۵ شوال ۱۴۱۲ قمری- ۲۰ فروردین ۱۳۷۱ شمسی- شرح آیاتی از سوره بقره
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
الحمد لله و الصلاة و السلام علي رسول الله و علي آله آل الله لا سیما علي بقية الله روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.
ما قبل از ماه مبارك رمضان يك سلسه آياتي را از اول قرآن شروع كرده بوديم و در اطرافش صحبت ميكرديم به مناسبت پروردگار متعال هم مطالبي به ذهن ما به فكر ما ميآورد. ولي خوب يكي دو هفته قبل از ماه رمضان و در ماه رمضان مناسبتهايي پيش آمد كه لازم بود دربارهاش صحبت بشود و لذا اين سلسله مسائل تعطيل شد. حالا باز انشاء الله از همان آياتي كه ترك شده و انشاءالله از هفتههاي آينده و اين هفته آياتي كه دربارة بني اسرائيل بود كه خداي تعالي مسائلي را و خيلي هم مفصله در اوايل سورة بقره تذكراتي به بني اسرائيل دارد و اگر نبود يك روايت كه امام صادق عليه الصلاة و السلام ميفرمايد هر چه كه در بني اسرائيل واقع شده تابع النقل بالنقل يعني مو به مو فارسي ميگن مو به مو اونجا در عربي ميگن تابع النقل با النقل.
در بين مسلمانها هم اتفاق ميافته، خوب اين كوچكش بود، نمونة به اصطلاح مقدمهاش بود، پيشگام بود و اونچه در اسلام اتفاق ميافتد بزرگش و مفصلش خواهد بود. مثلا از باب نمونه غيبت حضرت موسي و بني اسرائيل در فشار و ظلم قرار گرفتنشون، چهار صد سال طول كشيد ولي غيبت امام زمان عليه الصلاة والسلام تا امروز حدودا هزار و صد و پنجاه و شش سال يا هفت سال طول كشيده. اين را عرض كردم بخاطر اين كه شما بدانيد كه در بني اسرائيل هر چه واقع شد در اسلام هم همان واقع ميشود و شده، منتهي اونجا كوچكش و مقدمهاش و نمونة كوچكش، ماكتش به اصطلاح و در اسلام به عمقش و مفصلش انجام خواهد شد. و لذا در قرآن مخصوصا در اوايل قرآن در همين سورة بقره بيشتر مسائل بني اسرائيل را پروردگار متعال تذكر داده تا ما بدانيم كه تنها خطاب به اونها نيست بلكه اين خطابات به ما مردم مسلمان است و قصص قرآن به طور كلي اين را ما بايد بفهميم به صريح خود قرآن. كه جنبة رماني و به اصطلاح قصه و حكايت براي سرگرمي نبوده. بلكه عبرت براي اولي الباب است. ميفرمايد در يكي از آيات قرآن و لقد كان في قصصهي عبرت لاولي الاباب. عبرت يعني پند و اندرز. انسان از يك قضيه بايد پند بگيره. شما اگر سورة يوسف را بخونيد دهها و صدها و شايد اگر به بتون قرآن توجه كنيد، هزارها نكات عبرت انگيزه كه انسان وقتي اينها را در قرآن مجيد در حكايت حضرت يوسف دقت ميكنه ميبينه نقش عجيبي در زندگي انسان دارد. حالا دربارة قصة حضرت يوسف نميخوام چيزي عرض كنم. ولي در همين بني اسرائيل، بني اسرائيل مردماني بودند كه خداي تعالي اونها را بر همة مردمان زمانشون فضيلت داده. فضلتكم علي العالمين. عالمين يعني بر عوالم زمان خودشون. بني اسرائيل فضيلت داشتند. بر مردمي كه در زمان خودشون بودند بني اسرائيل فضيلت داشتند و خداي تعالي اونها را افضل مردم زمان خودشون قرار داده. علتش هم اين بوده كه اينها اولا از نسل انبياء هستند. موجودات بسيار نجيبي بودند و از نظر نژاد چون فرزند حضرت يعقوب بودند. يعقوب هم از اولاد حضرت ابراهيم است و طبعا آبائشون و اجدادشون همه از پيغمبران بودهاند. يعني پيغمبر زاده هايي بودهاند. ديگر اين كه اينها زياد زير ظلم و ستم فرعون قرار گرفتند. خداي تعالي هميشه طرفدار مظلومينه. اگر يك جمعي در مظلوميت، در شكنجة يك قدرتمند قرار گرفتند خداي تعالي به اينها عزت ميده و دشمن اونها را سركوب ميكنه. و اينها را حاكم بر زمين قرار ميده.
