۲۸ صفر ۱۴۱۲ قمری – فضايل‌ حضرت‌ رسول‌ (صلی الله علیه وآله)

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجت‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواحنا العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفدا. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. و لذي‌ بعث‌ في‌ الاميين‌ رسولا منهم‌ يتلوا عليهم‌ آيته‌ و يزكيهم‌ و يعلمهم‌ الكتاب‌ و الحكمه‌ و ان‌ كان‌ من‌ قبل‌ لفي‌ ضلال‌ مبين‌.

 عمدة‌ علت‌ بعثت‌ انبياء عظام‌ در دوران‌ عمر بشريت‌ اين‌ مطالبي‌ است‌ كه‌ در اين‌ آية‌ شريفه‌ ذكر شده‌ است‌. اول‌ احكام‌ الهي‌ را براي‌ مردم‌ بيان‌ كند. دوم‌ اونها را از صفات‌ رزيله‌ تزكيه‌ كند. سوم‌ سواد و خوندن‌، و كتابت‌ به‌ اونها تعليم‌ دهند. اين‌ سه‌ چيز عمدة‌ علت‌ بعثت‌ انبياء عليهم‌ السلام‌ است‌. و لذا پروردگار در اين‌ آية‌ شريفه‌ مي‌فرمايد خدا كسي‌ است‌ كه‌ بعث‌ في‌ الاميين‌ در ميان‌ اميها، افراد بي‌ سواد. افراد دور از اطلاعات‌. افراد جاهل‌ جزيرة‌ العرب‌. اونهايي‌ كه‌ در متعدد از خطب‌ نهج‌ البلاغه‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ اونها را توصيف‌ مي‌كند به‌ بي‌ سوادي‌. مي‌فرمايد ان‌ الله‌ بعث‌  نبييه‌ و لم‌ يكن‌ احد عرب‌ يقرء الكتابا. خداي‌ تعالي‌ پيغمبرش‌ را در ميان‌ جمعي‌ مبعوث‌ كرد كه‌ يك‌ نفر از اونها خوندن‌ را نمي‌دانستند. مردمي‌ بودند بسيار منحرف‌. تحت‌ تأثير تعصبات‌ خودشون‌ قرار گرفته‌ بودند، رسومات‌ و تعصبات‌ جاهليت‌ بيشتر از هر چيز بر اونها حكومت‌ مي‌كرد. زياد شنيده‌ايد و صريح‌ قرآن‌ است‌ كه‌ فرزندان‌ خودشون‌ را زنده‌ به‌ گور مي‌كردند. و دخترانشون‌ را حتي‌ ثروتمندها روي‌ تعصب‌ زير خاك‌ مي‌كردند. فرزندان‌ پسر و دختر هر دو افراد فقير اينها حتي‌ حاضر نبودند كه‌ داراي‌ فرزند باشند. خداي‌ تعالي‌ فرمود لا تقتلوا اولادهم‌ خشيت‌ املاق‌. فرزندانتون‌ را بخاطر ترس‌ از گرسنگي‌ و فقر نكشيد. اذا بشر احدهم‌ بالانثي‌ ظل‌ وجهه‌ مسودا و هو كظيم‌. وقتي‌ يكي‌ از اينها بهش‌ گفته‌ ميشد كه‌ داراي‌ دختر شده‌اي‌، صورتش‌ سياه‌ ميشد و از ميان‌ مردم‌ فرار ميكرد، من‌ سوء ما بشّر به‌. از بسكه‌ اين‌ بشارت‌ را باصطلاح‌ بد ميدانست‌. مردم‌ بيسوادي‌ كه‌ اينها به‌ هيچ‌ چيز پايبند نبودند. يعني‌ اگر بعد از بعثت‌ پيغمبر اكرم‌ يك‌ انساني‌ را مي‌خواستند خيلي‌ تحقيرش‌ كنند، بهش‌ مي‌گفتند تو مانند زمان‌ جاهليت‌ كار كرده‌اي‌. يا اگر يك‌ رسمي‌ را در دين‌ مقدس‌ اسلام‌ مي‌خواستند خيلي‌ بد معرفي‌ كنند، مي‌گفتند اعمال‌ مردم‌ زمان‌ جاهليته‌. و اساسا آن‌ اسمي‌ كه‌ روي‌ اينها گذاشتند كه‌ مردم‌ زمان‌ جاهليت‌، زمان‌ ناداني‌، زمان‌ بي‌ اطلاعي‌، زماني‌ كه‌ مردم‌ از هيچ‌ چيز اطلاع‌ نداشتند و حيواناتي‌ بودند كه‌ دور يكديگر جمع‌ شده‌ بودند. اينها را امي‌ گفته‌اند. امي‌ يعني‌ مثل‌ بچة‌ كوچكي‌ كه‌ از مادر متولد شده‌، هيچ‌ چي‌ نميداند. لا يعلمون‌ شيئا. اين‌ چنين‌ جمعيتي‌ را خداي‌ تعالي‌ در ميان‌ اينها يك‌ پيغمبري‌ مبعوث‌ ميكند كه‌ منهم‌، هو الذي‌ بعث‌ في‌ الاميين‌ رسولا منهم‌. منهم‌ معنايش‌ سنخيت‌ پيغمبر با آنها نيست‌ از نظر روحي‌. چون‌ پيغمبر اكرم‌ اشرف‌ موجودات‌ عالم‌ خلقته‌. ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ فرمودند لا يقاس‌ بنا احد. هيچكس‌ به‌ ما قياس‌ نميشه‌. يعني‌ همانطوري‌ كه‌ مخلوق‌ با خالق‌ مقايسه‌ نميشود، معصومين‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ هم‌ با مردم‌ و مردم‌ با آنها مقايسه‌ نمي‌شوند.

 ولي‌ در عين‌ حال‌ پروردگار متعال‌ منت‌ گذاشته‌ بر انسانها، لقد مننا علي‌ المؤمنين‌ اذ بعث‌ منهم‌ رسولا. منت‌ گذاشته‌ يك‌ چنين‌ نور پاكي‌ كه‌ اوصيائش‌ حتي‌، همين‌ دوازده‌ امام‌ ما درباره‌اشون‌ در زيارت‌ جامعه‌ ميگيم‌ كه‌ خلقكم‌ الله‌ انوارا و جعلهم‌ بعرشه‌ مهدقين‌. من‌ علينا. خداي‌ تعالي‌ شما را انواري‌ خلق‌ كرده‌ كه‌ در عرش‌ گاهي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌، الرحمن‌ علي‌ العرش‌ استوي‌، رحمان‌ در عرش‌ نشسته‌ و در آنجا، يعني‌ در عرش‌ الهي‌، اين‌ دوازده‌ امام‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌، محدقين‌، حدقه‌ زده‌اند، گرد آمده‌اند. و پيغمبر اكرم‌ در رأس‌ آنهاست‌. آنوقت‌ خداي‌ تعالي‌ اين‌ پيغمبر را آورده‌ در بين‌ مردم‌ با آنهمه‌ علم‌، با آنهمه‌ دانش‌، با آن‌ علمي‌ كه‌ در همين‌ دعاي‌ ندبه‌ كه‌ از اخص‌ ادعيه‌اي‌ كه‌ به‌ نظر من‌ در مفاتيح‌ و ساير كتب‌ ادعيه‌ هست‌، در اين‌ دعاي‌ شريف‌ ميگيم‌ كه‌ و اودعته‌ علم‌ ما كان‌ و ما يكون‌ الي‌ انقضاء خلقك‌. خدايا تو به‌ وديعت‌ گذاشتي‌، تو قرار دادي‌ در پيغمبرت‌ علم‌ آنچه‌ كه‌ بوده‌ و علم‌ آنچه‌ كه‌ خواهد بود، تا انقضاء خلق‌، اگر خلق‌ انقضائي‌ داشته‌ باشه‌، اگر خلقت‌ پاياني‌ داشته‌ باشد، تا پايان‌ خلقت‌، خداي‌ تعالي‌ همة‌ علوم‌ را در قلب‌ مقدس‌ پيغمبر اكرم‌ گذاشته‌. يك‌ چنين‌ عالمي‌، يك‌ چنين‌ مدينة‌ علمي‌ در ميان‌ يك‌ عده‌ جاهل‌ كه‌ از اول‌ خلقت‌ بشر روي‌ كرة‌ زمين‌ تا الان‌ و از الان‌ به‌ بعد، مردمي‌ جاهلتر از مردم‌ جزيرة‌ العرب‌ در زمان‌ بعثت‌ پيغمبر اكرم‌ نبوده‌. هو الذي‌ بعث‌ في‌ الاميين‌ رسولا منهم‌. منهم‌ يعني‌ چه‌؟ يعني‌ از خود آنهاست‌. يعني‌ از ميان‌ آنها. پدر و مادرش‌ بصورت‌ ظاهر از همان‌ مردمند. از نظر زبان‌، از همان‌ مردم‌ عرب‌. از نظر تولد در ميان‌ همان‌ مكه‌. از نظر رشد و پروردش‌ ظاهري‌ و بدني‌ در ميان‌ همين‌ مردم‌، چهل‌ سال‌ در بين‌ اين‌ مردم‌ بوده‌ و هيچ‌ رنگي‌ از آنها نگرفته‌. و بلكه‌ سه‌ كار را عهده‌دار شده‌.

 اول‌: يتلوا عليهم‌ آياته‌. تلاوت‌ ميكند آيات‌ پروردگار را بر آنها. اين‌ قرآن‌ خوندنهاي‌ ما متأسفانه‌ كه‌ از اول‌ اسلام‌ تابحال‌ گفته‌ شده‌، خود قرآن‌ فرموده‌، روايات‌ فرموده‌اند، عقل‌ انسان‌ گواه‌ است‌، و تمام‌ علماء و ائمة‌ اطهار؛ همه‌ بر اين‌ مطلب‌ توصيه‌ كرده‌اند كه‌ وقتي‌ قرآن‌ خونده‌ ميشود فكر كنيد خدا دارد با شما سخن‌ ميگويد. اذا قرأ القرآن‌ فاستمعوا له‌ و انصتوا. وقتي‌ قرآن‌ خونده‌ ميشود، گوش‌ بديد. ذكر هم‌ نگيد. حالا اگر وقتي‌ قرآن‌ مي‌خونند من‌ صلوات‌ بفرستم‌. درسته‌؟ نه‌. انصتوا. اين‌ لبتون‌ را بگذاريد روي‌ هم‌. شش‌ دانگ‌ توجهتون‌ به‌ قرآن‌ باشد. و انصتوا. فاستمعوا، آدم‌ ممكنه‌ بگه‌ من‌ گوش‌ ميدهم‌ به‌ قرائت‌ قرآن‌. اما ذكر را هم‌ مي‌خونم‌. گوش‌ ميده‌ به‌ قرائت‌ قرآن‌، نماز مغرب‌ و عشايم‌ را هم‌ مي‌خوانم‌. فاستمعوا و انصتوا. انصتوا يعني‌ هيچي‌ نگيد. ساكت‌! يا الله‌ و صلوات‌ و لا اله‌ الا الله‌ را هم‌ نگيد. انصتوا. قرآن‌ اينقدر اهميت‌ داره‌. چون‌ تو چي‌ مي‌خواهي‌ بگوئي‌ كه‌ بهتر از قرآن‌ باشه‌؟ چه‌ ذكري‌ مي‌خواهي‌ تو داشته‌ باشي‌ كه‌ بهتر از شنيدن‌ كلام‌ پروردگار باشد؟! آيات‌ قرآن‌ را پيغمبر در ميان‌ مسجد الحرام‌ مي‌نشست‌ تلاوت‌ ميكرد. آنهايي‌ كه‌ از اطرافش‌ عبور مي‌كردند مي‌شنيدند و تحت‌ تأثير قرار ميگرفتند. اينها مردم‌ دو دسته‌ بودند. يك‌ دسته‌ خواب‌، يك‌ دسته‌ مرده‌. مردم‌ جزيرة‌ العرب‌ آنروز، يك‌ دسته‌ مرده‌ بودند. خداي‌ تعالي‌ به‌ پيغمبرش‌ مي‌فرمايد كه‌ انك‌ لا تسمع‌ الموتي‌. تو قرآن‌ را هر چه‌ هم‌ بلند بخواني‌ به‌ گوش‌ مرده‌ نمي‌تواني‌ فرو كني‌. انك‌ لا تسمع‌ الموتي‌ ولا هم‌ ثم‌ الدعا آدم‌ كر هيچي‌ نمي‌شنوه‌ هر چه‌ هر چه‌ هم‌ دعا كني‌، سر وصدا بكني‌، داد بزني‌ نمي‌شنوه‌.

 در كنار پيغمبر كه‌ مردم‌ عبور مي‌كردند يك‌ عده‌ مرده‌ بودند الان‌ هم‌ مرده‌ زياد داريم‌ توي‌ اجتماعمون‌. مرده‌ها مي‌بينم‌ روز به‌ روز گرگ‌ اجل‌ فتاده‌ بر اين‌ گله‌ و يكايك‌ مي‌برد. اين‌ گله‌ را نگر كه‌ چه‌ آسوده‌ مي‌چرد! اينهمه‌ مرده‌ مي‌بينيم‌. اين‌ بنياد شهيد، اينهمه‌ شهيد و اينهمه‌ آثار و بنياد شهداست‌. نگاه‌ بكنيد. هيچ‌ تكان‌ نمي‌خوريم‌. ابدا. فكر اين‌ را نمي‌كنيم‌ كه‌ بالاخره‌ پنجاه‌ سال‌ ديگه‌، صد سال‌ ديگه‌، ما هيچكدام‌ نيستيم‌. همه‌امون‌ مرده‌ايم‌. كفي‌ بالموت‌. اگر كسي‌ را مرگ‌ نديدن‌ مرده‌ و ديدن‌ قبرستان‌ تكان‌ نداد، اين‌ شخص‌ خودش‌ مرده‌ است‌. جمعي‌ دوربر پيغمبر اكرم‌ بودند مرده‌ بودند. پيغمبر را مي‌ديدند، با پيغمبر هم‌ زياد صحبت‌ مي‌كردند، مأنوس‌ با پيغمبر اكرم‌ هم‌ شده‌ بودند. حتي‌ حرفهايي‌ هم‌ كه‌ مي‌زدند، پيغمبر اكرم‌ فرمايشات‌ خودش‌ را كه‌ مي‌فرمود، بعد آنها يك‌ چيزي‌ مي‌گفتند پيغمبر گوش‌ ميداد. خبرهاي‌ دروغ‌ مي‌آمدند به‌ پيغمبر مي‌دادند پيغمبر سرش‌ را تكان‌ ميداد. آنقدر كه‌ خود اينها گفتند هو اذن‌. پيغمبر گوشه‌، هر كس‌ هر چي‌ ميگه‌ گوش‌ ميده‌. هر چه‌ دروغ‌، راست‌، به‌ پيغمبر ميگويند، پيغمبر گوش‌ ميده‌. اذنا. خداي‌ تعالي‌ فرمود قل‌ اذنا خيرا لكم‌. پيغمبر گوش‌ باشه‌ بهتره‌ براي‌ شما، اگر آبرويتون‌ را بخواهد ببره‌، بگه‌ تو دروغ‌ ميگي‌، اون‌ دروغ‌ ميگه‌، پدرتون‌ در مي‌آيد. بگو يا رسول‌ الله‌ كه‌ اذن‌ بهتر است‌ براي‌ شما. قل‌ اذن‌ خيرا لكم‌.

