۱۶ رجب ۱۴۱۳ قمری – ۲۰ دی ۱۳۷۱ شمسی – مرحلة محبت، مخلصين اخلاق ۳۴
مرحلة محبت، مخلصين اخلاق 34
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
الحمد لله رب العالمين و الصلاة و السلام علي اشرف الانبياء و المرسلين. سيدنا و نبينا ابو القاسم محمد. (اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم). و علي آله الطيبين الطاهرين لا سیما علي سيدنا و مولانا حجة ابن الحسن روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الدين.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. و يطعمون الطعام علي حبه مسكينا و يتيما و اسيرا.
اعمال بندگان خدا و اولياء خدا و آنهايي كه كارهايشون براي خدا خالصه و يا آنهايي كه خودشون خالصند و مخلصند و مخلصند از جهات روحي و مالي هست اينها براي خدا انجام ميدهند. همة كارهايشون را. ميبينيم كه در سورة هل اتي در وصف امير المؤمنين عليه الصلاة و السلام و فاطمة زهرا و حضرت امام حسن و امام حسين و فضة خادمه. خداي تعالي ميفرمايد كه و يطعمون الطعام علي حبه، ما اين طعام را به شما ميديم مسكين و يتيم و اسير، بر حب خدا. روي محبت به پروردگار. محبت به خدا به طور اجمال بايد تمركز تمام محبتها به خدا باشه. يعني شما هيچ چيزي را جز خدا دوست نداشته باشيد. فقط خدا را دوست داشته باشيد. وقتي كه انسان خدا را دوست داشت، طبعا متعلقات خدا را هم دوست داره. هر چي كه به خدا تعلق داره. وجهة خدايي داره. مثلا انسان بهترين مثل كه ميشه زد اين است كه شما حضرت رضا عليه الصلاة و السلام را دوست داريد. وارد حرم حضرت رضا صلواة الله عليه ميشيد. در را ميبوسيد. ضريح را ميبوسيد. اگر راهتون بدهند، قبر مطهر را ميبوسيد. اينها همه متعلقات حضرت رضاست. اگر همين ضريح را بگذارند روي قبر معاويه، همين ضريح را، شما نميبوسيدش. همين در را بكنند بگذارند به در قبر مثلا ابوحنيفه. شما آنجا او را نميبوسيد. خوب ميگيد كه از شما ميپرسند كه در كه فرقي نميكنه. الان تا يك ساعت قبل، اين در را ميبوسيديد. چرا الان نميبوسيد؟ ميگيد آنجا تعلق به حضرت رضا داشت. حالا تعلق به معاويه داره. من نقره را كه دوست ندارم. من فرض كنيد زيبايي يك در را كه دوست ندارم. من تعلق را دوست دارم و تعلق را دشمن دارم.
پس ببينيد اينجا محبت شما متمركز شده به علي بن موسي الرضا صلواة الله عليه و چون آنحضرت را دوست داريد، هر چه كه بنام آن حضرت باشه، متعلق به آن حضرت باشه، شما دوستش داريد. و هرچه كه مربوط به حضرت رضا صلواة الله عليه باشه شما دوست داريد. اما هرچه كه تعلق به حضرت نداشته باشه شما دوست نداريد. خوب همينجور ميريم جلو. حضرت رضا را چرا دوست داريد؟ ميگيد بخاطر اينكه ايشان فرزند پيغمبرند و امام ما هستند و واسطة فيض بين خدا و خلقند. بخاطر پيغمبر ميگيد كه دوستش داريم.خوب. پيغمبر را چرا دوست داريد؟ بخاطر خدا. پس ببينيد سلسله مراتب، در صحن را كه دوست داريد و ميبوسيد، در حقيقت خدا را دوست داشتهايد. و اگر اين در، خود همين در، برده بودند گذاشته بودند مثلا در حرم، در مقبرة معاويه، شما بدتون هم ميآمد. شايد اظهار تنفر هم ازش ميكرديد. پس الان محبت شما متمركز شده روي خدا. پيغمبر خدا را بخاطر خدا دوست داريد. علي بن موسي الرضا را بخاطر خدا دوست داريد. ضريح امام رضا را بخاطر خدا دوست داريد. در حرم را بخاطر خدا دوست داريد و همينطور.
پس اگر كسي محبت به خدا پيدا كرد لازمة محبت به خدا اظهار محبت به متعلقات خداست. هرچه كه به خدا تعلق داره. اين كلمة تعلق خوب همه چيز به خدا تعلق داره. اين كلمة تعلق منظورم اينه كه وجهة خدايي داره. هر چي كه وجهة خدائيش بيشتر باشه، انسان به او بيشتر بايد اظهار محبت بكنه. مثلا ضريح امام رضا بيشتر شما را به ياد امام رضا مياندازه. تعلقش بيشتره. هر چي از در حرم اگر هم ضريح خلوت باشه و هم در حرم خلوت باشه و يكي از اين دو تا بگن ببوسيد كدوم يكي را اول بيشتر ما طالبيم ضريح را. چرا به جهت اين كه وجة امام رضا را بيشتر داره. تعلقش به حضرت رضا نزدكيتره. اگر ضريح باشد و قبر مطهر هم باشد يكي از اين دو تا. كدوم يكي را اظهار علاقه بهش ميكنيد، قبر مطهر. اين يك رابطة كلي و يك قائدة كلي است كه ميخواستم خدمتون عرض كنم كه معناي محبت اگر يك كسي گفت كه به خدا محبت داشته باشيد معناش اين است، اين نيستش كه طرف خدا را دوست داشته باشه مثل اين وهابيها. وهابيها ميگن نه پيغمبر، نه امام، نه ضريح، نه هيچ چي، هيچ چي را نبايد دوست داشت فقط خدا را. اين حرف غلطه بر خلاف فطرته.بر خلاف وجدان انسانه. انسان يكي را كه دوست داره خانة او را هم دوست داره، لباسهاي او را هم دوست داره، و هر چيزي كه به او تعلق داره بالاخره دوست داره. هر چي هم تعلقش بيشتر باشه و نزديكتر باشه محبتش به او نزديكتره. هر چي تعلقش كمتر باشه محبتش به او كمتر ميشه. يعني اگر كسي محبتش را متمركز كنه روي خدا، و به اين نقطة حساس قلبش را متوجه بكند خودش محبتش تنظيم ميشه. يعني اوني را كه بايد دوست داشته باشه دوست خواهد داشت. اوني را كه بايد كمتر دوست داشته باشه كمتر دوست داره. اوني را كه هم اصلا نبايد دوست داشته باشه اصلا دوست نداره. اين يك قائدة كلي و برنامة كلي است. خوب اون وقت در اينجا با اين بيان يك نظمي وقتي در محبت پيدا شد خواهي نخواهي محبتهاي انحرافي، وجه انحرافي اونها روشن ميشه. مثلا يك زرگر رفته توي حرم، چشمش ميافته به يكي از اين جواهراتي كه توي تابلو اون بالا زدن. ميبينه خيلي جواهر قشنگ است و كار خوبي روش شده و اينها و مدتي به اون نگاه ميكنه. اينجا اين محبت معلوم ميشه محبت انحرافي است. اين محبت به امام رضا نيست. يا مثلا فرض كن يكي هست طلا دوسته، رفته توي حرم هم رفته ضريح را هم ميبوسه، هر دوي افراد يعني اوني كه به حضرت رضا علاقه داره و هموني كه به طلا علاقه داره هر دو ضريح را ميبوسند. اما اين با اون فرق ميكنه. اين بخاطر امام رضاست يعني اين بوسيدن يعني چون دستم به خدا نميرسه اين را ميبوسم ولي اين نه مستقله. شما هر چيزي را كه دوست داشته باشيد ميتونيد با همان ضابته و قائدهاي كه عرض كردم مقايسه بكنيد. و اگر شما محبتتون اون طور تنظيم شد كه هر چيزي كه وجة خداييش بيشتره اون را بيشتر دوست داشتيد و هر چي كه وجة خداييش كمتر است اون را كمتر دوست داشتيد از نظر اين صفت به كمال رسيديد خيلي عالي است.