لينظر ماذا تفعلون در بعد از اين مطلب ميفرمايد كه خدا نگاه ميكنه كه حالا شما چكار ميكنيد. خداي تعالي دشمن شما را مغلوب كرد، ما الان در وضع خودمون در همين مملكت همين خصوصيت را داريم كه خداي تعالي رژيم را از بين برد. و مستضعفين را فرهيختة زمين كرد. حالا ميخواد ببينه شما چه كارهايد؟ آيا در اون مدت كه مظلوم بوديد خوب بوديد كه مظلوم بوديد، آخه حساب داره. يك آدمي چون داراي صفات نيكه، خوبه اين ظالم هم آمده بالاي سرش و اين را تحت فشار قرار داده و مستضعفش كرده. آيا اينجا مستضعف شدن يك شخص تقصير خودشه يا تقصير ظالمه؟ يا تقصير هر دو. در صورتي كه تقصير خودش باشه خدا ظالم را هم عذاب ميكنه ولي بيشتر همين مظلومي كه تقصير داره عذابش ميكنه. روايت هم داره. اگر تقصير هر دو باشه، باز هم هر دو را عذاب ميكنه. فقط در يك صورت خدا به كمك مظلوم ميياد و اون در صورتي است كه مظلوم تمام وظايف خودش را انجام داده باشه و تمام همت خودش را كرده باشه ولي در عين حال قدرت ظالم بسيار زياد باشه و او را مستضعفش كرده باشه، او را ضعيفش كرده باشه. حالا از كجا معلوم ميشه كه ما مردم مثلا، يا هر مستضعفي اينها تقصير خودشون نبوده، تقصير ظالم بوده؟ خدا امكانات در اختيارشون ميگذاره، دشمنشون را پايمال ميكنه، مغضوبش ميكنه، كمكشون ميكنه. بعد لينظر ما ذا تفعلون. بعد نگاه ميكنه ببينه شما چكار ميكنيد؟ حالا كه قدرت در دست شما آمد، تا حالا قدرت در اختيارتون نبود. شما پول نداشتيد، اسلحه نداشتيد. ميگن حضرت موسي نشسته بود در كنار رود نيل، ميديد بچههاي زيادي هستند اونها مشغول بازي كردنند در كنار آب. و يك بچهاي اون كنار نشسته، دوست داره بره بازي كنه ولي چشمهاش يا كوره يا خيلي ضعيفه گفت خوب خدايا چي ميشد اين بچه هم چشم بينايي ميداشت و با اين بچهها بازي ميكرد. خداي تعالي به دعاي حضرت موسي چشمهاي اون بچه را بيناش كرد. اين بچه بلند شد در همان مرتبة اول يك عده از اين بچهها را گرفت سرشون را كرد زير آب خفشون كرد و خلاصه يك فسادي به وجود آورد. حضرت موسي گفت خدايا حق با تو بود. اين بچه،گفت كه گربة مسكين اگر پر داشتي، تخم گنجشك از زمين برداشتي. گاهي واقعا از غم بي آلتي افسرده است، يك آدم مظلومي كه شما خيال ميكنيد اين مظلومه اگر بهش قدمت دادند، باز همين حال تواضع و اين وضع را در خودش حفظ كرد معلومه اصالت داره.
اما اگر نه، وضعش را حفظ نكرد، منصور دوانيقي از كسانب بود كه دربارة خلفاي اموي و عباسي زياد اين مسائل را نوشتهاند ولي خدمتون عرض شود كه بعضيهاشون خيلي جذابه جريانشون. منصور دوانيقي قبل از اين كه به حكومت برسه ايشان مثل اين دراويش كه توي دهات ميرن و اشعاري دربارة علي عليه السلام و اهل بيت عصمت و طهارت عليه السلام ميخونند و پول ميگيرند يك همچين حالتي داشت. شايد نه، اينهاش را من ميگم. يك تبرزيني و يك كشكولي و ميرفت توي اين دهات، اونهايي كه نسبت به خاندان عصمت محبت داشتند چون زمان خفقان بني اميه بود، ايشان يك مقداري مدح ميخوند مردم هم آهسته ميآمدند. چون پول آهستگي بيشتر گاهي ميشه، حرفي و سر و صدايي نداره. ميآوردند پول ميدادند، منصور هم پول دار بود. در يك مجلسي نشسته بود خيلي بي اعتنا بودند همه بهش، هم بني العباس، هم بني هاشم وقتي كه بني اميه منقرض شدند صحبت اين بود كه خلافت نسيب چه شخصي و چه دستهاي خواهد شد. در همان مجلس بني الهاشم بودند، بني العباس بودند و بحثهايي بود. امام صادق عليه الصلاة و السلام فرمود كه اين شخص ميشه، اشاره كرد به منصور دوانيقي، به قدري اون بيچاره مورد نظر نبود كه يكي از بني اعوان امام صادق، عليه الصلاة و السلام گفت كه اين را روي حسادت گفتيد ميترسيد كه ما مثلا بچة ما، پير مردي بود، پسر من بنا بود خليفه بشه شما اين را گفتيد كه ذهنها را منصرف كنيد. والا خلافت نسيب كيه كه تو مثلا دربارهاش اين جمله را بگي. حضرت از مجلس بيرون آمدند. منصور دويد از عقب سر، خودش هم باور نميكرد. دويد عقب سر امام صادق. آقا اين فرمايش شما واقعا روي دقيقا گفتيد يا روي حسادت. حضرت فرمود اي كاش حسادت بود چون اگر روي حسادت بود تو نميشدي، طبعا معناش اينه بهتر بود. ولي نه واقعيته و اگر تو خليفه شدي نسبت به فرزندان پيغمبر رعايت كن، محبت كن، گفت آقا ما كه چاكريم محبت ما كه معلومه، ما الانش هم مداح خاندان عصمت و طهارتيم.
وقتي كه خلافت بهش رسيد منصور دوانيقي اونقدر جنايت كرد. بالاخص نسبت به فرزندان پيغمبر كه حساب نداشت. خدا نكنه انسان تزكية نفس نكرده باشه و به پست و مقامي برسه. پست و مقام گاهي ميشه كه ماية بدبختي انسان ميشه. و اونهايي كه وقتي به اصطلاح ضعيفند، مستضعفند و افراد متدين خوبي هستند و وقتي كه به يك پستي ميرسند به يك مقامي ميرسند خودشون را گم ميكنند اينها ارزش وجود ندارند. عينا پشه هايي كه در هوا پرواز ميكنند، بالاخره اينطوري هستند. بني اسرائلي يك همچين حالتي داشتند. در زمان فرعون بني اسرائيل البته فراعنه زياد بودند. ولي اينها هم در كمال استضعاف و بدبختي بودند. يضبحون ابنائه و يستهيون نسائهم و في ظالكم بلاء من ربكم عظيم. فرزند پسر شما را ميكشتند، دختران شما را براي كنيزي نگه ميداشتند و بلاي عظيمي از جانب خدا بود براي شما. ولي خداي تعالي اينها را نجات داد. اما اينها نتونستند اون لطف الهي را، اون نعمت الهي را حفظ كنند و به همين جهت عرض كردم كه امام عليه الصلاة و السلام ميفرمايد هر چه در بني اسرائيل اتفاق افتاد در امت پيغمبر صل الله عليه و آله و صلم( الهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم). اتفاق ميافتد. حتي اونها به وسيلة دعا براي فرج، دعا براي فرج موسي، بالاخره اين هم فرجي بود براي اونها، اونها در فشار بودند. شما شايد باور نكنيد الان مسلمانها وضعشون عرض كردم اين بزرگترشه، اون كوچكترش بود. مسلمانهاي دنيا وضعشون بدتر از بني اسرائيله. ما يك بحثي داريم كه آيا روح اصله يا بدن. فكر نميكنم كسي در دنيا وجود داشته باشه كه بگه بدن اصله. مسلما روح اصله. اصل انسان روح انسانه. و اگر انسان روحش بميره بدتر از اين است كه بدنش بميره. بدن بميره بالاخره آخر خواهد مرد و بدن چيزي نيست كه حالا از دست رفت خيلي اهميت داشته باشه. براي ماها اهل واحد اهميت داره و الا اصل انسان روح انسانه. اگر روح مرد يا كشتنش. كه روح را ميكشن. انسان گاهي با افراد ناجنس، افرادي كه منحرف ميكنند انسان را، اونهايي كه شيطانند، شياطين انسي وقتي كه بنشينه يا مثلا يك جلدي در دنيا به وجود بياد كه روح را از بين ببره. انسان داراي كمالات روحي نشه. اين جو بدتر از اون جوي است كه يضبحون ابنائهم چون بالاخره فرزندان را، پسران را ميكشتند الان گاهي ميشه در حالا از ايران خودمون بگذريم و واقعا هم بايد بگيم كه وضع فعلي ايران نسبت به دنيا خيلي بهتره. اما در دنيا اينها باور نميكنيم.
من خودم در هندوستان يك مدتي بودم. يك روحاني بود در شهر بمبئي خدا رحمتش كنه، از ايران رفته بود براي مبارزاتي در اونجا مسجدي براي اونها نماز ميخوند. پسر ايشان در حدود سن پانزده سالگي بود. اين ظهر از مدرسه آمده بود. ديدم يك كراوات زده، لباس مدرسهاشه، يك صليب هم، يعني صليب ميدونيد چيه ديگه، مجسمة حضرت عيسي از نظر اونها در وقتي كه به دار آويخته شده اين هم زير كراوات ايستاده. تا رسيد خونه فوارا باز كرد. گفتيم چرا اين كار را كردي؟ گفت براي اين كه اينجا ما تو مدرسة مسيحيها ميريم درس ميخونيم و مدرسه ما را ملزم كرده كه همهاتون بايد كت و شلوار مخصوص داشته باشيد و كراوات هم بزنيد. بچة پانزده ساله. و روي كراوات هم مجسمة صليب را نصب كنيد. ما تا خانه نيامديم بايد اين باشه. گفتم حالا چرا شما اين مدرسه ميريد؟گفتند جاي ديگه نيست. كسي نيست. برنامهاي نيست. خوب اين وضع و اين روش الان در اكثر جاهاي دنيا هست، حالا اين خصوصيات نباشه، صد و چهل ميليون مسلمان در هندوستان هستند بچه هاشون را اگر بخوان باسواد بشن بايد بفرستند دبستان يا دبيرستان مسيحيها. در دنيا همه جا، حالا مثلا مدارسي كه از طرف دولت برقراره. شما همين سوريهاي كه ميريد براي زيارت وقتي كه دبيرستانهاشون تعطيل ميشه ميبينيد دخترها با چه وضعي مييان. پسرهاشون با چه وضعي مييان بيرون. چه طوري اينها روحشون كشته شده. خدانكنه كه در فرهنگ ما هم همين حرفها باشه. ما نميخواييم زياد دربارة فرهنگ خودمون فعلا حرف بزنيم. انشاء الله اميدواريم اصلاح بشه ولي در همين جا هم اگر خيلي انسان دقت كنه ميبينه كه در دانشگاه و در دبيرستان و در مدارس اگر روح صد در صد نكشند بي جانش لااقل ميكنند، هل به طرف دنيا ميدند. كم اتفاق ميافته كه در بين معلمين، دبيرها، اساتيد دانشگاه يك حالتي باشد كه اين مردم را به جنبههاي معنوي و روحي به اصطلاح تشويق كنند. شما هيچ، توي مجلسمون بحمد الله يك چند نفري، يك عدهاي دانشجو هستند شما از هيچ استاد دانشگاهي شنيد كه مثلا بگه كه نماز شب بخونيد، نيمههاي شب سر به سجده بگذاريد با خدا مناجات كنيد، روحتون را تقويت كنيد. به اين مسائل شما را ارجاع بده؟ شايد بعضيهاشون طوري باشند كه حتي خودشون هم نماز شب نخونند و بلكه اگر كه، يك دانشجو براي من ميگفت كه من تصادفا يك روز كسل بودم، سر كلاس، شايد هم چرت زده بود، ميگفت اين سوژهاي شد براي استاد كه ميدونست من نماز شب خونم اون روز يك ساعت همه به نماز شب خوندن و اين كه آدمي كه نماز شب ميخونه و درس را به اصطلاح بي اهميت باهاش روبرو ميشه، و نتيجهاش اينه اين آقا سر درس كسله، متوجه اين مسائل نيست. و اينها روح كشتنه. با كشتن روح كه در ميخواي برات بگم، اين يك مسئلهاي نيست كه به اصطلاح مخفي باشه از كسي. وقتي كه دختر و پسر در دانشگاه با هم سر يك كلاس ميشينند خوب اين چه علتي داره كه اونها با هم باشند تو يك كلاس. طبعا اونها جوان هم هستند. در يك سني هستند كه هر چه هم پاك باشند باز فكر، لااقل فكر نسبت به يكديگر دارند. به هر حال اينها را من نميخوام زياد بحث بكنم. شماها بهتر از من ميدونيد، چون شماها ديديد و من شنيدم. شنيدن كي بود مانند ديدن.
حتي كوچه و بازارمون، حتي رفت و آمدهامون. حتي مجالسمون، حتي مجالس مذهبيمون. يك مجالس مذهبي باشه، كم توش پيدا ميشه كه قبلش، بعدش يك غيبتي به اصطلاح مسائل مادي توش مطرح نباشه. يك پارچه معنوي، يك پارچه تقويت روح باشه. و يضبحون ابناء پسرها را ميكشتند اونها. بزرگش اين است كه روح فرزند پسر ما را بكشند. اين جنبههاي روحي توي اون كارهايي كه جنبة عمومي داره وجود نداره. در هيچ دانشگاهي امروز در هيچ دانشكدهاي حتي امروز سخن از تزكية نفس و كمالات روحي نيست. بلكه همهاش توجه به دنياست. شما در دانشكدة پزشكي وارد بشيد ببينيد خوب پزشك لازمه براي مملكت، خيلي هم ضروريه خوب هم هست. اما يك استادي ميياد سر كلاس بگه كه دانشجوها براي خدا پزشك بشيد و براي خدا طبابت كنيد و براي خدا اين تحصيلات را بكنيد. من فكر، من نديدم، شايد من نديدم. باشند در بين اينها. براي خدا و اگر تذكر داده نشه اين معنا يقين بدونيد كه پيشرفتي نداره. اگر از هر بچهاي كه آرزوش اين است كه دانشجوي رشتة پزشكي بشه و بعد هم دكتر بشه ازش بپرسند كه خوب بعد چي ميشه؟ بعد من پولدار ميشم. بعد من خانهام اينطور ميشه، زندگيم اين طور ميشه. و تمام توجه به مادياته. اين معناي كشته شدن روحه. در دنيا حالا به طور فجيعي روحها را ميكشند از مسلمانها، اونهايي كه از خودشون، خودشوت توي فساد اونچنان فرو رفتهاند كه خدا نكنه شما حتي از حالاتشون مطلع بشيد. اين امراضي كه نسيبشون ميشه، اين كثافتهايي كه در افكارشون هست كه واقعا انسان گاهي خجالت ميكشه كه حتي در بعضي از مجلات و در بعضي از روزنامهها بعضي از مسائلي كه اونها دارند و آزاد هم هست در بين اونها انسان مطرح بكنه و حرفش را بزنه باز مطالعه. اونها كه اونطوري هستند. اين هم كه ما هستيم. ببينيد پس يضبحون ابنائهم و يستهيون نسائهم باز هم اونها كه زنده را به اصطلاح زنده نگه ميداشتند. اون هم از نظر ظاهري. ما كه در مرحلة اول زنهامون را ميكشند و بعد جوانهاي پسرمون را ميكشند.
زنها را هي تشويق به اين ميكنند كه بايد در اجتماع كارهاي اجتماعي در كارهايي كه اصلا نه خداي تعالي به اونها اجازه داده نه دين به اونها اجازه داده وارد بشن، نه شوهر داري كنند، نه فرزند داري كنند، نه وظايف خودشون را عمل كنند و الگوشون اون وقت (قطع نوار). ما مسلمانيم الگوي ما فاطمة زهرا سلام الله عليها ست. الگوي زنهاي ما فاطمة زهرا سلام الله عليها بايد باشه. كي فاطمة زهرا تا سن مثلا چند سالگي كه واقعا ديگه به مرحلة پيري دارن ميرسن مشغول تحصيل، اون هم تحصيل علوم مادي، و دور از همه چيز. چرا؟ اگر يك خانمي ميخواد خودش را پاك نگه بداره و ازدواج نكنه اين يك مسئلة ديگه است. ولي وضع فرهنگمون طوري باشد كه بگن كه دختره بايد مثلا پسر ما با او ازدواج كنه اون اقلا ديپلم داشته باشه. ليسانس باشه، دانشگاه را ديده باشه. يك جايي دستش بند باشه، حقوقي بگيره. اينها را در اسلام شرط ازواج كردهاند و انسان چرا بايد اينقدر بي توكل باشه به خداي تعالي توكل نداشته باشه و فرزندش را از بين ببره بخاطر اين كه بله، ايشان بايد حقوق بگير باشه تا بيان باهاش ازدواج كنند. كه اتفاقا نتيجه هم معكوسه. به هر حال ببينيد يضبحون ابنائكم و يصتيون نسائهم حسابي در زمان ما اين مسئله روشن انجام شده و امام عصر ارواحنا لتراب مقدمه الفدا كه بياد ايشان نميگذاره اينطوري باشه. سه تا علم هست كه اين سه علم را زن و مرد واجبه كه ياد بگيرند. كه فرمود طلب العلم فريضة علي كل مسلم و مسلمه. و اين سه علم علم احكام، عقائد، و تزكية نفس. راههاي تزكية نفس. اين را بر تمام افراد مسلمان واجبه كه همين روايت كه متواترا نقد شده، و سندش هم صحيحه و حتي مرحوم سيد در كتاب معالم به عنوان مقدمة معالم الاصول اين را روايت در آنجا نقل فرموده. اين روايت را در آنجا مخصوصا چون كلمة مسلمه هم داره. داشته باشه و نداشته باشه معناش يكيه، فرقي نميكنه. ولي آنجا كلمة مسلمه هم هست. طلب العلم فريضة علي كل مسلم و مسلمه. اينجا ببينيد طلب العلم، العلم اينجا يا عهده يا استغراق. ايني كه ميگويم براي اينه كه، حالا توضيح ميدهم براي همه. اگر ال باشه كه واجبه براي همه. اگر استغراق باشه، تمام علومه. تمام علوم هم مسلما منظور پيغمبر اكرم نبوده كه طلبش يعني طلب همة علوم واجب باشه بر مردم. اصلا محاله يك همچين دستوري. يعني به فرد فرد از افراد مسلمان خطاب بشه كه، علي كل مسلم و مسلمه آخه داره، كه هر مسلمان، هر زن و مرد مسلماني برشون واجب است كه همة علوم را ياد بگيرند. اينكه غلطه اصلا. پس العلم در اين روايت، علم خاصي است. خوب. ما برميگرديم توي كلمات خود پيغمبر اكرم كه منظور از اين العلم كدوم علمه كه واجبه. فريضة، فريضه است. اين كدوم علمه كه اينطوريه؟ خود پيغمبر فرمود انما العلم ثلاثه. جز اين نيست كه آن علمي كه منظور ماست، سه تاست. همين سه علمي كه عرض كردم. بر همهاتون واجبه كه يا بطور تفصيل يا بطور مجمل و خلاصه، احكامتون را بلد باشيد. در مرحلة اول بر همة مسلمانها واجبه كه مجتهد باشند و ياد بگيرند احكامشون را از قرآن و روايات و استقراء بكنند. حالا خوب طبعا اجتهاد پيش ميآيد. اگر همه بخواهند بروند، باصطلاح آنهايي كه مخصوصا اهل زبان نيستند از قرآن و روايات احكامشون را استنباط كنند. بايد تمام كارها ترك بشه. يك عذر علي البدل جايش گذاشتند و آن اينه كه لو ان كن طائفة يتفقه في الدين و اذا قربهم اذا رجعوا اليهم. اين عضو علي البدلشه، يعني اگر نميتوانيد، ببينيد، بعضي از علما را من پرسيدم از مراجع، خدا رحمت كنه مرحوم آية الله خوانساري بزرگ، دو تا آية الله خوانساري داشتيم، يكي در قم بود كه همين آية الله اراكي كه الان هستند، ايشان پدر زن آن آية الله خوانساري بودند. آسيد محمد تقي خوانساري. ايشان فتوايي داد كه هر كس برايش موفق هست و ميتواند، عسر حرجي برايش پيش نميآيد، واجبه برود مجتهد بشود در احكام دين. واجبه. و يك جواني يادمه از كاشان آمده بود خدمت ايشان، ميگفت پدرم ميگه من، لازم نيست من بيايم براي تحصيل علم در قم. من چيكار كنم؟ ايشان گفت مگر پدر تو مسلمان نيست؟ گفت چرا مسلمانه. گفت اعتنا نكن، تو ميتواني، استعدادش را داري. گفت بيا. حالا من نميخواهم اين را ياد بدهم به شما. حالا در زمان ما سار المنكر المعروف و المعروف المنكر. الان اگر ما يك همچين حرفي بزنيم خدمت شما عرض شود كه امر به منكر از نظر مردم كردهايم. اينكه امر بمعروفه. خوب واجبه. من خودم آنجا بودم خدمت ايشان. چون من خيلي كوچك بودم. آية الله خوانساري شايد حدود سي و پنج ساله كه فوت كردهاند. من آنجا بودم گفتم آقا مگه واجبه. ايشان گفت بعله. واجب عيني است بر همه كس. اين از نظر تمام مراجع تقليد فتوا داده. شما فكر نكنيد آية الله خوانساري تنها گفته. واجب عيني بر تمام مردم مسلمانه كه بروند مجتهد بشوند. عنوان ثانويه كه ميگويند برويد تقليد كنيد. تقليد عنوان ثانوي است. يعني شما چون نميتوانيد، چون نظام اجتماع بهم ميخوره، چون ممكن نيست كه همه بروند مشغول تحصيل علم و فقه و اصول بشوند، از اين نظر خوب يك عدهاي را، آن كه در قرآن ميگه لولا، اين جنبة ارشادي داره، يعني اگر نميتوانيد من كل فرقة طائفة، يعني از هر فرقهاي يك جمعيتي حركت كنند و يتفقه في الدين، اينها فقيه بشوند بيايند كمك بكنند به بقيه. مثل اينه كه، آنوقت طبعا بخاطر عسر و حرج و بخاطر الزام ثانوي، اين باصطلاح اجتهادش در اين مسائل كه عرض ميكنم، بعنوان ثانوي و بخاطر عسر و حرج، آنوقت حركت كنند يك عده فقيه بشوند بقيه از آنها تقليد بكنند. يعني تقليد اصلا نبايد در كار باشه. تقليد يعني چي؟ دكتر همه بايد باشند.
خوب اين يكي. دوم. تزكية نفس. مگر به شما اجازه ميدهند كه بدون تزكية نفس اصلا زنده باشيد. تزكية نفس از علم احكام اهميتش صدها برابر بيشتره. به جهت اينكه شما ممكنه در عمرتون نماز نخوانده باشيد. ممكنه نماز نخونده باشيد، ولي برويد توي بهشت. ولي محاله يك صفت رذيله در شما باشه و برويد توي بهشت. الان ميگم چطور؟ يك نفري در عمرش نماز نخونده، در لحظة آخر، براي اينكه مسلمان نيست، در آن لحظة آخر مسلمان ميشه و از دنيا ميره. اين ميره توي بهشت. اين حرفي نيست. ميره توي بهشت. خيليها بودند اينطوري. كافر كافره. تا آن لحظة آخر عمرش در كفرش هست. اين لحظة آخر مسلمان ميشه و از دنيا ميره. ميره توي بهشت. اما حالا اگر شما خداي نكرده محبت دنيا در دلتون بود. ميرويد توي بهشت؟ نه. اِ نميرويد؟ نه. تا محبت دنيا را بيرون در بهشت نگذاريد روي زمين، نميگذارند برويد توي بهشت. پس ببينيد چقدر تزكية نفس اهميتش بيشتر از مسئلة احكامه. شما روزها، لذا در اين روايت ميفرمايد كه از امام سؤال ميشه كه در اين پنج ركن دين، آخه بني الاسلام علي خمسه. اسلام بر پنج چيز بنا گذاشته شده. نماز است و روزه است و حج است و زكات و ولايت. بعضي روايت جهاد هم داره. خوب. اين پنج تا كدوم يكيش مهمتره؟ امام ميفرمايد الولايه. ولايت. سؤال ميشه چرا؟ حضرت ميفرمايد براي اينكه نماز در مسافرت كم ميشه. ولي ولايت در مسافرت نميشه كمش كرد. ميشه كمش كنيد يك خوردهاي؟ كمش كنيد. نه. بايد هميشه در حد وفور و كامل باشه در شما. زنها وقتي كه باصطلاح عادت زنانه دارند نماز نخونند. ولي ميشه گفت كه ولايت هم نداشته باشند؟ روزه براي مريض و مسافر روزهاي نيست و عدة ايام اخر. ولي ولايت را نميشه مسافر را باشه وقتي رفتي توي شهرت ولايت داشته باش. نه. اينها را امام توضيح ميفرمايدها. خمس، زكات، حج، اينها مال افراد خاصي است. بعضي از افراد هستند كه از اول تا آخر عمرشون خدا آنقدر بهشون نميده كه داراي پولي بشوند يا وضعي بشوند كه خمسي يا زكاتي بدهند. ولي نميشه بگيم ولايت نداشته باشند. حج، خوب خيليها هستند مستطيع نيستند بروند حج. ولي ولايت استطاعت نميخواهد. ببينيد. لذا ميگويند ولايت چون از صفات باطنيه در واقع جزء تزكية نفسه و جزء مسائل روحيه، بايد حتما بطور كامل هم باشه. و مسائل ديگه.
اعتقادات، سوم اعتقادات. شما نميشه بگيد كه من حالا مسيحي باشم، مسلمان باشم، فرقي نميكنه. ما را خدا ميبره به بهشت. خداي تعالي در همين آياتي كه خطاب به مردم بني اسرائيل ميفرمايد، ميفرمايد كه شما فكر كردهايد كه بهشت مال شماست، مخصوص شماست. با همين اخلاقتون. هر روز حمله ميكنيد به ساير بهشتيها سرزمينهايشون را اشغال ميكنند. همين كاري كه در دنيا ميكنيد. بعد آنجا هم ميشه همين وضع دنيا. اين طمعي كه آنها دارند، عشق و علاقهاي كه به ماديات دارند و در دنيا بني اسرائيل و يهود مظهر محبت به دنيا هستند. اين از چيزهايي مهمي كه هست خداي تعالي اين را در قرآن ميفرمايد كه ان اشد الناس علي الذين آمنوا آمنوا اليهود. دشمنترين مردم به مسلمانها يهوديان هستند. ولي دوستترين مردم دنيا به مسلمانها مسيحيها هستند. و علتش هم اينه كه اينها در بينشون دانشمنداني هست، كشيشهايي هست، و رهبانهايي هستند كه، رهبان در اين آيه به معناي كسي است كه خداشناسه. از مردم فرار كرده و به جانب خدا رفته. اينها در بين مردم، در بين مسيحيها هستند. چون رهبان دارند، كشيش دارند، افراد دانشمند دارند، در هر جمعيتي كه دانشمند نداشت. اين جمعيت يك عده افراد متعصب و معاند و غير قابل باصطلاح ارتباط انسانيند. اينها دانشمند ندارند يهوديها. و به انجيلشون و به توراتشون عمل نميكنند.
و بالاخره اعتقادات خيلي مهمه. اعتقادات خيلي اهميت داره كه بايد انسان معتقداتش درست باشه. ما هنوز خدا را نميشناسيم. ما هنوز درست پيغمبرمون را نميشناسيم. ما اماممون را هنوز درست نميشناسيم. قيامت را اصلا اطلاع نداريم قيامت چي ميشه؟ چطور ميشه؟ يك چيزي شنيدهايم. و اين مسئلهاي است كه همهامون باهاش روبرو ميشويم. پنجاه سال ديگه هيچكدام از بزرگها نيستند، صد سال ديگه هم، ما دست بالا ميگيريم، از افراد توي اين مجلس يك نفر نيست. همه مردهايم. و همه با اين مسئلة عالم برزخ و قيامت روبرو هستيم. حالا فكري كردهايم كه چه خواهد شد؟ چه ميشه. خوب اينها يك مسائلي است كه تحصيلش خيلي آسانه، اجتهادش هم خيلي آسانه. اگر آسان نبود به دختر نه ساله نميگفتند بايد مجتهد در عقائد باشه. و به پسر پانزده ساله نميگفتند بايد مجتهد در عقائد باشه. چون در فروع احكام اجازه دادند كه ما مجتهد نباشيم و مقلد باشيم. اما در اعتقادات به ما اجازه ندادند. ماها كه فرزنداني داريم و به سن بلوغ رسيدهاند، آيا اينها را مجتهدشون در عقائد كردهايم؟ يكي از وظائف پدر و مادر اينه. كه فرزندشون را در اعتقادات مجتهد كنند. غالبا ميآيند پيش من كه آقا اين پسر ما خيلي منحرفه. خوب چرا منحرفه؟ عقيدهاش خوب نيست. عقيدة ما چطوره؟ بچهاش هم مثل بابايش! بشين باهاش استدلال كن، حرف بزن، واجبه بر شما كه خدا را برايش ثابت كني. پيغمبر را برايش معرفي كني. و در، نه اينكه تو بگي اينطوره بگه درسته و به احترام شما قبول كنه نخير بايد استدلال كنيد كه اين استدلال را بخوانيد عينا براي ديگري بكنه بتونه بكنه، اينه. مجتهد معناش اينه. يعني با فهم و درك خودش با استدلال خودش با دلايل مغزي خودش اين را بفهمه. شما يك نفر از مراجع تقليد يك فرد از علما اجازه به شما ميده كه خودتون يا فرزند نه سالهاتون، دختر اين تقليدا خدا را قبول داشته باشه. قبول نيست. اگر بچة شما به سن نه رسيد و خواستيد عروسش كنيد، يا دامادش كنيد و تقليدا اين خدا را قبول داشت هم عقدشون باطله و هم مسلمان نيستند.
در خواب غفلتيم. اون وقت مسخره هم ميكنند. يك وقتي ميگن يك نفر از علما ميره سؤال ميكنه از يك عروس و داماد جواني كه ميخواستن. از دختره پرسيده خوب، چون اين شرط عقده. شما ميدونيد يعني در عقد دختر براي پسر شرطش اين است كه ببينند عقايدش درسته يا نيست. اگر عقايدش درست نيست نميتونند عقد كنند براي يك پسر مسلمان. چون كافر با مسلمان نبايد با هم ازدواج كنند. ميگن رفته ازش سؤال كرده كه آقا خدا چند تاست، همين سطحي اقلا. هر كسي خيلي مفصل نميخواد، دختره به باباش گفته، از همين دخترهاي امروزي بوده ديگه، به باباش گفته امشب شب اول قبرم يا شب عروسيمه؟ به عقيدة من شب اول قبرت بايد باشه كه تو عقايدت درست نباشه. در چند جاست بايد انسان عقايدش را درست كنه. مثل زمان سابق بود كه، الان هم ظاهرا همين طوره، وقتي انسان خونه را ميخواد بفروشه شهرداري كارگرهاش را اونجا ريخته آب بده. بعضي جاها هستش خدا بيخ خِر انسان را گرفته. كه اينجا بايد تو اين كار را درست كني. عقايدت را درست كردي اينجا داري وارد ميشي يا نه؟ ما اسما مسلمانيم، اون وقت بعد هم من شايد ده نفر زن سراغ دارم كه اينها به من آمدن گفتن كه شوهرمون به خدا فحش ميده ما چكار كنيم؟ شما هم سراغ داريد همچين كسايي را. و كسي كه به خدا يا پيغمبر بگه اين را بگم از همان لحظه زن به خانهاش حرام و تمام اموالش هم بايد به ورثهاش برسه و مثل مرده بايد باهاش رفتار كنند. ميتونند لختش كنند يك لگدي به پشتش بزنند و بيرونش كنند از خانه. اگر زنش را ميبوسه ولي خوب اگر در عقل شود كه مستي اندر شهر هر آنچه هست اين است. از روز اول حساب نكردن عقايد را درست نكردن. ما همين طور آمديم، مسلمانيم ديگه مسلمانيم خوب بيا بنشين خدا را ثابت كن براي من. بايد اينطوري باشه كه شما، من الان بنشينم با هر يك از شما، خدا را شما را براي من ثابت كنيد من هم هي اشكال كنم شما هم جواب بديد تا آخر من را محكوم كنيد. اين معناي اجتهاده در خداشناسي است. چند تا دليل داريد الان در اثبات وجود خدا. البته شماها الحمد الله داريدها. يعني من ايني كه ميگم تعارف نميكنم اگر نداشته باشيد بعضيهاتون را شايد نميشناسم نداشته باشيد ولي اونهايي كه ميشناسم الحمد الله داشتيد. ولي بعضيها ميبينم درست داشتن، خدا ميدونه چه دليلي داريد بر اثبات وجود خدا. چه دليلي داري كه پيغمبر، دليل اثبات پيغمبر چيه؟عقايد را بايد حتما انسان جتهد باشه. حالا كارمون ببينيد چقدر خرابه. خودمون باشيم، درست باشيم.
هيچ فكر اين كه اين پسر ما حالا رفته دبيرستان بله ديگه مكلفه، چرا الحمد الله در بين افراد روز قيامت هم كه ميشه همينها را خداي تعالي حجت قرار ميده بر سايرين. ما داريم افرادي كه به حد تكليف كه ميرسند بدنشون مثل بيد ميلرزه كه خداي تعالي من را آدم حساب كرده، از حالا گفته كه، مستقيما بيا با من در ارتباط باش با من حرف بزن من بهت ملاقات خصوصي ميدم تو آدم شدي و از بچه گي آمدي بيرون. يك كسي از ما سؤال كرد كه آخه چرا خداي تعالي، يك خانمي بود، پسرها را گفته پانزده سالگي تكليف ولي دخترها را گفته، بچهاش هم روزه گرفته بود دخترش ناراحت بود اين سؤال را از من ميكردند. گفتم تو تكليف را چي ميدوني؟ نه واقعا ما تكليف را چي ميدونيم. تكليف را اگر تحميل بدونيم، بار گذاشتن روي دوش ميدونيم كه اكثرمون هم با اين فكر با تكاليف رو به رو هستيم و خودمون را يك حيوان، يك الاغ ميدونيم كه اين طفلي به اين كوچكي يك عالم بار روي دوشش بگذارند، اين را چرا براش نميگذارند اين پسره را، اگر اينجوري باشه حق با شماست. اما اگر اين باشه كه خدا بعضيها را زودتر به حضور پذيرفته و بهشون اجازه داده كه بيان با خدا حرف بزنند و بعضيها را ديرتر. اينجا باز مردها و پسرها طلب كار ميشيم. ميگيم خدايا چرا ما را ديرتر به حضور پذيرفتي. چرا ديرتر و ظاهر قضيه اينه. ماها نميفهميم كه، ميگيم كه چرا ما ديرتر، پسر چرا ديرتر تكليف ميشه ولي دختر چرا زودتر؟ اينجا مردها بايد حرف داشته باشند البته اون هم روي يك مسائلي والا اگر اشكالي تو كار باشه بايد اين سؤال پيش بياد كه چرا پسر پنج سال ديرتر به حضور پروردگار برسه، خدمت خدا و به اصطلاح در مقام مناجات با پروردگار قرار بگيره. چرا؟ و دخترها زودتر. منتهي اين درك را و اين فهم را متأسفانه ما نداريم، نميفهميم. الان تو اين شهر اكثر مردم اين باشه كه به دخترها ظلم شده كه زودتر تكليف ميشن. و حال اينكه به پسرها ظلم، اگر ظلمي باشه به پسرهاست كه چرا ديرتر به حضور پروردگار اينها را خواستند.
آخه اينها اگر عقايدمون درست نباشه اينطوريه. لذا بايد عقايد را درست كرد، تزكية نفس، به خدا قسم اينهايي كه من ميگم در دلي است كه، اگر يك جواني عقايدش خوب، تزكية نفس كرده، داراي فهم و احكام و دستورات اسلام باشه، اين را اصلا ما جامعة ديوانة بي عقله، چه عرض كنم حيوان سيرت اين را نميپذيرنش ولي اگر اين شخص با پدر با مادر حتي در افتاده باشه و ولي خوب حالا درسهاش را خوب بخونه حالا هر كي هست، هست چي هست، اين پذيرفته است توي جامعة ما و اين گرفتاري است خدامي دونه. و من، خدا رحمت كنه يكي از اساتيدمون ميگفت كه آدم اين وسط گيركردنش بده، يا برو كافر بشو يا يك دين ديگهاي انتخاب كنيد اين خوب نيست برو. يا اگر اين دين خوبه و درسته همين را خوب بفهم. بپذيرش. اين وسط آدم، لا اله اولا و لا اله هولاء بذالك انسان نميدونه كه چي هست خودش نفهميده كه چي هست. اين بده. مؤمن ببعض و نكفر ببعض با اين عقل كممون با اين عقل پوكمون بعضيها چيزهاي اسلام را قبول داريم، بعضي چيزهاش را قبول نداريم. به بعضيهاش ايمان ميياريم، به بعضيهاش ايمان نميياريم. آخه تو كي هستي كه اينجور فكر ميكني. شما ببينيد اصحاب خاندان عصمت و طهارت چه حالي داشتند در مقابل دستورات اسلام ودين و چقدر سعادتمند بودند. سعادت دنيا و آخرت. خدايا تو شاهدي كه اين را روي عقيده ميگم. كسي ميخواد دنيا داشته باشه آخرت داشته باشه، از لحظهاي كه قدم در راه دين برمي داره، خوش و خرم باشه بايد بياد به دستورات اسلام و به برنامههاي اسلام عمل بكنه. عقايدش را درست بكنه. آدم بي ارزش، به خدا قسم، خدايا تو ميدوني من اين را روي عقيده ميگم، شخصا يك دانشمندي كه در دنيا اول دانشمند مكتشف باشه، ولي عقايدش، ايمانش، دين درستي براي خودش انتخاب نكرده باشه از نظر من به اندازة پشيزي ارزش نداره. ننگه براي من، شما نگيد تند ميري، كي هستي، بياييد ببينيد در قرآن چي ميگه خداي تعالي. در، ميشينيم تحليل عقليش ميكنيم. ببينيد عقلمون چي ميگه. خيلي ساده است اين مسائله. عقل ببينيم چي ميگه. و تحليل ميكنيم. حالا الان فرصت نيست. همين در همين مجلس اين را تحليل عقليش ميكنم. به اندازة يك سر سوزن ارزش نداره. چون ارزشهاي مادي كه ارزش نيست. انسان پولدار خيلي باشه. انسانه، چه عرض كنم به هر حال اميدواريم كه خداي تعالي ما را از اين خواب غفلت بيدار كنه و حواسمون را جمع كنيم، فكر نكنيم ما نماز خونديم، روزه گرفتيم، ماه رمضان را گذرونديم ولي بچههامون را خوب تربيت نكرديم، اعتقاداتشون را درست نكرديم، تزكية نفسشون نكرديم، ديگه راحت ما اهل بهشتيم. نخير مسئوليد. كلكم راء و كلكم مسئول بالاخص نسبت به فرزندانش، نسبت به بچه هاش. ما تا ميبيني گناه كرد بهش بگو با تندي با تشر، اگر كه يك وقت قبول نكرد اون وقت تو معذوري. هر جور كه برات ميسره. بنشين عقايدش را درست كن. بنشين براش مسائل دينش را بگو. هيچي بلد نيست. هيچ كاري نميدونه. شب جمعه است ما امام زمانمون بايد حتي در افكار بچههامون (قطع نوار).
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.