 اينها در اطراف‌ پيغمبر بودند. مرده‌هايي‌ بودند كه‌ بصورت‌ ظاهر زنده‌، دل‌ مرده‌ بود، صداي‌ رساي‌ پروردگار و رسول‌ اكرم‌ اينها را بيدار نميكرد. بگو اي‌ پيغمبر، يعني‌ در آيات‌ متعددي‌ از آيات‌ قرآن‌ هست‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد مرده‌ها را نمي‌تواني‌، خيلي‌ مشكل‌ هم‌ هست‌. افرادي‌ هستند انسان‌ هر چه‌ موعظه‌اشون‌ ميكنه‌ اصلا تكان‌ نمي‌خورند. خدا نكنه‌ اين‌ فرد متوجه‌ انسان‌ بشه‌. فرق‌ خواب‌ و مرده‌ همينه‌ كه‌ مرده‌ را هر چي‌ انسان‌ تكان‌ ميده‌ بيدار نميشه‌. هر چي‌ ميگه‌ گناه‌ نكن‌، يك‌ روزي‌ خدا به‌ حسابت‌ مي‌رسه‌، هيچ‌! اون‌ مرده‌ است‌. بعضي‌ها هستند خواب‌ هستند. با يك‌ مجلس‌ روضه‌اي‌، با يك‌ كلام‌ حقي‌، از خواب‌ مي‌پرند. با خواندن‌ حالات‌ اولياء خدا از خواب‌ مي‌پرند. با خواندن‌ شرح‌ حال‌ اولياء خدا كه‌ من‌ مؤثرترين‌ چيزها براي‌ بيدار كردن‌ افراد، شرح‌ حال‌ اولياء خدا ميدانم‌. خدا هم‌ از همين‌ موضوع‌ استفاده‌ كرده‌. ميگه‌ لقد كان‌ في‌ قصصهم‌ عبرة‌ لاوللالباب‌. در قصه‌هاي‌ انبياء، منتهي‌ خداي‌ تعالي‌ از پيغمبرها حرف‌ زده‌. در قصه‌هاي‌ انبياء عبرته‌. عبرت‌ يعني‌ از همان‌ خواب‌ پريدن‌، بهوش‌ آمدن‌. لاوللالباب‌. لذا پيغمبر اكرم‌ مي‌نشست‌ در ميان‌ مسجد الحرام‌. جمعيت‌ را پر مي‌كردند. بعضي‌ها بودند كه‌ اعتنا بهش‌ نمي‌كردند، بعضي‌ افراد هم‌ مي‌آمدند عبور مي‌كردند يك‌ خورده‌اي‌ متوقف‌ ميشدند ببينند اين‌ چه‌ ميگه‌، همانجا از خواب‌ بيدار ميشدند. به‌ آن‌ شخص‌ گفتند اگر مي‌خواهي‌ بروي‌ در مسجد الحرام‌، در گوشهايت‌ پنبه‌ بگذار كه‌ سخنان‌ پيغمبر اكرم‌ را نشنوي‌. اينهم‌ عمل‌ كرد. بعد با خودش‌ گفت‌ عجب‌ من‌ ديوانه‌اي‌ هستم‌! چرا پنبه‌ها را از توي‌ گوشم‌ بيرون‌ نياورم‌. از گوشش‌ آورد بيرون‌ گفت‌ ببينم‌ اين‌ چي‌ ميگه‌؟ گوش‌ داد. ديد بعله‌. كلماتي‌ آورده‌ كه‌ اگر جن‌ و انس‌ پشت‌ به‌ پشت‌ هم‌ بدهند نمي‌توانند يك‌ همچين‌ كلماتي‌ را بياورند، خاضع‌ شد. بيدار شدن‌ از خواب‌ خيلي‌ مهمه‌. دعا كنيد كه‌ اولا از خواب‌ بيدار بشويد و ثانيا هيچوقت‌ خوابتون‌ نبره‌. نه‌ توي‌ اين‌ مجلس‌. توي‌ اين‌ مجلس‌ مي‌خواهيد بخوابيد مهم‌ نيست‌. در مقابل‌ دين‌، در مقابل‌ آيات‌ الهي‌، در مقابل‌ كلمات‌ پروردگار، در مقابل‌ حقايق‌، چرت‌ نزنيد. بعضي‌ها هستند از خواب‌ بيدار مي‌شوند يك‌ چند روزي‌، خسته‌ ميشوند باز مي‌خوابند. اينها هم‌ بدرد نمي‌خورند. اينها هم‌ خودشون‌ را خسته‌ مي‌كنند.

 هو الذي‌ بعث‌ في‌ الاميين‌ رسولا منهم‌ يتلوا عليهم‌ آياته‌. پيغمبر نمي‌خواست‌ صداي‌ خوبش‌ را به‌ مردم‌ نشان‌ بده‌. مثل‌ عبد الباسط‌ كه‌ قرائتهاي‌ مختلف‌ و صداي‌ خوب‌ را به‌ مردم‌ بگه‌ و جايزه‌ بگيره‌ و باصطلاح‌ مردم‌ او را باريك‌ الله‌ بگويند. پيغمبر يتلوا عليهم‌ آياته‌. تلاوت‌ ميكرد. آيات‌ قرآن‌ را مي‌خواند. آنقدر مؤثر آيات‌ قرآن‌، اي‌ كاش‌ ماها عرب‌ مي‌بوديم‌ و لذتي‌ كه‌ عرب‌ از قرآن‌ ميبره‌، ماهم‌ مي‌برديم‌. خيلي‌ اين‌ آيات‌ عجيبه‌. بقدري‌ تكان‌ دهنده‌ است‌. يكي‌ از جوانهايي‌ كه‌ باصطلاح‌، اين‌ را من‌ خودم‌ ديده‌ بودم‌، يك‌ مقداري‌ به‌ كارهاي‌ زندگيش‌ رسيدگي‌ كرد. در يك‌ دهي‌ بود يك‌ منبري‌ گفته‌ بود بايد زكات‌ بدهيد، خمس‌ بدهيد. ميگفت‌ كه‌ من‌ وقت‌ نكردم‌ بپرسم‌ چقدر بايد زكات‌ داد، چقدر بايد خمس‌ داد. اين‌ شرح‌ مفصلش‌ را در كتاب‌ ملاقات‌ جلد دوم‌ نوشته‌ام‌. ولي‌ مختصر مي‌خواهم‌ عرض‌ كنم‌. گفت‌ نصف‌ از درآمدم‌ را در راه‌ خدا مي‌دادم‌. هر چي‌ كشت‌ مي‌كردم‌ نصفش‌ را مي‌دادم‌ نصفش‌ را هم‌ خودم‌ برميداشتم‌. ميگفتم‌ ديگه‌ بيشتر از اين‌ خداي‌ تعالي‌ از من‌ نمي‌خواهد. ميگه‌ از بيابان‌ برميگشتم‌. دو تا امامزاده‌ در ده‌ ما بود كه‌ اينها در يك‌ حرم‌ بودند. در دم‌ در اين‌ امامزاده‌ها ديدم‌ دو نفر سيد كه‌ خودش‌ خصوصي‌ به‌ من‌ گفت‌، ولي‌ در بين‌ مردم‌ نميدونم‌ چه‌ حكمتي‌ داشت‌ كه‌ نميگفت‌ حضرت‌ وليعصر يكي‌ از اينها بودند. ايشون‌ بعد متوجه‌ اين‌ معني‌ شده‌ بود. به‌ من‌ گفتند كه‌ مثلا كاظم‌، امامزاده‌ كجاست‌؟ گفتم‌ اينجاست‌. گفتند بيا تو هم‌ با ما برويم‌. منهم‌ همراه‌ آنها رفتم‌. به‌ من‌ گفتند آن‌ بالا را بخوان‌. گفتم‌ من‌ سواد ندارم‌. يك‌ دستي‌ به‌ صورت‌ من‌ كشيدند، البته‌ مختصرش‌ را عرض‌ ميكنم‌، من‌ ديدم‌ قلبم‌ پر از نور شد. همة‌ چيزها را مي‌توانم‌ بخوانم‌ و در دلم‌ يك‌ چيزهايي‌ را كه‌ من‌ خودم‌ معنايش‌ را نمي‌فهمم‌، از وحشت‌ اين‌ موضوع‌ غش‌ كردم‌. وقتي‌ كه‌ بهوش‌ آمدم‌، ظاهرا يك‌ مدتي‌ در آنجا بودم‌ در حال‌ بيهوشي‌، وقتي‌ بهوش‌ آمدم‌ ديدم‌ كسي‌ نيست‌. آمدم‌ پيش‌ ملاي‌ باصطلاح‌ دهمون‌. گفتم‌ ببين‌ اينهايي‌ كه‌ من‌ ميخونم‌ چيه‌؟ خوندم‌. گفت‌ اينها قرآنه‌! تو از كجا اين‌ قرآنها را حفظ‌ كردي‌؟! و به‌ جان‌ همه‌امون‌، به‌ جان‌ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ قسم‌، من‌ پانزده‌ روز با اين‌ مرد بوده‌ام‌، بطور قطع‌ اگر هزار سال‌ يك‌ خوش‌ حافظه‌ دائما مشغول‌ حفظ‌ قرآن‌ بود اينطور نمي‌توانست‌ قرآن‌ را حفظ‌ كنه‌. خيلي‌ عجيبه‌. مثلا حالا، چون‌ مربوط‌ به‌ بحث‌ ماست‌، آيات‌ الهي‌ يعني‌ چه‌؟ اين‌ را عرض‌ ميكنم‌. من‌ از آنموقع‌ شرح‌ لمعه‌ مي‌خوندم‌. كتاب‌ شرح‌ لمعه‌ را جلويش‌ باز كردم‌. گفتم‌ آيات‌ قرآن‌ را توي‌ اين‌ كتاب‌ به‌ من‌ نشان‌ بده‌. آنهايي‌ كه‌ كتاب‌ را ديده‌اند مي‌دانند كه‌ آيات‌ قرآن‌ را مثل‌ ساير كلمات‌ نوشته‌. اين‌ دو تا كلمه‌ از قرآن‌ اينجا بود، ميگفت‌ اين‌ مال‌ قرآنه‌. و يك‌ كلمه‌ اينجا بود. عجيب‌ بود. يك‌ وقت‌ يادمه‌ كتاب‌ مغني‌ بود باز كردم‌ جلويش‌. دربارة‌ لكن‌ كه‌ توي‌ آية‌ قرآن‌ هست‌ بحث‌ داشت‌. چند جا اين‌ كلمة‌ لكن‌ را اسم‌ برده‌ بود. ميگفت‌ اين‌ لكن‌ها مال‌ قرآنه‌. من‌ بهش‌ ميگفتم‌ تو از كجا مي‌فهمي‌؟ مي‌گفت‌ يك‌ نورانيتي‌ اين‌ آيات‌ قرآن‌ داره‌ كه‌ من‌ اينها را درك‌ ميكنم‌. و خواص‌ تمام‌ آيات‌ قرآن‌ را ميدونست‌ و همانطوري‌ كه‌ يك‌ حافظ‌ قرآن‌ كه‌ سريع‌، خودش‌ سريعترين‌ فرد بود در خواندن‌ قرآن‌ در شبانه‌ روز يك‌ ختم‌ قرآن‌ مي‌خوند. از اول‌ قرآن‌ مي‌توانست‌ بره‌ به‌ آخر، يا از اول‌ آيه‌ مي‌تونست‌ بره‌ به‌ آخر آيه‌، او از آخر آيه‌ مي‌توانست‌ خيلي‌ سريع‌ بيايد به‌ اول‌ آيه‌. مثلا شما قل‌ هو الله‌ را خيلي‌ خوب‌ حفظيد. اگر تونستيد مثلا سريع‌ بگيد احد، كفوا، مثلا اينجا من‌ نمي‌تونم‌، خيلي‌ سريع‌. او با يك‌ نظر لطف‌ حضرت‌ وليعصر سلام‌ الله‌ عليه‌… منظورم‌ آن‌ نورانيت‌ قرآنه‌. كه‌ ميگفت‌ دلم‌ پر از نور شد. آن‌ خطوطي‌ كه‌ آن‌ بالا نوشته‌ شده‌ بود ديدم‌ مي‌خوانه‌. و اين‌ را من‌ از خودش‌ ديدم‌ كه‌ ميگفت‌ اين‌ لكن‌ مال‌ قرآنه‌. من‌ وقتي‌ مراجعه‌ كردم‌ به‌ آن‌ بحث‌، ديدم‌ بعله‌، دربارة‌ لكن‌ فلان‌ آيه‌ اين‌ كتاب‌ داره‌ بحث‌ ميكنه‌. خيلي‌ عجيبه‌.

 آيات‌ الهي‌ را پيغمبر اكرم‌ بر اين‌ مردم‌ مي‌خواند. حالا ببينيد، خواننده‌ پيغمبر، كلام‌ كلام‌ خدا، ولي‌ بازهم‌ به‌ صحبت‌ رسول‌ اكرم‌ توجه‌ نميكردند. جز كلمة‌ مرده‌ روي‌ اينها نميشه‌ اسمي‌ گذاشت‌. و لذا به‌ پيغمبر اكرم‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمود كه‌ اين‌ پيغمبر، زياد هم‌ جوش‌ نزن‌. خودت‌ هم‌ به‌ زحمت‌ نينداز. طه‌ و لا تنزل‌ القرآن‌ لتشقي‌. براي‌ اينها خودت‌ را به‌ مشقت‌ نينداز. ان‌ ارينا الهدي‌. بعضي‌ها را ما مي‌تونيم‌ كه‌ هدايتشون‌ كنيم‌. كي‌ها را خدا هدايت‌ ميكنه‌؟ زنده‌ها را. انك‌ لا تسمع‌ الموتي‌. تو مرده‌ را نمي‌تواني‌ چيز بشنواني‌. ولي‌ در يك‌ همچين‌ آيات‌ خونده‌ ميشد ولو از دو لب‌ پيغمبر نشنيده‌ بود، فقط‌ آية‌ قرآن‌ اين‌ كار را ميكرد اويس‌ قرن‌ را در يمن‌ زنده‌اش‌ ميكنه‌، بيدارش‌ ميكنه‌. اگر يك‌ روزي‌ فرض‌ كنيد كه‌ آيات‌ قرآن‌ و اين‌ مواعظ‌ در شما تأثيري‌ نداره‌. خيلي‌ بايد نگران‌ بشويد. خيلي‌ بايد متأثر بشيد. اگر نماز در شما اثر نداشت‌. قبل‌ از نماز و بعد از نماز فرقي‌ نكرديد. ان‌ الصلاة‌ تنهي‌ عن‌ الفحشا عن‌ المنكر نماز انسان‌ را فحشا و منكرات‌ نهي‌ مي‌كنه‌. اين‌ نماز در شما تأثير نكرده‌ و خيلي‌ بايد انسان‌ نگران‌ باشه‌. چرا؟ مگر من‌ مرده‌ام‌؟ اگر سوزن‌ به‌ كف‌ پاي‌ يك‌ مريضي‌ كه‌ افتاده‌ زمين‌ ديديد پاشو جمع‌ نمي‌كنه‌ اين‌ الان‌ بايد بگيد مرده‌ ديگه‌. نشانة‌ مرده‌ همينه‌. چرا آدم‌ بايد مرده‌ باشه‌! نكند خواب‌ باشه‌ انسان‌ بيدار نشه‌، نكند كه‌ خداي‌ نكرده‌ ما در اثر خواب‌ غفلت‌ كم‌ كم‌ بميريم‌. خواب‌ ما منتهي‌ به‌ مرگمون‌ بشه‌. ابوسفيان‌ و معاويه‌ و اولي‌ و دومي‌ و سومي‌ و اينها هر چه‌ پيغمبر به‌ سر اينها قرآن‌ خوند تكان‌ نخوردند. در روايت‌ داره‌ اگر كسي‌ معتقد باشه‌ كه‌ اين‌ دو نفر يك‌ چشم‌ به‌ هم‌ زدند، ايمان‌ به‌ خدا و پيغمبر آوردند در ايمان‌ خود اين‌ شخص‌ ترسه‌. يك‌ چشم‌ به‌ هم‌ زدند. يك‌ وقت‌ نگيد كه‌ خدماتي‌ دين‌ اسلام‌ كرده‌ اون‌ هم‌ به‌ هر ايمان‌، نه‌ محاله‌ يك‌ چشم‌ به‌ هم‌ زدن‌ كسي‌ ايمان‌ به‌ خدا داشته‌ باشه‌ و مثل‌ امروزي‌ اين‌ كلمات‌ را كنار بستر پيغمبر بگه‌، محاله‌. احتياط‌ مي‌كنه‌ لا اقل‌ و احتمال‌ حتي‌ بدهد كه‌ قيامتي‌ هست‌ اين‌ كلمات‌ را كه‌ امروز كنار بستر پيغمبر گفت‌، و پيغمبر مهربان‌ و رحمت‌ اللعالمين‌ را كرد به‌ حال‌ غضب‌ پيغمبر نسبت‌ به‌ او از دار دنيا رفت‌. اين‌ محاله‌ اگر كسي‌ ايمان‌ به‌ خدا داشته‌ باشه‌ ولو يك‌ لحظه‌، ولو احتمال‌ بده‌، و الا پيغمبر اكرم‌ بر اونها اين‌ آيات‌ را مي‌خوند. بعد مي‌فرمايد و يذكي‌ اونهايي‌ را كه‌ آيات‌ قرآن‌ را بر اونها خوندي‌، اونها بيدار شده‌اند، چون‌ بدون‌ بيدار شدن‌ از خواب‌ غفلت‌ تزكية‌ نفس‌ محاله‌. اين‌ را همة‌ دانشمندان‌ علم‌ اخلاق‌ نوشته‌ كه‌ تا انسان‌ از خواب‌ غفلت‌ بيدار نشه‌ صد در صد اون‌ هم‌ تا تكان‌ نخوره‌ تا مسئلة‌ تزكية‌ نفس‌ را مهمترين‌ كار دوران‌ عمرش‌ قرار نداده‌ تا صد در صد اطراف‌ خودش‌ احساس‌ نكنه‌ اين‌ شخص‌ نمي‌تونه‌ وارد تزكية‌ نفس‌ بشه‌. ماها يك‌ تزكية‌ نفس‌ شنيديم‌ مي‌گيم‌ خوب‌ گناه‌ نمي‌كنيم‌ تزكية‌ نفس‌ ميشيم‌. اينقدر افراد هستند كه‌ گناه‌ نمي‌كنند و يكپارچه‌ روحشون‌ پر از صفات‌ رذيله‌ است‌.

 اول‌ يتلوا عليهم‌ آياته‌. اول‌ تلاوت‌ آيات‌ پروردگار بر آنها، اينها بيدار ميشدند. چون‌ وقتي‌ آيات‌ خونده‌ شد، شما مثلا ده‌ نفر اينجا خوابيده‌ باشند، نمي‌دونيد كدامشون‌ مرده‌اند، كدامشون‌ زنده‌اند، خوابند. يك‌ داد مي‌زنيد سر اينها مي‌بينيد بعضي‌هايشون‌ تكان‌ خوردند. خوب‌ اينهايي‌ كه‌ تكان‌ خوردند بيدارند. داد دوم‌ پا مي‌شوند مي‌نشينند. داد سوم‌ پا مي‌شوند موقع‌ سفره‌، پا ميشوند تند مي‌روند. اما چند نفر اصلا تكان‌ نخوردند. اين‌ معنايش‌ اينه‌ كه‌ اينها مرده‌اند. بعد كه‌ انسان‌ حركت‌ كرد و از اين‌ غفلت‌ بيرون‌ آمد، نوبت‌ تزكية‌ نفسه‌. بعد پيغمبر اكرم‌ شروع‌ كرده‌ و يزكيهم‌، تزكيه‌ ميكنه‌. گاهي‌ انسان‌ در خوبي‌، خوب‌ بودن‌، در روايت‌ اينه‌ ميشه‌ هر چه‌ زودتر، گاهي‌ در رياست‌ مي‌ميره‌، گاهي‌ در علم‌ مي‌ميره‌، گاهي‌ در شخصيت‌ مي‌ميره‌، هر كس‌ به‌ هر چيزي‌ كه‌ دل‌ خوش‌ كرد و فكر كرد همه‌ همينه‌، او در همانجا متوقف‌ شد، مرده‌. من‌ زياد ديدم‌ افراد اينطوري‌. عالمه‌، خيلي‌ عالم‌، مجتهد، شخصيتش‌ خيلي‌ بالا. ولي‌ خيال‌ ميكنه‌ كه‌ ديگه‌ همينه‌. يك‌ غرور علمي‌ گرفتدش‌، كسي‌ نميتونه‌ بگه‌ بالاي‌ چشمت‌ ابرويه‌ و بالاتر از او هم‌ خودش‌ خيال‌ ميكنه‌ كسي‌ نيست‌. عجب‌ گرفته‌. هر چي‌ هم‌ انسان‌ ميگه‌، اون‌ شخص‌ مرده‌. منتهي‌ علم‌ او را كشته‌. يكي‌ عبادت‌ كشتدش‌. ديگه‌ از من‌ كي‌ بهتر. شب‌ تا صبح‌ كه‌ عبادت‌ ميكنم‌، روزها هم‌ كه‌ روزه‌ ميگيرم‌، حج‌ هم‌ كه‌ سي‌ دفعه‌ مكه‌ رفته‌ام‌. هر سال‌ مكه‌ رفته‌ام‌. دروغ‌ هم‌ نميگم‌، غيبت‌ هم‌ نميكنم‌، معصيت‌ هم‌ نميكنم‌. از من‌ كي‌ بهتر؟ اين‌ هم‌ در همان‌ غرور عبادت‌ كشتدش‌. و همينطور هر چيزي‌، هر كسي‌ در ظرف‌ خودش‌.

 لذا آن‌ كسي‌ بيدار است‌ كه‌ هميشه‌ به‌ فكر پيشرفت‌ باشه‌، حركت‌ باشه‌، بره‌. چون‌ تا آخر عمر اگر مسافرت‌ سير الي‌ الله‌ را ادامه‌ بدهيد باز هم‌، باز بايد بيشتر بريد. و لذا انسان‌ گاهگاهي‌، خوب‌ هم‌ هست‌، چند قدمي‌ هم‌ آمده‌، ولي‌ در عين‌ حال‌ آن‌ وسطها مرده‌. بيدارش‌ هم‌ ديگه‌ نميشه‌ كرد. خدا نكنه‌ اين‌ مرگ‌ به‌ سراغ‌ امثال‌ ماها، علما، اهل‌ تقوي‌، اهل‌ باصطلاح‌ ورع‌ و اينها بيايد. همان‌ عجب‌، غرور، همينهاست‌ كه‌ انسان‌ را بدبخت‌ و بيچاره‌ ميكنه‌.

 بعد تزكية‌ نفس‌. و يزكيهم‌. از آيات‌ شريفة‌ قرآن‌ استفاده‌ ميشه‌ كه‌ پرورش‌ و آموزش‌. برخلاف‌ آنچه‌ كه‌ معروفه‌، آموزش‌ و پرورش‌. نخير. پرورش‌ و آموزش‌. يعني‌ اول‌ بايد انسان‌ تربيت‌ بشه‌. كي‌ تربيت‌ ميشه‌؟ قبل‌ از آموزش‌. اول‌ پرورش‌. بعد آموزش‌. يزكيهم‌ و يعلمهم‌ الكتاب‌. چون‌ اگر آدم‌ عالم‌ و باسواد، اين‌ تزكية‌ نفس‌ نكرد خيلي‌ خطرناك‌ ميشه‌. يك‌ كارگر مي‌آوريد در ميان‌ منزل‌ اين‌ باغچه‌ها را بيل‌ بزنه‌. اين‌ اگر خائن‌ هم‌ باشه‌، (نامفهوم‌) دستبردي‌ بزنه‌. اگر امين‌ بود خونه‌ را بهش‌ مي‌سپاريد. هم‌ كارش‌ را ميكنه‌ هم‌ خونه‌ات‌ را حفظ‌ ميكنه‌. اين‌ فايدة‌ تزكية‌ نفسه‌. يك‌، فرض‌ كنيد رئيس‌ يك‌ اداره‌. اين‌ اگر در رأس‌ آن‌ كار قرار گرفت‌ و خائن‌ بود، رشوه‌ ميگيره‌، كارها را معطل‌ ميكنه‌، دوستانش‌ را جلو مي‌اندازه‌، عدالت‌ را رعايت‌ نميكنه‌. ولي‌ اگر تزكية‌ نفس‌ كرده‌ بود، امين‌ بود، كه‌ يكي‌ از صفاتي‌ كه‌ بايد انسان‌ از خودش‌ پاك‌ كنه‌، خيانته‌. اين‌ شخص‌ مسلما روي‌ عدالت‌ كار ميكنه‌. و همينطور. يك‌ عالم‌، يك‌ مجتهد، يك‌ مهندس‌، شما فكر نكنيد من‌ همه‌اش‌ براي‌ علما و مجتهدين‌ ميگويم‌. نه‌. يك‌ مهندس‌، يك‌ طبيب‌، يك‌ سياستمدار، اگر خداي‌ نكرده‌ اينها خائن‌ بودند. اذا فسد العالم‌، فسد العالَم‌. اگر عالم‌ فاسد شد عالَم‌ را به‌ فساد مي‌كشانه‌. چون‌ جاذبة‌ دايرة‌ وجوديش‌ و شعاع‌ وجوديش‌ زياده‌ و آن‌ شعاعي‌ را كه‌ گرفته‌، همة‌ آنها را به‌ فساد ميكشه‌.

 لذا تزكية‌ نفس‌ براي‌ عالم‌ لازمتره‌ تا براي‌ جاهل‌. چون‌ جاهل‌ محدوده‌. دو سه‌ تا كار بد ميكنه‌، توي‌ خونة‌ مردم‌ بيل‌ را، مثلا مي‌خواسته‌ صد تا بيل‌ بزنه‌، پنجاه‌ تا ميزنه‌. كارگره‌ چون‌ امين‌ نيست‌ تا صاحبكار آنور نگاه‌ ميكنه‌، اين‌ استراحت‌ ميكنه‌. نهايتش‌ اينه‌. اما اگر يك‌، خداي‌ نكرده‌، يك‌ مرجع‌ تقليد، يك‌ كسي‌ كه‌ در رأس‌ يك‌ سياست‌ عامه‌ قرار گرفته‌، در رأس‌ يك‌ مملكت‌ قرار گرفته‌. شما نمونه‌اش‌ را ديده‌ايد. صدام‌ را مثلا. وقتي‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ نكرده‌ چقدر مردم‌ را به‌ بدبختي‌ كشانده‌. چقدر گرفتاري‌ بوجود آورده‌! شريح‌ قاضي‌ يك‌ عالم‌ بوده‌. حتي‌ آنقدر اين‌ شخص‌ يك‌ مدتي‌ ارزش‌ داشته‌ كه‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ او را به‌ عنوان‌ قاضي‌ در آنجا معين‌ كرده‌ بوده‌، تعيين‌ كرده‌ بود. و حتي‌ خود علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ با يك‌ يهودي‌ كه‌ درگير شده‌ بودند، مي‌روند پيش‌ همين‌ شريح‌ قاضي‌ و قضاوت‌ شريح‌ قاضي‌ را بر خودشون‌ قبول‌ مي‌كنند. كه‌ شمشيري‌ در درست‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بود، ببخشيد، در دست‌ يهودي‌ بود مال‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بود. حضرت‌ فرمود اين‌ شمشير مال‌ منه‌. گفت‌ نه‌ مال‌ شما نيست‌. رفتند پيش‌ شريح‌ قاضي‌. شريح‌ گفت‌ كه‌ به‌ هر دوي‌ اينها، حالا علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ خليفة‌ مسلمينه‌، رهبره‌، امامه‌. و اينهم‌ يك‌ مرد يهودي‌. به‌ هر دو با يك‌ چشم‌ نگاه‌ كرد. گفت‌ كه‌ خوب‌ يا علي‌ شما نظرت‌ اين‌ است‌ كه‌ اين‌ شمشير مال‌ شماست‌. دليل‌ بياورد. البينة‌ علي‌ المدعي‌. حضرت‌ فرمود كه‌ شمشير مال‌ منه‌. شمشير هم‌ در دست‌ يهوديه‌. شريح‌ به‌ حضرت‌ امير المؤمنين‌ عليه‌ السلام‌ عرض‌ كرد كه‌ آقا اين‌ ذواليده‌، الان‌ از نظر قضاوت‌ هم‌ همينطوره‌، اين‌ ذواليده‌ و شما هم‌ كه‌ دليلي‌ نداريد. بنابراين‌ شمشير مال‌ ايشانه‌. شما حالا هر چي‌ هم‌ بگيد درسته‌، ما اگر بخواهيم‌ از نظر عصمت‌ و راستگويي‌ و اينها حرف‌ بزنيم‌ و آنجوري‌ بحث‌ كنيم‌، بعله‌. اما از نظر علمي‌ و از نظر فقاهت‌ ما بخواهيم‌ حرف‌ بزنيم‌، شمشير مال‌ اوست‌. يهودي‌ شمشير را برداشت‌ آمد. بيرون‌ از محكمه‌ كه‌ آمد، افتاد به‌ پاي‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌. گفت‌ قربان‌ اين‌ دين‌ كه‌ امام‌ زمان‌ را نگفت‌ كه‌ شمشير مال‌ اوست‌. و من‌ يهودي‌ را ذي‌ حق‌ دانست‌ بخاطر اينكه‌ ذواليد بودم‌. شريح‌ قاضي‌ همچين‌ آدميست‌. اما اذا فسد العالم‌ فسد العالَم‌. اين‌ آدم‌ كه‌ فاسد شد حكم‌ فتوا داد كه‌ هر كس‌ بر امير المؤمنين‌ يزيد ابن‌ معاويه‌ خروج‌ كنه‌، خونش‌ مباحه‌ و روي‌ همين‌ يك‌ عده‌ مردمان‌ نا آگاه‌ آمدند كربلا و سيد الشهدا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را شهيد كردند.

 تزكيه‌ خيلي‌ مهمه‌. انسان‌ تزكية‌ نفس‌ بايد بكنه‌. ما يك‌ نهضت‌ سواد آموزي‌ داشتيم‌ توي‌ اين‌ مملكت‌. كاش‌ يك‌ نهضت‌ تزكية‌ نفس‌ هم‌ بود. مردم‌ را به‌ صراط‌ مستقيم‌ راهنمايي‌ ميكردند. ما اينقدر باسواد مي‌خواهيم‌ چيكار كنيم‌؟ تزكية‌ نفس‌ كه‌ نكرده‌ باشه‌ جوان‌، برميداره‌ نامه‌ براي‌ دختر همسايه‌ مي‌نويسه‌. دختر هم‌ برميداره‌ جوابش‌ را ميده‌، كم‌كم‌ به‌ فساد كشيده‌ ميشه‌. اين‌ نتيجة‌ سواد بدون‌ تزكيه‌ است‌. سواد بدون‌ تزكيه‌ اينهمه‌ افراد هستند با سواد كه‌ پنجاه‌ درصد فسادها را همين‌ داشتن‌ سواد بوجود مي‌آره‌. سواد بي‌ تزكيه‌. انسان‌ بايد پاك‌ باشه‌ تا از اين‌ اسلحه‌ بتونه‌ استفاده‌ بكنه‌. شما به‌ يك‌ آدم‌ فاسد اگر يك‌ اسلحه‌ داديد، اين‌ چيكار ميكنه‌؟ آدمهاي‌ خوب‌ را ميكشه‌. سواد مثل‌ اسلحه‌ است‌. بسيار خوبه‌، لازمه‌، بايد هم‌ باشه‌ و همة‌ افراد مسلمان‌ هم‌ بايد با سواد باشند و اهتمام‌ زيادي‌ هم‌ پيغمبر اكرم‌ براي‌ سواد آموزي‌ داشت‌. اما قبل‌ از او، تزكيه‌. تزكية‌ نفس‌. مي‌بينيد صريح‌ قرآنه‌. و يزكيهم‌ و يعلمهم‌ الكتاب‌ و الحكمه‌. بعد كتاب‌ و حكمت‌ بهشون‌ ميدهند. چون‌ بايد ظرفت‌ را تميز كن‌ بعد توي‌ آن‌ ظرف‌ هر چي‌ مي‌خواهد انسان‌ بريزه‌. و ظرف‌ سواد، ظرف‌ علم‌، ظرف‌ تقوي‌، ظرف‌ هر چيزي‌ كه‌ شما تصور بفرمائيد، تزكية‌ نفسه‌. تزكية‌ نفس‌. افرادي‌ هستند كه‌ باصطلاح‌، ما خيلي‌ ديديم‌، ديپلم‌، ليسانس‌، دكتر، مهندس‌، امثال‌ اينها زياد هستند. حالا جامعة‌ ما زماني‌ است‌ كه‌ جامعه‌امون‌. ما در مملكتمون‌ الحمد لله‌ همه‌ جور افراد داريم‌. باسواد، بيسواد، دكتر، مهندس‌، شما را به‌ خدا يك‌ دكتري‌ پيدا بكنيد كه‌ اين‌ تزكية‌ نفس‌ نكرده‌ باشه‌. وقتي‌ شما را مي‌بينه‌ مي‌بينه‌، نه‌، شما آدم‌ پولداري‌ هستيد به‌ شما خوب‌ ميرسه‌، تحويلتون‌ مي‌گيره‌. و اگر يك‌ فقيري‌ بيايد پيشش‌، بهش‌ اعتنا نميكنه‌. من‌ يك‌ دكتري‌ را در يك‌ جا ديدم‌، يك‌ مريضي‌ را خودم‌ برده‌ بودم‌ پيشش‌، اين‌ به‌ مجرد اينكه‌ متوجه‌ شد ما قبلا اين‌ را برده‌ايم‌ پيش‌ يك‌ طبيب‌ ديگه‌ كلمه‌اي‌ را گفت‌ كه‌ اين‌ مريض‌ واقعا خدا نجاتش‌ داد و الاّ آن‌ كلمه‌ اين‌ مريض‌ را ميكشت‌. گفت‌ اين‌ آقا قلبش‌ داره‌ از كار مي‌افته‌. شما چرا آورديدش‌ پيش‌ من‌؟ اين‌ حرف‌ را جلوي‌ من‌ زد. من‌ هم‌ نخواستم‌ آنجا تند بشوم‌ به‌ دكتر گفتم‌ كه‌ تو اگر انسان‌ بودي‌، بر فرض‌ اين‌ حرف‌ واقعيت‌ داشت‌، جلوي‌ مريض‌ اين‌ حرف‌ را نمي‌گفتي‌. مريض‌ هم‌ رنگش‌ پريد، قلبش‌ بنا كرد زدن‌، من‌ او را برداشتم‌ آوردمش‌ خانه‌، دلداريش‌ دادم‌ و چيزيش‌ هم‌ نبود. كه‌ چرا اين‌ مريض‌ را قبل‌ از اينكه‌ بياوريدش‌ اينجا برديدش‌ پيش‌ فلان‌ طبيب‌ ديگر.

 اما اگر يك‌ طبيبي‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ كرده‌ باشه‌. با مريض‌، يك‌ نقصي‌ در وجودش‌ پيدا شده‌، بايد بهش‌ ترحم‌ كرد. با مهرباني‌، (نامفهوم‌) مسئله‌اي‌ نيست‌، تو خوب‌ خواهي‌ شد، يك‌ چند جمله‌ از اين‌ كلمات‌ كه‌ مكرر تجربه‌ شده‌، مريضهاي‌ سخت‌ با اين‌ كلمات‌ بلند مي‌شوند مي‌نشينند. و مريضهاي‌ مثلا مرضشون‌ خيلي‌ سخت‌ نيست‌، با كلمات‌ غير از اينها مي‌افتند.

 ليزكيهم‌ و يعلمهم‌ الكتاب‌ و الحكمه‌ و ان‌ كانوا في‌ قبل‌ في‌ ضلال‌ المبين‌. پيغمبر اكرم‌ در يك‌ چنين‌ وضعي‌ بود. بيست‌ و سه‌ سال‌ زحمت‌ كشيد. بخدا قسم‌ وقتي‌ انسان‌ وقتي‌ به‌ تاريخ‌ مراجعه‌ ميكنه‌، اين‌ جمله‌اي‌ كه‌ خودش‌ فرموده‌ ما اوذي‌ نبي‌ مثل‌ ما اوذيت‌، آنقدر كه‌ من‌ اذيت‌ شدم‌ هيچ‌ پيغمبر اذيت‌ نشد. آن‌ منبع‌ علم‌، منبع‌ دانش‌، آن‌ كسي‌ كه‌ مجسمه‌اي‌ است‌ كه‌ اگر بنا بود خدا مجسم‌ بشه‌، ميشد پيغمبر اكرم‌؛ اين‌ در ميان‌ مردم‌ جاهل‌. خدا قسمتتون‌ نكنه‌ در مجلسي‌ قرار بگيريد كه‌ مردم‌ خيلي‌ بيسواد و جاهل‌ باشند، حرف‌ انسان‌ را نفهمند. يا با كسي‌ زياد حرف‌ بزنيد، معاشر باشيد كه‌ اين‌ خيلي‌ جاهل‌ باشه‌. خيلي‌ بد ميگذره‌. پيغمبر اكرم‌ بيست‌ و سه‌ سال‌ اين‌ مردم‌ را از آن‌ وضع‌ رساند به‌ جايي‌ كه‌ حالا يك‌ (نامفهوم‌). داره‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ مي‌آمدند دو زانو توي‌ مسجد مي‌نشستند كنار ديوار و مشغول‌ خوندن‌ آيات‌ قرآن‌ مي‌شدند. آنهايي‌ كه‌ مسلمان‌ شده‌ بودند مي‌آمدند دراز مي‌كشيدند پاهايشون‌ را مي‌گذاشتند روي‌ دوش‌ پيغمبر و با دو انگشت‌ پايشون‌ با گوش‌ پيغمبر بازي‌ ميكردند. ميگفتند يا محمد حدثني‌. براي‌ ما قصه‌ بگو. آنوقت‌ اين‌ مردم‌ را چقدر زحمت‌ داره‌ برسونه‌ به‌ جائي‌ كه‌ دارد افتاده‌اند، دارند از تشنگي‌ مي‌ميرند. آب‌ آورده‌ ميگه‌ آن‌ برادرم‌ تشنه‌تر است‌ به‌ او بده‌. به‌ دومي‌ ميده‌ ميگه‌ اون‌ تشنه‌تره‌. به‌ سومي‌ ميده‌ ميگه‌ اون‌ تشنه‌تره‌. اينجور ايثار مي‌كنند. و يؤثرون‌ علي‌ انفسهم‌ و لو كان‌ بهم‌ خساسه‌. در صفه‌هاي‌ مسجد زندگي‌ مي‌كنند با يك‌ دانه‌ خرما گاهي‌ شب‌ و روز را مي‌گذارنند. ببينيد چقدر زحمت‌ داره‌!

 روزهاي‌ آخر عمر رسول‌ اكرمه‌. همين‌ روزها بود. كه‌ واقعا اي‌ كاش‌ تاريخ‌ اين‌ روزها را نمي‌نوشت‌. مصيبت‌ رسول‌ اكرم‌ به‌ نظر من‌ از هر مصيبتي‌ بالاتره‌. خيلي‌ مشكله‌! همين‌ جرياني‌ كه‌ در كتاب‌ صحيح‌ بخاري‌ نوشته‌. بنظرم‌ من‌ روضة‌ پيغمبر اكرم‌ خيلي‌…، كتاب‌ صحيح‌ بخاري‌ نوشته‌، تقيه‌ هم‌ هيچ‌ نداره‌. به‌ من‌ الان‌ اگر بگويند در راديو اين‌ حرف‌ را بزن‌، من‌ نميزنم‌. پيغمبر توي‌ بستر افتاده‌، من‌ به‌ يك‌ سني‌ گفتم‌ كه‌ اگر كسي‌ اينطور به‌ پيغمبر حرف‌ بزنه‌ چيه‌ نظر تو؟ گفت‌ كه‌ كافره‌. بعد بهش‌ نشان‌ دادم‌ كه‌ گفت‌. پيغمبر توي‌ بستر افتاده‌، مدهوشه‌ پيغمبر اكرم‌. يعني‌ يك‌ زن‌ يهوديه‌ توي‌ غذاي‌ پيغمبر سم‌ ريخت‌ و پيغمبر اكرم‌ مسموم‌ شد و مسموما از دار دنيا رفت‌. سه‌ تا روايت‌ هم‌ در اين‌ مورد داره‌. معروف‌ نيست‌ ولي‌ بهرحال‌ اين‌ بوده‌. پيغمبر سم‌ در بدنشون‌ نفوذ كرده‌، در حال‌ احتضارند. اصحاب‌ هم‌ دور پيغمبر جمع‌ شده‌اند. پيغمبر اكرم‌ فرمود خدا لعنت‌ كنه‌ كسي‌ كه‌ با لشگر اسامه‌ از مدينه‌ خارج‌ نشه‌. جز علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ كه‌ بمانه‌. در عين‌ حال‌ اعتنا نكردند. كه‌ شهرستاني‌ يكي‌ از علماي‌ اهل‌ سنته‌، در قرن‌ پنجم‌ اين‌ كتاب‌ را نوشته‌، بنام‌ ملل‌ و نحل‌. ميگه‌ اول‌ اختلافي‌ كه‌ در بين‌ مسلمانها افتاد، اين‌ جريان‌ بود كه‌ پيغمبر فرمود كه‌ همه‌ برويد به‌ لشگر اسامه‌ ملحق‌ بشويد. يك‌ عده‌، در آنجا مي‌نويسه‌ با اين‌ تعبير فاروق‌ عقد و ثواب‌ عمر ابن‌ خطاب‌ گفت‌ كه‌ ما از كنار بستر پيغمبر در اين‌ لحظة‌ حساس‌ جدا نمي‌شويم‌. نرفت‌. پيغمبر اكرم‌ فرمود كه‌ ايتوني‌ بدوات‌ و بياض‌. براي‌ من‌ كاغذ و قلم‌ بياوريد. براي‌ اينكه‌ براي‌ شما چيزي‌ بنويسم‌ كه‌ بعد از من‌ گمراه‌ نشويد. قال‌ عمر، ان‌ الرجل‌ ليهجر. حسبنا كتاب‌ الله‌. اگر خواستيد آدرس‌ اين‌ روايت‌ را در كتاب‌ صحيح‌ بخاري‌، كتاب‌ صحيح‌ بخاري‌ علماي‌ اهل‌ سنت‌ درباره‌اش‌ مي‌گويند اصح‌ الكتب‌ بعد القرآن‌. بعد از قرآن‌، صحيح‌ترين‌ كتابهاست‌. در آن‌ كتاب‌ به‌ همين‌ صراحت‌ كه‌ من‌ عرض‌ ميكنم‌، ما توي‌ رواياتمون‌ گاهي‌ اينجور موارد را ميگيم‌ قال‌ الفلان‌ مثلا، اسم‌ نمي‌بريم‌. ولي‌ در صحيح‌ بخاري‌ مكرر هم‌ اتفاقا بحث‌ شده‌. يعني‌ در سه‌ مورد اين‌ روايت‌ را نقل‌ ميكنند كه‌ گفت‌ اين‌ مرد هذيان‌ ميگه‌. قد غلب‌ عليه‌ الوجع‌. بر او درد غلبه‌ كرده‌. نمي‌فهمه‌ چي‌ ميگه‌. حسبنا كتاب‌ الله‌. سر اين‌ قضيه‌ اصحاب‌ بهم‌ ريختند. پيغمبر اكرم‌ فرمود كه‌ همه‌اتون‌ بيرون‌ برويد. پيش‌ من‌ دعوا كردن‌ آنهم‌ در يك‌ همچين‌ موقعيتي‌ درست‌ نيست‌. و همه‌ را بيرون‌ كرد. ابن‌ عباس‌ ميگه‌ يوم‌ الاثنين‌ و ما يوم‌ الاثنين‌. روز دوشنبه‌ كه‌ روز وفات‌ پيغمبر اكرمه‌، كه‌ اين‌ هم‌ ظاهرا روز قبل‌ از وفات‌ رسول‌ اكرم‌ بوده‌، چه‌ روز سختي‌ بود. كه‌ پيغمبر يك‌ كاغذ و قلم‌ خواست‌ براي‌ اينكه‌ وصيت‌ بنويسه‌. و اينها مانع‌ شدند. زنها پشت‌ پرده‌ بودند، آنها رفتند كاغذ و قلم‌ بياورند، نگذاشتند. و نزاع‌ بالا گرفت‌ تا جائي‌ كه‌ پيغمبر فرمود سزاوار نيست‌ در كنار بستر من‌ شماها دعوا كنيد.

 ببينيد يك‌ چنين‌ پيغمبر، روزهاي‌ آخر عمر رسول‌ اكرم‌ بود. مهاجر و انصار دور پيغمبر اكرم‌ جمع‌ شدند. عرض‌ كردند يا رسول‌ الله‌ شما خيلي‌ براي‌ ما زحمت‌ كشيديد. يك‌ چيزي‌ از ما بخواهيد. پيغمبر اكرم‌ فرمود لا اسئلكم‌ عليه‌ الاجر ان‌ اجري‌ الا علي‌ الله‌. من‌ مزدم‌ در دست‌ خداست‌، من‌ براي‌ مزد نيامدم‌ براي‌ شماها كار كنم‌. خداي‌ تعالي‌ بوسيلة‌ جبرئيل‌ وحي‌ كرد كه‌ قل‌ لا اسئل‌ عليكم‌ اجرا الا المودة‌ ذي‌ القربي‌. اي‌ پيغمبر به‌ اينها بگو من‌ از شما اجري‌ نمي‌خواهم‌ الا دوستي‌ ذوي‌ القرباي‌ من‌. و باز آية‌ ديگر نازل‌ كرد. و ما سئلت‌ من‌ اجرا قل‌ اگر من‌ اجري‌ از شما خواستم‌ به‌ نفع‌ شماست‌. براي‌ اينه‌ كه‌ شماها به‌ طرف‌ كمال‌ هدايت‌ بشويد. آية‌ ديگر باز در همين‌ مورد نازل‌ شد براي‌ اينكه‌ توجيه‌ بكنه‌ براي‌ چي‌ من‌ اين‌ اجر را خواستم‌. قل‌ لا اسئلكم‌ عليه‌ من‌ اجر الا من‌ شاء ان‌ يتخذ ربه‌ سبيلا. اين‌ اجر بخاطر اين‌ است‌ كه‌ مردم‌ را به‌ سوي‌ خدا راه‌ پيدا بكنند. اگر شما اهل‌ بيت‌ مرا دوست‌ داشتيد، طبعا پيرو آنها هستيد و وقتي‌ پيروي‌ از آنها كرديد، به‌ خدا مي‌رسيد. اينها را پيغمبر اكرم‌ فرمود اين‌ آيات‌ را و اين‌ اجر را تقاضا كرد. امام‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ فرمود كه‌ اگر بجاي‌ سفارشاتي‌ كه‌ پيغمبر دربارة‌ ما كرد و فرمود هر چه‌ مي‌توانيد از اينها احترام‌ كنيد، بعكس‌ مي‌فرمود، مي‌فرمود هر چه‌ مي‌توانيد اينها را اذيتشون‌ بكنيد. بخدا قسم‌ بيشتر از اين‌ نمي‌توانستند اذيت‌ بكنند. خوب‌ چيكار مي‌توانستند بكنند؟ يك‌ دانه‌ داره‌ پيغمبر اكرم‌. تمام‌ اين‌ آيات‌ در مرحلة‌ اول‌ متوجه‌ اين‌ دختره‌. در به‌ پهلويش‌ زدند، سيلي‌ به‌ صورتش‌ زدند، بازويش‌ را شكستند، در سن‌ هيجده‌ سالگي‌ او را كشتند. بعد نوبت‌ امام‌ مجتبي‌ رسيد. نوبت‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ رسيد.

 امام‌ مجتبي‌ امشب‌ شب‌ وفاتشونه‌. من‌ يك‌ خاطره‌اي‌ از يك‌ جواني‌ دارم‌. در ميان‌ كوپة‌ قطاري‌ داشتيم‌ مي‌رفتيم‌. يك‌ نفر به‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ يك‌ جسارتي‌ كرد. اين‌ جوان‌ بلند شد، رگهاي‌ گردنش‌ حركت‌ كرد. خدا ميدونه‌ اگر من‌ نگرفته‌ بودم‌ او را مي‌كشت‌. من‌ آنجا نشستم‌ به‌ مظلوميت‌ امام‌ حسن‌ مجتبي‌ گريه‌ كردم‌. ما چقدر معرفت‌ داريم‌ نسبت‌ به‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌؟ كه‌ اينجور احساساتي‌ مي‌شويم‌. و چقدر محبت‌ به‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ داريم‌؟ امام‌ حسن‌ مجتبي‌ آن‌ معرفتي‌ را داره‌ كه‌ جز امام‌ حسن‌ مجتبي‌ و (قطع‌ صداي‌ نوار)

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *