تحت‌ يك‌ برنامه‌اي‌ بودم‌. يك‌ آدم‌ با اراده‌، با قدرت‌، پشتكار دار نبودم‌. ظل‌ سعيهم‌ في‌ الحياة‌ دنيا. اينجور بيهوده‌ بود. كار هم‌ كردندها ولي‌ بيهوده‌ بود. كارهاي‌ بيفايده‌ كردم‌. حساب‌ نشده‌ كار كردم‌. و هم‌ يحسبون‌، بدترش‌ اينه‌ كه‌ فكر ميكنند الذين‌ يحسنون‌ صنعا. فكر مي‌كنند كار خوب‌ مي‌كنند.

 مردم‌ بر سه‌ قسمند. يك‌ دسته‌ هستند كه‌ آن‌ كس‌ كه‌، آن‌ كس‌ كه‌ بداند و بداند كه‌ بداند. اين‌ خيلي‌ خوبه‌. يك‌ عده‌ اينجوريند. يك‌ عده‌ هستند كه‌ نمي‌دونند اما مي‌دونند كه‌ نمي‌دونند. يك‌ دسته‌ هم‌ هستند كه‌ نمي‌دونند كه‌ نمي‌دونند. كه‌ در، آن‌ كس‌ كه‌ نداند و نداند كه‌ نداند، در جهل‌ مركب‌ ابد الدهر بماند. آدمهاي‌ مغرور، آدمهاي‌ كه‌ ميگن‌ ما خودمون‌ كسي‌ هستيم‌. آدمهايي‌ كه‌ سر در مقابل‌ خدا و پيامبر مي‌آرن‌. سر در مقابل‌ راهنماها فرود نمي‌آرن‌. آدمهاي‌ مغرور خودخواه‌ بي‌ ارزش‌. ببينيد. ميگه‌ و هم‌ يحسبون‌ فكر مي‌كنند كه‌ هم‌ يحسنون‌ نيكو عمل‌ ميكنند. اينها كساني‌ هستند كه‌ اولئك‌ الذين‌ كفروا بآيات‌ رب‌. اينها كساني‌ هستند، شما ميگيد همة‌ كساني‌ كه‌ در راه‌ باصطلاح‌ سستي‌ و ضعف‌ حركت‌ مي‌كنند كه‌ كافر نيستند. خدا فرقي‌ نميگذاره‌، اين‌ افراد كافرند، بدرد هم‌ نمي‌خورند. اولئك‌ الذين‌ كفروا بآياتهم‌. در مقابل‌ قرآن‌ سر فرود نمي‌آرن‌، در مقابل‌ قوانين‌ سر فرود نمي‌آرن‌. برنامه‌ ندارند هر كاري‌ كه‌ دلشون‌ مي‌خواد ميكنند، هر راهي‌ را كه‌ دلشون‌ مي‌خواد ميرن‌. اينها ارزش‌ كاري‌ ندارند، ارزش‌ وجودي‌ ندارند. اگر انسان‌ اين‌ را بدونيد، اگر انسان‌ ايمان‌ به‌ خدا داشته‌ باشه‌ و كافر نباشه‌، آخه‌ كافر هم‌ مراتبي‌ داره‌، اگر ايمان‌ داشته‌ باشه‌ و كافر نباشه‌ در مقابل‌ دستورات‌ پروردگار سر فرود مي‌آره‌. شما ميگيد مگر ما چيكار كرديم‌؟ شما اين‌ را بدانيد كه‌ در تمام‌ كارهاتون‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار نظر داشت‌. شما صبح‌ از خواب‌ كه‌ پاميشيد تا شب‌ كه‌ مشغول‌ كاريد، در تمام‌ حركاتتون‌ بايد خدا نظارت‌ داشته‌ باشه‌. شما نمي‌تونيد بگيد كه‌ خوب‌ يك‌ نمازي‌ خدا از ما خواسته‌. نه‌. اينطور نيست‌. چشمتون‌ بايد تحت‌ كنترل‌ ايمان‌ باشه‌. گوشتون‌ تحت‌ كنترل‌ ايمان‌ باشه‌، زبانتون‌ تحت‌ كنترل‌ ايمان‌ باشه‌، حتي‌ قلبتون‌، اراده‌اتون‌ تحت‌ كنترل‌ ايمان‌ باشه‌. تحت‌ كنترل‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار باشه‌. فكرتون‌ حتي‌ تحت‌ كنترل‌ پروردگار باشه‌. صددرصد فكرتون‌ و بايد باشه‌. شما فكر نكنيد كه‌ باصطلاح‌ هر چيزي‌ خيال‌ كرديد خوبه‌ خوبه‌. هر چيزي‌ هم‌ فكر كرديد بده‌ بده‌. حتي‌ با خدا هم‌ گاهي‌ درگير ميشيم‌ كه‌ خدايا اين‌ كاري‌ كه‌ من‌ ميدونم‌ خوبه‌ تو چرا خوب‌ نميدوني‌ و چرا عمل‌ نميكني‌؟! من‌ مكرر گفتم‌ ما بندة‌ خدا كه‌ نيستيم‌ بمانه‌. گاهي‌ ميشه‌ كه‌ خدا مي‌خواهيم‌ بندة‌ ما بشه‌. نستجير بالله‌. عملمون‌ اينه‌ها. خدا به‌ ما فرق‌ بين‌ بنده‌ و مولا اينه‌ كه‌ هرچي‌ مولا ميگه‌ بنده‌ بايد بدون‌ چون‌ و چرا عمل‌ بكنه‌. اما هر چي‌ بنده‌ به‌ مولا ميگه‌ مولا اگر صلاح‌ دونست‌ عمل‌ ميكنه‌، اگر صلاح‌ ندونست‌ عمل‌ نميكنه‌. ما بيائيم‌ ببينيم‌ برعكس‌ هستيم‌ يا نه‌. هر چي‌ خدا به‌ ما گفته‌ ما اگر صلاح‌ دونستيم‌ عمل‌ مي‌كنيم‌. نه‌ الان‌ صلاح‌ نيست‌ ما نماز بخونيم‌. باشه‌ يك‌ ساعت‌ ديگه‌. الان‌ صلاح‌ نيست‌ ما راست‌ بگيم‌، الان‌ صلاح‌ نيست‌ كه‌ ما غيبت‌ نكنيم‌. همه‌ نشستند دارند غيبت‌ مي‌كنند، مجلس‌ را چرا بهم‌ بزنيم‌! الان‌ صلاح‌ نيست‌ كه‌ ما گناه‌ نكنيم‌. ببينيد مصلحت‌ دست‌ ماست‌. اما اگر خدا يك‌ حاجت‌ ما را برنياره‌، ما ميدونيم‌ با خدا. ايني‌ كه‌ همة‌ انبياء را كشتند و همة‌ ائمه‌ را كشتند، اگر خدا خودش‌ را نشون‌ مي‌داد از پس‌ خدا هم‌ برمي‌ آمدند. تو، ما ديشب‌ نشستيم‌ دعا كرديم‌ يك‌ ساعت‌! چرا مستجاب‌ نكردي‌؟ من‌ شايد متجاوز از ده‌ نفر در اين‌ مدت‌ عمرم‌ ديدم‌ كه‌ اينها حرم‌ حضرت‌ رضا رفتند، حاجتشون‌ را حضرت‌ رضا نداده‌، از حضرت‌ قهر كردند. اينها كفر محضه‌. ما ديگه‌ به‌ حرم‌ نمي‌ريم‌. ما ديگه‌ با خدا ارتباطي‌ نخواهيم‌ داشت‌. اگر يك‌ حاجتي‌ داشتيد خدا بهتون‌ نداد و كسل‌ شديد حتي‌، شما نمي‌تونيد به‌ كمالات‌ برسيد. كسل‌ شديد. خدايا چه‌، چه‌ علت‌ داره‌ آخه‌. چرا من‌ نمي‌فهمم‌. خوب‌ تو خيلي‌ چيزها را نمي‌فهمي‌. گاهي‌ اينجوريه‌ها. حالا خدايا چه‌ ضرر داره‌ يك‌ خونه‌اي‌ به‌ ما بديم‌ ما مستأجر نباشيم‌ اينقدر منت‌ صاحبخانه‌ بالاي‌ سرمون‌ نباشه‌. خوب‌ تو دعات‌ را كردي‌. چرا خدا گوش‌ به‌ حرف‌ ما نداد. تو چه‌ مي‌فهمي‌ مصلحتت‌ در اين‌ هست‌ يا نيست‌. بندة‌ خدا آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ خوشحال‌ هم‌ بشه‌ وقتي‌ كه‌ خدا گوش‌ به‌ حرفش‌ نداد. بگه‌ كه‌ حتما خدا يك‌ مصلحتي‌ در كار من‌ بوده‌ كه‌، اين‌ حاجت‌، خوب‌ شد خدا معلومه‌ من‌ را دوست‌ داره‌ كه‌ اين‌ حاجتي‌ كه‌ من‌ خيال‌ ميكردم‌ خوبه‌، به‌ من‌ نداده‌. ماها خودمون‌ نمي‌فهميم‌. ببينيد يكي‌ هست‌ دستش‌ شكسته‌. وقتي‌ كه‌ مي‌برندش‌ پيش‌ شكسته‌بند، دو تا دست‌ به‌ طرف‌ اين‌ شكسته‌بند درازه‌، هر دو با التماس‌ دارند از شكسته‌بند تقاضايي‌ ميكنند متضاد. پدر ميگه‌ اين‌ دستش‌ را اگر مي‌خواي‌ دو مرتبه‌ بشكني‌ بشكن‌. هر چي‌ هم‌ دردش‌ ميگيره‌ اين‌ را جا بنداز. بچه‌ هم‌ دستش‌ درازه‌ به‌ طرف‌ شكسته‌بند كه‌ دست‌ به‌ دست‌ من‌ نزن‌. مصلحت‌ در كدوم‌ يكيه‌؟ در آني‌ كه‌ پدر ميگه‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ عقلش‌ از بچه‌ بيشتره‌. فهمش‌ بيشتره‌. اون‌ آينده‌ را در نظر ميگيره‌، اين‌ همين‌ الان‌ را در نظر ميگيره‌. ماها هم‌ در مقابل‌ خدا بايد لااقل‌ اين‌ را قبول‌ داشته‌ باشيم‌ خدا را به‌ اندازة‌ يك‌ پدر باعقلتر از خودمون‌. خدا به‌ ما ميگه‌ كه‌ اين‌ كار صلاح‌ تو نيست‌. پول‌ داشتن‌ صلاح‌ تو نيست‌، گرسنگي‌ صلاح‌ تو هست‌. اگر يك‌ وقت‌ بخاطر گناه‌ و معصيت‌ داره‌ مؤاخذه‌ات‌ ميكنه‌ آنجا برو گناهت‌ را استغفار كن‌، توبه‌ بكن‌. همين‌ راه‌ و روش‌ توبه‌ را انتخاب‌ بكن‌. اگر نه‌. من‌ توبه‌ كردم‌، گناهي‌ هم‌ نكردم‌، هيچوقت‌ هم‌ فكر نكنيد به‌ اينكه‌ شايد شما گناه‌ كرده‌ باشيد و خودتون‌ هم‌ نفهميده‌ باشيد. نه‌. گناهان‌ مشخصه‌. اين‌ را بدونيد. گناهان‌ مشخصه‌ و باصطلاح‌ عذاب‌ گناهان‌ هم‌ مشخصه‌. اگر گناه‌ كردي‌، سرت‌ را بگذار به‌ سجده‌ بگو لا اله‌ الا انت‌ سبحانك‌ اني‌ كنت‌ من‌ الظالمين‌. و اگر گناه‌ نكردي‌، خدا مصلحت‌ تو را اين‌ ميدونه‌. تو زن‌ نداشته‌ باشي‌، تو خونه‌ نداشته‌ باشي‌، تو پول‌ نداشته‌ باشي‌، آخه‌ چرا؟ تو اگر مي‌دونستيم‌ كه‌ بهتر مي‌تونستيم‌ حرف‌ بزنيم‌. چرا؟ نمي‌دونيم‌. نه‌ من‌ و شما ندونيم‌. گاهي‌ اين‌ چراها را انبياء هم‌ نمي‌دونند. چرا فلاني‌ بايد اينقدر ثروتمند باشه‌. چرا فلاني‌ بايد اينقدر فقير باشه‌. چرا فلاني‌ بايد اينقدر گرفتار باشه‌. اينها را خدا ميدونه‌. اگر اعتقاد به‌ خدا داريد بايد بگيم‌ آقا هر چي‌ تو بگي‌. يكي‌ وصل‌ و يكي‌ هجران‌ پسندد يكي‌ درد و يكي‌ درمان‌ پسندد من‌ از درمان‌ و درد و وصل‌ و هجران‌ پسندم‌ آنچه‌ را جانان‌ پسندد. اينجوري‌ بايد باشيم‌.

 هل‌ انبئكم‌ بالاخسرين‌ اعمالا. الذين‌ ظل‌ سعيه‌ في‌ الحياة‌ الدنيا انهم‌ يحسبون‌ انهم‌ يحسنون‌ صمعا. اولئك‌ الذين‌ كفروا. اگر خداي‌ نكرده‌ مغرور شدي‌ گفتي‌ هر كاري‌ را كه‌ من‌ ميكنم‌ خوبه‌ و همة‌ چيزها درسته‌. كسي‌ حق‌ نداره‌ در كار من‌ دخالت‌ كنه‌. معصيتهاي‌ بزرگ‌ را مي‌كنند. يكي‌ از معصيتهاي‌ بزرگ‌ كه‌ يك‌ وقت‌ ممكنه‌ خداي‌ نكرده‌ دامنگير شماها باشه‌، اين‌ است‌ كه‌ فكر كنيد بعضي‌ چيزها را خدا به‌ شما گفته‌ بدون‌ دليل‌ يا بدون‌ برهان‌، يا امام‌ فرموده‌ يا ائمة‌ عليهم‌ السلام‌ فرمودند و عمل‌ كنيد و فكر اينهم‌ نكنيد كه‌ شايد شيطان‌ بهتون‌ گفته‌ باشه‌. و هم‌ يحسبون‌ انهم‌ يحسنون‌ صمعا. اولئك‌ الذين‌ كفروا بآيات‌ الله‌. ما آيات‌ الهي‌ را زير پا گذاشتيم‌. آيات‌ الهي‌ كي‌ها هستند؟ ائمه‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌. نحن‌ آيات‌ الله‌. ما آيات‌ خدا هستيم‌. و اين‌ عده‌ افراد به‌ لقاء خدا هم‌ نميرسند. اين‌ صفت‌ را از خودتون‌ دور كنيد. من‌ آنچه‌ كه‌ مي‌خوام‌ امشب‌ از اين‌ آياتي‌ كه‌ براتون‌ خونده‌ شد براتون‌ عرض‌ كنم‌ اينه‌ كه‌ خيال‌ نكنيد كه‌ هر كاري‌ مي‌كنيد خوبه‌. هر كاري‌ از كارهاي‌ شما تطبيق‌ با دين‌ كرد، خوبه‌. من‌ ديشب‌ در يك‌ جلسه‌اي‌ كوچكي‌ بود صحبت‌ مي‌كردم‌ همين‌ مطلب‌ بود تا وقتي‌ كه‌ رسوماتتون‌ را كنار نگذاشتيد، رسومات‌. رسم‌ ما مشهديها اينه‌، رسم‌ شما تهرانيها اونه‌، رسم‌ اون‌ اصفهاني‌ اين‌ حرفها نيست‌. همه‌ يك‌ رسم‌ دارند و اون‌ رسم‌ اسلام‌. اون‌ ترسيم‌ اسلام‌. بدِ بدي‌ و خوبي‌ را كي‌ تشخيص‌ مي‌ده‌. داماد را اگر نبرن‌ توي‌، با عروس‌ توي‌ زنها ننشونن‌ تو مجلسه‌ زنانه‌ بده‌ اين‌ بدي‌ و خوبي‌ را كي‌ بايد تشخيص‌ بده‌. تو با همين‌ عقل‌ ضعيفت‌، يا مردمان‌ شهوتران‌ كثيف‌ با اون‌ عقل‌ كثيفشون‌. يا دين‌ بايد تشخيص‌ بده‌. اگر من‌ ريشم‌ را نتراشم‌ بده‌، مي‌گن‌ مگر تو عزاداري‌؟ بدي‌ را كي‌ بايد تشخيص‌ بده‌. اگر من‌ ببينيد من‌ لباسي‌ را فلان‌ لباس‌ را نپوشم‌ بده‌. بد اوني‌ است‌ كه‌ خدا بگه‌ بده‌، خوب‌ هم‌ اوني‌ است‌ كه‌ خدا بگه‌ خوبه‌. بد اوني‌ است‌ كه‌ ائمة‌ اطهار بگن‌ بده‌، خوب‌ اوني‌ است‌ كه‌ ائمة‌ اطهار بگن‌ خوبه‌. ماها بد و خوبي‌ سرمون‌ نمي‌شه‌. ما در مقابل‌ خدا چي‌ بدي‌ و خوبي‌ سرمون‌ مي‌شه‌. ما از يك‌ بچة‌ يك‌ ساله‌ هم‌ پايين‌ تريم‌ در مقابل‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار.

 لذا كوشش‌ بكنيد من‌ اين‌ را امشب‌ مخصوصا مي‌خواستم‌ اعلام‌ بكنم‌ بعضي‌ از دوستان‌  ما متأسفانه‌ هنوز به‌ اصطلاح‌ منتقل‌ مرضي‌ شدند، در جاهايي‌ كه‌ يك‌ مجلسي‌ دارند، يك‌ برنامه‌اي‌ دارن‌، يك‌ برنامة‌ ازدواجي‌ دارن‌ مي‌خوان‌ ازدواج‌ كنند. مي‌بينيم‌ كه‌ بد امتحان‌ مي‌دن‌. اين‌ را بدونيد كه‌ همة‌ رسومات‌ را الان‌ بايد بريزيد كنار. يعني‌ توبه‌، همة‌ رسومات‌ را بريزيد بيرون‌. تمام‌ ساخته‌هاي‌ افكار بشري‌ را در مسائل‌ مختلف‌ بايد بريزيد دور والا راه‌ خدا را انتخاب‌ نكرديد. تمام‌ اونچه‌ كه‌ اعتقاد بي‌ خود داريد و از راه‌ غير معصومين‌ به‌ دست‌ آورديد بايد بريزيد دور. تمام‌ اعمال‌ سرخودانة‌، خود سرانه‌ را بايد بريزيد دور. بيايد تو خط‌. اگر نياييد تو خط‌ توبه‌ واقع‌ نشده‌. اصلا ما نمي‌تونيم‌ فرصت‌ نمي‌كنيم‌ شرح‌ بديم‌ در همان‌ مرحلة‌ توبه‌ گفته‌ بشه‌. من‌ توبه‌ كردم‌. چهل‌ روز هم‌ زحمت‌ كشيدم‌ توبه‌ كردم‌، چه‌ فايده‌ داره‌ توبه‌. ما هنوز بدبخت‌ يك‌ رسميم‌. يك‌ فكري‌ تو هنوز دست‌ و پات‌ غل‌ و زنجيرها كه‌ وقعدت‌ بي‌ اغلالي‌ و حبسني‌ ان‌ نفعي‌ بعد آمالي‌ و خدعتني‌ الدنيا بغرورها هنوز تو گرفتار اين‌ مسائلي‌. تو چي‌ توبه‌ يعني‌ چه‌؟ روز اولي‌ كه‌ شروع‌ به‌ توبه‌ مي‌كنيد بايد تمام‌ اينها را بريزيد دور. اين‌ را الان‌ دارم‌ بهتون‌ مي‌گم‌. حالا دير گفتيم‌ از حالا اول‌ كاره‌. همه‌ را بريزيد دور، بياييد تو خط‌. چون‌ اگر نيائيد توي‌ خط‌ نمي‌تونيد موفق‌ بشيد. اگر ريل‌ قطار روي‌، يعني‌ اين‌ چرخهاي‌ قطار روي‌ ريل‌ راه‌ آهن‌ نيفته‌ نمي‌تونه‌ بره‌ جلو. تا آخر كج‌ ميره‌، مي‌افته‌ توي‌ دره‌، اينطرف‌ و آنطرف‌. اصلا بايد صدردصد بيائيد توي‌ خط‌. اگر يك‌ روزي‌ ديديد كه‌ اون‌، البته‌ در مرحلة‌ استقامت‌ بايد خودتون‌ را تقويت‌ كنيد كه‌ باصطلاح‌ تحت‌ تأثير هيچي‌ واقع‌ نشيد. المؤمن‌ كالجبل‌ الراسخ‌. مؤمن‌ بايد مثل‌ كوه‌ روشن‌ باشه‌. عواصق‌، عواصق‌ مي‌دونيد چيه‌؟ اين‌ بادهاي‌ تند طوفان‌زا، اين‌ بادهاي‌ تند طوفان‌زا او را تكان‌ نده‌. تا چه‌ برسه‌ يك‌ نسيمي‌ بياد. يك‌ نسيمي‌ آمد آقا را برده‌. اين‌ ميشه‌ همج‌ الرعاع‌… اتباع‌ كل‌ ناعق‌ يميلون‌ مع‌ كل‌ الريح‌. اينها به‌ هيچ‌ صراطي‌ موفق‌ نيستند. ببينيد خدا چي‌ مي‌فرمايد. من‌ اين‌ آياتي‌ كه‌ اينها، كفروا بآيات‌ ربهم‌ و لقائه‌ فحبطت‌ اعمالهم‌. كار خوبشون‌ اصلا حبط‌ ميشه‌. شما اگر تحت‌ تأثير رسوماتتون‌ باشيد، تحت‌ تأثير دستورات‌ شيطاني‌ باشيد، يك‌ افكار…، يك‌ مثال‌ ميزنم‌ براتون‌. يك‌ افسر ارتش‌ جمهوري‌ اسلامي‌، خيلي‌ هم‌ با قدرت‌، فرض‌ كنيد خيلي‌ جاها را هم‌ فتح‌ كرده‌، يك‌ روز رفته‌ خدمت‌ صدام‌ و در مقابل‌ صدام‌ سر تعظيم‌ فرود آورده‌. ميگن‌ همه‌ حبط‌ شد. اصلا همة‌ آن‌ زحماتت‌ به‌ درد نميخوره‌. اين‌ معناي‌ حبط‌ عمله‌. يك‌ عمل‌ شيطاني‌ انجام‌ بديد شماها خداي‌ نكرده‌، يك‌ بي‌ تعهدي‌ از خودتون‌ نشون‌ بديد، من‌ اون‌ مطلبي‌ كه‌ اون‌ هفته‌ گفتم‌ واقعا مي‌خواستم‌ شما را يك‌ خورده‌اي‌ متعهدتون‌ كنم‌. عجيبه‌ واقعا. من‌ يك‌ چيزهايي‌ مي‌شنوم‌ گاهي‌ از بعضي‌ از دوستان‌! آقا تعهد ميكنه‌ اصلا فراموش‌ ميكنه‌. دربارة‌ اسماعيل‌ صادق‌ الوعد كه‌ خدا ميگه‌ فاذكر في‌ الكتاب‌ اسماعيل‌ انه‌ كان‌ صادق‌ الوعد. اين‌ اسماعيل‌ صادق‌ الوعد يك‌، غير از آن‌ اسماعيل‌ پسر ابراهيم‌ خليله‌. اسماعيل‌ اينهم‌ يكي‌ از پيغمبرهاست‌. خدا ميگه‌ اسم‌ او را توي‌ كتاب‌ ببر، توي‌ اين‌ قرآن‌ جاوداني‌ كه‌ تا روز قيامت‌ بايد اين‌ قرآن‌، اين‌ شخصي‌ كه‌ باصطلاح‌ اسمش‌ اسماعيله‌، توي‌ قرآن‌ كتاب‌ جاوداني‌ اسمش‌ را ببر. اين‌ خيلي‌ مهمه‌. ما الان‌ وقتي‌ كتاب‌ مي‌نويسيم‌ خيلي‌ سختمونه‌ اسم‌ كسي‌ را توي‌ كتابمون‌ ببريم‌. مخصوصا اگر يك‌ آدم‌ خيلي‌ پائيني‌ باشه‌. خيلي‌ هر كي‌ باشه‌ در مقابل‌ خدا خيلي‌ پائينه‌. اما خدا اسمش‌ را با عظمت‌ مي‌بره‌. ميگه‌ چرا اسمش‌ را مي‌برم‌؟ مثلا. انه‌ كان‌ صادق‌ الوعد. وعده‌هايش‌ راست‌ بود. وعده‌هاي‌ راستش‌. در يكي‌ از دهات‌، يك‌ دهي‌ بود، به‌ رفيقش‌ گفت‌ كه‌ تو برو شهر فلان‌ كار را بكن‌، يا رفيقش‌ به‌ او گفت‌ من‌ ميرم‌ شهر فلان‌ كار را ميكنم‌. شما همينجا باشيد من‌ مي‌آم‌. گفت‌ خيلي‌ خوب‌. وعده‌ كرد. همينجا باشيم‌ تا بيام‌. اين‌ بابا رفت‌ و يادش‌ رفت‌. يادش‌ رفت‌ كه‌ با حضرت‌ اسماعيل‌ همچين‌ قراري‌ گذاشته‌. حضرت‌ اسماعيل‌ همانجا موند. گفت‌ حالا براي‌ اينكه‌ باصطلاح‌ پيغمبري‌ بوده‌، همانجا مشغول‌ تبليغ‌ شد و توي‌ همان‌ ده‌ زندگي‌ كرد و زندگيش‌ را همانجا تشكيل‌ داد و همه‌ چيز. اون‌ بعد از يكسال‌ يادش‌ افتاد. ما يك‌ رفيقي‌ داشتيم‌ حضرت‌ اسماعيل‌. اين‌ اونجا من‌ گفتم‌ بمون‌ برم‌ ببينم‌ آنجا هست‌ يا نه‌؟ بعله‌. ديد از اينجا تكان‌ نخورده‌. وعده‌ است‌. المؤمن‌ عند، يا انما المؤمنون‌ عند شروطهم‌. مؤمن‌ با شرطش‌ هست‌، مؤمن‌ پاي‌ امضايش‌ ايستاده‌. مؤمن‌ با تعهدش‌ اصلا ارزش‌ داره‌. متعهد بايد باشه‌، ميگن‌ فلاني‌ متعهده‌، يعني‌ اگر عهدي‌ كرد سر عهدش‌ هست‌. قد افلح‌ المؤمنون‌. الذين‌ في‌ صلاتهم‌ خاشعون‌ و الذينهم‌ لآمانتهم‌ و عهدهم‌ راعون‌. شما اين‌ را بدونيد در وقتي‌ كه‌ وارد اين‌ مراحل‌ شديد، شرط‌ ضمني‌ شده‌ و بعضي‌هاتون‌ شرط‌ باصطلاح‌ زباني‌ شده‌ كه‌ ما هر چي‌ ميگيم‌ بايد گوش‌ كنيد. عهد كرديد خودتون‌، عهد كرديد. آنوقت‌ در سر يك‌ چيزهاي‌ خيلي‌ جزئي‌، اون‌ آقا از آن‌ آقا پول‌ گرفته‌ سر وعده‌اش‌ نياورده‌ بده‌. اون‌ يكي‌ از اون‌ يكي‌ تعهد كرده‌ موعدش‌ عمل‌ نكرده‌. من‌ اگر بخوام‌ بشمرم‌، حالا اگر من‌ بگم‌ يك‌ نفر فرض‌ كنيد يك‌ جوري‌ بوده‌ و من‌ خبر دارم‌، خيال‌ ميكنه‌ من‌ فقط‌ او را ميگم‌. نه‌. الحمدلله‌ رفيق‌ زياد داره‌ آن‌ آقايي‌ كه‌ فكر ميكنه‌ من‌ دارم‌ او را ميگم‌، نه‌ رفيق‌ زياد داره‌ و من‌ ذهنم‌ اگرچه‌ تقسيم‌ بشه‌ روي‌ مثلا افراد، يك‌ دهمش‌ مثلا به‌ شما ميرسه‌. بعد هم‌، من‌ نيامدم‌ تعارفتون‌ كنم‌. ما اگر مي‌خواستيم‌ منبر بريم‌ و تعارف‌ كنيم‌ و از اين‌ حرفها، خوب‌ وضع‌ ديگه‌اي‌ داشتيم‌. من‌ آمدم‌ اينجا انشاء الله‌ مي‌خواهيم‌، باصطلاح‌ خودمون‌، آنچه‌ كه‌ شماها قبول‌ كرديد و تعهد كرديد اگر يك‌ نقصي‌ در شماها ديديم‌ بهتون‌ بگيم‌. يا تعهد نكنيد، مثل‌ نذر، ببينيد سه‌ چيز هر مستحبي‌ را بر انسان‌ واجب‌ ميكنه‌. نذر. نذرش‌ را فقط‌ ما مي‌فهميم‌، عهد و قسم‌. شما به‌ رساله‌ها مراجعه‌ كنيد. اگر شما نذر بكنيد واجبه‌. عهد بكنيد واجبه‌، قسم‌ هم‌ بخوريد واجب‌ ميشه‌. تعهد هم‌، اين‌ را بدونيد، تعهدات‌ گاهي‌ تعهدات‌ زبانيست‌ گاهي‌ اصلا جريان‌ معلومه‌. شما سوار تاكسي‌ شدي‌ با تاكسيران‌ طي‌ نكردي‌. خوب‌ ميگه‌ منكه‌ طي‌ نكردم‌ هر چي‌ دلم‌ مي‌خواد ميدم‌. و او بگه‌ من‌ هر چي‌ دلم‌ بخواد ميگيرم‌. نه‌. يك‌ تعهدي‌ ضمني‌ هست‌. هر چه‌ اين‌ كيلومترشمار مي‌اندازه‌ او را بايد تو بدي‌. نه‌ او حق‌ زياد گرفتن‌ داره‌ نه‌ تو حق‌ كم‌ دادن‌ داري‌. يك‌ كاري‌ يك‌ شخصي‌ آمد براتون‌ طي‌ نكرد، بايد بريد در بازار ببينيد اجرت‌ المثلش‌ چيه‌ همون‌ را بايد بهش‌ بديد. او هم‌ حق‌ زياد گرفتن‌ نداره‌، شما هم‌ حق‌ كم‌ دادن‌ نداريد. تعهدات‌ گاهي‌ ضمنيه‌. فرق‌ اين‌ جلسة‌ ما و اين‌ مجلس‌ ما و مجالس‌ روضه‌هاي‌ ديگه‌ در همينه‌ كه‌ من‌ روي‌ يك‌يك‌ شما موظفم‌ كه‌ فكر كنم‌، حساب‌ بكنم‌ و شماها يك‌ يكتون‌ در مقابل‌ من‌ متعهديد. و اين‌ را بدونيد هر كدام‌ از شماها به‌ تعهداتتون‌ عمل‌ نكنيد، عقب‌ مي‌افتيد. اصلا بدتر از اينه‌ كه‌ اصلا باشيد توي‌ اين‌ جلسه‌، نباشيد توي‌ اين‌ جلسه‌. نمي‌تونيد نيائيد. فكر نكنيد من‌ الان‌ هر چي‌ ميگم‌ تعهد تعهد، خيال‌ نكنيد براي‌ اون‌ نميدونم‌ چندرغاز ماهانه‌اي‌ است‌ كه‌ ميدن‌ و او را هم‌ از آنور رد ميشه‌. نه‌. پول‌ از كسي‌ گرفته‌ باشه‌ تعهد ميدن‌ نداديد. خلاف‌ تعهد عمل‌ كرديد. اون‌ زودتر يعني‌ تو زودتر ببينش‌. بگه‌ آقا من‌ نميتونم‌ برسونم‌. چيكار كنم‌؟ ببين‌ چي‌ ميگه‌؟ رفيق‌ شماست‌. شما همه‌ با هم‌ رفيقيد. صميميت‌ داريد، صفا داريد، وفا داريد، به‌ هم‌ برسيد. كمك‌ كنيد به‌ همديگه‌. منتهي‌ برو بگو كه‌ من‌ نميتونم‌ سر دو روز ديگه‌ مانده‌ به‌ چكم‌، اين‌ را به‌ تو دادم‌، نميتونم‌ برسونم‌. نه‌ اينكه‌ بري‌ چكت‌ ببينه‌ در حسابت‌ چيزي‌ نيست‌. اينها نبايد در شماها وجود داشته‌ باشه‌. خدا از اين‌ به‌ بعد اگر يك‌ نفر شما يكي‌ از اين‌ كارها بكنه‌، از نظر من‌ كه‌ مي‌افته‌، من‌ نفرينش‌ ميكنم‌ كه‌ از نظر خدا و پيغمبر هم‌ بيفته‌. با همين‌ شدت‌. بريد زودتر به‌ كارتون‌ برسيد. چك‌ دادي‌، سر، دو روز جلوترش‌، سه‌ روز جلوترش‌، ميدوني‌ خودت‌ نميتوني‌ برسوني‌، حالا مگه‌ چيكار مي‌خواد بكنه‌؟ ما كه‌ رفيقيم‌. فوقش‌ مي‌خواد ببره‌ بندازه‌ به‌ زندان‌. اگه‌ خواست‌ اين‌ كار را بكنه‌ به‌ حاج‌ آقا ميگيم‌ چغليش‌ را مي‌كنيم‌. اينجوري‌ نباشيد يك‌ وقت‌ خداي‌ نكرده‌. ميگم‌ ديگه‌. اينها را من‌ دارم‌ الان‌ اعلام‌ ميكنم‌ و يقين‌ هم‌ بدونيد تأثير داره‌. همين‌ دعاهايي‌ كه‌ جمعيتي‌ حدود هزار نفر زن‌ و مرد، اينها مبتلا به‌ كسالت‌ نشدند، همين‌ عاديشون‌، براي‌ چي‌ براي‌ اينكه‌ طبق‌ دستور خدا عمل‌ نكردند. ما بايد تربيت‌ بشيم‌، برسيم‌ به‌ جايي‌. لنگ‌ نزنيد توي‌ راه‌. تعهداتتون‌ را عمل‌ كنيد، وعده‌هايي‌ كه‌ ميديد عمل‌ كنيد. آقا فلان‌ ساعت‌ من‌ مي‌آم‌. نيامد، دو ساعت‌ بعدش‌ هم‌ نيامد. اصلا نيامد. چي‌ شد آقا. يادم‌ رفت‌. تو غلط‌ كردي‌. يادم‌ رفته‌. من‌ راستي‌ ميگم‌. اصلا ترك‌ تحفظ‌، خدا را تو در نظر نگرفتي‌ كه‌ يادت‌ رفته‌. اصلا يادم‌ رفته‌ غلطه‌. شما ميگيد كه‌اي‌ آقا يادش‌ ميره‌ آدم‌. مرحوم‌ آية‌ الله‌ العظيم‌ حاج‌ آقا حسين‌ قمي‌ رحمة‌ الله‌ عليه‌ از مراجع‌ تقليد بودند، در كربلا بودند. يك‌ تاجر كربلايي‌ از ايشان‌ دعوت‌ ميكنه‌ آقا فردا شب‌ با چند نفر شام‌ بيائيد منزل‌ ما. ايشان‌ خودشان‌ ميروند، زن‌ صاحبخانه‌ مي‌آن‌ ميگن‌ آقا نيستند خونه‌. ميگه‌ ايشان‌ خودش‌ ما را دعوت‌ كرده‌ بودند. ميگه‌ حالا نيست‌ و به‌ ما هم‌ چيزي‌ نگفته‌. ايشان‌ برميگردند. فردا آن‌ تاجره‌ را مي‌بينه‌. ميگه‌ آقا ما ديشب‌ آمدم‌ شما نبوديد. ميگه‌ آقا باور كن‌ من‌ فراموش‌ كردم‌. ايشان‌ يك‌ جمله‌ بهش‌ ميگه‌. ميگه‌ اگر استاندار كربلا را تو، آنجا محل‌ استانداريه‌، دعوت‌ كرده‌ بودي‌ فراموش‌ ميكردي‌؟ يك‌ خورده‌ فكر كرد گفت‌ نه‌ اون‌ را فراموش‌ نميكردم‌. حالا چرا ما را فراموش‌ كردي‌ او را فراموش‌ نكردي‌؟ چرا اينجوري‌ شده‌. چونكه‌ اهميت‌ به‌ اين‌ نداده‌. اگر فرض‌ كنيد كه‌ شما يك‌ قراري‌ با رئيس‌ جمهور بگذاريد كه‌ فلان‌ وقت‌ من‌ خدمت‌ شما ميرسم‌ يا ايشان‌ شما را كار داشت‌، يا تعهدي‌ داشته‌ باشيد، از همين‌ الان‌، شب‌ هم‌ خوابت‌ نميبره‌. همه‌اش‌ توي‌ فكري‌ كه‌ من‌ فلان‌ ساعت‌، نيم‌ ساعت‌ زودتر بروم‌ و پشت‌ در بايستم‌، عيبي‌ نداره‌، ترافيك‌ ميشه‌ باشه‌. احتمال‌ ترافيك‌ را ميديد، احتمال‌ نميدانم‌ چي‌، همة‌ احتمالات‌ را ميديد و خدمتتون‌ عرض‌ شود كاري‌ مي‌كنيد كه‌ اين‌ احتمالات‌ جلوتون‌ را نگيره‌. بده‌. اهميت‌ داديد. براي‌ خدا هم‌ همين‌ اهميت‌ را بديد. وعدة‌ با دوستتون‌، رفيقتون‌، قرار با دوستتون‌، رفيقتون‌ قرار با خدا و تعهد با خداست‌. اين‌ را بدونيد. مي‌بينيد كه‌ پروردگار متعال‌ ميگه‌ كسي‌ كه‌ مي‌خواد لقاء ما را ميخواد بايد سست‌ نباشه‌، جدي‌ باشه‌. چه‌ اشكال‌ داره‌، چه‌ ضرري‌ ميكنيم‌ آقايون‌ كه‌ ما طبق‌ قراردادهامون‌ عمل‌ بكنيم‌. يا قرارداد نگذاريم‌، يا اگر گذاشتيم‌ عمل‌ بكنيم‌. من‌ خودم‌ نذر كم‌ ميكنم‌. يك‌ وقتي‌ جوان‌ بودم‌. ديدم‌ تنبلي‌ ميكنم‌ در اعمال‌ عباديم‌، نذر كردم‌ نماز شب‌ بخونم‌، نذر كردم‌ چه‌ بكنم‌، نذر كردم‌… يك‌ مشت‌ نذر همچين‌ هم‌ دست‌ و پاي‌ ما را بسته‌ بود اين‌ نذرها كه‌ چه‌ بگم‌. رفتم‌ خدمت‌ يكي‌ از علما، يكي‌ از اساتيد. گفت‌ اول‌ بايد بشيني‌ پيش‌ من‌ نذر بكني‌ كه‌ نذر نكني‌. اين‌ يك‌. بعد هم‌ ما صيغة‌ نذر نخونده‌ بوديم‌ و بلد نبوديم‌ راه‌ نذر را، ايشان‌ يك‌ يك‌ نذرهاي‌ ما را بهم‌ زد و گفت‌ نه‌ اينها درست‌ نيست‌. خيلي‌ خوب‌. و از همان‌ وقتي‌ كه‌ ايشان‌ به‌ من‌، به‌ من‌ بعد فرمود كه‌ تو همان‌ تكاليفي‌ كه‌ خدا بهت‌ واجب‌ كرده‌ انجام‌ بده‌ نمي‌خواد يك‌ چيزي‌ را اضافه‌ بر خودت‌ واجب‌ كني‌. همانها را درست‌ انجام‌ بده‌ نمي‌خواد. ما خيلي‌ كم‌ نذر مي‌كنيم‌. تعهداتم‌ هم‌ خيلي‌ كم‌ مثلا با احتياط‌، خوب‌ انسان‌ بايد بترسه‌ از خدا، هي‌ تند تند چك‌ بنويسه‌، نميدونم‌، امضا بكنه‌، هر جائي‌ گفتند يك‌ امضاء بزن‌ امضاء بزنه‌. خوب‌ يعني‌ چي‌؟! قراردادي‌ را فورا پاش‌ را امضا بكنه‌. معاويه‌ امضاي‌ خودش‌ را پاره‌ كرد. و الا امضا كردي‌ بايد عمل‌ بكني‌. خيلي‌ كوشش‌ بكنيد انشاء الله‌ از همين‌ امشب‌، اين‌ فكر نكنيد مال‌ فلان‌ مرحله‌ است‌ يا فلان‌، من‌ حرفهايي‌ كه‌ در شبهاي‌ دوشنبه‌ ميزنم‌ مال‌ تمام‌ مراحله‌. از مرحلة‌ اول‌ توبه‌ تا فناء في‌ الله‌ همه‌ بايد ايني‌ كه‌ ميگم‌ گوش‌ كنند. تعهد داشته‌ باشيد. و الان‌ اگر هر كدامتون‌ تصميم‌ قطعي‌ نگيريد بر اينكه‌ به‌ تعهداتتون‌ عمل‌ بكنيد، بدونيد پيش‌ خدا باصطلاح‌ مطروديد. به‌ لقاء خدا نمي‌رسيد، بيخود معطليد. ظنكم‌ حواس‌ في‌ الدنيا. يعني‌ همة‌ كارهاتون‌ كجروي‌ و گمراهيه‌. كاسبيد باشيد، روحاني‌ هستيد باشيد. نكن‌. و يك‌ مسئلة‌ ديگه‌ هم‌ كه‌ باز تذكرش‌ لازمه‌، اينجا ساعت‌ هم‌ نيست‌ كه‌ ما ببينيم‌، تذكرش‌ لازمه‌ براي‌ دوستان‌ اين‌ است‌ كه‌ كوشش‌ بكنيد به‌ بزرگترهايتون‌ احترام‌ بگذاريد. ببينيد فرزند نسبت‌ به‌ پدر، فرزند نسبت‌ به‌ مادر، مادر و پدر تنها به‌ همان‌ پدري‌ كه‌ انسان‌ ازش‌ متولد شده‌ منحصر به‌ او نيست‌. سه‌ تا انسان‌ پدر داره‌. سه‌ تا هم‌، يا دو تا هم‌ مادر. اب‌ ولدك‌. پدر و مادر خودش‌. چقدر من‌ احترام‌ ميگذارم‌؟ چقدر. و لا تقل‌ لهما اف‌. شرطش‌ هم‌ ايمان‌ نيست‌. شرطش‌ چيه‌؟ شرطش‌ پدر بودن‌. همين‌ كافيه‌. و لا تنهرهما. باهاشون‌ خوب‌ صحبت‌ بكن‌ كه‌ زياد شنيديد و مقيد باشيد. مقيد باشيد. اگر پدرتون‌ زنده‌ است‌ احترامات‌ ظاهري‌. من‌ نظرم‌ اينه‌ كه‌ دست‌ پيغمبر اكرم‌ بوسيدن‌ و دست‌ سادات‌ را بوسيدن‌ و دست‌ پدر و مادر را براي‌ خدا بوسيدن‌، اين‌ ثواب‌ زيادي‌ داره‌. دست‌ ديگران‌ را روايت‌ داره‌ كه‌ نبوسيد. دقت‌ كرديد. خيلي‌ بايد احترام‌ كرد. و اخفض‌ لهما جناح‌ الذل‌ من‌ الرحمه‌. ببينيد. من‌ آخوندم‌ و پدرم‌ خوب‌ يك‌ آدم‌ عواميست‌. چرا من‌ در مقابل‌ او تعظيم‌ كنم‌؟ واخفض‌ لهما جناح‌ الذل‌ من‌ الرحمه‌. ديديد يك‌ كبوتري‌ بالش‌ را پهن‌ كرده‌ همچين‌ در مقابل‌، همچين‌ خيلي‌ روي‌ زمين‌ خوابيده‌. در مقابل‌ پدر و مادر خودتون‌ را ذليل‌ بدونيد. ذليل‌. آنهم‌ نه‌ اينكه‌ حالا او احساس‌ بكنه‌ كه‌ شما ناراحتيد از اين‌ كار. گاهي‌ ميشه‌ انسان‌ خودش‌ را ناراحت‌ نشون‌ ميده‌. ميگه‌ چون‌ خدا گفته‌ چيكار كنم‌ و چون‌ حاج‌ آقا گفته‌ اينطور، من‌ ميرم‌ مثلا دست‌ بابام‌ را مي‌بوسم‌. ما به‌ بعضي‌ از دوستاني‌ كه‌ جوانند ميگيم‌ برو دست‌ پدرت‌ را ببوس‌، ميره‌ بهش‌ ميگه‌ كه‌ حاج‌ آقا گفته‌. اين‌ بدتره‌. من‌ الرحمه‌. با مهرباني‌، برو بگو باباجون‌ چون‌ خيلي‌ دوستت‌ دارم‌ دستت‌ را مي‌بوسم‌. قربون‌ خاك‌ پات‌ ميشم‌. اب‌ ولدك‌. اب‌ زوجك‌. پدر زن‌. پدر زن‌ حكم‌ پدر را داره‌. احترامات‌ بايد همانطور محفوظ‌ باشه‌. و اب‌ علمك‌. اگر از كسي‌ چيزي‌ ياد گرفتيد براي‌ خدا البته‌ باشه‌. دست‌ پدر و دست‌ سادات‌ و دست‌ پيغمبر اكرم‌. پدر و زن‌ و (قطع‌ نوار). پدر زن‌ هم‌ عين‌ پدره‌. يعني‌ بايد احترام‌ كرد. همة‌ اين‌ بدبختيها و اين‌ گرفتاريهايي‌ كه‌ هست‌ مال‌ رعايت‌ نكردن‌ اين‌ موضوعه‌. مال‌ رعايت‌ نكردن‌ اين‌ موضوعه‌. دقت‌ كنيد رعايت‌ بكنيد اگر پدر زن‌ شما اومد تو خونة‌ شما مثل‌ پدر خودتون‌ احترامش‌ كرديد زن‌ شما با شما دعوا نمي‌كنه‌ كه‌ چرا فاميل‌ من‌ را احترام‌ نمي‌كني‌، فاميل‌ خودت‌ را احترام‌، اين‌ همه‌ دعواهاي‌ فاميلي‌ بوجود نمي‌ياد. خداي‌ تعالي‌ مي‌دونه‌ چي‌ بگه‌، اسلام‌ مي‌دونه‌ چكار بكنه‌. زنت‌ را مي‌بينه‌، پدر خودت‌ هم‌ كه‌ مي‌ياد كمال‌ تواضع‌ را در مقابلشون‌ داري‌، پدر او هم‌ كه‌ مي‌يا كمال‌ تواضع‌ را در مقابل‌ مي‌كني‌ ديگه‌ راحت‌ مي‌شه‌. ديگه‌ فرقي‌ بين‌ پدر من‌ و پدر خودش‌ نمي‌گذاره‌.

 شما را به‌ خدا همين‌ عمدة‌ گرفتاريهاي‌، دعواهاي‌ زن‌ و شوهرها را حل‌ نمي‌كنه‌. يكي‌ هم‌ پدري‌ كه‌ به‌ شما چيز ياد بده‌. اين‌ را خوب‌، اين‌ طبعا حالا زياد بحثش‌ را نكنيم‌ چون‌ تا حدي‌ كه‌ لازمه‌ شما الحمد الله‌ احترام‌ مي‌كنيد. مادر هم‌ همينطوره‌ و چندين‌ برابر از پدر بيشتر. يكي‌ مادر خودتون‌، مادري‌ كه‌ شما را متولد كرده‌. در مقابلش‌ تواضع‌. مي‌گه‌ من‌ نسبت‌ به‌ كي‌ احترام‌ كنم‌؟ رسول‌ اكرم‌ مي‌فرمايد امّك‌. مادرت‌. بعد؟ مادرت‌. بعد؟ بعد هم‌ مادرت‌. بعد پدرت‌. مادر را خيلي‌ مواظب‌ باشيد. حضرت‌ سجاد صلوات‌ الله‌ عليه‌ با مادرش‌ غذا نمي‌خورد. احترام‌ مي‌كرد. از حضرت‌ سؤال‌ كردن‌ كه‌ چرا شما اينقدر احترام‌ آخه‌ خيلي‌ زياده‌؟ فرمود من‌ مي‌ترسم‌ آخه‌ با او، چون‌ خوب‌ در يك‌ ظرف‌ غذا مي‌خوردند من‌ مي‌ترسم‌ بخوام‌ يك‌ چيزي‌ بردارم‌ او قبلا فكر كرده‌ باشه‌ كه‌ او برداره‌. و من‌ زودتر بردارم‌ و اونچه‌ كه‌ او اراده‌ كرده‌ عملي‌ نشه‌. خيلي‌ عجيبه‌. نمي‌گم‌ حالا با مادرتون‌ غذا نخوريد بريد اون‌ اطاق‌ تنها غذا بخوريدها گاهي‌ اين‌ افكار مقدس‌ معابانه‌ براي‌ ما پيش‌ مي‌ياد. نه‌ با مادر غذا بخوريد اما احترام‌ بكنيد. حالا كه‌ ظرفهاي‌ ما همه‌ جداست‌ و از ظرف‌ هم‌ هم‌ غذا نمي‌خوريم‌. آب‌ دهن‌ مادر و پدر براي‌ فرزند ولو مريض‌ باشند، آقاي‌ دكتر مي‌گه‌ بابا اينها ميكروب‌ داره‌، فلان‌ داره‌. نه‌ ميكروب‌ هم‌ داشته‌ باشه‌، ما پر ميكروبترين‌ جاهايي‌ كه‌ توي‌ الان‌ همين‌ مشهد بگيم‌ هست‌ ضريح‌ امام‌ رضاست‌. چون‌ هر چي‌ مريضه‌ مي‌ياد خودش‌ را به‌ ضريح‌ مي‌ماله‌. و همان‌ ضريح‌ را انسان‌ بمكه‌ انسان‌ شفا مي‌گيره‌. دست‌ بماله‌، من‌ خيلي‌ اتفاق‌ افتاده‌، دست‌ ماليدم‌ به‌ ضريح‌ اتفاقا معلومه‌ يك‌ كسي‌ قبل‌ از ما رفته‌ آب‌ دهن‌ ماليده‌ دست‌ ماتر شده‌ ديگه‌ آب‌ ديگه‌اي‌ هم‌ نيست‌ اين‌ را ما ماليديم‌ به‌ صورتمون‌. و شفا هست‌. شفاست‌. اين‌ مسئلة‌ مكروب‌ و اينها را توي‌ اين‌ مسائل‌ مهرباني‌ و دستورات‌ الهي‌ كنار بگذاريد چون‌ مكروب‌ را هم‌ خدا روي‌ ضررش‌ (قطع‌ نوار) هم‌ مي‌تونه‌ ضررش‌ را بگيره‌.

 دقت‌ كرديد. پدرت‌ تا مريض‌ مي‌شي‌ پدر جان‌ يك‌ قدري‌ آب‌ دهن‌ بمال‌ به‌ پيشانيم‌ خوب‌ مي‌شم‌. اگر به‌ دستورات‌ اسلام‌ عمل‌ كنيم‌، پدر خدمت‌ شما عرض‌ شود اون‌ پدر معصيت‌ كارمون‌ را همچين‌ رامش‌ مي‌كنيم‌ كه‌ حساب‌ نداره‌. آخه‌ تو از كجا مي‌گي‌، مي‌بيني‌ كه‌ من‌ معصيت‌ كارم‌، مي‌گي‌ خدا گفته‌، فلاني‌، حالا بگيد فلاني‌ گفته‌، فلاني‌ گفته‌ كه‌ آب‌ دهن‌ شما براي‌ من‌ شفاست‌. اون‌ وقت‌ اينجوري‌ مي‌شه‌ كه‌ خدمتون‌ عرض‌ شود همه‌ مي‌يان‌ به‌ طرف‌ دين‌، همه‌ مي‌يان‌ به‌ طرف‌ اسلام‌. نه‌، نه‌. دين‌ هم‌ گفته‌ با تو حرف‌ نزنم‌. توي‌ تلويزيون‌ مخصوصا اخيرا خيلي‌ زياد بچه‌هاي‌ بي‌ تربيت‌ را مي‌ياره‌ در مقابل‌ پدرها در مسائل‌ ازدواج‌، در مسائل‌ مختلف‌ اينها را اصلا نگاه‌ نكنيد. اينها در همان‌ فرهنگ‌ هنر پيشگي‌ خودشون‌ در زمان‌ اون‌ هم‌ طاغوت‌ بودند همين‌ جور منتقل‌ شدند مال‌ اونهاست‌. اين‌ آرايشي‌ كه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ عروس‌، عروس‌ را مي‌يارن‌ در مقابل‌ چشم‌ پنجاه‌ ميليون‌ جمعيت‌، آرايش‌ كرده‌. اون‌ وقت‌ مي‌گن‌ زنها اين‌ جور بيرون‌ نيان‌. اگر، ما يك‌ زني‌ آرايش‌ كرده‌ بياد بيرون‌، راه‌ بره‌ نهايت‌ صد تا مرد مي‌بيندش‌ شما پنجاه‌ اقلا بيست‌ و پنج‌ ميليون‌ مرد دارن‌ اين‌ را مي‌بينن‌. حالا، شما داشته‌ باشيد. مادر، مادر جان‌ يك‌ چند تا، اين‌ سورة‌ حمد را بلدي‌، من‌ نمي‌گم‌ مادر مقدس‌ تهذيب‌ نفس‌ كرده‌ات‌ را. اون‌ كه‌ براي‌ همه‌ شفاست‌. اما نه‌ مادر معصيت‌ كاره‌، تهذيب‌ نفس‌ (قطع‌ نوار).

 مادر جان‌ حمد را بلدي‌؟ بله‌. يك‌ هفت‌ تا حمد بخون‌ من‌ كسالت‌ دارم‌ رفع‌ بشه‌. شما اونهايي‌ كه‌ مادر دارن‌ مي‌دونن‌ چقدر مادرشون‌ بهشون‌ محبت‌ پيدا مي‌كنه‌. اوني‌ كه‌ مي‌خواي‌ بگي‌ يك‌ غذاي‌ خوبي‌ براي‌ من‌ درست‌ كن‌ بگو هفت‌ تا حمد براي‌ من‌ بخون‌. بكشونش‌ طرفت‌. در مقابل‌ مادر و پدر خيلي‌ احترام‌ كنيد. يكي‌ هم‌ مادر زنتون‌. مادر زن‌ هم‌ در حكم‌، يا مادر شوهر. حالا مجلس‌ آقايونه‌. والا مي‌گفتم‌ مادر شوهرتون‌. مادر زن‌ ما اين‌ حرفها را تو خانمها هم‌ مي‌گيم‌ها. مادر زنت‌. آقا مثل‌ مادر احترامش‌ مي‌كني‌. خيلي‌ هم‌ به‌ شما اظهار علاقه‌ مي‌كنه‌. دوستش‌ داشته‌ باشه‌. بيشتر متوجه‌ اين‌ جهت‌ باشه‌ كه‌ بيا دعا بخون‌ براي‌ من‌. تو دعا بكن‌. من‌ وضع‌ مزاجيم‌ خوب‌ نيست‌ تو دعا بكن‌. من‌ دلم‌ مي‌خواد به‌ كمالات‌ برسم‌. به‌ مادر زنت‌ بگيد. مي‌گه‌ من‌ خودم‌ هم‌ به‌ كمالات‌ نرسيدم‌ تو دعا كن‌ براي‌ من‌ خودت‌ هم‌ مي‌رسي‌.به‌ خدا قسم‌ همين‌ دستورات‌ را عمل‌ كنيد اينقدر عالي‌ مي‌شه‌. يا اگر زني‌ به‌ شما تعليماتي‌ داد اون‌ هم‌ مثل‌ مادر مي‌شه‌ كه‌ حالا بحثي‌ ندايم‌. و انشاء الله‌ كوشش‌ بكنيم‌ كه‌ نسبت‌ به‌ مادر نسبت‌ به‌ پدر، نسبت‌ به‌ بزرگتر واقروا كباركم‌ دستوره‌. بزرگتر.

 محمد ابن‌ مسلم‌ آمد خدمت‌ امام‌ سجاد صلوات‌ الله‌ عليه‌ عرض‌ كرد آقا خيلي‌ مردم‌ بد شدند هي‌ نشست‌ از بدي‌ مردم‌، ما هم‌ كه‌ يك‌ خرده‌ مقدس‌ مي‌شيم‌ها همه‌ را بد مي‌دونيم‌. حضرت‌ فرمود كه‌ يك‌ برنامه‌ بهت‌ مي‌دم‌. اون‌ برنامه‌ را بايد عمل‌ كني‌، الان‌ من‌ هم‌ به‌ شما مي‌دم‌ بايد عمل‌ كنيد. گفت‌: حضرت‌ فرمود كه‌، هر كس‌ سنش‌ از تو كمتره‌ مثل‌ فرزندت‌ باهاش‌ رفتار كن‌. اوني‌ كه‌ سنش‌ از تو (قطع‌ نوار) رفتار كن‌. اوني‌ كه‌ با تو مساويه‌ مثل‌ برادر باهاش‌ رفتار كن‌.

 خوب‌ حالا متاسفانه‌ ما نه‌ پس‌ به‌ پدرمون‌ احترام‌ مي‌گذاريم‌ و نه‌ به‌ فرزندمون‌ محبت‌ مي‌كنيم‌ نه‌ به‌ برادرمون‌. نه‌ اون‌ مسلمانها. محمد ابن‌ مسلم‌ مسلمان‌ به‌ او گفتند. گفتند با مردم‌ اينجور باشيد. حالا اگر شيطان‌ اومد گفت‌ چرا من‌ آدم‌ به‌ اين‌ خوبي‌ اون‌ آدم‌ به‌ اون‌ فاسقي‌. من‌ بيام‌ از او احترام‌ بكنم‌. به‌ شيطان‌ جواب‌ بده‌، حضرت‌ مي‌فرمايدها. به‌ شيطان‌ جواب‌ بده‌. بگو كه‌ من‌ به‌ گناهان‌ خودم‌ يقين‌ دارم‌ اما گناهان‌ او را شك‌ دارم‌. هيچ‌ وقت‌ نمي‌شه‌ اوني‌ كه‌ يقينيه‌ ترجيح‌ پيدا كنه‌ بر اوني‌ كه‌ مشكوكه‌. متوجه‌ شديد. اگر بزرگتر از تو بود، نگو او گناه‌ بيشتر كرده‌، من‌ كمتر. بعضيها اينجوري‌ ممكنه‌ فكر كنن‌. او در ايمان‌ به‌ خدا بيشتر بوده‌ و عبادت‌ بيشتر كرده‌ و من‌ كمتر عبادت‌ كردم‌. اگر از تو كوچكتر بود، بگو من‌ بيشتر گناه‌ كردم‌  او گناه‌ كمتر كرده‌. اينجوري‌ بشينيد قضاوت‌ كنيد و همه‌ احترام‌ و محبت‌ قائل‌ بشيد. بعد خداي‌ تعالي‌ در آخر اين‌ سوره‌ مي‌فرمايد كه‌ قل‌ انما انا بشر مثلكم‌ چقدر افتخار براي‌ پيغمبر با اون‌ عظمت‌ بگه‌ من‌ هم‌ مثل‌ شما هستم‌ اما به‌ شرط‌ اينكه‌ به‌ اين‌ استقامت‌، به‌ اين‌ دستورات‌ عمل‌ بكنيد. پيغمبر مثل‌ شماست‌. والا پيغمبر مثل‌ ماها نيست‌. حيواني‌ كه‌، اولئك‌ كلانعام‌ بل‌ هم‌ اقل‌ اونهايي‌ كه‌ به‌ اين‌ دستورات‌ عمل‌ نمي‌كنن‌، اونهايي‌ كه‌ تعهد ندارند، اونهايي‌ كه‌ مسئول‌ نيستند، اونهايي‌ كه‌ وظايفشون‌ را عمل‌ نمي‌كنند، اونهايي‌ كه‌ خدا نمي‌شناسن‌، اونهايي‌ كه‌ مردم‌ آزاري‌ مي‌كنند اينها مثل‌ پيغمبر نيستند، پيغمبر هم‌ مثل‌ اينها نيست‌. انا بشر مثلكم‌ در صورتي‌ كه‌ ما انشاء الله‌ به‌ اين‌ دستوراتي‌ كه‌ تو اين‌ سورة‌ مباركه‌ هست‌ چون‌ آخر سورة‌ نتيجة‌ همة‌ سوره‌ را بيان‌ مي‌كنه‌. دستوراتي‌ كه‌ تو اين‌ سوره‌ هست‌ كه‌ عمده‌اش‌ استقامت‌، و محكم‌ بودن‌ و قوي‌ بودن‌ دنيا را داشتن‌، آخرت‌ را داشتن‌، خدا را در حقيقت‌ داشتن‌ و پشت‌ پا به‌ دنيا زدن‌ و براين‌ خاطر خدا و دنيا را تحصيل‌ كردن‌ براي‌ خاطر خدا. وكي‌ لا تعصوا علي‌ ما فاطتكم‌ و لا تفرقوا بما آتاكم‌. اگر اينجوري‌ شديم‌ پيغمبر مي‌فرمايد كه‌ انما انا بشر مثلكم‌ ولي‌ يوحي‌ عليه‌.

 به‌ من‌ وحي‌ مي‌شه‌. من‌ واسطة‌ شمام‌ . از خدا مي‌گيرم‌ به‌ شما مي‌دم‌.انما الاهكم‌ الاه‌ واحد فمن‌ كان‌ يرجوا لقاء ربه‌. ببينيد نتيجة‌ همة‌ اينها كسي‌ كه‌ اميد رسيدن‌ به‌ كمال‌ و لقاء پروردگار را داره‌ فليعمل‌ عمل‌ صالحا كار خوب‌ مي‌كنه‌. تو خط‌ صحيح‌ باشيم‌ تو صراط‌ مستقيم‌ باشيد و شيطان‌ و نفس‌ اماره‌ را شريك‌ خدا قرار نده‌، رفيقش‌ را شريك‌ خدا قرار نده‌، دوستانش‌ را شريك‌ خدا قرار نده‌. ولا يشرك‌ عبادت‌ ربه‌ احدا. اين‌ هم‌ سورة‌ كهف‌. خدايا شنيدي‌ ربنا اننا سمعنا منادي‌، منادي‌ للايمان‌ ان‌ آمنوا بربكم‌ فآمنا. خدايا ما ايمان‌ آورديم‌ خدايا شاهد باش‌ من‌ از قول‌ اين‌ جمعيت‌ مي‌گم‌ كه‌ هممان‌ انشاء الله‌ اين‌ لحظه‌ تصميم‌ مي‌گيريم‌ به‌ همة‌ دستورات‌ تو مخصوصا اونچه‌ كه‌ در اين‌ سوره‌ در خصوص‌ استقامت‌ و تعهد و مسئوليت‌ و اينها هست‌ عمل‌ كنيم‌ و شيطان‌ را شريك‌ تو قرار ندهيم‌. و نفس‌ امارة‌ باسوء را انشاء الله‌ در راه‌ تو قرار بديم‌ و رامش‌ كنيم‌ و جزء نفسهاي‌ مطمئنه‌ انشاء الله‌ قرارش‌ بديم‌ و انشاء الله‌ جزء بندگان‌ تو باشيم‌. شهادت‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها نزديكه‌. انشاء الله‌ از پس‌ فردا شب‌ در منزل‌، مجلس‌ هست‌. كوشش‌ بكنيد انشاء الله‌ حتما بياييد، بنشينيم‌ دور يكديگر عزاداري‌ بكنيم‌ براي‌ مادر همتون‌ براي‌ مادر عزيزمون‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها. خدا قسمتتان‌ كند برويد مدينه‌، از در جبرئيل‌ كه‌ وارد مي‌شويد مقابلتون‌ خانة‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليهاست‌ و طرف‌ چپ‌ قبر مطهر اون‌ حضرت‌ ديده‌ مي‌شه‌. يك‌ دري‌ داره‌ كه‌ معمولا وهابيها ايستادند نمي‌گذارند انسان‌ اون‌ در را ببوسه‌. من‌ يك‌ روز با حسرت‌ نگاه‌ مي‌كردم‌ به‌ اون‌ در اينجا خانة‌ مادر ماست‌ چرا نمي‌گذارند ما وارد بشيم‌. خيلي‌ حسرت‌ خوردم‌. براي‌ نگاه‌ كردن‌ از همين‌ چند قدمي‌ هم‌ شرطه‌ آمد من‌ را اون‌ طرف‌ كرد. همانجا نشستم‌ به‌ مظلوميت‌ فاطمة‌ زهرا گريه‌ كردم‌. در عالم‌ رؤيا ديدم‌ فاطمة‌ زهرا اونجا ايستاده‌ به‌ من‌ اظهار محبت‌ مي‌فرمود ولي‌ دست‌ راستش‌ را گذاشته‌ بود روي‌ صورتش‌.

 من‌ در عالم‌ رؤيا متوجه‌ نشدم‌ كه‌ چرا فاطمة‌ زهرا اين‌ كار را كرده‌ ولي‌ وقتي‌ بيدار شدم‌ يادم‌ آمد از اون‌ سيلي‌ كه‌ به‌ صورت‌ زهرا زدند و هر وقت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ وارد منزل‌ مي‌شد مي‌ديد زهراي‌ اطهر دستش‌ را روي‌ صورتش‌ گذاشته‌، كه‌ چشم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ به‌ كبودي‌ صورت‌ زهرا نيافته‌. همه‌ رو به‌ قبله‌.

 

۷ جمادی الاول ۱۴۱۵ قمری – اهميت‌ ايمان‌ به‌ غيبت‌ و شهود

 اهميت‌ ايمان‌ به‌ غيبت‌ و شهود 7 ج‌ 1 1415

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ و السلام‌ و الصلاة‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌. لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفدا. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الم‌ ذلك‌ الكتاب‌ لا ريب‌ فيه‌. هدي‌ للمتقين‌. الذين‌ يؤمنون‌ بالغيب‌ و يقيمون‌ الصلاة‌.

 آياتي‌ بود كه‌ تلاوت‌ كردند. چند نكته‌ در همين‌ مقدار از آية‌ شريفه‌ كه‌ تلاوت‌ شد وجود دارد كه‌ توجه‌ به‌ آن‌ انشاء الله‌ مفيد واقع‌ خواهد شد. كلمة‌ ذلك‌ الكتاب‌. اين‌ كتاب‌. طبيعي‌ است‌ كه‌ در مرحلة‌ اول‌ تبادر ميكند در ذهن‌ انسان‌ قرآن‌. چون‌ اگر در اول‌ يك‌ كتابي‌ نوشته‌ شده‌ باشد كه‌ اين‌ كتاب‌ اين‌ خصوصيت‌ را دارد، ذهن‌ انسان‌ به‌ كتاب‌ ديگري‌ يا چيز ديگري‌ متوجه‌ نميشود. خواهي‌ نخواهي‌ متوجه‌ به‌ همين‌ كتابي‌ كه‌ در دست‌ او اين‌ نوشته‌ در اولش‌ قرار گرفته‌ است‌ ميشود. ولي‌ از نظر روايات‌ ما كه‌ زياد هم‌ به‌ اين‌ روايات‌ و اينگونه‌ روايات‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ توجه‌ كردند، قرآن‌ يك‌ ظاهري‌ دارد و يك‌ باطن‌. ظاهرش‌ هميني‌ است‌ كه‌ شما در همان‌ وهلة‌ اول‌ متوجه‌ ميشويد. مثلا ذلك‌ الكتاب‌ را متوجه‌ ميشويد كه‌ منظور همين‌ كتابيست‌ كه‌ در دست‌ شماست‌. قرآن‌. اين‌ شكي‌ درش‌ نيست‌. هدايت‌ است‌ از براي‌ اهل‌ تقوي‌. ولي‌ در عين‌ اينكه‌ ظاهر قرآن‌ حجت‌ است‌، و منظور پروردگار متعال‌ بوده‌ است‌، در عين‌ حال‌ براي‌ قرآن‌ يك‌ باطني‌ هم‌ هست‌. يعني‌ يك‌ منظور ديگري‌ هم‌ خداي‌ تعالي‌ داشته‌ كه‌ شما از همان‌ الفاظ‌ در مرحلة‌ اول‌ متوجه‌ آن‌ باطن‌ نميشيد. بايد آن‌ باطن‌ را خود پيغمبر اكرم‌، خداي‌ تعالي‌، و يا كساني‌ كه‌ خدا و پيغمبر به‌ آنها تعليم‌ داده‌ متوجه‌ بشوند. لذا در بعضي‌ از روايات‌ هست‌ كه‌ انما يعرف‌ القرآن‌ من‌ خوطب‌ به‌. كسي‌ قرآن‌ را مي‌فهمد كه‌ بهش‌ خطاب‌ شده‌. قرآن‌ فقط‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ خطاب‌ شده‌ است‌. ظاهر قرآن‌ در اين‌ روايت‌ منظور نيست‌. همون‌ باطن‌ قرآن‌ منظوره‌.

 معناي‌ باطني‌ قرآن‌ را كسي‌ مي‌فهمد كه‌ بهش‌ قرآن‌ خطاب‌ شده‌. در اينجا ما حديث‌ داريم‌ كه‌ منظور از كتاب‌ وجود مقدس‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌، امام‌ هر زمان‌، كه‌ طبعا يكي‌ از اين‌ دوازده‌ امام‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ منظور از كتابند. حالا چطور شد كه‌ كلمة‌ كتاب‌ بر يك‌ انسان‌، بر يك‌ فرد، اطلاق‌ شد؟ علتش‌ اين‌ است‌ كه‌ كتاب‌ هميشه‌ اين‌ خصوصيت‌ را داشته‌ و دارد كه‌ آنچه‌ در دل‌ نويسندة‌ كتاب‌، در مغز نويسندة‌ كتاب‌، از علم‌ و دانش‌ يا اگر كتاب‌ رماني‌ از اين‌ قبيل‌ باشه‌، خوب‌ هر چه‌ كه‌ او فكر مي‌كند، او را منعكس‌ مي‌كند در كتاب‌. اگر آمد و يك‌ مطالبي‌ در فكر يك‌ شخصي‌ بود و او را به‌  يك‌ وسيلة‌ ديگري‌ منعكس‌ كرد، اينهم‌ كتاب‌ ميشه‌. يعني‌ اساسا كتاب‌ يعني‌ آنچه‌ كه‌ محتوي‌ و قلب‌ آن‌ كسي‌ كه‌ نوشته‌ است‌، اظهار ميكنه‌. گاهي‌ ميشه‌ اين‌ بوسيلة‌ يك‌ شخص‌، بوسيلة‌ يك‌ مخلوق‌، بوسيلة‌ يك‌ مصنوع‌، يك‌ نجار يك‌ دست‌ مبل‌ ساخته‌ خيلي‌ زيبا. يك‌ نقاش‌ يك‌ تابلو تهيه‌ كرده‌، خيلي‌ عالي‌. اين‌ كتاب‌ اوست‌ در حقيقت‌. يعني‌ نمايشگر سليقه‌ و ذوق‌ اوست‌. نمايشگر هنر اوست‌. كتاب‌ خدا دو كتابه‌. يكي‌ همين‌ الفاظ‌ است‌ و همين‌ كلمات‌ است‌ كه‌ در قرآن‌ آمده‌. يكي‌ هم‌ خلقت‌ امام‌ در هر زمانه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ اگر ما معرفتمون‌ به‌ مقام‌ امام‌ زياد بشود، متوجه‌ مي‌شويم‌ كه‌ خدا چه‌ صفاتي‌ دارد. چه‌ خصوصياتي‌ دارد. معرفت‌ امام‌ معرفت‌ خدا ميشود. معرفت‌ اين‌ انسان‌ اگر ما خوب‌ او را بشناسيم‌ معرفت‌ پروردگار ميگردد. بنابراين‌ گفتن‌ كتاب‌ به‌ يك‌ چنين‌ موجودي‌ كه‌ همة‌ حقايق‌ و تمام‌ صفات‌ در وجود او خداي‌ تعالي‌ قرار داده‌، اين‌ بسيار درسته‌. بنابراين‌ اگر گفتند حتي‌ توي‌ بشر و انت‌ الكتاب‌ المبين‌ النبي‌ باحرفه‌ تظهر المضمره‌. كه‌ دربارة‌ انسان‌، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ مي‌فرمايد كه‌ تو اي‌ بشر كتاب‌ خدا هستي‌. در تو همه‌ چيز خداي‌ تعالي‌ قرار داده‌. تو اگر يك‌ مقدار اين‌ صفحة‌ دلت‌ را، اين‌ لوح‌ دلت‌ را صاف‌ كني‌، پاك‌ كني‌ و در مقابل‌ آنچه‌ خدا وحي‌ كرده‌ و دستور داده‌، قرار بدهي‌ تو ميشي‌ كتاب‌ خدا. اگر دل‌ تو هر چه‌ خدا خواسته‌، همان‌ را بپذيرد. اگر روح‌ تو داراي‌ صفاتي‌ بشود كه‌ آن‌ صفات‌ متعلق‌ به‌ خداست‌، خدا ديده‌ نميشه‌، خدا اعمالش‌ و اراده‌اش‌ و خلقتش‌ از نظر اينكه‌ ما زياد ديديم‌ متوجه‌ نيستيم‌. اما يك‌ انسان‌ اگر شما امامتون‌ را، حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفداء را اگر چند روز باهاش‌ معاشرت‌ بكنيد مي‌بينيد كه‌ همة‌ صفات‌ الهي‌ در وجود اين‌ مخلوق‌ خدا هست‌. يعني‌ هر چه‌ خدا رحمان‌ و رحيم‌ است‌، هر چه‌ خدا كريم‌ و ودود است‌، هر چه‌ خدا رزاق‌ و خلاق‌ است‌، اين‌ مخلوقش‌ هم‌ همينطوره‌. متخلق‌ به‌ اخلاق‌ الله‌ شده‌. متصف‌ به‌ صفات‌ الله‌ شده‌. و داراي‌ تمام‌ صفات‌ الهي‌ است‌. آنهائي‌ كه‌ در محضر پيغمبر اكرم‌ و ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ در زمان‌ حضورشون‌ بودند، اينها وقتي‌ كه‌ پيغمبر را با آن‌ چشم‌ واقعي‌ مي‌ديدند، احساس‌ مي‌كردند در محضر خدا نشستند. سلمان‌ و ابيذر وقتي‌ مي‌آيند در خدمت‌ رسول‌ اكرم‌، در خدمت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و ميگن‌ كه‌ ما مي‌خوايم‌ معرفت‌ شما را پيدا كنيم‌. حضرت‌ مي‌فرمايد معرفتي‌ بنوارنيته‌ معرفت‌ الله‌ عز و جل‌ و معرفت‌ الله‌ عز و جل‌ معرفتي‌ بالنورانيه‌. يعني‌ يك‌ نورانيتي‌ انسان‌ در دلش‌ بايد باشه‌. يك‌ حقيقت‌ و يك‌ معنويتي‌ بايد در دلش‌ وجود داشته‌ باشه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ در دل‌ تاريك‌، در دل‌ سياه‌، در قلبي‌ كه‌ علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌فرمايد در نهج‌ البلاغه‌ كه‌ وقتي‌ انسان‌ يك‌ گناه‌ ميكنه‌، يك‌ نقطة‌ تاريك‌، يك‌ لكة‌ سياه‌ در دلش‌ پيدا ميشه‌. گناه‌ دومي‌ يك‌ نقطة‌ ديگر، گناه‌ سومي‌ يك‌ نقطة‌ ديگر تا كم‌كم‌ صفحة‌ دل‌ را سياه‌ ميكنه‌. ديگه‌ نورانيت‌ نداره‌. بايد نورانيت‌ انسان‌ پيدا بكنه‌. در همين‌ زيارت‌ آل‌ ياسين‌ كه‌ دعاي‌ بعديش‌ كه‌ بنظر من‌ اهميتش‌ از اصل‌ زيارت‌ بيشتره‌ و بعضي‌ توجه‌ ندارند، در اين‌ دعا ميگيم‌ كه‌ خدايا نور يقين‌ به‌ ما بده‌. قلبي‌ نور اليقين‌. صدري‌ نور الايمان‌. ببينيد همه‌اش‌ نور داره‌. نور هم‌ منظور اين‌ نورهاي‌ ظاهري‌ نيست‌. گاهي‌ انسان‌ واقعا احساس‌ يك‌ انبساطي‌ ميكنه‌، يك‌ حالت‌ نورانيتي‌ ميكنه‌، يك‌ حالت‌ گيرندگي‌ داره‌ كه‌ وقتي‌ پاي‌ سخن‌ خوب‌ مي‌نشينه‌، پاي‌ كلمات‌ پروردگار مي‌نشينه‌، يك‌ حالت‌ جذبه‌اي‌ در خودش‌ احساس‌ ميكنه‌. بعضي‌ها هستند مثلا فرض‌ كنيد اين‌ حالت‌ را دارند كه‌ پاي‌ يك‌ منبر با يك‌ كتاب‌ با يك‌ برخوردي‌ كه‌ با بعضي‌ دارند و آن‌ طرف‌ يا آن‌ كتاب‌ يا آن‌ منبر دربارة‌ خدا و حقايق‌ كه‌ صحبت‌ ميكنه‌، اينها كسل‌ ميشن‌. وقت‌ براشون‌ خيلي‌ مهم‌ ميشه‌، زمان‌ دير مي‌گذره‌.

 اما بعضي‌ هستند كه‌ طالب‌ علمند. لذا روايت‌ داره‌، الحكمة‌ ضالة‌ المؤمن‌. حكمت‌ گمشدة‌ مؤمنه‌. هر كجا ميره‌ دنبالش‌. شما اگر يك‌ چيز گرانقيمتي‌ را گم‌ كرده‌ باشيد مي‌بينيد كه‌ ده‌ دفعه‌ اين‌ پتو را برداشتيد تكان‌ داديد، باز هم‌ دفعة‌ يازدهم‌ تكان‌ ميديد. ميگيد شايد آن‌ دفعه‌ نيفتاده‌ باشه‌ اين‌ انگشتر قيمتي‌ من‌ مثلا. ضالة‌ المؤمن‌ يعني‌ گمشدة‌ مؤمنه‌. قلب‌ انسان‌ اگر نورانيت‌ داشته‌ باشه‌. شما كي‌ برايتون‌ حكمت‌ گمشدة‌ شماست‌؟ كي‌ شما دنبال‌ حكمت‌ و شناخت‌ حقايق‌ حركت‌ مي‌كنيد؟ وقتي‌ كه‌ مؤمن‌ باشيد، نور ايمان‌ در قلبتون‌ باشه‌. وقتي‌ كه‌ نور ايمان‌ در قلبتون‌ واقع‌ شد، اين‌ نورانيت‌ جذبه‌ داره‌، جذبة‌ حقايق‌ مي‌كنه‌. صفات‌ الهي‌ در شما بوجود مي‌آد. شما ميشي‌ كتاب‌ خدا. شما ميشيد آن‌ كتابي‌ كه‌ و انت‌ الكتاب‌ المبين‌ الذي‌ باحرفه‌ يظهر المضمر. يا تظهر المضمر. بوسيلة‌ حرف‌ شما، سخن‌ شما آنچه‌ كه‌ در باطن‌ شماست‌، ظاهر ميشه‌. جرت‌ ينابيع‌ الحكمة‌ من‌ قلبه‌ الي‌ لسانه‌. زبانش‌ حكمت‌، سخنش‌ حكمت‌، اعمالش‌ حكمت‌، اشاراتنش‌ حكمت‌، همة‌ اينها حكمت‌ ميشه‌ و شما ميشيد كتاب‌ خدا. كتاب‌ پر بركت‌ پروردگار. و ننزل‌ من‌ القرآن‌ ما هو شفاء و رحمة‌ للعالمين‌. قرآن‌ ميشه‌ شفاء ما في‌ الصدور. وقتي‌ كه‌ دستي‌ به‌ سر يك‌ مريض‌ روحي‌  بكشيد يا يك‌ چند دقيقه‌اي‌ با يك‌ مريض‌ روحي‌ روبرو بشيد، مي‌بينيد او را شفاش‌ داديد با كلماتتون‌، با سخنانتون‌، با مطالبي‌ كه‌ مثلا در نوشته‌هاتون‌ هست‌، اين‌ مريضهاي‌ روحي‌ نجات‌ پيدا ميكنند از كسالت‌.

 ولي‌ اگر خداي‌ نكرده‌ اهل‌ ارتباط‌ با پروردگار نبودي‌، كتاب‌ كتاب‌ شيطان‌ شد. يعني‌ خواسته‌هاي‌ شيطان‌ در شما ظهور و بروز كرد اين‌ كتاب‌ گمراه‌ كننده‌ ميشه‌. مثل‌ بعضي‌ از كتابهايي‌ كه‌ بعضي‌ از افراد گمراه‌ نوشته‌اند. كتابهايي‌ كه‌ مثل‌ علي‌ محمد باب‌ و امثال‌ اينها نوشته‌اند، كتب‌ ضاله‌ بطور كلي‌. مي‌بينيد كه‌ اينها انسان‌ وقتي‌ ميخونه‌ يا دچار سرگرداني‌ ميشه‌ يا گمراه‌ ميشه‌. با اينجور افراد وقتي‌ انسان‌ مي‌نشينه‌، گاهي‌ انسان‌ مؤمنه‌، مسلمانه‌ ولي‌ ناخودآگاه‌ طرفدار منكراته‌. پيغمبر اكرم‌ فرمود علي‌ امتي‌. يك‌ زماني‌ بر امت‌ من‌ خواهد رسيد كه‌ سلمان‌ نشسته‌ بود در محضرشون‌، كه‌ منكر معروف‌ ميشه‌، معروف‌ منكر ميشه‌. كه‌ تعجب‌ كرد سلمان‌ آن‌ روز. سلمان‌ بياد الان‌ ببينه‌ خيلي‌ از منكرات‌ در بين‌ ما معروف‌ شده‌. و خيلي‌ از كارهاي‌ خوب‌ منكر شده‌. انسان‌ نميتونه‌ كارهاي‌ خوب‌ را صددرصد انجام‌ بده‌ و كارهاي‌ بد را صددرصد ترك‌ كنه‌. سلمان‌ تعجب‌ كرد. حضرت‌ فرمود از اين‌ بالاتر بهت‌ بگم‌. امر به‌ منكر مي‌كنند و نهي‌ از معروف‌. افراد شيطان‌ سيرت‌ مردم‌ را به‌ طرف‌ منكرات‌ مي‌كشونند. به‌ طرف‌ بي‌ عفتي‌ زنها را مي‌كشانند. مرد بايد اينقدر بيغيرت‌ باشه‌ كه‌ ناراحت‌ بشه‌ كه‌ چذا زنش‌ حجاب‌ داره‌.  ببينيد و امر ميكنه‌ به‌ بي‌ حجابي‌ يا بد حجابي‌. سار المعروف‌ منكرا و المنكر المعروفا. بلكه‌ يأمرون‌ بالمنكر و ينهون‌ عن‌ المعروف‌. وقتي‌ كه‌ انسان‌ كتاب‌ شيطان‌ شد، وقتي‌ كه‌ در مقابل‌ افراد واقع‌ شد، اينها را گمراهشون‌ ميكنه‌. پس‌ هم‌ ممكنه‌ انسان‌ كتاب‌ خدا باشه‌ و آنچه‌ خدا خواسته‌ براي‌ مردم‌ بگويد يا عملش‌ مبيّن‌ خواست‌ پروردگار باشه‌، هم‌ هم‌ ممكنه‌ كتاب‌ شيطان‌ باشه‌ و مبيّن‌ خواسته‌هاي‌ شيطان‌، اين‌ وجود، اين‌ زبان‌، اين‌ حركات‌ قرار بگيره‌.

 اين‌ را دربارة‌ كتاب‌ كه‌ ذلك‌ الكتاب‌. شما بدونيد اين‌ كتاب‌ كه‌ قرآن‌ باشه‌، يا علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ باشد اين‌ كتاب‌ خداست‌. هدايت‌ براي‌ متقينه‌. هر كسي‌ لياقت‌ نداره‌ كه‌ از اين‌ قرآن‌ استفاده‌ كنه‌. از علي‌ استفاده‌ كنه‌. بايد تقوي‌ داشت‌. بايد مؤمن‌ بود. الذين‌ يؤمنون‌ بالغيب‌. بعدش‌ مي‌فرمايد الذين‌ يؤمنون‌ بالغيب‌. از قرآن‌ هر كسي‌ نميتونه‌ استفاده‌ كنه‌. چون‌ نمي‌تونست‌ استفاده‌ كنه‌ گفت‌ حسبنا كتاب‌ الله‌. كتاب‌ خدا براي‌ ما كافيست‌. كتاب‌ خدا را هم‌ نمي‌شناخت‌. اين‌ جمله‌ كه‌ مي‌خواستم‌ از اين‌ آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ شد تذكر بدم‌.

 جملة‌ دوم‌ الذين‌ يؤمنون‌ بالغيب‌. يك‌ جمعي‌ هستند كتاب‌ براشون‌ هدايته‌ كه‌ شكي‌ در آن‌ نيست‌، آنهائي‌ كه‌ ايمان‌ به‌ غيب‌ آوردند. ايمان‌ به‌ غيب‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ ايمان‌ به‌ پنهاني‌. گاهي‌ انسان‌ ايمان‌ به‌ شهود پيدا ميكنه‌. ميگه‌ من‌ تا خدا را نبينم‌، عبادتش‌ را نمي‌كنم‌. آن‌ دانشمند ميگه‌ اگر ما خدا را روي‌ ميز تشريحمون‌ تونستيم‌ تشريحش‌ كنيم‌ آنوقت‌ قبولش‌ داريم‌. هر چيزي‌ را كه‌ ديديم‌ ما قبول‌ مي‌كنيم‌. و حال‌ اينكه‌ او خودش‌ هم‌ حتي‌ نديده‌. او خودش‌ هم‌ نمي‌شناسه‌. الذين‌ يؤمنون‌ بالغيب‌. ايمان‌ به‌ غيب‌ با ايمان‌ به‌ شهود خيلي‌ فرق‌ ميكنه‌. حتي‌ سلمان‌، سلمان‌ پيغمبر را ديده‌، معجزات‌ پيغمبر را هم‌ ديده‌، مشاهده‌ كرده‌ و بعد ايمان‌ به‌ پيغمبر آورده‌. اين‌ ايمان‌ به‌ شهوده‌. اگر شما رفتيد حرم‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌، جلوي‌ چشمتون‌ يك‌ كور شفا پيدا كرد. شما ايمانتون‌ دو چندان‌ شد به‌ وجود مقدس‌ حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌. اين‌ ايمان‌ به‌ شهوده‌. اگر شما در محضر امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بوديد. اماميست‌ با اين‌ عظمت‌، با اين‌ خوبي‌، با اين‌ مهرباني‌، بهش‌ گرايش‌ پيدا كرديد. اين‌ ايمان‌ به‌ شهوده‌.

 ايمان‌ به‌ غيب‌ آن‌ ايماني‌ است‌ كه‌ انسان‌ بشينه‌ فكر بكنه‌، عقلش‌ را بكار بيندازه‌ و اعتقاد پيدا كنه‌. به‌ فكرش‌، چون‌ عقل‌ و فكر و علم‌، اينها جزء چيزهاي‌ مشهود نيست‌. گاهي‌ يكنفر مثلا فرق‌ هم‌ نميكنه‌، در هر زماني‌. مثل‌ مثلا بعضي‌ از افراد مسلمان‌ شدند. در زمان‌ چندين‌ سال‌ قبل‌، قبل‌ از انقلاب‌ بود. يك‌ ارمني‌ در اين‌ گردنة‌ الله‌ اكبر مشهد راننده‌ بود. گردنة‌ بلندي‌ است‌ در بين‌ راه‌ قوچان‌ و درگز. اينجا ماشينش‌ سر ميخوره‌ مي‌آد طرف‌ دره‌. از زبانش‌ در مي‌آد ميگه‌ يا ابو الفضل‌. دو تا تاير جلوي‌ ماشين‌ معلق‌، بقيه‌ در روي‌ جاده‌ همانجا توقف‌ ميكنه‌. خوب‌ اينهم‌ بعد آمد مسلمان‌ شد. ما ديديمش‌. اين‌ ايمان‌ به‌ شهوده‌. ديده‌ و مسلمان‌ شده‌.

 ميگن‌ يك‌ روزي‌ بهلول‌ داشت‌ در كنار كوچه‌ خونه‌ مي‌ساخت‌. از اين‌ بچه‌ها ديديد خونه‌ مي‌سازند. آجرها را روي‌ هم‌ مي‌گذارند. يك‌ آجر سقف‌، دو تا آجر هم‌ بغل‌ ميشه‌ يك‌ خونه‌. داشت‌ از اين‌ كارها ميكرد. زبيده‌ آمد گفت‌ چيكار ميكني‌؟ گفت‌ خانة‌ آخرت‌ مي‌سازم‌. گفت‌ چند؟ مثلا يك‌ مبلغ‌ قابل‌ توجهي‌ را گفت‌. اينهم‌ داد. اونهم‌ داد به‌ فقرا و شب‌ هارون‌ الرشيد در خواب‌ ديد كه‌ زنش‌ توي‌ يك‌ كاخي‌ است‌. گفت‌ اين‌ را از كجا آوردي‌؟ گفت‌ ديروز از بهلول‌ خريدم‌. خوب‌. هارون‌ الرشيد پرسيد از زنش‌ كه‌ چي‌ بوده‌ جريان‌؟ گفت‌ بله‌ اينطوري‌ بوده‌ كه‌ ما ديروز ديديم‌ اين‌ توي‌ كوچه‌ خونه‌ مي‌سازه‌، پولي‌ به‌ مي‌دونم‌ اينها پول‌ آخرت‌ نيست‌، اين‌ آدم‌ خوبيه‌ پول‌ را به‌ مستمندان‌ ميده‌. فردا هارون‌ آمد ديد باز هم‌ داره‌ خونه‌ ميسازه‌. گفت‌ اين‌ خونه‌ چند؟ گفت‌ به‌ تو نمي‌فروشم‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ تو ديدي‌ و مي‌خواي‌ بخري‌ ولي‌ او نديده‌ خريد. تو ايمان‌ به‌ شهود ميخواي‌ داشته‌ باشي‌. اين‌ معناي‌ ايمان‌ به‌ شهوده‌. او ايمان‌ به‌ غيب‌ داشت‌. ارزش‌ ايمان‌ به‌ غيب‌ خيلي‌ بيشتر از ايمان‌ به‌ شهوده‌.

 در همان‌ زمان‌، در همين‌ بيمارستان‌ امام‌ رضاي‌ مشهد، همة‌ مشهديها هم‌ مي‌شناسند. يك‌ جوان‌ نجاري‌، غدة‌ سرطاني‌ توي‌ بيمارستان‌ در آنموقع‌ رئيس‌ بيمارستان‌ هم‌ يك‌ مسيحي‌، يك‌ ارمني‌ بود. در قبل‌ از انقلاب‌ بود. اين‌ توي‌ بيمارستان‌ بستري‌ بود. يك‌ جوان‌ نجاري‌ بودش‌. من‌ مي‌شناختمش‌ و تمام‌ زندگي‌ هم‌ وابسته‌ به‌ اين‌ بود. مادر، زن‌، فرزند، دست‌ راستش‌ هم‌ اتفاقا روي‌ دستش‌ يك‌ غده‌اي‌ بود. ميگه‌ من‌ روي‌ تخت‌ خوابيده‌ بودم‌. به‌ من‌ نگفته‌ بودند جريان‌ چيه‌؟ از پرستار پرسيدم‌ آخه‌ ما را چرا اينجا معطل‌ كردند. گفت‌ امروز عصري‌ انجام‌ ميدن‌. گفتم‌ چي‌ را انجام‌ ميدن‌؟ گفت‌ عمل‌ انجام‌ ميدهند از اين‌ بالا دستت‌ را قطع‌ ميكنند. ميگه‌ تا من‌ اين‌ را شنيدم‌ اين‌ ملافه‌ را كشيدم‌ روي‌ سرم‌، گريه‌ كردم‌. يا علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا. من‌ كنار قبر تو باشم‌ و دستم‌ را ببرند. آنهم‌ دست‌ راستم‌ را. نتونم‌ كاري‌ بكنم‌ بعد از اين‌. ميگه‌ همانطور كه‌ ملافه‌ را كشيده‌ بودم‌ روي‌ سرم‌ يك‌ آقائي‌ ديدم‌ آمد يك‌ نبات‌ توي‌ دستشه‌ به‌ من‌ گفت‌ اين‌ نبات‌ را بگير. من‌ با دست‌ چپم‌ طبق‌ مدتي‌ بود كه‌ از دست‌ چپ‌ استفاده‌ ميكردم‌. به‌ من‌ فرمود دست‌ راستت‌ را دراز كن‌. گفتم‌ آقا دستم‌ درد ميكنه‌. دست‌ مرا گرفت‌. يك‌ فشاري‌ روي‌ آن‌ غده‌ داد و بعد حركتي‌ داد و گفت‌ حالا با دست‌ راستت‌ بيا. من‌ با دست‌ راست‌ گرفتم‌ ملافه‌ را از سرم‌ برداشتم‌ ديدم‌ آقا داره‌ از در ميره‌ بيرون‌. نبات‌ هم‌ توي‌ دستمه‌. يك‌ سني‌ هم‌ اين‌ كنار من‌ آنطرف‌ روي‌ تخت‌ خوابيده‌ بود. گفتم‌ اين‌ آقا. گفت‌ بعله‌ ايشان‌ مثل‌ اينكه‌ عيادت‌ شما آمده‌ بود من‌ هم‌ ديدمش‌. گفتم‌ اين‌ حضرت‌ رضا بود. اين‌ دست‌ من‌ ببين‌ شفا پيدا كرد. خوب‌ بعد هم‌ از آن‌ نبات‌ يك‌ عده‌ استفاده‌ كردند. رئيس‌ بيمارستان‌ آمد نگاه‌ كرد ديد بعله‌. حتي‌ شك‌ كرد. گفت‌ شايد اين‌ دست‌ بوده‌. عينا جريان‌ اسماعيل‌ هرقلي‌ كه‌ روي‌ پاش‌ آن‌ غده‌ در آمده‌ بود و حضرت‌ بقية‌ الله‌ دست‌ را گذاشتند روي‌ پاش‌ و فشار دادند. وقتي‌ كه‌ فهميد حضرت‌ بقية‌ اللهه‌ عقب‌ حضرت‌ دويد. بعله‌. اين‌ را ميگن‌ ايمان‌ به‌ شهود. ديدي‌ و ايمان‌ آوردي‌. اين‌ مسيحي‌ رئيس‌ بيمارستان‌ كه‌ بعد هم‌ در همين‌ مشهد دفنش‌ كردند. بسيار هم‌ ازش‌ تجليل‌ كردند. ديد و ايمان‌ آورد. حالا باور شايد نكنيد. براتون‌ مشكل‌ باشه‌ اين‌ مسئله‌. اما شما كه‌ نديديد و ايمان‌ به‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا داريد ارزشتون‌ بيشتره‌.

 به‌ جهت‌ اينكه‌ الذين‌ يؤمنون‌ بالغيب‌. غيب‌. شما نشستيد فكر كرديد اين‌ امامي‌ است‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ در روز الست‌، در روز ازل‌، در آن‌ اول‌ خلقت‌ اين‌ را خلق‌ كرده‌، مفترض‌ الطاعه‌ است‌، من‌ با دست‌ گدايي‌ به‌ در خانة‌ تو نيامدم‌ يا علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا. ديدم‌ در عالم‌ فكرم‌ تو را تحليل‌ كردم‌. ديدم‌ امام‌ مفترض‌ الطاعه‌ هستي‌. بهت‌ ايمان‌ آوردم‌. حالا چه‌ معجزه‌ ببينم‌ چه‌ معجزه‌ نبينم‌. قبولت‌ دارم‌. اينهائي‌ كه‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را همينجوري‌ قبولش‌ دارند و عشق‌ به‌ او مي‌ورزند و بهش‌ اعتقاد دارند (قطع‌ صداي‌ نوار)

 آقا تو از حضرت‌ بقية‌ الله‌ چي‌ ديدي‌؟ من‌ چيزي‌ هم‌ نديدم‌. اما خدا گفته‌، پيغمبر گفته‌، ائمه‌ وعده‌ كردند اين‌ وجود مقدس‌ الان‌ در بين‌ ما هست‌ و ما بايد ازش‌ استفاده‌ كنيم‌. اينجوري‌. خاندان‌ عصمت‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ آنقدر بايد (قطع‌ صداي‌ نوار)

 همينجور بهشون‌ ايمان‌ داشته‌ باشيم‌. ببينيد ايمان‌. يك‌ شخصي‌ در كوفه‌ بود. تاجر محترم‌، بسيار پولدار، هر نفري‌ از سادات‌، مخصوصا افراد مستمند مي‌آمدند ازش‌ پول‌ قرض‌ مي‌كردند، اين‌ اسم‌ اينها را سؤال‌ نميكرد. توي‌ دفترش‌ مي‌نوشت‌ كه‌ مثلا اينقدر پول‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ از من‌ گرفت‌. به‌ نام‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ مي‌نوشت‌. فردا پس‌ فردا، يك‌ آدم‌ اينطور سخي‌، كم‌كم‌ ورشكست‌ شد. يك‌ روز ورشكست‌ شده‌ بود. دنبال‌ طلبكارها فرستاد، بعضي‌ها آوردند، بعضي‌ها نياوردند. ولي‌ خوب‌ اينها كار او را انجام‌ نمي‌داد. يك‌ روز يك‌ سني‌ ناصبي‌ آمد گفت‌ كه‌ آن‌ بدهكار اصليت‌ چيكار كرده‌؟ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را گفت‌. گفت‌ او آيا پولت‌ را داد يا نداد؟ يك‌ قدري‌ دلش‌ شكست‌، چيزي‌ نگفت‌. رفت‌ توي‌ خونه‌. شب‌ در عالم‌ رؤيا ديد. پيغمبر اكرم‌ تشريف‌ آوردند. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هستند و اين‌ دو نفر آمدند. حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ فرمودند اين‌ بدهيت‌ را چرا به‌ اين‌ تاجر نمي‌دي‌؟ گفت‌ آقا، به‌ رسول‌ اكرم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌، ما بدهي‌ دنياييم‌ را آوردم‌. يك‌ كيسة‌ پولي‌ بود. آخرتي‌ هم‌ كه‌ مي‌گذاريم‌ همانجا بهش‌ ميديم‌ و كيسة‌ پولي‌ را داد دست‌ ايشان‌. اين‌ هم‌ از خواب‌ كه‌ بيدار شد ديد كيسة‌ پول‌ دستشه‌. از هولش‌ زنش‌ را بيدار كرد. ميگفت‌ اينقدر من‌ پول‌، همچين‌ خوابي‌ ديدم‌. پول‌ توي‌ دستمه‌. زنش‌ شك‌ كرد بهش‌ كه‌ شايد نصف‌ شبي‌ رفتي‌ جائي‌ ما خواب‌ بوديم‌. و الا آدم‌ توي‌ خواب‌ كه‌ اينطور استفاده‌ نميتونه‌ بكنه‌. خوب‌ خواب‌ مي‌بينه‌. گاهي‌ بعضي‌ از خوابها نصفش‌ درسته‌، نصفش‌ راسته‌، نصفش‌ دروغ‌. گنج‌ پيدا كرده‌ بود ميگفت‌ نصفش‌ راست‌ بود نصفش‌ دروغ‌. حالا گفت‌ كه‌ حالا ما بدهيمون‌ را توي‌ دفترمون‌ نگاه‌ مي‌كنيم‌. طلبمون‌ را توي‌ دفترمون‌ نگاه‌ مي‌كنيم‌. ببينيم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ چقدر به‌ ما بدهكاره‌؟ نشست‌ نصفه‌ شبي‌ حساب‌ كرد. اين‌ پولها را هم‌ شمرد ديد دقيقا مطابق‌ آن‌ پولي‌ است‌ كه‌ بعله‌، به‌ قرض‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ داده‌. ببينيد اون‌ وقتي‌ مي‌داد به‌ فكر اين‌ نبود كه‌ يك‌ روزي‌ خواب‌ خواهد ديد و علي‌ خواهد بهش‌ داد. ايمان‌ داره‌. كه‌ انفاق‌ در راه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌، انفاق‌ در راه‌ امام‌ زمان‌ بالاخره‌ انسان‌ را از مهلكه‌ نجات‌ ميده‌. بخدا قسم‌ اين‌ يك‌ حقيقتي‌ است‌. ايمان‌ به‌ غيب‌ داشته‌ باشيد. ايمانتون‌ وابسته‌ به‌ ديدني‌هاتون‌ نباشه‌. ديدني‌ها يك‌ مدتي‌ كه‌ بگذره‌ فراموش‌ ميشه‌ ايمان‌ هم‌ با او ميره‌. نه‌. فكر كنيد. عقلتون‌ را بكار بيندازيد. با علم‌ و درك‌ و بينش‌ البته‌ در كنارش‌ هم‌ اگر شهود باشه‌ كه‌ باصطلاح‌ دو جنبه‌ پيدا بكنه‌ كه‌ خيلي‌ بهتر. اما اينطور نباشيد كه‌ وابستة‌ به‌ باصطلاح‌ ديدني‌هاتون‌ باشيد. امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را شما خيلي‌ خوبه‌ انشاء الله‌ اگر ملاقات‌ كنيد. اما بالاتر از اين‌ معرفت‌ امام‌ زمانه‌، محبت‌ امام‌ زمانه‌، ارتباط‌ روحي‌ با آن‌ حضرته‌. الذين‌ يؤمنون‌ بالغيب‌. آنهائي‌ كه‌ ايمان‌ به‌ غيب‌ دارند شما در همين‌ تفسير همين‌ آيه‌ اگر نگاه‌ كنيد مي‌بينيد فرمود كه‌ يك‌ روزي‌ پيغمبر اكرم‌ نشسته‌ بودند. مي‌فرمودند كه‌ وا شوقا الي‌ اخواني‌ و اشك‌ مي‌ريختند. قطرات‌ اشك‌ از چشمشون‌ مي‌آمد. مي‌فرمودند و اشوقا علي‌ اخواني‌. معناش‌ اينكه‌ من‌ چقدر دوست‌ دارم‌ برادرانم‌ را ببينم‌. شوق‌ دارم‌ به‌ اينها. سلمان‌ نشسته‌ بود، ابي‌ ذر نشسته‌ بود، اصحاب‌ خوب‌ پيغمبر اطرافش‌ نشسته‌ بودند. عرض‌ كردند يا رسول‌ الله‌ مگر ما برادران‌ شما نيستيم‌؟ فرمود شما اصحاب‌ منيد. شما را من‌ خيلي‌ هم‌ دوست‌ دارم‌. اما برادران‌ من‌ آنهائي‌ هستند كه‌ ايمان‌ به‌ غيب‌ مي‌آورند. آنوقت‌ خودش‌ فرمود فقط‌ از آنچه‌ كه‌ در اختيار آنها هست‌، يك‌ مركبي‌ است‌ روي‌ كاغذ. يك‌ نوشته‌ ديدند، يك‌ قرآن‌ ديدند، يك‌ سخنان‌ ارزنده‌اي‌ از روايات‌ و احاديث‌ ديدند. اينها ايمان‌ آوردند. شما مؤمن‌ به‌ شهوديد. الذين‌ يؤمنون‌ بالغيب‌. آنها ايمان‌ به‌ غيب‌ دارند و در روايت‌ داره‌ كه‌ غيبي‌ كه‌ از همه‌ اهميتش‌ بيشتره‌، بعد از ذات‌ مقدس‌ پروردگار، وجود مقدس‌ امام‌ زمانه‌.

 شيطان‌ در اينجا خيلي‌ كار ميكنه‌ آقايون‌. به‌ انحاء مختلف‌ شيطان‌ فعاليت‌ ميكنه‌ كه‌ اسم‌ امام‌ زمان‌ مطرح‌ نشه‌. سخن‌ از حضرت‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ برده‌ نشه‌. و حال‌ آنكه‌ اهميت‌ فوق‌ العاده‌ با همين‌ مسئله‌ است‌. با اينكه‌ خداي‌ تعالي‌ او را از همه‌ ظاهرتر قرار داده‌، اسم‌ امام‌ زمان‌، امام‌ مبينه‌. امام‌ مبين‌ يعني‌ امام‌ آشكارا. حالا ميگيد چطور امام‌ آشكارايي‌ است‌ كه‌ ما او را نمي‌بينيمش‌؟ تو نخواستي‌ ببيني‌ او را. فرمود اگر به‌ اندازه‌اي‌ كه‌ مرغتون‌ را، خيلي‌ واقعا اين‌ كلام‌ را من‌ دلم‌ نمي‌خواهد كه‌ اصلا بگم‌. اين‌ ببينيد مظلوميت‌ و غربت‌ تا چه‌ حد؟! كه‌ اگر يك‌ چيزي‌ را گم‌ مي‌كنيد براتون‌ قيمت‌ داشته‌ باشه‌، چه‌ حالي‌ را داريد؟ آن‌ حال‌ را نسبت‌ به‌ من‌ داشته‌ باشي‌، من‌ را پيدا مي‌كنيد. من‌ همه‌ جا هستم‌. بنفسي‌ انت‌ من‌ مغيب‌ لم‌ يخلوا منها. جانم‌ به‌ قربانت‌. غايبي‌ كه‌ از بين‌ ما بيرون‌ نيست‌. در بين‌ ماست‌. تشريف‌ مي‌آورد، مي‌آيد. لذا روايت‌ داره‌ وقتي‌ كه‌ حضرتش‌ ظهور ميكند، اكثرا ميگن‌ اين‌ آقا را ما خيلي‌ ديده‌ بوديم‌. اِ فلان‌ جا توي‌ حرم‌ مدتي‌ پهلوي‌ ما نشسته‌ بود.

 اين‌ شخص‌، من‌ سنم‌ كم‌ بود. شايد در سن‌ پانزده‌ شانزده‌ سالگي‌ بودم‌. يك‌ تاجر محترمي‌ از اصفهان‌ آمده‌ بود مشهد يك‌ جلسه‌اي‌ بود. جلسه‌اي‌ كه‌ يكي‌ از علما بود خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ كلباسي‌، آية‌ الله‌ كلباسي‌ در مشهد ساكن‌ بود. البته‌ دوتا كلباسي‌ بودند. يكيشون‌ در مسائل‌ سياسي‌ و اينها. يكي‌ بود از اولياء خدا بود و گوشه‌ گير بود. ايشان‌ بودند كه‌ بعله‌ در اين‌ محلة‌ تب‌ المحله‌ باصطلاح‌ آنجا خانه‌اشون‌ بود. چند نفر نشسته‌ بودند. ايشان‌ آمد اين‌ قضيه‌ را نقل‌ كرد. گفت‌ من‌ در خانه‌ام‌، يك‌ حسينيه‌اي‌، يك‌ اطاق‌ بزرگتري‌ درست‌ كردم‌ كه‌ آنجا روضه‌ خواني‌ مي‌كنم‌. يك‌ شب‌ در خواب‌ ديدم‌ كه‌ از خانه‌ آمدم‌ بيرون‌. يك‌ عده‌ از علما دارند به‌ طرف‌ خانة‌ من‌ مي‌روند. توي‌ راه‌ به‌ من‌ گفتند كه‌ خانه‌ات‌ روضه‌ است‌ كجا ميري‌؟ گفتم‌ نه‌. روضه‌ نبود. گفتند نه‌ روضه‌ است‌ تو خبر نداري‌. حضرت‌ وليعصر هم‌ تشريف‌ دارند. ميگه‌ من‌ خيلي‌ دستپاچه‌ شدم‌. دويدم‌ طرف‌ خانه‌. گفتند با ادب‌ وارد بشو. امام‌ زمان‌ آنجاست‌. من‌ وارد شدم‌ ديدم‌ آقا آن‌ بالا نشستند. رفتم‌ دو زانو در مقابلشون‌ نشستم‌. ديدم‌ خيلي‌ به‌ چشمم‌ آشنا هستند. گفتم‌ آقا شما خيلي‌ به‌ چشمم‌ آشنا هستيد. كجا ديدمتون‌؟ فرمود آن‌ شب‌ توي‌ مسجد الحرام‌ يادته‌ آمدي‌ لباسهايت‌ را پيش‌ من‌ گذاشت‌. گفتم‌ مفاتيحت‌ را بگذار زير لباسهايت‌ و رفتي‌ وضو گرفتي‌ و برگشتي‌ و با هم‌ بوديم‌ تا صبح‌. ميگه‌ يادم‌ آمد در بيداري‌ همين‌ جريان‌ واقع‌ شد. اگر اين‌ خواب‌ را نديده‌ بودم‌ براي‌ ابد فكر نمي‌كردم‌ كه‌ اين‌ آقا امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ باشه‌. ميگه‌ همين‌ سال‌ جاري‌ باصطلاح‌، همان‌ سالي‌ كه‌ اين‌ خواب‌ را ديده‌ بود ميگفت‌ كه‌ من‌ چند ماه‌ قبلش‌ مكه‌ بودم‌. در مقام‌ ابراهيم‌ آنجا يعني‌ توي‌ باصطلاح‌ مسافرخانه‌، فندق‌، هر چي‌ مي‌خواهيد اسمش‌ را بگذاريد، ميگه‌ ديدم‌ خوابم‌ نمي‌بره‌. گفتم‌ برم‌ مسجد الحرام‌ مشغول‌ عبادت‌ بشم‌. وارد مسجد الحرام‌ شدم‌. نگاهي‌ اطراف‌ كردم‌ كه‌ يك‌ آشنائي‌، يك‌ كسي‌ كه‌ چهره‌اش‌ مرا جذب‌ بكنه‌، مورد اعتماد باشه‌ پيدا مي‌كنم‌. ديدم‌ يك‌ آقائي‌ آنجا نشسته‌. رفتم‌ باهاش‌ صحبت‌ كردم‌ فارسي‌ هم‌ خوب‌ بلده‌. گفتم‌ يك‌ آقاي‌ ايراني‌. براي‌ وضو گرفتن‌. فرمود باشه‌. گفتم‌ كه‌ مي‌خواستم‌ مفاتيح‌ هم‌ دستم‌ بود بگذارم‌ روي‌ لباسهايم‌. گفتند بگذار زير لباسهايت‌. ما گذاشتيم‌ و رفتيم‌ و وضو گرفتيم‌ و آمديم‌ و پهلوي‌ اين‌ آقا تا صبح‌ مشغول‌ عبادت‌ بوديم‌. چيزي‌ را كه‌ احتمال‌ نمي‌دادم‌ ايشان‌ امام‌ زمان‌ باشه‌. به‌ ايشان‌ عرض‌ كردم‌ آقا فرج‌ شما كي‌ خواهد بود؟ فرمود نزديكه‌.

 يا بقية‌ الله‌. اقلا از آنوقت‌ تابحال‌ چهل‌ سال‌ گذشته‌. صبر شما زياده‌ ولي‌ ما كه‌ دنيا برمون‌ تنگ‌ شده‌. و ضاقت‌ الارض‌. ما كه‌ عظم‌ البلاء. سيدي‌. ما فرصت‌ نداريم‌ و اين‌ صبر شما كه‌ صبر الهي‌ است‌، ما نداريم‌. اللهم‌ عجّل‌ فرجه‌. فرمود كه‌ به‌ شيعيانم‌ بگو من‌ را فراموش‌ نكنند، دعاي‌ ندبه‌ را روزهاي‌ جمعه‌ بخوانند. اين‌ دعاهاي‌ ندبه‌ را خيلي‌ با توجه‌ بخوانيد. براي‌ محبتتون‌ به‌ امام‌ زمان‌ دعاي‌ ندبه‌ بخوانيد. كه‌ همانجا وقتي‌ آن‌ خواب‌ را ايشان‌ نقل‌ كرد، مجلس‌ دعاي‌ ندبه‌اي‌ تشكيل‌ شد كه‌ هنوز در مشهد در آنموقع‌، مجلس‌ دعاي‌ ندبه‌ نبود. پس‌ ممكنه‌ انسان‌ امام‌ زمان‌ را ببينه‌ منتهي‌ نشناسه‌. تا آخر هم‌ نشناسه‌. براي‌ هميشه‌ هم‌ نشناسه‌. چون‌ نه‌ معجزه‌اي‌ بوده‌ در كار، و امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ هم‌ شما فكر نكنيد حالا يك‌ شكل‌ خاصي‌ داره‌، يك‌ قد و قامت‌ خاصي‌ داره‌. نه‌ مثل‌ خود پيغمبر اكرم‌. وقتي‌ پيغمبر مي‌نشست‌ دورش‌ عربها و اصحابش‌ مي‌نشستند يك‌ باصطلاح‌ فرد غريبي‌ كه‌ وارد ميشد، نميشناخت‌ كدوم‌ يكي‌ پيغمبر است‌؟ البته‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ عيبي‌ در صورتشون‌ يا مثلا فرض‌ كنيد يك‌ اشكالي‌ در قواي‌ بدنيشون‌ نيست‌. اين‌ مسلم‌. ولي‌ شكل‌ همة‌ مردمند، به‌ همين‌ شكلها. به‌ همة‌ شكلها غير از اشكال‌ خداي‌ نكرده‌ معصيت‌ و گناه‌ ممكنه‌ باشند. و شما نشناسيد.

 و انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ معرفت‌ به‌ مقام‌ مقدس‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ پيدا كنيد و هميشه‌ در شبانه‌روز، مخصوصا آنهائي‌ كه‌ حرم‌ مطهر حضرت‌ رضا مشرف‌ مي‌شوند، به‌ ياد حضرت‌ باشند، دنبال‌ حضرت‌ باشند. امام‌ زمان‌ را به‌ فكر باشند. از وجود مقدسش‌ بخوان‌ استفاد بكنند. تنها لازم‌ نيست‌ مريض‌ بشيد و بعد خدمت‌ شما عرض‌ شود حضرت‌ معجزه‌ بخواد بياد بكنه‌ و شما را شفا بده‌ و بعد حضرت‌ را ببينيد. نه‌. ماها اكثرمون‌ مريض‌ روحي‌ هستيم‌. روحمون‌ را حضرت‌ شفا بدهند كه‌ مهمتر از مريض‌ جسمي‌ است‌.

 اميدوارم‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ همة‌ ما كمك‌ كنه‌ ماها را به‌ دامن‌ محبوبمون‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ برسانه‌ الهي‌ آمين‌. دستمون‌ به‌ دامنشون‌ برسه‌ و آني‌ ما را غافل‌ از وجود مقدس‌ آن‌ حضرت‌ نفرمايد. چون‌ غفلت‌ ما خيلي‌ مهمه‌. اين‌ شياطيني‌ كه‌ در بين‌ ما واقع‌ شدند، تا مي‌آد انسان‌ اسم‌ امام‌ زمان‌ را ببره‌ فورا ميگن‌ شما زيادي‌ ديگه‌ اسم‌ مي‌بري‌، يك‌ كسي‌ به‌ من‌ مي‌گفت‌ كه‌ مثل‌ اينكه‌ تو يك‌ امامي‌ هستي‌. همه‌اش‌ اسم‌ امام‌ زمان‌. گفتم‌ اينجور هم‌ نيست‌. ولي‌ در واقع‌ ما يك‌ امام‌ زمان‌ داريم‌. آقا چند تا امام‌ زمان‌ داريم‌؟ يك‌ امام‌ زمان‌ داريم‌. يك‌ امام‌ عصر داريم‌. امامي‌ كه‌ توي‌ مردم‌ هست‌ و با مردم‌ هست‌ و مسئوليت‌ عالم‌ باصطلاح‌ خلقت‌ در دستش‌ الان‌ هست‌ و زمانش‌ نگذشته‌، حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحناه‌ فداهه‌. ما يك‌ امامي‌ نيستيم‌ اما يك‌ امام‌ زمان‌ بيشتر نداريم‌. حضرت‌ امير المؤمنين‌ به‌ اين‌ مسئله‌ سفارش‌ كرده‌ كه‌ شما اينجوري‌ باشيد. پيغمبر اكرم‌ مكرر سفارش‌ كرده‌. ائمة‌ اطهار سفارش‌ كردند. همه‌اشون‌ سفارش‌ كردند كه‌ شما به‌ امام‌ زمان‌ خودتون‌ توجه‌ داشته‌ باشيد. او را مقتداي‌ خودتون‌ بدانيد. ائمة‌ ديگر اينها امام‌ ما هستند، حجتند، امام‌ ما هستند. ما بايد از كلماتشون‌ استفاده‌ بكنيم‌، از معجزاتشون‌ بايد استفاده‌ بكنيم‌، حوائجمون‌ را از آنها بخوايم‌، همة‌ خصوصيات‌. اما تنها امامي‌ كه‌ با ماست‌ الان‌ و در اين‌ بدن‌ ظاهريست‌ و توي‌ ماست‌، حضرت‌ حجة‌ ابن‌ الحسنه‌. كسي‌ شك‌ نداره‌ به‌ اين‌ مسئله‌. ائمة‌ ديگر عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ اينها بدنشون‌ و خودشون‌ در عرشند، احاطة‌ علمي‌ بر ما دارند، و حوائجمون‌ را هم‌ مي‌دهند. حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ حوائجمون‌ را مي‌دهند حرفي‌ هم‌ درش‌ نيست‌ و با ما در ارتباط‌ هم‌ هستند. اما آني‌ كه‌ با بدنش‌، خوب‌ دقت‌ كنيد، با بدنش‌ در اين‌ كرة‌ زمين‌ هست‌، اين‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ و حجة‌ ابن‌ الحسنه‌. لذا بيشتر از هر چيز، اقلا هشتاد نود درصد بايد ما متوجه‌ اين‌ وجود مقدس‌ باشيم‌.

 و روز قيامت‌ هم‌ بدونيد هر كسي‌ با امام‌ زمان‌ خودش‌ برانگيخته‌ ميشه‌. روايت‌ هم‌ داره‌ و در اشعار سيد هميري‌ هم‌ هست‌. سيد هميري‌ خيلي‌ محترمه‌. يك‌ سيد نيست‌، ولي‌ سيد الشعرا پيغمبر اسمش‌ را گذاشت‌. حضرت‌ رضا صلواة‌ الله‌ عليه‌ مي‌فرمايد كه‌ من‌ يك‌ شخصي‌ از اصحابشون‌ آمد خدمت‌ حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌. حضرت‌ فرمود خوب‌ شد تو آمدي‌. يك‌ خوابي‌ ديشب‌ ديدم‌ برات‌ بگم‌. اونهم‌ به‌ خودش‌ گرفت‌ بعله‌ ما آمادة‌ براي‌ تعبير هستيم‌. بعضي‌ها وقتي‌ انسان‌ احترامشون‌ ميكنه‌ خيال‌ ميكنند بله‌. حضرت‌ فرمود يك‌ نردباني‌ بود صد تا پله‌ داشت‌ من‌ اين‌ نردبان‌ را رفتم‌ بالا. نگذاشت‌ حضرت‌ حرفشون‌ تموم‌ بشه‌. عرض‌ كرد انشاء الله‌ صد سال‌ عمر مي‌كنيد. تعبير كه‌ خودش‌ دوست‌ داشت‌. حضرت‌ فرمود هر چه‌ خدا بخواد. يعني‌ اين‌ تعبير براي‌ تو خوبه‌ كه‌ تو صد سال‌ عمر را خيلي‌ خوب‌ مي‌دوني‌. براي‌ اولياء خدا، زندانه‌ دنيا. دنيا سجن‌ المؤمن‌. فرمود وقتي‌ بالا رفتم‌ يك‌ ساختماني‌ بود كه‌ داخلش‌ از بيرون‌ معلوم‌ ميشد. مثلا مثل‌ اين‌ ساختمانهاي‌ بلوري‌ مثلا. و قبه‌اي‌ از نور بود. وارد شدم‌. ديدم‌ پيغمبر اكرم‌ نشسته‌. سلام‌ كردم‌ خدمتشون‌. حضرت‌ فرمودند و عليك‌ السلام‌. بعد فرمودند كه‌ به‌ ايشان‌ هم‌ سلام‌ كن‌. پدرت‌ علي‌ بن‌ ابيطالبه‌. به‌ ايشون‌ هم‌ سلام‌ كردم‌. بعد فرمودند كه‌ به‌ اين‌ خانم‌ هم‌ سلام‌ كن‌. مادرت‌ فاطمة‌ زهراست‌ سلام‌ كن‌. سلام‌ كردم‌. فرمود به‌ اين‌ آقا سلام‌ كن‌ جدت‌ امام‌ حسنه‌. سلام‌ كردم‌. چون‌ حضرت‌ رضا هم‌ حسني‌ هست‌، از طرف‌ مادر فرزند امام‌ حسنه‌ چون‌ مادر امام‌ سجاد باصطلاح‌ بنت‌ الحسن‌ بود، مادر امام‌ باقر و به‌ پدر ديگرت‌ حضرت‌ امام‌ حسين‌ هم‌ سلام‌ كن‌. ما به‌ همة‌ اينها سلام‌ كرديم‌. يك‌ پيرمردي‌ آن‌ بالا وايستاده‌ بود. آنطرف‌ ايستاده‌ بود. مثل‌ اين‌ مداحها حالا براي‌ خاطر ورود ما توقف‌ كرده‌.

 سيد الشعراء هم‌ سلام‌ كن‌. من‌ سلام‌ كردم‌. خيلي‌ عظمته‌ها. بعد حضرت‌ فرمود كه‌ اشعارت‌ را بخوان‌. صاحب‌ الغدير در كتاب‌ الغدير اين‌ قضيه‌ را همينطور نقل‌ ميكنه‌. اون‌ اشعار، اشعار طولاني‌ است‌ كه‌ اولش‌ اينه‌ام‌ امر للقيام‌ مربئوا تا آخر. بعد ميرسه‌ به‌ اينجا. روز قيامت‌ كه‌ ميشه‌ اين‌ شاعر ميگه‌ها. اين‌ در زمان‌ امام‌ صادق‌ بوده‌ و حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ به‌ حضرت‌ رضا بعد كه‌ شعرهايش‌ را ميخونه‌ مي‌فرمايند كه‌ به‌ شيعيانت‌ امر كن‌ كه‌ اين‌ اشعار را حفظ‌ كنند. و لذا علما ميگن‌ مستحبه‌ اشعار سيد هميري‌ را حفظ‌ بكنيد. حالا حفظ‌ هم‌ دو جور. تنبلها گفتند توي‌ كتاب‌ بنويسيد. اين‌ هم‌ حفظه‌. و آدمهايي‌ كه‌ خوب‌ يك‌ خورده‌ بيشتر مي‌خوان‌ اهميت‌ بدهند، حفظش‌ ميكنند. ما هم‌ توي‌ اين‌ كتاب‌ محضر استاده‌. توي‌ اين‌ كتاب‌ حفظش‌ كرديم‌، نوشتيم‌ اشعار را. حالا بهرحال‌ توي‌ آن‌ اشعار سيد هميري‌ ميگه‌ كه‌ روز قيامت‌ كه‌ ميشه‌ تمام‌ ائمة‌ كفر و ائمة‌ باصطلاح‌ هدي‌ و ائمة‌ الهي‌ اينها روز قيامت‌ كه‌ ميشه‌ پرچم‌ بر ميدارند. آنجا آزادشون‌ مي‌گذارند كارشون‌ را مي‌كنند. ميگه‌ و راية‌ اليقدمها اولي‌. يك‌ تعبير تندي‌ آن‌ هم‌ در زمان‌ امام‌ صادق‌ كه‌ حقشه‌ كه‌ بگن‌ سيد الشعرا. يك‌ تعبير تندي‌ نسبت‌ به‌ اولي‌ داره‌. يك‌ تعبير تندي‌ نسبت‌ به‌ دومي‌ داره‌. و راة‌ يقدمها ثعلبوا. يعني‌ روباه‌. تعبير اينجوري‌ داره‌. آنها بر مي‌دارند و جمعيت‌ هم‌ عقب‌ سرشون‌. اينها همه‌ ميرن‌ وارد جهنم‌ ميشن‌. ميگه‌ها. و رايت‌ يقدمها حيدروا. يك‌ پرچمي‌ هم‌ حيدر برداشته‌. صورتش‌ مثل‌ خورشيد مي‌درخشه‌. و وجهه‌ كالشمس‌ اذ يشبه‌. ميبره‌ توي‌ بهشت‌ و هر يك‌ از ائمه‌ پشت‌ سرشون‌ همان‌ مأمومينشون‌ هستند. و در دعاي‌ ندبه‌ هم‌، منظورم‌ اينه‌، در دعاي‌ ندبه‌ ميگيم‌ كه‌ و اسقنا من‌ حوض‌ جده‌ صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌ بكأسه‌ ببينيد. حتي‌ آب‌ حوض‌ كوثر را بايد امام‌ زمان‌ بدست‌ شما بده‌. بكأسه‌ و بيده‌ ريا رويا هنيئا مريئا صائقا لازقا عليه‌. روز قيامت‌ هم‌ سرو كارمون‌ با همين‌ آقاست‌. يعني‌ آنهايي‌ كه‌ در زمان‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بودند، شيعة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بودند پشت‌ سر علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كه‌ طبعا خيلي‌ هم‌ كمند. هر يكي‌ از ائمه‌ همينطور. ولي‌ انشاء الله‌ نصف‌ جمعيت‌ كرة‌ زمين‌، نه‌ نصفش‌ در يك‌ زمانها، يعني‌ از حالا تا زمان‌ حضرت‌ آدم‌ يك‌ عده‌ عقب‌ سر امام‌ زمان‌ هستند و فردا كه‌ انشاء الله‌. نمي‌گم‌ فردا ظهر، حوصله‌ ندارم‌ بگم‌ پس‌ فردا. روز ظهور كه‌ انشاء الله‌ خواهد هست‌ تا روز قيامت‌ انشاء الله‌ همه‌ پشت‌ سر امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ و او رايه‌ را بر ميدارد. رايت‌ را بر ميداره‌ و انشاء الله‌ در خدمتش‌ وارد بهشت‌ ميشيم‌.

 همانطوري‌ كه‌ تذكر دادم‌ همين‌ روز تولد حضرت‌ زينب‌ سلام‌ الله‌ عليها بود. كه‌ واقعا اگر از پدري‌ چون‌ علي‌، مادري‌ چون‌ فاطمة‌ زهرا، اگر زينب‌ كبري‌ پسر بود، ايشان‌ هم‌ امام‌ بود. يعني‌ روح‌ ولايت‌ درش‌ هست‌. تصرف‌ در تكوينيات‌ ميكنه‌ زينب‌ كبري‌. در بازار كوفه‌ مي‌خواستن‌ نگذارند حضرت‌ زينب‌ حرف‌ بزنه‌. معلومه‌ بدون‌ بلندگو بدون‌، آنهمه‌ ناراحتيها را كشيده‌. اما صداي‌ زنگ‌ شترها هست‌، هلهلة‌ اينها هست‌، مردم‌ سروصدا توي‌ خيابان‌ مي‌كنند. نمي‌گذارند صداش‌ برسه‌. خطبه‌ را چطور خوند؟ اشاره‌ كرد. در جاهاي‌ بي‌ صدا نمي‌دونم‌ واقع‌ شديد كه‌ هيچ‌ صدايي‌ نمي‌آد. يك‌ اشاره‌ كرد هر چي‌ صدا بود از بين‌ رفت‌. خيلي‌ عجيبه‌ها. ما يك‌ چيزي‌ همينطور در مقام‌ روضه‌ خوندن‌ مي‌شنويم‌. روضه‌ خونها مي‌خونند و ما عبور مي‌كنيم‌ و مي‌رويم‌. روش‌ فكر بكنيم‌. صداي‌ جيرجيركها هم‌ حتي‌ قطع‌ شد. صداي‌ پاها كه‌ روي‌ زمين‌ مي‌خورد هم‌ قطع‌ شد. صداي‌ زنگ‌ شتر هم‌ قطع‌ شد. اصلا صدا نبود. در تكوين‌ اينطور. اين‌ ولايت‌ تكوينيه‌ است‌. ولايت‌ بر ماسوي‌ الله‌. اين‌ خيلي‌ عجيبه‌. اين‌ يك‌ نكته‌ دربارة‌ حضرت‌ زينب‌. لذا زينب‌ كبري‌ را در رديف‌ معصومين‌ مي‌دونند. جزء حجج‌ خدا هست‌ و كلامش‌ حجته‌. يعني‌ اگر اشتباه‌، خطا اصلا در وجود مقدس‌ زينب‌ سلام‌ الله‌ عليها نبود و حضرت‌ زينب‌ مثل‌ فاطمة‌ زهرا از علم‌ لدني‌ برخوردار بود. يعني‌ خدا تعليماتش‌ را داده‌ بود. و انت‌ بحمد الله‌ عالمة‌ غير معلمه‌. اين‌ جمله‌اي‌ است‌ كه‌ حضرت‌ سجاد فرمود. امام‌ فرموده‌. تو بحمدالله‌ يك‌ عالمه‌اي‌ هستي‌ كه‌ كسي‌ بهت‌ چيزي‌ ياد نداده‌. يعني‌ ذاتا اينطور. مثل‌ معصوم‌. مثل‌ امام‌ معصوم‌. اين‌ هم‌ يك‌ جمله‌. مطلب‌ سوم‌ در روز يازدهم‌ محرم‌، وقتي‌ ديد امام‌ سجاد داره‌ نگاه‌ ميكنه‌ به‌ بدن‌ پاره‌ پارة‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ عليه‌ السلام‌ كه‌ معلومه‌ از حال‌ رفته‌، چون‌ امام‌ سجاد آنطور كه‌ نوشتند، پاهاي‌ مباركش‌ را زير شكم‌ شتر، شما مي‌تونيد تصور كنيد اين‌ چه‌ وضعي‌ ميشه‌. چون‌ روي‌ شتر هيچي‌ نينداخته‌ بودند. هيچي‌. شتر لخت‌. خوب‌ طبعا انسان‌ نميتونه‌ آنجا، مخصوصا مريض‌ باشه‌. مي‌خوان‌ هم‌ ببرند بهرحال‌. و اينها بنا داشتند اهل‌ بيت‌ عصمت‌ را بكشند به‌ هر صورتي‌ كه‌ هست‌. اين‌ پاها را زير شكم‌ شتر بستند كه‌ نيفته‌ حضرت‌. خوب‌ ايشان‌ توجه‌ پيدا كرده‌ توي‌ گودي‌ قلتگاه‌. آخه‌ معرفت‌ امام‌ نسبت‌ به‌ امام‌ غير از معرفت‌ من‌ و شماست‌ نسبت‌ به‌ امام‌. حجت‌ خداست‌. خداي‌ مجسمه‌ روي‌ زمين‌ اينطور توي‌ گودي‌ قتلگاه‌. مي‌خواهيد چراغها را خاموش‌ كنيد. عيبي‌ نداره‌. توي‌ گودي‌ قتلگاه‌ افتاده‌. بدن‌ پاره‌ پاره‌. سر در بدن‌ نيست‌. دست‌ از بدن‌ قطع‌ شده‌. حتي‌ پيراهن‌ پاره‌اي‌ هم‌ كه‌ در بدن‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ بوده‌، آنهم‌ الان‌ نيست‌. اطرافش‌ سنگ‌، چوب‌، شمشير شكسته‌ ريخته‌. حجت‌ خدا محو اين‌ جريان‌ شده‌. يك‌ دفعه‌ اينجا زينب‌ كبري‌ امام‌ زمانش‌ را حفظ‌ ميكنه‌. صدا زد مالي‌ اراك‌ ابن‌ اخي‌. پسر برادر چي‌ شده‌ كه‌ من‌ مي‌بينم‌ تو داري‌ با جانت‌ بازي‌ مي‌كني‌؟ تو حجت‌ خدا هستي‌. بايد عالم‌ به‌ ارادة‌ تو حفظ‌ بشه‌. و الي‌

 

۶ جمادیالاول ۱۴۱۵ قمری- نبوت‌ ۶ (شناخت‌ رسول‌) اخلاق‌ خ‌ ۶۳

 نبوت‌ 6 (شناخت‌ رسول‌) اخلاق‌ خ‌ 63

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمدلله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌. واللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجميعن‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 قرآن‌ را كه‌ تلاوت‌ كردند من‌ خيلي‌ دوست‌ داشتم‌ اين‌ صبية‌ ما بخوند ولي‌ يك‌ مطلبي‌ به‌ نظرم‌ آمد چون‌ آدمهاي‌ حرف‌ مفت‌ گو زيادند، بعد ممكنه‌ كه‌ همين‌ اندازه‌ برن‌ بگن‌ كه‌ فلاني‌ گوش‌ مي‌داد يا نشست‌ و خانمي‌ قرآن‌ خوند. بعد اين‌ مطلب‌ به‌ همين‌ صورت‌ پخش‌ بشه‌ و من‌ براي‌ احتياط‌ گفتم‌ كه‌ حالا از روي‌ نوار خونده‌ بشه‌ تا اون‌ كه‌ خانمها دقيق‌ هم‌ به‌ آيات‌ قرآن‌ گوش‌ بدن‌ و صحيح‌ هم‌ بخونند، خوندنش‌ را ياد بگيرند و هم‌ اين‌ كه‌ فرقي‌ نمي‌كنه‌ كه‌ قرآن‌ را صداش‌ را اون‌ كلام‌ خداست‌ حالا گاهي‌ كلام‌ خدا از درخت‌ مي‌ياد بيرون‌. مثل‌ جريان‌ حضرت‌ موسي‌ كه‌ از جانب‌ درختي‌ حضرت‌ موسي‌ ديد كه‌ صداي‌ خدا مي‌ياد. يا از توي‌ ضبط‌ صوت‌ باشه‌ يا از حلقوم‌ كسي‌ باشه‌ همش‌ مال‌ خداست‌ و كلام‌ هم‌ كه‌ كلام‌ خداست‌. فقط‌ گوش‌ خدايي‌ شما لازمه‌ كه‌ اين‌ آيات‌ را بشنوه‌ و انشاءالله‌ كوشش‌ كنيد همان‌ ادبي‌ كه‌ بايد داشته‌ باشيد و تمرين‌ ادب‌ و به‌ اصطلاح‌ تواضع‌ در مقابل‌ كلام‌ خدا از همين‌ جا شروع‌ مي‌شه‌. تمرينش‌. بايد شماها تمرين‌ كنيد كه‌ در مقابل‌ كلام‌ خدا چگونه‌ تواضع‌ كنيد. انشاء الله‌ هفتة‌ آينده‌ همه‌ دفترها را بياريد يك‌ هفته‌ بايد دفترها برسي‌ بشه‌. و هفتة‌ بعد انشاء الله‌ تحويل‌ بگيريد. اين‌ آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ شد يكي‌ از بحثهاي‌ ما را حاوي‌ بود. بحثهاي‌ نبوت‌ ما. كه‌ ما دربارة‌ نبوت‌ بحث‌ مي‌كرديم‌. دربارة‌ شناخت‌ پيغمبر. پيغمبر از صفات‌ و خصوصياتش‌ اين‌ است‌ كه‌ بايد به‌ لغاتي‌ كه‌ مردمي‌ كه‌ تحت‌ تبعيتش‌ هستند آشنا باشه‌. مثلا حضرت‌ موسي‌ به‌ زبان‌ عبري‌ بايد لااقل‌ آشنا باشه‌ به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ مردمي‌ كه‌ اون‌ وقت‌ بودند همه‌ زبانشون‌ عبري‌ بود. چيزهايي‌ كه‌ لازمه‌ براي‌ يك‌ فرد با كماله‌ بايد داشته‌ باشه‌. نوشتن‌ يكي‌ از وسايل‌ تبليغه‌. بايد پيغمبر نوشتن‌ را بلد باشه‌. چون‌ اگر وسايل‌ تبليغ‌ در اختيار اون‌ پيغمبر نباشه‌، اون‌ پيغمبر برنامه‌اش‌ ناقص‌ مي‌مانه‌. دربارة‌ پيغمبران‌ گذشته‌ چون‌ تاريخ‌ صحيحي‌ غير از اونچه‌ در قرآن‌ آمده‌ در اختيارمون‌ نيست‌ ولي‌ دربارة‌ پيغمبر اسلام‌ بعضي‌ از سنيها و سني‌ مسلكها كه‌ خدا انشاء الله‌ اينها را هدايتشون‌ بكنه‌ اينها فكر مي‌كنند پيغمبر اكرم‌ سواد نداشت‌. امام‌ باقر لعنت‌ مي‌كنه‌ اينها را، مي‌گه‌ خدا لعنت‌ كنه‌ اينها را چطور مي‌گن‌ پيغمبر اكرم‌ سواد نداشت‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد من‌ پيغمبر را فرستادم‌ براي‌ اين‌ كه‌ ليعلمهم‌ الكتاب‌. تعليم‌ خوندن‌ و نوشتن‌ به‌ مردم‌ بده‌. كتاب‌ بدون‌ خوندن‌ و نوشتن‌ نه‌ تعليم‌ داده‌ مي‌شه‌ نه‌ تعليم‌ گرفته‌ مي‌شه‌. يك‌ عده‌ از شيعيان‌ هم‌ هستند كه‌ اينها هميشه‌ مثل‌ ثروتمندهايي‌ كه‌ اينها گدا طبعند. هميشه‌ مي‌گن‌ دستشون‌ به‌ گدايي‌ به‌ طرف‌ ديگران‌ و حال‌ اين‌ كه‌ روي‌ گنج‌ نشسته‌اند. اينها مبغوض‌ خدا و پيغمبرند. كسي‌ كه‌ بره‌ منابع‌ مطالبش‌ راو مسائلش‌ را و احكامش‌ را از اهل‌ سنت‌ دريافت‌ كنه‌ و با داشتن‌ ائمة‌ اطهار و مخصوصا پيغمبر اكرم‌ و امام‌ صادق‌ و ائمه‌اي‌ مثل‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ كشكول‌ گداييش‌ را برداره‌ بره‌ در خانة‌ كسي‌ مثل‌ ابوحنيفه‌ و محمد ابن‌ ادريس‌ شافعي‌ و احمد ابن‌ مالك‌ و انس‌ ابن‌ مالك‌ و احمد ابن‌ حنبل‌ و اينها اين‌ شخص‌ ديوانه‌ است‌ علاوة‌ بر اين‌ كه‌ يك‌ آدم‌ گدا طبعي‌ است‌، اينطوري‌ هم‌ هست‌. ما با اين‌ افراد هيچ‌ كاري‌ نداريم‌ اين‌ كتابهايي‌ كه‌ اينطوري‌ هم‌ هست‌ نخونيد. در هر سطحي‌ از تحصيلات‌ هستيد صراط‌ مستقيم‌ اون‌ است‌ كه‌ سخنان‌ خاندان‌ عصمت‌ در بينتون‌ باشه‌. چه‌ اگر سخني‌ براي‌ ديگران‌ مي‌گيد و چه‌ گوش‌ مي‌ديد و چه‌ مي‌خوانيد و چه‌ مطالعه‌ مي‌كنيد كلمات‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ را موضوع‌ فكرتون‌ و علمتون‌ و دانشتون‌ قرار بديد. چون‌ اونها معصومند، اونها صراط‌ مستقيمند و شما هم‌ بايد توي‌ صراط‌ مستقيم‌ باشيد. اگر مي‌بينيد يك‌ سني‌ مسلك‌ يا سني‌ يا كسي‌ كه‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ جسارت‌ مي‌كنه‌ مي‌گه‌ پيغمبر سواد نداشت‌ توي‌ غار حرا، مشغول‌ مناجات‌ با خدا بود يك‌ دفعه‌ يكم‌ صدايي‌ شنيد كه‌ اون‌ هم‌ كه‌ شماها كه‌ اهل‌ تزكية‌ نفس‌ هستيد مي‌دونيد چقدر مبتزل‌ و پايينه‌. پيغمبر در سن‌ چهل‌ سالگي‌ تازه‌ صدايي‌ شنيده‌ و وحشت‌ كرده‌. خدا دهن‌ اينها را بشكنه‌. وحشت‌ كرده‌ و ترسيد نفهميد كه‌ چي‌ هست‌ و بعد جبرئيل‌ گفت‌ اقراء بعد او هم‌ گفت‌ كه‌ من‌ خوندم‌ بلد نيستم‌ و بعد او گفت‌ اقراء باسم‌ ربك‌ الذي‌ خلق‌. به‌ اسم‌ خدا بخوان‌ تا بلد بشي‌. اين‌ حرفها جسارتهايي‌ است‌ به‌ پيغمبر و گوينده‌اش‌ اگر با توجه‌ بگه‌ و به‌ قصد اهانت‌ بگه‌ كافره‌. پيغمبر با هفتاد زبان‌ زندة‌ زمانش‌ مي‌گفت‌ و مي‌نوشت‌. هم‌ خوندن‌ را بلد بود هم‌ نوشتن‌ را كه‌ اين‌ كار بسيار كوچك‌ و جزئي‌ است‌. پيغمبر اكرم‌ علاوة‌ بر خوندن‌ و نوشتن‌ علوم‌ و اولين‌ و آخرين‌ را داشت‌. ما در دعاي‌ ندبه‌ اعتقادمون‌ اين‌ است‌ كه‌ اوعودعته‌ علم‌ ما كان‌ و ما يكون‌ النقضاء خلقك‌. خدايا تو به‌ وديعه‌  گذاشتي‌ در وجود پيغمبر قرار دادي‌ علم‌ گذشته‌ و آينده‌ را تا وقتي‌ كه‌ خلقت‌ تمام‌ بشه‌ يعني‌ تا بي‌ نهايت‌. و پيغمبر اگر خوندن‌ و نوشتن‌ را اون‌ هم‌ با هفتاد زبان‌ بلد نبود و بلكه‌ با همة‌ زبانهايي‌ كه‌ در عالم‌ هست‌. اين‌ كلمة‌ هفتاد غالبا در روايات‌ به‌ معناي‌ كثرته‌. مثل‌ شما به‌ بچه‌اتون‌ مي‌گيد هفتاد مرتبه‌، صد مرتبه‌ بهت‌ گفتم‌ كه‌ اين‌ كار را نكن‌. يعني‌ زياد بهت‌ گفتم‌. يا اين‌ كه‌ امام‌ مي‌فرمايد هفتاد موضوع‌ (قطع‌ نوار) زبانهاي‌ زندة‌ دنيا چون‌ پيغمبره‌ بايد بلد باشه‌. نمي‌شه‌ با اشاره‌ مطالب‌ را به‌ مردم‌ بگه‌. با تمام‌ زبانها هم‌ مي‌خوند هم‌ مي‌نوشت‌. البته‌ توجه‌ داشته‌ باشيد كه‌ پيغمبر اكرم‌ خطاط‌ نبوده‌. اگر مي‌خواسته‌ بهترين‌ خط‌ را بنويسه‌ مي‌نوشت‌ ولي‌ ضرورت‌ نداشت‌ كه‌ خطات‌ درجة‌ اعلا باشه‌. البته‌ غلط‌ نبايد بنويسه‌. مثلا يك‌ جمله‌اي‌ را كه‌ با صاد بايد با صاد نوشته‌ بشه‌ ايشان‌ با سين‌ بنويسه‌ و متوجه‌ نباشه‌ و يا سين‌ را با صاد بنويسه‌. يك‌ غلط‌ املائي‌، انشايي‌ اينها البته‌ پيغمبر اكرم‌، گاهي‌ مي‌شه‌ كه‌ مردم‌ غلط‌ تلقي‌ مي‌كنند مردم‌ غلط‌ اين‌ را باهاش‌ برخورد مي‌كنند. يعني‌ مثلا يك‌ جملة‌ غلطي‌ توي‌ مردم‌ معروف‌ شده‌. الان‌ شما در بين‌ شماها يك‌ غلطي‌ معروف‌ هست‌. كه‌ اكثرتون‌ هم‌ استعمال‌ مي‌كنيد. پيغمبر البته‌ اگر صحيحش‌ را استعمال‌ كرد شما نگيد كه‌ اون‌ غلط‌ مي‌گه‌، روي‌ كلام‌ خودتون‌ بنشينيد فكر كنيد. مثلا حالا از باب‌ نمونه‌ مي‌گيد كه‌ من‌ به‌ فلاني‌ مشكوكم‌. اين‌ غلطه‌ها. به‌ فلاني‌، كه‌ گاهي‌ مي‌ياد اينجا يك‌ سري‌ مي‌زنه‌ و مي‌ره‌ من‌ مشكوكم‌. اينجا درستش‌ چيه‌؟ كي‌ مي‌تونه‌ بگه‌؟ بله‌، هيچكدومتون‌ نمي‌دونيد كه‌ بايد بگيد كه‌ شاكم‌ و او مشكوكه‌. او مشكوك‌ هست‌ نه‌ من‌، من‌ شاكم‌، شك‌ كننده‌ هستم‌ من‌ فائلم‌ اون‌ مفعلول‌، من‌ شاكم‌ او مشكوك‌. حالا از باب‌ نمونه‌. اينجا اگر پيغمبر اكرم‌ فرمود  من‌ شاكم‌ شما نگيد چرا نگفت‌ مشكوكم‌ اين‌ تو غلط‌ مي‌گفتي‌ معروف‌ هم‌ باشه‌ ولو اين‌ كه‌ در بين‌ همة‌ مردم‌ هم‌ اين‌ كلام‌ معروف‌ باشه‌ او درستش‌ را مي‌گه‌.

 اما اگر يك‌ چيزي‌ همان‌ را به‌ عكس‌ پيغمبر آمد گفت‌ من‌ نسبت‌ به‌ فلاني‌ شاكم‌ اين‌ نمي‌گه‌ پيغمبر هيچ‌ وقت‌ غلط‌ الفاظ‌ را ادا نمي‌كنه‌ دليلش‌ هم‌ رواياتي‌ كه‌ هست‌ يك‌ كلمه‌ غلط‌، غلط‌ ادبي‌ در تمام‌ روايات‌ و كلمات‌ پيغمبر اكرم‌ ديده‌ نمي‌شه‌. ولي‌ خط‌ پيغمبر حالا بهترين‌ خط‌ باشه‌ ولي‌ اگر يك‌ خط‌ معمولي‌ ديديد، در روايت‌ دارد كه‌ ائمة‌ اطهار خطشون‌ معمولي‌ است‌ نه‌ خيلي‌ خط‌ بدي‌ دارند كه‌ اصلا نشه‌ خوند نه‌ هم‌ خط‌ خوبي‌ كه‌ به‌ اصطلاح‌ خطاطها مي‌نويسند اينجوري‌. و اونچه‌ هم‌ كه‌ تا بحال‌ از خطهايي‌ كه‌ از ائمه‌ عليه‌ السلام‌ رسيده‌ بخصوص‌ خط‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فدا همينطوري‌ بوده‌. قيافة‌ شما قيافة‌ ناقصي‌ نيست‌، قيافة‌ پيغمبر و ائمه‌، شما حالا مي‌گيد كه‌ امام‌ بايد زيباترين‌ شكلها و قيافه‌ها را داشته‌ باشه‌. اين‌ طور نيست‌ معمولي‌. حتي‌ در احاديث‌ و روايات‌ و تاريخ‌ هست‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ مي‌نشست‌ و يك‌ عده‌ از اصحاب‌ هم‌ مي‌نشستند و دائره‌ وار مي‌نشستند نه‌ يكي‌ بالا و يكي‌ پايين‌. وقتي‌ كه‌ يك‌ نفر نمي‌شناخت‌ پيغمبر را، متحير مي‌موند كه‌ پيغمبر كدام‌ يكي‌ از اينهاست‌. حالا اگر يك‌ زيبايي‌ فوق‌ العاده‌اي‌ مثل‌ حضرت‌ يوسف‌ مي‌داشت‌ خوب‌ ديگه‌ شناخته‌ مي‌شد. يعني‌ هر كدام‌ زيباترند همان‌ پيغمبره‌. يا در اون‌ جريان‌ اون‌ عالم‌ بزرگ‌ كه‌ در كرمانشاه‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ با دوازده‌ نفر به‌ منزلش‌ آمدند كه‌ در كتاب‌ ملاقات‌ با امام‌ زمان‌ من‌ نقل‌ كردم‌، صاحب‌ خانه‌ از علما بود ديد همه‌ يك‌ جورند تقريبا، و شخص‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را نشناخت‌. يعني‌ فرقي‌ بين‌ اين‌ دوازده‌ نفر نبود. يا اون‌ عالم‌ محترم‌ ديگر كه‌ در حرم‌ حضرت‌ رضا با يك‌ وسايلي‌ متوجه‌ مي‌شه‌ كه‌ حضرت‌ در حرمند و سه‌ نفر به‌ نظرش‌ مي‌يان‌ كه‌ يكي‌ از اينها حضرته‌ مي‌گه‌ كه‌ يك‌ نفرشون‌ جلوي‌ ضريح‌ نشست‌ دو نفر رفتند بالا سر. من‌ تو ذهن‌ خودم‌ اوني‌ بود كه‌ جلوي‌ ضريح‌ نشسته‌ در پيش‌ رو نشسته‌ اين‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ باشند. مي‌گفت‌ من‌ بالاي‌ سر ايشان‌ وايستادم‌ كه‌ زيارتشون‌ را بخونند و من‌ بعد عرض‌ حال‌ كنم‌. ديدم‌ بعد از لحظاتي‌ اون‌ كه‌، اون‌ دو نفري‌ كه‌ رفته‌ بودند بالا سر يكيشون‌ آمد به‌ اين‌ شخص‌ عرض‌ كرد كه‌ انتحن‌ المهدي‌، يعني‌ امام‌ زمان‌ رفت‌ پاشو بريم‌. و اين‌ هم‌ پاشد و سريع‌ رفت‌ كه‌ من‌ به‌ گردشون‌ نرسيدم‌.

 پس‌ معلومه‌ كه‌ انسان‌، اين‌ مي‌خواد اين‌ مطلب‌ را بهتون‌ بفهمونم‌ كه‌ امام‌ و پيغمبر گاهي‌ مي‌شه‌ قيافه‌ هاشون‌ با قيافه‌هاي‌ ديگران‌ فرقي‌ نمي‌كنه‌. اما اين‌ را بدونيد كه‌ ناقص‌ نيست‌. مثلا خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ امام‌ زمان‌ را شما ببينيد كه‌ عينك‌ داشته‌ باشه‌ ولي‌ چشمش‌ يقينا كم‌ نور نيست‌ اون‌ را شايد زده‌ بخاطر اين‌ كه‌ شما نشناسيدش‌، مثل‌ نقابي‌ كه‌ روي‌ صورت‌ مي‌انداختند، در قديمها مردها هم‌ گاهي‌ مي‌خواستند شناخته‌ نشن‌ نقاب‌ روي‌ صورتشون‌ مي‌انداختند مرسوم‌ بود. حالا مرسوم‌ نيست‌ ولي‌ اون‌ وقتها مرسوم‌ بود يا براي‌ اين‌ كه‌ شناخته‌ نشن‌ يا براي‌ اين‌ كه‌ عفتشون‌ و زيباييشون‌ ايجاب‌ مي‌كرد كه‌ اين‌ كار را بكنند. موسي‌ مبرقع‌، پسر امام‌ هادي‌ كه‌ قبر مطهرش‌ در قم‌ هست‌ كه‌ سادات‌ برقعي‌ و رضوي‌ از او هستند ايشان‌ وقتي‌ وارد قم‌ شد، رو صورتش‌ نقاب‌ انداخته‌ بود. از همانجا هم‌ اسمش‌ مبرقع‌ يعني‌ نقاب‌ انداخته‌ شد. و بخاطر اين‌ كه‌ يك‌ زيبايي‌ داشت‌ كه‌ هر چشمي‌ نمي‌تونست‌ ببيندشون‌. هيچ‌ كدام‌ از ائمه‌ نقاب‌ نمي‌انداختند و معمولي‌ بودند. عينك‌ هم‌ اگر يك‌ وقتي‌ حالا دلائلي‌ شديدي‌ داشتيد كه‌ يك‌ آقايي‌ مثلا حضرت‌ ولي‌ عصره‌، و عينك‌ زده‌، نگيد چشمهاش‌ كم‌ نور بوده‌. نه‌ ممكن‌ است‌ مثل‌ نقاب‌ باشه‌ كه‌ شما را مثلا پرتتون‌ كنند. چون‌ معناي‌ غيبته‌، به‌ هيچ‌ شكل‌ امام‌ زمان‌ ديده‌ نمي‌شه‌ در چشم‌ شماها تصرف‌ مي‌كنند. اون‌ حقيقت‌ واقعي‌، قيافة‌ مخصوصي‌ كه‌ با اون‌ قيافه‌ از مادر متولد شده‌، اون‌ قيافه‌ كم‌ افراد مي‌بينند اگر هم‌ ببينند دو دفعه‌ بيشر نمي‌بينند، دفعة‌ دوم‌ به‌ يك‌ قيافة‌ ديگر مي‌بينند براي‌ اين‌ كه‌ خوب‌ اگر حضرت‌ را مردم‌ فضولند به‌ هر حال‌ به‌ هم‌ نشون‌ مي‌دن‌ اگر با يك‌ قيافه‌ هميشه‌ ظاهر بشه‌ و توي‌ مردم‌ حركت‌ كنه‌ يكي‌ كه‌ شناخت‌ به‌ ديگران‌ مي‌گه‌ و معرفي‌ مي‌كنه‌. لذا حضرت‌ در چشم‌ طرف‌ تصرف‌ مي‌كنند. مكرر ديده‌ شده‌ كه‌ مثلا دو نفر يك‌ آقا را در يك‌ لحظه‌ ديده‌اند يكي‌ به‌ يك‌ شكل‌، يكي‌ به‌ شكل‌ ديگر. يكي‌ مثلا به‌ شكل‌ يك‌ آدم‌ مسن‌، يكي‌ به‌ شكل‌ جوان‌. اين‌ بخاطر اينه‌ كه‌ مسئلة‌ غيبت‌ و مسئلة‌ پنهاني‌، پنهان‌ بودن‌ محفوظ‌ بمانه‌. والا امام‌ عصر يا ائمة‌ ديگر يا خود پيغمبر اكرم‌ صل‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و صلم‌ قيافشون‌ با قيافة‌ سايرين‌ زياد فرقي‌ نداشته‌ ناقص‌ هم‌ نبوده‌. كر باشه‌، كور باشه‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ مثلا يك‌ وضعي‌ باشه‌ مثلا كوسه‌ باشه‌، ريش‌ نداشته‌ باشه‌، يا مثلا فرض‌ كنيد كه‌ يك‌ ور صورتش‌ كج‌ باشه‌ يك‌ هميچين‌ چيزهايي‌ كه‌ در نقص‌ در قيافه‌ هست‌ اينها حتما نيست‌ ولي‌ زيبايي‌ فوق‌ العاده‌اي‌ كه‌ در بين‌ مردم‌ هم‌ مشخص‌ باشه‌ نه‌ نداره‌، يعني‌ نبايد داشته‌ باشند و نداشتند پيغمبر اكرم‌ هم‌ نداشت‌، ائمة‌ اطهار هم‌ نداشت‌. چرا در بين‌ ائمه‌ مي‌گن‌ حضرت‌ مجتبي‌ زيباتر از سايرين‌ بوده‌ كه‌ البته‌ باز هم‌ معمولي‌ بوده‌.

 به‌ هر حال‌ اون‌، پيغمبر خطش‌، اين‌ را مي‌خواستم‌ بگم‌ پيغمبر اكرم‌ و همة‌ پيغمبران‌ خطشون‌ خط‌ معمولي‌ بود. و لذا هيچ‌ بعيد نيست‌ كه‌ نامه‌ هايي‌ كه‌ به‌ قيصر روم‌ كه‌ الان‌ هم‌ باقي‌ است‌ اون‌ نامه‌ و به‌ سلطان‌ ايران‌، چون‌ نامه‌هاي‌ مهم‌ را حضرت‌ با نام‌ خودشون‌ مي‌نوشتند و دست‌ خودشون‌ در موقعي‌ هم‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ مي‌خواد از دار دنيا بره‌ و توي‌ بستر كسالت‌ و سكنات‌ موت‌ افتاده‌اند مي‌فرمايد اوتوني‌ بدوات‌ و بياز براي‌ من‌ كاغذ و قلم‌ بياريد تا لاكتب‌، ببينيد اين‌ كلمة‌ لاكتب‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ من‌ بنويسم‌. چون‌ هر كي‌ ديگه‌ مي‌نوشت‌ قبول‌ نمي‌كردند. اگر علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بجاي‌ پيغمبر مي‌نوشت‌. مي‌گفتند اين‌ از خودش‌ درآورده‌. عثمان‌ و سايرين‌ هم‌ كه‌ طبعا اگر مي‌نوشتند ما شيعه‌ را مي‌گفتيم‌ از خودش‌ درآورد اگر خلاف‌ نظرمون‌ بود اگر موافق‌ نظرمون‌ هم‌ كه‌ باشه‌ اونها قبولش‌ نمي‌كردند بنابر اين‌ پيغمبر اكرم‌ مي‌فرمايد يك‌ كاغذ و قلم‌ بياوريد تا من‌ براي‌ شما بنويسم‌. ببينيد خيلي‌ صريح‌ سني‌ و شيعه‌  هم‌ اين‌ روايات‌ را نقل‌ كردند پس‌ معلومه‌ پيغمبر مي‌تونست‌ بنويسه‌. كارهاي‌ مهم‌ را خودش‌ انجام‌ مي‌داد ولي‌ خوب‌ به‌ خاطر گرفتاريهاي‌ زياد كارهاي‌ زياد مشكلات‌ زياد كه‌ طبيعي‌ بود كسي‌ كه‌ در ظرف‌ بيست‌ و سه‌ سال‌ صد غزوه‌ رفته‌، صد تا جنگ‌ براش‌ پيش‌ آمده‌ با مردم‌ درگيره‌، قرآن‌ را بايد تعليم‌ بده‌، مردم‌ را بايد تزكية‌نفس‌ بكنه‌ راهنمايي‌ براي‌ تزكية‌ نفس‌ بكنه‌ و يذكيهم‌ و يعلمهم‌ الكتاب‌ والحكمه‌ اين‌ ديگه‌ فرصت‌ اين‌ كه‌ براي‌ هر كسي‌ نامه‌ بنويسه‌ نبود. نامه‌ها را به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كه‌ كاتب‌ وحي‌ بود مي‌فرمايد كه‌ بنويسه‌ و لذا يك‌ كتاب‌ الان‌ در دست‌ حضرت‌ بقية‌ اللهه‌ كه‌ سني‌ و شيعه‌ نقل‌ كردند و بخصوص‌ روايات‌ زيادي‌ داره‌ كه‌ پيغمبر فرموده‌، چون‌ اين‌ را بدونيد اگر يك‌ نويسنده‌ يك‌ چنين‌ شانسي‌ داشته‌ باشه‌ كه‌ يك‌ تند نويس‌ و امين‌ در اختيارش‌ باشه‌ كه‌ او بنويسه‌ و او بگه‌ اين‌ نويسنده‌ خيلي‌ موفقه‌. اون‌ حتي‌ امروز هم‌ در دنياي‌ امروز مطرحه‌. چون‌ انسان‌ وقتي‌ كه‌ اين‌ را از نظر فني‌ بهتون‌ بگم‌. خود من‌ اين‌ توفيق‌ را ندارم‌ ولي‌ اگر موفق‌ بشه‌ خيلي‌ خوبه‌. انسان‌ وقتي‌ كه‌ هم‌ خودش‌ مي‌نويسه‌ هم‌ خودش‌ مي‌گه‌ بايد هم‌ فكر بكنه‌ هم‌ دستش‌ كار بكنه‌ اينها با هم‌ همانگي‌ كاملا ندارند و لذا معطل‌ مي‌شه‌ يعني‌ اگر يك‌ نفر نويسنده‌ باشه‌ و يك‌ نفر هم‌ به‌ اصطلاح‌ بگه‌ مطالب‌ را تنظيم‌ بكنه‌ مطالب‌ را اون‌ فقط‌ بنويسه‌ و اين‌ فكر نكنه‌ در مطالب‌ ولي‌ اين‌ فكر بكنه‌. اين‌ كار تقسيم‌ بشه‌ بين‌ دو نفر اين‌ خيلي‌ سريع‌ كار پيش‌ مي‌ره‌. يعني‌ شما ممكنه‌ تنهايي‌ كه‌ خودتون‌ بگيد و خودتون‌ بنويسيد يك‌ صفحه‌ بنويسيد ولي‌ وقتي‌ كه‌ يك‌ تند نويس‌ در اختيارتون‌ باشه‌ كه‌ او فقط‌ بنويسه‌ اون‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ ده‌ صفحه‌ ممكنه‌ در همان‌ مدتي‌ كه‌ يك‌ صفحه‌ را خودش‌ تنها مي‌نوشت‌ ده‌ صفحه‌ بنويسه‌.

 لذا پيغمبر اكرم‌ وحي‌ بهش‌ نازل‌ مي‌شه‌. خيلي‌ تشكيلات‌ مفصلتر بود. غير از ما بود كه‌ مثلا حالا به‌ وسيلة‌ اون‌ نم‌ نمي‌كه‌ از حكمت‌ در قلبمون‌ به‌ اصطلاح‌ جاري‌ مي‌شه‌ اون‌ نم‌ نم‌ يا اون‌ مختصري‌ كه‌ به‌ هر حال‌ هست‌ اين‌ را تا انسان‌ جمعش‌ كنه‌ و بياردش‌ روي‌ قلم‌ كلي‌ كار داره‌ اما پيغمبر خودش‌ منبع‌ حكمته‌. يعني‌ اقيانوس‌ حكمته‌. فقط‌ يك‌ نفر مي‌خواد اين‌ را روي‌ قلم‌ بياره‌. مي‌نشست‌ از جانب‌ پروردگار وحي‌ و الهام‌ مي‌شد. جرَت‌ از قلب‌ پيغمبر جاري‌ مي‌شد من‌ قلبه‌ الي‌ لسانه‌. به‌ زبانش‌، به‌ زبانش‌ كه‌ جاري‌ مي‌شد علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌نوشت‌. تقسيم‌ شده‌ بود كارها و نويسنده‌ هم‌ البته‌ بايد يك‌ قدري‌ آگاه‌ باشه‌ از مطالب‌ چون‌ گاهي‌ ممكنه‌ كه‌ آگاه‌ نباشه‌ غلط‌ بنويسه‌. نه‌ مثل‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌، پيغمبر مثل‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نيست‌. نويسنده‌ مي‌خواد و لذا حضرت‌ صادق‌ گاهي‌ اين‌ كتاب‌ را نشان‌ داده‌. ائمة‌ اطهار بيشتر نشان‌ داده‌اند ولي‌ بيشتر امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ نشون‌ مي‌داد.كه‌ بخط‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و گفتار پيغمبر. و اين‌ كتاب‌ بقدري‌ قطور بود كه‌ اصحابي‌ كه‌ آن‌ كتاب‌ را ديده‌اند ميگويند به‌ قطر ران‌ شتر. مي‌دونيد ران‌ شتر شايد ده‌ هزار صفحه‌ كاغذ و كتاب‌ را روي‌ هم‌ بگذارند، تازه‌ بشه‌ آنقدر. شايد باز هم‌ ريز نوشته‌ بودند، مثل‌ ما كاغذ حروم‌ نكرده‌ بودند و خيلي‌ حوصلة‌، چون‌ كتابهاي‌ قديمي‌ اينطور بوده‌. مثلا از مشهد مي‌خواستند بروند براي‌ كربلا سه‌ ماه‌ چهار ماه‌ توي‌ راه‌ بودند. يك‌ همچين‌ حوصله‌هايي‌ داشتند. لذا كتابها را هم‌ مي‌خونند. حالا ايني‌ كه‌ مي‌بينيد كتاب‌ بايد خدمت‌ شما عرض‌ شود سرفصل‌ داشته‌ باشه‌ و فلان‌ داشته‌ باشه‌ و نميدونم‌، باصطلاح‌ خط‌ داشته‌ باشه‌ و اين‌ حرفها؛ اين‌ بخاطر همين‌ كم‌ حوصلگي‌ ماست‌. الان‌ شما اين‌ كتاب‌ سادة‌ قديمي‌ را بگذاريد جلوتون‌ چشمتون‌ تا چشمتون‌ به‌ آن‌ صفحه‌ بيفته‌، سياه‌ ميشه‌ اصلا. نمي‌تونيد پنج‌ خطش‌ را بخونيد. اين‌ بخاطر كم‌ حوصلگي‌ و كم‌ استقامتي‌ و ضعف‌ ماست‌ كه‌ كتابهاي‌ ما امروز سفيدي‌ بيشتر از خط‌ و نوشته‌ داره‌. و الا در گذشته‌ كتاب‌ پر مي‌نوشتند حتي‌ حاشيه‌هاي‌ ريزي‌ هم‌ اطرافش‌ مي‌نوشتند و بايد با ذره‌بين‌ خونده‌ بشه‌. الان‌ كتابهاي‌ قديمي‌ هست‌ كه‌ با اينكه‌ چاپيه‌، اينجوري‌ نوشته‌ شده‌. ديديد طبعا. بخواهيد راه‌ نزديك‌، همين‌ سيوطي‌ و جامع‌ المقدماتي‌ كه‌ الان‌ طلبه‌ها مي‌خونند چاپهاي‌ جديدش‌ را نميگم‌، چاپ‌ حتي‌ در روايت‌ هست‌ كه‌ عرش‌ خدش‌، مثلا اگر شما يك‌ كسي‌ آمد با يك‌ سيم‌ نازكي‌ يك‌ خطي‌ انداخت‌ همين‌ اندازه‌. اين‌ چقدر ديه‌ داره‌، چقدر بايد او پول‌ بپردازه‌، اينها توي‌ احكام‌ فعلي‌ ما نيست‌، در آن‌ كتاب‌ بود. تمام‌ احكام‌ صريح‌ بيان‌ كرده‌. پيغمبر اكرم‌ دائما كارشون‌ اين‌ بوده‌ كه‌ با هم‌ حتي‌ راه‌ مي‌رفتند، دائما اين‌ مطالب‌ را مي‌گفتند و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ مي‌نوشت‌. ايني‌ كه‌ علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌نوشت‌ و پيغمبر ميگفت‌، اين‌ معناش‌ اين‌ نيست‌ كه‌ خودش‌ بلد نبوده‌ بنويسه‌. عرض‌ كردم‌. بهترين‌ و موفقترين‌ نويسنده‌ها آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ بگويد و ديگري‌ بنويسه‌. مرحوم‌ مجلسي‌ رحمة‌ الله‌ عليه‌ وقتي‌ كه‌ اين‌ كتاب‌ بحار الانوار كه‌ صد و ده‌ جلده‌ و مثل‌ اين‌ كتاب‌ شايد دهها جلد ديگه‌ هم‌ نوشته‌، اين‌ اگر مي‌خواست‌ تمامش‌ را خودش‌ بنويسه‌، موفق‌ نميشد. يك‌ عده‌ كتّاب‌ بودند. كتّاب‌ به‌ معناي‌ نويسندگان‌، اينها دورو برش‌ بودند. مي‌نشسته‌ و ميگفته‌ و مي‌نوشتند.

 علي‌ بن‌ ابيطالب‌ همه‌ را نوشت‌. وقتي‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ از دار دنيا رفتند و سقيفه‌ تشكيل‌ دادند و خليفه‌ تعيين‌ كردند و فاطمة‌ زهرا را آنطور كتك‌ زدند و در خانة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را آتش‌ زدند و حسنين‌ را زير دست‌ و پامال‌ كردند. بعد از آن‌ چند روزي‌ كه‌ گذشت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كتابش‌ را برداشت‌ آورد. گفت‌ اين‌ كتاب‌ گفتار پيغمبره‌ و خط‌ من‌. گفتند ما به‌ كتاب‌ تو احتياج‌ نداريم‌. چون‌ مي‌دونستند كه‌ آنجا، او را اگر قبول‌ كنند خودشون‌ را رد كردند. لذا كتاب‌ را قبول‌ نكردند. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كتاب‌ را برد در منزل‌. طلحه‌ و زبير آمدند گفتند اين‌ كتاب‌ را شما بده‌ خصوصي‌، حضرت‌ گفت‌ نه‌ اين‌ كتاب‌ بايد در دست‌ همه‌ باشه‌، همه‌ قبولش‌ كنند. چون‌ اختلاف‌ ممكنه‌ بشه‌. اين‌ را من‌ ميگم‌. يا بايد دست‌ امام‌ معصوم‌ باشه‌ تا وقتي‌ كه‌ بتونه‌ يك‌ روزي‌ به‌ همه‌ بده‌. من‌ نمي‌خوام‌، اينهايي‌ كه‌ عرض‌ ميكنم‌ توضيحي‌ است‌ كه‌ من‌ ميدم‌. حضرت‌ فرمود من‌ نمي‌خوام‌ شيعه‌ يك‌ كتاب‌ و يك‌ برنامة‌ خاصي‌ داشته‌ باشه‌، سني‌ يك‌ برنامه‌. من‌ مي‌خوام‌ مردم‌ با فهم‌ و درك‌ بيايند جلو. اختلاف‌ بين‌ مردم‌ مسلمان‌ نباشه‌. لذا كتاب‌ را داد به‌ حضرت‌ امام‌ حسن‌. حضرت‌ امام‌ حسن‌ هم‌ دادند به‌ حضرت‌ امام‌ حسين‌. اينها لوازم‌ امامته‌ كه‌ در ائمه‌ هست‌. حتي‌ از انبياء گذشته‌ هم‌ به‌ پيغمبر رسيده‌ و از پيغمبر به‌ حتي‌ ذوالفقار مثلا، از علي‌ بن‌ ابيطالب‌ به‌ امام‌ حسن‌ رسيد. هر چي‌ كه‌ از انبياء به‌ پيغمبر رسيده‌ بود، به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ دادند. يك‌ صندوقي‌ كارش‌ هم‌ خيلي‌ مشكل‌ نيست‌. چون‌ چيزهايي‌ است‌ كه‌ خيلي‌ حجم‌ زيادي‌ نداره‌. نهايتش‌ يك‌ صندوقي‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ همة‌ اينها را توي‌ آن‌ گذاشتند. حالا چرا اينجور دست‌ به‌ دستش‌ مي‌كنند؟ چرا توي‌ موزه‌اي‌ قرارش‌ نمي‌دهند به‌ مردم‌ نشون‌ نميدهند؟ اين‌ بخاطر اين‌ است‌ كه‌ اين‌ براي‌ تماشا نيست‌. اينها براي‌ عمله‌. براي‌ پياده‌ شدنه‌. كتاب‌ دانشگاه‌ را اگر به‌ دانشجوها درس‌ دادند و كتاب‌ حوزه‌ را اگر طلاب‌ علوم‌ ديني‌ درس‌ ندهند، يك‌ جا پشت‌ شيشه‌ بگذارند تماشايش‌ كنند، به‌ درد نميخوره‌. اينها ودايع‌ امامته‌. لذا اين‌ ودايع‌ يكيش‌ همين‌ كتابه‌. يك‌ يك‌ دادند تا رسيد به‌ حضرت‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌. در زمان‌ حضرت‌ صادق‌، چون‌ حضرت‌ چهار هزار طبق‌ برخي‌ از نقل‌ها و گفتارها، حضرت‌ چهار هزار شاگرد داشتند. طبعا زماني‌ بود كه‌ بين‌ بني‌ اميه‌ و بني‌ العباس‌ جنگ‌ بود و اينها مشغول‌ كارهاي‌ سياسيشون‌ بودند، امام‌ باقر و امام‌ صادق‌ پخش‌ معارف‌ دين‌ را كردند. يعني‌ از اين‌ فرصت‌ استفاده‌ كردند اينها و اين‌ كار را كردند. و لذا وقتي‌ كه‌ يكي‌ از شاگردها ميگفت‌ آقا اين‌ روايتي‌ كه‌ خونديد كجا نوشته‌، ما توي‌ كتابها نديديم‌. حضرت‌ مي‌رفت‌ آن‌ كتاب‌ را مي‌آورد، خيلي‌ هم‌ سنگين‌ بود. مي‌آورد ورق‌ ميزد. ميگفت‌ ببين‌ عين‌ كلامه‌، من‌ از خودش‌ چيزي‌ نميگم‌، عين‌ كلامه‌ پيغمبره‌ و نوشته‌ مال‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. اينهم‌ خط‌ علي‌ بن‌ ابيطالبه‌. باز زمان‌ هارون‌ و مأمون‌ و حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر و علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا و ساير ائمه‌ عليهم‌ السلام‌ كه‌ امروز روز چهارشنبه‌ است‌، متعلق‌ است‌ به‌ حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر و علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا و امام‌ جواد و امام‌ هادي‌، اين‌ چهار امام‌ خيلي‌ غريب‌ بودند. اينها را وارد بعضي‌هايشون‌ را اجبارا وارد كارهاي‌ سياسي‌ كرده‌ بودند. و لذا بغير از علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ كه‌ بخاطر علم‌ دوستي‌ مأمون‌ حضرت‌ باز يك‌ مقداري‌ دستشون‌ باز بود و مطالب‌ زيادي‌ مثل‌ امام‌ صادق‌ از حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا نقل‌ شده‌، بقيه‌ ديگه‌ نتونستند اين‌ كتاب‌ را به‌ مردم‌ نشون‌ بدهند و به‌ دست‌ امام‌ عسگري‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ رسيد. حضرت‌ امام‌ عسگري‌ هم‌ كه‌ در تمام‌ دوران‌ عمر در ميان‌ يك‌ عسگر، يعني‌ لشگرگاه‌ يعني‌ پادگان‌، آنجا زندگي‌ ميكرد. از اين‌ جهت‌ هم‌ به‌ امام‌ عسگري‌، عسگري‌ مي‌گويند. عسگري‌ يعني‌ لشگري‌ مثلا. توي‌ امامي‌ كه‌ توي‌ لشگرگاه‌ زندگي‌ ميكنه‌. براي‌ اينكه‌ محصورش‌ كنند، محدودش‌ كنند، كسي‌ رفت‌ و آمد نكنه‌ با حضرت‌. و حضرت‌ عسگري‌ صلواة‌ الله‌ و روحي‌ له‌ الفدا، ايشان‌ دادند به‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌. كه‌ اين‌ كتاب‌ و ودايع‌ تمام‌ ائمه‌ و انگشترهايشون‌، شمشيرهايشون‌، حتي‌ حرزشون‌، چيزهايي‌ كه‌ مخصوص‌ يك‌ امام‌ يا يك‌ پيغمبر بود، همه‌اش‌ رسيد به‌ حضرت‌ وليعصر. اينها ضمنا بدونيد جزء ثروت‌ نيست‌. اينها بگيم‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ ثروت‌ اجدادش‌ بهش‌ رسيده‌. نه‌. اينها مال‌ مردمه‌. ولي‌ مردم‌ لياقت‌ ندارند كه‌ از اينها استفاده‌ كنند. تا زماني‌ كه‌ ظهور كند و دنيا را وقتي‌ كه‌ آرام‌ كرد، پر از عدل‌ و داد كرد، مردم‌ آمادگي‌ پيدا كردند، آنوقت‌ اينها را در اختيار مردم‌ مي‌گذاره‌ و صندوق‌ امانات‌ را در اختيار مردم‌ ميگذاره‌ كه‌ منجمله‌ اين‌ كتابه‌. و الان‌ در قبل‌ از غيبت‌، قبل‌ از ظهور هم‌ خوب‌ افرادي‌ هستند كه‌ امتيازات‌ قبل‌ از، امتيازات‌ زمان‌ ظهور را قبل‌ از ظهور بهشون‌ دادند. اينها هم‌ مي‌تونند از آن‌ كتاب‌ و از آن‌ ودايع‌ استفاده‌ بكنند با اجازة‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌.

 و منظورم‌ از همة‌ اين‌ مطالب‌ اين‌ بود كه‌ پيغمبر بايد وسيلة‌ تبليغ‌ در اختيارش‌ باشه‌. و آن‌ چيه‌؟ نوشتن‌ و خواندن‌ و گفتن‌. اگر پيغمبري‌ گنگ‌ باشه‌، خوب‌ به‌ درد نمي‌خوره‌. يا نتونه‌، خجالت‌ بكشه‌ نتونه‌ حرفش‌ را بزنه‌، به‌ درد نميخوره‌. حضرت‌ موسي‌ بعضي‌ها خيال‌ مي‌كنند گنگ‌ بود گفت‌ رب‌ اشرح‌ لي‌ صدري‌ و يسرلي‌ امري‌ و احلل‌ عقدة‌ من‌ لساني‌. اين‌ عقدة‌ از زبان‌ را خدايا عقدة‌ مرا از زبانم‌ بردار. اين‌ چون‌ خيلي‌ مهمه‌. گاهي‌ انسان‌ روي‌ يك‌ خجالتي‌ زبانش‌ مي‌گيره‌. فرعون‌ اين‌ آقازاده‌ را بزرگش‌ كرده‌. حالا مي‌خواد از طرف‌ خدا بره‌ بالاي‌ سرش‌ و بكشدش‌. و علاوه‌ يك‌ نفر از اينها را كشته‌. الان‌ خودش‌ محكوم‌ به‌ اعدامه‌ يك‌ همچين‌ آدمي‌. اون‌ آمده‌ وارد كاخ‌ فرعون‌ مي‌خواهد بشه‌. ميگه‌ خدايا اين‌ لكنت‌ زبان‌ مرا خودت‌ كنترل‌ كرد. چون‌ حضرت‌ موسي‌ خيلي‌ با حيا بود. آنقدر با حيا بود كه‌ مدتي‌ كه‌ با حضرت‌ خضر راه‌ ميرفت‌، يك‌ كلمه‌ حرف‌ نميزد. سرش‌ پائين‌ بود، اوامر او را گوش‌ مي‌داد. فقط‌ سه‌ جا، آنهم‌ بعد از مدتي‌، يعني‌ اگر حضرت‌ خضر آدم‌ كشته‌ اينها دو نفري‌ با هم‌ بودند. بالاخره‌ نميشه‌ كه‌ اين‌ بگه‌ من‌ نكشتم‌ به‌ من‌ چه‌؟ هر دوشون‌ تحت‌ تعقيب‌ بودند. سابقة‌ آدمكشي‌ هم‌ مي‌دونه‌ چقدر آدم‌ را اذيت‌ مي‌كنند. يا كشتي‌ را سوراخ‌ كرده‌. اينها ناگزير، بي‌ اختيار تقريبا از زبانش‌ در آمد. لذا ميگه‌ من‌ در همين‌ برنامه‌هايي‌ كه‌ ملاحظه‌ كرديد در سورة‌ كهف‌، مي‌فرمايد كه‌ من‌ فراموش‌ كردم‌ وقتي‌ كه‌ اعتراض‌ ميكنه‌، ميگه‌ من‌ فراموش‌ كردم‌ و شيطان‌ اين‌ فراموشي‌ را به‌ من‌ دست‌ داد. يعني‌ ديدم‌ تو آدم‌ كشتي‌ من‌ خوب‌ ناراحت‌ شدم‌. الان‌ شماها فرض‌ كنيد خودتون‌ را بگذاريد جاي‌ حضرت‌ موسي‌. واقعا هم‌ خضر باشه‌، پيغمبر، و واقعا هم‌ تعهد داده‌ باشيد. يك‌ كار خلاف‌ شرعي‌ بكنه‌ شما هيچي‌. همه‌اتون‌ يك‌ همچين‌ حالتي‌ شايد داشته‌ باشيد. اصلا ما به‌ اون‌ مرحله‌ كه‌ شايد به‌ اين‌ زوديها موفق‌ نشيم‌ برسيم‌. ايني‌ كه‌ ميگه‌ و احلل‌ عقدة‌ من‌ لساني‌، خدايا عقدة‌ زبان‌ مرا بردار؛ اين‌ معنايش‌ اينه‌ كه‌ من‌ كم‌ روئي‌ نكنم‌، زبانم‌ لكنت‌ نخوره‌ كه‌ من‌ به‌ فرعون‌ بگم‌ كه‌ خدا غير از توئه‌. تو خدا نيستي‌. نميتونم‌ بهش‌ بگم‌. اين‌ مرا بزرگ‌ كرده‌. مهربانيها به‌ من‌ كرده‌. ببينيد پدر، مادر، دوست‌، كسي‌ كه‌ يك‌ عمر به‌ شما مهرباني‌ كرده‌، اگر فرمان‌ الهي‌ آمد شما نبايد اينجا بگيد كه‌ اِ بيا تو، ناجوره‌ كه‌ من‌، نه‌. در مقابل‌ امر الهي‌ و واجباتتون‌ نه‌ پدر، نه‌ مادر، نه‌ فرزند، نه‌ خاله‌، نه‌ دختر خاله‌، نه‌ پسر خاله‌، نه‌ عمه‌، نه‌ عمو، هيچكس‌ به‌ حساب‌ نمي‌آيد. اما اگر پدر و مادر يك‌ كار مستحبي‌ را اسلام‌ بهت‌ گفته‌، يا حتي‌ پدرشوهر، يك‌ كار مستحبي‌ را گفت‌ نكن‌، نكن‌. يك‌ كار مكروهي‌ را گفت‌ بكن‌، بكن‌. اما اگر آمد و يك‌ كار حرامي‌ را بگه‌ بكن‌، تو بگي‌ چون‌ پدرمه‌ من‌ بايد گوش‌ بدم‌، نه‌ نميشه‌.

 لذا حضرت‌ موسي‌ در مقابل‌ فرعون‌ ايستاد، خيلي‌ هم‌ قرص‌ ايستاد و لكنت‌ لسان‌ هم‌ پيدا نكرد. اين‌ را از خدا خواسته‌ بود. يعني‌ كمك‌ الهي‌ بود. و الاّ پيغمبر گنگ‌ نيست‌. بعضي‌ها خيال‌ مي‌كنند حضرت‌ موسي‌ زبانش‌ مي‌گرفت‌. نه‌ اينطور نيست‌. هيچكدام‌ از پيغمبرها زبانشون‌ نمي‌گرفت‌. چون‌ زبان‌ و قلم‌ دو وسيلة‌ تبليغه‌ براي‌ انسان‌. اگر اين‌ دو چيز نباشه‌ انسان‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ نميتونه‌ موفق‌ باشه‌.

 خوب‌ اين‌ شرح‌ مربوط‌ به‌ نبوت‌ و آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ كرديد و انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ شماها را موفق‌ بداره‌ به‌ آنچه‌ كه‌ مرضي‌ او هست‌. يك‌ مطلبي‌ كه‌ اين‌ بهم‌ تقريبا الهام‌ شد و خيلي‌ مهمه‌. روزهاي‌ اولي‌ كه‌ اين‌ خانم‌ عطائيان‌ از دار دنيا رفته‌ بودند، خوب‌ ايشان‌ توي‌ تزكية‌ نفس‌ خودتون‌ مي‌دونيد نبودند، دخترهايشون‌ توي‌ تزكية‌ نفس‌ و الحمد لله‌ خيلي‌ هم‌ با كمالند؛ بودند. من‌ احساس‌ كردم‌ كه‌ روح‌ ايشان‌ آزاده‌. در همان‌ اول‌. خيلي‌ تعجب‌ كردم‌. بعد تحقيقاتي‌ كه‌ داشتيم‌ اين‌ بود كه‌ با قيد ضمانت‌ آزادشون‌ كردند. يعني‌ ضمانتشون‌ اينه‌ كه‌ وصيتهايشون‌ را عمل‌ بكنند وصي‌ ايشان‌ كه‌ وقتي‌ كه‌ وصيتها عمل‌ شد لذا من‌ به‌ شماها توصيه‌ ميكنم‌ كه‌ اگر كسي‌ به‌ شما وصيت‌ كرده‌ كه‌ نمازي‌ مثلا، يا روزه‌اي‌ يا مثلا فلان‌ پول‌ را به‌ مستحق‌ بدهيد، اين‌ را نگيد حالا باشه‌ چند روز. اگر زندان‌ مثلا فرض‌ كنيد طرفتون‌ باشه‌ ميگيد يك‌ شب‌ هم‌ زندان‌ نمانه‌. زود مي‌رويد باصطلاح‌ اون‌ بدهيش‌ را ميديد كه‌ يك‌ شب‌ هم‌ توي‌ زندان‌ نمانه‌. لذا بايد زود به‌ كارهاي‌ يك‌ كسي‌ كه‌ از دار دنيا رفته‌، پدرتون‌ باشه‌، مادرتون‌ باشه‌، هر كسي‌ از اقوامتون‌ باشه‌، اگر بهش‌ علاقمنديد بيشتر از همه‌ به‌ اين‌ مسئله‌ برسيد. من‌ شب‌ اولي‌ كه‌ مادرم‌ از دار دنيا رفته‌ بود كه‌ خيلي‌ مادرم‌ به‌ من‌ اظهار علاقه‌ ميكرد بخاطر اينكه‌ آنوقت‌ ايشان‌ يك‌ پسر بيشتر نداشت‌ و شيش‌ تا هم‌ دختر داشت‌. شماها مي‌دونيد كه‌ يك‌ دونه‌ پسر خيلي‌ بهش‌ علاقمند بود، خيلي‌ علاقه‌ داشت‌. اتفاقا چون‌ من‌ در مرحله‌اي‌ بودم‌ كه‌ اين‌ امتحان‌ مي‌خواست‌ براي‌ من‌ باشه‌، قم‌ درس‌ مي‌خوندم‌، آمدم‌ مشهد. يكي‌ دو روز وفات‌ حضرت‌ زهرا بود، روز وفات‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها كه‌ سه‌ شنبة‌ آينده‌ است‌ و سال‌ مادر ما هم‌ هست‌. ضمنا اين‌ تذكر را هم‌ بدهم‌ انشاء الله‌ هر سال‌ هم‌ ما يك‌ سالي‌ براي‌ ايشان‌ مي‌گيريم‌ ولو يك‌ مختصري‌. ايشان‌، من‌ نشسته‌ بودم‌ ايشان‌ هم‌ نشسته‌ بود داشتيم‌ با هم‌ صحبت‌ ميكرديم‌. ايشان‌ اينجور سرش‌ را كج‌ كرد به‌ من‌ گفت‌ كه‌ دلم‌ از حال‌ رفت‌. من‌ رفتم‌ سرش‌ را گرفتم‌ كه‌ نخوره‌ به‌ زمين‌. روي‌ زانوي‌ من‌ فوت‌ كرد همانجا. خيلي‌ در من‌ تأثير فوق‌ العاده‌اي‌ كرد. شب‌ ايشان‌ را، شب‌ اول‌ كاري‌ كه‌ من‌، چون‌ عصري‌ دفنشون‌ كرديم‌ در باغ‌ رضوان‌ آنوقت‌، شب‌ اول‌ كاري‌ كه‌ كردم‌ يك‌ مستحقي‌ را پيدا كردم‌، چون‌ پول‌ نداشتم‌ زياد كه‌ رد مظالم‌ زيادي‌ بدهم‌، اول‌ كاري‌ كه‌ كردم‌ يك‌ مستحقي‌ را پيدا كردم‌، هزار تومان‌ آنموقع‌ هزار تومان‌ هم‌ زياد بود، ولي‌ گفتم‌ بايد بيشتر رد مظالم‌ بدهم‌. اين‌ هزار تومان‌ را بيست‌ مرتبه‌ دست‌ گردان‌ كردم‌. گفتم‌ من‌ به‌ شما ميدهم‌ شما اگر صلاح‌ ميدوني‌ به‌ من‌ ببخش‌. او هي‌ بخشيد به‌ من‌ باز من‌ بهش‌ دادم‌ كه‌ در واقع‌ بيست‌ هزار تومان‌ ما رد مظالم‌ داديم‌. بعد خوابش‌ را ديدم‌ گفت‌ من‌ راحت‌ شدم‌ و يك‌ روزي‌ گير مي‌افته‌ انسان‌. حق‌ مردم‌، حق‌ خود خدا، البته‌ خدا بيشتر مي‌گذره‌، اينها خيلي‌ اهميت‌ داره‌. خمس‌، زكات‌، اگر به‌ گردن‌ انسان‌ باشه‌. اينها را خداي‌ تعالي‌ ميگه‌، مگه‌ اين‌ وسط‌ يك‌ كسي‌ باشه‌ از وضع‌ اطلاع‌ داشته‌ باشه‌ ضامن‌ قبول‌ مي‌كنند. كه‌ يك‌ كسي‌ بگه‌ من‌ ضامن‌. با قيد ضمانت‌ آزاد باشه‌ روحش‌ تا وقتي‌ كه‌ نيازمنديهايش‌ را بده‌، تزكية‌ نفسش‌ هم‌ مي‌كنند و آزاد ميشه‌. ما احساس‌ كرديم‌ كه‌ ايشان‌ با قيد ضمانت‌ آزاد شدند. فورا به‌ خانمها گفتم‌ خودشون‌ هم‌ چيزهاي‌ مفصلي‌ ديده‌ بودند كه‌ من‌ چيزي‌ نديده‌ بودم‌ در مقابل‌ چيزي‌ كه‌ آنها ديده‌ بودند. ولذا فورا به‌ فكر نماز و روزه‌ و اينها كه‌ خدا انشاء الله‌ حفظشون‌ كنه‌، من‌ واقعا چقدر دعاشون‌ كردم‌ كه‌ چقدر، يك‌ سر سوزن‌ علاقة‌ به‌ دنيا در مقابل‌ آن‌ محبتهايي‌ كه‌ به‌ مادرشون‌ داشتند، نداشتند و چه‌ اعتقاد خوبي‌ به‌ عالم‌ آخرت‌ و چقدر جدي‌ و دقيق‌. من‌ پريشب‌ها فكر كردم‌، چون‌ حتي‌ چند نفر را هم‌ ديده‌ بودم‌ حمد و سوره‌ هايشون‌ را هم‌ گوش‌ داده‌ بودم‌ كه‌ نمازهايي‌ كه‌ ايشان‌ وصيت‌ كردند بخوانند. يعني‌ تقريبا سي‌ سال‌ نماز و ده‌ سال‌ اينجور كه‌، خوب‌ منهم‌ ايشان‌ در وصيتنامه‌اشون‌ من‌ را ناظر بر كارهايشون‌ تعيين‌ كرده‌ بودند. و لذا نظارت‌ داشتم‌. ديدم‌ كه‌ اين‌ را ما به‌ ده‌ نفر هم‌ كه‌ بديم‌ خيلي‌ طول‌ ميكشه‌ و ايشان‌ ممكنه‌ كه‌ معطل‌ بشوند. چون‌ مي‌دونيد با قيد ضمانت‌ اگر يك‌ زنداني‌ را آزاد بكنند اين‌ بالاخره‌ دلهره‌ داره‌ و من‌ تصميم‌ گرفتم‌ كه‌ يك‌ جوري‌ بشه‌ كه‌ زودتر انجام‌ بشه‌. و حتي‌ شب‌ دوشنبة‌ گذشته‌ تقريبا هشت‌ سال‌ از نمازشون‌ را دادند به‌ دو نفر بخوانند كه‌ او، مي‌دونيد دو نفر هشت‌ سال‌ نماز را بخوانند خيلي‌ طول‌ ميكشه‌. يك‌ دفعه‌ يك‌ چيزي‌ بهم‌ الهام‌ شد كه‌ انشاء الله‌ خانمها با صميميت‌ بهم‌ كمك‌ كنند ايشان‌ سه‌ چهار تا خوبي‌ پيدا ميكنه‌. يكي‌ اينكه‌، حالا مطلب‌ اينه‌ كه‌ شماها روي‌ تعداد، من‌ حالا نمي‌دونم‌ تعدادتون‌ چند نفره‌؟ اگر صد نفر باشند روزي‌ سه‌ روز، هر نفري‌ سه‌ روز روزه‌ بگيرند، ده‌ سال‌ روزة‌ ايشان‌ تمام‌ ميشه‌. اگر خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ نمازشون‌، نمازشون‌ بيست‌ و دو سال‌ مانده‌. اين‌ را من‌ به‌ يكي‌ از اين‌ خانمها گفتم‌ بررسي‌ بكنه‌ ببينه‌ نفري‌ چقدر، براي‌ چند نفر. البته‌ نماز را بيشتر به‌ خانمها مي‌خواهيم‌ بدهيم‌ و روزه‌ را به‌ آقايون‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ آقايون‌ روزه‌ را راحتتر مي‌گيرند. خانمها ممكنه‌ روزه‌ را سخت‌تر بگيرند. حاج‌ خانم‌ ما با اينكه‌ خودش‌ ميگه‌ من‌ از ماه‌ رمضان‌ روزه‌ دارم‌ با اينحال‌ ميگه‌ هر چي‌ شما بگيد من‌ مي‌كنم‌. حالا بهرحال‌. كي‌ بود حساب‌ كرده‌ بود اين‌ نمازها را؟ خانم‌ شهرياري‌ كجاست‌؟ چه‌ جوري‌ حساب‌ كرده‌ بوديد كاغذ را مثل‌ اينكه‌ من‌ برنداشتم‌. هر نفري‌ يك‌ ماه‌ نماز. حالا هر كس‌ كه‌ حاضره‌ اين‌ كار را بكنه‌ خودش‌ را معرفي‌ بكنه‌. ببينيد حالا، بعد هم‌ بگيد چرا ما بكنيم‌؟! علتش‌ اينه‌. كه‌ من‌ روز دوشنبه‌ رفته‌ بودم‌ مسجد حضرت‌ بقية‌ الله‌ الاعظم‌ كه‌ شماها ممكنه‌ بعضي‌هاتون‌ خبر هم‌ نداشته‌ باشيد و بعضي‌ از شما هم‌ خدمتهايي‌ كرديد. ديدم‌ مردها، مردهاي‌ محترم‌، بعضي‌هايشون‌ رئيس‌ اداره‌ هستند، بعضي‌هايشون‌ معاون‌ اداره‌ هستند، بعضي‌هايشون‌ تاجر محترم‌ هستند. اينها از نظر مادي‌، بعضي‌هايشون‌ هم‌ از نظر مرحله‌اي‌، ولي‌ خدا هستند. آنجا داشتند بيل‌ مي‌زدند. مسجد را دارند مي‌سازند. ما آن‌ پولي‌ را كه‌ حدودا ششصد تومانه‌، البته‌ هشتصد و پنجاه‌ تومان‌ بود اكثرش‌ را ما داديم‌، ششصد تومان‌ را پولش‌ را خرج‌ مسجد بكنيم‌. يعني‌ مسجد، نه‌ اينكه‌ شما فكر كنيد نمازش‌ را ما بخونيم‌ پولش‌ را ما خرج‌ كنيم‌. نه‌. هر كس‌ به‌ اندازه‌اي‌ كه‌ نماز خونده‌ يا روزه‌ گرفته‌، آن‌ پول‌ مال‌ اونه‌. اون‌ پول‌ را ميده‌ به‌ مسجد و در پول‌ دادن‌ به‌ مسجد ثواب‌ ميبره‌. دقت‌ كرديد؟ يعني‌ مثلا فرض‌ كنيد شما الان‌ خودتون‌ پول‌ نداريد بديد من‌ نمي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌. يك‌ خانمي‌ آمده‌ بود اينجا شوهرش‌ ديروز ميگفت‌ من‌ يك‌ گناه‌ كردم‌. ميخواد بفروشه‌ پولش‌ را بده‌ به‌ مسجد. از من‌ پرسيد كه‌ شما اين‌ كار را اجازه‌ ميديد كه‌ بكنه‌؟ گفتم‌ تو شوهرشي‌ اجازه‌ ميدي‌ بده‌ بكنه‌. گفت‌ منكه‌ از خدا مي‌خواهم‌. گفتم‌ اين‌ راه‌ امام‌ زمانه‌. اين‌ ديگه‌ هيچ‌ چيز نيست‌ و انشاء الله‌ اين‌ مسجد مثل‌ مسجد جمكران‌ ساخته‌ ميشه‌ و تابحال‌ كراماتي‌ داشته‌ و انشاء الله‌ در ثوابهاي‌ آينده‌اش‌ همه‌اتون‌ شريكيد. حالا كار شما كه‌ كار آسونيست‌ ديگه‌، شما يكي‌ يك‌ ماه‌، دو ماه‌ بيشتر، چون‌ تا دو ماه‌ ما بيشتر نمي‌خواهيم‌ طول‌ بكشه‌ اين‌ نماز خانم‌ عطائيان‌. هر كدام‌ قبول‌ بكنيد مخصوصا آنهايي‌ كه‌ حمد و سوره‌اشون‌، البته‌ همه‌ بايد حمد و سوره‌اشون‌ درست‌ باشه‌. و الا مرحلة‌ توبه‌ را بيخود گذرانده‌ايد. حمد و سوره‌ هايتون‌ سالمه‌، هر كي‌ هم‌ شك‌ داره‌ چون‌ ما مي‌خواهيم‌ نماز سالم‌ خونده‌ بشه‌. اهل‌ تزكية‌ نفس‌ اين‌ نمازها را خونده‌ باشند. روايت‌ داره‌ كه‌ اگر چهل‌ تا مؤمن‌ بعد از مرگ‌ يك‌ كسي‌ بگويند خدا رحمتش‌ كنه‌، آدم‌ خوبي‌ بود، اگر آدم‌ بدي‌ هم‌ باشه‌ مي‌بخشدش‌. خدا ميگه‌ من‌ چطور روي‌ چهل‌ نفر مؤمن‌ را به‌ زمين‌ بيندازم‌، بگم‌ اينها دروغ‌ مي‌گويند. حالا اگر شماها انشاء الله‌ توانستيد كه‌، من‌ خودم‌ وقتي‌ آيت‌ الله‌ خوانساري‌ كه‌ در تهران‌ تشريف‌ داشتند و مرجع‌ تقليد بودند، فوت‌ كردند. شنيدم‌ نمازشون‌ را يك‌ نفر وصيت‌ كردند بردند نماز بخونند. من‌ به‌ پسرشون‌ گفتم‌ كه‌ يكسال‌ نمازشون‌ را هم‌ من‌ مي‌خونم‌. پسرشون‌ گفت‌ پس‌ پولي‌ هم‌ گذاشته‌اند براي‌ اين‌ كار. گفتم‌ نه‌ من‌ پول‌ نمي‌خواهم‌. من‌ همينطوري‌ مي‌خوام‌ اين‌ افتخار را داشته‌ باشم‌ كه‌ براي‌ آيت‌ الله‌ خوانساري‌ نماز بخونم‌. شب‌ بعدش‌ آيت‌ الله‌ خوانساري‌ را در خواب‌ ديدم‌ فرمودند من‌ نماز به‌ گردنم‌ نيست‌. من‌ اين‌ كار را كه‌ كردم‌ بخاطر اينه‌ كه‌ يك‌ پولي‌ مي‌خواستم‌ به‌ آدمهاي‌ خوب‌ برسه‌. فكر كردم‌ اينهايي‌ كه‌ نماز استيجاري‌ مي‌خونند هم‌ خوبند هم‌ بخاطر اين‌ نماز يك‌ عبادتي‌ كردند. پول‌ بايست‌ به‌ آنها برسه‌. لذا اين‌ وصيت‌ را اينجوري‌ كردم‌ و اگر تو پول‌ نميگيري‌ كه‌ نخواهي‌ گرفت‌، لازم‌ نيست‌ نماز بخوني‌. گفتم‌ بسيار خوب‌. ما هم‌ نخونديم‌. منتهي‌ بعد براي‌ ايشان‌ يك‌ هدايايي‌، يك‌ طلب‌ مغفرتهايي‌ كرديم‌.

 حالا اينطوريه‌. اين‌ براي‌ كساني‌ كه‌ مخصوصا نمي‌توانند كمكي‌ به‌ مسجد بكنند، بهترين‌ كمك‌ الان‌ اينه‌ كه‌ از همين‌ نمازها، البته‌ ما مي‌خواهيم‌ زود انجام‌ بشه‌. اگر شما دو ماه‌ را توي‌ يك‌ ماه‌ مي‌خونيد، اگر سه‌ ماه‌ را به‌ يك‌ ماه‌ مي‌خونيد، اشكال‌ نداره‌ كه‌ بگيد من‌ سه‌ ماه‌ مي‌خونم‌ يا چهار ماه‌ مي‌خونم‌. ولي‌ اگر كه‌ نمي‌تونيد، وقتتون‌ ايجاب‌ نميكنه‌، كمتر بگيد و انشاء الله‌ تا يك‌ ماه‌ ديگه‌ بايد تمام‌ نماز و روزة‌ ايشان‌ تمام‌ بشه‌. ديشب‌ هيفده‌ نفر بودند توي‌ يك‌ جلسه‌ براي‌ تصميم‌گيري‌ مسجد، تا من‌ گفتم‌ گفتند ما روزه‌هايشون‌ را ميگيرم‌. گفتم‌ بيشتر از سه‌ روز شما لازم‌ نيست‌ روزه‌ بگيريد و به‌ صد نفر مي‌خواهيم‌ بدهيم‌ و بيشتر از اين‌. ايشان‌ ميگه‌ من‌ پانزده‌ روز نماز بخونم‌ پانزده‌ روز هم‌ روزه‌ بگيرم‌. ميگم‌ نه‌ شما يك‌ ماه‌ نماز بخونيد بهتره‌.

 

۳ جمادی الاول ۱۴۱۵ قمری – شرح‌ آياتي‌ از سورة‌ كهف‌ اخلاق‌ ۸۵

 شرح‌ آياتي‌ از سورة‌ كهف‌ اخلاق‌ 85

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 پروردگارا ما سخنانت‌ را شنيديم‌. انشاء الله‌ دوستان‌ اين‌ آيات‌ را با ترجمه‌ مطالعه‌ كرده‌اند. و انشاء الله‌ كوشش‌ بشه‌ سي‌ آيه‌ خوب‌ دقت‌ بشه‌ و از هر كدام‌ از شما اگر سؤال‌ بشود كه‌ اين‌ آيه‌ چه‌ معنا داره‌، بايد انشاء الله‌ بلد باشيد. اين‌ مطلبي‌ است‌ كه‌ من‌ در دو هفتة‌ قبل‌ گفتم‌ و انشاء الله‌ امشب‌ هم‌ عمل‌ شده‌ و احساس‌ ميكنم‌ بعضي‌ها اين‌ آيات‌ را مي‌فهميدند. چون‌ حال‌ توجهي‌ پيدا كرديد. و اگر انشاء الله‌ بيشتر به‌ اين‌ مسئله‌ توجه‌ كنيد، به‌ ياري‌ حضرت‌ حق‌ جل‌ و علا، همين‌ چند دقيقه‌ قرآن‌ گوش‌ دادن‌ شما را مراحلتون‌ را بالا ميبره‌. هر كدام‌ در هر مرحله‌اي‌ كه‌ باشيد كمكتون‌ ميكنه‌. شما روز اولي‌ كه‌ پا توي‌ اين‌ مرحله‌ گذاشتيد برنامه‌ اتون‌ اين‌ بود كه‌ و جاهدوا باموالكم‌ و انفسكم‌ في‌ سبيل‌ الله‌. ما نه‌ مي‌خواهيم‌ مالتون‌ را بگيريم‌ نه‌ جانتون‌ را. ولي‌ چند دقيقه‌اي‌ زحمت‌ بهتون‌ اگر داده‌ ميشه‌ نبايد ناراحت‌ باشيد و اكثر شماها كارهاي‌ متفرق‌ ديگرتون‌ يا شغلتون‌ يا هر كارتون‌ را خداي‌ نكرده‌ كوشش‌ كنيد كه‌ ترجيح‌ در اين‌ امر ندهيد. اين‌ مجلس‌، يعني‌ مجلسي‌ بالاتر از اين‌ مجلس‌ با اين‌ خصوصيات‌ يا يافت‌ نميشه‌ يا اگر بشه‌ در رديف‌ اين‌ مجلسه‌ كه‌ سخن‌ خدا گفته‌ بشود و بعد يك‌ مقداري‌ برداشتهايي‌ از آن‌ كلمات‌ پروردگار بشه‌ و ما هم‌ از آخر سخناني‌ با خدا از زبان‌ معصومين‌ عرض‌ كنيم‌.

 لذا انشاء الله‌ جدي‌ و خيلي‌ زياد اهميت‌ بديد. خيلي‌ مواظب‌ باشيد هر چه‌ بيشتر بتونيد انشاء الله‌ در هفته‌هاي‌ آينده‌ انشاء الله‌ آيات‌ شريفة‌ قرآن‌ را بهتر بفهميد. من‌ هنوز آمادگي‌، از قيافه‌ها احساس‌ كردم‌. يك‌ نگاهي‌ در وسط‌ به‌ قيافه‌ها كردم‌. بعضي‌ها هنوز آنچنان‌ كه‌ من‌ مي‌خوام‌ توجه‌ به‌ كلمات‌ پروردگار ندارند. خيلي‌ مهمه‌ آقايون‌، خدا داره‌ صحبت‌ ميكنه‌. خدا كيه‌؟ خدا خداست‌. ما كيم‌؟ ذره‌ايم‌. از ذره‌ هم‌ كوچكتر. ما يك‌ خورده‌اي‌ در همون‌ عالم‌ ملك‌ خودتون‌ را بسنجيد. اين‌ كرات‌ مثل‌ كهكشانها و گاهي‌ مثل‌ ابر كه‌ از تراكم‌ كرات‌ اينجور به‌ چشم‌ مي‌آد؛ هر كدامش‌ بعضي‌ هاش‌ شايد صدها برابر زمينه‌. شما از اينجا تا يكي‌ از شهرهاي‌ اطراف‌ مي‌خواهيد بريد، ميگيد خدا چقدر زمينش‌ وسيعه‌. اين‌ خدائي‌ كه‌ با يك‌ اراده‌ اينهمه‌ چيز را خلق‌ كرده‌، ما به‌ ملكوتش‌ و حقايقش‌ كار نداريم‌. اين‌ خدا با شما الان‌ چند دقيقه‌ حرف‌ زد. يكي‌ نگاه‌ به‌ در ديوار ميكنه‌، يكي‌ نمي‌فهمه‌، يكي‌ حواسش‌ جاي‌ ديگه‌ است‌. يكي‌ فكرش‌ توي‌ خانه‌ است‌. يكي‌ چون‌ شيفت‌ شبه‌ به‌ جلسه‌ نمي‌آد. ببينيد به‌ خدا قسم‌ همين‌ ماها خوابيم‌. فكر نكنيد شماها الان‌، نصفة‌ اينها، بعضي‌ها يك‌ تكوني‌ خورده‌اند كه‌ شماها باشيد. من‌ كي‌ با ما الان‌ صحبت‌ مي‌كرد؟ كي‌ حرف‌ ميزد؟ من‌ يك‌ وقتي‌ منزل‌ يكي‌ از علما نشستم‌. اين‌ عالم‌ بي‌ دليل‌ شروع‌ كرد به‌ قرآن‌ خوندن‌. من‌ سرم‌ پائين‌ بود. يك‌ دفعه‌ خودم‌ را احساس‌ كردم‌ مثل‌ حضرت‌ موسي‌ در كوه‌ طور. چون‌ غير از اين‌ نيست‌. شما خودتون‌ را به‌ مقام‌ موسي‌ نرسونديد و الا حقيقت‌ همينه‌. اونجا يك‌ درخت‌ صحبت‌ كرد اينجا يك‌ انسان‌ داره‌ براي‌ شما مي‌خونه‌ كلام‌ حق‌ را. كلام‌ حق‌ از توي‌ قلب‌ و حلقوم‌ و زبان‌ يك‌ انسان‌ خارج‌ بشه‌ مهمتره‌ يا از درخت‌؟ حضرت‌ موسي‌ آنجا چه‌ حالي‌ داشت‌؟ زن‌ و بچه‌ و آنهم‌ موقع‌ وضع‌ حمل‌، توي‌ بيابان‌ تاريك‌، خدا ميدونه‌ چه‌ كساني‌ را انتخاب‌ ميكنه‌. من‌ و شما! انشاء الله‌ ميرسيم‌ به‌ آنجا و مي‌خواهيم‌ از خدا كه‌ برسيم‌. و الاّ زن‌ و بچه‌ را گذاشته‌ رفته‌ آتيش‌ بياره‌. چشمش‌ افتاد به‌ يك‌ درختي‌ كه‌ يكپارچه‌ نور بود. اني‌ انا الله‌. لا اله‌ الا انا. موسي‌ من‌ خدا هستم‌. فخلع‌ نعليك‌. انك‌ بالواد المقدس‌ الطوي‌. حضرت‌ موسي‌ با كفش‌ نيا، اينجا زمين‌ خاكيه‌ باشه‌. تو چي‌ هستي‌؟ فرش‌ نداره‌. فخلع‌ نعليك‌. هر كجا سخن‌ خداي‌ تعالي‌ خونده‌ ميشود، همانجا كوه‌ طوره‌. شما فكر نكنيد كوه‌ طور خصوصياتي‌ داشت‌. نه‌ چون‌ خدا آنجا حرف‌ زد و اظهار كلامش‌ را به‌ عالم‌ ملك‌ منتقل‌ كرد، آن‌ اهميت‌ را پيدا كرد. فخلع‌ نعليك‌. كفشهايت‌ را بكن‌. انك‌ بالواد المقدس‌ الطوي‌. كفشهايش‌ را كند. روي‌ اين‌ وادي‌ مقدسي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ نظر عنايت‌ به‌ آنجا داشته‌، پاش‌ را گذاشت‌. آنوقت‌ خداي‌ تعالي‌ بهش‌ فرمود و انخترتك‌. تا انسان‌ را اختيار نكنند، انتخاب‌ نكنند، الان‌ توي‌ همين‌ مجلس‌ ممكنه‌ آدمي‌ باشه‌ كه‌ انتخاب‌ نشده‌ باشه‌. لذا حرف‌ خدا را گوش‌ نميده‌. از همون‌ اول‌ شيطان‌ ميره‌ توي‌ مغزش‌، رفت‌، قرآن‌ چقدر طول‌ كشيد، اين‌ پام‌ درد گرفت‌، اين‌ پا اون‌ پا ميكنه‌ كه‌ زودتر تمام‌ بشه‌ و بعد كه‌ تمام‌ شد، خيلي‌ خوب‌، راحت‌ شديم‌. اين‌ را اختيارش‌ نكرده‌ خدا.  اما اگر روحت‌ را دارند مي‌گيرند، دارند جذبت‌ مي‌كنند. يك‌ هفته‌ زحمت‌ كشيدي‌، سي‌ آيه‌ را ترجمه‌اش‌ را خوب‌ فهميدي‌، حالا هم‌ كه‌ دارد خداي‌ تعالي‌ باهات‌ حرف‌ ميزند. اين‌ جاذبة‌ كلام‌ الهي‌ آنچنان‌ تو را مي‌كشه‌ كه‌ داري‌ به‌ طرف‌ آسمانها سير مي‌كني‌. وقتي‌ يك‌ نماز دو ركعتي‌ كه‌ دو سه‌ دقيقه‌ الي‌ پنج‌ دقيقه‌ طول‌ ميكشه‌، معراج‌ مومن‌ باشد، الصلاة‌ معراج‌ المؤمن‌. آيا يك‌ ربع‌ ساعت‌ قرآن‌ خوندن‌ معراج‌ مؤمن‌ نيست‌؟ پس‌ چرا تو غافلي‌، هنوز روي‌ زميني‌. ان‌ اخترتك‌ فاستمع‌ الي‌ ما يوحي‌. من‌ اختيارت‌ كردم‌ پس‌ گوش‌ بده‌. اگر اختيار بشيد گوش‌ مي‌ديد. اگر انتخاب‌ شديد گوش‌ مي‌ديد. هيچ‌ لازم‌ نيستش‌ كه‌ من‌ به‌ شما بگم‌ حتما گوش‌ بديد. يك‌ قدم‌ اخراج‌ شديد آمديد. اختيار مرحلة‌ بعد اين‌ است‌ كه‌ شيطان‌ اينجا نميتونه‌ وارد مغز شما بشه‌. حواستون‌ جمع‌ باشه‌. از هفتة‌ آينده‌ هر كس‌ حواسش‌ پرت‌ شد بدونه‌ انتخاب‌ نشده‌ براي‌ فاستمع‌ لما يوحي‌. و ان‌ اخترتك‌، من‌ اختيارت‌ كردم‌، من‌ انتخابت‌ كردم‌، من‌ تو را عزيز خودم‌ قرار دادم‌. تو محبوب‌ مني‌. فاستمع‌ لما يوحي‌. هر كه‌ مي‌خواد محبوب‌ شيطان‌ بشه‌ گوش‌ نده‌. هر كه‌ مي‌خواد محبوب‌ خدا بشه‌ گوش‌ بده‌. هر كه‌ مي‌خواد عزيز شيطان‌ باشه‌ گوش‌ نده‌. هر كه‌ مي‌خواد عزيز خدا باشه‌ گوش‌ بده‌. فاستمع‌ لما يوحي‌. اين‌ معناي‌ استماع‌ كلام‌ خداست‌. تو احترام‌ براي‌ خدا قائل‌ بشو تا خدا برات‌ احترام‌ قائل‌ بشه‌. تو براي‌ خدا ارزش‌ قائل‌ بشو تا خدا هم‌ براي‌ تو ارزش‌ قائل‌ بشه‌. تو عظمت‌ براي‌ خدا قائل‌ بشو تا خدا هم‌ براي‌ تو عظمت‌ قائل‌ بشه‌. تو مي‌خواهي‌ همة‌ بي‌ اعتنايي‌ را به‌ پروردگار بكني‌ و خدا در عين‌ حال‌ تو را اكرامت‌ كنه‌. خدا اكرامت‌ كرد كه‌ انسان‌ خلقت‌ كرد. و لقد كرمنا بني‌ آدم‌. ما بني‌ آدم‌ را اكرام‌ كرديم‌. اكرامت‌ اگر نمي‌كرد، فرقي‌ نميكرد، يك‌ الاغ‌ انسان‌ را خلق‌ ميكرد. اكرامت‌ كرده‌ كه‌ عقلت‌ داده‌، اكرامت‌ كرده‌ كه‌ فكرت‌ داده‌، اكرامت‌ كرده‌ كه‌ انسانت‌ قرار داده‌. پس‌ فاستمع‌ لما يوحي‌. به‌ هر چي‌ كه‌ وحي‌ شده‌ گوش‌ بده‌. گوش‌ دادن‌ هم‌ تنها، صدا بياد، سماع‌ گوش‌ دادن‌ نيست‌، استماع‌ گوش‌ دادنه‌. استماع‌ كن‌. استماع‌ هم‌ بدون‌ فهم‌ معناي‌ آيات‌ قرآن‌ محاله‌. چي‌ را مي‌خواي‌ استماع‌ كني‌؟ چيزي‌ را كه‌ معناش‌ را نمي‌فهميم‌. تو با اينكه‌ من‌ انتخاب‌ كردم‌ كه‌ انشاء الله‌ از اين‌ تهجر بيائيد بيرون‌، از اين‌ بي‌ اعتنايي‌ پروردگار بيائيد بيرون‌، از اين‌ بي‌ توجهي‌ به‌ خدا بيائيد بيرون‌. و الاّ خدا ميدونه‌ ما اگر بفهميم‌ خدا يعني‌ چه‌، يك‌ ساعت‌ وقتمون‌ را صرف‌ خوردن‌ و خوابيدن‌ و استراحت‌ حتي‌ نمي‌كنيم‌ و همه‌اش‌ مشغول‌ فهم‌ معاني‌ قرآن‌ ميشيم‌. اما خوب‌ حالا بهرحال‌ بايد غفلت‌ خودش‌ يك‌ نعمتي‌ است‌ براي‌ زندگي‌ كردن‌. ولي‌ اينهمه‌! اينقدر! سي‌ تا آيه‌ را در هفته‌ بشينيد مطالعه‌ كنيد. باور كنيد من‌ هنوز جرأت‌ نمي‌كنم‌ بپرسم‌ از بعضي‌ از آقايون‌ كه‌ آيا معاني‌ اين‌ سي‌ آيه‌ را كه‌ خوندند همه‌ بلدند يا نه‌. ميگم‌ بايد مدارا كنم‌. ولي‌ انشاء الله‌ يك‌ خورده‌اي‌ در اين‌ موضوع‌ صحبت‌ كنم‌ و فشار هم‌ در اين‌ موضوع‌ خواهيم‌ داشت‌. قاطعيت‌ من‌ را شما سهل‌ انگاري‌ بهش‌ نكنيد. من‌ اگر قاطعيت‌ بخوام‌ عمل‌ بكنم‌ منعي‌ ندارم‌. يك‌ روايتي‌ است‌، يك‌ جمله‌اي‌ است‌ (نامفهوم‌). خيلي‌ كوشش‌ بكنيد انشاء الله‌ كه‌ جدي‌ باشيد. يك‌ نفر بي‌ حال‌ و بيعرضه‌ توي‌ جمعيت‌ ما باشه‌، بقيه‌ را بيحال‌ ميكنه‌. همين‌ امروز يك‌ برنامه‌اي‌ شد در دفتر كانون‌. كه‌ من‌ تصميم‌ گرفتم‌ امشب‌ اين‌ مطلب‌ را اعلام‌ كنم‌. حالا رفع‌ شد. مي‌خواستم‌ يك‌ قدري‌ از اين‌ آياتي‌ كه‌ خوندند براتون‌ حرف‌ بزنم‌. اين‌ جريان‌ صندوق‌، هر كس‌ نميده‌ بره‌ اعلام‌ بكنه‌ كه‌ من‌ نميدم‌. به‌ آقاي‌ مغيثي‌ بگه‌ من‌ نميدم‌. توي‌ اين‌ هفته‌، از اين‌ هفته‌ تا هفتة‌ آينده‌. هر كس‌ نمي‌خواد بده‌ يا نداره‌ بده‌ يا هرچه‌، چون‌ ما حرفهايمون‌ را زديم‌. هر كس‌ كه‌ عقب‌ افتاده‌ تا هفتة‌ ديگه‌ بده‌ اگر مي‌خواد بده‌. اگر قرضي‌ از صندوق‌ گرفتيد، طبق‌ تعهداتتون‌ عمل‌ بكنيد و بديد. آدم‌ بي‌ تعهد اصلا نبايد توي‌ اين‌ مجلس‌ بيايد و من‌ صورت‌ كساني‌ كه‌ تعهداتشون‌ عقب‌ افتاده‌ و تا هفتة‌ ديگر ندهند، ميدم‌ به‌ آقاي‌ سيدي‌، دم‌ در هفتة‌ ديگه‌ راهشون‌ نده‌. آنهايي‌ كه‌ نمي‌تونند بدهند يا نمي‌خواهند بدهند برن‌ بگن‌ ما نمي‌ديم‌. اين‌ در عرض‌ يك‌ هفته‌ تكليفتون‌ را روشن‌ كنيد. اگر از صندوق‌ قرض‌ گرفتيد، اقساطتون‌ را مرتب‌ كنيد و سر وقت‌، تعهد داشته‌ باشيد. يعني‌ چي‌؟ خوب‌ بگيد نمي‌تونم‌ بدهم‌. آنهايي‌ كه‌ قرض‌ گرفتيد بگيد نمي‌تونم‌ بدهم‌. ما صندوق‌ مال‌ صدقاته‌، از باب‌ استحقاق‌ بهشون‌ مي‌پردازيم‌. نمي‌گيريم‌ ديگه‌ ازشون‌. آنهايي‌ هم‌ كه‌ مي‌تونند بدهند، بدهند بطور مرتب‌. امروز آقاي‌ مغيثي‌ ميگه‌ حدود يك‌ ميليون‌ ما عقب‌ افتاديم‌. يك‌ جلسه‌ مي‌خواهيم‌ مثل‌ كارهايي‌ تشكيل‌ بديم‌، اصلا با اين‌ جمعيت‌ شما اگر بخواهيد به‌ سر تعهداتتون‌ باشيد كلي‌ كار انجام‌ ميشه‌. از اين‌ هفته‌ تا هفتة‌ آينده‌، يعني‌ تا شب‌ دوشنبة‌ آينده‌، از سه‌ حال‌ نبايد خارج‌ باشه‌. يا بريد اونجا بگيد آقا ما ماهانه‌امون‌ را نمي‌ديم‌. يا كمتر قبول‌ داريد، زياد بوده‌ كمتر مي‌خوايد بديد كمتر بديد. و يا تعهداتتون‌ را تمامش‌ را بپردازيد. اگر حتي‌ يك‌ ماه‌ عقب‌ افتاده‌ باشه‌، ديگه‌ من‌ مي‌خواستم‌ امشب‌ را اعلام‌ بكنم‌ كه‌ كي‌ها ندادند، كي‌ها دادند. هفتة‌ ديگه‌ كه‌ راهشون‌ نداديم‌ علتش‌ را بدونند چرا راهشون‌ نداديم‌. همه‌ها. هر كس‌ توي‌ برنامه‌ هست‌. امر منكه‌ نيامدم‌ كه‌ پول‌ از شماها بگيرم‌. اين‌ دستوره‌، مسجد جمكران‌ و تشكيلات‌، خذ من‌ اموالهم‌ صدقه‌، توي‌ كتاب‌ سير الي‌ الله‌ بخونيد. من‌ اگر اينقدر بدم‌ كه‌ اينها را دروغ‌ ميگم‌ به‌ شماها، شما چرا اينجا آمديد؟ خذ من‌ اموالهم‌ صدقه‌ و تطهرهم‌ و تزكيهم‌ بها و صل‌ عليهم‌ انه‌ صلاته‌ سكنن‌ لهم‌. ما هي‌ مرتب‌ براي‌ شماها دعا كنيم‌، براي‌ شما زيارت‌ بخونيم‌، براي‌ شما چي‌ بكنيم‌، كه‌ شما پول‌ به‌ صندوق‌ بديد براي‌ تزكية‌ نفس‌ و براي‌ ترفيعتون‌، و شما خيال‌ بكنيد كه‌ خوب‌ اين‌ كه‌ داره‌ كار خودش‌ را ميكنه‌، پس‌ به‌ ما ميرسه‌. نخير نميرسه‌. نخير. خدا بلده‌ چيكار بكنه‌. اين‌ كار را انشاء الله‌ فراموش‌ نشه‌ و شما آقاي‌ سيد، روز شنبه‌ و يكشنبه‌ موظفيد بريد پيش‌ آقاي‌ مغيثي‌ و صورت‌ كساني‌ كه‌ به‌ اين‌ حرف‌ من‌ گوش‌ ندادند بگيريد و دم‌ در وايستيد و خود آقايون‌ نيايند خودشون‌ كه‌ گوش‌ به‌ حرف‌ ندادند. و الاّ با قاطعيت‌ راهشون‌ نمي‌ديم‌ و ديگه‌ هم‌ با ما هيچ‌ ارتباطي‌ نداشته‌ باشند. نميگيم‌ حتما بديد. مي‌خواهيد بديد مي‌خواهيد نديد. براي‌ خودتونه‌. ابولبابه‌ براي‌ اين‌ مسئله‌ رفت‌ خودش‌ را بست‌ به‌ ستون‌ توبه‌ كه‌ تمام‌ اموالم‌ را بدهم‌ به‌ پيغمبر، پيغمبر تا مرا تحويل‌ نگيره‌ من‌ خودم‌ را از اين‌ ستون‌ باز نمي‌كنم‌. بعد پيغمبر آمد گفت‌ خوب‌ به‌ همة‌ اموالت‌ كه‌ تو بي‌ هيچي‌ ميشي‌. يك‌ ثلث‌ از اموالش‌ را گرفت‌ و خداي‌ تعالي‌ توبه‌اش‌ را بخشيد. اين‌ آيه‌ در اين‌ جهت‌ نازل‌ شده‌. مسامحه‌ تا چقدر؟ قاطعيت‌ داشته‌ باشيد. البته‌ كارهايي‌ كه‌ خيلي‌ من‌ را خوشحال‌ ميكنه‌ و خدا و امام‌ زمان‌ را خوشحال‌ ميكنه‌، شما اگر هر وقت‌، اين‌ را بهتون‌ عرض‌ ميكنم‌، هر وقت‌ ديديد خوشحالي‌ من‌ با خوشحالي‌ امام‌ زمان‌ فاصله‌ افتاد، من‌ خوشحال‌ ميشم‌، امام‌ زمان‌ خوشحال‌ نميشه‌. شما بيائيد مرا زير لگد خورد كنيد. ولي‌ من‌ انشاء الله‌ كوشش‌ ميكنم‌، مگر اشتباه‌ كنم‌، كوشش‌ ميكنم‌ جائي‌ كه‌ امام‌ زمان‌ خوشحال‌ ميشه‌ منهم‌ خوشحال‌ بشم‌. روز جمعة‌ آن‌ هفته‌، خوب‌ رفته‌ بوديد بنام‌ آقا وليعصر مسجدي‌ ساخته‌ بشه‌ كه‌ انشاء الله‌ اين‌ جلسه‌ كم‌كم‌ منتقل‌ بشه‌ به‌ اونجا كه‌ جائي‌ داشته‌ باشيم‌. الان‌ مي‌دونيم‌ جاتون‌ تنگه‌ ديگه‌، الان‌ براي‌ امام‌ عصر كه‌ قطعا جا نداريم‌. و انشاء الله‌ ياران‌ و اصحاب‌ امام‌ زمان‌ زياد مي‌شوند اگر هفتة‌ آينده‌ كم‌ نشوند! ولي‌ اصحاب‌ و ياران‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ انشاء الله‌ زياد مي‌شوند. اگر شماها كوتاهي‌ بكنيد، سيعطي‌ الله‌ بقوم‌ يحبهم‌ و يحبونه‌. صريح‌ قرآنه‌. اين‌ مختصر كه‌ بيدارتون‌ كردند، حالا كه‌ آوردنتون‌، يك‌ مختصر كوتاهي‌ بكنيد، ناز بكنيد، خدا در قرآن‌ مي‌فرمايد و يعطي‌ الله‌ بقوم‌، يك‌ دسته‌اي‌ را مي‌آره‌ به‌ جاي‌ شما مي‌نشونه‌ كه‌ هم‌ خدا را، هم‌ خدا اونها را دوست‌ داره‌ هم‌ اونها خدا را دوست‌ دارند. يحبهم‌ و يحبونه‌. دربارة‌ اصحاب‌ امام‌ زمانه‌. خدا را اهميت‌ بديد. هر كاري‌ هم‌ بكنيد، و ما قدرونا حق‌ قدره‌. هيچكس‌ قدر خدا را نميدونه‌. نميتونه‌ هم‌ بدونه‌. خداي‌ با آن‌ عظمت‌ آمده‌ با شما صحبت‌ ميكنه‌. شما نمي‌فهميد حرفهايش‌ را. شما نمي‌تونيد بدونيد چي‌ گفته‌ و بايد انشاء الله‌ اين‌ كار عملي‌ بشه‌ تا دستتون‌ به‌ دست‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ برسه‌. صفات‌ رذيله‌ را بايد از خودتون‌ دور بكنيد. مي‌دونيد كه‌ حضرت‌ موسي‌ به‌ درد اين‌ كار، آخه‌ بعضي‌ها ميگن‌ حضرت‌ خضر، آن‌ خضرت‌ نبي‌ نبوده‌. ولي‌ موسي‌ كه‌ اسمش‌ را تصريح‌ كردند.

 اين‌ آية‌ فلان‌، براتون‌ بخونم‌. ببينيد نكاتي‌ همين‌ قضية‌ حضرت‌ موسي‌ و خضر داره‌. اولا اگر انشاء الله‌ شما راه‌ حق‌ را بپيمائيد وجود شما، وجود شما ماية‌ حيات‌ حتي‌ حيوانات‌ مرده‌ ميشه‌. خيلي‌ مهمه‌. توي‌ يك‌ خونه‌، يك‌ انسان‌ اگر عملش‌ صحيح‌ بود و با خدا ارتباط‌ داشت‌، تمام‌ افراد خواب‌ خونه‌ و مردة‌ خونه‌ حتي‌ زنده‌ مي‌شوند. حالا مرده‌ها را ما بيشتر، به‌ شما فشار نمي‌آوريم‌. ولي‌ خوابهاي‌ خونه‌ بايد لااقل‌ زنده‌ بشن‌، بيدار بشن‌. كونوا دعاة‌ الناس‌ بغير السنتكم‌. با عملتون‌ بايد مردم‌ را از خواب‌ غفلت‌ بيدار كنيد. زنتون‌ را بايد بدونيد كه‌ از خواب‌ غفلت‌ بايد بيدار بشه‌. فرزندتون‌ بايد بيدار بشه‌. وقتي‌ كه‌ نصف‌ شب‌ فرزند انسان‌ مي‌بينه‌ مادر و پدر هر دو نشستند در خانة‌ خدا و دارند اشك‌ مي‌ريزند، با خدا دارند مناجات‌ مي‌كنند؛ فرزند لااقل‌ نماز صبحش‌ را ميخونه‌. وقتي‌ مي‌بينه‌ راست‌ ميگن‌، حقوق‌ مردم‌ را رعايت‌ ميكنند، حق‌ الناس‌ را رعايت‌ مي‌كنند، فرزند تربيت‌ ميشه‌، بيدار ميشه‌ از خواب‌. حضرت‌ خضر اينقدر اهميت‌ داشت‌ كه‌ جائي‌ كه‌ نشسته‌ بود، حضرت‌ موسي‌ هم‌ اين‌ را علامت‌ گرفت‌، جائي‌ كه‌ نشسته‌ بود ماهي‌ بيرون‌ از آب‌ مرده‌ زنده‌ شد و وارد آب‌ شد. اين‌ يك‌. شماها هم‌ بايد نفستون‌ اينطور باشه‌، به‌ اين‌ مرحله‌ برسيد، به‌ اين‌ كمال‌ برسيد. لذا مي‌بينيد ميگه‌ كه‌ قال‌ أرأيت‌ اذ آوينا الي‌ الصخره‌ اني‌ لكيت‌ لحوت‌ و ما انصره‌ الي‌ الشيطان‌ ان‌ اذكره‌ و اتخذ سبيله‌ في‌ البحر عجبا. يعني‌ چي‌؟ يعني‌ راهش‌ را با كمال‌ تعجب‌ در دريا گرفت‌ و رفت‌. يعني‌ زنده‌ شد. بايد انشاء الله‌ از هر كدامتون‌ پرسيدم‌ يعني‌ چه‌ فوري‌ بگيد. از هفتة‌ ديگه‌ انشاء الله‌. بعد برگشتند. گفت‌ كه‌ اينجا معلومه‌ كه‌ حياته‌ اينجا. فوجد عبدا من‌ عبادنا. ارزش‌ خضر همه‌اش‌ به‌ اين‌ بود كه‌ عبدي‌ از بندگان‌ خداست‌. بنده‌ باشيد، بنده‌ باشيد تا خضر بشيد. بنده‌ چطور ميشه‌ انسان‌ باشه‌؟ هيچي‌ از خودش‌ عمل‌ نكنه‌. كارهاي‌ به‌ اين‌ مهمي‌ را كه‌ انجام‌ داد حضرت‌ خضر، ميگه‌ و ما، آخر و ما فعلته‌ ان‌ امري‌. من‌ اين‌ كارهايي‌ كه‌ كردم‌ از پيش‌ خود نكردم‌. اين‌ معناي‌ بندگيه‌. معناي‌ بندگي‌ اين‌ است‌ كه‌ كاري‌ از پيش‌ خودت‌ نكن‌. هيچ‌ كار. غضب‌ نكن‌ و آدم‌ بكش‌. غضب‌، ممكنه‌ حضرت‌ موسي‌ فكر كرده‌ كه‌ حضرت‌ خضر غضب‌ كرده‌ آدم‌ كشته‌. نه‌. و ما فعلته‌ ان‌ امري‌. غضب‌ نكن‌ و كشتي‌ سوراخ‌ كن‌. و ما فعلته‌ ان‌ امري‌. ما فعلته‌ ان‌ امري‌ يعني‌ چي‌؟ يعني‌ من‌ از پيش‌ خود نكردم‌. ديوار گلي‌ درست‌ مي‌كنيم‌، اين‌ مردمي‌ كه‌ به‌ ما نون‌ و آب‌ ندادند ما ديوارشون‌ را درست‌ كنيم‌! باشه‌، گنجشون‌ هم‌ كه‌ باشه‌ از بين‌ بره‌. نع‌. و ما فعلت‌ ان‌ امري‌. اين‌ معناي‌ بندگيه‌. بنظر من‌ اينطوري‌ بايد باشه‌، بنظرم‌ من‌، نع‌، نظر شما هيچ‌ بدرد نميخوره‌. نظر خدا، امر خدا، خواست‌ خدا. لذا خدا ميگه‌ فوجد عبدا من‌ عبادي‌. آتيناكم‌ به‌ او رحمت‌ و محبت‌ از ناحية‌ خودمون‌ كرديم‌ و علمناه‌ من‌ لدنا علما. از آن‌ حكمتي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ مقدر كرده‌ براي‌ بندگان‌ خوبش‌ و اسمش‌ علم‌ لدني‌ بقول‌ شماها هست‌، ما به‌ او عنايت‌ كرديم‌.

 نكتة‌ بعدي‌ اين‌ است‌ كه‌ حضرت‌ موسي‌ ميگه‌ هل‌ اتبعك‌ عن‌ علمي‌ او ما علمت‌ رشدا، من‌ مي‌خوام‌… خواست‌ يك‌ چيزي‌ ياد بگيره‌ براي‌ ديگران‌ بگه‌ كه‌ اظهار شخصيت‌ بكنه‌. روايت‌ داره‌ كه‌، يكي‌ از منبريهاي‌ مشهد براي‌ ما ميگفت‌ من‌ اين‌ روايت‌ را داشتم‌ حفظ‌ مي‌كردم‌ براي‌ اينكه‌ برم‌ بگم‌ روي‌ منبر. كه‌ اگر كسي‌ روايتي‌ را حفظ‌ بكنه‌ براي‌ اينكه‌ به‌ مردم‌ بگه‌، نه‌ براي‌ عمل‌ خودش‌. اين‌ شخص‌ در خسرانه‌. نع‌. براي‌ خودم‌. اول‌ شما، زكاتش‌ آنوقت‌ بعد بگيد. اگر آمديد اينجا چيز ياد گرفتيد بعد بريد به‌ مردم‌ بگيد كه‌ من‌ چيزي‌ بلدم‌، اين‌ فايده‌اي‌ نداره‌. زكاتش‌ را خواستيد بديد، يعني‌ اين‌ را زيادش‌ كنيد، پاكش‌ كنيد، منتشرش‌ كنيد، آنوقت‌ براي‌ مردم‌ بگيد.

 خوب‌. حضرت‌ خضر هم‌ ميگه‌ انك‌ لم‌ تستطيع‌ معي‌ صبرا. تو هرگز نميتوني‌ با من‌ صبر كني‌. آقا اين‌ مسئلة‌ علم‌ و دانش‌ داشتن‌ خيلي‌ مشكله‌. يكي‌ از آقايون‌ اطبا از شخصيتهاست‌، چند روز پيش‌ آمده‌ بود پيش‌ من‌. ميگفت‌ من‌ سالهاست‌ با شما رفيقم‌ چرا شما به‌ ما برنامه‌ نميديد، چي‌ نمي‌كنيد. گفتم‌ ما با سه‌ دسته‌ نمي‌تونيم‌ صددرصد كنار بيائيم‌: يكي‌ با علماء و مجتهدين‌. يكي‌ با دكترها، نه‌ دكترهاي‌ سال‌ اول‌ و دوم‌ هستند. كساني‌ كه‌ داراي‌ رياستي‌ هستند، شخصيتي‌ هستند. يا مثلا يكي‌ از سياستمدارها. اينها نمي‌تونند بكشونند. هر كاري‌ استادشون‌ بكنه‌ اينها ميگن‌ بعله‌ قربان‌. اينها اينقدر بعله‌ قربان‌ بهشون‌ گفتند كه‌ بعله‌ قربان‌ به‌ كسي‌ نمي‌گند. كسي‌ هم‌ توقع‌ نداره‌، ولي‌ صبر ندارند. و كيف‌ تصبر ان‌ ما لم‌ تحبي‌ خذا. چطور مي‌توني‌ صبر بكني‌ به‌ چيزي‌ كه‌ خصوصيات‌ نداري‌، اطلاع‌ نداري‌ ازش‌. چطور ميتوني‌؟ حضرت‌ موسي‌ از يك‌ راه‌ خوبي‌ وارد شد. گفت‌ ستجدني‌ انشاء الله‌ صابرا. من‌ را انشاء الله‌ صبر، يعني‌ اگر خدا بهم‌ كمك‌ بكنه‌ من‌ صابرم‌. لذا حضرت‌ خضر ديگه‌ نتونست‌ ردش‌ بكنه‌. و لا لك‌ اعطي‌ امرا. اينش‌ را تعهد كرد كه‌ هيچ‌ معصيت‌ تو را نخواهم‌ كرد. هيچ‌ حرف‌ تو را زير پا نخواهم‌ گذاشت‌. همة‌ حرفهايت‌ را گوش‌ ميدم‌. در عين‌ حال‌ حضرت‌ خضر قبول‌ نكرد. گفت‌ كه‌ فان‌ اتبعتني‌ فلا تسأل‌ عن‌ شيئا. اگر با من‌ خواستي‌ با هم‌ باشيم‌ و كنار هم‌ باشيم‌، از هيچ‌ چيز سؤال‌ نكن‌. خيلي‌ مشكله‌ها. عالم‌ انسان‌ باشه‌، احكام‌ و معارف‌ و مطالب‌ در دستش‌ باشه‌، با يك‌ نفري‌ راه‌ بره‌ و هيچ‌ حرف‌ نزنه‌. يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ آقايون‌ تمرين‌ كنيد، تمرين‌ كنيدها. يعني‌ واقعا يك‌ روزي‌ به‌ دردتون‌ ميخوره‌. يك‌ روز خدمت‌ امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ برسيد، چه‌ در زمان‌ غيبت‌ چه‌ در زمان‌ حضور. اينجا تمرين‌ كنيد كه‌ اگر حرف‌ مي‌زنيد سؤال‌ بكنيد. ولو ايشون‌ ميگه‌ سؤال‌ هم‌ نكن‌. چون‌ سؤالها، سؤال‌ ايشان‌، يكي‌ سؤال‌ كرد گفت‌ هذا فراق‌ بيني‌ و بينك‌. اينها حديث‌ سؤاله‌، اعتراض‌ هم‌ نيست‌. ميگه‌ كه‌ قال‌ لو شئت‌ لاتخذت‌ اجرا. سؤال‌ آنطور مثلا شما مي‌خواستيد از اينها مزدي‌ بگيريد كه‌ اين‌ ديوار را ساختيد؟ اين‌ سواله‌. حضرت‌ خضر ميگفت‌ نه‌. براي‌ مثلا الا وجه‌ الله‌ مثلا. وجه‌ خدا در نظرم‌ بود. اين‌ جوابش‌ بود. اما گفت‌ هذا فراق‌ بيني‌ و بينك‌. اين‌ فقط‌ سؤال‌ بود. آنهاي‌ قبلش‌ اعتراض‌ تقريبا، نيمه‌ اعتراض‌ بود. مثلا ميگه‌ قال‌ اقتلت‌ نفسا زكية‌ بغير نفس‌ لقد جئت‌ شيئا نكرا. يك‌ كار منكري‌ را تو انجام‌ دادي‌. اينجا به‌ حالت‌ اعتراضه‌. اما اينجا سؤاله‌. همين‌ سؤال‌ چون‌ قرارداد اوليه‌ اين‌ بوده‌ كه‌ سوال‌ هم‌ نكني‌. آنها را بعد كه‌ مطالب‌ را بيان‌ ميكنه‌ و شرح‌ ميده‌، در عين‌ حال‌ ديگه‌ قبولش‌ نميكنه‌. حالا شرح‌ داده‌ و او هم‌ قانع‌ شده‌ و حالا دو مرتبه‌ راه‌ بيفتيم‌. نع‌. يك‌ مرتبه‌. اگر كسي‌ پا توي‌ اين‌ راه‌ گذاشت‌، يك‌ مرتبه‌ بيشتر قبول‌ نميشه‌. ايني‌ كه‌ مي‌بينيد ما مسامحه‌ مي‌كنيم‌، من‌ خودم‌ مسامحه‌ هستم‌ اصلا. خود من‌ آدمي‌ نيستم‌ كه‌ بخوام‌ جدي‌ بگيرم‌ مطالب‌ را. و الاّ تو آمدي‌ يك‌ مدتي‌ نميدونم‌ مرحله‌ گذروندي‌، چه‌ كردي‌، چه‌ كردي‌. بعد رفتي‌ توي‌ خونه‌ات‌ استراحت‌هايت‌ را كردي‌، يكسالي‌ گذشته‌ مي‌آيي‌ مي‌گي‌ ببخشيد حاج‌ آقا ما آمديم‌ باز. منهم‌ جدي‌ نمي‌گيرمشون‌. غالبا اينطوره‌. مگه‌ اينكه‌ حالا تازه‌ از خواب‌ بيدار شده‌.

 آيات‌ قبليش‌. انساني‌، يكي‌ از قصصي‌ كه‌ اينجا هست‌ كه‌ شايد كمتر بهش‌ توجه‌ ميشه‌، قضية‌ آن‌ دو نفري‌ هست‌ كه‌ و اضرب‌ لهم‌ مثلا رجلين‌ جعلنا احدهما جنتين‌ من‌ اعناب‌. براي‌ اين‌ مردم‌ از اين‌ آيه‌ معلومه‌ كه‌ خدا قصه‌ نمي‌خواسته‌ نقل‌ كنه‌، كتاب‌ رمان‌ ننوشته‌. و اضرب‌ لهم‌ مثلا رجلين‌. مثلي‌ بزن‌، قضيه‌اي‌ بگو تا اينها متوجه‌ بشوند. جعلنا لاحدهم‌ جنتين‌. يكي‌ از آن‌ دو نفر دو تا باغ‌ داشت‌. يك‌ باغ‌ آنطرف‌، يك‌ باغ‌ اينطرف‌. وسطش‌ هم‌ زمين‌ زراعتي‌. و سايه‌ انداخته‌ به‌ درختهاي‌ خرما. شما نخلستانها را نديد. نخلستانها سر بهم‌ آورده‌ پر از خرما و جعلنا بينهما زرعا. زمين‌ كشاورزي‌، بسيار خوب‌، عالي‌. تلك‌ الجنة‌ هذت‌ اكلها و لا تظلم‌ منه‌ شيئا و سجلها خلالهما. آب‌ هم‌ ديگه‌ ساعتي‌ و نميدونم‌ تقسيم‌ و اين‌ حرفها نبود. آب‌ يكسره‌ از كوه‌ مي‌آمد، در خلال‌ اين‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود، باغ‌ جاري‌ بود و باور كنيد چشم‌ من‌ و شما هم‌ اگر به‌ يك‌ چنين‌ باغهايي‌ بيفته‌ و زمين‌ كشاورزي‌، حواسمون‌ پرت‌ ميشه‌ و يادمون‌ ميره‌ از روز قيامت‌ و خدا و بندگي‌ و اينها. و كان‌ له‌ ثمر. ميوه‌ها هم‌ داشتش‌. درختها بي‌ ميوه‌ نبود. خوب‌. اين‌ قال‌ له‌، و قال‌ لصاحبه‌، اين‌ قدم‌ اول‌ گمراهيه‌. دقت‌ كنيد. خوب‌ گوش‌ بديد. چون‌ كلام‌ الهي‌ را ما مي‌خواهيم‌ معناش‌ را بفهميم‌. و هو يحاربه‌ انا اكثر منك‌ مال‌ و ارض‌ فراقا. حواستون‌ جمع‌ باشه‌ كه‌ يك‌ وقت‌ با مالتون‌، با جاهتون‌، با رياستتون‌ خودتون‌ را بر ديگري‌ مزيت‌ نديد. من‌ به‌ زنها گفتم‌ توي‌ جلسة‌ خانمها اين‌ را گفتم‌ كه‌ يك‌ لباسي‌ نپوشيد كه‌ زني‌ توي‌ مجلس‌ باشه‌ كه‌ مثل‌ شما نتونه‌ لباس‌ بپوشه‌. اين‌ ضررش‌ ميدونيد چيه‌؟ مواظب‌ زنهايتون‌ باشيد. اگر در راه‌ تزكية‌ نفس‌ هستند حتما بايد اينطوري‌ باشند. اين‌ پنج‌ تا النگو توي‌ دستش‌، گردنبند، چند تا انگشتر. اين‌ طلا رفتش‌ توي‌ يك‌ مجلسي‌ واقع‌ ميشه‌ خواهي‌ نخواهي‌ زنهاي‌ ديگه‌ ندارند مثل‌ او كه‌ اگر نداشته‌ باشند و شوهرش‌ هم‌ نتونه‌ داشته‌ باشه‌، اينها آه‌ مي‌كشند و عكس‌ العملشون‌، واكنشش‌ براي‌ اين‌ خانم‌، اين‌ خانم‌ را از مرحله‌ پرتش‌ ميكنه‌. اصلا مي‌اندازتش‌. و اگر هم‌ شوهرش‌ پولداره‌، ولي‌ نخريده‌. شب‌ ميره‌ با شوهرش‌ دعوا ميكنه‌. فلاني‌، ما از فلاني‌ چيمون‌ كمه‌ كه‌ تو براي‌ من‌ اينها را نمي‌خري‌؟ خدا را شكر كنيد كه‌ زنهاتون‌، آنهايي‌ كه‌ در راه‌ هستند اين‌ حرفها را شنيدند و عمل‌ كردند و ماية‌ نكبت‌ توي‌ خانه‌هاتون‌ وارد نمي‌كنند. بخدا قسم‌ نكبتها، يعني‌ اين‌ زني‌ كه‌ چشمش‌ به‌ النگو و گردنبند زن‌ شما افتاده‌ و رفته‌ توي‌ خونه‌ دعوا ايجاد كرده‌ يا آه‌ كشيده‌، چون‌ آنها كه‌ تزكية‌ نفس‌ شده‌ نيستند كه‌ ؛ اين‌ زندگي‌ شما را به‌ باد ميده‌، يعني‌ شما بيچاره‌ ميشيد توي‌ خونه‌. و نگذاريد. اگر زينتي‌ داره‌ فقط‌ براي‌ شوهر. اصلا زن‌ اگر براي‌ غير شوهرش‌ زينت‌ بكنه‌ و لباس‌ خوب‌ بپوشه‌، اين‌ يك‌ مرحله‌ از بي‌ عفتي‌ را انجام‌ داده‌. قدم‌ اول‌ همة‌ بدبختيها اينه‌. انا اكثرا منك‌ مالا. حالا نمي‌خواد به‌ زبون‌ بگه‌. همينطور وقتي‌ نشسته‌، لباس‌ خوب‌ پوشيده‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌، در مردها زياد خوب‌ اين‌ جهت‌ چيز نيست‌. ممكنه‌ زبانا بگند. اما خانمها زياد اينطوري‌ ميشه‌. و ديديد من‌ در مي‌خواستيم‌ بريم‌ سوريه‌، جواني‌ آمده‌ بود در اين‌ قسمت‌ نشسته‌ بود. صدا كرد گفت‌ حاج‌ آقا ببينيد؟ گفتم‌ چي‌ را ببينم‌. يك‌ زني‌، پيرزني‌ آمده‌ بود از آنهايي‌ كه‌ نبايد نگاه‌ كردش‌. در عين‌ حال‌ ما نمي‌خواستيم‌، قواعد بود، جزء قواعد من‌ النساء كه‌ و الاّ يرجون‌ النكاح‌، از آنهايي‌ كه‌ اصلا براي‌ ازدواج‌ ديگه‌ بدرد نميخوره‌. اينها عيبي‌ نداره‌ نگاه‌ كردنشون‌. نگاه‌ كردم‌ چقدر طلا! من‌ تعجب‌ كردم‌ توي‌ دستش‌ و بالا و پائين‌ نگاه‌ كن‌. گفتم‌ هميشه‌ تو اينها را مي‌پوشي‌. گفت‌ بعله‌. بعضي‌ها هستند وجودشون‌ ارزشي‌ نداره‌ها. هيچ‌. يك‌ پول‌. ارزش‌ نداره‌. با همين‌ چيزها مي‌خوان‌ به‌ خودشون‌ ارزش‌ بدهند. ببيند. از اين‌ بترسيد. اين‌ اول‌ قدم‌ انحراف‌ و اول‌ قدم‌ بدبختي‌، چه‌ بدبختي‌ خود انسان‌ و چه‌ بدبختي‌ كه‌ براي‌ انسان‌ بوجود مي‌آيد بوسيلة‌ اين‌ انا اكثر منك‌ مالا و اعظ‌ نظرا. من‌ هم‌ مالم‌ بيشتر از توئه‌ هم‌ از نظر شخصيت‌ مهمترم‌. اون‌ بندة‌ خدا هم‌ دلش‌ شكست‌ و هيچي‌ نگفت‌. چون‌ دلش‌ فقط‌ مي‌شكنه‌. اهل‌ تزكية‌ نفس‌ باشه‌ دلش‌ نميشكنه‌. اون‌ فقط‌ خسارت‌ به‌ خودش‌ ميكنه‌. ولي‌ اهل‌ تزكية‌ نفس‌ هم‌ كه‌ همه‌ نيستند كه‌. خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد و ذخروا جنته‌ و هو ظالم‌ لنفسه‌. اون‌ با همين‌ حرفش‌ جزء كساني‌ شد كه‌ ظلم‌ به‌ نفسش‌ كرد، خودش‌ را بيچاره‌ كرد. وارد باغش‌ شد در حالي‌ كه‌ ظلم‌ به‌ نفسش‌ كرده‌ بود. خوب‌ نتيجة‌ اين‌ كار چي‌ شد؟ خدا پرده‌ را مي‌اندازه‌. ختم‌ الله‌ علي‌ قلوبهم‌ و علي‌ سمعهم‌ و علي‌ ابصارهم‌ غشاوه‌. يك‌ پرده‌ خدا انداخت‌ تا اين‌ غرور براش‌ پيش‌ آمد، من‌ بالاتر از توئم‌، آنهم‌ به‌ يك‌ مؤمن‌. بعدش‌ چي‌ گفت‌؟ گفت‌ و قال‌ و ما ان‌ تريد هي‌ ابدا. من‌ فكر نميكنم‌ اين‌ از بين‌ بره‌. درسته‌؟ مغرور. باغ‌ به‌ اين‌ خوبي‌، آب‌ هم‌ كه‌ داره‌ و خدمتتون‌ عرض‌ شود همه‌ چيز. من‌ هم‌ كه‌ هستم‌ و مراقبشم‌ اين‌ ديگه‌ از بين‌ نمي‌ره‌. يك‌ قدم‌ وابستگي‌ به‌ اين‌ مال‌ را كه‌ داره‌. قدم‌ بعدي‌. ببينيد. سه‌ قدم‌ برداشته‌ رسيده‌ به‌ بدبختي‌ كامل‌. قدم‌ اول‌ تفوق‌ و رياست‌ و برتري‌ جوئي‌ بر يك‌ رفيقش‌. قدم‌ دوم‌ ايني‌ كه‌ خيال‌ ميكنه‌ كه‌ اينجا هميشه‌ باقي‌ خواهد ماند. قدم‌ سوم‌ و ما اذن‌ ساعتي‌ قائمة‌. روز قيامت‌ را فكر نمي‌كنم‌. اي‌ بابا كي‌ از آن‌ دنيا اومده‌! من‌ باور نميكنم‌. تازه‌ خدا هم‌ هر چي‌ بخواد بده‌ از اين‌ بهتر كه‌ نميده‌. يكي‌ مي‌گفت‌ خدايا از آن‌ حوريه‌هاي‌ بهشتي‌ يك‌ دونه‌اش‌ را اينجا به‌ ما بده‌. ما بقيه‌اش‌ را نمي‌خوايم‌. اينه‌ احمق‌ خيال‌ مي‌كرد حالا همه‌ آنجا صف‌ وايستادند منتظرشند. حالا يكيش‌ بياد بقيه‌اش‌ پيشكش‌ خدا. نخير. براي‌ تو نيست‌. تو يقين‌ چون‌ نداري‌. تو دروغ‌ ميگي‌.

 تا اينجور آدمها را ديدي‌، اين‌ را بهتون‌ بگم‌، تا اينطور آدمها را ديديد امر بمعروف‌ و نهي‌ از منكرشون‌ كنيد، هدايتشون‌ كنيد. شايد اينها حواسشون‌ جمع‌ بشه‌، شايد از خواب‌ غفلت‌ بيدار بشوند. قال‌ له‌ صاحبه‌ و هو يحاوره‌ اكثرت‌ بهي‌ خلق‌ من‌ التراب‌. تو بدبخت‌، ببينيد آوردش‌ پائين‌ پائين‌، تو را از خاك‌ خلق‌، تو كه‌ روح‌ نداري‌. آدمي‌ نيستي‌ كه‌ با روحت‌ صحبت‌ كنيم‌، مطلبي‌ كه‌ مربوط‌ به‌ روح‌ باشه‌ به‌ تو بگم‌. خلقك‌ من‌ تراب‌. اين‌ بدن‌ تو را خدا از خاك‌ خلق‌ كرده‌. ثم‌ من‌ نطفه‌، بعد از آب‌ گنديدة‌ زن‌ و مرد. بعد سواك‌ رجل‌، يك‌ مرد، تو نامردي‌ كه‌ اينجور منكر همه‌ چيز شدي‌. تو را خدا مرد قرار داده‌. اما من‌ چي‌ ميگم‌؟ ميگم‌ لكنا هو الله‌ ربي‌. من‌ ميگم‌ خدا پروردگار ماست‌. و لا يشرك‌ بربي‌ احدا. من‌ به‌ پروردگارم‌ هيچ‌ چيز را شريك‌ نميدونم‌. اينجوري‌ باشيد. يك‌ وقت‌ دلتون‌ نلرزه‌. اين‌ راست‌ ميگه‌، ما هم‌ توي‌ دنيا آدم‌ بوديم‌، زندگي‌ داشتيم‌؟! نه‌ باغي‌، نه‌ مزرعه‌اي‌، نه‌ خدمتتون‌ هيچي‌ هيچي‌ هيچي‌. نه‌. بگيد كه‌ لكنا هو الله‌، اما ما اين‌ مخصوصا با غرور داره‌ اين‌ حرف‌ را ميزنه‌. لكنا، بگو خدا رب‌ منه‌. و من‌ مشرك‌ به‌ خداي‌ خودم‌ نميشم‌. يعني‌ شرك‌ نمي‌آرم‌ به‌ خداي‌ خود احدي‌ را. آخه‌ تو بدبخت‌، اذ دخلتك‌ جنتك‌ قلت‌ ما شاء الله‌. وقتي‌ وارد شدي‌ روي‌ عادت‌ بكش‌، اين‌ چقدر ايمان‌ بود گفتي‌ ما شاء الله‌. لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌. مثل‌ همين‌ ماشاءالله‌هاي‌ ما. مي‌خواهيم‌ طرف‌ را متوجه‌ كنيم‌، ماشاءالله‌! ببين‌ چه‌ باغي‌ من‌ دارم‌! لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌. و لولا اذ دخلت‌، بعله‌، حق‌ با شماست‌ مثل‌ اينكه‌. البته‌ من‌ يادمه‌ در تفسير ديدم‌ كه‌ اين‌ لولا به‌ معناي‌ چرا نيست‌. اگر نبود كه‌ وقتي‌ داخل‌ شدي‌ جنتت‌ را و هو قلت‌، حالا من‌ تازگي‌ تفسير نگاه‌ نكردم‌ شايد نظر شما درست‌ باشه‌. ولي‌ لو به‌ معناي‌ اگر، لا به‌ معناي‌ نه‌ بود. كه‌ وقتي‌ وارد شدي‌ به‌ باغت‌، گفتي‌ لو ماشاء الله‌ ان‌ اقلك‌ ما فعصي‌ ربي‌ ان‌ يعطيني‌ خيرا من‌ جنه‌. اگر من‌ اينها را ندارم‌ اميد است‌ اگر من‌ بگم‌ خدا، خدا به‌ من‌ بده‌. و بهشت‌ تو را و اين‌ باصطلاح‌ باغ‌ تو را، يسرف‌ عليه‌ حسبان‌ من‌ السماء. يك‌ آتشي‌ از آسمان‌ بياد و تصبح‌ صعيدا زرقا. منظور اين‌ دو سه‌ نكته‌اي‌ بود كه‌ عرض‌ كردم‌. متوجه‌ باشيد. تفوق‌، ببينيد ريشة‌ همة‌ اينها تفوق‌ طلبيه‌. تفوق‌ بر ديگران‌ پيدا نكنيد.

 اميدوارم‌ انشاء الله‌ به‌ همين‌ مقدار از ترجمة‌ اين‌ آيات‌، انشاء الله‌ موفق‌ بشيم‌ آنچه‌ كه‌ ماية‌ تنبه‌ ماست‌ انشاء الله‌ انجام‌ بشه‌. خداي‌ تعالي‌ بعد مي‌فرمايد المال‌ و البنون‌ زينة‌ الحياة‌ الدنيا و الباقيات‌ الصالحات‌ خيرا عند ربك‌ ثوابا و خيرا عملا. زن‌ و فرزند. فرزندان‌، اينها زينت‌ حيات‌ دنيا هستند، زينت‌ زندگي‌ دنيا هستند. آنچه‌ كه‌ از شما باقي‌ بمانه‌، باقي‌ بماند و صالح‌ هم‌ باشه‌، شايسته‌ هم‌ باشه‌، بهتر است‌ براي‌ شما. در نزد خدا اينها بهتره‌. اگر پولي‌ داري‌، مالي‌ داري‌، زندگي‌ داري‌، اينها را در كارهايي‌ كه‌ باقيات‌ صالحات‌ باشه‌ كه‌ انشاء الله‌ اميدواريم‌ براي‌ همه‌امون‌ اين‌ مسجد كه‌ ساخته‌ ميشه‌ باقيات‌ صالحاتي‌ باشه‌ و انشاء الله‌ هميشه‌ خداي‌ تعالي‌ براي‌ ما ثواب‌ بنويسد و در نزد خدا اجر و مزدي‌ داشته‌ باشيم‌. و اين‌ برنامه‌اي‌ كه‌ شما اين‌ شبهاي‌ دوشنبه‌ داريد، ما همين‌ سفر كه‌ رفتيم‌ تهران‌ و بعضي‌ از شهرهاي‌ ديگر، انشاء الله‌ انجام‌ مي‌دهند. شماها كوشش‌ بكنيد كه‌ انشاء الله‌ ممتازتر از آنها باشيد. و تابحالش‌ بحمدالله‌ امتياز داشتيد و ممتاز بوديد و من‌ از اكثر بيشتر شماها راضي‌ و خوشحالم‌. و اميدوارم‌ انشاء الله‌ كه‌ كوشش‌ بكنيد، جدي‌ باشيد، خيلي‌ها هستند كه‌ واقعا غبطه‌ مي‌برند به‌ اينكه‌ شما در كنار قبر حضرت‌ رضا صلواة‌ الله‌ عليه‌ هستيد و براي‌ دوستانتون‌ كه‌ در خارج‌ از مشهد هستند، هر وقت‌ مشرف‌ ميشيد، سلامي‌ عرض‌ كنيد به‌ حضرت‌ رضا. يك‌ تسبيح‌ دستتون‌ بگيريد فقط‌ براي‌ كساني‌ كه‌ خارج‌ از مشهد هستند، سيصد مرتبه‌ بگيد السلام‌ عليك‌ يا مولاي‌. خيلي‌ كار تندي‌ هم‌ ميشه‌، يك‌ گوشه‌اي‌ اين‌ كار را بكنيد. همين‌ السلام‌ عليك‌ يا مولاي‌، ثواب‌ زيارت‌ را براي‌ او بهش‌ مي‌دهند كه‌ هزار حج‌ و هزار عمره‌ است‌. براي‌ آنهايي‌ كه‌ در خارج‌ از مشهدند و محرومند از اين‌ فيض‌ عظمايي‌ كه‌ شما در مشهد داريد. و انشاء الله‌ قدر بدونيد و اميدواريم‌ جدي‌ باشيد، كوشش‌ بكنيد يك‌ جوري‌ باشه‌ كه‌ انشاء الله‌ دستتون‌ به‌ دامن‌ حضرت‌ وليعصر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ برسد انشاء الله‌.

 اين‌ ايام‌ يك‌ خورده‌اي‌ مشكله‌ كه‌ انسان‌ حرف‌ بزنه‌، جاي‌ پيغمبر اكرم‌ نشسته‌ باشه‌، و سخني‌ از فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها نگويد. خيلي‌ بي‌بي‌ عزيز است‌ و غريب‌ است‌ و و الداخلين‌ علي‌ البتول‌ ببيتها و اعز مصطفين‌ جميع‌. يك‌ عده‌ اراذل‌ و اوباش‌ آمدند در خانة‌ فاطمة‌ زهرا، با آن‌ وضعي‌ كه‌ شنيده‌ايد وارد خانة‌ حضرت‌ شدند. محسنش‌ را سقط‌ كردند. علي‌ بن‌ ابيطالب‌، پسر عمش‌ را به‌ طرف‌ مسجد كشيدند، فاطمة‌ زهرا از جا برخاست‌. صدا زد خلب‌ ابن‌ عمي‌ او لاكشف‌ بدعا رأسي‌ لاشكو للاله‌ سجوني‌. پسر عمويم‌ را ول‌ كنيد و الاّ سرم‌ را ميرم‌ برهنه‌ ميكنم‌، نفرينتون‌ مي‌كنم‌، و شكايت‌ امر را به‌ پدرم‌ ميكنم‌. آيا آنها توجه‌ به‌ فاطمة‌ زهرا كردند؟ ابدا. جمعي‌ ريختند فاطمه‌ را كتك‌ زدند. بدن‌ فاطمة‌ زهرا را كبود كردند. دستش‌ را شكستند. پهلويش‌ را شكستند. او را عليله‌ در ميان‌ بستر انداختند كه‌ اين‌ روزها در ميان‌ بستر افتاده‌ و وفاتش‌ نزديك‌ ميشود.

 

۱۱ ذی القعده ۱۴۱۴ – تاکید بر تعیین مقصد ، اخلاق ۷۶

اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌ بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة‌ علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. ان‌ هذا القرآن‌ يهدي‌ للتی‌ هي‌ اقوم‌. آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ كردم‌ مربوطه‌ به‌ سورة‌ اسراء يا سورة‌ بني‌ اسرائيل‌ بود. اين‌ سوره‌ را سورة‌ اسرا گفتند به‌ خاطر اينكه‌ در بدايت‌ سوره‌ سخني‌ از معراج‌ پيغمبر اكرم‌ به‌ ميان‌ آمده‌ و سورة‌ بني‌ اسرائيل‌ مي‌گويند بخاطر اينكه‌ در اوائل‌ سوره‌ دربارة‌ بني‌ اسرائيل‌ كه‌ لتفسدن‌ في‌ الارض‌ مغلطين‌. دو مرتبه‌ در روي‌ زمين‌ شما فساد مي‌كنيد و قدرت‌ پيدا مي‌كنيد، يك‌ يك‌ مرتبه‌اش‌ گذشت‌ دفعة‌ دوم‌ منتهي‌ مي‌شود به‌ وقتي‌ كه‌ اونها وارد مسجد الاقصي‌ مي‌شن‌ و بيت‌ المقدس‌ را مي‌گيرند و بعد انشاء الله‌ شما سربازان‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ زير ساية‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ اونها را از مسجد اقصي‌ خارج‌ خواهيد كرد.

 در اين‌ آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ شد يك‌ جمله‌اي‌ جلب‌ توجه‌ من‌ را كرد، كه‌ خيلي‌ مختصر ولو اينكه‌ ايام‌، ايامي‌ است‌ مربوط‌ به‌ عيد غديرخم‌ چون‌ وقتي‌ كه‌ عيد نوروز سيزده‌ روز قدرت‌ داشته‌ باشد مردم‌ را شاد نگه‌ بدارد عيد غدير لااقل‌ دوازده‌ روز بايد اين‌ قدرت‌ را از خود نشان‌ بدهد. من‌ روز اولي‌ كه‌ وارد شدم‌ بخاطر رحلت‌ امام‌ رضوان‌ الله‌ عليه‌ سفارش‌ كرده‌ بودم‌ چراغاني‌ نكنند، ولي‌ امشب‌ گفتم‌ كه‌ چراغها را روشن‌ كنند و ما غذاي‌ روز عيد غدير را امروز و امشب‌ با برادران‌ عزيزمون‌ خواهيم‌ داشت‌. و لذا اين‌ عيد بزرگ‌ را به‌ همه‌ تبريك‌ عرض‌ مي‌كنم‌ و اينكه‌ تاخير افتاد به‌ مناسبت‌ عزاي‌ عمومي‌ از همتون‌ عذر مي‌خوام‌. ما در روز عيد غدير در كنار خانة‌ خدا به‌ ياد شماها بوديم‌، دعاي‌ ندبه‌ خوانديم‌ و اشك‌ دوستان‌ ريختند در فراغ‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفدا. و امشب‌ هم‌ انشاء الله‌ بسيار مختصر بخاطر اينكه‌ همة‌ مطالبم‌ را امشب‌ نمي‌تونم‌ عرض‌ كنم‌ چون‌ مثل‌ اينكه‌ مجلس‌ شب‌ دوشنبه‌ نظمش‌ بهم‌ خورده‌ و افرادي‌ در جلسه‌ هستند كه‌ يعني‌ منظور بچه‌ها افراد كم‌ سن‌ هستند بعضي‌ مطالبي‌ كه‌ در نظر داشتم‌ نمي‌تونم‌ عرض‌ كنم‌، فقط‌ به‌ عنوان‌ تبريك‌ عيد، عيد غدير خم‌ بعد از سه‌ روز كه‌ در خدمتتون‌ بوديم‌ و دربارة‌ عيد حرفي‌ نزديم‌ امشب‌ تبريك‌ عرض‌ مي‌كنيم‌ و انشاء الله‌ كوشش‌ كنيد در هر سال‌ عيد غدير را دوازده‌ روز جشن‌ داشته‌ باشيد. من‌ شماها را ديدم‌ كه‌ در عيد نوروز هيچ‌ برنامه‌اي‌ نداشتيد. ولي‌ ديد و بازديد عيد غدير را انشاء الله‌ ادامه‌ بديد براي‌ سالهاي‌ بعد كه‌ اين‌ مصيبت‌ هم‌ در بين‌ و در اين‌ دوازده‌ روز نباشد انشاء لله‌ مقيد باشيد كه‌ عيد غدير را تا اول‌ محرم‌ ادامه‌ بديد. و انشاء الله‌ از اول‌ محرم‌ هم‌ اظهار حزن‌ و اندوهتون‌ را بكنيد براي‌ عزاي‌ حضرت‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ عليه‌ السلام‌ كه‌ حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ به‌ ابن‌ شبيب‌ فرمودند كه‌ وقتي‌ هلال‌ محرم‌ ظاهر مي‌شه‌ حزن‌ آل‌ محمد ظاهر مي‌شود و هر شب‌ و هر روز حزنمون‌ افزوده‌ مي‌شود تا روز عاشورا كه‌ ديگر قراري‌ نداريم‌.

 و شما شيعيان‌ خاندان‌ عصمت‌ وطهارت‌ هم‌ انشاء الله‌ همينطور باشيد. و اما اين‌ آية‌ شريفه‌. ان‌ هذا القرآن‌ يهدي‌ للتي‌ هي‌ اقوم‌. قرآنه‌. وعظي‌ و كلامي‌ بالاتر از قرآن‌ نيست‌. حتي‌ سخنان‌ پيغمبر اكرم‌ و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و ائمة‌ اطهار به‌ پاية‌ قرآن‌ مجيد نميرسد. قرآن‌ هم‌ الفاظش‌ مال‌ خداست‌ و هم‌ معانيش‌. به‌ عكس‌ روايات‌ كه‌ فقط‌ معانيش‌ مال‌ خداست‌. در عين‌ اينكه‌ كلامي‌ بالاتر از قرآن‌ در عالم‌ هستي‌ وجود ندارد، در صورتي‌ هدايت‌ است‌ كه‌ افرادي‌ كه‌ مي‌خوان‌ از اين‌ قرآن‌ كسب‌ هدايت‌ كنند بايد مقاوم‌ باشند. هر كه‌ مقاومتر بود، هر كه‌ با ثبات‌تر بود، هر كه‌ استقامتش‌ بيشتر بود، هدايت‌ قرآن‌ براي‌ او زيادتره‌. از اين‌ جمله‌ من‌ يك‌ استفادة‌ فوق‌ العاده‌اي‌ كه‌ شايد شرحش‌ را موكول‌ به‌ بعد بكنم‌، مي‌خوام‌ براتون‌ داشته‌ باشم‌. و آن‌ استفاده‌ اين‌ است‌ كه‌ شما برادران‌ و عزيزانم‌ كه‌ انشاء الله‌ به‌ كوري‌ چشم‌ دشمنان‌ امام‌ عصر و دشمنانتون‌ يك‌ روز همانطوري‌ كه‌ اصحاب‌ پيغمبر زير آن‌ درخت‌ با پيغمبر اكرم‌ بيعت‌ كردند، شما هم‌ انشاء الله‌ با حضرت‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ فداه‌ بيعت‌ خواهيد كرد و انشاء الله‌ به‌ اين‌ اميد زنده‌ هستيم‌ كه‌ روزي‌ ناممون‌ در طومار اصحاب‌ امام‌ عصر قرار بگيرد، يك‌ مطلب‌ را مي‌خوام‌ امشب‌ تذكر بدم‌. و آن‌ اين‌ است‌ كه‌ تمام‌ كلمات‌ زير ساية‌ قرآنه‌. و قرآن‌ هدايت‌ است‌ براي‌ كسي‌ كه‌ مقاومتر باشد. پس‌ تكليفي‌ كه‌ الان‌ پيش‌ مي‌آد اين‌ است‌ كه‌ همه‌اتون‌ بايد در راه‌ و روشي‌ كه‌ انتخاب‌ كرديد تزلزل‌ پيدا نكنيد. سفارشي‌ كه‌ امشب‌ من‌ به‌ شما دارم‌ اين‌ است‌ كه‌ شيطان‌ به‌ انحاء مختلف‌ ممكن‌ است‌ كه‌ به‌ سراغتون‌ بياد. يك‌ ترسيمي‌ متصوفه‌ و افراد قشري‌ و افراد پست‌ از معنويات‌ كرده‌اند كه‌ با كمال‌ تأسف‌ در مغز اكثر شماها اين‌ ترسيم‌ جاي‌ گرفته‌. و آن‌ ترسيم‌ اين‌ است‌ كه‌ فكر مي‌كنيد وقتي‌ به‌ كمال‌ رسيده‌ايد كه‌ خواب‌ خوب‌ ببينيد، مكاشفه‌ داشته‌ باشيد، طي‌ الارض‌ كنيد، مستجاب‌ الدعوه‌ باشيد. يا مثلا اگر يك‌ كسي‌ اذيتتون‌ كرد نفرين‌ كنيد و فورا او را از پا دربياريد. اين‌ ترسيم‌ از ناحية‌ متصوفه‌ در مرحلة‌ اول‌، بعد از ناحية‌ افراد قشري‌، بعد از ناحية‌ ظاهر پرستان‌ و ظاهر بينان‌. و بعد هم‌ از ناحية‌ كساني‌ كه‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ با معنويت‌ و حقيقت‌ ارتباطي‌ ندارند بوجود آمده‌. هركس‌ خواب‌ بيشتري‌ و خوبتري‌ ببيند او را ما خوبتر مي‌دانيم‌. هر كس‌ مكاشفات‌ زيادتري‌ داشته‌ باشد او را ما بهتر قبول‌ داريم‌. هر كس‌ مستجاب‌ الدعوه‌ باشد به‌ قول‌ ما، خدا تحت‌ فرمانش‌ باشد تا گفت‌ خدا خدا بگه‌ لبيك‌. و تا گفت‌ اين‌ عمل‌ را، اين‌ دستور را انجام‌ بده‌ بگه‌ چشم‌. و در حقيقت‌ ايشان‌ فرمانده‌ باشد و خدا فرمانبردار نستجير بالله‌. و يا اينكه‌ اگر يك‌ كسي‌ اذيتش‌ كرد فورا نفرين‌ كند و او را از پا دربياره‌. يك‌ همچين‌ فردي‌ را هم‌ ما بهتر دوست‌ داريم‌ و هم‌ خودمون‌ را آرزوي‌ رسيدن‌ به‌ اين‌ كمال‌ را، كمال‌ اصطلاحي‌ را داريم‌ و هم‌ شايد در ذهنمون‌ اين‌ ترسيم‌ فرو رفته‌ باشد كه‌ ولي‌ خدا آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ اگر ما اذيتش‌ كرديم‌ و آهي‌ كشيد، از پا دربياييم‌. همة‌ اينها اشتباهه‌. دلايل‌ قطعي‌ داريم‌ كه‌ اشتباهه‌. و من‌ نمي‌خوام‌ دربارة‌ اشتباه‌ و اين‌ ترسيم‌ غلط‌ امشب‌ صحبت‌ كنم‌. مي‌خواستم‌ صحبت‌ كنم‌ ولي‌ انشاء الله‌ موكول‌ مي‌كنيم‌ به‌ جلسات‌ ديگر و جلسات‌ مفصلي‌ كه‌ بايد ولو به‌ ضرب‌ انبردستي‌ هم‌ كه‌ شده‌ از توي‌ مغز شماها اينها را بيرون‌ كنيم‌. بدانيد هدف‌ ما هيچ‌ يك‌ از اينها نيست‌. هيچ‌ يك‌ از اين‌ حرفها نيست‌. دو چيز را خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ فرموده‌ و هدف‌ اينه‌. اول‌ بندگي‌. هيچگاه‌ بندة‌ خدا نميخواد فرماندة‌ خدا بشه‌. دعا را طبق‌ بندگي‌ ميكنه‌. اگر خدا اجابت‌ كرد، اجابت‌ كرده‌. اگر گفت‌ نه‌ بندة‌ من‌، صلاح‌ نيست‌ و اجابت‌ نكرد، باز هم‌ راضيست‌. بنده‌ آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ بنده‌ باشه‌. بنده‌ آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ فرمانبردار باشه‌، و هدف‌ از خلقت‌ اينه‌. بنده‌اي‌، اگر در بين‌ مردم‌ تو را مفتضح‌ كرد، آبرويت‌ را برد و او اين‌ را دوست‌ داشت‌. تو هم‌ آن‌ را دوست‌ داشته‌ باش‌. اگر تمام‌ مردم‌ عليه‌ تو قيام‌ كردند، تو يك‌ كلمه‌ نفرين‌ نكني‌. همانطوري‌ كه‌ امير المؤمنين‌ را لعن‌ مي‌كردند، سب‌ مي‌كردند، علي‌ يك‌ كلمه‌ نفرين‌ نكرد. نفرين‌ كه‌ نكرد اگر نفرين‌ كردي‌ منتظر نباش‌ خدا او را از پاش‌ دربياره‌. خدايا اينهمه‌ من‌ براي‌ تو بندگي‌ كردم‌. بندگيت‌ به‌ درد نميخوره‌ چون‌ اين‌ فكر را داري‌. بنده‌ آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ بدون‌ هيچ‌ پاداشي‌، بدون‌ هيچ‌ درخواستي‌، بدون‌ هيچ‌ اجر و مزدي‌ چون‌ خدا خداست‌ و چون‌ خدا وجدتك‌ اهلا للعباده‌، من‌ تو را يافتم‌ كه‌ بنده‌ باشم‌ و تو معبود من‌ باشي‌ و دوستت‌ دارم‌ كه‌ بندگي‌ ميكنم‌، او بندگي‌ بكنه‌. حالا بهش‌ چيزي‌ دادند، دادند. ندادند ندادند. اگر پشت‌ پاي‌ خودش‌ را نديد نديد. اگر بر طارم‌ اعلي‌ نشست‌، بازهم‌ براش‌ فرقي‌ نكنه‌. حتي‌ اگر مفتضحش‌ كردند، بگه‌ چونكه‌ تو خواسته‌اي‌ باد فداي‌ ره‌ تو سر من‌، پيكر من‌، اكبر من‌، اصغر من‌. ايني‌ كه‌ ميگن‌ مفتضحش‌ كردند گاهي‌ خدا بعضي‌ از انبياء را در مقام‌ امتحان‌ حتي‌ آبروشون‌ را برده‌. گفتند چونكه‌ از ناحية‌ توست‌ دوست‌ داريم‌. تو زخم‌ زني‌ به‌ كه‌ ديگري‌ مرهم‌. تو زهر دهي‌ به‌ كه‌ ديگري‌ ترياك‌. و اين‌ را به‌ آقايان‌ عزيزم‌ و محبوبينم‌، خدا ميدونه‌، نميخوام‌ زياد اظهار محبت‌ به‌ شما بكنم‌، شبي‌ كه‌ شب‌ دوشنبه‌اي‌ كه‌ بعدش‌ مي‌خواستم‌ از خدمتتون‌ مرخص‌ بشوم‌، يك‌ حالي‌ شماها داشتيد كه‌ اگر دو سه‌ تا كلمه‌ مثلا حتي‌ مي‌گفتم‌ اگر از من‌ بدي‌ ديديد، از من‌ راضي‌ بشيد، من‌ رفتم‌، تمامتون‌ گريه‌هاي‌ فوق‌ العاده‌ يا بعضي‌هاتون‌ از حال‌ هم‌ مي‌رفتيد. لطفتون‌ را ميدونم‌، محبتتون‌ را ميدونم‌. خدا انشاء الله‌ اين‌ محبت‌ را براي‌ روز قيامت‌ من‌ نگه‌ بداره‌ كه‌ اگر ما را با اعمالمون‌ خواستند بيندازند توي‌ آتش‌ جهنم‌، چهل‌ نفر بگن‌ خدايا فلاني‌ را ما دوست‌ داشتيم‌، مؤمن‌ باشند خدا انسان‌ را از آتش‌ جهنم‌ نجات‌ ميده‌. ولي‌ اين‌ محبت‌ هست‌ و خدا ميدونه‌ منهم‌ اين‌ اندازه‌ ميتونم‌ اظهار محبت‌ كنم‌ كه‌ در كنار خانة‌ خدا، اين‌ را يك‌ وقت‌ به‌ دوستان‌ گفتم‌، اگر به‌ من‌ يك‌ ميليون‌ بدهند بگن‌ ده‌ دقيقه‌ برو كعبه‌ را نگاه‌ كن‌ يك‌ پول‌ بهرحال‌ اسراف‌ نباشه‌، صددرصد دسترنج‌ خودم‌ باشه‌، ميدم‌ برم‌ كعبه‌ را نگاه‌ كنم‌. اما كعبه‌ را واقعا بدون‌ شما خيلي‌ برام‌ صفا نداشت‌. دلم‌ مي‌خواست‌ همه‌اتون‌ دور من‌ بوديد. و خداي‌ من‌ شاهده‌ وقتي‌ شما را مي‌بينم‌ يك‌ نشاطي‌ پيدا ميكنم‌ و دوري‌ از شما براي‌ من‌ خيلي‌ سخته‌. و براي‌ اينكه‌ خودم‌ را راضي‌ كنم‌ دائما در آنجا به‌ ياد شما بودم‌ و حتي‌ گاهي‌ آنقدر متمركز ميشدم‌ روي‌ محبت‌ شما و فرد فرد شما كه‌ تا حدي‌ كه‌ مثل‌ اينكه‌ همه‌اتون‌ را دور خودم‌ مي‌ديدم‌. ولي‌ اين‌ مطلب‌ را امشب‌ مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌. بدون‌ تعارف‌، با همة‌ علاقه‌اي‌ كه‌ بهتون‌ دارم‌، هر كدام‌ از شما كمال‌ را در اينهايي‌ كه‌ گفتم‌ ميدونيد يا به‌ اين‌ نيت‌ آمده‌ايد، يا به‌ اين‌ فكر هستيد، من‌ ازتون‌ خواهش‌ ميكنم‌، تقاضا ميكنم‌ با من‌ رفيق‌ باشيد، ولي‌ ديگه‌ توي‌ اين‌ راه‌ نباشيد. اين‌ راه‌ آن‌ راه‌ نيست‌. راه‌ ديگريست‌. راه‌ ما اول‌ گناه‌ نكردن‌، دوم‌ مقاوم‌ بودن‌، سوم‌ از انحرافات‌ و راههاي‌ غلط‌ در صراط‌ مستقيم‌ قرار گرفتن‌ و تا رسيدن‌ به‌ بندگي‌. در تمام‌ اين‌ مدت‌ يك‌ دونه‌ خواب‌ خوب‌ نديدي‌ براي‌ من‌ مهم‌ نيست‌ براي‌ شما هم‌ نبايد مهم‌ باشه‌. در تمام‌ اين‌ مدت‌ يك‌ مكاشفة‌ خوب‌ نديديد براي‌ من‌ مهم‌ نيست‌ براي‌ شما هم‌ نبايد مهم‌ باشه‌. در تمام‌ اين‌ مدت‌ خدمت‌ امام‌ عصر كه‌ آرزوي‌ ماست‌، نرسيديد، براي‌ شما مهم‌ نبايد باشه‌ براي‌ منهم‌ مهم‌ نيست‌. در تمام‌ اين‌ مدت‌ كه‌ شايد پانزده‌ سال‌ طول‌ بكشه‌، اگر شماها يك‌ دعاتون‌ هم‌ مستجاب‌ نشد، براي‌ من‌ مهم‌ نيست‌ براي‌ شما هم‌ نبايد مهم‌ باشه‌. و اگر يك‌ نفرين‌ شما هم‌ نگرفت‌ باز براي‌ شما مهم‌ نبايد باشه‌ براي‌ منهم‌ مهم‌ نيست‌. اين‌ راه‌ ماست‌. خوب‌ دقت‌ كنيد من‌ اين‌ مطلب‌ را به‌ همه‌اتون‌ گفته‌ام‌ در اولين‌ برخوردي‌ كه‌ با شما داشتم‌. منتها متصوفه‌، افراد قشري‌، افراد ظاهربين‌، افرادي‌ كه‌ با هر چيزي‌ مي‌خوان‌ بازي‌ كنند منجمله‌ معنوياته‌، اينها در مغز و فكر شما اينها را قرار دادند. بندگي‌ بكن‌، بنده‌ باشيد، خدا باشد و شما، شما باشيد و خدا، خدا خواست‌ ثروتمند باشيد، ثروتمند باشيد. خدا خواست‌ فقير باشيد، فقير باشيد. جابر بن‌ عبد الله‌ انصاري‌ پيغمبر را ديده‌، علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ را مدتي‌ خدمتش‌ بوده‌، استاداني‌ اينطوري‌ داشته‌، امام‌ حسن‌ مجتبي‌ را ديده‌، حضرت‌ سيد الشهدا را ديده‌، حضرت‌ سجاد را ديده‌، خيلي‌ بايد كامل‌ باشه‌ و كامل‌ هم‌ بود. اما هنوز به‌ آن‌ مرحلة‌ اعلاي‌ بندگي‌ نرسيده‌ بود. بايد درس‌ آخر را امام‌ باقر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ به‌ او بدهد. فكر نكنيد يك‌ كار آسونيست‌. من‌ مي‌خوام‌ بگم‌ كجا ما داريم‌ مي‌ريم‌. اين‌ ترمينال‌، اين‌ ماشين‌ شما را به‌ كجا ميبره‌، اشتباه‌ نكنيد. آنها كه‌ مي‌خوان‌ برن‌ گناباد يك‌ ماشين‌ ديگه‌ سوار بشن‌. آنهايي‌ كه‌ مي‌خوان‌ برن‌ افغانستان‌ يك‌ ماشين‌ ديگه‌اي‌ سوار بشوند. اين‌ ماشين‌ ميره‌ فرض‌ مثلا نگيم‌ تهران‌، ميره‌ كربلا انشاء الله‌. ميره‌ كنار خانة‌ خدا. اين‌ ماشين‌ سوار نشيد. بلندگويي‌ است‌ اين‌ كلام‌ امشب‌ من‌ كه‌ در ترمينال‌ صدا مي‌زنند ماشين‌ شمارة‌ فلان‌، اين‌ ماشين‌ به‌ آنجائي‌ كه‌ شما مي‌خواهيد بريد نمي‌ره‌ آقايون‌ و اين‌ مأموريتي‌ است‌ كه‌ من‌ امشب‌ بايد به‌ شماها بگم‌. شرحش‌ براي‌ بعد. اين‌ ماشين‌ ميره‌ به‌ بندگي‌ خدا شما را مي‌خواد برسونه‌ كه‌ در اثر بندگي‌ اگر بنده‌ شديد، بشيد خليفة‌ الله‌. خوب‌ مي‌فهميد يا نه‌؟ سوار نشيد. توي‌ راه‌ اسباب‌ زحمت‌ درست‌ نكنيد. نگيد آقا ما مي‌خواستيم‌ جاي‌ ديگه‌ بريم‌ اشتباهي‌ سوار شديم‌. ما اين‌ گرفتاري‌ را الان‌ داريم‌ متأسفانه‌. افراد مي‌رسند به‌ ما ميگن‌ ما آقا هيچي‌ نمي‌فهميم‌. ميگم‌ چي‌؟ مكاشفه‌ نداريم‌. بفرمائيد پائين‌. خودم‌ پياده‌اشون‌ ميكنم‌ آنها چه‌ بخوان‌ چه‌ نخوان‌ پياده‌اشون‌ مي‌كنيم‌. آقا ما خواب‌ خوبي‌ نديديم‌ در اين‌ مدت‌. خوب‌ بفرمائيد پائين‌. ما كه‌ بنا نبود شما را به‌ خواب‌ برسونيم‌، بنا بود بيدارتون‌ كنيم‌. آقا ما امام‌ زمان‌ را نديديم‌. بفرمائيد پائين‌. ماشين‌ ديگه‌ ميره‌ به‌ آنجا ميرسه‌. اِ. امام‌ زمان‌! بعله‌. اول‌ معرفت‌ امام‌ زمان‌. شما بايد طوري‌ بشيد كه‌ همين‌ الان‌ توي‌ اين‌ مجلس‌ با چشم‌ دلتون‌ روح‌ مقدس‌ امام‌ زمان‌ را ببينيد. و الا چه‌ سلامي‌ كه‌ عرض‌ مي‌كنيد ميگيد السلام‌ عليك‌ يا صاحب‌ الزمان‌. چه‌ سلامي‌! بدن‌ مقدس‌ امام‌ زمان‌ را اگر ديديد خوشا به‌ حالتون‌. و الا اين‌ برنامه‌ به‌ آنجا شما را نميرسونه‌. من‌ دارم‌ الان‌ اعلام‌ ميكنم‌. شايد با اين‌ صراحت‌ گفتم‌ حرفها را، ولي‌ به‌ اين‌ صراحت‌ كه‌ امشب‌ ميگم‌ نگفتم‌. شما آقايون‌ مي‌خواهيد بريد به‌ جائي‌ برسيد كه‌ يك‌ شب‌ مثل‌ دوست‌ عزيزمون‌ شما را ببرند كنار مسجد الحرام‌، برگردونند از اين‌ مسائل‌. من‌ تكذيب‌ كه‌ هيچ‌، تأييد هم‌ شايد بكنم‌. اما اين‌ مطلب‌ با سه‌ ساعت‌ پرواز هواپيما و خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ صد هزار تومان‌ خرج‌ انجام‌ ميشه‌. اين‌ نيست‌ آقايون‌. اين‌ نيست‌. اين‌ ماشين‌ آنجا نميره‌. من‌ به‌ همين‌ صراحت‌ دارم‌ ميگم‌. نميگم‌ نياييد حالاتتون‌ را بگيد به‌ من‌، بنويسيد، اين‌ را توي‌ دفترهايتون‌ بنويسيد، اين‌ براي‌ در مجموع‌ مفيده‌ براي‌ من‌. ولي‌ دلتون‌ به‌ اينها بستگي‌ پيدا نكنه‌. ميگيد پس‌ چي‌؟ هيچي‌. التماس‌ دعا. ما كه‌ دنبال‌ شما نفرستاديم‌. هيچي‌. تو اگر نمي‌فهمي‌ غير از اينه‌ چيز ديگه‌ و مقصد ديگه‌اي‌ نداري‌ پياده‌ شو. پياده‌ آقا ماشين‌ نگه‌ داريد پياده‌ شو. هدف‌ بندگيست‌، رسيدن‌ به‌ جائي‌ كه‌ از خودت‌ خواهشي‌ در درونت‌ نداشته‌ باشي‌ و كبر و غرور نداشته‌ باشي‌ و يك‌ مطلب‌ عرفاني‌ خوبي‌ كه‌ خيلي‌ مريد حلاج‌ بود من‌ ديدم‌ دارم‌ ميگه‌. ميگه‌ حلاج‌ هم‌، البته‌ او مريد حلاج‌ بودش‌، خيلي‌ مقام‌ بالايي‌ داشت‌، ميگفت‌ حلاج‌ هم‌ به‌ مقصد نرسيده‌، چون‌ گفت‌ انا الحق‌. هنوز ميگفت‌ من‌. وقتي‌ كه‌ منيت‌ را از بين‌ برديد، وقتي‌ گفتي‌ كه‌ فقط‌ خدا، فرمان‌ الهي‌ در دلت‌ جاي‌ گرفت‌، دستت‌ تحت‌ فرمان‌ الهي‌ بود كه‌ دست‌ تو يد الله‌ شد. باز نه‌ بخاطر اينكه‌ يد الله‌ بشه‌ بزني‌ به‌ اين‌ ديوار ديوار بره‌ عقب‌. نه‌ بخاطر اينكه‌ دستت‌ يد الله‌ بشه‌ بزني‌ توي‌ سينة‌ دشمنت‌، دشمنت‌ را از بين‌ ببري‌. نه‌. خدا مگه‌ از اين‌ كارها ميكنه‌! دستت‌ يد الله‌ شد، چشمت‌ عين‌ الله‌ شد، خدا آمد در دلت‌ جا گرفت‌ و فرمانده‌ كل‌ قواي‌ تو خدا شد و بندة‌ صددرصد خدا شدي‌، اين‌ هدف‌ ماست‌، و ما خلقت‌ الجن‌ و الانس‌ الا ليعبدون‌. اني‌ جاعل‌ في‌ الارض‌ خليفه‌. بندگي‌ كامل‌ همانا خليفة‌ اللهي‌ همان‌. خوب‌ شنيديد اين‌ را يا نه‌؟ اين‌ مطلب‌ امشب‌ را دلم‌ مي‌خواد آقايون‌ توي‌ گوششون‌ فرو كنند. اگر فرو نكردند يا به‌ زبون‌ خوش‌ خودشون‌ پياده‌ بشوند يا من‌ پياده‌اشون‌ ميكنم‌، بعد از من‌ گله‌ نكنند. راه‌ غير از اينه‌. و مقاوم‌ باشيد، فكر داشته‌ باشيد، عقل‌ داشته‌ باشيد، بدونيد كه‌ مقصد اين‌ است‌ كه‌ شما به‌ مقام‌ پيغمبر اكرم‌ مي‌خواهيد برسيد، نه‌ به‌ مقام‌ صددرصدش‌، يعني‌ او الگو باشد و شما نمونة‌ او. پيغمبر اكرم‌ را در تشهد نماز اول‌ ميگيم‌ عبده‌، عبده‌. آن‌ قدرت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را اگر به‌ اندازة‌ بال‌ مگسش‌ را به‌ ما و شما بدهند، خوب‌ به‌ آصف‌ بن‌ برخيا داده‌ بودند ديگه‌. آنهم‌ هميشه‌ آصف‌ بن‌ برخيا هر چي‌ تخت‌ و ميز و صندلي‌ و اينور آنور بكنه‌ كه‌ كارش‌ نبود. به‌ فرمان‌ سليمان‌ و خواهش‌ سليمان‌ كه‌ او معصوم‌ بود، از اين‌ قدرت‌ آنهم‌ باز سليمان‌ ارتباطش‌ با خدا بود، در واقع‌ به‌ امر الهي‌ اين‌ كار را كرد. و الا يك‌ مورد ديگه‌ آصف‌ بن‌ برخيا پيدا بكنيد كه‌ مثلا فرض‌ كنيد كه‌ اثاثيه‌ مي‌خواد از خونه‌اش‌ منتقل‌ بكنه‌ به‌ خونة‌ ديگه‌، همه‌ را كيش‌ كنه‌ بره‌ آنطرف‌ و راحت‌. ديگه‌ نه‌ كاميوني‌ بخواد نه‌ هيچي‌. از اين‌ حرفها نبود. بار را مي‌گذاشت‌ به‌ اندازة‌ زورش‌ روي‌ دوشش‌ و عرق‌ هم‌ مي‌ريخت‌ مي‌برد. همان‌ كسي‌ كه‌ اين‌ قدرت‌ را داره‌. فكر نكنيد كه‌، به‌ اندازة‌ آصف‌ بن‌ برخيا اگر ما قدرت‌ داشته‌ باشيم‌ ديگه‌ بعله‌ كيسه‌هاي‌ برنج‌ را مي‌ريم‌ ورمي‌ داريم‌ مي‌آريم‌ خونه‌امون‌ از مازندران‌، ديگه‌ نمي‌خواد ماشين‌ بگيريم‌. برنج‌ حمل‌ كنيم‌ به‌ اينجا. اينها نيست‌. مغزتون‌ را خالي‌ كنيد از اين‌ حرفها. بنده‌ بايد شد، به‌ اندازة‌ بال‌ مگسي‌ از قدرت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را به‌ ما بدهند، بعد ما را پيغمبر اكرم‌ يا مثل‌ پيغمبر اكرم‌ روي‌ دست‌ بلند كنه‌، به‌ يك‌ مقام‌ معظمي‌ نصبمون‌ كنه‌، ولي‌ براي‌ حفظ‌ وحدت‌ اسلامي‌ ريسمون‌ را كه‌ به‌ گردنمون‌ انداختند، و در مقابل‌ چشممون‌ در را به‌ پهلوي‌ زنمون‌ زدند و زن‌ روي‌ زمين‌ افتاد و بچه‌اش‌ سقط‌ شد، يك‌ كلمه‌ حرف‌ نزنيم‌. به‌ اندازة‌ بال‌ مگسي‌ از آن‌ قدرت‌ را بدهند و حرف‌ نزني‌ براي‌ خدا، شايد بندة‌ خدا بشي‌، شايد. اينها يك‌ مطالبي‌ نيست‌ كه‌ من‌ از خودم‌ بگم‌.

 حضرت‌ ابراهيم‌ خليل‌، اين‌ حج‌ كه‌ خدا قسمت‌ همه‌اتون‌ بكنه‌ و از مسائلي‌ كه‌ بايد من‌ به‌ شما تذكر بدم‌ و همة‌ مراجع‌ فتوا داده‌اند اين‌ است‌ كه‌ هر كس‌ مكه‌ مشرف‌ نشده‌ و استطاعت‌ حج‌ را نداره‌، خوب‌ دقت‌ كنيدها، استطاعت‌ حج‌ را نداره‌، ولي‌ استطاعت‌ عمره‌ را داره‌، برش‌ واجب‌ فوريه‌ كه‌ بره‌ عمره‌. مثلا چطور استطاعت‌ حج‌ را نداره‌؟ حج‌ مثلا سيصد هزار تومان‌ خرج‌ داره‌ ولي‌ عمره‌ صد هزار تومان‌. صد هزار تومان‌ داره‌ ولي‌ سيصد هزار تومان‌ ندارم‌. يا مثلا چون‌ حج‌ در تابستان‌ واقع‌ شده‌، استطاعت‌ بدني‌ ندارم‌ بروم‌. واجبه‌ كه‌ عمره‌ را بره‌. واجبه‌ها. اينهايي‌ كه‌ حج‌ رفتند چون‌ عمره‌ هم‌ انجام‌ دادند. آنها نه‌. اينهايي‌ كه‌ حج‌ نرفتند. اگر مستطيعند واجبه‌ كه‌ حج‌ بروند. اگر مستطيع‌ نيستند يا نمي‌برندشون‌ يا پولش‌ را ندارند يا استطاعت‌ بدني‌ ندارند، يكي‌ از اين‌ سه‌ تا، كه‌ اوليش‌ تقريبا زمان‌ ما هست‌. ولي‌ عمره‌ را مي‌برندش‌، يا در زمستان‌ قرار ميگيره‌ زحمتش‌ كمه‌ ميتونه‌ بره‌، بدنا ميتونه‌ انجام‌ بده‌. يا اينكه‌ پولش‌ آنقدر نيست‌ كه‌ بتونه‌ حج‌ بره‌، واجب‌ فوريه‌، مثل‌ نماز واجبه‌ مثل‌ خود حج‌ واجبه‌ و همه‌ هم‌ فتوا دادند. اين‌ فتوا منحصر به‌ فرد خاصي‌ نيست‌. اجماعيه‌. مخصوصا رساله‌ را، عروه‌ را آورديم‌ ما با جناب‌ آقاي‌ رفيعي‌ و آقاي‌ نعمتي‌ و آقايون‌ خونديم‌. اجماعيه‌، تمام‌ مراجع‌ كه‌ بايد بره‌. اين‌ تذكرش‌ را بهتون‌ بدهم‌. اكثر شماها مستطيع‌ عمره‌ هستيدها. يادتون‌ باشه‌. انشاء الله‌ خدا قسمتتون‌ كنه‌ مشرف‌ بشيد. خود حج‌ و خود عمره‌ يك‌ درسي‌ است‌ براي‌ بندگي‌. بندگي‌ كامل‌، بندگي‌ خدا، حضرت‌ ابراهيم‌ وقتي‌ مي‌خواهند بيندازندش‌ توي‌ آتش‌، هر يك‌ از كارهاي‌ حضرت‌ ابراهيم‌ جز با بندگي‌ با هيچ‌ چيز ديگه‌ جور در نمي‌آد. جبرئيل‌ مي‌آد ميگه‌ به‌ تو كاري‌ ندارم‌. من‌ بندة‌ خدا هستم‌، خدا مي‌خواد من‌ توي‌ آتش‌ بسوزم‌ مي‌سوزم‌. خودش‌ ميدونه‌. زن‌ و بچه‌اش‌ را ميبره‌ توي‌ آن‌ كوههاي‌ داغ‌ مكه‌ مي‌گذاره‌. باز بنده‌ است‌. و الا كدوم‌ عاقل‌ زن‌ و بچه‌اش‌ را حاضر ميشه‌ بره‌ بگذاره‌ توي‌ بيابان‌. بياباني‌ كه‌ هيچ‌ آب‌ نيست‌. پسر نازنينش‌ كه‌ خوب‌ هم‌ تربيت‌ شده‌ بود حضرت‌ اسماعيل‌. مي‌خواهيد تربيتش‌ را بفهميد، وقتي‌ ميگه‌ اني‌ اري‌ في‌ المنام‌ اني‌ اذبحك‌. من‌ در خواب‌ ديدم‌ كه‌ تو را بايد ذبح‌ بكنم‌. گفت‌ يا ابت‌ افعل‌ ما تؤمر. امر الهي‌ را فورا انجام‌ بده‌. پدر، امر الهي‌ را فورا انجام‌ بده‌. خدا خواسته‌ كه‌ ما صدامون‌ اينجوري‌ بشه‌، باشه‌. من‌ حالا غصه‌ نبايد بخورم‌ و خجالت‌ هم‌ نبايد بكشم‌. اين‌ پسر را ميگه‌ برو بكشش‌. ميگه‌ چشم‌. هيچ‌ دلش‌ هم‌ تكان‌ نميخوره‌. خداي‌ تعالي‌ هر كاري‌ را به‌ حضرت‌ ابراهيم‌ گفته‌ انجام‌ ميده‌. اينجور بايد بندة‌ خدا باشيم‌، مكه‌ هم‌ مي‌ريم‌ براي‌ همينكه‌ بنده‌ بشيم‌.

 و انشاء الله‌ اين‌ عرايض‌ امشب‌ توي‌ گوشتون‌ باشه‌. از اين‌ به‌ بعد متوجه‌ باشيد مزيت‌ با كيه‌ در بين‌ روندگان‌ راه‌ عبوديت‌؟ كسي‌ كه‌ زيادتر خواب‌ ببينه‌؟ از نظر من‌ نه‌. مكاشفات‌ زيادتري‌ داشته‌ باشه‌؟ نه‌. نماز بيشتر بخونه‌؟ نه‌. روزه‌ بيشتر بگيره‌؟ نه‌. چي‌ پس‌؟ ان‌ هذا القرآن‌، اين‌ قرآنه‌، يهدي‌ هدايت‌ است‌، براي‌ كي‌؟ كسي‌ كه‌ مقاومتش‌ بيشتر باشه‌، قرص‌ باشيد، محكم‌ باشيد، راهتون‌ را ادامه‌ بديد و از همان‌ لحظة‌ اول‌ اگر درست‌ حركت‌ كنيد ميشيد بندة‌ خدا. بندة‌ خدا هستيد. اين‌ را متوجه‌ باشيد. گفتم‌ اين‌ ماشين‌، اين‌ ترمينال‌، هر چي‌ مي‌خوايد اسمش‌ را بگذاريد، اين‌ كشتي‌، اين‌ نوكر همه‌اتون‌، اين‌ خدمتگزار همه‌اتون‌، هدفش‌ اينه‌ كه‌ شماها همه‌اتون‌ انشاء الله‌ بشيد بندة‌ خدا. مگه‌ الان‌ نيستيد؟ نه‌. نيستيد. نيستيد. وقتي‌ بندة‌ خدا ميشيد كه‌ يك‌ مثالي‌ قبلا براتون‌ زدم‌. آن‌ پاسباني‌ بندة‌ دولته‌ كه‌ ميگذارندش‌ در انبار مهمات‌. هفت‌ تير هم‌ هميشه‌، چهل‌ سال‌ ميگفت‌ من‌ هفت‌ تير به‌ كمرم‌ بسته‌ شده‌، تا حالا يك‌ تير هم‌ در نكردم‌. يك‌ تير بدون‌ اذن‌ دولت‌ در نميكنه‌. در انبار مهمات‌ هم‌ گذاشتند. علي‌ اينطوري‌ بود. در انبار مهمات‌ قدرت‌ الهي‌ گذاشته‌ بودندش‌. يك‌ دونه‌ كار بدون‌ اذن‌ خدا نميكرد. تو هم‌ بايد اينطوري‌ باشي‌. تو نميتوني‌ در انبار مهمات‌ قدرت‌ الهي‌ قرار بگيري‌، اقلا اين‌ هفت‌ تيري‌ را كه‌ به‌ دستت‌ دادند، اين‌ را بي‌ جهت‌ به‌ طرف‌ هر كسي‌ نگير. آمدند سيلي‌ زدند من‌ ديدم‌ يك‌ بندة‌ خدايي‌ را. يك‌ كسي‌ آب‌ دهن‌ انداخت‌ توي‌ صورتش‌، جمعي‌ هم‌ وايستاده‌ بودند، منهم‌ بودم‌. گفت‌ كه‌، دست‌ كشيد گفت‌ صورتم‌ تبرك‌ شد. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ ميگه‌ به‌ من‌ فحش‌ مي‌دادند مررت‌، گذشتم‌ و قلت‌ لا يعنيني‌. من‌ را قصد نكردند. و اين‌ را هم‌ ضمنا بدانيد علي‌ مقامش‌ بالاتر از آني‌ است‌ كه‌ ملاي‌ رومي‌ در ضمن‌ اشعارش‌ به‌ دروغ‌ گفته‌ و جزو فضايل‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ ما ميدانيم‌ كه‌ وقتي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ روي‌ سينة‌ عمر بن‌ عبدود نشست‌ و او آب‌ دهن‌ انداخت‌ به‌ صورت‌ علي‌، علي‌ بلند شد و يك‌ قدري‌ قدم‌ زد. اين‌ حرف‌ غلطه‌. علي‌ مقامش‌ بالاتره‌ كه‌ با اين‌ مختصر نفسش‌ بياد توي‌ كار. نه‌. در مقام‌ فضيلت‌ بعضي‌ها نقل‌ ميكنند. ولي‌ علي‌ خودش‌ مي‌فرمايد اسفل‌ شيطاني‌ بيدي‌. نفس‌ من‌ ندارم‌. جز خدا، خداست‌، علي‌ مع‌ الحق‌ و الحق‌ مع‌ العلي‌. يدور حيث‌ دار. با يك‌ آب‌ دهن‌ علي‌ تغيير روحيه‌ نميده‌ كه‌ پاشه‌ و قدم‌ بزنه‌ و خودش‌ را كنترل‌ كنه‌ و بعد بياد بشينه‌ سر عمر بن‌ عبدود را جدا كنه‌.

 خوب‌ شب‌، اين‌ ايام‌، ايام‌ سرور خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ بوده‌ و هست‌ و ظاهرا بيست‌ و هشتم‌ ماه‌ ذي‌ الحجه‌ به‌ درك‌ واصل‌ شدن‌ دومي‌ خبيث‌ هم‌ هست‌. بنا به‌ قولي‌ بعضي‌ها نهم‌ ربيع‌ مي‌دونند بعضي‌ها بيست‌ و هشتم‌ مي‌دونند. ايام‌ خاتم‌ بخشي‌ هم‌ هست‌ و بسيار شبهاي‌ با سروريست‌. انشاء الله‌ اين‌ چند شبي‌ كه‌ از ماه‌ ذيحجه‌ مانده‌ انشاء الله‌ شاد باشيد، سرورتون‌ در خانه‌ اگر كسري‌ داشته‌، كسرش‌ را تأمين‌ كنيد، و اميدوارم‌ كه‌ ما البته‌ در مكه‌ عيدي‌هايمون‌ را داديم‌ و اينجا من‌ نميدونم‌ شما جمعيتتون‌ طوري‌ است‌ كه‌ نميتونم‌ به‌ همه‌اتون‌ عيدي‌ بدم‌. مگر اينكه‌، نميدونم‌ چيكار كنم‌ آقاي‌ سيدي‌؟ آي‌ باريك‌ الله‌. پس‌ همه‌ بايد به‌ من‌ بدهند. شما را هم‌ شريك‌ ميكنم‌ شما بلند شو پول‌ را جمع‌ كن‌. اينم‌ حرف‌ خوبيست‌، ميگن‌ عيد سيدهاست‌ فقط‌ بايد به‌ سيدها عيدي‌ داد. حالا من‌ كه‌ اين‌ بالا نشستم‌ و همه‌اتون‌ ما را مي‌بينيد. زنده‌ باد آقاي‌ سيدي‌، حاج‌ آقاي‌ سيدي‌. حالا براي‌ اينكار ما هميشه‌ مظلوم‌ بوده‌ايم‌. ما وقت‌ رفتن‌ بشرط‌ اينكه‌ شلوغ‌ نكنيد بهتون‌ عيدي‌ ميدهيم‌ انشاء الله‌.

 امشب‌ ديگه‌ حالا زيارتمون‌ هم‌، انشاء الله‌ اين‌ حرفي‌ كه‌ گفتيم‌ گوش‌ كنيد، اين‌ را جدي‌ بگيريد و خسته‌ نشيد. طبعا اين‌ وضعي‌ كه‌ من‌ دارم‌ ميگم‌، خستگي‌ مي‌آره‌. خسته‌ نشيد. انشاء الله‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ خودتون‌ را با سالهاي‌ قبل‌ كه‌ اهل‌ معصيت‌ و گناه‌ خداي‌ نكرده‌ بعضي‌هاتون‌ بوديد، مقايسه‌ كنيد و ببينيد خوب‌ پيشرفت‌ كرديد و انشاء الله‌ موفق‌ باشيد. من‌ چند تا دعا… و به‌ امام‌ زماننا يا الله‌، يا الله‌، يا الله‌، يا الله‌، يا الله‌… پروردگارا به‌ آبروي‌ آقامون‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ فرج‌ آن‌ حضرت‌ را برسان‌. الهي‌ آمين‌. همة‌ ما را از بندگان‌ خالص‌ خودت‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. پروردگارا آقا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ را از ما راضي‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. همة‌ ما را از بهترين‌ اصحاب‌ و يارانش‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. خدايا كوشش‌ ما را در بندگي‌ آن‌ حضرت‌ و تمام‌ همتمون‌ را در بندگي‌ و اطاعت‌ آن‌ حضرت‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. خدايا هدف‌ ما را براي‌ ما مشخص‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. پروردگارا رذايل‌ اخلاقی‌ را از ما دور بفرما. الهي‌ آمين‌. خدايا به‌ آبروي‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ همة‌ ما را از اولياي‌ خودت‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. زيارت‌ خانه‌ات‌ را نصيب‌ همه‌امون‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. زيارت‌ عتبات‌ عاليات‌، سيد الشهدا، زير ساية‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ نصيب‌ همه‌امون‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. پروردگارا اين‌ ماه‌ محرم‌ و صفر توفيق‌ عزاداري‌ بر سيد الشهدا را به‌ همة‌ ما عنايت‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. و الا فرج‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ را برسان‌. الهي‌ آمين‌. پروردگارا به‌ آبروي‌ وليعصر قسمت‌ ميدهيم‌ گرفتاريهامون‌، ناراحتي‌هامون‌، مرضهاي‌ روحيمون‌ برطرف‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. مريضهاي‌ اسلام‌، مريضهاي‌ منظور، مريضة‌ منظوره‌ الساعه‌ لباس‌ عافيت‌ بپوشان‌. الهي‌ آمين‌. امواتمون‌ غريق‌ رحمت‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. عاقبت‌ امرمون‌ ختم‌ به‌ خير بفرما. الهي‌ آمين‌. يك‌ فاتحه‌ هم‌ براي‌ پدر و مادر خودتون‌ و شهدا و امام‌ عزيز همه‌ تلاوت‌ كنيد.

 

۲۹ ربیع الثانی ۱۴۱۵ قمری – تهذيب‌ نفس‌ و تربيت‌ فرزند

 تهذيب‌ نفس‌ و تربيت‌ فرزند 29 ربيع‌2 1415

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. واصبر نفسك‌ يدعون‌ ربهم‌ باقداف‌ اليريدون‌ وجه‌. يكي‌ از كارهايي‌ كه‌ ما بايد در دنيا براي‌ پيشرفت‌ جنبه‌هاي‌ روحيمون‌ بكنيم‌، زندگي‌ با مردم‌ خوب‌ و كساني‌ كه‌ با خدا در ارتباطند هست‌. انسان‌ از خصوصياتش‌ اين‌ است‌ كه‌ آفت‌ پذيره‌. هم‌ تحت‌ تأثير خوبيها واقع‌ مي‌شود و هم‌ تحت‌ تأثير بديها. در اثر معاشرت‌ ممكن‌ است‌ انسان‌ بد بشه‌ و در اثر معاشرت‌ نيز ممكن‌ است‌ انسان‌ خوب‌ بشه‌. البته‌ اين‌ كليت‌ مال‌ كساني‌ است‌ كه‌ اونها اهل‌ تزكية‌ نفس‌ نيستند. مردمان‌ معمولي‌، مردماني‌ كه‌ خودشون‌ را تحويل‌ جامعه‌ و طبيعت‌ داده‌اند و مردماني‌ كه‌ خودشون‌ را به‌ اين‌ سيل‌ اجتماع‌ از نظر اخلاق‌ سپرده‌اند. اينها تحت‌ تأثير واقع‌ مي‌شن‌. اما كساني‌ كه‌ يك‌ راه‌ و روش‌ صحيحي‌  را با كمال‌ قدرت‌ وبا كمال‌ استقامت‌ براي‌ خودشون‌ انتخاب‌ كرده‌اند اينها حسابشون‌ جداست‌. غالبا هم‌ اينها يك‌ افراد نادري‌ هستند. افرادي‌ هستند كه‌ توي‌ جامعه‌ و يا بعد از ظهور انشاء الله‌ مسئلة‌ تزكية‌ نفس‌ همگاني‌ مي‌شود و الا ظهور هر چه‌ هم‌ مردم‌ به‌ طرف‌ كمالات‌ و تزكية‌ نفس‌ حركت‌ بكنند باز اكثريت‌ قريب‌ به‌ اتفاق‌ خودشون‌ را به‌ دست‌ طبيعت‌ سپرده‌اند. يعني‌ انسان‌ گاهي‌ هدف‌ نداره‌. اين‌ نكته‌ را امشب‌ دوست‌ دارم‌ توجه‌ كنيد. گاهي‌ بعضي‌ از افراد هدفي‌ ندارند. از اول‌ زندگي‌ خودشون‌ را به‌ رسومات‌ و به‌ افكار اجتماعي‌ به‌ اونچه‌ كه‌ در اجتماعشون‌ مي‌گذرده‌ سپرده‌اند. و جامعة‌ امروز ما يك‌ بچه‌ تا وقت‌ سن‌ هفت‌ سالگي‌ خوب‌ بازي‌ مي‌كنه‌. روايت‌ هم‌ داره‌ ضريف‌ يلعبد. بزرگش‌ بازي‌  مي‌كنه‌ و محيط‌ هم‌ اكثرا ناسالمه‌. يعني‌ در مدت‌ اون‌ هفت‌ سال‌ در يك‌ محيط‌ ناسالمي‌ پرورش‌ پيدا مي‌كنه‌ كه‌ همين‌ محيط‌ قبل‌ از هفت‌ سال‌ را از واجباته‌ كه‌ پدر و مادر محيط‌ را سالمش‌ كنند. يعني‌ نگن‌ بچه‌ است‌ نمي‌فهمه‌. حتي‌ اگر مادر مي‌خواد شير به‌ بچه‌اش‌ بده‌ بسم‌ الله‌ بگه‌. با وضو باشه‌. سخني‌ كه‌ در اطراف‌ فرزند گفت‌ و گو مي‌شود حرفهاي‌ صحيح‌ باشه‌ ولو بچه‌ است‌ شيرخواره‌.

 يك‌ خرده‌ بزرگتر شد و كلمات‌ را احساس‌ كرد، و فهميد معناي‌ سخن‌ را اگر پدر و مادر با هم‌ تصميم‌ بگيرند كه‌ اينطور با هم‌ مذاكره‌ كنند كه‌ كي‌ اين‌ غذا را كي‌ به‌ ما داده‌؟ مادر بگه‌ خدا. يا مادر اگر سؤال‌ كند پدر بگه‌ خدا. و حرف‌ از خدا و معنويت‌ و كمالات‌ با توطئه‌اي‌ خودشون‌ مي‌كنند با يكديگر در اطراف‌ بچه‌ اين‌ مطالب‌ مطرح‌ باشه‌. اين‌ اندازه‌ جزء وظايف‌ پدر و مادره‌. مادر سؤال‌ كنه‌ از پدر كه‌ امروز پولي‌ گيرت‌ آمد؟ پدر بگه‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ من‌ محبت‌ كرد. لطفي‌ كرد. اگر اين‌ برنامه‌ها را داشته‌ باشيد تا سن‌ هفت‌ سالگي‌ بگذاريد بچه‌ بازيهاش‌ را بكنه‌ اون‌ هم‌ بازيهاي‌ سالم‌ چون‌ حتي‌ در اين‌ اندازه‌ تأثير روحي‌ داره‌. كه‌ اگر شما يك‌ عروسك‌ چشم‌ زاقه‌ مي‌ژوپي‌ از بازار خريدي‌ براش‌ آوردي‌ اين‌ تأثير در روح‌ او مي‌گذاره‌. اگر يك‌ عروسكي‌ كه‌ موهاي‌ سرش‌ به‌ اصطلاح‌ شانه‌ شده‌، و خلاصه‌ يك‌ عروسكي‌ كه‌ اگر اين‌ تبديل‌ به‌ يك‌ دونه‌ آدم‌ بشه‌ بر خلاف‌ دستور شرعه‌ اگر به‌ دستش‌ داديد محيطش‌ را ناسالم‌ كردي‌. اسباب‌ بازي‌ خيلي‌ مؤثر در بچه‌ است‌. اگر مي‌خواي‌ بچه‌ ات‌ در محيط‌ سالم‌ باشه‌ اسباب‌ بازيش‌ را روش‌ حساب‌ كن‌. سخناني‌ كه‌ اطرافش‌ گفته‌ مي‌شه‌، اينها تا سن‌ هفت‌ سالگي‌ عرض‌ مي‌كنم‌ روش‌ حساب‌ بشه‌. حتي‌ طرز برخورد شما، گاهي‌ مي‌شه‌ پدر و مادرها ميان‌ خيلي‌ متدين‌ مي‌شن‌، خيلي‌ مؤدب‌ بچه‌ نشسته‌، پاهاش‌ را دراز كرده‌. پدر مثلا براي‌ او غذا مي‌ياره‌، چايي‌ مي‌ياره‌. تعارفش‌ مي‌كرده‌، بفرماييد. شما فكر مي‌كنيد عجب‌ پدر مؤدبيه‌. نخير عجب‌ پدر بي‌ ادبيه‌. چون‌ ادب‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ هر كسي‌ را به‌ حد خودش‌ احترام‌ كنيد. بچه‌  پاشو برو آب‌ بيار. تو بنشين‌ بچه‌ات‌ بره‌ آب‌ بياره‌. بچه‌هاي‌ پنج‌ ساله‌ به‌ بالا احترام‌ بچه‌ سبب‌ بي‌ ادبي‌ او مي‌شه‌. خلاصه‌ از هر جهت‌ محيط‌ رشد بچه‌ را سالم‌ كنيد و بازيهاش‌ هم‌ سالم‌ بگذاريد اين‌ تا سن‌ هفت‌ سالگي‌ بازي‌ كنه‌.

 بعضي‌ از پدر و مادرها هم‌ خيال‌ مي‌كنند اين‌ هنر كردند بچه‌ها را با فشار وادار به‌ مثلا حفظ‌ آياتي‌ از قرآن‌ و چند تا سوره‌ حفظ‌ كرده‌ و اين‌ فشار يك‌ تنفري‌ در بچه‌ به‌ وجود مي‌يارد از دين‌ كه‌ بعدها از دين‌ فرار مي‌كنه‌. ما يك‌ رفيقي‌ داشتيم‌ اين‌ بچه‌ همسن‌ من‌ بود. پدر او را به‌ او فشار آورده‌ بود  كه‌ هر وقت‌ كسي‌ اسمت‌ را مي‌بره‌ تو صلوات‌ بفرست‌. تا باهات‌ حرف‌ مي‌زنند بگو يا الله‌. اين‌ هم‌ مي‌گفت‌ خيلي‌ هم‌ ما غصه‌ مي‌خورديم‌ كه‌ چرا ما يادمون‌ رفته‌ كه‌ بسم‌ الله‌ و دائم‌ صلوات‌ بفرستيم‌. يك‌ روز همين‌ پدر آمد به‌ من‌ گفت‌ كه‌ فلاني‌ بيا با پسر من‌ بنشين‌ و بهش‌ تبليغ‌ بكن‌ كه‌ اين‌ نمازش‌ را بخونه‌ و بعد هم‌ خيلي‌ وضعش‌ بد شد. ببينيد فشار روي‌ بچه‌، يك‌ وقت‌ هست‌ خودش‌ حفظ‌ مي‌كنه‌، بكنه‌. شما صبح‌ كه‌ داريد قرآن‌ مي‌خونيد او هم‌ داره‌ گوش‌ مي‌ده‌ قرآن‌ را ياد مي‌گيره‌، بسيار خوب‌. اما اگر فشار آورديد مي‌خواييد امتياز شما كسب‌ كنيد او را وسيلة‌ امتياز خودتون‌ قرار داديد و روي‌ بچه‌ فشار آورديد كه‌. چيزهايي‌ كه‌ فشار داره‌ او چيز ياد بگيره‌ اين‌ را بدونيد عكس‌ العملش‌ در بزرگي‌ از دين‌ متنفر مي‌شه‌. همه‌ وقت‌ يادش‌ مي‌ياد اون‌ پدر و اون‌ قرآن‌ و اون‌ مسجد و اون‌ ناراحتيهايي‌ كه‌ در اون‌ وقت‌ داشته‌ و حالا نجات‌ پيدا كرده‌. ديگه‌ به‌ طرف‌ نه‌ قرآن‌ مي‌ره‌، نه‌ دين‌ مي‌ره‌ نه‌ نماز، نه‌ مسجد. خيلي‌ حواستون‌ جمع‌ باشه‌. اين‌ كارها را نكنيد. اينها تند رويها، كند رويها اينها سبب‌ انحراف‌ از اون‌ برنامه‌هاي‌ طبيعي‌ مي‌شه‌. بچه‌ را تا سن‌ هفت‌ سالگي‌ همانطوري‌ كه‌ گفتم‌ محيطش‌ سالم‌، اسباب‌ بازيش‌ سالم‌، سخني‌ كه‌ در اطرافش‌ گفته‌ مي‌شود، سخن‌ سالم‌ خودش‌ را بگذاريد بازي‌ بكنه‌ تا رشد طبيعيش‌ را به‌ دست‌ بياره‌ از هفت‌ سالگي‌ شروع‌ كنيد به‌ تعليم‌ و تربيت‌.

 از سن‌ هفت‌ سالگي‌ تعليم‌ و تربيت‌. و تعليماتي‌ كه‌ مي‌دهيد باز حساب‌ داشته‌ باشه‌. اين‌ را اگر به‌ جامعه‌ فرزندتون‌ را سپرديد اين‌ شايد صدمه‌ نبينه‌. اما يك‌ برنامة‌ طبيعي‌. بچه‌ حالا هفت‌ ساله‌ شده‌، چكارش‌ كنيم‌ حالا كه‌ هفت‌ ساله‌ شده‌. دختر و پسر چه‌ برنامه‌اي‌ داريد كه‌ هفت‌ ساله‌ شدند. بايد برن‌ مدرسه‌، خيلي‌ خوب‌. براي‌ سن‌ نه‌ سالگي‌ چه‌ برنامه‌اي‌ داريد. هفت‌ سالگي‌ ديگه‌ برنامه‌اي‌ نداريم‌. هنوز مدرسه‌اش‌ تمام‌ نشده‌. و حال‌ اين‌ كه‌ نه‌ ساله‌ دختر مكلفه‌. پسر در سن‌ هشت‌ سالگي‌. شخصي‌ آمد خدمت‌ رسول‌ اكرم‌ سؤال‌ كرد يا رسول‌ الله‌  بچه‌ام‌ هشت‌ ساله‌اشه‌ نماز نمي‌خونه‌. پسرها، من‌ مي‌تونم‌ اين‌ را يك‌ قدري‌ بترسونمش‌، تنبيهش‌ بكنم‌. حضرت‌ فرمودند سؤال‌ مي‌كني‌ اين‌ قدر خودت‌ نمي‌فهمي‌ كه‌ بايد اين‌ كار را بكني‌. بعد در دبستان‌ و دبيرستانش‌ را تمام‌ كرد. كجا بايد بره‌؟ دانشگاه‌. همه‌ام‌ مي‌خوان‌ دكتر بشن‌، چون‌ درآمدش‌ بيشتره‌. بسيار خوب‌. بعدش‌ چي‌؟ بعدش‌ هم‌ تا آخر عمر همين‌ مسائله‌. سپرده‌ شده‌ به‌ اجتماع‌، پول‌ درآوردنه‌، خوردنه‌، مردنه‌. وقتي‌ كه‌ به‌ اينطور به‌ اجتماع‌ سپرده‌ شد اين‌ آدم‌ اون‌ قدر ضعيفه‌ كه‌ تحت‌ تأثير واقع‌ مي‌شه‌ همانطور كه‌ در سن‌ كودكي‌ تحت‌ تأثير واقع‌ مي‌شد. در سن‌ كودكي‌ شما كه‌ پدر بوديد با اوني‌ كه‌ مادر بوديد مي‌تونست‌ اطرافش‌ را كنترل‌ كنند كه‌ نگذارند اطرافش‌ ناسالم‌ باشه‌. اما وقتي‌ بزرگ‌ شد ديگه‌ از كنترل‌ هم‌ بيرونه‌. از كنترل‌ خارج‌ مي‌شه‌ سپرده‌ مي‌شه‌ به‌ جامعه‌. جامعه‌ هم‌ بدونيد اكثر هم‌ لا يعقلون‌، اكثرهم‌ لا يعلمون‌، اكثرهم‌ مشركون‌ و اكثر مردم‌ به‌ سوي‌ فساد با سرعت‌  و سيل‌ آسا حركت‌ مي‌كنند. يك‌ وقت‌ انسان‌ مي‌بينه‌، هفتاد سال‌، هشتاد سال‌، نود سال‌ از عمرش‌ گذشته‌ با سيل‌ طبيعت‌ پيشرفته‌ و هر وقت‌ معصيت‌ پيش‌ آمده‌ معصيت‌ كرده‌، هر وقت‌ معصيت‌ نبوده‌ خوب‌ سالم‌ بوده‌، اينطوري‌. به‌ اين‌ عده‌ از افراد ذات‌ مقدس‌ پروردگار مي‌فرمايد واصبر نفسك‌ الذين‌ يدعون‌ ربهم‌ واعشير من‌ دونه‌ ربه‌. اي‌ مردمي‌ كه‌ در توي‌ سيل‌ قرار گرفته‌ايد به‌ يك‌ گوشه‌اي‌ خودتون‌ را ببنديد. دستتون‌ را به‌ يك‌ ريشة‌ درختي‌ بگيريد. يك‌ جايي‌ بمانيد. واصبر نفسك‌؟ كجا هر جا شد؟ نه‌ لالذين‌ يدعون‌ ربه‌. يك‌ عده‌ هستند اينها خودشون‌ را ساخته‌اند. يك‌ عده‌ هستند اينها كلجبل‌ راسخ‌، مانند كوه‌ محكمند.

 انسان‌ اگر توي‌ سيل‌ واقع‌ شد، دستش‌ را گرفت‌ به‌ يك‌ ريشه‌اي‌ كه‌ اون‌ ريشه‌ هم‌ داره‌، كنده‌ شده‌. ريشه‌ را هم‌ مي‌بره‌. بايد به‌ كوه‌ محكم‌، بايد به‌ كسي‌ كه‌ داراي‌ استقامته‌، بايد به‌ اونهايي‌ كه‌ محكم‌ ايستاده‌اند به‌ اونها انسان‌ متوسل‌ بشه‌. واصبر نفسك‌ يعني‌ نگه‌ بدار. خودت‌ اگر استقامت‌ نداري‌ با اونهايي‌ كه‌ استقامت‌ دارند باش‌. دستت‌ را به‌ يك‌ رسمان‌ محكمي‌ بگير. دستت‌ را به‌ يك‌ عروة‌ الوثقيي‌ بگير. اصبر نفسك‌ الذين‌ يدعون‌ ربهم‌. علامت‌ اينها چيه‌؟ اينهايي‌ كه‌ داراي‌ مقاومتند. اينهايي‌ كه‌ مي‌تونند انسان‌ را پناه‌ بدن‌. اينها يدعون‌ ربهم‌ ليلة‌ والعشير. اينها شب‌ و روز به‌ ياد خدا هستند. ربهم‌ پروردگار خودشون‌ را صبح‌ و شب‌، نه‌ اين‌ كه‌ صبح‌ ده‌ دقيقه‌ بشينند ذكر بگن‌، شب‌ هم‌ دقيقه‌ ذكر. ايني‌ كه‌ در روايت‌ هم‌ داره‌ كه‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ مي‌فرمايد كه‌ من‌ هر صبح‌ و شام‌ گريه‌ مي‌كنم‌. بعضيها خيال‌ مي‌كنند مثلا چند دقيقه‌اي‌. نه‌ همين‌ شب‌ و روز. صبح‌ و شب‌. اگر شما گفتيد صبح‌ و شب‌ من‌ اين‌ كار را مي‌كنم‌ يعني‌ دو روز و سه‌ روز نه‌ يعني‌ كارم‌ اينه‌. هر وقت‌ يادم‌ مي‌ياد از كربلا اشكم‌ جاري‌ مي‌شه‌. اونهايي‌ هم‌ كه‌ يدعون‌ ربهم‌ بالقضا و العشير. بعضيها برداشتشون‌ اينه‌ چند دقيقه‌ صبح‌ به‌ ياد خدا هستند و با خدا ارتباط‌ دارند. چند دقيقه‌ هم‌ شب‌. اين‌ كه‌ كاري‌ نداره‌. اين‌ كه‌ هر كسي‌ بالاخره‌ اين‌ دو ركعت‌ نماز را مي‌خونه‌، نماز مغرب‌ و عشاء را هم‌ كه‌ مي‌خونه‌. نه‌. معنيش‌ اينه‌ كه‌ دائم‌ در نمازند. خوشا آنان‌ كه‌ دائم‌ در نمازند. الذينم‌ عن‌ صلاتهم‌ دائمون‌. دائم‌. يعني‌ هميشه‌ به‌ ياد خدا هستند، هميشه‌ با خدا هستند. هميشه‌ در ارتباط‌ با خدا هستند. به‌ حضرت‌ عيسي‌ حواريون‌ گفتند من‌ يجالس‌؟ با كي‌ بنشينيم‌ فرمود من‌ يذكر هم‌ الله‌ رؤيته‌. كسي‌ كه‌ وقتي‌ كه‌ نگاهش‌ مي‌كنيد به‌ ياد خدا بيافتيد. اين‌ چطور كسي‌ بايد باشه‌؟ خيلي‌ از افراد هستند وقتي‌ انسان‌ نگاهشون‌ مي‌كنه‌ انسان‌ به‌ ياد شيطان‌ مي‌افته‌. يك‌ جور لباس‌ پوشيدند، يك‌ جور قيافه‌ درست‌ كردند كه‌ داره‌ مي‌گه‌ شيطان‌ دستور داده‌، بندة‌ شيطانم‌. بعضي‌ افراد هستند كه‌ سخنشون‌ منحرف‌ كننده‌ است‌. افكارشون‌ منحرف‌ كننده‌ است‌. اخلاق‌ بايد انسان‌ داشته‌ باشه‌.

 پيغمبر اكرم‌ در وقتي‌ كه‌ صحبت‌ مي‌كردند تبسم‌ داشتند، اصلا لبهاشون‌ دائما متبسم‌ بود. شما اگر يك‌ نفري‌ را ببينيد هميشه‌ اخمهاش‌ را تو هم‌ كشيده‌ حتي‌ مؤمن‌ از خصوصياتش‌ اينه‌ كه‌ حزنه‌ في‌ قلبه‌ و بصره‌ في‌ وجه‌. در عين‌ اين‌ كه‌ قلبش‌ پر از حزنه‌ اما صورتش‌ بشاشه‌. حضرت‌ سيد الشهدا در روز عاشورا داره‌ كه‌ هر چه‌ بلا برش‌ شدت‌ مي‌كرد، صورت‌ حسين‌ ابن‌ علي‌ بشاشتر و برافروخته‌تر و خوبتر مي‌شد. اين‌ علامت‌ مؤمنه‌. مؤمن‌ هيچ‌ وقت‌ از دعايش‌ حتي‌ به‌ دشمنش‌ فحش‌ بيرون‌ نمي‌ياد. المؤمن‌ لا يكون‌ فحاشا و لا سبابا. نه‌ فحش‌ مي‌دنه‌ و نه‌ سبع‌ مي‌كنه‌. حتي‌ ما حق‌ نداريم‌ به‌ دشمنانمون‌، به‌ دشمان‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ فحش‌ بديم‌. فحش‌ يعني‌ چي‌؟ فحش‌ اصلا مال‌ مؤمن‌ نيست‌. شما بگيد مثلا اي‌ شمر مثلا فحش‌ پدرسگ‌ بهش‌ بديد يا اين‌ چيزها. شما حق‌ نداريد. لعنش‌ كنيد. لعن‌ يك‌ معناي‌ عالي‌ داره‌ كه‌ واقعا كمال‌ معرفت‌ را مي‌رسونه‌. لعني‌ مي‌دونيد يعني‌ چي‌؟ يعني‌ خدايا تو اين‌ قدر مهرباني‌، اين‌ قدر خوبي‌ كه‌ من‌ مي‌ترسم‌ يزيد و شمر را مشمول‌ رحمت‌ خودت‌ بكني‌، خدايا اونها را رحمتت‌ را بر اونها نازل‌ نكن‌. خدايا از رحمت‌ خودت‌ دور كن‌. مؤمن‌ يعني‌ اين‌. لعن‌ كنيد البته‌ خدا اين‌ را نمي‌كنه‌. ولي‌ اين‌ مي‌رسونه‌ كه‌ من‌ مرحلة‌ معرفتم‌ به‌ خدا اون‌ قدر بالاست‌ كه‌ يك‌ وقت‌ ممكنه‌ كه‌ خدا، ما يسئل‌ عن‌ لا يفعل‌. ازش‌ سؤال‌ نمي‌شه‌ هر چه‌ مي‌كنه‌. يفعل‌ الله‌ ما يشاء. خدا هر چه‌ را كه‌ مي‌خواد مي‌كنه‌. آمد و روز قيامت‌ گفت‌ ما اين‌ جهنم‌ را اصلا لغوش‌ كرديم‌ و همه‌ بايد برن‌ تو بهشت‌. اينجا مي‌گي‌ خدايا اين‌ شمر و يزيد و اينها را ديگه‌ نيارشون‌ تو بهشت‌ كه‌ اينجا حوصلة‌ ديدن‌ اونها را نداريم‌، مثلا. اين‌ معناي‌ لعن‌. و لذا لعن‌ كنيد.

 بنشينيد لعن‌ كنيد، لعن‌ هم‌ به‌ عنوان‌ فحش‌ نيست‌. الهم‌ العن‌ اول‌ ظالم‌ الظلم‌ بحق‌ محمد و آل‌ محمد و آخر طابع‌ له‌ ظالك‌، الهم‌ العن‌ الاسابط‌ الجاهدت‌ الحسين‌ عليه‌ السلام‌. ببينيد چقدر انسان‌ معرفت‌ داره‌ كه‌ خدايا اونهايي‌ كه‌ با اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ اذيت‌ و ظلم‌ كردند خدايا اينها مشمول‌ رحمت‌ تو نشند. يعني‌ خدا تو اين‌ قدر مهرباني‌ كه‌ من‌ اين‌ ترس‌ را دارم‌. اين‌ خوف‌ را دارم‌. و اين‌ هم‌ مرحلة‌ معرفت‌ انسان‌ بالا مي‌ره‌ هم‌ دعا مي‌كنه‌ هم‌ تنفر و تبريش‌ را از دشمنان‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ بيان‌ كرده‌. والا فحش‌ دادن‌، هيچ‌ اصلا نبايد لا يكون‌، اصلا نفي‌ مي‌كنه‌. فحاشي‌ نكنيد. چون‌ وقتي‌ كه‌ به‌ دشمنانتون‌، به‌ دشمنان‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ فحش‌ داديد اون‌ وقت‌ عادت‌ مي‌كنيد به‌ دوستتون‌ هم‌ فردا فحش‌ مي‌ديد. اصلا زبان‌ انسان‌ نبايد به‌ فحش‌، زبان‌ مؤمن‌ نبايد به‌ فحش‌ باز بشه‌. حالا بعضيها عادت‌ كرده‌اند. عادت‌ كردند فحش‌ بدن‌. ما داشتيم‌ پشت‌ سر يك‌ آقايي‌ نماز مي‌خوانديم‌ يك‌ نفر رسيد مي‌خواست‌ اقتدا بكنه‌ تا گفت‌ الله‌ اكبر آقا سرش‌ را برداشت‌. يك‌ فحش‌ بدي‌ به‌ اين‌ بعد از نماز من‌ بهش‌ گفتم‌ كه‌ فلاني‌ تو، پهلوي‌ من‌ نشسته‌ بود. اين‌ فحش‌ چي‌ بود؟ گفت‌ من‌ عادت‌ كردم‌. والا خوب‌ من‌ آمدم‌ پشت‌ سر اين‌ آقا نماز بخوانم‌. خوب‌ معنا نداره‌، خيلي‌ فحش‌ بدي‌ بود كه‌ من‌ انشاءالله‌ هيچ‌ وقت‌ از زبانم‌ بيرون‌ نمي‌ياد ولو به‌ نقل‌ قول‌ هم‌ بيرون‌ نمي‌ياد. عادت‌ كرده‌ بود. واصبر نفسك‌ مع‌ الذين‌ يدعون‌ بالقضات‌ و العشير. بعضيها هر وقت‌ نگاهشون‌ انسان‌ مي‌كنه‌ واقعا انسان‌ از قيافه‌ها مي‌فهمه‌. يك‌ خرده‌ تو اين‌ مسائل‌ تو فكرش‌ بريد اين‌ قيافه‌، قيافة‌ نورانيه‌. بشاشه‌. اين‌ قيافه‌، قيافة‌ الهيه‌. قيافة‌ خدايي‌ است‌. وقتي‌ هم‌ انسان‌ مي‌نشينه‌ با اينها مي‌بينه‌ همة‌ حرفهاشون‌ حكمته‌. همة‌ سخنانشون‌ پنده‌، اندرزه‌. حكمت‌ آميره‌. شما با يك‌ چنين‌ افرادي‌ اگر هم‌ براتون‌ مشكله‌ زندگي‌ كردن‌ بعضيها مشكلشونه‌، اوائل‌ مخصوصا. عروسي‌ رفتن‌ اين‌ مجلس‌ نشد كه‌ همه‌ نشتند به‌ همديگه‌ نگاه‌ مي‌كنند. چكار كنيم‌ آقا. خوب‌ يك‌ دمب‌ و دومبي‌ يك‌ سر و صدايي‌. اينها مشكلشونه‌ با، والا توي‌ مجالس‌ عروسي‌ حقيقتش‌ را بخواهيد واقعيتش‌ را بخواهيد بايد همش‌ ذكر خدا و خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ و مدح‌ اونها حالا نمي‌خواد گريه‌ بكنيد، حالا هميشه‌ كه‌ انسان‌ وقتي‌ اسم‌ خدا را مي‌بره‌ كه‌ نبايد گريه‌ بكنه‌. همين‌ الان‌ يك‌ خانمي‌ از من‌ پرسيد من‌ هر چه‌ مي‌كنم‌ اشكم‌ نمي‌ياد. گفتم‌ خوب‌ نياد، گفت‌ آخه‌ با خدا چه‌ جور، حالا لازم‌ نيست‌ انسان‌ وقتي‌ با خدا مناجات‌ مي‌كنه‌ گريه‌ بكنه‌. بخنده‌، كي‌ گفته‌ گريه‌ بكن‌. اونهايي‌ كه‌ مأنوسند و مرحلة‌ انس‌ و كمال‌ رسيدند مي‌نشينند اونچنان‌ لذت‌ مي‌برند  از مناجات‌ با پروردگار كه‌ انسان‌ وقتي‌ كه‌ نگاهشون‌ مي‌كنه‌ خيال‌ مي‌كنه‌ كه‌ دارن‌ مي‌خندند.

 گريه‌ هم‌ گرية‌ شوقه‌. صحبت‌ مي‌كنه‌ انس‌ با پروردگار گرفته‌. گريه‌ كردن‌ كه‌ دليل‌ بر اشك‌  مخصوصا، اشك‌ آمدن‌ كه‌ دليل‌ بر خوبي‌ نيست‌. مي‌خواي‌ خيلي‌ خوب‌ باشي‌ يك‌ مقدار پيار خرد كن‌ بگير جلوي‌ چشمت‌ اشك‌ بياد. اگر خوبي‌ اينه‌. واصبر نفسك‌ مع‌ الذين‌ يدعون‌ ربهم‌ بالقدات‌ و العشير. كسي‌ كه‌ به‌ ياد خدا هست‌ هيچ‌ وقت‌ خيانت‌ نمي‌كنه‌. كسي‌ كه‌ به‌ ياد خدا هست‌ هيچ‌ وقت‌ دروغ‌ نمي‌گه‌. يعني‌ نمي‌تونه‌ دروغ‌ بگه‌، نمي‌تونه‌ خيانت‌ بكنه‌. كسي‌ كه‌ به‌ ياد خدا هست‌ هيچ‌ وقت‌ فحاشي‌ نمي‌كنه‌. كسي‌ كه‌ به‌ ياد خدا هست‌ هيچ‌ وقت‌ بدي‌ نمي‌كنه‌ به‌ طور كلي‌. واصبر نفسك‌ مع‌ الذين‌ يدعون‌ و من‌ معتقدم‌ كه‌ يا اهل‌ تزكية‌ نفس‌ انسان‌ بايد باشه‌ يا هم‌ با اينها اقلا زندگي‌ كنه‌. يار اينها باشه‌. از اين‌ آيه‌ استفاده‌ مي‌شه‌، باقدات‌ و العشير يريدون‌ وجه‌. گاهي‌ انسان‌ عبادت‌ مي‌كنه‌، ذكر خدا را مي‌گه‌. هم‌ صبح‌ مي‌گه‌ هم‌ شب‌ دائما هم‌ مشغول‌ ذكر و نمازه‌. ولي‌ اراده‌ كرده‌ كه‌ زندگيش‌ خوب‌ بشه‌. براي‌ وسعت‌ رزق‌، براي‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود گشايش‌ كار، براي‌ رفع‌ گرفتاري‌، براي‌ قضا و حوائج‌ ولي‌ ديگه‌ يريدون‌ وجه‌. منظورش‌ خدا باشه‌. اونهايي‌ كه‌ منظورشون‌ خداست‌. ببينيد در اين‌ آية‌ سورة‌ هل‌ عطي‌ از قول‌ علي‌ و فرزندانش‌ و فاطمة‌ زهرا خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كه‌ انما يطعمكم‌ لوجه‌ الله‌. ما شما از اطعام‌ مي‌كنيم‌ ،و يطعمون‌ الطعام‌ علي‌ مسكينا و يتيما و اسيرا بعد مي‌فرمايد انما يطعمكم‌ لوجه‌ الله‌. يعني‌ بعد هم‌ خودش‌ مي‌گه‌ معناي‌ وجه‌ الله‌ يعني‌ چه‌. لا نريد منكم‌ جزاء و لا شكورا. حتي‌ ما منظورمون‌ اين‌ نيست‌، شما بگيد كه‌ متشكرم‌. حالا گدا آمده‌ در خونه‌ شما، شما هر چي‌ داشتي‌ بهش‌ دادي‌ بعد هم‌ پشتش‌ را كرد و رفت‌. شما نبايد بشيد كه‌ اين‌ چرا تشكر نكرد. حضرت‌ علي‌ مي‌فرمايد لا نريد منكم‌ جزاء بيا تو خونه‌ اقلا اين‌ حياط‌ من‌ را جارو كن‌، اين‌ همه‌ چيز بهت‌ داديم‌. اين‌ جزاش‌. آقاي‌ مسكين‌ بيا مثلا فرض‌ كنيد كه‌ اين‌ سطل‌ خاك‌ را بگذار اون‌ ورتر مثلا، يك‌ همچين‌. نه‌ لا نريد منكم‌ جزاء و لا شكورا. آقا امير المؤمنين‌، آقا فاطمة‌ زهرا، آقا امام‌ حسن‌، امام‌ حسين‌ چرا اينطوري‌ هستيد؟ ما نخاف‌ من‌ ربنا يوم‌ عبوس‌ القمطريرا. روز قيامت‌ ما مي‌خواييم‌ كارهامون‌ براي‌ خدا باشه‌. كه‌ وقتي‌ خداي‌ تعالي‌، ما همة‌ كارهامون‌ براي‌ خداي‌ تعالي‌ شد خدا به‌ ما يك‌ لطف‌ و عنايتي‌ داره‌ و. دو تا دوست‌، دو تا دوست‌ اگر يكي‌ هر چي‌ داره‌ در راه‌ دوستش‌ بده‌ اين‌ هم‌ داره‌ هر چي‌ داره‌ در راه‌ دوستش‌ مي‌ده‌. نخاف‌، روز قيامته‌ روزي‌ كه‌ همة‌ صورتها در هم‌ كشيده‌ شده‌ محبت‌ خدا به‌ همه‌ متوجه‌ نمي‌شه‌. شما اين‌ را بدونيد حتي‌ به‌ بعضي‌ از بهشتيها. بعضي‌ از بهشتيها خوب‌ بسيار خوبند. اما اگر تزكية‌ نفس‌ كامل‌ كرده‌ باشند  همه‌ بخاطر خدا مي‌رن‌ تو بهشت‌. يعني‌ با خدا دوستند و مي‌رن‌ تو بهشت‌. معطليهاي‌ صحراي‌ محشر براي‌ اينه‌ كه‌ همه‌ به‌ مقام‌ اولياء خدا برسن‌. بخاطر خدا كار كرده‌ باشند، پاك‌ بشن‌. تزكية‌ نفس‌ كرده‌ باشند. والا اگر بنا شد كه‌ بخاطر همين‌ چه‌ كه‌ الان‌ در دنيا به‌ ما مي‌گن‌ با ما به‌ اندازة‌ عقلمون‌ با ما صحبت‌ كرده‌اند. به‌ ما گفتند كه‌ بهشت‌ اينطور بود و اين‌طور مخته‌ داره‌، اين‌ طور فرش‌ داره‌ اين‌ طور جوي‌ شير و عسل‌ و اينها داره‌ اين‌ براي‌ اين‌ كه‌ ما الان‌ به‌ هر جوري‌ هست‌ من‌ مي‌خوابم‌ و مي‌دمم‌، باز بميرم‌ و بدمم‌، هر جور هست‌ بايد بدميم‌ الان‌.والا بعد كه‌ وارد بهشت‌ شديم‌ اگر به‌ فكر اين‌ باشيم‌ كه‌ گلابيهاي‌ ما بيشتره‌ يا گلابيهاي‌ همسايه‌، زيادتر بود درگير مي‌شيم‌. باز همين‌ گرفتاريهاي‌ دنيا هست‌. بايد فقط‌ خدا بگن‌. فقط‌ پروردگار. همه‌ هم‌ اينجوري‌ خواهند شد البته‌. اين‌ را بدونيد توي‌ بهشت‌ همه‌ اولياء خدا هستند. يك‌ دونه‌ آدم‌ به‌ اصطلاح‌ چي‌ مي‌گن‌ گلابي‌ خور، اين‌ را گفته‌ بوديم‌ گلابي‌ خور يك‌ نفر بدش‌ آمده‌ بود. اما من‌ باز مي‌گم‌. يك‌ دونه‌ گلابي‌ خور، يك‌ دونه‌ تكيه‌ دهنده‌، يك‌ دونه‌ كه‌ يعني‌ نيتشون‌ اين‌ باشه‌. چون‌ اينجا راه‌ نمي‌دن‌. تو بهشت‌ بايد خدا، محبوب‌، عشق‌، محبت‌، يگانگي‌، صميميت‌. هموني‌ كه‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ داره‌. مي‌گه‌ حبني‌ صبرت‌ علي‌  حر نارك‌ و كيف‌ اصبر علي‌ فراقك‌.

 من‌ تو را دوست‌ دارم‌ من‌ وجتك‌ اهلا لالعباده‌. ما نيستيم‌ اينطوري‌. روز قيامت‌ هم‌ ممكنه‌ تا قيامت‌ هم‌ نباشيم‌. اما شفاعت‌ مي‌كنند. هر كس‌ اينطور نباشه‌ شفاعت‌ مي‌كنند. شفاعت‌ يعني‌ جفت‌ كردن‌، يعني‌ تو اينطوري‌ نبودي‌ ولي‌ اينطوريت‌ مي‌كنند. اينجوري‌ مي‌شي‌. مي‌رن‌ مي‌رسوننت‌ به‌ همان‌ مرحله‌. شفاعت‌ اين‌ نيست‌ كه‌ بيان‌ آقا، خدايا اين‌ هر چه‌ بده‌ به‌ خاطر ما ببرش‌ تو بهشت‌. خدا هم‌ بگه‌ چشم‌ و خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ يك‌ آدم‌ حقه‌ بازه‌، دروغگو كه‌ عادت‌ كرده‌ به‌ پشت‌ هم‌ اندازي‌ و دروغگويي‌ اين‌ بياد با همين‌ حال‌ ببرنش‌ تو بهشت‌. خوب‌ اينجا حالا كه‌ آمد. حالا كه‌ آمده‌ تو بهشت‌ مشغول‌ همان‌ كارها مي‌شه‌. باز هم‌ همان‌ دروغها و، نه‌.  شفاعت‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ اين‌ صفاتت‌ را ما كمكت‌ مي‌كنيم‌ اينها را بريز دور. اينها را از خودت‌ تزكيه‌ كن‌. اينها را رفع‌ كن‌ ولي‌ خدا بشو. حالا كجا؟ همين‌ جا. همين‌ جا تو صحراي‌ محشر. تو از در بهشت‌ مي‌توني‌ وارد بشي‌. شما در روايات‌ اصلا عقلي‌ هم‌ نيست‌ كه‌ توي‌ بهشت‌ يك‌ آدم‌ حسود باشه‌. توي‌ بهشت‌ يك‌ آدم‌ بخيل‌ باشه‌، توي‌ بهشت‌ يك‌ آدم‌ طماع‌ باشه‌. توي‌ بهشت‌ يك‌ محبت‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ به‌ غير خدا باشه‌. اين‌ روايات‌ را بريد مراجعه‌ كنيد. نداريم‌ يك‌ همچين‌ چيزي‌. اصلا قبول‌ نمي‌كنه‌ كه‌ اونجا. اگر يك‌ كسي‌، مثلا اين‌ محبت‌ به‌ باغ‌ و اينها داشت‌. خوب‌ باغ‌ همسايه‌ را مي‌بينه‌. جنت‌ عدن‌ كه‌ بهترين‌ قسمتهاي‌ بهشته‌ خوب‌ هست‌. فردوس‌ هست‌. نه‌ اين‌ فردوس‌ توي‌ استان‌ خراسان‌. بله‌ اسم‌ بقية‌ بهشت‌ فردوسه‌. حالا اوني‌ كه‌ توي‌ فردوسه‌ وقتي‌ كه‌ جنت‌ عدن‌ را نگاه‌ مي‌كنند مي‌گن‌ سيدها، مي‌گن‌ مال‌ پيغمبر و فرزندان‌ پيغمبره‌ بگن‌ اينها جاي‌ خودشون‌ را خوب‌ كردن‌ همين‌ حرفهايي‌ كه‌ تو دنيا هست‌. ببينيد مثلا يك‌ رئيس‌ جمهور يك‌ قصر مفصل‌ داره‌، تو اگر چيزي‌ بيا پايين‌ با ما تو كوخ‌ زندگي‌ كن‌ نه‌ تو كاخ‌. خوب‌ هست‌. اگر بنا باشه‌ اونجا هم‌ از اين‌ حرفها باشه‌ اون‌ وقت‌ امتيازات‌  خدمت‌ شما عرض‌ شود تقوا و علم‌ كه‌ خدا ذاتا روي‌ تقوا و علم‌ امتياز گذاشته‌ كه‌ فرموده‌ ان‌ اكرمكم‌ اتقيكم‌. اين‌ نمي‌شه‌. پس‌ چي‌ نبايد باشه‌؟ اين‌ حرفها نبايد باشه‌.

 هر كسي‌ هر چي‌ خدا بهش‌ داده‌، از خداي‌ خودش‌ ممنون‌ باشه‌. عشق‌ به‌ خدا هم‌ بورزه‌ شروع‌ كنه‌ به‌ قرآن‌ خوندن‌ و هر آيه‌اي‌ را كه‌ مي‌خونه‌ مرحله‌ از مقامش‌ بالا مي‌ره‌. اينها مال‌، يعني‌ اگر تزكية‌ نفس‌ تو دنيا نكردي‌ باشيد، يقين‌ بدونيد در عالم‌ برزخ‌ در عالم‌ برزخ‌ نشد در قيامت‌ تا پشت‌ در بهشت‌. من‌ نمي‌گم‌ شيعيان‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌. اونهايي‌ كه‌ اعتقاداتشون‌ خوبه‌، حالا معصيت‌ كار باشند، فاسق‌ باشند اينها توي‌ بهشت‌ نمي‌رن‌. ما هم‌ بخيل‌ نيستيم‌ اين‌ روايات‌ را ما نگيم‌، نه‌ مي‌گيم‌. روايت‌ از اين‌ بهتر نمي‌شه‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ فرمود: اربعة‌ ان‌ لهم‌ شفيع‌ الا القيامه‌. چهار دسته‌ هستند كه‌ من‌ شفاعتشون‌ مي‌كنم‌ روز قيامت‌ ولو جاء بذنوب‌ اهل‌ الارض‌. ولو اين‌ كه‌ گناهان‌ تمام‌ مردم‌ زمين‌ به‌ گردنشون‌ باشه‌. خيلي‌ عجيبه‌ها. من‌ شفاعتش‌ را مي‌كنم‌. شما نگيد شفاعت‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ اينهايي‌ كه‌ تمام‌ گناهان‌ به‌ گردنشه‌ پيغمبر مي‌گه‌ بيا برو تو بهشت‌. بخاطر ما. نه‌. تو اونجا باز همان‌ گناهان‌ زياد را شروع‌ مي‌كنه‌. نه‌. كيند اين‌ چهار نفر. اين‌ روايت‌ را سني‌ و شيعه‌ نقل‌ مي‌كنند. روايتش‌ هم‌ صحيحه‌ است‌. حتي‌ حضرت‌ رضا معني‌ كردند خيلي‌ روايت‌ مطرح‌ شده‌اي‌ است‌ در دوران‌ ائمه‌ عليهم‌ السلام‌. المكرم‌ الذريتي‌. يكي‌ كساني‌ كه‌ ذرية‌ من‌ را اكرام‌ كنند. المحبه‌ بقلبه‌ و لسانه‌. به‌ زبان‌ دل‌ دستشون‌ داشته‌ باشند و المعين‌ لهم‌ كساني‌ كه‌ به‌ اونها كمك‌ بكنند و القالي‌ لهم‌ حوائجهم‌ يكي‌ هم‌ كسي‌ كه‌ حوائج‌ اينها را برآره‌. پيغمبر مي‌گه‌ من‌ ولو ذنوب‌ اهل‌ الدنيا. شفاعت‌ مي‌كنم‌. يعني‌ اونجا گوشة‌ محشر مي‌شوننش‌ مي‌گن‌ بابا تو بهشتي‌ هستي‌، اما خودت‌ را درست‌ كن‌ برو تو بهشت‌. با اون‌ لباس‌ كثيف‌ نمي‌شه‌. ما قبول‌ كرديم‌. درست‌ كنار مرز سر مرز مي‌گن‌ ما ردت‌ مي‌كنيم‌ از اينجا اما بنشين‌ اينجا گذرنامه‌ ات‌ را درست‌ كن‌. بنشين‌ اينجا برنامه‌ات‌ را درست‌ كن‌. ما يك‌ وقتي‌ رفته‌ بوديم‌ كرمانشاه‌، اونجا نزديكه‌ به‌ عراقه‌. زمان‌ شاه‌ بود به‌ بچه‌ها گفتيم‌ بياييد بريم‌ كربلا اون‌ وقتها ممنوع‌ بودن‌ رفتن‌ به‌ عراق‌.

 بعد هم‌ متوجه‌ نشدن‌ سوار ماشين‌ شديم‌ رفتيم‌ قصر شيرين‌، از قصر شيرين‌ هم‌ رفتيم‌ خسروي‌ و، خسروي‌ مرزهاش‌ مثل‌ كاروانسرايي‌ است‌ وارد اون‌ هم‌ شديم‌ و افراد پليس‌ آمد، آقا كجا؟ مي‌ريم‌ كربلا زيارت‌. گذرنامه‌ داريد؟ گفتيم‌ ندادن‌. ما توي‌ به‌ هر كي‌ نمي‌دادن‌. گفت‌ خوب‌ نمي‌شه‌. گفتيم‌ هيچ‌ راهي‌ نداره‌. گفتند نه‌.  گفتيم‌ خيلي‌ خوب‌ امام‌ حسين‌ ما تا اينجاش‌ با ما بود. از اينجاش‌ با امام‌ حسينه‌. كنار مرز وايستاديم‌ و به‌ بچه‌ها گفتيم‌ بيان‌ وايستند و زيارت‌ دوره‌ از علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ شروع‌ كرديم‌ تا امام‌ عسگري‌ همه‌ را زيارت‌ كرديم‌، يكي‌ دو ساعت‌، يك‌ حال‌ خوبي‌ هم‌، اتفاقا در زيارتهايي‌ كه‌ من‌ فكر مي‌كنم‌ انشاء الله‌ خدا قبول‌ كرده‌ باشه‌ همين‌ زيارت‌ بود. يك‌ خدمه‌اي‌ گمرك‌ و رئيس‌ گمرك‌ اينها بيكار بودند. چون‌ كسي‌ نبود. آمدند دور ما جمع‌ شدند اونها هم‌ كم‌ كم‌ حالي‌ پيدا كردند. رئيس‌ گمرك‌ گفت‌ كه‌ آقا به‌ خدا ما را يك‌ وقت‌ نفرين‌ نكنيد ما، گفتم‌ نه‌ ما به‌ شما كاري‌ نداريم‌ ما شما را نفرين‌ كنيم‌. ما مي‌دونيم‌ كار شما نيست‌ و مربوط‌ به‌ شما نيستش‌. حالا گاهي‌ مي‌شه‌، ببينيد اين‌ رئيس‌ گمرك‌ هم‌ بگه‌ برو، يك‌ موانعي‌ تو كار هست‌ كه‌ نمي‌شه‌ رفت‌. اگر پيغمبر اكرم‌، علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ همه‌ امضاء بكنند پروندة‌ شما را كه‌ شما بهشتي‌ هستيد. اما يك‌ آدمي‌ هستيد حسود. هنوز حسوديتون‌ هست‌. كه‌ آدم‌ اين‌ عذاب‌ روحيش‌ هيچ‌ وقت‌ دست‌ ازش‌ برنمي‌ داره‌. اگر به‌ فكر تزكية‌ نفس‌ نباشيد. خوب‌ آقاي‌ حسود را مي‌شه‌ برد توي‌ بهشت‌. شما باشيد حاضريد كه‌ اين‌ همساية‌ شما آدم‌ حسودي‌ باشه‌ كه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ هر روز اذيتتون‌ بكنه‌. يا يك‌ نفر مريضي‌ كه‌ به‌ زنهاي‌ مردم‌ با خيانت‌ نگاه‌ مي‌كنه‌. اونجا كه‌ ديگه‌ بنا نيست‌ كه‌ چادر چاقچول‌ بكنند زنها، پوشيه‌ بزنند. اين‌ آقا را راهش‌ نديد بهشت‌ بگذاريد زنها راحت‌ باشند، بگذاريد مردها راحت‌ باشند بگذاريد ديوارها اين‌ قدر مرتفع‌  نباشه‌، بگذاريد اين‌ خيانت‌ نباشه‌. يك‌ جوري‌ باشه‌ كه‌ هيچ‌ اينها نباشه‌، همه‌ راحت‌ زندگي‌ كنند. فيها اولا تشتهي‌ الانفس‌ و تنزل‌ اي‌. خوب‌ اينجوري‌ بايد باشه‌ بهشت‌. پس‌ همة‌ افراد بايد تزكية‌ نفس‌ بكنند. از واجبات‌ اوليه‌ است‌. يعني‌ هيچ‌ واجبي‌ من‌ اين‌ را مكرر گفتم‌ هيچ‌ واجبي‌ به‌ اين‌ اندازه‌ خدا روش‌ نيايستاده‌ كه‌ يازده‌ تا قسم‌ در سورة‌ والشمس‌ بخوره‌ و قسمهاي‌ عجيب‌ كه‌ اتفاقا اين‌ سوره‌ را من‌ وقتي‌ كه‌ در كاشان‌ همين‌ شب‌ سه‌ شنبة‌ گذشته‌ اين‌ سوره‌ را خوندند من‌ بعدش‌ بنا بود برم‌ منبر و براي‌ اينها صحبت‌ كنند. رفقاي‌ صميمي‌ خودمون‌ بودند، جمعي‌ بودند. يك‌ دفعه‌ ديدم‌ يك‌ دري‌ باز شد از سورة‌ والشمس‌ حالا اين‌ را من‌ اجمالا مي‌گم‌ مي‌سپرمش‌ دست‌ آقاي‌ نعمتي‌ ببينم‌ چي‌ از آب‌ درش‌ مي‌ياره‌. كه‌ تمام‌ مراحل‌ كمالات‌ را تا مرحلة‌ انس‌ با خدا در اين‌ سورة‌ والشمس‌ اين‌ قسمها را خداي‌ تعالي‌ بيان‌ كرده‌ اين‌ باز شد و يك‌ قدري‌ هم‌ توضيح‌ دادم‌ براي‌ بعضيها. اين‌ البته‌ خوب‌ مستمع‌ البته‌ نه‌ اينكه‌، اونجا همه‌ نخبه‌ها بودند. اما در عين‌ حال‌ همچين‌ فكر كردم‌ خوب‌ جا نيافتاد خداي‌ تعالي‌ قسمهاي‌ عجيبي‌ مي‌خوره‌.

 يك‌ بعد والشمس‌ يعني‌ خورشيد. يك‌ بعدش‌ پيغمبر اكرم‌. در واقع‌ دو تا قسم‌ خورده‌. خورشيد و در حقيقت‌ به‌ پيغمبر قسم‌، به‌ علم‌ پيغمبر قسم‌ به‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ قسم‌، به‌ امام‌  حسن‌ قسم‌، يكي‌ يكي‌ قسم‌ مي‌خوره‌. آخه‌ چي‌ مي‌خواي‌ بگي‌ اينقدر قسم‌ مي‌خوري‌؟ به‌ امام‌ حسين‌ قسم‌، به‌ فاطمة‌ زهرا قسم‌ به‌ كي‌ قسم‌، به‌ كي‌ قسم‌ كه‌ قد افلح‌ من‌ ذكييها. رستگار كسي‌ است‌ كه‌، رستگار تنها كسي‌ است‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ كنه‌. يعني‌ رستگاري‌ هم‌ اين‌ را بدونيد ورود تو بهشته‌. چون‌ مهم‌ قضيه‌ ورود تو بهشته‌ و نجات‌ از آتش‌ جهنمه‌. شما نگيد كه‌ كو نه‌ همچين‌ چشم‌ به‌ هم‌ بزنيد مي‌رسه‌. اقا تا مردن‌ چند روز؟ معلوم‌ نيست‌. صد ساله‌ ديگه‌ آقا اين‌ بچه‌هاي‌ كوچك‌ هم‌ نيستند. همه‌ مرديم‌ها. سنيها مي‌گن‌ ديگه‌ يك‌ نفر از ما، از اين‌ اهل‌ مجلس‌ ما نباشه‌. ما نه‌ صد و بيست‌ سال‌، خوب‌ بيست‌ ساله‌ها كه‌ نيستند. ديگه‌ از بيست‌ سال‌ به‌ بالا كه‌ نيستيم‌. من‌ و شما نيستيم‌. حالا مي‌گيم‌ صد و پنجاه‌ سال‌ ديگه‌ اينجاييم‌. صد و پنجاه‌ سال‌ ديگه‌ هيچ‌ كدوم‌ نيستيم‌. هيچي‌. اين‌ همچين‌ تند مي‌گذره‌. بعد از مردن‌ هم‌ اگر آدمي‌ باشه‌ اهل‌ اعتقادات‌ و خوب‌ و سالم‌ و تزكية‌ نفس‌ نكرده‌ باشه‌ مثل‌ آدمي‌ كه‌ خواب‌ باشه‌ها ديديد گاهي‌ انسان‌، اصحاب‌ كهف‌ بهترين‌ نمونه‌ اشه‌، سيصد سال‌ خوابيده‌، مي‌گه‌ يوم‌ او بعض‌ يوم‌. يا يك‌ روز يا نصفي‌ از روز يك‌ مقدار ما خوابيديم‌. اينجا تمام‌ مي‌شه‌. باور كنيد اين‌ قدر زود ممكنه‌ قيامت‌ برسه‌ كه‌ حساب‌ نداره‌. اونجا پشت‌ در بهشت‌ مي‌مونيد. قد افلح‌ من‌ ذكييها و قد خواب‌ من‌ دسيسها مي‌ياد همچين‌ پشت‌ سرش‌. اين‌ ديگه‌ تزكية‌ نفس‌ نكرده‌ باشه‌ اين‌ خواب‌ خسر، خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ بيچاره‌ است‌. اينجا ديگه‌ از اين‌ صريح‌تر نمي‌شه‌ يا در سورة‌ مي‌گه‌ قد افلح‌ من‌ تزكي‌.

 در روايات‌ اون‌ قدر گفته‌ شده‌ كه‌ حساب‌ نداره‌. حالا واصبر نفسك‌ مع‌ الذين‌ يدعونهم‌ بالقضات‌ و العشير يريدون‌ وجه‌. وجه‌ خدا را اراده‌ بكنند. يعني‌ به‌ مرحله‌اي‌ از كمال‌ رسيده‌ باشه‌ كه‌ همة‌ كارش‌ براي‌ خداست‌. بندة‌ خدا كه‌ هيچ‌ يعني‌ بندگي‌ نهايت‌ درجه‌ است‌. ولي‌ بندگي‌ گاهي‌ انسان‌ مي‌كنه‌ براي‌ حقوق‌. براي‌ مزد، براي‌ درآمد. اون‌ پليسي‌ كه‌ من‌ مثال‌ زده‌ بودم‌ در چند هفتة‌ قبل‌ كه‌ هفت‌ تير به‌ كمرش‌ بسته‌ و بندگي‌ دولت‌ را مي‌كنه‌ براي‌ يك‌ دونه‌ تير بدون‌ اذن‌ دولت‌ خارج‌ نمي‌كنه‌ اين‌ حقوق‌، اگر يك‌ روز بيخود تير اندازي‌ كنه‌ اين‌ را بيرونش‌ مي‌كنند. ولي‌ گاهي‌ يريدون‌ وجه‌ فقط‌ چون‌ خدا را دوست‌ دارند. بعضي‌ از اين‌ جوانهاي‌ انقلابي‌ كه‌ خيلي‌ به‌ انقلاب‌ علاقه‌ دارند، اسلحه‌ اوايل‌ انقلاب‌ بهشون‌ مي‌دادند بدون‌، رو محبت‌ به‌ انقلاب‌، رو محبت‌ به‌ امام‌، رو محبت‌ به‌ همه‌ چيز به‌ مملكت‌. كاري‌ نمي‌كردند اختلاف‌ به‌ وجود بيارن‌، يك‌ تيراندازي‌ بيجا بكنند، اينها نبود. يريدون‌ وجه‌، براي‌ مزد نيست‌ براي‌ بارك‌ الله‌ و مثلا اين‌ حرفها نيست‌. يريدون‌ وجه‌. فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها الگوست‌ براي‌ خانمها. حضرت‌ امير المؤمنين‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ براي‌ ماها و هردوشون‌ براي‌ هم‌ ماها و هم‌ زنها. چون‌ تقسيم‌ هم‌ درست‌ نيست‌. اين‌ تقسيمي‌ كه‌ حالا ما، خانمها الگوشون‌ فاطمة‌ زهرا يكي‌ دو موضوع‌ اگر حالا، يكي‌ در مسئلة‌ حجابه‌ يكي‌ در مثلا خوب‌ شوهر داري‌ است‌ و الا كمالات‌ روحي‌  فاطمة‌ زهرا براي‌ انبياء الگوست‌. انبياء بايد خودشون‌ را با اون‌ تطبيق‌ بدن‌. داراي‌ يك‌ كمالاتي‌ است‌ كه‌ گاهي‌ واقعا انسان‌ بهتش‌ مي‌بره‌. يگ‌ دختري‌ كه‌ در سن‌ هيجده‌ سالگي‌ اينقدر كمال‌! يك‌ استقامت‌ عجيبي‌ فاطمة‌ زهرا داره‌ كه‌ همه‌ امون‌ بايد اين‌ را الگو قرار بديم‌. يك‌ وقت‌ نگيد كه‌ او فاطمة‌ زهرا بود و او علي‌ ابن‌ ابيطالب‌. اونچه‌ كه‌ اونها بودند و براي‌ ما ظاهر نمي‌شه‌، يعني‌ يك‌ جمله‌اي‌ بگم‌ يك‌ شبه‌اي‌ نشه‌ براتون‌. مقاماتي‌ كه‌ اونها دارند و براي‌ ما به‌ اصطلاح‌ الگو نيست‌ و ما نمي‌تونيم‌ خودمون‌ را به‌ اون‌ مقام‌ برسونيم‌ اون‌ در مكنون‌ خودشون‌ هست‌ غيبه‌. دقت‌ كرديد. اونچه‌ كه‌ اظهار شده‌ براي‌ ماست‌. اونچه‌ كه‌ اظهار شده‌. مثل‌ يك‌ معلم‌. معلم‌ سر كلاس‌ مثلا اول‌ يا دوم‌ دبستان‌ كه‌ مي‌ياد همة‌ معلوماتش‌ را كه‌ به‌ بچه‌ها اظهار نمي‌كنه‌ كه‌. همة‌ معلوماتش‌ را، شايد دانشجو باشه‌ آمده‌ كلاس‌ اول‌ درس‌ مي‌ده‌. بايد همة‌ معلوماتش‌ را براي‌ اين‌ بچه‌هاي‌ كلاس‌ اول‌ و دوم‌ اظهار كنه‌. نه‌ اين‌ طور نمي‌شه‌. فاطمة‌ زهرا هم‌ همة‌ معلوماتش‌ را همة‌ معارفش‌ را، همة‌ حقايق‌ وجوديش‌ را، همة‌ نورش‌ را، همة‌ عظمتش‌ را كه‌ براي‌ ماها معني‌ نداره‌ عنوان‌ بكنه‌. علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ لذا عمر وارد بر پيغمبر مي‌شد، ابيذر آمد بيرون‌ به‌ ابيذر گفت‌ كه‌ كي‌ بود پيش‌ پيغمبر؟ گفت‌ كه‌ يك‌ مردي‌ بود من‌ نشناختم‌. خوب‌ عمر وارد شد. ديد علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ هست‌ و پيغمبر دو نفر كس‌ ديگه‌ هم‌ بيشتر نيست‌. گفت‌ يا رسول‌ شما مي‌گيد اين‌ ابيذر راستگوست‌ فلان‌. الان‌ دروغ‌ به‌ ما گفت‌.چي‌ گفت‌؟ گفت‌ يك‌ مردي‌ اونجا بود كه‌ من‌ او را نشناختم‌. گفت‌ راست‌ گفت‌ ابيذر. علي‌ را نشناخت‌ جز من‌ و خدا. ابيذر خيلي‌ مقام‌ داره‌. اين‌ گفت‌ من‌ نشناختم‌. تازه‌ رسيده‌ علمش‌ به‌ اينجا كه‌ علي‌ را نمي‌شناسه‌، فهميده‌ كه‌ نمي‌تونه‌ بشناسه‌. و علي‌ را، من‌ را كسي‌ نشناخت‌ جز خدا و علي‌، و خدا را كسي‌ نشناخت‌ جز من‌ و علي‌.

 بله‌. اينجوريه‌. اونچه‌ كه‌ بايد هستند، اونچه‌ كه‌ هستند ما نمي‌شناسيم‌، ابيذرش‌ هم‌ نمي‌شناسه‌. ابيذر و سلمان‌ بعد از سالها حتي‌ وفات‌ پيغمبر آمدند خدمت‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ كه‌ آقا خودت‌ را معرفي‌ كن‌ ما نمي‌شناسيم‌ تو را. معرفتي‌؟ و حضرت‌ شروع‌ كرد براي‌ در اون‌ روايات‌ معرفي‌ خودش‌. منظور اين‌ را مي‌خواستم‌ عرض‌ كنم‌ كه‌ اونچه‌ كه‌ اونها هستند ما نمي‌تونيم‌ اونها را بشناسيم‌. البته‌ يك‌ چيزهايي‌، به‌ همان‌ اندازه‌ كه‌ ما بتونيم‌ خودمون‌ را با اونها تطبيق‌ بديم‌. مثلا الف‌ را روي‌ تخت‌ سياه‌ نوشته‌ معلم‌ ما هم‌ مي‌تونيم‌ اون‌ الف‌ را بنويسيم‌. او ب‌ نوشته‌ ما هم‌ مي‌تونيم‌ ب‌ را بنويسيم‌. ما هم‌ با زحمت‌ خودمون‌ را كم‌ كم‌ تطبيق‌ مي‌ديم‌ با معلم‌. والا اونها كجا و ما كجا؟ اصلا ما لتراب‌ برب‌ الاباب‌. فاطمة‌ زهرا الگوي‌ براي‌ همه‌ است‌. حتي‌ انبياء. كدوم‌ پيغمبره‌ كه‌ بتونه‌ مثلا مؤثر باشه‌ در رفع‌ هم‌ و غم‌  پيغمبر. مؤثر باشه‌ در رفع‌ ضعفه‌ پيغمبر. گفتند پيغمبر اكرم‌ آمده‌ بخانة‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها مي‌گه‌ اني‌ لاجد في‌ بدني‌ ضعفا. من‌ يك‌ ضعفي‌ در خودم‌ احساس‌ مي‌كنم‌. خوب‌ پيغمبر از نظر بعد بدني‌ خسته‌ شده‌. خستگي‌ داره‌. حضرت‌ فرمود ما اوذي‌ نبي‌ مثل‌ ما اوذيت‌ اينقدري‌ كه‌ من‌ را اذيت‌ كردند هيچ‌ پيغمبري‌ را اذيت‌ نكردند. خيلي‌ تحمل‌ و صبر مي‌خواد. آدم‌ قاتل‌ دخترش‌ را در جلوي‌ چشمش‌ ببينه‌ و هيچ‌ به‌ روش‌ نياره‌. پيغمبر خبر داشت‌ و اودعته‌ علم‌ ما كان‌ و ما يكون‌ القضاء خلقك‌. اون‌ وقت‌ يك‌ هميچين‌ شرح‌ صدري‌. الم‌ نشرح‌ لك‌ صدرك‌. ولي‌ خوب‌ بالاخره‌ اذيت‌ مي‌شه‌. ان‌ الذين‌ يعضون‌ الله‌ و رسول‌ العن‌ الله‌ دوا الاخره‌. خدا كسي‌ كه‌ پيغمبر خدا را اذيت‌ كنه‌، خدا لعنت‌ دنيا و آخرت‌ را بر او قرار مي‌ده‌. اذيت‌ مي‌شه‌ پيغمبر. طبعا ضعف‌ بدني‌ نه‌ ضعف‌ روحي‌ درش‌ پيدا مي‌شه‌. آمده‌ خدمت‌، آمده‌ به‌ خانة‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها. مي‌گه‌ اني‌ لاجد في‌ بدني‌ ضعفا. خيلي‌ عجيبه‌. قلت‌ يا ابطي‌ اني‌ اعيظك‌ بالله‌ يا ابطي‌ من‌ الضعف‌. ماها خيال‌ كرديم‌ تعارف‌ كردند به‌ هم‌. گفته‌ آقا من‌ ضعف‌ دارم‌، حضرت‌ زهرا هم‌ مثل‌ تعارفهاي‌ ما، نه‌ اعيظك‌ من‌ تو را پناه‌ مي‌دم‌ به‌ خدا. زير ساية‌ خدا، از خدا مي‌خوام‌ كه‌ ضعفت‌ برطرف‌ بشه‌. و كساء عبا را مي‌كشه‌ رو بدن‌، اون‌ دست‌ متبرك‌، اون‌ دست‌ پر بركت‌. اون‌ دستي‌ كه‌ به‌ مجرد اين‌ كه‌ عبا را به‌ روي‌ بدن‌ پيغمبر انداخت‌ مي‌گه‌ فسرت‌ انظر عليه‌ فانظا وجه‌ يتلئلؤ كانه‌ بعد في‌ ليلة‌ تمامه‌ و كماله‌. مي‌گه‌ بيمه‌اش‌ كردم‌ تا عبا را انداختم‌ دست‌ متبرك‌. يك‌ پيرمردي‌ بود خدا رحمتش‌ كنه‌ در اين‌ پايين‌ خيابان‌ از اولياء خدا بود. يك‌ خانة‌ محقري‌، صد و بيست‌ سال‌، سي‌ سال‌ هم‌ داشت‌. گفتم‌ شما هيچ‌ مريض‌ نشدي‌؟ گفت‌ چرا من‌ جوان‌ بودم‌ مريض‌ شدم‌ متوسل‌ شدم‌ به‌ حضرت‌ رضا  عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌. خيلي‌ مرضم‌ سخت‌ بود. يك‌ حالت‌ بيهوشي‌ به‌ من‌ دست‌ داده‌ بود ديدم‌ يك‌ آقايي‌ آمد كه‌ من‌ فهميدم‌ حضرت‌ رضاست‌. اين‌ لحافي‌ روي‌ من‌ كشيد. با انگشت‌ روي‌ من‌ كشيد با انگشت‌ روي‌  اين‌ لحاف‌ كشيد الحاف‌ المعاف‌. و من‌ هر وقت‌ احساس‌ مي‌كنم‌ كه‌ مي‌خوام‌ مريض‌ بشم‌ اين‌ لحاف‌ را مي‌كشم‌ فوري‌ خوب‌ مي‌شم‌. گفتم‌ مي‌شه‌ من‌ اون‌ لحاف‌ را ببينم‌ گفت‌ بله‌. آورد به‌ خط‌ كوفي‌ هم‌ نوشته‌ شده‌ بود الحاف‌ والمعاف‌. بله‌ و خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ اين‌ فاطمة‌ زهرا آخه‌ اين‌ پيغمبر يك‌ وقت‌ هست‌ يك‌ شخصي‌ معمولي‌ انسان‌ لحاف‌ مي‌اندازه‌ اون‌ هم‌ امام‌ لحاف‌ مي‌اندازه‌ بايد معاف‌ بشه‌. اما رو پيغمبر و فسرت‌ انظر عيه‌ فاذا يتلئلؤ كانه‌ بدر في‌ ليلة‌ كماله‌ و تمام‌ .اون‌ وقت‌ اين‌ دست‌ را، اين‌ دستي‌ كه‌ اين‌ عبا را مي‌كشه‌ روي‌ بدن‌ پيغمبر  ضعف‌ پيغمبر كه‌ تمام‌ مي‌شه‌ بمانه‌، اون‌ قيافة‌ نورانيه‌ پيغمبر جلوه‌ مي‌كنه‌. من‌ نمي‌تونم‌ شما راحت‌ نشسته‌ باشيد و من‌ بگم‌ با اين‌ دست‌ امت‌ پيغمبر چه‌ كردند. چراغها را خاموش‌ كنيد تا بگم‌.

 همتون‌ مي‌دانيد كه‌ چه‌ كردند. اين‌ قدر بود كه‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ السلام‌ وقتي‌ ازش‌ سؤال‌ شد كه‌ آقا علت‌ وفات‌ فاطمة‌ زهرا چه‌ بود؟ حضرت‌ فرمود و كان‌ سبب‌ وفاتها، سبب‌ وفات‌ مادر ما زهرا اين‌ بود كه‌ قنفذ با غلاف‌ شمشير به‌ بازوي‌ فاطمة‌ زهرا زد. كه‌ دست‌ فاطمة‌ زهرا شكست‌. تا امشب‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ به‌ صورت‌ ظاهر از او مخفي‌ كرده‌ بود. در نيمه‌هاي‌ شب‌ دارد آهسته‌، آهسته‌ بدن‌ محبوبة‌ خدا فاطمة‌ زهرا را غسل‌ مي‌دهد اسماء مي‌گه‌ يك‌ دفعه‌ ديدم‌ علي‌ دست‌ از غسل‌ دادن‌ كشيد. سر به‌ ديوار گذاشت‌ بلند، بلند گريه‌ مي‌كرد. آقاجان‌ شما به‌ ما گفتيد گريه‌ نكنيد هر چي‌ سؤال‌ كردند گفت‌ نه‌ به‌ اينها نيست‌ كه‌ گريه‌ مي‌كنم‌. اسماء همانطوري‌ كه‌ داشتم‌ بازوها را غسل‌ مي‌دادم‌ نمي‌دونم‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ چه‌ ديد و چه‌ متوجه‌ شد، فرمود دستم‌ به‌ بازوي‌ فاطمة‌ زهرا خورد.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الهي‌ عظم‌ البلاء خدايا بلاي‌ ما بزرگه‌. فراغ‌ امام‌ زمان‌ ما،آيا مي‌شه‌ با چشممون‌ ببينيم‌ كه‌ وجود مقدسش‌ آمده‌ اونها را از قبر بيرون‌ كشيده‌ و آتش‌ كشيده‌. دلهاي‌ شيعيان‌ خنك‌ شده‌. الهي‌ عظم‌ البلاء و برح‌ الخفا و انكشف‌ الغطاء و انقطع‌ الرجاء و ضاقة‌ الارض‌ و منعت‌ السماء و انت‌ المستعان‌ و عليك‌ المشتكي‌ و عليك‌ معول‌ في‌ الشدة‌ و الرخا اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد. اولي‌ الامر الذين‌ فرضت‌ علينا طاعتهم‌ و عرفتنا بذلك‌ منزلتهم‌…

 

۲۸ شوال ۱۴۱۴- صراط مستقیم، خرافات – اخلاق خانمها ۵۲

بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمدلله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 تذكراتي‌ قبل‌ از ورود به‌ مطلبي‌ كه‌ در هفته‌هاي‌ قبل‌ از مسافرتم‌ با شما داشتيم‌ بايد عرض‌ كنم‌ كه‌ يكي‌ از كارهايي‌ كه‌ از اولي‌ كه‌ شماها وارد راه‌ تزكية‌ نفس‌ و كمالات‌ روحي‌ مي‌شويد بايد رعايت‌ كنيد و همتون‌ بايد بدانيد كه‌ موضوع‌ از چه‌ قرار است‌ اين‌ است‌ كه‌ ما در اين‌ برنامه‌ها هدفي‌ جز رسيدن‌ به‌ هدف‌ الهي‌ نداريم‌. ما بايد اونچه‌ خدا از ما خواسته‌ همان‌ را تعقيب‌ كنيم‌. بنابر اين‌ كارهايي‌ را كه‌ خداي‌ تعالي‌ دستور فرموده‌ بايد صد در صد همان‌ كارها را انجام‌ بديم‌.

 يكي‌ از مشكلات‌ ما در ارتباط‌ با شماها اين‌ است‌ كه‌ مدتي‌ بايد ما مغزهاي‌ مسلمانهايي‌ كه‌ مي‌خوان‌ تزكية‌ نفس‌ كنند از آلودگيها شست‌ و شو كنيم‌. اكثر شماها ناخود آگاه‌ مبتلا به‌ يك‌ مشت‌ خرافاتي‌ هستيد كه‌ از طريق‌ صوفيه‌ و افراد قشري‌ و يك‌ عده‌ افرادي‌ كه‌ دزد راه‌ حقيقت‌ هستند و صد عن‌ سبيل‌ الله‌ مي‌كنند در شما به‌ وجود آمده‌. يك‌ مشت‌ خرافاتي‌ هست‌ كه‌ خوب‌ در بين‌ خانمها مخصوصا بيشتره‌. فلان‌ چيز نحسه‌، فلان‌ چيز شگون‌ داره‌، فلان‌ چيز سبب‌ سعادت‌ ميشه‌ و هيچ‌ يك‌ از اينها توي‌ روايات‌ و آيات‌ قرآن‌ نيست‌. بطور كلي‌ بايد در مقابل‌ اينها خودتون‌ را بسازيد كه‌ اين‌ مسائل‌ براتون‌ مطرح‌ نباشه‌ و اين‌ مسائل‌ زياد هم‌ هست‌. اگر مي‌خواهيد راه‌ مستقيم‌ را بپيمائيد بايد يك‌ قانون‌ كلي‌ در دستتون‌ باشه‌ و هر چيزي‌ كه‌ با اين‌ قانون‌ كلي‌ منافات‌ داشت‌ يا تطبيق‌ نكرد، خرافاته‌. مثل‌ كسي‌ كه‌ توي‌ جاده‌ ميره‌. جاده‌ بايد آسفالت‌ باشه‌. و حتي‌ يك‌ دونه‌ سنگ‌ به‌ اندازة‌ فندق‌ هم‌ توي‌ جاده‌ وجود نداشته‌ باشه‌. و الاّ از زير تاير ماشين‌ شما در ميره‌ ميخوره‌ به‌ شيشة‌ ماشين‌ بعدي‌. بايد صاف‌ صاف‌ باشه‌. حالا هر كي‌ توي‌ اين‌ جاده‌ بود هر جور ديگه‌اي‌ بود درست‌ نيست‌. اگر قانون‌ كلي‌ اين‌ باشد كه‌ جاده‌ آسفالته‌. سنگ‌ افتاده‌ باشه‌، يا بايد از كنارشون‌ عبور بكنيد يا بايد سنگ‌ را از سر راه‌ مردم‌ برداريد بيندازيد كنار. اگر چاله‌اي‌ باشه‌ بايد يا از كنارش‌ شما عبور كنيد يا چاله‌ را پر كنيد كه‌ ديگران‌ توي‌ چاله‌ نيفتند. اگر آسفالت‌ نباشه‌ بايد اعتراض‌ بكنيد كه‌ چرا اين‌ تيكه‌ از جاده‌ آسفالت‌ نيست‌ و امثال‌ اينها.

 شما در راه‌ رسيدن‌ به‌ كمالات‌ جادة‌ شما سخنان‌ خدا و ائمة‌ اطهاره‌. هر مطلبي‌ كه‌ اين‌ قاعدة‌ كلي‌ را بهتون‌ ميگم‌، هر مطلبي‌ كه‌ هر كس‌ گفت‌، اگر از قول‌ خدا و پيغمبر و ائمه‌ ميگويد، اين‌ همين‌ جادة‌ آسفالته‌. اگر از قول‌ ديگري‌ كه‌ آن‌ ديگري‌ هم‌ ممكنه‌ گاهي‌ از قول‌ خدا و پيغمبر گفته‌ باشه‌. اما نه‌، يك‌ فرديست‌ ميگه‌ من‌ ميگم‌. ابو سعيد ابوالخير يك‌ اشعاري‌ داره‌، شعره‌، شعره‌ فارسيه‌. ميگه‌ هر كس‌ اين‌ شعر را مثلا بخوانه‌ به‌ فلان‌ سعادت‌ ميرسه‌. خوب‌ اين‌ نه‌ خدا گفته‌ نه‌ پيغمبر. پس‌ اوني‌ كه‌ آن‌ جادة‌ آسفالت‌ اين‌ نيست‌. يا در مفاتيح‌ ممكنه‌ شما برخورد بكنيد به‌ اين‌ جملات‌. من‌ مفاتيح‌ و اينها را ميگم‌ بخاطر اينكه‌ شما فكر نكنيد كه‌ بعضي‌ از كتابها صددرصد جادة‌ بي‌ مانعي‌ هستند. توي‌ مفاتيح‌ هست‌ اين‌ مطلب‌ كه‌ مثلا شيخ‌ مغربي‌ اين‌ حرف‌ را زده‌. شيخ‌ مغربي‌ يك‌ فرد صوفي‌ بوده‌. حالا بر فرض‌ هم‌ صوفي‌ نباشه‌. جزء چهارده‌ معصوم‌ ما نبوده‌. ما نبايد به‌ حرف‌ او توجه‌ كنيم‌. خدا، پيغمبر، ائمه‌ و ايني‌ كه‌ ميگيم‌ هر چه‌ استادتون‌ ميگه‌ گوش‌ كنيد، اين‌ بخاطر اين‌ هست‌ كه‌ آنها هم‌ از كلمات‌ خدا و پيغمبر و ائمه‌ مي‌گويند. اگر از خودشون‌ بگويند، از ساختگي‌ مغز خودشون‌ بگويند، استاد كه‌ سهله‌، خود پيغمبر اكرم‌، خدا در قرآن‌ مي‌فرمايد كه‌ اگر از خودت‌ حرف‌ بزني‌، ما قطع‌ وطينت‌ مي‌كنيم‌. يعني‌ رگ‌ حياتت‌ را مي‌زنيم‌. براي‌ هيچكس‌ اجازه‌ داده‌ نشده‌ كه‌ در واجبات‌ و مستحبات‌ و مكروهات‌ و مباحات‌ و محرمات‌ اظهار نظر كنند. حتي‌ به‌ پيغمبر اكرم‌. مگر اينكه‌ از خدا اذن‌ بگيرند. اين‌ يك‌ چيزيه‌ كه‌ بايد توي‌ مغزتون‌ وارد بشه‌. حالا اين‌ چيز خوب‌ باشه‌ يا بد باشه‌، فرقي‌ نميكنه‌. اگر گفتند به‌ شما فلان‌ چيز نحسه‌، سيزده‌ نحسه‌، مراجعه‌ كنيد ببينيد اين‌ كلام‌، كلام‌ خدا يا چهارده‌ معصومه‌، شما بپذيريد. اگر كلام‌ خدا و چهارده‌ معصوم‌ نبود، شما حتي‌ اگر دلتون‌ باصطلاح‌ چركين‌ باشه‌ كه‌ وقتي‌ سيزدة‌ عيد نوروز را مثلا بيرون‌ شهر نرفتيد، بگيد يك‌ نحسي‌ متوجه‌امون‌ ميشه‌، همينقدر نگران‌ هم‌ باشيد از راه‌ خدا و پيغمبر خارجيد. توي‌ دره‌ افتاده‌ايد. نگراني‌ هم‌ نبايد داشته‌ باشيد. هيچ‌ يك‌ از خرافات‌ متوجه‌ شما نبايد بشه‌. هيچ‌ يك‌ از مسائلي‌ كه‌ مردم‌ درست‌ كردند ولو آنكه‌ صد دفعه‌ هم‌ تجربه‌ كرده‌ باشيد. مثلا تجربه‌ كرديد كه‌ هر وقت‌ شما سيزده‌ نفري‌ توي‌ اطاق‌ هستيد يك‌ ناراحتي‌ برايتون‌ پيش‌ مي‌آيد مثلا. تجربه‌ كرديد. ميگيد من‌ ده‌ دفعه‌ تجربه‌ كردم‌. بازهم‌ درست‌ نيست‌. يعني‌ اگر دلتون‌ چركين‌ باشه‌ كه‌ حالا ايندفعه‌ هم‌ كه‌ سيزده‌ نفر هستيد يا روز سيزده‌، فلان‌ كار را شروع‌ كرديد، شايد طبق‌ آن‌ تجربه‌ يك‌ نكبتي‌ بهمون‌ متوجه‌ بشه‌، شما از راه‌ خدا و پيغمبر خارجيد. از صراط‌ مستقيم‌ بيرونيد. شما ميگيد تجربة‌ ما چي‌ ميشه‌؟ تجربة‌ شما خيلي‌ ساده‌ است‌. شيطان‌ هميشه‌ شما را مي‌خواد از راه‌ بيرون‌ بكنه‌. يك‌ مرتبه‌ سيزده‌ نفري‌ توي‌ يك‌ مجلسي‌ بوديد، يك‌ ناراحتي‌ براتون‌ شيطان‌ پيش‌ مي‌آره‌ كه‌ شما يك‌ درصد معتقد بشيد كه‌ سيزده‌ نحسه‌. دفعة‌ دوم‌ هم‌ اين‌ كار را ميكنه‌ كه‌ تا بيست‌ درصد معتقد بشيد. دفعة‌ سوم‌ هم‌ اين‌ كار را ميكنه‌ كه‌ پنجاه‌ درصد معتقد بشيد. دفعه‌ پنجم‌ و ششم‌ و هفتم‌ و هشتم‌ و تا دهم‌ پشت‌ سر هم‌ اين‌ كار را شيطان‌ ميكنه‌ تا شما صددرصد معتقد بشيد. وقتي‌ كه‌ صددرصد معتقد شديد، راهتون‌ كج‌ شده‌ و انحراف‌ پيدا كرديد و توي‌ دره‌ افتاديد و آني‌ كه‌ شيطان‌ مي‌خواسته‌، براتون‌ بوجود آمده‌. يا اگر كسي‌ طبق‌ دستور مرجع‌ تقليدش‌، فتوي‌ يك‌ چيزي‌ را بهش‌ گفتند كه‌ مثلا پاكه‌. او دل‌ چركين‌ بود. گفت‌ كه‌ نه‌، اين‌ مقدار بيشتر از اين‌ بايد شست‌. مثلا آب‌ استنجاء ميگند پاكه‌. شما دلتون‌ قبول‌ نميكنه‌. اين‌ شيطانه‌. اين‌ را ادامه‌ بديد، وسواس‌ ميشه‌. وسواس‌ و وسوسه‌ و شخص‌ وسواسي‌ آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ شيطان‌ پالونش‌ را گذاشته‌ روي‌ كول‌ آن‌ شخص‌ وسواسي‌ و مهار هم‌ انداخته‌ به‌ دهنش‌ و اكثرا كساني‌ كه‌ وسواسي‌ هستند، كم‌كم‌ اعتقاداتشون‌ هم‌ زير سؤال‌ ميره‌. كم‌كم‌ اعمال‌ صحيحي‌ كه‌ انجام‌ مي‌دهند، چون‌ شخص‌ وسواسي‌ نماز بخونه‌ و نخونه‌ فرقي‌ نميكنه‌. شستشو بكنه‌ و نكنه‌، نجس‌ بمونه‌ يا شستشو بكنه‌ فرقي‌ نميكنه‌. مثل‌ يك‌ تارك‌ الصلاته‌. كم‌كم‌ عقايدش‌ هم‌ خراب‌ ميشه‌، ايمانش‌ هم‌ خراب‌ ميشه‌. پس‌ اين‌ تذكر را متوجه‌ باشيد. فكر نكنيد تجربة‌ شما، تجربه‌ به‌ درد نميخوره‌. چون‌ شيطان‌ دخالت‌ ميكنه‌ و از همين‌ راه‌ تجربه‌ شما را گمراه‌ ميكنه‌. من‌ هر وقت‌ توي‌ حرم‌ ميرم‌ مثلا سردرد ميشوم‌. ده‌ دفعه‌ اين‌ كار را كرده‌. خوب‌. براي‌ اينكه‌ شما ديگه‌ حرم‌ نريد و تجربه‌ براي‌ شما درست‌ كرده‌ كه‌ شما سردرد بشيد. و امثال‌ اينها.

 پس‌ قاعدة‌ كلي‌ كه‌، آن‌ جادة‌ آسفالتي‌ كه‌ همه‌اتون‌ بايد داشته‌ باشيد. و الاّ من‌ شب‌ دوشنبه‌ است‌، من‌ گفتم‌ به‌ آقايون‌ كه‌ هر كس‌ از اين‌ راه‌ حركت‌ نكنه‌ بخواد يا نخواد، اين‌ موفق‌ نميشه‌. وقتي‌ كه‌ توي‌ جاده‌ سنگ‌ افتاده‌ شما يا بايد از كنارش‌ عبور كنيد يا بايد سنگ‌ را برداريد بيندازيد كنار، بعد عبور كنيد. اگر همينطور بزنيد به‌ سنگ‌، ماشينتون‌ هم‌ از بين‌ ميره‌ راه‌ هم‌ نمي‌تونيد بريد. پرت‌ هم‌ ميشيد توي‌ كنار جاده‌. پس‌ بنابراين‌ اينها سنگهايي‌ است‌ كه‌ توي‌ راه‌ افتاده‌.

 سفرة‌ حضرت‌ ابو الفضل‌، اولا كه‌ كار خيري‌ است‌. اما چون‌ وارد نشده‌، آنچه‌ كه‌ وارد شده‌ بريد انجام‌ بديد. نميدونم‌ ختم‌ انعام‌ را تحقيق‌ بكنيد ببينيد وارد شده‌؟ اگر وارد نشده‌ انجام‌ نديد. ولو قرآن‌ خوندنه‌. اما اگر وارد شده‌، همانطوري‌ كه‌ وارد شده‌ انجام‌ بديد. روضه‌ خواني‌هاتون‌ در ماه‌ محرم‌ كه‌ از روز شنبه‌ شروع‌ ميشه‌، بايد طبق‌ دستور باشه‌. مخصوصا براي‌ شماها كه‌ در راه‌ كمالات‌ مي‌خواهيد قدم‌ برداريد. شوهر شما اگر از روز اول‌ محرم‌ تا روز يازدهم‌ محرم‌ گفت‌ من‌ راضي‌ نيستم‌ از توي‌ خونه‌ بريد بيرون‌، نبايد بريد. براي‌ اينكه‌ اگر رفتيد گناه‌ كرديد و امام‌ حسين‌ راضي‌ نيست‌. رفتيد مجلس‌ روضه‌، مشغول‌ عزاداري‌ باشيد. نه‌ اينكه‌ دو ساعت‌ بگيد و بخنديد و پنج‌ دقيقه‌ يك‌ روضه‌خوان‌ كه‌ با دو سه‌ تا شعر روضه‌ ميخوانه‌، بيايد روضه‌ را بخوانه‌ شما هم‌ يا گريه‌ بكنيد يا صداتون‌ را به‌ گريه‌ كردن‌ بلند كنيد و تمامش‌ كنيد. نه‌. كه‌ حالا شماها ممكنه‌ من‌ از اين‌ جهت‌ فكرم‌ راحت‌ باشه‌ كه‌ در مجالس‌ غيبت‌ نمي‌كنيد. اما وقتتون‌ را هم‌ به‌ بطالت‌ نگذرونيد. مجلستون‌ بايد مجلسي‌ باشه‌ كه‌ همه‌اش‌ فضائل‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ گفته‌ بشه‌. احكامتون‌ بيان‌ بشه‌. در بينتون‌ چند نفر كه‌ نشستيد بعنوان‌ منتظر روضه‌، آني‌ كه‌ مسئله‌اي‌ را بلد نيست‌ از آني‌ كه‌ بلده‌ بپرسه‌. از يكديگر سؤال‌ كنيد. اگر خداي‌ نكرده‌ يك‌ پيرزني‌ مثلا، يك‌ خانم‌ مسني‌، بگه‌ كه‌ من‌ اين‌ سؤال‌ را اگر از اين‌ خانم‌ جوان‌ بكنم‌ شخصيت‌ من‌ زير سؤال‌ ميره‌ و عنوان‌ من‌ بهم‌ ميخوره‌، اين‌ الان‌ اگر يك‌ همچين‌ فكري‌ توي‌ مغز خانمها بياد، اين‌ از راه‌ بيرونه‌، شما اين‌ را يقين‌ بدونيد اين‌ به‌ درد اين‌ برنامه‌ها نميخوره‌. ما يك‌ ماشيني‌ و با يك‌ مقصدي‌ راه‌ انداخته‌ايم‌ كه‌ هر كدام‌ از شما اين‌ مقصد را نداشته‌ باشه‌ بايد از اين‌ ماشين‌ پياده‌ بشه‌ و هر كدام‌ از شما كه‌ كاري‌ بر خلاف‌ مقررات‌ اين‌ ماشين‌ بكنه‌، بعنوان‌ مفسد از ماشين‌ پياده‌اش‌ مي‌كنيم‌. مبادا يك‌ وقت‌ بگيد من‌ مرحله‌ام‌ بالاتره‌ چرا سؤال‌ را از اوني‌ كه‌ مرحله‌اش‌ پائين‌تره‌ بكنم‌؟! من‌ سنم‌ بالاتره‌ چرا سؤال‌ را از اون‌ كسي‌ كه‌ سنش‌ كمتره‌ بكنم‌. حضرت‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ فرمود الحكمة‌ ضالة‌ المؤمن‌. حكمت‌ و شناخت‌ حقايق‌ اين‌ گمشدة‌ شخص‌ مؤمنه‌. اين‌ از هر جائي‌ كه‌ باشه‌ بايد بگرده‌ پيدايش‌ كنه‌. نگه‌ كه‌ من‌ آدم‌ به‌ اين‌ مهمي‌ برم‌ انگشترم‌ را از توي‌ سوراخ‌ موش‌ در بيارم‌! حالا ديگه‌ اگر آنجا باشه‌ بايد بري‌ در بياري‌. بايد خم‌ بشي‌ دستت‌ را بكني‌ توي‌ سوراخ‌ موش‌ دستت‌ هم‌ خاكي‌ بشه‌ انگشتر قيمتيت‌ را در بياري‌. اگر حكمت‌ گمشدة‌ شما باشه‌ هر جا باشه‌، حتي‌ يك‌ بچة‌ پنج‌ ساله‌ ممكنه‌ يك‌ چيزي‌ توي‌ سخنش‌ بيايد كه‌ آن‌ سخن‌ يك‌ ارزش‌ فقهي‌ فوق‌ العاده‌اي‌ داشته‌ باشه‌. من‌ خودم‌ يادمه‌ پنج‌ ساله‌ بودم‌، با پدرم‌ بودم‌. مجمعي‌ از علما بود. يك‌ مسئله‌اي‌ كه‌ حالا نمي‌خوام‌ عنوان‌ كنم‌ چون‌ مفصله‌ وقت‌ مي‌گذره‌. مطرح‌ شده‌ بود. من‌ يك‌ كلمه‌اي‌ گفتم‌. ديدم‌ همه‌اشون‌ خيلي‌ فوق‌ العاده‌ برايشون‌ عجيب‌ بود و آن‌ حكم‌ هم‌ جور ديگري‌ شد و پدرم‌ هم‌ هر وقت‌ به‌ يكي‌ از علما مي‌رسيد جريان‌ را نقل‌ ميكرد و ميگفت‌ اين‌ بچة‌ من‌ اينقدر باهوشه‌ كه‌ اين‌ حرف‌ را توي‌ مجلس‌ علماء زد و علما همه‌ تحت‌ تأثير واقع‌ شدند. من‌ اصلا نمي‌فهميدم‌ آن‌ حرف‌ يعني‌ چه‌ و اين‌ چه‌ اثري‌ داشته‌ و ايشان‌ چرا اينقدر تعريف‌ ميكنه‌. بعدها كه‌ درس‌ خونديم‌ و بزرگ‌ شديم‌ و ديدم‌ كه‌ بعله‌ اين‌ حرف‌ معنايش‌ اين‌ بوده‌ و هيچ‌ آنموقع‌ خودم‌ نمي‌فهميدم‌. يعني‌ حتي‌ بعدش‌ هم‌ نمي‌فهميدم‌. گاهي‌ ميشه‌ يك‌ كلمه‌اي‌ از توي‌ ضبط‌ صوت‌ در مي‌آيد شما چيز مي‌فهميد. بچة‌ پنج‌ ساله‌ ميگند حالا اين‌ حرفش‌ بدرد نميخوره‌. اگر گمشدة‌ شما علم‌ و دانش‌ و حكمت‌ باشه‌ همه‌ جا دنبالش‌ مي‌گرديد. من‌ يك‌ مشكل‌ علمي‌ داشتم‌ يك‌ روز. يك‌ كاغذي‌ را توي‌ كوچه‌ پيدا كردم‌ گفتم‌ ممكنه‌ اسم‌ خدا تويش‌ باشه‌ بردارم‌ بگذارم‌ يك‌ جائي‌. نگاه‌ مي‌كردم‌ كه‌ ببينم‌ اللهي‌ محمدي‌ چيزي‌ تويش‌ نباشه‌ كه‌ مثلا زير دست‌ و پا باشه‌. يك‌ مطلب‌ مشكل‌ علمي‌ بودش‌ كه‌ از علما پرسيده‌ بودم‌ جوابش‌ را بلد نبودند، ديدم‌ اينجا حل‌ كرده‌. كاغذ كثيف‌ حتي‌ يك‌ تيكه‌اش‌ كثيف‌ شده‌ بود كه‌ نمي‌تونستم‌ بخونم‌. برداشتم‌، وقتي‌ ديدم‌ مطلب‌ را عنوان‌ كرده‌ برداشتم‌ پاكش‌ كردم‌ تا اين‌ مطلب‌ را پيدا كردم‌ و فهميدم‌.

 اگر در فكرتون‌ خداي‌ نكرده‌ بيايد كه‌ من‌ شوهرم‌ اينطور، من‌ سنم‌ اينطور، مرحله‌ام‌ اينطور، پس‌ نروم‌ حرف‌ ديگري‌ را گوش‌ بدهم‌ اين‌ شما داراي‌ كبر و غرور هستيد و از آن‌ سفينة‌ نجات‌، از اين‌ ماشين‌ كه‌ بسوي‌ كمالات‌ حركت‌ ميكنه‌ پياده‌ هستيد. توي‌ مجالس‌ ماه‌ محرم‌ و ماه‌ صفر كه‌ مي‌نشينيد بجاي‌ اينكه‌ دنبال‌ اين‌ خرافات‌ باشيد، بجاي‌ اينكه‌ بدون‌ دستور استادتون‌ كاري‌ انجام‌ بدهيد حتي‌ زيارت‌ عاشورا مال‌ همه‌ كس‌ نيست‌ كه‌ در دهة‌ عاشورا بخونه‌. چرا، روز عاشورا مال‌ همه‌ كس‌ هست‌. در هر مرحله‌اي‌ هست‌. ولي‌ روزهاي‌ ديگرش‌ نه‌. اگر استادتون‌ بهتون‌ اجازه‌ داد كه‌ شما زيارت‌ عاشورا را بخونيد، نه‌ اينكه‌ سؤال‌ بكنيد خودش‌ بايد بگه‌ به‌ شما، شما بخونيد. و الاّ نه‌. كوشش‌ بكنيد در اين‌ مجالس‌ بيشتر از هر چيزي‌ معارف‌ و احكامتون‌ را ياد بگيريد. من‌ تأسف‌ مي‌خورم‌ كه‌ هنوز در بين‌ شما خانمها با اينكه‌ بعضي‌هاتون‌ دو سه‌ مرحله‌ هم‌ پيش‌ رفتيد، هنوز بعضي‌ از مسائلتون‌ را بلد نيستيد. در مرحلة‌ سوم‌ كمالات‌ اگر كسي‌ مسائل‌ و احكامش‌ را صددرصد بلد نباشه‌، حالا من‌ مرحلة‌ چهارم‌ را بهش‌ بدهم‌ يا ندهم‌ فرقي‌ نميكنه‌ او توي‌ آن‌ مرحله‌ مانده‌. اين‌ را بدونه‌. احكام‌ را بايد بلد بود تا انسان‌ بتونه‌ صراط‌ مستقيم‌ را بپيمايه‌. اعتقاداتش‌ بايد كامل‌ باشه‌ تا صراط‌ مستقيم‌ را بتونه‌ مطمئنا به‌ استادش‌ بگه‌ من‌ توي‌ جاده‌ افتاده‌ام‌. و الاّ شيش‌ ماهه‌، هفت‌ ماهه‌، يك‌ ساله‌، دو ساله‌ ما توي‌ اين‌ راه‌ هستيم‌. خوب‌ باش‌. صد سال‌ باش‌. شما صد سال‌ بريد كنار جادة‌ نيشابور وايستيد يك‌ قدم‌ برنداريد بطرف‌ نيشابور. خوب‌ همانجا هستي‌ ديگه‌. تأخير شما از خودتونه‌. نگيد آقا ما يك‌ ساله‌ توي‌ اين‌ مرحله‌ هستيم‌. خوب‌ چيكار كنم‌؟ دو تا سؤال‌ ازتون‌ ميكنه‌ انسان‌ مي‌بينه‌ علاوه‌ بر اينكه‌ در وجودش‌ پياده‌ نكرده‌ حتي‌ خلاف‌ قول‌ خدا و پيغمبر را ميگه‌. بايد در وجودتون‌ آنچه‌ كه‌ خدا و پيغمبر ميگه‌ بايد در روحتون‌ و در مغزتون‌ پياده‌ كرده‌ باشيد. من‌ يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ در اين‌ سفر متوجه‌ شدم‌ اين‌ بودش‌ كه‌ جمع‌ زيادي‌ از شما خانمها و جمع‌ زيادي‌ از آقايون‌، اينها خودشون‌ را معطل‌ كردند و ما را هم‌ معطل‌ كردند. حركت‌ نمي‌كنند و به‌ فكر حركت‌ هم‌ نيستند. خوششون‌ مي‌آيد از اينكه‌ يك‌ اسمي‌ رويشون‌ باشه‌ بعنوان‌ مثلا فرض‌ كنيد شاگرد اين‌ مكتب‌ يا توي‌ اين‌ جلسة‌ روز چهارشنبه‌ راهشون‌ ميدهند، امثال‌ اينها. و دارم‌ بهتون‌ اعلام‌ ميكنم‌ آمدن‌ شما توي‌ اين‌ جلسه‌، اسم‌ اينكه‌ من‌ در فلان‌ مرحله‌ هستم‌، اينها هيچ‌ فايده‌اي‌ براي‌ شما نداره‌. چيزي‌ كه‌ فايده‌ داره‌ اينه‌ كه‌ جدي‌ بگيريد كارها را. از خرافات‌ دوري‌ كنيد. از مسائل‌ انحرافي‌ كه‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ نگفته‌اند دوري‌ كنيد. اين‌ يك‌ موضوع‌. يك‌ تذكر.

 تذكر دوم‌ اينكه‌ صوفيها مدعي‌ اين‌ هستند كه‌ اگر كسي‌ صوفي‌ بشه‌ به‌ كمالات‌ ميرسه‌. و چون‌ راهشون‌ درست‌ نيست‌ و از طريق‌ معصومين‌ وارد نشده‌اند خوب‌ كسي‌ از متصوفه‌ به‌ كمالات‌ نميرسه‌. اينجا مجبورند كه‌ و يك‌ (قطع‌ صداي‌ نوار)

 عمل‌ پختنتون‌ اين‌ غذا را حرام‌، توي‌ ظرف‌ مي‌كشيد يك‌ حرام‌ انجام‌ مي‌ديد. مي‌خوريد يك‌ حرام‌ انجام‌ مي‌ديد. و تا چهل‌ روز نماز و روزه‌اتون‌ قبول‌ نميشه‌. براي‌ يك‌ غذا. چون‌ آذوقه‌ از چيزهايي‌ است‌ كه‌ خمس‌ بهش‌ تعلق‌ مي‌گيره‌ و اگر سال‌ نداشته‌ باشيد، ايني‌ كه‌ ميگم‌ اگر سال‌ نداشته‌ باشيد بخاطر اينكه‌ وقتي‌ انسان‌ سال‌ نداره‌، هر روز ممكنه‌ روز سالش‌ باشه‌ و هر روز به‌ آذوقه‌اش‌ خمس‌ تعلق‌ ميگيره‌. شما يك‌ كيسه‌ برنج‌ خريده‌ايد. ديروز خريده‌ايد امروز ممكنه‌ روز اول‌ سالتون‌ باشه‌. چون‌ سال‌ نداريد. بايد خمسش‌ را بديد. خوب‌ حالا پنج‌ استكان‌ برنج‌ برداشتيد براي‌ نهار امروزتون‌. يك‌ استكانش‌ مال‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ و ساداته‌. شما يك‌ استكان‌ برنج‌ غصبي‌ ريختيد توي‌ برنجهاتون‌ همين‌ عمل‌ حرامه‌. دم‌ كرديد حرامه‌. پختيد حرامه‌، خورديد حرامه‌ و اگر به‌ اصطلاح‌ يك‌ همچين‌ كاري‌ را كرديد تا چهل‌ روز، چون‌ اثر غذا تا چهل‌ روز در بدن‌ انسان‌ هست‌. تا چهل‌ روز اعمالتون‌ قبول‌ خدا نمي‌شه‌. ولي‌ اگر سال‌ داشته‌ باشيد يك‌ روي‌ را در سال‌ معين‌ كنيد همان‌ روز بايد هر چه‌ آذوقه‌ داريد خمسش‌ را بديد. خوب‌ بعضي‌ از خانمها هنوز نمي‌دونن‌ كه‌ خمس‌ بايد بدن‌ يا نبايد بدن‌. سال‌ بايد داشته‌ باشن‌ نبايد داشته‌ باشن‌. روز اولي‌ كه‌ انسان‌ مكلف‌ مي‌شه‌ بايد همان‌ روز را روز اول‌ سالش‌ قرار بده‌. اون‌ وقت‌ گله‌ هم‌ دارند كه‌ ما چرا هيچ‌ ترقي‌ نكرديم‌. شما بايد خيلي‌ ممنون‌ هم‌ باشيد كه‌ خيلي‌ تنزل‌ نكرديد چون‌ در يك‌ غذا پختن‌ پنج‌، شش‌ تا فعل‌ حرام‌ انجام‌ داديد مي‌خواستيد سقوط‌ صد در صد بكنيد خوشبختانه‌ سقوط‌ هنوز نكرديد خدا بهتون‌ رحم‌ كرده‌ و از خيلي‌ از چيزها ازتون‌ گذشته‌. مي‌گه‌ نمي‌فهمه‌ بندة‌ من‌ نادانه‌، نافهمه‌. معاملة‌ بچة‌ دو ساله‌ و سه‌ ساله‌ را باهاتون‌ مي‌كنه‌. اگر ننگتون‌ مي‌كنه‌ به‌ فكر كارتون‌ باشيد. دقيق‌ باشيد. نگيد شوهرمون‌ حساب‌ سال‌ داره‌. به‌ شما چه‌، اون‌ هم‌ شايد. من‌ خانمي‌ را از همين‌ شاگردانمون‌ ديدم‌ كه‌ به‌ من‌ مي‌گه‌ كه‌ شوهرم‌ انشاء الله‌ حساب‌ سال‌ داره‌ و ديگه‌ من‌ ندارم‌ و اين‌ حرفها.

 احتمالا، احتمال‌ داره‌ كه‌ حساب‌ سال‌ داشته‌ باشه‌. خود شما چه‌ پولي‌ داشته‌ باشيد، چه‌ نداشته‌ باشيد. چه‌ مالي‌ داشته‌ باشيد چه‌ نداشته‌ باشيد بايد حساب‌ سال‌ داشته‌ باشيد. يك‌ دفترچه‌ تهيه‌ بكنيد چز برنامه‌ هاتون‌ باشه‌. يك‌ دفترچة‌ كوچك‌ يك‌ روز را هم‌ در سال‌ تعيين‌ بكنيد. خوب‌ نداشتيد كسي‌ مي‌ياره‌، شما بي‌ خود پول‌ بگيريد داشته‌ باشيد و هم‌ كسي‌ دنبال‌ شما نيست‌. نه‌ خدا به‌ پول‌ شما احتياج‌ داره‌ نه‌ پيغمبرش‌، نه‌ ائمة‌ اطهار نه‌ هم‌ فرزندان‌ اينها. سادات‌ عظام‌ كه‌ همان‌ فقيرترينشون‌ بر آدم‌ معصيت‌ كار صدها برابر شرافت‌ داره‌. به‌ هر حال‌ اين‌ هم‌ يك‌ تذكر كه‌ احكام‌ را خوب‌ بلد باشيد و رعايت‌ اين‌ جهات‌ را بكنيد. جدي‌ بگيريد برنامه‌ هاتون‌ را. هر كس‌ هم‌، چون‌ شب‌ دوشنبه‌ يك‌ عده‌ خانمها هم‌ بوده‌اند ديگه‌ نمي‌خوام‌ اين‌ حرفها را تكرار كنم‌. هر كسي‌ از خانمها هم‌ براي‌ خواب‌ خوب‌ ديدن‌، براي‌ مكاشفه‌ كردن‌ براي‌ هر چيزي‌ از اين‌ ظواهر چه‌ ظواهر معنوي‌ باشه‌، چه‌ ظواهر مادي‌. آمده‌ اينجا اشتباه‌ كرده‌. ما يك‌ هدف‌ بيشتر نداريم‌ و اون‌ بندگي‌ خداست‌. مي‌خواييم‌ بندة‌ خدا بشيم‌. خدا هم‌ هدفش‌ از خلقت‌ ما همين‌ بوده‌. ما هم‌ بايد هدفمون‌ با هدف‌ الهي‌ يكي‌ باشه‌. و نتيجة‌ اين‌ هدف‌ و بندگي‌ خدا خليفة‌ الله‌ شدنه‌. زياد پيش‌ من‌ از خانمها يا از آقايون‌ اومدن‌ خوابهاي‌ خوب‌ ديدن‌، مكاشفات‌، طي‌ الارض‌ اين‌ طرف‌ اون‌ طرف‌ خوب‌ اكثر شماها موفقيد به‌ اين‌ جهت‌. ولي‌ مي‌بينم‌ به‌ فكر مرحله‌اش‌ نيست‌. از چشم‌ من‌ مي‌افته‌. حالا صد تا خواب‌ خوب‌ ديده‌ باشه‌. خوب‌ خواب‌، خواب‌ خوب‌ خيليها مي‌بينند. من‌ يك‌ چند جريان‌ براتون‌ بگم‌ اون‌ وقت‌ مي‌فهميد كه‌ اگر انسان‌ در بيداري‌ پيغمبر اكرم‌ را ببينه‌ چطوره‌ به‌ نظر شما؟ اين‌ چه‌ جور آدمي‌ است‌. خيلي‌ مقامش‌ بالاست‌ ديگه‌. پيغمبر اكرم‌ را در بيداري‌ ببينه‌. خوب‌ ديگه‌. منصور دوانيقي‌ مي‌گه‌ من‌ امام‌ صادق‌ را خواستم‌ كه‌ در مجلس‌ باشمشير گردنش‌ را بزنم‌ ديدم‌ پيغمبر از در وارد شد. زمان‌ منصور دوانيقي‌ تا زمان‌ پيغمبر صد سال‌ فاصله‌ بوده‌، تقريبا. پيغمبر وارد شد. ترسيدم‌ شمشير را تو غلاف‌ كردم‌، پيغمبر رفت‌. دفعة‌ دوم‌ باز خواستم‌ باز ديدم‌ پيغمبر آمد. خوب‌ پيغمبر ديدن‌ اون‌ هم‌ بعد از وفات‌ پيغمبر. منصور دوانيقي‌ مي‌بينه‌. ملائكه‌ را متوكل‌ عباسي‌ ديد. امام‌ هادي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را از توي‌ زندان‌ آورد روي‌ يك‌ بلندي‌ نگهش‌ داشت‌ به‌ لشگرش‌ گفت‌ كه‌ از جلوي‌ ما سان‌ بريد. اينها هم‌ سان‌ رفتن‌. امام‌ هادي‌ مشغول‌ ذكر و توجه‌ به‌ خدا بود و ديد اين‌ اعتنانمي‌ كنه‌ گفت‌ فهميدي‌ چرا من‌ اينها را سان‌ ديدم‌. چرا؟ براي‌ اين‌ كه‌ تو به‌ فكر خلافت‌ نيافتي‌ من‌ اين‌ قدر قدرت‌ دارم‌. حضرت‌ هادي‌ هم‌ فرمود كه‌ مي‌خواي‌ لشگر من‌ را هم‌ ببيني‌. عرض‌ كرد بله‌. حضرت‌ اشاره‌ كردن‌ به‌ آسمان‌. حالا ببينيد متوكل‌ معلون‌ يك‌ دفعه‌ چشمش‌ باز شد از مشرق‌ تا به‌ مغرب‌ عالم‌ ديد همة‌ ملائكه‌ ايستادند آمادة‌ فرمان‌ امام‌ هادي‌ هستند. خوب‌ ما چه‌ مي‌دونيم‌ خانمي‌ كه‌ ملائكه‌ را ديده‌ يا مثلا يك‌ معنوياتي‌ را مشاهده‌ كرده‌ يك‌ خواب‌ خوبي‌ ديده‌ يا، اين‌ مقدمة‌ اين‌ نباشه‌ كه‌ شيطان‌ مي‌خواد گولش‌ بزنه‌. مي‌خواد اون‌ را از رسيدن‌ به‌ بندگي‌ خدا نگه‌ بداره‌. يكي‌ از شاگردان‌ ما كه‌ خيلي‌ هم‌ پيشرفت‌ كرده‌ بود. ولي‌ متأسفانه‌ فكرش‌ اين‌ بود كه‌ آخرين‌ درجة‌ كمالات‌ مكاشفاته‌ و آخرين‌ درجة‌ كمالات‌ خوابهاي‌ خوب‌ ديدنه‌. چند سالي‌ كه‌ پيش‌ ما بود و پيشرفت‌ خوبي‌ كرده‌ بود خوب‌ اين‌ در اين‌ مدت‌ به‌ فكر كارش‌ بود، خواب‌ هم‌ نمي‌ديد. مكاشفه‌ هم‌ نشده‌ بود براش‌. بعد شنيده‌ بود  يك‌ نفر از دراويش‌. البته‌ اسمش‌ درويش‌ نبود ظاهرش‌ به‌ ظاهر همين‌ لباس‌ روحانيت‌ بود، من‌ مي‌شناختمش‌ باطنش‌ درويش‌ بود. رفته‌ بود پيش‌ او يك‌ ذكري‌ بهش‌ داده‌ بود همان‌ شب‌ اول‌ خوابهاي‌ خوبي‌ ديده‌ بود، شب‌ دوم‌ خواب‌ بهتر، شب‌ سوم‌ مكاشفه‌. اين‌ شيطان‌ حسابي‌ متزلزلش‌ كرده‌ بود آمد پيش‌ من‌. من‌ يك‌ خرده‌ شرح‌ دادم‌ براش‌. او متوجه‌ شد كه‌ اشتباه‌ كرده‌. من‌ خودم‌ اگر براي‌ شماها بگم‌ كه‌ از اين‌ برنامه‌ها مكرر داشتم‌ مفصل‌ مي‌شه‌ و نمي‌تونم‌ شرح‌ بدم‌.

 ببينيد دو، دو تا از بچه‌ گي‌ به‌ ما گفتن‌ دو، دو تا چهار تا. هدف‌ از خلقت‌ چيه‌؟ توي‌ قرآن‌ گفته‌، و ما خلقت‌ الجن‌ و الانس‌ الا ليعبدون‌. هدف‌ از خلقت‌ پروردگار از جن‌ و انس‌ چيه‌؟ بندگي‌ است‌. بنده‌ يعني‌ كي‌؟ يعني‌ كسي‌ كه‌ فضولي‌ نكنه‌. هر چه‌ مولا مي‌خواد. خوب‌ اوني‌ كه‌ چيزهاي‌ ديگه‌اي‌ كه‌ مولا مي‌خواد براش‌ او مي‌خواد او فضوله‌ بنده‌ نيست‌. شاعر مي‌گه‌ كه‌ يكي‌ وصل‌ و يكي‌ هجران‌ پسندد من‌ يك‌ وقتي‌ در مرحله‌اي‌ بودم‌ به‌ نام‌ مرحلة‌ تسليم‌. استادم‌ به‌ من‌ گفت‌ كه‌ تو كامل‌ نشدي‌. گفتم‌ چرا. همانجور كه‌ شماها مي‌ياييد پيش‌ من‌ اصرار مي‌كنيد كه‌ ما ديگه‌ اين‌ مرحله‌ را خيلي‌ گذرونديم‌. من‌ گاهي‌ مرحلتون‌ را عوض‌ مي‌كنم‌ مي‌گم‌ كه‌ خسته‌ نشيد. مي‌گم‌ باز بر مي‌گرده‌. مي‌بينم‌ يك‌ ساله‌ توي‌ يك‌ مرحله‌ مونده‌ ديگه‌ داره‌ خوب‌ به‌ سختي‌ حركت‌ مي‌كنه‌. ممكنه‌ مرحلتون‌ را عوض‌ كنم‌ ولي‌ قبولتون‌ ندارم‌. شما خودتون‌ هم‌ خودتون‌ را اگر بفهميد قبول‌ نداريد. گفتش‌ كه‌ تو هنوز كامل‌ نشدي‌؟ گفتم‌ كه‌ چرا ديگه‌ الان‌ هر چه‌ خدا مي‌خواد در مقابل‌ تسليم‌ محضم‌. گفت‌ خيلي‌ خوب‌ يك‌ امتحاني‌ مي‌شي‌. گفتم‌ امتحان‌ كن‌. من‌ نمي‌دونستم‌ امتحان‌ چيه‌؟ يك‌ عشقي‌ به‌ پروردگار داشتم‌. شب‌ مي‌آدم‌ خونه‌. آون‌ وقت‌ هنوز منزل‌ پدرم‌ بودم‌ هنوز قبل‌ از سن‌ بيست‌ سالگي‌ بود. مي‌نشستم‌ تا صبح‌ گريه‌ مي‌كردم‌ باخدا حرف‌ مي‌زدم‌، عشق‌ مي‌كردم‌ خدا را هميشه‌ پهلوي‌ خودم‌ مي‌ديدم‌ خيلي‌ حال‌ خوبي‌ داشتم‌. يك‌ دفعه‌ اين‌ حالم‌ گرفته‌ شد. اين‌ توجهم‌ گرفته‌ شد. باور كنيد اصلا فكر مي‌كردم‌ اصلا خدايي‌ وجود نداره‌. اين‌ قدر مي‌زدم‌ تو سر خودم‌ كه‌ كبود مي‌شد سر و صورتم‌. اتفاقا استادمون‌ هم‌ يكي‌ دو روز پيش‌ ما نبود. كه‌ فوري‌ برم‌ پيشش‌ بگم‌ كه‌ اينجوري‌ شده‌. بعد از دو سه‌ روز كه‌ خودم‌ را خيلي‌ زجر داده‌ بودم‌ رفتم‌ پيشش‌. گفت‌ كه‌ تو كه‌ گفتي‌ من‌ راضيم‌ هر چه‌ او بخواد. او خواسته‌ كه‌ تو در هجران‌ باشي‌. يكي‌ وصل‌ و يك‌ هجران‌ پسندد. يكي‌ درد و يكي‌ درمان‌ پسندد، من‌ از درمان‌ و درد و وصل‌ وهجران‌ پسندم‌ اونچه‌ را جانان‌ پسندند. گفتم‌ نه‌ من‌ تسليم‌ نيستم‌. من‌ قبول‌ كردم‌. اشتباه‌ مي‌كردم‌. گفت‌ حالا تسليم‌ نيستي‌ كه‌ مثلا هفتاد مرتبه‌ يا صد مرتبه‌ لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌ بگو درست‌ مي‌شه‌. گفتيم‌ باز برگشت‌ به‌ همان‌ حالت‌ اول‌. بله‌.

 مگر خيال‌ كرديد تسليم‌ اينه‌ كه‌ مثلا فرض‌ كنيد شوهرتون‌ صبح‌ دعواتون‌ كرد و شما عكس‌ و العمل‌ نشون‌ نداديد و گفتيد هر چه‌ خدا مي‌خواد اين‌ تسليم‌ كه‌ چيزي‌ نيست‌. حتي‌ انسان‌ عزيزترين‌ افرادش‌ بيافته‌ در مقابل‌ چشمش‌ پر پر بزنه‌ اين‌ در مقابل‌ اوني‌ كه‌ من‌ عرض‌ مي‌كنم‌ هنوز نرسيديد شما بعضيهاتون‌ به‌ اون‌ اتصال‌ با پروردگار و حالت‌ انس‌ با پروردگار. تا بفهميد كه‌ يك‌ شب‌ تا صبح‌ دور بودن‌ از خدا چه‌ فشاري‌ داره‌. اگر برسيد كه‌ بعضيهاتون‌ انشاء الله‌ رسيديد. نمي‌خوام‌ همتون‌ را بگم‌ ولي‌ اكثريت‌ نرسيديد ديگه‌. چقدر انس‌ با پروردگار اهميت‌ داره‌. كه‌ اگر خدا يك‌ لحظه‌ حتي‌ و لا تسرف‌ عني‌ وجهك‌ لا تكلني‌ الي‌ نفس‌ طرفة‌ عين‌ يك‌ چشم‌ به‌ هم‌ زدن‌ من‌ را خدايا دست‌ من‌ را ول‌ نكن‌. صورت‌ از من‌ نگردون‌. عشق‌ به‌ خدا و محبت‌ به‌ خدا شما نمي‌دونيد چقدر اهميت‌ داره‌ و چقدر دوري‌ از خدا اينهايي‌ كه‌ دورند از خدا و هيچي‌ شون‌ هم‌ نيست‌. اينها عادت‌ كردند. اينها اصلا مي‌شه‌ گفت‌ كه‌ هنوز به‌ يك‌ مرحله‌اي‌ از انسانيت‌ نرسيدن‌  كه‌ بفهمن‌ دوري‌ از خدا يعني‌ چه‌؟ دوري‌ از، من‌ از يكي‌ از علما پرسيدم‌ شما هيچ‌ شده‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌ برسيد؟ گفت‌ از من‌ بپرس‌ كه‌ هيچ‌ شده‌ يك‌ لحظه‌ از امام‌ زمان‌ جدا باشي‌؟ اين‌ را از من‌ بپرس‌. من‌ اگر خدمت‌ حضرت‌ نباشم‌ كه‌ انسان‌ نيستم‌. خيلي‌ برام‌ اون‌ موقع‌ تعجب‌ بود. بعد ديدم‌ راست‌ مي‌گه‌. راست‌ مي‌گه‌ خدمت‌ حضرت‌ رسيدن‌ هميشه‌ هست‌. شما هر لحظه‌ بگيد السلام‌ عليك‌ يا داعي‌ الله‌ و ربانيه‌ آياته‌ مي‌تونيد بگيد. چرا؟ به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ در حضور حضرتيد. افراد ظاهر بين‌ مي‌گن‌ حتما بايد توي‌ حرمي‌ باشه‌ و يك‌ فرد مثلا با لباس‌ خاصي‌ باشه‌ و خصوصيت‌ خاصي‌ داشته‌ باشه‌ تا ما باور كنيم‌ به‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌ رسيديم‌. نه‌. امام‌ زمان‌ صلوات‌ الله‌ عليه‌ روح‌ مقدسش‌ بر همه‌ جا محيطه‌ در همه‌ حال‌ هم‌ داره‌ شماها را مي‌بينه‌ شما هم‌ اگر چشم‌ داشته‌ باشيد و چشمتون‌ باز باشه‌ بايد هميشه‌ او را ببينيد. گاهي‌ انسان‌ خيال‌ مي‌كنه‌ كه‌ مرحله‌اش‌ تمام‌ شد. ولي‌ نه‌ هنوز تكميل‌ نشده‌. پس‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ مراحلتون‌ را انشاء الله‌ تكميل‌ كنيد. و مسئله‌اي‌ هم‌ كه‌ هدفي‌ هم‌ كه‌ ما داريم‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ بايد برسه‌ به‌ مقام‌ عبوديت‌، بندة‌ خدا باشه‌. تسليم‌. در روي‌ كرة‌ زمين‌ قدرتمندتر از علي‌ بن‌ ابيطالب‌ در زمان‌ خودش‌ و در زمان‌ ما امام‌ زمان‌ كسي‌ نيست‌. گاهي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ السلام‌ خودش‌ را يك‌ فرد ضعيف‌، ضعيفتر از همه‌ خودش‌ را معرفي‌ مي‌كرد. يعني‌ عملا اينطوري‌ بود. يك‌ آدم‌ كم‌ غيرتي‌ هم‌ كه‌ باشه‌ ببينه‌ كه‌ زنش‌ را دارن‌ كتك‌ مي‌زنن‌. اين‌ مي‌پره‌، ناراحت‌ مي‌شه‌، عصباني‌ مي‌شه‌. به‌ طرف‌ سيلي‌ مي‌زنه‌ كه‌ چرا تو، بعد هم‌ بهش‌ مي‌گن‌ كه‌ چرا اينجور. دست‌ خودم‌ نبود. به‌ خدا قسم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ در اون‌ ساعتي‌ كه‌ حضرت‌ زهرا را سيلي‌ زدند يا در به‌ پهلوش‌ زدند هم‌ قدرت‌ را داشت‌ كه‌ در خيبر را كند. بلكه‌ صد برابر از اون‌ بيشتر. ولي‌ بندة‌ خداست‌. فاطمة‌ زهرا و ايشان‌ و پيغمبر و ائمة‌ اطهار مي‌خوان‌ دين‌ را نگه‌ دارند.

 با بلند شدن‌ و عمر را يقه‌اش‌ را گرفتن‌ و خفه‌اش‌ كردن‌ و اختلاف‌ در بين‌ مسلمانها ايجاد مي‌شد و دين‌ خدا از بين‌ مي‌رفت‌. امروز ما مسلمان‌ نبوديم‌. لذا وقتي‌ كه‌ براي‌ اين‌ كه‌ ماها يك‌ چيز بفهميم‌ اين‌ كار را فاطمة‌ زهرا كرد. فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها آمد در ميان‌ مسجد ديد شمشيري‌ روي‌ سر علي‌ بن‌ ابيطالب‌ گرفتن‌، و بهش‌ مي‌گن‌ يا بيعت‌ كن‌ يا الان‌ مي‌كشيمت‌. حضرت‌ زهرا نشست‌ پشت‌ پرده‌ گفت‌ خلبني‌ عمي‌. پسر عمم‌ را ول‌ كنيد او لاكشف‌ بالدعا رأسي‌. والا همين‌ پشت‌ پرده‌ سرم‌ را برهنه‌ مي‌كنم‌ و نفرينتون‌ مي‌كنم‌. باز داره‌ هنوز خبر مي‌ده‌. كه‌ من‌ اگر اين‌ را نكنيد من‌ اين‌ كار را مي‌كنم‌. ديدند پايه‌هاي‌ مسجد داره‌ مي‌لرزه‌، زلزله‌ شد. مؤذن‌ هم‌ داره‌ اذان‌ مي‌گه‌ و اشهد ان‌ محمد  رسول‌ الله‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ فرمود برو به‌ فاطمه‌ بگو كه‌ اگر مي‌خواي‌ اين‌ نام‌ باقي‌ بمونه‌ نفرين‌ نكن‌. تازه‌ فاطمه‌ فكر نكنيد اشتباه‌ كرد. براي‌ اين‌ كه‌ به‌ ما بفهمونه‌ كه‌ ما مي‌تونيم‌، قدرتش‌ را داريم‌ اما براي‌ حفظ‌ اسلام‌ حتي‌ نفرين‌ نمي‌كنيم‌. براي‌ حفظ‌ دين‌ حرف‌ نمي‌زنيم‌. خود علي‌ بن‌ ابيطاب‌ هم‌ همينطور. مردم‌ سني‌ باشند ممكنه‌ شيعه‌ بشن‌ بعد. بعدها حقايق‌ براشون‌ روشن‌ مي‌شه‌. ولي‌ اگر اسمي‌ از اسلام‌ نباشه‌ و قرآن‌ از بين‌ بره‌ ديگه‌ مسلمان‌ مردم‌ نمي‌شن‌. ديگه‌ هيچي‌ نيست‌. اين‌ بندة‌ خدا، بندة‌ خدا يعني‌ اين‌. تسليم‌ در مقابل‌ پروردگار يعني‌ اين‌. والا خداي‌ من‌ شاهده‌ من‌ معتقدم‌ كه‌ اگر علي‌ اكبر سيد الشهدا يا حضرت‌ ابوالفضل‌ حسين‌ بن‌ علي‌ روز عاشورا اراده‌ مي‌كردند تنها حتي‌ به‌ زبان‌ هم‌ نيارن‌. تو دلشون‌ مي‌خواستند كه‌ لشگر عمر سعد نباشه‌، نبود. اما حتي‌ اين‌ در دل‌ هم‌ اين‌ فكر براشون‌ پيش‌ نيامد. چرا؟ به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ خدا مي‌خواست‌ حسين‌ كشته‌ بشه‌ و ظلم‌ و ظالم‌ معلوم‌ بشه‌ و  مردم‌ حواسشون‌ جمع‌ باشه‌ و به‌ سوي‌ خدا حركت‌ كنند. لذا همين‌ روزهاست‌ كه‌ حسين‌ بن‌ علي‌ در راه‌ كربلا داره‌ مي‌ياد. علي‌ اكبر مي‌گه‌ كه‌ من‌ ديدم‌ پدرم‌ سرش‌ را گذاشته‌ روي‌ اسب‌ سرش‌ را بلند كرد گفت‌ انا لله‌ ما انا عليه‌ الراجعون‌. اين‌ كلمه‌ را معمولا وقتي‌ يك‌ مصيبتي‌ پيش‌ مي‌ياد مي‌گن‌. علي‌ اكبر مي‌گه‌ من‌ سؤال‌ كردم‌ كه‌ اين‌ كلمه‌ را چرا فرموديد؟ حضرت‌ فرمود شنيدم‌ منادي‌ ندا مي‌كرد كه‌ اين‌ غافله‌ مي‌رن‌ و مرگ‌ هم‌ داره‌ به‌ استقبالشون‌ مي‌ياد. چقدر خوشحال‌ مي‌شيد يك‌ كمال‌ فرزند با كمال‌ اين‌ چنيني‌ داشته‌ باشيد. مي‌گه‌ اولاثنا علي‌ الحق‌ اذا لا يوالي‌ بلموت‌. گفت‌ مرگ‌ اگر مرگ‌ است‌ گو پيش‌ من‌ آي‌. اگر ما برحقيم‌ از مرگ‌ باكي‌ نداريم‌ پدر. سيد الشهدا فرمود پدرت‌ به‌ قربانت‌. روز عاشورا هم‌ خودش‌ را نشان‌ داد. اينها را مي‌گن‌ بندة‌ خدا. اينها زير دست‌ سيد الشهدا و ائمة‌ اطهار به‌ كمال‌ رسيده‌ بودند.

 علي‌ اكبر سلام‌ الله‌ عليه‌. روز عاشورا اول‌ جوان‌ بني‌ هاشم‌، اصحاب‌ نگذاشتند كه‌ بني‌ هاشم‌ اول‌ برند. گفتند تا ما زنده‌ هستيم‌ نمي‌گذاريم‌ خاري‌ به‌ پاي‌ شماها بره‌. ما فدايي‌ شماها هستيم‌. ما قرباني‌ شماها هستيم‌. شما ما ببينيم‌ كشته‌ مي‌شيد و ما زنده‌ باشيم‌. يك‌ نفر از ما نبايد زنده‌ باشه‌ و شما صدمه‌اي‌ ببينيد. اونها رفتند كشته‌ شدند، اول‌ فردي‌ كه‌ از بني‌ هاشم‌ آمد خدمت‌ پدر اجازة‌ ميدان‌ خواست‌ علي‌ اكبر بود. امام‌ حسين‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ بر هر يك‌ از اينها يك‌ موانعي‌ به‌ وجود مي‌آورد كه‌ من‌ تو را دوست‌ دارم‌ مثلا، به‌ قاسم‌ ابن‌ حسن‌ اجازة‌ ميدان‌ نداد. به‌ ابوالفضل‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ فرمود برو آب‌ بيار وقتي‌ آمد اجازة‌ ميدان‌ نداد ولي‌ علي‌ اكبر، خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ خيلي‌ به‌ علي‌ اكبر علاقه‌ داشت‌. مي‌گفت‌ يك‌ روز رئيس‌ اجنه‌ آمد پيش‌ من‌ تو با زبان‌ بگو من‌ علي‌ اكبر را دوست‌ ندارم‌ تا برات‌ هر چي‌ مي‌خواي‌ حاضر كنم‌. گفتم‌ كه‌ اگر تمام‌ كرة‌ زمين‌ را به‌ كف‌ دست‌ من‌ بگذاريد من‌ يك‌ همچين‌ جمله‌اي‌ را كه‌ سهله‌ دائما مي‌گم‌ علي‌ اكبر قربانت‌ برم‌. اشعاري‌ هم‌ در مدح‌ علي‌ اكبر با سوز و گداز اون‌ مرد بزرگ‌ گفته‌. روز عاشورا وقتي‌ حسين‌ ابن‌ علي‌ ايستاده‌ بود، علي‌ اكبر گفت‌ كه‌ اصحاب‌ تمام‌ شدند حالا نوبة‌ بني‌ هاشمه‌ اجازه‌ مي‌ديد حضرت‌ فرمود برو فرزندم‌. اما ديدند سيد الشهدا دستها را به‌ آسمان‌ دراز كرده‌، اشك‌ چشمش‌ مي‌ريزد. مي‌گويد الهم‌ اشهد علي‌ هولاء القوم‌. خدايا شاهد باش‌ كه‌ جواني‌ به‌ طرف‌ اين‌ لشگر مي‌رود كه‌ شبيهترين‌ مردم‌ است‌ به‌ پيغمبر. وقتي‌ ما مي‌خواستيم‌ پيغمبر را نگاه‌ كنيم‌ به‌ اين‌ جوان‌ نگاه‌ مي‌كرديم‌. اين‌ هم‌ فرموده‌ براي‌ اين‌ كه‌ ما امروز بدونيم‌ مصيبت‌ چقدر سخت‌ بوده‌ و حسين‌ ابن‌ علي‌ چگونه‌ بندة‌ خدابوده‌ است‌. الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد. اسئلك‌ و ندعوك‌. اعظم‌ باسمائك‌ و بمولانا صاحب‌ الزمان‌ يا الله‌، يا الله‌، ياالله‌…

 

۲۷ ربیع الثانی ۱۴۱۵ قمری – شرح‌ آياتي‌ از سورة‌ كهف‌

 شرح‌ آياتي‌ از سورة‌ كهف‌ 12 مهر 1373

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 از اين‌ آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ شد اين‌ آيه‌ جلب‌ توجه‌ مي‌كرد و مناسب‌ مجلس‌ ما و شما برادران‌ و خواهران‌  محترم‌ هست‌. واصبر نفسك‌ مع‌ الذين‌ يدعون‌ بالقدات‌ و العشي‌ يريدون‌ وجه‌.

 سورة‌ كهف‌ دربارة‌ استقامت‌ و صبر و بردباري‌ است‌. به‌ پيغمبر اكرم‌ خدا مي‌فرمايد خودت‌ را نگه‌ دار. با كساني‌ كه‌ پروردگارشون‌ را صبح‌ و شب‌ مي‌خوانند. بعضيها هستند شب‌ و روزشون‌ با خداست‌. خوشا آنان‌ كه‌ دائم‌ در نمازند. با اونها باش‌. خودت‌ را با اونها نگه‌ دار. از اونها دور نشو. اينهايي‌ كه‌ اهل‌ لغويات‌ و لهو و لعب‌ و مسائلي‌ از اين‌ قبيل‌ هستند حالا خودش‌ مي‌فرمايد بعد با اونها نباش‌. ببينيد واصبر، واصبر يعني‌ تحمل‌ كن‌، باش‌، استقامت‌ كن‌. بردبار باش‌، حتي‌ از بديهاي‌ اونها نرنج‌. مع‌ الذين‌ يدعون‌، با كساني‌ كه‌ مي‌خونند ربهم‌ پروردگارشان‌ را. صبح‌ و شام‌. انقدات‌ و العشي‌. گاهي‌ مي‌شه‌ انسان‌ صبح‌ و شام‌ ذكر مي‌گه‌ ولي‌ لا يريدون‌ وجه‌ الله‌. ذكر مي‌گه‌ حوائجش‌ برآورده‌ بشه‌، ذكر مي‌گه‌ براي‌ گشايش‌ كار. براي‌ هر چيز. همين‌ يريدون‌ وجه‌، همانطوري‌ كه‌ دربارة‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ در سورة‌ هل‌ عطي‌ و اهل‌ بيت‌ عصمت‌ هست‌ كه‌ انما يطعمكم‌ لوجه‌ الله‌. اين‌ اخلاص‌، يريدون‌ وجه‌، ببينيد اينجا اولا با كساني‌ باشيد كه‌ شب‌ و روز به‌ ياد خدا هستند. دوم‌ به‌ ياد خدا هستند نه‌ براي‌ طمعي‌، بلكه‌ يريدون‌ وجه‌. چيزي‌ كه‌ مي‌خوان‌ و اراده‌ كرده‌اند ملاقات‌ با پروردگاره‌، رسيدن‌ به‌ خداست‌. رسيدن‌ به‌ صورت‌ خداست‌. و جه‌ الله‌ امام‌ زمانه‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلامه‌. اونهايي‌ كه‌ اراده‌ كرده‌اند امام‌ زمان‌ را پيدا كنند. به‌ مقام‌ معرفتش‌ برسند. اونهايي‌ كه‌ دائما دم‌ از وجه‌ الله‌ مي‌زنند. در دعاي‌ ندبه‌ مي‌گيم‌ كه‌ عين‌ وجه‌ الله‌ التي‌ عليه‌ يتوجه‌ الاولياء. اولياء خدا به‌ اون‌ وجهي‌ كه‌ مال‌ خداست‌ متوجه‌ مي‌شوند. و اون‌ امام‌ زمانه‌. ببينيد اينجا مي‌فرمايد خودت‌ را نگه‌ دار. شماها انشاء الله‌ اكثرتون‌ از اونهايي‌ هستيد كه‌ يدعون‌ ربهم‌ بالعدات‌ و العشي‌ يريدون‌ وجهه‌. يعني‌ يك‌ عده‌اي‌ شما هستيد. من‌ امروز خداي‌ تعالي‌ لطف‌ كرد همة‌ دفترهاتون‌ را نگاه‌ كردم‌. فكر نمي‌كردم‌ بتونم‌ ما حدود دو بعد از ظهر تازه‌ از قم‌ و كاشان‌ رسيديم‌ اينجا، خيلي‌ هم‌ خسته‌ و كسل‌ بوديم‌. اما خدا لطف‌ كرده‌ همه‌ را ديدم‌. يعين‌ هر كدام‌ يك‌ چيزي‌ توش‌ نوشتم‌. فقط‌ همين‌ بعد از ظهري‌ هم‌ موفق‌ شدم‌. دوستاني‌ كه‌ همراه‌ بودند مي‌دونند. مي‌خواستم‌ دفترها را با خودم‌ ببرم‌، نشد. يك‌ عدة‌ شماها اينطوري‌ هستيد. شب‌ و روز،شب‌ و روز به‌ ياد امام‌ زمانتون‌ هستيد. يعني‌ خدا را مي‌خونيد صبح‌ و شب‌. ولي‌ اراده‌ كرده‌اي‌ وجه‌ خدا را. يريدون‌ وجهه‌. وجه‌ الله‌ هم‌ كه‌ نحن‌ وجه‌ الله‌.

 در دعاي‌ ندبه‌ هم‌ مي‌گيد كه‌ عين‌ وجه‌ الله‌ التي‌ يتوجه‌ الاولياء من‌ اراد الله‌ بدا بكم‌ كسي‌ كه‌ خدا را مي‌خواد از شما شروع‌ مي‌كنه‌. يك‌ عدة‌ شما هستيد كه‌ هنوز اونجور نشديد ولي‌ كوشش‌ كنيد كه‌ با همين‌ها باشيد. با همين‌ دسته‌اي‌ باشيد كه‌، هيچ‌ وقت‌ جدا نشيد. به‌ خدا قسم‌ وحدت‌ شما صميميت‌ شما، رفاقت‌ شما يگانگي‌ شما، دوستي‌ شما با يكديگر اون‌ قدر اهميت‌ پيش‌ خدا داره‌ كه‌ اگر خداي‌ تعالي‌ بقية‌ مردم‌ اگر اينجوري‌ نباشند همه‌ را از دست‌ مي‌ده‌ شماها را داشته‌ باشه‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ همان‌ راضيه‌. زيادي‌ مشتار نيايد به‌ كار، يكي‌ مرد جنگي‌ به‌ از صد هزار. اراده‌ بكنيد امام‌ زمانتون‌ را بشناسيد. وجه‌ الله‌ رسيده‌ به‌ امام‌ زمان‌، اين‌ مسائل‌ را هم‌ از تو مغزتون‌ بيرون‌ كنيد كه‌ من‌ برم‌ از در خونه‌ بيرون‌، يك‌ سيدي‌ را ببينم‌ بعد با خودم‌ فكر كنم‌ كه‌ امام‌ زمان‌ را ديدم‌. اين‌ نه‌، اينها را بگذاريدش‌ كنار. امام‌ زمان‌ صلوات‌ الله‌ عليه‌ همه‌ جا تشريف‌ دارند احاطة‌ روحي‌ بر همه‌ دارند. توي‌ خانة‌ شما هستند، توي‌ اين‌ مجلس‌ هستند، بدنشون‌ اگر يك‌ جا باشه‌ عين‌ خورشيد، چون‌ تشبيه‌ شده‌ به‌ خورشيد وجود مقدسش‌. اگر در آسمان‌ چهارم‌ باشه‌ نورش‌ در زواياي‌ خانه‌هاي‌ شما هست‌. اگر امام‌ عصر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ هر كجاي‌ اين‌ كرة‌ زمين‌ باشه‌ نور مقدسش‌ در زواياي‌ قلب‌ شما بايد باشه‌. و لا تعد و لا تعد ايماك‌ عنهم‌. حتي‌ چشمت‌ را از اينها نگردون‌. ببينيد خيلي‌ عجيبه‌. با هم‌ باشيد. چشمت‌ را از اينها نگردون‌. منتهي‌ چشمش‌ را بگردونه‌، كجا بگردونه‌؟ تريد زينت‌ حيات‌ في‌ الدنيا. فرض‌ داشته‌ باشه‌ كه‌ زينت‌ حيات‌ دنيا را انتخاب‌ بكنه‌. وقتي‌ انسان‌ روش‌ را از وجه‌ الله‌ گردوند به‌ وجه‌ الشيطان‌ چشمش‌ مي‌افته‌. اگر به‌ اونجا نگاه‌ نكرد، اين‌ اينجا نگاه‌ مي‌كنه‌. و لا تتطع‌ من‌ اغفلنا قلبه‌ ان‌ ذكرنا و اطبع‌ هوا. من‌ يك‌ توصيه‌اي‌ امشب‌ به‌ شما مي‌كنم‌. خيلي‌ توجه‌ كنيد. گوش‌ به‌ حرف‌ كسي‌ كه‌ خدا قلبش‌ را از ذكر خودش‌ غافل‌ كرده‌ نديد، نديد. بعضيها غافل‌ از ياد خدا هستند. علامت‌ مؤمن‌ اين‌ است‌ كه‌ هميشه‌ به‌ ياد خدا ست‌. ببنيد من‌ تفسير نمي‌گم‌ براتون‌، ترجمه‌ مي‌كنم‌ و لا تطع‌، اطاعت‌ نكن‌، من‌ اغفلنا، كسي‌ را كه‌ غافل‌ كرديم‌ قلبش‌ را از ياد ما. بعضيها را خدا زده‌ تو سينه‌اشون‌ برين‌ گم‌ شين‌. شماها غافل‌ از خدا هستيد. همش‌ به‌ فكر خودپرستي‌ و خود خواهي‌ و منيت‌ و افكار پوسيدة‌ خودتون‌ هستيد. خداي‌ تعالي‌ يك‌ مشتي‌ را زده‌ نمي‌فهمند . كساني‌ كه‌ غافل‌ از ياد خدا هستند. تو هم‌ مي‌گه‌ آقا همه‌ چير را در استخدام‌ اهداف‌ دنيوي‌ خودشون‌ و كبر و غرور خودشون‌ و خودخواهي‌ خودشون‌ مي‌كنند. مجلس‌ عزاداري‌ مي‌شه‌ براي‌ همين‌ جهت‌، استخدامش‌ مي‌كنند. منبري‌ منبر مي‌ره‌ براي‌ همين‌ جهت‌، منبر پيغمبر را استخدام‌ مي‌كنه‌. اكثرا ماها مجالسي‌ كه‌ شركت‌ مي‌كنيم‌ براي‌ اين‌ كه‌ صاحب‌ خانه‌ را راضي‌ كنيم‌ و چند روزه‌ فلاني‌ روضه‌ داره‌، ما يك‌ دفعه‌ هم‌ نرفتيم‌ حالا گله‌مند مي‌شه‌. ببينيد هيچ‌ به‌ ياد خدا نيستيم‌. براي‌ غفلت‌ از ياد خدا داريم‌ و بلكه‌ همش‌ به‌ فكر اينيم‌ كه‌ مجلس‌ عزاداري‌ را مجلس‌ روضه‌ را، منبر پيغمبر را، حتي‌ مثل‌ من‌ ممكنه‌ باشه‌ افرادي‌ كه‌ لباس‌ پيغمبر را علم‌ پيغمبر را، قرآن‌ را همة‌ اينها را استخدام‌ مي‌كنيم‌ براي‌ اين‌ كه‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ اهداف‌ دنياييمون‌ را تعقيب‌ كنند. و لا تطع‌ شماها از اونها اطاعت‌ نكنيد. اگر اومديد پاي‌ منبر من‌ نشستيد ديديد من‌ همش‌ به‌ فكر اينم‌ كه‌ خودنمايي‌ بكنم‌. همشه‌ به‌ فكر اينم‌ كه‌ خودم‌ را در قلب‌ شماها جا بدم‌. يك‌ كلمه‌ حرف‌ من‌ را گوش‌ نديد حتي‌ حرفهاي‌ خوب‌ من‌ را. شماها اينجوري‌ بايد باشيد.

 ببينيد مي‌فرمايد و لا تطع‌ نمي‌گه‌ كه‌ حرف‌ بدش‌ يا حرف‌ خودش‌. چون‌ اون‌ ظرفي‌ كه‌ غافله‌ از ياد خدا اصلا حرف‌ خوب‌ نداره‌. حرف‌ خوبش‌ هم‌ بده‌. شيطان‌ آمد به‌ حضرت‌ ابراهيم‌ گفت‌ بگو لا اله‌ الا الله‌. حضرت‌ ابراهيم‌ بهش‌ گفت‌ كه‌اي‌ فلان‌، فلان‌ شده‌. معلومه‌ يك‌ قصد سوئي‌ داري‌، و الا تو اين‌ قدر طرفدار خدا نبودي‌. تو مي‌خواي‌ از اين‌ راه‌ من‌ را گول‌ بزني‌. مي‌ياد به‌ شما مي‌گه‌ وضوت‌ را خوب‌ نگرفتي‌ آب‌ بريز. مي‌گه‌ تكبيرة‌ الاحرام‌ را خوب‌ نگفتي‌ دو مرتبه‌ بگو. وسواسيها را ديديد ديگه‌. خودشون‌ هم‌ مي‌گن‌ ما وسواسي‌ هستيم‌. نمي‌گه‌ كه‌ بيا برو سينما، نمي‌گه‌ بيا برو در حالات‌ لهو لعب‌ بنشين‌، مي‌گه‌ نمازت‌ را بد خوندي‌. بهتر از اين‌ نماز بخون‌. خودت‌ سجده‌ به‌ حضرت‌ آدم‌ نكردي‌، به‌ امر الهي‌ توجه‌ نكردي‌ حالا چطور شد ما بهتر از اين‌ نماز مي‌خونديم‌. وسواس‌. كسي‌ كه‌ غافله‌ از ياد خداست‌ و براي‌ خدا كار نمي‌كنه‌ اصلا بهش‌ توجه‌ نبايد شماها مخصوصا بكنيد. اطاعتشون‌ را نكنيد. بسنجيدش‌ ببينيد اين‌ آدمي‌ است‌ كه‌ به‌ درد مي‌خوره‌ انسان‌ گوش‌ به‌ حرفش‌ بده‌ يا ارزشي‌ براي‌ حرفش‌ قائل‌ بشيم‌ يا نه‌؟ بسنجيدش‌. و لا تطع‌ من‌ ارسلنا قلبه‌ ان‌ و تبع‌ هواي‌. بعضي‌ از افراد هم‌ هستند چون‌ معلومه‌ دارن‌ روي‌ كينه‌، روي‌ عداوت‌، روي‌ هواي‌ نفس‌ دارن‌ حرف‌ مي‌زنند. حرف‌ خوب‌ هم‌ مي‌زنه‌ از او نيست‌. انسان‌ حرف‌ خوب‌ را نمي‌تونه‌ بپذيره‌. آمده‌ پيش‌ شما  آمد گفت‌ كه‌ لا اله‌ الا الله‌ بگو. يقين‌ بدونيد كه‌ پشت‌ سر اين‌ مي‌خواد يك‌ نيشي‌  به‌ شما بزنه‌. يك‌ هدفي‌ را مي‌خواد تعقيب‌ كنه‌. شما را از خدا دور كنه‌. صريحه‌ قرآنه‌. من‌ ترجمه‌ براتون‌ مي‌كنم‌. و لا تطع‌، اطاعت‌ نكن‌، اطاعت‌ يعني‌ گوش‌ به‌ حرفش‌ نده‌. من‌ اغفلنا قلبه‌ ان‌ ذكرنا و اطبع‌ هواي‌. آقا دو سه‌ كلمه‌ افراد صحبت‌ مي‌كنند مي‌فهميم‌ كه‌ اين‌ هواي‌ نفس‌ داره‌ يا نداره‌. هواي‌ نفس‌ داره‌ يا نداره‌. او كه‌ در حالت‌ قسمت‌ و درگاه‌ پروردگار است‌ و مرده‌ در اون‌ خودخواهيشه‌ اون‌ را كاري‌ خدا نداره‌. اما تويي‌ كه‌ مي‌خواي‌ راه‌ كمال‌ را بپيمايي‌ عينا يك‌ نفر كه‌ مي‌خواد به‌ رئيس‌ كاروان‌ بگه‌ به‌ صداي‌ احدي‌ گوش‌ نديد هر جايي‌ كه‌ من‌ مي‌رم‌ بيايد، پشت‌ سر من‌ بياييد. شياطين‌ گوش‌ و كنار ايستادن‌ آقا راه‌ از اين‌ وره‌. مي‌خوان‌ شما را گمراههتون‌ كنند. و لا تطع‌ من‌ اغفلنا قلبه‌ عن‌ ذكرنا و اطبع‌ هوي‌ و كان‌ امره‌ در حال‌ افراطه‌ در صراط‌ مستقيم‌ نيست‌. توي‌ خط‌ نيست‌.

 يك‌ ساعت‌ پهلوش‌ نشستي‌ همش‌ حرف‌ تجارت‌ و دلار قيمتش‌ ترقي‌ كرده‌ چي‌ شده‌، اين‌ اغفال‌ شده‌. اين‌ قلبش‌. يك‌ وقت‌ هست‌ يك‌ كسي‌ كاري‌ داره‌ خوب‌ بايد دربارة‌ همان‌ كارش‌ صحبت‌ بشه‌. اما نه‌ من‌ يك‌ سال‌ تو يك‌ مجلسي‌ دعوت‌ بودم‌ دو تا دو مردم‌ داشتند صحبت‌ مي‌كردند باز اين‌ مجالس‌ عروسي‌ دعوت‌ مي‌كنند ولي‌ برنامه‌اش‌ هم‌ ندارند آهنگي‌ هم‌ نمي‌زنند كه‌ اينها سرگرم‌ بشن‌. صاحب‌ خانه‌ متدين‌، مهمانها هم‌ همين‌ جوري‌. من‌ تنها نشسته‌ بودم‌ ما اتفاقا رفيق‌ نداشتم‌. گوش‌ مي‌دادم‌ ببينم‌ اينها چي‌ مي‌گن‌، يك‌ بقالي‌ با بقال‌ ديگه‌ از اونجا بلند شده‌ بود بقال‌ هم‌ پهلوي‌ اون‌ نشسته‌ بود خوب‌ مثلاها درباره‌، حرف‌ خدا، دين‌ هيچي‌، هيچي‌. اون‌ يكي‌ ديگه‌ باز همين‌ جور. اينجا منبر كه‌ نيست‌. اينجا ايني‌ كه‌ مي‌يان‌ حرف‌ دنيا تو مسجد نزنيد. اوايل‌ انقلاب‌ بود اين‌ تابلو از قبل‌ از انقلاب‌ زده‌ شده‌ بود تو مسجد سعادت‌ آباد كه‌ حرف‌ دنيا را تو مسجد نزنيد روايته‌. كه‌ شما منظورتون‌ اينه‌ كه‌ حرف‌ سياست‌، گفتم‌ كه‌ حرف‌ سياست‌ كه‌ عين‌ دينه‌، و حرف‌ دنيا نيست‌. گفت‌ نه‌ اينجوري‌ برداشت‌ مي‌كنم‌. گفتم‌ بردار. اگر واقعا برداشتتون‌ اينه‌ و واقعا مردم‌ اين‌ قدر نفهمند بردار. حرف‌ دنيا اينه‌ كه‌ شما همش‌ به‌ فكر اين‌ باشيد كه‌ نمي‌دونم‌ فلان‌ كار، فلان‌ وضع‌ يك‌ وقت‌ هستش‌ توي‌ مغازه‌ نشستيد توي‌ اداره‌ نشستيد خوب‌ اونجا هم‌ باز آنطرف‌ نيفتد و كان‌ يعطوا نباشه‌ كه‌ خوب‌ مثلا آمده‌ مشتري‌ ميگه‌ لوبيا كيلو چنده‌؟ ميگيد لا اله‌ الا الله‌. خوب‌ اينهم‌ باز غلطه‌. اداره‌ آمده‌ پشت‌ ميز ادارة‌ شما، مطلبي‌ يا كاري‌ داره‌. حالا شما نصيحت‌ كردنتون‌ يا حرف‌ آخرت‌ زدنتون‌ باصطلاح‌ پيش‌ آمده‌ و اين‌ آقا، ايشان‌ را وقت‌ مردم‌ را گرفته‌اي‌. حالا يك‌ عده‌اي‌ كار دارند شما داريد آنجا حرف‌ آخرت‌ ميزني‌.

 ما در همين‌ تهران‌، خوب‌ در عين‌ اينكه‌ ميشه‌ها، ميشه‌ متذكر كرد مردم‌ را، در همين‌ تهران‌ يك‌ چلوكبابي‌ بود، شماها اكثرتون‌ شايد يادتون‌ نيايد. مگر اينكه‌ خيلي‌ پيرمرد باشيد. از منهم‌ پيرمردتر، توي‌ اين‌ نوروزخان‌ يك‌ چلوكبابي‌ بود. من‌ آنجا با اينكه‌ آشناهايي‌ بودند كه‌ بروم‌ خونه‌اشون‌ غذا بخورم‌، ميرفتم‌ آنجا. يكي‌ از اولياء خدا بود، خدا رحمتش‌ كنه‌. اين‌ مي‌آمد روغن‌ ميريخت‌ روي‌ برنج‌ ما، همانجا يكي‌ دو جمله‌ تكان‌ دهنده‌ كه‌ من‌ مكرر شده‌ بود كه‌ غذا نميخوردم‌، گريه‌ ميكردم‌. تا آخر غذا گريه‌ ميكردم‌. يكي‌ دو جمله‌ حرفهاي‌ تكان‌ دهنده‌، كارش‌ را هم‌ ميكردها، روغن‌ را ميريخت‌، ميرفت‌ سر آن‌ مشتري‌ ديگه‌. يك‌ نفري‌ را ميديد كه‌ من‌ را مي‌شناخت‌، چون‌ يك‌ نسبتي‌ هم‌ بعدها دور پيدا كرديم‌. عيبي‌ هم‌ نداره‌ اسمش‌ را ببرم‌. مرحوم‌ حاج‌ آقا مصطفي‌ اطمينان‌ توي‌ نوروزخان‌، نميدونم‌ شماها فكر نمي‌كنم‌ هيچكدامتون‌ يادتون‌ باشه‌. حاج‌ آقاي‌ نعيم‌ هستند آنجا، ايشان‌ چون‌ آمده‌ بودند. خدا رحمتش‌ كنه‌. آره‌ مي‌آمد يك‌ روغني‌ مي‌ريخت‌، يك‌ پيش‌بندي‌ هم‌ بسته‌ بود و يك‌ جمله‌ ميگفت‌. من‌ عاشق‌ حرفهاي‌ او بودم‌. ميشه‌. اما اگر آمد و حالا روغن‌ نريخت‌، كارش‌ را هم‌ نكرد، وايستاد آنجا، بقيه‌ هم‌ منتظرند. چون‌ آنوقتها برنج‌ كه‌ درست‌ مي‌كردند روغن‌ را يكي‌ مي‌ريزه‌ تند تند، واي‌ مي‌ايستاد با من‌ يك‌ مدتي‌ صحبت‌ كردن‌، همه‌ را منتظر ميگذاشت‌. اين‌ كان‌ امره‌ ثبتا. اين‌ شيطان‌ ميشد. حالا حرف‌ خوب‌ هم‌ بزنه‌ها. شيطان‌ ميشد.

 پس‌ دستور امشب‌ اينه‌. انشاء الله‌ با كمال‌ قاطعيت‌ و جديت‌ بايد عمل‌ بشه‌. كه‌ با هم‌ باشيد، چون‌ جمعي‌ از شما بحمدالله‌ يدعون‌ ربهم‌ بالقضات‌ و العشي‌، يريدون‌ وجهه‌، مي‌شناسند. خدا را شكر كنيد، اگر نگويم‌ بيشتر از پنجاه‌ درصدتون‌ اينطوريد، اقلا پنجاه‌ درصدتون‌ اينطوريد. همه‌اش‌ خدا منظورتونه‌، همه‌اش‌ امام‌ زمان‌ منظورتونه‌ و الاّ اينجا چيكار مي‌كرديد؟ راههاي‌ دور، آمديد براي‌ چي‌. يك‌ عده‌ هم‌ كه‌ تازه‌ هستند و تازه‌ آمدند، خودشون‌ را قرص‌ به‌ همينها وصل‌ كنند. بچسبونند. همه‌ همديگر را داشته‌ باشيد. نگيد تازه‌ آمده‌ مرا ميگه‌، ممكنه‌ يك‌ نفر تازه‌ آمده‌ باشه‌ از آني‌ كه‌ ده‌ سال‌ آمده‌، بهتر به‌ ياد امام‌ زمان‌ و به‌ ياد خدا و به‌ ياد دينه‌. و لذا حواستون‌ را اين‌ اينكه‌ مي‌فرمايد و لا تعدوا عيناك‌ كانهم‌، اين‌ نگاه‌ را جاي‌ ديگه‌، حواستون‌ را جاي‌ ديگه‌ پرت‌ نكنيد. به‌ آنهايي‌ كه‌ زينة‌ حواس‌ دنيا دارند، به‌به‌ فلاني‌ عجب‌ زندگي‌ داره‌! مدتي‌ توي‌ فكر زندگي‌ او باشيد. فلانكس‌ چرا اينجور لباس‌ پوشيده‌، فلانكس‌ چرا اينجور فرش‌ توي‌ خانه‌اش‌ انداخته‌؟ باور مي‌كنيد گاهي‌ من‌ خدا ميدونه‌ حالا البته‌ اين‌ نفع‌ نيست‌ براي‌ من‌ ممكنه‌ حواس‌ پرتي‌ باشه‌. گاهي‌ مي‌روم‌ توي‌ خونة‌ يك‌ كسي‌ مي‌روم‌ مي‌آيم‌، اصلا نميدونم‌ چه‌ شكلي‌ بود فرشش‌، چه‌ غذايي‌ به‌ ما داد، چي‌، چون‌ انسان‌ دليلي‌ نداره‌ تجسس‌ بكنه‌. كسي‌ كه‌ آمده‌ از راه‌ رسيده‌، به‌ لباس‌ شما اعتراض‌ داره‌، به‌ زندگي‌ شما اعتراض‌ داره‌، و اي‌ كاش‌ بيايد به‌ خود شما بگه‌، ميره‌ به‌ ديگران‌ ميگه‌. من‌ يك‌ وقتي‌ يك‌ كسي‌ آمده‌ بود پيش‌ من‌ به‌ من‌ گفت‌ كه‌ فلاني‌ پشت‌ سر شما حرف‌ زد. من‌ رسما بهش‌ گفتم‌. گفتم‌ تو از نظر من‌ فاسقي‌. او مشكوكه‌ كه‌ آيا فاسق‌ هست‌ يا نيست‌. و من‌ هيچوقت‌ حرف‌ تو را بر او مزيت‌ نمي‌دهم‌ و به‌ حرف‌ تو، تحت‌ تأثير حرف‌ تو واقع‌ نميشوم‌. آخه‌ گفت‌ فلاني‌ بد گفته‌ پشت‌ سر شما. تو كه‌ الان‌ داري‌ ميگي‌ نمامي‌. اين‌ يقينا نماميه‌ ديگه‌. حالا يا اگر گفته‌ باشه‌ يا نگفته‌ باشه‌. اگر نگفته‌ باشه‌ هم‌ كه‌ تهمت‌ زدي‌. اگر گفته‌ باشه‌، نمامي‌. و آدم‌ نمام‌ فاسقه‌. او آيا غيبت‌ مرا كرده‌ يا نكرده‌؟ آيا آن‌ گناهي‌ كه‌ تو ميگي‌ كرده‌ يا نكرده‌؟ شك‌ دارم‌. هيچوقت‌ خداي‌ تعالي‌ هم‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد كه‌ به‌ حرف‌ فاسق‌ هيچوقت‌ توجه‌ نكنيد. و اذا جائكم‌ فاسقا بنبأ فتبينوا. تبينوا يعني‌ چي‌؟ اگر يك‌ فاسقي‌ آمد به‌ شما يك‌ چيزي‌ گفت‌، يك‌ خبري‌ داد، برويد تحقيق‌ كنيد. البته‌ ايني‌ كه‌ گفته‌ فتبينوا، آن‌ وليد خبيث‌ گفت‌ كه‌ لشگري‌ از دور حركت‌ كرده‌ بيايد عليه‌ اسلام‌. يك‌ چيزي‌ مربوط‌ به‌ همه‌ بود. ولي‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد اين‌ فاسق‌ بوده‌، تو تبين‌ كن‌ ببين‌ راسته‌ كه‌ آنوقت‌ مجهز بشويد. و الا به‌ حرف‌ او…. اساس‌ مطلب‌ اين‌ است‌ كه‌ به‌ حرف‌ آدم‌ فاسق‌ اعتماد نكنيد. آمده‌ ميگه‌ فلاني‌ فحش‌ به‌ تو داده‌. فلاني‌ اين‌ گناه‌ را كرده‌. تو معصيتكار، حالا نميدونم‌ تو راست‌ ميگي‌، آيا معصيتي‌ كرده‌. اگر تو دروغ‌ بگي‌ معصيت‌، حالا تو معصيتكاري‌. تو يقينيه‌ كه‌ معصيتكاري‌. اينجوري‌ باشيد. خواهش‌ ميكنم‌، تقاضا ميكنم‌ كه‌ اينجوري‌ باشيد. نه‌ از او دلم‌ چركين‌ شده‌. حرف‌ تأثير داره‌ آقايون‌. پدر من‌ خدا رحمتش‌ كنه‌، همه‌ جا مي‌رفت‌ نماز مي‌خوند. يك‌ جا نمي‌رفت‌. من‌ كم‌كم‌ ديگه‌ بزرگ‌ شده‌ بودم‌. گفتم‌ اينجا چرا شما نمي‌رويد نماز؟ گفت‌ خدا لعنت‌ كنه‌ شيطان‌ را. كار اونه‌. گفتم‌ اگر شيطان‌ ميگه‌ نرو، كه‌ بايد بعكس‌ بكني‌. وقتي‌ هم‌ كه‌ بود كه‌ ما با مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ رفيق‌ شده‌ بوديم‌. گفت‌ من‌ اصلا دلم‌ نمي‌آيد پشت‌ سر اين‌ نماز بخونم‌. گفتم‌ چرا؟ حالا همه‌اشون‌ فوت‌ كردندها. گفت‌ من‌ يك‌ وقت‌ پشت‌ سر اين‌ نماز مي‌خوندم‌، يكي‌ از پشت‌ سرم‌ رد شد گفت‌ ببين‌ مردم‌ پشت‌ سر دزد نماز مي‌خونند. اينه‌ كه‌ از آنجا به‌ بعد، حالا اينهم‌ ميگفت‌ من‌ نديدمش‌. شيطان‌ بود حالا يا هر كي‌ بود، گفت‌ ديگه‌ اصلا دلم‌… حرف‌ تأثير داره‌ها. من‌ همانجا دست‌ پدرم‌ را بوسيدم‌، گفتم‌ برو پشت‌ سر او نماز بخون‌. حاج‌ ملاآقاجان‌ به‌ ما دستور داده‌ بود، حالا همانطوري‌ كه‌ اظهار ارادت‌ مي‌كنيم‌ حرفهاي‌ او را به‌ شما منتقل‌ مي‌كنيم‌ يك‌ مرد بسيار سيد، خوب‌. بعد هم‌ فهميد كه‌ از همة‌ ائمة‌ جماعات‌ مسجد باغشاه‌، چون‌ آنموقع‌ زياد توي‌ مسجد باغشاه‌ نماز مي‌خوندند، بهتر بود. و رفع‌ شد. حرف‌ در انسان‌ تأثير داره‌. ببينيد ميگه‌ و اسمعوا نفسك‌ الذين‌ مع‌ يدعون‌ ربهم‌ بالغداة‌ و العشي‌ يريدون‌ و الكف‌. با آنها باش‌. و لا تعدك‌ عيناك‌ عنهم‌. اصلا فكرت‌ را، نظرت‌ را از آنها نكش‌، نبر. آنهايي‌ كه‌ زينة‌ الحياة‌ الدنيا را دارند. و لا تتبع‌، باز دو مرتبه‌ تكرار ميكنه‌. من‌ اغسي‌ قرضه‌ ذكرنا. به‌ پيغمبر ميگه‌ كه‌ اطاعت‌ نكن‌ كسي‌ را كه‌ از ياد ما غافله‌، همه‌اش‌ به‌ فكر خودشه‌، به‌ فكر شخصيت‌ خودشه‌. به‌ فكر اينه‌ كه‌ چرا به‌ من‌ توهين‌ شد، چرا به‌ من‌ احترام‌ نشد. يك‌ كسي‌ چندي‌ قبل‌ به‌ من‌ گفت‌ كه‌ آقا من‌ يك‌ مجلسي‌ رفتم‌ خيلي‌ به‌ من‌ سخت‌ گذشت‌. تا صبح‌ خوابم‌ نبرد. ببينيد چقدر آدم‌ ضعيف‌ ميشه‌. گفتم‌ چي‌ شد؟ گفت‌ من‌ وارد مجلس‌ شدم‌ صاحبخانه‌ با اينكه‌ مرا مي‌شناخت‌ اصلا به‌ من‌ اعتنايي‌ نكرد. مثل‌ اينكه‌ آسمان‌ را به‌ سر من‌ كوبيدند. بعد هم‌ شب‌ آمدم‌، چرا اين‌ به‌ من‌ اعتنا نكرد، چرا احترام‌ نكرد. تا صبح‌ خوابم‌ نبرد. چقدر آدم‌ بايد ضعيف‌ باشه‌. من‌ پهلوي‌ يكي‌ از اولياء خدا در يك‌ مجلسي‌ نشسته‌ بودم‌. يك‌ آقايي‌ آمد برود منبر، مردم‌ خيلي‌ احساسات‌ بخرج‌ دادند. او هم‌ آدم‌ خوبي‌ بود. رفت‌ روي‌ منبر. گفت‌ آقايون‌ اينجور احساسات‌ بخرج‌ نديد. من‌ نفسم‌ ممكنه‌ چه‌ بشه‌، فلان‌. اين‌ آقا پهلوي‌ من‌ نشسته‌ بود گفت‌ اي‌ بيچاره‌. ميخواست‌ به‌ من‌ چيز ياد بده‌. همينطوري‌ علني‌. گفت‌ آدمي‌ كه‌ بخاطر صلوات‌ مردم‌، بخاطر احساسات‌ مردم‌ حالش‌ عوض‌ بشه‌ خيلي‌ بيچاره‌ است‌. خيلي‌ ضعيفه‌. آدم‌ بره‌ توي‌ مجلس‌ احترامش‌ نكردند، مثل‌ اينكه‌ آسمون‌ به‌ سرش‌ زده‌ باشند، شب‌ خوابش‌ نبره‌، بعد هم‌ كينه‌ بگيره‌ توي‌ دلش‌، بعد هم‌ دعوا بكنه‌، بعد هم‌ با او ديگه‌ رفت‌ و آمد را قطع‌ بكنه‌. اي‌ بابا! پس‌ بين‌ شما يك‌ انسان‌ اينطوري‌ مگر ميشه‌ باشه‌؟! علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ مي‌فرمايد و لقد اذر عن‌ اللئيني‌ سبني‌. از يك‌ لئيني‌ عبور كردم‌ داشت‌ به‌ من‌ فحش‌ ميداد. گذشتم‌. گفتم‌ لا يعنيني‌، گفتم‌ مرا قصد نكرده‌. يك‌ علي‌ ديگه‌ علي‌ ديگه‌اي‌ را داره‌ فحش‌ ميده‌. اينها كه‌ به‌ ما نميخوره‌. مي‌فرمايد داشت‌ مرا فحش‌ ميداد. ميگه‌ كه‌ فحاشي‌ ميكرد. گفتم‌ كه‌ لا يعني‌. خيلي‌ عجيبه‌. يك‌ روز تلفن‌ را يك‌ كسي‌ برداشته‌ بود، نمي‌شناختمش‌. هي‌ فحش‌ هي‌ فحش‌. گفتم‌ آقا فرمايشتون‌ تموم‌ شد؟ گفت‌ بعله‌. گفتم‌ خداحافظ‌ شما. همين‌. اصلا گاهي‌ صرف‌ انسان‌ به‌ همينه‌ كه‌ بگه‌ ممنون‌، خداحافظ‌. صرفشه‌. صرفتون‌ در اينه‌. فحش‌ بده‌. او خودش‌ را خسته‌ كرده‌، اعصابش‌ را خورد كرده‌، تو چرا ناراحتي‌؟ كسي‌ كه‌ قلبش‌ اينقدر فاسده‌ كه‌ المؤمن‌ لا يكون‌ سبابا و لا فحاشا. مؤمن‌ نه‌ سب‌ ميكنه‌ نه‌ فحش‌ ميده‌. لا يكون‌. عجيبه‌ها. حتي‌ من‌ به‌ شماها عرض‌ ميكنم‌ با همة‌ بغضتون‌ به‌ غاصبين‌ حق‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها، با همة‌ بغضتون‌، كه‌ بغض‌ داريد، شايد كاشان‌ وقتي‌ توي‌ اذان‌ مي‌گفتند حي‌ علي‌ خير العمل‌، همه‌ ميگفتند لعنت‌ بر عمر. من‌ اين‌ را تازه‌ ديدم‌. خوب‌. با همة‌ بغضتون‌ نسبت‌ به‌ اين‌ اخبث‌ الخبثاء و اشقي‌ الاشقياء، فحش‌ نديد، لعن‌ كنيد. براي‌ اينكه‌ فحش‌ اصلا نبايد از توي‌ دهن‌ شما بيرون‌ بيايد. فحش‌ ميدونيد چيه‌؟ فحش‌ يعني‌ حرفي‌ كه‌ باصطلاح‌ بد باشه‌. ذاتا بده‌. ذاتا بده‌. لعن‌ خيلي‌ مهمه‌ها. لعن‌ معرفت‌ انسان‌ را اينقدر بالا ميبره‌ نسبت‌ به‌ خدا كه‌ حساب‌ نداره‌. شما ميگيد اللهم‌ العن‌ اول‌ ظالم‌ ظلم‌ حق‌ محمد. يعني‌ خدايا آنهايي‌ كه‌ به‌ آل‌ پيغمبر، به‌ پيغمبر و آل‌ پيغمبر ظلم‌ كردند، خدايا اينها را لعنت‌ كن‌. لعنت‌ ميدوني‌ چه‌؟ يعني‌ خدايا اينها را از نعمت‌ خودت‌ دورشون‌ كن‌. يعني‌ خدايا تو اينقدر مهرباني‌ كه‌ ما مي‌ترسيم‌ به‌ آنها هم‌ مهرباني‌ كني‌. خواهش‌ مي‌كنيم‌ به‌ او ديگه‌ مهرباني‌ نكن‌.

 با يكي‌ از علما و مراجع‌ بود، خيلي‌ بعضي‌ها بهش‌ فحش‌ داده‌ بودند. يك‌ فحاشي‌ بود خيلي‌ بد بود. اين‌ پيغام‌ فرستاده‌ بود كه‌ آقا من‌ مي‌خواهم‌ بيايم‌. خود من‌ از روحية‌ اين‌ مرد فكر مي‌كردم‌ اين‌ را ميخواهد ببخشدش‌. ما رفتيم‌ پيشش‌ كه‌ ديگه‌ آقا اين‌ را نبخشيد، اين‌ خيلي‌ فحاشي‌ كرده‌. گاهي‌ ميشه‌ انسان‌ دست‌ به‌ دامن‌ خدا ميشه‌، خدا تو خيلي‌ مهرباني‌. يك‌ وقت‌ مهرباني‌، رحمت‌، شامل‌ اينها نشه‌. اين‌ معناي‌ لعنته‌. اللهم‌ العن‌ عمر. يعني‌ خدايا رحمتت‌ ديگه‌ شامل‌ عمر خواهش‌ ميكنم‌ ديگه‌ نشه‌. ببينيد خيلي‌ عجيبه‌. اينجوري‌ گاهي‌ انسان‌ ميشناسه‌ با اين‌ لعن‌. ايني‌ كه‌ مي‌گويند تبري‌ مهمتر از تولي‌ است‌ بخاطر همينه‌ كه‌ مرحلة‌ معرفت‌ انسان‌ را بالا مي‌بره‌. انسان‌ به‌ جائي‌ رسيده‌ كه‌ خدا را آنچنان‌ مي‌شناسه‌، آنچنان‌ خدا از نظر او رحيم‌ ميدوندش‌ كه‌ دست‌ به‌ دامن‌ خدا شده‌ كه‌ خدايا عمر را بهش‌ مهرباني‌ نكن‌ خواهش‌ مي‌كنيم‌. خدا ابي‌ بكر را بهش‌ مهرباني‌ نكن‌. شمر و يزيد را… اين‌ معلومه‌ يك‌ وقتي‌ ممكنه‌، كاره‌ ديگه‌، خداي‌ تعالي‌ مهرباني‌ بكنه‌.

 خوب‌. و قل‌ الحق‌ من‌ ربكم‌. اينها را ياد بگيريد. اين‌ آيه‌ را بايد انشاء الله‌ يكي‌ يكيش‌ در وجود شما پياده‌ بشه‌ انشاء الله‌ تا آينده‌اي‌ كه‌ من‌ مي‌آيم‌ خدمتتون‌ اگر خدا لطف‌ كرد. و قل‌ اللحق‌ من‌ ربكم‌. هرچه‌ حق‌ است‌ از جانب‌ خدا به‌ يكديگر بگيد. امر بمعروف‌ و نهي‌ از منكر. و العصر ان‌ الانسان‌ لفي‌ خسر. الا الذين‌ آمنوا و تواصوا بالحق‌. به‌ همديگه‌ وصيت‌ به‌ حق‌ بكنيد. ببينيد بابا غضبهاي‌ شما، چرا فلاني‌ پشت‌ سر من‌ حرف‌ زده‌؟ اي‌ بابا، ولش‌ كن‌. مي‌بينيد كه‌ فلاني‌ يك‌ گناهي‌ ميكنه‌، يك‌ معروفي‌ را ترك‌ كرده‌، امر بمعروفش‌ بكنيد. و تواصوا بالحق‌ و تواصوا بالصبر. تواصوا بالحق‌ يعني‌ امر بمعروف‌، تواصوا بالصبر يعني‌ نهي‌ از منكر. و قل‌ اللحق‌ من‌ ربكم‌ و من‌ شاء، خدا ميگه‌، خدا هم‌ مثل‌ اينكه‌ از اكثر ماها مأيوسه‌. خدا ميگه‌ حالا هر كس‌ مي‌خواهد به‌ اين‌ حرفها ايمان‌ بياره‌ بياره‌. و قل‌ من‌ شاء. ميگه‌ من‌ آنچه‌ شرط‌ بلاغ‌ است‌ با تو مي‌گويم‌، اي‌ خداي‌ مظلوم‌. خدا بايد به‌ ما هر چي‌ ميگه‌ فورا بگيم‌ چشم‌. ميگه‌ و من‌ شاء فليؤمن‌ و من‌ شاء فليكفر. هر كه‌ مي‌خواهد ايمان‌ به‌ اين‌ حرفهاي‌ خوب‌ داشته‌ باشه‌ هر كي‌ هم‌ مي‌خواهد كفران‌ بكنه‌. ولش‌ كن‌. من‌ آنچه‌ شرط‌ بلاغ‌ است‌ با تو ميگويم‌ تو خواه‌ از سخنم‌ پند بگير خواه‌ ملال‌. يك‌ گوينده‌اي‌ كه‌ ميدونه‌ اعتنا نمي‌كنند آخر حرفش‌ اين‌ را ميگه‌.

 انشاء الله‌ خدايا من‌ از زبان‌ اين‌ جمع‌ مي‌گويم‌ كه‌ نه‌، ما جزء آنهايي‌ هستيم‌ كه‌ ايمان‌ به‌ حق‌ و قرآن‌ تو داريم‌. و من‌ شاء فليؤمن‌، انشاء الله‌ جزء اين‌ دسته‌ هستيم‌. و من‌ شاء يعني‌ كسي‌ كه‌ مي‌خواهد ايمان‌ بياره‌ به‌ اين‌ حرفها بياره‌. كسي‌ هم‌ كه‌ مي‌خواهد كفر بياره‌، بورزه‌ اما اين‌ را بدوند. انا اعتدنا للظالمين‌ النار احاط‌ بهم‌ سرادقها. خيلي‌ عجيبه‌. اينجايش‌ ديگه‌ تكان‌ ميده‌. واقعا من‌ يك‌ دفعه‌ بدنم‌ لرزيد. با اينكه‌ خوب‌ مكرر اين‌ آيه‌ را خونده‌ايم‌. اين‌ را بدونيد كسي‌ كه‌ به‌ خودش‌ ظلم‌ بكنه‌، كسي‌ كه‌ به‌ اين‌ حرفها توجه‌ نكنه‌ ما آماده‌ كرديم‌ يك‌ آتشي‌ را كه‌، آتش‌ گاهي‌ ميشه‌ فقط‌ پاي‌ انسان‌ را مي‌سوزانه‌، فقط‌ سر انسان‌ را. اما احاط‌ بهم‌، اين‌ يكدفعه‌ وسط‌ آتش‌ قرار ميگيريد. احاط‌ بهم‌ سرادقها و ان‌ يستغيثوا يغاث‌ بما ان‌ كلبك‌. آدم‌ توي‌ جاي‌ حرارت‌ وقتي‌ كه‌ آتش‌ همه‌ جايش‌ را گرفته‌، تشنه‌اش‌ ميشه‌. استغاثه‌ ميكنه‌، پناهنده‌ ميشه‌، آبي‌ توي‌ حلقش‌ مي‌ريزند كه‌ يشبه‌ الوجوه‌. تمام‌ پوست‌ بدن‌ انسان‌ را ميكنه‌ مي‌بره‌. آب‌ ذوب‌ شدة‌ از آهن‌. سوء الشراب‌. بد آشاميدني‌ است‌. خدا ميگه‌ بد آشاميدني‌. بيائيم‌ باورمون‌ بيايد، بيائيم‌ ايمان‌ به‌ اين‌ حرفها داشته‌ باشيم‌، بيائيم‌ يك‌ تكاني‌ بخوريم‌. تا وضعمون‌ را اصلاح‌ كنيم‌. خدايا آمنا بك‌. پروردگارا ايمان‌ به‌ تو داريم‌. اين‌ حرفها را قبول‌ مي‌كنيم‌. خدايا قول‌ ميديم‌ كه‌ اين‌ حرفها را عمل‌ كنيم‌. با ما مهرباني‌ كن‌، محبت‌ كن‌. امشب‌ بايد بگيم‌ امشب‌ اين‌ آيات‌ را بهش‌ توجه‌ كرديم‌.

 از خدا بخواهيم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ ما نظر لطفي‌ بكنه‌، عنايتي‌ بكنه‌، بخاطر فاطمة‌ زهرا، بخاطر اين‌ بي‌بي‌ كه‌ وقتي‌ پيغمبر اكرم‌ در خودش‌ ضعفي‌ احساس‌ ميكنه‌، خستگي‌ احساس‌ ميكنه‌؛ مي‌آيد به‌ خانة‌ فاطمه‌ ميگه‌ اني‌ لاجد في‌ بدني‌ ضعفا. به‌ فاطمة‌ زهرا او را در پناه‌ خدا قرارش‌ ميده‌. اعيذك‌ بالله‌ يا ابتي‌ من‌ الضعف‌. فاطمة‌ من‌ دست‌ تو تبركه‌، آن‌ عبا را بياور بينداز روي‌ من‌ كه‌ من‌ نيرو بگيرم‌. تا من‌ براي‌ همه‌ چيز درد از دست‌ بره‌. تمام‌ بدن‌ مرا اين‌ كساء بگيره‌. و اعيتطوني‌ و اعطيت‌ به‌. كسي‌ اينجا ترديد نداره‌ كه‌ وقتي‌ عبا را روي‌ يك‌ كسي‌ كه‌ خودش‌ ميگه‌ من‌ ضعف‌، آنهم‌ مثل‌ پيغمبر اكرم‌ تا عبا را انداخت‌ انظر اليه‌ برگشتم‌ نگاه‌ كردم‌ فسرت‌ وجه‌ يتلألأ كانه‌ البدر في‌ ليلته‌ تمامه‌ و كماله‌. برگشتم‌ نگاه‌ كردم‌ به‌ پدرم‌. (نامفهوم‌) چه‌ دست‌ پر بركتي‌. برگشتم‌ به‌ پدرم‌ نگاه‌ كردم‌. ديدم‌ صورتش‌ مثل‌ ماه‌ شب‌ چهارده‌ ميدرخشه‌. (نامفهوم‌) خدا لعنت‌ كنه‌ آن‌ كسي‌ كه‌ اين‌ دست‌ را بشكند. (نامفهوم‌) كه‌ امام‌ صادق‌ مي‌فرمايد و قال‌ سبب‌ وفات‌ امي‌ فاطمه‌ قنفذ مولا عمر. ميفرمايد سبب‌ وفات‌ مادرمون‌ زهرا ضربة‌ قنفذ بود. براي‌ روح‌ مرحوم‌ پدر آقاي‌ بخاطر اينكه‌ خيلي‌ اين‌ فرزند و انشاء الله‌ اميدواريم‌ بهترين‌ هديه‌ باشد اين‌ اظهار ارادت‌ به‌ فاطمة‌ زهرا براي‌ ايشان‌.

 مطلبي‌ كه‌ وعده‌ كردم‌ برايتون‌ عرض‌ كنم‌ همين‌ يكي‌ دو سه‌ نفري‌ كه‌ با من‌ بودند روحية‌ اينجوري‌ يك‌ جور ديگه‌اي‌ برداشت‌ نداشته‌ باشند. همين‌ آقايوني‌ كه‌ مثل‌ فرزندان‌ خودم‌ ميدونم‌. هميشه‌ به‌ يادتون‌ هستم‌. همين‌ امروز توي‌ مسجد جمكران‌ همه‌اتون‌ را دعا كردم‌ و آنچه‌ كه‌ براي‌ من‌ اهميت‌ داره‌ براي‌ شماها بدهيتون‌، نميدونم‌ كسالتتون‌، كسالت‌ جسميتون‌، گرفتاريهاي‌ دنيايئتون‌، هيچ‌ براي‌ من‌ يعني‌ توي‌ اين‌ چيزها كار نميكنم‌، اهميت‌ هم‌ ميدهم‌. ولي‌ رشد روحيتون‌ را خيلي‌ برايش‌ اهميت‌ قائلم‌. انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ آقا وليعصر ارواحنا فداه‌ انشاء الله‌ با خواست‌، با درخواست‌ ما و تقاضاي‌ ما امشب‌ انشاء الله‌ همه‌اتون‌ را موفق‌ به‌ رسيدن‌ به‌ مقام‌ بندگي‌ واقعي‌ و خليفة‌ اللهي‌ انشاء الله‌ بفرمايد. الهي‌ آمين‌.

 مطلبي‌ كه‌ مي‌خواستم‌ عرض‌ كنم‌ در چند سال‌ قبل‌، دو سال‌ قبل‌ ظاهرا يا بيشتر، حالا نميدونم‌. در مسجد جمكران‌ شب‌ جمعه‌اي‌ بود، روز پنجشنبه‌اي‌ بود ظاهرا، يك‌ ارتباط‌ روحي‌ با آقا وليعصر ارواحنا فداه‌ داشتيم‌. ضمنا در قبل‌ از اين‌ جريان‌ در كوههاي‌ قبلة‌ مشهد كه‌ اسمش‌ كوههاي‌ خلجه‌، يك‌ مكاني‌ هست‌ و بود كه‌ مكرر آنجا خدمت‌ حضرت‌ وليعصر افرادي‌ رسيده‌ بودند. اين‌ خاصي‌ بود يك‌ نورانيت‌ خاصي‌ هم‌ داشت‌. ولي‌ كساني‌ كه‌ در مشهد بودند گاهي‌ رفته‌ بودند آنجا. من‌ تصميم‌ گرفتم‌ كه‌ آنجا يك‌ مسجدي‌ درست‌ كنيم‌ چون‌ گاهي‌ كه‌ رفقا مي‌رفتند هوا سرد بود برف‌ مي‌آمد، باران‌ مي‌آمد، كوه‌ هم‌ بود، اذيت‌ مي‌شدند. يك‌ مسجدي‌ درست‌ كنيم‌ زمين‌ هم‌ وسط‌ كوهها بود، مال‌ كسي‌ نبود. ما يك‌ روز به‌ دوست‌ عزيزمون‌ آقاي‌ نعمتي‌، من‌ نصفي‌ از كارهام‌ را در واقع‌ ميشه‌ گفت‌ كه‌، نصف‌ هم‌ كم‌ گفتم‌، خيلي‌ بيشتر كارهايم‌ را كارهاي‌ من‌ نه‌ها، كارهاي‌ آقا را ايشان‌ انجام‌ ميدهند. خدا حفظشون‌ كنه‌. الحمد لله‌ مردي‌ است‌ دانشمند، در خيلي‌ از مسائل‌ فقيه‌، و جلويشون‌ نبايد تعريف‌ كرد، شما از من‌ بهتر خوبها را مي‌شناسيد. از آنهايي‌ هستند كه‌ بايد با ايشان‌ انشاء الله‌ باشيم‌. من‌ كه‌ افتخار ميكنم‌ به‌ دوستي‌ ايشان‌. اين‌ آقاي‌ محترم‌ براي‌ اينكه‌ آنجا را مسجدش‌ كنيم‌ چند ارگان‌ را رفتيم‌ ديديم‌ براي‌ اينكه‌ اجازه‌ بدهند به‌ ما كه‌، پانزده‌ محل‌، مثلا شهرداري‌، ادارة‌ برق‌، ادارة‌ آب‌، نميدونم‌ زمين‌ شهري‌، جنگلباني‌، تا پانزده‌تا كه‌ همه‌اش‌ پرونده‌اش‌ هست‌. آخر گفتند بايد از سپاه‌ هم‌ اجازه‌ بگيريد. چون‌ آن‌ نزديكها سپاه‌ بود. ايشان‌ رفتند سپاه‌ گفت‌ كه‌ نه‌، اينجا را ما مي‌خواهيم‌ براي‌ پادگان‌ و نميشه‌. ما حتي‌ گفتيم‌ كه‌ مسجد درست‌ مي‌كنيم‌ بعد مال‌ شما. آقاي‌ چمني‌ هم‌ توي‌ جريان‌ بودند. دست‌ به‌ دامن‌ همه‌ هم‌ شديم‌. امروز كه‌ من‌ مسجد جمكران‌ بودم‌ به‌ آقا عرض‌ كردم‌ آقا من‌ دلم‌ ميخواست‌ اينجا هم‌ مثل‌ مسجد جمكران‌، مشهديها هم‌ يك‌ جائي‌ داشته‌ باشند. احساس‌ ميكردم‌ كه‌ مي‌فرمايند كه‌ مكان‌ كه‌ مطرح‌ نيست‌. جاي‌ ديگه‌، چند وقت‌ طول‌ كشيد، خيلي‌ طول‌ كشيد. بعد ضمنا يك‌ زميني‌ ما داشتيم‌ كه‌ من‌ خودم‌ از يكي‌ از دوستان‌ خريده‌ بودم‌. اين‌ زمين‌ در فردوسي‌ ما آن‌ زمين‌ را به‌ اين‌ جهت‌ دوست‌ داشتم‌ كه‌ در عالم‌ باصطلاح‌ بقول‌ شماها در عالم‌ مكاشفه‌ يا خواب‌ يا شهود، هر چي‌ كه‌ شما مي‌خواهيد اسمش‌ را بگذاريد، كه‌ محل‌ زندگي‌ حضرت‌ رضا در آنوقتي‌ كه‌ در طوس‌ بودند، همينجا بوده‌. و بايد هم‌ بهرحال‌ يك‌ محيط‌ خيلي‌ خوبيست‌. من‌ دوست‌ داشتم‌ ميگفتم‌ اين‌ باشه‌ كه‌ درختي‌ بكاريم‌ و اينها و، يك‌ چيزي‌ بشه‌. زمين‌ خشكي‌ بود. تا آنكه‌ آن‌ روز گفتند اين‌ زمين‌ را ميتوني‌ براي‌ اين‌ كار بدهي‌؟ گفتم‌ آقا ما مال‌ و جانمون‌ مال‌ شماست‌. ما چيزي‌ نداريم‌. اينها را هم‌ امانت‌ داده‌اند دست‌ ما. و الاّ ان‌ الارض‌ يرثها عبادي‌ الصالحون‌. زمين‌ مال‌ بندگان‌ صالح‌ خداست‌ كه‌ در مرحلة‌ اول‌ امام‌ هر زماني‌. و ضيفك‌ من‌ التحجة‌ من‌ بلادي‌ و ضيفك‌. تا اينكه‌ مسئله‌ موند. موند تا يكي‌ دو ماه‌ قبل‌. دو ماه‌ قبل‌ يك‌ شب‌ جمعي‌ از رفقا دور هم‌ بوديم‌. و آنجا يك‌ دفعه‌ چون‌ شما تشريف‌ داشتيد؟ نه‌ مثل‌ اينكه‌ تشريف‌ نداشتيد. يك‌ چند نفر متوجه‌ شدند كه‌ بايد اين‌ مسجد را شروع‌ كنيم‌. در همان‌ محل‌. بدون‌ اينكه‌ ما به‌ كسي‌ بگيم‌، در همان‌ روزي‌ كه‌ رفته‌ بوديم‌ براي‌ من‌ نقل‌ كردند، يكي‌ از رفقا رفته‌ بود يك‌ گوني‌ از خاك‌ از همان‌ زمين‌ خلج‌ برداشته‌ بود آورده‌ بود پاشيده‌ بود اينجا كه‌ من‌ بهش‌ گفتم‌ مثل‌ اينكه‌ آنجا منتقل‌ شد به‌ اينجا. يكي‌ ديگه‌ وقتي‌ كه‌ بمب‌گزاري‌ شده‌ بود توي‌ حرم‌ كنار ضريح‌، خاكها را برداشتند؛ يك‌ مقداري‌ خاك‌ از كنار ضريح‌ برداشته‌ بود آورده‌ بود پاشيده‌ بود اينجا. حالا زمين‌ تقريبا ما مربوط‌ به‌ هرحال‌، يك‌ ارتباطي‌ البته‌ آن‌ شخص‌ با اين‌ زمين‌ داشت‌. يكي‌ ديگه‌ خواب‌ ديده‌ بود، بدون‌ اينكه‌ من‌، من‌ چون‌ مقيدم‌ اگر ضرورت‌ ايجاب‌ بكنه‌، يك‌ مكاشفه‌اي‌، خوابي‌ را من‌ به‌ كسي‌ بگويم‌، روي‌ ضرورت‌ الان‌ عرض‌ كنم‌. به‌ كسي‌ نگفته‌ بودم‌ كه‌ اينجا اين‌ زمين‌ اينجوري‌ بوده‌. بعضي‌ها خواب‌ ديده‌ بودند كه‌ آنجا محل‌ زندگي‌ حضرت‌ رضا صلواة‌ الله‌ عليه‌ بوده‌. و آن‌ شخص‌ يكي‌ از دوستان‌ كه‌ خيلي‌ مرحله‌اش‌ خوبه‌ و داراي‌ كمالاتي‌ است‌، خدا حفظش‌ كنه‌؛ او ديده‌ بود كه‌ يك‌ عده‌اي‌، تعدادي‌، حالا تعدادش‌ را گفته‌اند من‌ نمي‌خواهم‌ عرض‌ كنم‌، اينها در كارهاي‌ اين‌ مسجد دخالت‌ دارند. كه‌ يكي‌ از آنها همان‌ فردايش‌ آمد بدون‌ اينكه‌ من‌ تا اين‌ ساعت‌ به‌ دو سه‌ نفر كه‌ خيلي‌ از ما دورند و از ما تقاضا كردند كه‌ يك‌ جريان‌ اينجوري‌ بود با خواهش‌ به‌ ما بگيد، به‌ كس‌ ديگري‌ عنوان‌ اين‌ مسئله‌ را نكرده‌ بودم‌. الان‌ هم‌ كه‌ ميگم‌ بعنوان‌ اطلاع‌ شماهاست‌. چون‌ شماها بايد مطلع‌ باشيد. يكي‌ آمد از دوستانمون‌ كه‌ خيلي‌ دوره‌ و او آمده‌ بود مشهد، آمده‌ بود ايران‌ و مشهد، به‌ من‌ گفت‌ كه‌ ما مي‌خواهيم‌ يك‌ زميني‌ تهيه‌ كنيم‌ براي‌ مسجد، مسجدي‌ كه‌ براي‌ امام‌ زمان‌ باشه‌. زمينش‌ را ايشان‌، يعني‌ يك‌ قطعه‌ زمين‌ ما بود و حدودا هزار و ششصد متر بود، بقيه‌اش‌ را كه‌ خريديم‌ چند هزار متره‌؟ پنج‌ هزار متر و خورده‌اي‌ الحمد لله‌ زمين‌، همان‌ مكان‌، جايش‌ خيلي‌ حساسه‌. تابستان‌ اگر رفته‌ باشيد كنار باغ‌ فردوسي‌. و بحمدالله‌ رفقا در جلسة‌ شب‌ دوشنبه‌ در هفتة‌ گذشته‌ كه‌ من‌ دوشنبة‌ هفتة‌ بعدش‌ اينجا بودم‌، پيشنهاد كردند هر كس‌ هر شغلي‌ داره‌ در اين‌ مسجد عمل‌ كنه‌. با يك‌ ورقه‌هايي‌، كاش‌ اين‌ ورقه‌ها را مي‌آورديم‌. دوستان‌ اينجا هستند شايد مي‌خواستند شريك‌ بشوند. ورقه‌هايي‌ فرم‌ پر كردند كه‌ آنهايي‌ كه‌ اداري‌ بودند مثلا، حالا يك‌ وقت‌ هست‌ آهنگره‌ مثلا يك‌ وقت‌، خوب‌ فردا مي‌آيد آهنگريش‌ را ميكنه‌. آنهم‌ نه‌ مجاني‌ها. نه‌ اين‌ توي‌ برنامه‌ است‌ كه‌ افرادي‌ كه‌ اهل‌ تزكية‌ نفسند بايد اينجا كار كنند و فعاليت‌ كنند. چون‌ جمعيت‌ مشهد زياده‌، (نامفهوم‌) فلان‌ آقا آهنگره‌، فلان‌ آقا در و پنجره‌ سازه‌، فلانكس‌ نجاره‌، خوب‌ اينها تشخيص‌ بديم‌ از همينها استفاده‌ بكنيم‌. ولي‌ با همت‌ خوب‌ اين‌ دوستانمون‌ روز دوشنبه‌ كه‌ شب‌ دوشنبه‌ جلسه‌ بود، روز دوشنبه‌ رفتيم‌ كلنگش‌ را زديم‌. چهارده‌ تا سيد پيدا كرديم‌، كلنگ‌ آنجا را به‌ دست‌ سادات‌ زدند. نه‌ اينكه‌ حالا فكر كنيد كه‌ يك‌ تشريفات‌ خاص‌، اين‌ حرفها، اون‌ سيزده‌تا همه‌اشون‌ بهتر از من‌ بودند. و كلنگ‌ را چهارده‌ تا سيد زده‌، يكيش‌ هم‌ ما بوديم‌. و روز جمعة‌ گذشته‌ بعد از كانون‌ به‌ پيشنهاد خود رفقاي‌ جلسه‌ رفتند آنجا براي‌ ديوار دور، خيلي‌ از اين‌ زمين‌ ديوار دور، بعله‌ شفته‌اش‌ را، ما ميگيم‌ شفته‌ نميدونم‌ شما چي‌ ميگيد، پي‌اش‌ را ريختند. و من‌ روز شنبه‌اش‌ هم‌ آمده‌ام‌ خدمت‌ شما ديگه‌ خبر ندارم‌. حالا شايد كسي‌ از مشهد آمده‌ باشه‌، شما خبر نداريد؟ آن‌ يك‌ طرحي‌ براي‌ انبار وسايل‌ و اين‌ جور چيزها. اين‌ تمام‌ اطلاعي‌ كه‌ داشتيم‌ بهتون‌ عرض‌ كنيم‌.

 خوابها، رؤياها، مكاشفات‌، نميدونم‌ عرض‌ كنم‌ يا نه‌، چون‌ آقاي‌ نعمتي‌ هم‌ خبر نداره‌. امروز در مسجد جمكران‌ نقشه‌اش‌ هم‌ به‌ ما خبر دادند غير از آن‌ نقشه‌اي‌ كه‌ آنها كشيدند، بعله‌، حالا ما نقشه‌ را بهم‌ بزنيم‌ اينجا (قطع‌ صداي‌ نوار)

 

۱۸ ربیع الثانی ۱۴۱۵ قمری – استقامت اصحاب کهف اخلاق ۸۴

بعد از اينها هفتة‌ گذشته‌ توجه‌ كردند و انشاءالله‌ عمل‌ كردند، هر روز اين‌ سوره‌ را تا پنجاه‌ آيه‌ خواندند و معانيش‌ را در نظر گرفتند اين‌ را در فرصتي‌ انشاءالله‌ سؤال‌ مي‌كنم‌ از آقايون‌ ايشان‌ طبعا لذت‌ ديگري‌ از اين‌ آيات‌ و تلاوت‌ آيات‌ بردند. قرآن‌ مجيد يك‌ ظاهري‌ دارد كه‌ در ترجمة‌ تفسير جز ظاهرش‌ بيشتر نمي‌توانند، بنويسند. اگر انسان‌ عميق‌تر باشد در تحصيل‌ حقايق‌ و معناي‌ قرآن‌ بيشتر اين‌ لذت‌ مي‌برد. اينقدر كه‌ عمق‌ اطلاعات‌ انسان‌ در قرآن‌ باشد بيشتر لذت‌ مي‌برد. انشاء الله‌ كوشش‌ كنيد آيات‌ بعد را باز مطالعه‌ كنيد، بخوانيد، ترجمه‌اش‌ را درك‌ كنيد. (نامفهوم‌).

 و آيات‌ قرآن‌ را خوب‌ انشاء الله‌ بفهميد. موقعي‌ كه‌ يكي‌ از اين‌ آيات‌ را تلاوت‌ كردند در نظر گرفتم‌ كه‌ براي‌ شما يك‌ مقداري‌ توضيح‌ بدم‌. اصحاب‌ كهف‌. همانطوري‌ كه‌ شنيده‌ايد اينها فتية‌ آمن‌ بربهم‌، اينها جوانمردان‌ بودند. فتية‌ يعني‌ جوانمرد. دربارة‌ حضرت‌ ابراهيم‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد، فت‌ يعني‌ جوانمرد. كسي‌ كه‌ داراي‌ استقامت‌ باشد جوانمرد است‌، فتية‌ امنوا بربهم‌ يعني‌ جوانمرداني‌ كه‌ ايمان‌ به‌ پروردگارشون‌ داشتند. اينها شخصيتهايي‌ بودند در دربار دقيانوس‌. قضاياش‌ مفصله‌ كه‌ من‌ نمي‌خوام‌ قصة‌ اونها را كامل‌ نقل‌ كنم‌، اينها حدودا هفت‌ نفر بودند تصميم‌ گرفتند كه‌ دنيا را ترك‌ كنند چون‌ براي‌ كسي‌ كه‌ داراي‌ استقامت‌ شد، هم‌ مي‌تونه‌ به‌ آساني‌ دنيا را ترك‌ كنه‌ هم‌ مثل‌ زوالقرنين‌ مي‌تونه‌ دنيا را بگيره‌.

 اين‌ چيزي‌ كه‌ مي‌خواييم‌ در شما بوجود بيايد اين‌ است‌، كه‌ هم‌ به‌ آساني‌ دنيا را ترك‌  كنيد، هم‌ به‌ آساني‌ دنيا را بگيريد. اگر خدا دوست‌ داشته‌ باشيد شما دنيا را بگيريد مي‌گيريد طبعا آسان‌ مي‌شه‌ بخاطر اينكه‌ خدا پشتيبان‌ شماست‌. و اگر بنا شد كه‌ دنيا مال‌ شما باشد و تركش‌ كنيد به‌ آسان‌ تركش‌ كنيد. ببينيد اصحاب‌ كهف‌ دنيا را به‌ آساني‌ ترك‌ كردند. و من‌ امشب‌ مي‌خوام‌ دربارة‌ اين‌ موضوع‌ حرف‌ بزنم‌ كه‌ اگر انسان‌ طوري‌ كه‌ شد كه‌ دنيا را به‌ آساني‌ توانست‌ ترك‌ بكنه‌، اصحاب‌ كهف‌ اينها حتما خانه‌ داشتند زندگي‌ داشتند، زن‌ داشتند، بچه‌ داشتند، دلبستگيهايي‌ داشتند وابستگيهايي‌ داشتند، اينها همش‌ بود. مردماني‌ بودند در بعضي‌ از تواريخ‌ نوشته‌ اينها بعضيهاشون‌ وزير بودند. شخصيتهاي‌ درجه‌ يك‌ مملكت‌ بودند كه‌ دقيانوس‌ آمد به‌ اينها گفت‌ اگر شماها به‌ من‌ ايمان‌ نياوريد بقية‌ مردم‌ به‌ ايمان‌ نمي‌آوردند شما علم‌ مردم‌ هستيد، شما وجه‌ مردميد، شما مردمي‌ هستيد كه‌ چشم‌ مردم‌ به‌ شما دوخته‌ شده‌. وقتي‌ كه‌ حفظ‌ دينشون‌ به‌ اين‌ مسئله‌ منتهي‌ شد كه‌ بايد دنيا را ول‌ كنند حركت‌ كردند رفتند به‌ سوي‌ كهف‌. كهف‌ به‌ معناي‌ پناهگاه‌ است‌. يك‌ حمله‌اي‌ به‌ اينها شده‌ بود از ناحية‌ بي‌ ديني‌ و فساد، از نظر بي‌ ديني‌ و بي‌ اعتقادي‌ يك‌ حمله‌اي‌ به‌ اينها شده‌ بود، كه‌ اينها پناهنده‌ شدند به‌ غار كهف‌ گاهي‌ غار است‌ گاهي‌ شخص‌ است‌، گاهي‌ اطاقه‌، گاهي‌ پياده‌ رو است‌. شما اگر وسط‌ خيابان‌، خدمتتون‌ عرض‌ شود يك‌ ماشين‌ ديديد ترمزش‌ بريده‌ داره‌ به‌ طرفتون‌ مي‌ياد، رفتيد پشت‌ يك‌ چناري‌ مثلا خدمتتون‌ عرض‌ شود كمين‌ گرفتيد اينجا رفتيد پشت‌ كهف‌. پناهگاه‌، پناهگاههايي‌ كه‌ در زمان‌ جنگ‌ ساختند اينها همش‌ كهف‌ بود. منتهي‌ كهف‌ اصحاب‌ كهف‌ غار بود. يك‌ غاري‌. حالا اين‌ غار در شام‌ است‌ يا در تركيه‌ است‌ اختلافي‌ هست‌ كه‌ تعضي‌ مي‌گن‌ در شام‌ است‌ كه‌ در جبل‌ الغافيه‌ الان‌ هم‌ هست‌ و جاش‌ هم‌ مشخص‌ هست‌ و اساميشون‌ را هم‌ اونجا نوشتن‌. اينها پناهگاه‌ پيدا كردند از اين‌ فسادي‌ كه‌ به‌ طرفشون‌ آمد از اين‌ ناراحتي‌ كه‌ براشون‌ پيش‌ آمد. توي‌ غار ظاهرا ديگر هيچي‌ نداشتند، نه‌ زن‌ داشتند، نه‌ فرزند داشتند نه‌ فرش‌ داشتند نه‌ لحاف‌ داشتند، هيچي‌. هوا مناسب‌ بود، خسته‌ هم‌ بودند، راه‌ دوري‌ هم‌ آمده‌ بودند در غار خوابيدند و سگشون‌ هم‌ دستاش‌ را پهن‌ كرد، سرش‌ را گذاشت‌ روي‌ دستهاش‌ و خوابش‌ برد.

 اين‌ خلاصة‌ قضية‌ اونها و بعد از سيصد سال‌ هم‌ باز بيدار شدند، خبري‌ از شهري‌ گرفتند و باز دو مرتبه‌ آمدند توي‌ كهفشون‌ و تو پناهگاهشون‌ خوابيدند. آيه‌اي‌ كه‌ من‌ جلب‌ توجهم‌ را كرد، اين‌ است‌ ربنا آتنا من‌ لندك‌ رحمه‌. خدايا به‌ ما عطا كن‌ از جانب‌ خودت‌ اين‌ مهرباني‌ و محبت‌ را. از جانب‌ پروردگار اگر رحمت‌ به‌ انسان‌ برسه‌، همه‌ چيز انسان‌ درست‌ مي‌شه‌ و تامين‌ مي‌شه‌ ربنا آتنا من‌ لدنك‌ رحمه‌. معدن‌ رحمت‌ كيا هستند؟ همه‌ هر چيزي‌ كه‌ معدن‌ داشته‌ باشد از همان‌ معدنش‌ گرفته‌ مي‌شود. در زيارت‌ جامعه‌ كه‌ زيارتي‌ است‌ مورد تاييد حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا مقدمه‌ التراب‌ الفداء مي‌گه‌ السلام‌ علي‌ اهل‌ بيت‌ النبوه‌ تا و معدن‌ الرحمه‌. سلام‌ بر شما اي‌ اهل‌ بيت‌ پيغمبر و منزل‌ رسالت‌  و مختلف‌ الملائكه‌ و معدن‌ من‌ الرحمه‌. معدن‌ رحمت‌ روح‌ پاك‌ خاندان‌ عصمت‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ است‌. و رحمت‌ پروردگار شامل‌ همه‌ مي‌شه‌ در دعاي‌ كميل‌ مي‌گيم‌ و برحمتك‌ التي‌ وسعت‌ كل‌ شي‌.  ما مطيعيم‌ به‌ رحمت‌ تو كه‌ شامل‌ همه‌ چيز شده‌. يعني‌ همه‌ چيز مشمول‌ رحمت‌ پروردگار است‌. منتهي‌ رحمت‌ بر دو بخش‌ تقسيم‌ مي‌شود، رحمت‌ خاصه‌ و رحمت‌ عام‌.رحمت‌ عامه‌ شامل‌ همه‌ مي‌شه‌ حتي‌ فرعون‌ و شداد و نمرود و اينها. همانكه‌ هستند اينها روزي‌ مي‌خورند، همينكه‌ نفس‌ مي‌كشند همين‌ كه‌ مريض‌ نشدند، همين‌ كه‌ سالمند، همين‌ كه‌ كور نيستند اينها رحمت‌ عامة‌ پروردگار است‌ و مهرباين‌ عامة‌ پروردگار است‌ كه‌ شامل‌ همة‌ اينها شده‌ است‌. و يك‌ رحمت‌ خاصه‌ هم‌ داريم‌ كه‌ اينها از اين‌ رحمت‌ خاصه‌ تقاضا كردند كه‌ ربنا آتنا من‌ لدنك‌ رحمه‌. يك‌ رحمتي‌ هست‌ خصوصي‌ از جانب‌ پروردگار كه‌ بايد ما كاري‌ بكنيم‌ كه‌ اين‌ رحمت‌ شامل‌ حال‌ ما بشه‌. و از جانب‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ هم‌ اين‌ رحمت‌ مي‌رسه‌. چون‌ معدن‌ اونها هستند. در يك‌ دعاي‌ ديگري‌ هست‌ كه‌ در ماه‌ رجب‌ خوانده‌ مي‌شه‌ يعني‌ به‌ خدا عرض‌ مي‌كنيم‌ كه‌ يا مرسل‌ الرحمه‌ من‌ معادنها. هميشه‌ رحمت‌ از معدنش‌ ارسال‌ مي‌شه‌. ما هر چيز خالصي‌، يكي‌ اينكه‌ اصله‌ از معدن‌ بايد گرفته‌ بشه‌، اگر بخواييد بفهميد كه‌ اصل‌ است‌ يا اصل‌ نيست‌ اين‌ فيروزه‌اي‌ كه‌ از معدن‌ مي‌رسه‌ اصل‌ است‌ والا مصنوعي‌ است‌. والا درست‌ كردنش‌. حالا اصحاب‌ كهف‌ گفتند ربنا آتنا من‌ لدنك‌ رحمه‌. خدايا به‌ ما عنايت‌ كن‌ از جانب‌ خودت‌. رحمت‌. يعني‌ در همان‌ زمان‌ هم‌ از جانب‌ ائمة‌ اطهار طبعا مي‌خواسته‌ رحمت‌ به‌ اينهاكه‌ هدفش‌ اونها هستند. و حي‌ لنا من‌ امرنا و شداء يكي‌ از چيزيهايي‌ كه‌ خيلي‌ مهم‌ است‌ براي‌ ما بخصوص‌ رشد است‌. رشد روحي‌. بزرگ‌ شده‌. درخت‌ رشد مي‌كنه‌ انسان‌ رشد مي‌كنه‌. رشد و كمال‌ گاهي‌ از نظر بدني‌ است‌ گاهي‌ از نظر روح‌ است‌. يقينا به‌ ما نمي‌گفتند كه‌ اگر خدايا قد را مثلا يك‌ متر چند سانت‌ است‌ يك‌ چند سانتي‌ اضافه‌اش‌ كن‌، اينجور رشد را نمي‌خواستند. شما چرا وقتي‌ كه‌ بچتون‌ را دعا مي‌كنيد مي‌گيد كه‌ خدايا رشدي‌ بهش‌ بده‌ اين‌ بچه‌ ضعيف‌ است‌ چاقش‌ كن‌، بزرگش‌ كن‌. اما اونها يقينا اين‌ منظورشون‌ نبوده‌. رشد روحي‌ مي‌خواستند و بايد انسان‌ براي‌ رشدش‌ دعا بكنه‌. از خدا بخواهد. خدا محيا كنه‌ وسيلة‌ رشد انسان‌ را. بعضي‌ از افراد هستند كه‌ وسيلة‌ رشدشون‌ مثلا فرض‌ كنيد يك‌ فشار فوق‌ العاده‌ زيادي‌ است‌ تو زندگي‌. اين‌ فشار فوق‌ العاده‌ در زندگي‌ براي‌ انسان‌ پيش‌ مي‌ياد يا از نظر فقريا از نظر مرض‌ يا از نظر غربت‌ كه‌ ما در حالات‌ اولياء خدا همة‌ اينها را داريم‌. ايوب‌ عليه‌ السلام‌ از نظر فشار بدني‌ و جسمي‌ و خيلي‌ از چيزهاي‌ ديگر رشد كرد به‌ كمال‌ رسيد. حضرت‌ ابراهيم‌ با برخورد به‌ بعضي‌ از مطالب‌ و امتحانات‌ بسيار بزرگ‌ كه‌ واقعا بسيار طاقت‌ فرساست‌ بعضي‌ از امتحاناتي‌ كه‌  به‌ حضرت‌ ابراهيم‌ شده‌. يك‌ دانه‌ فرزند داره‌ اون‌ هم‌ فرزند صالح‌، پاك‌، اون‌ هم‌ پيغمبر، اون‌ هم‌ كسي‌ كه‌ بناست‌ در آينده‌ نصف‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ از وجود اين‌ شخص‌ باشه‌ خداي‌ تعالي‌ بهش‌ امر مي‌كنه‌ كه‌ پاشون‌ اين‌ را ببر و ذبحش‌ كن‌. و اون‌ هم‌ مي‌گه‌ چشم‌، پسرش‌ هم‌ مي‌گه‌ چشم‌. شما حساب‌ بكنيد اون‌ لحظاتي‌ كه‌ اون‌ پدر و پسر به‌ طرف‌ مسلخ‌ مي‌رفتند، به‌ طرف‌ مذبح‌ مي‌رفتند به‌ طرف‌ نور مي‌رفتند چه‌ حالي‌ داشتند. و مي‌بايد چه‌ حالي‌ داشته‌ باشند. مي‌گن‌ كه‌ لابد دوتاييشون‌ گريه‌ مي‌كردند. نه‌ نداره‌ كه‌ دوتايي‌ گريه‌ مي‌كردند. لابد پدر لااقل‌ گريه‌ مي‌كرده‌ و متاثر بوده‌، نداريم‌. لابد بچهه‌ از ترس‌ بدنش‌ مي‌لرزيده‌ نخير اصلا اينطور نبوده‌ و رفتند تا اون‌ لحظة‌ آخر هم‌ پيشرفتند. چون‌ كار كار صحيحي‌ در واقع‌ نبود خداي‌ تعالي‌ گفت‌ بس‌ است‌. گاهي‌ انسان‌ رشدش‌ به‌ فقره‌، فقير بايد باشه‌ بعضي‌ از اوقات‌ رشد انسان‌ به‌ اين‌ است‌ كه‌ دست‌ او را يك‌ شخصي‌ بگيره‌. مي‌بينيم‌ حضرت‌ موسي‌، به‌ خضر مي‌گه‌ كه‌ طلعت‌ طبعوك‌ ان‌ تعلمني‌ من‌ ما منك‌ رشدها، من‌ پيروي‌ از تو بكنم‌ كه‌ تا خداي‌ تعالي‌ از اونچه‌ به‌ تو داده‌ به‌ من‌ هم‌ رشدي‌، كمالي‌ عنايت‌ بشه‌، كه‌ البته‌ بهترينش‌ و راحت‌ ترينش‌ و موفقترينش‌ هم‌ همين‌ است‌ كه‌ انسان‌ از اين‌ طريق‌ رشد بكنه‌. آخه‌ گاهي‌ مي‌شه‌ انسان‌ زحمت‌ را مي‌كشه‌ ولي‌ فايده‌اي‌ نمي‌بره‌.

 زحمت‌ را مي‌كشه‌، بعضي‌ از افراد بودند كه‌ وضعشون‌ بدتر از اصحاب‌ كهف‌ بوده‌، لذا طبيعت‌ كار اونها را رسونده‌، والا سر دوراهي‌ نبودند كه‌، مجبور بودند كه‌ بخاطر ترس‌ از سلطان‌، از شاه‌، قدرت‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ به‌ پناهگاهي‌ پناه‌ ببرند و اونجا بمانند و راه‌ ديگه‌اي‌ نداشتند. اما اصحاب‌ كهف‌ دو تا راه‌ داشتند: يكي‌ اينكه‌ قبول‌ كنند، يكي‌ اينكه‌ رضاي‌ مخلوق‌ را بر سخت‌ خالق‌ ترجيح‌ بدهند. و يكي‌ ديگر اينكه‌ نه‌. هر كاري‌ كه‌ مي‌خواد مخلوق‌ بكنه‌ بكنه‌ و آنها بروند به‌ طرف‌ كمال‌. چون‌ دو تا راه‌ داشتند و راه‌ صحيح‌ را انتخاب‌ كردند، رشد آنها در اين‌ جهت‌ بوده‌.

 حضرت‌ موسي‌ مي‌توانست‌ اينقدر منت‌ نكشه‌ از حضرت‌ خضر، خيلي‌ منت‌ كشيد و خيلي‌ او بهش‌ بي‌ اعتنايي‌ كرد. اما نه‌. مي‌خواد از حضرت‌ خضر استفاده‌ بكنه‌. چون‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد دربارة‌ خضر كه‌ آتيناه‌ من‌ لدنا علما. ما يك‌ چشمه‌اي‌ در دلش‌ باز كرده‌ بوديم‌ كه‌ از حكمت‌ به‌ قلبش‌ وارد ميشد. آتيناه‌ من‌ لدنا علما. اين‌ ميگه‌ هل‌ اتبعك‌ ان‌ تعلمك‌ منا رشدا. همان‌ علم‌ سبب‌ رشد انسان‌ ميشه‌، همان‌ واقع‌ بيني‌، همان‌ پيش‌بيني‌، همان‌ حقيقت‌ بيني‌، همانچه‌ كه‌ در حضرت‌ خضر بود. آن‌ سبب‌ ميشه‌ كه‌، اگر تو تبعيت‌ از او بكني‌، رشد ميكني‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ تبعيت‌ معادله‌اش‌ رشد و كماله‌. اگر طرف‌ داراي‌ رشد و كمال‌ و علم‌ از جانب‌ پروردگار باشه‌ و قلبش‌ مملو از حكمت‌ باشه‌ و حكمت‌ از قلبش‌ به‌ زبانش‌ جاري‌ شده‌ باشه‌ كه‌ من‌ اخلص‌ لله‌ اربعين‌ صباحا جرت‌ ينابيع‌ الحكمه‌ من‌ القلبه‌ الي‌ لسانه‌. آنجا اينها ميگن‌ و هي‌ لنا من‌ امرنا، آخه‌ مشكلي‌ براي‌ من‌ پيش‌ آمده‌. يك‌ مسئله‌اي‌ براي‌ من‌ پيش‌ آمده‌. من‌ امرنا رشدا. خدايي‌ كه‌ قصة‌ اصحاب‌ كهف‌ را در اول‌ سورة‌ كهف‌ قرار داده‌ و براي‌ پيغمبر اكرم‌ بيان‌ ميكنه‌، بعد از اين‌ قضيه‌ فورا به‌ پيغمبر اكرم‌ خطاب‌ ميكنه‌ و لا تقولن‌ لشي‌ء اني‌ فاعل‌ ذلك‌ قطا ان‌ لا يشاء الله‌. حتما اي‌ پيغمبر نگوئي‌ كه‌ من‌ فردا فلان‌ كار را ميكنم‌. خيلي‌ عجيبه‌. تا اينجوري‌ ما نشيم‌ انسان‌ درستي‌ نشديم‌. شما فردا اين‌ كار را مي‌كنيد. آقا تو چك‌ مي‌نويسي‌ من‌ سر وقت‌ پول‌ توي‌ حسابت‌ مي‌ريزم‌. بگو انشاء الله‌. اين‌ انشاء اللة‌ لفظي‌ نگو. من‌ به‌ يك‌ مهماندار هواپيمايي‌ گفتم‌ اينكه‌ ميگه‌ ما فلان‌ دقيقه‌ تو فلان‌ جاي‌ تهران‌ روي‌ زمين‌ مي‌نشينيم‌، يك‌ انشاء اللهي‌ هم‌ بگو. گفت‌ ميترسند مردم‌. گفتم‌ خوب‌ انشاء الله‌ چند دقيقة‌ ديگه‌ توي‌ فرودگاه‌ تهران‌ ما به‌ زمين‌ مي‌نشينيم‌. مردم‌ ميترسند ميگند لابد يك‌ خبريه‌ كه‌ اين‌ ميگه‌، ما اينقدر پرت‌ شديم‌ از صراط‌ مستقيم‌. اينقدر دوريم‌. اگر شما به‌ دوستتون‌ گفتيد ظهر انشاء الله‌ مي‌آم‌، ميگه‌ نه‌ جدي‌ بگو. ميگم‌ انشاء الله‌ مي‌آم‌ ديگه‌. نه‌ شما شايد نيائيد. انشاء الله‌ ميدونيد يعني‌ چه‌؟ يعني‌ اگر خدا بخواهد. يعني‌ تمام‌ اختيار من‌ دست‌ خداست‌. يعني‌ من‌ بندة‌ خدا هستم‌. يعني‌ من‌ مقهور ذات‌ مقدس‌ پروردگارم‌. اين‌ معناي‌ انشاء الله‌ است‌. يعني‌ اگر خدا اراده‌ كنه‌ من‌ اين‌ قدرت‌ را دارم‌ كه‌ اين‌ كار را بكنم‌. لا حول‌ و لا، معني‌ لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌ در انشاء الله‌ است‌، معني‌ لا اله‌ الا الله‌ در انشاء الله‌ است‌، معني‌ همه‌ كاره‌ بودن‌ خدا در انشاء الله‌ است‌. معني‌ بل‌ يداه‌ مبسوطتان‌، دست‌ خدا بازه‌ و تمام‌ كارها دست‌ خداست‌؛ در انشاء الله‌ است‌. اون‌ دوست‌ ميگفت‌ معني‌ انشاء الله‌ يعني‌ معلوم‌ نيست‌ كار انجام‌ بشه‌. بعله‌ راسته‌. براي‌ ماها كه‌ اعتقاد به‌ وجود خدا نداريم‌، واقعا نداريم‌ها. ميگه‌ اين‌ آقا خودش‌ تصميم‌ نگرفته‌ ميگه‌ انشاء الله‌. معلومه‌ خودش‌ صددرصد تصميم‌ نگرفته‌، خدايي‌ هم‌ كه‌ توي‌ كار نيست‌ پس‌ كار لغو ميشه‌. لذا مسافرين‌ هواپيما مي‌ترسند، تو هم‌ جدي‌ خيال‌ ميكني‌ حرف‌ نزد، همه‌اش‌ مال‌ اينه‌ كه‌ اعتقاد به‌ خدا ما نداريم‌. اما پيغمبر كه‌ ما معتقديم‌ قلب‌ عالم‌ امكانه‌، ارادة‌ پروردگاره‌، مشيت‌ اللهه‌، دست‌ خداست‌، وجه‌ خداست‌، چشم‌ خداست‌، زبان‌ خداست‌ و لا ينطق‌ عن‌ الهوي‌ ان‌ هو الا وحيا، هواي‌ نفس‌، و هر چي‌ ميگه‌ وحيه‌ در عين‌ حال‌ ميگه‌ حرفي‌ كه‌ مي‌خواي‌ بزني‌ بگي‌ فردا اين‌ كار را ميكنم‌، اين‌ را بدون‌ انشاء الله‌ نگو. ببينيد. چه‌ كنترلي‌ داره‌ روي‌ استقامت‌ شما. مردمي‌ را معرفي‌ ميكند ذات‌ مقدس‌ پروردگار كه‌ اين‌ مردم‌ حركت‌ كردند، همه‌ چيزشون‌ را ترك‌ كردند، با كمال‌ قدرت‌ راهي‌ را انتخاب‌ كردند كه‌ به‌ خدا برسند و رضايت‌ پروردگار را بدست‌ بيارند، همه‌ چيز را ترك‌ كردند. بالاخره‌ آنها هم‌ يك‌ چيزهايي‌ داشتند ديگه‌. همه‌ چيز را ترك‌ كردند. حتي‌ مثل‌ ما يك‌ چمداني‌ هم‌ دستشون‌ نبود. سگه‌ عقب‌ سرشون‌ افتاد كه‌ ببينه‌ چرا، اينها گفتند سگ‌ ممكنه‌ سروصدا كنه‌، ما مي‌خوايم‌ مخفي‌ حركت‌ كنيم‌، مزاحممونه‌. حالا نوشته‌ سگ‌ به‌ زبان‌ آمد و گفت‌ كه‌ من‌ هم‌ مي‌خوام‌ عقب‌ شما باشم‌، محافظ‌ شما باشم‌. سگ‌ اصحاب‌ كهف‌ روزي‌ چند پي‌ نيكان‌ گرفت‌ مردم‌ شد. معاشرت‌ با افراد خوب‌، واي‌ بر آدمي‌ كه‌ از آدمهاي‌ خوب‌ بدش‌ بياد. آخه‌ يك‌ چيزهايي‌ گاهي‌ انسان‌ احساس‌ ميكنه‌ كه‌ بعضي‌ها عجيب‌، آدم‌، فلاني‌ چون‌ آدم‌ خوبيست‌ من‌ خوشم‌ نمي‌آد ازش‌. خيلي‌ عجيبه‌ها. به‌ همين‌ نحو ميگند. خيلي‌، نهايت‌ را عرض‌ نميكنه‌، خيلي‌ خشكه‌، آقا، يك‌ جلسة‌ فاميلي‌ داشتيم‌، اين‌ آمد با هم‌ نشسته‌ بوديم‌، گپ‌ مي‌زديم‌، حرف‌ مي‌زديم‌، صحبت‌ مي‌كرديم‌، شوخي‌ مي‌كرديم‌، مي‌خنديديم‌، شب‌ خوشي‌ را داشتيم‌. اين‌ آقا آمد گفت‌ اين‌ زن‌ نامحرمه‌، آن‌ مرد نامحرمه‌، اينطور، هر چي‌ كاسه‌ و كوزة‌ ما را بهم‌ زد. اينقدر بعضي‌ها پرتند، پستند. اي‌ كاش‌ خداي‌ تعالي‌ اينها را به‌ شكل‌ انسان‌ خلق‌ نميكرد. چرا اينقدر بعضي‌ها پستند؟ چرا بعضي‌ها اينقدر دورند؟! اصحاب‌ كهف‌ همه‌ چيزشون‌ را ترك‌ كردند رفتند. تا وارد غار شدند، چون‌ تا اينجا وظيفة‌ اينها بود، از اينجا خدا گرفتشون‌. شما قدمهاتون‌ را براي‌ خدا برداريد تا آنجا كه‌ مي‌توانيد شما بريد، خدا از آنجا در بغلتون‌ ميگيره‌. شما اگر يك‌ بچه‌ را يك‌ شب‌ دو سه‌ ساعت‌ بخواهيد پذيرائيش‌ كنيد. اين‌ بچه‌ افتاده‌، خواب‌. ممكنه‌ جاش‌ را خيس‌ كنه‌، ممكنه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌، يك‌ طرف‌ خوابيده‌ باشه‌، من‌ الان‌ آنجا نشسته‌ بودم‌ زير پام‌ نميدونم‌ چي‌ بود، خوب‌ محل‌ نگذاشتيم‌. وقتي‌ مي‌خواستم‌ پاشم‌ بيام‌ اينجا ديدم‌ پام‌ مال‌ خودم‌ نيست‌. با اينكه‌ مثلا شايد چند دقيقه‌اي‌ بيشتر نبود. يك‌ طرف‌ افتاده‌ بچه‌، سرش‌ را بگذاريد روي‌ بالش‌.

 مي‌بينيد دستش‌ مثلا زير سينه‌اش‌ گير كرده‌، مي‌بينيد يك‌ مگس‌ نشسته‌، مي‌زنيد مي‌بينيد اين‌ را چقدر، يك‌ دو سه‌ ساعت‌ ديگه‌ حوصله‌ اتان‌ سر مي‌رود. سيصد سال‌ خدا اينها را اينور و اونورشون‌ كرد. وقتي‌ كه‌ خورشيد طلوع‌ مي‌كرد، از اون‌ پهلوشون‌ مي‌كرد، وقتي‌ كه‌ غروب‌ مي‌كرد از اون‌ پهلوشون‌ مي‌كرد. اينها روي‌ زمين‌  نم‌ و مرطوب‌ نپوسن‌، گوشه‌اي‌ از بدنشون‌، رگها بسته‌ نشه‌، خواب‌ نره‌ دستشون‌، سيصد سال‌. اينقدر محبت‌ از جانب‌ پروردگار. تازه‌ وقتي‌ هم‌ كه‌ بيدارشون‌ مي‌كنه‌ خداي‌ تعالي‌ يعلم‌ عند الله‌ الحق‌، مي‌خواد خبرشون‌ بده‌ كه‌ اينها حواسشون‌ نيست‌، مثل‌ همة‌ ماها. ما حواسمون‌ نيست‌ كه‌ خدا چقدر به‌ ما محبت‌ مي‌كنه‌. گفتم‌ اين‌ آقا را كه‌ خدا نگذاشته‌ اصلا سرطان‌ بگيره‌، حالا گاهي‌ مي‌شه‌ ماها همه‌ اين‌ جمع‌ كه‌ اينجا هستن‌، خدا مرضهاي‌ مختلف‌ را از شما دفع‌ كنه‌ و اينكه‌ مريض‌ بشيد بعد خدا شفاتون‌ بده‌. بچه‌ گوشش‌ را بپيچان‌، نافهمي‌ بهش‌ بكنم‌ بعد ببخشمش‌ اين‌ مهمتر است‌ يا اينكه‌ از اول‌ كاري‌ نكرده‌ باشه‌ يا اينقدر دوستش‌ داشته‌ باشم‌ كه‌ هيچ‌ گوشش‌ را هم‌ نپيچم‌. اينكه‌ مهمتر است‌ ماها الان‌ بيشتر در حقمون‌ معجزه‌ شده‌. شماها الان‌ در حقتون‌ بيشتر معجزه‌ شده‌. پروردگار، من‌ چند روز قبل‌ يك‌، به‌ قول‌ شماها چون‌ من‌ كه‌ از اين‌ حرفها زياد بلد نيستيم‌ به‌ قول‌ شما دوستان‌ كه‌ بعضيهاتون‌ الحمدالله‌ بيشتر اهل‌ مكاشفه‌ هستيد يك‌ مكاشفه‌اي‌ پيش‌ آمد من‌ تمام‌ هوش‌ و حواسم‌ حتي‌ در مشاهد مشرقه‌ در مكه‌ بودم‌ شماها هستيد الان‌ شب‌ و روز كارم‌ اين‌ است‌ كه‌ انشاء الله‌ شماها رشد كنيد، ترقي‌ كنيد دستتون‌ را ما بديم‌ به‌ دست‌ امام‌ زمان‌ خيالمون‌ راحت‌ بشه‌.

 و بعضي‌ از شماها هيچ‌ به‌ فكر اينكه‌ شايد، اينجوري‌ اين‌ حرفهايي‌ كه‌ من‌ مي‌زنم‌ شايد راست‌ باشه‌، نيستيد. در فكر شماها بودم‌، داشتم‌ دعا مي‌كردم‌، يك‌ حالتي‌ شبيه‌ خواب‌ بهم‌ دست‌ داد، من‌ خودم‌ متوجه‌ نبودم‌ گفتم‌ اين‌ جمع‌ اينهايي‌ كه‌ بحمد لله‌ با، در راه‌ تزكية‌ نفس‌ صحيح‌ قدم‌ برداشتند اينها مريض‌ نگذاشتيم‌ بشن‌. من‌ بعد فكر كردم‌ اين‌ راسته‌ها. خوب‌ ما هر روز با اين‌ جمع‌ رفقايي‌ كه‌ داريم‌ هر روز بايد تو بيمارستان‌ به‌ عيادت‌ يكيشون‌ لااقل‌ بريم‌. مريض‌ نشدن‌، گرفتاريهاي‌ بد فوق‌ العاده‌ پيدا نكردند. و من‌ ناراحتيهايي‌ كه‌ اسم‌ بردم‌، حالا من‌ نمي‌خوام‌ بگم‌ چون‌ مربوط‌ به‌ همه‌ نيست‌ چون‌ بعضيها شل‌ خودشون‌ حركت‌ مي‌كنن‌، خودشون‌ هم‌ گرفتار مي‌شن‌، مشخص‌ نشد، ديدم‌ نشد.يكي‌ جدي‌ هست‌ و بعد يك‌ قدري‌ فكر كردم‌ ديدم‌ راست‌ هم‌ هست‌. اينجا تهران‌، رفقاي‌ شهرستان‌ اينها. مي‌گيم‌ اقوام‌ و خويشاوندانشون‌ بعضيهاشون‌ مريضي‌ چيزي‌ بشن‌، ولي‌ بقيه‌ اشان‌ نه‌ الحمد الله‌، شما هم‌ هستيد توي‌ جريان‌. تا حالا اينجوري‌ بوده‌. خيلي‌ عجيبه‌ها مثلا شما يك‌ جمع‌ هزار نفري‌ پيدا بكنيد هفته‌اي‌، دو هفته‌، ماهي‌ حداقل‌ يك‌ دفعه‌ يكيشون‌ تو بيمارستان‌ نباشه‌ و اين‌ مرض‌ بيمارستاني‌ نداشته‌ باشه‌.  و اگر جدي‌تر انشاء الله‌ حركت‌ كنيد اهل‌ معنويات‌ كه‌ ماها نيستيم‌ اقلا بخاطر اينكه‌ دنيامون‌ محفوظ‌ بشه‌، مريض‌ نشيم‌ اگر جدي‌ حركت‌ كنيد من‌ فكر مي‌كنم‌ حتي‌ سرماخوردگي‌ هم‌ پيدا نمي‌كنيد.

 حتي‌ كوچكترين‌ ناراحتي‌ هم‌ پيدا نمي‌كنيد، اين‌ حتي‌ اشاره‌ شده‌ بهش‌. ترميم‌ مي‌شه‌، الان‌ حدودا ده‌ ساله‌، ده‌ ساله‌، بعضيها تازه‌ آمده‌اند، ده‌ ساله‌ يك‌ هميچي‌ پيش‌ آمدي‌ براشون‌ نشده‌. يك‌ ناراحتي‌ فوق‌ العاده‌اي‌ يك‌ مثلا فرض‌ كنيد آبروريزي‌، هيچ‌ چيزي‌ براشون‌ پيش‌ نيامده‌. البته‌ عرض‌ كردم‌ با اينكه‌ معلوم‌ نيست‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار از ما صد در صد راضي‌ باشه‌، اما در عين‌ حال‌ خداي‌ تعالي‌ اين‌ لطف‌ را، اين‌ عنايت‌ را كرده‌. و همين‌ خودش‌ شكر داره‌، همين‌ خودش‌ محبتي‌ است‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌كنه‌. شماها مثل‌ اصحاب‌ كهف‌ حركت‌ بكنيد ببينيد خدا چقدر پذيراييتون‌ مي‌كنه‌. سيصد سال‌ نگه‌ مي‌داره‌ توي‌ غار مرطوب‌، سرما خوردگي‌ هم‌ پيدا نمي‌كند. و وقتي‌ هم‌ كه‌ بيدارشون‌ كرد بدون‌ اينكه‌ بفهمند، ما حواسمون‌ نيست‌، نمي‌شه‌ ناز بكنيم‌. يكي‌ هم‌ گفت‌ كه‌ چقدر خوابيديم‌، چقدر اينجا مونديم‌؟ يكيشون‌ گفت‌، يك‌ روز. چون‌ خيلي‌ معلوم‌ خوابيدن‌. يكيشون‌ گفت‌ بعضي‌ از روز يعني‌ نصف‌ روز. پاشيد بريد يك‌ ورق‌ را برداريد حالا اون‌ اسكناس‌ بوده‌ يا حواله‌ بوده‌، چون‌ اينها دولتي‌ بودند، كپن‌ داشتند، يك‌ چيزي‌، ورق‌ داره‌ توي‌ قرآن‌. اينها را برداريد، بريد يك‌ قدر غذا تهيه‌ كنيد كه‌ گرسنه‌ امان‌ شده‌. آمدند. فليطلبت‌، خيلي‌ مواظب‌ باشيد، اين‌ كلمة‌ فليطلبت‌ از كجاي‌ سوره‌ است‌؟ وسط‌ است‌ دقيقا وسط‌ كلمات‌ قرآن‌ را بشماريد فليطلبت‌ وسط‌ قرآن‌ است‌. و لا يشعرن‌ بكم‌ احدا يعني‌ جلوي‌ من‌ مي‌نشيني‌ مواظب‌ باش‌ ازت‌ سؤال‌ مي‌كنم‌.

 ولا يشعرن‌ بكم‌ احدا، مواظب‌ باشيد كسي‌ نشناسه‌ شما را، هيچ‌ كس‌ نفهمه‌. آخه‌ اونها آدمهاي‌ معروفي‌ بودند. اون‌ هم‌ با احتياط‌ از كوه‌ پايين‌ آمد، اطراف‌ را نگاه‌ مي‌كنه‌، اصلا شهر فرق‌ كرده‌، اين‌ عجب‌ اوضاعي‌ است‌. مشهد سابق‌، سيصد سال‌ قبل‌، با حالا چقدر فرق‌ كرده‌ مثلا. خوب‌ آمد در، آخه‌ در ظرف‌ يك‌ شبانه‌ روز كه‌ اينقدر فرق‌ نمي‌كنه‌، خلاصه‌ گشت‌ و يك‌ نانوايي‌ پيدا كرد مثلا، آمد غذا بخره‌، پول‌ را كه‌ ديدند گفتند اين‌ مال‌ عهد دقيانوس‌ است‌، تازه‌ دارن‌ اينها كم‌ كم‌ مي‌فهمند كه‌ اينها يك‌ جرياني‌ شده‌. من‌ نمي‌خوام‌ قصه‌ را نقل‌ كنم‌، قصه‌ را من‌ تو پاسورخانه‌ مفصل‌ نقل‌ كردم‌ از كتب‌ مربوطه‌ مي‌تونيد نگاه‌ كنيد. مي‌خوام‌ اين‌ را عرض‌ كنم‌ كه‌ ما خيلي‌ از نعمتهاي‌ الهي‌ را متوجه‌ نيستيم‌. همانطوري‌ كه‌ اون‌ بچه‌ توي‌ گهواره‌ متوجه‌ نيست‌ وقتي‌ كه‌ پسر بزرگ‌ مي‌شه‌ به‌ قد و قواره‌اي‌ مي‌رسه‌، موقعي‌ مي‌گه‌ كه‌ چرا خداي‌ تعالي‌ به‌ ما گفته‌ است‌ كه‌ اينجور با پدر احترام‌ كنيد، پدر را مواظب‌ باشيد؟ مي‌شنويد كه‌ خيلي‌ افراد دانشمند ولي‌ تزكية‌ نفس‌ نكرده‌ اينها نسبت‌ به‌ پدرهاشون‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ بي‌ ادب‌ هستند. شما يك‌ دكتر، يك‌ مهندس‌، يك‌ پروفسور تزكية‌ نفس‌ نكرده‌ را پيدا كنيد كه‌ همين‌ اندازه‌ كه‌ عمل‌ كرد عمل‌ بكنه‌. اين‌ معناي‌ تزكية‌ نفس‌ است‌. چقدر قيمت‌ داره‌. به‌ خدا قسم‌ آقايون‌ شما اكثرتون‌ جوانيد، اكثرتون‌ هنوز داراي‌ فرزند مي‌شيد يا فرزند داريد، اگر ميليونها خرج‌ كنيد كه‌ فرزندانتون‌ را اهل‌ تزكية‌ نفس‌ بشن‌، براي‌ نفع‌ خودش‌، بخدا قسم‌ مي‌ارزه‌. و اگر يك‌ قران‌ خرج‌ كنيد براي‌ اينكه‌ پسرتون‌ يك‌ دكتري‌ بشه‌، يك‌ مهندسي‌ بشه‌ ولي‌ تزكية‌ نفس‌ نكرده‌ باشه‌، يك‌ قران‌ بيخود خرج‌ كرديد. زيادي‌ خرج‌ كرديد حسابش‌ دو، دو تا چهار تاست‌. مي‌بينيد. هيچ‌، مثلا حتي‌ خودم‌ هم‌ هنوز نفهميده‌ بودم‌ كه‌ ايشان‌ اينجا چرا مي‌شينه‌، اينجا چرا نشسته‌ نمي‌شينه‌ پا مي‌شه‌ مي‌ره‌ بيرون‌، گفتم‌ شايد مثلا خيلي‌ از من‌ خوشش‌ نمي‌ياد مي‌ره‌ اونطرفها. چه‌ نكته‌اي‌ را مواظبند. و بحمد لله‌ اينجا لازم‌ است‌، حرف‌ پيش‌ آمد بايد بگه‌ ديگه‌ انسان‌، الحمد الله‌ اينها تربیتی‌ خود آقاي‌ فاني‌ است‌. تمام‌ فرزندانشون‌ تقريبا همينطورند. تنها ايشون‌ نيست‌ و پدر بايد اينطور باشه‌. پدر بايد فرزندش‌ را خوب‌ تربيت‌ كنه‌، نفعش‌ برمي‌ گرده‌ به‌ خودش‌. ما الحمد الله‌ بچه‌هاي‌ كم‌ سن‌تر از ايشان‌ داريم‌ كه‌ اينطوري‌ هستند. خدا را شكر. به‌ چهرة‌ شما كه‌ الان‌ دارم‌ نگاه‌ مي‌كنم‌ به‌ خدا قسم‌ اگر در بهشت‌ بودم‌ و به‌ شجرة‌ طوبي‌ نگاه‌ مي‌كردم‌ و به‌ آب‌ كوثر نگاه‌ مي‌كردم‌ اينقدر لذت‌ نمي‌بردم‌. خدا مي‌دونه‌ نمي‌خوام‌ براتون‌ تعريفتون‌ را بكنم‌، نه‌. خوشحالم‌ كه‌ يك‌ عده‌ پيدا شدند، فت‌ آمنوا بربهم‌. ايمان‌ به‌ پروردگارشون‌ پيدا كردند. هر چند روز يك‌ دفعه‌ كه‌ دفترهاشون‌ را مي‌يارن‌ به‌ من‌ مي‌دن‌ خدا مي‌دونه‌ شماها نمي‌دونيد چون‌ از هم‌ ديگر اطلاع‌ نداريد، غوغايي‌ است‌ در اين‌ دفترها، در اين‌ مطالب‌ من‌ خوابهاي‌ خوب‌ كه‌ يكيش‌، بعضي‌ از علماي‌ هفتاد ساله‌، هشتاد ساله‌ يعني‌ به‌ يكي‌ از اين‌ خوابها افتخار مي‌كنند كه‌ توي‌ كتابهاشون‌ نوشته‌اند. به‌ خدا قسم‌ اينها خيلي‌ قيمت‌ داره‌. وقتي‌ بدانيد كه‌ فتا، به‌ اونهايي‌ كه‌ در كتاب‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ فكر نكنيد كه‌ اونها محفوظ‌ نمي‌ماند، در كتاب‌ حضرت‌، آقاي‌ كي‌ و آقاي‌ كي‌؟

 خدا اينقدر مهربان‌ است‌، تو همين‌ قرآن‌، قرآن‌ كتاب‌ جاويد الهي‌ است‌ مي‌گه‌ وذكر في‌ كتاب‌ اسماعيل‌ انه‌ كان‌ الصادقه‌ فت‌ خيلي‌ مهمه‌ها شما ببينيد اگر من‌، مثلا من‌ يك‌ نويسندة‌ معمولي‌ اگر اسم‌ يك‌ كسي‌ را به‌ احترام‌ در كتابم‌ برده‌ باشم‌ شما مي‌بينيد اين‌ شخص‌ خيلي‌ افتخار مي‌كنه‌ خيلي‌ سرافراز است‌ و حال‌ اينكه‌ خوب‌ من‌ يك‌ نويسندة‌ معمولي‌ هستم‌. خدا سفارش‌ مي‌كنه‌ به‌ پيغمبر كه‌ اين‌ آيه‌ را يك‌ وقت‌ نيافته‌، وذكر في‌ الكتابي‌ اسماعيل‌ را ياد بكن‌. وذكر في‌ الكتاب‌ ابراهيم‌ مثلا، مريم‌، يونس‌. اينها را اسم‌ مي‌بره‌، احترامشون‌ مي‌كنه‌ انه‌ كان‌ صادقا فت‌ انه‌ كان‌ مخلصا، انه‌ كانا صديقا، افرادي‌ كه‌ حتي‌ بعضيهاشون‌ پيغمبر نبودند. يعني‌ نبي‌ بودند ولي‌ رسول‌ نبودند. مثل‌ لقمان‌، يك‌ سوره‌ به‌ نام‌ لقمان‌ هست‌ و لقد آتينا الكتاب‌ و الحكمه‌، حكمت‌ بهش‌ داديم‌، كلماتش‌ را نقل‌ كرده‌ خداي‌ تعالي‌، سخنانش‌ را براي‌ مردم‌ بيان‌ كرده‌ اون‌ هم‌ براي‌ امت‌ پيغمبر. بعد هم‌ با يك‌ احترامي‌ از او نام‌ برده‌. فكر نكنيد كه‌ من‌ همان‌ را مي‌گم‌، نه‌ شماها با اخلاص‌ باشيد، يك‌ كتابي‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ خواهد آورد، در عظمت‌، البته‌ در همان‌ محور قرآن‌ است‌، تفسير قرآن‌ است‌، خارج‌ از قرآن‌ نيست‌ و يك‌ كتابي‌ است‌ بسيار قطور كه‌ در نزد بقية‌ الله‌ است‌ اسامي‌ همة‌ شماها اگر يك‌ صفت‌ خوبي‌ لااقل‌ داشته‌ باشيد. انه‌ كان‌ صادقا وصف‌ لااقل‌. انه‌ كان‌ مخلصا با اخلاص‌ خودتون‌ را به‌ مقام‌ اخلاص‌ برسونيد خودتون‌ را به‌ مقام‌ توحيد برسونيد، خودتون‌ را به‌ مقام‌ كمالات‌ برسونيد، سستي‌ نكنيد، پيشرفتتون‌ را اهمييت‌ بديد. حركتي‌ داشته‌ باشيد. خداي‌ تعالي‌ حتي‌ اگر مثلا نستجيب‌ بالله‌ ايشون‌ فراموش‌ نمي‌كنه‌، ايشون‌ لسان‌ الله‌ است‌، ايشون‌ قلبش‌ مركز مشيت‌ خداست‌. حالا اگر رو فرض‌ محال‌ كه‌ ايشون‌ هم‌ فراموش‌ كنه‌، خدا مي‌گه‌ خداي‌ مهربان‌ اذكر في‌ الكتاب‌ آقاي‌ كي‌. كمالتون‌ انشاء الله‌ بيشتر باشه‌ و حي‌ لنا هميشه‌ اين‌ دعا بد نيست‌ ربنا آتنا من‌ لدنك‌ رحمه‌ و حي‌ لنا من‌ امرنا و شدا اين‌ دعايي‌ است‌، كه‌ حتي‌ توي‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ نماز هم‌ مي‌تونيد بخونيد، اين‌ از اون‌ ربنا آتنا في‌ الدنيا حسنه‌ و في‌ الاخرت‌ حسنه‌ براي‌ شماها لازمتر است‌. ربنا آتنا من‌ لدنك‌ رحمه‌ و حي‌ لنا من‌ امرنا لشدا. اين‌ را انشاء الله‌ كوشش‌ كنيد زياد بخونيد و انشاءالله‌ خداي‌ تعالي‌ مستجاب‌ كند.

 خوب‌ هم‌ كلام‌ خدا را شنيديد و هم‌ يك‌ مقداري‌ ما با زبان‌ الكنمون‌ براي‌ شما در يك‌ چند جمله‌اي‌ عرض‌ كرديم‌ و كوشش‌ بكنيد كه‌ در يك‌ روايت‌ داره‌ كه‌ اونقدري‌ كه‌ خدا بندگي‌ به‌ وسيلة‌ اتكا به‌ بدا مي‌شه‌ به‌ وسيلة‌ هيچ‌ چيز بندگي‌ نمي‌شه‌. و اون‌ همين‌ است‌ كه‌ همة‌ كارها مربوط‌ به‌ آيند دست‌ خداست‌. شما ول‌ كنيدها نه‌، شما بكنيد ولي‌ انشاء لله‌ را نه‌ لفظش‌ را معناش‌ را حقيقتش‌ را فراموش‌ نكنيد. هميشه‌ انشاء الله‌، انشاء الله‌ بگيد. (قطع‌ نوار) انسان‌ همة‌ كارها را مربوط‌ به‌ خدا بدونه‌ كارهاي‌ خودش‌ را هم‌ مربوط‌ به‌ خدا بدونه‌ كارهاي‌ بدش‌ را مربوط‌ به‌ خودش‌ بدونه‌.

 والسلات‌ و السلام‌ عليك‌ يا اباعبدالله‌، السلام‌ عليك‌ يابن‌ رسول‌ الله‌، السلام‌ عليك‌ ايها الشهيد، السلام‌ عليك‌ يا ايهاالغريب‌، السلام‌ عليك‌ ايها الامظلوم‌، السلام‌ عليك‌ يا ثارالله‌ وابن‌ ثاره‌، و الوتر الموتور، السلام‌ عليك‌ ارواح‌ التي‌ هلت‌ بفنائك‌، السلام‌ عليك‌ و علي‌ اخيك‌ ابوالفضل‌ العباس‌ ابن‌ امير المؤمنين‌. والسلام‌ عليك‌ و علي‌ اصغر و علي‌ اكبر. والسلام‌ عليك‌ يا مولاي‌ يابن‌ رسول‌ الله‌. السلام‌ عليك‌ يابن‌ امير المومنين‌، السلام‌ عليك‌ يا حسين‌ ابن‌ علي‌، يا رحمة‌ الله‌ الواسعه‌. يا باب‌ نجات‌ الامة‌، يا سفينة‌ النجات‌، يا علم‌ الهدي‌ يا مولا يا اباعبدلله‌. لقد عظمت‌ المصيبت‌. بك‌ علينا علي‌ جميع‌ الاهل‌ الاسلام‌ و جلت‌ و عظمت‌ مصيبتك‌ في‌ السماوات‌ علي‌ جميع‌ اهل‌ السماوات‌ و لعن‌ الله‌ امة‌ قتلتك‌ و لعن‌ الله‌ امة‌ ظلمتك‌ و لعن‌ الله‌ امة‌ سمعت‌ بذلك‌ و رضيت‌ به‌. يا مولاي‌ يا ابا عبد الله‌. قتلوك‌ يا سيدي‌ و ما عرفوك‌. قتلوك‌ يا سيدي‌ عطشانا. قتلوك‌ يا ابا عبد الله‌ و ما علي‌ فيه‌. السلام‌ عليك‌ يا مولاي‌ و رحمة‌ الله‌ و بركاته‌.

 

۲۷ ذی القعده ۱۴۱۳- ۳۰ اردیبهشت ۱۳۷۲ – تفسیر سوره ماعون

 تفسير سورة‌ ماعون‌. 30 ارديبهشت‌ 1372

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 ارايت‌ الذي‌ يكذب‌ بالدين‌، فذالك‌ الذي‌ يدعوا اليتيم‌. و لا يحض‌ علي‌ طعام‌ المسكين‌. فويل‌ للمصلين‌. الذينهم‌ عن‌ صلاتهم‌ ساهون‌. الذينهم‌ يراعون‌ و يمنعوا الماعون‌. اين‌ سورة‌ مباركه‌ خطاب‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ است‌ در خطابات‌ قرآن‌ معمولا اينطور است‌ كه‌ از باب‌ اياك‌ نسنعي‌ يا جاره‌ ، يعني‌ به‌ پيغمبر خطاب‌ شده‌ ولي‌ منظور همة‌ مردمند. اين‌ كمال‌ صمييت‌ را مي‌رساند. انسان‌ تو هر مجلسي‌ كه‌ نشسته‌ باشد مي‌خواد صحبت‌ كنه‌ يك‌ كسي‌ را كه‌ بيشتر دوست‌ داره‌ و به‌ اون‌ نگاه‌ مي‌كنه‌ و او را مورد خطاب‌ قرار مي‌ده‌ تا ديگران‌ هم‌ گوش‌ بدن‌.

 خداي‌ تعالي‌ بقدري‌ با عظمت‌ است‌ كه‌ بشر، هيچ‌ يك‌ از افراد بشر، لياقت‌ اينكه‌ مورد خطاب‌ پروردگار واقع‌ بشند ندارند. همسخن‌ و هم‌ صحبت‌ با خدا پيغمبر اكرم‌ است‌. نهايتا اگر انسان‌ در مراحل‌ ايمان‌ قدم‌ گذاشت‌ و اقتدا به‌ پيغمبر اكرم‌ كرد و آيينة‌ تمام‌ نماي‌ رسول‌ اكرم‌ شد ممكن‌ است‌ به‌ او هم‌ خطاب‌ بشود كه‌ اني‌ مومن‌ يا ايها الذين‌ آمنوا اين‌ كساني‌ كه‌ ايمان‌ آورديد زياد در قرآن‌ هست‌، خدا باهاشون‌ حرف‌ زده‌ منتهي‌ باز هم‌ بوسيلة‌ پيغمبر اكرم‌. و اگر در سور قرآن‌ هست‌ كه‌ خطاب‌ به‌ كفار است‌ مي‌بينيم‌ باز خطاب‌ به‌ پيغمبره‌ قل‌ يا ايها الكافرون‌ هر كسي‌ لياقت‌ ندارد كه‌ خدا او را مورد خطاب‌ قرار بدهد. عظمت‌ شان‌ رسول‌ اكرم‌ است‌ كه‌ اون‌ حضرت‌ با خدا هم‌ سخن‌ است‌. ائمة‌ اطهار هم‌ همينطورند. اونها بايد دعا بكنند با خدا حرف‌ بزنند خدا با اينها حرف‌ مي‌زند. مي‌گن‌ يك‌ كتاب‌ از طرف‌ خدا براي‌ بشر آمد يك‌ كتاب‌ هم‌ از طرف‌ بشر به‌ سوي‌ خدا رفت‌ كه‌ قرآن‌ از طرف‌ خدا در اسلام‌ به‌ بشر نازل‌ شده‌ و ادعيه‌ را بايد گفت‌ بطور كلي‌ والا اين‌ مطلب‌ را دربارة‌ صحيفة‌ سجاديه‌ گفته‌اند ولي‌ خوب‌ تمام‌ ادعية‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ عليهم‌ السلام‌ از جانب‌ بشر است‌ كه‌ بسوي‌ خدا رفته‌ ولي‌ چه‌ بشري‌؟ اون‌ بشري‌ كه‌ اگر بنا بود خدا مجسم‌ بشود و اين‌ مسئله‌ محال‌ نبود خاندان‌ عصمت‌ اين‌ چهارده‌ نور پاك‌ اينها بودند. كه‌ الحمد الله‌ الذي‌ نوم‌ علينا بحكام‌ مقامه‌ لوكان‌ هذا في‌ المكان‌. بنابر اين‌ ارايت‌ الذي‌ يكذب‌ بالدين‌ خطاب‌ به‌ رسول‌ اكرم‌ است‌ از باب‌ انس‌ پروردگار با پيغمبر. از باب‌ اهمييت‌ و عظمت‌ رسول‌ اكرم‌ در محضر پروردگار. و لذا مي‌فرمايد ارايت‌ الذي‌ يكذب‌ بالدين‌ اي‌ پيغمبر آيا مي‌بيني‌ كسي‌ كه‌ تكذيب‌ مي‌كند به‌ دين‌؟ دين‌ قابل‌ تكذيب‌ نيست‌. دين‌ قابل‌ تكذيب‌ نيست‌ انسان‌ نمي‌شه‌ باشد و دين‌ نداشته‌ باشد. بالاخره‌ يك‌ راهي‌ يك‌ روشي‌ يك‌ برنامه‌اي‌. حيوانات‌ حتي‌ حشرات‌ اينها يك‌ قوانيني‌ در بينشون‌ وجود دارد كه‌ اينها را تنظيم‌ كرده‌. زنبور عسل‌ يك‌ قوانيني‌ در كندو و لانة‌ او وجود دارد كه‌ هيچ‌ يكيشون‌ از اون‌ قوانين‌ تخطي‌ نمي‌كنند. اگر دقت‌ بشود در تمام‌ موجوداتي‌ كه‌ در عالم‌ هست‌ يك‌ نظامي‌ يك‌ قوانيني‌ بايد حكومت‌ كنه‌. هر دسته‌ و جمعيتي‌ كه‌ از نظم‌ و قانون‌ و دين‌ خارج‌ باشند موجود فاسدي‌ هستند كه‌ هيچ‌ ارزش‌ ندارند.

 اين‌ افلاك‌ كه‌ هست‌ اينها خود قوانيني‌ دارد، يك‌ نظمي‌ دارد والا اين‌ همه‌ كرات‌ اين‌ همه‌ ستارگاني‌ كه‌ هست‌، اينها اگر بنابود نظم‌ و قانون‌ نمي‌داشتند دائما با يكديگر تصادف‌ مي‌كردند و همانطوري‌ كه‌ ما يك‌ قوانيني‌ براي‌ ماشينهايي‌ كه‌ توي‌ خيابان‌ راه‌ مي‌رن‌ تعيين‌ نشده‌ باشه‌ صدها تصادف‌ بوجود مي‌ياد. همينطور در عالم‌ افلاك‌ هم‌ اگر قانوني‌ نبود صدها تصادف‌ بوجود مي‌آمد. و همة‌ اشياء از بين‌ مي‌رفتند و اون‌ نظم‌ خاصي‌ كه‌ از نظر منجمين‌ مي‌گن‌ تا سيصد سال‌ آينده‌ را ما مي‌توانيم‌ كسوف‌ و خسوف‌ را پيش‌ بيني‌ كنيم‌ يعني‌ اگر سيصد سال‌ بعد در فلان‌ دقيقه‌ و ثانيه‌ بنا است‌ ماه‌ بگيرد يا خورشيد بگيرد اونقدر اين‌ افلاك‌ منظم‌ حركت‌ مي‌كند كه‌ امروز يك‌ منجم‌ مي‌تواند روي‌ حساب‌ و روي‌ نظم‌ سيصد سال‌ بعد را از نظر ماه‌ گرفتن‌ يا خورشيد گرفتن‌ پيش‌ بيني‌ كند. ببينيد چقدر عالم‌ منظم‌ است‌. قانون‌ چطور بر همة‌ عالم‌ تكريم‌ حاكمه‌؟ بر تكوينيات‌ قانون‌ حاكمه‌. بر تمام‌ گياهان‌ قانون‌ حاكمه‌. گياهان‌ مختلفي‌ هستند، حالا بحث‌ اين‌ است‌ كه‌ قوانين‌ چطور بر يك‌ يك‌ از موجودات‌ طبيعت‌ حاكمه‌ اين‌ يك‌ بحث‌ بسيار مفصلي‌ دارد. قانون‌ بر حيوانات‌ و حشرات‌ حاكمه‌. تنها جايي‌ كه‌ قانون‌ يك‌ خرده‌اي‌ به‌ اصطلاح‌ نمي‌تونه‌ صد در صد حاكم‌ باشد اين‌ بشر با عقله‌. بشر با عقل‌.

 يعني‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ بشر احترام‌ كرده‌، گفته‌ تو عقل‌ داري‌ بهت‌ عقل‌ مي‌دم‌. اختيار هم‌ بهت‌ مي‌دم‌ از اختيار خودت‌ استفاده‌ كن‌ و قانون‌ الهي‌ را عمل‌ كن‌ از اختيار خودت‌. والا نمي‌شه‌ بدون‌ قانون‌ و دين‌، دين‌ ضمنا ممكن‌ است‌ تو ذهنا يك‌ معناي‌ خاصي‌ داشته‌ باشد دين‌ يعني‌ راه‌ و روش‌ نظم‌ و قانون‌. برنامة‌ زندگي‌، برنامة‌ رسيدن‌ به‌ كمالات‌، برنامة‌ رسيدن‌ به‌ حقايق‌، برنامة‌ رسيدن‌ به‌ خدا و بهشت‌. اين‌ را مي‌گن‌ دين‌. مجموعة‌ اين‌ قوانين‌ را مي‌گن‌ دين‌. انسان‌ نمي‌تونه‌ از داشتن‌ دين‌ فارغ‌ بشه‌. نه‌ انسان‌ هيچ‌ موجودي‌ در عالم‌ حتي‌ اتم‌.

 اتم‌ كه‌ ريزترين‌ و كوچكترين‌ موجودات‌ عالم‌ هستي‌ است‌ قانوني‌ دارد نظمي‌ دارد و بعد هم‌ سلول‌ كه‌ واحد جاندار و كوچكترين‌ واحد عالم‌ طبيعت‌ است‌. همة‌ اينها قانون‌ دارند همة‌ اينها دين‌ دارند. همة‌ اينها برنامه‌ دارند و هيچ‌ يك‌ از اينها از برنامة‌ خودشون‌ تخطي‌ نمي‌كنند. اگر يك‌ اتم‌ كوچك‌ از برنامة‌ اينكه‌ هسته‌ در وسط‌ واقع‌ شده‌ والكترونها در اطراف‌ مي‌چرخند اگر تخطي‌ بكنند اون‌ انفجارهاي‌ فوق‌ العادة‌ اتمي‌ بوجود مي‌ياد كه‌ مخرب‌ شايد يك‌ شهر هيروشيما مي‌شه‌.

 همه‌ بايد تحت‌ نظام‌ باشند. بدترين‌ انسانها اون‌ كسي‌ است‌ كه‌ از قانون‌ طبيعت‌ از قانون‌ تكريم‌ از قانون‌ الهي‌ از دين‌ از قانون‌ تخطي‌ كند و بدتر از اون‌ مي‌دونيد چيه‌؟ كه‌ بگه‌ دين‌ درست‌ نيست‌. ارايت‌ الذي‌ يكذب‌ بالدين‌. مثل‌ شما مثل‌ به‌ بگيد به‌ يك‌ نفر يك‌ عده‌ هستند كه‌ انسانيت‌ را قبول‌ ندارند. مي‌گن‌ انسانيت‌ يعني‌ چي‌؟ خوبي‌ يعني‌ چي‌؟ خيلي‌ جاي‌ تعجبه‌. ارايت‌ الذي‌ يكذب‌ بالدين‌. مي‌بيني‌ پيغمبر كساني‌ كه‌ اينها دين‌ را تكذيب‌ مي‌كنند خيلي‌ جاي‌ تعجب‌ است‌. كدام‌ عاقل‌ هست‌ كه‌ بگه‌ قانون‌ نبايد باشه‌. كدام‌ انسان‌ با شعور است‌، با شعور كه‌ بگه‌ قانون‌ لازم‌ نيست‌. و بگه‌ قانون‌ درست‌ نيست‌. دين‌ نمي‌خواييم‌. اگر زنبور عسل‌ قانون‌ نمي‌داشت‌، روش‌ نمي‌داشت‌، دين‌ نمي‌داشت‌ به‌ شما عسل‌ نمي‌داد و اگر هر موجودي‌ اساسا بحثشون‌ را نمي‌تونم‌ الان‌ مفصلا عرض‌ كنم‌ و الا در هر يك‌ از موجودات‌ عالم‌ هستي‌ دين‌، دين‌ كه‌ مي‌گم‌ باز به‌ همون‌ معناي‌ قوانيني‌ كه‌ خدا براي‌ اونها تعليم‌ كرده‌. اگر دين‌ نبود هيچي‌ نبود، هيچي‌. اساسا بهم‌ مي‌خورد تمام‌ عالم‌ هستي‌. همه‌ بايد طابع‌ قانون‌ باشند، طابع‌ دين‌ باشند. و مسخره‌ترين‌ افراد اون‌ كسي‌ است‌ كه‌ بگه‌ دين‌ لازم‌ نيست‌. يك‌ وقتي‌ نمي‌دونم‌ حضرت‌ آيت‌ الله‌ راضي‌ كه‌ در مجلس‌ تشريف‌ دارن‌ يادشون‌ هست‌ يا نه‌ من‌ و ايشان‌ در گرگان‌ بوديم‌ يك‌ طبيبي‌ اعلاميه‌ داده‌ بود يك‌ دكتري‌ اعلاميه‌ داده‌ بود وقتي‌ كه‌ طبيب‌ و مهندس‌ و امثال‌ اينها از دين‌ فاصله‌ داشته‌ باشند اينجوري‌ مي‌شه‌ كه‌ من‌ شيعه‌ بودم‌ بعد ديدم‌ كمال‌ بيشتر در مذهب‌ اهل‌ سنت‌ است‌ سني‌ شدم‌، بعد ديدم‌ كمال‌ بيشتر در مذهب‌ بهائيت‌ است‌ بهايي‌ شدم‌، من‌ به‌ حاج‌ آقا گفتم‌ اين‌ وضعي‌ كه‌ ايشان‌ داره‌ مي‌گه‌ همين‌ روزهاست‌ كه‌ اعلامية‌ ديوانه‌ شدن‌ خود را صادر مي‌كنه‌ و واقعا هم‌ همينطور شد. اين‌ آقا بعد از چند روز ديوانه‌ شد و بردنش‌ تيمارستان‌. بعدش‌ گفته‌ بود حالا مي‌فهمم‌ بي‌ ديني‌، و آزاد بودن‌ اين‌ كمال‌ بيشتره‌. اين‌ جمله‌ را نوشته‌ و اعلاميه‌ داده‌ بود.

 حالا گاهي‌ مي‌شه‌ كه‌ واقعا اينطوره‌ كه‌ انسان‌ پست‌، انسان‌ هرزه‌، انسان‌ بي‌ عقل‌، انساني‌ كه‌ تحت‌ تاثير چه‌ عرض‌ كنم‌ پستيها واقع‌ مي‌شه‌ اين‌ راه‌ را معكوس‌ مي‌ره‌. تنزل‌ مي‌كنه‌. اول‌ شيعه‌ بوده‌ چون‌ پدر و مادرش‌ شيعه‌ بودن‌، بعد شده‌ سني‌ بعد شده‌ بهايي‌ بعد شده‌ بي‌ دين‌ بعد هم‌ تو دارالمجانين‌ بعدش‌ ديگه‌ ما نفهميديم‌ چي‌ شد.

 ارايت‌ الذي‌ يكذب‌ بالدين‌. مسخره‌ است‌. مي‌بينيد بعضيها چطور تكذيب‌ مي‌كنند به‌ دين‌. قبيلش‌ همان‌ افرادي‌ هستند كه‌ رسما مي‌گن‌ ما دين‌ را قبول‌ نداريم‌. اونها خيلي‌ احمقند. هم‌ المستنفره‌. چون‌ خدا گفته‌ من‌ ديگه‌ احترام‌ بيشتري‌ براي‌ اين‌ افراد نمي‌گذارم‌ اينها خري‌ هستند كه‌ داراي‌ نفرتند. ارايت‌ الذي‌ يكذب‌ بالدين‌. اگر آمد و انسان‌ حتي‌ يك‌ دونه‌ از قوانين‌ الهي‌ را، منكر شد. كه‌ قانون‌ الهي‌ باشه‌، ثابت‌ باشه‌ كه‌ قانون‌ الهي‌ است‌ اين‌ آدم‌ در رديف‌ سگ‌ و خوك‌ قرار مي‌گيره‌ بگه‌ من‌ نماز را قبول‌ ندارم‌. همة‌ مراجع‌ فتوا دادند كه‌ اين‌ شخص‌ نجس‌ است‌، زنش‌ طلاق‌ نمي‌خواد همانجا جدا بشه‌، اموالش‌ هم‌ مال‌ خودش‌ نيست‌ بدن‌ به‌ ورثه‌اش‌. لختش‌ كنن‌ برد رد كارش‌. هواستون‌ جمع‌ باشه‌ بعضي‌ از وقتها كه‌ عصباني‌ مي‌شيد دور و بر دين‌ نياييد. اين‌ حريم‌ را حفظ‌ كنيد. گاهي‌ بعضي‌ از، واقعا خانمهاي‌ متدين‌ اينها يك‌ مقداري‌ ناراحتند دين‌ را كار نداشته‌ باشيد هر چي‌ مي‌خواييد فحش‌ بديد با اينكه‌ المومن‌ لا يكون‌ فحاش‌ و الا صبادا از دو لب‌ مومن‌ فحش‌ بيرون‌ نمي‌ياد. اما حالا به‌ هر مي‌خواي‌ به‌ هر جاي‌ ديگه‌ فحش‌ بدي‌ بده‌. يك‌ نفري‌ يكي‌ از مراجع‌ بزرگان‌ مي‌گفت‌ آقا ما تو مدرسه‌ بوديم‌ طلبه‌ بوديم‌ نصف‌ شب‌ يك‌ طلبه‌اي‌ آمد هر چي‌ مي‌تونست‌ فحش‌ مي‌داد مي‌گفتيم‌ به‌ كي‌ فحش‌ مي‌دي‌؟ مي‌گفت‌ من‌ به‌ اصطلاح‌ مطلب‌ زبان‌ خودش‌ را پيدا مي‌كنه‌.گفتند چرا اين‌ كار را مي‌كني‌ گفت‌ من‌ روزها محدود هستم‌ خوب‌ نمي‌تونم‌ به‌ مردم‌ فحش‌ بدم‌ اينجوري‌ بعضيها اصلا مرضه‌ فحش‌ مي‌دن‌. خوب‌. ولي‌ دور و بر دين‌ نياييد نگيد من‌ قبول‌ ندارم‌. خوب‌ اين‌ انسان‌ را كافر مي‌كنه‌ دوم‌ هيچ‌ وقت‌ خداي‌ نكرده‌، يك‌ گناهي‌ را دائما نكنيد. گناهي‌ دائمي‌ ولو كوچك‌ باشه‌ اين‌ ضررش‌ بيشتر است‌ تا گناهاني‌ كه‌ دائمي‌ نيست‌. در كارهاي‌ مستحب‌ هم‌ همينطوره‌ها يك‌ مستحبه‌ دائمي‌ ارزشش‌ بيشتر از اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ مثلا يك‌ شب‌ بره‌ تا صبح‌ تو حرم‌ بمونه‌ يك‌ شب‌ هم‌ نماز صبحش‌ را يعني‌ ديدين‌ زياد شب‌ جمعه‌ رفته‌ تا صبح‌ تو حرم‌ مانده‌ شب‌ شنبه‌ نماز صبحش‌ را هم‌ غذا كرده‌. اين‌ خدا رحمت‌ كند استاد ما مي‌فرمود كه‌ اين‌ مثل‌ اين‌ است‌ كه‌ يك‌ شب‌ انسان‌ ده‌ دست‌ چلوكباب‌ به‌ زور بخورد چون‌ به‌ زور مي‌خورد به‌ زور توي‌ حرم‌ مي‌موند. من‌ يك‌ نفر را ديده‌ بودم‌ هي‌ مي‌رفت‌ آب‌ به‌ صورتش‌ مي‌زد مي‌آمد باز چرتش‌ مي‌گرفت‌. و يك‌ شب‌ هم‌ اصلا غذا نخوره‌، هر دو شبش‌ ضرر داره‌. براي‌ روح‌ انسان‌ ضرر داره‌. انسان‌ بايد يك‌ چند تا كار مستحب‌ را انتخاب‌ كنه‌ در روايت‌ داره‌ كه‌ اقلا يك‌ سال‌ ادامه‌ بده‌. در روايت‌ است‌ خيلي‌ هم‌ سبك‌ راحت‌، آسان‌.

 يك‌ وقت‌ خداي‌ نكرده‌ نكنه‌ كه‌ يك‌ گناهي‌ را دائما انجام‌ بده‌. اين‌ دائميش‌ خيلي‌ ضرر داره‌. خيلي‌ ضرر داره‌. چون‌ كم‌ كم‌ بدي‌ اين‌ گناه‌ از ذهنش‌ مي‌ره‌ كم‌ كم‌ عادي‌ مي‌شه‌ اين‌ در باطنش‌ اثر مي‌گذاره‌ و شب‌ اول‌ قبر همه‌ پاپيچش‌ مي‌شه‌. و كوشش‌ بكنيد قوانين‌ الهي‌ را محكم‌ نگه‌ بداريد. و من‌ يسعد حدود الله‌ ببينيد اونهايي‌ كه‌ تعدي‌ به‌ حدود خدا مي‌كنند. حدود الهي‌، دستورات‌ الهي‌ است‌. مواظبت‌ كنيد تعدي‌ به‌ حدود الهي‌ نكنيد. گناه‌ به‌ هيچ‌ وجه‌، ترك‌ واجبات‌ به‌ هيچ‌ وجه‌. حالا نمي‌خواي‌ به‌ كمال‌ برسي‌ اقلا واجباتت‌ را انجام‌ بده‌، محرمات‌ را ترك‌ كن‌. ارايت‌ الذي‌ يكذب‌ بالدين‌ مي‌بيني‌ پيغمبر بعضيها هستند كه‌ تكذيب‌ به‌ دين‌ مي‌كنند. و اينقدر وجدانشون‌ را از دست‌ دادن‌ چون‌ بدترين‌ چيز براي‌ يك‌ انسان‌ همين‌ يعني‌ اگر كسي‌ وجدانش‌ را از دست‌ داده‌ باشه‌ همين‌ است‌ كه‌ تكذيب‌ به‌ دين‌ مي‌كند. اگر ما حتي‌ شامل‌ يك‌ عده‌ هم‌ مي‌شه‌. ما براي‌ تزكية‌ نفس‌ برنامه‌ نمي‌خواييم‌، يادمون‌ مي‌دن‌ راه‌ و روش‌ نمي‌خواييم‌، استادي‌ نمي‌خواييم‌. اينها همش‌ ضعيف‌ منتهي‌ تكذيب‌ به‌ دين‌ است‌. ارايت‌ الذي‌ يكذب‌ بالدين‌ چطور شد براي‌ با سواد شدن‌ الف‌ با را مي‌خواي‌ ياد بگيري‌ الف‌ با بايد يك‌ نفر، منتظر مي‌شن‌ بچه‌ هفت‌ ساله‌ بشه‌ مي‌فرستنش‌ مدرسه‌. چرا براي‌ تهذيب‌ نفس‌، تزكية‌ نفس‌، كمالات‌ روحي‌ اين‌ كه‌ همة‌ مردم‌ را بدبخت‌ كرده‌، در اثر، بدبختي‌ همة‌ مردم‌ بدون‌ استثنا اين‌ را بدونيدها همة‌ بدبختيها مربوط‌ به‌ نبودن‌ تزكية‌ نفس‌ است‌. همين‌ كه‌ صدام‌ مي‌دونست‌ اينطور ظلم‌ كرد و اينطور آدم‌ كشي‌ كرد مال‌ اين‌ است‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ ندارد.

 قد افلح‌ من‌ زكي‌ را نكرده‌. منتهي‌ او دستش‌ بازتر بود قدرتش‌ بيشتر بود، ماها دستمون‌ بسته‌تر است‌ قدرتمون‌ هم‌ كمتر است‌. والا فرقي‌ نداره‌ تو كه‌ تزكية‌ نفس‌ نكرده‌ باشي‌ كار باطل‌ زياد مي‌كني‌. كارت‌ هم‌ به‌ جايي‌ مي‌رسه‌ مثل‌ حجاج‌ بن‌ يوسف‌ لعنت‌ الله‌ عليه‌ به‌ جايي‌ مي‌رسه‌ كه‌ مي‌گي‌ اگر در مقابل‌ من‌ يك‌ كسي‌ كشته‌ نشده‌ و توي‌ خونش‌ دست‌ و پا نزنه‌ من‌ نمي‌تون‌ غذا بخورم‌. من‌ غذا به‌ ذائقه‌ام‌ شيرين‌ نمي‌ياد. ببينيد چقدر انسان‌ بايد اهمييت‌ بده‌ اين‌ مسائل‌ را. ارايت‌ الذي‌ يكذب‌ بالدين‌ فذالك‌ الذي‌ يدعوا اليتيم‌. در هيچ‌ عالمي‌ در هيچ‌ دنيايي‌ در هيچ‌ جمعيتي‌ در هيچ‌ قومي‌ پيدا نمي‌شه‌ كساني‌ كه‌ بگن‌ يتيم‌ را مي‌شه‌ اذيت‌ كرد. بشه‌ اذيت‌ كرد، ظلم‌ به‌ يتيم‌ مي‌شه‌ كرد. يتيم‌ براي‌ اينكه‌ اين‌ مظلوم‌ترين‌ موجوداته‌. پشت‌ و پناهش‌ را از دست‌ داده‌ آينده‌اش‌ مجهوله‌. پدر نداره‌ مادر نداره‌ مثلا خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كه‌ اينها وا مي‌گذارند يتيم‌ را، به‌ يتيم‌ نمي‌رسند. همينهايي‌ كه‌ به‌ يكذب‌ بالدين‌ چون‌ يكي‌ از قوانين‌ مهم‌ اسلام‌ چيه‌؟ اين‌ است‌ كه‌ فام‌ اليتيم‌ فلا تقهر يتيم‌ را مقهور خودت‌ قرار نده‌. نگو اون‌ بچة‌ يتيم‌ است‌ بياد خونة‌ ما هم‌ كار كنه‌ هم‌ ما هم‌ يك‌ لقمه‌ نان‌ بهش‌ مي‌ديم‌. در صدر اسلام‌ يتيم‌ خانه‌ نبود مردم‌ مسلمان‌ بچه‌هاي‌ يتيم‌ را مثل‌ برادر و خواهر خودشون‌ بهتر از فرزندان‌ خودشون‌ اداره‌ اشان‌ مي‌كردند. بچه‌هاي‌ يتيم‌ را مي‌آوردند در منزل‌ و اونقدر احترام‌ مي‌كردند كه‌ وقتي‌ مثلا فرض‌ كنيد يك‌ كسي‌ ديگري‌ مي‌خواست‌ اونها را از اونجا ببره‌، مادر بزرگي‌، پدر بزرگي‌ حاضر نبودند بروند. مهرباني‌ بايد كرد. فام‌ اليتيم‌ فلا تقهر. به‌ مال‌ يتيم‌ نزديك‌ نشيد مال‌ يتيم‌ بايد محفوظ‌ بمانه‌. مردم‌ مسلمان‌ از بيت‌ المالشون‌ بدن‌ اين‌ يتيم‌ بخوره‌ اگر اين‌ سيد است‌ از سهم‌ سادات‌ چون‌ يك‌ مصرف‌ مهم‌ سهم‌ سادات‌ مال‌ يتيم‌ است‌ حالي‌ يتيم‌ هست‌ كه‌ يك‌ ميليون‌،ده‌ ميليون‌ ثروت‌ داره‌ ولي‌ كنار گذاشته‌ دست‌ نمي‌خواد بزنه‌. چون‌ يك‌ مصرف‌ خمس‌ مال‌ يتيم‌ است‌.  اينجا ميگه‌ و اعلموا انما غنمتم‌ من‌ شي‌ء و ان‌ لله‌ خمسه‌ و للرسول‌ و لذي‌ القربي‌ و اليتاما و المساكين‌ و ابن‌ السبيل‌. مسكين‌ و يتيم‌ و ابن‌ سبل‌. در يتيم‌ از سادات‌ شرطش‌ استحقاق‌ نيست‌. اموال‌ يتيم‌ را حفظ‌ كنيد و لا تقربوا مال‌ اليتيم‌. نزديك‌ مال‌ يتيم‌ نشيد و بگذاريد در زندگي‌ خودش‌ بمانه‌ و خرجش‌ را بديد از خمس‌ البته‌ ساداتشون‌ را از سهم‌ سادات‌ تا آن‌ وقتي‌ كه‌ به‌ حد تكليف‌ رسيد اموالشون‌ را بهشون‌ تحويل‌ بديد. اگر غير سيده‌ از زكات‌. به‌ مال‌ يتيم‌ نزديك‌ نشيد. حالا البته‌ مسائلش‌ در رساله‌هاي‌ عمليه‌ هست‌. من‌ نمي‌خوام‌ اينجا براي‌ شما مسئله‌ بگم‌. مي‌خوام‌ اين‌ آيه‌ را، يك‌ عده‌ هستند همانهايي‌ كه‌ تكذيب‌ به‌ دين‌ مي‌كنند، يدع‌ اليتيم‌، يتيم‌ را وامي‌گذارند. بر همة‌ مسلمانها واجب‌ است‌ كه‌ اگر يتيمي‌ را ديدند پذيرائيش‌ كنند. نگهداريش‌ كنند. احترامش‌ كنند. مقهور خودشون‌ قرارش‌ ندهند. مقهور يعني‌ نگيد حالا، ما كه‌ مشت‌ نزديم‌ توي‌ سر يتيم‌. نه‌. حتي‌ انسان‌ نبايد او را بياره‌ توي‌ خانه‌ خانه‌ شاگردش‌ كنه‌. خوب‌ چيكارش‌ كنيم‌؟ بيار احترامش‌ كن‌، توي‌ اطاق‌ مهمانخانه‌ات‌ بنشانش‌، دست‌ به‌ سينه‌ پهلوش‌ وايستا، بعله‌، بعله‌، ما! بعله‌ شما. اگر مي‌خواي‌ مقرب‌ خدا باشي‌. دست‌ به‌ سينه‌ در مقابلش‌ بايست‌. غذاش‌ را مرتب‌ بيار، خلاصه‌ بهش‌ محبت‌ كن‌. وادارش‌ كن‌ بره‌ مدرسه‌ درس‌ بخوانه‌، داراي‌ كمالات‌ بشه‌ تا به‌ حد تكليف‌ برسه‌. بعد كه‌ به‌ حد تكليف‌ رسيد، آنوقت‌ اگر مالي‌ داره‌ در اختيارش‌ بگذار. وجدان‌ انسان‌ اين‌ را ميگه‌ها، فطرت‌ انسان‌. شما نگيد كه‌ دستور خداست‌، نه‌. فطرت‌ ميگه‌. فطرت‌ انسان‌ اگر زنده‌ باشه‌ نه‌ تكذيب‌ به‌ دين‌ ميكنه‌ نه‌ يدع‌ اليتيم‌. فذلك‌ التي‌ يدع‌ اليتيم‌ و لا يهض‌ علي‌ طعام‌ المسكين‌. مردم‌ را وادار به‌ اينكه‌ به‌ مساكين‌ برسند و به‌ آنها طعام‌ بدهند نميكنه‌. خودش‌ كه‌ كاري‌ انجام‌ نميده‌ اين‌ كار را هم‌ نميكنه‌. مسكين‌ كيه‌؟ مسكين‌ كه‌ زيادند در آيات‌ قرآن‌. هم‌ در خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ اعراف‌، هم‌ در آيات‌ خمس‌ هست‌، هم‌ در اينجا مثلا هست‌. مسكين‌ كيه‌؟ مسكين‌ از مسكنت‌ مي‌آد. يعني‌ كسي‌ كه‌ بهش‌ مسكنتي‌ خورده‌. سكوني‌ خورده‌، مونده‌، اينجور معنا را گاهي‌ خوب‌ متوجه‌ ميشيد. مونده‌. توي‌ كار خودش‌ مانده‌. شكستي‌ در زندگيش‌ وارد شده‌، يك‌ اشكالي‌ پيدا شده‌ نميتونه‌ ثروتي‌ داشته‌ باشه‌ زندگيش‌ را اداره‌ كنه‌. حالا يا يك‌ مرضي‌ پيدا كرده‌، يا وضع‌ ماديش‌ بهم‌ خورده‌، يا طلبكارهاي‌ بي‌ انصاف‌ از مثلا فرض‌ كنيد كه‌ ربا گرفتن‌ دريغ‌ نكردند و صد هزار تومان‌ كه‌ گرفته‌، مثلا يك‌ ميليون‌ تومان‌ ازش‌ فرع‌ گرفتند و پدرش‌ را در آوردند. بهرحال‌ البته‌ اگر مقصر باشه‌، بايد يك‌ مقدار تنبيه‌ بشه‌. حالا بهرحال‌ مسكين‌ كسي‌ است‌ كه‌ يك‌ مسكنتي‌ بهش‌ خورده‌. اين‌ در آيات‌ و روايات‌ اگر سيد نباشه‌ مشمول‌ زكاته‌. اگر سيد باشه‌ مشمول‌ خمسه‌. اگر كه‌ باصطلاح‌ در بين‌ مردم‌ باشه‌ بايد به‌ او كمك‌ كرد. و لا يهض‌ علي‌ طعام‌ المسكين‌. ببينيد اينها همه‌اش‌ مسائل‌ وجدانيه‌. خدا نميگه‌ كه‌، در اين‌ آيات‌ نمي‌فرمايد كه‌ دين‌ را تكذيب‌ نكنيد. تحميلي‌ نيست‌. نمي‌فرمايد كه‌ در اين‌ آيات‌ كه‌ به‌ يتيم‌ مثلا توجه‌ كنيد. به‌ پيغمبر ميگه‌ مي‌بيني‌! چه‌ موجوداتي‌ اينها شدند! چقدر بدبخت‌ شدند در اثر تنزل‌! در اثر حيوانيت‌ كه‌ يكذب‌ بالدين‌. ارايت‌ الذي‌ يكذب‌ بالدين‌. يدع‌ اليتيم‌ و لا يهض‌ علي‌ طعام‌ المسكين‌. خيلي‌ عجيبه‌. يعني‌ اينها از اموري‌ است‌ كه‌ وجداني‌ است‌. خوب‌ دقت‌ كنيد اين‌ عرايض‌ مرا. اينها يك‌ كارهايي‌ است‌ كه‌ هر انساني‌ بايد بكنه‌ و اگر نكرد به‌ پيغمبر اكرم‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كه‌ مي‌بيني‌ اينها را!

 مثل‌ اينكه‌ يك‌ عده‌اي‌ ميگن‌ كه‌، يك‌ قضيه‌اي‌ نقل‌ مي‌كنند حالا شايد هم‌ رمان‌ باشه‌ شايد هم‌ واقعيت‌ داشته‌ باشه‌. اما بيشتر واقعيت‌ داره‌ كه‌ بلوهري‌ بود و يوذاسف‌. بلوهر وزيره‌، يوذاسف‌ شاهه‌. شاه‌ بي‌ بند و بار و بد مست‌ و بي‌ توجه‌ به‌ عدالت‌. بلوهر يك‌ وزير حكيم‌ عاقل‌. يك‌ شب‌ به‌ يوذاسف‌ گفت‌ كه‌ بيا بريم‌ توي‌ شهر بگرديم‌. ببينيم‌ چه‌ بر مردم‌ ميگذره‌. مشغول‌ گردش‌ شدند ديدند كه‌ يك‌ جائي‌ يك‌ زميني‌ را كنده‌ يك‌ نفر، آن‌ زير، يك‌ پيرمرد، يك‌ آدم‌ كثيف‌ مسن‌، يك‌ پيرزن‌ هم‌ هست‌ پهلوش‌ و اين‌ سرگين‌ حيوانات‌ را جمع‌ كرده‌، براي‌ خودش‌ تكيه‌ گاه‌ و مخده‌ درست‌ كرده‌. يك‌ جمجمة‌ انساني‌ را هم‌ اين‌ ظرف‌ شرابشه‌. يك‌ قدري‌ شراب‌ اين‌ تو. مشغول‌ كيف‌ كردنند. يوذاسف‌ به‌ بلوهر گفت‌ اينها ديگه‌ كيند؟! مي‌بيني‌! ارأيت‌ الذي‌ يكذب‌ بالدين‌. اينها ديگه‌ به‌ چي‌ خوشند، اينها چقدر مسخره‌ هستند. بلوهر گفت‌ يك‌ عده‌ هستند در دنيا كه‌ زندگي‌ من‌ و تو را همينطور كه‌ ما داريم‌ زندگي‌ آنها را مي‌بينيم‌، زندگي‌ من‌ و تو را مي‌بينند. تو خيال‌ ميكني‌، اينها كيند؟ بعله‌. آنها اولياء خدا هستند.

 بهلول‌ به‌ هارون‌ الرشيد گفت‌ كه‌ تو خيلي‌ مرد با گذشتي‌ هستي‌. من‌؟! بعله‌. كسي‌ كه‌ آخرت‌ دائمي‌، بهشت‌ دائمي‌، آنهمه‌ نعمتها را ترك‌ ميكنه‌ به‌ يك‌ چند روز در دنيا ميخواد لذت‌ ببره‌؛ اكتفا بكنه‌. اين‌ ديگه‌ احمق‌ترين‌ افراده‌. امام‌ صادق‌ فرمود معاويه‌ عقل‌ نداره‌. معاويه‌ها. معاويه‌ خيلي‌ سياست‌ داره‌. حضرت‌ فرمود او عقل‌ نداره‌. چرا عقل‌ نداره‌؟! براي‌ اينكه‌، ببينيد من‌ يك‌ مثالي‌ بزنم‌. آخرت‌ بينهايته‌. دنيا محدوده‌. اين‌ حرفي‌ نيست‌. فرض‌ كنيد يك‌ چك‌ يك‌ ميليون‌ توماني‌ دست‌ يك‌ بچه‌ باشه‌، شما يك‌ قرون‌ بهش‌ بديد بگيد اون‌ را بده‌. او هم‌ بگه‌ بسيار خوب‌. يك‌ كسي‌ كه‌ از دور نگاه‌ ميكنه‌ ميگه‌ عقلش‌ نميرسه‌. واقعا معاويه‌ عقلش‌ نميرسيد. ماها هم‌ عقلمون‌ نميرسه‌. اگر عقلمون‌ مي‌رسيد دنيا را اينجوري‌ دو دستي‌ نمي‌گرفتيم‌ و آخرت‌ را ترك‌ كنيم‌. ما عندكم‌ ينفد و ما عند الله‌ باق‌.

 يك‌ وقتي‌ يك‌ جواني‌ آمده‌ بود پيش‌ من‌. در جبهه‌ يك‌ پاش‌ را از دست‌ داده‌ بود. به‌ من‌ ميگفت‌ كه‌ من‌ يك‌ پا فقط‌ دارم‌. گفتم‌ چطور. گفت‌ براي‌ اينكه‌ آني‌ كه‌ من‌ دارم‌ و براي‌ من‌ باقيه‌ و براي‌ من‌ هميشه‌ مي‌مانه‌؛ آن‌ پايي‌ است‌ كه‌ توي‌ جبهه‌ از دست‌ داده‌ام‌. آن‌ كارهايي‌ كه‌ شما در دنيا كرديد، شما فكر نكنيد مثلا يك‌ پولي‌ در راه‌ خدا داديد، اين‌ از دستتون‌ رفت‌. نه‌ آن‌ مانده‌. ما عندكم‌ ينفد. اينكه‌ در دست‌ شماست‌ از بين‌ رفتني‌ است‌. دليلش‌ مي‌خوايد، باور نمي‌كنيد. فردا بريد بهشت‌ رضا، هر جائي‌ كه‌ دلتون‌ مي‌خوايد بريد، شبها هم‌ گاهي‌ هست‌. ببينيد آني‌ كه‌ مي‌آورندش‌ آنجا دفنش‌ مي‌كنند، چي‌ با خودش‌ ميبره‌؟ چي‌ مي‌بره‌؟ ثروتمند باشه‌، فقير باشه‌، هر چي‌ باشه‌ از دست‌ او بالاخره‌ ميره‌. فاني‌ شدنيست‌. ما عندكم‌ ينفد.

 ميگن‌ بهلول‌ يك‌ وقتي‌ رفته‌ بود سر قبرستونها، بهلول‌ زمان‌ هارون‌ الرشيد، لگد ميزد به‌ اين‌ قبرها ميگفت‌ اي‌ دروغگوها. بهش‌ گفتند تو كه‌ اينها را همه‌ اشون‌ را كه‌ نمي‌شناختي‌. گفت‌ اينها همه‌اشون‌ دروغگويند. يك‌ وقتي‌ كه‌ زنده‌ بودند مي‌گفتند مملكت‌ ما، شهر ما، كوچة‌ ما، خانة‌ ما، زن‌ ما، بچة‌ ما، مال‌ ما، خوب‌ كو؟ اگه‌ مال‌ شماست‌ چرا اينجا تنها افتاده‌. ما عندكم‌ ينفد. چي‌ باقي‌ مي‌مانه‌؟ آني‌ كه‌ در اختيار خدا قرار بديد. بخدا مي‌ديد. با خدا ارتباطتون‌ را برقرار ميكنيد.

 بيائيم‌ امشب‌ شب‌ جمعه‌ است‌ و احتمالا شب‌ شهادت‌ امام‌ جواد عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ باشه‌ و شب‌ جمعة‌ آخر ماه‌ ذيقعده‌. بيائيم‌ تصميم‌ بگيريم‌ كه‌ يك‌ مقداري‌ در راه‌ خدا هم‌ قدم‌ بگذاريم‌. من‌ يكي‌ از وعاظ‌ و منبريهاي‌ معروف‌ آن‌ زمان‌ را ديدم‌. ايشان‌ يك‌ قدري‌ يك‌ كارهايي‌ كرده‌ بود كه‌ منهم‌ نمي‌پسنديدم‌ و بهرحال‌ يك‌ قدري‌ كمك‌ به‌ بعضي‌ ظلمه‌ كرده‌ بود. اين‌ مبتلا شده‌ بود به‌ يك‌ مرض‌ خيلي‌ سختي‌. كه‌ طبق‌ تشخيصي‌ كه‌ داده‌ بودند، اينها را كه‌ خودم‌ ديدم‌ عرض‌ ميكنم‌، خودم‌ به‌ چشم‌ خودم‌ ديدم‌، طبق‌ تشخيص‌ طبيبهايي‌ كه‌ در ايران‌ بودند اين‌ يك‌ مقدراي‌ از ريه‌اش‌ از بين‌ رفته‌ بود و فورا گفته‌ بودند كه‌ بفرستندش‌ براي‌ شوروي‌. كه‌ آنوقت‌ آنجا بيمارستاني‌ بود كه‌ ظاهرا حالا اونجا علاجش‌ مي‌كردند. ميگفت‌ من‌ برنامه‌ام‌ حاضر بود، تمام‌ برنامه‌هام‌ حاضر بود. شب‌ در يك‌ هتلي‌ در تهران‌ توي‌ تخت‌ خوابيده‌ بودم‌، تعبير خودش‌ اين‌ بود كه‌، من‌ البته‌ در مشهد ديدمش‌ كه‌ هيچيش‌ باقي‌ نمانده‌ بود. و رفت‌ تهران‌. ميگفت‌ شب‌ در توي‌ اطاق‌ هتل‌، رفتم‌ دم‌ دستشويي‌ سرفه‌ كردم‌ ديدم‌ اين‌ قطرات‌ خون‌ داره‌ از حلقم‌ مي‌آد بيرون‌، به‌ خونها ميگفتم‌ اي‌ بي‌ وفاها من‌ را تنها گذاشتيد. آمدم‌ روي‌ تخت‌ دراز كشيدم‌ با خودم‌ فكر مي‌كردم‌. يك‌ دفعه‌ ذهنم‌ آمد كه‌ يك‌ توسلي‌ به‌ امام‌ حسين‌ و ابو الفضل‌ العباس‌ بكنم‌. خود ايشان‌ ميگفت‌ كه‌ من‌ گفتم‌ درسته‌ من‌ نوكر شما بودم‌، رفتم‌ نوكر، اين‌ در يك‌ چند تا مسئله‌ نوكر ظالم‌ شدم‌. آقايون‌ از متابعت‌ شيطان‌ و متابعت‌ ظالم‌ بپرهيزيد. خيلي‌ مشكله‌. من‌ يك‌ مثالي‌ اخيرا به‌ نظرم‌ آمده‌ گاهي‌ ميزنم‌ مي‌بينم‌ افراد تكان‌ مي‌خورند. اين‌ سربازهايي‌ كه‌ در جبهه‌ هستند، سربازهاي‌ ايراني‌ در جبهه‌ هستند. گاهي‌ هم‌ بروند حرفهاي‌ صدام‌ را گوش‌ بدهند و عمل‌ بكنند. جدا ارتش‌ ايران‌ با اينها چيكار ميكنه‌؟ خوب‌ همينه‌. انسان‌ مسلمان‌ كه‌ در مقابل‌ خدا تسليمه‌ روزي‌ ده‌ مرتبه‌ بگه‌ اياك‌ نعبد و اياك‌ نستعين‌ و با خدا تعهد ميكنه‌، گوش‌ به‌ حرف‌ شيطان‌، ولو يك‌ دونه‌ حرف‌، گوش‌ به‌ حرف‌ شيطان‌ بده‌ خدا بايد باهاش‌ چيكار كنه‌؟ از گناه‌ بترسيم‌. از اين‌ اشتباهات‌ بترسيم‌. ميگه‌ هرچي‌ فكر كردم‌ منبرهام‌ يا براي‌ شهرت‌ بوده‌، يا براي‌ چي‌ بوده‌. يك‌ چند تا منبر پيدا كردم‌ آن‌ وسطها كه‌ فقط‌ براي‌ امام‌ حسين‌ بود. خيلي‌ آقايندها كه‌ به‌ اينها توجه‌ ميكنند. چون‌ ما بايد همة‌ كارهامان‌ براي‌ خدا و امام‌ حسين‌ باشه‌. نه‌ يك‌ چند تا پيدا بكنيم‌. در عين‌ حال‌ آقايند اينها. يك‌ چند تا كار داشته‌ باشيد لااقل‌ براي‌ خدا. ديدم‌ چند تا منبر دارم‌. فلان‌ شب‌، فلان‌ پيرزن‌ به‌ من‌ گفت‌ بيا خونة‌ من‌ روضه‌ بخون‌، مني‌ كه‌ پاي‌ منبرم‌ مثلا گاهي‌ چند هزار انسان‌ نشسته‌، رفتم‌ همان‌ منبر را براي‌ امام‌ حسين‌، براي‌ آن‌ پيرزن‌ توي‌ خانة‌ تاريك‌ و خلوتش‌ خوندم‌. گفتم‌ آقا براي‌ كي‌؟ پول‌ گرفتم‌؟ خطاب‌ ميكنم‌ به‌ امام‌ حسين‌، پول‌ گرفتم‌ آقا؟ براي‌ شهرت‌ كردم‌؟ جز براي‌ شما. يك‌، دو تا، سه‌ تا از اين‌ جريانات‌ را گفتم‌. ميگه‌ خدا ميدونه‌ در باز شد، حالا ما ديديم‌ آثارش‌ را، در اطاق‌ هتل‌ باز شد. در همين‌ موقع‌ برادرم‌ هم‌ كه‌ پرستار من‌ بود رفته‌ بود بيرون‌، كه‌ من‌ بعد احساس‌ كردم‌ او رفته‌ بيرون‌ گريه‌ ميكنه‌ به‌ حال‌ من‌ دلش‌ سوخته‌ نمي‌خواد جلوي‌ من‌ گريه‌ كنه‌. رفت‌ بيرون‌، ايشان‌ رفته‌ بود. ميگه‌ ديدم‌ يك‌ آقائي‌ وارد شد ولي‌ پشتش‌ به‌ منه‌ روش‌ به‌ طرف‌ در، و يك‌ آقائي‌ روش‌ به‌ منه‌ و اين‌ آقا احترام‌ آن‌ آقا را نگه‌ مي‌داره‌. نمي‌خواد پشت‌ به‌ آن‌ آقا بكنه‌، وارد شدند. آنجا يك‌ صندلي‌ بود طرف‌ تخت‌ من‌، اون‌ آقائي‌ كه‌ پشتش‌ به‌ من‌ بود روي‌ آن‌ صندلي‌ نشست‌، بازهم‌ پشتش‌ به‌ من‌ بود. و آن‌ آقا سيد الشهدا عليه‌ السلام‌ آمدند آنجا مقابل‌ من‌ نشستند. آقا به‌ اين‌ آقايي‌ كه‌ پشتش‌ به‌ من‌ بود فرمودند برادر اين‌ مريضمون‌ را معالجه‌ كن‌. ميگه‌ همينطور ايشان‌ از همون‌ پشت‌ دستشون‌ را آورد كشيد روي‌ صورت‌ من‌ و آورد روي‌ سينة‌ من‌ و به‌ همان‌ ترتيب‌ پا شدند رفتند. من‌ احساس‌ كردم‌ هيچ‌ مرضي‌ ندارم‌. هيچيم‌ نيست‌. حالا سرفه‌ ميكنم‌، به‌ خودم‌ فشار مي‌آورم‌، نه‌ هيچي‌ نيستش‌. برادرم‌ آمد ديدم‌ چشمهايش‌ سرخ‌ شده‌. بسكه‌ گريه‌ كرده‌ رفته‌ بيرون‌ گريه‌ كرده‌. گفتم‌ برادر من‌ فردا كه‌ فلان‌ ساعت‌ مي‌خوايم‌ بريم‌ براي‌ مسكو، شوروي‌. نميريم‌. مي‌ريم‌ براي‌ شيراز، گردش‌. به‌ من‌ نگاهي‌ كرد و گريه‌اش‌ گرفت‌ و رفت‌ از اطاق‌ بيرون‌. خيال‌ كرد من‌ هذيان‌ ميگم‌. آمد تو ديد من‌ نشسته‌ام‌، داروهايي‌ كه‌ آن‌ بالا بود همه‌ را جمع‌ كردم‌ ريختم‌ توي‌ كيسه‌، باز بيشتر ناراحت‌ شد. فردا صبح‌ خود من‌ پا شدم‌، با اينكه‌ زير بغل‌ مرا گرفت‌ و بلند شدم‌ و رفتم‌، چون‌ آنوقت‌ ماشينها شمس‌ العماره‌ بود. رفتيم‌ شمس‌ العماره‌ و بليط‌ گرفتيم‌ و نشستيم‌، اين‌ همينجور مبهوت‌ شده‌ كه‌ چرا من‌ اينجور ميكنم‌! توي‌ راه‌ شيراز بهش‌ جريان‌ را گفتم‌. گفت‌ چرا پس‌ چاق‌ نشدي‌؟ آخه‌ ما خيلي‌ عجوليم‌. گفت‌ پس‌ چرا چاق‌ نشدي‌؟ من‌ چاق‌ شدنش‌ را هم‌ ديدم‌ البته‌.

 ما يك‌ وقتي‌ با مرحوم‌ شهيد هاشمي‌ نژاد كه‌ امشب‌ باز، ايشان‌ هم‌ شب‌ سالشونه‌ و حالا قصد داشتم‌ آخر جلسه‌ يادي‌ از اين‌ مرد بزرگ‌ بكنم‌ و از شما بخوام‌ كه‌ طلب‌ مغفرت‌ براي‌ ايشان‌ بكنيد، من‌ با ايشان‌ داشتيم‌ در بست‌ پائين‌ مي‌رفتيم‌. يك‌ مردي‌ را من‌ ديدم‌، ايشان‌ هم‌ ديد، كه‌ اين‌ دو تا پاش‌ فلج‌ شده‌ بود. فلج‌ فلج‌. كه‌ مثل‌ يك‌ استخوان‌، آن‌ را حتي‌ جمع‌ مي‌كرد اينجوري‌ نگه‌ مي‌داشت‌، روي‌ يكي‌ از اين‌ چرخها داشتند مي‌بردندش‌. كه‌ يادمه‌ ايشان‌ دلشون‌ به‌ حال‌ او سوخت‌. مي‌خواستند يك‌ پولي‌ بهش‌ بدهند گفت‌ كه‌ من‌ آقا فقير نيستم‌ و آمدم‌ براي‌ توسل‌ به‌ حضرت‌ رضا عليهم‌ السلام‌ كه‌ شفا بگيرم‌. (نامفهوم‌)هفت‌ هشت‌ تا اقلا در عمرتون‌ كارهاي‌ با اخلاص‌ بكنيد كه‌ اقلا اگر يك‌ وقت‌ گرفتار شديد، بگيد آقا، ابا عبد الله‌، يا صاحب‌ الزمان‌، اي‌ خدا ما اين‌ كارها را براي‌ تو كرديم‌. مزد ما را بده‌. همة‌ كارهامون‌ براي‌ غير خدا نباشه‌.

 مرحوم‌ آشيخ‌ جعفر شوشتري‌ ميگه‌ صد و بيست‌ و چهار هزار پيغمبر آمدند گفتند موحد باشيد. من‌ ميگم‌ مشرك‌ باشيد، آخه‌ در كارهاتون‌، گاهي‌ هم‌ خدا را شريك‌ كارهاتون‌ قرار بديد آخه‌. اينقدر انسان‌ بي‌ انصافي‌ بكنه‌ نسبت‌ به‌ پروردگارش‌!

 تا همينجا عرايضم‌ كافيست‌. من‌ دوست‌ داشتم‌ امشب‌ از محضر استادمون‌ جناب‌ آقاي‌ رياضي‌ استفاده‌ مي‌كرديم‌ ولي‌ دير تشريف‌ آوردند. حالا استفاده‌ ميرسونيد حاج‌ آقا كه‌ منبر را تحويل‌ جنابعالي‌ از همينجا بدم‌؟ ايشان‌ صاحب‌ كتاب‌ گنجينة‌ دانشمندان‌ و كتابهاي‌ زيادي‌ و افتخار قوم‌ و خويش‌ با ايشان‌ را هم‌ كه‌ داريم‌ و امشب‌ وفات‌ حضرت‌ جواد الائمه‌ شايد، يعني‌ فردا اگر آخر ماه‌ باشد و فردا شب‌ ماه‌ ديده‌ بشه‌، امشب‌ شب‌ شهادت‌ امام‌ جواده‌. جان‌ همه‌امون‌ به‌ قربانش‌. اباصلت‌ ميگه‌ يكسال‌ توي‌ زندان‌ بودم‌. يكسال‌ توي‌ زندان‌ بودم‌. فكر مي‌كردم‌ كه‌ چرا من‌ توي‌ زندان‌ افتادم‌. من‌ كه‌ كار بدي‌ نكردم‌. يك‌ شب‌ يادم‌ آمد من‌ آن‌ وقتي‌ كه‌ درهاي‌ حجره‌ را بسته‌ بودم‌ و علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا توي‌ حجره‌، يتململ‌ تململ‌ السرير، يك‌ وقت‌ ديدم‌ يك‌ آقازاه‌اي‌ شبيه‌ترين‌ مردم‌ است‌ به‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا، در ميان‌ منزله‌. گفتم‌ آقا درها را من‌ بسته‌ بودم‌. از كجا شما وارد شديد؟ فرمود آن‌ كسي‌ كه‌ به‌ يك‌ چشم‌ بر هم‌ زدن‌ مرا از مدينه‌ به‌ طوس‌ مي‌آره‌، ميتونه‌ از در بسته‌ هم‌ وارد بكنه‌. پس‌ آقا صداي‌ مرا مي‌شنوند. مي‌توانند وارد زندان‌ بشوند. گفتم‌ يا ابا جعفر. حالا همه‌اتون‌ بگيد السلام‌ عليك‌ يا ابا جعفر يا محمد بن‌ علي‌ ايها التقي‌ الجواد يابن‌ رسول‌ الله‌. يا حجة‌ الله‌ علي‌ خلقه‌ يا سيدنا و مولانا انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بك‌ الي‌ الله‌ و قدمناك‌ بين‌ يدي‌ حاجاتنا. يا وجيه‌ عند الله‌ اشفع‌ لنا عند الله‌. ميگه‌ تا من‌ توي‌ زندان‌ گرفتارم‌، يك‌ وقت‌ ديدم‌ آقا امام‌ جواد در مقابلم‌، آقا يك‌ ساله‌ من‌ توي‌ اين‌ زندانم‌. فرمود تو ما را حالا خواستي‌.

 آن‌ شخص‌ متنبي‌ كه‌ اسمش‌ متنبي‌ بود. ميگه‌ در مسجد رأس‌ الحسين‌ مشغول‌ عبادت‌ بودم‌. ديدم‌ يك‌ آقائي‌ آمد دست‌ مرا گرفت‌، تمام‌ مشاهد مشرفه‌ و مكه‌ و مدينه‌ و همه‌ جا را مرا در يك‌ شب‌ زيارت‌ داد و برگردوند در مشهد رأس‌ الحسين‌ و بعد ناپديد شد. سال‌ ديگه‌ همان‌ روز، همان‌ شب‌ باز ديدم‌ اين‌ آقا آمد. من‌ را برداشت‌ برد تمام‌ اعتاب‌ متبركه‌ را زيارت‌ داد و برگردوند. ايندفعه‌ دامنش‌ را گرفتم‌ گفتم‌ تو را قسم‌ ميدم‌ به‌ آن‌ خدائي‌ كه‌ اين‌ مقام‌ را به‌ تو داده‌، به‌ من‌ بگو تو كه‌ هستي‌؟ گفت‌ من‌ جواد الائمه‌، پسر علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا هستم‌. اين‌ مطلب‌ را من‌ به‌ مردم‌ گفتم‌. مردم‌ شايع‌ كردند كه‌ من‌ ادعاي‌ پيغمبري‌ كردم‌ و من‌ را دستگير كردند، توي‌ زندان‌ انداختند. اين‌ شخص‌ ميگه‌ من‌ وقتي‌ اين‌ قضيه‌ را از اين‌ شخص‌ توي‌ زندان‌ شنيدم‌ رفتم‌ نزد حاكم‌ گفتم‌ كه‌ اين‌ شخص‌ اين‌ حرفها را ميزنه‌، شما چرا او را توي‌ زندان‌ انداختيد. او كه‌ ادعاي‌ پيغمبري‌ نكرده‌. ديدم‌ زير نامة‌ من‌ نوشته‌ كه‌ آن‌ كسي‌ كه‌ او را در يك‌ شب‌ اينهمه‌ جاها برده‌ و برگردونده‌، بياد از زندان‌ آزادش‌ كنه‌. خيلي‌ ناراحت‌ شدم‌. آمدم‌ در زندان‌ كه‌ به‌ او تسلي‌ بدهم‌، با او حرف‌ بزنم‌، ديدم‌ كه‌ زندانبانها و افراد پليس‌، اينها ميگن‌ اين‌ شخصي‌ كه‌ ادعاي‌ پيامبري‌ كرده‌، يا در زمين‌ فرو رفته‌ يا به‌ آسمانها رفته‌، توي‌ زندان‌ نيست‌. دانستم‌ امام‌ جواد آمده‌ است‌ و او را از زندان‌ آزاد كرده‌.

 آقا جواد الائمه‌ ما امشب‌ از تو مي‌خواهيم‌ كه‌ ما را هم‌ از اين‌ زندانهاي‌ حجابهاي‌ معنوي‌، اين‌ تاريكيها، اين‌ فاصله‌هايي‌ كه‌ بين‌ ما و امام‌ زمانمون‌ قرار گرفته‌، زندانهاي‌ گناه‌، زندانهايي‌ كه‌ خودمون‌ به‌ دست‌ خودمون‌ بوجود آورديم‌، آقا ما را امشب‌ نجات‌ عنايت‌ فرما. امام‌ جواد را، دو تا امام‌ است‌ كه‌ خيلي‌ شبيه‌ به‌ يكديگرند. امام‌ جواد را با لبهاي‌ تشنه‌ به‌ شهادت‌ رساندند. چراغها را خاموش‌ كنيد حال‌ عزايي‌ پيدا كنيم‌. امشب‌ شب‌ عزاست‌. بايد عزاداري‌ كاملي‌ امشب‌ بكنيم‌. قلب‌ مقدس‌ آقا علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا را از خودمون‌ راضي‌ كنيم‌. آقا امام‌ هشتم‌، آقا علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا، تسليت‌ عرض‌ مي‌كنيم‌. يا بقية‌ الله‌ تسليت‌ عرض‌ مي‌كنيم‌ آقا. در ميان‌ حجره‌ افتاده‌ صدا ميزند لبهايم‌ از تشنگي‌، در تاريخ‌ دارد كه‌ كنيزكي‌ ظرفي‌ پر از آب‌ كرد. خواست‌ بدهد به‌ امام‌ جواد. ام‌ الفضل‌ ملعونه‌ ظرف‌ آب‌ را از كنيزك‌ گرفت‌. صدا زد بگذار ابن‌ الرضا با لبهاي‌ تشنه‌ از دار دنيا بره‌. سيد الشهدا آنوقتي‌ كه‌ در ميان‌ گودي‌ قتلگاه‌ افتاده‌، صدا ميزند اي‌ قوم‌ جگرم‌ از تشنگي‌ ميسوزه‌. امام‌ جواد بدن‌ مقدسش‌ سه‌ شبانه‌روز در مقابل‌ آفتاب‌، روي‌ شنهاي‌ داغ‌، بدن‌ سيد الشهدا هم‌ ثلاث‌ الليل‌ و ثلالث‌ اليوم‌ بلا غسل‌ و بلا كفني‌. سه‌ شبانه‌روز در ميان‌ گودي‌ قتلگاه‌ افتاده‌.

 

۱۵ ربیع الثانی ۱۴۱۵ قمری – امام و رهبری در جامعه

اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌ بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة‌ علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ الذي‌ نزل‌ علي‌ عبده‌ الكتاب‌ و لم‌ يجعل‌ له‌ عوجا.

سوره‌اي‌ كه‌ تلاوت‌ شد چند آيه‌اي‌ از اوائل‌ سورة‌ كهف‌ بود. من‌ امشب‌ مي‌خواستم‌ دربارة‌ امام‌ و نقش‌ امام‌ در زندگي‌ دنيائي‌ انسان‌ و در زندگي‌ بعد از اين‌ عالم‌ و تا قيامت‌ بحث‌ كنم‌. در همين‌ آية‌ اول‌ سورة‌ كهف‌ كه‌ تلاوت‌ كردم‌ اشاره‌ به‌ همين‌ موضوع‌ هست‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد سپاس‌ خدايي‌ را كه‌ بر بنده‌اش‌ كتاب‌ نازل‌ كرد و انحراف‌ براي‌ او قرار نداد.

 بطور كلي‌ اگر يك‌ جامعه‌اي‌ امام‌ و رهبر داشته‌ باشد، آن‌ جامعه‌ سعادتمند است‌. اينكه‌ در روايات‌ زيادي‌ آمده‌، سني‌ و شيعه‌ نقل‌ كرده‌اند كه‌ لولا الحجه‌ لساخة‌ الارض‌، اگر حجت‌، امام‌، دليل‌، راهنما نباشد؛ زمين‌ اهلش‌ را به‌ خود فرو مي‌برد اين‌ معناش‌ اين‌ نيست‌ كه‌ به‌ مجرد اينكه‌ يك‌ جمعيتي‌ امام‌ نداشتند، زمين‌ شكاف‌ باز ميكنه‌ و اهلش‌ را مي‌بلعه‌. معناش‌ در حقيقت‌ اينه‌ كه‌ آن‌ جامعه‌ كم‌كم‌ خودشون‌ از بين‌ مي‌روند. اين‌ زميني‌ كه‌ روش‌ زندگي‌ مي‌كنند، اين‌ زمين‌ آنها را به‌ فنا مي‌كشانه‌. آنقدر اختلاف‌ بين‌ آنها بوجود مي‌آد، آنقدر فساد و خونريزي‌ در بين‌ آنها بپا ميشه‌ كه‌ طبعا از بين‌ مي‌روند. ما نمونه‌هاي‌ زيادي‌ داشتيم‌ و خدا صلوات‌ و درودش‌ را بر آل‌ پيغمبر نازل‌ كند كه‌ ما شيعه‌ را از اين‌ اعوجاج‌ حفظ‌ كرده‌. هم‌ اعتقاد كه‌ هميشه‌ يك‌ امام‌ و يك‌ راهنما روي‌ سر ما هست‌ و اگر به‌ ظاهر خود او نيست‌، نايبش‌، جانشينش‌، خليفه‌اش‌ هست‌ و ما را از اختلاف‌ و انحراف‌ و اعوجاج‌ حفظ‌ ميكند. لذا از مسلميات‌ دين‌ مقدس‌ اسلام‌ است‌ كه‌ بايد مردم‌ وحدت‌ داشته‌ باشند. يعني‌ يكي‌ از واجبات‌ در دين‌ مقدس‌ اسلام‌ اين‌ است‌ كه‌ بايد مردم‌ مسلمان‌ وحدتشون‌ و اتحادشون‌ و وحدت‌ كلمه‌اشون‌ را حفظ‌ كنند. وحدت‌ كلمه‌ و اتحاد محال‌ است‌ كه‌ حفظ‌ شود مگر با داشتن‌ فرمانده‌ واحد و قانون‌ واحد و امام‌ واحد و رهبر واحد. اگر بنا شد كه‌ مردم‌ هر دسته‌اي‌ امامي‌ داشته‌ باشند و هر جمعي‌ رهبري‌ و هر عده‌اي‌ يك‌ راهنمائي‌ داشته‌ باشند، اختلاف‌ ايجاد ميشه‌ و به‌ هيچ‌ وجه‌ اين‌ مردم‌ روي‌ سعادت‌ را نخواهند ديد و به‌ جنگها و دعواها و نزاعها منتهي‌ خواهد شد.

 در دين‌ مقدس‌ اسلام‌ حرامترين‌ حرامها و گناهترين‌ گناهان‌ ايجاد اختلافه‌. شما اگر مي‌بينيد كه‌ در اسلام‌ دستور داده‌ شده‌ غيبت‌ نكنيد، نسبت‌ به‌ يكديگر اظهار تنفر نكنيد، باصطلاح‌ همزه‌ و لمزه‌ يعني‌ با اشاره‌ به‌ يكديگر بد نگيد، حتي‌ اگر دستور داده‌ شده‌ كه‌ در مجلس‌ نجوا نكنيد، انما النجوا من‌ الشيطان‌، همه‌ و همه‌ بخاطر حفظ‌ وحدت‌ و عدم‌ اختلافه‌. اگر در قرآن‌ مجيد آمده‌ است‌ كه‌ و اعتصموا بحبل‌ الله‌، همه‌اتون‌ خودتون‌ را از انحراف‌ بوسيلة‌ شناخت‌ پروردگار و بوسيلة‌ شناخت‌ امامتون‌ از انحراف‌ حفظ‌ كنيد و نگهداريد؛ بخاطر اين‌ است‌ كه‌ اختلاف‌ بين‌ مردم‌ مسلمان‌ ايجاد نشه‌.

 يك‌ بحث‌ عقلي‌ و علمي‌ و اجتماعي‌ در اينجا هست‌ كه‌ بد نيست‌ فهرست‌وار اشاره‌ كنم‌. بطور كلي‌ جانوران‌ و جانداران‌ و حيوانات‌ روي‌ زمين‌ دو دسته‌ هستند. يك‌ دسته‌ سعادتشون‌ در اين‌ است‌ كه‌ با يكديگر زندگي‌ كنند و اجتماعي‌ هستند. يك‌ دسته‌ در مقابل‌ اينها، انفرادي‌ زندگي‌ كردن‌ به‌ سعادتشون‌ لطمه‌اي‌ نمي‌خورد. حالا در اينكه‌ چه‌ دسته‌ از حيوانات‌ اجتماعي‌ هستند و چه‌ دسته‌ انفرادي‌، زياد نمي‌خوام‌ بحث‌ كنم‌. بطور مختصر مثلا زنبور عسل‌ از حيواناتي‌ است‌ كه‌ بايد اجتماعي‌ زندگي‌ كنه‌. اگر اجتماعي‌ زندگي‌ نكرد يك‌ دونه‌اش‌ به‌ درد هيچ‌ چيز نميخوره‌ و خودش‌ را هم‌ نميتونه‌ نگه‌ بداره‌. اين‌ عسل‌ به‌ اين‌ خوبي‌ كه‌ بدست‌ مي‌آد يا اينكه‌ يك‌ مدتي‌ خودش‌ زندگي‌ در ميان‌ كندو ميكنه‌، اين‌ تنها و تنها بخاطر اجتماعي‌ زندگي‌ كردنشه‌. و الا اگر اينها تك‌تك‌ در عالم‌ زندگي‌ مي‌كردند نه‌ عمري‌ داشتند، نه‌ فايده‌اي‌ داشتند، نه‌ ارزشي‌ داشتند، نه‌ مي‌تونستند به‌ درد خودشون‌ يا بشر و يا مخلوق‌ خدا بخورند.

 باز از آنطرف‌، مثلا شايد مثل‌ حيواناتي‌ مثل‌ گوزن‌ و آهو، اينها حالا با هم‌ جمع‌ نشدند و جمعيتي‌ نبودند، زياد براشون‌ اهميت‌ شايد نداشته‌ باشه‌. و مسلم‌ مسلم‌ اين‌ است‌ كه‌ بشر جزو آن‌ دسته‌ از حيواناتي‌ است‌ كه‌ بايد اجتماعي‌ زندگي‌ كند. يعني‌ سعادتش‌ در زندگي‌ با اجتماع‌ خودشه‌. و از همة‌ حيوانات‌ بشر نيازش‌ به‌ همنوعش‌ بيشتره‌. شما اگر الان‌ به‌ سرتاپاي‌ خودتون‌ در همين‌ مجلس‌ نگاه‌ كنيد مي‌بينيد لااقل‌ به‌ ده‌ نفر، بيست‌ نفر نيازمنديد كه‌ همينطور اينجا بنشينيد. از سر و كله‌ شروع‌ مي‌كنيم‌، سلماني‌ لازم‌ است‌ كه‌ اصلاحتون‌ كنه‌. دلاك‌ توي‌ حموم‌ لازم‌ است‌ كه‌ سرتون‌ را صابون‌ بزنه‌. يا صابون‌ سازي‌ لازم‌ داريد، يك‌ باصطلاح‌ كسي‌ كه‌ حمامي‌ را گرم‌ كنه‌ احتياج‌ داريد، بعد نوبت‌ به‌ لباسهاتون‌ ميرسه‌. لباس‌ شما لااقل‌ ده‌ نفر با هم‌ همكاري‌ كردند تا اين‌ لباس‌ را تونستيد بپوشيد. اعم‌ از آن‌ كسي‌ كه‌ پنبه‌اش‌ را كاشته‌، آن‌ كسي‌ كه‌ رشته‌، آن‌ كسي‌ كه‌ بافته‌، آن‌ كسي‌ كه‌ دوخته‌، آن‌ بزازي‌ كه‌ فروخته‌ و تا اينجا كه‌ حالا شما پوشيديد و آمديد در اين‌ مجلس‌ راحت‌ نشستيد. و اگر بنشينيد حساب‌ كنيد يك‌ شبانه‌ روز به‌ چند نفر و چند هنرمند و چند شاغل‌ يك‌ كار نيازمنديد هر فردي‌ از شما، شايد به‌ صد نفر برسه‌.

 پس‌ نياز بشر به‌ همنوع‌ خود از همه‌ بيشتره‌. و اين‌ مسئله‌ هم‌ مسلمه‌ كه‌ هر حيواني‌ كه‌ با اجتماعش‌ بايد زندگي‌ كند و سعادتش‌ با اجتماعش‌ هست‌، دو چيز از ضروريات‌ زندگي‌ آنهاست‌. يكي‌ قانون‌ كه‌ همه‌ آن‌ قانون‌ را رعايت‌ كنند. يكي‌ هم‌ رهبر. شما اگر زندگي‌ زنبور عسل‌ را مطالعه‌ كرده‌ باشيد نوشته‌اند، كتابها در اين‌ زمينه‌ نوشته‌ شده‌. اگر مطالعه‌ كرده‌ باشيد مي‌دونيد اين‌ دو مسئله‌ در زندگي‌ آنها نقش‌ فوق‌ العاده‌اي‌ داره‌. يعني‌ اساس‌ زندگيشون‌ در اين‌ دو پايه‌ بنا شده‌. زنبور عسل‌ يك‌ ملكه‌ دارد، هيچ‌ كار نميكنه‌ فقط‌ اطراف‌ او جمعند. بدون‌ فكر هر جا او ميرود آنها هم‌ ميروند. هر جا فرود مي‌آد، آنها هم‌ فرود مي‌آيند. هر جا هست‌ ولو در ميان‌ كندوي‌ باصطلاح‌ استعمارگرانة‌ بشر كه‌ بشر آنها را وارد اين‌ كندو كرده‌ و ازشون‌ استثمار ميكنه‌ و آنها را تحت‌ استعمار خود قرار داده‌، اگر ملكه‌ وارد اين‌ كندو شد، همه‌ وارد مي‌شوند، هيچ‌ حرفي‌ ندارند. اگر ملكه‌ خارج‌ شد آمد در روي‌ يك‌ درختي‌، روي‌ يك‌ كوهي‌ زندگي‌ كرد ولو از همة‌ جوانب‌ خطرات‌ بهش‌ متوجه‌ بشود، مي‌بينيد كه‌ همة‌ زنبورها به‌ اين‌ شاخة‌ درخت‌ همه‌ چسبيدند و از اطراف‌ ملكه‌ و رهبر و امامشون‌ دور نميشوند. در مورچه‌ها هم‌ همين‌ مسئله‌ است‌. در اكثر حشرات‌ اين‌ مسئله‌ هست‌. منتهي‌ چون‌ راجع‌ به‌ زنبور عسل‌ ما نياز به‌ آنها داريم‌ و بايد باهاشون‌ كار كنيم‌ تا عسلي‌ ازشون‌ استفاده‌ كنيم‌، بيشتر مطالعه‌ شده‌ و همه‌اتون‌ مي‌دونيد. و حال‌ اينكه‌ زنبور عسل‌ از ملكه‌ و از قوانيني‌ كه‌ آنجا حاكمه‌، استفاده‌اي‌ نميكنند. فقط‌ نگهداري‌ آنها به‌ اين‌ وسيله‌. و دوم‌ اگر مي‌خوان‌ ثمري‌ داشته‌ باشند، عسلي‌ داشته‌ باشند، بايد با هم‌ باشند. يكي‌ حفظشون‌، يكي‌ ثمرشون‌.

 اما بشر! صدها نياز به‌ همنوع‌ خود دارد. هزارها نياز به‌ همنوع‌ خود دارد. تا جايي‌ كه‌ ابر و باد و مه‌ و خورشيد و فلك‌ در كارند، تا تو ناني‌ به‌ كف‌ آري‌ و به‌ غفلت‌ نخوري‌. واقعا تمام‌ افراد بشر دارند كار مي‌كنند تا شما راحت‌ باشيد. همة‌ افراد بشر، داخل‌ و خارج‌، اگر چند روز به‌ روي‌ مردم‌ ايران‌ ممالك‌ خارج‌ درها را ببندند و در فشار اقتصادي‌ مردم‌ را قرار بدهند، انسان‌ نميتونه‌ روي‌ پاي‌ خودش‌ بايسته‌. با اينكه‌ همه‌ چي‌ توي‌ مملكت‌ هست‌، در عين‌ حال‌ به‌ خارج‌، به‌ دريا، به‌ بيابان‌، به‌ مردم‌ بيابانگرد، به‌ مردم‌ درياگرد، به‌ همه‌ چيز ما نيازمنديم‌. آنوقت‌ چطور ميشه‌ كه‌ وقتي‌ يك‌ حشره‌ با اينكه‌ زياد احتياج‌ به‌ همنوع‌ خودش‌ نداره‌، فقط‌ در دو قلم‌ از چيزها نياز به‌ همنوع‌ خودش‌ داره‌، اون‌ حشره‌ اينجور پابند به‌ قوانين‌ و به‌ امام‌ خود و به‌ ملكه‌ هست‌. بشر چطور ميشه‌ نباشه‌؟!

 در دنيا تاريخ‌ را ورق‌ بزنيد آقايون‌. تمام‌ تواريخي‌ كه‌ در عالم‌ نوشته‌ شده‌. چه‌ مسلمانها نوشته‌ باشند و چه‌ غير مسلمانها. چه‌ در روايات‌ مطالعه‌ كنيد و چه‌ در قرآن‌. مي‌بينيد نقش‌ مهمي‌ كه‌ اتحاد و وحدت‌ و رعايت‌ قانون‌ و فرمانبرداري‌ فرمانده‌ براي‌ بشر داشته‌، هيچ‌ چيز اينقدر فايده‌ نداشته‌. و آنقدري‌ كه‌ اختلاف‌ و جدايي‌ از يكديگر براي‌ بشر ضرر داشته‌، هيچ‌ چيز ضرر نداشته‌. اينجاست‌ كه‌ ما مي‌بينيم‌ ائمة‌ اطهار كه‌ جانمون‌ به‌ قربانشون‌ كه‌ ما هر چه‌ داريم‌ از رهنمودهاي‌ آنها داريم‌، از كلمات‌ آنها داريم‌. با اونكه‌ همشون‌ نمايندة‌ الهي‌ هستند، با اونكه‌ غلامانشون‌، خدمتگذارانشون‌ اينها مي‌تونن‌ كه‌ اراده‌ كنند بگن‌ كن‌ فيكون‌. اراده‌ كنند يك‌ چيزي‌ باشه‌، اون‌ چيز مي‌خواد ماه‌ باشه‌ يا خورشيد، يا آسمان‌ يا زمين‌، ارادتمندان‌ اونها اين‌ كارها را مي‌كنند.

 شما يك‌ كتابي‌ است‌ به‌ نام‌ آلاء الرحمن‌ في‌ الاحوال‌ السلمان‌، نگاه‌ كنيد اين‌ كتاب‌ ببينيد سلمان‌ خدمتگذار خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ چه‌ مي‌كرده‌؟ چه‌ ارادة‌ قويي‌ داشته‌. اينها با همة‌ عظمتشون‌ كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ مي‌گه‌ كه‌ من‌ قدرت‌ اين‌ را دارم‌ كه‌ همه‌ آسمان‌ و زمين‌ را به‌ يك‌ چشم‌ به‌ زدن‌ ايجاد كنم‌. قدرت‌ اين‌ را دارم‌ كه‌ هر چي‌ كه‌ بگم‌ باشد، باشد و هر چه‌ بگويم‌ نباشد، نباشد. و نشان‌ هم‌ مي‌داد. مشت‌ نمونة‌ خروار است‌ وقتي‌ كه‌ در خيبر را مي‌كند، مي‌خوان‌ بكشن‌ در خيبر را چقدر وزنش‌ است‌؟ حضرت‌ با مشت‌ مثل‌ خمير قطعه‌، قطعه‌ مي‌كنه‌، هزار من‌، يعني‌ سه‌ هزار كيلو لااقل‌ اين‌ وزن‌ در بوده‌، روي‌ دست‌ بلند مي‌كنه‌، لشگر را از اين‌ طرف‌ خندق‌ به‌ اونطرف‌ خندق‌ مي‌بره‌. اون‌ شخص‌ مي‌گه‌ به‌ پيغمبر عرض‌ كردم‌ پسر عموت‌ چه‌ مي‌كنه‌؟ فرمود: به‌ پاهاش‌ نگاه‌ كن‌. ديدم‌ پاهاي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بين‌ زمين‌ و آسمان‌ معلق‌ است‌. ائمة‌ اطهار همشون‌ اينطور بودند. حميد ابن‌ قحطبه‌ نشسته‌ حضرت‌ رضا صلوات‌ الله‌ عليه‌ با او دارن‌ صحبت‌ مي‌كنند، به‌ جدال‌ كشيد، گفت‌ اگر شما راست‌  مي‌گيد بگيد اين‌ دو تا شير بيان‌ من‌ را بخورند. دو شير حمله‌ كردند، خوردند و قطره‌اي‌ از خونش‌ هم‌ بر روي‌ زمين‌ نريخت‌. مامون‌ گفت‌ آقا اين‌ برگرده‌، فرمود اگر اژدهايي‌ كه‌ ريسمانهاي‌ سحره‌ را خورد، ريسمانها را پس‌ داد اين‌ شيرها هم‌ مي‌تونن‌ پس‌ بدن‌. معني‌ معجزه‌ اين‌ است‌. اگر سحر بود ممكن‌ بود پشت‌ پرده‌ مخفيش‌ كنند يك‌ بادي‌ هم‌ پشت‌ پرده‌ بياندازند شيرها حمله‌ كنند و مردم‌ خيال‌ كنند كه‌ شيرها حميد ابن‌ قحطبه‌ را خوردند. نه‌، معجزات‌ خاندان‌ عصمت‌ را نگاه‌ كنيد بعد از هزار و دويست‌ سال‌، كنار قبر علي‌ ابن‌ موسي‌ الرضا ساعت‌ به‌ ساعت‌ معجزه‌ مي‌شه‌. ما چون‌ ظاهر بينيم‌ چون‌ ظواهر را مشاهده‌ مي‌كنيم‌، اگر سرطانيها خوب‌ بشن‌ اين‌ را معجزه‌ مي‌دونيم‌. يك‌ نفر در تهران‌ يك‌ كسالت‌ سختي‌ داشت‌ نمي‌دانم‌ سرطان‌ بود، يك‌ كسالتي‌ كه‌ دكترها جوابش‌ كرده‌ بودند، اين‌ با توسل‌ معالجه‌ شده‌ بود و شفا پيدا كرده‌ بود. يكي‌ از دوستان‌ مي‌گفت‌ كه‌ اين‌ كه‌ مهم‌ نيست‌، اين‌ كار اونها نيست‌ ائمة‌ اطهار كارشون‌ معالجة‌ بدن‌ نيست‌، اين‌ بدن‌ مثل‌ اسب‌ زير پاي‌ انسانه‌، روح‌ انسان‌ اصله‌، انسان‌ روح‌ است‌ نه‌ جسد.

 و ائمة‌ اطهار نيامدند براي‌ معالجة‌ اسب‌ زير پا. دام‌ پزشك‌ كه‌ نيستند اين‌ كارها را فوق‌ العاده‌ انجام‌ مي‌دن‌. مثل‌ يك‌ پروفسوري‌ كه‌ بلاتشبيه‌ وقت‌ سر خاراندن‌ ندارد براي‌ پيوند قلب‌، حالا آقا اسبش‌ پاش‌ درد گرفته‌ آورده‌ او هم‌ يك‌ دوايي‌ ماليده‌ پاي‌ او را معالجه‌ كرده‌، به‌ چه‌ دكتر حاذقي‌. اين‌ اصلا به‌ او توهين‌ است‌. روحت‌ را آمده‌ معالجه‌ بكند. لذا اون‌ دوست‌ من‌ گفت‌ به‌ او كه‌ اگر حسدي‌، بخلي‌، عادت‌ به‌ گناهي‌، گناه‌ آمده‌ تا كنار ابدا اينها را ترك‌ كرد و اگر مبتلا بود و رفت‌ در حرم‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا و بيرون‌ آمد از اين‌ مسائل‌ پاك‌ بود و از اين‌ مرضهاي‌ روحي‌ پاك‌ بود اين‌ خوبه‌، اين‌ كار را مي‌خواد.

 ذالك‌ الكتاب‌ لا ريب‌ فيه‌ هدي‌ المتقين‌، اين‌ قرآن‌ را خدا نازل‌ كرده‌ براي‌ اينكه‌ مردم‌ روحشون‌ معالجه‌ بشه‌. طبيب‌ دوار بطبّه‌ رسول‌ اكرم‌ يك‌ طبيبي‌ بود كه‌ دور مي‌زد براي‌ معالجة‌ مردم‌، شما خيال‌ كرديد كه‌ يك‌ كيفي‌ دستش‌ بود و توش‌ هم‌ يك‌ دستگاه‌ فشار خون‌ و يك‌ گوشي‌ و يك‌ فرض‌ كنيد كه‌ از اينهايي‌ كه‌ مي‌ذارن‌ تب‌ طرف‌ را، اسمش‌ را من‌ نمي‌دونم‌، تب‌ را بسنجند و از اينهاداشت‌ نه‌ يك‌ قرآن‌ داشت‌. طبيب‌ دوار بطبه‌. تمام‌ كيف‌ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ يك‌ دونه‌ قرآن‌ بود. طبيان‌ كل‌ شي‌ همه‌ چيز درش‌ بود. همه‌ چيز درش‌ بود كه‌ بعد از هزار و چهار صد سال‌ تمام‌ دانشمندان‌ روش‌ حرف‌ زدن‌، هنوز از بيست‌ و هشت‌ حرف‌ قرآن‌، بيست‌ و هشت‌ رتبة‌ علم‌ قرآن‌، هنوز دو رتبه‌اش‌ را بيشتر نتونستند، حتي‌ ائمة‌ اطهار اونطور ما مي‌تونستند مردم‌ آمادگي‌ نداشتند كه‌ بيان‌ كنند. و بيست‌ و شش‌ حرف‌ ديگر حضرت‌ بقيت‌ الله‌ مي‌ياد و از اين‌ كتاب‌ آسماني‌ استفاده‌ مي‌كند. ائمه‌ كارشون‌، اينها معجزه‌ است‌. يك‌ آدم‌ فاسد به‌ تمام‌ معنا فاسد حتي‌ تا در حرم‌ هم‌ فاسده‌، حتي‌ توي‌ حرم‌ هم‌ به‌ زنهاي‌ نامحرم‌ نگاه‌ مي‌كنه‌، يك‌ دفعه‌ يك‌ جوه‌اي‌ از ناحية‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا بهش‌ مي‌شه‌ او هم‌ مجذوب‌ مي‌شه‌، مي‌بيني‌ تمام‌ امراض‌ روحيش‌ را كنار ريخت‌ يك‌ آدم‌ صالح‌ و پاك‌ و با تقوا شد اين‌ كار علي‌ ابن‌ موسي‌ الرضاست‌. كار سرطاني‌ را معالجه‌ كردن‌، مي‌كند. تواضع‌ دارن‌ هر كاري‌ را شما از اونها بخواهيد انجام‌ مي‌دن‌ ولي‌ تو نگو علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا سرطان‌ شفا داد. مثل‌ هماني‌ كه‌ به‌ اون‌ پروفسور بگي‌ كه‌، پروفسوري‌ كه‌ هر ساعتي‌ چند تا پيوند قلب‌ مي‌كنه‌ پاي‌ اسب‌ من‌ درد گرفته‌ بود بارك‌ الله‌ اين‌ دكتر عجب‌ حاذقه‌، كارهاي‌ فوق‌ العاده‌ مي‌كنه‌، چكار كرده‌ آقا؟ پاي‌ اسب‌  من‌ را روغن‌ ماليده‌ خوب‌ شده‌. اگر ما معرفت‌ امام‌ را داشته‌ باشيم‌ به‌ خدا قسم‌ مرده‌ را حتي‌ زنده‌ كردن‌، مرده‌ زنده‌ كردن‌، براي‌ اونها مسئله‌اي‌ نيست‌ و اگر رفتيم‌ و اونها را منحصر به‌ اين‌ عمل‌ و به‌ اين‌ خاطر معرفي‌ كرديم‌ اهانت‌ به‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ كرديم‌. شما ببينيد تمام‌ انبياء معجزاتشون‌ روي‌ همين‌ مسائل‌ ظاهر است‌ چرا به‌ جهت‌ اينكه‌ مردم‌ اونوقت‌ بيشتر از اين‌ درك‌ نداشتند. عيسي‌ مرده‌ زنده‌ مي‌كند. كور شفا مي‌دهد، عبرس‌ و فلج‌ را شفا مي‌دهد و همينطور انبياء ديگر. اما پيغمبر اكرم‌ كه‌ براي‌ شما مردم‌ ساخته‌ شدة‌ با معرفت‌، آمده‌ اين‌ معجزه‌اش‌ قرآن‌ است‌. هدي‌ للمتقين‌. اين‌ كارش‌ هدايت‌ مردم‌ است‌. اونها به‌ مقتضاي‌ كساني‌ كه‌ با اونها زندگي‌ مي‌كردند، مجبور بودند معجزاتشون‌ در همين‌ مسائل‌ ظاهري‌ باشه‌، يعني‌ خدا مي‌خواست‌ تا مردم‌ كشيده‌ بشن‌ به‌ طرف‌ دين‌ و حقيقت‌. ببينيد معجزة‌ حضرت‌ يوسف‌ زيبايي‌ صورتش‌ است‌. معجزة‌ حضرت‌ موسي‌ اژدها را مي‌اندازه‌، عصا را مي‌اندازه‌ اژدها مي‌شه‌ ولي‌ معجزة‌ پيغمبر اكرم‌ قرآن‌ است‌. هدي‌ للمتقين‌ روح‌ شفا مي‌ده‌. روح‌ معالجه‌ مي‌كنه‌ و ينزل‌ من‌ القرآن‌ ما هو الشفاء و رحمت‌ للمومني‌ ما باز هم‌ همين‌ دو آيه‌ را براي‌ دردهاي‌ ظاهريمون‌ استفاده‌ مي‌كنيم‌. و حال‌ اينكه‌ اين‌ منظورش‌ شفا و رحمت‌ است‌. شفاي‌ روح‌ است‌ و رحمت‌ است‌ براي‌ مومنين‌.

 در يك‌ آية‌ ديگر دارد و شفاء لما في‌ الصدور، قرآن‌ شفاست‌ براي‌ اونچه‌ كه‌ در دلهاتون‌ هست‌. يعني‌ امراض‌ روحي‌ و شفاء لما في‌ الصدور. يك‌ روايتي‌ دارد كه‌ اگر كسي‌ كسالت‌ سينه‌ پيدا كرد تنگ‌ نفس‌ داشت‌ قرآن‌ بخوانه‌. من‌ با يكي‌ از مراجع‌ قم‌ بود، ببخشيد نجف‌ بود صحبت‌ مي‌كردم‌ ايشان‌ يك‌ جملة‌ خوبي‌ فرمود، گفت‌ اين‌ روايت‌ خلاف‌ ظاهر قرآن‌ را بيان‌ كرده‌، لشفاء لما في‌ الصدور معناي‌ ظاهرش‌ اين‌ است‌ كه‌ سينه‌، اونچه‌ كه‌ در سينه‌ هست‌ يعني‌ روح‌ انسان‌، شفا براي‌ روح‌ انسان‌. اون‌ وقت‌ اين‌ ائمه‌ با همة‌ اين‌ قدرت‌ من‌ اين‌ را مي‌خوام‌ بگم‌ كه‌ به‌ خدا قسم‌ بزرگترين‌ دليل‌ بر اثبات‌ حقانيت‌ اونهاست‌ و بزرگترين‌ دليل‌ بر اهمييت‌ مطلبي‌ است‌ كه‌ امشب‌ عنوان‌ كردم‌ و اون‌ اين‌ است‌ كه‌ تا همة‌ عظمتشون‌ اگر يك‌ طاغوتي‌ يك‌ فردي‌ كه‌ اين‌ از نظر دين‌، از نظر اعتقادات‌ از نظر عمل‌ بدترين‌ است‌، اما دين‌ اسلام‌ را حفظ‌ مي‌كنه‌ و زير ساية‌ اسلام‌ مي‌خواد خودش‌ را حفظ‌ كنه‌ دلش‌ به‌ حال‌ اسلام‌ نسوخته‌، چون‌ اسلام‌ را حفظ‌ مي‌كند، شما به‌ حالات‌ ائمه‌ نگاه‌ كنيد، امامها در مقابل‌ او اظهار مخالفت‌ نمي‌كنند براي‌ اينكه‌ وحدت‌ مردم‌ مسلمان‌ بهم‌ نخورد. چرا؟ گاهي‌ مي‌شه‌، گاهي‌ شد و يك‌ مورد هم‌ ظاهرا بيشتر نبود كه‌ مي‌خواستند اساس‌ اسلام‌ را از بين‌ ببرند، يعني‌ اسلام‌ نباشه‌، شاهي‌ باشه‌. اسلام‌ نباشه‌، سلطنت‌ باشه‌. تا اين‌ كار را خواستند بكنند كه‌ به‌ دست‌ يزيد مي‌خواست‌ اين‌ كار عملي‌ بشه‌ اينجا اظهار مخالفت‌ كردند و لشكر تهيه‌ كردند و با او جنگ‌ كردند و مي‌دانست‌ سيد الشهدا كه‌ كشته‌ مي‌شه‌ و همين‌ كشته‌ شدن‌ حضرت‌ سيد الشهدا مفيد بود و حاضر شدند كه‌ با اون‌ وضع‌ خاص‌، حضرت‌ كشته‌ بشن‌ و زن‌ و فرزندشون‌ اسير بشه‌ كه‌ ظاهر اسلام‌، البته‌ اينجا خطر داشت‌ والا بقية‌، شما فكر مي‌كنيد مثلا فرض‌ كنيد حجاج‌ ابن‌ يوسف‌ يا عبدالملك‌ مروان‌ يا مثلا فرض‌ كنيد هارون‌ الرشيد يا مامون‌ الرشيد يا متوكل‌ عباسي‌ بهتر از يزيد بودن‌ بعضيها مي‌گن‌ اونها بدتر از يزيد بودند اونها مثل‌ كافر و منافق‌، يزيد كافر بود ولي‌ اينها منافق‌ بودند و منافق‌ بدتر از كافر است‌ ، اما در عين‌ حال‌ بخاطر اينكه‌ ظاهر اسلام‌ حفظ‌ مي‌شد و همه‌ زير ساية‌ اسلام‌ بودندو اگر يك‌ حكمي‌ از احكام‌ اسلام‌ مي‌آمد اينها با قرآن‌ مي‌خواستند حتي‌ المقدور تطبيقش‌ بدن‌ و قرآن‌ و اسلام‌ و دين‌ را حفظ‌ كنند. حفظ‌ مي‌كردند اون‌ هم‌ ظاهرش‌ را اون‌ هم‌ به‌ خاطر خودشون‌ و ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ نمي‌گذاشتند دو دسته‌اي‌ بشه‌. اين‌ دليل‌ مهمي‌ است‌. حضرت‌ مجتبي‌ به‌ خودش‌ قسم‌ اين‌ اعتقاد من‌ است‌ كه‌ اگر اراده‌ مي‌كرد معاويه‌ و تمام‌ بني‌ اميه‌ با يك‌ اراده‌اش‌ از بين‌ مي‌رفتند دستش‌ را دراز كرد از ريشه‌ معاويه‌ گرفت‌ از شام‌ كند حالا اين‌ بحثها را من‌ نگم‌ براي‌ شما. در مجلسش‌ نشسته‌ بود حضرت‌ بهش‌ گفت‌ كه‌ اين‌ زن‌ تو مردها چكار مي‌كني‌؟ مرده‌ به‌ خودش‌ نگاه‌ كرد ديد كه‌ زن‌ شده‌. اومد خونه‌ زنش‌ مرد شده‌، اينها شما فكر نكنيد قصه‌ است‌، اگر الان‌ امام‌ زمان‌ شما اراده‌ كنه‌ هر چه‌ مرده‌ بشن‌ زن‌ و هر چه‌ زنه‌ بشن‌ مرد. واي‌ به‌ حالمونه‌. اراده‌ است‌. با اراده‌ همة‌ كارها انجام‌ مي‌شه‌.

 ولي‌ در عين‌ حال‌ مي‌نشينه‌ پاي‌ منبر و اون‌ شخص‌ خطيب‌ مي‌ره‌ روي‌ منبر و به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ جسارت‌ مي‌كنه‌، حضرت‌ اشك‌ مي‌ريزه‌، گريه‌ مي‌كنه‌، چرا اينجوره‌؟ تو كه‌ قدرت‌ داري‌ يك‌ كاري‌ بكن‌. بعضي‌ از افراد نادان‌ خيال‌ مي‌كنند خو و طبع‌ امام‌ حسين‌ اون‌ بوده‌ و خو و طبع‌ امام‌ حسن‌ اين‌ بوده‌. اين‌ بزرگترين‌ توهين‌ به‌ امام‌ است‌. كه‌ اگر امام‌ حسن‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ با يزيد زندگي‌ مي‌كرد صريح‌ صلح‌ مي‌كرد. اصلا خويش‌، خو و طبعه‌. نه‌ يك‌ سر سوزن‌ هوا، خواستة‌ نفساني‌، خوي‌، طبع‌، فطرت‌ غير از اونچه‌ كه‌ خدا دوست‌ داره‌ و ارادة‌ خداست‌ در وجود امام‌ نيست‌.ارادت‌ رب‌ في‌ مقادير اموريت‌ عليكم‌ و تذكر من‌ بيوتكم‌ نحن‌ مشييت‌ الله‌ ماييم‌ مشييت‌ خدا. ما مشييت‌ خدا، يعني‌ اصلا وجود ما. سر تا پامون‌ خواست‌ خداست‌، سر تا پامون‌ هر چه‌ خدا مي‌خواد. حتي‌ يك‌ نگاه‌ نمي‌كنيم‌ مگر با خداست‌ خدا باشد. يك‌ انگشتمون‌ را تكان‌ نمي‌ديم‌ مگر با خواست‌ خدا. فكر نكنيد مگر مي‌شه‌؟ بله‌ اولياء خدا اينطوري‌ هستند تا چه‌ برسد به‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ والسلام‌ كه‌ اونها نفس‌ اللهند. در آية‌ شريفه‌ و يخدثكم‌ الله‌ نفسه‌ مطالعه‌ كنيد امام‌ مي‌فرمايد منظور از اين‌ نفس‌ الله‌ امامه‌ خدا به‌ وسيلة‌ امام‌ مي‌ترساند.

 نفس‌ پيغمبر است‌. شما مي‌گيد مگر مي‌شه‌ يك‌ آدم‌ هم‌ اين‌ باشه‌، هم‌ اون‌ باشه‌؟ وقتي‌ كه‌ تمام‌ خواستة‌ من‌ عين‌ خواستة‌ شما شد من‌ و شما يك‌ خواسته‌ بيشتر نداريم‌، يك‌ چيز مي‌گيم‌. يك‌ حرف‌ مي‌زنيم‌، يك‌ كار مي‌كنيم‌، يك‌ فكر مي‌كنيم‌. خدا، پيغمبر، ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ والسلام‌، فاطمة‌ زهرا اينها همشون‌ يك‌ خواسته‌ دارن‌. خدا مي‌خواد، پيغمبر هم‌ مي‌خواد. لا ينطق‌ عن‌ الهوا نطقي‌ از روي‌ خواست‌ دل‌ نمي‌كند. ان‌ هو، ببينيد اين‌ ان‌ هو يعني‌ نيست‌ غير از اين‌. هيچي‌ غير از اين‌ نيست‌. شما يك‌ سر سوزن‌ يك‌ جايي‌ را پيدا بكنيد كه‌ غير از وحي‌ باشه‌، غير از ارادة‌ خدا باشه‌. ان‌ هو الا وحي‌ يوحي‌. نيست‌ هيچ‌ چيز مگر وحيي‌ كه‌ رسيده‌ پس‌ از همة‌ مسائلي‌ كه‌ از اول‌ عرايضم‌ عرض‌ كردم‌ به‌ اين‌ نتيجه‌ مي‌رسيم‌ كه‌ هر جمعيتي‌ كه‌ در روي‌ كرة‌ زمين‌ بخواد موفق‌ باشد، پر ارزش‌ بشه‌، پيشرفت‌ كنه‌ بايد امام‌ داشته‌ باشد. بايد رهبر داشته‌ باشد. شما اگر توي‌ يك‌ سربازخانه‌ بريد، اگر سربازهايي‌ كه‌ توي‌ اين‌ پادگان‌ هستند اينها تحت‌ فرمان‌ فرماندهشان‌ نباشند. سرپيچي‌ مي‌كنند، نه‌ اون‌ پادگان‌ ارزش‌ داره‌ نه‌ اون‌ سربازها ارزش‌ دارند نه‌ اون‌ فرمانده‌ ارزش‌ داره‌. و اگر دشمن‌ حمله‌ كرد يقينا اينها را در اولين‌ لحظات‌ حمله‌اش‌ اينها را دستگير مي‌كنه‌. من‌ نمي‌خواستم‌ امشب‌ اين‌ مطلب‌ را مطرح‌ نكنم‌ ولي‌ به‌ يك‌ جهتي‌ كه‌ طول‌ مي‌كشه‌ طولش‌ بدم‌ و تفسيلي‌ عرض‌ كنم‌ والا مطلبم‌ به‌ همينجا مي‌خواست‌ منتهي‌  بشه‌. شما الان‌ در تمام‌ دنيا مراجعه‌ كنيد، انقلابهاي‌ زيادي‌ در دنيا واقع‌ شده‌. هر كدام‌ از انقلابها يك‌ امام‌ محبوبي‌ داشته‌ است‌. يك‌ رهبر محبوبي‌ داشته‌ است‌ و او را دوست‌ مي‌داشته‌اند و تحت‌ فرمانش‌ بوده‌اند و موفق‌ شدند. ولي‌ اگر چند تا رهبر داشتند، چند تا امام‌ داشتند اينها با هم‌ اختلاف‌ داشتند، موفقيت‌ كه‌ براشون‌ حاصل‌ نمي‌شد يقين‌ بدونيد و مي‌بينيد الان‌ من‌ گوشه‌ و كنار عالم‌ براتون‌ نشون‌ دارم‌ كه‌ اينها هيچ‌ موفق‌ نشدند و بعد از انقلاب‌ هم‌ آرامش‌ نداشتند. حالا اين‌ رهبر بايد محبوبيت‌ داشته‌ باشد و در صراط‌ مستقيم‌ باشد و قوانين‌ صحيحي‌ در دستش‌ باشد حتي‌ رهبران‌ ناقص‌. يعني‌ همة‌ اين‌ سه‌ مسئله‌ درونشون‌ نباشه‌. اما يكي‌ از اينها بوده‌. مثلا گاندي‌ محبوبيت‌ داشت‌ بخاطر كارهاي‌ ظاهري‌ كه‌ انجام‌ مي‌داد. اين‌ موفق‌ شد، اگر چه‌ انقلابش‌ هم‌ ناقص‌ موند به‌ جهت‌ اينكه‌ در بعضي‌ از كارها موفق‌ شد در بعضي‌ از كارها مردم‌ خوي‌ همان‌ انگليسي‌ زندگي‌ كردن‌ را پيدا كرده‌ بودند. الان‌ اگر شما به‌ هندوستان‌ بريد مي‌بينيد اونها توي‌ جاده‌ مثلا طرف‌ دست‌ چپ‌ حركت‌ مي‌كنند. فرمانشون‌ هم‌ طرف‌ چپ‌ ماشين‌ است‌ و اين‌ بخاطر اينكه‌ انگلستان‌ اينجوري‌ رانندگي‌ مي‌كردند و امثال‌ اينها يك‌ آثاري‌ از اونها مانده‌. در ممالك‌ ديگر در مذاهب‌ ديگر غير از تشييع‌ هيچ‌ وقت‌ دانشمندان‌ اهل‌ سنت‌ بخاطر اين‌ مرجعييت‌ و نمايندگي‌ امام‌ زمانشون‌ را از دست‌ داده‌ بودند موفق‌ به‌ يك‌ انقلاب‌ صحيح‌ در هيچ‌ يك‌ از ممالك‌ سني‌ نشين‌ كه‌ تحت‌ اين‌ برنامه‌ بودند نشدند.

 نمونه‌اش‌ افغانستان‌ و بعضي‌ از ممالك‌. اما وقتي‌ كه‌ در مملكت‌ ما اين‌ بخاطر تشيع‌ است‌ آقايان‌ به‌ خاطر امام‌ زمان‌ است‌ ماها غافليم‌ .خدا مي‌دونه‌ ما اكثرمون‌ خوابيم‌ اين‌ انقلابي‌ كه‌ شد اين‌ وضعي‌ كه‌ پيش‌ آمد در پانزده‌ سال‌ قبل‌، خوب‌ ما بوديم‌ ديگر. تمام‌ مردم‌ يك‌ پارچه‌، يك‌ وقتي‌ مي‌گن‌ ناصرالدين‌ رفته‌ به‌ انگلستان‌ اونجا براش‌ رژه‌ رفته‌ بودند در مقابلش‌، سربازها سان‌ ديده‌ بودند بعد اون‌ شاه‌ اون‌ به‌ اصطلاح‌ انگلستان‌ گفته‌ بود كه‌ در مملكت‌ شما آيا يك‌ همچين‌ نيرويي‌ هست‌؟ ايشان‌ در جواب‌ گفته‌ بود كه‌ ما يك‌ مشت‌ سرباز و پليس‌ در مملكت‌ داريم‌ براي‌ حفظ‌ امنيت‌ داخلي‌ مملكتمون‌. اما اگر روزي‌ به‌ طرف‌ ما يك‌ دشمني‌ حمله‌ بكنه‌ ما اونجا يك‌ فرمانده‌ داريم‌ به‌ نام‌ مرجع‌ تقليد، كه‌ از بچة‌ پانزده‌ سالة‌ پسر و از دختر نه‌ سالة‌ دختر تا پير مردي‌ كه‌ بتونه‌ از جا حركت‌ كنه‌ و حتي‌ من‌ و وزرا بايد تحت‌ فرمان‌ او باشيم‌ بايد. والا جهنمي‌ هستيم‌ و لذا همة‌ مردم‌ ايران‌، جز پيرمردها و بچه‌ها همة‌ مردم‌ ايران‌ اونجا سرباز هستند اگر مثلا ده‌ ميليون‌ جمعييت‌ بوده‌ لااقل‌ هشت‌ ميليون‌ جمعييت‌ ما سرباز داريم‌. اينها بعد، استثمار بعد به‌ فكر افتاد شايد راست‌ بگه‌، آيا همينطوري‌ گفته‌، بريم‌ تجربه‌ كنيم‌، تجربه‌ كردند. در فتواي‌ تنباكو تجربه‌ شد، ديدند راست‌ است‌. مرحوم‌ ميرزاي‌ شيرازي‌ تمام‌ مردم‌ معتاد بودند اون‌ موقع‌ به‌ تنباكو و قليان‌ همه‌ كنار گذاشتند. يك‌ چيز جزيي‌ بود نه‌ حرام‌ بود نه‌ اون‌ موقع‌ حكم‌ به‌ كراهتش‌ داده‌ بودند هيچ‌ چيزي‌، تقريبا مي‌شد بگيم‌ كه‌ خواستة‌ ميرزاي‌ شيرازي‌ بود. خواستة‌ الهي‌ ميرزاي‌ شيرازي‌ خوب‌ از آسمان‌ هم‌ كه‌ براي‌ او وحيي‌ نازل‌ نشده‌ بود. اما همه‌ عمل‌ كردند. لذا از اون‌ موقع‌ تا به‌ حال‌ از همان‌ روز تا به‌ امروز به‌ فكر افتادند كه‌  اين‌ نيرو را از بين‌ ببرند. به‌ همة‌ وسايل‌.

 اين‌ مرجع‌ نبايد باشد، اون‌ مرجع‌ نبايد باشد، اون‌ روحاني‌ بي‌ خود مي‌گه‌،اون‌ روحاني‌، درسته‌ ما قبول‌ داريم‌ همه‌ در صراط‌ مستقيم‌ نيستند، همه‌ راست‌ نمي‌گن‌ اما بدانيد كه‌ از حلقوم‌ ما، از حلقوم‌ ما مسلمانها از دست‌ خود ما مسلمانها شمشير عليه‌ اسلام‌ نكشند. و لذا مي‌بينيد وقتي‌ كه‌ امروز ظاهرا بوده‌، مناسب‌ است‌ پيش‌ آمد والا من‌، مي‌دونيد اهل‌ اينكه‌ به‌ مناسبت‌ و ايام‌ صحبت‌ كنم‌ حرفي‌ نمي‌گم‌ حالا تصادفا پيش‌ آمده‌. من‌ خودم‌ تهران‌ بودم‌ وقتي‌ كه‌ فرودگاه‌ بمباران‌ شد، فرودگاه‌ تهران‌ بمباران‌ شد. از طرف‌ عراق‌، حملة‌ عراق‌ را من‌ خودم‌ ديدم‌ اتفاقا تعجب‌ مي‌كردم‌ به‌ دوستان‌ مي‌گفتم‌ اين‌ دود، اين‌ دود نيست‌ اين‌ جايي‌ نيست‌ آتش‌ گرفته‌ باشه‌، جايي‌ هم‌ نيست‌ خراب‌ شده‌ باشد اصلا دود و خاك‌ قاطي‌ مي‌ره‌ بالا يك‌ انفجاري‌، تا اعلام‌ كردند كه‌ جنگ‌ شده‌. خوب‌ آمده‌ در داخل‌ تا تهران‌ حمله‌اش‌ آمده‌، مردمي‌ كه‌ تازه‌ انقلاب‌ كرده‌اند. مردمي‌ كه‌ نه‌ سرباز دارند نه‌ جاي‌ اسلحه‌ها را حتي‌ بلندند، مردمي‌ كه‌ افسر ندارند، افسر مورد اعتماد ندارند. بالاخره‌ تجربه‌ در اين‌ كارها خيلي‌ مهم‌ است‌. با يك‌ فرمان‌، اينجا ما مي‌فهميم‌ كه‌ امام‌ چقدر وجودش‌ مفيد است‌. رهبر چقدر وجودش‌ مفيد است‌. با يك‌ فرمان‌ طوري‌ طرف‌ را بيچاره‌ كردند كه‌ الحمد الله‌ يك‌ وجب‌ از خاكمون‌ دست‌ دشمن‌ نموند، و اين‌ موفقيت‌ به‌ خدا قسم‌ در تمام‌ دنيا در تمام‌ دنيا بي‌ نظير است‌ اين‌ چنين‌ موفقيتي‌، و اين‌ موفقيت‌ تنها و تنها بخاطر داشتن‌ امام‌ و رهبر است‌. و اطاعت‌ از روحانيت‌ و مرجعيت‌ است‌. اگر شما مردم‌ اونجور مثلا در بهشت‌ زهرا و فرودگاه‌ تهران‌ و اونجور به‌ استقبال‌ امام‌ رضوان‌ الله‌ تعالي‌ عليه‌ نمي‌رفتيد اونجور فرمانش‌ را برنمي‌ داشتيد، ما مثل‌ لبنان‌ و افغانستان‌ بوديم‌ و يك‌ نفرمون‌ آرامش‌ نداشتيم‌.

 اينها، حال‌ اگر امام‌ زمان‌، چون‌ گاهي‌ از كلمات‌ حضرت‌ امام‌، ديديم‌ ديگر الان‌ هم‌ رهبر عزيزمون‌ هم‌، اين‌ مطالب‌ را دارند و خدا را شكر مي‌كنيم‌. يكي‌ از آقايون‌ اهل‌ علم‌ بود يك‌ نامه‌اي‌ نوشته‌ بود كه‌ امام‌ زمان‌ صلوات‌ الله‌ عليه‌ غريبند ايشان‌ فورا او را خواستند، و بهش‌ گفتند كه‌ چكار كنيم‌ مثلا اينقدر به‌ فكرند. در كلماتشون‌ مي‌بينيد مي‌گن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفدا واين‌ را بدونيد ما به‌ هر چه‌ رسيديم‌ از محبتمون‌ به‌ امام‌ زمان‌ است‌ و اين‌ را بدونيم‌ و همه‌ مي‌دونن‌ كه‌ اين‌ مردم‌ هر چي‌ عشق‌ و علاقه‌ به‌ هر كي‌ دارن‌ بخاطر امام‌ زمان‌ است‌. خود امام‌ رضوان‌ الله‌ تعالي‌ عليه‌ مي‌فرمود كه‌ ديگر آخرين‌ مطلب‌  و عظمتي‌ كه‌ براي‌ ايشان‌ ما قائل‌ بوديم‌ اينكه‌ نايب‌ حضرت‌ بقيت‌ الله‌ است‌. و مردم‌ براي‌ فرمان‌ نايبش‌ اينجور جانفشاني‌ مي‌كردند اگر خودش‌ بياد چه‌ مي‌كنند. اگر خودش‌ فرمان‌ بدهد چه‌ مي‌كنند. فرمانده‌ كل‌ قواي‌ عالم‌ هستي‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ است‌. بنا بر اين‌ فايده‌ وجود امام‌ و رهبر اين‌ است‌ كه‌ اختلاف‌ را از بين‌ مي‌بره‌، تفرقه‌ها را از بين‌ مي‌بره‌. وحدت‌ ايجاد مي‌كنه‌، مردم‌ سر كلمة‌ واحده‌ اجتماع‌ مي‌كنند، فكرشون‌ يك‌ فكر ارادشون‌ يك‌ اراده‌، نيروشون‌ يك‌ نيرو و اون‌ وقت‌ حركت‌ مي‌كنند به‌ خدا قسم‌ اگر يك‌ اختلافاتي‌ كه‌ بين‌ ما روي‌ سليقه‌هاي‌ شخصيمون‌ در همين‌ انقلاب‌ به‌ وجود آمد اگر نبود، اگر همة‌ مردم‌ يك‌ حرف‌ مي‌زدند يك‌ كلمه‌ را مي‌گفتند، اگر كاري‌ كه‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ والسلام‌ كردند ما هم‌ مي‌كرديم‌، اگر راه‌ و روش‌ اونها را انتخاب‌ مي‌كرديم‌ تمام‌ دنيا را مي‌گرفتيم‌، تمام‌ دنيا.

 آتش‌ به‌ جان‌ شمع‌ زدن‌ كه‌ اين‌ بلا نهاد. اختلاف‌ در بين‌ ما ايجاد كردند و هممون‌ را با يكديگر دشمن‌ كردند اگر چه‌ بحمد الله‌ باز همان‌ يا صاحب‌ الزماني‌ كه‌ عرض‌ مي‌كنيم‌ آقا در جاهاي‌ حساس‌ به‌ دادمون‌ مي‌رسد  و نمي‌گذارد تفرقه‌ ايجاد بشه‌ و اين‌ را خدا مي‌دونه‌ من‌ به‌ راي‌ عين‌ در مدت‌ عمرم‌ ديدم‌ ولي‌ در عين‌ حال‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد ما دشمنتون‌ را از بين‌ مي‌بريم‌، به‌ شما حكومت‌ مي‌ديم‌، مثل‌ اينكه‌  اين‌ آيه‌ دربارة‌ ما نازل‌ شده‌. به‌ شما حكومت‌ مي‌ديم‌، دشمنتون‌ را از بين‌ مي‌بريم‌. ليعلم‌، لينظر كيف‌ تعملون‌. پس‌ خدا نگاه‌ مي‌كنه‌ ببينه‌ چكار مي‌كنيم‌. انشكرتم‌ لعزيزنكم‌ و لان‌ كفرتم‌ ان‌ عذابي‌ لشديد. خدايا ما پناه‌ به‌ تو مي‌بريم‌ كه‌ ما كفران‌ اين‌ نعمت‌ را كرديم‌، اين‌ وحدت‌ را كفران‌ كرديم‌. خدايا عذابت‌ را بر ما نازل‌ نفرما (الهي‌ آمين‌). اون‌ عذاب‌ شديد مي‌تونيد چيه‌؟ نا امني‌، نعمتان‌ مجهولتان‌، اصّحت‌ و الامان‌ شما الان‌ بريد در بعضي‌ از اون‌ ممالكي‌ كه‌ نتونستند خودشون‌ را جمع‌ و جور كنند، و مسلط‌ بر مملكت‌ يك‌ گروهي‌ يك‌ رهبري‌ بشه‌ مي‌دونيد چه‌ ناامنيهايي‌ به‌ وجود مي‌ياره‌. من‌ نمي‌ترسم‌ يكي‌ از دوستان‌ ما را برداشت‌ برد لبنان‌ سفري‌ كه‌ رفته‌ بوديم‌ سوريه‌، حرفهاي‌ تورابي‌ زد با من‌. جاهايي‌ داشت‌ من‌ را مي‌برد كه‌ باور كنيد اگر رو حسابهايي‌، يك‌ مسائلي‌ نبود، يك‌ مسائلي‌ در جنبه‌هاي‌ روحي‌ من‌ نبود انسان‌ از وحشت‌، يعني‌ خود اون‌ شخص‌ هم‌ از شخصيتها بود، خود ايشان‌ هم‌ مي‌گفت‌ من‌ كه‌ مي‌رم‌ تو لبنان‌ از سلامت‌ برگشتن‌ و روي‌ اختيار برگشتن‌ ديگر من‌ فكر نمي‌كنم‌. يعني‌ واقعا راست‌ هم‌ مي‌گفت‌. اصّحت‌ و المان‌ يكيش‌ سلامتي‌ بدني‌ است‌ و روحي‌ البته‌. يكي‌ هم‌ امنييت‌. الحمد الله‌ باز هم‌ اميدواريم‌ بيشتر از اين‌ با هم‌ متحد باشيم‌. بيشتر از اين‌ سر يك‌ كلمة‌ واحدي‌ حرف‌ بزنيم‌. بيشتر از اين‌ تحت‌ فرمان‌ اماممون‌ و رهبرمون‌ و حضرت‌ بقيت‌ الله‌ و رهبرو كساني‌ كه‌ از او حرف‌ مي‌زنند باشيم‌ و انشاء الله‌ موفقيتمون‌ قطعي‌ در اين‌ صورت‌ خواهد بود.

 اما مردمي‌ كه‌ امام‌ زمانشون‌ را كشتند، مردمي‌ كه‌ اختلاف‌ ايجاد كردند، مردمي‌ كه‌ آمدند ريسمان‌ به‌ گردن‌ امام‌ زمانشون‌ انداختند براي‌ بيعت‌ با يك‌ منحرف‌، مردمي‌ كه‌ امام‌ زمانشون‌ را گوشة‌ خانه‌ نشوندند و كساني‌ كه‌ لياقت‌ نداشتند به‌ عنوان‌ امام‌ و مرجع‌ انتخابشون‌ كردند اينها هميشه‌ بيچاره‌اند. خدايا ما شكرت‌ مي‌كنيم‌ كه‌ نور ولايت‌ را در دلهاي‌ ما تاباندي‌ و ما را جزء شيعيان‌ قرار دادي‌ و ما را تابع‌ مراجع‌ تقليدمون‌ قرار دادي‌ و ما را در اين‌ جهت‌ خدايا تو قرار دادي‌ كه‌ ما از يك‌ مرجع‌ تقليد از يك‌ رهبر از يك‌ فرمانده‌ از يك‌ امام‌ پيروي‌ كنيم‌ و وحدتمون‌ را حفظ‌ كنيم‌ و اتحادمون‌ را با يكدگير حفظ‌ كنيم‌.

 اما بني‌ اميه‌ مي‌خواستند اساس‌ اين‌ كار را برهم‌ بزنند. لذا امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ در زيارت‌ عاشورا مي‌فرمايد الهم‌ العن‌ بني‌ امية‌ قاطبت‌، خدايا قاطبة‌ بني‌ اميه‌ را لعنت‌ كن‌ اينها مي‌خواستند اساس‌ وحدت‌ اسلامي‌ را بر هم‌ بزنند. لذا يزيد نادان‌، يزيد نافهم‌ او فكر كرد با خودش‌ كه‌ معاويه‌ كه‌ توانست‌ بر مردم‌ حكومت‌ كنه‌ او هم‌ مي‌تواند، احتياج‌ به‌ اسلام‌ و دين‌ نيست‌. گفت‌ كه‌ حكومت‌ منهاي‌ دين‌، منهاي‌ اسلام‌. لذا گفت‌ لعبت‌ هاشم‌ باالملك‌ فلا خبر جاء و لا وحي‌ نظر. يك‌ بازي‌ كردند، و الا ديني‌ از كجا و وحيي‌ از كجا؟! و لا وحي‌ نظر. سر سيد الشهدا را در مقابل‌ گذاشته‌، مردم‌ مسلمان‌ را، دلهاشون‌ را جريحه‌دار كرده‌، قلوب‌ مردم‌ مسلمان‌ همه‌ عليه‌ او و عليه‌ از بين‌ بردن‌ او آماده‌ شده‌، نمي‌فهمه‌. لذا نافهم‌ و نادانه‌.

 زينب‌ كبري‌ نشسته‌، فرزندان‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ نشستند. شما ديديد وقتي‌ كه‌ يك‌ مشت‌ زنهاي‌ با حياي‌ محجوبه‌ بخوان‌ در بين‌ مردها بنشينند اينها چادرها را به‌ سر مي‌كشند، سرشون‌ را پائين‌ مي‌اندازند، اينطرف‌ و آنطرف‌ را نگاه‌ نمي‌كنند. خاندان‌ عصمت‌ هم‌ نشسته‌اند. اينطرف‌ و آنطرف‌ را نگاه‌ نمي‌كنند. اما اگر چند تا بچه‌ در بين‌ زنها باشد، مي‌ايستد اينطرف‌ آنطرف‌، همه‌ جا را نگاه‌ ميكند. من‌ نميدونم‌ فرزند ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ چه‌ ديد؟ يك‌ دفعه‌ خودش‌ را در دامن‌ زينب‌ كبري‌ انداخت‌. عمه‌ يزيد با سر بابام‌ چه‌ ميكنه‌! زينب‌ كبري‌ سرش‌ را بلند كرد. چشمش‌ افتاد به‌ يزيد كه‌ با چوب‌ خيزران‌ به‌ لب‌ و دندان‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌… حسين‌ بن‌ علي‌ هم‌ مي‌خواند اين‌ آيات‌ را و سيعلمن‌ الذين‌ اي‌ منقلب‌ ينقلبون‌.

۱۱ ربیع الثانی ۱۴۱۵ قمری – در تشریح‌ مکاشفات‌ – اخلاق‌ ۸۳

اعوذ بالله‌ من‌ الشیطان‌ الرجیم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحیم‌الحمد لله‌ و الصلاة‌ والسلام‌ علی‌ رسول‌ الله‌ و علی‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علی‌ بقیة‌ الله‌ روحی‌ و ارواح‌ العالمین‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة‌ علی‌ اعدائهم‌ اجمعین‌ من‌ الآن‌ الی‌ قیام‌ یوم‌ الدین‌.

اعوذ بالله‌ من‌ الشیطان‌ الرجیم‌. و جعلنا من‌ بین‌ ایدیهم‌ سدا و من‌ خلفهم‌ سدا فاغشیناهم‌ فهم‌ لایبصرون‌ و سواء علیهم أأنذرتهم ام لم تنذرهم لایؤمنون

انسان‌ یا مرده‌ است‌ چون‌ در این‌ جهت‌ فرقی‌ نمی‌كند خدای‌ تعالی‌ یك‌ پرده‌ای‌ جلوی‌ رویش‌ و یك‌ پرده‌ هم‌ پشت‌ سرش‌ یك‌ سدی‌ در مقابل‌ صورتش‌ و یك‌ سدی‌ در مقابل‌ پشت‌ سرش‌ قرار داده‌ و اینها را بیهوششان‌ كرده‌ كه‌ هیچ‌ چیز را نمی‌بینند. ای‌ پیغمبر یكسان‌ است‌ چه‌ اینها را بترسانی‌ چه‌ نترسانی‌، اینها متوجه‌ نمی‌شوند‌. و ایمان‌ نمی آورند‌. اولین‌ چیزی‌ كه‌ برای‌ روندگان‌ راه‌ كمال‌ به‌ وجود می‌ آید در سیر الی‌ الله‌ مكاشفه‌ است‌. من‌ امشب‌ یك‌ مقداری‌ درباره‌ مكاشفه‌ برایتان‌ حرف‌ بزنم‌. خیال‌ نكنید مكاشفه‌ یك‌ چیز فوق‌ العاده‌ای‌ است‌ كه‌ نصیب‌ فقط‌ اولیاء خدا می‌شود. اگر مكاشفه‌ نداشته‌ باشید یا خواب هستید یا مرده‌. منتهی‌ شما معنی‌ مكاشفه‌ را نمی‌دانید. فكر می‌كنید مكاشفه‌ یعنی‌ یك‌ منظره‌ای‌ را ببینید یك‌ شخصی‌ را ببینید یك‌ مثلا كربلا ببرند شما را‌. بعضیها هستند به‌ خواب‌ بیشتر اعتقاد دارند تا به‌ دلائل‌ علمی‌ و اعتقادی‌. یك‌ نفری‌ بود به او‌ می‌گفتم‌ ریشت‌ را نتراش‌ مكرر هم‌ به او‌ گفتم‌، می‌تراشید. از رفقای‌ سالكین‌ الی‌ الله‌ نبود البته‌. این‌ آقا دیدم‌ ریش‌ گذاشته‌، از او‌ پرسیدم‌ چطور شد شما، گفت‌ پریشب‌ شما را در خواب‌ دیدم‌ به‌ من‌ گفتی‌ ریشت‌ را نتراش‌. گفتم بی‌ انصاف‌ ما در بیداری‌ اینقدر به تو‌ گفتیم‌، بعضیها اینطوری اند خواب‌ را بیشتر از بیداری‌ اهمیت‌ می‌دهند‌. مكاشفه‌ را هم‌ خیال‌ می‌كنند یك‌ چیز فوق‌ العاده‌ای‌ است‌. چون‌ معنی‌ مكاشفه‌ را نمی‌دانند. هر كس‌ از خواب‌ غفلت‌ بیدار شد، بیدار شدن همانا، مكاشفات‌ برایش‌ پیدا شدن‌ همان‌ بلكه‌ مشاهدات‌ كه‌ حالا شرح‌ خواهم‌ داد.

 یك‌ مكاشفه‌ از علی‌ بن‌ ابیطالب‌ برایتان‌ نقل‌ كنم‌. علی‌ علیه‌ الصلاة و السلام‌ می‌فرماید كه‌، من‌ یك‌ شب‌ در یكی‌ از باغهای‌ فدك‌ بیل‌ دستم‌ بود می‌خواستم‌ زمین‌ را بیل‌ بزنم‌. یك‌ وقت‌ دیدم‌ یك‌ خانم‌ بسیار خوشگل‌ كه‌ من‌ فكر كردم‌ بنت‌ عامر است. ظاهرا بنت‌ عامر یك‌ دختر خیلی‌، یك‌ زن‌ خیلی‌ زیبایی‌ بوده‌ كه‌ در قریش‌ زیباتر از او نبوده‌. به‌ من‌ پیشنهاد كرد كه‌ بیا با من‌ ازدواج‌ كن‌ تا تمام‌ گنجهای‌ روی‌ زمین‌ را در اختیارت‌ بگذارم‌، البته‌ كلمه‌ مكاشفه‌ چون‌ دارد‌ اینجا حضرت‌ می‌فرماید در مكاشفه‌ام‌. گنجهای‌ روی‌ كره‌ زمین‌ را در اختیارت‌ بگذارم‌ دیگر بیل‌ نزنی‌. گفتم‌ تو كه هستی‌؟ گفت‌ من‌ دنیا هستم‌. دنیا ، ببینید اینجا در مكاشفه‌ به‌ صورت‌ زنی‌ در آمده‌. شاید دنیا برای‌ زن‌ به‌ صورت‌ مرد خوش‌ تیپی‌ دربیاید چون‌ آنچه‌ كه‌ كشش‌ دارد‌ برای‌ مرد، زن است و آنكه‌ كشش دارد‌ برای‌ زن،‌ مرد است‌. حضرت‌ می‌گوید من‌ به او‌ گفتم‌ كه‌ برو یك‌ شوهر دیگری‌ بگیر. من‌ به‌ درد تو نمی‌خورم‌. بخاطر اینكه‌ من‌ با تو ازدواج‌ نمی‌كنم‌ و هیچ‌ یك‌ از اینهایی‌ كه‌ تو به‌ من‌ می‌خواهی‌ در اختیار من‌ بگذاری‌ من‌ به آن‌ نیازمند نیستم‌. و حضرت‌ امیر المؤمنین‌ می‌فرماید كه‌ من‌ با او ازدواج‌ نكردم‌. ماها طوری‌ هستیم‌ كه‌ اگر به‌ صورت‌ پیرزن‌ چروكیده‌ هم‌ ببینیمش‌ با عجله‌ به‌ طرفش‌ می‌رویم‌. یا دنیا غرّی‌ غیری‌، امیر المؤمنین‌ فرمود ای‌ دنیا غیر من‌ را گول‌ بزن‌. نمی‌توانی‌ من‌ را گول‌ بزنی‌. شماها اگر  پیرو علی‌ بن‌ ابیطالب‌ باشید باید همینطور باشید. مكاشفه‌ در واقع‌ یك‌ چنین چیزی‌ است‌. گاهی‌ انسان‌ در صورت‌ و در منظره‌ و در اینطور چیزها مكاشفه‌اش‌ هست‌. این‌ مكاشفه‌ نازله‌ است‌. یعنی‌ مكاشفه‌ خیلی‌ پایین است‌. مثلا شما ببینید میان‌ خواب‌ و بیداری‌ ببینید یك‌ نفر وارد شد آمد به‌ شما یك‌ كاری‌ یا یك‌ حرفی‌ زد. یا اینكه‌ رفتید كربلا برگشتید مثلا یا رفتید حمام‌، لازم‌ نیست‌ كه‌ حتما كربلا انسان‌ برود‌. امثال اینطور چیزها، عین‌ یك‌ خواب است‌. یك‌ خورده‌ای‌ از خواب‌ آمده یك‌ قدم‌ جلوتر. این‌ مكاشفه‌ همانطوری‌ كه‌ خواب‌ ، بعضی‌ وقتها انسان‌ خواب‌ می‌بیند‌، بعضی‌ وقتها نمی‌بیند‌، بعضی‌ وقتها خوب‌ می‌بیند‌، بعضی‌ وقتها بد می‌بیند ‌ همانطور مكاشفه‌ هم‌ همانطور است‌. مكاشفه‌ شیطانی‌ هست‌، رحمانی‌ هست‌، خوب‌ هست‌، بد هست‌. طبیعت‌ مختلفی‌ ممكن است داشته‌ باشد. اینها همه‌ را می‌گویند‌ مكاشفه‌، این‌ هم‌ اختیارش‌ در دست‌ شما نیست‌ كه‌ شما هر وقت‌ دلت‌ بخواهد، همان‌ طور كه‌ خواب‌ در اختیار شما نیست‌ مكاشفه‌ هم‌ همینطور است‌. هر وقت‌ شما بخواهید بروید مكاشفه‌ بكنید! یعنی‌ همانطوری‌ كه‌ شما نمی‌توانی‌ بروی‌ بخوابی‌ تا خواب‌ پیغمبر اكرم‌ را حتما ببینی‌ نمی‌توانی‌ در مكاشفه‌ات‌ هم‌ یك‌ چنین كاری‌ بكنی‌. این‌ مكاشفات‌ را كه‌ تصادفا به‌ وجود می‌آید و گاهی‌ به‌ وجود می‌آید و بعضی‌ از اوقات‌ پیش‌ می‌آید اینها را مكاشفات‌ سفلوی‌ و پایین‌ می‌گویند‌ خیلی‌ هم‌ اهمیت‌ ندارد. من‌ یكی‌ از اولیاء خدا را دیدم‌ كه‌ می‌گفت‌ هیچ‌ وقت‌ من‌ خوابی‌ را برای‌ كسی‌ تعریف‌ نكردم‌. خوابها آن قدر اهمیت‌ ندارد‌ كه‌ انسان‌ بخواهد به آن‌ تكیه‌ بكند‌ یا معتقد باشد. به‌ جهت‌ اینكه‌ یك‌ چیزی‌ كه‌ هشتاد درصدش‌ تخیل‌ و غیر واقعی‌ است‌ به آن‌ نمی‌شود اعتماد كرد. هشتاد درصد. یعنی‌ شما یك‌ هفته‌ هر چه‌ خواب‌ می‌بینید بنویسید، اگر یكی‌، دوتایش‌ ارزش‌ داشته‌ باشد‌ والا بقیه‌اش‌ یا خیالات است‌ یا تعبیراتی‌ دارد‌ كه‌ اكثرا نمی‌توانند تعبیر كنند‌ و یا این‌ كه‌ ده‌ درصدش‌، بیست‌ درصدش‌ نهایتا خوابهای‌ صحیح‌ خوشحال‌ كننده‌ باشد‌. مكاشفات‌ هم‌ همینطور است‌. این‌ یك‌ نحوه‌ مكاشفه‌ است‌. این‌ مكاشفه‌ را من‌ نمی‌گویم‌ كه‌ باید همه‌ داشته‌ باشند‌. این‌ مكاشفه‌ این قدر ارزش‌ ندارد كه‌ خدای‌ تعالی‌ برای‌ اولیائش‌ منظور كرده‌ باشد‌. آن قدر اهمیت‌ ندارد كه‌ انسان‌ وقتی‌ قلبش‌ پاك‌ شد و محبوب‌ خدا شد تازه‌ خدا یك‌ چنین‌ چیزی‌ به او‌ بدهد. این‌ مثل‌ این‌ است‌ یك‌ گلابی‌ به‌ انسان‌ بدهند‌ نصف‌ بیشترش‌ پوسیده‌ باشد‌. هیچ‌ وقت‌ به‌ دوست‌ صمیمیشان‌ یك‌ چنین‌ گلابی‌ را هدیه‌ نمی‌دهند‌. مكاشفه‌ بالاتر و مرحله‌ بالاتر، این‌ است‌ كه‌ انسان‌ یك‌ مساله‌ علمی‌ را كشف‌ كند‌ این‌ خیلی‌ مهم است.مثلا نشسته‌ دارد‌ در روایات‌ و آیات‌ مطالعه‌ می‌كند‌ یك‌ دفعه‌ یك‌ مطلبی‌ برایش‌ باز می‌شود‌ این‌ هم مكاشفه‌ است‌ اما این‌ خیلی‌ اهمیت‌ دارد‌.

در وقتی‌ كه‌ قرآن‌ می‌خوانید اگر دقت‌ كنید، جدی‌ باشید، وقتی‌ آیات‌ قرآن‌ را ترجمه‌ اش‌ را فهمیدید می‌بینید كه‌ یك‌ مطالب‌ ظریف‌ خوبی‌ فهمیدید از این‌ مقدار از آیات‌ كه‌ هر روز دارید می‌خوانید كه‌ اسم‌ این‌ مكاشفه‌ عالیه‌ است‌. منظره‌ ما زیاد داریم‌ می‌بینیم‌، تا وقتی‌ بیداریم‌ داریم‌ می‌بینیم‌ دیگر‌ بس است،‌ تا وقتی‌ كه‌ چشممان‌ را گذاشتیم‌ روی‌ هم‌ كه‌ دلیل‌ ندارد باز هم‌ ببینیم‌. لازم‌ هم‌ نیست‌. یک معانی از این‌ آیات‌ قرآن‌ دستتان‌ می‌آید. خدا می‌داند همین‌ الان‌ نشسته‌ بودم‌ اینجا ایشان‌ كه‌ این‌ سوره‌ را می‌خواند در همین‌ آیه‌ كه‌ و جلعنا من‌ بین‌ ایدیهم‌ سدا و من‌ خلفهم‌ سدا‌ فاغشیناهم‌ ببینید یك‌ كسی‌ یك‌ دیوار بتنی‌ جلویش‌ گذاشته‌ باشند یك‌ دیوار بتنی‌ هم‌ پشت‌ سرش‌ گذاشته‌ باشند، و بیهوشش هم كرده‌ باشند فاغشیناهم‌ غش‌ هم‌ كرده‌ باشد‌. این‌ دیگر‌ راهی‌ به‌ جایی‌ پیدا نمی‌كند‌. حالا شما می‌خواهی‌ بروی‌ دستش‌ را هم‌ بگیری‌ نمی‌توانی‌ بروی‌، از بالای‌ سر بكشی‌ بالا كه‌ نمی‌شود‌. خودش‌ هم‌ حركتی‌ ندارد‌ كه‌ شما، من‌ این‌ معنا را دیدم‌ همین‌ امشب‌. قبلا شاید به فكرش‌ نبودم‌ كه‌ اگر پر توان ترین‌ اشخاص‌ از وسط‌ دو سطح‌ بخواهد یك‌ نفر را بالا بكشد و راهش‌ ببرد، خودش‌ هم‌ هیچ‌ حركتی‌ نداشته‌ باشد‌. این‌ اصلا محال است‌.  لذا به‌ پیغمبر اكرم‌ می‌فرماید كه‌، أأنذرتهم‌، ام‌ لم‌ تنذرهم‌ لایومنون، اینها راه‌ پیدا نمی‌كنند. به‌ خدا قسم‌ بعضیها اینطورند. افتادند تو دو تا سد. این‌ معنای‌ مكاشفه‌ است‌ این‌ مكاشفه‌ صحیح است‌. این‌ مكاشفه‌ است‌ ارزش‌ دارد‌ كه‌ شما اگر بدانید در اثر توجه‌ به‌ دنیا و غفلت‌ در یك‌ چنین‌ درد سری‌ می افتید هیچ‌ وقت‌ غفلت‌ نمی‌كنید هیچ‌ وقت‌ طرف‌ دنیا نمی‌روید. من بین‌ ایدیهم‌ و من‌ خلفهم‌ سدا. سد یعنی‌ شما همان‌ معنایی‌ كه‌ از سد می‌فهمید. به‌ این‌ بند گلستان‌ كه‌ با آجر درستش‌ كردند‌ در عین‌ اینكه‌ آب‌ را پشتش‌ نگه‌ می‌دارد، اما اگر یك‌ آب‌ مهیبی‌ مثل‌ سد كرج‌ بخواهد پشتش‌ قرار بگیرد‌ همه‌ را می‌كند و‌ می‌برد‌، به‌ این‌ نمی‌گویند‌ سد. به‌ این‌ می‌گویند‌ بند. سد آن‌ است‌ كه‌ هر چه نیرو انسان به‌ خرج‌ بدهد، نیرویی‌ پرتوان تر از نیروی پیغمبر اكرم‌ كه‌ خدای‌ تعالی‌ به‌ او می‌گوید‌ سواء علیهم‌ أأنذرتهم‌، ام‌ لم‌ تنذرهم‌ لایومنون در اول‌ سوره‌ بقره‌ می‌فرماید كه‌ همین‌ عبارت‌ را دارد‌ بعد می‌فرماید كه‌ ختم‌ الله‌ علی‌ قلوبهم‌ و علی‌ سمعهم‌ غشاوة آقا اینها غش‌ كردند. وسط‌ دو تا دیوار محكمی‌ كه‌ هر چه‌ نیرو بیاید نمی‌تواند‌ بكند‌ آن‌ را. آن‌ وسط‌ این‌ پایین‌ غش‌ كرده‌. شما می‌توانید این‌ را بیرون‌ بیاورید؟ هیچ‌ كس‌ نمی‌تواند‌ تكانش‌ بدهد. خدا نكند‌ آنجا بیافتید. انسان‌ در اثر ندانم‌ كاری هایش‌ به‌ آنجا می‌افتد‌ به او‌ می‌گویند‌ آقا این‌ گناه‌ را نكن‌ می‌گوید‌ دیگر از ما گذشته‌. چه‌ از تو گذشته‌؟ این‌ را غافل‌ نباش‌، تا كی‌ می‌خواهی‌ از دایره انسانیت‌ خارج‌ باشی‌؟ تا كی‌ می‌خواهی‌ یك‌ موتور نجاست‌ درست‌ كن‌ باشی‌؟ تا كی‌ می‌خواهی‌ در این‌ وضع‌ بد‌ زندگی‌، صبر كنی‌؟ نه‌، من‌ تحقیق‌ كردم‌ دیدم‌ كه‌ این‌ راه‌ درست‌ نیست‌. تزكیه‌ نفس‌ واجب‌ نیست‌. خوب‌ باشد، باشد كه‌ تا بمیرند در عین‌ خودپرستی،‌ اینطور‌ می‌شود‌. و جعلنا من‌ بین‌ ایدیهم‌ سدا و من‌ خلفهم‌ سدا فاغشیناهم‌ علاوه‌ بر اینكه‌ سد دو طرفش‌ هست‌، فاغشیناهم‌ فهم‌ لا یبصرون‌. غش‌ هم‌ كرده‌ این‌ جا.  هیچ‌ جایی را هم‌ نمی‌بیند. این‌ به‌ عنوان‌ مكاشفه‌ خوب‌. مكاشفه‌ خوب‌ آن‌ مكاشفه‌ای‌ است‌ ، مكاشفه‌ عالیه‌ آن‌ مكاشفه‌ای‌ است‌ كه‌ تند تند مسائل‌ علمی‌ برایتان‌ كشف‌ بشود‌. من‌ آدم‌ عامی‌ محض كه‌ سواد فارسی هم‌ حتی‌ نداشت‌ می‌شناختم‌ می‌نشست‌ می‌گفت‌ بیا حاج‌ آقا بیا بنشین‌ ببین‌ اینهایی‌ كه‌ من‌ می گویم‌ درست‌ فهمیدم‌ یا نه‌. خدا می داند‌ مطالبی‌ كه‌ می گفت‌ می‌دیدم‌ با آخرین‌ نظرات‌ دانشمندان‌ علمی‌، آخرین‌ نظریه‌ شان‌، تطبیق‌ می كند‌. این‌ معنی مكاشفه‌ است‌. می گوید‌ من‌ اینطور‌ فهمیدم‌. یك‌ زن‌ بیسواد بدون‌ تحصیل‌، نه‌ دانشگاه‌ رفته‌، نه‌ دبیرستان‌ رفته‌، نه‌ دبستان‌ رفته‌، نه‌ راهنمایی‌ رفته‌، هیچكدام‌. ولی‌ تهذیب‌ نفس‌ كرده‌. گاهی‌ یك‌ مطالبی‌ را برای‌ من‌ می گوید‌ كه‌ من‌ خدا می داند‌ بهتم‌ می زند‌. نمی تواند‌ با الفاظ‌ صریح‌ بگوید،‌ می گوید‌ من‌ اینطور می‌فهمم‌. انسان‌ بهتش‌ می زند‌. تو اینها را از كجا فهمیدی‌. اینها معلوم است که‌ مكاشفه‌ است‌. مكاشفه‌ عالیه‌ هم‌ هست‌. قلب‌ این‌ شخص‌، قلب‌ كسی‌ كه‌ تزكیه‌ نفس‌ كرده‌ و پاك‌ شده‌، یك‌ راهی‌ باز كرده‌ به‌ دریای‌ حكمت‌. وقتی‌ كه‌ انسان‌ قلبش‌ به‌ دریای‌ حكمت‌ روزنه‌ای‌ باز كرد می‌بینید كه‌ آب‌ زلال‌ حكمت‌ وارد قلبش‌ می شود‌ و به‌ خدا قسم‌ بزرگترین‌ دانشمندان‌، گاهی‌ انسان‌ دچار حیرت‌ می شود‌ كه‌ این‌ فیلسوف‌ بزرگ‌ چرا این‌ مطلب‌ را نفهمیده‌. برای‌ این است‌ كه‌ در سد افتاده‌ و غش‌ هم‌ كرده‌. توی‌ سد افتاده‌ و غش‌ كرده‌. یك‌ سد بنام‌ فلسفه‌، یك‌ سد بنام‌ عیب‌ خودخواهی‌ و كبر، این‌ داخل افتاده‌ به همین هم‌ خوش است و همین‌ جا هم‌ غش‌ كرده‌. اینها هیچ‌ چیز‌ را نمی‌بینند. ما دانشمندانی‌ داریم‌ كه‌ شاید متجاوز از دویست‌ تا، سیصد تا كتاب‌ نوشتند. من‌ اگر مطالبشان‌ را بیاورم‌ برای‌ شما بخوانم‌، شما كه‌ قلبتان‌ بالاخره‌ نم ‌نمی‌ لااقل‌ از آن‌ دریای‌ حكمت‌ یك‌ رطوبتی‌ زده‌. من‌ نمی‌خواهم‌ هندوانه‌ زیر بغلتان‌ بدهم‌، بگویم‌ نه‌ الحمد لله‌ یك‌ نهر بزرگی‌ باز شده‌، و لو در قلب‌ بعضی‌ از شما بحمدالله‌ یك‌ چشمه‌ كوچكی‌ باز شده‌، اما اگر بخواهیم‌ همه‌ را بگوییم‌، یك‌ نمی‌ زده‌. و چون‌ این‌ نم‌ زده‌ كه‌ اگر جمعش‌ بكنی‌ در شبانه‌روز گاهی‌ ممكن است‌ یك‌ قطره‌ای‌ بشود‌، با همین‌ یك‌ قطره‌، شما می‌خندید به‌ این‌ دانشمند دویست‌ تا كتاب‌ نوشته‌ كه‌ چه‌؟ این‌ مطلب‌ به‌ این‌ سادگی‌ را نفهمیده‌. علتش‌ این است‌ كه‌ شما اگر بروید پشت‌ سد، یك‌ سر سوزن‌ هم‌ نم‌ از آن طرف‌ سد نداده‌. اگر یك‌ ذره‌ نم‌ بدهد كم‌كم‌ این‌ زیاد می شود‌ و سد را از بین‌ می برد‌. سد سیمانی‌ بزرگ‌، اكثرتان‌ سد كرج‌ را دیده‌اید، اینطور سدی‌ اگر یك‌ گوشه‌اش‌، یك‌ ذره‌ نم‌ بدهد ، كه‌ از آن طرف سد آمده‌ باشه‌ به‌ این طرف سد، یکوقت‌ آب‌ می ریزند اینها را نمی گویم. از آن طرف سد، از وسط‌ سد یك‌ نمی‌ آمده‌ باشد این طرف،‌ این‌ بدانید رو به‌ خراب‌ شدن است‌. نباید نم‌ بدهد‌. و این‌ دانشمندان‌، دانشمندان‌ بزرگ‌، شما فكر نكنید ابو حنیفه‌ یك‌ دانشمند كوچكی‌ است‌، ما چون‌ سنی‌ بوده‌ به او‌ اعتنا نداریم‌. تا الان‌ شاید پانصد میلیون‌ دارند از او تقلید می‌كنند. همین‌ الان‌. بعد از هزار و دویست‌ سال‌ كه‌ از وفات‌ او گذشته‌. از او‌ تقلید می كنند. دانشمندان‌ بزرگی‌ از او‌ تقلید می‌كنند. ولی‌ او این قدر آن‌ سدی‌ كه‌ روی‌ قلبش‌ قرار گرفته‌ آن قدر محكم است‌ كه‌ فرق‌ بین‌ علی‌ و ابوبكر را نگذاشته‌. نه‌ روی‌ تعصب‌. فرق‌ بین‌ خدا و هارون‌ الرشید را نگذاشته‌. هارون‌ الرشید را ترجیح داده‌ بر خدا. شما می گویید این‌ چقدر باید سدش‌ قوی‌ باشد‌، یك‌ نم‌ هم‌ نداده‌. یك‌ سر سوزن‌ حقیقت‌ را هم‌ نفهمیده‌. و امثال‌ این‌ دانشمند، دانشمندان‌ زیادی‌ هستند. كه‌ و جعلنا من‌ بین‌، مكاشفه‌ برای‌ اینها نگذاشته‌اند، كشف‌ هیچ‌ چیز برایش‌ نشده‌، هیچ‌ چیز برایش‌ باز نشده‌، هیچی نفهمیده‌. از این‌ قبیل‌ دانشمندان‌ متأسفانه‌، توی‌ شیعه‌ داریم، در میان‌ شیعیان‌ هم‌ همین است‌. بزرگ‌، توی‌ این‌ همه‌ كتاب‌، خدا می داند‌ گاهی‌ من‌ یك‌ مطلبی‌ را جرأت‌ نمی كنم‌ برایتان‌ بگویم‌ چون‌ یا باورتان‌ نمی‌آید این‌ دانشمند گفته‌ باشد‌، یا می گویید تو نمی‌فهمی‌، او اصلا طرف‌ نسبت‌ با تو نیست‌! راست‌ هم‌ می گویید، از نظر ریش‌ و عمامه‌ و معروفیت‌ و شخصیت‌، اصلا من‌ یك‌ قطره‌ هم‌ در مقابل‌ او نیستم‌، نمی شود‌ حرفی‌ زد. اما نفهمیده‌. من‌ می‌آیم‌ برایتان‌ توضیح‌ میدهم‌. انشاء الله‌ شاید به‌ آنجا برسید كه‌ اگر یك‌، به‌ اندازه‌ نخی‌ آب‌ بیاید در قلبتان‌ از آن‌ منبع‌ حكمت‌، از آن‌ دریای‌ حكمت‌، از دریای‌ حكمت‌ علی‌ بن‌ ابیطالب‌ علیه‌ الصلاة‌ و السلام‌، بحر المواج‌ كه‌ می گویند.

شما طالب حقیقتید، همین كه‌ شیعه‌ هستید، همین كه‌ دوست‌ دارید به‌ سوی‌ كمالات‌ بروید، همین كه‌ دوست‌ دارید ببینید خدا چه‌ گفته‌ عمل‌ بكنید. همین‌ یك‌ نمی‌هست‌. هر كس‌ بیشتر بهتر.  و لذا من‌ همه‌ حرفم‌ امشب‌ این است كه‌ كوشش‌ بكنید كه‌ به‌ این‌ مكاشفه‌ توجه‌ بكنید. این‌ مكاشفات‌ برای‌ مجلس‌ گرم‌ كردن‌ بد نیست‌. من‌ دیدم‌ مثلا فرض‌ كنید كه‌ كربلا اینطوری‌ بود، چه‌ آنطوری‌ بود و چه‌ آنطوری‌ بود. یا مثلا حتی‌ همین‌ مكاشفه‌ امیر المؤمنین‌ علیه‌ الصلاة‌ و السلام‌ یك‌ مطلب‌ علمی‌ را بیشتر توضیح‌ می دهد و تشریح‌ بسیار فوق‌ العاده‌ای‌ است‌. نمی‌خواهد بگوید‌ كه‌ من‌ مثلا نیمه شب‌ در نخلستان‌ فدك‌ كه‌ آن‌ روز مال‌ فاطمه‌ زهرا هم‌ بود، چون‌ در همان‌ روایت‌ هست‌ كه‌ متعلق‌ به‌ فاطمه‌ زهرا سلام‌ الله‌ علیها بوده‌ داشتند بیل‌ می‌زدند، می‌خواسته‌ برای‌ شما یك‌ قصه‌ای‌ را نقل‌ بكند‌. یك‌ زنی‌ را دیدم‌ در مكاشفه‌ام‌ و همین‌ اندازه‌. نه‌. میخواسته‌ بگوید‌ دنیا یعنی‌ چه‌. می‌خواسته‌ بگوید‌ دنیا را من‌… یك‌ روایتی‌ نقل‌ شده‌ كه‌ من‌ سندش‌ را درست‌ نفهمیدم‌ كه‌ طلقتك‌ ثلاثا، این‌ گونه‌ روایات‌ باید اول‌ گرفته‌ بشود‌ بعد طلاقش‌ داده‌ بشود‌. چون‌ معمولا زن‌ را وقتی‌ طلاقش‌ می‌دهند كه‌ یك‌ مدتی‌ گرفته‌ باشند. من‌ معتقدم‌ این‌ روایت‌ درست‌ نیست‌. این‌ روایت‌ درست است كه‌ حضرت‌ امیر صلواة‌ الله‌ علیه‌ می‌فرماید من‌ با تو ازدواج‌ نمی كنم‌ برو با كس‌ دیگری‌ ازدواج‌ كن‌. و الاّ طلقتك‌ ثلاثا، باید زن‌ دائمی‌ هم‌ باشد تا سه‌ طلاقه‌اش‌ كنند. زن‌ عقد موقت‌ احتیاجی‌ به‌ طلاق‌ ندارد‌. فسخ‌ باید بكنند. حالا اگر هم‌ باشد‌ آن هم‌ می‌خواهد بگوید‌ كه‌ اصلا به‌ هیچ‌ وجه‌ تو به‌ من‌ برنمی گردی‌، تو به‌ طرف‌ من‌ نمی‌توانی‌ بیایی‌. به‌ جهت‌ اینكه‌ زنی‌ را كه‌ انسان‌ سه‌ طلاقه‌ می كند‌، سه‌ مرتبه‌ طلاقش‌ می دهد‌، یعنی‌ سه‌ مرتبه‌ رجوع‌ می كند‌ و طلاقش‌ می دهد‌، بعد او را نمی تواند‌ بگیرد‌، به‌ هیچ‌ عنوان‌ نمی تواند‌ او را بگیرد‌. مگر اینكه‌ این‌ یك‌ شوهر دیگری بكند، باز او طلاقش‌ بدهد‌، باز ایشان‌ دو مرتبه‌ زن‌ بعد از شوهر كرده‌ را بگیرد‌. من‌ این‌ را نمی‌فهمم‌، هیچوقت‌ هم‌ ندیدید شما پای‌ صحبتهای‌ من‌ زیاد بودید، هیچ وقت‌ من‌ این‌ طلقتك‌ ثلاثا را روی‌ منبر نگفتم‌. و اشكالم‌ هم‌ همین است‌ كه‌ علی‌ دنیا را هیچ وقت‌ نگرفت‌، مخصوصا ازدواج‌ دائم‌ هم‌ قصد داشته‌ باشد. بعد ببیند مناسب‌ نیست‌ طلاقش‌ بدهد‌. این‌ را نفهمیدم‌، یعنی‌ به‌ دلم‌ نمی‌چسبد‌. ولی‌ این‌ روایت‌ خیلی‌ خوب است‌. این‌ می‌خواهد بفهماند كه‌ یك‌ شیعه‌ علی‌ بن‌ ابیطالب‌ هم‌ نباید با یك‌ چنین زنی‌، هر چه‌ هم‌ زیبا باشد‌. آخر‌ او‌ روی‌ زیبایش‌ را به‌ علی‌ بن‌ ابیطالب‌ نشان‌ داده‌. به‌ ماها روی‌ زیبایش‌ را هم‌ نشان‌ نمی دهد‌. در عین‌ حال‌ این قدر ما به دنیا‌ علاقه مندیم‌. چون‌ دنیایی‌ كه‌ ما داریم‌ دنیایی‌ است‌ پر از مرض‌، پر از گرفتاری، دوندگی‌، بیچارگی‌، بعد هم‌ یك‌ نانی‌ با مشكلات‌ بدست‌ آوردن‌ و بعد خوردن‌ و بعد مریض‌ شدن‌ و امثال‌ اینها. آن‌ چهره‌ دنیایی‌ كه‌ با ما روبرو هست‌، آن‌ چهره‌ صورت‌ چروكیده‌ زن‌ نود ساله‌ مو سفید به‌ درد نخور است‌! چون‌ می داند احتیاجی‌ به‌ این‌ نیست‌ كه‌ برای‌ ما چهره‌ پر محبتش‌ را، زیبایش‌ را نشان‌ بدهد‌.  می گویند‌ یك‌ وقتی‌ شیطان‌ روی‌ شانه‌اش‌ یك‌ مقداری‌ ریسمان‌ انداخته‌ بود. یك‌ كسی‌ خواب‌ دیده‌ بود. گفته‌ بود كه‌ ریسمان‌ من‌ كو؟ چون‌ این‌ ریسمانها را می‌خواست‌ برای‌ افراد كه‌ به‌ گردنشان‌ بیندازد‌ و به‌ گمراهی‌ بكشاند. گفت‌ ریسمان‌ من‌ كو؟ گفت‌ تو كه‌ ریسمان‌ نمی‌خواهی‌. بعضی‌ها ریسمان‌ نمی خواهند‌. خودشان‌ دنبال‌ شیطان‌ می‌دوند. واقعا هم اینطور است‌. ماها دنبال‌ دنیا می‌دویم‌. نه‌ احتیاج‌ به‌ این‌ است‌ كه‌ صورت‌ زیبایش‌ را به‌ ما نشان‌ بدهد، نه‌ هیچ چیز. همان‌ صورت‌ چروكیده‌اش‌ هم‌ بهتر از صورت‌ زیبای‌ بهشت‌ جاودان‌ پروردگار كه‌ پر از حور العین است، می‌پسندیم‌.

 مكاشفات‌ بهترینش‌ آن‌ مكاشفاتی‌ است‌ كه‌ جنبه‌ علمی‌ داشته‌ باشد. تا از خواب‌ غفلت‌ بیدار شدید، این‌ را بدانید، مكاشفه‌ باید برایتان‌ بدست‌ بیاید. یعنی‌ از خواب‌ غفلت‌ همین كه‌ بیدار شدید، چشمانتان‌ باز می شود. از میان‌ سد می‌آئید بیرون‌. و الا تا توی‌ سد هستید و تا غش‌ كرده‌ هستید در وسط‌ این‌ دو سد، در خواب‌ غفلتید یا مردید. وقتی‌ انسان‌ از این‌ دیوار سد بیرون‌ آمد كه‌ عالم‌ را دید و متوجه‌ به‌ حقایق‌ شد، همین‌ خودش‌ مكاشفه‌ است‌. مكاشفه‌ شروع‌ می شود‌ و شما هم‌ از وسط‌ دو تا سد نجات‌ پیدا كردید. دیگر اینجا فرق‌ می كند‌. سواء علیهم‌ أأنذرتهم ام‌ لم‌ تنذرهم‌ لا یؤمنون‌ نیست‌. اینجا وقتی‌ كه‌ در مقابل‌ حرفهای‌ خوب‌ قرار می گیرید مثل‌ آیات‌ قرآن‌ كه‌ در آن‌ آیه‌ می‌فرماید انما‌ المؤمنون‌ الذین‌ اذا ذكر الله‌ وجلت‌ قلوبهم‌ و اذا‌ تلیت‌ علیهم‌ آیاته‌ زادتهم‌ ایمانا. وقتی‌ كه‌ آیات‌ خدا بر اینها خوانده‌ می شود‌، ایمانشان‌ زیاد می شود‌. سواء علیهم‌ أأنذرتهم ام‌ لم‌ تنذرهم‌ نیست‌. اگر در یك‌ جلسه ای نشستید ایمانتان‌ بیشتر شد، شبهای‌ جلسه اگر برای‌ شما ارزش‌ داشته‌ باشد به‌ خدا قسم‌ تمام‌ كارهایتان‌ را تعطیل‌ می كنید و حاضر می شوید. گاهی‌ می شود‌ انسان‌ گویا بیرون‌ آمده‌ و بیرون‌ نیامده‌ است‌ از توی‌ این‌ سد. گویا غش‌ كرده‌ و غش‌ نكرده‌ است‌. بنظر می رسد خواب‌ و بیدار است‌. من‌ جدا از بعضی‌ از دوستان‌ گله‌ مندم‌ و یك‌ دفعه‌ هم‌ گفتم‌ اگر دو هفته‌ پشت‌ سر هم‌ نیایید به این‌ جلسه‌، من‌ راضی‌ نیستم‌ بیایید منزل من‌. زمین‌ مال‌ من است‌، خانه‌ مال‌ من است من‌ راضی‌ نیستم‌. بروید دیگر نیایید اینجا. مگر اینكه‌ عذر موجهی‌ داشته‌ باشد‌. این‌ مجلس‌ هم‌ از دو حال‌ خارج‌ نیست‌. همین‌ الان‌ شما بیایید بگویید اگر در این مجلس‌ كه‌ می‌آیید ایمانتان‌ زیاد می شود‌، مفید است برایتان‌، بیایید. و باید مرتب‌ هم‌ بیایید، باید دقیق‌ هم‌ بیایید. بدون‌ تأخیر هم‌ بیایید. چه‌ اشكال‌ دارد مریضید بیایید آن‌ گوشه‌ دراز بكشید. توی‌ آن‌ اطاق‌، آن‌ اطاق‌ مال‌ مریضها باشد‌. یعنی‌ چه‌؟ خدا می داند من‌ همین‌ امروز صبح‌ یك‌ جلسه فوق‌ العاده‌ای‌ داشتم‌، تمام‌ مدتی‌ كه‌ آنجا نشسته‌ بودم‌ دلم‌ درد می كرد و دوستان‌  شاهد هستند، هیچ‌ به‌ روی‌ خودم‌ نیاوردم‌. اهمیت‌ می دهم‌. الان‌ هم‌ بی‌ كسالت‌ نیستم‌. یعنی‌ صددرصد رفع‌ نشد. آخر‌ چطور شد كه‌ ما این قدر اهمیت‌ میدهیم‌ برای‌ پیشرفت‌ شما و خودتان‌ اهمیت‌ نمی‌دهید برای‌ پیشرفتتان‌. شما بیایید خودتان‌ یك‌ خورده‌ فكر بكنید. ببینید همچین‌ نیمه‌ غش‌ كرده‌ هستید یا نیستید. شما همه‌ تان‌ را نمی گویم‌، آنهایی‌ كه‌ اهمیت‌ نمی دهند‌، یك‌ هفته‌ می‌آیند‌ یك‌ هفته‌ نمی‌آیند‌. نیایید. دیدید كه‌ چند هفته‌ قبل‌ دو نفر از رفقا آمدند، وسط‌ آمدند بیرونشان‌ كردم‌. دلیلی‌ ندارد، اگر این‌ جلسه‌ ارزش‌ ندارد‌ برایتان‌، خوب‌ من هم‌ خودم‌ را زحمت‌ نیندازم‌. من‌ برای‌ یك‌ ساعتی‌ كه‌ اینجا می‌نشینم‌، بلكه‌ با رفت‌ و آمدش‌ حدودا شاید دو سه‌ ساعت‌ وقت‌ مرا بگیرد‌، می نشینم‌ یك‌ صفحه‌ كتاب‌ می‌نویسم‌، صد هزار نفر می‌خوانند. می‌بینید كه‌ نوشته‌های‌ من‌ الحمدلله‌ در مردم‌ اثر دارد‌.

 مكاشفات‌ این است‌ كه‌ انسان‌ یك‌ چیزی‌ بفهمد‌. شما الان‌ اگر‌ اینجا یك‌ مطلبی‌ دستتان‌ آمد، این‌ خودش‌ یك‌ مكاشفه‌ است‌. این‌ خودش‌ یك‌ چیزی‌ است‌ كه‌ فهمیدید. یعنی‌ كشف‌ یك‌ حقیقتی‌. مكاشفه‌ یك‌ چیز شاخ‌ و دم‌ داری‌ نیست‌. كشف‌ یك‌ واقعیت‌. كشف‌ یك‌ چیز. مكاشفه‌ اینطوری‌ كه‌ بعضی‌ها تعبیر كردند بین‌ خواب‌ و بیداری‌ بیشتر، البته‌ مال‌ افراد ضعیف‌ و غیر كملین‌، در بین‌ خواب‌ و بیداریست‌. یعنی‌ یك‌ مقداری‌ از خواب‌ دارد‌ یك‌ مقداری‌ هم‌ از بیداری‌. یعنی‌ گوش‌ می‌شنود‌، ولی‌ چشم‌ خواب‌ رفته‌. چشم‌ نمی‌بیند‌ و خواب است‌، گوش‌ می‌شنود‌. حالت بین‌ خواب‌ و بیداری‌. یك‌ مسائلی‌ برای‌ انسان‌ حل‌ می شود‌. ولی‌ بهترش‌ و بالاترش‌ این است‌ كه‌ انسان‌ بیدار باشد‌. بیدار باشد‌ و اگر مسائل‌ علمی‌ كشف‌ شد، باز هم‌ اسمش‌ مكاشفه‌ است‌. اگر چیزهایی‌ انسان‌ دید در بیداری‌، اسمش‌ مشاهده‌ است‌. این‌ را بدانید. قلب‌ انسان‌ كه‌ همان‌ روح‌ انسان است‌، قلب‌ كه‌ ما می گوییم‌ منظور این‌ قلب‌ صنوبری‌ شكل‌ نیست‌. قلب‌ همان‌ روح است‌، روح‌ انسان‌ اسمش‌ قلب‌ شده‌ روایات‌ دارد‌ بخاطر اینكه‌ در گردش است‌، استقرار ندارد‌. البته‌ برای‌ كسانی‌ كه‌ در مراحل‌ بالا هستند استقرار پیدا می كند‌. اما ما گاهی‌ اقبال‌ داریم‌، گاهی‌ ادبار داریم‌. قلب‌ ما گاهی‌ در انبساط است‌، گاهی‌ در انقباض است‌. گاهی‌ انسان‌ یك‌ حال‌ نشاط‌ عبادی‌ خوبی‌ دارد‌. گاهی‌ كسل است‌. گاهی‌ مهربان است‌، گاهی‌ قسی‌ القلب‌ می شود‌. چون‌ این‌ قلب‌ گردش‌ دارد ‌، مدام می‌گردد‌، خودمان‌ هم‌ می گوییم‌ یك‌ چیزی‌ منقلب‌ می شود، انقلاب‌، گردش‌، به‌ این‌ جهت‌ قلب‌‌ گفتند. و الا معنای‌ دیگری‌ هم‌ ندارد‌. و به‌ آن‌ قلب‌ صنوبری‌ مانند هم‌ كه‌ هست‌ در وجود انسان‌ این هم‌ از این جهت‌ قلب‌ می گویند‌، به‌ جهت‌ اینكه‌ حیات‌ و بقاء روح‌ در بدن‌ به‌ وسیله‌ همین‌ قلب‌ هست‌. بوسیله‌ همین‌ دل‌ هست‌. دل‌ بگویید، قلب‌ بگویید، اسمش‌ را عرب‌ می گوید‌ قلب‌، ما می گوییم‌ دل‌. ولی‌ اصل‌ قلب‌ اسم‌ روح‌ انسان است‌. یعنی‌ روح‌ انسان‌ در حقیقت‌ خدای‌ تعالی‌ هم‌ در قرآن‌ می‌فرماید كه‌ اذ القلوب لدی‌ الحناجر، وقتی‌ كه‌ قلب‌ به‌ حنجره‌ مثلا نزدیك‌ می شود‌. روح‌ به‌ حنجره‌، قلب‌ كه‌ از جایش‌ تكان‌ نمی خورد‌. حالا و در روایات‌ هم‌ همین‌ معنایی‌ كه‌ عرض‌ كردم‌ ترجمه‌ شده‌ و گفته‌ شده‌ و منظور از قلب‌، روح‌ انسان است‌ و این‌ قلب‌ انسان‌ و روح‌ انسان‌ گاهی‌ می شود‌ در اثر تزكیه‌ نفس‌ یك‌ ارتباطی‌ با حكمت‌ پیدا می كند‌. آنجا كه‌ می گوید‌ من‌ اخلص‌ لله‌ اربعین‌ صباحا، جرت‌ ینابیع‌ الحكمة من‌ قلبه‌ الی‌ لسانه‌. او‌ قلبش‌ پر از حكمت‌ شده‌ و بعد جریان‌ پیدا می كند‌ از قلبش‌ به‌ زبانش‌. و الا شروع‌ ورود حكمت‌ به‌ قلب‌ انسان‌ از مرحله‌ یقظه‌ شروع‌ می شود‌. یعنی‌ نم‌ی می دهد‌، كم‌كم‌ این‌ نم‌ به‌ چكه‌ چكه‌ می‌افتد‌. می بینید در شبانه‌روز یك‌ چكه‌ افتاد. یك‌ چیزی‌ برایت‌ كشف‌ شد، یك‌ چیزی‌ را فهمیدی‌ از حكمت‌، یك‌ حقیقتی را درك‌ كردی‌، یك‌ قدم‌ به‌ طرف‌ كمال‌ برداشتی‌. كم‌كم‌ این‌ چكه‌ها زیاد می شود‌، زیاد می شود‌، زیاد می شود‌، بطوری‌ كه‌ دائما دیگر‌ مثل‌ لوله‌ آفتابه‌ در قلب‌ شما، بیشتر از این‌ ظرفیت‌ ما نداریم‌. نگویید حالا سیل‌ آسا بیاید. اگر سیل‌ آسا بیاید می‌بینی‌ زندگی‌ انسان‌ را برمیدارد‌ می برد‌ اصلا. نه‌. بقدر لوله‌ آفتابه‌ هم‌ اگر بیاید، به‌ اندازه‌ نخ‌ باریك‌ هم‌ اگر بیاید، از آن‌ دریای‌ حكمت‌ علی‌ بن‌ ابیطالب‌ علیه‌ الصلاة‌ و السلام‌، از آن‌ دریای‌ حكمت‌ الهی‌، از آن‌ دریای‌ حكمت‌ پیغمبر اكرم‌ و حضرت‌ بقیة‌ الله‌ اگر به‌ اندازه‌ یك‌ نخ‌ باریك‌ هم‌ بیاید خوب است‌. شما یك‌ استخر درست‌ می‌كنید، استخر سیمانی‌ كه‌ یك‌ ذره‌ رطوبت‌ ندهد‌. این‌ را یاد بگیرید. اگر یك‌ باغی‌ داشتید، آب‌ چشمه‌ باریكی‌ داشتید یك‌ استخر سیمانی‌ خوبی‌ درست‌ كنید، این‌ بیاید، یك‌ هفته‌ بیاید پر می شود‌. آنوقت‌ یك‌ دفعه‌ ول‌ می‌كنید تمام‌ باغ‌ یك‌ هكتاری‌ را آب‌ می دهد‌. این‌ مثال‌ دقیقا تطبیق‌ می كند‌، شخص‌ سالك‌ الی‌ الله‌، كسی‌ كه‌ می‌خواهد به‌ درد مردم‌ بخورد‌ باید مدتها صبر بكند‌. حتی‌ المقدور حرف‌ نزند‌. اگر آمد و شما یك‌ كاسه‌ آب‌ درون استخرتان‌ جمع‌ شده‌، یك‌ كاسه‌ آب‌ را برداشتید ریختید پای‌ درخت‌، نه‌ به‌ درد این‌ درخت‌ می خورد، نه‌ هیچوقت‌ هم‌ توی‌ استخر شما آب‌ هست‌.

 لذا دستور این است‌ كه‌ صمت‌ داشته‌ باشید. صمت‌ یعنی‌ چی‌؟ یعنی‌ كم‌ حرف‌ بزنید، مصرف‌ نكنید، بگذارید جمع‌ بشود‌، همه‌ افراد می‌توانند همدیگر را ارشاد كنند، یك‌ ارشاد ظاهری‌ است‌. پیغمبر اكرم‌ نه‌ اینكه‌ استخر قلبش‌ پر نبود. خدای‌ تعالی‌ روزی‌ كه‌ خلقش‌ كرد، دریا خلقش‌ كرد و همانجا هم‌ پرش‌ كرد. اما برای‌ اینكه‌ ما بفهمیم‌ الگوست‌، ماها درك‌ بكنیم‌، تا سن‌ چهل‌ سالگی‌ حرف‌ نزد. تا خوب‌ كامل‌، یعنی‌ انسان‌ در سن‌ چهل‌ سالگی‌ كامل‌ می شود‌. این‌ را بدانید، تا خوب‌ كامل‌ نشدید در ارتباط‌ با معنویات‌ زیاد حرف‌ نزنید. این‌ حكمتی‌ كه‌ در دلتان‌ هست‌، زیاد مصرفش‌ نكنید. پای‌ هر درخت‌ خشكی‌ نریزید. انسان‌ گاهی‌ می شود‌، سلیقه‌ ندارد‌، وارد نیست‌ به‌ كشاورزی‌. آب‌ را ول‌ می كند‌ توی‌ زمینهایی‌ كه‌ اصلا درخت‌ ندارد‌. یا اگر درخت‌ هم‌ هست‌، درختهای‌ خشك‌ یا علف‌ یا گیاه‌. هیچ‌ بدرد نمی خورد‌. آب‌ را مصرف‌ كرده‌، هدر داده‌، این‌ حكمتی كه‌ خدا ان شاء الله‌ به شما‌ خواهد داد. و الان‌ نم‌نمی‌ آمده‌ و ان شاء الله‌ برای‌ جمعی‌ از شما مثل‌ نخ‌ باریكی‌ دارد می‌آید، این‌ را پای‌ هر درختی‌ ندهید. همه‌ لیاقت‌ رشد را ندارند. هر درختی‌ رشد نمی كند‌. هر درختی‌ ثمر نمی دهد‌. ولذا من‌ این‌ جهت‌ را محدود می‌كنم‌. بعضی‌ از اوقات‌ بعضی‌ها، مثلا، خوب‌ مراحلشان‌ هم‌ بالاست‌، قلبشان‌ هم‌ واقعا پر شده‌ از حكمت‌ الحمدلله‌، اما من‌ چون‌ می‌دانم‌ مایه‌ كاملی‌ ندارد‌، اگر استخرش‌ را خالی‌ بكند‌ بعد چیزی‌ به او‌ نرسد‌، یك‌ خورده‌ای‌ با احتیاط‌ میگویم‌ صبر كن‌. این‌ هست‌.  پس‌ یكی‌ از شرایط‌ اینكه‌ شما قلبتان‌ مملو از حكمت‌ ان شاء الله‌ بشود‌ و از فهم‌ و درك‌ و حقایق‌ و علم‌ و ایمان‌، این است‌ كه‌ تا میتوانید اسرار را به‌ هر كسی‌ نگویید. ما چرا این‌ جلسه‌ را محدودش‌ می‌گذاریم‌، میگوییم‌ همه‌ نیایند‌؟ چون‌ هر درختی‌ قابل‌ رشد نیست‌. اگر هم‌ رشد بكند‌ به درد نمی خورد‌. فایده‌ای‌ ندارد‌، اینجا كه‌ جمعی‌ حاضر شدید شماها من‌ حتی‌ این‌ كه‌ اصرار دارم‌ كه‌ هر هفته‌ مرتب‌ بیایید، برای‌ اینكه‌ هفته‌ای‌ یك‌ دفعه‌  حتما باید آبیاری‌ بشوید. اگر یكی‌ از شماها دو هفته‌، سه‌ هفته‌ یك‌ دفعه‌ آبیاری‌ نشود، زرد می شوید، رشدتان‌ عقب‌ می‌افتد‌. كمالاتتان‌ عقب‌ می‌افتد‌. من‌ با اینكه‌ می‌دانید خیلی‌ برایم‌ مشكل است‌ من‌ مثلا من‌ بروم‌ تهران‌، قرار گذاشتم‌ ماهی‌ یك‌ دفعه‌ بروم‌، چون‌ رفقای‌ آنجا می‌بینم‌ خوب‌ آبیاری‌ نمی شوند‌. مسئولیت‌ هم‌ دارم‌. شما می گویید این‌ ذوقیات خودش است‌. به‌ خدا قسم‌ اینها همه‌اش‌ از همان‌ استخر، می‌آیم‌ بر می دارم‌، ظرف‌ می كنم‌ میدهم‌ به‌ شما. اینها حقیقت است‌ كه‌ دارم‌ عرض‌ می كنم‌. اینها حكمتی‌ است‌ كه‌ تمام‌ اینها در لابلای‌ روایات‌ و آیات‌ قرآن‌ هست،‌ من‌ در این‌ مثالها برای‌ شما دارم‌ عرض‌ می كنم‌. پس‌ سكوت‌ كنید. پای‌ هر درختی‌ حرفهایتان‌ را نریزید. هر كسی‌ لیاقت‌ ندارد كه‌ شما خوشتان‌ آمده‌، یك‌ راهی‌ را حركت‌ كردید، می‌بینید كه‌ پسر عمه‌تان‌، دختر عمه‌تان‌، اینها خدایی‌ بد نیستند، نمازهایشان‌ را اول‌ وقت‌ می‌خوانند، خوب‌ بخوانند! بیا برویم‌ پیش‌ فلانی‌. نه‌ نیاریدش‌. هیچ‌ زحمت‌ هم‌ شما نكشید و اگر خدا بخواهد، می‌آید خودش‌. و اگر هم‌ خدا نخواهد نمی‌آید. اگر شما به‌ زور آوردیدش‌ گرفتاری‌ درست‌ می كند‌. برای اینكه‌ خیلی‌ها اینطوری هستند. گرفتاری‌ درست‌ می‌كنند. خدای‌ تعالی‌ به‌ پیغمبر اكرم‌ می‌فرماید كه‌ انّك‌ لن تهدی‌ من‌ احببت‌ عجیب است. تو ای‌ پیغمبر، عمویت‌ را خیلی‌ دوستش‌ داری‌، خوب‌ عمو است دیگر‌ هرگز نمی‌توانی‌ هدایتش‌ كنی‌. فلان‌ قوم‌ و خویشت‌ را هرگز نمی‌توانی‌ هدایتش‌ كنی‌. حضرت‌ امیر المؤمنین‌ فرمود اگر بجای‌ عباس‌ و عقیل،‌ حمزه‌ و جعفر می‌بودند این‌ دو نفر نمی‌گذاشتند خلافت‌ غصب‌ بشود‌. او هم‌ عموی‌ پیغمبر است‌ این‌ هم‌ عموی‌ پیغمبر است‌. او‌ برادر علی‌ بن‌ ابیطالب است‌ این‌ هم‌ برادر علی‌ بن‌ ابیطالب است‌. اینها هدایت‌ نشده‌ هستند متأسفانه‌، عقیل‌ و عباس‌ توی‌ سد افتادند و جسارت‌ نباشد‌ به‌ این‌ آقایان‌، ولی‌ غش‌ كرده‌ بودند كه‌ وقتی‌ عقیل‌را علی‌ بن‌ ابیطالب‌ به او‌ یك‌ قرص‌ نان‌ اضافه‌ نمی‌دهد بلند می‌ شود‌ می‌رود‌ نزد معاویه‌ برای‌ دنیا دارد‌ كار می‌كند‌ و عباس‌ هم‌ نفسش‌ بیرون‌ نمی‌آید با اینكه‌ عموی‌ پیغمبر است كه‌ بگوید‌ خلافت‌ حق علی‌ بن‌ ابیطالب است‌ و می‌رود‌ با آنها رفاقت‌ می‌كند‌، اما اگر حمزه‌ بود، اگر جعفر طیار بود، اینها قلبشان‌ مملو از حكمت‌ بود، حكمت‌ را پخش‌ می‌كردند. شجاعتش‌ را هم‌ داشتند، استقامتش‌ را هم‌ داشتند قوی‌ هم‌ بودند نمی‌گذاشتند علی‌ بن‌ ابیطالب‌ تنها بماند‌. شما هم‌ باید همینطور باشید.

 به‌ هر حال‌ لازم‌ بود در این‌ مسائل‌ یك‌ عرایضی‌ عرض‌ كنم‌. كوشش‌ بكنید ان شاء الله‌ كه‌ تا می‌توانید خودتان‌ را مرتبط‌ با حكمت‌ كنید. ‌ شماها كلام‌ خدا را شنیدید و خیلی‌ مؤدب‌ گوش‌ دادید كه‌ واقعا امشب‌ فكر می‌كردم‌ از نظر ظاهر با این‌ موعظه هایی‌ كه‌ عرض‌ شد كه‌ هر هفته‌ انشاء الله‌ آیات‌ معینی‌ را با توجهی‌ كه‌ شما ان شاء الله‌ پیدا می‌كنید بخوانیم‌ این‌ مربوط‌ به‌ این‌ ادب‌ ظاهری‌ شما بود امشب‌. و شبهای‌ هفته‌های‌ گذشته‌ كه‌ همه‌ دو زانو مؤدب‌ در استماع آیات‌ شریفه‌ قرآن‌. اگر چه‌ بعضیها استماع صد در صد باز هم‌ نمی‌كردند به منبر نگاه‌ می‌كردمند و ان شاء الله‌ از این‌ به‌ بعد تمام‌ توجه‌ به‌ تلاوت‌ آیات‌ قرآن‌ و كسانی‌ كه‌ می‌توانند‌ تا جایی‌ كه‌ برایشان‌ ممكن است‌ مؤدب‌ دو زانو بنشینند و آیات‌ را سخنان‌ الهی را گوش‌ دادیم‌ یك‌ مقداری‌ هم‌ ما درباره‌اش‌، درباره‌ یك‌ كلمه‌اش‌ صحبت‌ كردیم‌ و حالا می‌خواهیم‌ به‌ پروردگارمان‌ به‌ خدای‌ عزیزمان‌، با محبوبمان‌ حرف‌ بزنیم‌ او با ما حرف‌ زد. ما سخنان‌ او را نفهمیدیم‌. فرمایشات‌ او را درست‌ دقت‌ نكردیم‌. ولی‌ خدای‌ تعالی‌ حرفهای‌ ما را می‌شنود‌، سخنان‌ ما را متوجه‌ است‌ بلكه‌ علمک بحالی کفی عن مقالی خدایا كلت‌ لسانی زبان‌ ما گنگ است‌ ما در مقابل‌ تو چه‌ بگوییم‌ خدایی‌ كه‌ از سویدای دل‌ ما اطلاع‌ دارد‌. خدایی‌ كه‌ همیشه‌ در مقابل ماست‌، همیشه‌ در كمین‌ ماست‌، انّ‌ ربك‌ لبالمرصاد. ما چطور می‌توانیم‌ با خدا حرف‌ بزنیم‌؟ ولی‌ خدای‌ تعالی‌ به‌ ما اجازه‌ داده‌ چند كلمه‌ای‌ با او حرف‌ بزنیم‌. خدایا خودت‌ راهنماییمان‌ كن‌. ما چه‌ بگوییم‌ با تو. حوائجمان‌ را قبل‌ از اینكه‌ ما به‌ فكرش‌ بیفتیم‌ به‌ ما عنایت‌ كردی‌. یا من‌ یعطی‌ من‌ سئله‌ و یا من یعطی من‌ لم‌ یسئله‌ و من‌ لم‌ یعرفه‌ تحننا منه‌ و رحمة‌. خدایا ما را قبل‌ از اینكه‌ خلقمان‌ كنی‌، قبل‌ از اینكه‌ در این‌ دنیا واردمان‌ كنی‌، همه‌ نیازمندی هایمان‌ را برای‌ ما مرتب‌ كردی‌ در نظر گرفتی‌، خدایا حالا در خانه‌ ات‌ آمده‌ایم‌. ما هم‌ یك‌ كلمه‌ای‌ حرف‌ می‌زنیم‌ ولی‌ خودمان‌ نمی‌گوییم.‌ زبان‌ ما پروردگارا گویای‌ سخنانی‌ كه‌ در شأن‌ تو باشد نیست‌.

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

۸ ربیع الثانی ۱۴۱۵ – ۲۴ شهریور ۱۳۷۳ -عدم‌ اعتماد به‌ خبر شخص‌ فاسق‌

 عدم‌ اعتماد به‌ خبر شخص‌ فاسق‌ 24/6/73

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ باللّه‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌ .

 يا ايّها الذين‌ آمنو جائكم‌ فاسق‌ بنباء فتبين‌، امروز تولد حضرت‌ عسگري‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بوده‌ است‌، و به‌ پيشگاه‌ حضرت‌ بقية‌ اللّه‌ روحي‌ فداء تبريك‌ عرض‌ مي‌كنيم‌ اميد واريم‌ به‌ خاطر اين‌ روز عزيز و اين‌ ميلاد پر سعادت‌ خداي‌ تعالي‌ فرج‌ فرزندش‌ حجة‌ بن‌ الحسن‌ را براي‌ ما برساند و ما را از ياران‌ خوب‌ آن‌ حضرت‌ قرار بدهد.

 آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ كردم‌ مربوط‌ به‌ سورة‌ حجرات‌ بود و پايان‌ آيات‌ قرائت‌ شده‌ اين‌ آية‌ شريفه‌ بود كه‌اي‌ كساني‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌ايد اگر فاسقي‌ آمد خبري‌ به‌ شما داد تحقيق‌ كنيد به‌ قول‌ فاسق‌ اعتماد نكنيد زيرا ممكن‌ است‌ كسي‌ كه‌ به‌ خدا خيانت‌ مي‌كند و اوامر الهي‌ را زير پا مي‌گذارد به‌ شما به‌ طريق‌ اولي‌ خيانت‌ خواهد كرد و بعد شما ممكن‌ است‌ روي‌ اعتماد به‌ حرف‌ او كاري‌ بكنيد كه‌ اون‌ كار به‌ ضرر شما باشد و پشيمان‌ بشويد، افراد فاسق‌ مورد اعتماد اسلام‌ مردم‌ مسلمان‌ نبايد واقع‌ بشوند اگر چه‌ ده‌ مرتبه‌ بيشتر و كمتر كارهايي‌ كرده‌ باشند كه‌ اعتماد شما را جلب‌ كرده‌ باشند اما اين‌ ذات‌ قضيه‌ است‌ كه‌ اگر مسلمان‌ است‌ و اگر به‌ خدا اعتقاد دارد حتما اگر معصيت‌ كار بود به‌ شما هم‌ خيانت‌ مي‌كند يك‌ مسئله‌اي‌ هست‌ در اينجا بحثش‌ بد نيست‌ در اين‌ شب‌ عزيز بين‌ دو عيد تولد حضرت‌ عسگري‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ و عيد بزرگ‌ اسلامي‌ جمعه‌، و خود شب‌ جمعه‌ هم‌ شب‌ پر بركتي‌ است‌ براي‌ دوستان‌ و عزيزان‌ اين‌ مطلب‌ را عرض‌ كنم‌ گناه‌ و معصيت‌ اعتبار انسان‌ را در آسمانها و زمين‌ و نزد خدا تعالي‌ ونزد مسلمانها از بين‌ مي‌برد اعتبار انسان‌ ضايع‌ مي‌شود يك‌ بحث‌ خيلي‌ ساده‌اي‌ است‌ كه‌ بعضي‌ از افراد گناهاكار و معصيت‌ كار مي‌خوان‌ اعتبار خودشون‌ را به‌ دست‌ بيارند يك‌ چند نفر افراد متّدين‌ و افرادي‌ كه‌ اهل‌ گناه‌ نيستند اونها را رديف‌ مي‌كنند كه‌ فلاني‌ متّدينه‌ ولي‌ فلان‌ خيانت‌ را كرده‌، و من‌ تا به‌ حال‌ با همة‌ فسق‌ و فجورم‌ به‌ كسي‌ خيانت‌ نكرده‌ام‌ اين‌ غالبا افراد خائن‌ معصيت‌ كار اين‌ مطلب‌ را مي‌گن‌.

 ما افراد متّقي‌ و مومن‌ و با خدا را اونهايي‌ را مي‌دونيم‌ كه‌ نه‌ گناه‌ مي‌كنند و هم‌ واجباتشون‌ را صحيح‌ و اول‌ وقت‌ انجام‌ مي‌دهند و هم‌ خيانت‌ به‌ مردم‌ نمي‌كنن‌ و هم‌ گناه‌ علني‌ و مخفي‌ انجام‌ نمي‌دهند اين‌ شخصها را ما يك‌ آدم‌ متدين‌ و خوبي‌ مي‌دانيم‌، اما اگر آمد يك‌ شخصي‌ نمازش‌ را مرتب‌ خواند حتي‌ ظاهر الصلاه‌ بود ولي‌ خائن‌ بود اين‌ هم‌ معصيت‌ كاره‌ فرقي‌ نمي‌كنه‌ جز همان‌ فساقي‌ است‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ در اين‌ آية‌ شريفه‌ مي‌فرمايد اگر فاسقي‌ به‌ شما خبر داد شما تحقيق‌ كنيد.

 كسي‌ كه‌ به‌ طور كلي‌ هر نوع‌ معصيت‌ بكند و بداند اين‌ گناهه‌ و مسلمان‌ هم‌ باشد و معتقد به‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار هم‌ باشد اين‌ شخص‌ فاسقه‌ حالا مورد گناهش‌ هر نوع‌ گناهي‌ باشد هر نوعي‌ باشد فرقي‌ نمي‌كنه‌ بلكه‌ اگر ما بخواهيم‌ گناهان‌ را تقسيم‌ بكنيم‌ گناهي‌  كه‌ ظلم‌ به‌ ديگري‌ باشد از همة‌ گناهان‌ بدتر و زشت‌تر است‌ گناهي‌ كه‌ حق‌ الناس‌ باشد حق‌ مردم‌ باشد از قبيل‌ ظلم‌  به‌ ناموس‌ ديگري‌ تجاوز كردن‌، مال‌ ديگري‌ را خوردن‌ و حتي‌ وقت‌ ديگري‌ را ضايع‌ كردن‌، و حتي‌ وقت‌ فرزندانتون‌ و اهل‌ و عيالتون‌ را اگر خداي‌ ناكرده‌ ضايع‌ كرديد اينها از گناهان‌ بسيار بزرگي‌ است‌ و صاحب‌ اين‌ گناه‌ فاسقه‌.

 يك‌ قسمت‌ از گناهان‌ هم‌ هست‌ كه‌ اون‌ گناهان‌ به‌ خاطر تشييع‌ فاحشه‌ يعني‌ شايع‌ كردن‌ گناه‌ و بي‌ اعتنايي‌ به‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار مثل‌ گناهان‌ علني‌، گناهي‌ كه‌ انسان‌ علنا انجام‌ مي‌ده‌ اين‌ عظمت‌ پروردگار و عظمت‌ قانون‌ الهي‌ را مي‌شكنه‌ اين‌ هم‌ از گناهاني‌ است‌ كه‌ بسيار پر اهميته‌ اگر چه‌ ممكن‌ است‌ ذاتا يك‌ گناه‌ خيلي‌ بزرگ‌ نباشد نسبت‌ به‌ گناهان‌ ديگر اما چون‌ علنا انجام‌ مي‌شه‌ اين‌ از گناهان‌ بزرگ‌ و از گناهان‌ بسيار پر اهميّته‌، بنابر اين‌ هر نوع‌ گناه‌ چه‌ اضرار به‌ نفس‌ خود باشد و چه‌ اضرار به‌ ديگري‌ باشد و چه‌ گناهي‌ باشد كه‌ انسان‌ علنا انجام‌ بدهد و مردم‌ را به‌ گناه‌ بكشاند همة‌ اينها فسق‌ است‌، فسق‌ يعني‌ كسي‌ كه‌ گناه‌ مي‌كنه‌ فاسق‌ يعني‌ كسي‌ كه‌ گناه‌ مي‌كنه‌ اگر اين‌ چنين‌ فردي‌ وجود داشت‌ اين‌ معلومه‌ كه‌ باخدا بااصطلاح‌ يك‌ نحوه‌ درگيري‌ و محاربه‌ كه‌ در بعضي‌ گناهان‌ رسما ذات‌ مقدس‌ پروردگار در قرآن‌ مجيد به‌ عنوان‌ محاربه‌ بيان‌ كرده‌ مثلا به‌ عنوان‌ ربا خور دارد كه‌ اگر مي‌خوايد ربا بخوريد فعزل‌ به‌ حرب‌ من‌ اللّه‌ اعلام‌ جنگ‌ كنيد با خدا، با خدا اعلام‌ جنگ‌ كنيد تا با خدا درگير بشيد و خدا هم‌ وقتي‌ كه‌ يك‌ كسي‌ را زد ديگه‌ اون‌ طرف‌ بيچاره‌ است‌ .

 بعضي‌ از افراد و بعضي‌ از گناهان‌ هستند كه‌ اينها راست‌ نمي‌گن‌ ولي‌ به‌ عقيدة‌ من‌ همة‌ گناهان‌ جنگ‌ با خداست‌ به‌ جهت‌ اينكه‌ شما در يك‌ (خرابي‌ نوار)

 بعضي‌ از گناهان‌ هست‌ كه‌ لذت‌ لحظه‌اي‌ داره‌ كه‌ نفس‌ امارة‌ انسان‌ به‌ انسان‌ تحميل‌ مي‌كنه‌ اگر اونها لذت‌ داشته‌ باشه‌ نه‌ هم‌ گناه‌ باشه‌ كه‌ تحميل‌ شيطانه‌، شيطان‌ به‌ انسان‌ تحميل‌ مي‌كنه‌ نفس‌ نمي‌خواد، نفس‌ راضي‌ نيست‌ كه‌ شما با فرادي‌ بي‌ دليل‌ و بي‌ جهت‌ دعوا كنيد و معصيت‌ غضبي‌ بااصطلاح‌ داشته‌ باشيد و با غضب‌ با ديگران‌ روبرو بشيد اين‌  را نفس‌ انسان‌ نمي‌خواد نفس‌ راحت‌ طلبه‌ هر كاري‌ كه‌ با راحتي‌ و با استراحت‌ انسان‌ و باآرامش‌ انسان‌ موافق‌ باشه‌ نفس‌ انسان‌ اون‌ را مي‌خواد، شيطانه‌ كه‌ هم‌ انسان‌ را به‌ كار پر زحمت‌ وادار مي‌كنه‌ و هم‌ هم‌ به‌ انسان‌ به‌ لذتي‌ نمي‌برن‌ و هم‌ گناهه‌ مثلا انسان‌ را وادار مي‌كنه‌ به‌ اينكه‌ مثلا فرض‌ بفرماييد يك‌ خيانتي‌ به‌ كسي‌ بكنه‌ هيچ‌ فايده‌اي‌ هم‌ اين‌ خيانت‌ نداره‌ اما زحمتش‌ هست‌ يا مثلا با كسي‌ دعوا بكنه‌ يا مثلا فرض‌ كنيد كه‌ اعمالي‌ كه‌ به‌ طور كلي‌ لذت‌ نفساني‌ نداره‌، و گناه‌ هم‌ هست‌ و انسان‌ انجام‌ مي‌ده‌ اين‌ را شيطان‌ براي‌ انسان‌ تحميل‌ مي‌كنه‌ يعني‌ اون‌ وقتي‌ كه‌ انسان‌ داره‌ اون‌ كار را انجام‌ مي‌ده‌ شيطان‌ سوار بر انسان‌ شده‌ و به‌ سريع‌ قرآن‌ مجيد كه‌ مي‌فرمايد انّما السلطانه‌ الذين‌ يتولونه‌ تسلط‌ شيطان‌ بر كسي‌ است‌ كه‌ ولايت‌ شيطان‌ را قبول‌ كرده‌، اگر شما ولايت‌ شيطان‌ را قبول‌ كرديد شيطان‌ بر شما مسلطه‌، بدانيد سوار شده‌ بااصطلاح‌.

 يك‌ كارهايي‌ هم‌ هست‌ كه‌ نه‌ لذتي‌ داره‌ يك‌ راحتي‌ داره‌ يك‌ خوشي‌ داره‌ اين‌ نوع‌ نفس‌ عمارة‌ انسانه‌ كه‌ بعضي‌ از گناهان‌ را شيطان‌ تحميل‌ مي‌كنه‌ بعضي‌ از گناهان‌ را نفس‌ عماره‌ تحميل‌ مي‌كنه‌ و بعضي‌ از گناهان‌ در اثر زياد انجام‌ دادن‌ قبحش‌ از بين‌ رفته‌ اهميّتي‌ انسان‌ نمي‌ده‌ هر يك‌ از اينها ظلمه‌ به‌ خودشه‌ به‌ جهت‌ اينكه‌ در نامة‌ اعمالش‌ گناه‌ مي‌نويسند و اون‌ روزي‌ كه‌ همة‌ مردم‌ در فشارند به‌ خدا قسم‌ آقايون‌ ما يك‌ چنين‌ روزي‌ را داريم‌ حالا جوان‌ و پير هم‌ نداره‌ انسان‌ تا مرد مي‌بينيد تمام‌ اعمالش‌ مثل‌ يك‌ پردة‌ سينما جلوي‌ چشمش‌ با سرعت‌ عبور مي‌كنه‌ يك‌ كارهايي‌ در پروندة‌ انسان‌ هست‌ خدا همه‌ را به‌ انسان‌ نشان‌ مي‌ده‌ خودش‌ هست‌ و تو هستي‌ براي‌ اينكه‌ اگر عفوتم‌ كرد بداني‌ كه‌ چقدر خدا عفوّه‌، خدا را بشناسي‌ لذا تمام‌ آنچه‌ كه‌ انجام‌ داده‌ انسان‌ در مقابل‌ چشمش‌ مي‌آيد خيلي‌ افراد بودند كه‌ يك‌ لحظه‌ مردن‌ و سكرات‌ موت‌ را ديدند علاوه‌ بر انچه‌ كه‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ براي‌ ما فرمودند افرادي‌ هم‌ بودند كه‌ مردن‌ و بعد از لحظه‌اي‌ يا ساعتي‌ و بلكه‌ بعد از چند روزي‌ باز به‌ دنيا آمدند و براي‌ مانقل‌ كردن‌ تمام‌ اعمال‌ انسان‌ در جلوي‌ چشمش‌ مي‌آيد انسان‌ به‌ قدري‌ خجالت‌ مي‌كشه‌ كه‌ گاهي‌ معصيت‌ كار مي‌گه‌ فياليتني‌ متّقبل‌ هذا و كنت‌ نفسي‌ عن‌ معصيات‌ اي‌ كاش‌ من‌ اصلا نبودم‌ من‌ بودم‌ اين‌ گناه‌ را كردم‌ من‌ بودم‌ اين‌ معصيت‌ را كردم‌ ظلم‌ به‌ خودم‌ كردم‌ تيشه‌ به‌ ريشة‌ خودم‌ زدم‌ خودم‌ را از بين‌ بردم‌ ظلم‌ به‌ خود كردم‌ يكي‌ از گناهاني‌ كه‌ خيلي‌ مهمه‌ آقايون‌ و اين‌  را من‌ بخصوص‌ براي‌ جوانان‌ عزيزم‌ عرض‌ مي‌كنم‌ كه‌ وقتتون‌ را به‌ بطالت‌ نگذرونيد از وقتتون‌ استفاده‌ كنيد.

 لحظات‌ عمرتون‌ لحظات‌ پر ارزشي‌ است‌ باذكر خدا با ياد خدا با تصفييه‌ روح‌ و باتهذيب‌ روح‌ و با تزكية‌ نفس‌ پيشرفت‌ كنيد و هر لحظه‌ به‌ فكر اين‌ باشيد كه‌ چه‌ اشكالي‌ چه‌ مرضي‌ چه‌ چيزي‌ در زندگي‌ شما در روح‌ شما هست‌ اينها را رفع‌ كنيد وقت‌ را به‌ بطالت‌ نگذرانيد براي‌ همه‌ هم‌ راه‌ بازه‌، يك‌ وقت‌ فكر نكنيد كه‌ خوب‌ ما اگر عالم‌ بوديم‌ اگر دانشمند مي‌بوديم‌ اگر مثلا فرض‌ كنيد كه‌ كار و كاسبي‌ مان‌ اين‌ همه‌ فشار نداشت‌ ما بهتر مي‌تونستيم‌ زندگي‌ مون‌ را زندگي‌ معنويمون‌ را تامين‌ كنيم‌، اين‌ طور نيست‌ تمام‌ افراد پر مشغله‌ترين‌ افراد مي‌تونه‌ كارش‌ را براي‌ خدا و براي‌ كمالات‌ روحيش‌ انجام‌ بده‌. يعني‌ شما از اگر مثلا يك‌ شغلي‌ داريد كه‌ بايد از بعد از نماز صبح‌ مشغول‌ بشيد تا ساعت‌ مثلا دوازده‌ شب‌. از دو حال‌ خارج‌ نيست‌ يا مرضي‌ خداست‌ اين‌ كارتون‌ خوب‌ بگيد خدايا براي‌ خاطر تو من‌ اين‌ كار را مي‌كنم‌ و شروع‌ كنيد به‌ كار لحظه‌ به‌ لحظه‌اش‌ عبادته‌ و شما را به‌ خدا نزديك‌ مي‌كنه‌ اما اگر مرضي‌ خدا نيست‌ يك‌ دقيقه‌اش‌ هم‌ نبايد به‌ طرف‌ اون‌ كار بريد وقتتون‌ را نبايد ضايع‌ كنيد وقت‌ ضايع‌ كردن‌ خودش‌ يكي‌ از گناهان‌  بزرگه‌ كه‌ ماها بهش‌ توجه‌ نداريم‌، مي‌شينيم‌ به‌ بطالت‌ با حرفهاي‌ لغو بيهوده‌ بي‌ ارزش‌ اين‌ همه‌ مردم‌ نيازه‌ به‌ اونچه‌ كه‌ شما بلديد هستند و نياز دارند به‌ اونچه‌ كه‌ همين‌ شما بلديد چهار تا مسئله‌ بلديد به‌ كارگراتون‌ اين‌ مسائل‌ را تعليم‌ بدهيد، دو كلمة‌ اخلاقی‌ بلديد به‌ زير دستانتون‌ اين‌ دو كلمه‌ را ياد بديد در هر حال‌ بايد انسان‌ به‌ وظائفش‌ عمل‌ كنه‌ و خودش‌ را در يك‌ چهار چوبة‌ مقررات‌ الهي‌ قرار بده‌ كه‌ آني‌ وقتش‌ ضايع‌ نشه‌.

 اگر اين‌ چنين‌ كرديد به‌ خودتون‌ ظلم‌ كرديد يعني‌ اگر وقتتون‌ را ضايع‌ كرديد گناهاني‌ انجام‌ داديد به‌ خودتون‌ ظلم‌ كرديد كسي‌ كه‌ به‌ خودش‌ ظلم‌ مي‌كنه‌ و كسي‌ كه‌ به‌ خدا ظلم‌ مي‌كنه‌ اين‌ چنين‌ شخصي‌ ممكنه‌ كه‌ به‌ شما ظلم‌ نكنه‌ اعتماد مي‌توني‌ بكني‌ به‌ خدا قسم‌ ديوانه‌ترين‌ افراد اون‌ كسي‌ است‌ كه‌ به‌ يك‌ فاسق‌ به‌ شخص‌ فاسق‌ اعتماد كنه‌، اعتماد كنه‌ اگر كاري‌ بر خلاف‌ اون‌ چه‌ كه‌ بايد باشه‌ كرد يعني‌ شما بايد اين‌ طوري‌ فكر كنيد كه‌ يك‌ نفر معصيت‌ كار اين‌ بايد به‌ شما خيانت‌ بكنه‌ اگر حالا خيانت‌ نكرد اين‌ تصادفي‌ يا بوده‌ يا مي‌خواد كلاه‌ بزرگتري‌ براي‌ شما درست‌ كنه‌، اين‌ كوچكه‌ اين‌ طوريه‌ باز من‌ يك‌ جمله‌اي‌ را براي‌ شما بگم‌ يك‌ مسلمان‌ معصيت‌ كار اينطوره‌ فاسق‌ اينطوره‌ نه‌ كافر گاهي‌ مي‌شه‌ مسيحي‌ هست‌ به‌ دين‌ خودش‌ معتقده‌ و يك‌ دونه‌ هم‌ گناه‌ در دين‌ خودش‌ نمي‌كنه‌ به‌ اين‌ شخص‌ مي‌شه‌ اعتماد كرد چون‌ فاسق‌ نيست‌ يك‌ اشتباهي‌ در عقايد پيدا كرده‌ و مي‌خواسته‌ مسلمان‌ بشه‌ مسيحي‌ شده‌ يا يك‌ يهودي‌ حتي‌  اگر به‌ دين‌ خودش‌ معتقده‌ و گناهكار در دين‌ خودش‌ نيست‌ اين‌ جا را من‌ عرض‌ نمي‌كنم‌ مي‌شه‌ بهش‌ اعتماد كرد اما به‌ يك‌ مسلمان‌ معصيت‌ كار نمي‌شه‌ اعتماد كرد. چون‌ اين‌ مي‌دونه‌ داره‌ به‌ خودش‌ ظلم‌ مي‌كنه‌ مي‌دونه‌ داره‌ به‌ خدا خيانت‌ مي‌كنه‌ به‌ شما حتما خيانت‌ مي‌كنه‌.

 گاهي‌ بعضيها مي‌گن‌ فلان‌ مرد مسيحي‌ فلان‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود  يهودي‌ فلان‌ زرتشتي‌ اينها بسيار مورد اعتمادند هيچ‌ وقت‌ خيانت‌ نمي‌كنند هيچ‌ وقت‌ غش‌ در مالشون‌ نمي‌زنند در كسبشون‌ مثلا كم‌ فروشي‌ نمي‌كنند بعيد نيست‌ كه‌ اونها مورد بحث‌ ما نباشه‌ چون‌ اونها يك‌ اشتباهي‌ در اصل‌ اعتقادات‌ دارند اعتقاد پيدا كرده‌ كه‌ حضرت‌ مسيح‌ از جانب‌ خدا آمده‌ و نتونسته‌ خودش‌ را معتقد به‌ وجود مقدس‌ رسول‌ اكرم‌ بكنه‌ و لذا در دين‌ خودش‌ مورد اعتماده‌ اما اگر يك‌ مسلمان‌ معصيت‌ كرد ولو كوچكترين‌ گناه‌ را انجام‌ بده‌ اگر اعتماد بهش‌ كرديد بر خلاف‌ اين‌ آية‌ شريفة‌ قرآن‌ عمل‌ كرديد مي‌گه‌: يا ايّها الذين‌ آمنو اي‌ كساني‌ كه‌ ايمان‌ داريد ان‌ جائكم‌ اگر يك‌ فاسقي‌ آمد پيش‌ شما به‌ يك‌ خبري‌ بنباء يعني‌ به‌ يك‌ خبري‌ بهش‌ اعتماد نكنيد بريد تبيّن‌ كنيد، به‌ حرف‌ اين‌ اعتماد نكنيد به‌ جهت‌ اينكه‌ اگر اعتماد كرديد ممكن‌ است‌ همانطوري‌ كه‌ به‌ خدا خيانت‌ كرده‌ به‌ شما هم‌ خيانت‌ بكنه‌.

 و لذا در اسلام‌ اگر به‌ همين‌ آيه‌ عمل‌ مي‌شد مردم‌ دنيا پرست‌ لااقل‌ گناه‌ علني‌ نمي‌كردند اينيكه‌ مسلمانها گناه‌ علني‌ مي‌كنند اهميّت‌ به‌ گناه‌ نمي‌دن‌ و خدا را به‌ حساب‌ نمي‌آورند به‌ خاطر اينكه‌ ما اهميّت‌ به‌ اين‌ مسئله‌ نداديم‌ اعتماد كرديم‌ فرقي‌ برامون‌ نكرده‌ چه‌ يك‌ مرد مسلمان‌ ظاهر السلام‌ بياد پيشمون‌ چه‌ يك‌ مرد فاسقه‌ ظاهر الفسقي‌ بياد پيشمون‌. هر دو برامون‌ فرقي‌ نكرده‌ و بهشون‌ يا اعتماد نكرديم‌ به‌ هيچ‌ كدامشون‌ اعتماد نكرديم‌ يا به‌ هر دوشون‌ اعتماد كرديم‌ كه‌ هر دو غلطه‌ .

 مي‌فرمايد بايد اعتماد كنيد مي‌گن‌ به‌ مومن‌ اعتماد كنيد، مومن‌ ،مومن‌ كيه‌؟ اون‌ كسي‌ كه‌ يك‌ تعهدي‌ دارد كه‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ گناه‌ نمي‌كند يك‌ تعهدي‌ داره‌ متعهد شده‌ ما داريم‌ افرادي‌ را كه‌ متعهدن‌ گناه‌ نكنن‌ اگر هم‌ يك‌ وقتي‌ گناه‌ كردن‌ براي‌ گناهشون‌ جريمة‌ فوق‌ العاده‌اي‌ مي‌دن‌ كه‌ ديگه‌ گناه‌ نكنن‌ اين‌ چنين‌ شخصي‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ خيانت‌ نمي‌تونه‌ بكنه‌ چون‌ بدترين‌ گناهان‌ خيانته‌، يك‌ وقتي‌ در يك‌ شهري‌ همين‌ چند روز قبل‌ من‌ اين‌ يادم‌ اومد از اين‌ قضيه‌، در يك‌ شهري‌ در مملكت‌ ديگه‌ غير از ايران‌ يك‌ كسي‌ يك‌ جنسي‌ خريده‌ بود از اين‌ كاغذهايي‌ كه‌ توي‌ اجناس‌ خارجي‌ مي‌گذارند كه‌ بااصطلاح‌ راهنماي‌ اين‌ جنسه‌ اين‌ دو تا در اين‌ پاكت‌ در اين‌ بااصطلاح‌ جعبه‌ بود دو تا بود فاصلة‌ بين‌ اون‌ شهري‌  كه‌ اين‌ شخص‌ متوجه‌ اين‌ شد تا اون‌ جايي‌ كه‌ اون‌ را خريده‌ بود متجاوز از پنجاه‌ كيلومتر اون‌ هم‌ در شهر غربت‌ كه‌ رفتن‌ در اونجا هم‌ كار مشكلي‌ بود اين‌ وادار كرد كه‌ با خواهش‌ حتي‌ با مخارج‌ زياد كه‌ يك‌ كسي‌ همراهش‌ بشه‌ اين‌ راه‌ را بهش‌ نشان‌ بده‌ بره‌ اين‌ كاغذ را به‌ ايشان‌ بده‌ شايد اين‌ كاغذ مال‌ يك‌ جنس‌ ديگري‌ بوده‌ كه‌ اون‌ جنس‌ بدون‌ اين‌ كاغذ نباشه‌، افراد مومن‌ اينطورند دست‌ به‌ مال‌ مردم‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ دراز نمي‌كنن‌.

 با بعضي‌ از دوستان‌ راه‌ مي‌رفتيم‌ در همين‌ سفر يك‌ گل‌ از توي‌ اين‌ گلكاريهاي‌ شهرداري‌ توي‌ ميدان‌ مي‌خواست‌ بكنه‌ از من‌ پرسيد اين‌ اشكال‌ داره‌؟ گفتم‌: اين‌ حق‌ پنجاه‌ و پنج‌ جمعيته‌ يعني‌ به‌ مشاء مشتركا همه‌ صاحب‌ اين‌ گلند، اگر اينها روز قيامت‌ از تو خواستند كه‌ حقشون‌ را بدي‌ مي‌توني‌ جوابشون‌ را بدي‌ بكن‌؟ ببينيد بعضي‌ از كارها خيلي‌ عجيبه‌ها انسان‌ هيچ‌ اعتنايي‌ نمي‌كنه‌، حقوق‌ يك‌ كارمند دولت‌ اين‌ را آقايون‌ بدانند اين‌ مالي‌ است‌ كه‌ از پنجاه‌ و پنج‌ ميليون‌ جمعيت‌ به‌ دست‌ اونها مي‌رسه‌ اگر كوتاهي‌ در كارشون‌ بكنند يعني‌ اون‌ مقداري‌ كه‌ بايد كار بكنند كمتر بكنند، پنجاه‌ و پنج‌ ميليون‌ جمعيت‌ حق‌ به‌ گردن‌ او پيدا مي‌كنن‌ يعني‌ شما كه‌ مثلا يك‌ معلمي‌ در آموزش‌ و پرورش‌ حالا يك‌ روز مديران‌ نفهميد شما معلم‌ نرفتيد سر كلاس‌ سر برج‌ هم‌ پولتون‌ را گرفتيد و رفتيد، شما فكر نكنيد حق‌ اون‌ بچه‌ها را ضايع‌ كرديد نه‌ شما حقوق‌ از كي‌ مي‌گيريد؟ حساب‌ كنيد حقوق‌ از كي‌ مي‌گيريد؟ از دولت‌، دولت‌ كيه‌؟ دولت‌ پول‌ را از كجا مي‌آورد؟ پول‌ نفته‌، پول‌ آيدات‌ مملكته‌ حق‌ همة‌ مردمه‌ يعني‌ روز قيامت‌ براي‌ همين‌ نصف‌ روزي‌ كه‌ تو كار را بي‌ جهت‌ تعطيل‌ كردي‌ و اجازه‌ از مدير مدرسه‌ لااقل‌ نگرفتي‌، و به‌ اين‌ بچه‌ها را بااصطلاح‌ بچه‌ها حالا درسشون‌ را خواندن‌ خودشون‌ بچه‌هاي‌ خوبي‌ بودن‌ درسشون‌ را هم‌ خوندن‌ فرض‌ مي‌كنيم‌ اين‌ دسته‌ بالا ولي‌ تو سر كارت‌ نبودي‌ روز قيامت‌ ممكنه‌ پنجاه‌ و پنج‌ ميليون‌ هر چي‌ كه‌ جمعيت‌ ايرانه‌ لااقل‌ اينها همه‌ بريزن‌ سرت‌ كه‌ آقا ما اين‌ حق‌ را داريم‌ به‌ تو، تو بايد جواب‌ ما را بدي‌.

 اين‌ جور گناهان‌ به‌ حساب‌ نمي‌آيد خيال‌ مي‌كني‌ زرنگي‌ كردي‌ امروز نرفتي‌ سر كار پاشدي‌ رفتي‌ حرم‌ امام‌ رضا، حضرت‌ رضا لعنتت‌ مي‌كنه‌، فرقي‌ نمي‌كنه‌ خداي‌ تعالي‌ لعنتت‌ مي‌كنه‌ اگر مفاتيح‌ را هم‌ دستت‌ گرفته‌ باشي‌ و تا ظهر قربتا للقرآن‌ و القران‌ يلعلوا چه‌ بسا طلاوت‌ كننده‌ قرآنه‌ كه‌ قرآن‌ لعنتش‌ مي‌كنه‌ اينها گناهاني‌ است‌ كه‌ انسان‌ فكرش‌ را حتي‌ نمي‌كنه‌ يك‌ شخصي‌ آمده‌ بود بااصطلاح‌ لباس‌ تقوا را هم‌ براي‌ من‌ مطرح‌ كرده‌ بود كه‌ آقا ما توانستيم‌ هر جوري‌ بود يك‌ مرخصي‌ دورغي‌ درست‌ كرديم‌ بلند شديم‌ آمديم‌ زيارت‌ و خدمت‌ شماهم‌ رسيديم‌ و حالا ما مي‌خواييم‌ تزكية‌ نفس‌ كنيم‌ گفتم‌ تو تا نري‌ يك‌ ده‌ روزي‌ اضافه‌ اونجا كار نكني‌ اين‌ ده‌ روزي‌ كه‌ بي‌ جهت‌ و بدون‌ مرخصي‌ اين‌ ده‌ روز را انجام‌ دادي‌ تا نري‌ اونجا تو اصلا موفق‌ به‌ تزكية‌ نفس‌ نمي‌شي‌.

 يعني‌ چه‌؟ يك‌ دقيقه‌اش‌ حسابه‌ حالا يك‌ دقيقه‌ به‌ حساب‌ نمي‌آيد يك‌ ساعتش‌ حسابه‌، يك‌ روزش‌ حسابه‌، تو ده‌ روز ول‌ كردي‌ و اومدي‌ اداره‌ يك‌ نفر يك‌ رئيس‌ دادگاهي‌ بود در يكي‌ از شهرها آمده‌ بود مهمان‌ ما بود ما هم‌ سه‌ شب‌ مانده‌ بود گفتم‌ بيشتر بمون‌ از رفقاي‌ خيلي‌ صميميمون‌ بود از روحانيون‌، گفت‌ شما راضي‌ مي‌شيد كه‌ من‌ اينجا بمونم‌ يك‌ چند نفر مثلا توي‌ زندان‌ يك‌ روز بيشتر بمونند گفتم‌ چطور؟ گفت‌ من‌ بله‌ خيلي‌ها را بايد برم‌ امضاء بكنم‌ آزاد بشن‌، چه‌ بشن‌…گفتم‌ حالا اگر اينجوره‌ چرا آمدي‌؟ چرا يك‌ ساعت‌ آمدي‌ اينجا؟ اصلا چرا زيارت‌ آمدي‌؟ گفت‌ نه‌ اين‌ سه‌ روز كاري‌ نداشتم‌ اينجوره‌ جريان‌ .

 خيلي‌ از گناهان‌ هست‌ كه‌ ما برامون‌ خيلي‌ ساده‌ شده‌ و حال‌ اينكه‌ خيلي‌ فوق‌ العاده‌ است‌، گاهي‌ مي‌شه‌ يك‌ نفر در فشار داره‌ زندگي‌ مي‌كنه‌ تو حالا وقتش‌ را نداري‌ برو فردا بيا، يك‌ لحظه‌اش‌ حسابه‌ يك‌ دقيقش‌ حسابه‌ بايد اين‌ همه‌ گرفتاريهايي‌ كه‌ ما در اين‌ مملكت‌ داريم‌ بيشترش‌ مال‌ مراعات‌ نكردن‌ همين‌ معناست‌ خيال‌ مي‌كنن‌ مي‌يان‌ حقوقشان‌ را مي‌گيرند و حقوق‌ تو نيست‌ مال‌ مردمه‌، يك‌ نفر كاسب‌ معمولي‌ يك‌ شغل‌ آزاد اين‌ گرفتاريها را نداره‌ مي‌ره‌ يك‌ كاري‌ مي‌كنه‌ مغازه‌ را باز مي‌كنه‌ اگر او هم‌ احتكار بكنه‌ اينه‌ اگر او هم‌ بعضي‌ از مثلا اگر منحصر به‌ فرده‌ منحصر به‌ يك‌ طبيبه‌ يك‌ دونه‌ طبيب‌ مثلا توي‌ اين‌ محل‌ بيشتر نيست‌ مردم‌ منتظر مي‌شن‌ اون‌ ساعتش‌ نمي‌ره‌ مي‌خواد خونه‌ استراحت‌ كنه‌ اين‌  هم‌ مسئوله‌ ماها تنها نيستيم‌ با هم‌ بايد زندگي‌ بكنيم‌، همه‌ مان‌ بايد با هم‌ باشيم‌ گناهان‌ را مراعات‌ كنيد حساب‌ بكنيد خيلي‌ از گناهان‌ هست‌ كه‌ افراد متدّين‌ و بااصطلاح‌ اهل‌ معنا مي‌كنند و متوجه‌ نيستند  و بعد خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ مي‌گن‌ چرا ما رشدي‌ نداريم‌؟ ترقي‌ نداريم‌؟ كمالاتي‌ نداريم‌؟ خيلي‌ از معصيتها هست‌ كه‌ انسان‌ را اصلا از بين‌ مي‌بره‌ يعني‌ حبط‌ عمل‌ مي‌كنه‌ اعمال‌ خوب‌ انسان‌ را هم‌ ضايع‌ مي‌كنه‌ شما مثل‌ يك‌ جوالي‌ داشته‌ باشيد جواهرات‌ را بريزيد توش‌ تهش‌ را هم‌ سوراخ‌ كنيد يك‌ سوراخ‌ بزرگي‌ كه‌ هر چي‌ از بالا ريختيد بعد از يك‌ ساعت‌ بريزه‌ اين‌ معناي‌ حبط‌ عمله‌. حبط‌ مي‌شه‌ عمل‌ شما، شما سالها زحمت‌ كشيديد براي‌ كمالات‌ روحيتون‌ گاهي‌ مي‌شه‌ يك‌ گناه‌ مي‌كنيد همه‌اش‌ از بين‌ مي‌ره‌ خيلي‌ مراعات‌ كنيد خيلي‌ مراقبت‌ كنيد به‌ گناه‌ و اگر كسي‌ عمدا و با توجه‌ به‌ اينكه‌ اين‌ گناهه‌ كه‌ داره‌ مي‌كنه‌ اين‌ بياني‌ كه‌ عرض‌ كردم‌ به‌ خاطر اين‌ جمله‌ بود كه‌ اگر شما يقين‌ داريد اين‌ گناهه‌ كه‌ داريد مي‌كنيد و كرديد به‌ شما مردم‌ مسلمان‌ نبايد اعتماد كرد و ديگه‌ اعتماد مردم‌ مسلمان‌ بايد از شما صلب‌ بشه‌ و خداي‌ تعالي‌ اين‌ را در قرآن‌ بيان‌ كرده‌ كه‌ اگر فاسقي‌ آمد به‌ خبري‌، خبر مهمي‌ مخصوصا در انجائكم‌ فاسق‌ بنباء، نباء به‌ خبر مهم‌ مي‌گن‌ اهم‌ اخبار مي‌گن‌، انباء يعني‌ اهم‌ اخبار اگر به‌ يك‌ خبر مهمي‌ آمد براتون‌ شما تبيّن‌ كنيد. يعني‌ تحقيق‌ كنيد نمي‌شه‌ اعتماد كرد به‌ حرف‌ فاسق‌ لذا در كتاب‌ رجاز اين‌ رواياتي‌ كه‌ به‌ دست‌ ما رسيده‌ از طوق‌ يك‌ عده‌ از اهل‌ حديث‌ يك‌ كتابي‌ ما داريم‌ قطور كه‌ ظاهرا مرحوم‌ آيت‌ اللّه‌ خوئي‌ يك‌ كتاب‌ در رجال‌ نوشته‌اند حالا يادم‌ بياد چند جلده‌؟ متجاوز از بيست‌ جلده‌ بيست‌ و سه‌ جلده‌، بيست‌ وسه‌ جلد تمام‌ بيان‌ اين‌ است‌ كه‌ اين‌ آقا اهل‌ گناه‌ بود مثلا به‌ روايتي‌ كه‌ از قول‌ امام‌ صادق‌ عرض‌ كرده‌ نمي‌شه‌ اعتماد كرد اين‌ آقا اهل‌ گناه‌ نبود آدم‌ عادلي‌ بود مي‌شه‌ اعتماد كرد خلاصة‌ بيست‌ و سه‌ جلد كتاب‌ قطور اينه‌.

 و لذا مراجع‌ تقليد كساني‌ كه‌ احكام‌ را براي‌ شما بيان‌ مي‌كنند چه‌ احكام‌ مربوط‌ به‌ مراحل‌ تزكية‌ نفس‌ و كمالات‌ روحي‌ باشه‌ چه‌ احكام‌ عبادي‌ باشه‌، همة‌ اينها بايد تحقيق‌ بكنند كه‌ اين‌ رواياتي‌ كه‌ آمده‌ آيا سند درستي‌ داره‌ يا نه‌؟ لذا نمي‌شه‌ هر روايتي‌ را شما ترجمه‌ بكنيد و به‌ دستتون‌ بگيريد و بهش‌ عمل‌ كنيد يك‌ روايتي‌ نقل‌ مي‌كنه‌ مي‌گه‌ نمي‌دونم‌ سندش‌ هم‌ هيچ‌ سندي‌ نداره‌ علاوه‌ بر اينكه‌ صحيح‌ نيست‌ سندي‌ هم‌ نداره‌ حتي‌ روايتي‌ اگر سندش‌ اين‌ جوري‌ باشه‌ مثلا من‌ بگم‌ قال‌ رسول‌ اللّه‌ صلي‌ اللّه‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ اگر من‌ گفتم‌ قال‌ علي‌ عليه‌ السلام‌ خوب‌ من‌ كه‌ از خود علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ يا از خود پيغمبر نشنيدم‌ بين‌ من‌ و علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ فاصله‌ است‌ اين‌ روايت‌ را مرسله‌ مي‌گن‌ اگر شخصي‌ كه‌ نقل‌ مي‌كنه‌ اونقدر مورد اعتماد باشه‌ ومتوجه‌ اين‌ معنا باشه‌ كه‌ نمي‌تونه‌ كلامي‌ را به‌ پيغمبر يا علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ نسبت‌ بده‌ مگر آنكه‌ يقينا اونها گفته‌ باشند يك‌ چنين‌ شخصي‌ اگر بود مثل‌ مرحوم‌ صدوق‌ مثلا مثل‌ شيخ‌ طوسي‌ مثل‌ محمد بن‌ ابن‌ ابي‌ عمير امثال‌ اينها اگر بود انسان‌ يقين‌ كرد چون‌ گفته‌ قال‌ الصادق‌ چون‌ گفته‌ قال‌ امير المومنين‌ اگر اين‌ جوري‌ گفت‌ مي‌شه‌ اعتماد كرد معلومه‌ كه‌ اون‌ افرادي‌ كه‌ در وسط‌ بودند بين‌ او و بين‌ امير المومنين‌ بودند اين‌ افراد مورد اعتماد به‌ طوري‌ مورد اعتماده‌ كه‌ ايشان‌ مي‌گه‌ قال‌ الصادق‌، فرقي‌ براش‌ نمي‌كنه‌ كه‌ چه‌ خودش‌ شنيده‌ باشه‌ چه‌ از اينها شنيده‌ باشده‌. اما اگر در روايات‌ آمد عن‌ الصادق‌ يعني‌ نقل‌ شده‌ از امام‌ صادق‌، نقل‌ شده‌ از امام‌ صادق‌ و فاصله‌ هم‌ هست‌ بين‌ ايشان‌ و امام‌ صادق‌ اينجا اين‌ روايت‌ را بهش‌ اعتماد نمي‌كنند ولو از اين‌ آدمهاي‌ بزرگي‌ هم‌ باشه‌ به‌ جهت‌ اينكه‌ مبصله‌ اسمش‌ را مي‌گذارند.

 رواياتي‌ كه‌ مورد عمل‌ آقايون‌ مراجعه‌ يك‌ بايد متعدد باشه‌ متواتر باشه‌ مستفيد لااقل‌ باشه‌ يا بايد سندش‌ صحيح‌ باشه‌ يعني‌ از من‌ تا امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ هر چند تايي‌ كه‌ در اين‌ بين‌ هستند، من‌ مثلا مي‌گم‌ كه‌ از مرحوم‌ ايت‌ اللّه‌ بروجردي‌ شنيدم‌ خوب‌ آيت‌ اللّه‌ بروجردي‌ مرد عادلي‌ بود آيت‌ للّه‌ بروجردي‌ از مرحوم‌ آيت‌ اللّه‌ حائري‌ شنيد خوب‌ اون‌ هم‌ عادل‌ بود همين‌ طور تا سي‌ تا پشت‌ مي‌آيي‌ جلو تقريبا تا امام‌ صادق‌ حداقل‌ سي‌ فاصله‌ است‌ تمام‌ اينها بايد اينطوري‌ باشند كه‌ شما الان‌ متوجه‌ايد كه‌ من‌ مي‌گم‌ از آيت‌ اللّه‌ بروجردي‌ شنيدم‌ آيت‌ الله‌ بروجردي‌ از آيت‌ الله‌ حائري‌ شنيد همين‌ طور تا امام‌ صادق‌، اگر كه‌ همة‌ افراد عادل‌ باشند در وسط‌ اونوقت‌ به‌ يك‌ چنين‌ روايتي‌ اونوقت‌ انسان‌ اعتماد مي‌كنه‌ والاّ نمي‌شه‌ اعتماد كرد حالا ببينيد چه‌ قدر مشكله‌ اين‌ تحقيق‌ از احكام‌ و تحقيق‌ از مسائل‌ اخلاقی‌ و تزكية‌ نفس‌، نمي‌شه‌ به‌ دست‌ هر كسي‌ اين‌ مطالب‌ را داد، هر كسي‌ كه‌ نمي‌تونه‌ احكام‌ الهي‌ را از لابه‌ لاي‌ آيات‌ من‌ آيات‌ استنباط‌ كنه‌ لااقل‌ يك‌ روايت‌ وقتي‌ شما برخورد مي‌كنيد مثلا در كتاب‌ شيخ‌ صدوق‌ يك‌ روايت‌ پيدا مي‌كنيد اين‌ را شك‌ داريد كه‌ آيا صحيحه‌ يا صحيح‌ نيست‌؟ به‌ كتاب‌ رجال‌ بايد مراجعه‌ كنيد ببينيد رجالين‌ اونهايي‌ كه‌ دانشمندان‌ علم‌ رجال‌ آيا اين‌ اشخاصي‌ كه‌ فاصله‌ هستند تاييدشون‌ كرده‌اند يا نه‌؟ كه‌ بعضي‌ از مراجع‌ اين‌ را قبول‌ ندارند اين‌ تقليده‌ چون‌ اگر من‌ گفتم‌ كه‌ آيت‌ اللّه‌ خوئي‌ مثلا اين‌ شخص‌ را تاييد كرده‌ وخودم‌ استنباط‌ نكردم‌ خوبي‌ اون‌ را من‌ از تقليد كردم‌ خوب‌ حالا ما بااصطلاح‌ اصلح‌ تحقيقش‌ ميسّر نيست‌ براي‌ علماي‌ زمان‌ ما بخاطر اينكه‌ بايد با اونها زندگي‌ بكنند و انسان‌ نمي‌تونه‌ حالا مثلا ما هيچ‌ كدامتون‌ با مرحوم‌ آيت‌ اللّه‌ بروجردي‌ زندگي‌ نكرديد تا بدونيد عادله‌ يا عادل‌ نيست‌. ولي‌ من‌ مثلا زندگي‌ كردم‌ براي‌  من‌ ثابت‌ مي‌شه‌ ولي‌ براي‌ شماها ثابت‌ نمي‌شه‌ لذا گفتن‌ همانقدر كه‌ علما گفتن‌ بزرگان‌ گفتن‌ تو كتب‌ رجال‌ به‌ خوبي‌ مثل‌ ابن‌ ابي‌ عمير نامش‌ ذكر شد مثل‌ محمد بن‌ مسلم‌ نامشون‌ ذكر شد اين‌ را هم‌ ضمنا بدونيد كه‌ يك‌ عده‌ از اصحاب‌ ائمه‌ مخصوصا در زمان‌ امام‌ هادي‌ و امام‌ عسگري‌ عليهم‌ السلام‌ يا در زمان‌ حضرت‌ سجاد و اينها بعضي‌ از اصحاب‌ بودند حالا اين‌ را انسان‌ بايد خوب‌ بفهمد بعضي‌ از اصحاب‌ بودند كه‌ اينها را امام‌ قد مي‌گفته‌ بهشون‌ آقا فلاني‌ را مي‌شناسيد حالا حرفش‌ را نزن‌ من‌ يك‌ جهتي‌ بعد معلوم‌ مي‌شده‌ كه‌ حضرت‌ براي‌ خاطر اين‌ كه‌ يك‌ مامور ساواك‌ بااصطلاح‌ ما كنار اطاق‌ نشسته‌ بوده‌ اين‌ مخصوصا اين‌ سوال‌ مطرح‌ شده‌ ببينند اين‌ شخص‌ با امام‌ صادق‌ رابطه‌اي‌ داره‌ يا نداره‌؟ حضرت‌ تردش‌ مي‌كردند بخاطر اين‌ كه‌ خون‌ او هدر نره‌.

 حالا اونچه‌ كه‌ بدست‌ ما رسيده‌ مثلا دربارة‌ دريامه‌ هم‌ هست‌ يك‌ همچون‌ چيزي‌ مثلا اين‌ روايته‌ كه‌ امامش‌ تردش‌ كرده‌، و اون‌ رواياتي‌ كه‌ امام‌ اون‌ را تاييدش‌ كرده‌ بايد اينها را انسان‌ تشخيص‌ بده‌. دربارة‌ اين‌ خواجه‌ ربيع‌، ربيع‌ بن‌ خسين‌ كه‌ در مشهد در كنار شهر مشهد دفنه‌  اين‌ دو تا روايت‌ داره‌، بعضي‌ از روايات‌ تردش‌ كردند بعضي‌ روايات‌ دوستش‌ دارند حالا ما بايد (خرابي‌ نوار) .

 و از همه‌ كمتر امام‌ هادي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ يعني‌ شما روايات‌ همة‌ ائمه‌ را كه‌ بخواهيد بسنجيد مي‌بينيد از امام‌ هادي‌ عليه‌ السلام‌ ما كمتر حديث‌ داريم‌، از امام‌ عسگري‌، باز خود امام‌ عسگري‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ يك‌ كتاب‌ نوشتند در زمان‌ خودشون‌ به‌ نام‌ تفسير به‌ عنوان‌ تفسير امام‌ حسن‌ عسگري‌ والاّ از امام‌ هادي‌ خيلي‌ كم‌ روايت‌ نقل‌ شده‌ علتش‌ هم‌ همينه‌ كه‌ اصلا كسي‌ دور و بر اينهانبود، كسي‌ در ارتباط‌ با اينها نبود ببينيد چقدر گناه‌ به‌ خاطر رياست‌ و حفظ‌ جاه‌ و مقام‌ در خانة‌ يك‌ عالم‌ را بستند در خانة‌ يك‌ امام‌ را بستند بعضي‌ از وقتها هست‌ كه‌ يك‌ جملة‌ شما ممكن‌ است‌ در دهان‌ يك‌ عالم‌ را ببنده‌، يك‌ جملة‌ شما ممكن‌ است‌ يك‌ كسي‌ را از راه‌ منحرف‌ كنه‌.

 خدا مي‌دونه‌ من‌ گاهي‌ بعضي‌ از دوستان‌ مي‌آين‌ از من‌ سوال‌ مي‌كنن‌ كه‌ مثلا فلان‌ شهر آيا يك‌ عالم‌ خوبي‌ كه‌ ما بتونيم‌ باهاش‌ در تماس‌ باشيم‌ و به‌ كمالات‌ برسيم‌ وجود داره‌ يا نداره‌ من‌ نمي‌دونم‌ چكار كنم‌ چون‌ از طرفي‌ نمي‌شناسم‌ از طرفي‌ هم‌ اگر بگم‌ كه‌ نه‌ نمي‌شناسم‌ ممكنه‌ كه‌ اين‌ شخص‌ فكر كنه‌ كه‌ هيچ‌ كدام‌ از علماي‌ اين‌ شهر به‌ درد كار او نمي‌خودند، من‌ سّد عن‌ سبيل‌ اللّه‌ بشم‌، لذا مي‌گم‌ شما كه‌ تو اون‌ شهر هستيد بهتر مي‌تونيد تحقيق‌ كنيد تا مني‌ كه‌ در اينجا هستم‌. كوشش‌ كنيد با كلامتون‌ اينها همه‌ معصيته‌ كه‌ عرض‌ مي‌كنم‌ كل‌ اينها فسقه‌ كه‌ يك‌ كلمه‌ بگيد يك‌ كسي‌ را از راهش‌ تردش‌ كنيد يك‌ كلمه‌ بگيد كه‌ يك‌ نفر مثلا سست‌ بشه‌ در نماز اول‌ وقتش‌، يا يك‌ كلمه‌ بگيد كه‌ خداي‌ ناكرده‌ نسبت‌ به‌ كسي‌ انسان‌ بدبين‌ بشه‌ اون‌ شخص‌ سد عن‌ سبيل‌ اللّه‌ كرده‌ و راه‌ خدا را بسته‌ و مانع‌ از پيشرفت‌ مردم‌ شده‌ اگر يك‌ وقتي‌ يك‌ كسي‌ را خائن‌ مي‌بيني‌ كارش‌ نداشته‌ باش‌ مگر يك‌ خيانتي‌ بكند كه‌ خداي‌ نكرده‌ بايد معرفيش‌ كرد به‌ مردم‌ و خدا آبروش‌ را ريخته‌ اون‌ يك‌ حرفه‌ ديگست‌.

 به‌ هر حال‌ شب‌ جمعه‌ است‌ و بنا به‌ قولي‌ امروز تولد حضرت‌ عسگري‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ بوده‌ اميدوارم‌ خداي‌ تعالي‌ ما را بينا و بصير در دينمون‌ قرار بده‌ و به‌ دستورات‌ پروردگار عمل‌ كنيم‌ و اگر با فسّاق‌ و فجّار معاشرتي‌ خداي‌ نكرده‌ باهاشون‌ داشتيم‌ بهشون‌ اعتماد نكنيم‌ خوب‌ من‌ امشب‌ خيلي‌ اصرار ندارم‌ كه‌ مصيبت‌ بخوانم‌ ولو اينكه‌ مصيبت‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ در همة‌ اوقات‌ مايع‌ شستشوي‌ قلب‌ ماست‌ حزني‌ براي‌ اونها، قرب‌ به‌ خداست‌، ولي‌ در عين‌ حال‌ فرقي‌ بين‌ ايّام‌ سرور و ايّام‌ حزن‌ بايد باشد اين‌ قدر هست‌ كه‌ ما از حضرت‌ عسگري‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ مي‌خواييم‌ چون‌ پدره‌ به‌ هر حال‌ مي‌تواند از فرزندش‌ خواهش‌ كنه‌ كه‌ فرزندش‌ از خدا بخواهد كه‌ اگر صلاح‌ هست‌ اگر ممكنه‌ يك‌ قدري‌ تعجيل‌ بشه‌ يك‌ جمله‌اي‌ را اينجا بهتون‌ عرض‌ كنم‌ كه‌ براي‌ شما دعا كردن‌ براي‌ فرج‌ آسون‌ مي‌شه‌ ممكنه‌ بعضي‌ بگن‌ كه‌ اگر خدا صلاح‌ بدونه‌ كه‌ تاخير نمي‌كنه‌ و اگر هم‌ خدا صلاح‌ نداند كه‌ دعاي‌ ما بيفايده‌ است‌ نه‌ اين‌ طور نيست‌ خود كلمة‌ عجل‌ فرجهم‌ مولانا صاحب‌ الزمان‌ مثلا كه‌ به‌ خدا عرض‌ مي‌كنيم‌ كه‌ خدايا تعجيل‌ كن‌ اصل‌ عجله‌ مال‌ شيطانه‌ العجلة‌ من‌ الشطان‌ عجله‌ كردن‌ يعني‌ كاري‌ را انسان‌ قبل‌ از وقتش‌ انجام‌ بده‌ مثلا چايي‌ هنوز داغه‌ جلوتون‌ گذاشتن‌ برداريد بخوريد دستتون‌ بسوزه‌ دهنتون‌ هم‌ بسوزه‌ اين‌ عجله‌ كرديد عجله‌ يعني‌ بذار سرد شه‌ و هر كار عجله‌اي‌ اين‌ مال‌ شيطانه‌ بدون‌ تردي‌ مگر يك‌ كسي‌ كار را قبل‌ از وقتش‌ بكنه‌ كه‌ خدا همان‌ كسه‌ قبل‌ از وقتش‌ بكنه‌ و بتوانه‌ با يك‌ اراده‌اي‌ اون‌ بااصطلاحر دير بودنش‌ را يعني‌ وقتش‌ را جلو بياندازه‌ مثلا فرض‌ كنيد حالا اگر شما تونستيد يك‌ كاري‌ بكنيد كه‌ چايي‌ داغ‌ را سردش‌ كنيد و بخوريد يك‌ خرده‌ آب‌ سرد مي‌ريزيد توش‌ مثلا يا مثلا يك‌ تكّه‌ يخ‌ بندازيد توش‌ شما تونستيد اين‌ چايي‌ را، اين‌ را ديگه‌ بهش‌ نمي‌گن‌ عجله‌ درسته‌ مي‌گيم‌ آقا عجله‌ كن‌ يعني‌ يك‌ خرده‌ آب‌ سرد بريز توش‌ آمادش‌ كن‌ و بخور.

 خداي‌ تعالي‌ اگر بگيم‌ كه‌ هنوز وقتش‌ نشده‌ امام‌ زمان‌ بياد اين‌ را خدا هيچوقت‌ نمي‌كنه‌، والاّ  همان‌ روز اول‌ بعد از وفات‌ امام‌ عسگري‌ اين‌ كار را كرده‌ بود اگر بگيم‌ كه‌ مصلحت‌ نباشه‌ اين‌ كار را بكنه‌ نه‌ عجله‌اي‌ به‌ كار نيست‌ مثل‌ اينكه‌ ما عجله‌ مي‌كنيم‌ اين‌ هم‌ درست‌ نيستش‌، اگر بگيم‌ كه‌ پس‌ چي‌؟ وقتش‌ انجام‌ بده‌ خوب‌ اونكه‌ وقتش‌ انجام‌ مي‌ده‌ پس‌ بهتره‌ بگيم‌ معناش‌ اينه‌ خدايا عجّل‌ مولانا صاحب‌ الزمان‌ معناش‌ اين‌ كه‌ خدايا يك‌ علاجي‌ بكن‌ كه‌ قبل‌ از وقت‌، درسته‌ بناست‌ يك‌ سال‌ ديگه‌ خداي‌ نكرده‌ امام‌ زمون‌ بياد يك‌ كاري‌ بكن‌ همين‌ امروز بياد حالا اون‌ هم‌ تو مي‌دوني‌ مثل‌ همين‌ چايي‌ يك‌ كاري‌ بكن‌ سرد بشه‌ تا بخوري‌ والاّ سرد نشده‌ نمي‌شه‌ وقتش‌ نشده‌ نمي‌شه‌ دعاهاي‌ ما وعجّل‌ فرج‌ مولانا اگر ما بخواهيم‌ بگيم‌ هنوز وقتش‌ نشده‌، مصلحت‌ هم‌ نيست‌، خدايا امام‌ زمان‌ را برسون‌، اين‌ مثل‌ اينه‌ كه‌ شما به‌ يكي‌ بگيد چاي‌ داغ‌ داغ‌ بخور و دهنت‌ بسوزه‌ و خدا اينكار را نميكنه‌. آن‌ عجله‌ است‌ كه‌ از شيطانه‌. ولي‌ عجله‌اي‌ كه‌ از رحمانه‌ اين‌ است‌ كه‌ خودش‌ علاجش‌ ميكنه‌، مصلحتش‌ ميكنه‌، درستش‌ ميكنه‌ و بعد ايشان‌ را اجازه‌ ميده‌ كه‌ تشريف‌ بياورند.

  معناي‌ اللهم‌ عجل‌ فرج‌ مولانا صاحب‌ الزمان‌ مي‌دوني‌ چيه‌؟ يعني‌ خدايا اين‌ مردم‌ را آمادشون‌ كن‌ تا امام‌ زمان‌ بياد. تو مقلب‌ القلوبي‌. دلها را برگردون‌. در واقع‌ ما براي‌ خودمون‌ بايد دعا بكنيم‌. خدايا زمينه‌ را فراهم‌ كن‌ براي‌ آمدنش‌. معنا از باب‌ مثلا كه‌ عرض‌ كردم‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ چايي‌ را سردش‌ كن‌ بخور زودتر. اينجوري‌. و الاّ همة‌ روايات‌ ميگه‌ العجلة‌ من‌ الشيطان‌. عجله‌ يعني‌ قبل‌ از وقتش‌ كار را انجام‌ دادن‌ از شيطانه‌. شيطان‌ اين‌ كار را ميكنه‌. مي‌خواد تو را بسوزوندت‌. مي‌خواد تو را اذيتت‌ كنه‌. العجلة‌ من‌ الشيطان‌ و التأني‌ من‌ الرحمان‌ و روايات‌ زيادي‌ هم‌ داريم‌ دربارة‌ امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ هلك‌ المستعجلون‌ آنهايي‌ كه‌ عجله‌ مي‌كنند هلاك‌ مي‌شوند حتي‌. ما عجله‌ خودمون‌ نبايد بكنيم‌. عجله‌ را بايد از خدا بخوايم‌. مثلا داد فرياد، اي‌ امام‌ زمان‌ اگر تا فردا نيايي‌ من‌ از دين‌ بر ميگردم‌. اگر اين‌ كارها را كردي‌ از دين‌ برگرد. خدا كه‌ براي‌ تو يك‌ نفر امام‌ زمان‌ را درست‌ نكرده‌، همة‌ مردم‌ بايد آماده‌ بشوند. آنهم‌ روي‌ اختيار آماده‌ بشوند، روي‌ فهم‌ آماده‌ بشوند تا زمينة‌ ظهور آماده‌ بشه‌. دقت‌ فرموديد. و لذا ما امشب‌ از خدا در واقع‌ چي‌ ميخوايم‌؟ بخاطر ميلاد مسعود حضرت‌ عسگري‌ و حضرت‌ عسگري‌ چي‌ بخواد براي‌ ما از خدا؟ ايني‌ كه‌ مردم‌ آماده‌ بشوند، زمينه‌ فراهم‌ بشه‌ هر چه‌ زودتر و فرزندش‌ حضرت‌ وليعصر ارواحنا فداه‌ تشريف‌ بياورد و همة‌ ما را از اين‌ فشار و ناراحتي‌ نجات‌ عنايت‌ بفرمايد.

 خوب‌ من‌ ديگه‌ عرضي‌ ندارم‌. از آقاي‌ فاني‌ مي‌خوايم‌ كه‌ شعر را بخونند. بعد هم‌ زيارت‌ آل‌ ياسين‌ را انشاء الله‌ مي‌خونيم‌. سلامي‌ خدمت‌ آقامون‌ عرض‌ مي‌كنيم‌ و شيريني‌ هم‌ در اين‌ بين‌ بدهند. اميدواريم‌ كه‌ عيدمون‌ را امشب‌ حضرت‌ وليعصر عنايت‌ بفرمايند. معمولا بچه‌ها اينطورند، صبح‌ صبر مي‌كنند پدر عيدي‌ بهشون‌ نداد تا ظهر، يك‌ قدري‌ هم‌ باحياتر باشه‌، تا شب‌، شب‌…(قطع‌ صداي‌ نوار)

 

۲۵ شوال ۱۴۱۴ -تفسیر سوره توحید.اخلاق خ ۴۸

 تفسير سورة‌ توحيد اخلاق‌ خ‌ 48

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمدلله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. قل‌ هو الله‌ احد. الله‌ الصمد. لم‌ يلد و لم‌ يولد. و لم‌ يكن‌ له‌ كفوا احد.

 دربارة‌ اين‌ سورة‌ مباركه‌ كه‌ ميگند اين‌ شناسنامة‌ خداست‌ خيلي‌ فضيلت‌ قائل‌ شده‌اند. هر كس‌ سه‌ مرتبه‌ اين‌ سوره‌ را بخواند، مثل‌ اين‌ است‌ كه‌ ختم‌ قرآن‌ را كرده‌ باشد. و علت‌ اينكه‌ اين‌ سوره‌ اينقدر اهميت‌ دارد و اگر كسي‌ در شبانه‌روز يك‌ مرتبه‌ اين‌ سوره‌ را لااقل‌ نخواند كار مكروهي‌ كرده‌، و در هر نماز مستحب‌ است‌ خوانده‌ شود ولو در يك‌ ركعت‌ نماز قل‌ هو الله‌ خونده‌ بشود؛ علتش‌ اين‌ است‌ كه‌ اين‌ سوره‌ توحيد را، يكتاپرستي‌ را به‌ انسان‌ تعليم‌ ميدهد. خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد به‌ پيغمبر اكرم‌ بگو خدايي‌ كه‌ شما مي‌خواهيد بپرستيد احد است‌. بگو او خداي‌ احد است‌. احد با واحد هر دو از اسماء پروردگارند. هر دو هم‌ به‌ معناي‌ يكيست‌. يعني‌ هم‌ احد يكيه‌ و هم‌ واحد به‌ معناي‌ يكي‌ است‌. فرقي‌ كه‌ بين‌ احد و واحد است‌، احد در ذاته‌. خداي‌ تعالي‌ احد است‌ يعني‌ يكي‌ است‌ كه‌ دو ندارد. محاله‌ كه‌ دو داشته‌ باشد. احد براي‌ چيزي‌ گفته‌ ميشود كه‌ يك‌ دونه‌ باشد. غالبا البته‌ اينطوره‌. گاهي‌ هم‌ بر غير اينها اطلاق‌ شده‌ و آنجا ميخواهند بي‌ نظير بودنش‌ را بيان‌ كنند. احد به‌ معناي‌ يكيست‌ كه‌ دو نداشته‌ باشه‌. خداي‌ تعالي‌ يكيست‌. ليس‌ كمثله‌ شي‌ء، صددرصد يك‌ چيز ديگري‌ پيدا كنيد كه‌ دومي‌ باشه‌ وجود نداره‌. مثلا خدا هميشه‌ بوده‌ و هميشه‌ خواهد بود و قدرت‌ و علمش‌ ذاتيست‌، كسي‌ به‌ او تعليم‌ نداده‌ يك‌ همچين‌ موجودي‌ در عالم‌ وجود نداره‌. چون‌ اگر باشه‌ شريك‌ خداست‌ و مخلوق‌ خدا نيست‌. و حال‌ اينكه‌ ما مي‌دانيم‌ همه‌ چيز مخلوق‌ خداست‌. خدايي‌ كه‌ هميشه‌ بوده‌ و هميشه‌ خواهد بود. اگر گفتيم‌ كه‌ يك‌ چيز ديگه‌اي‌ هم‌ كنار خدا هميشه‌ بوده‌ اين‌ مشركيم‌. چون‌ آن‌ چيز دومي‌ كه‌ هميشه‌ بوده‌ اين‌ موجود، مسلم‌ مخلوق‌ خدا نيست‌ ديگه‌. چون‌ هميشه‌ بوده‌ مخلوق‌ نشده‌، خلق‌ نشده‌. و چيزي‌ كه‌ خلق‌ نشده‌ باشد هميشه‌ هست‌. پس‌ مخلوق‌ خدا نيست‌. مد خداست‌، ضد خداست‌، در كنار خدا يك‌ چيزي‌ هميشه‌ اگر گفتيم‌ هست‌ حالا چه‌ عالم‌ باشه‌، چه‌ يك‌ روحي‌ باشه‌، چه‌ شيطان‌ باشه‌، فرقي‌ نميكنه‌. هيچ‌ چيز در عالم‌ هميشه‌ نبوده‌ جز خدا. در دعاها مي‌خونيم‌ كنت‌ قبل‌ كل‌ شي‌ء. خدايا تو بودي‌ قبل‌ از هر چيز. و كرمت‌ كل‌ شي‌ء هر چيزي‌ را تو بوجود آوردي‌. كنت‌ اذ لم‌ تكن‌ سماء مبنيه‌ و لا ارض‌ مدحيه‌. تو بودي‌ و حال‌ آنكه‌ آسمانها نبود. بالا، آسمان‌ به‌ معناي‌ بالاست‌. بالا نبود، ارض‌، پستي‌ نبود. هيچ‌ چيز نبود. حتي‌ از بچگي‌ به‌ ما ياد مي‌دادند بگيد يكي‌ بود و يكي‌ نبود غير از خدا هيچي‌ نبود. اين‌ خوب‌ شعاريست‌، خوب‌ تعليميست‌. به‌ بچة‌ دو ساله‌ و سه‌ ساله‌ مي‌گفتند. غير از خدا هيچي‌ نبود. حالا آنجا چي‌ بود؟ خدا بود. هستي‌ مال‌ خداست‌. هر كس‌ بگه‌ كه‌ ماها هم‌ هميشه‌ بوديم‌، مخلوق‌ هم‌ هميشه‌ بوده‌، اين‌ مشركه‌. يك‌ عده‌ هستند از صوفيها، ميگند كه‌ مخلوق‌ قديمه‌. معناي‌ قديم‌ همين‌ است‌ كه‌ بگيم‌ هميشه‌ بوده‌. خوب‌ پس‌ خدا خلقشون‌ نكرده‌، پس‌ از ملك‌ خدا خارجند. پس‌ خدا نميتونه‌ در اينها دخالت‌ بكنه‌. نه‌ اينطور نيست‌. بگو اي‌ پيغمبر كه‌ او، خداي‌ احده‌. تنها يكي‌ بوده‌ كه‌ هميشه‌ بوده‌ و دومي‌ نداره‌. اين‌ را معتقد بايد باشيد. من‌ ايني‌ را كه‌ ميگم‌ شما بايد معتقد باشيد، شما ميگيد مگر غير از اينهم‌ ميشه‌ اعتقاد داشت‌؟! يك‌ عده‌ احمقها هستند كه‌ غير از اين‌ را اعتقاد دارند. يك‌ عده‌ افرادي‌ هستند كه‌ واقعا بايد اينها را داخل‌ انسانها ندونست‌. اينجور اعتقادي‌ دارند كه‌ همة‌ ماها حتي‌ همين‌ موجودات‌، اينها هميشه‌ بوده‌اند. خدا خلقشون‌ نكرده‌. بحثها هست‌، مطالبي‌ هست‌، افراد ريش‌ بلندي‌ از اين‌ دسته‌ هستند كه‌ اين‌ حرف‌ را مي‌زنند. من‌ نمي‌خوام‌ تعبير تندي‌ بكنم‌. و الاّ خداي‌ تعالي‌ اينها را توي‌ قرآن‌ گفته‌ اولئك‌ كالانعام‌ بل‌ هم‌ اضل‌. اينها مثل‌ حيواناتند بلكه‌ بدتر. به‌ جهت‌ اينكه‌ آدم‌ اينقدر نادان‌ باشه‌ كه‌ مسلمان‌ باشد و اعتقادش‌ اين‌ باشد كه‌ عالم‌ هميشه‌ بوده‌. كسي‌ او را خلق‌ نكرده‌. يا معتقد باشند كه‌ اين‌ عالم‌ عين‌ ذات‌ خداست‌. يعني‌ ما الان‌ خدا را داريم‌ مي‌بينيم‌ اگر در و ديوار را داريم‌ مي‌بينيم‌. كه‌ اين‌ را هم‌ باز يك‌ عده‌اي‌ معتقدند. از اين‌ بدتر اعتقاد در عالم‌ هست‌. چون‌ اگر از دامن‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ دور شديد و توي‌ صراط‌ مستقيم‌ نبوديد، هر كي‌ از مادرش‌ قهر ميكنه‌ مي‌آيد فيلسوف‌ ميشه‌ و يك‌ نظريه‌ ميده‌ و اسباب‌ دردسر براي‌ مردم‌ درست‌ ميكنه‌. افرادي‌ هستند كه‌ ميگند هر چي‌ در عالم‌ هست‌ خواب‌ و خياله‌. الان‌ ما خيال‌ مي‌كنيم‌ كه‌ اينجا جمعي‌ نشسته‌اند، اين‌ سقف‌، اينها را همه‌ را خيال‌ مي‌كنيم‌. حالا ما خودمون‌ كه‌ داريم‌ خيال‌ ميكنيم‌، ميگند خودت‌ هم‌ خيالي‌! پس‌ كي‌ خيال‌ ميكنه‌؟ ما يك‌ جواني‌ از آلمان‌ آمده‌ بود پيش‌ ما طرفدار اين‌ مكتب‌ بود. گفتيم‌ گاهي‌ حواسش‌ كه‌ پرت‌ ميشد ميگفتيم‌ الان‌ تو در آلماني‌. ميگفت‌ نه‌ در ايرانم‌. گفتيم‌ نه‌ خيال‌ ميكني‌ در ايراني‌. مي‌خنديد. ما هم‌ بهش‌ مي‌خنديديم‌. خيالبافي‌، سوفسطائي‌، يك‌ عده‌ از صوفيها اينطوريند. چرا حالا اين‌ حرفها را درست‌ كردند؟ اين‌ حرفها را درست‌ كردند اينها غالبا در زمان‌ خلفاي‌ عباسي‌، دقيقا همان‌ موقعي‌ كه‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ امام‌ شد. يك‌ تاريخچة‌ كوچكي‌ براتون‌ بگم‌ تا حواستون‌ جمع‌ باشه‌. ولو اينكه‌ خيلي‌ از، ولو اينكه‌ خيلي‌ از خانمها اين‌ مطالب‌ برايشون‌ سنگينه‌. ولي‌ حالا بالاخره‌ تقصير من‌ نيست‌. تقصير خودشونه‌ كه‌ يك‌ خورده‌اي‌ حواسشون‌ را جمع‌ نمي‌كنند توي‌ راه‌ دقيق‌ باشند. يك‌ خورده‌اي‌ هم‌ شفاعت‌ بعضي‌ از خانمها كه‌ اينها متوجه‌ اين‌ معنا هستند كه‌ هر كسي‌ را حتي‌ كسي‌ كه‌ بي‌ عذر نيامده‌ دفترش‌ را هفتة‌ قبل‌ بگيره‌، به‌ ما ميگند اينهم‌ باز اينجا باشه‌. ميگيم‌ باشه‌، به‌ ما ضرري‌ نداره‌ براي‌ خودتون‌ ضرر داره‌. مطالب‌ علمي‌ را من‌ نمي‌تونم‌ در مجلستون‌ بگم‌. بهرحال‌.

 در عالم‌ افراد مختلفي‌ هستند. افراد جورواجوري‌ هستند. دربارة‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار مطالبي‌ ميگند. شماها بايد خيلي‌ خدا را شكر بكنيد كه‌ در صراط‌ مستقيميد. فرق‌ بين‌ ما و متصوفه‌ و عرفا همينه‌ كه‌ ما يك‌ مرحله‌ داريم‌ بنام‌ صراط‌ مستقيم‌. كه‌ در صراط‌ مستقيم‌ بايد انسان‌ خيلي‌ مواظب‌ برنامه‌اش‌ باشه‌. صراط‌ مستقيم‌. خيلي‌ خدا را شكر كنيد كه‌ انحراف‌ نداريد از صراط‌ مستقيم‌. در زمان‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ كه‌ بني‌ العباس‌ اول‌ آمده‌ بودند روي‌ كار و تجربه‌اي‌ كه‌ بني‌ اميه‌ داشتند، اينها مي‌خواستند عمل‌ نكنند ولي‌ هدف‌ آنها را تعقيب‌ كنند، اينها يك‌ فكري‌ به‌ سرشون‌ زد. بني‌ اميه‌ اينها مي‌خواستند كه‌ ريشة‌ اسلام‌ را بكنند. بني‌ العباس‌ هم‌ همين‌ نظر را داشتند. مي‌خواستند سلطان‌ باشند، شاه‌ باشند. بني‌ اميه‌ ناشيانه‌ كار كردند. يعني‌ مستقيم‌ رفتند به‌ سراغ‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلامه‌ و از جنگ‌ با علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كه‌ معاويه‌ شروع‌ كرد، شروع‌ كردند و به‌ شهادت‌ حضرت‌ سيد الشهدا هم‌ خاتمه‌ پيدا كرد. مردم‌ مسلمان‌ هم‌ كمر همت‌ بستند بني‌ اميه‌ را سرنگون‌ كردند. بني‌ العباس‌ هم‌ همان‌ كار بني‌ اميه‌ را مي‌خواستند بكنند منتهي‌ با اين‌ تفاوت‌ كه‌ بني‌ العباس‌ فهميدند كه‌ نبايد اينطور مستقيم‌ بروند به‌ سراغ‌ اسلام‌ مردم‌. مردم‌ مسلمانند، اسلام‌ را با زحمت‌ بدست‌ آورده‌اند و به‌ اين‌ آساني‌ از دست‌ نمي‌دهند. خوب‌ نشستند حساب‌ كردند كه‌ مردم‌ مسلمان‌ چي‌ مي‌خواهند؟ مسائل‌ و احكام‌ يكي‌ مي‌خواهند. مسائل‌ و احكام‌. يك‌ مجتهدي‌ داشته‌ باشند مسائلشون‌ را از او بپرسند. تزكية‌ نفس‌ هم‌ كه‌ يك‌ چيزي‌ نيست‌ كه‌ همه‌ بفهمند كه‌ هست‌ يا نيست‌. الان‌ هم‌ مي‌بينيد بعضي‌ از علما ميگند كه‌ براي‌ مرجع‌ تقليد تزكية‌ نفس‌ لازم‌ نيست‌، عدالت‌  بسشه‌. خوب‌ تزكية‌ نفس‌ هم‌ ميگفتند كافي‌ بود. يعني‌ كسي‌ متوجه‌ نميشد كه‌ مثلا ابو حنيفه‌ تزكية‌ نفس‌ كرده‌ يا نه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ محاسنش‌ مثل‌ محاسن‌ امام‌ صادق‌ بود و عمامه‌اش‌ هم‌ شايد گنده‌تر بود و خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ همه‌ چيزي‌ شايد از نظر ظاهر شبيه‌ به‌ امام‌ صادق‌ بود. مردم‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ و اينها سرشون‌ نميشه‌. چون‌ خودشون‌ هنوز تزكية‌ نفس‌ نكردند. تا چه‌ برسه‌ به‌ عصمت‌! خدا گفته‌ بايد امام‌ شما معصوم‌ باشه‌. عصمت‌. ما الان‌ اگر از مرجع‌ تقليد اين‌ پيروي‌ مي‌كنيم‌، بخاطر ناچاريه‌. و الاّ همه‌امون‌ بايد از امام‌ زمان‌ تقليد كنيم‌. خدا اينجوري‌ قرار داده‌. منتهي‌ ناچاريه‌.

 همين‌ ديشب‌ يك‌ خانمي‌ به‌ من‌ تلفن‌ ميكرد كه‌ از شاگردهاي‌ ماست‌، اينجاست‌. با شوهرش‌ دعوا كرده‌ كه‌ آيا امام‌ زمان‌ را ميشه‌ ديد يا نميشه‌ ديد؟ كه‌ صبح‌ به‌ من‌ ميگفت‌. گفتم‌ چرا تو دعوا كردي‌؟ اينقدر ماها بيچاره‌ايم‌ كه‌ شما روز سيزده‌ شايد فهميديد كه‌ امام‌ زمان‌ چقدر طرفدار داره‌. و مذهب‌ زرتشتي‌ چقدر طرفدار داره‌. ناخوآگاه‌، نافهمي‌، بعضي‌ از اينها آمده‌اند در پشت‌ راديو و تلويزيون‌ ازشون‌ مي‌پرسند سيزده‌ بدر چيكار مي‌كنيد؟ يك‌ دليل‌ بچه‌گانه‌ هم‌ ندارند. بگند چرا سيزده‌ بدر مي‌كنيم‌. چرا مي‌رويم‌. يك‌ دليل‌ بچگانه‌. به‌ بچه‌ ميگند اين‌ عروسكت‌ را چرا اينجا گوشة‌ حياط‌ گذاشتي‌؟ ميگه‌ كه‌ من‌ اين‌ را آوردمش‌ مهماني‌. انسان‌ اين‌ اندازه‌ دليل‌ داشته‌ باشه‌ كه‌ چرا اينجور روز سرد رفتيد نهارتون‌ را توي‌ بيابان‌ در جلوي‌ چشم‌ زن‌ و مرد غريبه‌، شايد او غذاي‌ بهتري‌ آورده‌ باشه‌ و شما غذاي‌ بدتري‌، چشم‌ نبايد به‌ سفره‌ انسان‌ بيفته‌ چرا اون‌ را اونجا مي‌خوري‌ تو خونت‌ نمي‌خوري‌. يك‌ دليل‌ بچه‌ گونه‌. بگم‌ من‌ اومدم‌ مهموني‌. بعدن‌ هم‌ بخندن‌ بهش‌. ببينيد اينها هستند كه‌ ما مي‌گيم‌ بياييد تو صراط‌ مستقيم‌ تا امام‌ زمان‌ قبولتون‌ كنه‌. امام‌ زمان‌ يار و ياور نداره‌. من‌ تا ظهر تو كانون‌ بودم‌ تا ظهر كه‌ مي‌خواستم‌ برم‌ منزل‌ از اينجا تا پارك‌ يك‌ ماشين‌ اگر مبالغه‌ نباشه‌ يك‌ آدم‌ پيدا نمي‌شد. شهر خلوت‌. حتي‌ يكي‌ به‌ من‌ گفت‌ الان‌ اگر دشمن‌ بدونه‌ اينجا خلوته‌ الان‌ مي‌ياد شهر را مي‌گيره‌. يك‌ نفر پيدا نمي‌شد. از پارك‌ به‌ طرف‌ بالا جاي‌ سوزن‌ انداز نبود. من‌ تا به‌ حال‌، تا به‌ امسال‌ نمي‌دونستم‌ سيزده‌ به‌ در چجوري‌ مي‌رن‌ حالا يك‌ عده‌اي‌ مي‌رن‌ لااقل‌ بيست‌ درصد مردم‌ مي‌رن‌. ديدم‌ نه‌ اگر نگيم‌ صد در صد نود و نه‌ درصد مردم‌ مي‌رن‌. من‌ نمي‌دونستم‌ چون‌ يك‌ جا بودم‌. حالا اون‌ روز زياد بيرون‌ نمي‌يادم‌ به‌ كارهاي‌ شخصيم‌ مي‌رسيدم‌ رفته‌ بودم‌، خوب‌ ما كه‌ دليلي‌ نداره‌ شنبه‌ تعطيل‌ كنيم‌ رفتم‌ كانون‌ و بعد هم‌ رفتيم‌ خونه‌.

 اين‌ مردم‌ خرافي‌، اسم‌ اسلام‌ باشه‌ بگن‌ ما مسلمانيم‌ اين‌ هم‌ تازه‌ از اين‌ كه‌ بهش‌ بگن‌ كافر بدش‌ مي‌ياد چون‌ خيال‌ مي‌كنه‌ فحشش‌ دادن‌. والا فرقي‌ بين‌ كافر و مسلمان‌ نيست‌. به‌ خدا قسم‌ خود زرتشتيها اگر بودند تمام‌ اين‌ شهر زرتشتي‌ بود اين‌ قدر اهميت‌ نمي‌دادن‌. شب‌ قدر اين‌ قدر جمعيت‌ تو حرم‌ نبود كه‌ موقع‌ تحويل‌ سال‌ تو حرم‌ بود. شب‌ قدر بالاتره‌ يا تحويل‌ سال‌؟ شب‌ قدر آيا دورة‌ سال‌ انسان‌ تعيين‌ ميشه‌ يا تحويل‌ سال‌؟ خوب‌ اين‌ پيروي‌ از دين‌ خداست‌ يا پيروي‌ از دين‌ زرتشته‌؟ حالا اينها بماند. ماها اسما مسلمانيم‌. ايني‌ كه‌ من‌ اينقدر سخت‌ ميگيرم‌ براي‌ شماها كه‌ سخت‌ هم‌ نميگيرم‌. يكي‌ توي‌ شهر بوده‌ دفترش‌ را نياورده‌ روز چهارشنبه‌ بده‌. الان‌ اگر حاضر غايب‌ بكنيم‌ مثل‌ كلاس‌ باشه‌، مي‌بيني‌ خوب‌ اين‌ اندازه‌ كه‌ آن‌ هفته‌ مي‌خواستند دفترهايشون‌ را بگيرند نبودند. حالا آنهايي‌ كه‌ مسافرت‌ بودند عذرشون‌ موجهه‌. بهرحال‌ حالا ما از تمام‌ شماها، پنج‌ شش‌ نفر بتونيم‌ انتخاب‌ بكنيم‌ براي‌ ياري‌ امام‌ زمان‌، كافيه‌. گفت‌ براي‌ چيدن‌ يك‌ گل‌ بدور خار ميگردم‌. انسان‌ يك‌ گل‌ مي‌خواد بچينه‌ مي‌بينه‌ اينقدر خار به‌ دست‌ و پايش‌ ميره‌ و خارها را بايد كنار بزنه‌. شماها نكنه‌ خار باشيد. هر كدامتون‌ يك‌ دونه‌ از اين‌ خرافات‌ را داشته‌ باشيد، خاريد. آنهم‌ نه‌ خار سر راه‌ من‌ و امثال‌ من‌. خار سر راه‌ امام‌ زمان‌. بگذاريد كنار ديگه‌ سستي‌ها را، كارهاي‌ خرافي‌ را، كارهايي‌ كه‌ خودتون‌ مي‌دونيد بده‌ و هيچ‌ دليلي‌ نداره‌ كه‌ انجام‌ بديد. در آن‌ زمان‌ مردم‌ چي‌ مي‌خوان‌؟ مردم‌ يك‌ نفر آدمي‌ باشه‌ حالا يك‌ چيزي‌ هم‌ سرش‌ بشه‌. اين‌ بعنوان‌ مجتهد، مرجع‌ تقليد. خيلي‌ خوب‌، ما مرجع‌ تقليد كه‌ با ساز شما بسازه‌ و با ساز شما برقصه‌ براتون‌ پيدا مي‌كنيم‌. اشكال‌ داره‌؟ نه‌. چه‌ بهتر. با امام‌ صادق‌ كه‌ نميشه‌ زندگي‌ كرد. با علي‌ بن‌ ابيطالبي‌ كه‌ مي‌آيند مي‌نشينند شمع‌ را خاموش‌ ميكنه‌؛ كه‌ نميشه‌ زندگي‌ كرد. با امام‌ علي‌ بن‌ ابيطالبي‌ كه‌ برادرش‌ ميگه‌ يك‌ قدري‌ بيشتر از بيت‌ المال‌ به‌ من‌ بده‌. آهن‌ داغ‌ را ميبره‌ دم‌ دستش‌ ميگه‌ تو به‌ آتش‌ دنيا نميتوني‌ طاقت‌ بياري‌، من‌ به‌ آتش‌ جهنم‌ طاقت‌ بيارم‌؟!؛ ميشه‌ زندگي‌ كرد؟ يك‌ نفري‌ را مي‌خواهيم‌ تا گفتيم‌ آقا كار ما كجا گير كرده‌، بگه‌ چشم‌. من‌ يك‌ تلفن‌ به‌ خليفه‌ ميزنم‌ درستش‌ ميكنه‌. پول‌ هم‌ ميده‌. مي‌آمدند پول‌ از درس‌ ابو حنيفه‌ مي‌گرفتند، يعني‌ هر كسي‌ مي‌آمد درس‌ ابوحنيفه‌ يك‌ مقداري‌ درهم‌ و دينار مي‌گرفت‌ و كسي‌ هم‌ بره‌ درس‌ امام‌ صادق‌ بايد پولي‌ بده‌، ماليات‌ بده‌. يك‌ عده‌ از اصحاب‌ مجبور بودند، چون‌ پول‌ نداشتند، برند درس‌ ابوحنيفه‌ آن‌ پول‌ را بگيرند بيارند اينجا بدهند درس‌ امام‌ صادق‌ را گوش‌ بدهند. اينطوري‌ بود. خوب‌ ابوحنيفه‌ مرجع‌ تقليد شما، هنوز هم‌ هست‌. يعني‌ بعد از هزار و دويست‌ و چند سال‌، هنوز ابوحنيفه‌ امام‌ اعظم‌ اهل‌ سنته‌. و حال‌ اينكه‌ امام‌ صادق‌ به‌ ابوحنيفه‌ مي‌فرمايد كه‌ خدا بهت‌ از علم‌ قرآن‌ يك‌ حرف‌ را ياد نداده‌. هيچي‌ نمي‌فهمي‌. و گيرش‌ هم‌ مي‌اندازند. ولي‌ مردم‌ اين‌ را نميخواهند، مردم‌ امام‌ علم‌ نمي‌خوان‌. مردم‌ يك‌ نفر مي‌خوان‌ بگند ما شاگرد فلاني‌ هستيم‌. ما مقلد فلاني‌ هستيم‌. حالا اون‌ عالم‌ باشه‌، نباشه‌، تزكية‌ نفس‌ كرده‌ باشه‌، نباشه‌، راستگو باشه‌، نباشه‌، هر چي‌ مي‌خواد باشه‌. ابوحنيفه‌ را گذاشتند براي‌ اينكار. خود خليفه‌ هم‌ مي‌آيد در مقابلش‌ دو زانو مي‌نشست‌، احترامش‌ ميكرد، پول‌ در اختيارش‌ مي‌گذاشتند، توصيه‌هايش‌ را قبول‌ مي‌كردند. همه‌ كار برايش‌ مي‌كردند و او خودش‌ ميگفت‌ ما رأيت‌ افقه‌ من‌ جعفر بن‌ محمد. من‌ فقيه‌تر از امام‌ صادق‌ نديدم‌. آنوقت‌ شيخ‌ عطار نيشابوري‌ در كتاب‌ تذكرة‌ الاولياء كه‌ اين‌ شيعيان‌، شيعه‌هاها، همين‌ شيعه‌هاي‌ خودمون‌، امام‌ رضا را ول‌ مي‌كنند مي‌روند سر قبر او، اين‌ آدم‌ را شيخ‌ عطار ميگه‌ از امام‌ صادق‌ عالمتر بود. ببينيد آنوقت‌ شيخ‌ عطار توي‌ راديو تلويزيون‌ ما بعنوان‌ يك‌ عارف‌ معرفي‌ ميشه‌. كتاب‌ تذكرة‌ الاولياء بنده‌ دارم‌. مي‌آرم‌ مي‌بينيد كه‌ ميگه‌ ابو حنيفه‌ اعلم‌ اهل‌ زمان‌ خودش‌ بوده‌. اهل‌ زمانش‌ هم‌ امام‌ صادقه‌ ديگه‌. اگر او اعلم‌ باشه‌ امام‌ صادق‌ ديگه‌ چيزي‌ برايش‌ نمي‌مانه‌. بدبخت‌. به‌ قول‌ يك‌ كسي‌ آنكه‌ گفته‌ ما رأيت‌ افقه‌ من‌ جعفر بن‌ محمد، من‌ فقيه‌تر از امام‌ صادق‌ كسي‌ را نديدم‌، لابد گفته‌ شكسته‌ نفسي‌ كرده‌. دو تا از اين‌ دهاتي‌هاي‌ هزار جريب‌ مازندران‌ آمده‌ بودند خدمت‌ آية‌ الله‌ كوهستاني‌. توي‌ راه‌ مثل‌ اينكه‌ بحثشون‌ بود. كه‌ آيا آية‌ الله‌ كوهستاني‌ عالمتره‌ يا اميرالمؤمنين‌؟ يكي‌ ميگفت‌ اميرالمؤمنين‌ اين‌ يكي‌ ميگفت‌ آية‌ الله‌ كوهستاني‌. آمدند از خودش‌ سؤال‌ كردند. ايشان‌ خيلي‌ اوقاتش‌ تلخ‌ شد، اين‌ حرفها چيه‌ مي‌زنيد؟ اينها، من‌ خاك‌ پاي‌ دوستان‌ امير المؤمنين‌ هم‌ نمي‌شوم‌. رفته‌ بودند بيرون‌ اين‌ را نقل‌ كرده‌ بودند. گفته‌ بوده‌ كه‌ اين‌ شكسته‌ نفسي‌ كرده‌. و الاّ خودش‌ نمي‌فهمه‌، او از امير المؤمنين‌ بالاتره‌. حالا شيخ‌ عطار هم‌ ميگه‌، ابو حنيفه‌ كه‌ ميگه‌ امام‌ صادق‌ افقهه‌، شكسته‌ نفسي‌ لابد كرده‌. آنوقت‌ ماها هم‌ پيروي‌ از شيخ‌ عطار مي‌كنيم‌. بدتر از اين‌ من‌ به‌ يك‌ كسي‌ تلفن‌ زده‌ بود كه‌ من‌ مي‌خوام‌ راه‌ تزكية‌ نفس‌ را بپيمايم‌. من‌ معمولا ميگم‌ به‌ عالم‌ محلتون‌ مراجعه‌ بكنيد بهش‌ بگيد كه‌ ما مي‌خواهيم‌ تزكية‌ نفس‌ بكنيم‌. چرا به‌ من‌ مراجعه‌ مي‌كنيد. اين‌ رفته‌ بود پيش‌ يكي‌ از معاريف‌ از علما، آنهم‌ قبولش‌ كرده‌ بود. يكي‌ از كارهايي‌ كه‌ بعد به‌ من‌ گزارش‌ ميداد، لااقل‌ بهش‌ هم‌ سفارش‌ نكرده‌ بود كه‌ كارهايت‌ را به‌ كسي‌ نگو. وقتي‌ به‌ من‌ ميگفت‌، ميگفت‌ به‌ من‌ گفته‌ روزي‌ پانصد تا صلوات‌ بفرست‌ هديه‌ كن‌ به‌ شيخ‌ عطار. تا شيخ‌ عطار كمكت‌ بكنه‌ به‌ خدا برسي‌. گفتم‌ كه‌ او تو را به‌ شيطان‌ ارجاع‌ داده‌. هر كه‌ هست‌، او به‌ من‌ گفت‌ كي‌ هست‌. واقعا هم‌ تعجب‌ كردم‌. يك‌ عالم‌ شيعه‌ صلوات‌ را هديه‌ ميكنه‌ به‌ شيخ‌ عطار. بهرحال‌ نمي‌خواستم‌ سرتون‌ را و وقتتون‌ را بگذرانم‌.

 ببينيد. در زمان‌ امام‌ صادق‌ گفتند كه‌ ابوحنيفه‌ باشه‌ براي‌ مرجع‌ تقليد. مردم‌ هم‌ پذيرفتند. چه‌ از اين‌ بهتر! مرجع‌ تقليدي‌ كه‌ با خودمون‌ رفيق‌ باشه‌، با كارهايمون‌ را پيش‌ خليفه‌ سفارش‌ بكنه‌، خليفه‌ باهاش‌ دشمن‌ نباشه‌، مرجع‌ تقليدي‌ كه‌ پول‌ بهمون‌ بده‌، مرجع‌ تقليدي‌ كه‌ پول‌ ازمون‌ نگيره‌. چون‌ يكي‌ از احكام‌ ابو حنيفه‌ اينه‌ كه‌ خمس‌، هيچي‌. خمس‌ نگيره‌، خمس‌ را برمون‌ حلال‌ كنه‌. مرجع‌ تقليدي‌ كه‌ دستوراتش‌ آسون‌ باشه‌. بعضي‌ وقتها من‌ خودم‌ ميترسم‌ كه‌ به‌ بعضي‌ها بگم‌ كه‌ اينقدر بايد تو خمس‌ بدي‌. مي‌ترسم‌ در بره‌ از اسلام‌. اين‌ مرجع‌ تقليد خيلي‌ خوبه‌. او را انتخابش‌ كردند. ديدند نه‌، يكي‌ كمه‌. چون‌ ديدند بايد اختلاف‌ داشته‌ باشند كه‌ بشه‌ حكومت‌ كرد. يكي‌ كمه‌. همين‌ باز مي‌بيني‌ يك‌ وقت‌ ابو حنيفه‌ گفت‌ بزنيد خليفه‌ را از بين‌ ببريد. اعتباري‌ نيست‌. يكي‌ ديگه‌ كنارش‌ گذاشتند بنام‌ مالك‌ بن‌ انس‌. باز ديدند دو تا ممكنه‌ با هم‌ سازش‌ بكنند. يكي‌ ديگه‌ هم‌ كنارش‌ گذاشتند بنام‌ محمد بن‌ ادريس‌ شافعي‌. باز هم‌ ديدند سه‌ نفرند بالاخره‌ ممكنه‌ شورا تشكيل‌ بدهند(قطع‌ صداي‌ نوار)

 چهار تا بهتره‌ يا يكي‌؟! دوروبر امام‌ صادق‌ ميريد چيكار كنيد با اينهمه‌ گرفتاري‌؟! اوايل‌ انقلاب‌ يك‌ دوستي‌ ما داشتيم‌. اين‌ هر روز مي‌آمد خونة‌ ما خيلي‌ هم‌ به‌ ما محبت‌ ميكرد. بعد ديدم‌ مدتها نيامد. خوب‌ وظيفة‌ شرعي‌ و اسلامي‌ هر كسي‌ اينه‌ كه‌ وقتي‌ مي‌بينه‌ يكي‌ مدتها مي‌آمده‌ حالا نمي‌آيد بره‌ ببينه‌ چي‌ شده‌؟ مريضه‌؟ رفتم‌ در مغازه‌اش‌ گفتم‌ شما، همچين‌ يك‌ ساله‌ من‌ شما را نديدم‌. گفت‌ يك‌ روز آمدم‌ ديدم‌ يك‌ پاسدار دم‌ خانة‌ شما وايستاده‌. گفتم‌ خوب‌ وايستاده‌ باشه‌. اين‌ پاسدار يك‌ آقايي‌ بود. آن‌ آقا آمده‌ بود تو اين‌ دم‌ در وايستاده‌ بود. گفت‌ عجب‌. من‌ خيالم‌ آمدند شما را بگيرند. گفتم‌ حالا مي‌خواستي‌ بيائي‌ به‌ داد ما برسي‌ ما را نگيرند. يا لااقل‌ توي‌ زندان‌ ما را تنها نگذاري‌. بي‌ انصاف‌! نه‌ ديگه‌. اينها تا اينجا هستند. تا وقتي‌ كه‌ مورد مؤاخذه‌ نباشي‌. اينقدر شخصيت‌، قدرت‌، حتي‌ ارزش‌ ندارند، اينها بي‌ ارزشي‌ خود طرفه‌ كه‌ اقلا در مواقع‌ حساس‌ دفاع‌ كنند. امام‌ صادق‌ را آنچنان‌ تنها گذاشتند تا ايشان‌ را مسموم‌ كردند و توي‌ خانه‌ انداختند. شما فكر نكنيد امام‌ صادق‌ چهار هزار شاگرد داشته‌ و هميشه‌ راحت‌ بوده‌. نه‌. شاگردان‌ ايشان‌ بعضي‌هايشون‌ بعنوان‌ خيارفروشي‌ مي‌آمدند دم‌ در امام‌ صادق‌. شنيديد همه‌اتون‌. و در ضمن‌ خيار خريدن‌ و خيار فروختن‌ مسئله‌اش‌ را سؤال‌ ميكرده‌ از امام‌ صادق‌. تا يك‌ خبري‌ ميشه‌، نه‌ ديگه‌. من‌ از فلاني‌ خوشم‌ نيامد. رفتم‌ در خانه‌اش‌ به‌ من‌ وقت‌ نداده‌. تلفن‌ كردم‌ به‌ من‌ جواب‌ گرمي‌ نداده‌. همه‌اش‌ دنبال‌ خوشي‌ خودشون‌، گرم‌ صحبت‌ كردن‌ و تفريح‌ و اينها هستند. به‌ فكر حقيقت‌ معنويت‌ و كمالات‌ نيستند.

 خوب‌ چهار تا مجتهد آقا در اختيار مردم‌. چي‌ مي‌خواهيد ديگه‌؟ امام‌ صادق‌ را مي‌خواهيد چيكار كنيد؟! مردم‌ از نظر فكر از امام‌ صادق‌ دور شدند. باز ديدند كه‌ از نظر تزكية‌ نفس‌ و شناخت‌ و معرفت‌ و اينها نميشه‌. باز اين‌ ابوحنيفه‌ و اينها نمي‌تونند از عهده‌ بر بيايند. چيكار كنيم‌؟ خيلي‌ تلاش‌ كردند اينجا، خيلي‌ زحمت‌ كشيدند. يعني‌ خلفاي‌ اموي‌ و عباسي‌ اينجا كميتشون‌ لنگ‌ بود. به‌ جهت‌ اينكه‌ آنهايي‌ كه‌ اهل‌ عصمت‌ و تزكية‌ نفس‌ بودند دوروبر امام‌ صادق‌ بودند. از امام‌ صادق‌ جدا نميشدند. شما بدونيد يكي‌ از نشانه‌هاي‌ تزكية‌ نفس‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ وفاداره‌. شما ممكنه‌ بعضي‌هاتون‌ فكر كنيد يكي‌ از اين‌ آقايون‌ يا خانمها كه‌ از اينجا ميره‌ و از اينجا نمي‌آيد، من‌ خيلي‌ ناراحت‌ ميشم‌. نه‌. اين‌ تزكية‌ نفس‌ اگر كرده‌ بود لااقل‌ يا اين‌ كار را نميكرد از اول‌ يا اينكه‌ وفاداري‌ ميكرد. وفا خيلي‌ مهمه‌. يكي‌ از صفات‌ حميدة‌ انسان‌ وفاست‌. وفادار باشيد. حضرت‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ اصحاب‌ باوفا كم‌ داشت‌. همة‌ ائمه‌ كم‌ داشتند. و ايني‌ هم‌ كه‌ امام‌ زمان‌ صبر كرده‌ براي‌ اينكه‌ يك‌ مقداري‌ مردم‌ آدم‌ بشوند، مثل‌ حيوانات‌ نباشند. حيوانات‌ هيچ‌ وفا ندارند. دو تا حيوان‌ صد روز توي‌ يك‌ آخور باشند، وقتي‌ كه‌ آوردند از توي‌ آخور بيرون‌ همديگر را نمي‌شناسند. نمك‌، نمك‌، اين‌ حرفها اصلا در بينشون‌ نيست‌. دو تا حيوان‌ اگر هر چه‌ هم‌ يك‌ حيوان‌ ديگه‌ به‌ او كمك‌ كنه‌، او را از مرگ‌ نجات‌ بده‌، باز همديگه‌ را نمي‌شناسند. اين‌ از صفات‌ حميدة‌ انسانيست‌ كه‌ شاكر باشه‌، قدردان‌ باشه‌، وفادار باشه‌، براي‌ زحمات‌ مردم‌ اجر قائل‌ باشه‌. براي‌ كسي‌ كه‌ بهش‌ خدمت‌ كرد ارزش‌ قائل‌ باشه‌. اينها صفات‌ حميدة‌ انسانه‌. هر چي‌ در اين‌ جهت‌ انسانيت‌ انسان‌، هر چي‌ در اين‌ جهت‌ انسان‌ پيشرفته‌تر باشه‌، انسانيتش‌ بيشتره‌. خوب‌. در تزكية‌ نفس‌ كسي‌ را پيدا نكردند. همه‌ دوروبر امام‌ صادق‌ بودند. آدمي‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ بكنه‌ بايد حتما دوروبر معصوم‌ باشه‌. چون‌ تزكية‌ نفس‌ يك‌ قطره‌اي‌ است‌ از درياي‌ عصمت‌. كسي‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ ميكنه‌، يك‌ عصمت‌ خيلي‌ جزئي‌ پيدا كرده‌. لذا معصوم‌ بايد با معصوم‌ باشه‌. قطرة‌ آب‌ بايد با دريا باشه‌. اينها هرچي‌ كردند ديدند نه‌ نميشه‌. اين‌ يكيش‌ گير كردند. همة‌ آدمهاي‌ پاك‌، خوب‌، اطراف‌ حضرت‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلامند و افراد ناپاك‌ اطراف‌ ابو حنيفه‌ هستند. افرادي‌ كه‌ دنبال‌ دنيا هستند، حتي‌ ابوحنيفه‌ را هم‌ كه‌ دوست‌ دارند براي‌ آن‌ توصيه‌هايش‌ به‌ خليفه‌ است‌. خوب‌. چيكار كنند؟ تلاش‌ كردند. رفتند يونان‌. از يونان‌ يك‌ كتابهايي‌ به‌ دست‌ آوردند كه‌ افكار بشري‌ در آنجا دربارة‌ شناخت‌ حقايق‌ نوشته‌ شده‌ بود. از كي‌؟ از زمان‌ سقراط‌ و افلاطون‌ تا زمان‌ امام‌ صادق‌. خوب‌ اين‌ به‌ زبان‌ يوناني‌ بود. دو نفر كه‌ سابقا يهودي‌ بودند، ظاهرا مسلمانند. هم‌ زبان‌ يوناني‌ بلدند هم‌ زبان‌ عربي‌ بلدند بنام‌ اسحق‌ بن‌ يعقوب‌ و يعقوب‌ بن‌ اسحق‌، اينها اين‌ كتابها را ترجمه‌ كردند دادند دست‌ مردم‌. صوفيگري‌ را از آنجا شروع‌ كردند. در تاريخ‌ نگاه‌ كنيد، اول‌ خانقاهي‌ كه‌ در اسلام‌، در كوفه‌ بنا گذاشته‌ شد بوسيلة‌ ابوهاشم‌ كوفي‌ بود در كوفه‌. خانقاه‌. اينها مي‌آمدند خوب‌ ظاهر صوفيها ظاهر فريبنده‌اي‌ دارند. به‌ كسي‌ كاري‌ ندارند. انزوا دارند. يك‌ گوشه‌اي‌ نشسته‌اند. همه‌اش‌ ذكر مي‌گويند. مي‌آمدند در مسجد الحرام‌ دور هم‌ مي‌نشستند سرهايشون‌ را پائين‌ مي‌انداختند يا هو مي‌گفتند، يا الله‌ مي‌گفتند، لا اله‌ الا الله‌ مي‌گفتند. حضرت‌ صادق‌ با اصحابشون‌ مي‌آمدند. حضرت‌ فرمود كه‌ اينها شياطينند، گولتون‌ نزنند. امام‌ هشتم‌ فرمود كسي‌ كه‌ در نزد او صوفيه‌ اسم‌ برده‌ شود، اسم‌ صوفي‌ را الان‌ كه‌ من‌ ميگم‌ صوفي‌،شما يا به‌ زبانتون‌ يا به‌ قلبتون‌ از او تبرع‌ نكنيد و اظهار بيزاري‌ نكنيد از ما خاندان‌ عصمت‌ عصمت‌ نيستيد. تا اين‌ حد. تمام‌ علماي‌ اسلام‌ تا يك‌ مدت‌ زيادي‌، تمام‌  مراجع‌، كتاب‌ عروت‌ الوثقي‌ را برداريد نگاه‌ كنيد، در مسائلي‌ هم‌ كه‌ تحقيق‌ كرديم‌ ما نوشتيم‌ نگاه‌ كنيد كسي‌ كه‌ قائم‌ به‌ قوم‌ صوفيه‌ باشه‌ مخصوصا اصولشون‌ همه‌ نجسش‌ مي‌دونند. مي‌گن‌ نجسند. اون‌ وقت‌ من‌ تعجب‌ مي‌كنم‌ بعضي‌ از خانمهايي‌ كه‌ اينجا مي‌يان‌ خداي‌ نكرده‌ يك‌ وقتي‌ با افرادي‌ كه‌ حتي‌ با اونها در ارتباطند ارتباط‌ داشته‌ باشند.

 يك‌ وقتي‌ خداي‌ نكرده‌ ما را آلوده‌ نكنيد چون‌ شما مي‌ريد اونجا بوي‌ تعفن‌ ان‌ اونها را مي‌گيريد مسري‌ است‌ و مي‌ياييد اينجا، اون‌ تعفن‌ را اينجا اظهار مي‌كنيد و بقيه‌ خدايي‌ نكرده‌ مريض‌ مي‌شن‌. صوفي‌ گري‌ از زمان‌ امام‌ صادق‌، خوب‌ مردم‌ چي‌ مي‌خوايد شما كه‌ راهي‌ به‌ معنويات‌ پيدا كنيد اين‌ راه‌ به‌ معنويات‌ كشف‌ و كرامات‌ هم‌ دارند. ايني‌ كه‌ من‌ بهتون‌ ميگم‌ به‌ كشف‌ و كرامات‌ زياد اعتماد نكنيد كه‌ متأسفانه‌ ميكنيد، و ولي‌ خدا هيچوقت‌ از خودش‌ ولو از قلوب‌ تمام‌ مردم‌ اطلاع‌ داشته‌ باشه‌، اظهار نميكنه‌، براي‌ اينكه‌ مردم‌ به‌ اين‌ مسائل‌ متكي‌ نباشند. چون‌ شيطان‌ آنچنان‌ قويه‌، شما وارد خانقاه‌ ميشيد به‌ مرشد ميره‌ ميگه‌ اين‌ آدم‌ اسمش‌ فلانه‌، فلان‌ چيز را در قلبش‌ گذرونده‌. اينها را بهش‌ بگو تا مريدت‌ بشه‌. و ميكنه‌ اين‌ كار را. بدبخت‌تر از آنها كه‌ رياستش‌ را ميكنند. يك‌ عده‌ هستند كه‌ اهل‌ رياست‌ هم‌ نيستند و گول‌ اين‌ وسوسه‌هاي‌ شيطان‌ را ميخورند. در اولياء خدا مثل‌ سلمان‌ و ابيذر اينها اهل‌ اين‌ حرفها نبودند بروند بگويند عمر تو توي‌ دلت‌ همچين‌ فكري‌ گذشته‌. ابدا. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ اين‌ راه‌ راه‌ صحيحي‌ نيست‌. راه‌ عقل‌ و دانش‌، من‌ در مسجد حسين‌ بن‌ علي‌ در ماه‌ رمضان‌ در شبهاي‌ احياء و قبلش‌ هم‌ در همين‌ منزل‌ گفتم‌ كه‌ الذين‌ يؤمنون‌ بالغيب‌، ايني‌ كه‌ شما ببينيد فلاني‌ كرامتي‌ كرده‌ رفتيد مريدش‌ شديد، اين‌ ايمان‌ به‌ غيب‌ نياورديد. اما اگر عقلتون‌ به‌ شما گفت‌ كه‌ برو و از فلاني‌ پيروي‌ بكنيد، اينجا ايمان‌ به‌ غيب‌ داريد. ايمان‌ به‌ غيب‌ داشته‌ باشيد. عميق‌ باشيد. عقلتون‌ را بكار بيندازيد. نگيد فلاني‌ ما تا حالا باهاش‌ بوديم‌ كراماتي‌ ازش‌ نديديم‌. هر كس‌ اينجا مي‌آيد پيش‌ من‌ براي‌ كرامت‌، نياد. من‌ اهل‌ كرامت‌ نيستم‌. من‌ گاهي‌ بهتون‌ بگم‌، گاهي‌ واضحترين‌ چيزها را اشتباه‌ ميكنم‌. نمي‌فهمم‌. هر چي‌ مي‌فهمم‌ ميگم‌. كرامت‌ منهم‌ ممكنه‌ داشته‌ باشم‌. يك‌ قطب‌ دراويش‌ هم‌ داشته‌ باشه‌، يك‌ جوكي‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ بت‌ پرست‌ هم‌ داشته‌ باشه‌. منتهي‌ اسمهايش‌ فرق‌ ميكنه‌. اون‌ شيطان‌ بهش‌ كمك‌ ميكنه‌. خدا به‌ اينجور افراد هم‌ كمك‌ نميكنه‌ بخاطر اينكه‌ اينها مي‌خواهند اين‌ سرماية‌ كسبشون‌ باشه‌ و خدا خودش‌ را سرماية‌ كسب‌ اين‌ بابا قرار نميده‌.

 لذا مسلك‌ تصوف‌ بوجود آمد. كه‌ تا حالا هم‌ گرفتارش‌ هستيم‌. و تا زماني‌ كه‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ بيايند، گرفتار اينها هستيم‌. و شما واكسينه‌ بايد بشيد كه‌ حرفهاي‌ صوفي‌ها را و حرفهاي‌ بهائي‌ها را شما خيال‌ ميكنيد ما بهائي‌ دوروبرمون‌ نيست‌، همان‌ كسي‌ كه‌ ميگه‌ امام‌ زمان‌ را نميشه‌ ديد يا بهائيه‌ يا بهائي‌ سيرته‌ يا مبلغ‌ بهائي‌هاست‌. ميگيد اِ. آدم‌ خوبيه‌ ما مي‌شناسيمش‌. نخير. همين‌ حرفش‌ دليل‌ بر اينه‌ كه‌ بدترين‌ آدمه‌. اين‌ با اين‌ حرفش‌ مي‌خواد بگه‌ تمام‌ علما، از حالا تا زمان‌ غيبت‌ صغري‌، همه‌ دروغ‌ گفته‌اند. مرحوم‌ آية‌ الله‌ بروجردي‌، آسيد حسن‌ اصفهاني‌، مرحوم‌ شيخ‌ انصاري‌، مرحوم‌ سيد بحرالعلوم‌، مرحوم‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ صاحب‌ جواهر، مرحوم‌ سيد بن‌ طاووس‌، شيخ‌ مفيد، اينها همه‌ دروغ‌ گفتند. فقط‌ من‌ راست‌ دارم‌ ميگم‌. اين‌ يك‌ قلم‌ كارش‌. دوم‌ اينكه‌ مي‌خواد منكر امام‌ زمان‌ بشه‌. چون‌ اگر يك‌ چيزي‌ اينجا باشه‌ بگن‌ نمي‌شه‌ ديد. يعني‌ مثل‌ اين‌ كه‌ نيستش‌. الان‌ يك‌ ضبط‌ صوتي‌ هست‌ ولي‌ نمي‌شه‌ ديدش‌. بلاتشبيه‌. خوب‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ تو اين‌ بدن‌ گوشت‌ و پوست‌ و استخواني‌ هست‌ يا نيست‌ بگو. اگر مي‌خواييد بگيد نيست‌ كه‌ خوب‌ التماس‌ دعا. تو با ما دو مسلك‌ داريم‌. اگر مي‌خواي‌ بگي‌ هست‌ خوب‌ چرا نمي‌شه‌ ديد. اين‌ مثل‌ اينه‌ كه‌ ما بگيم‌ فلان‌ چيز، فلان‌ كتاب‌ اينجا هست‌ ولي‌ نمي‌شه‌ ديد. پس‌ بگيد نه‌ نيست‌. يعني‌ جواب‌ دومش‌ اينه‌ كه‌ نيستش‌. نمي‌شه‌ ديد يعني‌ نيست‌. با اين‌ افراد هيچ‌ ارتباطي‌ نداشته‌ باشيد. اگر مي‌خواييد تو صراط‌ مستقيم‌ باشيد. معني‌ صراط‌ مستقيم‌ همينه‌. والا هر كس‌ از خونش‌ قهر مي‌كنه‌ مي‌شه‌ يك‌ خرده‌ زرنگ‌ باشه‌ يك‌ خرده‌اي‌ به‌ اصطلاح‌ متعبد نباشه‌، دستورات‌ را بلد نباشه‌ يك‌ چيزي‌ بالاخره‌ از خودش‌ درست‌ مي‌كنه‌. در هندوستان‌ اين‌ را زياد مي‌شه‌ ديد و يك‌ درختي‌ را ديدم‌ يك‌ كسي‌ صافش‌ كرده‌، اين‌ پوست‌ درخت‌ را صافش‌ كرده‌ و يك‌ چشم‌ و ابروي‌ تندي‌ براي‌ اين‌ قسمت‌ پوست‌ درخت‌ كشيده‌ يك‌ قيافة‌، قيافة‌ انساني‌، شبيه‌ به‌ قيافة‌ انسان‌. پشتش‌ نشسته‌. گفتيم‌ چرا اين‌ كار را كرده‌؟ گفت‌ اين‌ نشسته‌ بگه‌ كه‌ من‌، اين‌ خداست‌ و هر كس‌ نذري‌ چيزي‌ داره‌ بياد بده‌ به‌ ما. خودش‌ هم‌ كرده‌، معلوم‌ بود خودش‌ كرده‌. مردم‌ هم‌ مي‌آمدند پول‌ بهش‌ مي‌دادند. اينجوري‌.

 اين‌ قدر انسان‌ بايد نادان‌ باشه‌. و به‌ دين‌ خودش‌ و به‌ صراط‌ مستقيم‌ خودش‌ سست‌ باشه‌. لذا صوفيها آمدند گفتند آقا همه‌ چيز خداست‌. جبر، ببينيد چقدر هم‌ براي‌ هارون‌ الرشيدها خوب‌ بود. جبر، همين‌ كار را خدا مي‌كنه‌. خوب‌ هارون‌ الرشيد را هم‌ خدا خليفش‌ كرده‌ تو را هم‌ خدا بدبختت‌ كرده‌. با خدا هم‌ كه‌ نمي‌شه‌ دعوا كرد. تو هم‌ خدايي‌ او هم‌ خداست‌ منتهي‌ تو خداي‌ بدبختي‌ او خداي‌ خوشبخته‌. همان‌ بدبختي‌ و خوشبختي‌ هم‌ مي‌گن‌ اعتباريه‌. ساكت‌ مي‌كردند. اگر يك‌ قدرتمندي‌، يك‌ ثروتمندي‌ در مقابل‌ يك‌ عده‌ فقير باشه‌ بايد همين‌ را بهشون‌ گفت‌ كه‌ اينها نشينن‌ با اون‌ قدرتمند مخصوصا اون‌ قدرتمندي‌ كه‌ ثروتمندي‌ كه‌ از پول‌ مردم‌ ثروتمند شده‌ باشه‌. اين‌ كار را كردند. تناسخ‌ آوردن‌ توي‌ كار كه‌ همشون‌ قالب‌ تناسخند. مي‌گن‌ حالا نوبتي‌، خوشبختي‌ نوبتيه‌. الان‌ او خوشبخته‌. اون‌ آقاي‌ هارون‌ الرشيد فردا باز او مي‌ميره‌ او مي‌شه‌ بدبخت‌ يك‌ دور ديگه‌ مي‌ياد تو دنيا مي‌شه‌ بدبخت‌، تو باز مي‌شي‌ خوشبخت‌. وعده‌هاي‌ سر خرمن‌ مي‌دادند و مردم‌ هم‌ قبول‌ مي‌كردند. همينها تو كتاب‌ فلسفه‌ و تصوف‌ هست‌ اينهايي‌ كه‌ من‌ دارم‌ شما اين‌ كتاب‌ استعمار ضد اسلام‌ اسمش‌ بود  حالا عوامل‌ پيشرفت‌ من‌ اسمش‌ را گذاشتم‌. شما مطالعه‌ كنيد ببينيد چقدر استعمار كار كرد. صوفي‌ گري‌. دور بشيد از مردم‌ از جامعه‌. توي‌ جامعه‌ نباشيد. انزوا داشته‌ باشيد. انعزال‌ داشته‌ باشيد. اين‌ را هم‌ درست‌ كردن‌. خدا و شما و نمي‌دونم‌ كافر و مسلمان‌ همه‌ يكي‌ هستند. همه‌ يكي‌، به‌ چشمتون‌ مي‌ياد دو تا هستند. اونها مي‌گن‌ها من‌ نمي‌گم‌. به‌ چشمتوني‌ مي‌ياد والا تو خدا هستي‌.

 شروع‌ كرد به‌ گفتن‌ من‌ سلتي‌ جبتي‌ سوي‌ الله‌ در اين‌ جبة‌ من‌ غير از خدا هيچي‌ نيست‌. گفتم‌ كه‌ طوفه‌ لي‌ فمكه‌ بيت‌ الله‌ يعلل‌ الله‌ طواف‌ كنيد دور من‌ به‌ قطبشون‌ گفت‌، گفت‌ بياييد هفت‌ دور، دور من‌ طواف‌ كنيد من‌ بدنم‌ مكه‌ است‌ و خودم‌ هم‌ خدا هستم‌. مرحوم‌ رومي‌ در مثنوي‌ مي‌گه‌ اي‌ قوم‌ به‌ حج‌ رفته‌، كجاييد، كجاييد. حاجت‌ به‌ طلب‌ نيست‌ شماييد، شماييد. شما طلب‌ خدا مي‌كنيد خودتون‌ خدا هستيد. مي‌گه‌ چون‌ بي‌ رنگي‌ اسير رنگ‌ شد. موسي‌ با موسي‌ در جنگ‌ شد. فرعون‌ را موسي‌ مي‌دونه‌، موسي‌ را هم‌ موسي‌ مي‌دونه‌ مي‌گه‌ دو تا موسي‌، دو تا خدا به‌ خاطر اين‌ كه‌ ننگي‌ يكيشون‌ گرفته‌ بود، يكيشون‌ فرعون‌ شده‌ بود يكيشون‌ موسي‌ شده‌ بود اينها جنگ‌ كردند والا اگر، چون‌ رنگ‌ را از ميان‌ برداشتي‌ موسي‌ و فرعون‌ دارند آشتي‌.

 دربارة‌ ابن‌ ملجم‌ از قول‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ جعل‌ كردن‌ اين‌ حرفها. شما ببينيد اين‌ برنامه‌ را استعمار چطور طرح‌ ريزي‌ كرده‌. كه‌ هنوز هم‌ باقي‌ است‌ متأسفانه‌. براي‌ مردم‌ در مقابل‌ مسجد خانقاه‌ درست‌ كردن‌. يك‌ سير و سلوك‌، همين‌ سير و سلوكي‌ كه‌ در قرآن‌ آمده‌ و مرشدي‌ كه‌ در قرآن‌ آمده‌ و در زيارتها يا ايها الولي‌ المرشد. و اسم‌ ائمه‌ بوده‌ برداشتند براي‌ خودشون‌ گفتند كه‌ اگر ما الان‌ بگيم‌ مرشد خيال‌ مي‌كنيم‌ كه‌ مرشد صوفيها را ما مي‌گيم‌. و بيشتر از همه‌ چيز متأسفانه‌ در بين‌ ما همين‌ مسائل‌ مطرحه‌. تو دانشگاه‌ ما، دانشكدة‌ به‌ اصطلاح‌ علوم‌ اسلامي‌ درست‌ نكردن‌، درست‌ نكردن‌، وقتي‌ هم‌ كه‌ درست‌ كردن‌ اين‌ حرفها را در اونجا تعليم‌ دادن‌ به‌ مردم‌. اين‌ كه‌ مي‌بينيد من‌ در انزوا هستم‌، گوشه‌اي‌ هستم‌ بخاطر اين‌ كه‌ من‌ اين‌ حرفها را مي‌زنم‌ مي‌گم‌ صراط‌ مستقيم‌. در همان‌ زمان‌ مالك‌ ابن‌ انس‌ يك‌ شخصي‌ است‌ به‌ نام‌ عنوان‌ بصري‌. غير از حسن‌ بصري‌، عنوان‌ بصري‌. اين‌ هفتاد سال‌ عمرش‌ بود. شاگرد مالك‌ ابن‌ انس‌ بوده‌. همين‌ طور كه‌ شما مي‌ياييد پيش‌ من‌ او هم‌ مي‌رفته‌ پيش‌ مالك‌ ابن‌ انس‌. و شاگرد بوده‌، مطيع‌ بوده‌ و هفتاد سال‌ هم‌ كار كرده‌. حالا اينجوري‌ كه‌ داره‌ هفتاد سال‌ با او بوده‌، شايد سنش‌ هم‌ بيشتر بوده‌. مي‌گه‌ من‌ هر چه‌ فكر كردم‌ ما چه‌ ترقي‌ كرديم‌، ترقي‌ نكرديم‌. گناهان‌ قبلي‌ را كه‌ مي‌كنيم‌ حالا. ايشان‌ هم‌ اجازه‌ فرمودند و نمي‌دونم‌ معصيتهامون‌ را كه‌ داريم‌ و صفات‌ رزيلمون‌ را كه‌ داريم‌ و خوب‌ گفتم‌ برم‌ در خانة‌ امام‌ صادق‌ ببينم‌ امام‌ صادق‌ چي‌ مي‌گه‌. مي‌گه‌ آمدم‌ در خانة‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ السلام‌ حضرت‌ صادق‌ من‌ را راه‌ نداد. بله‌ نگيد امام‌ صادق‌ براي‌ هدايته‌ چطور راه‌ نداد! راهش‌ نداد. آخه‌ چرا راه‌ نمي‌ديد آقا؟ برو از همون‌ مالك‌ ابن‌ انس‌ ياد بگير. تا قطع‌ از ديگران‌ نكني‌ نمي‌توني‌ اينجا بياي‌. مي‌گه‌ فهميدم‌ بدبخت‌ شدم‌. آمدم‌ توي‌ حرم‌ پيغمبر اكرم‌ نشستم‌ در مدينه‌ دو ركعت‌ نماز خوندم‌ دستهام‌ را به‌ دعا بلند كردم‌ گفتم‌ يا الله‌، يا الله‌، اعطف‌ قلب‌ جعفر محمد عليه‌. اي‌ خدا، اي‌ خدا قلب‌ جعفر ابن‌ محمد را به‌ من‌ مهربان‌ كن‌. من‌ كجا برم‌. مي‌گه‌ همين‌ طور مأيوسانه‌ برگشتم‌ آمدم‌ در خانة‌ امام‌ صادق‌. حضرت‌ صادق‌ اين‌ دفعه‌ من‌ را راه‌ داد. از من‌ پرسيد اسمت‌ چيه‌؟ گفتم‌ كه‌ عبد الله‌. عنوان‌ بصري‌ فاميلشه‌، عبد الله‌. حضرت‌ فرمود خدا انشاء الله‌ تو را با اين‌ اسمت‌، مثل‌ اسمت‌ قرار بده‌. گفتم‌ با خودم‌ اگر من‌ فايده‌ هيچي‌ نبرده‌ باشم‌، از اين‌ همه‌ زحمت‌ جز همين‌ دعاي‌ امام‌ صادق‌ برام‌ كافي‌ بود.

 بعد نشستند دربارة‌ بندگي‌ خدا، كه‌ تو بايد بندة‌ خدا باشي‌ نه‌ بندة‌ هواي‌ نفست‌ صحبت‌ كردند. و قبولش‌ كردن‌ عنوان‌ بصري‌ را. منظورم‌ اين‌ مطلب‌ اين‌ بحث‌ امروز خيلي‌ هم‌ طول‌ كشيد روشن‌ شدن‌ شما بود. كه‌ بدونيد صراط‌ مستقيم‌ يعني‌ چه‌؟ پيروي‌ از ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌. از خاندان‌ عصمت‌ از امام‌ صادق‌، نه‌ از ابو حنيفه‌، نه‌ از صوفيه‌ نه‌ از شيخيه‌، نه‌ از افراد ديگر. انشاء الله‌ هفتة‌ آينده‌ دربارة‌ توحيد براتون‌ صحبت‌ مي‌كنم‌ تا بدونيد توحيد يعني‌ چه‌. خداي‌ تعالي‌ بود و هيچ‌ چيز نبود. و بعد همه‌ را خدا خلق‌ كرد. اين‌ را بايد همانطور كه‌ اعتقاد داريد بايد بفهميد. روز وفات‌ امام‌ صادقه‌، السلام‌ عليك‌ يا اباعبد الله‌ يا جعفر ابن‌ محمد. ايها الصادق‌ يابن‌ رسول‌ الله‌ يا حجت‌ الله‌ علي‌ خلقه‌ يا سيدنا و مولانا انا توجهنا و استشفعنا و توسنا بك‌ الي‌ الله‌ و قدمناك‌ بين‌ يدي‌ حاجاتنا يا وجيه‌ عند الله‌ اشفع‌ لنا عند الله‌.

 مثل‌ امروزي‌ امام‌ صادق‌ از دار دنيا مي‌رود. ثار المدينه‌ زجة‌ واحده‌. مدينه‌ يك‌ پارچه‌ زجه‌ شد. يك‌ پارچه‌ ناله‌ شد. راوي‌ مي‌گه‌ كه‌ من‌ وارد شدم‌ بر امام‌ صادق‌ ديدم‌ اون‌ چنان‌ حضرت‌ لاغر شده‌ در اثر ضعف‌. كه‌ فقط‌ جمجمه‌اش‌ بدن‌ ضعيف‌ چشمها به‌ گودي‌ نشسته‌. گاهي‌ ضعف‌ مي‌كند و گاهي‌ به‌ هوش‌ مي‌ياد. يك‌ دفعه‌ چشمش‌ را باز كرد و فرمود قوم‌ و خويشهاي‌ من‌ را دعوت‌ كنيد بيان‌ مي‌خوام‌ يك‌ وصيتي‌ به‌ اونها بكنم‌. وقتي‌ همه‌ جمع‌ شدند فرمود لا تنا بشفاعتنا اهل‌ البيت‌ مستخب‌ بالصلاه‌ كسي‌ كه‌ نماز را سبك‌ بشمره‌، شفاعت‌ ما به‌ او نمي‌رسد. و در اثر ضعف‌ از دار دنيا رفت‌. انا لله‌ و انا عليه‌ راجعون‌. يا بقية‌ الله‌ عاجرك‌ الله‌. آقا يك‌ عده‌ از دوستانت‌، يك‌ عده‌ از يارانت‌، يك‌ عده‌ از نزديكانت‌ از كساني‌ كه‌ حالا با هر همتي‌ دارند به‌ طرف‌ تو مي‌يان‌ اينها همه‌ تسليت‌ عرض‌ مي‌كنند به‌ پيشگاه‌ مقدست‌. اون‌ كسي‌ كه‌ به‌ شما عشق‌ مي‌ورزيد. در طول‌ زندگي‌ امام‌ صادق‌ اونچنان‌ اظهار علاقه‌ به‌ امام‌ زمانتون‌ مي‌كرد كه‌  گاهي‌ مي‌نشست‌ اشك‌ مي‌ريخت‌ مي‌گفت‌ پدر و مادرم‌ به‌ قربانت‌ يا صاحب‌. امروز از دار دنيا رفته‌ است‌ في‌ مصيبت‌ جدك‌ جعفر ابن‌ محمد الصادق‌. جنازه‌ امام‌ صادق‌ را با عزت‌ و احترام‌ برداشتند آوردند در قبرستان‌ بقيع‌ كنار قبر پدرش‌ و جدش‌ دفن‌ كردند. دلها بسوزد براي‌ اون‌ كسي‌ كه‌ سه‌ شبانه‌ روز بدنش‌ بي‌ غسل‌ و بي‌ كفن‌ در ميان‌ آفتاب‌ در صحراي‌ كربلا، به‌ روي‌ زمين‌ افتاده‌ بود. لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌ علي‌ العظيم‌. 

۳۰ صفر ۱۴۱۵ قمری – اهميت‌ ولايت‌ و توسلات‌ به‌ ائمه‌

 اهميت‌ ولايت‌ و توسلات‌ به‌ ائمه‌ 30 صفر 1415 

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 بموالاتكم‌ علم‌ الله‌ تعالي‌ معالم‌ ديننا و اصلح‌ ما كان‌ فسد من‌ دنيانا. و بموالاتكم‌ تمت‌ الكلمه‌ و عظمت‌ نعمه‌ و ائتلفت‌ الفرقه‌. و بموالاتكم‌ تقبل‌ الطاعة‌ المفترضه‌ و لكم‌ المودة‌ الواجبه‌.

 شبها كوتاه‌ است‌ و اگر چه‌ اين‌ شبها، شبهاي‌ خواب‌ نيست‌. شبهايي‌ است‌ كه‌ ما در اين‌ شبها بايد كسب‌ معارف‌ و حقايق‌ دينمون‌ را از مجالس‌ عزداري‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ بكنيم‌. من‌ فقط‌ چند جمله‌ بعنوان‌ اينكه‌ عرض‌ ادبي‌ به‌ محضر مقدس‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا روحي‌ فداه‌ بكنم‌ بسيار كوتاه‌ انشاء الله‌ بعد مشغول‌ عزاداري‌ خواهيد شد. اميد است‌ فاطمة‌ زهرا امشب‌ كه‌ انشاء الله‌ در مشهد كنار علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا ديگه‌ تشريف‌ بياورند به‌ مجلس‌ ما هم‌ سري‌ بزنند. دو ماه‌ عزاداري‌ كرديم‌، حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ در مجلس‌ تشريف‌ داشته‌ باشند و عرض‌ تسليت‌ به‌ پيشگاه‌ مقدسشون‌ بكنيم‌. بموالاتكم‌ علم‌ الله‌ تعالي‌ معالم‌ ديننا. من‌ يك‌ وقتي‌ روي‌ اين‌ جمله‌ فكر مي‌كردم‌ كه‌ شيعه‌ بخاطر موالات‌ ائمة‌ اطهار، بخاطر ولايت‌ آنها، آنقدر دانشمند شده‌ در اعتقادات‌ به‌ كمال‌ رسيده‌ كه‌ گاهي‌ من‌ فكر مي‌كردم‌ كه‌ يك‌ شيعة‌ عامي‌ از بعضي‌ از علماي‌ اهل‌ سنت‌ بافهمتر، عالمتر، استدلالي‌تر و عميقتره‌. همين‌ مجالسي‌ كه‌ برپا ميشه‌، همين‌ محافلي‌ كه‌ برگزار ميشه‌، اينها معارف‌ دين‌ را بوسيلة‌ خاندان‌ عصمت‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ به‌ ما تعليم‌ داده‌ ميشود. اگر ولايت‌ اينها را ما نمي‌داشتيم‌، باور كنيد هيچ‌ از معارف‌ حقه‌ برخوردار نبوديم‌. نمونه‌هايش‌ هست‌. در بين‌ دانشمندان‌ اهل‌ سنت‌ هستند كساني‌ كه‌ خيلي‌ هم‌ زحمت‌ كشيدند. درس‌ خوندند. ولي‌ چون‌ از سرچشمة‌ زلال‌ ولايت‌ استفاده‌ نكردند، خيلي‌ عامي‌ هستند. در مسائل‌ خيلي‌ جزئي‌ گاهي‌ ميشه‌ نمي‌تونند بفهمند و استدلال‌ بكنند.

 شما مكه‌ برويد كه‌ مركز علم‌ و دانش‌ اهل‌ سنته‌ و علماي‌ بزرگي‌ در آن‌ مركز هستند، همين‌ اعمال‌ غلطشون‌ كه‌ نمي‌گذارند انسان‌ متوسل‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ بشود و يا به‌ خاندان‌ عصمت‌ متوسل‌ بشود، از نظر علمي‌ بقدري‌ اين‌ كار، بقدري‌ اين‌ كار جاهلانه‌ است‌ كه‌ هم‌ با قرآن‌ منافات‌ داره‌، هم‌ با روايات‌ اهل‌ سنت‌ منافات‌ داره‌ هم‌ با عقل‌. من‌ به‌ يك‌ عالم‌ سني‌ گفتم‌ كه‌ من‌ قبل‌ از آمدنم‌ به‌ مكه‌ از يك‌ كارخانة‌ قندي‌ ديدن‌ ميكردم‌. مديرعامل‌ كارخانه‌ توي‌ اطاقش‌ ما را پذيرائي‌ كرد. كارگرها هر چه‌ به‌ او مراجعه‌ مي‌كردند، او مي‌گفت‌ من‌ گفتم‌ به‌ شما كه‌ از آقاي‌ مهندس‌ صالح‌ بپرسيد. همة‌ كارها را به‌ ايشان‌ من‌ ارجاع‌ دادم‌. حتي‌ حقوق‌ ماهانه‌اتون‌ را هم‌ بايد از ايشون‌ بگيريد. من‌ حس‌ كنجكاويم‌ تحريك‌ شد. گفتم‌ كه‌ اين‌ آقاي‌ مهندس‌ صالح‌ كيه‌ كه‌ شما اينقدر نسبت‌ به‌ او اظهار علاقه‌ مي‌كنيد؟ مديرعامل‌ با اينكه‌ همة‌ كارخانه‌ مال‌ او يا در اختيار او بود، گفت‌ كه‌ اين‌ آقاي‌ مهندس‌ صالح‌ از روز اول‌ كه‌ خواستيم‌ اين‌ كارخانه‌ را بسازيم‌ بوده‌. به‌ همة‌ جزئيات‌ اين‌ كارخانه‌ آشناست‌. همه‌ چيز را مي‌داند و بعد هم‌ آنقدر مورد اعتماده‌ كه‌ من‌ تعبير او را عرض‌ مي‌كنم‌، كه‌ من‌ به‌ چشم‌ خودم‌ آنقدر اعتماد ندارم‌ كه‌ به‌ او دارم‌. لذا و اضافه‌ كرد كه‌ هميشه‌ هم‌ ايشان‌ نسبت‌ به‌ اين‌ تشكيلات‌ وفادار بوده‌ و با محبت‌ كار كرده‌. لذا براي‌ اينكه‌ يك‌ اجر امانتداري‌ و محبت‌ او را داده‌ باشم‌، دو براي‌ اينكه‌ كارگرها بدونند در اين‌ كارخانه‌، امانتداري‌ و محبت‌ و اطاعت‌ ارزش‌ داره‌ و سه‌ براي‌ اينكه‌ نظم‌ امور برقرار باشه‌ و تمام‌ كارها به‌ من‌ مراجعه‌ نشه‌، مردم‌ او را بشناسند، من‌ ميگم‌ همة‌ كارها را به‌ او مراجعه‌ كنيد. اين‌ مطلب‌ را وقتي‌ من‌ به‌ او گفتم‌ گفت‌ بسيار مردم‌ ايران‌ باهوشند. كارها را روي‌ حساب‌ انجام‌ ميدن‌. گفتم‌ خدا هم‌ همين‌ مقدار لااقل‌ بايد حكيم‌ باشه‌. طبق‌ روايات‌ خودتون‌ روح‌ پيغمبر اكرم‌ و ارواح‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ از قبل‌ از خلقت‌ بوده‌اند و تمام‌ علوم‌ اولين‌ و آخرين‌ در اختيار پيغمبر و اهل‌ بيتش‌ بوده‌ و اينها آنقدر امانتدارند كه‌ كوچكترين‌ كاري‌ برخلاف‌ خواستة‌ پروردگار نمي‌كنند. لا يسبقونه‌ بالقول‌ و هم‌ بامره‌ يعملون‌. بنابراين‌ خدا هم‌ همين‌ كار ساده‌اي‌ كه‌ ما انجام‌ ميديم‌، انجام‌ داده‌. براي‌ اينكه‌ تشكر كرده‌ باشد خدا از بندگي‌ پيغمبر و اهل‌ بيتش‌، چون‌ خدا شكوره‌، و اجر آنها را داده‌ باشد و براي‌ اينكه‌ مردم‌ عقب‌ سر اين‌ صالحين‌ و معصومين‌ حركت‌ كنند و براي‌ اينكه‌ مردم‌ بدانند در دستگاه‌ خلقت‌ اجر هر كسي‌ به‌ حد خودش‌ محفوظه‌، خداي‌ تعالي‌ ما را وادار كرده‌ كه‌ برويم‌ در خاندان‌ عصمت‌ و الباب‌ مبتلا به‌ الناس‌. دري‌ كه‌ مردم‌ همه‌ نياز به‌ اون‌ در دارند. به‌ موالاتكم‌ علم‌ الله‌ معالم‌ ديننا. ببينيد يك‌ مطلب‌ به‌ اين‌ سادگي‌ را وهابيت‌ نمي‌فهمه‌. علماشون‌ نمي‌فهمند. آن‌ محمد بن‌ عبد الوهاب‌ ملعون‌ نمي‌فهمه‌. ابن‌ تيميه‌ نفهميده‌. اين‌ علماي‌ بزرگي‌ كه‌ در تمام‌ جامعة‌ اهل‌ سنت‌ برگزيده‌ هستند، نمي‌فهمند. اما شما شيعيان‌ اين‌ را فهميديد، درك‌ كرديد. بموالاتكم‌ علمن‌ الله‌ تعالي‌ معالم‌ ديني‌. هر كدامتون‌ مقروض‌ ميشيد، مريض‌ داريد، گرفتاري‌ پيدا مي‌كنيد، بريم‌ امشب‌ مجلس‌ عزاداري‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌. برويم‌ حرم‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا، برويم‌ يك‌ توسلي‌ به‌ ائمة‌ اطهار كنيم‌، دعاي‌ توسل‌ بخوانيم‌ و مشكلمون‌ را حل‌ كنيم‌.

 من‌ يادمه‌ روزهاي‌ آخري‌ كه‌ شاه‌ در اوج‌ قدرت‌ بود، يك‌ دعاي‌ توسلي‌ در دار السياده‌ مردم‌ برپا كرده‌ بودند. نيتشون‌ وقتي‌ مي‌گفتند حاجاتنا، نيتشون‌ اين‌ بود كه‌ اين‌ رژيم‌ سرنگون‌ بشه‌. رژيم‌ با آن‌ قدرت‌ را با همين‌ دعاي‌ توسل‌ سرنگون‌ كردند. شما داراي‌ يك‌ گنج‌، يك‌ ثروت‌، يك‌ عظمت‌ معنوي‌ هستيد كه‌ خدا ميدونه‌ اگر هر كه‌ داشته‌ باشه‌، آسمان‌ را ميتونه‌ به‌ زمين‌ بياره‌. بموالاتكم‌ علمن‌ الله‌ معالم‌ ديننا. اين‌ مربوط‌ به‌ معالم‌ دين‌. و اصلح‌ ما كان‌ فسد من‌ الدنيانا. اگر به‌ موالات‌ آنها توجه‌ كنيد، تحت‌ فرمان‌ آنها باشيد، آنها را ولي‌ خودمان‌ بدانيم‌ كه‌ متأسفانه‌ در اين‌ جهت‌ لنگيم‌ و محبت‌ دنيا بر ما نمي‌گذاره‌ صددرصد ما به‌ موالات‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ توجه‌ كنيم‌. اگر در جهت‌ دنيامون‌ هم‌ تحت‌ برنامه‌ و تعليمات‌ آنها باشيم‌، خداي‌ تعالي‌ تمام‌ كارهامون‌ را اصلاح‌ ميكنه‌. و بموالاتكم‌ علم‌ الله‌ تعالي‌ معالم‌ ديننا و اصلح‌ فسد من‌ دنيانا. اگر يك‌ گوشة‌ دنياي‌ ما يك‌ فسادي‌ پيدا بشه‌، يك‌ مرضي‌ پيدا بشه‌، يك‌ ورشكستگي‌ پيدا بشه‌، يك‌ لنگي‌ داشته‌ باشه‌، به‌ موالات‌ آنها برطرف‌ ميشه‌. هر وقت‌ يك‌ گرفتاري‌ پيدا كرديد، فورا برويد در خانة‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌. من‌ يك‌ وقتي‌ براي‌ شما عرض‌ كردم‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ با همة‌ عظمتش‌ ميگه‌ اني‌ لاجد في‌ بدني‌ ضعفا. حضرت‌ زهرا بهش‌ عرض‌ ميكنه‌ اعيذك‌ بالله‌ يا ابتا من‌ الضعف‌. من‌ تو را پناه‌ ميدم‌ به‌ خدا اي‌ پدر از ضعف‌. اين‌ معناش‌ مي‌دونيد چيه‌؟ اگر ضعفي‌ داشتيد، اگر كسالتي‌ داشتيد، اگر مرضي‌ داشتيد بريد در خانة‌ فاطمة‌ زهرا بگيد يا فاطمه‌ اني‌ لاجد في‌ بدني‌ ضعفا. اني‌ لاجد في‌ مثلا كسبي‌، كاري‌ مثلا در زندگيم‌ يك‌ ضعفي‌ پيدا شده‌، در روحياتم‌ يك‌ ضعفي‌ پيدا شده‌. ببينيد با كلمة‌ يا مولاتي‌ يا فاطمة‌ اغيثيني‌، اين‌ ضعفتون‌ برطرف‌ ميشه‌ يا نميشه‌؟ ميشه‌. تجربه‌ شده‌ كه‌ ميشه‌. تجربه‌ نمي‌خواد. وقتي‌ كه‌ در پيغمبر اكرم‌ اثر بگذاره‌. حضرت‌ زهرا خودش‌ ميفرمايد من‌ برگشتم‌ وقتي‌ كه‌ كساء را روي‌ پدرم‌ كشيدم‌، برگشتم‌ نگاهش‌ كردم‌. ديدم‌ صورتش‌ مثل‌ ماه‌ شب‌ چهارده‌ كأنه‌ البدر في‌ ليلة‌ تمامه‌ و كماله‌ ميدرخشه‌. اين‌ همان‌ آقائي‌ بود كه‌ وقتي‌ وارد خانة‌ فاطمة‌ زهرا شد، ضعف‌ داشت‌. پيغمبر كه‌ بره‌ در خانة‌ فاطمة‌ زهرا، ماها معلوميم‌.

 بخدا قسم‌ مكرر تجربه‌ شده‌. من‌ يكي‌ دو تا معجزه‌ از حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا خودم‌ به‌ چشم‌ خودم‌ ديدم‌. البته‌ معجزات‌ زياد. ولي‌ اين‌ دو تا را ديگه‌ هيچ‌ نمي‌تونم‌ اصلا به‌ هيچ‌ چيز حملش‌ كنم‌. يك‌ شب‌ در صحن‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا با يكي‌ از دوستان‌ مي‌رفتيم‌. يك‌ مردي‌ روي‌ چرخ‌ بود. اين‌ پاهاش‌ فلج‌ بود. نمي‌دونم‌ ديديد بعضي‌ فلجها هستند كه‌ فقط‌ استخواني‌ از پاهاش‌ هست‌. اصلا گوش‌ نداره‌. اين‌ خودش‌ جمع‌ مي‌كرد مي‌گذاشت‌ روي‌ زانوش‌. و خيلي‌ ما متأثر شديم‌. آن‌ دوستمون‌ يك‌ پولي‌ مي‌خواست‌ به‌ ايشان‌ بده‌، ايشان‌ رد كرد گفت‌ من‌ فقير نيستم‌. گذشتيم‌. فردا شب‌ شايع‌ شده‌ بود كه‌ در صحن‌ مطهر كه‌ يك‌ نفر را، يك‌ فلجي‌ را حضرت‌ رضا صلوات‌ الله‌ عليه‌ شفا دادند. ما خيلي‌ دوست‌ داشتيم‌ ببينيم‌ آن‌ شخص‌ را. جوانهايي‌ بودند كه‌ آنوقت‌ هم‌ در كانون‌ بحث‌ و انتقاد مي‌آمدند به‌ ما گفتند كه‌ آقا ما اين‌ فلج‌ را از دست‌ مردم‌ نجات‌ داديم‌. برديمش‌ توي‌ اين‌ مثلا رستوراني‌ اينجا هست‌ كه‌ مزاحمش‌ نشن‌. چون‌ اذيتش‌ مي‌كردند. شما مي‌خوايد او را ببينيد. براي‌ شما مانعي‌ نداره‌. ما را برداشتند بردند. من‌ ديدم‌ اين‌ خيلي‌ به‌ چشمم‌ آشناست‌. من‌ بهش‌ گفتم‌ ما شما را كجا ديديدم‌؟ گفت‌ ديشب‌ من‌ روي‌ چرخ‌ كه‌ آن‌ آقا مي‌خواست‌ پول‌ به‌ من‌ بده‌ من‌ نگرفت‌. اِ توئي‌. خدا ميدونه‌ من‌ براي‌ يك‌ لحظه‌ اصلا دچار حيرت‌ شدم‌. گفتم‌ پات‌ را ببينم‌. پاهاش‌ مثل‌ پاهاي‌ معمولي‌، مناسب‌ تنه‌اش‌، گوشت‌ داشت‌. بلند شد يك‌ مقدار جلوي‌ ما راه‌ رفت‌. لا اله‌ الا الله‌. عمي‌ العين‌ لا تراك‌. كور باد چشمي‌ كه‌ تو را نبينه‌.

 حالا نقل‌ زياده‌. من‌ از روابط‌ عمومي‌ آستان‌ قدس‌ رضوي‌ يك‌ وقت‌ سؤال‌ كردم‌ كه‌ شما اين‌ معجزاتي‌ كه‌ اينجا انجام‌ ميشه‌، شما ثبت‌ مي‌كنيد؟ گفتند بله‌. گفتم‌ بطور متوسط‌ در ماه‌ چند تا ثبت‌ مي‌كنيد. ايشان‌ به‌ من‌ گفت‌ كه‌ چون‌ اكثرا ممكنه‌ دروغ‌ بگويند، ما توي‌ پنجاه‌ تا، صدتا، شايد چندتايي‌ را ثبت‌ كنيم‌. چون‌ پولي‌ از ناحية‌ آستانه‌ بهشون‌ داده‌ ميشه‌. خيلي‌ احترام‌ ميشه‌، ثبت‌ ميشه‌. ممكنه‌ يك‌ عده‌ ادعا كنند. آنهائي‌ كه‌ براي‌ ما ثابت‌ ميشه‌، سابقة‌ قبليشون‌ را داريم‌، ثابت‌ ميشه‌ بطور متوسط‌ ماهي‌ دو تا معجزه‌ در اين‌ دفتر ثبت‌ ميشه‌. خيلي‌ عجيبه‌. آنوقت‌ شما اگر در دنياتون‌ گرفتاري‌ داشته‌ باشيد لااقل‌، حالا كه‌ ما اهل‌ معنا و اهل‌ آخرت‌ نيستيم‌، لااقل‌ در دنيامون‌ برويم‌ در خانة‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌. و اصلح‌ ما كان‌ فسد من‌ دنيانا و بموالاتكم‌ تمت‌ الكلمه‌. شما اين‌ را بدونيد كلام‌ خدا وقتي‌ تمام‌ ميشه‌ كه‌ با عترت‌ توأم‌ باشه‌. پيغمبر اكرم‌ فرمود اني‌ تاركم‌ فيكم‌ الثقلين‌ كتاب‌ الله‌ و عترتي‌ ما ان‌ تمسكتم‌ بهما لن‌ يفترقا هر كس‌ بگه‌ من‌ را قرآن‌ بسه‌ و اقتدا بكنه‌ به‌ همان‌ كسي‌ كه‌ گفت‌ حسبنا كتاب‌ الله‌، اين‌ كلام‌ براش‌ تمام‌ نيست‌ و هر كسي‌ هم‌ بگه‌ ما فقط‌ روايات‌ را مي‌خوايم‌، قرآن‌ را نمي‌خوايم‌؛ باز كلام‌ تمام‌ نيست‌. به‌ موالاتكم‌، به‌ درسي‌ كه‌ شما به‌ ما مي‌ديدي‌، به‌ تعليماتي‌ كه‌ شما به‌ ما مي‌ديد، به‌ پيروي‌ از شما، به‌ محبت‌ از شما، تمة‌ الكلمه‌ و عظمت‌ النعمه‌. آنوقت‌ ما عظمت‌ نعمت‌ ولايت‌ را مي‌فهميم‌. آنوقت‌ مي‌فهميد كه‌ زيارت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا امشب‌ شب‌ شهادتشه‌، ما مردم‌ خراسان‌ كه‌ خيلي‌ به‌ آقا اذيت‌ وارد كرديم‌. انشاء الله‌ شما زوار جزء آنهائي‌ نباشيد كه‌ مردم‌، جزء مردمي‌ نباشيد كه‌ اذيت‌ وارد كرده‌ باشيد.

 خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ آشيخ‌ حبيب‌ الله‌ گلپايگاني‌ ايشون‌ براي‌ من‌ يك‌ خوابي‌ نقل‌ كردند. فرمودند كه‌ من‌ وارد حرم‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا شدم‌. ديدم‌ بدن‌ حضرت‌ در وسط‌ حرم‌ يك‌ پارچة‌ سفيدي‌ هم‌ روي‌ بدنشون‌ كشيدند و مثل‌ اينكه‌ از دار دنيا رفته‌اند. در همين‌ بين‌ يك‌ بادي‌ حركت‌ كرد اين‌ پارچه‌ را از روي‌ بدن‌ حضرت‌ دور كرد. ديدم‌ بدن‌ حضرت‌ سوراخ‌ سوراخه‌. گفتم‌ آقا من‌ شنيده‌ بودم‌ شما را با سم‌ شهيد كردند. شما اين‌ بدنتون‌ چرا اينطوره‌؟ البته‌ در اينجا يك‌ گناهي‌ را فرموده‌ بودند. ولي‌ بطور كلي‌ زواري‌ كه‌ مي‌آن‌ گناهكارند، هر وقت‌ گناه‌ مي‌كنند مثل‌ تيري‌ است‌ كه‌ به‌ بدن‌ من‌ مي‌زنند.

 من‌ يك‌ وقتي‌ در معناي‌ اللهم‌ ان‌ قتلت‌ امير المؤمنين‌ گفتم‌ تنها ابن‌ ملجم‌ كشندة‌ امير المؤمنين‌ نبود. ماها اگر گناه‌ بكنيم‌، معصيت‌ بكنيم‌، علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ را كشته‌ايم‌. يك‌ گناه‌ ديگري‌ است‌ حضرت‌ مي‌فرمايد، خود امير المؤمنين‌، مي‌فرمايد اگر كسي‌ اين‌ گناه‌ را بكنه‌ فكأنه‌ قتل‌ علي‌ سبعين‌ مرة‌. مثل‌ اين‌ است‌ كه‌ علي‌ را هفتاد مرتبه‌ كشته‌ باشه‌. خيلي‌ بايد مواظب‌ اعمالمون‌ باشيم‌. تمة‌ الكلمه‌ و عظمت‌ النعمه‌ و بموالاتكم‌ و اعتلفت‌ الفرقه‌، بموالات‌ خاندان‌ عصمت‌ اين‌ تفرقه‌ها، همه‌ بايد از بين‌ بره‌. همه‌ يكي‌ باشند. همه‌ در يك‌ راه‌ قرار بگيرند. همه‌ تحت‌ فرمان‌ يك‌ فرمانده‌ باشند. و بموالاتكم‌ تقبل‌ الطاعة‌ المفترضه‌. به‌ موالات‌ شما اعمال‌ واجبمون‌ حتي‌ قبول‌ ميشه‌. يعني‌ اگر موالات‌ شما را نداشته‌ باشيم‌، اعمال‌ واجبمون‌ هم‌ قبول‌ نميشه‌. يعني‌ اگر موالات‌ خاندان‌ عصمت‌ نباشه‌، اگر تحت‌ فرمان‌ آنها ما نباشيم‌، اگر تحت‌ برنامة‌ آنها نباشيم‌، نه‌ توحيدمون‌ قبوله‌، نه‌ امام‌ شناسيمون‌، نه‌ پيغمبر شناسيمون‌. حتي‌ در روايت‌ داره‌ كه‌ اگر كسي‌ شب‌ تا صبح‌ مشغول‌ عبادت‌ باشه‌ و همة‌ روزهاي‌ دورة‌ سال‌ را روزه‌ بگيره‌ و در بين‌ ركن‌ و مقام‌ كشته‌ بشه‌، مظلوم‌ هم‌ كشته‌ بشه‌ و ولايت‌ خاندان‌ عصمت‌ را نداشته‌ باشه‌ فاكب‌ الله‌ في‌ النار. خدا به‌ رو او را در آتش‌ جهنم‌ مي‌اندازه‌. شما ممكنه‌ بگيد چرا؟ چرا نداره‌. وقتي‌ كه‌ خدا شما يك‌ مثال‌ خيلي‌ ساده‌. يك‌ سرباز در يك‌ لشگري‌ باشه‌. اين‌ طبق‌ دستور فرمانده‌ عمل‌ نميكنه‌. براي‌ خودش‌ گاهي‌ قدم‌ راست‌ ميره‌، گاهي‌ به‌ چپ‌ برميگرده‌، براي‌ خودش‌ كار داره‌ ميكنه‌. اين‌ را مي‌گيريدش‌ مي‌زنيدش‌ بيرون‌ مي‌كنيد. ميگيد اين‌ بيشتر از بقية‌ سربازها زحمت‌ كشيده‌. زحمتش‌ توي‌ سرش‌ بخوره‌. به‌ چه‌ درد ميخوره‌. اسباب‌ دردسر هم‌ درست‌ كرده‌. اگر تحت‌ فرمان‌ فرماندهان‌ الهي‌ و تحت‌ ولايت‌ آنها ما نباشيم‌، فايده‌اش‌ چيه‌؟ مثل‌ همون‌ سربازه‌. بايد تحت‌ فرمان‌ باشيم‌. هرچي‌ دلم‌ ميخواد دستام‌ را روي‌ هم‌ بگذارم‌ نماز بخونم‌. دلم‌ ميخواد سلام‌ نماز را قبل‌ از تشهد بدم‌، دلم‌ مي‌خواد. كاش‌ خودش‌ دلش‌ مي‌خواست‌. هواي‌ نفسش‌ اقلا نفسش‌ را از خودش‌ راضي‌ كرده‌. ابو حنيفه‌ دلش‌ اينجوري‌ خواسته‌. اين‌ خيلي‌ بدتره‌. آخه‌ بعضي‌ افراد هستند كه‌ هواي‌ نفس‌ خودشون‌ را عمل‌ ميكنند. بعضي‌ هستند هواي‌ نفس‌ ديگران‌ را پياده‌ مي‌كنند. بدبختي‌ اينه‌. هواي‌ نفس‌ نمي‌دونم‌ سلطان‌ زمانشون‌ را عملي‌ ميكنند.

 علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ كه‌ جان‌ همه‌امون‌ بقربانش‌، در نيشابور حتي‌ شرط‌ توحيد و خداشناسي‌ را ولايت‌ دونسته‌. ميگه‌ بشرطها و انا من‌ شروطها. همانطوري‌ كه‌ روايت‌ داريم‌ كه‌ كلمة‌ لا اله‌ الا الله‌ حصني‌ فمن‌ دخل‌ في‌ حصني‌ امن‌ من‌ عذابي‌، همانطور داريم‌ ولاية‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ حصني‌ فمن‌ دخل‌ في‌ حصني‌ امن‌ من‌ عذابي‌. بجهت‌ اينكه‌ لا اله‌ الا الله‌ بي‌ ولايت‌ نميشه‌. ولايت‌ هم‌ بدون‌ لا اله‌ الا الله‌ نميشه‌. و بموالاتكم‌ تقبل‌ الطاعة‌ المفترضه‌ و لكم‌ المودة‌ الواجبه‌. واجبه‌ كه‌ همه‌امون‌ اين‌ خاندان‌ را دوست‌ داشته‌ باشيم‌. حتي‌ فرزندانشون‌ را.

 مرحوم‌ شيخ‌ صدوق‌ در اعتقاداتش‌ مي‌فرمايد اعتقاد ما دربارة‌ سادات‌ انهم‌ آل‌ رسول‌ الله‌. اول‌ اينكه‌ همه‌اشون‌ جزء آل‌ پيغمبرند. و ان‌ مودتهم‌ واجبه‌. دوستيشون‌ واجبه‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ اجر رسالته‌. و ان‌ لمحسنهم‌ ضعفين‌ من‌ الحسنات‌ و من‌ المسيئات‌ ضعفين‌ من‌ العذاب‌. اگر محبت‌ همه‌اشون‌ واجبه‌، همه‌ را بايد دوست‌ داشته‌ باشيم‌. بدهايشون‌ دو برابر عذاب‌ مي‌بينند. يعني‌ عذاب‌ دارند و خوبهايشون‌ دو برابر اجر دارند. اين‌ وضع‌ ماست‌ در مقابل‌ خاندان‌ عصمت‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌. و بموالاتكم‌ تقبل‌ الطاعة‌ المفترضه‌ و لكم‌ الموده‌ الواجبه‌ و الدرجات‌ الرفيعه‌ و المقام‌ المحمود. مقام‌ محمودي‌ كه‌ خدا به‌ پيغمبر اكرم‌ وعده‌ داده‌ كه‌ با تهجد شب‌، و تهجد بك‌ نافلة‌ لك‌ عسي‌ ربك‌ ان‌ يبعثتك‌ مقام‌ محمودا. اين‌ مقام‌ محمود مال‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ هم‌ هست‌ كه‌ تفسير مقام‌ محمود به‌ شفاعت‌ كبري‌ پيغمبر اكرم‌ گفته‌ شده‌ است‌.

 خوب‌ الحمد لله‌. خدايتعالي‌ اين‌ نعمت‌ را به‌ ما داده‌. الحمد لله‌ الذي‌ هانا لهذا و ما كنا لنهتدي‌ لولا ان‌ هدان‌ الله‌. خدا را شكر مي‌كنيم‌. مرحوم‌ آية‌ الله‌ كوهستاني‌ مي‌فرمود من‌ براي‌ آن‌ پدر اولي‌ كه‌ تشيع‌ را قبول‌ كرده‌، هر روز يا بعد از هر نماز يك‌ فاتحه‌ مي‌خونم‌. زحمت‌ ما را كم‌ كرده‌. ما را از ظلمات‌ به‌ نور وارد كرد. يخرجونهم‌ من‌ الظلمات‌ الي‌ النور. به‌ نور وارد كرده‌. لذا حق‌ دارند به‌ ما.

 كوشش‌ بكنيد مصائبي‌ كه‌ به‌ قبر حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا وارد ميشه‌، ما هم‌ جزء آنها نباشيم‌. جزء آنهائي‌ كه‌ مصيبت‌ وارد مي‌كنند، جزء آنها نباشيم‌. مصائب‌ ظاهري‌ كه‌ هست‌، مصيبت‌ كنار قبر علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا كه‌ هيچ‌ يك‌ از ائمه‌ عليهم‌ السلام‌ حتي‌ ائمة‌ بقيع‌ كه‌ قبرشون‌ خراب‌ شد اينطور نبوده‌ كه‌ كنار قبرشون‌ افرادي‌ كشته‌ بشن‌ آنهم‌ مظلوما. و حال‌ اينكه‌ در كنار قبر علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا چهار مرتبه‌ زوارش‌، آنهائي‌ كه‌ بهش‌ پناهنده‌ شده‌ بودند، كشته‌ شدند. يكي‌ جريان‌ عبد المؤمن‌ ازبكه‌، يكي‌ جريان‌ شورويها بوده‌، يكي‌ هم‌ جريان‌ رضاخان‌ ملعون‌ بود. و يكي‌ هم‌ كه‌ ديديد عاشوراي‌ گذشته‌.

 السلام‌ علي‌ الامام‌ الرؤف‌ الذي‌ هيج‌ بهي‌ احزان‌ . جمعي‌ كشته‌ شدند. جمعي‌ به‌ خاك‌ و خون‌ كشيده‌ شدند. شب‌ شهادت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضاست‌. بر اين‌ پارة‌ تن‌ پيغمبر اشك‌ بريزيم‌ و حال‌ عزا به‌ خودمون‌ بگيريم‌. چراغها را خاموش‌ كنيد. انشاءالله‌ امشب‌ بايد مزد دوماهة‌ عزاداريمون‌ را بر خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ از امام‌ هشتم‌ و از حجة‌ ابن‌ الحسن‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بگيريم‌. يا بقية‌ الله‌ آجرك‌ الله‌. امشب‌ انشاء الله‌ فاطمة‌ زهرا در مجلسمون‌ تشريف‌ مي‌آورد. خانمها خيلي‌ مؤدب‌ باشيد. خيلي‌ با توجه‌. زير بغل‌ فاطمة‌ زهرا را بگيريد. اين‌ بي‌بي‌ علاوة‌ بر آنكه‌ در پشت‌ در و ديوار پهلويش‌ شكسته‌، بازويش‌ ورم‌ كرده‌، محسنش‌ سقط‌ شده‌، اين‌ شبها هم‌ حسنش‌ را از دست‌ داده‌. هم‌ پدرش‌ را از دست‌ داده‌، هم‌ فرزند عزيزش‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا را از دست‌ مي‌دهد. لذا كمك‌ كنيد فاطمة‌ زهرا در مجلستون‌ تشريف‌ بياورد. زير بغلش‌ را بگيريد. احترامش‌ كنيد. شما هم‌ آقايان‌ انشاء الله‌ آقامون‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ را در مجلس‌ تشريف‌ آورده‌اند. به‌ ايشان‌ عرض‌ ادب‌ كنيم‌. يا بقية‌ الله‌. يا صاحب‌ الزمان‌. آجرك‌ الله‌ في‌ مصيبة‌ جدك‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا. علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا همان‌ آقائي‌ است‌ كه‌ وقتي‌ اسم‌ شما را مي‌شنيدند، دست‌ روي‌ سر مي‌گذاشتند، از جا بلند ميشدند، مي‌فرمودند صلي‌ الله‌ عليك‌، صلي‌ الله‌ عليك‌، صلي‌ الله‌ عليك‌. حالا شما نمي‌خوايد به‌ مجلس‌ عزاشون‌ تشريف‌ آورده‌ باشيد؟ يا بقية‌ الله‌ يك‌ مشت‌ معصيتكار، يك‌ مشت‌ محتاج‌، يك‌ مشت‌ دوستان‌ خاندان‌ عصمت‌ به‌ اميدي‌ به‌ در خانه‌اتون‌ آمده‌اند.

 اباصلت‌ ميگه‌ در وسط‌ منزل‌ ايستاده‌ بودم‌. درها را هم‌ بسته‌ بودم‌. يك‌ وقت‌ ديدم‌ يك‌ جواني‌ كه‌ شبيه‌ترين‌ مردم‌ است‌ به‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا وارد منزل‌ شد. گفتم‌ آقا من‌ درها را بسته‌ بودم‌. شما از كجا وارد شديد؟ فرمود آن‌ كسي‌ كه‌ من‌ را از مدينه‌ به‌ طوس‌ به‌ يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ آورده‌، مي‌تواند از در بسته‌ هم‌ وارد كند. دانستم‌ امام‌ جواده‌. وارد حجره‌ شد. پدري‌ كه‌ يتململ‌ تململ‌ الصئير. پدري‌ كه‌ مثل‌ مارگزيده‌ دارد به‌ خود مي‌پيچيد. از جا برخاست‌ فرزندش‌ را به‌ بغل‌ گرفت‌. گريه‌ كردند. من‌ ايستاده‌ بودم‌ در وسط‌ خانه‌. يك‌ وقت‌ ديدم‌ امام‌ جواد از ميان‌ حجره‌ بيرون‌ آمد. صدا زد اباصلت‌ پدرم‌ از دار دنيا رفت‌. پدرم‌ از دار دنيا رفت‌. مولاي‌ يا مولاي‌ يا علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا. همه‌ با توجه‌ مي‌خواهيد هم‌ به‌ سر و سينه‌ بزنيد، من‌ مقيدم‌ با ادب‌ نام‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ برده‌ بشه‌. بد نيست‌ همينطور، هر جوري‌ كه‌ مي‌تونيد. حالا لازم‌ نيست‌ شعري‌ باشه‌ و قافيه‌اي‌ داشته‌ باشه‌. همه‌ به‌ سر و صورت‌ بزنيد بگيد مولاي‌ يا مولاي‌. يا علي‌ بن‌ موسي‌. مولاي‌ يا مولاي‌. مولاي‌ يا مولاي‌. مولاي‌ يا مولاي‌. مولاي‌ يا مولاي‌. مولاي‌ يا مولاي‌.

 

۲۹ صفر ۱۴۱۵ – تقوا و مراتب‌ آن‌

 تقوا و مراتب‌ آن‌ 29 صفر 1415

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. و وصينا الذين‌ اوتوا الكتاب‌ من‌ قبلكم‌ و اياكم‌ ان‌ اتقوا الله‌.

 يكي‌ از واژه‌هايي‌ كه‌ در روايات‌ و در قرآن‌ مجيد مكرر در مكرر گفته‌ شده‌ و به‌ آن‌ سفارش‌ شده‌، تقواست‌. شبهاي‌ گذشته‌ دربارة‌ نفاق‌ و كفر و اسلام‌ بحث‌ كرديم‌. امشب‌ دربارة‌ تقوي‌ و عصمت‌ بطور مختصر عرايضي‌ انشاء الله‌ عرض‌ خواهيم‌ كرد. تقوي‌ از وقا يقي‌ گرفته‌ شده‌. به‌ معناي‌ نگهداشتن‌، نگهداري‌. انسان‌ بايد چه‌ آنكه‌ ايماني‌ بهش‌ هست‌ و چه‌ آن‌ كسي‌ كه‌ مسلمان‌ است‌ و ابراز اسلام‌ كرده‌ كه‌ مراتب‌ اسلام‌ را ديشب‌ عرض‌ كردم‌. هر شش‌ مرحلة‌ اسلام‌ و همة‌ مراتب‌ اسلام‌ بايد مردم‌ مسلمان‌ تقوي‌ داشته‌ باشند. گاهي‌ تقوي‌ تحميليست‌. انسان‌ بايد به‌ خودش‌ تحميل‌ كند. به‌ هر طوري‌ كه‌ هست‌ خودش‌ را نگهدارد. مريض‌ هم‌ بايد خودش‌ را، آن‌ مريض‌ روحي‌ هم‌ بايد خودش‌ را از گناه‌ نگه‌ بدارد. آن‌ كسي‌ كه‌ سالم‌ است‌ و روحش‌ پاك‌ است‌، آنهم‌ كه‌ طبعا خودش‌ نگهداشته‌ ميشود. لذا تقوي‌ كه‌ به‌ معناي‌ نگهداري‌ خود است‌ مراتبي‌ دارد. مرتبة‌ اول‌ تقوي‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ حالا كه‌ گفت‌ من‌ مسلمانم‌، حالا كه‌ پابند به‌ قوانين‌ اسلام‌ شد، واجبات‌ را انجام‌ بدهد و محرمات‌ را ترك‌ كند. گاهي‌ انسان‌ از نظر روحي‌ به‌ قدري‌ مريضه‌ كه‌ بسيار مشكل‌ است‌ بتواند محرمات‌ را ترك‌ كند. عينا مانند مريضي‌ كه‌ درد بسيار دارد. در بيمارستان‌ روي‌ تخت‌ در جايي‌ كه‌ جمعي‌ از بيماران‌ هستند، طبيب‌ مي‌آد بهش‌ ميگه‌ كه‌ در اين‌ محل‌ ناله‌ نكن‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ مزاحمتي‌ براي‌ ديگران‌ داري‌. يا فلان‌ عملي‌ را كه‌ اقتضاي‌ روحت‌ و جسمت‌ هست‌ انجام‌ نده‌. اينجا اين‌ مريض‌ هر مقدار هم‌ درد داشته‌ باشد براي‌ حفظ‌ نظام‌ عمومي‌ و نظام‌ اجتماع‌ بيمارستاني‌ بايد ناله‌ نكند. افراد معصيتكار هم‌، آنهايي‌ كه‌ قلبشون‌، روحشون‌ مريض‌ است‌ و خواهي‌ نخواهي‌ دوست‌ دارند معصيت‌ كنند، در اسلام‌ دستور آمده‌ كه‌ تقوي‌ داشته‌ باشيد. يعني‌ خودتون‌ را از گناه‌ و معصيت‌ حفظ‌ كنيد. تو كه‌ توي‌ اجتماع‌ زندگي‌ ميكني‌ نبايد گناه‌ بكني‌. گناه‌ تو سبب‌ ميشود كه‌ ديگران‌ جري‌ ميشوند در گناه‌ و نظام‌ اجتماع‌ بهم‌ مي‌ريزد و همه‌ اهل‌ معصيت‌ ميشوند. اينكه‌ مي‌بينيد شيطان‌ بخاطر يك‌ نافرماني‌ اينهمه‌ مطرود واقع‌ شد بخاطر اين‌ بود كه‌ وقتي‌ خداي‌ تعالي‌ حضرت‌ آدم‌ را خلق‌ كرد، فرمود اسجدوا لآدم‌، براي‌ آدم‌ سجده‌ كنيد، فسجد الملائكة‌ كلهم‌ اجمعون‌ الا ابليس‌. ابليس‌ سجده‌ نكرد. ابي‌ و استكبر و كان‌ من‌ الكافرين‌. ابا كرد، استكبار كرد، تكبر كرد و از كفار محسوب‌ شد. چرا خداي‌ تعالي‌ براي‌ يك‌ گناه‌ اينطور با شيطان‌ برخورد ميكند؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ معصيت‌ او سبب‌ شد كه‌ ديگران‌ يعني‌ ارواح‌ انسانها كه‌ ديدند شيطان‌ گناه‌ كرد، معصيت‌ كرد، سنگ‌ اول‌ را او انداخت‌، همه‌ دانستند كه‌ ميشود نافرماني‌ كرد. اين‌ يك‌ مسئلة‌ بسيار مهمي‌ است‌. من‌ به‌ برادران‌ عزيزم‌ عرض‌ ميكنم‌ تا ميتوانيد گناه‌ علني‌ نكنيد. حرمت‌ خدا را در اجتماع‌ نشكنيد. حرمت‌ قوانين‌ الهي‌ را از بين‌ نبريد. گناه‌ علني‌ سبب‌ ميشه‌ كه‌ خدا را شديدا به‌ غضب‌ مي‌آره‌. لذا خداي‌ تعالي‌ به‌ شيطان‌ فرمود فاخرج‌ انك‌ رجيم‌ و ان‌ عليك‌ لعنتي‌ الي‌ يوم‌ الدين‌.خارج‌ بشو به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ تو رونده‌ شده‌اي‌، بيرون‌ شده‌اي‌، مطرود واقع‌ شدي‌. و بر تو لعنت‌ من‌ باد تا روز قيامت‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ در عالم‌ ارواح‌ تمام‌ ارواح‌، ارواح‌ من‌ و شما، ارواح‌ عالم‌ زر اينها پاك‌ بودند معصيت‌ نكرده‌ بودند حتي‌ خطور در فكرشون‌ نمي‌كرد كه‌ آيا مي‌شود كه‌ گناه‌ خداي‌ بزرگ‌ را انجام‌ داد.

 به‌ مجرد اين‌ كه‌ شيطان‌ معصيت‌ كرد، پنجاه‌ در صد به‌ اصطلاح‌ به‌ طرف‌ گناه‌ رفتن‌ را براي‌ بشر راه‌ را باز كرد و لذا به‌ همه‌ عرض‌ مي‌كنم‌ گناه‌ علني‌ راه‌ گناه‌ باز كردن‌ براي‌ ديگرانه‌. كوشش‌ كنيد گناهتون‌ علني‌ نباشد معصيت‌ هر چند بزرگ‌ باشد، انسان‌ در خفا انجام‌ بدهد احتمال‌ اين‌ كه‌ خدا اون‌ را ببخشد بيشتر از اون‌ وقتي‌ است‌ كه‌ يك‌ گناه‌ كوچك‌ را در بين‌ مردم‌ انجام‌ بده‌. در بين‌ مردم‌ توي‌ قهوه‌ خانه‌ مثلا بنشيند قمار بازي‌ كند، شطرنج‌ بازي‌ كند، معصيت‌ كند، زنش‌ با بد حجابي‌ بيرون‌ بياد يا مثلا فرض‌ كنيد معصيتهاي‌ كوچك‌ و بزرگ‌ ديگر. اين‌ گناهان‌ حرمت‌ خدا را مي‌شكند. اين‌ گناهان‌ خدا را به‌ اصطلاح‌ از اون‌ عظمتش‌ پايين‌ مي‌يارد. مواظبت‌ كنيد كه‌ گناه‌ علني‌ نكنيد. لذا ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ والسلام‌ هميشه‌ در سفارشتون‌ به‌ تقوا، همين‌ تقواي‌ مرحلة‌ اول‌ همين‌ تقواي‌ درجة‌ اول‌ را سفارش‌ مي‌كردند و اين‌ تقواي‌ درجة‌ اول‌ كه‌ ترك‌ محرمات‌ باشد و انجام‌ واجبات‌ اين‌ از مسائلي‌ است‌ كه‌ بايد عموم‌ مردم‌ رعايت‌ كنند. چه‌ اونهايي‌ كه‌ روحشون‌ مريضه‌. و چه‌ اونهايي‌ كه‌ روحشون‌ سالمه‌ همه‌ بايد معصيت‌ نكنند واجبات‌ را انجام‌ بدن‌. دو نفر انسان‌ ممكنه‌ پيدا بشه‌ كه‌ هست‌، زياد هم‌ هست‌ كه‌ يكي‌ بي‌ ميل‌ به‌ گناه‌ و دومي‌ شديدا علاقه‌مند به‌ همان‌ گناه‌. هر دو بايد گناه‌ را ترك‌ كنند. منتهي‌ اين‌ شخصي‌ كه‌ متمايل‌ است‌ شديدا به‌ گناه‌ بايد برود قلبش‌ را روحش‌ را معالجه‌ بكند. مثل‌ اون‌ دو تا انساني‌ كه‌ يكي‌ شديدا مي‌خواد ناله‌ بكنه‌ در اثر درد و يكي‌ نه‌ سالم‌ است‌ و ناله‌اي‌ نداره‌. هر دو بايد در اين‌ جمع‌ ناله‌ نكنند. اوني‌ كه‌ مريضه‌ بايد خودش‌ را معالجه‌ هم‌ بكنه‌، اوني‌ كه‌ مريض‌ نيست‌ نه‌ الحمد الله‌ مريض‌ نيست‌ و سالمه‌. تقواي‌ درجة‌ اول‌ كه‌ براي‌ همه‌ هست‌ از يك‌ بزرگي‌ از اولياء خدا تقاضا كردند كه‌ يك‌ وصيتي‌ بكند، سفارشي‌ بكند، اون‌ بزرگ‌ گفت‌ من‌ همان‌ سفارشي‌ را كه‌ خداي‌ تعالي‌، وصيتي‌ كه‌ پروردگار به‌ همة‌ افراد بشر فرموده‌ من‌ هم‌ به‌ شما مي‌گويم‌.

 همين‌ آيه‌اي‌ بود كه‌ تلاوت‌ كردم‌. كه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد و وصينا الذين‌ اوتوا الكتاب‌. ما به‌ اونهايي‌ كه‌ در قبل‌ از شما كتاب‌ داديم‌ يعني‌ تورات‌ و انجيل‌ داديم‌. يعني‌ زبور و صحف‌ داديم‌. به‌ اونها سفارش‌ كرديم‌، وصيت‌ كرديم‌، اونهايي‌ كه‌ قبل‌ از شما بودند، اين‌ وصيت‌ را به‌ اونها و اين‌ سفارش‌ را به‌ اونها كرديم‌ و اياكم‌ به‌ شما هم‌ همين‌ سفارش‌ را مي‌كنيم‌ كه‌ چه‌ ان‌ التقل‌ الله‌. تقوا داشته‌ باشيد. همه‌ تحت‌ قانون‌ الهي‌ قرار بگيريد. همه‌ تحت‌ يك‌ قانون‌ حركت‌ كنيد. به‌ خدا قسم‌ اگر مردم‌ مسلمان‌ به‌ همين‌ آيه‌ عمل‌ مي‌كردند امروز ما امام‌ زمانمون‌ در پردة‌ غيبت‌ نبود. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ مردم‌ از دو حال‌ خارج‌ نيستند. يا افراد مريض‌ روحي‌، امراض‌ قلبي‌ دارند. مرضهاي‌ روحي‌ دارند. اهل‌ گناه‌ و معصيتند. يك‌ عده‌ هستند معصيت‌ شيرينه‌ براشون‌. گناه‌ براشون‌ خيلي‌ خوبه‌. از گناه‌ لذت‌ مي‌برند. اينها مريضند. حرفي‌ نيست‌ كه‌ مرض‌ روحي‌ دارند. مرض‌ روحيشون‌ هم‌ معلومه‌. مثلا اگر مرض‌ محبت‌ دنيا داشته‌ باشند طبعا خيانت‌ مي‌كنند، ظلم‌ مي‌كنند، طمع‌ به‌ مال‌ مردم‌ دارند خودشون‌ را طوري‌ در بين‌ مردم‌ به‌ شكل‌، از نظر ظاهر مؤمنين‌ و از نظر باطن‌ يك‌ مريض‌ سرسخت‌ بي‌ علاجي‌ هستند در بين‌ مردم‌ به‌ عنوان‌ منافق‌ اينها را اسلام‌ ذكر كرده‌ كه‌ در شب‌ اول‌ عرض‌ كردم‌. اين‌ منافقين‌ در بين‌ مردم‌ هستند يك‌ عده‌ اينطوري‌ هستند. يك‌ عده‌ هم‌ هستند كه‌ نه‌ اهل‌ تزكية‌ نفس‌، به‌ كمالاتي‌ رسيده‌اند نه‌ حب‌ جاه‌ دارند، نه‌ حب‌ مال‌ دارند، نه‌ حب‌ رياست‌ دارند به‌ همة‌ حالتشون‌ دربارة‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار و در تمام‌ اوقات‌ و لحظات‌ عمرشون‌ به‌ ياد خداي‌ تعالي‌ هستند. هر دو دسته‌ اگر اهل‌ گناه‌ نبودند، معصيت‌ نمي‌كردند طبعا امام‌ عصر ديگه‌ غائب‌ نمي‌شد. غيبت‌ حضرت‌ منا، از ماست‌. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ وقتي‌ ما با خداي‌ تعالي‌ رعايت‌ قوانين‌ الهي‌ را نكرديم‌ و با خدا درگير شديم‌، جنگ‌ با خدا كرديم‌ با امام‌ زمان‌ جنگ‌ كردن‌ ديگه‌ آسانه‌ طبعا و مشكلي‌ وجود نداره‌ و همان‌ برنامه‌ هايي‌ كه‌ ما با اجدادش‌ انجام‌ داديم‌. يعني‌ امام‌ مجتبي‌ و سيد الشهدا و ساير ائمه‌ را ما مردم‌ ما بشر به‌ قتل‌ رسونديم‌ و محزونشون‌ كرديم‌ همينطور امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را هم‌ مي‌كشيم‌ يا مسموم‌ مي‌كنيم‌.

 بنابر اين‌ اين‌ يگانة‌ عصر، اين‌ يك‌ دانه‌اي‌ كه‌ از روح‌ خدا، از عظمت‌ خدا، از مظهريت‌ خدا باقي‌ مانده‌ اين‌ را خداي‌ تعالي‌ بايد حفظ‌ كند تا بشر لياقت‌ پيدا كند تا بتواند او را پذيرا باشد. وقتي‌ كه‌ توانست‌ پذيراي‌ وجود مقدس‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ باشد او را ظاهر كند. پس‌ مي‌بينيد همين‌ درجة‌ اول‌ تقوا رعايتش‌ سبب‌ ظهور حضرت‌ مي‌شود و عدم‌ رعايتش‌ سبب‌ غيبت‌ وجود مقدس‌ امام‌ عصر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌شود. مرحلة‌ دوم‌ تقوا، مرحلة‌ دوم‌ تقوا اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ دلش‌ را روحش‌ را از امراض‌ حفظ‌ كنه‌. نگه‌ بداره‌. يعني‌ اگر داراي‌ امراض‌ روحي‌ هست‌ اين‌ امراض‌ روحي‌ را معالجه‌ كنه‌. و خلاصه‌ طبق‌ اونچه‌ كه‌ در آيات‌ و روايات‌ قرآن‌ هست‌ خودش‌ را تزكيه‌ كنه‌، تهذيب‌ نفس‌ كنه‌. نفسش‌ را رام‌ كنه‌. نفس‌ امارة‌ بالسوئش‌ را نفس‌ مطمئنه‌ يا راضيه‌ و مرضيه‌ كنه‌. اين‌ نفس‌ سركشه‌. انسان‌ را بالاخره‌ اگر تزكيه‌ نكرد از پا در مي‌ياره‌. انسان‌ را به‌ چاهها و راه‌هاي‌ بد مي‌كشانه‌. شما يك‌ اسب‌ وحشي‌ چموش‌ را سوار بشيد و مثلا در وسط‌ بيابان‌ حركت‌ كنيد. او اونچنان‌ شما را به‌ اين‌ طرف‌  و آن‌ طرف‌ مي‌بره‌ و در شايد در ميان‌ چاهي‌ گودالي‌ سرنگون‌ كنه‌ و چند لگد هم‌ به‌ سرتون‌ بزنه‌ و فرار كنه‌. نفس‌ انسان‌ اگر تزكيه‌ نشد، تزكيه‌ نشد، پاك‌ نشد، مطمئنه‌ نشد و مورد خطاب‌ پروردگار قرار نگرفت‌ كه‌ يا اليتهاالنفس‌ المطمئنه‌، اين‌ نفس‌ انسان‌ را بيچاره‌ مي‌كنه‌ و به‌ راههاي‌ باطل‌ مي‌كشانه‌. انسان‌ را به‌ جهنم‌ بالاخره‌ سرنگون‌ مي‌كنه‌. پس‌ بايد انسان‌ مرحلة‌ دوم‌ تقوا را هم‌ در خودش‌ پياده‌ كنه‌ و قلبش‌ و روحش‌ را از امراض‌ روحي‌ و قلبي‌ پاك‌ كنه‌. پس‌ مرحلة‌ اول‌ اعضاء و جوارح‌ و معصيت‌ها بايد از او، از اعضاء و جوارح‌ دور بشه‌. مرحلة‌ دوم‌ بايد از امراض‌ روحي‌ از درون‌ انسان‌ پاك‌ بشه‌.

 مرحلة‌ سوم‌ تقوا اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ از هر فكري‌ از هر نيتي‌ كه‌ بر خلاف‌ خواست‌ پروردگار باشد خودش‌ را نگه‌ بداره‌. يعني‌ يك‌ انساني‌ بشه‌ كه‌ حتي‌ فكر گناه‌ را هم‌ نكنه‌. فكر معصيت‌ هم‌ نكنه‌. معصيت‌ را در بعضي‌ از احاديث‌ تشبيه‌ كردن‌ به‌ زهر. يا به‌ نجاست‌. اگر شما يك‌ كاسة‌ زهري‌ در مقابلتون‌ باشد يا در شيشه‌ در اطاق‌ وجود داشته‌ باشه‌ هيچ‌ فكر اين‌ كه‌ من‌ بردارم‌ اين‌ زهر را بخورم‌ در مغزتون‌ مي‌ياد؟ ابدا. فكرش‌ هم‌ نمي‌ياد. فكر اين‌ كه‌ مثلا يك‌ مقداري‌ نجاست‌ انسان‌ بخوره‌. انسان‌ توي‌ مغزش‌ اصلا اين‌ فكر ممكنه‌ بياد مگر ديوانه‌ باشه‌.

 گناه‌ و معصيت‌ هر چه‌ كوچك‌ باشد، فرقي‌ نمي‌كنه‌ كه‌ انسان‌ زهر را يا نجاست‌ را يك‌ انگشت‌ بخوره‌ يا مثلا يك‌ قدح‌ بخوره‌ فرقي‌ نمي‌كنه‌ هردوش‌ بده‌. هر دوش‌ زشته‌. انسان‌ نبايد  به‌ فكرش‌ بياد. يك‌ انسان‌ با تقوا، در مرحلة‌ تقواي‌ كامل‌ بايد اين‌ طوري‌ باشد كه‌ حتي‌ فكر گناه‌ را نكند. دربارة‌ مرحوم‌ آيت‌ الله‌ العظمي‌ حاج‌ حسين‌ قمي‌ كه‌ مرجع‌ تقليد بودند نقل‌ مي‌كنند يك‌ نفر، از علما نقل‌ مي‌كرد مي‌گفت‌ من‌ در خدمت‌ ايشان‌ بودم‌. يك‌ ناراحتي‌ براشون‌ پيش‌ آمد. ايشان‌ مدتي‌ فكر كرد. چون‌ انسان‌ عاقل‌ اين‌ طوريه‌ كه‌ وقتي‌ يك‌ ناراحتي‌ براش‌ پيش‌ مي‌ياد يك‌ پيچي‌ تو كارش‌ مي‌افته‌، يك‌ نعمتي‌ از دستش‌ مي‌ره‌ بايد فكر كنه‌ كه‌ چه‌ گناهي‌ كرده‌ كه‌ اين‌ ناراحتي‌ براش‌ پيش‌ آمده‌.

 چرا خداي‌ مهربان‌ اين‌ گوشمالي‌ را بهش‌ داده‌. چرا اون‌ الرحم‌ الراحمين‌ اون‌ خدايي‌ كه‌ از هر موجودي‌ به‌ انسان‌ مهربانتره‌، چرا يك‌ چنين‌ ابتلائي‌ براي‌ او پيش‌ آورده‌ يك‌ خرده‌ فكر كنه‌. چون‌ اگر فكر نكرد، زجر را مي‌كشه‌ ناراحتي‌ را مي‌كشه‌، رشد و ترقي‌ هم‌ پيدا نمي‌كنه‌، تربيت‌ هم‌ نمي‌شه‌. فكر بكنيد. اين‌ دستور را داشته‌ باشيد از خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ كه‌ هر وقت‌ براتون‌ يك‌ ناراحتي‌ پيش‌ آمد يك‌ مقداري‌ فكر كنيد كه‌ چرا من‌ اين‌ ناراحتي‌ پيش‌ آمده‌. اين‌ غده‌ چرا روي‌ دست‌ من‌ بيرون‌ آمده‌. اين‌ زخم‌ چرا دست‌ من‌ شده‌. اين‌ تب‌ را چرا من‌ كردم‌؟ اين‌ ناراحتي‌ چرا در من‌ به‌ وجود آمد؟ انسان‌ يك‌ خرده‌ فكر كنه‌. چرا اين‌ ورشكستگي‌ براي‌ من‌ پيش‌ آمد؟ چرا اين‌ طور آبروم‌ توي‌ مردم‌ رفت‌. و امثال‌ اينها كه‌ اكثر و بيشتر ما مردم‌ بالاخره‌ يك‌ همچين‌ مسائلي‌ در شبانه‌ روز داريم‌ ولي‌ فكر نكرده‌ گناه‌ را مي‌اندازيم‌ گردن‌ مردم‌ و روزگار و زمانه‌ و رفيق‌ بد و امثال‌ اينها. هيچ‌ وقت‌ در اعمال‌ خودمون‌ فكر نكرديم‌. يك‌ مقدار ايشان‌ فكر كردند. خوب‌ يك‌ مرد عاقل‌ در اون‌ وقت‌، البته‌ هنوز به‌ مقام‌ مرجعيت‌ نرسيده‌ بودند يك‌ مرد عاقل‌، هر چه‌ فكر كرد ديد گناهي‌ ازش‌ سرنزده‌. بعد يادش‌ آمد يك‌ فكر گناه‌ در مغزش‌ آمده‌ كه‌ خدا اين‌ طور ناراحتش‌ كرده‌ از روي‌ الاغ‌ افتاده‌ روي‌ زمين‌ و صورتش‌ خراشيده‌ شده‌. اين‌ چنين‌ باشيد. شخصي‌ كه‌ در درجة‌ اعلاي‌ تقوا مي‌خواد باشه‌ بايد دقيق‌ باشه‌، فكر گناه‌ را هم‌ نكنه‌. و اين‌ را هم‌ بدانيد كه‌ اگر خدا دوستتون‌ داشته‌ باشه‌ گوشماليتون‌ مي‌ده‌. بعضيها را انما لهم‌ ليزداد اثم‌ ما بهشون‌ مهلت‌ مي‌ديم‌. بچه‌اي‌ را كه‌ از خونه‌ بيرونش‌ كرديد و ديگه‌ قابل‌ هدايت‌ نيست‌ و قابل‌ تربيت‌ نيست‌، بره‌ هر كاري‌ توي‌ خيابان‌ و بيابان‌ بكنه‌. انما نملي‌ لهم‌ ليزدا اثم‌ و لهم‌ عذاب‌ اليم‌. روز قيامتي‌ هم‌ هست‌ اينها از دست‌ ما فرار نمي‌تونن‌ بكنند. و لا يمكن‌ الفرار من‌ حكومتك‌. خدايا هيچ‌ ممكن‌ نيست‌ فرار كردن‌ از حكومت‌ تو. انسان‌ ممكنه‌ يك‌ جنايت‌ كار در ايران‌ مثلا باشه‌ وقتي‌ كه‌ ديد گناهش‌ اونقدره‌ كه‌ مي‌خوان‌ اعدامش‌ كنند، فرار مي‌كنه‌، پناهنده‌ به‌ يك‌ مملكت‌ ديگه‌ مي‌شه‌. اما در حكومت‌ الهي‌ به‌ هيچ‌ جا نمي‌توني‌ پناهنده‌ بشي‌.

 فسروا الي‌ الله‌ هر چه‌ فرار كنيد باز در دام‌ الهي‌ هستيد و بالاخره‌ قيامتي‌ هست‌ و روز محشري‌ هست‌ و بهشت‌ و جهنمي‌ هست‌. پس‌ چرا انسان‌ خودش‌ را تزكيه‌ نكنه‌ و خودش‌ را نسازه‌. و خودش‌ را آمادة‌ براي‌ انس‌ با پروردگار نكنه‌. اين‌ مرحلة‌ كامل‌ تقواست‌ و بسيار مردم‌ دستور دارن‌. يعني‌ حتي‌ در خطبه‌هاي‌ نماز جمعه‌ بايد دربارة‌ تقوا سخن‌ گفته‌ بشه‌. در تمام‌ سفارشاتي‌ كه‌ از طرف‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ در قرآن‌ مجيد من‌ همين‌ امروز يك‌ مقداري‌ در آيات‌ قرآن‌ نگاه‌ مي‌كردم‌ مكرر در مكرر خداي‌ تعالي‌ فرموده‌ اتقل‌ الله‌. تقوا داشته‌ باشيد. در اثر معرفتتون‌ به‌ خدا خودتون‌ را از گناه‌ نگه‌ بداريد. خدايي‌ هست‌. خدا ناظر اعمال‌ ماست‌. در خانه‌ اگر بداخلاقی‌ با زن‌ و فرزندت‌ كردي‌ خدا در اينجا هم‌ مي‌بينه‌ در ميان‌ بازار و كوچه‌ اگر گناه‌ كردي‌ اونجا را هم‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌بينه‌. و مرحلة‌ بالاتر مرحلة‌ تقوا، عصمته‌. كه‌ ما هممون‌ موظفيم‌ معصوم‌ باشيم‌. شما مي‌گيد چهار ده‌ تا معصوم‌ بيشتر نداشتيم‌. اين‌ معصوم‌ درجة‌ اعلا راسته‌، چهار ده‌ نفر بيشتر نبودند. اما در قرآن‌ خداي‌ تعالي‌ مكرر در مكرر مي‌فرمايد واعتصموا بالله‌. انسان‌ وقتي‌ كه‌ به‌ اون‌ مرحلة‌ از تقوا رسيد مي‌شينه‌ با خداي‌ خودش‌ انس‌ مي‌گيره‌، انس‌ با خدا پيدا مي‌كنه‌. شما ببينيد يك‌ دوستي‌ داريد بخاطر اين‌ كه‌ شما را مثلا منافع‌ شما در دست‌ اوست‌ معصيت‌ و گناه‌ او را نمي‌كنيد، نافرماني‌ او را نمي‌كنيد. يا طمعي‌ به‌ او داريد نافرماني‌ به‌ او نمي‌كنيد. اما كم‌ كم‌ رفتيد نزديك‌ شديد در ميان‌ خانه‌ با او بوديد شب‌ و روز با او زندگي‌ كرديد، با او انس‌ گرفتيد او را شناختيد بهش‌ محبت‌ پيدا كرديد، به‌ عشق‌ پيدا كرديد. انس‌ با او پيدا كرديد اينجا به‌ جايي‌ مي‌رسيد كه‌ معصوم‌ مي‌شيد.

 معصوم‌ يعني‌ چه‌؟ يعني‌ نگه‌ داشته‌ شده‌. نگه‌ داشته‌ شده‌ از گناه‌ كه‌ سهله‌، از هر بدي‌. نگه‌ داشته‌ شده‌ از تمام‌ شرارتها، بديها، و بلكه‌ تمام‌ خوبيها در تو وجود پيدا مي‌كنه‌. در اون‌ دعا مي‌خونيم‌ كه‌ ادخلنا في‌ (قطع‌ نوار) خدايا من‌ را و ما را داخل‌ كن‌ در هر خيري‌ كه‌ پيغمبر و آل‌ پيغمبر را داخل‌ كردي‌. و اخرجنا من‌ كل‌ سوء اخرجت‌ محمد و آل‌ محمد (الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) خدايا من‌ را خارج‌ كن‌ از هر بدي‌ كه‌ پيغمبر و آل‌ پيغمبر را خارج‌ كردي‌. انسان‌ به‌ اونجا مي‌رسه‌. انس‌ با خدا پيدا مي‌كنه‌. واعتصموا بالله‌. طلب‌ عصمت‌ كنيد به‌ وسيلة‌ انستون‌ با خدا. به‌ وسيلة‌ آشناييتون‌ با خدا. خوشا به‌ حال‌ اونهايي‌ كه‌ به‌ مرحلة‌ انس‌ با پروردگار رسيدند. اون‌ چنان‌ محبت‌ به‌ خدا دارند كه‌ وحشت‌ از مردم‌ پيدا مي‌كنند. گاهي‌ نمي‌دونم‌ براتون‌ اتفاق‌ افتاده‌ يا نه‌، يا با يك‌ كسي‌ كه‌ خيلي‌ دوستش‌ داريد يا در كاري‌ كه‌ خيلي‌ علاقه‌ داريد يا در يك‌ فكري‌ كه‌ براتون‌ خيلي‌ مهمه‌ قرار گرفته‌ باشيد يك‌ دفعه‌ يك‌ نفر بخواد وارد بشه‌ و اين‌ وضع‌ شما را بهم‌ بزنه‌. براي‌ دانشمندان‌ زياد اين‌ مسئله‌ پيش‌ مي‌ياد. نشسته‌ مطالعه‌ كرده‌ يك‌ بررسي‌ علمي‌ كرده‌ الان‌ مي‌خواد به‌ نتيجه‌ برسه‌ و نتيجه‌ را يادداشت‌ كنه‌ يك‌ نفر وارد مي‌شه‌. يك‌ نفر معمولي‌. حرفهاي‌ عادي‌ هم‌ مي‌زنه‌. اونچنان‌ انسان‌ در دل‌ ناراحت‌ مي‌شه‌ كه‌ حساب‌ نداره‌. با خداي‌ عزيز، با خداي‌ رحمن‌ و رحيم‌ انسان‌ نشسته‌ انس‌ گرفته‌ داره‌ حرف‌ مي‌زنه‌ ديگه‌ از مردم‌، حالا مردم‌ هر چه‌ باشند هر كه‌ باشند وحشت‌ داره‌. مبادا الان‌ در اطاق‌ عبادت‌ من‌ يك‌ نفر وارد بشه‌ مزاحم‌ من‌ و محبوبم‌، مانع‌ مناجات‌ من‌ با خدا بشه‌. خوشا به‌ حال‌ اونها.

 آرزو نمي‌كنيد كه‌ شما هم‌ ولو در عمرتون‌ يك‌ ساعت‌ يك‌ چنين‌ حالتي‌ پيدا كنيد كه‌ قطعا مگر انسان‌ در خواب‌ غفلت‌ باشه‌. مگر انسان‌ خداي‌ نكرده‌ روحش‌ مرده‌ باشه‌ والا آرزو لااقل‌ مي‌كنيد. و خوشا به‌ حال‌ اونهايي‌ كه‌ به‌ مرحلة‌ انس‌ رسيدن‌. از مردم‌ وحشت‌ دارند.اينها با شناخت‌ پروردگار، اينها با انس‌ با خدا به‌ مقام‌ عصمت‌، عصمت‌ از يعني‌ نگه‌ داشته‌ شدن‌ از خطا و اشتابه‌ وضعشون‌ با خدا يكي‌ مي‌شه‌. چشمشون‌ چشم‌ خدايي‌ مي‌شه‌، گوششون‌ گوش‌ خدايي‌ مي‌شه‌. زبانشون‌ زبان‌ خدايي‌ است‌. وقتي‌ كه‌ حتي‌ با ديگران‌ صحبت‌ مي‌كنند چون‌ از يك‌ طرف‌ متصل‌ به‌ خدا هستند از يك‌ طرف‌ با مردم‌ حرف‌ مي‌زنند خداي‌ تعالي‌ از زبان‌ اونها با مردم‌ حرف‌ مي‌زنه‌. از چشم‌ اونها به‌ مردم‌ نگاه‌ مي‌كنه‌ از ارادة‌ اونها با مردم‌ معامله‌ مي‌كنه‌ مي‌شه‌ ارادة‌ اونها، ارادة‌ خدا. نمونه‌اش‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ البته‌ اقيانوس‌ بي‌ نهايت‌ اونها و قطره‌اش‌ ممكن‌ است‌ اولياء خدا و اين‌ عده‌ باشند كه‌ واعتصموا بحبل‌ الله‌ يا واعتصموا بالله‌ عمل‌ كردند. و اعتصموا بالله‌. خودتون‌ را پاك‌ نگه‌ بداريد به‌ وسيلة‌ شناخت‌ خدا و انس‌ با خدا. واعتصموا بحبل‌ الله‌ يعني‌ خودتون‌ را پاك‌ نگه‌ بداريد به‌ وسيلة‌ معرفتتون‌ به‌ امام‌ زمانتون‌. چون‌ در روايت‌ دارد كه‌ حبل‌ خدا امام‌ زمان‌ هر زمانه‌. به‌ وسيلة‌ امام‌ زمانتون‌ از انس‌ با امام‌ زمان‌ شمافكر نكنيد كه‌ ماها يك‌ گوسفنداني‌ هستيم‌ كه‌ هيچ‌ چوپان‌ را نمي‌شناسيم‌. خدا به‌ ما اجازه‌ داده‌ كه‌ اون‌ قدر رشد پيدا بكنيم‌ كه‌ با امام‌ زمانمون‌ انس‌ داشته‌ باشيم‌. صبح‌ خدمت‌ حضرت‌ برسيم‌، شب‌ خدمت‌ حضرت‌ برسيم‌، هر وقت‌ اراده‌ كنيم‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌ برسيم‌. مأنوس‌ با او باشيم‌. او را خدا خلق‌ كرده‌ در دنيا قرار داده‌ براي‌ ما.

 خلقته‌ لما عصمت‌ و له‌ ملازا در دعاي‌ ندبه‌ هست‌ او را ملاز ما قرار داده‌. عصمت‌ ما كه‌ اگر ما به‌ وسيلة‌ او معصوم‌ شديم‌، پاك‌ شديم‌ و اون‌ وقت‌ به‌ اين‌ جمله‌ عمل‌ شده‌، و اين‌ جمله‌ تحقق‌ پيدا كرده‌. و در قرآن‌ مجيد آمده‌ يا اليها الذين‌ آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا يعني‌ رابطه‌ پيدا كنيد با امام‌ زمانتون‌. همان‌ طوري‌ كه‌ با خدا رابطه‌ مي‌خواييد داشته‌ باشيد، همانجوري‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ فرموده‌ است‌ واعتصموا بحبل‌ الله‌ و اعتصموا بالله‌ هم‌ فرموده‌. يك‌ مورد واعتصموا بحبل‌ الله‌ است‌ شش‌ مورد واعتصموا بالله‌. هر دوش‌ هم‌ اينه‌ معناش‌ كه‌ امام‌ زمانتون‌ را بشناسيد و به‌ وسيلة‌ او معصوم‌ بشيد، پاك‌ بشيد اعتصام‌ پيدا كنيد. اين‌ اعتصام‌ كه‌ در بعضي‌ ترجمه‌ها نوشتن‌ كه‌ چنگ‌ زدن‌. چنگ‌ زدن‌ يعني‌ چي‌؟ خودتون‌ را نگه‌ بداريد با انس‌ با امام‌ زمان‌. با انس‌ با خدا. و لغطا معصوم‌ مي‌شيد شما. اين‌ حضرت‌ معصومه‌ سلام‌ الله‌ عليها واقعا معصومه‌ بود.

 بعضي‌ از امام‌ زاده‌هاي‌ محترم‌ مثل‌ حضرت‌ زينب‌ صلوات‌ الله‌ عليها مثل‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ عليه‌ السلام‌ اينها معصوم‌ بودن‌ منتهي‌ شما ذهنتون‌ نره‌ معصوم‌ مثل‌ حضرت‌ امام‌ مجتبي‌. نه‌. اين‌ مرحلة‌ پايين‌ عصمت‌ يعني‌ ديگه‌ اصلا همة‌ مشتريها مي‌دونن‌ كه‌ شما گناه‌ نمي‌كنيد. آرامش‌ پيدا كردن‌. مراجعين‌ همه‌ مي‌دونن‌ كه‌ كوچكترين‌ خيانت‌ به‌ اونها نمي‌شه‌. اگر ارتباطشون‌ با شما باشه‌. آرامش‌ پيدا مي‌كنند همانطوري‌ كه‌ نسبت‌ به‌ انبياء انبياء سند مردم‌ اطمينان‌ داشتند. نفس‌ شما مي‌شه‌ نفس‌ مطمئنه‌. نفسي‌ كه‌ همه‌ بهش‌ اطمينان‌ دارند. ممكنه‌ اين‌ آقا، شبهاي‌ گذشته‌ دربارة‌ نفاق‌ گفتم‌. ممكنه‌ اين‌ آقا پيش‌ روي‌ من‌ و پشت‌ سر من‌ دو جور باشه‌، ابدا. اين‌ منافق‌ كه‌ نيست‌ بمانه‌. خودش‌ را به‌ وسيلة‌ انس‌ با خدا از همة‌ بديها حفظ‌ كرده‌. آيا ممكنه‌ اين‌ شخص‌ در مال‌ در شغلش‌ در اونچه‌ كه‌ داره‌ غش‌ بزنه‌، ابدا. ممكنه‌ پشت‌ سر من‌ غيبت‌ كنه‌؟ هرگز، ابدا. غيبت‌ اين‌ كه‌ در همان‌ مرحلة‌ اول‌ تقوا، مرحلة‌ اول‌ اسلام‌ كه‌ در شبهاي‌ گذشته‌ عرض‌ كردم‌ در اونجا كارش‌ را تمام‌ كرده‌. غيبت‌ كه‌ از گناهان‌ كبيره‌ است‌. حتي‌ اگر در جلوي‌ روي‌ من‌ مي‌گه‌ آقاي‌ فلان‌، پشت‌ سرم‌ هم‌ همين‌ آقا را مي‌گه‌. پشت‌ سر سبكتر اسم‌ من‌ را نمي‌بره‌. يك‌ همچين‌ حالتي‌ داره‌. اينجاست‌ كه‌ اگر انسان‌ به‌ اين‌ مرحله‌ رسيد، به‌ كمال‌ انسانيت‌ اگر رسيد در صف‌ معصومين‌ قرار گرفت‌ كه‌ روايت‌ داره‌ علما امتي‌، كاانبياء بني‌ اسرائيل‌ هم‌ داره‌ افضل‌ من‌ انبياء بني‌ اسرائيل‌ هم‌ هست‌. علما فكر نكنيد كه‌ مثلا يك‌ طبيب‌ عالمه‌، يك‌ مهندس‌ عالمه‌، يك‌ مجتهد عالمه‌. اينها يك‌ مشت‌ اطلاعاتي‌ است‌ كه‌ بلد شدن‌، يك‌ صنايعي‌ است‌، يك‌ قراردادهايي‌ است‌ اينها را بلد شدن‌ شما بلد نيستيد.

  عالم‌ مي‌دونيد كيه‌؟اوني‌ كه‌ خودش‌ را تزكيه‌ كرده‌ باشه‌، خدا را شناخته‌ باشه‌، معتقد به‌ وجود خدا بشه‌. انس‌ با پروردگار پيدا كنه‌. سخني‌ بگويد و سخني‌ بشنود. كه‌ و من‌ يعطي‌ الحكمه‌. كه‌ اين‌ اسمش‌ حكمته‌. فقد اوتي‌ خيرا كثيرا كسي‌ كه‌ بهش‌ حكمت‌ داده‌ شده‌ باشه‌ حتي‌ ممكنه‌ به‌ يك‌ فردي‌ كه‌ سواد خوندن‌ و نوشتن‌ نداره‌ حتي‌ به‌ او اين‌ علم‌ داده‌ بشه‌ ولي‌ به‌ يك‌ مجتهد اعلم‌ داده‌ نشه‌. ممكنه‌ به‌ يك‌ بيسواد اين‌ علم‌ داده‌ بشه‌، علم‌ خداشناسي‌ واقعي‌. يوم‌ دل‌ علي‌ ذاته‌ باذاته‌ بك‌ عرفتك‌. خداي‌ به‌ وسيلة‌ خودت‌ من‌ تو را شناختم‌. من‌ دست‌ نياز به‌ درگاه‌ تو دراز كردم‌، معصيت‌ نكردم‌، قلبم‌ را پاك‌ كردم‌، لايق‌ شد دل‌ من‌ كه‌ نور معرفت‌ تو در دل‌ من‌ بتابه‌ اين‌ با خوندن‌ و نوشتن‌ نيست‌.

 محاله‌ كه‌ انسان‌ با خوندن‌ و نوشتن‌ فقط‌ موفق‌ به‌ اين‌ جهت‌ بشه‌. و العلم‌ نور، يك‌ نوري‌ است‌ خدا در دل‌ افرادي‌ كه‌ باهاش‌ انس‌ دارند مي‌تابانه‌. دل‌ انسان‌ روشن‌ مي‌شه‌، اون‌ وقت‌ تمام‌ اعضاء وجود انسان‌ خدايي‌ مي‌شه‌ و لازم‌ نيست‌ كه‌ انسان‌ ديگه‌ زياد با مردم‌ انس‌ داشته‌ باشه‌. خودش‌ تنها با خداي‌ تعالي‌ مأنوس‌ مي‌شه‌. و لذا واعتصموا بالله‌، واعتصموا بحبل‌ الله‌. و عصمت‌ مقام‌ ارفع‌ اوني‌ است‌ كه‌ انسان‌ صد در صد يد الله‌ باشه‌ كه‌ امام‌ مجتبي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ كه‌ جانمون‌ به‌ قربانش‌ امروز روز شهادتش‌ بود اين‌ امام‌ غريب‌ اين‌ امام‌ مظلوم‌ اين‌ امامي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ او را حجت‌ خودش‌ قرار داده‌. در روايات‌ زيادي‌ هست‌، مضامين‌ مختلفي‌ هست‌ دربارة‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ كه‌ عبادت‌ الرب‌ في‌ مقادير اموره‌ تحبت‌ عليكم‌. ماها اماممون‌ را نمي‌شناسيم‌. شايد يكي‌ از اولياء خدا مي‌گفت‌، مي‌گفت‌ به‌ ما گفتن‌ كه‌ خدا را نمي‌شه‌ شناخت‌. ما تا يك‌ حد فطري‌ به‌ خدا معرفت‌ پيدا كرديم‌ و تمام‌ شد اما به‌ ما گفتن‌ بايد امام‌ را بشناسيد اين‌ هم‌ نمي‌شه‌ شناخت‌، امام‌ را نمي‌شه‌ درك‌ كرد. اجمالا اين‌ طور عرض‌ كنم‌ اگر مثلي‌ بخواييم‌ بزنيم‌ بايد اينطور بگوييم‌ كه‌ روح‌ و بدن‌. مثل‌ خدا، مثل‌ روحه‌ و مثل‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ مثل‌ دست‌، چشمه‌، مثل‌ صورته‌، مثل‌ گوشه‌، مثل‌ زبانه‌. لذا فرمودند اينها يد اللهند. يعني‌ هر قدرتي‌ را اين‌ را من‌ با قاطعيت‌ عرض‌ مي‌كنم‌ و اونچه‌ هم‌ مي‌گم‌ خيلي‌ كم‌ گفتم‌ دربارة‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ والسلام‌ به‌ اندازة‌ عقل‌ خودم‌ عرض‌ مي‌كنم‌ و به‌ اندازه‌اي‌ كه‌ از روايات‌ استنباط‌ شده‌. هر چه‌ خدا بخواد اعمال‌ قدرت‌ در مخلوقش‌ بكنه‌ به‌ وسيلة‌ امام‌ انجام‌ مي‌ده‌.

 مثل‌ اين‌ كه‌ شما بگيد هر چه‌ من‌ بخوام‌ اعمال‌ قدرت‌ بكنم‌ به‌ وسيلة‌ دستم‌. خداي‌ تعالي‌ هر سخني‌ را بخواد گوش‌ بده‌ بوسيلة‌ امام‌ گوش‌ مي‌ده‌. خداي‌ تعالي‌ هر كلامي‌ را بخواد به‌ ما بگويد به‌ وسيلة‌ امام‌ و به‌ وسيلة‌ پيغمبر به‌ ما مي‌گه‌. چون‌ اونها لسان‌ اللهند اونها عين‌ اللهند، اونها اذن‌ اللهند، اونها يد اللهند. اين‌ موضوع‌ مسلمه‌. ارادت‌ الرب‌ في‌ مقادير اموره‌ تحبت‌ عليكم‌ و تستر من‌ بيوتكم‌ قلوبنا آئيت‌ لمشيت‌ الله‌. دلهاي‌ خاندان‌ عصمت‌، قلوب‌ خاندان‌ عصمت‌ محل‌ مشيت‌ خداست‌، محل‌ ارادة‌ پروردگاره‌. ولي‌ يك‌ چيز در امام‌ هست‌ اين‌ را خوب‌ دقت‌ كنيد. علم‌ امام‌ و احاطة‌ علمي‌ امام‌ اختيارش‌ در دست‌ خود امامه‌. يعني‌ گاهي‌ امام‌ مي‌خواد يك‌ چيزي‌ را ندونه‌، اختيار داره‌ مي‌تونه‌ ندونه‌. يك‌ چيزي‌ را مي‌خواد بدونه‌ هر چه‌ باشه‌ مي‌دونه‌. اين‌ اختيار در دست‌ خود  امامه‌. يعني‌ اگر اراده‌ كنه‌، تصميم‌ بگيره‌ كه‌ هيچي‌ را ندونه‌ اينجا بنشينه‌ چشمهاش‌ را هم‌ بگذاره‌ روي‌ هم‌ حتي‌ ندونه‌ كه‌ پهلوش‌ كي‌ نشسته‌ اين‌ اراده‌ و اختيار در دست‌ خود امامه‌. اين‌ در روايات‌ هم‌ هست‌ و اين‌ از عظمت‌ امامه‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ اين‌ لطف‌ را به‌ امام‌ كرده‌ كه‌ اختيار علمش‌ را هم‌ داده‌ دست‌ خودش‌. ما اختيار چشممون‌، گوشمون‌، زبانمون‌، دستمون‌ هم‌ حتي‌ گاهي‌ در اختيار ما نيست‌. اما امام‌ حتي‌ اختيار علمش‌، حالا اين‌ معناش‌ چطوري‌ مي‌شه‌ اين‌ يك‌ بحث‌ مفصلي‌ داره‌ كه‌ اگر يك‌ شب‌ موفق‌ شدم‌ براي‌ دوستان‌ خصوصي‌ انشاءالله‌ عرض‌ مي‌كنم‌ كه‌ چطور ممكنه‌ كه‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ اختيار علمش‌ در دست‌ خودش‌ باشه‌.

 گاهي‌ خدا بهش‌ مي‌گه‌ ندون‌، بنده‌ است‌، بندة‌ خداست‌. گاهي‌ مي‌فهمه‌، نمي‌گه‌ خدا، مي‌فهمه‌ كه‌ خدا مي‌خواد هيچي‌ ندونه‌، نمي‌دونه‌. گاهي‌ هم‌ كه‌ مي‌فهمه‌ كه‌ خدا مي‌خواد همه‌ را بدانه‌، مي‌دانه‌. بندة‌ خداست‌ و لذا امام‌ مجتبي‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌.شايد با اين‌ خلاصه‌اي‌ كه‌ عرض‌ كردم‌ مشكلات‌ دربارة‌ زهر خوردن‌ امام‌ و امثال‌ اينها رفع‌ شده‌ باشه‌. امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مسموم‌ شده‌. مكرر حضرت‌ مجتبي‌ را مسموم‌ كردن‌. چون‌ معاويه‌ فكر مي‌كرد بالاخره‌ يك‌ روزي‌ مي‌شه‌ مردم‌ نسبت‌ به‌ اين‌ مظلوم‌، اين‌ مظلوم‌ تاريخ‌ كه‌ من‌ معتقدم‌ حتي‌ از حضرت‌ سيد الشهدا حضرت‌ مجتبي‌ مظلوم‌تر بوده‌. خيلي‌ مشكله‌ من‌ يك‌ وقتي‌ در قطار با يكي‌ دو نفر از جوانها مسافرت‌ مي‌رفتم‌. يك‌ جواني‌ توي‌ كوپة‌ ما بود اين‌ ازش‌ پرسيديم‌ اسمت‌ چيه‌ يك‌ اسمي‌ گفت‌ كه‌ معلوم‌ مي‌شد اين‌ يك‌ مذهب‌ ديگه‌اي‌ داره‌. گفتيم‌ مذهبت‌ چيه‌؟ گفت‌ سني‌ هستم‌. يك‌ جواني‌ كه‌ همراه‌ ما بود به‌ يكي‌ از خلفا تب‌ كرد. خوب‌ اين‌ خيلي‌ زياد من‌ اهميت‌ نداد، عكس‌ العملش‌ اين‌ بود كه‌ او هم‌ به‌ امير المؤمنين‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ جسارت‌ كرد. من‌ ديدم‌ اين‌ جوان‌ شيعه‌ اون‌ رگهاي‌ گردنش‌ حركت‌ كرد، صورتش‌ سرخ‌ شد، بلند شد اگر من‌ مانعش‌ نشده‌ بودم‌ شايد تو كوپة‌ قطار او را مي‌كشت‌. چرا تو به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ جسارت‌ كردي‌! شما ببينيد معرفت‌ ما نسبت‌ به‌ علي‌ چقدره‌؟ به‌ قدر يك‌ سر سوزن‌ از اقيانوس‌ معرفت‌ امام‌ مجتبي‌ هست‌. ابدا. در عين‌ حال‌ من‌ يقين‌ دارم‌ در مقابل‌ هر يك‌ از شما يك‌ جسارت‌ مختصري‌ به‌ علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بكنه‌ يقينا شماها بي‌ تاب‌ مي‌شيد. نمي‌تونيد خودداري‌ كنيد. اونچنان‌ متأثر مي‌شيد كه‌ مي‌گيد توي‌ اين‌ مجلس‌ جاي‌ من‌ نيست‌. من‌ به‌ يك‌ عالم‌ وهابي‌ كه‌ اون‌ روز وهابي‌ بود گفتم‌ در كتاب‌ في‌ ذلال‌ القرآن‌ در تفسير سيد قدس‌ يك‌ جسارت‌ به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ شده‌. به‌ خدا قسم‌ اگر اين‌ طور كه‌ تو مي‌گي‌ باشه‌ من‌ تمام‌ كتابهاش‌ را مي‌ريزم‌ توي‌ بيابان‌. كه‌ وقتي‌ فرداش‌ رفتم‌ بهش‌ نشان‌ دادم‌، خيلي‌ ناراحت‌ شد با اينكه‌ سني‌ بود، وهابي‌ اون‌ روز بود. اون‌ چنان‌ ناراحت‌ شد، به‌ علي‌ كسي‌ مي‌تونه‌ جسارت‌ بكنه‌! اون‌ وقت‌ شما فكر كنيد با اون‌ همه‌ معرفت‌ كه‌ حضرت‌ مجتبي‌ به‌ امير المومنين‌ داشت‌. علاوه‌ پدرشه‌، علاوه‌ با معاويه‌ عهد نامه‌ امضاء كرده‌ كه‌ به‌ علي‌ جسارت‌ نشه‌. علاوة‌ بر همه‌ دارن‌ اين‌ را بدعت‌ در دين‌ مي‌گذارن‌ و جز برنامه‌ قرارش‌ مي‌گذارند كه‌ بعد از هر نماز به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ جسارت‌ بشه‌. كه‌ حتي‌ يك‌ شامي‌ بي‌ عقل‌، بي‌ شعور اين‌ بعد از نماز يادش‌ رفته‌ بود كه‌ اين‌ عقيبات‌ نمازش‌ را بخونه‌، حركت‌ كرده‌ بود رفته‌ بود در خارج‌ شهر يادش‌ اونجا آمده‌ بود اونجا نشسته‌ بود به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ لعن‌ كرده‌ بود، و به‌ خاطر شكرانة‌ اين‌ كه‌ اينجا اين‌ تعقيب‌ نمازش‌ به‌ يادش‌ آمده‌ يك‌ مسجدي‌ ساخت‌ به‌ نام‌ مسجد ذكر. 

 شما ببينيد حضرت‌ مجتبي‌ برش‌ چه‌ مي‌گذره‌؟ اون‌ هم‌ نه‌ يك‌ روز، عاشورا يك‌ روز بود و تمام‌ شد، نه‌ يك‌ روز، نه‌ دو روز مدتها بلكه‌ در بعضي‌ تواريخ‌ داره‌ كه‌ يك‌ عده‌ از مسلمانها علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را لعن‌ مي‌كردن‌. شما ببينيد چه‌ بر امام‌ مجتبي‌ مي‌گذره‌. شما يك‌ كلمه‌ شنيديد كه‌ در حرم‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ جسارت‌ شده‌ به‌ حرم‌ مطهر من‌ افرادي‌ را مي‌شناختم‌ و به‌ من‌ خبرش‌ را دادن‌ كه‌ در شهرهاشون‌ اونقدر گريه‌ كرده‌ بودن‌ تا حالت‌ ضعف‌ بهشون‌ دست‌ داده‌ بود. غش‌ كرده‌ بودند. اون‌ وقت‌ به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ اين‌ همه‌ جسارت‌. در زمان‌ امام‌ مجتبي‌ نتونستن‌ قبر علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را معرفي‌ كنند براي‌ اين‌ كه‌ مبادا خوارج‌ برن‌ جسد علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را از ميان‌ قبر خارج‌ كنند. شما ببينيد چقدر فشار بوده‌، خدا لعنت‌ كنه‌ معاويه‌ ابن‌ ابي‌ سفيان‌ را. خدا لعنت‌ كنه‌ بني‌ اميه‌ را غاطبتا. كه‌ يك‌ چنين‌ شجرة‌ ملعونه‌اي‌ بودند در جامعه‌. برادران‌ عزيز من‌ به‌ خدا قسم‌ روي‌  محبت‌ شديد عرض‌ مي‌كنم‌ كه‌ تا زوده‌ ريشه‌هاي‌ اخلاق‌ فاسد را از دلتون‌ بيرون‌ بياريد يك‌ معصيت‌ كوچك‌، يك‌ بي‌ حرمتي‌ كوچك‌، حتي‌ بي‌ حرمتي‌ كوچكي‌ به‌ پدر و مادر گاهي‌ مي‌شه‌ خدا مي‌دونه‌ انسان‌ را به‌ اونجا مي‌رسونه‌ كه‌ انسان‌ مي‌شه‌ يزيد ابن‌ معاويه‌. تا اين‌ شجرة‌ ملعونه‌ در دلتون‌ هنوز تازه‌ جوانه‌ زده‌ اين‌ را ريشه‌ كنش‌ كنيد. برخلاف‌ هواي‌ نفستون‌ عمل‌ بكنيد. ظلم‌ نكنيد. بي‌ حرمتي‌ نكنيد. ادب‌ را رعايت‌ كنيد، تقوا را رعايت‌ كنيد.

 بياييد تو جرگة‌ مردمان‌ متدين‌ با خدا اين‌ دو روز دنيا به‌ هر حال‌ هر طور باشد مي‌گذره‌. و اسمي‌ از انسان‌ به‌ خوبي‌ ممكن‌ است‌ بعد از انسان‌ برده‌ بشه‌. شما يك‌ قدم‌ به‌ طرف‌ خدابياييد. ببينيد چطور دلهاتون‌ منور مي‌شه‌ و چه‌ بندگي‌ پر از لذتي‌ داريد. اين‌ طوري‌ مي‌شه‌ كه‌ حضرت‌ مجتبي‌ يك‌ روز وارد شد در يك‌ جمعي‌ ديد همة‌ اينهايي‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا را كتك‌ زدن‌ نشستن‌ اينجا. شما مي‌گيد مگر غير از قنفض‌ كس‌ ديگري‌ هم‌ فاطمه‌ را زده‌ بود؟ چهل‌ نفر بودند اون‌ روز كه‌ ريختند به‌ سر فاطمة‌ زهرا. و هر كدام‌ يك‌ اذيتي‌ به‌ فاطمة‌ زهرا وارد كردند. حضرت‌ يك‌ يكي‌ اونها را معرفي‌ كرد. تو مغيره‌ با چوب‌ به‌ بازوي‌ مادر من‌ زهرا زدي‌، تو چه‌ كردي‌، تو چه‌ كردي‌. اونقدر امام‌ مجتبي‌ محبوب‌ پيغمبر اكرم‌ بود كه‌ در روايت‌ دارد كه‌ پيغمبر اكرم‌ فرمود هر كه‌ بر حسنم‌ گريه‌ كند روز قيامت‌ چشمش‌ گريان‌ نخواهد شد. چراغها را خاموش‌ كنيد شب‌ شام‌ غريبان‌ رسول‌ اكرمه‌.

 شب‌ شام‌ غريبان‌ امام‌ مجتبي‌ است‌. مجلسمون‌ بايد مثل‌ قبرستان‌ بقيع‌ تاريك‌ باشه‌. ديشب‌ تذكر دادم‌ يكي‌ از اولياء مدينه‌ به‌ من‌ خصوصي‌ مي‌گفت‌، مي‌گفت‌ من‌ گاهي‌ مي‌رم‌ كنار قبرستان‌ بقيع‌. الان‌ طوري‌ قبرستان‌ بقيع‌ را ساختن‌ كه‌ داخل‌ قبرستان‌، يعني‌ قبور ائمة‌ بقيع‌ از بيرون‌ ديده‌ مي‌شه‌. مي‌گفت‌ من‌ مي‌رفتم‌ نصف‌هاي‌ شب‌ يك‌ سلامي‌ به‌ ائمة‌ اطهار عرض‌ كنم‌ گاهي‌ از شبها مي‌ديدم‌ يك‌ خانمي‌ در قبرستان‌ بقيع‌ كنار قبر امام‌ مجتبي‌ نشسته‌. اونهايي‌ كه‌ مدينه‌ رفته‌اند مي‌دونند كه‌ در قبرستان‌ بقيع‌ نمي‌گذارند به‌ هيچ‌ وجه‌ كسي‌ وارد بشه‌ اون‌ هم‌ زن‌. يقينا مادرش‌ فاطمة‌ زهرابوده‌. جناده‌ امروز آمده‌ كنار بستر امام‌ مجتبي‌ نشسته‌ حضرت‌ فرمود يا جناده‌ استعد لسفرك‌ حس‌ القبل‌ حلول‌، قبل‌ از اين‌ كه‌ مرگ‌ به‌ سراغت‌ بياد خودت‌ را آماده‌ كن‌، آمادة‌ مردن‌ كن‌. دارد او را وصيت‌ مي‌كند، توصيه‌ مي‌كند، سفارش‌ مي‌كند يك‌ مرتبه‌ جناده‌ مي‌گه‌ ديدم‌ حال‌ امام‌ مجتبي‌ به‌ هم‌ خورد. از زينب‌ سلام‌ الله‌ عليها طلب‌ تشتي‌ كرد. تشت‌ را آورد در مقابل‌ امام‌ مجتبي‌ گذاشت‌.

 امام‌ مجتبي‌ سر در ميان‌ تشت‌ كرد. از حلقوم‌ مباركش‌ خون‌ در ميان‌ تشت‌ ريخت‌. خوني‌ كه‌ در از گلو بريد. با همان‌ سادگي‌ كه‌ ديشب‌ عزاداري‌ كرديد من‌ دوست‌ دارم‌ آغاز عزاداري‌ اين‌ را به‌ وسيلة‌ خودم‌ انجام‌ بشه‌. همه‌ با حال‌ حزين‌ كنار قبر امام‌ مجتبي‌ در قبرستان‌ بقيع‌ خودتون‌ را قرار بديد. با اين‌ بدن‌ شما را راه‌ نمي‌دن‌ اين‌ موقع‌ شب‌ بريد كنار قبرستان‌ بقيع‌. اما با روحتون‌ بياييد وارد قبرستان‌ بشيد. شايد فاطمة‌ زهرا هم‌ باشد. شايد حضرت‌ بقية‌ الله‌ هم‌ كنار مادرش‌ ايستاده‌ باشد. يا امام‌ المجتبي‌. 

۲۸ صفر ۱۴۱۵ قمری – اسلام‌ و تفاوت‌ اعتقاد با ايمان‌

 اسلام‌ و تفاوت‌ اعتقاد با ايمان‌ 28 صفر 1415

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. يا ايها الذين‌ آمنوا ادخلوا في‌ السلم‌ كافة‌.

 استفاده‌ و استعمال‌ در بين‌ ما هست‌ كلمة‌ اسلامه‌. ما همه‌ مسلمانيم‌ و اسلام‌ دين‌ ماست‌. اما معني‌ اسلام‌ چي‌ هست‌؟ و مسلمان‌ يعني‌ چه‌؟ و در قرآن‌ مجيد براي‌ معني‌ اسلام‌ خداي‌ تعالي‌ چه‌ فرموده‌ است‌؟ اين‌ يك‌ بحثي‌ است‌ كه‌ عنوان‌ بحث‌ امشب‌ ما را تشكيل‌ مي‌دهد. اسلام‌ از سلم‌ و تسليم‌ و اينكه‌ يك‌ انسان‌ در مقابل‌ ديگري‌ كه‌ از جهات‌ مختلف‌ قدرتش‌ مي‌چربد، در مقابل‌ او تسليم‌ ميشود. يا قدرت‌ ظاهريست‌. ظالمي‌ است‌، ضعيفي‌ را تحت‌ فشار قرار داده‌، مظلوم‌ و ضعيف‌ مجبور است‌ در مقابل‌ آن‌ ظالم‌ تسليم‌ باشد. يا از جهت‌ علمي‌ يك‌ نفر بر ديگري‌ مزيت‌ دارد و انسان‌ مجبور است‌ بخاطر پيشرفت‌ روحي‌ و تحصيل‌ علم‌ و دانش‌، در مقابل‌ او تسليم‌ باشد. يا يك‌ فردي‌ از نظر مالي‌ مزيتي‌ دارد بر يك‌ فقير و چون‌ اين‌ شخص‌ نيازمند به‌ اوست‌ بايد در مقابل‌ او تسليم‌ باشد. گاهي‌ هم‌ انسان‌ بخاطر يك‌ منافعي‌ بطور كلي‌ كه‌ در دست‌ ديگري‌ آن‌ منافع‌ قرار گرفته‌، براي‌ بدست‌ آوردن‌ آن‌ منافع‌، انسان‌ طبعا در مقابل‌ او تسليمه‌.

 اسلام‌ به‌ معناي‌ همون‌ تسليم‌ شدن‌ است‌. دين‌ مقدس‌ اسلام‌ ديني‌ است‌ كه‌ بخاطر اينكه‌ انسان‌ نياز به‌ دين‌ دارد، انسان‌ نياز به‌ راهنمايي‌هاي‌ مذهب‌ دارد، بايد حتما در مقابل‌ قوانين‌ دين‌ مقدس‌ اسلام‌، تسليم‌ باشد. بهترين‌ تسليمها و عاقلانه‌ترين‌ تسليمها و عقلائي‌ترين‌ تسليمها، تسليم‌ در مقابل‌ نيازمنديهاي‌ علمي‌ و روحي‌ است‌. شاگرد در مقابل‌ استاد علميش‌ بايد تسليم‌ باشد. بندگان‌ خدا در مقابل‌ راهنمائي‌هاي‌ الهي‌ بايد تسليم‌ باشند. دين‌ مقدس‌ اسلام‌ آنقدر به‌ اين‌ مسئله‌ اهميت‌ داده‌ كه‌ اسم‌ مذهب‌ را اسلام‌ گذاشته‌. يعني‌ تسليم‌ شدن‌. و در قرآن‌ مي‌فرمايد يا ايها الذين‌ آمنوا ادخلوا. اي‌ كساني‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌ايد خطاب‌ مؤمنينند، مؤمنين‌ كساني‌ هستند كه‌ قلبشون‌ هم‌ حتي‌ آرام‌ است‌ كه‌ دين‌ مقدس‌ اسلام‌ دين‌ صحيحي‌ است‌. بخدا اعتماد كردند، بخدا اعتقاد كردند و به‌ آخرت‌ اعتقاد دارند. اما در عين‌ حال‌ خداي‌ تعالي‌ در اين‌ آية‌ شريفه‌ مي‌فرمايد يا ايها الذين‌ آمنوا، اي‌ كساني‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌ايد، ادخلوا في‌ السلم‌ كافّة‌. همه‌اتون‌ در تسليم‌، در اينكه‌ همه‌اتون‌ تسليم‌ باشيد، مسلمان‌ باشيد، وارد بشيد. ادخلوا في‌ السلم‌ كافة‌.

 انسان‌ در اسلام‌ از همون‌ قدم‌ اول‌ وقتي‌ نام‌ مقدس‌ اسلام‌ را مي‌شنود بايد به‌ خودش‌ يك‌ حالت‌ تسليمي‌ بگيرد. خودرأيي‌ها را بگذارد كنار، فرمان‌ نبردن‌ را ترك‌ كند، فرمانبردار باشد، فرمانبر باشد. يك‌ فردي‌ باشد كه‌ در تمام‌ چيزها در تمام‌ دستورات‌، هر وقت‌ چيزي‌ به‌ او مي‌گويند كه‌ يقين‌ كرد از ناحية‌ اسلامه‌، فورا بگويد تسليمم‌.

 يك‌ شخصي‌ در كوفه‌ بود بنام‌ كليب‌. با امام‌ صادق‌ فاصله‌اش‌ زياد بود. چون‌ اكثرا حضرت‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ در مدينه‌ بودند و راويان‌ خبر براي‌ مردم‌ كوفه‌ روايتها را مي‌آوردند. مردم‌ كوفه‌ هم‌ چون‌ شيعه‌ بودند و اين‌ بدنامي‌ كه‌ مردم‌ كوفه‌ دارند، اين‌ مال‌ يك‌ دوران‌ فشاري‌ كه‌ به‌ آنها وارد شد، اين‌ بدنامي‌ براي‌ آنها پيدا شد. و الا در روايات‌ از كوفه‌ و مردمان‌ كوفه‌ خيلي‌ مدح‌ شده‌. مردمان‌ بسيار خوبي‌ داشته‌ و شيعيان‌ خالص‌ در كوفه‌ بوده‌اند و كوفه‌ آنزمان‌، همين‌ نجف‌ فعلي‌، نجف‌ با كوفه‌ خدا قسمتتون‌ كند، فاصلة‌ زيادي‌ ندارد. شايد آن‌ وقتي‌ كه‌ اين‌ دو تا شهر بهم‌ وصل‌ نشده‌ بود، يكي‌ از علائم‌ آخر الزمان‌ هم‌ همين‌ است‌ شهر نجف‌ و شهر كوفه‌ با هم‌ وصل‌ ميشود كه‌ الان‌ وصل‌ شده‌، آنوقتي‌ كه‌ وصل‌ نشده‌ بود، ده‌ كيلومتر بيشتر بين‌ كوفه‌ و نجف‌ فاصله‌ نبود و مردم‌ خوب‌ كوفه‌ در نجف‌ بودند. يعني‌ بعنوان‌ نجف‌ مطرح‌ بودند. بنابراين‌ مردم‌ شهر كوفه‌ بسيار مردمان‌ خوب‌ منجمله‌ اين‌ شخص‌ است‌ كه‌ در زمان‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ واقع‌ است‌ و مردمي‌ بودند كه‌ به‌ مجرد اينكه‌ يك‌ راوي‌ حديث‌ كه‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌فرمايد و اما الحوادث‌ الواقعه‌ فارجعوا فيها الي‌ رواة‌ احاديثنا. اگر يك‌ خبرهاي‌ تازه‌اي‌، يك‌ دستورات‌ تازه‌اي‌ را براتون‌ پيش‌ آمد و حكمش‌ را نمي‌دانستيد به‌ روات‌ احاديث‌ ما، يعني‌ آنهايي‌ كه‌ مورد وثوقند، عادلند، مورد اعتماد شما هستند، به‌ آنها مراجعه‌ كنيد و مسائلتون‌ را از آنها بپرسيد. اينها هم‌ مراجعه‌ مي‌كردند. هر چند وقت‌ يكدفعه‌ يك‌ نفر حركت‌ مي‌كرد با مخارج‌ زياد آنروز، از يك‌ طرف‌ پيامهاي‌ مردم‌ كوفه‌ را مي‌برد، و از يك‌ طرف‌ دستورات‌ امام‌ صادق‌ يا ساير ائمه‌ را مي‌آورد. اين‌ برنامة‌ شيعيان‌ بود، اين‌ برنامة‌ مسلمان‌ و مقيد به‌ انجام‌ وظائف‌ بود كه‌ اينكار را مي‌كردند.

 لذا وقتي‌ كه‌ يك‌ محدثي‌ از طرف‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌آمد براي‌ كوفه‌، اين‌ جناب‌ آقاي‌ كليب‌ مي‌رفت‌ دو زانو در محضر آن‌ راوي‌ حديث‌ مي‌نشست‌. هر چه‌ از احكام‌ از امام‌ صادق‌ نقل‌ ميشد، ايشان‌ فقط‌ دستش‌ را مي‌گذاشت‌ روي‌ چشمش‌. روي‌ چشم‌. چشم‌. تسليميم‌، قبول‌ داريم‌ و كم‌كم‌ اسم‌ ايشان‌ شد كليب‌ تسليم‌. اينقدر گفته‌ بود كه‌ چشم‌ و تسليمم‌ كه‌ اسمش‌ را گذاشته‌ بودند كليب‌ تسليم‌. بقيه‌ معلومه‌ اينطور نبودند. وقتي‌ كه‌ از ناحية‌ امام‌ خبري‌ مي‌آمد، فكر كنيم‌ ببينيم‌ ميشه‌ در شهر ما اين‌ مطلب‌ پياده‌ بشه‌، اين‌ درسته‌ يا درست‌ نيست‌.

 يك‌ قضيه‌اي‌ يادم‌ آمد كه‌ حضرت‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ نسبت‌ به‌ مفضل‌ و نسبت‌ به‌ ابن‌ ابي‌ عمير هر دو محبت‌ داشتند. گاهگاهي‌ تعريف‌ از مفضل‌ هم‌ مي‌كرد. براي‌ اينكه‌ مفضل‌ با ابن‌ ابي‌ عمير معرفي‌ بشوند و دوستان‌ مفضل‌ و ابن‌ ابي‌ عمير معلوم‌ بشن‌، چون‌ ابن‌ ابي‌ عمير از علما بود. با افراد با شخصيت‌ بيشتر برخورد داشت‌. تجار محترم‌، افراد باصطلاح‌ داراي‌ شخصيت‌، با اينجور افراد بيشتر مي‌نشست‌. اما مفضل‌ بن‌ عمر چون‌ خودش‌ هم‌ مرد عوامي‌ است‌ تقريبا، مورد اعتماد ولي‌ در عين‌ حال‌ يك‌ حالتي‌ داره‌ كه‌ با اين‌ افرادي‌ كه‌ توي‌ قهوه‌خانه‌ها، سابقا توي‌ قهوه‌خانه‌ها معمولا افراد معمولي‌ مي‌نشستند، اين‌ داشها مي‌نشستند، با آنها بيشتر مأنوس‌ بود. به‌ امام‌ صادق‌ گفتند مفضل‌ رعايت‌ بعضي‌ از جهات‌ را نميكنه‌. با افراد نابابي‌ مأنوسه‌. حضرت‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ دو تا نامه‌ نوشتند يكي‌ براي‌ ابن‌ ابي‌ عمير و يكي‌ هم‌ براي‌ مفضل‌ بن‌ عمر كه‌ جوانهاي‌ شيعه‌ و سادات‌ اينها مي‌خوان‌ ازدواج‌ كنند. براي‌ اينها پول‌ جمع‌ كنيد. نامه‌ كه‌ به‌ ابن‌ ابي‌ عمير رسيد، ابن‌ ابي‌ عمير آمد در بين‌ دوستانش‌ مطرح‌ كرد. تجاري‌ بودند، يكي‌ گفت‌ انشاء الله‌ سر سال‌ حساب‌ مي‌كنيم‌، اگر خمسي‌، سهم‌ امامي‌ بدهكار شديم‌ تقديم‌ مي‌كنيم‌. يكي‌ ديگه‌ گفت‌ وضع‌ چك‌ و سفته‌، البته‌ آنوقتها چك‌ و سفته‌ نبود. من‌ از قول‌ دوستان‌ امروز ميگم‌ اين‌ حرفها را. چكهامون‌ چي‌ ميشه‌، سفته‌هامون‌ چي‌ ميشه‌. يك‌ مقداري‌ پشت‌ گردنشون‌، پشت‌ گوششون‌ را خاراندند و يك‌ مقداري‌ فكر كردند و خلاصه‌ گفتند چشم‌. ولي‌ چشمي‌ بود كه‌ معلوم‌ بود خبري‌ نخواهد شد. ولي‌ نامة‌ حضرت‌ صادق‌ وقتي‌ به‌ مفضل‌ بن‌ عمر رسيد، مطالعه‌ كرد. آمد در قهوه‌خانه‌ به‌ همان‌ داشها گفت‌ كه‌ امام‌ صادق‌ اينطوري‌ نوشتند. يكي‌ از بين‌ همه‌ بلند شد گفت‌ بيغيرته‌ مثلا هر كسي‌ جواب‌ امام‌ صادق‌ را همين‌ الان‌ نده‌. پولها را ريختند. يك‌ پول‌ قابل‌ توجهي‌ جمع‌ شد و فرستادند براي‌ امام‌ صادق‌. حضرت‌ فرمود ديديد. اگر مفضل‌ بن‌ عمر با اين‌ دسته‌ رفت‌ و آمد ميكنه‌، مربوط‌ به‌ آن‌ تسليم‌ و ايمانشونه‌. درسته‌ هواي‌ نفس‌ هست‌، شهوت‌ هست‌، افرادي‌ هستند كه‌ ساخته‌ نشدند آنجوري‌ كه‌ بايد ساخته‌ بشن‌. اما در عين‌ حال‌ عشق‌ و علاقه‌اشون‌، غيرتشون‌، ايجاب‌ نميكنه‌ كه‌ كلام‌ امامشون‌ را به‌ زمين‌ بزنند. يك‌ چنين‌ عملي‌ را انجام‌ ميدن‌. ولي‌ آنهائي‌ كه‌ باصطلاح‌ خيلي‌ ظاهر الصلاحند. بعضيها خيال‌ مي‌كنند توي‌ مسجد كه‌ ميرن‌، نماز اول‌ وقت‌ كه‌ مي‌خوانند. باصطلاح‌ ظاهر خوبي‌ هم‌ كه‌ دارند و شرشون‌ هم‌ كه‌ به‌ كسي‌ نميرسه‌. ديگه‌ اسلام‌ همين‌ اندازه‌ هم‌ بيشتر ازشون‌ نخواسته‌. ديگه‌ اگر گاهي‌ شده‌ها، ايني‌ كه‌ عرض‌ مي‌كنم‌. گاهي‌ به‌ افراد متوسط‌ انسان‌ وقتي‌ به‌ آنها در راه‌ خير يك‌ پيشنهادي‌ ميكنه‌، آنها خيلي‌ جديتر مي‌گيرند. تا يك‌ افراد مثلا ثروتمند كه‌ هميشه‌ هم‌ توي‌ مسجدند. به‌ اينها وقتي‌ ميگه‌ نه‌ اينكه‌ كار خير زياد كردند، ميگن‌ حالا اين‌ پيشنهاد را ما پشت‌ گوش‌ مي‌اندازيم‌. منظورم‌، نمي‌خواستم‌ اين‌ قضيه‌ را نقل‌ كنم‌ در عين‌ اينكه‌ ظاهر الصلاح‌ نيستند، خيلي‌ تسليمند و مسلمان‌ واقعي‌ هستند.

 خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد اي‌ كساني‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌ايد ادخلوا في‌ السلم‌ كافة‌. چون‌ من‌ برنامه‌هام‌ اين‌ بود كه‌ از اول‌ اين‌ سه‌ شب‌ كه‌ شب‌ اول‌ دربارة‌ نفاق‌، شب‌ دوم‌ دربارة‌ كفر كه‌ ديشب‌ بود و امشب‌ دربارة‌ اسلام‌ صحبت‌ كنم‌. اسلام‌ همانطوري‌ كه‌ كفر و نفاق‌ مراحل‌ داشت‌، و مرتبه‌هاي‌ مختلفي‌ داشت‌، اسلام‌ هم‌ داراي‌ مراتبيست‌. مرتبة‌ اول‌ اسلام‌ همين‌ است‌ كه‌ انسان‌ وقتي‌ كه‌ در مقابل‌ دين‌ واقع‌ شد، با كلمة‌ لا اله‌ الا الله‌، محمدا رسول‌ الله‌ (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) با اين‌ دو كلمه‌ مسلمان‌ ميشه‌. يعني‌ وقتي‌ اين‌ دو كلمه‌ را گفت‌ اين‌ شخص‌ بدنش‌ پاك‌، جزء مسلمانهاست‌. و البته‌ از نظر من‌ چون‌ پياده‌ كردم‌، عمل‌ كردم‌، عرض‌ مي‌كنم‌، اشهد ان‌ علي‌ ولي‌ الله‌ هم‌ جزء اسلامه‌. چون‌ همة‌ بدبختيهايي‌ كه‌ تابحال‌ سر اسلام‌ آمده‌ بخاطر نگفتن‌ اين‌ كلمه‌ بوده‌. كلمة‌ شهادت‌ يكي‌ لا اله‌ الا الله‌. يكي‌ كلمة‌ بعديشه‌ يكي‌ هم‌ كلمة‌ اشهد ان‌ علي‌ ولي‌ الله‌. اين‌ شهادت‌ هم‌ جزء شهادتهاست‌. اين‌ را بهتون‌ عرض‌ كنم‌ كه‌ متأسفانه‌ خود ما شيعيان‌ هم‌ به‌ كلمة‌ سوم‌ زياد اهميت‌ نميديم‌. روايات‌ متعددي‌ هست‌ كه‌ در زمان‌ پيغمبر خواص‌ از اصحاب‌ پيغمبر در اذان‌ و اقامه‌، اشهد ان‌ علي‌ ولي‌ الله‌ مي‌گفتند. منتهي‌ بخاطر اينكه‌ مردم‌ نسبت‌ به‌ علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ دشمني‌ نكنند، موقتا پيغمبر اكرم‌ به‌ عموم‌ نفرمود ولي‌ به‌ خواص‌ فرمود. سلمان‌ دارد درباره‌اش‌ كه‌ در اذان‌ مي‌گفت‌ اشهد ان‌ علي‌ ولي‌ الله‌. شهادت‌ بر ولايت‌ جزء اذانه‌. اين‌ را آقايون‌ بدونند. البته‌ فتواها فرق‌ ميكنه‌. ولي‌ روايت‌ دارد و شهادت‌ به‌ ولايت‌ جزء اذانه‌. و در احاديث‌ مختلف‌ هست‌ كه‌ هر كجا اين‌ دو كلمه‌ بوده‌، شهادت‌ به‌ ولايت‌ هم‌ بوده‌. بر در بهشت‌ نوشته‌ لا اله‌ الا الله‌. صلوات‌ اگر خواستيد بفرستيد، آهسته‌ بفرستيد تا اين‌ مطلبمون‌ بهم‌ نخوره‌. تا چند دقيقه‌اي‌ كه‌ من‌ اين‌ مسئله‌ را بگم‌. لا اله‌ الا الله‌. محمدا رسول‌ الله‌. علي‌ ولي‌ الله‌. همه‌ جا اين‌ مسئله‌ بوده‌. يعني‌ شما جائي‌ سراغ‌ نداريد كه‌ روايات‌ شيعه‌ بيان‌ كنندة‌ آن‌ باشد كه‌ شهادت‌ به‌ وحدانيت‌ و شهادت‌ به‌ رسالت‌ باشه‌ و شهادت‌ به‌ ولايت‌ نباشه‌. شما الان‌ ممكنه‌ فورا به‌ من‌ اعتراض‌ كنيد پس‌ در نماز، در تشهد چي‌ ميشه‌؟ تشهد جامعترش‌ بيان‌ شده‌ و آن‌ صلواته‌. يعني‌ همان‌ كه‌ بعد از دو شهادت‌ وصل‌ مي‌كنيد آل‌ پيغمبر را به‌ پيغمبر، و از خدا براي‌ آنها طلب‌ رحمت‌ مي‌كنيد و از خدا مي‌خواهيد كه‌ در رديف‌ پيغمبر اكرم‌ خداي‌ تعالي‌ آن‌ رحمت‌ خاصه‌اش‌ را بر آنها نازل‌ كنه‌، اين‌ بالاتر از اشهد ان‌ علي‌ ولي‌ الله‌ است‌.

 بهرحال‌ اين‌ يك‌ بحثي‌ است‌ كه‌ اگر كسي‌ اين‌ سه‌ كلمه‌ را گفت‌ مسلمانه‌. ولو اينكه‌ ما يقين‌ داشته‌ باشيم‌ كه‌ در قلبش‌ اعتقاد به‌ اين‌ سه‌ كلمه‌ نداره‌. حق‌ نداريم‌ باهاش‌ معاملة‌ غير مسلمان‌ بكنيم‌. اين‌ يك‌ مرحلة‌ از اسلامه‌. اين‌ را ميگن‌ مسلمان‌. آقا اسم‌ اين‌ شخص‌ چيه‌؟ مسلمان‌. در ميان‌ جرگة‌ مسلمانها وارد شده‌، در ميان‌ مردم‌ مسلمان‌ اين‌ واقع‌ شده‌. ديگه‌ خونش‌، مالش‌، عرضش‌، آبروش‌ محفوظه‌.

 مرحلة‌ دوم‌ همين‌ اعتقاد بياد توي‌ قلبش‌. يعني‌ واقعا معتقد باشه‌ كه‌ خدا يكيست‌. واقعا معتقد بشود كه‌ پيغمبر فرستادة‌ خداست‌ و واقعا معتقد بشود كه‌ علي‌ خليفة‌ بلا فصل‌ رسول‌ الله‌ است‌. و تمام‌ ائمه‌ خلفاي‌ پيغمبرند. اينها را معتقد بشه‌. اعتقاد پيدا كنه‌. يعني‌ در قلبش‌ هم‌ به‌ اين‌ مسائل‌ ايمان‌ داشته‌ باشه‌. اين‌ مرحلة‌ دوم‌ از اسلامه‌.

 مرحلة‌ سوم‌ از اسلام‌ اين‌ است‌ كه‌ اين‌ اعتقاد سبب‌ ايماني‌ بشود كه‌ در قلبش‌ پيدا شده‌. گاهي‌ ميشه‌ انسان‌ اعتقاد داره‌، علم‌ هم‌ داره‌ اما ايمان‌ نداره‌. ميشه‌. از نظر استدلال‌ دلايل‌ محكم‌ داره‌ كه‌ خدا يكيست‌ و خدائي‌ هست‌. از نظر استدلال‌ دلايل‌ محكمي‌ بر رسالت‌ رسول‌ اكرم‌ داره‌. و حتي‌ ولايت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. اما ايمان‌ نداره‌. ايمان‌ يعني‌ بعد از اعتقاد، به‌ اضافة‌ اعتقاد يك‌ آرامشي‌ هم‌ انسان‌ داشته‌ باشد.

 يك‌ مثال‌ خوبي‌ يك‌ نفر مي‌زد. منهم‌ شايد در همين‌ مجلس‌ اين‌ مثل‌ را زده‌ باشم‌. بد نيست‌ براي‌ اينكه‌ فرق‌ بين‌ اعتقاد بي‌ ايمان‌ و اعتقاد با ايمان‌ را بدانيد. اعتقاد بي‌ ايمان‌ مثل‌ اعتقاد شماست‌ كه‌ مرده‌ نميتونه‌ حركتي‌ داشته‌ باشه‌، اذيتي‌ داشته‌ باشه‌. ولي‌ در عين‌ حال‌ آرامش‌ نداريد ازش‌ مي‌ترسيد. توي‌ يك‌ اطاق‌ حاضر نيستيد پهلوش‌ بخوابيد. اين‌ مرده‌ كاري‌ نميتونه‌ بكنه‌. مثل‌ فرش‌. بعد از مردن‌ بدن‌ انسان‌ مثل‌ گوشت‌ قصابي‌ ميمونه‌. شما يك‌ لش‌ گوسفند توي‌ فريزر داريد. شب‌ مي‌ترسيد كنار اين‌ يخچال‌ و فريزر مثلا بخوابيد؟ نه‌. ترسي‌ ندارم‌. خوب‌ چه‌ فرقي‌ ميكنه‌؟ آنهم‌ باصطلاح‌ گوشت‌ بي‌ جان‌ گوسفنده‌ اينهم‌ گوشت‌ بي‌ جان‌ انسان‌. نه‌ از اين‌ مي‌ترسم‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ اعتقاد داريد كه‌ اين‌ كاري‌ نميتونه‌ بكنه‌. تازه‌ بر فرض‌ روح‌ هم‌ برگرده‌ توي‌ بدنش‌. ميشه‌ مثل‌ آنوقتي‌ كه‌ زنده‌ بود. باز هم‌ نمي‌ترسيد بلكه‌ انس‌ داشتيد. چرا مي‌ترسيد؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ ايمان‌ نداريد. اما آن‌ غسال‌ كه‌ صد تا مرده‌ را زير و رو كرده‌ و ديده‌ هيچ‌ كدومشون‌ حركتي‌ نداشتند، او ايمان‌ هم‌ داره‌ كه‌ اين‌ نميتونه‌ كاري‌ بكنه‌. لذا شب‌ هم‌ بريد توي‌ غسالخانه‌ مي‌بينيد سفره‌اش‌ را پهن‌ من‌ ديدم‌ اين‌ مثل‌، اين‌ چيز را كه‌ يك‌ جنازه‌اي‌ برده‌ بوديم‌ براي‌ غسل‌. گفت‌ من‌ شامم‌ را بخورم‌ بعد ايشان‌ را مي‌شورم‌. و بعله‌ نشست‌ حالا ما خيلي‌ يعني‌ متأثر و ناراحت‌ ولي‌ ايشان‌ شامش‌ را خورد بعد پا شد براي‌ غسل‌ دادن‌ اين‌ ميت‌. بعضي‌ وقتها هست‌ ميگن‌ شب‌ حرف‌ مرده‌ را نزنيد. آدمهاي‌ بزرگ‌ هم‌ ممكنه‌ بترسند. اين‌ عدم‌ ايمانه‌. ايمان‌ نداريد به‌ اينكه‌ اين‌ مرده‌ كاري‌ نميتونه‌ بكنه‌. يك‌ مثال‌ براي‌ اينكه‌ ايمان‌ از اعتقاد جدا ميشه‌.

 همة‌ ما اعتقاد داريم‌ خدائي‌ هست‌. همة‌ ما اعتقاد داريم‌ توي‌ قرآن‌ خدا گفته‌ كه‌ ما روزيتون‌ را ميديم‌. اما ايمان‌ نداريم‌. فردا ظهر آقا پول‌ نداري‌. چيكار ميكني‌؟ نمي‌دونم‌ از كي‌ قرض‌ كنم‌؟ من‌ خودم‌ يك‌ شب‌ در قم‌ سر شب‌ بود. هيچ‌ پول‌ ديدم‌ ندارم‌. شب‌ تولد حضرت‌ امير المؤمنين‌ هم‌ بود. فردا صبح‌ هم‌ ممكن‌ بود يك‌ عده‌ دوستان‌ بيان‌ منزل‌ ما. شيريني‌ بايد بخريم‌. رفتم‌ حرم‌ حضرت‌ معصومه‌ سلام‌ الله‌ عليها. البته‌ هر چه‌ فكر كردم‌ از كي‌ قرض‌ كنم‌، ديدم‌ همة‌ جاهائي‌ كه‌ ممكنه‌ قرض‌ كنم‌ پره‌. يعني‌ قرض‌ كرده‌ بوديم‌. ديگه‌ خجالت‌ مي‌كشيديم‌ كه‌ دو مرتبه‌ بريم‌ بهش‌ بگيم‌ باز هم‌ قرض‌ بده‌. مثلا حالا. بعد توي‌ حرم‌ حضرت‌ معصومه‌ سلام‌ الله‌ عليها به‌ حضرت‌ عرض‌ كرديم‌. حضرت‌ مثل‌ اينكه‌ همانطوري‌ كه‌ شماها زيادتون‌ بهتون‌ يك‌ القائي‌ ميشه‌، دلم‌ آرام‌ پيدا كرد. ايمان‌ پيدا كردم‌ كه‌ برم‌ خونه‌ براي‌ ما پول‌ مي‌فرستند. آنجا من‌ مزة‌ ايمان‌ را فهميدم‌. مزة‌ ايمان‌ خيلي‌ عجيبه‌. يعني‌ اگر انسان‌ ايمان‌ داشته‌ باشه‌ها، توي‌ بيمارستان‌، بهش‌ گفتند اين‌ عمل‌ خطرناكه‌ و نود درصد مي‌ميري‌، آرام‌ خوابيده‌. مثل‌ اينكه‌ روي‌ تشك‌ پر قو استراحت‌ كرده‌. خيلي‌ لذتبخشه‌ ايمان‌ و متأسفانه‌ كمترين‌ چيزي‌ كه‌ به‌ ما مردم‌ امروز عنايت‌ كردند ايمانه‌. و حال‌ اينكه‌ ما بايد ايمانمون‌ تقويت‌ بشه‌ و از همه‌ بيشتر بشه‌. ايمان‌ در دل‌ نيست‌. اما اعتقاد هست‌. من‌ مي‌خواستم‌ اين‌ را بگم‌. اين‌ يك‌ مرحلة‌ از اسلامه‌ كه‌ اعتقاد دارم‌. مي‌شينم‌ ده‌ تا دليل‌ براي‌ شاگردانم‌ اقامه‌ مي‌كنم‌ كه‌ خدائي‌ هست‌. صد تا دليل‌ اقامه‌ ميكنم‌ كه‌ اسلام‌ حقه‌. اما خودم‌ ايمان‌ ندارم‌. يعني‌ آرامش‌ ندارم‌. يعني‌ راحت‌ نيستم‌. در موقع‌ عمل‌ نميتونم‌ همانطوري‌ كه‌ از مرده‌ مي‌ترسم‌، همانطور در وقت‌ عمل‌ نمي‌تونم‌ به‌ اين‌ اعتقادم‌ پابند باشم‌. نمي‌تونم‌. اين‌ هم‌ يك‌ مرحلة‌ از اعتقاده‌. از اسلامه‌. يك‌ مرحلة‌ بالاتر اسلام‌ آن‌ است‌ كه‌ آن‌ ايمان‌ هم‌ پيدا بشه‌. يك‌ آرامشي‌، آقا فردا چيكار ميكني‌؟ خدا كريمه‌. تو با اين‌ همه‌ خطراتي‌ كه‌ در مقابلت‌ قرار گرفته‌ چه‌ تصميم‌ داري‌؟ خدا هم‌ هست‌. گر نگهدار من‌ آن‌ است‌ كه‌ من‌ مي‌دانم‌ شيشه‌ را در(قطع‌ صداي‌ نوار)

 مقابل‌ همة‌ بانكها پر از پول‌، همة‌ وسايل‌، ايمان‌ نداري‌ ناراحتي‌. اين‌ را حتي‌ كتابهاي‌ دانشمندان‌ غير مسلمان‌ هم‌ نوشته‌. من‌ ممكنه‌ پنج‌ شيش‌ تا از اين‌ كتابها توي‌ حافظه‌ام‌ هست‌. يك‌ وقتي‌ سي‌ تا كتاب‌، آنوقتي‌ كه‌ اين‌ كتاب‌ اتحاد و دوستي‌ را مي‌نوشتم‌، سي‌ تا كتاب‌ در اين‌ موضوع‌ ديدم‌ همه‌ متفقا ميگن‌ ايمان‌ به‌ خدا. حتي‌ يك‌ دانشمند ميگه‌ من‌ اعتقاد به‌ خدا ندارم‌. خوشا به‌ حال‌ آنها كه‌ ايمان‌ به‌ خدا دارند، اعتقاد به‌ خدا دارند. آنها راحتند. ولي‌ من‌ كه‌ اعتقاد ندارم‌ ميگم‌ آيا بعد از من‌ چي‌ ميشه‌؟ آيا فردا چه‌ خواهد شد؟ آيا چه‌ بلائي‌ به‌ سرمون‌ خواهد آمد؟ هميشه‌ در اضطراب‌. اما كساني‌ كه‌ ايمان‌ دارند. كتابهاي‌ آئين‌ دوست‌ يابي‌ را برداريد نگاه‌ كنيد. يك‌ بخش‌ مهمش‌، يك‌ آمريكائي‌ نوشته‌، مربوط‌ به‌ ايمانه‌. كتاب‌ آئين‌ دوستي‌ را نگاه‌ كنيد باز مربوط‌ به‌ ايمان‌ يك‌ بخش‌ مهمشه‌. رمز خوشبختي‌ را نگاه‌ كنيد، اينها همه‌ مال‌ خارجيهاست‌، كه‌ ترجمه‌ شده‌ به‌ فارسي‌. رمز خوشبختي‌ را نگاه‌ كنيد، يك‌ بخشش‌ مربوط‌ به‌ ايمانه‌. كتاب‌ راز خوشبختي‌ را نگاه‌ كنيد. باز يك‌ بخشش‌ مربوط‌ به‌ ايمانه‌. ايمان‌ را بزرگترين‌ رمز خوشبختي‌ انسان‌ مي‌دونند كه‌ خدا هم‌ فرموده‌ قد افلح‌ المؤمنون‌. رستگاري‌ و خوشبختي‌ مال‌ اهل‌ ايمانه‌ و اگر انسان‌ ايمان‌ در قلبش‌ پيدا شد آن‌ آرامش‌ را خدا بهش‌ داد، راحت‌ شد. آنچنان‌ راحت‌ ميشه‌ كه‌ هيچ‌ اضطرابي‌ نداره‌. چون‌ تمام‌ ناراحتيهاي‌ انسان‌ در اثر اضطرابه‌. اضطراب‌. چي‌ ميشه‌؟ ايني‌ كه‌ ميگيد چه‌ خواهد شد؟ توي‌ جبهة‌ جنگ‌ در صف‌ مقدم‌ آني‌ كه‌ ايمان‌ داره‌ راحته‌. ولي‌ در همان‌ جبهة‌ جنگ‌ يكي‌ آن‌ آخر ايستاده‌، صف‌ آخر آخر. جاي‌ امن‌ ايستاده‌. چون‌ ايمان‌ نداره‌ مي‌لرزه‌. عجيبه‌ ايمان‌ به‌ خدا. من‌ اگر بخوام‌ دربارة‌ ايمان‌ صحبت‌ كنم‌ خيلي‌ حرف‌ دارم‌ و خيلي‌ انسان‌ تأسف‌ ميخوره‌ كه‌ چرا ما مردم‌ به‌ اين‌ رمز خوشبختي‌ توجه‌ نكرديم‌. توجه‌ نمي‌كنيم‌.

 يك‌ پيرزن‌ گاهي‌ ميشه‌ ايمان‌ داره‌، راحت‌. من‌ ديدم‌ كه‌ عرض‌ مي‌كنم‌. بهش‌ خبر دادند كه‌ مرض‌ تو ديگه‌ قابل‌ معالجه‌ نيست‌. حالا بچه‌ها نمي‌خواستن‌ خبر بهش‌ بدهند. خبر بهش‌ رسيد. خوشحال‌ پاش‌ را كرد طرف‌ قبله‌. راحت‌. خوشحال‌ بود كه‌ از اين‌ زندان‌ پر اوهام‌ و پر محن‌ دنيا داره‌ نجات‌ پيدا ميكنه‌. اما يك‌ آدم‌ قوي‌، يك‌ ورزشكار، چون‌ ايمان‌ نداره‌ بهش‌ بگن‌ اين‌ تبي‌ كه‌ تو داري‌، اين‌ تب‌ احتمال‌ داره‌ فلان‌ تب‌ باشه‌، اون‌ تب‌ بعد ممكنه‌ به‌ فلان‌ مرض‌ تو را مبتلا بكنه‌. بعد ممكنه‌ كه‌ آن‌ مرض‌ تو را مبتلا به‌ فلان‌ مرض‌ بكنه‌. آن‌ مرض‌ ممكنه‌ يك‌ وقتي‌ كشنده‌ باشه‌. آقا با همة‌ اينها دلشوره‌ ميكنه‌، تاب‌ تاب‌ زدن‌، اوضاع‌ بهم‌ ريخته‌ و اينهم‌ من‌ ديدم‌ كه‌ عصباني‌ ميشه‌ ديگه‌ كسي‌ جرأت‌ نداره‌ باهاش‌ حرف‌ بزنه‌ تا دكتر بگه‌ كه‌ آقا تبت‌ الحمد لله‌ به‌ سلامتي‌ بريد. آنوقت‌ راحت‌ ميشه‌.

 ايمان‌ به‌ خدا خيلي‌ اهميت‌ دارد كه‌ قد افلح‌ المؤمنون‌. و العصر ان‌ الانسان‌ لفي‌ خسر. الا الذين‌ آمنوا. همة‌ مردم‌ در خسرانند، در ضررند. قدر ايمانتون‌، آنهائي‌ كه‌ ايمان‌ دارند قدر ايمانشون‌ را بدانند راه‌ ايمان‌ را طي‌ كنيد برسيد به‌ جائي‌ كه‌ از اولياء خدا باشيد كه‌ ان‌ كنتم‌، آية‌ شريفة‌ قرآن‌ سورة‌ جمعه‌ مي‌فرمايد كه‌ يا ايها الذين‌ هادوا ان‌ زعمتم‌ انكم‌ اولياء لله‌ من‌ دون‌ الناس‌ فتمنوا المؤمنين‌. از علائم‌ اولياء خدا اين‌ است‌ كه‌ انتظار مردن‌ را مي‌كشند. تا چه‌ برسه‌ به‌ اينكه‌ از اسم‌ مرگ‌ وحشت‌ كنند. ايمان‌ به‌ خدا. اگر ايمان‌ آمد در دل‌،اعتقاد هم‌ بود، اين‌ يك‌ مرحلة‌ نسبتا خوبي‌ از اسلامه‌. گاهي‌ ميشه‌ كه‌ باز اينجا ايمان‌ هست‌، اعتقاد هم‌ هست‌، اما آنقدر ايمان‌ و اسلام‌ سرايت‌ نكرده‌ به‌ اعضاي‌ بدن‌ انسان‌ كه‌ دست‌ و زبان‌ و چشم‌ و گوش‌ را كنترل‌ كنه‌. اين‌ را نتونسته‌ هنوز. اينجاست‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ همون‌ مؤمنين‌، به‌ اينهايي‌ كه‌ به‌ رمز خوشبختي‌ رسيدند، مي‌فرمايد كه‌ ادخلوا في‌ السلم‌ كافه‌. بيائيد دست‌ و زبان‌ و گوش‌ و حلق‌ و بينيتون‌ را هم‌ تسليم‌ ايمانتون‌ كنيد. اين‌ ايمان‌ انسان‌، اين‌ اسلام‌ انسان‌، مثل‌ يك‌ خورشيدي‌ شعاع‌ مي‌اندازه‌، چشمت‌ را پر نور ميكنه‌، گوشت‌ را پر نور ميكنه‌، زبانت‌ را پر نور ميكنه‌. كه‌ در آن‌ زيارت‌ حضرت‌ وليعصر ارواحنا فداه‌، در دعاي‌ بعد از زيارت‌ مي‌گيم‌ كه‌ و سمعي‌ نور الحكمه‌. و بصري‌ نور الزياره‌. اين‌ چشم‌ پر از نور ميشه‌. اين‌ گوش‌ پر نور ميشه‌. قلب‌ انسان‌ داراي‌ نور ميشه‌. تمام‌ وجود انسان‌ داراي‌ نور ميشه‌. يك‌ پارچه‌ نور گرفته‌. ديگه‌ ظلمت‌ وجود نداره‌. بكشندش‌ حاضر نيست‌ كوچكترين‌ كار گناه‌ را بكنه‌. قطعه‌ قطعه‌اش‌ بكنند چشم‌ به‌ نامحرم‌ باز نميكنه‌. اين‌ هم‌ يك‌ مرحلة‌ از تسليمه‌ كه‌ ايمان‌ مي‌آد، تسليم‌ مي‌آد تمام‌ اعضاي‌ وجود انسان‌ را ميگيره‌. اين‌ اسمش‌ اسلام‌ واقعيست‌. اسلام‌ حقيقيست‌. و مرحلة‌ آخرش‌ كه‌ بعد از تزكية‌ نفس‌ كه‌ آن‌ ديگه‌ مال‌ كملينه‌ كه‌ من‌ توي‌ اين‌ مجلس‌ خيلي‌ نمي‌تونم‌ درباره‌اش‌ شرح‌ بدهم‌. كه‌ وقتي‌ انسان‌ مراحل‌ تزكية‌ نفس‌ را گذروند، مراحل‌ انس‌ و توكل‌ و اينها را گذروند، بعد ميرسه‌ به‌ مرحلة‌ تسليم‌. تسليم‌. اينجا آنچنان‌ اسلام‌ تسليمه‌

 ما ربهم‌ يك‌ حالتي‌ براي‌ انسان‌ پيدا ميشه‌. كالميت‌ تحت‌ يدي‌ الغسال‌. مثل‌ يك‌ مرده‌اي‌ است‌ در مقابل‌ خداي‌ تعالي‌. از خودش‌ هيچ‌ رأيي‌ نداره‌. خواهشي‌ نداره‌. هيچي‌ نداره‌. ميگه‌ يكي‌ وصل‌ و يكي‌ هجران‌ پسندد. يكي‌ درد و يكي‌ درمان‌ پسندد. من‌ از درمان‌ و درد و وصل‌ و هجران‌ پسندم‌ آنچه‌ را جانان‌ پسندد. چون‌ كه‌ تو خواسته‌اي‌ باد فداي‌ ره‌ تو سر من‌، پيكر من‌، اكبر من‌، اصغر من‌. انسان‌ اينجوري‌ باشه‌. انسان‌ تسليم‌ به‌ تمام‌ معنا. حتي‌ وقتي‌ مي‌خواد دعا بكنه‌ ميگه‌ چون‌ خدا گفته‌ دعا بكن‌، من‌ دعا مي‌كنم‌. وقتي‌ مي‌خواد از خدا چيز بخواد، چيزي‌ اصلا نمي‌خواد. تسليمه‌. يك‌ فردي‌ كه‌ تسليمه‌ به‌ آن‌ مرحلة‌ از كمال‌ رسيده‌، شما فكر نكنيد مي‌تونيد همين‌ الان‌ مي‌تونيد تصميم‌ بگيريد تسليم‌ بشيد به‌ آن‌ معنا در مقابل‌ پروردگار. نه‌ مقدماتي‌ داره‌. همين‌ مراحل‌ كمالات‌ كه‌ تقريبا شايد ده‌ دوازده‌ سال‌ طول‌ بكشه‌ تا شما برسيد به‌ آن‌ مقام‌، بايد انجام‌ بديد بعد بتونيد بگيد من‌ تسليمم‌.

 يك‌ وقتي‌ يك‌ شاگردي‌ در مقابل‌ استاد ما، خدا رحمتش‌ كنه‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌، ايشان‌ آمد گفت‌ كه‌ من‌ در مرحلة‌ تسليم‌ ديگه‌ كاملم‌. گفت‌ نگو. گفت‌ نه‌ من‌ امتحان‌ هم‌ حاضرم‌ بدهم‌. واقعا فوق‌ العاده‌ بود. از اولياء خدا بود آن‌ شخصي‌ كه‌ مي‌گفت‌ من‌ اين‌ طوريم‌. حالتش‌ طوري‌ بود كه‌ خدا را مثل‌ اينكه‌ دائما مي‌ديد. با خدا عشقبازي‌ ميكرد، با خدا اظهار محبت‌ مي‌كرد و خيلي‌ سرحال‌، خيلي‌ بانشاط‌. ايشان‌ هم‌ چيزي‌ نگفت‌. ما ديديم‌ فردا گريه‌ كنان‌ آمد خدمت‌ استادمون‌. گفت‌ نه‌ آقا من‌ اشتباه‌ كردم‌. من‌ تسليم‌ نيستم‌. برش‌ گردوندند. گفت‌ چي‌ شده‌؟ از ديشب‌ يك‌ حالت‌ قبضي‌، آخه‌ قبضها فرق‌ ميكنه‌. يك‌ كسي‌ از توي‌ تاريكي‌ يك‌ خورده‌ تاريكتر ميشه‌ مهم‌ نيست‌. شب‌ شما چراغ‌ خواب‌ روشن‌ است‌، نصفه‌ شب‌ بلند ميشيد مي‌بينيد برقها رفته‌ چراعغ‌ خواب‌ شما خاموش‌ شده‌. اما يك‌ وقت‌ انسان‌ توي‌ نور نشسته‌. محبوبش‌ در مقابل‌ چشمشه‌. داره‌ باهاش‌ عشقبازي‌ ميكنه‌. هيچي‌ چراغها خاموش‌، اوهم‌ پاشد رفت‌ تا كي‌ پيداش‌ كني‌؟ آمد گفت‌ از ديشب‌ اينجوري‌ شدم‌. پس‌ چرا اينجوري‌ شدي‌. يكي‌ وصل‌ و يكي‌ هجران‌ پسندد. پسندم‌ آنچه‌ را جانان‌ پسندد. چرا نمي‌پسندي‌. يادمه‌ كه‌ به‌ ايشان‌ شش‌ ماه‌ ديگه‌ وقت‌ داد شايد يك‌ خبري‌ برات‌ بشه‌. مرحلة‌ تسليم‌ واقعي‌ خيلي‌ عجيبه‌ كه‌ آن‌ مرحلة‌ كامل‌ تسليمه‌.

 در عين‌ حال‌ از مرحلة‌ تسليم‌ هم‌ بالاتر داريم‌ كه‌ من‌ امشب‌ نمي‌خوام‌ دربارة‌ او حرف‌ بزنم‌. فقط‌ تا همين‌ حد كه‌ پيغمبر اكرم‌ تشريف‌ آورد. فرمود قولوا لا اله‌ الا الله‌ تفلحوا. همه‌اتون‌ مسلمان‌ بشيد. اي‌ مردم‌ كافر بگيد لا اله‌ الا الله‌. قولوا ميگه‌. از همان‌ مرحلة‌ اول‌ شروع‌ ميكنه‌. بگيد لا اله‌ الا الله‌ تا رستگار بشيد. مقدمه‌اش‌ از همانجاست‌. از همان‌ مرحلة‌ اول‌ تا مرحلة‌ ششم‌ و هفتم‌ بايد انسان‌ قدم‌ به‌ قدم‌ بره‌ جلو. يكي‌ از صفات‌ بد ماها اين‌ است‌ كه‌ ما وقتي‌ مي‌خوايم‌ به‌ يك‌ كمالاتي‌ برسيم‌، همون‌ آخريش‌ را فكر مي‌كنيم‌. الان‌ من‌ مي‌خوام‌ تسليم‌ باشم‌. خوب‌ بشو. چه‌ بهتر. خدا ميدونه‌ من‌ كه‌ در اين‌ جهت‌ بخلي‌ ندارم‌. من‌ دوست‌ دارم‌ همة‌ دوستانمون‌، مخصوصا كساني‌ كه‌ در سير الي‌ الله‌ حركت‌ مي‌كنند همه‌اشون‌ حتي‌ به‌ مرحلة‌ توحيد و فناء في‌ الله‌ برسند. همين‌ امشب‌. همين‌ امشب‌. اما چه‌ كنيم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ اجازه‌ نداده‌ و اگر هم‌ بهتون‌ بدهند قدرش‌ را نمي‌دونيد. يعني‌ حتي‌ اگر يك‌ مرحله‌ را با زحمت‌ جلو نريم‌ قدرش‌ را نمي‌دانيم‌. مثل‌ بعضي‌ از افرادي‌ ميشيد كه‌ اينها يك‌ دفعه‌ سقوط‌ كردند. بايد اين‌ رشته‌ را پيش‌ رفت‌. به‌ همين‌ ترتيبي‌ كه‌ در روايات‌ و در آيات‌ قرآن‌ هست‌ و استنباط‌ شده‌ و خلاصه‌ شده‌ است‌ و در اختيار بعضي‌ از آقايون‌ قرار گرفته‌ كه‌ خوشا بحالشون‌ كه‌ راه‌ صحيحي‌ را انتخاب‌ كردند و دارند پيش‌ مي‌روند.

 اگر انسان‌ در مقابل‌ خدا و پيغمبر تسليم‌ نبود، در هر مرحله‌اي‌، سند بدبختي‌ و گرفتاري‌ را گرفته‌. ديشب‌ گفتم‌ عاقبت‌ كساني‌ كه‌ كار بد مي‌كنند، حتي‌ همون‌ ايمان‌ و اعتقاد اولي‌ را هم‌ ازشون‌ مي‌گيرند. ثم‌ كان‌ عاقبة‌ الذين‌ اساء سوئا ان‌ كذبوا باآيات‌. همان‌ را هم‌ ازش‌ مي‌گيرند.

 امشب‌ شب‌ شهادت‌ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ و امام‌ مجتبي‌ است‌. تمام‌ گرفتاريهايي‌ كه‌ امروز مردم‌ مسلمان‌ و غير مسلمان‌ دارند بخاطر عملي‌ است‌ كه‌ اينروزها انجام‌ شد. اينروزها انجام‌ شد. و آن‌ عمل‌ چي‌ بود؟ پيغمبر را اذيت‌ كردند. كه‌ بفرمايد ما اوذي‌ النبي‌ مثل‌ ما اوذيت‌. آنچنان‌ كه‌ من‌ اذيت‌ شدم‌ يكصد و بيست‌ و چهار هزار پيغمبر، هيچكدوم‌ مثل‌ من‌ اذيت‌ نشدند. حضرت‌ نوح‌ كه‌ نهصد و پنجاه‌ سال‌ توي‌ آن‌ مردم‌ زندگي‌ ميكرد مثل‌ پيغمبر اذيت‌ نشد. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ تمام‌ عالم‌ علم‌ و دانش‌ و تقوي‌ در مقابل‌ تمام‌ جهل‌ و ناداني‌ و كفر مي‌خواد، بايد با آرامي‌ زندگي‌ كنه‌. در شرح‌ صدر پيغمبر اكرم‌ همين‌ بس‌ كه‌ توانست‌ تا روز آخر عمر را در كنار خودش‌ نگه‌ داره‌. خيلي‌ عجيبه‌. توانست‌ با عايشه‌اي‌، من‌ نمي‌خوام‌ بگم‌ عايشه‌ حالا چطور، چه‌ خصوصيات‌. ولي‌ بهرحال‌ كسي‌ بود كه‌ با علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نتونست‌ كنار بياد. تونست‌ با اين‌ زندگي‌ كنه‌. شرح‌ صدري‌ فوق‌ العاده‌ عجيب‌. تمام‌ بديهاي‌ عالم‌ در يك‌ نقطه‌ جمع‌ شده‌ و تمام‌ خوبيهاي‌ عالم‌ در يك‌ نقطه‌. اينها پهلوي‌ هم‌. و اين‌ شرح‌ صدره‌ كه‌ پيغمبر اظهار كرد و از معجزات‌ بسيار بزرگ‌ رسول‌ اكرم‌ همين‌ شرح‌ صدرشه‌. شرح‌ صدر. شما يك‌ شبانه‌ روز بريد با يك‌ آدم‌ ناباب‌ كه‌ كارهاش‌ اكثرا خلاف‌ سليقة‌ شماست‌، زندگي‌ كنيد. ببيند چه‌ برتون‌ ميگذره‌. مي‌گند دربارة‌ هدهد كه‌ حضرت‌ سليمان‌ فرمود من‌ يك‌ عذاب‌ سختش‌ مي‌كنم‌ اگر بي‌ جهت‌ جاي‌ خودش‌ را ترك‌ كرده‌ باشه‌ و مأموريتش‌ را ول‌ كرده‌ باشه‌، در بعضي‌ از تفاسير دارد كه‌ منظورش‌ اين‌ بود كه‌ با يك‌ ناجنسي‌ ت‌ توي‌ يك‌ قفسش‌ مي‌كنم‌. يك‌ گربه‌ را مي‌اندازم‌ توي‌ يك‌ قفس‌. از همديگه‌ بترسند. خيلي‌ مشكله‌ انسان‌ با كسي‌ كه‌ هر كس‌ داراي‌ يك‌ كمالات‌ روحي‌ باشه‌ و مسلمان‌ واقعي‌ باشه‌، با يك‌ افراد، با يك‌ فرد ناجنس‌ اين‌ بخواد زندگي‌ بكنه‌. بقدري‌ مشكله‌، بقدري‌ مشكله‌ كه‌ حساب‌ نداره‌. آنوقت‌ تمام‌ جهل‌، جاهلتر از اين‌ آدم‌ ممكنه‌ پيدا بشه‌ كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ ديشب‌ بود نمي‌دونم‌ گفتم‌ يا پريشب‌، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ آمد بهش‌ گفت‌ كه‌ بيا يك‌ كلمه‌ بگو من‌ اشتباه‌ كردم‌. گفت‌ النار و لاالعار. ببينيد چقدر اين‌ جاهله‌. چقدر دور از حقيقته‌. آنوقت‌ پيغمبر اكرم‌ يك‌ همچين‌ موجودي‌ را در مدت‌ عمر در كنار خودش‌ داشت‌.

 حتي‌ وقتي‌ مي‌خواد وارد غار بشه‌، شبي‌ كه‌ همة‌ كفار دنبالش‌ هستند كه‌ مي‌خوان‌ بگيرن‌ و او را بكشند. مي‌بينه‌ حالا تفاسير در اينجا مختلفه‌. آنقدري‌ كه‌ مسلمه‌ و اهل‌ سنت‌ هم‌ قبول‌ دارند، پيغمبر آنها ميگن‌، كه‌ چون‌ ديد اين‌ شخص‌ ضعيفه‌، و جاي‌ پيغمبر مطلع‌ شده‌. اگر بيرون‌ باشه‌ كفار ميگيرن‌ تحت‌ شكنجه‌ قرارش‌ مي‌دهند و جاي‌ پيغمبر را معرفي‌ ميكنه‌. از اين‌ نظر پيغمبر او را همراه‌ خودش‌ برد كه‌ معرفي‌ نكنه‌. اين‌ را اهل‌ سنت‌ ميگن‌. ما كه‌ يك‌ چيز ديگري‌ مي‌گيم‌. حالا آنچه‌ كه‌ ما ميگيم‌ و حقيقت‌ هم‌ همانه‌ مال‌ خودمون‌ ولي‌ اين‌ حد بوده‌. مي‌آره‌ كنار خودش‌ مي‌نشونه‌، دلداري‌ هم‌ بهش‌ ميگه‌. اذ يقول‌ لصتاحبه‌ لا تحزن‌ ان‌ الله‌ معنا. ناراحت‌ نباش‌ خدا بالاخره‌ با ماست‌. خدا با اين‌ راه‌ و روشي‌ است‌ كه‌ ما داريم‌ ميريم‌. خدا پيغمبرش‌ را نگه‌ مي‌داره‌. در حديث‌ داره‌ كه‌ آنچنان‌ بدنش‌ مي‌لرزيد از ترس‌ كه‌ دندانهايش‌ بهم‌ مي‌خورد كه‌ احتمال‌ داشت‌ صداي‌ دندانهايش‌ را مثلا كفار بشنوند.

 آنوقت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌و السلام‌ در همان‌ شب‌ در بستر پيغمبر خوابيده‌، در مركز خطر. شما فكر كنيد يك‌ عده‌ مي‌خواهند بريزند در جاي‌ تاريك‌. جاي‌ تاريكه‌، چون‌ آدمي‌ كه‌ مي‌خواد كسي‌ را بكشه‌ خيلي‌ هول‌ هولكي‌ وارد ميشه‌. فورا مي‌خواد كار را انجام‌ بده‌ و فورا فرار كنه‌ كه‌ به‌ گردنش‌ نيفته‌. او طبعا حساب‌ نميكنه‌ اين‌ برق‌ و اين‌ حرفها هم‌ نبوده‌ كه‌ بلند شن‌ برق‌ را روشن‌ كنند معلوم‌ بشه‌ مسائل‌. خيلي‌ مركز خطر عجيبي‌ بوده‌ جائي‌ كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ خوابيده‌. يعني‌ تمام‌ خطر متوجه‌ آنجا بوده‌. با آرامش‌، راحت‌ حضرت‌ آنجا خوابيده‌. منتهي‌ حالا وقتي‌ ريختند چشمشون‌ به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ افتاد و قصد هم‌ نداشتند علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را بكشند و من‌ الناس‌ يشري‌ نفسه‌ ابتغاء مرضاة‌ الله‌. آنوقت‌ حق‌ داره‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ بفرمايد ما اوذي‌ نبي‌ مثل‌ ما اوذيت‌. آنچنان‌ كه‌ من‌ اذيت‌ شدم‌ هيچ‌ پيغمبري‌ اذيت‌ نشد.

 اتفاقا امسال‌ روز وفات‌ پيغمبر اكرم‌، روز يكشنبه‌ است‌ و متعلق‌ به‌ امير المومنين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلامه‌. در مرحلة‌ اول‌ به‌ امير المؤمنين‌ تسليت‌ عرض‌ مي‌كنيم‌. تنها كسي‌ كه‌ عزا و مصيبت‌ پيغمبر را آنروز خوب‌ درك‌ كرد علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بود. بقيه‌ كه‌ اصلا به‌ فكر كارهاي‌ خودشون‌ بودند. اصبنا بك‌ يا حبيب‌ قلوبنا. فما اعظم‌ المصيبه‌ حيث‌ قطع‌ ان‌ الوحي‌ و حيث‌ فقدناك‌ و انا لله‌ و انا اليه‌ راجعون‌. مصيبت‌ تو اي‌ پيغمبر، اي‌ پدر امت‌، اي‌ رحمت‌ للعالمين‌. اي‌ كه‌ جان‌ همه‌امون‌ فداي‌ آن‌ محبتت‌، آن‌ رحمت‌، آن‌ عاطفه‌ات‌، مصيبت‌ تو بر ما بسيار سخته‌. اصبنا بك‌ يا حبيب‌ قلوبنا. كدام‌ مصيبت‌ بالاتر از آن‌ كه‌ وحي‌ از ما قطع‌ شد. اين‌ رابطة‌ بين‌ ما و خداي‌ تعالي‌ تا فردايي‌ بيشتر باقي‌ نباشه‌ و قطع‌ بشه‌. امشب‌ بايد عزاداري‌ كنيم‌ براي‌ رسول‌ الله‌ و فردا شب‌ انشاء الله‌ براي‌ امام‌ مجتبي‌ و شب‌ بعد هم‌ براي‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا. يا رسول‌ الله‌، يا نبي‌ الله‌، يا ابو القاسم‌. چراغها را خاموش‌ كنيد شب‌ شهادت‌ رسول‌ اكرمه‌. همه‌ مشغول‌ عزاداري‌ بشيم‌. انشاء الله‌ بايد امشب‌ سر و سينه‌هاتون‌ در راه‌ محبت‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ اظهار ارادت‌ بكنه‌. فاطمة‌ زهرا نشسته‌، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نشسته‌ است‌، امام‌ حسن‌، امام‌ حسين‌ زينب‌ و ام‌ كلثوم‌ اينها بصورت‌ ظاهر خردسالند، پدر مهربانشون‌ را از دست‌ مي‌دهند. حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ وقتي‌ امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ را مي‌ديد مي‌فرمود ابناي‌ هذاي‌. اين‌ دو پسر من‌ كه‌ خيلي‌ من‌ اينها را دوست‌ دارم‌، اينها بعد از من‌ امامند. قاما او قعدا. چه‌ قيام‌ كنند چه‌ در خانه‌ بنشينند، امامند. امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ را خيلي‌ رسول‌ اكرم‌ دوست‌ داره‌. اطراف‌ بدن‌ رسول‌ اكرم‌ را اصحابش‌ گرفته‌اند. خواست‌ وصيت‌ كند كه‌ شنيده‌ايد نگذاشتند. جسارت‌ به‌ وجود مقدسش‌ كردند. فحش‌ بهش‌ دادند. پيغمبر فرمود از اطراف‌ من‌ بيرون‌ برويد. سزاوار نيست‌ كنار بستر من‌ در يك‌ چنين‌ روزي‌ نزاع‌ كنيد، دعوا كنيد، همه‌ را بيرون‌ كرد. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ مانده‌ و فاطمة‌ زهرا و فرزندان‌ رسول‌ اكرم‌. فرزندانش‌ هم‌ همين‌ چهار نفرند. امام‌ حسن‌ است‌، امام‌ حسين‌ است‌، زينب‌ و ام‌ كلثومه‌، اينها خردسالند. اطراف‌ بدن‌ پيغمبر، يكي‌ در مكاشفه‌ ديده‌ بود من‌ در روايت‌ نديدم‌ كه‌ امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ و زينب‌ و ام‌ كلثوم‌ پائين‌ پاي‌ رسول‌ اكرم‌ نشسته‌ بودند. اين‌ بچه‌ها را معمولا در اينجور وقتها از نظر ظاهر توي‌ حساب‌ نمي‌آورند. اينها فقط‌ به‌ اين‌ جهت‌ اكتفا مي‌كردند كه‌ كف‌ پاي‌ پيغمبر را ببوسند. پيغمبر با محبت‌، پيغمبر با محبت‌، اين‌ پيغمبر در دم‌ مرگ‌ عصبانيش‌ كردند، ناراحتيش‌ كردند، به‌ غضبش‌ آوردند. فاطمة‌ زهرا نشسته‌ زار زار گريه‌ ميكنه‌. رسول‌ اكرم‌ صداش‌ زد بيا دخترم‌. بيا جلو. او را در بغل‌ گرفت‌.

 يا رسول‌ الله‌. اينها همه‌ شيعيان‌ و دوستان‌ و مسلمانهايي‌ هستند كه‌ تو يك‌ روز نشسته‌ بودي‌. يا رسول‌ الله‌. شما يك‌ روز نشسته‌ بوديد. اصحابتون‌ ديدند گريه‌ مي‌كنيد و مي‌فرمائيد وا شوقا الي‌ اخواني‌؟ چقدر دوست‌ دارم‌ برادرانم‌ را ببينم‌. سلمان‌ گفت‌ مگر ما برادران‌ شما نيستيم‌؟ فرمود نه‌. شما اصحاب‌ منيد. برادران‌ من‌ آنهائي‌ هستند كه‌ مؤمن‌ به‌ غيبند. ايمان‌ به‌ امام‌ زمان‌ غايبشون‌ دارند. شما را پيغمبر در موقع‌ سلامتي‌ براي‌ فراق‌ شما و محبت‌ شما گريه‌ مي‌كرد. شما امشب‌ براي‌ اينهمه‌ مصيبت‌ نمي‌خواهيد براي‌ پيغمبرتون‌ گريه‌ كنيد؟ فاطمة‌ زهرا را جلو خواست‌، سر فاطمه‌ را توي‌ بغل‌ گرفت‌. پيغمبر گريه‌ كرد. فاطمه‌ گريه‌ كرد. ولي‌ در اين‌ بين‌ ديدند يك‌ جمله‌اي‌ رسول‌ اكرم‌ به‌ فاطمة‌ زهرا گفت‌ كه‌ فاطمه‌ يك‌ تبسمي‌ كرد، يك‌ خورده‌ خوشحال‌ شد. از فاطمة‌ زهرا سؤال‌ كردند رسول‌ اكرم‌ درباره‌ات‌ چه‌ گفت‌ كه‌ خوشحال‌ شدي‌؟ فرمود كه‌ به‌ من‌ رسول‌ اكرم‌ فرمود اول‌ كسي‌ كه‌ از اهل‌ بيت‌ من‌ به‌ من‌ ملحق‌ ميشود، تو هستي‌. همه‌ با صداي‌ بلند عرض‌ ارادت‌ كنيد به‌ رسول‌ اكرم‌. به‌ سر و سينه‌ بزنيد. يا رسول‌ الله‌. يا رسول‌ الله‌. يا رسول‌ الله‌ يا نبي‌ الله‌. يا رسول‌ الله‌. يا نبي‌ الله‌. يا رسول‌ الله‌ يا نبي‌ الله‌.

 

۲۵ شوال ۱۴۱۴-معنای ایمان و تقوا

 معناي‌ ايمان‌ و تقوا 25 شوال‌ 1414

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجت‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواحنا العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفدا. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌.يا ايها الذين‌ اتقوا الله‌ و كونوا مع‌ الصابرين‌.

 در دستورات‌ اسلامي‌ و قرآني‌ از هر چيزي‌ لازمتر ايمان‌ به‌ خداست‌. و ايمان‌ اعتقاد به‌ اسلام‌ و حقايق‌ اسلام‌ است‌. اهميت‌ ايمان‌ اون‌ قدر زياد است‌ كه‌ اگر ايمان‌ نباشد اعمال‌ انسان‌ به‌ هيچ‌ فايده‌اي‌ مفيد نيست‌ كه‌ اگر ايمان‌ بود خداي‌ تعالي‌ به‌ انسان‌ ولو عقل‌ كمي‌ داشته‌ باشد، الطاف‌ زيادي‌ خواهد داشت‌. علتش‌ هم‌ واضح‌ هست‌ كه‌ ايمان‌ كه‌ در حقيقت‌ اعتقاد با آرامش‌ است‌، علم‌ با اطمينان‌، با آرامش‌. انسان‌ گاهي‌ مسلمان‌ هست‌، اعتقادش‌ هم‌ خوبه‌ اما آرامش‌ نداره‌. يا ايمان‌ مستقر نداره‌. ايمان‌ خيلي‌ اهميت‌ داره‌، زير بناي‌ همة‌ كمالات‌ انسان‌ ايمانه‌. هر چند درجات‌ ايمان‌ بالا برود ارزش‌ انسان‌ بيشتر مي‌شود. همين‌ نزديكيها بود، در شبهاي‌ ماه‌ رمضان‌ بود يكي‌ از اين‌ شبها صحبت‌ دربارة‌ ايمان‌ مفصلا كردم‌. خدا غالبا خطاباتي‌ كه‌ مربوط‌ به‌ كمالات‌ انسانه‌ به‌ مؤمنين‌ مي‌كنه‌. يا ايها الذين‌ آمنوا مثلا هل‌ عدلكم‌ تجارة‌ من‌ عذاب‌ اليم‌ يا مثلا ان‌ الذين‌ آمنوا و عمل‌ الصالحات‌، مكرر داريم‌. والعصر ان‌ لانسان‌ لفي‌ خسر، ان‌ الذين‌ آمنوا  و عمل‌ الصالحات‌. ايمان‌ خيلي‌ مطرحه‌ توي‌ آيات‌ قرآن‌ و به‌ عنوان‌ زير بناي‌ كمالات‌. لذا اگر مي‌خواييد انشاء الله‌ موفق‌ به‌ كمالات‌ روحي‌ بشويد ايمانتون‌ را تقويت‌ كنيد. بايد ايمان‌ داشته‌ باشيد، ايمان‌ خيلي‌ اهميت‌ داره‌. و ايمان‌ ممكنه‌ گاهي‌ ضعيف‌ باشه‌، ايمان‌ داره‌ ولي‌ ضعيفه‌. همانجا هم‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد يا ايها الذين‌ آمنوا آمنوا بالله‌، ايمانتون‌ را تقويت‌ كنيد. مسئلة‌ ايمان‌ خيلي‌ مهمه‌، ايمان‌ در قلب‌ قرار مي‌گيره‌ بعد به‌ اعضاء و اجزاي‌ بدن‌ سرايت‌ مي‌كنه‌ و همة‌ اينها را تحت‌ كنترل‌ مي‌كنه‌ و انساني‌ كه‌ ايمان‌ داره‌ نه‌ با زبان‌، نه‌ با گوش‌، نه‌ چشم‌، نه‌ با دست‌، نه‌ با فكر حتي‌ معصيت‌، با هيچ‌ از اينها معصيت‌ نمي‌كنه‌.

 در اين‌ آيه‌ هم‌ خداي‌ تعالي‌ اول‌ به‌ مؤمنين‌ خطاب‌ مي‌كنه‌، يا ايها الذين‌ آمنوا اي‌ مؤمنين‌ كساني‌ كه‌ آرامش‌ پيدا كرديد. كساني‌ كه‌ اعتقاد پيدا كرديد. كساني‌ كه‌ خدا را قبول‌ داريد، دين‌ را قبول‌ داريد، اسلام‌ را قبول‌ داريد. چون‌ اسلام‌ قبل‌ از ايمانه‌. اول‌ انسان‌ مسلمان‌ مي‌شه‌ بعد مؤمن‌ مي‌شه‌. اينهايي‌ كه‌ مسلمانند به‌ زبان‌ هم‌ بگن‌ لا اله‌ الا الله‌ و به‌ هر حال‌ شهادتين‌ را بگن‌ مسلمانند، اسمشون‌ مسلمانه‌. و كسي‌ كه‌ قلبش‌ تحت‌ تأثير اين‌ دو شهادت‌ قرار بگيره‌ مؤمنه‌. شما مي‌گيد المؤمن‌ بالناس‌ چي‌؟ با لا اله‌ الا الله‌ و محمد رسول‌ الله‌ صل‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و صلم‌( الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد). اگر كسي‌ رسالت‌ پيغمبر اكرم‌ را قبول‌ بكنه‌ نمي‌تونه‌ ولايت‌ را قبول‌ نكنه‌. حالا اينجا بحثي‌ است‌. مهم‌ اين‌ دو شهادته‌، اين‌ دو شهادت‌ را بايد انسان‌ بگه‌ و قلبش‌ تا مؤمن‌ بشه‌ و لذا به‌ اين‌ مؤمنين‌ خداي‌ تعالي‌ خطاب‌ مي‌كنه‌، يا ايها الذين‌ آمنوا اتق‌ الله‌ تقوا داشته‌ باشيد، تقوا خيلي‌ مهمه‌. تقوا يك‌ مسئله‌اي‌ است‌ كه‌ براي‌ همة‌ مردم‌ بايد باشه‌. تقوا به‌ كمالات‌ روحي‌ كاري‌ نداره‌ها. شما كمالات‌ روحي‌ داشته‌ باشيد بايد تقوا داشته‌ باشيد، نداشته‌ باشيد هم‌ بايد تقوا داشته‌ باشيد. تقوا يعني‌ انسان‌ خودش‌ را از گناه‌ كردن‌ نگه‌ بداره‌ واجبات‌ اسلامي‌ را هم‌ انجام‌ بده‌. حالا چه‌ قلبت‌ بخواد يا نخواد. تو بخواهي‌ نماز بخوني‌ بايد بخوني‌، نخواهي‌ هم‌ بايد بخوني‌. روزه‌ را بخواي‌ يا نخواي‌ بايد بگيري‌. مگر انسان‌ مي‌شه‌ نماز را نخواسته‌ باشه‌ بخونه‌، بله‌ بعضيها تنبلند نمي‌خوان‌ نماز بخونند. ولي‌ بايد بخونند. تحميل‌ بكنه‌ به‌ خودش‌ كه‌ نماز بخونه‌. يعني‌ نماز خوندن‌ تحميليه‌؟ بله‌. بعضيها روي‌ عشق‌ نماز مي‌خونند، بعضيها در نماز دائمين‌ هستند. خوشا آنان‌ كه‌ دائم‌ در نمازند، هميشه‌ با توجه‌ به‌ خدا هستند. گاهي‌ مي‌شه‌ انسان‌ عبادتش‌ نمازش‌، روزه‌اش‌، اينها روي‌ عشقه‌، روي‌ محبته‌. واقعا عشق‌ به‌ خدا داره‌ و عبادت‌ مي‌كنه‌.

 هر وقت‌ تنها مي‌مانه‌، به‌ مقام‌ انس‌ انشاء الله‌ اگر رسيديد هر وقت‌ تنها مي‌مانيد فورا رو به‌ قبله‌ من‌ ديده‌ بودم‌ بعضي‌ از اولياء خدا يك‌ اطاق‌ مهيا و تميزي‌ داشتند سجاده‌ هم‌ هميشه‌ رو به‌ قبله‌ افتاده‌ بود، مهري‌ هم‌ گذاشته‌ بودند تا فارغ‌ مي‌شدند مي‌رفتند روي‌ سجاده‌ مشغول‌ عبادت‌ و مناجات‌ با خدا و توجه‌ به‌ پروردگار. مؤمن‌ بايد اينطوري‌ باشه‌. حالا يك‌ كسي‌ مي‌گفت‌ آقا گناه‌ نداره‌؟ گفتم‌ چي‌ گناه‌ نداره‌؟ گفت‌ سجاده‌ پهن‌ باشه‌، گفتم‌ يكي‌ از القائات‌ شيطان‌ هم‌ همينه‌ كه‌ سجاده‌ پهن‌ باشه‌ مي‌گن‌ شيطان‌ مي‌ياد توش‌ نماز مي‌خونه‌. شيطان‌ اگر نماز مي‌خوند كه‌ كار و بارش‌ اينجور نبود. قرآن‌ باز نباشه‌، شيطان‌ مي‌خونه‌. اينها حرفهاي‌ شيطانه‌ها، خود شيطان‌ اين‌ حرفها را گفته‌. به‌ جهتي‌ كه‌ وقتي‌ سجاده‌ پهن‌ باشه‌، شما مي‌بينيد همه‌ چيز مهياست‌ هميشه‌ با وضو باشيد. الوضوء سلاح‌ المؤمن‌ وضو اسلحة‌ مؤمنه‌. شما اگر هميشه‌ با وضو باشيد ديگه‌ معطلي‌ نداريد وارد مسجد كه‌ شديد دو ركعت‌ نماز، تهيت‌ مي‌خونيد. سجاده‌اتون‌ هم‌ پهن‌ باشه‌، گوشة‌ اطاق‌ (نامفهوم‌). شما را به‌ ياد خدا مي‌اندازه‌. سجاده‌ پهن‌، رو به‌ قبله‌ هم‌ پهنه‌، مؤمن‌ هم‌ كه‌ هميشه‌ با وضو است‌ خوب‌ ديگه‌ من‌ و شما كاري‌ نداريم‌. يك‌ روايتي‌ نقل‌ كنم‌ براتون‌ از امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ شب‌ شهادت‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلامه‌، فرمود از آباء بزرگوارش‌ نقل‌ مي‌كند از رسول‌ اكرم‌، رسول‌ اكرم‌ از ذات‌ مقدس‌ پروردگار كه‌ هر كس‌ هدفي‌ ازش‌ سر بزنه‌ از من‌ دفاع‌ كرده‌. خيلي‌ دست‌ و بال‌ انسان‌ را مي‌بنده‌ و هر كس‌ وضو بگيره‌ و نماز بخوانه‌ از من‌ دفاع‌ كرده‌. خدا مي‌گه‌ها و  هر كس‌ دو ركعت‌ نماز بخوانه‌ و از من‌ چيزي‌ نخواد به‌ من‌ جفا كرده‌، و اين‌ كارها را يك‌ شخصي‌ كرد و من‌ حاجت‌ او را ندم‌ من‌ به‌ او جفا كردم‌ و من‌ خداي‌ جفاكاري‌ نيستم‌. اين‌ كه‌ مي‌گم‌ دائما، حالا هم‌ كه‌ الحمد الله‌ مثل‌ زمان‌ طفوليت‌ ما كه‌ نيست‌، اون‌ وقتها مي‌خواستند آب‌ از چاه‌ بكشند و يخ‌ بشكنند و وضو بگيرند حالا توي‌ حال‌ منزل‌ كنار به‌ اصطلاح‌ دستشويي‌ است‌، آب‌ گرم‌ همه‌ چيز. شيطان‌ همينجا مي‌گه‌ ما حالش‌ نداريم‌ حالا حوصله‌اش‌ را نداريم‌. نه‌ الوضو نور وضو نوره‌.

 اگر وضو هم‌ داري‌ باز حالا رفتي‌ سر خدمتون‌ عرض‌ شود دستشويي‌ دندانهات‌ را مسواك‌ كني‌ يك‌ وضويي‌ بگيريد. الوضو، الوضو نور علي‌ نور. انسان‌ يك‌ چراغ‌ پنجاه‌ شمعي‌ داره‌، خوب‌ حالا بهش‌ يك‌ صد شمعي‌ بهش‌ مي‌دن‌ خوب‌ بهتر. دويست‌ تايي‌ بهش‌ مي‌دن‌ بهتر، هميشه‌ با وضو باشيد. هر كس‌ با وضو بخوابه‌ ولو اين‌ كه‌ تا اذان‌ صبح‌ هم‌ خواب‌ باشه‌ مثل‌ اين‌ است‌ كه‌ تا صبح‌ عبادت‌ كرده‌. يك‌ وقتي‌ سلمان‌ نشسته‌ بوده‌ اصحاب‌ پيغمبر اكرم‌ هم‌ نشسته‌ بودند پيغمبر اكرم‌ فرمود كيه‌ در ميان‌ شما كه‌ هر شبي‌ هزار ركعت‌ نماز بخوانه‌، و تا صبح‌ عبادت‌ بكنه‌ و روزها هم‌ روزه‌ بگيره‌؟ سلمان‌ گفت‌ من‌. هر كدوم‌ را پيغمبر اكرم‌ مي‌فرمود سلمان‌ بلند مي‌شد و مي‌گفت‌ من‌. يك‌ عده‌ از اين‌ عربها گفتند اين‌ فارسي‌ زبان‌ مي‌خواد بر ما شخصيت‌ پيدا كنه‌. ما شبها ديديم‌ اين‌ خوابيده‌، هزار ركعت‌ نماز اين‌ خودش‌ كلي‌ طول‌ مي‌كشه‌، روزه‌ (نامفهوم‌). حضرت‌ مي‌فرمايد كه‌ سلمان‌ خودش‌ شرح‌ بده‌. عرض‌ كرد يا رسول‌ الله‌ من‌ شنيدم‌ اگر كسي‌ با وضو بخوابه‌، وضوتون‌ در همان‌ چرت‌ اول‌ كه‌ خوابتون‌ نبره‌،وضوتون‌ باطل‌ مي‌شه‌ ولي‌ همين‌ قبل‌ از اين‌ دست‌ و صورتتون‌ را بشوريد با وضو بخوابيد. خود همين‌ عبادته‌. هر كس‌ با وضو بره‌ توي‌ رختخواب‌، حتي‌ تا توي‌ رختخواب‌ بره‌ خوابت‌ هم‌ نبره‌، وضوت‌ هم‌ باطل‌ بشه‌ اشكالي‌ نداره‌. با وضو بخوابه‌ مثل‌ اين‌ است‌ كه‌ تا صبح‌ عبادت‌ كرده‌ و هر كس‌ سه‌ مرتبه‌ بگويد يسئل‌ الله‌ ما يشاء بقدرتك‌ و يحكم‌ ما يريد بعزت‌، بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌، يسئل‌ الله‌ ما يشاء بقدرتك‌ و يحكم‌ ما يريد بعزت‌،مثل‌ اين‌ است‌ كه‌ هزار ركعت‌ نماز خونده‌ و هر كس‌ اول‌ ماه‌ و آخر ماه‌ و وسط‌ ماه‌ روزه‌ بگيره‌ مثل‌ اين‌ است‌ كه‌ تمام‌ ماه‌ را روزه‌ گرفته‌ سلمان‌ گفت‌. اينها هم‌ ياد گرفتند. حالا همة‌ شما هم‌ ياد گرفتيد. خدا تعالي‌ بندگانش‌ را براي‌ بهشت‌ خلق‌ كرده‌ آقايون‌ اين‌ را شما بدونيد. اگر ديديد همين‌ يزيد و شمر را براي‌ جهنم‌ از روز اول‌ خلق‌ كرده‌ نكرده‌.

 اين‌ با اعمال‌ خودش‌، خودش‌ را جهنمي‌ كرده‌. خودش‌ خودش‌ را جهنمي‌ كرده‌، خدا، همه‌ را يعني‌ اونقدري‌ كه‌ به‌ اصطلاح‌ خداييش‌ ايجاب‌ مي‌كرد عمدا خواسته‌ كه‌ ما توي‌ جهنم‌ نريم‌. پيغمبر فرستاده‌، عقل‌ بهمون‌ داده‌، كتاب‌ بهمون‌ داده‌، مردم‌، همه‌ گفتند راه‌ حق‌ چيه‌. خودش‌ كج‌ كرده‌. گمراه‌ كرده‌. از صراط‌ مستقيم‌ خارج‌ شده‌. خوب‌ طبعا مي‌افته‌ توي‌ دره‌. خودش‌ اينطور مي‌خواهد. (نامفهوم‌) اين‌ آقا هوس‌ كرده‌ كه‌ فرمان‌ را بپيچه‌ بره‌ توي‌ دره‌. خوب‌ بره‌ به‌ جهنم‌. اينجوريه‌.

 تقوي‌ از چيزهايست‌ كه‌ همه‌ بايد داشته‌ باشند. هر كس‌ كه‌ ايمان‌ داره‌ و هر كس‌ كه‌ باصطلاح‌ اسمش‌ را گذاشته‌ مسلمان‌. قوانين‌ الهي‌ بايد انجام‌ بشه‌. توي‌ مملكت‌، مملكت‌ اسلامي‌ يك‌ چهار راه‌ هست‌ از دو طرف‌ ماشين‌ مي‌آيد. يك‌ چراغي‌ آنجا نصب‌ كردند، چراغ‌ قرمز، گاهي‌ قرمز ميشه‌ گاهي‌ سبز. يهوديه‌ بگه‌ من‌ يهوديم‌، عمل‌ نميكنم‌. نه‌ بايد عمل‌ بكني‌. مسيحيه‌ ميگه‌، آن‌ يكي‌ ميگه‌ من‌ استثنائم‌، من‌ قرمزيش‌ را نميدونم‌…، نه‌ باشه‌. قانونه‌. قانون‌ الهي‌ بالاتر از اين‌ قوانينه‌. همه‌ بايد به‌ قانون‌ الهي‌ عمل‌ بكنند. چه‌ مؤمن‌ باشند. بالاخره‌ اگر مسلماني‌ بايد عمل‌ بكني‌. من‌ نميخواهم‌! نمي‌توني‌ بگي‌ من‌ نمي‌خواهم‌. تقوي‌ معنايش‌ اينه‌ كه‌ واجباتت‌ را انجام‌ بده‌ محرماتت‌ را هم‌ ترك‌ بكن‌. اين‌ معناي‌ تقواست‌. خوب‌ اگر خواستي‌ از اين‌ مرحله‌ هم‌ برويد بالاتر. چيكار كنيم‌؟ يبقون‌ مع‌ الصادقين‌. پيرو صادقين‌ باشيد. با صادقين‌ باشيد. صادقين‌ كي‌ها هستند؟ ائمة‌ اطهار. شما در دعاي‌ ندبه‌ ميگيد اين‌ الصادق‌ بعد الصادق‌. اين‌ السبيل‌ بعد السبيل‌. در همة‌ ائمه‌ صادقند. حضرت‌ امام‌ جعفر صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ تنها صادق‌ نبود. همه‌. حتي‌ در روايات‌ به‌ امام‌ هادي‌ صادق‌ گفته‌اند اينجور كه‌ يادمه‌، به‌ امير المؤمنين‌ صادق‌ گفته‌اند. و حتي‌ در تعبيرات‌ بعنوان‌ لقب‌ گفته‌اند. حالا چرا امام‌ صادق‌ اينجور معروفه‌. يك‌ دو جهت‌ در روايات‌ نقل‌ ميشه‌. شايد هم‌ هر دو جهتش‌ هم‌ درست‌ باشه‌. شايد هم‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود يك‌ جهتش‌ درست‌ باشه‌. يك‌ روزي‌ پيغمبر اكرم‌ نشسته‌ بودند. فرمودند در ميان‌ فرزندان‌ من‌ دو تا جعفر هست‌ كه‌ اينها ادعاي‌ امامت‌ مي‌كنند. دو تا جعفر نام‌ اينها ادعاي‌ امامت‌ مي‌كنند. يكيشون‌ صادقه‌ يكيشون‌ كذابه‌. اينجا پيغمبر اكرم‌ اين‌ اسم‌ را روي‌ امام‌ صادق‌ گذاشتند. و جعفر كذاب‌ هم‌ معروف‌ بود. جعفر كذاب‌ عموي‌ امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ بود و برادر امام‌ حسن‌ عسگري‌. و بعد از وفات‌ برادرش‌، ايشان‌ ادعاي‌ امامت‌ كرد. آمد جاي‌ حضرت‌ عسگري‌ نشست‌ و مردم‌ مي‌آمدند تعزيه‌ مي‌گفتند به‌ ايشان‌ و براي‌ حضرت‌ عسگري‌. و حتي‌ مي‌خواست‌ نماز امام‌ عسگري‌ را هم‌ بخوانه‌ كه‌ آقا تشريف‌ آوردند و عقبش‌ زدند و خودشون‌ نماز خوندند. بعد يك‌ توقيعي‌ پيدا شد در مذمت‌ جعفر براي‌ اينكه‌ مردم‌ بهش‌ گرايش‌ پيدا نكنند. كه‌ اين‌ نمازش‌ را اصلا نخوانده‌، چطور ميتونه‌ امام‌ بشه‌! اين‌ شيشه‌هاي‌ مشروبش‌ الان‌ توي‌ خونه‌ هست‌. چطور ميشه‌ اين‌ امام‌ باشه‌؟! ما همينطوري‌ هر كسي‌ كه‌ ادعاي‌ امامت‌ كرد كه‌ قبولش‌ نمي‌تونيم‌ بكنيم‌.

 هر كسي‌ گفت‌ من‌ امام‌ زمان‌ شما هستم‌، ما يك‌ روزي‌ توي‌ كانون‌ نشسته‌ بوديم‌ يك‌ فعله‌اي‌ بود، تقريبا شبيه‌ فعله‌ها مثلا، آمده‌ ميگه‌ من‌ امام‌ زمانم‌. من‌ گفتم‌ اگر بلند بگي‌ من‌ ميگم‌ يك‌ دست‌ كتكت‌ بزنند. امام‌! آقاي‌ نوراني‌ در پشت‌ بام‌ در شيراز در مقابل‌ آفتاب‌ مدتي‌ ديوانه‌ شد و بعد هم‌ گفت‌ من‌ امام‌ زمانم‌. يك‌ عده‌ هم‌ بعنوان‌ بابي‌ و بهائي‌ پيرويش‌ كردند. و همين‌ در تاريخ‌ نوشتند كه‌ اين‌ علي‌ محمد باب‌ ديوانه‌ بود. امام‌ زمان‌ هر كسي‌ كه‌ نميتونه‌ باشه‌. بعد اين‌ توقيع‌ را حضرت‌ برايش‌ فرستادند اين‌ پشيمان‌ شد. جعفر پشيمان‌ شد. حضرت‌ فرمودند كه‌ ما كمتر از يوسف‌ نيستيم‌. و ورثنا العفو من‌ آل‌ يعقوب‌. از آل‌ يعقوب‌ ما عفو و بخشش‌ را ارث‌ برديم‌. كه‌ من‌ عرض‌ ميكنم‌ آقا اينها شاگرد ابجدخوان‌ بزرگواريهاي‌ شما هستند. و او برادرهايش‌ را عفو كرد. گفت‌ كه‌ لا تفريع‌ عليكم‌ اليوم‌ يغفر الله‌ لكم‌. هيچ‌ باكي‌ بر شما نيست‌. حالا كه‌ پشيمان‌ شديد و از كارتون‌ پشيمان‌ هستيد، هيچي‌ بر شما نيست‌. خدا هم‌ مي‌بخشدتون‌. منهم‌ ميگم‌ كه‌ جعفر را ما بخشيديم‌. از اين‌ به‌ بعد از اين‌ ساعت‌ ديگه‌ به‌ او نگيد جعفر كذاب‌. بگيد جعفر تائب‌. جعفري‌ كه‌ توبه‌ كرد. و حضرت‌ بخشيدندش‌.

 منظور اين‌ بود كه‌ روايات‌ دربارة‌ كلمة‌ صادق‌ و اطلاق‌ صادق‌ بر حضرت‌ جعفر ابن‌ محمد عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بود. يك‌ روايت‌ هم‌ داره‌ كه‌، يعني‌ تاريخ‌ نقل‌ ميشه‌، يك‌ روزي‌ در آن‌ زماني‌ كه‌ بين‌ بني‌ اميه‌ و بني‌ العباس‌ اختلاف‌ شده‌. بني‌ اميه‌ سرنگون‌ شدند و حالا نشستند بني‌ هاشم‌ و بني‌ العباس‌ كه‌ خلافت‌، كي‌ لايق‌ است‌ براي‌ اينكه‌ پست‌ خلافت‌ را اشغال‌ كنه‌. آنقدر امام‌ مظلومه‌ كه‌ هيچكس‌ حضرت‌ صادق‌ را كانديد نكرد. پسرعمو بودند، حالا اسمش‌ بمانه‌، او خيلي‌ چيز ميكرد كه‌ باصطلاح‌، فعاليت‌ ميكرد كه‌ من‌، پدري‌ هم‌ داره‌ كنارش‌ نشسته‌. حضرت‌ يك‌ نگاهي‌ به‌ اطراف‌ كردند، به‌ منصور دوانيقي‌. منصور دوانيقي‌ خيلي‌ آدم‌ فقيري‌ بود. مي‌رفت‌ در دهات‌ مداحي‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ را مي‌كرد. چون‌ در آن‌ زمان‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ در مقابل‌ بني‌ اميه‌ خيلي‌ مظلوم‌ بودند و مردم‌ طرفدارش‌ بودند. مي‌رفت‌ مداحي‌ علي‌ و خاندان‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ را مي‌كرد و پول‌ مي‌گرفت‌. اينهم‌ آمده‌ نشسته‌. حضرت‌ نگاه‌ كردند فرمودند كه‌ اين‌ خليفه‌ ميشه‌. نگفتند كه‌ اين‌ لايقه‌ براي‌ خلافت‌، گفتند اين‌ خليفه‌ ميشه‌. آن‌ عمو يا پسرعموي‌ حضرت‌، به‌ حضرت‌ صادق‌ گفتند كه‌ تو از روي‌ حسادت‌ به‌ ما اين‌ حرف‌ را ميزني‌. حضرت‌ صادق‌ فرمود كاش‌ حسادت‌ مي‌بود و شماها خليفه‌ مي‌شديد. چون‌ از بني‌ هاشم‌ بوديد. ولي‌ اينطور نيست‌. حضرت‌ پا شدند از مجلس‌ آمدند بيرون‌. خود منصور دويد عقب‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ و گفت‌ آقا اين‌ را واقعا راست‌ گفتيد؟! حضرت‌ فرمودند بله‌. ولي‌ وقتي‌ كه‌ به‌ مقام‌ خلافت‌ رسيدي‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ را، ذرية‌ پيغمبر را اذيت‌ نكن‌. گفتش‌ كه‌ چشم‌! ما كه‌ نوكريم‌. اينهايي‌ كه‌ هنوز به‌ جايي‌ نرسيده‌اند آنقدر بعله‌ قربان‌ و چشم‌ و ما كه‌ چه‌ هستيم‌ ميگويند كه‌ حساب‌ نداره‌. بعد كه‌ رسيد به‌ مقام‌ خلافت‌، مي‌گويند در تاريخ‌ نام‌ حضرت‌ را صادق‌ گذاشت‌. گفت‌ ايشان‌ راست‌ گفت‌. و حال‌ اينكه‌ هيچ‌ زمينة‌ خلافتي‌ براي‌ اين‌ نبود لااقل‌. و او هم‌ به‌ اين‌ سفارش‌ امام‌ صادق‌ بايد بگيم‌ خوب‌ عمل‌ كرد! آنقدر از سادات‌ در ميان‌ ديوارها، توي‌ زندانها، كشت‌ كه‌ لكة‌ ننگي‌ براي‌ خودش‌ در تاريخ‌ گذاشت‌.

 شما با كي‌ باشيد؟ با صادقين‌ باشيد. صادقين‌ كي‌ها هستند؟ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌، ائمة‌ اطهار كه‌ همة‌ مردم‌ اينها را صادق‌ مي‌دونند. خدا ميدونه‌ اگر انشاء الله‌ اميدوارم‌ همين‌ امسال‌ مشرف‌ بشويد كنار قبرستان‌ بقيع‌ ببينيد سني‌ها مي‌گويند هذا قبر جعفر ابن‌ الصادق‌. همه‌ راستگويش‌ مي‌دانند. در اسلام‌ كسي‌ مثل‌ حضرت‌ صادق‌ معروفتر يا معروف‌ به‌ عنوان‌ صادق‌ نيست‌. هذا قبر جعفر ابن‌ محمد الصادق‌. و دلهايتون‌ را روانه‌ كنيد امشب‌، شب‌ شهادت‌ آن‌ حضرته‌. بيشتر بتونيم‌ متوجه‌ اين‌ مقام‌ مقدس‌ بشويم‌. كنار قبرستان‌ بقيع‌، بخدا قسم‌، خدايا تو لعنت‌ كن‌ وهابيت‌ را كه‌ قلوب‌ شيعه‌ را اينقدر جريحه‌دار كردند كه‌ حساب‌ نداره‌. اگر انسان‌ بره‌ كنار قبرستان‌ بقيع‌ ببينه‌ چهار امام‌، قبري‌ خرابتر در همان‌ قبرستان‌ بقيع‌ از قبور اين‌ چهار امام‌ نيست‌. و قبري‌ پر جمعيت‌تر و بيشتر از همه‌ زائر داشته‌ باشد از اين‌ چهار قبر نيست‌. همه‌ مي‌گويند اين‌ امام‌ صادقه‌. او زين‌ العابدينه‌. يعني‌ زينت‌ بندگان‌ خدا. عبادتهاي‌ امام‌ سجاد را در همان‌ مكه‌ و مدينه‌ معروف‌. و اين‌ يكي‌ امام‌ باقره‌ كه‌ باقر العلوم‌ الاولين‌ و الآخرين‌. آن‌ يكي‌ هم‌ كه‌ قبر مقدس‌ حضرت‌ امام‌ مجتبي‌ است‌ سبط‌ اكبر پيغمبر. پسر فاطمة‌ زهرا. كسي‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ مكرر درباره‌اش‌ فرمود كه‌ الحسن‌ و الحسين‌ سيدا شباب‌ اهل‌ الجنه‌. اين‌ قبرها توي‌ چي‌ بگم‌؟ سنگي‌ روي‌ قبر نيست‌. يك‌ سنگي‌ آنجا انداخته‌ باشه‌. يك‌ علامتي‌، يك‌ دونه‌ سنگ‌ نتراشيده‌، همينطوري‌ اينجا، كاله‌ به‌ قول‌ مشهديها، اين‌ بالاي‌ سر هر يك‌ از اين‌ علامتها معلوم‌ ميشه‌ اينجا چهار تا قبره‌. و قبر عباس‌ عموي‌ پيغمبر، همان‌ كنار بستر اطرافش‌ سنگ‌ زدند. قبر فاطمة‌ بنت‌ اسد هم‌ آن‌جاست‌ كه‌ بعضي‌ها خيال‌ مي‌كنند قبر فاطمة‌ زهراست‌. نه‌ قبر فاطمة‌ بنت‌ اسده‌. و آنهم‌ باز بهتر از اين‌ قبر چهار امامه‌. لج‌ كردند با ما. خدا نيامرزه‌ اينها را. و ما هم‌ هيچكاري‌ نمي‌توانيم‌ بكنيم‌ تا وقتي‌ كه‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ تشريف‌ بياوره‌. مگر يك‌ مختصري‌. بخدا قسم‌ اگر براي‌ همين‌ آتشي‌ كه‌ اينها به‌ دل‌ ما زدند از خدا بخواهيم‌ كه‌ امام‌ زمان‌ بيايد، جا داره‌.

 امام‌ صادق‌ كه‌ پنجاه‌ درصد روايات‌ ما و احكام‌ ما و معارف‌ ما از دو لب‌ مقدس‌ اين‌ امام‌ معصومه‌. در تمام‌ رشته‌ها. چه‌ شاگردان‌ بزرگي‌ تربيت‌ كرده‌ در تمام‌ رشته‌ها. حتي‌ در رشته‌هاي‌ علوم‌ مادي‌ كه‌ جزء برنامة‌ ائمة‌ عليهم‌ السلام‌ نبوده‌. معارفي‌ كه‌ از امام‌ صادق‌ رسيده‌. قال‌ الصادق‌. قال‌ الصادق‌. و شيعه‌ از همين‌ جهت‌ بخاطر وجود مقدس‌ امام‌ باقر و امام‌ صادق‌ اينقدر عالم‌ و دانشمند و پرشخصيت‌. شما گفت‌ كه‌ تو قدر آب‌ چه‌ داني‌ كه‌ در كنار فراتي‌. بخداي‌ لا شريك‌ له‌، به‌ اصطلاح‌ قسم‌، و الله‌ قسم‌، عوام‌ شيعه‌ از علماي‌ اهل‌ سنت‌ در مسائل‌ اعتقادي‌ از آنها بيشتر چيز مي‌فهمه‌. هيچ‌ استدلال‌ نمي‌توانند بكنند. من‌ باهاشون‌ صحبت‌ كردم‌. سفسطه‌ مي‌كنند، فلسفه‌ بافي‌ مي‌كنند، اما در اعتقاد صريح‌ و اعتقاد با قرآن‌ نمي‌تونند. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ ما هر چه‌ از امام‌ صادق‌ روايت‌ داريم‌ اونها از عايشه‌ روايت‌ دارن‌، خوب‌ معلومه‌. از عايشه‌، از علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ كه‌ خليفة‌ اونها هم‌ هست‌ روايت‌ نقل‌ نمي‌كنند. بخاطر عنادي‌ كه‌ حالا گذشتگانشون‌، پدرانشون‌ داشتند. عايشه‌، خيلي‌ از عايشه‌ نقل‌ مي‌كنند. روايات‌ زيادي‌ از عايشه‌ نقل‌ مي‌كنند از ابو حريه‌ زياد روايت‌ نقل‌ مي‌كنند. از حنف‌ ابن‌ مالك‌ و امثال‌ اينها كه‌ از نظر ما اينها اگر آدمهاي‌ راستينشون‌ بودند با علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ مركز فضيلت‌ هيچ‌ وقت‌، اقلا يك‌ ذره‌ نور مي‌داشتند كه‌، نوري‌ انسان‌ بايد داشته‌ باشه‌ كه‌ با آدمهاي‌ خوب‌ درگير نشه‌. در نيافته‌.

 افرادي‌ كه‌ با اهل‌ تقوا و اهل‌ كمالات‌ درگير مي‌شند و به‌ اصطلاح‌ مبارزه‌ مي‌كنند اينها يقين‌ بدونيد نور ندارند لا اقل‌. و اينها اگر نور مي‌داشتند با علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ حالا بعضيهاشون‌ ساكت‌ بودند، ترسو بودند، استقامت‌ نداشتند مثل‌ خيليها بودن‌، مثل‌ عباس‌ عموي‌ پيغمبر يا عقيل‌ مثلا برادر علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ اينها آدمهاي‌ ساكتي‌ بودند نه‌ آبي‌ را مي‌آوردند نه‌ كوزه‌اي‌ را مي‌شكستند. اما افرادي‌ كه‌ اينها نور ندارند. پولشون‌ بدي‌ روايت‌ جمع‌ مي‌كنند ابو پول‌ بهش‌ مي‌دادند روايت‌ جمع‌ مي‌كرد يك‌ كتابي‌ نوشتن‌ خدا طول‌ عمر بده‌ آيت‌ الله‌ عسگري‌ نوشته‌ دربارة‌ اين‌ جهت‌ كه‌ چقدر از اصحاب‌ را اينها اصلا دروغي‌ به‌ وجود آوردند. بعضيهاشون‌ روايت‌ نقل‌ مي‌كنند. امام‌ صادق‌ و امام‌ باقر بودند كه‌ امروز ما همة‌ معارفمون‌ را بلديم‌. الان‌ شما رواياتي‌ كه‌ در صحيح‌ بخاري‌ نقل‌ شده‌ خدا مي‌دونه‌ الان‌ من‌ براي‌ شما بخونم‌ شما مي‌خنديد. چه‌ در احكام‌ چه‌ در عقايد و چه‌ در كمالات‌ روحي‌ و تزكية‌ نفس‌. يك‌ حرفهايي‌ كه‌ اصلا، مي‌گم‌ شب‌ وفاته‌ مي‌ترسم‌ زياد بخنديد، شب‌ وفات‌ نبود  برات‌ مي‌خوندم‌. يك‌ حرفهايي‌، يك‌ نسبتهايي‌ به‌ خدا مي‌دن‌، يك‌ نسبتهايي‌ به‌ پيغمبر مي‌دن‌. امام‌ صادق‌ اين‌ كلماتش‌ را برداريد نگاه‌ كنيد، خدا مي‌دونه‌ هر كلامي‌ از امام‌ صادق‌، من‌ يك‌ وقتي‌ با يك‌  دانشمندي‌ صحبت‌ مي‌كردم‌ يك‌ روايت‌ براش‌ خوندم‌ در اخلاق‌، گفتم‌ امام‌ صادق‌ مي‌فرمايد البر يأمران‌ البلاد و يزيدان‌ في‌ اعمال‌، اين‌ به‌ قدري‌ تعجب‌ كرد، همين‌ كلمه‌ ترجمه‌اش‌ اينه‌ كه‌ نيك‌ كردن‌، نيكو بودن‌، حالا هر چي‌ و خوش‌ اخلاق‌ بودن‌ اينها يأمران‌ البلاد شهرها آباد مي‌كنه‌ و عمر انسان‌ را زياد مي‌كنه‌ اين‌ از نظر رواني‌ و روانشناسي‌ به‌ قدري‌ عجيبه‌، از نظر علوم‌ اجتماعي‌ به‌ قدري‌ عجيبه‌ اين‌ دو تاكلمه‌ كه‌ چطور حسن‌ خلق‌ و نيكي‌ كردن‌ اين‌ شهرها را آباد مي‌كنه‌. بنشينيد روي‌ همين‌ فكر كنيد. شما الحمد الله‌ شيعه‌ هستيد فكر كنيد. و عمر انسان‌ هم‌ زياد مي‌شه‌. آدمي‌ كه‌ هميشه‌ نيكي‌ مي‌كني‌ و خوش‌ اخلاق‌ باشه‌ اين‌ خودش‌ عمرش‌ زياد مي‌شه‌. با بداخلاقیها با عصبانيتها با جوش‌ آوردنهايي‌ كه‌ بعضي‌ وقتها يك‌ دفعه‌ جوش‌ مي‌يارن‌ با اينها عمرش‌ كم‌ مي‌شه‌ انسان‌. اول‌ صدمه‌ به‌ خودش‌ مي‌خوره‌. مي‌بينه‌ بعد نشسته‌ مي‌لرزه‌ فشارش‌ رفته‌  نمي‌دونم‌ قلبش‌ طپش‌ پيدا كرده‌، گاهي‌ هم‌ سنكوب‌ مي‌كنه‌ مي‌افته‌ مي‌ميره‌. آدم‌ خوش‌ اخلاق‌ هيچ‌ وقت‌ عصباني‌ نمي‌شه‌ هيچ‌ وقت‌ اونجور لرزشي‌ تو بدنش‌ پيدا نمي‌شه‌. يكي‌ از توصيه‌ هايي‌ كه‌ در روايات‌ هم‌ اشاره‌ شده‌ هميشه‌ متبسم‌ باشيد. حتي‌ صبح‌ از خواب‌ پاشديد خيلي‌ كسليد تو آيينه‌ نگاه‌ كنيد يك‌ تبسمي‌ به‌ خودتون‌ بكنيد يك‌ نشاطي‌ پيدا مي‌كنيد ديگران‌ هم‌ وقتي‌ كه‌ شما را مي‌بينند وقتي‌ كه‌ متبسم‌ بوديد بهتون‌ محبت‌ پيدا مي‌كنند و خوشحال‌ مي‌شن‌ اخمو نباشيد. چرا؟ براي‌ چي‌؟ متبسم‌، پيغمبر اكرم‌ هر وقت‌ صحبت‌ مي‌كرد در صحبتش‌ تبسم‌ بود، هميشه‌ متبسم‌ بود.

 خوب‌ اين‌ پيام‌ امام‌ صادق‌ يك‌ كلمه‌، يك‌ كتاب‌ خدا مي‌دونه‌ مي‌شه‌ دربارة‌ اين‌ موضوع‌ نوشت‌ يك‌ كلمه‌ كه‌ نصف‌ سطر بيشتر نيست‌. البر و حسن‌ الخلق‌ يأمران‌ البلاد صدها، هزارها اينجور كلمات‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ داره‌ و دنيا ازش‌ استفاده‌ كردند، حتي‌ دشمنان‌ برداشتند دربارة‌ عظمت‌ حضرت‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ نوشته‌اند. همان‌ قسمتهايي‌ كه‌ مربوط‌ به‌ خودشونه‌، جابر ابن‌ حيان‌ و جابر جوفي‌ و افرادي‌ مثل‌ جابر جوعفي‌ و جابر ابن‌ حيان‌ اينها در خدمت‌ امام‌ صادق‌ بودند در علوم‌ قليله‌. جابر ابن‌ حيان‌ در علوم‌ معنوي‌ اونچنا پيشرفت‌ كرده‌ كه‌ كلماتش‌ را و حرفهاش‌ را نمي‌توشه‌ تو مجلس‌ خوند يك‌ كارهاي‌ عجيب‌ و غريبي‌ داشته‌، يك‌ همچين‌ شاگرداني‌ تربيت‌ كرده‌. جواني‌ به‌ نام‌ هشام‌ ابن‌ حكم‌ هنوز مو تو صورتش‌ درنيامده‌ اين‌ مي‌ره‌ به‌ فلاسفة‌ بزرگ‌ بحث‌ مي‌كنه‌ خيلي‌ ساده‌ و مي‌كوبه‌ طرف‌ را مي‌ياد. حضرت‌ صادق‌ تشويقش‌ مي‌كنه‌، شاگردان‌ اينطوري‌ داشته‌. ماها نمي‌تونيم‌ بفهميم‌ قبل‌ امام‌ صادق‌ يعني‌ چه‌؟ واقعا همانطوري‌ كه‌ دربارة‌ خدا، خودش‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد الا حق‌ الا قدره‌ شما حق‌ قدر خدا را نمي‌تونيد بفهميد واقعا و ماقدر امام‌ صادق‌ حق‌ قدره‌. اصلا نمي‌تونيم‌ حقش‌ را بفهميم‌. اين‌ قدر بزرگ‌، و ما اگر كه‌ پيرو امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ نبوديم‌ اين‌ را آقايون‌ بدونيد ما از هم‌ بيشتر تو جهل‌ بوديم‌. رئيس‌ مذهب‌، يعني‌ مكبر دين‌، چون‌ از زمان‌ پيغمبر اكرم‌، پيغمبر اكرم‌ مطالبي‌ فرموده‌ بود بني‌ اميه‌ و بعضي‌ خلفاي‌ ثلاثة‌ اولي‌ و بعد هم‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود يك‌ مشت‌ افراد بي‌ دين‌ اينها مي‌خواستند علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ و خاندان‌ عصمت‌ را در انزواي‌ كامل‌ قرار بدن‌ و اونهايي‌ كه‌ به‌ نفع‌ اينها روايت‌ از پيغمبر اكرم‌ نقل‌ مي‌كنند اونها را بزرگشون‌ كنند. تازه‌ امام‌ صادق‌ هم‌ صد در صد در اختيار مردم‌ نبود. اون‌ هم‌ در فشار بود. تبعيد مي‌شده‌ امام‌ صادق‌، توي‌ خانه‌اش‌ محبوس‌ مي‌شد، شنيديد ديگه‌، زياد هم‌ شنيديد كه‌ حضرت‌ در خانه‌اش‌ محبوس‌ بود يك‌ تاجري‌ مي‌خواست‌ چند تا سؤال‌ از حضرت‌ بكنه‌، يك‌ طبق‌ خيار خريد و گذاشت‌ روي‌ سرش‌ و به‌ عنوان‌ خيار فروش‌ امام‌ هم‌ كه‌ از قلب‌ همه‌ اطلاع‌ دارد، قلب‌ عالم‌ امكان‌ است‌ خودش‌ آمد خيار بخره‌ از اون‌ خيار فروش‌ در ضمن‌ اين‌ كه‌ اون‌ طرف‌ كوچه‌ يك‌ پليس‌ ايستاده‌، اون‌ طرف‌ يك‌ پليس‌ مخفي‌ ايستاده‌ در عين‌ اين‌ كه‌ داره‌ خيار جمع‌ مي‌كنه‌ اون‌ سؤالش‌ را كرد و حضرت‌ هم‌ جواب‌ دادند. حضرت‌ هم‌ جواب‌ داد. با اين‌ زحمت‌ بعضيها، هميشه‌ شما خيال‌ كنيد حضرت‌ صادق‌ نشسته‌ و چهار هزار شاگرده‌ هم‌ پاي‌ صحبتش‌ نشسته‌ و اينجور نبوده‌ هميشه‌. اين‌ چهار هزار هم‌ در يك‌ زمان‌ جمع‌ نبودند شاگردان‌ تربيت‌ شده‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ در طول‌ مدت‌ چهار هزار بودند و چهار صد جلد كتاب‌ نوشته‌اند اصول‌ اربع‌ كه‌ بعضيهاش‌ همان‌ كتابهايي‌ است‌ كه‌ به‌ اصطلاح‌ الان‌ در اختيار ماست‌ و مجموع‌ اونچه‌ كه‌ باقي‌ مانده‌ چون‌ از بين‌ بردن‌ بني‌ العباس‌ و اونها خدا لعنتشون‌ كنه‌. اونچه‌ كه‌ باقي‌ مانده‌ همان‌ كتاب‌ بحار الانوار مرحوم‌ مجلسي‌ است‌ كه‌ صد و ده‌ جلد شده‌ كه‌ البته‌ با رواياتي‌ كه‌ از ائمة‌ ديگر رسيده‌ و خلاصه‌ اونچه‌ كه‌ جامع‌ همه‌ هم‌ اين‌ كتاب‌ بحار الانواره‌.

 اصول‌ اربع‌ معه‌ يعني‌ يك‌ اصولي‌ نوشتن‌ مفصل‌، بودند خيلي‌ بودند، در محضر حضرت‌ صادق‌ صلوات‌ الله‌ عليه‌ و مثل‌ شايد امروزي‌ بود يا امشب‌ يا فردا، چون‌ ساعتش‌ را تعيين‌ نكرده‌اند. حضرت‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ همانطور كه‌ گفتم‌ خيلي‌ ضعيف‌ شده‌ بود. يعني‌ راوي‌ مي‌گم‌ من‌ ديدم‌ جمجمه‌اي‌ بيشتر از سر مقدسشون‌ باقي‌ نمانده‌ بود. فقط‌ استخوان‌ تنها. توي‌ بستر افتادند حالت‌ ضعفي‌ بهشون‌ دست‌ مي‌ده‌، چشمها روي‌ هم‌ مي‌ره‌، خوب‌ سمه‌، سم‌ تأثير كرده‌. تمام‌ اونچه‌ كه‌ در وجود مقدسش‌ بود همة‌ اينها قطعه‌، قطعه‌ شده‌. يك‌ حالت‌ فوق‌ العاده‌ عجيب‌ كه‌ هر بيننده‌اي‌ را ناراحت‌ مي‌كنه‌. و به‌ قدري‌ هم‌ فشار زياده‌ كه‌ حضرت‌ نمي‌تونه‌ وصيت‌ بكنه‌ كه‌ بعد از من‌ كي‌ هست‌. البته‌ شيعيان‌ معلومه‌، روشنه‌ كه‌ كي‌ هست‌. حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر هم‌ هستند و فرزندان‌ امام‌ صادق‌ هم‌ هستند و حضرت‌ در ميان‌ بستر افتاده‌ از حال‌ رفته‌ چشمها را وا مي‌كرد يك‌ نگاهي‌ كرد ديد يك‌ عده‌اي‌ هستند، حضرت‌ فرمود تمام‌ اقوام‌ و خويشان‌ و سادات‌ و پسر عموها را اينها را جمع‌ كنيد. جمع‌ كردند، اين‌ روايت‌ خيلي‌ مهمه‌، ببينيد در همچين‌ موقعيتي‌ در همچين‌ حالي‌ مي‌گن‌ اقوام‌ و خويشاوندان‌ را جمع‌ بكنه‌ يك‌ جمله‌ وصيت‌ داره‌ و قطعا مهمترين‌ مطلب‌ را حضرت‌ فرموده‌، و ما هم‌ بايد به‌ همين‌ عنوان‌ او را تلقي‌ بكنيم‌. فرمود يا ينال‌ شفاعتنا نفرمود شفاعتي‌ (نامفهوم‌). از خود پيغبر را شامل‌ مي‌شه‌ تا امام‌ زمان‌. المستخط‌ بالصلاه‌ كسي‌ كه‌ نمازش‌ را كوچك‌ نه‌، همچين‌ اهميت‌ نده‌، حالا مشتري‌ را راه‌ بياندازيم‌ بعدا مي‌ريم‌ نماز مي‌خونيم‌ همين‌ اندازه‌. فكر نكنيد كه‌ تارك‌ الصلاة‌ كه‌ كافره‌، من‌ ترك‌ الصلاة‌ عامدا، متعمدا، عامدا مي‌دونيد يعني‌ چي‌؟ يعني‌ شب‌ دير مي‌خوابي‌ مي‌دوني‌ نماز صبحت‌ قضا مي‌شه‌. يا بلند شدي‌ اين‌ شونه‌ و اون‌ شونه‌ مي‌كني‌ مي‌بيني‌ هنوز هوا تاريكه‌ خوب‌ پا مي‌شم‌، بخوابي‌ و بعد از آفتاب‌ پاشي‌.

 حضرت‌ ولي‌ عصر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ فرمود ملعون‌، ملعون‌، ملعون‌ سه‌ مرتبه‌ كسي‌ كه‌ نماز مغربش‌ را وقتي‌ بخونه‌ كه‌ خدمت‌ شما، ستاره‌هاي‌ آسمان‌ شمرده‌ نشه‌ و نماز صبحش‌ را وقتي‌ بخونه‌ كه‌ ستاره‌هاي‌ آسمان‌ شمرده‌ بشه‌. متوجهيد. البته‌ يك‌ دفعه‌ و دو دفعه‌ را ممكنه‌ كه‌ ملعون‌ نباشه‌، اما هميشه‌ وقتي‌ كه‌ مي‌خواد بخوابه‌ نماز مي‌خونه‌، بعضي‌ها هستند من‌ ديدم‌، شما نديديد. اين‌ برنامه‌اشون‌ اينه‌. شغلش‌ را جوري‌ انتخاب‌ كرده‌ كه‌ اينجوري‌ بايد باشه‌ كه‌ نبايد اين‌ جور شغلي‌ داشته‌ باشيد. يا نمازش‌ را هميشه‌ اول‌ آفتاب‌ مي‌خونه‌. اگر هميشه‌ باشه‌ حالا لااقل‌ ما خودمون‌ لااقل‌ بگم‌ كه‌ شما خيلي‌ غصه‌ نخوريد، با يك‌ دفعه‌ و دو دفعه‌ بعيده‌ اينقدر شدت‌ داشته‌ باشه‌. ولي‌ اين‌ كه‌ اگر همان‌ يك‌ دفعه‌ هم‌ از اين‌ روايت‌ امام‌ صادق‌ استفاده‌ مي‌شه‌ كه‌ همين‌ يك‌ دفعه‌اش‌ هم‌ حساب‌ داره‌. فرمود شفاعت‌ ما اهل‌ بيت‌ نمي‌رسد به‌ كسي‌ كه‌ نمازش‌ را اهميت‌ نده‌. اهميت‌ نداده‌. خفيف‌ بشماره‌، كار لازم‌تري‌ دارم‌، الان‌ گرسنمه‌ ناهار بخورم‌ بعد نماز مي‌خونم‌. تا اين‌ حد. البته‌ باز هم‌ دائما اينطوري‌ باشه‌، روحيه‌اش‌ اين‌ باشه‌. حالا با يك‌ دفعه‌، دو دفعه‌ انشاءالله‌ اينجور نيست‌. اون‌ وقت‌ اين‌ وصيت‌ را فرمود بعد همه‌ ديدند كه‌ چشمها را آقا روي‌ هم‌ گذاشت‌ چراغها را خاموش‌ كنيد امشب‌ شب‌ عاشوراست‌. امشب‌ براي‌ شيعه‌ مهمتر از شبهاي‌ عزاداري‌ ساير ائمه‌ نباشه‌ مسلما بايد بگيم‌ كه‌ مثل‌ عزاداريهاي‌ شب‌ عاشورا و شب‌ بيست‌ و يكم‌ ماه‌ مبارك‌ رمضان‌ چون‌ فرقي‌ بين‌ اينها نيست‌.

 آقا امام‌ صادق‌ چشمها را روي‌ هم‌ گذاشت‌ يا بقية‌ الله‌ عاجرك‌ الله‌ آقاجان‌ اين‌ مجلس‌ به‌ نام‌ شما تشكيل‌ شده‌. اين‌ مجلس‌ هر وقت‌ در اينجا تشكيل‌ مي‌شه‌ در خانة‌ شماست‌، مال‌ شماست‌، بايد شما طبق‌ رسومات‌ ما اگر عمل‌ بكنيد بايد دم‌ در بايستيد و…يا بقية‌ الله‌ اظهار محبت‌ كنيد به‌ اين‌ مردم‌، تسليتي‌ كه‌ اينها مي‌گن‌ و امشب‌ عرض‌ ادب‌ به‌ امام‌ صادق‌ مي‌كنند و اشك‌ براي‌ شهادت‌ امام‌ صادق‌ مي‌ريزند شما از اينها نظر لطفي‌ بفرماييد. امام‌ صادق‌ از دار دنيا رفت‌ مدينه‌ يك‌ پارچه‌ ضجه‌ شد. جنازة‌ امام‌ صادق‌ را شبانه‌ برداشتند، جنازه‌ را آوردند كنار قبر پدر و جد و عموي‌ بزرگوارشون‌ يا جد بزرگوارشون‌ امام‌ مجتبي‌ و اونجا حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر  اين‌ بدن‌ را دفن‌ كرد. مردم‌ همه‌ اشك‌ مي‌ريختند گريه‌ مي‌كردند، شهادت‌ امام‌ صادق‌ را به‌ فرزندان‌ امام‌ صادق‌ تسليت‌ مي‌گفتند. همانطوري‌ كه‌ شما امشب‌ در محضر امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ به‌ امام‌ زمان‌ داريد تسليت‌ عرض‌ مي‌كنيد و شهادت‌ امام‌ صادق‌ را به‌ ايشان‌ تسليت‌ مي‌گيد. اما روز عاشورا در ميان‌ گودي‌ قتلگاه‌ چون‌ خودشون‌ فرمودند ان‌ كنت‌، فابكي‌ علي‌ الحسين‌. اگر اين‌ شعر را نسبت‌ نمي‌دادند به‌ سيد الشهدا و بعيد هم‌ نيست‌ درست‌ باشه‌ حضرت‌ فرمود ليسكم‌ شيعتي‌ اي‌ شيعيان‌ من‌، اي‌ كاش‌ مي‌بوديد روز عاشورا، ليس‌… مي‌بوديد من‌ را مي‌ديديد. من‌ چطور براي‌ طفلم‌ طلب‌ آب‌ كردم‌ و اونها به‌ من‌ رحم‌ نكردند….من‌ به‌ خدا قسم‌ نمي‌تونم‌ ترجمه‌ كنم‌ الان‌ چه‌ حالي‌ دارم‌ شب‌ شهادت‌ امام‌ صادق‌ در محضر حضرت‌ بقية‌ الله‌ كه‌ اين‌ شعر را ترجمه‌ كنم‌  امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ خودش‌ هم‌ بعضي‌ از دوستانش‌ مي‌آمدند و دورش‌ مي‌نشستند مي‌ديدند حضرت‌ بلند مي‌شه‌ يك‌ صحنه‌اي‌ را رسم‌ مي‌كنه‌ زنها را صدا مي‌زنه‌ بياييد روضة‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌…

 

۲۴ صفر ۱۴۱۵ قمری – شناخت‌ خدا از آثار وجودي‌ او اخلاق‌ خ‌ ۵۶

 شناخت‌ خدا از آثار وجودي‌ او اخلاق‌ خ‌ 56

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الله‌ لا اله‌ الا هو الحي‌ القيوم‌. لا تأخذه‌ سنة‌ و لا نوم‌. له‌ ما في‌ السماوات‌ و ما في‌ الارض‌.

 وحدانيت‌ پروردگار را برايتون‌ در برنامه‌هاي‌ گذشته‌ شرح‌ دادم‌. و اينكه‌ خداي‌ تعالي‌ يكيست‌ و مفهومي‌ ندارد كه‌ خدا متعدد باشد. به‌ جهت‌ اينكه‌ تعدد علامت‌ جسمانيته‌. يك‌ موجود مجرد نميتونه‌ متعدد باشه‌. تعدد درش‌ فرض‌ نميشه‌، تصور نميشه‌. اين‌ يك‌ معناي‌ مشكلي‌ است‌ كه‌ شايد اكثر و بيشتر شماها متوجه‌ نشيد. ولي‌ اين‌ مقدار بهتون‌ عرض‌ كنم‌ كه‌ ما دربارة‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار نبايد اصلا فكري‌ بكنيم‌. دربارة‌ مخلوق‌ خدا و آثار وجودي‌ خدا مي‌توانيم‌ فكر كنيم‌. شما حقيقت‌ هوا را مثلا نمي‌توانيد بشناسيد. حقيقت‌ جاذبة‌ زمين‌ را يا جاذبة‌ خورشيد را نمي‌توانيد بفهميد. اما مي‌توانيد آثارش‌ را متوجه‌ بشويد. يعني‌ جايي‌ كه‌ نيست‌ مي‌توانيد از آنجا هستيش‌ را متوجه‌ بشويد. مثلا چطور؟ شما را يك‌ جائي‌ بگذارند كه‌ هوا نباشه‌، آنوقت‌ مي‌فهميد كه‌ هوا چه‌ آثار وجوديي‌ داره‌. معروفه‌ كه‌ مي‌گويند ماهيها ميخواستند آب‌ را ببينند، آب‌ را نديده‌ بودند. رفتند پيش‌ ماهي‌ بزرگ‌. ماهي‌ بزرگ‌ گفت‌ غير از آب‌ به‌ من‌ نشان‌ بدهيد تا من‌ آب‌ را به‌ شما نشان‌ بدهم‌. هر چيزي‌ با ضدش‌ شناخته‌ ميشه‌. شب‌ با روز شناخته‌ ميشه‌، روز با شب‌ شناخته‌ ميشه‌. اگر يكسره‌ روز بود شما شب‌ را نمي‌دونستيد چي‌ هست‌. يا اگر يكسره‌ شب‌ بود، روز را نمي‌دونستيد كه‌ چي‌ هست‌. هميشه‌ هر چيزي‌ با ضدش‌ شناخته‌ ميشه‌. خدا چون‌ ضد نداره‌، جائي‌ نيست‌ كه‌ خدا نباشه‌ و آثار وجودي‌ پروردگار نباشه‌، شما ممكنه‌ خوب‌ و زود نشناسيد خدا را. اما اگر از اين‌ راهي‌ كه‌ من‌ ميگويم‌ وارد شديد، خداي‌ تعالي‌ را زود مي‌شناسيد. و آن‌ اين‌ است‌ كه‌، آثار وجودي‌ پروردگار اين‌ است‌ كه‌، خوب‌ دقت‌ كنيد به‌ عرضم‌، هر چيزي‌ را گفتيم‌ كه‌ با ضدش‌ شناخته‌ ميشه‌. يعني‌ با نبودش‌ شناخته‌ ميشه‌. همانطور كه‌ عرض‌ كردم‌ خداي‌ تعالي‌ چون‌ همه‌ جا هست‌ و موجوديتش‌ در همه‌ چيز ظاهره‌، ما فقط‌ و فقط‌ بايد از آثار پروردگار خدا را بشناسيم‌. يك‌ مثالي‌ برايتون‌ بزنم‌. مثلا اگر يك‌ چيزي‌ در بين‌ زمين‌ و آسمان‌ معلق‌ وايسته‌، معلق‌ بايسته‌. شما يقين‌ داريد كه‌ جاذبة‌ زمين‌ بايد اين‌ را به‌ طرف‌ خودش‌ بكشه‌. اما اينجا يك‌ نيرويي‌ آمده‌ هم‌ جاذبه‌ را خنثي‌ كرده‌ و هم‌ او را مثلا سر يك‌ متري‌، دو متري‌ نگه‌ داشته‌. اينجا يقين‌ مي‌كنيد به‌ وجود اينچنين‌ چيزي‌ كه‌ هست‌، ولي‌ نمي‌بينيدش‌، حقيقتش‌ را نمي‌توانيد درك‌ بكنيد. من‌ اگر آمدم‌ گفتم‌ اينجا چيزي‌ نيست‌ ميگيد پس‌ چرا اين‌ سنگ‌ مثلا، اين‌ شي‌ء سنگين‌ بين‌ زمين‌ و آسمان‌ معلق‌ ايستاده‌. پس‌ از اين‌ اثر، يعني‌ از اين‌ كار آن‌ چيزي‌ كه‌ غير مرئيه‌، شما به‌ وجود آن‌ چيزي‌ كه‌ غير مرئيه‌ پي‌ مي‌بريد. حالا شما در تمام‌ عالم‌ وجود نگاه‌ كنيد مي‌بينيد كه‌ همينطور چيزهايي‌ در عالم‌ هست‌. خلقتهايي‌ در عالم‌ هست‌. اين‌ گلها را خداي‌ تعالي‌ خلق‌ كرده‌، اين‌ گلهاي‌ رنگارنگي‌ كه‌ در ميان‌ باغچة‌ منزل‌ هست‌، اينها آثار وجودي‌ پروردگاره‌. اين‌ موجوداتي‌ كه‌ در عالم‌ خلقت‌ شده‌ اعم‌ از حشرات‌ كه‌ ما اگر يك‌ عينك‌ ذره‌بيني‌ روي‌ چشممون‌ بگذاريم‌ و با چشم‌ مسلح‌ نگاه‌ كنيم‌ به‌ اين‌ موجودات‌ واقعا شگفت‌ انگيزه‌ اينها را خدا خلق‌ كرده‌. چشمهاي‌ به‌ اون‌ ريزي‌، از چشمهاي‌ ما صد برابر بهتر مي‌بينه‌، گوشهاي‌ به‌ اون‌ كوچكي‌ صد برابر از گوشهاي‌ ما بيشتر مي‌شنوه‌ و بهتر مي‌شنوه‌.شامة‌ به‌ اون‌ كوچكي‌ به‌ اون‌ ظريفي‌ صد برابر از شامة‌ ما بهتر استشمام‌ مي‌كنه‌. حيواناتي‌ هستند كه‌ اينها چشمهاشون‌ حتي‌ ميكروبهاي‌ توي‌ فضا را مي‌بينند. حيواناتي‌ هستند كه‌ با شامه‌، با بو كشيدن‌ از سر چند كيلومتري‌ شكار را متوجه‌ مي‌شن‌ كه‌ در چه‌ جهتي‌ هست‌. همين‌ خفاش‌ به‌ وسيلة‌ شنيدن‌ يك‌ صدايي‌ از خودش‌ خارج‌ مي‌كنه‌ كه‌ مافوق‌ صوت‌ معمولي‌ است‌ كه‌ گوش‌ ما بس‌ كه‌ صدا بلنده‌ نمي‌شنونه‌ و خودش‌ مي‌شنوه‌ و امواج‌ هوا را مي‌شكافه‌ مي‌ره‌ مي‌خوره‌ به‌ مانع‌ و اين‌ مانع‌ را تشخيص‌ مي‌ده‌ در شب‌ تاريك‌.

 اينها روي‌ يك‌ نظم‌ خاصي‌ پروردگار متعال‌ در موجودات‌ ايجاد كرده‌ و خودش‌ را به‌ اين‌ وسيله‌ نشون‌ داده‌. مثل‌ اين‌ مي‌مونه‌ كه‌ شما يك‌ نفري‌ را نمي‌بينيد ولي‌ آثار وجوديش‌ را مي‌بينيد و او را تشخيص‌ مي‌ديد. مثلا فرض‌ كنيد شما بناي‌ اين‌ ساختمان‌ را نديديد. معمارش‌ را هم‌ نديديد، مهندسش‌ را هم‌ نديديد. اما آثار وجودي‌ اينها را ديديد. اگر يكي‌ به‌ شما بگه‌ كه‌ اين‌ ساختمان‌ نه‌ بنا داشته‌ نه‌ معمار داشته‌، نه‌ كارگر داشته‌، هيچي‌ نداشته‌ قبول‌ نمي‌كنيد. مي‌گيم‌ تو از كجا مگر ديدي‌ كه‌ اون‌ ساختمان‌ را بنا ساخت‌ مي‌گيم‌ نديده‌ باشم‌ عقل‌ كه‌ دارم‌. عقلم‌ به‌ من‌ مي‌گه‌ كه‌ اين‌ ساختمان‌ را يك‌ بنا ساخته‌. در مجموع‌ اونچه‌ كه‌ تا به‌ حال‌ دربارة‌ خداشناسي‌ بحث‌ كرديم‌ همين‌ها بود كه‌ ما بايد يقين‌ بكنيم‌ به‌ وجود خدا و خدا را از راه‌ گفتار قرآن‌ و ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌و السلام‌ بشناسيم‌، گفتار پيغمبر بايد خدا را بشناسيم‌. و اين‌ از صراط‌ مستقيم‌. اگر ما رفتيم‌ گفتار متصوفه‌ يا گفتار فلاسفه‌ را دربارة‌ خداشناسي‌ مي‌گفتيم‌ و خواستيم‌ از اين‌ راه‌ خدا را بشناسيم‌ اين‌ را شما يقين‌ بدونيد كه‌ صراط‌ مستقيم‌ نيست‌. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ همة‌ اونهايي‌ كه‌ بت‌ پرستند، گاو پرستند، خورشيد پرستند، ماه‌ پرستند، ستاره‌ پرستند، همة‌ اينها عاقلند يعني‌ آدمهاي‌ با شعوري‌ هستند ديوانه‌ها نيستند. نمي‌شه‌ كه‌ پانصد ميليون‌ بت‌ پرست‌ اينها همه‌اشون‌ ديوانه‌ باشند. ممكن‌ نيست‌ كه‌ يك‌ ميليارد مسيحي‌ اينها همه‌ ديوانه‌ باشند. اينها همه‌ عاقلند منتهي‌ عقلشون‌ ناقصه‌، نتونستند به‌ عقل‌ كامل‌ برسند. و روي‌ همين‌ عقل‌ گفته‌اند ما در مورد خداشناسي‌ معلم‌ مي‌خواهيم‌. البته‌ خدا را خودش‌ بايد معرفي‌ بكنه‌. خدا خودش‌ بايد خودش‌ را معرفي‌ بكنه‌. يا من‌ علي‌ ذاته‌ ذاته‌. منتهي‌ به‌ پيغمبرش‌ خودش‌ را معرفي‌ كرده‌. پيغمبر به‌ ائمة‌ اطهار و علما معرفي‌ كرده‌اند و علماء هم‌ براي‌ شما توضيح‌ ميدهند. توضيح‌ ميدهند كه‌ شما خدا را چگونه‌ بشناسيد. چگونه‌ دربارة‌ خدا فكر بكنيد.

 بنابراين‌ فلاسفه‌ هر چه‌ هم‌ بزرگ‌ باشند هر چه‌ هم‌ معروف‌ باشند، هر چه‌ هم‌ شخصيت‌ داشته‌ باشند، اگر گفتار ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ را ميگويند، خوب‌ ما چرا بعنوان‌ فلسفه‌ و فلاسفه‌ اين‌ گفتار را گوش‌ بدهيم‌. اگر كه‌ غير از آنها را مي‌گويند، غير از آنها اشتباهه‌، هر چه‌ باشه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ خدا خودش‌ خودش‌ را مي‌شناسه‌ و خودش‌ بايد خودش‌ را معرفي‌ بكنه‌ و به‌ كسي‌ هم‌ وحي‌ نكرده‌ و خودش‌ را معرفي‌ نكرده‌ مگر به‌ پيغمبر اكرم‌. پيغمبر اكرم‌ هم‌ به‌ ائمة‌ اطهار، پس‌ بنابراين‌ قرآن‌ است‌ معرف‌ خدا، پيغمبر است‌ معرف‌ خدا و ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌. و آن‌ مقداري‌ هم‌ كه‌ مربوط‌ به‌ عقل‌ بود ما در بحث‌ اعجاز قرآن‌ برايتون‌ گفتيم‌. آنچه‌ كه‌ تا به‌ اينجا دربارة‌ خداشناسي‌ براي‌ شما گفتيم‌، آنهايي‌ هم‌ كه‌ تازه‌ آمده‌اند يا نوارش‌ را بگيرند يا نوشته‌هايش‌ را تهيه‌ بكنند و يا بالاخره‌ بايد از آنهايي‌ كه‌ از اول‌ بوده‌اند درس‌ بگيرند و راه‌ خدا بدون‌ خداشناسي‌ ممكن‌ نيست‌. يكي‌ از اين‌ سه‌ كار را بايد بكنند. كه‌ البته‌ بهترينش‌ همين‌ است‌ كه‌ درس‌ بگيرند از كساني‌ كه‌ از اول‌ بوده‌اند و همه‌ را يادداشت‌ كرده‌اند درس‌ بگيرند. ما از اين‌ انجماد بايد انشاء الله‌ شما را بيرون‌ بياوريم‌. شما بايد مبلغ‌ امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ باشيد. يك‌ عده‌ از خانمها كه‌ مي‌توانند صحبت‌ بكنند، رويش‌ را دارند، تحقيق‌ كردند فكر نكنند كه‌ از اول‌ بودند، فكر نكنند كه‌ فقط‌ نماز بر آنها واجبه‌. بر آنها واجب‌ است‌ كه‌ آنچه‌ كه‌ بلدند به‌ ديگران‌ بگويند. جلسات‌ تشكيل‌ بديد. ماه‌ محرم‌ و صفر و ماه‌ ربيع‌ الاول‌ و ربيع‌ الثاني‌ هم‌ نداره‌. بايد كوشش‌ بكنيد كه‌ انشاء الله‌ مبلغ‌ باشيد. حضرت‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ فرمود زكات‌ العلم‌ بذله‌. زكات‌ علم‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ بذل‌ كنه‌. شما همانطوري‌ كه‌ اگر زكات‌ برتون‌ واجب‌ شد، بايد وقتي‌ به‌ حد نصاب‌ رسيد بايد زكات‌ بدهيد و واجبه‌ كه‌ زكات‌ بدهيد، اگر سه‌ چيز در شما وجود داشته‌ باشه‌، واجب‌ است‌ كه‌ براي‌ ديگران‌ حرف‌ بزنيد، صحبت‌ كنيد. و آن‌ سه‌ چيز، نمي‌خواهم‌ بگويم‌ شماها شاگرد قبول‌ كنيد دستگيري‌ كنيد. اقلا ديگران‌ را از خواب‌ غفلت‌ بيدار كنيد. چون‌ دستگيري‌ شاگرد قبول‌ كردن‌ يك‌ مرحله‌اي‌ داره‌ كه‌ بايد از طرف‌ پروردگار اجازه‌ صادر بشه‌. ولي‌ تبليغ‌ مؤثره‌. يك‌ عده‌اي‌ خوابند، بيدارشون‌ كنيد. از خواب‌ غفلت‌ بيدار كنيد. سه‌ تا شرط‌ داره‌. همانطوري‌ كه‌ مال‌ انسان‌ سه‌ شرط‌ داره‌ كه‌ زكات‌ برش‌ واجب‌ بشه‌ شماها هم‌ سه‌ شرط‌ داريد. علمتون‌ سه‌ شرط‌ داره‌ كه‌ زكاتش‌ را بايد بدهيد.

 يكي‌ اينكه‌ هواي‌ نفس‌ نداشته‌ باشيد. يعني‌ به‌ فكر اين‌ نباشيد كه‌ من‌ حرف‌ بزنم‌ يك‌ سري‌ توي‌ سرها پيدا بكنم‌، شخصيتي‌ توي‌ مردم‌ پيدا بكنم‌. چون‌ عمدة‌ اينكه‌ توي‌ مجلس‌ مثلا همه‌ حرف‌ مي‌زنند براي‌ اين‌ جهته‌. اين‌ داره‌ حرف‌ ميزنه‌، اون‌ خانم‌ هم‌ داره‌ از اينور حرف‌ ميزنه‌، اينهم‌ حرف‌ ميزنه‌، همه‌ مي‌خواهند مطلبشون‌ را مطرح‌ كنند. اين‌ هواي‌ نفس‌ نباشه‌. اين‌ يك‌.

 دوم‌ اينكه‌ بتونيد حرف‌ بزنيد. يعني‌ طرز تكلم‌ را بلد باشيد. گاهي‌ ميشه‌ انسان‌ حرف‌ خوب‌ ميزنه‌ اما جوري‌ حرف‌ ميزنه‌ كه‌ از يك‌ ساعت‌ صحبتش‌ ده‌ تا اشكال‌ براي‌ شنونده‌ پيدا شده‌ كه‌ يك‌ اشكال‌ شنونده‌ را حل‌ نكرده‌. اكثر و بيشتر آن‌ سؤالاتي‌ كه‌ در كانون‌ بحث‌ و انتقاد ديني‌ از ما ميشه‌ مال‌ آن‌ منبريهايي‌ ناشيه‌ كه‌ مي‌نشينند مطالب‌ را ناجور مطرح‌ مي‌كنند. مثلا دربارة‌ همين‌ نهم‌ ربيع‌ نتونستند آن‌ مذاق‌ اسلام‌ را خوب‌ درك‌ بكنند كه‌ مردم‌ بفهمند كه‌ اسلام‌ و دين‌ چي‌ از آنها خواسته‌؟ خوشي‌ و شادماني‌ با فحاشي‌ كردن‌ و با اذيت‌ مردم‌ و با لوده‌گري‌ كردن‌، اينها ممكنه‌ منافات‌ داشته‌ باشه‌. ممكنه‌ خوشي‌، شما خوش‌ باشيد، شاد باشيد در بدرك‌ واصل‌ شدن‌ يك‌ خبيث‌. اما دليلي‌ نداره‌ كه‌ ده‌ نفر را اذيت‌ بكنيد كه‌ مي‌خواهيد بخنديد يا به‌ هزارها نفر توهين‌ بكنيد كه‌ مي‌خواهيد بخنديد. بخدا قسم‌ آنهايي‌ كه‌ در شب‌ و روز نهم‌ ربيع‌ به‌ گروههايي‌، مثلا تركها اينجوري‌ گفتند، فارسها اينجوري‌ گفتند، يك‌ شهري‌ را يا يك‌ مملكتي‌ را يا يك‌ گروهي‌ را به‌ باد مسخره‌ بگيرند كه‌ بخندند، اينها به‌ عمر نزديكترند تا به‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ يا فاطمة‌ زهرا. چون‌ عمر مردم‌آزار بود، عمر اهل‌ توهين‌ بود. ولي‌ علي‌ اهل‌ توهين‌ و مردم‌آزاري‌ نبود. آنهايي‌ كه‌ حرفهاي‌ بي‌ربط‌ مي‌زنند، حرفهاي‌ فحش‌ و ولو به‌ شوخي‌، يا دروغ‌ ميگويند كه‌ فرمود لا يذوق‌ المرء طعم‌ الايمان‌ حتي‌ يترك‌ الكذب‌ جده‌ و هزله‌. انسان‌ طعم‌ ايمان‌ را نمي‌چشد مگر اينكه‌ دروغ‌ را ترك‌ كند چه‌ جديش‌ و چه‌ شوخيش‌ را. اينها با عمر نزديكترند تا به‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌. چون‌ علي‌ يقينا دروغ‌ شوخي‌ هم‌ نميگفت‌.

 كوشش‌ بكنند انشاء الله‌ ديگه‌ من‌ به‌ هيچ‌ خانمي‌ از خانمهايي‌ كه‌ توي‌ اين‌ جلسه‌ مي‌آيند اجازه‌ نميدهم‌ كوچكترين‌ لودگي‌، كوچكترين‌ حرف‌ بد، كوچكترين‌ مزاح‌ اهانت‌آميز، كوچكترين‌ كاري‌ كه‌ بر خلاف‌ شئون‌ يك‌ زن‌ با كمال‌ اهل‌ تزكية‌ نفس‌ باشه‌، انجام‌ بدهند. و همه‌اتون‌ مأموريد اگر ديديد يكي‌ از اينها انجام‌ داد بر شماها واجبه‌ به‌ من‌ بگيد تا من‌ تكليفم‌ را با آنها بفهمم‌. بهيچ‌ وجه‌ و هيچ‌ هم‌ منافات‌ نداره‌ كه‌ شما همان‌ برنامه‌اي‌ كه‌ روز نهم‌ ربيع‌ نبايد شادي‌ شما بيشتر از شب‌ نيمة‌ شعبان‌ باشه‌. همان‌ كاري‌ كه‌ شب‌ نيمة‌ شعبان‌ مي‌كنيد، روز نيمة‌ شعبان‌ مي‌كنيد، همان‌ كارها را روز و شب‌ نهم‌ ربيع‌ انجام‌ بدهيد. شما ميگيد كه‌ روايتي‌ دارد كه‌ رفع‌ القلم‌، خدا ديگه‌ معصيت‌ را دربارة‌ ما نمي‌نويسه‌. خوب‌ حالا برفرض‌ ننوشت‌. اصلا فرض‌ كنيد، به‌ شما دارم‌ اين‌ حرفها را مي‌زنم‌، اين‌ حرفها مال‌ شماهاست‌. آنها كه‌ خوابند با آنها كاري‌ ندارم‌. آنها يك‌ عده‌ آمدند توي‌ اين‌ دنيا و يك‌ مدتي‌ هستند و يك‌ احساساتي‌ دارند و بعد مي‌ميرند و حالا خدا باهاشون‌ چه‌ رفتاري‌ ميكنه‌ بمانه‌. شماها كه‌ بيداريد دارم‌ عرض‌ ميكنم‌ اگر خداي‌ تعالي‌ اساسا اعلام‌ كرد كه‌ شماها يعني‌ بايد اينطوري‌ باشيد گوش‌ بديد به‌ حرف‌ من‌ اگر خدا الان‌ يك‌ پيغمبري‌ يا به‌ وسيلة‌ امام‌ زمان‌ اعلام‌ كرد كه‌ ما جهنم‌ را از مسئله‌ خارج‌ كرديم‌، جهنمي‌ نداريم‌. عذابي‌ هم‌ براي‌ هيچ‌ كس‌ نيست‌. اين‌ نعمتها هم‌ از طرف‌ پروردگار به‌ شما عنايت‌ مي‌شه‌ ولي‌ از دروغ‌ من‌ بدم‌ مي‌ياد از غيبت‌ بدم‌ و از اين‌ معاصي‌ كه‌ بيان‌ شده‌ خدا اعلام‌ كرد كه‌ من‌ بدم‌ مي‌ياد. فقط‌ بدم‌ مي‌ياد و به‌ اصطلاح‌ به‌ غضب‌ درمي‌ياد. كاري‌ هم‌ انجام‌ نمي‌ده‌ خدا. شماها بايد بگيد كه‌ ما باز هم‌ انجام‌ نمي‌ديم‌. چرا؟ يك‌ مثل‌ براتون‌ مي‌زنم‌، خيلي‌ مثلش‌ ساده‌ و روشن‌ من‌ يقين‌ دارم‌ كه‌ براي‌ شخص‌ من‌ كه‌ نه‌ خداي‌ شما هستم‌ و نعمتي‌ براي‌ شما دادم‌ نه‌ هيچي‌. حالا فرض‌ كنيد يك‌ سفره‌اي‌ من‌ اينجا بياندازم‌ پر از نعمت‌ و يك‌ ناهار شما را دعوت‌ كنم‌. دم‌ در به‌ شما بگم‌ كه‌ من‌ عكس‌ العملي‌ ندارم‌ اما از چند قلم‌ كار بدم‌ مي‌ياد. اگر دوست‌ داريد نكنيد، اگر من‌ رادوست‌ داريد نكنيد. كارهايي‌ هم‌ باشه‌ كه‌ بد هم‌ باشه‌. شما وارد اين‌ مجلس‌ بشيد قطعا اين‌ سه‌ چهار تا كاري‌ كه‌ من‌ بدم‌ مي‌ياد نمي‌كنيد. چرا نمي‌كنيد؟ بخاطر محبتتون‌، به‌ خاطر اين‌ كه‌ شكر نعمتتون‌، بخاطر اين‌ كه‌ يقين‌ به‌ وجود من‌ داريد، مي‌بينيد من‌ را. حالا ما فرض‌ مي‌كنيم‌ سه‌ روز خدا اصلا گناهان‌ را بخشيده‌. آيا در اين‌ سه‌ روز ما بايد گناه‌ بكنيم‌؟ اگر سمي‌ جلومون‌ گذاشته‌ باشند بگن‌ سه‌ روز شما جايزه‌ مي‌تونيد سم‌ بخوريد. شما سم‌ را مي‌خوريد. اگر نجاستي‌ را جلومون‌ گذاشته‌ باشند بگن‌ سه‌ روز آزاديد اين‌ نجاستها را بخوريد. ما مي‌گيم‌ چون‌ آزاده‌ هر چي‌ مي‌تونيم‌ نجاست‌ بخوريم‌. گناه‌ مثل‌ نجاسته‌، گناه‌ مثل‌ سمه‌، روح‌ انسان‌ را مي‌كشه‌. كوشش‌ بكنيد انشاء الله‌ تا جايي‌ كه‌ براتون‌ ميسره‌ و بايد انجام‌ بشه‌ انشاء الله‌ كاري‌ كه‌ گناه‌ هم‌ باشه‌ نكنيد.

 پس‌ دروغ‌، اذيت‌ ديگران‌، امثال‌ اينها را بايد ترك‌ كنيد. در حزن‌ اونها محزون‌ باشيد كه‌ خوب‌ از فردا شب‌ تقريبا اين‌ جلسات‌ خود ما هم‌ شروع‌ مي‌شه‌ انشاء الله‌ تا شب‌ سه‌ شنبه‌ و نهايت‌ درجة‌ حزن‌ بخاطر وفات‌ رسول‌ اكرم‌ بخاطر وفات‌ امام‌ مجتبي‌، بخاطر وفات‌ حضرت‌ علي‌ ابن‌ موسي‌ الرضا، و بخاطر وفات‌ حضرت‌ امام‌ حسن‌ عسگري‌ و چند روز ديگه‌اش‌ هم‌ شاديتون‌ شروع‌ مي‌شه‌ بخاطر به‌ درك‌ واصل‌ شدن‌ خبيث‌ترين‌ خبيثها و شقيترين‌، شقيها. ولي‌ شما خوشحاليتون‌ مثل‌ خوشحالي‌ نيمة‌ شعبان‌ باشه‌. يك‌ كاري‌ نكنيد كه‌ خودتون‌ را ضايع‌ كنيد و جوهرتون‌ را نشان‌ بديد كه‌ معناش‌ اين‌ باشه‌ كه‌ خدايا اگر تو جلوي‌ ما را نگرفته‌ بودي‌ ما همه‌اش‌ گناه‌ مي‌كرديم‌. ما كار بد مي‌كرديم‌، ما بديم‌ در واقع‌ و ظاهري‌ به‌ خاطر تو ساختيم‌ كه‌ گناه‌ نكنيم‌. نتيجة‌ تبليغات‌ اشتباه‌ مبلغين‌ با كارهاي‌ اساسي‌ و زير بنايي‌ همينه‌ كه‌ وقتي‌ به‌ انسان‌ مي‌گن‌ اگر مي‌خواي‌ تزكية‌ نفس‌ بكني‌ گناه‌ نكن‌ تو اگر گناه‌ نكردي‌، تزكية‌ نفس‌ كردي‌. اين‌ را به‌ انسان‌ مي‌گن‌ نتيجه‌اش‌ اين‌ مي‌شه‌ كه‌ هر وقت‌ گناه‌ آزاد بشه‌، اين‌ با اشتهاي‌ خيلي‌ زياد گناه‌ مي‌كنه‌. ولي‌ اگر ما گفتيم‌ تزكية‌ نفس‌ كن‌، زير بنايي‌ كار كن‌ وقتي‌ كه‌ خودش‌ را ساخت‌ و فهميد كه‌ سم‌ انسان‌ را مي‌كشه‌ هيچ‌ وقت‌ حاضر نيست‌ كه‌ اگر آزادش‌ هم‌ بگذارند سم‌ را برداره‌ بخوره‌. اونهايي‌ كه‌ معصيت‌ مي‌كنند در ايام‌ آزادي‌، ايام‌ نهم‌ ربيع‌ مثل‌ بچه‌اي‌ هستند كه‌ نه‌ معني‌ سم‌، نه‌ معني‌ سيم‌ لخت‌ برق‌ نه‌ معني‌ مار هيچي‌ را نمي‌دونه‌، يك‌ مدتي‌ مادر و پدر جلوش‌ را گرفته‌اند كه‌ دست‌ به‌ اينها نزنه‌ و وقتي‌ ولش‌ كنند مي‌ره‌ فورا با اشتهاي‌ زياد دست‌ به‌ برق‌ لخت‌ مي‌زنه‌، چاقو را برمي‌داره‌ توي‌ دستش‌ و دستش‌ را مي‌بره‌ و امثال‌ اينها. به‌ هر حال‌ يكي‌ از شرايط‌ مبلغ‌ اين‌ است‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ كرده‌ باشه‌، پاك‌ شده‌ باشه‌ كه‌ اگر يك‌ جا ضمينة‌ گناهي‌ براش‌ فراهم‌ شد، با اين‌ كه‌ هواي‌ نفس‌ فشار مي‌ياره‌، شهوت‌ روش‌ فشار مي‌ياره‌، شيطان‌ بهش‌ فشار مي‌ياره‌، در عين‌ حال‌ گناه‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ نكنه‌. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ خودش‌ را ساخته‌ و پاك‌ كرده‌. سومين‌ از شرايط‌ اين‌ زكات‌ علم‌ اين‌ است‌ كه‌ خودتون‌ يك‌ تحقيقاتي‌ كرده‌ باشيد. بتونيد مطالبي‌ در اختيار ديگران‌ بگذاريد. هر چي‌ شنيديد نگيد. هر چي‌ ديديد بگيد اون‌ هم‌ از كلام‌ خدا و ائمة‌ اطهار و خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌. هر چه‌ مطالعه‌ كرديد بگيد. چون‌ شنيدنيها از همين‌ قبيله‌. منبرها از همين‌ قبيله‌. من‌ يك‌ وقت‌ ممكنه‌ يك‌ حرفي‌ را بزنم‌ شما هم‌ همان‌ حرف‌ را ياد بگيريد كم‌ كم‌ در غالب‌ شعر در بياد. وقتي‌ در غالب‌ شعر درآمد مسلم‌ مي‌شه‌. مثلا روي‌ منبرها گفتند علي‌ اكبر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ هنوز داماد نشده‌ بود. كم‌ كم‌ به‌ صورت‌ شعر درآمد و گفتند كه‌ يقين‌ دانم‌ كه‌ در دل‌ آرزويي‌ به‌ جز دامادي‌ اكبر نداري‌. و ديگه‌ ثابت‌ شد كه‌ حضرت‌ علي‌ اكبر ازدواج‌ نكرده‌ و حال‌ اين‌ كه‌ او بزرگتر از حضرت‌ سجاد بوده‌ و هيچ‌ وقت‌ نمي‌شه‌ از اين‌ سنت‌ الهي‌ علي‌ اكبر سيد الشهدا كه‌ اشبه‌ الناس‌ خلقا و خلقا به‌ رسول‌ اللهه‌ اين‌ به‌ اصطلاح‌ سر باز بزنه‌ و حضرت‌ سجاد فرزندي‌ مثل‌ امام‌ باقر كه‌ پنج‌ ساله‌ بود داشته‌ باشه‌.

 اينها ديدم‌ ديگه‌ يك‌ شاعر پيدا مي‌شه‌ همان‌ جفنگهاي‌ يك‌ سخنگو را به‌ شعر درمي‌ ياره‌ وقتي‌ هم‌ كه‌ شعر شد ثابت‌ مي‌مانه‌ و بدعت‌ گزارهايي‌ هستند در عالم‌ كه‌ مطالبي‌ چون‌ دقت‌ نشده‌، مطرح‌ مي‌شه‌ و كم‌ كم‌ شايع‌ مي‌شه‌ و كم‌ كم‌ ثابت‌ مي‌شه‌. بعضي‌ به‌ ما مي‌گن‌ كه‌ شما چرا در صحبتهاتون‌ همچين‌ تندتر، صريحتر صحبت‌ مي‌كنيد، البته‌ بعضي‌ از خيلي‌ نزديكان‌، دوستان‌ من‌ مي‌گم‌ كه‌ من‌ فكر مي‌كنم‌ و حرف‌ مي‌زنم‌. بعضيها حرف‌ مي‌زنند و بعد فكر مي‌كنند. انسان‌ بايد اول‌ فكر كنه‌، دقيق‌ بالاي‌ سرش‌ خداي‌ تعالي‌ ايستاده‌، بالا سرش‌ پيغمبر و ائمة‌ اطهار ايستادند. بايد انسان‌ همين‌ طوري‌ كه‌ اين‌ بلندگو به‌ هيچ‌ وجه‌ خيانت‌ نمي‌كنه‌ حتي‌ تن‌ صدا را همانجور تحويل‌ مي‌ده‌، ما كلمات‌ خاندان‌ عصمت‌ را بايد همانطوري‌ كه‌ گفتن‌ ما تحويل‌ بديم‌. حتي‌ تن‌ صداشون‌ را اگر مي‌تونيم‌ حفظ‌ كنيم‌. ما يك‌ بلندگويي‌ براي‌ اونها بايد باشيم‌. ما از خودمون‌ نبايد چيزي‌ داشته‌ باشيم‌. زكات‌ را كه‌ مي‌دن‌ از همان‌ جنس‌ كه‌ تعلق‌ زكات‌ بهش‌ تعلق‌ گرفته‌ زكات‌ بهش‌ تعلق‌ گرفته‌ از همان‌ جنس‌ مي‌دن‌. بايد ما اگر بخواييم‌ تبليغ‌ بكنيم‌ از همان‌ كلمات‌ خاندان‌ عصمت‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ تبليغ‌ بكنيم‌. خيلي‌ از مطالب‌ ما از شعرا گرفته‌ شده‌. هيچ‌ جاي‌ ديگر جز كتب‌ اهل‌ سنت‌ و جز ملاي‌ رومي‌ نگفته‌ است‌ كه‌ امر ابن‌ عدود وقتي‌ كه‌ حضرت‌ امير مي‌خواسته‌ سرش‌ را از بدن‌ جدا كنند او تف‌ انداخت‌ تو صورت‌ امير المؤمنين‌ و امير المؤمنين‌ يك‌ خرده‌اي‌ راه‌ رفت‌، شما مي‌گيد مگر اين‌ چه‌ عيبي‌ داره‌؟ عيبش‌ اين‌ است‌ كه‌ معناي‌ اين‌ كار، معناي‌ اين‌ عمل‌ اينه‌ كه‌ امير المؤمنين‌ اگر همانجا سر امر ابن‌ عبدود را مي‌بريد طبق‌ گفتة‌ نقلي‌ كه‌ از خود ايشان‌ گفته‌اند روي‌ هواي‌ نفس‌ ممكن‌ بود، رو غضب‌ كنترل‌ نشده‌ بود. علي‌ عليه‌ الصلاة‌و السلام‌ غضبش‌ كنترل‌ شده‌، تف‌ كه‌ سهله‌، اگر شمشير تو صورت‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ بزنند علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ روي‌ هواي‌ نفس‌ كاري‌ نمي‌كنه‌. اين‌ در ضمن‌ تعريف‌ ملاي‌ رومي‌ در ضمن‌ تعريف‌ از علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ بزرگترين‌ اهانت‌ را به‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ كرده‌. يعني‌ اگر علي‌ چند قدم‌ در بين‌ مردم‌، در بين‌ بيابان‌ راه‌ نمي‌رفت‌ نمي‌تونست‌ خودش‌ را كنترل‌ كنه‌ و يا بايد حتما راه‌ بره‌ و كنترل‌ كنه‌ و الا مثل‌ شير گاز اين‌ بالاخره‌ اين‌ نشتي‌ داره‌. بايد بيارند كنترلش‌ كنند و يا اين‌ كه‌ بايد با غضب‌ يعني‌ توأم‌ با غضب‌ فرمان‌ الهي‌ را توأم‌ با هواي‌ نفس‌ فرمان‌ الهي‌ را انجام‌ بده‌. اين‌ توهينه‌ به‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌. علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ اگر بزرگترين‌ اهانت‌ را بهش‌ بكنند. در زيارتها داريم‌ در روايتها داريم‌ كه‌ علي‌ را لا يخافن‌ في‌ الله‌ يوم‌ اگر ملامتش‌ مي‌كردند، فحشش‌ مي‌دادند اصلا از هيچي‌ نمي‌ترسيد و كار خودش‌ را مي‌كرد. خوب‌ از كلام‌ شاعري‌ شما استفاده‌ كرديد شاعر بي‌ سواد، بي‌ شعور بلكه‌ اونچه‌ را كه‌ در شرح‌ حالات‌ ملاي‌ رومي‌ نوشته‌اند خيلي‌ آدم‌ بيشعوري‌ هم‌ بوده‌. اينقدر ما مريدش‌ شديم‌، بعد از چهارده‌ معصومي‌ كه‌ ما داريم‌. و بهترين‌ كلمات‌ را از اين‌ معصومين‌ ما در اختيار داريم‌. حالا بايد توي‌ راديو و تلويزيون‌ و تو خونه‌ هامون‌ مثنوي‌ خونده‌ بشه‌.

 اونجوري‌ كه‌ نوشتن‌ ايشان‌ بر خلاف‌ روش‌ اسلام‌ حركت‌ مي‌كرده‌. شمس‌ تبريزي‌ وقتي‌ كه‌ رسيد در شهر قونيه‌ در همان‌ تركيه‌ به‌ ملاي‌ رومي‌، از ملاي‌ رومي‌ پرسيد كه‌ مصطفي‌ بالاتر بود يا بايزيد؟ يعني‌ پيغمبر اكرم‌ مقامش‌ بالاتر بود يا ابايزيد؟ ملاي‌ رومي‌ گفت‌ كه‌ پيغمبر را بايزيد نبايد اصلا مقايسه‌ كرد. پيغمبر خيلي‌ بالاتر از بايزيد بصتامي‌ صوفي‌ بود. شمس‌ بهش‌ گفت‌ كه‌ پس‌ بنابراين‌ پيغمبر چرا گفت‌ كه‌ ما عرفناك‌ حق‌ معرفتي‌. يعني‌ خدايا ما تو را نشناختيم‌ اما بايزيد گفت‌ كه‌ ليس‌ في‌ جبتي‌ سوالله‌ در باطن‌ من‌ هيچ‌ چيز ديگه‌ نيست‌. او خوب‌ شناخت‌ ولي‌ پيغمبر نشناخت‌. خوب‌ شما ببينيد همين‌ حرف‌ كفره‌ در واقع‌. ملاي‌ رومي‌ از الاغش‌ پياده‌ شد و دامن‌ شمس‌ تبريزي‌ را به‌ عنوان‌ استاد گرفت‌. استادها اينطوريند. وقتي‌ كه‌ انسان‌ مقياس‌ نداشته‌ باشه‌، ميزان‌ نداشته‌ باشه‌ هر احمقي‌ را به‌ عنوان‌ استاد انتخاب‌ مي‌كنه‌. رفتند در خلوت‌ نشستند سه‌ روز با هم‌ بودند كه‌ به‌ قول‌ شيخ‌ عطار در خلوتشون‌ كسي‌ را بهره‌ نبود كه‌ درآيد. كسي‌ جرأت‌ نمي‌كرد كه‌ بره‌ اونجا. بعد از سه‌ روز شمس‌ تبريزي‌ گفت‌ من‌ شراب‌ مي‌خوام‌ ملاي‌ رومي‌ هم‌ در اين‌ سه‌ روز اونچنان‌ خر شده‌ بود كه‌ رفت‌ از محلة‌ يهوديها براش‌ شراب‌ آورد. مردم‌ ريختند و به‌ اصطلاح‌ شيشة‌ شراب‌ او را شكستند و ديگه‌ از اونجا ملاي‌ رومي‌، ملاي‌ رومي‌ شد كه‌ يك‌ ديوان‌ بزرگ‌ دربارة‌ در خيلي‌ كار هم‌ عجيبه‌، يك‌ ديوان‌ بزرگ‌ دربارة‌ استادش‌ شمس‌ تبريزي‌ به‌ نام‌ ديوان‌ شمس‌ تبريزي‌ ملاي‌ ملاي‌ رومي‌ يعني‌ شعرهاش‌ را ملاي‌ رومي‌ گفته‌ به‌ نام‌ او ثبتش‌ كرده‌. ببينيد اون‌ وقت‌ يك‌ همچين‌ آدمي‌ كه‌ توي‌ كتاب‌ مثنوي‌، همه‌اش‌ اون‌ كلمات‌ خوبي‌ كه‌ شما شنيديد نيست‌. يك‌ حرفهاي‌ بسيار بي‌ ربط‌ كه‌ من‌ حتي‌ توي‌ مردها شرم‌ مي‌كنم‌ كه‌ نقل‌ بكنم‌ بعضي‌ از اشعار را. خوب‌ پس‌ شما از راه‌ خاندان‌ عصمت‌ بايد چيز ياد بگيريد. يك‌ وقتي‌ پاي‌ سخنراني‌ يك‌ خانمي‌ نشستيد نتيجه‌اش‌ همين‌ مي‌شه‌ كه‌ با امام‌ زمان‌ رابطه‌اشون‌ را قطع‌ مي‌كنند خدا لعنتشون‌ كنه‌ ولو شيعه‌ باشند و با ملاي‌ رومي‌ رابطه‌ اشون‌ را زياد مي‌كنند. امام‌ زمان‌ ديدن‌ و امام‌ زمان‌ حرف‌ زدن‌ دربارة‌ حضرت‌ را اين‌ را بد مي‌دونند اما همان‌ مكتب‌، همان‌ مجلس‌، همان‌ جمعيت‌ اگر يك‌ نفر بياد از مثنوي‌ تعريف‌ كنه‌ خدا مي‌دانه‌ اين‌ احمقها سخنراني‌ او را تجويز مي‌كنند براي‌ شاگردان‌ مكتبشون‌.

 اينها اينقدر دور از صراط‌ مستقيمند. خدا نياره‌ كه‌ يك‌ انسان‌ از صراط‌ مستقيم‌ خارج‌ بشه‌. از راه‌ راست‌ خارج‌ بشه‌. يكي‌ بياد بگه‌ كه‌ در توقي‌ مبارك‌ از ناحية‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ فدا اين‌ مطلب‌ گفته‌ شده‌، خوب‌ نمي‌پذيرند يا مي‌گن‌ تو باز معلومه‌ كه‌ امام‌ زماني‌ شدي‌ و حجتي‌ شدي‌ و امثال‌ اينها اما اگر تو همان‌ وقت‌ در همان‌ مجلس‌ كلمات‌ ملاي‌ رومي‌ را، كلمات‌ سهروردي‌ را، كلمات‌ شيخ‌ محمود شبستري‌ را نقل‌ كنند اينها به‌ به‌ عجب‌ سخنراني‌ كرد كه‌ خدا انشاء الله‌ گوينده‌ و شنونده‌ و كسي‌ كه‌ مجلس‌ را ترتيب‌ داده‌ همه‌ را با عمر ابن‌ خطاب‌ محشور كنه‌. اينها دين‌ خدا را ضايع‌ كردند. ضرر اينها براي‌ دين‌ خدا بيشتر از همان‌ كساني‌ است‌ كه‌ در ابتدا شروع‌ كردن‌ اين‌ كار را. نشينيد پاي‌ سخنراني‌ هر كسي‌. سخنان‌، شما مي‌دونيد همين‌ شيخ‌ محمود شبستري‌ كه‌ يكي‌ از اخطاب‌ اين‌ گروهه‌ دربارة‌ شيطان‌ چي‌ مي‌گه‌؟ مي‌گه‌ شيطان‌ مقامش‌ بالاتر از حضرت‌ موسي‌ است‌. براي‌ اين‌ كه‌ اربابش‌ شيطانه‌، سهرودي‌ بدتر از اين‌ مي‌گه‌، ملاي‌ رومي‌ مي‌گه‌ هر كه‌ را خلق‌ نيكو، خواه‌ از نسل‌ علي‌ خواه‌ از عمر. محي‌ الدين‌ عربي‌ بدتر از همة‌ اينها. يك‌ خرده‌ حواستون‌ را جمع‌ كنيد پاي‌ هر سخني‌ نشينيد. كلمات‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ را گوش‌ بديد. آخه‌ چه‌ بدي‌ ديديد شما از امام‌ صادق‌، چه‌ بدي‌ ديديد از علي‌ ابن‌ موسي‌ الرضا؟ آونقدر ضعف‌ نشان‌ داديد تا اين‌ كه‌ يك‌ عده‌ از جوانهاي‌ شما همين‌ ملعوني‌ كه‌ بمب‌ گذاشته‌ توي‌ حرم‌ علي‌ ابن‌ موسي‌ الرضا خوب‌ اسمش‌ مهدي‌ بوده‌ معلومه‌ بچه‌ مسلمانه‌، پدر و مادرش‌ مسلمانند اون‌ قدر ما دور شديم‌ از خاندان‌ عصمت‌، اون‌ قدر بي‌ اعتنايي‌ كرديم‌ به‌ كلمات‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ كه‌ بچه‌ هامون‌ اين‌ اندازه‌ دشمن‌ شدند با خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌. اثرات‌ اعمال‌ مادر و پدرها اين‌ واكنش‌ را اين‌ اثر را در فرزندان‌ داره‌. انشاءالله‌ كوشش‌ بكنيد پاتون‌ را از اين‌ راه‌ راست‌ بيرون‌ نگذاريد. از اين‌ صراط‌ مسقتيم‌ قدمتون‌ را خارج‌ نكنيد. اگر يك‌ وقتي‌ پدرها كه‌ با شما همراه‌ نيستند يك‌ چنين‌ اعمالي‌ را انجام‌ دادند گناهش‌ گردنش‌ شما نيست‌، شما ناراحت‌ هم‌ نباشيد، وظيفتون‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكره‌ و گناهش‌ به‌ گردن‌ اون‌ پدرهايي‌ است‌ كه‌ فرزندانشون‌ را توي‌ هر مجلسي‌، توي‌ هر مدرسه‌اي‌ توي‌ هر دانشكده‌اي‌، توي‌ هر دبيرستاني‌ مي‌فرستند و براي‌ روح‌ فرزندشون‌ هيچ‌ ارزش‌ قائل‌ نيستند بلكه‌ براي‌ سعادت‌ و شقاوت‌ خودشون‌ هم‌ هيچ‌ ارزش‌ قائل‌ نيستند.

 افراد مرده‌، افراد خواب‌ ارزشي‌ ندارند كه‌ ارزشي‌ براي‌ ديگران‌ قائل‌ باشند. شما فكر مي‌كنيد توي‌ اين‌ مدرسه‌ها چي‌ ترويج‌ مي‌شه‌؟ بيشتر كلام‌ امام‌ صادق‌ يا كلام‌ ملاي‌ رومي‌؟ من‌ حيف‌ كه‌ روم‌ نمي‌شه‌ خجالت‌ مي‌كشم‌ كه‌ كلمات‌ ملاي‌ رومي‌ را براي‌ شما نقل‌ كنم‌ كه‌ چه‌ مثالهاي‌ بد و مبتذل‌ و چه‌ بد آموزيها از نظر اعتقاد و از نظر اخلاق‌ داره‌. يك‌ شيطان‌ مجسمي‌ بوده‌، منتهي‌ خوب‌ چه‌ مي‌شه‌ كرد. جو امروز چون‌ تا به‌ حال‌ ما زياد بدي‌ لابد از خاندان‌ عصمت‌ ديديم‌ كه‌ اينها را ترك‌ كرديم‌، فقط‌ بلديم‌ براشون‌ گريه‌ بكنيم‌ يا بلديم‌ براشون‌ در سرورشون‌ يك‌ اظهار خوشحالي‌ اون‌ هم‌ در هواي‌ نفس‌، هر دوش‌ هم‌ روي‌ هواي‌ نفس‌. هر دوش‌ بر خلاف‌ اونچه‌ كه‌ اونها دستور داده‌اند انجام‌ مي‌ديم‌. اونها كجا گفته‌اند كه‌ شما وقتي‌ كه‌ مي‌خواييد عزاداري‌ كنيد اين‌ همه‌ مجسمه‌ و اين‌ همه‌ مسائلي‌ كه‌ حالا گفتنش‌ هم‌ ضرورت‌ نداره‌ در عزاداريتون‌ وارد كنيد. در شاديشون‌ هم‌ از همين‌ قبيل‌. ما حق‌ نداريم‌ حتي‌ يك‌ دعا را بدون‌ دستور واقعي‌ خاندان‌ عصمت‌، يعني‌ اگر روز قيامت‌ از ما پرسيدند كه‌ دعاي‌ ندبه‌ را چرا خوندي‌، چي‌ مي‌گيد؟ مي‌گيد چون‌ خوب‌ بوده‌، خدا پرسيده‌ از كجا فهميدي‌ خوب‌ بوده‌؟ بايد بتونيد بگيد امام‌ صادق‌ چون‌ دعاي‌ ندبه‌ را دستور داده‌ در، چون‌ در كتب‌ معتبره‌ دستور داده‌ امام‌ زمان‌ در كتب‌ معتبره‌ دستور داده‌ من‌ خوندم‌. يعني‌ بايد بلد باشيد والا نمي‌تونيد از حساب‌ دقيق‌ پروردگار نجات‌ پيدا كنيد. چطور وقتي‌ مي‌خوايي‌ يك‌ غذا بخوريد يك‌ سرشيري‌ را مثلا خريديد مي‌خوايي‌ بخوريد برمي‌ داريد تاريخش‌ را نگاه‌ مي‌كنيد ببينيد اين‌ مونده‌ نباشه‌، فاسد نباشه‌، شما را مزاجتون‌ را خراب‌ نكنه‌ خوب‌ همين‌ كار را دربارة‌ كلمات‌ ديگران‌ هم‌ بكنيد. انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ اين‌ دستورات‌ را همه‌اتون‌ و يا اكثرتون‌ لااقل‌ عمل‌ كنيد تا بتونيد سخنگوي‌ اسلام‌ و دين‌ و قرآن‌ و پيغمبر اكرم‌ و خداي‌ تعالي‌ باشيد. و تنها خودتون‌ تك‌ و تنها به‌ طرف‌ كمالات‌ نخواسته‌ باشيد حركت‌ كنيد. استقامت‌ داشته‌ باشيد، قوي‌ باشيد، قاطع‌ باشيد. اگر من‌ به‌ بعضيها مي‌يان‌ مي‌گن‌ فلاني‌ پوشيه‌ بزنه‌ يا نزنه‌؟ مي‌گم‌ اگر هميشه‌ مي‌زنه‌ بزنه‌ اگر نه‌ همين‌ طور صورتش‌ را بگيره‌. بعضيها شنيدم‌ گاهي‌ مي‌زنند، گاهي‌ نمي‌زنند و اين‌ كار از نظر من‌ درست‌ نيست‌. يعني‌ برخلاف‌ استقامتشونه‌. يك‌ جا مي‌ترسه‌ نمي‌زنه‌، يك‌ جا يك‌ سر و گردن‌ بلندتر از ديگران‌ مي‌شه‌ مي‌زنه‌. اينها براي‌ خدا نيست‌ براي‌ هواي‌ نفسه‌. اگر يك‌ خانمي‌ را ديديد كه‌ گاهي‌ مي‌زنه‌، گاهي‌ نمي‌زنه‌ به‌ من‌ بگيد كه‌ تا لااقل‌ بفهميم‌ كه‌ اين‌ مرحلة‌ استقامتش‌ را نگذرونده‌ و اگر هست‌ كه‌ يك‌ مقداري‌ بيشتر تو مرحلة‌ استقامتش‌ بمونه‌ اگر كه‌ بالاتره‌ كه‌ برش‌ گردونيم‌ به‌ همان‌ مرحلة‌ استقامت‌. فلان‌ كس‌ بدش‌ مي‌ياد من‌ پوشيه‌ام‌ را برداشتم‌، فلان‌ كس‌ خوشش‌ مي‌ياد پوشيه‌ زدم‌. اين‌ عمل‌، عمل‌ آدمهاي‌ بي‌ اراده‌ و بي‌ استقامت‌ و ضعيفه‌. ظاهرا روز يك‌ شنبه‌ روز وفات‌ رسول‌ اكرم‌، نمي‌دونم‌ حالا دو شنبه‌ است‌ وفات‌ علي‌ ابن‌ موسي‌ الرضا يا سه‌ شنبه‌. سه‌ شنبه‌ نبايد باشه‌، حالا هر چه‌، سه‌ شنبه‌ اگر وفات‌ علي‌ ابن‌ موسي‌ الرضا باشه‌ كه‌ خيلي‌ بعيده‌ چون‌ الان‌ ما سه‌ چهار ماه‌ است‌ سي‌ روز تمامه‌. يك‌ شنبه‌ وفات‌ پيغمبر اكرم‌ و حالا انشاء الله‌ از شب‌ جمعه‌ تا شب‌ سه‌ شنبه‌ اينجا مجلس‌ هست‌ انشاء الله‌ حرفهاي‌ لازم‌ را اونجا خواهيم‌ زد.

 اما الان‌ دوران‌ اسارت‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ هنوز تمام‌ نشده‌. اگر روز اربعين‌ هم‌ از كربلا حركت‌ كرده‌ باشند تازه‌ نزديك‌ مدينه‌ رسيده‌اند. حضرت‌ سجاد به‌ بشير فرمود، بشير پدرت‌ مرد شاعري‌ بود، گوينده‌ بود، سخنگو بود تو هم‌ چيزي‌ بلدي‌ از شعر؟ گفت‌ بله‌ قربانت‌ گردم‌. فرمود ما در خارج‌ شهر مدينه‌ مي‌مانيم‌ تو برو در مدينه‌ خبر بده‌ كه‌ ما آمديم‌. بشير سوار اسب‌ شد كوچه‌هاي‌ مدينه‌ راه‌ مي‌رفت‌ صدا مي‌زد يا اهل‌ يثرب‌ لا مقام‌ لكم‌ فيه‌. اي‌ اهل‌ مدينه‌ ديگه‌ توي‌ مدينه‌ نمانيد. همه‌اتون‌ خاك‌ بر سر كنيد و لباس‌ عزا بپوشيد. قتل‌ الحسين‌ لكربلا. حسين‌ را در كربلا با لبهاي‌ تشنه‌ شهيد كردند. مردم‌ مدينه‌ ريختند خارج‌ شهر امام‌ سجاد از ميان‌ خيمه‌ بيرون‌ آمده‌، گريه‌ مهلتش‌ نمي‌دهد وقتي‌ چشمش‌ به‌ مردم‌ مدينه‌ افتاده‌. حضرت‌ ام‌ كلثوم‌ خطاب‌ به‌ شهر مدينه‌ مي‌كنه‌ مدينه‌ جدنا لا تقبلينا اي‌ مدينة‌ جد ما ما را ديگه‌ قبول‌ نكن‌. مع‌ الحسرات‌ و الحزان‌ زينا ما با يك‌ مشت‌ حسرت‌ و حزن‌ مي‌خواييم‌ وارد تو بشيم‌. روزي‌ كه‌ از تو خارج‌ شديم‌ اطراف‌ ما ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ بود، ابوالفضل‌ العباس‌ بود، علي‌ اكبر بود، عون‌ و جعفر و اصحاب‌ و با وفاي‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ بودند. الان‌ كه‌ برگشته‌ايم‌ يك‌ مشت‌ زن‌ و بچة‌ بي‌ سرپرست‌، لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌ علي‌ العظيم‌. پروردگارا به‌ آبروي‌ ولي‌ عصر توفيق‌ عزاداري‌ كاملي‌ در اين‌ چند روز به‌ ما مرحمت‌ بفرما. نسئلك‌ و ندعوك‌ باعظم‌ اسمائك‌ و بامام‌ زماننا يا الله‌، يا الله‌، ياالله‌…

 خدايا به‌ آبروي‌ آقامون‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ فرج‌ اون‌ حضرت‌ را برسان‌ (الهي‌ آمين‌). همة‌ ما را از بهترين‌ اصحاب‌ و يارانش‌ قرار بده‌(الهي‌ آمين‌). خدايا ما را در صراط‌ مستقيم‌ دينت‌ قرار بده‌،(الهي‌ آمين‌). پروردگارا ما را پيرو ائمة‌ اطهار و قرآنت‌ قرار بده‌(الهي‌ آمين‌). خدايا قلب‌ مقدس‌ آقامون‌ امام‌ زمان‌ را از ما راضي‌ بفرما(الهي‌ آمين‌). پروردگارا گرفتاريها و  موانع‌ راهمون‌ را به‌ سوي‌ خودت‌ به‌ آبروي‌ آقامون‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ برطرف‌ بفرما(الهي‌ آمين‌). پروردگارا به‌ آبروي‌ آقامون‌ ولي‌ عصر تا ما را نيامرزيده‌اي‌ از اين‌ دنيا مبر(الهي‌ آمين‌). مرضهاي‌ روحيمون‌ شفا مرحمت‌ بفرما( الهي‌ آمين‌). خدايا زبانمون‌، قلممون‌، قدممون‌ را در راه‌ خدمت‌ به‌ امام‌ عصر و دينت‌ قرار بده‌ (الهي‌ آمين‌). مريضهاي‌ اسلام‌ شفا عنايت‌ بفرما( الهي‌ آمين‌). امواتمون‌ غريق‌ رحمت‌ بفرما(الهي‌ آمين‌). عاقبتمون‌ ختم‌ به‌ خير بفرما( الهي‌ آمين‌). و صل‌ الله‌ علي‌ سيدنا محمد و آله‌ و اجمعين‌.

 

۲۲ شوال ۱۴۱۴-مذمت بغض و کینه و حسد

 مذمت‌ بغض‌ و كينه‌ و حسد 22 شوال‌ 1414

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. رب‌ نغفر لنا ذنوبنا رب‌ نغفر لنا و لاخواننا سبقونا بالايمان‌ و لا تجعل‌ في‌ قلوبنا غل‌ للذين‌ آمنوا.

 بحث‌ ما در شبهاي‌ جمعه‌ به‌ سورة‌ انا انزلناه‌ رسيده‌ بود و مي‌خواستم‌ دربارة‌ اين‌ سورة‌ مباركه‌ صحبت‌ كنم‌. ولي‌ اين‌ آيه‌ خيلي‌ جلب‌ توجه‌ كرد كه‌ داشتند قرائت‌ مي‌كردند. نميشه‌ از اين‌ آيه‌ گذشت‌. ربنا اغفر لنا خدايا ما را ببخش‌. و لاخواننا الذين‌ سبقونا بالايمان‌. و برادراني‌ كه‌ اينها در ايمان‌ بر ما پيشي‌ گرفتند. و لا تجعل‌ في‌ قلوبنا قلل‌ للذين‌ آمنوا خدايا در دلهاي‌ ما كينه‌ نسبت‌ به‌ كساني‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌اند قرار مده‌. اين‌ دو جمله‌ خيلي‌ اهميت‌ داره‌ و اوقاتي‌ را بايد صرف‌ بحث‌ و گفتگو دربارة‌ اين‌ دو جمله‌ از اين‌ آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ شد بشود. ولي‌ اجمالا انسان‌ وقتي‌ كه‌ دعا ميكند پيغمر اكرم‌ هم‌ در يك‌ روايت‌ فرمودند و عمل‌ پيغمبر هم‌ بر همين‌ است‌ كه‌ اگر خواستيد دعا كنيد اول‌ خودتون‌ را دعا كنيد. مخصوصا در خصوص‌ بخشش‌ گناهان‌. اول‌ دعا براي‌ خودتون‌ بكنيد. به‌ جهت‌ اينكه‌ وقتي‌ انسان‌ پاك‌ شد، خدا بخشيدش‌، دعاش‌ طور ديگري‌ مستجاب‌ ميشود. اما وقتي‌ كه‌ كثيف‌ بود، رو نداشت‌ در خانة‌ خدا برود، اين‌ شخص‌ دعاش‌ نسبت‌ به‌ ديگران‌ هم‌ مستجاب‌ نميشه‌. لذا در روايات‌ هست‌، اهل‌ سنت‌ هم‌ نقل‌ كرده‌اند كه‌ پيغمبر اكرم‌ وقتي‌ كه‌ دعا مي‌كرد، ابتدا خودش‌ را پاكي‌ خودش‌ را، بخشش‌ خودش‌ را از خدا مي‌خواست‌. بعد هم‌ براي‌ مردم‌.

 در نماز شب‌ با اينكه‌ دستور اينه‌ كه‌ چهل‌ مؤمن‌ را دعا كنيد، بنظر من‌ اول‌ بايد انسان‌ هفتاد مرتبه‌ استغفار بكنه‌ بعد سيصد مرتبه‌ العفو بگه‌، اول‌ طلب‌ بخشش‌ براي‌ خودش‌ بكنه‌ و طلب‌ عفو براي‌ خودش‌ بكنه‌ و بعد چهل‌ تا مؤمن‌ را دعا بكنه‌. اينجا هم‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كه‌ از قول‌ مؤمنين‌ كه‌ خدايا ما را ببخش‌. ما را بيامرز. و الاخوان‌ للذين‌ سبقونا بالايمان‌. برادراني‌ كه‌ پيشي‌ گرفتند در ايمان‌ بر ما، آنها را هم‌ ببخش‌. اين‌ پيشي‌ گرفتن‌ در ايمان‌ خيلي‌ حرف‌ داره‌. هم‌ از نظر زمان‌ و هم‌ از نظر سبقت‌. كيفيت‌، خداي‌ تعالي‌ مي‌خواد انسان‌ بسازه‌. افرادي‌ كه‌ انسان‌ نيستند در مسابقات‌ وقتي‌ كه‌ يك‌ عده‌ دارند مسابقه‌ مي‌دهند حالا هر مسابقه‌اي‌، در ورزش‌ باشه‌، در مسابقات‌ ديگر، يك‌ نفر جلو افتاده‌ آن‌ را هيچوقت‌ دعاش‌ نمي‌كنند. ميگن‌ كه‌ اي‌ كاش‌ اين‌ عقب‌ بيفته‌. ببينيد دين‌ مقدس‌ اسلام‌ چقدر انسان‌سازه‌، ميگه‌ اينها كساني‌ هستند كه‌ وقتي‌ يك‌ نفر را مي‌بينند در مسابقة‌ ايماني‌ جلو افتاده‌، شما در بين‌ دوستانتون‌ مي‌بينيد يكنفر خيلي‌ پيش‌ رفته‌. ماشاءالله‌. نه‌ يك‌ دونه‌ گناه‌ ميكنه‌، نه‌ يك‌ دونه‌ معصيت‌ مي‌كنه‌، واجباتش‌ را خوب‌ انجام‌ ميده‌، يك‌ حال‌ توجهي‌. در ايمان‌ از شما پيشي‌ گرفته‌. شما در آنجا علاوه‌ بر اينكه‌ ناراحت‌ نميشيد، دعاش‌ هم‌ بكنيد. اينجوري‌ اسلام‌ انسان‌ را دوست‌ داره‌. برخلاف‌ تمام‌ مسابقات‌ ديگر. حالا در مسابقات‌ مردم‌ از يكديگر و بر يكديگر، معمولا اينطوره‌ كه‌ حالا اگر كاري‌ نكنه‌ كه‌ او عقب‌ بيفته‌، پايي‌ توي‌ پاش‌ مثلا در دويدن‌ نيندازند، نمي‌دونم‌ يك‌ كاري‌ نكنند كه‌ او عقب‌ بيفته‌، ديگه‌ دعاش‌ نمي‌كنند. ديگه‌ آني‌ كه‌ عقب‌ افتاده‌ نميگه‌ خدايا من‌ و اوني‌ كه‌ جلو داره‌ ميره‌، او را خدايا ببخش‌، من‌ دوستش‌ دارم‌. نمي‌خوام‌ پاش‌ به‌ سنگي‌ برخورد بكنه‌، به‌ زمين‌ بيفته‌. ببينيد چقدر انسان‌ با كمال‌ ميشه‌ اگر خطي‌ را كه‌ خدا به‌ انسان‌ داده‌، انسان‌ پيروي‌ بكنه‌. آن‌ خط‌ خدائي‌. يك‌ سر سوزن‌ نسبت‌ به‌ هيچكس‌، چه‌ ثروتمند باشه‌ طرفش‌، چه‌ شخصيت‌ بيشتري‌ داشته‌ باشه‌، چه‌ قدرت‌ بيشتري‌ داشته‌ باشه‌، هر چي‌ باشه‌. هر ارزش‌ بيشتري‌ بر اين‌ شخص‌ مؤمن‌ داشته‌ باشه‌، اين‌ را ناراحتش‌ نميكنه‌. ميگه‌ به‌به‌ خوشا به‌ حالش‌. ما هم‌ راضيم‌ كه‌ تو جلو باشي‌. ما هم‌ راضيم‌ كه‌ تو بهتر باشي‌. دعا هم‌ ميكنه‌ خدايا بهش‌ بيشتر بده‌. خدايا اين‌ شخص‌ را بيشتر عنوان‌ بده‌، بيشتر موقعيت‌ بده‌، بيشتر مقام‌ بده‌.

 ربنا اغفر لنا و لاخواننا. ببينيد با چه‌ كلمه‌ شروع‌ ميكنه‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار. خدايا ما را ببخش‌ و به‌ برادران‌ ما اخواننا كلمة‌ برادر ميگه‌، آني‌ كه‌ سبقت‌ گرفته‌ او را اول‌ با جملة‌ برادر كه‌ هيچ‌ حسادتي‌، كينه‌اي‌ هيچي‌ توي‌ كار نباشه‌. مبادا خدا نكنه‌ كه‌ شماها در يك‌ چيزي‌ كه‌ يك‌ نفري‌ بر شما مقدم‌ شده‌، شما در دلتون‌ ناراحت‌ باشيد و گاه‌گاهي‌ هم‌ بزبان‌ جاري‌ بكنيد كه‌ بعله‌ ما هم‌ اگر دزدي‌ مي‌كرديم‌ حالا پولدار بوديم‌. يعني‌ او دزدي‌ كرده‌. ما هم‌ اگر اين‌ و اون‌ را مي‌ديديم‌ حالا رئيس‌ فلان‌ اداره‌ بوديم‌. يعني‌ او اين‌ و اون‌ را ديده‌. ببينيد كينة‌ خودش‌ را، آن‌ نارحتي‌ خودش‌ را با اين‌ كلمات‌ اظهار ميكنه‌. ارزشي‌ نداره‌ طرف‌ آمده‌ در آن‌ پست‌ نشسته‌. ما هم‌ اگر دست‌ و پائي‌ مي‌كرديم‌. ما هم‌ اگر مي‌رفتيم‌ مثلا رئيس‌ بالاتر را مي‌ديديم‌، پولي‌ بهش‌ مي‌داديم‌، رشوه‌اي‌ بهش‌ مي‌داديم‌، همة‌ اينها يعني‌ او داده‌، او كرده‌ و اينها همه‌اش‌ يا تهمته‌ يا غيبت‌. اگر واقعا كرده‌، غيبت‌ و اگر نكرده‌ تهمت‌. و تمام‌ اينها را تهمت‌ به‌ پاتون‌ مي‌نويسند. خيلي‌ توي‌ ماها شايعه‌ اين‌ كارها. فكر نكنيد كه‌، يك‌ نفر با شما همكلاس‌ بوده‌ آمده‌ جلو. بعد هم‌ شده‌ فرض‌ كنيد يك‌ مهندس‌، يك‌ عالم‌، يك‌ دكتر، يك‌ شخصي‌ شده‌. حالا او شده‌ رئيس‌ شما شديد دفتردار همين‌ رئيس‌. بله‌ ما با هم‌ بوديم‌. حالا تو بهرحال‌ حالا او به‌ هر جهتي‌ سبقت‌ گرفته‌ بر تو. اين‌ باطنت‌ هميشه‌ ناراحت‌ و بعد هم‌ گاهگاهي‌ اظهار ميكنه‌ انسان‌. اين‌ اظهارش‌ خيلي‌. البته‌ باطن‌ هم‌ ناراحت‌ باشه‌ مريضه‌ اين‌ انسان‌. بايد بگه‌ تعز من‌ تشاء. و خدايا تو عزيز مي‌كني‌ هر كه‌ را بخواي‌. يك‌ لياقتي‌ خدا در او ديده‌. اگر مي‌خواهيد همچين‌ مرضي‌ ازتون‌ رفع‌ بشه‌ مي‌دونيد چيكار بايد بكنيد؟ تا يك‌ همچين‌ فردي‌ در رديف‌ شما بوده‌ حالا بالاتر از شماست‌، آن‌ مقام‌ بالاتر و پست‌ بالاتر را گرفته‌، بعله‌ لياقت‌ داشته‌. او يك‌ مزايايي‌ داره‌. يك‌ باطن‌ پاكي‌ حتما داره‌. تا ميگن‌ آقا تو هم‌ با او با هم‌ بوديد. چرا او آنجا تو اينجا؟ بعضي‌ وقتها هست‌ اينجور جريانات‌. مردم‌ هم‌ تحريك‌ مي‌كنند. من‌ فكر مي‌كنم‌ آقا اين‌ پست‌ مال‌ شما بود. او بعله‌. همين‌ كه‌ گفتي‌ بعله‌ها، دين‌ و ايمانت‌ و همه‌ چيزت‌ را بهم‌ ريختي‌. نه‌ آقا. او لياقت‌ داشته‌. من‌ كجا مي‌تونم‌ مثل‌ او كار بكنم‌؟ مي‌تونم‌ مثل‌ او خدمت‌ بكنم‌؟ كجا مي‌تونم‌ اين‌ بار مشكل‌ را، خدمت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا آمدند گفتند أأنت‌ صاحب‌ هذا الامر؟ توئي‌ كه‌ دنيا را پر از عدل‌ و داد مي‌كنيد بعد از آنكه‌ پر از ظلم‌ و جور شده‌ باشد. امامها همه‌اشون‌ مساوي‌ هستند. حضرت‌ بقية‌ الله‌ هيچ‌ مزيتي‌ بر علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا نداره‌. زمانشون‌ اقتضاد نداره‌. زمان‌ حضرت‌ رضا اقتضا نداشت‌ كه‌ كار حضرت‌ بقية‌ الله‌ را بكنه‌. در عين‌ حال‌ حضرت‌ احترامي‌ از امام‌ زمان‌ مي‌كنند. من‌! من‌ مي‌تونيم‌ يك‌ چنين‌ نميگه‌ زمان‌ من‌. حتي‌ به‌ خودش‌ نسبت‌ ميده‌. آن‌ كسي‌ كه‌ بياد آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ من‌ در مقابلش‌ ولو فرزند منه‌، اينها را من‌ از مجموع‌ مطالب‌ عرض‌ مي‌كنم‌، ولو فرزند منه‌ ولي‌ وقتي‌ نام‌ مقدسش‌ برده‌ ميشه‌، من‌ دستم‌ را روي‌ سرم‌ مي‌گذارم‌، بلند ميشم‌ ميگم‌ صلي‌ الله‌ عليه‌ صلي‌ الله‌ عليه‌ صلي‌ الله‌ عليه‌. امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ به‌ ياد حجة‌ ابن‌ الحسن‌ اشك‌ ميريزه‌. نه‌ اينكه‌ فكر كنيد امام‌ زمان‌ مثلا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ و جان‌ همه‌امون‌ به‌ قربانش‌، ايشون‌ يك‌ مزايايي‌ داره‌. نه‌ زمانشون‌. زمان‌ ايشان‌ اقتضاش‌ اينه‌ كه‌ ميتونه‌ دنيا را پر از عدل‌ و داد كنه‌. زمان‌ حضرت‌ رضا، زمان‌ حضرت‌ سجاد اين‌ اقتضا را نداشت‌. در عين‌ حال‌ يك‌ سر سوزن‌ مثلا آنطوري‌ كه‌ علي‌ بن‌ جعفر كه‌ در قم‌ دفنه‌، ايشان‌ عموي‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ هستند. پسر امام‌ جعفر صادقه‌، مرد دانشمند، عالم‌، همين‌ الان‌ حتي‌ معين‌ علما و بزرگان‌ و مراجع‌ تقليده‌. روح‌ مقدسش‌. يك‌ همچين‌ شخصيتي‌. وقتي‌ حضرت‌ رضا سنشون‌ كم‌ بود. پسر برادره‌. ايشان‌ تشريف‌ آوردند. ايشان‌ بلند شدند، ايستادند، تعظيم‌ كردند. آقا شما عموشون‌ هستيد. اين‌ بچه‌ است‌. علي‌ بن‌ جعفر فرمود كه‌ اين‌ شخص‌ را خدا بر من‌ امام‌ قرار داده‌. شماها مي‌فهميد يا خدا؟ چون‌ مردم‌ آقا نمي‌گذارند انسان‌ در راه‌ مستقيم‌ حركت‌ كنه‌. حواستون‌ جمع‌ باشه‌. گاهي‌ ميشه‌ ايمانتون‌ را، آبروتون‌ را، حيثيتون‌ را پيش‌ خدا رفقا از بين‌، همين‌ باصطلاح‌ دوستان‌، دوستان‌ نادان‌. مي‌گن‌ يك‌ خرسي‌ مي‌خواست‌ يك‌ نفري‌ را مواظب‌ باشه‌ كه‌ مگس‌ به‌ صورتش‌ نشينه‌. مگسي‌ آمد ول‌ نمي‌كرد مگسه‌. رفت‌ يك‌ سنگي‌ آورد زد توي‌ سر اين‌ شخص‌ كه‌ مگس‌ را بكشه‌. بعضي‌ دوستهاي‌ اينطوريه‌. خدا ميدونه‌ اين‌ مثال‌ كاملا تطبيق‌ ميكنه‌ با آن‌ دوستي‌ كه‌ وقتي‌ ميرسه‌ به‌ شما آقا اين‌ پست‌ و مقام‌ فلاني‌ مال‌ تو بوده‌ها. تو بيخود اينجا نشستي‌. اين‌ همان‌ سنگيه‌ كه‌ به‌ سر تو مي‌زنه‌ و حال‌ دانسته‌ يا ندانسته‌. مواظب‌ باشيد هم‌ خودتون‌ هم‌ دوستانتون‌ اينجور مطالبي‌ نداشته‌ باشيد. يك‌ وقت‌ نگيد كه‌ ما يك‌ وقتي‌ بله‌ آنها كين‌؟ ما اگر علمه‌ اينجاست‌، اگر دانشه‌ اينجاس‌، اگر چه‌ هست‌. يا مثلا فرض‌ كنيد شما هستيد هر كدومتون‌ در يك‌ شغلي‌. يكي‌ مي‌بينيد كارش‌ بهتر گرفته‌ حالا در هر جهتي‌. دعاش‌ كنيد، محبت‌ بهش‌ بكنيد، اظهار علاقه‌، هر چه‌ محبتتون‌ به‌ او بيشتر باشه‌، ارزش‌ انسانيتون‌ بيشتره‌. اين‌ خلاصه‌. و نگذاريد دوستانتون‌ بيان‌ شما را كوك‌ كنند، تحريك‌ كنند عليه‌ اون‌ شخص‌. كه‌ اون‌ ارزشش‌ بيشتر از شماست‌. اين‌ خيلي‌ درس‌ بزرگي‌ است‌ امشب‌ ما از اين‌ آيات‌ قرآن‌ مي‌گيريم‌. ربنا اغفر لنا و لاخواننا الذين‌ سبقونا بالايمان‌. اينهايي‌ كه‌ سبقت‌ گرفتند. شما توي‌ مسابقه‌ سابقوا الي‌ مغفرت‌ من‌ ربكم‌. چون‌ خدا ما را وادار به‌ مسابقه‌ كرده‌. سبقت‌ بگيريد بر يكديگر. فاستبوقا الخيرات‌. به‌ هر خوبي‌ كه‌ شما خوب‌ مي‌دونيدش‌ بر هم‌ سبقت‌ بگيريد. اما سبقت‌ شماها نبايد ماية‌ كينة‌ شما باشه‌. اگر يك‌ وقتي‌ ديدي‌ نميشه‌ ديگه‌، اون‌ الان‌ جلو ميره‌ و مسابقه‌ را ميبره‌ و خدمت‌ امام‌ زمان‌ خيلي‌ پر ارزش‌ ميشه‌ و من‌ چيكار كنم‌ از اين‌ بيشتر نمي‌تونم‌ اين‌ حرفها، يك‌ كينه‌اي‌ شيطان‌ در دلتون‌ انداخت‌ فورا بگيد ربنا لا تجعل‌ في‌ قلوبنا غل‌ لذين‌ آمنوا. خدايا كينة‌ مؤمنين‌ را در دل‌ ما نينداز. يك‌ سر سوزن‌ كينة‌ يك‌ مؤمن‌ در دلتون‌ باشه‌ خداي‌ تعالي‌ شما را توي‌ بهشت‌ نميبره‌. اين‌ را بدونيد. يك‌ سر سوزن‌. اگر كينة‌ يك‌ فرد با ايمان‌ ولو بحق‌ روايت‌ داره‌ كه‌ ميگم‌ها. ولو بحق‌ در دل‌ شما باشه‌، اي‌ آقا ما را با خاك‌ يكسان‌ كردند. خوب‌ روز قيامتي‌ هست‌، خدائي‌ هم‌ تو داري‌، تو هم‌ وكيلي‌ داري‌ بنام‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار، رسيدگي‌ ميكنه‌. اگر يك‌ دادگاهي‌ شما و يك‌ نفري‌ را اين‌ كسي‌ كه‌ به‌ شما ظلم‌ كرده‌، يك‌ دادگاه‌ عدل‌ حسابي‌ هست‌. بهتر از خودتون‌ او به‌ وضعتون‌ رسيدگي‌ ميكنه‌. ديگه‌ توي‌ راه‌ كه‌ مي‌خواي‌ بري‌ دادگاه‌، چون‌ خاطرت‌ جمعه‌. مي‌دوني‌ بهتر از خودت‌ رسيدگي‌ مي‌كنند،ديگه‌ توي‌ راه‌ سقلمه‌ به‌ اين‌ رفيقتون‌ كه‌ دارند مي‌برندتون‌ دادگاه‌، نمي‌زني‌. اگر او هم‌ دعوا ميكنه‌ ميگي‌ خوب‌ آنجا معلوم‌ ميشه‌. آي‌ فلان‌ فلان‌ شده‌. من‌ دلم‌ از تو پره‌. اينها درست‌ نيست‌. يك‌ دادگاه‌ عدل‌ الهي‌ هست‌ كه‌ دقيقا رسيدگي‌ ميكنه‌. لا يقادر صغيرة‌ و كبيرة‌ الا احصاه‌. هيچي‌ يرا فروگذار نميكنه‌. فمن‌ يعمل‌ مثقال‌ ذرة‌ خيرا يره‌. اگر ايمان‌ به‌ اينها داري‌. فمن‌ يعمل‌ مثقال‌ شرا يره‌. اگر ايمان‌ داري‌ ديگه‌ چه‌ ناراحتي‌ داري‌؟ من‌ تا زهرم‌ را روش‌ نريزم‌. تو مگر عقربي‌ كه‌ زهر داشته‌ باشي‌. تو مگر ماري‌ كه‌ زهر داشته‌ باشي‌؟ تو مؤمني‌. مؤمن‌ زهر نداره‌. نه‌ من‌ آقا همچين‌ آدم‌ خوبي‌ هم‌ نيست‌. بدتر. ما يك‌ كسي‌ دعوا داشت‌، اصلاح‌ مي‌كرديم‌. آقا من‌ اينجور هم‌ كه‌ فكر كرديد آدم‌ خوبي‌ نيستم‌. ببخشيد ما خيال‌ مي‌كرديم‌ تو آدم‌ خوبي‌ هستي‌. نصيحتت‌ مي‌كرديم‌. چرا آدم‌ خوبي‌ نباشي‌؟ خدا خوب‌ خلقت‌ كرده‌ چرا تو بد باشي‌. غل‌ و كينه‌ در دلتون‌ از احدي‌ نباشه‌. از احدي‌. شما ميگيد از دشمنان‌ اهل‌ بيت‌ چطور؟ دشمنان‌ اهل‌ بيت‌ بخاطر دشمنيشون‌ به‌ اهل‌ بيت‌ شما بهشون‌ كينه‌ داريد، كينة‌ شخصي‌ نداريد كه‌. پدر كشتگي‌ كه‌ باهاشون‌ نداريد. چون‌ آنها كينة‌ به‌ دوستان‌ شما دارند، شما هم‌ بايد نسبت‌ به‌ آنها كينه‌ داشته‌ باشيد و شدت‌ كينه‌ را هم‌ داشته‌ باشيد. منتهي‌ نه‌ بخاطر شخص‌ او. شخص‌ او كسي‌ نيست‌. بخاطر محبتت‌. اين‌ را بدونيد انسان‌ اگر كسي‌ را دوست‌ داشته‌ باشه‌، محاله‌ كه‌ دشمن‌ او را دوست‌ داشته‌ باشه‌. اگر كسي‌ را دوست‌ داشته‌ باشه‌، دوستانش‌ را حتما دوست‌ داره‌. اگر كسي‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ را دوست‌ داره‌ مگر ميتونه‌ دشمنانش‌ را دوست‌ داشته‌ باشه‌. براي‌ ما فرقي‌ نمي‌كنه‌ هر كه‌ را خلقش‌ نكو نيكش‌ شنو خواه‌ از نسل‌ علي‌ خواه‌ از عمر. اينجوري‌ ما نيستيم‌. نه‌ .ما با احدي‌ با فردي‌، با حتي‌ كفار با هر انسان‌ دوپايي‌، كينة‌ شخصي‌ نداريم‌. كينة‌ ما بخاطر عملشه‌. آقا اين‌ عمل‌ را نكن‌ اين‌ كار را نكن‌. اين‌ دشمني‌ را نسبت‌ به‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ نكن‌. اين‌ را ميگيم‌. و الا نبايد كينه‌اي‌ باشه‌. حتي‌ روايت‌ داره‌ كه‌ اگر شما دو نفر باشيد با يكديگر بي‌ محبتي‌ بكنيد، قهر كرديد، من‌ با او حرف‌ نمي‌زنم‌، او هم‌ با شما حرف‌ نميزنه‌، تقصير او هم‌ هست‌. لا هجرة‌ فوق‌ ثلاث‌. از سه‌ روز بيشتر نبايد طول‌ بكشه‌. اسلام‌ ممنوع‌ كرده‌. حرامه‌. الان‌ من‌ در اين‌ مجلس‌ دارم‌ عرض‌ مي‌كنم‌. همة‌ دوستان‌ بشنوند، اگر با كسي‌ قهري‌ بيشتر از سه‌ روز طول‌ كشيده‌، شما را خدا از نظر مي‌اندازه‌. ولو تقصير او باشه‌. بريد عذرخواهي‌ كنيد. هيچ‌ طور نميشه‌. هيچ‌ شكستي‌ به‌ شما وارد نميشه‌. از دو حال‌ خارج‌ نيست‌. يا وجدان‌ داره‌ يا وجدان‌ نداره‌. اگر يك‌ آدم‌ با وجدانه‌ خودش‌ مي‌فهمه‌ كه‌ شما آمدي‌ عذرخواهي‌ كردي‌ تو خيلي‌ آدم‌ خوبي‌ هستي‌ تو خيلي‌ بهتر از او هستي‌. عذرخواهي‌ او مي‌خواست‌ بكنه‌. اگر هم‌ كه‌ نه‌ وجدان‌ نداره‌، بعضي‌ها اصلا وجدان‌ ندارند. عذرخواهي‌ كردي‌ اين‌ بدتر ميشه‌. در عين‌ حال‌ خدا را از خودت‌ راضي‌ كردي‌. ولي‌ مواظب‌ باش‌ ديگه‌ سرت‌ را كلاه‌ نگذاره‌. چون‌ روايت‌ داره‌ كه‌ مؤمن‌ از يك‌ سوراخ‌ دو دفعه‌ گزيده‌ نميشه‌. تو انگشتت‌ را كردي‌ توي‌ اين‌ سوراخ‌، يك‌ زنبور زد سر انگشتت‌. باز دو مرتبه‌ نبكن‌. با اين‌ آقا رفيق‌ شدي‌، با يك‌ آقاي‌ فاسق‌ رفيق‌ شدي‌، آشنا شدي‌، كسي‌ كه‌ متجاهر به‌ فسقه‌ تو رفتي‌ باهاش‌ رفيق‌ شدي‌. كسي‌ كه‌ امر الهي‌ اعتا نكرده‌، مي‌آد به‌ تعهدش‌ با تو توجه‌ بكنه‌؟ يك‌ آدم‌ معصيتكار چون‌ همة‌ مردم‌ عهدي‌ كردند با خداي‌ تعالي‌، اگر نماز ميخونه‌ كه‌ در همين‌ دنيا ميگه‌ اياك‌ نعبد و اياك‌ نستعين‌، اينجا عهد با خدا ميبنده‌. اگر هم‌ نماز نمي‌خونه‌، در عالم‌ ذر تعهد تكويني‌ داره‌ كه‌ بايد حالا اين‌ تعهد تكويني‌ يك‌ بحثي‌ داره‌ مفصل‌ كه‌ نمي‌خوام‌ الان‌ وقتتون‌ را بگيرم‌، ولي‌ تعهد تكويني‌ داره‌ كه‌ بايد بندگي‌ خدا را بكنه‌. خوب‌ ايني‌ كه‌ بندگي‌ خدا را، عهدش‌ را با خدا شكسته‌، با تو شريك‌ شد، تو با او شريك‌ شدي‌. آيا ممكنه‌ كه‌ اين‌ با تو تعهدش‌ را عملي‌ بكنه‌؟ قرارداد نوشته‌ بنويسه‌. معاويه‌ آمد توي‌ مسجد كوفه‌ گفت‌ من‌ با حسن‌ بن‌ علي‌ يك‌ قراردادي‌ نوشتم‌. امضاء هم‌ كرديم‌. اما ببينيد دارم‌ پاره‌ مي‌كنم‌ زير پا مي‌اندازم‌. آدم‌ فاسق‌ اينجوريه‌. كسي‌ كه‌ فاسقه‌ نگيد كه‌ ما يك‌ نفري‌ رفتيم‌ باهاش‌، خيلي‌ هم‌ آدم‌ خوبي‌ بود، البته‌ نماز نمي‌خوند ولي‌ خيلي‌ آدم‌ خوبي‌ بود. نمي‌فهميم‌. خيلي‌ آدم‌ خوبي‌ بود ولي‌ بهائي‌ بود. آخه‌ من‌ نمي‌فهمم‌ خوبي‌ چيه‌؟ رفتيم‌ باهاش‌ شريك‌ شديم‌ سر ما را كلاه‌ گذاشت‌. حالا چيكار كنيم‌؟ خوب‌ بندة‌ خدا چطور يك‌ آدم‌ خوبي‌ بوده‌. يك‌ دونه‌ گناه‌ بكنه‌ آدم‌ خوبي‌ نيست‌. هر كي‌ مي‌خواد باشه‌. يك‌ دونه‌ گناه‌. شما ميگيد پس‌ فقط‌ معصومين‌ خوب‌ هستند. نخير بين‌ معصومين‌ و گناهكارها، يك‌ عده‌ هستند گناه‌ نمي‌كنند معصوم‌ هم‌ نيستند. اگر محال‌ بود يك‌ چنين‌ چيزي‌ كه‌ بعضيها فكر مي‌كنند محاله‌ خدا به‌ ما امر نميكنه‌ كه‌ معصيت‌ نكنيم‌. حتي‌ خود خدا ميگه‌ بگيد ربنا لا تحملنا لا طاقة‌ لنا به‌. واجبات‌ الهي‌ و ترك‌ محرمات‌ بقدري‌ آسانه‌، بقدري‌ آسانه‌ كه‌ از هر كاري‌ كه‌ شما بگيد آسونتره‌. حتي‌ از معصيت‌ كردن‌ آسونتره‌ معصيت‌ نكردن‌. ميگيد نه‌ بيائيد بشينيم‌ حساب‌ كنيم‌. معصيت‌ كردن‌ زحمتش‌، يك‌ جواني‌ سرش‌ را مياندازه‌ پائين‌ ميره‌ مسجد نمازش‌ را مي‌خونه‌ مي‌آد. به‌ زنهاي‌ مردم‌ نگاه‌ نميكنه‌. اين‌ آسونتر زندگي‌ را مي‌گذرونه‌ يا آن‌ كسي‌ كه‌ به‌ هر زني‌ كه‌ ميرسه‌ نگاه‌ ميكنه‌، گاهي‌ متلك‌ ميگه‌، شوخي‌ ميكنه‌، ميگرن‌ پدرش‌ را در مي‌آورند. يك‌ جائي‌ ديديد زدنش‌. اين‌ كه‌ سختتره‌. دروغ‌ گفتن‌ آسونتره‌ يا دروغ‌ نگفتن‌؟ در اين‌ اوضاع‌ مملكت‌ اسلامي‌ مشروب‌ پيدا كردن‌ و قاچاقي‌ خوردن‌ آسونتره‌ يا نخوردن‌. بشينيم‌ به‌ واقع‌ حساب‌ كنيم‌. جز شيطان‌ و نفس‌ چيزي‌ نيست‌. چه‌ كاري‌ هست‌ كه‌ باصطلاح‌ چه‌ ترك‌ گناهي‌ هست‌ كه‌ باصطلاح‌ تركش‌ آسونتر از عملش‌ نباشه‌؟ خوب‌ بيائيد بشينيم‌ حساب‌ بكنيم‌. ولذا عرض‌ مي‌كنم‌ معصيت‌ نكردن‌. اين‌ خانمي‌ كه‌ دو ساعت‌، يك‌ ساعت‌ با كم‌ و زيادش‌، جلوي‌ آينه‌ خودش‌ را كاكلش‌ را چه‌ جوري‌ بگذاره‌ بيرون‌ و لباسش‌ را چه‌ جوري‌ بپوشه‌ كه‌ مردها را متوجه‌ خودش‌ بكنه‌، اين‌ بيشتر زحمت‌ ميكشه‌ يا خانمي‌ كه‌ چادرش‌ را مي‌اندازه‌ سرش‌، پوشيه‌اش‌ را مي‌اندازه‌، حالا زيرش‌ هر چه‌ بود، هر لباسي‌ پوشيده‌ بود ميره‌ بيرون‌ كارش‌ را ميكنه‌ مي‌آد. كدوم‌ يكي‌ آسونتره‌ كارشون‌؟ بشينيم‌ حساب‌ كنيم‌. آن‌ خانمي‌ كه‌، چون‌ خانمها هم‌ هستند توي‌ مجلس‌، اگر نيستند شما از قول‌ ما به‌ خانمتون‌ بگيد، به‌ خانمها بگيد. آن‌ خانمي‌ كه‌ خودش‌ را معطر ميكنه‌، گاهي‌ يك‌ خيابان‌ را معطر ميكنه‌ و مردها دنبالش‌ راه‌ مي‌افتادند. اينهمه‌ خودش‌ را خرج‌ آرايش‌ ميده‌، اينهمه‌ نمي‌دونم‌ موش‌ را چه‌ ميكنه‌، طلا به‌ سر و گردنش‌ مي‌اندازه‌، به‌ مردم‌ نشون‌ ميده‌. اين‌ آسونتره‌ يا نه‌ يك‌ خانمي‌ بدون‌ اين‌ حرفها، فقط‌ براي‌ شوهرش‌، فقط‌ و فقط‌، اين‌ كارها را ميكنه‌ و شوهرش‌ را از خودش‌ راضي‌ ميكنه‌ و بقيه‌ را ديگه‌ نميكنه‌. جايز نيست‌ شرعا، عرفا، وجدانا حتي‌ من‌ به‌ بعضي‌ از خانمها كه‌ اهل‌ كمالات‌ هستند آدمند باصطلاح‌ اهل‌ كمالاتند. گفتم‌ خودتون‌ را زينت‌ نكنيد، آرايش‌ نكنيد بيائيد توي‌ مجلس‌. بجهت‌ اينكه‌ بقية‌ اين‌ خانمها كه‌ مي‌آن‌ توي‌ مجلس‌ و تو را مي‌بينند يا دارند مثل‌ تو يا ندارند. اگر داشته‌ باشند كه‌ هيچ‌. اگر نداشته‌ باشند يا غصه‌ مي‌خورند يا مي‌رن‌ شب‌ به‌ شوهرشون‌ فشار مي‌آورند كه‌ اون‌ شوهر او چيش‌ كمتر از توه‌؟ او همچين‌ كرده‌ همچين‌ كرده‌. كه‌ يكي‌ از آقايون‌ به‌ من‌ مي‌گفت‌ كه‌ يك‌ وقتي‌ كه‌ توي‌ فاميل‌ ما يك‌ عروسي‌ ميشه‌، از همان‌ وقتي‌ كه‌ خبر ميدن‌ عروسي‌ چند روز ديگه‌ هست‌، عزاي‌ من‌ هست‌ تا يك‌ ماه‌ دو ماه‌ بعدش‌. چون‌ از آن‌ روز شروع‌ ميشه‌ كه‌ تو بايد براي‌ من‌ لباس‌ عروسي‌ بخري‌ كه‌ يك‌ لباسي‌ كه‌ قبلا هم‌ نپوشيده‌ باشم‌ بعد در اين‌ مجلس‌ بپوشم‌. اگر بخريم‌ كه‌ من‌ در فشار، اين‌ لباسهاي‌ گران‌ من‌ در فشار مي‌افتم‌. عزاست‌ براي‌ من‌. اگر هم‌ نخرم‌ پدر من‌ را تا، تا وقتي‌ يادش‌ بره‌. در مي‌آره‌. آنوقت‌ باعثش‌ كيه‌؟ باعثش‌ همين‌ چشم‌ و هم‌ چشمي‌هاست‌. باعثش‌ همين‌ خانمي‌ است‌ كه‌ آمده‌ توي‌ مجلس‌ نشسته‌، اين‌ قسمت‌ بالا را گرفته‌، با كمال‌ جهل‌ و ناداني‌ و بي‌ ايماني‌، فقط‌ بخاطر لباس‌ مرتبش‌ يا زينت‌ آلاتش‌ آن‌ بالا نشسته‌ و زنها را متوجه‌ خودش‌ كرده‌ و شب‌ همين‌ خانمها همه‌اشون‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ نكردند. بگن‌ دنيا مال‌ تو بيشعور، دنيا مال‌ تو بي‌ ارزش‌، ما ايماني‌ داريم‌ كه‌ تو يك‌ سر سوزنش‌ را نداري‌، اينها كه‌ همة‌ خانمها ندارند. نگاش‌ ميكنند، يك‌ آهي‌ ميكشن‌. توي‌ دلشون‌ ميگن‌ شب‌ مي‌ريم‌ سر وقت‌ شوهرمون‌. اقلا اين‌ مجلس‌ كه‌ گذشت‌ مجلس‌ بعدي‌ بتونيم‌ از عهده‌ بر بيائيم‌. فكر نكنند خانمها كه‌ ما از راه‌ حلال‌ داريم‌، چرا زينت‌ نداشته‌ باشيم‌، چرا آرايش‌ نداشته‌ باشيم‌. با شخصيت‌ نريم‌. اين‌ گرفتاريها را داره‌. گرفتاريها را داره‌. حتي‌ اگر كسي‌ اهل‌ تزكية‌ نفسه‌، حالا من‌ اين‌ مطالب‌ را چون‌ اكثر آقايوني‌ كه‌ اينجا تشريف‌ دارند يا در خانمها، انشاء الله‌ اهل‌ تزكية‌ نفسند. افرادي‌ كه‌ اهل‌ تزكية‌ نفسند، خانمهايي‌ كه‌ اهل‌ تزكية‌ نفسند. برنامه‌اشون‌ كه‌ براي‌ شوهرشون‌ تمام‌ شد هر چي‌ كه‌ مي‌تونند آرايششون‌ را از بين‌ ببرند و بعد بروند توي‌ مجالس‌ زنهاي‌ ديگه‌. غلطه‌ اينكه‌ من‌ اين‌ را براي‌ شوهرم‌ كردم‌ بقيه‌اش‌ باشه‌ براي‌ ديگران‌. بقيه‌اش‌ باشه‌ براي‌ ديگران‌. كه‌ البته‌ همه‌ اين‌ كار را نمي‌كنند. حالا بقيه‌اش‌ را هم‌ براي‌ شوهرش‌ نگه‌ نمي‌دارند. آرايش‌ كرده‌ خودش‌ را برده‌ توي‌ اين‌ مجلس‌ عروسي‌، اقلا خوش‌ انصاف‌ اين‌ تهش‌ را بگذار براي‌ شوهرت‌. نه‌. مي‌آد خونه‌ لباسهايش‌ را در مي‌آره‌. من‌ ميگم‌ تهش‌ را براي‌ مردم‌ هم‌ نگذار تو تهش‌ را براي‌ شوهرت‌ هم‌ نمي‌گذاري‌. ماها اصلا از صراط‌ مستقيم‌ خدا ميدونه‌ خارجيم‌. ببينيد خدا چي‌ مي‌خواد؟ ربنا اغفر لنا و لاخواننا الذين‌ سبقونا بالايمان‌. سبقت‌ در هيچ‌ كاري‌ صحيح‌ نيست‌ مگر در ايمان‌.

 حتي‌ اگر در ورزش‌ هم‌ شما سبقت‌ مي‌گيريد، بخاطر خدا باشه‌. بخاطر اينكه‌ يك‌ شيعه‌ رفته‌ در فرض‌ كنيد كه‌ بازيهاي‌ نمي‌دونم‌ بين‌ المللي‌ چه‌، بگن‌ كه‌ شيعه‌اي‌ از ايران‌ آمد در فرض‌ كنيد فوتبال‌ اول‌ شد. اين‌ ميتونه‌، همان‌ ورزشكار، همان‌ فوتباليست‌ باصطلاح‌، همان‌ كسي‌ كه‌ ميره‌ براي‌ اينكار، ميتونه‌ نيت‌ خدائي‌ داشته‌ باشه‌. من‌ خودم‌ در هند بودم‌، تصادفا با بازيهاي‌ نمي‌دونم‌ بين‌ المللي‌ چه‌، تصادف‌ كرده‌ بود. آنجا من‌ ديدم‌ اين‌ ايرانيها، واقعاها، يك‌ البته‌ زماني‌ بود كه‌ با عراق‌ در جنگ‌ بوديم‌. اين‌ ورزشكارهاي‌ ايراني‌ آمده‌ بودند آنجا. واقعا باريك‌ الله‌. اولا يك‌ يا حسيني‌ سبز جلوي‌ سرشون‌ بسته‌ بودند. حالاي‌ توي‌ هند كه‌ از تمام‌ دنيا. بعد هم‌ براي‌ اينكه‌ عراق‌ و ايران‌ هردوش‌ از نظر حروف‌ لاتين‌ هردو الف‌ تقريبا. اين‌ دو تا را پشت‌ سر هم‌ انداخته‌ بودند، گفتند نه‌ يك‌ خورده‌ فاصله‌ بيندازيد. ورزشكارها كه‌ وارد ميدان‌ ميشدند، يك‌ زن‌ جلوي‌ پرچمشون‌ مي‌آمد. گفتند نه‌ ما زن‌ جلومون‌ نبايد باشه‌. يك‌ زن‌ لختي‌ تقريبا. گفتند زن‌ جلومون‌ نباشه‌. خانة‌ فرهنگ‌ دهلي‌ مي‌گفتند، خيلي‌ باريك‌ الله‌. آثار ايمان‌ درشون‌ بود. ميگم‌ همان‌ مسابقه‌ را ميشه‌ اينها ببرند كه‌ من‌ امشب‌ يادمه‌، من‌ خودم‌ دعاشون‌ مي‌كردم‌ كه‌ اينها در مساقه‌ اول‌ بشوند. آبروي‌ شيعه‌ و ايرانه‌. اين‌ مسابقه‌ ميشه‌ گفت‌ مسابقة‌ در فوتبال‌ يا در كشتي‌، للايمان‌. ميشه‌ بگيم‌. يعني‌ از يك‌ طريقي‌ ميشه‌ چسبوندش‌.

 اما اگر آمد مسابقة‌ در تجملات‌، مسابقة‌ در خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ خودخواهي‌ و خودفروشي‌ و هر چه‌ غير از خدا بالاخره‌ باشه‌، اين‌ جزء مؤمنين‌ كه‌ سبقونا للايمان‌ نيستش‌. نيست‌.

 و اگر در ايمان‌ حالا آمد و فرض‌ كنيد كه‌ من‌ چند روز قبل‌ براي‌ يكي‌ از دوستان‌ نقل‌ مي‌كردم‌. يك‌ منبري‌، منبرش‌ هم‌ خيلي‌ خوب‌، ميتونست‌ مسابقه‌ با منبري‌ ديگه‌ بده‌ كه‌ او را از بين‌ ببره‌ و اين‌ درخواست‌ صاحب‌ مجلس‌ هم‌ بود. سابقها زياد بود حيدري‌ نعمتي‌ها. اين‌ درخواست‌ بود. اگر اين‌ كار را اين‌ شخص‌ مي‌كرد، هم‌ پول‌ خوبي‌ گيرش‌ مي‌آمد علي‌ الظاهر. اين‌ شخص‌ ميگه‌ من‌ رفتم‌ آن‌ مجلس‌ هم‌ مجلسش‌ بهتر از مجلس‌ ماست‌. هم‌ اين‌ منبري‌ با تقواتر از منه‌. دليلي‌ نداره‌ كه‌ من‌ او را بخاطر صدام‌ يا بخاطر تن‌ صحبتم‌، طرز حرف‌ زدنم‌، او را از بين‌ ببرم‌. و مي‌گفت‌ از همة‌ پول‌ و ماديات‌ و اينها صرفنظر كردم‌ و به‌ امام‌ زمان‌ متوسل‌ شدم‌ و گفتم‌ آقا به‌ من‌ لطفي‌ بكن‌، و لطفي‌ كرد و آن‌ منبري‌ را از بين‌ نبرد، او را تخريب‌ نكرد، مجلس‌ او را خراب‌ نكرد. اينجوري‌ بايد انسان‌ باشه‌. اگر يك‌ كسي‌ كار را بهتر از شما كرد تعريفش‌ كنيد.

 و بعد هم‌ مهم‌ قل‌. قل‌. يعني‌ كينه‌. يك‌ عده‌ افراد هستند آقا اينها بايد بگيم‌ كه‌ مفسد بي‌ غرض‌. بعضي‌ وقتها انسان‌ فساد ميكنه‌ بدون‌ غرض‌. نا خود آگاه‌. نافهمي‌. روي‌ عادت‌. يك‌ نفري‌ آمد يك‌ وقتي‌ پيش‌ من‌ نمامي‌ مي‌كرد. فلاني‌ پشت‌ سر شما فحش‌ داده‌. اين‌ را ميگم‌ ياد بگيريد. آمد به‌ من‌ يك‌ همچين‌ جمله‌اي‌ گفت‌. گفتم‌ من‌ يقين‌ ندارم‌. تو الان‌ يقينا فاسقي‌. همينطوري‌ بگيدها. بگذاريد اين‌ افراد نمام‌ از توي‌ جامعه‌اتون‌ بيرون‌ بره‌. نگيد باريك‌ الله‌ ما را بيدار كرديد فلاني‌ را شناختيم‌. آمده‌ ميگه‌ به‌ شما كه‌ فلاني‌ پشت‌ سر شما حرف‌ زد. اين‌ بخاطر همين‌ عملش‌، اين‌ شخص‌ شد نمام‌ و فاسق‌. اين‌ يقينا فاسقه‌. خوب‌ انسان‌ حرف‌ فاسق‌ را هم‌ نبايد قبلو بكنه‌. چون‌ خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد ان‌ جائكم‌ فاسقا بنباء فتبينوه‌. اگر يك‌ فاسقي‌ آمد يك‌ خبري‌ براي‌ شما آورد، شما گوش‌ به‌ حرفش‌ ندهيد. تحقيق‌ بكنيد. بيشتر تحقيق‌ بكنيد. آن‌ البته‌ در كارهاي‌ مهم‌، آن‌ البته‌ مربوط‌ به‌ جنگ‌ و اينها بود، در كارهاي‌ مهم‌ جنگي‌ تحقيق‌ بكنيد و فورا لشگركشي‌ نكنيد. اين‌ فاسقه‌. فتبينوا. چون‌ حرف‌ فاسق‌ هيچ‌ اعتباري‌ نداره‌، هيچ‌ ارزشي‌ نداره‌. شما هم‌ به‌ همين‌ جهت‌ اعتنائي‌ نكنيد. ان‌ جائكم‌ فاسقا بنباء، خوب‌ اين‌ آقا نمامه‌ آمده‌ در مقابل‌ شما و ميگه‌ فلاني‌ فحشتون‌ داد، بد و بيراه‌ گفت‌ پشت‌ سرتون‌، شما قبول‌ نكنيد. خيلي‌ خوب‌. آن‌ يكي‌، آني‌ كه‌ بد و بيراه‌ گفته‌ حالا به‌ اين‌ حساب‌، معلوم‌ نيست‌ گفته‌ باشه‌. او مشكوكه‌ فسقش‌. ولي‌ اين‌ ثابته‌ فسقش‌. ولذا با اين‌ بد بشو نه‌ با او. خوب‌ دقت‌ مي‌كنيد؟ من‌ عين‌ اين‌ عمل‌ كردم‌ بعد معلوم‌ شد او نگفته‌ اصلا. آن‌ شخص‌ اين‌ حرفها را نزده‌.

 مواظب‌ باشيد كينه‌ در بين‌ شماها بوجود نياد و آنقدري‌ كه‌ اسلام‌ به‌ ائتلاف‌، به‌ وحدت‌، به‌ محبت‌، به‌ يگانگي‌ با يكديگر، به‌ ايثار اهميت‌ داده‌، به‌ هيچي‌ اهميت‌ نداده‌. اينقدري‌ كه‌ به‌ اين‌ مسئله‌ اهميت‌ داده‌. تمام‌ ائمة‌ دين‌ كه‌ رفتند توي‌ خانه‌ها نشستد، براي‌ اينكه‌ بين‌ مسلمانها تفرقه‌ نشه‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بعد از پيغمبر، بعد از وفات‌ رسول‌ الله‌، كه‌ همون‌ روزهاي‌ اول‌ تحمل‌ كرد كه‌ فاطمة‌ زهرا را بزنند، آنهمه‌ اذيت‌ و آزار وارد بكنند، شما بريد تحقيق‌ بكنيد براي‌ چي‌ بود؟ چرا علي‌ شمشير را دستش‌، گردن‌ دو سه‌ تا مي‌زد راحت‌ ميشد. چرا نكرد؟ براي‌ اينكه‌ تفرقه‌ بوجود نياد. حضرت‌ امام‌ مجتبي‌ كه‌ با معاويه‌ بيعت‌ كرد براي‌ چي‌ بود؟ امام‌ بعقيدة‌ ما اراده‌ بكنه‌، قلوب‌ را برميگردونه‌. مقلب‌ القلوبه‌. همة‌ قلوب‌ را به‌ خودش‌ متوجه‌ مي‌كرد. لشگر عظيمي‌ برپا مي‌كرد. مي‌رفت‌ معاويه‌ را از بين‌ مي‌برد. چرا نكرد؟ اولا بنا نيست‌ كه‌ روي‌ جبر قلوب‌ را عوض‌ كنه‌. اون‌ روي‌ اختيار باشه‌. و بعد هم‌ كه‌ وقتي‌ روي‌ اختيار بود، يكعده‌ طرفدار امام‌ مجتبي‌ مي‌شدند، يك‌ عده‌ طرفدار معاويه‌، بين‌ مسلمانها جنگ‌ ميشد. حضرت‌ سيد الشهدا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ حتي‌ تمام‌ كوشش‌ علي‌ الظاهر اين‌ بود كه‌ يزيد بن‌ معاويه‌ نياد روي‌ كار. چون‌ يزيد مي‌خواست‌ اسلام‌ را از بين‌ ببره‌. و بعد هم‌ كه‌ قيام‌ كرد با يزيد جنگ‌ مي‌كرد نه‌ با مسلمانها. دوست‌ داشت‌ حضرت‌ سيد الشهدا كه‌ مسلمانها به‌ اسلام‌ رو بياورند. اينقدر وسيله‌ درست‌ كرد. اولي‌ كه‌ برخورد كرد با لشگر حر بن‌ يزيد رياحي‌، ايستاد براي‌ اينها خطبه‌ خوند، حرف‌ زد، با اينها صحبت‌ كرد. اينها آمدند پشت‌ سر سيد الشهدا نماز خوندند. آب‌ به‌ آنها داد. براي‌ اينكه‌ وحدت‌ حفظ‌ بشه‌. با يزيد ميگه‌ بيعت‌ نمي‌كنم‌. براي‌ اينكه‌ يزيد مسلمان‌ كه‌ نيست‌ هيچ‌، مي‌خواد اسلام‌ را از بين‌ ببره‌. بيعت‌ سيد الشهدا با يزيد بيعت‌ با از بين‌ بردن‌ اسلام‌ بود. بعد هم‌ روز عاشورا، شب‌ يازدهم‌، روز تاسوعا اينقدر به‌ اينها پيغام‌ داد كه‌ بيائيد دست‌ از اينها برداريد. من‌ با شما جنگ‌ نمي‌كنم‌. شما اگر طرفدار يزيد نباشيد من‌ باهاتون‌ جنگي‌ ندارم‌. شماها همه‌اتون‌ مسلمانيد، پيرو خاندان‌ عصمتيد، چون‌ اهل‌ كوفه‌ پيرو خاندان‌ عصمت‌، من‌ با شما دعوايي‌ ندارم‌، جنگ‌ ندارم‌. ولي‌ آنها دست‌ برنداشتند. آنها به‌ امر يزيد كار مي‌كردند. به‌ امر ابن‌ زياد كار مي‌كردند.

 امام‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ كه‌ توي‌ خانه‌ نشست‌ و دعا مي‌خوند و يك‌ كارهاي‌ از نظر ظاهر شخصي‌ ولي‌ با موجي‌ كه‌ بعدها موجش‌ تمام‌ دنيا را گرفت‌، بخاطر اينكه‌ درگير نشه‌ با بني‌ اميه‌. و همينطور تا الان‌ كه‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ غائبه‌ و الا بياد خوب‌ اقلا يك‌ عده‌ شيعيان‌ هستند. همين‌ شماها كه‌ اينطور در جبهه‌هاي‌ جنگ‌ بخاطر فرمان‌ نايب‌ امام‌ زمان‌ رفتيد، اينطور جانفشاني‌ كرديد. اينجور خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ عراق‌ را سر جاي‌ خودش‌ نشونديد، اينهمه‌ كار كرديد. خوب‌ اگر امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بياد، خودش‌، يقينا همة‌ شيعيان‌ تحت‌ فرمانشند. ولي‌ بقيه‌ چي‌؟ بقيه‌ نه‌. چون‌ زمينه‌ نداشته‌، تابحال‌ نداشته‌. آنوقت‌ دو دستگي‌ ميشد، جنگ‌ ميشد، مردم‌ كشته‌ مي‌شدند. وضع‌ مردم‌ بدتر(قطع‌ صداي‌ نوار)

 عدل‌ و داد برقرار كنه‌. و تمام‌ انبياء و اولياء در كلماتشون‌، در آيات‌ قرآن‌، در كتاب‌ تورات‌ و انجيل‌، در تمام‌ اينها مسئلة‌ وحدت‌، اتحاد، برابري‌، برادري‌، رفاقت‌، اهميت‌ داده‌ شده‌. و چيزي‌ كه‌ مفسد اين‌ برادري‌ و دوستي‌ است‌ غله‌. و لا تجعل‌ في‌ قلوبنا غلل‌ للذين‌ آمنوا. خدايا كينه‌ در دل‌ ما قرار نده‌. اگر يك‌ وقت‌ ديديد از يك‌ كسي‌ كينه‌ داريد، يك‌ گوشه‌ بريد بشينيد اين‌ دعا، همين‌ آيه‌ را اشكال‌ نداره‌، تكرار كنيد. ربنا لا تجعل‌ في‌ قلوبنا غل‌ للذين‌ آمنوا. ربنا لا تجعل‌ في‌ قلوبنا غل‌ للذين‌ آمنوا. روايتي‌ من‌ براتون‌ بخوانم‌ كه‌ يك‌ قاعدة‌ كلي‌ به‌ دستتون‌ بياد. و آن‌ اينه‌ كه‌ هر آيه‌اي‌ از آيات‌ قرآن‌ را براي‌ هر حاجتي‌ بخوانيد،مفيده‌. ولو معناش‌ دلالتي‌ نداشته‌ باشه‌. و اگر يك‌ دعايي‌ را چهل‌ مرتبه‌ بگيد تنها اگر باشيد، خدا مستجاب‌ ميكنه‌. اگر يك‌ حاجتي‌ داريد، يا چهل‌ نفر دور هم‌ جمع‌ بشيد، يك‌ دعا را بكنيد. خدا مستجاب‌ ميكنه‌. بيست‌ نفريد دو دفعه‌ اين‌ دعا را بكنيد. ده‌ نفريد چهار مرتبه‌. پنج‌ نفريد هشت‌ مرتبه‌. يك‌ نفريد چهل‌ مرتبه‌. خوب‌ همين‌ چهل‌ مرتبه‌ اين‌ تقريبا مأثوره‌. از ممكنه‌ از بگيم‌ كه‌ از خاندان‌ عصمت‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ رسيده‌. بشينيد بگيد ربنا لا تجعل‌ في‌ قلوبنا غلل‌ للذين‌ آمنوا ربنا لا تجعل‌ في‌ قلوبنا. مي‌بينيد همة‌ كينه‌ها، همة‌ ناراحتي‌ها، مخصوصا كينة‌ شخص‌ خاصي‌ از دلتون‌ ميره‌ بيرون‌ و هيچوقت‌ توي‌ بهشت‌ افرادي‌ كه‌ داراي‌ كينه‌ باشند راهشون‌ نميدهند. يك‌ مطلبي‌ را اينجا بگم‌.

 در ملكوت‌ در بهشتي‌ كه‌ ملكوت‌ حرم‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضاست‌، اگر كينه‌ داشته‌ باشيد شما را توي‌ بهشت‌ راهتون‌ نمي‌دهند. يعني‌ شما ميريد توي‌ حرم‌، مي‌ريد آنجا نفرين‌ هم‌ به‌ رفيقتون‌ مي‌كنيد. اما نه‌ امام‌ رضا بهتون‌ اعتنا ميكنه‌، نه‌ خدا، نه‌ ملائكة‌ خدا نه‌ هيچكس‌. چون‌ توي‌ بهشت‌ وارد نشديد. قبل‌ از اينكه‌ بخوايد بريد حرم‌، ببينيد كينه‌اي‌ چيزي‌ از كسي‌ توي‌ دلتون‌ نباشه‌. اگر بود بنشينيد آنجا توي‌ رواق‌، از اذن‌ دخول‌ شايد واجب‌تر باشه‌. بگيد ربنا لا تجعل‌ في‌ قلوبنا غلل‌ للذين‌. خدايا من‌ او را بخشيدم‌ كه‌ من‌ را اذيت‌ مي‌كرد. خدايا حضرت‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ و آله‌ اين‌ كارها را مي‌كرد. حضرت‌ سجاد غلامان‌ زيادي‌ مي‌خريد. چون‌ زماني‌ واقع‌ شده‌ بود كه‌ از طريق‌ غلام‌ و كنيز اينها را تبليغ‌ ميكرد، مردم‌ را تبليغ‌ مي‌كرد حضرت‌. اينها را تربيت‌ مي‌كرد. تربيتهاي‌ عالي‌. ميگه‌ سعيد به‌ مصيب‌ مردم‌ آمدند در بيابان‌، هر چه‌ دعا كردند، باران‌ نيامد. من‌ يك‌ غلام‌ سياهي‌ ديدم‌ آمد رفت‌، فرداي‌ آن‌ روز، سرش‌ را گذاشت‌ روي‌ زمين‌. خدايا باران‌ رحمتت‌ را بر اين‌ مردم‌ نازل‌ كن‌. هنوز سرش‌ را از روي‌ زمين‌ بلند نكرده‌، ابرها آمد و باران‌ آمد. من‌ عقبش‌ را گرفتم‌ ببينيم‌ اين‌ كجا ميره‌. ديدم‌ رفت‌ خانة‌ امام‌ سجاد. يك‌ همچين‌ برده‌هايي‌ را تربيت‌ ميكنه‌. كافر بوده‌ها. يعني‌ برده‌اي‌ را كه‌ ميگم‌ از كفارند. اين‌ آمده‌ توي‌ خانة‌ امام‌ سجاد اينجور تربيت‌ شده‌. فرداش‌ رفتم‌ خونة‌ امام‌ سجاد گفتم‌ آقا يكي‌ از اين‌ برده‌هات‌ را من‌ مي‌خوام‌. حضرت‌ فرمود اينها هستند، زيادند برو ببين‌. ميگجه‌ هر چي‌ گشتم‌ نديدمش‌. معلوم‌ شد ايشان‌ خوب‌ يك‌ از آن‌ برده‌هاي‌ منزوي‌، در اصطبلي‌ آنجاها كار ميكنه‌. گفتم‌ ايشان‌ را من‌ مي‌خوام‌. حضرت‌ گفت‌ مال‌ تو. چون‌ مي‌توانستند ببخشند به‌ همديگه‌. مال‌ تو ببرش‌. آمديم‌ توي‌ كوچه‌ گفت‌ فلاني‌ چي‌ باعث‌ شد من‌ را از آقايم‌، مولايم‌ جدا كردي‌. آخه‌ من‌ خدمت‌ امام‌ بودم‌. آنجا را بر. گفتم‌ آقاجون‌ از اين‌ به‌ بعد تو مولاي‌ مني‌ و من‌ بندة‌ تو. من‌ خيال‌ نكن‌ برده‌ مي‌خواستم‌، من‌ آن‌ جريان‌ را كه‌ ديدم‌ من‌ بندة‌ تو هستم‌. گفت‌ خدايا حالا كه‌ سر من‌ فاش‌ شد، مرگ‌ من‌ را برسون‌. گفتم‌ آقا ناراحت‌ نشو برگرد خونة‌ امام‌ سجاد. من‌ تا اينجاش‌ راضي‌ نبود. برگشت‌ خانة‌ امام‌ سجاد خيلي‌ با عجله‌، خوشحال‌، اگر كسي‌ را از محبوبي‌ جدا كنند، ماهي‌ را زا توي‌ آب‌ بيرون‌ بيندازند، همانقدر مي‌دوه‌. ميگه‌ فردا حضرت‌ فرستادند، چون‌ حضرت‌ بخشيده‌ بود، فرستادند دنبال‌ من‌ كه‌ اين‌ بندة‌ تو، غلام‌ تو از دار دنيا رفته‌. بيا تشعيش‌ كن‌. يك‌ همچين‌ افرادي‌ را مي‌ساختند. آنوقت‌ حضرت‌ ميخواست‌ تكميلشون‌ كنه‌. چند روز مانده‌ به‌ آخر ماه‌ رمضان‌ اينها را جمع‌ مي‌كرد. به‌ اينها مي‌فرمود كه‌ شما بشينيد از خدا بخواهيد كه‌ خدا مرا از آتش‌ جهنم‌ نجات‌ بده‌ تا منهم‌ شما را همه‌اتون‌ را آزاد كنم‌. آنها هم‌ مي‌گفتند امام‌ سجاد، علي‌ بن‌ الحسين‌ را از آتش‌ جهنم‌ آزاد كن‌. حضرت‌ مي‌فرمود همه‌اتون‌ آزاديد. روز عيد فطر بيائيد سرمايه‌ بهتون‌ بدهم‌. روز عيد سرمايه‌ بهشون‌ مي‌داد، مي‌رفتند بين‌ مردم‌، بني‌ اميه‌ را يك‌ جهت‌ مهم‌ سرنگوني‌ بني‌ اميه‌ بوسيلة‌ اين‌ غلامان‌ و كنيزاني‌ بود كه‌ تربيت‌ شدند، بين‌ مردم‌ تبليغات‌ مي‌كنند.

 اينجوري‌ بايد پاك‌ شد. چه‌ اشكال‌ داره‌ بگيم‌ خدايا او را ببخشش‌. خدايا من‌ فلاني‌ را اذيتم‌ كرده‌. خدا ميدونه‌ من‌ علماي‌ بزرگي‌ را ديدم‌. يكي‌ از علماي‌ محترم‌ منهم‌ باهاش‌ ايستاده‌ بودم‌. از خوبان‌. اين‌ رسيد يك‌ نفري‌ بهش‌ يك‌ حرفي‌ زد و بعد يك‌ آب‌ دهان‌ توي‌ صورت‌ اين‌. گفت‌ كه‌ به‌به‌ صورتم‌ تبرك‌ شد و يك‌ معانقه‌اي‌ با اين‌ كرد. اين‌ بقدري‌ شرمنده‌ شد كه‌ سرش‌ را پائين‌ انداخت‌ و رفت‌. شرمنده‌ شد طرف‌. نگيد من‌ به‌ غرورم‌ برخورد. تو غرور نبايد داشته‌ باشي‌ اصلا كه‌ بربخوره‌ بهش‌. غرور يعني‌ فريب‌. فريب‌ خوردي‌ تو كه‌ تا حالا خيال‌ ميكني‌ كسي‌ هستي‌ و حالا غرورت‌ را پايمال‌ كردند. غرور نبايد داشته‌ باشيد تا به‌ غرورت‌ بر بخوره‌ و بخواي‌ از غرورت‌ دفاع‌ بكني‌. انسان‌ بايد انسان‌ باشه‌.

 بهرحال‌ از خدا بخواهيد كه‌ هيچ‌ كينه‌اي‌ از احدي‌ از مؤمنين‌ در دلتون‌ نباشه‌. مخصوصا براي‌ مال‌ دنيا. و در مسابقات‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ بر همه‌ پيشي‌ بگيريد. در ايمان‌ نه‌ در چيزهاي‌ ديگه‌. اگر يك‌ چيزهاي‌ ديگه‌ هست‌ اگر جنبة‌ ايماني‌ اگر داشت‌، شما سبقت‌ بگيريد. و از همة‌ مسابقات‌ و از همة‌ خيرات‌ مي‌دونيد چيه‌ كه‌ بايد انسان‌ سبقت‌ بگيره‌؟ اين‌ است‌ كه‌ بتونه‌ خودش‌ را به‌ جايي‌ برسونه‌ كه‌ از ياران‌ امام‌ زمان‌ باشه‌. يك‌ كاري‌ بكنيد كه‌ پيش‌ امام‌ زمان‌، محضر بقية‌ الله‌ از همه‌ محبوبتر باشيد. نميشه‌ مگه‌؟ چرا ميشه‌. هر وقت‌ آقا مي‌خواد يكنفر آدم‌ باصطلاح‌ برازندة‌ لايقي‌ را انتخاب‌ بكنه‌، بگه‌ فلاني‌. چشم‌ قربان‌. هر چه‌ ميگن‌ بگي‌ چشم‌.

 يك‌ شخصي‌ بود بنام‌ كليب‌ اين‌ در كوفه‌ بود. از امام‌ صادق‌ هر روايتي‌ مي‌رسيد مي‌گفتند همچين‌ كاري‌ بكن‌، مي‌گفت‌ چشم‌. اسمش‌ را گذاشتند كليب‌ تسليم‌. چون‌ بقيه‌ اينطور نبودند. كليب‌ تسليم‌. يعني‌ تسليم‌ ابن‌ ابي‌ يعقور مي‌آد خدمت‌ امام‌ صادق‌ ميگه‌ آقا اين‌ انار را شما دو نيمش‌ كنيد. انار سالم‌. نصفش‌ را بگيد حرام‌ نصفش‌ را بگيد حلال‌. من‌ توي‌ دلم‌ هم‌ خطور نميكنه‌ كه‌ اين‌ نصفه‌ چرا حرام‌ آن‌ نصفه‌ چرا حلال‌. تا چه‌ برسه‌ به‌ اينكه‌ سؤال‌ بكنم‌. چون‌ امام‌ معصومه‌ داره‌ ميگه‌.

 آن‌ جمال‌ آمد وارد شد با يك‌ خراساني‌ داره‌ حضرت‌ صحبت‌ ميكنه‌. آنهم‌ اينجا خراسان‌ يك‌ دوستاني‌ شما داريد، واقعا هم‌ دوستاني‌ داشت‌ حضرت‌ منتهي‌ دوستان‌ حسابي‌ نه‌. دوستاني‌ كه‌ انشاء الله‌ امام‌ زمان‌ بياد، صلوات‌ مي‌فرستيم‌، نون‌ مي‌گيريم‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ جيبمون‌ پر پول‌ ميشه‌، آخه‌ يك‌ دوستان‌ اينجوري‌ هستند. زندگي‌ روبراه‌ ميشه‌. عمرمون‌ زياد ميشه‌. امثال‌ اينها. يك‌ دوستي‌ اينطوريه‌. دوستي‌ به‌ خودشه‌ نه‌ به‌ امام‌ زمان‌ و مردم‌ و عدل‌ و داد. اما يك‌ دوستي‌ هم‌ هست‌. اما يك‌ دوستي‌ هم‌ هست‌ ميگه‌ آقا بياد بگه‌ بكن‌، من‌ بكنم‌ برسم‌ به‌ بهشت‌. برسم‌ به‌ خدا. علامتش‌ هم‌ اينه‌ آن‌ چيزي‌ كه‌ از ائمه‌ رسيده‌ اگر شما الان‌ انجام‌ داديد، آنوقت‌ هم‌ اين‌ كار را مي‌كنيد. از در وارد شد اين‌ خراساني‌ هم‌ داره‌ صحبت‌ ميكنه‌، شما دوستاني‌ داريد چرا اينجور غريب‌ مانديد. همينطور داشتند صحبت‌ مي‌كردند، باصطلاح‌ ساربان‌، اين‌ جمال‌، اين‌ شتربان‌ آمد، و حضرت‌ فرمودند آن‌ تنور پر آتش‌ بود. آن‌ تنور ميبين‌؟ بله‌ قربان‌. برو آن‌ تو. برو آن‌ تو بشين‌. چشم‌. از همه‌ چا هم‌ بي‌ خبره‌. چشم‌ رفت‌. اين‌ خراساني‌ حواسش‌ پرت‌ شد. آخه‌ اين‌ بيچاره‌ چه‌ كرده‌ بود؟ چه‌ كرده‌ بود؟ چرا آمد. اين‌ بدبختيش‌ بود. تو چيكار داشتي‌ بياي‌ اينجا امروز. مدتي‌ رفت‌ تو و آتيش‌ هم‌ همينطور شعله‌ ميكشه‌. حواسش‌ اصلا پرت‌ شد. حرف‌ را به‌ مشهد و خراسان‌، مشهد آنوقتها نبوده‌ها، ما از باب‌ اينكه‌ ما توي‌ مشهديم‌ مي‌گيم‌. حضرت‌ فرمودند مي‌خواي‌ بريم‌ از رفيقت‌ خبري‌ بگيريم‌؟ بعله‌ آقا بريم‌ ببينيم‌ چي‌ شد؟ حضرت‌ رفتند ديدند كه‌ نشسته‌ مثل‌ حضرت‌ ابراهيم‌ خليل‌ كه‌ در وسط‌ آن‌ آتش‌ يا نار كوني‌ بردا و سلاما لابراهيم‌. هم‌ برد و هم‌ سلامت‌ نشستند. حضرت‌ فرمودند چند تا از اينها در خراسان‌ داري‌؟ عرض‌ كرد هيچي‌. هيچي‌. اصلا خوابشم‌ نمي‌ديديم‌، فكرشم‌ نمي‌كنيم‌. بايد انسان‌ عبد باشه‌، بنده‌ باشه‌. انشاء الله‌ طوري‌ باشيد در مسابقة‌ اينكه‌ از ياران‌، چون‌ احتمال‌ حالا، ما چيزي‌ نمي‌گيم‌، وقت‌ تعيين‌ نمي‌كنيم‌، چيزي‌ هم‌ نميگيم‌ كه‌ شماها حرف‌ بزنيد. احتمال‌ داره‌ كه‌ ظهور حضرت‌ وليعصر به‌ همين‌ زوديها باشه‌. احتمالش‌ كه‌ هست‌. هر كسي‌ كه‌ احتمال‌ نده‌ اصلا مسلمان‌ نيست‌. آيات‌ قرآن‌ را منكر شده‌. يأتي‌ بغتة‌. يك‌ دفعه‌ مي‌آد. خوب‌ يك‌ كاري‌ بكن‌ كه‌ تا آمد، تو اول‌ باشي‌. تو در مسابقه‌ پيشي‌ گرتفه‌ باشي‌. فاستبقوا الخيرات‌. بر همة‌ خوبيها، پيشي‌ بگيريد.

 خدايا ما دو تا كار مي‌تونيم‌ در اين‌ ارتباط‌ بكنيم‌. يكي‌ همت‌ يكي‌ سلامت‌ نفس‌. حضرت‌ ابراهيم‌ را خدا وقتي‌ قبول‌ كرد و از شيعيان‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ قرارش‌ داد و از خصيصين‌ خاندان‌ عصمت‌ قرارش‌ داد حضرت‌ ابراهيم‌ را، وقتي‌ كه‌ اذ جاء ربه‌ بقلب‌ سليم‌ با قلب‌ سالم‌ رفت‌ در خانة‌ خدا. قلبتون‌ را سالم‌ كنيد، تزكية‌ نفس‌ كنيد، صفات‌ و امراض‌ روحي‌ را از بين‌ ببريد، قلب‌ سليم‌ داشته‌ باشيد تا مقرب‌ به‌ امام‌ زمان‌. هر چه‌ سالمتر باشيد امام‌ زمان‌ بيشتر شما را به‌ خودشون‌ نزديكتر مي‌كنند. اذ جاء ربه‌ بقلب‌ سليم‌. تا تشريف‌ آورد آقا تو حاضري‌؟ بعله‌ من‌ چند ساله‌ حاضرم‌. راست‌ هم‌ بگيد. همة‌ كارهاتون‌ را هم‌ كرده‌ باشيم‌. من‌ چند ساله‌ آقا منتظرم‌. منتظر دروغي‌ هيچ‌ بدرد نميخوره‌. ما اكثرا منتظر دروغي‌ هستيم‌. آقا منتظري‌ پس‌ بيا. نه‌ حالا اجازه‌ بدهيد، ببخشد. ما يك‌ خورده‌ چك‌ و سفته‌هامون‌ را برسيم‌. وضعمون‌ را فلان‌ بهمان‌. خوب‌ اينجوريه‌.

 در اين‌ مسابقه‌ انشاء الله‌ سبقت‌ بگيريد. اول‌ تزكية‌ نفس‌، كمالات‌، پاكي‌، سلامت‌ روح‌ و انشاء الله‌ خودتون‌ را به‌ مقام‌ قرب‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ برسونيد تا اگر شما نرفتيد حضرت‌ بياد دنبالتون‌. بخدا قسم‌ مي‌آد. مي‌آد دنبالتون‌. بر ميداره‌ مي‌برتتون‌. اينقدر قضايا الان‌ توي‌ ذهنم‌ جولان‌ داره‌ كه‌ حضرت‌ افراد خوب‌ را چطور انتخاب‌ ميكنه‌، رفاقت‌ ميكنه‌. گاهي‌ پياده‌ راه‌ ميره‌ او سواره‌ است‌.

 علامة‌ حلي‌ سوار اسبه‌ داره‌ ميره‌. ميگه‌ يك‌ عربي‌ پياده‌ داره‌ مي‌آد. باهاش‌ صحبت‌ ميكنه‌. خوب‌ اين‌ داره‌ پا به‌ پاي‌ ما مي‌آد. براي‌ اينكه‌ خسته‌ نشه‌ بد نيست‌ صحبت‌ كنيم‌. توي‌ راه‌ هم‌ تنها نباشيم‌. صحبتهاي‌ عادي‌ و معمولي‌ كم‌كم‌. بعد ديد اين‌ جوابهاي‌ خيلي‌ بالائي‌ ميده‌. خوب‌ وقتي‌ انسان‌ با يكنفري‌ مي‌بينه‌ اون‌ بالا جواب‌ ميده‌، اونهم‌ مي‌آد بالا. هي‌ مسائل‌. يك‌ مسائل‌ بسيار غامض‌. آقا مثل‌ آب‌ خوردن‌ داره‌ حل‌ ميكنه‌. تا رسيد به‌ يك‌ جائي‌ كه‌ علامة‌ حلي‌ با ساير علما اختلاف‌ داره‌. آنوقتها كتابها چاپ‌ شده‌ نبود كه‌ همه‌ يك‌ جور، اگر غلط‌ داره‌، همه‌ غلط‌ داشته‌ باشه‌، اگر درست‌ بود همه‌ درست‌ باشه‌. كتابها غالبا خطي‌ بود و به‌ يك‌ مطلبي‌ را كه‌ نظر خود علامه‌ بود گفت‌، ايشان‌ مخالفت‌ كردند. گفت‌ نه‌ اينطوره‌ چون‌ دليلي‌ نداريم‌، روايتي‌ نداريم‌. گفت‌ كتاب‌ تو، رفتي‌ نگاه‌ كن‌، كتاب‌ تو اين‌ روايت‌ را توي‌ حاشيه‌اش‌ نوشته‌. تو به‌ چشمت‌ نخورده‌. حق‌ داري‌. با خودش‌ گفت‌ كه‌ اين‌ كيه‌ كه‌ از كتاب‌ من‌ اونهم‌ خطي‌، توي‌ حاشية‌ كتاب‌ من‌ كه‌ خود من‌ ده‌ مرتبه‌ با كم‌ و زيادش‌، اينجا را نگاه‌ كردم‌، او بهتر از من‌ برخورد كرده‌. گفت‌ شايد آقا باشه‌. اگر توي‌ ذهنتون‌ يك‌ وقتي‌ روي‌ يك‌ دلايلي‌ يا همينطوري‌ آمد كه‌ شايد آقا باشه‌، انشاء الله‌ همينجوري‌ قبول‌ كنيد. چون‌ آقا توي‌ ماها هست‌ و نمي‌گذارند كه‌ اگر امام‌ زمان‌ نباشه‌، شما توي‌ ذهنتون‌ اين‌ مسائل‌ بياد. بعد هم‌ شما عشقتون‌ ايجاب‌ ميكنه‌ كه‌ هر كه‌ را بينم‌ گمانم‌ كه‌ توئي‌. يك‌ نفر دنبال‌ يك‌ نفري‌ اگر بگرده‌ بياد توي‌ اين‌ مجلس‌، يك‌ نگاهي‌ توي‌ همه‌ ميكنه‌. آيا رفيق‌ ما، دوست‌ ما، آن‌ كسي‌ كه‌ من‌ دنبالش‌ مي‌گردم‌ توي‌ اين‌ مجلس‌ نشسته‌ يا نه‌. نميره‌ يك‌ گوشه‌ بشينه‌ بگه‌ نه‌ بابا اينجاها معلوم‌ نيست‌. علامة‌ حلي‌ گفت‌ كه‌ شايد آقا باشه‌. گفت‌ در زمان‌ غيبت‌ كبري‌ مي‌خواست‌، ببينه‌ چيه‌؟ در زمان‌ غيبت‌ كبري‌ ميشه‌ كسي‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌ برسه‌ و بشناسه‌. در همين‌ موقع‌ آن‌ چوبي‌ چيزي‌ دستش‌ بود، شلاقي‌ دستش‌ بود افتاد. اين‌ آقا دولا شد اين‌ را برداشت‌، داره‌ ميده‌ به‌ دستش‌. گفت‌ چطور نميشه‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌ رسيد و حال‌ اينكه‌ الان‌ داره‌ شلاقت‌ را به‌ دستت‌ ميده‌. گفت‌ آقاجون‌ قربونت‌ برم‌. از روي‌ اسب‌ براي‌ اينكه‌ راه‌ به‌ اين‌ شخص‌ بد نگذره‌. اينقدر مهربان‌. اينقدر آقا. اينقدر عزيز. بخدا قسم‌ ما نمي‌دونيم‌ نمي‌تونيم‌ بفهميم‌ كه‌ اين‌ بزرگواري‌ كه‌ در بين‌ ما هست‌ در ميان‌ ما راه‌ ميره‌ با ما حرف‌ ميزنه‌، اين‌ چقدر قلب‌ مهرباني‌ داره‌ چقدر با محبته‌، چقدر نسبت‌ به‌ ما اظهار علاقه‌ ميكنه‌ كه‌ اگر يك‌ قطره‌ از درياي‌ محبت‌ امام‌ زمان‌ را ما مي‌داشتيم‌، نمي‌تونستيم‌ طاقت‌ بياريم‌. آنقدر قضايا هست‌.

 آن‌ شخص‌ وارد شد از در، سيد بحر العلوم‌ نشسته‌. يك‌ شيخ‌ سلماسي‌ كه‌ از شاگردان‌ و از خصيصين‌ ايشانه‌ پهلوش‌ نشسته‌. از در وارد شد اينطور نشست‌. گفت‌ آقا در زمان‌ غيبت‌ ميشه‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌ رسيد؟ ايشان‌ چيزي‌ نگفت‌. معلومه‌ كسي‌ كه‌ اينقدر شعور نداشته‌ باشه‌، ميشه‌ رسيد يا نرسيد، در اينجهت‌ ترديد داره‌، معلومه‌ خيلي‌ دوره‌. ايشون‌ سلماسي‌ ميگه‌ كه‌ گفت‌ چطور نميشه‌ رسيد در حالي‌ كه‌ مكرر حضرت‌ من‌ را در بغل‌ گرفته‌ و من‌ را مكرر فشرده‌ به‌ خودش‌. بحر العلوم‌. چطور نميشه‌؟ اينقدر آشناست‌ با امام‌ زمان‌ كه‌ در راه‌ كواريز كه‌ نزديك‌ كربلاست‌، يك‌ جمعيتي‌ مي‌آيند براي‌ عزاداري‌ به‌ كربلا، ديدند سيد بحر العلوم‌ داره‌ مي‌آد، يك‌ عده‌ طلاب‌، خوب‌ مرجع‌ تقليده‌، يك‌ عده‌ دوستانش‌ هم‌ اطرافش‌ هستند. يك‌ دفعه‌ عباش‌ را گذاشت‌ كنار، قباش‌ را كند. حالا لخت‌ لخت‌ كه‌ نمي‌دونم‌. ولي‌ رفت‌ وسط‌ سينه‌ زنها مشغول‌ سينه‌ زدن‌ شد. كار از يك‌ مرجع‌ تقليد، از يك‌ پيرمرد خيلي‌ بعيده‌. بعد هم‌ كه‌ سينه‌اش‌ را زد آمد كنار گفت‌ آقا شما چرا اينكار را كرديد. گفت‌ ديدم‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ داره‌ توي‌ اينها سينه‌ ميزنه‌، بر ابا عبد الله‌ الحسين‌ داره‌ عزاداري‌ ميكنه‌. اين‌ عزاداريها را قدرش‌ رابدانيد.

 السلام‌ عليك‌ يا ابا عبد الله‌. السلام‌ عليك‌ يابن‌ رسول‌ الله‌. السلام‌ علي‌ الحسين‌ و علي‌ علي‌ بن‌ الحسين‌ و علي‌ اولاد الحسين‌ و علي‌ اصحاب‌ الحسين‌. الذين‌ بذلوا مهجوا دون‌ الحسين‌ عليه‌ السلام‌. يا ابا عبد الله‌. يوم‌ عاشورا يوم‌ تبركت‌ بهي‌ بني‌ اميه‌ و ابن‌ آكلة‌ الاكباد. بخاطر اينكه‌ شما را به‌ قتل‌ رسوندند، بني‌ اميه‌ روز عيد قرار دادند، روز عاشورا را. و ابن‌ آكلة‌ الاكباد اللعين‌ بن‌ اللعين‌ علي‌ لسانك‌ و علي‌ لسان‌ نبيك‌ يا الله‌. خدايا اين‌ مردمي‌ كه‌ ملعونند. پيغمبر اكرم‌ اين‌ را آمد در منبر فرمود من‌ ديشب‌ در عالم‌ رؤيا ديدم‌ كه‌ بوزينه‌ها بر منبرم‌ بالا مي‌روند. اين‌ آيه‌ نازل‌ شد و ما جعلنا الرؤية‌ التي‌ اريناك‌ فتنة‌ للناس‌ و شجرة‌ الملعونه‌ في‌ القرآن‌. اين‌ شجرة‌ ملعونة‌ بني‌ اميه‌ كه‌ در مقابل‌ خاندان‌ عصمت‌ قرار گرفته‌اند كه‌ در زيارت‌ عاشورا مي‌فرمايد اللهم‌ العن‌ بني‌ امية‌ قاطبة‌. خدايا بني‌ اميه‌ را همه‌اشون‌ را لعنت‌ كن‌. اينها همه‌اشون‌ بد بودند. همه‌اشون‌ زنازاده‌ و خبيث‌ بودند. چه‌ كردند با خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌؟ در لب‌ آب‌ كنار شط‌ فرات‌ به‌ طفل‌ شيرخوار ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ آب‌ ندادند. لعن‌ الله‌ امة‌ قتلتك‌ و لعن‌ الله‌ امة‌ ظلمتك‌ و لعن‌ الله‌ امة‌ سمعت‌ بذلك‌ فرضيت‌ به‌.

 يا ابا عبد الله‌. يا ابا عبد الله‌ ميشه‌ يك‌ شب‌ جمعه‌ با اين‌ جمع‌ كنار قبرت‌، اين‌ زيارت‌ را بخونيم‌ و اشك‌ بريزيم‌؟ كنار آن‌ قبر شش‌ گوشه‌. روي‌ مرقد مطهر ابي‌ عبد الله‌ نوشته‌ است‌ السلام‌ عليك‌ يا ثار الله‌ و ابن‌ ثاره‌. اگر با چشم‌ دل‌ نگاه‌ كنيد، مي‌بينيد روي‌ قبر مطهرش‌ نوشته‌ هذا قبر الحسين‌ اين‌ قبر آن‌ حسيني‌ است‌ كه‌ با لبهاي‌ تشنه‌ او را شهيد كردند. يا بقية‌ الله‌ يا صاحب‌ الزمان‌. يكي‌ از وسائل‌ تقرب‌ به‌ امام‌ زمان‌، اشك‌ ريختن‌ بر عزاي‌ سيد الشهدا عليه‌ الصلاة‌ و السلامه‌. چون‌ خود آن‌ وجود مقدس‌ گريه‌ مي‌كند بر سيد الشهدا صباحا و مسائا.

 يا بقية‌ الله‌. يا صاحب‌ الزمان‌. شب‌ جمعه‌ است‌. اگر مي‌خوايد جاي‌ امام‌ زمان‌ را امشب‌ بدانيد. يقينا امشب‌ چون‌ مستحبه‌ و امام‌ هم‌ ترك‌ مستحب‌ نميكنه‌، يقينا امشب‌ يك‌ سري‌ كنار قبر ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ ميزنه‌. من‌ از يكنفر از اولياء خدا سؤال‌ كردم‌ كه‌ تو كه‌ در حرم‌ مطهر سيد الشهداء، امام‌ زمان‌ را ديدي‌ حضرت‌ كجا بيشتر مي‌نشستند؟ يك‌ جائي‌ را به‌ من‌ نشان‌ داد كه‌ در مقابل‌ قبله‌، يعني‌ وقتي‌ كه‌ انسان‌ رو به‌ قبله‌ بشينه‌، در مقابلش‌ قبر سيد الشهداء، قبر علي‌ اكبر، قبور هفتاد و دو تن‌ شهيد قرار گرفته‌ كه‌ گفتم‌ چه‌ جاي‌ خوب‌. خدا انشاء الله‌ قسمتتون‌ كنه‌. من‌ قول‌ مي‌دم‌ اگر در خدمتتون‌ مشرف‌ شدم‌، آن‌ محلي‌ كه‌ آقا وليعصر مي‌نشستند و ايشان‌ يعني‌ به‌ من‌ گفتند، من‌ به‌ شما نشان‌ مي‌دهم‌. بريم‌ آنجا بايستيم‌ عرض‌ كنيم‌ السلام‌ عليك‌ يا وارث‌ آدم‌ صفت‌ الله‌. السلام‌ عليك‌ يا وارث‌ نوح‌ نبي‌ الله‌. عيبي‌ نداره‌ الان‌ با چشم‌ دل‌ همان‌ جا باشيد. آنهائي‌ كه‌ مي‌تونند سفر روحي‌ كنند مانعي‌ نداره‌. آنهائي‌ هم‌ كه‌ نمي‌تونند در همون‌ عالم‌ فكر و خيال‌ خودشون‌ اين‌ سفر را بكنند. يكي‌ از بزرگان‌ مي‌گفت‌ همينطور، يكي‌ از دوستانتون‌ ميگفت‌ همينطور كه‌ داشتند وضع‌ كربلا را روشن‌ مي‌كردند و بيان‌ مي‌كردند، يك‌ وقت‌ من‌ خودم‌ را در همين‌ مجلس‌ در كربلا در كنار قبر ابي‌ عبد الله‌ مي‌ديدم‌. السلام‌ عليك‌ يا وارث‌ ابراهيم‌ خليل‌ الله‌. السلام‌ عليك‌ يا وارث‌ موسي‌ كليم‌ الله‌. السلام‌ عليك‌ يا وارث‌ عيسي‌ روح‌ الله‌. السلام‌ عليك‌ يا وارث‌ محمد حبيب‌ الله‌. السلام‌ عليك‌ يا وارث‌ امير المؤمنين‌ علي‌ ولي‌ الله‌. السلام‌ عليك‌ يا وارث‌ الحسن‌ المجتبي‌. السلام‌ عليك‌ يا وارث‌ الانبياء و الاولياء. السلام‌ عليك‌ يا وارث‌ الله‌. السلام‌ عليك‌ رحمة‌ الله‌ و بركاته‌.

 

۲۱ صفر ۱۴۱۵ قمری – ۸ مرداد ۱۳۷۳ شمسی – اولی الامر

 

@ متن سخنراني شب 21 صفر 1415 مصادف با 8 مرداد 1373 و 30 جولاي 1994

 

1-خطبه

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَي رَسُولِ اللهِ وَ عَلَي آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ لَا سِيَّمَا عَلَي بَقِيَّةَ اللهِ فِي الْاَرَضِينَ رُوحِي وَ اَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الْآنِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.

 

2- عبارت قرآني آغازين(نساء/59)

«اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»([1])

 

3- زحمت‌هاي محبت آميز استاد

من در اين ده شب خيلي مطالب را ناقص گذاشتم به خاطر اين‌كه فرصت‌ها خيلي كم بود ومن هم يك حرصي داشتم كه تا جايي كه برايم ميسّر است بعضي از مطالب را به دوستان عزيزم كه در اين مجلس شركت كردهاند، تذكر دهم. و نتوانستيم كه مسائلي را كه مطرح ميكنيم اين‌طوري كه بايست و شايست توضيح داده بشود و نتيجه گيري گردد.

 

Cگفتني‌هاي شب آخر مجلس

امشب هم كه شب آخر اين مجلس است و شب مزد است و شبي است كه طبعاً بايد آقا ولي عصر ارواحنا فداهدر مجلسمان شركت كنند و طبق خواب‌هاي مختلفي كه از اول تشكيل اين مجلس ديده شده كه من نميخواهم آن‌ها را عرض كنم انشاءالله اين مجلس مورد توجهات حضرت بقيةاللهاست. و حتي اگر صاحبان خواب‌ها موظف نميكردند من را كه معرفيشان نكنم، بعضيهايشان را دوست داشتم بلند شوند و مطالبشان را، خواب‌هايشان را، مكاشفاتشان را حتي براي شما نقل كنند؛ ولي خوب اجمالاً يك مطلب و آن اين‌كه انشاءالله اميدواريم، رجاء واصب داريم كه اين مجلس مورد عنايت حضرتش واقع شده باشد و با اين محبتي كه شما در اين مجلس به آن وجود مقدس اظهار ميكنيد، آن حضرت هم در پاسخ محبتِ شما محبتشان را در اين جهت قرار بدهند كه همة شماها را از ياران خوبشان، از نزديكانشان ،از ارادتمندان واقعي‎‎شان قرار بدهند.

 

4- صاحب امر كيست؟

يكي از مطالبي كه در شب گذشته تقريباً ناقص ماند و اشارهاي به آن بكنم همين تفسير اين آيه شريفه بود: «أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ »([2]) اولي الامر از جملاتي است در اين آيه شريفه كه مبهم است كه ديشب با آن بحث مختصري كه كردم فكر ميكنم واضح شد كه اولو الامر كيست. در هر زماني، يك نفر اولو الامر است. او كسي است كه از همه پاكتر و از همه داناتر باشد. او است كه ميتواند بر همه امر كند و او است كه اولو الامر است. يعني ذات مقدس پروردگار اجازه فرموده كه او امر كند. در ميان شيعه بحثي نيست كه اولوالامر عليهم السلامهمان چهارده معصومند و چون نام پيغمبر اكرم در اين آيه برده شده دوازده اماماند كه نام آن‌ها را رسول اكرم در صدها حديث طبق شرحي كه ديشب دادم بيان فرمودهاند. ولي غير شيعه به همان ظاهر مطلب توجه دارد كه هر كس صاحب امر شد، هر كس بر اريكة قدرت سوار شد، هر كس قدرت را در اختيار گرفت او اولوالامر است. اشكال اين مطلب در اين‌جا است كه اگر خدا فردي را اولوالامر بداند، اين نميتواند آن كسي باشد كه از نظر ذات اقدس متعال صاحب امتياز علم و تقوا نباشد، چون خودش در قرآن فرموده: تقوا و علم است كه ماية امتياز است آن وقت خود خدا آن هم در قرآن محال است كه چيز ديگري را ماية امتياز قرار بدهد و قدرت ظاهري را، قدرت‌هاي مسلح، اسلحه را مثلاً از قبيل اسلحه، از قبيل سلطنت، از قبيل مثلاً رياست جمهوري، از قبيل نظارت و امثال اين‌ها را خداي تعالي ملاك براي اولوالامر قرار بدهد، اين محال است. از نظر علمي هم ديشب بحث كردم به اندازهاي كه برايم ميسر بود، توضيح دادم و احساس ميكنم اكثر و بيشتر شما مطلب را خوب به دست آوردهايد و گرفتيد.

 

Cمراتب اولي الامر

مطلبي كه اين اين‌جا باقي ميماند اين است كه آيا مراجع تقليد چون در اسلام مسألة حكومت مطرح است و ما شيعه دين را از سياست جدا نميدانيم و اين تعبير هم درست نيست كه دين از سياست جدا است بايد بگوييم كه

 

cدين يعني سياست و عبادت

دين دو بخش دارد: يك بخش سياسي و اجتماعي و حكومتي. و يك بخش عبادي و مسايل فردي. در هر دو بخش و هر دو بخش دين را دين ميگويند. لذا اگر دقت كنيد اين جمله جملة صحيحِ درستي نيست كه بگوييم: دين از سياست جدا است. چون دين را ما يك چيز ديگري فرض كردهايم سياست را يك چيز ديگر و اين دو تا را ميگوييم دين با هم‌اند، نه؛ اصلاً دين سياست است و عبادت. دين سياست است و حكومت. دين مقدس اسلام حكومت است و كارهاي عبادي و فردي.

 

cحكومت مال خدا است

بنابر اين «إِنْ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ»([3]). در مرحله اول، حكومت مال خدا است. اين آيه شريفه ميفرمايد: اصلاً حكومتي نيست جز مال خدا است. علتش هم خيلي روشن است به خاطر اين كه پروردگار ما را خلق كرده و مالك ما است و بايد ما را راهنمايي كند به مصالحمان و مفاسدي كه ممكن است سر راهمان قرار بگيرد.

 

cحكومت از طرف خدا به پيغمبر سپرده شده است

خداي تعالي به پيغمبر اكرم حكومت را سپرده، يعني مجري و رسانندة احكام و قوانين حكومت اسلامي پيغمبر اكرم است. از جانب پروردگار قوانين و احكام را ميگيرد و به مردم ميگويد و تا حدي هم موظف است كه اجرا بشود و مجري وجود مقدسش خواهد بود.

 

cحكومت از طرف خداي تعالي به ائمه عليهم السلامسپرده شده‌است

بعد از وفات پيغمبر اكرم، يك يك از ائمه عليهم السلامدر زماني كه حضور داشتند مجري حكومت و همان‌طوري كه شب گذشته عرض كردم اولوالامرند و مستقيماً از طرف پروردگار امر به اطاعت از آن‌ها شده و در هر زمان يك نفر اولوالامر است و اوامر را بايد صادر كند

 

cفرق اطاعت از خدا و اولي الامر (بيان امر ارشادي و مولوي)

در اين آيه ميگوييم: «أَطِيعُوا اللَّهَ »: از خدا اطاعت كنيد. اين فرمان عقل است. در اصطلاح علمي ميگويند اين امر را، امر ارشادي يعني امر شده به آنچه كه عقلت ميگويد. خدا مالك تو است و صاحب اختيار تو است، عقل تو ميگويد: بايد از او اطاعت كني. و لذا در«أَطِيعُوا الرَّسُولَ »كه اطاعت پيغمبر اكرم باشد كلمهي امر را تكرار كرده و فرموده: «وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ »والّا اگر اطاعت خدا و اطاعت پيغمبر از يك سنخ امر بود، تكرار نميشد. كلمة «أَطِيعُوا»؛ و كلمه «أَمْرِ» از دو سنخ امر است. اولي ارشادي است به اصطلاح، يعني عقل انسان ميگويد: بايد از خدا اطاعت كرد. دومي امر مولوي است يعني خدا ميگويد: حالا كه عقلت ميگويد: از من اطاعت كن، من ميگويم: از پيغمبر اطاعت كن. اين ميشود امر الهي، نه امر عقل نسبت به اطاعت.

 

cاطاعت از پيغمبر اكرم و ائمه عليهم السلاميكسان است

و لذا «وَ أُوْلِي الْأَمْرِ » را با واو عاطفه به «أَطِيعُوا الرَّسُولَ » متصل كردهاند. يعني همان‌طور كه خدا امر ميكند كه بايد از پيغمبر اطاعت كني به همان امر دستور ميدهد كه از اولوالامر اطاعت كنيد. لذا باز با همين دليل و همين مطلبي كه امشب دارم عرض ميكنم «وَأُوْلِي الْأَمْرِ » جز معصومين عليهم الصلوة و السلامنميتواند غير از آن‌ها باشد، به جهتي كه هيچ وقت خدا به يك امر به اين‌كه از يك شخص اشتباه كار، يك شخص غير معصوم صد در صد ما اطاعت كنيم، در قرآن مجيد دستور نميفرمايد و لذا كسي را كه خدا امر ميكند اطاعتش كنيد، بايد حتماً معصوم باشد. و لذا ميفرمايد: «أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» اين يك مطلب. حالا بعد روي اين حساب شما از من ممكن است بپرسيد: پس ما اطاعت از مراجع تقليد و علما به چه صورت است؟

 

cاطاعت از مراجع تقليد غير از اطاعت از خدا و اولي الامر است

اطاعت از مراجع تقليد و اطاعت از علماء و افراد با تقوا، اين تحت اين آيه شريفه واقع نميشود بلكه از فروع اين آيه است يعني ـ خوب دقت كنيد ـ من نميخواستم زياد اين‌طور مطلبي را با اين سنگيني وارد بشوم يكي از دوستان كه آمدند به من گفتند: «بقيه مطلب ديشب را بگو» لذا مجبور شدم اين مطلب را بگويم

 

5- در عصر غيبت اولي الامر، تكليف چيست؟

خدا حاكم مطلق، پيغمبر واسطه خدا و خلق، و ائمه اطهار هم مثل پيغمبر. منتها فرقش اين است كه او از خدا ميگيرد ولي ائمه از پيغمبر ميگيرند و به ما دستور ميدهند. اين مطلب مسلم است. در زمان غيبت كه مشكل زمان ما است كه امام‌مان در جاي معيني كه ما به محضرش مشرف بشويم و احكام‌مان را از او بگيريم، از سر چشمه زلال هدايت مستقيمًا سيراب بشويم نيست، اين‌جا بايد چه كار كرد؟

 

Cخورشيد پشت ابر

وقتي كه حضرت بقيةاللهغائب شدند ايشان – ببينيد – پيغمبر اكرم، حضرت بقيةاللهرا به خورشيد تشبيهكرده و غيبتش را به خورشيد پشت ابر. خورشيد وقتي ميخواهد غروب بكند، يك ساعتي تقريباً يا يك مقداري هم بيشتر هوا روشن است، كم كم تاريك ميشود. علتش هم اين است كه اگر يك دفعه ظلمت بيايد جاي نور را بگيرد، روي اعصاب، روي تمام مسايل اثر ميگذارد و انساني كه توي نور بوده آمادگي آن ظلمت شديد را ندارد. بنابر اين به تدريج هوا تاريك ميشود و كمكم تاريك ميشود. انسان در بيابان باشد خوب كاملاً اين مسأله برايش محسوس است. و چون پيغمبر اكرم تشبيه كردهحضرت بقيةاللهرا به خورشيد، لذا شصت سال تقريباً طول كشيد كه غيبت كبري يعني ظلمت محض كه به هيچ عنوان راهي براي تشرف به محضر امام نباشد وجود پيدا كرد. يعني چهار نائب حضرت داشت كه اين نواب در حقيقت رابط بين مردم و امام زمان بودند و اسمشان نواب اربعه بود و غيبت هم غيبت صغري بود. يعني؛ خورشيد وجود مقدس حضرت بقيةاللهارواحنا فداهديده نميشد اما نورش به وسيله اين افراد منعكس ميشد و مردم صددرصد بي ارتباط با امام زمان عليه الصلوة و السلامنبودند و لذا نامههايي رد و بدل ميشد مسايلشان سؤال ميشد و اين‌ها واسطه بودند، ميرفتند سؤالات را ميكردند و جواب ميآوردند تا وقتي كه غيبت كبري شروع شد يعني در اين مدت ـ اين را هم بدانيم ـ

 

Cعلماء در غيبت صغري چاره انديشي كردند

علماء به فكر چاره افتادند كه اگر بنا بشود امام در بين ما نباشد، آن‌طوري كه پيغمبر اكرم خبر داده، ما بايد يك كاري بكنيم كه مردم سرگردان نباشند. لذا در زمان غيبت صغري اين كتاب شريف «كافي» نوشته شد كه تمام عقايد و احكام مردم در اين كتاب مرحوم شيخ كليني رضوان الله تعالي عليهنوشت و در اختيار مردم گذاشت. مرحوم شيخ صدوق، همين ابن بابويه، خودش و پدرش اين‌ها در زمان غيبت صغري واقع شده بودند. اين‌ها كتاب‌هايي نوشتهاند من جمله از كتاب‌هايي كه نوشتهاند: كتاب «مَنْ لا يَحْضُرُهُ الْفَقِيهُ» بود. يعني كسي كه فقيه آل محمد البته منظور امام است در اين‌جا فقيه، چون زمان تقيه بود، كسي كه فقيه مطلق و امام، حاضر نيست برايش اين كتاب جبران ميكند و احكام را بيان ميكند. لذا در اول اين كتاب هم شيخ صدوق رضوان الله تعالي عليهنوشته كه من اين مطالبي كه در اين كتاب نقل ميكنم، اين‌ها احكامي است كه بين من و خداي تعالي حجت است و باصطلاح ما، شما بايد عمل بكنيد، گناهش گردن من و اين‌ها همهاش درست است. اين مطلب را نوشت و كتاب «مَنْ لا يَحْضُرُهُ الْفَقِيهُ» هم همان وقت به وجود آمد و بعد هم علماي ديگر كتب اربعه را نوشتند كتاب‌هاي زيادي نوشته شد و خلاصه اين پراكندگي شيعه را با نبود امام، عيناً مثل گله گوسفندي كه وقتي كه چوپان ميرود، يك نفر ميآيد اين‌ها را جمع و جور ميكند، اين‌ها متفرق نشوند، از دين خدا بر نگردند؛ و علماء و بزرگان دين يك چنين عملي را انجام دادند.

 

Cامر امام معصوم بر اطاعت از مراجع تقليد

لذا امام فرمود: بعد از غيبت امامتان مراجعه كنيد به كسي كه «مَن كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءُ»، اول فقيه باشد. در اصطلاحاتِ روايات فقيه در مرحلة اول به ائمه ميگفتند.

 

cمعناي «فقيه» در روايت «مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ»

و لذا اين‌جا ميگويند: كسي كه از فقها باشد يعني از خاندان عصمت و طهارت باشد. نه از نظر نسَب، از نظر اعتقاد و دين. فقيه باشد يعني بفهمد.

 

 cفرق عالم و فقيه

ما علمايي در اسلام داريم كه اين‌ها عالمند، خيلي عالمند اما فقيه نيستند. از اين جمله مثلاً يكي از دانشمندان بسيار بزرگ كه نامش در تمام تاريخ اسلام به علم و دانش معروف است، فخر رازي است. اين مرد بسيار دانشمند است، تفسير كبير را او نوشته، تفسيري بر قرآن دارد. امام المشككين ميگويندش؛ اما فقيه نيست. چطور فقيه نيست؟ يعني آنقدر فهم و درك نداشته كه فرق بين علي و ابيبكر را بگذارد. يعني واقعاً خيلي عجيب است. حتي گاهي خودش مينويسد، ميگويد: «من با آن علم و دانشم بايد تقليد از ابوحنيفه بكنم!» و راست هم ميگويد. خيلي از ابوحنيفه، فخر رازي دانشمندتر است اما رسم اين‌طوري شده كه ايشان بايد تقليد از ابوحنيفه بكند.

 

#بدبختي و ذلت اهل سنت براي راه‌يابي به حقايق در عصر غيبت

باب اجتهاد باز نيست براي آن‌ها؛ يعني خودشان باب اجتهاد را نگذاشتند باز بشود كه بحث مفصلي دارد كه يكي از خوشبختيهاي شيعه اين است كه باب اجتهاد برايش باز است. من با يك عالم سني درمكه صحبت كردم گفتم: «ابوحنيفه و محمدبن ادريس شافعي و مالكبن انس و احمدبن حنبل اين‌ها چه خصوصيتي داشتند كه ما نداريم كه آن‌ها بتوانند تفقه بكنند و فقيه بشوند و ما نتوانيم؟» اين ماند، چون اگر بگوييم جزو معصومين است، كه نيست. از پيغمبراناند، كه نيستند. بنابر اين مردم سني مذهب الان بقاء بر تقليد ميت را جايز ميدانند، آن هم ميتي كه استخوان‌هايش هم صد بار پوسيده و از بين رفته يعني هزار و دويست سال قبل اين‌ها آمدند و رفتند. و لذا الان حوادثي كه برايشان پيش ميآيد يا بايد بيبند و باري بكنند و تقليد نكنند و يا بايد به اصطلاح همان كاري كه ما مي‎‎كنيم بكنند؛ به جهت اين‌كه راه سومي ندارد و لذا بيبند و باري ميكنند و در دين خدا بي توجهي ميكنند. به جهت اين‌كه مثلاً الان هواپيما اختراع شده سوار بشويم يا نشويم؟ ابوحنيفه كه نگفته كه سوار بشويد يا نشويد. ما ميخواهيم ارتباطي با آمريكا مثلاً پيدا كنيم ارتباط پيدا كنيم يا نه؟ ندارد. ما ميخواهيم با فلان مملكت روابطي داشته باشيم، داشته باشيم يا نه؟ يا روابطمان را قطع كنيم. قطع كنيم يا نه؟ و حوادث واقعة زيادي هست كه براي حكومت اسلامي پيش ميآيد كه آن‌ها نميتوانند تصميم بگيرند. در نتيجه كارها را ميسپارند به دست يك قلدر، يك بي دين، يك رييس جمهور يا يك شاه بي توجه به حقايق و بدبختي از همين‌جا شروع شده كه قرآن ميگويد: «لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ»([4]): اي مردم مسلمان! يهود و نصاري را اولياء و ولي خودتان قرار ندهيد. اين‌ها به خاطر نداشتن فقيه، نداشتن يك رهبر، نداشتن يك انسجامي، همهشان تقريباً يهود و نصاري را ولي خودشان قرار دادهاند، همه ثروتشان را در اختيار آن‌ها گذاشتهاند و مثل گدايي شدهاند كه روي گنج نشسته باشد و دستش را به طرف بيگانگان دراز كند و يهودِ با آن جمعيت كم وقتي با مسلمان‌ها در جنگ ميشود، آن‌ها را شكست ميدهد و اراضيشان را هم ميگيرد و ديگر هم پس نميدهد.

 

#مزيت و خوشبختي شيعه براي راه‌يابي به حقايق در عصر غيبت

اما اسلام واقعي، اسلام ناب محمدي كه همين تشيع است چه ميگويد؟ ميگويد: هميشه بايد رهبر و مجتهد، آن كسي كه ائمه تعيينش كردهاند و شعاعي از نور اولوالامر است اين شخص بايد در رأس كارها باشد. حتي اگر قبل از ظهر اين رهبر از دنيا رفت، براي نماز ظهر و عصرشان بايد يك رهبري را انتخاب كنيد. به شما مهلت نميدهند چند دقيقهاي بدون مرجع تقليد، بدون رهبر بمانيد. اين دين مقدس اسلام و اسلام واقعياست. چرا اين را فرموده به خاطر اين‌كه هميشه اولي الامر بالاي سر انسان باشد. چون ما سياستمان عين ديانتمان است. چون ما حكومتمان عين ديانتمان است. ديانتمان همان حكومتمان است. لذا مرجع تقليدْ آقايان! بايد هميشه باشد مخصوصاً در امور حكومتي و سياسي كه حتي يك لحظه نبايد غافل باشند مردم مسلمان از تعيين مرجع تقليد يا رهبر حكومتي كه شعاع وجود مقدس اولوالامر است. اين را اسلام گفته.

 

cمشخصات مرجع تقليد

اين با يكي دو جمله از روايات و بيان امام عليه الصلوة و السلامتعيين شده. فرمود: «مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ» از فقها باشد يعني دينش از دين اهل بيت عصمت و طهارت باشد. شما نميتوانيد از فقيهي كه دوازده امامي نيست تقليد كنيد. از فقها باشد، اهل تزكيه نفس باشد. اين مطلب را توي خود همين روايت بيان كرده و مراحل تزكيه نفس را كه من ميخواستم در اين شب‌ها برايتان بگويم، اين روايت بيان كرده و از نظر احكام هم بايد فقيه و مجتهد باشد. يك چنين كسي را، فقيه اينچنيني را پيدا كنيد ولي چون مسأله تزكيه نفس از هر دو مسأله مهمتر است يعني هم از مسأله استنباط احكام از ادله اربعه، هم از اين مهمتر است و هم از عقايد پاك مهمتر است با اين‌كه هر دوشرط است در عين حال مسأله تزكيه نفس را توي خود روايت بيان كرده. يعني اگر ميگفت كه شما يك فقيهي را انتخاب كنيد… گاهي ميشود يك مرجع تقليد يك عمل شيطاني را رضايت ميدهد. يك عمل شيطاني، يك شهوتراني، يك مسأله مهمِ معصيت اجتماعي را توي هر جهتي. جنبههاي بين المللي ايجاب ميكند ما اين فتوا را بدهيم مثلاً آمريكا اين‌جوري رضايت دارد، اسرائيل آن‌طور رضايت دارد. لذا تنها چيزي كه ممكن است جلوي اين افراد را بگيرد، جلوي اين مرجع تقليد را بگيرد، تزكيه نفس است. يعني وقتي او پاك شد، پاك از تمام رذايل شد مثل خود پيغمبر اكرم. ابوطالب را فرستادند خدمت رسول اكرم كه به پيغمبر بگو: هر چه بخواهي به تو ميدهيم، دست از اين حرف‌ها بكش. فرمود: اگر خورشيد را كف دست راستم بگذاريد و ماه را كف دست چپم بگذاريد يعني هر چه در اختيارم قرار بدهيد من دست از دينم نميكشم. لذا در اين روايت به مسأله تزكيه نفس با توضيح كامل كه اگر من در اين ده شب ميخواستم شرحي براي اين مراحل عرض كنم ولي موفق نشدم دو مرحلهاش يا سه

 

#استقامت در مرجع تقليد

اين‌جا ميفرمايد: «مَنْ كَانَ  مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِنًا لِنَفْسِهِ»: اول خود نگهدار باشد، استقامت داشته باشد، قوي باشد، در مقابل هر بادي نلغزد. آنچنان قوي باشد، كه اگر تمام مردم در صف مخالف او قرار بگيرند و او در يك طرف قرار بگيرد مثل كوه ايستاده باشد كه «اَلْمُؤْمِنُ كَالْجَبَلِ الرَّاسِخِ»([5]) مؤمن مثل كوه محكم است. نه اين‌كه بيايند درِ گوشش يك چند كلمه حرف بزنند تغيير كند رأيش. ما ديديم. بنده از سن چهارده سالگي طلبه بودم تا حالا و يك حالتي داشتم كه با اكثر مراجع نجف و قم و مشهد خصوصي با آن‌ها در ارتباط بودم. بعضي از مراجع حتي مراجع قابل توجه ها، اين سر شب به ما يك تعهداتي، يك قول‌هايي در مسايل مختلف حكومتي ميدادند. صبح ميرفتيم ميديديم كه همهاش به هم ريخته؛ چرا؟ به جهت اين‌كه يك آقايي آن‌جا هست ايشان مثلاً فرض كنيد البته شماها ذهنتان به هيچ‌كس نرود و هيچ‌كس را هم من منظور نكردم، مَثَل ميزنم، اين از طرف ساواك مأمور توي داخل خانة اين آقا باشد و ببيند كي ميآيد، كي چي ميگويد؟ و اگرمخالف منافع دولت است اين را از يك طريقي به هم بريزد. اين‌قدر ضعيف است انسان. به يكي از علماء ما رفتيم گفتيم: آقا فلاني اين توي دستگاه شما هست البته اين‌ها صحبت علمايي است كه از دار دنيا رفتهاند و نميخواهم واقعاً عرض ميكنم من نسبت به مراجع تقليد خيلي كوچكي ميكنم، خيلي كرنش ميكنم و هميشه خودم را خادم و خاك پاي آن‌ها ميدانستم اين‌ها كه عرض ميكنم از باب مثال عرض ميكنم كه مثلاً فرض كنيد من به يكي از مراجع گفتم آقا فلاني كه خدمت شما هست اين اين‌طور است اين‌طور است، من تحقيق كردهام، كوشش كنيد كه اين را يك خردهاي كمتر اطراف خودتان راهش بدهيد. ايشان صراحتاً به من گفت: تو الان غيبت او را كردي، فاسقي ولي در اين‌كه او آدم بدي باشد من شك دارم و هيچ وقت حرف فاسقي را بر يك آدمي كه شك دارم آيا فاسق است يا فاسق نيست ترجيح نميدهم. حرف هم استدلالي و علمي و خوب هم بود. گفتيم: آقا! خداحافظ شما و همان آدم در يك مجلس خدا مي‎‎داند رفت روي منبر، مجلسي كه ما هم بوديم، آن آقا هم بود، همه هم بودند، در قبل از انقلاب يك جملهاي را به اين عالم، به اين مرجع نسبت داد كه همه تعجب كردند. وقتي ايشان از منبر آمد پايين من رفتم خدمتشان گفتم: آقا! شما اين فرمايش را فرموديد؟ گفتند: نه. گفتم اين روي منبر در حضور شما پس چرا هيچي نگفتي؟ گفتند من رويم نشد بگويم. گفتم: آقا! اين مردم خيال ميكنند شما اين فتوايتان است، اين نظرتان است. فرمودند: شما اعلام بكنيد كه اين نظر من نيست و ما نتوانستيم، مردم رفته بودند. گاهي ميشود «صَائِنًا لِنَفْسِهِ» نيست انسان. «صَائِنًا لِنَفْسِهِ» يعني خودش را نگه دارد، قوي باشد، قاطع باشد، بايد اعتماد به هيچي نكند. نگويد كه من اگر يك مطلبي را بر خلاف ميل مردم گفتم ديگر سهم امام نميآورند به من بدهند، پول به من نميدهند، حوزه وضعش خراب ميشود، اين حرف‌ها نيست. بايد «صَائِنًا لِنَفْسِهِ» باشد، صابر باشد مثل حضرت سيد الشهدا عليه الصلوة و السلامكه ميگويد: «اِنْ كَانَ دِيْنُ مُحَمَّدٍصَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ لَمْ يَسْتَقِمْ اِلَّا بِقَتْلِي فَيَاسُيُوفُ خُذِينِي»([6]). اگر دين پيغمبر اكرم اين سرپا نميايستد مگر به كشته شدن من پس شمشيرها بياييد من را بگيريد. يك چنين «صَائِنًا لِنَفْسِهِ». اين استقامت را برايتان صحبت كردم و حرف زدم و چند شب حتي دربارة استقامت گفتم كه يكي از مراحل مهم تزكيه نفس است و حالا اين را چگونه بايد در خودش انسان به وجود بياورد اين بحث ديگري دارد.

 

 #صراط مستقيم در مرجع تقليد

«حَافِظًا لِدِينِهِ» آقا بايد انسان حافظ دينش باشد يعني مرجع تقليد بايد تمام فكرش، حفظ دينش باشد. شما پشت فرمان همهتان نشستيد – يك مثال ساده – همهتان، طبعاً زماني است كه همه رانندگي را بلديد. معني «حَافِظًا لِدِينِهِ» را بگويم؛ وقتي پشت فرمان نشستيد مواظبيد كه كوچكترين انحرافي از جاده پيدا نكنيد. اين حافظ راه و روش است. دين يعني راه و روش. حافظ دينش باشد، حافظ راه و روشش باشد، راه مستقيم، صراط مستقيم «وَأَنِ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ»([7]) اين‌طوري باشد كه دربارة صراط مستقيم هم همچنين باصطلاح يك مختصري در واقع صحبت كردم.

 

#جهاد با نفس در مرجع تقليد

اما بعدش، «مُخَالِفًا لِهَوَاءِ». يكي از بزرگان ميگفت: «مُخَالِفًا لِهَوَاءِ» يعني انسان بايد طوري زندگي بكند كه همه‌ي كارهايش مثل يك مريضي باشد در مقابل خوردن دوا. هيچ وقت شده شما دوا را براي خوش مزه‌گياش بخوريد؟ بگوييد: حالا اين دوا خوشمزه است من زيادتر بخورم آن دوا بد مزه است من نخورم. ببينيد، يك كسي كه مريض است ميخواهد دوا بخورد چه جور دوا ميخورد؟ چه جور دارو استفاده ميكند؟ دقيقاً طبق نظر دكتر و طبيب و نه براي هواي نفس، خواستههاي نفساني خودش. «مُخَالِفًا لِهَوَاءِ» اين نفس انسان اقل تشبيهي كه كردهاند

 

 $تشبيه نفس انسان به اسب وحشي

دانشمندان سير و سلوك، كمالات روحي اقل تشبيهي كه از نفس انسان كردهاند، اين است كه يك اسب وحشي؛ شما ديديد اسب‌هاي وحشي را چه جوري رام ميكنند؟ اسب وحشي را يك ريسماني به گردنش ميبندند يك دايره‌ي وسيعي را هم در نظر برايش ميگيرند سر ريسمان را هم ميگيرند. اين ميخواهد فرار كند؛ يك دايره تشكيل ميدهد اين ريسمان را هي كم‌كم نزديكش ميكنند، نزديكش ميكنند تا ديگر ميرسد به خود حيوان، حيوان هم خوب كم‌كم انسي گرفته.

همين اسب وحشي كه يك لحظه حاضر نيست به شما سواري بدهد، شما سوارش ميشويد، آن‌قدر مطيع شما ميشود، آن‌قدر تحت فرمانتان قرار ميگيرد، باز من ديدهام، شما هم ديدهايد لااقل اين است كه توي تلويزيون ديدهايد كه اين اسب ميآيد، اين‌جا مانع است يك متر، دومتر ديوار است اين طرف هم راه صافي است. اين حيوان به هيچ وجه نميگويد: «آقا اين طرف راه صاف است، از اين طرف برويم.» از روي مانع ميپرد كه شما جايزهاش را بگيريد. عجيب است ها. نفس انسان تا اين‌طور مطيع خدا نشود، «مُخَالِفًا لِهَوَاءِ» نيست؛ يعني هواي نفس خودت را بگذارد كنار، مصالح را در نظر بگير. اي كاشما به اندازة اين اسب‌ها اقلاً تحت فرمان الهي بوديم! اين سواركار اين‌قدر مصلحت انديش نيست كه خدا هست و ما هم آن‌قدر مطيع نيستيم كه اسب هست، نيست اين‌طور؟ آقا ده تا مانع را كنارهايش ـ من اين‌جوري ديدم شما ها هم ديديد ديگر ـ اين اطرافش راه‌هاي صافي هست از روي مانع يك متري دو متري نميدانم حالا چقدر چند متر چون خوب دقت نكردم از روي موانع مرتفع به هر حال ميپرد اين حيوان وقتي هم يك وقتي پايش گير ميكند يا سوار كار ميافتد همچين متأثر مي‌ايستد كه چرا اينجوري شد؟ اي كاش ما هم همين‌طور بوديم!

اين سوار كار صد تا اشتباه دارد، اصل كارش اشتباه است؛ آخر چه فايدهاي دارد اين كارها؟! تو ميخواهي جايزه بگيري، اين بيچاره حيوان را چرا اين‌جوري ميدواني؟ صد تا اشتباه ميكند امّا خداي بزرگ كه اشتباه نميكند، كه ميگويد: «از اين راه بيا برو». ميگويد: «نفست را بگذار زير پايت و هواي نفست را مخالفت كن و با خدا در ارتباط باش». ما نيستيم و حتي به اندازه همان اسب هم تزكيه نفس نكرديم. يعني هواي نفسمان بيشتر از اين حيوان است.

«مُخَالِفًا لِهَوَاءِ» هوا دور و برت نيايد، فكر مخالفت هم نكني، تحت فرمان پروردگار باش، اينچنين مرجعي.

 

 #بندگي در مرجع تقليد

از همه مهمتر «مُطِيعًا لِاَمْرِ مَوْلاهُ»([8]). درباره‌ي ائمه اطهار عليهم الصلوة و السلامكه ماها بايد از آن‌ها پيروي كنيم و اگر ميخواهيم اشعة وجودي اين اولوالامر باشيم، بايد اين‌طوري باشيم. ميفرمايند: «لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ»([9]) اين كلمه «لَا يَسْبِقُونَهُ» خيلي مهم است. شما گاهي با يك فرد بزرگي ممكن است همسفر بشويد گاهي يك چيزي به نظرتان ميآيد ميرويد ميگوييد،پيشنهادي مي‌كنيد، تحت فرمان هم هستيد، پيشنهادي داريد. آن كسي كه «لَا يَسْبِقُونَهُ» حتي پيشنهاد هم نميدهد، حتي دعا هم ـ حالا اين‌جا باز مطلب طوري ميشود كه براي همه كس ممكن است قابل هضم نباشد ـ

 

 $دعا كردن بنده‌ي خدا

حتي بندة خدا دعا كه ميكند، به خاطر بندگياش ميكند. شما ميگوييد: «چه طور ميشود؟» چون خدا گفته: «اُدْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ»([10]) دعا ميكند. چون امرش كرده كه دعا كن، دعا ميكند، نه اين‌كه از خودش چيزي بخواهد. «عِلْمُكَ بِحَالِي كَفَي عَنْ مَقَالِي»، خدايا! علمت به حال من اصلاً از گفتن من را كفايت ميكند. شخصي كه ميخواهد با خدا در ارتباط باشد و بندة خدا باشد ببينيد حساب دو دو تا چهارتا، خدا مصالح تو را بهتر از تو ميداند يا نميداند؟ بله ميداند. خداي تعالي نيازمنديهاي تو را بهتر از تو متوجه هست يا نه؟ خداي تعالي تو را از خودت. ـ خودت خودت را دوست داري ـ خداي تعالي تو را از تو بيشتر دوست دارد يا نه؟ بله. خوب، ديگر مسأله حل است. نيازمنديهايت را فوراً به تو ميدهد و اگر هم نميدهد مصلحت است. پس ما دعا نكنيم؟ نه، دعا بكنيد چون يكي از مسايل بندگي همان دعا كردن است. «مُخَالِفًا لِهَوَاءِمُطِيعًا لِاَمْرِ مَوْلاهُ» آن‌وقت وقتي انسان به اين‌جا رسيد، بندة واقعي شد، مانند عليبن ابيطالب عليه الصلوة و السلامكه با همه‌ي قدرتي كه دارد در مقابل چشمش ميبيند فاطمه‌ي اطهر را سيلي ميزنند، فاطمه‌ي اطهر را پهلويش را ميشكنند، فاطمه‌ي اطهر را بازويش را آن‌طور ميشكنند كه امام عليه الصلوة و السلامفرمود: «سبب وفات مادر ما زهرا، شكستگي بازويش بود». يك كلمه چون اجازه ندارد از طرف پروردگار حرف نميزند، حتي دعا هم نميكند، نفرين هم نميكند. وقتي فاطمه‌ي زهرا ميآيد در دفاع از علي بن ابيطالب توي مسجد ميفرمايد: «خَلُّوا ابْنَ عَمِّي اَوْ لَاَكْشِفُ بِالدُّعَا رَأْسِي»([11]) پسر عمم را رها كنيد و الّا من سرم را براي دعا، پشت پرده باز ميكنم. پايههاي مسجد بنا ميكند لرزيدن، علي بن ابيطالب ميفرمايد به سلمان كه برو به فاطمه بگو: اگر نفرين كني ديگر نامي از اسلام باقي نميماند. خيلي عجيب است. و فاطمه زهرا نميخواست نفرين كند، يك تهديدي كرد، يك تهديد و الّا فاطمه‌ي زهرا هم مثل علي بن ابيطالب عمل ميكند و هر دويشان طبق فرمان پروردگار عمل ميكنند.

اگر يك چنين مرجع تقليدي داشته باشيد، اگر يك چنين مرجعي باشد، تمام مردم تحت فرمان او كه انشاءالله هستند و بودند – من خدا ميداند با بعضي از مراجع تقليد مثل مرحوم آية اللهبروجردي كه عمدة تحصيلاتم در قم در محضر ايشان بود خدا ميداند من ميديدم كه چقدر اين مرد بزرگوار است. و همين‌طور مراجع ديگر كه بعضيها را نميخواهم من اسم ببرم، ممكن است بعضي فكر كنند به يك جهاتي من اين‌ها را تعريف ميكنم؛ ولي مرحوم آية اللهبروجردي حالا خيلي زمانش گذشته ايشان را به عنوان نمونه اسم بردم. عجيب است، علماي بزرگي داشتيم. شيخ انصاري رضوان الله تعالي عليهيك مرجع تقليد بود.

 

cقضيه مرجع تقليد شدن شيخ انصاري رضوان الله تعالي عليه

الان تمام مراجع تقليد، شاگردان شيخ انصاري هستند. ايشان در نجف بود، مرحوم صاحب جواهر از دار دنيا رفت، بعد از صاحب جواهر، ايشان اعلم وقت بود. آمدند، آقا! رساله بنويسيد. همه‌ي مردم، شيعيان، از شما تقليد كنند. ايشان فرمودند كه سيد العلماء در بابل او وقتي كه نجف بود، از من بهتر مسايل را درك ميكرد، او را شما بخواهيد، تقوايش هم خيلي خوب بودشما به او نامه بنويسيد، او را حاضرش كنيد كه فتوا بدهد. نامه نوشتند، خود ايشان هم نامهنوشت، ايشان جواب دادند كه من در نجف بودم مشغول تحصيل بودم با طلبهها زياد سروكار داشتم مسايل در ذهنم آماده بود امّا از وقتي آمدم بابل خوب ارتباطم كم شده لذا تو اعلمي. شيخ انصاري گفت: من آخر نايب بايد ا ز منوب عنه اجازهاي داشته باشد، يك اجازه داشته باشد از كسي كه ميخواهد نيابت كند. گفت: تا به من اجازه ندهند من فتوا نميدهم.

 

#امام زمان ارواحنا فداهشيخ انصاري را به مرجعيت بر‌مي‌گزيند

يك روز در مجلس درس ايشان همه‌ي طلبهها ديدند يك عربي آمده نشسته دستش را بلند كرد: «شَيْخُنَا مَسْأَلَةٌ» ايشان هم گفت: بفرماييد. گفت كه اگر يك مردي مسخ بشود، مسخ بشود، زنش بايد عدة طلاق بگيرد يا عدة وفات و از او جدا بشود؟ شيخ انصاري گفت كه اگر مسخ بشود به جمادات بايد عدة وفات بگيرد، اگر مسخ بشود به حيوانات بايد عدة طلاق بگيرد. خيلي جواب از جهاتي علمي است. آن عرب بلند شد گفت: «اَنْتَ الْمُجْتَهِدُ اَنْتَ الْمُجْتَهِدُ اَنْتَ الْمُجْتَهِدُ»([12]) و همه هم بعد فهميدند كه حضرت بقيةاللهارواحنا فداهبوده و اجازة اجتهاد ايشان را صادر كرده. اين‌طوري بودند.

 

cقضيه مرجع تقليد شدن آ سيد ابوالحسن اصفهاني رضوان الله تعالي عليه

مرحوم آ سيد ابوالحسن اصفهاني رضوان الله تعالي عليهدر همين كتاب ملاقات من قضيهاي از ايشان نقل كردهام. من اين شيخ محمد كوفي را خودم ديده بودم ولي در سنين مثلاً شانزده هفده سالگي بودم در كوفه اين بيست و پنج مرتبه ميگفت خدمت امام زمان من رسيدهام. يكي از تشرفاتش در خصوص مرحوم آسيد ابوالحسن اصفهاني بود. آ سيد ابو الحسن اصفهاني ميگفت: من حاضر نبودم كه اين بار سنگين مرجعيت را به دوش بكشم.

 

#آ سيد ابوالحسن اصفهاني مامور به مرجعيت از سوي امام زمان ارواحنا فداهمي‌گردد

يك نامهاي شيخ محمد كوفي آورد براي من به امضاي حضرت بقيةاللهارواحنا فداهكه خطاب به مرحوم آسيد ابو الحسن اصفهاني ـ بعضي از علماء اين نامه را ديده بودند ـ كه «اَرْخِصْ نَفْسَكَ» خودت را ساده در اختيار مردم بگذار، يك جوري نباشد كه كسي كه ميخواهد تو را ببيند نتواند ببيندت، براي خودت حريم زياد قايل نشو، خيلي براي خودت شخصيت قايل نشو، «اَرْخِصْ نَفْسَكَ» خودت را «رخيص»، ارزان كن، ارزان در اختيار بگذار، «وَ اجْعَلْ مَجْلِسَكَ فِي الدِّهْلِيزِ» دمِ درِ خانه يك اتاق بگذار كه زن و بچهات هم خيلي مزاحم نشوند، هر كس آمد، مسألهاي خواست بپرسد و برود، زياد معطل نشود، «وَ اقْضِ حَوَائِجَ النَّاسِ» ـ امام استها ببينيند چقدر قشنگ حرف ميزند! ـ حوائج مردم را برآور، حاجتي به تو دارند گوش بده حوائجشان را بر آور، «نَحْنُ نَنْصُرُكَ» ـ قربانت برويم آقا حجة بن الحسن ـ ما ياريات ميكنيم. اين نامه سبب شد كه مرحوم آسيد ابوالحسن اصفهاني آن شخصيت عظيم را پيدا كرد و آنچنان نفوذ كلمه داشت كه من چند تا جريان ـ حيف كه وقت گذشته، امشب هم شب آخر است زياد نميخواهم وقتتان را بگيرم ـ كه من چند قضيه از مرحوم سيد آسيد ابوالحسن اصفهاني در نظر دارم كه آنچنان تزكيه نفس اين مرد كرده بود كه هچ چيز جز مولايش حجة بن الحسنبراي او مطرح نبود.

 

6- روضه‌ي مجلس آخر

خوب امروز اربعين ابي عبدالله الحسين بوده، امشب هم شب آخر اين مجلس است. در مشهد ـ من اين‌جا را رسمش را نميدانم ـ شب آخر ميروند در خانه‌ي فاطمه‌ي زهرا. شما هم از اين احساساتتان احساس ميشود كه باز هم بايد رفت در خانه‌ي فاطمه‌ي زهرا.

 

Cاشارات حديث شريف كساء

من يك جملهاي را به شما بگويم، اين حديث كساء از احاديث معتبره است و من خودم شخصاً به آن اهميت ميدهم. سندش هم بسيار سند خوبي است. در اين حديث كساء يك اشارهاي دارد كه من آن اشاره را امشب برايتان توضيح ميدهم تا بتوانيد از آن استفاده بكنيد. خودم در تمام عمر از اين اشاره استفاده كردهام و بحمد الله خيلي بهره برده‌ام. آن اشاره اين است: پيغمبر اكرم «رُوِيَ عَنْ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ سَلامُ اللهِ عَلَيْهَا اَنَّهَا قَالَتْ دَخَلَ عَلَيَّ اَبِي رَسُولُ اللهِ فِي بَعْضِ الْاَيَّامِ» يك روزي پيغمبر آمد خانة ما ـ نميخواهم حديث كساء برايتان بخوانم ـ «فَقَالَ يَا فَاطِمَةُ اِنِّي لَاَجِدُ فِي بَدَنِي ضُعْفًا»

 

cمعرفت به پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله

پيغمبر در بعد بشري ـ اين را آقايان بدانيد ـ مثل ما است. «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ» در بعد روحي آن‌همه عظمت دارد كه بعد ميفرمايد: «إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ»([13]) من با خدا در ارتباطم ولي در بعد بشري مثل ما است. خُب، خسته شده و فشار كار رويش فشار آورده، ضعفي در او پيدا شده، بعضي نوشتهاند حتي كسالت داشت حضرت. «اِنِّي لَاَجِدُ فِي بَدَنِي ضُعْفًا» اين صريح روايت است، ببينيد، حضرت زهرا يك جمله ميگويد بعدش، ميگويد: «وَ صِرْتُ اَنْظُرُ اِلَيْهِ وَ اِذَا وَجْهُهُ يَتَلَأْلُؤْكَأَنَّهُ الْبَدْرُ فِي لَيْلِةِ تَمَامِهِ وَ كَمَالِهِ»، دلم ميخواهد اين مطلب را بگيريد. ميگويد: بعد از آنكه من ـ حالا اين جمله رامن مي‌خواهم با توجه بيشتر به شما بگويم ـ صورت همان پيغمبري كه ضعف در آن پيدا شده، مثل ماه نگاه كردم، ديدم دارد مي‌درخشد، مثل ماه شب چهارده، حال پيغمبر آنچنان خوب شد كه عليبن ابيطالب آمد امام حسن آمد، امام حسين آمد، همه را توي بغل گرفت و بهترين روزهاي دوران عمر پيغمبر اكرم بود.

 

cرمز كار فاطمه‌ي زهرا سلام الله عليها

چه گفت فاطمه‌ي زهرا و چه كرد؟ ـ و ان شاء الله براي همهمان اين كار را خواهد كرد ـ عرض كرد به پدر «اِنِّي اُعِيُذَكَ يَا اَبَتَا مِنَ الضُّعْفِ». خوشابه حالتان! اگر فهميديد اين يعني چه؟ من تو را پناه ميدهم به خدا از ضعف؛ يعني با يك نگاه، با همين كه آمدي توي خانه‌ي من، با همين كه به من گفتي: من ضعف دارم، من توي پيغمبر را پناهت ميدهم به خدا «يَا اَبَتَا مِنَ الضُّعْفِ». بعدش هم ميگويد: «وَ صِرْتُ اَنْظُرُ اِلَيْهِ وَ اِذَا وَجْهُهُ يَتَلَأْلُؤْكَأَنَّهُ الْبَدْرُ فِي لَيْلِةِ تَمَامِهِ وَ كَمَالِهِ».

 

cشفاي مريض‌هاي صعب العلاج

به خدا قسم بيشتر از صد مورد ـ اين را من به همه كس نميگويم مجلس ديگر حالا با شما ده شب است خودماني شديم و اكثرتان را ديديم و ميشناسيم ـ صد مورد بيشتر افراد مريضِ صعب العلاج را گفتيم كه بگوييد: «يَا فَاطِمَةُ اَغِيثِينِي،يَا مَوْلاتِي يَا فَاطِمَةُ اَغِيثِينِي» خدا ميداند، اين را مكرر گفتهاند با همين توجه كه تو پيغمبر اكرم كه نيازي به فاطمه‌ي زهرا ندارد و درس است براي ما. اين كار پيغمبر به او اين محبت را كرده خوب به ما هم،

 

cاظهار محبت شيعيان به فاطمه‌ي زهرا سلام الله عليها

ما هم تو را دوست داريم. يا فاطمة الزهرا، ديدي در عزايت چقدر گريه ميكنيم؟ تو يك روز از دار دنيا رفتي، ما دو ماه برايت عزاداري ميكنيم، ماه جمادي الاول و جمادي الثاني. يا فاطمه، ديدي وقتي كه نام تو را برده ميشود، دوستانت چه جور اظهار محبت ميكنند؟ چرا فاطمه اين‌قدر عزيز است؟ چرا وقتي كه پيغمبر در همين حديث كساء خدا ميخواهد معرفي كند كه اين‌ها كي هستند توي اين – زير اين كسا – به ملائكه. ميگويد: «هُمْ فَاطِمَةُ وَ اَبُوهَا» فاطمه است و پدر فاطمه «وَ بَعْلِهَا وَ بَنُوهَا»([14]) اين‌ها فاطمه، يك شخصيتي وقتي در بين جمع هست ميگويند: كي هست اين‌جا؟ فلاني هست و مثلاً فلان برادرش، فلاني هست و پسرش. فاطمه الگو است، فاطمه آنقدر عزيز است كه من اگر بخواهم در فضايل فاطمه چيزي عرض كنم به خدا قسم! گفت كه «يك دهان خواهم به پهناي فلك»،

كتابِ وصف تو را آب بحر كافي نيست

كه تر كنم سر انگشت و صفحه بشمارم

اما آقايان اين دنياي دني، اين مردم بي محبت و بي وفا كاري كردند كه فاطمه بيشتر از هيجده سال توي دنيا زنده نباشد اما عايشه هشتاد سال توي مردم زندگي بكند. حالا ميخواهيد چراغ‌ها را خاموش كنيد شب آخر مجلس است، شب عزاداري.



[1]– نساء/59

[2]– نساء/59

[3]– أنعام/57

[4]– مائده/51

[5]«وَ لَمْ تَجْبُنْ نَفْسُكَ وَ لَمْ تَخِرَّ كُنْتَ كَالْجَبَلِ لَا تُحَرِّكُهُ الْعَوَاصِفُ» كافي: 1/ 454، كمال‏الدين: 2/ 387، «وَ لَمْ تَجْبُنْ نَفْسُكَ وَ لَمْ تَهِنْ كُنْتَ كَالْجَبَلِ لَا تُحَرِّكُهُ الْعَوَاصِفُ» فقيه: 2/ 592، «و أدركت أوتار ما ظلموا كنت على الكافرين عذابا واصبا و للمؤمنين كهفا و حصنا كنت كالجبل الراسخ لا تحركك العواصف و لا تزيلك القواصف» مناقب: 2/ 347، بحار: 97/ 379، «كَالْجَبَلِ لَا تُحَرِّكُهُ الْقَوَاصِفُ وَ لَا تُزِيلُهُ الْعَوَاصِفُ» نهج‏البلاغه: 80

[6]– المجالس الفاخره: 94، روائع المختاره: 6، مناظرات في العقائد:2/ 147، إمام الحسن عليه السلام: 206

[7]– يس/61

[8]«فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوهُ» وسائل‏الشيعه: 27/ 131، بحار: 2/ 88، احتجاج: 2/ 458، «فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً لِهَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوهُ» تفسيرالإمام‏العسكري: 299

[9]– أنبياء/27

[10]– غافر/60

[11]«خلوا ابن عمي أو لأكشف في الدعا * رأسي وأشكو للإله شجوني» بيت الأحزان: 129، شرح إحقاق الحق:2/ 368، انتصار: 7/ 66

[12]كتاب ملاقات با امام زمان ارواحنا فداه، ملاقات چهل و چهارم

[13]– كهف/110

[14]– شرح احقاق الحق: 2/555، اسرار الفاطميه: 183، مفاتيح الجنان: 1017

۲۰ صفر ۱۴۱۵ قمری – ۷ مرداد ۱۳۷۳ شمسی – اولی الامر

 

@ متن سخنراني شب 20 صفر 1415 مصادف با 7 مرداد 1373 و 29 جولاي 1994

 

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَي رَسُولِ اللهِ وَ عَلَي آلِهِ آل الله لَا سِيَّمَا عَلَي بَقِيَّةَ اللهِ فِي الْاَرَضِينَ رُوحِي وَ اَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الْآنِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.

 

«اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»([1])

 

در دستورات قرآن به اين كلمه زياد برخورد ميكنيم كه اطاعت خدا را بكنيد، اطاعت پيغمبر و آن كسي كه از جانب خدا قوانين را آورده بكنيد. ولي در يك آيه ميفرمايد: «وَ أُوْلِي الْأَمْرِ»، صاحبان امر؛ كساني كه از جانب پروردگار ميتوانند امر كنند، صاحب امرند آن‌ها را هم اطاعت كنيد.

اين‌جا يك بحث علمي هست كه اگر توجه كنيد، متوجه ميشويد كه از خود قرآن ميشود «أُوْلُوا الْأَمْرِ» را تفسير كرد.

در قرآن مجيد امتياز را خداي تعالي به دو چيز داده: يكي به تقوا و ديگري به علم. در خصوص تقوا ميفرمايد: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ»([2]) در خصوص علم ميفرمايد: «هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ»([3])، «يَرْفَعْ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ»([4]) بنابر اين در قرآن فقط امتياز به دو چيز است، يكي تقوا و ديگري علم. حتي اگر دربارة جهاد كه «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا»([5]) كه خداي تعالي مجاهدين را بر آن‌هايي كه خانه نشيناند و تنبل‌اند و جهاد در راه خدا نميكنند فضيلت داده، پارهاي از تقوا است در حقيقت. پس امتياز انسان به تقوا و علم است. ساير امتيازات در اسلام ملغا شده. سياهي، سفيدي، عرب، عجم، فرض كنيد شاه، گدا، ثروتمند، كم ثروت، اين‌ها امتيازي از نظر قرآن و اسلام نيست. اين يك مطلب، اين مطلب را داشته باشيد.

مطلب دوّم اين‌كه هميشه يك كسي كه بالاتر است، مقام بالاتري را دارد، ميتواند به كسي كه زير دست است امر بكند. در عرب هيچگاه شخصي كه پايين تر است به بالاتر امر نميكند. يعني اگر فرزندي به پدرش چيزي گفت،. گفت: فلان كار را بكن، اين را عرب اسمش را امر نميگذارد بلكه اسمش را «سؤال» ميگذارد امّا اگر خداي تعالي به ما فرمود: «بايد فلان كار را بكنيم» اين‌جا امر كرده يا اگر پدر به فرزند گفت: بايد فلان كار را بكني يا فلان كار را بكن آن امر كرده، اين دو مطلب. اين دو مطلب را داشته باشيد تا بتوانم «أُوْلُوا الْأَمْرِ» را برايتان معنا كنم.

خدا در اين آيه ميفرمايد شما از سه كس اطاعت كنيد: «خدا» كه معلوم است، «پيغمبر» چون واسطة وحي است اين هم معلوم و كساني كه در هر زمان صاحب امرند يعني برتري بر تمام مردم دنيا و مؤمنين دارند و اين‌ها برتريشان هم طبق خود آيه شريفه قرآن از «علم و عصمت» بر سايرين امتياز دارند.

هر كس در زمان شما از همه بيشتر داراي علم و عصمت و پاكي و تقوا بود او «أُوْلُوا الْأَمْرِ» شما است. ببينيد خيلي مسأله روشن ميشود. در زماني كه عليبن ابيطالب بعد از پيغمبر اكرم بود تمام مردم دنيا را اگر ميگشتيد، تحقيق ميكرديد عالم‌تر از علي، پاك‌تر از علي كسي نبود. او صاحب امر بود يعني اين اختيار را داشت كه به همه امر كند و عرب به يك چنين فردي صاحب امر مطلق اطلاق ميكند. يك مطلب علمي است. لذا ما براي تفسير و تأويل اين آيهي شريفه احتياج به روايات نداريم. وقتي به ما گفتند: «أُوْلِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» يعني شما بگرديد در بين خودتان هر كدام علمش بيشتر، هر كدام تقوايش بيشتر او «أُوْلِي الْأَمْرِ» شما است، صاحب امر شماست. در زمان ما «أُوْلِي الْأَمْرِ»كي هست؟ حضرت بقيةاللهارواحنا فداه. ما نميتوانيم بگوييم كه يك نفر ديگر ممكن است يك گوشهي دنيا باشد كه او علمش يا تقوايش از حجة ابن الحسن بيشتر باشد.

در زمان امام عسكري كي بود؟ خود حضرت عسكري.

در زمان هر يك از ائمه اگر ميگشتيد و تحقيق ميكرديد تنها يك نفر عالمتر و با تقواتر و بلكه معصوم و پاك‌تر از همه بود لذا او صاحب امر بود.

خوب همان‌طوري كه براي ما اين معنا مجهول است و بايد يك مقداري رويش كار بكنيم تا معناي «أُوْلُوا الْأَمْرِ» را بفهميم در زمان پيغمبر اكرم هم همينطور بود. مكرّر خدمت رسول اكرم رسيدند، گفتند: آقا، «أُوْلُوا الْأَمْرِ» كي هست؟ پيغمبر چيز اضافهاي نفرمود. هماني كه عقلتان، تحقيقتان، فكرتان به شما ميگويد همان را فرمود. منتها تعيين موضوع كرد. زحمت شما را كم كرد.

اگر شما آمديد توي اين مجلس ميخواهيد داناترين و پاك‌ترين افراد را پيدا كنيد خوب خيلي برايتان مشكل است كه يك يك اين مردم را بررسي كنيد تا عالم‌ترين و پاك‌ترين را پيدا كنيد امّا اگر به يك كسي كه اعتقاد به صداقتش داريد از او سؤال كرديد، او به شما معرّفي كرد زحمت شما را كم كرده. لذا پيغمبر اكرم فقط زحمت ما را كم كرد و حال آنكه حتي زحمتي هم نداشت يعني از نظر سنّي و شيعه از نظر تمام مسلمان‌ها بلكه از نظر غير مسلمان‌ها در زماني كه پيغمبر اكرم از دار دنيا رفت از علي پاكتر و داناتر نبود – كه چند شب قبل اشاره كردم و ديگر نميخواهم تكرار كنم – و همچنين بعد از علي بن ابي طالب از حضرت مجتبي كسي پاك‌تر و عالم‌تر نبود. اين را شما فكر نكنيد كه ما يك مشت شيعه دور هم در عاصمة شيعه، در تهران، نشستيم و ميگوييم و صحبت ميكنيم نه. هر مسلماني كه در عالم وجود دارد و حتي غير مسلمان‌هايي كه علي بن ابي طالب را سخنانش را شنيدهاند، ميگويند: از او عالم‌تر و پاك‌تر نبوده. بنابر اين «أُوْلِي الْأَمْرِ» او است.

اين‌جا يك جمله و يك نكتهاي نميدانم چون مجلسمان باصطلاح يك عدّه ممكن است درست مطلب را نتوانند هضمش كنند و بفهمند البته چون اكثريت بحمدالله افراد با استعداد و خوش درك در اين مدّت من شناختهام از قيافهها پيدا است، از طرز توجّه به مطالب پيدا است كه بحمدالله مطالب علمي را ميتوانم در اين‌جا عرض كنم.

چرا گفتند اميرالمؤمنين فقط بايد به علي بن ابي طالب گفت حتي به امام حسن مجتبي جايز نيست ما بگوييم اميرالمؤمنين؟ اين يك مطلب عقلي است، علمي است. – دقت كنيد – امير يعني امر كننده. كسي ميتواند بر تمام مردم امر كند كه بر همه مزيّت داشته باشد. بعد از رسول گرامي اسلام تنها كسي كه حتّي ميتواند بر امام حسن هم امر كند، بر امام حسين هم امر كند، بر حجة ابن الحسن هم امر كند چون پدر است علي بن ابيطالب است. امّا امام حسن نميتواند به همه مسلمانها كه من جمله اميرالمؤمنين است، علي بن ابيطالب است، امر كند. لذا هيچكس غير از علي بن ابيطالب اميرالمؤنين [نيست] چون كلمة مؤمنين شامل حتي حضرت مجتبي و حضرت سيد الشهداء و ائمه معصومين هم ميشود. حتي شامل خود پيغمبر هم ميشود ولي انصراف دارد چون پيغمبر اين نام را روي اميرالمؤمنين گذاشته و بنابر اين اميرالمؤمنينِ مطلق فقط علي بن ابيطالب است امّا امام حسن بر همه مؤمنين ميتواند امر كند اما اين‌جا يك نفر باقي ميماند كه علي بن ابيطالب باشد و لذا به او نميشود گفت اميرالمؤمنين. به حضرت سيدالشهداء نميشود گفت اميرالمؤمنين. اين را هم يك نكتهاي بود به مناسبت مطلبم خدمتتان تقديم كردم.

بنابر اين يك عدّه بودند در زمان رسول اكرم خدمت پيغمبر اكرم ميرسيدند بعضي نكات مجهول را كه نميخواستند رويش فكر زياد بكنند و الا با فكر هم ميتوانستند مطلب را درك كنند، از پيغمبر اكرم سؤال ميكردند من جمله جابر بن عبدالله انصاري است كه «اربعين» به نام او ثبت شده – خوشا به حالش! – ايشان آمدند خدمت رسول اكرم عرض كرد: يا رسول الله! ما خدا را شناختيم «أَطِيعُوا اللَّهَ» خدا را ميشناسيم شما را هم كه شناختيم «أَطِيعُوا الرَّسُولَ». «أُوْلِي الْأَمْرِ» كيست؟ شما نگوييد: با اين مطلبي كه تو گفتي «أُوْلِي الْأَمْرِ» روشن شد الآن حدود شايد نزديك يك ميليارد مسلمان فكر ميكنند شاه مملكتشان «أُوْلُوا الْأَمْرِ» است. فكر ميكنند هر كس قدرت در دستش بود «أُوْلُوا الْأَمْرِ» است. و حال اينكه از نظر لغت حتي او «أُوْلِي الْأَمْرِ» نيست. او صاحب امر نيست. چه مزيّتي دارد بر مسلمان‌ها كه او بتواند بر مسلمان‌ها و بر مؤمنين امر بكند و مردم نتوانند امر بكنند؟! ما گفتيم امتياز با تقوا و علم است. الآن اگر شما يك قدم بگذاريد توي ممالك اسلامي غير ايران مثلاً در روز جمعه در مسجدالحرام، وقتي ميگويد: «اَللَّهُمَّ احْفَظْ اُولِي الْاَمْرِ مِنَّا» منظورشان «فهد» است كه خدايا! «أُوْلِي الْأَمْرِ» را حفظش كن. منظورشان فهد معلوم الحال است يا مثلاً در سوريه آن يكي، در آن مملكت ديگر آن يكي ديگر كه اكثراً اين‌ها يا فاسق و فاجر و خوب مثل شاهي كه ما در گذشته داشتيم و آن همه كثافت‌كاري‌ها داشت، آنهمه ظلم داشت. «أُوْلِي الْأَمْرِ» بايد كسي باشد كه بر همه امتياز داشته باشد. شما ميگوييد: چرا مردم آن زمان فكر نكردند؟

جابر بن عبدالله انصاري آمد گفت كه يا رسول الله! «أُوْلِي الْأَمْرِ» را براي ما معرّفي كن. رسول اكرم هم فرمود: اوّل اين‌ها علي بن ابيطالب است، بعد حسن بن علي است، بعد حسين بن علي است، بعد علي بن الحسين السجاد، آن كسي كه لقبش سجاد است، آنقدر سجده ميكند، آنقدر بندگي در راه خدا ميكند كه خداي تعالي او را سجّاد ناميده و بعد از او محمد بن علي بن الحسين الباقرالعلوم. اين روايت را شيعه و سنّي نقل كردهاند مخصوصاً كه يك معجزهاي هم در آن گذاشته شده؛ پيغمبر اكرم فرمود: جابر! تو اين فرزندم را ميبيني. سلام من را به او برسان. در ميان اصحاب پيغمبر احدي تا زمان امام باقر نماند جز جابر. و بعد فرمود: بعد از آن جعفر بن محمد و بعد موسي بن جعفر يك يك را اسم برد تا رسيد به حضرت بقيةاللهارواحنا لتراب مقدمه الفداء. اين يك روايت، اهل سنت هم نقل كردهاند. يك كتابي است به نام منتخب الاثر – كه مجموعة مطالبي است كه مرحوم آيت الله العظماي بروجردي اين‌ها را بيان كرده و در زمان ما هم يكي از علماي بزرگ چاپش كردهاند – اين كتاب از اين‌جا شروع ميكند مطلبش را سنّي و شيعه نقل كردهاند پيغمبر اكرم فرمودند: «خُلَفَائِي مِنْ بَعْدِي اِثْنَا عَشَرَ». خلفاي من بعد از من دوازده نفرند روايات زيادي هست كه اين معنا را ميگويد، «كُلُّهُمْ مِنْ قُرِيش» اوّل ميفرمايد: همةشان از طايفه قريش است. بعد ميفرمايد روايات زيادي هست اين‌هايي كه ميگويم مضمون يك كتاب است، كتاب قطور، بعد ميفرمايد كه «كُلُّهُمْ مِنْ بَنِي هَاشِم» همهشان از بني هاشماند. دستة سوّم از روايات ميگويد: «اَوَّلُهُمْ عَلِيِّبْنِ اَبِيطَالِبِ ثُمَّ الْحَسَنِ ثُمَّ الْحُسَيْنِ» بعد نه نفر – ديگر اسم نميبرد – نه نفر از اولاد حسين بن علي. در دستة چهارم از روايات ميفرمايد كه «خُلَفَائِي مِنْ بَعْدِي اِثْنَا عَشَرَ كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشَ كُلُّهُمْ مِنْ بَنِي هَاشِمِ اَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ اَبِيطَالِبِ ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَيْنُ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ» يكي يكي اسم ميبرد تا به حضرت وليعصر صلوات الله عليهميرسد. در دستة پنجم از روايات اين باب، پيغمبر اكرم خصوصيات و حالات و طاغوت‌هاي زمان آن‌ها را شرح ميدهد و بيان ميكند. در دستة ششم روايات اين كتاب خصوصيات وجود مقدس حضرت بقيةاللهرا شرح ميدهد و جميع علائم ظهور را بيان ميكند.

من در اين مسأله يك جرياني دارم. يك كتابي نوشتهام به نام «شبهاي مكّه» كه اين كتاب مكرر چاپ شده. دو سفر من به قصد زيارت مكه با ماشين شخصي رفتم. از همين راه تركيه به سوريه و اردن و بعد هم به عربستان سعودي و در ضمن راه بحث‌ها و تحقيقاتي در بارة مذاهبي كه در راهمان بود ميكردم من جمله در تركيه احساس كردم چهارده ميليون علي اللهي داريم، چهارده ميليون. كه مركز اين‌ها يك شهري است به نام ارزنجان، نزديك ارض روم است، و خوب من ميخواستم يك تحقيقاتي در بارة علي اللهيها بكنم، اين‌هايي كه علي را خدا ميدانند.

يك مطلبي را به شما بگويم، بني اميه اسراي خاندان عصمت و طهارت را از هر كجا عبور دادند، آن مردم آن‌جا يا به قدري خباثت دارند كه حاضر نيستند نام علي را ببرند يا آن‌هايي كه پاك بودند شيعه هستند و يا غالي يعني غلو كننده دربارة علي بن ابيطالب. حالا اين فلسفهاي دارد نميخواهم بحثش را بكنم. در اين شهرهاي تركيه و سوريه و اردن و بعد هم عربستان سعودي من عوض اين‌كه بروم دنبال جاهاي ديدني آن‌جا، تحقيق ميكردم دربارة مسايل علمي. ما در تركيه چون زبان بلد نبوديم، زبان تركي من بلد نبودم، مجبور بودم يك عربي را يك كسي را كه هم تركي بلد باشد هم عربي دست و پا كنيم و بعد او مترجم ما واقع بشود تا ما بتوانيم مطالب را با ديگران صحبت كنيم.

غالباً اين ائمه جماعت مساجد تركيه اگر چه سنّي بودند اين‌ها مترجمين خوبي براي ما بودند و لذا در ارزنجان يك شهري است – آن‌هايي كه تركيه رفتهاند ميدانند – يك شهر نسبتاً بزرگي هم هست، من نزديك غروبي بود رسيدم آن‌جا يك نفر به من برخورد كرد چون من با همين لباس بودم و لباس روحانيت در تركيه ممنوع است جز براي كساني كه از خارج آمدهاند. اين لباس ما جلب توجه آن‌ها را ميكرد به خصوص كه قبل از انقلاب هم بود و هنوز روحانيت اين‌طور در تلويزيونها و مثلاً انظار ديده نشده بودند. خيلي مردم جمع ميشدند بعضيهايشان ميآمدند با من عربي صحبت ميكردند؛ من ميفهميدم اين‌ها عالم ديني هستند چون حتي علمايشان داراي كت و شلوار و محاسن تراشيده و اين‌جوري بودند.

يك نفر آمد در مقابل من سلامي كرد و گفت: از كجا هستي به عربي؟ گفتم: من از ايرانم. گفتش كه شما چه مذهب داريد؟ من از باب اين‌كه دين مقدس اسلام دين حنيف است و ميدانستم مردم تركيه سنيهايشان حنفي هستند گفتم: حنفي هستم. گفت: من هم حنفي هستم. گفت: شغل شما چه است؟ گفتم: امام جماعتم گفت: من هم امام جاعتم. گفت: اسم شما چيست؟ گفتم: حسن. گفت: اسم من هم حسن است. خيلي تطبيق كرديم با هم. گفت: پس بيا برويم مسجد دم غروب است براي نماز و ما رفتيم به مسجد و اصرار زيادي داشت كه ما را امام جماعت قرار بدهد ولي خوب من قبول نكردم و نماز را كه خوانديم بين نماز مغرب و عشاء كه آن‌ها تقريباً يكساعت و نيم فاصله مياندازند ايشان نشست با ما صحبت كردن خوب شما با مردم ايران كه علوي هستند – نميفهميد، خيال ميكرد مثل آن علي اللهيهاي اين‌جا آن‌ها علوي هستند – گفتم آن‌ها علوي نيستند آن‌ها شيعه هستند؛ شيعههم معنايش اين است كه بعد از پيغمبر اكرم علي بن ابيطالب را خليفه ميدانند. گفت: خوب با اين‌ها چه كار ميكني؟ گفتم: هميشه ما بحث ميكنيم. راست هم گفتم به جهت اين‌كه ما قبل از آن در سال چهلويك، كانون بحث و انتقاد ديني را درست كرده بوديم و بحث ميكرديم گفتم: بحث ميكنم. گفت: اين‌ها كه آن‌قدر سواد ندارند كه شما با آن‌ها بحث كنيد، ارزشي ندارند.- حالا هي مقايسه ميكرد با همان علي اللهيهاي محل خودش – گفتم: اتفاقاً يك مطلب مشكلي را اين‌ها سؤال كردهاند كه من نميتوانم جوابشان را بدهم و اين‌ها را من يادداشت كردهام ببرم از علماي بزرگ مكه سؤال كنم و لذا اين‌جور هم نيست كه تو فكر ميكني. افراد با سواد عميقي هم هستند گفت: حالا آن سؤالات را من بگو. گفتم: تو به تزلزل ميافتي اگر من آن‌ها را بگويم چون جوابش را هم من نميگويم آن‌وقت تو به تزلزل بيفتي. گفت: نه من پنج سال در الازهر مصر درس خواندهام، ليسانس «معقول و منقول» گرفتهام. گفتم: در عين حال اگر متزلزل شدي به گردن خودت. گفت: باشد. ما مسايل شيعه را برايش مطرح كرديم، مطالبي كه جواب ندارد يعني مثلاً گفتيم در بارة علي بن ابيطالب اين‌ها ميگويند: سيصد آيه نازل شده دربارة ابوبكر يك آيه بيشتر نازل نشده آن يك آيه هم آن‌ها ميگويند كه دليل بر ضعف ايمان ابيبكر است و او از اولياي خدا نبوده است چون دربارة ابيبكر اين آيه است كه «ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ»([6]) گفتم به او كه اين‌ها ميگويند: اگر ابوبكر از اولياي خدا ميبود، نميخواست كنار پيغمبر محزون بشود و بترسد كه خدا ميگويد از قول پيغمبر كه به او فرمود: «لَا تَحْزَنْ» ولي آياتي كه دربارة علي بن ابيطالب، گفتم: تو آن‌ها را ميگويي يا من بگويم. گفت: نه، من ميگويم: سورة «هل اتي» را گفت، سورة آن آيه شريفهاي كه در همان شب كه پيغمبر در غار با ابيبكر است و دربارة علي بن ابيطالب «وَمِنْ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللَّهِ»([7]) اين‌ها را تا سيصد آيه. درتمام كتب اهل سنت سيصد آيه را نوشتهاند كه در باره علي بن ابيطالب نازل شده. گفتم: حالا با وجود كسي كه سيصد آيه دربارهاش نازل شده و يك عده ميگويند او خدا است و در مقابل كسي كه يك آيه نازل شده آن هم در تازه اين‌طور آيهاي شما چه است جوابت؟ يك قدري صبر كرد گفت: خوب مطلب ديگري بگو. گفتم: متزلزل ميشوي، خلاصه نميخواهم برايتان [بگويم] خوب وقت زيادي ميخواهد من آنچه كه به او گفتم براي شما بگويم. آيات مختلف و مطالب مختلف آنچه كه اعتقاد داشتم و بحمدالله آن‌وقت من خيلي قويتر از او بودم يعني او يك دانشكدهاي در علوم اسلامي رفته بود اطلاعات زيادي نداشت و من هم خب، زياد تحقيق كرده بودم همچنين مسلط يك دانه از شايد هيجده سؤال كه از قول شيعه من نقل كردم، يك دانه را نتوانست جواب بدهد.

به من گفت: خيلي پس مشكل است شما چطور زندگي ميكنيدايشان صبح كه آمد پيش من گفت ديشب تا صبح نخوابيدم، اين كتاب‌ها را به هم ريختم، كتب علمي مطالبي مربوط به اين‌ها ديدم هيچ جوابي ندارد حالا چه كار كنيم؟ گفتم: من هم همين‌طور ماندهام چه كار بكنيم. گفت: پس شما اگر رفتيد در مكّه علماي مكّه شنيدهام خيلي با شخصيتند مخصوصاً او اسم برد گفت: «ابن باز» كه الان هم هست يك مرد وهابي است. گفت: او خيلي با سواد است از او شما سؤالات را بپرسيد و براي من هم جواب را بياوريد. گفتم: در مراجعت طبعاً چون با ماشين رفتم از همينجا بر ميگردم. خلاصه ما حالا نسبت به اين شخص مطالب را بعد نوشتيم كه نه آن آقايان هم جواب نداند و من خلاصه شيعه شدم و معتقد به علي بن ابيطالبم تو خودت ميداني هر كاري ميخواهي بكني بكن.

وقتي كه رسيديم به مكه، در مكه خوب همين برنامه بود واقعاً ايام عمره بود ديدم كه در مسجد الحرام دسته دسته در مسايل معنوي مختلف اسلامي تدريس ميشود. يكجا را نگاه كردم ديدم دربارة اعتقادات دارد صحبت ميشود نشستم. بعد از جلسة درس به آن عالم سنّي گفتم كه من سؤالاتي دربارة اعتقادات دارم از كي بپرسم؟ او حالا يا حوصلهاش سر آمده بود و خسته شده بود يا واقعاً شكسته نفسي كرد يا واقعيت گفت به هر حال گفت: از من عالم‌تر هست در مكه من برايت وقت ميگيرم تو از او سؤالاتت را بكن كه موضوع شبهاي مكه در اين كتاب موضوع مطالبي است كه من با او صحبت كردم و بحمد الله موفق شدم كه ايشان را يا متمايل به تشيع و يا شيعه، طبق اقرار خودش گفت: شيعه شدم، و حتي شايد الآن به چشمم نميخورد بعضي از رفقا همين سفر اخير كه با من بودند رفتيم به نزد ايشان، ايشان خوابي را براي دوستان ما نقل كرد؛ كه من در خواب ديدم حضرت اميرالمؤمنين عليه الصلوة و السلام، حضرت سيد الشهداء و حضرت امام مجتبي آمدند و امير المؤمنين رو كرد به حضرت مجتبي و فرمود: «طَهِّرْ وَلَدِي» اشاره به من كرد كه من آن‌جا سؤال كردم شما از سادات هستيد؟ گفت: بله. «طَهِّرْ وَلَدِي» فرزند من را طاهرش كن. حضرت مجتبي هم سر يك شيشه عطري را زدند و عطر را روي من ريختند و من صبح بلند شدم آن‌جا به من گفت: من شيعه ديدم هستم، حالا بحث مفصلي دارد و اين‌كه چون كتاب هست، البته اين كتاب تصادفاً كمياب است و چاپ و تجديد طبع نشده. اگر دوستان بخواهند تهيه كنند مشكل است توي كتابخانهها طبعاً خواهد بود.

منظورم اين بود كه من در مدينه رفتم نزد همان ابنباز آنموقع ساكن در مدينه بود الآن ساكن در رياض است. يك مردي است نابينا و نشسته بود؛ همين مردمي كه ضريح پيغمبر را نميبوسند دست و پاي ايشان را مخصوصاً پاهايش را دراز كرده بود پاي ايشان را ميبوسيدندو احترام براي ايشان قايل بودند. حتي گفتند: ملك وقتي كه يك ماشيني ميخرد و مي‌خواهد بهترين ماشين را طبعاً ملك دارد يك چند روزي ميگذرد در زير پاي ايشان كه ايشان تبركش كند بعد ميبرند براي او. الآن هم هست مردي است كه در خرابي قبرستان بقيع وجود داشته و آخرين كسي است الآن حدوداً بيشتر از نود سال عمرش است، چشم‌هايش نابينا است، من نشسته بودم سؤال كردم كه «شَيْخُنَا مَسْأَلَةٌ؟» گفت: «تَفَضَّلْ». چون نميديد كه من در اين لباسم و شيعه هستم با احترام با من برخورد كرد. گفتم كه روايتي هست كه «اَلْاَئِمَةُ مِنْ بَعْدِي اِثْنَا عَشَرَ»([8])،  اين روايت را خواندم كه ائمه بعد از من دوازده نفرند. از نظر شما چطور است اين روايت؟ گفت: صحيح، منظورم اين جمله بود. «رِوَايَةٌ صَحِيحَةٌ» كه الآن تُن صدايش توي گوشم هست «رِوَايَةٌ صَحِيحَةٌ» روايت صحيحه است. و خود اين شخص يك كتاب دربارة حضرت وليعصر صلوات الله عليهنوشته و اعتقاد به وجود مقدس حضرت ولي الله الاعظم دارد. شما اين را بدانيد يك نفر مسلمان يعني از ضروريات دين است ها طبق آنچه كه من ميخواهم عرض كنم يك نفر مسلمان وجود ندارد كه اهل تحقيق باشد «ها» شايد توي شيعيان هم كسي باشد كه به امام زمان ايمان نداشته باشد اما دانشمندانشان، علمايشان مگر آن‌كه به حضرت مهدي صلوات الله عليهايمان و اعتقاد دارند و روايات «اَلْمَهْدِي» در بين آن‌ها معروف است حتي مرحوم آية اللهصدر پدر بزرگوار اين آقاي آسيد موسي صدر كه در لبنان بود و باصطلاح مفقود شد ايشان يك كتاب به نام «اَلْمَهْدِي» نوشتهاند كه تمامش روايات اهل سنت است دربارة امام زمان صلوات الله عليه. كتاب‌ها نوشته شده، موسوعهي «امام المهدي» چاپ شده؛ يك كتابي است كه كتبي كه دربارة امام زمان اعم از شيعه يا اهل سنت نوشتهاند در آن‌جا درج شده و متجاوز از هزار كتاب دربارة امام عصر ارواحنا فداهشيعه و سني نوشتهاند. بنابر اين از مسايل مبهم نيست اين دوازده امام.

من با بعضي از علماي اهل كه وقتي اين روايت را ميخواندم و بحث ميكردم ميگفتم: پس چرا شما ميگوييد: اوّل ابي بكر است؟ آن‌ها يك توجيهي داشتند كه اين توجيه درست نبود و مورد اعتراض بود ولي توجيه ميكردند. آن‌ها معتقد بودند كه يعني آن علماي درشت و بزرگشان كه به روايات معتقد بودند و نميتوانستند اين روايات را صرف‌نظر كنند ميگفتند كه دين از سياست جدا است آنچه كه ما به آن عقيده نداريم و نبايد هم عقيده داشته باشيم. ابيبكر و عمر و عثمان و بعد معاويه و بعد يزيد و همين‌طور ميرود بالا اين‌ها خلفاي ‎‎پيغمبرند در امور سياست ولي علي و حسن و حسين و ائمه اطهار اين دوازده نفر اين‌ها خلفاي پيغمبرند در مسايل معنوي و امور ديني، يك همچنين توجيهي داشتند كه البته اين توجيه عرض كردم با دلايل مختلف غلط است، توجيهشان درست نيست يعني غير از اين بوده. علي را توي خانه نشاندند. امام حسن را معاويه شهيد كرد اگر اين‌جوري بود خوب تقسيم شده ديگر دربارة مسايل سياسي مردم به آن‌ها طبعاً مجبور بودند مراجعه كنند در مسايل حكومتي خوب يعني در مسايل معنوي و احكام و حكومت حكم عبادات خوب بر ائمه اطهار عليهم الصلوة و السلاممراجعه ميكردند ديگر بحثي نبود؛ اين‌طور نبوده تمام خلفا با ائمه هميشه در جدال بودند، هميشه در جنگ بودند و اكثر ائمه عليهم الصلوة و السلامرا خلفاي زمانشان كشتند و شهيد كردند. يك همچنين مطلبي را ميگفتند. به هر حال اين مطلب را شما بدانيد كه از مسلّميات است اين روايت كه من امشب از جابر بن عبدالله انصاري به مناسبت اربعين نقل كردم نه فكر كنيد فقط يك روايت است شايد متجاوز از دو هزار روايت از قول پيغمبر دربارة دوازده امام عليهم الصلوة و السلامدر كتب شيعه و سنّي نقل شده.

روز اربعين چه روزي است؟ آيا بايد همين اندازه كه شيعه احترام برايش قائل است احترام قائل بود؟ چه روزي است؟ به عقيده من روز اربعين بعد از عاشورا روز بسيار بزرگي است. روزي است كه زيارت سيد الشهداء آغاز شده، روزي است كه جابربن عبدالله انصاري همين شخصي كه به او بشارت دادند كه تو امام باقر را ميبيني.

ايني كه معروف است جابر چشمش نابينا بود فكر ميكنم درست نباشد. به جهت اين‌كه روزي كه خانه امام سجاد عليهم الصلوة و السلامبود، توي خانه نشسته بود ديد جواني جلويش دارد راه ميرود. از او سؤال كرد آقاجان اسمت چيه؟ گفت: اسمم محمد. لقبت چيه؟ باقر. پسر كي هستي؟ پسر علي بن الحسين امام سجاد. گفت كه جدت به تو سلام رساند اين ديد و گفت. يا «صحيفة فاطمه» را همين جابر – چون ناقلش جابر است – با امام سجاد مينشينند دو تايي تطبيق ميكنند. حالا چرا به عطيه گفت كه دست من را بگير و بگذار روي قبر ابي عبد الله الحسين؟ اين را شما بدانيد گاهي انسان در اثر گريه چشم‌هايش براي موقت نابينا ميشود.

جابر آن همه فضائل، آن معرفت كاملي كه نسبت به خاندان عصمت و طهارت داشت ايشان از كوفه كه پياده حركت كرد آمد براي زيارت ابي عبد الله الحسين نه خوابش برده بود و يكسره هم گريه ميكرد، بعيد نيست موقتاً در اثر اشك چشم چشم‌هايش نابينا شده بود.اين حالت براي انسان پيش ميآيد «وَ ابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ»([9]) درباره حضرت يعقوب در فراق يوسف آن‌قدر گريه كرد تا چشم‌هايش سفيد شد و نابينا شد وقتي كه پيراهن يوسف را روي سرش انداختند چشم‌هايش بينا شد. گاهي ميشود موقتاً چشم انسان در اثر حزن زياد و اندوه زياد نابينا ميشود. جابر مرد بسيار با معرفتي است چون هم در دامن پيغمبر اكرم تربيت شده هم در دامن علي بن ابيطالب هم زير نظر امام مجتبي هم زير نظر سيد الشهداء هم امام سجاد و حتي دارد كه تحت تربيت امام باقر هم بوده و زير نظر آن حضرت هم بوده.

يك روز حضرت باقر عليه الصلوة و السلامبه عيادت جابر تشريف بردند، جابر مريض است، حضرت وقتي نشستند فرمودند: «كَيْفَ اَصْبَحْتَ» چگونه صبح كردي، چطور است حالت؟ جابر گفت كه من اين‌طوري هست حالم كه فقر را بهتر از ثروت ميخواهم، مرض را بهتر از سلامتي ميخواهم. حضرت فرمود: ما خاندان اين‌طور نيستيم. درس آخر كه «تسليم در مقابل پروردگار» است و «راضي به رضاي حق» هست و «بندگي كامل» را امام باقر به جابر تعليم ميدهد. ما خاندان اين‌طور نيستيم. شما چطوريد قربانتان گردم؟ فرمود كه ما هر چه محبوبمان بخواهد همان را ميخواهيم.

يكي وصل و يكي هجران پسندد

يكي درد و يكي درمان پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران

پسندم آنچه را جانان پسندد.

تشكر كرد از امام باقر. درس آخرش را گرفت و از دار دنيا رفت، به كمالات معنوي رسيد و از دار دنيا رفت. اين جابر خيلي با شخصيت است، خيلي محبوب ائمه اطهار عليهم الصلوة و السلاماست او هم حسين بن علي عليه الصلوة و السلامرا زيارت كرد و دوست داشت.

علامت مؤمن در همين كتاب مفاتيح هست سه چيز است: يكي «بسم الله» سوره حمد را بلند گفتن. شما يك جا رفتيد من خودم در مكه يك مسجد فرعياي بود رفتم ديدم امام جماعت بسم الله را بلند گفت. خيلي تعجب كردم. آن‌ها كه مكه رفتهاند ميدانند. اين‌ها چون خدا را نميخواهند به آن‌ها رحم بكند و مهربان باشد «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»جزء سوره است در حمد، نميخوانند. بعضيها خيال ميكنند اين‌ها آهسته ميگويند. بعضي از مذاهب ميگويند آهسته بگوييد، بعضي از مذاهبشان ميگويند اصلاً نگوييد. سورة حمد را از اوّل از «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ »([10]) شروع ميكنند آن‌هايي كه مكه رفتهاند و پشت سر امام جماعت مسجد الحرام يا مسجد النبي نماز خواندهاند خوب ديدهاند ديگر چه سورة حمد را چه سورة بعد را بسم الله را نميگويند. اما اگر يكي را ديديد «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ» را بلند گفت اين معلوم است كه مؤمن است شيعه است. دوم انگشتر را به دست راستتان بكنيد مستحب است. اين علامت مسلمانِ و شيعه است. انگشتر را به انگشت كوچك دست راستتان بكنيد. مخصوصاً جنبه زينت داشته باشد. مسلمان‌ها نبايد داري يك حالاتي باشند كه مردم بگويند: چقدر اين‌ها بيحساب، بيترتيب، نه زينتي دارند نه خوش تيپاند، نه بسيار … يك انسان مسلمان بايد خوش لباس باشد و حتي از مستحبات مؤكد است كه وقتي كه به مسجد ميرويد با لباس خوبتان برويد، «خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ»([11])، زينت‌هايتان را برداريد وقتي كه ميخواهيد برويد توي مسجد، با لباس خوبتان برويد با زينت و وسايل تزئينيتان برويد با ساعتي كه پشت دستتان هست و زيبا است برويد، با انگشتر برويد حالا مردها يك زينتي بالاخره دارند با آن زينت برويد. پس دوّم انگشتر به دست راست كردن و سوم زيارت اربعين. آرزو نميكنيد كه اي كاش راه كربلا باز بود! ميرفتيد امشب كنار قبر ابي عبد الله الحسين و از نزديك آن آقا را زيارت ميكرديد و اين علامت مؤمن و اين علامت ايمان و اين سومين علامت را هم در خودتان به وجود ميآوريد. خدا لعنت كند آن‌هايي را كه راه كربلا را، راه رحمت خدا را، راه اين همه فيض را به روي ما بستند. خدايا، امشب شب اربعين است به آبروي خاندان عصمت صدام و كساني كه مثل صدامند – چون ممكن است او را خدا از بين ببرد بعد يك صدام ديگر بيايد – هر كس كه مثل متوكل و صدام مانع زيارت ابي عبد الله الحسين است خدايا! با ظهور امام زمان ريشهاش را بكن. امشب ميرفتيم كنار آن قبر شش گوشه، من مكرر مشرف شدهام چون يك مدتي در نجف مشغول تحصيل بوديم شب‌هاي جمعه ميآمديم كربلا خدا ميداند يك معنويتي دارد. انسان احساس ميكند كه وقتي وارد حرم ابي عبد الله الحسين ميشود آن‌جا انسان خودش را از همه چيز پاك احساس ميكند. من يك وقتي در خدمت استادم مرحوم حاج ملا آقا جان رفته بوديم كربلا به ايشان گفتم كه شما من ميدانم خدمت امام عصر زياد رسيدهايد – دو سال چون در كربلا ساكن شده بود – و حتمًا در آن سفر ديديد امام عصركجا مينشينيد در حرم ابي عبد الله الحسين. گفت: اين چه سؤالاتي است تو ميكني؟ كم از ايشان شنيده شد كه ايشان گفته باشند من مشرف شدم خدمت حضرت بقيةالله. گفتم: حالا سئوالي كردم نسبت به سادات خيلي احترام قائل بود و كوشش ميكرد دل سيدي را نشكند و احساس كرد با جواب نفي دادن ممكن است من دلم بشكند، دست من را گرفت آورد يك محراب مانندي بود كه وقتي انسان پشت به آن محراب ميكرد در مقابل رويش قبله بود و قبر ابي عبد الله الحسين بود و قبر حضرت علي اكبر هم در همانجا جلوي انسان بود خيلي ان شاء الله دعا كنيد در خدمتتان باشيم آن‌جا را به شما نشان بدهم كه من بعد از آن كه ايشان گفتند حساب كردم ديدم بهترين جايي است كه بايد انسان بنشيند و بعد از آن مكرر حتي بعد از وفات ايشان من ميرفتم آن‌جا را ميبوسيدم آن‌جا مينشستم شايد ما هم اين لياقت را پيدا كنيم يك دفعه ببينيم آقامان حضرت بقيةاللهآن‌جا نشستهاند. نميدانم ميتوانيد تصور يك همچنين محلّي را بكنيد، طبعاً كرديد. بياييم با هم برويم امشب آن‌جا، همه پشت كنيم به باصطلاح آن طرف ديوار طرف جنوبي حرم مطهر رو به قبله در مقابلمان ضريح مطهر حضرت ابي عبد الله الحسين طرف چپمان قبور هفتاد و دو نفر شهيد، به خدا قسم! يك حالي دارد. همهتان با همين حال اگر از يكديگر خجالت ميكشيد، شب اربعين است چراغ‌ها را خاموش كنند ولي تقاضاي من اين است همهتان دل‌هايتان را بفرستيد در حرم ابي عبد الله الحسين. بياييم امشب با جابربن عبدالله انصاري ما آن لياقت را نداريم كه آن‌قدر گريه كنيم كه چشم‌هاي ما در اثر گريه كم نور بشود، چون معرفت جابر را به ما ندادهاند اما شماها ديشب من احساس ميكردم، ديشب چه حالي داشتيد چه گريهاي، چه حسين جاني ميگفتيد، چقدر نام «حسين» را به نظر من اسم اعظم پروردگار است به زبان جاري ميكرديد. الآن وارد شديم در حرم ابي عبد الله. من يك وقت اين‌طور مصيبت را ميخواندم اين‌طور وارد ميشدم، چند نفر به من گفتند كه فلاني همان‌طوري كه تو ميگفتي ما هم احساس ميكرديم مكاشفهاي برايشان دست داده بود خودشان را در همانجا ميديدند. من امشب دوست دارم همهتان در همان حال باشيد. كفش‌ها را بدهيد به كفشداري. آقايان عجله كنيد ميخواهيم برويم براي زيارت ابي عبد الله الحسين. كفش‌ها را به كفشداري بدهيد، وارد ايوان طلاي حضرت سيد الشهداء بشويد. وقتي توي ايوان ايستاديد براي آن‌هايي كه نرفتهاند ميگويم، يكدفعه آن قبر شش گوشه از توي حرم نمايان ميشود. روي قبر نوشته شده «اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا ثَارَاللهِ وَ ابْنَ ثَارِهِ» همهتان بياييد اين‌طرف جمع بشويد من هم افتخار زيارت نامه خواني شما را داشته باشم. همه با توجه چشم دلتان را باز كنيد حسين بن علي سر علي اكبر را به دامن گرفته، هفتاد و دو نفر شهيد پايين پاي علي اكبر ولي علي اصغرش را روي سينهاش گذاشته «اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا اَبَا عَبْدِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ اَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ فَاطِمَةَ وَ خَديجَةِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا ثَارَ اللهِ وَ ابْنَ ثَارِهِ وَالْوِتْرَ الْمُوتُورَ»

شما هم لابد مثل جابر توقع داريد وقتي جابر دستش رسيد روي قبر ابي عبد الله سلام عرض كرد، سه دفعه صدا زد: «حَبيبِي يَا حُسَينُ، حَبيبِي يَا حُسَينُ، حَبيبِي يَا حُسَينُ». بعد به ابي عبد الله الحسين عرض كرد: «اَ حَبيبٌ لا يُجِيبُ حَبيبَهُ» آيا دوستي پيدا شده كه جواب دوستش را ندهد. بعد خودش گفت: جابر، چه توقع داري از ابي عبد الله الحسين و حال اين‌كه بدنش اين‌جا است سرش در سفر كوفه و شام است. خدايا! به آبروي آقامان حجةبن‌الحسنهمين امسال زيارت قبرش را با اين جمع نصيب همهمان بفرما. فرج امام زمان ما را برسان. همة ما را از اصحاب آن حضرت قرار بده.



[1]نساء/59

[2]حجرات/13

[3]زمر/9

[4]مجادله/11

[5]نساء/95

[6]توبه/40

[7]بقره/207

[8]الامامهوالتبصره، صحيح مسلم: 9/101، صحيح بخاري: 3/1452، الغيبه: 104، نهج الحق و كشف الصدق: 167، الزام الناصب: 1/172

[9]يوسف/84

[10]حمد/2

[11]أعراف/31

۲۱ شوال ۱۴۱۴-۱۴ فروردین ۱۳۷۳-بیعت با امام زمان علیه السلام اخلاق ۷۲

 بيعت‌ با امام‌ زمان‌ (ع‌) اخلاق‌ 72

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌ بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 چند تذكر اين‌ كه‌ كوشش‌ كنيد براي‌ بلند شدن‌ و برخاستن‌ و نشستن‌ و ختم‌ اين‌ جور مسائل‌ غير از توجه‌ كامل‌ به‌ خدا صلوات‌ را نفرستيد. مي‌خواييد پا شيد، يك‌ صلوات‌ مي‌فرستيد، مي‌خواييد بشينيد يك‌ صلوات‌ مي‌فرستيد، مي‌خواييد ختم‌ كنيد صلوات‌ مي‌فرستيد. حواستون‌ جمع‌ باشه‌ صلوات‌ بسيار دعاي‌ بسيار پر اهميتي‌ است‌ كه‌ وقتي‌ انسان‌ شش‌ دنگ‌ توجهش‌ به‌ خداست‌ اونوقت‌ بايد صلوات‌ بفرسته‌. اگر مي‌تونيد در حال‌ بلند شدن‌ براي‌ احترام‌ كسي‌ اون‌ شش‌ دنگ‌ توجهتون‌ را به‌ خدا بديد خوب‌ بفرستيد، اگر موقع‌ ختم‌ قرآن‌، صلوات‌ بفرستيد كه‌ ختم‌ بشه‌ قرآن‌ من‌ نمي‌دونم‌، اين‌ درست‌ نيست‌. اگر كه‌ نه‌ مي‌تونيد همون‌ موقع‌ هم‌ شش‌ دنگ‌ توجهتون‌ را به‌ خدا بديد، چون‌ خيلي‌ مهمه‌ اين‌ مسئلة‌ صلوات‌ در بين‌ ما خيلي‌ يك‌ مسئلة‌ تشريفاتي‌ شده‌، مگسي‌ دماغ‌ گوينده‌ نشسته‌ اين‌ را مي‌خواد اين‌ را بپروندش‌ مي‌گه‌ كه‌ صلوات‌ بفرستيد، مي‌خواد چايي‌ بخوره‌ مي‌گه‌ صلوات‌ بفرستيد. عطسه‌ مي‌زنه‌ مي‌گه‌ صلوات‌ بفرستيد، اينجور شماها لااقل‌ نباشيد. يعني‌ كوشش‌ بكنيد انشاء الله‌ وقتهايي‌ كه‌ توجهتون‌ خيلي‌ به‌ خدا زياده‌ اون‌ موقع‌ صلوات‌ را بفرستيد چون‌، مي‌دونيد صلوات‌ چقدر اهمييت‌ داره‌؟

 بالاترين‌ موجود عالم‌ بشريت‌ گل‌ سر سبد تمام‌ مخلوق‌ خدا پيغمبر اكرمه‌. شما داريد براي‌ او تقاضاي‌ رحمت‌ از خداي‌ مي‌كنيد خيلي‌ مقام‌ بايد بالا باشه‌ توي‌ يك‌ همچين‌ تقاضاي‌ رحمت‌ بكنيد و خيلي‌ بايد توجه‌ داشته‌ باشيد تا، مثل‌ اين‌ مي‌مونه‌ مثلا فرض‌ كنيد كه‌ شما يك‌ فرزند عزيزي‌ داريد و خيلي‌ هم‌ دوستش‌ داريد و خيلي‌ هم‌ بهش‌ مي‌رسيد يك‌ نفر آمده‌ با حواس‌ پرتي‌ مي‌گه‌ كه‌ آقا فرزندت‌ بيشتر محبت‌ كن‌. مي‌گيد برو بابا تو خيلي‌ اخلاقت‌، اين‌ يك‌ همچي‌ مقامي‌ است‌. آل‌ پيغمبر هم‌ گلهاي‌ سر سبدشون‌ ائمة‌ اطهارند. شما وقتي‌ كه‌ مي‌گيد خدايا رحمتت‌ را بر پيغمبر و آل‌ پيغمبر نازل‌ كن‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ بهترين‌ خلق‌ خدا پيغمبر اكرم‌ بعد هم‌ بهترين‌ خلق‌ خدا فاطمة‌ زهرا و امير المومنين‌ و ائمة‌ اطهار. و بعد هم‌ باز توي‌ مردم‌ ديگه‌ فرزندان‌ اينها را خدايا رحمتت‌ را بر اينها بفرست‌. همين‌ جور براي‌ بلند شدن‌ و نشستن‌ و خيلي‌ مواظب‌ باشيد اين‌ مسئله‌ براتون‌ مهم‌ باشه‌. حتي‌ توي‌ يك‌ مجلسي‌ هستيد منبري‌ مي‌گه‌ صلوات‌، شما كار خودتون‌ را بكنيد همان‌ توجهتون‌ را بديد به‌ پروردگار و بگيد الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد. همون‌ آياتي‌ را كه‌ الان‌ تلاوت‌ مي‌كردند البته‌ هر كسي‌ يك‌ حالي‌ و يك‌ مرحله‌اي‌ و يك‌ كمالي‌ داره‌. در هفتة‌ گذشته‌ دربارة‌ كمالات‌ مختلف‌ افراد صحبت‌ كردم‌. ببينيد افراد با هم‌ فرق‌ مي‌كنند حضرت‌ زكريا، نادا ربه‌ ندا خفيّا تمام‌ وجودش‌ فرياد بود، خواست‌ بود، ندا بود، ندا را مردمان‌ عرب‌ وقتي‌ كه‌ مي‌خواد صداش‌، مي‌گن‌ ندا. ولي‌ تمام‌ وجود داد بود، كه‌ اني‌ رحم‌ الارض‌ من‌ و اشتعل‌ رأس‌ شيئا. خدايا استخوانها ديگه‌ سست‌ شده‌ و موهاي‌ سرم‌ سپيد شده‌ و متجاوز از هفتاد هشتاد سال‌ عمرمه‌. و اني‌ خفت‌ موالي‌ من‌ ورائي‌. آنهايي‌ كه‌ دور من‌ هستند و متصدي‌ امور من‌ هستند همچين‌ بهشون‌ اعتماد ندارم‌. خدايا يك‌ بچه‌اي‌ به‌ من‌ بده‌، خودش‌ سؤال‌ ميكنه‌ و يرثني‌ و يرث‌ آل‌ يعقوب‌. هم‌ وارث‌ من‌ باشه‌ هم‌ وارث‌ آل‌ يعقوب‌ باشه‌ و خوب‌ هم‌ باشه‌، رضي‌ هم‌ باشه‌، همه‌ چيزش‌ خوب‌ باشه‌، ببينيد ميگه‌ ندائا خفيا. تمام‌ وجود فرياده‌ اما مخفي‌، خفي‌. اگر من‌ الان‌ در گوش‌ شما مي‌خوام‌ صحبت‌ كنم‌، داد بزنم‌، ميگي‌ آقا چه‌ خبرته‌؟! من‌ اينجا هستم‌ شما هم‌ اينجا. چرا داد ميزني‌. خدا چقدر به‌ ما نزديكه‌؟ از رگ‌ گردن‌ طبق‌ خود آيات‌ قرآن‌، از رگ‌ گردن‌ نزديكتره‌. شما حتي‌ اينقدر آهسته‌ حرف‌ بزنيد كه‌ فقط‌ لبهاتون‌ بهم‌ بخوره‌ باز بلند صحبت‌ كرديد. براي‌ خدا بلنده‌. اين‌ نزديكه‌ بهت‌. هر چه‌ مي‌توانيد مگر جاهايي‌ كه‌ دستور دادند. مثلا در همين‌ صلوات‌ دستور دادند كه‌ همه‌اتون‌ با توجه‌، توجه‌ نگفتند نداشته‌ باشيد فقط‌ شعار بديد. نه‌. صلوات‌ را دسته‌ جمعي‌ با آهنگ‌ بسيار تؤام‌ با يكديگر، من‌ در نمازهايي‌ كه‌ اينجا فرصت‌ نيست‌، حالش‌ هم‌ نيست‌ برگردم‌ اعتراض‌ كنم‌، ميبينيم‌ طرف‌ راست‌ در نماز جماعت‌ صلوات‌ مي‌فرستند، طرف‌ دست‌ چپ‌ چندتايي‌، تك‌ تك‌ صلوات‌ مي‌فرستند. يا هيچكدامتون‌ بلند نفرستيد يا همه‌ با هم‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ دستوره‌ كه‌ ارفع‌ اصواتكم‌، اين‌ را بخاطر جنبة‌ شعاريتش‌. اما هيچ‌ منافاتي‌ با جنبة‌ توجه‌ كامل‌ شما به‌ خدا نداره‌. يعني‌ مي‌تونيد، انسان‌ واقعا وقتي‌ كه‌ يك‌ چيزي‌ را خيلي‌ شديد مي‌خواد، صداش‌ بلند ميشه‌. شما مي‌گوئيد من‌ ميخوام‌ يك‌ جائي‌ باشم‌ كه‌ داد بزنم‌ يا صاحب‌ الزمان‌. چون‌ امام‌ زمان‌ را خيلي‌ دوست‌ داريد. چرا داد بزنيد آقا؟ اين‌ حالت‌ طبيعي‌ انسانه‌ كه‌ يك‌ بياباني‌ باشه‌ داد بزنه‌. چرا؟ براي‌ اينكه‌ زياد مي‌خوامش‌. صلوات‌ هم‌ همينطوره‌. از اين‌ جهت‌ هم‌ گفتند كه‌ همه‌ اتون‌، البته‌ وقتي‌ كه‌ مجتمع‌ هستيدها، مجتمع‌ هستيد با هم‌ ارفعوا اصواتكم‌. صداهاتون‌ را با هم‌ بلند كنيد. نميگه‌ ارفع‌ صوتك‌. تنها صداي‌ خودت‌ را بلند كن‌. ولي‌ اگر تنها هستيد، تنها هستيد، تنها نشستيد، خدا دور نيست‌، از رگ‌ گردن‌ بهت‌ نزديكتره‌. لذا ذكر خفي‌ اهميتش‌، ارزشش‌ از ذكر جلي‌ بيشتره‌. يك‌ وقتي‌ استاد ما به‌ من‌ گفته‌ بود كه‌ هميشه‌ به‌ ياد خدا باش‌، در مجالس‌ و محافل‌ و اينها و بهترين‌ اذكار لا اله‌ الا الله‌ و بهترين‌ دعاها صلواته‌. ما الان‌ بخوايم‌ بگيم‌ مثلا مي‌خوايم‌ بگيم‌ محمد بقال‌ بايد احتياط‌ كنيم‌ كه‌ مردم‌ صلوات‌ نفرستند. براي‌ اينكه‌ حواسشون‌ نيست‌. مخصوصا اگر محمد را بكشه‌ طرف‌. محمـــد. اللهم‌… نشد كه‌. حواستون‌ را بديد به‌ معناي‌ صلوات‌. خيلي‌ اهميت‌ داره‌. با كي‌ داريم‌ صحبت‌ مي‌كنيم‌ و اين‌ دو تا ذكر را به‌ ما گفته‌ بود. لا اله‌ الا الله‌ وقتي‌ انسان‌ آهسته‌ ميگه‌ هيچكس‌ نميفهمه‌ كه‌ لا اله‌ الا الله‌ داري‌ ميخوني‌، به‌ جهت‌ اينكه‌ لبهايت‌ تكون‌ نميخوره‌. چون‌ از حروفي‌ كه‌ تويش‌ لب‌ انسان‌ تكن‌ بخوره‌ نداره‌. اما صلواتهاي‌ معمولي‌، اين‌ را داره‌ و ما هم‌، من‌ خودم‌ نشسته‌ بودم‌ جور كرده‌ بودم‌ كه‌ يك‌ جوري‌ صلوات‌ بفرستم‌ كه‌ لبم‌ تكان‌ نخوره‌. اختراع‌ خودم‌ بود، چون‌ جنبة‌ دعايي‌ داشت‌ نميگم‌ براي‌ شماها. و در اطاق‌ تنهايي‌ وقتي‌ نشستيد تا مي‌تونيد، بهترين‌ اذكار در مرحلة‌ اول‌ بهترين‌ دعاها صلواته‌، با توجه‌. چون‌ هم‌ توش‌ ولايت‌ داره‌ هم‌ دعا داره‌ كه‌ مخ‌ عبادته‌. هم‌ ذكر خداست‌. و حتي‌ لا اله‌ الا الله‌ بايد با ولايت‌ تنظيم‌ بشه‌ تا مقبول‌ درگاه‌ پروردگار واقع‌ بشه‌.

 پس‌ انشاء الله‌ دوستان‌ ما، كساني‌ كه‌ در جلسه‌ هستند انشاء الله‌ كوشش‌ كنند صلواتها را براي‌ اين‌ جور چيزها، آقائي‌ مي‌آد صلوات‌ براش‌ بفرستيد. يكي‌ مي‌خواد بلند شه‌، البته‌ من‌ اعتراض‌ ندارم‌. جنبة‌ اعتراض‌ نيست‌، جنبة‌ تعليمه‌. يك‌ وقت‌ نگيد كه‌ آقاي‌ فلاني‌ گفته‌ صلوات‌ بفرستيد اعتراض‌ به‌ ايشان‌ خيال‌ كنيد. نه‌. جنبة‌ تعليمه‌. مي‌خوام‌ انشاء الله‌ روحياتتون‌، افكارتون‌ هي‌ رشد بكنه‌. اين‌ تذكر را حتما عمل‌ بكنيد و انشاء الله‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ هر وقت‌ صلوات‌ مي‌فرستيد حتما با توجه‌ به‌ خدا و طلب‌ رحمت‌ براي‌ پيغمبر و آل‌ پيغمبر باشد و خودتون‌ را در يك‌ مقامي‌ خدا اجازه‌ داده‌ كه‌ بدانيد كه‌ واسطة‌ تقاضاي‌ رحمت‌ است‌ از خدا به‌ خلق‌. و الاّ از نظر كلي‌ اينقدر اين‌ صلوات‌ مهمه‌ اگر دستور نبود، امر الهي‌ نبود، ما حق‌ صلوات‌ فرستادن‌ نداشتيم‌. روي‌ معناش‌ فكر كنيد. چون‌ خدا، ان‌ الله‌ و ملائكته‌ يصلون‌ علي‌ النبي‌. تا اينجاش‌ خوب‌ در روايات‌ هم‌ هست‌ كه‌ خدا و ملائكه‌اش‌، خدا و ملائكه‌اش‌، يصلون‌ علي‌ النبي‌. ببينيد چيه‌؟ خدا و ملائكه‌اش‌ در روايت‌ دارد كه‌ خدا چه‌ جور صلوات‌ ميفرسته‌؟ مثلا ميگه‌ اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد مثلا. نه‌. ارسال‌ رحمت‌ اين‌ صلوات‌ خداست‌. يعني‌ خدا رحمتش‌ را نازل‌ ميكنه‌. و ملائكته‌، ملائكه‌ چه‌ جور صلوات‌ مي‌فرستند؟ اينها واسطة‌ ارسال‌ رحمت‌ خدا هستند به‌ پيغمبر و آل‌ پيغمبر. دقت‌ كرديد. تا اينجا خوب‌ ملائكه‌ كاره‌اي‌ نيستند. همان‌ رحمتي‌ كه‌ خدا مي‌خواد نازل‌ كنه‌ بر پيغمبر و آل‌ پيغمبر، آنها واسطگي‌ مي‌كنند و مي‌فرستند، مي‌برند، حالا هر چه‌ هست‌، رحمت‌ چي‌ هست‌، براي‌ پيغمبر اهميت‌ داره‌، حتما بايد از جانب‌ خدا بياد، آن‌ حالا ديگه‌ بحث‌ مفصلي‌ داره‌. يا ايها الذين‌ آمنوا، اي‌ كساني‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌ايد. اين‌ دستوره‌. اگر اين‌ نبود ما نمي‌تونستيم‌ صلوات‌ بفرستيم‌. بس‌ كه‌ مهمه‌ صلوات‌. آخه‌ اصلا فضولي‌ به‌ ما نيامده‌. ما كي‌ هستيم‌ كه‌ بگيم‌ خدايا بر پيغمبرت‌ رحمت‌ فرست‌. ما چه‌ كاريه‌ايم‌ كه‌ از خدا براي‌ پيغمبر رحمت‌ بخوايم‌. خيلي‌ مقام‌ انسان‌ بايد بالا باشه‌ تا يك‌ چنين‌ تقاضايي‌ بكنه‌. يك‌ چنين‌ درخواستي‌ بكنه‌. خيلي‌ بايد انسان‌ شأن‌ عظيمي‌ داشته‌ باشه‌ تا يك‌ چنين‌ تقاضايي‌ از پروردگار بكنه‌. ولي‌ خوب‌ امر كرده‌. حالا فلسفه‌اي‌ داره‌ امرش‌ كه‌ چرا امر كرده‌. همة‌ افراد مسلمان‌ را خداي‌ تعالي‌ مي‌خواد اينقدر ببردشون‌ بالا، آنقدر بهشون‌ عظمت‌ بده‌، آنقدر، البته‌ در صلوات‌ پيغمبر و ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌، اينها زياد مسئله‌اي‌ نيستند، يعني‌ مطرح‌ نيستند و اينها را نميخوان‌ مطرح‌ كنند. يعني‌ واقعا درخواست‌ صلوات‌ براي‌ پيغمبر مثلا تنها. پيغمبر اكرم‌ فرمود لا تصلي‌ علي‌ صلاة‌ المبتوره‌. صلاة‌ اينكه‌ فقط‌ بگيد اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و بس‌ كنيد، اينجوري‌ براي‌ من‌ صلوات‌ نفرستيد. اين‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ من‌ به‌ صلوات‌ شما نياز ندارم‌. البته‌ چرا. چرا اين‌ كار را نكنيد؟ بعله‌؟ چرا ما. خوب‌ طلب‌ رحمت‌ براي‌ پيغمبر اكرم‌ از خداي‌ تعالي‌ ميكنيم‌. چه‌ اشكال‌ داره‌؟ ميگن‌ نه‌. اگر مي‌خوايد به‌ من‌ صلوات‌ بفرستيد آلم‌ را ضميمه‌ كنيد. من‌ خودم‌… مثل‌ اين‌ مي‌مانه‌ كه‌ يك‌ سفره‌اي‌ بيندازند، يك‌ بزرگي‌ كنار سفره‌ بنشينه‌ كه‌ آنهاي‌ ديگه‌ ازش‌ استفاده‌ بكنند. نمي‌خواد، خودش‌ گرسنه‌ نيست‌ها، خودش‌ نشسته‌. حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ وقتي‌ كه‌ مسموم‌ شده‌ بودند در آن‌ روز آخر عمرشون‌، از اباصلت‌ پرسيدند كه‌ غلامان‌ در چه‌ وضعي‌ هستند؟ عرض‌ كرد نهار نخوردند و هيچكدام‌ هم‌ ميل‌ به‌ غذا با اين‌ وضعي‌ كه‌ شما هستيد ندارند. حضرت‌ خودش‌ را مرتب‌ كرد، امام‌ است‌، تسلط‌ بر خودش‌ پيدا كرد، با اينكه‌ يتململ‌ تململ‌ السرير. مثل‌ مارگزيده‌ به‌ خودش‌ مي‌پيچيد، قبلش‌، نشست‌ تا غلامها با خيال‌ راحت‌ غذا بخورند. من‌ نمي‌دونم‌ الان‌ مي‌تونم‌ اين‌ جمله‌ را خوب‌ بفهمومنم‌ به‌ شماها كه‌ اين‌ سفرة‌ رحمت‌ پروردگار كه‌ همين‌ صلوات‌ باشه‌ پيغمبر و ائمة‌ اطهار كه‌ كنارش‌ نشستند و استفاده‌ مي‌كند براي‌ اينكه‌ بقية‌ آل‌ ازش‌ استفاده‌ مي‌كنند اونها هم‌ خيلي‌ زياد دارند. اونها خيلي‌ محتاجند. حالا اين‌ يك‌ بحثي‌ است‌ كه‌ شايد همه‌ درست‌ نگيرند و شايد هم‌ مورد اعتراض‌ هم‌ بعضي‌ قرار بدن‌ و بگن‌ نه‌ چطور مي‌شه‌ آخه‌ ما، نه‌ اينها هست‌، پيغمبر اكرم‌ نيازي‌ به‌ صلوات‌ من‌ و شما و تقاضاي‌، يعني‌ خدا اصلا يك‌ پارچه‌ هر چه‌ رحمت‌ داره‌ بر سر پيغمبر نازل‌ مي‌كنه‌ و ائمة‌ اطهار منتهي‌ اينها خودشون‌ را مقدمه‌ براي‌ اون‌ ذي‌ المقدمه‌ قرار دادن‌.

 ان‌ الله‌ و ملائكة‌ يصلون‌ علي‌ النبي‌، به‌ همين‌ جهت‌ است‌ كه‌ صلوات‌ كوتاه‌ يا حرامه‌ يا كراهت‌ داره‌. چون‌ نهي‌ داره‌، لا تصلوا عليه‌ بر من‌ صلوات‌ كوتاه‌ نفرستيد. خوب‌ مي‌گه‌ يا رسول‌ الله‌ خوب‌ براي‌ خودت‌ مال‌ همتون‌ را تقاضا مي‌كنيم‌ ديگه‌ حالا ديگه‌ به‌ هر حال‌ تعالي‌ نقدا نباشه‌. مي‌گه‌ مثل‌ خود خمسه‌. اگر دقت‌ بكنيد، خدا نيازي‌ به‌ خمس‌ شما داره‌ و علم‌ علي‌ قنمتم‌ من‌ شي‌ فان‌ لالله‌ خمسه‌ يك‌ پنجم‌ خمس‌ شما مال‌ خداست‌. خدا مي‌خواد چكار كنه‌؟ خدا چه‌ نيازي‌ داره‌؟ لذا در همة‌ روايات‌ داره‌ مال‌ خدا اونچه‌ كه‌ براي‌ خداتون‌، يك‌ بخشي‌ از شش‌ قسمي‌ كه‌ مال‌ خداست‌، خدا مي‌ده‌ به‌ پيغمبر. پيغمبر هم‌ كه‌ از دار دنيا رفته‌ مي‌ده‌ به‌ امام‌، اين‌ مي‌شه‌ سهم‌ امام‌. مي‌بينيد، و سهم‌ امام‌ را در روايات‌ داره‌ كه‌ امام‌ عليه‌ صلات‌ و السلام‌ يد الاهل‌ بيته‌ كه‌ حالا اين‌ يك‌ بحثيه‌. كه‌ از نظر بعضي‌ از علماي‌ بزرگ‌ سهم‌ امام‌ را احتياطا با سادات‌ بايد دست‌ گردون‌ بكنند. و مصرفهاي‌ ديگه‌ بكنند. اين‌ را شما لازمه‌، خيلي‌ از علماي‌ ديگه‌ حالا نمي‌خوام‌ اسم‌ ببرم‌ اينها مي‌گفتند سهم‌ امام‌ را احتياطا چون‌ روايت‌ داره‌ متعدد هم‌ هست‌ روايتش‌، كه‌، سؤال‌ مي‌شه‌ كه‌ سهم‌ امام‌ را امام‌ مي‌خواد چكار كنه‌؟ مي‌گه‌ براي‌ خانواده‌اش‌، براي‌ ساداتي‌ بودند در زمان‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ اينها نيازهايي‌ داشتند سهم‌ سادات‌ براشون‌ كافي‌ نبوده‌ و از سهم‌ امام‌، خوب‌ مال‌ امامه‌ به‌ اونها داده‌ مي‌شده‌. و الان‌ هم‌ بعضي‌ از علما مي‌گن‌ با سادات‌ فقير احتياطا دستگردون‌ كنيد. والا نه‌ خدا نيازي‌ به‌ خمس‌ شما داره‌، نه‌ پيغمبر نيازي‌ به‌ خمس‌ شما داره‌ نه‌ هم‌ امام‌. چرا پس‌ اينجور گفتند؟ براي‌ اينكه‌ سادات‌ از زكات‌ نگيرند، خوب‌ دقت‌ كنيد چون‌ زكات‌ اوثاه‌ عيد الله‌ است‌ اينها چرك‌ دست‌ مردمه‌. اينها به‌ اصطلاح‌ ضايعاتي‌ است‌ كه‌ مردم‌ بايد بدن‌ اينها براي‌ رفع‌ ناراحتيهاشون‌ براي‌ سلامتيشون‌ بايد اين‌ زكات‌ را بدن‌، چه‌ زكات‌ فطريه‌، چه‌ زكات‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ متعارف‌. اين‌ را به‌ سادات‌ مي‌گه‌ نديد. به‌ سادات‌ چي‌ بديم‌؟ پس‌ اينها هيچي‌ نداشته‌ باشند، فقير بمونند؟ نه‌ يك‌ سفره‌اي‌ اون‌ طرف‌ انداختند خدا هست‌، پيغمبر هست‌، ائمة‌ اطهار هستند اونها هم‌ محترمند بيايند در سر اين‌ سفره‌ بشينند، همان‌ اندازه‌ غذاست‌ و همان‌ كيفييته‌ و همان‌ خصوصيات‌  اما اين‌ سر اين‌ سفره‌ بزرگاني‌ نشسته‌اند واين‌ عظمت‌ سادات‌ را مي‌خوان‌ به‌ هر حال‌ مشخص‌ كنند. مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ كه‌ گاهي‌ هست‌ كه‌ نياز نيست‌، شما الان‌ اگر بگيد پيغمبر نياز داره‌ به‌ صلوات‌ ما و در خواست‌ رحمت‌ ما از خدا، دقت‌ مي‌كنيد اگر اين‌ را بگيد اصلا بي‌ ادبي‌ كرديد و اگر كافر انسان‌ نباشه‌ بي‌ ادبي‌ كرده‌. يا ائمة‌ اطهار مثلا، نياز دارن‌. نه‌. ما كي‌ هستيم‌ كه‌ بريم‌ واسطه‌ بشيم‌ بين‌ خدا و خلق‌ و بگيم‌ خدايا بيا رحمتت‌ را بر پيغمبر رحمت‌، پيغمبري‌ كه‌ رحمت‌ الله‌ الواسعه‌ است‌، امام‌ زماني‌ كه‌ رحمت‌ الله‌ الواسعه‌ است‌، حسين‌ بن‌ علي‌ كه‌ رحمت‌ الله‌ الواسعه‌ است‌ خودشون‌، و اصلا معدن‌ رحمتند. السلام‌ عليكم‌ يا اهل‌ بيت‌ النبوه‌ و موضع‌ الرساله‌ و مختلف‌ الملائكه‌ ومعدن‌ الرحمه‌. معدن‌ رحمت‌ اونوقت‌ معدن‌ رحمت‌، از خدا رحمت‌ براش‌ بخواييم‌، اين‌ اصلا، ايني‌ كه‌ هست‌ روي‌ اين‌ اصل‌، چون‌ مجبور شدم‌ يك‌ خرده‌ توضيح‌ بدم‌ نمي‌خواستم‌ دربارة‌ اين‌ موضوع‌ حرف‌ بزنم‌.

 روي‌ اين‌ اصل‌ بايد حتما آل‌ را ضميمه‌ بكنيد و يا صلواتتون‌ غلطه‌. لذا سني‌ و شيعه‌ نوشته‌اند كه‌ پيغمبر اكرم‌ كه‌ فرمود لا تصلوا عليه‌ صلاتا مبتوره‌، صلات‌ كوتاه‌، بتري‌، مبتوره‌ هر دوش‌ هست‌، يعني‌ صلوات‌ كوتاه‌ بر من‌ نفرستيد از حضرت‌ پرسيدند صلوات‌ كوتاه‌ چه‌ جوريه‌؟ فرمود: ان‌ تصلوا علي‌ و لا تصلوا علي‌ آلي‌ بر من‌ صلوات‌ نفرستيد و بر آل‌ من‌ صلوات‌ نفرستيد. اين‌ را بدونيدها فكر نكنيد شيعه‌ اين‌ را معتقده‌ نه‌ تمام‌ اهل‌ سنت‌ حتي‌ كتاب‌ قطوري‌ هست‌، من‌ يك‌ وقتي‌ ديدم‌ توي‌ همين‌ كتابخانة‌ آستانه‌ هست‌ به‌ نام‌ كتاب‌ سعادت‌ الدارين‌ في‌ الصلات‌ علي‌ سيد الكونين‌ يك‌ نفر از اهل‌ سنت‌ نوشته‌. دربارة‌ اين‌ مطلب‌ بيشتر به‌ اصطلاح‌ بحثش‌ هست‌ كه‌ اگر صلوات‌ فرستاديد حتما بايد آل‌ را هم‌ ضميمه‌ كنيد. اين‌ بيچاره‌ خودش‌ وقتي‌ اسم‌ پيغمبر را مي‌گفت‌، مي‌گفت‌: صل‌ الله‌ عليه‌ و صلم‌. آل‌ را ضميمه‌ نمي‌گفت‌، تو همين‌ كتابها. اين‌ خيلي‌ عجيبه‌ كه‌ من‌ به‌ يك‌ كسي‌ نشان‌ دادم‌ گفت‌ اين‌ رو عادت‌ اين‌ كار را كرده‌.

 والا كتابي‌ در اين‌ موضوع‌ و در تمام‌ خطبه‌هاي‌ نماز عيد و نماز جمعه‌ و اينها وقتي‌ كه‌ اينها نماز مي‌خونند حتما اسم‌ آل‌ را مي‌برند و در نماز حتي‌، در نماز در تشهد نماز اونها ابتهيات‌ مي‌گن‌، ابتهيات‌ لله‌ و رسوله‌ و السلام‌ عليك‌ ايها النبي‌ و رحمت‌ الله‌ و بركاته‌ بعد مي‌گن‌ الهم‌ صل‌ علي‌ محمد، بعد مي‌گن‌ اشهد ان‌ لا اله‌ الا الله‌ وحده‌ لا شريك‌ له‌ و اشهد ان‌ محمد عبده‌ و رسوله‌ الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و علي‌ آل‌ محمد كم‌ صلوت‌ علي‌ ابراهيم‌ وعلي‌ آل‌ ابراهيم‌ انك‌ حميد المجيد. اين‌ اصلا جزو واجبات‌ نمازه‌ كه‌ اهل‌ سنت‌ عين‌ اين‌ عبارات‌ را مي‌گن‌. اونوقت‌ تمام‌ اهل‌ سنت‌ و شيعه‌ و اينها به‌ آل‌ حساسترند تا خود پيغمبر. لذا شافعي‌ كه‌ يكي‌ از ائمة‌ اربعة‌ اهل‌ سنته‌ مي‌ گه‌ كه‌ يا آل‌ بيت‌ رسول‌ الله‌ حبكموا فرض‌ من‌ الله‌ في‌ القرآن‌ انزلهم‌ من‌ لن‌ يصل‌ عليكم‌ لا صلات‌ له‌ كسي‌ كه‌ بر شما صلوات‌ نفرسته‌ اصلا نمازش‌ درست‌ نيست‌. اگر لا صلات‌ له‌ معناش‌، يعني‌ نمازش‌، نماز نيست‌ راسته‌ چون‌ نماز باطله‌ اگر صلوات‌ بر آل‌ محمد در نماز گفته‌ نشه‌ و اگر هم‌ كه‌ منظور صلواتش‌ درست‌ نيست‌ راسته‌ چون‌ صلات‌ بتري‌ است‌ و صلات‌ بتري‌ و مبتوره‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ مورد نهي‌ از جانب‌ پيغمبر اكرم‌ است‌.

 همة‌ اهل‌ سنت‌ قبول‌ دارند حتي‌ يك‌ وقتي‌ من‌ در مسجد جامع‌ دمشق‌ كه‌ مسجد اموي‌ مي‌گن‌ بهش‌ نشسته‌ بودم‌ يك‌ حلقة‌ ذكري‌ عصر جمعه‌ بود برقرار شد اولش‌ صلوات‌ بود اينهاآل‌ را ضميمه‌ نمي‌كردند گفتند حق‌ حرف‌ زدن‌. من‌ يك‌ چيزي‌ نوشتم‌ دادم‌ به‌، همين‌ روايت‌ را نوشتم‌ دادم‌ به‌ يكنفر داد دست‌ آن‌ قطبشون‌. اينها دراويش‌ اهل‌ سنت‌ بودند كه‌ دراويش‌ اهل‌ سنت‌ بهتر از، صوفيهاي‌ اهل‌ سنت‌ بهتر از خود اهل‌ سنتند. خبيث‌ترينشون‌ وهابيها هستند و بهترينشون‌ صوفيها هستند. من‌ نوشتم‌ دادم‌. نگه‌ داشت‌، حلقة‌ ذكر بود، نگه‌ داشت‌ حلقة‌ ذكر را. اشاره‌ كرد همه‌ ساكت‌ شدند. گفت‌ از اين‌ به‌ بعد با آل‌ بگيد صلوات‌ را. حق‌ با ايشانه‌ كه‌ نوشته‌ كه‌ اين‌ يا مكروهه‌ چون‌ نهيه‌ها. بنظر من‌ اين‌ نهي‌ حرمت‌ را ميرسونه‌. كسي‌ روي‌ عناد مخصوصا آل‌ را ضميمه‌ نكنه‌، روي‌ بغض‌ كه‌ كافره‌. اما اگر كه‌ اين‌ بي‌ اعتنايي‌ به‌ آل‌ پيغمبر اين‌ كار را بكنه‌، حرامه‌. اگر روي‌ غفلت‌ و عادت‌ باشه‌ مكروهه‌. اينجوري‌ بايد نظر بديم‌.

 بهرحال‌ انشاء الله‌ كوشش‌ بكنيد در مسئلة‌ صلوات‌ خيلي‌ اهميت‌ بديد و صلوات‌ انسان‌ را خيلي‌ بالا ميبره‌. خيلي‌ و يكي‌ از بدبختي‌هاي‌ ما اينه‌ اگر ما به‌ يه‌ كسي‌ بگيم‌ روزي‌ پانصد تا صلوات‌ بفرست‌ خيال‌ ميكنه‌ ما (نامفهوم‌) بارش‌ كرديم‌. نه‌ بابا. اين‌ مهمه‌. به‌ يكي‌ گفتم‌ آقا روزي‌ پانصدتا صلوات‌ بفرست‌. آقا ما را رد نكنيد، ما از راه‌ دور آمديم‌، از اين‌ حرفهايي‌ كه‌ هميشه‌ دور و بر ما هست‌. خوب‌. بي‌ اعتنايي‌ به‌ صلوات‌ نداشته‌ باشيد. لذا من‌ توي‌ برنامه‌هام‌ چون‌ ميدونم‌ اين‌ فكرها هست‌، توي‌ برنامه‌هام‌ صلوات‌ را نمي‌گذارم‌. ولي‌ در جلسه‌اي‌ مثل‌ شب‌ دوشنبه‌ كه‌ مي‌خوام‌ به‌ همه‌اتون‌ چيز انشاء الله‌ تذكر بدم‌، عرض‌ ميكنم‌ كه‌ بالاتر از صلوات‌ در هيچ‌ كتابي‌، در هيچ‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ كتاب‌ دعائي‌، دعايي‌ وجود نداره‌. اصلا در سراسر اسلام‌ چه‌ در بين‌ اهل‌ سنت‌ و چه‌ در بين‌ شيعه‌ و در هيچ‌ كجا بالاتر از صلوات‌ دعايي‌، ذكري‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود چيزي‌ كه‌ سبب‌ ترقي‌ و پيشرفت‌ انسان‌ بشه‌ وجود نداره‌. ولذا بطور كلي‌ به‌ همه‌اتون‌ توصيه‌ ميكنم‌ كه‌ هرچي‌ مي‌تونيد صلوات‌ بفرستيد. با توجه‌. ما اينجا اگر مي‌گفتيم‌ صلوات‌ بفرستيد، شماها الحمد لله‌ حواستون‌ جمعه‌، توي‌ مجالس‌ ديگه‌ بود صلوات‌ مي‌فرستادند. حواستون‌ جمع‌ باشه‌ كه‌ صلوات‌ را با توجه‌ بگيد. با توجه‌ بفرستيد. خيلي‌ اهميت‌ داره‌. اين‌ يك‌ مطلب‌.

 مطلب‌ بعدي‌ كه‌ مربوط‌ به‌ هم‌ مطلب‌ هفتة‌ گذشته‌ است‌ و هم‌ يك‌ قدري‌ مربوط‌ به‌ شناخت‌ خودتونه‌ كه‌ خودتون‌ را بشناسيد. و مقامات‌ عالية‌ خودتون‌ را انشاء الله‌ درك‌ كنيد. ما هدفمون‌ از اين‌ زحماتي‌ كه‌ براي‌ شماها يا خودتون‌ زحمت‌ مي‌كشيد، بدونيد، هدفي‌ جز اينكه‌ همه‌امون‌ انشاء الله‌ از سربازان‌ خوب‌ امام‌ زمان‌ بشيم‌، نداريم‌. و هر كس‌ غير از اين‌ مي‌خواد فكر كنه‌، من‌ چون‌ حرفهامون‌ در همين‌ حول‌ و حوشه‌، اگر حرفهاي‌ متفرقة‌ ديگه‌اي‌ هم‌ مي‌زنيم‌ باز از يك‌ طريقي‌ به‌ همين‌ جا منتهي‌ ميشه‌ و هيچ‌ كاري‌ به‌ اين‌ جهت‌ نداريم‌ كه‌ تقوامون‌ چي‌ باشه‌، بهشتمون‌ چي‌ باشه‌، آخرتمون‌ چي‌ باشه‌، اين‌ مسائل‌ اصلا براي‌ ما نبايد مطرح‌ باشه‌. بهشتمون‌ امام‌ زمان‌ بايد باشه‌. آخرتمون‌ امام‌ زمان‌ باشه‌. اگر مي‌تونيد همگام‌ اينجوري‌ حركت‌ كنيد، همه‌ اتون‌ با هم‌، باشيد. نمي‌تونيد نباشيد. مسئله‌اي‌ نيست‌. كسي‌ از هيچكس‌ از شماها، خودتون‌ آمديد. خدا دعوتتون‌ كرده‌ ولي‌ من‌ دعوتتون‌ نكردم‌. ميتونيد اين‌ راه‌ را با هم‌ بيائيد. چون‌ توي‌ ترمينال‌ وقتي‌ يك‌ جمعي‌ با هم‌ مي‌روند، وقتي‌ مي‌تونند سوار يك‌ ماشين‌ بشوند كه‌ همه‌ اشون‌ يك‌ مقصد داشته‌ باشند. همه‌اشون‌ يك‌ مقصد داشته‌ باشند. آقا اين‌ ماشين‌ كجا ميره‌؟ اين‌ ماشين‌ ميره‌ براي‌ اينكه‌ انشاء الله‌ از ياران‌ امام‌ زمان‌ باشه‌. و من‌ جدا دارم‌ بهتون‌ ميگم‌. افكارتون‌ را در هر جهت‌، الحمد لله‌ كسي‌ را نداريم‌ توي‌ جمعمون‌ كه‌ فكر ديگري‌ غير از اين‌ فكر بخواد داشته‌ باشه‌. اما الان‌ دارم‌ اعلام‌ ميكنم‌ كه‌ همه‌اتون‌ انشاء الله‌ به‌ ياري‌ پروردگار بايد راهي‌ كه‌ منتهي‌ ميشه‌ به‌ زير ساية‌ پرچم‌ امام‌ زمان‌، آن‌ راه‌ را انتخاب‌ كنيد. و فكرتون‌ اين‌ باشه‌. تزكية‌ نفس‌ ميكنيد بخاطر اينكه‌ مقرب‌ امام‌ زمان‌ باشيم‌. اگر عبادت‌ مي‌كنيم‌ بخاطر اينكه‌ مقرب‌ به‌ امام‌ زمان‌ باشيم‌. اگر گناه‌ را ترك‌ كرديد بخاطر اينكه‌ با امام‌ زمان‌ مرتبط‌ باشيد. اگر صفات‌ حميده‌اي‌ پيدا ميكنيد به‌ همين‌ جهته‌ و اگر صفات‌ رذيله‌اي‌ را ترك‌ مي‌كنيد بايد به‌ همين‌ جهت‌ باشه‌. اين‌ را براي‌ اكثرتون‌ جا افتاده‌. ولي‌ هر كس‌ جا نيفتاده‌ براش‌ و نه‌ اينها را مسئله‌ نميدونه‌. ميگه‌ كه‌ يك‌ ذكري‌ فلاني‌ به‌ من‌ بده‌ تا من‌ پولدار بشم‌. من‌ اهلش‌ نيستم‌. چون‌ من‌ نه‌ دعا نويسم‌ نه‌… من‌ اين‌ را بهتون‌ عرض‌ كنم‌، اين‌ فكري‌ كه‌ الان‌ دارم‌ طرح‌ ميكنم‌، اين‌ من‌ روزي‌ كه‌ از قم‌ در سي‌ و يك‌ سال‌ قبل‌، شايد سي‌ و دو سال‌ قبل‌ از قم‌ آمدم‌ به‌ مشهد و درسهام‌ را خونده‌ بودم‌ آنموقع‌، رفقاي‌ فاضل‌ طلبه‌امون‌ هم‌ هستند. نميشه‌ گفت‌ مثل‌ آقاي‌ رفيعي‌ و آقاي‌ نعمتي‌ و فلان‌ آقايون‌ نميشه‌ گفت‌ كه‌ فاضل‌ معمولي‌. اين‌ آقايون‌ از فضلاي‌ حوزه‌ هستند كه‌ آقاي‌ رفيعي‌ شايد بهترين‌ طلبه‌ها، بهترين‌ فضلاي‌ درس‌ خارجه‌ و من‌ نمي‌خوام‌ از دوستاني‌ كه‌ اينجا نشستند تعريف‌ زيادي‌ بكنم‌. شماها بالاخره‌ جسته‌ گريخته‌ اينها را شناخته‌ايد، مي‌شناسيد. فضلايي‌ حتي‌ در خارج‌ از لباس‌ روحانيت‌ مثل‌ جناب‌ آقاي‌ افشار هستند، اينها درس‌ خارج‌ مي‌خونند، با استعداد، با فهم‌، با درك‌، اينها مي‌دونند كه‌ انسان‌ يك‌ دوره‌ درس‌ خارج‌ مثلا من‌ در فقه‌ درس‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ بروجردي‌ بودم‌ و او استاد الفقهاي‌ زمان‌ ما هست‌ كه‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ گلپايگاني‌ حتي‌ شاگرد ايشان‌ بود و در اصول‌ هم‌ در سر درس‌ ايني‌ كه‌ ميتونم‌ اسمشون‌ را فعلا ببرم‌، مرحوم‌ امام‌ رضوان‌ الله‌ تعالي‌ عليه‌ بود. و بعد از سال‌ چهل‌ و يك‌ آمديم‌ مشهد و از آنروز تا همين‌ الان‌، من‌ هدفم‌ از همة‌ كارها، خدا ميدونه‌ از همة‌ كارها، از كانون‌ بحث‌ و انتقاد، من‌ يادمه‌ بعضي‌ از هفته‌ها در سؤالات‌ اسمي‌ از امام‌ زمان‌ برده‌ نميشد. خوب‌ افراد سؤالات‌ مختلفي‌ داشتند، نمي‌پرسيدند. اخيرا چرا، الحمد لله‌ بعد از بودن‌ شما آقايون‌ الحمد لله‌ هست‌، ولي‌ يك‌ وقتهايي‌ بود. قبل‌ از انقلاب‌ مخصوصا اسمي‌ برده‌ نميشد. يك‌ نفر را وادار ميكرديم‌ آقا بيا يك‌ سؤالي‌ از ما بكن‌. من‌ سؤال‌ كنم‌؟ بعله‌. شما دربارة‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ السلام‌ چي‌ ميدوني‌؟ هيچي‌. خوب‌ سؤال‌ كن‌ ديگه‌. سؤال‌ ميكرد كه‌ شما دربارة‌ امام‌ زمان‌، آنوقت‌ ما عمدة‌ مجلسمون‌ را اختصاص‌ ميداديم‌ به‌ اين‌ بهانه‌ها به‌ وجود مقدس‌ امام‌ زمان‌. و علت‌ اينكه‌ من‌ اين‌ كار را كردم‌، يك‌ قراردادي‌ بود، من‌ براي‌ همه‌اتون‌ نمي‌تونم‌ اين‌ قرارداد را بگم‌، يك‌ قراردادي‌ بود كه‌ من‌ با حضرت‌ بقية‌ الله‌ گذاشتم‌. و حضرت‌ به‌، نه‌ اينكه‌ من‌ رفتم‌ نشستم‌، چون‌ بعضي‌ از رفقا متأسفانه‌ متوجه‌ بعضي‌ از مسائل‌ نيستند. من‌ اين‌ را بهتون‌ بگم‌، افراد جديدي‌ كه‌ توي‌ جلسه‌ آمدند، چون‌ به‌ همت‌ آقاي‌ نعمتي‌، ما دوستان‌ جديد زياد پيدا كرديم‌ كه‌ همين‌ امشب‌ يه‌ مقداري‌ با ايشان‌ درگير بوديم‌ باصطلاح‌. گفتيم‌ ما خيلي‌ با دقت‌ بيشتري‌ رفقاي‌ جديد را مي‌پذيرفتيم‌. افراد جديدي‌ زياد داريم‌. بهرحال‌ اينها بدونند كه‌ در بين‌ آن‌ افرادي‌ كه‌ در مراحل‌ متوسط‌ و بالا هستند، يك‌ ارتباطات‌ روحي‌ و معنوي‌ و حتي‌ ظاهري‌ با امام‌ عصر دارند كه‌ واقعا بعضي‌ از علماي‌ بزرگ‌ نداشتند. اگر همه‌ يك‌ پارچه‌ بوديد، من‌ افراد را بلند مي‌كردم‌ مي‌گفتم‌ پاشيد خوابتون‌ را بگيد، پاشيد مكاشفه‌اتون‌ را بگيد، پاشيد چي‌ بگيد، و همه‌ را من‌ ساكت‌ نگه‌ داشتم‌. من‌ نمي‌گذارم‌. الان‌ خوب‌ من‌ اينجا دارم‌ بالاي‌ منبر صحبت‌ مي‌كنم‌. من‌ به‌ بعضي‌ از رفقا اگر بگم‌ پاشو، پاشو، حتي‌ توي‌ دفترهايشون‌ نوشتند. پاشو ارتباطت‌ را با امام‌ زمان‌ بگو. و ميشه‌. همه‌اتون‌ انشاء الله‌ به‌ اين‌ حرف‌ خواهيد رسيد. و لذا اگر يكپارچه‌ بوديد من‌ يك‌ مطالبي‌ را در اين‌ ارتباط‌ مي‌تونستم‌ براتون‌ عرض‌ كنم‌ و مسائل‌ خودم‌ را لااقل‌ مي‌تونستم‌ براتون‌ بگم‌. مي‌تونستم‌ بگم‌ چه‌ جور ما قرارداد بستيم‌. چون‌ يك‌ عده‌اتون‌ مي‌تونيد بفهميد من‌ چه‌ جور قرارداد بستم‌. چون‌ خودتون‌ از اين‌ قراردادها زياد داريد با حضرت‌. يك‌ قرارداد روحي‌ حالا، مثلا، شما فرض‌ كنيد خواب‌، رمز، مثلا اينطورها، در حدودا سي‌ سال‌ قبل‌، اجمالش‌ را ميگم‌. يك‌ جائي‌ من‌ را منبر دعوت‌ كرده‌ بودند و مرا مي‌خواستند اسباب‌ دست‌ قرار بدهند براي‌ كوبيدن‌ مجالس‌ ديگه‌ در آن‌ شهر. منهم‌ پول‌ زيادي‌ هم‌ بهم‌ مي‌دادند. منبرم‌ آنوقتها خيلي‌ خوب‌ بود. مثل‌ الان‌ اينجوري‌ صحبت‌ نمي‌كرديم‌. گاهي‌ مساجد مهم‌ تهران‌ مثل‌ مسجد مثلا آسيد عزيز الله‌ و مسجد امام‌ و مسجد خدمت‌ شما عرض‌ شود هدايت‌ و امثال‌ اينها مي‌رفتيم‌ منبر. مجالس‌ من‌ محرم‌ و صفر آنجا منبر مي‌رفتم‌ و بقية‌ سال‌ هم‌ مشغول‌ تحصيل‌ بودم‌. يك‌ شهري‌ دعوتم‌ كردند و از من‌ صاحب‌ مجلس‌، آني‌ كه‌ پول‌ ميداد و پول‌ مهمي‌ هم‌ مي‌داد. با وساطت‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ ميلاني‌ هم‌ بود، اون‌ به‌ من‌ گفت‌ كه‌ بايد آن‌ مجلسي‌ كه‌ آنطرف‌ هست‌ بايد خلوت‌ بشه‌ و او كوبيده‌ بشه‌. از اين‌ حيدري‌ نعمتي‌هاي‌ سابق‌. من‌ يك‌ روز رفتم‌ ببينم‌ خوب‌ اگر مجلس‌ بديه‌ اشكال‌ نداره‌. ديديم‌ نه‌ واقعا هم‌ منبريش‌ بهتر از منه‌، هم‌ مجلس‌ بهتر از اين‌ مجلسه‌. نه‌ اينكه‌ از نظر جمعيت‌ بهتر نبود، ولي‌ از نظر معنويت‌ بهتر بود. و جدا اگر او مرا مي‌كوبيد بهتر بود تا من‌ او را بكوبم‌. من‌ به‌ صاحب‌ خانه‌ شب‌ آمديم‌ صحبت‌ كرديم‌، با صاحب‌، به‌ باني‌ محترم‌ صحبت‌ كرديم‌ آقا اينطور نبايد باشه‌، اينجوري‌ نشه‌، اين‌ درست‌ نيست‌، ما با كساني‌ از دوستان‌ خدا ميدونه‌، منبريهاي‌ با معنويتي‌ بودند كه‌ من‌ كه‌ تازه‌ مي‌خواستم‌ منبر برم‌ خوب‌ نمي‌تونستم‌ حرف‌ بزنم‌، اينها قبل‌ از من‌ مي‌رفتند منبر، منبرشون‌ را خراب‌ مي‌كردند كه‌ بدي‌ منبر من‌ براي‌ جمعيت‌ مشخص‌ نشه‌. با اينجور افراد من‌ بزرگ‌ شدم‌. من‌ با حاج‌ ملا آقاجان‌ برخورد كردم‌ كه‌ ايشان‌ اصلا توي‌ اينجور مسائل‌ نيست‌. هرچي‌ بهش‌ گفتم‌ نفهميد. اصلا نمي‌فهميد. مثل‌ حمار. چون‌ هيچوقت‌ فكرتون‌ هم‌ نميره‌ او كي‌ بود. هي‌ مي‌گفت‌ نه‌ اينها، اين‌ فلان‌ فلان‌ شده‌ها هي‌ فحش‌ هم‌ ميده‌، به‌ يك‌ افراد خوب‌، متدين‌. ما نصف‌ شب‌ برداشتيم‌ يك‌ نامه‌ نوشتيم‌ كه‌، چون‌ ماه‌ رمضان‌ بود، سه‌ شب‌ هم‌ منبر رفته‌ بوديم‌، نامه‌اي‌ نوشتيم‌ كه‌ آقا آب‌ و هواي‌، آب‌ و هواي‌ معنوي‌ منظور، آب‌ و هواي‌ اين‌ شهر به‌ ما نساخت‌. ما رفتيم‌. خداحافظ‌. خداي‌ تعالي‌ و امام‌ زمان‌ و اينها آنوقت‌ ماشين‌ اينطوري‌ آماده‌ نبود. از در خانه‌ آمدم‌ بيرون‌ ماشين‌ حاضر شد. ما را برداشت‌ و آورد مشهد. حالا كار ندارم‌ خيلي‌ مفصله‌. توي‌ راه‌ گفتم‌ آقا امام‌ زمان‌ ما يك‌ از تو يك‌ خواهشي‌ داريم‌. شما هم‌ اين‌ خواهش‌ را بكنيد و مي‌تونيد. به‌ جائي‌ رسيديد همه‌اتون‌ كه‌ ديگه‌ گناه‌ نمي‌كنيد و پاكيد و انشاء الله‌ مي‌تونيد يك‌ چنين‌ خواهشي‌ را بكنيد. آقا يك‌ خواهش‌ داريم‌. آقا ما از اين‌ به‌ بعد مجاني‌ براي‌ تو منبر ميريم‌، مجاني‌ خدمت‌ مي‌كنيم‌، مجاني‌ ميدان‌ فلكة‌ گوهرشاد را به‌ نام‌ فلكة‌ صاحب‌ الزمان‌، همينها، آنوقت‌ كه‌ اين‌ فكرها را نمي‌كرديم‌، اين‌ جلو آمد و نور ضعيف‌، تو هم‌ مجاني‌ روزي‌ ما را بده‌. ما اين‌ نباشه‌ كه‌ بريم‌ منبر تا پول‌ دربياريم‌. قبول‌ شد. ظاهرا ديگه‌، از عمل‌ بعدي‌ معلومه‌ كه‌ قبول‌ شد. و تا اين‌ لحظه‌ كه‌ خدمت‌ شما نشستم‌، من‌ خيلي‌ تخلف‌ كردم‌، من‌ خيلي‌ بر خلاف‌ قرارداد، خوب‌ انسانه‌، ضعيفه‌، ناقصه‌، خواهي‌ نخواهي‌، نه‌ اينكه‌ عمدا، خدا نياره‌ آن‌ روزي‌ را براي‌ من‌ كه‌ عمدا تخلف‌ كنم‌ دستورات‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ را يا قراردادم‌ را يا تعهدم‌ را. ولي‌ خوب‌ غفلتا مثلا يك‌ وقتي‌ يك‌ خانة‌ خوبي‌ در كوچة‌ باغ‌ سنگي‌ داشتيم‌، شلوغ‌ شده‌ بود دورو بر ما و خيلي‌ به‌ زحمت‌ افتاده‌ بوديم‌. خونه‌ را فروختيم‌ بعنوان‌ انزوا رفتيم‌ در طرقبه‌ آنجا يك‌ خانه‌اي‌ گرفتيم‌ و گفتيم‌ بريم‌ آنجا. شب‌ آقا را در خواب‌ ديدم‌ فرمود قرارداد يادت‌ رفت‌. آمدي‌ اينجا راحت‌ شدي‌ و آمدي‌ اينجا راحت‌ باشي‌! گفتم‌ آقا ببخشيد. برگشتم‌. يك‌ همچين‌ غفلتهايي‌ شده‌ از طرف‌ من‌. ولي‌ از طرف‌ آقا وليعصر كوچكترين‌ كم‌ لطفي‌ نشده‌. به‌ جان‌ خودش‌ قسم‌ كه‌ جان‌ همه‌امون‌ فداي‌ خاك‌ پاش‌. اگر بگيد كه‌، چي‌ بگم‌، نمي‌تونم‌ بگم‌ براتون‌، اگر بگيد كه‌ حتي‌ وابسطه‌ به‌ آل‌ من‌، شما فكر نكنيد، الان‌ جمعيت‌ شما متجاوز از صد نفر هستيد و زنها هم‌ همينطور در شهرها، همة‌ شماها حتي‌ اين‌ را بهتون‌ بگم‌ اگر مريض‌ بشيد، اين‌ آقاي‌ فاني‌ ما مريض‌ شد، اون‌ كسالتي‌ كه‌ ايشان‌ داشت‌ دكترش‌ گفت‌ تو قلبت‌ چطوره‌ و نمي‌شه‌، عمل‌ كرد و گفت‌ آقاي‌ حريري‌ بالاي‌ سرش‌ بوده‌ ديگه‌، واقعا صبح‌ ديديدم‌ اين‌ آقا به‌ كرامات‌ و همين‌ آقاي‌ فاني‌ ما خدا حفظشون‌ كنه‌ اگر بشه‌ كراماتش‌ را بگه‌ شما تعجب‌ مي‌كنيد خوب‌ لطفي‌ است‌ از جانب‌ پروردگار و از جانب‌ آقا. آقا، آقايي‌ مي‌كنه‌ نه‌ اينكه‌ ما آدم‌ خوبي‌ باشيم‌ نه‌ اينكه‌ ما بندة‌ خوبي‌ باشيم‌. هيچي‌. تا اين‌ ساعت‌ حتي‌ به‌ يكي‌ از دوستان‌ مي‌گفتم‌ كه‌ اگر اسراف‌ نباشه‌ به‌ من‌ اگر بگم‌ الان‌ ميليونها پول‌ به‌ من‌ بده‌ آقا ولي‌ عصر ببينيد، خوب‌ به‌ هر جهت‌ بنا نيست‌ كه‌ بچه‌ داري‌ بكنه‌، بچه‌ بگد فلان‌ چيز را مي‌خوام‌ هوس‌ كردم‌. اينها نيست‌ روي‌ مصلحت‌. مصلحت‌ باشه‌ اسراف‌ نباشه‌ لطف‌ مي‌كنند. و اين‌ قرارداد را شما امشب‌ با خدا و امام‌ زمان‌ بگذاريد. اينجا من‌ دل‌ شكسته‌ شدم‌ خيلي‌. خدايا از طرفي‌ نمي‌تونم‌ يك‌ همچي‌ منبري‌ را اينجا برم‌ و از طرفي‌ هم‌ من‌ زندگيم‌ بستگي‌ به‌ اين‌ كار داره‌. چون‌ در دهة‌ محرم‌ و ماه‌ رمضان‌ منبر مي‌رفتم‌ پولي‌ داشتم‌ رفتم‌ دنبال‌ تحصيل‌. آقا اظهار لطف‌ كردند و ما از اون‌ روز تا به‌ امروز جزء وظائفمه‌، شما فكر نكنيد كه‌ ما از آسمان‌ اومديم‌ بعد (قطع‌ نوار). اين‌ را خواسته‌ام‌ و دلم‌ هم‌ مي‌خواد و الان‌ هم‌ به‌ شما عرض‌ مي‌كنم‌ روزهايي‌ كه‌ اينجا مي‌شينم‌ شما مي‌گيد كه‌، نه‌ من‌ خدمتگذار شماها هستم‌. خدا مي‌دونه‌ خودم‌ را خاك‌ پاي‌ شماها اگر شماها به‌ طرف‌ امام‌ زمان‌ حركت‌ بكنيد مي‌دونم‌. دلم‌ مي‌خواد انشاء الله‌ شماها همتون‌ آقا تشريف‌ آوردند يك‌ نفر شماها را كنار ندن‌. يك‌ نفر شما نگد كه‌ اين‌ به‌ فكر ما نبود به‌ فكر شكمش‌ بود به‌ فكر خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ اداء دينش‌ بود، به‌ فكر ازدواجش‌ بود به‌ فكر خانه‌ دار شدنش‌ بود به‌ فكر نمي‌دونم‌ اين‌ جور چيزهاي‌ مادي‌ بود.

 لذا شبها كه‌ نماز استقاثه‌ را كه‌ مي‌خونيم‌ شما فكر نكنيد امام‌ زمان‌ نمي‌شنوه‌ و ما دروغ‌ مي‌گيم‌ كه‌، وقتي‌ كه‌ آقاي‌ نعمتي‌ مي‌فرمايند كه‌ عرض‌ مي‌كنم‌ خدمت‌ حضرت‌ ولي‌ عصر حاجتي‌، من‌ از قول‌ شماها مي‌گم‌ حاجتي‌ رويتك‌، حاجتي‌ صحبتك‌، حاجتك‌ الاكون‌ معك‌ في‌ الدنيا و الاخره‌، حاجتي‌ انت‌ يا مولاي‌ ما جز تو چيزي‌ نمي‌خواييم‌. يا دنياي‌ و آخرتي‌، يا نعيمي‌ و جنتي‌. ما همه‌ چيزمون‌ بايد، حالا اگر نيستيم‌ بايد تربيت‌ بشيم‌ براي‌ اين‌ جهت‌. اگر نيستي‌ تربيت‌ بشي‌ اگر هم‌ هستي‌ كه‌ خوشا به‌ حالت‌ و راه‌ تربيت‌ شدنش‌ همينه‌ كه‌ بگيم‌ و بگيم‌ تا از زبان‌ بره‌ توي‌ قلب‌ از توي‌ قلب‌ برگرده‌ به‌ تمام‌ اعضاء و جوارح‌ و ما را اينجوري‌ بسازه‌. و اي‌ آقاي‌ من‌، من‌ بهشت‌ بدون‌ امام‌ زمان‌ را مي‌خواييم‌ چكار كنيم‌. اينجوري‌ واقعا باشيد. نعمت‌ بدون‌ زير ساية‌ امام‌ زمان‌، خوب‌ اين‌ همه‌ توي‌ دنيا قلدرها هستند كه‌ پول‌ دارند ثروتمندند، مرفهند، زندگي‌ خوبي‌ دارند ولي‌ امام‌ زمان‌ ندارند مثل‌ يك‌ كپسول‌ نجاست‌ هستند. ما جز تو كسي‌ را نمي‌خواييم‌ به‌ دوستانم‌ در شهرستانها سفارش‌ مي‌كنم‌ اسم‌ امام‌ زمان‌ ببرين‌ هر چي‌ مي‌خواين‌ بهتون‌ مي‌دم‌ به‌ خدا قسم‌ آقايون‌ به‌ جان‌ خود آقا قسم‌ كه‌ الان‌ داره‌ حرفهاي‌ ما را گوش‌ مي‌ده‌. به‌ جان‌ خودش‌ قسم‌ اگر هر يك‌ از شماها را بگذارند كنار ديوار يك‌ گلوله‌ به‌ خاطر محبتتون‌ به‌ امام‌ زمان‌ به‌ مغزتون‌ بزنند بايد بگيد به‌ به‌ عجب‌ خوش‌ صدايي‌، عجب‌ خوب‌ است‌، معناي‌ عاشق‌ همينه‌. ما انسانيم‌، ما بايد به‌ انساني‌ عشق‌ بورزيم‌. ما كه‌ مجنون‌ عامري‌ نيستيم‌ كه‌ به‌ هر چيزي‌ عشق‌ بورزيم‌. ما بايد به‌ يك‌ موجودي‌ كه‌ خدا بهش‌ محبت‌ داره‌، امام‌ صادق‌ بهش‌ عشق‌ مي‌ورزه‌. نشسته‌ بود با انگشتش‌ روي‌ زمين‌ خط‌ مي‌كشيد امام‌ صادق‌ و گريه‌ مي‌كرد، مي‌گفت‌: پدر و مادرم‌ به‌ قربانت‌، جانم‌ به‌ قربانت‌. ما وقتي‌ اين‌ قضيه‌ را دربارة‌ اين‌ مجنون‌ مي‌گيم‌، مي‌گيم‌ لابد بهترين‌ همينه‌.  مجنون‌ نشسته‌ بود ليلي‌، ليلي‌ مي‌نوشت‌ گر نباشد ميسر، گر نباشد براي‌ من‌ ميسر كام‌ تو، گر ميسر نيست‌ بر من‌ كام‌ وي‌، عشق‌ بازي‌ مي‌كنم‌ با نام‌ وي‌. حالا اين‌ مجنون‌ ديوانة‌ احمقي‌ كه‌ او اين‌ كار را مي‌كرد. من‌ و شما بايد چكار بكنيم‌؟ من‌ و شما بايد پيروي‌ از امام‌ صادقمون‌ بكنيم‌ كه‌ شب‌ چهارشنبه‌ شب‌ شهادت‌ اون‌ حضرته‌ و انشاء الله‌ بعد هم‌ يادتون‌ نره‌ كه‌ همتون‌ انشاءالله‌ براي‌ مجلس‌ عزاداري‌ اينجا شركت‌ كنيد. انشاء الله‌ شب‌ چهارشنبه‌ اين‌ امام‌ صادق‌ صدير سيرفي‌ مي‌گه‌ همين‌ ديدم‌ كه‌ حضرت‌ گاهي‌ كه‌ تنها مي‌نشست‌، مي‌نشست‌ رو به‌ قبله‌ با امام‌ زمان‌ حرف‌ مي‌زد. پدر و مادرم‌ به‌ قربانت‌. گاهي‌ رو مي‌كرد به‌ مردم‌، رو اطركته‌ مقدمه‌ ايام‌ حياتي‌ من‌ اگر او را دركش‌ كنم‌ تمام‌ عمرم‌ خدمتگذارش‌ هستم‌. و چه‌ اشكال‌ داره‌ كه‌ ما هم‌ عشق‌ و علاقه‌اي‌ به‌ يك‌ چنين‌ فردي‌ پيدا بكنيم‌. انشاء الله‌ اميداوارم‌ كه‌ همتون‌، همتون‌ بدون‌ استثنا هر كدامتون‌ هم‌ اشتباهاتي‌ داريد يك‌ خرده‌اي‌ ضعيفيد، تازه‌ وارد شديد بدونيد راه‌ اينه‌. به‌ ياري‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌. مبارزه‌ نكنيد، معارضه‌ نكنيد تحت‌ تاثير افراد خشكه‌ مقدس‌ نافهم‌ قرار نگيريد.

 من‌ يك‌ تقاضايي‌ كه‌ از شما همتون‌ دارم‌ اين‌ است‌  كه‌ با اين‌ برنامه‌ مبارزه‌ نكنيد، فقط‌. چون‌ اسباب‌ دردسر هم‌ براي‌ خودتون‌، البته‌ ما انشاء الله‌ اون‌ آقايي‌ كه‌ ماها را دعوت‌ كرده‌ و ما را به‌ طرف‌ خودش‌ خوانده‌ اون‌ مي‌دونه‌ چكار بكنه‌. اگر يك‌ وقتي‌ يك‌ كسي‌، من‌ تمام‌ مبارزات‌ مي‌ياد به‌ طرف‌ من‌. خدا مي‌دونه‌ همچين‌ مي‌زنن‌ پشت‌ گردن‌ طرف‌. يك‌ نفر يك‌ روز من‌ را اذيت‌ كرده‌ بود در اين‌ ارتباط‌ نه‌ اينكه‌ حالا من‌ را اذيت‌ بكنند مثلا من‌ را بزنند بخاطر اينكه‌ من‌ آدم‌ بدي‌ هستم‌، عيبي‌ نداره‌. ولي‌ بخاطر اين‌ راه‌ و هدف‌ اذيت‌ كرده‌ بود. شب‌ در خواب‌ حضرت‌ را ديدم‌ حضرت‌ فرمودند من‌ گوشش‌ را مي‌مالم‌. فردا صبح‌ خود اون‌ آقا گفت‌ گوش‌ من‌ از ديشب‌ كر شده‌. من‌ بهش‌ نگفتم‌، الان‌ هم‌ به‌ شماها نمي‌گم‌، نمي‌دونيد هم‌ كي‌ هست‌ اون‌ طرف‌. بعد هم‌ سكتة‌ قلبي‌ كرد بعد هم‌ مدتي‌ مريض‌ بود، بعد يك‌ شب‌ من‌ خوابش‌ را ديدم‌ گفتند برو بهش‌ بگو كه‌ به‌ خودش‌ بگو كه‌ اگر مي‌خوايي‌ اين‌ كسالتت‌ رفع‌ بشه‌ از همان‌ راهي‌ كه‌ رفتي‌ برگرد. رفتم‌ بهش‌ گفتم‌ نه‌ شما اينجوريد و من‌ همچين‌ خوابي‌ ديدم‌، گفت‌، گريه‌ كرد، آدم‌ خوبي‌ بود. گفت‌ كه‌ من‌ خودش‌ گفت‌ من‌ حسادتم‌ تحريك‌ شد شما اينجور محبت‌ به‌ رفقا مي‌كنيد، جلوي‌ غريبه‌ها اظهار محبت‌ نكنيد به‌ من‌ چون‌ واقعا حسادتها تحريك‌ مي‌شه‌. حسادت‌ من‌ تحريك‌ شده‌ بود اون‌ حرف‌ را زدم‌ اون‌ كار را كردم‌ و خوب‌ هم‌ شد الحمد الله‌ الان‌ هم‌ خوب‌ است‌ و سر حال‌ است‌.

 امام‌ زمان‌ بلده‌ چكار كنه‌ و لذا دفعم‌ كردن‌ تا حالا هم‌ اينقدر دفع‌ كردن‌ كه‌ واقعا بعضيهاش‌ حتي‌ من‌ راضي‌ نبودم‌ ولي‌ آقا لطف‌ كردن‌ به‌ هر حال‌ نمي‌شه‌. ولي‌ باز هم‌ بهتون‌ مي‌گم‌ اين‌، نمي‌خوام‌ بهتون‌ بگم‌ من‌ عزيز ايشان‌ هستم‌، نمي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ كه‌ شماها همتون‌ عزيز هستيد ولي‌ راه‌ عزيزي‌ را پيش‌ گرفتيد. يك‌ هدف‌ بزرگي‌ را پيش‌ گرفتيد الذين‌ يصدون‌ ان‌ سبيل‌ الله‌ نباشه‌ كسي‌. اين‌ مطالب‌ را حالا ما امشب‌ همش‌ به‌ متفرقات‌ تمام‌ شد و هدف‌ را من‌ براي‌ اقايون‌ دوستان‌ عزيزمون‌ بگم‌ و هدف‌ ما اينه‌. والان‌ هم‌ باز با آقا قرار داد مي‌زاريم‌. من‌ هنوز مجلسمون‌ را در اون‌ حد نمي‌دونم‌ مخصوصا خوب‌ تك‌ تكي‌ ممكنه‌ گوشه‌ و كنار باشند كه‌ هر شب‌، چون‌ فكر نكنيد اين‌ كار را ما مي‌كنيم‌ خوب‌ بدعته‌، اين‌ حرف‌ درست‌ نيست‌ كه‌ ما دستمون‌ را تو دست‌ خودمون‌ بگذاريم‌ و با امام‌ زمان‌ تعهد بكنيم‌. يك‌ شب‌ به‌ زبانم‌ آمد و مال‌ خودم‌ هم‌ نبود اين‌ كار را در شب‌ جمعه‌ اينجا كردم‌ عده‌اي‌ خدا مي‌دونه‌ اينها تغيير حال‌ پيدا كردند شايد چند نفرشون‌ تو مجلس‌ باشند. رفتند عوض‌ شدند، تعهد با امام‌ زمان‌ اين‌ در همين‌ دعاي‌ بيعت‌ كه‌ در مفاتيح‌ هست‌ مي‌گه‌ دستت‌ را بگذار تو دستت‌ و بيعت‌ كن‌ با امام‌ زمان‌، هر روز صبح‌. اين‌ كار خيال‌ نكنيد درست‌ نيست‌، نه‌ درسته‌. كه‌ انسان‌ دست‌، كم‌ كم‌ مي‌بيني‌ اين‌ دست‌ تو، يك‌ اين‌ دست‌ كه‌ گذاشتي‌ تو دست‌ راست‌ خودت‌ كم‌ كم‌ مي‌بيني‌ يك‌ نرمي‌ پيدا كرده‌ در همان‌ لحظه‌اي‌ كه‌ مي‌گذاري‌، بعضيها مي‌دونن‌ من‌ چي‌ مي‌گم‌ كم‌ كم‌ انشاء الله‌ مي‌بينه‌ نه‌ دست‌ خودش‌ نيست‌ دست‌ ديگري‌ آمده‌ و دست‌ او را گرفته‌ و مي‌گه‌ باريك‌ الله‌.

 امام‌ عصر اينقدر مهربانه‌، اينقدر كلمات‌ مهربان‌آميزي‌ به‌ دوستانش‌ مي‌گه‌ كه‌ حساب‌ نداره‌. من‌ اگر بگم‌ كه‌ اگر يك‌ كسي‌ روي‌ اخلاص‌ راه‌، نمي‌تونم‌ اين‌ را بگم‌ چي‌ مي‌گه‌ امام‌ زمان‌. روي‌ اخلاص‌ راه‌ امام‌ زمان‌ را پيش‌ بگيره‌ و بره‌ جلو مي‌دونيد امام‌ زمان‌ بهش‌ چي‌ مي‌گه‌؟ اقل‌ حرفي‌ كه‌ مي‌زنه‌ مي‌گه‌ قربانت‌ برم‌. اين‌ از اين‌ بالاترها مي‌گه‌ حضرت‌. شما فكر نكنيد تو چرا حضرت‌، نخير آقا خودش‌ مهربانه‌، دوسته‌. مي‌گيره‌ افراد را توي‌ بغل‌ گاهي‌ سر روي‌ شانه‌ من‌ نمي‌خوام‌ مطالب‌ را بگم‌ براتون‌ باز ممكنه‌ براي‌ بعضي‌ سنگين‌ باشه‌، يك‌ نفر مي‌گفت‌ حدود نيم‌ ساعت‌ سرم‌ روي‌ شانة‌ حضرت‌ بود. سر حضرت‌ هم‌ روي‌ شانة‌ من‌ هي‌ درد و دل‌ مي‌كرد هي‌ گريه‌ مي‌كرد هي‌ صحبت‌ مي‌كرد، هي‌ گريه‌ مي‌كرد. من‌ گريه‌ مي‌كردم‌ تا حالت‌ ضعفي‌ به‌ هر دومون‌ دست‌ داد. شما نمي‌بينيد آقاي‌ مهربانتون‌ را، و اونهايي‌ كه‌ ديدند خوشا به‌ حالشون‌ مي‌دونن‌ چقدر اين‌ آقا بزرگوار و مهربانه‌. جانش‌ انسان‌ را بده‌، بهشتش‌ را بده‌، آخرتش‌ را بده‌، ان‌ الله‌ اشتري‌ من‌ المومنين‌ انفسهم‌ شما فكر مي‌كنيد كه‌ خدا جان‌ شما را مي‌خره‌ كه‌ بهتون‌ يك‌ بهشت‌ و يك‌ باغ‌ بزرگي‌ بده‌ كه‌ بريد توش‌ بچريد. ان‌ الله‌ الشتري‌، و ان‌ لهم‌ الجنه‌. جنتي‌ كه‌ امام‌ زمان‌ توش‌ اون‌ جنت‌ اصلشه‌. خدايا ما را امشب‌ مورد لطف‌ بيشتر آقامون‌ قرار بده‌ حالا كه‌ شما امشب‌ الحمد الله‌ حال‌ داريد و توجه‌ داريد دست‌ چپتون‌ را بگذاريد توي‌ دست‌ راستتون‌ و دست‌ راستتون‌ مال‌ امام‌ زمان‌ بشه‌.

 آقاجان‌ يا صاحب‌ الزمان‌ مي‌خواييم‌ باهات‌ بيعت‌ كنيم‌. دستمون‌ انشاء الله‌ از معصيت‌ نباشد، قلبمون‌ آلوده‌ به‌ معصيت‌ و گناه‌ نباشه‌. يا بقية‌ الله‌، آقاجان‌ روحمون‌ سياه‌، قلبمون‌ سياهه‌. هر چه‌ باشيم‌ هر كه‌ باشيم‌ هر عملي‌ كه‌ داشته‌ باشيم‌ لايق‌ حرف‌ زدن‌ با شما نيستيم‌ اما چه‌ كنيم‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ اما اجازه‌ داده‌، خودت‌ هم‌ مهرباني‌ خودت‌ هم‌ ما را دوست‌ داري‌ من‌ مي‌دونم‌ شبهاي‌ احياء چه‌، با اينكه‌ توي‌ مسجد بود افراد مختلفي‌ هم‌ اونجا بود، ريش‌ تراشيده‌ بود، همه‌ جور بودند، خوب‌ ديدند ديگه‌ من‌ كه‌ نگفتم‌، من‌ كه‌ نديدم‌، من‌ كه‌ نگفتم‌ اونچه‌ كه‌ متوجه‌ شدم‌ ديدند رفقا، خودشون‌ هم‌ گفته‌اند كه‌ چه‌ دستي‌ به‌ سر همه‌ مي‌كشيد، چه‌ محبتي‌ به‌ همه‌ مي‌كرد. يا بقية‌ الله‌ دوستان‌ را كجا كنيم‌ محزون‌، تو كه‌ تجار حتي‌ با دشمنان‌ نظر داري‌. امام‌ صادق‌ ديدن‌ نيمه‌هاي‌ شب‌ يك‌ كلوله‌ بار بزرگي‌ روي‌ دوشش‌ گذاشته‌ يك‌ نفر گفت‌ آقا من‌ هم‌ مي‌خوام‌ خدمت‌ بكنم‌، كمك‌ بكنم‌، بهش‌ كمك‌ كرد آمد در خارج‌ شهر مدينه‌ يك‌ عده‌ خوابيده‌ بودند حضرت‌ بالاي‌ سر همة‌ اينها نان‌ و خرما و اينها گذاشت‌ و رفت‌ اين‌ آقا عرض‌ كرد كه‌ آقا اين‌ها همه‌ دوستان‌ شما بودند، حضرت‌ فرمود اينها دشمنان‌ ما هستند. اگر دوستان‌ ما باشند كه‌ اينجوري‌ باهاشون‌ رفتار نمي‌كنيم‌. اي‌ خدايي‌ كه‌ وقتي‌ يك‌ كسي‌ از تو سؤال‌ مي‌كنه‌ تو بهش‌ مي‌گي‌، يامن‌ يعطي‌ من‌ لم‌ يسئل‌ هو من‌ لم‌ يعرفه‌ تهنن‌ رفع‌ اي‌ خدايي‌ كه‌ به‌ اونهايي‌ كه‌ اصلا تو را نمي‌شناسند محبت‌ مي‌كني‌ امام‌ زمان‌ هم‌ وجه‌ الله‌ است‌، روح‌ الله‌ است‌ آيت‌ الله‌ است‌، نشانة‌ خداست‌ بايد اينطور باشه‌. يا بقية‌ الله‌. مي‌شه‌ دستتون‌ را بياريد زير دست‌ ما يا روي‌ دست‌ ما، ما الان‌ درسته‌ كار مشكله‌ ولي‌ بخاطر رسيدن‌ به‌ مشكلات‌  انشاء الله‌ و خودت‌ هم‌ كمك‌ مي‌كني‌ يقينا كمك‌ مي‌كنيد و شما هم‌ به‌ ما محبت‌ مي‌كنيد، ما به‌ خدا برسيم‌ به‌ شما برسيم‌ به‌ حقيقت‌ ولايت‌ و توحيد برسيم‌ به‌ حقيقت‌ عبوديت‌ و جهاد با نفس‌ برسيم‌ در صراط‌ مستقيم‌ دين‌ قرار بگيريم‌. يا بقية‌ الله‌، يا صاحب‌ الزمان‌ آقاجان‌ ما از همين‌ الان‌ با شما قرار مي‌گذاريم‌ كه‌ ما بندة‌ شما باشيم‌، مطيع‌ شما باشيم‌. كاري‌ كه‌ قلب‌ شما را رنجيده‌ مي‌كنه‌ انشاء الله‌ انجام‌ نديم‌. شما هم‌ به‌ ما لطف‌ كنيد فقط‌ يك‌ لطف‌ به‌ ما داشته‌ باشيد و اونكه‌ ما را از خواص‌ خودتون‌ قرار بديد. يا بقية‌ الله‌ آيا قبوله‌؟ خوشا به‌ اون‌ گوشي‌ كه‌ قبولي‌ را شنيده‌، خوشا به‌ حال‌ اون‌ كساني‌ كه‌ اين‌ مسائل‌ را درك‌ مي‌كنند.

 همه‌ با توجه‌ حالتون‌ را از دست‌ نديد حالتون‌ را از دست‌ نديد توجهتون‌ را به‌ امام‌ زمانتون‌ بديد انشاء الله‌ امشب‌ اين‌ مجلسمون‌ ذخيرة‌ تمام‌ عمرمون‌ و انشاء الله‌ اين‌ مجلسمون‌ براي‌ هميشمون‌ انشاء الله‌ ذخيره‌ باشد.

 

۱۵ صفر ۱۴۱۵ قمری – اعتقادات صحیح و درست

 اعتقادات‌ صحيح‌ و درست‌ 15 صفر 1415

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌).

 آمد و يك‌ نفر طلب‌ كار بيخ‌ خر من‌ را گرفت‌ و كشوندم‌ طرف‌ جهنم‌، ما دسته‌ چكمون‌ اگر نباشه‌ كه‌ نمي‌تونيم‌ جواب‌ او را بديم‌، اونجا بي‌ محل‌ هم‌ نمي‌شه‌ چك‌ كشيد به‌ هر حال‌ قد تنا قبل‌ يوم‌ الحساب‌، شما اگر دسته‌ چك‌ هم‌ بهتون‌ بدن‌ ببينيد هيچي‌ تو حسابتون‌ نداريد فايده‌اي‌ نداره‌ چون‌ بي‌ محل‌ نمي‌شه‌ اونجا، كلاه‌ و اين‌ حرفها اصلا محل‌ نداره‌، توي‌ حسابتون‌ چجوري‌ مي‌ريزند؟ از همين‌ نماز جماعتها از همين‌ زيارتها، زيارت‌ سيد الشهدا، زيارت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ يك‌ وقت‌ نگاه‌ مي‌كنيد و مي‌بينيد كه‌ يك‌ شماره‌ گذاشتند و بي‌ نهايت‌ در كنار اين‌ صفر گذاشتند به‌ به‌ چقدر من‌ پول‌ داشتم‌، من‌ تا به‌ حال‌ خبر نداشتم‌ بخوام‌ تمام‌ بهشت‌ را هم‌ بخرم‌ با اين‌ پول‌ با اين‌ پس‌ انداز كه‌ ما عندكم‌ ينفد و ما عند للّه‌ باق‌، هر چه‌ كه‌ پيش‌ شما باشه‌ از بين‌ مي‌ره‌ خداي‌ نكرده‌ كه‌ همش‌ تعارفهاي‌ بي‌ خود است‌، زبانم‌ لال‌، زبانم‌ لال‌ اگر يكي‌ از ماها بميره‌، بعد از صد و بيست‌ سالها، كه‌ همة‌ اينها خودمان‌ را مسخره‌ كرديم‌ نه‌ صد و بيست‌ سالش‌ درسته‌ نه‌ زبانم‌ لالش‌ درسته‌ نه‌ خداي‌ نكرده‌اش‌ درسته‌، هم‌ خدا مي‌كنه‌ هم‌ زبانمان‌ لال‌ نباشه‌ هم‌ صد و بيست‌ سال‌ نخواهد بود اگر مرديم‌ اونجا بايد يك‌ چيزي‌ داشته‌ باشيم‌.

 اونچه‌ كه‌ براي‌ روز قيامتمون‌ گذاشتيم‌ اون‌ باقيه‌ والاّ بدنمون‌ را هم‌ ازمون‌ مي‌گيرند لباسمونم‌ ازمون‌ مي‌گيرن‌، زن‌ و بچه‌ و هر چي‌ داريم‌ ازمون‌ مي‌گيرند همين‌ بدن‌ را هم‌ از ما مي‌گيرند، شما فكر نكنيد بدن‌ ما اون‌ مال‌ ماست‌ نه‌ مال‌ شما نيست‌ مي‌رود زير خاك‌، شما يك‌ روح‌ آزادي‌ انشاء اللّه‌ داريد كه‌ به‌ طرف‌ فضا پرتاب‌ مي‌كنند، دربارة‌ روح‌ اگر يك‌ شب‌ فرصت‌ شد براتون‌ توضيح‌ مي‌دم‌، اين‌ روح‌ فقط‌ يك‌ چيز بايد داشته‌ باشه‌ و اون‌ همون‌ دسته‌ چكه‌، همون‌ حسابه‌، همون‌ پس‌ اندازه‌ كه‌ و ما عند للّه‌ باق‌، هر چي‌ تو اون‌ بانك‌ الهي‌ پول‌ گذاشته‌ باشيم‌ اون‌ باقيه‌.

 من‌ يك‌ وقتي‌ از جبهه‌ يك‌ جواني‌ برگشته‌ بود يك‌ پاشو از دست‌ داده‌ بود، به‌ من‌ گفت‌ كه‌ من‌ يك‌ پام‌ و دارم‌ يك‌ پام‌ هست‌ كه‌ خوب‌ طبعا ديديم‌ يك‌ پاش‌ هست‌، گفت‌: اين‌ را نمي‌گم‌ اين‌ نيست‌ اون‌ پايي‌ را كه‌ تو جبهه‌ از بين‌ رفته‌ اون‌ هست‌ گفتم‌: باريكلا اينجا، يك‌ مطلبي‌ را خدمتتون‌ عرض‌ كنم‌، حكمت‌ وقتي‌ كه‌ انسان‌ به‌ يك‌ مقامي‌ به‌ يك‌ كمالي‌ از معرفت‌ مي‌رسه‌ تمام‌ وجودش‌ مي‌شه‌ حكمت‌، خداي‌ تعالي‌ به‌ او حكمت‌ مي‌بخشه‌ نگاهش‌ حكمت‌ آميزه‌، قلبش‌ پر از حكمته‌، گوشش‌ فقط‌ حكمت‌ مي‌شنوه‌ شما مي‌گيد چطور نگاهش‌ حكمت‌ آميزه‌؟ شما هم‌ نگاه‌ كنيد به‌ يك‌ گلدان‌ گل‌ ازش‌ لذت‌ ببريد او هم‌ نگاه‌ مي‌كنه‌ و او هم‌ لذت‌ مي‌بره‌ اما لذت‌ او با لذت‌ تو خيلي‌ فرق‌ داره‌، تو ظاهر را ببيني‌ او خدا را داره‌ مي‌بينه‌ او مي‌گد هر ورقش‌ دفتري‌ است‌ معرفت‌ كردگار ما يك‌ وقت‌ كنار يك‌ باغچة‌ پر از گل‌ ايستاده‌ بوديم‌ من‌ به‌ يكي‌ از دوستان‌ گفتم‌ كه‌ نگاه‌ كن‌ خداي‌ تعالي‌ با اين‌ گلها داره‌ تبسم‌ به‌ صورت‌ بندگانش‌ مي‌كنه‌ مي‌گه‌: بندگان‌ من‌ اينقدر دوستتون‌ دارم‌ كه‌ براي‌ اينكه‌ لذت‌ ببري‌ خوشت‌ بياد گلهاي‌ رنگارنگ‌، ميوه‌هاي‌ رنگارنگ‌ را برات‌ تهيه‌ كردم‌ تو فقط‌ نگاه‌ كني‌ خوشت‌ بياد. حالا بحث‌ اينجا را من‌ نمي‌تونم‌ زياد مشروح‌ عرض‌ كنم‌، ما اگر اعتقاد داشته‌ باشيم‌ جدي‌ بگيريم‌ آقايون‌، دين‌ را حقايق‌ را،به‌ خدا قسم‌ خيلي‌ موفق‌ مي‌شيم‌ متاسفانه‌ جدي‌ نمي‌گيريم‌ مطالب‌ را، مطلبي‌ كه‌ داشتم‌ عرض‌ مي‌كردم‌ و شاخ‌ و برگي‌ پيدا كرد و به‌ شاخه‌اي‌ رفتم‌ ريشة‌ اصل‌ اين‌ بود كه‌ بعد از تحقيقات‌ بسيار زياد كه‌ بايد عرض‌ كنم‌ جز در كتاب‌ خودم‌ در جاي‌ ديگر اين‌ مطلبي‌ را كه‌ دربارة‌ پيدا كردن‌ راه‌ صحيح‌ اعتقادات‌ مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ پيدا نمي‌كنيد و اين‌ مطلب‌ را من‌ بعد از اينكه‌ تحقيق‌ كردم‌، خدا رحمت‌ كند مرحوم‌ آيت‌ اللّه‌ گلپايگاني‌ را ايشان‌ در قم‌ در سال‌ سه‌ روز براي‌ تحقيق‌ از حقايق‌ و معارف‌ قرآن‌ يك‌ كنفرانسي‌ تشكيل‌ مي‌دادند به‌ نام‌ دارالقرآن‌، دربارة‌ حقايق‌ قرآن‌ در انجا علماي‌ شهرستانها جمع‌ مي‌شدند و بحث‌ مي‌كردند، معلومه‌ يك‌ جلسه‌اي‌ را كه‌ يك‌ مرجع‌ تقليد تشكيل‌ بده‌ اون‌ هم‌ در قم‌، در شهرهاي‌ مختلف‌ هم‌ دانشمندان‌ سطح‌ بالا را دعوت‌ مي‌كردند كه‌ بياييد بنشينيد دربارة‌ مسائل‌ مختلف‌ قرآن‌ بحث‌ كنيد.

 خدا توفيق‌ داده‌ بود در هر سال‌ كه‌ از اول‌ تاسيس‌ اين‌ كنفرانس‌ تا آخر اين‌ كنفرانس‌ كه‌ سال‌ گذشته‌ بود و ايشان‌ از دار دنيا رفتند كه‌ خدا انشاء اللّه‌ درجات‌ ايشان‌ عاليست‌ متوالي‌ قرار بدهد در هر سال‌ در اون‌ جلسه‌ شركت‌ مي‌كردم‌ در يكي‌  از اين‌ جلسات‌ اين‌ مطلبي‌ را كه‌ مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ در اونجا من‌ مطرح‌ كردم‌ و چاپ‌ شد در كتاب‌ به‌ عنوان‌ هديه‌ به‌ تمام‌ دانشمندان‌ داده‌ شد اون‌ كتاب‌ به‌ نام‌ دو مقاله‌ كه‌ الان‌ چاپ‌ شده‌ يك‌ بخشي‌ دارد به‌ نام‌ اعجاز قرآن‌ و اين‌ مطلب‌ را دلمان‌ مي‌خواد يك‌ عده‌ از آقايون‌ خوب‌ دقت‌ كنند و انشاء للّه‌ به‌ راه‌ پيدا كردن‌ اعتقادات‌ صحيح‌ را و اين‌ كليد را پيدا كنند تا در صراط‌ مستقيم‌ در اعتقادات‌ قرار بگيرند يك‌ دسته‌ از دوستان‌ هستند كه‌ بعضيشون‌ هم‌ در مجلس‌ هستند با شعارهاي‌ مختلف‌ اينها در راه‌ تزكية‌ نفس‌ به‌ حرفهاي‌ من‌ گوش‌ مي‌دن‌ و خيال‌ كردن‌ من‌ هم‌ آدمي‌ هستم‌ و به‌ هر حال‌ اومدن‌ و با سليقة‌ كمي‌ كه‌ داشتند ما را انتخاب‌ كردند و من‌ يكي‌ از دستوراتي‌ كه‌ من‌ حتما اينها را ملزم‌ مي‌كنم‌ بايد تعليم‌ بگيرند اين‌ مطلبي‌ است‌ كه‌ امشب‌ مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ چون‌ اگر غير از اين‌ حركت‌ كنيد براي‌ اعتقاداتتون‌ از راه‌ منحرف‌ شديد اون‌ مطلب‌ اينه‌ اول‌ بايد اثبات‌ كرد كه‌ قرآن‌ معجزه‌ است‌، آقايون‌ اين‌ قرآني‌ كه‌ ما داريم‌، اين‌ در قرآن‌ شريف‌ خودش‌ گفته‌ كه‌ من‌ معجزه‌ هستم‌ اعجاز قرآن‌ را ما در اون‌ كتاب‌ اثبات‌ كرديم‌ شما بدونيد هر پيغمبري‌ كه‌ مي‌آمد با هر طاغوتي‌ كه‌ روبرو مي‌شد گاهي‌ با مسائل‌ علمي‌ با اون‌ روبرو مي‌شد گاهي‌ با معجزه‌ مثلا حضرت‌ موسي‌ آمد در مقابل‌ فرعون‌ قرار گرفت‌ و عصاشو انداخت‌ اژدها شد يا يد بيضا كرد دستش‌ را درآورد تمام‌ اون‌ قست‌ روشن‌ شد و اين‌ دو معجزه‌ را خدا به‌ او داد و فرعون‌ عناد كرد ولي‌ سحره‌ به‌ موسي‌ ايمان‌ آوردند.

 حضرت‌ عيسي‌ مرده‌ زنده‌ مي‌كرد حضرت‌ موسي‌ اين‌ بود معجزه‌اش‌ و پيغمبر اكرم‌ هم‌ يك‌ معجزة‌ زندة‌ باقيه‌ داره‌، كه‌ هر كس‌ از طريق‌ عقل‌ و علم‌ نتوانه‌ پيغمبر اكرم‌ را و رسالتش‌ را بشناسه‌ بياد از اين‌ طريق‌ معجزه‌ بشناسه‌. چقدر كار كرديد روي‌ اين‌ جهت‌؟ شما همتون‌ شنديد قرآن‌ معجزه‌ است‌ اما هيچ‌ روش‌ كار كرديد؟

 ببينيد سابقة‌ اثبات‌ اعجاز قرآن‌ اينه‌، كه‌ اگر قرآن‌ معجزه‌ بود، معجزه‌ هم‌ به‌ معناي‌ اين‌ است‌ كه‌ در تمام‌ سراسر عالم‌ وجود هيچ‌ وسيله‌اي‌ نتواند اين‌ پديده‌ را ايجاد كند جز نيروي‌ مافوق‌ طبيعت‌، اين‌ معناي‌ معجزه‌ است‌ لذا خداي‌ تعالي‌ در خود قرآن‌ دربارة‌ اعجاز قرآن‌ مي‌فرمايد: فوق‌ الاجتهاد جن‌ و الانس‌ علي‌ ان‌ يعطي‌ بمثلها هذا القرآن‌ ما يعطو من‌ مثلهي‌ ولو قال‌ بعضهم‌ لبعض‌ كثيرا ببينيد جمادات‌ كه‌ نمي‌تونند كتاب‌ بيارند حيوانات‌ هم‌ كه‌ نمي‌تونند جن‌ و انس‌ كه‌ دو موجود عادلند اينها اگر همشون‌ پشت‌ به‌ پشت‌ هم‌ بدن‌ بخوان‌ يك‌ قرآني‌ مثل‌ اين‌ قرآن‌ را بيارند نمي‌تونند در يك‌ آيه‌اي‌ ديگر مي‌فرمايد: ده‌ تا سوره‌ را نمي‌تونند در يك‌ آية‌ ديگر مي‌فرمايد: كه‌ فاتو بسورة‌ من‌ مثله‌ يك‌ سوره‌ بياريد سورة‌ انا اعطيناك‌ الكوثر فصل‌ لربك‌ والنحر ان‌ شانئك‌ هو الابتر اگر نمي‌توانيد، بعد مي‌فرمايد فلل‌ لم‌ تفعلو و لم‌ تفعلو به‌ خاطر اين‌ است‌ كه‌ هرگز نمي‌توانيد براي‌ اين‌ است‌ كه‌ قدرتش‌ را نداريد، و اين‌ همه‌ دشمن‌ قرآن‌ تا بحال‌ داشته‌ نتوانستند اين‌ كار را انجام‌ بدن‌ و اين‌ قرآن‌ هميشه‌ در راس‌ مطالب‌ علمي‌ دنيا بوده‌ تا به‌ الان‌.

 من‌ اگر بخوام‌ اونچه‌ كه‌ در اونجا بحث‌ كردم‌ و در اون‌ كتاب‌، در اون‌ جزوه‌ نوشتم‌ بخوام‌ اينجا بحث‌ كنم‌ طولاني‌ مي‌شه‌ كتاب‌ چون‌ هموني‌ هم‌ كه‌ در كتاب‌ نوشته‌ شده‌ خيلي‌ هم‌ مختصره‌ طولاني‌ مي‌شه‌ اوجا ثابت‌ كرديم‌ كه‌ قرآن‌ معجزه‌ است‌ وقتي‌ كه‌ ثابت‌ شد قرآن‌ معجزه‌ است‌  خدا هم‌ ثابت‌ مي‌شه‌ چون‌ ببينيد طبيعت‌ نمي‌تونه‌ يك‌ چنين‌ چيزي‌ را بوجود بياره‌ جن‌ و انس‌ نمي‌تونن‌ بوجود بيارند ما تونستيم‌ اين‌ را ثابت‌ كنيم‌ پس‌ حتما خدا يك‌ نيروي‌ مافوق‌ طبيعت‌ كه‌ با ماست‌ و حكيم‌ است‌ او اين‌ قرآن‌ را بوجود آورده‌ پس‌ خدا ثابت‌ مي‌شه‌ كسي‌ هم‌ كه‌ بوسيلة‌ او اين‌ قرآن‌ به‌ دست‌ بشر رسيده‌ است‌ او هم‌ رسالتش‌ ثابت‌ مي‌شه‌ معناي‌ رسول‌ همين‌ است‌ كه‌ كلام‌ خدا را به‌ بشر برسونه‌ مسئلة‌ سوم‌ كه‌ با يك‌ تير بعضي‌ مي‌گن‌ دو نشان‌ ما مي‌گيم‌ سه‌ نشان‌ مي‌زنيم‌ با اين‌ تير نشان‌ سومي‌ را كه‌ مي‌زنيم‌ اين‌ است‌ كه‌ وقتي‌ كه‌ بنا شد قرآن‌ معجزه‌ باشه‌ همة‌ مطالب‌ حقه‌ اينطوره‌ ديگه‌، همة‌ مطالب‌ قرآن‌ حق‌ مي‌شه‌ او يك‌ كليدي‌ مي‌شه‌ براي‌ ما كه‌ عقايدمون‌ را از قرآن‌ بدست‌ بياريم‌ اين‌ خيلي‌ مهمه‌ يك‌ كسي‌ در منبر البته‌ من‌ صلوات‌ را براي‌ بازي‌ و از اينجور مسائل‌ غلط‌ مي‌كنم‌ كه‌ استخدام‌ كنم‌ من‌ مكرر به‌ دوستانم‌ گفته‌ام‌ وقتي‌ كه‌ صلوات‌ مي‌فرستيد براي‌ اينكه‌ يكي‌ وارد مي‌شه‌ يا مثلا مي‌خواييد حواسها جمع‌ بشه‌ يا مثلا فرض‌ كنيد مي‌خواييد ِا يك‌ برنامه‌اي‌ داشته‌ باشيد نباشه‌، وقتي‌ صلوات‌ مي‌فرستيد داريد بزرگترين‌ دعا را مي‌كنيد مي‌گيد خدايا درودت‌ را شفاعت‌ مي‌كنيم‌ دعا براي‌ بزرگترين‌ محبوب‌ خدا مي‌كنيد كه‌ اون‌ پيغمبر و آل‌ پيغمبره‌ والاّ مي‌خواستم‌ بگم‌ اگر نفهميديد صلوات‌ بفرستيد و بفرستيد آقا اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد، بهتون‌ بگم‌ اگر فهميديد بفرستيد مي‌فرستيد بگم‌ اگر نفهميديد باز مي‌فرستيد اونجوري‌ نباشيد باور كنيد جدي‌ باشيد برادران‌ عزيز به‌ هر حال‌.

 تمام‌ يك‌ كليدي‌، اگر اعجاز قرآن‌ براتون‌ ثابت‌ بشه‌ يك‌ كليدي‌ به‌ دستتون‌ داده‌ شده‌ كه‌ تمام‌ معارف‌ و حقايق‌ و اعتقاداتتون‌ صحيح‌ به‌ دستتون‌ مي‌رسه‌ از طريق‌ قرآن‌ و از طريق‌ مفسرين‌ قرآن‌ و اين‌ مطلب‌ را هم‌ بهتون‌ بگم‌ اين‌ پيغمبر اكرم‌ در احاديثي‌ كه‌ سني‌ و شيعه‌ نقل‌ كردند من‌ تا پانصد سند براي‌ اين‌ حديث‌ در سخنان‌، در كتب‌ اهل‌ سنت‌ و شيعه‌ ديدم‌ و حتي‌ در يك‌ كتاب‌ اين‌ اسناد جمع‌ شده‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ فرمود: اني‌ تاركم‌ في‌ كم‌ الثقلين‌ من‌ در مورد شما دو چيز سنگين‌ پر قيمت‌ پر ارزش‌ مي‌زارم‌ كتاب‌ اللّه‌ و عترتي‌، كتاب‌ خداست‌ و عترتم‌ هستند. شما مي‌گيد اون‌ دو تا را معرفي‌ كرد يك‌ عده‌ گفتند ما كتاب‌ خدا برامون‌ كافيه‌، كتاب‌ خدا كافيه‌ خوب‌ بعله‌، جايي‌ كه‌ يك‌ چنين‌ معجزه‌اي‌ هست‌ حسبتا كتاب‌ اللّه‌، كتاب‌ خدا برامون‌ كافيه‌ مثل‌ اين‌ كلام‌ مي‌دونيد مثل‌ چيه‌؟ مثل‌ اينه‌ كه‌ شما وارد دانشگاه‌ بشيد كتاب‌ درسي‌ دانشگاه‌ اونجا باشه‌ بگيد: ما كتاب‌ بسه‌ ديگه‌ آقاي‌ استاد تشريف‌ نيارند، از اين‌ هم‌ بالاتر يك‌ كتابي‌ باشه‌ كه‌ تمامش‌ با رمز مطالب‌ مهم‌ علمي‌ با رمز نوشته‌ شده‌ باشه‌، شما بگيد اين‌ كتاب‌ بسه‌ آقاي‌ استاد دانشگاه‌ نمي‌خواد تشريف‌ بياريد اگر هم‌ بياييد قدمات‌ و خرد مي‌كنيم‌ اون‌ كار صدر اسلام‌ شد متاسفانه‌ كنار بستر پيغمبر وقتي‌ كه‌ پيغمبر فرمود: ايتوني‌ بداوات‌ و بياض‌ من‌ اگر سيد بخاري‌ اين‌ را ننوشته‌ بود من‌ آدرس‌ بدم‌ بهتون‌ اگر سيد بخاري‌ اون‌ روايات‌ نوشته‌ شده‌ اون‌ جريان‌ نوشته‌ شده‌ و اسم‌ هم‌ برده‌، لذا تقيّه‌ نمي‌خونيم‌ چرا در خودشان‌ تقيّه‌ نكردند ما تقيّه‌ كنيم‌؟ گفت‌ ايتوني‌ بدوات‌، يا يك‌ كاغذ و قلم‌ بياريد تا من‌ يك‌ چيزي‌ براتون‌ بنويسم‌ كه‌ بعد از من‌ گمراه‌ نشويد قال‌ عمر: ان‌ رجل‌ يحجر عجيبه‌ها ماها بر طبق‌ صحيح‌ بخاري‌ يا اگر اهل‌ تحقيق‌ اگر باشيد صحيح‌ بخاري‌ يك‌ كتابي‌ است‌ كه‌ اين‌ در اول‌ اين‌ كتاب‌ نوشته‌ شده‌ اصحه‌ الكتاب‌ بعد از قرآن‌، صحيحترين‌ كتابها بعد از قرآن‌.

 در باب‌ عمر مريض‌ در موقع‌ وفات‌ اين‌ روايت‌ را در اونجا نقل‌ مي‌كنه‌ قال‌ عمر: ان‌ رجل‌ و يحجر اين‌ مرد هذيان‌ مي‌گه‌ قد قرب‌ عليه‌ رجع‌، درد برش‌ فشار اورده‌ حسبنا كتاب‌ اللّه‌، كتاب‌ خدا براي‌ ما بسه‌ حرفهاي‌ هذياني‌ ان‌ الرجل‌ با كلمة‌ ان‌ رجل‌ ما يك‌ دكتري‌ بود در تهران‌ اين‌ آمده‌ بود مشهد در همون‌ جلسات‌ بحث‌، خداي‌ تعالي‌ لطفي‌ كرده‌ كه‌ من‌ حد ورود و خروج‌ بحث‌ را مي‌دونم‌ چجوري‌ وارد بشم‌ و خارج‌ بشم‌ اين‌ كتابي‌ دربارة‌ شبهاي‌ مكه‌ نگاه‌ كنيد با عالم‌ بزرگ‌ مكه‌ من‌ بحث‌ كردم‌ ببينيد چجوري‌ ورود و خروج‌ بحث‌ را انجام‌ دادم‌، به‌ اين‌ دكتر سني‌ گفتم‌ كه‌: آقاي‌ دكتر، گفت‌: بعله‌، گفتم‌ اگر كسي‌ با پيغمبر؟ چون‌ مي‌دانستم‌ روايت‌ را نديده‌ بود ايشان‌ اين‌ مرد ببينيد ان‌ الرجل‌ توهينه‌ها يعني‌ اگر به‌ شما بگن‌ اين‌ مرد يك‌ كلمه‌اي‌ معناي‌ ان‌ الرجل‌ يك‌ كلمه‌اي‌ است‌ كه‌ من‌ باز فارسي‌ اش‌ را نمي‌تونم‌ بگم‌ حالا ذهنتون‌ را از پيغمبر دور كنيد، اين‌ مردتيكه‌، اين‌ فارسيش‌ اينه‌، ان‌ الرجل‌ و يحجر هذيان‌ مي‌گه‌ قد قلب‌ عليه‌ الرجع‌ درد بهش‌ فشار آورده‌.

 خوب‌ اگر كسي‌ اينجور بگه‌ خدا لعنتش‌ كنه‌ من‌ اين‌ را قبول‌ ندارم‌ هر كي‌ باشه‌ رفتم‌ كتاب‌ صحيح‌ بخاري‌ را از مرحوم‌ بگيرم‌ گفت‌ مي‌خواي‌ چكار؟ گفت‌ يك‌ عمويي‌ دارم‌ در تهران‌ اون‌ من‌ را ارشاد مي‌كنه‌ من‌ مي‌رم‌ پيش‌ او ببينم‌ چي‌ مي‌گه‌؟ رفت‌ و برگشت‌ آمد پيش‌ من‌ گفت‌: فكر كردم‌ كه‌ حالا يك‌ اشتباهي‌ ايشان‌ كرده‌ در مدت‌ عمرش‌ خوب‌ معصوم‌ كه‌ نبوده‌ يك‌ خطائي‌ كرده‌ وقتي‌ كه‌ آمد پيش‌ من‌ تونستم‌ بحمدللّه‌ بحث‌ كنم‌ و خيلي‌، ما بحمدللّه‌ به‌ الطاف‌ پروردگار در همان‌ مسجد كانون‌ كه‌ الان‌ اگر تشريف‌ بياريد محلة‌ بهاييهاي‌ مشهد بود كه‌ بيست‌ و پنج‌ سال‌ قبل‌ اسم‌ اين‌ ميدان‌ به‌ نام‌ صاحب‌ الزمان‌ و خيابان‌ را به‌ نام‌ صاحب‌ الزمان‌ و بهاييهاي‌ محل‌ را بحمدللّه‌ مسلمان‌، و طبق‌ آماري‌ كه‌ داشتيم‌ بيست‌ نفر از اهل‌ سنتي‌ كه‌ در ايران‌ بودند از شخصيتها شيعه‌ و حدود دويست‌ و پنجاه‌ نفر مسيحي‌ كه‌ در ظرف‌ دو سالها دوست‌ و پنجاه‌ نفر مسيحي‌ از اون‌ دويستايي‌ كه‌ وارد ايران‌ مي‌شدند مسلمان‌ و شيعه‌ كه‌ حالا بحثش‌ را نمي‌خوام‌ بكنم‌ اون‌ مسلمان‌ شد شيعه‌ شد. حسبنا كتاب‌ اللّه‌ كتاب‌ خدا براي‌ ما كافي‌ است‌.

 آقايان‌ اين‌ كلام‌ به‌ قدري‌ عجيبه‌ كه‌ هنوز هم‌ كسي‌ كه‌ بخواد شما را از صراط‌ مستقيم‌ خارج‌ كنه‌ به‌ همين‌ مطلب‌ اتّكا مي‌كنه‌ هر كس‌ به‌ شما گفت‌ ما فقط‌ به‌ قران‌ معتقديم‌، به‌ روايات‌ كاريم‌ بدونيد يك‌ شيطان‌ است‌ به‌ صورت‌ انسان‌ در آمده‌ و مي‌خواد شما را منحرف‌ كنه‌ تمام‌ اهل‌ سنت‌ اين‌ روايت‌ را نوشتند در همان‌ دوراني‌ كه‌ من‌ دنبال‌ بعضي‌ از مطالب‌ بودم‌ در مدينه‌ شخصي‌ بود اونوقت‌ كه‌ حالا در رياضه‌ به‌ نام‌ ابن‌ باب‌ يكي‌ از علماي‌ معروف‌ اهل‌ سنته‌ در وقتي‌ كه‌ قبرستان‌ بقيع‌ را خراب‌ مي‌كردند ايشان‌ بوده‌ و جز علما بوده‌ خوب‌ طبعا همين‌ فرد هم‌ مونده‌، من‌ اين‌ روايت‌ را در منزلش‌ از او سوال‌ كردم‌ كه‌ شما نظرتون‌ دربارة‌ اني‌ تاركم‌ في‌ كم‌ الثقيلن‌ كتاب‌ اللّه‌ عترتي‌ چيه‌؟ گفت‌ روايت‌ صحيحه‌ كه‌ يك‌ روايت‌ ديگه‌ هم‌ سوال‌ كردم‌ كه‌ اين‌ بود كه‌ پيغمبر اكرم‌ فرموده‌: خلفايي‌ من‌ بعده‌ اثنا عشر، خلفاي‌ من‌ بعد از من‌ دوازده‌ نفرند كه‌ اين‌ را گفت‌ كه‌ روايتتون‌ صحيحه‌. كه‌ اين‌ حالا يك‌ بحث‌ ديگه‌ است‌.

 اين‌ روايت‌ را همه‌ قبول‌ دارند، پيغمبر اكرم‌ مي‌فرمايد من‌ يفترقا، اني‌ تاركم‌ فيكم‌ الثقلين‌ كتاب‌ اللّه‌ و عترتي‌ ما ان‌ تمسكتم‌ بهما تا وقتي‌ كه‌ به‌ اين‌ دوتا متمسّك‌ هستيد نه‌ يكيش‌، ما ان‌ تمسّكتم‌ بهما لن‌ تضلو ابدا هرگز گمراه‌ نمي‌شيد لن‌ يفترقا اينها از هم‌ جدا نمي‌شن‌. كسي‌ كه‌ بگه‌ من‌ فقط‌ روايات‌ را قبول‌ دارم‌ قران‌ را قبول‌ ندارم‌ مثل‌ بعضي‌ از اخباريها كه‌ مي‌گن‌، اين‌ هم‌ غلط‌ گفته‌، كسي‌ كه‌ بگه‌ قرآن‌ را قبول‌ دارم‌ و روايات‌ را قبول‌ ندارم‌ اين‌ هم‌ غلط‌ گفته‌ من‌ يفترقا حتي‌ يردا عليّه‌ الحوض‌ يعني‌ تا روز قيامت‌ هم‌ اينها از هم‌ جدا نمي‌شن‌. استاد از كتاب‌ جدا نمي‌شه‌ كتاب‌ از استاد جدا نمي‌شه‌، شما مي‌گيد چطور مي‌شه‌ قرآن‌ را مي‌خونيم‌ خيلي‌ هم‌ مي‌فهميم‌ خيلي‌ هم‌ ترجمه‌ هاش‌ خوبه‌ اين‌ قرآني‌ كه‌ در دست‌ شما هست‌ در خود قرآن‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار مي‌فرمايد كه‌ طبيانكم‌ بشي‌ بيانگر همة‌ چيزها هستم‌ شما اگر تونستيد نماز ظهرتون‌ را چهار ركعته‌ از تو قرآن‌ پيدا كنيد ما جايزه‌ بهتون‌ مي‌ديم‌ چهار ركعته‌ نماز ظهر آيا كجاي‌ قرآن‌ نوشته‌؟ نماز صبح‌ كجا نوشته‌؟ كيفيت‌ مسائل‌ نماز كجا نوشته‌؟ پس‌ چطور طبيان‌ كل‌ شي‌؟ من‌ يك‌ كتاب‌ در هندوستان‌ ديدم‌ در كتابخانة‌ مرحوم‌ صاحب‌ اين‌ كتاب‌ اين‌ را براي‌ من‌ حل‌ كرد شايد براي‌ شما هم‌ اين‌ مشكل‌ هل‌ بشه‌ كتابي‌ بود يك‌ قصيده‌ دربارة‌ مدح‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ شعر معمولي‌ بود شايد پنجاه‌ فرد شعر بود ولي‌ يك‌ كتاب‌ به‌ قطر مفاتيح‌ در شرح‌ اين‌ شعرها نوشته‌ شده‌ بود، اگر شعر را همينطور مي‌دادن‌ دستتون‌ خيلي‌ مي‌خوايد شما دربارش‌ بحث‌ كنيد يك‌ ساعت‌ بيشتر لازم‌ نبود حرف‌ بزنيد و يقينا اين‌ نوشته‌ را نمي‌فهميديد كه‌ بحث‌ كنيد نه‌ شما نفهميد مگر كسي‌ علم‌ غيب‌ داشته‌ باشه‌ والاّ محال‌ بود كه‌ شما بتونيد يك‌ جملة‌ اونچه‌ را كه‌ او نوشته‌ شما خودتون‌ بدست‌ بياريد. حالا من‌ مي‌گم‌ خودتون‌ قبول‌ خواهيد كرد كه‌ با مطالعه‌ نمي‌شه‌ بدست‌ آورد.

 اين‌ نوشته‌ بود اين‌ شعري‌ را كه‌ مي‌بينيد اين‌ حرفهاي‌ اول‌ هر فرد شعره‌ را وقتي‌ كه‌ برداريد جمعش‌ كنيد مي‌شه‌ يك‌ قصيده‌ دربارة‌ امام‌ مجتبي‌، خودش‌ رديف‌ كرده‌ بود جور كرده‌ بود داده‌ بود حروف‌ دوم‌ هر فرد شعر، يك‌ شعر يك‌ مدح‌ دربارة‌ سيدالشهدا بود حروف‌ سوم‌ دربارة‌ امام‌ سجاد مثلا همينطور اما اين‌ مطالب‌ را البته‌ در ذهنم‌ دقيق‌ نيست‌، اگر از اين‌ گوشة‌ اون‌ قصيده‌ مثلا حرف‌ اول‌ از فرد اول‌ و حرف‌ دوم‌ از فرد دوم‌ و حرف‌ سوم‌ از فرد سوم‌ بريد تا آخر اين‌ مي‌شه‌ يك‌ قصيده‌ دربارة‌ مثلا حضرت‌ باقر، آقا اينقدر مطلب‌ از اينجا در آورده‌ بود كه‌ جدا من‌ را مبحوت‌ كرد بعد با خودم‌ فكر كردم‌ كه‌ يك‌ بشر، آقايون‌ اينها غصه‌ نيست‌ يك‌ بشر اسمش‌ را قصيده‌ اينجور كه‌ ظاهرا اونچه‌ يادمه‌ گذاشته‌ بود يك‌ بشر اينقدر هنر ريخته‌ توي‌ اين‌ يك‌ قصيدة‌ شعر و اين‌ همه‌ معنا را در اين‌ قصيده‌ گنجانده‌ خدايي‌ كه‌ مي‌خواد معجزه‌اش‌ را نشان‌ بده‌ خداي‌ با عظمتي‌ كه‌ مي‌خواد معجزه‌اش‌ را نشان‌ بده‌ و مي‌گه‌ اگر جن‌ و انس‌ جمع‌ بشن‌ نمي‌تونن‌ يك‌ سورة‌ تو قرآن‌ را بيارن‌ آيا نمي‌تونه‌ يك‌ چنين‌ وصفي‌ را درش‌ بگنجانه‌؟ اگر گنجاند كي‌ مي‌تونه‌ اين‌ مطالب‌ را بفهمه‌؟

 صاحب‌ اين‌ قصيده‌ آقايون‌ اگر خودش‌ بيان‌ نمي‌كرد كي‌ مي‌فهميد كه‌ اين‌ قصيده‌اش‌ اين‌ همه‌ مطلب‌ داره‌؟ اگر خداي‌ تعالي‌ خودش‌ به‌ پيغمبرش‌ نگه‌ كي‌ مي‌تونه‌ بفهمه‌ كه‌ تا روز قيامت‌ حتي‌ بعد از ظهور كه‌ مردم‌ داراي‌ اون‌ همه‌ افكار بلند مي‌شن‌ كه‌ من‌ يك‌ وقت‌ گفتم‌ نادان‌ترين‌ افراد بعد از ظهور از اعلم‌ علماي‌ قبل‌ از ظهور عاقلترند و در عين‌ حال‌ همين‌ قرآن‌ بايد اونها را رهبري‌ كنه‌ آيا اينها را من‌ به‌ يك‌ آدم‌ سني‌ گفتم‌، گفتم‌: آيا اين‌ مطالب‌ قرآن‌ را خدا به‌ كسي‌ گفت‌ يا نگفت‌؟ اگر بگيد گفت‌ مي‌گيم‌ به‌ كي‌ گفت‌؟ اگر بگيد نگفت‌ مي‌گيم‌ بي‌ خود خدا اين‌ قرآن‌ با اين‌ پر معنايي‌ را براي‌ ما نازل‌ كرده‌ مثل‌ همان‌ شعره‌ كه‌ اين‌ شعر در اختيار مردم‌ باشه‌ فايده‌اي‌ نداره‌ عبث‌ مي‌شه‌ اين‌ همه‌ مطلب‌ را در اون‌ قرار دادن‌.

 اگر بگيد گفت‌، بايد لااقل‌ به‌ خود پيغمبر اكرم‌ گفته‌ باشه‌، پيغمبر (قطع‌ نوار)

 كه‌ پيغمبر به‌ همة‌ مردم‌ گفت‌، به‌ همة‌ مردم‌ كه‌ نگفت‌، باز او هم‌ بايد يك‌ نفر را انتخاب‌ كنه‌ همه‌ را به‌ او بگه‌ و او بعد به‌ مرور به‌ مردم‌ بگه‌ و هر جاش‌ را هم‌ كه‌ نتونست‌، باز خودش‌ براي‌ مردم‌ بگه‌ به‌ بعدي‌ بگه‌، اون‌ طوري‌ است‌ ديگه‌ شما فكر مي‌كنيد. غير از اين‌ باشه‌ كار خدا عبثه‌ بي‌ فايده‌ است‌ گفتم‌ شما تو اصحاب‌ پيغمبر بگرديد پيدا كنيد كي‌ لياقت‌ داشته‌ كه‌ همة‌ (قطع‌ نوار). دليل‌ علي‌ انّه‌ امام‌ الكم‌ شما بريد در تاريخ‌ در كتب‌ اهل‌ سنت‌ بگرديد اگر يك‌ مورد علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ يك‌ مشكل‌ را از يك‌ نفر سوال‌ كرده‌ بود شما جايزه‌ داريد. با كدام‌ اونها؟ جعل‌ هم‌ نكردن‌، چون‌ نمي‌خورده‌ به‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ كه‌ مجهولي‌ داشته‌ باشه‌ از ناحية‌ بقية‌ خلفا از علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ بوده‌، احتياج‌ كل‌ عليك‌ و استنا عن‌ الكم‌ بهتر از اين‌ دليل‌ نباشه‌ ديگه‌، اين‌ قرآن‌ در اختيار ما هست‌ من‌ وقت‌ هم‌ زياد معطلتون‌ نكنم‌ مطلب‌ در اينجا زياده‌ و اين‌ قرآن‌ حتما بايد با روايات‌ تفسير بشه‌، با روايات‌ من‌ فسّر القرآن‌ به‌ رايه‌، در يك‌ روايت‌ فان‌ كافر، داره‌ هر كس‌ قرآن‌ را به‌ راي‌ خودش‌ تفسير كنه‌ كافره‌، در يك‌ روايت‌ فليتوبع‌ معقده‌ من‌ النار، جايگاهش‌ را در روز قيامت‌ در آتش‌ قرار مي‌ديم‌ چرا؟ بخاطر اينكه‌ تو كه‌ بلد نيستي‌ قرآن‌ را تقسير كني‌. خدا به‌ پيغمبر گفته‌: انّما يعرف‌ القرآن‌ من‌ خوط‌ و به‌ اين‌ روايت‌ را همه‌ نقل‌ كردن‌ قرآن‌ را كي‌ مي‌فهمه‌ كسي‌ كه‌ بهش‌ خطاب‌ شده‌؟

 لذا پيغمبر اكرم‌ نشست‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ را هم‌ نشاند، گفت‌: بنويس‌ هر چي‌ را كه‌ من‌ مي‌گم‌، يك‌ تفسيري‌ در قرآن‌ نوشت‌ خط‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ و گفتار پيغمبر اكرم‌ كه‌ بعضي‌ خدمت‌ امام‌ صادق‌ اين‌ كتاب‌ را ديده‌ بودند، به‌ قطر ران‌ شتر يك‌ كتاب‌ قطور اين‌ حرفها، علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ كتاب‌ را برداشت‌ اورد در مسجد گفت‌: اين‌ خط‌ منه‌ و گفتار پيغمبر همه‌ جا نوشتم‌ قال‌ رسول‌ اللّه‌ اينطور، نگاه‌ كردن‌ ديدن‌ كه‌ اگر اين‌ كتاب‌ را قبول‌ كنن‌ همة‌ ريشته‌ هاشون‌ پنبه‌ مي‌شه‌، گفتند نه‌ قبول‌ ندارم‌ ما خودمون‌ قرآن‌ را تنظيمش‌ مي‌كنيم‌. خوب‌ معناي‌ اين‌ حرفي‌ كه‌ مي‌كنم‌ دليل‌ بر تحريف‌ اين‌ قرآن‌ فعلي‌ نيست‌ قرآن‌ تفسير قرآنه‌ فعلي‌ بوده‌ حتي‌ امام‌ صادق‌ مي‌فرمايد: فيه‌ عرش‌ خطش‌، گاهي‌ بعضي‌ از اصحاب‌ مي‌آمدند خدمت‌ امام‌ صادق‌ مسئله‌اي‌ مي‌پرسيدند آقا فلان‌ مسئله‌ چطوره‌؟ حضرت‌ مي‌فرمود: اين‌ طوره‌.

 شما مي‌گيد يا پيغمبر؟ مي‌فرمود: من‌ از خودم‌ هيچي‌ نمي‌گم‌، من‌ ناشر احكام‌ پيغمبرم‌، مي‌خواي‌ بفهمي‌ كه‌ من‌ از خودم‌ نگفتم‌؟ مي‌رفتن‌ اون‌ كتاب‌ را مي‌آوردن‌ اون‌ كتاب‌ قطور، حضرت‌ ورق‌ مي‌زد نشان‌ مي‌داد ببينيد اينجا نوشته‌. خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ آيت‌ اللّه‌ بروجردي‌ را ايشان‌ يك‌ كتابي‌ نوشتن‌ كه‌ مرحوم‌ آيت‌ للّه‌ خوئي‌ چاپ‌ كردن‌، در زمان‌ خود آيت‌ اللّه‌ بروجردي‌ نوشته‌ نشد يعني‌ چاپ‌ نشد ولي‌ ايشان‌ همت‌ كردن‌ و چاپش‌ كردن‌ به‌ نام‌ جامع‌ الاحاديث‌ شيعه‌، تمام‌ احادث‌ فقه‌ در اينجا هست‌ در جلد اولش‌ شايد متجاوز از پنجاه‌ سند بر اين‌ روايتي‌ كه‌ عرض‌ كردم‌ كه‌ اين‌ كتاب‌ در نزد خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ بود و هيچ‌ مقتضي‌ نشد خلفاي‌ بي‌ سواد نافهم‌ كم‌ درك‌، اونها نتونستند بپديرند كه‌ اين‌ كتاب‌ در بين‌ مسلمانها باشه‌ اگر مي‌بود به‌ خدا قسم‌ امروز ما نه‌ وضع‌ اقتصاديمون‌ اينطور بود نه‌ وضع‌ سياسيمون‌ اينطور بود نه‌ دنيا.

 برناد شاو مي‌گه‌ كه‌: اگر اسلام‌ بخواد بعضي‌ از موانع‌ را نداشته‌ باشه‌، به‌ تعبير مرحوم‌ سيد شرف‌ الدين‌ مي‌گفت‌ الاسلام‌ محجوب‌ المسلمين‌ اگر اسلام‌ يك‌ حجابي‌ رو صورتش‌ افتاده‌ كه‌ مسلمانها هستند اگر اينطور نبود دنيا را تا حالا گرفته‌ بود و براي‌ مذاهب‌ ديگر هيچ‌ موقعيتي‌ باقي‌ نگذاشته‌ بود، اون‌ كتاب‌ در بين‌ ما نيست‌. شما مي‌گيد دنيا پر از ظلم‌ و جور نشده‌ همة‌ ماها كه‌ اينجا نشستيم‌ همه‌ الان‌ها كه‌ نشستيد كه‌ داريد اين‌ حرفهاي‌ من‌ را گوش‌ مي‌ديد همتون‌ ظلم‌ شده‌ مي‌گيد چطور؟ احتياجي‌ به‌ اين‌ حرفهايي‌ كه‌ من‌ مي‌زنم‌ نداريد، وقتتون‌ را لازم‌ نبود بگذرونيد سر اين‌ حرفها، معارفه‌ حقه‌ نصيبتون‌ شده‌ بود از راه‌ همان‌ كتاب‌ و همان‌ بيانات‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ چهار سال‌ در بين‌ مردم‌ تونست‌ حرف‌ بزنه‌ شماها ببينيد چقدر معارف‌ حكم‌ از علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ باقي‌ مانده‌ كه‌ تنها براي‌ يك‌ نهج‌ البلاغه‌اش‌ صدها شرح‌ از دانشمندان‌ غير شيعه‌ زده‌ شده‌ و اون‌ مرد مسيحي‌ مذهب‌ كه‌ در كتاب‌ علي‌ صوة‌ عداوة‌ الانسانيه‌اش‌ ببينيد چقدر براي‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ عظمت‌ قائل‌ شده‌.

 اگر خدا لعنت‌ كرده‌ها نبودند و بيست‌ و پنج‌ ساله‌ ديگه‌ هم‌ در خانة‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ باز بود در خانة‌ امام‌ مجتبي‌ هم‌ باز بود در خانة‌ سيد الشهدا هم‌ باز بود و همين‌ طور و امروز شما مي‌دونستيد آدرس‌ امام‌ زمانتون‌ كجاست‌ و به‌ خدمتش‌ مشرف‌ مي‌شديد و مشكلاتتون‌ را سوال‌ مي‌كرديد مثل‌ امروز ما اينطور جاهل‌ بوديم‌ سرگردان‌ بوديم‌ از صراط‌ مستقيم‌ خارج‌ بوديم‌؟ اون‌ قدر ما در سرگرداني‌ هستيم‌ كه‌ در دعاي‌ ندبه‌ مي‌گيم‌ اين‌ كلمات‌ اين‌ اين‌ كه‌ در دعاي‌ ندبه‌ است‌ اين‌ ابن‌ النبي‌ المصطفي‌، و بن‌ علي‌ بن‌ المرتضي‌ كجاست‌ اون‌ آقايي‌ كه‌؟ كجاست‌؟ شما دوستانشيد مجلس‌ الحمد اللّه‌ امتياز دارد به‌ اينكه‌ محبت‌ و نور كه‌ حضرت‌ بقية‌ اللّه‌، من‌ شب‌ اول‌ يك‌ مقداري‌ احتياط‌ كردم‌ كم‌ از حجت‌ ابن‌ الحسن‌ صحبت‌ كردم‌. شب‌ بعدش‌ قبل‌ از جلسه‌ به‌ من‌ گفتند كه‌ تو بايد در اينجا فقط‌ از امام‌ زمان‌ حرف‌ بزني‌ و همة‌ مطالبي‌ هم‌ كه‌ مي‌گم‌ راه‌ است‌ به‌ سوي‌ امام‌ زمان‌ صلواة‌ اللّه‌ عليه‌. كجاست‌؟ شما دوستانش‌ آدرسش‌ را بديد اين‌ ابن‌ النبي‌ المصطفي‌ و بن‌ علي‌ المرتضي‌ اين‌ تابع‌ بظهور الانبياء و ابناء الانبياء اين‌ الطالب‌ بدم‌ المقتول‌ بكربلا. اين‌ البقية‌ الله‌ التي‌ لا تخلو من‌ العترة‌ الآتيه‌. آخه‌ كو؟ گاهگاهي‌ يك‌ نفر خدمتش‌ برسه‌ در وسط‌ بيابانها، چون‌ امام‌ عسگري‌ سفارش‌ فرمود كه‌ در بين‌ مردم‌ پسرم‌ نيا، با مردم‌ معاشرت‌ نكن‌. همان‌ بلايي‌ كه‌ به‌ سر اجدادت‌ آوردند، تو را هم‌ به‌ همون‌ مصائب‌ مبتلا خواهند كرد.

 يك‌ روز در مسجد صاحب‌ الزمان‌ بعد از نماز ظهر و عصر نشسته‌ بودم‌. اين‌ را ميگم‌ چون‌ دلم‌ مي‌خواد يك‌ توجهي‌ به‌ امام‌ عصر پيدا كنيد و قلب‌ پاك‌ مي‌خوان‌. دلت‌ پاك‌ مي‌خوان‌. نماز را خونده‌ بودم‌. يك‌ مرد بسيار ساده‌، رفتگر بود. اين‌ آمد به‌ من‌ گفت‌ كه‌ فلاني‌ اين‌ پول‌ را امام‌ زمان‌ داده‌، تو براي‌ خونة‌ من‌ برق‌ بكشي‌. من‌ نگاهش‌ كردم‌. گفتم‌ آقا امام‌ زمان‌ بوده‌؟ گفت‌ بله‌. گفتم‌ چطور. گفت‌ خانة‌ من‌ در اين‌ خارج‌ شهر يك‌ آلونكهايي‌ بود در زمان‌ شاه‌ حالا فكر مي‌كنم‌ نباشه‌. تك‌ خانه‌هايي‌ بود يك‌ در چوبي‌ داشت‌ و در آنجا زندگي‌ مي‌كردند. ديشب‌ كرسي‌ گرم‌ بود. بچه‌هاي‌ متعددي‌ من‌ دارم‌. اينها هم‌ توي‌ اطاق‌ خوابيده‌ بودند. برق‌ هم‌ نداريم‌. چراغ‌ را خاموش‌ كرده‌ بودم‌ و نصفه‌ شب‌ بلند شدم‌ ديدم‌ تشنمه‌. همينطور كه‌ نشستم‌ ديدم‌ اگر بلند شم‌ يقينا به‌ يكي‌ از اين‌ بچه‌ها پام‌ مي‌خوره‌ صدمه‌ مي‌خورن‌. آب‌ هم‌ آنطرفه‌. همينجور نشسته‌ بودم‌ گفتم‌ يا صاحب‌ الزمان‌ حالا اگر ما برق‌ داشتيم‌ حالا برق‌ را من‌ روشن‌ مي‌كردم‌ مي‌رفتم‌ آب‌ مي‌خوردم‌. همينجور با خودم‌ فكر مي‌كردم‌ و حرف‌ مي‌زدم‌ ديدم‌ يك‌ آقائي‌ جلوم‌ ايستادند. به‌ من‌ يك‌ پولي‌ دادند. اطاق‌ هم‌ روشنه‌. پولي‌ دادند. فرمودند كه‌ اين‌ را برو به‌ فلاني‌ بده‌ و بگو براي‌ خانه‌ات‌ برق‌ بكشه‌. در اين‌ بين‌ بچه‌اي‌ دارم‌ اسمش‌ را مي‌برد، من‌ حالا فراموش‌ كردم‌. او هم‌ بيدار شد. يك‌ پولي‌ هم‌ به‌ او دادند. آقا ديد به‌ او نگاه‌ ميكنه‌. گفتم‌ شما كي‌ هستيد؟ فرمود من‌ امام‌ زمان‌ هستم‌. اينجوري‌ شد. بگير شما و برق‌ بكش‌. من‌ خيلي‌ تكان‌ خوردم‌. ازش‌ اول‌ تكان‌ خوردم‌. گفتم‌ اجازه‌ مي‌دهيد من‌ يك‌ ده‌ توماني‌ بردارم‌ يك‌ بيست‌ توماني‌ جاش‌ بگذارم‌. گفت‌ پول‌ در اختيار شماست‌. البته‌ به‌ مردم‌ ديگه‌ نگفتم‌ و الا ممكن‌ بود پول‌ را چندين‌ برابرش‌ كنند. ولي‌ احتياط‌ كردم‌ گفتم‌ شايد آقا منظورش‌ اينه‌ كه‌ همين‌ پول‌ خرج‌ اين‌ كار بشه‌. خدا ميدونه‌ برگشتم‌ نگاه‌ كردم‌ كي‌ ميتونه‌ يك‌ همچين‌ كاري‌ را انجام‌ بده‌. يك‌ مأموريتي‌ است‌ به‌ ما دادند. ديدم‌ رئيس‌ برق‌ منطقة‌ او پشت‌ سر من‌ آقاي‌ زمردي‌ بود توي‌ نماز جماعت‌ نشسته‌. گفتم‌ بيا جلو. اينجا چيكار ميكني‌؟ الان‌ هم‌ ظهره‌ من‌ بايد توي‌ اداره‌ باشم‌. توي‌ اداره‌ باشم‌. آمدم‌ اينجا كاري‌ داشتم‌. گفتم‌ نمازم‌ را با شما بخونم‌ برم‌. ببينيد. دوستان‌ را كجا كني‌ محروم‌؟ آنان‌ كه‌ خاك‌ را به‌ نظر كيميا كنند آيا شود كه‌ گوشة‌ چشمي‌ به‌ ما كنند. كارها را خودش‌ حضرت‌ جور ميكنه‌. جريان‌ ايشان‌ را به‌ ايشون‌ گفتم‌ گفت‌ چشم‌. گفت‌ اگر ده‌ فرسخ‌ راه‌ هم‌ باشه‌ برق‌ ميكشم‌. پول‌ را از من‌ گرفت‌ برد خرج‌ كرد، يك‌ لامپ‌ هم‌ وسط‌ اطاقش‌ كشيد. گفت‌ آقا ده‌ تومان‌ گفت‌ آقا زياد آمده‌. اين‌ همان‌ ده‌ توماني‌ بود كه‌ من‌ ده‌ تومان‌ را برداشتم‌ بيست‌ تومان‌ جاش‌ گذاشتم‌. اين‌ معجزة‌ آقا را من‌ به‌ چشم‌ ديدم‌. در كتاب‌ ملاقات‌ با امام‌ زمان‌ هم‌ نوشتم‌. آقايون‌ امام‌ زمانتون‌ به‌ فكر شما هست‌. سيد بن‌ طاوس‌ در كتابش‌ نوشته‌ اگر خواستي‌ با امام‌ زمانت‌ ارتباط‌ برقرار بكني‌ تو سيدي‌ بگو من‌ باشما رحمم‌، وا رحما. آقا بيا صلة‌ رحم‌ كن‌ با من‌. من‌ اين‌ حرف‌ را توي‌ كتاب‌ سيد ابن‌ طاوس‌ خونده‌ بودم‌. بالا سر حضرت‌ رضا صلواة‌ الله‌ عليه‌ نشسته‌ بودم‌ و اشك‌ مي‌ريختم‌ و يك‌ حالي‌ پيدا كرده‌ بودم‌. مي‌گفتم‌ آقا امام‌ زمان‌ منهم‌ سيدم‌. وارحما. يك‌ ملاقاتي‌. آنروز يك‌ قدري‌ حال‌ عجيبي‌ داشتم‌. سرم‌ را گذاشته‌ بودم‌ به‌ سجده‌. ظاهرا خوابم‌ برده‌ بود. ديدم‌ آقا تشريف‌ آوردند فرمودند ما دائما به‌ ياد تو هستيم‌ توئي‌ كه‌ ما را فراموش‌ كردي‌. به‌ خدا قسم‌ اينطوره‌. ما امام‌ زمانمون‌ را فراموش‌ كرديم‌.

 السلام‌ عليك‌ يا بقية‌ الله‌. مي‌خواهيد چراغها را خاموش‌ كنيد حال‌ توجهي‌ دوستان‌ پيدا كردند. يا بقية‌ الله‌. اگر همانوقتي‌ است‌ كه‌ بر عزاي‌ جد غريبتون‌ حسين‌ گريه‌ مي‌كنيد، منهم‌ عرض‌ كنم‌. متوسل‌ به‌ علي‌ اكبر شدم‌. حسين‌ بن‌ علي‌ ايستاده‌. اصحابش‌ همه‌ قطعه‌ قطعه‌ روي‌ زمين‌ افتاده‌اند. فرزندش‌ علي‌ اكبر آمد اجازة‌ ميدان‌ خواست‌. در حديث‌ است‌ كه‌ حضرت‌ بدون‌ معطلي‌ اجازه‌ داد. اما ديدند اشكهاي‌ نازنينش‌ به‌ صورتش‌ جاريست‌. صدا مي‌زند اللهم‌ اشهد علي‌ هؤلاء القوم‌. خدايا شاهد باش‌ يك‌ جواني‌ به‌ سوي‌ اين‌ مردم‌ مي‌رود كه‌ شبيه‌ترين‌ مردم‌ است‌ به‌ پيغمبر اكرم‌. اشبه‌ الناس‌ خلقا و خلقا و منطقا برسولك‌. علي‌ اكبر وارد ميدان‌ شد. در تاريخ‌ داد دويست‌ نفر را به‌ خاك‌ هلاكت‌ انداخت‌. برگشته‌ به‌ خدمت‌ پدر. بعضي‌ فكر مي‌كنند علي‌ اكبر براي‌ تشنگي‌ آمد خدمت‌ پدر. نه‌. من‌ فكر مي‌كنم‌ براي‌ يك‌ ملاقات‌ ديگر با امام‌ زمانش‌. منتهي‌ آمده‌ چه‌ بگويد؟ عرض‌ مي‌كند هل‌ عطش‌ قد قتلني‌. تشنگي‌ من‌ را كشت‌. و ثقل‌ الحديد اجحدني‌. سنگيني‌ اسلحه‌ من‌ را به‌ زحمت‌ انداخته‌. يا بقية‌ الله‌. يا صاحب‌ الزمان‌. حسين‌ بن‌ علي‌ فرمود برگرد در ميان‌ لشگر. اميد است‌ روز را شب‌ نكني‌ مگر آنكه‌ از دست‌ جدت‌ سيراب‌ شوي‌. لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌ العلي‌ العظيم‌.

 گه‌ دلم‌ پيش‌ تو گه‌ پيش‌ اوست‌. گه‌ دلم‌ پيش‌ تو گه‌ پيش‌ اوست‌. رو كه‌ در يك‌ دل‌ نمي‌گنجد دو دوست‌. تو علي‌ جان‌ اميد دارم‌ روز را به‌ شام‌ نرساني‌ از دست‌ جدت‌ ساقي‌ كوثر سيراب‌ شوي‌. علي‌ برگشت‌ به‌ طرف‌ ميدان‌. هشتاد نفر ديگر را به‌ درك‌ واصل‌ كرد. مجلس‌ مهياست‌ مصدع‌ نميشم‌. وقتتون‌ را نميگيرم‌. همينقدر بدان‌ صداش‌ به‌ ناله‌ بلند شد. پدر مرا درياب‌. مرا درياب‌. آمد كنار بالين‌ علي‌. سر علي‌ را به‌ زانو گذاشت‌. دلش‌ قرار نگرفت‌. سر علي‌ را به‌ سينه‌ چسباند قلبش‌ تسكين‌ پيدا نكرد. چه‌ كرد آن‌ پدر داغديده‌؟ فوضع‌ خده‌ علي‌ خده‌. صورت‌ به‌ صورت‌ علي‌ گذاشت‌. چهر عالمتاب‌ بنهادش‌ به‌ چهر. شد جهان‌ تار از ماه‌ و مهر. گفت‌ كي‌ بالين‌تر صد فراز. اين‌ بيابان‌ جاي‌ خواب‌ ناز نيست‌. ايمن‌ از صياد و تيرانداز نيست‌. هر چه‌ كرد علي‌ را به‌ خيام‌ حرم‌ ببره‌ نتونست‌. صداش‌ بلند شد. جوانان‌ بني‌ هاشم‌ بيائيد و علي‌ را به‌ حرم‌ ببريد. لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌ العلي‌ العظيم‌. دل‌ و جان‌ مست‌ مي‌. جان‌ كردم‌. مي‌ تو مي‌دهند پيمانه‌ كردم‌. ز عقل‌ و عاقلان‌ يك‌ سر بريدم‌ علاج‌ اين‌ دل‌ ديوانه‌ كردم‌. آقاجان‌ مهدي‌ جانم‌ الان‌ كجاي‌ اين‌ محفل‌ نشسته‌اي‌ آقا جان‌. آقا جان‌ كجاي‌ اين‌ خيمه‌ الان‌ سر به‌ ديوار گذاشته‌اي‌ داري‌ اشك‌ مي‌ريزي‌ آقا جونم‌. فدات‌ بشم‌ اي‌ يوسف‌ فاطمه‌. آقا جان‌ همين‌ اندازه‌ كه‌ مرا با همة‌ بديهام‌ رام‌ دادي‌ كنار سفره‌ات‌ بنشينم‌ ممنونتم‌ آقا. شما اجازه‌ دادي‌ كه‌ من‌ اومدم‌. شما من‌ را كشاندي‌ آوردي‌. آقاجونم‌. آقا حالا كه‌ من‌ را آوردي‌.

 

۱۳ صفر ۱۴۱۵ قمری – شرح‌ آية‌ ان‌ الذين‌ قالوا ربنا

 شرح‌ آية‌ ان‌ الذين‌ قالوا ربنا 13 صفر 1415

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. ان‌ الذين‌ قالوا ربنا الله‌ ثم‌ استقاموا تتنرل‌ عليه‌ الملائكه‌ ان‌ لا تخافوا و ان‌ لا تحزنوا.

 اگر برادران‌ عزيزم‌ امشب‌ دقت‌ كنند مايلم‌ به‌ يك‌ مسئلة‌ بسيار مهم‌ كه‌ اهميت‌ حياتي‌ در زندگي‌ همة‌ افراد بشر دارد و سرتاسر قرآن‌ مجيد بالاخص‌ در بعضي‌ از آيات‌ تمام‌ رستگاري‌ را خداي‌ تعالي‌ مربوط‌ به‌ اين‌ مسئله‌ دانسته‌، خدمت‌ برادران‌ و خواهران‌ محترم‌ عرض‌ كنم‌. امشب‌ در محضر حضرت‌ آية‌ الله‌ عظيمي‌ هستيم‌. ايشان‌ مشهد تشريف‌ داشتند. حق‌ استادي‌ به‌ من‌ دارند و انشاء الله‌ اميدواريم‌ با نفسهاي‌ قدسي‌ ايشان‌ و آن‌ يا صاحب‌ الزمانهايي‌ كه‌ من‌ از ايشان‌ تعليم‌ گرفتم‌ و سراغ‌ دارم‌، امشب‌ مجلسمون‌ مورد توجه‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ قرار بگيرد. در عين‌ حال‌ به‌ اين‌ مطلب‌ انشاء الله‌ عزيزان‌ توجه‌ كنند. پروردگار متعال‌ در اين‌ آيه‌اي‌ كه‌ ديشب‌ و امشب‌ تلاوت‌ كردم‌ مي‌فرمايد كساني‌ كه‌ مي‌گويند پروردگار ما خداست‌. ان‌ الذين‌ قالوا ربنا الله‌. پروردگار ما خداست‌. خيلي‌ ميگن‌ خدا پروردگار ماست‌. حتي‌ در آيات‌ قرآن‌ بسيار برخورد ميكنيم‌ به‌ اين‌ مضمون‌ و ان‌ سئلتهم‌ من‌ خلق‌ السماوات‌ و الارض‌ ليقولن‌ الله‌. اگر از مردم‌ بپرسيد آسمانها و زمين‌ را كي‌ خلق‌ كرده‌ ميگن‌ خدا. در يك‌ آيه‌ مي‌فرمايد افي‌ الله‌ شك‌ فاطر السماوات‌ و الارض‌. آيا در خدا هم‌ شكي‌ هست‌. ابدا.

 نوشته‌اند مرحوم‌ سيد نعمت‌ الله‌ جزايري‌ مي‌خواست‌ يك‌ كتاب‌ در اثبات‌ وجود خدا بنويسد. كنيزي‌ داشت‌ وارد شد و سؤال‌ كرد چه‌ مي‌كنيد. فرمود مي‌خوام‌ يك‌ كتابي‌ در اثبات‌ وجود خدا بنويسم‌. اين‌ كنيز اين‌ آيه‌ را خوند. افي‌ الله‌ شك‌ فاطر السماوات‌ و الارض‌. زبان‌ حال‌ و مقال‌ همة‌ ما و همة‌ مردم‌ و حتي‌ حيوانات‌ اين‌ است‌ كه‌ ربنا الله‌. پروردگار ما خداست‌. او رب‌ العالمين‌ است‌. حتي‌ اگر مي‌خواهيد حال‌ خوبي‌ توجه‌ خوبي‌ با معرفت‌ كاملي‌ به‌ خدا توجه‌ كنيد، اول‌ به‌ يكي‌ از چهارده‌ معصوم‌ و عظمت‌ روحي‌ آنها فكر كنيد. بعد بگيد خدا پروردگار اين‌ موجود است‌. كسي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را خوب‌ بشناسد، حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ را خوب‌ بشناسد. بعد بگويد پروردگار كسي‌ است‌ كه‌ اين‌ موجود با عظمت‌ را خلق‌ كرد.

 در يك‌ حديثي‌ است‌. من‌ اين‌ حديث‌ را فكر مي‌كردم‌ فقط‌ مربوط‌ به‌ متصوفه‌ است‌. ولي‌ متصوفه‌ از آن‌ سوئ استفاده‌ كردند كه‌ ميگن‌ صورت‌ مرشد را انسان‌ در نماز در نظر بگيرد در كتاب‌ فقه‌ الرضا هم‌ اين‌ روايت‌ را من‌ ديدم‌ و در تهذيب‌ هم‌ هست‌ كه‌ وقتي‌ مي‌خواهيد به‌ نماز بايستيد فانظر واحدا من‌ الائمه‌ نصب‌ عينك‌. اگر خواستي‌ نماز خوبي‌ بخواني‌، قبل‌ از نماز يك‌ قدري‌ دربارة‌ عظمت‌ روحي‌ و دربارة‌ عظمت‌ امامت‌ فكر كن‌ و بعد بگو آن‌ خدايي‌ را عبادت‌ مي‌كنم‌ كه‌ اين‌ را خلق‌ كرده‌. اما دچار غلو نشويد.

 وقتي‌ وارد حرم‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ آلاف‌ التحية‌ و الثناء مي‌خواهيد بشويد و زيارت‌ جامعة‌ پر معنا را كه‌ تمام‌ معارف‌ امام‌ در زيارت‌ جامعه‌ هست‌، خواستيد بخوانيد صد مرتبه‌ در سه‌ مرحله‌ بگو الله‌ اكبر. براي‌ اينكه‌ دچار غلو نشويد. شما ميگيد كجاي‌ اين‌ زيارت‌ اگر الله‌ اكبر را نگويم‌ غلو است‌ و مبتلا به‌ غلو مي‌شوم‌؟ من‌ عرض‌ مي‌كنم‌ يك‌ جمله‌اش‌ فقط‌. ان‌ ذكر الخير اگر خيري‌ اسم‌ برده‌ شود كه‌ يكي‌ از خيرها هستي‌ است‌، ان‌ ذكر الخير كنتم‌ اوله‌ و اصله‌ و فرعه‌ و معدنه‌ و مأواه‌ و منتهاه‌. اگر اين‌ جملات‌ بدون‌ الله‌ اكبر گفته‌ بشود، انسان‌ دچار غلو شده‌ و امام‌ را خدا ميداند. اگر خيري‌ ياد شود، شما خاندان‌ عصمت‌ اول‌ آن‌ خير هستيد، اصل‌ آن‌ خير هستيد، فرع‌ آن‌ خير هستيد كه‌ من‌ عرض‌ مي‌كنم‌ يكي‌ از خيرات‌ وجوده‌. يكي‌ از خوبيها وجوده‌. اصل‌ وجود آيا ممكن‌ است‌ امام‌ باشد؟ پس‌ براي‌ خدا چي‌ باقي‌ مي‌گذاريد؟ الله‌ اكبر. بايد انسان‌ الله‌ اكبر بگويد. آن‌ امامي‌ را كه‌ براي‌ ما معرفي‌ كرده‌اند او را اگر ما بشناسيم‌ كه‌ در يكي‌ از اذن‌ دخولها عرض‌ مي‌كنيم‌ الحمد لله‌ الذي‌ من‌ علينا بحكام‌ يقومون‌ مقامه‌ لو كان‌ حاضرا في‌ المكان‌. ما حمد مي‌كنيم‌ پروردگاري‌ را كه‌ يك‌ اماماني‌ به‌ ما عنايت‌ كرده‌ كه‌ اگر خدا بنا بود مجسم‌ بشه‌، همين‌ ميشد. روايات‌ در اين‌ باره‌ زياده‌ نمي‌خوام‌ وقتتون‌ را به‌ اين‌ مطلب‌ بگذرونم‌.

 ان‌ الذين‌ قالوا ربنا الله‌. كساني‌ كه‌ مي‌گن‌ پروردگار ما خداست‌، آيا گفتن‌ تنها يا اعتقاد سطحي‌ كافيه‌؟ نه‌. چون‌ بعدش‌ داره‌ ثم‌ استقاموا تتنزل‌ عليهم‌ الملائكه‌. به‌ جايي‌ مي‌رسد كه‌ ملائكه‌ بر او نازل‌ ميشود و آرامش‌ به‌ او ميدهد. خوف‌ و حزن‌ را از او بر ميدارد. پس‌ اين‌ كلام‌ مال‌ كيست‌؟ مال‌ كساني‌ كه‌ حركت‌ به‌ سوي‌ خدا مي‌كنند، از خواب‌ غفلت‌ بيدار شدند. خيلي‌ها مدعي‌ هستند كه‌ در خواب‌ غفلت‌ نيستند. ولي‌ اكثر و بيشتر ما مردم‌ در خواب‌ غفلتيم‌. منتهي‌ خوابها سبك‌ و سنگين‌ دارد. يكي‌ آنچنان‌ در خواب‌ عميقي‌ فرو رفته‌ كه‌ صداي‌ زنگ‌ ساعت‌ را هم‌ نمي‌شنوه‌. يكي‌ از دوستان‌ مي‌گفت‌ من‌ هر شب‌ ساعت‌ را زنگ‌ مي‌گذارم‌ كه‌ براي‌ نماز شب‌ بيدار شوم‌. صبح‌ مي‌بينم‌ كه‌ ساعت‌ توي‌ باغچه‌ افتاده‌. يك‌ شب‌ گفتم‌ اين‌ چطور ميشه‌؟ معلوم‌ شد خود من‌ وقتي‌ صداي‌ اين‌ زنگ‌ ساعت‌ را متوجه‌ ميشم‌، براي‌ اينكه‌ مزاحمت‌ را رفع‌ كنم‌ آن‌ را مي‌اندازم‌ توي‌ باغچه‌. بعضي‌ها آنچنون‌ خوابشون‌ سنگينه‌ كه‌ نه‌ كتاب‌، بعضي‌ها اينطوريند. يك‌ كتاب‌ مي‌خونند يك‌ تكاني‌ مي‌خورند از خواب‌ بلند ميشن‌. شرح‌ حالات‌ يكي‌ از اولياء خدا را ميشنون‌. تكان‌ مي‌خورند. مي‌بيني‌ از جا برخاستند. آيات‌ خدا تلاوت‌ ميشه‌ اگر معناش‌ را ما بفهميم‌ و متأسفانه‌ نمي‌فهميم‌ و از تنها آهنگ‌ قرآن‌ نخواسته‌ باشيم‌ استفاده‌ بكنيم‌، اگر حقايقي‌ كه‌ در آيات‌ قرآن‌ بيان‌ شده‌ اگر ما متوجه‌ بشويم‌، قرآن‌ ما را از خواب‌ بيدار ميكنه‌. اذا در آن‌ آية‌ شريفه‌ مي‌فرمايد كه‌ قرآن‌ و آيات‌ قرآن‌ ايمان‌ انسان‌ را زياد ميكنه‌. انسان‌ را از خواب‌ غفلت‌ بيدار ميكنه‌.

 در زماني‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ در مسجد مي‌نشست‌، كفار مي‌آمدند. بعضي‌ از كفار خيلي‌ خواب‌ بلكه‌ مرده‌ بودند. بعضي‌ها نه‌ در خواب‌ غفلت‌ بودند. دشمنان‌ مي‌دونستند كه‌ اين‌ شخص‌ اگر با اين‌ خواب‌ غفلت‌ برود در مسجد صداي‌ رساي‌ پيغمبر اكرم‌ او را از خواب‌ بيدار ميكنه‌. مي‌گفتند پنبه‌ بگذار توي‌ گوشت‌. مبادا آيات‌ قرآن‌ را بشنوي‌. بعضيها پنبه‌ را بر مي‌داشتند و تحت‌ تأثير واقع‌ مي‌شدند. چون‌ كه‌ رساترين‌ رساها، بلندترين‌ صداها و تكان‌دهنده‌ترين‌ صداها، صداي‌ رسول‌ اكرم‌ و آيات‌ قرآنه‌. آيات‌ قرآن‌ خيلي‌ انسان‌ را زود از خواب‌ بيدار ميكنه‌. منتهي‌ بايد يك‌ قدري‌ معاني‌ قرآن‌ را فهميد، افلا يتدبرون‌ القران‌ تدبر در قرآن‌ كرد تا انسان‌ از خواب‌ غفلت‌ بيدار بشه‌.

 بعضي‌ها خوابشون‌ خيلي‌ عميقه‌. بايد با سنگ‌ و چوب‌ اينها را از خواب‌ بيدارشون‌ كرد. بعضي‌ها هستند كه‌ در اثر خواب‌ و ادامة‌ خواب‌ مرده‌اند. انك‌ لا تسمع‌ الموتي‌. اي‌ پيغمبر تو به‌ مرده‌ها چيزي‌ نمي‌توني‌ بشنواني‌. مرده‌ است‌. آنها صرفنظر بايد بشوند. و شما هم‌ ميتوانيد خودتون‌ رامحك‌ كنيد. اگر در محالس‌ سيد الشهدا، در مجالس‌ تذكر، در مجالس‌ تنبه‌ اگر نشستيد و از خواب‌ غفلت‌ بيدار نشديد، خودتون‌ را معرفي‌ كنيد شايد روحتون‌ مرده‌ باشد. چون‌ انسان‌ توي‌ اين‌ مجالس‌ اگر آمد، اين‌ را بهتون‌ بگم‌، مثل‌ اين‌ مجالس‌ اگر شركت‌ كرد و از خواب‌ غفلت‌ بيدار نشد، واي‌ به‌ حالش‌. ان‌ الذين‌ قالوا ربنا الله‌. يك‌ عده‌ هستند كه‌ اينها از خواب‌ غفلت‌ بيدار مي‌شوند. يعني‌ حالا ميگيد چطوره‌ علامت‌ بيدار شدن‌ از خواب‌ غفلت‌ چيه‌؟ من‌ عرض‌ مي‌كنم‌. خداي‌ تعالي‌ در قرآنش‌ شرح‌ داده‌. ميفرمايد ان‌ الله‌ اشتري‌ من‌ المؤمنين‌ انفسهم‌. جان‌ مردم‌ را ميخره‌ اگر جانت‌ را تقديم‌ كردي‌، اگر اموال‌ و جانت‌ را دادي‌، در راه‌ محبوب‌، در راه‌ رسيدن‌ به‌ معشوق‌، در راه‌ رسيدن‌ به‌ كمالات‌ و انسانيت‌، شما بدونيد كه‌ از خواب‌ غفلت‌ بيدار شديد.

 يكي‌ از شرايط‌ بيدار شدن‌ از خواب‌ غفلت‌ اين‌ است‌ كه‌ خدا در قرآن‌ مي‌فرمايد و جاهدوا باموالكم‌ و انفسكم‌ في‌ سبيل‌ الله‌. جانتون‌ و مالتون‌ را در راه‌ خدا بديد. اگر مي‌خوايد راه‌ خدا را حركت‌ كنيد. اين‌ في‌ سبيل‌ الله‌ معناش‌ اين‌ نيست‌ كه‌ شما بريد خونه‌، هر چه‌ داريد برداريد بديد به‌ فقرا يا جانتون‌ را در مثلا فرض‌ كنيد در جبهه‌، جبهة‌ جنگ‌ اسلام‌ عليه‌ كفر تقديم‌ كنيد. اين‌ يك‌ مرحله‌اشه‌. اما آني‌ كه‌ مهمه‌ اينه‌ كه‌ انسان‌ براي‌ خدا و در راه‌ خدا هم‌ حاضر باشد از جانش‌ بگذره‌ هم‌ از مالش‌. چون‌ اينها اگر انجام‌ نشه‌، موانعي‌ بوجود مي‌آورد كه‌ شما نمي‌تونيد راه‌ كمالات‌ را بپيماييد. بايد انسان‌ كاملا فداكاري‌ كند، همانطوري‌ كه‌ اصحاب‌ سيد الشهدا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ آنهائي‌ كه‌ مي‌خواستند به‌ خدا برسند، مي‌خواستند با حسين‌ بن‌ علي‌ همگام‌ باشند كه‌ در شب‌ عاشوا حضرت‌ آنها را غربال‌ كرد و هفتاد و دو نفر از همة‌ آن‌ جمعيت‌ باقي‌ ماندند، اينها هم‌ از جانشون‌ گذشتند هم‌ از مالشون‌. و حاضر شدند كه‌ راه‌ خدا را بپيمايند. اينها اگر گفتند ربنا الله‌ قدم‌ دوم‌ را برداشتند. حالا كه‌ از جان‌ و مال‌ گذشتيد، حالا كه‌ همه‌ چيز را تقديم‌ كرديد حالا كه‌ مثل‌ همة‌ اولياء خدا در راه‌ خدا قدم‌ اول‌ را برداشتي‌، اينجا لياقت‌ پيدا مي‌كني‌ كه‌ بگي‌ مربي‌ من‌ خداست‌. اين‌ كلمة‌ ربنا الله‌، هر زباني‌ نميتونه‌ بگه‌ ربنا الله‌. ما از نظر ساختمان‌ بدني‌ ربنا الله‌. از نظر اينكه‌ ما را خدا خلق‌ كرده‌ در رحم‌ مادر كه‌ هو الذي‌ يصوركم‌ في‌ الارحام‌ كيف‌ يشاء، خداست‌ آن‌ كسي‌ كه‌ تصوير مي‌كند شما را در رحم‌ مادران‌ همانطوري‌ كه‌ بخواهد، اين‌ از نظر بدنيست‌. ربنا الله‌.

 اما از نظر روحي‌ چطور؟ كي‌ تربيت‌ شده‌ است‌ آنطوري‌ كه‌ خدا تربيت‌ مي‌كند؟ كي‌ مربيش‌ خداست‌ از نظر روحي‌ كه‌ اهميت‌ بيشتري‌ دارد؟ آن‌ كسي‌ كه‌ آنطور كه‌ پروردگار در قرآن‌ فرموده‌، همانطور باشد. آن‌ كساني‌ كه‌ وقتي‌ ميگن‌ پروردگار ما خداست‌، نه‌ ديگه‌ از خودشون‌ مالي‌ دارند، نه‌ قدرتي‌ دارند، نه‌ جاني‌ دارند، نه‌ منيتي‌ دارند. تو خود حجاب‌ خودي‌ حافظ‌ از ميان‌ برخيز. تو خودت‌ تا خودت‌ را مي‌بيني‌، تا وقتي‌ ميگي‌ من‌، تا وقتي‌ كه‌ ميگي‌ غرور من‌، شخصيت‌ من‌، تاوقتي‌ كه‌ ميگي‌، به‌ من‌ توهين‌ شد، تا وقتي‌ كه‌ ميگي‌ عظمت‌ من‌ پايمال‌ شد، تا وقتي‌ كه‌ صفات‌ رذيله‌ و منيت‌ در تو هست‌، پروردگار روح‌ تو خدا نيست‌. شيطانه‌. شيطان‌ تو را تربيت‌ كرده‌. تا وقتي‌ كه‌ كينة‌ برادران‌ مؤمنت‌ در دلت‌ هست‌ و به‌ هيچ‌ وجه‌ از او نمي‌گذري‌. تا وقتي‌ كه‌ سر برادران‌ مؤمنت‌ را كلاه‌ مي‌گذاري‌. تا وقتي‌ كه‌ غش‌ در جنست‌ مي‌كني‌. تا وقتي‌ كه‌ معصيت‌ ميكني‌ و عادت‌ به‌ معصيت‌ كردي‌، اينجا رب‌ تو شيطانه‌. نمي‌توني‌ بگي‌ ربنا الله‌.

 وقتي‌ خدا تو را تربيت‌ كرده‌ كه‌ آنطور كه‌ خدا مي‌خواد باشي‌. دلت‌ تمام‌ متوجه‌ خداست‌. تمام‌ اعضاي‌ وجودت‌ را ايمان‌ گرفته‌ باشد و تحت‌ تأثير خودش‌ قرار داده‌ باشد و كوچكترين‌ كار بر خلاف‌ خواستة‌ پروردگار نكني‌. اينجا ربت‌ خداست‌. اما اگر نگاهت‌ شيطانيه‌، گفتارت‌ شيطانيست‌. شنيدني‌هايت‌ شيطاني‌. از غيبتها بهتر لذت‌ مي‌بري‌ تا از مدح‌ ديگران‌. اگر حركاتت‌ شيطانيست‌ چطور ميتوني‌ بگي‌ ربنا الله‌. پروردگار من‌ خداست‌. اين‌ قدم‌ اولي‌ است‌ كه‌ يك‌ سالك‌ الي‌ الله‌ بايد برداره‌. يك‌ سالك‌ الي‌ الله‌ بايد اول‌ بگه‌ ربنا الله‌. ما اين‌ كلمه‌ را به‌ توبه‌ تفسير و تأويل‌ و شرح‌ داديم‌. انسان‌ بايد توبه‌ كنه‌. به‌ سوي‌ خدا برگرده‌. اگر از خواب‌ غفلت‌ بيدار شده‌.

 و اين‌ را هم‌ بدانيد مقصد اصلي‌ امام‌ زماني‌ شدن‌ و رسيدن‌ به‌ امام‌ زمانه‌. شما نگيد امام‌ زمان‌ كجاست‌ تا ما به‌ او برسيم‌؟ تو بيا تا برسي‌. تو بيا تا ببيني‌. تو بيا تا در آن‌ جلسه‌ بودند حرف‌ مرا گوش‌ مي‌ كردند. آخه‌ عادت‌ ضعفه‌ براي‌ يك‌ انسان‌. به‌ هر چيزي‌ انسان‌ معتاد باشه‌. هر چي‌. بده‌ كه‌ انسان‌ در وسط‌ بيابان‌ سيگار داره‌، وضع‌ هم‌ مناسبه‌ براي‌ سيگار كشيدن‌ توي‌ مجلس‌ نيست‌ كه‌ مزاحم‌ مردم‌ بشه‌ و ديگران‌ را اذيت‌ كنه‌. همه‌ چيز هست‌. كبريت‌ نداره‌. اسير يك‌ كبريته‌. ميره‌ پيش‌ اين‌ چوپون‌ ايني‌ را كه‌ من‌ عرض‌ مي‌كنم‌ من‌ ديدم‌. رفته‌ بود پيش‌ چوپون‌ آقا كبريت‌ داريد. يك‌ انسان‌ بايد خودش‌ را اسير عاداتش‌ بكنه‌؟ ابدا. كوشش‌ كنيد كه‌ عادتي‌ به‌ چيزي‌ حتي‌ نداشته‌ باشيد. ان‌ الذين‌ قالوا ربنا الله‌. ربتون‌ خدا باشه‌. مربيتون‌ خدا باشه‌. خدا شما را تربيت‌ كرده‌ باشه‌ نه‌ رفقا. نه‌ محيط‌، نه‌ مملكت‌، نه‌ سياست‌، هيچي‌. شما تحت‌ تربيت‌ خدا باشيد. نگاهتون‌ تحت‌ اشراف‌ پروردگار باشه‌ در محضر خدا داريد به‌ اين‌ محل‌ نگاه‌ مي‌كنيد. گفتارتون‌ با اشراف‌ پروردگار باشه‌. شنيدني‌هاتون‌ با توجه‌ به‌ اينكه‌ خدا داره‌ ميبينه‌ شما داريد چي‌ مي‌شنويد، باشه‌. حتي‌ اعمال‌ روزمره‌اتون‌ و خوابتون‌ تحت‌ اشراف‌ پروردگار باشد. نه‌ تحت‌ تربيتهاتي‌ غلط‌ و چيزهايي‌ كه‌ در بين‌ ما يا بعنوتان‌ رسومات‌ يا بعنوان‌ عادت‌ يا بعنوان‌ اينكه‌ وضع‌ محيط‌ ما، مملكت‌ ما، شهر ما، سياست‌ ما اينها را ايجاب‌ ميكنه‌. ابدا. خدا. و الا تو نگفتي‌ ربنا الله‌. خدا تو را نميگه‌. كوچكترين‌ كارت‌ اگر شيطاني‌ باشه‌ تو نمي‌توني‌ بگي‌ ربنا الله‌ و خدا هم‌ كه‌ در اين‌ آيه‌ مي‌فرمايد ان‌ الذين‌ قالوا ربنا الله‌، تو را نميگه‌.

 و معني‌ توبه‌ اينه‌ كه‌ انسان‌ صددرصد بسوي‌ خدا حركت‌ كنه‌. صددرصد بطرف‌ خدا حركت‌ كنه‌. صددرصد به‌ تعبير بعضي‌ از دوستان‌ سرته‌ كنه‌ ماشينش‌ را. ميشه‌ مثلا ماشيني‌ موتورش‌ به‌ يك‌ طرف‌ باشه‌، صندلي‌ هايش‌ به‌ يك‌ طرف‌ يا مثلا شاسي‌ اش‌ به‌ يك‌ طرف‌؟ نميشه‌ همه‌اش‌ بايد به‌ يك‌ طرف‌ باشه‌. به‌ طرف‌ خدا. چشمت‌ به‌ طرف‌ خدا. گوشت‌ به‌ طرف‌ خدا.

 و الاّ اين‌ را هم‌ بدانيد، گفتم‌ پريشب‌ كه‌ انسان‌ از مثل‌ خيلي‌ از مسائل‌ راخوبتر متوجه‌ ميشه‌. اگر در جنگ‌ بين‌ ايران‌ و عراق‌ يك‌ سربازي‌ در هفته‌ يك‌ دفعه‌ مي‌رفت‌ از صدام‌ دستور مي‌گرفت‌. بعضي‌ از آقايون‌ ارتشي‌ هستند من‌ مي‌شناسمشون‌. آقا ارتش‌ ايران‌ باهاش‌ چه‌ ميكرد؟ هفته‌اي‌ يك‌ دفعه‌. آقا من‌ يك‌ هفته‌ هست‌ تحت‌ فرمان‌ شما هستم‌. حالا يك‌ دفعه‌ هم‌ رفتم‌ از صدام‌ يك‌ چيزي‌ پرسيدم‌ و گوش‌ به‌ حرف‌ ايشان‌ كردم‌. همان‌ هفتة‌ اول‌ اعدامش‌ مي‌كردند. حالا ببينيد ما از نظر پروردگار اعدامي‌ هستيم‌ يا نه‌؟ شيطان‌ دشمن‌ خداست‌. شيطان‌ دشمن‌ خودتونه‌. فاتخذوه‌ عدوا. شما او را دشمن‌ خودتون‌ حساب‌ كنيد. روزي‌ چند تا دستور از او مي‌گيريد؟ پنجاه‌ درصد دستورات‌ از شيطان‌ نيست‌؟ هشتاد درصد؟ خدا خيرتون‌ بده‌ و كم‌كم‌ ميگيد صددرصد. صددرصد. بخدا قسم‌ شرمندگي‌ داره‌. خدا خودش‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد و يعفو عن‌ كثير. از خيلي‌ از اينها خدا مي‌گذره‌. به‌ روتون‌ نمي‌آره‌. و الا تو كه‌ يك‌ پارچه‌ تحت‌ فرمان‌ شيطاني‌، تو ميتوني‌ بگي‌ ربنا الله‌؟ مربي‌ من‌ خداست‌. تو مربيت‌ بايد بگي‌ ربنا الشيطان‌. و اگر حركت‌ كرديد به‌ سوي‌ خدا، و توبه‌ كرديد بايد جدي‌ باشيد آقايون‌. من‌ اين‌ جمله‌ را امشب‌ دوست‌ دارم‌ همه‌ انشاء الله‌ به‌ همين‌ جملات‌ عمل‌ كنند. بعضي‌ زياد، همين‌ روزها، همين‌ ايام‌ به‌ من‌ مراجعه‌ مي‌كنند آقا من‌ استاد مي‌خوام‌، چه‌ كنم‌؟ شما كه‌ مشهديد. ما اينجا خوب‌ اينها درسه‌، ياد بگيريد. درس‌ من‌ نيست‌ كه‌ من‌ به‌ شماها بدهم‌. درسي‌ است‌ كه‌ قرآن‌ داده‌، روايات‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ داده‌. و اگر شما بنا نباشه‌ عمل‌ بكنيد چطور ميشه‌ كه‌ استاد داشته‌ باشيد؟ خدا ميدونه‌ من‌ خودم‌ در مقابل‌ مرحوم‌ استادمون‌ چون‌ ما اينجا مي‌تونيم‌ آزادانه‌ اسم‌ ايشان‌ را ببريم‌. چون‌ در ما را به‌ اين‌ عنوان‌ معرفي‌ كردند كه‌ نويسندة‌ كتاب‌ پرواز روح‌. استادمون‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ گاهي‌ يك‌ مطالبي‌ را به‌ من‌ مي‌گفت‌ كه‌ خيلي‌ مشكل‌ بود. در آن‌ وقت‌ سنم‌ كم‌ بود و گوش‌ مي‌كرد. خوب‌ شماها هم‌ دستور خدا و پيغمبر را گوش‌ كنيد. همين‌ امشب‌ بگيد ربنا الله‌. خوب‌. لازمة‌ اين‌ كلمه‌ چيه‌؟ اين‌ است‌ كه‌ كوچكترين‌ عمل‌ شيطاني‌ انشاء الله‌ از اين‌ به‌ بعد انجام‌ نديد. اين‌ دستور اول‌. و به‌ سوي‌ خدا حركت‌ كنيد.

 ابو لبابه‌ آمد يك‌ كاري‌ كرد، يك‌ گناهي‌ كرد. گناهش‌ خيلي‌ بزرگ‌ بود. آمد خودش‌ را به‌ ستون‌ توبه‌ بست‌. با ريسمون‌ بست‌. گفت‌ كسي‌ حق‌ نداره‌ من‌ را باز كنه‌ تا پيغمبر از من‌ راضي‌ بشه‌. اين‌ ستون‌ توبه‌اي‌ كه‌ در مسجد النبي‌ هست‌ استوانة‌ التوبه‌ نوشته‌ است‌، همينه‌ جريانش‌. حضرت‌ آمدند گفت‌ آقا من‌ همة‌ اموالم‌ را مي‌دهم‌ شما من‌ را ببخشيد. ببينيد توبه‌ يعني‌ اين‌. همة‌ اموالم‌ را مي‌دهم‌. حضرت‌ فرمود كه‌ بايد ببينم‌ از جانب‌ پروردگار چي‌ خبر مي‌آيد. اين‌ آيه‌ نازل‌ شد كه‌ كساني‌ كه‌ توبه‌ مي‌كنند، خذ من‌ اموالهم‌ صدقه‌ تطهرهم‌ و تزكيهم‌ بها و صل‌ عليهم‌ ان‌ صلاتك‌ سكنن‌ لهم‌. از اموالشون‌ صدقه‌ بگير. يعني‌ پولي‌ بگير يك‌ ثلث‌ اموالش‌ را پيغمبر گرفت‌ براي‌ اينكه‌ او را طاهرش‌ كنه‌ و پاكش‌ كنه‌ بوسيلة‌ اين‌ پول‌ دادن‌. الان‌ كدوم‌ يكي‌ از ما حاضريم‌ كه‌، مخصوصا افراد ثروتمند، يك‌ ثلث‌ از اموالشون‌ را بدهند براي‌ اينكه‌ خدا ببخشدشون‌. خدا از جنود شيطان‌ آنها را بياره‌ در جنود رحمان‌. از حزب‌ شيطان‌ بياره‌ در حزب‌ رحمان‌. يك‌ ثلث‌ اموالش‌ را پيغمبر تخفيف‌ داد بهش‌، يك‌ ثلث‌ اموالش‌ را حضرت‌ ازش‌ گرفت‌ و بر او صلوات‌ فرستاد و صل‌ عليهم‌ ان‌ صلاتك‌ سكنن‌ لهم‌. اين‌ صلاة‌ تو اين‌ طلب‌ رحمت‌ از جانب‌ پروردگار كه‌ تو براي‌ آنها بكني‌، آرامش‌ به‌ اينها مي‌بخشه‌. به‌ خدا قسم‌ بزرگترين‌ چيزها در زندگي‌ آرامش‌ داشتنه‌. انسان‌ راحت‌ باشه‌، نفس‌ مطمئنه‌ داشته‌ باشه‌ يا ايتها النفس‌ المطمئنه‌ ارجعي‌ الي‌ ربك‌ راضية‌ مرضيه‌ فادخلي‌ في‌ عبادي‌ و ادخلي‌ جنتي‌. كسي‌ كه‌ مي‌خواد راه‌ خدا را بپيمايه‌، اول‌ قدمش‌ توبه‌ است‌. همة‌ كتابهايي‌ كه‌ در سير و سلوك‌ نوشته‌ شده‌، اين‌ را گفته‌اند. چه‌ كتبي‌ كه‌ اهل‌ سنت‌ نوشته‌اند مثل‌ منازل‌ السائلين‌ و چه‌ كتبي‌ كه‌ علما و برجستگان‌ از دانشمندان‌ شيعي‌ نوشتند، اينها همه‌ قيد كردند كه‌ اول‌ قدم‌ توبه‌ است‌.

 توبه‌ هم‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ من‌ از اين‌ لحظه‌ به‌ بعد ديگه‌ يك‌ كلمه‌ گوش‌ به‌ حرف‌ شيطان‌ نميدم‌. اين‌ سرباز آمده‌ ميگه‌ من‌ ديگه‌ به‌ طرف‌ صدام‌ نميرم‌. اگر چه‌ ماها نمي‌بخشيمش‌ اما خدا مي‌بخشه‌. خدا مهربانه‌. خدا رحمانه‌، خدا رحيمه‌، در قرآن‌ هر كجا سوره‌اي‌ را مي‌خواد شروع‌ كنه‌، اول‌ اعلاميه‌اش‌، اول‌ تذكرش‌ اين‌ است‌ كه‌ بنام‌ خداوند مهربان‌ بخشنده‌اي‌ كه‌ به‌ تمام‌ مردم‌ حتي‌ كفار، حتي‌ دشمنان‌ دين‌، به‌ اينها بخشنده‌ است‌، مهربان‌ است‌ و نسبت‌ به‌ تويي‌ كه‌ تصميم‌ داري‌ از امشب‌ انشاء الله‌ ديگه‌ از شيطان‌ گوش‌ به‌ حرف‌ او ندي‌ و حرفي‌ گوش‌ نكني‌، بالنسبه‌ به‌ تو يك‌ محبت‌ خاصي‌ داره‌. در معناي‌ رحيم‌ همه‌ اين‌ را گفته‌اند. روايات‌ زيادي‌ هم‌ داريم‌. شروع‌ بكن‌. شروع‌ به‌ اين‌ برنامه‌ بكن‌ ببين‌ خدا باهات‌ چه‌ ميكنه‌. از همين‌ امشب‌ خدا شروع‌ ميكنه‌ به‌ مهرباني‌ كردن‌ با تو. وقتي‌ كه‌ حساب‌ بكني‌، خيلي‌ از دوستان‌ هستند، توي‌ همين‌ مجلس‌ هستند و من‌ دوستان‌ اينطوري‌ الحمد لله‌ و المنه‌ زياد دارم‌ كه‌ اين‌ قدم‌ را برداشتند، خودشون‌ ميگن‌، ما محاسبه‌ مي‌كنيم‌. با وضع‌ قبلمون‌، با وضع‌ قبل‌ از اين‌ برنامه‌

 از نظر ظاهري‌ و باطني‌، از نظر زندگي‌ و از نظر روحي‌. از همه‌ جهت‌. كمكمون‌ كرده‌. تو قدم‌ اول‌ را بردار. يك‌ قدم‌ به‌ طرف‌ خدا حركت‌ كن‌. خداي‌ تعالي‌ امام‌ زمان‌، ده‌ قدم‌، ده‌ قدم‌ كه‌ سهله‌، او توابه‌، تواب‌ به‌ معناي‌، ما تائبيم‌، هر چه‌ بكنيم‌ تائبيم‌. تائب‌ به‌ معناي‌ اين‌ است‌ كه‌ خوب‌ حركتي‌ كرديم‌.

 من‌ يك‌ مثلي‌ اينجا دارم‌. ميگم‌ اگر كه‌ يك‌ شخصي‌ باشه‌ نه‌ پول‌ داشته‌ باشه‌، نه‌ وسيله‌ داشته‌ باشه‌، نه‌ حتي‌ پائي‌ داشته‌ باشه‌ كه‌ حركت‌ بكنه‌، يك‌ آدم‌ مفلوك‌ بيچارة‌ بي‌ پول‌ بي‌ وسيله‌، يك‌ نفر هم‌ در يك‌ شهر دوري‌ هست‌ مورد علاقه‌، او هم‌ پول‌ داره‌، هم‌ ماشين‌ داره‌، هم‌ وسيله‌ داره‌، همه‌ چي‌ داره‌. اين‌ مفلوكه‌ براي‌ او ميگه‌ كه‌ من‌ آمدم‌ چون‌ عشق‌ به‌ تو دارم‌. اومدم‌ به‌ طرفت‌. اون‌ ميگه‌ وايستا من‌ مي‌آم‌. عجيبه‌ها. تا در دروازه‌ اين‌ خودش‌ را نرسونده‌ مي‌بيني‌ او از شهر دور خودش‌ را رسونده‌. اين‌ معناش‌، اين‌ تائبه‌ اون‌ تواب‌. خداست‌. تو يك‌ اراده‌ بكن‌، به‌ خدا قسم‌ ايني‌ كه‌ ميگم‌ خدايا تو شاهدي‌ كه‌ وجدان‌ ميكنم‌ كه‌ ميگم‌ تو اراده‌ بكن‌ كه‌ بري‌ به‌ طرف‌ خدا، از همين‌ امشب‌ بگو خدايا من‌ از اين‌ لحظه‌ هر گناهي‌ كه‌ خيلي‌ هم‌ دوستش‌ دارم‌، ديگه‌ نمي‌كنم‌. هر چيزي‌ را كه‌ خيلي‌ دوست‌ دارم‌ و حرامه‌ و تو دوست‌ نداري‌، ديگه‌ انجام‌ نميدم‌، همين‌، خيلي‌ ساده‌ است‌، شما امتحان‌ بكنيد. تو اراده‌ بكن‌. ببين‌ هنوز نكرده‌ خدا آمد به‌ سراغت‌. خدا تو را در آغوش‌ گرفت‌. يك‌ لذتي‌ احساس‌ مي‌كني‌. يك‌ احساس‌ خاصي‌ پيدا مي‌كني‌. بخدا قسم‌ اگر ايني‌ كه‌ عرض‌ كردم‌ جدي‌ بگيد، خدا را مي‌بينيد. خدا را مشاهده‌ مي‌كنيد. من‌ همين‌ امشب‌ توي‌ نمازم‌ فكر مي‌كردم‌، شما نگيد توي‌ نماز مگر فكر غير از خدا، نه‌ نماز را بايد انسان‌ به‌ فكر مطالبش‌ را بكنه‌. انسان‌ در تشهد به‌ جائي‌ ميرسه‌ كه‌ ميگه‌ اشهد ان‌ لا اله‌ الا الله‌. كلمة‌ اشهد خيلي‌ مهمه‌. من‌ مشاهده‌ ميكنم‌. من‌ مي‌بينم‌. من‌ احساس‌ مي‌كنم‌ كه‌ خدايي‌ جز خدا نيست‌. و او آمده‌ مرا در آغوش‌ گرفته‌. ولي‌ متأسفانه‌ ما با خدا اينقدر بي‌ مهري‌ كرديم‌ كه‌ خجالت‌ مي‌كشيم‌.

 حالا يك‌ مثالي‌ براتون‌ بزنم‌. مي‌خوايد بي‌ مهريتون‌ را نسبت‌ به‌ خدا بفهميد؟ اگر رفته‌ باشيد در يك‌ مغازة‌ نانوائي‌ مثلا توي‌ صف‌ وايستاديد. شما خوب‌ دير آمديد ولو اينكه‌ يا هر وقت‌ آمديد توي‌ صفيد. مي‌آئيد جلو نوبتتون‌ ميشه‌. نوبتتون‌ ميشه‌. ميزنند توي‌ سينه‌اتون‌ ميگن‌ برو آخر صف‌. ميريد. سرتون‌ را مي‌اندازيد مي‌ريد آخر صف‌. باز مي‌آئيد همينطور به‌ ترتيب‌ جلو، باز ميزنند توي‌ سينتون‌ ميگن‌ برو آخر صف‌. دفعة‌ سوم‌، چهارم‌ كه‌ ميرسيد، يك‌ مشت‌ نون‌ سوختة‌ از بقيه‌ باقيمانده‌ ميدن‌ بهتون‌ ميگن‌ بريد. يا صداتون‌ در مي‌آد مي‌بينيد نونها داره‌ تموم‌ ميشه‌ ميگيد آيا وقت‌ ما نشده‌، نوبت‌ ما نشد. بخدا قسم‌ من‌ هر وقت‌ اين‌ آيه‌ را مي‌خوانم‌، الم‌ يعنن‌ الذين‌ ان‌ تخشع‌ قلوبهم‌ بذكر الله‌. پانزده‌ سال‌ اصلا به‌ ياد خدا نبودي‌، مشغول‌ بازي‌ بودي‌. بعد رفتي‌ دبيرستان‌ و دانشگاه‌ و بعد رفتي‌ دنبال‌ شغل‌. آخه‌ كي‌ وقت‌ خدا ميشه‌، نوبت‌ خدا ميشه‌؟ يا اگر روزها حساب‌ بكنيم‌. اذان‌ ميگويند شش‌ مرتبه‌ خدا صدات‌ ميزنه‌ بشتاب‌ بسوي‌ فلاح‌ و رستگاري‌، بشتاب‌ به‌ سوي‌ نماز، بشتاب‌ به‌ سوي‌ بهترين‌ اعمال‌. تو خدا را عقب‌ مي‌زني‌، حالا ما مشغول‌ كاريم‌. مي‌آئي‌ خانه‌ بعد حالا نوبت‌ باز هم‌ نوبت‌ خدا نيست‌. ما حالا مشغول‌ نهار خوردن‌ بشيم‌. بعد باز توي‌ سينة‌ خدا مي‌زني‌، بخدا قسم‌ اينطوره‌ آقايون‌.

 وقتي‌ با مشتري‌ صحبت‌ مي‌كني‌ آنچنان‌ توجه‌ با او داري‌ كه‌ مبادا يك‌ كلمه‌اي‌ خلاف‌ بگي‌ او از تو برنجه‌. اما به‌ سن‌ شصت‌ سال‌، هفتاد سال‌ بعضي‌ها رسيدند، هنوز معناي‌ نمازشون‌ را بلد نيستند. اين‌ بي‌ اعتنائي‌ به‌ خدا نيست‌؟ توي‌ سينة‌ خدا مي‌زنيم‌، دم‌ غروب‌ پا ميشيم‌ يك‌ نماز سر و دست‌ و پا شكسته‌، توي‌ نماز با بچه‌امون‌ حرف‌ مي‌زنيم‌، با همه‌ حرف‌ مي‌زنيم‌، و يك‌ ببينيد اين‌ مثالمون‌ تطبيق‌ ميكنه‌ صددرصد يا نه‌؟ خدا جا داره‌ بگه‌ الم‌ يعلنن‌ الذين‌ آمنوا ان‌ تخشع‌ قلوبهم‌ بذكر الله‌.

 اگر خواب‌ غفلت‌ نباشيد، اگر مرده‌ نباشيد همين‌ جريان‌ تو را از خواب‌ غفلت‌ سبك‌، آن‌ خواب‌ غفلت‌ عميق‌ را كه‌ گفتم‌ بيدار ميكنه‌ اقلا. حتي‌ دزدها را بيدار كرد. فضيل‌ عياض‌ ميگن‌ يك‌ شخصي‌ است‌ صوفيه‌ به‌ خودشون‌ چسبوندند. ولي‌ مردي‌ بوده‌ ظاهرا از اولياء خدا  اين‌ دزد بوده‌. داره‌ از ديوار ميره‌ بالا. اين‌ آيه‌ تلاوت‌ ميشه‌ نصف‌ شب‌. الم‌ يعلنن‌ الذين‌ آمنوا تخشع‌ قلوبهم‌ بذكر الله‌. اين‌ مي‌لرزه‌. بيدار ميشه‌ از خواب‌. ميگه‌ آنه‌. خدايا وقش‌ شده‌ چرا. من‌ تا بحال‌ اشتباه‌ مي‌كردم‌. پروردگارا وقتش‌ شده‌، ديگه‌ سي‌ سال‌ از عمرم‌ گذشته‌، چهل‌ سال‌ از عمرم‌ گذشته‌. راسته‌. نوبت‌ تو شده‌ ديگه‌ حالا. از اول‌ مي‌خواست‌ من‌ با تو باشم‌. اولين‌ كس‌ تو را قرار بدم‌.و لي‌ حالا نه‌ نوبت‌ تو شده‌ خدا. آن‌ آنه‌. از راهش‌ برگشت‌ آمد گوشة‌ خرابه‌ مشغول‌ راز و نياز با پروردگار شد.

 حر بن‌ يزيد رياحي‌ يك‌ معصيتكار، يك‌ كسي‌ كه‌ در خواب‌ غفلت‌ فرو رفته‌، اگر چه‌ بعد توبه‌ كرد و بعضي‌ مي‌خوان‌ خيلي‌ او را تبرئه‌ كنند، ولي‌ نه‌ قبلش‌ شايد بدترين‌ كار را كرد. اما، اما امام‌ است‌، مظهر رحمت‌ خداست‌. خدا خودش‌ خيلي‌ مهربانتر از امام‌ حسينه‌. ميگه‌ قل‌ لعبادي‌. ببين‌ با چه‌ مهرباني‌. بگو به‌ اين‌ بندگانم‌ قل‌ لعبادي‌ الذين‌ اصلحوا علي‌ انفسهم‌ لا تقنطوا من‌ رحمة‌ الله‌. آي‌ معصيت‌ كارها مأيوس‌ از رحمت‌ خدا نشيد. ان‌ الله‌ يغفر الذنوب‌ جميعا. همة‌ گناهانتون‌ را مي‌بخشه‌. اذا سئلك‌ عبادي‌ عني‌ فاني‌ قريب‌ اجيب‌ دعوة‌ الداع‌ اذا داع‌. اگر از من‌ سؤال‌ كردند يا پيغمبر نوبت‌ من‌ شد، يك‌ كسي‌ پرسيد مثلا خدا آيا چطوره‌، كجاست‌، چي‌ هست‌؟ اذا سئلك‌ عبادي‌ عني‌ فاني‌ قريب‌. من‌ نزديكشون‌ هستم‌. چشم‌. فوري‌ ميگم‌ لبيك‌. اجيب‌ دعوة‌ اذا دعا. بخدا قسم‌ خدا را ما خيلي‌ بهش‌ ظلم‌ كرديم‌. اين‌ خداي‌ عزيز مهربان‌، اين‌ محبوبي‌ كه‌ شب‌ و روز به‌ فكر ماست‌، شب‌ و روز با ماست‌، شب‌ و روز ما را داره‌ پرورش‌ ميدهد، رب‌ العالمينه‌ اين‌ خدا را فراموش‌ كرديم‌.

 حر بن‌ يزيد رياحي‌ روز عاشورا آمد پشت‌ خيمه‌هاي‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌. پشيمانه‌ اما مي‌شناسه‌ امامش‌ را. امامش‌ را آشناست‌. ميدونه‌ اين‌ امامي‌ است‌ مهربان‌. اين‌ مظهر همان‌ خداي‌ رحمان‌ و رحيم‌ است‌. حسين‌ بن‌ علي‌ عليه‌ السلام‌ فرمود به‌ اصحابش‌ يك‌ مهماني‌ داريم‌ دارد به‌ طرف‌ ما مي‌آيد. حر بن‌ يزيد رياحي‌ آمد طرف‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌. آقاجان‌ توبة‌ من‌ قبوله‌؟ بعله‌ تو مهمان‌ ما هستي‌. بيا پذيرائي‌ ازت‌ بكنيم‌. عرض‌ كرد من‌ مي‌خوام‌ بروم‌ جانم‌ را فداي‌ شما بكنم‌. رفت‌ به‌ طرف‌ ميدان‌. وقتي‌ كه‌ به‌ روي‌ زمين‌ افتاد حسين‌ بن‌ علي‌ آمد بالين‌ او و سر حر را به‌ دامن‌ گرفت‌ و برايش‌ مرثيه‌ مي‌خواند. اظهار محبت‌ مي‌كند. انت‌ حر كما سمتك‌ امك‌ حر. تو آزادي‌ بشارت‌ ميدهد. خدايا به‌ آبروي‌ وليعصر در دم‌ مرگ‌ امام‌ زمان‌ ما را هم‌ به‌ ما برسان‌ تا به‌ ما بشارت‌ آزادي‌ از آتش‌ جهنم‌ را مرحمت‌ بفرمايد. الهي‌ آمين‌. خدايا فرج‌ امام‌ زمان‌ ما را برسان‌. الهي‌ آمين‌. همة‌ ما را از ياران‌ خوب‌ آن‌ حضرت‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. قلب‌ مقدسش‌ را از ما راضي‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. پروردگارا زير ساية‌ امام‌ زمان‌ ما را به‌ كمالات‌ روحي‌ موفق‌ بفرما. الهي‌ آمين‌.

 

۱۲ صفر ۱۴۱۵ قمری – وجود مقدس‌ امام‌ زمان‌ روحي‌ فداه‌

 وجود مقدس‌ امام‌ زمان‌ روحي‌ فداه‌ 12 صفر 1415

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. ان‌ الذين‌ قالوا ربنا الله‌ ثم‌ استقاموا تتنزل‌ عليهم‌ الملائكه‌ ان‌ لا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنه‌.

 امروز روز جمعه‌ بود و روز حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. روزي‌ كه‌ توقع‌ فرج‌ آن‌ حضرت‌ بوده‌ است‌. كه‌ در زيارت‌ آن‌ حضرت‌ در روز جمعه‌ مي‌خوانيم‌ المتوقع‌ فيه‌ ظهورك‌. من‌ در شب‌ گذشته‌ به‌ مناسبت‌ اينكه‌ شايد مجلس‌ هنوز آمادگي‌ نداشته‌ باشد بر خلاف‌ دعو هميشگيم‌ زياد سخن‌ از آقامون‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ نگفتم‌. با اينكه‌ شب‌ جمعه‌ بود. منتظر بودم‌ كه‌ اشاره‌اي‌ بشود. همين‌ الان‌ كه‌ مي‌آمدم‌ وارد مجلس‌ مي‌شدم‌ يك‌ آقائي‌ كه‌ الان‌ دارم‌ مي‌بينمش‌ به‌ من‌ گفت‌ كه‌ من‌ ديشب‌ در خواب‌ ديدم‌ كه‌ شما بايد همه‌اش‌ در اين‌ مجلس‌ از امام‌ زمان‌ حرف‌ بزنيد.

 و لذا يك‌ عاشق‌، يك‌ علاقمند، يك‌ كسي‌ كه‌ قبول‌ داشته‌ باشد وجود مقدس‌ امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ را، و بداند كه‌ آنحضرت‌ در بين‌ ما زندگي‌ مي‌كند كه‌ بنفسي‌ ان‌ من‌ مغيب‌ لم‌ يخلوا منا. جانم‌ به‌ قربانت‌، كه‌ در بين‌ ما هستي‌ و ما تو را نمي‌شناسيم‌. يك‌ چنين‌ انساني‌ كمالش‌، مقامش‌، تمام‌ شخصيتش‌ بايد به‌ اين‌ باشد كه‌ هميشه‌ به‌ ياد مولايش‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فداه‌ باشد. و اگر خداي‌ نكرده‌ ما نام‌ آن‌ حضرت‌ را براي‌ مجلس‌ گرم‌ كردنمون‌ و يا به‌ خاطر اينكه‌ يك‌ حالي‌ پيدا كنيم‌ يا بخاطر اينكه‌ مردم‌ بگويند اين‌ مجلس‌ نام‌ امام‌ عصر برده‌ شده‌، اگر باشد اين‌ خلاف‌ ادب‌ است‌. ما بايد عشقمون‌، محبتمون‌، ايجاب‌ بكند كه‌ در هر كجا كه‌ مي‌نشينيم‌ از آن‌ حضرت‌ حرف‌ بزنيم‌. در هر كجا كه‌ هستيم‌ با آن‌ حضرت‌ باشيم‌، يك‌ وقتي‌ در مشهد ما از اين‌ توريستهايي‌ كه‌ وارد ايران‌ مي‌شدند قبل‌ از انقلاب‌ دعوت‌ مي‌كرديم‌ كه‌ بيايند و از اسلام‌ تحقيق‌ كنند. طبعا چند نفر مترجم‌ به‌ زبانهاي‌ مختلف‌ داشتيم‌. اينها هم‌ دسته‌ دسته‌ مي‌آمدند. يكي‌ از اين‌ جوانها كه‌ اسمش‌ ديويد بود يعني‌ داود ظاهرا و بعد اسمش‌ را ما تغيير داديم‌ با پيشنهاد خودش‌ وقتي‌ مسلمان‌ شد و من‌ مقيد بودم‌ كه‌ اينها در دو مسئله‌ كاملا مجهزشون‌ كنم‌. يعني‌ اينها در دو مسئلة‌ اعتقادي‌ كاملا وارد باشند. يكي‌ در مسئلة‌ خلافت‌ بلا فصل‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌. بخاطر اينكه‌ وقتي‌ از ما جدا مي‌شدند به‌ ممالك‌ ديگر مي‌رفتند، آنها اكثرا اهل‌ سنت‌ بودند و طبعا اكثريت‌ خود اين‌ مسئلة‌ اكثريت‌ شايد آنها را تحت‌ تأثير قرار ميداد و تجربه‌ داشتيم‌ كه‌ ممكن‌ بود مذهب‌ شيعه‌ را صرفنظر كنند و سني‌ بشوند. لذا در مسئلة‌ خلافت‌ بلا فصل‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ زياد باهاشون‌ بحث‌ مي‌كرديم‌.

 مسئلة‌ دوم‌ راجع‌ به‌ وجود مقدس‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ كه‌ بعد از مامعمولا برخورد مي‌كردند به‌ افرادي‌ كه‌ اينها در مسلك‌ پوچ‌ بهائيت‌ بودند و چون‌ مسئله‌ اگر جا نيفتد براي‌ افراد، ممكن‌ است‌ صورت‌ خرافي‌ بهش‌ بدهند و اين‌ كار را مي‌كردند كه‌ يكنفر هزار و صد و پنجاه‌ سال‌ مثلا عمر كرده‌ و ديده‌ نميشود و در بين‌ مردم‌ هم‌ هست‌. خوب‌ اين‌ طبعا در برخورد اول‌ با اين‌ بيان‌ ممكن‌ است‌ افراد زياد مثلا قبول‌ نكنند و به‌ اين‌ مرد تازه‌ مسلمان‌ يك‌ همچين‌ مطالبي‌ را ميگفتند و آنها را به‌ طرف‌ بهائيت‌ مي‌كشاندند. ما لذا خودمون‌ را موظف‌ مي‌دانستيم‌ كه‌ اگر دربارة‌ اثبات‌ وجود خدا زياد باهاش‌ بحث‌ نمي‌كنيم‌، با اثبات‌ نبوت‌ پيغمبر اكرم‌ بحث‌ نمي‌كنيم‌، اين‌ دو مسئله‌ را كاملا با او بحث‌ كنيم‌ كه‌ از اين‌ جهت‌ ما او را آماده‌ كنيم‌ كه‌ در مقابل‌ دشمنان‌ اسلام‌ و تشيع‌ و دشمنان‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ اين‌ آماده‌ باشد. يك‌ شب‌ با اين‌ جوان‌ آمريكايي‌ كه‌ عرض‌ كردم‌ اسمش‌ داود بود يا ديويد بود، صحبت‌ مي‌كردم‌ راجع‌ به‌ امام‌ عصر. شبهاي‌ مختلف‌ با او صحبت‌ مي‌كردم‌. يك‌ شب‌ جمعه‌اي‌ بود حالا اين‌ چطور شد يك‌ حال‌ توجه‌ فوق‌ العاده‌ عجيبي‌ به‌ او دست‌ داد كه‌ خدا ميدوند اين‌ حال‌ توجه‌ بايد براي‌ هر يك‌ از دوستان‌ امام‌ عصر و شيعيان‌ باشد. يك‌ حال‌ توجهي‌ به‌ او دست‌ داد. گفت‌ اين‌ شخصي‌ كه‌ شما مي‌گوئيد توي‌ همين‌ مردمه‌؟ گفتم‌ بله‌. گفت‌ مثلا در بين‌ مردم‌ زندگي‌ مي‌كند؟ گفتم‌ بله‌. گفت‌ پس‌ چرا شما اينطور راحت‌ نشستيد؟ شما يك‌ همچين‌ امامي‌ كه‌ قلب‌ عالم‌ امكان‌ است‌، همچين‌ موجودي‌ كه‌ همة‌ سعادت‌ در نزد اوست‌. يك‌ همچين‌ فردي‌ كه‌ يد الله‌ و عين‌ الله‌ و اذن‌ الله‌ و لسان‌ الله‌ است‌، اين‌ زنده‌ باشه‌، توي‌ اين‌ ربع‌ مسكوني‌ زندگي‌ كند، در بين‌ همين‌ مردم‌ معمولي‌ باشد و شما راحت‌ نشسته‌ باشيد. آنوقت‌ در يك‌ باصطلاح‌ محلي‌ بود در مسجد صاحب‌ الزمان‌ مشهد. اتفاقا نزديك‌ نماز بود و اجتماعي‌ بود توي‌ مسجد اين‌ پرده‌ را عقب‌ زد گفت‌ اينها چرا بيكار نشستند؟ چرا داد نمي‌زنند؟ چرا فرياد نمي‌زنند؟ آقا خودش‌ همين‌ حال‌ را پيدا كرد. چون‌ ما يك‌ طوري‌ باهاش‌ بحث‌ كرده‌ بوديم‌ كه‌ يقين‌ كرده‌ بود امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ وجود دارد و آن‌ شب‌ تا صبح‌ خدا ميداند كه‌ من‌ بعد از نماز مغرب‌ و عشا او را برداشتم‌ ديدم‌ حالش‌ منقلبه‌، يك‌ محلي‌ يك‌ دهي‌ هست‌ در نزديكي‌ مشهد كه‌ آن‌ شب‌ مي‌خواست‌ آنجا بروم‌ براي‌ ديدن‌ بعضي‌ از دوستان‌ و بعضي‌ از برنامه‌ها، او تا صبح‌ آنجا گريه‌ كرد. گاهي‌ مي‌آمد توي‌ بيابان‌ مي‌گفت‌ يا بقية‌ الله‌، يا حجة‌ ابن‌ الحسن‌، با همان‌ زبان‌ خودش‌. تو هستي‌ و به‌ خدا قسم‌، من‌ نمي‌خوام‌ زياد دربارة‌ اين‌ شرح‌ بدهم‌. يك‌ حال‌ توجه‌ روحي‌ با امام‌ زمان‌ پيدا كرد كه‌ يك‌ آرامش‌ عجيبي‌ كه‌ گاهي‌ بعد از چند روز به‌ من‌ مي‌گفت‌ كه‌ مثل‌ اينكه‌ آقا در دل‌ من‌ هست‌، شعاع‌ نور مقدسش‌ در دل‌ من‌ تابيده‌ با او حرف‌ مي‌زنم‌ و او جواب‌ مرا ميدهد. حالا واقعا ميشه‌ گفت‌ اين‌ غفلت‌ هم‌ خودش‌ يك‌ مسئله‌اي‌ است‌ براي‌ ما. همانطوري‌ كه‌ غفلت‌ از مرگ‌ مسئله‌ است‌، غفلت‌ از وجود مقدس‌ امام‌ زمان‌ هم‌ يك‌ مسئله‌اي‌ است‌. و الا ما طبق‌ معمول‌ نبايد بتونيم‌ زندگي‌ كنيم‌. من‌ ديده‌ام‌ افراد عاشق‌ به‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ را. اينها بعضي‌هاشون‌ آنچنان‌ علاقمندند، آنچنان‌ اظهار عشق‌ مي‌كنند كه‌ لحظه‌اي‌ آرام‌ ندارند.

 در همين‌ تهران‌ شما يك‌ مردي‌ بود، پيرمردي‌ بود، يكي‌ دو سال‌ قبل‌ از دار دنيا رفت‌. ايشون‌ نقل‌ مي‌كرد كه‌ من‌ يك‌ مدتي‌ كارواني‌ داشتم‌ براي‌ مكه‌ مي‌رفتم‌. شب‌ هشتم‌ ماه‌ ذي‌ حجه‌ كه‌ يك‌ شب‌ جلوتر از آن‌ شبي‌ است‌ كه‌ حجاج‌ معمولا به‌ عرفات‌ مي‌روند، من‌ به‌ عرفات‌ رفتم‌. چادرها برپا بود اما كسي‌ نبود. به‌ من‌ آمدند گفتند كه‌ تو اگر امشب‌ وسايلت‌ را آورده‌اي‌ به‌ عرفات‌، بايد محافظ‌ وسايلت‌ هم‌ خودت‌ باشي‌. من‌ گفتم‌ مانعي‌ نداره‌، بيدار مي‌مانم‌ و وسايلم‌ را حفظ‌ مي‌كنم‌. ميگه‌ ساعات‌ نيمة‌ شب‌ بود ديديم‌ يك‌ مردي‌ وارد خيمة‌ من‌ شد. به‌ من‌ گفت‌ حاج‌ محمد علي‌، اسمش‌ محمد علي‌ فشندي‌ بود. حاج‌ محمد علي‌ سلام‌ عليكم‌. غالبا كساني‌ كه‌ خدمت‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ رسيده‌اند، اول‌ حضرت‌ سلام‌ كرده‌اند. يكي‌ از صفات‌ حميدة‌ مؤمن‌ اين‌ است‌ كه‌ تقدم‌ بر سلام‌ داشته‌ باشد. پيغمبر اكرم‌ هميشه‌ مقدم‌ ميشد بر همه‌ كس‌ در سلام‌. اين‌ را تعليم‌ بگيريد از امام‌ زمانتون‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌. وارد شدند. منهم‌ جواب‌ سلام‌ دادم‌. ايشان‌ آمدند نشستند حالا من‌ نمي‌شناسم‌. يك‌ چند نفر جوانهاي‌ تازه‌ محاسن‌ به‌ صورت‌ درآمده‌، اينها هم‌ در خدمتش‌ بودند. اينها بيرون‌ ايستادند. ما با هم‌ نشستيم‌. ايشان‌ گفتند كه‌ مي‌دوني‌ امشب‌ چه‌ شبي‌ است‌؟ خوشا به‌ حالت‌، خوشا به‌ حالت‌. امشب‌ شبي‌ است‌ كه‌ جدم‌ حسين‌ در عرفات‌ بوده‌ و دعا ميكرده‌. گفتم‌ خوب‌ امشب‌ بايد ما چكار كنيم‌؟ معلومه‌ يك‌ كسي‌ كه‌ نيمه‌ شب‌ در عرفات‌ باشد تنها هم‌ باشه‌ دوست‌ داره‌ بيشتر عبادت‌ كنه‌. ميگه‌ اين‌ مرد، اين‌ آقا فرمودند كه‌ دو ركعت‌ نماز بخون‌ تا با هم‌ دعا بكنيم‌. مسئلة‌ دعا آقايون‌ خيلي‌ اهميت‌ داره‌. افرادي‌ كه‌ علاقة‌ به‌ خدا و معنويات‌ و كمالات‌ دارند، اينها دعا ميكنند. همين‌ امروز با يكي‌ از دوستان‌ بحث‌ بود صحبت‌ بود كه‌ حضرت‌ موسي‌ وقتي‌ كه‌ به‌ كوه‌ طور رسيد خداي‌ تعالي‌ به‌ او فرمود كه‌ ما تلك‌ بيمينك‌ يا موسي‌ چيه‌ در دستت‌ اي‌ موسي‌؟ موسي‌ در جواب‌ عرض‌ كرد هي‌ عصاي‌. خوب‌ حرف‌ تمومه‌ ديگه‌. اولا سؤال‌ خدا ميشه‌ گفت‌ به‌ خاطر اظهار محبته‌. و الا خدا ميدانه‌ چيه‌ در دست‌ حضرت‌ موسي‌. و جواب‌ حضرت‌ موسي‌ هم‌ اينه‌ كه‌ اين‌ عصاي‌ منه‌. اما اضافه‌ كرد. هي‌ عصاي‌ اتوكل‌ عليه‌ و احش‌ علي‌ غنمي‌ و معارب‌ الاخري‌. اين‌ عصاي‌ منهه‌ تكيه‌ بهش‌ ميدم‌ براي‌ گوسفندانم‌ از درخت‌ برگ‌ مي‌ريزم‌، كارهاي‌ ديگه‌ هم‌ باهاش‌ انجام‌ ميدم‌. كلي‌ حرف‌ زد فقط‌ روي‌ محبت‌. و عجلت‌ اليك‌ ربك‌ لترضي‌. به‌ كوه‌ طور وقتي‌ كه‌ مي‌رسيد زودتر از موعد مي‌آمد. عرض‌ مي‌كرد خدايا من‌ عجله‌ كردم‌ بخاطر اينكه‌ تو را دوستت‌ دارم‌. دوست‌ داشتن‌ خدا خيلي‌ اهميت‌ داره‌. يكي‌ از وسيله‌هاي‌ رسيدن‌ به‌ كمالات‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ خدا را دوست‌ داشته‌ باشه‌. دعا را براي‌ اينكه‌ حاجت‌ مي‌خواهيد و حاجت‌ داريد نكنيد. چون‌ بالاخره‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار مصلحت‌ شما را از شما بهتر مي‌داند و علمك‌ بحالي‌ كفي‌ ان‌ مقالي‌. علم‌ تو به‌ حال‌ من‌ كفايت‌ ميكند از گفتار من‌. ولي‌ اينهمه‌ دستور دعا داده‌اند كه‌ دعا كنيد. همين‌ امروز اين‌ دعاي‌ ندبه‌ را لابد بعضيتون‌ خوانده‌ايد. از ابتداي‌ دعاي‌ ندبه‌ شروع‌ ميكنه‌ با خدا حرف‌ زدن‌ تا دوران‌ بيان‌ اينكه‌ انبياء چطور آمدند و چه‌ كردند و بعد ما مبتلا به‌ فراق‌ همه‌اشون‌ شده‌ايم‌. نه‌ پيغمبر را ديده‌ايم‌ حتي‌ قضي‌ نحبه‌. او از دار دنيا رفت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ آمد و قتله‌ اشقي‌ الاشقياء من‌ الاولين‌ و الاخرين‌. بعد اين‌ الحسن‌ و اين‌ الحسين‌. كجاست‌ امام‌ حسن‌، كجاست‌ امام‌ حسين‌. تا ميرسد اين‌ بقية‌ الله‌ التي‌ لا تخلوا من‌ العترة‌ الهاديه‌. آن‌ امام‌ زماني‌ كه‌ از آن‌ بقية‌ الله‌، آن‌ علم‌ خدا، آن‌ عصمت‌ الهي‌، آن‌ حقيقت‌ و معنويت‌ باقيمانده‌، او كجاست‌. اينها را ما با خدا حرف‌ مي‌زنيم‌، دعا ميكنيم‌. و الا خداي‌ تعالي‌ كه‌ ميداند كه‌ با حضرت‌ آدم‌ چه‌ كرده‌، با حضرت‌ نوح‌ چه‌ كرده‌، با حضرت‌ ابراهيم‌ چه‌ كرده‌. خود حرف‌ زدن‌ محب‌ با محبوبش‌، اين‌ قيمت‌ داره‌. قرآن‌ بخوانيد خدا با شما حرف‌ ميزنه‌. دعا بخوانيد شما با خدا حرف‌ مي‌زنيد. اگر انشاء الله‌ از اين‌ طريق‌ پيشرفت‌ كرديد، به‌ جائي‌ مي‌رسيد كه‌ بدون‌ خوندن‌ قرآن‌ و بدون‌ دعاهاي‌ مأثوره‌ خوندن‌، دائما خداي‌ تعالي‌ با شما حرف‌ ميزنه‌ شما هم‌ با خدا حرف‌ مي‌زنيد. پروردگار با شما انس‌ داره‌ شما هم‌ با خدا انس‌ داريد. به‌ خدا قسم‌ آقايون‌، اگر بدونيد ارتباط‌ با خدا چه‌ لذتي‌ داره‌. چه‌ حياتي‌ داره‌. چه‌ زندگي‌ داره‌ كه‌ اگر انسان‌ بداند يك‌ لحظه‌ حاضر نيست‌ از خداي‌ تعالي‌ غافل‌ بشه‌.

 حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ وقتي‌ در بين‌ مردم‌ بود، با مردم‌ حرف‌ ميزد به‌ خاطر همين‌ لحظاتي‌ كه‌ با مردم‌ ليقال‌ علي‌ قلبي‌ با مردم‌ حرف‌ زده‌، مثل‌ يك‌ عاشقي‌ كه‌ به‌ معشوقش‌ خيره‌ شده‌ داره‌ معشوقش‌ را نگاه‌ ميكنه‌ و با او حرف‌ ميزنه‌. معشوق‌ به‌ انسان‌ ميگه‌ به‌ اون‌ شخص‌ جواب‌ بده‌ منتظره‌. اين‌ برميگرده‌ به‌ او يك‌ جوابي‌ ميده‌ برميگرده‌ به‌ اين‌ ميگه‌ ببخشيد. پيغمبر اكرم‌ مي‌فرمايد ليقان‌ علي‌ قلبي‌ فاستغفر الله‌ في‌ كل‌ يوم‌ سبعين‌ مرة‌. به‌ امر الهي‌ من‌ با مردم‌ حرف‌ زدم‌ و مردم‌ را هدايت‌ كردم‌ ولي‌ بخاطر اينكه‌ يك‌ چند لحظه‌اي‌ ظاهرا با مردم‌ انس‌ گرفتم‌ از خدا روزي‌ هفتاد مرتبه‌ طلب‌ بخشش‌ ميكنم‌. اين‌ عاشق‌، اين‌ كسي‌ كه‌ جز خدا چيزي‌ را نمي‌شناسه‌، بندة‌ كامل‌ خداست‌. اين‌ دائما مي‌خواد با خدا حرف‌ بزنه‌. اگر بدانيد لذت‌ مناجات‌ با پروردگار را. من‌ ذالذي‌ ضاق‌ حلاوت‌ محبتك‌ بدلا. كيه‌ كه‌ چشيده‌ باشد حلاوت‌ محبت‌ تو را اي‌ خدا و محبوب‌ ديگري‌ براي‌ خودش‌ انتخاب‌ كنه‌.

 ايشان‌ ميگه‌ كه‌ به‌ من‌ گفتند نماز بخوانيم‌ در آن‌ نيمة‌ شب‌، خوب‌ طبعا علاقه‌ داره‌ با خدا در ارتباط‌ باشه‌. نماز خونديم‌، دو ركعت‌ نماز خونديم‌. بعد اين‌ آقا نشست‌ رو به‌ قبله‌ يك‌ دعايي‌ خوند، خيلي‌ دعا سطحش‌ بالا. يك‌ مطلبي‌ را باز اينجا عرض‌ كنم‌. دعاهايي‌ كه‌ از ناحية‌ مقدسة‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ رسيده‌، اينها خيلي‌ سطح‌ علميش‌ بالاست‌ و دعاهاي‌ ساير ائمه‌ به‌ ترتيب‌ سطحش‌ فرق‌ ميكنه‌. ميدونيد علتش‌ چيه‌؟ علتش‌ اين‌ است‌ كه‌ امام‌ عصر بيشتر با مردم‌ سطح‌ بالا از نظر فكري‌ در ارتباطه‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ زمانش‌ ايجاب‌ ميكرد كه‌ امام‌ جمعي‌ باشد كه‌ وقتي‌ ميگويد سلوني‌ قبل‌ ان‌ تفقدوني‌، از من‌ سؤال‌ كنيد قبل‌ از اينكه‌ من‌ را نبينيد يك‌ نفر بلند بشه‌ بگه‌ آقا سر و صورت‌ من‌ چند تا مو داره‌. سعد وقاص‌ اين‌ را سؤال‌ كرد از علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كه‌ آن‌ دانشمند ميگه‌ اي‌ كاش‌ علي‌ در زمان‌ ما مي‌بود كه‌ ما مشكلات‌ فضائيمون‌ را از آن‌ حضرت‌ سؤال‌ مي‌كرديم‌. او ميگه‌ انا اعلم‌ بطرق‌ السماء منكم‌ بطرق‌ الارض‌. من‌ راههاي‌ آسمانها را بلدم‌ و ميدانم‌ آنوقت‌ اين‌ شخص‌ ميگه‌ چند تا مو سر و صورت‌ من‌ دارد؟ ابن‌ كواء پاميشه‌ يك‌ سؤالاتي‌ از همين‌ قبيل‌ ميكنه‌. كساني‌ كه‌ پاي‌ منبر علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بودند، يكي‌ دو نفر اگر حالا لياقت‌ سخنان‌ علي‌ را داشتند در خطبة‌ شقشقيه‌ وقتي‌ مطالب‌ مهمي‌ را بيان‌ ميكنه‌، يك‌ نفر پاميشه‌ حرف‌ ميزنه‌، حضرت‌ ميفرمايد شقشقة‌ هدرت‌، ديگه‌ حرف‌ تمام‌ شد، ديگه‌ به‌ درد شما اين‌ حرفها نميخوره‌. اما امام‌ عصر با مردماني‌ در زماني‌ امامت‌ دارد و امامت‌ ميكند كه‌ اكثرا دانشمندان‌ و شخصيتهاي‌ باسواد چه‌ دانشمندان‌ علوم‌ مادي‌ باشد و چه‌ دانشمندان‌ علوم‌ روحي‌ و معنوي‌. لذا دعاهايي‌ كه‌ حضرت‌ ميخواند و بيان‌ كرده‌، شما در دعاهاي‌ رجبيه‌ نگاه‌ كنيد، دعاهاي‌ شعبانيه‌ نگاه‌ كنيد، دعاهايي‌ كه‌ در ماه‌ رمضان‌ رسيده‌، اگر دقت‌ كنيد آنچه‌ كه‌ مربوط‌ به‌ امام‌ عصر است‌ آنها خيلي‌ سطحش‌ بالاست‌. هم‌ در معرفت‌ امام‌ سطحش‌ خيلي‌ بالاست‌، هم‌ در مسائل‌ مختلف‌ ديگر. مثلا همين‌ دعاي‌

 حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ فرموده‌اند كه‌ لا فرق‌ بينك‌ و بينهم‌ الا انهم‌ عبادك‌ و خلقك‌، اين‌ جمله‌ را شايد فلاسفة‌ روز بخواهند توضيح‌ بدهند يك‌ كتاب‌ علمي‌ نوشته‌ ميشه‌ در اطراف‌ همين‌ چند كلمه‌اي‌ كه‌ من‌ از اين‌ دعا براتون‌ عرض‌ كردم‌. و لذا ايشان‌ ميگه‌ كه‌ من‌ ديدم‌ يك‌ دعاي‌ خيلي‌ سطح‌ بالايي‌ حضرت‌ خوندند بعد از نماز كه‌ من‌ خواستم‌ اين‌ را يادداشت‌ كنم‌، حفظش‌ كنم‌، هميشه‌ داشته‌ باشم‌ حضرت‌ فرمود حالا من‌ نمي‌شناسم‌ ايشان‌ كيه‌، فرمود اين‌ دعا را فقط‌ امام‌ حق‌ داره‌ بخونه‌. باز هم‌ متوجه‌ نشدم‌. بعد به‌ من‌ فرمودند كه‌ چايي‌ آوردي‌، چايي‌ داري‌؟ گفتم‌ آقا خوب‌ شد گفتيد. چايي‌ براي‌ مسافرين‌ گرما زدة‌ خسته‌ بعضي‌ وقتها از همه‌ چيز لازمتره‌. من‌ اتفاقا چايي‌ را فراموش‌ كرده‌ بودم‌. حضرت‌ فرمودند چايي‌ با من‌. رفتند بيرون‌ يك‌ چايي‌ آوردند دم‌ كرديم‌. اصلا چايي‌ نبود. شيرين‌، معطر، لذت‌ عجيبي‌ از اين‌ چايي‌ ما برديم‌، با هم‌ خورديم‌. بعد فرمود كه‌ غذايي‌ داري‌؟ گفتم‌ نان‌ و پنير دارم‌. گفتند كه‌ من‌ پنير نمي‌خورم‌. اين‌ دليل‌ بر كراهت‌ پنير نداره‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ شايد آنوقت‌ حضرت‌ پنير ميل‌ نفرمودند. گفتم‌ ماست‌ هم‌ داريم‌. يك‌ قدري‌ نان‌ و ماست‌ با هم‌ خورديم‌ و بعد من‌ يك‌ خورده‌ ترديد پيدا كردم‌ كه‌ اين‌ آقا كيه‌ اينجا آمده‌ در اين‌ نيمة‌ شب‌ با من‌ انس‌ گرفته‌. خوشا به‌ حال‌ آنهايي‌ كه‌ ولو نشناسند، ولو نفهمند. يك‌ لحظه‌ با حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روبرو بشوند. گرش‌ ببيني‌ و دست‌ از ترنچ‌ بشناسي‌، روا بود كه‌ ملامت‌ كني‌ زليخا را. آنهائي‌ كه‌ آقا را ديدند و شناختند، به‌ خدا قسم‌ بعدش‌ ديوانه‌ شدند. ديوانه‌ نه‌ مجنون‌، ديوانة‌ عشق‌ او، ديوانة‌ محبت‌ او، ديوانة‌ الطاف‌ و عنايات‌ او شدند. ميگه‌ با خودم‌ فكر كردم‌ اين‌ آقا كيه‌؟ گفتم‌ الان‌ آقا امام‌ زمان‌ كجا هستند. فرمود الان‌ توي‌ خيمه‌ نشستند. گفتم‌ روز عرفه‌ آقا كجا تشريف‌ دارند، فرمودند در دامن‌ كوه‌ رحمت‌. جبل‌ الرحمه‌. اين‌ مطلب‌ بعد ايشان‌ به‌ من‌ فرمودند كه‌ من‌ پنجاه‌ ريال‌ سعودي‌ به‌ تو بدم‌ تو براي‌ پدر من‌ يك‌ عمرة‌ مفرده‌ انجام‌ ميدي‌؟ گفتم‌ اسم‌ پدر شما چيه‌؟ فرمود سيد حسن‌. اسم‌ خودتون‌ آقا چيه‌؟ فرمود سيد مهدي‌ (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) پول‌ را گرفتم‌. اسم‌ پدرشون‌ را و اسم‌ خودشون‌ را يادداشت‌ كردم‌. بعد از آقا سؤال‌ كردم‌ كه‌ شب‌ عرفه‌ آيا امام‌ زمان‌ به‌ خيمه‌هاي‌ حجاج‌ تشريف‌ مي‌آورند؟ فرمود به‌ خيمة‌ شما مي‌آيند چون‌ شما شب‌ عرفه‌ روضة‌ عمويم‌ ابو الفضل‌ العباس‌ را مي‌خوانيد و به‌ آن‌ حضرت‌ متوسل‌ ميشيد. بعد هم‌ به‌ من‌ فرمودند خوب‌ من‌ بايد برم‌. حركت‌ كردند و از خيمه‌ رفتند. من‌ نشستم‌ با خودم‌ فكر كردم‌ اين‌ آقا كي‌ بود با من‌ اينطور فارسي‌ صحبت‌ ميكرد، اسم‌ مرا برد، اسم‌ پدرش‌ حسنه‌، اسم‌ خودش‌ مهدي‌ بود. اين‌ كي‌ بود. پا شدم‌ خوب‌ آن‌ شب‌ در عرفات‌ كسي‌ نبود. هر چه‌ نگاه‌ كردم‌ نديدمش‌ (قطع‌ صداي‌ نوار)

 نشسته‌ بوديم‌ روحاني‌ كاروانمون‌ دفعة‌ شروع‌ كرد به‌ روضة‌ ابو الفضل‌ العباس‌ خوندن‌. من‌ ديدم‌ نه‌ علامت‌ درسته‌. منهم‌ نشستم‌ گريه‌ كردم‌. يك‌ چشمم‌ به‌ در خيمه‌ است‌ كه‌ كي‌ آقا وارد ميشوند و دارم‌ اشك‌ مي‌ريزم‌. ديگه‌ حوصله‌ام‌ سر آمد. ديدم‌ داره‌ روضه‌ تمام‌ ميشه‌ آقا تشريف‌ نياوردند. پاشدم‌ از در خيمه‌ بيرون‌ آمدم‌. ديدم‌ آقا سرش‌ را گذاشته‌ به‌ ديوار خيمه‌(قطع‌ صداي‌ نوار)

 منهم‌ سرم‌ را گذاشتم‌ اينطرف‌ خيمه‌ و با آن‌ حضرت‌ مشغول‌ اشك‌ ريختن‌ شدم‌. ديگه‌ تصرف‌ در من‌ شده‌ بود. نتوانستم‌ حركت‌ كنم‌ نه‌ هم‌ حرفي‌ بزنم‌ تا آقا تشريف‌ بردند.

 مطلبي‌ كه‌ اين‌ وسط‌، خدا رحمت‌ كنه‌ اين‌ مرحوم‌ ميگفت‌، اين‌ بود. مي‌گفت‌ من‌ عقائدم‌ را وقتي‌ كه‌ احساس‌ كردم‌ اين‌ يك‌ مرد بزرگواري‌ است‌، عقائدم‌ را اظهار كردم‌ به‌ وليعصر ارواحنا فداه‌. دربارة‌ خداشناسي‌ گفتم‌ آقا ما به‌ اين‌ دليل‌ به‌ اين‌ دليل‌ مي‌گوئيم‌ خدائي‌ هست‌. اينها را بد نيست‌ انشاء الله‌ دوستان‌ دقت‌ كنند. دلايل‌ اثبات‌ وجود خدا را از راه‌ فطرت‌، از راه‌ معمولي‌ نظم‌ عجيب‌ عالم‌، از راه‌ خلقت‌ جهان‌ آفرينش‌، ميگه‌ يك‌ مقدار كه‌ صحبت‌ كردم‌ فرمودند خوب‌ عقيده‌اي‌ داري‌. خوشا به‌ حال‌ آن‌ كسي‌ كه‌ بهش‌ امام‌ زمان‌ بگه‌ خوب‌ عقيده‌اي‌ داري‌. يك‌ مطلبي‌ را آقايون‌ بگم‌ زمان‌ ما يك‌ زماني‌ شده‌ كه‌ با كمال‌ تأسف‌، با كمال‌ تأسف‌ ما خدا را مي‌خواهيم‌ از راه‌ فلسفه‌ و افكار بشري‌ بشناسيم‌.

 يك‌ جمله‌اي‌ را بهتون‌ عرض‌ كنم‌ كه‌ اكثر دوستان‌ ما ميدونند. من‌ اين‌ را مكرر گفتم‌ و بعضي‌ ميگند از ابتكارات‌ فكري‌ توه‌ ولي‌ نه‌ اين‌ در آيات‌ قرآن‌ و در كتب‌ لغت‌ هست‌. يك‌ فرق‌ بين‌ فلسفه‌ و حكمت‌ كه‌ اكثرا فكر مي‌كنند فلسفه‌ و حكمت‌ يكيه‌. فلسفه‌ در تمام‌ كتب‌ لغت‌ نوشته‌ شده‌ كه‌ شناخت‌ حقايق‌ اشيائه‌ متكيا به‌ افكار بشر. يعني‌ از زمان‌ سقراط‌ و افلاطون‌ و دانشمندان‌ و فلاسفة‌ يونان‌ گرفته‌ تا دانشمندان‌ امروز. افكارشون‌ را روي‌ هم‌ ريختند فلسفه‌ را بوجود آوردند. ولي‌ حكمت‌ شناخت‌ حقايق‌ اشيائه‌ بوسيلة‌ وحي‌. به‌ افكار بشري‌ كاري‌ نداره‌. فقط‌ افكار بشري‌ ظرفي‌ است‌ براي‌ پذيرفتن‌ حكمت‌. خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد و لقد آتينا القلمان‌ الحكمه‌. ما به‌ لقمان‌ حكمت‌ داديم‌. هو الذي‌ بعث‌ في‌ الاميين‌ رسولا منهم‌ يتلوا آياته‌ و يزكيهم‌ و يعلمهم‌ الكتاب‌ و الحكمه‌. حكمت‌ از طرف‌ پروردگاره‌. اين‌ فرق‌ را متوجه‌ باشيد كه‌ فلسفه‌ مسائلي‌ است‌ كه‌ افكار بشر بوجود آورده‌ حالا در مسائل‌ مختلف‌. چه‌ دربارة‌ شناخت‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار كه‌ الهيات‌ باشه‌ و حقايق‌ معنوي‌ كه‌ بخش‌ الهيات‌ باشه‌ چه‌ در مسائل‌ و مطالب‌ مادي‌ و طبيعي‌ كه‌ بحث‌ طبيعيات‌ باشه‌ و چه‌ هم‌ دربارة‌ اخترشناسي‌ و فلك‌شناسي‌ كه‌ بحث‌ فلكيات‌ فلسفه‌ باشه‌. اينها همه‌اش‌ چيزهايي‌ است‌ كه‌ مردم‌ با فكرشون‌ درست‌ كردند و يك‌ مدت‌ هم‌ گذشته‌ باز بهم‌ خورده‌ مثل‌ اينكه‌ در فلكيات‌ و طبيعيات‌ فلسفه‌ اكثر يا همة‌ مسائلش‌ از بين‌ رفته‌ و مسئلة‌ الهيات‌ چون‌ خدا از همه‌ مظلومتره‌ متأسفانه‌ در ميان‌ دانشگاهها باقي‌ مانده‌. ولي‌ حكمت‌. حكمت‌ از جانب‌ خداست‌.

 شما به‌ مرحلة‌ خلوص‌ در مراحل‌ كمالات‌ برسيد. چهل‌ روز در مرحلة‌ خلوص‌ خودتون‌ را خالص‌ كنيد، اينجا امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ و شايد رسول‌ اكرم‌ مي‌فرمايد من‌ اخلص‌ لله‌ اربعين‌ صباحا جرت‌ ينابيع‌ الحكمه‌ من‌ قلبه‌ الي‌ لسانه‌. كسي‌ كه‌ چهل‌ روز خودش‌ را خالص‌ كنه‌ براي‌ خدا، البته‌ خالص‌ كردن‌ براي‌ خدا براي‌ همه‌ كس‌ ميسر نيست‌. اين‌ را بدانيد. چون‌ هم‌ اعمالش‌ را بايد خالص‌ كنه‌ هم‌ خودش‌ را خالص‌ كنه‌ و خود خالص‌ كردن‌ خيلي‌ مشكله‌. يعني‌ الان‌ به‌ شما بگويند كه‌ محبت‌ غير خدا را نداشته‌ باش‌. نميشه‌. الان‌ اگر به‌ شما بگند كه‌ مثلا فرض‌ كنيد جز ذات‌ مقدس‌ پروردگار و جز براي‌ خدا هيچ‌ فكري‌ نكن‌ و هيچ‌ كاري‌ نكن‌ نمي‌تونيد. يك‌ مقدماتي‌ دارد. يك‌ مراحل‌ كماليه‌اي‌ است‌ كه‌ خوشبختانه‌ اينها روي‌ خيلي‌ از افراد پياده‌ شده‌ و به‌ مرحلة‌ كمال‌ هم‌ بعضي‌ رسيده‌اند و انشاء الله‌ دوستان‌ به‌ مرحلة‌ كمالات‌ كه‌ انشاء الله‌ يك‌ فهرستي‌ تصميم‌ دارم‌ اين‌ شبها براي‌ دوستان‌ عزيزم‌ بگم‌ كه‌ اگر عمل‌ كنند به‌ ان‌ مرحلة‌ خلوص‌ و مرحلة‌ اخلاص‌ خواهند رسيد.

 حكمت‌ از جانب‌ خداست‌. حكمت‌ همان‌ علمي‌ است‌ كه‌ در روايات‌ زياد آمده‌ كه‌ العلم‌ نور يقذف‌ الله‌ في‌ قلب‌ من‌ يشاء. علم‌ يك‌ نوري‌ است‌ كه‌ خدا در دل‌ كساني‌ كه‌ مي‌خواد آن‌ را قرار ميده‌. يا من‌ دل‌ علي‌ ذاته‌ بذاته‌. بك‌ عرفتك‌. خدايا بوسيلة‌ تو من‌ تو را شناختم‌. خدا با انسان‌ حرف‌ ميزنه‌ و از طريق‌ فلسفه‌ خدا را نميشه‌ شناخت‌. همانطوري‌ كه‌ محسوسات‌ را نشد ما در گذشته‌ بشناسيم‌. در گذشته‌ محسوساتشون‌ را نمي‌تونستند بشناسند و به‌ واقعيت‌ نمي‌رسيدند. يكي‌ از محسوسات‌ كرة‌ زمين‌ و منظومة‌ شمسي‌ و امثال‌ اينهاست‌. خوب‌ همه‌ در زمان‌ گذشته‌، در هيأت‌ بطلميوس‌ مي‌گفتند كه‌ زمين‌ يك‌ جا ايستاده‌ و همة‌ افلاك‌ دور زمين‌ ميچرخه‌. كرويت‌ زمين‌ را نفهميده‌ بودند. بعد فلسفة‌ جديد آمد و همه‌ را باطل‌ كرد و مسئله‌ را عوض‌ كرد. در طبيعيات‌ خيلي‌ از مسائل‌ عوض‌ شده‌. در مسئلة‌ زلزله‌، در مسائل‌ مختلف‌ كه‌ مرحوم‌ حاجي‌ در منظومه‌ و در كتابهاي‌ مختلف‌ اينها را نوشته‌اند. دربارة‌ خدا هم‌ اين‌ را بدونيد آقايون‌ كه‌ بشر وقتي‌ كه‌ نتونه‌ در ماديات‌ محسوس‌ چشمش‌ كه‌ مي‌بينيد خوب‌ اظهار نظر بكنه‌، در معقولات‌ به‌ طريق‌ اولي‌، بايد حتما كمك‌ الهي‌ باشد.

 حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ به‌ هشام‌ بن‌ حكم‌ مي‌فرمايند ان‌ لله‌ علي‌ الناس‌ حجتين‌. خدا براي‌ مردم‌ دو حجت‌ داره‌. يكي‌ حجت‌ باطن‌ يكي‌ هم‌ حجت‌ ظاهر. حجت‌ باطن‌ عقله‌ و حجت‌ ظاهر انبياء و رسلند. عقل‌ را بايد آنها راهنمائي‌ كنند. نبايد عقل‌ را فلسفة‌ قديم‌ فقط‌ راهنمائي‌ بكنه‌ و لذا من‌ به‌ بعضي‌ از دانشمندان‌ كه‌ خيلي‌ متكي‌ به‌ فلسفة‌ در شناخت‌ حقايق‌ مخصوصا معنويات‌ هستند يك‌ نامه‌اي‌ نوشتم‌ كه‌ به‌ خدا قسم‌ اين‌ مردم‌ پاي‌ سخنرانيهاي‌ شما كه‌ مي‌نشينند چيزي‌ استفاده‌ نميكنند از خداشناسي‌، از حقايق‌. بيائيد و براي‌ خدا آنطوري‌ كه‌ قرآن‌ وارد شده‌ و خدا را معرفي‌ كرده‌، شما هم‌ معرفي‌ كنيد. آنطوري‌ كه‌ روايات‌ معرفي‌ كرده‌ شما هم‌ معرفي‌ كنيد. قرآن‌ مي‌فرمايد ان‌ في‌ خلق‌ السماوات‌ و الارض‌ و اختلاف‌ الليل‌ و النهار لآيات‌ لاولي‌ الالباب‌ الذين‌ يذكرون‌ الله‌ قياما و قعودا. خيلي‌ راه‌ دوري‌ نمي‌خواد بريد. به‌ نظم‌ وجود خودت‌، به‌ نظم‌ آسمانها به‌ نظم‌ زمين‌ نگاه‌ كن‌، خدا را ببين‌ و خدا بشناس‌. انسان‌ از راه‌ باصطلاح‌ حكمت‌ به‌ جائي‌ ميرسه‌ كه‌ خدا را ميبينيه‌. ميگه‌ يك‌ مقدار عقايدم‌ را به‌ حضرت‌ عرض‌ كردم‌. عقايد همان‌ دوراني‌ كه‌، يك‌ دانشمند نبود، من‌ ايشان‌ را ديده‌ بودم‌. يك‌ شخص‌ معمولي‌ بود. به‌ آن‌ پيرزن‌ گفتند كه‌ خدا را از كجا شناختي‌؟ دستش‌ را از روي‌ چرخ‌ نخ‌ ريسي‌اش‌ برداشت‌. گفت‌ من‌ اين‌ را مي‌گردونم‌ مي‌گرده‌. اگر دست‌ من‌ برداشته‌ بشه‌ اين‌ نمي‌گرده‌. اگر نيرو و علم‌ و قدرت‌ بي‌ نهايت‌ پروردگار نباشه‌، اين‌ عالم‌ بينهايت‌ نمي‌چرخه‌. بعد راجع‌ به‌ ولايت‌ چيزهايي‌ گفتند. راجع‌ به‌ ولايت‌ هم‌ كه‌ مسئلة‌ ولايت‌ را ما غالبا اشتباه‌ كرديم‌. ولايت‌ را فكر مي‌كنيم‌ كه‌ محبتمون‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ ولايته‌. نه‌. اينطور نيست‌. و لذا همين‌ قدر كه‌ دوست‌ داشته‌ باشيم‌ خاندان‌ عصمت‌ را ولو هرچه‌ گناه‌ بكنيم‌، اين‌ ديگه‌ ولايت‌ داريم‌ و روز قيامت‌ هم‌ مي‌فرمايند كه‌ بفرمائيد وارد بهشت‌ بشيد چون‌ ولايت‌ خاندان‌ عصمت‌ را داريد. شايد دوستان‌ من‌ مرا بشناسند كه‌ من‌ در محبت‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌ اگر نگند يك‌ عده‌ شايد بگند كه‌ من‌ زياده‌روي‌ مي‌كنم‌. اما در عين‌ حال‌ اين‌ جمله‌ را امشب‌ بهتون‌ بگم‌. يك‌ دونه‌ صفت‌ رذيلة‌ خيلي‌ كوچك‌، اگر در وجودتون‌ باشد ولو اينكه‌ شيعة‌ محكم‌ و پا در جا، پابرجاي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ باشيد، توي‌ بهشت‌ راهتون‌ نمي‌دهند. يك‌ صفت‌ رذيلة‌ كوچك‌، حسد، بخل‌، كينه‌. شما ميگيد عجب‌ ما كه‌ شنيده‌ بوديم‌ شيعيان‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ روز قيامت‌ دسته‌ دسته‌ وارد بهشت‌ مي‌شوند. منهم‌ قبول‌ دارم‌ و شفاعت‌ هم‌ مي‌كنند. اما بايد بيرون‌ در بهشت‌ بشينيد اين‌ صفت‌ رذيله‌ات‌ را از خودت‌ خارج‌ بكني‌. شما ميگيد تصميم‌ ميگيريم‌. نه‌ با تصميم‌ درست‌ نميشه‌. بايد تزكية‌ نفس‌ بكنيد. قد افلح‌ من‌ زكي‌ها كسي‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ بكنه‌ مي‌تونه‌ توي‌ بهشت‌ بره‌. آنجا ديگه‌ جاي‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ بعضي‌ از كارهايي‌ كه‌ در دنيا مي‌كنيم‌ كه‌ نيست‌. زمين‌ آن‌ همساية‌ بهشتي‌مون‌ را يك‌ چند متر بگيريم‌ به‌ سر زمينمون‌ بديم‌، ديوارمون‌ را طوري‌ بلند بكنيم‌ كه‌ همسايه‌ اذيت‌ باشه‌ و حسادتها، كينه‌ توزيها، دعواها، آنجا هم‌ خداي‌ تعالي‌ بايد فورا يك‌ دادگستري‌ و نيروهاي‌ انتظامي‌ را بسيج‌ كنه‌ و همان‌ گرفتاريهايي‌ كه‌ در دنيا داشتيم‌ باز در بهشت‌ داشته‌ باشيم‌. نه‌ آنجا آدم‌ وارد مي‌كنند. آنجا افراد خودساخته‌ وارد مي‌كنند. ولايت‌ معنيش‌ اينه‌ كه‌ با عشق‌ و محبت‌ ما بايد پيرو علي‌ بن‌ ابيطالب‌ باشيم‌. گاهي‌ هست‌ انسان‌ به‌ خاطر منافعش‌ پيروي‌ از خاندان‌ عصمت‌ ميكنه‌ اين‌ مطيعه‌. گاهي‌ محبت‌ داره‌ پيروي‌ نميكنه‌، اينم‌ محبه‌. اما ولي‌ كه‌ امروز در زيارت‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ خونديم‌ كه‌ يا مولاي‌ انا مولاك‌. اي‌ مولاي‌ من‌ من‌ نوكر تو هستم‌، من‌ دوست‌ پر محبت‌ تو هستم‌. من‌ مطيع‌ و فرمانبردار پر محبت‌ تو هستم‌. مولاي‌ انا مولاك‌. عارف‌ باولاك‌ و اخراك‌. اگر اينچنين‌ شديم‌ يعني‌ يكي‌ عقيدة‌ فاسد را وارد بهشت‌ نمي‌كنند كه‌ جاش‌ هم‌ حتي‌ توي‌ جهنمه‌. يكي‌ هم‌ افرادي‌ را كه‌ تزكية‌ نفس‌ نكردند، تزكية‌ نفس‌ نكردند. بايد حتما تزكية‌ نفس‌ بشه‌. حالا در دنيا راحتتره‌. خيلي‌ ساده‌ انجام‌ ميشه‌. در عالم‌ برزخ‌ مشكل‌ و در روز قيامت‌ بسيار مشكل‌. بالاخره‌ بايد اين‌ كار را انجام‌ بديد وارد بهشت‌ بشيد. يعني‌ خالص‌ بشيد.

 همين‌ امروز از من‌ سؤال‌ مي‌كردند كه‌ توي‌ بهشت‌ هم‌ آيا حجاب‌ براي‌ خانمها هست‌ يا نيست‌؟ خوب‌ بعله‌ حرفي‌ است‌ سؤالي‌ است‌ كه‌ آنجا هم‌ بايد حجاب‌ داشته‌ باشند يا نداشته‌ باشند؟ من‌ گفتم‌ كه‌ آنجا ديگه‌ اين‌ حرفها نيست‌ كه‌ جوانه‌ سر كوچه‌ بايسته‌ شما جرأت‌ نداشته‌ باشيد كه‌ دخترت‌ با صورت‌ باز از خونه‌ بيرون‌ بره‌. آنجا ديگه‌ اين‌ حرفها نيست‌. چون‌ همه‌ پاك‌، همه‌ تزكيه‌ شده‌، همه‌ سالم‌. همه‌ راحت‌، هيچ‌ كس‌ به‌ هيچ‌ كس‌ كوچكترين‌ نظر بدي‌ نميتونه‌ داشته‌ باشه‌. لذا ولايتش‌ را به‌ اينصورت‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ بيان‌ كرد و حضرت‌ تصديقش‌ كرد. ما بايد در صراط‌ مستقيم‌ باشيم‌.

 اين‌ حضرت‌ عبد العظيمي‌ كه‌ ما قدرش‌ را نمي‌دونيم‌ و بايد يكي‌ از ستارگان‌ فروزان‌ عالم‌ ولايته‌، كه‌ من‌ كسي‌ كه‌ حضرت‌ عبد العظيم‌ را زيارت‌ كنه‌ كمن‌ زار الحسين‌ بكربلا. مثل‌ كسي‌ است‌ كه‌ سيد الشهدا را در كربلا زيارت‌ كرده‌. كه‌ من‌ يك‌ وقتي‌ در عالم‌ رؤيا سؤال‌ كردم‌  از يك‌ آقايي‌. در عالم‌ خواب‌ بود كه‌ ايشان‌ از اولاد امام‌ حسن‌ مجتبي‌ است‌. چرا گفتند زيارتش‌ ثواب‌ زيارت‌ سيد الشهدا را داره‌؟ بايد بگن‌ زيارتش‌ ثواب‌ زيارت‌ امام‌ حسن‌ مجتبي‌ را داره‌ چون‌ فرزند امام‌ حسنه‌. حالا خوابه‌ ديگه‌. بعنوان‌ سندي‌ عرض‌ نمي‌كنم‌. به‌ من‌ گفتند كه‌ ايشان‌ بر عزاي‌ سيد الشهدا زياد اشك‌ مي‌ريخت‌، در مجالس‌ عزا زياد گريه‌ مي‌كرد. اگر كسي‌ زياد بر سيد الشهدا گريه‌ كنه‌ يك‌ تجربه‌اي‌ هم‌ يك‌ نفري‌ داشت‌، حالا معلوم‌ نيست‌ اين‌ تجربه‌ صددرصد باشه‌ ولي‌ خوب‌ بعيد نيست‌ كه‌ اگر كسي‌ يك‌ سال‌ صبح‌ و شب‌ بر سيد الشهدا گريه‌ بكنه‌، سال‌ تمام‌ نميشه‌ جز اينكه‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ را ملاقات‌ ميكنه‌. و يكي‌ دو نفر تجربه‌ كرده‌ بودند براي‌ من‌ نقل‌ كردند. چرا بخاطر اينكه‌ اين‌ كاري‌ است‌ كه‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ خودش‌ انجام‌ ميده‌. هر صبح‌ و شب‌ طبق‌ آن‌ زيارتي‌ كه‌ از ناحية‌ مقدسه‌ نقل‌ شده‌ و لابكين‌ عليك‌ صباحا و مسائا. يا جدا اگر نبودم‌ كه‌ ياريت‌ كنم‌ هر صبح‌ و شام‌ گريه‌ برايت‌ مي‌كنم‌. حالا نمي‌تونيم‌ دائما گريه‌ كنيم‌. ولي‌ صبح‌ شب‌. صبح‌ بشين‌ يك‌ مقداري‌ با خودت‌ اگر زن‌ و بچه‌ات‌ هم‌ بتوني‌ جمع‌ كني‌ دور و برت‌، يك‌ چند جمله‌، همينهايي‌ كه‌ از منبريها شنيده‌ايد همينها را بگو و گريه‌ بكن‌. به‌ مقدار يك‌ بال‌ مگس‌ اگر اين‌ مژه‌هاي‌ تو از اشك‌ چشمت‌تر بشه‌ خداي‌ تعالي‌ ثوابهايي‌، حالا نمي‌خوام‌ رواياتش‌ را عرض‌ كنم‌، در اين‌ كتاب‌ پرواز روح‌ من‌ زياد اين‌ روايات‌ را در همان‌ اوائل‌ نقل‌ كردم‌ و دليلش‌ هم‌ آوردم‌ كه‌ درسته‌، حقيقت‌ داره‌. اگر خودت‌ تنها هستي‌ بگو السلام‌ عليك‌ يا ابا عبد الله‌. متوجه‌ قبر مقدس‌ حضرت‌ سيد الشهدا. بعد بگو قتلوك‌  تو را كشتند و ما عرفوك‌. تو را نشناختند. يا ابا عبد الله‌ آيا به‌ تو آب‌ ندادند، با لبهاي‌ تشنه‌ شهيدت‌ كردند، همين‌ جملات‌ كافيه‌ خدا ميدونه‌. اگر شما بخواهيد با سيد الشهدا در ارتباط‌ باشيد، زيارت‌ حسين‌ بن‌ علي‌ مثل‌ زيارت‌ خداست‌ در عرش‌. سيد الشهدا مطابق‌ با صد حج‌ و صد عمرة‌ مقبوله‌ خداي‌ تعالي‌ قرار داده‌. بعضي‌ از روايات‌ خيلي‌ زيادتر گفتند.

 اين‌ ايام‌ متعلق‌ به‌ حضرت‌ سيد الشهداست‌، اربعين‌ ابا عبد الله‌ الحسين‌ نزديكه‌. دلها را روانة‌ حرم‌ مطهرش‌ بكنيد. حالا اگر مايليد برويم‌ كنار آن‌ قبر شش‌ گوشه‌. اگر اهل‌ حال‌ هستيد و اهل‌ توجه‌ بيشتر، يك‌ قدم‌ بلندتري‌ برداريد بريم‌ كنار گودي‌ قتلگاه‌. چراغها را مي‌خواهيد خاموش‌ كنيد مانعي‌ نداره‌. برويم‌ كنار گودي‌ قتلكاه‌ آنجايي‌ كه‌ زينب‌ كبري‌ ايستاده‌ بود. در آن‌ بلندي‌ ايستاده‌ نگاه‌ كرد اطرافش‌. فوجدهم‌ مكبوب‌ علي‌ وجهه‌. يك‌ وقت‌ نگاهش‌ افتاد ميان‌ گودي‌. ديد برادر به‌ رو به‌ روي‌ زمين‌ افتاده‌. آمد بدن‌ برادر را روي‌ دست‌ بلند كرد. صدا زد پروردگارا اين‌ قرباني‌ را از آل‌ محمد قبول‌ بفرما. بعد رو كرد به‌ رسول‌ اكرم‌ كه‌ يا ايها الرسول‌ هذا حسينك‌ مرمل‌ بالدماء مقطع‌ الاعضاء، اين‌ كشتة‌ فتاده‌ به‌ هامون‌ حسين‌ توست‌. اين‌ صيد دست‌ و پا زده‌ در خون‌ حسين‌ توست‌. خدايا به‌ آبروي‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ فرج‌ امام‌ زمان‌ ما را برسان‌. الهي‌ آمين‌. ما را از بهترين‌ ياران‌ و اصحابش‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. خدايا موانع‌ ظهورش‌ را برطرف‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. خدايا او را در پناه‌ خودت‌ حفظ‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. پروردگارا ما را از بهترين‌ اصحاب‌ و يارانش‌ و از آنهايي‌ كه‌ نعت‌ اهله‌ في‌ كتابك‌ و قلت‌ صفا كانهم‌ بنيان‌ مرصوص‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌.

 

۱۰ صفر ۱۴۱۵ قمری – شب جمعه

متن سخنراني حضرت استاد

10 صفر 1415

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَي اَشْرَفِ‌ الْاَنْبِياءِ وَ الْمُرْسَلِينَ سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا اَبِي الْقَاسِمِ‌ مُحَمَّدٍ وَ عَلَي‌ آلِهِ‌ الطَّيِّبِينَ‌ الطَّاهِرِينَ‌ لَا سِيَّمَا عَلَي سَيِّدِنَا وَ مَوْلَانَا حُجَّةِ‌بْنِ‎الْحَسَنِ‌ رُوحِي‌ وَ اَرْوَاحُ‌ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ‌ مَقْدَمِهِ‌ الْفِدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ‌ الدَّائِمَةُ‌ عَلَي‌ اَعْدَائِهِمْ‌ اَجْمَعِينَ‌ مِنَ‌ الْانِ اِلَي‌ قِيَامِ‌ يَوْمِ‌ الدِّينِ‌.

«اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ لَيْسَ لِوَقْعَتِها كاذِبَةٌ»([1])

 

مجالس حضرت استاد

(شب جمعه شب عبادت و بندگي است، منبر جاي بزرگان دين است، شناخت اراده خدا و انسان، مجالسي كه اهل كمال و محبت در آن شركت مي‌كنند با ساير مجالس متفاوت است، آداب استماع قرآن، در اين مجالس همنشينان حضرت ولي عصر ارواحنا فداه تربيت مي‌شوند)

من‌ قبل‌ از عرايض‌ مختصري‌ كه‌ امشب‌ تقديم‌ دوستان‌ و برادران‌ عزيزم‌ بكنم‌ يك‌ معذرت‌ خواهي‌ كه‌ راه‌ دوري‌ را ما از مشهد با ماشين‌ آمديم‌ و امشب‌ اگر شب‌ جمعه‌ نبود، شب‌ اول‌ اين‌ محفل‌ نبود، شب‌ عبادت‌ و بندگي‌ و راز و نياز با پروردگار نبود، هيچ‌ آمادگي‌ براي‌ صحبت‌ كردن‌ نداشتم‌. ولي‌ با يك‌ صفا و صميميتي‌، با يك‌ محبتي‌، جناب‌ آقاي‌ دكتر ظهوري‌ از مدتها قبل‌ با اينكه‌ هيچ‌ سابقه‌ ندارد من‌ اين‌طور مجلسي‌ را حتي‌ در مشهد پذيرفته‌ باشم‌، نه‌ بخاطر اينكه‌ مثلا مجالس‌ خداي‌ نكرده‌ اهميت‌ نداشته‌ باشد، بلكه‌ بخاطر اينكه‌ خودم‌ هيچ‌ ارزشي‌ ندارم‌ و هيچ‌ لياقت‌ نشستن‌ در جائي‌ كه‌ بزرگان‌ دين‌ مي‌نشستند و مي‌نشينند، و بخصوص‌ كه‌ يك‌ عده‌ اهل‌ كمال‌ و اهل‌ علم‌ و اهل‌ دانش‌ در مجلس‌ حاضر شده‌ باشند، واقعا در خودم‌ احساس‌ نمي‌كنم‌. در مشهد هم‌ كه‌ هستم‌ يكي‌ دو محل‌ كه‌ ارتباط‌ با خودم‌ دارد‌ كه‌ خير و شرش‌ مربوط‌ به‌ خودم‌ هست‌، باصطلاح‌ باني‌ مجلس‌ خودم‌ هستم‌، در آن‌ دو مجلس‌ يكي‌ منزلمان‌ يكي‌ هم‌ در مركز كانون‌ بحث‌ و انتقاد ديني‌، يك‌ عرايضي‌ را تقديم‌ دوستان‌ مي‌كنيم‌. من‌ نمي‌دانم‌ چه‌ شد؟ اجمالا مي‌دانم‌ كه‌ ارادة‌ انسان‌ دست‌ خدا است‌. و خواست‌ خدا در همة‌ كارها نفوذ دارد. هر چه‌ بحمد الله‌ تا اينجاش‌ بسيار خوب‌ بوده‌. شماها اهل‌ تزكيه نفسيد، خيلي‌ از شما را من‌ مي‌شناسم‌ اهل‌ حاليد، اهل‌ دليد. شايد هم‌ افرادي‌ را كه‌ من‌ نمي‌شناسم‌ و اينجا جمع‌ شده‌ باشند، چه‌ بخاطر دوستي‌ با صاحبخانه‌ باشد و چه‌ بخاطر اينكه‌ نامي‌ از من‌ شنيده‌ باشند، با نيت‌ پاك‌ و با دلي‌ پر از محبت‌ خدا و حجة‌ابن‌ الحسن‌ روحي‌ فداه‌  در اين‌ محفل‌ جمع‌ شده‌اند. و لذا اين‌ مجلس‌ از همان‌ بدايتش‌ كاملا محسوس‌ بود كه‌ با مجالس‌ ديگر فرق‌ مي‌كند. اين‌ طرز تأدب‌ شما در كلام‌ خدا. كه‌ من‌ در وسط‌ يك‌ دقتي‌ كردم‌ و ديدم‌ كه‌ همه‌ متوجه‌ آيات‌ الهي‌ هستند. كلام‌ الهي‌ را كه‌ مي‌شنوند. چون‌ زبان‌ خالقش‌ خدا است‌. اين‌ تن‌ صدا و اين‌ صداي‌ زيبا، باز از خدا است‌. كلام‌ هم‌ كه‌ مال‌ خدا است‌. پس‌ بايد در مقابل‌ سخن‌ الهي‌ همين‌ ادب‌ را داشت‌ كه‌ شما داشتيد. بخصوص‌ كه‌ در قرآن‌ سفارش‌ شده‌ «وَ إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنصِتُوا»([2]). هم‌ گوش‌ بدهيد هم‌ ساكت‌ باشيد، و هم‌ سخني‌ نگوئيد و به‌ اين‌ دستور شما عمل‌ مي‌كرديد. و بعد از شايد سي‌ سال‌ كه‌ من‌ در تهران‌ منبر نرفتم‌. چون‌ قبل‌ كه‌ جوان‌ بوديم‌ و در قم‌ مشغول‌ تحصيل‌ بوديم‌. در تهران‌ زياد منبر مي‌رفتم‌. ولي‌ از زماني‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ لطفي‌ كرد و مرا در وطن‌ اصليم‌، شهر مقدس‌ مشهد، كنار مرقد مطهر علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ آلاف‌ التحية‌ و الثناء، اقامه‌ پيدا كردم‌ و برگشتم‌. ديگر‌ در تهران‌ به‌ اين‌صورت‌ عمومي‌ منبر نرفته‌ بودم‌. و لذا من‌ اين‌ مطلب‌ را مي‌توانم‌ امشب‌ به‌ شما برادران‌ عزيز نويد بدهم‌ كه‌ شايد با آن‌ نيت‌ پاكي‌ كه‌ اين‌ مجلس‌ ترتيب‌ داده‌ شده‌ و با آن‌ اخلاصي‌ كه‌ مستمعين‌، آنهايي‌ را كه‌ مي‌شناسم‌، از راههاي‌ بسيار دور به‌ اين‌ مجلس‌ آمده‌اند، اين‌ نويد را مي‌توانم‌ به‌ شما بدهم‌ به‌ خاطر نيت‌ پاك‌ خودتان‌ و برگزار كنندة‌ مجلس‌ كه‌ انشاء الله‌ من‌هم‌ در زمرة‌ شماها قرار بگيرم‌ و انشاء الله‌ همه‌مان‌ جزء ياران‌ خوب‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ باشيم‌.

 و مطلبي‌ كه‌ من‌ بعد ديدم‌، شايد هم‌ بي‌ اشاره‌ و بي‌ توجه‌ نبوده‌، كه‌ در روزنامه‌ يا در بعضي‌ از اعلاميه‌ها ديده‌ بودم‌، موضوع‌ سخن‌ من‌ را تزكية‌ نفس‌ و كمالات‌ روحي‌ تعيين‌ كرده‌ بودند. و اشاره‌ كرده‌ بودند به‌ دو كتابي‌ كه‌ از من‌ تأليف‌ شده‌ و پخش‌ شده‌ و منتشر شده‌. يكي‌ كتاب‌ پرواز روح‌ و يكي‌ هم‌ كتاب‌ ملاقات‌ با امام‌ زمان‌. و حال‌ اينكه‌ خداي‌ تعالي‌ توفيق‌ داده‌ هم‌ قبل‌ از اين‌ دو كتاب‌ من‌ كتاب‌هاي‌ ديگري‌ كه‌ از نظر بعضي‌ از افراد، آن‌ كتاب‌ها جنبه‌هاي‌ علمي‌ دارد و بيشتر جنبة‌ علمي‌ دارد و بعد از اين‌ دو كتاب‌ هم‌ كتاب‌هايي‌ نوشتم‌ كه‌ اكثر شما مطلع‌ هستيد. ولي‌ اشارة‌ به‌ اين‌ دو كتاب‌ كه‌ خود من‌ هم‌ يك‌ برداشتي‌ از اشارة‌ به‌ اين‌ دو كتاب‌ كردم‌. يكي‌ اينكه‌ دوستاني‌ كه‌ اينجا جمع‌ مي‌شوند و خود صاحب‌ مجلس‌، حالت‌ روحي‌ مرحوم‌ مغفور استادمان‌ آقاي‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ را دارند و آن‌ راه‌ را طالبند و از ذكر كتاب‌ ملاقات‌ با امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ انشاء الله‌ همه‌ طالبند كه‌ از ياران‌ آن‌ حضرت‌، از خدمتگزاران‌ آن‌ حضرت‌، و از ملاقات‌ كنندگان‌ با آن‌ حضرت‌ باشند.

 ولذا من‌ در اين‌ چند شبي‌ كه‌ اينجا انشاء الله‌ مصدع‌ هستم‌. خيلي‌ از دوستان‌ مي‌دانند، همين‌ الان‌ در مشهد منزل‌ ما بيشتر از اين‌ جمعيت‌ آنجا نشسته‌ و من‌ آنجا را تعطيل‌ كردم‌ و آمدم‌ اينجا. و فردا صبح‌ هم‌ يك‌ سالن‌ بسيار بزرگ‌، جمعيت‌ جمع‌ مي‌شوند براي‌ پاسخ‌ به‌ سؤالاتي‌ كه‌ هفتة‌ گذشته‌ از من‌ پرسيدند. ولي‌ در عين‌ حال‌ اميدوارم‌ كه‌ در اين‌ شبي‌ كه‌ مصدق‌ اوقاتتان‌ هستم‌، يك‌ برنامه‌اي‌ را ارائه‌ بدهم‌ كه‌ انشاء الله‌ همة‌ برادراني‌ كه‌ از خواب‌ غفلت‌ بيدار شدند، اگر در خواب‌ بودند اينجا نبودند. اگر دنياشان‌ را بر عقباشان‌ مي‌خواستند ترجيح‌ بدهند، به‌ فكر اينكه‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ يك‌ آدم‌ خوبي‌ است‌ و راه‌ خوبي‌ را رفته‌، آنها به‌ اين‌ فكر نمي‌افتادند. و اگر طالب‌ وصول‌ به‌ مقام‌ آنكه‌ خدا در قرآن‌ وصفشان‌ را كرده‌ كه‌ «الَّذِي نَعَتَّ أَهْلَهُ فِي كِتَابِكَ فَقُلْتَ صَفّا كَأَنَّهُمْ بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ»([3]) در دعاي‌ عهد مي‌خوانيم‌ كه‌ خدايا من‌ را جزء آن‌ جمعي‌ قرار بده‌ كه‌ در كتابت‌، در قرآنت‌، آنها را وصف‌ كرده‌اي‌ و فرموده‌اي‌ «كَأَنَّهُمْ بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ»([4]). مانند يك‌ بنيان‌ و ديوار بتوني‌، قوي‌، كه‌ هم‌ به‌ خود آنها آسيب‌ نمي‌رسد و هم‌ مدافع‌ ديگران‌ هستند، من‌ را جزء آنها قرار بده‌. لذا از كتاب‌ها و از انتخاب‌ اعلامية‌ و مطلب‌ اعلاميه‌ من‌ اين‌طور برداشت‌ داشتم‌ در مشهد ديدم‌ و شنيدم‌ كه‌ انشاء الله‌ هم‌ شما راه‌ كمالات‌ روحي‌ را مي‌خواهيد بپيماييد و هم‌ مايليد در كنار خليفة‌ الله‌، حضرت‌ بقية‌ الله‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ فداه‌ قرار بگيريد.

 

هدف از خلقت انسان رسيدن او به مقام خليفه اللهي بوده كه اين مقام به اندازه خلوص شخص در بندگي و عبوديت برايش منظور مي‌گردد

(قرآن با تمام عظمتش در بيان مطالب علمي و فهماندن آن‌ها از مثال استفاده مي‌كند و ما نيز بايد به قرآن تمسك بجوئيم، در توجه پيدا كردن به يك مطلب علمي و ارزش قائل شدن براي آن تنها محتوا بايد اهميت داشته باشد نه گوينده يا نويسنده، كسي كه هم به بيان مطالب علمي مي‌پردازد و هم با قلم يا گفتاري ساده آنها را بيان مي‌كند داراي دو هنر است، مطالب علمي نبايد فقط كنيده شود بلكه بايد به آنها عمل گردد، چهارده معصوم عليهم السلام به خاطر مقام خاص الخاصي كه در عبوديت دارند خلفاي اعظم الهي مي‌باشند و از آنچه از قدرت كه بايد در مخلوق اعمال شود را خدا در اختيار آنها گذاشته است لذا آنها الگوي عبوديت مي‌باشند، مقام علي و فاطمه عليهم السلام و جريانات شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها و ذكر مصيبت ايشان)

لذا اين‌ چند شب‌، حالا من‌ نمي‌دانم‌ چند شب‌ موفق‌ باشم‌؟ اجمالا از اينكه‌ امشب‌ خودم‌ را رساندم‌ با همة‌ گرفتاري‌ها، انشاء الله‌ از خدا كمك‌ مي‌خواهم‌ كه‌ هر شب‌ بتوانم‌ در خدمتتان‌ باشم‌. انشاء الله‌ يك‌ دوره‌ از برنامة‌ تزكية‌ نفس‌ و كمالات‌ روحي‌ كه‌ بدون‌ اين‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ انسان‌ موفق‌ به‌ رسيدن‌ به‌ هدفي‌ كه‌ خدا از خلقت‌ انسان‌ داشته‌، يعني‌ روزي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌خواست‌ انسان‌ را خلق‌ كند‌، رو كرد به‌ ملائكه‌ و فرمود «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً». من‌ در زمين‌ مي‌خواهم‌ خليفة‌ خودم‌ را قرار بدهم‌. بعضي‌ گفته‌اند منظور حضرت‌ آدم‌ بوده‌. ولي‌ از خود آيه‌ و از رواياتش‌ استفاده‌ مي‌شود كه‌ خود حضرت‌ آدم‌ تنها نبوده‌. از آيه‌ اين‌طور استفاده‌ مي‌شود‌ كه‌ ملائكه‌ گفتند «أَ تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِكُ الدِّمَاءَ»([5]). در زمين‌ مي‌خواهي‌ بشري‌ را خلق‌ كني‌ كه‌ اين‌ سفك‌ دماء كند و فساد كند؟ ملائكه‌ يا غيب‌ مي‌دانستند يا نمي‌دانستند. اگر مي‌دانستند كه‌ حضرت‌ آدم‌ اهل‌ فساد و خونريزي‌ نبود كه‌ منظور تنها حضرت‌ آدم‌ باشد. و اگر نمي‌دانستند بايد يك‌ گذشته‌اي‌ را در نظر گرفته‌ باشند كه‌ اين‌ جمله‌ را گفته‌ باشند. و آن‌ گذشته‌ اين‌ بوده‌ كه‌ خدا بشرهايي‌ خلق‌ كرده‌، طبق‌ احاديث‌ و روايات‌ قبل‌ از عالم‌ و آدم‌، آنها از نظر فكري‌ و كشفيات‌ و صنايع‌، به‌ همين‌ مرحله‌اي‌ كه‌ امروز بشر رسيده‌، رسيده‌ بودند و خودشان‌، خودشان‌ را از بين‌ بردند. فساد كردند، و سفك‌ دماء عمومي‌ كردند و حيات‌ را از روي‌ كرة‌ زمين‌ برچيدند. و لذا ملائكه‌ با اين‌ سابقه‌ اين‌ سؤال‌ را از پروردگار كردند كه‌ «أَ تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِكُ الدِّمَاءَ». خداي‌ تعالي‌ در جواب‌ آنها موقتا چيزي‌ نفرمود. بلكه‌ طوري‌ حضرت‌ آدم‌ را با يك‌ شناختي‌ خلق‌ كرد كه‌ ملائكه‌ متوجه‌ شدند كه‌ اين‌ دور از آن‌ دورهاي‌ گذشته‌ نيست‌. اين‌ دور منتهي‌ به‌ عدل‌ و داد مي‌شود‌. اگر دنيا پر از ظلم‌ و جور شد، «يملأ الارض‌ قسطا و عدلا بعد ان‌ ملئت‌ ظلما و جورا»([6]). يك‌ نفر مي‌آيد دنيا را نمي‌گذارد به‌ فساد و خونريزي‌ منتهي‌ بگردد. مي‌آيد دنيا را پر از عدل‌ و داد ميكند‌ و تا آخر دنيا هم‌ اين‌ عدل‌ و داد انشاء الله‌ برقرار خواهد بود.

 لذا از اين‌ آيه‌ استفاده‌ ميشود كه‌ خليفة‌الله‌ تنها حضرت‌ آدم‌ و انبياء عظام‌ و ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ منظور نبوده‌. بلكه‌ فرد فرد از من‌ و شما منظور ذات‌ مقدس‌ پروردگار بوده‌ و راه‌ خليفة‌ خدا شدن‌ چيست‌؟ راه‌ خليفه‌ شدن‌ انسان‌ براي‌ پروردگار اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ آن‌ هدف‌ ديگري‌ كه‌ پروردگار باز در قرآن‌ فرموده‌ كه‌ «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ»([7]). من‌ خلق‌ نكردم‌ جن‌ و انس‌ را مگر براي‌ عبادت‌. از راه‌ عبادت‌ و بندگي‌ انسان‌ به‌ مقام‌ خليفة‌ اللهي‌ مي‌رسد‌. و همة‌ مردم‌ دنيا بايد اين‌ راه‌ را بپيمايند. هر كس‌ بندگيش‌ در مقابل‌ پروردگار بيشتر باشد، زودتر به‌ مقام‌ خليفة‌اللهي‌ مي‌رسد‌. بندة‌ خدا آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ صددرصد تحت‌ فرمان‌ پرودرگار باشد. بندة‌ خدا آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ حتي‌ اراده‌اي‌ جز ارادة‌ پروردگار، خواستي‌ جز خواست‌ پروردگار، «وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ»([8]). انسان‌ به‌ جايي‌ برسد در بندگي‌ و عبوديت‌ كه‌ حتي‌ اگر تمام‌ قدرت‌ ما سوي‌ الله‌ در اختيارش‌ بگذارند، كوچكترين‌ كاري‌ بر خلاف‌ خواست‌ پروردگار نكند‌.

 من‌ يك‌ وقت‌ مثلي‌ زدم‌. چون‌ با مثل‌ مطلب‌ كاملا روشن‌ مي‌شود‌. خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد كه‌ «إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا»([9]). خداي‌ تعالي‌ اينكه‌ مثل‌ بعوضة‌ را بزند‌، يك‌ پشه‌ را بزند‌، بالاتر، پائين‌تر خدا از اينها هيچ‌ ابائي‌ ندارد‌، مي‌خواهد مطلب‌ را به‌ شما بفهماند‌. خداي‌ تعالي‌ مي‌خواهد مطلب‌ را به‌ شما بگويد‌. كتاب‌ خدا كه‌ قرآن‌ باشد، در خود قرآن‌ مي‌فرمايد «وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ»([10]). ما قرآن‌ را خيلي‌ آسان‌ بيان‌ كرديم‌. خيلي‌ قرآن‌ را سهل‌ نوشتيم‌. قرآن‌ را ساده‌، با همة‌ عمقي‌ كه‌ دارد كه‌ بعضي‌ از روايات‌ دارد‌ كه‌ براي‌ هر حرفي‌ از قرآن‌ هفتاد هزار معنا است‌. «ان‌ للقرآن‌ ظهرا و بطنا»([11]). براي‌ قرآن‌ يك‌ ظاهري‌ است‌، يك‌ باطني‌ است‌ و براي‌ بطن‌ قرآن‌، تا هفتاد بطن‌ بعضي‌ از روايات‌ دارد. و بعضي‌ از روايات‌ تا هفت‌ بطن‌ كه‌ بيشتر هفت‌ بطن‌ را گفتند. يعني‌ هفت‌ باطن‌ دارد‌. و با همة‌ عظمتش‌، خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد قرآن‌ ساده‌ نوشته‌ شده‌، ساده‌ گفته‌ شده‌، ساده‌ قرارش‌ داديم‌، «للذكر». براي‌ اينكه‌ شما بوسيلة‌ خواندن‌ قرآن‌، بوسيلة‌ مطالعه‌ و تدبر در قرآن‌، شما از خواب‌ غفلت‌ بيرون‌ بيائيد. اسم‌ قرآن‌ ذكر است‌. «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ»([12]). پيغمبر اكرم‌ مذكر است‌. «إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ»([13]). يعني‌ قرآن‌ آمده‌ ما را از خواب‌ غفلت‌ بيدار كند‌. پيغمبر اكرم‌ تشريف‌ آورده‌ تا ما از خواب‌ غفلت‌ بيدار بشويم‌. كه‌ اين‌ قرآن‌ با همة‌ عظمتش‌، بسيار آسان‌ بيان‌ شده‌ و هر كجا كه‌ يك‌ مقداري‌ مطلب‌ علمي‌ مي‌شود‌ در قرآن‌ يعني‌ در ظاهر قرآن‌، مي‌بينيم‌ پروردگار متعال‌ فورا مي‌پردازد به‌ يك‌ قصه‌، يك‌ قضيه‌، يك‌ مثل‌ تا كاملا مطلب‌ روشن‌ بشود‌.

لذا مردم‌ بي‌ فرهنگ‌ ممكن است‌ اين‌طور باشند بعكس‌ آنچه‌ كه‌ در خود قرآن‌ آمده‌ يا در روايت‌ گفته‌ شده‌ يا حتي‌ در ضمن‌ اشعار بيان‌ كرده‌اند كه‌ تو سخن‌ را نگر كه‌ حالش‌ چيست‌ بر گذارندة‌ سخن‌ منگر. در روايت‌ آمده‌ كه‌ «انظر علي‌ ما قال‌ و لا تنظر علي‌ من‌ قال‌»([14]). نگاه‌ كن‌ به‌ خود كلام‌ نه‌ بر گويندة‌ كلام‌. قرآن‌ هم‌ مي‌فرمايد دربارة‌ اولوالالباب‌ «الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذِينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ»([15]).

 پس‌ بنابراين‌ مثل‌ زدن‌ هر چه‌ هم‌ ساده‌ باشد‌، ماها اين‌طور هستيم‌ كه‌ اگر يك‌ كتابي‌ ساده‌ نوشته‌ شده‌ باشد‌، مي‌گوييم‌ اين‌ كتاب‌ زياد اهميت‌ ندارد‌. اگر يك‌ بياني‌ طوري‌ باشد‌ همه‌ بفهمند. مي‌گويند‌ اين‌ گوينده‌ جنبة‌ علمي‌ ندارد‌. اما اگر ما پاي‌ يك‌ منبري‌، يك‌ سخني‌ كه‌ متأسفانه‌ در زمان‌ ما هم‌ زياد شده‌، يك‌ ساعت‌ نشستيم‌ و سخني‌ در عرفان‌ يا در تصوف‌ يا در فلسفه‌ برايمان‌ گفتند و هيچي‌ نفهميديم‌، بگوييم‌ اين‌ مطالب‌ بسيار علمي‌ بود. يا اگر كتابي‌ را باز كرديم‌ ديديدم‌ مطالبش‌ را متوجه‌ نمي‌شويم‌، مي‌گوييم‌ كتاب‌ علمي‌ است‌ و بيشتر براش‌ اهميت‌ قائليم‌. و حال‌ اينكه‌ بعضي‌ از نويسنده‌ها اين‌طوريند كه‌ دو هنر به‌ خرج‌ مي‌دهند. يك‌ هنر اينكه‌ مطالب‌ علمي‌ را در كتابشان‌ بيان‌ مي‌كنند و هنر دومشان‌ اينكه‌ مطالب‌ علمي‌ را ساده‌ براي‌ مردم‌ بيان‌ مي‌كنند‌ تا مردم‌ بفهمند. و لذا اگر من‌ اين‌ شبها مطالب‌ ساده‌اي‌ كه‌ همه‌تان‌ مي‌دانيد، يا مي‌فهميد يا برايتان‌ خيلي‌ روشن است‌، بيان‌ كردم‌ شما فكر نكنيد كه‌ باصطلاح‌ اين‌ مطالب‌ ارزش‌ واقعي‌ ندارد‌ البته‌ چون‌ منتسب‌ به‌ من است‌ نه‌ ارزشي‌ ندارد‌. ولي‌ از نظر اينكه‌ به آن‌ عمل‌ نكنيد، نه‌ اين‌جور نباشد‌ كه‌ گمان‌ كنيد ارزش‌ ندارد‌. انشاء الله‌ از ذات‌ مقدس‌ پروردگار مي‌خواهم‌ دوستاني‌ در مجلس‌ داريم‌ كه‌ از، بعضي‌هايشان‌ از شهرهاي‌ دور آمدند، مي‌بينمشان‌، و بعضي‌ از رفقاي‌ تهرانمان‌ هستند اينها با روحيات‌ من‌ آشنا هستند. من‌ سخن‌ را يا منبر را يا جلسات‌ را هيچ‌وقت‌ تا اين‌ ساعت‌، براي‌ اينكه‌ مجلسي‌ گرم‌ كرده‌ باشيم‌، خودنمايي‌ كرده‌ باشم‌، حرفي‌ گفته‌ باشم‌ كه‌ ديگران‌ خوششان‌ آمده‌ باشد‌، به‌ ياري‌ پروردگار نرفتم‌ و نگفتم‌. ولي‌ چيزي‌ كه‌ زياد برايم‌ اهميت‌ دارد‌ اين است‌ كه‌ مجلس‌ كه‌ تمام‌ شد آنهائي‌ كه‌ مي‌خواهند‌ به‌ من‌ لطفي‌ داشته‌ باشند، بايد، بايد، عرض‌ مي‌كنم‌ اين‌ حرفهايي‌ است‌ كه‌ من‌ در خانة‌ خودم‌ هر جوري‌ حرف‌ مي‌زنم‌ كسي‌ نمي‌گويد‌ كه‌ چرا اينجوري‌ حرف‌ زدي‌. بايد به آن‌ عمل‌ كنند. اين‌ مجلس‌ انشاء الله‌ ولو در منزل‌ جناب‌ آقاي‌ دكتر ظهوري‌ تشكيل‌ شده‌، ولو اينكه‌ جنبة‌ عمومي‌ دارد‌، ولي‌ در عين‌ حال‌ من‌ برنامه‌ام‌ اين است‌ 000 اقل‌ اگر ده‌ تا گناه‌ داريد، يكي‌ دوتايش‌ را بخاطر امشب‌ و اين‌ مجلس‌ امشب‌ ترك‌ كنيد تا به‌ بقيه‌اش‌ برسيم‌، غير از اين‌ نبوده‌ و اينجا هم‌ انشاء الله‌ همين‌طور بايد باشد‌. بايد مرد عمل‌ باشيم‌. از سخن‌ كار برآيد به‌ سخنداني‌ نيست‌. نشستيم‌ و گفتيم‌ و برخاستيم‌. هيچ‌گاه‌ خاندان‌ عصمت‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ راضي‌ نمي‌شوند‌ كه‌ بخاطر عزاي‌ آنها و نام‌ آنها، ما مجلس‌ تشكيل‌ بدهيم‌ ولي‌ در مجموع‌ از آن‌ استفاده‌اي‌ نشود و يا خداي‌ نكرده‌ اگر يك‌ مجلسي‌ باشد كه‌ بعدش‌ يا قبلش‌ غيبت‌ و اظهار كينه‌ نسبت‌ به‌ يكديگر و خلاصه‌ تشريفاتي‌ مجلسي‌ برگزار بشود‌، اين‌ را خاندان‌ عصمت‌ راضي‌ نيستند و لذا من‌ اين‌ مطلب‌ را از همين‌ شب‌ اول‌ مي‌گويم‌. هيچ‌ احتياجي‌ به‌ اينكه‌ مجلس‌ پر جمعيت‌ باشد‌ از نظر من‌ نيست‌. از نظر شخص‌ من‌ گاهي‌ شده‌ خدا ميداند‌، دوستان‌ اطلاع‌ دارند، گاهي‌ شده‌ يك‌ ساعت‌ دو ساعت‌ براي‌ يك‌ نفر سخنراني‌ كردم‌. اهميتش‌ را بيشتر از هر چيزي‌ بدهم‌.

مطلبم‌ يادم‌ نرفته‌. مي‌خواستم‌ يك‌ مثال‌ برايتان‌ دربارة‌ بندگي‌ و شناخت‌ بنده‌ كه‌ چطور خداي‌ تعالي‌ اگر بندة‌ خوبي‌ ديد، او را خليفة‌ خودش‌ قرارش‌ ميدهد‌. يك‌ مثال‌ بسيار ساده‌. اين‌ مثال‌ را من‌ زياد گفتم‌. يكي‌ از مشكلات‌ ما اينجا اين است‌ كه‌ بعضي‌ از رفقا همة‌ حرفهاي‌ ما را شنيدند و براي‌ بعضي‌ از اينها تكراري است‌ حرفها. ولي‌ در عين‌ حال‌. در عين‌ حال‌ عرض‌ مي‌كنم‌. شما ببينيد دولت‌ يك‌ باصطلاح‌ مركزي‌ دارد كه‌ تمام‌ قواي‌ جنگي‌ در آنجا هست‌. اين‌ را به‌ كي‌ مي‌سپارند؟ آيا مي‌شود‌ به‌ من‌ بسپرند؟ نه‌. يا يك‌ اسلحه‌. آقا اين‌ اسلحه‌ را به‌ دست‌ كي‌ مي‌دهند؟ به‌ دست‌ آن‌ كسي‌ اسلحه‌ را مي‌دهند، كسي‌ را در آن‌ انبار مهمات‌ براي‌ حفظ‌ انبار مهمات‌ قرار ميدهد‌ كه‌ بندگيش‌ و اطاعتش‌ نسبت‌ به‌ دولت‌ زيادتر باشد‌. حتي‌ در دلش‌ خطور نكند‌ كه‌ حالا كه‌ اسلحه‌ در دست‌ من‌ هست‌، از آن‌ بر خلاف‌ نظر دولت‌ استفاده‌ بكنم‌. به‌ يك‌ چنين‌ فردي‌، به‌ يك‌ مثلا پاسبان‌، به‌ يك‌ افسر، به‌ يك‌ سرباز، اسلحه‌ ميدهد‌. اين‌ اسلحه‌ در اختيارش‌ هست‌. مي‌گوييم‌ آقا چطور شد به‌ او دادي‌ دائما در اختيارش است‌، حتي‌ توي‌ خانه‌اش‌ هم‌ مي‌برد‌. ولي‌ حالا كه‌ اسلحه‌ را در دست‌ من‌ ديدي‌، ميگويي از يكسال‌ تا سه‌ سال‌ زندان‌ و چرا در دست‌ تو هست‌؟ مي‌گويد‌ كه‌ او مطيع‌ من است‌، او بندة‌ من است‌. البته‌ تعبير بندگي‌ اينطوري‌ اشكال‌ ندارد‌. او حتي‌ در دلش‌ هم‌ خطور نمي‌كند‌ حالا روي‌ هر جهت‌، كه‌ يك‌ گلوله‌ از اين‌ اسلحه‌اي‌ كه‌ در دستش‌ هست‌ بدون‌ اجازه‌ خارج‌ كند‌. اما تو اعتماد به تو‌ نيست‌. تو بنده‌ نيستي‌. اين‌ مثال‌ ساده‌ است‌. خيلي‌ ساده‌ است‌. شما بندگي‌ و قدرتمند شدن‌ و خليفة‌ اللهي‌ را با همين‌ مثال‌ بسنجيد. خداي‌ تعالي‌ كي‌ شما را مستجاب‌ الدعوه‌ مي‌كند‌؟ خداي‌ تعالي‌ كي‌ ارادة‌ شما را ارادة‌ خودش‌ قرار مي‌دهد‌ كه‌ خدا مي‌گويد‌ لشي‌ء «أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»([16])، باش‌ پس‌ هست‌. شما هم‌ وقتي‌ بگوييد به‌ چيزي‌ باش‌، هست‌. كي‌ چشم‌ شما چشم‌ خدا مي‌شود‌؟ كي‌ گوش‌ شما گوش‌ خدايي‌ مي‌شود‌؟ كي‌ سرتاپاي‌ وجود شما همه‌اش‌ الهي‌ مي‌شود‌؟ آن‌وقتي‌ كه‌ شما حتي‌ در دل‌ هم‌ خطور نكند كه‌ من‌ يك‌ معصيت‌ پروردگار را بكنم‌. اگر يك‌ دانه‌ معصيت‌ ولو كوچك‌ فقط‌ فكرش‌ را كرديد كه‌ من‌ انجام‌ بدهم‌، شما آن‌ امانتداري‌، آن‌ قدرت‌ را ديگر‌ در اختيارتان‌ نمي‌گذارند. حالا اگر انجام‌ بدهيد، اگر معصيت‌ بكنيد كه‌ سابقه‌تان‌ خراب‌ مي‌شود‌.

علي‌ بن‌ ابي‌، اين‌ يك‌ جمله‌اي‌ بود. حالا هر كس‌ هر مقدار برداشت‌ داشت‌ داشته‌ باشد و ان‌شاء الله‌ ما بايد يك‌ چنين‌ بنده‌اي‌ باشيم‌ و علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ الگو است‌ براي‌ ما كه‌ او است‌ بندة‌ خدا. علي‌ را ما معتقديم‌. نه‌ اينكه‌ فكر كنيد اعتقاد فرض‌ كنيد كتره‌اي‌ داشته‌ باشيم‌. نه‌. با استدلال‌ از آيات‌ مختلفة‌ قرآن‌ و با روايات‌ متواترة‌ سني‌ و شيعه‌. اين‌ جمله‌اي‌ كه‌ مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ چون‌ فرصت‌ كم است‌، ان‌شاء الله‌ اگر فرصتي‌ شد شايد اثبات‌ كنم‌، با فكر و عقل‌، اينكه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ و يازده‌ فرزندش‌ و پيغمبر اكرم‌ كه‌ سر سلسلة‌ معصومين‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ هست‌ و فاطمة‌ اطهر كه‌ جان‌ همه‌مان‌ به‌ قربانش‌، اين‌ چهارده‌ نفر، اين‌ را بدانيد تمام‌ قدرتي‌ كه‌ خدا مي‌خواد توي‌ مخلوقش‌ اعمال‌ كند‌، به‌ اينها داده‌. يعني‌ بر ماسوي‌ الله‌ اينها قادرند كه‌ بگويند‌ باش‌ باشد‌ و بگويند‌ نباش‌، نباشد.

علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كسي‌ است‌ كه‌ در خيبر را مي‌كند‌، معجزات‌ زيادي‌ از ايشان‌ شنيديد، و حتي‌ بعد از از دنيا رفتنشان‌ معجزات‌ زيادي‌ ما از علي‌ بن‌ ابيطالب‌ ديديم‌ و در نظر داريم‌ و در كتابها نوشته‌ شده‌، و كه‌ وقت‌ شرحش‌ الان‌ نيست‌، اين‌ علي‌ بن‌ ابيطالب است‌. با همين‌ قدرت‌، با همين‌ قدرتش‌ روزي‌ كه‌ در خانه‌اش‌ جمع‌ شدند، شما فكر مي‌كنيد علي‌ ديگر‌ قدرت‌ نداشت‌؟ به‌ جان‌ خودش‌ قسم‌ اگر اراده‌ مي‌كرد تمام‌ دشمنانش‌ از بين‌ مي‌رفتند، نابود مي‌شدند. ولي‌ بندة‌ خدا است‌. اينجا معناي‌ بندگي‌ معلوم‌ مي‌شود‌. يك‌ وقت‌ هست‌ من‌ مثلا با همة‌ ضعفم‌ در مقابل‌ دشمن‌ سر فرود مي‌آورم‌. يك‌ وقت‌ هست‌ يك‌ قدرتمندي‌ كه‌ «إِرَادَةُ الرَّبِّ فِي مَقَادِيرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَيْكُمْ وَ تَصْدُرُ مِنْ بُيُوتِكُمْ»([17]). ارادة‌ خدا اول‌ مي‌آيد در قلب‌ شما اي‌ خاندان‌ عصمت‌ و بعد از قلب‌ شما خارج‌ مي‌شود‌. خدا هر چه‌ را بخواهد ايجاد بكند‌ اول‌ به‌ شما مي‌گويد‌. شما اراده‌ مي‌كنيد كه‌ آن‌ چيز ايجاد بشود‌. اين‌ در زيارت‌ حضرت‌ سيد الشهدا عليه‌ الصلاة‌ و السلام است‌. از زيارت‌هاي‌ بسيار معتبر در همين‌ مفاتيح‌ هست‌. يك‌ چنين‌ موجودي‌ اين‌ در طبق‌ دستور پيغمبر، پيغمبر هم‌ طبق‌ دستور خدا، توي‌ خانه‌ نشسته‌ صداي‌ فاطمة‌ اطهر بلند مي‌شود‌. من‌ روضه‌ام‌ اين‌طوري‌ پيش‌ آمد. من‌ يك‌ جمله‌اي‌ را به‌ آقايان‌ عرض‌ كنم‌. من‌ قبل‌ از منبر هيچ‌ فكري‌ دربارة‌ اينكه‌ چي‌ بگويم‌ زياد نمي‌كنم‌، كلياتش‌ را شايد. ولي‌ از خاندان‌ عصمت‌ مي‌خواهم‌ كه‌ هر چه‌ مناسب‌ مجلس است‌ خودشان‌ به‌ زبان‌ من‌ جاري‌ كنند و شب‌ اول‌ اين‌ مجلس‌ است‌. نام‌ مقدس‌ فاطمه‌ زهرا پيش‌ آمد. آن‌ مظلومة‌ عالم‌. شما ببينيد خود فاطمه‌ قدرت‌ دارد‌. وقتي‌ آمد در مسجد ديد شمشير را روي‌ سر علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نگه‌ داشتند. فرمود «خلوا ابن عمي أو لأكشف في الدعا رأسي وأشكو للإله شجوني»([18]). اين‌ جمله‌ را وقتي‌ گفت‌ همه‌ ديدند ستون‌هاي‌ مسجد به‌ لرزه‌ افتاد. هنوز فاطمه‌ نفرين‌ نكرده‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ فورا سلمان‌ را فرستاد به‌ فاطمه‌ بگو اگر مي‌خواهي‌ نام‌ پدرت‌ باقي‌ بمانده‌، اسلام‌ باقي‌ بماند‌ نفرين‌ نكن‌. اينها اراده‌ بكنند. ولي‌ همين‌ بي‌بي‌ با همة‌ قدرت‌ الهي‌ كه‌ دارد‌، با همة‌ اينكه‌ ارادة‌ او ارادة‌ خدا است‌. چون‌ بندة‌ خدا است‌. در دلش‌ حتي‌ اين‌ بوجود نمي‌آيد كه‌ من‌ حتي‌ نفرين‌ كنم‌. دارد‌ مي‌گويد‌ «او لاكشف‌ بداء رأسي‌». يا ولش‌ كنيد يا من‌ شروع‌ به‌ نفرين‌ مي‌كنم‌. ستون‌هاي‌ مسجد مي‌لرزد‌. آن‌وقت‌ يك‌ چنين‌ خانمي‌ بندة‌ خدا است‌. بندة‌ خدا. آنچنان‌ مردي‌ مثل‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بندة‌ خدا است‌. خداي‌ تعالي‌ به او‌ اجازه‌ نداده‌ كه‌ اين‌ اراده‌ را بكند‌. لذا آمدند پشت‌ در كه‌ امروز دوستان‌ فاطمة‌ زهرا شناخته‌ بشوند‌. آمدند پشت‌ در خانه‌. من‌ معمولا شبهاي‌ جمعه‌ مي‌گويم‌ چراغ‌ها را خاموش‌ كنند‌. اگر مناسب است‌، اگر مقتضي‌ هست‌ يك‌ حالي‌ پيدا كنيم‌. فاطمة‌ اطهر آمده‌ پشت‌ در. شخصي‌ آنجا بود به‌ دومي‌ گفت‌ پشت‌ در خانه‌ فاطمة‌ زهرا است‌، تو دري‌ را كه‌ آتش‌ مي‌دهي‌. گفت‌ باشد. خودش‌ هم‌ نامه‌ براي‌ معاويه‌ نوشت‌ كه‌ من‌ وقتي‌ احساس‌ كردم‌ فاطمه‌ پشت‌ در است‌، چنان‌ با لگد به‌ در كوبيد كه‌ صداي‌ فاطمة‌ زهرا را بين‌ در و ديوار 000 علي‌ بن‌ ابيطالب‌ متوجه‌ شد فاطمة‌ زهرا روي‌ زمين‌ افتاده‌. محسنش‌ سقط‌ شده‌، پهلويش‌ شكسته‌ شده‌، آمد يقة‌ آن‌ مرد خبيث‌ را گرفت‌. به‌ زمين‌ زد و آنجا بندگيش‌ را مشخص‌ كرد. فرمود اگر وصيت‌ پيغمبر اكرم‌ نبود من‌ مي‌دانستم‌ با تو چه‌ كنم‌.

«السلام‌ عليك‌ يَا فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ يَا قُرَّةَ عَيْنِ الرَّسُولِ يَا سَيِّدَتَنَا وَ مَوْلاتَنَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكِ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاكِ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيهَةً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعِي لَنَا عِنْدَ اللَّهِ»([19]).

 چند نفر التماس‌ دعا گفتند. يك‌ مريضه‌اي‌ هم‌ داريم‌. خدايا به‌ آبروي‌ فاطمة‌ زهرا حوائج‌ اين‌ جمع‌ كه‌ در رأس‌ حوائج‌ همه‌مان‌ ظهور حجة‌ ابن‌ الحسن‌ فرزند عزيزش است‌ و حوائج‌ امام‌ زمانمان‌ را الساعه‌ برآور.



[1]– واقعه / 1 – 2

[2]– اعراف / 204

[3]– مفاتيح‏الجنان: 1 / 539

[4]– «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ» صف / 4

[5]– «وَ إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَ تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَاتَعْلَمُونَ» بقره / 30

[6]– «يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً» مستدرك‏الوسائل: 12 / 283، بحار: 12 / 194و 26 / 262

 

[7]– ذاريات / 56

[8]– دهر / 30

[9]– بقره / 26

[10]– «وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ» قمر / 17 22 32 – 40

[11]– «إن للقرآن ظهرا و بطنا و لبطنه بطن إلى سبعة أبطن» عوالي‏اللآلي: 4 / 107، بحار: 89 / 78

[12]– «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» حجر / 9

[13]– «فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ» غاشيه / 21

[14]– «خذ الحكمة ممن أتاك بها و انظر إلى ما قال و لا تنظر إلى من قال» غررالحكم: 58، «في حديث أهل الكمال انظر إلى ما قال و لا تنظر إلى من قال» فرج‏المهموم: 220

[15]– زمر / 18

 

[16]– «إِنَّما قَوْلُنا لِشَيْ‏ءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» نحل / 40، «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» يس / 82

 

[17]– كافي: 4 / 577، تهذيب: 6 / 54، وسائل: 14 / 490، بحار: 98 / 153

 

[18]– بيت الأحزان / الشيخ عباس القمي / ص 129، مجمع النورين / الشيخ أبو الحسن المرندي / ص 83، «أبو جعفر الطوسي في اختيار الرجال عن أبي عبد الله ع و عن سلمان الفارسي أنه لما استخرج أمير المؤمنين ع من منزله خرجت فاطمة حتى انتهت إلى القبر فقالت خلوا عن ابن عمي فو الذي بعث محمدا بالحق لئن لم تخلوا لأنشرن شعري و لأضعن قميص رسول الله على رأسي و لأصرخن إلى الله تعالى فما ناقة صالح بأكرم على الله من ولدي قال سلمان فرأيت و الله أساس حيطان المسجد تقلعت من أسفلها حتى لو أراد رجل أن ينفذ من تحتها نفذ فدنوت منها و قلت يا سيدتي و مولاتي إن الله تبارك و تعالى بعث أباك رحمة فلا تكوني نقمة فرجعت الحيطان حتى سطعت الغبرة من أسفلها فدخلت في خياشيمنا» مناقب: 3 / 339، احتجاج: 1 / 86

[19]– مفاتيح‏الجنان: 108

۱۹ شوال ۱۴۱۴-شرح آیه قل انما انا بشر مثلکم

 شرح‌ آية‌ قل‌ انما انا بشرمثلكم‌  19 شوال‌ 1414

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. لو كان‌ البحر مداد لكلمات‌ ربي‌ لينفد البحر قبل‌ ان‌ تنفد كلمات‌ ربي‌ و لو جئنا بمثله‌ مددا. قل‌ انما انا بشر مثلكم‌ يوحي‌ الي‌ انما الهكم‌ اله‌ واحد فمن‌ كان‌ يرجو الي‌ لقاء ربي‌ عملا صالحا و لا يشرك‌ بعبادت‌ ربه‌ احدا.

 اين‌ دو آيه‌اي‌ بود كه‌ در پايان‌ قرائت‌ قرآن‌ مجيد امشب‌ خواندند. يك‌ مطلبي‌ در اين‌ دو آيه‌ جلب‌ توجهم‌ را كرد لذا به‌ مناسبتهاي‌ مختلف‌ انشاء الله‌ دربارة‌ آن‌ مطلب‌ حرف‌ مي‌زنيم‌. خداي‌ تعالي‌ در اين‌ دو آيه‌ مي‌فرمايد بگو اي‌ پيغمبر اگر دريا مركب‌ شود و براي‌ نوشتن‌ كلمات‌ پروردگار. قبل‌ از آنكه‌ كلمات‌ الهي‌ پايان‌ بپذيرد دريا پايان‌ پيدا مي‌كند. اگر چه‌ يك‌ درياي‌ ديگر هم‌ بر اين‌ دريا اضافه‌ بشود و كمك‌ براي‌ اين‌ دريا بيايد. بعد مي‌فرمايد بگو اي‌ پيغمبر انما انا بشر مثلكم‌. منهم‌ بشري‌ هستم‌ مثل‌ شما يوحي‌ الي‌. ولي‌ يك‌ ارتباط‌ خاصي‌ بين‌ من‌ و خدا هست‌ كه‌ خدا با من‌ سخن‌ مي‌گويد و وحي‌ مي‌كند و بر اين‌ اساس‌ كسي‌ كه‌ اميد لقاء پروردگار را دارد و من‌ كان‌ يرجو لقاء ربه‌، عمل‌ صالح‌ كند. فليعمل‌ عملا صالحا. اين‌ يك‌. دوم‌ و لا يشرك‌ بعبادته‌ ربه‌ احدا. احدي‌ را با خدا در عبادتش‌ شريك‌ نكند.

 اين‌ معناي‌ تحت‌ اللفظي‌ و ترجمة‌ ظاهري‌ آية‌ شريفه‌ است‌. نكته‌اي‌ كه‌ تذكرش‌ در اين‌ دو آيه‌ لازم‌ است‌ اين‌ است‌ كه‌ در ابتدا پروردگار متعال‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ فرموده‌ كلمات‌ خدا اگر بنا بشود كه‌ نوشته‌ بشود، دو تا درياي‌ آزاد مركب‌ بشود، نمي‌تواند بنويسد. اين‌ كلمات‌ چيه‌؟ آيا هيچ‌ ارتباطي‌ با آن‌ وحيي‌ كه‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ مي‌رسد دارد يا ندارد؟ كه‌ قطعا دارد و دو جنبة‌ كاملا مختلف‌ پيغمبر اكرم‌ را در اين‌ آيات‌ بيان‌ كرده‌. يك‌ جنبة‌ بشري‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ بشري‌ مثل‌ شماست‌. بشر مثلكم‌. جنبة‌ دومي‌ كه‌ در اين‌ آيات‌ هست‌ اين‌ است‌ كه‌ كلمات‌ پروردگار به‌ پيغمبر اكرم‌ وحي‌ ميشه‌. همان‌ كلماتي‌ كه‌ اگر تمام‌ درياها مركب‌ بشود و يك‌ برابر ديگر هم‌ دريا پيدا بشود و مركب‌ باشد، آن‌ كلمات‌ نوشته‌ نمي‌تواند بشود. در يك‌ آية‌ ديگر تا هفت‌ دريا. يا كلمة‌ هفت‌ شايد منظور مبالغه‌ باشد. يعني‌ نه‌ مبالغه‌. معناي‌ زياد باشد. در چيزهاي‌ بزرگ‌ و درشت‌ هر وقت‌ عرب‌ مي‌خواد يك‌ چيزي‌ را از نظر تعداد زياد، كلمة‌ هفت‌ را بكار مي‌برد. در چيزهاي‌ كوچك‌ گاهي‌ هفتاد را ذكر مي‌كند. دريا خوب‌ چون‌ از نظر وسعت‌ بزرگه‌، هفت‌ دريا در يك‌ آية‌ ديگر سبعة‌ البحر.

 شما با همين‌ دو آيه‌ مي‌تونيد پيغمبر اكرم‌ را آنچنان‌ كه‌ لازم‌ است‌ بشناسيد. ما معرفتمون‌ نسبت‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ هم‌ در بعد بشريش‌ ناقصه‌ هم‌ در بعد معنوي‌ و علمي‌ اش‌. علتش‌ هم‌ اين‌ است‌ كه‌ روحيات‌ و علم‌ و دانش‌ و ارتباطش‌ را با خدا با جنبة‌ بشري‌ پيغمبر اكرم‌ مخلوط‌ مي‌كنيم‌. در عين‌ اينكه‌ رسول‌ اكرم‌ بشري‌ است‌ كه‌ من‌ مي‌خوام‌ يكمقدار همين‌ نكته‌ را توضيح‌ بدهم‌ و آنچه‌ دربارة‌ پيغمبر عرض‌ مي‌كنم‌ دربارة‌ ائمة‌ اطهار بعينه‌ هست‌ و دربارة‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ كه‌ اساس‌ و باصطلاح‌ در زمان‌ ما كل‌ معناي‌ رهبري‌ و امامت‌ با آن‌ حضرت‌ ارتباط‌ دارد و ما بايد امام‌ عصر را همانطور بشناسيم‌، خواهد بود. بنابراين‌ آنچه‌ ما دربارة‌ پيغمبر اكرم‌ عرض‌ مي‌كنيم‌ همه‌اش‌ دربارة‌ هر يك‌ از ائمه‌ تحقق‌ پيدا مي‌كند و دربارة‌ امام‌ زمان‌ هم‌ محقق‌ است‌.

 از نظر بعد بشري‌: پيغمبر اكرم‌ يك‌ انسان‌ است‌. مثل‌ ما يأكل‌ الطعام‌ و يمشي‌ في‌ الاسواق‌. هم‌ غذا مي‌خورد هم‌ نياز به‌ غذا خوردن‌ دارد. هم‌ ازدواج‌ مي‌كند. هم‌ فرزند دارد و هم‌ اگر مثلا بعضي‌ از عوارض‌ بر او وارد بشود، مريض‌ ممكن‌ است‌ بشود. سموم‌ در وجود مقدسش‌ مؤثر است‌. و بالاخره‌ هر چه‌ يك‌ بشر معمولي‌ دارد، آن‌ حضرت‌ هم‌ دارد. نهايتا كامل‌ و سالمش‌ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ داراست‌. يعني‌ اگر چشم‌ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ مي‌بيند، مثل‌ ديدن‌ چشم‌ ماست‌. ولي‌ ديگه‌ چشم‌ آن‌ حضرت‌ ضعيف‌ نمي‌شود كه‌ نياز به‌ عينك‌ داشته‌ باشد. گوش‌ حضرت‌ همان‌ مقداري‌ كه‌ ما مي‌شنويم‌، آن‌ وجود مقدس‌ هم‌ مي‌شنود. ولي‌ ديگه‌ نقصي‌ از متعارف‌ بيشتر پيدا نمي‌كند كه‌ احتياج‌ به‌ سمعك‌ مثلا داشته‌ باشد. گرسنه‌ ميشود، غذا مي‌خورد و خلاصه‌ هر خصوصيتي‌ كه‌ ما داريم‌ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ هم‌ دارد. با اين‌ تفاوت‌ كه‌ وجود مقدس‌ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ هيچگاه‌ نقصي‌ كه‌ مورد تنفر مردم‌ باشد، در وجود مقدسش‌ پيدا نميشود و كارهايي‌ كه‌ موجب‌ تنفر مردم‌ باشد حضرت‌ نمي‌كند. مثلا دهانش‌ بوي‌ سير بدهد، بوي‌ پياز بدهد، پيغمبر اكرم‌ در طول‌ عمر نه‌ سير خوردند و نه‌ پياز و براي‌ اينكه‌ اين‌ عمل‌ آن‌ وجود مقدس‌ دليل‌ بر حرمتش‌ نباشه‌ در يك‌ روايت‌ دارد كه‌ توي‌ دهانشون‌ كردند و در آوردند. هميشه‌ رسول‌ اكرم‌ معطر بودند كه‌ مي‌فرمايد من‌ از دنياي‌ شما سه‌ چيز انتخاب‌ كردم‌. زن‌ و عطر و قرة‌ عيني‌ في‌ الصلاة‌. كه‌ در واقع‌ آنچه‌ بيشتر بايد در اين‌ روايت‌ مورد توجه‌ است‌ همون‌ عطره‌ كه‌ معطر بود هميشه‌ رسول‌ اكرم‌ و بخصوص‌ روز جمعه‌. كوشش‌ مي‌فرمود كه‌ ولو يك‌ پارچه‌ يا يك‌ دستمال‌ معطري‌ هم‌ كه‌ شده‌ او را به‌ خودش‌ بمالد و مستحب‌ مؤكد است‌ كه‌ روز جمعه‌ بخصوص‌ و در تمام‌ اوقات‌ مردها دائما معطر باشند و زنها هم‌ در جايي‌ كه‌ مرد نامحرم‌ از بوي‌ عطر آنها باصطلاح‌ به‌ شهوت‌ نمي‌افتد، آنها هم‌ معطر باشند. مخصوصا براي‌ شوهر.

 پيغمبر اكرم‌ غذا مي‌خوردند. با مردم‌ حرف‌ مي‌زدند. خيلي‌ مثل‌ بعضي‌ از مقدسها كه‌ لباسشون‌ را زياد مقيد باشند از همة‌ نجاسات‌ احتمالي‌ پرهيز كنند، نبودند. لباس‌ ايشان‌ يك‌ مقدار بلند بود. مثل‌ لباس‌ معمول‌ زمان‌ گذشته‌ كه‌ آيه‌ نازل‌ شد فثيابك‌ فطهر. لباست‌ را تطهير كن‌ و در تفسير دارد كه‌ فقصر. يعني‌ لباست‌ را كوتاه‌ كن‌ كه‌ روي‌ زمين‌ كشيده‌ نشود. و لذا لباس‌ بلندي‌ كه‌ روي‌ زمين‌ كشيده‌ شود كه‌ در قديم‌ رسم‌ بوده‌ است‌، كراهت‌ دارد براي‌ يك‌ انسان‌ و خلاصه‌ همة‌ خصوصياتي‌ كه‌ يك‌ انسان‌ و يك‌ بشر دارد، پيغمبر داشت‌. و شما نبايد فكر كنيد كه‌ رسول‌ اكرم‌ مثلا بدون‌ غذا حتي‌ ممكن‌ بوده‌ زنده‌ بماند، بدون‌ آب‌ زنده‌ بماند، گرسنه‌ نشود و امثال‌ اينها. و يا شمشير به‌ او كار نكند و يا مثلا اگر سمي‌ به‌ او دادند، او را نكشد. نه‌. شمشير وجود مقدسش‌ را آزرده‌ مي‌كرد. حتي‌ سنگ‌ به‌ پيشاني‌ نازنينش‌ خورد مؤثر بود و صددرصد از نظر بدني‌ بشر مثلكم‌. ولي‌ يك‌ بعد ديگري‌ من‌ ايني‌ كه‌ دربارة‌ اين‌ مطلب‌ اينطور صحبت‌ مي‌كنم‌ به‌ خاطر اين‌ است‌ كه‌ يك‌ مقدار جنبه‌هاي‌ بدني‌ را با روحي‌ فرق‌ بگذاريم‌. از نظر بدن‌ كه‌ لباس‌ است‌ بدن‌ براي‌ روح‌، و بدن‌ يك‌ چيزي‌ است‌ كه‌ اصلا به‌ حساب‌ در عالم‌ براي‌ يك‌ بشر نمي‌آد. اين‌ مسئله‌اي‌ نيست‌ كه‌ حالا شما مي‌گيد پيغمبر اكرم‌ بايد از همه‌ زيباتر باشد يا حضرت‌ بقية‌ الله‌ بايد از همه‌ زيباتر باشد. خط‌ پيغمبر مثل‌ همة‌ خطها بود. همانطوري‌ كه‌ خط‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ مثل‌ خطهاي‌ معمولي‌، متوسط‌ حتي‌ روايت‌ دارد بوده‌. تن‌ صداي‌ حضرت‌ مثل‌ ساير مردم‌ بوده‌، مثل‌ اكثر مردم‌. لذا اگر يك‌ نامه‌اي‌ مثلا در زمان‌ ما چون‌ اتفاق‌ مي‌افتد، اگر نامه‌اي‌ از امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ به‌ دستتون‌ رسيد، شما روي‌ خطش‌ فكر نكنيد كه‌ اين‌ خط‌ مثل‌ خط‌ مثلا خوشنويس‌ترين‌ افراد بشر باشه‌. نه‌. خط‌ متوسط‌ بدون‌ غلط‌. قيافة‌ امام‌ عصر يا پيغمبر اكرم‌ مثل‌ سايرين‌ بوده‌. بطوري‌ كه‌ در زمان‌ حضورشون‌ وقتي‌ جمعي‌ دور هم‌ مي‌نشستند دربارة‌ رسول‌ اكرم‌ دارد وقتي‌ دائره‌وار مي‌نشستند كسي‌ تشخيص‌ نمي‌داد كه‌ اين‌ آيا پيغمبر اكرم‌ است‌ يا آن‌ يكي‌ و شناخته‌ نميشد حضرت‌. اگر يك‌ وقتي‌ حضرت‌ وليعصر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را ديديد كه‌ در بين‌ ما هست‌ آن‌ وجود مقدس‌ بنفسي‌ انت‌ من‌ مغيب‌ لم‌ يخل‌ مني‌. در بين‌ ما هست‌. نگيد حتما بايد يك‌ نورانيت‌ خاصي‌ داشته‌ باشند يا يك‌ قيافة‌ مخصوصي‌ داشته‌ باشند مثل‌ حضرت‌ يوسف‌ مثلا آنقدر زيبا باشند كه‌ انسان‌ مبهوت‌ جمالشون‌ بشه‌، اينها نيست‌. بشر مثلكم‌. و اينهايي‌ كه‌ ماها فضيلت‌ فكرش‌ مي‌كنيم‌، اينها فضيلت‌ نيست‌ براي‌ پيغمبر اكرم‌ و امام‌ زمان‌ كه‌ بگيم‌ اگر مثلا زيباترين‌ افراد بود اين‌ فضيلته‌. نه‌ همانطوري‌ كه‌ اگر يك‌ شخصيتي‌ بهترين‌ لباس‌ را بپوشه‌ اين‌ براي‌ او فضيلت‌ نميشه‌ و اگر بدترين‌ لباس‌ را هم‌ بپوشه‌ براي‌ او سرشكستگي‌ و خفت‌ از نظر واقع‌ نيست‌.

 كمال‌ انسان‌ به‌ علم‌ است‌ و به‌ پاكي‌ است‌ و به‌ عصمت‌ است‌ و به‌ عظمت‌ روحي‌. بنابراين‌ اين‌ مطلب‌ راكاملا بدونيد كه‌ پيغمبر اكرم‌ ازدواج‌ مي‌كرد، پيغمبر اكرم‌ داراي‌ فرزند بود. غذا مي‌خورد. يك‌ حالتي‌ در بين‌ يك‌ عده‌ از مردم‌ بود كه‌ همانطوري‌ كه‌ ماها فكر مي‌كنيم‌ و آنها دچار مشكل‌ شدند و اين‌ را من‌ عرض‌ مي‌كنم‌ كه‌ شماها انشاء الله‌ دچار مشكل‌ نشويد دربارة‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌. و آن‌ اين‌ بود كه‌ اينها مي‌گفتند اين‌ چطور پيغمبري‌ است‌ كه‌ يأكل‌ الطعام‌. غذا ميخوره‌. تو معجزه‌ بكن‌ و همينطوري‌ سير باش‌. يأكل‌ الطعام‌. اعمالي‌ كه‌ نسبت‌ مي‌دهند و واقعيت‌ هم‌ بعضيش‌ داره‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ اگر در زمان‌ ما حتي‌ يك‌ عالم‌ ديني‌ انجام‌ بده‌ شايد انسان‌ نسبت‌ به‌ دين‌ بدبين‌ بشه‌. زنهاي‌ متعدد، بعضي‌ از زنهاي‌ پيغمبر خيلي‌ سنشون‌ از خود پيغمبر زيادتر بود بعضي‌ها خيلي‌ كمتر بود. و مسائل‌ مختلفي‌ كه‌ من‌ نمي‌خوام‌ حالا وقتتون‌ را به‌ آنها بگذرانم‌ و چيزهايي‌ كه‌ از نظر ما بعضي‌هايش‌ بده‌ چون‌ ما بدي‌ و خوبي‌ اولا سرمون‌ نميشه‌ تا بفهميم‌ چي‌ خوبه‌ و چي‌ بده‌. او الگوست‌ ولي‌ در عين‌ حال‌ طبق‌ رسومات‌ و برنامه‌هاي‌ ما يك‌ كارهايي‌ پيغمبر اكرم‌ كرده‌ كه‌ من‌ همين‌ الان‌ جرات‌ نمي‌كنم‌ بعضي‌هايش‌ را براي‌ مردم‌ مسلماني‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ رهبر آنهاست‌ بيان‌ كنم‌. تا چه‌ برسد به‌ مسيحي‌ها و دشمناني‌ كه‌ در مقابل‌ ايستادند و اعمال‌ رسول‌ اكرم‌ را زير سؤال‌ مي‌برند. ما خيال‌ مي‌كنيم‌ كه‌ بايد بنشينيم‌ ازدواجها و همسرهايي‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ داشت‌، اينها را ما توجيه‌ كنيم‌ و آنهم‌ درست‌ توجيه‌ نميشه‌ و حقيقت‌ را نمي‌تونيم‌ بيان‌ كنيم‌. ولي‌ وقتي‌ برخورد مي‌كنند چون‌ ما انشاءالله‌ مي‌خواهيم‌ در آينده‌ از اصحاب‌ امام‌ زمان‌ باشيم‌ و اگر اين‌ را جدي‌ بگيريم‌ بايد يك‌ آمادگي‌ دربارة‌ اعمال‌ صحيح‌ امام‌ عصر داشته‌ باشيم‌. امام‌ زمان‌ را با خودمون‌، يا با افكارمون‌ يا با رسوماتمون‌ تطبيق‌ نديم‌، حالا مثلا اگر حضرت‌ روز سيزده‌ بدر از شهر خارج‌ نشد بگيم‌ اين‌ امام‌ زمان‌ نيست‌ مثلا. البته‌ اين‌ را كه‌ نمي‌گيم‌. البته‌ اما اگر آمد و مثلا حالا مثل‌ پيغمبر اكرم‌ چند تا زن‌ داشت‌، بگيم‌ نه‌ ما كه‌ از اين‌ آقا خوشمون‌ نيامد. يا مثلا ديديم‌ نشسته‌ غذا زياد خورد. اي‌ بابا غذا را بايد كم‌ خورد. غذا را بايد كم‌ خورد منتهي‌ هر كسي‌ به‌ مناسبت‌ استعداد غذايش‌. اگر يك‌ نفر مثلا پنجاه‌ لقمه‌ غذا مي‌خوره‌، يك‌ نفر اگر صد لقمه‌ غذا نخوره‌ گرسنه‌ مي‌مانه‌. بگيم‌ بايد حتما پنجاه‌ لقمه‌ غذا بخوره‌ تا ما قبولش‌ بكنيم‌.

 يك‌ عده‌ مسائل‌ جزئي‌ اين‌ سنخي‌ را حواستون‌ جمع‌ باشه‌ كه‌ صددرصد آن‌ وجود مقدس‌ و اسلام‌ و قرآن‌ را الگو قرار بديد تا بتوانيد دربارة‌ امام‌ عصر صحيح‌ قضاوت‌ كنيد. و الا يقينا دچار مشكل‌ ميشيد. نمي‌تونيد با امام‌ زمان‌ كنار بياييد. در يك‌ روايتي‌ دارد كه‌ وقتي‌ حضرت‌ ظهور مي‌كند يك‌ مطالبي‌ گاهي‌ بيان‌ مي‌كند كه‌ اصحاب‌، خواص‌ را من‌ فكر نمي‌كنم‌، چون‌ يك‌ دسته‌ هستند خيلي‌ نزديكند و از خواصند كه‌ دائما هم‌ قبلا هم‌ با حضرت‌ بودند. روحيات‌ حضرت‌ در دستشون‌ است‌. اينها يك‌ عده‌ از خواص‌ هستند كه‌ ظاهرا بعد از ظهور مي‌خوان‌ با حضرت‌ نشست‌ و برخاست‌ كنند، اينها دچار مشكل‌ مي‌شوند. آيا اين‌ حرف‌ درسته‌ يا درست‌ نيست‌؟ حركت‌ مي‌كنند دور عالم‌ را با طي‌ الارض‌ مي‌گردند بعد متوجه‌ مي‌شوند نه‌ حجتي‌ جز اين‌ وجود مقدس‌ نيست‌. بعد به‌ دامنش‌ برمي‌گردند. اين‌ بطور كلي‌. بشر مثلكم‌. در بعد بشري‌ مثل‌ شماست‌. منتهي‌ كاملش‌. همينطوري‌ كه‌ شما غذا را بايد بخوري‌، او هم‌ بايد بخوره‌. همانطوري‌ كه‌ سم‌ در وجود شما تأثير منفي‌ داره‌، تأثير بدي‌ داره‌، در وجود مقدس‌ امام‌ و پيغمبر هم‌ همينطور و همانطوري‌ كه‌ شمشير به‌ شما صدمه‌ مي‌زنه‌، به‌ اونها هم‌ صدمه‌ ميزنه‌. ديگه‌ در خصوص‌ اين‌ چيزها معجزات‌ و اين‌ مسائل‌ هم‌ هيچ‌ توي‌ كار نيست‌ و بشر مثلكم‌.

 اما يوحي‌ اليه‌. اين‌ جا باز ما يوحي‌ اليه‌ را دست‌ كم‌ گرفتيم‌. مخصوصا اين‌ آية‌ لو كان‌ البحر مداد لكلمات‌ ربي‌ قبل‌ از اين‌ آيه‌ قرار گرفته‌ تا ما حدود وحي‌ را متوجه‌ بشيم‌. تمام‌ كلمات‌، كلمات‌ خدا، كلمه‌ چيه‌؟ ما اين‌ را بايد بحث‌ كنيم‌. كلمه‌ يك‌ جمله‌اي‌ است‌، يك‌ سخني‌ است‌ كه‌ از زبان‌ بيرون‌ مي‌آيد و جمعش‌ كلام‌ ميشه‌ و الكلام‌ ما افاد المستمع‌. فائدة‌ التامة‌ يصح‌ سكوت‌ عليها. كلام‌ يك‌ مطلبي‌ است‌ كه‌ وقتي‌ مستمع‌ ميشنوه‌ اين‌ ديگه‌ حرفي‌ نداشته‌ باشه‌ دربارة‌ اين‌ خصوص‌ كه‌ صحيح‌ باشد كه‌ در مقابل‌ اين‌ كلام‌ ساكت‌ بمونه‌. هر يك‌ از احكام‌ و مسائل‌ دين‌ كلمه‌ و كلام‌ است‌. البته‌ گاهي‌ كلمه‌ به‌ كلام‌ اطلاق‌ ميشه‌. گاهي‌ كلام‌ هم‌ به‌ كلمه‌ اطلاق‌ ميشه‌. لذا گاهي‌ بعضي‌ از بزرگان‌ مي‌گويند ما يك‌ كلمه‌اي‌ مي‌خوايم‌ با شما حرف‌ بزنيم‌. يك‌ ساعت‌ حرف‌ مي‌زنند. اين‌ از نظر لغوي‌ درست‌ نيست‌. كلمه‌ مثلا يا اسم‌ است‌ يا فعل‌ يا حرف‌. اسم‌ باشه‌ مثل‌ حسن‌. فعل‌ باشه‌ مثلا ضرب‌. حرف‌ هم‌ باشه‌ مثل‌ من‌. اينها كلمه‌ است‌. اما گاهي‌ ميشه‌ يعني‌ يكي‌ از اينها. گاهي‌ مي‌خواد يك‌ كلمه‌ بگه‌، بر كلام‌ كلمه‌ و سخنراني‌ يك‌ ساعته‌ را يك‌ كلمه‌ مي‌گويند. گاهي‌ گفته‌ ميشه‌. كلمات‌ جمع‌ كلامهايي‌ است‌ كه‌ وقتي‌ مستمع‌ ميشنوه‌، همة‌ حقايق‌ را درك‌ بكنه‌. كلمات‌ خدا كه‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار به‌ خاطر اينكه‌ علمش‌، قدرتش‌، بينهايته‌ طبعا كلماتش‌ هم‌ بينهايته‌. و اينكه‌ مي‌فرمايد اگر دريا مركب‌ بشود، دريا را شما فرض‌ كنيد توي‌ اين‌ خودكار بكنيد و اين‌ بشه‌ جوهر خودكار. ببينيد چه‌ خبر بايد نوشت‌، چقدر بايد نوشت‌، اصلا شايد از نظر حساب‌ به‌ حساب‌ نمي‌آيد. حالا اينهم‌ كم‌، يك‌ درياي‌ ديگه‌، يا هفت‌ درياي‌ ديگه‌ و خدا در قرآن‌ مبالغه‌ نمي‌كنه‌. ممكنه‌ حالا ما در اشعار مبالغه‌ كنيم‌. در روايات‌ گاهي‌ بخاطر رسوندن‌ مطلب‌ مبالغه‌اي‌ باشه‌ ولي‌ ما رواياتي‌ داريم‌ و از نظر عقل‌ هم‌ اينطوره‌ كه‌ قرآن‌ مبالغه‌ نداره‌ و واقعا همينطوره‌. واقعا اگر چون‌ كلمات‌ الهي‌ مثل‌ خود پروردگار بينهايته‌. و لذا بينهايت‌ هر چه‌ دريا چند برابر، هفتاد برابر هم‌ بشه‌ باز محدوده‌ و نهايت‌ داره‌. لذا او قبل‌ از اين‌ به‌ پايان‌ ميرسه‌. يعني‌ دريا قبل‌ از كلمات‌ الهي‌، قبل‌ از آنچه‌ كه‌ بينهايته‌ به‌ پايان‌ ميرسه‌. و همة‌ آن‌ كلمات‌ را به‌ پيغمبر اكرم‌ خدا وحي‌ كرده‌.

 ببينيد از نظر علم‌ چه‌ ميشه‌! از نظر دانش‌ چه‌ ميشه‌! وقتي‌ كه‌ به‌ حضرت‌ آدم‌ خداي‌ تعالي‌ تمام‌ اسماء را تعليم‌ داد، و علم‌ آدم‌ الاسماء كلها. اينها را تعليم‌ داد باز هم‌ وقتي‌ كه‌ در تفاسير نگاه‌ مي‌كنيم‌ مي‌بينيم‌ يك‌ محدوده‌اي‌ از اسمائه‌، اسماء يك‌ جمعي‌ را، شناسايي‌ يك‌ جمعي‌ را خداي‌ تعالي‌ به‌ حضرت‌ آدم‌ تعليم‌ داد. اما كلماتي‌ كه‌ آنقدر بينهايته‌ كه‌ اگر درياها مركب‌ بشود و تمام‌ درختان‌ قلم‌ بشود و جن‌ و انس‌ نويسنده‌ بشوند نمي‌توانند حتي‌ مختصري‌ از آن‌ را بنويسند، اين‌ يك‌ علم‌ فوق‌العاده‌اي‌ است‌ كه‌ بايد همان‌ جمله‌اي‌ را گفت‌ كه‌ در احاديث‌ آمده‌ دربارة‌ پيغمبر اكرم‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ از نظر بيان‌ كلمات‌ خدا لسان‌ الله‌ است‌. از نظر احاطة‌ علميش‌ به‌ ماسوي‌ الله‌ عين‌ الله‌ است‌. از نظر دريافت‌ كلمات‌ الهي‌، اذن‌ الله‌ و به‌ اصطلاح‌ گوش‌ خداست‌ و بلكه‌ از احاديث‌ زيادي‌ استفاده‌ ميشه‌ كه‌ تمام‌ قدرت‌ پروردگار، آنچه‌ كه‌ بايد نصيب‌ مخلوقش‌ بشه‌. اين‌ قيد را متوجه‌ باشيد كه‌ تمام‌ قدرت‌ پروردگار، آنچه‌ كه‌ بايد نصيب‌ مخلوقش‌ از قدرتش‌ بشه‌ در اختيار رسول‌ اكرم‌ صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌. بر اين‌ اساس‌ پيغمبر اكرم‌ مجموعه‌اي‌ از علم‌ و حكمت‌ و قدرت‌ پروردگاره‌ و همينطور حضرت‌ بقية‌ الله‌ كه‌ در روايات‌ زيادي‌ از خود پيغمبر اكرم‌ رسيده‌ و عقل‌ هم‌ بر اين‌ گواهه‌ كه‌ هر چه‌ از علم‌ و قدرت‌ پيغمبر اكرم‌ دارد، هر چه‌ از علم‌ و عصمت‌ رسول‌ اكرم‌ دارد، حضرت‌ بقية‌ الله‌ هم‌ دارد.

 از نظر عقلي‌ اين‌ كلام‌ آيا درسته‌ يا درست‌ نيست‌؟ مي‌گيم‌ بله‌. بخاطر اينكه‌ يك‌ وقت‌ هست‌، دقت‌ كنيد، شما يكنفر را جاي‌ خودتون‌ مي‌نشانيد براي‌ يك‌ محدوده‌اي‌ از كاراتون‌. مثلا شما صد قلم‌ كار داريد، يك‌ قلمش‌ را ميديد به‌ يكنفر مي‌گوييد تو به‌ جاي‌ من‌ در آنجا باش‌. اگر بخواهيد كار شما خراب‌ نشه‌ بايد اين‌ شخص‌ در اين‌ كار عين‌ كار شما را بكنه‌. مثلا شما ده‌ تا مغازه‌ داريد و يا ده‌ تا كار داريد، يك‌ كارتون‌ را مي‌سپاريد به‌ يكنفر. اين‌ بايد كار شما را بكنه‌ و اگر نكنه‌ شما يك‌ فرد ناقصي‌ را جاي‌ خودتون‌ نشونديد. كارتون‌ صحيح‌ انجام‌ نميشه‌. در نبود شما كمبود شما و نبود شما احساس‌ ميشه‌. اگر تمام‌ ده‌ قلم‌ كار شما را بتونه‌ او انجام‌ بده‌، عينا خود شما هستيد كه‌ آنجا هستيد. تمام‌ افراد بشر بايد خليفة‌ الله‌ بشوند. اين‌ را بدونيد. ولي‌ نه‌ اينكه‌ فكر كنيد اگر ماها مثلا خليفة‌ الله‌ شديم‌، همه‌ كارهاي‌ الهي‌ را مي‌تونيم‌ انجام‌ بديم‌. نه‌. يكي‌ دو قلم‌ از كارها را ممكنه‌ انجام‌ بديم‌. هم‌ مي‌تونيم‌ يد الله‌ باشيم‌، هم‌ ميتونيم‌ عين‌ الله‌ باشيم‌، هم‌ مي‌تونيم‌ اذن‌ الله‌ باشيم‌، لسان‌ الله‌ باشيم‌. اطلاق‌ اين‌ اسم‌ هم‌ بر يك‌ ولي‌ خدا جايزه‌. ولي‌ الله‌ است‌ چون‌ خدا مي‌خواسته‌ روزي‌ فلاني‌ را به‌ دستش‌ بده‌، شما به‌ قلبت‌ الهام‌ شده‌ رفتي‌ در خانه‌اش‌ مقداري‌ از مخارجش‌ را دادي‌. شما الان‌ دست‌ شما كه‌ اين‌ پول‌ را ميبره‌ ميده‌، يد الله‌ است‌. قلب‌ شما هم‌ با ارادة‌ الهي‌ حركت‌ كرده‌. يا اگر چشم‌ شما يك‌ حقايقي‌ را كه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌بينه‌ و متوجه‌ يك‌ مغيباتي‌ كه‌ او متوجهه‌ و شما هم‌ ديديد، شما چشمتون‌، چشم‌ خدا ميشه‌ و اگر كلمات‌ حكمت‌آميز پيغمبر اكرم‌ را بيان‌ كرديد، زبانتون‌ لسان‌ الله‌ ميشه‌ اما خيلي‌ محدود و كوچك‌. يك‌ سر سوزن‌ از آنچه‌ كه‌ بايد پيغمبر بيان‌ كنه‌ شما بيان‌ كرديد. يك‌ سر سوزن‌ از آنچه‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ بايد به‌ ديگران‌ كمك‌ كنه‌، شما كمك‌ كرديد. اسم‌، يك‌ قدري‌ مطلب‌ را دلم‌ مي‌خواهد اينها را ياد بگيريد. گاهي‌ ما ميگيم‌ شما خليفة‌ الله‌ ميشيد، پيغمبر اكرم‌ هم‌ خليفة‌ الله‌ است‌، حضرت‌ آدم‌ هم‌ خليفة‌ الله‌ است‌. اينها با هم‌ چه‌ فرقي‌ دارند؟ شما ده‌ قلم‌ كار داريد، يكيش‌ را مي‌سپريد به‌ اين‌ شخص‌. جانشين‌ شما هست‌، كار شما را ميكنه‌، اما نه‌ همة‌ كار شما را. در همان‌ بخشي‌ كه‌ شما قرار داديد كار شما را ميكنه‌. اسمش‌ هم‌ جانشين‌ شماست‌. اما يك‌ كسي‌ كه‌ بايد جانشين‌ مطلق‌ پروردگار باشه‌، تمام‌ كارها بدست‌ او سپرده‌ بشه‌. بايد تمام‌ كارهايي‌ را كه‌ خدا مي‌خواد در بين‌ مخلوقش‌ انجام‌ بده‌ او بايد بتونه‌ انجام‌ بده‌. و اين‌ شخص‌ يكي‌ از اين‌ چهارده‌ معصوم‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ است‌. يعني‌ در زمان‌ پيغمبر، پيغمبر اكرم‌. در زمان‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌، علي‌. در زمان‌ حضرت‌ مجتبي‌، حضرت‌ مجتبي‌ و امروز در زمان‌ ما، حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌. حالا كه‌ صلوات‌ فرستاديد يك‌ صلواتي‌ باشه‌ كه‌ البته‌ با توجه‌ هم‌ باشه‌، به‌ نام‌ مقدس‌ حضرت‌ حجت‌ بن‌ الحسن‌ يك‌ صلوات‌ غرائي‌ بفرستيد اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمدو عجل‌ فرجهم‌.

 حضرت‌ بقية‌ الله‌ در سراسر عالم‌، فردي‌ كه‌ از او بالاتر امروز باشه‌ ما نداريم‌. اين‌ را نه‌ فكر كنيد كه‌ فقط‌ شيعه‌ معتقده‌. همة‌ مذاهب‌ اسلامي‌ معتقدند و بلكه‌ بعضي‌ از اديان‌ غير اسلامي‌ هم‌ معتقدند. يك‌ فرد شاخص‌ و جانشين‌ واقعي‌ پروردگار و خليفة‌ الله‌ و آن‌ كسي‌ كه‌ همة‌ كارها در دست‌ اوست‌. اين‌ شخص‌ بايد تمام‌ كارهاي‌ خدايي‌ را با همين‌ صراحت‌ كه‌ عرض‌ مي‌كنم‌، تمام‌ كارهاي‌ خدايي‌ را بايد انجام‌ بده‌. در مخلوق‌، در محدودة‌ مخلوق‌ و اگر انجام‌ نداد اين‌ شخص‌ خليفة‌ الله‌ مطلق‌ نيست‌ .ممكنه‌ بگيد حضرت‌ آدم‌ خليفة‌ الله‌ بود. حضرت‌ آدم‌ خليفة‌ الله‌ بود در يك‌ قسمت‌ از كارهاي‌ خدا. ولي‌ آيا ما كس‌ ديگري‌ را در زمانمان‌ داريم‌ كه‌ قسمتهاي‌ ديگر كارهاي‌ خدا را او انجام‌ بده‌ و يك‌ قسمتش‌ هم‌ امام‌ زمانه‌؟ نه‌. دو تا امام‌ نداريم‌. در زمان‌ حضرت‌ آدم‌ به‌ بعد تا پيغمبر اسلام‌، پيغمران‌ زيادي‌ بودند. حتي‌ در روايت‌ دارد كه‌ بني‌ اسرائيل‌ در يك‌ صبح‌ بين‌ الطلوعين‌ هفتاد نفر پيغمبر را كشتند. معلومه‌ پيغمبرهاي‌ زيادي‌ بودند. كارها هم‌ روي‌ برنامه‌ تقسيم‌ شده‌ بود. حضرت‌ عيسي‌ مثلا فرض‌ كنيد در اورشليم‌ يا اون‌ قسمتهاي‌ فلسطين‌، آنجاها مثلا رهبري‌ مي‌كرد و لسان‌ الله‌ بود اما يك‌ پيغمبر ديگر در يك‌ شهر ديگر لسان‌ الله‌ بود. لسان‌ مطلق‌ پروردگار نبود. ولي‌ در زمان‌ ما يعني‌ بعد از بعثت‌ پيغمبر اكرم‌، كه‌ در قرآن‌ دربارة‌ رسول‌ اكرم‌ آمده‌ كه‌ اين‌ وجود مقدس‌ خاتم‌ انبياء است‌. خاتم‌ انبياء يعني‌ هيچ‌ پيغمبري‌ در مقابل‌ او نبايد باشد، كنار او نبايد باشد، بعد از او نبايد باشد و چون‌ كه‌ صد آمد نود هم‌ پيش‌ ماست‌. وقتي‌ كه‌ صد آمد، ديگه‌ احتياجي‌ به‌ پيغمبر ديگر نيست‌. پيغمبران‌ ديگري‌ كه‌ مي‌آيند، اگر بنا بشه‌ كه‌ تشريف‌ بياورند يا آنچه‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ گفته‌ او را بگن‌ كه‌ عبثه‌ خوب‌ او گفته‌. يا بايد يك‌ چيزي‌ بالاتر از او بگويند كه‌ اين‌ پيغمبر خاتمه‌ بنابراين‌ از زمان‌ رسول‌ اكرم‌ يعني‌ از زماني‌ كه‌ تنها شد رهبري‌ جامعة‌ بشريت‌ يا رهبري‌ عالم‌ هستي‌ و عالم‌ خلقت‌ از آن‌ زمان‌. كه‌ وقتي‌ رسول‌ اكرم‌ بود هيچ‌ پيغمبري‌ كنارش‌ نبود. هيچ‌ حجتي‌ در كنارش‌ نبود كه‌ كاري‌ بخواد انجام‌ بده‌ و بعد هم‌ امير المؤمنين‌ و بعد هم‌ فرزندان‌ علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ تا امروز حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفداء اينها هر يك‌ در هر زماني‌ كه‌ بودند تنها بودند. يعني‌ كنارشون‌ يك‌ ولي‌، يك‌ وصي‌، يك‌ امامي‌، يك‌ پيغمبري‌ نبوده‌. و روي‌ اين‌ اصل‌، خوب‌ دقت‌ كنيد، روي‌ اين‌ اصله‌ كه‌ تمام‌ كارهاي‌ خدا در خلق‌ و در مخلوقش‌، بعهدة‌ اينهاست‌. بعهدة‌ تك‌ تك‌ اينهاست‌ در هر زماني‌ بعهدة‌ صاحب‌ آنزمان‌، امام‌ آنزمان‌ است‌. و لذا معناي‌ اين‌ جمله‌ كه‌ در اذن‌ دخول‌ هست‌ و يا در دعاها هست‌ مي‌فرمايند مثلا در اذن‌ دخول‌ مشاهد متبركه‌ الحمد لله‌ الذي‌ منّ علينا بحكام‌ يقولون‌ مقامه‌ لو كان‌ حاضرا في‌ المكان‌. اگر خدا هر كاري‌ كه‌ در بين‌ مخلوقش‌ داره‌، اينها جانشين‌ خدا هستند آن‌ كارها را اينها انجام‌ مي‌دهند. يا در دعا داريم‌ لا فرق‌ بينك‌ و بينهم‌ الا انهم‌ عبادك‌ و خلقك‌. دو تا فرق‌، دو تا فاصله‌ هست‌. يكي‌ اينكه‌ اينها بندگان‌ تواند بدون‌ امر تو و اذن‌ تو كاري‌ نمي‌كنند، يكي‌ هم‌ اينها ازلي‌ و ابدي‌ و به‌ اصطلاح‌ مثل‌ تو در صفات‌ ذات‌ نيستند و بلكه‌ مخلوق‌ تو اند. و در احاديث‌ فراواني‌ اين‌ مسئله‌ ثابته‌ و روي‌ همين‌ اساسه‌ كه‌ در هر زماني‌ يك‌ فرد از اين‌ معصومين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ هست‌ و امام‌ هر زمان‌ هم‌ ميشه‌ گفت‌ كه‌ باصطلاح‌ خالق‌، رب‌، چون‌ اين‌ تعبيرات‌ در روايات‌ هست‌، خالق‌، رب‌ و مدبر و روزي‌ دهنده‌ منتهي‌ بعنوان‌ واسطه‌، از جانب‌ پروردگار براي‌ مخلوق‌ خواهد بود.

 روي‌ اين‌ حساب‌ اين‌ آيه‌ را من‌ مي‌خواستم‌ برايتون‌ يك‌ قدري‌ توضيح‌ بدم‌ كه‌ لو كان‌ البحر مداد لكلمات‌ الربي‌ نفد البحر قبل‌ ان‌ تنفد كلمات‌ ربي‌ و لو جئنا بمثله‌ مددا. اين‌ آيه‌ مبالغه‌ نيست‌ و همين‌ آيه‌ همون‌ چيزي‌ است‌ كه‌ در يعني‌ مضمون‌ اين‌ آيه‌، همون‌ چيزي‌ است‌ كه‌ در آية‌ پشت‌ سر اين‌ آيه‌ هست‌. آن‌ در تمام‌ جهات‌ كه‌ شرح‌ دادم‌. در بعد بدني‌، در لباس‌، در جهات‌ ظاهري‌ مثلكم‌. بعضي‌ از نادانها مي‌گويند آنهم‌ مثل‌ ما بشري‌ بود. اين‌ معجزات‌، اين‌ حرفها به‌ او نميخوره‌. جملة‌ بعدش‌ را متوجه‌ نيستند. حتي‌ با كمال‌ تأسف‌ در تفاسير هم‌ آمده‌. جملة‌ بعد كه‌ ميگه‌ يوحي‌ الي‌ چي‌ يوحي‌ بر پيغمبر. كلمة‌ الله‌. كدوم‌ كلمات‌ الله‌؟ همان‌ كلماتي‌ كه‌ لوكان‌ البحر مداد لكلمات‌ الربي‌ و نفد البحر قبل‌ ينفد كلمات‌ ربي‌ و لو جئنا بمثله‌ مددا. ببينيد. چقدر مسئله‌ فرق‌ ميكنه‌. از نظر روحي‌، كه‌ سني‌ و شيعه‌ اين‌ را نوشته‌اند كه‌ اول‌ صاحبي‌ كه‌ از خداي‌ تعالي‌ صادر شد، اول‌ مخلوقي‌ كه‌ خدا خلق‌ كرد، اول‌ موجودي‌ كه‌ اين‌ بحر متلاطم‌ به‌ اصطلاح‌ قدرت‌ بينهايت‌ و علم‌ بينهايت‌ از خودش‌ تراوش‌ كرد، وجود مقدس‌ پيغمبر اكرم‌ بود. اين‌ را سني‌ها هم‌ نوشته‌اند. من‌ آدرس‌ مي‌دهم‌ بهتون‌. كتاب‌ ينابيع‌ الموده‌ فصل‌ اولش‌ باب‌ اولش‌ دربارة‌ همين‌ موضوعه‌ و همة‌ كتب‌ اهل‌ سنت‌ اين‌ روايت‌ را نوشته‌اند كه‌ اول‌ چيزي‌ را كه‌ خدا خلق‌ كرد، نور مقدس‌ خاتم‌ انبيا صلواة‌ الله‌ عليه‌ اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌. و ايني‌ كه‌ من‌ كتاب‌ ينابيع‌ الموده‌ را آدرس‌ دادم‌ براي‌ اينكه‌ او جمع‌ كرده‌ همة‌ روايات‌ را. و الا در كتب‌ سنت‌ روايات‌ اين‌ معني‌ متفرقه‌ و در كتاب‌ بحار الانوار هم‌ مرحوم‌ مجلسي‌ دربارة‌ نور مقدس‌ پيغمبر اكرم‌ و خلقت‌ پيغمبر اكرم‌ يك‌ كتاب‌ نوشته‌ به‌ عنوان‌ همين‌ جهت‌ و همين‌ هم‌ ايشان‌ بهتر از سايرين‌ جمع‌ كرده‌.

 بنابراين‌ در كلمة‌ يوحي‌ الي‌ خيلي‌ مطلب‌ هست‌. آيا پيغمبر اكرم‌ از همه‌ چيز اطلاع‌ داشت‌؟ بله‌. دعاي‌ ندبه‌. من‌ يك‌ وقتي‌ دربارة‌ دعاي‌ ندبه‌ گفتم‌ اين‌ دعاي‌ عظيم‌ الشأن‌ و بسيار پر عظمت‌ كه‌ قدرش‌ براي‌ ما مجهوله‌ و به‌ عقيدة‌ من‌ هر كسي‌ در هر مرحله‌اي‌ نميتونه‌ اين‌ دعا را بخونه‌. اقلا چند مرحله‌ از مراحل‌ كمالات‌ را بايد پيموده‌ باشه‌ تا بتونه‌ اين‌ دعا را درست‌ بخونه‌. در اين‌ دعا كه‌ از نظر سند صحيح‌ و از نظر مطالب‌، اين‌ را من‌ يك‌ وقتي‌ گفتم‌ كه‌ تمام‌ كلمات‌ دعاي‌ ندبه‌ يا با آيات‌ قرآن‌ تطبيق‌ مي‌كنه‌ يا با روايات‌ متواتر. يعني‌ همينجور اگر بخواهيم‌ تكه‌ تكه‌اش‌ بكنيم‌ و تقسيمش‌ كنيم‌، يا با روايات‌ متواتر تطبيق‌ ميكنه‌ يا با آيات‌ قرآن‌. يك‌ جمله‌ دربارة‌ پيغمبر اكرم‌ داره‌ كه‌ جامعه‌. خيلي‌ عاليه‌. و اودعته‌ علم‌ ما كان‌ خوب‌ دقت‌ كنيد خدايا تو به‌ وديعه‌ گذاشتي‌، يعني‌ قرار دادي‌ علم‌ ما كان‌. آنچه‌ كه‌ در گذشته‌ بوده‌ و ما يكون‌ آنچه‌ كه‌ در آينده‌ خواهد بود الي‌ انقضا خلقك‌ و اودعته‌ اين‌ ما كان‌ و ما يكون‌ الي‌ انقضاء خلقك‌. شما مي‌گيد اين‌ جمله‌ با كدوم‌ آية‌ قرآن‌ تطبيق‌ ميكنه‌؟ يك‌ جمله‌ دربارة‌ امام‌ هست‌ كه‌ يقينا دربارة‌ پيغمبر هم‌ هست‌ كه‌ مي‌گه‌ در سورة‌ ياسين‌، و كل‌ شي‌ء احصيناه‌ في‌ امام‌ مبين‌. علم‌ هر چيزي‌ را در امام‌ مبين‌ احصاء كرديم‌. قرار داديم‌. و ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ به‌ لسان‌ مختلف‌، به‌ زبانهاي‌ مختف‌ اين‌ معنا را گفته‌اند و لذا شما در هر كجاي‌ از كرة‌ زمين‌ باشيد مي‌توانيد با امام‌ زمانتون‌ صحبت‌ كنيد. حرف‌ بزنيد. آن‌ فطرتمون‌ اين‌ را ميگه‌، عملمون‌ بر اين‌ هست‌. لذا شما فرض‌ كنيد هر كجاي‌ دنيا كه‌ باشيد، مفاتيح‌ را برمي‌ داريد سلام‌ علي‌ آل‌ ياسين‌. السلام‌ عليك‌ يا داعي‌ الله‌ و رباني‌ آياته‌. ديگه‌ حساب‌ اين‌ را نمي‌كنيد كه‌ امام‌ زمان‌ كجاست‌؟ اون‌ انما انا بشر مثلكم‌، اون‌ بعدش‌ قطعا در يك‌ گوشه‌اي‌ از اين‌ كرة‌ زمينه‌. اما بعد علمي‌ و روحي‌ و احاطة‌ ذاتيش‌ كه‌ حضرت‌ امير وقتي‌ كه‌ در يك‌ خطبه‌ از آينه‌ خبر ميده‌ خيلي‌ مطالب‌ عالي‌ علمي‌ را بيان‌ مي‌كنه‌ بعد مي‌فرمايد كل‌ ذلك‌ علم‌ احاطة‌. اين‌ علم‌ احاطه‌ است‌. همانطوري‌ كه‌ اگر نگين‌ انگشتر را بگذاريد كف‌ دستتون‌ به‌ همه‌ جاي‌ اين‌ نگين‌ شما احاطه‌ داريد، همينطور علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بر ما سوي‌ الله‌ احاطه‌ داره‌. بر آينده‌ و گذشته‌ اطلاع‌ داره‌. علم‌ احاطة‌ لا علم‌ اخبار. كسي‌ به‌ من‌ اينها را خبر داده‌ باشه‌ من‌ هم‌ دارم‌ براي‌ شما اخبار را دارم‌ مي‌گم‌، اين‌ نيست‌. احاطه‌ است‌. روح‌ محيطه‌. روح‌ قويّه‌. احاطة‌ علمي‌ دارد و هر چه‌ همة‌ ائمة‌ عليهم‌ السلام‌ داشتند و پيغمبر اكرم‌ داشته‌، امام‌ زمان‌ شما داراست‌.

 لذا اين‌ معنا را زياد اهميت‌ نديد كه‌ ما كجا بايستيم‌ و با امام‌ زمانمون‌ حرف‌ بزنيم‌؟ هر جا باشيد. و قل‌ اعملوا دو تا آيه‌ در قرآن‌ به‌ اين‌ مضمون‌ هست‌. و قل‌ اعملوا بگو اي‌ پيغمبر عمل‌ كنيد فسير الله‌ عملكم‌. خدا عمل‌ شما را مي‌بينه‌. خدا چطور ميبينه‌؟ با احاطه‌اي‌ كه‌ دارد مي‌بيند. حتي‌ ارادة‌ قلبي‌ شما را مي‌بيند. و رسوله‌. رسول‌ خدا هم‌ مي‌بيند. ببينيد خيلي‌ صريحه‌. و المؤمنون‌ كه‌ ما يقينا بايد اين‌ مؤمنون‌ را تفسير كنيم‌ و بگيم‌ مؤمنين‌ اطلاق‌ مطلق‌ صرف‌ علي‌ ينصرف‌ الاكبر آن‌ مؤمنون‌ كامل‌ منظوره‌ كه‌ ائمة‌ اطهار باشند و الا بقية‌ مؤمنين‌ را كه‌ ما اين‌ اعتقاد را درباره‌اشون‌ نداريم‌ كه‌ هر چه‌ مردم‌ عمل‌ بكنند اينها ببيند، و المؤمنون‌ كه‌ ائمة‌ اطهار باشند همه‌ مي‌بينند. مي‌بينند اعمالتون‌ را مشاهده‌ مي‌كنند. اينجا يك‌ تذكري‌ بدم‌. براي‌ افراد خواب‌، افراد غافل‌، افرادي‌ كه‌ اگر خداي‌ نكرده‌ نمرده‌ باشند در عين‌ غفلت‌، چطور ميشه‌ كه‌ انسان‌ در حضور خدا و چهارده‌ ناظر محترم‌، گناه‌ بكنه‌؟ يا بايد ما بگيم‌ مسلمان‌ نيستيم‌ يا اين‌ را قبول‌ كنيم‌. چهارده‌ نفر آنهم‌ مثل‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌، مثل‌ امام‌ زمان‌، مثل‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا دارند نگاهت‌ مي‌كنند. و قل‌ اعملوا فسير الله‌ عملكم‌. دارند نگاهت‌ مي‌كنند. قلبت‌ را هم‌ دارند مي‌بينند. خطورات‌ قلبيت‌ را هم‌ متوجه‌اند. آنوقت‌ تو گناه‌ مي‌كني‌، آنوقت‌ معصيت‌ ميكني‌، آنوقت‌ غافلي‌ از آنها.

 انشاء الله‌ اميدواريم‌ خداي‌ تعالي‌ ما را در اين‌ شب‌ جمعه‌ از اين‌ غفلت‌ بيرون‌ بياره‌. بخدا قسم‌ گاهي‌ براي‌ بعضي‌ پيش‌ مي‌آيد كه‌ يك‌ حال‌ توجهي‌ پيدا مي‌كنند، آنقدر اينها در فشار واقع‌ مي‌شوند كه‌ چهارده‌ نور پاك‌ و خداي‌ تعالي‌ دارند نگاه‌ مي‌كنند، در حضور آنها در محضر آنها انسان‌ كاري‌ بكنه‌ كه‌ آنها دوست‌ نداشته‌ باشند. ولو يك‌ عمل‌ مكروه‌. انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ براي‌ سالكين‌ الي‌ الله‌، كساني‌ كه‌ راه‌ خدا را مي‌پيمايند اين‌ مسئله‌ خيلي‌ براشون‌ مهمه‌ كه‌ اين‌ توجه‌ را داشته‌ باشند. يعني‌ ناظرين‌ بر اعمالشون‌ را متوجه‌ باشند. و بدوند كي‌ نظارت‌ ميكنه‌ بر اعمالشون‌. اينجور خودسر، هرزه‌، هر چه‌ به‌ زبانمون‌ بياد بگيم‌، هر دروغي‌، هر كلام‌ زشتي‌، هر بي‌ ادبي‌ در محضر امام‌ زمان‌؟ ماها اگر قبول‌ داشته‌ باشيم‌ حضرت‌ وليعصر اينجا نشسته‌ باشند و انسان‌ در حضور آنها بي‌ ادبي‌ بكند. در حضور آنها كاري‌ بكند كه‌ آنها را به‌ غضب‌ بياره‌؟ كاري‌ بكند مثل‌ سيلي‌ باشد كه‌ به‌ صورت‌ ائمة‌ اطهار، من‌ سيلي‌ را كه‌ مي‌گم‌ خيلي‌ كم‌ گفتم‌. بعضي‌ روايات‌ داره‌ كه‌ يك‌ گناه‌ مثل‌ اين‌ است‌ كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را كسي‌ كشته‌ باشه‌. من‌ در شب‌ نوزدهم‌ براي‌ دوستاني‌ كه‌ در مسجد جمع‌ شده‌ بودند گفتم‌ امشب‌ بايد صد مرتبه‌ بايد بگيد اللهم‌ العن‌ قتلت‌ امير المؤمنين‌. قتل‌ جَمعه‌. مثل‌ قاتلين‌ ميمونه‌. چرا مي‌گن‌ قتلت‌ امير المؤمنين‌؟ ابن‌ ملجم‌ يك‌ قاتل‌ بود كه‌ بدن‌ علي‌ را از او گرفت‌ و جسارت‌ به‌ بدن‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كرد. ولي‌ اهل‌ گناه‌ و معصيت‌ و آنهايي‌ كه‌ حواسشون‌ پرته‌ و جز خوردن‌ و خوابيدن‌ و جنبه‌هاي‌ حيواني‌ محض‌، خيلي‌ هم‌ بخوان‌ خدمت‌ به‌ خلق‌ بكنند باز در بعد حيواني‌ آنها به‌ آنها كمك‌ مي‌كنند. آخور مردم‌ را مي‌خوان‌ مرتب‌ كنن‌. لازمه‌ ولي‌ يك‌ وقت‌ هست‌ انسان‌ باصطلاح‌ ميرآخوره‌ اينجور خدمت‌ ميكنه‌. يك‌ وقت‌ هست‌ كه‌ در يك‌ تالار پذيرايي‌ يك‌ عده‌ افراد با شخصيت‌ را پذيرايي‌ مي‌كنه‌. يك‌ عده‌ هستند كه‌ اصلا نه‌ به‌ درد هيچي‌ نمي‌خورند كه‌ خدا نكنه‌ ما جزء آنها باشيم‌. يك‌ عده‌ هم‌ هستند جنبه‌هاي‌ مادي‌ مردم‌ را تأمين‌ ميكنند. لازمه‌ اما خيلي‌ مقامش‌ بالا بره‌، مقام‌ ميرآخوري‌ را داره‌. اما يك‌ عده‌ هستند كه‌ اينها به‌ جنبه‌هاي‌ روحي‌ مردم‌ مي‌رسند. لذا عالم‌ ينتفع‌ بعلمه‌ افضل‌ من‌ سبعين‌ الف‌ عابد. يك‌ عالمي‌ كه‌ از علمش‌ نفعي‌ به‌ مردم‌ برسانه‌ و مردم‌ را از خواب‌ غفلت‌ بيدار كنه‌ آن‌ در نزد خدا، در نزد مردم‌ نه‌، مردم‌ نمي‌فهمند درك‌ ندارند، همين‌ مردم‌ آخوري‌ هستند، مردمي‌ كه‌ مي‌گم‌ نه‌ شما، به‌ شما جسارت‌ نمي‌كنم‌. عموم‌ مردم‌ دنيا و وابستة‌ به‌ دنيا، اينها همين‌ آخوريها هستند. اولئك‌ كالانعام‌ بل‌ هم‌ اضل‌. از نظر آنها اگر يك‌ كسي‌ عبادت‌ ميگه‌ بجز خدمت‌ خلق‌ نيست‌. بابا بگو بخشي‌ از عبادت‌ خدمت‌ به‌ خلقه‌. خدمت‌ به‌ خلق‌ از مستحباتي‌ است‌ كه‌ شايد افضل‌ مستحبات‌ باشه‌. اما اينطور نيست‌ كه‌ من‌ به‌ روحياتم‌ نرسم‌، به‌ روحيات‌ مردم‌ نرسم‌، به‌ مردم‌ كمك‌ معنوي‌ نكنم‌، مردم‌ را از گمراهي‌ نجات‌ ندم‌، مردم‌ را از بدبختي‌ نجات‌ ندم‌ و بلكه‌ خودم‌ ماية‌ بدبختي‌ مردم‌ باشم‌، ولي‌ حالا دو قلم‌ كاري‌ كردم‌ كه‌ يك‌ پولي‌ وارد جيب‌ يك‌ كسي‌ شد، اين‌ ديگه‌ بالاترين‌ عبادت‌. نه‌ اينطور نيست‌. بلكه‌ عالمي‌ كه‌ نفعش‌ به‌ مردم‌ ميرسد بهتر از هفتاد هزار عابده‌. هفتاد هزار كاسب‌ بي‌ معنويته‌، هفتاد هزار اداري‌ بيفايده‌ است‌، هفتاد هزار اداريي‌ كه‌ فكرش‌، هوشش‌ حقوق‌ اول‌ برجشه‌ و رشوه‌ او را حالي‌ بحالي‌ ميكنه‌. هفتاد هزار انساني‌ است‌ كه‌ وجودشون‌ بيفايده‌ است‌ توي‌ اجتماع‌. و الا عابد بهترين‌ اينهاست‌. كه‌ ميگه‌ از هفتاد هزار عابد، كوشش‌ كنيد دوستان‌ عزيز در كمالات‌ روحي‌(قطع‌ صداي‌ نوار)

 

۱۸ شوال ۱۴۱۴ -اثبات وجود خدا،توحید اخلاق خ ۴۷

 اثبات‌ وجود خدا، توحيد اخلاق‌ خ‌ 47

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمدلله‌ و صلاة‌ و سلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آله‌ الله‌ لا صي‌ ما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمينه‌ لترابه‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 دربارة‌ خداي‌ تعالي‌ دلائل‌ زيادي‌ هست‌ كه‌ وجود خدا را ثابت‌ ميكند و بهترين‌ دلائل‌، دليل‌ نظمه‌. نظم‌ يعني‌ هر چيزي‌ را كه‌ شما منظم‌ ديديد خواهيد گفت‌ كه‌ يك‌ ناظمي‌ داشته‌. مثلا فرض‌ كنيد وارد يك‌ اطاقي‌ مي‌شويد مي‌بينيد كه‌ يك‌ سفرة‌ منظمي‌ انداخته‌اند. همه‌ چيز در جاي‌ خودش‌ هست‌. يقين‌ مي‌كنيد كه‌ يكنفر اين‌ سفره‌ را منظم‌ كرده‌. ميگيد كه‌ يك‌ كسي‌ سفره‌ را انداخته‌، پهن‌ كرده‌. ميگيم‌ ممكن‌ است‌ خودش‌ پهن‌ شده‌ باشد. تصادفا اين‌ ظرفها اينطوري‌ چيده‌ شده‌ باشد. به‌ شما مي‌خندند ميگند كه‌ نه‌. اين‌ نظمي‌ كه‌ داره‌ يك‌ ناظمي‌ حتما داشته‌. عالم‌ مسلما منظم‌ است‌. هر چيزي‌ كه‌ بنا بوده‌ كه‌ با هم‌ تفاوت‌ داشته‌ باشد و مصلحت‌ ايجاب‌ ميكرده‌ كه‌ متفاوت‌ باشد متفاوت‌ است‌ و هر چيزي‌ كه‌ مصلحتي‌ نداشته‌ براي‌ نظمش‌ و متفاوت‌ بودنش‌، آنجا متفاوت‌ نيست‌. همه‌ مثل‌ همند. از باب‌ نمونه‌ حيوانات‌ در شكل‌ و قيافه‌ غالبا شبيه‌ به‌ همند. اگر صد تا كبوتر سفيد باشد شما نمي‌تونيد اينها را با هم‌ تشخيص‌ بديد. يا حيواناتي‌ كه‌ يك‌ رنگند. ده‌ هزار مرغابي‌ سفيد باشد شما نمي‌تونيد يك‌ دونه‌اش‌ را از ديگري‌ تشخيص‌ بديد. ضروري‌ هم‌ نيست‌ اين‌ كار. يا سلولهاي‌ بدن‌ انسان‌ با هم‌ تفاوت‌ ندارند. حشرات‌ با هم‌ تفاوت‌ ندارند. از يك‌ راه‌ ديگري‌ همديگر را مي‌شناسند.

 اما گاهي‌ انسان‌ مي‌بيند كه‌ يك‌ چيزهايي‌ لازمه‌ كه‌ با هم‌ تفاوت‌ داشته‌ باشد. مثلا انسانها با يكديگر. شكلها با همديگر. تن‌ صداها با يكديگر. اينها با هم‌ تفاوت‌ دارند. شما دوستتون‌ را در ميان‌ صدها هزار جمعيت‌ تشخيص‌ ميديد و قيافه‌اش‌ با آنها هيچ‌ تطبيق‌ نميكنه‌. خداي‌ تعالي‌ انسانها را طوري‌ خلق‌ كرده‌ كه‌ همه‌ مثل‌ هم‌ نيستند. مثل‌ صدتا كبوتر كه‌ همه‌ مثل‌ همند، انسانها نيستند. كه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كه‌ لتعارفوا، براي‌ اينكه‌ همديگر را بشناسيد. همديگر را تشخيص‌ بديد. مرد غريبه‌اي‌ را به‌ جاي‌ پدرتون‌ نگيريد. زن‌ شوهرش‌ را عوضي‌ نگيره‌، مرد زنش‌ را فرزندش‌ را اينها را اشتباه‌ نكند. لتعارفوا. جعلناهم‌ لشعوبا و قبائل‌ لتعارفوا. براي‌ اينكه‌ همديگه‌ را بشناسيد. بلكه‌ اگر در ميان‌ چهار ميليارد جمعيت‌ كرة‌ زمين‌ اگر دو نفر صددرصد شبيه‌ باشند دوقلو باشند با يكديگر شبيه‌ نيستند. شباهتي‌ با يكديگر ندارند. حتي‌ دوقلوها شباهتي‌ يك‌ مقدار دارند. ولي‌ يك‌ تفاوتهايي‌ با يكديگر هم‌ دارند. اگر تفاوت‌ ظاهري‌ نباشد لااقل‌ نقش‌ سر انگشتانشون‌، خطوط‌ سر انگشتانشون‌ با هم‌ متفاوته‌. اگر در سراسر عالم‌ دو نفر سر انگشتانش‌ با هم‌ يكي‌ باشند، علم‌ انگشت‌ نگاري‌ بهم‌ ميخوره‌. چون‌ يكي‌ ديگه‌ دزدي‌ ميكنه‌ مي‌آيند اين‌ شخص‌ را مي‌گيرند.

 در تن‌ صداها، صداي‌ دو نفر در سراسر كرة‌ زمين‌ شبيه‌ به‌ هم‌ نيست‌. با اينكه‌ همة‌ صداها از يك‌ حلقوم‌، از يك‌ دهان‌ و اينها بيرون‌ مي‌آيد. يعني‌ ساختمانش‌ اكثرا شبيه‌ به‌ همه‌ ولي‌ تن‌ صداها فرق‌ ميكنه‌. مثلا شما صداي‌ پدرتون‌ را كه‌ پشت‌ ديوار مي‌شنويد ميگيد اين‌ پدر من‌ آمد. ميگند از كجا ميدوني‌؟ ميگه‌ اين‌ صداي‌ اونه‌. و آنهايي‌ كه‌ اهل‌ دقت‌ هستند ميگند در سراسر عالم‌ دو نفر صداشون‌ صددرصد شبيه‌ يكديگر باشد مثل‌ همان‌ نقش‌ سر انگشتان‌، پيدا نميشود. ببينيد اينجا مصلحت‌ در متفاوت‌ بودنه‌. مصلحت‌ در اين‌ است‌ كه‌ افراد با هم‌ فرق‌ داشته‌ باشند. خداي‌ تعالي‌ اينها را با هم‌ فرق‌ گذاشته‌. اما در چيزهاي‌ ديگر، در حشرات‌، در حيوانات‌، اين‌ مصلحت‌ نيست‌. چون‌ اينها نمي‌خواهند آنطوري‌ با هم‌ معاشرت‌ داشته‌ باشند. اگر هم‌ يك‌ وقتي‌ با هم‌ معاشرت‌ دارند از يك‌ راه‌ ديگري‌ مي‌فهمند اين‌ كيه‌ و كدام‌ يك‌ از همنوعانشونه‌ و خداي‌ تعالي‌ اينها را شبيه‌ به‌ هم‌ خلق‌ كرده‌. و اين‌ خودش‌ يك‌ نشانة‌ وجود خداست‌. و اساسا در وجود خدا كسي‌ شكي‌ نداره‌. يك‌ مقدار غفلت‌ نداشته‌ باشه‌ انسان‌ شكي‌ نيست‌. در آيات‌ قرآن‌ آمده‌ كه‌ و لن‌ سئلتهم‌ من‌ خلق‌ السماوات‌ و الارض‌، اگر از اين‌ مردم‌ سؤال‌ بشه‌ كه‌ خالق‌ آسمان‌ و زمين‌ كيست‌؟ نمي‌تونند چيز ديگري‌ بگند جز اين‌ اينكه‌ بگند الله‌. و يقولن‌ الله‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ خيلي‌ مطلب‌ روشنه‌. يا ما بايد بگيم‌ كه‌ اين‌ عالم‌ را خدا خلق‌ نكرده‌ و هميشه‌ بوده‌ كه‌ اين‌ حرف‌ درست‌ نيست‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ چيزي‌ كه‌ تغيير پذيره‌، چيزي‌ كه‌ رو به‌ زواله‌، چيزي‌ كه‌ تفاوت‌ ميكنه‌، اين‌ نميتونه‌ دائمي‌ باشه‌. پس‌ اين‌ عالم‌ نبوده‌. البته‌ بحث‌ علمي‌ در اينجا هست‌ كه‌ اصل‌ اول‌ و دوم‌ ترموديناميك‌ اين‌ حرف‌ را ميزنه‌ كه‌ شايد براي‌ بعضي‌ سنگين‌ باشه‌. و الا هر چيزي‌ كه‌ ولو در ده‌ هزار سال‌، يك‌ سر سوزن‌ ازش‌ كم‌ بشه‌، اين‌ يك‌ روزي‌ بالاخره‌ پيدا شده‌ و خلق‌ شده‌. نمي‌تونيم‌ بگيم‌ اين‌ ابدي‌ بوده‌. چون‌ اگر ابدي‌، ازلي‌ بود اگر مي‌خواست‌ ازلي‌ باشه‌، بايد ابدي‌ هم‌ باشه‌. و اگر هم‌ ازلي‌ باشه‌، حالا ازلي‌ هم‌، در ازليت‌ هم‌ اين‌ از بين‌ رفته‌، ميخواد رفته‌ باشه‌. اين‌ البته‌ سنگينه‌ بخوام‌ مطلبش‌ را توضيح‌ بدم‌. هر چيزي‌ كه‌ تغيير مي‌كنه‌ هر چيزي‌ كه‌ كم‌ ازش‌ مي‌شه‌، هر چيزي‌ كه‌ جابجا هنوز داره‌ مي‌شه‌. ده‌ تا بشكة‌ آب‌ را گذاشتيد يك‌ جا يك‌ بشكه‌ مي‌بينيد پره‌، يك‌ بشكه‌ مي‌بينيد خاليه‌ اينها همش‌ هم‌ با هم‌ با لوله‌هاي‌ رابط‌ به‌ هم‌ ربط‌ دارند. و كم‌ كم‌ داره‌ از بشكة‌ پر به‌ بشكة‌ خالي‌ آب‌ وارد مي‌شه‌. شما نمي‌تونيد بگيد كه‌ هميشه‌ اين‌ بشكه‌ همين‌ طوري‌ بوده‌. نه‌ اون‌ تازه‌ اينطوري‌ شده‌ و وقتي‌ كه‌ همش‌ در سطح‌ مساوي‌ قرار گرفت‌ بايد بگيم‌ كه‌ قديم‌ بوده‌ و اين‌ كه‌ خورشيد داره‌ به‌ زمين‌ نور مي‌ده‌ و زمين‌ جاذبه‌اش‌ را به‌ طرف‌ ماه‌ مي‌ده‌ اين‌ در حال‌ جابجايي‌ شدنه‌ و اين‌ دليل‌ بر اين‌ است‌ كه‌ عالم‌ تازه‌ به‌ وجود آمده‌.

 حالا عرض‌ كردم‌ اين‌ بحثهاش‌ يك‌ خرده‌ مشكله‌ ولي‌ همين‌ اندازه‌ شما بدونيد هر چيزي‌ كه‌ ازش‌ كم‌ مي‌شه‌ يك‌ روزي‌ هم‌ بوجود آمده‌. آيا خدا اين‌ عالم‌ را به‌ وجود آورده‌ يا خودش‌ به‌ وجود آمده‌؟ خودش‌ كه‌ غلطه‌ بگيم‌ كه‌ اون‌ چيزي‌ كه‌ نيست‌، يك‌ چيزي‌ را كه‌ هست‌ را به‌ وجود آورده‌ باشه‌. پس‌ بايد معتقد باشيم‌ كه‌ يك‌ موجودي‌ كه‌ تغيير ناپذيره‌ و قادر هست‌ و عالم‌ هست‌ او اين‌ عالم‌ را به‌ وجود آورده‌ و اسم‌ اون‌ را مي‌زاريم‌ خدا يعني‌ خدا هم‌ هست‌ اسمش‌. حالا پس‌ در اينجا ما زياد بحث‌ نداريم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ آيا هست‌ يا نيست‌؟ چون‌ بي‌ عقل‌ترين‌ يا نادان‌ترين‌ مردم‌ يا بايد بگوييم‌ كه‌ غافلترين‌ و خوابترين‌ مردم‌ اون‌ كسي‌ است‌ كه‌ به‌ وجود خدا معتقد نباشه‌. ولذا انبياء و اولياء هم‌ كه‌ آمدند براي‌ اثبات‌ وجود خدا زياد بحث‌ نكردند. مي‌گن‌ مرحوم‌ سيد نعمت‌ الله‌ جزايري‌ يك‌ روز مي‌خواست‌ يك‌ كتابي‌ بنويسه‌ در اثبات‌ وجود خدا. يك‌ كلفتي‌ در منزلش‌ بود وارد شد سؤال‌ كرد كه‌ شما چه‌ مي‌خواييد بكنيد؟ گفت‌ كه‌ من‌ مي‌خوام‌ در اثبات‌ وجود خدا كتاب‌ بنويسم‌. ايشان‌، اون‌ زن‌ با اينكه‌ بي‌ سواد بود گفت‌، افي‌ الله‌ شك‌ فاطر السموات‌ والارض‌. آيا در وجود خدا هم‌ شكي‌ هم‌ هست‌؟ كه‌ شما مي‌خوايي‌ كتاب‌ بنويسي‌ و ننوشت‌. چون‌ دربارة‌ وجود خدا شكي‌ نيست‌. شما به‌ هر جا نگاه‌ كنيد به‌ يك‌ پيچك‌ نگاه‌ كنيد به‌ يك‌ چسبكي‌ كه‌ به‌ ديوار بالا مي‌ره‌ نگاه‌ كنيد. شما در تابستان‌ به‌ يك‌ چسبك‌ من‌ يك‌ روز نگاه‌ مي‌كردم‌ ديدم‌ پنجاه‌ متر از ريشه‌ تا سر ساقه‌ فاصله‌ هست‌. از نظر محاسبت‌ اگر انسان‌ يك‌ پمپ‌ قوي‌ هم‌ توي‌ استخري‌ بگذاره‌ و آب‌ را با فشار بخواد به‌ پنجاه‌ متري‌ اون‌ هم‌ توي‌ اون‌ ساقة‌ باريك‌، اون‌ هم‌ خالي‌ نيست‌. تو اون‌ ساقة‌ باريك‌ بخواد آب‌ را به‌ پنجاه‌ متري‌ برسونه‌ محاله‌ و اون‌ سر ساقه‌ در مقابل‌ آفتاب‌ داغي‌ قرار گرفته‌ كه‌ در هر كي‌ دقيقه‌ يك‌ قطره‌ آب‌ را تبخير ميكنه‌ و خشك‌ ميكنه‌. ولي‌ اين‌ گياه‌ و برگهاي‌ اين‌ گياه‌ در سر پنجاه‌ متري‌ از آب‌ زمين‌، آنهم‌ از رطوبت‌ زمين‌ ميگيره‌ و خودش‌ را با نشاط‌ نگه‌ ميداره‌. آيا اين‌ كار از نظر يك‌ شخص‌ عاقل‌، دليل‌ بر وجود خدا نيست‌؟ اين‌ را كي‌ انجام‌ ميده‌. چه‌ پمپ‌ قوي‌ پاي‌ اين‌ گياه‌ گذاشتند كه‌ اينطور آب‌ را، آنهم‌ آب‌ نيست‌، رطوبت‌ زمين‌ از اعماق‌ زمين‌ به‌ سر ساقه‌، به‌ سر پنجاه‌ متري‌ ميرسونه‌. برگ‌ درختان‌ سبز در نظر هوشيار البته‌، ماها كه‌ غافليم‌ مي‌خوريم‌ و مي‌خوابيم‌ و وجود بي‌ ارزشي‌ شديم‌. يك‌ خمرة‌ نجاست‌ درست‌ كني‌ شديم‌ در واقع‌. بيفايدة‌ محض‌. اگر عقل‌ خودش‌ را تازه‌ دعوا نكنيم‌ و اسباب‌ زحمت‌ براي‌ ديگران‌ و زندگيها را تلخ‌ نكنيم‌، تازه‌ يك‌ وجود بيفايده‌اي‌ كه‌ غذاهاي‌ به‌ اين‌ خوبي‌ را تبديل‌ به‌ نجاست‌ ميكنه‌ هستيم‌. حواسمون‌ جمع‌ نيست‌. اگر كه‌ غافل‌ باشيم‌ اينطوريم‌ها. اگر كه‌ غافل‌ نباشيم‌ و متوجه‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار باشيم‌ و ارتباط‌ با خدا داشته‌ باشيم‌ و انس‌ با ذات‌ اقدس‌ اله‌ داشته‌ باشيم‌، نه‌. خدا همة‌ اينها را براي‌ اين‌ خلق‌ كرده‌. و الا نه‌ غافل‌ باشيم‌، با خدا هيچ‌ ارتباطي‌ نداشته‌ باشيم‌. فكر هم‌ نكنيم‌ در اين‌ مسائل‌. خوب‌ چه‌ فايده‌اي‌ داريم‌؟ وجودمون‌ چه‌ ارزشي‌ داره‌؟

 پس‌ اگر غافل‌ انسان‌ نباشه‌ شكي‌ در وجود خدا نميتونه‌ بكنه‌. خدا را در همه‌ جا مي‌بينه‌. امير المؤمنين‌ فرمود لم‌ اعبد رب‌ لم‌ اره‌. من‌ خدايي‌ را كه‌ نبينم‌ عبادت‌ نمي‌كنم‌. تا ميگن‌ ديدن‌ خدا خيال‌ مي‌كنيم‌ كه‌ حتما ديدن‌ خدا هم‌ مثل‌ ديدن‌ پشه‌ است‌ كه‌ بايد با اين‌ چشم‌ گوشت‌ و پي‌ و ماديمون‌ ببينيم‌. نه‌ اينطور نيست‌. خدا را با چشم‌ خدائي‌ بايد ديد. خدا را بايد با چشم‌ روحي‌ كه‌ ميفرمايد و نفخت‌ فيه‌ من‌ روحي‌ بايد ديد. چشم‌ ديگه‌ لياقت‌ ديدن‌ خدا را نداره‌. پس‌ روي‌ اين‌ حساب‌ در خدا شكي‌ نيست‌. حتي‌ از كثرت‌ اينكه‌ خدا همه‌ جا هست‌ ما نمي‌بينيمش‌. چون‌ تعرف‌ الاشياء باضدادها. انسان‌ چيزي‌ را كه‌ مي‌خواد اگر يك‌ چيزي‌ را ببينه‌ بايد ضدش‌ را پيدا بكنه‌ تا او را تشخيص‌ بده‌. شما الان‌ هوا را احساس‌ نمي‌كنيد. خيال‌ مي‌كنيد هوا چيزي‌ نيست‌. يك‌ جا در بي‌ هوائي‌ محض‌ كه‌ فورا انسان‌ خفه‌ ميشه‌ يا اينكه‌ در هواي‌ كثيف‌ قرار بگيريد، ببينيد چقدر احساس‌ مي‌كنيد كه‌ هواي‌ لطيف‌ ارزش‌ داره‌. يكي‌ از بزرگان‌ و علما در كتابش‌ مثالي‌ زده‌. ميگه‌ يك‌ روز ماهيهاي‌ دريايي‌، دريا از بزرگترشون‌ سؤال‌ كردند اينكه‌ ميگند حيات‌ ماهي‌ به‌ آبه‌، اين‌ آب‌ كجاست‌ كه‌ ما نديديمش‌. او گفت‌ كه‌ منهم‌ نديدم‌. ولي‌ ميگند يك‌ ماهي‌ بزرگي‌ در فلاني‌ اقيانوس‌ هست‌ او آب‌ را ديده‌. او به‌ اينها گفت‌ يك‌ جا نشون‌ بديد كه‌ آب‌ نباشه‌ تا من‌ آب‌ را به‌ شما نشون‌ بدم‌. انسان‌، همين‌ ماهيها را اگر بيندازند بيرون‌ از آب‌، آنوقت‌ مي‌فهمند كه‌ آب‌ يعني‌ چي‌؟ يك‌ جا نشون‌ بديد كه‌ قدرت‌ پروردگار در آنجا احاطه‌ نداشته‌ باشه‌ تا خدا را ما به‌ شما نشون‌ بديم‌. پس‌ در خدا شكي‌ نيست‌. و لأن‌ سألتهم‌ من‌ خلق‌ السماوات‌ و الارض‌. يقولون‌ الله‌. اگر از اين‌ مردم‌ سؤال‌ بكني‌ كه‌ كي‌ آسمان‌ و زمين‌ را خلق‌ كرده‌ ميگند خدا. خوب‌.

 بنابراين‌ مي‌بينيم‌ انبياء هم‌ وقتي‌ مبعوث‌ ميشوند دربارة‌ اثبات‌ وجود خدا حرف‌ نميزنند. پيغمبر اكرم‌، پيغمبر اسلام‌ صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌، وقتي‌ كه‌ مبعوث‌ شدند به‌ مردم‌ نگفتند كه‌، با اينكه‌ مردمان‌ جاهل‌ بيسوادي‌ بودند، به‌ آنها نگفتند كه‌ بيائيد معتقد به‌ خدا بشيد. هيچ‌ نداريم‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ يك‌ كلمه‌ به‌ اين‌ مردم‌ در ابتداي‌ بعثتش‌ بفرمايد كه‌ بيائيد معتقد به‌ خدا بشيد. چون‌ خودشون‌ خدا درست‌ كرده‌ بودند، نياز داشتند به‌ خدا. صدها خدا درست‌ كرده‌ بودند و در خانة‌ كعبه‌ گذاشته‌ بودند. شما حتي‌ اگر بريد هندوستان‌، توي‌ جنگلهاي‌ هندوستان‌ مي‌بينيد كه‌ يك‌ دهاتي‌ هندي‌، با اينكه‌ سرش‌ نميشه‌ كه‌ خودش‌ را حتي‌ نظافت‌ بكنه‌ ولي‌ يك‌ خدا براي‌ خودش‌ درست‌ كرده‌ براي‌ خودش‌ گذاشته‌. در اصل‌ وجود خدا هيچ‌ كس‌ حرفي‌ نداره‌. منتهي‌ در اين‌ كه‌ خدا چه‌ صفاتي‌ داره‌ همش‌ بحثه‌. بحث‌ مهم‌ دربارة‌ صفات‌ خداست‌. اگر صفات‌ خدا را هم‌ مثل‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار مي‌شناختند اين‌ مردم‌ دنيا اين‌ قدر با هم‌ اختلاف‌ نداشتند كه‌ يكي‌ بگه‌ خورشيد خداست‌، يكي‌ بگه‌ ماه‌ خداست‌، يكي‌ بگه‌ ستاره‌ خداست‌. يكي‌ بگه‌ كه‌ گاو مثلا مقدس‌ است‌. يكي‌ بگه‌ كه‌ مثلا بت‌ خداست‌ يكي‌ علي‌ را خدا بدانه‌، يكي‌ حسين‌ ابن‌ علي‌ را خدا بدانه‌. هر كسي‌ يك‌ چيزي‌ را خدا بدانه‌.

 اگر همه‌ در صفات‌ خدا اگر در صفات‌ خدا اعتقاد به‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار متفق‌ بودند اين‌ همه‌ مسلكهاي‌ مختلف‌، اعتقادهاي‌ مختلف‌ وجود نداشت‌. لذا روز اولي‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ مبعوث‌ شد. همه‌ شنيديد آمد روي‌ كوه‌ حرا كه‌ به‌ اصطلاح‌ جبل‌ النور مي‌گنش‌ در مكه‌ ايستاد و مردم‌ را جمع‌ كرد و صدا زد قولوا لا اله‌ الا الله‌ تفلحوا. نفرمود كه‌ بگيد خدايي‌ هست‌. گفت‌ بگيد خدا يكيست‌. فرق‌ ميكنه‌ بگند خدايي‌ هست‌ يا بگن‌ خدا يكيست‌. خدا يكيست‌ از صفات‌ پروردگاره‌. اما خدايي‌ هست‌، اثبات‌ وجود خداست‌. دربارة‌ وجود خدا حرف‌ نزد. گفت‌ بگيد خدا يكيست‌. يعني‌ خدا را قبول‌ داريد شما خودتون‌، ولي‌ وحدانيتش‌ را قبول‌ نداريد. قولا لا اله‌ الا الله‌. لذا تأكيد شده‌ به‌ كلمة‌ لا اله‌ الا الله‌ مردم‌ توجه‌ كنند. خدا را يكي‌ بدونيد. خداي‌ تعالي‌ را متعدد ندونيد. شرك‌ بدترين‌ ظلمه‌. ان‌ الشرك‌ لظلم‌ العظيم‌. اگر كسي‌ متعدد خدا را بدانه‌، بزرگترين‌ ظلم‌ را كرده‌. ظلم‌ هم‌ به‌ معناي‌ نديده‌ گرفتن‌ حقه‌. حق‌ كسي‌ را انسان‌ نديده‌ بگيره‌، اين‌ ظلم‌ كرده‌. شرك‌ ظلم‌ بزرگيست‌. ان‌ الشرك‌ لظلم‌ العظيم‌. بالاترين‌ ظلمها اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ حق‌ وحدانيت‌ پروردگار را در نظر نگيره‌ و خدا را يكي‌ ندونه‌. فرمود لا اله‌ الا الله‌. بگيد لا اله‌ الا الله‌ تا رستگار بشيد. چون‌ تمام‌ رستگاري‌ در گفتن‌ لا اله‌ الا اللهه‌. در روايات‌ زيادي‌ داريم‌ كه‌ كسي‌ كه‌ لا اله‌ الا الله‌ بگه‌ در روز قيامت‌ حتما وارد بهشت‌ ميشه‌. من‌ قال‌ لا اله‌ الا الله‌ مره‌ من‌ يبقي‌ ذنوبه‌ ذره‌. كسي‌ كه‌ يك‌ مرتبه‌ لا اله‌ الا الله‌ بگه‌ يك‌ سر سوزن‌ از گناهانش‌ باقي‌ نمي‌مانه‌. حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ وقتي‌ كه‌ به‌ نيشابور رسيدند و مردم‌ نيشابور از حضرت‌ تقاضا كردند كه‌ براشون‌ يك‌ روايت‌ از پيغمبر اكرم‌ نقل‌ كند، ايشان‌ حديث‌ سلسلة‌ الذهب‌ را فرمودند. سلسلة‌ الذهب‌ يعني‌ سلسلة‌ سندش‌ همه‌اش‌ با طلا بايد نوشت‌ و از طريق‌ خاندان‌ عصمت‌ رسيده‌. فرمود كه‌ من‌ از پدرم‌، پدرم‌ از پدرش‌ امام‌ صادق‌، امام‌ صادق‌ از پدر بزرگوارش‌ امام‌ باقر، امام‌ باقر از پدر عظيم‌ الشأنش‌ حضرت‌ سجاد، امام‌ سجاد از پدر شهيدش‌ حسين‌ بن‌ علي‌، حسين‌ بن‌ علي‌ از پدر بزرگوارش‌ امير المؤمنين‌، امير المؤمنين‌ از پيغمبر اكرم‌، پيغمبر از جبرئيل‌، جبرئيل‌ از خدا شنيد كه‌ خدا فرمود كلمة‌ لا اله‌ الا الله‌ حصني‌ فمن‌ دخل‌ في‌ حصني‌ امن‌ من‌ عذابي‌. كلمة‌ لا اله‌ الا الله‌ اين‌ حصن‌ منه‌. حصن‌ به‌ معناي‌ يك‌ حصاري‌ كه‌ سابق‌ دور شهرها مي‌كشيدند، دور خانه‌ها مي‌كشيدند، ديوارهاي‌ بلندي‌ داشت‌. كسي‌ نمي‌توانست‌ در آن‌ ديوارها تجاوز كنه‌، دزدي‌ حق‌ ورود نداشت‌، انسان‌ از تمام‌ ناراحتي‌ها نجات‌ پيدا ميكرد. حضرت‌ فرمود كه‌ خدا گفته‌ كه‌ كسي‌ كه‌ لا اله‌ الا الله‌ بگه‌ و اين‌ كلمه‌ را بفهمه‌ و عمل‌ بكنه‌، در حصار پروردگار واقع‌ شده‌ و كسي‌ كه‌ در حصار خدا واقع‌ شد، اين‌ از عذاب‌ الهي‌ ايمنه‌.

 از همينجا مطلب‌ تصحيح‌ ميشه‌ كه‌ خيلي‌ها هستند كه‌ ميگند لا اله‌ الا الله‌. اسم‌ بتشون‌ را اله‌ گذاشتند ميگند هيچ‌ خدايي‌ جز اين‌ بت‌ ما نيست‌ مثلا. لا اله‌ الا فرعون‌. ممكنه‌ كه‌ يك‌ همچين‌ برداشت‌ بدي‌ در عين‌ حال‌ بشه‌. در حالي‌ كه‌ ناقة‌ مباركشون‌ حركت‌ ميكرد و فقط‌ يك‌ لحظه‌، پردة‌ محمل‌ را كنار زده‌ بودند كه‌ مردم‌ ايشان‌ را ببينند كه‌ جمعي‌ با ديدن‌ ايشان‌ غش‌ كردند روي‌ زمين‌ افتادند كه‌ مفصل‌ نوشته‌اند. بعد حضرت‌ دستور فرمود ناقه‌ را نگه‌ دارند. مردم‌ باز متوجه‌ شدند. مخصوصا اين‌ حركت‌ را كردند بخاطر اينكه‌ اهميت‌ موضوع‌ را به‌ مردم‌ بفهمانند كه‌ تنها با گفتن‌ كلمة‌ لا اله‌ الا الله‌ انسان‌ وارد حصار خدا نميشه‌. بايد از راهش‌ وارد بشيد. شرطي‌ داره‌. شما اگر از ديوار حصار خواستيد بريد بالا، شما هم‌ ميشيد مثل‌ همان‌ دزدي‌ كه‌ مي‌خواد از ديوار بالا بره‌ و خدا راهتون‌ نميده‌. بايد بيائيد از راه‌ خودش‌، صراط‌ مستقيم‌، صراط‌ الذين‌ انعمت‌ عليهم‌، صراط‌ كساني‌ كه‌ به‌ آنها خداي‌ تعالي‌ نعمت‌ داده‌، نه‌ صراط‌ كساني‌ كه‌ به‌ آنها غضب‌ كرده‌ و نه‌ گمراهان‌، صراط‌ مستقيم‌. كه‌ ميگيم‌ اهدنا الصراط‌ المستقيم‌. مهمه‌ قضيه‌ اينجاست‌ كه‌ از راه‌ خودش‌. فرمود بشرطها، شرط‌ داره‌ اين‌ لا اله‌ الا الله‌ گفتن‌. و يكي‌ از شرطهايش‌ منهم‌. پشت‌ سر من‌ اگر حركت‌ كرديد. پشت‌ سر مأمون‌ خليفه‌ اگر حركت‌ كرديد وارد اين‌ حصار نميشيد. چون‌ خود او دزده‌. دزد هيچوقت‌ از در نميتونه‌ وارد بشه‌. بايد از راه‌ خودش‌ وارد بشيد. از صراط‌ مستقيم‌. ايني‌ كه‌ اينهمه‌ اهميت‌ دادند به‌ صراط‌ مستقيم‌ كه‌ در تمام‌ نمازها شما لا اقل‌ در شبانه‌روز ده‌ مرتبه‌ در نماز واجبتون‌ ميگيد اهدنا الصراط‌ المستقيم‌، خدايا ما را به‌ راه‌ راست‌ هدايت‌ كن‌، و نه‌ تنها شما ميگيد، همة‌ اولياء خدا هم‌ ميگن‌. همة‌ مردم‌ مسلمان‌ هم‌ ميگند، اهدنا الصراط‌ المستقيم‌، خدايا ما را به‌ راه‌ راست‌ هدايت‌ كن‌. آن‌ راه‌ راست‌ چيه‌؟ كيه‌؟ قرآن‌ است‌ و عترت‌. بايد از راه‌ قرآن‌ و عترت‌ وارد بشيد.

 قرآن‌ آمده‌ صفات‌ الهي‌ را به‌ شما معرفي‌ بكنه‌. خود خدا ضرورت‌ نداره‌. خدا را اگر، انسان‌ از دو حال‌ خارج‌ نيست‌. يا آنقدر شعور داره‌ كه‌ اين‌ مسئلة‌ به‌ اين‌ روشني‌ را بفهمه‌ يا شعور نداره‌. اگر شعور نداره‌ كه‌ دربارة‌ مسائل‌ ديگه‌ هم‌ نميشه‌ باهاش‌ صحبت‌ كرد. اگر هم‌ شعور داره‌ دربارة‌ خدا خودش‌ مي‌فهمه‌ كه‌ خدائي‌ هست‌. خدا را حتي‌ مي‌بينه‌. ولي‌ صفات‌ خدا مشكله‌. ولذا انشاء الله‌ در هفته‌هاي‌ آينده‌ دربارة‌ صفات‌ الهي‌ صحبت‌ مي‌كنيم‌. كه‌ تقسيم‌ ظاهري‌ صفات‌ پروردگار از اين‌ قراره‌: صفات‌ خدا بر دو بخش‌ در مرحلة‌ اول‌ تقسيم‌ ميشه‌. يكي‌ صفات‌ ذاته‌، يكي‌ صفات‌ افعاله‌. باز همة‌ صفات‌ به‌ دو بخش‌ تقسيم‌ ميشه‌. يك‌ بخشش‌ صفات‌ ثبوتيه‌ است‌، يك‌ بخشش‌ صفات‌ سلبيه‌ است‌. اينها را انشاء الله‌ در هفته‌هاي‌ آينده‌ بحث‌ مي‌كنيم‌ براتون‌ و اميدواريم‌ خوب‌ توجه‌ كنيد و دربارة‌ توحيد و يكتاپرستي‌ و وحدانيت‌ پروردگار اگر چه‌ يك‌ مقدار مشكله‌ و بعضي‌ ممكن‌ است‌ متوجه‌ نشوند، ولي‌ در عين‌ حال‌ ايني‌ كه‌ ما گاهي‌ روي‌ افرادي‌ كه‌ مي‌آيند توي‌ اين‌ مجلس‌ حساب‌ مي‌كنيم‌. بعضي‌ها را ميگيم‌ تشريف‌ نياورند، از نظر سني‌ كم‌ باشند چون‌ يك‌ شخصي‌ كه‌ مي‌خواد يك‌ مطلبي‌ را بگه‌ بايد رعايت‌ افكار همه‌ را بكنه‌. اگر يك‌ نفر در بين‌ شما خداي‌ نكرده‌ گمراه‌ بشه‌، ثواب‌ هدايت‌ همة‌ شما از بين‌ ميره‌. اصرار زياد نداشته‌ باشيد يك‌ بچة‌ كم‌ سني‌ كه‌ نميتونه‌ اين‌ مطالب‌ را بفهمه‌ توي‌ مجلس‌ بياريدش‌. افرادي‌ كه‌ درك‌ اين‌ مطالب‌ علمي‌ را نمي‌كنند، من‌ الان‌ اين‌ مطالبي‌ را كه‌ گفتم‌ خيلي‌ ساده‌اش‌ كرده‌ام‌. باز هم‌ احساس‌ ميكنم‌ بعضي‌ اصرار دارند و در واقع‌ خانمها بدونند كه‌ اين‌ محبت‌ به‌ فرزندشون‌، محبت‌ به‌ دوستشون‌ نيست‌ كه‌ اصرار داشته‌ باشند توي‌ اين‌ مجلس‌ كه‌ من‌ مي‌خوام‌ دربارة‌ عقائد صحبت‌ كنم‌، اينها را بياورند. اين‌ را به‌ آقايون‌ مردها هم‌ گفتم‌. ولي‌ كاري‌ كردند در آخر كه‌ متأسفانه‌ كه‌ ما مجبور شديم‌ اين‌ بحثهاي‌ علمي‌ را ترك‌ كنيم‌ براي‌ آنها. ولي‌ شماها لازم‌ داريد، كس‌ ديگري‌ ممكنه‌ براتون‌ نگه‌. بنابراين‌ با آوردن‌ يك‌ بچه‌، يك‌ دوستي‌ كه‌ نميتونه‌ هنوز اين‌ مسائل‌ را بفهمه‌؛ ظلم‌ به‌ همه‌ كرديد و طبعا من‌ مجبور ميشم‌ كه‌ مطالب‌ را از نظر علمي‌، فلسفي‌، مسائل‌ سطح‌ بالا را براي‌ افراد نگم‌ و طبعا گناهش‌ به‌ گردن‌ آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ يا خودش‌ ميدونسته‌ اين‌ مطالب‌ را درك‌ نميكنه‌ و بخاطر اينكه‌ او درك‌ نميكنه‌، من‌ البته‌ بعضي‌ها را مي‌شناسم‌، ممكنه‌ مطالب‌ را خوب‌ نگيرند. ولي‌ انحراف‌ هم‌ پيدا نمي‌كنند. اما بعضي‌ هستند كه‌ مثلا حالا من‌ نميدونم‌ اين‌ خانمي‌ كه‌ از وسط‌ پا شد رفت‌، اين‌ چيكار داشت‌؟ هر كاري‌ داشته‌ باشه‌ نميخواست‌ بره‌. چون‌ اين‌ مطلب‌ من‌ نصفش‌ را گوش‌ داده‌، نصفش‌ را گوش‌ نداده‌. آني‌ كه‌ دير مي‌آيد، نصفش‌ را گوش‌ ميده‌ نصفش‌ را گوش‌ نميده‌. آني‌ كه‌ يك‌ هفته‌ مي‌آد، يك‌ هفته‌ نمي‌آد؛ اين‌ آدم‌ ارزشي‌ از نظر من‌ نداره‌. هر چي‌ خوب‌ هم‌ باشه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ اين‌ شخص‌ يكي‌ از گناهان‌ كبيره‌اي‌ كه‌ ميكنه‌ اين‌ است‌ كه‌ من‌ را مجبور ميكنه‌ كه‌ من‌ حقايق‌ و مطالب‌ علمي‌ را براي‌ آنهايي‌ كه‌ مرتب‌ مي‌آيند نگويم‌. و جدا راضي‌ نيستم‌ كساني‌ كه‌ عذر موجهي‌ ندارند اگر دارند خوب‌ نيايند. كسي‌ اصراري‌ نداره‌ كه‌ پاشند بيان‌ اينجا. ما يكنفر از شما را با خواهش‌ بنده‌ نبوده‌ كه‌ شما بياييد حتي‌ توي‌ اين‌ راه‌. يك‌ نفر از شما. حتي‌ فرزند خودم‌ را من‌ خواهش‌ نكردم‌ من‌ تقاضا ازش‌ نكردم‌. بلكه‌ اگر بوده‌ اصرار طرف‌ بوده‌. حالا كه‌ اصرار كرديد اومديد نمي‌تونيد منظم‌ بياييد، عذر داريد نياييد. و من‌ راضي‌ نيستم‌ يك‌ هفته‌ بياييد، يك‌ هفته‌ نياييد. اين‌ شب‌ علت‌ اين‌ كه‌ ما در شبهاي‌ دوشنبه‌ را فقط‌ براي‌ آقايون‌ گفتم‌ كه‌ فقط‌ حرفهاي‌ بيدار كننده‌ براتون‌ خواهم‌ زد. همين‌ شبي‌ كه‌ آمدن‌ اونجا دفترهاشون‌ را بگيرن‌ يك‌ نفرشون‌ نيامده‌ بود. سي‌ تا دفتر الان‌ پيش‌ ما مونده‌. حالا امروز هم‌ معلوم‌ مي‌شه‌ خانمهايي‌ كه‌ دفترهاشون‌ پيش‌ ما هست‌ و امروز داده‌ مي‌شه‌ بهشون‌ كيا نمي‌يان‌. و يقينا كساني‌ كه‌ نيامده‌ باشن‌، كه‌ از همين‌ هفته‌ انشاء الله‌ مشخص‌ مي‌شه‌ و هميشه‌ اينها از نظر ما زياد ارزش‌ ندارند هر چي‌ هم‌ خوب‌ باشند. چون‌ بزرگترين‌ بديها بي‌ نظمي‌ و نامرتبي‌ و اينهاست‌. بعضي‌ از خانمها هستند به‌ من‌ تلفني‌ مي‌گن‌ كه‌ ما چنين‌ عذري‌ داريم‌ خوب‌ من‌ عذرشون‌ را مي‌پذيرم‌. ولي‌ بعضيها همه‌ چيز را اهميتش‌ را بيشتر مي‌دن‌ تا اين‌ جلسه‌ يا اين‌ برنامه‌. ايام‌ نوروزه‌ مي‌خواييم‌ بريم‌ ديد و بازديد. مهمان‌ برامون‌ آمده‌، مدرسه‌مون‌ حالا كه‌ تعطيله‌ مي‌يان‌ ولي‌ چند روزه‌ ديگه‌ كه‌ مدرسه‌ها باز بشه‌ خانم‌ معلمند براي‌ حقوق‌ ماهي‌ چندرغاز آن‌ را نميتونه‌ ترك‌ بكنه‌ بياد اينجا. اين‌ را ميتونه‌ ترك‌ بكنه‌، خدا را، دينش‌ را حتي‌ ميتونه‌ ترك‌ بكنه‌. و همينجور چيزها. لذا ما اخيرا مخصوصا به‌ خانمهايي‌ هم‌ كه‌ باصطلاح‌ مي‌پذيرند سفارش‌ جدي‌ ميكنم‌ كه‌ اگر دختر است‌ توي‌ خونه‌ است‌، پدر و مادر بايد صددرصد راضي‌ باشند و اگر باصطلاح‌ شوهر داره‌، شوهرش‌ بايد صددرصد راضي‌ باشه‌ و قبول‌ داشته‌ باشه‌. خودش‌ حالا لياقت‌ نداره‌ بياد توي‌ برنامة‌ سير الي‌ الله‌، حالا خودش‌ معتقد باشه‌ كه‌ من‌ لياقت‌ ندارم‌ بايد زنم‌ بره‌ و لياقت‌ پيدا بكنه‌. و الا قبول‌ نكنيد. هر چي‌ گريه‌ بكنند، گريه‌ بكنند. اگر يك‌ كسي‌ آمد پيش‌ شما گريه‌ كرد كه‌ من‌ را بينداز توي‌ چاه‌، شما مي‌اندازيدش‌؟ نه‌. براي‌ ما هم‌ گرفتاري‌ درست‌ ميشه‌ و ما قبول‌ نمي‌كنيم‌.

 دفترهاي‌ خانمها امروز بهشون‌ تقديم‌ ميشه‌. دفترهايتون‌ بهتون‌ داده‌ ميشه‌.

 

محرم ۱۴۱۵ قمری – اهميت‌ تعهد و حكمت‌ اخلاق‌ ۷۹

 اهميت‌ تعهد و حكمت‌ اخلاق‌ ۷۹
 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.
 الحمد لله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سيما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة‌ علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.
 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. "و ما امروا الا ليعبدوا الله‌ مخلصين‌ له‌ الدين‌ حنفاء و يقيمون‌ الصلاة‌ و يؤتون‌ الزكاة‌ ذلك‌ الذين‌ القيّمه‌." (سوره بینه/۵)
 اساس‌ خلقت‌، هدف‌ از خلقت‌، امر الهي‌ و خواست‌ پروردگار از خلقت‌ بشر فقط‌ بندگي‌ بوده‌. در اين‌ آيه‌اي‌ كه‌ در سورة‌ بينه‌ تلاوت‌ شد خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد امر نشديد الا ليعبدوا الله‌. به‌ هيچ‌ چيز امر نشديد. آيا ما امر شديم‌ كه‌ زندگيمون‌ را اداره‌ كنيم‌. آيا به‌ ما امر شده‌ كه‌ ما درآمد خوبي‌ داشته‌ باشيم‌. دنيامون‌ را خوب‌ حفظ‌ كنيم‌. آيا به‌ ما امر شده‌ سلامتيمون‌ را رعايت‌ كنيم‌. هيچي‌ امر نشده‌. فقط‌ بندگي‌ امر شده‌. زندگي‌ دنيا و درآمد و كار هم‌ اگر بندگي‌ باشد ارزش‌ دارد. بندگي‌ خدا. بايد در حزب‌ خدا وارد شد. بايد در كارمنداني‌ كه‌ اينها كارمند خدا هستند داخل‌ شد. بايد انسان‌ اگر مي‌خواهد انسانيتش‌ محرز باشه‌، بايد خودش‌ را طوري‌ بسازد كه‌ حتي‌ يك‌ كلمه‌ بر خلاف‌ رضاي‌ خدا حرف‌ نزند. لذا در آخر همين‌ سوره‌ مي‌فرمايد "رضي‌ الله‌ عنهم‌ و رضو عنه‌." خدا از آنها راضيست‌ آنها هم‌ از خدا راضي‌ هستند. اگر غير از اين‌ شد هدف‌ از خلقت‌ در وجود اين‌ شخص‌، دربارة‌ اين‌ شخص‌ كه‌ بندگي‌ خدا را نميكند پياده‌ نشده‌. بندگي‌ كردن‌ يك‌ كار بسيار ساده‌اي‌ است‌ در يك‌ بعد. خوب‌ ما هر كاري‌ كه‌ مي‌كنيم‌ ميگویيم‌ خدايا براي‌ تو مي‌كنيم‌. و كار بسيار مشكلي‌ هم‌ هست‌ در يك‌ بعد ديگر. اگر از راهش‌ وارد شديد بندگي‌ خيلي‌ ساده‌ است‌. يعني‌ مقدمات بندگي‌ را در خودتان‌ ايجاد بكنيد. هر چيزي‌ ممكنه‌ در راه‌ شما قرار بگيرد و مانع‌ از بندگيتان‌ بشه‌. در روايات‌ دارد كه‌ حسد مثلا شيطانه‌. از اين‌ استفاده‌ ميكنيم‌ كه‌ صفات‌ رذيله‌ هر يك‌ شيطانند و مانع‌ از بندگي‌ مي‌شوند. در دنيا اگر بخواهيم‌ بشماريم‌ صدها چيز هست‌ كه‌ اينها سنگهايي‌ است‌ كه‌ توي‌ راه‌ افتاده‌ كه‌ نگذارند ما بنده خدا بشويم‌.
 گناهان‌ كه‌ خودش‌ ضد بندگيست‌. كسي‌ كه‌ گناه‌ ميكند بنده‌ نيست‌. كسي‌ كه‌ معصيت‌ ميكند بنده‌ نيست‌. بحمد الله‌ شماها توبه‌ مي‌كنيد، توبه‌ كرديد، مرحله‌ توبه‌ را ميگذرونيد يا گذرانديد و گناه‌ ديگه‌ دوروبر شما حق‌ ندارد پرسه‌ بزند. دوروبر شما اگر گناهي‌ مي‌آید ول‌ معطليد. چون‌ با يكي‌ از رفقا همين‌ امروز صحبت‌ مي‌كرديم‌. گفتيم‌ ما دوستاني‌ كه‌ داريم‌ شبهاي‌ دوشنبه‌ به‌ قيافه‌هاشون‌ نگاه‌ مي‌كنيم‌ لذت‌ مي‌بريم‌ از اينكه‌ اينها همه‌اشون‌ از گناه‌ حفظ‌ شده‌اند. حالا چند تايي‌ هم‌ گنهكار باشند آنها مثل‌، انشاء الله‌ كه‌ نيستند، خودشون‌ هم‌ مي‌دانند نبايد در اين‌ مجلس‌ بيايند و نبايد، ما هم‌ زياد مزاحمشون‌ نميشيم‌. بعضي‌ از يك‌ سريها، خيلي‌ كم‌، يك‌ حالت‌ نمامي‌، سخن‌ چيني‌، زياده‌ گوئي‌، حرف‌ را از اينجا ببره‌ جاي‌ ديگه‌ كه‌ بشينند حرف‌ بزنند كه‌ بدترين‌ گناهه‌، اين‌ خيانت‌ بدترين‌ گناهه‌. اگر شما انشاء الله‌ با خداي‌ تعالي‌ عهد كرديد و با هر يك‌ از بندگان‌ خدا عهد كرديد، عهدي‌ بستيد بدترين‌ گناه‌ تخلف‌ عهد است. شما وقتي‌ كه‌ روز اول‌ مرحلة‌ توبه‌ را گذرانديد اين‌ را بدانيد كه‌ قدم‌ در راه‌ خدا گذاشتيد و تعهد خودتان‌ را اگر بشكنيد، عهد شكني‌ مال‌ حيوانات است. مثلا انسان‌ با حيوان‌ فرقش‌ همينه‌ كه‌ حيوانات‌ تعهد ندارند. انسانهايي‌ هم‌ كه‌ تعهد ندارند انسان‌ نيستند. انساني‌ كه‌ مسئوليت‌ سرش‌ نميشه‌، تعهد سرش‌ نميشه‌ انسان‌ نيست‌. ما يك‌ مجلسي‌ را با كمال‌ قاطعيت‌، يعني‌ آن‌ قاطعيتي‌ كه‌ از شما من‌ مي‌خواهم‌ خودم‌ بايد بيشتر داشته‌ باشم‌؛ با كمال‌ قاطعيت‌ عرض‌ مي‌كنم‌ دلم‌ مي‌خواهد اينجور مجلسي‌ باشد كه‌ هر يك‌ از شما را انتخاب‌ كرديم‌ خواستيم‌ پشت‌ سرش‌ نماز بخونيم‌ بتونيم‌. و اينجور هست‌ انشاء الله‌. حالا چند نفري‌ هم‌ ممكنه‌ اشتباهي‌ آمدند، آنها بهتره‌ تا ما بهشون‌ نگفتيم‌ كه‌ نياييد، خودشون‌ نياند يا انشاء الله‌ خودشون‌ را درست‌ كنند.
 بالاترين‌ چيزها براي‌ انسان‌ تعهده‌. خيلي‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ متعهد باشيد. خداي‌ تعالي‌ هم‌ از ما عهد گرفته‌ روز اولي‌ كه‌ ما را خلق‌ كرد عهد گرفت‌، ميثاق‌ گرفت‌ و همة‌ كارها در آن‌ عهد و ميثاق‌ پيش‌ ميره‌. و انشاء الله‌ كوشش‌ بكنند كه‌ عهد و ميثاق‌ را داشته‌ باشيد. حالا منظور اين‌ نبود كه‌ اين‌ جمله‌ را تذكر بدم‌ الان‌. ولي‌ آمد، پيش‌ آمد و لازم‌ هم‌ هست‌ و كارها را جدي‌ بگيريد. شمايي‌ كه‌ مرحلة‌ توبه‌ را گذرونديد ديگه‌ گناه‌ دوروبرتون‌ نبايد كه‌ بياد. هيچ‌. حتي‌ گناه‌ صغيره‌. يك‌ گناه‌ كوچك‌. حالا من‌ اين‌ دروغ‌ شوخي‌ را بگم‌ ببينم‌ چي‌ ميشه‌. روايت‌ دارد كه‌ لا يذوق‌ المرء طعم‌ الايمان‌ حتي‌ يترك‌ الكذب‌ جده‌ و هزله‌. آقا چرا دروغ‌ گفتي‌؟ شوخي‌ كردم‌. تو بدون‌ كه‌ هر چه‌ ما زحمت‌ بكشيم‌، خودت‌ هم‌ زحمت‌ بكشي‌ و هر چه‌ فعاليت‌ بكني‌ و دعا بخوني‌ امامت‌ فرموده‌ است‌ كه‌ مزة‌ ايمان‌ را نخواهي‌ چشيد تا وقتي‌ كه‌ دروغ‌ را ترك‌ كني‌ چه‌ جديش‌ را چه‌ شوخيش‌ را. چون‌ ممكنه‌ آدم‌ دروغ‌ شوخيش‌ چه‌ ضرري‌ داره‌ يك‌ عده‌ را هم‌ خندوندي‌. اين‌ ضررش‌ اينه‌ كه‌ تو عادت‌ ميكني‌ دروغ‌ جدي‌ هم‌ ميگي‌. خدمت‌ رفقاي‌ كم‌ سنمون‌ هم‌ عرض‌ ميكنم‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ دروغ‌ نگيد. يك‌ كلمه‌ دروغ‌ نه‌ شوخي‌ نه‌ جدي‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ زحمت‌ بيخود ميكشيد ديگه‌. لا يذوق‌ المرء طعم‌ الايمان‌. نمي‌چشد انسان‌ طعم‌ ايمان‌ را تا اينكه‌ دروغ‌ را ترك‌ كند چه‌ جديش‌ را چه‌ شوخيش‌ را. دروغ‌ نبايد توي‌ برنامة‌ زندگيتون‌ باشه‌. هيچ‌ گناهي‌. حالا گناه‌ مثل‌ شوخي‌ دروغ‌ شايد گناه‌ كوچكي‌ باشه‌ ولي‌ نبايد باشه‌. آخه‌ دروغ‌ نبايد باشه‌. خوب‌ نميتوني‌ يك‌ عده‌ افراد باوفا نسبت‌ به‌ دين‌، نسبت‌ به‌ باصطلاح‌ دستورات‌ دين‌ انشاء الله‌ داشته‌ باشيم‌ يا نه‌ و در اين‌ عصري‌ كه‌ در همة‌ كارها پيشرفت‌ كردند، انشاء الله‌ در اين‌ جهت‌ هم‌ شماها خودتون‌ را نشان‌ بديد كه‌ پيشرفت‌ بكنيد.
 يكي‌ از مقدمات‌ بندگي‌ خدا اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ تعهدش‌ را حفظ‌ كنه‌. اگر توبه‌ كرد و حرفهاي‌ شعرا را در مقابل‌، مخصوصا اين‌ در مقابل‌ قرآن‌، بيندازيد كنار. حتي‌ فرمودند اگر روايتي‌ بر خلاف‌ آية‌ قرآن‌ بود، فضربوه‌ علي‌ الجدار روايت‌، تا چه‌ برسه‌ به‌ شعر. كه‌ بگه‌ صد بار اگر توبه‌ شكستي‌ باز آي‌. خدا در قرآن‌ مي‌فرمايد و توبوا الي‌ الله‌ توبة‌ نصوحا. توبه‌ بكنيد توبة‌ نصوح‌، توبة‌ نصوح‌ يعني‌ چه‌؟ ان‌ لا تعود فيه‌ ابدا. به‌ هيچ‌ وجه‌، به‌ هيچ‌ وجه‌ در گناهي‌ كه‌ توبه‌ كرديد برنگرديد اگر به‌ سوي‌ خدا حركت‌ كرديد بريد جلو آدمي‌ كه‌ حركت‌ كرده‌ به‌ سوي‌ خدا خوب‌ يك‌ مدتي‌ مرحلة‌ توبه‌ را گذروند باز دو مرتبه‌ گناه‌ كرد باز، خوب‌ داريم‌ بعضي‌ از افراد را ما شايد بعضي‌ها را، آنهايي‌ كه‌ چشم‌ طمعي‌ بهشون‌ داريم‌، اميدي‌ بهشون‌ ولي‌ بسيار ضعيف‌ كه‌ اينها شايد اين‌ دفعة‌ دومش‌ ديگه‌ انشاء الله‌ اصلاح‌ بشوند. خودشون‌ مي‌آن‌ ميگن‌ آقا ما يك‌ مدتي‌ ول‌ كرديم‌ توبه‌امون‌ را شكستيم‌. ممكنه‌ يك‌ دفعه‌ هر جوري‌ هست‌، ولي‌ دفعه‌ سوم‌ ديگه‌ اگر من‌ قبولش‌ كنم‌ خدا قبولش‌ نميكنه‌. اين‌ را بدونيد. ميگن‌ شما چرا اينقدر سخت‌ مي‌گيريد. نه‌ سخت‌ نيست‌. تو خيلي‌ شل‌ گرفتي‌. آمدي‌ در خانة‌ خدا ديگه‌ كجا ميري‌ بهتر از خدا. اين‌ توهين‌ به‌ خداست‌. حالا كه‌ لذت‌ رفتن‌ به‌ سوي‌ خدا را فهميدي‌ با اين‌ اصرار و اشتها اجازه‌ات‌ دادند كه‌ وارد مرحلة‌ توبه‌ بشي‌، ديگه‌ حالا من‌ باز ببينم‌ يك‌ قدري‌ گناه‌ را مزه‌ مزه‌ بكنم‌ ببينم‌ چه‌ جوريه‌ و يك‌ مقداري‌ من‌ گناه‌ بكنم‌ باز توبه‌. در توبه‌ بازه‌. نه‌. در توبه‌ از اينجا ديگه‌ بسته‌ ميشه‌. خودت‌ ميدوني‌. برو انشاء الله‌ دعاي‌ كميل‌ توي‌ صحن‌ انشاء الله‌ توبه‌ات‌ را قبول‌ مي‌كنند. نه‌ اينكه‌ بگي‌ آخه‌ تو كي‌ هستيد؟ نخير ما قبول‌ نمي‌كنم‌. جدي‌ باشيد. نه‌ اينكه‌ بگم‌ من‌ قبول‌ نميكنم‌ خدا هم‌ قبول‌ نميكنه‌. آن‌ راهي‌ كه‌ بخواي‌ بسوي‌ كمال‌ حركت‌ كني‌ اين‌ راهش‌ نيست‌. ممكنه‌ يك‌ آدمي‌، حيوانات‌ هيچ‌ گناه‌ نمي‌كنند اين‌ را شما بدونيد. بچه‌ قبل‌ از سن‌ تكليف‌ برسه‌ هيچ‌ گناه‌ نميكنه‌. شما هم‌ هرچه‌ گناه‌ كرديد خدا بخشيدت‌. بر فرض‌ هم‌ ببخشه‌ در جا زديد. تو همسفر ما نيستي‌. ما مي‌خوايم‌ مسافرت‌ بريم‌. اين‌ حرف‌ را جدي‌ عرض‌ ميكنم‌. مي‌خوايم‌ بريم‌ برسيم‌ به‌ جائي‌ كه‌ الان‌ اگر صداي‌ مقدس‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ بلند شد كه‌ هل‌ من‌ ناصر ينصرني‌ آيا كسي‌ هست‌ كه‌ مرا ياري‌ بكنه‌؟ من‌ عرض‌ كنم‌ آقا اين‌ جمعيت‌ اين‌ جلسة‌ شب‌ دوشنبة‌ ما همه‌اشون‌ ياران‌ شما هستند. حضرت‌ توي‌ سينة‌ يكي‌ نزنه‌ بگه‌ نه‌ اين‌ را من‌ قبول‌ ندارم‌. نداشته‌ باشيم‌. خواهش‌ ميكنم‌ بيائيم‌ و غيرت‌ بكنيم‌. شماها فكر نكنيد تك‌ تكتون‌ انتخاب‌ شده‌ايد. و يك‌ جمله‌اي‌ را شايد نگفته‌ باشم‌ به‌ شما ولي‌ مجبورم‌ بگم‌. يك‌ كسي‌ كه‌ به‌ من‌ مراجعه‌ ميكنه‌ ميگه‌ من‌ مي‌خوام‌ توي‌ تزكية‌ نفس‌ وارد بشم‌ يك‌ چيزي‌ خدا رحمت‌ كنه‌ استادمون‌ به‌ من‌ تعليم‌ داد. من‌ يك‌ ارتباطي‌ مي‌بينم‌ اگر ببينم‌ با خدا در آينده‌ ميتونه‌ ادامه‌ بده‌ و اهل‌ كلك‌ و حقه‌ بازي‌ و اينها نيست‌، تازه‌ بايد يك‌ موثقي‌ داشته‌ باشم‌ تا قبولش‌ كنم‌ و روي‌ تك‌ تك‌ شما اين‌ مسئله‌ انجام‌ شده‌. و اين‌ را بدونيد اگر يك‌ وقت‌ پشت‌ پا زديد به‌ اين‌ راهتون‌، ديگه‌ براي‌ هميشه‌ اين‌ راه‌ را ممكنه‌ نتونيد بريد. ديگه‌ نگيد خوب‌ شما چيه‌؟ خوب‌. تجربه‌ كنيد. هيچ‌ مانعي‌ نداره‌. همتون‌ يكي‌ يكي‌ مي‌تونيد تجربه‌ كنيد. آنهايي‌ كه‌ اشكشون‌ بيشتر بوده‌، زحمتشون‌ بيشتر بوده‌، كساني‌ هستند در بين‌ شما الان‌ حدودا هشت‌ سال‌، ده‌ سال‌، اين‌ برنامه‌ها را انجام‌ دادند. ازشون‌ بپرسيد. آيا ميشه‌ پشت‌ پا زد. بگيم‌ حالا ميريم‌. چند روز ديگه‌ مي‌آئيم‌. اين‌ راه‌ را نميشه‌. اين‌ يك‌ قافله‌ايست‌، مثل‌ يك‌ كاروانيست‌. هر كس‌ بگه‌ من‌ توي‌ اين‌ منزل‌ مي‌مونم‌ بعد مي‌ريم‌ ميرسم‌ نه‌ يك‌ وقتي‌ هم‌ كم‌ محلي‌ شد از طرف‌ خدا و از طرف‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ خودتون‌ را ملامت‌ كنيد. بشينيد حساب‌ بكنيد ببينيد چه‌ كرديد. فلا تمنن‌ الا انفسكم‌. خودتون‌ را ملامت‌ كنيد. الان‌ در بين‌ شماها من‌ همين‌ الان‌ تو چهره‌ها نگاه‌ مي‌كنم‌ در بين‌ شماها افرادي‌ هستش‌ كه‌ يقين‌ دارم‌، يقين‌ دارم‌ كه‌ امام‌ زمان‌ صلوات‌ الله‌ عليه‌ بياد مي‌گيره‌ شماها را باهاتون‌ معانقه‌ مي‌كند، مي‌بوسدتون‌ و به‌ عنوان‌ يار خوبش‌ همراه‌ مي‌بره‌. بعضيها، خوب‌ شما چكار كنيد. چند روزي‌ هم‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌ هم‌ باشد مثل‌ رجل‌، شخصي‌ مي‌رفت‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌ مشرف‌ مي‌شد به‌ محضر حضرت‌، صابون‌ هم‌ روي‌ بومش‌ بود روي‌ پشت‌ بامش‌ پهن‌ كرده‌ بود كه‌ خشك‌ بشه‌، باران‌ آمد با خودش‌ فكر كرد كه‌ صابونها من‌ از بين‌ رفت‌. صابون‌ كه‌ زيرش‌ آب‌ بيافته‌ كه‌ نمي‌شه‌. خوب‌ ديگه‌ خجالت‌ مي‌كشيد من‌ عقيده‌ام‌ كه‌ اين‌ شخص‌ خجالت‌ مي‌كشيد كه‌ برگرده‌ بردنش‌ پشت‌ خيمة‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ اينها صداي‌ حضرت‌ را شنيدند كه‌ فرمود ردّوه‌ هوا الرجل‌ صابونيه‌ برش‌ گردونيد اون‌ دلش‌ تو صابونهاشه‌. يك‌ وقت‌ اينجوري‌ نباشيد. شماها قدم‌ اولي‌ كه‌ برداشتيد ان‌ الذين‌ قالوا ربنا الله‌، قدم‌ اولي‌ كه‌ برداشتيد اين‌ بوده‌ كه‌ گفتيد پروردگار ما خداست‌، محبوب‌ ما خداست‌. همه‌ چيز ما خداست‌، معشوق‌ ما خداست‌. هر كسي‌ راه‌ للذين‌ آمده‌ اشتباه‌ كرده‌، بعضي‌ چون‌ تازه‌ چند نفري‌ آمده‌اند  من‌ تذكر مي‌دم‌ اشتباه‌ نكنن‌ ، ربنا الله‌ يعني‌ جانم‌، مالم‌، زنم‌، فرزندم‌، شغلم‌، ديگه‌ چي‌ داري‌؟ جان‌ و مال‌ را كه‌ گفتيم‌ همه‌ چي‌ را دادي‌. همه‌ را داديد و خدا را گرفتيد. در آيات‌ و روايات‌ زياد هست‌ كه‌ وجاهدوا باموالكم‌ و انفسكم‌ في‌ سبيل‌ الله‌. توبه‌ معناش‌ اينه‌. ربنا الله‌ خوب‌ بعدش‌ چكار بايد بكنه‌؟ بندگي‌ اگر مي‌خواد بوجود بياد لما ان‌ يعبدوالله‌ مخلصين‌ له‌ الدين‌ بعد بايد چكار بكنيم‌ كه‌ بندة‌ خوب‌ خدا باشيم‌؟ چه‌ چيزهايي‌ مانع‌ بندگيمون‌ مي‌شه‌؟ ترس‌، ترسيدم‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر بكنم‌.  خوب‌ بده‌، مردم‌ چي‌ مي‌گن‌، خجالت‌ كشيدم‌ اينها همه‌ مربوطه‌ به‌ ضعفه‌.ترس‌، ترسيدم‌ برم‌ نصف‌ شب‌، شماها را اينهايي‌ را كه‌ عرض‌ مي‌كنم‌ نيستيد انشاءالله‌، به‌ اين‌ مرحله‌ كه‌ اگر حضرت‌ ولي‌ عصر عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ الان‌ هم‌ ظهور نكنه‌ و شما را به‌ عنوان‌ سرباز انتخاب‌ بكنند، به‌ عنوان‌ يار و ياورشون‌ انتخاب‌ بكنند ممكن‌ است‌ يك‌ وقت‌ نصف‌ شب‌ به‌ شما بگن‌ پاشو برو فلان‌ ولي‌ ما، فلان‌ دوست‌ ما، گرفتاره‌. كجا برم‌؟ تو اون‌ بيابونها. من‌ مي‌ترسم‌ برم‌ تو بيابون‌. من‌ از گربه‌ مي‌ترسم‌ تا چه‌ برسه‌ از گرگ‌. از موش‌ مي‌ترسم‌ تا چه‌ برسه‌ به‌ تاريكي‌. بايد تمام‌ اينها دور ريخته‌ بشه‌. اونها صفات‌ رزيله‌ است‌ اينها ضعفه‌. ببينيد شيطان‌ از همين‌ راه‌ ترس‌ مي‌ياد جلوتون‌ را مي‌گيره‌. مي‌ياد جلوتون‌ را مي‌گيره‌. خوب‌ من‌ به‌ صد جا تكيه‌ دادم‌، اين‌ عنكبوت‌ را ديديد مي‌ايد يك‌ تار لانه‌اش‌ را اينور مي‌چسبونه‌، سرش‌ را اينور. خودش‌ هم‌ كه‌ باد مي‌ياد مي‌ره‌ انه‌ هنالبيوت‌ لندك‌ العنكبوت‌ سست‌ترين‌ خانه‌ها، خانة‌ عنكبوته‌. و از اون‌ سست‌تر اين‌ اعتمادهايي‌ است‌ كه‌ شما به‌ همه‌ چيز مي‌كنيد. اين‌ بابا من‌ اگر اينجور باشم‌ راست‌ بگم‌ شغلم‌ را ازم‌ مي‌گيرند. يك‌ سر خانة‌ زندگي‌ چسبيده‌ به‌ اين‌ شغل‌، به‌ اينجا چسبوندش‌، يك‌ سر ديگه‌اش‌ چسبوندي‌ به‌ اين‌ طرف‌ آبروم‌ مي‌ره‌. اينها همش‌ ضعفه‌. زنم‌ قهر مي‌كنه‌ مي‌ره‌، بچه‌هام‌ بدشون‌ مي‌ياد. رفقا از من‌ متنفر مي‌شن‌. اينها همه‌ مثل‌ اون‌ عنكبوت‌ كه‌ تارش‌ را به‌ همه‌ جا سرش‌ را به‌ همه‌ طرف‌ چسبونده‌، خودش‌ هم‌ اون‌ وسط‌ ايستاده‌ كه‌ از اين‌ راه‌ نون‌ بخوره‌.
 خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ در سورة‌ عنكبوت‌ همين‌ را مثال‌ مي‌زنه‌. اگر دلت‌ به‌ هر چيزي‌ به‌ غير خدا بستگي‌ داشته‌ باشه‌ مثل‌ خانة‌ عنكبوته‌ كه‌ سست‌ترين‌ خانه‌ها خانة‌ عنكبوته‌. خودت‌ باش‌، شخصيت‌ داشته‌ باش‌، اگر هم‌ مي‌خواي‌ به‌ جائي‌ تكيه‌ كني‌ به‌ خدا تكيه‌ كن‌. خدا دستت‌ را بگيره‌. و اگر اين‌ اعتماد بنفس‌ نباشه‌ و اگر اين‌ توكل‌ به‌ خدا نباشه‌، شما نمي‌توني‌ بندگي‌ خدا را بكني‌. همه‌ ميگيم‌ هر كس‌ از راه‌ رسيد تصميم‌ گرفت‌، خداي‌ من‌ شاهده‌ من‌ يك‌ مدت‌، از اول‌ تكليفم‌ تا يك‌ مدتي‌ كه‌ به‌ خدمت‌ مرحوم‌ استادمون‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ رسيدم‌، هر روز تصميم‌ مي‌گرفتم‌ كه‌ تمام‌ كارهام‌ براي‌ خدا باشه‌ و هر روز هم‌ من‌ موفق‌ نميشدم‌. شما هم‌ مي‌خوايد امتحان‌ كنيد. به‌ جهت‌ اينكه‌ صد تا مانع‌ پيش‌ مي‌آمد. آمدم‌ اين‌ كار را براي‌ خدا بكنم‌ مي‌ترسم‌. مي‌خوام‌ آن‌ كار را براي‌ خدا بكنم‌ خجالت‌ مي‌كشم‌. مي‌خوام‌ آن‌ كار را براي‌ خدا بكنم‌ مثلا فلان‌ كس‌ كه‌ بهم‌ پول‌ ميداده‌ ديگه‌ نميده‌. مي‌خوام‌ اين‌ كار را براي‌ خدا بكنم‌ فلان‌ شخصي‌ كه‌ زندگي‌ من‌ را اداره‌ ميكنه‌، ديگه‌ نميكنه‌. ولي‌ امروز به‌ يكي‌ از دوستان‌ عرض‌ مي‌كردم‌، يك‌ پول‌ حسابي‌ شايد بعضي‌ها يادشون‌ بياد، براي‌ تشكيلات‌ ما براي‌ چه‌ فلان‌ و اينها، من‌ يك‌ كلمه‌ بهش‌ گفتم‌ ريشت‌ را نبايد بتراشي‌، قهر كرد. حالا اگر بعد مي‌گفتم‌ خوب‌ حالا شما بعله‌ با ماشين‌ نمره‌ مي‌زنيد؟ اونهم‌ ميگفت‌ بعله‌. ميشه‌ ديگه‌، مانعي‌ نداره‌، مي‌آمد. براي‌ چي‌؟ من‌ چرا اينقدر صريحم‌ به‌ بچه‌ها، بچه‌هاي‌ خودم‌ را نگاه‌ مي‌كنم‌ اينجاشون‌ را، همون‌ موهاي‌ نرمشون‌ را نتراشند. چرا اينقدر مقيديم‌ كه‌ صريح‌ اينجور حرف‌ مي‌زنيم‌؟ براي‌ چي‌؟ براي‌ اينكه‌ مي‌خوايم‌ پيش‌ بريم‌. نمي‌خوايم‌ مماشات‌ بكنيم‌. شماها انتخاب‌ شده‌ايد. شب‌ جمعه‌ توي‌ كانون‌ ما اينجور شايد قاطع‌ صحبت‌ نمي‌كنيم‌. خوب‌.
 چرا شما گناه‌ مي‌كنيد؟ براي‌ اينكه‌ رفقا خوب‌ گناه‌ مي‌كنند، منهم‌ گناه‌ مي‌كنم‌. تو وابستة‌ به‌ رفقا مگر هستي‌. زنم‌ اين‌ را مي‌خواد، بچه‌ام‌ اين‌ را مي‌خواد، پدرم‌ اين‌ را مي‌خواد. خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد كه‌ ولا تقل‌ لهما اف‌ به‌ پدر و مادر اف‌ نگيد و الا تنهر هما چه‌، چه‌ هر جور مي‌توني‌ احترام‌ كن‌. و ان‌ جاهداك‌ علي‌ تشرك‌ به‌ فلا تطعهما اگر هم‌ گفت‌ كه‌ اين‌ گناه‌ را بكن‌ يا تو را به‌ گناه‌ كشوند طبعا تو اطاعت‌ كردي‌، مشرك‌ شدي‌ در عبادت‌ مشرك‌ شدي‌. يعين‌ مشرك‌ شدي‌ شيطان‌ را عبادت‌ كردي‌. اونجا اطاعت‌ نكن‌ از پدر و مادر نكن‌. لذا در گناه‌، در ترك‌ واجب‌ اصلا اطاعت‌ از پدر و مادر نبايد بكنيد. اگر كرد خدا را فداي‌ پدر و مادرش‌ كرده‌. فلا تطعهما. چرا دستور پدر و مادر باش‌ تو؟ وابسطه‌ به‌ خدا باش‌. خدا چون‌ گفت‌ كه‌ من‌ اطاعت‌ از پدر و مادر بكنم‌ چشم‌ دستش‌ را هم‌ مي‌بوسم‌، پاشم‌ مي‌بوسم‌. چشم‌. اما تا جايي‌ كه‌ خدا گفته‌. شما قاطعييت‌ بايد داشته‌ باشيد اينها را من‌ هي‌ تكرار، اينها اكثرا تكراره‌. چرا قاطعييت‌ بايد داشته‌ باشيد؟ براي‌ اينكه‌ اگر يك‌ وقت‌ كاري‌ را شروع‌ كرديد اگر بگيد كه‌ دو دل‌ باشيد و بكنم‌، نكنم‌، پيش‌ برم‌، پيش‌ نرم‌ همين‌ خودش‌ دام‌ شيطان‌ است‌، شيطان‌ نمي‌زاره‌ شما پيشرفت‌ كنيد صبر بايد داشته‌ باشيد عجله‌ نكنيد.
 خوب‌ اينها همش‌ مقدمات‌ بندگي‌ خداست‌. بندة‌ خدا در صراط‌ مستقيم‌ بايد پيش‌ بره‌. يك‌ ذره‌ انحراف‌ پيدا بكنيد سقوط‌ مي‌كنيد. بنده‌ خدا بايد محبتش‌ منحصرا به‌ خدا باشه‌. بنده‌ خدا بايد نفش‌ را زير پا بگذاره‌. عرض‌ كردم‌ گاهي‌ مي‌شه‌ انسان‌ خيلي‌ از غذاها را در مدت‌ عمرش‌ نمي‌خوره‌ به‌ جهت‌ اينكه‌ مي‌بينه‌ اين‌ غذا فايده‌اي‌ براش‌ نداره‌. خيلي‌ از كارها را مدت‌ عمرش‌ نمي‌كنه‌ براي‌ اينكه‌ لهوه‌. كار لهو نبايد بكنيد به‌ جهت‌ اينكه‌ كار لهو مال‌ نفس‌ عماره‌ است‌ اينهايي‌ را كه‌ مي‌گم‌ البته‌ بايد گام‌ به‌ گام‌ بايد بريد جلو وقتي‌ كه‌ شما اين‌ مراحل‌ را گذرونديد اونوقت‌ مي‌تونيد بندة‌ خدا باشيد. يك‌ وقت‌ مي‌تونيد وارد مرحلة‌ عبوديت‌ بشيد. و الا ميگيد نه‌ تجربه‌ كنيد. آنهايي‌ كه‌ از اين‌ روز اين‌ مراحل‌ را نگذروندند از همين‌ فردا تصميم‌ بگيرند مخلصين‌ له‌ الدين‌، دينشون‌ را براي‌ خدا خالص‌ كنند، همة‌ اعمالشون‌ را. نماز را مي‌ري‌ توي‌ پستو ميخوني‌، كسي‌ نبينه‌، ريا نشه‌. الله‌ اكبر. اينم‌ يادمه‌ كه‌ با خدا هستم‌. سورة‌ حمد را كه‌ شروع‌ ميكنه‌ ذهنت‌ ميره‌ توي‌ اينكه‌ فقط‌ كافيه‌ بياد حواس‌ تو را پرت‌ كنه‌ بره‌ توي‌ زن‌ و بچه‌ و چه‌ و چه‌ و چه‌. وقتي‌ نماز را سلام‌ ميدي‌ اي‌ بابا اينكه‌ خالص‌ نشد. چون‌ نماز اگر بنا شد خالص‌ بشه‌، بايد همه‌ چيزش‌ خالص‌ براي‌ خدا باشه‌. توجهتون‌ به‌ خدا، اذكار را دقيق‌ و صحيح‌، ركعات‌ نماز مرتب‌، نميدونم‌ همه‌ چيزش‌ خالص‌ براي‌ خدا. اگر اين‌ نماز شما را من‌ كجاش‌ براي‌ غير خدا بوده‌ يا توجه‌ به‌ غير خدا بوده‌، هيچ‌ غير خدايي‌ نداشته‌ باشه‌ توش‌. تا چه‌ برسه‌ به‌ تمام‌ اعمالتون‌ تجارة‌ لا تلهيهم‌ تجارة‌ و بيع‌ عن‌ ذكر الله‌. و ان‌ شاء الله‌ شماها اميدواريم‌ كه‌ به‌ اين‌ كمال‌ موفق‌ بشيد و طوري‌ باشيد كه‌ هستيد انشاء الله‌. من‌ اگر اكثريتتون‌ لااقل‌ اينطور نبوديد من‌ نميگفتم‌ بهتون‌ كه‌ الان‌ اگر يك‌ موقع‌ حالا نه‌ها، اگر الان‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بگه‌ هل‌ من‌ ناصر ينصرني‌ خوب‌ همه‌امون‌، يك‌ نفر از اين‌ جمع‌ رد نميكنه‌ امام‌ را. اما امام‌ هم‌ اون‌ را رد نكنه‌. امام‌ هم‌ او را رد نكنه‌. بگه‌ تو عادت‌ كردي‌ به‌ دو روئي‌، دروغ‌، خوب‌ آنجا چند روز پيش‌ ما شايد خيلي‌ رعايت‌ كني‌ ولي‌ بعد عادت‌ باز مي‌آد نمي‌تونه‌ آن‌ عادتش‌ را ترك‌ بكنه‌. پاك‌ بايد باشيد. عادت‌ به‌ بندگي‌ بكنيد. ملكة‌ عبوديت‌ درونتون‌ بوجود بياد. تا وقتي‌ كه‌ ملكة‌ عبوديت‌ در ما بوجود بياد آنوقت‌ خلفاي‌ خدا ميشيم‌. مثال‌ زياد براتون‌ زدم‌ و هدف‌ اصلي‌ و حقيقي‌ هم‌ همينه‌ كه‌ انسان‌ بنده‌ بشه‌. وقتي‌ بنده‌ شد آنوقت‌ تمام‌ قوا را مي‌گذارند در اختيارش‌. و ميشيد شما قدرتمند كامله‌ بينهايت‌. هدف‌ آيا خليفة‌ الله‌ شدن‌ و قدرت‌ را در دست‌ گرفته‌ يا هدف‌ بندگيه‌؟ اين‌ يك‌ مسئله‌اي‌ است‌ خودش‌. آيا بخاطر بنده‌ بودن‌ قدرت‌ بهتون‌ مي‌دهند يا بخاطر قدرت‌ داشتن‌ شما را دوست‌ دارند. بعضي‌ افراد هستند ميرن‌ رياضتهاي‌ شيطاني‌ مي‌كشند. اگر شما نديده‌ باشيد من‌ ديدم‌. رياضتهاي‌ شيطاني‌ هست‌. اينها را شيطان‌ كمكشون‌ ميكنه‌. از آينده‌ بهشون‌ خبر ميده‌. از دل‌ اشخاص‌ گاهي‌ خبر ميده‌ بهشون‌. از فرض‌ كنيد كه‌ خيلي‌ مسائل‌ مخفي‌ خبر بهشون‌ ميده‌. از كاري‌ كه‌ ديگران‌ توي‌ خونه‌ كردند به‌ اينها خبر ميده‌. شيطان‌ مي‌آد خبر ميده‌. نشسته‌ اينجا شما خيال‌ مي‌كنيد اين‌ از اولياء خداست‌. شيطان‌ هم‌ روي‌ كاملا به‌ اين‌ شخص‌ ميرسه‌ چون‌ اين‌ بندة‌ شيطانه‌، بنده‌اش‌ را دوست‌ داره‌ شيطان‌، و بهش‌ كمك‌ ميكنه‌. اينها مثل‌ اين‌ افراد كه‌ اكثرا متصوفه‌ اينطوري‌ هستند، من‌ با يك‌ صوفي‌ يك‌ وقتي‌ برخورد كردم‌ در مسجد گوهرشاد، نصفه‌ شبي‌ بود. گفت‌ كه‌ هر چي‌ شما در دل‌ نيت‌ بكنيد من‌ ميگم‌. ما هر چي‌ نيت‌ مي‌كرديم‌ اين‌ مي‌گفت‌. البته‌ بعد شيطنتش‌ را ياد گرفتم‌ها از اون‌ راه‌ الان‌ براي‌ اينكه‌ نميگم‌، هر چي‌ نيت‌ بكنيد من‌ ميگم‌ از آن‌ راه‌ شيطاني‌ كه‌ خدا انشاء الله‌ نياره‌ براي‌ من‌ كه‌ من‌ يك‌ همچين‌ گناهي‌ را بكنم‌ كه‌ بعد به‌ خودش‌ كه‌، بعد از سالها كه‌ به‌ خودش‌ گفتم‌ و همين‌ سال‌ گذشته‌ پيرمردي‌ شده‌ بود، در يك‌ شهري‌ ديدمش‌، ديدم‌ خيلي‌ مفلوك‌ و ذليل‌ شده‌. از راه‌ شيطان‌ رفته‌. ولي‌ آقا عجيب‌ بود هر چي‌ من‌ ميگفتم‌، هر چي‌ من‌ نيت‌ مي‌كردم‌ ميگفت‌. و شيطان‌ بهش‌ خبر ميداد. او مثل‌ سحرة‌ زمان‌ حضرت‌ موسي‌ بود. خوب‌. تو بيا با خدا در ارتباط‌ باش‌، خداي‌ تعالي‌ هم‌ قدرت‌ مافوق‌ را بهت‌ ميده‌ و در اختيارت‌ مي‌گذاره‌. اما نه‌ براي‌ استفادة‌ شما و اينكه‌ شما هر كاري‌ را دوست‌ داشتيد بكنيد. بعضي‌ها مي‌خوان‌ قدرت‌ در اختيارشون‌ باشه‌ تا بتونند، خوب‌ چه‌ از اين‌ بهتر، مثل‌ حضرت‌، مثل‌ فرض‌ كنيد آصف‌ بن‌ برخيا، اين‌ كتابها را ما مدتي‌ است‌ مي‌خواهيم‌ منتقل‌ كنيم‌ در اينجا كه‌ در اختيارمون‌ باشه‌ مشكلي‌ شده‌، همينطور مونديم‌، روم‌ هم‌ نميشه‌ به‌ بعضي‌ از دوستان‌ بگم‌، خلاصه‌اش‌ خوب‌ آصف‌ بن‌ برخيا اگر، با قدرتي‌ كه‌ آصف‌ بن‌ برخيا داشت‌ ما داشتيم‌، يك‌ اشاره‌ كتابها مي‌آمد اينجا چيده‌ هم‌ ميشد. ديگه‌ از اين‌ بهتر. اثاثية‌ خونة‌ شما بنا شد منتقل‌ كنند به‌ منزل‌ جديد. يا علي‌. يك‌ مغازه‌اي‌ هم‌ انسان‌ باز ميكرد، شماره‌ تلفن‌ ميداد. آقا اينجا مثلا چي‌ بار. آخرش‌ اين‌ بود ديگه‌. خوب‌ اين‌ كارها را انجام‌ مي‌داديد. شما فكر نكنيد آصف‌ بن‌ برخيا هميشه‌ اين‌ كارها را ميكرد. يك‌ دفعه‌ اين‌ كار را كرد. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ هميشه‌ هر دري‌ را كه‌ مي‌رسيد يك‌ هولش‌ مي‌داد، ديگه‌ در خيبر، بالاتر از در خيبر كه‌ نبود، به‌ هر دري‌ كه‌ مي‌رسيد در را فشار مي‌داد در مي‌رفت‌ تو. گاهي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ با كليد هم‌ نمي‌تونست‌، يعني‌ نه‌ اينكه‌ نتونه‌ چون‌ مي‌خواست‌ مثل‌ همه‌ زندگي‌ بكنه‌ اين‌ يك‌ مثالي‌ براتون‌ زدم‌ كه‌ آن‌ پاسباني‌ كه‌ بندة‌ دولته‌ و اسلحه‌ هم‌ به‌ كمرش‌ بسته‌، خوب‌ يك‌ گلوله‌ آقا خالي‌ كن‌ به‌ اين‌ قفل‌ در، قفل‌ ميشكنه‌ ميره‌ تو. هيچوقت‌ ميشه‌ همچين‌ كاري‌ بكنند. كليدي‌ كه‌ در اطاق‌ را باز بكنه‌ ندارم‌. خوب‌ شما راهنمائيش‌ كن‌. با يك‌ گلوله‌، گلوله‌ مال‌ اين‌ كارها نيست‌. گلوله‌اي‌ كه‌ مي‌خواد از توي‌ هفت‌ تير بيرون‌ بياد بايد با اذن‌ دولت‌ باشه‌. بايد طبق‌ بندگي‌ باشه‌. اينجوريه‌ ديگه‌. حالا اگر كسي‌ قدرت‌ آصف‌ بن‌ برخيا را داشته‌ باشه‌ و از راه‌ بندگي‌ به‌ دست‌ آورده‌ باشه‌، اين‌ خيال‌ نكنيد كه‌ با ديگران‌ فرقشه‌. الان‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ با همة‌ قدرت‌، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ با همة‌ قدرت‌ اينجا مي‌بود، وقتي‌ مي‌خواست‌ از در بره‌ اگر در بسته‌ بود، منتظر ميشد بيان‌ كليد بيندازند در را باز كنند. شما ميگيد اِ. به‌ آقا جسارت‌ شد. نخير هيچ‌ جسارتي‌ هم‌ نشد و آقا هم‌ بايد از طريق‌ طبيعي‌ كار بكنه‌. همانطوري‌ كه‌ آن‌ آقايي‌ كه‌ هفت‌تير داره‌ براتون‌ مثال‌ زدم‌ تا خوب‌ بفهميد. اين‌ آقايي‌ كه‌ هفت‌ تير داره‌ هيچوقت‌ با گلوله‌ مگر ديوانه‌اي‌ باشه‌ كه‌ هر جا ميره‌ برسه‌ با هفت‌ تير كارش‌ را پيش‌ ببره‌. بگه‌ يك‌ گلوله‌ بزن‌ قفل‌ را بشكن‌ برو بيرون‌ چرا معطلي‌؟! نميكنه‌. دولت‌ او را ممكنه‌ گوشه‌ كنار نبينه‌ كه‌ اين‌ چيكار داره‌ ميكنه‌. ولي‌ خدا مي‌بينه‌. همين‌ امروز اين‌ پاكستانيها مي‌گفتند. مي‌گفتند كه‌ امام‌ زمان‌ شما اگر هست‌، يك‌ وهابي‌ خبيثي‌ گفته‌، اگر امام‌ زمان‌ شما هست‌ من‌ دارم‌ اينقدر فحش‌ بهش‌ ميدم‌. بايد يك‌ سردردي‌ برام‌ پيدا بشه‌. من‌ به‌ آن‌ آقا در جواب‌ گفتم‌ خدا هست‌ يا نيست‌؟ شيعه‌ اينقدر ابابكر و عمر را فحش‌ ميده‌، شما ميگيد ولي‌ خدا هستند، لعنشون‌ مي‌كنند، فحششون‌ ميدهند، بايد شيعيان‌ دنيا را خدا مضمحلشون‌ كنه‌. جواب‌. چرا خدا، خدا كه‌ نميتونيد بگيد نيست‌. حالا ذات‌ مقدس‌ امام‌ زمان‌ هم‌ بندة‌ خداست‌. بندة‌ خداست‌. اگر ابابكر و عمر لعن‌ كردني‌ كه‌ شيعه‌ ديگه‌ نقل‌ مجلسشونه‌. الان‌ اسمشون‌ را كه‌ ببريم‌ شما زير لب‌ لعن‌ مي‌كنيد. اگر اينها ولي‌ خدا مي‌بودند، كه‌ اگر آن‌ حرف‌ درسته‌ اين‌ حرف‌ هم‌ بايد درست‌ باشه‌. اگر اينها ولي‌ خدا مي‌بودند، خدا اوليائش‌ را دوست‌ داره‌، حالا خودشون‌ غيرتي‌ ندارند، ولي‌ خدا كه‌ بايد ازشون‌ طرفداري‌ كنه‌. بايد چيكار كنه‌ خدا با ما؟ بايد ما را مضمحل‌ كنه‌. امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ دشمنانش‌ را ميتونه‌ با يك‌ اراده‌، نه‌ امامها، حضرت‌ سيدالشهدا با يك‌ اراده‌، اذا اراد شي‌ء كن‌ فيكون‌، همانطوري‌ كه‌ خدا اگر اراده‌ بكند همه‌ از بين‌ مي‌روند، حضرت‌ سيد الشهدا هم‌ اگر اراده‌ ميكرد همه‌ از بين‌ مي‌رفتند. ولي‌ چرا نكرد؟ براي‌ اينكه‌ اين‌ قدرت‌ را در اختيارش‌ گذاشتند ازش‌ هر استفاده‌اي‌ را كه‌ نمي‌كنند. مثل‌ همة‌ مردم‌ بايد باشند طرف‌. پيغمبر اكرم‌ وقتي‌ در بين‌ مردم‌ مي‌نشست‌، مثل‌ سايرين‌ بود. شماها اگر مي‌خواهيد خليفة‌ الله‌ بشيد، بعضي‌ ممكنه‌ فكر كنند هدف‌ خليفة‌ الله‌ شدنه‌. بعضي‌ها ممكنه‌ فكر كنند كه‌ هدف‌ بنده‌ خدا شدنه‌. اما من‌ فكر مي‌كنم‌ كه‌ هدف‌ بندة‌ خدا شدنه‌ و ما خلقت‌ الجن‌ و الانس‌ الا ليعبدون‌. وقتي‌ انسان‌ بنده‌ شد پشت‌ در انبار مهمات‌ او را مي‌گذارند ميگن‌ كه‌ كليدش‌ هم‌ دست‌ تو و همة‌ اين‌ قدرت‌ در اختيارت‌ مثل‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌. گاهي‌ هم‌ ميگن‌ آقا نه‌، تو بنده‌ هستي‌ قبولت‌ هم‌ داريم‌، حقوقت‌ را هم‌ بيا بگير، دوستت‌ هم‌ داريم‌، ولي‌ كاري‌ باهات‌ نداريم‌. نقدا كاري‌ باهات‌ نداريم‌. مثل‌ امام‌ عصر ارواحنا له‌ الفداء. الان‌ بگذار صبر كن‌ اينها درست‌ بشوند، اين‌ مردم‌ آماده‌ بشوند، و آنوقت‌ بهت‌ كار داريم‌. دقت‌ كرديد. حضرت‌ مجتبي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ اگر دلش‌ مي‌گرفت‌ حتي‌، اگر توي‌ دل‌ مي‌گفت‌ اي‌ خبيثي‌ كه‌ روي‌ منبر نشستي‌ داري‌ امير المؤمنين‌ را سب‌ و لعن‌ ميكني‌ اگر حضرت‌ حتي‌ مي‌خواست‌، مي‌خواست‌ كه‌ او از بين‌ ميرفت‌. ولي‌ چون‌ خدا نمي‌خواد، حضرت‌ مجتبي‌ هم‌ بندة‌ خداست‌، اينها با هم‌ يكي‌ هستند حضرت‌ مجتبي‌ هم‌ نمي‌خواد. حضرت‌ امير المؤمنين‌ هم‌ نمي‌خواد كه‌ عمر از بين‌ بره‌. چون‌ دنيا دار امتحانه‌ بايد باشد و امتحانشون‌ را بدهند.
 پس‌ هدف‌ اصلي‌ آقايان‌ بنده‌ بودنه‌ و بنده‌ شدنه‌. اگر بندة‌ خدا شديد العبودية‌ جوهرة‌ كنه‌ العبوديه‌. به‌ يك‌ مرحله‌اي‌ مي‌رسيد كه‌ مربي‌ ميشيد، بهترين‌ كار عبوديته‌. ببينيد در سورة‌ حمد اول‌ صفتي‌ را كه‌ از صفات‌ الهي‌ را ياد آور ميشيد ميگيد رب‌ العالمين‌ بعد الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌. رب‌ عالمينه‌ خدا. شما هم‌ مربي‌ بشيد. بنده‌ باشيد تا مربي‌ باشيد. انسان‌ به‌ جائي‌ ميرسه‌ در همين‌ مراحل‌ كمالات‌ كه‌ وقتي‌ با يكي‌ صحبت‌ ميكنه‌ مي‌بينيد زير و رو شد. ما داريم‌ خدا ميدونه‌ آقايون‌ توي‌ شماها افرادي‌ هستند كه‌ با معصيتكارترين‌ افراد مي‌نشينند صحبت‌ مي‌كنند عوض‌ ميشه‌. شما نگيد من‌ با فلاني‌ صحبت‌ كردم‌ عوض‌ نشد. بعضي‌ها مرده‌ هستد آنها را ولشون‌ كنيد. پيغمبر اكرم‌ هم‌ با ابوجهل‌ هر چي‌ صحبت‌ كرد اثر نداشت‌. نه‌ زمينه‌ داشته‌ باشه‌. شما اكثرتون‌ اينطوري‌ هستيد كه‌ خانواده‌ها تحت‌ تأثير شما واقع‌ شده‌اند. تحت‌ تأثير اعمالتون‌، تحت‌ تأثير گفتارتون‌، و عجيب‌تر بعضي‌ از شماها هستيد كه‌ تحت‌ تأثير زنهاتون‌ واقع‌ شديد آمديد توي‌ اين‌ راه‌. مسئله‌ فرق‌ نميكه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ حالا او را خداي‌ تعالي‌ زودتر خواسته‌ و عملش‌، گفتارش‌، اين‌ يك‌ نحوه‌ بعثتي‌ است‌، يك‌ نحوه‌ بر انگيخته‌ شدني‌ است‌، كه‌ انسان‌ عملش‌ مردم‌ را به‌ طرف‌ خدا بكشونه‌. سخنش‌ تأثير بكنه‌. من‌ به‌ اين‌ تعبير به‌ بعضي‌ها ميگم‌، شعاع‌ وجودي‌ شما تأثير ميكنه‌ در اطرافيانتون‌، آنهايي‌ كه‌ زنده‌ هستند، آنهايي‌ كه‌ خوابند، زنده‌اشون‌ ميكنه‌ مي‌آره‌ به‌ طرف‌ راه‌ حق‌. اينجوري‌، اين‌ يك‌ نحوه‌ بعثتي‌ است‌ كه‌ در زندگي‌ شما ايجاد ميكنه‌. از آن‌ لحظه‌اي‌ كه‌ شما پاتون‌ را گذاشتيد به‌ مرحلة‌ توبه‌، شما اسمتون‌ را به‌ نام‌ بندة‌ خدا ثبت‌ كردند. منتهي‌ خوب‌ بايد انشاء الله‌ مقدماتش‌ را انجام‌ بديد. مثل‌ اينكه‌ يك‌ كسي‌ را توي‌ يك‌ اداره‌ قبول‌ كردند اما بايد يك‌ مدتي‌ كار آموزي‌ بكنه‌، يك‌ مدتي‌ كار ياد بگيره‌. اگر روي‌ اخلاص‌، روي‌ واقعيت‌ كه‌ الحمد لله‌ شما اكثرتون‌ اينطوريد، روي‌ حقيقت‌ قدم‌ توي‌ راه‌ كمالات‌ گذاشته‌ باشيد خداي‌ تعالي‌ اسم‌ شما را توي‌ بندگانش‌ ثبت‌ كرده‌، كلامتون‌ تأثير داره‌. خدا ميدونه‌ آقايون‌ بعضي‌ از دوستان‌ هستند كه‌ من‌ گاهي‌ خودم‌ مي‌نشينم‌ نگاه‌ مي‌كنم‌ اين‌ داره‌ حرف‌ ميزنه‌ اما به‌ اعماق‌ قلب‌ طرف‌ داره‌ آنچه‌ كه‌ داره‌ ميگه‌. خود طرف‌ متوجه‌ نيست‌ كه‌ چه‌ بايد بگه‌، خدا به‌ زبانش‌ يك‌ چيزهايي‌ مي‌ياره‌ كه‌ در مردم‌ اثر مي‌كنه‌. جرت‌ ينابيع‌ الحكمه‌ من‌ قلبه‌ الي‌ لسانه‌. و نادي‌ حكمت‌ يعني‌ چشمه‌هاي‌ حكمت‌ از قلبش‌ به‌ زبانش‌ جاري‌ مي‌شه‌، گاهي‌ از قلبش‌ به‌ قلمش‌ جاري‌ مي‌شه‌. حالا اينجا شماها چون‌ نويسنده‌ نيستيد يك‌ وقت‌ خيال‌ نكنيد من‌ خودم‌ را دارم‌ مي‌گم‌، نه‌. مال‌ مشد عباس‌ قمي‌ است‌ رحمت‌ الله‌ و آله‌ مرد با اخلاصي‌ بود. آقا بهتر از او كتابهاي‌ دعا نوشته‌ شده‌ بعد از او. اينقدر مفاتيح‌ و مفتاح‌ و امثال‌ اينها نوشته‌ شده‌ ولي‌ هيچ‌ كدوم‌ اون‌ معنويت‌ مفاتيح‌ را نداره‌. شما كتاب‌ دعا هستش‌ زياد، اما بالاخره‌ اون‌ اخلاص‌ مرحوم‌ آشيخ‌ عباس‌ قمي‌ نوشته‌. كتاب‌ منتهي‌ الامالش‌ را، آقا اين‌ كتاب‌ را هر منبري‌ كه‌ بخواد درست‌ حرف‌ بزنه‌ بايد مطالعه‌ كنه‌. من‌ خودم‌ كتاب‌ منتهي‌ الآمال‌ را نگاه‌ مي‌كنم‌ براي‌ شماها به‌ مناسبت‌ تاريخي‌. كتابهاي‌ ديگه‌ ايشان‌ عجيبه‌. اين‌ چرا؟ براي‌ اينكه‌ بندة‌ خدا بوده‌. وقتي‌ مي‌نوشته‌ اين‌ حكمت‌ از قلبش‌ به‌ قلمش‌ مي‌آمده‌. گاهي‌ حكمت‌ از قلبش‌ به‌ اعمالش‌ نفوذ ميكنه‌. شما جوري‌ حركت‌ مي‌كنيد همه‌ ميگن‌ باريك‌ الله‌. اين‌ حكمت‌ هم‌ به‌ زبان‌ تو،هم‌ به‌ اعمالتون‌، هم‌ به‌ قلمتون‌، هم‌ به‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ چي‌ بگم‌؟ هم‌ معاشرتتون‌ نفوذ ميكنه‌ كه‌ مردم‌، آنهم‌ وقتي‌ كه‌ باصطلاح‌ يكپارچه‌ حكمت‌ شديد، سرتاپا حكمت‌ شديد. مؤمن‌ هم‌ دنبال‌ حكمت‌ مي‌دوه‌. يعني‌ الحكمة‌ ضالة‌ المؤمن‌. حكمت‌ گمشدة‌ شخص‌ مؤمنه‌. وقتي‌ كه‌ پيدا ميكنه‌ جذب‌ ميشه‌.
 لذا خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد و المؤمن‌…ببخشيد مي‌فرمايد كه‌ ان‌ الذين‌ آمنوا و عملوا الصالحات‌ سيجعلهم‌ الرحمان‌ ودا. كساني‌ كه‌ ايمان‌ داشته‌ باشند و عمل‌ صالح‌ بكنند، چون‌ خدا بهشون‌ حكمت‌ ميده‌، محبت‌ او در دل‌ مردم‌ بوجود مي‌آد. همه‌ دوستش‌ دارند. البته‌ مؤمنين‌ها. ممكنه‌ يك‌ عده‌ افراد غير مؤمن‌ اصلا خوششون‌ هم‌ ازش‌ نياد. همانطوري‌ كه‌ از پيغمبر اكرم‌ خوششون‌ نمي‌آمد. ولي‌ افراد مؤمن‌ از اين‌ شخص‌ حكيم‌ كه‌ حكيم‌ واقعي‌ بايد به‌ اين‌ شخص‌ گفت‌ كه‌ عملش‌ حكمته‌، گفتارش‌ حكمته‌، اخلاقش‌ حكمته‌، به‌ اين‌ جذب‌ ميشوند. وقتي‌ جذب‌ شدند حرفهايش‌ را مي‌پذيرند، تحت‌ تأثير عملش‌، حرفش‌، گفتارش‌ واقع‌ ميشوند. وقتي‌ كه‌ شما بندة‌ خدا شديد، خدا بهتون‌ حكمت‌ ميده‌. چهل‌ روز از مرحلة‌ خلوصتون‌ بگذره‌. شما ميگيد مرحلة‌ خلوص‌ چرا به‌ ما نمي‌ديد؟ حالا هنوز زوده‌ ميده‌. اللهم‌ بيربير. يكي‌ يكي‌ بايد بريد جلو. همة‌ گرفتاريهايي‌ كه‌ همة‌ آنهايي‌ كه‌ نرسيدند به‌ همه‌ چيز مال‌ همين‌ بوده‌ است‌ كه‌ مي‌خواستند قدمشون‌ را بگذارند پلة‌ آخر. نه‌. اگر كسي‌ به‌ مرحلة‌ اخلاص‌ و خلوص‌ برسه‌، چهل‌ روز هم‌ ازش‌ بگذره‌، حالا در اين‌ روايت‌ ميگه‌ من‌ اخلص‌ للله‌ اربعين‌ صباحا، چهل‌ روز ازش‌ بگذره‌ گفتارش‌ حكمت‌ ميشه‌، خودش‌ ميشه‌ حكيم‌، چون‌ بيشتر مذهبيت‌ در لسان‌ داشته‌ و عموميست‌ تقريبا ميگن‌ جرت‌ ينابيع‌ الحكمه‌ من‌ قلبه‌ الي‌ لسانه‌ اگر بخواهيم‌ همين‌ جمله‌ را توسعه‌ بديم‌ من‌ قلبه‌ الي‌ اعضاء وجوده‌ من‌ قلبه‌ الي‌ قلمه‌ من‌ قلبه‌ الي‌ مثلا حتي‌ نظره‌. نگاه‌ ميكنه‌ طرف‌ را جذب‌ ميكنه‌ لذا آنهايي‌ كه‌ مي‌آمدند توي‌ مسجد الحرام‌ مي‌آمدند بهشون‌ سفارش‌ ميشد كه‌ توي‌ گوشهاتون‌ پنبه‌ بگذاريد، چشمتون‌ را هم‌ اينور نگه‌ داريد تا از جلوي‌ پيغمبر رد بشيد. چون‌ حتي‌ نگاه‌ كردن‌ به‌ پيغمبر آنها را جذب‌ مي‌كرد. گفتار پيغمبر آنها را جذب‌ مي‌كرد. چي‌ بگم‌؟ تن‌ صداي‌ پيغمبر آنها را جذب‌ مي‌كرد. با اينكه‌ يكپارچه‌ وجود پيغمبر حكمت‌ بود و معلم‌ حكمت‌ بود. و اين‌ تنها منحصر به‌ پيغمبر اكرم‌ نيست‌ها. من‌ در اكثر شما اين‌ حالت‌ را الان‌ دارم‌ مي‌بينم‌. من‌ در همين‌ جمعيتي‌ كسي‌ را مي‌شناسم‌ يا كساني‌ را بلكه‌ مي‌شناسم‌ كه‌ بخاطر آنها در قوم‌ و خويش‌ و افراد و نزديكانشون‌ ترك‌ گناه‌ و انجام‌ واجبات‌ و رفتن‌ بسوي‌ خدا شده‌. اين‌ جاذبه‌ چيه‌؟ مثل‌ آهنربايي‌ كه‌ شما بكشيد يك‌ مشت‌ آهن‌ عقب‌ سرش‌ كشيده‌ بشه‌. و انشاء الله‌ كوشش‌ بكنيد كه‌، جدا ايني‌ كه‌ عرض‌ ميكنم‌ يك‌ عده‌ از شماها را كه‌ كار بيشتر كرديد اينطوري‌ شديدها. عده‌اي‌ را عقب‌ سر خودتون‌ آورديد. الحمد لله‌. خدا را شكر. و اين‌ معناي‌ اينه‌ كه‌ سرتاپا حكمتيد. آنها هم‌ مؤمن‌ بودند. الحكمة‌ ضالة‌ المؤمن‌ نه‌ ضالة‌ الكافر. آنها هم‌ مؤمن‌ بودند، آنها هم‌ افرادي‌ بودند كه‌ قلبشون‌ اقلا مرده‌ نبوده‌. بطرف‌ حق‌ كشيده‌ شده‌. همين‌ امروز دو نفر در تهران‌، از تهران‌ به‌ من‌ تلفن‌ ميكرد. ميگفت‌ از وقتي‌ كه‌ فلاني‌ در مشهد پيش‌ شما آمده‌، ما احساس‌ مي‌كنيم‌ كه‌ انسانيت‌ يعني‌ چه‌، حقانيت‌ يعني‌ چه‌، دين‌ يعني‌ چه‌، و لذا خواهش‌ ميكنم‌ يك‌ راهنمايي‌ بكنيد ما را، با اينكه‌ در تهران‌، توي‌ يك‌ شهر نيستند، زندگي‌ همديگه‌ را نمي‌بينند ولي‌ من‌ خواستم‌ بپرسم‌ چرا اين‌ حرف‌ را ميزنه‌. گفتم‌ چطور؟ گفت‌ سابقا يا از ما خبر نمي‌گرفت‌ يا وقتي‌ مي‌آمد پيش‌ ما يك‌ خصوصياتي‌ گفت‌ كه‌ طرف‌ خودش‌ بفهمه‌ كه‌ من‌ كي‌ را ميگم‌. وقتي‌ مي‌آمد پيش‌ ما يك‌ خورده‌ ما را نصيحت‌ مي‌كرد و چه‌ و فلان‌ و اينها، حالا يك‌ خدمت‌، يك‌ محبت‌، يك‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ انسانيت‌، گاهي‌ تلفن‌ ميزنه‌ احوال‌ ما را مي‌پرسه‌، گاهي‌ مي‌آد چقدر محبت‌ ميكنه‌، حالا ديگه‌ خصوصيات‌ دقيقش‌ را بگم‌ نمي‌خوام‌ خود آن‌ طرف‌ هم‌ حتي‌ متوجه‌ بشه‌ كه‌ چي‌ بوده‌ جريان‌. و اينطورند. اين‌ معناي‌ است‌ كه‌ وجود حكمت‌ شده‌. آنقدر خدا مهربانه‌. ايني‌ كه‌ ميگم‌ تو يك‌ قدم‌ به‌ طرف‌ خدا بردار، خدا ده‌ قدم‌، من‌ ميگم‌ صد قدم‌، من‌ ميگم‌ خدا بي‌ نهايت‌ قدم‌ خدا برميداره‌ به‌ طرف‌ تو اينه‌ معنيش‌. تو هنوز يك‌ قدم‌ بيشتر برنداشتي‌، يك‌ توبه‌ كردي‌. آقا خدا آنقدر قدم‌ برداشته‌ كه‌ آن‌ كاري‌ كه‌ مي‌خواد در مرحلة‌ خلوص‌ كه‌ اقلا ده‌ دوازده‌ سال‌ طول‌ ميكشه‌ از همين‌ الان‌ شروع‌ كرده‌ بهت‌ بده‌ علي‌ الحساب‌ بهت‌ داده‌. زنش‌ درسته‌، بهت‌ اقتدا كرده‌. نميدونم‌ برادرت‌، پدرت‌، مادرت‌، اينها همه‌ به‌ طرف‌ تو آمدند و به‌ طرف‌ حق‌ و حقيقت‌ حركت‌ كردند. اين‌ آنچه‌ كه‌ گفتم‌ راجع‌ به‌ حكمت‌، آن‌ را در نظر داشته‌ باشيد و قدرش‌ را بدانيد و شكر خدا را بكنيد. مطلب‌ مهم‌ من‌ اين‌ بود و اگر يك‌ وقتي‌ شما ديديد هيچكس‌ به‌ شما نگرويده‌، اين‌ دليل‌ بر اين‌ نيست‌ كه‌ شما، چرا اگر نقصي‌ درتون‌ هست‌، دروغي‌ آمديد توي‌ اين‌ برنامه‌ نه‌ آن‌ را نميگم‌. حالا نقصتون‌ را برطرف‌ كنيد. حالا با صداقت‌ آمديد و كسي‌ هم‌ بهتون‌ گرايش‌ پيدا نكرده‌. اينجا، يعني‌ عقب‌ سر شما راه‌ نيفتاده‌، اينجا گاهي‌ ميشه‌ آنها يك‌ نقصي‌ درشون‌ هست‌. حالا آنطوري‌ كه‌ عايشه‌ خوب‌ يك‌ عمر با پيغمبر زندگي‌ كرد. حفصه‌ يك‌ عمر با پيغمبر زندگي‌ كرد. نميدونم‌ فرعون‌ يك‌ عمر با آسيه‌، زنش‌، زندگي‌ كرد. اينها جذب‌ نكردند. اينها مرده‌هايي‌ بودند در كنار زندگان‌. مرده‌ كه‌ ازش‌ چيزي‌ در نمي‌آد. اين‌ را شما بدونيد. البته‌ گاهي‌ هم‌ ميشه‌ انسان‌ خيلي‌ بايد كار بكنه‌ تا پيشرفت‌ بكنه‌ و موفق‌ بشه‌.
 خوب‌. امشب‌ طبق‌ تقويم‌ شب‌ اول‌ ماه‌ صفره‌. و انشاء الله‌ فردا نماز اول‌ ماه‌ را بخونيد براي‌ سلامتيتون‌ و زيارت‌ هم‌ كه‌ مشرف‌ ميشيد و ماه‌ صفر ماه‌ مصيبت‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ بوده‌. چون‌ در اين‌ ماه‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ در حال‌ اسارتند. شب‌ اول‌ ماه‌…

 

۱۴ شوال ۱۴۱۴-ظرفیتهای فکری مختلف،اخلاق ۷۱

 ظرفيتهاي‌ فكري‌ مختلف‌ اخلاق‌ 71

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ اهل‌ البيت‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 يكي‌ از مسائل‌ بسيار پر اهميت‌ اجتماعي‌، مسئلة‌ استعدادها و دركها و فهمهاي‌ مختلف‌ است‌. انسان‌ در دنيا بخاطر همين‌ اختلاف‌ فكري‌ و ظرفيتهاي‌ مختلف‌، در راههاي‌ مختلف‌ قرار گرفته‌ و هر كدام‌ به‌ يك‌ شغلي‌ مشغولند. روايات‌ زيادي‌ هست‌ در كتاب‌ شريف‌ اصول‌ كافي‌ در باب‌ ايمان‌ كه‌ ايمانها و مؤمنين‌ با هم‌ از نظر درجات‌ ايمان‌ تفاوت‌ دارند. هر كسي‌ داراي‌ يك‌ درك‌، يك‌ استعداد اگرچه‌ پروردگار متعال‌ روز اول‌ كه‌ ارواح‌ را خلق‌ فرمود، دو هزار سال‌ قبل‌ از ابدان‌، طبق‌ روايات‌ زياد، همه‌ را مساوي‌ خلق‌ كرد و عدالت‌ پروردگار هم‌ همين‌ را اقتضا دارد. همه‌ مساوي‌ بودند. كان‌ الناس‌ امة‌ واحده‌. همة‌ مردم‌ امت‌ واحد بودند، يك‌ حال‌. و نفس‌ و ما سواها. كه‌ كلمة‌ و ما سواها، قسم‌ به‌ كسي‌ كه‌ نفس‌ را مساوي‌ خلق‌ كرد، اشاره‌اي‌ است‌ به‌ اينكه‌ همة‌ انفس‌، همة‌ نفسها با هم‌ در ابتداي‌ خلقت‌ مساوي‌ بودند. ولي‌ در اثر برخوردها، تربيتها، محيطها، و در اثر ورود اينها به‌ دنيا در وضع‌ و اوضاع‌ مختلف‌، يك‌ عده‌ استعداد زيادي‌ پيدا كردند، يك‌ عده‌ استعداد كمتري‌ دارند. يك‌ عده‌ كار كردند ايمانشون‌ زيادتر شده‌، يك‌ عده‌ كار نكردند ايمانشون‌ تضعيف‌ شده‌. يك‌ عده‌ مرحلة‌ اول‌ ايمانند، يك‌ عده‌ در مرحلة‌ دوم‌ ايمان‌. و مراحل‌ ايمان‌ تفاوت‌ ميكند و استعدادها و شرح‌ صدرها هم‌ با هم‌ متفاوته‌. لذا در روايات‌ اصول‌ كافي‌، در باب‌ ايمان‌ و درجات‌ ايمان‌، ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ فرموده‌اند كه‌ كسي‌ كه‌ در مرحلة‌ ايمان‌ بالاتري‌ است‌، ايمانش‌ را نخواسته‌ باشه‌ تحميل‌ كنه‌ بر كسي‌ كه‌ در درجة‌ پائين‌تر ايمانه‌. و كسي‌ كه‌ در درجة‌ پائين‌ ايمان‌ هم‌ هست‌، نبايد بر كسي‌ كه‌ بالاتره‌ ايمانش‌ را تحميل‌ كنه‌. در روايات‌ هست‌ لو علم‌ الناس‌ كيف‌ خلق‌ الله‌ خلق‌ لم‌ يلم‌ احدا احدا. اگر مردم‌ مي‌دونستند كه‌ خلق‌ را خدا چه‌ جوري‌ خلق‌ كرده‌، همديگر را ملامت‌ نمي‌كردند. همه‌ مي‌رفتند يك‌ شغل‌ مي‌گرفتند اگر يك‌ فكر مي‌داشتند. همه‌ در يك‌ راه‌ قرار مي‌گرفتند. آنكه‌ با چه‌ زحمتي‌ خودش‌ را منتقل‌ ميكنه‌ به‌ مشهد مثلا براي‌ زندگي‌ در مشهد، اگر همة‌ مردم‌ كرة‌ زمين‌ همينجور فكر مي‌كردند، همه‌ مي‌آمدند توي‌ مشهد زندگي‌ مي‌كردند. ديگه‌ مشهد نبود، تمام‌ بيابانهاي‌ اطراف‌ مشهد خونه‌ ميشد و ازدحام‌ و جمعيت‌ و اينها. اگر همه‌ مثل‌ من‌ فكر مي‌كردند مي‌رفتند شايد روحاني‌ مي‌شدند و در اين‌ لباس‌ قرار ميگرفتند و باز كارهاي‌ ديگر مختل‌ بود. اگر همه‌ مثل‌ شما فكر مي‌كردند باز مثلا مهندس‌ و طبيب‌ و روحاني‌ نداشتيم‌. خداي‌ تعالي‌ روي‌ نظم‌ خاص‌ خودش‌ تمام‌ افراد را يك‌ مغز، در مغزشون‌ يك‌ جرياني‌ قرار داده‌، يك‌ اشاره‌اي‌ كرده‌، كه‌ او به‌ آن‌ راهي‌ كه‌ خدا دوست‌ داره‌ كه‌ گفت‌ هر كسي‌ را بهر كاري‌ ساختند. مهر آن‌ را در دلش‌ انداختند. هر كسي‌ داراي‌ يك‌ شغل‌، يك‌ كاري‌، و اين‌ سبب‌ نظام‌ اجتماعي‌ شده‌. و روي‌ اين‌ اصل‌ اگر ما يكديگر را ملامت‌ بكنيم‌ بخاطر انتخاب‌ شغل‌، انتخاب‌ مسير، انتخاب‌ هدف‌، حتي‌ در طرز فكر، اشتباه‌ كرديم‌. البته‌ همه‌ بايد در مسير دين‌ قرار بگيرند و همه‌ بايد خودشون‌ را با دين‌ تطبيق‌ بدهند. اما همون‌ دين‌ و همون‌ ايمان‌ مي‌بينيد كه‌ مراتب‌ و مراحلي‌ دارد. يكي‌ مثلا فكر مي‌كند كه‌ مثلا بايد دائما نماز بخوانه‌، عبادت‌ كنه‌ و از اين‌ راه‌ كسب‌ بهشت‌ كنه‌ و از جهنم‌ نجات‌ پيدا كنه‌. يكي‌ با خودش‌ فكر ميكند كه‌ بايد كسب‌ معرفت‌ كنه‌، خدا را بشناسه‌، و شناختي‌ دربارة‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار داشته‌ باشد و معرفت‌ اهميتش‌ از عبادت‌ بيشتره‌. يكي‌ فكر ميكنه‌ كه‌ علم‌ و فقه‌ و كمالات‌ ديني‌ اهميتش‌ بيشتره‌. يكي‌ فكر ميكند كه‌ مثلا علوم‌ مادي‌ اهميتش‌ و نفعش‌ براي‌ جامعه‌ بيشتره‌ و همينطور. اين‌ استعدادهاي‌ مختلف‌، اين‌ افكار مختلف‌ خدا هم‌ خواسته‌ همينطور باشه‌ و با انتخاب‌ خود افراد به‌ اين‌ مسائل‌ رسيده‌اند. ولذا لم‌ يرا احدا احدا. هيچكس‌ به‌ تركيب‌ كسي‌ دست‌ نزنه‌ و هيچكس‌ كسي‌ را ملامت‌ نكنه‌ و خداي‌ تعالي‌ يك‌ سر قضيه‌ در دست‌ اوست‌ و به‌ هيچ‌ وجه‌ دخالت‌ ما در آن‌ بخشي‌ كه‌ خدا در اختيار گرفته‌، فايده‌اي‌ نداره‌.

 روي‌ اين‌ اصل‌ ما يك‌ مطلبي‌ را در اول‌ زندگيم‌ بود و از اولي‌ كه‌ وارد درسهاي‌ طلبگي‌ شدم‌ اين‌ را يك‌ مدتي‌ دربارة‌ خودم‌ و بعد هم‌ دربارة‌ دوستانم‌ تشخيص‌ دادم‌. بخاطر اينكه‌ امشب‌ مي‌خواهيم‌ دفترهاي‌ آقايون‌ را بهشون‌ بديم‌ و برنامه‌ها تنظيم‌تر بشه‌ و منظم‌تر بشه‌، يك‌ مقدمه‌اي‌ عرض‌ ميكنم‌. كه‌ چون‌ مردم‌ مختلفند، افكار مختلفه‌، و ايمانها با هم‌ فرق‌ دارد، با همة‌ زحمتي‌ كه‌ اين‌ مسئله‌ داره‌ بايد تك‌تك‌ روي‌ اشخاص‌ كار كرد. هيچوقت‌ نميشه‌ كه‌ مثلا فرض‌ كنيد در اين‌ خصوص‌ مربي‌ و استاد، اين‌ بخواد با يك‌ نسخة‌ واحده‌ همه‌ را ويزيت‌ كنه‌. نميشه‌. و نشده‌. ايني‌ كه‌ مي‌بينيد شبهاي‌ دوشنبه‌ ما جلسه‌ تشكيل‌ ميديدم‌، بيشترش‌ براي‌ ملاقات‌ دوستانه‌، ملاقات‌ كنيم‌ دوستان‌ را و حضور و غيابشون‌ را احساس‌ كنيم‌. و الاّ حقيقت‌ مطلب‌ غير از اينهاست‌. در همين‌ جلسة‌ الان‌ افرادي‌ هستند كه‌ حرفهايي‌ كه‌ من‌ در اين‌ شبها مي‌زنم‌ خيلي‌ براشون‌ كمه‌ و با اينكه‌ صحبتها كاملا ساده‌ است‌ و براي‌ يك‌ عده‌ خيلي‌ زياده‌. و براي‌ يك‌ عده‌ هم‌، خوب‌، متناسبه‌. مثلا فرض‌ كنيد از باب‌ نمونه‌ در اين‌ مجلس‌ الان‌ اگر من‌ دربارة‌ نگهداري‌ انسان‌ خودش‌ را، صددرصد از گناهان‌ و حتي‌ از مكروهات‌ و حتي‌ از ترك‌ اولي‌ حرف‌ بزنم‌، در همين‌ مجلس‌ افرادي‌ هستند كه‌ از اين‌ مراحل‌ گذشته‌اند، ممكنه‌ عمل‌ نكنند. ولي‌ مسئله‌ خيلي‌ براشون‌ ساده‌ است‌. توي‌ همين‌ مجلس‌، من‌ ايني‌ كه‌ ميگم‌ علم‌ غيب‌ ندارم‌. هيچ‌ ادعائي‌ هم‌ من‌ ندارم‌. اما خوب‌ سني‌ از من‌ گذشته‌، آنقدر با افراد برخورد كردم‌، لااقل‌ سي‌ و يك‌ سالش‌ در اين‌ كانون‌ در بحث‌ و مناظره‌ بودم‌. لذا هرچي‌ هم‌ انسان‌ كودن‌ باشه‌ وقتي‌ كه‌ سي‌ و يك‌ سال‌، با عمر، شايد جمع‌ زيادي‌ از شما شايد به‌ اين‌ سن‌ نرسيديد، سي‌ و يك‌ سال‌ با مردم‌ برخورد داشته‌ باشه‌ و خوب‌ بررسيشون‌ بكنه‌، بالاخره‌ يك‌ چيزي‌ از همان‌ ملاقاتشون‌ مي‌فهمه‌ و مشاهده‌ ميكنه‌. و روي‌ اين‌ حساب‌ دقيقا جمعي‌ را من‌ در همين‌ مجلس‌ مي‌شناسم‌ كه‌ اينها نمي‌تونند قبول‌ كنند كه‌ يك‌ انسان‌ ممكن‌ باشه‌ كه‌ هيچ‌ گناه‌ نكنه‌. ميگن‌ نميشه‌، اين‌ كار چهارده‌ معصومه‌. حالا بحث‌ هم‌، قابل‌ بحث‌ هم‌ نيست‌. درك‌ بيشتر از اين‌ نيست‌، فهم‌ بيشتر از اين‌ نيست‌. انسان‌ بخواد با اينها بحث‌ بكنه‌ بيفايده‌ است‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ اگر ميشد كس‌ ديگر هم‌ گناه‌ نكنه‌، خوب‌ چهارده‌ معصوم‌ بيشتر داشتيم‌ ديگه‌. بيشتر از چهارده‌ معصوم‌ مي‌داشتيم‌. اگر كسي‌ بنا بود تمام‌ كارهايش‌ براي‌ خدا باشه‌، ما، حيف‌ كه‌ نمي‌خوام‌ معرفي‌ بكنم‌. توي‌ همين‌ مجلس‌ افرادي‌ داريم‌ كه‌ شماها نمي‌شناسيد ولي‌ من‌ مي‌شناسم‌ كه‌ يك‌ دونه‌ كار براي‌ هواي‌ نفسشون‌ نمي‌كنند. يك‌ دونه‌ كار براي‌ خواستة‌ دلشون‌ نمي‌كنند. همة‌ كارهاشون‌ براي‌ خداست‌. و افرادي‌ هم‌ توي‌ همين‌ مجلس‌ داريم‌ كه‌ شيطان‌ و هواي‌ نفس‌ آنها را وادار كرده‌ بيان‌ توي‌ اين‌ مجلس‌. اگر يك‌ شب‌ آدم‌ بهشون‌ بگه‌ كه‌ آقا امشب‌ شما نيا. چرا من‌ نيام‌؟ من‌ دلم‌ مي‌خواد بيام‌. خوب‌ همينجا دل‌ بخواه‌، شما الان‌ گفتة‌ حضرت‌ موسي‌ و خضر را شنيديد، تا حدي‌ هم‌ خونديد. قصه‌اش‌ هم‌ مي‌دونيد. حضرت‌ خضر ميگه‌ ما سألته‌ عن‌ امري‌. من‌ اين‌ كارهايي‌ كه‌ كردم‌ هيچكدومش‌ را از دلبخواه‌ خودم‌ نكردم‌. اين‌ تضادي‌ كه‌ بين‌ حضرت‌ موسي‌ و حضرت‌ خضر در اين‌ دو سه‌ تا مسئله‌ بوجود آمد پس‌ چي‌ بود؟ يكيشون‌، يك‌ مثقال‌ بايد بگيم‌، يك‌ مثقال‌ پائين‌تر از يكي‌ ديگه‌ بود. و الا اختلاف‌ نداشتند. دو تا معصوم‌ صددرصد معصوم‌ كه‌ هردوشون‌ معصوم‌ بودند. هم‌ حضرت‌ موسي‌ معصومه‌ هم‌ حضرت‌ خضر. چون‌ پيغمبران‌ نميشه‌ معصوم‌ نباشند. پس‌ اين‌ اختلاف‌ از كجاست‌؟ تا جايي‌ اختلاف‌ داشتند، يعني‌ اختلاف‌ مؤثر بود. ميگفت‌ هذا فراق‌ بيني‌ و بينك‌. اين‌ جداي‌ من‌ و توست‌. جدا شدند از هم‌. از هم‌ فاصله‌ گرفتند. دو تا پيغمبر معصوم‌ چرا ازهم‌ جدا شدند. براي‌ اينكه‌ يكي‌ ايمانش‌ قوي‌تر بود. يكي‌ ايمانش‌ ضعيف‌تر بود. سلمان‌ و ابي‌ ذر هر دو خوب‌ بودند، هر دو بزرگند. اما پيغمبر اكرم‌ به‌ سلمان‌ فرمود كه‌ آنچه‌ تو ميدوني‌ به‌ ابوذر نگو. ما علم‌ السلمان‌ ما في‌ القلب‌ ابي‌ ذر لكفره‌ و لو علم‌ ابي‌ ذر ما في‌ القلب‌ سلمان‌ لكفره‌. اگر سلمان‌ از دل‌ ابي‌ ذر اطلاع‌ داشته‌ باشه‌ تكفيرش‌ ميكنه‌ و اگر ابي‌ ذر هم‌ از دل‌ سلمان‌ اطلاع‌ داشته‌ باشه‌ تكفيرش‌ ميكنه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ سلمان‌ ناقصه‌، ايمانش‌ ضعيفه‌، ناقصه‌، آنكه‌ در درجة‌ نهم‌ از ايمانه‌. در عين‌ حال‌ مي‌بينه‌ ايمانش‌ ناقصه‌، يك‌ درجه‌ كم‌ داره‌. و ابي‌ ذر هم‌ يك‌ چيزهايي‌ از سلمان‌ مي‌شنوه‌ كه‌ نميتونه‌ هضمش‌ كنه‌. اينهم‌ او را تكفير ميكنه‌. حضرت‌ امير المؤمنين‌ يك‌ كلفت‌ داره‌ يك‌ نوكر. بنام‌ فضه‌ و قنبر. فضه‌ با اينكه‌ زنه‌ ايمانش‌ از قنبر بيشتره‌. قنبر آمد گفت‌ كو علي‌ بن‌ ابيطالب‌؟ فضه‌ گفت‌ رفته‌ به‌ آسمانها بين‌ افرادي‌ كه‌ در آسمانها هستند اختلافي‌ شده‌ ايشان‌ رفته‌ حل‌ كنه‌. اين‌ گفت‌ اي‌ كافر اين‌ حرفها را نزن‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بشري‌ است‌ مثل‌، آية‌ قرآن‌ هم‌ بعضي‌ها استدلال‌ ميكنند قل‌ انما بشر مثلكم‌. بشري‌ است‌ مثل‌ ما، اين‌ حرفها چيه‌؟ ببينيد قنبره‌، مرده‌. در عين‌ حال‌ هنوز. و واي‌ به‌ حال‌ آن‌ انساني‌ كه‌ اين‌ مسئله‌ را درك‌ نكنه‌. يعني‌ حد خودش‌ را ندونه‌. فكر، خيال‌ كنه‌ كه‌ هر چه‌ او مي‌فهمه‌ همين‌ درسته‌ و هر چي‌ كه‌ ديگران‌ ميگند اين‌ درست‌ نيست‌. اين‌ خيلي‌ بده‌. يعني‌ در زندگي‌ بدتر از اين‌ چيزي‌ نيست‌. يعني‌ اگر به‌ اينجا رسيديد كه‌ به‌ مسموعاتتون‌ توجه‌ كرديد، به‌ آنچه‌ كه‌ شنيديد توجه‌ كرديد، به‌ آنچه‌ كه‌ خودتون‌ رسيديد متحجر شديد، همين‌ را حقيقت‌ دونستيد، اين‌ شما بدونيد كه‌ همينجا مرديد و رو به‌ كمال‌ نمي‌ريد. اگر سلمان‌ بگه‌، اگر ابيذر بگه‌ سلمان‌ بيخود ميكنه‌، آنچه‌ كه‌ من‌ هستم‌ درسته‌. ابيذر همينجا مرده‌ ديگه‌ قدم‌ به‌ مرحلة‌ دهم‌ از ايمان‌ نميتونه‌ بگذاره‌. و اينطور انسان‌ نبايد باشه‌. همه‌ با هم‌ اختلاف‌ دارند، يكي‌ به‌ مقام‌ مخلصين‌ ميرسه‌، مخلص‌ بدونيد اين‌ صفت‌، اسم‌ مفعوله‌. يعني‌ كسي‌ كه‌ خالص‌ شده‌ است‌. خالص‌ خالص‌. اين‌ شخص‌ خالص‌ محاله‌ كه‌ براي‌ غير خدا كار بكنه‌. محاله‌ها. و الاّ خالص‌ نيست‌. تا كه‌ توي‌ فكرش‌ آمد كه‌ من‌ برم‌ بهشت‌، آنجا جاي‌ خوبي‌ است‌ براي‌ خوشگذراني‌ و خدا را منظور نكرد. اين‌ مخلِص‌ ممكنه‌ باشه‌ ولي‌ مخلَص‌ نيست‌. يعني‌ بهرحال‌ بهشت‌ است‌ و خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ نعمت‌ است‌ و خوشگذراني‌ است‌ و رفاه‌ است‌ و آسايش‌. به‌ مجرد، اين‌ شخص‌ مخلَصه‌. مخلَص‌ اينطوريه‌ كه‌ اين‌ را اصلا فكر نميكنه‌، فكر نميكنه‌. و شخصي‌ كه‌ مرحلة‌ پائين‌تره‌ نميتونه‌ بفهمه‌ كه‌ چطور ميشه‌ مخلصين‌ اينطوري‌ باشند. الان‌ ممكنه‌ توي‌ مجلس‌ ما يك‌ عده‌اتون‌ نفهميد. براي‌ بهشت‌ نباشه‌. براي‌ ترس‌ از جهنم‌ هم‌ نباشه‌. خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ من‌ چرا عبادت‌ كنم‌؟ خيلي‌ ساده‌ رد ميكنه‌. و اين‌ درست‌ نيست‌، رد كردنش‌ درست‌ نيست‌. توي‌ اين‌ مجلسها ممكنه‌ كسي‌ باشه‌ بگه‌ اصلا معقول‌ نيست‌ من‌ براي‌ نميدونم‌ نعمتهاي‌ بهشت‌، براي‌ خود بهشت‌، من‌ عبادت‌ و بندگي‌ خدا را بكنم‌. يك‌ مثال‌ مي‌زنم‌. چون‌ اين‌ را مطرح‌ كردم‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ مثال‌ را مي‌زنم‌. فرض‌ كنيد يك‌ كارگر افغاني‌ كه‌ هيچ‌ شما را نمي‌شناسه‌ بريد از سر گذر بياريد كار كنه‌. رفيق‌ صميمي‌اتون‌ هم‌ مي‌آد خونه‌اتون‌ كار بكنه‌. هر دو يك‌ كار ميكنند. توي‌ فكر اين‌ رفيق‌ صميمي‌اتون‌ محاله‌ بياد كه‌ چقدر اين‌ فلاني‌ پول‌ ميده‌ به‌ من‌ و اگر كمتر پول‌ ميده‌ من‌ كمتر كار كنم‌. و اگر بيشتر پول‌ بده‌ بيشتر كار بكنم‌. در همون‌ لحظه‌ توي‌ فكر اين‌ كارگر باصطلاح‌ بيگانه‌ كه‌ هيچ‌ شما را نمي‌شناسه‌، محاله‌ كه‌ بياد من‌ روي‌ محبت‌ كار كنم‌ و براي‌ خاطر دوستي‌ به‌ او كاري‌ بكنم‌. ببينيد دو نفر كارگر، هر دو با هم‌ آمدند توي‌ خانة‌ شما دارند كار مي‌كنند، هر دوي‌ اين‌ دو نفر هم‌ دارند كار مي‌كنند. اما يك‌ فكر اين‌ داره‌ كه‌ محاله‌ توي‌ مغز او بره‌، يك‌ فكر هم‌ او داره‌ كه‌ محاله‌ بياد توي‌ مغز اين‌. اگر سفرة‌ دلشون‌ را اين‌ دو تا كارگر خوب‌ كنار فرض‌ كنيد ساختمان‌ شما نشستند و سفرة‌ دلشون‌ را باز كنند. اين‌ ميگه‌ تو احمقي‌ اين‌ ميگه‌ تو احمقي‌. اينطوري‌ هست‌ يا نيست‌؟ خيلي‌ ساده‌ آدم‌ اين‌ را مي‌فهمه‌ مگر اينكه‌ نخواسته‌ باشه‌ بفهمه‌. و الاّ خيلي‌ ساده‌ است‌. اين‌ كارگر بيگانه‌ ميگه‌ كه‌ تو مگه‌ ديوانه‌ شدي‌؟ اگر براي‌ پول‌ كار نميكني‌ پس‌ براي‌ چي‌ كار ميكني‌؟ او هم‌ ميگه‌ تو مگر اينقدر پستي‌ كه‌ براي‌ پول‌ كار كني‌؟ نه‌. به‌ همديگه‌ كار نداشته‌ باشيد، دست‌ به‌ تركيب‌ همديگه‌ نزنند. اون‌ بگذارند كار خودش‌ را بكنه‌ اون‌ هم‌ بگذارند كار خودش‌ را بكنه‌. و اين‌ دو تا نزد اون‌ باصطلاح‌ صاحب‌ كار دو رتبه‌ دارند. يكي‌ رتبة‌ پوليه‌ يكي‌ هم‌ رتبة‌ محبتيه‌. و رتبه‌هاشون‌ هم‌ بهم‌ نميخوره‌، هيچ‌ به‌ هم‌ نميخوره‌.

 بنابراين‌ مردم‌ با هم‌ مساوي‌ نيستند. اين‌ مختصري‌ مي‌خواستم‌ مقدمه‌ عرض‌ كنم‌ براي‌ اين‌ مطلب‌. كه‌ بسيار كار مشكلي‌ است‌. همين‌ امروز بود يا ديروز در دفتر كانون‌ يك‌ آقايي‌ به‌ من‌ ميگفت‌ كه‌ مثلا چرا حاج‌ ملا آقاجان‌ دو سه‌ نفر بيشتر افراد و تربيت‌ شدگان‌ نداشته‌ ولي‌ مثلا شما اينطور، گفتم‌ اولا من‌ را با ايشان‌ مقايسه‌ نكن‌، او خيلي‌ مرد بزرگي‌ بود. و بعد اين‌ مطلب‌ را گفتم‌. گفتم‌ كه‌ آن‌ وقتي‌ كه‌ ايشان‌ بود، در آنموقع‌ مردم‌ يك‌ چنين‌ اقبالي‌، يك‌ چنين‌ رشد فكري‌، يك‌ چنين‌ دركي‌ نداشتند. خدا ميدونه‌ از روحانيين‌ زنجان‌ بودند در آنوقت‌ كه‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ را، چه‌ عرض‌ كنم‌، از يك‌ آدم‌ عادي‌ هم‌ پست‌ترش‌ مي‌دونستند. و او هم‌ شايد گاهي‌ كارهايي‌ ميكرد كه‌ اونها همينجور فكرش‌ كنند و در روحانيين‌ زنجان‌ همانوقت‌ كسي‌ بود كه‌ او را بعد از امام‌ زمان‌، اول‌ ولي‌ خدا مي‌دونستند. خوب‌ اين‌ دو تا فكره‌ در مقابل‌ دربارة‌ يكنفر. يكي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را يك‌ بشري‌ مسئله‌دون‌ داراي‌ ولايت‌ تشريعي‌ ميدونه‌. يك‌ نفر هم‌ او را يد الله‌ و داراي‌ ولايت‌ تكويني‌ و بلكه‌ ميگه‌ ما سوي‌ الله‌ تحت‌ اختيار اوست‌. اينها عقائد، زياد. افكار زياد و اختلافات‌ هم‌ زياد. بنابراين‌ همانطوري‌ كه‌ متوجه‌ هستيد خيلي‌ خوشحالم‌ كه‌ بعضي‌ از شماها خوب‌ توي‌ اين‌ مسئله‌ متوجه‌ايد. همانطوري‌ كه‌ متوجه‌ هستيد بايد تك‌تك‌، فرد فرد به‌ افراد رسيدگي‌ كرد. و روي‌ همين‌ حساب‌ ما آخر ماه‌ رمضان‌، يعني‌ ماه‌ رمضان‌، جلسات‌ شبهاي‌ ماه‌ رمضان‌ فرصت‌ خوبي‌ بود براي‌ اينكه‌ دوستانمون‌ را بشناسيم‌. هر شب‌ مي‌ديدمشون‌. خوب‌ روزها هم‌ كه‌ روزه‌ گرفته‌ ميشد هم‌ آنها نوراني‌ بودند و هم‌ ما يك‌ خورده‌اي‌ از گناهانمون‌، از بديهامون‌ دور شده‌ بوديم‌. طبعا ماه‌ رمضان‌ همينطوره‌، همه‌، شيطون‌ هم‌ كه‌ طبعا دست‌ و بالش‌ بسته‌ است‌ و يك‌ خورده‌اي‌ باصطلاح‌ مشاهدة‌ بعضي‌ از مسائل‌ شد. لذا گفتم‌ كه‌ تمام‌ دفترها را بياريد ما يك‌ بررسي‌ بكنيم‌. بررسي‌ كرديم‌. تنها كسي‌ كه‌ خيلي‌ به‌ ما كمك‌ كرد جناب‌ آقاي‌ نعمتي‌ بودند كه‌ خيلي‌ به‌ ما كمك‌ كردند. ساير رفقا متأسفانه‌ يا مسافرت‌ رفتند يا كمك‌ نكردند. بهرحال‌ ايشان‌ خيلي‌ زحمت‌ كشيدند. ماهم‌ خوب‌ كنارشون‌. و لذا امشب‌ دفترهاي‌ آقايون‌ بهشون‌ داده‌ ميشه‌، همه‌. مطالبي‌ هم‌ كه‌ توي‌ دفترهايتون‌ نوشتيد، همه‌ حالات‌، يك‌ عده‌ هيچي‌ ننوشتند. يا حالش‌ را نداشتند، يا چيزي‌ نداشتند بنويسند يا بهرحال‌ وقتش‌ را نداشتند. هيچي‌ ننوشتند، هيچي‌. لازم‌ هم‌ نيست‌ زياد توي‌ دفتر چيز بنويسيد. يك‌ عده‌ حالات‌ خودشون‌ را نوشتند. خوابهاي‌ خوبي‌ ديدند، مكاشفاتي‌ داشتند، مسائلي‌ داشتند نوشتند. يك‌ عده‌ هم‌ خوب‌ تازه‌ هستند، هنوز طبعا فرصت‌ براي‌ چيز نوشتن‌ نكردند. و كلا، الا يك‌ نفر كه‌ اشتباه‌ كرده‌، خيال‌ ميكرده‌ فرض‌ كنيد دفتر مال‌ سؤال‌ كردن‌ و ايراد گرفتن‌ و اشكال‌ كردنه‌. و الاّ بقيه‌ متوجه‌ بودند كه‌ دفتر براي‌ چي‌ هست‌. ولذا همه‌ درست‌ نوشتند. خوب‌ هم‌ نوشتند. و تقريبا همانطوري‌ كه‌ ما مي‌شناختيم‌ و شناختيد، نه‌ از راه‌ علم‌ غيب‌ها. از راه‌ معاشرت‌ همانطوري‌ بوده‌ و لذا دفترها امشب‌ بهتون‌ داده‌ مي‌شه‌ ولي‌ من‌ به‌ اين‌ مسئله‌ رسيدم‌ در اثر گرفتن‌ دفترهاي‌ شما و نگاه‌ كردن‌ كه‌ اگر بخواهيد انشاء الله‌ همتون‌، انشاءالله‌ از ياران‌ خوب‌ امام‌ زمان‌ باشيد، و اگر خواسته‌ باشيد انشاء الله‌ به‌ كمال‌ مطلوب‌ برسيد بايد من‌ خودم‌ را بيشتر در اختيار آقايون‌ بگذارم‌ منتهي‌ در يك‌ حد منظبتي‌. لذا روزهاي‌ شنبه‌، روزهاي‌ يك‌ شنبه‌، روزهاي‌ سه‌ شنبه‌ اين‌ سه‌ روز در هفته‌. از ساعت‌ ده‌ تا ساعت‌ يازده‌. همينطور مي‌شه‌ ديگه‌. توي‌ دفترهاتون‌ نوشته‌ شده‌ از ساعت‌ نه‌ تا يازده‌. منتهي‌ يك‌ ساعت‌ مال‌ خانمهاست‌. از ساعت‌ ده‌ تا ساعت‌ يازده‌. با ساعتهاي‌ جديدها، ساعت‌ ديگه‌ جديد و قديم‌ نداره‌.

 من‌ در همين‌ جا هر روز از اين‌ سه‌ روز حالا احتمال‌ داره‌ يك‌ روز باز بعد اضافه‌ بشه‌ من‌ در اختيار آقايون‌ هستم‌. منتهي‌ هر روزي‌ تقريبا در اين‌ مدت‌ شايد بتونيم‌ پنج‌ نفر، الي‌ شش‌ نفر را انشاء الله‌ باهاشون‌ خصوصي‌ صحبت‌  كنيم‌. روي‌ ترتيب‌ روي‌ حساب‌، هر كدوم‌ سؤالي‌ دارند، بحثي‌ دارند، البته‌ اقلا ماهي‌ يك‌ دفعه‌ ببينمشون‌. و كمتر البته‌ كار بيخودي‌ هم‌ نداشته‌ باشند. يك‌ وقت‌ مي‌يان‌ اينجا مي‌نشينن‌ بيكارند طبعا اونهايي‌ كه‌ كار ندارند كمتر مي‌يان‌ اونهايي‌ كه‌ كار دارند بيشتر مي‌يان‌. خودتون‌ را به‌ من‌ بيكار معرفي‌ نكنيد. روزها انشاء الله‌ تشريف‌ مي‌يارن‌ و من‌ در رأس‌ ده‌ دقيقه‌، چون‌ بيشتر ضرورت‌ نداره‌. من‌ اگر كه‌ انشاء الله‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ خوابهاتون‌ را بنويسيد كه‌ براي‌ من‌ خواب‌ تعريف‌ نكنيد مگر يك‌ خواب‌ فوق‌ العاده‌اي‌ باشه‌ كه‌ خوب‌ مؤثر باشه‌. خيلي‌ فوق‌ العادگي‌ داشته‌ باشه‌، خيلي‌ زيادها. اين‌ مسائلتون‌ را مشكلاتتون‌ را خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ مخصوصا من‌ از كسي‌ بيشتر خوشم‌ مي‌ياد كه‌ دربارة‌ مراحلش‌ صحبت‌ كنه‌. مربوط‌ به‌ مراحلتون‌ تعيين‌ شده‌ كه‌ در چه‌ روزي‌ كيا بيان‌ در دفترهاي‌ آقايون‌ نوشته‌ شده‌ كه‌ در چه‌ روزي‌ كي‌ مي‌تونه‌ بياد لازم‌ هم‌ نيست‌ آمدنش‌ مي‌تونه‌ بياد.

 و روزي‌ پنج‌ نفر اگر انشاء الله‌ به‌ همين‌ ترتيب‌ جلو بره‌ ما همة‌ شماها را انشاء الله‌ در ماه‌ لااقل‌ يك‌ دفعه‌ كاملا زيارت‌ مي‌كنيم‌ و به‌ سؤالاتتون‌ جواب‌ مي‌ديم‌ و من‌ واقعا من‌ شرمنده‌ مي‌شم‌ بعضيها ده‌ روز مي‌يان‌ واي‌ مي‌ايستند و مي‌گن‌ آقا ما يك‌ سؤال‌ داريم‌ من‌ نمي‌تونم‌ افراد دور من‌ را گرفتن‌ من‌ نمي‌تونم‌ جواب‌ بدم‌ و واجب‌ هم‌ هست‌ چون‌ حتما بايد اين‌ برسي‌ بشه‌. وروي‌ اين‌ حساب‌. خوب‌ ياداشت‌ كنيد خوب‌ متوجه‌ باشيد شاعت‌ نه‌ تا ده‌، ده‌ تا يازده‌ ببخشيد. ده‌ تا يازده‌ انشاء الله‌ تشريف‌ بياريد اگر پنج‌ نفر قبل‌ از شما آمدند از من‌ وقت‌ گرفتن‌ يا تلفني‌ وقت‌ گرفتن‌ يا از آقاي‌ نعمتي‌ وقت‌ گرفتن‌ ديديد پنج‌ نفر نشستن‌ بريد يك‌ روز ديگه‌ بياييد. مثل‌ اينكه‌ نوبت‌ نمي‌شه‌. و روزي‌ پنج‌ نفر الي‌ شش‌ نفر. يك‌ نفر هم‌ براي‌ زوار  مي‌گذاريم‌ چون‌ اونها هم‌ بالاخره‌ حق‌ دارند و تشريف‌ بيارن‌ اگر با دفترشون‌ تشريف‌ بيارن‌ خيلي‌ بهتر، روشن‌تر اگر هم‌ نه‌ تشريف‌ بيارن‌ خصوصي‌ بنشينيم‌ باهاشون‌ صحبت‌ كنيم‌، و انشاء الله‌ مسائلشون‌ را حل‌ كنيم‌ و باهاشون‌ صحبتهاي‌ ضروري‌ را بكنيم‌ و خيلي‌ مقيد باشيد آقايون‌ كه‌ صحبتهاي‌ متفرقه‌ به‌ هيچ‌ عنوان‌ نشه‌، فقط‌ دو چيز اگر اشكالي‌ در خودتون‌ مي‌بينيد خدمتون‌ عرض‌ شود بگيد تا اشكال‌ رفع‌ بشه‌، اگر اشكالي‌ هم‌ در بنده‌ مي‌بينيد كه‌ خيلي‌ متشكر مي‌شيم‌ كه‌ انشاء الله‌ بيان‌ كنيد. و اين‌ راه‌ پر نشيب‌ و فرازي‌ كه‌ خدا مي‌دونه‌، شماها نمي‌دونيد اكثرتون‌  نمي‌دونيد كه‌ چقدر سنگها توي‌ اين‌ راه‌ مي‌افته‌، چقدر افراد ضعيفمون‌ متأسفانه‌، افراد ساده‌ لوحمون‌، افراد چه‌ جوري‌ عرض‌ كنم‌ يك‌ خرده‌ كم‌ سوادمون‌ تحت‌ تأثير افراد شيطان‌ سيرت‌ قرار مي‌گيرند و چه‌ حرفهايي‌ به‌ اينها گفته‌ مي‌شه‌ كه‌ اصلا اساسي‌ نداره‌. ولي‌ سنگها را ما تحمل‌ مي‌كنيم‌ و ما به‌ اصطلاح‌ همين‌ جور هضم‌ نفس‌ مي‌كنيم‌ خدمتتون‌ عرض‌ بشود كه‌ جلوي‌ پاي‌ شماها نمي‌گذاريم‌ اين‌ سنگها مانع‌ پيشرفت‌ شماها بشه‌. و انشاء الله‌ كوشش‌ بكنيد شش‌ دنگ‌ حواستون‌ را اولا بديد و هر كس‌ غير از اين‌ بكنه‌ از ما نيست‌ يعني‌ واقعا وقت‌ ما را هم‌ مي‌گيره‌ وقت‌ خودش‌ را هم‌ مي‌گيره‌ و جزء همين‌ سنگهاست‌ كه‌ انشاءالله‌ امام‌ زمان‌ از سر راه‌ برش‌ مي‌داره‌ ولي‌ جدا تقاضا از دوستان‌ مي‌كنم‌ از برادران‌ عزيزم‌ از انشاء الله‌ از ياران‌ امام‌ زمان‌ تقاضا مي‌كنم‌ حرفهايي‌ را كه‌ براتون‌ خيلي‌ ضرورت‌ داره‌ انشاء الله‌ سؤال‌ بكنيد و بپرسيد و همش‌ به‌ فكر ترقيات‌ و روحيات‌ و كمالاتتون‌ باشيد.

 بعضي‌ از شماها گاهي‌ يك‌ سال‌، يك‌ سال‌ هم‌ بيشتر توي‌ يك‌ مرحله‌ هستيد يك‌ مقدارش‌ تقصير منه‌ يك‌ مقدارش‌ هم‌ تقصير خودتون‌. يك‌ مقدارش‌ كه‌ تقصير منه‌، من‌ نرسيدم‌ ديدم‌ ضعيفيد، گفتم‌ حالا بگذار ببينيم‌ همچين‌ لگان‌ لگان‌ داره‌ مي‌ياد، يك‌ مقدارش‌ هم‌ تقصير خودتونه‌ كه‌ چرا لگان‌ لگان‌ باشيد. بنابر اين‌ انشاء الله‌ امشب‌ دفترهاتون‌ بهتون‌ داده‌ مي‌شه‌ و از امشب‌ يك‌ آغاز، انشاء الله‌ يك‌ برنامة‌ جديتر و بهتر و من‌ هم‌ در اختيار شما بيشتر و اميد واريم‌ انشاء الله‌ بتونيم‌ يك‌ جوري‌ باشيم‌ اونچه‌ كه‌ خدا و پيغمبر و امام‌ زمان‌ مي‌پسنده‌ همان‌ باشيم‌.

 خوب‌ و اينكه‌ اين‌ جلسة‌ شبهاي‌ دوشنبه‌ از اين‌ به‌ بعد براي‌ تذكرات‌ و براي‌ يغظه‌ است‌، براي‌ بيداري‌ است‌ و با كمال‌ معذرت‌ چون‌ افراد خيلي‌ سطحشون‌ با هم‌ فرق‌ مي‌كنه‌ با كمال‌ معذرت‌ ديگه‌ تو حرفهاي‌ عميق‌ و بعضي‌ از مسائل‌ غير قابل‌ هضم‌ نمي‌ريم‌. ولي‌ بايد بيائيد انشاء الله‌. اين‌ جلسة‌ ملاقاته‌ كه‌ بايد تشريف‌ بياريد. ولي‌ انشاء الله‌ براي‌ اين‌ جلسه‌، من‌ از اول‌ اسمش‌ را گفتم‌ براي‌ بيدار نگه‌داشتنه‌. انسان‌ توي‌ مسافرت‌، توي‌ اتوبوس‌ نشسته‌، رفيق‌ پهلوييش‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود مي‌بينه‌ داره‌ چرت‌ ميزنه‌. هي‌ گاهي‌ يك‌ سقلمه‌اش‌ ميزنه‌ كه‌ آقا پاشو، چرت‌ نزن‌، انشاء الله‌ الان‌ مي‌رسيم‌، يك‌ ساعت‌ ديگه‌ مي‌رسيم‌. حالا ما هم‌ مي‌خواهيم‌ شما چرت‌ نزنيد كه‌ انشاء الله‌ برسيم‌. چون‌ هر لحظه‌، حتي‌ عجيب‌، در انجيل‌ هم‌ حتي‌ دارد كه‌ اون‌ مصلح‌ آخر الزمان‌ ممكن‌ است‌ كه‌ يك‌ دفعه‌اي‌ بيايد. ممكنه‌، حتي‌ اين‌ تعبيرات‌ داره‌ حتي‌ ممكنه‌ نصف‌ شب‌ بياد، ممكنه‌ صبح‌ بياد، ممكنه‌ روز بياد، ممكنه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود در حين‌ غفلت‌ شما بياد ولي‌ شما غافل‌ نباشيد و آماده‌ باشيد. در آيات‌ قرآن‌ هم‌ كه‌ تصريح‌ شده‌ و در روايات‌ هم‌ تصريح‌ شده‌ و علت‌ اينكه‌ وقت‌ هم‌ تعيين‌ نميشه‌ براي‌ همين‌ جهته‌. و لذا انشاء الله‌ طوري‌ نباشه‌ كه‌ وقتي‌ كه‌ يكي‌ از اصحاب‌ رسول‌ الله‌، ايشان‌ مي‌گفت‌ در كتاب‌ سير الي‌ الله‌ من‌ روايتش‌ را نوشتم‌، كه‌ خدايا يك‌ وقتي‌ مرگ‌ به‌ من‌ برسه‌ كه‌ من‌ در حال‌ بيداري‌ باشم‌، در حال‌ غفلت‌ نباشم‌. حالا شماها هم‌ انشاء الله‌ امام‌ زمانتون‌ بايد يك‌ وقتي‌، يعني‌ هر وقت‌ اومد شما، چون‌ معلوم‌ نيست‌ كي‌ بياد شما بايد دائما در حال‌ بيداري‌ باشيد. اين‌ شبهاي‌ دوشنبه‌، اين‌ همون‌ سقلمه‌ زدنه‌ كه‌ آقا چرت‌ نزنيد و  انشاء الله‌ براي‌ بيدار نگهداشتن‌ دوستان‌ اين‌ جلسه‌ شبهاي‌ دوشنبه‌ هست‌ و لذا همه‌ هم‌ بايد بيدار باشند. همون‌ كه‌ در مرحلة‌ اوله‌، و همون‌ هم‌ كه‌ در مرحلة‌ آخره‌. چون‌ هر كجا كه‌ چرت‌ بزنيد كلاهتون‌ پس‌ معركه‌ است‌. هر كجا خوابتون‌ ببره‌ مي‌بينيد مي‌افتيد توي‌ حوض‌. يك‌ وقتي‌ با آقاي‌ فاني‌ مسافرت‌ مي‌رفتيم‌، گفتم‌ آقاي‌ فاني‌ يك‌ وقتي‌ چرت‌ نزن‌ مي‌بيني‌ يك‌ وقتي‌ بعله‌…! حالا خداي‌ نكرده‌ مي‌افتيد دست‌ و پات‌ شكست‌، نتونستي‌ بعد با ما همراه‌ باشي‌. نتونستي‌ به‌ مقصد برسي‌، چرت‌ نزنيد. تا ديديد كه‌ يك‌ حالت‌ چرتي‌، خوابي‌ بهتون‌ دست‌ داد، اقلا بيدار بشيد كه‌ خواب‌ گاهي‌ منتهي‌ به‌ مرگ‌ انسان‌ ميشه‌. و ما اكثر اين‌ افرادي‌ كه‌ مغرور به‌ دو كلمه‌ چيز شنيدن‌ و دو كلمه‌ چيز خوندن‌ و يك‌ دو قلم‌ عبادت‌، هستند؛ اكثرا در همون‌ عبادت‌، در همون‌ علم‌، در همون‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود خورده‌ سواد، به‌ قول‌ بعضي‌ها خورده‌ سواد، در همونجا خوابشون‌ مي‌بره‌ و بعد هم‌ مي‌ميرند. اين‌ آية‌ شريفه‌ مي‌فرمايد الم‌تر الي‌ الذين‌ اوتوا نصيبا من‌ الكتاب‌. يك‌ چيزي‌، يك‌ نسيمي‌ از خوندن‌ و نوشتن‌ و حالا قرآن‌ ياد گرفتند. نصيبا من‌ الكتاب‌. يؤمنون‌ بالجبت‌ و الطاغوت‌. اين‌ در اثر همين‌ غرور گاهي‌ ميشه‌ ميگند ما هستيم‌ ديگه‌. شخصيت‌ ما، همة‌ حرفها اشكال‌ داره‌ و همة‌ حرفها نادرست‌ است‌ و هر چي‌ را نمي‌فهمند قبول‌ نمي‌كنند. ايمان‌ به‌ جبت‌ و طاغوت‌ مي‌آرن‌. كه‌ جبت‌ و طاغوت‌ در روايات‌ داره‌ ابابكر و عمرند. و يقولون‌ هولاء اهدا من‌ الذين‌ آمنوا سبيلا. ميگن‌ اينها بهتر ما را هدايت‌ مي‌كنند به‌ راه‌ خدا تا علي‌ بن‌ ابيطالب‌. انسان‌ را به‌ آنجا ميرسونه‌. مني‌ كه‌ شايد مثلا چهل‌ سال‌ ميشه‌ دارم‌ درس‌ ميخونم‌، اگر مغرور شدم‌ به‌ همين‌ يعني‌ همون‌ كلمه‌ كه‌ گفتم‌ها، اون‌ را روي‌ غرور گفتم‌؛ مغرور شدم‌ به‌ اون‌ درسهايي‌ كه‌ خوندم‌ خداي‌ نكرده‌، من‌ توي‌ اين‌ مرحله‌ مردم‌ و بوي‌ تعفنم‌ را واقعا دماغها را مي‌سوزانه‌. آخه‌ بعضي‌ تعفنها بقدري‌ تيز و بده‌ كه‌ انسان‌ حالش‌ بهم‌ مي‌خوره‌. و اگر شما هم‌ با دو سه‌ كلمه‌اي‌ كه‌ اينجا، آخه‌ يك‌ وقت‌ نگيد من‌ شدم‌ طاووس‌ عليين‌ و از اولياء خدا شدم‌ و مردم‌ برن‌ رد كارشون‌ و خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ اينها كيند ديگه‌؟! اين‌ حرفها نباشه‌. من‌ در مسائلي‌ كه‌ قبلا گفتم‌، گفتم‌ اوليائش‌ را خداي‌ تعالي‌ در ميان‌ مردم‌ مخفي‌ كرده‌، البته‌ توئي‌ كه‌ توي‌ اين‌ جلسه‌ مي‌آي‌ توي‌ راهي‌. شايد هم‌ انشاء الله‌ به‌ مقصد هم‌ برسي‌. اگر لقد نزني‌، اگر خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ حواست‌ پرت‌ نشه‌، اگر اشتباه‌ نكني‌، اگر غرور نگيردت‌، خيلي‌ اگر داره‌، انشاء الله‌ ميرسي‌. اما فكر نكني‌ آني‌ كه‌ نمي‌آد توي‌ اين‌ جلسه‌، پس‌ او كيه‌ ديگه‌؟ يك‌ وقت‌ مي‌بيني‌ او استاد كله‌، استاد تو كه‌ نه‌، استاد استاد تو بايد شاگردي‌ او را بكنه‌. خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ ميگفت‌ كه‌ من‌ بهم‌، حالا كي‌ خبر داده‌ بود نميدونم‌، خبر دادند كه‌ يكي‌ از اولياء خدا در فلان‌ كاروانسراست‌ توي‌ يك‌ اطاقي‌ هست‌. برو ديدنش‌. ماپا شديم‌ رفتيم‌ دم‌ در كارونسرا، آنوقتها البته‌ هتل‌ و مسافرخانه‌…(قطع‌ صداي‌ نوار)

 دالاندار مي‌گفتند آنوقتها. به‌ دالاندار گفتيم‌ شما يك‌ زحمتي‌ بكش‌ اجازه‌ بگير از آقا كه‌ ما بريم‌ خدمتشون‌. گفت‌ آن‌ آقا! گفت‌ يك‌ پيرمردي‌ آنجا افتاده‌، در اطاقش‌ هم‌ باز است‌ و من‌ شخصيت‌، دالانداره‌ ميگفت‌ من‌ شخصيتم‌ ايجاب‌ نميكنه‌ كه‌ برم‌ از او اجازه‌! برو. ميگفت‌ هر چي‌ كرديم‌ نشد. رفتيم‌ بالا. رفتيم‌ بالا، هنوز من‌ به‌ در اطاقش‌ نرسيده‌ بودم‌ صداش‌ بلند شد ميكده‌ حمام‌ نيست‌، سرزده‌ داخل‌ مشو. ما خشكمون‌ زد. همانجا وايستاديم‌. بعد به‌ ما گفت‌ حالا بيا. اجازه‌ فرمودند. اصلا ديدم‌ عجب‌ مهريري‌ از علمه‌، اما اصلا به‌ قيافه‌اش‌ نمي‌آد. مثل‌ يك‌ آدم‌ مفلوك‌ باصطلاح‌، نه‌ كثيف‌، نه‌ مثلا فرض‌ كنيد كه‌ از نظر ظاهر مخالف‌ دين‌. نه‌. ساده‌. خوب‌. لباسش‌ خيلي‌ كم‌ قيمت‌، آن‌ گوشه‌… كه‌ من‌ پدرم‌ بعدها با آن‌ شخص‌ آشنا شده‌ بود، البته‌ مستقلا ايشان‌ آشنا شده‌ بود. مرحوم‌ آقاي‌ كلباسي‌ بود، از علماي‌ بسيار بزرگ‌ مشهد، از اولياء خدا بود. چون‌ من‌ آنهايي‌ كه‌ از اولياء خدا هستند، از مرجعي‌ كه‌ از اولياء خدا نيست‌ و تزكية‌ نفس‌ نكرده‌، او را بالاترش‌ مي‌دونم‌. ايشان‌ مرحوم‌ آقاي‌ كلباسي‌، دو تا آقاي‌ كلباسي‌ در مشهد داشتيم‌. پيرمردها نگن‌ كه‌ اون‌ آقاي‌ كلباسي‌ كه‌ ما مي‌شناختيم‌ همچين‌ آدمي‌ نبود. نه‌. يكي‌ معروف‌ بود، يكي‌ هم‌ نامعروف‌. در تقي‌ المحله‌ خانه‌اشون‌ بود. اين‌ پدر زن‌ اين‌ آقاي‌ خزعلي‌، ايشان‌ بسيار مرد بزرگواري‌ بود. من‌ مستجاب‌ الدعوه‌ مي‌دونستمش‌. من‌ كوچيك‌ بودم‌ ايشان‌ فوت‌ كرد. ايشان‌ معرفي‌ كرده‌ بود آن‌ آقا را كه‌ در همان‌ كارونسرا به‌ پدر ما. قبل‌ از اينكه‌ ما اصلا با مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ آشنا بشيم‌. وقتي‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ قضيه‌ را گفت‌ پدر ما گفت‌ اِ من‌ ايشان‌ را ارادت‌ دارم‌، ميرم‌ خدمتشون‌. ايشون‌ گفت‌ قدر او را بدون‌. از بزرگان‌ بود و هيچكس‌ نمي‌شناخت‌. حتي‌ ميگم‌ آن‌ دالاندار كارونسرا مي‌گفت‌ اي‌ آقا! اجازه‌ بگيريد. ما وارد ميشيم‌ اين‌ حرفها نيست‌. در بين‌ مردم‌ اولياء خدا زيادند. يك‌ وقت‌ فكر نكنيد ما يك‌ چيزي‌ شدم‌ و آنها كي‌ هستند و ما همة‌ مردم‌ را بصورت‌، خيال‌ نكنيد آني‌ كه‌ پاچال‌ وايستاده‌ و تا قرون‌ آخر از مردم‌ پول‌ ميگيره‌، عجب‌ محب‌ دنيايي‌ است‌. نه‌. ممكنه‌ هيچ‌ به‌ دنيا هم‌ محبت‌ نداشته‌ باشه‌ ولي‌ در عين‌ حال‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ دقيق‌ باشه‌ در كارش‌. خداي‌ تعالي‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ مي‌فرمايد كه‌ و لا تجعل‌ يدك‌ مغلولة‌ الي‌ عنقك‌ و لا تبسطها الي‌ البطن‌. يك‌ جوري‌ نباش‌ كه‌ آب‌ بقول‌ ما از دستت‌ نچكه‌، نه‌ سخاوتي‌، نه‌ دادي‌، نه‌ ستدي‌، هيچي‌. خيلي‌ هم‌ دستت‌ را باز نكن‌ كه‌ بعد ملول‌، باصطلاح‌ سر افكنده‌، گرسنه‌ بشيني‌ و چيزي‌ نداشته‌ باشي‌. و لا تبسط‌ كل‌ البسط‌. اينجوري‌ نباش‌. شماها هم‌ همينطور. حساب‌ داشته‌ باشه‌. عرض‌ كردم‌ من‌ در كتاب‌، نميدونم‌ پرواز روحه‌ يا در يك‌ كتاب‌ ديگه‌ است‌، در محضر استاد، يك‌ تاجري‌ آمده‌ بود در قم‌ و خيلي‌ مرد خيري‌ بود. يعني‌ چون‌ با حاج‌ ملا آقاجان‌ رفيق‌ بود، با ما هم‌ رفيق‌ شده‌ بود. مرد خيلي‌ ثروتمندي‌ بود اما خيلي‌ خيّر. خوب‌ ما با او مي‌رفتيم‌ مسجد جمكران‌. خوب‌ طبعا چون‌ او بود و ما هم‌ طلبه‌ بوديم‌ و معلوم‌ بود كه‌ او نميگذاره‌ ما پول‌ ماشين‌ را بديم‌. لذا ما خيلي‌ تعارف‌ نمي‌كرديم‌. نشستيم‌ توي‌ ماشين‌ كه‌ بريم‌ براي‌ جمكران‌. آنوقتها يك‌ جيپي‌ بود، يك‌ ماشين‌ جيپي‌ بود، اين‌ پنج‌ نفر را سوار ميكرد مي‌برد مسجد جمكران‌. خيلي‌ هم‌ راه‌، از طرف‌ كوه‌ خضر و آنطرفها تقريبا حدودا شايد متجاوز از بيست‌ و دو سه‌ كيلومتر راه‌ ميرفت‌. چون‌ راه‌ كاشان‌ از آنطرف‌ بود، توي‌ خانه‌ها نمي‌تونست‌ بره‌. نفري‌ يك‌ تومان‌ مي‌گرفت‌ آنوقتها و ما چهار نفر بوديم‌. اين‌ راننده‌ گفت‌ كه‌ آقا اگر يك‌ تومان‌ ديگه‌ شما بديد ما الان‌ مي‌ريم‌، دربست‌ مي‌ريم‌. منتظر كسي‌ نمي‌شيم‌. تاجره‌ گفت‌ نه‌ منتظر ميشيم‌ يك‌ نفر ديگه‌ هم‌ بياد. اتفاقا كم‌، روزهاي‌ معمولي‌ بود، مشتري‌ جمكران‌ آنوقتها خيلي‌ كم‌ بود. شايد لازم‌ بود يكساعت‌، يك‌ ساعت‌ و نيم‌ معطل‌ بشيم‌ براي‌ يك‌ نفر و شايد هم‌ معطل‌ شديم‌، درست‌ يادم‌ نيست‌. من‌ توي‌ ذهنم‌ آمد كه‌ عجب‌ اين‌ كه‌ مي‌گفتند آدم‌ خيّريه‌ اين‌ براي‌ يك‌ تومان‌ اينقدر ما را معطل‌ كرد. بعد توي‌ راه‌ خودش‌ براي‌ آن‌ راننده‌ شرح‌ داد. گفت‌ من‌ اين‌ كارها را كردم‌ تو فكر نكني‌ كه‌ من‌ يك‌ آدم‌، چون‌ خود راننده‌ يك‌ اعتراضي‌ به‌ ما كرد، به‌ ايشان‌ البته‌، به‌ همه‌امون‌. شما فكر نكنيد من‌ يك‌ آدم‌ خيلي‌ خسيسي‌ هستم‌، من‌ يك‌ كتاب‌ چاپ‌ كردم‌ مجاني‌ دادم‌ به‌ همه‌ بيست‌ و پنج‌ هزار تومان‌، آنوقت‌ بيست‌ و پنج‌ هزار تومان‌ يك‌ خونه‌ ميشد بخره‌ انسان‌. خيلي‌ پول‌ بود. شايد، بعله‌، ما در بعد از او هيجده‌ هزار تومان‌ داديم‌ يك‌ خانة‌ دويست‌ و پنجاه‌ متري‌ در قم‌ خريديم‌ مثلا. خيلي‌ اينها را نقل‌ كرد كه‌ طرف‌ را خوب‌ روشن‌ كنه‌. بعد گفت‌ فلاني‌ اين‌ پولي‌ كه‌ خدا به‌ دست‌ ما داده‌ كه‌ مال‌ ما نيست‌. مال‌ من‌ نيست‌. خدا امانت‌ داده‌ دست‌ من‌. من‌ نبايد اسراف‌ كنم‌، نبايد خدمت‌ شما بي‌ دليل‌ خرج‌ كنم‌. اسراف‌ نباشه‌، بي‌ دليل‌ نباشه‌، خرج‌ ميكنم‌. امام‌ زمان‌ دوست‌ داشته‌ باشه‌ من‌ هر چي‌ بگه‌ ميدم‌. ولي‌ الان‌ ما كه‌ اينجا نشستيم‌، يك‌ نفر آمد گفت‌ چقدر خوب‌ شد وايستاده‌ بوديد تا پنج‌ نفرمون‌ كه‌ تكميل‌ شد، چون‌ اگر ما مي‌رفتيم‌ او طبعا نمي‌رسيد به‌ ماشين‌ و يا اگر يك‌ ماشين‌ ديگه‌اي‌ هم‌ مي‌آمد بالاخره‌ با اين‌ يك‌ نفر نمي‌برد. گفت‌ ما يك‌ ساعتي‌ اينجا كنار قبر حضرت‌ معصومه‌، كاري‌ هم‌ نداشتيم‌ نشستيم‌ توي‌ ماشين‌. آن‌ آقا هم‌ رسيد به‌ ماشين‌ كه‌ الحمد لله‌ و الاّ نمي‌تونست‌ برسه‌ به‌ مسجد جمكران‌. اگر روز قيامت‌ خدا از من‌ سؤال‌ ميكرد كه‌ براي‌ رفاه‌ خودتون‌ يك‌ تومان‌ اضافه‌ داديد من‌ چي‌ جواب‌ خدا را مي‌دادم‌؟ خيلي‌ بايد دقيق‌ باشيد. شما يك‌ كبريت‌ بيخود بزنيد اسرافه‌ و حرامه‌. در عين‌ اينكه‌ ممكنه‌ شما مثلا توي‌ اين‌ مجلس‌ يك‌ مقدار چراغ‌ زيادتر هم‌ حتي‌ روشن‌ كنيد و اسراف‌ نباشه‌. شما نگيد هر كي‌ خوب‌ خرج‌ نكرد، هر كي‌ بذل‌ و بخشش‌ نكرد، هر كي‌ رفتي‌ در مغازه‌اش‌ دقت‌ كرد و تا يك‌ قرون‌ آخرش‌ حساب‌ كرد، خداي‌ تعالي‌ تا آن‌ يك‌ قرون‌ آخرش‌ حساب‌ ميكنه‌. همون‌ آيه‌ شب‌ جمعه‌ بود خوندم‌؟ امشب‌ بود خوندم‌؟ همين‌ امشب‌ بود لا يقادر صغيرة‌ و لا كبيرة‌ الا احصاها. اين‌ معناش‌ همينه‌. اينجوريه‌ خدا. يك‌ وقت‌ اولياء خدا را با ملاكهايي‌ كه‌ خودتون‌ داريد نشناسيد. به‌ شما اين‌ مطلب‌ را توصيه‌ ميكنم‌. با ملاك‌ دين‌ بشناسيد، با ملاك‌ اسلام‌ بشناسيد. با حدسياتتون‌ نشناسيد. افراد را با شنيدنيها نشناسيد.

 يك‌ كسي‌ يك‌ چيزي‌ را براي‌ من‌ نقل‌ كرد كه‌ من‌ انشاء الله‌ دوست‌ دارم‌ خودش‌ بياد كه‌ براش‌ توضيح‌ بدم‌. يك‌ چيزي‌ را براي‌ من‌ نقل‌ كرده‌ كه‌ شما اينطوري‌ هستيد، اصلا اينها تحريف‌ شده‌ حسابي‌، اين‌ حرفها نبوده‌. با آقاي‌ نعمتي‌ صحبت‌ كرده‌ كه‌ كي‌ چي‌ شده‌ و با قاطعيت‌ گفته‌ كه‌ مثلا يك‌ همچين‌ كاري‌ مثلا انجام‌ داديد. كه‌ الان‌ توي‌ مجلس‌ هفت‌ هشت‌ تا شاهد داريم‌ كه‌ اصلا هيچ‌ او براش‌ نقل‌ كرده‌، سنش‌ هم‌ ايجاب‌ نداره‌ كه‌ حالا مثلا فرض‌ كنيد كه‌، و من‌ تعجب‌ ميكنم‌ كه‌ افراد جلسة‌ ما اينقدر حرف‌ ديگري‌ را بشنوند و بخوان‌ بگن‌ مثلا تو همچين‌ كاري‌ كردي‌. خيلي‌ عجيب‌، واقعا تعجبه‌. آخه‌ ما بايد اينها را بهشون‌ رسيدگي‌ كرد، بايد نشست‌ و باهاشون‌ صحبت‌ كرد. روايت‌ داره‌ كه‌ هر چي‌ را با گوشت‌ شنيدي‌ دروغ‌ بدان‌ و عجيب‌تر اينه‌، روايتي‌ هست‌، كه‌ اگر هفتاد نفر راستگو، آمدند گفتند فلاني‌ اين‌ كار را كرده‌. خودش‌ ميگه‌ من‌ اين‌ كار نكردم‌. صدقه‌ و كذبهم‌. اونها را تكذيب‌ كن‌ اين‌ را خودش‌ را تصديق‌ كن‌. حالا تا چه‌ برسه‌ به‌ بهش‌ هم‌ بگي‌ و سؤال‌ هم‌ جنبة‌ سؤال‌ نداشته‌ باشه‌. البته‌ حالا خدا را شكر ما دوستان‌ اينطوري‌ نداريم‌ و خيلي‌ هم‌ از اون‌ دوستمون‌ هم‌ ممنونيم‌ كه‌ مطلب‌ را در مرحلة‌ اول‌ به‌ خود من‌ تذكر داده‌ و انشاء الله‌ چون‌ من‌ نديدمشون‌ تا الان‌، انشاء الله‌ وقتي‌ ديدمشون‌ براشون‌ توضيح‌ ميديم‌ كه‌ مطلب‌ چي‌ بوده‌ به‌ گوش‌ شما رسيده‌. ولي‌ به‌ طور كلي‌ دوستانم‌ را سفارش‌ ميكنم‌ كه‌ تا مي‌تونيد حمل‌ بر صحت‌ داشته‌ باشيد، تا مي‌تونيد سوء ظن‌ نداشته‌ باشيد، تا مي‌تونيد خودتون‌ را، هر چي‌ را كه‌ نفهميديد اينها را ملاك‌ واقعي‌ نگيريد. هر چي‌ را كه‌ فهميديد ملاك‌ واقعي‌ نگيريد. و انشاء الله‌ كوشش‌ بشه‌ و انشاء الله‌ كوشش‌ هم‌ مي‌كنيد كه‌ از اين‌ به‌ بعد جدي‌ در مراحتلون‌ باشيد و هر كي‌ هم‌ كه‌ مرحله‌ نداره‌ خوب‌ تشريف‌ بياره‌ جلسه‌، جلسة‌ تقريبا نيمه‌ عمومي‌ است‌ و انشاء الله‌ خدمت‌ آقايون‌ در هفته‌هاي‌ آينده‌ مي‌رسيم‌.

 و هر كس‌ توي‌ دفترش‌، چون‌ مراحل‌ تقسيم‌ شده‌ توي‌ جلسه‌، جلسات‌ صبحها تقسيم‌ شده‌ كه‌ كي‌ در چه‌ روز مي‌تونه‌ بياد و به‌ همديگه‌ هم‌ لازم‌ نيست‌ بگيد كه‌ من‌ فلان‌ روز مي‌آم‌، كي‌ فلان‌، چون‌ از اين‌ ممكنه‌ بفهمند. شما انشاء الله‌ روزهاي‌ معين‌ خودتون‌ تا وقتي‌ كه‌ در آن‌ مرحله‌ هستيد تشريف‌ بياريد و بعد هم‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ اگر مرحله‌اتون‌ بالا رفت‌، روزش‌ تغيير، فقط‌ روزش‌ تغيير ميكنه‌. و انشاء الله‌ آن‌ روزها تشريف‌ مي‌آوريد.

 حالا يك‌ توسلي‌ به‌ حضرت‌ سيد الشهدا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌. السلام‌ عليك‌ يا ابا عبد الله‌. السلام‌ عليك‌ يابن‌ رسول‌ الله‌، السلام‌ عليك‌ يا ثار الله‌ و ابن‌ ثاره‌ و الوتر الموتور. السلام‌ علي‌ الحسين‌ و علي‌ علي‌ بن‌ الحسين‌. و علي‌ اولاد الحسين‌ و علي‌ اصحاب‌ الحسين‌. الذين‌ بذلوا مهجن‌ دون‌ الحسين‌ عليه‌ السلام‌. لعن‌ الله‌ اول‌ ظالم‌ ظلم‌ حق‌ محمد و آل‌ محمد و آخر تابع‌ له‌ علي‌ ذلك‌. اللهم‌ العن‌ صاب‌ التي‌ جاهد الحسين‌ عليه‌ السلام‌. و شايعت‌ و بايعت‌ و تابعت‌ علي‌ قتله‌. اللهم‌ العنهم‌ جميعا. يا ابا عبد الله‌. يا ابا عبد الله‌ و يا ليتني‌ كنت‌ معك‌ فافوز معك‌ فوزا عظيما. اسئل‌ الله‌ ان‌ يجعلنا من‌ من‌ يطلب‌ ثارك‌ مع‌ امام‌ المنصور من‌ اهل‌ بيت‌ محمد صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌. و ان‌ لا يسبلنا معرفتكم‌ انه‌ ولي‌ قدير. يا ابا عبد الله‌. سيدي‌ سيدي‌ سيدي‌. قتلوك‌ و ما عرفوك‌. يا ابا عبد الله‌. قتل‌ الله‌ قوما قتلوك‌ و لعن‌ الله‌ قوما ظلموك‌ و لعن‌ الله‌ امة‌ اسرجت‌ و الجمت‌ و تنقبت‌ بقتالك‌ يا ابا عبد الله‌. آمد كنار خيمه‌ها. صدا زد عليكن‌ منكن‌ السلام‌. اي‌ اهل‌ بيت‌ پيغمبر بر شما سلام‌ باد و به‌ اين‌ وسيله‌ با آنها وداع‌ خواست‌ بكند كه‌ هشتاد نفر زن‌ و بچه‌ اطراف‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ را گرفتند. سكينه‌ سلام‌ الله‌ عليها خودش‌ را در مقابل‌ پدر قرار داد و بنا دا الي‌ بالمدينه‌. پدر ما را به‌ خانه‌امان‌ برگردان‌. فرمود لو كم‌ القتات‌ و لنا اگر مي‌گذاشتند ما از مدينه‌ بيرون‌ نمي‌آمديم‌. يا ابا عبد الله‌. چرا نگذاشتند در مدينه‌ بمانيد؟ افاطمه‌ قولو يابنت‌ الخير نجوم‌ السماوات‌ بارض‌ فلاتي‌. امام‌ سجاد فرمود اگر به‌ جاي‌ آنكه‌ پيغمبر سفارش‌ ما را نمي‌كرد مي‌گفت‌ هر چه‌ مي‌توانيد آنها را اذيت‌ كنيد، بيشتر از اين‌ اذيت‌ نمي‌كردند. بعض‌ و سيد مجهوله‌ و بعضهم‌. يا رسول‌ الله‌ يك‌ جمعي‌ از آنها در مدينه‌ در قبرستان‌ بقيع‌، بايد به‌ دعبل‌ گفت‌ تو قبور ائمة‌ بقيع‌ را نديدي‌. تو بعضي‌ از شهداي‌ احد را در مدينه‌ نديدي‌. قبرشون‌ خراب‌، كسي‌ نمي‌تواند زيارت‌ كنه‌. حمزه‌ عموي‌ عزيز پيغمبر اكرم‌ كه‌ مثل‌ اين‌ روزي‌ شهادت‌ آن‌ بزرگوار بوده‌. در ميان‌ قبرستان‌ احد كسي‌ را نمي‌گذارند برود و قبر مقدس‌ او را زيارت‌ كند. قبور ائمة‌ اطهار در بقيع‌. يا رسول‌ الله‌. يا فاطمة‌ الزهرا، بلند شو ببين‌ فرزندانت‌ هر كدام‌ در سراسر دنيا، يكي‌ در كنار آب‌ فرات‌ با لبهاي‌ تشنه‌ شهيد شد. يكي‌ در كاظمين‌ و علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا فرمود اينجا بگو و قبر بطوس‌ يا لهام‌ من‌ مصيبة‌. يك‌ قبر هم‌ هست‌ در طوس‌، در دور از وطن‌، كه‌ چقدر مصيبتها بر اين‌ قبر وارد ميشود. خدايا به‌ آبروي‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا ما را جزء آن‌ اصحابي‌ كه‌ اين‌ وجود مقدس‌ را با اعمالشون‌ اذيت‌ مي‌كنند قرارمون‌ نده‌. الهي‌ آمين‌. همه‌ رو به‌ قبله‌ بنشينيد. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ لفرجهم‌. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ لفرجهم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الهي‌ البست‌ بالخطايا ثوب‌ مذلتي‌ و جللن‌ الطواعن‌ بمسكنتي‌ و امات‌ قلبي‌ عظيم‌ جنايتي‌. و احيي‌ بتوبت‌ منك‌ يا املي‌ و رؤيتي‌ و يا سعيي‌ و منيتي‌. فبعزتك‌ ما اجد لذنوبي‌ غيرك‌ غافرا. به‌ عزت‌ و جلالت‌ قسم‌ من‌ براي‌ گناهانم‌ بخشنده‌اي‌ جز تو سراغ‌ ندارم‌. و لا ذلك‌ بي‌ غيرك‌ جاورا. و امات‌ بالاستجابة‌ لديك‌ و ان‌ كربتني‌ من‌ ذلك‌. دوستان‌ بترسيد اگر خدا شما را از در خانه‌اش‌ رد كند. اگر تو مرا از در خانه‌ات‌ رد كني‌ به‌ كجا پناه‌ ببرم‌.

 

۱۶ محرم ۱۴۱۵ قمری- شيطان‌ و راه‌ مبارزه‌ با آن‌

 شيطان‌ و راه‌ مبارزه‌ با آن‌ 16 محرم‌ 1415

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجت‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواحنا العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفدا. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. و قل‌ لعبادي‌ لقول‌ التي‌ هي‌ احسن‌ ان‌ الشيطان‌ يندع‌ بينهم‌. ان‌ الشيطان‌ كان‌ الانسان‌ عدو مبينا.

 اين‌ آياتي‌ بود كه‌ تلاوت‌ شد خداي‌ تعلي‌ مي‌فرمايد اي‌ پيغمبر بگو به‌ عبادي‌، بندگان‌ من‌. اونچه‌ خوبه‌ بديد. حرف‌ خوب‌ بزنيد. با مردم‌ خوب‌ حرف‌ بزنيد و قول‌ لناس‌ حسنا. با مردم‌ نيكو سخن‌ بگوييد. شيطان‌ مي‌خواد بين‌ شما دعوا ايجاد كنه‌. شيطان‌ دشمن‌ آشكاراي‌ شماست‌. خيلي‌ چيزها مربوط‌ به‌ نفسه‌، يك‌ چيزهايي‌ هم‌ مخصوص‌ شيطانه‌. نفس‌ انسان‌ هميشه‌ راحت‌ طلبه‌، راحتيها را مي‌خواد. نماز نخون‌، روزه‌ نگير، بخواب‌. دعوا را پيشنهاد نمي‌كنه‌، هيچ‌ وقت‌. نمي‌گه‌ دعوا كن‌، دعوا زحمت‌ داره‌، كار زحمت‌ دار را نفس‌ پيشنهاد نمي‌كنه‌. كارهاي‌ زحمت‌ دار مال‌ شيطانه‌. چون‌ شيطان‌ دشمن‌ انسانه‌. مي‌گه‌ نه‌ لذت‌ ببر همان‌ گناه‌ بكن‌. نفس‌ مي‌گه‌ كه‌، نفس‌ اماره‌ بالسوء مي‌گه‌ كه‌ لذت‌ را ببر گناه‌ هم‌ بكن‌. اما شيطان‌ مي‌گه‌ اينقدر بخيله‌ اين‌ شيطان‌ كه‌ مي‌گه‌ نه‌ لذت‌ ببر گناه‌ هم‌ بكن‌. چون‌ انسان‌ تو دعوا لذتي‌ نمي‌بره‌، مي‌خواد دعوا كنيد. از شما آقاياني‌ كه‌ در راه‌ تزكية‌ نفس‌ هستيد خيلي‌ من‌ انتظار دارم‌ كه‌ شرح‌ صدر داشته‌به‌ هيچ‌ باشيد. به‌ هيچ‌ عنوان‌ دعوا نكنيد. فحشتون‌ هم‌ دادند چيزي‌ نگيد. كارهايي‌ هم‌ كه‌ دعوا انگيزه‌ نكنيد. چون‌ از لحظه‌اي‌ كه‌ دعوا شروع‌ مي‌شه‌ تا وقتي‌ كه‌ پايان‌ پيدا مي‌كنه‌، شيطان‌ فعاليت‌ مي‌كنه‌.

 شما مي‌گيد پس‌ ما هر چي‌ گفتن‌، چه‌ اشكال‌ داره‌ هر چي‌ گفتن‌. تو سري‌ خور باشيم‌، چه‌ اشكال‌ داره‌. ظالم‌ پروريه‌! نه‌ ظالم‌ را شما پرورش‌ نده‌ شما. اينجا بله‌. منتهي‌ حواست‌ جمع‌ باشه‌ كه‌ راست‌ بگي‌ كه‌ ظالم‌ پروريه‌، نه‌ اين‌ كه‌ شيطان‌ بهت‌ ياد بده‌. گاهي‌ انسان‌ خودش‌ متوجه‌ شه‌ كه‌ اينجا شيطان‌ بهش‌ گفته‌ ظالم‌ پروريه‌ يا انسان‌ واقعا ظالم‌ پروري‌ داره‌ مي‌كنه‌. اين‌ رفيقته‌ ظالم‌ نيستش‌ كه‌ تو پرورش‌ بش‌ بدي‌. حالا شيطان‌ اون‌ ضعيف‌ بوده‌ شيطان‌ برش‌ مسلط‌ شده‌. يك‌ حرفي‌ به‌ تو زده‌ تو ده‌ تا حرف‌ به‌ او نزن‌. زنت‌ كجا ظالمه‌، بيچاره‌. زنه‌ توي‌ خونه‌ اوقاتش‌ تلخ‌ شده‌، ضعيف‌ بوده‌، پرخاش‌ كرده‌ به‌ تو. اين‌ ظالم‌ پروريه‌؟ خيلي‌ جاها هست‌ كه‌ ظالم‌ پروري‌ نيست‌ و ما خيال‌ مي‌كنيم‌ ظالم‌ پروريه‌. رفيق‌ هم‌ مسلك‌ شما، همراه‌ شما حالايك‌ كلمه‌اي‌ اشتباه‌ كرده‌ گفته‌ شما درگير شدي‌ باهاش‌ كه‌ ظالم‌ پروريه‌. اگر حساب‌ بكنيد ده‌ در، يعني‌ يك‌ در صد اونچه‌ كه‌ شماها خيال‌ مي‌كنيد ظالم‌ پروريه‌، ظالم‌ پروري‌ نيست‌. عفو كنيد، گذشت‌ كنيد. درگير نشيد. قل‌ لعبادي‌ لقول‌ التي‌ هي‌ احسن‌. ببينيد به‌ بندگان‌ من‌، هر كسي‌ هم‌ لياقت‌ نداره‌ اين‌ جمله‌ بهش‌ گفته‌ بشه‌. چون‌ كسي‌ كه‌ شيطان‌ رو دوشش‌ سوار شده‌ و مهارش‌ را در دست‌ گرفته‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ او نمي‌گه‌ به‌ بندگانش‌ مي‌گه‌، قل‌ لعبادي‌، بندگان‌ من‌ يقول‌ التي‌، بگن‌ اونچه‌ را كه‌ اون‌ بهتره‌. و قولو لناس‌ حسنا به‌ مردم‌ خوب‌، نيكو حرف‌ بزنيد. اين‌ را من‌ گفتم‌ امشب‌، چند نفر را تو مجلس‌ مي‌شناسم‌ كه‌ در اينجا اشتباه‌ كردن‌. من‌ اينجا انشاء الله‌ خودشون‌ چه‌ با زنشون‌، چه‌ با فرزندشون‌، چه‌ با رفيقشون‌ چه‌ با غريبه‌ هميشه‌ خوب‌ حرف‌ بزنيد. احترام‌ كنيد. گفت‌ شين‌ و بفرما و بتمرگ‌ چه‌ معنا داره‌؟ بگيد بفرماييد. نگيد بنشين‌. خيلي‌ حرفها هست‌ خلاصه‌ در اينجا كه‌ بقيه‌اش‌ به‌ عهدة‌ خودتون‌. با هر كس‌ خوب‌ صحبت‌ كنيد خوب‌ مي‌شيد. ان‌ الشيطان‌ كان‌ الانسان‌ عدو انسان‌ گوش‌ به‌ حرف‌ دشمنش‌ كه‌ نمي‌كنه‌. غضب‌ مال‌ شيطانه‌، غضب‌ بي‌ جا مال‌ شيطانه‌، اين‌ را بدونيد. با هر كسي‌ مي‌خواد باشه‌. يك‌ شخصي‌ آمد خدمت‌ پيغمبر اكرم‌، پيغمبر اكرم‌ عرض‌ كرد به‌ پيغمبر اكرم‌ كه‌ آقا من‌ خيلي‌ كار دارم‌ يك‌ كلمه‌ بگو خيلي‌ مفيد باشه‌، خيلي‌ هم‌ مختصر باشه‌ مي‌خوام‌ برم‌. پيغمبر اكرم‌ فرمود لاتغضب‌. غضب‌ نكن‌. يك‌ كلمه‌. غضبت‌ را كنترل‌ كن‌. همة‌ بدبختيها،اين‌ دادگستري‌ اينجا توي‌ اين‌ خيابان‌ هست‌ اين‌ اگر صد در صد نباشه‌ اين‌ نود و نه‌ درصدش‌ مربوط‌ به‌ غضبه‌. غضب‌ كرده‌، دعوا كرده‌ بالاخره‌ يكي‌ از دو طرف‌ پا روي‌ حق‌ گذاشته‌ گرفتار دادگستري‌ شده‌. اين‌ كلمه‌، كلمة‌ دوم‌، دو تا تذكر عرض‌ كنم‌ مي‌ترسم‌ فراموشم‌ بشه‌. يكي‌ اين‌ كه‌ مسئله‌اي‌ از مسائل‌ دين‌ كه‌ فكر مي‌كنم‌ همه‌اتون‌ شنيده‌ باشيد. هر كس‌ استطاعت‌ داشته‌ باشه‌ كه‌ بره‌ عمره‌، واجبه‌ عمره‌ برش‌. يعني‌ اندازه‌اي‌ كه‌ بره‌ عمره‌ پول‌ داشته‌ باشه‌. اين‌ را همة‌ مراجع‌ گفته‌اند. همة‌ مراجع‌ گفته‌اند و من‌ قبلا هم‌ تذكر دادم‌. و اين‌ حتي‌ شايد مي‌گيد چرا قبلا شما به‌ ما نگفتيد من‌ خودم‌ هم‌ غافل‌ بودم‌ و شايد هم‌ وقتش‌ نبوده‌ در همين‌ سفر مكه‌ يكي‌ از رفقا خيلي‌ از مكاشفه‌ حرف‌ مي‌زد ما گفتيم‌ كه‌ ما استاد توييم‌ بالاخره‌ اگر تو مكاشفه‌اي‌ داشته‌ باشي‌ ما هم‌ داريم‌. و خيلي‌ من‌ حرف‌ از مكاشفات‌ نمي‌زنم‌ بخاطر اين‌ كه‌ فكر نكنيد هدف‌ و مقصد مكاشفه‌ است‌. هدف‌ و مقصد بندگي‌ خداست‌ و خليفة‌ الله‌ شدنه‌ و لذا من‌ اينها را نمي‌گم‌. اين‌ را هم‌ كه‌ مي‌گم‌ يك‌ مسئلة‌ دينه‌، مسئلة‌ حكم‌ واجب‌ الهيه‌. يعني‌ همانطوري‌ كه‌ اگر كسي‌ مستطيع‌ شد حج‌ نرفت‌ اين‌ را بهش‌ مي‌گن‌ مت‌ او يهوديا او نصرانيا، مستطيع‌ هم‌ شد عمره‌ هم‌ نرفت‌ همينه‌. اگر مستطيع‌ شد عمره‌ نرفت‌. شما مي‌گيد خوب‌ چطور، گاهي‌ مي‌شه‌ گرماي‌ تابستان‌ به‌ مزاج‌ شما سازگار نيست‌ ولي‌ زمستان‌ مي‌تونيد عمره‌ بريد واجبه‌. اونقدر پولي‌ كه‌ حج‌ بريد نداريد ولي‌ پولي‌ كه‌ عمره‌ بريد داريد. الان‌ كه‌ خيلي‌ گرانش‌ كردند صد و هشتاد و پنج‌ تومنه‌. ولي‌ حج‌ را يقينا بدونيد كه‌ در آينده‌ با سيصد، چهار صد هزار تومن‌ كمتر نمي‌شه‌. يعني‌ طبعا اينجوري‌ بايد باشه‌ و انصافا هم‌ هميجوري‌ خرج‌ مي‌شه‌. پس‌ استطاعت‌ صد و هشتاد و پنج‌ تومن‌ را شما داريد استطاعت‌ چهارصد تومان‌ را نداريد.

 و مهمتر، استطاعت‌ آن‌ صحراي‌ عرفات‌ و مني‌  آن‌ مشكلاتي‌ كه‌ واقعا خيلي‌ مشكله‌ براي‌ بعضي‌ها، آن‌ را شما نداريد، اما عمره‌، عمره‌ خيلي‌ ساده‌ است‌. وارد مسجد الحرام‌ ميشويد در حالي‌ كه‌ احرام‌ بسته‌ايد. طواف‌ هست‌ و نماز طواف‌ هست‌ و سعي‌ صفا و مروه‌ هست‌ و تقصير و نماز طواف‌ نساء و نماز طواف‌ و نساء، تمام‌ ميشه‌. مجموع‌ كارهاي‌ عمره‌ غير از احرامش‌، چون‌ خوب‌ احرام‌ از مسجد شجره‌ مي‌بنديد، شايد آن‌ طول‌ بكشه‌، هفت‌ هشت‌ ساعت‌ توي‌ راهيد ديگه‌ بهرحال‌. غير از آن‌ اعمال‌ عمره‌ شايد يكساعت‌، يكساعت‌ و نيم‌ طول‌ بكشه‌، و اين‌ واجبه‌. چون‌ طواف‌ هر چي‌ هم‌ شلوغ‌ باشه‌ نيم‌ ساعت‌ طول‌ ميكشه‌. نماز طواف‌ هم‌ مثل‌ نماز صبحه‌، نماز طواف‌ سريع‌ خونده‌ ميشه‌ مخصوصا توي‌ خلوتي‌، سعي‌ صفا و مروه‌ هم‌ نيم‌ ساعت‌ الي‌ سه‌ ربع‌. طواف‌ نساء، مجموعا يك‌ ساعت‌ و نيم‌، دو ساعت‌ بيشتر اعمال‌ طول‌ نميكشه‌. ولي‌ رفتن‌ به‌ عرفات‌ و مشعر و خدمت‌ شما عرض‌ شود، جمرات‌، آنجا خيلي‌ زحمت‌، دو سه‌ روز زحمت‌ داره‌. بهرحال‌ ظاهرا اينطوره‌ كه‌ به‌ من‌ خبر دادند نهم‌ فردا فرم‌ پر كردن‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود تقاضاي‌ عمره‌ را مي‌دهند. مي‌نويسند. آقايون‌ هر كدام‌ مستطيع‌ هستند كه‌ از دست‌ نره‌ حالا فعلا، تا ببينيم‌ چي‌ ميشه‌. انشاء الله‌ تا سي‌ نفر مي‌توانند همراه‌ هم‌ باشند. انشاء الله‌ آقاي‌ نعمتي‌ و آقاي‌ گنجي‌ و آقاي‌ فاني‌ و اينها، آقاي‌ رفيعي‌ از مسافرت‌ تشريف‌ آوردند، بالاخره‌ اين‌ آقايون‌ روحانيون‌ هم‌ باشند توي‌ برنامه‌اتون‌ كه‌ تنها نباشيد. و انشاء الله‌ يك‌ عمرة‌ خوبي‌ حركت‌ كنيد و برويد. تهران‌ هم‌ رفقا مثل‌ اينكه‌ مي‌خواهند يك‌ جمعي‌ بشوندو حركت‌ بكنند. بهرحال‌ فكر هم‌ نكنيد كه‌ اِ ماها نيستيم‌. نه‌. من‌ يادمه‌ مرحوم‌ سيد غلامرضايي‌ بود سعيدي‌ كه‌ شهيد شد، معروف‌، خيلي‌ توي‌ زندان‌ شهيدش‌ كردند مشهدي‌ بود. ايشان‌ با من‌ با هم‌ بوديم‌ سر درس‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ بروجردي‌. ايشان‌ يك‌ قالي‌ داشت‌. رفت‌ خدمت‌ مرحوم‌ آقاي‌ بروجردي‌، آنوقت‌ قاليش‌ را به‌ اندازة‌ پول‌ يك‌ حج‌ مي‌دادند. به‌ ايشان‌ گفت‌ من‌ يك‌ قالي‌ دارم‌، قيمتش‌ خوبه‌، بالاست‌. آقاي‌ بروجردي‌ فرمودند كه‌ زير پاي‌ طلبه‌ قالي‌ لازم‌ نيست‌ باشه‌، بفروش‌، واجبه‌، برو مكه‌. و ايشان‌ هم‌ فروخت‌ و رفت‌ مكه‌. بعد هم‌ زيلو انداخت‌ زير پايش‌. استطاعت‌ با داشتن‌ صد و هشتاد هزار تومان‌ پول‌، صد و هشتاد و پنج‌ هزار تومان‌، دويست‌ تومان‌ حالا! پانزده‌ هزار تومان‌ هم‌ براي‌ بقية‌ جزئياتش‌. مستطيعيد و من‌ ميدونم‌ خيلي‌ از شماها مستطيع‌ هستيد. انشاء الله‌ سسستي‌ نكنيد. اين‌ يك‌ تذكر.

 تذكر ديگر اينكه‌، اين‌ هردويش‌ در مكة‌ امسال‌ تقريبا سيصد تومان‌ را نداريد. و مهمتر چون‌ الان‌ موقعش‌ شده‌. دوميش‌ هم‌ اينكه‌ هر چهل‌ روز يكدفعه‌ من‌ بايد آقايون‌ را ببينم‌. باهاشون‌ ولو يك‌ دقيقه‌اي‌ صحبت‌ بكنم‌. يك‌ خورده‌اي‌ بپرسم‌ وضعشون‌ چه‌ جوره‌. آقاي‌ نعمتي‌ يك‌ خورده‌اي‌ زحمت‌ مي‌كشيدند ميگفتند كه‌ من‌ افراد را تعيين‌ كنم‌. گفتم‌ نه‌، ما مي‌گذاريم‌ به‌ عهدة‌ خودشون‌، رشد خودشون‌ را بسنجيم‌ و انشاء الله‌ همت‌ خودشون‌ و وضع‌ خودشون‌ و انشاء الله‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ قبلا تلفن‌ بزنيد نوبت‌ ملاقات‌ روز شنبه‌ و يكشنبه‌ و سه‌ شنبه‌ را براي‌ خودتون‌ بگيريد. ديگه‌ به‌ اين‌ دفترها مربوط‌ نيست‌ اين‌، اين‌ دفترها را كه‌ نوشته‌اند شنبه‌ بياييد آنها نه‌. هر وقتي‌ كه‌ تعيين‌ شد و ما انشاء الله‌ روزي‌ چهار پنج‌ نفر را ببينيم‌، ميشه‌ همه‌اتون‌ را هر چهل‌ روز يكدفعه‌ ببينيم‌. پس‌ بنابراين‌ انشاء الله‌ هر چهل‌ روز يك‌ دفعه‌ آقايوني‌ كه‌ مشهد ساكنند ببينيمشون‌. آنهايي‌ كه‌ در مشهد نيستند بعد از اين‌ بايد شرط‌ باهاشون‌ بكنيم‌ كه‌ هر هشتاد روز يكدفعه‌ بايد ببينيمشون‌. بهشون‌ بگيد اگر مي‌توانند بيايند كه‌ شما قبولشون‌ كنيد و الاّ نه‌. اين‌ تذكر بعدي‌.

 اما مسئلة‌ مهمي‌ كه‌ بايد خدمت‌ عزيزان‌ عرض‌ كنم‌ و آيه‌اي‌ هم‌ كه‌ تلاوت‌ كردم‌ مربوط‌ به‌ همين‌ مسئله‌ است‌ و آن‌ موقعيت‌ شيطان‌ از نظر ذات‌ مقدس‌ پروردگار و شما بدانيد كه‌ شيطان‌ بر كرة‌ زمين‌ شخصا احاطه‌ داره‌. و ضمنا شياطيني‌ هستند، اينها شاگردان‌ او هستند. شاگردان‌ را ايشان‌ از اجنه‌ و انسانها انتخاب‌ ميكنه‌. لذا شياطين‌ جني‌ داريم‌، شياطين‌ انسي‌ داريم‌. و كوشش‌ كنيد كه‌ اگر مي‌خواهيد بندة‌ واقعي‌ خدا بشويد هم‌ از شيطان‌ انسي‌ فرار كنيد هم‌ از شيطان‌ جني‌. البته‌ يك‌ مرحله‌اي‌ از اين‌ مراحل‌ هست‌ كه‌ شيطان‌ را دستش‌ را قطع‌ مي‌كنيد. چون‌ اگر مرحلة‌ استقامت‌ را گذرانديد، در راه‌ راست‌ بوديد، محبتتون‌ را به‌ پروردگار تشديد كرديد، با نفستون‌ جهاد كرديد، اين‌ زمينه‌ها را در خودتون‌ بوجود آورديد، آنوقت‌ بندة‌ خدا ميشويد. و وقتي‌ كه‌ بندة‌ خدا شديد و به‌ مقام‌ عبوديت‌ رسيديد، اينجا شيطان‌ خودبخود دستش‌ قطع‌ ميشه‌. اما از همين‌ اول‌، از مرحلة‌ اول‌ حركت‌ بسوي‌ خدا بايد تمرين‌ كنيد كه‌ شيطان‌ را خيلي‌ رو ندهيد. و الاّ آنجا هم‌ نمي‌توانيد موفق‌ بشويد.

 شيطان‌ در قصه‌ها و حكايت‌ها خوب‌ هست‌. كتاب‌ تورات‌ گفته‌، كتاب‌ انجيل‌ گفته‌، كتاب‌ اوستاي‌ زرتشتي‌ها گفته‌ است‌، كتابهاي‌ تمام‌ مذاهب‌ مسئلة‌ شيطان‌ را مطرح‌ كردند. و قرآن‌ هم‌ كه‌ ديگه‌ مي‌بينيد، مكرر در مكرر بعنوان‌ ابليس‌، بعنوان‌ شيطان‌، بعنوان‌، بعناوين‌ مختلف‌ خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ نامش‌ را برده‌. و مسلمم‌ هم‌ هست‌ كه‌ وجود داره‌. شما قصه‌ و حكايت‌ فكرش‌ نكنيد. يك‌ مثالي‌ برايتون‌ بزنم‌.

 فرض‌ كنيد شما در عين‌ اينكه‌ شيطان‌ را نمي‌بينيد، مثل‌ هوا. هوا را مي‌بينيد؟ نه‌. اين‌ هوا كه‌ حيات‌ ما بستگي‌ به‌ او داره‌. يا ماهي‌ توي‌ دريا كه‌ آب‌ حيات‌ ماهي‌ بستگي‌ به‌ آب‌ داره‌. همانطور چيزي‌ را خداي‌ تعالي‌ خلق‌ كرده‌ در تمام‌ اين‌ كرة‌ زمين‌ مثل‌ هوا، منتهي‌ باهوش‌، با فهم‌، با عقل‌، و البته‌ عقل‌ اصطلاحي‌. نه‌ عقل‌ روائي‌. با ادراك‌. اين‌ در بين‌ ما هست‌. و اين‌ شيطان‌ همة‌ ما را مي‌فريبه‌ و تا آخر هم‌ دست‌ از ما برنميداره‌. وسوسه‌هايش‌ دائما هست‌، بصورتهاي‌ مختلف‌ وسوسه‌ ميكنه‌. از هر راهي‌ شما وارد بشويد كه‌ بخواهيد از شرش‌ نجات‌ پيدا كنيد از طرف‌ ديگر بهتون‌ حمله‌ ميكنه‌. و آنقدر در راههاي‌ مختلف‌ قرار ميگيره‌ و سد راه‌ ميكنه‌ و مانع‌ راه‌ شما بسوي‌ خدا ميشه‌ كه‌ فكرش‌ را حتي‌ نمي‌كنيد. گاهي‌ از راه‌ ديانت‌ وارد ميشه‌. به‌ حضرت‌ ابراهيم‌ آمد گفت‌ بگو لا اله‌ الا الله‌. به‌ ابراهيم‌ موحد، ابراهيمي‌ كه‌ جز خدا هيچ‌ چيز را قبول‌ نداره‌؛ بهش‌ گفت‌ بگو لا اله‌ الا الله‌. بهش‌ گفت‌ شيطان‌ تو دشمني‌. من‌ الان‌ نمي‌گويم‌ لا اله‌ الا الله‌ به‌ جهت‌ اينكه‌ دشمن‌ هيچوقت‌ نميتونه‌ دوست‌ انسان‌ باشه‌. لابد يك‌ نظر خاصي‌ داري‌. به‌ ما مي‌آيد ميگه‌ چي‌؟ ميگه‌ آقا همين‌ وسواسي‌هايي‌ كه‌ در بين‌ ماها زيادند. آقا اين‌ وضو درست‌ نشد. لاي‌ اين‌ ناخنت‌ يك‌ ذره‌ خودكار رفته‌ آنجا بهرحال‌، آن‌ را تميزش‌ كن‌. آدم‌ مدتي‌ آنجا را تميز ميكنه‌. ميگه‌ خوبه‌، بدرد من‌ ميخوره‌. كم‌كم‌ مي‌بينيد آنچنان‌ مسلط‌ شد در عبادات‌ شما بر شما كه‌ ديگه‌ شما عبادت‌ را براي‌ خدا نمي‌كنيد. يك‌ وسواسي‌، اين‌ را بدونيد عبادتش‌، وضويش‌، طهارتش‌، ديگه‌ براي‌ خدا نيست‌. براي‌ وسوسه‌ است‌. يك‌، يك‌ فرد، خوب‌ مثلا اين‌ شستشوي‌ زيادي‌، اين‌ طرز اداي‌ حروف‌ در نماز، اينها كارهايي‌ نيستش‌ كه‌ نفس‌ انسان‌ دوست‌ داشته‌ باشه‌، نفس‌ انسان‌ متنفر از اين‌ كارهاست‌. اكثر وسواسيها را اگر شما ازشون‌ احوال‌ بپرسيد، اينها ميگويند كه‌ ما از اين‌ كار بيزاريم‌. شايد در هفته‌ يكي‌ دو نفر به‌ من‌ مراجعه‌ مي‌كنند كه‌ آقا ما وسواسي‌ هستيم‌، شما يك‌ دعايي‌ يك‌ برنامه‌اي‌ به‌ ما بده‌ كه‌ ما از اين‌ وسوسه‌ نجات‌ پيدا بكنيم‌. نفس‌ انسان‌ هيچ‌ اين‌ را نمي‌خواهد. ايني‌ كه‌ من‌ امشب‌ دوست‌ دارم‌ دربارة‌ فرق‌ خاصته‌هاي‌ شيطان‌ با خواسته‌هاي‌ نفس‌ را بهتون‌ بگم‌ اين‌ است‌ كه‌ اين‌ اندازه‌ معرفت‌ و دانشتون‌ بالا بره‌ كه‌ بعضي‌ از كارها هست‌ فقط‌ شيطان‌ به‌ انسان‌ مي‌گه‌. چيزهايي‌ كه‌ نفس‌ انسان‌ دوست‌ نداره‌. نمي‌خواد انجام‌ بده‌ و بر انسان‌ تحميل‌ مي‌شه‌ و اين‌ هم‌ زياده‌. مي‌ياد در گوش‌ شما مي‌گه‌ خدا يعني‌ چي‌؟ پيغمبر يعني‌ چي‌؟ يك‌ فحشي‌ هم‌ به‌ اينها بديم‌ اِ، واقعاها داريم‌. اين‌ چه‌ فكريه‌ تو سر من‌  آمده‌. هيچ‌ ناراحت‌ نشو اين‌ تو نيستي‌ اگر تو بودي‌ بدت‌ نمي‌آمد. اين‌ را شما بدونيد. اگر اينجور افكار آمد توي‌ مغزتون‌ و بدتون‌ نيامد شما هستيد. اما اگر بدتون‌ آمد شما نيستي‌. فكر آمده‌ توي‌ مغز انسان‌ كه‌ از كجا معلوم‌ كه‌ خدايي‌ وجود داشته‌ باشه‌. ناراحت‌ مي‌شيد، يك‌ نفر من‌ در كنارش‌ بود در يك‌ جايي‌، يك‌ مسافرتي‌ يك‌ دفعه‌ ديدم‌ سراسيم‌ بلند شد نشست‌. گفتم‌ چيه‌؟ گفت‌ همان‌ جور كه‌ خوابيده‌ بودم‌ توي‌ فكرم‌ آمد كه‌ از كجا معلوم‌ كه‌ خدايي‌ باشه‌، من‌ پاشدم‌ نشستم‌ منصرف‌ كنم‌ خودم‌ را و ناراحت‌ شده‌ بود. اينجا من‌ بهش‌ گفتم‌. خوب‌ تو نيستي‌ اگر كنار شما يك‌ نفر نشسته‌ باشه‌ و به‌ مقدسات‌ شما فحش‌ بده‌ شما اولش‌ خوب‌ بهش‌ مي‌گيد آقا نگو، نكن‌، ازش‌ متنفريد. اما اگر مي‌خواييد كه‌ اين‌ ديگه‌ به‌ مقدسات‌ شما فحش‌ نده‌ شما شرح‌ صدر نشون‌ بديد، بي‌ اعتنايي‌ بكنيد، سوژه‌ به‌ دست‌ او نديد، ديگه‌ فحش‌ نميده‌.

 شيطان‌ و شيطان‌ سيرتان‌ چه‌ از انسانها باشند چه‌ از شياطين‌ جني‌ باشند از سوژه‌ باصطلاح‌ پيدا كردن‌ در وجود شما خوششون‌ مي‌آيد. دنبال‌ نقطة‌ ضعفتون‌ مي‌گردند ببينند شما از چي‌ بدتون‌ مي‌آيد، همانرا باصطلاح‌ به‌ شما بگويند. و از همان‌ راه‌ اذيتتون‌ بكنند. اگر يك‌ وقتي‌ توي‌ اذهانتون‌، توي‌ افكارتون‌، اينها لازمه‌ كه‌ عرض‌ ميكنم‌ها. چون‌ براي‌ همه‌ هست‌. توي‌ افكارتون‌، توي‌ اذهانتون‌ آمد يك‌ چيزهايي‌ كه‌ يا جسارت‌ بود به‌ مقدسات‌ يا اينكه‌ انكار بعضي‌ از مقدسات‌ بود، و شما خوشتون‌ آمد مريضيد و بايد معالجه‌اتون‌ بكنند. چون‌ مال‌ شماست‌. اگر يك‌ وقتي‌ از اينكه‌ يك‌ القائي‌ شد، كه‌ يقينا از طرف‌ شيطانه‌، القاء شد كه‌ از كجا معلوم‌ كه‌ خدا راست‌ باشه‌؟ از كجا معلومه‌ امام‌ زماني‌ وجود داشته‌ باشه‌؟ اينجا ميگيد خوب‌ راست‌ ميگه‌ از كجا معلوم‌. يك‌ خورده‌اي‌ رويش‌ فكر مي‌كنيد و كم‌كم‌ مي‌خوابيد و مسئله‌اي‌ نيست‌. اينجا بدونيد كه‌ شما خودتون‌ مريضيد، اعتقاداتتون‌ ضعيفه‌. اعتقادتتون‌ ضعيفه‌، بايد درست‌ كنيد، خودتون‌ را بسازيد. اين‌ مسئله‌. اما گاهي‌ ميشه‌ كه‌ بدتون‌ مي‌آيد، يعني‌ چي‌؟ مثل‌ يك‌ وقتي‌ كه‌ انسان‌ يك‌ حقي‌ را داره‌ مي‌بينه‌. آسمان‌ را نگاه‌ كرده‌ داره‌ مي‌بينه‌ روزه‌. البته‌ اينجا وسوسه‌اي‌ ممكنه‌ نيايد. همين‌ وسواسيها، دستش‌ پاك‌ شده‌. شسته‌، بيشتر از اينهم‌ نميشه‌ شست‌، پاك‌ شده‌، اينجا يقين‌ بدونيد شما سالميد و شيطان‌ آمده‌ و داره‌ وسوسه‌ ميكنه‌. اينجا راهش‌ چيه‌؟ راهش‌ اينه‌ كه‌ اولا بي‌ اعتنايي‌ بكنيد. بگيد اينقدر از اين‌ حرفها بزن‌ تا جونت‌ دربيايد. جداها. يك‌ چند تا از اين‌ جملات‌ بگو و بعد هم‌ چند مرتبه‌ لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌ العلي‌ العظيم‌، چون‌ داروي‌ اين‌ درد لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌ العلي‌ العظيم‌ بگو، رفع‌ ميشه‌. خيلي‌ ساده‌ها. و شما بدانيد كه‌ اينهم‌ از شما نيست‌. خيلي‌ ناراحت‌ نباشيد. شما اين‌ نيستيد كه‌ مثلا بعضي‌ها حتي‌ توي‌ اذهانشون‌ مي‌آيد كه‌ به‌ مقدسات‌ جسارت‌ مي‌كنندها. جسارتهايي‌ مي‌آيد نسبت‌ به‌ بعضي‌ از مقدسات‌ توي‌ اذهانشون‌. اينها را بدونيد مال‌ شما نيست‌ و مال‌ شيطانه‌ و شيطان‌ هم‌ دنبال‌ اين‌ ميگرده‌ كه‌ شما را خيلي‌ ناراحتتون‌ بكنه‌ و اگر خيلي‌ اظهار ناراحتي‌ كرديد، اين‌ بيشترش‌ ميكنه‌ و خيلي‌ عادي‌ از كنارش‌، در عين‌ اينكه‌ خيلي‌ بدتون‌ مي‌آيد، در عين‌ حال‌ شما با لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌ العلي‌ العظيم‌ گفتن‌ و با اينكه‌ اينقدر از اين‌ حرفها بزن‌ تا جونت‌ دربيايد و با اين‌ مسائل‌؛ مسئله‌ را زود حلش‌ بكنيد و فراموشش‌ بكنيد تا انبساط‌ درتون‌ بوجود بيايد. تا اگر كه‌ ادامه‌ بدهيد فكرتون‌ را، حالت‌ انقباض‌ بوجود مي‌آيد و خيلي‌ اذيت‌ مي‌شويد.

 و يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ شيطان‌ به‌ انسان‌ تلقين‌ ميكنه‌ و در انسان‌ بوجود مي‌آوره‌ تا انسان‌ از خيلي‌ از كارهاي‌ خوب‌ باز بمانه‌، عادتهاست‌. عادت‌. كوشش‌ بكنيد به‌ هيچي‌ عادت‌ نكنيد. به‌ هيچي‌ها. سيگار و امثال‌ اينها كه‌ اصلا، من‌ اين‌ را به‌ دوستانمون‌ ميگم‌، من‌ سيگار را حرام‌ ميدونم‌. همينجور صاف‌ بهتون‌ بگم‌. ولذا سيگاري‌ را معصيتكار مي‌شمارمش‌. همچين‌ خصوصي‌ ديگه‌ بهتون‌ اين‌ كلمات‌ خصوصيه‌ كه‌ در خارج‌ از اينجا هم‌ نمي‌خواهد بگيد، چون‌ به‌ بعضي‌ها برخورد ميكنه‌. سيگار حرامه‌ از نظر من‌ و سيگاركش‌ هم‌ اگر، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ باصطلاح‌ بعنوان‌ دارو استفاده‌ نكنه‌ كه‌ نمي‌فهمم‌ چطور ممكنه‌ بعنوان‌ دارو استفاده‌ بكنند، اين‌ را معصيتكار ميدونم‌. و لااقل‌ هواي‌ نفس‌ داره‌. و كسي‌ كه‌ در راه‌ خدا و كمالات‌ قرار ميگيره‌، نبايد معصيت‌ خدا را بكنه‌. و يا هواي‌ نفسش‌ را اينقدر اعمال‌ بكنه‌. عادت‌ به‌ سيگار الحمد لله‌ فكر نمي‌كنم‌ كسي‌ توي‌ ماها كسي‌ داشته‌ باشيم‌ كه‌ عادت‌ داشته‌ باشه‌ و اگر هم‌ هست‌ خودش‌ ديگه‌ نيايد توي‌ مجلس‌ ما. و ظاهرا من‌ نمي‌شناسم‌ يك‌ همچين‌ كسي‌ را و نداريم‌. اگر كسي‌ مي‌شناسه‌ همچين‌ كسي‌ را به‌ من‌ معرفيش‌ كنه‌ ولي‌ نداريم‌. آقاي‌ فاني‌؟ نداريم‌ الحمدلله‌.

 اما اعتيادهاي‌ ديگه‌. مثلا عادت‌ به‌ چايي‌. يعني‌ امروز صبح‌ اگر چايي‌ نخورديد سرتون‌ درد مي‌آيد. كي‌ اينجوريه‌ توي‌ مجلس‌ ما؟ راست‌ و با صداقت‌ بگه‌. هان‌؟ نه‌ نترسيد بگيد. مي‌خواهم‌ علاجتون‌ بكنم‌. ديگه‌؟ ديگه‌؟ شماهايي‌ كه‌ اينطوريد، از همين‌ الان‌ تا يك‌ هفته‌ چايي‌ نبايد بخوريد. خوب‌ بايد رفع‌ بشه‌. بعله‌. از همين‌ امشب‌. من‌ حتي‌ امشب‌ هم‌ گفته‌ بودم‌ چايي‌ درست‌ نكنند. اگر مي‌خواهيد گوش‌ به‌ حرف‌ من‌ بدهيد. جدي‌ ميگم‌ها. آنهايي‌ كه‌ معتاد نيستند نميگم‌ بهشون‌. اينهايي‌ كه‌ عادت‌ كردند كه‌ اگر نخوردند، سردرد ميشوند. چند تا اشاره‌ كردند ما هستيم‌. جواد آقا شما هم‌ هستيد؟ چايي‌ نخوريد چطور ميشيد؟ كسل‌ هم‌ بشيد نبايد بخوريد. ديگه‌ كسي‌ كه‌ چايي‌ را نخورده‌، آب‌ جوش‌ براي‌ چي‌ بخوره‌؟ آب‌ جوش‌ بخوريد، نه‌ عيبي‌ نداره‌. دقت‌ كرديد يا نه‌؟ چايي‌ آن‌ كسي‌ كه‌ از اين‌ شب‌ دوشنبه‌ است‌ تا شب‌ دوشنبة‌ ديگه‌، آن‌ كسي‌ كه‌ سردرد ميشه‌ اگر چايي‌ نخوره‌، از همين‌ امشب‌ چايي‌ نبايد بخوره‌. دو شب‌ بگذار سر درد بشه‌ خوب‌ ميشه‌. ديگه‌ بيشتر از اين‌ نيست‌. گوش‌ داديد يا نه‌؟ من‌ خودم‌ نميشم‌ سردرد اگر نخوردم‌. شما هر كدامتون‌، آن‌ آقا خيال‌ كرد ما الان‌ ميگيم‌ هر كي‌ معتاد به‌ چاييه‌ ديگه‌ بخوره‌. نه‌. ما مي‌خواهيم‌ شماها را درستتون‌ كنيم‌. نمي‌خواهيم‌ كه‌ خرابترتون‌ كنيم‌. نه‌. قليان‌ كه‌ جزء دوده‌ ديگه‌. قليان‌ شيره‌؟ نخير نه‌. اصلا دود توي‌ دهنش‌، يك‌ آدم‌ عاقل‌ دود توي‌ دهنش‌ ميكنه‌ فوت‌ ميكنه‌؟! حالا هر دودي‌ مي‌خواد باشه‌. خوب‌ دقت‌ كنيد. انشاء الله‌ هر كس‌، ببينيد شما با من‌ يك‌ تعهدي‌ داريدها، كسي‌ كه‌ چايي‌ نخورد و سرش‌ درد گرفت‌، اگر چايي‌ بخوره‌ از تعهد ما خارجه‌ها. و كار حرام‌ كرده‌. كسي‌ كه‌ سردرد ميشه‌ چايي‌ نخوره‌، كسي‌ كه‌ مريض‌ ميشه‌ چايي‌ نخوره‌، كسي‌ كه‌ يك‌ روز نميتونه‌ بره‌ سر كار اگر چايي‌ نخوره‌، از همين‌ امشب‌ نبايد چايي‌ بخوره‌. به‌ چيزهايي‌ ديگه‌ هم‌ اعتياد پيدا نكنيد. من‌ مي‌خواهم‌ بسازمتون‌، اگر، اگر، بعضي‌ از رفقا نگويند امام‌ زمان‌ شايد مي‌خواهد بيايد. ما با يك‌ آقاي‌ مدتي‌ توي‌ تلفن‌ بحث‌ مي‌كرديم‌ كه‌ چرا آقاي‌ نعمتي‌ هر شب‌ راجع‌ به‌ امام‌ زمان‌ صحبت‌ ميكنه‌. آن‌ بندة‌ خدا اعتراض‌ داشت‌. فردا نگيد كه‌ فلاني‌ گفته‌ چون‌ امام‌ زمان‌ مي‌خواهد بيايد شما آماده‌ بشويد. ولي‌ احتمالش‌ كه‌ هست‌. آقا پاشو بيا. من‌ چايي‌ نخوردم‌. خوب‌ نخورده‌ باشي‌، بيا. سرم‌ درد ميگيره‌. مي‌خواهم‌ اينجوري‌ نباشيد انشاء الله‌. اگر بنا شد، مي‌خواهيم‌ بسازيم‌ خودمون‌ را، اگر بنا شد كه‌ آقا بيايد، دارم‌ تأكيد ميكنم‌. چه‌ بيايند چه‌ نيايند ما بايد ساخته‌ بشويم‌. اما مي‌خواهم‌ يك‌ نتيجه‌اي‌ از اين‌ عرضم‌ بگيرم‌، اگر فردا صبح‌، هر كسي‌ كه‌ هر شيعه‌اي‌ كه‌ بگه‌ احتمالش‌ هم‌ نيست‌ فردا صبح‌ امام‌ زمان‌ بيايد، او از دايرة‌ تشييع‌ و بنظر من‌ از دايرة‌ اسلام‌ هم‌ خارج‌ ميشه‌. احتمالش‌ را كه‌ بايد بدهيد. خوب‌. فردا صبح‌ تشريف‌ آوردند. گفتند آقاي‌ بعضي‌ها مي‌خواستند بيشتر توجه‌ كنند تا اسمشون‌ را ببرم‌، آقاي‌ فلاني‌ بيا. ميگه‌ كه‌ آقا من‌ چايي‌ام‌ را بخورم‌. چايي‌ پر رنگ‌ تند حالا يا كم‌ رنگ‌، چايي‌ بخورم‌ و بيايم‌. حالا چايي‌ نخور بيا! سردرد ميشوم‌ تا شب‌ اسباب‌ دردسر مي‌شوم‌. بد اخلاق‌ ميشوم‌، گرفتار ميشوم‌. خوب‌ ميشه‌؟ پس‌ خداحافظ‌ شما. با ما ديگه‌ شما نيستيد. پس‌، جلسة‌ خصوصيه‌ و الاّ توي‌ جلسة‌ شب‌ جمعه‌ اين‌ حرفها را نميزنم‌ها، پس‌ چايي‌ اينجوري‌ شد سرنوشتش‌. يك‌ هفته‌ معتادين‌ به‌ چايي‌، چايي‌ نبايد بخورند انشاء الله‌. و آنهايي‌ هم‌ كه‌، خودتون‌ را هم‌ گول‌ نزنيد. مي‌خواهيد يك‌ روز نخوريد ببينيد معتاد هستيد يا نيستيد. اين‌ آزمايشش‌ هم‌ بد نيست‌. شما همه‌اتون‌ فردا را چايي‌ نخوريد ببينيد معتاديد يا نه‌؟ اگر شب‌ سرتون‌ درد گرفت‌ نخوريد تا هفتة‌ ديگه‌. اگر سرتون‌ درد نگرفت‌، مي‌تونيد پس‌ فردايش‌ بخوريد. البته‌ آن‌ ديگه‌ خودتون‌ با خود شماست‌.

 اعتياد به‌ چيزهايي‌ ديگه‌. مثلا چي‌؟ چيز ديگه‌ اعتياد هست‌ توي‌ ماها كه‌ مزاحم‌، چي‌؟ تسبيح‌ كه‌ ديگه‌ كسي‌ اعتياد نداره‌. اين‌ مستحبه‌ كه‌ انسان‌ هميشه‌ توي‌ دستش‌ تسبيح‌ باشه‌. خواب‌ نه‌، عادت‌. عادت‌ به‌ يك‌ چيزي‌ كه‌ نبايد عادت‌ بكنيد. خواب‌ كه‌ عادت‌ نيستش‌. بگيد يك‌ چيزي‌ كه‌… نوشابه‌ كه‌ اصلا رفقاي‌ ما نبايد بخورند. نوشابه‌ را اصلا نخوريد توي‌ مجالستون‌ هم‌ نباشه‌. از اين‌ شربت‌ آبليمو درست‌ كنيد. ما مدتي‌ از توي‌ ماه‌ رمضان‌ نوشابه‌ را گذاشتيمش‌ كنار ديگه‌. اعتياد هم‌ نمي‌آره‌ نوشابه‌. هان‌؟ خوب‌ اگر نوشابه‌ هم‌ اعتياد آورد نخوريد. اگر به‌ تسبيح‌ عادت‌ كرديد كه‌ اگر دستتون‌ نباشه‌، يك‌ نفر توي‌ كتابش‌ نوشته‌ بود كه‌ من‌ اگر شب‌ روزنامه‌ نخونم‌ خوابم‌ نمي‌بره‌. هر چيزي‌ كه‌ اگر گفتند بيا بگي‌ آقا اين‌ كار را من‌ نكردم‌، نمي‌تونم‌ بيايم‌؛ اينها را بايد انشاء الله‌ حذفش‌ بكنيد. حالا البته‌ من‌ تسبيح‌ را فكر نمي‌كنم‌ اعتياد بياره‌. حالا آنها آدمهايي‌ هستند كه‌ ديگه‌ مراحل‌ استقامت‌ و اينها را نپيمودند. آنها را ولشون‌ كن‌. و الاّ توي‌ جمع‌ ما نيستند كه‌ عادت‌ به‌ تسبيح‌ كرده‌ باشند، عادت‌ به‌ نوشابه‌ كرده‌ باشند، عادت‌ به‌ چي‌ ديگه‌؟ انفيه‌ نكشيدها، انفيه‌ اساسا مثلا ناس‌، ترياك‌، هروئين‌، شيره‌، سيگار، قليان‌، چپق‌، پيپ‌، اينها همه‌ با هم‌ خواهر برادرند. اينها كه‌ نه‌ ديگه‌. ما چايي‌ را وقتي‌ بحثش‌ را داريم‌ ميكنيم‌، ديگه‌ انفيه‌ و اينها را بايد گذاشت‌ كنار. چيزي‌ فكر نميكنم‌ اعتياد باشه‌ ديگه‌. يعني‌ گير باشه‌ انسان‌. اگر شما جمع‌ گير اون‌ باشيد و بعضي‌ چيزها هست‌ كه‌ خوب‌ انسان‌ عادت‌ كرده‌ كه‌ فرض‌ كنيد اصلاح‌ بكنه‌، لباسش‌ مرتب‌ باشه‌، اينها مهم‌ نيست‌. اينها را اگر گفتي‌ آقا من‌ اجازه‌ بدهيد من‌ لباسم‌ را مرتب‌ كنم‌، امام‌ زمان‌ راضيه‌ كه‌ شما لباستون‌ را مرتب‌ كنيد. كاري‌ كه‌ مربوط‌ به‌ شيطانه‌، من‌ دارم‌ بهتون‌ ميگيم‌ آنچه‌ كه‌ شيطان‌ القاء ميكنه‌ كه‌ واقعا اينهايي‌ كه‌ اعتياد مي‌آوره‌ و انسان‌ معتاد بهش‌ ميشه‌ و انسان‌ مجبور ميشه‌ دائما خودش‌ را اسير به‌ آن‌ چيز بكنه‌. چون‌ شما متوجه‌ نيستيد يك‌ زنجيري‌ دائما به‌ گردنتون‌ چايي‌ انداخته‌ كه‌ هر روز سر صبح‌ برويد چايي‌ بخوريد. اين‌ زنجيري‌ است‌ كه‌ انداخته‌. اين‌ اسيرتون‌ كرده‌. اينها را بايد حذفشون‌ كنيد. نه‌ آنها مثل‌ لباسه‌ ديگه‌ بهرحال‌. عادت‌ نكنيد بهرحال‌. خوب‌ بعضي‌ شبها روي‌ زمين‌ مي‌خوابه‌، بعضي‌ وقتها روي‌ تشك‌ مي‌خوابه‌ كه‌ اعتياد نباشه‌. بالاخره‌ ببينيد بطور كلي‌ شيطان‌ يك‌ دامي‌ داره‌، يك‌ ريسماني‌ داره‌ كه‌ مي‌اندازه‌ به‌ گردن‌ انسان‌ بنام‌ اعتياد. معتاد شدن‌ به‌ چيزهاي‌ مختلف‌. حالا يك‌ وقت‌ هست‌ اين‌ اعتياد حرامه‌ مثل‌ سيگار كه‌ نبايد، هم‌ معصيت‌ كردي‌ هم‌ ريسمون‌ باصطلاح‌ معصيت‌ به‌ گردنت‌ انداخته‌. بعضيش‌ نه‌ معصيت‌ نيست‌. كسي‌ نگفته‌ چايي‌ حرامه‌، اما ريسمون‌ شيطان‌ هست‌. كسي‌ نگفته‌ انفيه‌ حرامه‌، ولي‌ ريسمون‌ شيطان‌ هست‌. شيطان‌ با اينجور چيزها شما را در گير يعني‌ نگه‌ نداره‌. اونكه‌ مكروهه‌. اگر عادت‌ هم‌ بشه‌ كه‌ بدتر. انگشت‌ شكستن‌ كراهت‌ داره‌ و بعضي‌ از روايات‌ هست‌ كه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود، عمل‌ قوم‌ لوطه‌ و اين‌ ضرر طبي‌ هم‌ داره‌ كه‌ وقتي‌ انسان‌ يك‌ خورده‌اي‌ ضعيف‌ شد، مسن‌ شد، مي‌لرزه‌ دستش‌ و انگشتانتون‌ را به‌ هيچ‌ وجه‌ نشكانيد كه‌ كراهت‌ داره‌. من‌ نميدونم‌، نه‌ ديگه‌، شما كارهاي‌ شيطاني‌ را نكنيد. حالا مثل‌ چايي‌ اگر باشه‌. حالا من‌ نميدانم‌ قليان‌ چقدر ضرر داره‌؟ اگر ضررش‌ مثل‌ سيگار باشه‌ كه‌ حرامه‌ اصلا. سيگار دادن‌ دست‌ مهمان‌ فعل‌ حرامه‌. اينجا بعضي‌ها سيگار مي‌كشند من‌ مي‌گويم‌ خوب‌ اينها مرجع‌ تقليدشون‌ جايز ميدونه‌. از اين‌ نظر فعل‌ حرامي‌ انجام‌ نمي‌دهند كه‌ من‌ نهي‌ از منكر بكنم‌. ولي‌ خوب‌ من‌ اگر خودم‌ حرام‌ ميدونم‌ و شما كه‌ سيگار را حرام‌ مي‌دونيد، اگر برديد در دست‌ مهمان‌، اين‌ مثل‌ باصطلاح‌ زهر را برديد دست‌ مهمان‌ يا يك‌ چيز حرامي‌ را برديد داديد دست‌ مهمان‌. اگر به‌ آب‌ جوش‌ هم‌ عادت‌ بكنه‌ فرقي‌ نداره‌ با چايي‌. عادت‌ نبايد باشه‌. نه‌، نخير غذا و اينجور چيزها و لباس‌ و غذا (نامفهوم‌) چيزي‌ كه‌ عادتتون‌ باشه‌ كه‌ الان‌ گفتند پاشو برويم‌، بگيد كه‌ من‌ اين‌ كارم‌ را نكردم‌. يك‌ وقت‌ هست‌ نياز به‌ دست‌ به‌ آب‌ داريد. ميگي‌ من‌ نياز به‌ دست‌ به‌ آب‌ دارم‌. خوب‌ برو. يا من‌ وضويم‌ را بگيرم‌. اما اگه‌ بگيد من‌ چايي‌ نخوردم‌ چاييم‌ را بخورم‌، اين‌ را توي‌ سرباز خانه‌ ازتون‌ قبول‌ نمي‌كنند. خلاصه‌اش‌. مثل‌ اينكه‌ وقت‌ زياد گذشت‌.

 انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ اين‌ تذكرات‌ امشب‌ برايتون‌ مفيد باشه‌. آنهايي‌ هم‌ كه‌ چايي‌ نخورند سردرد ميشوند غصه‌اشون‌ نگيره‌. انشاء الله‌ بعدش‌ خيلي‌ راحت‌ ميشوند. به‌ ما ميگويند خدا پدرت‌ را بيامرزه‌ كه‌ ما را از اين‌ دام‌، از اين‌ دام‌ شيطاني‌ نجات‌ دادي‌. آنهايي‌ هم‌ كه‌ شك‌ دارند كه‌ آيا معتاد به‌ چايي‌ هستند يا نيستند، يك‌ روز خودشون‌ را امتحان‌ كنند و چايي‌ نخورند. اگر عصري‌ سردرد شدند انشاء الله‌ يك‌ چند روز تحمل‌ كنند رفع‌ ميشه‌. فرض‌ كنيد من‌ سرما خوردم‌ اين‌ سردردم‌ رفع‌ بشه‌. انشاء الله‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ اين‌ مسائل‌ حل‌ بشه‌. نه‌ ديگه‌، در خواب‌، آقايون‌ اين‌ را بدونند هميشه‌ به‌ سراغ‌ خواب‌ نروند. بگذارند خواب‌ به‌ سراغشون‌ بيايد. تا جايي‌ كه‌ برايشون‌ ممكنه‌. يعني‌ وقتي‌ خوابشون‌ آمد بخوابند. وقتي‌ كه‌ نيازي‌ به‌ خواب‌ پيدا كردند، هر وقت‌ بخوابيد خوبه‌. البته‌ وقتهايي‌ كه‌ هست‌ كه‌ بهتر از وقتهاي‌ ديگه‌ است‌. اما نه‌، نياز داريد، همين‌ الان‌ بگيريد بخوابيد. نياز داريد خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌، بعد از ظهر بخوابيد. نياز داريد قبل‌ از ظهر بخوابيد. مربوط‌ به‌ نيازتون‌ باشه‌. اين‌ مسئله‌اي‌ نداره‌. اما اگر نه‌، عادت‌ كرديد، شما حتما بعد از نماز صبح‌ بايد بخوابيد، حالا ولو خوابتون‌ هم‌ نمي‌آيد، از سر شب‌ هم‌ خوابيديد حالا حتما بايد دراز بكشيد و اگر نه‌ بدنتون‌ درد مي‌ياد و اينها، اينها هم‌ البته‌ اعتياده‌ بايد رفعش‌ كنيد. كسي‌ كه‌ بدون‌ هيچ‌ مزاحمتي‌ بتونه‌ صد و هشتاد هزار تومن‌ تهيه‌ بكنه‌ كه‌ به‌ خانه‌اش‌ به‌ زندگيش‌ صدمه‌اي‌ كه‌ بعد غير قابل‌ علاج‌ باشه‌ نخوره‌ اين‌ شخص‌ مستطيعه‌. همين‌ جور كه‌ در حج‌ واجب‌ انسان‌ مستطيع‌ مي‌شه‌ اينجا هم‌ مستطيع‌ مي‌شه‌. به‌ هر حال‌ اين‌ داره‌، دو سه‌ روزه‌ پولش‌ تو بانكه‌، بانك‌ هم‌ درش‌ بسته‌ است‌ از رفيقت‌ مي‌گيري‌ مي‌دي‌ بعدش‌. حج‌ عمره‌ غلطه‌، آقايون‌ اين‌ جمله‌ را بدونيد الان‌ اكثرا عمره‌ را مي‌گن‌ حج‌ عمره‌، حجش‌ ديگه‌، همين‌ عمره‌. تو اعلامية‌ زيارت‌ نوشته‌ بود كه‌ هر كس‌ حج‌ عمره‌ مي‌خواد بره‌ بياد اسم‌ نويسي‌، حج‌ ديگه‌ نيست‌ عمره‌ است‌. بله‌ اون‌ وقت‌ اگر كه‌ كسي‌ در وسطه‌ سالشه‌، در وسط‌ سال‌ خمسيشه‌ پولي‌ را خرج‌ كرد براي‌ عمره‌ ديگه‌ اين‌ پول‌ را نبايد خمس‌ بده‌. جزء مخارج‌ خوراكيشه‌ و براي‌ اينجور چيزهاست‌. نه‌، كسي‌ كه‌ خودش‌ حج‌ واجب‌ به‌ گردنشه‌ كه‌ حتما نمي‌تونه‌ بره‌ و كسي‌ هم‌ كه‌ نرفته‌ نيابت‌ نمي‌تونه‌ بره‌. اكثر زنها با داشتن‌ مهرشون‌ مستطيعند. و اگر هم‌ به‌ شوهر بگن‌ شوهر واجبه‌ كه‌ قبل‌ از اين‌ كه‌ نمازش‌ را بخونه‌، مهر زنش‌ را بده‌ اين‌ را هم‌ بدونيد. يعني‌ اگر زن‌ طلب‌ بكنه‌ و او داشته‌ باشه‌ كه‌ بده‌ واجبه‌ كه‌ بده‌ چون‌ مثل‌ طلب‌ كاره‌. مهريه‌ بله‌ ديگه‌ دو هزار تومن‌ مهرية‌ زنه‌، بيست‌ سال‌ قبل‌، چهل‌ سال‌ قبل‌ همان‌ را بيشتر طلب‌ نداره‌. اگر سيگار به‌ دستش‌ داديد يا مثلا كبريت‌ براش‌ كشيديد كمك‌ به‌ معصيته‌ اگر شما گناه‌ بدونيد ولي‌ اگر كه‌ گناه‌ ندونيد مرجع‌ تقليدتون‌ بگه‌ كه‌ گناه‌ نيست‌ اينجا بله‌، البته‌ باز هم‌ با تزكية‌ نفس‌ منافات‌ داره‌.

 السلام‌ عليك‌ يا ابا عبد الله‌ و علي‌ ارواح‌ التي‌ حلت‌ بفنائك‌. عليك‌ مني‌ سلام‌ الله‌ ابدا ما بقيت‌ و بقي‌ اليل‌ و النهار و لا جعله‌ الله‌ آخر العهدي‌ مني‌ لزيارتك‌، السلام‌ علي‌ الحسين‌ روز عاشورا يكي‌ دو تا در زيارت‌ عاشورا كه‌ مي‌خونديم‌ يكي‌ دو تا نكته‌ به‌ من‌ القا شد. يكي‌ اين‌ كه‌ السلام‌ عليك‌، دربارة‌ السلام‌ علي‌ الحسينه‌ و علي‌ علي‌ ابن‌ الحسين‌، اينجا علي‌ ابن‌ الحسين‌ منظور كيه‌؟ آيا امام‌ سجاده‌ يا علي‌ اكبره‌؟ به‌ من‌ القا شد كه‌ علي‌ اكبر باشه‌، به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ علي‌ اكبر ارشد شهداي‌ كربلاست‌. خيلي‌ اين‌ جمله‌ براي‌ من‌ اهميت‌ داشت‌ و امام‌ سجاد چرا نباشه‌؟ براي‌ اين‌ كه‌ ما در اينجا داريم‌ به‌ شهدا سلام‌ عرض‌ مي‌كنيم‌ شهداي‌ كربلا سلام‌ عرض‌ مي‌كنيم‌ و امام‌ سجاد جزء اولاد الحسينه‌. كه‌ امام‌ باقر را هم‌ شامل‌ مي‌شه‌، امام‌ صادق‌ را هم‌ شامل‌ مي‌شه‌ و حتي‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ جزء اصحاب‌ حسينه‌. پس‌ ما در اينجا السلام‌ عليك‌ يا ابا عبد الله‌ و علي‌ ارواح‌ التي‌ حلت‌ بفنائك‌ عليك‌ مني‌ سلام‌ الله‌ ابدا ما بقية‌ و بقي‌ اليل‌ و النهار و لا جعله‌ الله‌ آخر العهد من‌ لزيارتك‌. اينجا هم‌ در نسخ‌ بدل‌ هست‌ كه‌ زيارتكم‌ يا زيارتك‌. اينجا يك‌ جملة‌ خيلي‌ جالبي‌، اينجا خطاب‌ به‌ خود سيدالشهدا باشه‌ يا خطاب‌ به‌ همه‌اشون‌، خوب‌ انسان‌ دوست‌ داره‌ كه‌ به‌ همه‌اشون‌ باشه‌ كه‌ زيارت‌ همه‌اشون‌ را باز دو مرتبه‌ نسيب‌ انسان‌ بشه‌ ولي‌ اوني‌ كه‌ جمله‌اي‌ كه‌ من‌ را خيلي‌ متوجه‌ كرد و حتي‌ پهلوي‌ آقاي‌ نعمتي‌ نشسته‌ بودم‌ گفتم‌ تا آخر اشاره‌ كردم‌ بگيد السلام‌ عليك‌ لزيارتك‌ و لا جعل‌ الله‌ آخر العهد من‌ لزيارتك‌. اين‌ جمله‌ بود كه‌ القا شد كه‌ هر جا حسين‌ باشه‌ اصحابش‌ هم‌ هست‌. يعني‌ اگر شما زيارت‌ كرديد سيد الشهدا را اصحابش‌ و اولادش‌ را هم‌ زيارت‌ مي‌كني‌. اينها از امام‌ حسين‌ جدا نمي‌شن‌. اي‌ خدا مي‌شه‌ ما هم‌ جزء اون‌ اصحابي‌ باشيم‌ كه‌ از امام‌ زمان‌ جدا نشيم‌. اين‌ نكته‌ خيلي‌ من‌ را متوجه‌ كرد. السلام‌ عليك‌ يا ابا عبد الله‌ و علي‌ الرواح‌ التي‌ حلت‌ بفنائك‌ عليك‌ مني‌ سلام‌ الله‌ ابدا ما بقيت‌ و بقي‌ اليل‌ و النهار و لا جعل‌ الله‌ آخر العهد لزيارتك‌ السلام‌ علي‌ الحسين‌ و علي‌ علي‌ ابن‌ الحسين‌ و علي‌ اولاد الحسين‌  و علي‌ اصحاب‌ الحسين‌ الذين‌ بذل‌ من‌ دون‌ الحسين‌. يا اباعبد الله‌ لقد عظمت‌ الرضيه‌ و جلت‌ المصيبه‌ بك‌ علينا و علي‌ جميع‌ اهل‌ الاسلام‌ اين‌ روزها شايد روزهايي‌ باشد كه‌ زن‌ و فرزند خاندان‌ عصمت‌ در ميان‌ بيابانها از طرف‌ كوفه‌ به‌ شام‌ در حركتند. تمام‌ كساني‌ كه‌ برخورد كردند با اين‌ منظره‌ كه‌ سرهاش‌ مقدس‌ روي‌ نيزه‌ و زن‌ و فرزند خاندان‌ عصمت‌ اينها را با اون‌ وضع‌ به‌ طرف‌ شام‌ مي‌بردند متأثر مي‌شدند. شبي‌ است‌ همه‌ در يك‌ جا فرود آمده‌اند. يك‌ راهبي‌ هم‌ در اون‌ كنار در يك‌ محلي‌ در يك‌ خانه‌اي‌ مشغول‌ برنامه‌هاي‌ خودشه‌ يك‌ وقت‌ ديد كه‌ حودجي‌ از آسمان‌ آمد پايين‌ سر صندوقي‌ كه‌ سر مقدس‌ سيد الشهدا در اون‌ بود برداشت‌ و سر را اون‌ خانم‌ به‌ سينه‌ چسباند. صدا زد غريب‌ مادر حسين‌. آمد نزد عمر سعد، يابن‌ سعد اي‌ پسر سعد سؤال‌ كرد كه‌ كيه‌ رئيس‌ اين‌ غافله‌؟ اجازه‌ بده‌ اين‌ سر مقدس‌ يك‌ شب‌ پيش‌ من‌ باشه‌. آمد در مقابل‌ گذاشت‌ دو زانو در مقابل‌ اين‌ سر نشست‌، گفت‌ من‌ مي‌دونم‌ تو از اولياء خدا هستي‌ از شخصيتهايي‌ هستي‌ كه‌ اين‌ مكاشفه‌ را تو اين‌ مشاهدات‌ براي‌ من‌ اتفاق‌ افتاد. به‌ من‌ بگو تو كه‌ هستي‌؟ لبهاي‌ ابي‌ عبد الله‌ باز شد، صدا زد ان‌ الغريب‌، ان‌ المظلوم‌، ان‌ الشهيد، عرض‌ كرد آقا مي‌دونم‌ غريبي‌، مي‌دونم‌ مظلومي‌، تو كه‌ هستي‌؟ آقا ابي‌ عبد الله‌ حسين‌ خودش‌ را معرفي‌ كرد. اون‌ راهب‌ مسلمان‌ شد آمد اينها را نصيحت‌ كرد ولي‌ در تاريخ‌ دارد كه‌ اين‌ راهب‌ را اونها كشتند بخاطر اين‌ كه‌ مبادا براي‌ ديگران‌ اسرار اينها را فاش‌ كند در اونچه‌ كه‌ ديده‌. يا بقية‌ الله‌ ايام‌ عزاي‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ است‌. شما را قسم‌ مي‌ديم‌ به‌ جان‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ همة‌ ما را مشمول‌ محبت‌ و رأفت‌ و رحمت‌ خودتون‌ قرار بدهيد. (الهي‌ آمين‌).

 

۱۰ محرم۱۴۱۵ – تعهد با امام‌ زمان‌

الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة‌ علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. ولنبلونكم‌ بشي‌ء من‌ الخوف‌ و الجوع‌  و نقص‌ من‌ الاموال‌ و الانفس‌ و الثمرات‌ و بشر الصابرين‌. الذين‌ اذا اصابتهم‌ مصيبة قالوا انا لله‌ و انا الیه راجعون‌. اولئک‌ عليهم‌ صلوات‌ من‌ ربهم‌ و رحمة و اولئك هم‌ المهتدون‌.

 شب‌ عاشوراي‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ است‌. قلب‌ شيعه‌ امشب‌ و فردا محزونه‌. محال‌ است‌ يك‌ شيعه‌اي‌ موردش‌ پاك‌ باشد، آلودگي‌ گناه‌ و حجابها را نداشته‌ باشد بتواند براي‌ حتي‌ براي‌ يك‌ لحظه‌ امشب‌ و فردا خوشحال‌ باشه‌. قلبهاي‌ شيعيان‌ اينهايي‌ كه‌ نور ولايت‌ در قلوبشون‌ تابيده‌ امشب‌ و فردا محزون‌ است‌. خدا رحمت‌ كند بزرگان‌، پدران‌ ما را به‌ ما سفارش‌ مي‌كردند كه‌ فلاني‌ مبادا شب‌ و روز عاشورا يك‌ لحظه‌ چشمت‌ از گريه‌ خشك‌ باشد. من‌ امشب‌ يك‌ مطلبي‌ را از يكي‌ از اولياء خدا شنيده‌ بودم‌ نگفتم‌ روي‌ منبر تا به‌ حال‌ ولي‌ امشب‌ به‌ قلبم‌ اشاره‌ شد كه‌ بگم‌ و اون‌ جمله‌ اين‌ است‌ كه‌ در روي‌ كرة‌ زمين‌ هر مجلسي‌ كه‌ امشب‌ و فردا به‌ نام‌ مقدس‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ برپا بشود امام‌ زمان‌ اون‌ زمان‌ به‌ عنوان‌ صاحب‌ عزا تو اون‌ مجلس‌ تشريف‌ مي‌يارد. همه‌ جا هستند. همانطوري‌ كه‌ جد بزرگوارش‌ امير المؤمنين‌ در يك‌ شب‌ چهل‌ جا بود، حضرت‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ فداء هم‌ امشب‌ در همه‌ جا تشريف‌ دارن‌ خيلي‌ امشب‌ مؤدب‌ باشيد با آقا هم‌ ناله‌ باشيد. چراغها را تخفيف‌ بديد من‌ امشب‌ دوست‌ دارم‌، منظرة‌ خيمه‌هاي‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ را براي‌ شما مجسم‌ كنم‌. چراغها را خاموش‌ كنيد. از شما پير و جوان‌ و اونهايي‌ هم‌ كه‌ بيرون‌ نشسته‌اند حواسشون‌ را جمع‌ كنند. خانمها هم‌ حواسشون‌ را جمع‌ كنند. آرام‌ مي‌تونيد تصور كنيد، چون‌ در حديث‌ است‌ كه‌ فرموده‌اند كل‌ يوم‌ عاشورا، و كل‌ ارض‌ كربلا. امشب‌، خانمها توجه‌ كنيد من‌ مي‌خوام‌ از اين‌ تاريكي‌ استفاده‌ كنم‌. هر كس‌ نمي‌خواد با ما هم‌ عهد و متعهد باشد از مجلس‌ بيرون‌ بره‌. ما الان‌ در محضر آقامون‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ هستيم‌. آرام‌، آرام‌ توجه‌ كنيد، همانطوري‌ كه‌ در شب‌ عاشورا اصحاب‌ سيد الشهدا كه‌ در بعضي‌ از تواريخ‌ هست‌ متجاوز از هزار نفر بودند اينها نشسته‌ بودند آقا سيد الشهد براي‌ اينها خطبه‌ خوند. بعد به‌ اونها مطالبي‌ فرمود، الان‌ شما فكر كنيد، من‌ اين‌ كه‌ گفتم‌ چراغها خاموش‌ بشه‌ بخاطر اين‌ بود كه‌ شما را آماده‌ كنم‌ براي‌ اين‌ كه‌ منظرة‌ خيمه‌هاي‌ سيد الشهدا و اون‌ چراغ‌ خاموش‌ كردن‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ و كنار امام‌ زمانشون‌ تصميم‌ گرفتنشون‌ را براي‌ شما مجسم‌ كنم‌.

 شما الان‌ اونهايي‌ كه‌ پرده‌ها و حجابهاي‌ زيادي‌ دارند فرض‌ كنند، تصور كنند اونهايي‌ كه‌ پرده‌ها حجابهاي‌ گناه‌ و معصيت‌ و محبت‌ دنيا را از دل‌ بيرون‌ كرده‌اند ببينند، احساس‌ كنند. امام‌ زمانشون‌ را در كنار خودشون‌ مشاهده‌ كنند. همان‌ مطالبي‌ كه‌ اون‌ شب‌ سيد الشهدا براي‌ اصحابش‌ فرمود به‌ خدا قسم‌ امشب‌ امام‌ زمان‌ اگر گوش‌ دلتون‌ را باز كنيد براي‌ شما بيان‌ مي‌كند. ان‌ الله‌ اشتري‌ من‌ المؤمنين‌ انفسهم‌. خدا از مؤمنين‌ جانشون‌ را مي‌خرد. و ان‌ لهم‌ الجنه‌. بهشت‌ را در مقابل‌ به‌ اونها مي‌دهد. امشب‌ ما چكار بايد بكنيم‌؟ اينجاست‌ كه‌ عرض‌ مي‌كنم‌ اونهايي‌ كه‌ خودشون‌ را آماده‌ نمي‌بينند، اونهايي‌ كه‌ اهل‌ گناه‌ مي‌خوان‌ بعد از اين‌ هم‌ باشند سربگيرد و برون‌ رود از كربلاي‌ ما. آقا حجت‌ ابن‌ الحسن‌ مي‌فرمايد كه‌ از مجلس‌ بيرون‌ برود. برود مشغول‌ گناه‌ و معصيت‌ خودش‌ بشود. اونهايي‌ كه‌ تعهد مي‌بندند. اونهايي‌ كه‌ از اين‌ لحظه‌ با امام‌ زمانشون‌ هم‌ پيمان‌ مي‌شوند آقاجان‌ يا صاحب‌ از زمان‌ من‌ از اينجا از زبان‌ اين‌ مردم‌ حرف‌ مي‌زنم‌. ما همان‌ مردمي‌ هستيم‌ كه‌ بخاطر تو، بخاطر نام‌ تو، بخاطر نام‌ مقدس‌ شما جوانهامون‌ را فرستاديم‌ در جبهه‌هاي‌ جنگ‌، و شهيد شدند و كشته‌ شدند و يا صاحب‌ الزمان‌ گفتند. آقا ما  اگر هزار مرتبه‌ كه‌ سهل‌ است‌، هر كس‌ اين‌ حرفها را با من‌ نمي‌خواد بزنه‌ گوشش‌ را بگيره‌. ما داريم‌ با امام‌ زمانمون‌ حرف‌ مي‌زنيم‌. آقاجون‌ حرفها را جدي‌ بگيريد. خدا شاهده‌ توجه‌ كنيد، خداي‌ من‌ شاهده‌ من‌ اين‌ حرفها را بخاطر اين‌ كه‌ شما حال‌ پيدا كنيد نمي‌زنم‌. بخاطر اين‌ كه‌ شما مجلس‌ را گرم‌ كنيد نمي‌زنم‌. آقا حجت‌ ابن‌ الحسن‌ خودشون‌ شاهد هستند.

 فقط‌ و فقط‌ مي‌خوام‌ همتون‌ حسيني‌ باشيد، همتون‌ حبيب‌ ابن‌ مظاهر باشيد. همتون‌ مغير و ظهير باشيد. همين‌ امروز مجلسي‌ داشتيم‌ براي‌ خانمها من‌ به‌ خانمها گفتم‌ و چه‌ مردي‌ بود از زني‌ كم‌ بود. شماها بايد در كنار خيمة‌ حضرت‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ خيمه‌ بزنيد. همتون‌ از اصحاب‌ و ياران‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ باشيد. بالاخره‌ يك‌ روزي‌ ظهور مي‌كند و انتخابتون‌ مي‌كند، به‌ فكر باشيد به‌ ياد آقاتون‌ باشيد. حالا روي‌ اين‌ حساب‌ من‌ از زبان‌ شما آقايون‌ محترم‌ شب‌ عاشوراست‌. اول‌ يك‌ سلامي‌ خدمت‌ آقامون‌ عرض‌ كنيم‌. آقاجان‌ سلام‌ عرض‌ مي‌كنيم‌ خدمتتون‌. السلام‌ عليك‌ يا بقية‌ الله‌. يا صاحب‌ الامر و رحمت‌  الله‌ و بركاته‌. عاجركم‌ الله‌. آقا سر شما سلامت‌ باشه‌، باقي‌ عمر شما باشد. خدا به‌ شما طول‌ عمر عنايت‌ كند. ساية‌ شما بر سر ما مستدام‌ باشد. آقاجان‌ ما هم‌ مي‌خواييم‌ جزء اونهايي‌ باشيم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ در قرآنش‌ اونها را وصف‌ كرده‌. سدا كانهم‌ بنيان‌ مرصوص‌. دو دسته‌ از اصحاب‌ ائمه‌ خيلي‌ پر قدرت‌، با استقامت‌ بودند. يكي‌ اصحاب‌ حسين‌ ابن‌ علي‌ همان‌ هفتاد و دو نفري‌ كه‌ باقي‌ موندند. يكي‌ هم‌ اصحاب‌ شما بقية‌ الله‌. اصحاب‌ شما هم‌ اين‌ آيه‌ در وصفشون‌ نازل‌ شده‌. مي‌شه‌ ما هم‌ جزء اونها باشيم‌. ما الان‌ در محضر شما كيف‌ مي‌كنيم‌ مولا. تعهد مي‌كنيم‌ قرارداد امضاء مي‌كنيم‌. اون‌ خانمهايي‌ كه‌ نمي‌خوان‌، مي‌خوان‌ گناه‌ كنن‌، بگن‌. كه‌ اگر براي‌ رضايت‌ شما هزار مرتبه‌ ما را قطعه‌، قطعه‌ كنند.  با آتش‌ بسوزانند يا بقية‌ الله‌، يا صاحب‌ الامر ما كاري‌ كه‌ شما را ناراضي‌ كند انشاء الله‌ نخواهيم‌ كرد. انشاء الله‌ نخواهيم‌ كرد. آقاجان‌ ولي‌، ولي‌ ذاقت‌ الارض‌، دنيا بر ما تنگه‌. ما را به‌ گناه‌ مي‌كشانه‌. شيطان‌ ما را به‌ سوي‌ گناه‌ دعوت‌ مي‌كنه‌. نفس‌ امارة‌ بالسوء ما را به‌ طرف‌ بدي‌ مي‌كشانه‌. آقاجان‌ شما كمكمون‌ كنيد. شما محبت‌ كنيد به‌ خودتون‌ قسم‌، به‌ خاك‌ پاتون‌ قسم‌ آقا اگر شما دست‌ محبتتون‌ همانطوري‌ كه‌ در شب‌ گذشته‌ عنايت‌ كرديد هميشه‌ بر سر ما باشد به‌ جان‌ شما قسم‌ ما هيچگاه‌ گناه‌ نمي‌كنيم‌، هيچ‌ وقت‌ معصيت‌ نمي‌كنيم‌. كوچكترين‌ كاري‌ كه‌ شما را ناراحت‌ كنه‌ نخواهيم‌ كرد. و از شما مي‌خواييم‌ همانطوري‌ كه‌ اصحاب‌ سيد الشهدا فردا نشان‌ دادند كه‌ چگونه‌ در راه‌ سيدالشهد فداكاري‌ مي‌كنند كه‌ فرمود ما رأيت‌ اصحاب‌ من‌ اصحابي‌. من‌ اصحابي‌ را نديدم‌ كه‌ بهتر از اصحاب‌ خودم‌ باشد.

 اقا مي‌شه‌ زير ساية‌ شما باشيم‌ و شما دستي‌ به‌ سر ما بكشيد و بفرماييد ما رأيت‌ اصحاب‌ من‌ اصحابي‌. اي‌ واي‌. يا مولاي‌، همه‌ بگيد. دست‌ به‌ دامن‌ امام‌ زمانتون‌ بياندازيد. خيلي‌ گناه‌ كرديم‌، خيلي‌ معصيت‌ كرديم‌. مولاي‌ يا مولاي‌، مولاي‌ يا مولاي‌…قربانت‌ بريم‌ مولاي‌. آقا امام‌ زمان‌ به‌ قدري‌ مهربانه‌ كه‌ در يكي‌ از توضيحات‌ به‌ يكي‌ از دوستانش‌ مي‌فرمايد جعل‌ الله‌..من‌ نمي‌تونم‌ اين‌ جمله‌ را عرض‌ كنم‌ در محضر شما. جان‌ همة‌ فداي‌ عالميان‌ خاك‌ پاي‌ شما، شما اظهار محبت‌ بكنيد. شما آقاييد، شما بزرگيد، آقاجون‌ ما آماده‌ايم‌ ما حاضريم‌ در ركابت‌ باشيم‌. قول‌ مي‌ديم‌ معصيت‌ نكنيم‌ ديگه‌. قول‌ مي‌ديم‌ واجباتمون‌ را انجام‌ بديم‌. آقا جان‌ قول‌ مي‌ديم‌ تزكية‌ نفس‌ كنيم‌ قول‌ مي‌ديم‌ آقاجان‌ يا صاحب‌ الامر قول‌ مي‌ديم‌ با دشمنانت‌ انس‌ نداشته‌ باشيم‌. قول‌ مي‌ديم‌ با معصيت‌ كارها رفت‌ و آمد نكنيم‌. آقاجان‌ قول‌ مي‌ديم‌، قول‌ مي‌ديم‌. آه‌. مي‌دونيد آقا چي‌ در جوابتون‌ مي‌فرمايد، مي‌فرمايد من‌ هم‌ قول‌ مي‌دم‌ كه‌ در دنيا و آخرت‌ سعادتمند باشيد. بندة‌ خوب‌ خدا باشيد. زير حمايت‌ من‌، به‌ مام‌ سعادتها برسيد. من‌ هم‌ قول‌ مي‌دم‌ كه‌ شما در دنيا با من‌ و در شب‌ اول‌ قبر با من‌، و در عالم‌ برزخ‌ با من‌ و در بهشت‌ با من‌ باشيد. خوشا به‌ حالتون‌. شب‌ عاشوراي‌ خوبي‌ داريد امشب‌. همين‌ طوري‌ كه‌ شما الان‌ زمزمه‌ داريد با امام‌ زمانتون‌ داريد حرف‌ مي‌زنيد. اصحاب‌ حسين‌ ابن‌ علي‌ هم‌ توي‌ خيمه‌ هايش‌ جمع‌ بودند. حسين‌ ابن‌ علي‌ وقتي‌ چراغها را خاموش‌ كرد مردم‌ اون‌ وقت‌ مثل‌ شما با معرفت‌ نبودند، مردم‌ اون‌ وقت‌ محبتشون‌ به‌ امام‌ زمانشون‌ اين‌ قدر كه‌ شما داريد نداشتند. لذا وقتي‌ كه‌ چراغها را روشن‌ كردند ديدند هفتاد و دو نفر بيشتر باقي‌ نماندند. اما شماها يا بقيه‌ الله‌، من‌ مي‌دون‌ لا اقل‌. ببينيد اگر خلاف‌ من‌ را بگيد. لااقل‌ هشتاد در صد شما جمعيت‌ اين‌ تعهدات‌ را داديد اين‌ قولها را داديد. و از فردا ديگه‌ به‌ طرف‌ گناه‌ و معصيت‌ نخواهيد رفت‌. آقاجان‌ ما آماده‌ايم‌. جانمون‌ به‌ قربانت‌. جان‌ چه‌ باشد كه‌ نثار قدم‌ دوست‌ كنم‌. اين‌ مطاعي‌ است‌ كه‌ هر بي‌ سر و پايي‌ داريد.

 روحي‌ الرواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفدا يا بقية‌ الله‌. خانمها شما بدانيد امشب‌ فاطمة‌ زهرا در ميان‌ شماست‌، زينب‌ كبري‌ در ميان‌ شماست‌. شماها همين‌ تعهدات‌ را به‌ خاطر احترام‌ روي‌ فرزندش‌ حسين‌ بن‌ علي‌ به‌ فاطمة‌ زهرا بدهيد. بگيد بي‌ بي‌ زينب‌ امشب‌ تو از نظر ظاهر يك‌ احترامي‌ داشتي‌، گريه‌ مي‌كرد زينب‌ كبري‌. برادرش‌ نشسته‌  در خيمه‌ها، امشب‌ است‌ شمشيرش‌ را جلوي‌ زانوش‌ گذاشته‌، زينب‌ هم‌ داره‌ گوش‌ مي‌ده‌. اين‌ اشعار را مي‌خونه‌.يا تحبت‌ اللك‌ خليلي‌. زينب‌ گريان‌ پاره‌ كرد برادر اين‌ چه‌ اشعاري‌ است‌ كه‌ مي‌خواني‌. فردا كه‌ روز عاشوراست‌، زينب‌ كبري‌ آمده‌ كنار گودي‌ قتلگاه‌. خانمها اينطور زن‌ مسلمان‌ را دوست‌ دارن‌.نگاه‌ كرد ديد برادر رو به‌ روي‌ زمين‌ افتاده‌. سر در بدن‌ نداره‌. اين‌ شمشير شكسته‌ها را كناري‌ زد، سنگها را كناري‌ ريخت‌. بدن‌ ابي‌ عبد الله‌ را بداشت‌. روي‌ دست‌ بلند كرد صدا زد خدايا اين‌ قرباني‌ را از آل‌ محمد قبول‌ بفرما. من‌ ديگه‌ حرفهام‌ تمام‌ شد. من‌ همين‌ چند جمله‌اي‌ كه‌ با آقا حجت‌ ابن‌ الحسن‌ مي‌خواستم‌ حرف‌ بزنم‌ زدم‌. حسينم‌ واي‌، حسينم‌ واي‌، حسينا…حسين‌، حسين‌، حسين‌…

۶ محرم ۱۴۱۵ قمری – امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر

 امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر 6 محرم‌ 1415

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمدلله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ المرسلين‌ سيدنا و نبينا ابوالقاسم‌ محمد (الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد) آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما و مولانا حجت‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ ائدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 من‌ مطالعه‌ كردم‌، تحقيق‌ كردم‌ فكر كردم‌ كه‌ هيچ‌ مصيبتي‌ جدا بالاتر از مصيبت‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ نيست‌. لذا فرمودند ان‌ كنت‌ باكيا لشي‌ ابك‌ علي‌ الحسين‌ اگر خواستي‌ بر چيزي‌ كني‌ بر حسين‌ ابن‌ علي‌ گريه‌ كن‌. چون‌ هيچ‌ مصيبتي‌ بالاتر از مصيبت‌ او بزگوار نيست‌. اون‌ شهداي‌ چند ساله‌اي‌ كه‌ ما داشتيم‌ برويد از اونهايي‌ كه‌ فرزند داده‌اند، شوهر داده‌اند، برادر داده‌اند بپرسيد كه‌ آيا هيچ‌ شده‌ كه‌ يك‌ طفل‌ شيرخوار را در مقابل‌ لشگر صدام‌ ببرند آب‌ از اونها بخوان‌ اونها با تير دو شعبة‌ زهر آلود جوابش‌ را بدن‌؟ آيا هيچ‌ شده‌ يك‌ شهيدي‌ را بعد از شهادت‌ بدنش‌ را با سم‌ اسبها روي‌ زمين‌ خرد كنند؟ چقدر تفاوت‌ بين‌ شهداي‌ ما كه‌ بزرگترين‌ آرزومون‌ اين‌ است‌ كه‌ شهداي‌ ما با شهداي‌ كربلا محشور بشن‌. در عين‌ حال‌ هيچ‌ شهيدي‌ اين‌ سابقه‌ را نداره‌. حتي‌ سيد الشهدا حضرت‌ همزة‌ ابن‌ عبدالمطلب‌ ايشان‌ شهيد شدند خيلي‌ هم‌ زياد به‌ ايشان‌ صدمه‌ وارد كردند اما وقتي‌ كه‌ آمديدند كه‌ ايشان‌ را مصلح‌ كرده‌اند يعني‌ زبان‌ ايشان‌ را بريده‌اند، بيني‌ ايشان‌ را بريده‌اند ،جگرش‌ را درآورده‌اند اما باز هم‌ زير سم‌ اسبها پامالش‌ نكرده‌ بودند.

 ديگه‌ حضرت‌ همزه‌ تشنه‌ نبود اونقدري‌ كه‌ در روايت‌ دارد روز عاشورا اونقدر عطش‌ بر ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ فشار آورده‌ بود كه‌ آسمان‌ را ديگه‌ حضرت‌ نمي‌ديد، نور از چشم‌ مباركش‌ رفته‌ بود. كجا سابقه‌ دارد كه‌ شهيدي‌ را وقتي‌ كشتند سرش‌ را به‌ روي‌ نيزه‌ بلند كنند با اون‌ همه‌ معجزه‌ و كراماتي‌ كه‌ از او مي‌بينند در عين‌ حال‌ توجه‌ نكنند و اين‌ همه‌ منازل‌ بعضي‌ نوشته‌اند متجاوز از چهل‌ روز اين‌ سر مقدس‌ از اين‌ منزل‌ به‌ اون‌ منزل‌ از اين‌ شهر به‌ اون‌ شهر در مقابل‌ هر كافر و هر بي‌ ديني‌ قرار بگيرد اون‌ هم‌ با چوب‌ خيزران‌ به‌ لبهاي‌ يا حسرتا علي‌ العباد ما يعطيهن‌ الرسول‌ الا كانوا به‌ يستهزئون‌. اون‌ شخص‌ وقتي‌ كه‌ ديد سر مقدس‌ سيد الشهدا دارد مي‌خوند ان‌ حسبت‌ ان‌ صابرك‌ عهد والرحيم‌ كانوا من‌ آياتنا عجبا. صدا زد آقا ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ مسئلة‌ شما بيشتر است‌. يك‌ يك‌ از ائمه‌ كه‌ فرمودند ما منا الا مسموم‌ او مقتول‌. هيچ‌ يك‌ از ما نبود مگر اين‌ كه‌ يا مسموش‌ كردند يا او را كشتند و حضرت‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ را هم‌ مسموم‌ كردند هم‌ كشتند. چون‌ اون‌ تير سه‌ شعبة‌ زهر آلود وقتي‌ بر قلب‌ نازنينش‌ وارد شد در اون‌ زمانها رسم‌ بود چون‌ وسائل‌ قتالشون‌ همينها بوده‌ كه‌ شمشير را مثلا در جام‌ زهر مي‌خواباندند، خشكش‌ مي‌كردند باز دو مرتبه‌ مي‌خواباندند كه‌ خوب‌ زهر آلود بشه‌. حرمله‌ روز عاشورا هفت‌ تا تير كه‌ در ميان‌ سم‌ اونها را گذاشته‌ بود و سم‌ به‌ اونها خشك‌ شده‌ بود يكيش‌ را به‌ حلقوم‌ علي‌ اصغر زد. يكي‌ ديگر را به‌ قلب‌ مقدس‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ زد. هر يك‌ از ائمه‌ با وضع‌ خاصي‌ شهيد شدند، كشته‌ شدند. استحضا شدند، مسخرشون‌ كردند، اين‌ يگانه‌ گوهر باقي‌ مانده‌ كه‌ با سوز دل‌ مي‌فرمايد من‌ غريبم‌ من‌ مظلومم‌، كسي‌ به‌ ياد من‌ نيست‌. اين‌ عزيز زهرا اين‌ قطب‌ عالم‌ وجود اين‌ يگانه‌ مخلوقي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ تنها با او مأنوس‌ است‌. اين‌ هم‌ هزار و صد و چند سال‌، صد و پنجاه‌ و چند سال‌ در دنيا در اين‌ زندان‌ بايد در يك‌ گوشه‌اي‌ بماند هيچ‌ كس‌ به‌ فكرش‌ نباشد كسي‌ از او ياد نكند. حتي‌ اگر يك‌ نفري‌ ادعا بكند كه‌ من‌ با اون‌ حضرت‌ ملاقات‌ كردم‌ او را باستهزاء بگيرند، يا حسرت‌ علي‌ العباد. چقدر بندگان‌ خدا، اين‌ كساني‌ كه‌ خدا خلقشون‌ كرده‌ براي‌ بندگي‌، براي‌ اينكه‌ با آنها حرف‌ بزند، خليفة‌ او باشند. اني‌ جاعل‌ في‌ الارض‌ خليفه‌. چقدر خوابند. چقدر در غفلتند. حالا اي‌ كاش‌ تنها خدا و دين‌ و ائمه‌ را فراموش‌ ميكردند. سر نزاع‌ و دعوا با خدا دارند. كسي‌ كه‌ يك‌ دونه‌ گناه‌ بكند، با خدا محاربه‌ كرده‌. دربارة‌ بعضي‌ از گناهان‌ رسما خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ فرموده‌ است‌ فاذنوا بحرب‌ من‌ الله‌. بيان‌ با من‌ جنگ‌ كنند. تارك‌ حج‌ جنگ‌ با خدا ميكنه‌. تارك‌ نماز جنگ‌ با خدا ميكنه‌. رباخوار جنگ‌ با خدا ميكنه‌. اينها تصريح‌ شده‌. خداي‌ نكرده‌ مبتلا نشيد به‌ اين‌ گناهان‌ بزرگ‌. شخص‌ غيبت‌ كننده‌ جنگ‌ با خدا ميكنه‌. كسي‌ كه‌ سوء ظن‌ به‌ برادران‌ مؤمنش‌ دارد جنگ‌ با خدا ميكنه‌. كسي‌ كه‌ وحدت‌ و اتفاق‌ و اتحاد مسلمانها را بهم‌ ميزند جنگ‌ با خدا ميكنه‌. كوشش‌ كنيد جنگ‌ با خدا نكنيد. رسما خدا مي‌فرمايد فاذنوا بحرب‌ من‌ الله‌. اعلام‌ جنگ‌ كنيد اگر مي‌خواهيد اين‌ كار را بكنيد. يك‌ انساني‌ كه‌ همه‌ چيزش‌ وابسته‌ است‌ به‌ خداي‌ تعالي‌. محتاج‌ به‌ پروردگاره‌. سرتاپا داد وااحتياجا ميزنه‌ اينطور با خدا جنگ‌ كنه‌! اينهمه‌ خدا پيغمبر فرستاده‌، قرآن‌ فرستاده‌، سخنان‌ پر ارزش‌ خاندان‌ عصمت‌ بيان‌ شده‌. اعتنا نكنه‌ و خيلي‌ عجيبه‌ اين‌ آية‌ شريفه‌. من‌ هر وقت‌ سورة‌ ياسين‌ يا خودم‌ ميخونم‌ يا در قرائتي‌ مي‌شنوم‌ اين‌ آيه‌ مرا تكان‌ ميده‌. يا حسرة‌ علي‌ العباد ما يأتيهم‌. نعت‌ ميكنه‌ ميگه‌ نيامد رسولي‌ مگر اينكه‌ اينها استهزائش‌ كردند. ماها الان‌ پيغمبر اكرم‌ را داريم‌ استهزاء مي‌كنيم‌. خيال‌ نكنيد كه‌ ما الحمد لله‌ نه‌، پيغمبرها را استهزاء نمي‌كنيم‌. چرا امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ فرمود كه‌ اگر كسي‌ نمازش‌ را سبك‌ بشماره‌ به‌ شفاعت‌ ما نميرسه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ كسي‌ كه‌ نماز را سبك‌ مي‌شماره‌ اين‌ به‌ خدا و پيغمبر استهزاء كرده‌. اهميت‌ نداده‌. كسي‌ كه‌ گناه‌ ميكنه‌ معلومه‌ براي‌ قانون‌ پروردگار ارزش‌ قائل‌ نشده‌. كسي‌ كه‌ واجبي‌ را ترك‌ ميكنه‌ براي‌ خدا و براي‌ قانون‌ الهي‌ اهميت‌ قائل‌ نشده‌ و استهزاء كرده‌. استهزاء شما خيال‌ كرديد همه‌اش‌ فقط‌ خنديدنه‌! وقتي‌ كه‌ اعتماد به‌ خدا نمي‌كنيم‌. اين‌ روزها صحبت‌ از امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكره‌. من‌ فكر ميكنم‌ اكثرش‌ ديدم‌ مصاحبه‌اي‌ داره‌ ميشه‌، دو نفر با هم‌ مصاحبه‌ مي‌كنند دربارة‌ امر بمعروف‌ و نهي‌ از منكر. يكيشون‌ همانجا يك‌ منكري‌ را انجام‌ داده‌. نشسته‌. در مقابل‌ چشم‌ پنجاه‌ و پنج‌ ميليون‌ جمعيت‌. آنوقت‌ اينها مي‌تونند امر بمعروف‌ و نهي‌ از منكر بكنند! باباجان‌. يا ريش‌ تراشيدن‌ حرامه‌ يا حلال‌. اگر حلاله‌، اعلام‌ كنيد تا ما هم‌ بتراشيم‌. همه‌ بتراشيم‌. اگر حرامه‌، اين‌ آقاي‌ ريش‌ تراشيدة‌ سه‌ تيغ‌ كرده‌ چطور آمده‌ نشسته‌ داره‌ دربارة‌ امر بمعروف‌ و نهي‌ از منكر صحبت‌ ميكنه‌. لابد ديشب‌ همه‌اتون‌ ديديد. همانجا صداي‌ ما نمي‌رسيد. ميگفتيم‌ آقا خودتون‌ لطفا اين‌ منكر را انجام‌ نديد. امشب‌ هم‌ باز صورتش‌ را داشتيم‌ مي‌آمديم‌ ديديم‌ يك‌ شرايطي‌ را براي‌ امر بمعروف‌ و نهي‌ از منكر داره‌ آقايي‌ كه‌ توي‌ راديو نشناختم‌ كي‌ بود، ميگه‌ كه‌ گفتم‌ الحمدلله‌ من‌ كه‌ راحت‌ شدم‌. من‌ هيچي‌ اين‌ شرايط‌ را ندارم‌. اول‌ بايد انسان‌ خودش‌ همة‌ واجباتش‌ را انجام‌ داده‌ باشه‌ و منكراتش‌ را هم‌ ترك‌ كرده‌ باشه‌. الحمد لله‌ ماها خوب‌ هيچكداممون‌ اينجوري‌ نيستيم‌ ديگه‌. از غلط‌ترين‌ حرفها اين‌ حرفه‌. امر بمعروف‌ و نهي‌ از منكر واجبه‌ حتي‌ بر كسي‌ كه‌ همة‌ كارهاي‌ حرام‌ را ميكنه‌. شما به‌ رساله‌ها مراجعه‌ بكنيد. ببينيد كه‌ استثناء كردند آدمهاي‌ معصيتكار ديگه‌ امر بمعروف‌ و نهي‌ از منكر بهشون‌ واجب‌ نيست‌. تمام‌ كارهاي‌ حرام‌ را يكنفر انجام‌ بده‌ و تمام‌ واجبات‌ را هم‌ ترك‌ كنه‌. اگر امر بمعروف‌ و نهي‌ از منكر نكرد، اينهم‌ يكي‌ ديگه‌ از آن‌ كارهاي‌ بدي‌ كه‌ ترك‌ كرده‌ و نكرده‌. و الاّ اين‌ يكي‌ را گناه‌ پايش‌ نمي‌نويسند. اي‌ آقا پس‌ رطب‌ خوردن‌ منع‌ رطب‌ چون‌ كند. آيات‌ قرآن‌ را فراموش‌ كرديم‌ به‌ يك‌ شعري‌ كه‌ مال‌ يك‌ سني‌ كه‌ باز او هم‌ نظر داشته‌ كه‌ مردم‌ را از امر بمعروف‌ و نهي‌ از منكر بيندازند، اين‌ را گفته‌. اگر اين‌ جوره‌ آقا رطب‌ خورده‌ منع‌ رطب‌ چون‌ كند، دكترها بايد تمامشون‌ سرخ‌ كردني‌ هيچ‌ روز نخورند. نميدونم‌ غذايي‌ كه‌ فشار خون‌ را بالا ميبره‌ نخورند، پايين‌ ميبره‌ نخورند. چون‌ ممكنه‌ كه‌ مريضهايي‌ برايشون‌ بياد كه‌ اينها مبتلاي‌ به‌ اين‌ كسالتها باشند. خوب‌ آقا، آقاي‌ رطب‌ خورده‌، منع‌ رطب‌ چون‌ ميكني‌؟! همة‌ دواها را صبح‌ آقاي‌ دكتر خودش‌ بخوره‌. همه‌ را ديگه‌، بخوره‌ براي‌ اينكه‌ وقتي‌ ميگه‌ تو اين‌ دوا را بخور خودش‌ خورده‌ باشه‌. پس‌ اِ قضية‌ پيغمبر اكرم‌ چي‌ ميشه‌؟ دروغه‌ آقا. دروغه‌. بيائيد از من‌ بپرسيد. من‌ اثبات‌ مي‌كنم‌ همچين‌ مسئله‌اي‌ نيستش‌. پيغمبر اكرم‌ به‌ بچه‌ ميگه‌ برو فردا بيا. چون‌ من‌ امروز خودم‌ خرما خوردم‌ فردا من‌ از صبح‌ خرما نخورده‌ باشم‌، بعد به‌ تو بگم‌ خرما نخور تا تأثير بكنه‌. همچين‌. عين‌ همين‌ مي‌مانه‌ كه‌ دكتره‌ بگه‌ آقا فردا تو بيا من‌ امروز صبح‌ مثلا فرض‌ كنيد عسل‌ خوردم‌. تو نبايد عسل‌ بخوري‌. من‌ فردا بهت‌ بگم‌ عسل‌ نخور. ايني‌ كه‌ من‌ عرض‌ ميكنم‌ در شب‌، يكي‌ از شبهايي‌ كه‌ در هفتة‌ گذشته‌ بود و جمعي‌ از دوستان‌ بودند گفتم‌ يكي‌ از مشكلات‌ ما در رسيدن‌ به‌ راه‌ كمالات‌ و ايني‌ كه‌ مي‌بينيد اكثر علما اين‌ كار را ترك‌ كردند و حاضر نيستند كه‌ راه‌ تزكية‌ نفس‌ را با افراد كار كنند، به‌ جهت‌ اينكه‌ توي‌ مغز اين‌ مسلمانها، خوب‌ خوبهايشون‌، يك‌ خرافاتي‌ پر كرده‌اند كه‌ درآوردن‌ اينها مشكلتر از تزكية‌ نفسه‌. از طريق‌ صوفيها، از طريق‌ كوفيها، از طريق‌ نميدونم‌ زنها، از طريق‌ مردهاي‌ خرافي‌ و از طريق‌ افراد بيسواد، از طريق‌ افراد خودرأي‌ خودخواه‌ خودسليقه‌. يك‌ چيزهايي‌ توي‌ مغزها وارد شده‌ كه‌ نميشه‌ بيرونش‌ آورد. نميشه‌. و الاّ صراط‌ مستقيم‌، راه‌ راست‌ تعيين‌ شده‌. هر چه‌ كه‌ روايت‌ شايد آن‌ مقداري‌ كه‌ من‌ يادمه‌، متجاوز از ده‌ تا روايت‌ داريم‌. اين‌ روايتها ميگه‌ كه‌ هر چي‌ كه‌ از دو لب‌ صادقين‌، از زبان‌ پيغمبر اكرم‌ نرسيده‌، اينها ارزشي‌ نداره‌. هرچي‌ مي‌خواد باشه‌. از هر كي‌ مي‌خواد باشه‌. شما دينتون‌ را از كي‌ مي‌گيريد؟ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌ (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) فرمود كه‌ چيزي‌ نيست‌ كه‌ شما را به‌ خدا نزديك‌ بكنه‌ الا اينكه‌ من‌ به‌ شما گفتم‌. و چيزي‌ هم‌ نبود كه‌ شما را از خدا دور بكنه‌ جز اينكه‌ من‌ شما را از اون‌ نهي‌ كردم‌. ديگه‌ چي‌ مي‌خواهيد. ديگه‌ حالا ابوسعيد ابوالخير هر فرمايشي‌ كه‌ فرمودند مال‌ خودشون‌. اگر يا امثال‌ ايشان‌، كاري‌ نداريم‌، چون‌ ايشان‌ يك‌ عده‌ بعضي‌ از كارهايمون‌ را خودمون‌ نمي‌دونيم‌، دستورات‌ ايشانه‌. يا بقية‌ اهل‌ تصوف‌. يا يك‌ قلندر ديگه‌. يا يك‌ بوق‌ عليشاه‌ ديگه‌. اينها حرفهايي‌ كه‌ گفتند از دو حال‌ خارج‌ نيست‌. يا از دو لب‌ خاندان‌ عصمته‌ كه‌ خوب‌ نسبت‌ بديد به‌ امام‌ صادق‌، نسبت‌ بديد به‌ امام‌ باقر، نسبت‌ بديد به‌ ائمة‌ اطهار. يا اينكه‌ مربوط‌ به‌ اينها نيست‌. اگر مربوط‌ به‌ آنها نيست‌، ما ديگه‌ پشت‌ سر شما حركت‌ نمي‌كنيم‌. بايد انسان‌ متعبد در مقابل‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ باشه‌. كاري‌ نكند كه‌ عملا آنها را استهزاء كرده‌ باشه‌. امر بمعروف‌ و نهي‌ از منكر واجب‌ است‌ بر هر فردي‌. همينقدر گفت‌ لا اله‌ الا الله‌ محمدا رسول‌ الله‌ (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ ولي‌ الله‌، و سنش‌ به‌ پانزده‌ سالگي‌ رسيده‌ بود و دختر هم‌ به‌ نه‌ سالگيش‌ تمام‌ شده‌ بود. اين‌ شخص‌ برش‌ واجب‌ است‌ كه‌ امر بمعروف‌ و نهي‌ از منكر بكنه‌. حالا چه‌ خودش‌ معصيتكار باشه‌ چه‌ درستكار. و حرف‌ هم‌ تأثير داره‌. شما بدونيد اين‌ را. حرف‌ در بعضي‌ها، همه‌اش‌ به‌ گردن‌ طرف‌ نيندازيد. شما نخواستيد دستور يك‌ آمر بمعروف‌ و ناهي‌ از منكر را عمل‌ بكنيد، ميگيد كه‌ خودش‌ اهل‌ عمل‌ نبود در من‌ تأثير نداشت‌. نه‌ اينطور نيست‌. پيغمبر اكرم‌ كه‌ اهل‌ عمل‌ بود. در ابوجهل‌ هر چه‌ حرف‌ زد تأثير نداشت‌. چون‌ گاهي‌ قلوبهم‌ كالحجاره‌ او اشد قسوه‌. مثل‌ سنگه‌. بلكه‌ از سنگ‌ هم‌ بعضي‌ها سخت‌ترند. از سنگ‌ هم‌ سخت‌ ترند. چون‌ از سنگ‌ گاهي‌ يك‌ آبي‌ منفجر ميشه‌ و بيرون‌ مي‌آيد. و ان‌ من‌ الحجارة‌ لما يشقق‌ منه‌ انهار. گاهي‌ آب‌ از سنگ‌ مي‌آيد بيرون‌. اما از قلوب‌ اينها هيچ‌. اگر اين‌ ايام‌ محرم‌ خداي‌ نكرده‌ پاي‌ منبرها نشستيد ديديد هيچ‌ تكان‌ نخورديد، هيچ‌ تغيير روحيه‌ نداديد، هيچ‌ حرفها درتون‌ اثر نكرد، خيلي‌ متأثر باشيد. قلبتون‌ قساوت‌ گرفته‌. گريه‌ كردن‌ علامت‌ بر اين‌ نيست‌ كه‌ قلب‌ خوبي‌ داريد. و الا اشك‌ گاهي‌ با پياز خورد كردن‌ هم‌ مي‌آيد. اشك‌ ريختن‌ دليل‌ نميشه‌. به‌ قول‌ آن‌ دانشمند ميگفت‌ اشك‌ از روزي‌ كه‌ برادران‌ يوسف‌ دروغي‌ پيش‌ پدرشون‌ گريه‌ كردند، توي‌ دلشون‌ خوشحال‌ بودند كه‌ يوسف‌ را سرنگونش‌ كردند، ولي‌ از چشمهايشون‌ مثل‌ باران‌ اشك‌ مي‌ريخت‌. و جائوا ابائا عشائا يبكون‌. همه‌اشون‌ دسته‌جمعي‌ گريه‌ مي‌كردند. اما مي‌دونيد دل‌ قسي‌ كدوم‌ دلي‌ است‌؟ مي‌خواد اشك‌ از چشمش‌ بريزه‌ مي‌خواد نريزه‌. آن‌ دلي‌ است‌ كه‌ در رديف‌ شمر، در رديف‌ ابن‌ زياد، عمر سعد، معصيت‌ خدا را ميكنه‌. اللهم‌ العن‌ عن‌ اول‌ ظالم‌ ظلم‌ حق‌ محمد و آل‌ محمد. خدايا لعنت‌ كن‌ آنهايي‌ را كه‌ ظلم‌ كردند به‌ حقوق‌ آل‌ پيغمبر و آخر تابع‌، اينجا شامل‌ ما هم‌ ممكنه‌ خداي‌ نكرده‌ بشه‌. شما نگيد مگر ما معصوميم‌. اين‌ حرف‌ هم‌ از آن‌ حرفهاي‌ بسيار غلطه‌، مگر ما معصوميم‌ كه‌ گناه‌ نكنيم‌. اگر گناه‌ نكردن‌ فقط‌ مال‌ معصومين‌ بود، خدا به‌ شما تكليف‌ نميكرد. چرا؟ چرا گناه‌ تو ميكني‌؟ گناه‌ كردن‌، من‌ مكرر گفتم‌، مشكلتر از گناه‌ نكردنه‌. دروغ‌ گفتن‌ آقا مشكلتره‌ يا ساكت‌ بودن‌؟ غيبت‌ كردن‌ مشكلتره‌ يا حرف‌ نزدن‌؟ شما اگر مشكلاتش‌ را فكر كنيد، ميگيد نه‌، اگر حرف‌ نزنيم‌ بهتره‌. كينة‌ مردم‌ را در دل‌ نگرفتن‌ آسونتره‌ يا هميشه‌ در حال‌ كينة‌ با مردم‌ و حسادت‌ و اينها باشيد؟ بايد انسان‌ تابع‌ شيطان‌ نباشه‌. اگر يك‌ دونه‌ گناه‌ كرديد آقايون‌، اگر يك‌ دونه‌ گناه‌ خانمها بكنند، اينها بخواهند يا نخواهند، ولو اينكه‌ شب‌ عاشورا خودشون‌ را بكشند از گريه‌، ولي‌ اين‌ گناه‌ را ادامه‌ بدهند، اين‌ را بدونيد كه‌ تابع‌ عمر سعد هستند و از او پيروي‌ مي‌كنند.

 من‌ يك‌ وقتي‌ با يك‌ مردي‌ همسفر بودم‌. اين‌ آقا خيلي‌ اهل‌ گناه‌ بود. حالا با ما كه‌ بود زياد توفيق‌ گناه‌ كردن‌ نداشت‌ ولي‌ خوب‌ صبحها براي‌ نماز صبحش‌ اگر بيدارش‌ هم‌ مي‌كرديم‌ ناراحت‌ بود. خوب‌ من‌ مي‌ديديم‌ به‌ زنها نگاه‌ ميكنه‌ و گناهان‌ ديگه‌اي‌، زياد گناه‌ داشت‌. ما خيلي‌ توي‌ راه‌ نصيحتش‌ كرديم‌. شما نگيد كه‌ شما چطور با او مسافرت‌ كردي‌؟ ديگه‌ حالا گاهي‌ پيش‌ مي‌آيد. يك‌ شب‌ ديدم‌ كه‌ زودتر از من‌ پاشده‌ براي‌ نماز. داره‌ گريه‌ ميكنه‌ در خانة‌ خدا. دستها را بلند كرده‌ مناجات‌ ميكنه‌. من‌ آمدم‌ گفتش‌ كه‌ اذان‌ گفتند؟ گفتم‌ ديگه‌ نزديكه‌. خيلي‌ حال‌ گريه‌اي‌ داشت‌. من‌ خيلي‌ تعجب‌ كردم‌. نخواستم‌ از حال‌ بيندازمش‌. بعد خودش‌ گفت‌. گفت‌ كه‌ من‌ حرفهاي‌ شما را اصلا بهش‌ توجه‌ نمي‌كردم‌. گفتم‌ حالا همسفريم‌. بگذار هر چي‌ ميگه‌ بگه‌. اوقاتش‌ را تلخ‌ نكنيم‌، ردش‌ نكنيم‌. ولي‌ ديشب‌ يك‌ خوابي‌ ديدم‌. گاهي‌ يك‌ خواب‌ انسان‌ را از خواب‌ بيدار ميكنه‌. ديشب‌ خواب‌ ديدم‌ صحراي‌ كربلا بود. يك‌ طرف‌ اصحاب‌ سيد الشهدا ايستاده‌اند و يك‌ طرف‌ هم‌ اصحاب‌ عمر سعد. ما هم‌ اين‌ وسط‌ وايستاديم‌. شما هي‌ آمدي‌ شونة‌ من‌ را گرفتي‌ هي‌ هولم‌ ميدي‌ به‌ طرف‌ اصحاب‌ سيد الشهدا. من‌ سختمه‌، همينطور كه‌ هول‌ ميدادي‌، من‌ قدم‌ به‌ قدم‌، زوركي‌ مي‌رفتم‌ آنطرف‌. يك‌ طرف‌ ديدم‌ مرا حسين‌ بن‌ علي‌ دست‌ مرا گرفت‌ به‌ طرف‌ خودش‌ كشيد و من‌ توي‌ اصحاب‌ سيد الشهدا وارد شدم‌. بخدا قسم‌ آقايون‌ در اين‌ جريان‌ كربلا يك‌ عده‌ بودند اينطوري‌ بودند. ميگفتند كه‌ خيمه‌هامون‌ را ببريم‌، با هم‌ خوب‌، آنوقتها سفرها باصطلاح‌ با الاغ‌ و اسب‌ و اينها بود. خوب‌ با همين‌ حركت‌ كرده‌ بودند. منزلهاي‌ معيني‌ بود در راه‌ كه‌ اكثرا در يك‌ جا منزل‌ ميكردند. اين‌ ميگفت‌ كه‌ من‌ آنطرفتر من‌ را خيمه‌هايم‌ را بزنيد كه‌ با حسين‌ من‌ روبرو نشم‌. يك‌ جا مجبور شدند تصادف‌ بكنند. حسين‌ بن‌ علي‌ دستش‌ را گرفت‌ آوردش‌، الان‌ جزء آنهايي‌ است‌ كه‌ ميگيم‌ بابي‌ انتم‌ و امي‌ و نفسي‌. پدر و مادرم‌، نه‌ شما، امام‌ ميگه‌ پدر و مادرم‌ به‌ قربانت‌. من‌ را انداختند توي‌ اصحاب‌ سيد الشهدا. از خواب‌ پريدم‌. ديگه‌ فلاني‌ من‌ گناه‌ نميكنم‌. و همينطور هم‌ بود. داراي‌ توفيقاتي‌ بود. البته‌ اين‌ صحبت‌ شايد مال‌ حدود، بعله‌، بيست‌ و پنج‌ سال‌ سي‌ سال‌ قبل‌ و اون‌ آدم‌ خوبي‌ بود. حالا بيائيم‌ ما و خواب‌ نديده‌ انسان‌ در بيداري‌ بيدار بشه‌ بهتر از اينه‌ كه‌ خواب‌ او را بيدار بكنه‌. ما يك‌ وقتي‌ به‌ يك‌ نفري‌ مي‌گفتيم‌ فلان‌ گناه‌ را نكن‌ اين‌ ميكرد. يك‌ شب‌، يك‌ روز رفتيم‌ ديديم‌ كه‌ نه‌ ديگه‌ ترك‌ كرده‌. گفتيم‌ چطور شد ترك‌ كردي‌؟ گفت‌ كه‌ چند شب‌ قبل‌ شما را در خواب‌ ديدم‌ گفتي‌ اين‌ گناه‌ را نكن‌. گفتم‌ خوش‌ انصاف‌ من‌ در بيداري‌ اينقدر بهت‌ گفتم‌ تو گوش‌ نكردي‌. حالا در خواب‌ مرا ديدي‌ گوش‌ كردي‌؟! خيلي‌ بده‌ انسان‌ در بيداري‌، با چشم‌ باز، با گوش‌ باز، اينهمه‌ معجزات‌ و كرامات‌ را ببينه‌ دست‌ از گناه‌ نكشه‌. آنوقت‌ يك‌ خواب‌ ببينه‌ و از خواب‌ بيدار بشه‌ از خواب‌ غفلت‌. بيائيم‌ و واقعا از اين‌ بهار رحمت‌ الهي‌ كه‌ بوسيلة‌ حسين‌ بن‌ علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بر ما دميده‌ استفاده‌ كنيم‌ و انشاء الله‌ همه‌امون‌ بر حسين‌ بن‌ علي‌ گريه‌ كنيم‌. گرية‌ روي‌ معرفت‌ بر سيد الشهدا كار استغفار را ميكنه‌. كار توبه‌هاي‌ چهل‌ روزه‌ و شايد چند چله‌ را ميكنه‌. انشاء الله‌ اميدواريم‌ اين‌ ايام‌ را استفاده‌ بكنيم‌.

 شب‌ جمعه‌ است‌. آنهم‌ شب‌ جمعة‌ اول‌ ماه‌ محرم‌، شبها كوتاهه‌. من‌ زياد نمي‌خوام‌ معطلتون‌ كنم‌. شب‌ زيارتي‌ مخصوص‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسينه‌. در سابق‌ رسم‌ بود حالا نميدانم‌، شايد حالا هم‌ رسم‌ باشه‌. شب‌ هفتم‌ و روز هفتم‌ هر جا مي‌رفتيد و برويد مصيبت‌ علي‌ اصغر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را مي‌خوانند. بعضي‌ از مقاتل‌ ميگند دو تا طفل‌ شيرخوار در روز عاشورا هدف‌ تير سه‌ شعبة‌ زهرآلود شدند. يكي‌ در همان‌ روز عاشورا متولد شده‌ بود كه‌ وقتي‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ آمدند كنار خيمه‌ها، قنداقة‌ اين‌ طفل‌ تازه‌ متولد شده‌ كه‌ اسمش‌ عبد اللهه‌، به‌ دست‌ سيد الشهدا دادند. حسين‌ بن‌ علي‌ آمد ببوسه‌ اين‌ طفل‌ را، تير سه‌ شعبة‌ زهر آلود آمد كه‌ حضرت‌ وليعصر ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفداء مي‌فرمايد السلام‌ علي‌ عبد الله‌ الرضيع‌ المرمي‌ في‌ هجر ابيه‌. سلام‌ بر آن‌ عبد الله‌ شيرخواري‌ كه‌ در بغل‌ پدر هدف‌ تير سه‌ شعبة‌ زهر آلود شد. لعن‌ الله‌ قاتله‌ حرملة‌ ابن‌ كاهل‌ الاسدي‌. يكي‌ هم‌ علي‌ اصغره‌. كه‌ وقتي‌ سيد الشهدا صدا زد هل‌ من‌ ناصر ينصرني‌. آيا كسي‌ هست‌ كه‌ مرا ياري‌ كند؟ البته‌ اينجا حرفهايي‌ اهل‌ ذوق‌ گفتند كه‌ علي‌ اصغر در ميان‌ گهواره‌ يك‌ حركتي‌ به‌ خودش‌ داد يعني‌ پدر من‌ هنوز هستم‌. آوردند علي‌ اصغر را به‌ دست‌ پدر دادند. حسين‌ بن‌ علي‌ نگاه‌ كرد به‌ صورت‌ اين‌ طفل‌. شبهاي‌ عزاست‌، چراغها را خاموش‌ (قطع‌ صداي‌ نوار)

 

۱۲ شوال ۱۴۱۴ – تفسیر سوره زلزال، بیداری

الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجت‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواحنا العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفدا. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. اذا زلزلت‌ الارض‌ زلزالها. و اخرجت‌ الارض‌ اثقالها. و قال‌ الانسان‌ ما لها. يوم‌ اذا تحدث‌ اخبارها. بان‌ ربك‌ اوحي‌ لها. يوم‌ اذا يصدر الناس‌ اشتاتا و يروا اعمالهم‌ فمن‌ يعمل‌ مثقال‌ ذرة‌ خيرا يره‌ و من‌ يعمل‌ مثقال‌ ذرة‌ شرا يره‌.

 آيات‌ قرآن‌ تأويل‌ و ظاهري‌ دارد. ظاهر اين‌ سورة‌ مباركه‌ مربوط‌ به‌ قيامت‌ است‌ كه‌ زمين‌ مي‌لرزد و بدنها و مردگان‌ را از داخل‌ خود بيرون‌ مي‌اندازد. انسان‌، انسان‌ كامل‌ كه‌ امير المؤمنين‌ است‌، دست‌ به‌ زمين‌ مي‌زند و زلزلة‌ زمين‌ را ساكت‌ و ساكن‌ مي‌كند. آنروز است‌ كه‌ زمين‌ خبرها را ميدهد. آن‌ خبرهايي‌ كه‌ خدا به‌ او وحي‌ كرده‌ است‌، در اختيار ميگذارد. مردم‌ دسته‌ دسته‌ از ميان‌ قبرها بيرون‌ مي‌آيند براي‌ اينكه‌ اعمالشون‌ را مشاهده‌ كنند. كسي‌ كه‌ به‌ مقدار وزن‌ ذره‌اي‌ از كار خوب‌ انجام‌ داده‌ باشد آن‌ را مي‌بيند. و كسي‌ هم‌ كه‌ كار بد انجام‌ داده‌ باشد، جزايش‌ را خواهد ديد. اين‌ ظاهر آيه‌ است‌. در احاديثي‌ آمده‌ كه‌ قيامت‌، دو قيامت‌ داريم‌. قيامت‌ صغري‌ و قيامت‌ كبري‌. قيامت‌ كبري‌ همان‌ قيامتي‌ است‌ كه‌ همه‌ شنيده‌ايد و درباره‌اش‌ قرآن‌ كريم‌ زياد سخن‌ گفته‌ و همين‌ سوره‌ ظاهرش‌ دلالت‌ صريحي‌ بر آن‌ قيامت‌ دارد. و شايد بيشتر از هر چيز در قرآن‌ مجيد راجع‌ به‌ قيامت‌ حرف‌ زده‌ شده‌. به‌ اسامي‌ مختلفي‌ هم‌ قيامت‌ دارد. كه‌ اگر بخواهم‌ تنها اسامي‌ قيامت‌ را امشب‌ شرح‌ بدهم‌، وقتمون‌ به‌ آن‌ نمي‌رسد.

 ولي‌ يك‌ قيامت‌ صغري‌ داريم‌. صغري‌ بمعناي‌ كوچك‌. اگر چه‌ از نظر قيامت‌ كوچك‌ شايد باشد. ولي‌ از نظر اثر و اهميت‌ بزرگتر از قيامت‌ كبري‌ است‌. و آن‌ قيامت‌ صغري‌ كه‌ اكثر آياتي‌ كه‌ مربوط‌ به‌ قيامت‌ است‌، به‌ قيامت‌ كبري‌ است‌، به‌ اين‌ قيامت‌ هم‌ تطبيق‌ ميكند؛ روز ظهور حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفداء است‌. آن‌ روز را قيامت‌ صغري‌ گفته‌اند. همانطوري‌ كه‌ در قيامت‌ كبري‌ انسان‌ به‌ نتيجة‌ اعمالش‌ ميرسد، در قيامت‌ صغري‌ هم‌ انسانها به‌ نتيجة‌ اعمالشون‌ ميرسند. و همانطوري‌ كه‌ در قيامت‌ كبري‌ زمين‌ درش‌ يك‌ تحول‌ فوق‌ العاده‌اي‌ بوجود مي‌آيد، همچنين‌ در قيامت‌ صغري‌ هم‌ زمين‌ داراي‌ يك‌ تحول‌ فوق‌ العاده‌اي‌ خواهد بود. و همانگونه‌ كه‌ در قيامت‌ كبري‌ زمين‌ هر چه‌ در او از شخصيتها، افراد گرانقيمت‌، خوابيده‌اند، بيرون‌ مي‌آيند، در قيامت‌ صغري‌ هم‌ چيزهاي‌ قيمتي‌ زمين‌ خارج‌ ميشود. و روز ظهور حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فداه‌ اعمال‌ انسان‌ ديگه‌ به‌ نتيجه‌ ميرسد. بلكه‌ اعمال‌ انسانيت‌، اعمال‌ تمام‌ انبياء و اولياء. هدف‌ تمام‌ انبياء و اولياء، انتظار تمام‌ اولياء و انبياء به‌ نتيجه‌ مي‌رسد و آنچه‌ آنها آرزو داشته‌اند، به‌ آن‌ آرزو ميرسند.

 اين‌ سورة‌ مباركه‌ كه‌ ترتيب‌ فكر ميكنم‌ ترتيب‌ بحثهاي‌ شبهاي‌ جمعه‌امون‌ رسيده‌ به‌ اين‌ سوره‌ و تفسير اين‌ سورة‌ مباركه‌، ميگويد اذا زلزلت‌ الارض‌ زلزالها. زمين‌ يك‌ تكاني‌ دارد. گاهي‌ تكان‌ ظاهريست‌. زلزله‌ زلزلة‌ ظاهريست‌ كه‌ همه‌امون‌ مي‌شناسيم‌. چند ريشتر زمين‌ تكان‌ خورده‌ و ساختمانها را بهم‌ ريخته‌ و خرابي‌ بوجود آورده‌. يك‌ تكاني‌ هم‌ گاهي‌ از نظر معنوي‌ هست‌. يك‌ تحولي‌، يك‌ لرزه‌اي‌، يك‌ زلزله‌اي‌. كه‌ مثلا گاهي‌ هست‌ كه‌ در زندگي‌، يكنواختي‌، خود اين‌ يكنواختي‌ زندگي‌ها و حكومتها و معاشرتها، اين‌ يكنواختيش‌ خودش‌ خسته‌ كننده‌ است‌. الان‌ در زمان‌ ما زندگيها يكنواخت‌ شده‌. عادتها، رسومات‌، مسائل‌ مختلف‌، تمام‌ زندگي‌ ما را تحت‌ تأثير قرار داده‌. ما از زمانهاي‌ بسيار قديم‌، هنوز رسوماتي‌ در بين‌ ما هست‌، هنوز سنتهايي‌ در بين‌ ما هست‌، كارهايي‌ بعضي‌ها شايد از دو هزار سال‌ قبل‌ در بين‌ ما هنوز مرسوم‌ است‌ و اين‌ خواهي‌ نخواهي‌ يكنواختي‌ عجيب‌ در زندگي‌ بوجود آورده‌. بطوري‌ كه‌ ما به‌ اين‌ آسانيها نمي‌توانيم‌ از آن‌ رسومات‌ فرار كنيم‌. رسمه‌، بعضي‌ از چيزها هيچ‌ مدرك‌ علمي‌ و ديني‌ و اسلامي‌ نداره‌. فقط‌ رسمه‌. شايد پنجاه‌ درصد زندگي‌ ما را رسومات‌ گرفته‌. مخصوصا اوقاتي‌ پيش‌ مي‌آيد مثل‌ همين‌ ايام‌ فروردين‌ رسوماتي‌ هست‌. طرز زندگي‌ خاصي‌ هست‌ كه‌ بعضي‌هايش‌ بهيچ‌ وجه‌ نه‌ با اسلام‌ تطبيق‌ داره‌ نه‌ با عقل‌ نه‌ با علم‌. ديگه‌ حالا اگر من‌ بخواهم‌ براي‌ شما شرح‌ بدهم‌ شايد وقتتون‌ گرفته‌ بشود. خودتون‌ بهتر مي‌دانيد كه‌ مثلا هفت‌ سين‌ چه‌ دليل‌ عقلي‌ يا علمي‌ يا فرض‌ كنيد كه‌ مذهبي‌ داره‌. ولي‌ رسمه‌. يا سيزده‌ بدر. خوب‌ چه‌ دليل‌ علمي‌ و عقلي‌ داره‌؟ كه‌ اگر انسان‌ تا عصري‌ از خانه‌ بيرون‌ نرفته‌ باشه‌، خودش‌ يك‌ چيزيش‌ ميشه‌. ميگه‌ نحسي‌ را من‌ توي‌ خونه‌ نگه‌ داشتم‌. نه‌ توي‌ كتابي‌ نوشته‌ شده‌، نه‌ عالمي‌ گفته‌، نه‌ ديني‌ اين‌ را تحميل‌ كرده‌، نه‌ هيچي‌. اين‌ را هم‌ از باب‌ نمونه‌ يكي‌ دو تايش‌ را گفتم‌ و الاّ در شبانه‌ روز بخواهيد تحقيق‌ كنيد رسومات‌، مخصوصا در مواقع‌ حساس‌، در موقع‌ تولد فرزند، يا ازدواج‌ يا مردن‌. اينها حساسه‌. در زندگي‌ انسان‌ رسومات‌ آمده‌ همينجاها را سخت‌ دربر گرفته‌. بچه‌ كه‌ متولد ميشه‌، خوب‌ حالا رسمه‌ كه‌ مثلا فرض‌ كنيد حتما ببرند در بيمارستان‌ و آن‌ تشريفات‌ خاص‌. ولي‌ به‌ فكر اينكه‌ بايد روز اول‌ اذان‌ در گوش‌ راستش‌ بگويند و اقامه‌ در گوش‌ چپش‌ بگويند اكثرا نيستند. واجبات‌ و محرمات‌ را رعايت‌ نمي‌كنند در خصوص‌ تولد فرزند ولي‌ رسومات‌ را خيلي‌ رعايت‌ مي‌كنند. كه‌ خوب‌ عرض‌ كردم‌ من‌ مي‌خواهم‌ يك‌ مطلب‌ ديگه‌اي‌ بگم‌، رسومات‌ را نمي‌خواهم‌ عرض‌ كنم‌.

 در موقع‌ ازدواج‌ كه‌ خيلي‌ بيشتر. اينقدر رسومات‌ دست‌ و پا را گرفته‌ كه‌ حتي‌ عقد و باصطلاح‌ آن‌ مسئلة‌ ايجاب‌ و قبول‌ هم‌ تحت‌ تأثير اين‌ رسومات‌ واقع‌ شده‌ و مسائل‌ مختلف‌. حالا مثلا روي‌ سر عروس‌ قند نسابند چي‌ ميشه‌؟ اين‌ قند را مي‌سابند تا عقد خونده‌ بشه‌. امثال‌ اينها. كه‌ اگر ضعيف‌ترين‌ افراد از حيث‌ عقل‌، بنشينند فكر كنند كه‌ چه‌ فايده‌اي‌ داره‌، اين‌ چه‌ كاريست‌؟ حالا يك‌ وقت‌ هست‌ يك‌ دستوري‌ از جانب‌ خدا رسيده‌، از جانب‌ ائمة‌ اطهار رسيده‌. خوب‌ ميگيم‌ ما نمي‌فهميم‌، تعبد مي‌كنيم‌. اما از جانب‌ هيچكس‌ نرسيده‌ اين‌ دستورات‌. اين‌ لباس‌ سياه‌ بايد مرد، داماد بپوشه‌ و لباس‌ سفيد بايد عروس‌ بپوشه‌ كي‌ گفته‌؟ و امثال‌ اينها. عرض‌ كردم‌ خيلي‌ هست‌. شايد اگر صد مسئله‌ در مسئلة‌ ازدواج‌ باشه‌، نود و نه‌ تايش‌ نه‌ مربوط‌ به‌ دينه‌ نه‌ مربوط‌ به‌ عقل‌ و نه‌ مربوط‌ به‌ علم‌.

 و در موقع‌ مردن‌ هم‌ همينطور. مسائل‌ مختلفي‌ هست‌. حالا شماها بهتر از من‌ وارديد. و شماها بهتر اطلاع‌ داريد. اين‌ رسومات‌، اين‌ مسائل‌ در اثر دوري‌ ما از حجت‌، از امام‌، از سرچشمة‌ هدايت‌ آنچنان‌ ما را در يك‌ پوشش‌ يكنواختي‌ قرار داده‌ كه‌ وقتي‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ فداه‌ تشريف‌ مي‌آورند، يأتي‌ بدينا جديد، اصلا مردم‌ مي‌گويند اين‌ اسلامي‌ كه‌ تاحالا ما داشتيم‌ اين‌ اسلامي‌ كه‌ اين‌ آقا پيشنهاد ميكنه‌، نيست‌. اين‌ اسلامي‌ كه‌ ما تا حالا فكر مي‌كرديم‌ علل‌ مختلفي‌ هم‌ داره‌، حتي‌ بعيد نيست‌ كه‌ در فتواها هم‌ دخالت‌ كرده‌ باشه‌ بعضي‌ از مسائل‌. و وقتي‌ حضرت‌ تشريف‌ مي‌آورند، يأتي‌ بدين‌ جديد. اين‌ در روايت‌ هست‌. بكتاب‌ جديد غلطه‌. اين‌ در روايات‌ نيست‌. كتاب‌ جديدي‌ امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ نمي‌آورد. قرآن‌ همين‌ قرآنه‌ تا روز قيامت‌. ولي‌ دستوراتي‌ كه‌ حضرت‌ از ميان‌ آيات‌ قرآن‌ استخراج‌ ميكنه‌ و به‌ ما دستور ميده‌ و ما در مقابلش‌ قرار ميگيريم‌، مي‌بينيم‌ اصلا با همة‌ رسومات‌ ما، با همة‌ برخوردهاي‌ ما و مطالبي‌ كه‌ تا حالا داشتيم‌، كلي‌ فرق‌ ميكنه‌. لذا يك‌ تحول‌ و يك‌ تكان‌ و يك‌ زلزله‌ آنجاست‌. يك‌ زلزلة‌ فكري‌. يك‌ حركت‌ فكري‌. يك‌ حركت‌ عقلي‌. وقتي‌ كه‌ يك‌ نفر تمام‌ شب‌ و روزش‌ به‌ رسومات‌ و شما پهلوي‌ اين‌ پيرمردهاي‌ عوام‌ خيلي‌ وابستة‌ به‌ رسومات‌ بنشينيد، مي‌بينيد كه‌ اين‌ بايد مغز اين‌ آقا را تكانش‌ داد. آخه‌ تا كي‌ اينقدر بگي‌ رسمه‌ رسمه‌. امام‌ زمان‌ مي‌آيد همة‌ مغزها را تكان‌ ميده‌. زلزله‌اي‌ ميشه‌. اذا زلزلت‌ الارض‌ زلزالها. تمام‌ زمين‌ بايد تكان‌ بخوره‌. تمام‌ مغزها بايد تكان‌ بخوره‌. تمام‌ اعمال‌ بايد تحول‌ درش‌ بوجود بيايد. در بين‌ ماها رسمه‌ وقتي‌ كه‌ بازار اين‌ مثلا راكده‌، كساده‌، يك‌ خورده‌اي‌ حركتي‌ مي‌كنند، مي‌بينند يك‌ تكاني‌ بازار خورده‌. يك‌ تكان‌، همون‌ تكان‌ زلزله‌ است‌. يك‌ تكاني‌ بايد حجة‌ ابن‌ الحسن‌ به‌ ماها بده‌.

 خيلي‌ هم‌ مشكله‌ها، شما فكر نكنيد يك‌ كار آسونيست‌ كه‌ مردم‌ دنيا را از رسوماتشون‌ جدا كنه‌ و به‌ خط‌ دين‌ قرارشون‌ بده‌ و همه‌ هم‌ تحت‌ يك‌ برنامه‌. اينجا تا بيست‌ و چند فرسخي‌ مشهد، مي‌بينيد كلي‌ رسوماتشون‌ فرق‌ ميكنه‌. اين‌ مملكت‌ با مملكت‌ ديگه‌ كلي‌ رسوماتشون‌ در مسائل‌ مختلف‌ فرق‌ ميكنه‌. همه‌ بايد يك‌ دين‌ داشته‌ باشند. همه‌ بايد يك‌ آئين‌ داشته‌ باشند. همه‌ تحت‌ پوشش‌ دين‌ و آنچه‌ كه‌ قرآن‌ فرموده‌، قرار بگيرند. نه‌ اينكه‌ هر كسي‌ يك‌ رسمي‌ داشته‌ باشه‌. رسومات‌ بطور كلي‌ از بين‌ بايد بره‌. در ايران‌ شب‌ چهارشنبه‌ سوري‌ از بين‌ بره‌، در تركيه‌، شنيدم‌ بلكه‌ خيلي‌ قطعيه‌، كه‌ يك‌ دريايي‌ هست‌ در آنجا ماست‌ مي‌برند آنجا را دوغ‌ كنند. ميگويند هر وقت‌ دوغ‌ شد دنيا اصلاح‌ ميشه‌. حالا اين‌ هم‌ بايد اين‌ كارشون‌ را ول‌ كنند. شما به‌ آنها مي‌خنديد آنها هم‌ به‌ ما مي‌خندند. خيال‌ نكنيد كه‌… الحمد لله‌ طرفينيه‌. رسومات‌ كنار گذاشته‌ بشه‌.

 يك‌ روش‌ واحد، شما از اينجا حركت‌ بكنيد برويد آنطرف‌ دنيا، به‌ كانادا و آمريكا و آنجاها برويد، ببينيد همان‌ رسمهايي‌ كه‌ شما در مشهد داشتيد در آنجاها هست‌. چون‌ همه‌ مسلمانند. همه‌ مسلمان‌ واقعي‌ هم‌ هستند. همه‌ يك‌ چيز مي‌گويند. همه‌ يك‌ حرف‌ مي‌زنند. همه‌ يك‌ برنامه‌ دارند. لذا اين‌ تكان‌ فكري‌ را حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفداء كه‌ مي‌آيد، مي‌آره‌.

 قسمت‌ دوم‌. و اخرجت‌ الارض‌ اثقالها. بشر تمام‌ كرة‌ زمين‌ را گرفته‌. بعضيها فكر مي‌كنند كه‌ ممكن‌ است‌ ظهور حجت‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فدا چند روز به‌ آخر دنيا كه‌ باقي‌ مانده‌ ايشان‌ تشريف‌ بيارند و خيلي‌ نادانه‌ اين‌ فكر، بخاطر اين‌ كه‌ اگر از دنيا يك‌ روز باقي‌ باشد خدا اون‌ را اين‌ قدر طولاني‌ مي‌كنه‌ تا امام‌ زمان‌ بياد و مي‌گن‌ ممكنه‌ يك‌ روز حضرت‌ تشريف‌ بياره‌. اين‌ خيلي‌ حرف‌ غلطي‌ است‌ از نظر عقل‌ هم‌ غلطه‌ از نظر روايات‌ هم‌ غلطه‌ از نظر قرآن‌ هم‌ غلطه‌ از نظر دانشمندان‌ هم‌ غلطه‌. از حضرت‌ آدم‌ گرفته‌ با يكصد و بيست‌ و چهار هزار پيغمبر و تمام‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ و بعد از اونها تمام‌ علما و اولياء خدا انتظار مي‌كشند كه‌ روزي‌ بياد كه‌ دنيا پر از عدل‌ و داد بشه‌. اون‌ وقت‌ اين‌ مقدمه‌ را خداي‌ تعالي‌ قرار داده‌ يك‌ روز. يا حتي‌ براي‌ از زندگي‌ دنيا. نه‌ اين‌ مقدمه‌اي‌ است‌ بسيار كوتاه‌ حالا گاهي‌ هم‌ ايشان‌ بيشتر كمتر طول‌ بكشه‌ و بعد عمدة‌ زندگي‌ اون‌ طرفه‌ كه‌ بياد اين‌ قرآني‌ كه‌ مهجور واقع‌ شده‌، اين‌ ديني‌ كه‌ منظور واقع‌ نشده‌، خدا و ائمه‌ اطهار و پيغمبر اكرمي‌ كه‌ متروك‌ واقع‌ شده‌اند اينها را زنده‌ كنه‌ والا اين‌ زندگي‌ كه‌ ما الان‌ داريم‌ اين‌ زندگي‌ نيست‌ ماها خو گرفتيم‌ به‌ اين‌ زندگي‌. زندگي‌ كه‌ نه‌ معنويتي‌ درش‌ باشه‌ نه‌ ارتباطي‌ با امامش‌ انسان‌ داشته‌ باشه‌، نه‌ حقيقت‌ اعمال‌ الهيش‌ را درك‌ بكنه‌، فرقي‌ براش‌ معصيت‌ و كار واجب‌ نباشه‌، هر دو را انجام‌ بده‌. از صبح‌ كه‌ بلند شده‌ نماز صبح‌ واجبش‌ را خونده‌ بعد هم‌ دو سه‌ تا غيبت‌ كرده‌ بعد هم‌ چند گناه‌ ديگه‌ كرده‌، بعد هم‌ نماز ظهرش‌ را خونده‌، نماز عصرش‌ را خونده‌ همه‌ را با هم‌ انجام‌ مي‌ده‌ حالا هم‌ اونجا نشسته‌ راحت‌. آقا چكاره‌اي‌ مسلمان‌. تو اگر مسلماني‌ اين‌ گناهها چي‌ بود! اگر مسلمان‌ نيستي‌ اين‌ واجبات‌ چيه‌ انجام‌ دادي‌! فرقي‌ براي‌ ما نمي‌كنه‌ چه‌ قرآن‌ بخونيم‌ چه‌ غيبت‌ كنيم‌ چه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ چه‌ راست‌ بگيم‌، چه‌ دروغ‌ بگيم‌ ماها اينجوري‌ بدست‌ مي‌ياريم‌ مي‌خواييم‌ زندگي‌ بكنيم‌، هيچي‌. اگر يك‌ مقدار دقت‌ بشه‌ روي‌ زندگيهايي‌ مردمي‌ كه‌ واقعا الان‌ زندگي‌ مي‌كنند و جنبة‌ معنوي‌ ندارند از معنويت‌ هيچي‌ استفاده‌ نكرده‌اند.

 تزكية‌ نفس‌ نمي‌كنند به‌ طرف‌ كمالات‌ حركت‌ نمي‌كنند. يك‌ خرده‌ دقت‌ بشه‌. اين‌ يك‌ حيوان‌ دو پايي‌ است‌ و خداي‌ تعالي‌ از اون‌ بالاتر فرموده‌. كه‌ اولئك‌ كالانعام‌ بل‌ هم‌ ازل‌. يا ان‌ شاء الدوا ان‌ الله‌ ثم‌، بكم‌ الذين‌ شر دوا يعني‌ بدترين‌ حيوانات‌. اون‌ انساني‌ كه‌ چشم‌ بينا نداره‌، لهم‌ اعيون‌ چشم‌ داره‌ حقيت‌ را درك‌ نمي‌كنه‌، نمي‌بينه‌. ما چي‌ شب‌ و روز داريم‌ مي‌بينيم‌. اونچه‌ كه‌ ما داريم‌ مي‌بينيم‌ بعضي‌ حيوانات‌ چشمشون‌ خيلي‌ تيزتر از ماست‌. اين‌ مگس‌ ميكروب‌ توي‌ هوا را مي‌بينه‌. خيلي‌ چشمشون‌ قويتر از چشم‌ مسلح‌ ماست‌. شنيدنيها را خيلي‌ از حيوانات‌ بهتر از ما مي‌شنوند. تمام‌ اين‌ كارهايي‌ كه‌ ما به‌ عنوان‌ يك‌ قهرمان‌، به‌ عنوان‌ يك‌ نمي‌دونم‌ برندة‌ مسابقه‌ انجام‌ مي‌ديم‌ حيوانات‌ بهتر از ما انجام‌ مي‌دن‌. اگر ما سه‌ برابر قد خودمون‌ مي‌توانيم‌ بدويم‌ اين‌ ككها هزار برابر قد خودشون‌ مي‌پرند. اگر ما فرض‌ كنيد پرواز نمي‌گم‌ها جهش‌، اگر ما مثلا فرض‌ كنيد، ما بكس‌ مي‌تونيم‌ يك‌ نفر را بزنيم‌ گيجش‌ كنيم‌ خوب‌ شتر هم‌ يك‌ لگد مي‌زنه‌ انسان‌ را مي‌كشه‌. آخه‌ چي‌ داريم‌ كه‌، خدا چه‌ چيزهايي‌ كه‌ ما را براي‌ اونها خلق‌ نكرده‌ از هر حيواني‌ را خدا براي‌ هر چيزي‌ خلق‌ كرده‌ بايد عقب‌ همان‌ راه‌ بره‌. حيوانات‌ همان‌ راه‌ را مي‌رند. اسب‌ خداي‌ براي‌ دويدن‌ خلق‌ كرده‌. اسب‌ خوب‌ كدوم‌ اسبه‌ اون‌ اسبي‌ كه‌ خوب‌ مي‌دوه‌. گاو را براي‌ چي‌ خلق‌ كرده‌؟ براي‌ شير دادن‌. گاو خوب‌ كدومه‌؟ اوني‌ كه‌ بيشتر از همه‌ شير بده‌. حالا اومد و اسب‌ شير خوب‌ داد گاو هم‌ خوب‌ دويد. اينها صالحند مي‌گيد نه‌ اينها به‌ درد نمي‌خورند. شيرش‌ را مي‌خواييم‌ چكارش‌ كنيم‌، گاوه‌ باز هر چه‌ مي‌خواد بدوه‌. خدا هيچ‌ فكر كرديم‌ ما را براي‌ چي‌ خلق‌ كرده‌؟ نه‌، اون‌ اسب‌ را براي‌ دويدن‌ خدا خلقش‌ كرده‌، گاو را هم‌ براي‌ شير دادن‌ ما را خدا براي‌ چي‌ خلق‌ كرده‌؟ براي‌ دويدن‌! كلي‌ وقت‌ تلويزيون‌ را بگيرند براي‌ اين‌ كه‌ كي‌ زودتر دويد كي‌ ديرتر. من‌ مخالف‌ با ورزش‌ نيستم‌. ورزش‌ بايد انسان‌ براي‌ سلامتي‌ بدنش‌ بكنه‌ اما كي‌ فرض‌ كنيد سوار اسب‌ بهتر شد كي‌ كمتر. اين‌ قدري‌ كه‌ ما اهميت‌ به‌ اين‌ مسائل‌ مي‌ديم‌ شما را به‌ خدا اهميت‌ به‌ سلامت‌ روحتون‌ داديد؟

 به‌ خودتون‌ فكر كنيد كه‌ من‌ يك‌ آدم‌، من‌ يكي‌ از اين‌ قهرمانها را مي‌شناختم‌ با من‌  رفيق‌ بود خدا رحمتش‌ كنه‌ فوت‌ كرد. اين‌ در كشتي‌ قهرمان‌ بود. خيلي‌ استاد بود. اين‌ با من‌ گاهي‌ خصوصي‌ از جهت‌ روحي‌ حرف‌ مي‌زد مي‌گفت‌ من‌ اين‌ قدر مي‌ترسم‌ اگر شب‌ بدونم‌ كه‌ يك‌ اطاقي‌ موش‌ داره‌ نمي‌تونم‌ تا صبح‌ بخوابم‌. خوب‌ اين‌ ضعف‌ روحي‌ را چكار مي‌كني‌؟ تو بايد اين‌ را رفع‌ كني‌ يا اون‌ را. زور بازو چه‌ فايده‌ داره‌ اگر روحت‌ تو سالم‌ نباشه‌؟ اگر روح‌ تو از حسادت‌ شب‌ تا صبح‌ خوابت‌ نبرده‌ كه‌ چرا همساية‌ ما خونة‌ بهتر از من‌ داره‌. تو چه‌ فايده‌ داره‌ كه‌ حالا سرت‌ را روي‌ پولها و گاوصندوقت‌ گذاشته‌ باشي‌. اگر تو خائني‌ ذاتا چه‌ ارزشي‌ داره‌ كه‌ تو موجه‌ بشي‌ توي‌ مردم‌. انسان‌ بايد تزكية‌ نفس‌ بكنه‌. بايد نفسش‌ را بسازه‌. بشر را خدا خلق‌ كرده‌ براي‌ اين‌ كه‌ از طريق‌ بندگي‌ خليفة‌ الله‌ بشه‌. خليفة‌ الله‌. روزي‌ كه‌ خواست‌ شما را خلق‌ بكنه‌ فرمود اني‌ جائل‌ في‌ الارض‌ خليفه‌. به‌ اصطلاح‌ ما به‌ ملائكه‌ خداي‌ تعالي‌ گفت‌ كه‌ من‌ مي‌خوام‌ در روي‌ زمين‌ خليفه‌ و جانشين‌ خودم‌ را بگذارم‌. خدا حالا از چه‌ راه‌ خدا خليفه‌ را به‌ وجود مي‌ياره‌. از راه‌ بندگي‌. و ما خلقت‌ جن‌ والانسان‌ انا ليعبدون‌. بندة‌ دستورات‌ باشيد تا خليفة‌ الله‌ بشيد. خوب‌ اگر يك‌ كسي‌ بندة‌ خدا نبود، بندة‌ هواي‌ نفسش‌ بود. به‌ قول‌ ما مشهديها مو خودم‌ مي‌دونم‌ چكار بكنم‌. براي‌ اين‌ كه‌، خوب‌ تو مجتهدي‌؟ نه‌. تو تحصيلاتي‌ داري‌؟ نه‌. به‌ يك‌ كسي‌ گفتم‌ تو تقليد كن‌. گفت‌ من‌ با تقليد مخالفم‌. گفتم‌ نماز مي‌خواني‌ يا نه‌؟ گفت‌ بله‌. گفتم‌ تو بالاخره‌ گوش‌ بده‌، همين‌ نمازي‌ كه‌ مي‌خوني‌ چهار ركعت‌ تقليد كردي‌. چون‌ تو تقليد تو آيات‌ و روايات‌ نكردي‌. تقليد كردي‌. تو تقليداز بقال‌ سر كوچه‌ كردي‌ از پدر و مادرت‌ كردي‌. ديگه‌ از اينها تقليد نكن‌ بيا از مرجع‌ تقليدي‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ كرده‌ و اعلمه‌ از او تقليد كن‌. اين‌ حرف‌ بي‌ خوديه‌! من‌ با تقليد مخالفم‌. من‌ با استاد مخالفم‌. استاد انسان‌ نمي‌خواد. خوب‌ باشد كه‌ تا بميرد در دين‌ خودپرستي‌. انسان‌ براي‌ چه‌ عرض‌ كنم‌ كوچكترين‌ كار استاد لازم‌ داره‌ اون‌ وقت‌ براي‌ تزكية‌ نفس‌ كه‌ مشكلترين‌ كاره‌ استاد لازم‌ نداره‌؟ كه‌ يك‌ نفر به‌ من‌ مي‌گه‌ من‌ يك‌ مطلب‌ تازه‌اي‌ از شما شنيدم‌ كه‌ در كتاب‌ سير الله‌ نوشتيد كه‌ حتما انسان‌ براي‌ رسيدن‌ به‌ كمالات‌ استاد مي‌خواد. گفتم‌ اين‌ تازه‌ نيست‌ آقا. اين‌ اولش‌ در زمان‌ حضرت‌ موسي‌ خداي‌ تعالي‌ پيغمبر اولي‌ العظمش‌ را فرستاد پيش‌ خضر. و اين‌ به‌ او مي‌گه‌ كه‌ اهل‌ اطبع‌ ان‌ تعلمني‌ علم‌ تو اجازه‌ نمي‌دي‌ كه‌ من‌ از تو پيروي‌ كنم‌ بر اونچه‌ كه‌ تو بر رشد و كمالات‌ ياد گرفتي‌ من‌ هم‌ از تو چيز ياد بگيرم‌. اين‌ از اينجا شروع‌ شده‌. قرآن‌ چه‌ بود. بگيد. بعدش‌ چطور؟ تما انبياد و اولياء آمدند براي‌ اين‌ كه‌ مردم‌ را تزكية‌ نفس‌ كنند و يذكيهم‌ ببينيد صريحه‌ قرآنه‌ هو الذي‌ بعث‌ في‌ الامين‌ اين‌ سورة‌ جمعه‌ است‌ و رسولا و در نماز جمعه‌ در بزرگترين‌ اجتماع‌ اسلامي‌ بايد اين‌ سوره‌ خونده‌ بشه‌ هو الذي‌ بعث‌ في‌ الامين‌ رسولا منهم‌ عليهم‌ آياته‌ و يذكيهم‌. نمي‌گه‌ خودشون‌، خودشون‌ را تزكية‌ نفس‌ كنند.

 پيغمبر اونها را راهنمايي‌ كنه‌ براي‌ تزكية‌ نفس‌. و يعلمهم‌ الكتاب‌ و الحكمه‌. اول‌ هم‌ تزكية‌ نفس‌ بعد درس‌ خوندن‌ و چيز ياد گرفتن‌. ما هيچيمون‌ روي‌ برنامة‌ صحيح‌ و صراط‌ مستقيم‌ نيست‌. تقليد كه‌ به‌ قول‌ اون‌ آقا مي‌گفت‌ كه‌ من‌ تقليد نمي‌كنم‌. به‌ قول‌ اين‌ آقا كه‌ مي‌گه‌ من‌ استاد نمي‌خوام‌. مي‌گه‌ خوب‌ استاد امام‌ زمان‌، بارك‌ الله‌. ما نمي‌دونستيم‌ كه‌ صبح‌ به‌ صبح‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌ مي‌رسي‌ و از او برنامه‌ مي‌گيري‌. امام‌ عصر ارواحنا فدا استاد همة‌ انبياء  و اولياست‌ اين‌ را درش‌ حرفي‌ نيست‌، ترديدي‌ نيست‌. استاد تمام‌ حتي‌ حضرت‌ ابراهيم‌ افتخار مي‌كنه‌ كه‌ من‌ شيعة‌ علي‌ ابن‌ ابيطالبم‌ و چون‌ شيعة‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ هست‌ خداي‌ تعالي‌ او را به‌ مقامات‌ و كمالات‌ او را نايل‌ كرده‌. اذ جاء ربه‌ قلبه‌ من‌ شيعة‌ لابراهيم‌ اذ جاء بقلب‌ سليم‌. ولي‌ تو آخه‌ هنوز نرسيده‌، اول‌ قدمش‌ تزكية‌ نفسه‌ تا دل‌ اونچنان‌ داراي‌ جلا و كمال‌ و نورانيت‌ بشه‌ تا، تازه‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ وسيلة‌ لسانش‌ كه‌ لسان‌ الله‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفدا ست‌ اون‌ وقت‌ به‌ اين‌ وسيله‌ به‌ تو الهام‌ يا وحي‌ كنه‌. الهمام‌ كنه‌. تو هنوز كجا؟ خودمونيم‌ شيطان‌ بيشتر با ماها حرف‌ مي‌زنه‌ يا امام‌ زمان‌؟ يعني‌ از طريق‌ قلبها، طريق‌ ظاهر نمي‌گم‌. بيشتر شيطان‌ با ما حرف‌ مي‌زنه‌. ما با شيطان‌ بيشتر رفيقيم‌. اين‌ قدري‌ كه‌ به‌ ما ياد داد كه‌ به‌ فلان‌ زن‌ نامحرم‌ نگاه‌ كن‌، فلان‌ دروغ‌ را بگو، فلان‌ دروغ‌ را بگو، بيشتر به‌ ما القا مي‌شه‌ كه‌ هر دو اسمش‌ القاست‌ يا از طرف‌ پروردگار به‌ ما القا مي‌شه‌ كه‌ بدخواه‌ مردم‌ نباش‌، عبادت‌ بكن‌، بندگي‌ كن‌، به‌ رشد كمالاتت‌ بپرداز به‌ فكر قيامتت‌ باشه‌، به‌ فكر شب‌ اول‌ قبرت‌ باشه‌. كدوم‌ يكي‌؟ ما بندة‌ خدا نيستيم‌ به‌ اون‌ صورت‌. اذا زلزلت‌ الارض‌ زلزالها و اخرت‌ الارض‌ اثقالها. زمين‌ اين‌ بندگان‌ وقتي‌ كه‌ همه‌ يكنواخت‌ شدند خداي‌ تعالي‌ اجازة‌ اينها را بده‌ اينجاست‌ كه‌ چيزهاي‌ سنگين‌ قيمت‌ زمين‌ بر زمان‌ ظهور حجت‌ ابن‌ الحسن‌ بيرون‌ ريخته‌ مي‌شه‌. اگر سيصد سال‌ قبل‌ مردم‌ از نفت‌ و گاز و از گاز و اينجور چيزها اطلاعي‌ نداشتند حالا اطلاع‌ پيدا كردند اين‌ خيلي‌، يك‌ درصد اون‌ چيزهايي‌ است‌ كه‌ بعد از ظهور ظاهر مي‌شه‌. ما هيچ‌ اطلاعي‌ نداريم‌ كه‌ اين‌ خاك‌ مثلا چه‌ فايده‌ داره‌. اين‌ خاك‌ بي‌ ارزشه‌. يعني‌ از همين‌ خاك‌ يك‌ چيزهاي‌ قيمتي‌ درمي‌ ياد. يك‌ معادني‌ كشف‌ مي‌شه‌، يك‌ حقايقي‌ كشف‌ مي‌شه‌. اخرجت‌ الارض‌ اثقالها. اثقال‌ يعني‌ چيزهاي‌ ثقيل‌ و گران‌ و پر قيمتش‌. مردم‌ همه‌ روي‌ اين‌ اساس‌ در رفاه‌ و آسايشند. ديگه‌ بعد از ظهور ممكنه‌ انشاء الله‌ شما با خودتون‌ بگيد ما به‌ چه‌ چيزهايي‌ وابسته‌ بوديم‌، به‌ نفت‌. به‌ طلا. حالا اينها يك‌ چيزهايي‌ است‌، اينها در روايات‌ هستها. چيزهاي‌ پر قيمتي‌ كه‌ الان‌ ارزش‌ داره‌. همين‌ طوري‌ كه‌ دويست‌، سيصد سال‌ قبل‌ خيلي‌ چيزها براتون‌ ارزش‌ نداشت‌ نمي‌دونستيد دربارة‌ همين‌ نفت‌ مي‌گن‌ يك‌ جايي‌ نفت‌ خودش‌ بيرون‌ زده‌ بوده‌ اين‌ صاحب‌ زمين‌ ناراحت‌ بوده‌ كه‌ اين‌ آب‌ گنديده‌ چيه‌ كه‌ از زمين‌ بيرون‌ آمده‌ به‌ درد نمي‌خوره‌. و اخرجت‌ الارض‌ اثقالها. حتي‌ مغزها كه‌ تكان‌ مي‌خوره‌ يك‌ استعداد فوق‌ العاده‌اي‌ از اينها ظاهر مي‌شه‌ يك‌ چيزهايي‌ مي‌فهمند كه‌ قبل‌ از ظهور نمي‌فهميدند. خوب‌ كنترل‌ اين‌ حركت‌ چون‌ هر حركتي‌، هر انقلابي‌ يك‌ رهبر، يك‌ امام‌، يك‌ شخصيت‌ بارز، يك‌ قدرتمند فوق‌ العاده‌ لازم‌ داره‌ كه‌ كنترلش‌ كنه‌ كه‌ از مدار خارج‌ نشه‌. اگر انقلاب‌ بشه‌ و كنترل‌ نداشته‌ باشه‌. هر كسي‌ يك‌ راهي‌ بگيره‌. مثل‌ انقلابهايي‌ كه‌ در دنيا واقع‌ شد و منتهي‌ شد به‌ چند دستگي‌ در يك‌ مملكت‌ و تا سالها بعد از اون‌ انقلاب‌ مردم‌ در جنگ‌ و ناراحتي‌ بودند. ولي‌ در ايران‌ ديديد انقلاب‌ كه‌ شد چون‌ رهبر داشت‌، همه‌ تحت‌ فرمان‌ يك‌ نفر بودند. همه‌ گوش‌ به‌ فرمان‌ بودند، ديديد كه‌ نسبتا آرامشي‌ بود، و امنيتي‌ بود، و بحمد الله‌ خوب‌ موفقيتي‌ بود. همبستگي‌ به‌ وجود بود و همه‌ مثل‌ لبنان‌، مثلا فرض‌ كنيد افغانستان‌ و اينها به‌ جان‌ هم‌ بيافتند اينطور نبود.در اون‌ انقلاب‌ عظيمي‌ كه‌ پوشش‌ تمام‌ دنيا را مي‌گيره‌ اونجا يك‌ قدرتمندي‌ مي‌خواد قدرت‌ مافوق‌. كه‌ كنترل‌ بكنه‌. مراقب‌ تمام‌ جهات‌ باشه‌. لذا و قال‌ الانسان‌ مالها.

 انسان‌ كامل‌، اكثرا در جاهايي‌ كه‌ انسان‌ گفته‌اند در قرآن‌، چون‌ انتلق‌ علي‌ فرد الاكمل‌. وقتي‌ اين‌ كلمه‌ را مطلق‌ مي‌گن‌ مطلق‌ مي‌شه‌ به‌ يك‌ فرد كامل‌. اون‌ انسان‌ كامل‌. اين‌ انسان‌ در كامل‌ در اون‌ زمان‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلامه‌. او كنترل‌ مي‌كنه‌. كنترلش‌ مي‌كنه‌. تمام‌ كرة‌ زمين‌ اونچنان‌ تحت‌ كنترل‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فدا واقع‌ مي‌شه‌ كه‌ كوچكترين‌ اختلافي‌ در هيچ‌ جا از كره‌ وجود نداره‌. و قال‌ الانسان‌، انسان‌ به‌ كرة‌ زمين‌ خطاب‌ مي‌كنه‌ مالها. اينجاست‌ كه‌ علوم‌ درش‌ را به‌ روي‌ بشريت‌ باز مي‌كنه‌ و تمام‌ ذرات‌ حتي‌ اتمها، همه‌ جا، همه‌ جا، همه‌ چيز اينها به‌ زبان‌ مي‌يان‌. اين‌ كه‌ يك‌ سر سوزن‌ فكر مي‌كنند از اونچه‌ كه‌ مي‌خواد بعد از ظهور واقع‌ مي‌شه‌ به‌ دست‌ آمده‌ اينه‌ كه‌ صداها همه‌ در آن‌ فضا دفن‌ شده‌. شما اگر صداي‌ حضرت‌ آدم‌ را هم‌ بخواهيد پيدا بكنيد، البته‌ هنوز تمام‌ اين‌ مثل‌ ضبط‌ صوتي‌ است‌ كه‌، اين‌ ضبط‌ صوت‌ كه‌ الان‌ داره‌ كار ميكنه‌ الان‌ سروصدايي‌ نداره‌، فقط‌ داره‌ ضبط‌ ميكنه‌. بعد هم‌ كه‌ نوار تمام‌ شد، بازهم‌ ساكته‌. يك‌ نفر مي‌خواهد بلد باشد بيايد اين‌ نوار را بگذاره‌، اين‌ جايي‌ كه‌ شاسي‌ را كه‌ مثلا صداي‌ نوار را بيرون‌ مي‌آوره‌، اين‌ شاسي‌ را بزنه‌ تا صداي‌ نوار بيرون‌ بيايد. و تمام‌ موجودات‌ عالم‌، علم‌ تا اينجا كشفه‌ شده‌ها، اينها ضبط‌ مي‌كنند. همه‌ چيز را. ثبت‌ ميشه‌. اين‌ در قرآن‌ هم‌ آمده‌ اين‌ مطلب‌. نه‌ اينكه‌ تحقيقي‌ باشه‌. نه‌. و آنچه‌ كه‌ به‌ زمين‌ يوم‌ اذا، ببينيد، تحدث‌، اين‌ تحدث‌ يعني‌ زمين‌ حديث‌ ميكنه‌. اخبارها. تمام‌ خبرهايش‌ را برايتون‌، تمام‌ تجربيات‌ گذشتگان‌، تمام‌ مسائل‌ مختلف‌ تاريخي‌، تمام‌ حقايق‌ معنوي‌، تمام‌ صداهاي‌ انبياء و اولياء تمام‌ اينها جزء اخبار زمينه‌، تحدث‌ اخبارها.

 خوب‌ كي‌ اين‌ نوار را باز ميكنه‌؟ كي‌ اين‌ كار را انجام‌ ميده‌؟ بان‌ ربك‌ اوحي‌ لها. رب‌ تو، كه‌ در روايات‌ داره‌ رب‌ الارض‌ امام‌ الارض‌. حالا اينجا من‌ معناي‌ رب‌ را بخواهم‌ شرح‌ بدهم‌ خيلي‌ مفصله‌. چون‌ در مجلسي‌ داريم‌ صحبت‌ مي‌كنيم‌ كه‌ افراد مختلفي‌ هستند. شايد نتونند معناي‌ رب‌ الارض‌ امام‌ الارض‌ را خوب‌ درك‌ بكنند. لذا به‌ همين‌ اندازه‌ كه‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ بيايد و اين‌ كليد را بزنه‌ تا صداي‌ زمين‌ بيرون‌ بيايد. همين‌ چيزهايي‌ كه‌ شما خيال‌ مي‌كنيد كه‌ اينها همه‌ خاموشند. از نظر ما نامحرمان‌ خاموشند. و الا و علم‌ شي‌ء الا يسبح‌ بحمده‌. هيچ‌ چيز نيست‌ مگر اينكه‌ تسبيح‌ مي‌كند. هيچ‌ چيز نيست‌ مگر آنكه‌ يك‌ فهم‌ و دركي‌ در وضع‌ خودشون‌ دارند. هيچ‌ چيز نيست‌ مگر اينكه‌ يك‌ مراحلي‌ دارند. اين‌، لذا تحدث‌ اخبارها بان‌ ربك‌ اوحي‌ لها. اينجاست‌ كه‌ يوم‌ اذا يصدر الناس‌ اشتاتا. كه‌ يكي‌ از مسائل‌ بسيار مهم‌ اسلامي‌ كه‌ به‌ دست‌ فراموشي‌ سپرده‌ شده‌، مسئلة‌ رجعته‌. و ان‌ رجعتكم‌ حق‌ لا ريب‌ فيها. رجعت‌ شما اي‌ خاندان‌ عصمت‌، حقه‌. شكي‌ درش‌ نيست‌. ما بايد اعتقاد به‌ رجعت‌ داشته‌ باشيم‌. ميگيم‌ رجعت‌ چيه‌؟ رجعت‌ وقتي‌ كه‌ آقا ظهور كردند، جمعي‌ از مردم‌، از اولياء خدا، خدا ميدونه‌ اگر بخاطر همينكه‌ ما اينقدر لياقت‌ پيدا بكنيم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ ما بگه‌ كه‌ بيا برگرد توي‌ دنيا، امام‌ زمان‌ آمده‌ و نياز به‌ مثل‌ توئي‌ داره‌، ارزش‌ داره‌ كه‌ انسان‌ خودش‌ را در اين‌ دنيا بسازه‌. آخه‌ ماها چه‌ ارزشي‌ داريم‌ اگر كه‌ به‌ طرف‌ كمالات‌ حركت‌ نكنيم‌؟! اين‌ دنيا را گذرونديم‌، يك‌ چند روزي‌ توي‌ دنيا مانديم‌، همة‌ كوشش‌امون‌ اين‌ بوده‌ كه‌ يك‌ چيزي‌ پيدا بكنيم‌ بخوريم‌. شكممون‌ را سير كنيم‌. بعد هم‌ برويم‌ زندگي‌ حيواني‌ را بگذرونيم‌ بعد هم‌ بميريم‌. اين‌ چه‌ فايده‌اي‌ داره‌. وقتي‌ هم‌ كه‌ مرديم‌ هل‌ اتي‌ علي‌ الانسان‌ علم‌ هل‌ ادلكم‌ علي‌ شيئا مذكورا، اصلا هيچي‌، نه‌ توي‌ مردم‌ به‌ حساب‌ مي‌آئيم‌. فلاني‌ مرد. خوب‌ مرد. التماس‌ دعا. يك‌ چند تا اقوامشون‌، چند روزي‌ فاتحه‌اي‌، تأثري‌، خوب‌ اگر اخلاق‌ خوبي‌ داشته‌ باشه‌، زندگي‌ خوبي‌ داشته‌ باشه‌، برايش‌ متأثر ميشوند. و الاّ مي‌گويند كه‌ جهنم‌ كه‌، بهتر كه‌ راحت‌ شديم‌. و بعد هم‌ يكسالي‌ تقريبا كه‌ مي‌گذره‌ ديگه‌ فراموش‌ ميشه‌. توي‌ مردم‌ بعد از چطور؟ عند الله‌ چطور؟ خدا اصلا به‌ ما اعتنا نميكنه‌. ملائكه‌ چطور؟ اينها. ميگويند بندة‌ خدا، اصلا هيچي‌ هيچي‌. يك‌ درخت‌ هم‌ اگر توي‌ دنيا درآمده‌ بود و خشك‌ شده‌ بود و رفته‌ بود هم‌ همينجوري‌ بود. يك‌ حيوان‌ هم‌ همينجوري‌ بود. حالا همه‌ نمي‌تونند عنوان‌ توي‌ مردم‌ پيدا بكنند. عنوان‌ توي‌ مردم‌ چه‌ ارزشي‌ داره‌؟ اقلا يك‌ جوري‌ باشيد كه‌ وقتي‌ از دار دنيا انسان‌ ميره‌، امام‌ زمان‌ بگه‌ يوم‌ علي‌ آل‌ الرسول‌ عظيما. روزي‌ كه‌ بر آل‌ پيغمبر خيلي‌ سخت‌ گذشت‌ كه‌ اين‌ شخص‌ از دار دنيا رفته‌. امام‌ زمان‌ چون‌ خودش‌ توي‌ دنياست‌، دلش‌ مي‌خواهد، البته‌ اين‌ منافاتي‌ با خواست‌ خدا نداره‌ ولي‌ دوست‌ داشت‌ اين‌ بندة‌ خدا توي‌ دنيا بمانه‌. فاما ما ينفع‌ الناس‌ يدفن‌ في‌ الارض‌. اينها را گفته‌اند دربارة‌ دوستانشون‌. يك‌ وقت‌ يكي‌ از دوستانشون‌ از دار دنيا مي‌رفتند مي‌گفتند شما ما را تنها گذاشتيد رفتيد. حضرت‌ سيد الشهدا به‌ علي‌ اكبر مي‌فرمايد كه‌ بعد از تو اف‌ بر دنيا و زندگي‌ دنيا! حضرت‌ امير بعد از حضرت‌ زهرا يك‌ همچين‌ جملاتي‌ داره‌. مثل‌ يك‌ زنداني‌ كه‌ اينجا توي‌ زندان‌ بوده‌، يك‌ زنداني‌ خوبي‌ هم‌ اينجا بوده‌ با هم‌ مأنوس‌ بودند. آن‌ يكي‌ رفته‌ ميگه‌ من‌ تنها ماندم‌. حالا اينجا تنهايي‌ چيكار كنم‌.

 در عالم‌ برزخ‌، چه‌ ارزشي‌ داري‌ آقا؟ تو كي‌ هستي‌ اصلا؟ هيچي‌. روز قيامت‌. خيلي‌ از اولياء خدا از همين‌ شما مردم‌ هستيد كه‌ وقتي‌ وارد قيامت‌ مي‌شويد تمام‌ قيامت‌ را نوراني‌ مي‌كنيد. فكر نكنيد كه‌ آنجا اين‌ ايمانها، اين‌ مسائل‌ بي‌ ارزشه‌. نه‌. در روز قيامت‌ وقتي‌ يك‌ مؤمن‌، يك‌ شيعة‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ وارد قيامت‌ ميشه‌، تمام‌ صحراي‌ قيامت‌ را پر نور ميكنه‌. با تشريفات‌ وارد بهشتشون‌ مي‌كنند. اينجا ديگه‌ اينكه‌ فلاني‌ عمامه‌اش‌ بزرگه‌، عمامه‌اش‌ كوچكه‌، نميدونم‌، عبا داره‌ قبا داره‌. به‌ اينها نيست‌. به‌ ايمانش‌، به‌ اعتقاداتش‌، به‌ پاكيش‌، به‌ سلامت‌ نفسش‌ نگاه‌ مي‌كنند. واقعا يك‌ فكري‌ براي‌ اين‌ جهت‌ بكنيد. نگيد ما حالا جوانيم‌ حالا زوده‌. نه‌. انسان‌ اگر در جواني‌ كاري‌ كرد، ترك‌ گناه‌ كرد و واجباتش‌ را انجام‌ داد، كاري‌ كرده‌. و الا پيرمردها كه‌ خوب‌، طبعا در بعضي‌ از گناهان‌ به‌ رويشون‌ بسته‌ شده‌. نمي‌تونند انجام‌ بدهند.

 انسان‌ بايد خودش‌ را بسازه‌، خودش‌ را پيدا بكنه‌، بيابه‌. اين‌ شخص‌ ميگه‌ كه‌ از ديو و دد ملولم‌ و انسانم‌ آرزوست‌. انسانيت‌ بايد انسان‌ پيدا بكنه‌. خيال‌ نكنيد كه‌ مزاحمه‌، بعضي‌ها وحشتشون‌ ميگيره‌. خيال‌ مي‌كنند آدم‌ خوب‌ شدن‌ خيلي‌ مشكله‌. و حال‌ آدم‌ بد شدن‌ خيلي‌ مشكله‌. چون‌ كارهاي‌ بد را آدم‌ ترك‌ ميكنه‌. خوب‌ ترك‌ كردن‌ توي‌ دنيا، آخه‌ شما غيبت‌ مي‌كني‌ مشكلتره‌، گرفتاريش‌ بيشتره‌ يا ساكت‌ باشي‌؟ دروغ‌ نگي‌ بهتره‌، ميشه‌، دنبال‌ فحشاء و بعضي‌ از علاف‌ بازيها و كثافت‌كاريها نروي‌ آسونتري‌ يا توي‌ خونه‌ بنشيني‌؟ نكن‌. شيطان‌ تو را تحريكت‌ ميكنه‌. يك‌ تو دهني‌ توي‌ دهن‌ شيطان‌ بزن‌. انسان‌ بايد خودش‌ را بسازه‌. خيلي‌ آسونه‌. خيلي‌ آسونه‌ خوب‌ شدن‌. خيلي‌ مشكله‌ باز در مقابل‌ بد بودن‌. چون‌ با خدا مخالف‌ شده‌. با محيط‌ مخالفي‌، با وجدان‌ خودت‌ مخالفي‌. با همه‌ چيز مخالفي‌. و وقتي‌ كه‌ امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ تشريف‌ مي‌آورد تمام‌ اين‌ مسائل‌ حل‌ ميشه‌. يوم‌ لا ينفع‌ نفس‌ ايمانها لم‌ تكن‌ آمنت‌ من‌ قبل‌. رجعت‌ آن‌ وقتي‌ است‌ كه‌ انسان‌ اگر قبلا ايمان‌ نياورده‌ باشه‌، اگر كار خوبي‌ قبلا نكرده‌ باشه‌، امروز ديگه‌ به‌ درد نميخوره‌. به‌ دردش‌ نميخوره‌. برمي‌گردند ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ برمي‌گردند توي‌ اين‌ دنيا. شماها هر كدامتون‌ به‌ درد بخوريد برتون‌ مي‌گردونند توي‌ دنيا. مي‌گويند بفرماييد. آقا امام‌ زمان‌ آمده‌، تو هم‌ فرد بالياقتي‌ بودي‌ در زمان‌ زندگيت‌. با مشكلات‌ مبارزه‌ كردي‌، پا روي‌ هواي‌ نفس‌ گذاشتي‌، تو پاكي‌، تو را ما نگه‌ داشتيم‌ براي‌ اينكه‌ امام‌ زمان‌، براي‌ خدا هم‌ دير و زوديش‌ هيچ‌ فرقي‌ نميكنه‌. اصحاب‌ كهف‌ سيصد سال‌، شايد الان‌ چهار هزار ساله‌ كه‌ از دنيا رفته‌اند. روايت‌ داره‌ كه‌ خدا اينها را مي‌آوره‌ براي‌ اينكه‌ با امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ باشند. چقدر ارزش‌ دارند! فتي‌. جوانمرداني‌ كه‌ اينها ايمان‌ به‌ خدا آوردند. چيكار كردند مگه‌؟ كه‌ خيلي‌ آسونه‌. چكار كردند. اينها در دستگاه‌ دقيانوس‌ بودند. پول‌ مال‌ دنيا همه‌ چيز در اختيارشون‌ بود. در آرزوي‌ سعادت‌ بيخود بودند. تااينها باقي‌ باشند. بگن‌ دقيانوس‌ خداست‌. اين‌ را نگفتند. و فرار كردند. خدا هم‌ اونها را در آغوش‌ گرفت‌ و همانطور در آغوش‌ داره‌ تا تحويل‌ به‌ امام‌ زمانشون‌ بده‌. حضرت‌ عيسي‌ هم‌ همين‌ طور. حضرت‌ عيسيي‌ كه‌ زنده‌ برد بالا و اونجا داره‌ تا وقتي‌ كه‌ حضرت‌ ولي‌ عصر تشريف‌ بيارد و عيسي‌ مسيح‌ روح‌ الله‌ اون‌ شخص‌ با عظمت‌ آرزو مي‌كشه‌، منتظره‌ كه‌ بياد در پشت‌ سر امام‌ زمان‌ شما بمانه‌. و اين‌ افتخار را ببره‌. حضرت‌ خضر هم‌ همين‌ طور. حالا ديگه‌ شماها واقعا، انشاء الله‌ كه‌ بنده‌ايد. انشاءالله‌ كه‌ اول‌ سال‌ است‌ و شماها همتون‌ تجديد كرده‌ايد تازه‌اش‌ كرديد. خانه‌ اتون‌ را تميز كرديد، خانه‌ تكاني‌ كرديد. لباستون‌ را تغيير داديد. وضعتون‌ را، يك‌ خانه‌ تكاني‌ دل‌ بكنيد. گناهان‌ را بريزيد دور. تميز كنيد خودتون‌ را. صفات‌ بد را بريزيد دور. شما مي‌گيد من‌ چه‌ جوري‌ بريزم‌ دور؟

 آقا وقتي‌ خونه‌ات‌ خيلي‌ كثيفه‌ خودت‌ زورت‌ نمي‌رسه‌ مي‌ره‌ يك‌ به‌ اصطلاح‌ يك‌ كسي‌ را پيدا مي‌كني‌ بيا خونة‌ ما را تميز كن‌. تميز كردن‌ هم‌ مختلفه‌. يك‌ وقت‌ هست‌ نقاشي‌ هم‌ مي‌خواد. يك‌ نقاش‌ اول‌ مي‌آورند. از دو ماه‌ جلوتر هنوز يك‌ مونده‌ به‌ تحويل‌ سال‌ كه‌ نمي‌يان‌ اين‌ كارها را بكنند. از دو سه‌ ماه‌ جلوتر شروع‌ مي‌كنند، خونه‌ را رنگ‌ مي‌كنند، نقاشي‌ مي‌كنند، مي‌گن‌ آقا چيه‌؟ مي‌گه‌ ما دوران‌ عيد بزرگتر خانواده‌ هستيم‌، مهمان‌ برامون‌ مي‌ياد خوب‌ بده‌ اينجور كثيف‌ باشه‌. خيلي‌ خوب‌. جارو مي‌كنه‌ انسان‌، خانه‌ تكانيهاي‌ مختلف‌. ولي‌ براي‌ لباست‌ سر خياطها اين‌ قدر شلوغه‌. الان‌ بيكار هستند. قبل‌ از عيد همه‌ مي‌گن‌ كه‌ آقا ما وقت‌ نداريم‌. لباس‌ تهيه‌ مي‌كنيد. بياييم‌ براي‌ خدا، براي‌ دينمون‌ يك‌ لحظه‌ هم‌ كارشه‌ ديگه‌ آدرسه‌ ما قبل‌ هم‌ لازم‌ نيست‌. اولين‌ كاري‌ كه‌ مي‌كنيم‌ تصميم‌ بگيريم‌ كه‌ گناه‌ نكنيم‌. خيلي‌ گناه‌ بده‌. از روايات‌ استفاده‌ مي‌شه‌ كه‌ اگر انسان‌ گناه‌ را متعلبا اصرار داشته‌ باشه‌ مثل‌ اينه‌ كه‌ ائمة‌ اطهار را كشته‌. من‌ اگر بخوام‌ رواياتش‌ را نقل‌ كنم‌ پشت‌ انسان‌ تكان‌ مي‌خوره‌. كه‌ فاكانما قتل‌، بعضي‌ روايات‌ اينطوره‌، فكانما قتل‌ علي‌ سبعين‌ مره‌. مثل‌ اينه‌ كه‌ هفتاد مرتبه‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ را كشته‌ باشه‌. خوب‌ اين‌ كثافت‌ را بريز بيرون‌. گناه‌ چيه‌ كه‌ تو اينقدر علاقه‌ بهش‌ داري‌؟! اين‌ زني‌ كه‌ مثلا خودش‌ اصلا بي‌ ارزشه‌ پيش‌ خدا و دين‌ و وجدان‌ كه‌ موي‌ سرش‌ را بيرون‌ گذاشته‌، حجابش‌ را درست‌ رعايت‌ نكرده‌، حيف‌ چشم‌ تو نيست‌ كه‌ او را نگاه‌ كني‌. اين‌ چه‌ لياقتي‌ داره‌ كه‌ تو چشمت‌ را دوختي‌ بهش‌. خيلي‌ نقاشي‌ها هست‌ توي‌ بازار خيلي‌ از اين‌ زيباتر. برو به‌ آنها نگاه‌ كن‌. اصلا انسان‌ واقعا گاهي‌ انسان‌ دچار حيرت‌ ميشه‌، انسان‌ وقتي‌ را كه‌ صرف‌ ميكنه‌ كه‌ به‌ صورت‌ يك‌ معصيتكار، يك‌ صورت‌ كثيف‌، خدا ميدونه‌ زيباترين‌ زنهاي‌ معصيتكار به‌ چشم‌ افراد پاك‌، زشت‌ترين‌ زنها مي‌آيند. چشم‌ تو خرابه‌ لابد. چون‌ پر شده‌ از شهوت‌. خوب‌ چشمت‌ را معالجه‌ بكن‌. حيف‌ تو نيست‌، حيف‌ تو نيست‌ كه‌ چشمت‌ را مي‌دوزي‌ به‌ صورت‌ يك‌ زن‌ معصيتكار. حضرت‌ يوسف‌ وقتي‌ وارد اين‌ خانه‌ شد، زليخا كاري‌ كرده‌ بود كه‌ يوسف‌ هر جا نگاه‌ بكنه‌، چشمش‌ به‌ چشم‌ زنها بيفته‌. زنهاي‌ مصر را دعوت‌ كرده‌ بود، بهترين‌ زنها. حضرت‌ يوسف‌ به‌ دست‌ خودش‌ نگاه‌ كرد. هيچ‌ نگاه‌ نكرد. چشم‌ يوسف‌ آنقدر پر ارزشه‌ كه‌ اصلا به‌ صورت‌ اينها، اينها آدمند؟! شما هيچوقت‌ چشمتون‌ را مي‌اندازيد به‌ يك‌ مزبله‌اي‌، يك‌ چيزي‌ كه‌ چندشت‌ بشه‌، حالت‌ بهم‌ بخوره‌. اولياء خدا به‌ معصيتكارها وقتي‌ نگاه‌ مي‌كنند، حالشون‌ بهم‌ ميخوره‌. يك‌ بوي‌ تعفني‌ مي‌دهند، آنهايي‌ كه‌ شامه‌اشون‌ باز شده‌، يك‌ آدم‌ معصيتكار گناه‌ كه‌ ميكنه‌ مثل‌ اين‌ است‌ كه‌ يك‌ مشت‌ نجاست‌ متعفن‌ به‌ خودش‌ ماليده‌. بوي‌ تعفن‌ ميدهند. تو به‌ اين‌ اظهار علاقه‌ ميكني‌؟ تو ميري‌ باهاش‌ حرف‌ ميزني‌. آخه‌ از توي‌ اين‌ پوسته‌ بيائيد بيرون‌ يك‌ مقداري‌. ببينيم‌ خدا از ما چي‌ خواسته‌؟ اگر معتقد به‌ خدا و دين‌ و اينها نيستيد، التماس‌ دعا. چرا اينجا نشسته‌اي‌؟ توي‌ محفل‌ يهوديها بنشينيد، توي‌ محفل‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود، زرتشتيها بنشينيد. يا زنگي‌ زنگ‌ يا رومي‌ روم‌ باصطلاح‌. درست‌ بشيد. انسان‌ بشيد.

 و اميدواريم‌ انشاء الله‌ امشب‌ كه‌ شب‌ جمعه‌ است‌، شب‌ رحمته‌، شب‌ جمعة‌ اول‌ ساله‌، انشاء الله‌ اين‌ تصميم‌ را همينجا هم‌، (نامفهوم‌) شخصي‌، نه‌ فرديه‌. خدا ميدونه‌ اگر يك‌ ولي‌ خدا، يك‌ كسي‌ كه‌ خودش‌ را پاك‌ كرده‌، تزكيه‌ كرده‌، يك‌ مدتي‌ بعد كه‌ فوت‌ كردي‌، توي‌ تشييع‌ جنازة‌ تو بيايند، لحد را كه‌ گذاشتند ديگه‌ نيستند، رفتند كارشون‌ را بكنند. ولي‌ اگر تو خوب‌ شدي‌، ملائكه‌ همينطور طافين‌ بقبره‌، دائما باهات‌ هستند. بخدا قسم‌ اينها راسته‌. من‌ به‌ يكي‌ از محترمين‌ اين‌ چند روز قبل‌ مي‌گفتم‌. مي‌گفتم‌ اين‌ مسائل‌ را اكثر اولياء خدا ديده‌اند. ماها كوريم‌ نمي‌بينيم‌، راسته‌ اينها. ملائكه‌ مي‌آيند، وارد مي‌شوند، انسان‌ را در بغل‌ ميگيرند. بشير و نذير، بشير و مبشر باصطلاح‌ بجاي‌ نكير و منكر مي‌آيند. سلام‌ عرض‌ مي‌كنند از طرف‌ پروردگار. سلام‌ من‌ ربهم‌ يوم‌ رحيم‌. ميگويند خدا بهت‌ سلام‌ رسونده‌. و تو را روي‌ بالشون‌ برميدارند مي‌برند مي‌گذارند توي‌ بهشت‌. ما كجائيم‌؟ و اخرجت‌ الارض‌ اثقالها. و قال‌ الانسان‌ ما لها. يوم‌ تحدث‌ اخبارها بأن‌ ربك‌ اوحي‌ لها. يوم‌ اذا ربهم‌ اشتاتا ليروا اعمالهم‌. اين‌ جمله‌ آدم‌ را تكان‌ ميده‌. خدا با بعضي‌ها دقيق‌ عمل‌ ميكنه‌. فمن‌ يعمل‌ مثقال‌ ذرة‌ خيرا يره‌. و من‌ يعمل‌ مثقال‌ ذرة‌ شرا يره‌. به‌ وزن‌ ذره‌اي‌، اگر بدي‌ كرده‌ باشي‌ مي‌بيني‌. شما در يك‌ مغازه‌ رفته‌ باشيد، مي‌بينيد اين‌ آقا عجب‌ حسابش‌ دقيقه‌. نوشته‌ كه‌ مثلا يك‌ نميدونم‌ چه‌، چند گرم‌ و چند، نخود و چند، اينقدر دقيق‌. يك‌ كيلو شكر به‌ شما داده‌ اينقدر دقيق‌ حساب‌ كرده‌. ميگند چرا اينقدر دقيق‌ حساب‌ ميكنه‌؟ براي‌ اينكه‌ تو وقتي‌ اعمالت‌ را انجام‌ ميدادي‌ ميگفتي‌ خدايا چقدر ثواب‌ داره‌؟ اين‌ كاري‌ كه‌ ثواب‌، يك‌ وقت‌ هست‌ انسان‌ كاري‌ را انجام‌ ميده‌ بخاطر اينكه‌ اين‌ ثوابش‌ زياده‌، خدا بيشتر دوست‌ داره‌؛ خيلي‌ خوبه‌. اما هي‌ بخواهد مزد جمع‌ كنه‌. خوب‌ اينهم‌ مزدت‌. ربنا آمنا، الهنا آمنا بفضلك‌. خدايا با ما به‌ فضلت‌ عمل‌ كن‌. و لا تعاملنا بعدلك‌. ما اگر بخواهيم‌ به‌ عدل‌ الهي‌، الان‌ نماز و روزه‌اي‌ كه‌ ما مي‌خوانيم‌ خيلي‌ خوب‌، نماز و روزه‌اي‌ كه‌ براي‌ ميت‌ مي‌دهند فكر مي‌كنم‌ كه‌ سالش‌ پانزده‌ هزار تومان‌، اينجور قيمت‌ داشته‌ باشه‌. اين‌ نماز و روزه‌اتونه‌، اگر خوب‌ هم‌ بخونيد، دقيق‌ هم‌ بخونيد، صحيح‌ هم‌ بخونيد، پانزده‌ تومان‌ مي‌ارزه‌! بعله‌. كار ديگه‌اي‌ هم‌ كه‌ ظاهرا ما نداريم‌. غير از نماز و روزه‌ سالي‌. سالي‌ پانزده‌ هزار تومان‌ تو نهايت‌ براي‌ خدا و براي‌ خودت‌ كار ميكني‌. آنهم‌ اگر نمازت‌ را صحيح‌ بخوني‌. خدا در سال‌ چقدر بهت‌ ميده‌؟ چقدر بهت‌ محبت‌ ميكنه‌. ما كه‌ نمي‌تونيم‌ با عدل‌ خدا عمل‌ كنيم‌. خوب‌ اين‌ ترازو، اعمال‌ تو را مي‌گذاريم‌، نعمتهاي‌ خودمون‌ را هم‌ مي‌گذاريم‌. مي‌كشيم‌. ببينيم‌ تو بيشتر دادي‌ يا ما؟ يك‌ كاري‌ بكنيم‌ با خدا يگانگي‌ داشته‌ باشيم‌. خدايا نه‌ اعمال‌ ما، نه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ حساب‌ تو. هر چه‌ كه‌ ما داريم‌ در راه‌ تو مي‌دهيم‌، ما چيزي‌ نداريم‌. ان‌ الله‌ اشتري‌ من‌ المؤمنين‌ انفسهم‌. ما همين‌ جانمونه‌ ديگه‌. اين‌ را ميدهيم‌. تو هم‌ در مقابل‌ هر چي‌ مي‌خواهي‌ به‌ ما بده‌. بان‌ لهم‌ الجنه‌. خداي‌ تعالي‌ بهشت‌ را بهتون‌ ميده‌. معاملة‌ خوبيه‌. يك‌ كسي‌ يك‌ سكه‌ داشته‌ باشه‌، يكي‌ هم‌ ده‌ ميليارد تومان‌ داشته‌ باشه‌ مثلا. كه‌ اين‌ مبلغ‌ هم‌ كمه‌. اينها با هم‌ قرار مشاركت‌ بگذارند. بگويند شما هر چي‌ داري‌ به‌ ما بده‌، ما هم‌ هر چي‌ داريم‌ به‌ شما بدهيم‌. با هم‌ زندگي‌ بكنيم‌. آنطرف‌ هم‌ ديگه‌ نيازي‌ نداشته‌ باشه‌. معاملة‌ بدي‌ نيست‌.

 بيائيم‌ امشب‌ واقعا در مجلسمون‌ اين‌ معامله‌ را بكنيم‌. آنهايي‌ كه‌ خوابند، در خواب‌ غفلتند، از خواب‌ غفلت‌ بيدار بشوند. تا كي‌ مي‌خواهيم‌ ما در خواب‌ غفلت‌ بمانيم‌. اي‌ مركز عالم‌ امكان‌، اي‌ نقطه‌ مركز كون‌ و مكان‌، تو شاه‌ جواهر لاهوتي‌. تا آخر اشعار، يادم‌ آمد شب‌ جمعه‌ است‌ بقيه‌اش‌ را نخونم‌. يك‌ دم‌ به‌ خود آي‌ بين‌ چه‌ كسي‌؟تو كي‌ هستي‌؟ خدا تو را خليفة‌ الله‌ خلق‌ كرده‌. اون‌ وقت‌ بياد بخاطر اين‌ كه‌ تو معصيت‌ كردي‌ بياندازدت‌ توي‌ جهنم‌. نبردت‌ با خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ تو را محشور نكنه‌. روز قيامت‌ نامة‌ اعمال‌ را كه‌ به‌ دست‌ انسان‌ مي‌دن‌، انسان‌ نگاه‌ ميكنه‌ مي‌بينه‌ عجب‌ نوشته‌اي‌ است‌ كه‌ هيچ‌ كم‌ و زياد نداره‌. كوچك‌ و بزرگ‌ را همه‌ را نوشته‌اند تويش‌. اما بعضي‌ هستند كه‌ روز قيامت‌ كه‌ ميرسه‌، اينها حتي‌ توي‌ محشر حاضر نمي‌شوند. از توي‌ قبر مستقيم‌ مي‌روند توي‌ بهشت‌. مستقيم‌ها. حتي‌ انهم‌ لمحضرون‌ الا عباد الله‌ المخلصين‌. و ما تجزون‌ ما كنتم‌ الا تعلمون‌ الا عباد الله‌ المخلصين‌. اينها بندگان‌ مخلص‌ خدا، پاك‌. هيچي‌ ندارند غير از خدا. هيچ‌ فكري‌ ندارند جز خدا. خدايا ما را از بندگان‌ مخلص‌ خودت‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌.

 من‌ امشب‌ خيلي‌ حرف‌ زدم‌. اميدواريم‌ انشاء الله‌ كه‌ حرف‌ نباشه‌ فقط‌. نشستيم‌ و گفتيم‌ و برخاستيم‌ نباشه‌ و انشاء الله‌ عمل‌ هم‌ براي‌ خود من‌ لااقل‌، پشت‌ سرش‌ باشه‌.

 السلام‌ عليك‌ يا ابا عبد الله‌. السلام‌ عليك‌ يابن‌ رسول‌ الله‌، السلام‌ عليك‌ يا ثار الله‌ و ابن‌ ثاره‌. و الوتر الموتور. اشهد انك‌ قد اقمت‌ الصلوة‌ و آتيت‌ الزكاة‌ و امرت‌ بالمعروف‌ و نهيت‌ عن‌ المنكر. يا ابا عبد الله‌. دلها را روانه‌ كنيد به‌ كربلا. شب‌ جمعه‌ است‌. شب‌ زيارتي‌ مخصوص‌ حسين‌ ابن‌ عليست‌. بايد امشب‌ برويم‌ كربلا از نزديك‌ با حسين‌ ابن‌ علي‌ حرف‌ بزنيم‌. اگر يك‌ مقدار خودتون‌ را از بدن‌ تخليه‌ كنيد، مسافرت‌ كنيد، مسافرت‌ روحي‌، قرب‌ صوري‌ در طريق‌ عشق‌ قرب‌ معنويست‌، عاشق‌ ار معشوق‌ را بي‌ وصل‌ بيند عاشق‌ است‌. اگر مي‌خواهيد يك‌ قدم‌ بلندتري‌ برداريد برويم‌ كنار گودي‌ قتلگاه‌. هم‌ از نظر مكان‌ بريم‌ جلو هم‌ از نظر زمان‌. چه‌ ساعتي‌ را انتخاب‌ مي‌كنيد؟ آن‌ ساعتي‌ را انتخاب‌ كنيد كه‌ سيد الشهداء سر در بدن‌ داشته‌ باشد. مانند جابر ابن‌ عبد الله‌ انصاري‌ نباشد كه‌ صدا زد حبيبي‌ يا حسين‌، سه‌ مرتبه‌ صدا زد دوست‌ من‌ حسين‌ ابن‌ علي‌، جواب‌ نشنيد. خودش‌ جواب‌ خودش‌ را داد. گفت‌ چطور ممكن‌ است‌ حسين‌ ابن‌ علي‌ جواب‌ مرا بدهد و حال‌ آنكه‌ فرسخها بين‌ سر و بدنش‌ جدائي‌ افتاده‌ است‌. يك‌ ساعتي‌ را انتخاب‌ كنيد كه‌ جوابتون‌ را به‌ شهدا را با گوش‌ دلمون‌ بشنويم‌. آن‌ ساعتي‌ كه‌ افتاده‌ است‌ در ميان‌ گودي‌ قتلگاه‌. متوجه‌ شد كه‌ لشگر به‌ طرف‌ خيمه‌هاي‌ حرمش‌ حمله‌ مي‌كنند. يا بقية‌ الله‌، يا صاحب‌ الزمان‌ آقا، ما يكي‌ از وسائل‌ آمرزش‌ گناهانمون‌، يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ ما را پاك‌ ميكنه‌، گرية‌ بر ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ است‌. يا بقية‌ الله‌ امشب‌ ما به‌ اين‌ نيت‌ بر جد غريبت‌ حسين‌ ابن‌ علي‌ گريه‌ مي‌كنيم‌ كه‌ گناهانمون‌ بخشيده‌ بشود، شما دست‌ ما را بگيريد و ما را به‌ طرف‌ كمالات‌ معنوي‌ رهنمايي‌ و هدايت‌ كنيد.

 برويم‌ كنار گودي‌ قتلگاه‌، آن‌ ساعتي‌ كه‌ پيكر شهدا روي‌ زمين‌ افتاده‌. بلند شد روي‌ دست‌ بدن‌ را بلند كرد و گفت‌ آل‌ ابي‌ سفيان‌، اي‌ پيروان‌ معاويه‌ و يزيد، اگر شما دين‌ نداريد، اقلا انسان‌ باشيد، وجدان‌ داشته‌ باشيد. من‌ با شما جنگ‌ مي‌كنم‌، شما با من‌ جنگ‌ مي‌كنيد. زنها كه‌ گناهي‌ ندارند. شما اينگونه‌ به‌ طرف‌ خيمه‌ها حمله‌ مي‌كنيد. عمر سعد صدا زد اول‌ برويد كار حسين‌ ابن‌ علي‌ را يكسره‌ كنيد. آمدند، كسي‌ جرأت‌ نكرد بيايد وارد گودي‌ قتلگاه‌ بشه‌. بعضي‌ مي‌آمدند يك‌ نگاهي‌ مي‌كردند. مي‌ديدند لبهاي‌ سيد الشهداء در حركته‌. بعضي‌ نزديكتر مي‌آمدند مي‌ديدند حسين‌ ابن‌ علي‌ صدا مي‌زند اي‌ قوم‌ (نامفهوم‌) بعضي‌ شنيده‌اند كه‌ سيد الشهدا عرض‌ ميكند به‌ پروردگار كه‌ رضا برضائك‌ لامرك‌ لا محبوب‌ سواك‌ يا غياث‌ المستغيثين‌. زينب‌ كبري‌ وقتي‌ كه‌ شنيد برادرش‌ به‌ روي‌ زمين‌ افتاده‌، آمد در ميان‌ صحراي‌ كربلا اينطرف‌ و آنطرف‌ را گردش‌ كرد. روي‌ تل‌ زينبيه‌ قرار گرفت‌. چشمش‌ در ميان‌ گودي‌ قتلگاه‌ به‌ بدن‌ پاره‌ پارة‌ ابي‌ عبد الله‌ افتاد. ولي‌ يك‌ منظره‌اي‌ را مشاهده‌ كرد كه‌ آمد پيش‌ عمر سعد. يابن‌ سعد ايقتل‌ ابوعبد الله‌ و انت‌ تنظر اليه‌. اي‌ پسر سعد نگاه‌ مي‌كني‌ حسين‌ ما را مي‌كشند…

 

محرم ۱۴۱۵- تذكرات‌ اخلاقی‌ و تربیتی‌ اخلاق‌ ۷۷

 تذكرات‌ اخلاقی‌ و تربیتی‌ اخلاق‌ ۷۷

 

بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سيما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواحُ‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة‌ علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 

وَلَا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَّحْسُورًا (اسراء/۲۸)

اي‌ كاش‌ معناي‌ آيات‌ قرآن‌ را مي‌فهميديم‌ و از دستورات‌ پروردگار اطاعت‌ مي‌كرديم‌ و مستقيما مسائل‌ را درك‌ مي‌كرديم‌.

 

۱- تذكر اول‌

يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ جدا بعنوان‌ تذكر به‌ عزيزانم‌ عرض‌ ميكنم‌ اين‌ است‌ كه‌ از هر گونه‌ افراط‌ و تفريط‌ چه‌ در فكرتان و چه‌ در عملتان و چه‌ در اعتقادتان دوري‌ كنيد.

افراط‌ و تفريط‌ هر دو‌ نادرست است‌. فرقي‌ هم‌ نمي کند‌. چه‌ انسان‌ وسواسي‌ باشد، چه‌ تارك‌ الصلاة‌ باشد. چه‌ انسان‌ در طهارت‌ و نجاست‌ وسواس‌ داشته‌ باشد، چه‌ آنكه‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ براي‌ نجاست‌، نجاست‌ قائل‌ نباشد. هردو ی آن‌ در نزد خدا مساويست.

چه‌ انسان‌ توي‌ جاده‌ كه‌ راه‌ ميره‌ توي‌ درّه‌ طرف‌ راست‌ بيفتد و چه‌ توي‌ درّه طرف‌ چپ‌ بيفتد‌، فرقي‌ نمي کند‌. كوشش‌ كنيد كه‌ انشاء الله‌ تذكر اول‌ من‌ را امشب‌ فراموش‌ نكنيد. در عمل‌ اكثرتان بحمدالله‌ موفقيد، در فكرتان هم‌ همينطور باشيد. اگر يک‌ فرد وسواسي‌ را ديديد كه‌ در نماز وسواس‌ داشت‌، در فكرتان با يك‌ تارك‌ الصلاة‌ هيچ‌ فرق‌ نكند‌. اگر يك‌ نفر در نجاست‌ و طهارت‌ وسواس‌ داشت‌، با آن‌ كسي‌ كه‌ مشروب‌ خورده‌ (و به‌ قد و قواره خودش‌ بول‌ كرده‌ و تمام‌ هيكلش‌ نجس است)‌، اگر در فكرتان اين‌ دو نفر فرق‌ بكنند، شما در صراط‌ مستقيم‌ نيستيد. اين‌ مسئله‌ خيلي‌ حساس است‌. يعني‌ در پيرو حرفهاي‌ هفته‌ گذشته‌، ما وقتي‌ به‌ كمال‌ مي‌رسيم‌ كه‌ بنده‌ خدا باشيم‌. هر كاري‌ را كه‌ خداي‌ تعالي‌ فرموده‌ است‌ بكن‌، بكنيم‌. هر كاري‌ را هم‌ كه‌ فرموده‌ نكن‌، نكنيم‌. 

 

۲- تذكر دوم‌

  تذكر دوم‌، در زندگي‌ شما يك‌ واجب‌ النفقه‌ داريد، يك‌ مستحب‌ النفقه‌. واجب‌ النفقه‌ زن‌ و بچه‌ شماست‌. نفقه‌ ظاهري‌ و معنوي‌ آنها را بايد به‌ آنها بدهيد.

نفقه‌ ظاهري‌ اينكه‌ به‌ قدر شئوناتشان‌، لباس‌، مسكن‌ و خوراكشان‌ را تأمين‌ كنيد. اين‌ واجب است‌. مثل‌ نماز ظهر و عصر يا نماز مغرب‌ و عشاء است. شما اگر نماز ظهر و عصرتان را ترك‌ كرديد، نافله‌ خوانديد، اين‌ چقدر زشت است‌. همينطور اگر واجب‌ النفقه‌ تان را در فشار گذاشتيد يا نفقه‌ بهشان‌ نداديد و رفتيد به‌ مستحقين‌ و افراد خارج‌ از اهل‌ و عيال‌ خودتان كمك‌ كرديد، اينجا شما مثل‌ كسي‌ هستيد كه‌ نماز واجبتان را ترك‌ كرديد، نماز نافله‌ خوانديد.

  كوشش‌ بكنيد كه‌ در مرحله‌ اول‌ تا جائي‌ كه‌ شئوناتتان هست‌، نمي‌خواهم‌ بگویم‌ كه‌ بيشتر از شئوناتتان؛ زندگيتان را تأمين‌ كنيد، به‌ زنتان، به‌ فرزندتان، برسيد، آنها را از خودتان راضي‌ كنيد. لباس‌ به‌ حد كافي‌، خوراك‌ به‌ حد كافي‌، مسكن‌ به‌ حد شئوناتشان‌، در اختيارشان‌ بگذاريد. هر چه‌ زياد آمد حق‌ داريد انفاق‌ كنيد.

شما وقتي‌ مثلا داريد نماز واجبتان را مي‌خوانيد اگر وقتتان ايجاب‌ كرد، كار ضروري‌تري‌ نبود، آنوقت‌ نافله‌ مي‌خوانيد. شما در مقابل‌ زن‌ و فرزندتان تعهداتي‌ داريد. هم‌ تعهدات‌ الهي‌ داريد و هم‌ تعهدات‌ اخلاقی‌، بايد نسبت‌ به‌ آنها كمال‌ محبت‌ و كوشش‌ را بكنيد.

در بين‌ رفقا گوشه‌ و كنار شنيده‌ام‌ كه‌ به‌ وضع‌ زندگي‌ خودشان‌ درست‌ نمي‌رسند و گاهي‌ انفاق‌ هم‌ دارند. اين‌ عينا مثل‌ كسي‌ است‌ كه‌ نماز واجب‌ را نخواند‌ و نافله‌ بخواند‌. نماز شب‌ بلند شده‌ خوانده‌، نماز صبحش‌ را نخوانده است‌. نافله‌ ظهر را هشت‌ ركعت‌ خوانده‌، اما خود نماز ظهر را نخوانده است‌. اول‌ واجب‌ النفقه‌.

درباره‌ مستحبات‌ انفاق‌، مسئله‌ خمس‌ و زكات‌، جزء واجبات است‌ كه‌ آنهم‌ با همان‌ واجب‌ النفقه‌ بايد با هم‌ باشد. خداي‌ تعالي‌ عنايت‌ كرده‌، فرموده‌ آنچه‌ كه‌ خودت‌، زنت‌، بچه‌ات‌ اگر نيازمنديد‌ آنها خمس‌ ندارد‌. ولي‌ آذوقه‌ كه‌ زياد آمده‌، سر سال است، آنچه‌ كنار گذاشتي‌ اعم‌ از نقدينه‌ يا ملك‌ و املاك‌ و پارچه‌ و اينجور چيزها و سرمايه‌، اينها را بايد خمسش‌ را بدهي‌، جزء واجبات است‌.

اگر باز هم از اينها زياد آمد، آنوقت‌ در اختيار شماست‌ که روضه‌ خواني‌ بكنيد‌، مهمان‌ دعوت‌ بكنيد‌، پول‌ به‌ فقرا بدهيد‌، كمك‌ به‌ دوستانتان بكنيد، اين‌ را مواظب‌ باشيد، خيلي‌ هم‌ بايد دقت‌ بكنيد و الاّ يك‌ سالك‌ الي‌ الله‌، يك‌ كسي‌ كه‌ به‌ سوي‌ خدا دارد‌ حركت‌ می کند‌، همان‌ شرايطي‌ را دارد‌ كه‌ يك‌ راننده‌ توي‌ جاده‌ اتوبان دارد. نمي گویم‌ جاده‌ باريك‌، ولی با سرعت‌ دارید‌ مي روید، بايد تمام‌ علائم‌ راهنمائي‌ را رعايت‌ كنيد. تمام‌ پيچها را مواظبت‌ كنيد. طرف‌ اگر مي‌خواهد سريع‌ برود‌ مانع‌ ندارد‌ از طرف‌ چپ‌ حركت‌ كند‌. اما اگر مي‌خواهد آهسته‌ برود‌، بياید طرف‌ راست‌. براي‌ اينكه‌ ديگران‌ بتوانند از او‌ سبقت‌ بگيرند.

  بعضي‌ از شماها هستيد كه‌، يك‌ چيزي‌ را بهتان بگویم‌ مثل‌ آن‌ راننده‌ ناشي‌ هستيد كه‌ می آید طرف‌ چپ‌، راه‌ ديگران‌ را مي گيرد‌ الَّذينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ ، سد راه‌ خدا مي‌كنيد.

 ما ايني‌ كه‌ به‌ شما ميگویيم‌ كه‌ برنامه‌هاتان را به‌ همديگر‌ نگوئيد، اعمالتان را به‌ يكديگر نگوئيد، از يكديگر سؤال‌ نكنيد، شما خيال‌ مي‌كنيد كه‌ ما حسوديمان‌ مي شود که‌ از هم‌ اطلاع‌ داشته‌ باشيد، نه! بعضي‌هاتان كندرو هستيد، بعضي‌هاتان تندرو. كندروهاتان بايد طرف‌ راست‌ حركت‌ كنند، تندروها طرف‌ چپ‌. تا می توانند مزاحم‌ يكديگر نباشند.

 شما مي گویي آقا من مي‌خواهم‌ تندرو باشم‌. خوب‌ بشو! گاز بده‌ برو! البته تو دست‌ فرمانت‌ هم‌ خوب‌ نيست! باید افراط‌ و تفريط‌ نداشته‌ باشی‌. تو كه‌ فرمان‌ را گاهي‌ اينطرف‌ سمت راست مي‌پيچاني‌ گاهي‌ آن طرف، نمي تواني‌ از آنطرف‌ بري‌. از اينطرف‌ آهسته‌ حركت‌ بكن‌.

 بايد دقيقا از نيم‌ ميليمتر، دستت‌ را به‌ طرف‌ راست‌ پيچاندن‌ يا چپ‌ پيچاندن‌، خودت‌ را حفظ‌ كني‌. تو گاهي‌ دلت‌ طرف‌ چپ‌ مي‌پيچد‌. تمام‌ اين‌ قرآني‌ كه‌ اينجا خوانده‌ ميشود‌ يك‌ ربع‌ ساعت است، تو نمي تواني‌ اين‌ يك‌ ربع‌ ساعت‌ دو زانو بنشيني‌. اينقدر، هنوز استعداد نداري‌. آنوقت‌ مي‌خواي‌ يك‌ ساعت‌ در حضور حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فداه دو زانو بنشيني‌؟! اين‌ كلام‌ خداست‌. اين‌ كلام‌، درست است‌ از زبان‌ بشر بيرون‌ مي‌آید، اما آن‌ بشر هم‌ مال‌ خداست‌. صداي‌ خدا كلام‌ خدا از درخت‌ بيرون‌ آمد ، حضرت‌ موسي‌ علي‌ نبينا و آله‌ و عليه‌ السلام‌، ايشان‌ در آن‌ نيمه‌ شب‌ يك‌ درختي‌ را ديد كه‌ می گوید إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ (طه/۱۴)‌. من‌ خدا هستم‌. درخت‌ نمي گفت‌ من‌ خدا هستم‌، صدا از آنطرف‌ مي‌آمد.

 چطور شد يك‌ قاري‌ قرآن‌، يك‌ مسلمان‌، يك‌ انسان‌، در هر كجا، توي‌ اين‌ مجلس‌ كه‌ الحمدلله‌ يك‌ شيعه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌، يك‌ فرد در راه‌ تزكيه‌ نفس‌، اينطور افراد قرآن‌ مي‌خوانند. اما از هر كسی‌؛ توي‌ مجالس‌ ختم‌ خوانده می شود و آنجا شما نمي‌توانيد خودتان را كنترل‌ كنيد! حضرت‌ موسي‌ وقتي‌ كه‌ وارد شد در كوه‌ طور، خداي‌ تعالي‌ فرمود إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ (طه/۱۲). كفشهايت‌ را بكن‌. چشم‌. إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى(طه/۱۲). هر جا قرآن‌ خوانده‌ می شود‌، آنجا وادي‌ مقدس است هرجا باشد. و الاّ خداي‌ تعالي‌ اجازه‌ نميدهد آنجا قرآن‌ خوانده‌ بشود‌.

 إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً، تا كفشهايش‌ را حضرت موسی كَند، ادب‌ را رعايت‌ كرد، ادب‌ حضور را قبول‌ كرد، خداي‌ تعالي‌ فرمود وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَى (طه/۱۳). من‌ انتخابت‌ كردم‌، اختيارت‌ كردم‌. ادب‌ حضور را بايد انسان‌ رعايت‌ كند‌ تا انتخاب‌ بشود‌، تا اختيار بشود‌.

 

۳- تذکر سوم

كوشش‌ بكنيد كه‌ توي‌ جاده‌، در صراط‌ مستقيم‌ تمام‌ علائم‌ راهنمائي‌ را ياد بگيريد، من‌ گاهي‌ به‌ بعضي‌ از دوستان‌ مي گویم‌ كه‌ مرحله‌ صراط‌ مستقيم‌ خيلي‌ اهميت‌ دارد‌. در صراط‌ مستقيم‌ بايد كوشش‌ بكنيد تمام‌ مسائل‌ و احكامتان‌ را بلد باشيد. عقائدتان محكم‌ باشد و درست‌ باشد. افكارتان صحيح‌ باشد. می گویم‌ همين كه‌ فكر بكنيد كه‌ اي‌ بابا! مگر آن‌ آدم‌ وسواسي‌ با آن‌ آدم‌ تارك‌ الصلاة‌، فرق‌ می کند‌، او كه‌ آدم‌ خوبي است!؟

شخصي‌ خدمت‌ حضرت‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ آمد. يك نفر را تعريف‌ ميكرد، حضرت‌ هم‌ گوش‌ مي‌داد. گفت‌ ولیكن‌ وسواس‌ دارد‌. حضرت‌ فرمود ( به تعبير من‌ كه‌ تو اين همه‌ تعريف‌ می کنی) وَ أَيُّ عَقْلٍ لَهُ وَ هُوَ يُطِيعُ اَلشَّيْطَانَ (كافي ، ج‏۱، ص: ۱۳) اين‌ چطور اصلا عقلي‌ دارد‌ كه‌ از شيطان‌ اطاعت‌ می کند‌. چه‌ فرقي‌ می کند‌ شيطان‌ به او‌ بگوید‌ كه‌ مثلا الله‌ اكبر را ده‌ دفعه‌ بگو يا بگوید‌ اصلا نگو. اين‌ احمق ترهست‌ كه‌ زحمت‌ هم‌ ميكشد نماز باطلي‌ هم‌ تحويل‌ ميدهد‌. آن‌ نماز نميخواند‌، راحت‌. صبح‌ راحت‌ مي خوابد‌ نمازش‌ را نمي خواند‌. اين‌ پا شده‌، يك‌ ساعت‌ توي‌ وضو معطل‌ شده‌، شيطان‌ معطلش‌ كرده‌، يك‌ مدتي‌ هم‌ سر نماز. فرقش‌ چيست؟ اينها را بايد بفهميد.

يعني‌ فكرتان اين‌ باشد كه‌ آن‌ وسواسي‌ اگر بدتر از تارك‌ الصلاة‌ نباشد، بهتر نيست‌. اگر آن‌ كسي‌ كه‌ از آن طرف جاده‌ افتاده‌ توي‌ دره‌، با كسي‌ كه‌ اين طرف جاده‌ افتاده‌ توي‌ دره‌ چه‌ فرقي‌ می کند‌؟ هيچ‌ فرقي‌ نمي کند‌. ميگفت‌ كه‌ فلاني‌ تقواي‌ ما را از ما گرفت‌. گفتم‌ چه‌ جوري‌ تقوايت‌ را ازتو‌ گرفت‌؟ گفت:‌ ما يك‌ نمازي‌ مي‌خوانديم‌، يك‌ حالي‌ داشتيم‌، يك‌ توجهي‌ داشتيم‌، يك‌ فرد خوبي‌ را ايشان‌ مذمت‌ ميكرد. ایشان اصرار كرده‌ كه‌ تو وسواس‌ نداشته‌ باش‌. یعنی تقوا را وسواس‌ مي دانست‌. كه‌ تقوایش‌ را از او‌ گرفته است! خيلي‌ فرد خوبيست‌! ببين‌ چه‌ وضوئي‌ ميگيرد‌!

حضرت‌ اميرعلیه السلام به‌ حسن‌ بصري‌ رسيد گفت‌ اينقدر آبها را اسراف‌ نکن  ]أَرَقْتَ‏ مَاءً كَثِيراً يَا حَسَنُ[ ‌. آب‌ مي‌ريخت‌ ولي‌ كدام‌ تارك‌ الصلاة‌ برميگردد‌ به‌ اميرالمؤمنين‌ اينطور جواب‌ ميدهد که او داد كه‌: تو ديروز خون‌ مردم‌ را ريختي‌ ما نگفتيم‌ اسراف‌ نكن‌، ما يك‌ مقدار آب‌ مي‌ريزيم‌ ميگویی‌ اسراف‌ نكن‌. (بحار الأنوار ط – بيروت، ج‏۳۴، ص:۲۹۵) تارك‌ الصلاة‌ همچين‌ حرفي‌ نمي زند‌. تارك‌ الصلاة‌ سرش‌ پائين است و‌ می گوید من‌ يك‌ آدم‌ معصيتكاري‌ هستم‌، از خدا مي‌خواهم‌ مرا ببخشد‌ و بيامرزد‌. اما اين‌ آدم‌! ايني‌ كه‌ فكرش‌ اين‌ است‌ كه‌ وسواسي‌ كه‌ دارد‌، اين‌ تقواست‌. چطور!

در خرج‌ كردن ها بايد تقدير بكنيد، در اين‌ آيه‌ شريفه‌ خدا به‌ پيغمبرش‌ مي‌فرمايد كه‌ دستت‌ را آنچنان‌ باز نگذار كه‌ خودت‌ بعد بنشيني‌، هم‌ ملوم‌ باشي‌ هم‌ محسور باشي‌. و لا تبسطها كل‌ البسط‌ فتقعد ملوما محسورا. آدم هاي‌ ولخرج‌، آدمهايي‌ كه‌ زياد از حد انفاق‌ ميكنند، شما نگویيد (چون‌ اشكال‌ شده است) حضرت‌ امير صلوات الله‌ عليه‌ نان‌ خود و زن‌ و بچه‌اش‌ را به‌ يتيم‌ و اسير و مسكين‌ داد! در همين‌ ماه‌ ذيحجه‌. وقتي‌ آمد درب خانه‌اش‌ يك‌ يتيم‌ آمد و يطعمون‌ الطعام‌ علي‌ حبه‌ مسكينا و يتيما و اسيرا. خوب‌ حضرت‌ امير نان‌ خودش‌ را داد ولی چرا نانِ حضرت‌ امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ و حضرت‌ زهرا را به‌ يتيم‌ و اسير و مسكين داد؟! جوابش‌ چيست؟ جوابش‌ را خود آيه‌ قرآن‌ داده‌ است، می گوید وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلي‏ حُبِّهِ مِسْکيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً (انسان/۸) این جمع است‌.

يعني‌ خود فاطمه‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها، خود امام‌ حسن‌ علیه السلام‌، خود امام‌ حسين علیه السلام‌، خود علي‌ بن‌ ابيطالب‌ علیه السلام‌، اينها اطعام‌ طعام‌ ميكنند. نه‌ اینکه علي‌ بن‌ ابيطالب‌ علیه السلام‌ از آنها بگيرد‌ به‌ اينها ‌بدهد‌. يعني‌ همه‌ شان‌ مثل‌ هم‌ در يك‌ صراط‌، در يك‌ راهند. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ همان‌ لحظه‌اي‌ كه‌ گفت‌ اين‌ نان‌ را من‌ مي‌خواهم‌ بدهم‌، همان‌ لحظه‌ فاطمه‌ زهرا هم‌ همين‌، هم رديف‌، يعني‌ تبعيت‌ هم‌ نكرده اند خودشان‌ دادند و الاّ اگر حضرت‌ امير نانش‌ را مي‌داد به‌ سائل‌، يقين‌ بدانید كه‌ حضرت‌ زهرا نمي‌خواست‌ بدهد، نمي‌داد. حضرت‌ علي‌ هم‌ اعتراضي‌ نمي كرد. امام‌ حسن‌ مجتبي‌ هم‌ همينطور، حضرت‌ سيد الشهدا هم‌ همينطور. بايد انسان‌ اول‌ واجب‌ النفقه‌اش‌ رسیدگی کند. زندگيتان را اداره‌ كنيد. نكند‌ شما يك‌ وقت‌ فكر بكنيد حالا كه‌ در راه‌ تزكيه‌ نفس‌ واقع‌ شديد، مخصوصا ما يك‌ قضايايي‌ در كتاب هایم‌ نوشتيم‌ و بعضي‌ها مي‌آیند‌ می گویند‌ شما اينطوري‌ بوديد و فلان‌، هر كسي‌ يك‌ موقعيتي‌ دارد‌، يك‌ برنامه‌اي‌ دارد‌، يك‌ اشتباهاتي‌ حتي‌ ممكنه‌ كرده‌ باشد. 

 

۴- تذکر چهارم

تقدير معيشت‌ داشته باشید، شما بايد بنشينيد خرجتان را با قناعت‌ حساب‌ بكنيد. دخلتان را هم‌ حساب‌ بكنيد. كوشش‌ بكنيد كه‌ دخلتان مطابق‌ خرجتان باشد. مطابق‌ باشد. اين‌ كمال است.

در روایتِ الکَمالُ کُلُّ الکَمالِ است،. در رديف‌ التفقه‌ في‌ الدين است. در این روایت سه چیز بیان شده است:

يكي‌ اينكه‌ مجتهد باشيد، فقيه‌ در دين‌ باشيد – اَلتَفَقَّهُ في الدّين

يكي‌ داراي‌ استقامت‌ و به اصطلاح‌ صبر در نائبه‌ داشته باشيد – وَ الصَّبرُ عَلی النائِبَة

يكي‌ هم‌ تقدير معيشت‌ داشته باشید. معيشتتان را اندازه ‌گيري‌ كنيد – وَ التَقديرِ المَعيشَة.

  الکَمالُ کُلُّ الکَمالِ اَلتَفَقَّهُ في الدّين وَ الصَّبرُ عَلی النائِبَة وَ التَقديرِ المَعيشَة) بحار الانوار ،ج ۷۸ ،ص ۱۷۲) چون‌ اين‌ را رعایت نکنید گرفتاري‌ برایتان بوجود مي‌آورد.

نگوئید اين‌ حرفها چيست امشب‌ ميزني‌! اين‌ مطالب گاهي‌ می شود‌ مانع‌ از پيشرفتتان می شود‌. شما تقدير معيشت‌ نكرديد، خداي‌ نكرده‌ ورشكست‌ شديد، يك‌ مشت‌ طلبكار ديگر‌ نمي‌گذارند‌ شما شب‌ دوشنبه‌ در جلسه‌ بيائيد. مي گویيد خوب‌ مگر‌ شب‌ دوشنبه‌ چه‌ خبره‌؟ الان می گویم. 

 

۵- تذکر پنجم

از سفر مکه كه‌ برگشتم‌، ما انشاء الله‌ تصميم‌ داريم‌ ، شايد يكي‌ از هدايايي‌ باشد كه‌ براي‌ شما آوردم‌ كه‌ هر چهل‌ روز يكدفعه‌ حتما، (آقاي‌ نعمتي‌ می گوید نمي‌رسيد،) يا حالا به هرحال‌ آنهايي‌ كه‌ انتخاب‌ مي كنم‌ لااقل‌، چهل‌ روز يكدفعه‌ بايد حتما شما را ببینم.

برایتان ولو دو دقيقه‌ هم‌ شده‌ صحبت‌ بكنيم‌. يك‌ بررسي‌ بشويد. بعضي‌ها مدتها ميگذرد‌ نمي‌بينم شان‌. محبت‌ دو طرفي است‌. نه‌ آنها از ما خوششان‌ مي‌آید نه‌ ما. البته‌ به‌ بعضي‌ها برخورد نكند‌، بعضي‌ها گرفتاري‌ دارند. من‌ همه تان‌ را خدا ميداند‌ دوستتان دارم‌. و همه‌ تان را واقعا مثل‌ فرزند دوست‌ دارم‌. ولي‌ نه‌.

اين‌ چهل‌ روز يكدفعه‌، نه‌ اينكه‌ شما برويد يك‌ چهل‌ روز چهل‌ روز يكدفعه‌ پيش‌ من ‌بيائيد. نه‌. چهل‌ روز يكدفعه‌ بايد بنشينيم‌ خصوصي‌، وضع‌ روحيتان را ببينم‌. حتما انشاء الله‌. مثلا همين‌ ديروز و پريروز، روزي‌ هفت‌، هشت‌، ده‌ نفر را ديدم‌. بايد ببينم‌. ببينم‌ چه كار كرديد آخر‌.

ايشان‌ يك‌ جمله‌اي‌ را امشب‌ به‌ من‌ گفتند كه‌ همچين‌ خيلي‌ من‌ را تكان‌ داد. گفت‌ اين‌ آقايان‌ مشهدي ها به‌ صد و سيزده‌ نفر رسيدند. گفتم‌ پس‌ انشاء الله‌ يك‌ عده‌ ديگه بايد تكميل‌ بشوند، چون‌ همه‌ اين‌ جمع‌ كه‌ جزء آنها نيستند كه‌. چون‌ بعضي‌ها خيلي‌ كندند. خدا مي داند‌ مثل‌ تراكتور راه‌ ميرويد. بايد از جاده‌ آسفالته‌ بيرونتان انداخت‌. خيلي‌ كند حركت‌ مي‌كنيد. بعضي‌ از شما، نه‌، خوبید مثل‌ ژيان‌ راه‌ ميرويد. همچین… بله‌، من‌ راضيم‌.

اما انشاء الله‌ دلم‌ مي‌خواهد يك‌ جوري‌ بشود كه‌ اين‌ قافله‌ انشاء الله‌ هر چه‌ زودتر به‌ خدا برسد. هر چه‌ زودتر به‌ كمال‌ برسند. هر چه‌ زودتر چقدر؟ چه‌ اشكال‌ دارد‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ بيایند و‌ صد و سيزده‌ نفرشان‌ را از توي‌ شماها انتخاب‌ كنند؟ ما طمَعش‌ را داريم‌. من كه‌ واقعا اين‌ را دلم‌ مي‌خواهد. حالا شما خودتان، خودتان را لايق‌ ندانید نمي‌دانم‌. البته‌ الان‌ هيچكدام مان‌، حتي‌ خود من‌ لياقتش‌ را ندارم‌. اما بايد انسان‌ كوششش‌ را بكند‌. همه تان لايق‌ خواهيد بود. همه‌ تان الان‌ لايق هستيد. يعني‌ مي‌توانيد برسانيد، تنبلي‌ نكنيد. جدي‌ باشيد.

من‌ بيشتر دوستاني‌ كه‌ ديروز و امروز ديدم‌، بيشتر سفارشم‌ اين‌ بوده‌ كه‌ سستي‌ را كنار بگذاريد. يا كاري‌ را نكنيد يا اگر كرديد جدي‌ باشيد، لا إِلَى هَؤُلاءِ وَلا إِلَى هَؤُلاءِ (نساء/۱۴۳) نباشيد.

ببينيد شما همه‌ تان بايد مثل‌ آن‌ راننده‌ ماهر پايه‌ يك‌ حسابي‌، پشت‌ فرمان‌ نشسته‌ باشيد و تمام‌ علائم‌ را هم‌ بدانید. تمام‌ علائم‌. مكاشفاتتان، خوابهاي‌ خوبتان، ملاقاتهايتان، طي‌ الارض هايتان، اينها همه‌ نهايتا جزء علائم است. بلد باشيد. اين‌ راهي‌ را كه‌ داريد مي رويد، عرض‌ كردم‌، 

كوشش‌ كنيد سد راه‌ ديگران‌ هم‌ نباشيد. سد راه‌، بعضي‌ از شما، ايني‌ كه‌ من‌ می گویم‌ سد راه‌ نباشيد، بعضي‌ از شما متأسفانه‌ سد راهيد. همين‌ امروز چند نفر از يكي‌ از شهرها، به‌ من‌ تلفن‌ مي‌زدند، گريه‌ مي‌كردند كه‌ دو سه‌ ماهه‌ فلاني‌ سد راه‌ ما شده‌ است. بعضي‌ها مي‌ آیند‌ جلو و‌ مي‌ايستند. تراكتور را آورده‌، حالا تراكتور هم‌ نيست‌، سنگ‌، فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ  (بقره/۷۶)  أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً، يك‌ سنگ‌ آورده‌ وسط‌ جاده‌ همينجور انداخته‌ است ماشينها مي‌رسند چيكارش‌ كنند؟ يا اينكه‌ يك‌ آدم‌ بي‌ راهي،‌ اين‌ تابلوي‌ علامت‌ مثلا راهنمائي‌ را گذاشته‌ باشند آنجا و رویش‌ فلش‌ اشتباه زده‌ باشد كه‌ راه‌ از اينطرف است‌. آن‌ بيچاره‌ هم‌ بپيچد و توي‌ دره‌‌ بيفتد.

راه‌ خدا مستقيم است‌ آقايان‌. هيچ‌ اعوجاج‌ ندارد‌، هيچ‌ پيچ‌ ندارد‌، هيچ‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود دست‌ انداز ندارد‌. هيچي‌. فقط‌ تو فرمان‌ را قرص‌ بگير و برو. به‌ چپ‌ و راست‌ هم‌ نگاه‌ نكن‌. مزاحم‌ مردم‌ هم‌ نباش‌. من‌ صريحا خدمت‌ آقايان‌ عرض‌ ميكنم‌. بعضي‌ از شماها مزاحم‌ ديگران‌ هستيد. علاوه‌ بر اينكه‌ پيشرفت‌ نمي‌كنيد گناه‌ هم‌ مي‌كنيد و روز قيامت‌ هم‌ خدا عذابتان می کند‌. مي‌گویيد كجا؟ من‌ چند تا نمونه‌اش‌ را می گویم‌. ايني‌ كه‌ وايستادي‌ هي‌ ميگي‌ آقا تو خطت‌ چيه‌؟ تو در چه‌ مرحله‌اي‌…

 بعضي‌ از شما اعمالتان سد راه‌ خداست‌. يك‌ عملي‌ انجام‌ ميديد، يك‌ جوري‌ حركت‌ مي‌كنيد توي‌ جامعه‌ كه‌ مي گویند‌ اگر راه‌ خدا اين است‌، ما كه‌ قبول‌ نداريم‌. اگر اهل‌ تزكيه‌ نفس‌ اينجوريند ما كه‌ نمي‌خواهيم‌. زنت‌ می گوید اگر اين‌ اخلاق‌، اخلاق‌ اولياء خداست‌، ما بيزاريم‌ از اولياء خدا. بچه‌ات‌ می گوید اگر اين‌ دروغهايي‌ كه‌ تو به‌ من‌ ميگویي‌ همه‌ اولياء خدا اينطوري‌ هستند، پس‌ بهتر همان‌ كه‌ ما از اولياء خدا نباشيم‌. اينها همه‌اش‌ را شما سد راه‌ خدا شديد.

اگر اينكه‌ شما در خانه‌ يك‌ طور، بيرون‌ از خانه‌ يك طور هستي‌، اگر ولي‌ّ خداها همه‌ همينطورند، ما نمي‌خواهيم‌. كوشش‌ بكنيد كه‌ اينها را، اينها همه‌ صدّ عن‌ سبيل‌ الله است‌. من‌ همين‌ امروز به‌ بچه‌هاي‌ خودم‌ مي گفتم‌. مي گفتم‌ من‌ از هيچ‌ گناهي‌ بيشتر از گناهي‌ كه‌ يك‌ نفر را منحرف‌ كنم‌ براي‌ خودم‌ سراغ‌ ندارم‌. يك‌ كاري‌ بكنم‌ كه‌ اين‌ طرف‌ از اسلام ‌زده‌ بشود‌ ، از دين‌، حالا يك‌ وقت‌ هست‌ من‌ وظيفه‌ خودم‌ را انجام‌ ميدهم‌ و كار درستي‌ مي كنم‌ و او اشتباه‌ می کند‌، آنجا را نمی گویم‌. اما يك‌ وقت‌ هستش‌ كه‌ نه‌؛ من‌ اشتباه‌ كردم‌. من‌ يك‌ كاري‌ را، ولو مباح‌ كردم‌ كه‌ او بيزار از دين ‌شده‌ است. يك‌ اخلاقی‌ از خودم‌ نشان‌ دادم‌، يك‌ حركتي‌ كردم‌.

به‌ يكي‌ از روحانيون‌ در همين‌ سفر مكه‌ با اينكه‌ مسئوليت‌ داشت‌، افراد بهش‌ مراجعه‌ مي‌كردند، اين‌ با بي‌ حوصلگي‌ و بد اخلاقی‌ جوابشان‌ را مي‌داد. همه‌ كه‌ مي‌آمدند بيرون‌ مي‌گفتند عجب‌ آدم‌ بد اخلاقی‌، اگر روحانيت‌ اين است فلان‌. من‌ رفتم‌ بهش‌ گفتم‌ شما چرا اينجور با مردم‌ برخورد ميكني‌؟ گفت‌ آقا خسته‌ شدم‌. گفتم‌ برو بخواب‌. در را ببند، كسي‌ را راه‌ نده‌. اگر راه‌ دادي‌ بايد اخلاق‌ يك‌ ولي‌ خدا را تو داشته‌ باشي‌. برو بخواب‌. در اطاق‌ را ببند، مي‌خواهي‌ من‌ دم‌ در اطاقت‌ بايستم‌ بگویم‌ آقا خوابند. همينجور بهش‌ گفتم‌. با اينكه‌ او من‌ را استاد خودش‌ مي‌دانست‌، خيلي‌ احترام می کرد، گفتم‌ من‌ مي‌ ايستم‌ تا تو خستگي ات‌ را بگيري‌. بعد كه‌ گرفتي‌ بعدش‌ در را باز مي‌كنيم‌ مردم بيایند بهت‌ مراجعه‌ كنند.

 اخلاق‌، دو روئي‌ نداشته‌ باشيد، دو رنگي‌ نداشته‌ باشيد. كه‌ هر يك‌ از اينها شما بشويد، صدّ عن سبیل الله‌، همان‌ سنگي‌ كه‌ توي‌ جاده‌ افتاده است‌. آن‌ سنگي‌ كه‌ آن‌ وسط‌ افتاده‌ كه‌ ماشينها نمي‌توانند عبور كنند، آن مي شويد شما. می گویند‌ اين‌ جاده‌ نيست‌ اينجا. برميگردند.

نگوئید من‌ نميدانم‌ حوصله‌ ندارم‌. حوصله‌ نداري‌ از بین مردم‌ بيرون‌ برو. نمي‌دانم‌، اعصابت‌ خورده‌ برو يك‌ گوشه‌اي‌ استراحت‌ كن‌. بالاخره‌ كاري‌ نكنيد، شماها هر كدامتان معروف‌ شديد به‌ اينكه‌ از اهل‌ تزكيه‌ نفس‌ و اهل‌ كمالات‌ هستيد، مردم‌ شما را به‌ اين‌ عنوان‌ شناختند، كوشش‌ بكنيد صدّ عن‌ سبيل‌ الله‌ نباشيد. اينهم‌ يك‌ تذكر.

خيلي‌ بايد كوشش‌ بكنيد. حتي‌ گاهي‌ می شود‌ خنده‌ بيجا سبب‌‌ صدّ عن‌ سبيل‌ الله‌ می شود‌. گاهي‌ عبادتهاي‌ زياد صد عن‌ سبيل‌ الله است‌. يك‌ جوري‌ برخورد مي كنيد كه‌، من‌ به‌ يك نفر مي‌گفتم‌ كه‌ تو پدرت‌ روحاني است‌، چرا روحاني‌ نميشوي‌؟ گفت‌ من‌ نمي‌توانم‌ مثل‌ او روحاني‌ بشوم‌. گفتم‌ چطور؟ گفت او از صبح‌ اذان‌ صبح‌ پامی شود‌ مشغول‌ نماز هست‌ تا اول‌ آفتاب‌. بعد هم‌، خيلي‌ هم‌، واقعا هم‌ راست‌ ميگفت‌ خيلي‌ آدم‌ خوبي‌ بود. گفت‌ من‌ نميتوانم‌.

گفتم‌ كسي‌ نگفته‌ تو مثل‌ او باش‌. تو اگر ميل‌ داشتي‌ عبادت‌ بكن‌.

 

 ۶- تذکر ششم

پس تحميل‌ نكنيد عبادت‌ را بر ديگران‌، بر بچه‌هایتان، بر زنتان. تحميل‌ نكنيد. عبادت‌ را بگذاريد روي‌ ميل‌ انجام‌ بدهند. بنشانيد فرزندتان را، زنتان را، برایشان‌ صحبت‌ كنيد، خدا را برایشان‌ ثابت‌ كنيد كه‌ اگر تو خوابت‌ برد او براي‌ نماز بيدارت‌ كند. ما در اين‌ مسافرت‌ در مدينه‌ سيزده‌ نفر در يك‌ اطاق‌ بوديم‌. خوب‌ آن‌ بنده‌هاي‌ خدا بعضي‌هایشان‌ شب‌ تا صبح‌ مشغول‌ عبادت‌ بودند. من‌ مثلا نماز صبح هم‌ را خواب‌ بودم‌. همه‌ هم‌ نه‌. بعضي‌هایشان‌ خواب‌ بودند.

من‌ به‌ اين‌ رفيقم‌ گفتم‌ بيدارشان‌ نكني‌. گفت‌ چرا؟ گفتم‌ به‌ تو سپردند كه‌ اينها را بيدار كني‌؟ گفت‌ نه‌. گفتم‌ حق‌ نداري‌ بيدار كني‌، اصلا جايز نيست‌. نگوئید كه‌ اِ رفيقم است‌، بايد بيدارش‌ كنم‌. نه‌. خواب‌ را بدون‌ اجازه ‌بيدار كردن‌ حرام است‌،. براي‌ نماز صبح‌؟ بله‌. او که تكليف‌ ندارد‌.

خوب‌ بايد بعضي‌ از كارها را ما اصلا نمي‌توانيم‌ بفهميم‌. چرا، يك‌ وقت‌ هست‌ فرزندتان است‌، تربيت‌ بايد بكنيدش‌. صبح‌ بيدارش‌ كنيد با نوازش‌، خيلي‌ با محبت‌، پاشو نمازت‌ را بخوان‌. روز اول‌ آمديد بيدارش‌ كرديد، تو خودت‌ وقتي‌ جوان‌ بودي‌ خوابت‌ سنگين‌ بود. روز اول‌ بيدارش‌ كرديد، روز دوم‌ هم‌ آمدي‌ يك‌ لگد بهش‌ ميزني‌، روز سوم‌ داد ميزني‌ كه‌ من‌ هر روز بايد بيایم‌ تو را بيدارت‌ كنم‌ از خواب‌. اينها افراط‌ و تفريط است.

اين‌ جاده‌ كه‌ داريد مي رويد، اينها را خيلي‌ مواظبت‌ كنيد. اين‌ همان‌ فرمان‌ پيچاندن‌ اينطرف‌ و آنطرف است‌. افرادي‌ هستند كه‌ به‌ شما سپرده‌اند، سفارش‌ كردند كه‌ آقا اگر شما موقع‌ نماز صبح‌ بيدار بوديد ما را هم‌ بيدار كن‌. خوب‌ اينجا امانت است‌، بايد اين‌ كار را بكنيد. اما اينكه‌ شما مثلا فرض‌ كنيد كه‌ بدون‌ دليل‌، هر كي‌ توي‌ اطاق‌ هست‌ همه‌ را، يا سر و صدا توي‌ اطاق‌ بكنيد، يا بلند دست‌ را بهم‌ بزنيد كه‌ بيدار بشوند، اينها هيچ‌ وظيفه‌ شما نيست‌ بلكه‌ بعضي‌هايش‌ هم‌ حرام است‌. اين‌ تذكرات‌ را دقت‌ بكنيد. انشاء الله‌ مواظبت‌ بكنيد. چون‌ همه‌ اينها ممكن است‌ بعضي‌هاش‌ مانع‌ راهتان و موفقيتتان بشود. 

۷- تذکر هفتم

از چيزهايي‌ كه‌ باز لازم‌ است‌ تذكرش‌ براي‌ دوستان‌ اينكه‌ در همين‌ آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ شد در سوره‌ اسراء، آمده‌ كه وَأَوْفُواْ بِالْعَهْدِ (اسراء/۳۴) . به‌ عهد وفا كنيد. شما تمامتان پيش‌ من‌ عهد كرديد كه‌ هر چه من‌ بگویم‌ گوش‌ كنيد. لذا چيزهايي‌ كه‌ من‌ می گویم‌ به‌ شما، اگر واجب‌ الهي‌ نباشد، واجب‌ عهدي‌ هست‌. بايد حرفها را گوش‌ بدهيد. كارهاي‌ جزئي تان نيایيد به‌ من‌ بگوئید من‌ مثلا مي‌خواهم‌ ازدواج بکنم‌، ازدواج‌ خوب است‌، ازدواج‌ بكنيد، خدمتتان عرض‌ شود كه‌ ادب‌ شما ايجاب‌ می کند‌ بيائيد به‌ من‌ تذكر بدهيد، خبر بدهيد، اما ديگر حالا ضرورت‌ ندارد‌ كه‌ همه‌ مسائلش‌ را با من‌ مطرح‌ كنيد.

اما كارهايي‌ كه‌ مربوط‌ به‌ راهتان هست‌ بايد دقيقا تحت‌ كنترل‌ باشد و بررسي‌ بشود. و هر چه‌ بهتان گفته‌ می شود‌ دقيقا عمل‌ كنيد. اگر من‌ با شما نيستم‌ خدا هست‌. يعني‌ خداي‌ تعالي‌ ميداند كه‌ شما عمل‌ كرديد و اينجا كه‌ عمل‌ نكرديد خلاف‌ تعهد كرديد. با بعضي‌ از دوستان‌ برخورد ميكنيم‌، ميگویيم‌ چطور شده‌ كه‌ شما اينهمه‌ وقت‌ توي‌ اين‌ مرحله‌ مانديد؟! خيلي‌ مانديد. می گوید كه‌ من‌ گاهي‌ انجام‌ دادم‌ اعمالم‌ را گاهي‌ ندادم‌.

و واقعا دنبال‌ اين هستم‌ كه‌ چرا اين‌ دراين‌ مرحله‌اش‌، چرا اينقدر زياد مانده‌ است. بعضي‌ها خيلي‌ ماندند. من‌ به‌ طور كلي‌ بگویم‌. اين‌ مراحل‌ حداكثرش‌ يك‌ سال‌، حداقلش‌ مربوط‌ به‌ همتتان است‌. بعضي‌ها خيلي‌ بيشتر از يكسال‌ طول‌ دادند. چرا مانديد؟ گاهي‌ عمل‌ كردم‌ گاهي‌ عمل‌ نكردم‌. گاهي‌ در فكرش‌ بودم‌ گاهي‌ در فكرش‌ نبودم‌. يك‌ ازدواج‌، اصلا بهت‌ باد ميخورد‌ بطور كلي‌ فراموش‌ می شود‌ يك‌ مدتي‌. يك‌ كسالتي‌ پيش‌ مي‌آید همينطور. يك‌ مسافرتي‌ پيش‌ مي‌آید همينطور. خوب‌ اگر بنا بشود كه‌ با يك‌ مسافرت‌، با ازدواج‌، با خدمتتان عرض‌ شود كه‌ مسائل‌ اينطوري‌ شما از كارتان عقب‌ بمانيد، از تعهدتان صرف نظر بكنيد، شما به‌ چه‌ درد مي‌خوريد؟!

  كوشش‌ بكنيد انشاء الله‌، از خدا كمك‌ بگيريد، ياري‌ بگيريد از ذات‌ مقدس‌ پروردگار كه‌ انشاء الله‌ برنامه‌هایتان، اعمالتان را دقيق‌ انجام‌ بدهيد. يك‌ صورتي‌ آقاي‌ نعمتي‌ براي‌ من‌ تهيه‌ كرده‌ بودند. اينهايي‌ كه‌ در اين‌ مدتي‌ كه‌ تو نبودي‌، خيلي‌ بي‌ حال‌، خيلي‌ بي‌ همت‌، خيلي‌ بي‌ فعاليت‌، كه‌ ما بعضي‌هايشان‌ را ضامنشان‌ شديم‌. گفتيم‌ حالا بايد رعايتشان‌ كنيم‌. و الاّ صورت‌ را طوري‌ تنظيم‌ كرده‌ بود كه‌ اعلام‌ كنيم‌ و از دائره‌ خارجشان‌ كنيم‌.

می گوید شما تعهداتتان را خوب‌ عمل‌ نمي‌كنيد. ولي‌ خوب‌ حالا باز هم‌ صرف نظر شد و انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ كوشش‌ بكنيد ديگر‌ از اين‌ ليستها برایمان‌ ننويسند. جلسات‌ خصوصيتان را خيلي‌ مواظب‌ باشيد. برنامه‌هایتان را خيلي‌ مواظب‌ باشيد.

اينها تذكراتي‌ بود كه‌ لازم‌ بود من‌ عرض‌ بكنم‌ و انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ در اين‌ ماه‌ محرم‌ كه‌ ماه‌ سرعت است‌. بعضي‌ از زمانها و بعضي‌ از مكانها يك‌ سرازيري‌ دارد‌ كه‌ انسان‌ در آن‌ سرازيري‌ ديگر احتياج‌ به‌ گاز دادن‌ و خدمتتان عرض‌ شود كه‌ كنترل‌ كردن‌ هم‌ حتي‌، ندارد‌. ماه‌ رمضان است‌، ماه‌ محرم است‌، ماه‌ رجب است‌، اينها سرازيری است‌. جاده‌ سرازير شده‌ به طرف‌ خانه‌ خدا، به طرف‌ خدا. و ماه‌ محرم‌ شايد سرازيري اش‌ شديدتر باشد و خيلي‌ پر ارزش است‌. باد هم‌ پشت‌ سرتان، سرازير. ديگر نه‌ بنزين‌ مي‌خواهد مصرف‌ كنيد، نه‌ گاز بدهيد. فقط‌ فرمان‌ را قرص‌ بگيريد كه‌ انحراف‌ پيدا نكنيد. هر چه هم‌ ماشين‌ انسان‌ سريعتر حركت‌ می کند‌ بايد كنترل‌ را بيشتر داشته‌ باشد. اين‌ را هم‌ بدانید.

ماه‌ محرم‌ به خاطر ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌، جاذبه‌ سيد الشهدا. ان‌ للحسين‌ في‌ قلوب‌ المؤمنين‌، اين‌ قلب‌ ما مثل‌ يك‌ قطب‌ نماست‌. سيدالشهدا و ولايت‌ حسين‌ بن‌ علي‌ هم‌ مثل‌ آهنربا. اين‌ طرف‌ خودش‌ ميكشاند‌. در قلوب‌ مؤمنين‌ براي‌ حسين‌ بن‌ علي‌ يك‌ محبت‌ تكويني‌، مكنونا، خداي‌ تعالي‌ قرار داده‌ كه‌ وقتي‌ می گویند‌ يا حسين‌ اين‌ مثل‌ چه‌ عرض‌ كنم‌، نميخواهم‌ تشبيه‌ به‌ هر چيزي‌ بكنم‌، مثل‌ يك‌ كشتي‌ نجاتي‌ است‌ كه‌ باد پشت‌ سرش‌ قرار گرفته‌ باشد، آنطور سريع‌ ميبرد‌. و كوشش‌ بكنيد انشاء الله‌ در اين‌ ايام‌ محرم‌ و بخصوص‌ روز عاشورا، تمام‌ نواقص تان را جبران‌ بكنيد. و اين‌ را هم‌ عرض‌ بكنم‌، يك‌ دانه‌ گناه‌ تمام‌ اعمالتان را خراب‌ می کند‌. شماها ديگر نبايد گناه‌ بكنيد. يك‌ معصيت‌ اگر بكنيد مثل‌ اين است كه‌ جُوالي‌ را پر از جواهر كرده‌ باشيد، ته آن‌ را سوراخ‌ كرده‌ باشيد. نگوئید امام‌ حسين‌ مي‌بخشد‌، امام‌ حسين‌ مي‌آمرزد‌. شما كه‌ از اين‌ حرفهايتان بايد گذشته‌ باشد.

ايامي‌ است‌ كه‌ هر صبح‌ و شب‌ بايد بر ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ گريه‌ كنيد. هر كدام‌ كه‌ در مرحله تان زيارت‌ عاشورا هست‌ كه‌ زيارت‌ عاشورا را صبح‌ به‌ صبح‌ بخوانيد. هر كدام‌ هم‌ كه‌ نيست‌، الان‌ به‌ همه تان عرض‌ ميكنم‌، زيارت‌ وارث‌ را صبح ها بخوانيد. زيارت‌ وارث‌، كوتاه‌ هم‌ هست‌.

 السَّلامُ عـَلَيـْكَ يا وارِثَ آدَمَ صـَفـُوةِ اللهِ

السَّلامُ عـَلَيْكَ يا وارِثَ نـوُحٍ نَبــِيِ اللهِ

السَّلامُ عـَلَيـْكَ يـا وارِثَ إبـراهيـمَ خـَليـلِ اللهِ .

تا مي رسيد به‌ آنجا كه‌

السَّلام عَلَيْكَ يا ثارَ اللهِ وابـنَ ثارِهِ والوِتـرَ المَوتـوُرَ

 وِتْر، وتر يعني‌ چه‌؟ يعني‌ خون‌ به ناحق‌ ريخته‌ شده‌.

 وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا فَلَا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنْصُورًا. (اسراء/۳۳)

 در ظاهر عبارت‌ اين‌ آيه‌ هر كس‌ كه‌ مظلوم‌ كشته‌ بشود، خداي‌ تعالي‌ براي‌ او وليي‌ قرار ميدهد و او را مسلط‌ ميكند بر قاتل‌. اما در تأويل‌ اين‌ آيه‌ شريفه‌ مي‌فرمايند منظور از مقتول‌ مظلوم‌، ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام است‌. و وليّ اش‌ هم‌ امام‌ عصر ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفداست‌.

خداي‌ تعالي‌ اين‌ وعده‌ را فرموده‌ كه‌ يك‌ روزي‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ خواهد آمد و طلب‌ خوب‌ سيدالشهدا را خواهد كرد.

فَلَا يُسْرِف فِّي الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنصُورًا. زياد هم‌ در قتل‌، حضرت‌ وليّعصر اسراف‌ نمي کند‌، انه‌ كان‌، امام‌ عصر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ منصور است‌. ياري‌ ميشود‌. انه‌ كان‌ منصورا.

  انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ ما ببينيم‌، ما هم‌ شريك‌ باشيم‌، همانطوري‌ كه‌ در زيارت‌ عاشورا هست‌، و ان‌ يرزقني‌ طلب‌ ثاركم‌ مع‌ امام‌ منصور. خدا روزي‌ كند طلب‌ خون‌ شما را ما با امام‌ منصور، امامي‌ كه‌ ياري‌ شده‌ است‌، كه‌ انه‌ كان‌ منصورا. با آن‌ امام‌ طلب‌ خون‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ را بكنيم‌. اين‌ بزرگترين‌ شرافتي‌ است‌ كه‌ انشاء الله‌ خواهيم‌ داشت‌.

  یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّةُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصیبَةُ بِكَ عَلَیْنا وَ عَلى جَمیعِ اَهْلِ الْاِسْلامِ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتْ مُصیبَتُكَ فِى السَّمواتِ عَلى جَمیعِ اَهْلِ السَّمواتِ.

لَعَنَ اللهُ أُمَّةً قَتَلَتْكَ ، وَلَعَنَ اللهُ أُمَّةً ظَلَمَتْكَ ، وَلَعَنَ اللهُ أُمَّةً سَمِعَتْ بِذلِكَ فَرَضِيَتْ بِهِ  .

 در زيارتي‌ از زيارتهاي‌ ابي‌ عبد الله‌ مي‌خوانيم‌ لبیکَ داعِىَ اللهِ (زیارت امام حسین علیه السلام در اول رجب) ‌، آن‌ لبيك‌ را بايد درست‌ بگوئيد.

 روز عاشورا و نظر الي‌ يمينه‌ و شماله‌، يك‌ نگاهي‌ به‌ طرف‌ راست‌ كرد، يك‌ نگاه‌ به‌ طرف‌ چپ‌ كرد.

 و لم‌ يره‌ احد من‌ اصحابه‌، احدي‌ از يارانش‌ را نديد. همه‌ روي‌ زمين‌ قطعه‌ قطعه‌ افتاده‌ بودند، شهيد شده‌ بودند.

 یا مُسلِمِ بنِ عَقیل وَ یا هانِی بنِ عُروِه وَ یا حَبیبَ بن مَظاهِر وَ یا زُهَیرِ بنِ قَین

 فقوموا من نومتکم ، أیها الکرام

 وادفعوا عن حرم الرسول الطغاة اللئام

 برخيزيد از خاندان‌ عصمت‌ دفاع‌ كنيد.

  بعضي‌ اهل‌ معنا نوشتند و گفتند كه‌ اين‌ بدنهاي‌ مقدسات‌ همه‌ در حركت‌، همه‌ اظهار كردند آقا ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌، همانطوري‌ كه‌ ما با تو عهد كرديم‌ كه‌ اگر هفتاد مرتبه‌ ما را بكشند، قطعه‌ قطعه‌ كنند، بازهم‌ دست‌ از ياري‌ تو برنميداريم‌.

 ولي‌ امام‌ حسين‌ با اشاره‌ فرمود نه‌. من هم‌ به‌ همين‌ زودي‌ به‌ شما ملحق‌ خواهم‌ شد. صدا زد هل‌ من‌ ناصر ينصرني‌.

 شما بعد از هزار و سيصد سال‌ مي گویيد لبيك‌ داعي‌ الله‌.

 همه‌ با توجه‌، اگر مي‌خواهيد به‌ خدا برسيد، اگر قصد داريد به طرف‌ خدا حركت‌ كنيد، اگر مي‌خواهيد بنده‌ خدا بشويد، امشب‌ بيائيم‌ با حسين‌ بن‌ علي‌، اين‌ جمله‌ را در ميان‌ بگذاريم‌.

 الان‌ فرض‌ كنيد ابي‌ عبد الله‌، چون‌ در بعضي‌ از روايات‌ و بعضي‌ از حكم‌ اشاره‌ شده‌ كه‌ هميشه‌ اين‌ صدا در گوش‌ مؤمنين‌ هست‌ كه‌ هل‌ من‌ ناصر ينصرني‌. الان‌ بايد در گوش‌ شما هم‌ اين‌ صدا باشد.

 حسين‌ بن‌ علي‌ به‌ آن‌ نيزه‌ تكيه‌ زده‌، صدا ميزند هل‌ من‌ ناصر ينصرني‌. شما با توجه‌، جدا با توجه‌، با يك‌ توجهي‌ كه‌ فرض‌ كنيد آقا ابي‌ عبد الله‌ آنجا ايستاده‌اند، بگوییم‌ آقا اگر ما آن روز نبوديم‌ ياري ات‌ كنيم‌، فرزند عزيزت‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ كه‌ هست‌.

 همه‌ با توجه‌ بگویيم‌ لبيك‌ داعي‌ الله‌، لبيك‌ داعي‌ الله‌.

 آقاجان‌ اگر آن روز نبوديم‌ با عمر سعد و لشگر ابن‌ زياد جنگ‌ كنيم‌، امروز با زبانمان‌، با عملمان‌، با حركاتمان‌، با دشمنان‌ شما جنگ‌ مي‌كنيم‌. شما را ياري‌ مي‌كنيم‌.

 زير سايه‌ فرزندت‌ آقا بقية‌ الله‌ انشاء الله‌ طلب‌ خونت‌ را خواهيم‌ كرد.

 امسال‌ عاشوراي‌ ما همان‌ عاشورايي‌ باشد كه‌ امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ طلب‌ خون‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ را بكند.

۷ شوال ۱۴۱۴ – عظمت روح انسان – بیداری، اخلاق ۷۰

اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. ام‌ حسبت‌ ان‌ اصحاب‌ الكهف‌ و الرقيم‌ كانوا من‌ آياتنا عجبا.

 در دنيا همه‌ چيز و همة‌ مسائل‌ بي‌ اساس‌ و پوچ‌ و بي‌ فايده‌ است‌. همه‌ چيز سراب‌ است‌. سراب‌ به‌ معناي‌ جائي‌ كه‌ انسان‌ از دور فكر ميكند آب‌ هست‌ ولي‌ در حقيقت‌ آب‌ نيست‌. نمايش‌ آب‌ است‌. همه‌ چيز لهو است‌. لعب‌ است‌. بازيست‌. لهوه‌، بيهوده‌ است‌. الا يك‌ چيز. اون‌ يك‌ چيز را كه‌ ما كمتر از هر چيز بهش‌ اهميت‌ مي‌دهيم‌. آن‌ يك‌ چيز هدف‌ واقعي‌ از خلقت‌ ماست‌. خداي‌ تعالي‌ ما را براي‌ اينكه‌ در دنيا يك‌ مظهري‌، يك‌ مظهري‌، داشته‌ باشد خلق‌ كرده‌. بايد ما مظهر خدا باشيم‌. آينة‌ تمام‌ نماي‌ الهي‌ باشيم‌. خليفة‌ الله‌ باشيم‌. رسيدن‌ به‌ اين‌ مسئله‌ زياد شرط‌ دارد. اول‌ اينكه‌ ما بايد آنچه‌ كه‌ در فطرتمان‌، در باطنمان‌، ذات‌ مقدس‌ پروردگار قرار داده‌، آن‌ را ظاهر كنيم‌. در فطرت‌ ما پروردگار متعال‌ روزي‌ كه‌ ما را خلق‌ كرد همانطوري‌ كه‌ به‌ حضرت‌ آدم‌ و علم‌ آدم‌ اسماء كلها، به‌ حضرت‌ آدم‌ همة‌ نشانيها را تعليم‌ داد، همة‌ اسماء را ياد داد، معرفت‌ جمعي‌ را به‌ او تعليم‌ داد، به‌ ما هم‌ در مدت‌ طولاني‌ اينها را تعليم‌ داده‌. روح‌ انسان‌ مثل‌ يك‌ ضبط‌ صوتي‌ بوده‌ كه‌ در ابتداء خلقت‌ در مقابل‌ مرآت‌ تمام‌ نماي‌ الهي‌ گذاشته‌اند او را و همة‌ علوم‌ آن‌ مرآت‌ را، آن‌ آينه‌ را در خودش‌ ضبط‌ كرده‌. و اين‌ روح‌ را خداي‌ تعالي‌ تمام‌ علوم‌ را، علوم‌ واقعي‌، علوم‌ حقيقي‌، اطلاع‌ به‌ حقايق‌ اشياء، علم‌ به‌ حقيقت‌، علم‌ به‌ واقعيت‌، اينها را در وجود انسان‌ گذاشته‌. و انسان‌ را براي‌ يك‌ مدت‌ كوتاهي‌، بسيار كوتاه‌، در اين‌ بدن‌، اين‌ لباس‌، اين‌ گوشت‌ و پوست‌ و استخوان‌، اين‌ بدن‌ ضعيف‌، قرارش‌ داده‌. تا بسنجد، تا ببيند از اين‌ اختيارش‌ انسان‌ چه‌ استفاده‌ ميكند. اختيار به‌ معناي‌ انتخاب‌، به‌ معناي‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ يكي‌ از دو راه‌ را انتخاب‌ كند. و لذا در دنيا از آن‌ لحظه‌اي‌ كه‌ انسان‌ چيز مي‌فهمد لااقل‌ تا وقتي‌ كه‌ مي‌ميرد، در حال‌ انتخاب‌ و اختيار و در حال‌ امتحانه‌. يك‌ جلسة‌ بسيار كوچك‌ و كوتاه‌ امتحانيست‌ اين‌ دنيا براي‌ ما. روح‌ با آن‌ عظمت‌ كه‌ خدا به‌ خودش‌ نسبت‌ ميدهد. در ميان‌ ماهها، ماه‌ رمضان‌ را به‌ خودش‌ نسبت‌ داده‌. در ميان‌ ساختمانها، كعبه‌ را به‌ خودش‌ نسبت‌ داده‌. در ميان‌ خونها، خون‌ حسين‌ بن‌ علي‌ را به‌ خودش‌ نسبت‌ داده‌. در ميان‌ ارواح‌ هم‌ روح‌ انسان‌ را به‌ خودش‌ نسبت‌ داده‌. و نفخت‌ فيه‌ من‌ روحي‌. اين‌ نسبت‌ روي‌ چه‌ حسابيه‌؟ بخاطر اين‌ است‌ كه‌ هر چه‌ از صفات‌ حميده‌، ذات‌ مقدس‌ پروردگار داشته‌، در روح‌ انسان‌ بعنوان‌ نمونه‌ گذاشته‌. و نمونة‌ واضح‌ آن‌ را بصورت‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ در دنيا آورده‌. كه‌ ما بدانيم‌ كه‌ معني‌ خليفة‌ الله‌ يعني‌ چه‌. چطور ميشه‌ انسان‌ با همة‌ اينكه‌ بسيار ضعيفه‌، بسيار ناتوانه‌، در عين‌ حال‌ قدرت‌ ما فوق‌ پيدا ميكنه‌. در عين‌ حال‌ اعلم‌ ما في‌ سوي‌ الله‌ ميشه‌. يك‌ انسان‌ ممكن‌ است‌ آنچنان‌ قدرت‌ پيدا بكنه‌، از نظر ظاهري‌ عرض‌ نميكنم‌، يعني‌ از نظر ظاهري‌ هم‌ خوب‌ انسان‌ ممكن‌ است‌ با نيروي‌ فكر همة‌ موجودات‌ عالم‌ را تحت‌ كنترل‌ خودش‌ قرار بده‌. شما هر حيوان‌ درنده‌اي‌ را كه‌ تصور بكنيد، هر نيروي‌ فوق‌ العاده‌اي‌ را كه‌ تصور بكنيد. نيروي‌ اتم‌ مخرب‌ است‌ و بقدري‌ قدرت‌ دارد كه‌ به‌ يك‌ لحظه‌ ممكن‌ است‌ يك‌ شهري‌ را زيرو رو كنه‌. اما همين‌ قدرت‌ را بشر تحت‌ كنترل‌ خودش‌ در مي‌آره‌. مي‌آره‌ در اختيار ميگيره‌ و بعد با اختيار او اظهار ميشه‌ اين‌ قدرت‌. در عين‌ حال‌ اينها را ما قدرت‌ نمي‌دونيم‌. اينها قدرت‌ پر ارزشي‌ نيست‌. اينها قدرت‌ محدوده‌. اينها قدرت‌ نهايت‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ ميتونه‌ به‌ يك‌ فرض‌ كنيد اشاره‌، يك‌ دكمه‌ را زدن‌، تمام‌ كرة‌ زمين‌ را تخريب‌ كنه‌. محدود ميشه‌. اما بشر از نظر قدرت‌ روحي‌ به‌ جائي‌ ميرسد كه‌ اين‌ مسائل‌ در مقابل‌ او بسيار جزئيست‌ و اساسا خدا اين‌ قدرتها را به‌ حساب‌ قدرت‌ نياورده‌. قدرتهاي‌ روحي‌. آنچنان‌ زياده‌ كه‌ بعضيش‌ اگر انسان‌ از اولياء خدا باشد، اگر ارتباطش‌ با خدا باشد. اگر خدا را پشتيبان‌ خودش‌ قرار بده‌. قدرت‌ يك‌ انسان‌ به‌ جائي‌ ميرسد كه‌ عاصف‌ بن‌ برخيا وقتي‌ كه‌ مي‌شنود كه‌ حضرت‌ سليمان‌ بهش‌ ميگويد كه‌ من‌ يعطيني‌ بعرشها، كيست‌ كه‌ تخت‌ بلقيس‌ را براي‌ من‌ حاضر كنه‌؟ اين‌ شخص‌ ميگويد كه‌ انا آتيك‌ بهي‌ قبل‌ ان‌ يرتد اليك‌ طرفك‌. قبل‌ از اينكه‌ چشمت‌ بهم‌ بخوره‌ من‌ مي‌آورم‌. اين‌ چه‌ شخصي‌ است‌ كه‌ يك‌ چنين‌ كاري‌ را ميكنه‌. و قال‌ الذي‌ عنده‌ علم‌ من‌ الكتاب‌. يك‌ علمي‌ از كتاب‌، ببينيد از نيروي‌ معنوي‌، از قدرت‌ مافوق‌ ماده‌ و مادي‌، از آن‌ استفاده‌ ميكنه‌. از امام‌ سؤال‌ ميشود كه‌ عاصف‌ بن‌ برخيا در مقابل‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌، آن‌ نمونة‌ بارز باصطلاح‌ دين‌، آن‌ الگوي‌ اهل‌ يقين‌، آن‌ انسان‌ كامل‌، از او چقدر از علم‌ كتاب‌ داشت‌؟ مي‌فرمايد به‌ مقدار يك‌ بال‌ مگس‌ كه‌ توي‌ دريا بخوره‌، چقدر اين‌ آب‌ با خودش‌ برميداره‌. آن‌ مقدار از علم‌ كتاب‌ را داشت‌. از خود آيه‌ هم‌ استفاده‌ ميشه‌. كه‌ و قال‌ الذي‌ عنده‌ علم‌ من‌ الكتاب‌. من‌ من‌ تبعيضيه‌ است‌ بدون‌ ترديد. يعني‌ بعضي‌ از علم‌ كتاب‌ را داشت‌. بعضي‌ از علم‌ كتاب‌. و طبعا جزئي‌، يعني‌ نه‌ پنجاه‌ درصد، اگر پنجاه‌ درصد بشه‌، بعض‌ نميگن‌. بلكه‌ كمتر از پنجاه‌ درصد از علم‌ كتاب‌ را داشته‌ و يك‌ چنين‌ اعمال‌ قدرت‌. شما تصور كنيد بعضي‌ از دانشمندان‌ محدودفكر علوم‌ مادي‌ و فلسفي‌، اينها ميگن‌ كه‌ محاله‌ از نظر عقل‌، يعني‌ عقل‌ نميتونه‌ درك‌ كنه‌ كه‌ چطور عاصف‌ بن‌ برخيا تخت‌ را برداشت‌ آورد. به‌ اينجا فكرشون‌ منتهي‌ ميشه‌ كه‌ اين‌ با قدرت‌ مافوق‌ تخت‌ را در آنجا معدومش‌ كرد و در اينجا ايجاد كرد. يعني‌ آنجا گفت‌ تخت‌ نباش‌ و محو شد. اينجا گفت‌ باش‌. اون‌ نيست‌ ديگه‌. اين‌ يك‌ چيز ديگه‌ است‌ كه‌ خلق‌ كرده‌. ولو خود اين‌ مسئله‌ يك‌ قدرت‌ مافوقيست‌، فوق‌ العاده‌ اهميت‌ داره‌. اما از خود قرآن‌ استفاده‌ ميشود كه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد حضرت‌ سليمان‌ همان‌ تخت‌ را مي‌خواست‌. من‌ يأتيني‌ بعرشها، اين‌ تخت‌ بلقيس‌ را من‌ مي‌خوام‌. و اگر كسي‌ مي‌خواست‌ اعدام‌ و باصطلاح‌ او را معدوم‌ كنه‌ و اين‌ را ايجاد بكنه‌، طبعا نمي‌تونست‌ بگه‌ من‌ اون‌ تخت‌ را مي‌آورم‌. اين‌ تقلب‌ بود. اون‌ تخت‌ را نياورده‌. و از خود قرآن‌ استفاده‌ ميشه‌ كه‌ چون‌ قرآن‌ مجيد تأييد ميكنه‌ كه‌ همون‌ تخت‌ را حضرت‌ عاصف‌ بن‌ برخيا از آنجا منتقل‌ كرد به‌ اينجا. شما فكر كنيد قدرت‌ اتم‌، قدرتهاي‌ مادي‌ دنيايي‌، هرچه‌ باشه‌، به‌ پاية‌ اين‌ قدرت‌ معنوي‌ و علمي‌ نميرسه‌ كه‌ به‌ يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌، هر كجا مي‌خواد باشه‌. حالا در روايات‌ دارد كه‌ از شش‌ ماه‌ راه‌، يعني‌ شش‌ ماه‌ راه‌ پياده‌ هم‌ اگر باشد، تقريبا حدود متجاوز از دو هزار كيلومتر راه‌ ميشه‌. دو هزار كيلومتر راه‌ را بره‌، دو هزار كيلومتر راه‌ را بياد. و آنهم‌ نه‌ اينكه‌ خودش‌ تنها بره‌ و بياد. يك‌ تختي‌ كه‌ و لها عرش‌ عظيم‌، اين‌ تخت‌ را هم‌ بياره‌. اين‌ تازه‌ يك‌ سر سوزني‌ از اقيانوس‌ علم‌ آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ خدا او را براي‌ ما الگو قرار داده‌ و فرموده‌ به‌ او خودتون‌ را برسونيد. ببينيد ما كجا هستيم‌ و انسانيت‌ كجاست‌؟! ما چه‌ هستيم‌ و آنكه‌ خدا خلق‌ كرده‌ و مقصود و مقصد خدا چيه‌ و كجاست‌؟ ما در چاه‌ طبيعت‌، در چاه‌ طبيعت‌ تن‌ مانديم‌. الان‌ مثلا اگر يك‌ كسي‌ بخواهد بگه‌ كه‌ ما جمعي‌ كه‌ اينجا نشسته‌ايم‌، آيا ابدان‌ مختلفي‌ هستيم‌ يا ارواح‌ مختلف‌؟ بدن‌ كه‌ بحساب‌ نمي‌آد. همين‌ امروز در كانون‌ به‌ جمعي‌ مي‌گفتم‌ كه‌ هيچوقت‌ شده‌ بگند ده‌ دست‌ كت‌ و شلوار دور هم‌ نشسته‌ بودند؟! بيست‌ دست‌ مثلا پيراهن‌ و شلوار دور هم‌ نشسته‌ بودند. اگر ما عقل‌ داشته‌ باشيم‌، اگر ما حقيقت‌ را درك‌ كرده‌ باشيم‌، اگر ما بفهميم‌. نميگيم‌ مثلا صد نفر سفيد پوست‌ دور هم‌ نشسته‌ بودند. صد نفر سياهپوست‌ دور هم‌ نشسته‌ بودند. صد تا پير، صد تا جوان‌، صد تا زن‌، صد تا مرد دور هم‌ نشسته‌ بودند. اين‌ بايد به‌ ارواحشون‌ فكر كرد. صدتا مؤمن‌ دور هم‌ نشسته‌ بودند. صد تا عالم‌ دور هم‌ نشسته‌ بودند. صد تا شيعه‌ دور هم‌ نشسته‌ بودند. صد تا، حالا زن‌ باشه‌، مرد باشه‌، سياهپوست‌ باشه‌، سفيدپوست‌ باشه‌. اينكه‌ مي‌بينيد اسلام‌ اينهمه‌ با اين‌ تبعيضات‌ نژادي‌ ظاهري‌ جنگ‌ كرده‌ و گفته‌ لا فخر من‌ عرب‌ علي‌ العجم‌ و لا للابيض‌ علي‌ الاسود. فخري‌ بر عرب‌ نيست‌ نسبت‌ به‌ عجم‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ همانطور كه‌ كت‌ و شلوار، اين‌ ماية‌ امتياز واقعي‌ انسان‌ نميشه‌ همانطور بدن‌ هم‌، سخن‌ هم‌، طرز كلام‌ هم‌، فارسي‌ و عربي‌ صحبت‌ كردن‌ هم‌، اينهم‌ ماية‌ امتياز نميشه‌.

 ما يك‌ وقتي‌ يك‌ كسي‌ را ديدم‌. گفتم‌ اين‌ شخص‌ چه‌ امتيازي‌ داره‌ كه‌ اينهمه‌ براش‌ ارزش‌ قائليد؟ گفتند دو تا زبان‌ خارجي‌ بلده‌. نه‌ تقوي‌، نه‌ هيچ‌ ارزشي‌، هيچ‌ ارزشي‌ از نظر واقعي‌ نداشت‌ جز اينكه‌ دو زبان‌ خارجي‌ را مسلط‌ بود. من‌ نمي‌خوام‌ بگم‌ زبان‌ بلد بودن‌ با زبان‌ بلد نبودن‌، باهم‌ فرقي‌ نميكنه‌. ولي‌ مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ اينها ماية‌ امتياز نيست‌. بشر را خدا براي‌ يك‌ هدف‌ عاليتري‌ خلق‌ كرده‌. اينها وسايل‌ مختلفي‌ است‌ كه‌ انسان‌ بد نيست‌ داشته‌ باشه‌. وجدت‌ شيئا و غابت‌ عنك‌ اشياء. تو يك‌ چيز را گرفتي‌ و همه‌ چيز را از دست‌ دادي‌. قدرت‌، آن‌ قدرتيست‌ كه‌ وصل‌ به‌ قدرت‌ بي‌ نهايت‌ الهي‌ باشه‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ قدرت‌ داره‌ نه‌ صدام‌. اين‌ را بايد بفهميم‌. حسين‌ بن‌ علي‌ توي‌ گودي‌ قتلگاه‌ قدرتش‌ مافوق‌ قدرته‌ نه‌ ابن‌ زياد. شما ميگيد چطور؟ همانكه‌ ميگي‌ چطور دليل‌ بر، شما را عرض‌ نميكنم‌، آني‌ كه‌ ميگه‌ چطور دليل‌ نافهميشه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ حسين‌ بن‌ علي‌ عليه‌ السلام‌ از آسمانها تا تخوم‌ ارض‌، تمام‌ قلوب‌ را متوجه‌ خودش‌ كرده‌، با قدرت‌ الهي‌ و جز اينها تنها هشتاد و دو نفر را كشته‌. خيلي‌ محدوده‌. هشتاد و دو نفر كشته‌ شدن‌ كجا، يك‌ عالم‌ ماسوي‌ الله‌ كشتة‌ عشق‌ حسين‌ ابن‌ علي‌ بودن‌ كجا. اين‌ چقدر فرقش‌ است‌. اون‌ از نظر قدرت‌. اگر قدرت‌ مي‌خواييد اينجا قدرت‌ هست‌. اگر علم‌ مي‌خواييد تمام‌ علوم‌، تمام‌ علوم‌ همش‌ شما اهل‌ محاسبه‌ هستيد اقلا دوازده‌ هزار ساله‌ كه‌ خدا روح‌ ما را خلق‌ كرده‌. اين‌ طرف‌ هم‌ بي‌ نهايت‌ روح‌ انسان‌ باقي‌ است‌. هم‌ فيها خالدون‌. اگر كسي‌ منكر بشه‌ منكر آيات‌ قرآنه‌.

 شصت‌ سال‌ تا صد و پنجاه‌ سال‌ بر فرض‌. چون‌ يك‌ نفر همين‌ چند شب‌ قبل‌ گفتند در هند صد و پنجاه‌ ساله‌ بوده‌ مرده‌. صد و پنجاه‌ سال‌. آخرش‌ اينه‌ ديگه‌. اين‌ صد و پنجاه‌ سال‌ در مقابل‌ اين‌ عمر طولانيه‌ آن‌ ابتدا و انتها، چقدر ميشه‌؟ چقدر در مي‌آيد. اهل‌ محاسبه‌ايد تقسيم‌ كنيد. هر دقيقة‌ اين‌ در مقابل‌ ده‌ هزار سال‌ اون‌، باز كم‌ گفتيم‌. هيچي‌. توي‌ اين‌ دنيا انسان‌ يك‌ رفع‌ بره‌ سر جلسة‌ امتحان‌. مثل‌ همينه‌. آنوقت‌ انسان‌ همون‌ يك‌ ربع‌ ساعت‌ را بگيره‌، بقيه‌ را ول‌ كنه‌. احمق‌تر از اين‌ آدم‌ شما سراغ‌ داريد؟ نادان‌تر از اين‌ آدم‌ كسي‌ سراغ‌ داريد؟ توي‌ اين‌ جلسة‌ امتحان‌ بنشينه‌، اول‌ به‌ فكر صندلي‌ كه‌ روش‌ مي‌خواد بنشينه‌ باشه‌. من‌ كدوم‌ صندلي‌ بنشينم‌؟ بعد همسايه‌ام‌ كي‌ باشه‌، پهلوم‌ كي‌ نشسته‌ باشه‌. لابد همه‌اتون‌ امتحان‌ داده‌ايد، همه‌اتون‌ اهل‌ سواديد ديگه‌. هيچ‌ امتحاني‌ نداده‌ باشيد، امتحان‌ راهنمايي‌ و رانندگي‌ را لابد داديد كه‌ يك‌ ربع‌ طول‌ بيشتر نميكشه‌. افسر هم‌ بالاي‌ سرتون‌ وايستاده‌ كه‌ تقلب‌ نكنيد. بسيار خوب‌. اول‌ به‌ فكر صندليتون‌ باشيد. اين‌ صندلي‌ چقدر قيمتشه‌، چه‌ جوري‌ هست‌. بعد به‌ فكر اطرافيانتون‌ باشيد. يك‌ سقلمه‌ به‌ او بزنيد، يك‌ اذيت‌ به‌ او بكنيد، يك‌ دعوا با اين‌ بكنيد، يك‌ دعوا با او بكنيد. ميشه‌؟ حالا بعد هم‌ كه‌ بر همة‌ اين‌ جهات‌ غالب‌ شدي‌ و بر همه‌ غلب‌ كردي‌، يك‌ آدم‌ پهلوان‌، اين‌ وسط‌ ديدنت‌، بعد به‌ سقف‌ سالن‌ امتحان‌ چشمت‌ را بدوزي‌ كه‌ سقف‌ چه‌ رنگيه‌ و زمين‌ چه‌ رنگي‌ است‌ و نميدونم‌ چه‌ و فلان‌ و اينها. وقتي‌ هم‌ كه‌ مي‌آئي‌ بيرون‌ ميگي‌ بد امتحان‌ داديم‌. تو امتحان‌ اصلا ندادي‌. تو اصلا مردودي‌. بيرون‌ همة‌ مردم‌ ميگويند تو عجب‌ احمقي‌ بودي‌. اينهمه‌ زحمت‌ كشيدي‌ آمدي‌ توي‌ جلسة‌ امتحان‌، دو هزار سال‌ چيز ياد گرفتي‌. آمدي‌ توي‌ جلسة‌ امتحان‌، اينجور! جاش‌ هست‌ كه‌ شب‌ اول‌ قبر آدم‌ را با گرز آتشي‌ كه‌ واقعا خدا رحم‌ ميكنه‌ كه‌ با گرز آتشي‌ مي‌زنند. يك‌ كسي‌، عين‌ همين‌، اين‌ مثال‌ صددرصد تطبيق‌ ميكنه‌ با وضع‌ ما اگر اعتقاد داشته‌ باشيم‌. و اگر دست‌ به‌ باطن‌ قضيه‌ بيندازيم‌، احتمالا، احتمالا، كه‌ خداي‌ نكرده‌ بي‌ اعتقاديم‌. كجا ميشه‌ انسان‌ باورش‌ بياد كه‌ آخرتي‌ هست‌. باورش‌ بياد كه‌ بهشتي‌ هست‌، باورش‌ بياد كه‌ ابديتي‌ هست‌ كه‌ اينجور حواسش‌ پرت‌ بشه‌ و همة‌ كارهايش‌ را مهمتر بدونه‌ تا اصل‌ جريان‌ امتحان‌. بايد همه‌امون‌ از خواب‌ غفلت‌ صددرصد بيدار بشيم‌. شما نگيد ما الحمدلله‌ يقظه‌ را ميگذرونيم‌. كجا گذرونديد؟! در هر مرحله‌اي‌ كه‌ باشيد باز بايد بيدار بشيد. يعني‌ چه‌؟ يك‌ مدتي‌ تو به‌ فكر خونه‌ هستي‌، يك‌ مدتي‌ به‌ فكر زن‌ و بچه‌ هستي‌، يك‌ مدتي‌ به‌ فكر خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ نميدونم‌ درآمد و خورد و خوراك‌ هستي‌. بعدش‌ هم‌ مي‌ميري‌. چيكار كردي‌؟ خوب‌ من‌ يك‌ چند تا سؤال‌ را جواب‌ بدم‌. ميشه‌؟ همين‌ شماها كه‌ چند تا سؤال‌ را جواب‌ مي‌ديد، شماها كه‌ نماز مي‌خونيد، شماها كه‌ و اذا رأوا تجارة‌ او لهوا ان‌ فضوا اليها و تركوك‌ قائما قل‌ ما عند الله‌ خيرا. شما فكر نكنيد ما خيلي‌ آدمهاي‌ خوبي‌، بعله‌ الحمد الله‌ انتخاب‌ شديد. الان‌ اگر يك‌ غريبه‌اي‌ بخواد توي‌ اين‌ جلسه‌ وارد بشه‌ حرفهاي‌ ما را چون‌ نمي‌فهمه‌، و خاك‌ بر سر اين‌ بشر كه‌ اينقدر خودش‌ را پست‌ كرده‌ كه‌ اين‌ مسائل‌ را تازه‌ ميگه‌ من‌ نمي‌فهمم‌ و شماها را انتخاب‌ كرديم‌ كه‌ مي‌فهميد. الان‌ بهتون‌ بگند هر كس‌ بياد سر خيابون‌ يك‌ ميليون‌ بهش‌ مي‌ديم‌. شايد خود منهم‌ بروم‌. اذا رأوا تجارة‌، شما ارزان‌ نمي‌فروشيد ولي‌ گران‌ شايد بفروشيد. من‌ دفترهاي‌ شماها را نگاه‌ مي‌كردم‌. بعضي‌ خيلي‌ سست‌ گرفتند كارها را. خيلي‌ ارزون‌ مي‌فروشيد. يك‌ بررسي‌ كرديم‌ اين‌ دفترها را، يك‌ نگاهي‌ آقاي‌ نعمتي‌ زحمت‌ كشيده‌ بودند به‌ من‌ دادند، يك‌ نگاهي‌ كردم‌. ديدم‌ اصلا… پيغمبر اكرم‌ مي‌آمد توي‌ مسجد، خيلي‌ مهمه‌، خيلي‌ مهمه‌. پيغمبر آمده‌، توي‌ جلسة‌ امتحانات‌ باصطلاح‌ همون‌ علائم‌ راهنمائي‌، همون‌. آنجا افسر بالاي‌ سرتون‌ واي‌ مي‌ايسته‌ كه‌ شما از روي‌ اين‌ يكي‌ ننويسيد. در آنجا افسر، آن‌ سرور، آن‌ بزرگ‌ بالاي‌ سرمون‌ وايستاده‌ كه‌ يادمون‌ بده‌، بگه‌ اينجوري‌ بنويس‌. ما يك‌ مشت‌ مي‌زنيم‌ توي‌ دهنش‌. كاشكي‌ به‌ مشت‌ اكتفا بكنيم‌. يازده‌ تا امام‌ را قطعه‌ قطعه‌ كردند. يا جگرشون‌ را قطعه‌ كردند يا امعاء و احشائشون‌ را قطعه‌ كردند يا بدنشون‌ را، از دنيا بيرونشون‌ كردند. مگر نديديد. يكي‌ ديگرشون‌ زنده‌ موند، خدا مخفيش‌ كرده‌ كه‌ به‌ گير ما اهل‌ دنيا نيفته‌. خيلي‌ عجيبه‌، انسان‌ اين‌، اين‌ انسان‌ شد؟! اذا رأوا تجارة‌. وقتي‌ كه‌ مي‌بينند يك‌ تجارتي‌ را، يك‌ درآمدي‌ را، يك‌ منافعي‌ را، او لهوا. شب‌، الحمدلله‌ خدا را شكر مي‌كنيم‌ شماها اينطور نيستيد، حالا اين‌ اندازه‌اش‌ كه‌ نيستيد. شب‌ اول‌ فروردين‌ است‌ و تلويزيون‌ تا سحر برنامه‌ داره‌، فيلم‌ نشون‌ ميده‌. اقلش‌ نهايت‌ نسبت‌ به‌ آنچه‌ كه‌ خدا شما را به‌ خاطر او خلق‌ كرده‌. انفضوا اليها. مي‌روند بطرف‌ او و تركوك‌، اي‌ پيغمبر، بخدا قسم‌ قدر اوليائمون‌ را ندانستيم‌ كه‌ از ما گرفتند. او را تنها مي‌گذاشتند توي‌ مسجد. و تركوك‌ قائما، تو مي‌ايستادي‌ اونها رفتند دنبال‌ كارشون‌، دنبال‌ تجارتشون‌، دنبال‌ بيعشون‌. اي‌ پيغمبر بگو ما عند الله‌ خير من‌ اللهو و من‌ التجاره‌. چه‌ ادبي‌ داره‌ خداي‌ تعالي‌. چقدر احترام‌ بشر ميكنه‌. ماها اگر به‌ حقيقت‌ وجود دست‌ پيدا بكنيم‌ و واقعا حقيقت‌ را درك‌ بكنيم‌، انسان‌ گاهي‌ آنچنان‌ اعصابش‌ خورد، بعضي‌ رفقا ميگند ما از وقتي‌ كه‌ در اين‌ راه‌ قدم‌ برميداريم‌، با نميتونيم‌ بعضي‌ از اهل‌ معصيت‌ را ببينيم‌. منهم‌ ميگم‌ حق‌ داريد. نه‌ اينكه‌ ضعف‌ شما باشه‌. انسان‌ مخصوصا اقوام‌ و خويشاوندانش‌ را، خوب‌ قوم‌ و خويش‌ انسانه‌، فرزند انسانه‌، پدر انسانه‌، زن‌ انسانه‌. مي‌بيني‌ توي‌ لجنزار فرو رفته‌. هر چي‌ بهش‌ ميگي‌ دستت‌ را بده‌ بكشمت‌ بيرون‌، دست‌ كه‌ نميده‌ هيچي‌ دست‌ ما را هم‌ مي‌خواد بكشه‌ توي‌ آن‌ لجني‌ كه‌ رفته‌، وارد كنه‌. انسان‌، اعصاب‌ نمي‌گذارند براي‌ انسان‌. تأثر پيدا ميكنه‌ در دل‌. من‌ يكي‌ از اولياء خدا را مي‌شناختم‌، اين‌ روزي‌ يكي‌ دو ساعت‌ مي‌رفت‌ توي‌ اطاق‌ مي‌نشست‌ گريه‌ كردن‌. من‌ خيال‌ ميكردم‌ اين‌ براي‌ مصائب‌ سيد الشهدا يا مثلا گفتم‌ چي‌ هست‌. گفت‌ اينكه‌ اين‌ مردم‌ چرا اينقدر به‌ فكر حقيقت‌ نيستند، به‌ فكر واقعيت‌ نيستند. چرا مردم‌ اينقدر سرشون‌ توي‌ آخوره‌. چرا اينقدر پست‌ بايد باشه‌ انسان‌ كه‌ همه‌اش‌ به‌ فكر خوردن‌ و خوابيدن‌ باشه‌. آخه‌ خدا تضمين‌ كرده‌، ميگه‌ تو ول‌ كن‌ من‌ اداره‌ات‌ ميكنم‌. و ما من‌ دابة‌ في‌ الارض‌ الا علي‌ الله‌ رزقا. آني‌ كه‌ خدا تعهد كرده‌، تو اين‌ را قرص‌ گرفتي‌. آنهايي‌ را كه‌ گفته‌ و الذين‌ جاهدوا فينا شرطش‌ اينه‌، وقتي‌ او جهاد ميكنه‌ ما هدايتش‌ ميكنيم‌. اون‌ جهاد را ول‌ كردي‌.

 شب‌ اول‌ ساله‌، خيلي‌ خوب‌. ما كه‌ منكر اول‌ سال‌ بودن‌ كه‌ نيستيم‌. اول‌ بهاره‌، بسيار خوب‌. گلها شكوفه‌ پيدا ميكنه‌. بسيار خوب‌. همة‌ اينها درست‌. فردا عيده‌. اينهم‌ درست‌. اصلا كلمة‌ عيد عربي‌ را ترجمه‌اش‌ كنيد. يعني‌ عود به‌ خوبيها، عود به‌ خوشحاليها، عود به‌ زندگي‌. برگشت‌ به‌ زندگي‌، برگشت‌ به‌ خوشحالي‌. خوب‌ بيائيم‌ برگرديم‌ به‌ زندگي‌. زندگي‌ چي‌ هست‌. اينها ميگن‌ زندگي‌ يعني‌ خرافات‌. اكثر مردم‌. دليلش‌ هم‌ اينه‌ كه‌ شما ازشون‌ بپرسيد هفت‌ سين‌ به‌ چه‌ درد ميخوره‌. يا بايد انسان‌ خودش‌ يك‌ چيزي‌ احساس‌ كرده‌ باشه‌ از اين‌ كار و يك‌ فايده‌اي‌ احساس‌ كرده‌ باشه‌، يا يك‌ راستگويي‌، يك‌ كسي‌ از جانب‌ خدا بهش‌ گفته‌ باشه‌. ديگه‌ سومي‌ نداره‌. نه‌ كسي‌ از جانب‌ خدا گفته‌ كه‌ تو هفت‌ سين‌ بچين‌، نه‌ هم‌ خودت‌ مي‌فهمي‌. من‌ حاضرم‌ اگر كسي‌ فايده‌اش‌ را بگه‌، ما امشب‌ همه‌امون‌ هفت‌ سين‌ بچينيم‌. يا ساير خرافات‌. زنهاي‌ بي‌ حجاب‌، آرايش‌ كرده‌، توي‌ خونة‌ قوم‌ و خويشها، جوانها ببينندشون‌، با هم‌ كلاس‌ بگيرند، با هم‌ دست‌ بدهند، باهم‌ بنشينند. اينها واقعا انسانيته‌؟! عود به‌ خرافات‌، عود به‌ بدبختي‌. اين‌ عيد همينه‌ ديگه‌. نتيجه‌اش‌ هم‌ همين‌ بدبختي‌ است‌ كه‌ ما داريم‌ توي‌ دنيا. راسته‌. خوب‌ حرفيست‌. هر كس‌ سر سال‌ هر جور باشه‌ تا آخر سال‌ هم‌ خواهد بود. منهم‌ ميگم‌. توي‌ بدبختي‌ كه‌ كنار هفت‌ سين‌ نشستي‌ و تؤام‌ با خرافات‌ و كارهاي‌ بيفايده‌ و بي‌ اساس‌ علمي‌ داري‌ ميكني‌، تا آخر سال‌ هميني‌. از همينجا توي‌ طويله‌ بايد باشي‌ تا آخر سال‌. آني‌ هم‌ كه‌ آنموقع‌ مي‌نشينه‌ ميگه‌ حالا، يا مقلب‌ القلوب‌ و الابصار، يا مدبر الليل‌ و النهار، يا محول‌ الحول‌ و الاحوال‌، حول‌ حالنا الي‌ احسن‌ الحال‌، حالا اين‌ وارد شده‌ باشه‌، بقصد رجاء خونديد. وارد شده‌ باشه‌، وارد نشده‌ باشه‌. حالا يك‌ دعائيست‌. يك‌ حال‌ توجهي‌ به‌ خدا پيدا كردي‌ و اعتراف‌ به‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار پيدا كردي‌ و از خرافات‌ خودت‌ را نجات‌ دادي‌، حالا بعيد نيست‌ انشاء الله‌ تا سال‌ آينده‌ تا عيد نوروز ديگه‌ همينطوري‌ باشيد. بعله‌. همين‌، همين‌ حرفي‌ كه‌ شما مي‌زنيد كه‌ هر كس‌ حالا اينجوري‌ باشه‌ تا آخر همينطوره‌، خوب‌ همين‌ را بگير. ببين‌ كدومش‌ بهتره‌؟ تو كه‌ ميگي‌ من‌ در عصر تمدن‌ زندگي‌ ميكنم‌. تمدن‌ يعني‌ خرافات‌؟ همين‌ كثافتكاريها. همين‌ بي‌ بندو باريها. همين‌ خدا را به‌ غضب‌ درآوردنها. همينهاست‌ تمدنتون‌؟! خوب‌. امسال‌ نصفه‌ شب‌ هم‌ هست‌. پاشو، پاشو باريك‌ الله‌. امشب‌ را شب‌ قدر بدون‌. تا صبح‌ مشغول‌ عبادت‌ باش‌. كسي‌ حرفي‌ نداره‌. فردا هم‌ بنشين‌ در مجالسي‌ كه‌ حرف‌ خدا و حرف‌ دين‌ زده‌ ميشه‌. باريك‌ الله‌. اما توئي‌ كه‌ ميگي‌ من‌ متمدنم‌، تحصيل‌ كرده‌ هستم‌، با سواد هستم‌، انسان‌ هستم‌، اين‌ كثافتكاريها يعني‌ چي‌؟ كه‌ از رفت‌ و آمدهاي‌ بيموقع‌، همه‌ فرار بكنند. او فرار بكنه‌ از توي‌ شهرش‌، اون‌ يكي‌ فرار بكنه‌، اون‌ يكي‌ فرار بكنه‌ كه‌ پيش‌ خود من‌، بعضي‌ از دوستان‌ گريه‌ مي‌كردند كه‌ آقا ما عيد نوروز چيكار كنيم‌؟ ما چند تا قوم‌ و خويش‌ احمق‌ داريم‌. اينها با وضع‌ حجاب‌ بدي‌ مي‌آيند. چيكار كنيم‌؟ گفتم‌ بريد، نمونيد توي‌ مشهد. اينجوريه‌.

 خدا را شكر كنيد بازهم‌. و الا من‌ از خودم‌ ميگم‌، از خودم‌ تا همه‌اتون‌، قبول‌ خدا معلوم‌ نيست‌ باشيم‌. خدا بندگان‌ بهتر از اينهايي‌ مي‌خواد. نميخوام‌ مأيوستون‌ كنم‌. مي‌خوام‌ شما جدي‌ باشيد. چون‌ شما توي‌ يك‌ خطي‌ افتاديد كه‌ نمي‌تونيد برگرديد. آنهايي‌ كه‌ مي‌خوان‌ برگردند برگردند. ولي‌ نامة‌ دعوتي‌ كسي‌ براشون‌ نفرستاده‌. هر كسي‌ مي‌خواد برگرده‌ برگرده‌. ولي‌ اكثرتون‌، بيشترتون‌ شايد همه‌اتون‌ از آنهايي‌ هستيد بالاخره‌ نمي‌تونيد برگرديد. ولي‌ جدي‌ باشيد. قطعي‌ حركت‌ كنيد. قاطعانه‌ باشيد. انسان‌ باشيد. انسان‌. انساني‌ كه‌ اگر خواستند توي‌ اصحاب‌ خاص‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ شما را بيندازند، وصلة‌ ناهمسر نباشيد. هيچ‌ چيزتون‌ وصلة‌ ناهمسر نباشه‌. نه‌، يكنفرتون‌ نه‌ خوراكتون‌، نه‌ زندگيتون‌، نه‌ زن‌ و بچه‌اتون‌، هيچ‌ چيزتون‌ وصلة‌ نا همسر نباشيد، كاملا بخوريد به‌ اونها. ما همه‌، خدا ميدونه‌ حرصم‌، فعاليتم‌، خواسته‌ام‌، اصرارم‌ بر اين‌ است‌ كه‌ اقلا شما جمع‌ انشاء الله‌ وصلة‌ ناهمسر توي‌ اصحاب‌ امام‌ زمان‌ نباشيد. اگر رفتيد قاطي‌ شديد، بين‌ شما و آنهائي‌ كه‌ در محضر حضرت‌ وليعصر هستند، فرقي‌ نباشه‌. هيچ‌ فرقي‌ هم‌، عمده‌ ايمان‌ به‌ خداست‌. حالا مي‌خواد پيرمرد باشه‌، جوان‌ باشه‌، تحصيلكرده‌ باشه‌، تحصيل‌ نكرده‌ باشه‌. اين‌ ديگه‌ راه‌ براي‌ همه‌ هم‌ بازه‌. براي‌ همه‌.

 اصحاب‌ كهف‌. اينها اگر مي‌خواستند بگند ما وزراي‌ دقيانوسيم‌ شايد شماها در مراحلتون‌ بيشتر از همة‌ سوره‌ها، سورة‌ كهف‌ را مي‌خونيد. چون‌ خيلي‌ قضاياي‌ جالبي‌ داره‌. و ضمنش‌ هم‌ قصة‌ اصحاب‌ كهفه‌. اونها اگر مي‌خواستند بگند ما وزراي‌ دقيانوسيم‌، حالا ديگه‌ دوراني‌ پيش‌ آمده‌، المأمور معذور. و اين‌ بگه‌ من‌ خدا هستم‌، بگيم‌ بعله‌ تو خدا هستي‌ و باشيم‌ سر زندگي‌. اينها جوانمرداني‌ معرفي‌ نميشدند كه‌ خدا نامشون‌ را توي‌ قرآن‌ ببره‌. فتية‌ آمنوا بربهم‌. شما حالا ميگيد ما اگر كاري‌ كرديم‌ كجا خدا اسممون‌ را مي‌نويسه‌؟ شما هنوز خبر نداريد. آنوقتي‌ كه‌ اسم‌ اينها را خدا نوشت‌ و نگه‌ داشت‌، آنوقت‌ نه‌ كتاب‌ بود نه‌ آثار را نگه‌ مي‌داشتند نه‌ هيچي‌. اما اگر شماها خودتون‌ را برسونيد به‌ اونها در آينده‌ بدونيد همه‌ جا اسم‌ شما هست‌. چون‌ زمان‌ ظهور خيال‌ نكنيد ديگه‌ قرآن‌ تموم‌ شد. صدها كتاب‌ از ناحية‌ مقدسة‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ پخش‌ ميشه‌. ببينيد نام‌ شماها بعنوان‌ افرادي‌ كه‌ در زمان‌ غيبت‌، توي‌ آن‌ تاريكي‌ از همه‌ چيز دست‌ كشيديد و در عين‌ حال‌ من‌ نميگم‌ از همه‌ چيز دست‌ بكشيد. از همه‌ چيز دست‌ كشيديد فتية‌ آمنوا بربهم‌. جوانمرداني‌ كه‌ اينها ايمان‌ به‌ خدا آوردند. و دنبال‌ هدايت‌ رفتند. و زدناهم‌ هدي‌. ما هدايتشون‌ را زياد كرديم‌، راهنمائيشون‌ كرديم‌. آنقدر خدا اينها را دوستشون‌ داره‌. يقلبهم‌ ذات‌ اليمين‌ و ذات‌ الشمال‌. از مادر مهربانتر. چون‌ مادر اگر بهرحال‌ يك‌ شبانه‌روز بچه‌اش‌ بخوابه‌، حوصله‌اش‌ سر مي‌آيد. سيصد سال‌ اينها خوابيدند نگذاشت‌ يك‌ طرف‌ بدن‌ اينها، يك‌ مختصر پوسيدگي‌ پيدا بكنه‌. هي‌ اينطرف‌ آنطرفشون‌ ميكرد، هي‌ اينور آنورشون‌ ميكرد. آنها هم‌ خواب‌، هيچ‌ متوجه‌ نيستند. وقتي‌ هم‌ كه‌ بيدار مي‌شوند ما آيا، مثل‌ اين‌ افراد باصطلاح‌ متديني‌ كه‌ اينها اهل‌ فسق‌ و فجور هستند و مي‌ميرند. اينها زود بهشون‌ مي‌گذره‌ تا قيامت‌ كه‌ ميرسه‌. و خيال‌ مي‌كنند يك‌ روز يا بعضي‌ از روز را خوابيدند. وقتي‌ بلند شدند گفتند چقدر خوابيديم‌؟ يكي‌ گفت‌ كه‌ يك‌ روز. يكي‌ گفت‌ نصف‌ روز. ولي‌ خيلي‌ خوابيديم‌. گفتند حالا بحث‌ سر خواب‌ نكنيم‌ كه‌ چقدر خوابيديم‌. گرسنه‌امون‌ شده‌ بريد يك‌ غذائي‌ تهيه‌ كنيد بياريد. وقتي‌ آوردند ديدند نه‌ كم‌كم‌ متوجه‌ شدند سيصد سال‌ خوابيدند. سيصد سال‌. و خداي‌ عزيز مهربان‌، اينها بخاطر يك‌ قدم‌. ببينيد ايني‌ كه‌ ميگم‌ يك‌ قدم‌ به‌ طرف‌ خدا بريد خدا چقدر به‌ طرف‌ شما مي‌آيد، خدا توابه‌، معناش‌ اينه‌. يك‌ قدم‌ براي‌ خدا برداشتند، اينها سيصد سال‌ خدا پذيرائيشون‌ كرده‌. از آنوقت‌ تا بحال‌، و از زمان‌ حال‌ تا زمان‌ ظهور، حالا انشاء الله‌ چيز ديگه‌اي‌ نمونده‌، ولي‌ دو سه‌ هزار سال‌ هم‌ باز از اينطرف‌ نگرشون‌ داشته‌ تا بگذاره‌ توي‌ بغل‌ بالاترين‌ و پر ارزشترين‌ موجودات‌ عالم‌، حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌. حالا خدا چرا اين‌ قضيه‌ را توي‌ كتاب‌ نقل‌ كرده‌؟ براي‌ اينكه‌ بگه‌ شما هم‌ استقامت‌ داشته‌ باشيد. شما را بيشتر خدا دوست‌ داره‌ تا آنها. شما امت‌ پيغمبر آخر الزمانيد. شماها شيعة‌ علي‌ بن‌ ابيطالبيد. شما وقتي‌ كه‌ نام‌ حسين‌ عليه‌ السلام‌ برده‌ ميشه‌، اشكتون‌ جاري‌ ميشه‌. شما آنقدر ارزش‌ داريد كه‌ براي‌ ياد خدا شبها گاهي‌ تا صبح‌ بيدار مي‌مانيد. نشان‌ مي‌ديد خودتون‌ را در شبهاي‌ احياء. شماها خيلي‌ پر ارزشيد. شما را خدا نگه‌ ميداره‌. ول‌ كن‌، ول‌ كن‌ اين‌ فكر باطل‌ را. در عين‌ اينكه‌ انسان‌ بايد كار و كوشش‌ را داشته‌ باشه‌. اهل‌ دنيا و اهل‌ آخور، گاهي‌ ميگند به‌ من‌ كه‌ دوستان‌ شما دنيا را ترك‌ كردند. نه‌ همچين‌ چيزي‌ نيستش‌. توي‌ سرازيري‌ آقايون‌ قرار گرفتند. ما يك‌ خورده‌اي‌ ترمزشون‌ ميكنيم‌ با سر توي‌ دره‌ نيفتند. توي‌ دنيا توي‌ سرازيري‌ هستند. ترمز همچين‌ يك‌ خورده‌اي‌، اينها ترمزه‌. و الا من‌ كدوم‌ يكيتون‌ را گفتم‌ كارتون‌ را ترك‌ بكنيد بريد توي‌ يك‌ غاري‌ زندگي‌ بكنيد؟!

 خوب‌ انشاء الله‌ اميدواريم‌، چون‌ اين‌ جلسه‌ بطور كلي‌ براي‌ يقظه‌ است‌. اين‌ را آقايون‌ بدونند. براي‌ بيدار نگه‌ داشتنه‌. شماها بيدار شديد، ولي‌ بيدار نگه‌ داشتن‌ هم‌ خودش‌ مهمه‌. شما غذاهاي‌ گاهي‌ پر چربي‌ مي‌خوريد، چرتتون‌ مي‌گيره‌. بعضي‌ از رفقا واقعا مي‌بينم‌ چرت‌ مي‌زنند. نه‌ اينجا حالا چرت‌ مي‌زنند. نه‌ اينجا الحمدلله‌ چرتي‌ نداريم‌. بعضي‌ها چرت‌ در راه‌ مي‌زنند. اكثر رفقا خواب‌ ديدند ولي‌ من‌ خودم‌ از يك‌ مكاشفه‌اي‌ ديدم‌ همگي‌ با هم‌ داريم‌ مي‌ريم‌، بعضي‌ها آن‌ عقبها دارند مي‌آيند. خيلي‌ عقب‌ ماندند. ما مجبوريم‌ برگرديم‌ آنها را هم‌ هولشون‌ بديم‌ بيايند و يك‌ وقتي‌، يك‌ شبي‌ مي‌ديدم‌ يكي‌ از رفقا، خوابش‌ برده‌؛ يكي‌ ديگه‌ از رفقا اين‌ را بغلش‌ كرده‌ داره‌ مي‌آوردش‌. كه‌ از اون‌ دوست‌ من‌ خيلي‌ خوشم‌ آمد و فرداش‌ باهاش‌ طوري‌ در ميون‌ گذاشتم‌ گفت‌ چي‌ شده‌؟ گفت‌ يك‌ خواب‌ خوبي‌ برات‌ ديدم‌. نه‌ اينكه‌ خواب‌ بودها، اون‌ خواب‌ بود ولي‌ اين‌ دو تا با هم‌ دوست‌ بودند. به‌ هم‌ كمك‌ كنيد. يك‌ وقت‌ مي‌بينيد يك‌ كسي‌ غفلت‌ كرده‌ به‌ دوش‌ بكشيدش‌ و بياريدش‌ به‌ طرف‌ خدا. اين‌ هم‌ براي‌ شما ثواب‌ داره‌ و هم‌ براي‌ او، يك‌ روزي‌ ازتون‌ ممنون‌ خواهد شد. توي‌ دنيا نمي‌فهمه‌. شايد نفهمه‌ چه‌ خدمتي‌ بهش‌ كرديد. شايد شماها نفهميد الان‌ مثلا اين‌ آقاي‌ نعمتي‌ چه‌ محبتي‌ به‌ شماها، به‌ بعضي‌هاتون‌ ميكنه‌. ولي‌ يك‌ روزي‌ ميشه‌ خوب‌ مي‌فهميد. اينقدر خوشحال‌ ميشيد، اينقدر باريك‌ الله‌ بهش‌ ميگيد. و دعا كنيد، از خدا بخواهيد كه‌ من‌ كوتاهي‌ در خدمتگزاري‌ به‌ شماها نكنم‌. واقعا اين‌ را از همه‌اتون‌، از شماها كه‌ اين‌ حقي‌ است‌ از شماها بر گردن‌ من‌ كه‌ اين‌ دعا را در حق‌ من‌ بكنيد كه‌ خداي‌ تعالي‌ نيرو به‌ من‌ بده‌ و كمكم‌ بكنه‌ كه‌ بتونم‌ خدمتگزار شماها باشم‌. و فكر هم‌ نكنيد كه‌ خدمتگزاري‌ يعني‌ اينكه‌ هر وقت‌ گفتيد آقا ملاقات‌، من‌ فورا بگم‌ نيم‌ ساعت‌ ديگه‌ بيائيد. نه‌. من‌ الان‌ يك‌ كارهاي‌ اساسي‌، باور كنيد الان‌ يك‌ كاري‌ را مشغولم‌ كه‌ آقاي‌ نعمتي‌ به‌ من‌ گفت‌ واجبه‌ بر شما. ايشان‌، فتواي‌ ايشانه‌، كه‌ ايشان‌ گفت‌ بر تو واجبه‌ اين‌ كار را بكني‌. و چند تا كار اينجوري‌، پشت‌ سر هم‌ من‌ دارم‌. اگر يك‌ وقتي‌ در ديدنها، در ملاقاتها، كوتاهي‌ ميشه‌ اين‌ علتش‌ اينه‌. و الا نه‌ اينكه‌ ترك‌ كرده‌ باشم‌ خداي‌ نكرده‌. من‌ تمام‌ وجودم‌ بستگي‌ به‌ شماها و كمالات‌ شماها و موفقيت‌ شماها داره‌. ولي‌ اونهم‌ مربوط‌ به‌ شماست‌. شايد من‌ نمي‌خوام‌ شرح‌ بدم‌ كه‌ چيكار ميكنم‌. شايد آقاي‌ نعمتي‌ بعضي‌هاتون‌ كه‌ خواستيد بپرسيد ازش‌ كه‌ من‌ چيكار ميكنم‌ كه‌ واجبه‌. راست‌ ميگه‌ ايشان‌ كه‌ واجبه‌، از واجب‌ هم‌ واجبتر. فتواي‌ ايشان‌ تنها نيست‌. نظر همه‌ هست‌. كه‌ بايد بعضي‌ كارها را من‌ بكنم‌. لذا و الا كي‌ دوست‌ نداره‌ با دوستان‌ به‌ اين‌ خوبي‌، نوراني‌، اهل‌ صفا، اهل‌ محبت‌ كه‌ صد برابر آن‌ ارزشي‌ كه‌ من‌ دارم‌، شما به‌ من‌ اظهار محبت‌ مي‌كنيد. و اهل‌ همه‌ چي‌، آنچه‌ خوبان‌ همه‌ دارند شماها تنها داريد نسبت‌ به‌ من‌. در عين‌ حال‌ من‌ مي‌خوام‌ كناره‌ بگيرم‌ از شما. نه‌ اين‌ حرف‌ غلطه‌. اين‌ حرف‌ بسيار كه‌ هر كس‌ اينجور فكر كنه‌ اشتباه‌ فكر كرده‌. من‌ يك‌ كارهايي‌ مي‌خوام‌ انشاء الله‌ انجام‌ بدم‌ كه‌ بهتر بتونم‌ خدمتگزار شماها باشم‌. بهتر بتونم‌ راه‌ را براي‌ كمالاتتون‌ انشاء الله‌ باز كنم‌.

 دفتر شما را ما يك‌ هفته‌ است‌ گرفتيم‌. خوب‌ من‌ اينها را بررسي‌ بكنم‌. اين‌ نيست‌ (نامفهوم‌) اينها نيست‌. بررسي‌ بكنم‌ انشاء الله‌ در آينده‌ تقسيم‌ ميشيد. توي‌ آن‌ دفترها چون‌ نمي‌خواهم‌ تذكر جدايي‌ باشه‌، و تقسيم‌ ميشه‌ جلسات‌ و انشاء الله‌ هر كسي‌ در هر مرحله‌اي‌ هست‌، در يك‌ جلسة‌ خاصي‌ مثل‌ كلاسهاي‌ مختلف‌، و اين‌ جلسه‌ هم‌ در عين‌ حال‌ براي‌ همه‌ هست‌. ولي‌ آن‌ برنامه‌ها هم‌ هفته‌اي‌ يك‌ روز براي‌ هر كسي‌ در هر مرحله‌اي‌ هست‌، انشاء الله‌ در همون‌ مرحلة‌ خودش‌ بياد سؤالاتش‌ را در همون‌ روز خاص‌ بكنه‌. ما توي‌ دفترها، آنهايي‌ كه‌ دفترهايشون‌ دست‌ ما رسيده‌ كه‌ متأسفانه‌ بعضي‌ها با همة‌ سفارشات‌، نه‌ آدرسشون‌ را كامل‌ نوشتند، بعضي‌ها، حالا ماهيانه‌ آنها حسابشون‌ با كرام‌ الكاتبينه‌! سرو كارشون‌ با آقاي‌ مغيثي‌ كرام‌ الكاتبينه‌. ولي‌ بعضي‌ها آدرسشون‌ را خوب‌ ننوشتند. بعضي‌ها مرحله‌اشون‌ را هم‌ حتي‌ ننوشتند. يعني‌ شايد ندونند كه‌ در چه‌ مرحله‌اي‌ هستند. خيلي‌ ناقص‌، خيلي‌ ضعف‌ نشون‌ دادند در اين‌ جمع‌ آوري‌ اين‌ باصطلاح‌ چيزها كه‌ در دفترها آمده‌. بعضي‌ها هم‌ خيلي‌ عالي‌ بودند. خدا انشاء الله‌ به‌، بعضي‌ها مثل‌ اينكه‌ اصلا مسئله‌ مهم‌ نبوده‌ براشون‌. آخه‌ در اين‌ مدت‌ حالات‌ مختلفي‌ داشتند ننوشتند. خوابي‌ لابد ديديد بنويسيد. از حالا براي‌ همه‌ دارم‌ ميگم‌ توي‌ اين‌ دفتر به‌ آن‌ بزرگي‌ گرفتيد، نمي‌خواهيم‌ شماها دفتر بزرگ‌ داشته‌ باشيد. توي‌ اينها حالاتتون‌، خوابتون‌، كسي‌ هم‌ جز من‌، كسي‌ نمي‌خونه‌. نهايت‌ چون‌ مي‌دونم‌ همه‌اتون‌ با آقاي‌ نعمتي‌ و يا بعضي‌ از دوستان‌ كه‌ من‌ به‌ آنها اعتماد دارم‌، شما هم‌ اعتماد داريد. اين‌ دفترهايتون‌ را، حالتتون‌ را بنويسيد، خصوصياتتون‌ را بنويسيد، و دقيق‌ هم‌ بنويسيد. چون‌ اينها نمودار پيشرفت‌ شماست‌، موفقيت‌ شماست‌. و بعضي‌ها خودشون‌، بعضي‌ها هستند كه‌ مراحلشون‌ هم‌ بالا رفته‌ ولي‌ هيچي‌ ننوشتند. اينطور نباشيد. انشاء الله‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ جدي‌ بگيريد مسائل‌ را. يك‌ عده‌ از دوستان‌ از مشهد رفتند مسافرت‌، يك‌ عده‌ هم‌ از شهرهاي‌ ديگه‌ آمدند. آنهايي‌ كه‌ در شهرهاي‌ ديگه‌ هستند، انشاء الله‌ ترتيبشون‌ را براشون‌ مي‌ديم‌ كه‌ من‌ در همين‌ وضع‌ دفترهايشون‌ مرتب‌ باشه‌. البته‌ نقدا آنچه‌ كه‌ من‌ عرض‌ ميكنم‌ در قسمت‌ دفترها مربوط‌ به‌ اين‌ آقايوني‌ است‌ كه‌ توي‌ مشهد هستند و مشهد زندگي‌ مي‌كنند.

 خوب‌ شب‌ اول‌ سال‌ است‌ و انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ دعاهامون‌ امشب‌ مستجاب‌ بشه‌ و خيلي‌ هم‌ سخت‌ نگيريد. همچين‌ عيد قويي‌ هم‌ نيست‌. حالا من‌ نمي‌خواستم‌ امشب‌ در مذمت‌ اين‌ عيد بحث‌ بكنم‌ و فردا هم‌ انشاء الله‌ قبل‌ از ظهر، از ساعت‌ هشت‌ و نيم‌ من‌ هستم‌ اينجا. دوستان‌ انشاء الله‌ اظهار لطف‌ مي‌كنند. آقاي‌ فاني‌ حيف‌ كه‌ مريضه‌. و الا شيريني‌، اثاثش‌ البته‌ اينجا آقاي‌ سيدي‌ هست‌. شيريني‌ تهيه‌ كرديد يا نه‌؟ نكرديد. شيريني‌ هم‌ گير نمي‌آيد. خيلي‌ خوب‌ چايي‌ مي‌خوريم‌، چايي‌ شيرين‌. بهرحال‌ اينقدر عيدش‌ مهم‌ نيست‌ كه‌ شيريني‌ تهيه‌ بشه‌. ولي‌ مي‌تونيد تشريف‌ بياوريد اينجا خدمت‌ آقايون‌ باشيم‌ و باصطلاح‌ دور هم‌ باشيم‌ تا ساعت‌ يازده‌. ظهر خبري‌ نيست‌. پاشيد بريد. چون‌ از حالا به‌ بعد شما ظهر اينجا بمونيد آقاي‌ نعمتي‌ گرفتار ميشه‌. بهرحال‌ انشاء الله‌ فردا قبل‌ از ظهر، اينها همه‌اش‌ شوخي‌ بودها. شما هر كدامتون‌ هم‌ كه‌ بمونيد همه‌اتون‌ اهل‌ اين‌ هستيد بريد غذا تهيه‌ بكنيد بياريد اينجا بخوريم‌. اينجا خونة‌ خودتونه‌. تا اينجا را همانطوري‌ كه‌ همه‌اتون‌ ميدونيد، چون‌ اين‌ خونه‌ من‌ نديدم‌ كه‌ بگم‌ من‌ ديدم‌. البته‌ نميگم‌ نديدم‌ يا ديدم‌، هيچكدامش‌ را نديدم‌. ولي‌ مكرر دوستان‌، حتي‌ دوستاني‌ كه‌ الان‌ حاضر در جلسه‌ هستند، حضرت‌ بقية‌ الله‌ را توي‌ اين‌ اطاق‌ ديده‌اند. و در همين‌ جا مكرر، در همين‌ گوشة‌ از اطاق‌، مكرر خدمت‌ حضرت‌ رسيده‌اند. و لذا واقعش‌ اينه‌ كه‌ من‌ حيفم‌ مي‌آيد كه‌ اينجا را بفروشم‌. با همة‌ ناراحتيهايي‌ كه‌ ما اينجا داشتيم‌ و بعدا هم‌ شايد داشته‌ باشيم‌. و لذا دوست‌ عزيزمون‌ جناب‌ آقاي‌ مرشد، هاني‌ كه‌ الان‌ هم‌ توي‌ مجلس‌ تشريف‌ دارند، خدا انشاء الله‌ حفظشون‌ بكنه‌، نصف‌ اينجا را همينطور زبانا و قولا خريداري‌ كردند كه‌ همينجور كه‌ هست‌ بمانه‌. و انشاء الله‌. و پولش‌ را به‌ ما دادند كه‌ ما رفتيم‌ يك‌ كلبه‌اي‌ در آن‌ كنارتر گرفتيم‌ كه‌ در آنجا يك‌ خورده‌اي‌ آرامش‌ داشته‌ باشيم‌، بتونيم‌ خدمتگزار شماها باشيم‌. و هيچكدامتون‌ هم‌ توقع‌ نداشته‌ باشيد آنجا بيائيد به‌ سراغ‌ ما. براي‌ اينكه‌ بهرحال‌ آنجا براي‌ فرار از وقت‌گيريهاي‌ بيفايده‌ انجام‌ شده‌ و استثناء هم‌ تقريبا نداره‌. ولذا مگر بخواهيد خونه‌ نوئي‌ بياريد كه‌ آنها بايد همينجور انسان‌، منتقل‌ بشه‌. آن‌ مشكلي‌ است‌ البته‌ چه‌ جوري‌ حلش‌ كرد كه‌ اين‌ خونه‌نوئيها آنوقت‌ چي‌ ميشه‌؟ بهرحال‌ حالا، اينجا كه‌، اينها را آقاي‌ نعمتي‌ ضبط‌ ميكنه‌. اينجا هر چي‌ بياورند ايشان‌ ممكنه‌ ضبط‌ بكنه‌. بهرحال‌ اينها انشاء الله‌ همه‌اش‌ اميدوارم‌ كه‌، شب‌ عيد است‌، شب‌ سال‌ نو است‌، يك‌ خورده‌اي‌ بخنديد، يك‌ خورده‌اي‌ من‌ حرف‌ تند زدم‌ و شما متأثر شديد. و اميدواريم‌ با وجود مقدس‌ امام‌ زمان‌ كه‌ انشاء الله‌ اين‌ سال‌ نو زير ساية‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ باشيم‌، همه‌امون‌ شاد واقعي‌ بشيم‌. انشاء الله‌. و ان‌ يرينا فيكم‌ السرور و الفرج‌. خدا به‌ ما نشان‌ بده‌ كه‌ در شماها سرور و فرج‌ احساس‌ ميشه‌.

 السلام‌ عليك‌ يا ابا عبد الله‌. السلام‌ عليك‌ يابن‌ رسول‌ الله‌. السلام‌ عليك‌ صلي‌ الله‌ عليك‌. السلام‌ علي‌ الحسين‌ و علي‌ علي‌ ابن‌ الحسين‌ و علي‌ اولاد الحسين‌ و علي‌ اصحاب‌ الحسين‌. الذين‌ بذلوا مهجهم‌ دون‌ الحسين‌ عليه‌ السلام‌. اللهم‌ العن‌ اول‌ ظالم‌ ظلم‌ حق‌ محمد و آل‌ محمد. و آخر تابع‌ له‌ علي‌ ذلك‌. اللهم‌ العن‌ اصابة‌ التي‌ جاهدت‌ الحسين‌ عليه‌ السلام‌. و شايعت‌ و بايعت‌ و تابعت‌ علي‌ قتله‌. اللهم‌ العن‌ عن‌ جميعا. و ازدتهم‌ عذابا اليما و لا تجعل‌ فيها. خدايا ما را از آنها قرار نده‌. و اجعلنا من‌ اصحاب‌ الحسين‌. و اجعلنا من‌ اصحاب‌ الحجه‌ و اجعلنا من‌ احبائه‌ و اودائه‌. يا ابا عبد الله‌ يابن‌ رسول‌ الله‌. اشهد انك‌ قد اقمت‌ الصلوة‌ و آتيت‌ الزكاة‌ و امرت‌ بالمعروف‌ و نهيت‌ عن‌ المنكر و اطعت‌ الله‌ حتي‌ اتاك‌ اليقين‌. السلام‌ عليك‌ يا ثار الله‌ و ابن‌ ثاره‌. لعن‌ الله‌ قوما قتلوك‌. آقا خدا لعنت‌ آن‌ جمعي‌ كه‌ تو را كشتند و احترام‌ تو را حفظ‌ نكردند. و لعن‌ الله‌ قوما رضيت‌ بذلك‌. آنهايي‌ كه‌ راضي‌ بودند به‌ اين‌ شهادت‌، خدا لعنت‌ كنه‌ بني‌ اميه‌ را كه‌ روز عاشورا را روز مباركي‌ قرار دادند براي‌ خودشون‌. تبركت‌ به‌ بنو اميه‌. و ابن‌ آكلة‌ الاكباد هند اللعين‌. يا ابا عبد الله‌، يابن‌ رسول‌ الله‌ فراموش‌ نميكنم‌ آن‌ ساعتي‌ كه‌ طفل‌ شيرخوارت‌ را روي‌ دست‌ بلند كردي‌. صدا زدي‌ ان‌ لم‌ ترحموني‌ ارحم‌ هذا الرضيع‌. اگر به‌ من‌ رحم‌ نمي‌كنيد به‌ اين‌ شيرخوار رحم‌ كنيد. اما ترونه‌ كيف‌ يتلظي‌ عطشا. آيا نمي‌بينيد چگونه‌ از شدت‌ عطش‌ زبان‌ به‌ دور دهان‌ مي‌گرداند. و بينهم‌ قاتل‌ (نامفهوم‌) ثلاثه‌ شعاع‌. تير سه‌ شعبة‌ زهرآلود حلقوم‌ علي‌ اصغر، فذبحت‌ الطفل‌. از گوش‌ تا به‌ گوش‌ علي‌ شكافته‌ شد.

 

۵ شوال ۱۴۱۴ قمری – ۲۶ اسفند ۱۳۷۲ شمسی-صراط مستقیم،تشریح نوروز

اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. ربنا لا تحملنا ما لا طاقة‌ لنا به‌. و اعف‌ عنا و اغفر لنا انت‌ مولانا. فانصرنا علي‌ القوم‌ الكافرين‌.

 در قرآن‌ مجيد دعاهاي‌ زيادي‌ هست‌ كه‌ حتي‌ بعضي‌ از علما و بزرگان‌ بعنوان‌ ادعية‌ قرآنيه‌ كتاب‌ نوشته‌اند. منظور ادعية‌ قرآنيه‌، دعاهايي‌ است‌ كه‌ در قرآن‌ خدا بيان‌ كرده‌. چه‌ معنا دارد كه‌ خدا دعا كند؟ آخر ما بندگان‌ خدا اگر دعا كنيم‌، خوب‌ معناش‌ روشنه‌. كه‌ يك‌ محتاج‌ به‌ يك‌ غني‌ نيازمند است‌ و دعا مي‌كند. ولي‌ خداي‌ تعالي‌ چرا اين‌ دعاها را در قرآن‌ آورده‌؟ در اولين‌ سورة‌ قرآن‌، سورة‌ حمد، نصفش‌ تقريبا دعاست‌ كه‌ مي‌گيم‌ اهدنا الصراط‌ المستقيم‌. صراط‌ الذين‌ انعمت‌ عليهم‌ غير المغضوب‌ عليهم‌ و لا الضالين‌.

 در قسمتهاي‌ مختلف‌ قرآن‌ دعاهايي‌ است‌. اين‌ دعاها يك‌ مقداريش‌ نقل‌ قوله‌ كه‌ از قول‌ بندگان‌ صالح‌، بندگان‌ مؤمن‌، خداي‌ تعالي‌ نقل‌ ميكنه‌. يا زبان‌ حالشون‌ را بصورت‌ كلام‌ در آورده‌ است‌ و خداي‌ تعالي‌ نقل‌ كرده‌. مثلا در ربنا آتنا في‌ الدنيا حسنه‌ و في‌ الاخرة‌ حسنه‌، خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كه‌ يك‌ عده‌ از مردم‌ هستند مي‌گن‌ كه‌ ربنا آتنا في‌ الدنيا و ما لهو في‌ الاخرة‌ نصيب‌. بعضي‌ها هستند فقط‌ مي‌گويند خدايا دنيا را به‌ ما بده‌ و در آخرت‌ نصيبي‌ ندارند. يك‌ عده‌ هستند مي‌گويند خدايا هم‌ در دنيا به‌ ما خوبي‌ بده‌ هم‌ در آخرت‌. اينها هر دو را خدا بهشون‌ خواهد داد. اين‌ در واقع‌ زبان‌ حال‌ مؤمنين‌ روشن‌ خوش‌ سليقه‌ است‌. كه‌ ميگن‌ خدايا هم‌ دنيا به‌ ما بده‌ هم‌ آخرت‌.

 بعضي‌ از افراد هستند سليقة‌ در دعا كردن‌ ندارند. حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ دربارة‌ حضرت‌ يوسف‌ مي‌فرمايد اين‌ برادر ما يوسف‌ خوش‌ سليقه‌ در دعا نبود. گفت‌ رب‌ سجنا احب‌ من‌ تدعوني‌ اليه‌. خدايا زندان‌ براي‌ من‌ بهتره‌ تا اينكه‌ توي‌ اين‌ زنها باشم‌ و اينها اينجور با ما رفتار كنند و اينجور ما را اذيت‌ كنند. فرمود ايشون‌ ميگفت‌ خدايا ما را از دست‌ اينها نجات‌ بده‌. چيكار داري‌ ما را ببري‌ زندان‌؟ بعضي‌ها مي‌گويند خدا از عمر ما كم‌ بكنه‌ روي‌ عمر تو بگذاره‌. خوب‌ بگيد خدا عمر تو را زياد كنه‌. مگه‌ خدا يك‌ كيلو عمر بيشتر نداره‌ كه‌ مجبور باشه‌ يا به‌ اين‌ بده‌ يا به‌ او. نه‌ بگو خدا عمر تو را زياد كنه‌. ديگه‌ چيكار داري‌ بگي‌ عمر مرا كم‌ كن‌. خدا من‌ را مريض‌ كنه‌ تو را مريض‌ نكنه‌. نه‌ هيچكدوممون‌ را مريض‌ نكنه‌. اينها يك‌ نفري‌ از دوستان‌ ما بود يك‌ وقتي‌ خدا رحمتش‌ كنه‌ اين‌ هر دو پايش‌ از بالا بريده‌ شده‌ بود، دستش‌ هم‌ داشت‌ يك‌ مرضي‌ گرفته‌ بود، مي‌خواستند از مچ‌ قطعش‌ كنند. قطع‌ هم‌ كردند بعد. گفت‌ من‌ كه‌ پردة‌ كعبه‌ را كه‌ گرفتم‌ از خدا خواستم‌ كه‌ خدايا من‌ هر چي‌ گناه‌ كرديم‌ توي‌ همين‌ دنيا عذابمون‌ كن‌، به‌ آخرت‌ نينداز. از همانجا كه‌ آمديم‌ ديگه‌ اين‌ پاي‌ من‌ مثلا يك‌ كسالتي‌ پيدا كرد و چه‌ شد و چه‌ شد و قطع‌ كردند و قطع‌ كردند و تا به‌ اينجا رسيد. خوب‌ اگر پردة‌ خانة‌ كعبه‌ را گرفتي‌، بگو خدايا ما را ببخش‌، بيامرز، خداي‌ مهربان‌، اين‌ حرفها را ندارد كه‌. مجبور باشه‌ خدا تو را عذاب‌ بكنه‌ آنوقت‌ تو جاش‌ را براي‌ خدا تعيين‌ بكني‌ كه‌ در آخرت‌ نباشه‌، در دنيا باشه‌.

 بگيد ربنا آتنا في‌ الدنيا حسنه‌. ايني‌ كه‌ عرض‌ كردم‌ خوش‌ سليقه‌، اين‌ توضيح‌ را براي‌ اين‌ جهت‌ دادم‌ در دعا خوش‌ سليقه‌ باشيد. بگيد خدايا بهترين‌ زندگي‌ را به‌ من‌ بده‌. بهترين‌ ثروت‌ را به‌ من‌ بده‌. بهترين‌ زندگي‌، زن‌، بچه‌هاي‌ خوب‌ به‌ من‌ بده‌. عالم‌ برزخم‌ هم‌ بهترين‌ باشه‌، بهشت‌ هم‌ بهترين‌ جاش‌ باشه‌. تو كه‌ مي‌خواي‌ دعا كني‌، اينطوري‌ دعا بكن‌. خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد كه‌ يك‌ عده‌ هستند مي‌گن‌ خدايا در دنيا به‌ ما بده‌. فقط‌ دنيا. واقعا يك‌ عده‌ نيستند اينجوري‌ حرف‌ بزنندها. ولي‌ اينها معلومه‌ زبان‌ حاله‌. زبان‌ حال‌ يك‌ عده‌ايست‌ كه‌ مي‌گويند پروردگارا به‌ ما در دنيا بده‌. بعضي‌ها مي‌گن‌ در آخرت‌ بده‌. ولي‌ يك‌ عده‌ هستند اينها هم‌ خوش‌ فهمند، هم‌ خوش‌ دركند، هم‌ خوش‌ سليقه‌ هستند، هم‌ معرفت‌ دارند، خدا شناسند. اينها مي‌گويند ربنا آتنا في‌ الدنيا حسنه‌ و في‌ الاخرة‌ حسنه‌ و قنا عذاب‌ النار. ببينيد هم‌ دنياي‌ خوب‌، هم‌ آخرت‌ خوب‌، هم‌ اينكه‌ عذاب‌ آخرت‌ را از ما بردار. عذاب‌ جهنم‌ را هم‌، وقنا عذاب‌ النار. عذاب‌ آتش‌ را هم‌ از ما بردار.

 بعضي‌ دعاهاي‌ قرآن‌ از قول‌ انبياست‌. بعضي‌ دعاها را خدا تعليم‌ داده‌ به‌ ما مثل‌ دعائي‌ كه‌ در سورة‌ حمد هست‌. شما ببينيد اينجا ديگه‌ از قول‌ كسي‌ نقل‌ نميكنه‌ و از قول‌ حتي‌ زبان‌ حال‌ ديگران‌ هم‌ نيست‌. شما شروع‌ مي‌كنيد به‌ سورة‌ حمد: الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌، الرحمن‌ الرحيم‌، مالك‌ يوم‌ الدين‌ تا اينجا اوصاف‌ پروردگار را گفتيد، توصيف‌ كرديد ذات‌ مقدس‌ پروردگار را. دو كلمه‌ اينجا وسطش‌ افتاده‌ اياك‌ نعبد كه‌ خيلي‌ مهمه‌، كه‌ اكثر ماها دروغ‌ ميگيم‌. و علت‌ اينكه‌ نماز براي‌ ما معراج‌ نيست‌، نماز براي‌ ما قربان‌ كل‌ تقي‌ نيست‌، نماز تنهي‌ عن‌ الفحشا و المنكر نيست‌، همين‌ دو تا دروغي‌ است‌ كه‌ اينجا مي‌گيم‌. تنها تو را مي‌پرستم‌. تنها بندة‌ تو. نمي‌گيد كه‌ خدايا من‌ بندة‌ تو هستم‌، بندة‌ ديگران‌ هم‌ هستم‌. يك‌ كسي‌ هم‌ كارمند شهرداري‌ باشه‌، هم‌ كارمند فرمانداري‌ مثلا. ميگه‌ كه‌ من‌ كارمند شهرداري‌ هستم‌. يكي‌ ديگه‌ مي‌آد مي‌پرسه‌، ميگه‌ كارمند فرمانداري‌ هستم‌. هردوش‌ ميشه‌. اما يك‌ كسي‌ فقط‌ و فقط‌ كارمند شهرداريه‌، ميگه‌ من‌ فقط‌ كارمند شهرداري‌ هستم‌. اگر عصرها بره‌ براي‌ فرمانداري‌ كار بكنه‌، دروغ‌ گفته‌ ديگه‌. حالا اين‌ در يك‌ حكومته‌، در يك‌ مملكته‌، شهرداري‌ و فرمانداري‌ در يك‌ مملكت‌. هر دو يكي‌ هستند، مال‌ يك‌ حكومته‌. اگر آمد و دو تا حكومت‌ بود و با هم‌ هم‌ دشمن‌ بودند و انسان‌ براي‌ هر دو هم‌ كار بكنه‌. اين‌ خيلي‌ ديگه‌ بده‌. آدم‌ بگه‌ هم‌ فرمانداري‌ ايران‌ من‌ كار مي‌كنم‌ هم‌ فرمانداري‌ عراق‌ كار مي‌كنم‌. ميشه‌؟ ميگن‌ نه‌ به‌ درد اينجا مي‌خوري‌ نه‌ به‌ درد آنجا. ما هم‌ بندة‌ خدا هستيم‌، هم‌ بندة‌ شيطان‌. حالا يك‌ وقت‌ هست‌ انسان‌ هم‌ بندة‌ خدا هست‌ هم‌ بندة‌ امام‌ زمان‌، خوب‌ اينها با هم‌ يكي‌ هستند. اما گاهي‌ ميشه‌ انسان‌ هم‌ بندة‌ خداست‌ هم‌ بندة‌ شيطان‌. من‌ مكرر گفتم‌. يك‌ سرباز توي‌ جبهه‌، هفته‌اي‌، دو ماه‌ يك‌ دفعه‌ ميره‌ حرف‌ صدام‌ را گوش‌ ميده‌ مي‌آد. چيكارش‌ ميكنند؟ اقل‌ مجازاتش‌ اعدامه‌. چرا؟ اگر شما كارمند شهرداري‌ باشيد، گاهي‌ هم‌ مي‌ريد گوش‌ به‌ حرف‌ فرمانداري‌ مي‌ديد. ميگن‌ مهم‌ نيست‌. ولي‌ خوب‌ تو خالص‌ نيستي‌ براي‌ شهرداري‌. اما اگر رفتي‌ با دشمن‌ سازش‌ كردي‌ و حرف‌ دشمن‌ را گوش‌ دادي‌ اينجا نه‌ ديگه‌، پذيرفته‌ نيست‌.

 الم‌ اعهد اليكم‌ يا بني‌ آدم‌ ان‌ تعبد الشيطان‌ عهد كرده‌ خدا با شما، قراداد بسته‌، ميثاق‌ گرفته‌، در روز الست‌ بلي‌ گفتي‌، امروز به‌ بستر لا خفتي‌، آن‌ روز گفتي‌ كه‌ من‌ هر چه‌ تو بگي‌ خدايا، گوش‌ مي‌دم‌. اياك‌ نعبد. اين‌ اياك‌ نعبد را ما از اون‌ عالم‌ آورديم‌ها. منتهي‌ اينجا دروغ‌ ميگيم‌ آنجا راست‌ گفته‌ بوديم‌. تنها تو را عبادت‌ مي‌كنم‌. من‌ هيچ‌ جاي‌ ديگه‌ نميرم‌. با هيچ‌ كس‌ ديگه‌ ارتباط‌ ندارم‌. با هيچ‌ دشمني‌ من‌ هيچ‌ رابطه‌اي‌ ندارم‌. فقط‌ و فقط‌ خالصا و مخلصا بندة‌ تو هستم‌. اين‌ خيلي‌ مهمه‌. اينجا دو تا كلمه‌ هست‌، هر دوش‌ مهم‌. يعني‌ شايد همة‌ نماز در اين‌ دو تا كلمه‌ خلاصه‌ ميشه‌ و ايني‌ كه‌ نماز انسان‌ را نهي‌ ميكنه‌ از فحشا و منكر بخاطر اين‌ دو تا كلمه‌ است‌ و ايني‌ كه‌ انسان‌ را به‌ بالا ميبره‌ به‌ خاطر اين‌ دو تا كلمه‌ است‌ كه‌ معراج‌ كل‌ مؤمن‌ يا معراج‌ كل‌ تقي‌ يا قربان‌ كل‌ تقي‌، اينها بخاطر اين‌ دو تا كلمه‌ است‌. كلمة‌ دوم‌، اياك‌ نستعين‌. خدايا فقط‌ و فقط‌ من‌ كمك‌ از تو مي‌خوام‌ به‌ تو تكيه‌ كردم‌. خوب‌ اگر مثلا فرض‌ كنيد كه‌ رفتيد توي‌ اطاق‌ رئيس‌ اداره‌، رئيس‌ اداره‌ بهت‌ نگاه‌ كرد فهميدي‌ با تو درگير شده‌. شب‌ مي‌آي‌ چرا خوابت‌ نميره‌؟ اگر به‌ او تكيه‌ نكردي‌ چرا خوابت‌ نميبره‌. يك‌ جنسي‌ درست‌ كردي‌ مثلا، ساختي‌، يك‌ متاعي‌ داري‌. و اين‌ بهترش‌ را از خارج‌ آوردند و ارزانتر از آنچه‌ كه‌ شما داري‌ به‌ مردم‌ مي‌دهند. و تو شب‌ خوابت‌ نمي‌بره‌. اي‌ بابا. تو گفتي‌ اياك‌ نستعين‌. تو چرا به‌ همه‌ چي‌ تكيه‌ مي‌كني‌ جز به‌ خدا؟ همه‌ چيز به‌ تو آرامش‌ ميده‌ جز خدا. حالا نمي‌خوام‌ دربارة‌ اياك‌ نعبد و اياك‌ نستعين‌ براي‌ شما صحبت‌ كنم‌. ولي‌ دو تا جمله‌ است‌، خيلي‌ مهمه‌. بدن‌ مي‌لرزه‌. ايني‌ كه‌ مي‌بينيد بزرگترين‌ و عاليترين‌ و بالاترين‌ كلاس‌ بشريت‌ كه‌ معلمش‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفداء است‌، اين‌ نمازش‌ صد مرتبه‌ اياك‌ نعبد و اياك‌ نستعين‌ داره‌، اين‌ مي‌خواد انسان‌ را از ريشه‌ بسازه‌. مي‌خواد به‌ مردم‌ بگه‌ كه‌ در درگاه‌ ما كسي‌ مقبوله‌ كه‌ اين‌ باشه‌. كه‌ اياك‌ نعبد و اياك‌ نستعين‌ باشه‌. نمازهاي‌ ائمة‌ ديگه‌ اينطور نيست‌. بعضي‌  نمازها هست‌ دو ساعت‌ طول‌ ميكشه‌ خواندنش‌. خيلي‌ هم‌ مشكل‌. ولي‌ نماز امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ ده‌ دقيقه‌، يك‌ ربع‌ بيشتر طول‌ نميكشه‌ ولي‌ خيلي‌ مهمه‌. يعني‌ بالاترين‌ مكتب‌ مال‌ امام‌ زمانه‌. شما اين‌ را بدونيد حضرت‌ بقية‌ الله‌ دعاهايي‌ كه‌ در مفاتيح‌ حتي‌ ازشون‌ نقل‌ شده‌ يا در كتابهايي‌ كه‌ كلمات‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ را نقل‌ كرده‌اند، نقل‌ شده‌؛ سطح‌ مطالب‌ خيلي‌ بالاست‌. كتابي‌ قطور است‌، كلمة‌ الامام‌ المهدي‌، اين‌ تمام‌ سخنان‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا له‌ الفدا را نقل‌ كردند. كلمات‌، اهل‌ نظر و اهل‌ دقت‌ خوب‌ مي‌فهمند، كلمات‌ خيلي‌ سطحش‌ بالاست‌. براي‌ اينكه‌ كلاس‌ آخره‌ ديگه‌. اين‌ آخرين‌ كلاس‌، آخرين‌ دانشكده‌، آخرين‌ كلمات‌ بايد بوسيلة‌ حضرت‌ وليعصر.

 ببينيد در معرفت‌ امام‌ كه‌ ميرسه‌، نسبت‌ به‌ خدا كه‌ ميرسه‌، ميگه‌ اياك‌ نعبد و اياك‌ نستعين‌. حالا اگر من‌ بخوام‌ اينها را براي‌ شما شرح‌ بدم‌ تمام‌ آن‌ چيزهايي‌ كه‌ يك‌ انسان‌ با كمال‌ بايد داشته‌ باشه‌، در اين‌ دو كلمه‌ هست‌. اياك‌ نعبد و اياك‌ نستعين‌. هدف‌ خلقت‌،: بندگي‌ است‌ و ما خلقت‌ الجن‌ و الانس‌ الا ليعبدون‌. و مرحلة‌ نهائي‌ تزكية‌ نفس‌ عبوديته‌ كه‌ امام‌ صادق‌ فرمود فتلوا في‌ نفسك‌ حقيقة‌ العبوديه‌ و همه‌ جا صحبت‌ از بندگي‌ شده‌، بندة‌ خدا باش‌ منتهي‌ اگر بندة‌ خدا شدي‌ بعد خليفة‌ الله‌ خواهي‌ شد و خليفة‌ الله‌ است‌ كه‌ به‌ خدا فقط‌ تكيه‌ ميكنه‌. كه‌ كلمة‌ دوم‌ نستعين‌ اين‌ را مي‌خواد بيان‌ كنه‌. اياك‌ نعبد. يعني‌ برو اين‌ مراحل‌ را تا به‌ مرحلة‌ عبوديت‌ برس‌. و اياك‌ نستعين‌. باز مراحل‌ را طي‌ كن‌ تا برسي‌ به‌ مقام‌ خليفة‌ اللهي‌ و مقام‌ مخلصين‌. حالا اينجا بحث‌ علمي‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ عرفاني‌ اگر بگم‌ خيال‌ مي‌كنند از اين‌ عرفانهاي‌ صوفيه‌ مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌. نه‌. بحث‌ علمي‌ معرفتي‌، اينقدر اينجا زياده‌ كه‌ حتي‌ براي‌ بعضي‌ هنوز زود مي‌دونم‌ كه‌ باصطلاح‌ براشون‌ بيان‌ كنم‌. خيلي‌ مطلب‌ است‌. و گرنه‌ مي‌خواستيم‌ رد بشيم‌. من‌ اين‌ سوره‌ را كه‌ شروع‌ كردم‌ اينجا يك‌، يك‌ چي‌ مي‌گيد شما، يك‌ دست‌ اندازي‌ داشت‌، يك‌ مطلبي‌ داشت‌ كه‌ نميشد همينطور ازش‌ رد بشيم‌.

 اهدنا الصراط‌ المستقيم‌. ببينيد از قول‌ كسي‌ نيست‌ يك‌. زبان‌ حال‌ كسي‌ هم‌ نيست‌، از قول‌ انبياء هم‌ نيست‌، هيچي‌، فقط‌ داره‌ تعليم‌ ميده‌. اگر مي‌خوايد به‌ اياك‌ نعبد و اياك‌ نستعين‌ برسيد بايد دستها را به‌ دعا بلند كنيد بگيد اهدنا الصراط‌ المستقيم‌. صراط‌ مستقيم‌ آنقدري‌ كه‌ سفارش‌ شده‌ براي‌ صراط‌ مستقيم‌، به‌ خدا قسم‌ همة‌ بدبختيهاي‌ بشر از زمان‌ حضرت‌ آدم‌ تا بحال‌ و از حالا تا زمان‌ ظهور، كه‌ انشاء الله‌ فردا هست‌ ديگه‌ انشاء الله‌ اميدواريم‌ فردا باشه‌، تا مشكلمونه‌ بگيم‌، همة‌ بدبختيهاي‌ بشر از اين‌ بوده‌ كه‌ اين‌ را عمل‌ نكردند و توي‌ صراط‌ مستقيم‌ نبودند. از زمان‌ ظهور تا آخر كه‌ عدل‌ و داد برقررا ميشه‌ و تمام‌ دنيا مدينة‌ فاضله‌ ميشه‌،بخاطر اينكه‌ به‌ اين‌ جمله‌ عمل‌ كردند و مي‌كنند. ببينيد خيلي‌ مطلب‌ خلاصه‌ و روشن‌. شما اگر دعوا مي‌كنيد، بالاخره‌ يكيتون‌ از صراط‌ مستقيم‌ بيرون‌ رفتيد. و ان‌ تنازعتم‌ في‌ شي‌ء فان‌ ردوه‌ الي‌ الله‌ و الي‌ الرسول‌. اگر يك‌ وقت‌ دعواتون‌ شد، دو تا مسلمان‌ دعوا كردند و از هم‌ اوقاتشون‌ تلخ‌ شد، خوب‌ هر كسي‌ ميگه‌ كه‌ تقصير اونه‌. تا حالا كسي‌ را پيدا كرديد كه‌ بگه‌ تقصير من‌ بود؟ همه‌ توي‌ دعواها، حتي‌ به‌ دادگاه‌ هم‌ كه‌ ميرسه‌ مي‌گن‌ تقصير اون‌ طرف‌. او هو ميگه‌ تقصير اينه‌. هميشه‌ اوني‌ كه‌ تقصير داره‌ پيداش‌ نيست‌. آخه‌ اين‌ ميگه‌ تقصير اينه‌، اون‌ ميگه‌ تقصير اينه‌.

 آخه‌ عدل‌ نيست‌، صراط‌ مستقيم‌ نيست‌، انحرافه‌، يعني‌ گاهي‌ ميشه‌ انسان‌ يك‌ كار غلطي‌ كرده‌، انحرافه‌ ديگه‌، از صراط‌ مستقيم‌، صراط‌ مستقيم‌ دين‌، تمام‌ دعواهاي‌ روي‌ كرة‌ زمين‌ شما اين‌ را بدونيد، اگر بياييند عرضه‌اش‌ كنند به‌ قرآن‌ و روايات‌، حل‌ ميشه‌. و اگر در مقابل‌ قرآن‌ و روايات‌ سر تعظيم‌ فرود بياورند، مسئله‌ حله‌. حتي‌ زن‌ و شوهر كه‌ دعوا مي‌كنند. ما زياد داريم‌. دوستاني‌ داريم‌ كه‌ هم‌ زن‌ به‌ ما به‌ ما اظهار مثلا يعني‌ ما هر چي‌ بگيم‌ گوش‌ ميكنه‌، هم‌ مرد. دعواهاي‌ خيلي‌ تند و تيز، البته‌ بعضي‌ هايشون‌ كه‌ اصلا دعوا نمي‌كنند الحمد لله‌. تا من‌ مي‌گم‌ تو اينجور او هم‌ آن‌جور ميگن‌ چشم‌. حرف‌ مرا، چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ عمامه‌ سرمون‌ بود، مي‌گن‌ حرف‌ دينه‌. هيچ‌ احتياجي‌ به‌ استدلال‌ هم‌ نداره‌. تا انسان‌ ميگه‌ تو اين‌ كار را بكن‌ آن‌ هم‌ آن‌ كار را بكنه‌. ما داريم‌ توي‌ جمع‌ شما افرادي‌ كه‌ از اين‌ برنامه‌ها زياد داشتند. اين‌ دينه‌ كه‌ اني‌ كار را ميكنه‌. فان‌ تنازعتم‌ في‌ شي‌ء فردوه‌ الي‌ الله‌ و الي‌ الرسول‌. حالا اگر دعواهايي‌ داشتيد، دعواهاي‌ مهم‌.

 در مقابل‌ امير المؤمنين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ جبهه‌هاي‌ مختلفي‌ تشكيل‌ شد. خوارج‌ بودند. اگر همون‌ راه‌ امير المؤمنين‌ را اينها هم‌ حركت‌ كرده‌ بودند كه‌ خوارج‌ نمي‌شدند. انحراف‌ پيدا كردند. دعواهايي‌ كه‌ در زمان‌ امير المؤمنين‌ بود بخاطر انحراف‌ خوارج‌ بود. ناكثين‌ و قاسطين‌ و مارقين‌ هر كدام‌ با امير المؤمنين‌ كه‌ دعوا كردند بخاطر انحرافشون‌ بود. اگر توي‌ صراط‌ مستقيم‌ بودند، دعوايي‌ نداشتند. حتي‌ آدمي‌ كه‌ توي‌ صراط‌ مستقيمه‌، گرفتاري‌ كه‌ الان‌ براي‌ مردم‌ ايران‌ بوجود آمده‌، شب‌ چهارشنبه‌ سوري‌ گذشته‌، توي‌ اين‌ بلوار وكيل‌ آباد دو هزار تا نيرو پياده‌ كردند كه‌ مردم‌ توي‌ صراط‌ مستقيم‌ باشند. خلاصه‌اش‌. به‌ هم‌ ديگه‌ اذيت‌ نكنند، به‌ ناموس‌ مردم‌ تجاوز نكنند. توي‌ مملكت‌ اسلامي‌، توي‌ مشهد، توي‌ شيعيان‌، اين‌ بدبختي‌ نيست‌؟ عيد غدير شما را چرا اهميت‌ نمي‌دهيد. عيد غدير مهمتره‌ يا عيد نوروز؟ تولد حضرت‌ وليعصر مهمتره‌ يا… من‌ در يك‌ شبي‌ از نيمه‌ شعبان‌ يكي‌ از دوستان‌ از شهرهاي‌ شمال‌ به‌ من‌ تلفن‌ كرد. گفتم‌ تبريك‌ عرض‌ مي‌كنم‌. من‌ ابتدائا. گفت‌ براي‌ چي‌. خيال‌ كرد كه‌ منظورم‌ اينه‌ كه‌ تو را داماد كردند، گفت‌ براي‌ چه‌؟ گفتم‌ امشب‌ شب‌ نيمه‌ شعبانه‌؟ گفت‌ شب‌ نيمة‌ شعبان‌ چي‌ شده‌ ببخشيد من‌ چون‌ حساب‌ برج‌ دستمه‌، حساب‌ برج‌ دستشه‌ بخاطر چك‌ و سفته‌اش‌ و گرفتاريهاي‌ دنيايش‌.چيه‌؟ گفتم‌ شب‌ تولد حضرت‌ وليعصر ارواحنا فداه‌. گفت‌ راست‌ گفتي‌. حالا نمي‌دونم‌ اونهم‌ تصديق‌ بيخود كرد يا راست‌. گفت‌. ولي‌ به‌ خدا قسم‌ شب‌ چهارشنبه‌ سوري‌، حالا عيد نوروز يك‌ چيزي‌ ولي‌ شب‌ چهارشنبه‌ سوري‌. آقا شما هم‌ الحمد لله‌. و حال‌ اينكه‌ اين‌ حرفها از صراط‌ مستقيم‌ خارجه‌ خدا ميدونه‌. عيد نوروز اولا معلوم‌ نيست‌.

 ما يك‌ وقتي‌ توي‌ مسجد الحرام‌ بوديم‌ تحويل‌ سال‌. پهلوي‌ يكي‌ از علماي‌ مكه‌ نشسته‌ بودم‌. عالم‌ بزرگ‌ مكه‌ مرد محترمي‌ بود. الان‌ هم‌ هست‌. من‌ راستش‌ بي‌ اطلاع‌ بودم‌. شايد بايد باشه‌ ولي‌ يك‌ دفعه‌ ديديم‌ توي‌ مسجد الحرام‌ يك‌ عدة‌ زيادي‌ ايراني‌ شروع‌ كردند به‌ سوت‌ زدن‌ و دست‌ زدن‌. ايشان‌ از من‌ پرسيد چيه‌؟ ديدم‌ نمي‌تونم‌ بگم‌ نمي‌دونم‌. بهر حال‌ اينها ايرانيد و ما هم‌ ايراني‌ و بايد بدونيم‌. ما توي‌ ذهنمون‌ آمد كه‌ خدايا به‌ ما كمك‌ كن‌ آبروي‌ شيعه‌ نره‌. چون‌ اين‌ كارها آبروي‌ شيعه‌ را نبره‌. بدبختي‌ اينه‌. حضرت‌ صادق‌ فرمود كونوا لنا زينا. براي‌ ما زينت‌ باشيد. و لا تكونوا علينا شينا. ماية‌ سرافكندگي‌ براي‌ ما نباشيد. ما خجالت‌ مي‌كشيم‌. خدا ميدونه‌ من‌ خجالت‌ كشيدم‌ جلوي‌ اين‌ عالم‌ مكه‌. يك‌ دفعه‌ به‌ ذهنم‌ آمد، الهام‌ شد در واقع‌ كه‌ گفتم‌ كه‌ ايران‌ خيلي‌ هواش‌ سرده‌. زمستان‌ سختي‌ را ما مي‌گذرونيم‌. برف‌ مي‌آيد يك‌ خورده‌ شرح‌ دادم‌، برف‌ مي‌آيد تقريبا گاهي‌ مثلا نيم‌ متر، ما از در خانه‌ نمي‌توانيم‌ بياييم‌ بيرون‌. آن‌ برفهاي‌ سابق‌ گاهي‌ چند سال‌ يكدفعه‌ مي‌آمد و ما وقتي‌ كه‌ عيد نوروز ميشه‌ كه‌ اول‌ بهاره‌ و تحويل‌ سال‌ ميشه‌، چون‌ از آن‌ گرفتاري‌ و سرماي‌ هوا و برف‌ و اينها نجات‌ پيدا مي‌كنيم‌. خوشحال‌ ميشيم‌. و اين‌ خوشحالي‌ كه‌ مي‌بيني‌ اينها مي‌كنند مال‌ اينه‌. گفت‌ اينجا كه‌ هوا فرقي‌ نكرد. حالا اگر…. بهش‌ گفتم‌ كه‌ هر كاري‌ يك‌ افراط‌ و تفريطي‌ داره‌. اين‌ را مجبور شديم‌ تن‌ بديم‌. هر كاري‌ يك‌ افراط‌ و تفريطي‌ داره‌ به‌ هر حال‌. و الا حقيقت‌ اينه‌. شما هم‌ بلد نبوديد حالا اگر از من‌ ياد گرفتيد كه‌ جواب‌ ديگران‌ را بديد كه‌ حالا براي‌ اين‌ جهت‌ كه‌ نيست‌. خرافات‌(قطع‌ صداي‌ نوار)

 هر ساعت‌، هر لحظه‌، همچين‌ مسائلي‌ هست‌. هركس‌ خوش‌ باشه‌، تا آخر سال‌ هم‌ خوشه‌. همچين‌ چيزي‌ هم‌ نيست‌. ما خيلي‌ وقتها بوده‌ آن‌ موقع‌ خوش‌ نبوديم‌. من‌ مكرر شده‌ كه‌ آنموقع‌ خواب‌ بودم‌، بايد تا آخر سال‌ خواب‌ باشم‌. حرفها را بريزيد دور. شما را به‌ خدا قسم‌ بيايد با امام‌ زمان‌ آشنا بشيد، بياييد توي‌ صراط‌ مستقيم‌. اين‌ دعا را هميشه‌ داشته‌ باشيد. درسته‌ حاالا تعطيله‌، بهرحال‌ تعطيل‌ مي‌كنند، ديد و بازديدهايش‌ اشكالي‌ نداره‌، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ رفت‌ و آمدهاتون‌ خوبه‌، صله‌ رحم‌ مي‌كنيد خوبه‌. كارهاي‌ خوبش‌ را كه‌ ما نمي‌گيم‌ نه‌. ولي‌ ديگه‌ اين‌ هفت‌ سين‌، يك‌ كسي‌ ميگفت‌ يك‌ سينش‌ كم‌ بود، ما آن‌ سال‌ بدبخت‌ شديم‌. ما كه‌ هيچ‌ سين‌ نداشتيم‌ حالا… حرفهاي‌ چرتي‌ مي‌زنند كه‌ انسان‌ واقعا دچار حيرت‌ ميشه‌. نكنيد اين‌ كارها را. عادي‌ باشيد. خوشحال‌ هم‌ باشيد. اشكالي‌ هم‌ نداره‌. اما اگر مخصوصا مصادف‌ با محرم‌ و روز عاشورا و ايام‌ عزاداري‌ نكرد، خوشحال‌ باشيد. مثل‌ امسال‌. خيلي‌ هم‌ وقت‌ خوبي‌ است‌ خوشحال‌ باشيد. اما ديگه‌ اگر اين‌ خوشحالي‌ نبود، تا آخر سال‌ خوشحال‌ نيستيد. حرم‌ مطهر حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا رفتنش‌ خوبه‌، اما لحظة‌ سال‌ تحويل‌ چند سال‌ قبل‌ يك‌ جمعي‌ اينجا زير دست‌ و پا هلاك‌ شدند. امام‌ رضا خدايا تو شاهدي‌ كه‌ اين‌ را من‌ روي‌ واقعيت‌ ميگم‌، امام‌ رضا از اين‌ رفتن‌ توي‌ حرم‌ بيزاره‌. توي‌ خانه‌هاتون‌ بنشينيد زنها آرايش‌ كرده‌، بدحجاب‌، مي‌آيند توي‌ اين‌ قسمتهاي‌ شلوغ‌. ببينيد اين‌ شهر چه‌ وضعي‌ به‌ خودش‌ گرفته‌. شهر مذهبي‌. حالا شهرهاي‌ ديگه‌، طرفهاي‌ شمال‌ بريد ببينيد چه‌ خبره‌. چقدر گناه‌ ميشه‌، چقدر معصيت‌ ميشه‌، بخاطر اينكه‌ چي‌؟ هيچي‌. اهدنا الصراط‌ المستقيم‌ را درست‌ نگفتيم‌. خداي‌ تعالي‌ به‌ همه‌ واجب‌ كرده‌. چون‌ همه‌ بايد اهدنا الصراط‌ المستقيم‌. شما ميگيد كه‌ خوب‌ آنهايي‌ كه‌ توي‌ صراط‌ مستقيم‌ هستند چطور؟ خود اولياء خدا؟ بگيم‌ آن‌ راننده‌اي‌ كه‌ پشت‌ فرمان‌ نشسته‌ همه‌اش‌ بايد بگه‌ خدايا من‌ را از جاده‌ خارج‌ نكن‌. با سرعت‌، هر چه‌ سرعت‌ سيرش‌ هم‌ بيشتر باشه‌، بيشتر بايد مواظب‌ باشه‌. همش‌ ميگه‌ اهدنا الصراط‌ المستقيم‌. شما توي‌ يك‌ اتوبان‌، جاده‌ خيلي‌ خوب‌ و پهن‌، آسفالتش‌ هم‌ بهترين‌ اسفالت‌، اين‌ جادة‌ وصول‌ به‌ حق‌، از هر جاده‌اي‌ هم‌ صافتر، راستتر، شما هم‌ مي‌تونيد با سرعت‌ صد و هشتاد كيلومتر در ساعت‌ بريد. به‌ شرط‌ اينكه‌ ماشين‌ پيكان‌ ننشسته‌ باشيد. ماشينهاي‌ ديگه‌. بجهت‌ اينكه‌ پيكان‌ تكان‌ ميده‌. خوب‌. داريد با سرعت‌ مي‌ريد. هوس‌ كرديد يك‌ نيم‌ ميليمتري‌ فرمونتون‌ را به‌ طرف‌ راست‌ بپيچونيد. چطور ميشه‌ آقا؟ طرف‌ چپ‌. يعني‌ مي‌خوايد بگيد كه‌ اين‌ پيچوندن‌ به‌ طرف‌ عقايد زرتشتي‌ها به‌ اندازة‌ نيم‌ ميليمتر به‌ طرف‌ چپ‌ و راست‌ پيچيدن‌ نيست‌؟

 اين‌ شخص‌ مي‌آد خدمت‌ امام‌ صادق‌، حضرت‌ بهش‌ مي‌فرمايد بگو يا مقلب‌ القلوب‌ ثبت‌ قلبي‌ علي‌ دينك‌. او يك‌ كلمه‌، توي‌ عادتي‌ كه‌ داشته‌، ماها يا مقلب‌ القلوب‌ و الابصار مي‌گيم‌. گفت‌ يا مقلب‌ القلوب‌ و الابصار. حضرت‌ گفت‌، عينا آن‌ تعليم‌ رانندگي‌ رفتيد ديگه‌ لابد. پهلوتون‌ يكي‌ نشسته‌، هم‌ ترمز داره‌ هم‌ كلاچ‌. دو تا را گرفته‌ زير پايش‌. چرا پيچيدي‌؟ هر چي‌ مي‌گم‌ بگو. صراط‌ مستقيم‌ امام‌ توست‌. راه‌ راست‌ گفتار خاندان‌ عصمته‌. تو اين‌ را چرا اينجوري‌ كردي‌؟ الان‌ نزديك‌ بود پرت‌ بشي‌. ميگه‌ لج‌ كردي‌. خودش‌ پياده‌ ميشه‌ ميگه‌ هر جا مي‌خواي‌ بري‌ برو. ولت‌ مي‌كنند. انفسنا طرفة‌ عين‌. يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ ولت‌ كنند مي‌افتي‌ توي‌ دره‌. قطعة‌ بزرگت‌ گوشته‌. ربنا لا تكل‌ منا انفسنا طرفة‌ العين‌. چرا مي‌گي‌ يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ خدايا من‌ را وا نگذار. او بايد هميشه‌ مواظبت‌ باشه‌. حتي‌ فرمون‌ تو را هم‌ در دست‌ بگيره‌ و تو هم‌ بايد مطيع‌ باشي‌.

 لذا مي‌فرمايد صراط‌ الذين‌ انعمت‌ عليهم‌ ببينيد دعا اينطوري‌ مي‌گن‌ بكنيد. يك‌ سفارشي‌ بهتون‌ بكنم‌. چون‌ اين‌ تعليم‌ دعا كردنه‌ در سورة‌ حمد. به‌ نظر من‌ بهترين‌ دعا در قنوت‌ بعد از صلوات‌ بر خاندان‌ عصمت‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌، بگيد ربنا آتنا في‌ الدنيا، ببخشيد، اهدنا الصراط‌ المستقيم‌. صراط‌ الذين‌ انعمت‌ عليهم‌ غير المغضوب‌ عليهم‌ و الضالين‌. اين‌ دعاي‌ خوبي‌ است‌. به‌ قصد دعا بگيد. خدايا ما را به‌ راه‌ راست‌ هدايت‌ كن‌. يك‌ نفر و دو نفر و صد نفر و ده‌ هزار نفر هم‌ اگر به‌ راست‌ بروند فايده‌ ندارها ز نظر كلي‌. اهدنا، همة‌ مسلمونها، همة‌ عالم‌ بشريت‌، تمامشون‌ راه‌ راست‌ باشند. راهي‌ كه‌ آنهايي‌ مي‌روند كه‌ بهشون‌ خدايا نعمت‌ دادي‌. دعاهاي‌ قرآن‌ ببينيد چقدر پرارزشه‌. بهشون‌ نعمت‌ دادي‌. بهشون‌ محبت‌ كردي‌. كه‌ منظور ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلامند. نعمت‌ دادي‌ بهشون‌. راه‌ آنهايي‌ كه‌ بهشون‌ غضب‌ كردي‌. آنها كه‌ اصلا راه‌ ندارند. آن‌ كوره‌ راهه‌ افتادن‌ توي‌ درة‌ منحرف‌ شدنه‌ به‌ تمام‌ معني‌. غير المغضوب‌ عليهم‌ و الضالين‌. خدايا ما را به‌ راه‌ گمراهان‌، آنهايي‌ كه‌ گوش‌ به‌ حرف‌ خاندان‌ عصمت‌ نميدهند، خدايا ما را در آن‌ راه‌ قرار نده‌.

 خوب‌ اين‌ يك‌ دعاست‌. اين‌ دعا تعليمه‌، اين‌ نه‌ زبان‌ حال‌ كسي‌ است‌، نه‌ نقل‌ قوله‌، نه‌ هم‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌، فقط‌ تعليمه‌. اين‌ دعايي‌ را كه‌ امشب‌ در آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ شد خوندند. اين‌ آيات‌. ربنا و لا تحملنا ما لا طاقة‌ لنا به‌. خدايا بر ما تحميل‌ نكن‌ چيزي‌ را كه‌ طاقتش‌ را نداريم‌. خيلي‌ از دستورات‌ الهي‌ بوده‌ در همين‌ ذيل‌ اين‌ آية‌ شريفه‌ داره‌ كه‌ بر امم‌ سابق‌ بوده‌، خيلي‌ مشكل‌ بوده‌، نه‌ اينكه‌ طاقت‌ نداشتند. ولي‌ مشكل‌ بوده‌. تحمل‌ عرفي‌ منظور نه‌ تحمل‌ عقلي‌. مثلا الان‌ بگويند كه‌ به‌ آسمان‌ بپر اين‌ را خدا هم‌ نميگه‌ هيچكس‌ هم‌ نميگه‌ اينجور احتياج‌ به‌ دعا هم‌ نداره‌. اما اگر بهت‌ گفتند روزي‌ بايد صد ركعت‌ نماز بخوني‌. خوب‌ چه‌ اشكال‌ داره‌؟ دو ساعت‌ طول‌ بكشه‌ صد ركعت‌ هم‌ نماز بخون‌. واجب‌. اين‌ خستمون‌ ميكنه‌. خدايا لا تحمل‌ ما لا طاقة‌ لنا به‌. اينها را پيغمبر اكرم‌ گفت‌ براي‌ شما و خدا هم‌ تخفيف‌ داد.

 اگر يك‌ جاي‌ بدنشون‌ بني‌ اسرائيل‌ نجس‌ مي‌شد. بهشون‌ دستور داده‌ شده‌ بود، البته‌ نجاست‌ آنها با نجاستهاي‌ ما فرق‌ مي‌كرد. آخه‌ خون‌ خيلي‌ نجس‌ نيست‌ آنجوري‌ كه‌ ماها خيال‌ مي‌كنيم‌. از ده‌ مورد خون‌ يك‌ موردش‌ نجسه‌. بقيه‌اش‌ پاكه‌. شما مي‌گيد چطور؟ خون‌ حيواناتي‌ كه‌ خون‌ جهنده‌ ندارند مطلقا پاكه‌. درسته‌ يا نه‌؟ يعني‌ وقتي‌ رگهاي‌ گردنشون‌ را مي‌بري‌ اين‌ خونشون‌ بيرون‌ نمي‌ريزه‌، با پرش‌ نمي‌آد بيرون‌. اين‌ خونشون‌ پاكه‌. مثل‌ حشرات‌ مثلا، مار مثلا، ماهي‌، اينها خونشون‌ پاكه‌. خوني‌ كه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود، باصطلاح‌ در بدن‌ حيوان‌ بعد از ذبح‌ شرعي‌ ميمونه‌، شما گردنش‌ را بريديد خون‌ به‌ حد كافي‌ ريخت‌، در بدنش‌ يك‌ مقداري‌ خون‌ ميمونه‌ كه‌ با گوشت‌ و اينها پاكه‌. خوني‌ كه‌ الان‌ توي‌ بدن‌ ما هست‌ پاكه‌ ديگه‌ و الا ما نمي‌تونستيم‌ نماز بخونيم‌. خون‌ داخل‌ بدن‌، توي‌ بدن‌ همه‌ امون‌ خونه‌، اينهم‌ پاكه‌. اگر شما يك‌ سوزني‌ توي‌ دستتون‌ فرو كرديد، بيرون‌ آورديد، به‌ خون‌ برخورد كرده‌، اما وقتي‌ بيرون‌ آورديد خوني‌ نيست‌، پاكه‌. چرا به‌ جهت‌ اينكه‌ به‌ خون‌ پاك‌ برخورد كرده‌. خدمتتون‌ عرض‌ شود خوني‌ كه‌ توي‌ دهن‌ شما، مثلا فرض‌ كنيد خلال‌ مي‌كنيد بيرون‌ مي‌آد، بيرون‌ نياريد پاكه‌. خون‌ پاك‌ زياد داريم‌. فقط‌ خون‌ حيواني‌ كه‌ خون‌ جهنده‌ داره‌ و يكيش‌ هم‌ انسانه‌، وقتي‌ كه‌ سوزن‌ ميزني‌ يك‌ دفعه‌ بيرون‌ ميزنه‌، اين‌ فقط‌ خونش‌ نجسه‌.

 خوب‌ ظاهرا از روايات‌ استفاده‌ ميشه‌ كه‌ اينهم‌ نجس‌ نبوده‌ در بني‌ اسرائيل‌. حالا ما توي‌ علمامون‌ داريم‌ كه‌ مي‌گن‌ خون‌ حيوان‌ جهنده‌ هم‌ پاكه‌. اين‌ را شما بدونيد كه‌ مطلقا ميگن‌ خون‌ پاكه‌ فقط‌ خوردن‌ خون‌ حيواني‌ كه‌ خون‌ جهنده‌ داره‌، حرامه‌. آية‌ قرآن‌ هم‌ مي‌فرمايد كه‌ لا اجد في‌ ما اوحي‌ الي‌ علي‌ طائم‌ يطعمه‌. بگو اي‌ پيغمبر من‌ نمي‌يابم‌ در بين‌ چيزهايي‌ كه‌ هست‌، خوردني‌هايي‌ كه‌ هست‌ بر خورنده‌اي‌ كه‌ بخواد بخوره‌ الا گوشت‌ ميته‌ را يا دم‌ مسفوح‌ كه‌ همون‌ خون‌ جهنده‌ باشه‌. اين‌ حرامه‌ كه‌ فقط‌ حرمتش‌ را توي‌ قرآن‌، البته‌ مورد اتفاق‌ هم‌ هست‌ و شيعه‌ همه‌ نجس‌ مي‌دونند خون‌ را. حالا. اين‌ بحث‌ را زياد چيز نكنيم‌ براتون‌. منظور اينكه‌ اگر يك‌ وقتي‌ بعضي‌ از اين‌ وسواسيها ديدي‌ وقتي‌ دستشون‌ خون‌ ميشه‌، دو روز نگه‌ مي‌دارند كه‌ به‌ جايي‌ نخوره‌، اينها كار بيخوديه‌. نجاست‌ خون‌ بعد از ثابت‌ شدنش‌ هم‌ تازه‌، بعد از ايني‌ كه‌ بگيم‌ هم‌ نجسه‌، از همة‌ نجاستها خفيفتره‌ نجاستش‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ يك‌ درهمش‌ اگر روي‌ بدن‌ بود، مي‌تونيم‌ باهاش‌ نماز بخونيم‌. مثل‌ نجاست‌ بول‌ نيست‌ كه‌ با ترشحش‌ هم‌ نشه‌ نماز خوند.

 بني‌ اسرائيل‌ اينطوري‌ بودند كه‌ اگر يك‌ جائيشون‌ نجس‌ ميشد، دستور اين‌ بود آنجا را ببرند. يعني‌ آن‌ پوستش‌ را بكنند. مدتي‌ هم‌ زخم‌ ميشه‌ مي‌خواستي‌ نجس‌ نكني‌. حالا نجاست‌ چي‌ بوده‌، آنهم‌ در زمان‌ آنها بحثي‌ داره‌. بالاخره‌ نجاستي‌ كه‌ در بني‌ اسرائيل‌ نجس‌ بوده‌، اگر اين‌ شخص‌ از بني‌ اسرائيل‌ از اين‌ نجاست‌ به‌ بدنش‌ سرايت‌ مي‌كرد، بايد پوستش‌ را بكنند كه‌ بيندازند دور. با هيچ‌ آبي‌ و اينها هم‌ شسته‌ نميشد. اين‌ واقعا ما لا طاقة‌ لنا به‌. ما طاقتش‌ را نداريم‌. خيلي‌ دستورات‌ اينطوري‌ بوده‌ و مشكلاتي‌ داشتند. و پيغمبر اكرم‌ وساطت‌ كرد ايني‌ كه‌ مي‌گن‌ ما امت‌ مرحومه‌ هستيم‌، واقعا مرحومه‌ هستيم‌. مرحوم‌ هم‌ بمعناي‌ اينكه‌ مهرباني‌ بهمون‌ شده‌. تمام‌ كاري‌ كه‌ خدا واجب‌ كرده‌، چقدر طول‌ ميكشه‌؟ همة‌ نماز واجب‌  شبانه‌ روز شما، واجبش‌، شايد نيم‌ ساعت‌ طول‌ نكشه‌. نيم‌ ساعت‌ هم‌ نميشه‌. كاري‌ بهمون‌ نگفتند بكنيم‌ در مقابل‌ اينهمه‌ نعمتي‌ كه‌ خدا بهمون‌ داده‌. ما لا طاقة‌ لنا به‌ و اعفوا عنا. خدايا اگر همين‌ را هم‌ كوتاهي‌ كرديم‌ عفو كن‌. انت‌ مولانا. تو مولاي‌ ما هستي‌، تو آقاي‌ ما هستي‌. اينجور دعا كنيد. انت‌ مولانا.

 آني‌ كه‌ مهمه‌ در اين‌ دعا فانصرنا علي‌ القوم‌ الكافرين‌. يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ واقعا در دنيا خيلي‌ اهميت‌ داره‌، اين‌ است‌ كه‌ بر كفار انسان‌ خدا ياريش‌ كنه‌ و بر كفار غلبه‌ كنه‌. البته‌ يك‌ كفاري‌ هستند، دشمنان‌ اسلام‌ مثل‌ يهود و صهيونيست‌ و اينها خوب‌ اينكه‌ واقعا همة‌ مسلمونها حتي‌ مسيحي‌ها اگر عاقل‌ باشند بايد عليه‌ اينها اقدام‌ كنند. چون‌ يهود بيشتر از، مخصوصا اسرائيلي‌ هايشون‌، آخه‌ يهود با اسرائيل‌ فرق‌ ميكنه‌. بلا تشبيه‌ بلا تشبيه‌ مثل‌ سيدها توي‌ مسلمونها، اينها مي‌گويند ما فرزندان‌ يعقوب‌ هستيم‌، تمام‌ مردم‌ دنيا بايد فداي‌ سر ما بشوند. كتابشون‌ نوشتندها. من‌ كتابهايشون‌ را يا الان‌ دارم‌ يا خوندم‌. من‌ ديدم‌. همة‌ مردم‌ دنيا را خدا اصلا براي‌ تفريح‌ ما خلق‌ كرده‌. ما اگر خوشمون‌ آمد بكشيمشون‌، بكشيم‌. ميگم‌ توي‌ كتابهاشون‌ نوشته‌، توي‌ اساسنامة‌ دينيشون‌ نوشته‌. اگر خوشمون‌ آمد خونشون‌ را بمكيم‌، بمكيم‌. براي‌ تفريح‌ ما، براي‌ باصطلاح‌ خوش‌ آمد ما، اينها را ماها مثلا مي‌گويم‌ كه‌ خدا گوسفندها را براي‌ ما خلق‌ كرده‌، اگر دوست‌ داشتيم‌، البته‌ ما هم‌ حق‌ نداريم‌ آن‌ ظلمهايي‌ كه‌ آنها مي‌كند نسبت‌ به‌ مسلمانها، نسبت‌ به‌ گوسفند داشته‌ باشيم‌ حتي‌. مسيحي‌ها و تمام‌ مردم‌ دنيا اگر بفهمند، عاقل‌ باشند، بايد با اينها مبارزه‌ بكنند. مي‌گن‌ ما فرزندان‌ يعقوبيم‌. يعقوب‌ هم‌ كه‌ عزيزترين‌ مخلوق‌ خداست‌. پس‌ ما عزيزترين‌ مخلوق‌ خدا هستيم‌ پس‌ همه‌ بايد فداي‌ سر ما بشوند. يهوديها آنهائي‌ هستند كه‌ به‌ مذهب‌ يهوديت‌ هستند. يعني‌ بني‌ اسرائيل‌ نيستندها. بني‌ اسرائيل‌ و اسرائيلي‌ غير از، آنها هم‌ يهودي‌ هستند هم‌ اسرائيلي‌ هستند.

  يعني‌ اسرائيل‌ فاميل‌ حضرت‌ يعقوبه‌. اصلا در كتاب‌ تورات‌ ميگه‌ كه‌ بخاطر اينكه‌ دو دفعه‌ غلبه‌ كرد، يك‌ دفعه‌ بر خدا غلبه‌ كرد يك‌ دفعه‌ هم‌ بر پدرش‌ غلبه‌ كرد كه‌ پيغمبر بود، از اين‌ جهت‌ اسمش‌ اسرائيل‌ بود. اسرائيل‌ به‌ زبان‌ عبري‌ يعني‌ بركت‌ داده‌ شده‌، كسي‌ كه‌ خدا بهش‌ بركت‌ داده‌. و اين‌ بركت‌ را به‌ زور گرفته‌. خود تورات‌ ميگه‌ها. از خدا كه‌ بركت‌ را اينجوري‌ گرفته‌ كه‌ يك‌ شب‌ تا صبح‌ با خدا كشتي‌ گرفت‌. هيچ‌ دفعه‌ خدا او را به‌ زمين‌ نتونست‌ بزنه‌. آخر ايشان‌ پشت‌ خدا را به‌ زمين‌ زد نشست‌ روي‌ سينه‌اش‌. اين‌ صريح‌ توراته‌، همين‌ تورات‌ الان‌. نگرش‌ داشت‌ اينطوري‌ ولي‌ هم‌ نكرد. داوري‌ هم‌ نبود خودشون‌ بايد داوري‌ مي‌كردند. نگرش‌ داشت‌. گفت‌ بهم‌ بركت‌ بده‌ تا ولت‌ كنم‌. گفت‌ بابا مردم‌ بيدار مي‌شوند از خواب‌، روزي‌ مي‌خوان‌ از من‌. ول‌ كن‌. گفت‌ ولت‌ نمي‌كنم‌. بركت‌ بده‌. گفت‌ خوب‌ بركتت‌ مي‌دم‌. اينجا غلبة‌ بر خدا. ايني‌ كه‌ من‌ مي‌گم‌ توي‌ تورات‌، مي‌خوايد بيارم‌ از رو براتون‌ بخونم‌. قدر دينتون‌ را بدونيد شما را به‌ خدا. يك‌ كلمه‌ در سراسر قرآن‌ كه‌ يك‌ كلمه‌ ضعفي‌ نشون‌ بده‌ تا برسه‌ به‌ اين‌ اندازه‌ خرافات‌. يك‌ جاي‌ ديگه‌ هم‌ به‌ زور بركت‌ را از پدر خودش‌ گرفت‌. يعقوب‌ پدرش‌ اسمش‌ عيسو بود. حالا توي‌ تورات‌ نوشته‌. من‌ نمي‌خواهم‌ تأييد كنم‌. آنوقت‌ از قول‌ من‌ نگيد كه‌ فلاني‌ اينجوري‌ گفته‌، نه‌ تورات‌ اينجوري‌ نوشته‌. عيسو دو تا پسر داشت‌، يكي‌ اسحاق‌ يكي‌ يعقوب‌. عيسو دوست‌ داشت‌ كه‌، ببخشيد اسحاق‌ دوتا پسر داشت‌ يكي‌ عيسو يكي‌ يعقوب‌. حالا آني‌ كه‌ آن‌ تو نوشته‌. دوست‌ داشت‌ كه‌ پسر بزرگش‌ را پيغمبر كنه‌. هر كسي‌ هم‌ دوست‌ داره‌ پسر بزرگش‌ را پيغمبر كنه‌. ايشان‌ كور شده‌ بود. اين‌ اواخر كور شده‌ بود. اين‌ پيغمبر كور شده‌ بود. خوب‌ مي‌خواد اين‌ را پيغمبرش‌ كنه‌. گفت‌ مكيري‌ يك‌ آهويي‌ شكار مي‌كني‌ مي‌آري‌ براي‌ من‌، كباب‌ درست‌ مي‌كني‌، چون‌ بي‌ رشوه‌ و بي‌ حساب‌ و همچين‌ خشك‌ و خالي‌ كه‌ نميشه‌ تو را پيغمبرت‌ كنيم‌. يك‌ كباب‌ خوبي‌ درست‌ مي‌كني‌ و به‌ من‌ مي‌دي‌، من‌ كه‌ خوردم‌ تو را پيغمبر مي‌كنم‌. يعقوب‌ از مادر با اون‌ جدا بود. مادرش‌ شنيد كه‌ اين‌ سفارشات‌ را داره‌ به‌ پسر بزرگه‌ داره‌ ميكنه‌. آمد بهش‌ گفت‌ بيا يك‌ كار بكن‌. من‌ يك‌ بزغاله‌ دارم‌، اون‌ چه‌ مي‌فهمه‌ كه‌ بزغاله‌ است‌ يا شكاره‌. من‌ بزغاله‌ را مي‌كشم‌ برات‌ و تو او را كباب‌ كن‌ ببر براي‌ پدرت‌. گفت‌ بابا اين‌ من‌ را مي‌شناسه‌، پدر من‌ هست‌، مي‌شناسه‌، صورت‌ او مو داره‌ صورت‌ من‌ مو نداره‌، دست‌ من‌ مو نداره‌، دست‌ او مو داره‌، دست‌ ميكشه‌ مي‌فهمه‌ كه‌ من‌ او نيستم‌. گفت‌ اين‌ را هم‌ فكرش‌ را كردم‌. از پوست‌ اين‌ بزغاله‌ هم‌ ريش‌ برات‌ درست‌ مي‌كنيم‌ روي‌ دستت‌ هم‌ مي‌بنديم‌. قبول‌ كرد. ورداشت‌ كبابها را برد براي‌ پدرش‌. حالا اون‌ بيچاره‌ رفته‌ توي‌ بيابون‌ كه‌ آهو بزنه‌. برد براي‌ پدرش‌. پدره‌ ديد صدا صداي‌ پسر كوچيكه‌ است‌. گفت‌ بيا جلو دست‌ كشيد نه‌ ريش‌ داره‌. دست‌ به‌ دستش‌ كشيد. گفت‌ خيلي‌ خوب‌ تو را من‌ پيغمبرت‌ كردم‌. اون‌ بيچاره‌ كه‌ رسيد آمد پيش‌ پدرش‌ و كباب‌ آورد و تشكيلات‌. گفت‌ ببخشيد. تموم‌ شد پيغمبري‌. مثل‌ اينكه‌ يك‌ پيغمبري‌ هم‌ بيشتر نداشته‌. تموم‌ شد. اين‌ برادرت‌ با كلك‌ از ما گرفت‌. تو بايد باصطلاح‌ مطيع‌ برادرت‌ باشي‌، هر چي‌ او ميگه‌ گوش‌ بدي‌، و لذا يعقوب‌ به‌ زور از پيغمبر خدا بركت‌، يعني‌ همون‌ نبوت‌ را گرفت‌. اينها آنوقت‌ حالا اين‌ بركت‌ چون‌ گرفته‌ شده‌ اسرائيل‌، و چون‌ اسرائيل‌ شده‌، بني‌ اسرائيل‌ حالا اينها بر همة‌ مردم‌ دنيا مي‌خواهند آقايي‌ بكنند. ببينيد چيه‌؟ ببينيد بشر چقدر.

 اينكه‌ مي‌گويند و الضالين‌، يا غير المغضوب‌. خدايا ما جزء اين‌ مغضوبين‌ نشيم‌، جزء اين‌ گمراهان‌ نشيم‌. خوبه‌؟ بايد اين‌ دعا را بكنيد يا نه‌. اگر مي‌خوايد اين‌ دعا اين‌ قسمتش‌ مستجاب‌ بشه‌ كه‌ مستجاب‌ شده‌ الحمدلله‌ حالا و الان‌ يك‌ نورانيتي‌ پيدا كرديد اين‌ قسمت‌ اولش‌ را هم‌ دقيق‌ عمل‌ كنيد. اهدنا الصراط‌ المستقميش‌ هم‌ آن‌ را هم‌ عمل‌ كنيد. بالاخره‌ دعاهايي‌ در قرآن‌ هست‌ كه‌ فانصرنا علي‌ القوم‌ الكافرين‌. خدايا ما را ياري‌ كن‌ بر قوم‌ كفار. هم‌ در قبل‌ از ظهور حضرت‌ وليعصر مراده‌ و هم‌ بعد. و عمده‌اش‌ بعد از ظهور. آقا كه‌ تشريف‌ آوردند انشاء الله‌ شما از ياران‌ حضرت‌ هستيد و انشاء الله‌ همتون‌ دعا مي‌كنيد كه‌ خدا شما را ياري‌ كند بر قوم‌ كفار. حتي‌ آنهائي‌ كه‌ كفران‌ نعمت‌ الهي‌ را مي‌كنند. حتي‌ توي‌ اقوامتون‌ كساني‌ كه‌ معصيت‌كارند. اين‌ ايام‌، ايام‌ نوروز است‌ و به‌ هر حال‌ رفت‌ و آمدها زياده‌، مراقب‌ باشيد، قوي‌ باشيد. منكر اگر ديديد نهي‌ كنيد. بگيد كه‌ اي‌ بابا ما را مسخره‌ مي‌كنند. حالا دوران‌ عيد است‌، بايد هيچي‌ نگفت‌، حالا اين‌ ميگذره‌. نه‌. گناه‌ و معصيت‌ فرقي‌ نميكنه‌، حتي‌ يك‌ ساعت‌ هم‌ خدا به‌ انسان‌ مهلت‌ نداده‌ كه‌ انسان‌ معصيت‌ كنه‌. اينها كفارند. شما نگيد اِ كافرند؟ بله‌. من‌ ترك‌ الصلاة‌ عامدا، متعمدا، فقد كفر ولو بركعة‌. كسي‌ كه‌ يك‌ ركعت‌ نمازش‌ را ترك‌ كنه‌، كسي‌ كه‌ يك‌ گناه‌ بكنه‌، اين‌ شخص‌ كافره‌. فانصرنا علي‌ القوم‌ الكافرين‌. اينجا هم‌ شامل‌ ميشه‌. معصيتكارها را نهي‌ از منكر كنيد. امر به‌ معروف‌ كنيد. اگر مي‌ببينيد يك‌ واجبي‌ انجام‌ نميشه‌، امر كنيد انجام‌ بشه‌. چرا شخصيت‌ خودشون‌ را از بين‌ مي‌بريد؟ افرادي‌ كه‌ مي‌ترسند امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر بكنند شخصيت‌ ندارند. شخصيت‌ خودشون‌ را قائل‌ نيستند براي‌ خودشون‌ شخصيتي‌. شخصيت‌ داشته‌ باشيد، آقا باشيد، حرف‌ مردم‌ را اصلا بهش‌ اعتنا نكنيد. نه‌ شما بالاتر از امير المؤمنين‌ هستيد. نه‌ هر چقدر به‌ شما فحش‌ بدهند و جسارت‌ كنند بيشتر از آنچه‌ به‌ امير المؤمنين‌ جسارت‌ كردند نميشه‌.

 خوب‌. شب‌ جمعة‌ اول‌ ماه‌ شوال‌ و انشاء الله‌ ماه‌ رمضان‌ خوبي‌ را گذرانديد و از مهماني‌ پروردگار اشباع‌ و سيراب‌ و پر از نور و پر از كمالات‌ شديد. حواستون‌ جمع‌ بشه‌ كه‌ عيد نوروز همة‌ آنها را ازتون‌ نگيره‌. همة‌ آن‌ معنويت‌ را ازتون‌ نگيره‌. و انشاء الله‌ نخواهد گرفت‌. بجهت‌ اينكه‌ ايمان‌ شما ايمان‌ مستقري‌ است‌. ايمان‌ عاريه‌اي‌ نيست‌ كه‌ شما بگيد ماه‌ رمضان‌ مي‌آيد، بعضي‌ها ماه‌ رمضان‌ مسلمونند، ماه‌ شوال‌ باز مي‌شن‌ همون‌ كافري‌ كه‌ بودند. نه‌ شماها الحمد لله‌ در همه‌ حال‌ اميدواريم‌ كه‌ معنويت‌ داشته‌ باشيد و سر سفره‌ و احسان‌ پروردگار نشسته‌ باشيد و هر شب‌ شب‌ قدر است‌ اگر قدر بدانيم‌.

 خوب‌ شب‌ جمعه‌ است‌ و شب‌ زيارتي‌ مخصوص‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌. شب‌ جمعة‌ آخر سال‌ شمسي‌ هم‌ هست‌. گفت‌ اگر مي‌خوايد هم‌ براي‌ تحويل‌ سال‌ اهميت‌ قائل‌ بشيد، بگيد خدايا ما يك‌ سال‌ گناه‌ كرديم‌، معصيت‌ كرديم‌، اشتباه‌ كرديم‌. امشب‌ شب‌ جمعة‌ آخر سال‌ است‌ و مي‌خواهيم‌ از تو كه‌ ما را ببخشيد. اگر مرضي‌ خدا بوديد در مقع‌ تحويل‌ سال‌، انشاء الله‌ تا آخر سال‌ مرضي‌ خدا هستيد. اگر خدا از تون‌ راضي‌ بود، حالا اينها را ما مي‌گيم‌ ديگه‌ تفالوا بالخير وجدوه‌. فال‌ نيك‌ بزنيد انشاء الله‌ بهش‌ مي‌رسيد. انشاء الله‌ هم‌ سلامت‌ خواهيد بود، هم‌ سلامت‌ روحي‌ داريد، هم‌ خدا ازتون‌ راضي‌ باشه‌، همه‌ چيز، موقع‌ تحويل‌ سال‌ كاري‌ بكنيد كه‌ خدا ازتون‌ راضي‌ باشه‌، امام‌ زمان‌ ازتون‌ راضي‌ باشه‌ كه‌ انشاء الله‌ تا آخر سال‌ هم‌ خدا ازتون‌ راضي‌ باشه‌ و هم‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌. السلام‌ عليك‌ يا ابا عبد الله‌. چراغها را خاموش‌ كنيد حال‌(قطع‌ صداي‌ نوار)

  

۲ جمادی الاول ۱۴۲۲ قمری

 

 

 

 

 

 

 

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۱۶ ربیع الثانی ۱۴۲۷ قمری- ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۵ شمسی – مرحله محبت-سمينار-محبت حقيقي(انواع)ومجازي-انس با خدا-دنيا دار امتحان-حب شديدباعقل وصراط مستقيم وتقوي

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

۲ ربیع الثانی ۱۴۲۷ قمری – ۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۵ شمسی – سمينار مرحله صراط مستقيم -مسائل مهم صراط مستقيم و اعتقادات

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

۱۹ ذی الحجه ۱۴۱۳ قمری – ۲۰ خرداد ۱۳۷۲ شمسی – اهمیت دادن به نماز

 اهميت‌ دادن‌ به‌ نماز 20/3/72

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 دربارة‌ اين‌ سورة‌ مباركه‌ در هفته‌هاي‌ گذشته‌ مطالبي‌ عرض‌ شد. امشب‌ دربارة‌ نماز كه‌ خداي‌ تعالي‌ در اين‌ آيه‌اي‌ كه‌ تلاوت‌ كردند مي‌فرمايد فويل‌ للمصلين‌. واي‌، ويل‌ به‌ معناي‌ فارسيش‌ اگر بخوايم‌ بگيم‌، تقريبا واي‌ شديد. يعني‌ واي‌ بر تو. شدت‌ واي‌ را ميرسونه‌. ولي‌ در بعضي‌ از روايات‌ هست‌ كه‌ ويل‌ يك‌ چاهي‌ است‌ در توي‌ جهنم‌ كه‌ هر جا خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد ويل‌ مثلا لفلان‌، اين‌ شخص‌ را توي‌ آن‌ چاه‌ ويل‌ مي‌اندازند. حالا هر چه‌ باشه‌ معناش‌، خداي‌ تعالي‌ در مقام‌ عتابه‌، در مقام‌ سرزنشه‌، در مقام‌ اين‌ است‌ كه‌ مي‌خواد بگد اين‌ كار را نكنيد، اين‌ طور نباشيد. واي‌ بر نماز خوانهايي‌ كه‌ نمازشون‌ را سهل‌ انگاري‌ مي‌كنند. واي‌ بر نمازگزاراني‌ كه‌ نماز را اهميت‌ نمي‌دهند. واي‌ بر نمازگزاراني‌ كه‌ نماز را سبك‌ مي‌شمارند. حقيقت‌ نماز را درك‌ نكردند. اين‌ كلمة‌ عن‌ صلاتهم‌ ساهون‌، خيلي‌ مسائل‌ را شامل‌ ميشه‌. سهو تنها نيست‌. خيلي‌ چيزها را انسان‌ ممكنه‌ سهو كنه‌. شما فكر كنيد اشتباه‌ گرفتيد نماز را با كارهاي‌ ديگه‌. اين‌ يك‌ نوع‌ سهوه‌. انسان‌ گاهي‌ خيال‌ ميكنه‌ نماز هم‌ خوب‌ يك‌ كاريست‌. يكي‌ آمده‌ ميگه‌ چرا دخترها، با اينكه‌ ضعيفترند، بايد از نه‌ سالگي‌ كه‌ تمام‌ شد نماز بخونند ولي‌ پسرها از پانزده‌ سالگي‌ به‌ بعد؟ چرا؟ اين‌ چه‌ ظلمه‌ خدا به‌ دخترها كرده‌؟ اين‌ نماز را سهو كرده‌. نماز را خيال‌ كرده‌ يك‌ تكليفه‌. اگر حقيقت‌ نماز را درك‌ مي‌كرد اعتراض‌ از آنور بود كه‌ چرا پسرها را ديرتر بهشون‌ گفته‌اند نماز بخونيد.

 الذين‌ هم‌ عن‌ صلاتهم‌ ساهون‌ يعني‌ در نماز سهو كردند. حالا يا در ركعاتش‌ سهو ميكنه‌ يكي‌ در اصل‌ خود نماز سهو ميكنه‌. اصل‌ خود نماز چي‌ هست‌؟ آيا يك‌ تكليفي‌ است‌ بر دوش‌ ما آنجوري‌ كه‌ ميگفت‌ يك‌ نفر نمازت‌ را اول‌ وقت‌ بخون‌ سرحال‌ ميشي‌، چاق‌ ميشي‌. چطور؟ انسان‌ وقتي‌ نمازش‌ را نمي‌خونه‌ همه‌اش‌ فكر ميكنه‌ يك‌ بار تكليفي‌ روي‌ دوششه‌ و هي‌ غصه‌ مي‌خوره‌ كه‌ نمازش‌ را نخونده‌. اما اگر نمازش‌ را اول‌ وقت‌ خوند، راحت‌ ميشه‌. مثل‌ اينكه‌ كوه‌ مي‌خواد بكنه‌. اين‌ نماز را سهو كرده‌. با اينكه‌ ميگه‌ اول‌ وقت‌ بخون‌ نماز را، ولي‌ نماز را سهو كرده‌. اين‌ نماز را خيال‌ كرده‌ كه‌ يك‌ تكليف‌ تحميلي‌ برخلاف‌ وجدان‌، بر خلاف‌ خواستة‌ روح‌ انسان‌، بر خلاف‌ حقيقت‌، يك‌ كار پر زحمت‌، واقعا آدم‌ فكر ميكنه‌ پنج‌ دقيقه‌ نماز طول‌ ميكشه‌، براي‌ آنهايي‌ كه‌ نماز را سهو كردندها، يعني‌ نماز را عوضي‌ گرفتند، پنج‌ دقيقه‌ نماز خوندن‌ باور كنيد بيشتر از دو ساعت‌ كار بدني‌ پر زحمت‌ براشون‌ زحمت‌ داره‌. دليلش‌ چيه‌؟ توي‌ مسجد كه‌ مي‌روند، اولا اينها توي‌ مسجد نمي‌روند، توي‌ خونه‌ نماز را همچين‌ سريع‌ مي‌خونند كه‌ در روايات‌ داره‌ يك‌ نفر اينطور نماز مي‌خوند حضرت‌ فرمود مثل‌ كلاغي‌ كه‌ منقار روي‌ زمين‌ ميزنه‌. واقعا نمازها بعضي‌ از نمازها، ما يك‌ وقت‌ رفته‌ بوديم‌ كاشان‌، يك‌ امام‌ جماعت‌ ديديم‌ اينجوري‌ نماز ميخونه‌. من‌ سفارش‌ كردم‌ به‌ دوستمون‌ جناب‌ آقاي‌ مقتدائي‌، به‌ اين‌ امام‌ جماعت‌ بگيد نمازتون‌ به‌ هر حال‌ حالا خودت‌ نمي‌دونم‌ چيكار ميكني‌؟ ولي‌ اينهايي‌ كه‌ پشت‌ سرت‌ نماز مي‌خونند من‌ چند تاشون‌ را ديدم‌ دو طرف‌ ديدم‌ من‌ هم‌ رفته‌ بودم‌ براي‌ نماز، ما كه‌ عقب‌ افتاديم‌. ديديد من‌ نماز را تند مي‌خونم‌، اون‌ ديگه‌ خيلي‌ جوري‌ كه‌ من‌ نتونستم‌. بعضي‌ را ديدم‌ سبحانه‌، سبحان‌ ربي‌، سبحانش‌ را نرسيده‌ به‌ سجده‌ مي‌گفتند. ربي‌ در سجده‌، اعلي‌ و بحمدش‌ باز موقع‌ بلند شدن‌. اينهايي‌ كه‌ اينجور نماز را سريع‌ مي‌خونند، مي‌خوان‌ كلك‌ را بكنند، اينها نماز را سهو كرده‌اند. اينها نه‌ اينكه‌ نماز را سهو كردند. نماز را با چيز ديگه‌ عوضي‌ گرفتند. حالا من‌ بعد توضيح‌ ميدم‌ كه‌ نماز يعني‌ چه‌ تا شما بفهميد همه‌اشون‌ سهو كردند.

 نماز يك‌ كار پر زحمتي‌ براي‌ انسان‌ نيست‌، براي‌ حيوانات‌ چرا. الان‌ شما بخواهيد يك‌ حيواني‌ را سرش‌ را بگذاريد روي‌ سجده‌. خيلي‌ سخته‌. بني‌ اسرائيل‌ اينطور بود. اينها سجده‌ براي‌ خدا نمي‌كردند. جبرئيل‌ يك‌ سنگي‌ را مي‌گرفت‌ مي‌گفت‌ سرتون‌ را بگذاريد به‌ سجده‌ وگرنه‌ مي‌زنم‌ توي‌ سرتون‌. اينها سرشون‌ را مي‌گذاشتند روي‌ سجده‌ از آن‌ زير هم‌ نگاه‌ مي‌كردند حالا رفت‌ آنور، سرشون‌ را بردارند. عادتشون‌ مي‌خواستند بدهند به‌ سجده‌ كردن‌. حالا چرا سجده‌ را خدا از ما خواسته‌؟ اينها يك‌ مطالبيه‌ مربوط‌ به‌ بعد. اما اينجور نماز خوندن‌، سهو كردن‌ در نمازه‌. عن‌ صلاتهم‌ ساهون‌. شما اشتباه‌ گرفتيد نماز را با يك‌ كار تحميلي‌. نماز مي‌دونيد يعني‌ چه‌؟ يعني‌ سخن‌ گفتن‌ با خدا. يعني‌ خدا شما را به‌ حضور پذيرفتن‌. ببينيد. يك‌ وقت‌ هست‌ انسان‌، يك‌ نفر، فرض‌ كنيد كه‌ يك‌ شخصيتي‌ داره‌ توي‌ اين‌ اجتماع‌. يك‌ شخصيتي‌. يك‌ شخصيت‌ ظاهري‌. قدرتهاي‌ علمي‌ با قدرتهاي‌ ظاهري‌ قابل‌ مقايسه‌ نيست‌. ما چون‌ اكثرا ماها به‌ قدرتهاي‌ ظاهري‌ بيشتر فكر مي‌كنيم‌. براي‌ يك‌ رئيس‌ اداره‌ بيشتر ارزش‌ قائليم‌ تا براي‌ يك‌ روحاني‌. براي‌ يك‌ شخص‌ عادلي‌ كه‌ اين‌ گناه‌ نميكنه‌ و واجباتش‌ را انجام‌ ميده‌، آنقدر ارزش‌ قائل‌ نيستيم‌ كه‌ حالا نمي‌دونم‌ براي‌ رئيس‌ شهرباني‌ كه‌ حالا نيستي‌، رئيس‌ چي‌ بگم‌، حالا يك‌ رئيسي‌. چون‌ او به‌ درد ما ميخوره‌ اين‌ به‌ درد ما نميخوره‌. اين‌ را مي‌خوايم‌ چيكارش‌ كنيم‌؟ جز مزاحمت‌ چيز ديگري‌ نداره‌. اون‌ اقلا توي‌ آن‌ اداره‌ وقتي‌ كارمون‌ گير كرد مي‌ريم‌ پيشش‌. اگر پشت‌ ميزش‌ هم‌ مثل‌ اينور ميزش‌ باشه‌ و بهمون‌ اعتنا كنه‌ و سرش‌ شلوغ‌ نباشه‌، خوب‌ يك‌ وقتي‌ با هم‌ رفيق‌ بوديم‌ توجهي‌ ميكنه‌ و كارمون‌ را زودتر راه‌ مي‌اندازه‌. خدائي‌ هم‌ كه‌ توي‌ كار نيست‌. عملاها اينجوريم‌. به‌ خدا قسم‌ ماها اكثرمون‌، و ما يؤمن‌ اكثر بالله‌ الا و هم‌ مشركون‌. عملا اكثرمون‌ معتقد به‌ خدا نيستيم‌. اعمالمون‌ اينجوري‌ ميگه‌. يك‌ وقتي‌ من‌ مي‌گفتم‌ كه‌ اين‌ قدر كه‌ ما توكل‌ داريم‌ به‌ خدا اگر به‌ يك‌ هروئيني‌ بي‌ عرضه‌اي‌ توكل‌ داشته‌ باشيم‌، او بدش‌ مي‌آد. شما او را بفرستيد بگيد برو يك‌ چيزي‌ براي‌ من‌ بيار. هي‌ هم‌ پشت‌ سرش‌ نگاه‌ كنيد، تو داره‌ چيكار ميكنه‌؟ چيز خوبي‌ مي‌آره‌؟ مي‌آره‌ اصلا يا نمي‌آره‌؟ بعد دل‌ توي‌ دلمون‌ نباشه‌. ماها نسبت‌ به‌ خدا اينجوريم‌ها. نگيد نه‌ ما كه‌ اينجور نيستيم‌. نه‌. نه‌. همينجوريد. اگر اينجوري‌ نيستيد شما را به‌ خدا به‌ حقوق‌ اداره‌ اتون‌ بيشتر متكي‌ هستيد يا به‌ خدا؟ اگر حقوق‌ اداره‌ اتون‌ بنا بشه‌ قطع‌ بشه‌ بيشتر ناراحت‌ هستيد يا اگر خدا قطع‌ بكنه‌؟ آن‌ نه‌. اين‌ كاري‌ نداره‌ شايد توي‌ ماها انشاء الله‌ يك‌ آدم‌ حسابي‌ باشه‌ كه‌ همه‌ را در راه‌ خدا بده‌ اما امشب‌ كه‌ رفتيد منزل‌، شب‌ جمعه‌ است‌ بايد عبادت‌ كنيد. بهترين‌ عبادتها همين‌ فكر در اينه‌ كه‌ آيا من‌ بيشتر تكيه‌ام‌ به‌ حقوقمه‌، درآمدمه‌، پول‌ توي‌ بانكمه‌، زندگيمه‌ يا به‌ خدا؟ فكر بكنيد. اگر فكر كرديد و ديديد خداي‌ نكرده‌ بيشتر اتكا به‌ اين‌ داريد، خودتون‌ را درست‌ بكنيد. اين‌ بهتر از دعاي‌ كميله‌، بهتر از نماز شب‌، بهتر از اين‌ است‌ كه‌ توي‌ حرم‌ حضرت‌ رضا تا صبح‌ بشينيد اشك‌ بريزيد. ده‌ دقيقه‌ اين‌ فكر. بهتر از اين‌ است‌ كه‌ كنار خانة‌ كعبه‌، كنار حجر الاسود بشينيد و با خدا راز و نياز كنيد. ميگيد نه‌، روايات‌ زياد داريم‌. ده‌ دقيقه‌ بشينيد فكر بكنيد كه‌ من‌ در چه‌ وضعي‌ هستم‌. نماز، ارتباط‌ با خداست‌. با خدا هم‌ صحبت‌ شدن‌. با يك‌ قدرتمند بناست‌ فردا ساعت‌ 8 صبح‌ بريد صحبت‌ كنيد. استاندار. استاندار به‌ شما اجازه‌ فرموده‌اند كه‌ شما بريد در اطاقشون‌ باهاشون‌ خصوصي‌ صحبت‌ كنيد. از حالا خواب‌ نداريد، خوشحال‌. حالا اين‌ استاندار هر كي‌ هم‌ مي‌خواد باشه‌. عادل‌ باشه‌، عادل‌ نباشه‌، استاندار زمان‌ شاه‌ هم‌ كه‌ باشه‌، بالاخره‌ قدرتي‌ است‌ ديگه‌. من‌ كسي‌ هستم‌ كه‌ فردا مي‌خوام‌ برم‌ با ايشان‌ صحبت‌ كنم‌. خدا با اين‌ آقا چقدر فاصله‌ داره‌؟ چقدر عظمتش‌ بيشتره‌؟ چقدر؟ اگر ما معتقد باشيم‌. صبح‌ مي‌خواي‌ نماز صبحت‌ را بخوني‌، از خواب‌ بعضي‌ هامون‌ مخصوصا اين‌ شبها، شبهاي‌ كوتاه‌، مي‌خوام‌ بگم‌ چطور الذين‌ هم‌ عن‌ صلاتهم‌ ساهون‌، اين‌ شبهاي‌ كوتاه‌، صبح‌ كه‌ انسان‌ دير پا ميشه‌. نزديك‌ آفتاب‌ هم‌ كه‌ پا ميشه‌ نمازش‌ را هي‌ چرت‌ مي‌زنه‌، هي‌ چشمهايش‌ را باز ميكنه‌ كه‌ و هيچ‌ توجهي‌ هم‌ به‌ نماز نداره‌ و يك‌ كسي‌ به‌ ما مي‌گفت‌ آقا نميشه‌ تابستانها اين‌ نماز صبح‌ را حذفش‌ مي‌كردند. نماز صبح‌ خيلي‌ مشكله‌. اون‌ سابقها برق‌ نبود، همان‌ اول‌ مغرب‌، بعد از نماز مغرب‌ و عشا يك‌ غذايي‌ مي‌خوردند و مي‌خوابيدند، صبح‌ پا مي‌شدند. اما حالا خيلي‌ مشكله‌. به‌ دو علت‌ مشكله‌. يكي‌ اينكه‌ خدا را نشناختيم‌، خدا را قبول‌ نداري‌، نگيد آقا قبول‌ داريم‌. آنجوري‌ كه‌ بايد قبول‌ داشته‌ باشيم‌، به‌ خود خدا قسم‌ قبولش‌ نداريم‌. يكي‌ هم‌ اينكه‌ خوب‌ اين‌ راديوها، اين‌ تلويزيونها، اين‌ شب‌ نشينيها طوري‌ شده‌ كه‌ صبح‌ خواب‌ سيري‌ نكرده‌ باشيم‌. اما اصلش‌ آني‌ است‌ كه‌ خدا را قبول‌ نداريم‌. شما نگيد ما خدا را قبول‌ داريم‌. قبول‌ داريد و قبول‌ نداريد. قبول‌ داريم‌ و قبول‌ نداريم‌. من‌ خيلي‌ بخوام‌ با شما همراه‌ باشم‌، يعني‌ من‌ دارم‌ از خودم‌ حرف‌ مي‌زنم‌ها، خدا را همچين‌ قبول‌ داريم‌ توي‌ عقيده‌امون‌. مگه‌ ميشه‌ خدا نباشه‌؟! مگه‌ ميشه‌ اين‌ آسمانها و زمين‌ را خدا خلق‌ نكرده‌ باشه‌؟! قبول‌ نداريم‌ براي‌ اينكه‌ عملمون‌ نميرسونه‌ كه‌ خدا را قبول‌ داشته‌ باشيم‌. الان‌ كدام‌ يكي‌ از ماها هستيم‌ كه‌، من‌ چون‌ در سطح‌ بالا صحبت‌ مي‌كنم‌. شماها را مي‌شناسم‌ اكثرتون‌ آدمهايي‌ هستيد اهل‌ تهذيب‌ نفس‌ و كمالات‌، اينجور براتون‌ صحبت‌ مي‌كنم‌. كدام‌ يكي‌ از شما الان‌ خوشحاليد كه‌ خدايا زودتر صبح‌ بشه‌ ما نماز بخونيم‌، با تو ملاقات‌ كنيم‌، خدايا نماز شبمون‌ عجبا من‌ محب‌ كيف‌ ينام‌. من‌ يك‌ نفر را سراغ‌ داشتم‌، اين‌ تا حدودا يك‌ ساعت‌ سرش‌ را كه‌ مي‌گذاشت‌ روي‌ متكا، گريه‌ نمي‌كرد و خدا جان‌ نمي‌گفت‌ و اظهار ارادت‌ به‌ خدا نمي‌كرد، خوابش‌ نمي‌برد. اينجور آدمي‌ مظهر خدا را توي‌ خواب‌ مي‌بينه‌. حالا تو هي‌ بشين‌ دعا بخون‌ امام‌ زمان‌ را توي‌ خواب‌ ببيني‌. عجب‌ من‌ محب‌ كيف‌ ينام‌ كل‌ نوم‌ علي‌ المحب‌ حرام‌. عجب‌ از عاشقي‌ كه‌ خواب‌ كند خواب‌ بر عاشقان‌ حرام‌ بود. خواب‌ انسان‌ بايد در اثر فشار طبيعي‌ باشه‌. اي‌ بابا ما چرا خوابمون‌ نمي‌بره‌؟ قرآن‌ مي‌فرمايد كه‌ و جعلنا نومكم‌ ثباتا. ثبات‌ مي‌دوني‌ يعني‌ چي‌؟ يعني‌ در برگيرنده‌. خواب‌ بياد شما را در بغل‌ بگيره‌. ما اصرار داريم‌ خواب‌ را در بغل‌ بگيريم‌. مي‌خوابيم‌ خوابمون‌ نمي‌بره‌. يا پر خوردي‌، شب‌ اينقدر غذا خورديم‌، سنگيني‌ معده‌ نمي‌گذاره‌ كه‌ بخوابيم‌. يا اينكه‌ باصطلاح‌ حواسمون‌ جاي‌ ديگه‌ است‌ و بعد هم‌ كه‌ مي‌خوابيم‌، خواب‌ غافلين‌ داريم‌. بعضي‌ خوابها خواب‌ غافلينه‌. آني‌ كه‌ عرض‌ كردم‌ خواب‌ ذاكرينه‌. كساني‌ كه‌ ذاكرند آنقدر با خدا حرف‌ مي‌زنند تا خوابشون‌ ببره‌. بعد هم‌ روحشون‌ را خدا مي‌گيره‌ تا صبح‌ خوابهاي‌ خوب‌، اگر خود خدا را كه‌ خوب‌، تجسم‌، خداي‌ تعالي‌ مجسم‌ نميشه‌ كه‌ ما خواب‌ خدا را ببينيم‌، اما مظهر خدا كه‌ هست‌. همه‌اش‌ خوابهاي‌ خوب‌، من‌ به‌ يك‌ جواني‌ گفته‌ بودم‌ كه‌ مراحل‌ تزكية‌ نفست‌ را وقتي‌ كه‌ مي‌پيمائي‌ يك‌ دفتري‌ هم‌ داشته‌ باش‌ و تمام‌ خوابهايي‌ را كه‌ مي‌بيني‌ در آنجا بنويس‌. بعد از چهل‌ روز بود، دفترش‌ را كه‌ آورد من‌ باورم‌ نمي‌آمد كه‌ يك‌ نفر هر شب‌ دو سه‌ تا خواب‌ از ائمة‌ اطهار ببينه‌. دو سه‌ تا خواب‌. پر كرده‌ بود دفتر.

 ماها خوابمون‌ خواب‌ غافلينه‌. اگر خوابمون‌ خواب‌ ذاكرين‌ باشه‌. مي‌گيد نه‌ تجربه‌ بكنيد. نه‌ براي‌ اينكه‌ خواب‌ ببينيد. چون‌ خيلي‌ پستيه‌ كه‌ آدم‌ با خدا مناجات‌ بكنه‌ كه‌ خواب‌ ببينه‌. نه‌ ولش‌ كن‌. قبل‌ از خواب‌، چون‌ لحظات‌ خوب‌ است‌، قبل‌ از خواب‌ و قبل‌ از توي‌ رختخواب‌ بلند شدن‌، يك‌ حالتي‌ تقريبا به‌ انسان‌ دست‌ ميده‌ كه‌ انسان‌ يك‌ خورده‌اي‌ حالت‌ انقطاع‌ از خارج‌ پيدا ميكنه‌. چون‌ انقطاع‌ بطور كامل‌ تا پيدا نشه‌، خواب‌ نمي‌آد. و وقتي‌ هم‌ انسان‌ بيدار ميشه‌، يك‌ چند لحظه‌اي‌، شايد چند دقيقه‌اي‌ اين‌ حالت‌ انقطاع‌ را داره‌. چون‌ خواب‌ بوده‌، از همه‌ چيز منقطع‌ بوده‌، به‌ فكر گرفتاريها و مسائل‌ و اينها نيفتاده‌. اين‌ دو وقت‌ با خداي‌ خودتون‌ در ارتباط‌ باشيد. انقطاع‌ پيدا شده‌ از دنيا، ارتباط‌ را با خدا برقرار كنيد. يك‌ مدتي‌ اين‌ كار را بكنيد مي‌بينيد در بيداري‌ و خواب‌، هر دو با خدا هستيد. هر دو با ائمه‌ هستيد، هر دو با كمالات‌ هستيد، با معنويات‌ هستيد. ايني‌ كه‌ مي‌بينيد روايت‌ داره‌ و من‌ اصبح‌ فلم‌ يهتم‌ بامور المسلمين‌ فليس‌ بمسلم‌ اين‌ اصبح‌ يعني‌ از خواب‌ بيدار بشه‌، آنجا از همه‌ چيز منقطعه‌. اما اگر يك‌ گرفتاريي‌، يك‌ چيزي‌ مهمي‌، سر شب‌ كه‌ خوابيده‌ در فكر آن‌ بوده‌، اول‌ چيزي‌ كه‌ به‌ ذهنش‌ مي‌آد و در فكرش‌ خطور ميكنه‌، همان‌ چيزي‌ است‌ كه‌ قبل‌ از خواب‌ باصطلاح‌ گرفته‌ بوده‌. صبح‌ وقتي‌ كه‌ از خواب‌ بلند ميشي‌، اول‌ چيزي‌ كه‌ به‌ فكرت‌ مي‌افته‌ اهتمام‌ به‌ امور مسلمين‌ باشه‌، توجه‌ به‌ خدا باشه‌. اين‌ معناي‌ من‌ اصبحه‌. چرا نمي‌گويند خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ فكر عصرش‌ را، حالا عبارت‌ عربيش‌ را نتونم‌، مثلا من‌ امسي‌، شب‌ بكنه‌ و لم‌ يهتم‌ بالامور المسلمين‌. چرا اينجوري‌ نمي‌گويند؟ اصبح‌ چون‌ اگر شما يك‌ گرفتاري‌ داشته‌ باشيد، محاكمه‌اي‌ داشته‌ باشيد فردا، سر شب‌ محاكمه‌ توي‌ ذهنتون‌، فردا چي‌ بگم‌، چي‌ بگم‌، تا از خواب‌ هم‌ بيدار ميشيد ميگيد برم‌ اونجا چي‌ بگم‌، برم‌ چه‌ جوري‌ محاكمه‌ را جواب‌ بدم‌، اهميت‌ چون‌ براتون‌ داره‌. اگر كسي‌ از خواب‌ بيدار ميشه‌ و لم‌ يهتم‌ بامور المسلمين‌ فليس‌ بمسلم‌. مسلمان‌ بايد به‌ فكر مردم‌ مسلمان‌ باشه‌. مسلمان‌ بايد به‌ فكر خدا باشه‌. مسلمان‌ بايد با خدا در ارتباط‌ باشه‌. نماز اجازة‌ ملاقاته‌. خدا اجازه‌ داده‌ كه‌ بيا با من‌ حرف‌ بزن‌، بيا تا من‌ باهات‌ حرف‌ بزنم‌. بيا تا در ارتباط‌ با همديگه‌ باشيم‌، بيا با هم‌ حرف‌ بزنيم‌، صحبت‌ كنيم‌. ملاقاتها كدومش‌ خوبتره‌؟ آنكه‌ خصوصي‌ باشه‌. خصوصي‌. ملاقات‌ عمومي‌ نماز جماعته‌. دستور هم‌ هست‌ همه‌ جمع‌ شدند ميگند اياك‌ نعبد و اياك‌ نستعين‌. دسته‌ جمعي‌ رفتند به‌ ملاقات‌ خدا و واجب‌ هم‌ هست‌، اهميت‌ خاصي‌ داره‌ و بعد عرض‌ مي‌كنم‌. امشب‌ معلوم‌ نيست‌ فرصت‌ باشه‌. اما ملاقات‌ خصوصي‌ نماز شبه‌. نماز شب‌. مخصوصا شبهاي‌ كوتاه‌. ملاقات‌ خصوصي‌ آخر شب‌ است‌ كه‌ از خواب‌ بلند ميشي‌ مي‌آي‌ به‌ آسمان‌ نگاه‌ مي‌كني‌، همه‌ خوابيده‌اند. سرو صداها همه‌ خوابيده‌اند. به‌ آسمانها نگاه‌ مي‌كني‌. ان‌ في‌ خلق‌ السماوات‌ و الارض‌ و اختلاف‌ الليل‌ و النهار آيات‌ لاولي‌ الالباب‌ الذين‌ يذكرون‌ الله‌ قياما و قعودا و علي‌ جنوبهم‌. ببينيد آيه‌ چي‌ ميگه‌؟ آنهايي‌ كه‌ خدا را ياد مي‌كنند در حال‌ ايستادن‌، در حال‌ نشسته‌، در حال‌ خوابيده‌، در هر حال‌ با خدا حرف‌ مي‌زنند. انس‌ با خدا دارند، ارتباط‌ با پروردگار دارند. قياما و قعودا و علي‌ جنوبهم‌ و يتفكرون‌ في‌ خلق‌ السماوات‌ و الارض‌. اينها را مي‌خونند و اشك‌ مي‌ريزند. تا اينجا به‌ ياد خدا و صنع‌ پروردگار. از اينجا خداي‌ تعالي‌ اجازه‌ ميده‌ كه‌ باهاش‌ صحبت‌ كنند. ربنا ما خلقت‌ هذا باطلا. خداي‌ ما، محبوب‌ ما، عزيز ما، اي‌ كسي‌ كه‌ ما را تربيت‌ كردي‌، اي‌ كسي‌ كه‌ ما را رشد دادي‌، اي‌ كسي‌ كه‌ ما را خلق‌ كردي‌، ما خلقت‌ هذا باطلا. اينها را، اين‌ عظمت‌، اين‌ ستاره‌ها، اين‌ ماه‌، اين‌ آسمان‌، اين‌ افلاك‌ را باطل‌ خلق‌ نكردي‌، بيهوده‌ خلق‌ نكردي‌. ما خلقت‌ هذا باطلا. سبحانك‌. تو پاكي‌. همة‌ گرفتاريها مال‌ منه‌. من‌ بدم‌، من‌ ضعيفم‌، من‌ فقيرم‌، ما خلقت‌ هذا باطلا سبحانك‌ وقنا عذاب‌ النار. خدايا ما را از آتش‌ جهنم‌، از آتش‌ دنيا، از آتش‌ بدبختي‌، وقنا عذاب‌ النار. يك‌ جمله‌اي‌ در اينجا بهتون‌ عرض‌ كنم‌. در قرآن‌ هر كجا كلمة‌ نار گفته‌ شده‌، بعيد نيست‌ شامل‌ همة‌ آتشهاي‌، همه‌ جور آتشها بشه‌. آتش‌ بدبختي‌، خيلي‌ آتشه‌. آتش‌ فقر. آمد خدمت‌ امام‌ صادق‌ گفت‌ كه‌ يك‌ آتشي‌ به‌ جانم‌ افتاده‌ كه‌ داره‌ جانم‌ را مي‌سوزانه‌؟ چيه‌ اين‌ آتش‌؟ آتش‌ فقر. عجيب‌ آتش‌ قوييه‌. آتش‌ بيشعوري‌، كم‌ دركي‌، كم‌ تفكري‌، بي‌ سوادي‌، بي‌ معرفتي‌، بي‌ محبتي‌ به‌ خدا و ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌. اينها آتشه‌. نمي‌توني‌ بفهمي‌ كه‌ نصف‌ شب‌ وقتي‌ پاشدي‌ با خدا حرف‌ ميزني‌، اين‌ اگر بعضي‌ها يك‌ كسي‌ آمده‌ بود پيش‌ من‌ مي‌گفت‌ آقا نماز شب‌ خيلي‌ سخته‌ نميشه‌ اجازه‌ بديد ما نماز شب‌ را نخونيم‌. گفتم‌ نه‌ نخون‌. اگر به‌ اجازة‌ ماست‌ نخون‌. او نميدونه‌ كه‌ نماز يعني‌ چه‌؟ نماز شب‌ يعني‌ چه‌؟ نخون‌. اين‌ آتشه‌ بي‌ محبتي‌ به‌ خدا كه‌ به‌ جان‌ شما افتاده‌، تو را توي‌ رختخواب‌ خوابانده‌، آتش‌ جهل‌ و ناداني‌. خود شيطان‌ آتشي‌ است‌ به‌ جان‌ تو افتاده‌ ميگه‌ معصيت‌ خدا را بكن‌. وقنا عذاب‌ النار. عذاب‌ آتش‌ را خدايا از ما بردار. اين‌ آيات‌ را بخون‌. بعد وضو بگير، در آن‌ نصف‌ شب‌، گفت‌ كه‌ تا نخوري‌ نداني‌. اينجور آدم‌ پاشه‌ از خواب‌، چرت‌ هم‌ نزنه‌، ملاقات‌ خصوصي‌ داره‌ با خدا، خدا اجازة‌ ملاقات‌ خصوصي‌ بهش‌ داده‌، بعد بياد نماز را بخونه‌، خودش‌ را پاك‌ بكنه‌ با يازده‌ ركعت‌ نماز، در قنوت‌ آخر نماز اين‌ يازده‌ ركعت‌، دست‌ را به‌ درگاه‌ پروردگار هذا مقام‌ عائذ بك‌ من‌ النار. اين‌ جا كجاست‌ كه‌ ايستادي‌؟ جاي‌ كسي‌ است‌ كه‌ پناه‌ مي‌بره‌ از آتشهايي‌ كه‌ گفتم‌. آتش‌ بدبختي‌، آتش‌ بيچارگي‌، آتش‌ شقاوت‌، آتش‌ برزخ‌، آتش‌ جهنم‌، همة‌ آتشها. آتشهايي‌ كه‌ به‌ جون‌ انسان‌ مي‌افته‌ و انسان‌ را بيچاره‌ ميكنه‌. اينجا جايي‌ كه‌ من‌ ايستادم‌ عائذ بك‌ من‌ النار. هذا مقام‌ عائذ بك‌ من‌ النار. اين‌ را هفت‌ دفعه‌ بگو و بعد استغفار كن‌، طلب‌ بخشش‌ كن‌ از پروردگار. خداي‌ عزيزت‌ را از خودت‌ راضي‌ كن‌. به‌ سوي‌ خدا برگرد. هفتاد مرتبه‌ استغفر الله‌ ربي‌ و اتوب‌ اليه‌. العفو بگو، عفو بخواه‌، گذشت‌ بخواه‌. تو خيلي‌ كوتاهي‌ كردي‌ و اينقدر با عظمت‌ ميشه‌ آن‌ نصفة‌ شب‌، آنقدر شخصيت‌ پيدا ميكني‌ كه‌ چهل‌ نفر از مؤمنين‌ را مي‌تواني‌ شفاعت‌ كني‌. چهل‌ نفر. شما نگيد اي‌ زحمت‌، من‌ چهل‌ نفر را از كجا بيارم‌. هي‌ يك‌ كسي‌ نوشته‌ بود و يك‌ كسي‌، نه‌. اين‌ شفاعته‌. ميگي‌ خدايا او را ببخش‌. اللهم‌ اغفر لفلان‌. ما اينها را نمي‌فهميم‌. ايني‌ كه‌ ميگم‌ اولئك‌ صلاتهم‌ ساهون‌ يعني‌ اين‌. ما حالا سهو كرديم‌، اشتباه‌ گرفتيم‌. ببينيد با يازده‌ ركعت‌ نماز خوندن‌ و يك‌ مقدار استغفار و العفو انسان‌ به‌ جائي‌ ميرسه‌ كه‌ چهل‌ نفر را شفاعت‌ كنه‌. چهل‌ نفر را از خدا بخواد كه‌ گناهانشون‌ را ببخشه‌. خيلي‌ مهمه‌ها. به‌ شما ملاقات‌ خصوصي‌ دادند. با حضرت‌ حق‌ ملاقات‌ كردي‌ و آنقدر هم‌ رو پيدا كردي‌ كه‌ چهل‌ نفر از دوستان‌ و آشناهايت‌ را، و همه‌اش‌ هم‌ نريد سراغ‌ سلمان‌ و ابي‌ ذر. بعضي‌ها مي‌رن‌ سلمان‌ را ميگن‌ اللهم‌ اغفر سلمان‌. سلمان‌ نمي‌خواد. هر چه‌ گناهكارتر باشه‌ بهتر. يعني‌ براي‌، مؤمن‌ باشه‌، شيعة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ باشه‌. چون‌ اون‌ غير شيعيان‌ ديگه‌ به‌ شما اجازه‌ نمي‌دهند كه‌ شفاعتشون‌ بكنيد. آنها را ولشون‌ كن‌ فعلا، آنها كارشون‌ از جاي‌ ديگه‌ خرابه‌. اين‌ تنها با باصطلاح‌ شفاعت‌ تو و واسطه‌ شدن‌ تو درست‌ نميشه‌ كارشون‌. اونها از نظر اعتقاد، چون‌ اعتقاد خيلي‌ مهمه‌. اونا از نظر اعتقاد كارشون‌ خرابه‌ و به‌ اين‌ زودي‌ هم‌ شما را اجابت‌ نمي‌كنند. آنها را ولشون‌ كن‌. شيعه‌ باشه‌، شيعة‌ معصيتكار. يك‌ كسي‌ از بزرگان‌ مي‌گفت‌ و منهم‌ خودم‌ ياد گرفته‌ بودم‌ يك‌ مدتي‌ اين‌ كار را مي‌كردم‌. شما هم‌ ياد بگيريد مي‌گفت‌ همينطور كه‌ من‌ چهل‌ مؤمن‌ را در نظر مي‌گرفتم‌، منتظر بودم‌ كه‌ ببينم‌ كي‌ مي‌آد توي‌ ذهنم‌. يك‌ دفعه‌ يك‌ نفر آمد توي‌ ذهنم‌، يك‌ نفر هم‌ پشتش‌ وايستاده‌ اون‌ خيلي‌ معصيتكاره‌. گفتم‌ از اين‌ رد بشم‌. گفتند نه‌، او را، بهش‌ توي‌ همان‌ الهامات‌ قلبي‌ كه‌ داشتم‌ گفتند نه‌. اين‌ معصيتكارتره‌، مخصوصا مرده‌ باشه‌، مخصوصا از دنيا رفته‌ باشه‌، مخصوصا اقوامتون‌ باشه‌. چهل‌ نفر را به‌ شما اجازه‌ مي‌دهند واسطة‌ براي‌ بخششون‌ بشي‌. و اين‌ را فكرش‌ را كرده‌ بوديد كه‌ من‌ چرا اين‌ نصفه‌ شب‌ چهل‌ نفر را، مقامتون‌ رفته‌ بالا. خودتون‌ را كه‌ راه‌ مي‌دهند هيچ‌. خودتون‌ را كه‌ بخشيدند هيچ‌، چهل‌ نفر را هم‌ حاضرند بخاطر تو ببخشند. اين‌ كم‌ مقامه‌؟ شما را به‌ خدا ما اگر اينجور فكر بكنيم‌ دربارة‌ نماز شب‌ خوابمون‌ ميبره‌ و نماز شبمون‌ را نخونيم‌؟

 پس‌ ديديد كه‌ ما الذين‌ عن‌ صلاتهم‌ ساهون‌ ما سهو كرديم‌ نمازمون‌ را. بعد هم‌ با خدا حرف‌ مي‌زنيم‌. نكاتي‌ كه‌ توي‌ نماز هست‌، هر نمازي‌ اينطوره‌ زياد سبحان‌ الله‌ داره‌ توش‌، زياد الله‌ اكبر داره‌. سبحان‌ الله‌ يعني‌ چه‌؟ يعني‌ فلاني‌، هر چه‌ كه‌ خدا را وصف‌ كني‌، سبحان‌ الله‌ كه‌ تو بتوني‌ به‌ كنه‌ معرفت‌ خدا برسي‌ و خداي‌ عظيم‌ را بتواني‌ وصف‌ كني‌. بدان‌ كه‌ در جاي‌ بسيار بزرگي‌ ايستاده‌اي‌. الله‌ اكبر يعني‌ چه‌؟ يعني‌ خدا بزرگتر از آن‌ است‌ كه‌ من‌ بتونم‌ وصفش‌ كنم‌. نماز يك‌ مغزي‌ داره‌. هر عبادتي‌ يك‌ مغزي‌ داره‌، اما نماز هم‌ يك‌ مغزي‌ داره‌. اين‌ را بدونيد. انسان‌ مغز داره‌، همة‌ ارزشش‌ و اهميتش‌ هم‌ به‌ مغزشه‌. نماز هم‌ يك‌ مغزي‌ داره‌. مغز هر عبادتي‌ دعاست‌. الدعا مخ‌ العباده‌. دعا مغز عبادته‌. نماز هم‌ يك‌ مغزي‌ داره‌، يك‌ اعضاء و جوارحي‌ داره‌. مغز نماز چيه‌؟ صلوات‌ بر پيغمبر و آل‌ پيغمبر (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). خوب‌ اين‌ حرف‌ ما يك‌ ادعايي‌ بود. شما ميگيد چطور نماز مغزش‌ اينه‌؟ حالا عرض‌ مي‌كنم‌. ببينيد توي‌ نماز هيچ‌ دعاي‌ واجبي‌ كه‌ به‌ قصد دعايي‌ خونده‌ بشه‌ جز صلوات‌ وجود نداره‌. اهدنا الصراط‌ المستقيم‌. اين‌ دعا هست‌. ولو اينهم‌ خودش‌ مربوط‌ به‌ اين‌ جهته‌. اين‌ دعا هست‌ ولي‌ بايد به‌ قصد قرآني‌ بخونيدش‌. يعني‌ خدا داره‌ ميگه‌ بگيد اهدنا الصراط‌ المستقيم‌. قنوت‌ دعا هست‌، مي‌خونيد ربنا آتنا في‌ الدنيا حسنه‌ مي‌خونيد. اما به‌ قصد مستحب‌ بخونيد. بعد هم‌ ديگه‌ هيچ‌ دعاي‌ واجبي‌ توي‌ نماز نيست‌. شما سرتاسر نماز را، نماز كه‌ حفظتون‌ هست‌ الحمد لله‌. از اول‌ نماز كه‌ شروع‌ ميكنيد تا آخر نماز، دعاي‌ واجب‌ نداريم‌ كه‌ به‌ قصد دعايي‌ بتونيم‌ بخونيم‌ جز صلوات‌ در تشهد. ببينيد چقدر اهميت‌ داره‌ صلوات‌. اين‌ را بهتون‌ بگم‌ بزرگترين‌ ذكر و پر ارزشترين‌ ذكر صلواته‌. چون‌ هم‌ توش‌ دعاست‌ كه‌ مخ‌ عبادته‌. هم‌ ولايته‌، اظهار محبت‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارته‌. هم‌ ذكر خداست‌. اما لا اله‌ الا الله‌ تنها ذكر خداست‌. يا الله‌ ذكر خداست‌. هيچ‌ ذكري‌، لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌، ذكر خداست‌. هيچ‌ ذكري‌ نيست‌ كه‌ اين‌ سه‌ خصوصيت‌ را داشته‌ باشه‌ و معجون‌ كاملي‌ باشه‌، تمام‌ باصطلاح‌ مادي‌، تمام‌ ويتامينها را داشته‌ باشه‌. صلوات‌ خيلي‌ اهميت‌ داره‌. صلوات‌ زياد بفرستيد. شب‌ و روز جمعه‌ خداي‌ تعالي‌ ملائكه‌اي‌ را مي‌فرسته‌ روي‌ كرة‌ زمين‌ مأمورند كه‌ فقط‌ صلواتها را، مثلا شما ده‌ تا صلوات‌ فرستاديد، ده‌ تا صلوات‌ به‌ حساب‌ شما ور مي‌دارند مي‌برند آنجا توي‌ بايگاني‌ مي‌گذارند. فقط‌ مأمور صلواتند. فردا عصري‌ دم‌ غروب‌ كه‌ اين‌ ملكي‌ كه‌ موكل‌ شماست‌ جيبش‌ خالي‌ نباشه‌، اقلا يك‌ دو سه‌ هزار تايي‌ صلوات‌ فرستاده‌ باشيد، اقلا هزار تا كه‌ در روايت‌ داره‌ اقلش‌. در شب‌ و روز جمعه‌ هزار تا. هزار تا خيال‌ نكنيد خيليه‌. هزارتا!! هزار تا صلوات‌ را ساعت‌ بگذاريد همين‌ امشب‌ كه‌ بفهميد خيلي‌ كار مهمي‌ نيست‌. ما گاهي‌ كنار كوچه‌، توي‌ آفتاب‌، با رفيقت‌ كه‌ تازه‌ برخورد كردي‌ يك‌ ساعت‌ صحبت‌ ميكني‌. هزار تا صلوات‌ يك‌ ساعت‌ طول‌ نميكشه‌. با خدا مي‌خوايد صحبت‌ كنيد. خيلي‌ مهمه‌. من‌ نمي‌خوام‌ معناي‌ صلوات‌ را براتون‌ بگم‌. مي‌ترسم‌ به‌ خودتون‌ خيلي‌ بباليد. صلوات‌ مي‌دونيد چيه‌؟ يعني‌ شما واسطه‌ ميشويد كه‌ خدا رحمتش‌ را بر پيغمبر اكرم‌ و ائمة‌ اطهار و فرزندان‌ پيغمبر نازل‌ كنه‌. شما واسطة‌ اين‌ جريان‌ مي‌خوايد بشيد. ببينيد چقدر مقامه‌، چقدر با عظمته‌ اين‌ كار. نماز كه‌ معراج‌ مؤمنه‌، انسان‌ وقتي‌ كه‌ نماز ميخونه‌، الله‌ اكبر مثل‌ برق‌ كه‌ سوار براق‌ شده‌ باشه‌ ميره‌ بالا. الصلاة‌ معراج‌ المؤمن‌. ميره‌ بالا و شيطان‌ را از خودش‌ دور ميكنه‌. اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. چون‌ امشب‌ نميرسم‌ كه‌ راجع‌ به‌ نماز اصلش‌ صحبت‌ كنم‌، در يك‌ لحظه‌، در يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌، ميره‌ خدمت‌ خدا. خوب‌ معراجش‌ تمامه‌. خدا شروع‌ ميكنه‌ باهاش‌ حرف‌ زدن‌. سورة‌ حمد و قل‌ هو الله‌، يا حمد و يك‌ سورة‌ ديگه‌، اينها كلام‌ خداست‌، خدا باهاش‌ حرف‌ ميزنه‌. اين‌ تعظيم‌ ميكنه‌، سر به‌ خاك‌ مي‌گذاره‌، باز دو مرتبه‌ بلند ميشه‌ باز خدا باهاش‌ حرف‌ ميزنه‌، باز تعظيم‌ ميكنه‌، باز سر به‌ خاك‌ مي‌گذاره‌. بعد مي‌نشينه‌ حالا مي‌خواد نتيجة‌ تمام‌ اين‌ دو ركعت‌ نماز را اين‌ معراج‌ را انجام‌ بده‌. اول‌ ميگه‌ به‌ جائي‌ رسيدم‌ كه‌ اشهد لا اله‌ الا الله‌ وحده‌ لا شريك‌ له‌. حالا فهميدم‌ كه‌ خداست‌ كه‌ تنها مؤثر در تمام‌ چيزهاست‌ و شهادت‌ بر رسالت‌ رسول‌ اكرم‌ هم‌ ميده‌. حالا تا اينجا خوب‌ خدا با اين‌ صحبت‌ كرده‌ اينهم‌ اظهار ارادت‌ كرده‌ به‌ خدا و فرستادة‌ خدا، چي‌ مي‌خواد؟ چي‌ مي‌خواد؟ من‌ به‌ جايي‌ رسيدم‌، آنقدر بالا رفتم‌، آنقدر به‌ تو نزديك‌ شدم‌ كه‌ اينجا محبوبها، آنهائي‌ كه‌ خيلي‌ دوستشون‌ دارم‌ مي‌خوام‌ دعاشون‌ كنم‌. معشوق‌ اصلي‌ انسان‌ بايد خدا باشه‌ اما اظهار محبت‌ را نسبت‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ و ائمة‌ اطهار بكنه‌. اينها درس‌ خداست‌. شما يكي‌ را خيلي‌ دوست‌ داريد ميگيريد دستش‌ را مي‌بوسي‌، صورتش‌ را مي‌بوسي‌. اظهار محبت‌ را نسبت‌ به‌ دست‌ او، صورت‌ او ميكني‌. روح‌ طرف‌ مثلا يك‌ فردي‌ است‌ با كمال‌، داراي‌ علم‌ و دانش‌، يك‌ مرجع‌ تقليد مثلا، شما وقتي‌ مي‌رسيد دستش‌ را مي‌بوسيد، پيشانيش‌ را مي‌بوسيد. صورتش‌ را مي‌بوسيد. اين‌ دست‌ و صورت‌ اين‌ آقا با مردم‌ ديگه‌ فرقي‌ نداره‌؟ چرا مي‌بوسيد؟ ميگي‌ اين‌ يك‌ روح‌ باعظمتي‌ داره‌. روح‌ را نميشه‌ بوسيد. خدا را نميشه‌، اين‌ وهابيهاي‌ احمق‌ نادان‌ كه‌اي‌ كاش‌ اينها را خدا حيوان‌ خلق‌ ميكرد، خدا وهابي‌ خلقشون‌ نكرده‌ ولي‌ كاش‌ اينها حيوان‌ مي‌شدند، حيوان‌ هم‌ شدند، مسخ‌ شدند. اينها خيال‌ مي‌كنند اگر انسان‌ خدا را دوست‌ داشته‌ باشه‌ ولي‌ اظهار محبت‌ به‌ متعلقات‌ خدا نداشته‌ باشه‌. خوب‌ شما وقتي‌ امام‌ رضا را دوست‌ داريد ضريح‌ را مي‌بوسيد. ضريح‌ امام‌ رضاست‌؟ نه‌. ولي‌ خوب‌ تعلق‌ به‌ حضرت‌ رضا داره‌. قبر مطهر را مي‌بوسيد. در صحن‌ را مي‌بوسيد. بعضي‌ها در، آنوقتها كه‌ دروازه‌ داشت‌ مشهد، در دروازة‌ مشهد را مي‌آمدند بخاطر حضرت‌ رضا مي‌بوسيدند. اين‌ يك‌ فلسفة‌ طبيعي‌ فطري‌ است‌. و الا خدا را كه‌ نميشه‌ بوسيد، به‌ خدا كه‌ نميشه‌ اظهار محبت‌ كرد. دست‌ خدا را ببوس‌. دست‌ خدا كيه‌؟ حضرت‌ بقية‌ الله‌. صورت‌ خدا كيه‌؟ وجه‌ الله‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. ضريح‌ را انسان‌، آن‌ كسي‌ كه‌ مي‌ره‌ ضريح‌ را مي‌بوسه‌ آيا بخاطر طلا و نقره‌ ميبوسه‌؟ خوب‌ طلا و نقره‌ جاهاي‌ ديگه‌ هم‌ هست‌. اينها نمي‌فهمند. واقعا يك‌ چيزهاي‌، علامت‌ مسخ‌ شدن‌ همينه‌ها. انسان‌ گاهي‌ باطنش‌ مسخ‌ ميشه‌. يعني‌ ميشه‌ حيوان‌. به‌ ظاهر انسانه‌ ولي‌ به‌ باطن‌ حيوان‌. كنار ضريح‌ پيغمبر ايستاده‌ بودم‌ داشتم‌ ضريح‌ را مي‌بوسيدم‌. گفتم‌ هذا حديد. گفتم‌ خيال‌ كردي‌ كه‌ من‌ از جايي‌ آمدم‌ كه‌ آهن‌ را نمي‌شناسند. خوب‌ هذا حديد. يعني‌ چه‌؟ گفت‌ حديد را نمي‌بوسند. اينقدر بهش‌ خنديديم‌. گفت‌ چرا مي‌خندي‌؟ گفتيم‌ ديگه‌ جواب‌ ابلهان‌ خاموشي‌ است‌. من‌ بخاطر آهن‌، آهن‌ كه‌ بيرون‌ هم‌ بود. اين‌ يك‌ مقدار آهن‌ بيرون‌ ريخته‌ بودند مي‌خواستند ساختمان‌ درست‌ كنند. از آنجا ديده‌ ميشد. گفتم‌ آنجا آهنهايش‌ خيلي‌ هم‌ خالصتره‌. اينقدر آدم‌ بيشعور، بي‌ درك‌ و بي‌ شعورتر از آنها، آنهايي‌ هستند كه‌ يا احتمال‌ بدهند اينها راست‌ ميگن‌ يا برن‌ عقب‌ سر اينها. هذا حديد. خيال‌ كرد ما از ايران‌ آمديم‌ آهن‌ شناس‌ نيستيم‌. آهن‌ هم‌ نبود اتفاقا. يك‌ نقره‌اي‌ بود. اينقدر بي‌ درك‌.

 انسان‌ كسي‌ را دوست‌ داشته‌ باشه‌، من‌ خدا ميدونه‌ اين‌ را ديدم‌. يك‌ عاشقي‌ معشوقش‌ را، روش‌ نميشد بهش‌ اظهار عشق‌ كنه‌. لباسش‌ را كنده‌ بود رفته‌ بود يك‌ جا. اين‌ اينقدر لباس‌ او را بوسيد تا بي‌ حال‌ شد. حالا اين‌ لباس‌ با لباس‌ ديگه‌ چه‌ فرق‌ داره‌؟ خوب‌ اين‌ تعلق‌ به‌ محبوبم‌ داره‌. لباس‌ او را مي‌بوسيد. مسموع‌ او را دوست‌ داره‌، هر چه‌ به‌ او تعلق‌ پيدا كنه‌ دوست‌ داره‌. خوب‌ وجه‌ خدا كيه‌؟ السلام‌ علي‌ وجه‌ الله‌. سلام‌ بر روي‌ خدا، بر وجه‌ خدا. اين‌ وجه‌ الله‌ الذي‌ اليه‌ يتوجه‌ الاولياء. كيه‌؟ امام‌ زمان‌ عليه‌ السلام‌. شما چرا ديروز اينهمه‌ اظهار محبت‌ به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كرديد؟ اگر علي‌ هم‌ مثل‌ بعضي‌ها مخالف‌ با خدا بود و پيغمبر، بهش‌ اظهار ارادت‌ مي‌كرديد؟ علي‌ بخاطر اينكه‌ لسان‌ اللهه‌. اذن‌ اللهه‌. وجه‌ اللهه‌. يد اللهه‌. جنب‌ اللهه‌. بلكه‌ نفس‌ اللهه‌. هر كدامش‌ هم‌ يك‌ معناي‌ خاصي‌ داره‌ كه‌اي‌ كاش‌ ماها اين‌ معناها را مي‌فهميديم‌. وجه‌ الله‌. السلام‌ علي‌ وجه‌ الله‌. السلام‌ علي‌ اذن‌ الله‌. حتي‌ نفس‌ الله‌. يعني‌ اگر نستجير بالله‌ خدا قلب‌ داشته‌ باشه‌، قلب‌ خداست‌. همانطوري‌ كه‌ نفس‌ پيغمبره‌. در آية‌ شريفة‌ مباهله‌، چون‌ امشب‌ نمي‌خوام‌ روضه‌ بخونم‌. امشب‌ هم‌ شب‌ جشن‌ و سرور ماست‌. من‌ امشب‌ نمي‌خوام‌ روضه‌ بخونم‌. همه‌اش‌ را هم‌ نبايد با گريه‌ گرفت‌. با خنده‌ هم‌ ميشه‌. اونها اصرار ندارند كه‌ ما هميشه‌ گريه‌ كنيم‌. يكي‌ از چيزهاي‌ اشتباهي‌ كه‌ شده‌ اينه‌ كه‌ ما بايد همه‌اش‌ بگرييم‌. من‌ خدا ميدونه‌ فاصلة‌ بين‌ اينكه‌… نه‌. خدا ميدونه‌ يك‌ مجلسي‌ چيزي‌ بر معلوماتم‌ افزوده‌ شد، آن‌ مجلس‌ باحاله‌. حال‌ يعني‌ رشد، كمالات‌، رفتن‌ به‌ سوي‌ آنچه‌ كه‌ انسان‌ نميدانه‌. يخرجونهم‌ من‌ الظلمات‌ الي‌ النور. از ظلمات‌، همينكه‌ شما بدونيد معناي‌ وجه‌ الله‌ يعني‌ چي‌، همين‌ فرقي‌ كه‌ بين‌ شما و وهابي‌ها هستش‌. آنها از توي‌ نور آمدند توي‌ ظلمت‌ و شما از توي‌ ظلمت‌ رفتيد توي‌ نور. يخرجونهم‌ من‌ الظلمات‌ الي‌ النور. از ظلمات‌ به‌ نور مي‌آره‌. نور يعني‌ علم‌. العلم‌ نور. و الا خوب‌ شما گريه‌ كرديد و قلبت‌ هم‌ گرفتي‌ و عيديت‌ هم‌ گرفتي‌ و همة‌ اينها، خوب‌ نهايت‌ اكثر عيدي‌ هايي‌ هم‌ كه‌ ما مي‌خوايم‌ ماديه‌، قرضمون‌ ادا بشه‌، نمي‌دونم‌ خونه‌ درست‌ بشه‌، زن‌ خوبي‌ براي‌ مجرها گير بياد. از اين‌ حرفها. ولي‌ آني‌ كه‌ معنويت‌ داره‌ ايني‌ است‌ كه‌ انسان‌ از ظلمت‌. يك‌ نقطة‌ تاريك‌ در قلبت‌ باشه‌. ندوني‌ معناي‌ وجه‌ الله‌ يعني‌ چه‌؟ معني‌ يد الله‌ يعني‌ چه‌؟ چطور ميشه‌ كه‌ من‌ خدا را دوست‌ داشته‌ باشم‌ ولي‌ اظهار محبتم‌ را به‌ ائمه‌ عليهم‌ السلام‌ بكنم‌. اين‌ را فهميديم‌. همانطوري‌ كه‌ وهابي‌ها نمي‌فهمند. شما از ظلمت‌ آمديد توي‌ نور. اينجور مجالس‌ را بايد انسان‌ دوست‌ داشته‌ باشه‌. شب‌ قدر از امام‌ سؤال‌ شد كه‌ شايد هم‌ امام‌ نباشه‌. الان‌ يادم‌ نيست‌، كه‌ بهترين‌ اعمال‌ شب‌ قدر چيه‌؟ گفتند كه‌ از ظلمت‌ جهل‌ بيائي‌ توي‌ نور علم‌. تحصيل‌ علم‌ بكني‌. جواني‌ پاي‌ منبر پيغمبر اكرم‌ نشسته‌ بود. حضرت‌ خيلي‌ بهش‌ دقيق‌ شدند، نگاش‌ مي‌كردند. معلومه‌ اين‌ نگاه‌ جور ديگه‌ است‌. عرض‌ كردند آقا چرا اينجوري‌ به‌ من‌ نگاه‌ مي‌كني‌؟ فرمودند كه‌ تو هفت‌ روز بيشتر زنده‌ نيستي‌. كارهاي‌ مهمي‌ بكن‌. عرض‌ كرد چيكار بكنم‌؟ شما بگيد. حضرت‌ فرمودند كه‌ تحصيل‌ علم‌ كن‌. علم‌ هم‌ علم‌ رياضي‌ و فيزيك‌ و اينها هم‌ كه‌ به‌ درد اين‌ هفت‌ روز نميخوره‌. نه‌ ليسانسي‌ به‌ انسان‌ مي‌دهند، نه‌ دكترايي‌، نه‌ مدركي‌. بميره‌ هم‌ مي‌خواد چيكارش‌ بكنه‌. تحصيل‌ علم‌ اينه‌ كه‌، اصلا اين‌ را بدانيد علم‌ در زبان‌ پيغمبر و اهل‌ بيت‌ به‌ علم‌ معارف‌ و احكام‌ و تزكية‌ نفس‌ گفته‌ شده‌. بقيه‌ را زياد علم‌ بهش‌ نگفته‌اند. اگر هم‌ گفته‌اند بحمل‌ شايع‌ بقول‌ علما گفته‌اند. نه‌ بحمل‌ واقعي‌. بحمل‌ شايع‌ يعني‌ نمي‌دونم‌ چه‌ جوري‌ اين‌ اصطلاح‌ علمي‌ را براتون‌ بگم‌؟ متعارف‌ به‌ هر چيزي‌ مي‌گند علم‌، به‌ هر علمي‌ ميگن‌ علم‌، به‌ هر دانستني‌ ميگن‌ علم‌. متعارفي‌. طبق‌ روز، رسم‌. و الا به‌ حقيقت‌، حقيقت‌ علم‌ آن‌ علمي‌ است‌ كه‌ شما را از ظلمت‌ به‌ نور بكشونه‌ و در اين‌ دنيا و در عالم‌ برزخ‌ و در قيامت‌ به‌ دردتون‌ بخوره‌. ايني‌ كه‌ من‌ گاهي‌ ميگم‌ ما معتقد به‌ قيامت‌ و عالم‌ برزخ‌ و اينها نيستيم‌، همة‌ همتمون‌ اين‌ است‌ كه‌ همين‌ دنيامون‌ را درست‌ كنيم‌. دبستان‌ ميري‌ براي‌ چي‌؟ براي‌ اينكه‌ انسان‌ توي‌ دنيا باسواد باشه‌. دبيرستان‌؟ خوب‌ براي‌ اينكه‌ انسان‌ توي‌ دنيا بايد ديپلم‌ داشته‌ باشه‌. نمي‌دونم‌ درس‌ دانشگاه‌ براي‌ چي‌ مي‌خوني‌؟ خوب‌ انسان‌ بايد دكتري‌، مهندسي‌ توي‌ اين‌ دنيا، هيچ‌ نميگيد توي‌ آخرت‌. چون‌ اصلا آخرت‌ براي‌ ماها مطرح‌ نيست‌. نه‌ جدا. همين‌ امروز يك‌ جواني‌ از باختران‌، كرمانشاه‌ جديد و باختران‌ قديم‌ و كرمانشاه‌ اسبق‌، چون‌ اينها اسمهاشون‌ تغيير كرده‌. از آنجا به‌ من‌ تلفن‌ ميزد كه‌ من‌ مي‌خوام‌ بيام‌ درس‌ روحانيت‌ بخونم‌، پدر و مادرم‌ نمي‌گذارند. گفتم‌ مگر پدر و مادرت‌ مسلمان‌ نيستند؟ گفت‌ چرا آقا مسلمانند. گفتم‌ پس‌ چطور نمي‌گذارند؟ مسلمان‌ كه‌ با سرباز امام‌ زمان‌ مخالف‌ نيست‌. مسلمان‌ كه‌ با درس‌ قرآن‌ مخالف‌ نيست‌. هي‌ اصرار كرد. گفتم‌ نه‌ معلوم‌ نيست‌ مسلمان‌ باشند. تو يك‌ تحقيقي‌ بكن‌. پسره‌ را نزديك‌ بود توي‌ شك‌ بيندازيم‌ در مسلمان‌ بودن‌ پدر مادرش‌.

 من‌ اين‌ جمله‌ را از مرحوم‌ آية‌الله‌ خوانساري‌ دارم‌. يك‌ جواني‌ آمده‌ بود از كاشان‌، حالا از علما شده‌ همان‌ جوان‌، خدمت‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ خوانساري‌. گفت‌ من‌ مي‌خوام‌ بيام‌ درس‌ بخونم‌ توي‌ حوزه‌، پدر مادرم‌ نمي‌گذارند. گفت‌ مگر پدر مادرت‌ مسلمان‌ نيستند. گفت‌ چرا آقا. گفت‌ نه‌. كسي‌ كه‌ ميگه‌ برو نوكر مردم‌ بشو و نوكر امام‌ زمان‌ نشو، اين‌ معلوم‌ نيست‌ مسلمان‌ باشه‌. ولو اينكه‌ نخست‌ وزير بشه‌. نخست‌ وزير حالا نيست‌، رئيس‌ جمهور بشه‌. نوكر مردمه‌. شما الان‌، يعني‌ اگر نوكر نباشه‌ به‌ درد اين‌ كار نميخوره‌. ما احترامشون‌ مي‌كنيم‌ مي‌گيم‌ جناب‌ آقاي‌ رئيس‌ جمهور. ولي‌ در واقع‌ يعني‌ نوكر، خدمتگزار انتخاب‌ مي‌كنيم‌. اما يك‌ عالم‌، يك‌ روحاني‌، اين‌ نوكر امام‌ زمانه‌. به‌ مردم‌ كاري‌ نداره‌. اگر آقا وليعصر فرمودند كه‌ برو خدمت‌ به‌ مردم‌ بكن‌، ميكنه‌. فرمودند رئيس‌ جمهور بشو ميشه‌. فرمودند ولي‌ فقيه‌ بشو، ميشه‌. فرمودند برو كفشهاي‌ مردم‌ را جفت‌ كن‌ ميگه‌ چشم‌. نوكر آقاست‌ نه‌ نوكر مردم‌. حالا كيه‌ كه‌ اين‌ حرف‌ را بفهمه‌؟ هيچكس‌. بچه‌ام‌ بره‌ تحصيلات‌ عاليه‌ بكنه‌ آنجا بهتر به‌ درد مردم‌ ميخوره‌. خيلي‌ خوب‌. چيكارت‌ كنيم‌. نمي‌فهمي‌ ديگه‌ نمي‌فهمي‌. بعد هم‌ وقتي‌ جوان‌ يك‌ قدري‌ بزرگ‌ شد، ريشش‌ را مي‌تراشه‌، يك‌ كراوات‌ هم‌ ميزنه‌ بعد پدر پيرش‌ هم‌ بعنوان‌ نوكر توي‌ خانه‌اش‌ انتخاب‌ ميكنه‌، خوب‌ ما كه‌ مي‌خوايم‌ بريم‌ يك‌ نوكر بگيريم‌، حالا كه‌ آقاي‌ دكتر شده‌، خوب‌ اين‌ پدرمون‌ با زنمون‌ محرمه‌، همين‌ باشه‌. اين‌ اگر خيلي‌ پسري‌ باشه‌ كه‌ پدرش‌ را جمع‌ آوري‌ كنه‌. حالا من‌ نمي‌خوام‌ بگم‌ كه‌ دكتر و مهندس‌. ولي‌ ما كجا به‌ ياد آخرتمون‌ هستيم‌. چقدر؟ اقلا تو تحريك‌ نمي‌كني‌ براي‌ موفقيت‌ به‌ كمالات‌ روحي‌ فرزندت‌ را، مانعش‌ نشو. حالا خدا نور معنويت‌ را در دلش‌ تابيده‌، محبت‌ امام‌ زمان‌ را در دلش‌ تابيده‌، فكرش‌ به‌ اينجا رسيده‌ كه‌ نوكر امام‌ زمان‌ بشه‌ بهتر از اينه‌ كه‌ نوكر هر كس‌ و ناكسي‌ بشه‌، تو ديگه‌ جلوش‌ را نگير. روسياه‌ نشو در مقابل‌ امام‌ زمان‌.

 خوب‌ امشب‌ و اينها خدا لعنت‌ كنه‌ آنهايي‌ را كه‌ روحانيت‌ را از نظر مردم‌ پست‌ معرفي‌ كردند و الان‌ هم‌ مشغولند. الان‌ هم‌ مشغولند. بيشترش‌ از زمان‌ آن‌ پدر و پسر ملعون‌ انجام‌ شد و حالا هم‌ دشمناني‌ كه‌ مثل‌ آب‌ زير كاه‌ هستند، دارند اين‌ فعاليت‌ را مي‌كنند. بهرحال‌ شبهاي‌ عزيزي‌ است‌. ولايت‌. ولايت‌ را انشاء الله‌ ديروز پذيرفتيد. دست‌ به‌ دست‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ داديد و شماها الحمد لله‌ از عالم‌ زر اين‌ ولايت‌ را آورديد. خداي‌ تعالي‌ شيعيان‌ را شيعتنا خلقوا من‌ فاضل‌ طينتنا. يعني‌ گلشون‌ را، معلومه‌ شيعه‌ بودند، روحشون‌ شيعه‌ بوده‌ در قبل‌، آن‌ گلشون‌ را كه‌ مي‌خواستند بسازند، آن‌ بدنشون‌ را از فاضل‌ طينت‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ خلق‌ كردن‌ يفرحون‌ لفرحنا و يحزنون‌ لحزننا. هر وقت‌ ما خوشحاليم‌ خوشحالند. ديروز بعضي‌ از آنهايي‌ كه‌ يك‌ خورده‌اي‌ تزكية‌ باطن‌ كرده‌ بودند مي‌ديدم‌ كه‌ اصلا نمي‌تونند روز پاي‌ خودشون‌ بايستند. بس‌ كه‌ خوشحال‌ بودند. روز عاشورا هم‌ نمي‌تونند از كثرت‌ حزن‌ روي‌ پاي‌ خودشون‌ بايستند. اينها علامت‌ تشيعه‌. روز نيمة‌ شعبان‌ بقدري‌ سرحال‌ و بحال‌ و با توجهند كه‌ حساب‌ نداره‌. اينها علامت‌ تشيعه‌. علامت‌ پاكي‌ طينته‌.

 خدايا به‌ آبروي‌ آقامون‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ همة‌ ما را از شيعيان‌ خوب‌ امير المؤمنين‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. من‌ چند دقيقه‌اي‌ از آقاي‌ فاني‌ تقاضا مي‌كنم‌ يك‌ مدحي‌ دربارة‌ مولا امير المؤمنين‌ بخوانند و ضمنا هم‌ شيريني‌ بيارند. ايشان‌ هم‌ اجازه‌ بدهند شيريني‌ را تقسيم‌ بكنند و بعد انشاء الله‌ مي‌ايستيم‌ زيارت‌ آل‌ ياسين‌ را، چون‌ زيارت‌ آل‌ ياسين‌ ديگه‌ ما هر هفته‌ اينجا مي‌خونيم‌. يك‌ كسي‌ شايد اينطوري‌ گفته‌ باشه‌ كه‌ ارواحي‌ هستند مي‌آيند اينجا در اين‌ زيارت‌ آل‌ ياسين‌ با شما شركت‌ بكنند. روايت‌ هم‌ داره‌ و آنها را دست‌ خالي‌ برشون‌ نگردانيم‌. سه‌ تا صلوات‌ بلند بفرستيد. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌ اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌ اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌. براي‌ سلامتي‌ آقا امام‌ زمان‌ صلواتي‌ مرحمت‌ بفرمائيد. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. يا رحمان‌ يا رحيم‌. اللهم‌ كل‌ وليك‌ الحجة‌ ابن‌ الحسن‌. صلواتك‌ عليه‌ و علي‌ آبائه‌ في‌ هذه‌ الساعه‌ و في‌ كل‌ ساعه‌. وليا و حافظا و قائدا و ناصرا و دليلا و عينا. حتي‌ تسكنه‌ ارضك‌ طوعا و تمتعه‌ فيها طويلا.

 از امر خدا و احمد نيك‌ سرشت‌، از امر خدا و احمد نيك‌ سرشت‌ بر سر در باغ‌ خلد جبريل‌ نوشت‌ بر خصم‌ علي‌ ورود اكيدا ممنوع‌، بر خصم‌ علي‌ ورود اكيدا ممنوع‌. چون‌ ويژة‌ شيعة‌ علي‌ هست‌ بهشت‌. اي‌ سر خفي‌، نور جلي‌، ادركني‌. اي‌ دست‌ خداي‌ ازلي‌ ادركني‌. تو دست‌ خدايي‌ و من‌ افتاده‌ زپاي‌. يا حضرت‌ مرتضي‌ علي‌ ادركني‌. يا حضرت‌ مرتضي‌ علي‌ ادركني‌. اي‌ نفس‌ نبي‌، شخص‌ ولي‌، ادركني‌. سر صمد لم‌ يزلي‌ ادركني‌. مولاي‌ فقيران‌، شه‌ مردان‌ الغوث‌، يا پير دخيل‌ يا علي‌ ادركني‌. اگر هزار بشير آمد و نذير آمد، محمد است‌ (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) كه‌ بي‌ مثل‌ و نظير آمد. به‌ دور باد شه‌ عادلي‌ كه‌ پيش‌ درش‌ قصور آية‌ قيصري‌ قصير آمد. ز آسمان‌ رسالت‌ فتاد ختم‌ رسل‌، كه‌ چرخ‌ منزلت‌ از طلعتش‌ منير آمد. علي‌ ولي‌ خدا، علي‌ ولي‌ خدا صاحب‌ ولايت‌ بود. علي‌ ولي‌ خدا صاحب‌ ولايت‌ بود. كه‌ نصرت‌ حق‌ به‌ او ناصر و نصير آمد. به‌ پاس‌ خدمت‌ پيمان‌، شه‌ ولايت‌ شد. كه‌ مست‌ جام‌ ولا از خم‌ غدير آمد. صلوات‌. اللهم‌ صلي‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌

 الا يا مؤمنين‌ طي‌ شد غم‌ و عيد غدير آمد. كنون‌ هنگام‌ عيش‌ و عشرت‌ برنا و پير آمد. چو بگذشت‌ از مه‌ ذي‌ الحجه‌ يك‌ ده‌ روز، جبرائيل‌ به‌ راه‌ مكه‌ نزد مصطفي‌ از حق‌ بشير آمد. بگفتا البشاره‌، البشاره‌ يا نبي‌ الله‌. چنين‌ روزي‌ تو را در دار دنيا بي‌ نظير آمد. به‌ امر حق‌ علي‌ را كن‌ وصي‌ خويشتن‌ امروز. كه‌ در عهد الست‌ او بر تو چون‌ شاهي‌، امير آمد. بنا شد از جهاز اشتران‌ آن‌ دم‌ يكي‌ منبر. فراز او محمد (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) آن‌ شهنشاه‌ سرير آمد. ندا كرد ايها الناس‌ اين‌ زمان‌ بر گرد هم‌ آئيد. كه‌ اكنون‌ امر معظم‌ از خداوند كريم‌ آمد. الا يا ايها الناس‌ اين‌ زمان‌ اعلام‌ مي‌دارم‌. علي‌ ابن‌ عم‌ من‌ بر شما مردم‌ امير آمد. 

۲۳ ذی القعده ۱۴۱۳ قمری – ملكوت‌ عالم‌ و راه‌ رسيدن‌ به‌… اخلاق‌ ۴۸

 ملكوت‌ عالم‌ و راه‌ رسيدن‌ به‌… اخلاق‌ 48

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. و بيده‌ ملكوت‌ كل‌ شي‌ء.

 بحث‌ ما در هفته‌هاي‌ گذشته‌ در بعد ملكوتي‌ عالم‌ هستي‌ بود كه‌ تفاوتهايي‌ با عالم‌ ملك‌ و اين‌ ظواهر دارد كه‌ مقداري‌ از آنها را بحث‌ كرديم‌. خيلي‌ كار داره‌ كه‌ ما به‌ آنجا برسيم‌ كه‌ بفهميم‌ و درك‌ بكنيم‌ كه‌ عالم‌ ملكوت‌ چيست‌. تا در اين‌ دنيا هستيم‌ صددرصد به‌ اين‌ مطلب‌ نخواهيم‌ رسيد. ولي‌ بايد كوشش‌ بكنيم‌ بالاخره‌ خودمون‌ را آمادة‌ شناختن‌ ملكوت‌ عالم‌ در عالم‌ بعد از اين‌ عالم‌ بنمائيم‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ وقتي‌ انسان‌ اطلاعي‌ از حقايق‌ نداشت‌ و بالاخره‌ خواهد مرد، يك‌ مرتبه‌ در يك‌ تيرگي‌ عجيبي‌، در يك‌ سرگرداني‌ عجيبي‌، در يك‌ وضع‌ فوق‌ العاده‌اي‌ قرار ميگيرد كه‌ نميتواند خودش‌ را كنترل‌ كنه‌. از باب‌ مثال‌ يك‌ شخصي‌ كه‌ نمي‌داند كه‌ مثلا يك‌ محل‌ پر از نعمت‌ و پر از درخت‌ و باغ‌ باصفائي‌، اين‌ چگونه‌ است‌؟ از يك‌ بيابان‌ كويري‌ زندگي‌ ميكرده‌ يكدفعه‌ او را چشمش‌ را ببندند وارد يك‌ باغ‌ با صفاي‌ پر از درخت‌ پر از ميوة‌ پر از تمام‌ نعمتهايش‌ بكنند. اين‌ شخص‌ يك‌ سرگرداني‌ اول‌ پيدا ميكنه‌. درسته‌ به‌ جاي‌ خوبي‌ منتقلش‌ كردند. اما طبعش‌ عادت‌ به‌ اين‌ وضع‌ پيدا نكرده‌. طبعش‌ آشنايي‌ نداره‌. ملاي‌ رومي‌ در مثنوي‌ يك‌ قضيه‌اي‌ نقل‌ ميكند. ميگه‌ كه‌ يك‌ نفر كناسي‌ را كه‌ دائما كارش‌ كناسي‌ بود، اين‌ آمد توي‌ بازار عطرفروشها. بوي‌ عطر كه‌ به‌ دماغش‌ خورد افتاد بيهوش‌ شد. آمدند اين‌ را به‌ هوشش‌ بياورند ديدند نه‌ به‌ هوش‌ نمي‌آيد. يك‌ طبيبي‌، يك‌ طبيب‌ حاذقي‌، يك‌ فرد حكيمي‌، اين‌ گفت‌ الان‌ من‌ او را به‌ هوش‌ مي‌آورم‌. يك‌ مقدار نجاست‌ آورد دم‌ دماغش‌ گرفت‌ اين‌ بحال‌ آمد. اين‌ طبع‌ ثانوي‌ پيدا كرده‌. بعضي‌ افراد هستند طبع‌ ثانوي‌ پيدا كردند. عادت‌ به‌ اين‌ دنيا. ماها اكثرا همينطوريم‌. من‌ از اين‌ خاك‌ نيم‌ زآب‌ و هواي‌ دگرم‌. ما از اين‌ دنيا نيستيم‌. روح‌ ما مال‌ اين‌ دنيا نيست‌. ارواح‌ همة‌ مردم‌، اين‌ روحي‌ كه‌ هر چه‌ علم‌ و دانش‌ كسب‌ بكنه‌، باز جا داره‌. ببينيد چقدر روح‌ شما قويه‌! شما اگر هزار سال‌ عمر كنيد مثل‌ حضرت‌ نوح‌، هر روز هم‌ يك‌ كلمه‌ ياد بگيريد. باز روحتون‌ ظرفيت‌ داره‌ كه‌ چيزي‌ ياد بگيريد. هر چي‌ بيشتر ياد بگيريد باز ظرفيت‌ داره‌. هر چي‌ فعالتر بكنيد روحتون‌ را، فكرتون‌ را، مي‌بينيد جايش‌ بيشتر باز ميشه‌. شرح‌ صدر انسان‌ پيدا ميكنه‌. علما و دانشمنداني‌ بودند، هستند كه‌ هر روزي‌ يك‌ مقدار زيادي‌ از علوم‌ و حقايق‌ را كشف‌ مي‌كردند و استنباط‌ مي‌كردند و ياد مي‌گرفتند. در عين‌ حال‌ باز هم‌ ظرفيت‌ وجوديشون‌ مي‌بينيد كه‌ ادامه‌ داره‌، باز جا داره‌.

 روح‌ انسان‌ بالاخره‌ از ذات‌ مقدس‌ پروردگار جدا نشده‌. ما اين‌ را معتقد نيستيم‌. ولي‌ نمونة‌ خداست‌. يعني‌ مي‌تونه‌ يك‌ وقتي‌ همة‌ صفات‌ و اسماء پروردگار را در خودش‌ جا بده‌. همة‌ علوم‌، روح‌ انسان‌ آنقدر وسيعه‌، آنقدر استعداد داره‌، آنقدر ظرفيت‌ داره‌ كه‌ تمام‌ اسماء و صفات‌ الهي‌ را ميتونه‌ در خودش‌ بگنجانه‌. تنها روح‌ انسان‌ بود كه‌ وقتي‌ در بدن‌ انسان‌ وارد شد، خداي‌ تعالي‌ ميگه‌ ثم‌ انشأناه‌ خلقا آخر. آنجا ميگه‌ فتبارك‌ الله‌ احسن‌ الخالقين‌. قبل‌ از اينكه‌ بدن‌ را خلق‌ بكنه‌، اين‌ بدن‌ چيزي‌ نيست‌. شايد بدن‌ انسان‌ از نظر فيزيكي‌ از بدن‌ حيوانات‌ هم‌ ضعيفتره‌. در خيلي‌ از قواي‌ بدني‌ انسان‌ از حيوانات‌ هم‌ ضعيفتره‌. انسان‌ ارزشش‌ به‌ همان‌ روحشه‌. آنقدر اين‌ روح‌ با عظمته‌ كه‌ شما در اين‌ دنيا هزار سال‌ مثل‌ حضرت‌ نوح‌ عمر كنيد، همه‌ روزه‌ چيز ياد بگيريد؛ ظرفيت‌ داره‌. در عالم‌ برزخ‌ يك‌ ميليون‌ سال‌، دو ميليون‌ سال‌، انسان‌ متوقف‌ ميشه‌ آنجا هم‌ چيز ياد ميگيره‌ باز جا داره‌. در بهشت‌، باز هم‌ متوقف‌ نميشه‌. متوقف‌ شد انسان‌ روحش‌، مرده‌ است‌. در بهشت‌ هم‌ اينهمه‌ تا ابد مي‌خواد بمونه‌، باز در هر روز چيزي‌ ياد بگيره‌، بر معلوماتش‌ اضافه‌ بشه‌، باز هم‌ جا داره‌. يك‌ همچين‌ موجود عجيبي‌، عجيبي‌ است‌. خدا از اين‌ جهت‌ مي‌فرمايد اني‌ جاعل‌ في‌ الارض‌ خليفه‌. من‌ در روي‌ زمين‌ مي‌خواهم‌ خليفة‌ خودم‌ را قرار بدم‌. بعضي‌ خيال‌ كردند حضرت‌ آدم‌ را ميخواسته‌. حالا فرقي‌ نميكنه‌ بهرحال‌ حضرت‌ آدم‌ هم‌ يك‌ انسان‌ بوده‌. ولي‌ از خود آيه‌ استفاده‌ ميشه‌ كه‌ فقط‌ منظور حضرت‌ آدم‌ نبوده‌. فرد فرد افراد بشر منظور بوده‌. كه‌ بحثش‌ را قبلا براتون‌ كردم‌.

 خوب‌. يك‌ چنين‌ روحي‌ آلوده‌ شده‌ در اين‌ دنيا به‌ همين‌ محدودة‌ دنيا. به‌ ديدنيهايش‌، به‌ شنيدنيهايش‌، به‌ لمس‌كردنيهايش‌. همه‌ چيز را در همين‌ محدوده‌ فكر ميكنه‌. حتي‌ شما اگر امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را هم‌ مي‌خواهيد ببينيد، بايد با اين‌ چشمتون‌ ببينيد و با اين‌ گوشتون‌ صدايش‌ را بشنويد و با همين‌ دستتون‌ هم‌ لمسش‌ كنيد. و الاّ امام‌ زمان‌ را نديديد. آن‌ روز در آن‌ جلسه‌ براي‌ يك‌ عده‌ مثال‌ زدم‌ و بد مثالي‌ نبود. خودم‌ بعد ديدم‌ كه‌ مثال‌ خوبيست‌. ايني‌ هم‌ كه‌ گاهي‌ مثلا فلان‌ شخص‌ وارد حرم‌ ميشه‌ حضرت‌ رضا را مي‌بينه‌ روي‌ ضريح‌ نشسته‌ است‌ يا شماها ملائكه‌ را به‌ صورت‌ انواري‌ مي‌بينيد، يا مثلا فرض‌ كنيد كه‌ ارواح‌ را بصورت‌ زمان‌ زنده‌ بودنشون‌ مي‌بينيد، اين‌ را خداي‌ تعالي‌ اينطوري‌ بهتون‌ نشون‌ ميده‌ يا در قرآن‌ آمده‌ كه‌ ملائكه‌ بصورت‌ انسان‌ شدند، فتمثل‌ لها بشرا صبيا؛ اين‌ بخاطر اين‌ است‌ كه‌ ما توي‌ اين‌ دنيا هستيم‌. يك‌ مثال‌ خوبي‌ مي‌زدم‌. در تلويزيون‌ ميگفت‌ پ‌، پ‌ را مي‌خواست‌، صداش‌ چه‌ جور. مثل‌ پرتقال‌. پرتقال‌ را، اين‌ براي‌ كي‌ اينجور درس‌ مي‌دهند؟ براي‌ كساني‌ كه‌ در ابتداي‌ كارند. پرتقال‌. بچه‌ بايد پرتقال‌ را بهش‌ نشون‌ داد. آن‌ پ‌ را از پرتقال‌ بايد بشناسه‌. و الاّ پ‌ را نمي‌فهمه‌. ماها هم‌ مي‌خواهند واردمون‌ بكنند به‌ عالم‌ ملكوت‌ مي‌بينند اينطوري‌ بگند ماها نمي‌فهميم‌. هيچ‌ نمي‌فهميم‌. ماها نمي‌فهميم‌ كه‌ امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ يا حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌، اين‌ روحيست‌ كه‌ روح‌ اين‌ دو بزرگوار يا ساير ائمه‌، احاطة‌ بر ماسوي‌ الله‌ داره‌ و همه‌ چيز تحت‌ قدرت‌ آنهاست‌. اين‌ را ما چطور مي‌توانيم‌ بفهميم‌. واردشون‌ مي‌كنند توي‌ قالب‌ بشري‌. نشونت‌ مي‌دهند. اين‌ را مي‌شناسي‌؟ بعله‌. خوب‌ حالا ايشان‌ تمام‌ ماسوي‌ الله‌ زير نظرشه‌. ديگه‌ شما هم‌ تعبدا گوش‌ ميديد. نمي‌تونيد از اين‌ راه‌ همينجور مستقيم‌ بريد توي‌ عالم‌ ملكوت‌. حتي‌ يك‌ عده‌ بدبخت‌ خدا را هم‌، وقتي‌ كه‌ مي‌خوان‌ بشناسند خيال‌ مي‌كنند حتما بايد در قالب‌ بشري‌ باشه‌ و خدا را مجسم‌ تصور مي‌كنند. كتاب‌ فتح‌ المجيد شايد همينجا يك‌ كتابيست‌، من‌ دارم‌، اين‌ را در دانشگاه‌ اسلامي‌ مدينه‌ تدريس‌ مي‌كردند. من‌ آنجا خريدم‌. آنجا تصريح‌ كرده‌ كه‌ خدا چشم‌ داره‌، گوش‌ داره‌. نه‌ چشم‌ و گوش‌ معنوي‌ها! بصورت‌ انسانه‌. روي‌ عرش‌ نشسته‌ ولي‌ يك‌ خورده‌ خدا چاقتر از كرسيه‌ كه‌ رويش‌ نشسته‌. و حتي‌ رواياتي‌ را نقل‌ ميكنند كه‌ خلق‌ الله‌ آدمه‌ علي‌ صورته‌. خدا آدم‌ را به‌ شكل‌ خودش‌ خلق‌ كرد. ببينيد چقدر بايد انسان‌ پست‌ باشه‌ و متحجر باشه‌ كه‌ مثل‌ آن‌ بچه‌اي‌ كه‌ ميگن‌ پ‌ را بخون‌، پرتقال‌ همه‌اش‌ توي‌ ذهنش‌ بياد. س‌ را بگند سيب‌ توي‌ ذهنش‌ بياد. همه‌اش‌ به‌ فكر خوردنيهايش‌ باشه‌. همه‌اش‌ به‌ فكر تجسم‌ آن‌ موجودات‌ باشه‌. اين‌ را براي‌ بچه‌ها ميگن‌. اصلا چرا بايد پيغمبر اكرم‌ و ائمة‌ اطهار كه‌ خلقكم‌ الله‌ انوارا و جعل‌ لكم‌ في‌ العرش‌ حتي‌ من‌ علينا بكم‌. چرا بصورت‌ بشر اينها را در اين‌ قالبهاي‌ كوچك‌، آن‌ روح‌ با آن‌ عظمت‌ را وارد كرد، براي‌ اينكه‌ با ما انس‌ بگيرند، فاصلة‌ بين‌ ما و ائمة‌ اطهار بيشتر از فاصلة‌ مورچه‌اي‌ است‌ با حضرت‌ سليمان‌. حضرت‌ سليمان‌ را اگر بصورت‌ مورچه‌ درآورند، توي‌ لونة‌ مورچه‌ها بكنند براي‌ هدايت‌. با همان‌ روح‌ سليماني‌. اينها اينجوري‌ فاصله‌اشون‌ بيشتره‌ با ما، بصورت‌ انسان‌ كه‌ درشون‌ آوردند، اين‌ گوشت‌ و پوست‌ و استخوان‌، اهل‌ معرفت‌ مي‌دونند كه‌ آن‌ روح‌ با عظمت‌ كه‌ در اذن‌ دخول‌ ائمة‌ اطهار هست‌. الحمد لله‌ الذي‌ من‌ علينا بحكام‌ يقومون‌ مقامه‌. يا لا فرق‌ بينك‌ و بينهم‌ الا انكم‌ عبادك‌ و خلقك‌. فرقي‌ بين‌ تو اي‌ خدا و بين‌ ائمة‌ اطهار نيست‌ جز اينكه‌ اينها مخلوق‌ تو هستند و بندة‌ تو هستند. ببينيد در صفات‌ فعل‌ با خدا فرقي‌ ندارند. در صفات‌ ذاته‌، خدا ازليست‌، اينها مخلوقند. خدا معبوده‌، اينها عابدند. اما خدا رحمانه‌ اينها هم‌ رحمانند. چرا در اين‌ لباس‌ و قالب‌ كوچك‌، حتي‌ دربارة‌ بشر داره‌ها، از امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ سؤال‌ ميشه‌ كه‌ روح‌ انسان‌ كه‌ در آن‌ عالم‌ آنهمه‌ عظمت‌ داشت‌ اينطوري‌ كه‌ شما ميگيد، چرا از دو مجراي‌ بول‌ خدا خارجش‌ كرده‌ آنهم‌ توي‌ اين‌ بدبختي‌ بايد زندگي‌ كنه‌؟ خيلي‌ انسان‌ از نظر بدني‌ بدبخته‌. مريض‌ زياد ميشه‌، ضعيفترين‌ اطفال‌ حيواناته‌. هيچ‌ حيواني‌ به‌ اندازة‌ بچة‌ انسان‌، بچة‌ هيچ‌ حيواني‌ مثل‌ بچة‌ انسان‌ ضعيف‌ نيست‌. مردنش‌ هم‌ بدتر از همة‌ حيواناته‌. عجبت‌ لمن‌ كان‌ اوله‌ نطفه‌ و آخره‌ جيفه‌ و بين‌ ذلك‌ حامل‌ ازره‌. يعني‌ از نظر بدني‌ ما اينيم‌. انا خلقنا الانسان‌ من‌ نطفة‌ امشاج‌ مبتليه‌ و جعلناه‌ سميعا بصيرا. اين‌ سميعا بصيرا يعني‌ روحي‌ كه‌ سميع‌ بود، بصير بود در او وارد كرده‌اند. روي‌ اين‌ اصل‌ ما نميتونيم‌ درك‌ بكنيم‌ آن‌ حقايق‌ را. چون‌ آمديم‌ توي‌ اين‌ بدن‌. اگر، امام‌ فرمود كه‌ اگر اينها در عرش‌ مي‌بودند، خدا اينجور باصطلاح‌ من‌، لجن‌مالشون‌ نميكرد، بيچاره‌اشون‌ نميكرد، ضعيفشون‌ نميكرد، توي‌ اين‌ قفس‌ تن‌ قرارشون‌ نميداد، اينها البته‌ كلمات‌ امام‌ نيست‌، خلاصه‌ ميشه‌ از كلام‌ امام‌ اينها را استفاده‌ كرد. اگر اينطور انسان‌ را توي‌ اين‌ بدن‌ ضعيف‌ و از اين‌ دو مجراي‌ بول‌ خدا خارجش‌ نميكرد، اينها ادعاي‌ خدائي‌ مي‌كردند در آنجا. ميگفتند خوب‌ فرق‌ بين‌ ماو خدا چيه‌؟ از اينكه‌ خلق‌ هم‌ شدند هم‌ كه‌ يادشون‌ نبود. چون‌ ما الان‌ تازه‌ حرفه‌ كه‌ ما خلق‌ شديم‌ يا بوديم‌؟ الان‌ توي‌ فلاسفة‌ مادي‌ و الهي‌ اين‌ بحث‌ هست‌ كه‌ آيا موجودات‌ قديمند يا حادث‌؟ يعني‌ من‌ و شما، نه‌ اينكه‌ اين‌ قيافة‌ من‌ و شما، اينكه‌ معلومه‌، اين‌ ماهيته‌. اصل‌ ما، آيا هميشه‌ بوده‌ يا خدا خلقش‌ كرده‌؟ ما الانش‌ تازه‌ توي‌ همين‌ به‌ بدنم‌ هم‌ ادعاي‌ خدائي‌ زياد كردند. بايزيد بسطامي‌ ميگه‌ اليك‌ في‌ جبتي‌ سوي‌ الله‌. يا منصور حلاج‌ ميگه‌ انا الحق‌. آن‌ يكي‌ هم‌ ميگه‌ كه‌ از يك‌ درختي‌ روا باشد انا الحق‌ از درختي‌، چرا نبود روا از نيكبختي‌. درخت‌ بگه‌ اني‌ انأ الله‌. اينقدر بيشعورند بعضي‌ها. كه‌ درخت‌ بگه‌ اني‌ انا الله‌ ولي‌ يك‌ انسان‌ خوشبخت‌ و نيكبختي‌ نگه‌ اني‌ انا الله‌. درخت‌ هيچوقت‌ نگفت‌ اني‌ انا الله‌. من‌ جانب‌ الطور الايمن‌، اين‌ اندازه‌ درك‌ نداره‌، اقلا قرآن‌، همين‌ ظاهر قرآن‌ را كه‌ خدا نداش‌ كرد از طرف‌، از طرف‌ درخت‌. از طرف‌ شجرة‌ در طور ايمن‌. نه‌ اينكه‌ درخت‌ خودش‌ گفت‌ اني‌ انا الله‌.

 بهرحال‌ در عين‌ حال‌ مي‌بينيد كه‌ با همة‌ اين‌ گرفتاريها ادعاي‌ خدائي‌ كردند و ادعاي‌ خدائي‌ مي‌كنند. مغرور ميشن‌. ميگن‌ كه‌ همه‌ چيز خداست‌ حتي‌. حالا به‌ اون‌ بحثها كار نداريم‌. ما بايد به‌ اين‌ نكته‌ متوجه‌ باشيم‌ كه‌ عظمت‌ روحمون‌ آنقدر زياده‌، آنقدر زياده‌ كه‌ تمام‌ صفات‌ و اسماء الهي‌ در اين‌ روح‌ بايد گنجايش‌ پيدا بكنه‌، ظرف‌ اسماء و صفات‌ الهي‌ باشه‌. يعني‌ همون‌ چرا كه‌ خداي‌ تعالي‌ از صفات‌ و اسماء داره‌ انسانها هم‌ داشته‌ باشند. حالا شرحش‌ مفصله‌. و تا جائي‌ پيش‌ بره‌ كه‌ خليفة‌ الله‌ بشه‌. خليفة‌ الله‌ بايد باشه‌. آنوقت‌ اينها را بايد يك‌ قدم‌ انسان‌ برداره‌ كه‌ همينهايي‌ كه‌ من‌ امشب‌، اين‌ دو سه‌ شب‌ گذشته‌ گفتم‌ اين‌ همان‌ قدمهاست‌. اين‌ قدمهايي‌ برداره‌ توي‌ ملكوت‌ عالم‌ يك‌ خورده‌ آشنا بشه‌ كه‌ اگر مرد دچار سرگرداني‌ نشه‌. همه‌امون‌ سرگردان‌ ميشيم‌. چون‌ همه‌امون‌ بايد بالاخره‌ بميريم‌ و همه‌ هم‌ دچار سرگرداني‌ ميشيم‌. يك‌ دفعه‌ از اين‌ زندگي‌ مادي‌ محض‌، زندگي‌ مادي‌ صددرصد، كه‌ حتي‌ دوست‌ داريم‌ ائمه‌ را ما در همين‌ قالبها ببينيم‌، ملائكه‌ را در همين‌ قالب‌ ببينيم‌. الان‌ اگر من‌ بگم‌ امام‌ زمان‌ را من‌ ديدم‌ شما فوري‌ ميگيد كه‌ چه‌ شكلي‌ بود؟ اگر بگم‌ پيغمبر اكرم‌ را ديدم‌ ميگيد چه‌ شكلي‌ بود؟ هيچ‌ به‌ ذهنتون‌ نمي‌آيد كه‌ پيغمبر كه‌ هست‌، همه‌ جا هست‌، من‌ هم‌ چشم‌ دلي‌ بايد داشته‌ باشم‌. خوب‌ پيغمبر را با چشم‌ دل‌ بايد ببينم‌. نمي‌دونيم‌ اين‌ را. ميگند زمان‌ ظهور آيا همه‌ امام‌ زمان‌ را مي‌بينند، چه‌ جوري‌ مي‌بينند؟ نمي‌تونيم‌ اين‌ را خوب‌ تحليلش‌ كنيم‌. يعني‌ معده‌امون‌ نميتونه‌ اين‌ را هضم‌ بكنه‌، نميتونه‌ بفهمه‌. هاضمه‌ اصلا نميتونه‌ مثل‌ فرض‌ كنيد كه‌ سنگ‌ را معدة‌ انسان‌ نميتونه‌ هضمش‌ كنه‌. اصلا اينقدر غيرقابل‌ هضمه‌. ولي‌ بايد بالاخره‌ يك‌ روزي‌ روح‌ شما كه‌ از بدنتون‌ بيرون‌ مي‌آيد، همة‌ اينها را بايد بفهمه‌. و دچار يك‌ سرگرداني‌، يك‌ ناراحتي‌ فوق‌ العاده‌ بشه‌. آن‌ مسئلة‌ مردن‌ و وحشت‌ از مردن‌ و هول‌ مطلع‌ و اينها همه‌اش‌ مربوط‌ به‌ اينه‌ كه‌ از يك‌ عالم‌ صددرصد مادي‌ وارد يك‌ عالم‌ صددرصد معنوي‌ بخواهيد بشيد. پس‌ يك‌ مقداري‌ زمينه‌سازي‌ بكنيم‌ الان‌. اين‌ خلاصة‌ منظور من‌ از اين‌ گفتاره‌. آنهايي‌ كه‌ در همين‌ دنيا مكاشفاتي‌ دارند، آنها كه‌ در همين‌ دنيا به‌ بعضي‌ از مسائل‌ رسيدند، مطلب‌ براشون‌ حل‌ ميشه‌. مكاشفات‌ علمي‌ مهمتر از مكاشفات‌ منظره‌ايه‌. منظره‌اي‌ همون‌ مسائل‌ قبليه‌ ديگه‌. يعني‌ اگر شما الان‌ يك‌ مكاشفه‌، حرم‌ حضرت‌ سيد الشهدا را توي‌ مكاشفه‌ ببينيد. اين‌ خوب‌ حالا، فرقش‌ با در غير مكاشفه‌ ديدن‌ اين‌ است‌ كه‌ شما گذرنامه‌ و پول‌ بليط‌ و خدمت‌ شما عرض‌ شود چند روز توي‌ راه‌ ماندن‌ را نداريد. اگر مكاشفه‌اتون‌ صددرصد دقيق‌ هم‌ باشه‌. مكاشفات‌ منظره‌اي‌ اينطوريه‌. آني‌ كه‌ خيلي‌ اهميت‌ داره‌ مكاشفات‌ علميه‌. منتهي‌ براي‌ شماها مكاشفات‌ علمي‌ وجود داشته‌ باشه‌. خدا را نمي‌شناختيد، در يك‌ مكاشفه‌ خدا را شناختيد. امام‌ را نمي‌شناختيد، در يك‌ مكاشفه‌ امام‌ شناس‌ شديد. اينها مهمه‌. و الا، خوب‌ عرض‌ كردم‌ ديگه‌، در يك‌ مكاشفه‌ شما بريد جزيرة‌ خضراء و تمام‌ فرزندان‌ امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ را ببينيد و خدمتتون‌ عرض‌ شود يك‌ روزي‌ هم‌ باهاشون‌ باشيد و اصحاب‌ حضرت‌ را هم‌ ببينيد و برگرديد. اين‌ مكاشفة‌ منظره‌ايه‌. اين‌ خيلي‌ خوب‌، باريك‌ الله‌، خوشا به‌ حالتون‌. ولي‌ اگر همانجا يك‌ حقيقت‌ از حقايق‌ عالم‌ را مكاشفه‌ كنيد. اللهم‌ ارن‌ الاشياء كما هي‌. خدايا اشياء را آنچنان‌ كه‌ هست‌ به‌ من‌ نشان‌ بده‌. ما همه‌ چيز را عوضي‌ مي‌بينيم‌ها. هر چي‌ توي‌ اين‌ عالم‌ مي‌بينيم‌ عوضي‌ مي‌بينيم‌، يعني‌ حقيقتش‌ را نمي‌بينيم‌. الان‌ شما اينجا نشستيد. حقيقت‌ همين‌ جمعي‌ كه‌ اينجا نشسته‌اند نمي‌تونيد ببينيد. هر چي‌ مي‌بينيد ظواهره‌. و ان‌ شي‌ء الا يسبح‌ بحمده‌، هيچ‌ چيز نيست‌ مگر اينكه‌ هم‌ خدا را تسبيح‌ ميكنه‌ هم‌ حمد ميكنه‌ خدا را، خوب‌ شما اينها را مي‌فهميد؟ خدا مي‌فرمايد لا تفقهون‌ تسبيحا. شما نمي‌فهميد تسبيحشون‌ را. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ فعلا توي‌ اين‌ عالم‌ هستيد. ولي‌ خوشا بحال‌ آن‌ كسي‌ كه‌ قبل‌ از مردن‌، قبل‌ از مردن‌ ظاهري‌، انقطاعي‌ پيدا بكنه‌ و موتوا قبل‌ ان‌ تموتوا بشه‌. قبل‌ از اينكه‌ بميره‌، يعني‌ ملك‌ الموت‌ بياد قبض‌ روحش‌ كنه‌، خودش‌ خودش‌ را قبض‌ روح‌ بكنه‌، يعني‌ از اين‌ عالم‌ بگيره‌ خودش‌ را. انقطاع‌ پيدا بكنه‌. جدا بشه‌ از اين‌ عالم‌. ديگه‌ اون‌ شخص‌ اين‌ خصوصيت‌ را داره‌ كه‌ امام‌ زمان‌ را مي‌بينه‌ ديگه‌ نه‌ در بدن‌ ظاهري‌، حضرت‌ رضا صلواة‌ الله‌ عليه‌ را مي‌بينه‌ نه‌ در بدن‌ ظاهري‌. خدا را مي‌بينه‌ ديگه‌ توقع‌ نداره‌ كه‌ بدن‌ داشته‌ باشه‌. و يك‌ خط‌ باطلي‌ روي‌ تمام‌ مذاهب‌ و اعتقادات‌ تمام‌ مذاهب‌ ميكشه‌ و الاّ در حديث‌ داريم‌ من‌ ابد الاسم‌ دون‌ المعني‌ فقد كفر، اگر شما همه‌اش‌ به‌ ظاهر اكتفا بكنيد و حقيقت‌ را درك‌ نكنيد، معني‌ را نفهميد، اينجا كافريد، اصلا كافره‌ انسان‌. خدا را نميتونه‌ بفهمه‌، آخرش‌ هم‌ خيلي‌ سربسرش‌ آدم‌ بگذاره‌، ميگه‌ خدا در آسمانه‌. يك‌ لكة‌ نوره‌ مثلا. يك‌ چيزي‌ بالاخره‌ آخه‌، نميشه‌ باشه‌ آخه‌ من‌. بعضي‌ از دانشمندان‌ مي‌گفتند چيزي‌ باشه‌ و ما نبينيمش‌. براي‌ چي‌؟ چرا اين‌ را ميگه‌؟ براي‌ اينكه‌ عقلش‌ همين‌ اندازه‌ است‌. ائمة‌ اطهار را حتما بايد آنها خودشون‌ را زحمت‌ بدهند بيايند توي‌ قالب‌ بشري‌ تا آقا ببيندشون‌. ملائكه‌ بايد خودشون‌ را متشكل‌ كنند تا شما ببينيدشون‌. اجنه‌ هم‌ حتي‌ خودشون‌ را متشكل‌ كنند تا شما ببينيد. و الاّ نمي‌بينيد. دقت‌ كرديد؟ بيائيد يك‌ فكري‌ براي‌ اين‌ جهت‌ بكنيم‌. يك‌ چند قدم‌ برداريد بريد در ملكوت‌ عالم‌. از دنيا كه‌ رفتيد اين‌ را بدونيد، بدن‌ را گه‌ گذاشتند توي‌ قبر و روح‌ آمد بيرون‌. اينجا مسائل‌ شروع‌ ميشه‌. آدم‌ نميدونه‌ چيكار كنه‌؟ روح‌ آزاده‌ها. نميدونه‌. گرفتار ميشه‌. حتي‌ نميدونه‌ چقدر نيرو داره‌. خيال‌ ميكنه‌ كه‌ هيچ‌ نيرويي‌، آخه‌ تا حالا ما فكر مي‌كرديم‌ همة‌ نيرومون‌ توي‌ مشتمونه‌. بعله‌؟ تا مي‌خواستيم‌ كسي‌ را بزنيم‌ با مشت‌ مي‌زديم‌. حالا مشت‌ نداشته‌ باشي‌، چيكار ميكني‌؟ فكر مي‌كردي‌ هر چيزي‌ را كه‌ مي‌خواهي‌ ببيني‌ با اين‌ چشم‌ ببيني‌. چشم‌ نداري‌ حالا ديگه‌ از بين‌ رفت‌. هر چيزي‌ را مي‌خواي‌ بشنوي‌ با اين‌ گوش‌، گوش‌ هم‌ نداري‌. همه‌ را ازت‌ گرفتند. اگر ما باشيم‌ و اين‌ بدن‌. چشم‌ و گوش‌ و زبان‌ و خدمت‌ شما عرض‌ شود مشت‌ و لگد، اينها هيچكدامش‌ نيست‌. انسان‌ خودش‌ را پوچ‌ حس‌ ميكنه‌ اول‌. وقتي‌ كه‌ وارد عالم‌ برزخ‌ ميشه‌، پوچ‌، نميدونه‌ چيكار كنه‌. هر كاري‌ هم‌ مي‌خواد بكنه‌ فكر ميكنه‌ نميتونه‌ چون‌ وسيله‌اش‌ را نداره‌. به‌ يك‌ نجار بگند كه‌ اين‌ چوب‌ را ببر، اره‌ هم‌ نداره‌ اره‌اش‌ را گرفته‌اند ازش‌. اين‌ ميگه‌ چه‌ جور؟ بي‌ اره‌ كه‌ نميشه‌ بريد. بابا تو مي‌بري‌، اره‌ كه‌ تا يكسال‌ اين‌ اره‌ كنار اين‌ چوب‌ بوده‌، نبريده‌. تو مي‌بري‌. ميگه‌ من‌ تا حالا با اون‌ مي‌بريدم‌، حالا عادت‌ كردم‌، اين‌ راه‌ ديگه‌اي‌ نداره‌. خوب‌ اره‌ را هم‌ كه‌ ازش‌ گرفته‌اند. و حال‌ اينكه‌ تمام‌ نيرو مال‌ خود انسانه‌، مال‌ روح‌ انسانه‌. اينقدر بايد تمرين‌ بكنه‌، البته‌ فورا، اگر از اولياء باشه‌ كه‌ توي‌ اين‌ دنيا يك‌ قدمهاي‌ توي‌ ملكوت‌ برداشته‌ و ما هم‌ همين‌ را مي‌خواهيم‌ بگيم‌ و ملائكة‌، ملائكه‌ هم‌ بهش‌ كمك‌ مي‌كنند بعد از مردن‌. ائمه‌ هم‌ حتي‌ كمك‌ مي‌كنند. اما اگر بحال‌ خودش‌ بخواهند وا بگذارندش‌، خيلي‌ بدبخت‌ خودش‌ را حس‌ ميكنه‌. يك‌ موجود كوچك‌. شما الان‌ وقتي‌ مي‌خوابيد، توي‌ خواب‌، نميدونم‌ براتون‌ پيش‌ آمده‌ يا نه‌، مي‌خواهيد بدويد مي‌بينيد نمي‌تونيد بدويد. گاهي‌ انسان‌ خيلي‌ هم‌ تقلا ميكنه‌ بدوه‌ پاش‌ ميخوره‌ باز چون‌ يك‌ ارتباطي‌ با بدن‌ داره‌، پاش‌ تكان‌ ميخوره‌ ميخوره‌ به‌ يك‌ جائي‌ هي‌ از خواب‌ مي‌پره‌. از يك‌ جائي‌ مي‌بينيد افتاديد. همين‌ بدبختي‌ كه‌ انسان‌ در موقع‌ خواب‌، با اينكه‌ خوابه‌ ولي‌ يك‌ ارتباطي‌ با بدنش‌ داره‌، اين‌ بدبختي‌ عينا در عالم‌ برزخ‌ هست‌. كما تموتون‌، كما ماتوا تموتوا. مگر اينكه‌ كسي‌ به‌ آن‌ مرحله‌ رسيده‌ باشه‌ كه‌ تخليه‌ بكنه‌. آنكه‌ تخلية‌ روح‌ با خواب‌ فرقش‌ همينه‌ كه‌ آدمي‌ كه‌ مي‌خوابه‌ اختيار در دست‌ نداره‌. يك‌ انتقال‌ روحشه‌ از عالم‌ ماده‌ به‌ عالم‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ معنوي‌، فلذا هيچ‌ چيز نمي‌فهمه‌. كجا رفت‌؟ كجا شد؟ يك‌ خاطرات‌ يك‌ چيزهايي‌ متوجه‌ ميشه‌. گاهي‌ بهتر از بيداري‌ متوجه‌ ميشه‌ گاهي‌ خيلي‌ كمتر از بيداري‌. اما آن‌ كسي‌ كه‌ تخلية‌ روح‌ ميكنه‌ نه‌. خيلي‌ دقيقتر از بيداري‌، در تمام‌ موارد، بهتر از بيداري‌ احساس‌ ميكنه‌، درك‌ ميكنه‌. اگر مردن‌ ما مثل‌ تخلية‌ روح‌ باشه‌، يعني‌ قبل‌ از اينكه‌ بميريم‌، خودمون‌ را بميرانيم‌. اين‌ حرفها را مي‌زنيم‌ خيال‌ نكنيد خيلي‌ ساده‌ است‌. من‌ ساده‌ ميگم‌ براي‌ شما. اينها اينقدر فلاسفة‌ مادي‌ و الهي‌ و اينها اينقدر توي‌ سر و كلة‌ هم‌ زدند كه‌، بدبختيشون‌ هم‌ در همينه‌ كه‌ زياد توي‌ سرو كلة‌ هم‌ زدند، مغزهايشون‌ خورد شده‌ ديگه‌ چيزي‌ نمي‌فهمند. و الاّ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ اين‌ حرفها خيلي‌ ساده‌ است‌، خيلي‌، راحت‌. آنهايي‌ كه‌ اهل‌ اين‌ بحثها نيستند، آنها اي‌ كاش‌ اينها را در شناخت‌ و در فطرياتمون‌، آنچه‌ كه‌ مربوط‌ به‌ فطرتمونه‌، آنچه‌ كه‌ ما در عالم‌ زر ياد گرفتيم‌، ما را به‌ حال‌ خودمون‌ مي‌گذاشتند. هر بچه‌اي‌ كه‌ متولد ميشه‌ روي‌ فطرت‌ حقيقي‌ متولد ميشه‌، توحيد. روي‌ فطرت‌ ملكوتي‌ متولد ميشه‌. ملكوتي‌، چون‌ روحشه‌ ديگه‌. در عالم‌ ارواح‌ كلاسها را خوب‌ ياد گرفت‌. حالا هم‌ با همان‌ روح‌ آمده‌. ولي‌ الا ان‌ ابواها ينهدانه‌ او ينصرانه‌ او يمجسانه‌ او بهرحال‌، پدر و مادرند كه‌ او را يهوديش‌ مي‌كنند، مسيحيش‌ مي‌كنند، مجوسيش‌ مي‌كنند. محيط‌ مدرسه‌ است‌ او را منحرفش‌ ميكنه‌. لالايي‌هاي‌ پدر و مادر، يك‌ دانشجوي‌ مهندسي‌ براي‌ من‌ نوشته‌ بود كه‌ ما را پدر و مادر آنقدر لالايي‌ بالاي‌ سرمون‌ خودند كه‌ ما را خوب‌ خواب‌ كردند. وقتي‌ كه‌ مي‌رفتيم‌ مدرسه‌ مرتب‌ به‌ ما مي‌گفتند كه‌ نمره‌ات‌ بيست‌ باشه‌ كه‌ آن‌ يكي‌ مي‌گفت‌ مي‌خوام‌ مهندس‌ بشي‌، آن‌ يكي‌ مي‌گفت‌ مي‌خوام‌ دكتر بشي‌، آن‌ يكي‌ ميگفت‌ مي‌خوام‌ پول‌ دربياري‌، پول‌ زيادي‌ داشته‌ باشي‌، يك‌ كلمه‌ از معنويات‌، از خدا، از عالم‌ بعد از اين‌ عالم‌ حرف‌ به‌ ما نمي‌زدند. ما هم‌ از همين‌ لالايي‌ها خوشمون‌ آمد و خوابمون‌ برد. رفتيم‌ شديم‌ يك‌ مهندس‌. همه‌اش‌ هم‌ به‌ فكر همان‌ خوابهايي‌ كه‌ آنها در همان‌ لالايي‌هايشون‌ ما را تعليم‌ مي‌دادند، همانها را خواب‌ مي‌ديديم‌. سر كي‌ كلاه‌ بگذاريم‌، پولدار بشيم‌. كدام‌ ساختمان‌ را كم‌ قيمت‌ تموم‌ كنيم‌ و پر قيمت‌ بفروشيم‌ تا پولدار بشيم‌. خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ خوشحالتر ميشديم‌ يك‌ مريضي‌ مريضتر باشه‌ بيشتر احتياج‌ به‌ عمل‌ و مثلا اينجور چيزها، پول‌ بيشتر بگيرم‌. و امثال‌ اينها. خواب‌. و بدبخت‌ و بيچاره‌. اينها، دنيا همه‌اش‌ لالائيه‌. همه‌اش‌. يعني‌ شب‌ و روز دارند ما را روي‌ پا انداختند، ديديد بچه‌ را روي‌ پايشون‌ مي‌اندازند، يك‌ متكا هم‌ مي‌گذارند، لالالالا ميكنند، اينجوري‌ ما را خواب‌ دارند ميكنند. همه‌ چيز. الان‌ همه‌ چيز، همة‌ در، ديوار، مملكت‌، سياست‌، همه‌ چيز داره‌ لالايي‌ براي‌ ما ميگه‌. مرد آني‌ است‌ كه‌ با همة‌ اين‌ لالائيها نخوابه‌. اي‌ آقا! تو تحصيلاتت‌ خوبه‌، استعدادت‌ هم‌ خوبه‌، تو برو يك‌ كسي‌ بشو توي‌ اين‌ مملكت‌. اينها لالائيه‌. نميگند كه‌ برو يك‌ خدمتي‌ بكن‌ كه‌ خدا را از خودت‌ راضي‌ بكني‌. و همينطور. حالا نمي‌خوام‌ زياد شرح‌ بدم‌. آنوقت‌ شخصي‌ كه‌ خوابه‌ چي‌ خواب‌ مي‌بينه‌؟ همينها را. وقتي‌ كه‌ شخصي‌ مرد چي‌ مي‌بينه‌ از اول‌ چيزي‌ كه‌ داره‌ مي‌بينه‌؟ همون‌ لالائيها. آخه‌ توي‌ لالائيها زنها لالائي‌ نميگن‌، گاهي‌ بچه‌ يك‌ خورده‌اي‌ بزرگتر باشه‌ قصه‌هاي‌ جعلي‌ برايش‌ مي‌گويند تا بچه‌ خوابش‌ ببره‌. همون‌ قصه‌ها را بچه‌ خواب‌ مي‌بينه‌. عينا همونها را خواب‌ مي‌بينه‌. توي‌ مغزش‌ فرو كردند. چون‌ در آن‌ قبل‌ از خواب‌ يك‌ حالت‌ خلسه‌اي‌، اين‌ را ضمنا از نظر روانپزشكي‌ و روانشناسي‌ عرض‌ ميكنم‌ كه‌ بچه‌هاتون‌ را وقتي‌ مي‌خواهيد بخوابانيدش‌، قصه‌هاي‌ مزخرف‌ نگيد براش‌. قصه‌ بگيد، خيلي‌ هم‌ خوبه‌ در آن‌ لحظه‌ براي‌ بچه‌ قصه‌ بگيد. ولي‌ قصه‌هايي‌ از قبيل‌، همين‌ مربوط‌ به‌ امام‌ زمان‌، مربوط‌ به‌ ائمه‌. نگيد آقا بچه‌ است‌، ما هم‌ خوابيديم‌، اسم‌ امام‌ زمان‌! نه‌. اين‌ تعارفها را بگذاريد كنار. اثرات‌ روحي‌ داره‌. همون‌ توي‌ ذهنش‌ مي‌مانه‌. چون‌ آن‌ لحظات‌ قبل‌ از خواب‌ و بعد از خواب‌، در كتاب‌ سير الي‌ الله‌ من‌ نوشتم‌، اين‌ لحظة‌ خلسه‌ است‌ باصطلاح‌. در روح‌ انسان‌ خيلي‌ مطالب‌ موثره‌. خيلي‌ مؤثره‌. حتي‌ اگر كسي‌ مريضه‌ مي‌خواهيد خوبش‌ كنيد در همين‌ حالت‌ كه‌ مي‌خواهد خوابش‌ ببره‌ يا تازه‌ از خواب‌ بيدار شده‌، بهش‌ بگيد تو سالمي‌، اين‌ واقعا درش‌ تأثير ميكنه‌. به‌ بچه‌ وقتي‌ كه‌ مي‌خواد بخوابه‌ توي‌ پرانتز ميگم‌، قصه‌ ميگيد قصه‌هاي‌ مزخرف‌ نگيد. مثلا يك‌ فرض‌ كنيد يك‌، ببينيد آن‌ قديمها چقدر براي‌ ما قشنگ‌ قصه‌ مي‌گفتند. ميگن‌ يكي‌ بود يكي‌ نبود غير از خدا هيچكس‌ نبود. پدر فلاسفه‌ را كه‌ مي‌گفتند همه‌ چي‌ بود، در مي‌آوردند با همين‌ يك‌ كلمة‌ يكي‌ بود و يكي‌ نبود غير از خدا هيچي‌ نبود. يعني‌ همه‌ را خدا خلق‌ كرده‌. اين‌ حرفها چيه‌ كه‌ همة‌ موجودات‌ بودند و صورت‌ عوض‌ كردند و اين‌ حرفها. همين‌، به‌ همين‌ ترتيب‌ قصه‌ بگيد براي‌ بچه‌. بگيد يك‌ امامي‌ بود بنام‌ حسين‌ بن‌ علي‌ عليه‌ السلام‌. حالا ديگه‌ خيلي‌ علميش‌ نكنيد كه‌ بچه‌ نفهمه‌. يك‌ مثلا اين‌ امام‌ حسين‌ مي‌آمد بچه‌هاي‌ مدينه‌ را بهشون‌ مثلا نان‌ و خرما مي‌داد. حالا خرما نمي‌فهمه‌ چيه‌، بگيد شكلات‌ ميداد. عيبي‌ نداره‌، اينهم‌ حالا تصرفش‌ اشكالي‌ نداره‌. نميدونم‌، علي‌ بن‌ ابيطالبي‌ بود، اينجور ميكرد اينجور ميكرد. اينجور قصه‌ها براي‌ بچه‌اتون‌ بگيد تا اينها را بشناسند. بعله‌، بچة‌ دو ساله‌! بعله‌. شما بچة‌ دو ساله‌ را ميگيد نميتونه‌ بفهمه‌. اسلام‌ دستور داده‌ كه‌ بچه‌ روز اول‌ تولدش‌ اذان‌ عربي‌ را در گوشش‌ بگيد. به‌ خدا قسم‌ اين‌ عبث‌ نيست‌ها، اثر داره‌. اقامة‌ عربي‌ را در گوش‌ چپش‌ بگيد. حتي‌ اين‌ را بيائيد منكر بشيد. اين‌ را كه‌ ما نمي‌تونيم‌ منكر بشيم‌. اين‌ دستوره‌، اسلام‌ فرموده‌، اثر داره‌. شما بچه‌ را مثل‌ يك‌ ضبط‌ صوت‌ بدونيد. دقت‌ مي‌كنيد مثل‌ يك‌ ضبط‌ صوت‌ بدونيد كه‌ اين‌ ضبط‌ صوت‌ را زدند داره‌ ضبط‌ ميكنه‌. بچه‌! بعله‌. عرض‌ كردم‌ مكرر اين‌ را گفتم‌. شما خودتون‌ آدم‌ بزرگ‌ با تمام‌ توجه‌ دو سال‌، سه‌ سال‌ بريد توي‌ انگلستان‌ بمونيد مثل‌ بچه‌ كه‌ در ظرف‌ سه‌ سال‌ حرف‌ زدن‌ را ياد ميگيره‌، شما نمي‌تونيد فقط‌ با نگاه‌ كردن‌ آنهم‌ بدون‌ توجه‌ دقيق‌، زبان‌ ياد بگيريد. آنهم‌ زبان‌ مادري‌ بشه‌ براتون‌. بچه‌ حساسه‌، همه‌ را ياد مي‌گيره‌. يك‌ قصه‌هاي‌ اينجوري‌ بگيد. بگذار از همان‌ قدم‌ اول‌، از همان‌ روز اول‌ به‌ طرف‌ معنويات‌ كشيده‌ بشه‌. بچه‌ات‌ را همه‌اش‌ بازي‌ ميكني‌ باهاش‌. خودت‌ آدم‌ به‌ اين‌ بزرگي‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ بزغاله‌، الان‌ مثلا بزغاله‌ ميشي‌ براي‌ بچه‌ات‌. ببعي‌ ميشه‌ براي‌ آن‌ بچه‌ات‌! خوب‌ آن‌ بچه‌ هم‌ نهايت‌ درجه‌ ميشه‌ ببعي‌. خيلي‌ دقت‌ كنيد. اينها بعد بچه‌ها كه‌ بزرگ‌ ميشن‌ ممكنه‌ نفهمند نفرينتون‌ نكنند ولي‌ ذاتا نفرين‌ مي‌كنند. تمام‌ بديهايي‌ كه‌ بچه‌ها بعد پيدا مي‌كنند مربوط‌ به‌ محيطه‌. الا ان‌ ابواه‌، قدم‌ اول‌، يهودانه‌ او ينصرانه‌. وقتي‌ شما هي‌ گفتيد شيعة‌ علي‌، شيعة‌ علي‌ درگوشش‌، شيعه‌اش‌ كرديد. وقتي‌ گفتيد حضرت‌ مسيح‌، مسيحي‌اش‌ كرديد. وقتي‌ گفتيد حضرت‌ موسي‌، يهوديش‌ كرديد. اينها را قبول‌ كنيد. اينها رواياته‌. فطرة‌ الله‌ التي‌ فطر الناس‌ عليها لا تبديل‌ لخلق‌ الله‌. همان‌ درسهايي‌ كه‌ آنجا به‌ ما دادند، ما اينجا فراموش‌ نكنيم‌. به‌ خواب‌ نريم‌. با قصه‌هاي‌ مزخرف‌ حواس‌ ما را پرت‌ نكنند. همه‌امون‌ داريم‌، پدر و مادرها، متدينينشون‌، اي‌ بابا بگذار بچه‌ بره‌ به‌ تحصيلات‌ عاليه‌ بكنه‌، مهندس‌ بشه‌، همين‌ وسيله‌ است‌، همين‌ گفتار ناداناننه‌ وسيله‌ است‌ كه‌ آن‌ درسهاي‌ عالم‌ ارواحمون‌ را فراموش‌ كنيم‌. مهندس‌، دكتر، نميدونم‌ نانوا، بقال‌، اينها همه‌اش‌ به‌ اندازة‌ ضرورت‌ لازمه‌. فرقي‌ هم‌ نميكنه‌ هر كدامش‌ نباشه‌ بر همه‌ واجب‌ كفائي‌ است‌ كه‌ بروند ياد بگيرند رفع‌ احتياج‌ مردم‌ بكنند. اما چيزي‌ كه‌ همه‌ بايد بلد باشند، اين‌ درسهايي‌ است‌ كه‌ در عالم‌ ارواح‌ به‌ ما تعليم‌ دادند. الست‌ بربكم‌، قالوا بلي‌. و محمد نبيكم‌، (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌)، گفتم‌ وقتي‌ صلوات‌ مي‌خواهيد بفرستيد به‌ من‌ ديگه‌ نگاه‌ نكنيد. دستها اينجوري‌، با خدا، توجه‌ به‌ خدا پيدا بكنيد صلوات‌ بفرستيد. اين‌ صلواتها گفتم‌ درست‌ نيستش‌. حواستون‌ جمع‌ باشه‌. تمام‌ اينها را تعهد گرفتندها، و الشيطان‌ عدوكم‌، همين‌ درسها را يادمونه‌ بمونه‌، همينها بمونه‌. آنوقت‌ وقتي‌ كه‌ از اين‌ دنيا منتقل‌ شديم‌ باز همينها به‌ دردمون‌ ميخوره‌. همينها. كه‌ من‌ در كتاب‌ محضر استاد آن‌ پيمانهايي‌ كه‌، از روايات‌ استخراج‌ كردم‌، پيمانهايي‌ كه‌ از ما در عالم‌ زر گرفتند، همه‌ را نوشتم‌. توي‌ اين‌ دنيا فراموش‌ نكنيم‌. هيچي‌ از ما نمي‌خواهند جز اينكه‌ اقلا آنها را ما فراموش‌ نكنيم‌. درسهامون‌ يادمون‌ بياد توي‌ باصطلاح‌ جلسة‌ امتحان‌، درسها را هم‌، علاوه‌ بر اينكه‌ امتحان‌ خوب‌ نداده‌، هيچي‌، درسها را هم‌ فراموش‌ ميكنه‌. هواسش‌ پرت‌ در و ديوار بشه‌، صندلي‌ بشه‌. اينها بشه‌ اون‌ وقت‌ درسهاش‌ را هم‌ فراموش‌ بكنه‌. درسها را فراموش‌ نكنيد. هيچي‌ لازم‌ نيست‌. فطرت‌، بعضيها خيال‌ كردن‌ فطرت‌ يك‌ چيز تحميلي‌ است‌. شما همين‌ نمازتون‌، نمازتون‌ را خوب‌ برسيد به‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ به‌ كمال‌ فطرت‌ مي‌بينيد نماز را حالا الفاظش‌ را اگر بلد نباشيد ولي‌ حقيقتش‌ را بلديد. 0حقيقتش‌ را بلديد. حجتون‌ را حقيقتش‌ را بلديد. همة‌ اينها اون‌ حقيقتش‌، پوسته‌اش‌ را نمي‌گم‌ پوسته‌اش‌ مال‌ همين‌ دنياست‌.

 اون‌ حقيقتش‌ را ما بلديم‌. خورشيد هم‌ نماز مي‌خونه‌. من‌ شي‌ لا يسبح‌ و لالله‌ يسجد، سجده‌ مي‌كنه‌. من‌ في‌ السموات‌ و ما في‌ الارض‌. هر چه‌، هر كه‌ در آسمانها و زمينه‌. خوب‌ اينها همه‌ سجده‌ مي‌كنند. سجدة‌ هر موجودي‌ هم‌ به‌ تناسب‌ خودش‌ مربوط‌ به‌ خودشه‌. ما سجده‌ را مي‌گيم‌ پيشونيمون‌ را بگذاريم‌ روي‌ خاك‌، خورشيد كمال‌ تواضع‌ را در مقابل‌ امر الهي‌ بكنه‌ ما هم‌ اين‌ طور. خوب‌ پس‌ انشاء الله‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ يك‌ قدري‌ از اين‌ ظواهر خودمون‌ را نجات‌ بديم‌ و قدم‌ در ملكوت‌ عالم‌ بگذاريم‌. منتهي‌ حالا انشاء الله‌ بيشتر از اين‌ بتوانم‌ در هفته‌هاي‌ بعد صحبت‌ بكنم‌. تا از اين‌ عالم‌ وقتي‌ كه‌ مي‌خواييم‌ به‌ اون‌ عالم‌ منتقل‌ بشيم‌ دچار سرگردوني‌ و ناراحتي‌ نشيم‌.

 اميدوارم‌ خداي‌ تعالي‌ همة‌ ما را به‌ حقايق‌ عالم‌ برسانه‌، به‌ حقايق‌ هر چيزي‌ كه‌ هست‌ در عالم‌ و داراي‌ حقيقتي‌ هست‌ برسانه‌ و اميداواريم‌ خداي‌ تعالي‌ ما را به‌ حقيقت‌ ولايت‌ كه‌ خيلي‌ اهمييت‌ داره‌ به‌ اون‌ هم‌ اگر انشاء الله‌ همتي‌ بكنيم‌ برسانه‌. فردا هم‌ زيارتي‌ مخصوص‌ حضرت‌، يعني‌ در مفاتيح‌ هست‌ كه‌ افضل‌ اعمال‌ روز ده‌ الارض‌ كه‌ فردا ده‌ الارضه‌ زيارت‌ حضرت‌ رضاست‌. زيارت‌ هم‌ ببينيد، زيارت‌ به‌ معناي‌ ديدنه‌ ديگه‌. حضور زائر عند المزور. حاضر شدن‌ زائر در جلوي‌ كسي‌ كه‌ انسان‌ مي‌خواد زيارتش‌ كنه‌. اين‌ زيارته‌. شما اگر رفتيد توي‌ حرم‌ و زيارت‌ جامعه‌ هم‌ خونديد و همة‌ اعمال‌ را هم‌ انجام‌ داديد ولي‌ توجهي‌ به‌ حضرت‌ رضا نداشتيد معلوم‌ نيست‌ زيارت‌ كرده‌ باشيد. ولي‌ اگر يك‌ لحظه‌ توجهي‌ به‌ حضرت‌ كرديد و بعد آمديد بيرون‌ شما زيارت‌ كرديد. زيارت‌ همينه‌. زيارات‌ خودتون‌ را در مقابل‌ حضرت‌ رضا حاضر بدونيد. حاضر، حضرت‌ را حاضر بدونيد خودتون‌ را حاضر كنيد. حضور پيدا كنيد. و توجه‌ داشته‌ باشيد كه‌ العلم‌ و ان‌ امام‌ المتفره‌ الطاعه‌. بدونيد اين‌ آقايي‌ است‌ كه‌ زنده‌ و مرده‌ ندارد، روحش‌ را زيارت‌ كنيد و بدونيد كه‌ حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ امامي‌ است‌ كه‌ واجب‌ است‌ اطاعتش‌. اين‌ اقل‌ مرحلة‌ معرفته‌. اكثرش‌ هم‌ اين‌ است‌ كه‌، آخرش‌ هم‌ اين‌ است‌ كه‌ معتقد باشيم‌ كه‌ همة‌ كارهاي‌ خدا خودش‌ خواسته‌ با ارادة‌ خودش‌ به‌ دست‌ اينها باشه‌. اونها يد اللهند، اونها قدرت‌ اللهند.كه‌ در اون‌ زيارت‌ هست‌ كه‌ ارادت‌ الرب‌، في‌ مقابير امورهي‌ تحبت‌ عليكم‌ و تحبت‌ بيوتكم‌. ارادة‌ خدا هر كاري‌ كه‌ خدا بخواد بكنه‌ ارادة‌ خدا هم‌ فعل‌ خداست‌. اين‌ اول‌ وارد مي‌شه‌ بر شما خاندان‌ عصمت‌ و از شما صادر مي‌شه‌.

 ما مستقل‌ با ارادة‌ خدا ارتباط‌ نداريم‌. با واسطه‌ ارتباط‌ داريم‌. السلام‌ عليك‌ يا مولاي‌ يا ابي‌ الحسن‌. يا علي‌ ابن‌ موسي‌ الرضا. السلام‌ علي‌ الامام‌ القريب‌، السلام‌ علي‌ الامام‌ المظلوم‌. السلام‌ علي‌ من‌ عمر اولاده‌ و عياله‌ بنابت‌ عليه‌ قبل‌ حلول‌ قتل‌ عليه‌. السلام‌ علي‌ من‌ ثار به‌ ارض‌ خراسان‌، خراسان‌. السلام‌ علي‌ من‌ حي‌ احزال‌ من‌ الدخول‌. آقا جان‌ يا علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا سلام‌ بر اون‌ آقايي‌ كه‌ دعبل‌ بر حق‌ قبر مطهرش‌ گفت‌، مطالبي‌ دعبل‌ مي‌گه‌ ولي‌ خود حضرت‌ فرمود و قبر بطوس‌ يا لها من‌ مصيبت‌ يك‌ قبري‌ هست‌ در طوس‌ كه‌ چقدر مصيبت‌ بر اون‌ قبر وارد مي‌شه‌. و تا زمان‌ ظهور امام‌ زمان‌ اين‌ مصيبتها بر قبر مطهر هست‌ كه‌ يكي‌ از مصائب‌ اين‌ قبر مطهر همين‌ كه‌ يك‌ عده‌ از شيعيان‌ دور قبر موسي‌ الرضا معصيت‌ كنند و تيري‌ باشد باشد به‌ بدن‌ مطهر اون‌ حضرت‌ بخورد. السلام‌ عليك‌ يا رسول‌ الله‌ و بركاة‌.

 

۲۰ ذی القعده ۱۴۱۳ قمری – ۲۳ اردیبهشت ۱۳۷۲ شمسی – تفسیر سوره کوثر

 تفسير سورة‌ كوثر4  23 ارديبهشت‌ ماه‌ 1372

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. انا اعطيناك‌ الكوثر. فصل‌ لربك‌ و انحر. ان‌ شانئك‌ هو الابتر.

 در اطراف‌ اين‌ سوره‌ مباركه‌ و مطالبي‌ كه‌ دربارة‌ اين‌ سوره‌ از خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ نقل‌ شده‌، در هفته‌هاي‌ گذشته‌ مطالبي‌ عرض‌ كردم‌. يكي‌ دو جملة‌ آخر سوره‌ باقي‌ ماند. ان‌ شانئك‌ هو الابتر. در معناي‌ شانئك‌ گفته‌اند كه‌ معناش‌ اين‌ است‌ كه‌ مبغضك‌، اون‌ كسي‌ كه‌ نسبت‌ به‌ تو بغض‌ دارد. اون‌ كسي‌ كه‌ مي‌خواد تو اذيت‌ كند اون‌ كسي‌ كه‌ با تو دشمن‌ است‌ اون‌ كسي‌ كه‌ ريشة‌ قلبش‌، بعضي‌ از افراد هستند كه‌ نمي‌توانند فضيلتي‌ را براي‌ كسي‌ ببينند. اون‌ كسي‌ كه‌ نمي‌تواند فضيلتي‌ را براي‌ تو اي‌ پيغمبر ببيند. اون‌ كسي‌ كه‌ باطنش‌ بر خلاف‌ فطرت‌ انساني‌ تمايل‌ به‌ نيكي‌ و افراد نيك‌ ندارد. بعضي‌ از افراد مردم‌ در اثر عدم‌ تزكية‌ نفس‌ حالت‌ حسادت‌ و بغض‌ نسبت‌ به‌ كساني‌ كه‌ داراي‌ فضيلتند دارند و ام‌ يحسودون‌ الناس‌ علي‌ ما آتاهم‌ الله‌ من‌ فضله‌. يك‌ عده‌ هستند كه‌ حسادت‌ مي‌كنند نسبت‌ به‌ كساني‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ اونها يك‌ فضيلتي‌ داده‌. فضائل‌ ديگران‌ را نمي‌توانند ببينند. يك‌ فرقي‌ بين‌ حسادت‌ و سبقت‌ هست‌. اين‌ را آقايون‌ غالبا اشتباه‌ مي‌كنند وقتي‌ كه‌ سوال‌ مي‌كنند مي‌گويند كه‌ ما مبتلا به‌ حسادت‌ شديم‌. اشتباهه‌ اگر انسان‌ طالب‌ به‌ اين‌ باشد كه‌ از همة‌ مردم‌ بهتر باشد و در مسابقه‌ سبقت‌ را ببرد اين‌ معناش‌ حسادت‌ نيست‌. در تمام‌ مسابقات‌ اينطوره‌ كه‌ اون‌ كسي‌ كه‌ مي‌خواداول‌ باشد دوست‌ دارد كه‌ خودش‌ اول‌ باشد طبعا مي‌خواد كه‌ ديگران‌ بعد از او باشند طبعا در تمام‌ مسابقات‌ اينطوره‌.

 فسطبق‌ الخيرات‌ هم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد تو اگر توانش‌ را داري‌ از همة‌ مردم‌ بهتر باش‌. و اين‌ را بخواه‌ اين‌ حسادت‌ نيست‌. سابقوا الي‌ مغفرت‌ من‌ ربكم‌ سبقت‌ بگيريد بر يكديگر سبقت‌ بگيريد، يك‌ دوچرخه‌ سواري‌ كه‌ مي‌خواد مسابقه‌ را ببره‌ دلش‌ مي‌خواد كه‌ هيچ‌ كس‌ به‌ او نرسه‌ و او اول‌ بشه‌. اين‌ را اسمش‌ را حسادت‌ نمي‌گن‌. حسادت‌ اينكه‌ من‌ حالا پيشرفت‌ مي‌كنم‌، نمي‌كنم‌ نبايد او يك‌ چنين‌ فضيلتي‌ را داشته‌ باشه‌ اينچنين‌ اگر گفتم‌، اين‌ حسادته‌. من‌ نمي‌خوام‌ فلاني‌ داراي‌ فضيلتي‌ باشه‌. خودم‌ را مي‌خورم‌، ناراحتم‌ اذيت‌ مي‌شم‌ كه‌ چرا مثلا فلاني‌ پول‌ داره‌، فلاني‌ سلامتي‌ داره‌، فلاني‌ فرض‌ بفرماييد كه‌ داراي‌ فضائل‌ باطني‌ است‌ خودم‌ در مسابقه‌ نيستم‌ ولي‌ اين‌ ناراحتي‌ را از داشتن‌ ديگران‌ ناراحتم‌. اين‌ را مي‌گن‌ حسادت‌ كه‌ اين‌ از امراض‌ بسيار بده‌. و يك‌ عده‌ در زمان‌ پيغمبر اكرم‌ بودند كه‌ به‌ همين‌ معنا نسبت‌ به‌ فضائلي‌ كه‌ خدا براي‌ پيغمبر اكرم‌ قائل‌ شده‌ حسادت‌ مي‌كردند.

 ام‌ يحسودون‌ الناس‌ علي‌ ما آتاكم‌ الله‌ من‌ فضله‌ و لقد آتينا آل‌ ابراهيم‌ الكتاب‌ والحكمه‌ و آتيناهم‌ ملك‌ عظيما. يك‌ عده‌ هستند كه‌ اكثرشون‌ جزء بني‌ اميه‌ بودند همين‌ شجرة‌ ملعونه‌ كه‌ اينها حسادت‌ مي‌كردند به‌ اونچه‌ كه‌ خدا از فضلش‌ به‌ اونها عنايت‌ كرده‌ بود. خدا مي‌فرمايد ما به‌ آل‌ ابراهيم‌ آل‌ ابراهيم‌ پيغمبر و اولاد پيغمبرند، ما به‌ آل‌ ابراهيم‌، آتينا آل‌ ابراهيم‌ كتاب‌، كتاب‌ به‌ آل‌ ابراهيم‌ داديم‌ به‌ پيغمبر و آل‌ پيغمبر ما كتاب‌ داديم‌ همين‌ قرآن‌ با عظمتي‌ كه‌ امروز  به‌ عنوان‌ معجزة‌ باقية‌ رسول‌ اكرم‌ در بين‌ دنيا و بالاخص‌ مردم‌ مسلمان‌ هست‌. والحكمه‌ حكمت‌ هم‌ داده‌ايم‌. كه‌ گفتم‌ حكمت‌ شناخت‌ حقايق‌ اشياء است‌، متكيا به‌ وحي‌ و الهام‌ از جانب‌ پروردگار.

 ولقد آتيناالقمان‌، ولقد آتينا آل‌ ابراهيم‌ الكتاب‌ و الحكمه‌ و آتيناهم‌ ملك‌ عظيما كه‌ در بعضي‌ از تفاسير دارد منظور از ملك‌ عظيم‌ اين‌ سيترة‌ اسلام‌ در امروز نيست‌ فقط‌. چون‌ در رديف‌ اين‌ اسلام‌ ما مسحيت‌ هم‌ شايد همين‌ مقدار پيرواني‌ دارد اون‌ ملك‌ عظيمي‌ كه‌ خدا به‌ پيغمبر و آل‌ ابراهيم‌ عنايت‌ كرده‌ بعد از ظهور حجت‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفداء است‌. كه‌ يظهره‌ علي‌ الدين‌ كله‌ ولو كره‌ المشركون‌ بر تمام‌ دنيا اين‌ دين‌ مقدس‌، حكومت‌ اين‌ دين‌، اين‌ دين‌ با عظمت‌ بر تمام‌ دنيا حكومت‌ خواهد كرد . اين‌ ملك‌ با عظيمي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ وعده‌ كرده‌ براي‌ آل‌ ابراهيم‌ بعد از ظهور حجت‌ ابن‌ الحسن‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ خواهد بود. يك‌ عده‌ نمي‌تونن‌ اين‌ ملك‌ عظيم‌ را ببينند. يك‌ عده‌ هستند كه‌ نمي‌توانند و ناراحتند از اينكه‌ يك‌ پيغمبري‌ اينها ظاهر بينند همان‌ ظاهر را مي‌بينند. يك‌ فردي‌ فرزند عبدالله‌ اون‌ هم‌ يتيم‌ در بين‌ خودشون‌ بزرگ‌ شده‌ حالا داراي‌ يك‌ چنين‌ محبوبيتي‌ است‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ بهش‌ وعده‌ كرده‌ كه‌ تو اي‌ رسول‌ ما اگر از دنيا هم‌ كه‌ بروي‌ اين‌ دينت‌ باقي‌ مي‌ماند. دشمنانش‌ مي‌گفتند جاء الابتر اون‌ كسي‌ كه‌ مقطوعه‌، اون‌ كسي‌ كه‌ قطع‌ مي‌شه‌ منتظر باشيد بالاخره‌ عمرش‌ را مي‌كنه‌ و از دنيا مي‌ره‌. اينها نمي‌توانستند اين‌ عظمت‌ را ببينند. در زمان‌ خودش‌ وقتي‌ ابوسفيان‌ از اون‌ چادر نگاه‌ كرد با عباس‌ ايستاده‌ بود، نگاه‌ كرد ديد پيغمبر اكرم‌ با يك‌ ابريق‌ آب‌ آمده‌ مي‌خواد وضو بگيرد و مسلمانها ريخته‌اند و قطرات‌ آب‌ وضوي‌ رسول‌ اكرم‌ را مي‌گيرند و به‌ عنوان‌ تبرك‌ به‌ سر و صورت‌ خودشون‌ مي‌مالند گفت‌ كه‌ من‌ كسري‌ و قيصر را ديدم‌ هيچ‌ كس‌ هيچ‌ شخصيتي‌ هيچ‌ سلطاني‌ اينگونه‌ محبوبيت‌ نداره‌. كه‌ عباس‌ گفت‌ اين‌ پيغمبر است‌، اين‌ از جانب‌ خداست‌ اين‌ را با كسري‌ و قيصر نبايد مقايسه‌ بكني‌.

 خداي‌ تعالي‌ در اين‌ آية‌ شريفه‌ در اين‌ سورة‌ مباركه‌، اين‌ سوره‌ با حجم‌ كوچكش‌ بقدري‌ پر اهميته‌ مي‌فرمايد ان‌ شانئك‌، اين‌ كلمة‌ شانه‌ يك‌ عده‌ مبقضند كه‌ در راس‌ اونها بني‌ اميه‌ است‌.

 بني‌ اميه‌ اينها كوششها كردند كه‌ بتوانند جاي‌ پيغمبر اكرم‌ را بگيرند. ابوسفيان‌ وقتي‌ كه‌ اين‌ عظمت‌ را ديد، آدمهايي‌ كه‌ اهل‌ دنيا هستند نمي‌رن‌ به‌ اصل‌ مطلب‌ پي‌ ببرند ببينند اين‌ عزت‌ را خدا به‌ اونها داده‌ يا دسترنج‌ خودشونه‌. يك‌ فرد عزيزي‌ را اگر انسان‌ ببينه‌ يك‌ خرده‌اي‌ دقت‌ كنه‌ ببينه‌ كي‌ اينقدر او را عزيز كرده‌؟ ان‌ العزت‌ للله‌ و لرسوله‌ و للمومنين‌، عزت‌ مال‌ خداست‌. ان‌ العزت‌ للله‌. هر كس‌ مي‌خواد در دنيا عزيز باشه‌ يكي‌ اينكه‌ بداند عزت‌ مال‌ خداست‌. مال‌ پيغمبره‌ و كساني‌ كه‌ ايمان‌ به‌ خدا و پيغمبر داشته‌ باشند. ايمان‌ عزت‌ است‌. ابوسفيان‌ نمي‌تونه‌ فكر بكنه‌ كه‌ اين‌ عزتي‌ كه‌ پيغمبر داره‌ از كجاست‌. مي‌گه‌ شايد ما هم‌ بتوانيم‌ بدست‌ بياوريم‌. لذا فعاليت‌ كردند بني‌ اميه‌ خودشون‌ را در حكومت‌ جاي‌ دادند و اول‌ كسي‌ كه‌ در حكومت‌ اسلام‌ لباس‌ خلافت‌ به‌ بر كرد عثمان‌ ابن‌ عفوان‌ است‌. اين‌ شخص‌ آمد خليفه‌ شد، اقوام‌ و خويشاوندانش‌ را پر و بال‌ داد. بيت‌ المال‌ را اختصاص‌ به‌ اينها داد. معاويه‌ را پر قدرت‌ كرد اونچنان‌ به‌ او قدرت‌ بخشيد كه‌  توانست‌ با علي‌ بن‌ ابيطالب‌ مركز دائرة‌ علم‌ و حقيقت‌ و نور با او مبارزه‌ كنه‌ و بعد هم‌ فرزندش‌ يزيد آمد و همان‌ مطالبي‌ كه‌ دربارة‌ زندگي‌ نكبت‌ باره‌ بني‌ اميه‌ شنيده‌ايد به‌ جايي‌ رسيد كه‌ قد لعبت‌ هاشم‌ بلمك‌ فلا خبر جاء ولا وحي‌ نظر كه‌ خواست‌ ريشة‌ اسلام‌ را بكنه‌ اينها تصميم‌ داشتند اسلام‌ را از بين‌ ببرند. ولي‌ به‌ قول‌ ملا مي‌گه‌ كه‌ مصطفي‌ را وعده‌ كرد الطاف‌ حق‌، تو بميري‌ نميرد اين‌ سبق‌. خداي‌ تعالي‌ وعده‌ كرده‌ ليظهرها علي‌ الدين‌ كله‌ ولو كره‌ المشركون‌.

 در اين‌ سورة‌ مباركه‌ مي‌گه‌ ان‌ شانئك‌، دشمن‌ تو، مبغض‌ تو، اون‌ كسي‌ كه‌ به‌ تو حسادت‌ مي‌كنه‌، اون‌ كسي‌ كه‌ نمي‌تواند اين‌ عظمت‌ و بزرگي‌ تو را ببيند يا رسول‌ الله‌ هو الابتر. جملة‌ دوم‌ ابتر. ابتر با الف‌ است‌ و ب‌ و ت‌ دو نقطه‌ و ر. يعني‌ مقطوع‌، مقطوع‌. در صلواتها هست‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ فرمود لا تصلوا علي‌ صلاة‌ بترا، در بعضي‌ روايات‌ مبتوره‌. به‌ من‌ صلوات‌ مقطوع‌، قطع‌ شده‌ نفرستيد. يا رسول‌ الله‌، سوال‌ شد از پيغمبر كه‌ صلاة‌ بترا چيه‌؟ صلاة‌ مبتوره‌ چيه‌؟ فرمود ان‌ تصلوا علي‌ و لا تصلوا علي‌ آلي‌. بر من‌ صلوات‌ بفرستيد و بر آل‌ من‌ نفرستيد. اين‌ كاري‌ كه‌ اهل‌ سنت‌ مي‌كنند البته‌ در برنامه‌هاي‌ رسميشون‌ نه‌ چون‌ در نمازهاي‌ عيد و جمعه‌ و در خطابطشون‌، خطبه‌ هايي‌ كه‌ مي‌خونند اينها چون‌ دستورات‌ خاصي‌ وارد شده‌ از پيغمبر اكرم‌ و ائمة‌ اطهار از سابق‌ بوده‌ و دست‌ همون‌ عده‌ از حسادت‌ كنندگان‌ نيافتاده‌ اينها در خطباتشون‌ مي‌گن‌ كه‌ الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد يا و علي‌ آل‌ محمد كما صليت‌، حتي‌ در نماز در تشهد نماز اينها مي‌گن‌ الهم‌ صل‌ علي‌ محمد كما صليت‌ علي‌ ابراهيم‌ و آل‌ ابراهيم‌ انك‌ حميد مجيد. اما در وقتي‌ كه‌ اسم‌ پيغمبر را مي‌برند. يك‌ چند جمله‌ دربارة‌ صلوات‌ بهتون‌ عرض‌ كنم‌. كه‌ اسم‌ پيغمبر اكرم‌ را اگر كسي‌ شنيد و صلوات‌ نفرستاد بعضي‌ از علما و مراجع‌ گفته‌اند كه‌ فعل‌ حرام‌ كرده‌، يعني‌ واجبه‌ كه‌ انسان‌ صلوات‌ بفرسته‌ و بعضي‌ از علما مي‌گن‌ كه‌ استحباح‌ موكد داره‌، تاكيد شده‌. حتي‌ در نماز هستيد يك‌ نفر مي‌بينيد صلوات‌ فرستاد پهلوتون‌، اسم‌ پيغمبر اكرم‌ را برد شما توي‌ نماز همانجا را نگه‌ بداريد، وسط‌ سورة‌ حمديد صلوات‌ بفرستيد بعد بقيه‌ را بخونيد چون‌ اين‌ استحباح‌ داره‌. كه‌ من‌، در روايت‌ داره‌ كه‌ كسي‌ كه‌ اسم‌ پيغمبر اكرم‌ را بشنوه‌ و صلوات‌ بر پيغمبر اكرم‌ نفرسته‌ اين‌ شخص‌ اقطع‌ طريق‌ الجنه‌. راه‌ بهشت‌ را خطا كرده‌، گم‌ كرده‌، اخطاء طريق‌ الجنه‌. و باز در وسائل‌ الشيعه‌ هست‌ روايت‌ صحيحه‌ است‌ كه‌ فرمود صلوات‌ را بر من‌ همه‌ با هم‌ بلند بفرستيد. چرا؟ بجهت‌ اينكه‌ نفاق‌ را از بين‌ شما بيرون‌ مي‌بره‌. و صلوات‌ هم‌ از دعاها و عباداتي‌ است‌ كه‌ بايد انسان‌ به‌ عنوان‌ دعا و عبادت‌ اين‌ كار را انجام‌ بده‌.

 گاهي‌ مي‌شه‌ من‌ مثلا مي‌خوام‌ روي‌ منبر آب‌ بخورم‌ گلوم‌ گرفته‌ مي‌گم‌ چندتا صلوات‌ بفرستيد، شما هم‌، من‌ هم‌ به‌ خاطر آب‌ خوردن‌ مي‌گم‌ صلوات‌ بفرستيد، شماها هم‌ بخاطر اب‌ خوردن‌ ما صلوات‌ مي‌فرستيد اين‌ صلوات‌ خوب‌ همون‌ اندازه‌اي‌ كه‌ مي‌بينيد ارزش‌ داره‌. صلوات‌ را بايد با توجه‌ به‌ پروردگار، الهم‌ اي‌ خدا، اي‌ پروردگار ما درود و رحمتت‌ را بر پيغمبر و آل‌ پيغمبر بفرست‌. اين‌ حال‌ مي‌خواد، توجه‌ مي‌خواد براي‌ اينكه‌ من‌ صدام‌ گرفته‌ يا يك‌ آقايي‌ از در وارد شده‌ يا هواسها مي‌خوام‌ جمع‌ بشه‌ يا فرض‌ كنيد كه‌ مثل‌ قرآن‌ هم‌ كه‌ غالبا ما تو مجالسمون‌ مي‌خونيم‌، قرآن‌ بخونيم‌ تا مردم‌ بيان‌، جمع‌ بشن‌. نمي‌دونم‌، خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ تا چايي‌ بدن‌ شما هم‌ چند آيه‌ قرآن‌ بخونيد، اينها توهينه‌ به‌ قرآن‌ و، وقتي‌ كه‌ يك‌ نفر داره‌ قرآن‌ مي‌خونه‌ بحمدالله‌ مجلس‌ ما اينطوره‌ خدا را شكر مي‌كنم‌ هم‌ از دوستان‌ ممنونم‌ هم‌ از پروردگار كه‌ وقتي‌ قرآن‌ خوانده‌ مي‌شه‌ احدي‌ نبايد حرف‌ بزنه‌ كه‌ هيچ‌، اذا قرا القرآن‌ فاستمعوا له‌ و انستوا. دو تا كار، يكي‌ گوش‌ به‌ قرآن‌ بديد يكي‌ هم‌ حرف‌ نزنيد. حالا يكي‌ ممكنه‌ بگه‌ من‌ هر دو كار را مي‌كنم‌، نه‌ نمي‌شه‌. دو تا كار را بايد نكني‌. يكي‌ كار را بايد حرف‌ نزني‌ يكي‌ هواستون‌ پرت‌ نباشه‌، گوش‌ بديد. در صلوات‌ هم‌ بايد دعا كنيد. حالت‌ دعا به‌ خودتون‌ بگيريد و لذا من‌ مكرر گفتم‌ كه‌ اگر خواستيد صلوات‌ بفرستيد با توجه‌ صلوات‌ بفرستيد، با توجه‌ به‌ پروردگار صلوات‌ بفرستيد والا فايده‌اي‌، خوب‌ حالا، همان‌ اندازه‌ فايده‌ داره‌ كه‌ يك‌ فاصله‌اي‌ بشه‌ كه‌ يك‌ منبري‌ آب‌ بخوره‌ و شما هم‌ بهش‌ يك‌ مهلتي‌ بديد كه‌ او آبش‌ را بخوره‌.

 صلوات‌ بهترين‌ اذكاري‌ است‌ كه‌ در ميان‌ اذكاري‌ به‌ اصطلاح‌ دستور شده‌ بهترينش‌ صلواته‌. چون‌ هم‌ درش‌ دعا هست‌ كه‌ دعا مخ‌ عبادته‌، هم‌ ولايت‌ هست‌ كه‌ اظهار محبت‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارته‌ و هم‌ ذكر خداست‌. هيچ‌ دعايي‌، هيچ‌ ذكري‌ به‌ اين‌ به‌ اصطلاح‌ جامعيت‌ وجود نداره‌. صلوات‌ دعاي‌ مستجابي‌ است‌ هر كي‌ صلوات‌ بفرسته‌ مستجابه‌، از اون‌ دعاهايي‌ است‌ كه‌ استجابتش‌ قطعي‌ است‌. حتي‌ اگر يك‌ كافر هم‌ صلوات‌ بفرسته‌ مستجابه‌. و لذا در روايت‌ داره‌ كه‌ اگر خواستيد دعاتون‌ مستجاب‌ بشه‌ يك‌ صلوات‌ اول‌ بفرستيد يك‌ صلوات‌ دوم‌ اون‌ حاجتتون‌ هم‌ در وسط‌ بذاريد در روايت‌ اين‌ طور هست‌ كه‌ خدا حيا مي‌كنه‌ كه‌ اول‌ و آخر يك‌ عمل‌ واحد شما را قبول‌ كنه‌ و دعاي‌ اول‌ و آخر شما را مستجاب‌ كنه‌ و وسطش‌ را مستجاب‌ نكنه‌. دعا را بايد انسان‌ در وسط‌، حالا بعضي‌ از افراد هستند كه‌ خوب‌ اينها مربوط‌ به‌ ذوقيات‌ و فكر خودشونه‌، كه‌ يك‌ حاجتي‌ كه‌ دارن‌ صد تا صلوات‌ مي‌فرستند. صد تا صلوات‌ مثلا بفرستيد مثلا اونوقت‌ در بين‌ اين‌ چهل‌ مرتبه‌، چون‌ روايت‌ داره‌ كه‌ اگر يك‌ دعا را چهل‌ مرتبه‌، از خدا خواستيد، اگر چهل‌ نفر هستيد يك‌ دفعه‌ دعا كنيد، اگر بيست‌ نفر هستيد دو دفعه‌ دعا كنيد، اگر ده‌ نفر هستيد چهار مرتبه‌، اگر يك‌ نفر هستيد چهل‌ مرتبه‌ يك‌ دعايي‌ را از خدا بخواهيد. و اين‌ چهل‌ تا را تو صدتا صلوات‌ پخشش‌ كنيد. اين‌ ديگه‌ انشاء الله‌ اگر صلاحتون‌ باشه‌، آخه‌ گاهي‌ بعضي‌ از دعاها، ما الان‌ عصاان‌ تحب‌ شي‌ شر الكم‌ اين‌ بچه‌ دستش‌ شكسته‌ مثلا، بردنش‌ پيش‌ شكسته‌ بند اين‌ بچه‌ خواهش‌ مي‌كنه‌ از پدر از شكسته‌ بند، كه‌ دست‌ به‌ دست‌ من‌ نزنيد. درد مي‌ياد پدر مهربان‌، شكسته‌ بند طبيب‌ مي‌گه‌ اعتنا نكن‌، گريه‌ مي‌كنه‌ اعتنا نكن‌، داد مي‌زنه‌ اعتنا نكن‌ بگير دستش‌ را جا بنداز. اين‌ معنا عصا ان‌ تكره‌ شي‌ و هو شر لكم‌. عصا ان‌ تحب‌ شي‌ و هو شر لكم‌ شما مي‌خواييد دست‌ به‌ دستون‌ كسي‌ نزنه‌. طبيب‌ هم‌ دست‌ نزنه‌. آمپول‌ هم‌ بهتون‌ نزنن‌. ماها يك‌ همچي‌ حالتي‌ در مقابل‌ خدا داريم‌. ما نمي‌فهميم‌ مي‌گيم‌ اشكالي‌ نداره‌ اين‌ يك‌ كاري‌ است‌ كه‌ صد در صد براي‌ ما لازمه‌، مي‌گيم‌ بله‌، ولي‌ خوب‌ خدا باز هم‌ بهتر مي‌دونه‌. با خدا در دعا دعوا نكنيم‌ دعا كنيم‌. بعضيها دعوا مي‌كنند. چرا خدا نداد؟ من‌ ديگه‌ حرفش‌ را نمي‌زنم‌ ديگه‌ پا نمي‌شم‌ نماز شب‌ بخونم‌، ديگه‌ پا نمي‌شم‌ نماز اول‌ وقت‌ بخونم‌، ديگه‌ حرم‌ حضرت‌ رضا صلوات‌ الله‌ عليه‌ نمي‌رم‌. آخه‌ چرا؟ رفتم‌ اونجا حاجتم‌ را بگيرم‌. دعوا داري‌؟ فرق‌ مولا با بنده‌اش‌ اينكه‌ مولا هر چي‌ گفت‌ بنده‌ بايد اطاعت‌ كنه‌. ولي‌ بنده‌ هر چي‌ گفت‌ مولا خواست‌ اطاعت‌ مي‌كنه‌، نخواست‌ اطاعت‌ نمي‌كنه‌ اين‌ فرقه‌. اگر تو مولاي‌ خدا و حضرت‌ رضا هستي‌ خوب‌ بگو هر چي‌. اگر او هست‌، شما پيشنهادت‌ را مي‌دي‌ حرفهات‌ را مي‌زني‌، خودش‌ هم‌ بهت‌ گفته‌ ادعوني‌ استجب‌ لكم‌، و انسان‌ دعا مي‌كنه‌ اجابت‌ مي‌كنه‌. حالا اگر دعاهاي‌ ما به‌ اصطلاح‌ مصلحت‌ باشه‌ جزء اون‌ دعاهايي‌ نباشد كه‌ ما نمي‌دونيم‌ عاقبتش‌ را. خيلي‌ از اوقات‌ شده‌ براي‌ من‌ كه‌ زياد اتفاق‌ افتاده‌، حالا براي‌ شماها نمي‌دونم‌، خيلي‌ از چيزها را دوست‌ داشتيم‌ انجام‌ بشه‌ و نشده‌، بعد متوجه‌ مي‌شيم‌ كه‌ خوب‌ شد كه‌ نشد. خيلي‌ از چيزها را هم‌ دوست‌ داريم‌ كه‌ انجام‌ نشه‌ و بعد مي‌بينيم‌ كه‌ چه‌ خوب‌ شد كه‌ شد. اين‌ معناي‌ محدود بودن‌ فكر ماست‌ عقل‌ ماست‌، محدود بودن‌ مصلحت‌ انديشي‌ ماست‌، ماها نمي‌تونيم‌ اينها را به‌ اصطلاح‌ دقيق‌ بفهميم‌. آخه‌ چه‌ اشكالي‌ داره‌ من‌ كه‌ اينجا نشستم‌ اينهمه‌ هم‌ بدهي‌ دارم‌ خدا يك‌ ميليون‌ تومان‌ به‌ ما بده‌. چه‌ اشكالي‌ داره‌؟

 ظاهرا من‌ هم‌ اشكالي‌ نمي‌بينم‌ شما هم‌ كه‌ اشكالي‌ نمي‌بينيد، پس‌ چرا نمي‌ده‌؟ خدا يك‌ اشكالي‌ مي‌بينه‌ در اون‌ وقتهايي‌ كه‌ بليطهاي‌ بخت‌ آزمايي‌ بود، صد هزار تومان‌ به‌ يك‌ نفر اصابت‌ كرد در زمان‌ شاه‌ اين‌ سكته‌ كرد و مرد. قبل‌ از اينكه‌ فردا بره‌ پول‌ را بگيره‌. تو كه‌ جنبه‌ نداري‌، حالا چه‌ اشكالي‌ داره‌ پدر به‌ من‌ يكي‌ از اين‌ هزار تومانيهاي‌ جديد بده‌. تو بچه‌، تو يك‌ مثلا ده‌ توماني‌ بهت‌ بدن‌ برو نخود و كشمش‌ بگير بخور ديگه‌ بيشتر از اين‌ پول‌ دستت‌ باشه‌ ديگه‌ اذيتت‌ مي‌كنه‌. دزدها مي‌يان‌ دور و برت‌ را مي‌گيرند. دشمنيهايي‌ به‌ وجود مي‌ياد. حالا ديگه‌ مصالح‌ انسان‌ نمي‌تونه‌ كنترلش‌ كنه‌. اگر ما مصلحتها را مي‌فهميديم‌ كه‌ اينطور نبوديم‌. در دعا اين‌ را بدونيد مستجاب‌ مي‌شه‌ با شرط‌ اينكه‌ مصلحتتون‌ باشه‌. اول‌ صلوات‌ آخرش‌ صلوات‌ و وسط‌ دعا. و صلوات‌ بر پيغمبر را كوتاه‌ نفرستيد. نگيد الهم‌ صل‌ علي‌ محمد، و بعد ديگه‌ بقيه‌اش‌ را نگيد چون‌ از نظر سني‌ و شيعه‌ اينجور صلوات‌ فرستادن‌ يا حرامه‌ يا مكروهه‌. اگر روي‌ بغض‌ باشه‌ با آل‌ محمد كه‌ حرامه‌. يعني‌ حرام‌ نه‌ اصلا اين‌ آدم‌ جزء دشمنان‌ پيغمبره‌، پيغمبر مي‌گه‌ هر كي‌ من‌ را دوست‌ داره‌ بايد آل‌ من‌ را هم‌ دوست‌ داشته‌ باشه‌. من‌ با آلم‌ هستم‌، من‌ با فرزندانم‌ هستم‌. يكي‌ من‌ قبول‌ دارم‌ يكي‌ را من‌ قبول‌ ندارم‌ نمي‌شه‌. حالا يك‌ كسي‌ مثلا بگه‌ كه‌ من‌ و پسرم‌ مي‌ياييم‌ خونة‌ شما، اگر من‌ را دوست‌ داري‌ پسر من‌ را هم‌ احترام‌ كن‌. بگيد نه‌ آقا پسرت‌ بيرون‌، خودت‌ بيا تو. اين‌ نمي‌شه‌ كه‌، اين‌ معلومه‌ كه‌ دوست‌ نداريد. يا حرامه‌ رواياتي‌ كه‌ هست‌ نهي‌ داره‌ چون‌ يا مكروهه‌. و در بعضي‌ از ادعيه‌ هست‌ كه‌ اين‌ را ضمنا يك‌ ايرادي‌ بر اين‌ زيارت‌ آل‌ ياسين‌ دعاي‌ بعد از زيارت‌ كه‌ الهم‌ صل‌ نبي‌ الرحمة‌ و كلمة‌ نورك‌ ديگه‌ آل‌ نداره‌ توش‌ و بعد تمام‌ مي‌كنه‌ تا آخر. اين‌ جوابش‌ اين‌ است‌ كه‌ تمامش‌ دعاي‌ بر گل‌ سر سبد آل‌ پيغمبره‌ كه‌ همة‌ سادات‌ و ائمه‌ راضيند كه‌ بر امام‌ زمان‌ انسان‌ دعا بكنه‌ و رحمت‌ را از خدا بخواد ولي‌ بر اونها نخواسته‌ باشه‌ چون‌ منظور از آل‌ محمد اونكه‌ در تمام‌ صلواتها هست‌ مثلا معصيت‌ كار و اينها كه‌ نيست‌. تنها اين‌ نيست‌ منظور مهمش‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ است‌. چون‌ او اگر باشه‌ بقيه‌ هستند. او اگر قدرت‌ داشته‌ باشه‌ او اگر مشمول‌ رحمت‌ پروردگار باشه‌ او اگر فرجش‌ برسه‌ او اگر دستش‌ باز باشه‌ او اگر تشكيل‌ حكومت‌ بده‌ آل‌ پيغمبر زنده‌اند حتي‌ حسين‌ بن‌ علي‌ زنده‌ است‌ حتي‌ امام‌ سجاد زنده‌ است‌ همة‌ ائمه‌ عليه‌ اصلاة‌ والسلام‌ زندگي‌ شون‌ به‌ ظهور وقيام‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فدااست‌. لذا اين‌ دعا چون‌ بعدش‌ تمامش‌ دعا به‌ گل‌ سرسبد آل‌ پيغمبره‌ لذا اشكالي‌ نداره‌ كه‌ اينجا اسم‌ آل‌ به‌ اون‌ صورت‌ برده‌ نشه‌ اين‌ صلوات‌ مبتوره‌ يا صلاة‌ بترا نيست‌.

 جملة‌ بترا را داشتم‌ معنا مي‌كردم‌ يعني‌ كوتاه‌، مقطوع‌، بي‌ آخر، اين‌ جور چيزي‌ را مي‌گن‌ بترا يا ابتر. اي‌ پيغمبر شانع‌ تو، شانع‌ تو يعني‌ دشمنان‌ تو، اونها ابترند. اونها مقطوع‌ النسلند. اونها ارزش‌ وجودي‌ ندارند. ما اي‌ پيغمبر در روايات‌ هست‌، براي‌ تو قرار داديم‌ كه‌ هر حسب‌ و نسبي‌ روز قيات‌ منقطع‌ مي‌شه‌ يعني‌ حسب‌ و نسب‌ها بالاخره‌ يك‌ نسل‌ دو نسل‌ ده‌ نسل‌ حالا مربوط‌ به‌ عظمت‌ اون‌ صاحب‌ نسله‌، يك‌ مرجع‌ تقليد مثلا يكي‌ دو نسل‌ اين‌ نسبش‌ باقي‌ مي‌مونه‌ اين‌ نوة‌ مثلا فلان‌ آيت‌ الله‌، فلان‌ مرجع‌ است‌. اين‌ نوة‌ مثلا سلاطين‌ قاجاره‌ اين‌ نوة‌ مثلا حالا چه‌ در حق‌ چه‌ در باطل‌ شخصيتهاي‌ حق‌ و باطل‌ بالاخره‌ هر چه‌ بخواد بمانه‌ يك‌ نسل‌ دو نسل‌، سه‌ نسل‌، ده‌ نسل‌ باقي‌ مي‌ماند. ولي‌ تا روز قيامت‌ ديگه‌ لا ان‌ سابقينا روز قيامت‌ ديگه‌ نسبي‌ باقي‌ نمي‌مونه‌. يوم‌ يفر المرء من‌ اخي‌ يومئذ در اون‌ آية‌ شريفه‌ مي‌فرمايد كه‌ لو انسا و بينهم‌ الله‌. نصبي‌ ديگه‌ نيست‌ همة‌ نسبها قطع‌ مي‌شه‌ ولي‌ چون‌ نسب‌ پيغمبر خيلي‌ اهميت‌ داره‌ دنيا آخرت‌ بهشت‌، همه‌ جا، كل‌ حسب‌ و نسب‌ اين‌ روايت‌ را سني‌ها هم‌ نقل‌ كردن‌ و مورد اتفاق‌ بين‌ سني‌ و شيعه‌ است‌ كه‌ كل‌ حسب‌ و نسب‌ منقطع‌ يوم‌ القيامه‌ روز قيامت‌ همة‌ حسبها و نسبها، حالا من‌ فرزند نمي‌دونم‌ فلان‌ سلطانم‌ فرزند نمي‌دونم‌ فلان‌ جمعيت‌ هستم‌ نمي‌دونم‌ فرزند مثلا فلان‌ آيت‌ الله‌ هستم‌ اولاد شيخ‌ انصاري‌ هستم‌ مثلا خوب‌ هستند ديگه‌ اين‌ شخصيتهايي‌ كه‌ بودند. اينها همه‌ منقطع‌ مي‌شن‌ ديگه‌ قطع‌ مي‌شه‌ منقطع‌ مي‌شه‌. جز حسب‌ و نسب‌ پيغمبر اكرم‌. الا حسبي‌ و نسبي‌.

 اين‌ بخاطر عظمت‌ رسول‌ اكرمه‌. يعني‌ اونقدر پيغمبر اكرم‌ عظمت‌ داره‌ كه‌ اين‌ حسب‌ و نسبش‌ هميشه‌ باقي‌ است‌ و اثراتش‌ هم‌ باقيست‌ و بايد هم‌ باقي‌ باشه‌ اگر ما خوب‌ طبعا طبق‌ قياسي‌ كه‌ نسبت‌ به‌ شخصيتهاي‌ دنيايي‌ داريم‌. بنابر اين‌ ان‌ شانئك‌ هو الابتر. اونهايي‌ كه‌ تو را نمي‌تونن‌ ببينند. اينهايي‌ كه‌ مبغضه‌ تو هستند.

 يك‌ دانشمند سني‌ مذهب‌ كتابي‌ نوشته‌ به‌ نام‌ سادات‌ الدارين‌ ظاهرا مال‌ كتابهاي‌ قديمي‌ است‌ باز او از يك‌ دانشمند قديمي‌ كه‌ ظاهرا در قرن‌ پنجم‌ زندگي‌ مي‌كرده‌، مي‌گه‌ كه‌ روزي‌ كه‌ حسين‌ بن‌ علي‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ شهيد شد در كربلا از سيد الشهدا جز يك‌ فرزند اون‌ هم‌ مريض‌، يعني‌ امام‌ سجاد از نظر ظاهر اونقدر مريض‌ بودند كه‌ ديگه‌ خودشون‌ را زحمت‌ كشتن‌ امام‌ سجاد را ندادند گفتند اين‌ تو همين‌ اوضاع‌ و احوال‌ و اسارت‌ و اينها از بين‌ مي‌ره‌. يك‌ فرزند مريض‌ حسين‌ بن‌ علي‌ بيشتر نداره‌. و او نوشته‌ كه‌ در همون‌ وقت‌ در همون‌ زمان‌ هزارها گهوارة‌ طلا و نقره‌ در از فرزندان‌ بني‌ اميه‌ در حركت‌ بوده‌. خيلي‌ عجيبه‌ها. بني‌ اميه‌ اونقدر پر عظمت‌ و بين‌ هاشم‌ اينطوري‌ شده‌. فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا اينطوري‌. و هر يك‌ از خلفاي‌ عباسي‌ و اموي‌ كافي‌ بودند براي‌ اينكه‌ اولاد پيغمبر را مقطوع‌ كند قطعش‌ كنند. هر يكيشون‌، همين‌ هارون‌ الرشيد در كتاب‌ علوم‌ اخبار الرضا هست‌ كه‌ وقتي‌ قضية‌ حميد ابن‌ قحطبه‌ را نقل‌ مي‌كنه‌ مي‌گه‌ كه‌ قضية‌ حميد ابن‌ قحطبه‌، در يك‌ شب‌ حدودا شصت‌ نفر را از فرزندان‌ پيغمبر را كشت‌ به‌ امر هارون‌ الرشيد و ريخت‌ در چاه‌. بعد از اون‌ مي‌نويسد كه‌ مكرر اين‌ جريان‌، از طريق‌ هارون‌ الرشيد انجام‌ مي‌شد. يعني‌ سادات‌ را جمع‌ مي‌كرد وقتي‌ كه‌ به‌ اين‌ جمعيت‌ به‌ اين‌ مقدار مي‌رسيد اينها را به‌ وسيلة‌ يكي‌ از اين‌ عمالش‌ مي‌كشت‌. و هر يك‌ از اينها كافي‌ بودند كه‌ نسل‌ پيغمبر را قطع‌ كنند. ولي‌ در عين‌ حال‌، عجيبه‌ها يك‌ آماري‌ ديدم‌ حالا نمي‌دونم‌ صحت‌ داره‌ يا نه‌، هشتاد ميليون‌ الان‌ فرزند پيغمبر سادات‌ در روي‌  كرة‌ زمين‌ هست‌، هشتاد ميليون‌. خيليه‌ها از يك‌ نفر اون‌ هم‌ با اين‌ همه‌ دشمنان‌ اين‌ همه‌ آفاتي‌ كه‌ به‌ اين‌ شجرة‌ طيبه‌ خورده‌. شجرة‌ طيبة‌ اصلها ثابة‌ و فرعها في‌ السماء يك‌ شب‌ تفسير اين‌ آيه‌ را عرض‌ كردم‌. تعطي‌ اكلها كل‌ هي‌، اكلش‌ يعني‌ خوردني‌ اين‌ درخت‌ طيبه‌، اونچه‌ كه‌ مورد استفادة‌ اين‌ شجرة‌ طيبه‌ است‌ در تمام‌ زمانها زمستان‌ وتابستان‌ ديگه‌ نداره‌، يك‌ درختي‌ را تصور بكنيد كه‌ زمستان‌ و تابستان‌ نداشته‌ باشه‌ هميشه‌ ميوه‌ داشته‌ باشه‌. چهار فصل‌. تعطي‌ اكلها كل‌ هي‌. يك‌ هميچين‌ شجرة‌ طيبه‌اي‌ پيغمبر اكرم‌ به‌ عنوان‌ نسل‌ طيبه‌اش‌ و ذرية‌ پاكش‌ در بين‌ مردم‌ گذاشته‌ وقتي‌ مرحوم‌ آيت‌ الله‌ نجفي‌ مرعشي‌ هم‌ رحمة‌ لله‌ عليه‌ ايشان‌ هم‌ يك‌ جريان‌ نقل‌ كردن‌ يك‌ جريان‌ هم‌ من‌ خودم‌ نذير اين‌ را داشتم‌ هموني‌ كه‌ مربوط‌ به‌ خودم‌ هست‌ عرض‌ مي‌كنم‌. كه‌ يكي‌ از اين‌ كشيشهاي‌ مسيحي‌ كه‌ يك‌ وقتي‌ ما خيلي‌ با اينها در ارتباط‌ بوديم‌ اون‌ اين‌ را گفت‌ كه‌ دو چيز در بين‌ شمامسلمانها هست‌. مي‌خواست‌ دربارة‌ حقانيت‌ مذهب‌ خودش‌ تقريبا حرف‌ بزنه‌. اين‌ را استدلال‌ مي‌كرد مي‌گفت‌ دو چيز در بين‌ شما مسلمانهاهست‌ كه‌ اگر اون‌ دو چيز در بين‌ ما بود ما امروز دنيا را گرفته‌ بوديم‌. فرصت‌ به‌ شما نمي‌داديم‌ و اون‌ دو چيز يكي‌ فرزندان‌ پيغمبر هستند كه‌ هميشه‌ اينها دفاع‌ از حريم‌ پيغمبر مي‌كنند يكي‌ كلماتي‌ كه‌ قطعا و يقينا خود پيغمبر گفته‌.

 ما اين‌ دو چيز را نداريم‌ يكي‌ قرآن‌ و روايات‌، قرآنش‌ كه‌ حرفي‌ درش‌ نيست‌ كه‌ از دو لب‌ پيغمبر به‌ ما رسيده‌ حالا البته‌ نمي‌گفت‌ وحيه‌، در مقام‌ بحث‌ و مباحثه‌ بوديم‌ با هم‌ نمي‌گفت‌ وحيه‌، مي‌گفت‌ كه‌ كلمات‌ پيغمبره‌. از دو لب‌ پيغمبر رسيده‌. ما يك‌ كلمه‌ از دو لب‌ عيسي‌ شنيده‌ باشيم‌ نداريم‌. يعني‌ الان‌ بگيم‌ كه‌ آقا اين‌ كه‌ تو كتاب‌ انجيله‌ حضرت‌ عيسي‌ گفته‌. انجيل‌ چون‌ محفوظات‌ چهار نفر از شاگردان‌ حضرت‌ عيسي‌ است‌.

 مال‌ حضرت‌ عيسي‌ نيست‌. انجيل‌ عيسي‌ ما نداريم‌ انجيل‌ يوقا و يوحنا و مدا و مرقوس‌ و اينها داريم‌ يكي‌ اين‌، يكي‌ هم‌ فرزندان‌ پيغمبر. اين‌ تعطي‌ اكلها كل‌ هي‌ اين‌ خيلي‌ مهمه‌ و حضرت‌ عيسي‌ فرزند نداشت‌، حضرت‌ عيسي‌ اصلا ازدواج‌ هم‌ نكرد. و داراي‌ فرزند نبود اگر فرزندان‌ او مي‌بودند ما براشون‌ يك‌ احترام‌ خاصي‌ قائل‌ بوديم‌ و چه‌ مي‌كرديم‌ كه‌ حالا بحثمون‌ مفصل‌ بود و خلاصه‌ همين‌ جا پايانش‌ نبود. ما مطالب‌ ديگه‌اي‌ گفتيم‌. اين‌ مسئلة‌ شجرة‌ طيبة‌ وجود فرزندان‌ پيغمبر اون‌ هم‌ در بعد علمي‌ و معنوي‌ و هم‌ در بعد ظاهري‌. اين‌ خيلي‌ اهميت‌ داره‌ كه‌ ان‌ شانئك‌ هو الابتر. اما در مقابل‌ از بني‌ اميه‌ كسي‌ باقي‌ نماند. شما فكر مي‌كنيد خوب‌ شايد باشند ما خبر نداريم‌، نه‌. اين‌ را بدونيد كه‌ عربها مقيد به‌ حفظ‌ نسل‌ هستند. ماها مقيد نيستيم‌ حتي‌ ساداتمون‌ اينقدر براي‌ نسلشون‌ ارزش‌ قائل‌ نبودند كه‌ شجره‌ اشان‌ را حفظ‌ كنند. ولي‌ عربها را من‌ خودم‌ باهاشون‌ برخورد داشتم‌ اون‌ مدتي‌ كه‌ در نجف‌ بوديم‌ و مسافرت‌ مي‌كرديم‌ از نجف‌ پياده‌ مي‌آمديم‌ گاهي‌ كربلا، در راه‌ به‌ بعضي‌ از اين‌ عربهاي‌ اصيل‌، به‌ اصطلاح‌ اعراب‌ مي‌گن‌ برخورد مي‌كرديم‌ يك‌ عرب‌ بي‌ سواد چادر نشين‌ مي‌ديديم‌ يك‌ كاغذ مي‌ياره‌ كه‌ من‌ از نسل‌ خالد بن‌ وليد هستم‌، حالا خالد بن‌ وليد كيه‌؟ كه‌ تو از نسلش‌ باشي‌؟

 من‌ از نسل‌ مثلا فرض‌ كنيد  ابوموسي‌ اشعري‌ هستم‌. يك‌ برخورد عجيبي‌ داشتيم‌ در يكي‌ از چادرها مي‌گفت‌ كه‌ دعا كنيد شما كه‌ فرزند پيغمبريد كه‌ ما يك‌ روز يك‌ سگي‌ آمد در خيمة‌ ما من‌ گفتم‌ كه‌ رو يبن‌ موسي‌ ابن‌ اشعري‌ مي‌خواستم‌ به‌ سگ‌ فحش‌ بدم‌ گفتم‌ اي‌ پسر موسي‌ اشعري‌. رو. مي‌گفت‌ يك‌ نفر از اين‌ مهمانهاي‌ ما بلند شد گفت‌ انا ابن‌ موسي‌ الاشعري‌، من‌ شجره‌ دارم‌ من‌ از فرزندان‌ ابوموسي‌ اشعري‌ هستم‌، ابوموسي‌ اشعري‌ همون‌ كسي‌ كه‌ با علي‌ بن‌ ابيطالب‌ در افتاد و اونوضع‌. و خنجرش‌ را كشيد من‌ را بكشه‌، گفتم‌ كه‌ آخه‌ تو مهمان‌ ما هستي‌، و خلاصه‌ ما فرار كرديم‌ و او تعقيب‌ ما و بله‌، تا اينكه‌ خلاصه‌ ما خودمون‌ را نجات‌ داديم‌ در اونجا و يك‌ جريان‌ ديگري‌ شد اين‌ الان‌ زندانه‌ اين‌ بياد بيرون‌ ممكنه‌ من‌ را بكشه‌ شما دعا كنيد ما از شر اين‌ خلاص‌ بشيم‌ گفت‌ شجره‌ داشت‌ كه‌ پسر موسي‌، از اولا موسي‌ اشعري‌ است‌.

 خوب‌ اينها كه‌ نسلشون‌ را اينجور حفظ‌ مي‌كنند بايد الان‌ بني‌ اميه‌ زياد باشه‌. آخه‌ شما نگيد كه‌ بني‌ اميه‌ آخه‌ چه‌ ارزشي‌. اينها پيش‌ ما ارزش‌ ندارند. يك‌ عده‌ هستند كه‌ سوريا مثلا در سوريه‌ اينها الان‌ عاشق‌ معاويه‌ و يزيد و بني‌ اميه‌ هستند. خود دمشق‌ انشاء الله‌ مشرف‌ مي‌شيد براي‌ زيارت‌ حضرت‌ زينب‌، يكي‌ شمرده‌ بود صد و پنجاه‌ مركز مهم‌ به‌ نام‌ بني‌ اميه‌ است‌ همين‌ الان‌. ساحة‌ الامويه‌، يك‌ ميدان‌ مهمي‌ در شام‌ هست‌ به‌ نام‌ ميدان‌ بني‌ اميه‌. مسجد اموي‌ كه‌ شنيديد ديگه‌. مهمترين‌ مسجدش‌. و امثال‌ اينها زياد هست‌ و الان‌ علاقه‌ مندند. و شجره‌ اشون‌ را حفظ‌ مي‌كردند ولي‌ خدا مي‌خواد كه‌ اينها را قطع‌ كنه‌. اثري‌ ازشون‌ نباشه‌، اثارشون‌  نباشه‌، فرزندانشون‌ ديگه‌ از بين‌ بره‌، هر چه‌ كوشيدند بني‌ هاشم‌ را از بين‌ ببرند امروز مي‌بينيد در هر جا، من‌ فكر مي‌كردم‌ در ايران‌  چون‌ شيعه‌ هستند سيد زياده‌ يك‌ وقت‌ رفته‌ بوديم‌ در هندوستان‌ در يك‌ شهري‌ به‌ نام‌ نوقاوان‌ سادات‌، گفتم‌ چرا اينجا نوقاوان‌ ساداته‌؟ گفتند اينجا يك‌ سيدي‌ از نوقان‌ سادات‌ بود ناقانه‌ خراسان‌ آمده‌ اينجا مونده‌ و همة‌ اين‌ فرزندان‌ اون‌ هستند. هفتاد هزار سيد تو اون‌ شهر بود كه‌ من‌ مجبور شدم‌ اين‌ سورة‌ كوثر را اونجا عنوان‌ كردم‌.

 بعد در امروها يك‌ عده‌ سادات‌ زيادي‌ هستند در شهرهاي‌ مختلف‌ هندوستان‌ سادات‌ با شجره‌، چون‌ اونجا شجره‌ اشان‌ را حفظ‌ كرده‌اند. و اين‌ مسئله‌ زياد مهم‌ نيست‌ به‌ نظر من‌، ولو از معجزات‌ پيغمبر اكرمه‌ ولي‌ مهم‌ اين‌ است‌ كه‌ بوسيلة‌ همين‌ فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا و فرزندان‌ پيغمبر انشاء لله‌ خواهيد ديديد يك‌ روز دنيا پر از عدل‌ و داد مي‌شه‌. حالا اون‌ اهمييت‌. دنيا پر از عدل‌ و داد خواهد شد و انشاءالله‌ اين‌ ناراحتيها پايان‌ پيدا خواهد كرد.

 دنياي‌ بعد از ظهور نسبت‌ به‌ دنياي‌ قبل‌ از ظهور. مثل‌ بهشت‌ است‌ نسبت‌ به‌ زندان‌. صدها گرفتاري‌ داريم‌، هر كاري‌ مي‌كنيم‌ از اين‌ گرفتاريها نجات‌ پيدا نمي‌كنيم‌. فكر مي‌كنيم‌ اين‌ گرفتاري‌ ما مربوط‌ به‌ اين‌ است‌ كه‌ اين‌ شخص‌ در راس‌ كاره‌ اون‌ را عوضش‌ مي‌كنيم‌ مي‌بينيم‌ نه‌ باز هم‌ گرفتاريم‌. اين‌ گناهان‌ مربوط‌ به‌ اين‌ است‌ كه‌ نمي‌دونم‌ اين‌ فرد گناهكار است‌ و در راس‌ كاره‌ يك‌ آدم‌ عادل‌ را مي‌گذاريم‌ مي‌بينيم‌ باز هم‌ گناه‌ مي‌كنيم‌. گرفتاري‌ پشت‌ سر هم‌، ناراحتيها، بدبختيها، گرانيها، تورمها، انسان‌ را فلج‌ مي‌كنه‌. بي‌ عدالتيها كه‌ واقعا انسان‌ گاهي‌ مي‌بينه‌ كه‌ چقدر بايد بر سر بشر بي‌ عدالتي‌ بشه‌. هر كاري‌ مي‌كنيم‌ مي‌بينيم‌ نه‌ نمي‌شه‌، و همة‌ اينها دليل‌ بر اين‌ است‌ كه‌ ما، مثل‌ اين‌ است‌ كه‌ شما بخواهيد توي‌ يك‌ زندان‌، دريك‌ جايي‌ كه‌ توي‌ جهنم‌ بخواد انسان‌ يك‌ محيط‌ خنكي‌ را براي‌ خودش‌ درست‌ بكنه‌ نمي‌شه‌. دنيايي‌ كه‌  پر از ضلم‌ و جوره‌، دنيايي‌ كه‌ يك‌ ميشي‌ را بذارن‌ وسط‌ صد تا گرگ‌ دورش‌ باشن‌ مگه‌ مي‌تونه‌ اين‌ ميش‌ به‌ حاله‌ ميشيش‌ بمونه‌. مگر اين‌ موجود، در روايت‌ هست‌ كن‌ ضعبا و الا اكلتك‌ ضاع‌، گرگ‌ باش‌ والا گرگها مي‌خورنت‌.

 گاهي‌ انسان‌ مي‌بينه‌ كه‌ در بعضي‌ از جنگهايي‌ كه‌ در گذشته‌ بود و اينها واقعا اگر ما اين‌ جنگها را نمي‌كرديم‌ مي‌گفتيم‌ خوب‌ اينها به‌ هر حال‌ عراقيها هم‌ شيعه‌ هستند بيان‌، بيان‌ يك‌ زيارت‌ امام‌ رضا هم‌ مي‌يان‌ و بعد هم‌ مي‌يان‌ خدمتون‌ عرض‌ شود، فرقي‌ نداره‌ ما و اونها نداريم‌ مي‌آمدند وضعمون‌ را مي‌دونيد چه‌ مي‌كردند؟ بايد انسان‌ گرگ‌ باشه‌ يعني‌ حالت‌ گرگي‌ لااقل‌ به‌ خودش‌ بگيره‌. عكس‌ العمل‌ داشته‌ باشه‌. آمر به‌ معروف‌ و ناهي‌ از منكر منظور اين‌ نيست‌ كه‌ گرگ‌ باش‌ يعني‌ بي‌ دليل‌ نيشها و حيوانات‌ اهلي‌ را بدر. نه‌ در مقابل‌ گرگ‌ انسان‌ بايد گرگ‌ باشه‌. اينجوري‌. و اين‌ وضع‌ ادامه‌ خواهد داشت‌ تا وقتي‌ كه‌ اون‌ فرزند پاكه‌ فاطمة‌ زهرا بياد. و لذا آقايون‌ از خدا بخواهيد كه‌ خدا هر چه‌ دعا داريد در اين‌ جهت‌ بكنيد كه‌ فرج‌ آقا امام‌ زمان‌ را برساند. و فكر هم‌ نكنيد كه‌ حالاها كو. نه‌ خيلي‌ نزديكه‌ انشاء الله‌. بعضيها معتقدند دير هم‌ شده‌. يعني‌ خيلي‌ زودتر از اينها بنا بود امام‌ عصر ارواحنا فدا ظاهر بشه‌ و گناهان‌ ما و بي‌ توجهي‌هاي‌ ما و بي‌ محبتيهاي‌ ما خوب‌ يك‌ خرده‌ سبب‌ شد كه‌ آماده‌تر بشيد. يك‌ خرده‌ بهتر بشيد والا بعضي‌ حالا من‌ كه‌ اعتقادم‌ اين‌ است‌ كه‌ نه‌ بايد به‌ هيچ‌ وجه‌ وقت‌ تعيين‌ نكرد نه‌ بگيم‌ زودتر بنا بوده‌ نه‌ ديرتر. نه‌ فلان‌ وقت‌ بعضي‌ها كه‌ وقت‌ تعيين‌ مي‌كنند در روايات‌ هست‌ كه‌ اينها را تكذيبشون‌ كنيد به‌ جهت‌ اينكه‌ خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد يمه‌ الله‌ ما يشاء و يصبت‌ و عنده‌ ام‌ الكتاب‌ هيچ‌ كس‌ از آيندة‌ اينطوري‌ اين‌ مسائل‌ حساس‌ جهاني‌ اطلاع‌ نداره‌ جز خداي‌ تعالي‌.

 دعا كنيد افضل‌ الاعمال‌ انتظار الفرج‌ بهترين‌ اعمال‌ اين‌ است‌ كه‌ شما انتظار فرج‌ امام‌ زمان‌ را داشته‌ باشيد و كسي‌ هم‌ كه‌ منتظر يك‌ محبوبي‌ هست‌ طبعا از خدا مي‌خواد كه‌ خدايا برسونش‌، بياد، چشمش‌ به‌ دره‌ كه‌ كي‌ از در وارد مي‌شه‌. اونهايي‌ كه‌ انتظار واقعي‌ را دارن‌ اينها هر روز صبح‌ جمعه‌ كه‌ حركت‌ مي‌كنند از خواب‌ بيدار مي‌شن‌ منتظرند كه‌ صداي‌ دلرباي‌ امام‌ عصر ارواحنا فدا را بشنوند كه‌ علي‌ يا اهل‌ العالم‌، انا امامكم‌ المنتظر من‌ امام‌ منتظر شما هستم‌ همان‌ كه‌ انتظارش‌ را داشتيد من‌ هستم‌ و خواهم‌ آمد. يا بقية‌ لله‌ شب‌ جمعه‌ است‌. ايام‌ زيارتي‌ مخصوص‌ حضرت‌ ثامن‌ الاحج‌ ارواحنا فدا هست‌. يا بقية‌ الله‌ شما را بخاطر حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا قسمتون‌ مي‌دهيم‌ كه‌ عنايتي‌ كنيد خودتون‌ فرجتون‌ را از خداي‌ تعالي‌ بخواهيد. الا يا اهل‌ العالم‌ ان‌ جدي‌ الحسين‌، چراغها را خاموش‌ كنيد حال‌ عزايي‌ به‌ خودمون‌ بگيريم‌ انشاء الله‌ امشب‌ آقا و مولامون‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ نظر لطفي‌ به‌ اين‌ مجلس‌ خواهد كرد. السلام‌ عليك‌ يا اباعبد الله‌، و علي‌ ارواحناالتي‌ هلت‌ بفنائك‌، عليك‌ مني‌ سلام‌ الله‌ ابدا ما بقية‌ و بقي‌ ليل‌ و النهار و لا جعل‌ الله‌ آخر الاجر مني‌ لزيارتك‌ السلام‌ علي‌ الحسين‌ و علي‌ علي‌ ابن‌ الحسين‌ و علي‌ اولاد الحسين‌ و علي‌ اصحاب‌ الحسين‌. يا ابا عبدلله‌ لقد عظمت‌ الرضيه‌ جلت‌ المصيبه‌، يا جدا فراموش‌ نمي‌كنم‌ اون‌ ساعتي‌ را كه‌ عصر نوزدهم‌ است‌ به‌ طرف‌ خيمه‌ها صدا مي‌زد اولي‌ اولين‌، من‌ امت‌ ان‌ قتلت‌، واي‌ بر امتي‌ كه‌ كشتند پسر دختر پيغمبرشون‌ را. اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ اطراف‌ زوالجناح‌ را گرفتند، هر كسي‌ سخني‌ داشت‌ با زوالجناح‌، يا الله‌، يا رسول‌ الله‌. يا بقية‌ الله‌ يا صاحب‌ الزمان‌.  سكينه‌ صدا زد پدرم‌ وقتي‌ از خيمه‌ها رفت‌ لبانش‌ تشنه‌ بود بگو ببينم‌ آيا آب‌ به‌ لبهاي‌ عطشانش‌ رسوندند؟

 

۱۶ ذی القعده ۱۴۱۳ قمری – تذكرات‌ اخلاقی‌ و تربیتی‌ اخلاق‌ ۴۷

 تذكرات‌ اخلاقی‌ و تربیتی‌ اخلاق‌ 47

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 يكي‌ دو تا تذكر خدمت‌ آقايون‌ عرض‌ كنم‌. يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ خيلي‌ اهميت‌ داره‌ براي‌ هر فرد مؤمن‌ اين‌ است‌ كه‌ اگر وعده‌اي‌ داد به‌ وعده‌اش‌ عمل‌ كنه‌. دربارة‌ مؤمنون‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كه‌ قد افلح‌ المؤمنون‌ الذينهم‌ في‌ صلاتهم‌ خاشعون‌، تا ميرسد به‌ اينجا كه‌ و الذينهم‌ لاماناتهم‌ و عهدهم‌ راعون‌. يكي‌ از علائم‌ شخص‌ مؤمن‌ اين‌ است‌ كه‌ امانات‌ مردم‌ را حفظ‌ ميكند، اسرار مردم‌ را نگه‌ ميدارد، اگر چيزي‌ در اختيارش‌ گذاشتند، سخني‌، مالي‌، ناموسي‌، هر چيزي‌ كه‌ جنبة‌ امانت‌ داشت‌؛ اينها را رعايت‌ ميكند و عهدهم‌ راعون‌. عهدشون‌ را هم‌ رعايت‌ مي‌كنند. من‌ روز جمعه‌ توي‌ ذهنم‌ آمد كه‌ اين‌ جمله‌ را به‌ دوستان‌ بگم‌ كه‌ از اين‌ به‌ بعد يا قولي‌ را نديد يا وعده‌اي‌ را نديد، كه‌ انسان‌ وقتي‌ وعده‌ كرد علامت‌ تحركشه‌، علامت‌ انسانيتشه‌، علامت‌ كمكش‌ به‌ مردمه‌. فكر نكنيد كه‌ خوب‌ ما راحت‌ باشيم‌. وعده‌ نديم‌. بعضي‌ از مقدسها اينطورند. هيچ‌ وعده‌اي‌ نمي‌دهند. يك‌ وجود بيفايدة‌ بي‌ مصرف‌ بي‌ ارزشي‌ مي‌شوند. چون‌ اين‌ را ميگم‌ كه‌ يا وعده‌ نديد مخير بين‌ دو چيز نيستيد از نظر اسلام‌. وعده‌ بايد داد، نبايد كه‌، حالا چون‌ گفتند وعده‌ نديد، شما از اين‌ به‌ بعد يك‌ آدم‌ بي‌ مصرف‌ بي‌ فايدة‌ بي‌ ارزشي‌ بشيد هيچ‌ وعده‌ نديد. هيچ‌. راحت‌. رفتيد توي‌ يك‌ اداره‌اي‌، به‌ رئيس‌ اداره‌ هم‌ بگيد كه‌ من‌ قرار هر روز بيام‌ و سر ساعت‌ بيام‌ و اينها نداريم‌ها. وعده‌ نميدم‌. او ميگه‌ تشريف‌ نياريد. در دين‌ اسلام‌ هم‌ همينه‌. خدايا ما قول‌ نميديم‌ كه‌ نماز بخونيم‌، ولي‌ خوب‌ هر وقت‌ مايل‌ شديم‌ مي‌خونيم‌. در اين‌ جمله‌ من‌ يك‌ مقداري‌ تذكر بدم‌. نگيد كه‌ ما وعده‌ نميديم‌، راحت‌، راحتره‌. بعله‌. اصلا راحتيد. نه‌ به‌ خدا، نه‌ به‌ رئيس‌ اداره‌، نه‌ به‌ خانه‌اتون‌. ما وعده‌ نمي‌ديم‌ كه‌ بيائيم‌ خونه‌، هر وقت‌ دلمون‌ خواست‌ مي‌آئيم‌. نه‌ به‌ زن‌ و فرزندتون‌، نه‌ به‌ دوست‌ و رفيقتون‌، نه‌ به‌ استاد و شاگردتون‌، به‌ هيچكدام‌ وعده‌ نديد. راحته‌. نه‌. اگر يك‌ همچين‌ كاري‌ يك‌ وقت‌ كرديد، نه‌ دين‌ داريد نه‌ انسانيد نه‌ هم‌ ارزش‌ وجودي‌ داريد. ايني‌ كه‌ من‌ ميگم‌ يا وعده‌ نديد، اين‌ معنايش‌ تخيير نيست‌ كه‌ مخير بشي‌ يا وعده‌ نديد يا به‌ وعده‌اتون‌ بايد وفا كنيد.

 انسان‌ بايد متحرك‌ باشه‌، بايد حركت‌ داشته‌ باشه‌، بايد پرارزش‌ باشه‌، يك‌ آدم‌ گوشه‌اي‌ افتاده‌ و بي‌ ارزشي‌ كه‌ هيچ‌ مردم‌ ازش‌ استفاده‌اي‌ نمي‌كنند، خودش‌ هم‌ از خودش‌ استفاده‌ نميكنه‌ نباشيد. پريروزها بود من‌ با آقاي‌ گنجي‌ صحبت‌ مي‌كرديم‌. يك‌ مطلبي‌ بود كه‌ اين‌ جمله‌ را به‌ ايشان‌ گفتم‌. مطلب‌ اين‌ بود كه‌ يك‌ آقايي‌ كار زيادي‌ هم‌ داشت‌، باران‌ مي‌آمد گفت‌ چون‌ چتر ندارم‌ نميرم‌. گفتم‌ من‌ هيچوقت‌ چتر از آن‌ وقتي‌ كه‌ اين‌ جريان‌ را شنيدم‌ از آن‌ آقا، ديدم‌ عادت‌ به‌ چتر تعطيل‌ ميشه‌، ديگه‌ هيچوقت‌ خودم‌ نه‌ خريدم‌ نه‌ روي‌ سرم‌ نگه‌ داشتم‌. آدمي‌ كه‌ بخواد كارهايش‌ بخاطر چتر كه‌ باران‌ نياد روي‌ سرم‌، تعطيل‌ بشه‌، اين‌ آدم‌ نيست‌. حيوانات‌ همه‌ لخت‌، زير باران‌ دارند راه‌ مي‌روند. خوب‌ تو هم‌ يكي‌ از اينها. دنبال‌ كارت‌ پاشو برو. توي‌ خانه‌ نشستي‌ كه‌ بارون‌ مي‌آد. بارون‌ بياد. توي‌ جنگ‌، يكي‌ از جنگها، شب‌ باران‌ آمد و همه‌ هم‌ اتفاقا، يعني‌ اكثرشون‌ جنب‌ شده‌ بودند، محتلم‌ شده‌ بودند، باران‌ آمد اينها همه‌ رفتند زير باران‌ غسل‌ كردند. آيه‌ قرآن‌ نازل‌ شد. باران‌ جلوي‌ كار آدم‌ را نبايد بگيره‌. هيچ‌ مشكلي‌ جلوي‌ كار انسان‌ را نبايد بگيره‌. شما چرا دير آمديد؟ باران‌ مي‌آمد. اي‌ بابا. يك‌ مسلمان‌ محكم‌ داراي‌ فهم‌ و شعور براي‌ باران‌ توي‌ خانه‌ مي‌نشينه‌؟! دقت‌ كرديد.

 ايني‌ كه‌ عرض‌ ميكنم‌ كه‌، اين‌ جمله‌ را چون‌ شروع‌ كردم‌ يادتون‌ نره‌. يا وعده‌ نديد، اين‌ مثل‌ اينه‌ كه‌ من‌ بگم‌ يا زنده‌ نباشيد يا اين‌ كار را بكنيد. خوب‌ زنده‌ بايد بود. يا غذا نخوريد يا اينطور مثلا. حالا دارم‌ اخطار ميكنم‌. اين‌ ديگه‌ كلمه‌اي‌ است‌ كه‌ جنبة‌ اخطار داره‌. جدا عرض‌ ميكنم‌. رفقامون‌ در اين‌ جلسه‌ يا وعده‌ نمي‌دهند، اگر وعده‌ دادند و تخلف‌ كردند، براي‌ همين‌ اولين‌ دفعه‌ تخلف‌ اگر بشه‌، از رفاقت‌ با من‌ بايد منفصل‌ بشوند. اين‌ ديگه‌ يك‌ مسئلة‌ قطعيه‌ها. چون‌ خيلي‌ بد شده‌ وضع‌ ما. رفقا وعده‌ مي‌دهند وفا نمي‌كنند. و اين‌ خودش‌ از همان‌ مرحلة‌ اولي‌ كه‌ باصطلاح‌ مرحلة‌ اول‌ كه‌ استقامته‌، شما همانجا تخلف‌ كرديد. چون‌ ما ديگه‌ با شما رفاقتي‌ نداريم‌ كه‌ بنا بشه‌ كه‌ حتي‌ قدم‌ اول‌ را هم‌ برنداشته‌ باشيد. كوشش‌ كنيد، اين‌ را جدي‌ ميگم‌ها، چه‌ به‌ يكديگر وقتي‌ وعده‌ ميدهيد، چه‌ وعده‌اي‌ به‌ من‌ مي‌ديد، فرقي‌ نميكنه‌، حالا بگيد مال‌ تو را استثنائا عمل‌ مي‌كنيم‌. نه‌. چه‌ به‌ زن‌ و بچه‌اتون‌ وعده‌ مي‌دهيد، چه‌ با يك‌ فرض‌ كنيد مؤمني‌، چون‌ الذينهم‌ لاماناتهم‌ و عهدهم‌ راعون‌. اين‌ را امشب‌ بعنوان‌ اخطار، بعنوان‌ هر چيزي‌، منهم‌ البته‌ يك‌ مقداري‌ تقصير من‌ هم‌ هست‌ كه‌ با رفقا يك‌ مقداري‌ حالا شايد اين‌ ضعف‌ روح‌ من‌ باشه‌ و ما شايد در آن‌ مرحلة‌ استقامت‌ كه‌ بودند، در چيزهاي‌ ديگه‌ كار كردم‌ كه‌ گفتم‌ چند روز قبل‌ در نترسيدن‌، واقعا كار مي‌كردم‌. در صبر، كار مي‌كردم‌. در خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ اعتماد به‌ نفس‌ و استقلال‌، كار مي‌كردم‌. شايد در اين‌ جهت‌ من‌ كار نكردم‌ كه‌ يك‌ خورده‌اي‌ مسامحه‌ مي‌كنم‌ و شايد هم‌ لياقت‌ براي‌ اينكه‌ استاد باشم‌ ندارم‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ حالا اينها را ميگم‌، شماها بهرحال‌، تصميم‌ ميگيرم‌ از اين‌ به‌ بعد باشم‌ اينطوري‌. چون‌ يادمه‌ كه‌ استاد ما، استاد اخلاق‌ ما، خدا رحمتش‌ كنه‌، ايشان‌ يك‌ چيزي‌ را كه‌ به‌ من‌ ميگفت‌ بايد اين‌ كار را بكني‌، هر چه‌ بر خلاف‌ ميلم‌ بود، اين‌ قاطعيت‌ وقتي‌ نشون‌ مي‌داد، مي‌دونستم‌ بايد انجام‌ بدم‌. نه‌ برنامه‌هاي‌ علميمون‌، نه‌ برنامه‌هاي‌ تحقيقاتيمون‌، از اين‌ به‌ بعد انشاء الله‌ آقايون‌ كوشش‌ بكنند، آدم‌ منظم‌ اينطور خواهد شد. يكي‌ از دوستان‌ ما، همسفر خود شماهاست‌، آقاي‌ مهندس‌ فرزانه‌اي‌ است‌ كه‌ در كرجه‌، اين‌ يك‌ دفتر داره‌. من‌ مي‌بينم‌ همه‌ روز، من‌ ديدم‌ها، به‌ من‌ نشان‌ داده‌، همه‌ روز تمام‌ كارهايش‌ را نوشته‌. شما بعضي‌هاتون‌ مي‌آئيد پيش‌ من‌ مي‌گيد آقا من‌ هفت‌ هشت‌ تا سؤال‌ داشتم‌ يادم‌ رفت‌. خوب‌ ببينيد چقدر آدم‌ بايد نامنظم‌ باشه‌ كه‌ هفت‌ هشت‌ تا سؤال‌ داشته‌ باشه‌، اين‌ را يادداشت‌ نكرده‌ باشه‌ كه‌ وقتي‌ اينجا مي‌آد يادش‌ نره‌. من‌ چند تا سؤال‌ داشتم‌ يادم‌ رفت‌. حالا چيكار كنم‌؟ ما هم‌ معطليم‌ كه‌ وقت‌ هم‌ بهش‌ داديم‌، سؤالاتش‌ را بپرسه‌. مدتي‌ اينجا نشسته‌. آقا پس‌ باشه‌ يك‌ جلسة‌ ديگه‌. اين‌ سؤالات‌ را بنويس‌ خونه‌ كه‌ نشستي‌ كه‌ يادت‌ نره‌. اين‌ خيلي‌ ساده‌ است‌. خدمت‌ ائمه‌ مي‌رفتند همينطور. خدمت‌ شخصيتها، يك‌ چيزي‌، يك‌ كاري‌ مي‌خواي‌ بكني‌، بنويس‌. يك‌ نوشته‌ داشته‌ باش‌، يك‌ دفتر داشته‌ باش‌. يك‌ دفتر داشته‌ باش‌ صبح‌ كه‌ پا ميشي‌ همة‌ كارهايت‌ را منظم‌ توي‌ آن‌ دفترت‌ بنويس‌. عهدها و پيمانها، من‌ فراموش‌ كردم‌، بعله‌ يادمه‌، فراموش‌ كردم‌. عهد كرده‌، قرار بسته‌ فراموش‌ كرده‌.

 خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ آقاي‌ حاج‌ آقا حسين‌ قمي‌ را، آية‌ الله‌ حاج‌ آقا حسين‌ قمي‌، مرجع‌ تقليد، از ايشان‌ نقل‌ كردند كه‌ يك‌ وقتي‌ يكي‌ از محترمين‌ كربلا، يكي‌ از تجار كربلا دعوت‌ ميكنه‌ ايشان‌ را. ميگه‌ آقا شما تشريف‌ بياريد با يك‌ عده‌اي‌ از طلاب‌ و رفقايي‌ كه‌ همراه‌ شما هستند. معمولا خوب‌ طبعا يك‌ چند نفري‌ با يك‌ مرجع‌ تقليد مي‌روند. فردا شب‌ شام‌ بيائيد منزل‌ ما. بسيار خوب‌. ايشان‌ حركت‌ مي‌كنند با جمعي‌ مي‌روند. زن‌ صاحب‌ خانه‌ مي‌آد دم‌ در كه‌ ايشان‌ نيستند، چيزي‌ هم‌ به‌ ما نگفتند. خوب‌ ايشان‌ بر ميگردند. فرداش‌، پس‌ فرداش‌ مي‌بينند ايشان‌ را آقاي‌ حاج‌ آقا حسين‌ قمي‌ مي‌فرمايد كه‌ ما آمديم‌ شما نبوديد. بعله‌ آقا فراموش‌ كردم‌. ايشان‌ مي‌فرمايد اگر استاندار كربلا را دعوت‌ كرده‌ بودي‌ فراموش‌ ميكردي‌؟ وجدانا بگو. گفت‌ كه‌ نه‌. نه‌ همون‌ لحظه‌ به‌ لحظه‌ با خودم‌ فكر مي‌كردم‌ اين‌ آمد، چه‌ جوري‌ مي‌آد، فلان‌. پس‌ چرا ما را فراموش‌ كردي‌؟ اهميت‌ ندادي‌، ترك‌ تحفظ‌ كردي‌. ارزش‌ براي‌ من‌ قائل‌ نشدي‌. نمازم‌ را فراموش‌ كردم‌. ارزش‌ براي‌ ملاقات‌ با خدا قائل‌ نشدي‌. فراموش‌ كردم‌ فلان‌ ساعت‌ بيام‌. ارزش‌ براي‌ من‌ قائل‌ نشدي‌. الذينهم‌ لاماناتهم‌ و عهدهم‌، شما براي‌ كوچكترين‌ مؤمني‌ كه‌ از نظر شما كوچكترينه‌، بايد آنقدر ارزش‌ قائل‌ بشيد كه‌ براي‌ بزرگترين‌ افراد ارزش‌ قائليد. اينها بنده‌هاي‌ خدا هستند، چرا براشون‌ ارزش‌ قائل‌ نيستي‌؟ اگر قراري‌ گذاشتيد انشاء الله‌ اين‌ را من‌ جدا ميگم‌. ديگه‌ گله‌اي‌ از من‌ نباشه‌. اگر قراري‌ گذاشتيد و يا همون‌ موقع‌. چون‌ ببينيد اگر انسان‌ تعهد با كسي‌ بكنه‌، از سه‌ حال‌ خارج‌ نيست‌. يا همان‌ موقع‌ كه‌ ميگه‌ مي‌آم‌ نمي‌خواد بره‌. اينجا دو تا كار كرده‌. يكي‌ اينه‌ دروغ‌ گفته‌ يكي‌ خلاف‌ عهدش‌ كرده‌. اينجا دروغ‌ گفتي‌. تو نمي‌خواي‌ بري‌ چرا گفتي‌ من‌ مي‌خوام‌ بيام‌. يا اينكه‌ مي‌خواد بره‌ و واقعا تصميم‌ داره‌ بره‌ و سر وقت‌ مسامحه‌ ميكنه‌ و نميره‌. اين‌ فقط‌ خلف‌ عهد كرده‌. يعني‌ خلاف‌ تعهدش‌ عمل‌ كرده‌. و يا اينكه‌ اين‌ شخص‌ اصلا، اين‌ دو تا گناهه‌، معصيته‌، ولو يك‌ دفعه‌ هم‌ انجام‌ بشه‌. ولي‌ گاهي‌ ميشه‌ بعضي‌ اشخاص‌ اصلا همينطوري‌ هستند، اين‌ مريضه‌. يعني‌ هر جائي‌ وعده‌ مي‌دهند ديگه‌ معلومه‌ اين‌ آقا به‌ وعده‌اش‌ وفا نميكنه‌. اين‌ ديگه‌ مريضه‌، اين‌ بايد معالجه‌ بشه‌. اين‌ توي‌ صراط‌ مستقيم‌ نيست‌. اين‌ ديگه‌ راه‌ راست‌ نيست‌. دقت‌ كرديد.

 گاهي‌ ميشه‌ بعضي‌ها عادتشونه‌، عادت‌ كردند كه‌ من‌ خودم‌ با يك‌ نفر از آدمهاي‌ محترمي‌ بود، از افراد محترمي‌ بود، براي‌ خودش‌ ارزشي‌ قائل‌ بود. اصلا اين‌ جرياني‌ كه‌ مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ شما مي‌فهميد كه‌ او براي‌ خودش‌ ارزش‌ قائل‌ بود كه‌ از نظر من‌ يك‌ پول‌ اينجور افراد ارزش‌ ندارند. نشسته‌ بوديم‌، گفتيم‌ يك‌ ربع‌ مانده‌، يك‌ ربع‌ هم‌ راه‌ داريم‌. الان‌ وقت‌ رفتن‌ به‌ آن‌ محله‌. باهم‌ بوديم‌. گفت‌ نه‌ يك‌ خورده‌اي‌ بنشين‌. ما كه‌ كاري‌ نداريم‌، راه‌ هم‌ يك‌ ربع‌ راه‌ هست‌. مثلا يك‌ ربع‌ به‌ نه‌، يك‌ ربع‌ راه‌ داريم‌، ما هم‌ نه‌ آنجا وعده‌ كرديم‌. خدا ميدونه‌ به‌ من‌ گفت‌ كه‌ اگر انسان‌ سر وقت‌ بره‌ ميگن‌ اين‌ آدم‌ بيكاريه‌. بي‌ فايده‌ايه‌. بگذار يك‌ قدري‌ انتظار ما را بكشه‌، ارزش‌ ما پيدا بكنيم‌. من‌ گفتم‌ تو بيائي‌ يا نيائي‌ من‌ ميرم‌. چون‌ دوتايي‌ مشتركا وعده‌ كرده‌ بوديم‌. ما دنبال‌ ارزش‌ بوجود آوردن‌ از اين‌ راهها، بعضيها تعمد دارند، بعضي‌ها اينجوريند. بابا اين‌ كار را تو ميكني‌ يا نميكني‌؟ وعده‌ ميكنه‌. خوب‌ بكن‌، تعهد كردي‌، واجب‌ ميشه‌. اوفوا بالعهد. امر خداست‌. ان‌ العهد كان‌ مسئولا. روز قيامت‌ سؤال‌ ميشه‌، نه‌ روز قيامت‌ توي‌ همين‌ دنيا هم‌ سؤال‌ ميشه‌. مسئولا. ميگن‌ فلاني‌ مسئول‌ و متعهد نيست‌. يعني‌ وجود بيفايده‌ و بي‌ ارزشيه‌. يعني‌ نميشه‌ به‌ بهش‌ اعتماد كرد، نميشه‌ به‌ قولش‌ اتكا كرد. انسان‌ ارزشش‌ به‌ همين‌ است‌. بنابراين‌ اين‌ را، اين‌ يك‌ اخطار اسمش‌ را ميگذاريد، بگذاريد، يك‌ خدمتتون‌ عرض‌ ميشود قرارداد ميگذاريد بگذاريد. يك‌ شرط‌ معاشرت‌ زندگي‌ اين‌ جمع‌ با يكديگر ميگذاريد بگذاريد. پس‌ از همين‌ الان‌ اين‌ قرارمون‌ بسته‌ شد كه‌ اگر يك‌ قراري‌ را بگذاره‌ يك‌ نفر از شماها و چه‌ با من‌، چه‌ با خودتون‌، چه‌ با حتي‌ خانواده‌اتون‌، مطلقا، فرقي‌ نميكنه‌، چه‌ با خدا، چه‌ با ائمة‌ اطهار و تخلف‌ بكنه‌. اين‌ شخص‌ ميشه‌ معصيتكار و بايد برگرده‌، توبة‌ نصوحش‌ باطل‌ شده‌ و بايد برگرده‌ به‌ اول‌ خط‌. و ما حوصلة‌ اينكه‌ از اول‌ خط‌ با افراد شروع‌ كنند به‌ مسافرت‌ نداريم‌. همچين‌ صريح‌. اين‌ يك‌ اخطار.

 دوم‌. دوم‌ اينكه‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ يك‌ همبستگي‌ با هم‌ داشته‌ باشيد. اين‌ را من‌ مكرر گفتم‌. يك‌ تعاوني‌ با هم‌ داشته‌ باشيد، يك‌ جوري‌ باشه‌ كه‌ همه‌اتون‌ يك‌ وجود باشيد، يك‌ روح‌ باشيد اندر چند بدن‌. اگر ما عدة‌ قليل‌ توي‌ يك‌ خط‌، توي‌ يك‌ راه‌، توي‌ يك‌ صراط‌، اعضاي‌ وجود يكديگر نباشيم‌، كه‌ چو عضوي‌ بدرد آورد روزگار، دگر عضوها را نماند قرار. حالا ما از بني‌ آدم‌ ميگن‌ اعضاي‌ يكديگرند، اينجا ميگه‌ نه‌. بني‌ آدم‌ خوب‌ شمر و يزيد و صدام‌ و امثال‌ اينها هم‌ بني‌ آدمند. نه‌. اينها جزو وجود ما نيستند. خوب‌. اين‌ يك‌. امام‌ صادق‌ فرموده‌ است‌ همة‌ مؤمنين‌ بايد عضو وجود يكديگر باشند. روايت‌ داره‌ كه‌ اگر يك‌ جائي‌ از اين‌ بدن‌ درد گرفت‌، دگر عضوها را نماند قرار. عين‌ اين‌ عبارت‌ تقريبا توي‌ روايت‌ هست‌. مؤمني‌. خوب‌ اينجا كه‌ نميتوني‌ بگي‌ شمر و يزيد و اينها را چيكارش‌ كنيم‌، نه‌. شمر و اينها مؤمن‌ نيستند. اين‌ كلام‌ جامعتره‌، كاملتره‌. حالا ميگيد كه‌ همة‌ مؤمنين‌ هم‌ يك‌ عده‌ فاسقند، يك‌ عده‌ فاجرند، يك‌ عده‌ توي‌ خط‌ نيستند. حالا اين‌ عده‌ كه‌ ديگه‌ اگر نباشيد كه‌ ما اصلا، التماس‌ دعا. هيچي‌. اگر يكنفر از شما جمع‌ يك‌ گرفتاري‌ داره‌ همه‌اتون‌ بايد گرفتار باشيد. يك‌ نفر از شما جمع‌ يك‌ مصيبتي‌ داره‌، همه‌اتون‌ بايد مصيبت‌زده‌ بشيد. چه‌ اشكال‌ داره‌ همه‌ در غم‌ همديگه‌ شريك‌ باشيد. و خدا هيچوقت‌ بهتون‌ غم‌ نميده‌ اگر اينجوري‌ باشيد. خدا ميدونه‌، اين‌ را ما تجربه‌ كرديم‌ كه‌ اگر يك‌ عده‌ انسان‌ بداند كه‌ يك‌ عده‌ غمخور داره‌، يك‌ عده‌ غمخوار انسانند. هيچوقت‌ غمي‌ هم‌ اگر براش‌ پيش‌ بياد، خيلي‌ سهل‌ از كنارش‌ ميتونه‌ رد بشه‌. همه‌امون‌ جانا و مالا بايد در مقابل‌ يكديگر گذشت‌ داشته‌ باشيم‌. خوب‌ ميخواست‌ نكنه‌، حالا كرد. نه‌ خودش‌ تقصير داره‌. خوب‌ اگر تقصير نميداشت‌ كه‌، حالا شما اگر اين‌ دستت‌ تقصيري‌ كرد و رفت‌ توي‌ آتش‌ و سوخت‌، ديگه‌ بقية‌ بدنت‌ نبايد ناراحت‌ باشه‌؟! وقتي‌ ما همه‌ اعضاي‌ وجود يكديگر شديم‌، از حال‌ همديگه‌ بايد لااقل‌ خبر داشته‌ باشيم‌. و گرنه‌ ارزش‌ نداره‌ اين‌ اجتماعات‌. خوب‌ چي‌؟ براي‌ چي‌؟ چرا آمديم‌ دور هم‌ جمع‌ بشيم‌. حرفهايي‌ كه‌ من‌ مي‌زنم‌ اكثرش‌ تكراريه‌. همه‌اتون‌ بلديد. يك‌ چند جمله‌اي‌ اگر آن‌ وسطها خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ پيدا بشه‌ كه‌ جنبة‌ حكمت‌ داشته‌ باشه‌ و اگر اين‌ كارها، اين‌ بحثها، اين‌ اخطارها نباشه‌ و وقتمون‌ صرف‌ اينها نشه‌، ممكنه‌ يك‌ مطالبي‌ گفته‌ بشه‌ و گفته‌ بشه‌ در اين‌ مجلس‌ كه‌ مفيد باشه‌. و الا خوب‌ بايد به‌ اين‌ مسائل‌ اول‌ بپردازيم‌. تمامتون‌ از حال‌ همديگه‌ براي‌ اصلاح‌ گرفتاريهاي‌ يكديگر بايد اطلاع‌ داشته‌ باشيد. در صدر اسلام‌ همه‌ همينطور بودند. حالا كه‌ زمان‌ پايان‌ انشاء الله‌ غيبت‌ كبراي‌ امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ است‌. اقلا خودتون‌ را بسازيد براي‌ ورود به‌ زمان‌ ظهور. مي‌خواهيد چيكار كنيد؟ امام‌ زمان‌ هم‌ بياد شما كه‌ عادت‌ كرديد به‌ اينكه‌ وقتي‌ وعده‌اي‌ مي‌كنيد، وفا نكنيد؛ آدم‌ عادتي‌ كرده‌، امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ هم‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ وعده‌ مي‌كنيد مي‌گيد آقا فردا صبح‌ مي‌آم‌، نمي‌ريد. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ وقتي‌ كه‌ خلافت‌ را ازش‌ غصب‌ كردند، هر شب‌ مي‌رفت‌ در خانة‌ مهاجر و انصار، با فاطمة‌ زهرا و امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ عليهم‌ السلام‌، همه‌ وعده‌ مي‌كردند كه‌ فردا صبح‌ بيايند. اگر نگوئيم‌ كه‌ خلافت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را همين‌ مسلمانهاي‌ عهد شكن‌، سست‌، به‌ فكر يكديگر نبودن‌، وحدت‌ نداشتن‌، وحدت‌ كلمه‌ نداشتن‌، خلافت‌ را از بين‌ برد، بطور مسلم‌ خلافت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را همين‌ مردم‌ عهدشكن‌ از بين‌ بردند. مي‌گفتند فردا صبح‌ مي‌آئيم‌، يكي‌ دو سه‌ نفر صبح‌ مي‌آمدند. سلمان‌ بود و ابي‌ ذر و مقداد. نگيد اگر ما بوديم‌ مي‌رفتيم‌. نه‌. ما هم‌ اگر عادت‌ به‌ عهد شكني‌، عادت‌ به‌ بي‌ نظمي‌، به‌ من‌ چه‌؟!، چه‌ كنم‌ كه‌ فلاني‌ گرفتاره‌!، اگر عادت‌ به‌ اينها كرديد يقينا در مقابل‌ اماممون‌ هم‌ همينطوريم‌. تمرينش‌، هر كاري‌ يك‌ تمريني‌ داره‌. يك‌ مدتي‌ انسان‌ بايد تمرين‌ بكنه‌ كه‌ عهد شكني‌ نكنه‌، ايني‌ كه‌ ما نمازمون‌ را فراموش‌ مي‌كنيم‌، بخاطر اينه‌ كه‌ خيلي‌ از كارهاي‌ ديگه‌ را هم‌ فراموش‌ مي‌كنيم‌. اگر شما يك‌ دفتري‌ داشته‌ باشيد كه‌ سر صبح‌ بلند ميشيد از خواب‌، نماز صبح‌ را كه‌ خونديد من‌ به‌ شما حرفي‌ ميخوام‌ بزنم‌ كه‌ به‌ قول‌ كسي‌ نه‌ خدا گفته‌ نه‌ پيغمبر، ولي‌ بسيار كار خوبيست‌. بجاي‌ تعقيبات‌، تعقيبات‌، تعقيبات‌ نمازتون‌ اين‌ مستحب‌، استحبابش‌ بيشتره‌. دفتر را برداريد بنويسد ساعت‌ فلان‌، فلان‌ كار، فلان‌ كار، فلان‌ كار. اذان‌ ظهر توي‌ مسجد، نماز جماعت‌. نيم‌ ساعت‌ بعدش‌ منزل‌. چه‌، چه‌، تا شب‌. دفتر هم‌ هي‌ توي‌ دستتون‌ باشه‌. هي‌ نگاه‌ كنيد. ديگه‌ هيچوقت‌ نمازتون‌ فراموشتون‌ نميشه‌. بلكه‌ نماز اول‌ وقتتون‌ فراموش‌ نميشه‌. بلكه‌ نماز جماعت‌ فراموشتون‌ نميشه‌. و اين‌ كارها را كه‌ اين‌ دو چيزي‌ كه‌ عرض‌ كردم‌: يكي‌ اينكه‌ عهد را انسان‌ عمل‌ بكنه‌، يكي‌ هم‌ مسئلة‌ يگانگي‌ و وحدت‌ و باهم‌ معاشرت‌ و، خوب‌ من‌ خيلي‌ دلم‌ مي‌خواد كه‌ رفقا يك‌ همبستگي‌ داشته‌ باشند، يك‌ چندي‌ قبل‌، مثلا چند وقت‌ قبلش‌ اعلام‌ بكنيد، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌، گاهي‌ مسافرتهاي‌ با هم‌ بريم‌. هنوز، عجيبه‌ها، هنوز ما آن‌ انسجام‌، آن‌ صميميت‌، آن‌ رفاقت‌ را نداريم‌. چون‌ اگر خداي‌ نكرده‌ مثل‌ ساير مسافرتها كه‌ با افراد پا ميشوند مي‌روند و خدمتتان‌ عرض‌ شود كه‌ وقتي‌ برميگردند همه‌ از هم‌ دلخور باشند، آن‌ را ما نمي‌خواهيم‌. مي‌خواهيم‌ وابستگيمون‌ بيشتر بشه‌، صميمتمون‌ بيشتر بشه‌. يك‌ وقتي‌ با مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ ما شيش‌ نفر بوديم‌. رفتيم‌ مسافرت‌، سه‌ نفرمون‌ توي‌ راه‌ ماندند. يعني‌ اخلاقشون‌، روششون‌، رويه‌اشون‌ طوري‌ بود كه‌ با اين‌ سه‌ نفر ديگه‌ سازش‌ نداشتند. اينجوري‌ كه‌ نبايد باشه‌، نمي‌خوايم‌ باشه‌، نمي‌خوايم‌ رفقا را از دست‌ بديم‌. ما مي‌خواهيم‌ هي‌ رفقا انشاء الله‌ با هم‌ همبستگيشون‌ بيشتر بشه‌، وابستگيشون‌ شديدتر بشه‌.

 خوب‌ اين‌ هست‌. يكي‌ دو تا، خوب‌ مسافرتهاي‌ كوچيك‌ كه‌ هنوز، من‌ خودم‌ اين‌، هنوز زوده‌. هنوز ما غمخور يكديگر نيستيم‌، گذشت‌، صفا، صميميت‌، جامون‌ را به‌ همديگه‌ اهدا كنيم‌. يك‌ صميمت‌ فوق‌ العاده‌. خلاصه‌اش‌ آقايون‌، همانطوري‌ كه‌ روايت‌ داره‌ كه‌ تمام‌ جمع‌ شماها بايد مثل‌ اعضاي‌ يك‌ بدن‌ باشيد، يكي‌ انگشت‌ كوچك‌، يكي‌ انگشت‌ بزرگتره‌، يكي‌ انگشت‌ بزرگتره‌. يكي‌ آن‌ انگشته‌، يكي‌ آن‌ دسته‌، يكي‌ آن‌ دست‌ و كه‌ همون‌، چو عضوي‌ بدرد آورد روزگار، دگر عضوها را نماند قرار. مواسات‌ داشته‌ باشيد، يعني‌ گذشت‌ داشته‌ باشيد. تا يك‌ نفرتون‌ يك‌ ناراحتي‌ داره‌، همه‌اتون‌ بشينيد ببينيد چه‌ كاري‌ مي‌تونيد بكنيد. بعضي‌ از رفقايي‌ كه‌ در شهرستانها هستند، همين‌ ديروز يكنفر از اردبيل‌ يك‌ كاري‌ داشت‌، سفارشي‌ كرده‌ بود، من‌ واقعا اين‌ فكر به‌ جهتي‌ كه‌ من‌ اگر مطرح‌ كنم‌، فورا رفقا در سر يك‌ ساعت‌ حلش‌ ميكنند. گفتم‌، با خودم‌ البته‌ به‌ او چيزي‌ نگفتم‌، با خودم‌ گفتم‌ كه‌ اگر اين‌ مطلب‌ گفته‌ بشه‌، من‌ آبروي‌ طرف‌ را هم‌ بردم‌ هيچ‌ كاري‌ هم‌ انجام‌ نميشه‌. اينجوري‌ نبايد باشه‌. شما ميگيد ماها چيزي‌ نداريم‌. كاري‌ نميتونيم‌، هر كاري‌ ميتونيد. در روايت‌ داره‌ اگر يك‌ گرفتاري‌ داشتيد به‌ دوستتون‌ بگيد از سه‌ حال‌ خارج‌ نيست‌. يا خودش‌ حلش‌ ميكنه‌. يا از آبروش‌ استفاده‌ ميكنه‌، ديگران‌ را به‌ كمك‌ ميگيره‌ و مسئله‌ را حل‌ ميكنند. يا دعا ميكنه‌. خوب‌ اگر يك‌ وقتي‌ ديديد يك‌ گرفتاري‌ براي‌ يكي‌ از دوستانتون‌ پيدا شد، مثلا فرض‌ كنيد كه‌ يك‌ ميليون‌ تومان‌ بدهي‌ داره‌، تقصيري‌ هم‌ نداره‌، البته‌ اگر جزو اين‌ رفقا و اين‌ جمع‌ باشه‌، تقصيري‌ نخواهد داشت‌، آدم‌ تزكيه‌ شده‌، كسي‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ كرده‌، كسي‌ كه‌ مراحل‌ را گذرونده‌، ديگه‌ معنا نداره‌ كه‌ تقصير داشته‌ باشه‌. فورا بشينيم‌ هر كداممون‌ يك‌ مقداري‌، هر چي‌ داريم‌، فرش‌ خونه‌امون‌ را مي‌فروشيم‌، بعله‌. هيچ‌ مسئله‌اي‌ نيست‌، حالا ما فرش‌ نداشته‌ باشيم‌. همه‌ را، ما اين‌ وضع‌ را حلش‌ ميكنيم‌. نمي‌تونيد، يك‌ جلسة‌ دعا تشكيل‌ بديد، همه‌امون‌ بشينيم‌ براش‌ دعا بكنيم‌. اشكال‌ نداره‌ها. يك‌ جلسة‌ دعا تشكيل‌ بديد براي‌ گرفتاري‌ فلان‌ آقا. اينهم‌ جزء برنامه‌ انشاء الله‌ بايد باشه‌. اين‌ خواست‌ منه‌، اين‌ بايد عمل‌ بشه‌ انشاء الله‌. يكي‌ از دوستان‌ مثلا فرض‌ كنيد بدهي‌ داره‌، قرض‌ داره‌. بشينيم‌ اول‌ اگر مي‌تونيم‌ حلش‌ كنيم‌ خوب‌ مي‌ديم‌ بهش‌. نمي‌تونيم‌ راه‌ مي‌افتيم‌ براش‌. مشكلش‌ را حل‌ مي‌كنيم‌. نمي‌تونيم‌، يك‌ جلسة‌ دعا و توسل‌ تشكيل‌ ميديم‌ و اين‌ جلسه‌ در آنجا دعا ميشه‌. ديگه‌ اگر دعا كردي‌ و مستجاب‌ نشد ديگه‌ وظايفت‌ را انجام‌ دادي‌. اين‌ را بايد حتما انشاء الله‌ عملي‌ كنيد.

  و سوم‌ اينكه‌ آقايوني‌ كه‌ يك‌ خورده‌اي‌ بيشتر كار كردند در تزكية‌ نفس‌ و كمالات‌ روحي‌، يك‌ خورده‌اي‌ به‌ من‌ كمك‌ بدهند. يعني‌ افرادي‌ هستند، همين‌ امروز به‌ آقاي‌ نعمتي‌ صحبت‌ بود. ما وقتي‌ كه‌ شماها را مقايسه‌ مي‌كنيم‌ با اين‌ مردم‌ كوچه‌ و بازار، خودتون‌ متوجه‌ هستيد كه‌ يك‌ فردي‌ كه‌ يك‌ دونه‌ هم‌ گناه‌ نميكنه‌، عادله‌، ميشه‌ پشت‌ سرش‌ نماز خوند، با اين‌ مردم‌ بي‌ ادب‌ و بي‌ تربیتی‌ كه‌ توي‌ كوچه‌ و بازار هستند كه‌ حتي‌ حيفه‌ اسم‌ انسان‌ را روي‌ بعضي‌ از اينها گذاشتند. اين‌ چقدر خوبه‌، چقدر شماها الحمدلله‌ به‌ كمالات‌ رسيديد، به‌ رشد روحي‌ رسيديد. خوب‌. بيائيد كمك‌ كنيد، خيلي‌ مراجعه‌ زياده‌. هر روز يك‌ عده‌اي‌ مراجعه‌ ميكنند كه‌ مي‌خوان‌ تزكية‌ نفس‌ كنند. راهش‌ هم‌ بلد نيستند. دنبال‌ استاد مي‌گردند. و من‌ واقعا ديگه‌ از حد طاقتم‌ خارجه‌. يعني‌ اگر دوستان‌ كمك‌ نكنند، من‌ ديگه‌ بيشتر از اين‌ نميتونم‌ قبول‌ كنم‌. الان‌ حدودا شايد هفتاد هشتاد نفر مردها هستند، همين‌ تعداد هم‌ خانمها هستند. به‌ همه‌اشون‌ هم‌ بايد وقت‌ خصوصي‌، ايني‌ كه‌ ميگم‌ من‌ ميگم‌ وقت‌ ندارم‌، واقعا ناراحتم‌ از اين‌ جهت‌. به‌ همه‌اشون‌ هم‌ لااقل‌ من‌ بايد در ماه‌ يك‌ وقت‌ خصوصي‌ بدم‌. اقلش‌. و گاهي‌ نميشه‌ها. مشكلاتشون‌ گاهي‌ طوريه‌ كه‌ به‌ روحياتشون‌ صدمه‌ وارد ميكنه‌. گاهي‌ بعضي‌ از مسائل‌ مشكل‌ دارند كه‌ نمي‌تونند قدم‌ از قدم‌ بردارند در مقابل‌ اين‌ مشكل‌. زياد داريم‌ رفقايي‌ كه‌ مثلا مشكلات‌ سبب‌ شده‌ كند شدند در مسيرشون‌، در حركتشون‌ بسوي‌ پروردگار و بسوي‌ اهداف‌ عاليه‌اشون‌.

 خوب‌ اين‌ گاهي‌ ميشه‌ با چند كلمه‌ صحبت‌ كه‌ من‌ فرصت‌ بكنم‌ براشون‌ صحبت‌ بكنم‌، راه‌ مي‌افتند. يك‌ سنگي‌ جلوي‌ پاشون‌ افتاده‌ و نمي‌تونند كاري‌ بكنند. موندند. اين‌ سنگ‌ را بهشون‌ ميگيم‌ اينجوري‌ بردار بنداز آنور، و زياد داريم‌ اينطور. و متأسفانه‌ من‌ فرصتم‌ خيلي‌ كم‌ شده‌. گاهي‌ احساس‌ ميكنم‌ كه‌ دارم‌ صدمة‌ بدني‌ و جسمي‌ به‌ خودم‌ ميزنم‌. و از آقايون‌ تقاضا دارم‌ يك‌ مقدار كمك‌ بكنند. كمكها را هم‌ من‌ خودم‌ ميگم‌ كه‌ چه‌ نحوه‌ كمك‌، شماها غالبا افراد را تشويق‌ ميكنيد به‌ تزكية‌ نفس‌ و هولش‌ ميديد به‌ طرف‌ من‌. اين‌ كار درست‌ نيست‌. تشويق‌ بكنيد، همه‌ را از خواب‌ غفلت‌ بايد بيدار بكنيد. من‌ خودم‌ كتاب‌ نوشتم‌ براي‌ اينكه‌ واقعا تزكية‌ نفس‌ بكنند همه‌، واقعا از خواب‌ غفلت‌ بيدار بشوند، همين‌ كتاب‌ سير الي‌ الله‌، خوب‌ خيلي‌ باز مؤثره‌ بعد از پرواز روح‌. و افراد را تكان‌ ميده‌ و خوب‌ يك‌ كاريست‌. بيدار كردن‌ مردم‌ از خواب‌ غفلت‌ از شغلهاي‌ بزرگ‌ انبياست‌. و شايد بگيم‌ كه‌ شغل‌ منحصر بفرد در امور مردم‌. انما انت‌ مذكر. اي‌ پيغمبر تو مذكري‌، يعني‌ از خواب‌ بيدار كننده‌. يعني‌ مردم‌ بايد، قرآن‌ هم‌ ذكره‌، يعني‌ انسان‌ را از خواب‌ غفلت‌ بايد بيدار كنه‌. خداي‌ تعالي‌ كه‌ اينهمه‌ دربارة‌ قصص‌ انبياء و مسائل‌ مختلفي‌ كه‌ در قرآن‌ هست‌ شايد نصف‌ از قرآن‌ براي‌ بيدار كردن‌ مردم‌ است‌ از خواب‌ غفلت‌. خيلي‌ مهمه‌. اما از خواب‌ غفلت‌ بيدارشون‌ كنيد، تا جائي‌ كه‌ خودتون‌ مي‌تونيد باهاشون‌ كار كنيد. هر جائي‌ كه‌ گير كرديد، آنوقت‌ من‌ در خدمتتون‌ هستم‌. افرادي‌ كه‌ هستند ديگه‌. الان‌ دوستانمون‌، بعضي‌ها، خودشون‌، زنشون‌، فرزندشون‌، اقوامشون‌، خوب‌ اينها ديدند اين‌ آقا خيلي‌ خوب‌ شده‌، راه‌ راست‌، صراط‌ مستقيم‌، زندگي‌ بهشتي‌، داره‌. زندگي‌ خوبي‌ داره‌. خوب‌ اينها ميگن‌ تو از كجا اينطوري‌ شدي‌؟ بعله‌ در جلسات‌ با فلاني‌، بهمان‌، فلان‌ كتاب‌ را خوندم‌، چه‌ كردم‌، فلان‌. خوب‌ حالا ما چيكار كنيم‌؟ بيا تا من‌ تعليمت‌ بدهم‌. بگيد. شما همه‌اتون‌ مي‌تونيد كه‌ افرادي‌ كه‌ در اطرافتون‌ هستند تعلميات‌ بديد و اينها را به‌ طرف‌ خدا دعوت‌ كنيد و اين‌ را هم‌ بدانيد كه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد و من‌ احسن‌ قولا من‌ من‌ دعا الي‌ الله‌. در ميان‌ كساني‌ كه‌ حرف‌ ميزنند، بالاترينشون‌ و بهترينشون‌ آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ مردم‌ را به‌ سوي‌ خدا دعوت‌ ميكنه‌. به‌ سوي‌ خدا دعوت‌ كنيد. بچة‌ كوچكش‌، يك‌ شخصي‌ امروز آمده‌ بود ايشان‌ را شما بگيد. آخه‌ اينو شما پدر بزرگوارشون‌، كه‌ توي‌ مجلس‌ هم‌ هستند خود اين‌ پدر بزرگوار، گفتم‌ پيشرفته‌ هستند، به‌ كمالات‌ رسيدند، من‌ ايشان‌ را بعنوان‌ استاد براي‌ بعضي‌ها قبول‌ دارم‌. حالا ديگه‌ خانمشون‌ و بچه‌اشون‌ و همة‌ اقوامشون‌ را من‌ بايد مستقيما دستورات‌ بدم‌. اينكه‌ نميشه‌ كه‌. يعني‌ واقعا نميتونم‌، از عهده‌ بر نمي‌تونم‌ بيام‌. علتش‌ اينه‌ كه‌ من‌ مجلس‌ روضه‌ و مثل‌ كانون‌ بحث‌ انتقاد نيست‌ والا هر شب‌ من‌ همين‌ منبر را برم‌ مسئله‌اي‌ نيستش‌. اما اين‌ برنامه‌، برنامة‌ فردي‌ است‌ يعني‌ من‌ بايد يك‌ يك‌ شما را تمام‌ زندگيتون‌ را بدونم‌، معاشرتهاتون‌ را بدونم‌، شغلتون‌ را بدونم‌ همانطور كه‌ خوب‌ عملا شماها با من‌ اين‌ برنامه‌ را داريد. بعضي‌ها، همين‌ امروز يكي‌ تلفن‌ مي‌زد فلان‌ كار را من‌ بكنم‌ يا نكنم‌.شما چيه‌ نظرتون‌، يك‌ خرده‌ آمدم‌ بهش‌ بگم‌ هر چيزي‌ را از من‌ سؤال‌ نمي‌كنند ديدم‌ نه‌ خوب‌ راست‌ مي‌گه‌ ممكنه‌ همين‌ موضوع‌ ارتباطي‌ به‌ من‌ نداشته‌ باشد در روحياتش‌ مؤثر باشه‌ و از پيشرفتش‌ بكاهه‌. و اينطوره‌ و واقع‌ قضيه‌ اين‌ است‌ كه‌ بايد تمام‌ زندگي‌ خصوصيات‌ و وضع‌ زندگي‌ و معاشرتهاش‌ را انسان‌ كنترل‌ بكنه‌ تا بتونه‌ كاملا او را موفق‌ به‌ وظايفش‌ و پيشرفتش‌ بكنه‌. خوب‌ اونوقت‌ شماها حساب‌ بكنيد حدودا صد و پنجاه‌ نفر اقلش‌ يا مثلا شايد هم‌ بيشتر جمعيت‌ را اقلا من‌ بايد ماهي‌ يك‌ دفعه‌ اينها را برسي‌ بكنم‌. شما ببينيد تقسيمش‌ بكنيد به‌ سي‌ روز روزي‌ چند نفر مي‌شه‌؟ روزي‌ پنج‌ نفربدون‌ تعطيلي‌ و تازه‌ اونوقت‌ دوستاني‌ كه‌ از شهرستانها مي‌يان‌ كه‌ ديديد اون‌ هفته‌ جمعيت‌ اينجا شايد يك‌ برابر و نيم‌، شايد هم‌ بيشتر بود همه‌ هم‌ توقع‌ دارند و شماها كمك‌ كنيد حالا كه‌ الحمد الله‌ راه‌ راست‌ را پيدا كرديد و لذت‌ برديد از اين‌ راه‌ نجات‌ از اين‌ صراط‌ مستقيم‌ از اين‌ برنامة‌ صحيح‌ از اينكه‌ انشاء الله‌ همش‌ توأم‌ با آيات‌ محكم‌ قرآن‌ چه‌ مرحلة‌ توبتون‌ چه‌ مراحل‌ استقامتتون‌، چه‌ مراحل‌ ديگه‌تون‌. اينها همش‌ با آيات‌ قرآن‌ توأمه‌ و به‌ قول‌ يكي‌ از دانشمندان‌ بايد بگم‌ همين‌ چند روز قبل‌ مي‌فرمود كه‌ همة‌ كارها كلاسيك‌ شده‌ جز تزكية‌ نفس‌. وقتي‌ من‌ جريان‌ را، همين‌ راه‌ و روشي‌ كه‌ انتخاب‌ كرديم‌ براي‌ شماها، گفت‌ اين‌ بهترين‌ طرز كلاسيك‌ شدن‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ تزكية‌ نفسه‌ و رسيدن‌ به‌ كمالاته‌ و آنهايي‌ كه‌ اقلا همين‌ مراحل‌ تزكية‌ نفس‌ كه‌ هفت‌ هشت‌ تا مرحله‌ هست‌، طي‌ كردند؛ مي‌دونند كه‌ با سهلترين‌ و آسانترين‌ برنامه‌، بدون‌ اينكه‌ خودشون‌ كوچكترين‌ مبارزه‌ با يكي‌ از صفات‌ رذيله‌ بكنند، صفات‌ رذيله‌ آنها را ترك‌ كرده‌ و رسيدند به‌ تزكية‌ نفس‌. همين‌ چند تا مرحله‌اي‌ كه‌ هست‌، همين‌ مرحلة‌ استقامت‌ و صراط‌ مستقيم‌ و محبته‌ و جهاد با نفس‌ و عبوديت‌ و اينها. همين‌ چند تا. يعني‌ انسان‌ را آنچنان‌ ميسازه‌ كه‌ تمام‌ شرائطي‌ را كه‌ يك‌ ولي‌ خدا بايد داشته‌ باشه‌، طبعا بايد در اين‌ شخص‌ بوجود بياد. طبعا بايد بوجود بياد. و دارند بعضي‌ از افراد شماها كه‌ الحمد لله‌ پشتكارشون‌ خوب‌ بوده‌ و موفق‌ شدند من‌ مي‌تونم‌ بگم‌ كه‌ تمام‌ صفات‌ اولياء خدا را اينها دارند. نه‌ خوفي‌ از چيزي‌ دارند، نه‌ حزني‌ دارند، نه‌ ترسي‌ از مرگ‌ حتي‌ دارند. استعداد براي‌ موت‌ دارند. بل‌ استعداد للموت‌ قبل‌ حلول‌ الفوت‌. و واقعا دنيا را يك‌ زنداني‌ براي‌ خودشون‌ مي‌دانند. منتهي‌ در همين‌ زندان‌ خيلي‌ با نشاط‌ دارند زندگي‌ ميكنند. با صبر و تحمل‌ زندگي‌ ميكنند.

 اميدوارم‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ همه‌امون‌ توفيق‌ عنايت‌ كنه‌ كه‌ اين‌ مطالبي‌ كه‌ امشب‌ من‌ گفتم‌، اينها را جدي‌ عمل‌ كنيد. اول‌ قولي‌ كه‌ ميديد به‌ هر قيمتي‌ هست‌ به‌ سر قولتون‌ باشيد و عهد شكن‌ نباشيد كه‌ اگر با مردم‌ عهدشكني‌ كرديد، با خدا هم‌ عهدشكني‌ مي‌كنيد، با امام‌ زمانتون‌ هم‌ عهد شكني‌ مي‌كنيد. ايني‌ كه‌ روايت‌ داره‌ من‌ لم‌ يشكر المخلوق‌ لم‌ يشكر الخالق‌، اين‌ معناش‌ اينه‌ كسي‌ كه‌ عادت‌ نداره‌ كه‌ شكر بكنه‌ و تشكر بكنه‌، خدا را هم‌ شكر نميكنه‌. عادت‌ نكرده‌. عادت‌ نكرده‌ به‌ عهد، سر قولش‌ باشه‌، سر عهدش‌ باشه‌. اين‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ طبعا با خدا هم‌ عهدشكني‌ ميكنه‌. با امام‌ زمان‌ هم‌ فردا، خوب‌ يك‌ مدتي‌ امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌، خيلي‌ محترم‌ و همه‌ تعظيم‌ مي‌كنند. يك‌ مدتي‌ توي‌ ماها بمانه‌ و هي‌ دو سه‌ تا فرمان‌ بده‌ و دستور بده‌، اينها بالاخره‌ آدم‌ عهد شكن‌ تنبل‌ و نامنظم‌، اين‌ حوصله‌اش‌ سر ميره‌ ديگه‌. مي‌بيني‌ با امام‌ زمان‌ هم‌ عهد شكني‌ كرد.

 پس‌ اين‌ يك‌. دوم‌ اينكه‌ با هم‌ صميمت‌ و صفا و كمال‌ محبت‌ را با يكديگر داشته‌ باشيد انشاء الله‌ و سوم‌ اينكه‌ اگر يك‌ گرفتاري‌ براي‌ يكي‌ از شماها پيدا شد، انشاء الله‌ از سه‌ تا كار يك‌ كار را حتما بكنيد. به‌ ترتيب‌. گرفتاريش‌ را رفع‌ كنيد. نمي‌تونيد، از آبروتون‌ استفاده‌ كنيد براي‌ رفع‌ گرفتاريش‌. نمي‌تونيد. جلسه‌ فورا تشكيل‌ بديد و بيشنيد دعا كنيم‌ براي‌ شخص‌ او. اين‌ روايت‌ داره‌. يك‌ وقتي‌ يك‌ كسي‌ خيلي‌ گرفتار شده‌ بود، خيلي‌ گرفتار شده‌ بود، به‌ من‌ گفت‌ كه‌ فلاني‌، البته‌ آمد از آنطريق‌، گفت‌ ميشه‌ چهارده‌ نفر سيد را شما دعوت‌ كنيد و اينها براي‌ من‌ دعا كنند. من‌ ديدم‌ كه‌ خوب‌ كار خوبيست‌. حالا تعدادش‌ وارد نشده‌. ولي‌ حالا او نيتش‌ اين‌ بود كه‌ چهارده‌ تا سيد بعنوان‌ چهارده‌ معصوم‌… همه‌اش‌ با هم‌. اين‌ تقريبا تضعيف‌ ميشه‌. مثلا فرض‌ كنيد كه‌ اللهم‌ اشف‌ كل‌ مريض‌. خوب‌ بنا نيست‌ كل‌ مريضها شفا پيدا بكنند و اين‌ يك‌ مريضي‌ هم‌ كه‌ ما منظورمونه‌، قاطي‌ همونها، خوب‌ هر وقت‌ آنها شفا پيدا كردند اين‌ را هم‌ شفاش‌ ميديم‌. اما گفتيم‌ خدايا همين‌ مريض‌ را شفاش‌ بده‌، همينه‌. اصرار كرديم‌. در بعضي‌ از روايات‌ داره‌ كه‌ يا چهل‌ نفر دور هم‌ جمع‌ بشيد يك‌ مرتبه‌ دعا كنيد براي‌ يك‌ كار. يا اگر بيست‌ نفريد دو مرتبه‌. اگر ده‌ نفريد چهار مرتبه‌. اگر يكنفريد چهل‌ مرتبه‌. چهل‌ نفر جمع‌ بشيد دور هم‌، از خدا بخواهيد. و چه‌ اشكال‌ داره‌ كه‌ انسان‌ چهل‌ مرتبه‌ اين‌ حاجت‌ را از خدا بخواد. حاجتي‌ هم‌، حالا البته‌ انشاء الله‌ هيچوقت‌ گرفتار نشيد گرفتاري‌ كه‌ خيلي‌ سخت‌ باشه‌. ولي‌ اگر يك‌ وقتي‌ توي‌ شماها يك‌ نفري‌ اينطوري‌ شد، انشاء الله‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ حتي‌ المقدور يك‌ كاري‌ براش‌ بكنيد. يكي‌ از اين‌ سه‌ تا كار را، سه‌ تا كار هم‌ نه‌، آن‌ كار آخري‌ بي‌ خرج‌ و بي‌ زحمته‌. ما دعا مي‌كنيم‌. نه‌. اگر اولي‌ و دومي‌ را نتونستيد، سومي‌. اولي‌، حتي‌ اگر اولي‌ را مي‌تونيد دومي‌ نبايد باشه‌. ميگيد خوب‌ پولهاي‌ خودم‌ را ميگذارم‌ كنار، ميرم‌ حالا از اين‌ و از اون‌ براش‌ قرض‌ ميكنيم‌ كه‌ مسئوليتش‌ هم‌ با خودش‌ باشه‌. نه‌. تو خودت‌، براي‌ برادر مؤمنت‌ خودت‌ بايد. دوستاني‌ هستند خوب‌ طبعا مي‌خوان‌ بيان‌ مشهد فرض‌ كنيد. زندگيشون‌ را بيارن‌ مشهد بهر عنواني‌ هست‌. ممكنه‌ دنبال‌ خونه‌ بگردند، ممكنه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود دوستاني‌ هستند دنبال‌ كار و فعاليت‌ مي‌خوان‌ باشند. بهرحال‌ بايد همه‌امون‌ انشاء الله‌ انسجامي‌ داشته‌ باشيم‌ كه‌ وقتي‌ يكي‌ از اين‌ آقايون‌، از اين‌ دوستان‌، از اين‌ همسفرها، ببينيد عين‌ سفرهاي‌ ظاهري‌ باشه‌. يكي‌ پاش‌ درد گرفت‌. چيكارش‌ مي‌كنند؟ همه‌ كولش‌ مي‌كنند. ما يك‌ وقتي‌ رفته‌ بوديم‌ به‌ كاشان‌. من‌ و حاج‌ آقاي‌ راضي‌ كه‌ شايد الان‌ صداي‌ من‌ را هم‌ بشنوند، توي‌ آن‌ اطاق‌ نشستند و استاد ما هم‌ هستند و از علما هستند، رفته‌ بوديم‌ كاشان‌. بعد نواب‌ صفوي‌ بنا بود كه‌ بياد كاشان‌. يك‌ اتوبوسي‌ را گرفته‌ بودند با جمعيتشون‌، ما دو نفر جلو رفته‌ بوديم‌، با آن‌ اتوبوس‌ نرفته‌ بوديم‌. وقتي‌ مي‌خواستيم‌ برگرديم‌، مي‌خواستيم‌ با همينها برگرديم‌، ماشين‌ هم‌ كم‌ بود آنوقتها. يادمه‌ مرحوم‌ نواب‌ صفوي‌ بلند شد، از راننده‌ پرسيد چند ساعت‌ توي‌ راهيم‌؟ از كاشان‌ تا قم‌. گفت‌ كه‌ دو ساعت‌ مثلا. چند نفر هستيم‌. فلان‌ تعداد. تقسيم‌ كرد. گفت‌ كه‌ هر نفري‌، هر دو نفر، يعني‌ دونفر دو نفر مي‌خواست‌ بگه‌، چون‌ ما دو نفر بوديم‌. بايد پنج‌ دقيقه‌ مثلا وسط‌ اتوبوس‌ بايسته‌. همه‌، دو نفر دو نفر، پنج‌ دقيقه‌ ايستادند وسط‌ اتوبوس‌. هميشه‌ دو نفر وسط‌ اتوبوس‌ ايستاده‌ بودند. و همه‌ هم‌ نشستند. يعني‌ ما دو نفر را از اين‌ طريق‌ جايمون‌ را پيدا كرد. يك‌ همچين‌ تعاوني‌، يك‌ همچين‌ وضعي‌ داشتند. خوبان‌، البته‌ حالا از اينها هم‌ بهتر بودند. كمك‌ باشيد براي‌ يكديگر. من‌ جاي‌ بهتر بنشينم‌، من‌ غذاي‌ بهتر بخورم‌، من‌ زندگي‌ بهتري‌ داشته‌ باشم‌، ديگران‌ خودشون‌ مي‌دونند، اين‌ حرفها در بين‌ مسلمانهاي‌ واقعي‌ نبايد باشه‌.

 حالا امشب‌ ديگه‌ بيشتر از اين‌ فرصت‌ براي‌ حرف‌ زدن‌ نيست‌. اميدواريم‌ انشاء الله‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ ما لطف‌ كنه‌ و به‌ اينها عمل‌ كنيم‌ و من‌ اين‌، نمي‌خواستم‌ با تهديد حرفهايم‌ را بزنم‌. چون‌ هر چه‌ بشه‌، بازهم‌ بهتر همين‌ است‌ كه‌ انسان‌ با محبت‌، ولي‌ خوب‌ واقعا در اين‌ دو قسمت‌ اول‌ چند دفعه‌ گفتم‌ و عمل‌ نشده‌. گفت‌ كه‌ انسان‌ سه‌ دفعه‌ وقتي‌ يك‌ چيزي‌ را به‌ يك‌ كسي‌ گفت‌ گوش‌ نكرد ديگه‌ بايد كم‌كم‌ رفاقتش‌ را با او بهم‌ بزنه‌. و اين‌ واقعا جدي‌ ميگم‌ كه‌ بعد از اين‌ تعاون‌ با هم‌ داشته‌ باشيد، تعهد با هم‌ داشته‌ باشيد، كارهايي‌ كه‌ بايد انجام‌ بديد، انشاء الله‌ صميمانه‌ انجام‌ بديد، نگيد ديگران‌ هستند ميكنند. و كارهاي‌ بعله‌، راسته‌، اگر من‌ يك‌ كاري‌ از شما خواستم‌ كه‌ به‌ نفع‌ شخص‌ من‌ تمام‌ ميشه‌، نكنيد. من‌ الان‌ دارم‌ اين‌ را عرض‌ ميكنم‌. ولي‌ كارهايي‌ كه‌ براي‌ دينه‌، براي‌ خداست‌، براي‌ راه‌ و روشه‌، يك‌ وقتي‌ هست‌ كه‌ من‌ يك‌ كاري‌ را از شما مي‌خوام‌، مثل‌ يك‌ نفري‌ ديگه‌اي‌ كه‌ از شما مي‌خواد، يعني‌ عادي‌. يك‌ مشتري‌ داريد مثلا از شما خواسته‌ كه‌ آقا اين‌ در را تا كي‌ درست‌ ميكني‌ آقاي‌ جاويد؟ چون‌ من‌ در گفتم‌، حالا آقاي‌ جاويد هم‌ ظاهرا در ساز نيست‌. ما اخيرا فهميديم‌ مثلا. ايشان‌ گفته‌ پس‌ فردا بهت‌ ميدم‌. آن‌ پس‌ فردا سر وقت‌ بده‌. چه‌ به‌ مشتري‌ چه‌ به‌ دوستان‌. فرقي‌ نميكنه‌. آن‌ ملكة‌ نفساني‌ شماست‌ كه‌ بايد متعهد باشيد. سر عهدتون‌ باشيد. و كارهاي‌ اجتماعيتون‌ هم‌ انشاء الله‌ مرتب‌ باشه‌.

 يا صاحب‌ الزمان‌. تو را قسم‌ ميديم‌ به‌ جان‌ مادرت‌ زهرا، ما نمي‌خواستم‌ قسم‌ بدم‌، يك‌ جوري‌ باشه‌ كه‌ ما از اين‌ حرفها زياد لازم‌ نباشه‌ بزنيم‌. و بيشتر به‌ ياد تو باشيم‌ در اين‌ مجالس‌. بيشتر با خدايمون‌ حرف‌ بزنيم‌. يا صاحب‌ الامر، آقا كمكمون‌ كن‌ كه‌ ما نواقصمون‌ را رفع‌ كنيم‌ و تا اين‌ حد مسائل‌ عادي‌ جزئي‌ كه‌ واقعا براي‌ مؤمني‌ كه‌ هنوز در اول‌ كاره‌ بايد حل‌ شده‌ باشه‌، ما هنوز بايد به‌ اين‌ مسائل‌ بپردازيم‌. يا بقية‌ الله‌. اگر شما ظاهر مي‌بودي‌، اگر شما ما شما را مي‌ديديم‌، اگر اين‌ كلمات‌ را شما به‌ ما مي‌گفتيد، ما يك‌ نحوة‌ ديگري‌ گوش‌ مي‌كرديم‌. يك‌ جور ديگري‌ با اينها، اين‌ مطالب‌ روبرو مي‌شديم‌. يا حجة‌ الله‌، يا صاحب‌ الزمان‌، دستمون‌ را بگير آقا. مولاي‌، يا مولاي‌، خذ بايدينا يا صاحب‌ الامر، يا بقية‌ الله‌. ما در شبهاي‌ جمعه‌ و وقتهاي‌ مختلفي‌ كه‌ داريم‌، در موقعي‌ كه‌ حال‌ دعا داريم‌ شما را دعا مي‌كنيم‌. مي‌گيم‌ اللهم‌ احفظ‌ من‌ بين‌ يديه‌ و من‌ خلفه‌ و من‌ يمينه‌ و يساره‌. و احفظها ان‌ يمنع‌ بالسوء. خدايا خودت‌ حافظش‌ باش‌ كه‌ بدي‌ بهش‌ نرسه‌، ناراحت‌ نشه‌، براي‌ شما از خدا طلب‌ رحمت‌ خاصه‌اش‌ را مي‌كنيم‌. ميگيم‌ اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد، اسم‌ شما را حتي‌ به‌ ما اجازه‌ دادند كه‌ صلواتمون‌ را به‌ مستقيما به‌ شما عرض‌ كنيم‌ و از خدا رحمت‌ خاصه‌اش‌ را براي‌ شما بخواهيم‌. آقا جان‌، در قرآن‌ فرموده‌ است‌ اذا دعيتم‌ بالتحية‌ تحي‌ باحسن‌ اذا ردوها. من‌ نمي‌خوام‌ استدلال‌ براي‌ شما بكنم‌ يا بقية‌ الله‌. توي‌ قرآنه‌ اينها، شما كمال‌ لطف‌ را داريد. من‌ خودم‌ يك‌ وقتي‌ بالاي‌ سر حضرت‌ رضا صلواة‌ الله‌ عليه‌ همين‌ حرفها را ميزدم‌. خودمون‌ را طلبكار نسبت‌ به‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ معرفي‌ ميكردم‌، سرم‌ را گذاشته‌ بودم‌ به‌ سجده‌، يك‌ خورده‌اي‌ همچين‌ حال‌ خواب‌ يا مكاشفه‌اي‌ بهم‌ دست‌ داد، ديدم‌ آقا مي‌فرمايند كه‌ ما شب‌ و روز به‌ ياد تو هستيم‌، تو ما را فراموش‌ كردي‌، تو قطع‌ رحم‌ كردي‌. ما گاهي‌ به‌ ياد حضرت‌ مي‌افتيم‌ آنهم‌ خيلي‌ با سردي‌ و غفلت‌. آقاجان‌ شما دائما براي‌ ما دعا مي‌كنيد. من‌ اشتباه‌ كردم‌ مي‌خواستم‌ يك‌ جمله‌اي‌ را بگم‌ كه‌ آقاجان‌ شما هم‌ براي‌ ما دعا كنيد. ولي‌ اشتباه‌ كردم‌. انا غير محملين‌. ما اصلا اهمال‌ نمي‌كنيم‌، خودشون‌ فرمودند. آقاجان‌ ببخشيد، عذر مي‌خواهيم‌. عذر مي‌خواهيم‌ آقا. ما كوتاهي‌ كرديم‌. شما دعا كرديد اما خداي‌ تعالي‌ آنقدر براي‌ ما لياقت‌ قائل‌ نيست‌ كه‌ حتي‌، يعني‌ ما ظرفيتش‌ را نداريم‌. و الا امام‌ عصر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ حتي‌ فرموده‌ كه‌ خدايا اگر اينها گناه‌ مي‌كنند، از ثوابهاي‌ ما، از آن‌ عبادتهاي‌ ما براي‌ آنها قرار بده‌ كه‌ آنها راحت‌ باشند. جانمون‌ به‌ قربانت‌ يا بقية‌ الله‌. يا حجة‌ الله‌، ما وظيفه‌امون‌ اين‌ است‌ كه‌ دعا بكنيم‌، اظهار علاقه‌ و محبتمون‌ را بكنيم‌ و شما ما را از جميع‌ بدبختيها نگه‌ مي‌داريد. خلقته‌ لنا عصمة‌ و ملاذا. امام‌ زمان‌ براي‌ ما عصمته‌، نگهدارنده‌ است‌، پناهگاهه‌. يا بقية‌ الله‌ عذر مي‌خواهيم‌. بايد ما عرض‌ ارادت‌ بكنيم‌. در مقابل‌ صدها و هزارها دعايي‌ كه‌ شما براي‌ ما مي‌كنيد و از خدا براي‌ ما رحمت‌ و غفران‌ مي‌خواهيد، ما در مقابل‌ حالا اگر شب‌ و روز هم‌ دعا بكنيم‌ كاري‌ نكرديم‌.

 خدايا به‌ خاطر امام‌ زمان‌ ما را از خواب‌ غفلت‌ بيدار بفرما. الهي‌ آمين‌. خدايا بخاطر حجة‌ ابن‌ الحسن‌ معرفت‌ امام‌ زمان‌ را به‌ ما مرحمت‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. ادب‌ حضور حجة‌ ابن‌ الحسن‌ را براي‌ ما خدايا كم‌كم‌ مهيا بفرما. الهي‌ آمين‌. خدايا به‌ آبروي‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ما را آمادة‌ براي‌ محضرش‌، براي‌ خدمتش‌، براي‌ ياريش‌ بفرما. الهي‌ آمين‌.

 

۱۳ ذی القعده ۱۴۱۳ قمری – ۱۶ اردیبهشت ۱۳۷۲ شمسی – تفسیر سوره کوثر

 تفسير سورة‌ كوثر 16 ارديبهشت‌ ماه‌ 1372

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. انا اعطيناك‌ الكوثر. فصل‌ لربك‌ و انحر. ان‌ شانئك‌ هو الابتر.

 در هفتة‌ گذشته‌ مقداري‌ دربارة‌ اين‌ سورة‌ مباركه‌ از نظر تحقيقاتي‌ كه‌ دربارة‌ كلمة‌ كوثر و چقدر اهميت‌ دارد اينكه‌ خداي‌ بزرگ‌ و پيغمبر بزرگ‌ خير كثير اعطا كند. يك‌ مقدار صحبت‌ كرديم‌. شخص‌ بزرگ‌، اگر به‌ يك‌ فرد بزرگي‌ آنهم‌ ذكر بشود كه‌ اين‌ هديه‌ و اين‌ اعطا بزرگ‌ است‌. به‌ او عنايت‌ كند. اين‌ خيلي‌ بايد اهميت‌ داشته‌ باشد. بسيار بايد شي‌ء بزرگي‌ باشد. تنها يك‌ حوض‌ كوثر و نهر كوثر و حتي‌ شفاعت‌ عظماي‌ پيغمبر در روز قيامت‌ اكتفا نميشود. بهترين‌ معنا و تفسير براي‌ كلمة‌ كوثر ذرية‌ طيبة‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليهاست‌ كه‌ هر يك‌ از ائمة‌ اطهار و فرزندان‌ پيغمبر اكرم‌ نقش‌ فوق‌ العاده‌ مؤثري‌ در بقاء دين‌، بقاء انسانيت‌، در ايجاد مدينة‌ فاضله‌، در ايجاد عدل‌ و داد در سراسر جهان‌ بعد از آنكه‌ پر از ظلم‌ و جور شده‌ باشد، در پخش‌ علوم‌ و معارف‌ حقه‌، اين‌ معنا بهترين‌ معناست‌ براي‌ كلمة‌ كوثر از دوازده‌ معنايي‌ كه‌ در كتب‌ شيعه‌ و سني‌ براي‌ كلمة‌ كوثر نقل‌ شده‌ و به‌ قول‌ بعضي‌ از علماء و مفسرين‌، چون‌ اين‌ كلمه‌ به‌ طور عام‌ بيان‌ شده‌، شايد هم‌ همة‌ معاني‌ كه‌ در كتابها نقل‌ شده‌ و فخر رازي‌ حتي‌ دوازده‌ معنا نقل‌ كرده‌، همه‌اش‌ معني‌ كلمة‌ كوثر باشد. خداي‌ تعالي‌ در مقابل‌ سرزنش‌ بني‌ اميه‌ فرمود ما به‌ تو كوثر داديم‌. ان‌ شانئك‌ هو الابتر. البته‌ با توجه‌ به‌ اينكه‌ اين‌ كلمة‌ آخر كه‌ شانئك‌ هو الابتر، يعني‌ مبغضك‌، يعني‌ دشمن‌ تو اي‌ پيغمبر ابتر است‌ و مقطوع‌ النسل‌ است‌، باز تأييد مي‌كند كه‌ شرح‌ مفصلي‌ هفتة‌ گذشته‌ در اين‌ خصوص‌ عرض‌ كردم‌، تأييد ميكند كه‌ معني‌ كوثر، ذرية‌ طيبة‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها مي‌باشد. و بارزترين‌ و بزرگترين‌ فرد ذرية‌ فاطمه‌ سلام‌ الله‌ عليها حضرت‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ فداه‌ (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) آن‌ كسي‌ كه‌ تمام‌ اديان‌ بزرگ‌ جهان‌ منتظر اين‌ وجود مقدسند.

 يك‌ تحقيقاتي‌ يك‌ وقتي‌ داشتيم‌ دربارة‌ مصلح‌ آخر الزمان‌. چون‌ يكي‌ از مسائلي‌ كه‌ در دنيا امروز مطرح‌ است‌ اين‌ است‌ كه‌ بايد بالاخره‌ حكومت‌ جهان‌ به‌ دست‌ دين‌ بيفتد و اين‌ كار عملي‌ خواهد شد. و حتي‌ مذاهب‌ مختلف‌ مثل‌ مذهب‌ مسيحيت‌، يهوديت‌، زرتشتي‌ها، هندوها، اينها در كتابهاشون‌ اين‌ پيش‌ بيني‌ را كردند. و بلكه‌ اروپائيان‌ امروز به‌ فكر اين‌ افتادند كه‌ اين‌ مسئله‌ قطعي‌ است‌ و انجام‌ خواهد شد. بايد مانعي‌ در مقابل‌ اين‌ پديده‌اي‌ كه‌ ممكن‌ است‌ يك‌ روزي‌ پيدا شود و دنيا را تحت‌ سيطرة‌ خود بگيرد و طبعا غصة‌ بعضي‌ از اينها چون‌ ضد مسيحي‌ است‌، ضد ابرقدرتهاست‌، چون‌ ضد تعينات‌ و تشريفات‌ دنيايي‌ است‌، بايد از آمدنش‌ جلوگيري‌ كرد. و لذا يك‌ فيلمي‌ هم‌ ساخته‌اند، يك‌ فيلم‌ مفصلي‌ كه‌ يك‌ پيش‌ بيني‌ كننده‌اي‌ در چهارصد سال‌ قبل‌ بنام‌ نوستر آداموس‌، اين‌ شخص‌ ميگه‌ كه‌ از نسل‌ پيغمبر آخر الزمان‌، از نسل‌ پيغمبر اسلام‌، يك‌ شخصي‌ ظاهر خواهد شد كه‌ دنيا را متحول‌ ميكند. و آمريكا را بخصوص‌ از بين‌ مي‌برد. و بايد مانع‌ اين‌ شخص‌ شد. نگذاريد اين‌ شخص‌ ظهور كند.

 دشمنان‌ ما به‌ فكر از بين‌ بردن‌ اين‌ پديدة‌ الهي‌، اين‌ مسئلة‌ حياتي‌ بشري‌ افتاده‌اند. ما هنوز اصل‌ موضوع‌ را سختمونه‌ قبول‌ كنيم‌. در كتابهاي‌ انجيل‌ آنقدر اين‌ مطلب‌ قطعي‌ گفته‌ شده‌ كه‌ من‌ يك‌ وقتي‌ كه‌ جمع‌ كرده‌ بودم‌ مطالب‌ انجيل‌ را دربارة‌ مصلح‌ آخر الزمان‌، به‌ بعضي‌ از دوستان‌ كه‌ براي‌ آنها قرائت‌ مي‌كردم‌، مي‌گفتم‌ كه‌ فكر نكنيد اينها را من‌ از كتاب‌ جلد سيزده‌ بحار جمع‌ كردم‌ دارم‌ براتون‌ مي‌خونم‌. اينها مطالب‌ انجيله‌. در همين‌ انجيل‌ فعلي‌ اين‌ مطالب‌ هست‌. اينها مطالب‌ كتابهاي‌ زرتشتيانه‌، اينها مطالب‌ كتابهاي‌ هندوهاست‌ كه‌ يك‌ فردي‌، حتي‌ به‌ اسم‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ اشاره‌ شده‌. اين‌ شخص‌ خواهد آمد، از نسل‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليهاست‌، از نسل‌ پيغمبره‌. اين‌ شخص‌ مي‌آد و دنيا را بعد از آنكه‌ پر از ظلم‌ و جور شده‌ باشد، پر از عدل‌ و داد ميكنه‌. اگر در ميان‌ عقائد مسيحي‌ها ده‌ تا اعتقاد صددرصد كه‌ همة‌ مسيحي‌ها بايد به‌ آن‌ اعتقاد داشته‌ باشند، داشته‌ باشيم‌ و بخواهيم‌ جمع‌ كنيم‌، بهترينش‌ و واضحترينش‌ همين‌ مسئلة‌ مصلح‌ آخر الزمانه‌. در عقايد زرتشتي‌ها همينطور. در عقائد هندوها همينطور. در عقائد يهود همينه‌ كه‌ يكي‌ از عقائد مسلمة‌ اينها همين‌ عقيده‌اي‌ است‌ كه‌ امروز من‌ و شما به‌ نام‌ حضرت‌ صاحب‌ الامر، حضرت‌ صاحب‌ الزمان‌، حضرت‌ بقية‌ الله‌، و بالاخره‌ آنچه‌ كه‌ در كتب‌ احاديث‌ شيعه‌ و سني‌ هست‌، حضرت‌ مهدي‌ روحي‌ فداه‌ (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) او خواهد آمد. يعني‌ امروز در اين‌ زماني‌ كه‌ ما داريم‌ زندگي‌ مي‌كنيم‌ شايد متجاوز از سه‌ ميليارد جمعيت‌، معتقد به‌ وجود مقدس‌ امام‌ زمانند. چون‌ يك‌ ميليارد مسلمان‌، شما خواهيد گفت‌ كه‌ سني‌ها آيا معتقدند؟ من‌ يك‌ دانشمند سني‌ در تحقيقاتم‌ نديدم‌ كه‌ معتقد به‌ امام‌ زمان‌ نباشه‌. حتي‌ يك‌ دانشمندي‌ است‌ در رياض‌ الان‌ زندگي‌ ميكنه‌، از مابقي‌ آن‌ علمايي‌ است‌ كه‌ در تخريب‌ قبرستان‌ بقيع‌ شريك‌ بوده‌، از علماي‌ وهابيته‌، بن‌ باز بهش‌ ميگن‌. من‌ خودم‌ باهاش‌ صحبت‌ كردم‌. در مدينه‌ آنوقت‌ بود. او معتقد به‌ امام‌ زمانه‌. با اينكه‌ وهابي‌ بود. حتي‌ چيزي‌ نوشته‌. من‌ نوشته‌اش‌ را دارم‌. مقاله‌اي‌ نوشته‌. در يكي‌ از همان‌ سالهاي‌ قبل‌ از انقلاب‌ من‌ يكسال‌ در مكه‌ بودم‌. رابطة‌ عالم‌ اسلامي‌ تشكيل‌ شده‌ بود. يعني‌ مردم‌ كه‌ آمده‌اند به‌ مكه‌، علما را در يك‌ محل‌ جمع‌ ميكرد عربستان‌ سعودي‌ و اكثر اينها را دعوت‌ كرده‌ بود و بعضي‌ هم‌ به‌ مناسبت‌ موسم‌ حج‌ كه‌ براي‌ زيارت‌ رفته‌ بودند، از آنها هم‌ دعوت‌ كرده‌ بود و در آن‌ مراسم‌ من‌ بودم‌. تصادفا مسئله‌اي‌ سؤال‌ شد كه‌ نظر رابطة‌ عالم‌ اسلامي‌ كه‌ از تمام‌ دنيا آنجا جمع‌ شدند، و يك‌ مملكتي‌ هم‌ آنها را جمع‌ كرده‌ كه‌ بسيار متعصب‌ است‌. آن‌ مسئله‌ سؤال‌ شد. البته‌ سؤال‌ كننده‌ يك‌ نفر كنيايي‌ بود كه‌ آيا دربارة‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌، امام‌ زمان‌، نظر رابطة‌ اسلامي‌ چيه‌؟ بيانيه‌اي‌ دادند، همه‌ اشون‌ امضا كردند، مهر رابطه‌ پاش‌ خورد، مضمونش‌ همين‌ بود كه‌ ما شيعه‌ معتقديم‌.

 آنقدري‌ كه‌ امروز مردم‌ دنيا اعتقاد به‌ امام‌ عصر و صاحب‌ زمان‌ و آن‌ كسي‌ كه‌ دنيا را خواهد آمد و پر از عدل‌ و داد خواهد كرد، آنقدري‌ كه‌ مردم‌ به‌ او معتقدند به‌ پيغمبر اكرم‌ معتقد نيستند. آنقدري‌ كه‌ او را مي‌شناسند، رسول‌ اكرم‌ و پيغمبر اسلام‌ را نمي‌شناسند. يك‌ وقت‌ فكر نكنيد كه‌ اين‌ يك‌ اعتقادي‌ است‌ مخصوص‌ شيعه‌ و آنهم‌ در ميان‌ شيعيان‌ يك‌ عده‌ افراد تندرو و پر محبت‌ نسبت‌ به‌ امام‌ زمان‌. من‌ مي‌تونم‌ عرض‌ كنم‌ غافلترين‌ افراد از اين‌ جمعيتي‌ كه‌ عرض‌ كردم‌ شايد يك‌ عده‌ از شيعيان‌ باشند نسبت‌ به‌ امام‌ زمان‌. ما در ايران‌ هنوز يا جرأت‌ نكرديم‌ يا اينكه‌ اهتمامش‌ را نداريم‌ و يا اينكه‌ ارزشش‌ را معتقد نيستيم‌ كه‌ يك‌ معتمري‌، يك‌ كنفرانس‌ بين‌المللي‌ دربارة‌ امام‌ زمان‌ تشكيل‌ بديم‌ و نظر خواهي‌ كنيم‌ از دانشمندان‌ دنيا دربارة‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌. ولي‌ قبل‌ از انقلاب‌، الان‌ دقيقا يادم‌ نيست‌ كه‌ سال‌ چند بود، فكر مي‌كنم‌ سال‌ 46 بود يا 51 بود، چون‌ هر دو سال‌ من‌ مشرف‌ بودم‌. اين‌ كنفرانس‌ و اين‌ معتمر و اين‌ رابطه‌ در مكه‌ تشكيل‌ شد. ما در ايران‌ مجالسي‌ تشكيل‌ ميديم‌، كنفرانسهايي‌ تشكيل‌ ميديم‌ دربارة‌ شيخ‌ مفيد. شيخ‌ مفيد رضوان‌ الله‌ تعالي‌ عليه‌ از علماي‌ بزرگ‌ بوده‌. من‌ دقت‌ كردم‌ در همين‌ معتمر، شيخ‌ مفيد مطالب‌ زيادي‌ داره‌ در مسائل‌ مختلف‌. همة‌ آن‌ مسائلي‌ را كه‌ او مطرح‌ كرده‌ بود در معتمر مطرح‌ شد و يكي‌ از مسائلي‌ كه‌ در كتب‌ شيخ‌ مفيد زياد اصرار داشته‌، موضوع‌ وجود مقدس‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بوده‌. يكنفر از اين‌ علما و دانشمنداني‌ كه‌ در معتمر شركت‌ كرده‌ بودند، بعنوان‌ يكي‌ از مطالب‌ مهم‌ شيخ‌ مفيد مطرح‌ نكرده‌ بودند. فرق‌ ما كه‌ شيعه‌ هستيم‌ و علماي‌ اهل‌ سنت‌ كه‌ سني‌ هستند و دور از ولايت‌ خاندان‌ عصمت‌ هستند ببينيد چقدره‌؟ ما چقدر معناي‌ كوثر را درك‌ كرديم‌؟ اين‌ خير كثيري‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ با آن‌ تشريفات‌ مي‌گويد انا، اين‌ يك‌، اينها همه‌اش‌ شرحش‌ را بعضي‌ هاش‌ را دادم‌، بعضيش‌ طولانيه‌. يكي‌ با كلمة‌ انا گفته‌، يكي‌ با كلمة‌ اعطينا گفته‌، يكي‌ با كلمة‌ كوثر گفته‌. آنهم‌ خداي‌ بزرگ‌ به‌ پيغمبر بزرگ‌ چيز بزرگ‌ داده‌ و بزرگترين‌ چيزهايي‌ كه‌ توي‌ اين‌ كلمات‌ و معاني‌ كوثر هست‌ كه‌ اگر غير از اين‌ را معتقد باشيم‌، نمي‌فهميم‌، درك‌ نداريم‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ تمام‌ انبياء و اولياء آمده‌اند كه‌ دنيا را تحت‌ حكومت‌ الهي‌ بكشند. تمام‌ فعاليت‌ و همت‌ پيغمبر اكرم‌ و ائمة‌ اطهار اين‌ بوده‌ كه‌ تمام‌ دنيا دين‌ اسلام‌ را داشته‌ باشند. و يظهره‌ علي‌ الدين‌ كله‌ و لوكره‌ المشركون‌. آنوقت‌ اين‌ كار بوسيلة‌ اين‌ بزرگوار انجام‌ ميشه‌. و ما به‌ ياد اين‌ بزرگواريم‌. علماي‌ اقلا داخل‌ ايران‌ را، از سني‌ و شيعه‌ جمع‌ كنيم‌. آقايون‌ بنشينيد دربارة‌ امام‌ زمان‌ مطلبي‌ بگوييد. اقلا هزار جلد كتاب‌ دانشمندان‌ گذشتة‌ ما دربارة‌ اين‌ وجود مقدس‌ نوشته‌اند. اين‌ كتابها را بررسي‌ كنيم‌. جوانهامون‌ الان‌ دربارة‌ اين‌ وجود مقدس‌ شبهاتي‌ دارند، اشكالاتي‌ دارند، نظراتي‌ دارند، گاهي‌ از طول‌ عمر حضرت‌ سؤال‌ مي‌كنند، گاهي‌ از غيبتش‌ سؤال‌ ميكنند، گاهي‌ از ملاقاتش‌ مي‌پرسند، هنوز براي‌ ما مردم‌ شيعة‌ ولايتي‌ امام‌ زماني‌ اين‌ مسئله‌ حل‌ نشده‌ كه‌ آيا ميشه‌ در زمان‌ غيبت‌ امام‌ زمان‌ را ديد يا نه‌؟ خيلي‌ عجيبه‌. آيا ميشه‌ شناختش‌ يا نه‌؟ اگر يك‌ شخصي‌ بگويد من‌ در خواب‌ امام‌ زمان‌ را ديدم‌، يا بگويد در مسجد جمكران‌ خدمت‌ حضرت‌ رسيدم‌، ميگيم‌ كه‌ اين‌ شخص‌ دروغ‌ ميگه‌، مدعي‌ دروغه‌. هنوز ما اين‌ مطلب‌ برامون‌ جا نيفتاده‌. خيلي‌ جاي‌ تأسفه‌. و شما مطمئن‌ باشيد كساني‌ كه‌ مي‌گويند در زمان‌ غيبت‌ نميشود خدمت‌ حضرت‌ رسيد، اينها نمي‌خوان‌ مردم‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌ برسند. نمي‌خوان‌ نام‌ مقدس‌ امام‌ زمان‌ بر ملاء بشه‌. حالا چه‌ فكر مي‌كنند؟ خدا كنه‌ كه‌ مربوط‌ به‌ باطنشون‌ و خبث‌ طينتشون‌ نباشه‌. مربوط‌ به‌ جهلشون‌ باشه‌. چون‌ اين‌ قابل‌ علاجه‌. اما اگر خداي‌ نكرده‌ مربوط‌ به‌ خبث‌ طينتشون‌ و حلال‌ زاده‌ نبودنشون‌ باشه‌ كه‌ اين‌ جاي‌ تأسفه‌. رفتند، رسيدند، به‌ مطالبي‌ رسيدند، دانشمندان‌ دنيا عرض‌ مي‌كنم‌، آنهايي‌ كه‌ دشمنند به‌ فكر اينند كه‌ اين‌ نور را خاموش‌ كنند. اين‌ نور ظاهر شده‌. به‌ قول‌ استاد مرحوم‌ ما، استاد اخلاق‌ ما، خدا رحمتش‌ كنه‌، ايشان‌ مي‌گفت‌ مثل‌ خورشيد، چون‌ پيغمبر اكرم‌ امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ را به‌ خورشيد تشبيه‌ كرده‌. به‌ خورشيد. هشت‌ تا روايت‌ تقريبا من‌ يك‌ وقتي‌ ديدم‌ كه‌ اين‌ كلمة‌ كالشمس‌ اين‌ مطرح‌ شده‌ در زمان‌ پيغمبر اكرم‌. تشبيه‌ به‌ خورشيد از جهاتي‌ است‌. يكي‌ از آن‌ جهات‌ اين‌ است‌ كه‌ همانطوري‌ كه‌ خورشيد بعد از غروب‌ تا يكي‌ دو ساعت‌ نورش‌ باقيه‌. براي‌ اينكه‌ يك‌ دفعه‌ مردم‌ در تاريكي‌ محض‌ قرار نگيرند و ناراحتي‌ ايجاد نشه‌. يكي‌ ديگر اينكه‌ وقت‌ ظهورش‌، قبل‌ از ظهورش‌، همانطوري‌ كه‌ خورشيد يكي‌ دو ساعت‌ در تمام‌ دنيا، در آن‌ قسمتي‌ كه‌ مي‌خواد ظهور كند، ظاهر ميشه‌ بعد خودش‌ مي‌آد، اين‌ وجود مقدس‌ هم‌ قبل‌ از ظهور يك‌ نورانيتي‌ از خودش‌ نشان‌ ميده‌. مردم‌ را آماده‌ ميكنه‌. يكي‌ ديگر اينكه‌ خورشيد وقتي‌ كه‌ پشت‌ ابره‌، نورش‌ به‌ اينطرف‌ ظاهره‌ و اثرات‌ نور او براي‌ بشر هست‌ و فوايدش‌ هست‌. و يك‌ مطلبي‌ كه‌ شايد ماها متوجه‌ نباشيم‌. و اين‌ نكتة‌ حساسي‌ است‌. در روايت‌ هم‌ اشاره‌ داره‌ و آن‌ اين‌ است‌ كه‌ وقتي‌ انسان‌ پشت‌ ابره‌، ميگه‌ خورشيد پشت‌ ابره‌. خورشيد به‌ تمام‌ عالم‌ ميتابه‌، لااقل‌ منظومة‌ شمسي‌ را نور افشاني‌ ميكنه‌. يك‌ شهر مشهد ابر گرفته‌، مي‌دونيد مثل‌ چي‌ مي‌مونه‌؟ يك‌ كسي‌ لحاف‌ را روي‌ سرش‌ بكشه‌، تاريك‌ بشه‌. بگه‌ دنيا تاريك‌ شد. ما زير ابريم‌. ما پشت‌ پرده‌ هستيم‌، نه‌ خورشيد. خورشيد به‌ تمام‌ كرات‌ داره‌ نور مي‌تابه‌. خورشيد به‌ تمام‌ كرة‌ زمين‌، يا لااقل‌ نيمكرة‌ زمين‌ داره‌ نور افشاني‌ ميكنه‌. حالا يك‌ گوشه‌اي‌ ابر قرار گرفته‌. ما به‌ آسمان‌ نگاه‌ مي‌كنيم‌ ميگيم‌ خورشيد پشت‌ ابره‌. همينطور ما وقتي‌ كه‌ مي‌خوايم‌ دربارة‌ امام‌ زمان‌ حرف‌ بزنيم‌، مي‌گيم‌ امام‌ زمان‌ در پس‌ پردة‌ غيبته‌. نه‌ تو در پس‌ پردة‌ غيبتي‌. كه‌ غيبة‌ منا. اين‌ از ناحية‌ ماست‌. ما لحاف‌ روي‌ سرمون‌ كشيديم‌. ما گناهانمون‌ پرده‌اي‌ روي‌ چشممان‌ كشيده‌. ما امراض‌ روحيمون‌، عدم‌ تزكية‌ نفسمون‌ پرده‌اي‌ شده‌ كه‌ ما را از امام‌ زمانمون‌ دور كرده‌. و الا ميگيد نه‌. تزكية‌ نفس‌ كن‌، از اولياء خدا باش‌، گناه‌ نكن‌، ببين‌ امام‌ زمان‌ را مي‌بيني‌ يا نه‌؟ محبت‌ پيدا كن‌، علاقه‌ پيدا كن‌، چشمت‌ را باز كن‌ تا ببيني‌ اين‌ نور پر عظمت‌ خورشيد وجود مقدس‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ را مشاهده‌ ميكني‌ يا نه‌؟

 مرحوم‌ سيد بحر العلوم‌ نشسته‌ بود توي‌ يك‌ مجلسي‌. يك‌ شاگردي‌ داره‌ كنارش‌ نشسته‌. يك‌ نفر از در وارد شد، از همين‌ افراد كور، از همين‌ افرادي‌ كه‌ كور باطن‌ حتي‌ هستند. آخه‌ يك‌ وقت‌ هست‌ انسان‌ امام‌ زمان‌ را نديده‌ ميگه‌ خوب‌ من‌ توفيق‌ نداشتم‌. يك‌ وقت‌ جهل‌ مركبش‌ ايجاب‌ ميكنه‌ كه‌ بگه‌ نه‌ اصلا نميشه‌. اگر ميشد ببينند من‌ مي‌ديدم‌. اين‌ كبر و غرور، همين‌ خودش‌ يك‌ پردة‌ ضخيمي‌ است‌ كه‌ روي‌ صورت‌ اين‌ افراد افتاده‌. او وارد شد. رو كرد به‌ سيد بحر العلوم‌ گفت‌ كه‌ آقا در زمان‌ غيبت‌ كبري‌ ميشه‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌ رسيد؟ ايشان‌ بلند چيزي‌ نگفتند. چون‌ بعضي‌ افراد اينقدر لياقت‌ ندارند كه‌ حتي‌ جوابشون‌ را يك‌ همچين‌ بزرگواري‌ بدهند. آهسته‌ فرمود چطور نميشه‌ در زمان‌ غيبت‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌ رسيد و حال‌ اينكه‌ آقا مرا مكرر در بغل‌ گرفتند و مرا به‌ خود فشردند. اينها افرادي‌ هستند كه‌ اينقدر لياقت‌ ندارند كه‌ به‌ آنها جواب‌ داد. و شما هم‌، شما دوستان‌ امام‌ زمان‌، كه‌ امشب‌ الحمد لله‌ يك‌ عده‌ از دوستان‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌، از كساني‌ كه‌ مثل‌ يك‌ چنين‌ شبي‌ سالها در مسجد جمكران‌ بودند و امشب‌ به‌ ما لطف‌ كردند و اينجا ميخوان‌ انشاء الله‌ از آقا دعوت‌ كنند كه‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ فدا كه‌ در همه‌ جا هست‌، كور باد چشمي‌ كه‌ وجود مقدسش‌ را نبيند. انشاء الله‌ ما امشب‌ از اين‌ آقايان‌، از اين‌ بزرگان‌، از اين‌ دانشمندان‌، از اين‌ علما، از اين‌ اهل‌ معناهايي‌ كه‌ من‌ چند روزه‌ خدمتشون‌، خدمت‌ بعضي‌ از اين‌ آقايون‌ ميرسم‌ در كانون‌ بحث‌ و انتقاد و ميگند هر هفته‌ شبهاي‌ جمعه‌ از بروجرد و ملاير و شهرهاي‌ اطراف‌ جمعي‌ مي‌شيم‌، حركت‌ مي‌كنيم‌ مي‌ريم‌ در مسجد جمكران‌، شبهاي‌ جمعه‌ و يا بقية‌ الله‌ ميگيم‌، يا صاحب‌ الزمان‌ ميگيم‌. خوشا به‌ حالشون‌. و امروز هم‌ مي‌خواستند بروند براي‌ مسجد جمكران‌ امشب‌، بزرگشون‌، آن‌ آقايي‌ كه‌، آن‌ آقاي‌ بزرگواري‌ كه‌ بعنوان‌ استادي‌ و عالم‌ اين‌ آقايون‌، چون‌ من‌ اين‌ كلمة‌ عالم‌ زمان‌ غيبت‌، مثل‌ عالم‌ بني‌ اسرائيل‌ كه‌ در زمان‌ غيبت‌ حضرت‌ موسي‌ مي‌نشست‌ و همه‌اش‌ ياد حجة‌ ابن‌ الحسن‌ مي‌كرد، ياد حضرت‌ موسي‌ مي‌كرد و آنها اطرافش‌ جمع‌ مي‌شدند. انشاء الله‌ ايشان‌ هم‌ به‌ ياد حضرت‌ بقية‌ الله‌ با ايشان‌ آمدند و ايشان‌ فرموده‌ بودند كه‌ كنار قبر علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا شب‌ جمعه‌ نبايد رفت‌ و به‌ من‌ بشارت‌ دادند كه‌ امشب‌ اينجا هستند. من‌ جدا امشب‌ از آقايان‌ مي‌خوام‌ كه‌ دعوت‌ كنند از آقا بقية‌ الله‌. بگن‌ آقا ما هر شب‌ جمعه‌ از آن‌ راه‌ دور مي‌آئيم‌ براي‌ مسجدي‌ كه‌ تو به‌ حسن‌ مصلح‌ دستور فرمودي‌ آنجا را بساز. من‌ صلاهما فكانهما صلي‌ في‌ بيت‌ العتيق‌. عظمت‌ اين‌ مسجد به‌ قدري‌ زياده‌ كه‌ كسي‌ كه‌ در آنجا دو ركعت‌ نماز حجة‌ ابن‌ الحسن‌ را بخوانه‌، مثل‌ اين‌ است‌ كه‌ در كعبه‌، در خانة‌ خدا نماز خوانده‌. و مكرر افراد در مسجد جمكران‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌ رسيدند. هني‌ء لارباب‌ نعيم‌ نعيمهم‌. خوشا به‌ حال‌ آنهايي‌ كه‌ صاحب‌ نعمتند. در دنيا انسان‌ بياد يك‌ مشت‌ گناه‌ بكنه‌، معصيت‌ بكنه‌، يك‌ مشت‌ آذوقه‌اي‌ مردم‌ دنيا را بخوره‌ و اموالي‌ جمع‌ بكنه‌ و بعد هم‌ در راه‌ گناه‌ از دار دنيا بره‌، چقدر اين‌ شخص‌ با آن‌ كسي‌ كه‌ از روز تولد، آن‌ شخص‌ ميگفت‌ مادر من‌، خودش‌ مي‌گفته‌ كه‌ هر وقت‌ پستان‌ به‌ دهان‌ من‌ مي‌گذاشت‌، تا وقتي‌ كه‌ من‌ داشتم‌ شير مي‌مكيدم‌ يا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ميگفت‌. من‌ از او سؤال‌ كردم‌ كه‌ تو چطور اينهمه‌ علاقه‌ به‌ امام‌ زمان‌ داري‌؟ گفت‌ يك‌ همچين‌ مادري‌ من‌ داشتم‌. پدرم‌ وقتي‌ از در وارد ميشد يا صاحب‌ الزمان‌ مي‌گفت‌. خوشا به‌ حال‌ اين‌ افراد و متصل‌ به‌ اقيانوس‌ عالم‌ هستي‌ هستند. و ماها افرادي‌ كه‌ با اين‌ ظهور مقدس‌ ارتباط‌ ندارند، مثل‌ يك‌ قطره‌ آب‌ گنديده‌ كه‌ در يك‌ مزبله‌اي‌ افتاده‌ باشه‌، خدا ميدونه‌ جز اين‌ چيزي‌ نيست‌.

 ما امشب‌ اميدواريم‌ انشاء الله‌ آقامون‌، مولامون‌ لطفي‌ بكند. آقا ما اگر قلبمون‌ هنوز تزكيه‌ نشده‌ و لايق‌ انعكاس‌ جمال‌ مقدست‌ در قلبمون‌ هنوز نشده‌، آقا خدا ميدونه‌، ما در هيچ‌ منبري‌، در هيچ‌ مجلسي‌، در هيچ‌ وقت‌ دعائي‌، نميشه‌ كه‌ اول‌ نام‌ تو را نبريم‌ و اول‌ به‌ ياد تو نباشيم‌. حالا هر طوري‌ هست‌ از شما توقع‌ داريم‌ كه‌ امشب‌ نظر لطف‌ و عنايتي‌ به‌ اين‌ مجلس‌ ما بفرمائيد و در اين‌ مجلس‌ قدم‌ رنجه‌ فرمائيد و ما را، قلب‌ ما را امشب‌ روشن‌ كنيد. يكي‌ از جهت‌ تشبيه‌ پيغمبر اكرم‌ آن‌ وجود مقدس‌ را به‌ خورشيد، اين‌ است‌ كه‌ مستقيم‌ نميشه‌ به‌ خورشيد نگاه‌ كرد. نميشه‌ به‌ نورش‌ نگاه‌ كنيم‌. چشمها لياقت‌ آن‌ ديدن‌ را نداره‌. آن‌ جمال‌ مقدس‌ را نداره‌. انسان‌ بايد به‌ آثار وجودي‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ نگاه‌ بكنه‌. بيائيد در خدمت‌ امام‌ زمان‌، با اخلاص‌ به‌ آن‌ حضرت‌ متوجه‌ بشويد، ببينيد چطور راهتون‌ را به‌ رويتون‌ باز ميكنه‌. چقدر نورانيت‌ پيدا مي‌كنيد. زندگيتون‌ مرتب‌ ميشه‌. من‌ تعهد مي‌كنم‌، روي‌ اخلاص‌ كسي‌ دست‌ به‌ دامن‌ امام‌ زمان‌ باشد، ارتباط‌ داشته‌ باشد، فرزندانش‌ را، اهل‌ بيتش‌ را اينها را با امام‌ زمان‌ آشنا كنه‌، زندگي‌ دنياش‌ هم‌ مرتب‌ ميشه‌. امام‌ زمان‌ بهش‌ كمك‌ ميكنه‌. ما زير پردة‌ غيبتيم‌ نه‌ آن‌ وجود مقدس‌. يك‌ قدري‌ تعالي‌ پيدا كن‌. يك‌ كسي‌ مي‌گفت‌ كه‌ من‌ هر چه‌ هم‌ هوا ابر باشه‌ خورشيد را مي‌بينم‌. بعد تحقيق‌ كرديم‌ ديديدم‌ خلبانه‌. روزها پرواز ميكنه‌ ميره‌ آن‌ بالا، بالاي‌ ابر و خورشيد را مي‌بينه‌. ماهم‌ بايد بالاي‌ ابر، از اين‌ مسائل‌ دنيائي‌ بكنيم‌ خودمون‌ را. محبت‌ دنيا در دلمون‌ نباشه‌، وابستگيها نباشه‌. و جاهدوا باموالكم‌ و انفسكم‌ في‌ سبيل‌ الله‌. اينها سبيل‌ خدا هستند، اينها راه‌ خدا هستند. اينها صراط‌ مستقيم‌ هستند. اگر مي‌خواي‌ به‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ برسي‌ بايد از هر چه‌ غير اوست‌ دل‌ بركني‌. اگر خواهي‌ آري‌ به‌ كف‌ دامن‌ او برو دامن‌ از هر چه‌ جز اوست‌ برچين‌. هر چه‌ جز اوست‌.

 شب‌ جمعه‌ است‌. يا بقية‌ الله‌. شايد آقا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ امشب‌ كنار قبر جدش‌ سيد الشهدا، يكي‌ از علماي‌ بزرگ‌ اهل‌ معنا، يكي‌ از علماي‌ بزرگ‌ اهل‌ معنا مي‌گفت‌، نمي‌دونم‌ از كجا مي‌گفت‌، مكاشفه‌اي‌ داشت‌، ميگفت‌ سر شب‌ همه‌ مي‌روند براي‌، حتي‌ ارواح‌ انبياء و اولياء، براي‌ زيارت‌ حضرت‌ سيد الشهدا و يك‌ زيارت‌ مختصري‌ مي‌كنند. مثل‌ ماها كه‌ بيتوته‌ مي‌كنند تا صبح‌ نيست‌. بعد در شب‌ جمعه‌ به‌ يك‌ يك‌ از مشاهد مشرفه‌ دسته‌ جمعي‌ سر مي‌زنند و حوائج‌ افرادي‌ كه‌ متوسل‌ به‌ آن‌ قبور مقدسه‌ و حرمهاي‌ مطهره‌ شده‌اند، آنها عنايت‌ مي‌كنند. شايد امشب‌ و يقينا امشب‌ هم‌ به‌ مشهد و حرم‌ مقدس‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا آنهم‌ در ماه‌ امام‌ رضا، اين‌ ماه‌ متعلق‌ به‌ حضرت‌ رضاست‌. يازدهم‌ اين‌ ماه‌، تولد وجود مقدس‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضاست‌. بيست‌ و سوم‌ اين‌ ماه‌ زيارتي‌ مخصوص‌ آن‌ حضرته‌. بيست‌ و پنجم‌ اين‌ ماه‌ روز دفع‌ الارض‌، افضل‌ اعمال‌ روز دفع‌ الارض‌، زيارت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضاست‌. روز آخر اين‌ ماه‌ هم‌ كه‌ وفات‌ فرزندش‌ امام‌ جواد. انشاء الله‌ خدا توفيقمان‌ بدهد، ما را خداي‌ تعالي‌ جزء زائرين‌ خوب‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا قرار بدهد. ما را جزء مجاورين‌ خوب‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا قرار بدهد. و زيارت‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ را در اين‌ ماه‌، در اين‌ شب‌ عزيز نصيبمان‌ بفرمايد.

 السلام‌ عليك‌ يا ابا عبد الله‌. يكي‌ از اثرات‌ گريه‌ كردن‌ بر سيد الشهدا اين‌ است‌ كه‌ چشم‌ انسان‌ از گناهان‌ پاك‌ ميشه‌ و شايد پرده‌ها بالا برود، چشمها لايق‌ ملاقات‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بشود. آقا به‌ محمد علي‌ فشندي‌ در شب‌ هشتم‌ ماه‌ ذي‌ حجه‌ فرمودند كه‌ روز عرفه‌ به‌ خاطر اينكه‌ شما روضة‌ عمويم‌ ابو الفضل‌ عباس‌ را مي‌خوانيد، امام‌ زمان‌ به‌ خيمة‌ شما خواهد آمد. السلام‌ عليك‌ يا اباالفضل‌ العباس‌. ابن‌ امير المؤمنين‌. السلام‌ عليك‌ ايها العبد الصالح‌ المطيع‌ لله‌ و لرسوله‌ و لامير المؤمنين‌. اشهد انك‌ قتلت‌ مظلوما. يا ابو الفضل‌. شهادت‌ مي‌دهم‌ كه‌ تو مظلوم‌ كشته‌ شدي‌. آنقدر ابو الفضل‌ العباس‌ شجاع‌ است‌ كه‌ وقتي‌ شمر به‌ ابن‌ زياد پيشنهاد كرد كه‌ من‌ بروم‌ ابو الفضل‌ را از ميان‌ اصحاب‌ سيد الشهدا بيرون‌ بيارم‌، فورا قبول‌ كرد. چون‌ اگر او نباشد كار آسانتر انجام‌ خواهد شد. ولي‌ اين‌ بزرگوار، از اين‌ اشهد انك‌ قتلت‌ مظلوما، رفته‌ آب‌ بياورد، هدفش‌ اين‌ است‌ كه‌ جرعة‌ آبي‌ به‌ لبهاي‌ فرزندان‌ حسين‌ بن‌ علي‌ برساند. چراغها را خاموش‌ كنيد حال‌ عزاي‌ بهتري‌ پيدا كنيم‌. انشاء الله‌ اميدواريم‌ امشب‌ آقامون‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ اين‌ روضة‌ ما را گوش‌ بدهند، از ديوار خيمة‌ است‌ و دارد گوش‌ ميدهد مصائب‌ عمويش‌ ابو الفضل‌ عباس‌ را و اشك‌ مي‌ريزد، امشب‌ امام‌ زمان‌ ما در اين‌ مجلس‌ تشريف‌ بياورد. آقا براي‌ شما اين‌ روضه‌ را مي‌خونيم‌. وارد شريعه‌ شد. دستها را برد زير آب‌، چشمش‌ كه‌ به‌ آب‌ افتاد صدا زد يا نفس‌ هوني‌ و الحسين‌ معطشوا. اي‌ نفس‌ من‌، اي‌ ابو الفضل‌، آيا تو مي‌خواي‌ آب‌ بخوري‌، حسين‌ بن‌ علي‌ با لبهاي‌ تشنه‌ در… آب‌ را روي‌ آب‌ ريخت‌. از شريعه‌ بيرون‌ آمد. اينجاست‌ كه‌ اشهد انك‌ قتلت‌ مظلوما. همتش‌ اين‌ است‌ كه‌ آب‌ را به‌ خيمه‌هاي‌ حرم‌ برساند. ظالمي‌ آمد و شمشيري‌ به‌ بازوي‌ راست‌ ابو الفضل‌، بند مشك‌ را به‌ شانة‌ چپ‌ انداخت‌. دارد حركت‌ ميكند. از بازوي‌ راستش‌ خون‌ مي‌ريزد. آنوقت‌ ظالم‌ ديگري‌ كمين‌ كرد دست‌ چپ‌ ابو الفضل‌ را از بدن‌ جدا كرد. ابو الفضل‌ العباس‌ بند مشك‌ را به‌ دندان‌ گرفت‌، خودش‌ را انداخته‌ روي‌ مشك‌. مي‌خواد مشك‌ را حفظ‌ كند. آبها روي‌ زمين‌ نريزد. يك‌ وقت‌ نگاه‌ كردند ديدند ابو الفضل‌ آئس‌ من‌ الحيات‌ عازم‌ من‌ الموت‌. وقتي‌ بود كه‌ ديد آبها روي‌ زمين‌ ريخت‌. ظالمي‌ هم‌ آمد و با عمود آهنين‌ فرق‌ مباركش‌…

 يا بقية‌ الله‌. يا صاحب‌ الزمان‌ جانم‌ به‌ قربانت‌. همه‌ رو به‌ قبله‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الهي‌ عظم‌ البلاء، الهي‌ عظم‌ البلاء و برح‌ الخفاء و انكشف‌ الغطاء و انقطع‌ الرجاء ضاقت‌ الارض‌ و منعت‌ السماء و انت‌ المستعان‌ و اليك‌ المشتكي‌ و عليك‌ المعول‌ في‌ الشدة‌ و الرخاء. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد. اولي‌ الامر الذين‌ فرضت‌ علينا طاعتهم‌ و عرفتنا بذلك‌ منزلتهم‌ ففرج‌ عنا بحق‌ فرجا عاجلا قريبا كلمح‌ البصر او هو اقرب‌ من‌ ذلك‌. يا محمد يا علي‌. يا علي‌ و يا محمد اكفياني‌ فانكما كافيان‌. فانصراني‌ فانكما ناصران‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولا يا صاحب‌ الزمان‌. الغوث‌ الغوث‌ الغوث‌ ادركني‌ ادركني‌ ادركني‌ الساعه‌ الساعه‌ الساعه‌ العجل‌ العجل‌ العجل‌. آقاجان‌ يا بقية‌ الله‌. آقا سلام‌ عرض‌ مي‌كنيم‌. السلام‌ عليك‌ يا بقية‌ الله‌ في‌ ارضه‌. سيدي‌ تقاضامون‌ از شما اين‌ است‌، امشب‌ نظر لطفي‌ به‌ اين‌ مجلس‌ و اهل‌ اين‌ مجلس‌ بفرمائيد.