به شرط اين كه انحراف ديگه نداشته باشيد. مثلا انسان در خيلي جاها اين طوره، مثلا در حرم حضرت رضا هم اين طوره. اما يك روايتي هست كه اين براي تأييد حرفم عرض ميكنم كه لا يكون المؤمن مومنا، مومن، مؤمن واقعي كه قد امتحن الله قلبه للايمان. و مرحلة محبت را گذرونده نخواهد بود مگر اين كه من را بيشتر از خودش دوست داشته باشه. پيغمبر اكرم ميفرمايد من را از خودش بيشتر دوست داشته باشه. چرا؟ به جهتي كه پيغمبر به خدا تعلقش بيشتره تا خود، مثل اين كه خود تو فرض كن در صحن و حتي اگر از اولياء خدا هم باشي، خودت را در صحن حساب كن پيغمبر را قبر مطهر حساب كن. كدوم يكي بيشتر مورد علاقه است. لا يكون المؤمن، مؤمنا حتي اكون، حتي اين كه من در نزد او محبوبتر باشم از خودش. و ذرية احب عليه من ذرية. فرزندان من از فرزندان خودش پيش او محبوبتر باشند. يك ظرف غذا داريد يك فرزند پيغمبر اينجا هست، فرزند خودت هم اينجا نشسته به اندازة يك نفر هم بيشتر نيست. اگر گذاشتي جلوي او تو مؤمن قد امتحن الله قلبه للايمان اما اگر كه نه بچهام، بچهام را دوست دارم اين اون مؤمن واقعي نيستي. اينجا محبت زرگره است محبت او نيست. كه طلا را دوست داره، خدا را دوست نداره، امام رضا را دوست نداره، پيغمبر را دوست نداره. طلا را دوست داره. فرزندش چون فرزندشه دوست داره. ايثار نميتونه نسبت به فرزند پيغمبر بكنه اما نسبت به فرزند خودش چرا.
نسبت به فرزند خودش فرزند، خدمت شما عرض شود كه شماها كه الحمد الله نداريد يك همچين موردي. اما خوب هستند ديگه فرزند فاسق، فاجرش را وقتي كه ميخواد داماد كنه كلي براش خرج ميكنه از روي دل و جون. وقتي ميخواد زندگي براش تشكيل بده همه چيز براش ميده. اما اگر بهش بگن كه بيا كمكي بكن اين سيد اولاد پيغمبر داماد بشه. هيچ با زحمت، با مشكل. اين محبت و اين عمل، يعني ديگه محبت به خدانيست. اين همان زرگره است. طلا را دوست داره، بچهاش را دوست داره و اولياء خدا اين طور نيستندها. اصلا.
من نمونه هايي كه مكرر روش تكيه هم ميكنم گاهي حضرت نوح، فرزند بدش را ببينيد يك ذره خيلي كمه، شما هر چي بكنيد خيلي كمه. شما همين جمع را كه ماها اينجاها نشستيم هممون ده برابر حضرت نوح خوب و بدمون فرقي نميكنه. ده برابر حضرت نوح محبت داريم نسبت به فرزندمون از اين سنخ محبت. بچه انسان ميبينه داره غرق ميشه، و تنها راه نجات هم اون چيزي است كه در اختيار منه. يك عده را هم داريم نجات ميديم. غريبهها را داريم نجات ميديم از توي غرق شدن ولي فرزند من هم اونجا داره توي آب دست و پا ميزنه. اينجا خوب بايد خدا حق بده بايد به اين مثلا ما باشيم ميگيم بايد خدا حق بده به اين پيرمرد. نتيجة عمرش بعد از نهصدو پنجاه سال يك بچهاي داره حالا خوب بده ديگه، معصيت كاره، گناه كاره، كافره به هر حال بچهاش است. اينجا تا گفت كه ان نبني من اهلي، خداگفت كه تو دائما حرف بيخود ميزني. تو چرا اين حرف را گفتي. اني اعزك من تو را موعظه ات ميكنم كه جزء جهال نباش. انت تكون من الجاهلين. جاهل نباش. حضرت رسول اكرم با اون مقام بالاشون، حضرت ابراهيم پسرشون كه از دنيا ميره گريه ميكنه، اشك ميريزند. خدا يك كلمه به اين نميگه كه چرا اين كار را كردي. ابراهيم پسر خوبي بود. امام حسين عليه الصلاة و السلام كشته ميشه تمام انبياء تمام اولياء علاوه بر اين كه گريه ميكنند بر اون حضرت كسي بهشون اعتراض نميكنه، علاوة بر اين ثواب زيادي هم براي گريه كردن براي سيد الشهدا تعيين كردن. ببينيد عينا همينه كه مثالي كه زدم، شما يك وقت هست ميريد توي حرم، تو حرم حضرت رضا صلوات الله عليه، چشمتون به اون جواهراتي كه اون قاب چيدن ميره و دلتون از حال ميره و اظهار محبت ميكنيد و به به عجب جواهراتي. خدا رحمت كنه ناصر الدين شاه كه اين شمشير را آورده ببين چه جلدي داره، چه منبت كاري، حالا رفتيد توي ناصر الدين شاه و شمشير و اين حرفها. اينجا جاشه كه شما بريد دست به شونهاش بزنيد اني اعزك ان تكون من الجاهلين. تو چرا حواست پرته اينجا. جزء جهال نباش. عين اون كلامي كه خدا به حضرت، حالا اين شمشير توي حرم است و متعلق به حضرت رضاست اما چون مستقلا روي شمشير و اون جواهرات و اينها داري فكر ميكني اني اعزك ان تكون من الجاهلين .همة توجهات و امام رضا را ول كرده رفته تو اين شمشير منبت كاري اون بالا.
من خودم تو حرم حضرت رضا صلوات الله عليه ديدم يكي دستش را به كمرش زده و داره اون بالاها را نگاه ميكنه و من اين قدر عصاني شده بودم ميخواستم اگر روم ميشد اين را يك كتكش ميزدم آخه اينجا جاي اين حرفهاست. اما اگر يك نفر بياد و هي اين ضريح را ببوسه. در حرم را ببوسه، اين طرف را ببوسه، اون طرف را ببوسه. شما بگيد عجب آدم خوبيه. عجب با محبته. افتاده زمين را ميبوسه، در را ميبوسه، ديوار را ميبوسه، و اشك ميريزه، گريه ميكنه، قربان و صدقة در و ديوار ميشه ميگيد عجب آدم خوبيه. عين اين تو قرآن هست. حضرت يعقوب براي يوسف چهل سال گريه كرد. خدا علاوه بر اين كه نگفت چرا اين قدر به بچه ات، بچه اصلا مطرح نبود، حضرت يوسف يك پيغمبر بود. او براي اين كه به پيغمبر خدا توهين نشه اين كار را ميكرد. چرا كه پسرهاي من، پسرها، يازده پسر ديگه داشت همشون از چشم حضرت يعقوب افتادند. بخاطر اين كار. خدايا تو يازده تا بچه از من بگير اون يكي را ولش كن. بعضي از مفسرين نشستند گفتن كه نميدونم اون از يك مادر ديگه بوده، اين حرفهايي كه اصلا شأن انبياء نيست. اين حرف را زدن كه چرا آخه حضرت يعقوب يوسف را اين همه دوست داشت ولي بچههاي ديگه را دوست نداشت. چرا اين قدر به او اظهار محبت ميكرد؟ براي اين كه اين بچهها فاسق بودند. او پيغمبر بود. شما فكر نكنيد اينها درسه براي ما. اين توهينه به مقام شامخ نبوته كه اگر ما بگوييم كه مادر او را بيشتر دوست داشته مثلا ميخواست بچهاش را بيشتر دوست داشته. اينها بخاطر اين كه از مادر ديگه بودن كمتر دوست داشته، اين حرفها اصلا زشته. اون وقت مخصوصا خدا هم تأييد كرده باشه. خداي تعالي هم تأييد كرده باشه. نه، فقط به خاطر اين كه اونها فاسق بودند و اين يكي، اينها فاسق بودند و اين يكي غير فاسق بود، بلكه پيغمبر بود.
اين بوسيدن اين، اين اظهار محبت كردن به اين مثل بوسيدن و اظهار محبت كردن شما به ضريح امام رضاست و اگر نسبت به اونها اظهار محبت ميكرد فقط به خاطر اين كه اونها بچههاشند. هر وقت اين جوري شديد، اين يك مرحلهاي است كه خيلي اهميت داره، از مراحل كماله. بعضي هاتون رسيديد، بعضي هاتون نرسيديد، بعضي هاتون در مرحله هستيد. اونهايي كه رسيدند و رد شدند اگر نقص دارند درستش كنند، اونهايي كه در اين مرحله هستند بفهمند كه چي ميگم و اونهايي كه هنوز نرسيدند طرحش در دلشون انجام بشه تا انشاء الله بعد برسن. يك سر سوزن، يك ذره اگر محبت مستقل به يك چيزي داشته باشيد كه از خدا جدا باشه اين وبال براي شماست. و اشتباه شماست و جاهليد نسبت به اصل مسائل. يعني چي جاهليد؟ اين كه خداي تعالي اني اعزك جاهل فرموده نسبت به حضرت نوح. اين براي اينه كه اين محبت كه محبت خدايي نيست. اين محبت، محبتي است كه مستقلا يك بخشي از محبت به خدا را دادي به او و شريك براي خدا در محبتت درست كردي. اون وقت به مقام خلوص نميرسي، خالص نيستي. خالص نيستي. انسان خالص اون كسي خالص است و اون كسي به مقام مخلصين، البته اينها زمينه سازيهايي است براي رسيدن به مقام خلوص. اونهايي به مقام خلوص ميرسند كه در همه جهت خالص باشند و قدم به قدم داريم ميريم جلو. استقامت براي خدا.
هر يك از اين مراحل را كه انسان قدم برمي داره براي خدا. محبتش براي خدا باشه. بنشينيد با خودتون حساب بكنيد اينها يك مسائلي است كه مربوط به عالم برزخه من متأسفانه به خاطر اين كه در اين جلسه افرادي تازه تشريف بيارن و سلسلة مباحثمون براي اون عده مفيد نيست، من متفرق صحبت ميكنم. ولي ما از بحث خداشناسي رسيديم به معاد و روح و عالم برزخ و اينها ولي محبت مستقل به غير خدا، كه مربوط به خدا نباشه اين از اغلالي است كه به پاي انسان ميبندند. وقتي انسان ميخواد جانش كنده بشه كنده نميشه. يعني شما اگر كه به اندازة سر سوزني محبت مستقل به فرزندتون، به زنتون، به مالتون، هر چي داشته باشيد و الان از دنيا بريد گرفتار اونها هستيد. حالا منتهي گاهي يك زنجير بسيار ضخيمي به پاي انسان بستند و ميخكوبش كردن به زمين گاهي يك زنجير نازكتره. گاهي ميشينه انسان گريه ميكنه، ميگن چرا گريه ميكني؟ ميگه من ميترسم بميرم. خوب بمير. ميگه كه آخه زن و بچهام چي. از اونها دور بشو. خوب نمير. تو نميميري هم، منتهي جونت بيرون ميياد از توي تنت. همين جا محبوست ميكنند، همين جا در عذابت قرار ميدن. گرفتار ميشيد. دلت را بكن. خيلي سخته. موقعي كه انسان ميميره فرض كنيد كه از اين جا محروم از اون جا هم محروم. از اين ورم مونده از اون ورم مونده. روح در ميياد از بدن، بدن راكه ميبرند خاكش ميكنند و اين گرفتار اون محبتي است كه در دلش هست و همراهش هست و نميتونه از اين خانم و زندگي جدا بشه، چطور جدا بشه؟ همة اينها را با خون جگر به قول خودش درست كرده و سر هم كرده و خيلي خوب. بدنش را كه بردن اونجا دفن كردن در اختيار او نيست و تمام شد. هر روز هم كه ميگذره روز سوم و چهارم و پنجم اين ديگه باد ميكنه، متعفن ميشه و ميپوسه و اين قدر بوش منزجز ميشه كه ديگه سر قبرش نميره. اگر آزاد باشه. باقي ميمونه اين طرف. اين طرف ميياد ميبينه روز اول بچهها خيلي گريه كردن، روز دوم نه ديگه كم كم، روز سوم هم يادشون ميره، روز چهارم هم ميرن سر تقسيم ارث. دعوا و مرافعه و خدمتون عرض شود گور پدرش كه اين مال را يك جوري نگذاشت كه، يك وصيت نامه ننوشت. يك جوري عمل نكرد كه ما اقلا راحت باشيم. بله. هيچي همان بچه هايي كه انسان به خاطر همانها الان گرفتاره، همانها تمام اموالش را تصرف ميكنند و هيچي هم به فكرش نيستند. واقعا اين كه ميگم هيچ به فكرش نيستند، نيستند.
همين چندي قبل يك نفري، يك خانمي از جايي به من تلفن زد گفت كه من فقط يك دختر، مادري بودم كه مادرم فوت كرد. يك خونهاي داره و تشكيلات و زندگي و طلا و فلان و اينها. آقا تمام ارث هم به ايشان ميرسيد. خيلي خوب همش حلالت. حالا من چكار بكنم براي ايشان. افرادي است از اهل تزكية نفس و كمالاتهها نه اين كه فكر كنيد كه اين يك خانم مثلا غافلي باشه نه. چكار كنم براي مادرم كه گفتم كه رد مظالم بشه. چون من اولا اين كاري كه خودم براي مادرم كردم و خيلي مؤثر بود كه اكثرا به فكر نيستند كه دم غروب هم بود دفنشون كرديم شب من رفتم يك نفر را پيدا كردم گفتم بيا يك مقداري رد مظالم پول ندارم دست گردون ميكنم يك سي، چهل هزار تومني مثلا تا، اون وقت خيلي هم پول بود من رد مظالم دستگردون ميكنم و تو قبول كن مادر من نجات پيدا كنه. و اون كار را كردم و خيلي از ما تشكر كرد. چون نماز، روزه، اينها لازمه. ولي طول ميكشه. ولي كار فوري. آقا يك مشت مال مردم بهرحال انسان در زندگي كم و زياد بشه اين رد مظالم بده او را نجاتش بده. يك دقيقهاش هم ديره. خيلي خوب حالا، مجالس تمام بشه بعد بريم پولي باشه فلان. نه او آنجا گرفتاره تو اگه پدرت را بيندازند زندان ميگي يك شب هم نبايد توي زندان بمانه. آنجا خيلي سختتر از زندانه. من به ايشان گفتم اين كار را بكن. گفت اينها را ببرم بفروشم. چون از بحمدالله از شاگردان خوبمونه، گفتم دير ميشه. گفت الان ندارم نقد. گفتم پس من ميدم تو بعد به من، حالا هر جوري تونستي بده. گفت خيلي خوب. خدا ميدونه امروز تلفن زد، من ديروز اين كار را ميكردم برايش، امروز تلفن زد گفت ديشب مادرم را خواب ميديدم. ازش پرسيدم كه چطوري؟ گفت تا ديروز گرفتار بودم. ديروز يك آقا سيدي به اين شكل و به اين قيافه آمد من را نجات داد. كه او ميگفت كه مادرش مرا نديده. ميگفت كه همة خصوصيات شما را گفت.
ببينيد ميخوام اين را عرض كنم كه در وقتي كه انسان مرد چيزهايي كه او را نگهش ميداره، چيزهايي كه انسان را نگه ميداره محبته، محبت به دنياست. البته اگر انسان خودش تا وقتي زنده هست اين كارها را بكنه بهترهها. نگيد خوب ما وصيت ميكنيم همان شب اول مثلا برامون اينطور بكنند، اين كارها را بكنند، حالا. نه در روايت داره كه شخصي وصيت كرد كه پيغمبر اكرم يك انبار خرمايش را در راه خدا بده. شنيديد، اكثرتون شنيديد بهرحال. حضرت بعد از فوت او يك انبار خرما را داد. بعد يك دونه از اين خرماها را برداشت. فرمود كه اگر اين يك دونه را خودش به دست خودش داده بود، بهتر از اين بود كه من پيغمبر به دست خودم انبار خرماي او را تقسيم كنم. ميدونيد علت اين حرف چيه؟ حرف كترهاي نيستش. اين يك دونه خرما دادن اين از سلامت روح برمي خيزه. اما آني كه نداده و بعد از مردنش ميگه بديد، او هيچ معلوم نيست سلامت روحي داشته باشه. او مريضه. او روحش مريضه. دليل بر اينكه او روحش مريضه اينه كه تا زنده بوده نداده. وقتي كه از دار دنيا رفت، خوب كسي كه دستش را زمين و آسمون كوتاهه، ميگه خوب چرا بچهها بخورند؟! ديگران بخورند باشه باز ثوابش به من برسه. اين زياد ارزشي نداره. كوشش بكنيد كه تا ميتونيد محبتتون را خالص براي خدا قرار بديد. اين يكي از كمالات انسانه. يعني شما بالاخره بايد به مقام مخلصين برسيد و مقام مخلصين آنقدر مقام خوبيست كه اگر انسان برسه، در همين دنيا هم ميشه شروع بكنيد، توي اين دنيا راحته. شيطان وقتي كه گفت لاغوينهم اجمعين، همه را اغوا ميكنم. در مقابل خدا ايستاد گفت من همة بندگان تو را اغوا ميكنم. سر راهشون را ميگيرم، مزاحمشون ميشم، از جلو، از عقب، از طرف راست، از طرف چپ، بالاخره نميگذارم اينها توي راه راست قرار بگيرند و راه را به اينها ميبندم. حالا خودش حساب كرد بعد ديد آنكه همه چيزش خالص براي خداست، به او زورش نميرسه. گفت الا عبادك منهم المخلصين. مگر بندگان خالص را، نميتونم از عهدهاشون بر بيام. شما بالاخره بايد برسيد به مقام بندگان مخلصين. شيطان ديگه بهتون كار نخواهد داشت. فايدة ديگهاش اين است كه خدا با شما حرف ميزنه. روز قيامت اصلا حساب نداريد. هيچ. ثروت حضرت ابراهيم را هم كه داشته باشيد، يك كلمه ازتون سؤال نميشه كه شما چي داشتيد، چه جور خرج كرديد. حتي در قيامت افراد مخلص حاضر نميشوند. انهم لمحضرون. تمام مردم حاضر ميشوند در قيامت، الا عباد الله المخلصين. عباد مخلص خدا حاضر نميشوند. اصلا مستقيم از توي قبر ميروند توي بهشت. مستقيم. هيچ كاري به جلسة حساب ندارند. يكي ديگه از فوايدش اين است كه اگر يك وقت هم حساب، خوب خدا حساب را داره، مطابق اعمال شما به شما مزد نميدهند. آية شريفه ميفرمايد كه و ما تجزون الا ما كنتم تعملون. جزا داده نميشيد، همة مردم، مگر آنچه را كه عمل كرديد. مزدتون را بگيريد آقا. يك روز كار كردي يك روز. نميتوني يك روز كار كردي دو روز بگيري. دو روز كار كردي دو روز مزد بگير. ساعتي هم هست، شايد دقيقهاي هم هست. دقيق. اينقدر خدا دقيق حساب ميكنهها، كه فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره، و من يعمل مثقال ذرة شرا يره. اگر به وزن ذرهاي كار خوب بكني ميبيني. اگر به وزن ذرهاي كار بد بكني ميبيني. كل نفس بما كسبت رهينه. هر كسي، هر نفسي گرو اعمالشه. ميدونيد ديگه، از اين آيات زياد داريم. كل عمر بما كسب رهين. هر انساني مرهون آن كاريست كه كرده. همه. در همه جا اينطوره. و ما تجزون الا ما كنتم تعملون. جزا داده نميشيد مگر آنچه كه عمل كرديد. خوب. حتي اينقدر دقيقه كه وقتي نامة اعمال انسان را به دست انسان ميده ميگه ما لهذا الكتاب. چه نوشتهايست! آخه اينقدر دقيق! لا يقادر صغيرة و لا كبيرة الا احصاها. چيز كوچك و بزرگ همه را حساب كرده. پيش يكنفر كه خيلي دقيقه توي حسابها ميگيد مثلا دو تومان هم پول تاكسيت كه از آنجا رفتي تا آنجا، يك تومان هم پول چي. ميگي بابا اينها چيه؟ اينها… ميگه نه. دقيق. بايد حساب دقيق. خوب تمام اينها درست. همانجا كه ميگه و ما تجزون الا ما كنتم تعملون ميگه الا عباد الله المخلصين. بندگان خالص نه. آنها ما به اعمالشون كاري نداريم. آنها را حسابشون جداست. هر چه آنها داشتند در راه ما خالصانه دادند ما هم هر چي داريم، خيليهها، خداي با آن عظمت. آنها حساب ندارند. و ما تجزون، اينها صريح آية قرآنه، الا عباد الله المخلصين. اولئك لهم رزق معلوم. اينها يك رزقي دارند كه اصلا از دنيا معلوم شده براشون. فلان بهشت مال تو. در همين سورة هل اتي ميفرمايد كه انما نطعمكم لوجه الله، لا نريد كم جزاء و لا شكورا. ببينيد خالص بودن فرد چقدر در سطح بالاست. ميفرمايد كه ما از شما جزا كه نميخواهيم هيچ، شما الان يك كار خيري كرديد، يك پولي به يك مستحقي داديد، يك خدمتي به يك كسي كرديد، تشكر كه نميخواهيد باصطلاح نميخواهيد كاري بكنيد، كاري در مقابلش آن طرف بكنه، اين هيچ. اصلا تشكر هم نميخواهيد بكنيد. ما اصلا توقع نداريم. لا نريد منكم جزاء و لا شكورا. شكر نميخواهيد. آقا ممنونيم. آمده مثلا من اينقدر پول بهش دادم، كمكش كردم. يك كلمه نگفت آقا ممنونيم. پول را گرفت و رفت. خوب رفت. ميآمدند در بعضي از روايات داره خرقة پيغمبر را، عباي پيغمبر را به گردن پيغمبر ميانداخت ميكشيد كه گردن رسول اكرم مجروح ميشد، ميگفت پول بده. ميگفت بفرمائيد. اصلا شكر نميخواهد. ببينيد. اين معناي محبت به خداست. ما اگر ميخواهيم مثلا يك وقتي كمكي به كسي بكنيم اگر يك خوردهاي بي محبتي بهت بكنه، گاهي بعضي از رفقا به من اظهار ميكنند فلاني بي محبته، بي وفاست، گفتم اين حرفش را نزن، من دلم نميخواد حرفش را بزني. ولو ما غير از، يعني اصلا غير هيچي. لا يقاس بنا احد. ائمة اطهار عليهم الصلاة و السلام اينطوريند. اصلا، مثل اينكه هيچ كاري در مقابل اين شخص نكردند. هيچ منتي ندارند. كيسة پول كه هزار دينار پول تويش بوده، حضرت سيد الشهدا صلواة الله عليه ميده به فقير از درز در، ميگه من دستم تنگه، ما نميتوانيم آنطور كه وظيفهامونه در مقابل تو كار انجام بديم. لا نريد بكم جزاء و لا شكورا انما نطعمكم وجه الله. شما ضريح را بوسيديد براي محبتتون به امام رضا. لوجه الله معناش اينه. شما در حرم را بوسيديد بخاطر امام رضا. ميگند در حرم طلا بود يا نقره بود كه بوسيدي؟ يادتون نيست. چوب بود؟ نميدونم. اصلا نگاه نكردم. پس چي را بوسيديد؟ امام رضا را من بوسيدم. در واقع امام رضا را بوسيدم. چي را بوسيدي؟ خدا را. چون امام رضا را هم، دست امام رضا را هم ببوسه باز بخاطر اينكه امام رضا ولي خداست. حضرت رسول اكرم ديدند يك جواني كنار خيابان افتاده، بچة كوچيك، سنش كم بود. همچين خيلي با محبت پرسيدند كه من را بيشتر دوست داري يا پدرت را؟ گفت شما را. من را بيشتر دوست داري يا مادرت را؟ شما را. از هر كي پرسيدند گفت شما را. من را بيشتر دوست داري يا خدا را؟ گفت الله الله، خدا را. شما را كه دوست دارم بخاطر خدا دوست دارم. پيغمبر اكرم فرمود اينطور باشيد. اين معناي خلوصه در محبت، و خيلي هم مهمهها. يعني محبت انسان خالص باشه، ديگه به هيچ چيزي طرف فكر نميكنه. محبت شما نسبت به اولياء خدا وقتي بود، ببينيد الاخ الله بعضكم ببعض عدو. روز قيامت كه ميشه همة دوستان به هم دشمن ميشوند. علتش هم خيلي ساده است. چون آن جهتي كه در دوستي داشته حالا ديگه نيست. من فلاني را دوست دارم چون ثروتمنده گاهگاهي پول بهمون ميده دوستش دارم. خوب توي روز قيامت كه ديگه پول نداره. فلاني را دوست دارم بخاطر اينكه خيلي خوش تيپ و خوش قامت و اينهاست. آنجا ديگه اين حرفها نيست. فلاني را دوست دارم چون گاهي به من كمك مثلا فرض كنيد از زور بازوش استفاده ميكنم، دشمنها ازش ميترسند. آنجا ديگه نيست. فلاني را دوست دارم چون قدرت داره، در رأس يك ادارهاي واقع شده. آنجا نيست. خيلي خوب. پس تموم شد. نتيجهاش هم همينه كه دشمني هم هست. چون دوستي نبود دشمنيه پشت سرش. بعضكم لبعض عدو. الا المتقون. اهل تقوي، بعله؟، الا المتقين؟ بعله. اهل تقوي اينها خدمتتون عرض شود كه بعضيشون براي بعضي روز قيامت آنجا كه بهم ميرسند بهم كمك، آنجا چون ديگه تقواست، ميدان ميدان تقواست. ثروت تقواي انسان در آنجا هست. چون محبت براي خدا بوده، خدا آنجا بيشتر، ظاهرتره خدا. آنجا اهل تقوي اگر يك نقيصهاي هم در دوستشون كه روي تقوي باهاش آشنا بودند و دوست بودند، ميآيند فورا شفاعت ميكنند، جبران ميكنند. تنها و تنها محبتي كه در روز قيامت براي اهل تقوي، براي مردم باقي ميمانه بر اساس تقواست. در دنيا هم همينطور. شما يقين بدونيد آني كه بخاطر موقعيت شما، شما را دوست داره؛ شما را دوست نداره موقعيت شما را دوست داره. آن كسي كه شما را به خاطر پولتون دوست داره، شما را دوست نداره پولتون را دوست داره. توقع هم نداشته باش وقتي بي پول ميشي باز هم دوستت داشته باشه. نه ديگه. تو پول نداري، پولت را دوست داشتم كه نداري ديگه. چي ميخواي؟ توقع نداشته باش خودت. چون محبتش خالص نبوده. اوني كه تو را بخاطر، ايني كه تو را رئيس جمهوري تو را مثلا دوستت داره، تعظيم ميكنه، فلان. الان عزل شدي بهت نگاه هم نميكنه. چه، اي بابا اين چي بود، خيلي هم مردم خوبي هستند، بسيار خوبند. براي اينكه تو آني كه داشتي براي اون تو را دوست داشت. خودت هم ميدوني. خودت هم ميفهميدي براي اينكه تو پشت اين ميز نشستهاي، پشت اين قدرت نشستهاي، داراي اين قدرتي تعظيمت ميكنند. نداشته باشي خوب به چي تعظيم كنند؟ عاشق چشم و ابرويت كه نبودند كه. تعظيم ميكردند بخاطر قدرتت. حالا هم نيست. چي بيخود تعظيم كنند. بخاطر لباست حتي. يك كسي رفته بود يك جا سور. لباسش خيلي بد بود. همانجا دم در نشوندند. ميخواستند بيرونش كنند حالا بهش ترحم كردند دم در نشاندنشون. يك غذاي پس ماندهاي بهش دادند. فردا يك دست لباس خوب پوشيد. از در كه وارد شد بفرمائيد آن بالا، اين غذاها را ميكرد توي آستينش ميگفت لباس غذا بخور. گفتند چرا همچين ميكني؟ گفت هم من نيست، اين احترامات مال لباسه. ما ديروز آمديم هيچ بهمون محبت نكردند. راست ميگه. خودش آدم فهميدهايهها. هميشه آدم فهميدهاي باشيد. وقتي كه توي اداره هستيد و همه ميآيند تعظيمتون ميكنند فردا ميآئيد، ما زياد ديديدم الحمد لله در دوران زندگيمون. شماها هم ديديد. دوران عجيبي بود اين دوران انقلاب و اينها. عجيب بود. زياد ديديم بالا رفت، پائين آمد. وقتي مينشستيم پيش آنهايي كه بالا بودند و آمدند پائين، عجب مردمي! نه. هيچ هم عجب مردمي نيستند. خيلي مردم خوبي هستند. تو داراي اين پست بودي، مقام بودي. مردم هم نياز داشتند احترامت ميكردند. حالا هم نداري. چرا بيخود احترام بكنند. محبتهاي دنيا همهاش همينه ديگه.
من گاهي بعضيها به خود من، گاهي ميبينم كه آني كه براي يك چيزي آمده پيش من، نه براي خدا. از اول هم من خيلي محبتم باهاش صميمانه نيست. چون ميدانيم بالاخره تمام ميشه. بالاخره اوني كه او فكر ميكنه يا در من هست يا در من نيست. اگر نباشه كه اصلا اشتباه فكر كرده. اگر هم باشه كه بالاخره تمام ميشه. لذا محبت دوستي اينطوري هيچ اساسي نداره. هيچ فايدهاي نداره. تا به اشتباهش پي برد فورا از من زده ميشه. و يا اگر كه نه واقعا در من باشه. بالاخره مربوط به دنياست، تمام ميشه. يك كسي مرده بود گفتند فلاني مرد. گفتند نوكر فلاني مرد. رفت براي تشييع. وسط راه فهميد نه خودش مرده. برگشت. گفتند چرا برگشتي؟ گفت من ميرفتم تا او ببينه كه آمدهام به تشييع نوكرش. حالا برم به كي، كي من را ببينه. من براي خدا كه نميرفتم كه. اينجوري جريانات. و بخدا قسم ضرر ميكنه كسي كه محبت، اين سرماية بسيار پر عظمتش را، مخصوص خداست محبت. و در آيات قرآن خداي تعالي ميفرمايد و الذين آمنوا اشد حبا لله. كساني كه ايمان دارند، محبتشون خيلي شديده به خدا و محبت مال خداست و مال متعلقات خداست و هر كس كه به خدا نزديكتره. اين محبت به اين پر قيمتي را صرف زبالهدانيهاي عالم ميكنند. بچة انسان باشه، پدر انسان باشه، مادر انسان باشه، هركي ميخواد باشه. هر كي ميخواد باشه كه زبالهدون باشه.
من يك جرياني را از قول يكي از علماي بزرگ نوشتم. ايشان ميگفت كه من از شهر خودم براي مشهد ميآمدم. توي راه يك دختري را ديدم، مجلسمون زنها كه نيستند، ميتونيم آزاد بگيم. و چشمم بهش افتاد عاشقش شدم، خيلي سخت. بطوري كه اصلا شب و روز نداشتم. حالا ميخوام مختصر بگم. چون مفصلش را فكر ميكنم در كتاب در محضر استاد نوشته باشم. بعد خوب خيلي ناراحت بودم. خيلي. غالبا دور خونة آن طرف پرسه ميزديم و همانجاها ميگشتيم و يك وقتي بياد ببينيمش. ميگفت يك شب ديدم كه، البته در عالم مكاشفه اين را ديد، كه من را خواباندند، اين توي قلبم مثل اينكه يك چراغ قوة پر نوري هست. اين چراغ قوه افتاده روي يك مزبلهاي. يك جاي كثيفي. اينجا را روشن كرده. هوا هم پر از گرد بود. اينهم آمد با آچار دستي و پيچهايش را پيچوند و پيچوند و اين را متوجهاش كرد به طرف خدا. آن كمال حقيقي. كهاي كاش ما برسيم واقعا به كمال حقيقي. ان الله جميل. خدا جميله. خدا زيباست. خداي تعالي داراي تمام صفات جماليه است. هنوز آن پيچ و مهره هايش را بايد بپيچونيم. ماها ميدونيد چطور هستيم؟ يك مقدار محبت داريم. فرض كنيد كه محبت ما مثل نور خورشيده. اين آمده متفرق شده. يك بخشش به زن، به بچه، به خونه، به زندگي، به چه، به چه، به چه. يك مقدارش هم داديم به خدا. و لذا گرمي هم نداره. آن گرمي محبت كه انسان عجبا لمحب كيف ينام عجب از عاشقي كه خواب كند، بخدا قسم اولياء خدا منتظرند كه همسايهها، افرادي كه در اطراف هستند، اينها خوابشون ببره، اينها پاشند بنشينند دو زانو، يا الله. عجبا لمحب كيف ينام. ما يك دوستي داشتيم با هم ميخوابيديم با هم هم پا ميشديم. اين روز چرت ميزد. گفتم آقاجون ما با هم خوابيديم. تو چرا چرتي هستي. اين هيچي نميگفت. يك شب ما با خودمون قرار گذاشتيم، اين چرا نميخوابه. خيال ميكنيم، اين كي چرتي بود؟ هيچي. ديديم بعله. تا احساس كرد كه من خوابم برده، خوب نفس خواب غير از نفس شخص بيداره. پاشد. پا ميشد ميرفت وضوئي ميگرفت، اگر نميشد سروصدا داشت وضو گرفتن، همان گوشه تيمم ميكرد و مشغول مناجات با خدا ميشد. و واقعا تا صبح نميخوابيد. حالا نميگم شماها اين كارها را بكنيدها. تحميل هيچوقت به خودتون نكنيد. آني كه ارزش داره اين است كه انسان خوابش نبره از عشق به خدا. اينهايي كه چشمايشون را باز بكشه، باز نگه داره، آب بزنه به صورتش، قهوه بخوره، ما بچه بوديم بعضي از اين مقدسها به ما دستور ميدادند قهوه بخور كه خوابت نبره، آب به صورتت برو بزن، چه بكن چه بكن، اينها نه. اينها برخلاف وظيفه است. بر خلاف تزكية نفسه. مثل اينه كه مريضي را، مريضي ميخواد مثلا ده پرس كباب برگ آورده هي ميخواد به زور بخوره. بيشتر مريض ميشه. معالجه بكن خودت را. معدهات خوب معالجه بشه، هضمش خوب بشه. آنوقت بشين ده تا كباب برگ بخور، هر چي ميخواي، هر چي ميلته بخور. اينجوري بايد بود. بعله ما ميديديم كه ايشان مشغوله. بدون اينكه كوچكترين صدايي ازش بلند بشه. يعني واقعا اگر من خودم را بيدار نگه نميداشتم نميفهميدم كه او مشغول مناجات و نماز شب و اين برنامههاست. كه البته ما يك مسافرتي با اين مرد بزرگ بوديم، هنوز هم حيات داره، ايشان، چند روزش كه درگير بوديم، روزش هي چرت ميزد، ميگفتيم تو چرتي هستي، فلان اينها. ايشان نميگفت. آن شب اول كه متوجه شديم شبهاي بعد، ديد كه نفس من فلانه، خوب خرخري هيچي چيزي نيست. بعد همانجا آهسته تيمم ميكرد. همانجا توي رختخوابش، نشسته مشغول نماز شبش بود. آهسته مشغول مناجات بود. چون ما اگر هر چي هم آهسته با خدا حرف بزنيم، مثل اينكه دست گذاشتيم در گوش، مثلا من ميخوام با شما صحبت كنم. ميگم در گوشتون داد بزنم. اينجوري ميشه. به جهت اينكه خدا از رگ گردن به ما نزديكتره. شما توي قلبت هم اراده بكني مثل اينه كه داري با خدا حرف ميزني. صدا نميخواد. فاذكر ربك في نفسك تضرعا و خفيه. دون الجهر من الخوف. در نفست، اصلا نميگه به زبانت بيار، ياد كن پروردگارت را در نفس خودت به حال تضرع و خيلي، و لا تجهر بالصلاتك. اصلا بعضي از آيات داره كه حتي نمازت را بلند نخون. مگر موارد استثنائي كه دستور دادند. بطوري اين شخص مشغول بود و بعد نماز صبحش را هم ميخوند و بعد ميديد اگر من خوابم بعد به من ميگفت كه پاشو نماز صبحت را بخون. آنهم تازه به خاطر اينكه من بهش گفته بودم من را بيدار كن و فلان. شبهاي ديگه كه همينطور من دراز كشيده متوجه او بودم، ميديدم كه همانجا، البته از سر شب مواظب بود جايش را جوري بيندازه كه اگر خواست بره بيرون مثلا خيلي مثل آن عقب اطاق اين وسط هم جمعي خوابيدهاند، خوب نميرفت آنجا بخوابه. ميگفت همينجا دم در ميخوابم. يك جوري كه خلاصه سهل المؤنه باشه. و مهر و اينهايش هم حاضر ميكرد و توي رختخوابش مشغول ميشد. مشغول عبادتش بود. اينجوري بايد محبت انسان وقتي به خدا زياد شد، مخصوصا خالص باشه. ميبينيد كه همه جور انسان را درست ميكنه.
و كوشش بكنيد انشاء الله، عرض كردم، اين خودش يكي از مراحل بسيار مهم سير الي اللهه كه محبت به خداست. و محبت به متعلقات خدا. و اين محبت به متعلقات خدا را وهابيت نميفهمند. يعني آنها، اصلا حرفشون تاريكي ميآره. انسان هر كسي كه بر خلاف وجدان انسان حرف بزنه، اصلا تاريكي براي انسان ميآوره. حرف را اصلا درك نميكنند. مگر شما ميتوانيد يك فطرت پاكي را نگهش بداريد از اين كه تو ضريح را نبوس امام رضا را فقط دوست داشته باش. مگر ميشه، مگر ميشه كه انسان يك كسي را دوست داشته باشه عباش را دوست نداشته باشه، لباسش را دوست نداشته باشه. دستش را بگه اين گوشت و پوست و استخونه، روحش را دوست دارم چون اين روح عالم و مثلا با تقواست من دستش را ديگه دوست ندارم. آخه اينها دست خدا هستند. ائمة اطهار دست خدا هستند. ضريحشون متعلق به، مثل لباس امامه. اينها يك چيزهاي فطريه. يك كسي بگه حالا خوب اين درست نيست اينها ديونهاند اصلا توي مثل كوري كه، كور مادر زادها حالا اين اظهار نظر بكنه كه رنگ قرمز خوب نيست رنگ سفيد خوبه. تو اصلا رنگ ميفهي چي هست كه بگي اين رنگ خوبه، اين رنگ بده. اصلا ميفهمي. با اين كه هي توضيح بدي. محبت اصلا سرت ميشه، محبت به خدا چي هست كه تو بگي بايد ضريح را نبوسيد و پيغمبر را بهش اظهار محبت نكنيد و فقط خدا را. تو كوري. كور از اون كورهاي غير قابل علاج. مرده. اينها اينجوري هستند و هيچ بحثي هم با شماها، انسان گاهي من خودم گاهي برخورد ميكردم ميديدم اينها قابل بحث هم نيستند.
اين يك مطلبي بود كه امشب در ارتباط با، كه وقتي كه انسان قطع علاقهاش را به غير خدا كرد روحش آزاد ميشه، وقتي انسان مرد روحش پرواز بكنه و ميره به طرف خدا. اميدواريم در اين ماه رجب انشاء الله خداي تعالي ما را از جز محبين خودش در رديف اولياء خودش قرارمون بوده. كه اگر اين محبت را در انسان زياد كرد انسان از اولياء خداست. كه ديد كار در اين كه انسان چطور ميشه كه از اولياء خدا ميشه عمل همين حرفهايي است كه امشب عرض كردم. يعني اگر شما به اين حرفهايي كه امشب عرض كردم اگر عمل بكنيد البته اين را عرض كردم برنامهاي خودش بياد جلو و شماها رو برنامة صحيح خودتون بياييد جلو. انشاء الله اونهايي كه مقدمات اين مرحله را انجام ندادن سريع انجام بدن و اونهايي كه مقدماتش را انجام دادن و رسيدن اونها هم دقت بيشتري بكنند و اونهايي كه رد شدن اگر هنوز ميبينند گوشه و كنار دلشون محبت غير خدايي هست به اصطلاح باز هنوز خوب تكميل نشدن و خودشون را درست كنند و تذكرات اين جلسات فقط براي همينه. ديروز وفات حضرت يا امروز بوده ولي اوني كه هست مغرب چهاردهم ماه رجب حضرت زينب سلام الله عليها از دار دنيا رفتهاند. چهارده ماه رجب ديديم يار شيرينش كه در كتاب زينب كبري بود كه تاريخ وفات حضرت بود حالا روز پانزدهم وفات باشه، شب پانزدهم وفات باشه، به هر حال ايام وفات حضرت زينب سلام الله عليهاست. ام المصائب.
اي كاش يك سر سوزن از محبت حضرت زينب را به خدا به ما ميدادن. باور كنيد. خوب مطالعهاي در همين دوران كربلا و اسارت و تا موقع وفات. انسان اگر يك دورهاي برسي بكنه ميبينه كه چقدر اين خانم محبت به خدا داشته. تا ميياد، يكي از علائم محبت خوب اينه كه تا يك كسي بياد به اون محبوبش بخواد كوچكترين مكثي را نسبت بده، كوچكترين توهيني بكنه، بيشترين تقصير را به گردن او بياندازه اين نميتونه خودداري بكنه. لذا ابن زياد گفت هل من يتساء عليه ديدي خدا باهات چكار كرد؟ گفت من رأيت جميلا. از خدا جز خوبي هيچي نديدم خدا خيلي خوبه تو نميفهمي اصلا. شماها به من اذيت كرديد. من رأيت الا جميلا. خيلي عجيبه. در شب يازدهم محرم امام سجاد فرموده كه ديدم عمهام زينب نماز شبش را نشسته ميخونه. اين نشسته خوندش را ميخواد بگه، نميخواد بگه نماز شبش ترك نشد. ميدونيم كه حضرت زينب اصلا نماز شبش ترك نميشد. ولي اون شب نشسته ميخوند از بس از نظر بدني بهش فشار آوردند. بخدا قسم شجاعترين مردهاي روزگار اگر يك نصف، يك دهم اين مصائب بهشون متوجه بشه، نميتونند از جا حركت كنند. ايشان اينهمه كار، در تمام اين دوران مصائب هيچ جا نداره كه يك جا حضرت زينب رفت براي استراحت. عجيبهها. ابدا. حضرت زينب سلام الله عليها، بعضي ميگند البته اين هست. مقام ايشان اگر، يكي فاطمة زهرا، يكي حضرت زينب، حضرت ام كلثوم، اينها اگر يقينا مرد بودند، مقامشون مقام امامت بود. و ببينيد استقامت در چه حد! حضرت سجاد صبح يازدهم محرم داره نگاه ميكنه به بدنهاي قطعه قطعه شدة شهدا. خوب. امامه. حضرت زينب نگاه كرد به حضرت سجاد از جملهاش معلومه كه حضرت سجاد معلوم بود قالب تهي كنه. بسكه مصيبت شديد بود. خدمت امام سجاد ميفرمايد كه، عرض ميكند كه ما لي اراك تجودك بنفسك. من چيه؟ من ميبينم داري جانت را از دست ميدهي. تو حجت خدائي. حضرت سجاد ميفرمايد آخه اينهم بدن حجت خداست كه در ميان گودي قتلگاه افتاده. ببينيد چقدر استقامت داره كه حالا خودش را كه كنترل كرده، قلب عالم امكان را داره، يعني اگر امام سجاد تكان ميخورد، تمام عالم هستي از بين ميرفت در آنوقت. اين قلب عالم امكان را داره حفظ ميكنه. ما لي اراد تجود بنفسك. خيلي عجيبه. محبت در درجة نهائيست نسبت به ذات مقدس پروردگار. و اظهار محبت هم به سر مقدس سيد الشهدا ميكنه روزي كه ميبينه روي نيزه داره قرآن ميخونه. ببينيد چه سورهاي را انتخاب كرده حضرت سيد الشهدا، ام حسبت اصحاب الكهف و الرقيم كانوا من آياتنا عجبا. اين آيه را داره ميخونه، سورة كهف را، شروع كرده از اول سورة كهف منتهي نميگن همهاش را خوند. يعني مردم بدونيد استقامت ما آنچنانه كه اينها ما را از پا در نميآره، اين مسائل ما را از پا در نميآرهام حسبت اصحاب الكهف و الرقيم كانوا من آياتنا عجبا كه آن شخص گفت كه آقا قضية تو عجيبتره. اصحاب كهف كاري نكردند. از جاه و مقام و رياستشون رفتند توي غار و پناهنده شدند. ولي تو زن دادي، فرزند دادي، فرزند شيرخوار در راه خدا دادي. علي اكبرت را دادي، تمام شجاعان اطراف خودت را دادي كه دوستشون داشتي، همه را در راه خدا دادي. مسئلة تو خيلي مهمتره. براي اينكه يك موضوعي را باصطلاح بيان كنند براي استقامت انسان قضية سيد الشهدا را ميگند، قضية حضرت زينب سلام الله عليها را ميگن.
خدايا به آبروي خاندان عصمت و طهارت از استقامت زينب كبري در اين ايام عزيز، از محبت زينب كبري در اين ايام عزيز، ذرهاي هم نصيب ما بفرما. الهي آمين. خدايا به آبروي حضرت بقية الله قسمت ميدهيم ما را جزء آن افرادي قرار بده كه خودت نعتك في كتابك، آنها را مدح كردي در قرآنت كه فرمودهاي كانهم بنيان مرصوص. مانند بنيان، يعني يك ديوار قوي مرصوص، بتوني كه هيچ حملهاي بهش كارگري نميكنه. خدايا اينجوري ما را قرار بده. الهي آمين.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.