۲۴ ربیع الثانی ۱۴۱۳ قمری – ۳۰ مهر ۱۳۷۱شمسی – قصص انبیاء در قرآن

 قصص‌ انبياء در قرآن‌ 30 مهرماه‌ 1371

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. قل‌ اعوذ برب‌ الفلق‌. من‌ شر ما خلق‌. و من‌ شر نفاثات‌ في‌ العقد. و من‌ شر حاسد اذا حسد.

 اين‌ سورة‌ مباركه‌ يكي‌ از چهار سوره‌اي‌ است‌ كه‌ در اولش‌ قل‌ داره‌. چهار قل‌ كه‌ مي‌گويند يكيش‌ سورة‌ قل‌ هو اللهه‌، يكيش‌ سورة‌ قل‌ يا ايها الكافرونه‌، يكي‌ هم‌ قل‌ اعوذ برب‌ الناسه‌، يكي‌ هم‌ قل‌ اعوذ برب‌ الفلق‌. قل‌ هو الله‌ چون‌ زياد مورد بحثمون‌ هست‌ و زياد در نمازها خونده‌ ميشه‌ و حتي‌ روايت‌ داره‌ كه‌ در شبانه‌روز حتما توي‌ يكي‌ از نمازهايتون‌ سورة‌ قل‌ هو الله‌ را بخونيد. يا در نماز سورة‌ قل‌ هو الله‌ را بخونيد. اگر ركعت‌ اول‌ نماز مثلا سوره‌هاي‌ ديگر را خونديد، در ركعت‌ دوم‌ سورة‌ قل‌ هو الله‌ خونده‌ بشه‌. اين‌ كلمة‌ قل‌ يعني‌ بگو. آيا كي‌ به‌ كي‌ ميگه‌ بگو؟ خدا به‌ ما ميگه‌ بگو، پس‌ ديگه‌ قلش‌ را نبايد گفت‌. اگر گفتيم‌ كه‌ قل‌ هو الله‌ احد، خدا فرموده‌ است‌ كه‌ بگو اوست‌ احد، پس‌ ديگه‌ بگويش‌ را نبايد گفت‌. قل‌ اعوذ برب‌ الفلق‌، اينجا قلش‌ را طبعا ما نبايد بگيم‌. بايد بگيم‌ اعوذ برب‌ الفلق‌. ولي‌ پيغمبر امين‌، پيغمبر باصطلاح‌ لاينطق‌ عن‌ الهوي‌ ان‌ هو الا وحي‌ يوحي‌، پيغمبري‌ كه‌ هر چه‌ مي‌گويد وحيه‌، هر چه‌ نطق‌ ميكنه‌، بيان‌ ميكنه‌، لااقل‌ در معارف‌ و احكام‌ دين‌، اينها وحيه‌. اين‌ پيغمبر هر چه‌ بهش‌ گفته‌اند همان‌ را ميگه‌. خداي‌ تعالي‌ فرموده‌ قل‌، او هم‌ ميگه‌ قل‌. گفت‌ در پس‌ آئينه‌ طوطي‌ صفتم‌ داشته‌اند، هر چه‌ استاد ازل‌ گفت‌ بگو ميگويم‌. معني‌ بندگي‌ همينه‌. بنده‌ آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ يك‌ حرف‌ از خودش‌ كم‌ و زياد نكنه‌. يك‌ كلمه‌ از خودش‌ كم‌ و زياد نكنه‌. كلمات‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار را حتي‌ نقل‌ به‌ معني‌ نكنه‌. خوب‌ فرقي‌ نميكنه‌، منظور خدا اين‌ بوده‌. خيلي‌ بايد دقت‌ كنيد. سخنان‌ پروردگار متعال‌ همانطوري‌ كه‌ گفته‌ شده‌، بايد همانطور بيان‌ بشه‌. ترجمة‌ قرآن‌ قرآن‌ نيست‌. اگر ترجمة‌ قرآن‌ را خونديد نگيد كه‌ ما قرآن‌ اينطوري‌ ميگه‌. نه‌. ترجمة‌ قرآن‌ يك‌ فارسي‌ است‌ كه‌ مضمونش‌ را تقريبا قرآن‌ به‌ اين‌ حدودها گفته‌. والا تجرمه‌ هايي‌ كه‌ هست‌، حتي‌ تفاسيرش‌. تفسيرهايي‌ كه‌ هست‌ اينها واقعيت‌ را نمي‌تونه‌ بيان‌ كنه‌. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ قرآن‌ يك‌ ظاهري‌ دارد، يك‌ باطني‌ براي‌ باطنش‌، باطن‌، باطن‌، باطن‌ تا هفت‌ بطن‌. بعضي‌ روايات‌ داره‌ هفتاد بطن‌، هفتاد باطن‌. يك‌ روايتي‌ ديدم‌ كه‌ براي‌ هر حرفي‌ از قرآن‌ هفتاد هزار معنا، هر حرفي‌. شما مي‌گيد مثلا مي‌شه‌ ب‌ معنا داشته‌ باشه‌. بله‌ من‌ يك‌ وقتي‌ يك‌ كتابي‌ در لتمه‌ هندوستان‌، كتاب‌ خيلي‌ قطور بود شايد به‌ قطر نهج‌ البلاغه‌ بود فقط‌ يك‌ مصراع‌ براي‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ اين‌ شاعر گفته‌ بود. تمام‌ اون‌ كتاب‌ شرح‌ اين‌ قصيده‌ بود.

 و اسمش‌ قصيدة‌ معجزيه‌ بود و واقعا فوق‌ العاده‌ بود. اون‌ شعر اينطوري‌ بود مي‌خوام‌ براي‌ تحليل‌ ذهنتون‌ كه‌ مي‌شه‌ يك‌ حرف‌ چند تا معنا داشته‌ باشه‌. اين‌ شعر اينطوري‌ بود، كه‌ مثلا اولش‌ دربارة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ يك‌ شعر معمولي‌ يك‌ شاعر معمولي‌ اگر به‌ دست‌ شما مي‌دادند اون‌ شرح‌ مفصل‌ را به‌ شما نمي‌دادند شما مي‌گفتيد يك‌ شعري‌ است‌. نه‌ خيلي‌ فوق‌ العاده‌ نه‌ هم‌ خيلي‌ پايين‌. يك‌ شاعري‌ است‌ يك‌ شاعر گفته‌ در مدح‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ السلام‌. اما به‌ اصطلاح‌ فوق‌ العادگيش‌ در اين‌ بود كه‌ اين‌ شعر را وقتي‌ كه‌ حروفهاي‌ اول‌ هر فردي‌ از شعر را جمع‌ مي‌كرديد. متوجه‌ايد چي‌ مي‌گم‌. يعني‌ مثلا حرف‌ الف‌ مال‌ فرد اول‌ يك‌ فردي‌ اول‌ كه‌ هست‌ فرض‌ كنيد حرف‌ الفش‌ را. مثلا علي‌ اي‌ هماي‌ رفعت‌ تو چه‌ آيتي‌ خدا را. اين‌ عينش‌  را علي‌ اولش‌، عينش‌ را برداريد. اون‌ وقت‌ حرف‌ اول‌ شعر دوم‌. حرف‌ اول‌ شعر دوم‌، حرف‌ اول‌ شعر سوم‌، حرف‌ اول‌ شعر چهارم‌ اينها را كه‌ جمع‌ مي‌كرديد مدحي‌ مي‌شه‌ اون‌ هم‌ با شعر از مثلا امام‌ مجتبي‌. يك‌ شعر جالب‌ خيلي‌ خوب‌ كه‌ شاعرش‌ كه‌ شرح‌ داده‌ بود واقعا آدم‌ مي‌ديد همين‌ طوره‌. فرد اول‌، حرف‌ دوم‌، فردم‌ حرف‌ دوم‌، فرد سوم‌ حرف‌ سوم‌ همين‌ طور مي‌آمد تا اين‌ كنار. مي‌ديديد رباعي‌ دربارة‌ امام‌ حسين‌ بود. از هر طرف‌، عرض‌ كردم‌ من‌ متأسفانه‌ اونجا به‌ عنوان‌  بهترين‌ كتاب‌ آوردند به‌ من‌ نشان‌ دادند و الان‌ هم‌ شايد باشه‌ اون‌ كتاب‌ و من‌ نتونستم‌، حتي‌ قصد دارم‌ يك‌ وقتي‌ برم‌ هندوستان‌ به‌ عنوان‌ زيارت‌ دوم‌ اين‌ كتاب‌. اون‌ قدر از همين‌ يك‌ قصيده‌ و از تنظيم‌ حروفش‌ با يكديگر به‌ عكس‌ مثلا از حرف‌ اول‌ آخرين‌ فرد، با حرف‌ دوم‌ مثلا ما قبل‌ اين‌ فرد همين‌ جور مي‌آمد بالا. از اون‌ طرف‌ زده‌ بود، از اون‌ ور از اين‌ ور چهار خانه‌ هايي‌ درست‌ كرده‌ بود، عرض‌ كردم‌ يك‌ كتاب‌ به‌ قطر مفاتيح‌. اين‌ تمامش‌ دربارة‌ همين‌ يك‌ قصيدة‌ پنجاه‌ شعري‌. پنجاه‌ تا شعر بود. معناي‌ مختلف‌. ذوقش‌ را بكار انداخته‌ بود واقعا بايد اسم‌ بدي‌ نيست‌ ولو معجزه‌ را فقط‌ به‌ صنع‌ الله‌ گفته‌ مي‌شه‌ به‌ كار خدا گفته‌ مي‌شه‌ ولي‌ اسمش‌ به‌ اصطلاح‌ قصيدة‌ معجزه‌ بود. من‌ اونجا يك‌ دفعه‌ به‌ اين‌ فكر افتادم‌ كه‌ اگر اين‌ شرح‌ را اين‌ شاعر دربارة‌ شعرش‌ نمي‌داد. كي‌ مي‌تونست‌ بفهمه‌ كه‌ اينطوريه‌ اين‌ شعر؟ جدا كي‌ مي‌تونست‌ بفهمه‌. عالمترين‌ و دانشمندان‌ دنيا ممكن‌ بود فكرشون‌ به‌ اين‌ حقايقي‌ كه‌ در اين‌ شعر هست‌ برسه‌؟ نه‌. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ روي‌ هر قصيده‌اي‌ آدم‌ اين‌ قدر فكر نمي‌تونه‌ بكنه‌. اگر فرض‌ كنيد كه‌ مثلا شيخ‌ بهايي‌ كه‌ خيلي‌ معلومه‌ با استعداد بوده‌، فوق‌ العاده‌ بوده‌ اين‌ قصيده‌ را مي‌دادن‌ مي‌گفتن‌ آقا اين‌ را نگاه‌ كن‌ ببين‌ چه‌ خصوصياتي‌ داره‌. ايشان‌ نگاه‌ مي‌كرد مي‌گفت‌ شعر خوبي‌ است‌ نهايتا. خوب‌ شعر گفته‌. اما ديگه‌ يك‌ قطر مفاتيح‌ را مي‌تونست‌ از توش‌ در بياره‌. اين‌ جمله‌ را براي‌ چي‌ عرض‌ مي‌كنم‌ براي‌ اين‌ كه‌ بدونيد اين‌ كسي‌ كه‌ اين‌ هنر را در اينجا ريخته‌ او خودش‌ مي‌تونه‌ اين‌ مطالب‌ را بيان‌ كنه‌. خدايي‌ كه‌ مي‌خواد معجزه‌ نشان‌ بده‌. يعني‌ قرآنش‌ معجزه‌ است‌. اينجا در قرآن‌ قل‌ لاجتمعت‌ الجن‌ و الانس‌ علي‌ ان‌ يعطوا بمثل‌ هذه‌ القرآن‌ لا يعطوا بمثلهي‌ و لا بعض‌ بعضهم‌ ظهيرا. اگر جن‌ و انس‌ بيان‌، جن‌ و انس‌ يعني‌ تمام‌ دانشمندان‌، خدمتون‌ عرض‌ شود بزرگ‌ دنيا. مثل‌ سقراط‌ و افلاطون‌ و خدمتون‌ عرض‌ شود هر چي‌ از اين‌ دانشمندان‌ غربي‌ و شرقي‌ و مجتهدين‌ و مراجع‌ تقليد و تمام‌ اينها بيان‌. پشت‌ به‌ پشت‌ هم‌ بدن‌ اينها حالا همين‌ صاحب‌ شعر هم‌ مي‌تونه‌ اين‌ ادعا را بكنه‌. مي‌گه‌ اگر تمام‌ دانشمندان‌ بيان‌ بخوان‌ اين‌ قصيده‌ را معناش‌ را بفهمند نمي‌تونند بفهمند.

 اگر جن‌ و انس‌ بياد بخواد اين‌ طور چيزي‌ بياره‌ يك‌ سوره‌ مثل‌ قرآن‌. انا اعطيناك‌  الكوثر فصل‌ لربك‌ والانحر ان‌ شانئك‌ هو الابتر. تمام‌ جن‌ و انس‌ بخوان‌ بيان‌ اين‌ سوره‌ را بيارن‌ نمي‌تونند. ببينيد با اين‌ مثال‌ با اين‌ قضيه‌ با اين‌ مطلبي‌ كه‌ من‌ از اين‌ كتاب‌ گفتم‌ حالا شما مي‌تونيد تا حدي‌ بفهميد كه‌ يك‌ حرف‌ گاهي‌ مي‌شه‌ همان‌ يك‌ حرف‌ اول‌ اون‌ شعر. من‌ حساب‌ كردم‌ در همانجا يادمه‌ كه‌ حدود ده‌ تا معنا داشت‌. يعني‌ اينطوري‌ مي‌خوندي‌ يك‌ معنا داشت‌، اينطوري‌ مي‌خوندي‌ يك‌ معنا داشت‌. افقي‌ مي‌خوندي‌ يك‌ معنا داشت‌، مثلا فرض‌ كنيد به‌ عكس‌ مي‌خوندي‌ يك‌ معنا داشت‌. ده‌ تا معنا براي‌ يك‌ حرف‌. خدايي‌ كه‌ خالق‌ بشره‌ نمي‌تونه‌ هفتاد هزار معنا را در يك‌ حرف‌ بگذاره‌. اون‌ هم‌ بنا داره‌ كه‌ معجزه‌ كنه‌. بنا داره‌ كه‌ يك‌ معجزة‌ باقيه‌اي‌ براي‌، پيغمبر اكرم‌ چون‌ اين‌ را هم‌ بدونيد كه‌ چون‌ پيغمبر دائمي‌ است‌، پيغمبر باقي‌ است‌، پيغمبر جاويده‌، پيغمبري‌ است‌ كه‌ بعد از او پيغمبري‌ نخواهد آمد بايد معجزه‌اش‌ هم‌ معجزة‌ دائمي‌ باشه‌. پيغمبران‌ گذشته‌ اينطوري‌ بودند. مثلا حضرت‌ نوح‌ كشتي‌ ساخته‌ بود خوب‌ كشتي‌ براي‌ فردي‌ در اون‌ زمان‌ اون‌ هم‌ اون‌ كشتي‌. كشتي‌ خيلي‌ عظيمي‌ بوده‌، كشتي‌ فرض‌ كنيد كه‌ بلم‌ كوچكي‌ يا مثلا قايق‌ بزرگي‌ حتي‌ نبوده‌. سفينه‌ به‌ كشتيهاي‌ بزرگ‌ مي‌گن‌ لازمه‌اش‌ هم‌ همينه‌. آخه‌ يك‌ كشتي‌ كه‌ مي‌خواد توش‌ از هر حيواني‌ يك‌ جفت‌ در اون‌ بگذاره‌ كه‌ نسل‌ حيوانات‌ از بين‌ نره‌. انسانها هم‌ هر چه‌ ايمان‌ آورده‌اند اونها هم‌ بيان‌. خوب‌ طبعا يك‌ مقداري‌ هم‌ وسعت‌ بايد داشته‌ باشه‌. اين‌ حيوانات‌ همه‌ كه‌ يك‌ جا يك‌ چند روزي‌ واينمي‌ ايستند. يك‌ قدري‌ ميدان‌ بايد داشته‌ باشند. كشتي‌ با اون‌ عظمت‌ را ساخته‌ و جدا معجزه‌ بوده‌، كرامتي‌ بوده‌ و تمام‌ خصوصياتي‌ كه‌ يك‌ كشتي‌ بايد داشته‌ باشه‌ بدون‌ داشتن‌ وسيله‌ تنها، چون‌ مسخره‌اش‌ مي‌كردند تو تو زمين‌ خشك‌ كشتي‌ چرا مي‌سازي‌؟ اينجا كه‌ آب‌ نيست‌. بعد هم‌ كشتي‌ به‌ اين‌ بزرگي‌ آخه‌ مي‌خواي‌ كولت‌ بگيري‌ كه‌ ببري‌ تو دريا! الان‌ شما مثلا توي‌ وسط‌ مشهد داره‌ يك‌ كسي‌ كشتي‌ مي‌سازه‌ فرض‌ كنيد به‌ طول‌ همين‌ خيابان‌ دروازه‌، يك‌ همچين‌ بساطي‌. هر كي‌ مي‌رسه‌ بهش‌ سرزنشش‌ مي‌كنه‌ مي‌گه‌ چي‌ ساختي‌. حالا چكارش‌ مي‌خواي‌ بكني‌ بعد. رو كدوم‌ كارون‌ مي‌خواي‌ بگذاري‌ ببريش‌ تو دريا. اگر گفتش‌ كه‌ همين‌ جا اين‌ قدر باران‌ مي‌ياد كه‌ تا مي‌شه‌ دريا بيشتر بهش‌ مي‌خنديد و لذا حضرت‌ نوح‌ خيلي‌ خسته‌ شد. هر كي‌ مي‌آمد حرف‌ بهش‌ مي‌زد. هر كس‌ مي‌آمد فحشش‌ مي‌داد. اين‌ قدر مسخره‌اش‌ كردند كه‌ ديگه‌ حوصله‌اش‌ سر آمد. خدا هم‌ ول‌ نمي‌كرد. يك‌ دفعه‌ كشتي‌ را ساخت‌ خداي‌ تعالي‌ گفت‌ نه‌ اينجا خوب‌ نساختي‌ يكي‌ ديگه‌ بساز. معطلش‌ كرد. شايد اين‌ بنده‌هاي‌ خودش‌ به‌ راه‌ بيان‌. بندگانش‌ را خدا خيلي‌ دوست‌ داره‌. بندگانش‌ را اينقدر خدا دوست‌ داره‌ كه‌ نمي‌خواد به‌ ارزاني‌ اينها دچار بلا بشن‌. قدر خودتون‌ را بدونيد. ماها را بخاطر پيغمبر اكرم‌، بخاطر، به‌ قول‌ يكي‌ گل‌ روز پيغمبر مبتلا به‌ عذابهاي‌ مختلف‌ نمي‌كنه‌.

 بخاطر پيغمبر ما را دوست‌ داره‌. بخاطر انتصاب‌ به‌ رسول‌ الله‌ ماها را دوست‌ داره‌. اما اونها را هم‌ دوست‌ داشت‌. يك‌ وقتي‌ يك‌ روايتي‌ ديدم‌ حالا سندش‌ را و سصحتش‌ را زياد مطمئن‌ نيستم‌. حضرت‌ موسي‌ خيلي‌ اصرار مي‌كرد كه‌ مردم‌ ديگه‌ اين‌ بني‌ اسرائيل‌ خدايا خيلي‌ خراب‌ شده‌اند اينها را كلكشون‌ را بكن‌ يك‌ دستة‌ ديگه‌اي‌ بيارش‌. خداي‌ تعالي‌ گفت‌ يك‌ چند تا كوزه‌ بساز بگذار رو پشت‌ بوم‌ تا خشك‌ بشه‌ ببينيم‌ چي‌ مي‌شه‌. چند تا كوزه‌ با گل‌ ساخت‌ و گذاشت‌ اونجا. هنوز خشك‌ نشده‌ بود، منتظر بود كه‌ خشك‌ بشه‌ اين‌ كوزه‌ها يك‌ باراني‌ آمد كوزه‌ها را همه‌ از بين‌ برد. كوزة‌ گلي‌ اون‌ وقتها پختن‌ نبود. گفت‌ خدايا اينها مخلوق‌ من‌ هستند. اينها را من‌ درست‌ كردم‌. خداي‌ تعالي‌ بهش‌ فرمود كه‌ اين‌ بندگان‌ را من‌ هم‌ خلق‌ كردم‌ تو مي‌گي‌ اينها را بكش‌، اينها را از بين‌ ببر. اوقاتت‌ تلخ‌ شده‌ فورا نفرين‌ مي‌كني‌، والا ما دوستشون‌ داريم‌. تو كوزه‌ ات‌ را حاضر نشدي‌ از بين‌ بره‌ ما بندگان‌ را بالاخره‌ در عمرشون‌ يك‌ دفعه‌اي‌ يا الله‌ گفته‌اند. يك‌ مرتبه‌ مثلا سرشون‌ را به‌ سجده‌ گذاشته‌اند. اتسلط‌ النار علي‌ خرت‌ لعظمتك‌ ساجده‌ و علي‌ السن‌ نطقت‌ بتوحيدك‌ صادقه‌ و بشرك‌ مادح‌ و علي‌ قلوبا الاعترفت‌ باللهيتك‌ محققه‌ و علي‌ اينها را در همين‌ دعاي‌ كميل‌ در شبهاي‌ جمعه‌ مي‌خونيد ديگه‌. آيا بر اين‌ صورتي‌ كه‌ روي‌ خاك‌ در مقابل‌ عظمت‌ تو گذاشته‌ شده‌ آتش‌ مسلط‌ مي‌شه‌. آتش‌ جهنم‌. هيهات‌، هيهات‌ ما ذالك‌ الظن‌ بك‌ وللمعروف‌ من‌ فضلك‌. ابدا مگر مي‌شه‌. خداي‌ رحمن‌ و رحيم‌ خداي‌ مهربان‌ چقدر انسان‌ بايد بي‌ حيا باشه‌ و چقدر بايد بد بكنه‌ تا اين‌ خداي‌ مهربان‌ را به‌ غضب‌ بياره‌. خدايي‌ كه‌ بندگانش‌ را دوست‌ داره‌. حضرت‌ نوح‌ نهصد و پنجاه‌ سال‌ صريح‌ قرآنه‌. دعوت‌ كرد قومش‌ را. مي‌گه‌ كلما دعوت‌ ليل‌ و النهار فلم‌ يزدهم‌ في‌ دعائي‌ الا فرارا هر چه‌ من‌ اينها را دعوتشون‌ كردم‌ اينها بيشتر فرار كردند. شب‌ و روز هم‌ بندة‌ خدا كار مي‌كرد. روزها سخنراني‌ مي‌كرده‌، شبها مي‌رفته‌ در خونة‌ مردم‌، مردم‌ را مي‌كشيده‌ بيرون‌ بياييد با خدا رفيق‌ بشيد التماس‌، هيچ‌ كس‌. از آخر هم‌ كشتي‌ چقدر جا داشت‌. صد نفر، دويست‌ نفر، معلوم‌ نيست‌ به‌ هزار نفر رسيده‌ باشه‌.

 حضرت‌ نوح‌ اين‌ بوده‌، معجزه‌اش‌. كه‌ هنوز هم‌ دنبال‌ كشتي‌ نوح‌ گشته‌اند و آثاري‌ ازش‌ پيدا كرده‌اند و چندي‌ قبل‌ در بعضي‌ از مجلات‌ خارجي‌ و داخلي‌ نوشتند كه‌ يك‌ تخته‌ پاره‌اي‌، تخته‌اي‌ از كشتي‌ نوح‌ پيدا كردند و روش‌ نوشته‌ شده‌ بود كه‌ حالا از كلمة‌، اسم‌ پيغمبر اكرم‌، محمد و علي‌ و فاطمه‌ و حسن‌ و حسين‌. (الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد) اين‌ اسامي‌ مقدسه‌ حافظ‌ كشتي‌ نوح‌ بوده‌. و بعد خوب‌ طبعا حضرت‌ ابراهيم‌ بوده‌ كه‌ ديگه‌ اون‌ قدر اين‌ بزرگوار آقاست‌ كه‌ واقعا كارهاي‌ خودش‌ شبيه‌ به‌ معجزه‌ است‌. حضرت‌ ابراهيم‌ عليه‌ السلام‌ خوب‌ يكي‌ از كارهاش‌ اين‌ بود گفت‌ كه‌ خدايا رب‌ اعرني‌ كيف‌ تهي‌ الموت‌ قال‌ او لم‌ تعمل‌. آيا ايمان‌ نداري‌. قال‌ بلي‌ و لاكن‌ يطمئن‌ القلوب‌. خدا قسمتتون‌ كنه‌ با خدا دوست‌ بشيد. با خدا انس‌ بگيريد. انسان‌ وقتي‌ با خدا انس‌ گرفت‌ دوست‌ داره‌ همش‌ با خدا حرف‌ بزنه‌. حضرت‌ ابراهيم‌ شنيده‌ كه‌ خدا مي‌خواد يك‌ دوست‌ صميمي‌ خوبي‌، اون‌ هم‌ از خود خدا شنيده‌. صميمي‌ خوبي‌ براي‌ خودش‌ از توي‌ مردم‌ انتخاب‌ كنه‌. خدا دوست‌ مي‌خواد داشته‌ باشه‌ توي‌ مردم‌، رفيق‌ مي‌خواد داشته‌ باشه‌. اين‌ دوستش‌ از خصوصياتش‌، اينها به‌ حضرت‌ ابراهيم‌ فرموده‌ بود و حضرت‌ ابراهيم‌ اينها را شنيده‌ بود كه‌ اين‌ دوستش‌ به‌ دست‌ اين‌ دوستش‌ مرده‌ زنده‌ مي‌شه‌. اين‌ علامتشه‌. حالا چكار كنه‌؟ مي‌دونه‌ خودشه‌. مي‌دونه‌ كه‌ حضرت‌ باري‌ تعالي‌ در ميان‌ مردم‌ در اين‌ زمان‌ كسي‌ را بهتر از حضرت‌ ابراهيم‌ نداره‌. اون‌ حالا چون‌ دلش‌ مي‌خواد آرام‌ باشه‌. شما مي‌خواييد امضاء را بگيريد. مي‌گيد درسته‌ من‌ شما را به‌ عنوان‌ معاون‌ اداره‌ تعيين‌ كرده‌ام‌، همه‌ چيز، مي‌گيد حالا بنويس‌ بده‌، امضاء كن‌. چرا؟ براي‌ اين‌ كه‌ آرامش‌ پيدا كنه‌. مي‌گه‌ خدايا مرده‌ زنده‌ كن‌ من‌ ببينم‌ چه‌ جوري‌ مرده‌ زنده‌ مي‌كني‌. از اين‌ راه‌ وارد شده‌. رب‌ اعرني‌، به‌ من‌ نشون‌ بده‌ كه‌ چه‌ طور مرده‌ زنده‌ مي‌كني‌. خدا مي‌گه‌ عزيزم‌ دوستم‌، مگر تو هنوز باورت‌ نيومده‌ كه‌ من‌ با تو دوست‌ شدم‌. تو دوست‌ مني‌، كس‌ ديگه‌اي‌ كه‌ نيست‌.

 حضرت‌ ابراهيم‌ تنها بود. مي‌گه‌ بلي‌ و لا كن‌ ليطمئن‌ القلوب‌. با اين‌ كه‌ امضاء كن‌ كه‌ قطعي‌ بشه‌. خداي‌ تعالي‌ فرمود و خذ اربعطا من‌ الطير چهار تا پرنده‌ را بگير، اينها را بكش‌. توي‌ هاون‌ بكوبشون‌. بعد وقتي‌ خوب‌ مخلوتش‌ كردي‌ مثل‌ گوشت‌ چرخ‌ كرده‌، خوب‌ مخلوتش‌ كردي‌ از هر، يعني‌ چهار قسمتش‌ بكن‌ سر چهار تا كوه‌ بگذار. بعد بخونشون‌، فدع‌ هن‌ اينها را بخون‌. يعطينك‌ سعيا. گفت‌ طاوس‌ بيا. ديد يك‌ مقدار گوشت‌ از اينجا رفت‌ اون‌ وسط‌، يك‌ مقدار از اونجا، يك‌ مقدار هم‌ از اونجا يك‌ طاوسي‌ شد، پر زد آمد طرف‌ حضرت‌ ابراهيم‌. خروس‌ بيا، اومد، كبوتر بياد آمد خلاصه‌ اين‌ حيوانات‌ پريدند آمدند. امضاء را گرفت‌. به‌ دست‌ ايشان‌ مرده‌ زنده‌ شد و خداي‌ تعالي‌ اسم‌ او را خليل‌ الله‌ گذاشت‌. امضاء مقام‌ خُلَت‌ را از ذات‌ مقدس‌ پروردگار گرفت‌. حضرت‌ موسي‌ اينها همه‌ معجزاتشون‌ مربوط‌ به‌ زمان‌ خودشونه‌. حضرت‌ موسي‌ از همان‌ روز اول‌،چون‌ حضرت‌ موسي‌ در مقابل‌ فرعون‌ با اون‌ عظمت‌ قرار گرفته‌، فرعون‌ خيلي‌ آدم‌ بدي‌ بود. خيلي‌ آدم‌ بدي‌ بود. يعني‌ واقعا قصي‌ القلب‌تر از او شايد در بين‌ بشر كمتر بود. حالا اين‌ كاري‌ كه‌ فرعون‌ كرد نمي‌كرد. حالا اين‌ در يك‌ جايي‌ قرار گرفته‌ كه‌ صدام‌ يك‌ شقاوت‌ ديگه‌اي‌ خدا لعنتش‌ كنه‌ داشت‌. شقاوت‌ زمان‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ ما را داره‌. او تمام‌ بچه‌هاي‌ پسر، خيلي‌ مشكله‌ها. اين‌ بچه‌ تازه‌ متولد شده‌، پسر هم‌ هست‌ اين‌ را جلوي‌ چشم‌ مادرش‌ مي‌كشت‌. يا دخترها را هم‌ نگه‌ مي‌داشت‌ براي‌ كنيزي‌. صريح‌ قرآنه‌. خداي‌ تعالي‌ در كوه‌ تور به‌ حضرت‌ موسي‌ فرمود كه‌ عصات‌ را بيانداز، عصاش‌ را نداخت‌ و اذا يا حيت‌ تسقا يك‌ مار بسيار بزرگي‌ شد حمله‌ هم‌ مي‌كنه‌. يك‌ ماره‌، مارها گاهي‌ بي‌ حالند. مارهايي‌ كه‌ طرف‌ مازندران‌ هستند حتي‌ بچه‌ها دورش‌ را مي‌گيرند و بازي‌ مي‌كنند. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ توي‌ رطوبت‌ و آب‌ و اينها زياد. اما اين‌ مارهايي‌ كه‌ سر اين‌ كوههاي‌ هزار مسجد هستند. اينها مي‌پرند به‌ آدم‌. به‌ اصطلاح‌ خيلي‌ حيت‌ تسعا. اين‌ حركت‌ داشت‌. خيلي‌ سعي‌ داشت‌. حضرت‌ موسي‌ خوب‌ بشره‌ ديگه‌، انسانه‌. يك‌ در مقابل‌، در شب‌ اون‌ هم‌ توي‌ بيابان‌ تنها يك‌ خرده‌ هم‌ همين‌ صداهايي‌ كه‌ توي‌ كوه‌ به‌ اصطلاح‌، آخه‌ مي‌دونيد من‌ نمي‌خوام‌ قضيه‌اش‌ را نقل‌ كنم‌ چون‌ مفصله‌. خوب‌ با زنش‌ داره‌ توي‌ بيابان‌ مي‌ره‌. زنش‌ درد زايمانش‌ گرفته‌ گفت‌ اينجا بنشين‌ من‌ برم‌ اينجا آتش‌ بيارم‌. اونجا اون‌ دور يك‌ چراغي‌ چيزي‌ روشنه‌. حالا زن‌ را اونجا نشونده‌ آمد ديد كه‌ يك‌ درختي‌ تمامش‌ نوره‌. يك‌ دفعه‌ صدا آمد كه‌ به‌ حضرت‌ موسي‌ خداي‌ تعالي‌ فرمود كه‌ فخر عليك‌ بالوادي‌ المقدس‌ طوي‌ و ان‌ اخترتك‌ فستمع‌ الي‌ بما يوحي‌ و خلاصه‌ اني‌ انا الله‌ حضرت‌ موسي‌ خوب‌ اونجا ايستاده‌، حرفها را هم‌ گوش‌ مي‌ده‌. خوب‌ اينجاها چون‌ انس‌ با خدا داره‌ زياد براش‌ مهم‌ نيست‌. ولي‌ وقتي‌ كه‌ چشمش‌ به‌ اين‌ اژدها افتاد، به‌ اين‌ مار عظيم‌ افتاد ترسيد. افعي‌ بود ترسيد. خداي‌ تعالي‌ فرمود لا تخافوا خذها و لا تخافوا. بگيرش‌.

 شماها استقامتتون‌ چقدره‌! و چقدر مي‌تونيد نترسيد. خودتون‌ را اونجا بگذاريد ببينيد اگر نترسيديد خوبه‌. اين‌ دست‌ كرد دم‌ اين‌ مار را گرفت‌ خدا هم‌ نمي‌گه‌ اين‌ چي‌ مي‌شه‌ حالا، بگيرمش‌ چكارش‌ كنم‌. خداي‌ تعالي‌ فرمود بگيرش‌، خذها و لا تخف‌ نترس‌. سنريدها سيرته‌ الولي‌. اين‌ را براي‌ اين‌ كه‌ فردا او خيلي‌ نترسه‌. مشكله‌ ديگه‌ يك‌ دفعه‌ عصا شد. گفت‌ هر وقت‌ تو اراده‌ بكني‌ اين‌ عصا تبديل‌ به‌ اژدها مي‌شه‌ هر وقت‌ هم‌ بخواي‌ تبديل‌ به‌ عصا مي‌شه‌. خوب‌ اين‌ يك‌ وسيله‌، يك‌ نشانه‌. نشانة‌ ديگه‌ دستت‌ را بكن‌ تو جيبت‌ تو بغلت‌، دستش‌ را كرد تو بغلش‌ در آورد تمام‌ فضا را پر نور كرد. مثل‌ يك‌ نورافكن‌ خيلي‌ عالي‌. اين‌ هم‌ دوميش‌ مال‌ تو. حالا برو پيش‌ فرعون‌. در عين‌ حال‌ حضرت‌ موسي‌ گفت‌ كه‌ من‌ يك‌ نفر از اونها كشته‌ام‌ وضعم‌ خوب‌ نيست‌ اونجا. خدايا يك‌ كمكي‌ براي‌ من‌، رب‌ الشرحلي‌ صدري‌. شرح‌ صدر خيلي‌ چيز خوبيه‌ آقايون‌. خدا مي‌دونه‌ بزرگترين‌ نعمت‌ براي‌ هر بشري‌ شرح‌ صدره‌. شرح‌ صدر در مقابل‌ تنگ‌ نظريه‌. بعضي‌ افراد  هستند كه‌ تا بهشون‌ مي‌گه‌ بالاي‌ چشمت‌ ابروئه‌ بدشون‌ مي‌ياد. شرح‌ صدر داشته‌ باش‌. يك‌ كسي‌، اين‌ فلان‌، فلان‌ شدة‌ فلان‌. مردم‌ را نمي‌تونه‌ تحمل‌ كنه‌، مصائب‌ را نمي‌تونه‌ تحمل‌ كنه‌. خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ دستش‌ باز نيست‌ در راه‌ انفاق‌ به‌ مردم‌ كارهاي‌ خير نمي‌تونه‌ بكنه‌. اين‌ شخص‌ را بهش‌ مي‌گن‌ تنگ‌ نظر. در مقابلش‌ داراي‌ شرح‌ صدره‌. شرح‌ صدر داشته‌ باشيد. من‌ همين‌ امروز براي‌ يك‌ نفر مي‌گفتم‌، مي‌گفتم‌ پيغمبر اكرم‌ اونقدر شرح‌ صدر داشت‌ به‌ خدا قسم‌ شماها يعني‌ همين‌ خوب‌، خوب‌ هاشون‌ها نمي‌تونند يك‌ سر سوزن‌ از اقيانوس‌ شرح‌ صدر پيغمبر را داشته‌ باشند. عمر و ابابكر اينها فكر نكنيد از اول‌ همين‌ بوده‌اند. اينها با پيغمبر مي‌يان‌ مي‌نشينند. پيغمبر دختر مي‌گيره‌ ازشون‌. خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ به‌ عثمان‌ دختر مي‌ده‌. باهاشون‌ زندگي‌ مي‌كنه‌. شمايك‌ خرده‌ ببينيد يك‌ نفر اخلاقش‌ خرابه‌ اصلا نمي‌تونيد باهاش‌ حرف‌ بزنيد. اين‌ قدر شرح‌ صدر! اين‌ قدر گذشت‌ داره‌. اين‌ قدر قويه‌! لذا خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد الم‌ نشرح‌ لك‌ صدرك‌. اي‌ پيغمبر ما به‌ تو شرح‌ صدر نداديم‌. اول‌ چيزي‌ كه‌ حضرت‌ موسي‌ مي‌خواد مي‌گه‌ من‌ تنگ‌ نظر نباشم‌، شرح‌ صدر داشته‌ باشم‌. وقتي‌ رفتند پيش‌ فرعون‌، فرعون‌ خوب‌ فحش‌ هم‌ مي‌ده‌. اذيت‌ هم‌ مي‌كنند. بعد هم‌ بايد مي‌گن‌، حضرت‌ زكريا يك‌ خرده‌ همين‌ جوري‌ شد. حضرت‌ زكريا عليه‌ السلام‌ ايشان‌ نتونست‌ تحمل‌ كنه‌ زد بيرون‌. فظن‌ نقدر عليه‌ فكر كرد كه‌ خدا برش‌ تنگ‌ نمي‌گيره‌، سخت‌ نمي‌گيره‌.

 گفت‌ مي‌رم‌ بيرون‌ ديگه‌ بسه‌، خدا هم‌ انداختش‌ تو دهن‌ ماهي‌، ماهي‌ و مادا في‌ الظلمات‌ ان‌ لا اله‌ الا انت‌. در ظلمات‌ توي‌ شكم‌ ماهي‌ گفت‌ خدايا تقصير من‌ بوده‌، تو بزرگي‌. سبحانك‌ اني‌ كنت‌ من‌ الظالمين‌. حضرت‌ موسي‌ اول‌ چيزي‌ كه‌ مي‌خواد شرح‌ صدره‌. طاقت‌ داشته‌ باشم‌، طاقت‌ داشته‌ باشم‌. طاقت‌ فحش‌ خوردن‌ و كتك‌ خوردن‌ و خدمت‌ شما عرض‌ شود يك‌ پوست‌ كلفتي‌ مي‌خواد هر چي‌ بزننم‌ هيچي‌ نگم‌. رب‌ شرحلي‌ صدري‌ و يسرلي‌ امري‌. خدايا كارها را خودت‌ درست‌ كن‌، آسونش‌ كن‌. راحت‌ ترش‌ كن‌. و حلل‌ عقدة‌ من‌ لساني‌. خدايا عقده‌ را، گره‌ را از زبان‌ من‌ باز كن‌ من‌ بتونم‌ ساده‌ صحبت‌ كنم‌ همه‌ بفهمند. اينهايي‌ كه‌ يك‌ جوري‌ صحبت‌ مي‌كنند هيچ‌ كس‌ نمي‌فهمه‌ اينها عقدة‌ لسان‌ دارند. يعني‌ شما يك‌ ساعت‌ نشستي‌ گوش‌ دادي‌ آخرش‌ هم‌ نفهميدي‌ چي‌ گفت‌. بلد نيستند. آدرس‌ بدن‌. اين‌ خيابان‌ راست‌ مي‌ريد دست‌ چپ‌، در دوم‌ خوب‌ اين‌ خيلي‌ ساده‌ است‌. همين‌ طور كه‌ مي‌ري‌ مثلا از خيابان‌ دست‌ چپي‌ كه‌ عبور نكني‌ مستقيم‌ بري‌، يك‌ چيزهايي‌ كه‌ حواس‌ ما را پرت‌ كرد ما بالاخره‌ مجبور شديم‌ از كس‌ ديگه‌اي‌. اين‌ عقدة‌ لسانه‌. انسان‌ نتونه‌ خوب‌ بيان‌ كنه‌. نتوانه‌ خوب‌ حرفش‌ را ادا بكنه‌. زود به‌ مقصود نرسونه‌ طرف‌ را. به‌ اصطلاح‌ يك‌ كتابي‌ ما داريم‌ مطور، اسمش‌ را گذاشتند مطور كه‌ طلبه‌ خسته‌ نشه‌. خيلي‌ قطور. اگر بخوان‌ به‌ چاپهاي‌ جديد چاپش‌ كنند ده‌ جلد از اين‌ كتابها مي‌شه‌. اين‌ را بايد بخونيد. تمام‌ اين‌ كتاب‌ مي‌گه‌ كه‌ اگر خواستي‌ حرف‌ بزني‌ طوري‌ حرف‌ بزن‌ طرف‌ بفهمه‌ چي‌ گفتي‌. خوب‌ هم‌ بفهمه‌. همة‌ كتاب‌ براي‌ همين‌ يك‌ كلمه‌ را مي‌گه‌.

 معاني‌، باين‌، بديع‌ اينها همش‌ اينه‌. نه‌ مثل‌ اين‌ همانجا خودش‌ مثال‌ مي‌زنه‌ مي‌گه‌ كه‌ يك‌ نفر افتاده‌ بود عرب‌ بود اين‌ ضعفي‌ كرده‌ بود، جمع‌ شده‌ بودند مردم‌ دورش‌. گفت‌ ما كنت‌ كعكعت‌ علي‌ ذي‌ جنت‌ كع‌ كع‌ بياني‌. اينها همه‌ عرب‌ بودند همه‌ به‌ همديگه‌ نگاه‌ كردند گفتند كه‌ شيطانه‌ يتكلم‌ باهنديه‌. يعني‌ خودش‌ كه‌ عربه‌، ولي‌ شيطان‌ تو مغزش‌ رفته‌ داره‌ هندي‌ حرف‌ مي‌زنه‌. ما نمي‌فهميم‌. ما خودمون‌ يك‌ وقتي‌ در راه‌ كربلا و نجف‌ پياده‌ مي‌رفتيم‌، رفتيم‌ مدتي‌ نشستيم‌ يك‌ عربي‌ درست‌ كرديم‌ به‌ يك‌ عربي‌ كه‌ يك‌ حرفي‌ را بزنيم‌ چون‌ ما فارسي‌ زبان‌ عربي‌ بگيم‌. اونها هم‌ فارسي‌ نمي‌فهميدند. ما خيلي‌ مدتي‌ هم‌ صحبت‌ هم‌، من‌ و رفيقمون‌ با هم‌ بوديم‌ بعد گفت‌ شيخ‌ ما والله‌ ما اعرف‌ العجمي‌، به‌ خدا قسم‌ من‌ عجمي‌ نمي‌فهمم‌ من‌ زحمت‌ كشيديم‌ عربي‌ درست‌ كرديم‌، او عجمي‌ نمي‌فهميد.اينجوري‌. مثل‌ بعضي‌ تركها كه‌ فارسي‌ صحبت‌ مي‌كنند حالا خيال‌ مي‌كنند تركي‌ صحبت‌ كردند. لهجه‌ خيلي‌ مؤثره‌. رب‌ الشرحلي‌ صدري‌ و يصرلي‌ امري‌ و حلل‌ عقدة‌ من‌ لساني‌. خيلي‌ مهمه‌. براي‌ مبلغ‌ عقدة‌ لسان‌ خيلي‌ بده‌. حالا خوشتون‌، حالا شماها كه‌ سخران‌ نيستيد ولي‌ خوب‌ بالاخره‌، خوشتون‌ مي‌ياد عجب‌ در سطح‌ بالا صحبت‌ كرد. ما نفهميديم‌. يا كتابي‌ را بخونيد، كتابتون‌ طوري‌ باشه‌ كه‌ در سطح‌ بالاست‌ ما نفهميديم‌. نفهميديم‌ همين‌ عقدة‌ لسانه‌.

 وحلل‌ عقدة‌ و من‌ لساني‌ يفقه‌ قولي‌. مردم‌ حرفهاي‌ من‌ را بفهمند. يفقه‌ قولي‌ يعني‌ مردم‌ حرفهاي‌ من‌ را بفهمند. اگر مردم‌ حرفات‌ را نفهميدند. هيچ‌. وجعل‌ لي‌ وزيري‌ من‌ اهله‌. خدايا يك‌ وزيري‌ از اهل‌ من‌ براي‌ من‌ قرار بده‌. وزير يعني‌ كسي‌ كه‌ وزر و وبال‌ را به‌ دوش‌ مي‌گيره‌. اين‌ وزيرا معناش‌ اينه‌. مثلا وزارت‌ كار هر چه‌ در مسائل‌ كاري‌ وزر و وبال‌ داره‌ رو دوش‌ آقاي‌ وزير كاره‌. يك‌ نسخت‌ وزير كه‌ ما نداريم‌ الحمد الله‌ تو مملكتمون‌ تمام‌ وزرا هر چه‌ وزر و وبال‌ رو دوششون‌ گرفتند همه‌اش‌ يكسره‌ رو دوش‌ نخست‌ وزيره‌. باز اصلا وزير يعني‌ به‌ اصطلاح‌ دريافت‌ كنندة‌ وزر. خسارتها را بايد جبران‌ كنند. البته‌ مي‌شه‌ كاري‌ بكنه‌ كه‌ به‌ اصطلاح‌ وزارت‌، وزري‌، خسراني‌، وبالي‌ نباشه‌. بايد هم‌ اينطوري‌ باشه‌. حضرت‌ هارون‌ باشه‌ با من‌، گرفتاريهاي‌ من‌ را با من‌ كمك‌ كنه‌ وزير من‌ اهلي‌. خودش‌ فورا تعيين‌ كرد. هارون‌ اخي‌. برادرم‌ هارون‌ خوبه‌. شايد حالا، البته‌ حضرت‌ موسي‌ كه‌ اين‌ كار را نمي‌كرد، بندة‌ خداست‌، ولي‌ شايد ترسيد يكي‌ ديگه‌اي‌ را يك‌ نااهلي‌ را يك‌ كسي‌ را بيارن‌ دنبالش‌ بياندازند حرفش‌ را نفهمه‌. اين‌ مشكله‌ انسان‌ با يك‌ آدم‌ نابابي‌، برادرم‌ را مي‌شناسمش‌ بعد، هارون‌ اخي‌ اشب‌ بي‌ اضري‌. خدايا پشت‌ من‌ را به‌ اين‌ محكم‌ كن‌. و به‌ من‌ كمك‌ باشه‌. خدا هم‌ فرمود كه‌ اذهبا الي‌ فرعون‌، عيبي‌ نداره‌، دو تاييتون‌ اذهبا الي‌ فرعون‌ انه‌ تقا و قول‌ له‌ قولا له‌. حضرت‌ عيسي‌ از خصوصياتش‌ اين‌ بود كه‌ مرده‌ را زنده‌ مي‌كرد. اما همش‌ با اذن‌ خدا. مرده‌ را زنده‌ مي‌كرد. ابره‌ الاكم‌  و ابرث‌ باذن‌ الله‌. كه‌ در آيه‌ منظور اذن‌ خداست‌. و تبري‌ الاكمه‌ و البرث‌ باذني‌ و تهي‌ الموت‌ باذني‌، خدا مي‌فرمايد كه‌ كور مادر زاد را چشم‌ دار مي‌كرد. پيسي‌ يك‌ مرضي‌ است‌ كه‌ ضرر زيادي‌ نداره‌، ولي‌ معالجه‌ هم‌ ظاهرا نداره‌. يعني‌ حالا به‌ هر حال‌ همين‌ جور بايد بمونه‌. اين‌ معالجه‌ مي‌كرد. عيسي‌. كارهايي‌ كه‌ شماها تو خونه‌ هاتون‌ مي‌كنيد من‌ مي‌گم‌. اين‌ هم‌ از معجزات‌ حضرت‌ عيسي‌ بود. كه‌ هر چي‌ مي‌خوريد و هر ذخيره‌ كرده‌ايد. اينهايي‌ كه‌ چيزهايي‌ زيادي‌ در خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ در خانه‌ هاشون‌ ذخيره‌ كرده‌اند اينها را مي‌گه‌ حضرت‌ عيسي‌ مي‌گفت‌، اين‌ محتكرين‌ مثلا احتكار كرده‌اند.

 اينها معجزات‌ حضرت‌، مي‌بينيد كه‌ همة‌ اين‌ معجزات‌ مربوط‌ به‌ زمان‌ خودش‌ بوده‌. حالا ما قصه‌اش‌ را داريم‌ مي‌شنويم‌. اما معجزة‌ پيغمبر اكرم‌ خاتم‌ انبياء صل‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و صلم‌. (الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). مربوط‌ به‌ زمان‌ خودش‌ نيست‌. مثلا مثل‌ مرده‌ زنده‌ كردن‌ نيست‌. مثل‌ خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ فرض‌ كنيد اژدهاي‌ حضرت‌ موسي‌ نيست‌. اينجورها نيست‌. مربوط‌ به‌ هميشه‌ است‌. و همين‌ دليل‌ بر خاتميت‌ پيغمبر اكرمه‌. چون‌ امروز هم‌ اين‌ معجزه‌ هست‌. كاري‌ نداره‌ شما يك‌ سورة‌ كوثر را با خصوصيات‌ سورة‌ كوثر بياريد. و نمي‌تونيد هم‌. من‌ در كتاب‌ دو مقاله‌ اين‌ مسئله‌ را اثبات‌ كردم‌ انشاء الله‌ دوستان‌ اگر مايل‌ بودند بخونند خيلي‌ مثتاق‌ خيلي‌ مسائله‌. لذا قرآن‌ بايد به‌ همان‌ صورتي‌ كه‌ نازل‌ شده‌ باشه‌. مردم‌ مسلمان‌ بايد برن‌ زبان‌ قرآن‌ را ياد بگيرند نه‌ قرآن‌ را با زبان‌ خودشون‌ تطبيق‌ بدن‌. مردم‌ مسلمان‌ بايد عربي‌ ياد بگيرند. خداي‌ تعالي‌ خواسته‌ كه‌ همه‌ عربي‌ را بفهمند. درك‌ بكنند و مثل‌ كعبه‌ است‌ قرآن‌. مردم‌ بايد برن‌ دورش‌ طواف‌ كنند، نه‌ كعبه‌ بياد دور مردم‌ طواف‌ كنه‌. زبان‌ مردم‌ بايد با قرآن‌ تطبيق‌ بشه‌، نه‌ قرآن‌ زبانش‌  را با مردم‌ تطبيق‌ كنه‌. يك‌ وقتي‌ يك‌ مسيحي‌ به‌ من‌ گفت‌، انجيل‌ بيشتر از قرآن‌ ترجمه‌ شده‌. گفتم‌ به‌ نظر من‌ همين‌ تعداد ترجمه‌اي‌ هم‌ كه‌ شده‌، نمي‌خواست‌ ترجمه‌ بشه‌. چون‌ انجيل‌ بايد زبانش‌ را با مردم‌ تطبيق‌ بده‌ ولي‌ قرآن‌ مردم‌ بايد زبانشون‌ را با قرآن‌ تطبيق‌ بدن‌. وقتي‌ بعضي‌ از شخصيتهاي‌ بزرگ‌ از مملكتي‌ مي‌رن‌ به‌ مملكتي‌، اينهايي‌ كه‌ خيلي‌ شخصيتشون‌ پايينه‌ زبان‌ شهر را صحبت‌ مي‌كنند. مثلا يادمه‌ زمان‌ اون‌ رژيم‌ گذشته‌ اون‌ شاه‌ وقتي‌ مي‌رفت‌ براي‌ آمريكا انگليسي‌ صحبت‌ مي‌كرد براي‌ اونها. اونها مي‌آمدند ايران‌ انگليسي‌ صحبت‌ مي‌كردند. چون‌ ما را به‌ حساب‌ نمي‌آوردند خدمت‌ شما عرض‌ شود زبان‌ خودشون‌ صحبت‌ مي‌كردند ايشان‌ هم‌ كه‌ مي‌رفت‌ اونجا زبان‌ اونها را صحبت‌ مي‌كرد. چون‌ خودش‌ را به‌ حساب‌ نمي‌آورد زبان‌ به‌ اونها صحبت‌ مي‌كرد. زبان‌ هر كسي‌ كه‌ شخصيتش‌ بالاتره‌ بايد ديگران‌ زبانشون‌ را با او تطبيق‌ بدن‌. دنبال‌ زبان‌ رفتن‌ كه‌ زياد مسئله‌اي‌ نيست‌. ماها هنوز اون‌ قدر كسر داريم‌ كه‌ خيال‌ مي‌كنيم‌ اگر يك‌ نفر چند زبان‌ بلد بود اين‌ اعلم‌ علماست‌ ديگه‌ از همه‌ علماي‌ درجه‌اش‌ بالاتره‌.

 امروز نرسيدم‌، امشب‌ نرسيدم‌ به‌ تفسير سورة‌ قل‌ اعوذ برب‌ الفلق‌. ديگه‌ وقت‌ داره‌ مي‌گذره‌ و همين‌ اندازه‌ مي‌خواستم‌ عرض‌ كنم‌ كه‌ اين‌ آية‌ شريفه‌ اين‌ كلمة‌ قل‌ همانطوري‌ كه‌ خدا نازل‌ كرده‌ همانطور پيغمبر اكرم‌ بيان‌ كرده‌. دست‌ به‌ تركيبش‌ نزنيد. ايام‌ تا حدي‌ تعلق‌ دارد به‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها. جناب‌ آقاي‌ رفيعي‌ روضة‌ موسي‌ ابن‌ جعفر را خواند. من‌ اونجا كه‌ نشسته‌ بودم‌ با خودم‌ فكر مي‌كردم‌ كه‌ ما كمتر، چون‌ شب‌ جمعه‌ است‌ مجلسمون‌ را به‌ مناسبت‌ ايام‌ عزاهاي‌ مختلف‌ كمتر مصيبت‌ حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را مي‌خوانيم‌. امشب‌ من‌ دوست‌ دارم‌ همه‌ امون‌ متوسل‌ به‌ حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بشيم‌ و علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا بخواهيم‌ گرفتاريهاي‌ همة‌ دوستان‌ و مسلمين‌ و دوستان‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ انشاء الله‌ برطرف‌ بشه‌ و حوائجشون‌ انشاء الله‌ برطرف‌ بشه‌. حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ من‌ گاهي‌ فكر مي‌كنم‌ و حتي‌ اين‌ درايته‌، روايت‌ نيست‌ من‌ يك‌ وقتي‌ مشرف‌ شده‌ بودم‌ كاظمين‌، يك‌ پله‌ بين‌ كاظمين‌ و بغداد. بغداد شهره‌، پايتخت‌ عراقه‌. كاظمين‌ تقريبا سابق‌ كه‌ جدا بود حالا شايد وصل‌ شده‌ باشه‌ تقريبا مثل‌ يك‌ شهركي‌ است‌ كنار بغداد. اين‌ قدر خدا لعنت‌ كنه‌ صدام‌ را كه‌ مؤمن‌ از زيارت‌ اونجا مرقد مطهر حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفره‌. در بغداد شايد پنجاه‌ درصد اهل‌ سنت‌ باشند و خود رسميت‌ مملكت‌ هم‌ با اهل‌ سنته‌ و پنجاه‌ درصد هم‌ شيعه‌ باشند. در عين‌ حال‌ اكثرشون‌ هم‌ حنفي‌ هستند يعني‌ امام‌ اعظمشون‌ ابوحنيفه‌ است‌. در عين‌ حال‌ همين‌ الان‌ هم‌ هست‌. مقبرة‌ بسيار كوچك‌، گنبد كوچك‌ كاشي‌ و شب‌ جمعه‌اي‌ بود ما رفتيم‌ اونجا داشتيم‌ عبور مي‌كرديم‌ ديدم‌ قبر ابو حنيفه‌ است‌ به‌ دوستمون‌ گفتيم‌ ببينيم‌ اينجا را مي‌شه‌ ديد، تماشا كنيم‌. درش‌ بسته‌ بود. قفل‌ بود عصر پنج‌ شنبه‌. بالاخره‌ يك‌ دو سه‌ نفر از اين‌ آقايون‌ متوجه‌ شدند كه‌ ما آمديم‌ اينجا را نگاه‌ كنيم‌ گشتند خادمش‌ را پيدا كردند و رفتيم‌ تو و آمديم‌ بيرون‌ باز در را بست‌. اما حرم‌ حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر. از دو ساعت‌ به‌ اذان‌ صبح‌ باز مي‌شه‌. اون‌ قدر جمعيت‌ وارد مي‌شه‌ صحن‌ و بارگاه‌ بسيار بزرگ‌ و مفصل‌. تا ساعت‌ ده‌ شب‌ كه‌ در حرم‌ را مي‌بندند. من‌ به‌ دوستم‌ گفتم‌ شما را به‌ خدا به‌ حسب‌ تصادف‌ اگر يك‌ كسي‌ آمده‌ بود سر قبر ابوحنيفه‌ قرضش‌ ادا مي‌شد بعد به‌ نام‌ ايشان‌ تمام‌ مي‌شد. مي‌رفت‌ يك‌ عده‌اي‌ را خبر مي‌كرد، اقلا ده‌ نفري‌ را، پانزده‌ نفري‌، شب‌ جمعه‌ به‌ زيارت‌ ايشان‌ مي‌آمدند. و هيچ‌ كس‌ هم‌ توقع‌ برآوردن‌ حاجات‌ را از ايشان‌ نداره‌. اما خود اهل‌ سنت‌ كه‌ در بغداد هستند مي‌گن‌ باب‌ الجوائج‌ موسي‌ ابن‌ جعفره‌. مي‌رن‌ اونجا كنار قبر موسي‌ ابن‌ جعفر. اون‌ قدر حاجت‌ مي‌گيرند. اينها نشانه‌هاي‌ پروردگاره‌ كه‌ هميشه‌، چون‌ خداي‌ تعالي‌ دو تا معجزه‌ براي‌ پيغمبر باقي‌ گذاشته‌ توي‌ اين‌ مردم‌ مسلمان‌. يكي‌ قرآنه‌ يكي‌ عترت‌ پيغمبر پاكه‌ پيغمبر. حتي‌ رقيه‌ در شام‌ بايد معجزة‌ خدا باشد چون‌ جزء عترته‌. مردم‌ مي‌رن‌ زيارت‌ و حوائج‌ مي‌گيرند.

 خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ اين‌ را باز ما خودمون‌ ديديم‌ همان‌ وقتي‌ كه‌ در كاظمين‌ بوديم‌ يك‌ روز آمد گفت‌ كه‌ ديدم‌ وارد حرم‌ كه‌ شدم‌ ديدم‌ حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر نشسته‌اند امام‌ جواد عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ نشسته‌اند، من‌ خدمتشتون‌ سلام‌ عرض‌ كردم‌ ديدم‌ بلند شدند ايستادند. حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر سرشون‌ را پايين‌ انداختند ولي‌ امام‌ جواد خيلي‌ به‌ اصطلاح‌ سرشون‌ را بالا گرفتند و با ادب‌ ايستادند. يك‌ وقت‌ ديدم‌ حضرت‌ رضا صلوات‌ الله‌ عليه‌ وارد شدند بين‌ امام‌ جواد و موسي‌ ابن‌ جعفر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ قرار گرفتند، نشستند. حضرت‌ رضا رو به‌ فرزندشون‌ امام‌ جواد كردند. ببينيد ادب‌، خود اينها همش‌ مسئله‌ است‌ها. پدر هم‌ بلند شده‌ در مقابل‌ حضرت‌ رضا ولي‌ سر پايينه‌. حضرت‌ جواد جلوي‌ پدر بلند شده‌ اما سرش‌ را بالا گرفته‌. حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر بايد حاجت‌ بدن‌ در اينجا لااقل‌ ولي‌ حضرت‌ رضا به‌ فرزندشون‌ مي‌فرمايد كه‌ پسرم‌، به‌ حضرت‌ جواد حالا تعبيري‌ كه‌ حضرت‌ رضا داشتند يا من‌ فراموش‌ كردم‌ يا ايشان‌ براي‌ ما نقل‌ نكردند به‌ حضرت‌ جواد گفتند ما اينجا هيجده‌ نفر شيعة‌ خوب‌ داريم‌ چرا حاجت‌ اينها را نمي‌ديد؟ حضرت‌ جواد فرمودند، عرض‌ كردند كه‌ بفرماييد اساميشون‌ را ما يادداشت‌ كنيم‌. اين‌ البته‌ ظاهري‌ است‌ كه‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ براي‌ ما بيان‌ مي‌كرد.فلاني‌ و فلاني‌، هي‌ اسامي‌ را مي‌گفت‌. يك‌ نفر از شما بود، فلاني‌ هم‌ طبع‌ شعر مي‌خواد، چرا بهش‌ نمي‌ديد؟ آقا عجيب‌ بود از رفقا بود مي‌شناختيمش‌. اين‌ از اون‌ روز صبح‌ حرفهاي‌ عاديش‌ را هم‌ به‌ شعر مي‌گفت‌. يك‌ شاعري‌ شد. چون‌ خودش‌ راضي‌ نيست‌ كه‌ گفته‌ بشه‌ كه‌ كي‌ هست‌ آقا شعر مي‌گفت‌ چقدر اشعار خوب‌. اينجوريه‌. حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر هم‌ تأييد فرمودند. دو تا امام‌، خواجه‌ نصير الدين‌ طوسي‌ روي‌ قبرش‌ نوشته‌ كنار حرم‌ موسي‌ ابن‌ جعفر، امام‌ جواد روي‌ قبرش‌ نوشته‌ و كلبهم‌ باسط‌ ضرائر كالوسيع‌. يعني‌ سگ‌ اونها كنار اونها دستهاش‌ را گذاشته‌ سرش‌ را گذاشته‌ روي‌ دستش‌ و خوابيده‌.

 آقا موسي‌ ابن‌ جعفر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ فرزندان‌ زيادي‌ دارد. اهل‌ بيتش‌ در مدينه‌اند اكثرا. هارون‌ الرشيد آمده‌ در مقابل‌ ضريح‌ مطهر رسول‌ اكرم‌ مي‌گه‌ يا رسول‌ الله‌ عذرم‌ را بپذير. فرزندت‌ چون‌ فساد در جامعه‌ مي‌كنه‌ من‌ او را دستگيرش‌ مي‌كنم‌ خيلي‌ عجيبه‌! حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر را مي‌ياره‌ در مقابل‌ خودش‌ مي‌گه‌ خليفتين‌؟ دو تا خليفه‌ در يك‌ زمان‌! حضرت‌ مي‌گه‌ من‌ كه‌ ادعاي‌ خلافت‌ نكردم‌. مي‌گه‌ اين‌ نامه‌ها چيه‌؟ حضرت‌ مي‌فرمايند من‌ ننوشتم‌، خط‌ من‌ نيست‌. بعد براي‌ حفظ‌ اسلام‌ براي‌ حفظ‌ جان‌ شيعيان‌، مي‌فرمايد كه‌ حالا كه‌ برات‌ ثابت‌ شد كه‌ من‌ اين‌ كارها را نكردم‌ دستت‌ را بده‌ با هم‌ مسافحه‌ بكنيم‌ چون‌ پيغمبر اكرم‌ فرمود دو تا قوم‌ و خويش‌ وقتي‌ كه‌ دستشون‌ را به‌ دست‌ هم‌ مي‌دن‌ محبتشون‌ زياد مي‌شه‌. دست‌ هارون‌ الرشيد را در دستش‌ مي‌گيره‌. هارون‌ الرشيد مي‌گه‌ بدنم‌ الان‌ لرزيد راست‌ گفتي‌. هم‌ تو راست‌ گفتي‌، هم‌ جدت‌ پيغمبر راست‌ گفت‌. الان‌ يك‌ محبتي‌ به‌ تو پيدا كردم‌. چقدر مظلومند! در عين‌ حال‌ مگر ول‌ كرد. حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر را در ميان‌ زندانها، السلام‌ علي‌ المعذب‌ في‌ قعر السجود. خيلي‌ عجيبه‌ها. سلام‌ بر اون‌ آقايي‌ كه‌ در قعر سجود. يعني‌ در اون‌ عمق‌ زندانها. و ظلم‌ مطامير در ميان‌ سياه‌ چالها. در اونجا معذب‌ بود. مخصوصا اين‌ زندان‌ آخر. من‌ مي‌خوام‌ اين‌ جملات‌ را چراغها را خاموش‌ كنند حال‌ توجه‌ بيشتري‌ پيدا كنيد. آقا موسي‌ ابن‌ جعفر در ميان‌ زندان‌ شهيد شد، مسموم‌ شد. يك‌ عده‌ اهل‌ خراسان‌ آمده‌ بودند با زحمت‌ زياد زندان‌ موسي‌ ابن‌ جعفر را پيدا كرده‌ بودند. از زندانبان‌ سؤال‌ كردند كه‌ آقامون‌ را، مولاي‌ ما در اينجا زنداني‌ است‌؟ گفت‌ بله‌، الان‌ خلاص‌ مي‌شه‌ از زندان‌. ايستاده‌ بودند يك‌ وقت‌ ديدند يك‌ جنازه‌اي‌ را چهار نفر روي‌ دست‌ بلند كرده‌اند. يكي‌ هم‌ صدا مي‌زد هذا امام‌ الرفضه‌. يك‌ جسارتهايي‌ مي‌كردند كه‌ اكثرا” افراد نمي‌تونند بيان‌ كنند. بدن‌ موسي‌ ابن‌ جعفر را چهار نفر حمل‌ مي‌كردند.

 سليمان‌ پيداش‌ شد و بدن‌ موسي‌ ابن‌ جعفر را گرفت‌. شيعيان‌ جمع‌ شدند. هارون‌ الرشيد از ترسش‌ از شهر خارج‌ شده‌ بود. كنار دجلة‌ بغداد بدن‌ موسي‌ ابن‌ جعفر را گذاشتند، بيان‌ مردم‌ شهادت‌ بدن‌ كه‌ موسي‌ ابن‌ جعفر به‌ اجل‌ خودش‌ از دار دنيا رفته‌. يكي‌ از شيعيان‌ با معرف‌ گفت‌ امام‌ مرده‌ و زنده‌ ندارد، من‌ الان‌ از خودش‌ مي‌پرسم‌، وقتي‌ سؤال‌ كرد، موسي‌ ابن‌ جعفر سه‌ مرتبه‌ فرمود، قتلا قتلا. قتلا قتلا. بدن‌ موسي‌ ابن‌ جعفر را مؤدب‌ و محترم‌ بردند در قبرستان‌ قريش‌ دفن‌ كردند. اما دلها بسوزد براي‌ اون‌ بدني‌ كه‌ سه‌ شبانه‌ روز در ميان‌ گودي‌ قتلگاه‌. همه‌ با توجه‌ .بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *