۱۵ شوال ۱۴۱۱ قمری – ۱۰ اردیبهشت ۱۳۷۰ شمسی – شرح آیاتی از سوره جمعه

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذبالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. يا اليها الذين‌ هادوا ان‌ ذعمتم‌ اولياء الله‌ من‌ دون‌ الناس‌ و تمن‌ الموت‌ ان‌ كنتم‌ صادقين‌. و لا يتمنونه‌ ابدا لما قدمت‌ ايديهم‌.

 آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ شد مربوط‌ به‌ سورة‌ جمعه‌ است‌ كه‌ مستحب‌ است‌ در نمازهاي‌ واجب‌ در شب‌ و روز جمعه‌ اين‌ سورة‌ مباركه‌ قرائت‌ بشود اين‌ سوره‌ دربارة‌ مسال‌ مختلف‌ بحث‌ كرده‌ و از اين‌ جهت‌ سورة‌ جمعه‌ اسمش‌ را گذاشته‌اند بخاطر اين‌ كه‌ يكي‌ دو آيه‌اش‌ مربوط‌ به‌ روز جمعه‌ است‌ كه‌ وقتي‌ كه‌ براي‌ نماز اذا نودي‌ الصلاة‌ من‌ يوم‌ الجمعه‌، وقتي‌ براي‌ نماز روز جمعه‌ شما را صدا مي‌زنند فسعوا الي‌ ذكر الله‌، همه‌اتون‌ با سعي‌ و كوشش‌ به‌ طرف‌ ذكر خدا برويد. سعي‌ كنيد. و كسب‌ و كار را ترك‌ كنيد. وزر البيع‌. انسان‌ در روز جمعه‌ نبايد مشغول‌ كارهاي‌ دنيايي‌ باشد. دو قسمت‌ از كارهاست‌ كه‌ بايد در روز جمعه‌ انجام‌ بشود يك‌ بخشش‌، بخش‌ عباداته‌، يك‌ بخشش‌ هم‌ بخش‌ نظافت‌ و كارهايي‌ كه‌ در اين‌ ارتباط‌ هست‌ مي‌باشد. عباداتي‌ كه‌ در روز جمعه‌ بايد انجام‌ بشود يك‌ مقداري‌ مستحبات‌ است‌ كه‌ دعاهاي‌ زيادي‌ در روز جمعه‌ وارد شده‌، من‌ جمله‌ دعاي‌ ندبه‌ است‌، دعاي‌ سماته‌، دعاي‌ حشراته‌، دعاهايي‌ است‌ كه‌ در اين‌ مفاتيح‌ ذكر شده‌، نمازهاي‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌و السلامه‌ بخصوص‌ نماز حضرت‌ بقية‌ الله‌ در ساعت‌ آخر روز جمعه‌. در رواياتي‌ هست‌ كه‌ روز جمعه‌ يك‌ ساعت‌ دارد كه‌ اون‌ ساعت‌ در اون‌ ساعت‌ هر كس‌ دعا بكند دعاش‌ مستجابه‌. و بعضي‌ از علما گفتند اون‌ ساعت‌ ساعت‌ آخر روز جمعه‌ است‌. ساعت‌ آخر روز جمعه‌ هم‌ به‌ مناسبت‌ اين‌ كه‌ در همة‌ روزها اگر روز را تقسيم‌ به‌ دوازده‌ ساعت‌ بكنيد، ساعت‌ اول‌ متعلق‌ به‌ امير المؤمنين‌ است‌ ساعت‌ دوم‌ متعلق‌ به‌ امام‌ حسن‌، ساعت‌ سوم‌ متعلق‌ به‌ حضرت‌ امام‌ حسين‌ عليهم‌ السلام‌ تا ساعت‌ آخر روز در هر روز تعلق‌ به‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فدا دارد و البته‌ روز را هم‌ از اذان‌ صبح‌ مثلي‌ كه‌ روزه‌ مي‌گيريم‌ اونطور بايد حساب‌ كنيد و بلند و كوتاه‌ شدن‌ روزها را رو ساعتها تقسيم‌ كنيد يعني‌ روز دوازده‌ ساعتش‌ كنيد. حالا گاهي‌ مي‌شه‌ روزها از اذان‌ صبح‌ تا اذان‌ مغرب‌ چهارده‌ ساعته‌، شما اين‌ دو ساعت‌ را تقسيم‌ كنيد در همين‌ دوازده‌ ساعت‌ گاهي‌ مي‌شه‌ نه‌ ساعته‌، نه‌ ساعت‌ نداريم‌ البته‌، ده‌ ساعته‌. اون‌ دو ساعت‌ را از اين‌ دوازده‌ ساعت‌ كم‌ بكنيد. ساعت‌ معناش‌ وقته‌. يعني‌ تقسيم‌ كنيد از اذان‌ صبح‌ تا اذان‌ مغرب‌ را به‌ دوازده‌ وقت‌. هر وقتيش‌ مربوط‌ به‌ يكي‌ از ائمه‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلامه‌ و لذا بهترين‌ كارها اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ نماز هر يك‌ از ائمه‌ را در همان‌ ساعت‌ خودشون‌ بخونه‌. مثلا نماز امير المؤمنين‌ را در بين‌ الطلوعين‌ بخوانه‌ و نماز امام‌ عصر ارواحنا فدا را در ساعات‌ آخر روز بخوانه‌.

 و هفته‌ هم‌ هر روزش‌ متعلق‌ به‌ هر يك‌ از معصومين‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلامه‌ كه‌ روز شنبه‌ متعلق‌ به‌ حضرت‌ رسول‌ اكرمه‌، روز يك‌ شنبه‌ مربوط‌ به‌ امير المؤمنين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ و روز دوشنبه‌ مربوط‌ به‌ امام‌ حسن‌ و امام‌ حسينه‌ روز سه‌ شنبه‌ متعلق‌ به‌ حضرت‌ سجاد و حضرت‌ باقر و حضرت‌ صادقه‌ و روز چهار شنبه‌ متعلق‌ به‌ حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر و علي‌ موسي‌ الرضا و امام‌ هادي‌ و امام‌ جواده‌، و روز پنج‌ شنبه‌ متعلق‌ به‌ امام‌ عسگري‌ است‌ و روز جمعه‌ هم‌ متعلق‌ به‌ حضرت‌ ولي‌ عصر ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفداست‌. بنابر اين‌ ساعت‌ آخر روز جمعه‌ از دو جهت‌ تعلق‌ به‌ امام‌ عصر عليه‌ السلام‌ داره‌. يكي‌ از نظر ساعات‌ كه‌ ساعت‌ آخر روز مربوط‌ به‌ حجت‌ ابن‌ الحسنه‌ و يكي‌ هم‌ از جهت‌ روز كه‌ روز جمعه‌ در همين‌ زيارت‌ روز جمعه‌ هم‌ مي‌گيم‌ هذا يوم‌ الجمعه‌ و هو يومك‌. امروز روز جمعه‌ است‌ اي‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ و اين‌ روز روز توست‌. پس‌ يك‌ مشت‌ اعمال‌ هست‌،

 عبادات‌ مستحبات‌، در روز جمعه‌ بايد انسان‌ انجام‌ بده‌ كه‌ يكي‌ از اين‌ مهمترينش‌ نماز جمعه‌ است‌. كه‌ به‌ اتفاق‌ تمام‌ مسلمانها نماز جمعه‌ واجب‌ است‌ و كسي‌ كه‌ بگه‌ نماز جمعه‌ واجب‌ نيست‌ كافره‌، نجسه‌. الا اين‌ كه‌ گفته‌اند كه‌ نماز جمعه‌ شرط‌ داره‌. بعضي‌ از علما گفته‌اند شرط‌ داره‌. شرطش‌ اين‌ است‌ كه‌ يا امام‌ معصوم‌ جلو بيايسته‌ يا كسي‌ كه‌ امام‌ معصوم‌ تعيينش‌ كرده‌. ايني‌ كه‌ الان‌ مي‌بينيد بعضي‌ نماز جمعه‌ مي‌خونند، بعضي‌ نمي‌خونند، بعضيها مي‌گن‌ نماز جمعه‌ واجب‌ نيست‌، اصل‌ نماز جمعه‌ را هيچ‌ كس‌ نمي‌گه‌ واجب‌ نيست‌. چون‌ اصل‌ نماز جمعه‌ صريح‌ قرآنه‌. اينهايي‌ كه‌ مي‌گن‌ واجب‌ نيست‌ در زمان‌ غيبت‌ كبري‌ مي‌گن‌ واجب‌ نيست‌. چون‌ امام‌ معصومي‌ در كار نيست‌ و تعيين‌ امام‌ معصوم‌ در كار نبوده‌ از اين‌ نظر مي‌گن‌ الان‌ واجب‌ نيست‌ چون‌ شرطش‌ محقق‌ نشده‌. عينا مثل‌ كسي‌ كه‌ مستطيع‌ نيست‌ مي‌گن‌ براي‌ تو حج‌ واجب‌ نيست‌ والا اصل‌ حج‌ واجبه‌. اصل‌ نماز جمعه‌ واجبترين‌ نماز واجبه‌. صريح‌ آية‌ شريفة‌ قرآنه‌. اذا نودي‌ لصلاة‌ من‌ يوم‌ الجمعه‌ فسعوا الي‌ ذكر الله‌ وقتي‌ كه‌ اذان‌ گفته‌ مي‌شه‌، نودي‌ در اينجا نداي‌ براي‌ نماز جمعه‌ همان‌ اذانه‌. وقتي‌ اذان‌ ظهر جمعه‌ گفته‌ مي‌شه‌ تا ظهر حالا روي‌ كراهتي‌ كه‌ داشته‌ مشغول‌ كار بوديد سعي‌ كنيد براي‌ رفتن‌ به‌ نماز. فسعوا الي‌ ذكر الله‌ و زر البيع‌ كار و كسب‌ را ول‌ كنيد. هر كاري‌ كه‌ به‌ اصطلاح‌ در اين‌ ارتباط‌ هست‌ و مانع‌  از نماز جمعه‌ اتون‌ مي‌شه‌. اينها را ترك‌ كنيد.

 خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد ذالكم‌ خير لكم‌ ان‌ كنتم‌ مؤمنين‌ اگر شما بفهميد و درك‌ داشته‌ باشيد و ايمان‌ داشته‌ باشيد اين‌ نماز جمعه‌ براي‌ شما مهمتر از هر منفعتي‌ است‌ كه‌ شما داريد. نماز جمعه‌ از واجبات‌ مسلم‌ اسلامه‌ و حرفي‌ درش‌ نيست‌. فعلا هم‌ زمان‌ ما مراجع‌ تقليد مخير دانستند. فرمودند هم‌ مي‌تونيد نماز جمعه‌ بخوانيد همم‌ مي‌تونيد نماز ظهرتون‌ را بخوانيد و ولي‌ در عين‌ حال‌ اوني‌ هم‌ كه‌ مي‌خواهد نماز ظهر بخواند در روز جمعه‌ تأكيد شده‌ كه‌ اول‌ وقت‌ نمازش‌ را بخوانه‌. اول‌ وقت‌ نمازش‌ را بخوانه‌. اون‌ آيه‌اي‌ كه‌ من‌ مي‌خواستم‌ درباره‌اش‌ صحبت‌ كنم‌ و خودم‌ هم‌ تلاوت‌ كردم‌ از اين‌ سورة‌ مباركه‌ آية‌ قل‌ يا ايها الذين‌ هادوا ان‌ ذعمتم‌. اي‌ كساني‌ كه‌ يهودي‌ هستيد. هادوا اينجا به‌ معناي‌ يهودي‌ بودنه‌. اي‌ يهوديها چون‌ در زمان‌ پيغمبر اكرم‌ بيشتر از همة‌ جمعيتها يهوديها مزاحم‌ بودند. درگير بودند با پيغمبر اكرم‌ و دشمن‌ترين‌ افراد هم‌ نسبت‌ به‌ مسلمانها يهوديها هستند. ان‌ اشد الناس‌ للذين‌ آمنوا اليهود. بدترين‌ و سخت‌ترين‌ دشمنهايي‌ كه‌ در عالم‌ هست‌ براي‌ مسلمانها يهوديهاست‌. ولي‌ دربارة‌ نثارا خداي‌ تعالي‌ در اين‌ آيه‌ اينطور نفرموده‌. مي‌گه‌ اينها نسبت‌ به‌ شما محبت‌ دارند. علتش‌ هم‌ اين‌ است‌ كه‌ در بين‌ يهود افرادي‌ با سوادي‌ پيدا نمي‌شد ولي‌ در بين‌ نثارا افراد با سواد در اون‌ زمان‌ بودند. علما، دانشمندان‌، روشن‌ فكران‌ در بين‌ مردم‌ نثراني‌ زمان‌ پيغمبر اكرم‌ به‌ صريح‌ آية‌ شريفة‌ قرآن‌ بودند اينها مي‌فهميدند. علم‌ خيلي‌ ارزش‌ داره‌. يهوديها جز دنياطلبي‌ هيچي‌ ندارند. عجيبه‌، از عجائبه‌ كه‌ من‌ يك‌ وقتي‌ تحقيق‌ مي‌كردم‌ دربارة‌ كتاب‌ تورات‌ در اين‌ تورات‌ فعلي‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ از آخرت‌ و بهشت‌ و جهنم‌ حرفي‌ به‌ ميان‌ نيامده‌. همه‌اش‌ مربوط‌ به‌ دنياست‌. دنيا پرستي‌، دنياطلبي‌، ثروت‌ و لذا يهوديها در تمام‌ دنيا معروف‌ به‌ جنبه‌هاي‌ اقتصادي‌ هستند و فعاليتشون‌ را صد در صد روي‌ اقتصاديات‌ برده‌اند و مي‌بينيد كه‌ اقتصاد دنيا را در دست‌ گرفته‌اند و به‌ عكس‌ نثارا اينها نسبت‌ به‌ دنيا از نظر كتابشون‌ نه‌ از نظر عمل‌ خارجيشون‌، از نظر كتاب‌ انجيلي‌ نسبت‌ به‌ دنيا خيلي‌ انزوا طلبند. دنيا را ترك‌ كنيد، رهبانيت‌ داشته‌ باشيد. كه‌ خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد و رهابانيت‌ التدعوها اين‌رهبانيت‌ را مسحيت‌ در دين‌ بدعت‌ گذاشته‌. والا در دين‌ خدارهبانيت‌ نيست‌.رهبانيت‌ يعني‌ دور شدن‌ از دنيا. كارهاي‌ دنيايي‌ نكردن‌، در يك‌ فرض‌ كنيد مقبره‌اي‌، در يك‌ غاري‌ رفتن‌ و زندگي‌ كردن‌ و ازدواج‌ نكردن‌ و خانه‌ و زندگي‌ تشكيل‌ ندادن‌ و اينها  را مي‌گن‌ رهابانيت‌، عزلت‌. اين‌ در اسلام‌ حرامه‌. يعني‌ اگر يك‌ نفر مسلمان‌ در اسلام‌ اين‌ كار را بكنه‌ كه‌ دنيا را ترك‌ بكنه‌ و برود در يك‌ بياباني‌ اونجا بدون‌ هيچ‌ مزايايي‌ زندگي‌ بكنه‌ اين‌ از نظر اسلام‌ حرامه‌.

 وقتي‌ آية‌ شريفة‌ و ليتق‌ الله‌ يجعل‌ له‌ مخرج‌ و يرجع‌ هم‌ الحيث‌ لا يحتصب‌ نازل‌ شد از اين‌ اشتباهات‌ فكر كردند تقوا يعني‌ عبادت‌ كردن‌، نماز خوندن‌، روزه‌ گرفتن‌، شبها مشغول‌ مناجات‌ با پروردگار بودن‌، و خوب‌ لازمه‌اش‌ اينه‌ كه‌ سجاده‌ اشون‌ را از توي‌ خونه‌ اشون‌ بردارند و برن‌ در ميان‌ مسجد پهن‌ كنند و هميشه‌ اونجا مشغول‌ عبادت‌ باشند. يك‌ عده‌ اين‌ كار را كردند. گفتند خدا هم‌  كه‌ روزيمون‌ را مي‌ده‌. پس‌ دنبال‌ كار چرا بريم‌. پيغمبر اكرم‌ كه‌ مهربانترين‌ پيغمبران‌ است‌. انك‌ لعلي‌ خُلق‌ عظيم‌ داراي‌ خلق‌ عظيم‌ است‌ داره‌ در روايات‌ كه‌ غضب‌ فرمود يك‌ شلاق‌ و تازيانه‌اي‌ برداشت‌ و آمد به‌ سراغ‌ اينهايي‌ كه‌ توي‌ مسجد مشغول‌ عبادت‌ بودند. بلند بشيد بريد مشغول‌ كار بشيد. الكاسب‌ حبيب‌ الله‌. شما براي‌ خدا كار بكنيد همان‌ كارتون‌ عبادته‌. مسيحيت‌ اوني‌ كه‌ اصا مطالبشه‌ اينه‌ كه‌ نبايد كار كرد حتي‌ اونهايي‌ كه‌ ثروتمندند اينها را از ملكوت‌ آسمان‌ از ملكوت‌ الهي‌ خارج‌ مي‌كنه‌. مي‌گه‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ ثروتمند نمي‌تونه‌ به‌ ملكوت‌ الهي‌ دست‌ پيدا بكنه‌. اگر سي‌ ساله‌ ديگه‌ هم‌ ازدواج‌ نكرد، تشكيل‌ خانواده‌ نداد و هر كس‌ هم‌ كه‌ بخواد به‌ كمال‌ برسه‌ بايد رهبانيت‌ را انتخاب‌ كنه‌. اسلام‌ آمده‌ يك‌ ديد متوسط‌ عدل‌، صحيح‌ در صراط‌ مستقيم‌، نه‌ به‌ طرف‌ چپ‌ انحراف‌ پيدا كرده‌ و نه‌ به‌ طرف‌ راست‌. در صراط‌ مستقيم‌. حتي‌ در دعاها فرموده‌ است‌ كه‌ بگيد ربنا آتنا في‌ الدنيا حسنه‌ و في‌ آخرة‌ حسنه‌. هم‌ دنيا را داشته‌ باشيد هم‌ آخرت‌ را. كار مشكلي‌ است‌ بايد اين‌ كار مشكل‌ را مسلمانها بكنند و انجام‌ بدن‌. نه‌ مثل‌ مسيحيها باشيد كه‌ يك‌ وقتي‌ با يك‌ كشيش‌ مسيحي‌ در اون‌ وقتيها بيمارستان‌ مسيحيها در اونجا بود يك‌ كشيش‌ آمده‌ بود در اينجا من‌ باهاش‌ بحث‌ كردم‌ ازش‌ مي‌پرسيدم‌ كه‌ شما به‌ كتاب‌ انجيل‌ عمل‌ نمي‌كنيد؟ گفت‌ چطور؟ گفتم‌ مهمترين‌ قانوني‌ كه‌ در كتاب‌ انجيل‌ هست‌ اين‌ است‌ كه‌ عين‌ عبارتش‌ را مي‌خونم‌ براتون‌ اگر شريع‌ به‌ طرف‌ راست‌ تو طپانچه‌ زد، طپانچه‌ يعني‌ سيلي‌ در طرف‌ چپ‌ را هم‌ بگير. اين‌ ور صورتت‌ را بگير بگو اينجا را هم‌ بزن‌. و اگر عباي‌ تو را گرفت‌ قبايت‌ را هم‌ بده‌ و اگر يك‌ قدم‌ به‌ طرف‌ تو به‌ طرف‌ زمين‌ تو تجاوز در ملك‌ تو كرد تو ده‌ قدم‌ به‌ او اجازة‌ ورود بده‌. گفتند شما هم‌ دغل‌ نمي‌كنيد. الان‌ اجازه‌ بده‌ يك‌ سيلي‌ بزنيم‌ ببينيم‌ اون‌ طرف‌ را هم‌ مي‌گيره‌ يا نه‌. اين‌ كتت‌ را در بيار ببينم‌ مثلا شلوارت‌ را هم‌ درمي‌ ياري‌ تقديم‌ مي‌كني‌، كدام‌ مسيحي‌ هست‌ همچين‌ كاري‌ را انجام‌ بده‌. اين‌ خلاف‌ فطرته‌. قانون‌ اين‌، جملاتي‌ كه‌ خوندم‌ها، متن‌ كتاب‌ انجيله‌. اونهايي‌ كه‌ مطالعه‌ دارند مي‌دونند، كه‌ اونم‌ نمي‌گه‌ كه‌ اگر برادر مسلمانت‌، برادر متدينت‌ دوستت‌ اين‌ كار را كرد تو بهش‌ محبت‌ كن‌. مي‌گن‌ يك‌، يعني‌ يك‌ فرد شروري‌ كه‌ ساقها بود توي‌ هر محله‌ يك‌ شروري‌ بود و همه‌ را اذيت‌ مي‌كرد.

 يك‌ كسي‌ كه‌ شروره‌. اين‌ هر كاري‌ كرد شما بهش‌ بهتون‌ زديد. اين‌ بدآموزيه‌. علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ در فرمانش‌ به‌ محمد ابن‌ ابي‌ بكر مي‌فرمايد كه‌ در مقابل‌ تو آدم‌ بد و آدم‌ خوب‌ مساوي‌ نباشه‌. نسبت‌ به‌ آدمهاي‌ بد و معصيت‌ كار عكس‌ العمل‌ نشان‌ بده‌. و نسبت‌ به‌ آدمهاي‌ خوب‌ عكس‌ العمل‌ خوب‌ نشان‌ بده‌. براي‌ اين‌ كه‌ اونها تشويق‌ بشن‌. اگر در يك‌ مملكتي‌، در يك‌ مذهبي‌ فرقي‌ نباشه‌ بين‌ آدمهاي‌ خوب‌ و آدمهاي‌ بد. آدمهاي‌ خوب‌ كارهاي‌ خوب‌ را ترك‌ مي‌كنند و افراد بد هم‌ به‌ بديشون‌ ادامه‌ مي‌دن‌. و از اون‌ قوانيني‌ است‌ كه‌ هيچ‌ كس‌ عمل‌ نكرده‌ و اما اسلام‌. مي‌بينيد در همين‌ قانون‌ حد وسط‌ را رعايت‌ كرده‌. مي‌گه‌ و لكم‌ في‌ القصاص‌ يا اولي‌ الباب‌.

 قصاص‌ اين‌ حياتش‌ شماست‌، يك‌ نفر شرور پيدا شده‌ و حالا در دنيا فرض‌ كنيد مثل‌ صدام‌. در يك‌ محله‌اي‌ مثل‌ يك‌ الواتي‌. اين‌ دست‌ را به‌ كمر زده‌ و هل‌ من‌ مبارز مي‌طلبه‌ همه‌ اونجا صورتهاشون‌ را بگيرند بگن‌ بزن‌. اون‌ هم‌ لذتش‌ در همينه‌ كه‌ بزنه‌. شما فكر نكنيد وجدان‌ دارن‌ بعضيها. حجاج‌ ابن‌ يوسف‌ مي‌گفت‌ كه‌ اگر در مقابل‌ چشم‌ من‌ يك‌ انساني‌ تو خونش‌ دست‌ و پا بزنه‌ من‌ غذام‌ را تمام‌، به‌ اصطلاح‌ اثر خوب‌ نداره‌. بعضيها اينطور شرورند. واقعا خونخوارند. واقعا لذت‌ مي‌برند. شما فكر مي‌كنيد شمر ابن‌ ذي‌ الجوشن‌ يا يزيد ابن‌ معاويه‌ اينها مثل‌ ماها بودند. سر سيد الشهدا را در وسط‌ گذاشته‌ با اون‌ شقاوت‌. شما منظره‌ را فكر بكنيد. ببينيد چه‌ شقاوتي‌ مي‌خواد كشتن‌. و لذا اگر شما يزيدها را افرادي‌ كه‌ شبيه‌ به‌ يزيد هستند. حالا باز يك‌ كسي‌ وجدانش‌ كوچكتره‌ كمتر تاخت‌ و تاز مي‌كنه‌. يك‌ كسي‌ ميدانش‌ وسيعتره‌ بيشتر تاخت‌ و تاز مي‌كنه‌. يك‌ نفر را اگر ديديد شقي‌ است‌، جلوش‌ را نگرفتيد. اين‌ شقاوتش‌ روز به‌ روز بيشتر مي‌شه‌ و لكم‌ في‌ القصاص‌ حيات‌. حالا اينجا يك‌ بحث‌ مفصلي‌ است‌ كه‌ نمي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌. ولي‌ در عين‌ حال‌ كنار اين‌ قصاص‌ عفو را گذاشته‌ و براي‌ عفو ثوابهايي‌ تعيين‌ كرده‌. از طرفي‌ مي‌گه‌ حق‌ داري‌ قصاص‌ بكني‌. و من‌ قتل‌ و قد جعلنا بوليه‌ سلطانا. اگر يك‌ شخصي‌ مظلوم‌ كشته‌ شد ما براي‌ وليش‌ تسلط‌ قرار داديم‌. اسلام‌ مسلط‌ كرده‌ او را كه‌ برود و تقاص‌ كند. اما مي‌فرمايد اگر عفو كنيد بهتره‌. تا جايي‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ به‌ قدري‌ وقتي‌ خبر شهادت‌ حمزة‌ سيد الشهدا را براش‌ آوردند كه‌ شايد اين‌ روزها شهادت‌ حضرت‌ حمزه‌ باشد وقتي‌ خبر شهادت‌ حضرت‌ حمزه‌ را آوردند. حضرت‌ آمد نگاه‌ كرد به‌ بدن‌ حضرت‌ حمزه‌. حمزة‌ سيد الشهدا اون‌ قدر با عظمته‌ كه‌ علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌فرمايد اگر حمزه‌ و جعفر به‌ جاي‌ عقيل‌ و عباس‌ بعد از پيغمبر مي‌بودند نمي‌گذاشتند خلافت‌ من‌ غصب‌ بشه‌. فقط‌ اين‌ دو نفر.

 عباس‌ هم‌ عموي‌ پيغمبره‌، حمزه‌ هم‌ عموي‌ پيغمبره‌. جعفر، جعفر طيار برادر اميرالمؤمنيه‌، عقيل‌ هم‌ برادر اميرالمؤمنينه‌ اما اين‌ دو تا ضعيفند براي‌ نون‌ دنيا مي‌رفتند پيش‌ معاويه‌، براي‌ مال‌ دنيا. يك‌ قرص‌ نان‌ علي‌ كمتر بهشون‌ مي‌داده‌ پاشدند رفتند پيش‌ معاويه‌. معاويه‌ هم‌ جسارت‌ مي‌كنه‌ در حضور اونها به‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ اينقدر ضعيف‌. اما حضرت‌ حمزه‌ سلام‌ الله‌ عليها كه‌ واقعا بعد از معصومين‌ شخصي‌ به‌ عظمت‌ حضرت‌ حمزه‌ ما نداريم‌. پيغمبر اكرم‌ نام‌ اون‌ حضرت‌ را قبل‌ از حضرت‌ سيد الشهدا حضرت‌ حسين‌ ابن‌ علي‌ او را سيد الشهدا گفتند. سيد الشهدا. وقتي‌ آمد پيغمبر اكرم‌ نگاه‌ كرد ديد زبان‌ حضرت‌ حمزه‌ را درآوردند بريدند. بينيش‌ را بريدند، گوشش‌ را بريدند، چشمش‌ را در آوردند. پهلوش‌ را شكافتند، جگرش‌ را در آوردند اين‌ منظره‌ را كه‌ ديد فرمود اگر دستم‌ به‌ قريش‌ برسه‌ هفتاد نفر اينها مي‌كشم‌. و فكر نكنيد كه‌ پيغمبر احساساتي‌ شد، زيادي‌ گفت‌، نه‌. هفتاد نفر كفار قريش‌ به‌ يك‌ موي‌ حضرت‌ حمزه‌ ارزش‌ نداشتند. حق‌ بود، هفتاد نفر هم‌ كم‌ بود ولي‌ براي‌ اين‌ كه‌ اين‌ سنت‌ اون‌ هم‌ از ناحية‌ پيغمبر توي‌ مردم‌ برقرار نشه‌ آيه‌اي‌ شريفه‌ به‌ وسيلة‌ جبرئيل‌ نازل‌ شد. العاقبتم‌ فعاقبه‌ بمثل‌ اوقبتم‌ به‌. اگر كسي‌ را از شما كشتند به‌ تعبير من‌ شما مي‌تونيد يك‌ نفر را در مقابل‌ اون‌ يك‌ نفر بكشيد. همان‌ را هم‌ اگر عفو كنيد براي‌ شما بهتره‌. خيلي‌ عجيبه‌. ببينيد پيغمبر اكرم‌ مي‌تونه‌ در مقابل‌ حمزه‌ اقلا وحشي‌ را بكشه‌، اقلا هند جگر خوار را بكشه‌، اقلا ابي‌ سفيان‌ را بكشه‌، يك‌ نفر بهش‌ اجازه‌ داده‌ شده‌ اما در عين‌ حال‌ اين‌ معناي‌ دين‌ صحيح‌ و صراط‌ مستقيم‌ و ديني‌ كه‌ روي‌ عزت‌ بنا شده‌، ايني‌ كه‌ مي‌گن‌ اسلام‌ همة‌ قوانينش‌ معجزه‌ است‌ اينه‌. كه‌ عفو كن‌. اگر تو عفو كني‌ نزديكتره‌ به‌ تقواست‌. پيغمبر اكرم‌ فرمود من‌ عفو كردم‌. و نشان‌ داد. روزي‌ كه‌ فتح‌ مكه‌ را فرمود ابوسفيان‌ خيلي‌ ترسيد. ابوسفيان‌ اون‌ حالتي‌ را داشت‌ كه‌ در وقت‌ انقلاب‌ شاه‌ ملعون‌ ما داشت‌. يك‌ همچين‌ حالتي‌. همة‌ بدبختيها را او به‌ وجود آورد.

 خيلي‌ ترسيد. بدنش‌ مي‌لرزيد. شبانه‌ آمد در خيمة‌ عباس‌ عموي‌ پيغمبر. كه‌ اين‌ را شفيع‌ كنه‌. حضرت‌ عباس‌ عموي‌ پيغمبر فرمود كه‌ باشد صبح‌ من‌ مي‌برمت‌ پيش‌ پيغمبر اكرم‌. تا صبح‌ خوابش‌ نبرد. هر صدا بلند مي‌شد فكر مي‌كرد الان‌ مي‌ريزند اين‌ را مي‌شكند. يك‌ وقت‌ صداي‌ الله‌ اكبر بلند شد، اذان‌ گفتند كه‌ نمي‌دونست‌ اذان‌ يعني‌ چه‌؟ گفت‌ چه‌ خبره‌ از عباس‌؟ عباس‌ گفت‌ كه‌ مي‌خوان‌ نماز بخونند. اذان‌ براي‌ نماز مي‌گن‌. اين‌ آمد از درب‌ خيمه‌ نگاه‌ مي‌كرد بيرون‌. ديد كه‌ پيغمبر اكرم‌ آمده‌ با يك‌ آفتابة‌ آب‌ به‌ اصطلاح‌ ما، ابرق‌ داره‌ در روايت‌ ولي‌ منظور همان‌ آفتابه‌ است‌ از زبان‌ يك‌ لغتي‌ دارد. آمده‌ اونجا روي‌ بلندي‌ يك‌ سنگي‌ كه‌ هست‌ روي‌ اون‌ نشسته‌ كه‌ آب‌ به‌ خودش‌ ترشح‌ نشه‌ مي‌خواد وضو بگيره‌. مسلمانها ريختند قطرات‌ آب‌ وضوي‌ پيغمبر را مي‌گيرند و به‌ صورتشون‌ مي‌زنند. اين‌ را نگاه‌ كرد مردم‌ به‌ اين‌ اينجور اظهار علاقه‌ مي‌كنند به‌ عباس‌ گفت‌ كه‌ من‌ قيصر و روم‌ و اون‌ وقتها دو ابر قدرت‌ بودند يكي‌ پادشاه‌ ايران‌ بود كه‌ اسمش‌ قيصر بود، يكي‌ هم‌ بله‌، ببخشيد پادشاه‌ روم‌ بود كه‌ اسمش‌ قيصر بود اسم‌ اون‌ يكي‌ چي‌ بود؟ بله‌ حالا هر چي‌. خدا همة‌ پادشاهايي‌ كه‌ ظالم‌ بودند لعنت‌ كنه‌. گفت‌ من‌ اين‌ ابرقدرتها را ديدم‌، هيچ‌ كدام‌ به‌ اين‌ عظمت‌ نبوده‌اند. گفت‌ كه‌ عباس‌ گفت‌ كه‌ بابا اين‌ پيغمبره‌ اين‌ در دلهاي‌ مردم‌ خدا اين‌ را جا داده‌. به‌ خدا قسم‌ آقايون‌ يك‌ مسئلة‌ معنوي‌ عجيبي‌ است‌ كه‌ يك‌ مقداري‌ انسان‌ اگر بخواد حتي‌ محبوبيتي‌ توي‌ مردم‌ پيدا كنه‌ بايد ايمان‌ و عمل‌ صالح‌ داشته‌ باشه‌. ان‌ الذين‌ آمنوا و عمل‌ الصالحات‌ و يجعل‌ لهم‌ الرحمن‌ ودا. كساني‌ كه‌ ايمان‌ آورند و عمل‌ صالح‌ كنند خداي‌ تعالي‌ در دل‌ مردم‌ محبت‌ او را مي‌گذاره‌. شما نمي‌خواد فعاليت‌ بكنيد. مي‌بينيد مردم‌ بي‌ جهت‌ شما را دوست‌ دارند. سيجعل‌ لهم‌ الرحمن‌ ودا. يكي‌ از دانشمندان‌ اهل‌ سنت‌ مي‌گه‌ من‌ دربارة‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ در شگفتم‌! كه‌ دوستانش‌ تقيتا فضائلش‌ را مخفي‌ كردند و دشمنانش‌ روي‌ عناد فضائل‌ علي‌ عليه‌ السلام‌ را نگفتند و بالاخره‌ هيچ‌ تبليغاتي‌ براي‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ نشد حالا نگاه‌ نكنيد در زمان‌ ما مسئله‌ حل‌ شده‌ است‌ در اون‌ زمان‌. كسي‌ اسم‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ را مي‌برد زبانش‌ را قطع‌ مي‌كردند. اونقدر تبليغات‌ سوء شده‌ بود كه‌ جزء تعقيبات‌ نماز لعن‌ بر علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ بود. اما خدا مي‌خواد كه‌ الان‌ شايد كم‌ پيدا بشه‌، يك‌ مختصري‌ در يهودي‌ در اين‌ ممالك‌ پيدا مي‌شن‌ خيلي‌ كم‌ اون‌ هم‌ علي‌ مامقل‌ كه‌ به‌ حضرت‌ امير المؤمنين‌ جسارت‌ كنند. در دنيا دشمن‌ علي‌ كه‌ محبت‌ علي‌ در دلش‌ وجود نداشته‌ باشه‌ وجود نداره‌. اين‌ معناي‌ ان‌ الذي‌ آمنوا و عمل‌ الصالحات‌ سيجعل‌ الرحمن‌ ولدا عمل‌ صالح‌ پيغمبر اكرمه‌. چون‌ داراي‌ عمل‌ صالحه‌، چون‌ آمن‌ الرسول‌ بما انزل‌ من‌ ربه‌ در رأس‌ اين‌ جمعه‌. دورش‌ ريختند اونچنان‌ اظهار محبت‌ مي‌كنند كه‌ ابوسفيان‌ در تعجبه‌. صبح‌ كه‌ شد ابوسفيان‌ را پيغمبر اكرم‌ طبق‌ همان‌ آيه‌ عفوش‌ كني‌ بهتره‌، عفوش‌ كرد. بخشيدش‌. وحشي‌  آمد در حضور پيغمبر، پيغمبر عفوش‌ كرد ولي‌ گفت‌ در جلوي‌ چشم‌ من‌ نباش‌. وحشي‌ كسي‌ بود كه‌ مصلح‌ كرد حضرت‌ حمزة‌ سيد الشهدا را. هند جگر خوار مادر معاوية‌ ملعون‌ خبيث‌، مادر بزرگ‌ يزيد ابن‌ معاويه‌. اين‌ جگر حضرت‌ حمزه‌ را گرفت‌ تو دهنش‌ رو قيض‌ و غضب‌ مي‌خواست‌ بجوه‌ از اينجا اسمش‌ هند جگر خوار شد. اين‌ معناي‌ آقايي‌ است‌. و معناي‌ دين‌ مستقيمه‌. مي‌خواي‌ عفو كني‌ به‌ اصطلاح‌ دست‌ تويه‌، هر كسي‌ كه‌ صاحب‌ دم‌ شد ولي‌ دم‌ شد، اين‌ شخص‌ مي‌تونه‌ قصاص‌ كنه‌. اگر ديه‌ داره‌ مي‌تونه‌ ديه‌ بگيره‌ مي‌تونه‌ نه‌ مجبورش‌ كردند كه‌ عفو كنه‌، نه‌ مجبورش‌ كردند كه‌ قصاص‌ كنه‌. به‌ او واگذاشتند.

 دين‌ اسلام‌ يعني‌ اين‌. ولي‌ ديديد كه‌ يهوديت‌ اون‌ طرف‌ افتاده‌، مسيحيت‌ اين‌ طرف‌. يا ايها الذين‌ هادوا اي‌ يهوديها ان‌ ذعمتم‌ انكم‌ اولياء لالله‌ اونها خيلي‌ پر مدعا بودند، اين‌ بني‌ اسرائيل‌. بني‌ اسرائيل‌ مدعي‌ بودند كه‌ اينها با فضيلت‌ترين‌ مردمند. البته‌ آية‌ قرآن‌ هم‌ اين‌ را تأييد كرده‌. علتش‌ هم‌ اين‌ است‌ كه‌ اينها اولاد پيغمبرند و از اولاد اسرائيلند. اسرائيل‌ يعني‌ حضرت‌ يعقوب‌ كه‌ البته‌ خداي‌ تعالي‌ اين‌ كلمه‌ را يعني‌ كلمة‌ اسرائيل‌ را روي‌ يعقوب‌ گذاشته‌ يعني‌ يك‌ فردي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ بركتش‌ داده‌ كه‌ البته‌ مسيحيها يك‌ جور معنا مي‌كنند خيلي‌ مبتذل‌. مسيحيها مي‌گن‌ كه‌ حضرت‌ يعقوب‌ يك‌ شب‌ با خدا كشتي‌ گرفت‌ و بالاخره‌ خدا را به‌ زمين‌ زد و از اون‌ بركت‌ را هر جوري‌ بود گرفت‌ حالا مفصله‌. شنيديد هم‌. و طبق‌ اين‌ از نظر مسيحيها حضرت‌ يعقوب‌ اسرائيل‌ شده‌. اما از نظر اسلام‌ حضرت‌ يعقوب‌ مرد خوبي‌ بود. بسيار مرد خوب‌، پيغمبر بسيار خوبي‌ بود. عاشق‌ با محبت‌، براي‌ يوسفش‌ گريه‌ مي‌كرد. بالاخره‌ خداي‌ تعالي‌ هم‌ بركتي‌ بهش‌ در فرزندان‌ داد. خداي‌ تعالي‌ دوازده‌ فرزند بهش‌ عنايت‌ كرده‌ رشيد. به‌ قدري‌ اينها رشيد و با شخصيتند كه‌ حضرت‌ يعقوب‌ مي‌گه‌ وقتي‌ كه‌ مي‌خواييد وارد بشيد از درهاي‌ مختلف‌ وارد بشيد يك‌ جا دوازده‌ تا برادر وارد نشيد چشمتون‌ مي‌كنند. لا تدخلوا من‌ باب‌ الواحد. از يك‌ در وارد نشيد. يدخلوا من‌ ابواب‌ المتفرقه‌. يكي‌ از اون‌ در، يكي‌ از اون‌ در كه‌ هميچين‌ دوازده‌ تا برادر همه‌ سر حال‌، همه‌ چهار شانه‌، همه‌ سرخ‌ و سفيد با هم‌ وارد بشن‌ خوب‌ اين‌ معلومه‌ كه‌ چشمگيره‌. اينجوري‌ وارد نشيد. خيلي‌ با شخصيت‌. ولي‌ از نظر اخلاق‌ يك‌ خرده‌اي‌ ضعيف‌ بودند كه‌ اون‌ هم‌ بعد درست‌ شد. از نظر اخلاق‌ حسود بودند و حسادت‌ مي‌كردند در خصوص‌ حضرت‌ يوسف‌ كه‌ چرا پدرمون‌ او را بيشتر از ما دوست‌ داره‌. اون‌ هم‌ كه‌ بعدها وقتي‌ كه‌ آمدند نزد يوسف‌، يوسف‌ اونها را بخشيد و خدا هم‌ اونها را بخشيد و درست‌ شدند. لذا حضرت‌ يعقوب‌ يك‌ فرد با بركتي‌ بود، وجودش‌ با بركت‌. اين‌ اسرائيلي‌ها هم‌ كه‌ هستند هنوز فرزندان‌ يعقوبند. غير يهوديها، يهوديها مذهبشون‌ يهودي‌ است‌. ولي‌ بني‌ اسرائيل‌ بلا تشبيح‌، بلا تشبيح‌ مثل‌ سادات‌ در بين‌ مسلمانها هستند. اين‌ كه‌ مي‌گم‌ بلا تشبيح‌ براي‌ اين‌ كه‌ به‌ ما جسارت‌ نشه‌، ما اسرائيلي‌ نيستيم‌. و همان‌ فضيلتي‌ را كه‌ سادات‌ در بين‌ مسلمانها دارند اونها هم‌ در بين‌ يهوديها داشتند. من‌ يك‌ كتابي‌ را يك‌ وقت‌ ديدم‌ ترجمه‌ شده‌ از يهوديها در اونجا مطالبي‌ نوشته‌ شده‌ بود كه‌ از، كه‌ اونها معتقدند تمام‌ افراد كرة‌ زمين‌ را خدا خلق‌ كرده‌ براي‌ سرگرمي‌ اينها. اگر دوست‌ داشتند اونها را بكشند. اگر دوست‌ داشتند به‌ استخدام‌ خودشون‌ در بيارن‌. اگر دوست‌ داشتند سوارشون‌ بشن‌ هر كاري‌، براي‌ سرگرمي‌ خلق‌ كرده‌ والا اصل‌ خلقت‌ براي‌ بني‌ اسرائيله‌. يك‌ كتابي‌ ترجمه‌ شده‌ بود به‌ فارسي‌. شايد الان‌ تو كتابخانة‌ من‌ باشه‌، اين‌ هوس‌ اسرائيليهاست‌. و مي‌گفتند ما از اولياء خدا هستيم‌. اصلا بهشت‌ مال‌ ماست‌. اگر مثلا انسان‌ مدعي‌ است‌ كه‌ فلان‌ آقا با من‌ خيلي‌ صميمي‌ است‌ چرا پس‌ مي‌ترسي‌ كه‌ وارد خونه‌اش‌ بشي‌. شما تمناي‌ ملاقاتش‌ را نداريد. اگر يك‌ كسي‌ بگه‌ مثلا ريئس‌ جمهور يا فلان‌ مرجع‌ يا فلان‌ شخصيت‌ حالا اسم‌ نبريم‌ اين‌ من‌ از اولياء او هستم‌ از دوستان‌ خيلي‌ نزديكشم‌ خوب‌ بيا بريم‌، بيا بريم‌ ببينيم‌ تو بدون‌ وقت‌ قبلي‌ حاضري‌ باهاش‌ ملاقات‌ كني‌. حالا خود خدا مي‌فرمايد كه‌ بدون‌ اي‌ پيغمبر اين‌ علامت‌ ولي‌ خداست‌. كه‌ اگر ولي‌ خدا هستي‌ فاتمن‌ الموت‌ يك‌ تقاضاي‌ مرگ‌ بده‌، تقاضاي‌ ملاقات‌ بده‌. تو كه‌ با فلان‌ شخصيت‌ رفيقي‌ و مي‌گي‌ كه‌ با او صميمي‌ هستم‌ و بسيار رفيقم‌ يك‌ تقاضاي‌ ملاقات‌ بهش‌ بده‌، ببين‌ چكار مي‌كنه‌. ولا يتمنه‌ ابدا اينها چون‌ خودشون‌ مي‌دونند كه‌ دروغ‌ مي‌گن‌ تمنا را هرگز نمي‌كنند. هيچ‌ وقت‌ تقاضاي‌ ملاقات‌ ندارند. براي‌ اين‌ كه‌ آبروشون‌ مي‌ره‌. شما بدونيد كه‌، پيش‌ يك‌ شخصيتي‌ مي‌ريد اونجا برمي‌گرده‌ به‌ شما توهين‌ مي‌كنه‌ اون‌ شخصيت‌. با دوستتون‌ مخصوصا هيچ‌ وقت‌ نمي‌ريد. مي‌گيد اين‌ آبروي‌ ما را جلوي‌ اون‌ مي‌بره‌. جلوي‌ دوستمون‌ مي‌بره‌.

 يا اليها الذين‌ هادوا ان‌ ذهبتم‌ انكم‌ اولياء لا لله‌ من‌ دون‌ الناس‌. شما همه‌ كاره‌ هستيد و ولي‌ خدا هستيد فتمن‌ الموت‌ انكنتم‌ صادقين‌. اگر راست‌ مي‌گيد پيشنهاد مرگ‌ را بديد. مرگ‌ يعني‌ چه‌؟ يعني‌ ملاقات‌ با خدا. مرگ‌ يعني‌ از اين‌ دنيا كنده‌ شدن‌ و به‌ عالم‌ آخرت‌ پيوستن‌ با معصومين‌ برخورد كردن‌، رفاقت‌ كردن‌. با اولياء خدا هماهنگ‌ شدن‌. با تمام‌ رحمت‌ پروردگار روبرو شدن‌. تمناي‌ مرگ‌ كنيد. و لا يتمنه‌ ابدا. هرگز اينها اين‌ كار را نمي‌كنند. چرا؟ به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ خودشون‌ مي‌دونند چكاره‌اند. اذا قدمت‌ ايديهم‌. براي‌ كارهايي‌ كه‌ جلو انجام‌ مي‌دن‌. اونها به‌ ياد خدا نبودند. معصيت‌ كارند. كسي‌ كه‌ محبت‌ دنيا تمام‌ قلبش‌ را فرا گرفته‌ اين‌ شخص‌ نمي‌تونه‌ محبت‌ خدا را هم‌ داشته‌ باشه‌. از علائم‌ اولياء خدا تمناي‌ مرگه‌. نه‌ اين‌ كه‌ مثلا شماها هر شب‌ پاشيد و از خدا بخواهيد خدايا مرگ‌ من‌ را برسون‌. اول‌ ولي‌ خدا بشو بعد اون‌ تمناي‌ مرگ‌ باطنا به‌ وجود مي‌ياد. اما يك‌ عده‌ هستند انحطار هم‌ مي‌كنند. منتهي‌ اين‌ قدر ضعيفند مي‌گن‌ او چرا خودكشي‌ كرد، بخاطر زنش‌ اذيتش‌ مي‌كرد. اي‌ بابا مرد حسابي‌ تو اين‌ قدر بي‌ شخصيتي‌ كه‌ چون‌ زنت‌ اذيت‌ مي‌كرد نتونستي‌ استقامت‌ كني‌ خودت‌ را كشتي‌. چرا مثلا خودكشي‌ كرد؟ طلب‌ كار زيادي‌ داشت‌. چرا خودكشي‌ كرد؟ نمي‌دونم‌ امثال‌ اينها. اينها كه‌ مي‌گن‌ خودكشي‌ كردن‌ خودكشي‌ حرامه‌  و معصيت‌ داره‌، براي‌ اين‌ كه‌ ضعف‌ انسان‌ را نشان‌ مي‌ده‌. انسان‌ در مقابل‌ مشكلات‌ دنيا هر چه‌ مشكل‌ باشه‌، نبايد از پا در بياد. اونهايي‌ كه‌ ازپا در آمدن‌ يك‌ وقت‌ مي‌شينه‌ تو خونه‌ گريه‌ مي‌كنه‌ خوب‌ عقده‌اش‌ را خالي‌ مي‌كنه‌ مي‌گه‌ كه‌ نبايد باشه‌. يك‌ وقت‌ مي‌شينه‌ مثلا حواسش‌ پرته‌ من‌ يك‌ نفر تو خيابان‌ داره‌ مي‌ره‌، بهش‌ گفتم‌ كجا تشريف‌، گفت‌ ببخشيد من‌ مي‌خواستم‌ برم‌ فلان‌ جا از اين‌ ور راه‌ افتادم‌. گفتم‌ چرا؟ گفت‌ يك‌ طلبكاري‌ دارم‌، اين‌ قدر ضعيفه‌ حواسش‌ پرت‌ مي‌شه‌. اينها اگر تا يك‌ حدي‌، اما اومد و پاي‌ خودكشي‌ رسيد. اين‌ معلومه‌ خيلي‌ ضعيفه‌. خيلي‌ بيجاره‌ است‌. فكر مي‌كنه‌ حالا خودش‌ را كه‌ كشت‌ راحت‌ مي‌شه‌. و اين‌ شخص‌ اين‌ افراد غالبا معتقد به‌ عالم‌ آخرت‌ نيستند. نمي‌دونند كه‌ اگر خودكشي‌ كردند اول‌ ناراحتيشونه‌. چون‌ روح‌ ناراحتيها را حس‌ مي‌كنه‌. اگر روح‌ ناراحتي‌ داشته‌ باشه‌ حالا چه‌ فرق‌ مي‌كنه‌ در اين‌ دنيا باشه‌ يا در عالم‌ بعد از اين‌ دنيا. اينجا خدا ناراحتش‌ مي‌كنه‌، عذابهاي‌ اخروي‌ ناراحتش‌ مي‌كنه‌. اينجا مردم‌ دنيا ناراحتش‌ مي‌كنند. اين‌ قدر انسان‌ نبايد ضعيف‌ باشه‌.

 اما يك‌ نفر رسيده‌ به‌ كمال‌. كتب‌ الله‌ لهم‌ اگر اون‌ اگرهايي‌ كه‌ خدا براشون‌ نوشته‌ بنود حضرت‌ در خطبة‌ حمام‌ مي‌فرمايد اينها به‌ شوق‌ ثواب‌ به‌ شوق‌ بهشت‌، خدا را شكر بايد بكنيم‌ كه‌ خدا بهشت‌، والا پر مصيبت‌ اين‌ بهشت‌ را به‌ ما نشان‌، به‌ همان‌ اندازه‌ كه‌ وصف‌ كردن‌ كه‌ ما تقريبا شبيه‌ به‌ قصه‌ داريم‌ فرضش‌ مي‌كنيم‌ و مي‌شنويم‌. مبتكعين‌ علي‌ فرش‌ بطائهم‌ من‌ استبرغ‌ و جلل‌ الجنتين‌ داء و قلوا لهم‌ كامثال‌ مكنون‌ جنات‌ تجري‌ من‌ تحت‌ الانهار مخصوصا تو هواي‌ تابستان‌ باشه‌ و گرم‌ هم‌ باشه‌، من‌ اگر همينها را ترجمه‌ بكنم‌ آب‌ تو دهن‌ آدم‌ مي‌افته‌ كه‌ بله‌ و حور نعين‌ كامثال‌ لؤلو المكنون‌ اين‌ آياتي‌ كه‌ در قرآن‌ هست‌ دربارة‌ بهشت‌ كه‌ واقعا اگر ما معتقد باشيم‌ و ايمان‌ كامل‌ داشته‌ باشيم‌ حاضر نيستيم‌ يك‌ ساعت‌ در اين‌ دنيا بمانيم‌. تا انسان‌ از دنيا مي‌ره‌ در روايت‌ داره‌ و معلومه‌ اين‌ آدمي‌ كه‌ در اين‌ روايت‌ نقل‌ شده‌ اين‌ آدم‌ فوق‌ العاده‌اي‌ هم‌ نيستش‌. وقتي‌ كه‌ محتضر افتاده‌ در بستر يعني‌ هر كي‌ مي‌آيد دم‌ در مي‌ايسته‌ اجازه‌ مي‌خواد. اين‌ را هم‌ بدونيد همه‌ را حضرت‌ ازرائيل‌ خودش‌ قبض‌ روح‌ نمي‌كنه‌ يك‌ مشت‌ ملائكه‌، دو دسته‌ ملك‌ دارد حضرت‌ ازرائيل‌ كه‌ به‌ اونها فرمان‌ مي‌ده‌. يك‌ دسته‌ ملك‌ رحمتند كه‌ خوبان‌ را قبض‌ روح‌ مي‌كنند، يك‌ دسته‌ هم‌ ملك‌ عذابند كه‌ بدها را قبض‌ روح‌ مي‌كنند از اون‌ خوبهاش‌ انشاءالله‌ براي‌ ما بياد. وقتي‌ كه‌ مي‌ياد اونجا مي‌ايسته‌ مي‌گه‌ خدا به‌ من‌ فرموده‌ است‌ كه‌ اگر مايليد تا آخر دنيا بمانيد مي‌تونيد، اگر مايلي‌ تو را قبض‌ روح‌ كنم‌ ببرم‌. ولي‌ اين‌ طرف‌ را نگاه‌ كن‌ يك‌ جايي‌ را مي‌بيني‌ يك‌ آبي‌، يك‌ تشكيلاتي‌ كه‌ خدا تو قرآن‌ فرموده‌، ائمة‌ اطهار هستند شما توي‌ خواب‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ را يك‌ شب‌ ببينيد تا مدتها خوشحاليد حالا علي‌ عليه‌ السلام‌ نشسته‌، حضرت‌ فاطمة‌ زهرا، امام‌ حسن‌، امام‌ حسين‌، حضرت‌ ولي‌ عصر هم‌ ولو اين‌ كه‌ در اين‌ دنياست‌ ولي‌ روحش‌ در اون‌ دنيا با اونهاست‌. همه‌ اونجا جمعند. پدران‌، قوم‌ و خويش‌ هم‌ انسان‌ اون‌ طرف‌ بيشتر از اين‌ طرف‌ داره‌. فوق‌ نهايت‌ يك‌ دونه‌ پدر تو اين‌ دنيا داشته‌ باشي‌ اونجا ده‌ تا پدر، بيست‌ تا پدر، تا حضرت‌ موسي‌، بنده‌ سي‌ تا پدر و بقيه‌ هم‌ ائمه‌ عليهم‌ السلام‌ چون‌ ما شجره‌ داريم‌ عرض‌ مي‌كنم‌. اينها همه‌ اونطرفند. اقوام‌، خويشاوندان‌ هر چه‌ شما تصور كنيد از اقوامي‌ كه‌ تو اين‌ دنيا داريد و بعضيهاشون‌ باهاتون‌ قهرند بعضيهاشون‌ طمع‌ بهتون‌ دارند بعضيهاشون‌ محل‌ بهتون‌ نمي‌گذارند اون‌ طرف‌ بهترش‌ را داريد و انسان‌ بدون‌ هيچ‌ قهر و مزد و طمع‌. وقتي‌ مي‌بينه‌ اون‌ طرف‌ را ترديد مي‌افته‌. عرض‌ كردم‌ كه‌ خيلي‌ آدم‌ فوق‌ العاده‌ نيست‌ ايني‌ است‌ كه‌ به‌ ترديد مي‌افته‌ والا خيليها هستند كه‌ اصلا اصرار دارند قبل‌ از ديدن‌ اينها كه‌ بروند. بعد يك‌ گياهي‌ را، يك‌ ريحاني‌ را مي‌ياره‌ همان‌ ملك‌ مي‌گه‌ اين‌ را بو بكش‌. انسان‌ بو مي‌كشه‌ مي‌گه‌ زود من‌ را قبض‌ روح‌ كن‌. ازش‌ سؤال‌ مي‌كنند چيه‌ كه‌ بو بكشه‌؟ حضرت‌ مي‌فرمايد اين‌ تا كه‌ اين‌ گياه‌ را بو كرد از تمام‌ خوشيهاي‌ دنيا فراموشش‌ مي‌شه‌، فراموش‌ مي‌كنه‌. اصلا اينها چيه‌؟ چه‌ ارزشي‌ داره‌. اين‌ دنيا فكر نكنيدها خوشي‌ نداره‌. لذتهاش‌ بخاطر نجات‌ از ناراحتيه‌. يك‌ خرده‌اي‌ نجات‌ انسان‌ پيدا مي‌كنه‌. انسان‌ حالا اين‌ تعبير را من‌ بكنم‌ شايد مثلا بگيد، ولي‌ خوب‌ چون‌ در بعضي‌ از روايات‌ هم‌ هست‌. انسان‌ وقتي‌ بولش‌ مي‌گيره‌ مي‌بينيد چه‌ ناراحته‌، وقتي‌ مي‌شينه‌ ادرار مي‌كنه‌ مي‌بينه‌ آه‌ چه‌ راحت‌ شد. اين‌ راحت‌ نشده‌، الان‌ هم‌ ناراحتي‌ پيدا كرده‌. همة‌ چيزهاي‌ ديگه‌ هم‌ همينطوره‌. غذاي‌ خوشمزه‌اي‌ مي‌خوره‌ مي‌گه‌ به‌ عجب‌ غذايي‌، نه‌ از گرسنگي‌ داري‌ لذت‌ مي‌بري‌. اگر سير باشي‌ اين‌ غذا را بهت‌ بدن‌ اين‌ غذا را نمي‌خوري‌. مي‌گي‌ نه‌ ميل‌ ندارم‌.

 انسان‌ از لذتهاي‌ دنياش‌ براي‌ ناراحتيه‌. ناراحتيش‌ هم‌ يك‌ خرده‌ كمتر بشه‌ لذت‌ مي‌بره‌ و الا لذتي‌ نداره‌ اين‌ دنيا. و لذا دنيا را فراموش‌ مي‌كنه‌ اين‌ شخص‌ مي‌گه‌ زود من‌ را ببر.  با اين‌ كه‌ بهش‌ گفتند تا آخر دنيا مي‌توني‌ بمونيها. به‌ همة‌ مؤمنين‌ اين‌ پيشنهاد مي‌شه‌. فكرهاتون‌ را بكنيد به‌ همة‌ مؤمنين‌ اين‌ پيشنهاد مي‌شه‌، تا آخر دنيا. معلومه‌ تا امروز هيچ‌ مؤمني‌ اين‌ درخواست‌ را نكرده‌ كه‌ من‌ را نگه‌ دار توي‌ دنيا تا دنيا پايان‌ پيدا كنه‌. اگر اين‌ درخواست‌ را اون‌ موقع‌ مؤمن‌ بكنه‌ مومن‌ نيست‌. ايمان‌ نداره‌. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ هيچ‌ عاقلي‌ زندان‌ سلول‌ زندان‌ با شكنجه‌ را مي‌ياد انتخاب‌ كنه‌ در مقابل‌  باغ‌ بزرگ‌ پر از حور العين‌ و چه‌ و چه‌ و چه‌. من‌ همين‌ جا دل‌ خوش‌ كردم‌ به‌ اين‌ زندان‌ يك‌ متر در يك‌ متر با همة‌ كثافتهاش‌ و اعمال‌ شاقه‌اش‌. اين‌ ديونه‌ است‌، ديونه‌ هم‌ حالا بهش‌ كاري‌ نداريم‌. يعني‌ مؤمنين‌ نيست‌ يا اين‌ كه‌ هيچ‌ وقت‌ همچين‌ تقاضايي‌ نمي‌كنه‌. اين‌ همه‌ روي‌ كرة‌ زمين‌ از زمان‌ حضرت‌ آدم‌ تا حالا، آدم‌ آمده‌ و رفته‌ جز يكي‌، دو سه‌ نفر كه‌ خدا خواسته‌ اينها بمانند و او خواسته‌ مثل‌ جناب‌ خضر يا مثلا حضرت‌ الياس‌ اگر باشه‌ و حضرت‌ بقية‌ الله‌ و حضرت‌ عيسي‌. اونها حضرت‌ عيسي‌ هم‌ كه‌ تو اين‌ دنيا نيستند. اين‌ چند تا را خدا خواسته‌ نگهشون‌ بداره‌ به‌ هر حال‌. بقيه‌ تقاضا نكردند. هيچ‌ كس‌ تقاضا نكرده‌. چون‌ اين‌ روايت‌ مي‌گه‌ كه‌ اگر تقاضا بكنند كه‌ بمانيم‌ مي‌مانند. يكي‌ از دوستان‌ ما خدا رحمتش‌ كنه‌ ظاهرا فوت‌ كرده‌ من‌ بچه‌ بودم‌ مي‌آمد در مغازة‌ پدر من‌ مي‌نشست‌، هر روز خيلي‌ مرد خوبي‌ بود. مدتي‌ نيامد بعد هم‌ آمد خيلي‌ لاغر و ضعيف‌ و گفت‌ كه‌ آمدم‌ خداحافظي‌ از شما بكنم‌ مي‌خوام‌ برم‌ و ديگه‌ پيش‌ شما نمي‌يام‌. ابوي‌ من‌ سؤال‌ كرد از ايشان‌ كه‌ كجا بودي‌ تا حالا و چرا اينجور تغيي‌ روحيه‌ دادي‌؟ گفت‌ من‌ يك‌ مرضي‌ مبتلا شدم‌، مريض‌ شدم‌. و خيلي‌ مرضم‌ سخت‌ شد تا اين‌ يك‌ روز مادرم‌ ديدم‌ نشسته‌، پير زني‌ است‌ نشسته‌ بالاي‌ سرم‌ و داره‌ گريه‌ مي‌كنه‌ و يك‌ شخصي‌ هم‌ از بالا آمد من‌ را گرفت‌ گذاشت‌ توي‌ يك‌ چادر شب‌ مانندي‌، تعبير او را من‌ مي‌گم‌. مثل‌ اين‌ چادر شبهايي‌ كه‌ رختخواب‌ توش‌ مي‌بندند. گذاشت‌ توي‌ اون‌ و انداخت‌ سر دوشش‌ و برد به‌ بالا. اين‌ جا خيلي‌ ما را برد. اونجا كه‌ من‌ رسيدم‌ من‌ را آزاد گذاشت‌. آزاد گذاشت‌ و من‌ حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ ديدم‌ روي‌ يك‌ كرسي‌ نشسته‌اند و به‌ من‌ فرمودند مي‌خوايي‌ بياي‌ طرف‌ ما كه‌ بيا. اگر، ميل‌ توست‌ هر چه‌ تو مي‌خواي‌. گفتم‌، نگاه‌ كردم‌ به‌ زمين‌ ديدم‌ مادرم‌ باز همان‌ كنار جسد من‌ نشسته‌ گفتم‌ من‌ فقط‌ بخاطر مادرم‌ تا وقتي‌ كه‌ او زنده‌ هستم‌ برگردم‌ باشم‌ او كه‌ فوت‌ كرد، من‌ هم‌ فوت‌ كنم‌. اين‌ هم‌ مسئله‌اي‌ است‌ها فراق‌ الاحبه‌. يعني‌ شما ديديد كه‌ شماها انشاء الله‌ هيچ‌ كدومتون‌ نديده‌ باشيد زندانيها در ميان‌ زندان‌ يك‌ نفر گاهي‌ مي‌شه‌ كه‌ مردم‌ محبت‌ مي‌كنه‌.

 مي‌گفتند يك‌ نفر را نقل‌ مي‌كردند از علما در زندان‌ در زمان‌ شاه‌. مي‌گفتند اين‌ به‌ قدري‌ به‌ ما محبت‌ مي‌كرد، زندانيها مي‌گفتند به‌ قدري‌ به‌ ما محبت‌ مي‌كرد كه‌ وقتي‌ كه‌ او آزاد شد براي‌ قربت‌ خودمون‌ كه‌ ما را گذاشتي‌ اينجا تنها و رفته‌ بايد گريه‌ بكنيم‌. اين‌ تنها نيست‌. فراق‌ احبه‌. گفت‌ تا مادرم‌ زنده‌ است‌ اجازه‌ بديد من‌ برگردم‌. مي‌گه‌ من‌ را همانطور با همان‌ چادر شب‌ باز انداخت‌ توش‌ آورد و رفتم‌ توي‌ بدنم‌ و نشستم‌. مادرم‌ گفت‌ تو فوت‌ كرده‌ بودي‌، حتي‌ بدنت‌ هم‌ سرد شده‌ بود. و به‌ پدر من‌ مي‌گفت‌ من‌ از اين‌ به‌ بعد تصميم‌ دارم‌ كه‌ ديد و بازديدهام‌ را كم‌ بكنم‌ و مشغول‌ عبادت‌ بشم‌. از شما من‌ خداحافظي‌ مي‌كنم‌ مادرم‌ به‌ هر حال‌، الان‌ هم‌ هفتاد سالشه‌ چند سال‌ ديگه‌ هم‌ زنده‌ است‌ و از دنيا خواهد رفت‌ و منم‌ مهلتم‌ مي‌دونم‌ كه‌ تا همان‌ بعد از مادرم‌ بيشتر نيست‌. اينجوريه‌ در اختيار شماست‌. ولي‌ خدا هيچ‌ وقت‌ حاضر نمي‌شه‌ در دنيا بمونه‌. هيچ‌ وقت‌ حاضر نمي‌شه‌. اين‌ در قرآن‌ صراحت‌ داره‌ در چند آيه‌. ولا يتمنونه‌ ابدا بما قدمت‌ ايديهم‌. از امام‌ صادق‌ سؤال‌ مي‌كنه‌ يك‌ شخصي‌ كه‌ چرا ما به‌ مرگ‌ تن‌ نمي‌ديم‌، راضي‌ نيستيم‌، دوست‌ نداريم‌ بميريم‌؟ حضرت‌ مي‌فرمايد به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ شما از خانة‌ آباد مي‌خواييد بريد به‌ خانة‌ خراب‌. آخرتتون‌ را خراب‌ كرديد دنياتون‌ را آباد كرديد از خانة‌ آباد اگر كسي‌ بخواد بره‌ تو خانة‌ خراب‌ خوب‌ سختشه‌. اما اگر به‌ عكس‌ باشه‌، اگر به‌ عكس‌ بود شما از خدا مي‌خواييد يك‌ خانة‌ خوبي‌ در يك‌ قسمت‌ خوب‌ و خوش‌ آب‌ و هواي‌ شهر درست‌ كرده‌ باشيد خانه‌ بسيار بزرگ‌ و همة‌ وسايل‌ راحتي‌ هم‌ توش‌ هست‌. در يك‌ اطاقي‌ مثل‌ از اين‌ آلونكها، كوخها در اونجا داريد زندگي‌ مي‌كنيد شما ساعت‌ شماري‌ مي‌كنيد كي‌ مي‌شه‌ كه‌ من‌ برم‌ تو اون‌ خونه‌ زندگي‌ بكنم‌. و لذا اينهايي‌ كه‌ دل‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌ داده‌اند، دل‌ به‌ خدا داده‌اند. و شناختند حقيقت‌ دنيا را، شناختن‌ حقيقت‌ آخرت‌ را، شناختن‌ حقيقت‌ كمالات‌ را و انسانيت‌ را درك‌ كردند اينها يتمنون‌ الموت‌ تمناي‌ مرگ‌ مي‌كنند. تمنا مي‌كنند، خواهش‌ مي‌كنند، تقاضا مي‌كنند. من‌ اين‌ قضيه‌ را تو كتاب‌ پرواز روح‌ نوشته‌ام‌ شايد اكثر شماها خونده‌ باشيد. كه‌ در كربلا خدا قسمتمون‌ كنه‌ انشاء الله‌ همه‌امون‌ مشرف‌ بشيم‌. در كربلا يك‌ روز صبحي‌ بود من‌ آمدم‌ از حرم‌ ديدم‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ خيلي‌ با حال‌ فرحي‌ نشسته‌. در كربلا ايشان‌ فرحناك‌ نبود. يعني‌ از چهار فرسخي‌ كربلا آدم‌ خوش‌ برخوردي‌ بود بسيار خوش‌ سفر حتي‌ مزاح‌ مي‌كرد من‌ را مي‌خندوند. بعد از چهار فرسخي‌ كربلا از ماشين‌ پياده‌ شد زمين‌ را بوسيد و گفت‌ از اينجا ديگه‌ بوي‌ محبوبم‌ حسين‌ داره‌ به‌ مشامم‌ مي‌رسه‌. ديگه‌ ما او را خوشحال‌ نديديم‌. واقعا عجيب‌ بود. غالبا هم‌ صبح‌ نيم‌ ساعت‌ براي‌ ما روضه‌ مي‌خوند، عصر روضه‌ مي‌خوند. يك‌ حالاتي‌ داشت‌. من‌ يك‌ روز ديدم‌ خيلي‌ خوشحاله‌. يك‌ مقدار خوشحالتره‌، گفتم‌ چيه‌؟ گفت‌ آقا فرمودند كه‌ بايد تو اينجا بموني‌. آقا سيد الشهدا امروز صبح‌ به‌ من‌ فرمودند تو اينجا بايد بموني‌. من‌ اتفاقا رفته‌ بوديم‌ نجف‌ درسهاي‌ نجف‌ را ديده‌ بوديم‌ و خيلي‌ خوشمون‌ آمده‌ بود، من‌ به‌ ايشان‌ گفتم‌ خيلي‌ خوب‌ مي‌شه‌ شما كربلا بمونيد ما هم‌ نجف‌ مي‌مونيم‌ بعد هفته‌اي‌ يك‌ دفعه‌ هم‌ كه‌ ما مي‌آييم‌ براي‌ زيارت‌ سيد الشهدا عليه‌ السلام‌ شما را زيارت‌ مي‌كنيم‌ شما هم‌ به‌ نجف‌ مي‌ياييد خوبه‌ اينجا نزديكتريم‌. ايشان‌ فرمود نه‌ اين‌ طوري‌ كه‌ من‌ مي‌خوام‌ بمانم‌ شما اون‌ طور نمي‌تونيد بمانيد. به‌ من‌ آقا فرموده‌ است‌ كه‌ امروز از دار دنيا مي‌ري‌، حالا صحيح‌ و سالم‌ها. از دنيا خواهي‌ رفت‌ و مدفنت‌ اينجا خواهد بود. خدا مي‌دونه‌ من‌ اين‌ حرف‌ را، چون‌ حرفهاي‌ راست‌ از ايشان‌ زياد شنيده‌ بودم‌، يك‌ چيزهايي‌ كه‌ قطعي‌ مي‌گفت‌ ما مكرر ديده‌ بوديم‌ كه‌ درست‌ مي‌شه‌. خيلي‌ با احتياط‌ بود، حرف‌ قطعي‌ كم‌ مي‌زد. يعني‌ كم‌ مي‌گفت‌ اين‌ كار خواهد بود. اما يك‌ جمله‌اي‌ را كه‌ گاهي‌ مي‌گفت‌ قطعي‌ يقين‌ مي‌كرديم‌. من‌ تا مثل‌ اين‌ كه‌ فكر كردم‌ الان‌ جنازه‌اش‌ جلوي‌ منه‌ اينجور حالم‌ متغير شده‌ و همانطور كه‌ ايستاده‌ بودم‌ برگشتم‌ گفتم‌ حالا تعبير بچه‌گي‌ بود من‌ اون‌ وقتها حدودا شانزده‌ سال‌، هفده‌ سال‌ بيشتر از اين‌ حدودها سنم‌ بيشتر نبود. گفتم‌ من‌ اگر سيد باشم‌ نمي‌گذارم‌ تو امروز بميري‌. برگشتيم‌. رفتيم‌ تو حرم‌ سيد الشهدا. حالا ساعت‌ هشت‌ صبح‌ بود. اونجا در پيش‌ رو ضريح‌ حضرت‌ سيد الشهدا خدا قسمتون‌ كنه‌ مثل‌ ضريح‌ حضرت‌ رضا نيست‌ كه‌ دورش‌ هميشه‌ آدم‌ چسبيده‌ باشه‌ نه‌، مردم‌ مي‌يان‌ زيارتشون‌ را مي‌كنند مي‌رن‌ كنار و دور ضريح‌ معمولا بازه‌.

 من‌ اونجا نشستم‌ فكر مي‌كردم‌ كه‌ ايشان‌ بميره‌ اينجا. بعد هم‌ من‌ تنها برگردم‌ ايران‌. بيشتر از او به‌ خودم‌ فكر مي‌كردم‌ چون‌ هر كسي‌ براي‌ خودش‌ بيشتر گريه‌ مي‌كنه‌ تا براي‌ متوفي‌. اينقدر گريه‌ كردم‌ حالا در اثر گريه‌ بود، خوب‌ گريه‌ بعدش‌ يك‌ نشاطي‌ به‌ انسان‌ دست‌ مي‌ده‌ عقده‌اش‌ خالي‌ مي‌شه‌. هر چي‌ بود احساس‌ كردم‌ يك‌ نشاطي‌ در من‌ پيدا شد و همچين‌ يقين‌ كردم‌ كه‌ ديگه‌ ايشان‌ نمي‌ميره‌. برگشتم‌ رفتم‌ توي‌ مسافرخانه‌ ديدم‌ ايشان‌ بيشتر از معمول‌ در حال‌ حزن‌ نشسته‌. شايد هم‌ اشك‌ مي‌ريخت‌. يعني‌ من‌ احساس‌ كردم‌ يك‌ قدري‌ گوشة‌ چشمش‌تر بود. چون‌ گريه‌ نكرد گفتم‌ كه‌، بعد تا من‌ را ديد گفت‌ كه‌ سيد كار خودت‌ را كردي‌. باز يك‌ سال‌ ديگه‌ به‌ خدا قسم‌ اين‌ حرفها را يك‌ جوري‌ مي‌زد كه‌ فقط‌ بايد ببينيد تا بدانيد كه‌ اولياء خدا يعني‌ كه‌ و چگونه‌ با دنيا از دنيا متنفرند. يك‌ سال‌ ديگه‌ تو اين‌ زندان‌ و با اين‌ شكنجه‌ بمانم‌ اون‌ هم‌ در زندان‌ مثلا باشه‌ نه‌ در كربلا. ما كه‌ اين‌ حرفها سرمون‌ نمي‌شد خوشحال‌ كه‌ الحمد الله‌ كه‌ ما كار خودمون‌ را كرديم‌. ولي‌ يك‌ زنداني‌ كه‌ تو زندانه‌، مخصوصا ندونه‌ كه‌ تو زندانه‌ وقتي‌ يك‌ زنداني‌ را آزادش‌ نمي‌كنند برش‌ مي‌گردونند همه‌ خوشحال‌ مي‌شن‌ كه‌ الحمد الله‌ تو هم‌ برگشتي‌ باز با ما هستي‌. و تاريخ‌ گذاشت‌. سال‌ بعد همان‌ در همان‌ روز، بيست‌ و يك‌ ماه‌ رجب‌ در زنجان‌ ايشان‌ قبلا به‌ دوستش‌ مي‌گه‌ كه‌ خوب‌ ديگه‌ الحمد الله‌ مرگ‌ داره‌ به‌ سراغ‌ ما مي‌ياد تو بازار داشت‌ راه‌ مي‌رفت‌. مي‌ياد كنار بازار كنار يك‌ كوچه‌اي‌ اونجا دراز مي‌كشه‌ و از دنيا مي‌ره‌. اين‌ معناي‌ ولي‌ خدا بودنه‌. ما اگر اينجوري‌ شديم‌ راحتيم‌. هيچ‌ غصه‌اي‌ هم‌ نداريم‌. هيچ‌ ناراحتي‌ هم‌ نداريم‌.  اصحاب‌ سيد الشهدا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ اينها بر يكديگر سبقت‌ مي‌گرفتند. در حديث‌ داريم‌ اين‌ شخص‌ مشغول‌ شوخي‌ مي‌شه‌ شب‌ عاشورا. اون‌ يكي‌ يك‌ خرده‌ ايمانش‌ ضعيفتر بوده‌ ظاهرا بوده‌ علي‌ القائده‌، مي‌گه‌ امشب‌ شب‌ شوخيه‌؟ تو عمرم‌ شوخي‌ نكرده‌ بودم‌ ولي‌ چون‌ مي‌دونم‌ فردا در اون‌ بهشتي‌ كه‌ خدا وعده‌ كرده‌ و امام‌ حسين‌ به‌ ما نشون‌ داده‌ خواهيم‌ بود من‌ نمي‌تونم‌ خودم‌ را حفظ‌ كنم‌. به‌ تعبير من‌ نمي‌تونم‌ خودم‌ را نگه‌ بدارم‌. و بر يكديگر سبقت‌ مي‌گرفتند در شهادت‌. واقعا عجيبه‌. در ميان‌ اصحاب‌ سيد الشهدا و اولاد حسين‌ ابن‌ علي‌ عليه‌ السلام‌ بيشتر از همه‌ توجه‌ به‌ حضرت‌ علي‌ اكبر عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ شده‌. علي‌ اكبر اول‌ كسي‌ است‌ از بني‌ هاشم‌ كه‌ آمد خدمت‌ پدر و تقاضاي‌ رفتن‌ به‌ ميدان‌ را كرد. ساير شهدا وقتي‌ مي‌آمدند خدمت‌ حسين‌ ابن‌ علي‌ عليه‌ السلام‌ حضرت‌ يك‌ تعلل‌ مي‌كردند، يك‌ خرده‌ به‌ اصطلاح‌ تأمل‌ مي‌كردند يك‌ جملاتي‌ مي‌فرمودند. ولي‌ در خصوص‌ علي‌ اكبر فرمودند كه‌ اجازه‌ دادند برو به‌ طرف‌ لشگر. آمد.

 حسين‌ ابن‌ علي‌ مي‌خواد به‌ مردم‌ علي‌ اكبر را بشناسونه‌. آية‌ شريفة‌ ان‌ الله‌ اصطفي‌ آدم‌ و نوح‌ و آل‌ عمران‌ علي‌ العالمين‌. يعني‌ اي‌ مردم‌ اين‌ از اولاد ابراهيمه‌. از اولاد پيغمبره‌. اين‌ از اونهايي‌ است‌ كه‌ خدا انتخابش‌ كرده‌. اين‌ را اختيار كرده‌. بر تمام‌ عالمين‌ اين‌ جوان‌ هيجده‌ ساله‌، يا بيست‌ و پنج‌ ساله‌ در هر سني‌ كه‌ بودند اين‌ را خداي‌ تعالي‌ بر جهانيان‌ انتخابش‌ كرده‌. اين‌ آيات‌ را كه‌ تلاوت‌ فرمود بعد فرمود كه‌ خدايا شاهد باش‌ الهم‌ الشهد علي‌ هؤلاء خدايا شاهد باش‌ كه‌ من‌ جواني‌ را به‌ طرف‌ اينها مي‌فرستم‌ كه‌ اشبه‌ الناس‌ خَلقا و خُلقا و منطقا لرسولك‌. شبيه‌ترين‌ مردم‌ است‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ از جهت‌ خلق‌، از خُلق‌ از جهت‌ نطق‌ و بيان‌ وقتي‌ ما مشتاق‌ مي‌شديم‌ كه‌ پيغمبر را ببينيم‌ نظرنا عليك‌. ما به‌ اين‌ نگاه‌ مي‌كرديم‌. اين‌ مطالب‌ را هم‌ به‌ عنوان‌ دعا فرمود و داره‌ نگاه‌ مي‌كنه‌ علي‌ اكبر داره‌ شمشير مي‌زنه‌ قلب‌ لشگر را در نظر گرفته‌ يك‌ وقت‌ نگاه‌ كرد ديد علي‌ اكبر برگشت‌. يا اب‌ العطش‌ قد قتلني‌. اي‌ پدر عطش‌ من‌ را كشت‌. چراغها را خاموش‌ كنيد يك‌ حال‌ عزايي‌ پيدا كنيم‌ انشاء الله‌ در اين‌ شب‌ عزيز شب‌ جمعه‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ ما نظر لطفي‌ خواهد نمود و انشاء الله‌ اميدواريم‌ امام‌ عصر ارواحنا فدا در اين‌ مجلس‌ به‌ ما عناياتي‌ بفرمايد.

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۱۹ رمضان ۱۴۱۱ قمری – ۱۶ فروردین ۱۳۷۰ شمسی – اکرام بنی آدم از جانب خدا

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجت‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواحنا العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفدا. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذبالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. و قلنا يا آدم‌ السكن‌ انت‌ و زوجك‌ الجنه‌. و كلا منها حيث‌ شئتم‌ ابدا و لا تقربا هذه‌ الشجره‌ فتكونا من‌ الظالمين‌. و عدل‌ الهم‌ الشيطان‌ عنها و اخرجهما مما من‌ كان‌ و قل‌ نحبتوا بعضكم‌ لبعض‌ عدو و لكم‌ في‌ الارض‌ مستقرو مطاع‌ الهي‌.

 مطالب‌ گذشتة‌ ما به‌ اين‌ آية‌ شريفه‌ رسيد كه‌ خداي‌ تعالي‌ انسان‌ را براي‌ بهشت‌ خلق‌ كرده‌. انسان‌ خودش‌، خودش‌ را جهنمي‌ مي‌كند. همانطوري‌ كه‌ حضرت‌ آدم‌ را خدا در بهشت‌ ساكن‌ كرد. حتي‌ از ابتدايي‌ كه‌ انسان‌ پا روي‌ اين‌ كرة‌ زمين‌ مي‌گذارد براي‌ خوشبختي‌، براي‌ سعادت‌، براي‌ راحتي‌ بدون‌ كوچكترين‌ كسالتي‌، مرضي‌، براي‌ رفاه‌ و آسايش‌ كامل‌ منظور خدا حيات‌ طيبه‌ است‌. تا وقتي‌ كه‌ انسان‌ به‌ دست‌ بشر نيفتاده‌ از مادر متولد مي‌شود تا وقتي‌ كه‌ پدر و مادر دخالتي‌ در كارش‌ نمي‌كنند. فرزند نه‌ ماه‌ در رحم‌ با كمال‌ راحتي‌، مادر نمي‌دونست‌ كه‌ اين‌ از كجا مي‌خورد اين‌ چگونه‌ رشد مي‌كند، تا وقتي‌ متولد مي‌شه‌. از لحظة‌ تولدش‌ وقتي‌ كه‌ به‌ دست‌ پدر و مادر و سليقه‌هاي‌ مختلف‌ و دكتر و امثال‌ اينها مي‌افتد مرضها و كسالتها و ناراحتيها شروع‌ مي‌شود. بچه‌ در سنين‌ اوئل‌ عمر، بلكه‌ بهتر از يك‌ انسان‌ با مقاومت‌ كامل‌ زندگي‌ مي‌كند، رشد مي‌كند از آن‌ شيري‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ براش‌ قرار داده‌ كه‌ بهترين‌ شيرهاست‌، بهترين‌ غذاهاست‌ براي‌ نوزاد از اون‌ شير استفاده‌ مي‌كند اون‌ شير هم‌ در حال‌ سرماخوردگي‌، براي‌ غذاي‌ بچه‌ خوبه‌ هم‌ در حال‌ راحتي‌، هم‌ در تمام‌ ادوار زندگي‌ بهترين‌ غذا براي‌ نوزاد و طفل‌ شير مادر است‌. خداي‌ تعالي‌ او را براي‌ او قرار داده‌. تا مي‌ياد وارد اوضاع‌ و احوال‌ دنيا مي‌شود. انسان‌ وقتي‌ وارد طبيعت‌ شد، اين‌ طبيعتي‌ كه‌ ما ساختيم‌. شما فكر نكنيد طبيعت‌ را خدا ساخته‌. اصلش‌ را خدا ساخته‌ ولي‌ هواي‌ آلوده‌ را ما ساختيم‌. هواي‌ آلوده‌اي‌ كه‌ مثلا شهرهاي‌ بزرگ‌ تهران‌، مشهد داره‌ اين‌ دسترنج‌ ماست‌. ميكروبهاي‌ كه‌ در فضا هست‌. طرز تربيت‌ و رشد انسان‌.

 طرز لباس‌ پوشيدن‌، طرز تغذيه‌ كردن‌ همة‌ اينها اگر با يك‌ دقت‌ كامل‌ بهش‌ نگاه‌ كنيم‌ مي‌بينيم‌ تمامش‌ براي‌ بدبختي‌ انسان‌ اقدام‌ مي‌كند. انسان‌ را در فشار قرار مي‌دهد. يكي‌ از دوستان‌ جوان‌ ما يك‌ وقتي‌ بچه‌ را بعد از تولد در اطاق‌ گذاشته‌ بود خفه‌ شده‌ بود اين‌ بچه‌. گفتيم‌ چكار كردي‌؟ گفت‌ من‌ حساب‌ كردم‌ سي‌ و هفت‌ درجه‌ حرارت‌ بدن‌ مادرش‌ بوده‌ كه‌ در شكم‌ مادر بوده‌. ما درجه‌ گذاشتيم‌ توي‌ اطاق‌ براي‌ اين‌ كه‌ حرارت‌ را حفظ‌ كنيم‌ اين‌ به‌ اصطلاح‌ سرما نخوره‌ سي‌ و هفت‌ درجه‌ اطاق‌ را گرمش‌ كرديم‌. اينها عقلهاي‌ ماست‌. سي‌ و هفت‌ درجه‌ اطاق‌ گرم‌ شد خود ما گرمامون‌ شد آمديم‌ بيرون‌. بعد از يك‌ ساعت‌ كه‌ رفتيم‌ ديديم‌ بچه‌ خفه‌ شده‌. ماها اينطوري‌ افكارمون‌ اينه‌. لباسهايي‌ كه‌ مي‌پوشيم‌. خودمون‌ را بچه‌ هامون‌ را هي‌ لباس‌ مي‌پوشونيم‌ كه‌ مبادا سرما بخورند و حال‌ اين‌ كه‌ حيوانات‌ اينطور نيستند. حيوانات‌ اينها لباس‌ اصلا نمي‌پوشند. با همة‌ سرما و گرما مي‌تونند خودشون‌ را تطبيق‌ بدن‌. ما هم‌ همين‌ طوريم‌. منتهي‌ ما يك‌ خرده‌ سردمون‌ شد تحمل‌ نكرديم‌ لباس‌ را اضافه‌ كرديم‌. اين‌ لباس‌ عادت‌ شد براي‌ ما. باز يك‌ خرده‌ سرما آمد يك‌ خرده‌ لباس‌ را اضافه‌ كرديم‌ حالا اگر كتمون‌ را دربياريم‌ يا بنده‌ عبام‌ را بردارم‌ توي‌ هواي‌ خنك‌ وارد بشم‌ سرما مي‌خورم‌. مايه‌هاي‌ بدبختي‌ و ناراحتي‌ و امراض‌ مختلف‌ را خودمون‌ براي‌ خودمون‌ به‌ وجود مي‌آريم‌. طرز تغذية‌ ما، غذا خوردنها. خداي‌ تعالي‌ به‌ ما يك‌ برنامه‌اي‌ دادن‌ براي‌ غذا خوردن‌. اولا انسان‌ بايد غذاش‌ را بشناسه‌ كه‌ آيا از حيوانات‌ گياه‌ خواره‌ يا گوشت‌ خوار. تا به‌ حال‌ اين‌ فكر را كرديم‌ كه‌ آيا ما جزو حيوانات‌ گياهخواريم‌. آخه‌ حيوانات‌ دو دسته‌ هستند. يك‌ دسته‌ گياه‌ خوار يك‌ دسته‌ گوشت‌ خوار.

 گوشتخوارها هيچ‌ وقت‌ گياه‌ نمي‌خورند گياه‌ خورها هم‌ هيچ‌ وقت‌ گوشت‌ نمي‌خورند. شما هر چه‌ بكنيد. يك‌ مشت‌ گندم‌ بريزيد پيش‌ يك‌ گربه‌ هر چي‌ هم‌ اين‌ حيوان‌ گرسنه‌ باشه‌ گندم‌ را نمي‌خوره‌ و به‌ عكس‌ اگر كه‌ يك‌ ران‌ گوشت‌ بسيار خوب‌ را بگذاريد جلوي‌ گوسفند بگيد، هر چي‌ هم‌ او گرسنه‌ باشه‌ او اين‌ گوشت‌ را نمي‌خوره‌. حالا ما چرا برنامه‌ امون‌ را تعيين‌ نكرديم‌ كه‌ آيا جزء حيوانات‌ گوشتخواريم‌ يا علف‌ خوار. هم‌ علف‌ مي‌خوريم‌ هم‌ حبوبات‌ و گياه‌ مي‌خوريم‌ هم‌ گوشت‌ مي‌خوريم‌. هر چي‌ از اين‌ گلومون‌ پايين‌ رفت‌ مي‌خوريم‌. ماهي‌ مي‌خوريم‌، مرغ‌ مي‌خوريم‌، گوشت‌ گوسفند مي‌خوريم‌، گوشت‌ شتر مي‌خوريم‌، يك‌ عده‌اي‌ كه‌ گوشت‌ خوك‌ هم‌ مي‌خورند. هر حيواني‌ را كه‌ پيدا كنند مي‌خورند و گياه‌ هم‌ كه‌ برنج‌ و نان‌ اينها جزء گياهانه‌ ديگه‌. سبزيجات‌ مختلف‌، ميوه‌ جات‌ مختلف‌ هم‌ مي‌خوريم‌. خوب‌ ما هنوز معلوم‌ نكرديم‌ كه‌ آيا جز حيوانات‌ گياه‌ خواريم‌، اگر گياه‌ خوار باشيم‌ كه‌ هستيم‌ گوشت‌ خوردن‌ ماية‌ كوتاهي‌ عمرمون‌ مي‌شه‌. ماية‌ اين‌ همه‌ كسالتها مي‌شه‌. اين‌ حيواناتي‌ كه‌ طبيعي‌ زندگي‌ مي‌كنند اينها نه‌ بيمارستان‌ دارند، نه‌ اين‌ همه‌ مطب‌ سر كوچه‌ها و محل‌ زندگي‌ اونها هست‌ و نه‌ هم‌ اين‌ قدر مريض‌ مي‌شن‌. در جايي‌ كه‌ يك‌ گاو، اين‌ كه‌ مي‌گم‌ بلا نسبت‌ براي‌ اين‌ كه‌ بلا نسبت‌ غلطه‌. انسان‌ وقتي‌ در مقابل‌ نيست‌، آخه‌ گاو با انسان‌ نسبتي‌ نداره‌. بعضيها مي‌گن‌ بلا نسبت‌ جنابعالي‌، خوب‌ نسبتي‌ بايد داشته‌ باشه‌ تا بگن‌ بلا نسبت‌. من‌ اگر بلا نسبت‌ نمي‌گم‌ آقايون‌ اعتراض‌ نكنند.

 گاوي‌ در يك‌ طويله‌ زندگي‌ مي‌كنه‌. همان‌ زندگي‌ را شما، من‌ يك‌ شبانه‌ روز بخواييم‌ بكنيم‌ مريض‌ مي‌شيم‌، قطعا مريض‌ مي‌شيم‌. چه‌ در تابسان‌ باشه‌ چه‌ در زمستان‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ ما زندگيمون‌ عوض‌ شده‌. و اين‌ را من‌ به‌ طور كلي‌ از نظر علمي‌ براي‌ شما بگم‌. كه‌ انسان‌ در ارتباط‌ با زندگي‌ جسمانيش‌ و بدنيش‌ هر چه‌ به‌ حيوانات‌ نزديكتر بشود بهتره‌ و در زندگي‌ روحيش‌ هر چه‌ به‌ ائمة‌ اطهار نزديكتر بشه‌ بهتره‌. نمي‌دونم‌ اين‌ را خوب‌ فهميديد چي‌ گفتم‌ يا نه‌! يعني‌ هر چي‌ شما كمتر لباس‌ بپوشيد و عادت‌ بديد خودتون‌ را به‌ كمتر لباس‌ پوشيدن‌ بهتره‌. هر چه‌ بتوانيد مثل‌ حيوانات‌ غذاهاي‌ طبيعي‌ بخوريد. گوشت‌ را گذاشتيد در ميان‌ قابلمه‌ و مدتي‌ اين‌ را پختيد و حالا مي‌خواييد بخوريد. اين‌ گوشت‌، اگر شما جزء گوشتخوارها باشيد اون‌ فايده‌اي‌ كه‌ يك‌ گرگ‌ وقتي‌ گوشت‌ مي‌خوره‌ براش‌ داره‌ براي‌ شما نداره‌. هر چه‌ انسان‌ بتواند زندگيش‌ را طبيعي‌تر بكند. من‌ چند روز قبل‌ مسافرت‌ بودم‌ يك‌ هفتة‌ قبل‌ يك‌ جا سرد بود. ديدم‌ خيلي‌ سرمامه‌. احساس‌ كردم‌ قبلا اينجور نبودم‌ حالا چرا اينطوري‌ شدم‌ بعد متوجه‌ شدم‌ كه‌ ما از وقتي‌ اين‌ گاز آمده‌ هميشه‌ اطاق‌  را گرم‌ نگه‌ داشتيم‌ اين‌ زمستاني‌ جامون‌ گرم‌ بوده‌. حالا وقتي‌ آمديم‌ در يك‌ جاي‌ معمولي‌ سرما مي‌خوريم‌. پنج‌، شش‌ روز شما سيگار بكشيد. عادت‌ كنيد به‌ سيگار كشيدن‌. شما ديگه‌ نمي‌تونيد سيگار را ترك‌ كنيد. مواد مخدرة‌ ديگر و برادرهاي‌ سيگار از قبيل‌ ترياك‌ و هروئين‌ و مرفين‌ و امثال‌ اينها نگيد چرا اينها را هم‌ رديف‌ كرديد. اينها هم‌ رديف‌ همند برو و برگرد هم‌ نداره‌. خلاصه‌ همش‌ اعتياده‌. چه‌ فرقي‌ مي‌كنه‌ يكي‌ اعتيادش‌ بيشتره‌، يكي‌ كمتر. اينها هم‌ همين‌ طوره‌، منتهي‌ اونها قويتره‌، اينها ضعيفتر. هيچ‌ وقت‌ ببينيد يك‌ حيواني‌ مگر اون‌ با انسان‌ زندگي‌ كرده‌ باشه‌ كه‌ سيگار بكشه‌. يا مثلا فرض‌ كنيد ترياك‌ بكشه‌. من‌ يك‌ وقتي‌ اون‌ زمانهايي‌ كه‌ ترياك‌ تقريبا آزاد بود يك‌ ترياكي‌ را ديده‌ بودم‌ اين‌ يك‌ گنجشكي‌ را ترياكي‌ كرده‌ بود. اين‌ گنجشك‌ توي‌ فضا مي‌پريد تا ايشان‌ منقل‌ را مي‌گذاشت‌، معلوم‌ شد يك‌ چند روزي‌ اين‌ را گرفته‌ اين‌ را فوت‌ كرده‌ توي‌ حلق‌ و بينيش‌ و نگهش‌ داشته‌ اين‌ را معتادش‌ كرده‌. من‌ اين‌ رو ديدم‌ كه‌ عرض‌ مي‌كنم‌. تا منقل‌ را مي‌گذاشت‌ جلوش‌ فورا اون‌ گنجشك‌ از آسمان‌، گنجشكي‌ كه‌ اصلا از تركيب‌ انسان‌ فرار مي‌كنه‌ مي‌آمد روي‌ دست‌ اين‌ مي‌نشست‌ منتظر فوت‌ او بود. حيوانات‌ هم‌ گاهي‌ در اثر نشست‌ و برخاست‌ با ما بدبخت‌ مي‌شن‌. والا اين‌ پرنده‌، گنجشكي‌ كه‌ پرواز ميكنه‌، تمام‌ فضا مال‌ اونه‌ حالا اين‌ آماده‌، اولا آمادگي‌ تقريبا داشت‌ سر پشت‌ بام‌ اون‌ حول‌ و حوشها غالبا راه‌ مي‌رفت‌ و يك‌ مقدار هم‌ از گنجشكهاي‌ ديگه‌ مكدرتر بود. و تا اينشان‌ منقل‌ را مي‌گذاشت‌ او مي‌آمد.

 باور كنيد خدا مي‌دانيد اين‌ زندگي‌هاي‌ ماها، روشها، رسمها، نمي‌دونم‌ فرهنگها اينها سبب‌، مجموعا سبب‌ بدبختي‌ انسان‌ مي‌شه‌. خداي‌ تعالي‌ انسان‌ را بدبخت‌ خلق‌ نكرده‌. ايني‌ كه‌ مي‌گيم‌ بگيد لا اله‌ الا انت‌ سبحانك‌ اني‌ كنت‌ من‌ الظالمين‌. خدايا تو پاكي‌ من‌ هستم‌ كه‌ به‌ خودم‌ ظلم‌ مي‌كنم‌ در همه‌ چيز هست‌. اعتيادها، من‌ خودم‌ يك‌ وقتي‌ شايد الان‌ هم‌ با هر روحاني‌ كه‌ برخورد بكنيد همين‌ طور هست‌. اين‌ عمامه‌ را ما وقتي‌ مي‌خواييم‌ بپيچيم‌ بايد سرش‌ را بديم‌ يك‌ نفر اون‌ طرف‌ نگه‌ بداره‌ من‌ هم‌ اين‌ طرف‌ نگه‌ دارم‌ اون‌ از اون‌ ور تا كنه‌ من‌ از اين‌ ور. اگر او بلد نباشه‌ تا كردن‌ را بايد باز من‌ اين‌ را بدم‌ به‌ او تا كرده‌اش‌ را اين‌ را هم‌ من‌ باز خودم‌ تا كنم‌. بعد هم‌ روي‌ آيينه‌اي‌ لازم‌ داره‌ كه‌ ما عمامه‌ امون‌ را به‌ اين‌ شكل‌ دربياريم‌. استاد ما اين‌ كه‌ من‌ اينها را عرض‌ مي‌كنم‌ نمي‌خوام‌ وقتتون‌ را بگذرونم‌. خدا مي‌دونه‌ يك‌ كلمه‌اش‌ اينها درسه‌. استادم‌ به‌ من‌ در سنين‌ هفتده‌ سالگي‌ و هجده‌ سالگي‌ به‌ من‌ گفت‌ كه‌ به‌ هيچ‌ چيز معتاد نشو. حتي‌ كاري‌ بكن‌ كه‌ به‌ چيزي‌ نيازمند نشي‌. اگر وسط‌ بيابان‌ يك‌ همچين‌ طلبه‌اي‌ كه‌ بايد عمامه‌اش‌ را ديگري‌ سرش‌ را بگيري‌، عمامه‌اش‌ خراب‌ بشه‌. نمي‌دونه‌ چكارش‌ بكنه‌. من‌ ديده‌ بودم‌ سر عمامه‌ را بسته‌ بود به‌ درخت‌. به‌ جاي‌ اون‌ طرف‌ كه‌ مي‌گيره‌ اونجا سرش‌ را بسته‌ بود به‌ درخت‌ سرش‌ را تا مي‌كرد، باز مي‌رفت‌ اون‌ را مي‌بست‌ اون‌ طرف‌ خوب‌ آيينه‌ گيرش‌ نمي‌آمد. به‌ هيچ‌ چيز معتاد نشيد. آزادي‌ انسان‌ در اينه‌. باور كنيد خدا مي‌دونه‌ حتي‌ اگر انسان‌ بعضيها ديديد، من‌ يك‌ نفر را ديدم‌ كه‌ خيلي‌ ناراحت‌ بود گفت‌ حاجاقا تسبيح‌ داريد، گفتم‌ بله‌. تسبيح‌ را دادم‌ يك‌ خرده‌ همچين‌، همچين‌ كرد و گفت‌ خيلي‌ ممنون‌. گفتم‌، چي‌ شد. گفت‌ من‌ عادت‌ كردم‌ كه‌ وقتي‌ يك‌ مدتي‌ تسبيح‌ دستم‌ باشه‌ اين‌ جوري‌ ،اين‌ جوري‌ بكنم‌. البته‌ اين‌ ثواب‌ هم‌ داره‌، اما معتاد شدنش‌ اسباب‌ درد سره‌. من‌ خودم‌ در همان‌ زمان‌ يعني‌ در محضر استادم‌ كه‌ بودم‌، استاد اخلاقم‌ ايشان‌ به‌ من‌ دستور فرموده‌ بودند كه‌ شبها وقتي‌ كه‌ مي‌خواي‌ بخوابي‌ وضو بگير و بخواب‌. من‌ وضو مي‌گرفتم‌. يك‌ شب‌ آب‌ پيدا نشد وضو نگرفتيم‌. ديدم‌ خوابم‌ نمي‌بره‌. عادت‌ شده‌ برام‌ وضو گرفتن‌ به‌ استادم‌ گفتم‌، گفت‌ ديگه‌ حق‌ نداري‌ وضو بگيري‌. چون‌ وضو براي‌ خدا بايد گرفت‌ نه‌ براي‌ اين‌ كه‌ تو معتادي‌، اگر وضو نگيري‌ خوابت‌ نمي‌بره‌. گفتم‌ چه‌ كنم‌؟ گفت‌ تيمم‌ كن‌. البته‌ حاضر نمي‌شد كه‌ من‌ بدون‌ طهارت‌ بخوابم‌. تيمم‌ كن‌، يك‌ مدتي‌ تيمم‌ كرديم‌ وضعمون‌ عوض‌ شد كم‌ كم‌ شب‌ اول‌ خوابم‌ نبرد، شب‌ دوم‌ خوابم‌ برد، كم‌ كم‌ خوابم‌ برد، گفت‌ حالا مي‌توني‌ وضو بگيري‌. ببينيد تا اين‌ حد. اگر شما روي‌ اعتياد، معتاد شديد كه‌ نماز شب‌ بخوانيد و اگر نماز شب‌ نخوانديد فرداش‌ ناراحتيد براي‌ اين‌ كه‌ فردا ناراحت‌ نباشيد نماز شب‌ خوانديد كار بسيار خوبي‌ است‌ نماز شب‌ خوندن‌ و شايد هم‌ اين‌ حرفها را من‌ نبايد اينجا بزنم‌ مي‌گيد كه‌ كار خوبي‌ را انسان‌ عادت‌ كرده‌ چرا ترك‌ كنه‌ ولي‌ خودمونيم‌. نصف‌ شب‌ پا مي‌شه‌ مي‌گه‌ اگر من‌ نماز شب‌ نخونم‌ فردا كسلم‌، پس‌ براي‌ اين‌ كه‌ نشاطي‌ داشته‌ باشم‌ نماز شب‌ مي‌خونم‌ اين‌ براي‌ خدا نخوانده‌.

 اگر فردا كسل‌ هستي‌ نماز شب‌ براي‌ خدا خواندي‌ ارزش‌ داره‌. دقت‌ فرموديد معناي‌ اخلاص‌ اينه‌. تا اين‌ حد حساب‌ داره‌. رسومات‌ اينها تو اعتيادهامونه‌. رسومات‌، فلان‌ چيز رسمه‌، فلان‌ چيز بده‌ اين‌ را بدانيد انسان‌ بايد خودش‌ را تربيت‌ كنه‌ كه‌ هر چه‌ را خدا گفته‌ بده‌، بد بدانه‌ و هر چه‌ را كه‌ خدا گفته‌ خوبه‌، خوب‌ بدانه‌. معني‌ صراط‌ مستقيم‌ همينه‌. شما فكر مي‌كنيد كه‌ اگر يك‌ چيزهايي‌ را حرام‌ بدانيد. ما الان‌ خيلي‌ چيزها را حرام‌ مي‌دانيم‌ و حال‌ اينكه‌ حرام‌ نيست‌. خيلي‌ از چيزها را ما واجب‌ مي‌دانيم‌. واجب‌ نيست‌. خيلي‌ از چيزها را مستحب‌ مي‌داني‌، مستحب‌ نيست‌. ما در زندگي‌ بعضي‌ چيزها حرامه‌، ما حرامش‌ مي‌دونيم‌ اما نه‌ اونقدري‌ كه‌ حرامه‌. خيلي‌ از چيزها را اون‌ قدري‌ كه‌ حرام‌ نيست‌، خيلي‌ بيشتر حرام‌ مي‌دانيم‌. اينها همش‌ انحراف‌ از صراط‌ مستقيمه‌. اين‌ كه‌ شما هر روز مي‌گيد اهدنا الصراط‌ المستقيم‌ يعني‌ خدايا همين‌ها را درستش‌ كن‌. خوب‌ شما مي‌گيد چيه‌؟ مي‌خواييد من‌ چند مثال‌ همين‌ جا تو همين‌ مجلس‌ بزنم‌. همين‌ آدمهاي‌ خوب‌، خيلي‌ خوبمون‌ را مي‌بينم‌ كه‌ منحرفند. فرقي‌ نمي‌كنه‌ انحراف‌ وقتي‌ پيدا شد چه‌ نيم‌ ميليمتر باشه‌ چه‌ يك‌ فرسخ‌ باشه‌، يك‌ كيلومتر باشه‌، ده‌ كيلومتر باشه‌. شما ببينيد من‌ مكرر اين‌ مثال‌ را زدم‌ پشت‌ فرمان‌ نشستيد توي‌ جادة‌ مستقيم‌ داريد مي‌ريد شما نيم‌ ميليمتر فرمان‌ را بپيچونيد به‌ طرف‌ راست‌. چطور مي‌شه‌؟ نيم‌ ميليمتر. درسته‌ الان‌ نمي‌افتيد توي‌ دره‌ ولي‌ در سر يك‌ كيلومتري‌، شايد سر ده‌ متري‌ بيافتيد توي‌ دره‌. انسان‌ در زندگي‌ بايد هيچ‌ انحراف‌ نداشته‌ باشه‌. هيچ‌. هيچ‌ انحرافي‌ و ماها زياد انحراف‌ داريم‌. خداي‌ مي‌دونه‌ زياد انحراف‌ داريم‌. غيبت‌ كردن‌ بدتره‌ يا زنا كردن‌. بگيد. غيبت‌ كردن‌. جدا” من‌ الان‌ اگر غيبت‌ بكنم‌ شما اون‌ قدر من‌ را بد مي‌دونيد كه‌ اگر خداي‌ نكرده‌ زنا بكنم‌. نه‌ اين‌ معناي‌ انحرافه‌.

 خودتون‌، غيبت‌ مسلم‌. مي‌گيد غيبتش‌ كردم‌، استغفار هم‌ مي‌كنيد اما با سردي‌ از كنارش‌ رد مي‌شيد. شما غيبت‌ كردن‌ را بدتر مي‌دونيد عملا يا زنا كردن‌ را؟ يك‌ نفر فشار بالاش‌ بياد كنار خيابان‌ بايسته‌، مخصوصا اگر در لباس‌ ما هم‌ باشه‌ ايستاده‌ بول‌ كنه‌. كسي‌ هم‌ نبيندش‌ها. خدا رحمت‌ كنه‌ اين‌ مثال‌ را براي‌ من‌ مرحوم‌ آيت‌ الله‌ ميلاني‌ زد. گفت‌ كه‌ اگر كه‌ در كنار خيابان‌ يك‌ نفر ايستاده‌ بول‌ كنه‌ ما اين‌ را خيلي‌ آدم‌ بدش‌ مي‌دونيم‌. فلاني‌ اصلا نمي‌شه‌ پشت‌ سرش‌ نماز خوند اصلا آدم‌ نيست‌ من‌ ديدم‌ كنار خيابان‌ جلوي‌ جمع‌ داشت‌ ايستاده‌ بول‌ مي‌كرد. ما با دو، سه‌ نفر رفته‌ بوديم‌ مسافرت‌، من‌ ديدم‌ يكي‌ از اين‌ رفقاي‌ ما با اون‌ يكي‌ خيلي‌ بد شده‌. آدم‌ بديه‌،گفتم‌ شما با هم‌ رفيق‌ بوديد چي‌ شد؟ گفت‌ من‌ رفتم‌ در توالت‌ را باز كردم‌ ديدم‌ اين‌ ايستاده‌ بول‌ مي‌كنه‌. گفتم‌ بندة‌ خدا تو اين‌ همه‌ اون‌ را به‌ فحش‌ مي‌گيري‌، جسارت‌ بهش‌ مي‌كني‌، پشت‌ سرش‌ اون‌ هم‌ اين‌ گناه‌ تو بيشتر، او يك‌ كار مكروه‌ كرده‌ تو بيخود رفتي‌ در مستراح‌ را باز كردي‌. يك‌ كار مكروه‌، با هم‌ ما تحقيق‌ كرديم‌، اين‌ بندة‌ خدا وضعي‌ داره‌ كه‌ نمي‌تونه‌ بنشينه‌، كسالتي‌ داره‌ نمي‌تونه‌ بنشينه‌. ماها اينجوريم‌. اينها انحرافه‌. يعني‌، اينها را كه‌ عرض‌ مي‌كنم‌ بخاطر اين‌ كه‌ ماها انحرافاتمون‌ را ببينيم‌ نگيم‌ ما آدمهاي‌ خوبي‌ هستيم‌ چرا اين‌ قدر دعا كرديم‌، دعاهامون‌ مستجاب‌ نمي‌شه‌. الهم‌ اغفر لي‌ الذنوب‌ التي‌ تحبث‌ الدعا. ما بعضي‌ از گناهان‌ را بهش‌ عادت‌ كرديم‌، اصلا خوبش‌ مي‌دونيم‌. كار خوب‌ مي‌دونيم‌. بعضي‌ از چيزهايي‌ را كه‌ خدا به‌ غضب‌ مي‌آره‌ ما بسيار كار عادي‌ مي‌دونيم‌. عرض‌ كردم‌ بعضي‌ چيزها را اصلا ما واجب‌ مي‌دونيم‌. باور مي‌كنيد من‌ در يك‌ مجلسي‌ نشسته‌ بودم‌ مجلس‌ خانوادگي‌ بود، توشون‌ غريبه‌اش‌ من‌ بودم‌ زن‌ و مرد آمدند نشستند. زنها صورتها باز تا حدي‌ بعضي‌ قسمتهاي‌ بدنشون‌ هم‌ باز، جوانهايي‌ هم‌ كه‌ عادل‌ نبودند پشت‌ سرشون‌ نمي‌شد نماز بخواني‌ اينها هم‌ نشسته‌ بودند. خانم‌ از اون‌ اطاق‌ كه‌ داشت‌ مي‌آمد كه‌ بنشينه‌ سر سفره‌ همانجا داشت‌ با چشم‌، بيشعورترين‌ افراد مي‌فهميد كه‌ با چه‌ چشمي‌ داره‌ به‌ اون‌ زنه‌ نگاه‌ مي‌كنه‌. ما گفتيم‌ اين‌ مجلس‌ اينجوري‌ نبايد باشه‌. همة‌ اهل‌ اون‌ مجلس‌ از ما بدشون‌ آمد. كه‌ چرا ما گفتيم‌ كه‌ زن‌ و مرد مخلوط‌ نباشند. زنها اون‌ غذا بخورند مردها اين‌ اطاق‌. و اين‌ جهت‌ را من‌ ديدم‌ كه‌ عرض‌ مي‌كنم‌. حالا تو رستورانها و اينها زن‌ و مردها مي‌نشينند مسئله‌اي‌ نيست‌ اگر خودشون‌ را حفظ‌ كنند مسئله‌اي‌ نيست‌. اما من‌ اين‌ را ديدم‌ نهي‌ هم‌ كردم‌ همه‌ اون‌ افراد هم‌ از ما بدشون‌ آمده‌ و مثل‌، باور كنيد اگر من‌ در همانجا بزرگترين‌ گناه‌ را مي‌كردم‌ اينقدر اينها از من‌ بدشون‌ نمي‌آمد. نمونة‌ ديگر يك‌ مجلسي‌ عروسي‌ بود اين‌ ديگه‌ حالا رسمه‌ ديگه‌. داماد را بردند توي‌ اطاقي‌ كه‌ عروس‌ بود. زنها همه‌ دارن‌ نگاه‌ مي‌كنند. شما را به‌ خدا به‌ داماد به‌ اصطلاح‌ اون‌ طور مرتب‌ شده‌ زنها براي‌ خدا بهش‌ نگاه‌ مي‌كنند بدون‌ قصد ربيه‌ و بدون‌ هيچي‌. به‌ خدا قسم‌ همانطوري‌ كه‌ زنها به‌ او نگاه‌ مي‌كنند همانطوري‌ است‌ كه‌ اگر شما را راه‌ بدن‌، مردها را راه‌ بدن‌ به‌ عروس‌ نگاه‌ مي‌كنيد. همانطوري‌ لااقل‌ نگاه‌ مي‌كنند. ما گفتيم‌ زنهاي‌ نامحرم‌ نيان‌ در اطاقي‌ كه‌ داماد نشسته‌. ما را براي‌ مهمانيش‌، چون‌ مجلس‌ عقد بود براي‌ مهمانيش‌ ديگه‌ دعوت‌ نكرد. فلاني‌ اهل‌ توي‌ خط‌ نيست‌. راست‌ مي‌گن‌ ما تو خط‌ اونها نيستيم‌. (قطع‌ نوار).

 حقيقت‌ نداره‌ يك‌ باراني‌ يك‌ سالي‌ مي‌گن‌ مي‌خواست‌ بياد. و بنا بود اين‌ باران‌ بياد و يكي‌ حالا از چه‌ راهي‌ فهميده‌ بود كه‌ هر كس‌ از آب‌ اين‌ باران‌ بخوره‌ ديوانه‌ مي‌شه‌. شاه‌ و وزير گفتند چكار كنيم‌؟ گفتند ما دو نفر كه‌ بيشتر نيستيم‌ آب‌ يك‌ سال‌ را براي‌ خودمون‌ تعبيه‌ مي‌كنيم‌. يك‌ آب‌ انبار درست‌ كردن‌ به‌ قول‌ مشهديها حوض‌ انبار، حوض‌ انبار غلطه‌ آب‌ انبار درسته‌. سابقها مي‌گفتند حوض‌ انبار، حوض‌ را انبار نمي‌كنند آب‌ را انبار مي‌كنند. يك‌ آب‌ انبار مفصلي‌ درست‌ كردند براي‌ خودشون‌ دو نفر از آب‌ امسال‌ قبل‌ از اين‌ آب‌ باران‌ نگه‌ داشتند. خوب‌ مردم‌ از آب‌ باران‌ خوردند و همه‌ ديوانه‌ شدند اين‌ دو نفر ديوانه‌ نشدند. اين‌ ديوانه‌ها ريختند به‌ دربار گفتند اين‌ شاه‌ و وزير ديوانه‌ شدند. واقعا اينجوره‌. شاه‌ به‌ وزيرش‌ گفت‌ چكار كنيم‌؟ وزير گفت‌ اگر مي‌خواي‌ شاه‌ اين‌ مردم‌ باشي‌، تو هم‌ بايد از اين‌ آب‌ بخوري‌. راسته‌. اولياء خدا توي‌ مردم‌، نه‌ اولياء خدا يك‌ كسي‌ بخواد صد در صد به‌ دستورات‌ اسلام‌ در صراط‌ مستقيم‌ عمل‌ بكنه‌. در روايت‌ داره‌ آخر الزمان‌، آخر الزمان‌ لا يكون‌ المؤمن‌ مؤمنا. مؤمن‌، مؤمن‌ واقعي‌ نيست‌ حتي‌ يقول‌ انفس‌ الديق‌ انه‌ مجنون‌. هزار راستگو، آدمهاي‌ راستگو مي‌گن‌ اين‌ ديونه‌ است‌. خوب‌ اين‌ چرا اينجوري‌ مي‌كنه‌؟ من‌ نگاه‌ مي‌كنم‌ ببينم‌ اون‌ دوستي‌ كه‌ اين‌ مطلب‌ را به‌ من‌ گفت‌ تو اين‌ مجلس‌ هست‌ يا نيست‌. الان‌ نمي‌بينمشون‌. يكي‌ از دوستان‌ آمد گفت‌ كه‌ برادر من‌ كتابهاي‌ شما را خونده‌ يك‌ خرده‌اي‌ حالش‌ بهم‌ خورده‌. گفتم‌ چكار مي‌كنه‌. گفت‌ شبها پا مي‌شه‌ نماز شب‌ مي‌خونه‌. گفتم‌ كه‌ اين‌ كه‌ علامت‌ ديوانگيش‌ نيست‌. گفت‌ تو مجالسي‌ كه‌ ما زن‌ و مردم‌ مخلوط‌ مي‌نشينيم‌ او نمي‌ياد. البته‌ خودش‌ همانجوري‌ شده‌، بعد از برخورد با ما توي‌ كانون‌ همانطور شد. الان‌ هم‌ نگاه‌ مي‌كردم‌ ببينم‌ اگر هست‌ اقلا سري‌ برامون‌ تكان‌ بده‌. اين‌ روزه‌ هاش‌ را مرتب‌ مي‌گيره‌. گفتم‌ شغلش‌؟ گفت‌ افسرم‌ هست‌. خلاصه‌، هفت‌، هشت‌ تا، غيبت‌ گوش‌ نمي‌ده‌ پاشه‌ مي‌ره‌ بيرون‌. وضعش‌ عجيب‌ شده‌. گفتم‌ اينها كه‌ دليل‌ بر، من‌ هم‌ همينطور از خدا خواستم‌ كه‌ باشم‌. گفت‌ حالا شما اشكالي‌ نداريد ولي‌ او. گفتم‌ مگر من‌ مسلمان‌ نيستم‌ كه‌ او مسلمانه‌! يا او مسلمان‌ نيست‌ كه‌ او. خوب‌ باور كنيد خدا مي‌دونه‌ اگر يك‌ نفر بخواد دقيق‌ به‌ دستورات‌ اسلام‌ امروز عمل‌ بكنه‌ اينها مي‌گن‌ بهش‌ ديوانه‌. بعد البته‌ با اين‌ جوان‌ من‌ صحبت‌ كردم‌ و كم‌ كم‌ يك‌ قدري‌ از كتابهاي‌ ما ايشان‌ هم‌ خوندند و اوشان‌ هم‌ خودش‌ هم‌ گفت‌ كه‌ رفت‌ از جوي‌ آب‌ بياره‌، آب‌ را برد. اينجوري‌ شد الحمد الله‌. ما از اين‌ ديوانه‌ها زياد داريم‌ الحمد الله‌.

 باور كنيد ما در صراط‌ مستقيم‌ مي‌گيم‌ اهدانا الصراط‌ المستقيم‌. صراط‌ الذين‌ انعمت‌ عليهم‌، غير المغضوب‌ عليهم‌، و الضالين‌. خدايا ما را راه‌ كساني‌ كه‌ به‌ اونها نعمت‌ دادي‌، يك‌ رابطة‌ كلي‌ براتون‌ عرض‌ مي‌كنم‌ اگر مي‌خواييد در صراط‌ مستقيم‌ قرار بگيريد. خانه‌ اتون‌ را طوري‌ بسازيد و طوري‌ زندگيتون‌ را ترتيب‌ بديد كه‌ الان‌ از در كه‌ امام‌ زمان‌ تشريف‌ آورد هيچ‌ ايرادي‌ بر زندگي‌ شما نگيره‌. اعمالتون‌ طوري‌ باشد كه‌ اگر امام‌ زمان‌ تشريف‌ آورد هيچ‌ ايرادي‌ به‌ اعمال‌ شما نداشته‌ باشه‌. زن‌ و بچه‌ اتون‌ طوري‌ باشند كه‌ اگر امام‌ زمان‌ تشريف‌ آوردند هيچ‌ ايرادي‌ نگيرند. شغلتون‌ طوري‌ باشد كه‌ اگر امام‌ زمان‌ تشريف‌ آورد هيچ‌ ايرادي‌ نگيره‌. اگر اينطوري‌ شديد يك‌ مدت‌ هم‌ ادامه‌ داديد اون‌ وقت‌ امام‌ زمان‌ مي‌ياد به‌ زيارت‌ شما به‌ ديدن‌ شما به‌ خدا قسم‌ مي‌ياد. اما وقتي‌ كه‌ اين‌ طور نيستيد چه‌ توقعي‌ داريد. چه‌ توقعي‌ داريم‌. يك‌ نفر به‌ من‌ بگه‌ كه‌ من‌ اين‌ قدر اين‌ دعاهايي‌ كه‌ شما نوشتيد خوندم‌ ولي‌ هيچ‌ امام‌ زمان‌ را درخواب‌ نديدم‌. امام‌ زمان‌ هم‌ مي‌دونه‌ كه‌ تو اگر در خواب‌ ببينيش‌ و يادت‌ هم‌ باشه‌ يك‌ چيزهايي‌ از اون‌ مي‌خواي‌ كه‌ در صلاح‌ تو هم‌ نيست‌. و در بيداري‌ هم‌ كه‌ حتما خدمتش‌ نخواهي‌ رسيد. بعضيها خدمت‌ حضرت‌ ولي‌ عصر صلوات‌ الله‌ عليه‌ رسيدند، حوائجي‌ را ياد داشت‌ كرده‌ بودند. در فكرشون‌ سالها بوده‌ كه‌ خدمت‌ حضرت‌ كه‌ رسيدند اين‌ حوائج‌ را بخوان‌. در اصفهان‌ خدمت‌ حضرت‌ رسيده‌ بود مي‌گه‌ هر چه‌ فكر كردم‌ اين‌ حوائجي‌ كه‌ من‌ سالهاست‌ انتظارش‌ را مي‌كشم‌ آقا را ببينم‌ و به‌ حضرت‌ بگم‌ چي‌ بود. يادم‌ نيامد. گفتم‌ آخه‌ بده‌ كه‌ من‌ جلوي‌ حضرت‌ نشسته‌ام‌ هيچي‌ نگم‌. گفتم‌ آقا اين‌ نيي‌ كه‌ توي‌ قليان‌ هست‌. داخل‌ قليان‌ دو تا ني‌ دارد. يك‌ ني‌ بيرونه‌، يكي‌ هم‌ داخل‌. در اصفهان‌ معروفه‌ اگر اين‌ بيافته‌ توي‌ آب‌ آدم‌ پول‌ گيرش‌ مي‌ياد. راسته‌ يا نه‌؟ حضرت‌ يك‌ تبسمي‌ فرمودند و اين‌ طوري‌. سؤالاتي‌ كه‌ داشته‌ قطعا از همين‌ قبيل‌ بوده‌. شما بريد اقا را بگيريد مسجد جمكران‌ اونهايي‌ كه‌ متوسل‌ به‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ هستند بريد از يك‌ يك‌ اينها بپرسيد كه‌ چرا آمدي‌ اينجا؟ يكي‌ مي‌گه‌ كه‌ من‌ زن‌ ندارم‌، زن‌ مي‌خوام‌. يكي‌ مي‌گه‌ كه‌ من‌ خونه‌ ندارم‌، خونه‌ مي‌خوام‌ . يكي‌ مي‌گه‌ نمي‌دونم‌ فلان‌ كسالت‌ را دارم‌ رفع‌ بشه‌. يكي‌ مي‌گه‌ پول‌ همين‌ جور رديف‌. يكي‌ از اينها به‌ عشق‌ امام‌ زمان‌ صلوات‌ الله‌ عليه‌ به‌ مسجد نيامده‌. اون‌ شخص‌ به‌ استادش‌ گفت‌ كه‌ من‌ چكار كنم‌ كه‌ امام‌ زمان‌ را در خواب‌ ببينم‌؟ فرمود كه‌ فردا صبح‌ مي‌ري‌ مغازة‌ كله‌ پاچه‌ فروشي‌، يك‌ كله‌ پاچه‌ مي‌خري‌ و توش‌ خيلي‌ هم‌ نمك‌ مي‌ريزي‌. شورش‌ مي‌كني‌. اين‌ را مي‌خوري‌ هر چي‌ هم‌ تشنه‌ ات‌ شد آب‌ نخور. ظهر هم‌ يك‌ غذاي‌ چرب‌ شوري‌ مي‌خوري‌ باز هر چه‌ تشنه‌ ات‌ شد آب‌ نخور. شب‌ هم‌ همين‌ طور بعد ببين‌ چي‌ خواب‌ مي‌بيني‌. اين‌ هم‌ اين‌ كار را كرد. خيال‌ كرد حالا حضرت‌ ولي‌ عصر صلوات‌ الله‌ عليه‌ را در خواب‌ مي‌بينه‌ صبح‌ آمد گفت‌ كه‌ من‌ خواب‌ مي‌ديدم‌ كه‌ رفتم‌ سر چشمه‌ آب‌ مي‌خورم‌. كوزه‌ را سر مي‌كشم‌ آب‌ مي‌خورم‌. پارچ‌ را دارم‌ هي‌ به‌ كله‌ام‌ مي‌كشم‌ آب‌ مي‌خورم‌. رفتم‌ لب‌ شير آب‌ مي‌خورم‌، از اين‌ قبيل‌. استاد گفت‌ كه‌ تو تشنة‌ آب‌ بودي‌ خواب‌ آب‌ ديدي‌. تشنة‌ امام‌ زمان‌ باش‌ تا خواب‌ امام‌ زمان‌ را ببيني‌. محبت‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ بايد در دلهاي‌ ما اون‌ شديد باشد كه‌ چه‌ عرض‌ كنم‌. گفت‌ چو شو گيرم‌ خيالت‌ را در آغوش‌، سحر از بسترم‌ بوي‌ گل‌ آيو.

 به‌ خدا قسم‌ اينطوره‌. يك‌ دوستي‌ داشتيم‌ اين‌ شب‌ و روز مي‌گفت‌ يا صاحب‌ الزمان‌. من‌ وقتي‌ كه‌ نگاهش‌ مي‌كردم‌ در توي‌ بسترش‌ كه‌ خوابيده‌ بود يا صاحب‌ الزمان‌ يا صاحب‌ الزمان‌ خوابش‌ مي‌برد و هر شب‌ هم‌ خواب‌ امام‌ زمان‌ را مي‌ديد. محبت‌ اين‌ نتيجه‌اش‌ است‌. در بيداري‌ هم‌ انسان‌ مي‌تونه‌. در بيداري‌ اينهايي‌ كه‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌ رسيده‌اند اكثرشون‌ محبتشون‌ اونها را به‌ محضر امام‌ زمان‌ رسانده‌ و كشانده‌. محبت‌ داشتند. حالا براي‌ مصالحي‌ بعضي‌ افراد بي‌ محبت‌ هم‌ خدمت‌ حضرت‌ رسيده‌اند و توجه‌. هستند اينهايي‌ كه‌ نشناختند و توجه‌ نداشتند. خدا مي‌دونه‌ در يك‌ مجلس‌ خدمت‌ حضرت‌ ولي‌ عصر يك‌ عده‌اي‌ رسيدند، اينهايي‌ كه‌ مي‌گم‌ بهش‌ اعتقاد دارم‌ خودم‌ ممكنه‌ تو مجلس‌ نبودم‌ ولي‌ اين‌ را يقين‌ دارم‌. يك‌ نفر از وجود مقدس‌ حضرت‌ استفاده‌ها هم‌ كرده‌ بود و خوب‌ هم‌ باهاشون‌ حرف‌ زده‌ بود و صحبت‌ هم‌ كرده‌ بود. يك‌ نفر اونجا نشناخته‌ بود بعد قبول‌ كرد و شناخت‌. يك‌ نفر ديگه‌ هر چه‌ مي‌كرد با اين‌ دلايل‌ اين‌ امام‌ زمان‌ بوده‌ مي‌گفت‌ نه‌، حاضر نبود بعد هم‌ حتي‌ قبول‌ كنه‌. اين‌ مربوط‌ به‌ چيه‌؟ مربوط‌ به‌ همان‌ علاقه‌ است‌. اين‌ بابايي‌ كه‌ علاقه‌ به‌ پول‌ و ماديات‌ داره‌ يك‌ ده‌، بيست‌ هزار تومان‌ بهش‌ بدن‌ اين‌ امام‌ زمان‌ را ميخواد چكار كنه‌. كه‌ اگر امام‌ زمان‌ را هم‌ مي‌خواد براي‌ همين‌ مي‌خواد. ماها در صراط‌ مستقيم‌، من‌ از مطلبم‌ منحرف‌ نشم‌ در صراط‌ مستقيم‌ در تمام‌ شؤن‌ زندگي‌ قرار بگيريم‌ يقين‌ بدانيد كه‌ حيات‌ طيبه‌ داريد. زندگي‌ پاك‌ و پاكيزه‌ داريد.

 در تفسير اين‌ آيه‌ عرض‌ مي‌كردم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ حضرت‌ آدم‌ فرمود اذكر انت‌ و زوجك‌ الجنه‌. تو و زنت‌ ساكن‌ بهشت‌ بشيد. و كلا منها حيث‌ شئتما. ببينيد يك‌ خلقتي‌ كه‌ در اول‌ مي‌شه‌ اين‌ الگو هم‌ هست‌. اين‌ را آوردن‌ گذاشتنش‌ توي‌ اين‌ خونه‌. در اين‌ جاي‌ پاك‌ و پاكيزه‌ و بهش‌ هم‌ آزادي‌ دادند در كنار اون‌ هم‌ يك‌ نهيي‌ گذاشتند كه‌ اين‌ خودش‌ را نشان‌ بده‌ وامتحان‌ بشه‌. خوب‌ ولا تقرب‌ هذه‌ الشجره‌. اما انسان‌ تكونا من‌ الظالمين‌. انسانه‌ كه‌ براي‌ خودش‌ بدبختي‌ درست‌ مي‌كنه‌. شما هر جايي‌ از زندگيمون‌ را كه‌ نگاه‌ بكنيم‌ مي‌بينيم‌ كه‌ بدبختي‌ براي‌ خودمون‌ درست‌ كرديم‌. در خوراك‌، در لباس‌، در پوشاك‌ در مسكن‌ در هر چيزي‌ براي‌ خودمون‌ بدبختي‌ درست‌ كرديم‌. حتي‌ در ازدواج‌. زن‌ را خداي‌ تعالي‌ فرموده‌، اين‌ كه‌ مي‌گم‌ همين‌ طور كه‌ هست‌ عرض‌ مي‌كنم‌. شما بريد به‌ كتابها و رساله‌ها مراجعه‌ كنيد. اگر با زن‌ يك‌ قران‌ جهاز همراه‌ نكردند واجب‌ نيست‌. هيچ‌ كاري‌ نشد. جهيزيه‌ واجب‌ نيست‌. و چون‌ واجب‌ كرديم‌ ما بر خودمون‌. تا دختر متولد مي‌شه‌ مي‌گه‌ وا مصيبت‌. پدر و مادر هم‌ از همان‌ لحظة‌ اول‌ هر چي‌ كه‌، هنوز بچه‌ دو ساله‌ است‌ها. مي‌بينه‌ يك‌ آيينه‌ و كمد گذاشته‌ اونجا اين‌ باشه‌ جهزيه‌ اين‌. يك‌ يخچال‌ اوجا گذاشته‌ مي‌گه‌ اين‌ جهزيه‌. خودمون‌ را بدبخت‌ كرديم‌. يك‌ قران‌ واجب‌ نيست‌. البته‌ اسحبابي‌ داره‌، پدر داره‌، ثروتمنده‌ استحباب‌ داره‌ ولي‌ واجب‌ نيستش‌. اما اوني‌ كه‌ واجبه‌ باز ولش‌ كرديم‌. مهرية‌ زن‌ واجبه‌. ما تو مجلس‌ يك‌ عقدي‌ را گفتن‌ بخون‌. گفت‌ مهر چقدر خودش‌ گفت‌ كه‌ داما، گفت‌ يك‌ ميليون‌، پدر عروس‌ گفت‌ كه‌ ده‌ ميليون‌. بله‌ حالا ديگه‌ ده‌ ميليون‌ و اين‌ حرفها هست‌. داما هم‌ خيلي‌ ساده‌ قبول‌ كرد. من‌ به‌ داماد گفتم‌ كه‌ اگر الان‌ يك‌ معامله‌اي‌ مي‌خواستي‌ بكني‌ يك‌ چيزي‌ مي‌خواستي‌ بخري‌ مثلا، تو مي‌گفتي‌ يك‌ ميليون‌ اون‌ طرف‌ مي‌گفت‌ كه‌ يك‌ ميليون‌ ده‌ هزار تومن‌. تو مي‌دادي‌؟ گفت‌ نه‌. گفتم‌ چطور اين‌ يك‌ ميليون‌ شد ده‌ ميليون‌ قبول‌ كردي‌. گفت‌ اي‌ بابا مهر را كي‌ داده‌. گفتم‌ من‌ اين‌ عقد را، گفتم‌ باطله‌. به‌ جهتي‌ كه‌ تا قصد نكنه‌ كه‌ اين‌ مهر را بپردازه‌ نقدا درست‌ نيست‌. منتهي‌ بهش‌ ارفاق‌ مي‌شه‌ كه‌ مي‌گن‌ بعد بپرداز هر وقت‌ داشتي‌ بپرداز. يك‌ ارفاقه‌. نقدا نتواند بپردازد و اونها بخوان‌. حق‌ نداره‌، اين‌ عقد اصلا درست‌ نيست‌، باطله‌. باور مي‌كنيد اكثر اينها ازدواجهايي‌ كه‌ مي‌شه‌ باطله‌. كي‌ داده‌ يعني‌ چي‌؟ قصد دادنش‌ را كه‌ ما. بعد كنار مي‌ياييم‌. حتي‌ اگر تصميم‌ داشته‌ باشه‌ كه‌ انسان‌ بعدها سر زنش‌ را كلاه‌ بگذاره‌ و پول‌ را بهش‌ نده‌ اين‌ الان‌ عقدش‌ باطله‌. اين‌ واجب‌ را ما اهميت‌ مي‌ديم‌. اين‌ مستحب‌ را واجب‌ مي‌دونيم‌. اينها همش‌ مال‌ انحرافاته‌. انحراف‌ از صراط‌ مستقيم‌. مسكن‌ با مرده‌. به‌ اصطلاح‌ لباس‌ با مرده‌، خوراك‌ زن‌ با مرده‌، مهر با مرده‌. اينها همه‌ با اوست‌. من‌ بره‌ يك‌ زن‌ كارمند بگيرم‌ كه‌ هم‌ درآمدي‌ داشته‌ باشه‌، خرج‌ ما را هم‌ بده‌. اين‌ بر خلاف‌ دستور اسلامه‌.

 زن‌ بي‌ دين‌ كارمند را رفته‌ گرفته‌ و زن‌ متدين‌ محجوبه‌اي‌ كه‌ توي‌ خانه‌ با عفت‌ بزرگ‌ شده‌ نمي‌گيرنش‌. بخاطر اين‌ كه‌ اين‌ درآمد نداره‌. خاك‌ بر سر اون‌ مردي‌ كه‌ با درآمد زنش‌ بخواد زندگيش‌ را تأمين‌ كنه‌. واقعا عجيبه‌. اينها همش‌ انحرافه‌ از صراط‌ مستقيمه‌. فلان‌ زن‌ ثرومتنده‌ پدرش‌ انشاء الله‌ به‌ اين‌ زوديها از همان‌ لحظة‌ اول‌ كه‌ ازدواج‌ مي‌كنه‌ تو فكر مردن‌ پدر زنشه‌. اين‌ مي‌ميره‌ ارثش‌ به‌ اين‌ دختره‌ مي‌رسه‌ و بعد بله‌ ما مي‌شيم‌ ثروتمند. اينهايي‌ كه‌ مي‌گم‌ شماها بيشتر از من‌ سراغ‌ داريد. چون‌ من‌ شايد كسي‌ بايد پيش‌ ما جانماز آب‌ بكشه‌ نگن‌ مطالبشون‌ را ولي‌ به‌ شما مي‌گن‌. از همان‌ لحظة‌ اول‌ داماد دشمن‌ پدر زنه‌. آخه‌ اين‌ نمرد. ما رفتيم‌ يك‌ پدر زن‌ پيرمردي‌ انتخاب‌ كرديم‌ كه‌ بميره‌، چه‌ عمري‌ داره‌. باور كنيد عجيبه‌. ايني‌ كه‌ گفتن‌ به‌ ما توكل‌ كنيد به‌ خدا. ان‌ تكون‌ فقرا يقلمه‌ الله‌ ان‌ يكون‌ يقلمه‌ الله‌ من‌ فضله‌. اگر شما، خدا فقر را نفرموده‌ كه‌ ما ثروتمندش‌ مي‌كنيم‌ مگر در همين‌ مسئلة‌ ازدواج‌. شما زن‌ بگيريد به‌ فكر ديانتش‌ باشيد، و به‌ فكر عفتش‌. وجاهت‌ و ثروت‌ را خدا نصيبتون‌ مي‌كنه‌. اما اگر به‌ فكر وجاهت‌ و ثروت‌ باشيد عفت‌ را ايمان‌ را خدا نصيبتون‌ نمي‌كنه‌. خوب‌ اين‌ صراط‌ مستقيم‌ اين‌ را مي‌گه‌. انحرافي‌ كه‌ ما پيدا كرديم‌ اون‌ را مي‌گه‌ كه‌ ملاحظه‌ مي‌كنيد ما چقدر منحرفيم‌. انحرافات‌ زياده‌ در بين‌ ما. الان‌ يك‌ جواني‌ آمده‌ براي‌ دختر حاج‌ آقا اول‌ مي‌پرسند كه‌ شغلت‌ چيه‌؟ شغلش‌ فلان‌. شما را به‌ خدا قسم‌ توي‌ صد تا چند نفر مي‌پرسند كه‌ آيا ايمانش‌ خوب‌ هست‌ يا نه‌. ايمان‌ داره‌ يا نداره‌؟ چند نفر مي‌پرسند كه‌ اين‌ داراي‌ مثلا فرض‌ كنيد پرهيز از گناه‌ و معصيت‌ هست‌ يا نيست‌؟ درآمدش‌ چقدره‌؟ خانه‌ هم‌ داره‌؟ نمي‌دونم‌ خوش‌ تيپ‌ هم‌ هست‌. به‌ هيكلش‌ نگاه‌ مي‌كنند خوش‌ تيپ‌ هم‌ هست‌ و درآمد هم‌ داره‌ و مخصوصا كارمند دولت‌ هم‌ باشه‌ و مخصوصا دانشجوي‌ دانشكدة‌ پزشكي‌ هم‌ كه‌ باشه‌ ديگه‌ آقاي‌ دكتر هم‌ هست‌ ديگه‌. هنوز سال‌ اول‌ هم‌ كه‌ باشه‌ آقاي‌ دكتر. ولي‌ حالا يك‌ نفر يك‌ جوان‌ متدين‌ به‌ اصطلاح‌ با ديانت‌  نماز شب‌ خون‌. اين‌ درآمدش‌ چقدره‌، و حال‌ اين‌ كه‌ صريح‌ قرآنه‌ فتحجر نافلة‌ لك‌ حتي‌ رب‌ يبعثك‌ مقام‌ محمودا. به‌ پيغمبر اكرم‌ خدامي‌ فرمايد نماز شب‌ بخوان‌. خدا تو به‌ مقام‌ پسنديده‌ شده‌ مي‌رسانه‌. اين‌ جوان‌ اگر نماز شب‌ خوني‌ پس‌ مي‌رسه‌ به‌ يك‌ ثروتي‌، به‌ يك‌ مكنتي‌. اگر نخوند، نماز شب‌ اسباب‌ زحمته‌. به‌ خدا قسم‌ بعضيها از پدرها حتي‌ مي‌يان‌ به‌ من‌ آخوند مي‌گن‌ كه‌ اين‌ آقا اين‌ آقا اين‌ جوان‌ خيلي‌ مقدسه‌ هيچ‌ كس‌ بهش‌ زن‌ نمي‌ده‌. زن‌ نگير. من‌ بعضي‌ از دوستانم‌ كه‌ گاهي‌ پيش‌ مي‌ياد وقتي‌ مي‌رن‌ براي‌ خواستگاري‌ از او يا از پدرش‌ مي‌پرسند كه‌ وضع‌ درآمدش‌ چطوره‌؟ بعد مي‌ياد با من‌ مشورت‌ مي‌كنه‌. راجع‌ درآمد من‌ و اينها سؤال‌ كردند. من‌ مي‌گم‌ نرو. چون‌ روي‌ پاية‌ صراط‌ مستقيم‌ برقرار نشده‌ اين‌ ازدواج‌. خوشا به‌ حال‌ اون‌ كسي‌ كه‌ از اول‌ ازش‌ مي‌پرسند كه‌ تو نماز مي‌خوني‌ يا نه‌؟ مرده‌ آمده‌ تو سرش‌ مي‌زنه‌. خدا مي‌دونه‌ يك‌ حاجي‌ آمده‌ بود پيش‌ ما تو سرش‌ مي‌زد كه‌ اين‌ داماد ما، ما تحقيق‌ نكرديم‌ هم‌ مشروب‌ مي‌خوره‌، در بعد از انقلاب‌ هم‌ نماز نمي‌خونه‌ هم‌ قمار بازي‌ مي‌كنه‌ و دختر ما را اين‌ ور و اون‌ ور مي‌بره‌. يك‌ حرفهايي‌ گفتم‌ خاك‌ بر سرت‌ چرا روز اول‌ تحقيق‌ نكردي‌. روز اول‌ سؤال‌ كردي‌ اين‌ چكاره‌ است‌ گفتند كارمند فلان‌ اداره‌ بود. اينها همه‌ انحراف‌ از صراط‌ مستقيمه‌. ببينيم‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ چطور زندگي‌ كرد.

 امشب‌ شب‌ بيستم‌ ماه‌ مبارك‌ رمضانه‌. امروز خانة‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ غوغاست‌. امروز مردم‌، مردم‌ كوفه‌، شهر كوفه‌ شهر بزرگي‌ بوده‌ اون‌ وقت‌. به‌ مجرد اين‌ كه‌ شنيدند علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ ضربتي‌ بر سر نازنينش‌ وارد آمده‌ و در ميان‌ بستر افتاده‌ جمع‌ شدند اطراف‌ خانة‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌. مي‌دونيد يك‌ شخصي‌ كه‌ يك‌ چنين‌ ضربتي‌ به‌ سرش‌ خورده‌ خون‌ زيادي‌ ازش‌ رفته‌. اون‌ هم‌ شمشير مسموم‌ بوده‌. سم‌ در تمام‌ بدن‌ سرايت‌ كرده‌. روايت‌ داره‌ كه‌ حضرت‌ ضعف‌ مي‌كرد باز به‌ حال‌ مي‌آمد. يك‌ هميچين‌ حالتي‌ داره‌. اين‌ نمي‌تونه‌ اين‌ جمعيت‌ زياد را از نظر ظاهر بپذيره‌. حضرت‌ مجتبي‌ را فرستاد حضرتش‌ به‌ مردم‌ فرمود كه‌ حال‌ پدرم‌ بهتره‌ شما به‌ خانه‌ هاتون‌ برگرديد. همه‌ رفتند. همة‌ افراد رفتند. چند نفر از اصحاب‌ خاص‌ ماندند. باز دو مرتبه‌ امام‌ مجتبي‌ تشريف‌ آورد باز فرمود اونها هم‌ رفتند. سعسعه‌ ماند مي‌گه‌ گفت‌ آقا من‌ اين‌ پاهام‌ طاقت‌ نداره‌. به‌ خدا قسم‌ شماها هم‌ بوديد محبتتون‌ ايجاب‌ مي‌كرد همين‌ جمله‌ را بگيد. من‌ اين‌ پاهام‌ طاقت‌ نداره‌ به‌ طرف‌ خانه‌ برم‌. امام‌ هم‌ در ميان‌ بستر افتاده‌ باشه‌ و من‌ به‌ ميان‌ خانه‌ برم‌ و استراحت‌ كنم‌. مي‌گه‌ امام‌ مجتبي‌ وارد شد برگشت‌ فرمود اجازه‌ فرمودند تو يك‌ نفر بيا. مي‌گه‌ رفتم‌ در مقابل‌ آقا امير المومنين‌ نشستم‌. به‌ خدا قسم‌ امير الؤمنين‌ مظلوم‌، السلام‌ علي‌ اول‌ مظلوم‌. اول‌ مظلومه‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌.همين‌ امروز هم‌ مظلومه‌. الان‌ هم‌ علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مظلومه‌. يك‌ امامي‌ كه‌ اين‌ همه‌ عظمت‌ داره‌ كه‌ دنيا در مقابل‌ عظمت‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ خاضع‌ شدند. پنج‌ جلد كتاب‌ يك‌ مسيحي‌ نوشته‌ به‌ نام‌ جرج‌ الدا دربارة‌ عظمت‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌. خيلي‌ عجيبه‌. دانشمندان‌ غير مسلمان‌ اون‌ قدر دربارة‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ چيزها نوشتند. يكي‌ از دانشمندان‌ مي‌گه‌اي‌ كاش‌ ما در زمان‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ بوديم‌. مي‌رفتيم‌ روي‌ اون‌ خاكهاي‌ مسجد كوفه‌ زانو مي‌زديم‌. وقتي‌ علي‌ عليه‌ السلام‌ مي‌گد كه‌ مردم‌ من‌ به‌ راههاي‌ آسمان‌ آشنا هستم‌ ما مشكلات‌ فضايي‌ را از علي‌ مي‌پرسيديم‌. وقتي‌ كه‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ مي‌فرمايد صلوني‌ قبل‌ ان‌ تفعلوني‌. مردم‌ من‌ زياد در بين‌ شما نمي‌مانم‌. اف‌ بر اين‌ دنيا كه‌ فاطمة‌ زهرا بايد هيجده‌ سال‌  تو اين‌ دنيا بماند و علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ شصت‌ و سه‌ سال‌ ولي‌ عايشه‌ هشتاد سال‌ و ديگران‌ بيشتر. شما در همين‌ چهار خليفه‌اي‌ بعد از پيغمبر اكرم‌ ادعاي‌ خلافت‌ كردند و علي‌ ابن‌ ابيطالب‌. عمر يازده‌ سال‌ خلافت‌ مي‌كنه‌. عثمان‌ دوازده‌ سال‌ خلافت‌ مي‌كنه‌. علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ چهار سال‌. شما ببينيد اين‌ وضع‌ دنياست‌. فرقي‌ هم‌ بين‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ و اونها نمي‌گذارند. اين‌ را هم‌ بدانيد رديف‌ كردن‌ علي‌ را با افرادي‌ مثل‌ اون‌ سه‌ نفر بزرگترين‌ جسارت‌ و فحش‌ و توهينه‌ به‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌. شما فرض‌ كنيد يك‌ دانشمند با شخصيتي‌ را يك‌ حالا نمي‌گم‌ يك‌ مرجع‌ تقليد يك‌ پروفسولي‌ مثلا اينجا نشسته‌ باشه‌ يك‌ دو سه‌ تا آدم‌ بيسواد نمي‌دونم‌ قمار باز و كفتر بازي‌ پهلوش‌ نشسته‌ باشند بگيم‌ اول‌ ما براي‌ ايشان‌ احترام‌ قائليم‌ بعد براي‌ ايشان‌ بعد براي‌ ايشان‌، بعد براي‌ اين‌ آقاي‌ پروفسور مثلا. اين‌ پروفسور ناراحت‌ مي‌شه‌. من‌ در رديف‌ اينها نيستم‌. من‌ را زمان‌ اونچنان‌ پايين‌ آورد كه‌، پايين‌. پايين‌ آورد حتي‌ قيل‌ علي‌ و معاويه‌. گفتند علي‌ يك‌ حاكم‌ و معاويه‌ يك‌ حاكم‌. بزرگترين‌ توهينها. حتي‌ قيل‌ خلفة‌ اول‌ ابي‌ بكر و دوم‌ عمر سوم‌ عثمان‌ و چهارم‌ علي‌. حالا مي‌نشينند فضائل‌ دربارة‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ مي‌گن‌. درست‌ نيست‌. مي‌گه‌ من‌ به‌ طرق‌ آسمانها آشناييم‌ بيشتره‌. حتي‌ از نظر ديني‌ آقايون‌ در كتب‌ اهل‌ سنت‌ فراوانه‌ اين‌ مطلب‌. شما در هر كجا مي‌خواييد مقايسه‌ كنيد. سورة‌ برائت‌ نازل‌ مي‌شه‌ پيغمبر اكرم‌ مي‌ده‌ دست‌ ابي‌ بكر جبرئيل‌ نازل‌ مي‌شه‌ كه‌ يا رسول‌ الله‌ اين‌ سوره‌ يا بايد خودت‌ ببري‌ ابلاغ‌ كني‌ يا كسي‌ كه‌ مثل‌ تو باشه‌. برش‌ گردوندند. در شب‌ به‌ اصطلاح‌ هجرت‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ در جاي‌ پيغمبر خوابيده‌ يك‌ آيه‌ براش‌ نازل‌ شده‌. ابي‌ بكر هم‌ در كنار پيغمبر يك‌ آيه‌ براش‌ نازل‌ شده‌. اينها مطالبي‌ نيست‌ كه‌، الان‌ صد تا سني‌ها هم‌ اينجا باشه‌ ما اينها را ميگيم‌ها. فكر نكنيد اينها برخلاف‌ تقيه‌ است‌ نبايد گفته‌ بشه‌. نخير. من‌ در مكه‌، در خانة‌ يكي‌ از علماي‌ بزرگ‌ مكه‌ اين‌ (قطع‌ صداي‌ نوار)

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۲۷ شعبان ۱۴۱۱ قمری – ۲۳ اسفند ۱۳۶۹ شمسی – شرح آیاتی از سوره بقره – سجده کردن ملائکه به آدم

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. و اذ قلنا للملائكه‌ اسجدوا لآدم‌ فسجدوا الا ابليس‌. ابا و استكبر و كان‌ من‌ الكافرين‌.

 در اين‌ آية‌ شريفه‌ دو سه‌ فراز و دو سه‌ نكته‌ وجود دارد كه‌ يك‌ نكته‌اش‌ را امشب‌ به‌ ياري‌ پروردگار عرض‌ مي‌كنم‌ و انشاء الله‌ نكاتي‌ بعد را فكر مي‌كنم‌ هفتة‌ ديگر ماه‌ رمضان‌ باشه‌، شبهاي‌ جمعه‌ بقوت‌ خودش‌ باقيست‌. الا اينكه‌ آقايون‌ وقتي‌ افطارشون‌ را كردند، يك‌ قدري‌ هم‌ نماز مغرب‌ و عشا را هم‌ كه‌ خواندند، ساعت‌ هفت‌ و نيم‌ الي‌ هشت‌ تشريف‌ مي‌آورند و انشاء الله‌ شايد آن‌ ده‌ شب‌ وسط‌ را هم‌ از شب‌ نيمه‌ تا شب‌ بيست‌ و سوم‌ يا هشت‌ شب‌ وسط‌ را هم‌ انشاء الله‌ مجلس‌ باشد و آن‌ چون‌ شبهاي‌ احيا برخورد ميكنه‌ شايد يك‌ قدري‌ انشاء الله‌ ديرتر شروع‌ بشه‌. ولي‌ شب‌ جمعة‌ هفتة‌ آينده‌ به‌ ياري‌ پروردگار ساعت‌ 8 انشاء الله‌ تشريف‌ بياورند. و امشب‌ هم‌ كه‌ هم‌ شب‌ جمعة‌ آخر ماه‌ است‌ و هم‌ شب‌ جمعة‌ آخر سال‌ است‌ و دوستان‌ هم‌ همت‌ كردند چون‌ اين‌ شبهاي‌ آخر سال‌ گرفتاري‌ زياده‌. همين‌ عده‌اي‌ كه‌ همت‌ كردند آمدند تشكر مي‌كنيم‌ و انشاء الله‌ ادامة‌ اين‌ بحثهاي‌ اين‌ آيات‌ را در شبهاي‌ ماه‌ مبارك‌ رمضان‌ به‌ ياري‌ پروردگار تعقيب‌ خواهيم‌ كرد. مطلبي‌ كه‌ در اين‌ آية‌ شريفه‌ است‌ و در مكرر از آيات‌ قرآن‌ هم‌ بهش‌ اشاره‌ شده‌، مسئلة‌ سجده‌ است‌. سجده‌ يعني‌ چه‌؟ در قرآن‌ مجيد سجده‌ را به‌ شمس‌ و قمر و بلكه‌ كساني‌ كه‌ در آسمانها و زمينند و به‌ ملائكه‌ نسبت‌ داده‌. بلكه‌ در بعضي‌ از روايات‌ حتي‌ استفاده‌ ميشود كه‌ هر چيزي‌ سجده‌ ميكند براي‌ خدا. سجده‌ بخواهيم‌ ترجمه‌اش‌ بكنيم‌ كه‌ خيلي‌ ساده‌ باشه‌، نهايت‌ درجة‌ خضوعه‌. منتهي‌ هر موجودي‌ نهايت‌ درجة‌ خضوعش‌ بالنسبه‌ به‌ خودشه‌. و در انسانها نهايت‌ درجة‌ خضوعشون‌ اين‌ است‌ كه‌ شريفترين‌ مواضع‌ بدن‌ را كه‌ پيشاني‌ باشد و بالاي‌ چشمها حتي‌ قرار گرفته‌، و جزء سر انسان‌ است‌، بر پست‌ترين‌ چيزها كه‌ خاك‌ باشه‌، گذاشتنه‌. اين‌ معناي‌ سجده‌ است‌ از نظر عمل‌ ظاهري‌ مي‌بينيد كه‌ پيشاني‌ را روي‌ خاك‌ گذاشتند و در ذكر سجده‌ هم‌ به‌ دو موضوع‌ خيلي‌ مهم‌ اشاره‌ كردن‌. يكي‌ سبحان‌ الله‌، يكي‌ الحمد لله‌. حالا بخصوص‌ سبحان‌ الله‌. پاك‌ بودن‌ خدا از هر عيب‌ و نقص‌ و ظلم‌ و ستم‌ و سبحان‌ ربي‌ الاعلي‌ و بحمده‌. و بحمده‌ هم‌ يعني‌ با حمد خدا. و حمد مي‌كنيم‌ پروردگار را. به‌ اين‌ دو موضوع‌ يك‌ مطلب‌ بسيار مهمي‌ است‌ كه‌ من‌ الان‌ نمي‌خوام‌ در ذكر سجده‌ بحث‌ كنم‌. بلكه‌ انشاء الله‌ شايد خدا توفيق‌ بده‌ بسيار مهم‌ براي‌ خواص‌ از عرفا و اولياء خدا، به‌ آنهايي‌ كه‌ نزديك‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌ هستند، مسئلة‌ تسبيح‌ و تحميده‌. حمد كردن‌ و تسبيح‌ كردن‌ كه‌ عرض‌ كردم‌ يك‌ بحث‌ مفصلي‌ اينجا داره‌. اين‌ موضوع‌ را انشاء الله‌ اگر پيشامدي‌ به‌ مناسبتي‌ آمد، من‌ بحث‌ خواهم‌ كرد. خيلي‌ مهمه‌. يعني‌ آن‌ مخلصين‌، كه‌ به‌ مرحلة‌ اخلاص‌ و فنا في‌ الله‌ و توحيد كامل‌ رسيده‌اند، يكي‌ از كارهاي‌ دائميشون‌ تسبيح‌ و تحميده‌ كه‌ بحثي‌ دارد.

 حالا ذهن‌ شما را به‌ اين‌ مسئله‌ زياد مشوب‌ نكنم‌. سجده‌ يعني‌ كمال‌ خضوع‌ يك‌ موجود در مقابل‌ موجود ديگر. سجدة‌ ملائكه‌ هم‌ به‌ همين‌ عنوانه‌ بهمين‌ معناست‌. و سجده‌ چون‌ كمال‌ خضوعه‌، بايد حتما در مقابل‌ خدا باشه‌. بجهت‌ اينكه‌ بالاتر از سجده‌ ما خضوعي‌ نداريم‌. اگر براي‌ غير خدا اين‌ كمال‌ خضوع‌ را انجام‌ داديم‌، براي‌ خدا چيزي‌ باقي‌ نگذاشتيم‌. بالاخره‌ انسان‌ بايد احترامات‌ و برنامه‌ هايش‌ تنظيم‌ باشه‌. محبت‌ درجة‌ نهائيش‌ مال‌ خدا، خضوع‌ درجة‌ نهائيش‌ مال‌ خدا، تعظيم‌ درجة‌ نهائيش‌ مال‌ خداو هر چيز خوبي‌ كه‌ انسان‌ بايد در مقابل‌ يك‌ بزرگي‌ انجام‌ بده‌، آن‌ نهايت‌ درجه‌اش‌ مال‌ بزرگتره‌ كه‌ الله‌ اكبر. خدا بزرگتر است‌ من‌ ان‌ يوصف‌. از هر چه‌ كه‌ وصف‌ بشه‌ و باصطلاح‌ سجده‌ هم‌ مخصوص‌ خداست‌. چون‌ عرض‌ كردم‌ كه‌ سجده‌ معناش‌ نهايت‌ درجة‌ خضوعه‌.

 در اينجا يك‌ بحثي‌ پيش‌ مي‌آيد كه‌ چرا ملائكه‌ براي‌ آدم‌ سجده‌ كردند؟ يا ما در نماز فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها، يك‌ نمازي‌ است‌ شايد چون‌ رواياتش‌ متعدده‌، اگر هم‌ سندش‌ صحيح‌ نباشه‌، تقريبا مستفيضه‌. كه‌ وقتي‌ شما يك‌ حاجتي‌ داريد نزد پروردگار به‌ اين‌ عبارات‌ هست‌ كه‌ دو ركعت‌ نماز بخوانيد و بعد از نماز سر به‌ سجده‌ بگذاريد. پيشاني‌ را روي‌ خاك‌ بگذاريد و بگيد يا مولاتي‌ يا فاطمة‌ اغيثيني‌. بعد طرف‌ راست‌ را بگذاريد. صد مرتبه‌ بگيد. طرف‌ چپ‌ را بگذاريد صد مرتبه‌ بگيد. باز دوباره‌ پيشاني‌ را بگذاريد صد مرتبه‌ بگيد. معنا نداره‌ كه‌ انسان‌ خطاب‌ به‌ كسي‌ بكنه‌ و سجده‌اش‌ براي‌ كس‌ ديگري‌ باشه‌. اين‌ را شما بدونيد كه‌ اين‌ سجده‌اش‌ براي‌ فاطمة‌ زهراست‌. چون‌ بالاخره‌ يا مولاتي‌ يا فاطمه‌ اغيثيني‌. در يك‌ روايت‌ ديگر هست‌ كه‌ در مكارم‌ الاخلاق‌ مرحوم‌ طبرسي‌ است‌. مي‌فرمايد صد مرتبه‌ بگو يا فاطمه‌، طرف‌ راست‌ را بگذار بگو يا فاطمه‌ صد مرتبه‌، طرف‌ چپ‌ را بگذار بگو يا فاطمه‌، بعد دو مرتبه‌ سر را به‌ سجده‌ بگذار صد مرتبه‌ بگو يا فاطمه‌. بالاخره‌ چه‌ گفته‌ بشه‌ يا فاطمة‌ اغيثني‌، يا تنها با كلمة‌ يا فاطمة‌ يا فاطمة‌ يا فاطمة‌ گفته‌ بشه‌، خطاب‌ به‌ فاطمة‌ زهراست‌ و معنا نداره‌ و اصلا معقول‌ نيست‌. يكي‌ از آقايون‌ يك‌ وقتي‌ به‌ من‌ مي‌گفت‌ سجده‌ را براي‌ خدا مي‌كنيم‌، توجه‌ به‌ حضرت‌ زهرا. گفتم‌ غلطه‌. من‌ توجه‌ به‌ يك‌ فرد غير خدا داشته‌ باشم‌ ولي‌ كارم‌ مال‌ خدا باشه‌. معنا نداره‌. اين‌ سجده‌ براي‌ فاطمة‌ زهراست‌.

 و سجدة‌ ملائكه‌ هم‌ براي‌ حضرت‌ آدم‌، براي‌ حضرت‌ آدم‌ بود. چون‌ در خود آيه‌ ميگه‌. اجتهاد در مقابل‌ نص‌ كه‌ نميشه‌ كرد. اسجدوا لآدم‌. سجده‌ بكنيد براي‌ آدم‌. و اذ قلنا للملائكه‌ اسجدوا لآدم‌ فسجدوا الا ابليس‌. از آيات‌ بعدش‌ هم‌ استفاده‌ ميشه‌ كه‌ وقتي‌ خدا به‌ ابليس‌ اعتراض‌ كرد كه‌ چرا تو سجده‌ نكردي‌؟ نگفت‌ كه‌ خدايا من‌ براي‌ تو سجده‌ نكردم‌، با تو مخالفم‌. معلومه‌ او هم‌ برداشتش‌ اين‌ بوده‌ كه‌ سجده‌ براي‌ حضرت‌ آدمه‌. كه‌ ميگه‌ كه‌ خلقتني‌ من‌ نار و خلقته‌ من‌ طين‌. اين‌ صريح‌ در هم‌ از خود اين‌ كلمه‌ كه‌ اسجدوا لآدم‌ استفاده‌ ميشه‌ كه‌ سجده‌ مال‌ حضرت‌ آدم‌ بوده‌ و هم‌ از اين‌ جمله‌ كه‌ داره‌ مسئله‌ را اينطور طرح‌ ميكنه‌ كه‌ من‌ براي‌ من‌ از آتش‌ خلق‌ شدم‌، من‌ شريفترم‌. چرا من‌ كمال‌ خضوع‌ را در مقابل‌ يك‌ فردي‌ كه‌ از من‌ پست‌تره‌ از نظر ساختمان‌ بدني‌، بكنم‌؟ خوب‌ اينجا اشكاله‌ ديگه‌، اشكال‌. خيلي‌ جالب‌ كه‌ چرا اينطوري‌ شد؟

 من‌ در اينجا يك‌ مسئله‌اي‌ را بهتون‌ بگم‌. يك‌ دو سه‌ تا مقدمه‌ داره‌ تا جواب‌ اين‌ مسئله‌ گفته‌ بشه‌. اولا اين‌ را بدونيد عبادات‌ توقيفي‌ است‌. توقيفي‌ يعني‌ چه‌؟ يعني‌ محدود شده‌ است‌. نگه‌ داشته‌ شده‌ است‌. حصار كشيده‌ شده‌ است‌. هر چي‌ مي‌خوايد اسمش‌ را بگذاريد. من‌ نمي‌تونم‌ يك‌ عبادتي‌ از خودم‌ اختراع‌ بكنم‌ و عبادت‌ كنم‌. حالا مثلا يك‌ نمازه‌، جنابعالي‌ يك‌ نماز صد سجده‌اي‌ واجب‌ بكنيد بر خودتون‌ كه‌ روزي‌ دو ركعت‌ نماز بخونيد صد تا سجده‌ داشته‌ باشه‌. در هر ركعتي‌ پنجاه‌ تا سجده‌. مي‌تونيد؟ اين‌ كار علاوة‌ بر اينكه‌ ثواب‌ هم‌ نداره‌، گناه‌ هم‌ داره‌ و شما اگر بگيد اين‌ جزء دينه‌، جزء بدعت‌ گزاران‌ هستيد و جاتون‌ در جهنمه‌. من‌ يك‌ اختراع‌ روزه‌اي‌ بكنم‌. مثلا الان‌ در شرع‌ ما روزة‌ صمت‌ نيست‌. روزة‌ صمت‌ بر مسلمانها واجب‌ نيست‌. ولي‌ در امم‌ قبل‌ بوده‌. اي‌ كاش‌ واجب‌ ميشد. چون‌ بعضي‌ها عادت‌ مي‌كردند به‌ كم‌ حرف‌ زدن‌. بعضي‌ها خيلي‌ حرف‌ مي‌زنند اگر كه‌ يك‌ روزة‌ صمتي‌ ما داشتيم‌، يك‌ صبح‌ تا غروب‌ اصلا حرف‌ نمي‌زديم‌. حضرت‌ مريم‌ روزه‌ گرفت‌. اني‌ نظرت‌ لرحمن‌ صوما فلم‌ اكلم‌ يوما انسيا. من‌ امروز با احدي‌ حرف‌ نمي‌زنم‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ روزة‌ صمت‌ گرفتم‌. روزة‌ سكوت‌. حرف‌ نمي‌زنم‌. ما نداريم‌. حالا يك‌ نفر گفت‌ كه‌ من‌ تصميم‌ مي‌گيرم‌ روزة‌ سكوت‌ بگيرم‌. سكوت‌ كنم‌. من‌ يكنفر ديدم‌ اين‌ كار را كرده‌ بود. دو سال‌ حرف‌ نمي‌زد. ما هم‌ از حرف‌ نزدن‌ او استفاده‌ كرده‌ بوديم‌. هر چي‌ مي‌تونستيم‌ بهش‌ بد مي‌گفتيم‌. تو آخر منحرفي‌. كي‌ گفته‌ تو حرف‌ نزني‌. الان‌ يك‌ نهي‌ از منكري‌ پيش‌ بياد، منكري‌ را تو مي‌بيني‌ تصميم‌ هم‌ داري‌ دو سال‌ حرف‌ نزني‌. اين‌ اتفاقا توي‌ مسجد جمكران‌ هم‌ من‌ باهاش‌ برخورد كردم‌. حالا داره‌ حرف‌ مي‌زنه‌. هر كاريش‌ كردم‌ كه‌ يك‌ كلمه‌ حرف‌ بزنه‌ باز هم‌ حرف‌ نزد. حالا استادي‌ داشت‌ بهش‌ گفته‌ بود. يا شيطان‌ بهش‌ گفته‌ بود. چون‌ اگر استادش‌ هم‌ همچين‌ دستوري‌ بهش‌ بده‌ شيطانه‌. مگر اينكه‌ يك‌ نفر را بخواهند تمرين‌ بدهند از نظر هنري‌ نه‌ از نظر ديني‌. يك‌ نفر بگن‌ آقا من‌ استاد توام‌. تو زياد حرف‌ مي‌زني‌ مجبور مي‌شي‌ به‌ غيبت‌ كردن‌. حرف‌ نزن‌ تا غيبت‌ نكني‌. عبادات‌ بايد حتما از اين‌ كانال‌ بوجود بيايد. پيغمبر، ائمه‌، خدا. توقيفه‌. فرقي‌ نميكنه‌ حتي‌ كلماتش‌. شما مي‌تونيد يك‌ دعائي‌ اختراع‌ بكنيد توي‌ مفاتيح‌ هم‌ بنويسيد كه‌ مستحب‌ است‌ هر روز شما اين‌ دعا را بخونيد، خودتون‌ اختراع‌ كرده‌ باشيد اين‌ دعا را. همچين‌ چيزي‌ نوشتيد بدعت‌ گزاريد. بگيد مستحبه‌. يك‌ وقت‌ هست‌ انسان‌ يك‌ مناجاتي‌ كرده‌ با خدا خوشش‌ آمده‌ از نظر ادبي‌، از نظر علمي‌ خوبه‌، اين‌ را بگذاره‌ در اختيار مردم‌ مثل‌ شعرهايي‌ كه‌ اشعاري‌ كه‌ مثلا فرض‌ كنيد بعضي‌ گفته‌اند. مناجاتهايي‌ هستش‌ و به‌ صورت‌ شعر در آوردند. خوب‌ اينها عيبي‌ نداره‌. اما يك‌ دعا شما اختراع‌ كرديد گفتيد مستحبه‌. هر كس‌ اين‌ دعا را روزي‌ هفتاد مرتبه‌، اين‌ دعايي‌ كه‌ شما اختراعش‌ كرديد بخوانه‌ مثلا حاجتش‌ برآورده‌ ميشه‌. گذاشتيد در اختيار مردم‌. اين‌ كار را اگر كرديد شما بدعتگزار و كار حرام‌ كرديد. لااقل‌ كار حرام‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ يك‌ كانال‌ براي‌ دعاها، براي‌ مستحب‌ و واجب‌ و مكروه‌ و اينها يك‌ كانال‌ بيشتر قرار ندادند. و آن‌ كانال‌ هم‌ از طريق‌، مجتهدين‌ مجبورند آنچه‌ كه‌ ائمه‌ و پيغمبر اكرم‌ و قرآن‌ فرموده‌، همان‌ را براي‌ شما توضيح‌ بدهند. ائمة‌ اطهار هم‌ چون‌ معصومند و پيغمبر اكرم‌، جز آنچه‌ خدا بهشون‌ گفته‌ هيچي‌ ديگه‌ نمي‌گن‌. پس‌ از جانب‌ پروردگار عبادات‌ بايد بياد و اگر ما يك‌ كلمه‌ حال‌ دارند مردم‌ يا دعاي‌ كميل‌ خوان‌ مثلا اين‌ ميگه‌ كه‌ يا رب‌ يا رب‌ يا رب‌ شما ده‌ مرتبه‌، بيست‌ مرتبه‌، سي‌ مرتبه‌ بگيد حالي‌ پيدا كنيد. اين‌ را ننوشته‌ توي‌ كتاب‌ مطرح‌ نكرده‌، بعنوان‌ اينكه‌ اين‌ كار مستحبه‌ نگفته‌، اين‌ كار اشكال‌ نداره‌. اما اگر آمد و گفت‌ اين‌ يا رب‌ يا رب‌ يا رب‌ مي‌خواسته‌ نه‌ مرتبه‌ باشه‌، كه‌ اكثرا نه‌ مرتبه‌ توي‌ دعاهاي‌ كميل‌ مي‌گويند. باصطلاح‌ حضرت‌ امير كم‌ لطفي‌ كردند و ائمة‌ اطهار نمي‌دونم‌ كم‌ گذاشتند. ما حالا فهميديم‌ ميگيم‌ يا رب‌ يا رب‌. اين‌ گناهه‌، معصيته‌، بدعته‌، يك‌ مرحله‌، يك‌ خورده‌اي‌ دقيق‌ بشيم‌ كفره‌ حتي‌ و نبايد اين‌ كار بشه‌. شخص‌ آمد خدمت‌ امام‌ صادق‌. حضرت‌ بهش‌ فرمود بگو يا مقلب‌ القلوب‌ ثبت‌ قلبي‌ علي‌ دينك‌. گفت‌ يا مقلب‌ القلوب‌ و الابصار، ثبت‌ قلبي‌ علي‌ دينك‌. حضرت‌ فرمود خدا مقلب‌ القلوب‌ و الابصار هست‌. ولي‌ هرچه‌ من‌ ميگم‌ تو بگو. بجهت‌ اينكه‌ اينها توقيفي‌ است‌. اينها استاندارد شده‌ است‌. اينها حساب‌ شده‌ است‌. ما هم‌ از خودمون‌ نمي‌گيم‌. خدا به‌ ما اينجوري‌ گفته‌ ما هم‌ به‌ شما ميگيم‌. ما هم‌ دست‌ به‌ تركيبش‌ حق‌ نداريد بزنيد. يكي‌ اينكه‌ عبادات‌ توقيفي‌ است‌.

 دوم‌ اينكه‌ اگر انسان‌ در آينه‌ قيافة‌ يكنفر را ببيه‌، يك‌ آينة‌ قدي‌ گذاشتند در مقابل‌ يكنفر. شما هم‌ ميتونيد بگيد اين‌ آقا هم‌ مي‌تونيد بگيد اين‌ آقا. چون‌ ايني‌ كه‌ اينجا هست‌ هموني‌ كه‌ اونجاست‌. در عين‌ اينكه‌ اين‌، اون‌ نيست‌. در عين‌ حال‌ تمام‌ خصوصيات‌ او در اينجا منعكس‌ شده‌ و اگر در مقابل‌ اين‌ خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ كوهستاني‌ يك‌ خورده‌ چشمهاشون‌ ضعيف‌ بود. مشهد تشريف‌ آورده‌ بودند. مي‌گفتند كه‌ من‌ از در اطاق‌ كه‌ وارد شدم‌ ديدم‌ يك‌ آقاي‌ شيخي‌ هم‌ از آنطرف‌ وارد شد. رفتم‌ معانقه‌ كنم‌ ديدم‌ آينه‌ است‌. حالا گاهي‌ اينجوري‌ ميشه‌. آينه‌ گاهي‌ انسان‌ خيال‌ ميكنه‌ كه‌ اصلا خود طرفه‌. چه‌ فرقي‌ مي‌كنه‌. تلويزيونها هم‌ همينطور. گاهي‌ يك‌ موجود آنچنان‌ آينة‌ تمام‌ نماي‌ پروردگاره‌ كه‌ در اين‌ بعد انسان‌ به‌ او سجده‌ كنه‌، عين‌ اين‌ است‌ كه‌ به‌ خدا سجده‌ كرده‌. مخصوصا با امر پروردگار. يعني‌ ترخيص‌ ميشه‌. اينجا رخصت‌ داده‌ ميشه‌ خدا ميگه‌ به‌ طرف‌ آينه‌ سجده‌ بكني‌، تعظيم‌ بكني‌، مثل‌ اينه‌ كه‌ فرقي‌ نميكنه‌. شما از در وارد شديد. يك‌ آقايي‌ نشسته‌ يك‌ آينه‌ هم‌ روبروشه‌. از همونجا تعظيم‌ بكني‌، آن‌ شخصي‌ كه‌ انجا هست‌ مي‌فهمه‌ كه‌ به‌ اون‌ تعظيم‌ كردي‌ نه‌ به‌ اين‌. براي‌ شيشه‌ كه‌ شما ارزشي‌ بدون‌ او قائل‌ نيستيد. اين‌ را اگر بتونيد بفهميد، اين‌ مسئله‌ حل‌ ميشه‌ اولا. خداي‌ تعالي‌ فرمود اسجدوا لآدم‌. اسجدوا لفاطمة‌ الزهرا سلام‌ الله‌ عليها اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌. اگر اين‌ را فرمود پس‌ توقيفي‌ بودن‌، يعني‌ ترخيص‌ ميشه‌ اين‌ دو مورد استثنائي‌ و به‌ ما اجازه‌ دادند كه‌ در اين‌ دو جا شما مرخصيد. آزاديد مي‌تونيد اين‌ كار را بكنيد و بعد هم‌ باصطلاح‌ اينها نه‌ اينكه‌ مثلا فرض‌ كنيد يك‌ دشمن‌ خدا را خدا بگه‌ سجده‌ كن‌. اينجا جاي‌ اشكاله‌. يك‌ فردي‌ كه‌ آينة‌ تمام‌ نما و با اين‌ توضيحي‌ كه‌ عرض‌ كردم‌ خيلي‌ مطلب‌ واضح‌ ميشه‌ كه‌ عرض‌ كردم‌ شما ببينيد از در وارد ميشيد، در مقابل‌ يك‌ آينه‌ است‌. عكس‌ آن‌ شخص‌ توي‌ اين‌ آينه‌ افتاده‌. روتون‌ را مي‌كنيد به‌ آينه‌ مي‌گيد سلام‌ عليكم‌. اين‌ مي‌فهمه‌ كه‌ به‌ اون‌ سلام‌ نكرديد به‌ او سلام‌ كردي‌. اين‌ اگر دو تا تصور بشه‌.

 بنابراين‌ هم‌ در مقابل‌ حضرت‌ آدم‌ و علم‌ آدم‌ اسماء كلها ثم‌ عرضهم‌ علي‌ الملائكه‌. خليفة‌ الله‌ شده‌. مرآت‌ تمام‌ نماي‌ پروردگار شده‌. ملائكه‌ هر چه‌ زحمت‌ بكشند به‌ اين‌ مقام‌ نمي‌رسند كه‌ حضرت‌ آدم‌ رسيده‌. يك‌ جمله‌اي‌ الان‌ در خدمت‌ حاج‌ آقاي‌ فاضل‌ صحبت‌ بود كه‌ اگر به‌ ملائكه‌ هم‌ خدا اسماء را تعليم‌ مي‌داد، آن‌ معارف‌ و شناختي‌ كه‌ هفته‌هاي‌ قبل‌ راجع‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ عليهم‌ السلام‌ بيان‌ شده‌ كه‌ واقعا بقول‌ يكي‌ از بزرگان‌ مي‌گفت‌ كه‌ به‌ ما از اول‌ گفتند خدا را نميشه‌ شناخت‌ ما راحت‌ شديم‌. اما گفتند ائمه‌ را بشناسيد ما نمي‌تونيم‌. در اينجا عاجز شديم‌. آن‌ مقام‌ معرفت‌ كامل‌ را خداي‌ تعالي‌ كه‌ اگر صد تا فيلسوف‌ مثل‌ سقراط‌ و افلاطون‌ و ارسطو و اينها بيايند، با آنهمه‌ استعدادها بوعلي‌ سيناها بيان‌ با همة‌ آن‌ استعدادها، بخوان‌ خودشون‌ آن‌ معارف‌ را كسب‌ كنند، نمي‌تونند. بدون‌ راهنمايي‌ پروردگار. خداي‌ تعالي‌ اين‌ معارف‌ را به‌ حضرت‌ آدم‌ تعليم‌ داده‌، ملائكه‌ اگر خدا براي‌ ملائكه‌ شرح‌ هم‌ مي‌داد، اينها نمي‌فهميدن‌. چون‌ ببينيد استعدادها فرق‌ ميكنه‌. استعداد فرق‌ ميكنه‌. شما سر كلاس‌، معلم‌ اگر باشيد خوب‌ اين‌ معنا را مي‌فهميد. سر كلاس‌ درس‌ مي‌ديد. همة‌ بچه‌ها هم‌ دارند گوش‌ مي‌دهند. يكي‌ نمره‌اش‌ ميشه‌ صفر، استعداد نداره‌. يكي‌ نمره‌اش‌ ميشه‌ بيست‌. يكي‌ شاگرد اول‌ ميشه‌، يكي‌ مردود ميشه‌. يكي‌ رفوزه‌ ميشه‌. همه‌ هم‌ بلكه‌ آني‌ كه‌ مردود ميشه‌ تصادفا هم‌ بيشتر زحمت‌ ميكشه‌. شب‌ مي‌آد خونه‌ پدرش‌ مي‌گه‌ فشار مي‌آد امسال‌ ديگه‌ مردود نشي‌. ميگه‌ چشم‌. روز توي‌ مدرسه‌ بيشتر تا ميخواد حواسش‌ پرت‌ بشه‌ ميگن‌ حواست‌ را جمع‌ كن‌ چون‌ پارسال‌ مردود شدي‌ ميگه‌ چشم‌.  وقتي‌ بچه‌ها مي‌رن‌ دنبال‌ بازي‌، همة‌ مشغول‌ بازيند اين‌ يك‌ گوشه‌ ميشينه‌ درسش‌ را مي‌خونه‌. در عين‌ حال‌ آخر سال‌ بازهم‌ مردود ميشه‌. چرا به‌ جهت‌ اينكه‌ استعدادش‌ را نداره‌. فشار هم‌ بيخود مي‌آورند. استعدادها متفاوته‌.

 در بين‌ افراد بشر استعدادها متفاوته‌ تا چه‌ برسد به‌ ملائكه‌اي‌ كه‌ از روز اول‌ يك‌ جور خلقشون‌ كرد. يك‌ استعداد خيلي‌ محدود به‌ آنها داده‌ و نمي‌توانند بيشتر از آن‌ ترقي‌ بكنند. يعني‌ اگر آن‌ فلسفة‌ عرفان‌ و معرفت‌ به‌ ائمة‌ اطهار كه‌ اسماء آنها و نشانه‌هاي‌ آنها را خداي‌ تعالي‌ به‌ حتي‌ حضرت‌ جبرئيل‌ كه‌ بالاترين‌ ملائكه‌ است‌، اگر مي‌خواست‌ تعليم‌ بده‌، اصلا من‌ مي‌گيم‌ و اين‌ را از روايات‌ هم‌ مي‌تونيم‌ استفاده‌ كنيم‌، نمي‌فهميد. شما حالا فكر نكنيد جبرئيل‌ بالاتر از رسول‌ اكرم‌ بوده‌ به‌ جهت‌ اينكه‌ او واسطة‌ وحي‌ بوده‌. نخير واسطة‌ وحي‌ عينا يك‌ ضبط‌ صوت‌. البته‌ محترمه‌ خيلي‌ هم‌ تعظيم‌ مي‌كنيم‌ در مقابل‌ حضرت‌ عزرائيل‌ و جبرائيل‌ و ميكائيل‌ و خيلي‌ اظهار ارادت‌ مي‌كنيم‌. سيد ملائكه‌ هستند. بزرگوارند. خيلي‌. ولي‌ فكر نكنيد آنچه‌ كه‌ بر پيغمبر نازل‌ ميكرد، آنچه‌ كه‌ بر پيغمبر نازل‌ مي‌كرد، خودش‌ هم‌ همان‌ فهمي‌ را داشت‌ كه‌ پيغمبر مي‌فهميد از آن‌ كلمات‌. نه‌. مثل‌ يك‌ ضبط‌ صوت‌. آنجا پر مي‌شد مي‌آمد اينجا خالي‌ ميشد. حالا بگيد ضبط‌ صوت‌ چقدر، البته‌ يك‌ خورده‌ از ضبط‌ صوت‌ بافهمتر. اينجوري‌ بوده‌. ملائكه‌ اگر حتي‌ بهشون‌ گفته‌ ميشد، مثل‌ يك‌ ضبط‌ صوت‌ بودند. نمي‌تونستند بفهمند. عمق‌ مطالب‌ را. شما ببيند افرادي‌ كه‌ اكثرا اينطوره‌ حافظه‌اشون‌ خوبه‌ استعدادشون‌ كمه‌. شما مي‌گيد فرق‌ حافظه‌ با استعداد چيه‌؟ حافظه‌ با استعداد فرقش‌ اينه‌ كه‌، من‌ ديدم‌ عرض‌ مي‌كنم‌. صدها شايد هزارها روايت‌ حفظ‌ بود. اما يك‌ روايت‌ را مي‌گفتند اين‌ روايت‌ معناش‌ چيه‌؟ نمي‌تونست‌. معناي‌ تحت‌ اللفظيش‌ نه‌ها. بخواهد اين‌ را تحليل‌ كنه‌، حل‌ و فصل‌ كنه‌ نميتونه‌. زياد هست‌. و افرادي‌ هستند كه‌ حافظشون‌ كمه‌ ولي‌ استعدادشون‌ خوبه‌. چيزي‌ را نمي‌تونند حفظ‌ كنند ولي‌ يك‌ مطلب‌ را كه‌ بهشون‌ توي‌ كتاب‌ برمي‌ دارند، اين‌ را خوب‌ تحليل‌ مي‌كنند، مي‌گذارند در اختيار طرف‌. اين‌ مربوطه‌ به‌ استعداده‌. آن‌ مربوط‌ به‌ حافظه‌ است‌. افرادي‌ هستند حافظه‌اشون‌ آنقدر شديد و قوي‌ است‌ كه‌ يك‌ مرتبه‌ اگر در مقابلشون‌ يك‌ شعري‌ را بخونيد حفظ‌ مي‌كنند. ولي‌ ممكنه‌ آن‌ شعر را نفهمه‌ ممكنه‌ همين‌ شعر فارسي‌ را درك‌ نكنه‌. ازش‌ بپرسند مثل‌ فرض‌ كنيد الا يا ايها الساقي‌ ادر كأسا و ناولها كه‌ عشق‌ آسان‌ نمود اول‌ ولي‌ افتاد مشكلها ميگه‌ نمي‌دونم‌. مثلا گفتم‌ اين‌ شعر خيلي‌ عميقي‌ هم‌ نيست‌ كه‌ ما مثلا بعنوان‌ نمونه‌ گفتيم‌.

 بنابراين‌ استعداد فرقه‌ ميكنه‌. بشر در مقابل‌ ملائكه‌ استعدادش‌ زياده‌. استعداد، آمادگي‌ براي‌ پيشرفت‌. لذا هيچوقت‌ يك‌ ملك‌ معمولي‌ كه‌ سر شانة‌ شماست‌ مثلا، و موكل‌ شماست‌، اين‌ ترقي‌ بكنه‌ خودش‌ را بتونه‌ به‌ مقام‌ جبرئيل‌ برسونه‌ نميتونه‌. اون‌ هميشه‌ اين‌ كارشه‌. اينها عباد (قطع‌ صداي‌ نوار)

 و محبينشون‌ هستند. خدمتگزاراني‌ هستند. ان‌ الملائكه‌ لخدامنا و خدام‌ محبينا. دوستان‌ ما، شيعيان‌ هم‌ نيستش‌ها، محبين‌. و بلكه‌ يك‌ عده‌اشون‌ خدام‌، خدام‌ آنجا تعبير نمي‌كنند. به‌ جهت‌ اينكه‌ افتخار خدمت‌ گزاري‌ را مخصوص‌ ائمة‌ اطهار به‌ ملائكه‌ دادند و شيعيانشون‌. بقيه‌ مثل‌ در عين‌ حال‌ كار آنها را هم‌ مي‌كنند چون‌ باصطلاح‌ خدام‌ پروردگارند. تحت‌ رحمانيت‌ پروردگار كه‌ معناي‌ رحمان‌ را گفتم‌ فرقش‌ با رحيم‌ چيه‌، تحت‌ فرمان‌ رحمانيت‌ پروردگار تمام‌ موجوداتي‌ كه‌ در عالم‌ هستند، براي‌ آنها هم‌ كار مي‌كنند. منتهي‌ اينجا ديگه‌ اسمشون‌ خدمة‌ پروردگارند و خدمة‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارتند.

 بنابراين‌ استعداد فهم‌ معارف‌ خاندان‌ عصمت‌ را آنها نداشتند. معارفي‌ كه‌ گفت‌ كتاب‌ وصف‌ تو را آب‌ بحر كافي‌ نيست‌ كه‌ تر كنم‌ سر انگشت‌ و صفحه‌ بشمارم‌. و خداي‌ تعالي‌ به‌ اين‌ مضمون‌ و بلكه‌ بالاتر از اين‌ مضمون‌ فرموده‌ است‌ اگر درياها مركب‌ بشه‌، و هفت‌ برابر اين‌ درياها به‌ كمكشون‌ بياد و تمام‌ درختان‌ عالم‌ قلم‌ بشه‌ لنفد البحر قبل‌ ان‌ تنفد كلمات‌ ربي‌. درياها تمام‌ ميشه‌ قبل‌ از اينكه‌ آن‌ كلمات‌ الله‌، معارف‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ تمام‌ بشه‌. بنابراين‌ ملائكه‌ ممكنه‌ همة‌ اينها را بشناسند، خاندان‌ عصمت‌ را بشناسند، خيلي‌ هم‌ ارادات‌ دارند، ولي‌ عمق‌ مسائل‌ را وارد نيستند و انسانه‌ مي‌تونه‌ خودش‌ را به‌ عمق‌ برسانه‌. انسانه‌ مي‌تواند خودش‌ را به‌ مقام‌ خليفة‌ اللهي‌ برسانه‌. همانطور كه‌ حضرت‌ آدم‌ خودش‌ را به‌ خليفة‌ اللهي‌ رسوند. و اگر خليفة‌ الله‌ شد، اگر مظهر پروردگار شد، اگر چشمش‌ چشم‌ خدا شد، گوشش‌ گوش‌ خدا شد، زبانش‌ زبان‌ خدا شد، السلام‌ عليك‌ يا عين‌ الله‌، السلام‌ عليك‌ يا اذن‌ الله‌، السلام‌ عليك‌ يا لسان‌ الله‌، در زيارت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ وقتي‌ انسان‌ ميره‌ مي‌ايسته‌ كه‌ باصطلاح‌ مظهر اتم‌ خليفة‌ اللهي‌ است‌، يا جنب‌ الله‌، يا نفس‌ الله‌، عجيبه‌ من‌ در يك‌ تفسيري‌ ديدم‌ تفسير برهان‌ مقدمة‌ تفسير برهان‌ در كلمة‌ نفس‌. در تفسير اين‌ آية‌ شريفه‌ و يحضركم‌ الله‌ نفسه‌. امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌فرمايد نفس‌ الله‌ الامام‌. يا علي‌ بن‌ ابيطالب‌. من‌ نمي‌تونم‌ اين‌ را براتون‌ خوب‌ توضيح‌ بدم‌ كه‌ چطور گفتند نفس‌ الله‌. فقط‌ همين‌ مقدار مي‌تونم‌ بگم‌ كه‌ يعني‌ اين‌ ساده‌ترين‌ مثالي‌ است‌ كه‌ زده‌ ميشه‌. از در كسي‌ وارد ميشه‌. چه‌ به‌ اين‌ آقايي‌ كه‌ به‌ اين‌ عكسي‌ كه‌ توي‌ اين‌ آينه‌ افتاده‌ نگاه‌ بكنه‌ چه‌ به‌ خود شخص‌. هر دو يكي‌ هستند. چه‌ شما به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نگاه‌ بكنيد چه‌ به‌ خدا. هر دو يكي‌ هستند. لذا من‌ عرفكم‌ فقد عرف‌ الله‌. كسي‌ كه‌ شما را بشناسه‌، شما را شناخته‌. كسي‌ كه‌ شما را بينه‌، خدا را ديده‌. كسي‌ كه‌ شما را دوست‌ داشته‌ باشه‌اي‌ خاندان‌ عصمت‌، خدا را دوست‌ داشته‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ اينها وحدت‌ صفاتي‌ دارند. نه‌ وحدت‌ ذاتي‌. وحدت‌ صفات‌ دارند. مظهر پرودرگارند.

 بنابراين‌ اسجدوا لآدم‌ خطاب‌ به‌ ملائكه‌ اينجا ميشه‌ گفت‌ كه‌ حضرت‌ آدم‌ وقتي‌ كه‌ خليفة‌ الله‌ است‌، سجدة‌ در مقابل‌ او سجدة‌ در مقابل‌ خداست‌. من‌ عرفكم‌ فقد عرف‌ الله‌. و سجدة‌ در مقابل‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها سجدة‌ در مقابل‌ خداست‌. در عين‌ اينكه‌ اين‌ سجده‌ مال‌ فاطمة‌ زهراست‌. يا مولاتي‌ يا فاطمة‌ اغيثيني‌. من‌ اين‌ جمله‌ را چون‌ بهم‌ تقريبا يك‌ وقتي‌ كه‌ خيلي‌ توجه‌ زيادي‌ به‌ فاطمة‌ زهرا در اثر يك‌ ناراحتي‌ پيدا كرده‌ بودم‌، اين‌ را در جايي‌ نديدم‌، تمركز ذهني‌ هم‌ نداشتم‌، يك‌ دفعه‌ ديدم‌ اين‌ معنا به‌ ذهنم‌ آمد كه‌ پيغمبر اكرم‌ براي‌ ضعف‌ جسمي‌ و امراض‌ جسمي‌ به‌ فاطمة‌ زهرا پناهنده‌ ميشه‌. اني‌ لاجد في‌ بدني‌ ضعفا. حضرت‌ زهرا مي‌فرمايد اعيذك‌ بالله‌. همانجا اعمال‌ ولايت‌ كرد و حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ را پناه‌ داد به‌ خدا من‌ الضعف‌. به‌ خدا قسم‌ هركي‌ مريض‌ ميشه‌ همانطور. گفتم‌ يك‌ وقتي‌ كسي‌ كه‌ سرمشق‌ مي‌خواد بده‌، درسته‌ خطاط‌ خوبي‌ است‌ انسان‌. خطش‌ را مي‌برند توي‌ موزه‌ها مي‌گذارند. اما حالا يك‌ عده‌ بچه‌ اينجا هستند. ميخواد سرمشق‌ بده‌. يك‌ خط‌ خوبي‌ مي‌نويسه‌ ولي‌ مي‌نويسد با ادب‌ باش‌ تا بزرگ‌ شوي‌. حروف‌ ساده‌اي‌ را انتخاب‌ كرده‌ و به‌ آنها مي‌گويند زير اينها بنويسيد. اينها هم‌ با كج‌ و معوج‌ مي‌نويسند با ادب‌ باش‌ تا بزرگ‌ شوي‌ و مي‌آورند پايين‌. حالا بگيم‌ اين‌ خطاط‌ مثل‌ اينهاست‌، اينها مثل‌ خطاطند. نه‌ اين‌ سرمشق‌ دهنده‌ است‌. يعني‌ اگر خواستيد بالاخص‌ در كسالتها و امراض‌ جسمي‌ كه‌ بيشتر ما به‌ اين‌ اهميت‌ ميديم‌ تا كسالتهاي‌ روحي‌، خواستيد به‌ كسي‌ متوسل‌ بشيد، و از خدا كمك‌ بگيريد اين‌ كاري‌ را كه‌ من‌ پيغمبر مي‌كنم‌، شما هم‌ بكنيد. بريد در خانة‌ فاطمة‌ زهرا را در بزنيد و بگيد بهش‌ كه‌ اني‌ لاجد في‌ بدني‌ ضعفا. اني‌ لاجد في‌ بدني‌ مرضا مثال‌. فلان‌ كسالت‌ فلان‌ كسالت‌ فلان‌ كسالت‌. به‌ پيغمبر اكرم‌ عرض‌ كرد اعيذك‌ بالله‌ يا ابتا من‌ الضعف‌. وقتي‌ كه‌ كساي‌ يماني‌ را، اين‌ هم‌ از نظر ظاهر، كشيد روي‌ او ميگه‌ و سرت‌ انظر اليك‌. همين‌ آقايي‌ كه‌ خودش‌ معجزه‌ كننده‌ و صدها برابر آنچه‌ خدا خلق‌ كرده‌، با يك‌ اراده‌ ميتونه‌ خلق‌ كنه‌ و اين‌ اعتقاد منه‌ نسبت‌ به‌ رسول‌ اكرم‌، همين‌ آقا يك‌ دفعه‌ قيافه‌ عوض‌ شد. ميگه‌ سرت‌ انظر. خود فاطمة‌ زهرا ميگه‌ برگشتم‌ نگاه‌ كردم‌ به‌ صورت‌ پدرم‌، فوريها، همچين‌ يك‌ لحظه‌، برگشتم‌ نگاه‌ كردم‌ به‌ صورت‌ پدرم‌ اذا وجهه‌ يتلألأ صورت‌ تلألؤ ميكنه‌. همين‌ آقايي‌ كه‌ از نظر بدني‌ ضعف‌ پيدا كرده‌ آمده‌ ميخواد استراحت‌ كنه‌. حالا ما همين‌ ضعف‌ ظاهري‌ را بگيم‌. كأنه‌ بدر في‌ ليلة‌ التمامه‌ و كماله‌. مثل‌ شب‌ چهارده‌ باصطلاح‌. رنگ‌ برگشت‌ و حال‌ شعف‌ و باصطلاح‌ يك‌ نيروي‌ فوق‌ العاده‌اي‌ در پدرم‌ احساس‌ كردم‌ به‌ تعبير من‌ كه‌ يك‌ وقت‌ ديدم‌، امام‌ حسن‌ آمد، اين‌ را هم‌ توي‌ بغلش‌ گرفت‌. امام‌ حسين‌ آمد، اون‌ هم‌ توي‌ بغلش‌ گرفت‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ آمد او را هم‌ توي‌ بغلش‌ گرفت‌. حضرت‌ فاطمة‌ زهرا هم‌ خودش‌ آمد. او را هم‌ توي‌ بغل‌ گرفت‌. جبرئيل‌ طمع‌ كرد كه‌ بياد داخل‌ بشه‌. اينها وقتي‌ كه‌ جمع‌ شدند آية‌ تطهير نازل‌ شد كه‌ شما همتون‌ پاكيد بخاطر يك‌ قدم‌. يا مولاتي‌ يا فاطمة‌ اغيثيني‌. اي‌ مولاي‌ من‌، اي‌ فاطمة‌ من‌، اي‌ بزرگوار، اي‌ كسي‌ كه‌ پدر مي‌آيد دست‌ شما را ميبوسه‌، اي‌ كسي‌ كه‌ پدر ميگه‌ فداها ابوها. اي‌ كسي‌ كه‌ پدر ميگه‌ ام‌ ابيها است‌ كنية‌ فاطمة‌ زهرا. اي‌ كسي‌ كه‌ تمام‌ سني‌ و شيعه‌ نقل‌ كردند در كتابهايشون‌ كه‌ كسي‌ كه‌ فاطمه‌ را اذيت‌ كنه‌، پيغمبر را اذيت‌ كرده‌. كسي‌ كه‌ پيغمبر را اذيت‌ كنه‌، خدا را اذيت‌ كرده‌. كسي‌ كه‌ او را به‌ غضب‌ بياره‌، پيغمبر را به‌ غضب‌ آورده‌. كسي‌ كه‌ پيغمبر را به‌ غضب‌ بياره‌، خدا را به‌ غضب‌ آورده‌. ببينيد. اينجوري‌ ميشه‌. اينها يكي‌ شدند. اينها يكي‌ هستند. من‌ علي‌ را خدا نمي‌دانم‌. از خدا هم‌ جدا نمي‌دانم‌. عرفان‌ يعني‌ اينها. مطالب‌ عرفاني‌ يعني‌ اينها. كي‌ گفته‌ كه‌ ما از عرفان‌ دوريم‌ بخاطر اينكه‌ مقيديم‌ به‌ روايات‌. اينها همه‌اش‌ روايات‌. خوب‌ شما اين‌ روايات‌ را چطوري‌ مي‌تونيد معنا كنيد؟ چي‌ مي‌تونيد درباره‌اش‌ بگيد؟

 خدايا دست‌ ما را از دامن‌ فاطمة‌ زهرا كوتاه‌ مفرما. الهي‌ آمين‌. خوب‌ امشب‌ پيش‌ آمد. بريم‌ در خانة‌ فاطمة‌ زهرا. بخدا قسم‌ امام‌ زمان‌ شما قلب‌ عالم‌ امكان‌ آن‌ كسي‌ كه‌ قدر مسلم‌ اين‌ جمعي‌ كه‌ در اينجا جمع‌ شديد، يك‌ وجه‌ مشترك‌ همه‌امون‌ با هم‌ داريم‌ و آن‌ اين‌ است‌ كه‌ دوست‌ امام‌ زمانيم‌. من‌ هم‌ گفتم‌ دوستي‌ همين‌ مقدار، همين‌ امشب‌ شما خواب‌ امام‌ زمان‌ را ببينيد، تا چند روز، تا چند ماه‌، تا چند سال‌ خوشحاليد. اين‌ علامت‌ دوستيه‌. من‌ بيشتر از اين‌ نمي‌گم‌. حالا بعضي‌ هاتون‌ را من‌ مي‌شناسم‌ كه‌ شب‌ و روز نداريد بخاطر حضرت‌ بقية‌ الله‌. يك‌ شخصي‌ براي‌ من‌ نقل‌ مي‌كرد. ميگفت‌ كه‌ چند شب‌ قبل‌ تا صبح‌ نشستم‌ گريه‌ كردم‌ براي‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ كه‌ شايد چشمم‌ به‌ جمالش‌ روشن‌ بشه‌. بعد خوابيدم‌ در خواب‌ حضرت‌ را ديدم‌. همه‌ امون‌ حالا بعضي‌ها كه‌ شب‌ و روز نداريد. بعضي‌ از شما هستيد كه‌ علاقتون‌ آنقدر شديده‌ كه‌ من‌ مطالبي‌ را بخوام‌ عرض‌ كنم‌ باز طول‌ ميكشه‌. همين‌ آقاي‌ معشوق‌ همه‌امون‌، ايشان‌، معشوق‌ حالا نگيم‌، محب‌، محبوب‌ همه‌امون‌، همين‌ آقا شب‌ و روز متوجه‌ فاطمة‌ زهراست‌. يعني‌ همانطوري‌ كه‌ دربارة‌ امام‌ جواد داره‌، دربارة‌ بعضي‌ از ائمه‌ داره‌، دربارة‌ اكثر خاندان‌ عصمت‌ حتي‌ ساداتي‌ كه‌ بعد از ائمة‌ اطهار آمده‌ بودند داره‌ كه‌ اينها زياد به‌ ياد فاطمة‌ زهرا بودند. حضرت‌ جواد دستها را به‌ زمين‌ زده‌. هنوز از نظر ظاهر طفل‌ تازه‌ مي‌خواد حركت‌ كنه‌. سر را بالا نگه‌ داشته‌ داره‌ اشك‌ ميريزه‌ و فكر مي‌كنه‌. حضرت‌ رضا ازش‌ سؤال‌ فرمودند كه‌ چيه‌ فرزندم‌؟ عرض‌ كرد به‌ ياد مصائبي‌ كه‌ به‌ مادرم‌ زهرا وارد شد افتادم‌. بخدا قسم‌ آنها را از قبر بيرون‌ مي‌آرم‌ و آتششون‌ مي‌زنم‌.

 حالا كه‌ حال‌ پيدا كرديد چراغها را خاموش‌ كنند. اميدواريم‌ امشب‌ شب‌ آخر سال‌ و شب‌ آخر ماه‌ شعبان‌، كه‌ در دعاهاي‌ ماه‌ شعبان‌ دارد كه‌ در نيمة‌ آخر ماه‌ شعبان‌ بخوانيد اللهم‌ ان‌ لم‌ تكن‌ غفرت‌ لنا في‌ ما مضا من‌ شعبان‌ فاغفر لنا في‌ بقي‌ منه‌ خدايا اگر در گذشتة‌ از ماه‌ شعبان‌ ما را نبخشيده‌اي‌، در اين‌ باقيماندة‌ از ماه‌ شعبان‌ ما را ببخش‌. چرا بايد اين‌ دعا را بخوانيم‌؟ براي‌ اينكه‌ دعيتم‌ فيه‌ الي‌ ضيافة‌ الله‌. همتون‌ دعوت‌ شديد به‌ مهماني‌ خدا. يك‌ مهماني‌ بسيار باشكوهي‌ است‌. فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها يك‌ عنايات‌ خاصي‌ انشاءالله‌ امشب‌ به‌ ما خواهد فرمود. كه‌ يك‌ لباس‌ تقوايي‌ خدا به‌ ما عنايت‌ كنه‌ كه‌ در سر آن‌ سفرة‌ احسان‌ پروردگار كه‌ امام‌ عصر يك‌ طرف‌ سفره‌ نشسته‌، اولياء خدا يكطرف‌، و من‌ معصيتكار روسياه‌ هم‌ مي‌خواهم‌ سر همان‌ سفره‌ بنشينم‌. خداي‌ تعالي‌ امشب‌ يك‌ عنايتي‌ بفرمايد كه‌ لباس‌ تقوايي‌ به‌ ما مرحمت‌ بفرمايد تا زياد خجالت‌ نكشيم‌ سر اين‌ سفره‌ و در اين‌ مهماني‌. پروردگارا خودت‌ امشب‌ ما را در خانة‌ فاطمة‌ زهرا بردي‌. بهترين‌ وسيله‌. كسي‌ كه‌ حتي‌ پيغمبر اكرم‌ هم‌ به‌ خانة‌ او تشريف‌ مي‌برد و او واسطة‌ بين‌ پيغمبر و خدا ميشود. اما اين‌ فاطمة‌ عزيز را چرا امام‌ جواد چه‌ فكر مي‌كرد كه‌ آنطور اشك‌ مي‌ريخت‌؟ شايد به‌ ياد آن‌ لحظه‌اي‌ كه‌ پشت‌ در بين‌ در و ديوار قرار گرفته‌، در به‌ پهلويش‌ خورده‌، صدا مي‌زند يا فضة‌ خذيني‌. همه‌ با توجه‌ رو به‌ قبله‌. شب‌ آخر ماهه‌، شب‌ جمعة‌ آخر ماه‌ شعبانه‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الهي‌ عظم‌ البلاء. الهي‌ عظم‌ البلاء. و برح‌ الخفاء و انكشف‌ الغطاء و انقطع‌ الرجاء و ضاقت‌ الارض‌ و منعت‌ السماء و انت‌ المستعان‌ و اليك‌ المشتكي‌. و عليك‌ المعول‌ في‌ الشدة‌ و الرخاء اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد اولي‌ الامر الذين‌ فرضت‌ علينا طاعتهم‌ و عرفتنا بذلك‌ منزلتهم‌ و فرج‌ عنا بحقهم‌ فرجا عاجلا قريبا كلمح‌ البصر او هو اقرب‌ من‌ ذلك‌. يا محمد يا علي‌. يا علي‌ يا محمد. اكفياني‌ فانكما كافيان‌. و انصراني‌ فانكما ناصران‌. يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌. الغوث‌ الغوث‌ الغوث‌. ادركني‌ ادركني‌ ادركني‌. الساعه‌ الساعه‌ الساعه‌. العجل‌ العجل‌ العجل‌.

 يا بقية‌ الله‌. شما را به‌ جان‌ مادرتون‌ زهرا قسمتون‌ مي‌دهيم‌ از خدا بخواهيد همين‌ امشب‌ لباس‌ تقوا، لباس‌ اين‌ ضيافت‌ پروردگار را به‌ ما مرحمت‌ بفرمايد.

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۱۳ شعبان ۱۴۱۱ قمری – ۹ اسفند ۱۳۶۹ شمسی – شرح آیاتی از سوره بقره

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجت‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواحنا العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفدا. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. و اذ قال‌ ربك‌ للملائكه‌ اني‌ جاعل‌ في‌ الارض‌ خليفه‌. قالوا اتجعل‌ فيها من‌ يفسد فيها و يسفك‌ الدماء و نحن‌ نسبح‌ بحمدك‌ و نقدس‌ لك‌. قال‌ اني‌ اعلم‌ ما لا تعلمون‌. و علم‌ الآدم‌ اسماء كلها ثم‌ عرضهم‌ علي‌ الملائكه‌ و قال‌ انبئوني‌ بأسماء هؤلاء ان‌ كنتم‌ صادقين‌. قالوا سبحانك‌ لا علم‌ لنا الا علمتنا انك‌ انت‌ العليم‌ الحكيم‌. قال‌ يا آدم‌ انبئهم‌ باسمائهم‌ و لما انبئهم‌ باسمائهم‌ قال‌ الم‌ اكن‌ عالم‌ غيب‌  السماوات‌ و الارض‌ و اعلم‌ ما تبدون‌ و ما كنتم‌ تكتمون‌.

 يك‌ مدتي‌ است‌ كه‌ از اول‌ قرآن‌ شروع‌ كرده‌ايم‌ و نكات‌ جالبتري‌ كه‌ قابل‌ فهم‌ هست‌ براي‌ خودمون‌، در اين‌ مجلس‌ عرض‌ مي‌كنيم‌. اگر بنا بود در شب‌ چهاردهم‌ و شب‌ پانزدهم‌ ماه‌ شعبان‌ به‌ مناسبت‌ ميلاد مسعود حضرت‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء من‌ آيه‌اي‌ را عنوان‌ بكنم‌ كه‌ مناسب‌ باشد، اين‌ آيه‌ بود. حالا ولي‌ خودش‌ طبعا به‌ امشب‌ رسيده‌ اين‌ مطلب‌. و اين‌ را ما به‌ فال‌ نيك‌ مي‌گيريم‌ كه‌ انشاء الله‌ حضرت‌ وليعصر ارواحنا فداه‌ يك‌ نظر عنايتي‌ به‌ ما خواهند فرمود. قصة‌ حضرت‌ آدم‌ است‌ و خلقت‌ بشر است‌ و نزاعي‌ كه‌ بين‌ شيطان‌ و خدا و سخني‌ كه‌ بين‌ ملائكه‌ و پروردگار در ميان‌ آمده‌، خداي‌ تعالي‌ طرح‌ كرده‌ و به‌ پيغمبرش‌ وحي‌ فرموده‌. مطلب‌ اوائل‌ اين‌ آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ كردم‌ چند جمله‌ بود در هفته‌هاي‌ گذشته‌ عرض‌ كردم‌. مطلبي‌ كه‌ براي‌ امشب‌ باقي‌ مانده‌ يك‌ نكته‌ از هفتة‌ گذشته‌ بايد يك‌ توضيحي‌ بدهم‌ كه‌ براي‌ بعضي‌ اشتباه‌ نشود. و آن‌ نكته‌ كه‌ در هفتة‌ گذشته‌ عرض‌ كردم‌ اين‌ بود كه‌ خداي‌ تعالي‌ چند نوع‌ جاندار خلق‌ فرموده‌. كه‌ اينها مي‌فهمند، درك‌ مي‌كنند، كه‌ چهار قسمشون‌ را من‌ اشاره‌ كردم‌. ملائكه‌ هستند، اجنه‌ هستند، انسانها هستند، و حيوانات‌. سه‌ دستة‌، دو دستة‌ از اينها گناه‌ نمي‌كنند. يكي‌ ملائكه‌ هستند يكي‌ هم‌ حيوانات‌. حيوانات‌ حالا باصطلاح‌ اهل‌ گناه‌ نيستند. حتي‌ زمان‌ هم‌ درشون‌ اثر نميگذاره‌. حالا يك‌ حيواني‌ بگه‌ من‌ ديگه‌ بار نميكشم‌. شما ماشين‌ داريد، هواپيما داريد. باصطلاح‌ مثل‌ بعضي‌ از جوانهاي‌ نادان‌ ما نيستند كه‌ بگويند كه‌ در عصر فضا مردم‌ رفته‌اند به‌ كرة‌ مريخ‌، شما هنوز داريد نماز مي‌خونيد! اونها اينجور نيستند. يعني‌ دركش‌ هم‌ ندارند. بندگي‌ خدا را مي‌كنند. بندگي‌ مي‌كنند حيوانات‌. همة‌ حيوانات‌ بندة‌ خدا هستند. و لو شي‌ء الا يسبح‌ بحمده‌. هيچ‌ چيزي‌ نيست‌ مگر اينكه‌ حالا قدر مسلمش‌ حيواناتند كه‌ تسبيح‌ مي‌كنند، حمد مي‌كنند. و اين‌ را هم‌ بدونيد كه‌ اينقدري‌ كه‌ خدا توجه‌ از راه‌ الهام‌ و تعليم‌ به‌ حيوانات‌ كرده‌، به‌ انسان‌ نكرده‌. در يك‌ آيه‌اي‌ حضرت‌ موسي‌ وقتي‌ كه‌ قصة‌ حضرت‌ موسي‌ با فرعون‌ كه‌ روبرو ميشود مي‌فرمايد كه‌ ربي‌ الذي‌ اعطي‌ كل‌ شي‌ء خلقه‌ ثم‌ هدي‌. خداي‌ من‌ را ميخواهي‌ بشناسي‌ فرعون‌؟ آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ هر شيئي‌ را خلق‌ او را داده‌ بهش‌. اين‌ مطلب‌، اين‌ جمله‌ خيلي‌ كوتاهه‌ ولي‌ خيلي‌ پرمعناست‌. هر شيئي‌ خلقش‌ را، حالا بطور خيلي‌ واضح‌، ماهي‌ را يك‌ جوري‌ خلقت‌ كرده‌ كه‌ توي‌ آب‌ زندگي‌ كنه‌. پرنده‌ را يك‌ جوري‌ خلقت‌ كرده‌ كه‌ توي‌ هوا زندگي‌ كنه‌. حيوانات‌ باصطلاح‌ خزنده‌ را طوري‌ خلق‌ كه‌ در، خدمتتون‌ عرض‌ شود در زير زمين‌ زندگي‌ كنند. و يك‌ دسته‌ از حيوانات‌ را هم‌ جوري‌ خلق‌ كرده‌ كه‌ روي‌ زمين‌ زندگي‌ كنند. اعطي‌ كل‌ شي‌ء خلقه‌ خلقت‌ هر چيزي‌ را، اينها هر كدام‌ حتي‌ برنامه‌هاي‌ داخل‌ شكمشون‌ حتي‌، چشمشون‌، حركاتشون‌، خلقت‌ قيافه‌اشون‌، اينها با هم‌ فرق‌ ميكنه‌. و اينها را خدا جوري‌ خلق‌ كرده‌ كه‌ در آن‌ محيط‌ بتونند زندگي‌ كنند. اعطي‌ كل‌ شي‌ء خلقه‌ ثم‌ هدي‌. همه‌ را به‌ مفاسد و مصالحشون‌ هدايت‌ كرده‌. حيوانات‌ حتي‌ مي‌دونند چه‌ دارويي‌ بخورند كه‌ از اين‌ مرضي‌ كه‌ مبتلا شده‌اند نجات‌ پيدا بكنند. مجلات‌ زيادي‌ در پزشكي‌ و امثال‌ اينها من‌ ديده‌ام‌ كه‌ انسان‌ عقب‌ سر حيوانات‌ راه‌ افتاده‌ كه‌ ببينه‌ اين‌ حيوان‌ در وقتي‌ كه‌ داراي‌ اين‌ مرض‌ ميشه‌ از چه‌ استفاده‌ ميكنه‌؟ اون‌ را براي‌ معالجة‌ امراض‌ استفاده‌ بكنه‌. شايد اين‌ را اطلاع‌ نداشته‌ باشيد اما در مجلات‌ هست‌. اگر به‌ مجلات‌ علمي‌ يا پزشكي‌ مراجعه‌ كنيد گاهي‌ ميشه‌ يك‌ ميكروبي‌ را وارد بدن‌ يك‌ حيواني‌ كه‌ توي‌ جنگي‌ زندگي‌ ميكنه‌ واردش‌ مي‌كنند، اين‌ را مريضش‌ مي‌كنند. اين‌ بشر كه‌ مي‌خواهد باصطلاح‌ از اين‌ راه‌ كار ياد بگيره‌. اين‌ را ولش‌ مي‌كنند توي‌ باصطلاح‌ جنگل‌. ببينند اين‌ چي‌ ميخوره‌، از چه‌ گياهي‌ استفاده‌ ميكنه‌، از چه‌ آب‌ و هوايي‌ استفاده‌ ميكنه‌ و چطور خودش‌ را معالجه‌ ميكنه‌؟ از اين‌ استفاده‌ بكنند براي‌ اينكه‌ امراضي‌ كه‌ اگر همين‌ ميكروب‌ در بدن‌ انسان‌ وارد شد، از همان‌ استفاده‌ كنند.

 خداي‌ تعالي‌ همة‌ حيوانات‌ را، خيلي‌ ساده‌ است‌ اين‌ مطلبي‌ كه‌ عرض‌ ميكنم‌. شما يك‌ جوجة‌ مرغي‌ را كه‌ از تخم‌ بيرون‌ مي‌آيد توي‌ ماشين‌ جوجه‌ كشي‌ بگذاريدش‌. با آن‌ مرغي‌ كه‌ چند ماه‌ حتي‌ با مادرش‌ تربيت‌ شده‌، با مادر بوده‌؛ هر دو يك‌ جور رفتار مي‌كنند. شما اين‌ جوجة‌ مرغ‌ را برداريد با آن‌ جوجة‌ مرغي‌ كه‌ زير بال‌ مادرش‌، تخمش‌ باز شده‌ و بزرگ‌ شده‌ و باصطلاح‌ تا مادر رهايش‌ كرده‌، هر دو يك‌ جور عمل‌ مي‌كنند، يك‌ چيز مي‌خورند. خدا الهام‌ بهشون‌ ميكنه‌، خدا وحي‌ ميكنه‌. به‌ حيوانات‌ خدا وحي‌ كرده‌. وحي‌ها. چون‌ يكي‌ دربارة‌ اولياء خدا و پيغمبرها، خدا وحي‌ ميكنه‌ يكي‌ هم‌ دربارة‌ حيوانات‌. و اوحينا الي‌ النحل‌. خدا وحي‌ ميكنه‌ بر نحل‌. نحل‌ همين‌ زنبور عسله‌. كه‌ چيكار بكن‌، چطور عسل‌ بده‌ به‌ مردم‌. و امثال‌ اينها. يك‌ دسته‌ حيواناتند. اينها معصيت‌ خدا را نمي‌كنند. اينها گناهكار نيستند.

 يك‌ دسته‌ از اينها هم‌ كه‌، از اين‌ جاندارهايي‌ كه‌ خدا خلق‌ كرده‌ معصيت‌ نمي‌كنند، ملائكه‌ هستند. در ملائكه‌ و حيوانات‌ دو علت‌ متفاوت‌ وجود داره‌ كه‌ اينها گناه‌ نمي‌كنند. در حيوانات‌ علتش‌ اين‌ است‌ كه‌ شعورشان‌ نميكشه‌. يعني‌ شهوت‌ دارند، غضب‌ دارند. اما آنقدر فكر و شعور ندارند كه‌ از اين‌ شهوت‌ و غضبشون‌ در راه‌ گناه‌ استفاده‌ كنند. نمي‌تونند گناه‌ كنند. ملائكه‌ به‌ عكسه‌. شهوت‌ و غضب‌ ندارند كه‌ گناه‌ نمي‌كنند. آنها باصطلاح‌ عقلش‌ را دارند. فكرش‌ را دارند. ولي‌ شهوت‌ و غضب‌ ندارند. يكوقتي‌ يكي‌ دو تا از ملائكه‌ گفتند كه‌ خدايا اينهمه‌ بشر گناه‌ ميكنه‌، معصيت‌ ميكنه‌، اشرف‌ مخلوقات‌ هم‌ هست‌. آخه‌ اين‌ معصيتهايي‌ كه‌ اينها مي‌كنند. خداي‌ تعالي‌ گفت‌ كاري‌ نداره‌. ما همانكه‌ به‌ آنها داده‌ايم‌ به‌ شما مي‌دهيم‌ ببينيم‌ شما چيكاره‌ايد؟ دو تا از اينها از تمام‌ ملائكه‌ دو نفرشون‌، اين‌ در روايات‌ صحيحه‌ و آيات‌ قرآنه‌ها، فكر نكنيد قصه‌ است‌. دو نفر انتخاب‌ كردند. دو تا ملك‌ انتخاب‌ كردند كه‌ از همة‌ ملائكه‌ بهتر بودند. خداي‌ تعالي‌ شهوت‌ و غضب‌ را بهشون‌ داد و بهشون‌ هم‌ سفارش‌ كرد كه‌ چند تا كار نكنيد لااقل‌. مي‌رويد روي‌ كرة‌ زمين‌ به‌ شكل‌ انسان‌، چند تا كار نكنيد. يكي‌ زنا نكنيد. يكي‌ مشروب‌ نخوريد. يكي‌ هم‌ آدم‌ نكشيد. اين‌ سه‌ تا كار خيلي‌ مهمه‌. اين‌ سه‌ تا كار را انجام‌ ندهيد. اينها آمدند. آمدند آدمهايي‌ كه‌ بقول‌ بعضي‌ها نديد بديدند، از راه‌ رسيدند يك‌ زن‌ خيلي‌ زيبايي‌ آمد پيش‌ اينها و اينها مبهوت‌ شدند. خوب‌ شهوت‌ دارند ديگه‌. اينها گفتند بالاخره‌ ما چطور مي‌تونيم‌ با تو بتونيم‌ باشيم‌. خلاصه‌اش‌ را عرض‌ ميكنم‌. گفت‌ بايد اگر مي‌خواهيد با من‌ باشيد بايد شراب‌ بخوريد. گفتند حاضريم‌. شراب‌ خوردند، مقدمات‌ زنا را فراهم‌ كردند. در اين‌ بين‌ يك‌ نفر آمد اينها را ديد. اين‌ زنه‌ گفت‌ اگر اين‌ را نكشيدش‌، اگر اين‌ را نكشيد ميره‌ آبروي‌ من‌ و شما را مي‌بره‌. تا اين‌ را، اگر رفتيد كشتيد تا خبر به‌ جايي‌ نرسونده‌، من‌ حاضرم‌ با شما باشم‌. اينها هم‌ رفتند، دو نفر بودند. يك‌ نفر رفت‌ او هم‌ يك‌ نفر بود. او را كشتند و اين‌ خانم‌ هرزه‌ هم‌ مخفي‌ شد و رفت‌. خدا هم‌ گفت‌ برگرديد. همان‌ سه‌ تا كاري‌ كه‌ من‌ به‌ شماها سفارش‌ كرده‌ بودم‌ نكنيد، كرديد.

 حالا اگر شهوت‌ و غضبي‌ كه‌ در انسان‌ هست‌ به‌ ملائكه‌ هم‌ بدهند آنها مثل‌ ما زندگي‌ مي‌كنند. خدا شهوت‌ و غضب‌ را بهشون‌ نداده‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ اينها كارگرند. اينها خادمين‌ عالم‌ تكوينند. ملائكه‌ كارمندند. متوجه‌ شديد؟ دو دسته‌ از اين‌ موجودات‌ هستند كه‌ اين‌ دو دسته‌ هم‌ شهوت‌ بهشون‌ داده‌، هم‌ غضب‌ بهشون‌ داده‌ شده‌ و هم‌ هم‌ ازشون‌ خواسته‌ شده‌ كه‌ اينها را كنترل‌ بكنيد. كنترل‌ بكنيد. تهذيب‌ نفس‌ بكنيد. انسان‌ باشيد. يكي‌ اجنه‌ هستند يكي‌ هم‌ انسانها هستند. حالا اجنه‌ از موضوع‌ بحث‌ ما خارجند كه‌ آنهايي‌ كه‌ اهل‌ شهوت‌ و غضب‌ هستند، رفتند يك‌ رئيس‌ براي‌ خودشون‌ در نظر گرفتند كه‌ شيطان‌ بزرگ‌ ابليسه‌. و بقيه‌ هم‌ عقب‌ سر او كارمندهاي‌ او هستند. در راه‌ او، در خط‌ او حركت‌ مي‌كنند. و بقية‌ انسانها هم‌، يعني‌ بقية‌ اجنه‌ هم‌ جنهاي‌ معمولي‌ هستند ديگه‌. مسلمان‌، متدين‌ خوب‌. مثل‌ ما مردم‌. ما هم‌ يك‌ دسته‌ شيطان‌ رئيس‌ بزرگي‌ داريم‌. يك‌ رئيسي‌ انتخاب‌ بكنيد. آن‌ رئيس‌ بزرگ‌ شياطين‌ انسي‌ كيه‌. شيعه‌ها زود مي‌توانند انتخاب‌ بكنند. چند تا هم‌ دارند. خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ سني‌ها هم‌ مي‌گويند رئيس‌ بزرگ‌ هابيله‌، قابيله‌، مثلا قابيله‌. رئيس‌ بزرگ‌ فرعونه‌، امثال‌ اينها. خيلي‌ خوب‌. فرقي‌ نميكنه‌. مسئله‌ يك‌ رهبري‌ مقام‌ رهبري‌ براي‌ رفتن‌ به‌ جهنمه‌. و آن‌ در شيعه‌ و نه‌ در شيعه‌، اگر بشينيد حساب‌ بكنيد در عالم‌ بشريت‌، روح‌ پليد دومي‌ رهبري‌ شيطنت‌ عالم‌ بشريته‌. حالا و آنهايي‌ كه‌ رفته‌اند چقدرند؟ زيادند. شما فكر نكنيد بت‌پرستها رهبرشون‌ ايشان‌ نيست‌. شما ميگيد بت‌پرستها اصلا او را نمي‌شناسند. اسم‌ او را هم‌ بلد نيستند. شما يقين‌ بدونيد اگر در خانة‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را نبسته‌ بودند، ما يك‌ حساب‌ سر انگشتي‌ مي‌كنيم‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود چهار سال‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ زبانش‌ باز بود. چهار سال‌! و در اين‌ چهار سال‌، سه‌ جنگ‌ كرد. جنگ‌ صفين‌ و نهروان‌ و جمل‌. كه‌ خودش‌ خيلي‌ وقت‌ برد. در اين‌ چهار سال‌ شما كلمات‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ را برداريد نگاه‌ كنيد. چون‌ جرج‌ جرداق‌ مسيحي‌ كه‌ برميداره‌ پنج‌ جلد كتاب‌ قطور در عظمت‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ مي‌نويسه‌ و دهها نويسندة‌ ديگر كه‌ كتابها دربارة‌ علي‌ عليه‌ السلام‌ مي‌نويسند، علي‌ را خودش‌ را كه‌ نديدند، اعمالش‌ را كه‌ نديدند. كلماتش‌ را ديده‌اند. اين‌ كلمات‌ نهج‌ البلاغه‌، غرر الحكم‌ و ده‌ برابر ديگه‌ كلماتي‌ كه‌ توي‌ كتابها هست‌، اين‌ در مدت‌ چهار سال‌ كه‌ علي‌ عليه‌ السلام‌ مي‌تونسته‌ حرف‌ بزنه‌، با همة‌ آن‌ گرفتاريها. شما را به‌ خدا قسم‌ اگر بيست‌ و پنج‌ سال‌ ديگه‌ام‌ علي‌ را آزاد گذاشته‌ بودند و يازده‌ فرزندش‌ هم‌ آزاد بودند. شما فكر مي‌كنيد امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ آزاد بود؟ امام‌ صادق‌ همان‌ امام‌ صادقي‌ كه‌ چهار هزار مي‌گويند شاگرد داشته‌. شما فكر نكنيد چهار هزار يك‌ جا مي‌نشسته‌ يك‌ دفعه‌ مي‌آمدند صحبت‌ ميكرده‌ حضرت‌ براي‌ اينها. اينجوري‌ نبوده‌. تك‌ تك‌. چهار هزار نفر به‌ حضرت‌ تا آخر مراجعات‌ داشتند. منتهي‌ گاهي‌ ميشده‌ فشار حكومت‌ آنقدر زياد ميشده‌ كه‌ حتما اين‌ را شنيديد، در مصائب‌ حضرت‌ صادق‌ اين‌ را شنيديد و معروفه‌، هر منبري‌ ميگه‌. كه‌ يك‌ نفري‌ مي‌خواست‌ يك‌ مسئله‌ سؤال‌ كنه‌. هر جوري‌ فكر كرد اين‌ مسئله‌ را چه‌ جور از امامش‌ سؤال‌ كنه‌ راهي‌ پيدا نكرد. جز اينكه‌ بره‌ لباس‌ يك‌ خيارفروشي‌ كه‌ يك‌ طبق‌ خيار داره‌، روي‌ سرش‌ گذاشته‌ داره‌ توي‌ كوچه‌ها مي‌چرخه‌، اين‌ را بپوشه‌ و اين‌ خيارهاي‌ او را بخره‌ و بياد توي‌ كوچه‌ صدا بزنه‌ كه‌ خيار دارم‌. بخاطر اينكه‌ يك‌ نفر، معلومه‌ اينجوري‌ بوده‌ ديگه‌، يك‌ نفر آن‌ سر كوچه‌ ايستاده‌ بوده‌، يك‌ نفر اين‌ سر كوچه‌. ببينند كه‌ با امام‌ صادق‌ كي‌ رفت‌ و آمد ميكنه‌؟ يك‌ مدتي‌ مقرر شد از طرف‌ حكومت‌ كه‌ هر كس‌ ميره‌ به‌ درس‌ امام‌ صادق‌، بايد يك‌ دينار بده‌. ماليات‌ بده‌، جريمه‌ بده‌ كه‌ چرا رفته‌ توي‌ خونة‌ امام‌ صادق‌. و هر كس‌ هم‌ كه‌ بره‌ از ابو حنيفه‌ درس‌ بگيره‌، يك‌ دينار بهش‌ مي‌دهند. بعضي‌ از اصحاب‌ مي‌رفتند هم‌ آنجا، آنجا يك‌ دينار را مي‌گرفتند اينجا مي‌آمدند يك‌ دينار را مي‌دادند. سربسر. و حرفهايي‌ كه‌ باصطلاح‌ از ابوحنيفه‌ نمي‌شنيدند، مي‌آمدند از امام‌ صادق‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود، مي‌شنيدند. اينجوري‌ بود. امام‌ صادق‌ در اين‌ فشار بوده‌. روي‌ سرش‌ خيار گذاشته‌. امام‌ هم‌ در داخل‌ منزل‌ صداي‌ خيارفروش‌ را مي‌شنوه‌. خودش‌ تشريف‌ مي‌آورد. آمده‌. اين‌ در داخل‌ اينور در نشسته‌، خيار فروشه‌ هم‌ در آنطرف‌ در. ولي‌ از تجار محترم‌ فرض‌ كنيد شهر كوفه‌ است‌. سؤالاتش‌ را كرد، حالا حضرت‌ داره‌ خيار جمع‌ ميكنه‌. حضرت‌ هم‌ جواب‌ دادند و خياري‌ هم‌ كه‌ حالا از نظر ظاهر خريداري‌ شد و اينجوري‌ بودند! امامهاي‌ ما همه‌اشون‌ در فشار بودند. و صد و ده‌ جلد اين‌ كتاب‌ بحار الانوار با اين‌ فشارهاست‌. شما دو تا از امامهايتون‌، بلكه‌ سه‌ امامتون‌، اصلا توي‌ معسگر، توي‌، سابق‌ ما اينجا زمان‌ شاه‌ مي‌گفتيم‌ ديدگاه‌ لشگر. ديدگاه‌ لشگر جايي‌ بود كه‌ همه‌ سرباز بودند، يك‌ چند تا اطاق‌ آن‌ وسط‌ ساخته‌ بودند، زندانيهاي‌ سياسي‌ را مي‌بردند آنجا. يك‌ همچين‌ محلي‌. امام‌ هادي‌ را، امام‌ عسگري‌ را، حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ در اينجا بودند. تا امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ غايب‌ شدند و از دست‌ اينجا نجات‌ پيدا كردند. ولي‌ امام‌ هادي‌ و امام‌ عسگري‌، عسگري‌ كه‌ مي‌گويند نه‌ اينكه‌ يك‌ لقبي‌ باشه‌ خيلي‌… يعني‌ توي‌ عسگر گاه‌ زندگي‌ ميكرده‌. در تمام‌ عمر. اينها ائمة‌ ما بودند. اگر در خانة‌ اينها باز بود، اينها را نمي‌كشتند، بعضي‌هايشون‌ را در سن‌ بيست‌ و پنج‌ سالگي‌ كشتند. حداكثر عمري‌ كه‌ براي‌ ائمه‌ يا پيغمبر اكرم‌ و اينها هست‌، شصت‌ و سه‌ سال‌. شما ببينيد كه‌ اگر اينها زبانشون‌ باز بود، بخدا قسم‌ يك‌ نفر در كرة‌ زمين‌ الان‌ غير مسلمان‌ نبود. يك‌ نفر غير مسلمان‌ نبود. پس‌ اين‌ مردمي‌ كه‌ مسلمان‌ نيستند، مسيحي‌ها، بت‌پرستها، كمونيست‌ها، اينها همه‌ بخاطر اين‌ است‌ كه‌ شيطان‌ بزرگ‌ جهان‌، در خانة‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را بست‌.

 خوب‌. بشريت‌ هم‌ شيطان‌ بزرگي‌ داره‌ كه‌ روز قيامت‌ هم‌ يوم‌ ندعوا كل‌ اناس‌ بامامهم‌، همه‌، حالا ببينيد چقدر هم‌ هستند! اي‌ كاش‌ الان‌ شما همين‌ بشر الان‌ را حساب‌ بكنيد. الان‌ ميگويند پنج‌ ميليارد جمعيت‌ كرة‌ زمين‌. چهار ميلياردشون‌ كه‌ اصلا مسلمان‌ نيستند. از اين‌ يك‌ ميليارد باقي‌، هشتصد ميليونشون‌ سني‌ و مذاهب‌ ديگه‌. يك‌ دويست‌ ميليوني‌ ما شيعه‌ داريم‌. اين‌ دويست‌ ميليون‌ شيعه‌ هم‌ چقدر تابع‌ شيطانند، چقدر تابع‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ خدا هستند. ببينيد چقدر كم‌ ميشه‌! بالاخره‌، مي‌خواستم‌ اين‌ را عرض‌ كنم‌.

 اين‌ دو دسته‌ هستند كه‌ معصيت‌ مي‌كنند. گناه‌ مي‌كنند. يك‌ عده‌ تابع‌ شيطان‌، يك‌ عده‌ هم‌ تابع‌ رحمان‌. خدا از انسان‌ چي‌ خواسته‌؟ اين‌ را من‌ هفتة‌ قبل‌ مطرح‌ كرده‌ بودم‌ كه‌ خلاصه‌اش‌ بود. خدا از انسان‌ خواسته‌ كه‌ مثل‌ ملك‌ باشه‌؟ ملك‌ نه‌. آقا ملك‌ خادم‌ شماست‌، نوكر شماست‌. خدا ملك‌ را خلق‌ كرده‌ براي‌ نوكري‌ شما. درشتهايشون‌ براي‌ شخصيتهاي‌ بزرگ‌. مثل‌ جبرئيل‌ و ميكائيل‌ و اينها براي‌ پيغمبر و علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ نوكرند. كوچيكهايشون‌ هم‌ نوكرهاي‌ ديگران‌ هستند. چرا نخواسته‌ ما مثل‌ ملك‌ بشيم‌؟ همين‌ آيه‌ ميگه‌. وقتي‌ كه‌ گفتند نحن‌ نسبح‌ بحمدك‌ و نقدس‌ لك‌، خدايا ما تسبيح‌ مي‌كنيم‌ و تقديس‌ تو را مي‌كنيم‌، ما حمد تو را مي‌كنيم‌. خدا فرمود اني‌ اعلم‌ ما لا تعلمون‌. من‌ يك‌ چيزهايي‌ ميدونم‌ كه‌ شماها نمي‌دونيد. اين‌ خيلي‌ جواب‌، يعني‌ اصلا، يعني‌ نمي‌فهمي‌! چيكارت‌ كنم‌! به‌ همين‌ زوديها مي‌فهميد. اسماء جمعي‌ را، چون‌ از كلمة‌ هؤلاء، مكرر گفته‌ام‌، از كلمة‌ هؤلاء استفاده‌ ميشه‌، اسماء جمعي‌ را، خصوصيات‌ جمعي‌ را، شناخت‌ جمعي‌ را به‌ حضرت‌ آدم‌ تعليم‌ داد. كه‌ اين‌ مناسب‌ مجلس‌ امشب‌ ماست‌. خصوصيات‌ جمعي‌ را خدا به‌ حضرت‌ آدم‌ تعليم‌ داد. گفت‌ يا آدم‌ يكي‌ از فرزندانت‌ اسمش‌ حضرت‌ محمد ابن‌ عبد الله‌ صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌ (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) كه‌ روح‌ مقدسش‌ اول‌ چيزي‌ است‌ كه‌ خلق‌ شده‌ و اگر شما آقايان‌ خيلي‌ برايتون‌ سخت‌ نباشه‌ كه‌ بشنويد، بر همة‌ چيزها را خدا بوسيلة‌ او خلق‌ كرده‌. او يد اللهه‌، او عين‌ الهه‌، او اذن‌ الهه‌، خلاصه‌ هر كاري‌ كه‌ خدا مي‌خواهد بكنه‌ بوسيلة‌ اين‌ روح‌ مقدس‌ ميكنه‌. اين‌ را خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ معرفي‌ كرد. شرح‌ داد. خصوصيات‌ زندگيش‌ را نشان‌ داد. يك‌ دفعه‌ زندگي‌ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ را به‌ حضرت‌ آدم‌ نشان‌ داد. بعد نوبت‌ به‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ رسيد. بعد نوبت‌ به‌ فاطمة‌ زهرا رسيد. حضرت‌ آدم‌ مبهوت‌ شده‌. اينها چقدر باعظمتند! كتاب‌ وصف‌ تو را آب‌ بحر كافي‌ نيست‌. كه‌ تر كنم‌ سر انگشت‌ و صفحه‌ بشمارم‌. خصوصيات‌ حالات‌ حضرت‌ مجتبي‌ و حضرت‌ سيد الشهداء و همينطور يك‌ يك‌ از اينها را خصوصياتشون‌ را حضرت‌ باريتعالي‌ براي‌ حضرت‌ آدم‌ بيان‌ كرد، بيان‌ كرد و معرفيشون‌ كرد. براي‌ حضرت‌ آدم‌ معرفت‌ خاص‌ الخاصي‌ كه‌ در هفتة‌ قبل‌ اشاره‌ كردم‌، آن‌ معرفت‌ خاص‌ الخاص‌ خاندان‌ عصمت‌ كه‌ خود حضرت‌ بقية‌ الله‌ در يك‌ دعايي‌ در ماه‌ گذشته‌ مي‌خونديم‌. لا فرق‌ بينك‌ و بينهم‌ الا انهم‌ عبادك‌ و خلقك‌. خدايا هيچ‌ فرقي‌، هيچ‌ جدائي‌ بين‌ تو و اين‌ چهارده‌ نور پاك‌ نيست‌ مگر اينكه‌ اينها بندة‌ تو هستند، تحت‌ فرمان‌ تو هستند و مخلوق‌ تو هستند. بخدا قسم‌ امام‌ زمانمون‌ را نشناختيم‌. تا آدم‌ هم‌ نشيم‌ نمي‌شناسيم‌. فكر نكنيد كه‌ ما معتقد به‌ امام‌ زمان‌ هستيم‌. حضرت‌ آدم‌، آدم‌ بود شناخت‌. وقتي‌ كه‌ رسيد، چون‌ تا حضرت‌ عسگري‌ هر چي‌ كه‌ بيان‌ كرد خداي‌ تعالي‌ براي‌ حضرت‌ آدم‌ و علم‌ آدم‌ اسماء كلها، تا حضرت‌ عسگري‌ همون‌ حرف‌ ملائكه‌ باز درسته‌ كه‌ اتجعل‌ فيها ان‌ يفسد فيها و يسفك‌ الدماء، چون‌ اينها همه‌ كشته‌ مي‌شوند خونريزي‌ ميشه‌. حضرت‌ عسگري‌ را هم‌ كشتند. يك‌ عده‌ را با زهر، ما منا الا مسموم‌ او مقتول‌. از ما نيست‌ هيچ‌ يك‌ از ما معصومين‌ نيست‌ مگر اينكه‌ يا كشته‌ ميشه‌ يا مسموم‌ ميشه‌. تا اينجا اين‌ بوده‌. جواب‌ ملائكه‌ تا اينجا داده‌ نشده‌. يعني‌ اگر خدا در حضرت‌ عسگري‌ كار را تمام‌ ميكرد ملائكه‌ مي‌گفتند خوب‌ ما هم‌ همين‌ را گفتيم‌. اتجعل‌ فيها ان‌ يفسد فيها و يسفك‌ الدماء. بعد امام‌ زمان‌ را معرفي‌ كرد. حجة‌ ابن‌ الحسن‌ را معرفي‌ كرد. بقية‌ الله‌ خير لكم‌ ان‌ كنتم‌ مؤمنين‌. بقية‌ الله‌ را معرفي‌ كرد. بقية‌ الله‌ خيلي‌ حرفه‌ تويش‌. كلمة‌ بقية‌ الله‌ بر هيچ‌ موجودي‌ تطبيق‌ نميكنه‌ جز بر حجة‌ ابن‌ الحسن‌. بقية‌ الله‌، يعني‌ باقي‌ ماندة‌ خدا. همة‌ اينها مظاهر پروردگار بودند، حاكميت‌ الهي‌ را پياده‌ كردند. همة‌ اينها مظهر پروردگار بودند. آينة‌ تمام‌ نماي‌ پروردگار بودند. همه‌ رفتند. بقية‌ الله‌ مانده‌. از نظر شخص‌ من‌ بالاترين‌ اسماء حجة‌ ابن‌ الحسن‌، كلمة‌ بقية‌ اللهه‌. خيلي‌ اين‌ كلام‌، اين‌ در قرآن‌ هم‌ هست‌، خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد بقية‌ الله‌ خير لكم‌. اين‌ دقت‌ هم‌ بكنيد به‌ معناي‌ اين‌ آيه‌. بقية‌ الله‌ بهتره‌ براي‌ شما. تا هر چيزي‌ را كه‌ فكر كنيد. حتي‌ از نظر شخص‌ من‌، نميدونم‌ حالا نظراته‌ ديگه‌، حالا يك‌ باصطلاح‌ چه‌ جوري‌ عرض‌ كنم‌ كه‌ خيلي‌ مسئله‌ را نخواسته‌ باشم‌ بزرگش‌ كنم‌. هر كسي‌ يك‌ نظري‌، يك‌ تفحصي‌ در روايات‌ داره‌. من‌ در خصوص‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ در رواياتي‌ كه‌ مربوط‌ به‌ حضرته‌، شناخت‌ حضرته‌، زياد تحقيق‌ كردم‌. معناي‌ اين‌ كلمه‌ اين‌ است‌ كه‌ اصحاب‌ امام‌ زمان‌ بهتر از همة‌ اصحابند. امام‌ عصر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ امامتش‌ بهتر از همة‌ ائمه‌ است‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ آنها محدود بودند. در دعاي‌ افتتاح‌ شبهاي‌ ماه‌ مبارك‌ رمضان‌ كه‌ انشاء الله‌ نزديكه‌ مي‌خونيد كه‌ خدايا امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را جوري‌ قرارش‌ بده‌ كه‌ يعبدك‌ لا يشرك‌ بك‌ شيئا. اين‌ اقتباس‌ از آية‌ قرآنه‌. يعبدونني‌ لا يشركون‌ بي‌ شيئا. خدايا، حالا اين‌ چه‌ دعائي‌ است‌ كه‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ را جوري‌ قرارش‌ بده‌ كه‌ عبادت‌ تو را بكنه‌ و شرك‌ درش‌ پيدا نشه‌. مگه‌ بقية‌ ائمه‌ مشرك‌ بودند. اين‌ چه‌ دعائيست‌؟! بعله‌. به‌ يك‌ معني‌ ببينيد خيلي‌ ساده‌. چون‌ اين‌ مطالب‌ علميه‌ دلم‌ مي‌خواهد جوري‌ برايتون‌ بگم‌ كه‌ همه‌ متوجه‌ بشيد. ببينيد گاهي‌ انسان‌ در عمل‌ واجبه‌ كه‌ ديگران‌ را قاطي‌ كنه‌. مثلا چطور؟ شما رفتيد در وسط‌ يك‌ جمعيت‌ مخالف‌ اگر شما اين‌ باصطلاح‌ نمازتون‌ را مطابق‌ نماز آنها نخونيد، شما را مي‌كشند. اينجا نماز دست‌ بسته‌ بخونيد. چيكار كرديد آقا؟ اينجا كار شما اين‌ بوده‌ كه‌ خدا خواسته‌ دستهايتون‌ باز باشه‌ ولي‌ بخاطر اينكه‌ شما را نكشند، بندگي‌، از نظر، البته‌ اصلش‌ بندگي‌ خداست‌ها. از نظر عمل‌، ايني‌ كه‌ خدا ميخواسته‌ انجام‌ نشده‌، بخاطر اين‌ محيط‌. ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌، غير از پيغمبر اكرم‌. چون‌ پيغمبر اكرم‌ تقيه‌ نداشت‌. تمامشون‌ تقيه‌ داشتند. التقية‌ ديني‌ و دين‌ آبائي‌. همه‌اشون‌ بر خلاف‌ آنچه‌ كه‌ خدا مي‌خواسته‌ و بر خلاف‌ آنچه‌ كه‌ دين‌ و صراط‌ مستقيم‌ ميخواسته‌ عمل‌ بشه‌، اينها بخاطر تقيه‌ خلاف‌ آن‌ را انجام‌ مي‌دادند و دستور هم‌ همان‌ بوده‌. نه‌ اينكه‌ فكر كنيد حالا چطور. نه‌. دستور اين‌ بوده‌. براي‌ حفظ‌ دماء مسلمين‌. وقتي‌ كه‌ حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر در مقابل‌ هارون‌ واقع‌ ميشه‌، به‌ نظر هم‌ من‌ هم‌ شما هم‌ همه‌، حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر اگر هارون‌ را با چاقو قطعه‌قطعه‌اش‌ هم‌ ميكرد كم‌ بود. اينقدر مرد پستي‌ بود. اما در مقابلش‌ مي‌ايسته‌. ميگه‌ السلام‌ عليك‌ يا اميرالمؤمنين‌ جعلني‌ الله‌ فداك‌. خدا من‌ را قربانت‌ بكنه‌. ببينيد در نهايت‌ تقيه‌ است‌. واقعا حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر آنقدر او را دوست‌ داشت‌ كه‌ بگه‌ جعل‌ الله‌ فداك‌؟! آنقدر او را دوست‌ داشت‌ كه‌ باهاش‌ مصافحه‌ بكنه‌؟! آنقدر كلمة‌ امير المؤمنيني‌ كه‌ كلمة‌ امير المؤمنين‌ به‌ بقية‌ ائمه‌ نميشه‌ گفت‌، حضرت‌ به‌ هارون‌ الرشيد بگه‌؟! اين‌ بخاطر اينه‌ كه‌ از نظر عمل‌ در يك‌ وضعي‌ قرار گرفته‌ بودند كه‌ دوگانگي‌ بوجود مي‌آمد، دو جهتي‌ بوجود مي‌آمد. و اين‌ در همة‌ ائمه‌ بود. اين‌ دعايي‌ كه‌ ما در دعاي‌ افتتاح‌ ميگيم‌ ميگيم‌ خدايا تو مي‌خواهي‌ دنيا را پر از عدل‌ و داد بكني‌ بوسيلة‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ كه‌ يعبدك‌، عبادت‌ تو را بكنه‌ و هيچ‌ تقيه‌اي‌ هم‌ توي‌ كارش‌ نباشه‌. لا يشرك‌ بك‌ شيئا. اين‌ معناي‌ اينه‌ چون‌ اگر زياد هم‌ آنهايي‌ كه‌ اهل‌ مثلا مطالعه‌ هستند و تحقيق‌ هستند و باصطلاح‌ دعاها را معنايش‌ را مي‌فهمند، زياد از من‌ مي‌پرسند كه‌ اين‌ چه‌ دعائي‌ است‌ كه‌ يعبدك‌ لا يشرك‌ بك‌ شيئا. من‌ خودم‌ يادمه‌ جوان‌ بودم‌. اين‌ سؤال‌ را از مرحوم‌ علامة‌ اميني‌ پرسيدم‌. صاحب‌ كتاب‌ الغدير. در تهران‌ يك‌ مجلسي‌ بود. گفتم‌ شما گفتيد اين‌ از آية‌ قرآن‌ اقتباس‌ شده‌. آية‌ قرآن‌ هم‌ همين‌ را ميگه‌. و منظور اينه‌ كه‌ من‌ اين‌ جمله‌ را از ايشان‌ اولين‌ دفعه‌ شنيدم‌ و همينطور هم‌ هست‌.

 وقتي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ براي‌ حضرت‌ آدم‌ جريان‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ و كلمة‌ بقية‌ الله‌ مخصوصا، كه‌ ميگه‌ خيرا لكم‌. اي‌ مردم‌، شماهايي‌ كه‌ امام‌ زماني‌ هستيد، شمائي‌ كه‌ امام‌ زمان‌ داريد، شماهايي‌ كه‌ در زماني‌ واقع‌ شديد كه‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ امام‌ شماست‌ و امام‌ زمان‌ شماست‌؛ اين‌ امام‌ زمان‌ بخاطر، نه‌ بخاطر اينكه‌ عصمتش‌ بهتر از ساير ائمه‌ است‌. نه‌. همه‌ مساوي‌ هستند. كلهم‌ نور واحد. نه‌ بخاطر اينكه‌ علمش‌ بيشتر از ساير ائمه‌ است‌. كلهم‌ نور واحد. بخاطر اينكه‌ اين‌ امام‌ دنيا را پر از عدل‌ و داد ميكنه‌. آخرين‌، همين‌ كلمة‌ بقية‌ اللهه‌، بخاطر اينكه‌ بقية‌ اللهه‌. بخاطر اينكه‌ آخرين‌ چيزي‌ است‌ كه‌ خدا در مكنون‌ علمش‌ وجود داره‌. وقتي‌ كه‌ شرح‌ حال‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ را خداي‌ تعالي‌ به‌ حضرت‌ آدم‌ فرمود كه‌ اين‌ دنيا را پر از عدل‌ و داد ميكنه‌.

 آقايون‌ بخدا قسم‌، يك‌ چيزي‌ را برايتون‌ بگم‌، شايد بعضي‌هايتون‌ غافل‌ باشيد. و ولي‌ بعضي‌ها مي‌دونم‌ كه‌ غافل‌ هم‌ نيستند بحمد الله‌. از رفقايي‌ كه‌ ما در مجلس‌ داريم‌ اكثرتون‌ را مي‌شناسم‌. غافل‌ هم‌ نيستيد. ولي‌ احتمال‌ ميدهم‌ بعضي‌ غافل‌ باشند و اگر غافل‌ هم‌ نباشيد باز تذكرش‌ لازمه‌. كه‌ امروز دنيا متوجه‌ امام‌ زمان‌ شده‌ است‌. دنيا. حتي‌ فردي‌ كه‌ بيايد و دنيا را پر از عدل‌ و داد بكنه‌. شما ببينيد يك‌ حساب‌ سر انگشتي‌. يك‌ ميليارد مسلمان‌ داريم‌، يك‌ ميليارد مسيحي‌ داريم‌، درست‌، از پنج‌ ميليارد. يك‌ ميليارد هم‌ مذاهب‌ كوچك‌ باصطلاح‌ مثل‌ زرتشتي‌ و بودايي‌ و اينها هستند كه‌ من‌ حساب‌ كردم‌ كه‌ اينها شخصي‌ را بعنوان‌ كسي‌ كه‌ بيايد حكومت‌ دين‌ را بر جهان‌ باصطلاح‌ مستقر كنه‌، معتقدند. زرتشتي‌ها معتقدند و بوداييها معتقدند. در واقع‌ سه‌ ميليارد از مردم‌ كرة‌ زمين‌، امروز معتقد به‌ وجود مقدس‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ هستند. شما اين‌ را شايد باور نكنيد. بگيد چطور ميشه‌؟ ما توي‌ خودمون‌ حالا حرفه‌. يك‌ كسي‌ بيشتر اسم‌ امام‌ زمان‌ را ميبره‌ ميگويند اين‌ فلان‌. ميگيم‌ كه‌ تو قدر آب‌ چه‌ داني‌ كه‌ در كنار فراتي‌؟! ماها فكر نمي‌كنيم‌. دنيا امروز فكرش‌ به‌ اينجا رسيده‌. حتي‌ بعد از جنگ‌ جهاني‌ دوم‌، شما برداريد علت‌ تأسيس‌ سازمان‌ ملل‌ را مطالعه‌ كنيد. من‌ مطالعه‌ كرده‌ام‌. علتش‌ اين‌ بودش‌ كه‌ مي‌گفت‌ بعد نشستند ممالك‌ مختلفي‌ دور هم‌ نشستند كه‌ آخه‌ اين‌ وضع‌ درست‌ نيست‌ كه‌ يك‌ كسي‌ جنگ‌ را آغاز بكنه‌ اينهمه‌ جمعيت‌ كشته‌ بشه‌ و زندگي‌ مردم‌ نداشته‌ باشند. يك‌ شهري‌ مثل‌ هيروشيما يك‌ دفعه‌ تمامش‌ از بين‌ بره‌ و اين‌ وضع‌ بشه‌. بعد نشستند و همين‌ حكومت‌ واحد جهاني‌ را خواستند تشكيل‌ بدهند كه‌ تابحال‌ هم‌ تشكيل‌ نشده‌. مي‌دونيد بقول‌ يك‌ كسي‌ ميگفت‌ كه‌ مثل‌ پيرمردهايي‌ كه‌ توي‌ خونه‌ تابحال‌ هيچكس‌ حرفش‌ را گوش‌ نميكنه‌، حرف‌ ميزنه‌ مثل‌ اين‌ سازمان‌ ملل‌. تا هر وقت‌ مي‌خواهند جنگ‌ مي‌كنند. هر وقت‌ خسته‌ شدند عقب‌ نشيني‌ مي‌كنند. جمعيت‌ها كشته‌ مي‌شوند. او هم‌ هي‌ قطعنامه‌ صادر ميكنه‌ كسي‌ اگر، قطعنامه‌هاي‌ او مطابق‌ ميل‌ ابرقدرت‌ها بود خوب‌ بايد قبول‌ بشه‌. اگر مطابق‌ نبود قبول‌ نميشه‌. مي‌بينيد اينها يك‌ چيزهايي‌ هستش‌ كه‌ امروزها مخصوصا هر كسي‌ ولو توي‌ سياست‌ هم‌ وارد نباشه‌، اين‌ مسائل‌ را مي‌دونه‌. نتونسته‌، بشر نمي‌تونه‌ اين‌ كار را بكنه‌. برتراند راسل‌ من‌ در يكي‌ از كتابهايش‌ ديدم‌، گفته‌ كه‌ بشر تا روي‌ كرة‌ زمين‌ هست‌ هميشه‌ اين‌ جنگ‌ و خونريزي‌ هست‌. همان‌ حرفي‌ كه‌ ملائكه‌ گفتند اتجعل‌ فيها و يفسد فيها و يسفك‌ الدماء. اين‌ جنگ‌ و خونريزي‌ هست‌. مگر اينكه‌ سه‌ تا كار يا چهار تا كار درست‌ بشه‌. يكي‌ اينكه‌ يك‌ قوانين‌ كامل‌ باصطلاح‌ فراگيري‌ در عالم‌ وجود داشته‌ باشه‌. كه‌ همه‌ به‌ حق‌ خودشون‌ برسند. اين‌ يك‌. دوم‌ يك‌ مجري‌ مقتدر كه‌ اين‌ مجري‌ مقتدر سه‌ تا شرط‌ داره‌. اين‌ را ميگه‌ها. يكي‌ اينكه‌ خودش‌ پاك‌ پاك‌ باشه‌. پاك‌ پاك‌. خيلي‌ عجيبه‌ها. من‌ اين‌ را در كتاب‌ مصلح‌ غيبي‌ نوشته‌ام‌. يكي‌ اينكه‌ خودش‌ بايد پاك‌ پاك‌، باصطلاح‌ ما معصوم‌ باشه‌. بعنوان‌ قدرتنمائي‌، بعنوان‌ باصطلاح‌ مملكت‌گيري‌، فردا اسمش‌ توي‌ تاريخ‌ بمونه‌، مردم‌ بگويند باريك‌ الله‌، امتيازاتي‌ برايش‌ قائل‌ بشوند، اين‌ حرفها را نداشته‌ باشه‌. فقط‌ و فقط‌ براي‌ حقيقت‌. او ميگه‌ براي‌ حقيقت‌. دوم‌ علمي‌ داشته‌ باشه‌ كه‌ همة‌ مصالح‌ و مفاسد را بدونه‌. هر كس‌ در هر كجاي‌ عالم‌ هست‌ چه‌ مصلحتش‌ هست‌، اين‌ را هم‌ بدانه‌. و سوم‌ از قدرت‌ مافوق‌ قدرتهايي‌ كه‌ در اين‌ عالم‌ هست‌ برخوردار باشه‌. اين‌ قدرتها بيايد به‌ جاي‌ اينكه‌، اينهم‌ موشك‌ ميزنه‌ اونهم‌ موشك‌ ميزنه‌. اين‌ دو تا ميزنه‌، اون‌ سه‌ تا ميزنه‌. خوب‌ اينجوري‌ ميشه‌. يك‌ قدرت‌ مافوقي‌ اين‌ قدرتها بايد باشه‌. كه‌ ببينيد حضرت‌ آدم‌ وقتي‌ كه‌ مي‌شنوه‌ امام‌ زمان‌ هم‌ از عصمتي‌ برخورداره‌ كه‌ حتي‌ اشتباه‌ نميكنه‌. و هم‌ از علمي‌ برخورداره‌ كه‌ اقلش‌ علم‌ قرآنه‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد كه‌ تبيان‌ كل‌ شي‌ء، قرآن‌ بيان‌ كنندة‌ هر چيزيه‌. و سوم‌ هم‌ از قدرت‌ لايتناهي‌ پروردگار برخورداره‌ كه‌ ما داريم‌ يك‌ همچين‌ فردي‌ را. قانوني‌ هم‌ كه‌ تنظيم‌ شده‌، قانون‌ قرآنه‌. كه‌ امروز همه‌ مي‌گويند قانون‌ قرآن‌ كاملترين‌ قوانينه‌. اينها را حضرت‌ آدم‌ وقتي‌ كه‌ ديد و براي‌ ملائكه‌ بيان‌ كرد، ملائكه‌ سرهايشون‌ را پائين‌ انداختند. كوچك‌ شدند، در مقابل‌ همين‌ كسي‌ كه‌ اتجعل‌ فيها ان‌ يفسد فيها، در مقابل‌ همين‌ كسي‌ كه‌ فاسدش‌ مي‌دونستند، وقتي‌ خداي‌ تعالي‌ فرمود اسجدوا لآدم‌، سجده‌ كنيد براي‌ آدم‌، همه‌اشون‌ افتادند براي‌ سجده‌ كه‌ تو پدر اون‌ بقية‌ اللهي‌ هستي‌ كه‌ حكومت‌ الهي‌ را در روي‌ كرة‌ زمين‌ مستقر ميكنه‌. حضرت‌ آدم‌ بخاطر شخص‌ خودش‌ اينهمه‌ تجليل‌ نشد. حضرت‌ آدم‌ هم‌ يكنفر مثل‌ سايرين‌ بود. مثل‌ ساير انبياء. يكصد و بيست‌ و چهار هزار پيغمبر. حضرت‌ آدم‌ كه‌ چيز هم‌ نبود، پيغمبر اولوالعزم‌ هم‌ كه‌ نبود. يكصد و بيست‌ و چهار هزار پيغمبر، چرا در مقابل‌ اين‌ سجده‌ كردند؟ اين‌ ابوالبشره‌. اين‌ پدر، گاهي‌ پسر اينقدر عظمت‌ پيدا ميكنه‌ كه‌ پدر بايد واقعا عقب‌ سر او راه‌ بيفته‌ و همه‌ جا بگه‌ اين‌ پسر منه‌ تا يك‌ خورده‌ بهش‌ احترام‌ كنند. حضرت‌ آدم‌ فرزنداني‌ داره‌، اين‌ چهارده‌ معصوم‌ را كه‌ بايد از توي‌ فرزندان‌ حضرت‌ آدم‌ جدا كرد. بعقيدة‌ من‌ ابوالفضل‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌، حضرت‌ ابو الفضل‌، با خود حضرت‌ آدم‌ هيچ‌ قابل‌ مقايسه‌ نيست‌. من‌ مكرر گفته‌ام‌. حضرت‌ آدم‌ را بهش‌ گفتند توي‌ بهشت‌ گندم‌ نخور. خورد. آخر از اعمال‌ افراد شخصيت‌ باطن‌ افراد و روحيات‌ اينها شناخته‌ ميشه‌. اما حضرت‌ ابوالفضل‌ لبهايش‌ تشنه‌ بود، رفت‌ كنار شريعة‌ فرات‌. نه‌ خدا گفته‌ بود آب‌ نخور، نه‌ پيغمبر، نه‌ امام‌ حسين‌. همه‌اشون‌ هم‌ راضي‌ بودند كه‌ اين‌ آب‌ بخوره‌. و تشنه‌ترين‌ افراد هم‌ هست‌ در صحراي‌ كربلا. شما زياد شنيده‌ايد. ولي‌ اين‌ توي‌ مقاتل‌ هم‌ نوشته‌ شده‌. و زياد هم‌ بهش‌ توجه‌ شده‌. منتهي‌ ماها تحليلش‌ نمي‌كنيم‌. بعنوان‌ روضه‌ غالبا گوش‌ مي‌دهيم‌ و بعنوان‌ گريه‌ مي‌شنويم‌.

 آمده‌ كنار شريعه‌. اولا چرا تشنه‌تر از همه‌ بود؟ بخاطر اينكه‌ از روز اولي‌ كه‌ وارد كربلا شدند جريانات‌ را حضرت‌ سيد الشهداء صلواة‌ الله‌ عليه‌ مي‌دانه‌، حضرت‌ شجاعترين‌ افراد را انتخاب‌ كرده‌ بعنوان‌ سقا. يك‌ سقايي‌ نبود حضرت‌ ابو الفضل‌ كه‌ اول‌ خودش‌ را سيراب‌ كنه‌ بعد بياره‌ براي‌ ديگران‌. اينجور سقائي‌ نبود. سقائي‌ نبود حضرت‌ ابوالفضل‌ كه‌ اگر آب‌ جيره‌بندي‌ شد، جيرة‌ خودش‌ را بيشتر برداره‌. شما مي‌تونيد حدس‌ بزنيد چطور سقائي‌ بود. از آن‌ روزي‌ كه‌ آب‌ جيره‌بندي‌ شد آب‌ توي‌ خيمه‌ها. حضرت‌ خوب‌ شايد جيرة‌ خودش‌ را برميداشت‌ ميگذاشت‌ كنار. وقتي‌ كه‌ بچه‌ها كم‌ مي‌آوردند از آبي‌ كه‌ مال‌ خودش‌ بود به‌ آنها مي‌داد. اين‌ حداقل‌ چيزي‌ است‌ كه‌ ما بايد دربارة‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ بگيم‌. بهرحال‌ از آن‌ روزي‌ كه‌ آب‌ به‌ خيمه‌ها نيامد، حضرت‌ ابوالفضل‌ ديگه‌ آب‌ نخورد. اين‌ را يقين‌. بقيه‌ ممكن‌ بود آب‌ خورده‌ باشند. ولذا مي‌تونيم‌ حدس‌ بزنيم‌ كه‌ تشنه‌ترين‌… حالا هم‌ چهار هزار جمعيت‌! اينها مواظبند كه‌ كسي‌ به‌ طرف‌ شريعة‌ فرات‌ نزديك‌ نشه‌. اينها را هم‌ جنگ‌ كرده‌. شما بخواهيد با دشمن‌ روبرو بشيد، اينها را عقب‌ جلو بكنيد، راه‌ باز كنيد به‌ يك‌ جائي‌، به‌ قدري‌ زحمت‌ داره‌ كه‌ خود اين‌ تشنگي‌ بوجود مي‌آوره‌. اين‌ كار را هم‌ كرده‌. آمده‌ كنار شريعه‌ نشسته‌. هيچ‌ مانعي‌ براي‌ آب‌ خوردن‌ نداره‌. توي‌ بهشت‌ نبود كه‌ مثل‌ حضرت‌ آدم‌، آخه‌ اينها سؤال‌ شده‌ كه‌ من‌ دارم‌ عرض‌ ميكن‌. صعصعه‌ آمد در آن‌ روزهاي‌ آخر وفات‌ اميرالمؤمنين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌. به‌ حضرت‌ عرض‌ كرد، چون‌ بعضي‌ها از اصحاب‌ بودند، ولي‌ معرفتشون‌ خيلي‌ كامل‌ نبود. شما بالاترين‌ يا حضرت‌ آدم‌؟ حضرت‌ فرمود كه‌ آخه‌ چرا اين‌ سؤالها را ميكني‌؟ انسان‌ خودش‌ را نبايد تعريف‌ كنه‌. عرض‌ كرد آقا اين‌ جزء معارف‌ دين‌ منه‌. حضرت‌ فرمود چون‌ بخاطر اينكه‌ جزء معارف‌ دينته‌ من‌ ميگم‌. من‌ بالاتر از حضرت‌ آدمم‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ حضرت‌ آدم‌ بهش‌ گفتند گندم‌ نخور، همة‌ نعمتها در اختيارش‌ بود، گندم‌ را گفتند نخور خورد. من‌ با اينكه‌ گندم‌ را كسي‌ نگفته‌ كه‌ نخور من‌ در تمام‌ عمرم‌ بخاطر اينكه‌ مبادا در بين‌ مسلمانها كسي‌ پيدا بشه‌ كه‌ گندم‌ گيرش‌ نيايد، من‌ تمام‌ عمرم‌ از نان‌ جو استفاده‌ كردم‌. ببينيد استدلال‌ كردند. منتهي‌ استدلال‌ براي‌ اونه‌. شما فكر نكنيد چون‌ صعصعه‌ بسيار آدم‌ بزرگواري‌ بوده‌. معرفتش‌ اين‌ اندازه‌ هست‌. تازه‌ مي‌آيد سؤال‌ ميكنه‌ شما بالاتريد يا حضرت‌ آدم‌؟! حضرت‌ آدم‌ كجا.

 حضرت‌ ابراهيم‌ خليل‌. اين‌ توي‌ رواياته‌، آياته‌، تفسير قرآنه‌. حضرت‌ ابراهيم‌ خليل‌ كه‌ بعد از پيغمبر اسلام‌ توي‌ انبياء، بالاترينه‌، بخاطر آن‌ كارهايي‌ كه‌ داره‌. اين‌ در روايت‌ داره‌ وقتي‌ كه‌ مي‌گويند وقتي‌ كه‌ حضرت‌ ابراهيم‌ را اسم‌ مي‌بريد بگوئيد عليه‌ السلام‌. چرا ميگيم‌ عليه‌ السلام‌ و ساير انبياء را بگيم‌ علي‌ نبينا و آله‌ و عليه‌ السلام‌. اول‌ بر پيغمبر خودمون‌ بعد بر آل‌ پيغمبر خودمون‌ بعد بر او سلام‌. چرا؟ ولي‌ حضرت‌ ابراهيم‌ را اينجوري‌ سلامش‌ كنيم‌؟ مي‌گويند بخاطر اينكه‌ حضرت‌ ابراهيم‌ جزء شيعيان‌ علي‌ ابن‌ ابيطالبه‌. وقتي‌ كه‌ ملكوت‌ آسمانها را ديد حضرت‌ ابراهيم‌ و ديد يك‌ خورشيد تاباني‌ مي‌درخشه‌. گفت‌ اين‌ نور كيه‌؟ گفتند نور علي‌ ابن‌ ابيطالب‌. اون‌ ستاره‌هايي‌ كه‌ دور او دارند مي‌چرخند اينها كيند؟ گفتند شيعيان‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌. گفت‌ اللهم‌ اجعل‌ من‌ شيعت‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌. و خداي‌ تعالي‌ هم‌ در قرآن‌ فرمود و ان‌ من‌ شيعته‌ ابراهيم‌. از شيعيان‌ آن‌ علي‌، ابراهيم‌ بود. اذ جاء ربه‌ بقلب‌ سليم‌. تازه‌ با قلب‌ سالم‌ وقتي‌ آمد به‌ طرف‌ پروردگارش‌ اين‌ عنايت‌ بهش‌ شد كه‌ مقام‌ شيعه‌ را بهش‌ دادند. اين‌ حضرت‌ ابراهيمشه‌. تو حالا آمدي‌ سؤال‌ ميكني‌ كه‌… حالا ما نمي‌خواهيم‌ صعصعه‌ را، چون‌ بزرگوار بودند، خوب‌ اين‌ معارفي‌ كه‌ الان‌ به‌ دست‌ ما رسيده‌، به‌ دست‌ آنها نرسيده‌ بود. و الاّ تو حالا سؤال‌ ميكني‌ شما بالاتريد يا حضرت‌ آدم‌؟ و حضرت‌ امير المؤمنين‌ هم‌ مجبور ميشه‌ به‌ اين‌ مسئلة‌ خيلي‌ ساده‌ استدلال‌ كنه‌. شما يك‌ مقايسه‌اي‌ بين‌ حضرت‌ آدم‌ بكنيد و حضرت‌ ابوالفضل‌ العباس‌. كه‌ جان‌ همه‌ به‌ قربانش‌.

 اين‌ رفته‌ توي‌ شريعه‌. شما فرض‌ كنيد يك‌ نفر سه‌ روز آب‌ نخورده‌ باشه‌، توي‌ آن‌ هواي‌ گرم‌. حالا هم‌ چهار هزار جمعيت‌ را كنار زده‌. من‌ روضة‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ را امشب‌ مي‌خونم‌ به‌ دو جهت‌ آقايون‌. يكي‌ اينكه‌ مريضي‌ داريم‌ كه‌ ايشان‌ باب‌ الحوائجه‌، انشاء الله‌ از ايشان‌ تقاضا كنيد كه‌ امشب‌ اين‌ مريضي‌ كه‌ آمده‌ به‌ اينجا شايد فكر مي‌كنند كه‌ خوب‌ شما يعني‌ حتما فكر مي‌كنند. من‌ خيلي‌ از شماها را مي‌شناسم‌ خيلي‌ بااخلاصيد. الحمدلله‌. خيلي‌ با توجه‌ هستيد. يكي‌ به‌ اين‌ علت‌. دوم‌ به‌ علت‌ اينكه‌ فردا شب‌ شب‌ نيمة‌ شعبانه‌. شايد انشاء الله‌ پيش‌ قسطش‌ به‌ قول‌ يك‌ كسي‌، چون‌ حضرت‌ فرمود به‌ آن‌ حاج‌ محمدعلي‌ فشندي‌ در شب‌ هفتم‌ ذيحجه‌ در عرفات‌ خدمت‌ حضرت‌ رسيد. حضرت‌ بهش‌ فرمودند كه‌ خلاصه‌اش‌ را ميگويم‌. مفصله‌ جريانش‌، كه‌ من‌ در كتاب‌ ملاقات‌، جلد دوم‌ فكر ميكنم‌ باشه‌ نوشتم‌. كه‌ به‌ آقا عرض‌ كرد آقا روز عرفه‌ آيا امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ به‌ خيمه‌هاي‌ حجاج‌ تشريف‌ مي‌آورند؟ فرمودند كه‌ به‌ خيمة‌ شما بخاطر اينكه‌ روضة‌ عمويم‌ ابوالفضل‌ را مي‌خونيد مي‌آيم‌. خوب‌ پس‌ معلومه‌ كه‌ يك‌ عنايتي‌ به‌ اين‌ جهت‌ دارند. و آمدند. حاج‌ محمد علي‌ خودش‌ نقل‌ ميكرد. ميگفت‌ كه‌ من‌ روز عرفه‌ شد. روحاني‌ كاروانمون‌ شروع‌ كرد به‌ روضة‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ خوندن‌. من‌ هر چه‌ نگاه‌ كردم‌ ديدم‌ آقا تشريف‌ نياوردند. حوصله‌ام‌ سر آمد. آمدم‌ از در خيمه‌ بيرون‌. ديدم‌ حضرت‌ گوشش‌ را گذاشته‌ به‌ ديوار خيمه‌ از پشت‌ و داره‌ گوش‌ ميده‌ و زار زار گريه‌ ميكنه‌. آمدم‌ به‌ مردم‌ بگويم‌ كه‌ آقا اينجا هستند. حضرت‌ اشاره‌ فرمودند كه‌ نگو. من‌ نه‌ زبانم‌ باز شد نه‌ حتي‌ توانستم‌ يك‌ قدم‌ به‌ طرف‌ حضرت‌ بروم‌. پس‌ مي‌بيند حضرت‌ علاقه‌ دارند. و لذا انشاء الله‌ اميدواريم‌ امشب‌ كه‌ شب‌ جمعه‌ است‌، شب‌ چهاردهم‌ ماه‌ شعبانه‌. بايد مقدمات‌ ضيافت‌ الله‌ را فراهم‌ كنيم‌. انشاء الله‌ فردا شب‌، پس‌ فردا، اميدواريم‌ كه‌ در كنار حضرت‌ جشن‌ تولد حضرت‌ را بگيريم‌. انشاء الله‌. اين‌ را واقعا اميد داريم‌. واقعا انتظار داريم‌. دنيا امروز منتظر حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فداه‌ است‌. اينهمه‌ فشارهايي‌ كه‌ در دنيا بوجود آمده‌، دلي‌ سياهتر از آن‌ دل‌ كه‌ متوجه‌ امام‌ زمان‌ باصطلاح‌ نباشه‌، من‌ از اون‌ سياهتر فكر نميكنم‌. حالا هر كي‌ مي‌خواهد باشد. دلي‌ كه‌ در شبانه‌روز، يك‌ لحظه‌، يك‌ ساعت‌، گاهي‌ لااقل‌ متوجه‌ امام‌ زمان‌ نشه‌، اون‌ دل‌ نيست‌، سنگه‌. اون‌ دل‌ دل‌ انسان‌ نيست‌. مردم‌ دنيا، خدا ميدونه‌ من‌ اين‌ جمله‌ را حالا نمي‌خواهم‌ اينجا عرض‌ كنم‌. در اين‌ سمپوزيومي‌ تشكيل‌ شده‌ بود در يونان‌ كه‌ مسيحي‌هاي‌ كشورهاي‌ مختلف‌ آمده‌ بودند. از مسلمانها هم‌ آمده‌ بودند. يك‌ جمع‌ عجيبي‌ بود كه‌ در دوران‌ عمر حتي‌ براي‌ انسان‌ اتفاق‌ نمي‌افته‌. تمام‌ شخصيتهاي‌ بزرگ‌ مسيحي‌ آنهم‌ در يونان‌ كه‌ پايتخت‌ مسيحيت‌ ارتدكسه‌، و يك‌ عده‌ هم‌ از علماي‌ بزرگ‌ سني‌ و شيعي‌، ممالك‌ مختلف‌، از شوروي‌ آمده‌ بودند، از آلمان‌، از همه‌ جا. از ايران‌ هم‌ ده‌ يازده‌ نفر آمده‌ بودند. من‌ آنجا مسئلة‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ را مطرح‌ كردم‌. اصلا مقالة‌ من‌ دربارة‌ امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ بود. از نظر انجيل‌ و از نظر قرآن‌. و هر چه‌ كه‌ انجيل‌، قرآن‌ ميگه‌ انجيل‌ هم‌ همان‌ را ميگه‌. همين‌ انجيل‌ تحريف‌ شدة‌ فعلي‌. چون‌ نمي‌تونستند اينها را عوضش‌ بكنند. همين‌ را ميگه‌. من‌ اين‌ را وقتي‌ مطرح‌ كردم‌ يك‌ عده‌ بلند شدند خوب‌ من‌ خوب‌ حالا خودم‌ اينجا تعريف‌ كنم‌ چيزي‌ نيست‌. شما مجلات‌ خارجي‌ها را مجلات‌ يونان‌، اينها برويد نگاه‌ بكنيد. تنها كسي‌ كه‌ عكسش‌ را انداختند، تنها كسي‌ كه‌ احترام‌ بهش‌ كردند، تنها كسي‌ كه‌ آنجا باصطلاح‌ بلند شدند گفتند كه‌ براي‌ اين‌ مسئله‌ بايد يك‌ سمپوزيوم‌ مستقلي‌ تشكيل‌ بديم‌، دربارة‌ مقالة‌ همين‌ مقاله‌ بود كه‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ اين‌ بايد بيايد و دنيا را پر از عدل‌ و داد بكنه‌. آنها دارند اينجوري‌ مي‌آيند جلو.

 در رابطة‌ عالم‌ اسلامي‌ من‌ خودم‌ مكه‌ يك‌ وقتي‌ بودم‌. من‌ را دعوت‌ كرده‌ بودند به‌ يك‌ مناسبتي‌ كه‌ با آن‌ عالم‌ بزرگ‌ مكه‌ كه‌ رئيس‌ رابطه‌ بود رفيق‌ بودم‌. دعوتم‌ كرده‌ بودند. رفته‌ بودم‌ آنجا. يك‌ كنيايي‌ در آنجا سؤال‌ كرد كه‌ شما دربارة‌ حضرت‌ مهدي‌ نظرتون‌ چيه‌؟ همة‌ علماي‌ رابطة‌، آنجا اكثرشون‌ وهابي‌ بودند، اين‌ علماي‌ وهابي‌ رابطة‌ عالم‌ اسلامي‌ نوشتند حق‌ است‌ و اين‌ شخص‌ مي‌آيد و دنيا را پر از عدل‌ و داد ميكنه‌. اين‌ از ضروريات‌ دين‌ ماست‌. هنوز ماها تويش‌ حرف‌ داريم‌ كه‌ اِ، فلاني‌ امام‌ زمانيه‌. چه‌ بهتر. قربان‌ دهنت‌. يك‌ كسي‌ به‌ من‌ ميگفت‌ شما شنيده‌ام‌ امام‌ زماني‌ هستي‌. گفتم‌ اگر قبول‌ كنند. مي‌توني‌ يك‌ كاري‌ بكني‌ كه‌ اين‌ را ثبتش‌ بكني‌، قبول‌ بشه‌. گفت‌ همه‌ مي‌گويند. گفتم‌ خدا كنه‌ از دهن‌ همه‌ امام‌ زمان‌ بشنوه‌. انشاء الله‌ فردا شب‌ شب‌ نيمة‌ شعبانه‌. ما بنا داشتيم‌ اين‌ جلسه‌ را فردا شب‌ هم‌ داشته‌ باشيم‌. اما يك‌ كارهايي‌ در كانون‌ هست‌ كه‌ انشاء الله‌ مي‌خواهيم‌ روز شنبه‌ را كه‌ جشن‌ مفصلي‌، جشن‌ مفصل‌ كه‌ ميگم‌ فكر نكنيد چراغاني‌ و طاق‌ نصرت‌ زياد زده‌ باشيم‌. نه‌. يك‌ برنامه‌اي‌ هستش‌ انشاء الله‌ با همت‌، اين‌ را ما چقدر بضاعت‌ داريم‌ كه‌ مفصلش‌ باشه‌! اين‌ اندازه‌اي‌ كه‌ ما هم‌ بگيم‌، آخه‌ حضرت‌ يوسف‌ را مي‌فروختند.

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۶ شعبان ۱۴۱۱ قمری – ۲ اسفند ۱۳۶۹ شمسی – شرح آیاتی از سوره بقره

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجت‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواحنا العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفدا. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. و اذ قلنا للملائكة‌ اسجدوا لآدم‌ فسجدوا الا ابليس‌. و اذ قلنا للملائكة‌ اني‌ جاعل‌ في‌ الارض‌ خليفه‌. و اذ قال‌ ربك‌ للملائكه‌ اني‌ جاعل‌ في‌ الارض‌ خليفه‌. قالوا اتجعل‌ فيها من‌ يفسد فيها و يسفك‌ الدماء و نحن‌ نسبح‌ بحمدك‌ و نقدس‌ لك‌. قال‌ اني‌ اعلم‌ ما لا تعلمون‌. و علم‌ آدم‌ اسماء كلها. ثم‌ عرضهم‌ علي‌ الملائكه‌ فقال‌ انبئوني‌ باسماء هؤلاء ان‌ كنتم‌ صادقين‌. قالوا لا علم‌ لنا الا ما علمتنا.

 در هفته‌هاي‌ گذشته‌ دربارة‌ اين‌ آيات‌ مطالبي‌ عرض‌ شد. گفتم‌ نكاتي‌ در اين‌ آياتي‌ كه‌ مربوط‌ به‌ حضرت‌ آدم‌ هست‌ وجود دارد كه‌ اين‌ نكات‌ بايد مورد بحث‌ واقع‌ بشود. در همين‌ دو آيه‌اي‌ كه‌ همين‌ الان‌ خوندم‌ و هفته‌هاي‌ گذشته‌ يعني‌ هفتة‌ اسبق‌، اين‌ آيات‌ همه‌اش‌ ترجمه‌ شد. نكاتي‌ را كه‌ امشب‌ مي‌خواهم‌ عرض‌ كنم‌ اگر توجه‌ بفرمائيد يكي‌ دربارة‌ جمله‌اي‌ است‌ كه‌ ملائكه‌ گفته‌اند. كه‌ نحن‌ نسبح‌ بحمدك‌ و نقدس‌ لك‌. يك‌ وقت‌ انسان‌ يا هر موجودي‌، داراي‌ رشد نيست‌. در جامعة‌ ما، الان‌ مردم‌ شايد به‌ چند بخش‌ تقسيم‌ بشوند. يك‌ بخش‌ هستند كه‌ در اوائل‌ و جواني‌ آدمهاي‌ خوبي‌ هستند، بعد بد مي‌شوند. يك‌ دسته‌ هستند يك‌ تحصيلاتي‌ كرده‌اند و يك‌ سمتي‌، يك‌ پستي‌ را اشغال‌ كرده‌اند و حالا هم‌ به‌ همان‌ حد توقف‌ كرده‌اند. نه‌ بد شده‌اند، نه‌ خوب‌ شده‌اند، نه‌ كامل‌ شده‌اند، نه‌ ناقص‌ شده‌اند، در يك‌ حد متوسطي‌ ايستاده‌اند. يك‌ دسته‌ هم‌ هستند كه‌ روز به‌ روز رو به‌ كمالند. اين‌ سه‌ دسته‌ تقسيم‌ ميشه‌.

 آن‌ دسته‌اي‌ كه‌ رو به‌ نقصند ياد جواني‌ كه‌ مي‌افتند چقدر خوب‌ بوديم‌، اهل‌ عبادت‌ بوديم‌، اهل‌ معنويت‌ بوديم‌، حالا ديگه‌ حال‌ و حوصلة‌ عبادت‌ و بندگي‌ خدا را نداريم‌ و به‌ فكر جمع‌ آوري‌ مال‌ دنيا، طمع‌ هم‌ ريشه‌ كرده‌ در وجودشون‌. در جواني‌ اهل‌ بذل‌ و بخشش‌ و خيرات‌ و اينها بودند. ولي‌ حالا كه‌ پا به‌ سن‌ گذاشته‌اند، به‌ فكر جمع‌ كردن‌ مال‌ افتاده‌اند. يك‌ روايتي‌ يك‌ وقتي‌ ديدم‌ دربارة‌ صوفي‌. كه‌ الصوفي‌ من‌ لبس‌ الصوف‌ علي‌ السباء. صوفي‌ آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ لباس‌ پشمينه‌ بپوشد، اين‌ روايت‌ درست‌ نيست‌ يك‌ وقت‌ نخواسته‌ باشيد، روايتي‌ است‌ كه‌ خود صوفيها مي‌گويند. ولي‌ حرفش‌ خوبه‌. لباس‌ پشمينه‌ بپوشد، بدنش‌ در تعب‌ باشد كه‌ خود اين‌ معلوم‌ نيست‌ مشروع‌ باشه‌ صددرصد. و سلك‌ طريق‌ المصطفي‌. راه‌ پيغمبر را پيش‌ بگيره‌. و سلك‌ طريق‌ المصطفي‌. و اجتبا عنده‌ ذهب‌ و الحجر. در نزد او طلا و سنگ‌ يكي‌ باشه‌. يكي‌ اينكه‌ لباس‌ پشمينه‌ بپوشد، راه‌ پيغمر را در پيش‌ بگيرد، اين‌ جمله‌ منظورمه‌ كه‌ سنگ‌ و طلا براي‌ او يكسان‌ باشه‌. يك‌ نفري‌ در گاوصندوقش‌، اين‌ را خودم‌ ديدم‌، شايد متجاوز از دويست‌ سيصد تا سكه‌ بود. آنوقت‌ سكه‌هاي‌ زمان‌ شاه‌ كه‌ پهلوي‌ مي‌گفتند، پهلوي‌ از اينها، و اين‌ را سالها بود نگه‌ داشته‌ بود. من‌ گفتم‌ اينها چه‌ فايده‌ داره‌ نگه‌ داشتي‌؟ گفت‌ فقط‌ يك‌ فايده‌ براي‌ من‌ داره‌. هر وقت‌ گران‌ ميشه‌ خوشحال‌ ميشوم‌، هر وقت‌ ارزان‌ ميشه‌ بدحال‌ ميشوم‌. اين‌ هيچ‌ فايدة‌ ديگري‌ برايش‌ نداشت‌. ببينيد انسان‌ چقدر پست‌ ميشه‌! قيمتها رفته‌ بالا، تو كه‌ اينها را مصرف‌ نمي‌كني‌ چه‌ فايده‌اي‌ براي‌ تو داره‌؟ اگر مي‌فروختي‌ وقتي‌ قيمتهايش‌ رفت‌ بالا، وقتي‌ آمد پائين‌ مي‌خريدي‌، تجارتي‌ بود. حالا. اما تو كه‌ گذاشتي‌ توي‌ گاوصندوق‌ و هر وقت‌ قيمت‌ بالا ميره‌، فورا خوشحال‌ ميشي‌ كه‌ الحمدلله‌ من‌ اينقدر ثروت‌ دارم‌. قيمتها پائين‌ مي‌آيد، بدحال‌ ميشي‌ كه‌ من‌ اينقدر كسر آوردم‌.خوب‌ اين‌ بدحالي‌ به‌ آن‌ خوشحالي‌ در، پس‌ هيچي‌. پس‌ هيچ‌ فايده‌اي‌ اين‌ پولها نداره‌ براي‌ تو. الذي‌ مال‌ و عدده‌. جمع‌ ميكنه‌ مال‌ را و هي‌ مي‌شماره‌. حالا راست‌ باشه‌ يا دروغ‌، اينش‌ را من‌ اطمينان‌ ندارم‌. اين‌ تيكه‌اش‌ را خودش‌ به‌ من‌ گفت‌. ولي‌ اين‌ دوميش‌ را اعتماد ندارم‌. چون‌ پسرش‌ ميگفت‌ اين‌ شبها دو ساعت‌ اين‌ سكه‌ها را ميشماره‌. هر شب‌ها. هر شب‌ سكه‌ها را مي‌شماره‌، خوشش‌ مي‌آيد. گاوصندوقه‌، درش‌ قفله‌. اما اينها را وقتي‌ شب‌ ما مي‌رويم‌ مي‌خوابيم‌، من‌ گاهي‌ اينجا بيدارم‌. مي‌بينم‌ كه‌ در گاو صندوق‌ را باز كرده‌ اينها را مي‌شماره‌. نه‌ براي‌ اينكه‌ مبادا كم‌ آمده‌ باشه‌. كسي‌ دستبردي‌ زده‌ باشه‌. نه‌. درش‌ قفل‌، كليدش‌ هم‌ توي‌ جيبش‌. خودش‌ هم‌ آدمي‌ نبود كه‌ اهل‌ باصطلاح‌ از خونه‌ بره‌ بيرون‌ و مواظب‌ اموالش‌ نباشه‌. ولي‌ اين‌ پولها را شبها مي‌شمرد. شما نميدونيد شمردن‌ پول‌ بقدري‌ بعضي‌ها لذت‌ مي‌برند كه‌ از هر لذتي‌ برايشون‌ لذتش‌ بيشتره‌. هي‌ بنشينند، مخصوصا پولهاي‌ پر ارزشي‌ هم‌ باشه‌. دلاري‌ باشه‌، سكة‌ آزادي‌ باشه‌، طلا باشه‌. مي‌آيند يكي‌ يكي‌ مي‌شمارند رديف‌ مي‌كنند و مي‌گذارند آنجا. اين‌ آية‌ قرآن‌ كه‌ مي‌فرمايد الذي‌ جمع‌ مالا و عدده‌، افرادي‌ هستند كه‌ جمع‌ مي‌كنند مال‌ را و هي‌ مي‌شمارند، تحسب‌ انه‌ ماله‌ اخلده‌، خيال‌ ميكنه‌ كه‌ اين‌ مالش‌ او را هميشه‌ نگرش‌ ميداره‌. كلا، خدا مي‌فرمايد كلا، بلكه‌ ماية‌ جونش‌ ميشه‌. بعضي‌ افراد هستند كه‌ اينجوري‌ ميشوند. پير كه‌ مي‌شوند اينجوري‌ مي‌شوند. خدا نكنه‌ها، خدا نياره‌ براي‌ انسان‌ كه‌ وقتي‌ كه‌ پير شد، اين‌ هي‌ طمعش‌ زيادتر بشه‌، وابستگيش‌ به‌ دنيا زيادتر بشه‌ و از خدا بيشتر فراموش‌ كنه‌. و اين‌ مسائل‌ در پيرها بيشتره‌ تا در جوانهاها. الذي‌ جمع‌ مالا و عدده‌، اين‌ مسائل‌ در افراد مسن‌ بيشتر پيدا ميشه‌ تا افراد جوان‌. يك‌ عده‌ اينطورند. كه‌ كسي‌ كه‌ روز قبلش‌ با روز بعدش‌ مساوي‌ باشه‌، مغبونه‌. و كسي‌ كه‌ روز بعدش‌ بدتر از روز قبلش‌ باشه‌، اين‌ ملعونه‌. ملعون‌ معنايش‌ اينه‌ كه‌ از رحمت‌ خدا دوره‌. خدا او را دوستش‌ نداره‌. مهرباني‌ پروردگار شامل‌ حال‌ او نميشه‌. اين‌ يك‌ عده‌ از مردم‌ هستند.

 يك‌ عده‌ از مردم‌ هستند نه‌. فرقي‌ نكردند. يك‌ شعري‌ هست‌، ظاهرا ملاي‌ رومي‌ ميگه‌. ميگه‌ خر عيسي‌ اگر به‌ مكه‌ رود، باز آيد همان‌ خر است‌ كه‌ بود. حالا اين‌ رفته‌ مكه‌ و برگشته‌، باصطلاح‌ عبادت‌ كرده‌، عبادت‌ هم‌ ميكنه‌، نماز هم‌ ميخونه‌، اما از خودش‌ هم‌ كه‌ بپرسيد آقا تو فرقي‌ كردي‌؟ ميگه‌ نه‌. يك‌ عده‌ هم‌ اينجورند.

 يك‌ عده‌ هم‌ هستند نه‌. دو ركعت‌ نماز كه‌ مي‌خونند، بعد از دو ركعت‌ نماز، بهتر از قبل‌ از دو ركعت‌ نماز بوده‌اند. الصلاة‌ معراج‌ المؤمن‌. نماز ماية‌ عروج‌ مؤمنه‌. الصلاة‌ قربان‌ كل‌ تقي‌. نماز اهل‌ تقوي‌ را نزديك‌ ميكنه‌ به‌ خدا. يك‌ عده‌ هم‌ اينطورند. يك‌ سبحان‌ الله‌ مي‌گويند يك‌ قدم‌ مي‌روند جلو لااقل‌. يك‌ لا اله‌ الا الله‌ ميگويند يك‌ قدم‌ مي‌روند جلو. حالا خودشون‌ احساس‌ نكنند، ولي‌ در مجموع‌ وقتي‌ كه‌ جمعش‌ را مي‌زنند مي‌بينند خيلي‌ پارسال‌ تا حالا خيلي‌ بهتر شده‌اند. اينهم‌ يك‌ دسته‌.

 اين‌ سه‌ دسته‌ از افراد انسان‌ بايد اينجوري‌ تقسيمشون‌ كرد. دستة‌ اول‌ را ملحق‌ كنيد به‌ حيوانات‌. يعني‌ اگر خدا انسان‌ خلقشون‌ كرده‌ ولي‌ خودشون‌ وارد دستة‌ حيوانات‌ شده‌اند. اين‌ دسته‌اي‌ كه‌ روزبروز بدتر مي‌شوند. آن‌ دسته‌اي‌ كه‌ هر چه‌ پيرتر مي‌شوند، بدتر مي‌شوند. اين‌ دسته‌ را ملحق‌ كنيد به‌ حيوانات‌. دستة‌ وسط‌ كه‌ خوبند، آدمهاي‌ خوبي‌ هستند، اهل‌ تقوي‌ هستند، اينها را ملحق‌ كنيد به‌ ملائكه‌. اِ. براي‌ شماها ارزش‌ داره‌ ملائكه‌. ملائكه‌، حالا من‌ مي‌خواهم‌ از همينجا شروع‌ كنم‌ به‌ بحث‌ ملائكه‌. اينها را هم‌ ملحق‌ كنيد به‌ ملائكه‌. آدمي‌ مثل‌ ملكند. يك‌ كسي‌ را انسان‌ مي‌خواهد تعريف‌ كنه‌ ميگه‌ مثل‌ ملكه‌. خدا شما را ملك‌ خلق‌ نكرده‌، انسان‌ خلقتون‌ كرده‌. و لقد كرمنا بني‌ آدم‌ و حملناهم‌ في‌ البر و البحر. خدمة‌ شما ملائكه‌ هستند. يك‌ آقايي‌ را توي‌ يك‌ خانه‌اي‌ با شخصيت‌ نشاندند، اين‌ مثل‌ نوكره‌. اين‌ تعريفش‌ نيست‌. اين‌ دسته‌ هم‌ مثل‌ ملائكه‌ هستند. حالا خوشتون‌ مي‌آيد باشيد. وقتي‌ كه‌ مطلب‌ بعدي‌ را عرض‌ كردم‌ مي‌فهميد نه‌ اين‌ دسته‌ نبايد باشيد. دستة‌ سوم‌ انسانند. يعني‌ در مقام‌ انسانيت‌ هستند. انساني‌ كه‌ خدا خلق‌ كرده‌، اين‌ دستة‌ سومه‌. آنهايي‌ كه‌ لحظه‌ به‌ لحظه‌ پيش‌ مي‌روند. لا اله‌ الا الله‌ مي‌گويند جلو ميروند. يك‌ ركعت‌ نماز مي‌خونند حركت‌ مي‌كنند. يك‌ يا صاحب‌ الزمان‌ مي‌گويند يك‌ قدم‌ به‌ طرف‌ امام‌ زمان‌ پيش‌ مي‌روند. اينها را خدا خلق‌ كرده‌، خدا مي‌خواسته‌ اينها بشوند. اينها مي‌خواسته‌ خلق‌ بشوند. آن‌ دو دسته‌ را نمي‌خواسته‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ خوب‌ مي‌بينيد ملائكه‌ در همين‌ آيه‌ مي‌خواستم‌ اين‌ نكته‌ را بهتون‌ بگم‌. ملائكه‌ مي‌گن‌ كه‌ خدايا چرا آدم‌ را خلق‌ مي‌كني‌؟ خلاصة‌ مضمون‌ حرفشون‌ اينه‌، چرا انسان‌ را خلق‌ مي‌كني‌؟ نحن‌ نسبح‌ بحمدك‌ و نقدس‌ لك‌. هم‌ تسبيحت‌ مي‌كنيم‌، هم‌ حمدت‌ مي‌كنيم‌ هم‌ تقديست‌ مي‌كنيم‌. خوب‌ اين‌ آدم‌ همين‌ جور بود. ارزش‌ داره‌. يك‌ آدمه‌ از اول‌ جواني‌ شده‌ پانزده‌ ساله‌ تمام‌ واجباتش‌ را انجام‌ مي‌ده‌، تمام‌ محرمات‌ را هم‌ ترك‌ مي‌كنه‌ و هميشه‌ هم‌ تسبيح‌ دستشه‌ سبحان‌ الله‌ مي‌گه‌. اين‌ ارزش‌ داره‌، اين‌ مثل‌ ملائكه‌ است‌. ترقي‌ هم‌ نكرده‌. ترقي‌ نمي‌كنه‌ها به‌ فكر ترقي‌ نيست‌. گاهي‌ مي‌شه‌ اينها وسيلة‌ ترقي‌ هستند اما گاهي‌ مي‌شه‌ همين‌ كه‌ وسيلة‌ ترقي‌ هست‌ ازش‌ انسان‌ استفادة‌ ترقي‌ را مي‌كنه‌. من‌ اين‌ حرفها را براي‌ شماها مي‌زنم‌ الا بعضيها هستند كه‌ ازشون‌ فقط‌ بايد خواهش‌ كرد، تقاضا كرد كه‌ شما واجباتتون‌ را انجام‌ بديد و محرمات‌ را ترك‌ كنيد. لذا اگر اين‌ كار را بكنند همين‌ جوري‌ باشند خيلي‌ خوبه‌. اما هدف‌ پروردگار از خلقت‌ بشر اين‌ نبوده‌. شما از اول‌ تكليف‌ تا سن‌ پنجاه‌ سالگي‌، شصت‌ سالگي‌ نه‌ يك‌ دونه‌ گناه‌ كرديد نه‌ يك‌ واجب‌ را ترك‌ كرديد و دائم‌ هم‌ سبحان‌ الله‌ مي‌گفتيد. اين‌ را خدا نخواسته‌ اين‌ باشيد شما تازه‌! شما مي‌گيد اِ، پس‌ چي‌ خواسته‌؟ خواسته‌ كه‌ روز به‌ روز ترقي‌ بكنيد.

 سبحان‌ الله‌، لا اله‌ الا الله‌، صلوات‌ هر چه‌ از اين‌ اذكار عبادت‌ هست‌ اينها وسيلة‌ ترقي‌ شماست‌. نمي‌دونم‌ اين‌ را، اين‌ نكته‌ را خوب‌ متوجه‌ البته‌ شايد همتون‌ متوجه‌ نشيد ولي‌ خوب‌ بايد اكثرتون‌ متوجه‌ بشيد. اگر يك‌ انساني‌ فرض‌ كنيد حسود هست‌، بخيل‌ هست‌، خائن‌ هست‌ يعني‌ ذاتاها نه‌ اين‌ كه‌ خيانت‌، خيانت‌ كه‌ گناهه‌. حسادت‌ بكنه‌ گناهه‌. نه‌ باطنا” حسوده‌. مي‌بينه‌ يك‌ نفر نعمتي‌ داره‌، هي‌ خودش‌ را مي‌خوره‌ كه‌ چرا او نعمت‌ داره‌. يك‌ نفر در فشاره‌ آرزو هم‌ نمي‌كنه‌ كه‌اي‌ كاش‌ من‌ مي‌داشتم‌ او را از فشار بيرون‌ مي‌آوردم‌. نمي‌گن‌ عملش‌، عملش‌ غير از، گاهي‌ مي‌شه‌ افراد بخيلند ولي‌ عمل‌ سخاوتمندانه‌ دارند. گاهي‌ مي‌شه‌ افرادي‌ هستند كه‌ سخييند عمل‌ بخل‌ دارند خيال‌ مي‌شه‌ كه‌ اينها بخيلند. اوني‌ كه‌ من‌ دارم‌ عرض‌ مي‌كنم‌ باطن‌ انسانه‌. اون‌ باطنش‌ هيچي‌ نداره‌. اگر باطن‌ اينهايي‌ كه‌ الان‌ عرض‌ مي‌كنم‌ يك‌ خرده‌ دقت‌، براي‌ خسيسين‌ عرض‌ مي‌كنم‌ والا الان‌ من‌ را بگذارند توي‌ نماز جمعه‌، نماز واجباتتون‌ را انجام‌ بديد محرمات‌ را ترك‌ بكنيد، خدمتون‌ عرض‌ شود خيلي‌ هم‌ خدا پيغبر و ائمه‌ و همه‌ هم‌ ازتون‌ ممنونند. اما اينها را دارم‌ براتون‌ شرح‌ مي‌دم‌. چرا وقتي‌ كه‌ نمي‌خوام‌ بگم‌ نماز جمعه‌، يك‌ مركز عمومي‌ منظورم‌ بود نه‌ بخوام‌ بگم‌ اينهايي‌ كه‌ نماز جمعه‌ مي‌رن‌، نه‌ يك‌ جايي‌ كه‌ حالا يك‌ ده‌ هزار جمعيتي‌ جمع‌ شده‌ باشند. هزار نفر هم‌ اگر اينجا جمع‌ شده‌ باشند الان‌ من‌ اينجوري‌ حرف‌ نمي‌زنم‌. همة‌ آدمهاي‌ دور خودم‌ را شايد يكي‌ دو نفر را شايد ندونم‌ در چه‌ وضعي‌ هستند ولي‌ بقيه‌ را مي‌شناسم‌. حدشون‌ را هم‌ مي‌دونم‌، مي‌دونم‌ اين‌ درس‌ براشون‌ مفيده‌. ملائكه‌ را خدا اعتنا نمي‌كنه‌ كه‌ اينها مي‌گن‌ ما براي‌ تو تقديس‌ مي‌كنيم‌، ملائكه‌ دائما ذكر مي‌گن‌. اين‌ را بدونيد و خدا هم‌ اينجور تعريفشون‌ مي‌كنه‌. و عباد المكرمون‌ لا يسبقونه‌ بالقول‌ بامره‌ و عمله‌. معصوم‌. امامي‌ هستند بسيار گرامي‌ در نزد خدا. ملائكه‌ اينجورند. بندگان‌ گرامي‌ خدا هستند. در كلام‌ پيشي‌ بر خدا نمي‌گيرند. يعني‌ مثلا يك‌ چيزي‌ را بگن‌ خدايا اين‌ كار را بكن‌. اين‌ كار را نكن‌ هيچ‌. لا يسبقونه‌ بالقول‌ و هم‌ بامره‌ يعملون‌. كه‌ اينها به‌ امر پروردگار عمل‌ مي‌كنند. نوكر خالص‌، بدون‌ حرف‌ خدا هستند. اما جبرئيل‌ هميشه‌، جبرئيله‌، ميكائيل‌ هم‌ هميشه‌ ميكائيله‌ اون‌ ملك‌ هم‌ كه‌ موكل‌ منه‌، هميشه‌ ملك‌ موكله‌ منه‌. اين‌ ديگه‌ ترقي‌ از همين‌ها نمي‌كنند. هر چي‌ خدا خلقشون‌ كرده‌ همان‌ هستند. متوجهيد! اما انسان‌ اينطور نبايد باشه‌. اينها گفتند كه‌ اتجعل‌ فيها من‌ يفسد دما و نحن‌ نسبح‌ و بحمده‌ و نقدس‌ لك‌. خوب‌ چي‌ مي‌خواي‌ تو خدا؟ ما دائما داريم‌ تسبيح‌ مي‌گيم‌، سبحان‌ الله‌ مي‌گيم‌. دائما داريم‌ يا قدوس‌ مي‌گيم‌ دائما ما  داريم‌ فرض‌ كنيد الحمد الله‌ مي‌گيم‌، بهترين‌ اذكار هم‌ همين‌ هاست‌. خوب‌ ما داريم‌ مي‌گيم‌ ديگه‌.

 اگر ملائكه‌ بنا بود كه‌ از بشر بهتر مي‌بودند خدمتگزار ما بودند. خدمتگزار بشر خدا خلقشون‌ نمي‌كرد. تمامشون‌ را در مقابل‌ حضرت‌ آدم‌ به‌ سجده‌ نمي‌انداخت‌. هيچ‌ وقت‌ يك‌ موجود شريفي‌ را در مقابل‌ يك‌ موجود پست‌ ديگه‌ سجده‌اش‌ نمي‌اندازند. اسجدو لآدم‌. يك‌ نفره‌ حضرت‌ آدم‌. ملائكه‌ شايد ميليارد، ميليادها بودند. اين‌ همه‌ موجود، اون‌ هم‌ پاك‌ بندگان‌ مكرم‌ پروردگار در مقابل‌ انسان‌. اون‌ هم‌ چه‌ انساني‌. شما فكر نكنيد حضرت‌ آدم‌ خيلي‌ پيغمبر بزرگي‌ بوده‌. نه‌ حتي‌ به‌ مقام‌ حضرت‌ نوح‌ هم‌ نبوده‌. به‌ مقام‌ حضرت‌ ابراهيم‌ هم‌ به‌ طريق‌ اولي‌ نبوده‌. و لم‌ نجد له‌ عظما. ما براش‌ عظمي‌ نديدم‌. از پيغمبران‌ اولي‌ العظم‌ نشد. خوب‌ فرقي‌ نمي‌كنه‌ حضرت‌ آدم‌ با ماها. اني‌ جاء في‌ الارض‌ خليفه‌. اشكال‌ ملائكه‌ در چيه‌ كه‌ خدا مي‌گه‌، اعتنا به‌ حرفشون‌ نمي‌كنه‌ وقتي‌ كه‌ مي‌گن‌ نسبح‌ بحمدالله‌ و نقدس‌ لك‌ قال‌ اني‌ اعلم‌ ما لا تعلمون‌. شما يك‌ بچه‌اي‌ را ديده‌ باشيد وقتي‌ كه‌ مي‌گه‌، يك‌ چيزهايي‌ مطابق‌ فكر خودش‌ مي‌گه‌ بهش‌ مي‌گيد كه‌ خوب‌ من‌ بهتر از تو مي‌دونم‌. ببينيد اين‌ كمال‌ بي‌ اعتنايي‌ به‌ حرفه‌. چون‌ تحميل‌ برش‌ نمي‌كنند. من‌ بهتر از تو مي‌دونم‌. اني‌ اعلم‌ ما لا تعلمون‌. تو نمي‌دوني‌. من‌ مي‌خوام‌ بشر خلق‌ كنم‌، اني‌ جاء من‌ به‌ شما گفتم‌ اني‌ جائل‌ الارض‌ خليفه‌. من‌ مي‌خوام‌ روي‌ زمين‌ خليفه‌ قرار بدم‌. خيلفه‌ يعني‌ چي‌؟ يعني‌ بشر از هيچي‌ اخرجكم‌ من‌ بتونكم‌ امهاتكم‌ يا تعلمون‌ شيا وقتي‌ كه‌ از مادر متولد شديد هيچي‌ نمي‌دونستيد. حتي‌ انسان‌ به‌ اندازة‌ حيوانات‌ هم‌ هيچي‌ نمي‌فهميد. مي‌گيد نه‌! يك‌ بچة‌ انسان‌ وقتي‌ كه‌ متولد مي‌شه‌ بزنيدش‌ اين‌ بچة‌ مرغ‌ را وقتي‌ كه‌ اون‌ از توي‌ تخم‌ در مي‌ياد اون‌ را هم‌ بزنيد. اين‌ كدوم‌ يكي‌ بهتر مي‌فهمند؟ اون‌ مي‌فهمه‌ كه‌ بايد چي‌ بخوره‌، چطوري‌ آب‌ بخوره‌. سرش‌ را همان‌ كه‌ از تخم‌ سرش‌ را بالا بگيره‌ كه‌ آبها نريزه‌، آقا بچة‌ انسان‌ دو ساله‌ هم‌ كه‌ شده‌ باز هم‌ اين‌ ماستها را مي‌ماليه‌ به‌ سر و صورتش‌. ماست‌ مي‌خواد بخوره‌ نمي‌تونه‌ ماست‌ بخوره‌.

 ديگه‌ به‌ اصطلاح‌ خيلي‌ روشنه‌. هر كسي‌ كه‌ مرغ‌ داشته‌ به‌ اصطلاح‌ بچه‌ هم‌ داشته‌. ما تعلمون‌ شيئا هيچي‌ نمي‌دونستيد. اين‌ مي‌ياد بالا، مي‌ياد بالا از حيوانات‌ رد مي‌شه‌ مي‌ياد بالا، مي‌ياد بالا مي‌رسه‌ به‌ ملائكه‌ از ملائكه‌ رد مي‌شيد. نگفتند اينجا وايستا. از ملائكه‌ رد مي‌شه‌، بار ديگر از ملك‌ پران‌ شوم‌ واقعا اونچه‌ اندر وحي‌ آيد اون‌ شوم‌. انسان‌ به‌ اونجا مي‌رسه‌. شما مي‌تونيد بفهميد عاصف‌ ابن‌ برخيا، من‌ نمي‌خوام‌ ائمه‌ را مثال‌ بزنم‌ براي‌ شما. عاصف‌ ابن‌ برخيا به‌ يك‌ چشم‌ به‌ هم‌ زدن‌ تخت‌ بلقيس‌ را از اون‌ طرف‌ دنيا برمي‌ داره‌ مي‌ياره‌ آخه‌ اين‌ چيه‌، چه‌ موجوديه‌؟ ما اولياء خدا را ديديم‌ كه‌ طي‌ الارضها مي‌كنند، موفقيتهايي‌ دارند، پيشرفتهايي‌ دارند كه‌ حساب‌ نداره‌. منتهي‌ اينها گفت‌ كه‌ بعضيها مثل‌ اين‌ دراويش‌ شما يك‌ دوزاري‌ بياندازيد خدمت‌ شما عرض‌ شود توي‌ يك‌ قلك‌ حلبي‌ تكان‌ مي‌ديد تلق‌ و تلوق‌ مي‌كنه‌. اما وقتي‌ كه‌ توي‌ اين‌ قلك‌ پر پول‌ مي‌شه‌ دگه‌ جا نداشته‌ باشه‌ تكانش‌ بديد صدا نمي‌ده‌. اينها يك‌ دوزاري‌ انداختند توي‌ قلكشون‌ تلق‌ و تلوق‌ راه‌ انداختند ما داراي‌ كرامات‌ هستيم‌ و چه‌ هستيم‌ و فلان‌ و اينها. يك‌ فرياد مي‌زنه‌ بقية‌ شعرش‌ اينه‌ كه‌ اون‌ صدف‌ همه‌ مرواريد داره‌ و دم‌ نمي‌زنه‌. شما خيال‌ كرديد كه‌ ما از فلاني‌ كه‌ چيزي‌ نديديم‌. تو چشم‌ داشتي‌ و نديدي‌. ما كه‌ تا به‌ حال‌ از فلان‌ آيت‌ الله‌ نود سال‌ هم‌ از عمرش‌ گذشته‌ شب‌ و روز هم‌ بوديم‌ باهاش‌ كراماتي‌ نديديم‌. مگر اينها كرامات‌ را براي‌ تو مي‌خوان‌ داشته‌ باشند؟ يك‌ امامزاده‌اي‌ نزديك‌ قزوين‌ هست‌ يك‌ وقتهايي‌ ما اونجا گفتيم‌ اينجا امامزادة‌ كيه‌؟ اين‌ شخص‌ گفت‌ اين‌ امامزاده‌ بي‌ غيرته‌. گفتيم‌ امامزاده‌ بي‌ غيرت‌! معروفه‌ اين‌ كه‌ من‌ مي‌گم‌. گفتم‌ چطور، گفتند تا حالا هيچ‌ معجزه‌اي‌ از اين‌ نديدند. معجزه‌ و كرامت‌ و اينها، اينها را فكر نكنيد اولياء خدا براي‌، انبياء چرا، انبياء براي‌ اين‌ كه‌ مردم‌ را جذب‌ كنند اهل‌ اين‌ كارها بودند. اما اولياء خدا همه‌ اين‌ كاره‌ نيستند. اهل‌ اين‌ كه‌ بيان‌ خوب‌ براي‌ چي‌ بكنند اين‌ كار را. براي‌ اين‌ كه‌ خودشون‌ را معرفي‌ بكنند كه‌ اينها نمي‌خوان‌. اگر هواي‌ نفس‌ داشته‌ باشيم‌ اندازه‌اي‌ كه‌ بخواد خودش‌ را به‌ مردم‌ معرفي‌ بكنه‌ تازه‌ بدبخت‌، بيچاره‌  و تحت‌ تأثير هواي‌ نفس‌ شيطانه‌ كه‌. اينجوري‌ كه‌ نيست‌. انسان‌ به‌ جايي‌ مي‌رسه‌ خدا مي‌دونه‌، خدا كنه‌ انشاء الله‌ همتون‌ يك‌ چشم‌ براتون‌ باز بشه‌ تا ببينيد انسان‌ به‌ كجا مي‌رسه‌. من‌ هم‌ شنيدم‌ها. شايد بگيد پس‌ شايد تو چشمت‌ بازه‌. مي‌گم‌ نه‌، من‌ هم‌ مثل‌ شماها منتهي‌ من‌ از قلبم‌ دارم‌ مي‌گم‌، ايمان‌ پيدا كردم‌. چون‌ صريح‌ قرآنه‌. صريح‌ قرآنه‌. قرآن‌ انبياء را كه‌ حالا مقامشون‌ بالاست‌ بگذريم‌ . غير انبياء را اونچنان‌ تعريف‌ كرده‌ بعضيها را از اولياء خدا. روايات‌ هم‌ فراوان‌.

 يك‌ مرحله‌اي‌ دارد انسان‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌گه‌، لو لا يتقرب‌ علي‌ عبدي‌ بمحافل‌ اون‌ بنده‌اي‌ را كه‌ خدا خلق‌ كرده‌ و دوست‌ دارد كه‌ بنده‌اش‌ باشه‌ و انسانها همه‌ بايد اونطوري‌ باشند، نمي‌گه‌ كه‌ لا يزال‌ يصلي‌. دائما نماز مي‌خونه‌، نمي‌گه‌ دائما ذكر مي‌گه‌، نمي‌گه‌ دائما صلوات‌ مي‌فرسته‌. اينها را نمي‌گه‌. مي‌گه‌ به‌ وسيلة‌ اينها يقرب‌ علي‌ به‌ من‌ نزديك‌ مي‌شه‌. تا اين‌ كه‌ چشمش‌ چشم‌ من‌ مي‌شه‌. همة‌ ديدنيهايي‌ كه‌ من‌ مي‌بينم‌ او هم‌ مي‌بينه‌. همة‌ شنيدنيهايي‌ كه‌ من‌ مي‌شنوم‌ او هم‌ مي‌شنوه‌. همة‌ مقاماتي‌ كه‌ بايد ولي‌ خدايي‌ داشته‌ باشه‌ داره‌. لا يزال‌ يتقرب‌ علي‌ عبدي‌ بالنوافل‌ حتي‌ كنت‌، ظاهر روايت‌ همين‌ جور باشه‌ سمع‌ الذي‌ يسمع‌ (قطع‌ صداي‌ نوار). امام‌زاده‌ در حضرت‌ عبد العظيم‌ مقابل‌ رو به‌ قبله‌ حرم‌ حضرت‌ عبد العظيمه‌ طرف‌ دست‌ چپ‌ امام‌ زاده‌ طاهري‌ هست‌ از فرزندان‌ امام‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ والسلامه‌ مي‌گه‌ اينجا هميشه‌ خلوته‌. يك‌ حرم‌ خلوتي‌ است‌. من‌ هم‌ گاهي‌ آدم‌ دلش‌ مي‌خواد يك‌ قدري‌ اونجا بنشينه‌. با مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ بوديم‌ رفتيم‌ زيارت‌ حضرت‌ عبد العظيم‌ و حضرت‌ حمزه‌ و بعد برگشتيم‌ توي‌ حرم‌ امامزاده‌ طاهر اونجا نشستيم‌. ايشان‌ شروع‌ كردند به‌ روضه‌ خواندن‌، مطالبي‌ مي‌گفت‌. مطالبي‌ براي‌ ما مي‌گفت‌. مي‌گه‌ من‌ سرم‌ را گذاشتم‌ روي‌ زانوم‌ منظره‌اي‌ را مي‌ديدم‌. مي‌ديم‌ كه‌ حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر در مقابل‌ قبله‌ ايستادند و ايشان‌ حرفهايي‌ مي‌زنند همان‌ حرفها را ايشان‌ براي‌ ما مي‌گه‌. سر را برمي‌ داشتم‌ مي‌ديدم‌ كه‌ نه‌ حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر را نمي‌ديدم‌. باز سرم‌ را مي‌گذاشتم‌ باز مي‌ديدم‌. مكرر اينطوري‌ بود. آمدم‌ به‌، از حرم‌ كه‌ آمديم‌ بيرون‌ به‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ گفتم‌ كه‌ ايشان‌ مي‌گفت‌ به‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ گفتم‌ كه‌ آمدم‌ حرفي‌ بزنم‌ گفت‌ بله‌ مي‌دانم‌ چي‌ مي‌خواي‌ بگي‌. طوطي‌ صفتم‌ داشته‌اند، در پس‌ آيينه‌ طوطي‌ صفتم‌ داشته‌اند. اونچه‌ استاد ازل‌  گفت‌ بگو مي‌گويم‌. زبانش‌ مي‌شه‌ زبان‌ خدا. زبان‌ موسي‌ ابن‌ جعفر زبان‌ خداست‌. لا ينطق‌ عن‌ الهوي‌. يك‌ كلمه‌ از خودش‌ نمي‌گه‌. يك‌ كلمه‌. لسان‌ الله‌، لا ينطق‌ عن‌ الهوي‌ ان‌ هو الا وحي‌ اليوحي‌ علمه‌ شديد القوا. بله‌ انسان‌ بايد اين‌ مرحله‌ را داشته‌ باشه‌. خوب‌ پس‌ اين‌ كه‌ من‌ از اين‌ آيه‌ را مي‌خواستم‌ براتون‌، اين‌ نكتة‌ تفسيري‌ اين‌ آيه‌ را مي‌خواستم‌ براتون‌ بگم‌ كه‌ وقتي‌ كه‌ ملائكه‌ مي‌گن‌ كه‌ اتجعل‌ فيها من‌ يترك‌ الدما ماها همين‌ طوري‌ هستيم‌ها. ماها اكثريت‌ را هميشه‌ مي‌بينيم‌. توي‌ شهر واصل‌ شديم‌ مي‌بينيم‌ مردم‌ معصيت‌ كاري‌ گوشه‌ و كنار هستند همه‌ را خيال‌ مي‌كنيم‌ معصيت‌ كارند. يعني‌ حمل‌ بر اغلب‌ مي‌كنيم‌. اكثريت‌ را به‌ اصطلاح‌ در نظر مي‌گيريم‌.

 مي‌گن‌ حضرت‌ عيسي‌ وارد يك‌ شهري‌ شد، از يك‌ نفر سؤال‌ كرد كه‌ مردم‌ اين‌ شهر چطورند؟ گفت‌ كه‌ همشون‌ مردم‌ بدي‌ هستند. از دومي‌ سؤال‌ كرد گفت‌، هم‌ بد دارند هم‌ خوب‌. از سومي‌ گفت‌ همشون‌ مردمان‌، من‌ بدي‌ از اينها نديدم‌. حواريون‌ پرسيدند آخه‌ چطوري‌ مي‌شه‌ آخه‌ يك‌ شهر، يك‌ جمعيت‌، سه‌ جور درباره‌ اشون‌ حرف‌ بزنند؟ حضرت‌ عيسي‌ گفت‌ اين‌ اولي‌ خودش‌ بد بود. اين‌ بديها را مي‌ديد. تو جلسات‌ ديني‌ نرفته‌.هر چي‌ رفته‌ تو سينما رفته‌، تو تاتر رفته‌ و خدمتون‌ عرض‌ شود كه‌ توي‌ پاركها گشته‌ با آدمها فاسق‌ نشسته‌ خوب‌ جز بدي‌ چيزي‌ نديده‌. اون‌ دومي‌ همچين‌ متوسطه‌، اون‌ سومي‌ هر چه‌ برخورد داشته‌ با آدمهاي‌ خوب‌ برخورد داشته‌. ملائكه‌ هم‌ اكثريت‌ را كه‌ در گذشته‌ مي‌ديدند از خلقتهاي‌ قبل‌ خوب‌ اينها، الانش‌ هم‌ اگر از ما بپرسند كه‌، الان‌ خيلي‌ سؤال‌ هم‌ مي‌كنند در جلسان‌ خيلي‌ سؤال‌ مي‌كنند خدا كه‌ مي‌دونست‌ ماها اين‌ قدر گناه‌ مي‌كنيم‌ چرا خلقمون‌ كرد؟ خدا شما را براي‌ معصيت‌ و گناه‌ خلق‌ نكرده‌ كه‌. اني‌ جائل‌ في‌ الارض‌ خليفه‌. مي‌خواسته‌ جانشين‌ خودش‌ را تعيين‌ كنه‌. اگر مي‌خواسته‌ صلب‌ اختيار از شما بكنه‌ كه‌ هيچ‌ اختيار نداشته‌ باشيد مي‌شديد ملائكه‌ باز. اختيار بهتون‌ داده‌ كه‌ روي‌ اختيار خودتون‌ خوب‌ باشيد. تا بشيد انسان‌. اينجوريه‌. خوب‌. خداي‌ تعالي‌ چرا به‌ اينها اعتنا نكرد؟ براي‌ اين‌ كه‌ گفته‌ بود من‌ خليفه‌ مي‌خوام‌. اينها خيال‌ كردند كه‌ خليفه‌، آخه‌ خودش‌ تسبيح‌ مي‌گه‌، تقديس‌ مي‌گه‌ تحريف‌ مي‌گه‌، اين‌ مي‌شه‌ جانشين‌ خدا باشه‌. انسان‌ به‌ جايي‌ مي‌رسه‌ در كمالات‌ اين‌ را شما بدونيد كه‌ خدا ازش‌ زياد عبادت‌ نمي‌خواد. همين‌ واجباتش‌ را انجام‌ بده‌، و خوب‌ مستحبات‌ مؤكد را مثلا شب‌ و امثال‌ اينها ديگه‌ ازش‌ چيزي‌ نمي‌خواد. مثل‌ كسي‌ كه‌ رفته‌ تو مقام‌ قرب‌. حالا معلوم‌ نيست‌ صوفيها حتي‌ عبادت‌ واجب‌ هم‌ ديگه‌ نمي‌خواد، اين‌ ديگه‌ غلطه‌. استدلال‌ مي‌كنند به‌ آية‌ فاعبد ربك‌ حتي‌ يعطيك‌ اليقين‌. يقين‌ البته‌ اينجا به‌ معناي‌ مرگه‌ و يقين‌ به‌ اون‌ معنا نيست‌. حالا اين‌ روايت‌ داره‌ كه‌ عرض‌ مي‌كنيم‌. روايت‌ داره‌ كه‌ وقتي‌ انسان‌ به‌ كمال‌ رسيد ديگه‌ زياد ازش‌ عبادت‌ نخواسته‌اند. زياد خودش‌ را زحمت‌ نده‌. به‌ جهتي‌ كه‌ به‌ كمال‌ رسيده‌ است‌. البته‌ كمال‌ توقف‌ نداره‌، لا يزال‌ يتقرب‌ حقي‌ بالنوافل‌.

 ماها اندازة‌ عمر حضرت‌ نوح‌ هم‌ بكنيم‌ باز هم‌ بايد بريم‌ جلو، فكر نكنيد پنج‌ سال‌ زحمت‌ كشيديد، رياضت‌ كشيديد حالا شديد يك‌ آدم‌  حسابي‌، نه‌. به‌ اين‌ زوديها انسان‌ يعني‌ بايد دائما بره‌ جلو. شما فكر نكنيد كه‌ در بهشت‌ ديگه‌ متوقف‌ مي‌شيد. نه‌. اونجا هم‌ بايد پيشرفت‌ كنيد. عالم‌ برزخ‌ هم‌ بايد پيشرفت‌ كنيد. تا برسه‌ به‌ اونجا كه‌ خليفة‌ الله‌ صد در صد بشيد خيلي‌ كار داريد. حالا پس‌ متوجه‌ شديد كه‌ ملائكه‌ خدمتگزاران‌ شما هستند. البته‌ در صورتي‌ كه‌ انسان‌، انسان‌ باشه‌. اما اگر انسان‌ حيوان‌ باشه‌ نه‌. انسان‌ مثل‌ ملائكه‌ باشه‌. ملائكه‌ چه‌ لزومي‌ داره‌ كه‌ اونها خدمتگزاران‌ ما باشند ما خدمتگزاران‌ اونها، ما مثل‌ اونها باشيم‌، متوقف‌ باشيم‌ چه‌ ضرورت‌ داره‌ كه‌ اونها خدمتگزاران‌ ما باشند! پس‌ اين‌ آيه‌ اين‌ را مي‌گه‌ اين‌ يك‌ نكته‌ دربارة‌ اين‌ جملة‌ آيه‌. جملة‌ دوم‌ مسئله‌اي‌ است‌ كه‌ قول‌ داده‌ بودم‌ در اون‌ هفتة‌ قبل‌ كه‌ دربارة‌ اسماء هؤلاء بحث‌ كنم‌. حضرت‌ آدم‌ اسمائي‌ را ياد گرفت‌ اين‌ اسماء خيلي‌ مهم‌ بوده‌ چيزي‌ بوده‌ است‌ كه‌ بوسيلة‌ اين‌ اسماء خدا جواب‌ ملائكه‌ را داده‌. متوجهيد. يعني‌ ملائكه‌ عبرت‌ وقتي‌ گرفتند كه‌ اتجعلوا من‌ يفسد فيها و يترك‌ الدما، خداي‌ تعالي‌ فرمود كه‌ و علم‌ آدم‌ اسماء كلها ثم‌ عرضهم‌ الملائكه‌. به‌ حضرت‌ آدم‌ اسماء را تعليم‌ داد و بعد به‌ ملائكه‌ نشونش‌ داد. كه‌ ببينيد من‌ اين‌ را مي‌خوام‌ خلق‌ كنم‌. اينجا چي‌ بوده‌؟ روايت‌ متعدد هست‌. يك‌ كلمة‌ هؤلاء البته‌ استفاده‌ مي‌كنم‌ كه‌ اسماء اون‌ روايتي‌ را مي‌گيرم‌ كه‌ اسماء معصومين‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ را به‌ حضرت‌ آدم‌ تعليم‌ داد. اسماء معناش‌ اين‌ نيست‌ كه‌ مثلا يادش‌ داده‌ كه‌ اين‌ چهارده‌ معصوم‌ يكي‌ اسمش‌ محمده‌، يكي‌ عليه‌، يكي‌ فاطمه‌ است‌، يكي‌ حسنه‌، يكي‌ حسينه‌ اين‌ كه‌ چهارده‌ اسم‌ ياد گرفتن‌ كه‌ اين‌ قدر كاري‌ نيست‌. اينها را ملائكه‌ بهتر از حضرت‌ آدم‌ بلندند. منظور از اسماء هؤلاء يعني‌ شناخت‌ اينها. شناخت‌ اين‌ چهارده‌ معصوم‌ را به‌ حضرت‌ آدم‌ تعليم‌ داد. شناخت‌ حضرت‌ آدم‌ اينها را. ديد اينها عجب‌ موجوداتي‌ هستند. ميليارد، ميلياد ملائكه‌ در مقام‌ جبرائيل‌ اينها را توي‌ هم‌ بكوبند خاك‌ پاي‌ حضرت‌ ولي‌ عصر نمي‌شه‌. يعني‌ نمي‌دونم‌ چه‌ جوري‌ تعبير كنم‌. مليارد، مليارد ملائكه‌، اينها را خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ همشون‌ هم‌ در مقام‌ خود جبرائيل‌ باشند كه‌ بالاترينشونه‌. اينها را تمامشون‌ را توي‌ هم‌ بكوبند،  چيز كنند خاك‌ كف‌ پاي‌ يكي‌ از ائمه‌ نمي‌شه‌. اگر نگيم‌ كه‌ مثلا خاك‌ پاي‌ حضرت‌ زينب‌ و حضرت‌ ابوالفضل‌ العباس‌ عليه‌ السلام‌ نمي‌شه‌. خوب‌ اين‌، اينها را ياد گرفت‌، اين‌ شناخت‌ را پيدا كرد. معرفت‌ امام‌ خيلي‌ مهمه‌. خيلي‌ مهمه‌. ماها امام‌ شناس‌ نيستيم‌. يك‌ معرفت‌ عام‌ داريم‌. معرفت‌ عامش‌ يعني‌ همة‌ مردم‌ واجب‌ است‌ اين‌ اندازه‌ امامشون‌ را بشناسند اين‌ است‌ كه‌ امام‌ بر قلوب‌ همه‌ آگاهه‌ و واجب‌ الاطاعه‌ است‌ و معصومه‌ او را هر مكلفي‌ بايد بدونه‌.

 بعد از اين‌ يك‌ معرفت‌ خاص‌ داريم‌. يك‌ معرف‌ خاص‌ الخاص‌ داريم‌. كه‌ اگر كسي‌ به‌ اون‌ حد از معرفت‌ برسه‌، اون‌ وقت‌ خود به‌ خود خليفة‌ الله‌ مي‌شه‌. لمس‌ بكنه‌، ايمان‌ پيدا بكنه‌ به‌ مقام‌ خاندان‌ عصمت‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌. متأسفانه‌ ماها نمي‌تونيم‌ بفهميم‌. من‌ يك‌ وقتي‌ مثال‌ مي‌زدم‌. شايد براي‌ خودتون‌ مثال‌ مي‌زدم‌ كه‌ حضرت‌ سليمان‌ اگر بياد تو لونة‌ مورچه‌ با همان‌ مغز سليماني‌. مورچه‌ها چقدر ازش‌ استفاده‌ ميكنند؟ باور كنيد فاصلة‌ بين‌ مورچه‌ها با حضرت‌ سليمان‌ كمتر از فاصلة‌ بين‌ ما با امام‌ زمانه‌. ما دليل‌ دارم‌ها. حضرت‌ سليمان‌ چقدر علم‌ داشت‌، چقدر عصمت‌ داشت‌، چقدر مقام‌ داشت‌؟ بهرحال‌ محدود بود. محدود هم‌ صفره‌ در مقابل‌ نامحدود. اما خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ مقام‌ خاندان‌ عصمت‌ را نامحدود معرفي‌ ميكنه‌. در دو آيه‌. كه‌ مي‌فرمايد لو ان‌ ما في‌ الارض‌ من‌ شجرة‌ و البحر يمده‌ الي‌ سبعة‌ ابحر، ما نفدت‌ كلمات‌ الله‌. اگر تمام‌ درختها قلم‌ بشه‌، شما اين‌ درختان‌ جنگل‌ را برداريد كوچيك‌ قلم‌ درست‌ كنيد. درياها هفت‌ برابر بشه‌ كه‌ ظاهرا سه‌ قسم‌ از دريا، زمين‌ درياست‌. اينها هفت‌ برابر هم‌ اضافه‌ بكنيد. بخواهيد مقام‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ را بنويسيد، دريا تموم‌ ميشه‌ ولي‌ فضائل‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ تموم‌ نميشه‌. اين‌ معرفت‌ خاص‌ الخاص‌ گفتني‌ نيست‌ها. بيا آقاي‌ مثلا عالم‌، آقاي‌ مجتهد، آقاي‌ كي‌، بشينيد معرفت‌ خاص‌ الخاص‌ را براي‌ ما بگيد. نه‌. نميشه‌ گفت‌. يعني‌ به‌ زبان‌ نمي‌آيد. مگر چيزي‌ كه‌ به‌ قلم‌ در اين‌ حد نمي‌آيد، به‌ زبان‌ كوچك‌ ما بيايد.

 اين‌ معرفت‌ را خدا در مغز حضرت‌ آدم‌ گذاشت‌ و نشانش‌ داد به‌ ملائكه‌. يك‌ عالم‌ بافضيلت‌ و تمام‌ صفات‌ آنها هم‌ درش‌ بهرحال‌ تجلي‌ كرده‌. گفتند كه‌ ما علم‌ لنا الا ما علمتنا. خدايا ما را ببخش‌، ما متوجه‌ نشديم‌ به‌ تعبير ما. ما چيزي‌ بلد نيستيم‌. انك‌ انت‌ العزيز الحكيم‌. خوب‌.

 اين‌ دو نكته‌اي‌ كه‌ مي‌خواستم‌ تذكر بدهم‌. ماها اگر مي‌خواهيم‌ به‌ كمال‌ برسيم‌، يعني‌ خليفة‌ اللهي‌ بشويم‌ كه‌ ملائكه‌ در مقابلمون‌ احترام‌ كننده‌، لنگ‌ باصطلاح‌ بيندازند، بايد خدمتتون‌ عرض‌ شود معرفت‌ ائمة‌ اطهار عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را پيدا كنيم‌. بهرحال‌ اينهم‌ نكتة‌ دوم‌ كه‌ اين‌ دو نكته‌ خيلي‌ مهم‌ بود. انشاء الله‌ نكات‌ بعدي‌ را در هفته‌هاي‌ آينده‌، هفتة‌ آينده‌ باصطلاح‌ اگر شب‌ چهاردهم‌ شعبانه‌، و شب‌ شنبه‌ شب‌ پانزدة‌ شعبانه‌. ولو اينكه‌ رفقا ممكنه‌ خسته‌ بشوند. ولي‌ انشاء الله‌ هم‌ شب‌ جمعه‌ و هم‌ شب‌ شنبه‌ اينجا مجلس‌ خواهد بود. و روز شنبه‌ و روز جمعه‌ هم‌ ما اين‌ يك‌ هفته‌ دوستانمون‌ خيلي‌ خسته‌ شدند. هفتة‌ گذشته‌، و هفتة‌ آينده‌ هم‌ خستگي‌ دارند. و روز جمعه‌ و روز شنبه‌ هم‌ در كانون‌ بحث‌ و انتقاد انشاء الله‌، روز جمعه‌امون‌ كه‌ معمول‌ هر هفته‌. اما روز شنبه‌ انشاء الله‌ به‌ مناسبت‌ نيمة‌ شعبان‌، جشني‌ خواهد بود. و انشاء الله‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ من‌ واقعا بعضي‌ از اين‌ رفقا را امروز ديدم‌ زحمت‌ دارند مي‌كشند، آمدم‌ دعايشون‌ كردم‌. گفتم‌ آقا خودت‌ بهشون‌ باريك‌ الله‌ بگو، من‌ نمي‌تونم‌. من‌ كيم‌؟ من‌ اگر خودمم‌ هم‌ كاري‌ بكنم‌ بايد يك‌ كسي‌ پيدا بشه‌ به‌ من‌ بگه‌ باريك‌ الله‌. بهرحال‌. انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ دوستان‌ خصوصي‌ كه‌ كارهايشون‌ را اين‌ هفته‌ گذاشتند، اين‌ هفتة‌ آينده‌ بيشتر بگذارند براي‌ تزئينات‌ و مقدمات‌ وسط‌ هفته‌ براي‌ هم‌ مردم‌ را دعوت‌ كنند. خانمها عهده‌دار شيريني‌ شدند. شيريني‌ اينجا را همه‌اش‌ را بدهند. هم‌ انشاء الله‌ اينجا هم‌ كانون‌. ما از كسي‌ توقع‌ نداريم‌ آنها خودشون‌ خواستند. و انشاء الله‌ آقايون‌ بايد مردانه‌ كانون‌ را هر جوري‌ كه‌ بهتر و آنطور كه‌ مطابق‌ شأن‌ امام‌ عصر، خيلي‌ ظهور نزديك‌ شده‌ها، خيلي‌. يك‌ جوري‌ باور كنيم‌ انشاء الله‌ حضرت‌ ظهور خواهد كرد و يك‌ كاري‌ بكنيم‌ لااقل‌ در اين‌ نيمة‌ شعبان‌ كه‌ وقتي‌ رفتيم‌ خدمت‌ حضرت‌. حضرت‌ از ما پرسيد چيكار كرديد؟ اقلا بگيم‌ اين‌ كار را كرديم‌. يا، حالا نمي‌پرسند. خودشون‌ مي‌دونند چيكاره‌ هستيم‌ ما. يك‌ كاري‌ روي‌ اخلاص‌ انجام‌ بدهيم‌. يك‌ وقتي‌ يكي‌ از اين‌ منبريها، مي‌خواهم‌ بگم‌ يك‌ كاري‌ آدم‌ انجام‌ بده‌ خيلي‌ ميتونه‌ ازش‌ بهره‌برداره‌. معجزه‌ را مي‌خواهم‌ عرض‌ كنم‌. بهرحال‌ انشاء الله‌ روي‌ اخلاص‌ و روي‌ خلوص‌، دوستانمون‌ بايد هم‌ اين‌ مجلس‌ را، ما چهار تا جلسه‌ در شب‌ و روز جمعه‌ و شب‌ و روز شنبه‌ انشاء الله‌ داريم‌. و بايد هم‌ با آمدنشون‌، هم‌ با، هر جور كه‌ خودشون‌ مي‌دونند. من‌ ده‌ دفعه‌ بيشتر اينجا خانة‌ ما نيست‌، اگر امام‌ عصر قبول‌ كنه‌ كه‌ ما تقديم‌ كرديم‌ به‌ ايشان‌ اگر هم‌ قبول‌ نكنند خاك‌ پاي‌ دوستانشون‌ شما هم‌ مي‌دونم‌ كه‌ دوستشون‌ داريد و يك‌ دوستي‌ الان‌ من‌ به‌ شما مي‌گم‌ كه‌ همتون‌ قبول‌ داريد. و همين‌ امشب‌ انشاء الله‌ هر كدام‌ از شما خواب‌ امام‌ زمان‌ را مي‌بينيد چقدر خوشحال‌ مي‌شيد. نه‌ جدا!و در مقابل‌ اگر خواب‌ يكي‌ از دشمنان‌ فاطمه‌ زهرا را ببينيد چقدر ناراحت‌ مي‌شيد. همين‌ علامت‌ دوستيتونه‌. دقت‌ مي‌كنيد. دوستي‌ از همين‌ جاها معلوم‌ مي‌شه‌ از اين‌ بيشتر نمي‌تونم‌ براتون‌ توضيح‌ بدم‌. يقينا من‌ ديدم‌ ديگه‌. يك‌ نفر خواب‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فدارا مي‌بينه‌ مي‌ياد صبح‌ پيش‌ من‌ همچين‌ با يك‌ شعفي‌ اشك‌ از چشمش‌ مي‌ياد ديشب‌ خواب‌ آقا را ديدم‌. خواب‌ يكي‌ از دشمنان‌ اهل‌ بيت‌ را وقتي‌ مي‌بينند مي‌يان‌ آقا ما چه‌ گناهي‌ كرديم‌ ديشب‌ خواب‌ مثلا معاويه‌ را ديديم‌! چكار كرديم‌؟ مي‌گيم‌ كاري‌ نكردي‌ خواب‌ ديدي‌، خواب‌ اهميت‌، مي‌گه‌ نه‌ من‌ يك‌ اشكالي‌ در كارم‌ هست‌. اين‌ علامت‌ دوستي‌ و دشمني‌ است‌ و اين‌ اندازه‌ هست‌ بحمد الله‌ كه‌ همة‌ شماها تو اين‌ مجلس‌ نشستيد و همة‌ اون‌ خانمهايي‌ كه‌ نشسته‌اند دوستان‌ امام‌ زمان‌ هستيد. حالا دوستي‌ ديگه‌ بعضيهاتون‌ را من‌ مي‌شناسم‌ كه‌ شب‌ تا صبح‌ اشك‌ مي‌ريزيد براي‌ اين‌ كه‌ يك‌ جواب‌ مختصري‌ از امام‌ زمانتون‌ بگيريد گريه‌ها مي‌كنيد اونها حالا ما به‌ اون‌ حد نمي‌گيم‌ كه‌ شامل‌ همه‌ بشه‌ ولي‌ اين‌ كه‌ گفتيم‌ شامل‌ همه‌ خواهد شد. پس‌ انشاء الله‌ بايد آماده‌ باشيد ما دوستيم‌ به‌ هر حال‌ وقتي‌ آقا تشريف‌ مي‌يارن‌ يك‌ كاري‌ كرده‌ باشيم‌ همين‌ طور مجاني‌ و به‌ اصطلاح‌ دوستيهاي‌ بي‌ اهميت‌ و وقتي‌ مريضي‌ داريم‌ مي‌ريم‌ در خانة‌ امام‌ زمان‌ وقتي‌ مقروضيم‌ مي‌ريم‌ در خانة‌ امام‌ زمان‌، اينجوري‌ نباشيم‌. بايد قلبمون‌ متوجه‌ باشه‌، سرافراز باشه‌، آقا ايشان‌ نگه‌، نه‌ اين‌ كه‌ به‌ زنش‌ بره‌ بگه‌ كه‌ من‌ همچين‌ كاري‌ كردم‌، اين‌ كار را كردم‌، نمي‌خواد اينها مال‌ آدمهاي‌ پسته‌. مي‌ريد در مقابل‌ حضرت‌ تبسم‌ مي‌كنه‌ بارك‌ الله‌ تو يك‌ همچين‌ خدمتي‌ كردي‌، يك‌ همچين‌ فعاليتي‌ كردي‌، خدا مي‌دونه‌ خدايا تو شاهدي‌ من‌ از ايران‌ رفتم‌ براي‌ يونان‌ در اون‌ جمعيت‌ مسيحي‌ اونجا خوشحالم‌ كه‌ نام‌ مقدس‌ امام‌ زمان‌ را بردم‌. و حالا انشاء الله‌ اين‌ كتابش‌ چاپ‌ بشه‌ مي‌بينيد كه‌ چه‌ زحمتي‌ كشيده‌ شده‌ كه‌ نام‌ مقدس‌، خصوصيات‌ حضرت‌ را از كتاب‌ انجيل‌ و قرآن‌ من‌ دربيارم‌ بگم‌ هم‌ شما مسيحيها قبول‌ داريد امام‌ زمان‌ ما را هم‌ ما خودمون‌.

 هدف‌ اينهاست‌. در همين‌ هفتة‌ گذشته‌ روز پنج‌ شنبة‌ گذشته‌ در قم‌ در اون‌ دارالقرآن‌ كه‌ مربوط‌ به‌ آيت‌ الله‌ گلپايگاني‌ هست‌ و تمام‌ علماي‌ قم‌ پنج‌ شنبه‌ بود همه‌ جمع‌ بودند حالا با اين‌ كه‌ من‌ هيچ‌ ارزشي‌ ندارم‌ رئيس‌ جلسه‌ را من‌ را قرار داده‌ بودم‌. من‌ نمي‌خواستم‌ چيز كنم‌ ولي‌ فكر كردم‌ كه‌ من‌ وقتي‌ مي‌خوام‌ يا الله‌ بكنم‌ و دعا بكنم‌ براي‌ امام‌ زمان‌ دعا مي‌كنم‌. و خدايا تو شاهدي‌ حتي‌ گفتم‌ آيت‌ الله‌ گلپايگاني‌ سلامتي‌ زير ساية‌ امام‌ زمان‌. حالا ديگه‌ نوارش‌ و فيلم‌ گرفتن‌ و عكس‌ گرفتن‌ اينها هست‌. زير ساية‌ امام‌ زمان‌ سلامتي‌ بهش‌ بده‌. زير ساية‌ امام‌ زمان‌ اين‌ انقلاب‌ را به‌ ظهور امام‌ زمان‌ برسون‌. زير ساية‌ امام‌ زمان‌ هر كس‌ خدمت‌ به‌ امام‌ زمان‌ مي‌كنه‌ حفظش‌ كن‌. اينهاست‌ هدف‌ ما. ما هيچ‌ چيز نداريم‌ جز يك‌ چيز. گفت‌ نيست‌ اندوه‌ دلم‌ جز الف‌ قامت‌ يار، چه‌ كنم‌؟ خدا مي‌دونه‌ چه‌ كنم‌. حرف‌ دگر نه‌ پدر. شب‌ جمعه‌ است‌ خدايا پدر من‌ را رحمت‌ كن‌ خيلي‌ اين‌ مسئله‌ را به‌ من‌ تعليم‌ مي‌داد چه‌ كنم‌. نه‌ پدر نه‌ استاد، نه‌ سايرين‌ حرف‌ ديگر يادمون‌ ندادند گفتند فقط‌ امام‌ زمان‌. چه‌ كنم‌ حرف‌ دگر ياد نداد استادم‌. مي‌گه‌ اگر مي‌خواي‌ آدم‌ خوبي‌ باشي‌ استادت‌ امام‌ زمان‌، الگوت‌ را امام‌ زمان‌. باور شايد نكنيد اين‌ را نميگم‌ نكنيد حتي‌ راضي‌ نيستم‌ هيچ‌ كدومتون‌ انجام‌ بديد يك‌ مدتي‌ زيادي‌ ايشان‌ به‌ من‌ گفته‌ بود رو به‌ قبله‌ بنشين‌ روزي‌ هزار مرتبه‌ بگو يا صاحب‌ الزمان‌. اين‌ را نمي‌گم‌ شما حالا بگيد من‌ اين‌ را گفتم‌. نه‌. اين‌ مال‌ من‌ بود. مخصوص‌ من‌ بود. براي‌ حالتي‌ كه‌ من‌ داشتم‌. شايد در هيچكدامتون‌ نباشه‌. اينجوريه‌.

 خوب‌. دوستان‌ نزديك‌ من‌ مي‌دونند، هر جا رفتم‌، هدفم‌ فكرم‌، يعني‌ غير از اين‌ انسان‌ شيعه‌ مگر ميشه‌ غير از اين‌ باشه‌. چرا اينقدر خوابند ديگران‌؟ البته‌ من‌ نمي‌خواهم‌ حمل‌ به‌ ديگران‌ بكنم‌. چون‌ خوب‌ هر كسي‌ يك‌ قسمتي‌ داره‌. ولي‌ انسان‌ امام‌ معصوم‌ داشته‌ باشه‌، امامي‌ باشه‌ كه‌ بنفسي‌ انت‌ من‌ مغيب‌ لم‌ يخلو منا از بين‌ ما، آنوقت‌ اينقدر غافل‌ باشه‌ ازش‌.

 وقتي‌ كه‌ من‌، همان‌ روز پنجشنبه‌ بود، اين‌ مجلس‌ كه‌ اينجا شايد آنقدر مقيد نباشم‌، ولي‌ آنجا مقيد بودم‌. پنج‌ شش‌ تا دعا كه‌ كردم‌ گفتم‌ همه‌ را به‌ نام‌ مقدس‌ حضرت‌ وليعصر، يك‌ نفر از علماي‌ بزرگ‌، عرض‌ ميكنم‌ صاحب‌ رساله‌ها پاي‌ اين‌ صحبت‌ بودند، مجلس‌ خيلي‌ مهميه‌. يكي‌ از علماي‌ بزرگ‌ به‌ من‌ گفت‌ باريك‌ الله‌. ديدم‌ همه‌اشون‌ خوشحالند. بعضي‌ها خيال‌ مي‌كنند اگر اسم‌ امام‌ زمان‌ را بردند مردم‌ ميگويند واي‌ تو كي‌ هستي‌؟ اينها وسوسة‌ شيطانه‌. باشه‌ بگويند، هر چي‌ مي‌خواهند بگويند. ما درد و بلاي‌ امام‌ زمان‌ را خريداريم‌ به‌ جانمون‌. ما فحشهايي‌ كه‌ مي‌خواهند بدهند براي‌ ما بهترين‌ افتخاره‌ كه‌ بدهند به‌ ما. من‌ گفتم‌ به‌ يك‌ نفري‌ كه‌ ناراحت‌ شده‌ بود بهش‌ بد گفته‌ بودند توي‌ يك‌ اداره‌ رفته‌ بود. گفته‌ بودند تو امام‌ زماني‌ هستي‌، حجتي‌ هستي‌، فلان‌ هستي‌. گفتم‌ وقتي‌ آدم‌ خوبي‌ هستي‌ كه‌ كنار ديوار بگذارندت‌، يك‌ گلوله‌ توي‌ مغزت‌ بخاطر امام‌ زمان‌ در كنند و تو خوشحال‌ بشوي‌. آخه‌ اگر هم‌ نستجير بالله‌ ما كه‌ نمي‌تونيم‌ همچين‌ جمله‌اي‌ را حتي‌ به‌ زبان‌ هم‌ جاري‌ كنيم‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ صدها مرتبه‌ روي‌ يك‌، روي‌ يك‌ خلوص‌، يك‌ زن‌ رفته‌ مكه‌ نه‌ مرتبه‌ خدمت‌ حضرت‌ رسيده‌. چي‌ ميگيم‌ ماها. خوب‌ ماها هم‌ خدمت‌ حضرت‌ مي‌رسيم‌. فكر نكنيم‌، منتهي‌ ما بي‌ ادبيم‌، اگر در حضورش‌ باشيم‌ ادب‌ را رعايت‌ نمي‌كنيم‌. همينطور كه‌ در مقابل‌ اسمش‌ بايد، وقتي‌ حضرت‌ رضا صلواة‌ الله‌ عليه‌ اسم‌ امام‌ زمان‌ را مي‌شنيد، بلند ميشد از جايش‌ دستش‌ را مي‌گذاشت‌ روي‌ سرش‌ ميگفت‌ صلي‌ الله‌ عليه‌ صلي‌ الله‌ عليه‌ صلي‌ الله‌ عليه‌. مرحوم‌ سيد ابن‌ طاووس‌ ميگه‌ وارد حرم‌ شدند. ديدم‌ آقا آنجا نشسته‌اند. وارد حرم‌ عسگريين‌ شده‌ بودند. حضرت‌ به‌ من‌ فرمودند بيا جلو. عرض‌ كردم‌ آقا ميترسم‌ بي‌ ادبي‌ بكنم‌. چون‌ ما هر چه‌ بخواهيم‌ ادب‌ بخرج‌ بدهيم‌ باز در مقابل‌ امام‌ زمان‌ بي‌ ادبيست‌. ميگه‌ حالا رفتم‌ جلو. آمد آقا مرا به‌ سينه‌اشون‌ چسبوندند. اين‌ بچه‌ حالا توي‌ اين‌ مجلس‌ فرض‌ كنيد پايش‌ را دراز ميكنه‌، هر كاري‌ ميكنه‌. ميگيم‌ بچه‌ است‌، مسئله‌اي‌ نيستش‌. پدر هم‌ بهش‌ احترام‌ ميكنه‌، نمي‌فهمه‌. ماها هم‌ نمي‌فهميم‌. و الاّ ما بايد تاب‌ و توان‌ نداشته‌ باشيم‌ در مقابل‌ حتي‌ نام‌ مقدس‌ حضرت‌. خيلي‌ بايد مواظب‌ باشيم‌، مؤدب‌ باشيم‌. ايني‌ كه‌ وقتي‌ نام‌ حضرت‌ را در همين‌ دعاي‌ فرج‌ شماها مي‌بريد و، من‌ نگفتم‌ من‌ يادم‌ نمي‌آيد گفته‌ باشم‌ بايستيد. اون‌ اوائل‌ هم‌ نشسته‌ بوديم‌. من‌ هم‌ اين‌ كلمه‌ را نگفته‌ام‌. همه‌اتون‌ از جا مي‌پريد براي‌ اينه‌ كه‌ نزديك‌ شديد. وقتي‌ انشاء الله‌ آقا تشريف‌ بياورد ماها اين‌ را هم‌ بدونيد، ماها را ممكنه‌ راه‌ هم‌ ندهند. تو يك‌ آدمي‌ هستي‌ كه‌ ادب‌ نداري‌. تو دلت‌ در مقابل‌ ما خضوع‌ نداره‌.

 من‌ منزل‌ يكي‌ از علماء بزرگ‌ بودم‌. نوكرش‌ آمد دم‌ در را باز كرد. گفت‌ فلانيه‌. يكي‌ هم‌ از علما كه‌ من‌ با او بودم‌ شناختم‌. ايشان‌ گفت‌ كه‌ راهش‌ ندهيد. خيلي‌ تعجب‌ كردم‌. گفتم‌ آقا شما؟! گفت‌ اين‌ آدم‌ مؤدبي‌ نيست‌. وقتي‌ كه‌ ماها گاهي‌ ميشه‌ واقعا بايد مؤدب‌ ما نميگيم‌ حالا انسان‌ هميشه‌ خبردار وايستيم‌. اين‌ ادب‌ بدنيه‌. ادب‌ روحي‌ بايد داشته‌ باشيد. در مقابلش‌ تواضع‌ داشته‌ باشيم‌، خضوع‌ داشته‌ باشيم‌.

 بهرحال‌ انشاء الله‌ هفتة‌ آينده‌ نيمة‌ شعبانه‌. از خدا امشب‌ بخواهيد كه‌ هفتة‌ آينده‌ انشاء الله‌ خود آقا هم‌ تشريف‌ داشته‌ باشند. خودشون‌ هم‌ ظاهر بشوند. يا بقية‌ الله‌. شب‌ جمعه‌ است‌. ماه‌ شعبانه‌، كان‌ رسول‌ الله‌ صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ يدعه‌ في‌ صيامه‌ و قيامه‌. شبهاي‌ ماه‌ شعبان‌ را حضرت‌ مشغول‌ عبادت‌ بودند. روزهايش‌ را روزه‌ مي‌گرفتند. ماه‌ پيغمبر اكرمه‌. در اين‌ ماه‌ كه‌ مقدمة‌ ماه‌ رمضانه‌ خداي‌ تعالي‌ يك‌ وسائلي‌ درست‌ كرده‌ كه‌ ما شستشو بشويم‌. ما را به‌ مهماني‌ مي‌خواهند دعوت‌ كنند. انشاء الله‌، حالا وقت‌ گذشت‌، هفتة‌ آينده‌ برايتون‌ عرض‌ ميكنم‌. به‌ مهماني‌ دعوت‌ كردند. بايد در اين‌ ماه‌ لباس‌ تميزي‌ بپوشيم‌. لباس‌ تقوي‌ بپوشيم‌. چون‌ وقتي‌ كه‌ نشستيم‌ در مجلسي‌ كه‌ يك‌ طرف‌ امام‌ زمان‌ نشسته‌، چون‌ امام‌ زمان‌ هم‌ در روزه‌ ميگيره‌، يك‌ طرف‌ آن‌ حضرت‌ نشسته‌، يك‌ طرف‌ ما نشستيم‌، ما خجالت‌ از لباس‌ كثيفمون‌ نكشيم‌. خداي‌ تعالي‌ در سوم‌ اين‌ ماه‌ تولد حضرت‌ سيد الشهداء را قرار داده‌. در چهارم‌ اين‌ ماه‌، تولد باب‌ الحوائج‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ كه‌ بخدا قسم‌ من‌ مي‌ترسم‌ هضم‌ نتونيد شماها بكنيد و الاّ مي‌گفتم‌ كه‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ (قطع‌ صداي‌ نوار)

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۱۴ رجب ۱۴۱۱ قمری – ۱۱ بهمن ۱۳۶۹ شمسی – جانشین خداوند در کره زمین

اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. اذ قال‌ ربك‌ للملائكه‌ اني‌ جاعل‌ في‌ الارض‌ خليفه‌. قالوا اتجعل‌ فيها من‌ يفسد فيها و يسفك‌ الدماء و نحن‌ نسبح‌ بحمدك‌ و نقدس‌ لك‌. قال‌ اني‌ اعلم‌ ما لا تعلمون‌. ترجمة‌ تحت‌ لفظي‌ اين‌ آية‌ شريفه‌ اين‌ است‌ كه‌ آن‌ زمان‌ كه‌ خدا فرمود به‌ ملائكه‌ خداي‌ تو اي‌ پيغمبر به‌ ملائكه‌ فرمود من‌ در روي‌ زمين‌ خليفه‌ قرار خواهم‌ داد. ملائكه‌ گفتند كه‌ آيا قرار مي‌دهي‌ در روي‌ زمين‌ كسي‌ را كه‌ فساد كند در زمين‌ و خونريزي‌ كند و ما تسبيح‌ مي‌كنيم‌، حمد تو را مي‌كنيم‌، تقديس‌ تو را مي‌كنيم‌. خداي‌ تعالي‌ فرمود اني‌ اعلم‌ ما لا تعلمون‌. من‌ چيزي‌ را مي‌دانم‌ كه‌ شما نمي‌دانيد. ما امشب‌ فقط‌ بحثمون‌ در جملة‌ خليفه‌ است‌. كه‌ خدا روي‌ زمين‌ وقتي‌ كه‌ انسان‌ را مي‌خواست‌ خلق‌ كنه‌ فرمود من‌ مي‌خوام‌ در زمين‌ خليفه‌ قرار بدهم‌. مناسبت‌ آيه‌ هم‌ با اين‌ شبها و اين‌ ماه‌ عظيم‌ و اين‌ ماه‌ مبارك‌ رجب‌ خيلي‌ زياد است‌. ماه‌ رجب‌ است‌ و ماهي‌ است‌ مربوط‌ به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ چون‌ روايتي‌ دارد كه‌ ماه‌ رجب‌ متعلق‌ به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و ماه‌ شعبان‌ ماه‌ پيغمبر و ماه‌ رمضان‌ ماه‌ خداست‌. در آن‌ دعاهاي‌ روز ماه‌ شعبان‌ هم‌، مي‌خوانيم‌ كه‌ هذا شهر نبيك‌. ماه‌ رجب‌ هم‌ به‌ مناسبت‌ شايد تولد علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ كه‌ در روز گذشته‌ بوده‌ و در ماه‌ رحمت‌، ماه‌ بركت‌، ماهي‌ است‌ كه‌ بيشتر از همه‌ در اين‌ ماه‌ از معرفت‌ ائمه‌ ياد شده‌. مخصوصا در آن‌ دعائي‌ كه‌ از ناحية‌ مقدسة‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ رسيده‌ كه‌ من‌ يك‌ بررسي‌ يك‌ وقتي‌ داشتم‌ دعاها يا كلمات‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ هر چه‌ به‌ اين‌ آخرها مي‌رسه‌، يعني‌ از امام‌ هشتم‌ به‌ بالا كلمات‌ آنها يك‌ مقدار علمي‌تر، عميق‌تر، حكيمانه‌تر، نه‌ اينكه‌ معناي‌ اين‌ مطلب‌ اين‌ باشد كه‌ كلمات‌ قبلي‌ها عميق‌ نبوده‌. ساده‌تر بيان‌ ميشده‌ چون‌ مردمشون‌، مردم‌ كم‌ به‌ اصطلاح‌ رشدتري‌ بودند. ولي‌ از زمان‌ امام‌ صادق‌ و تا زمان‌ حضرت‌ رضا كه‌ به‌ اوج‌ رسيد و كلمات‌ امام‌ عصر بخصوص‌. چه‌ در دعاها و چه‌ در توقيعات‌ به‌ قدري‌ عميق‌، پر معنا، همين‌ دعاي‌ ندبه‌. يك‌ دوره‌ معارف‌ اسلامي‌ درش‌ گنجانده‌ شده‌. همين‌ دعاهاي‌ ماه‌ رجب‌ كه‌ يكي‌ دوتاش‌ مخصوصا مربوط‌ به‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ است‌. اللهم‌ اني‌ اسئلك‌ بجميع‌ ما يدعوك‌ به‌ ولاة‌ امرك‌. تا ميرسه‌ لا فرق‌ بينك‌ و بينهم‌ الا انهم‌ عبادك‌ و خلقك‌. چقدر معارف‌ اهل‌ بيت‌ را معرفت‌ امام‌ را، معرفت‌ ولاة‌ امر را، آنهائي‌ كه‌ ولي‌ امور مردمند، عجيب‌ بيان‌ كرده‌. تا جايي‌ كه‌ مي‌فرمايد جدايي‌ و فرقي‌ بين‌ تو خداي‌ عظيم‌ و آنها جز در دو چيز. يكي‌ اينكه‌ آنها بندة‌ تو هستند يكي‌ هم‌ خلق‌ و مخلوق‌ تو هستند. و الا در صفات‌ افعال‌، خليفة‌ تو هستند. بهترين‌ لقب‌ براي‌ انسان‌ كامل‌ خليفة‌ الله‌ است‌. اني‌ جاعل‌ في‌ الارض‌ خليفه‌. من‌ در روي‌ زمين‌، هدف‌ خلقت‌ اين‌ بوده‌. هدف‌ خلقت‌ اين‌ نبوده‌ كه‌ يك‌ مشت‌ انسانهاي‌ سيرت‌ حيوان‌ يا يك‌ مقدار حيوانات‌ مختلف‌ در دنيا روي‌ كرة‌ زمين‌ راه‌ بيندازند و اينها به‌ جان‌ همديگر بيفتند كه‌ ملائكه‌ به‌ همين‌ جهت‌ ايراد گرفتند در اين‌ آية‌ شريفه‌. اتجعل‌ فيها و يجعل‌ فيها و يسفك‌ الدماء. آيا در روي‌ زمين‌ كسي‌ را مي‌خواي‌ خلق‌ كني‌ كه‌ اين‌ فساد بكنه‌ و خونريزي‌ بكنه‌، حيوان‌ سيرت‌ باشه‌، خوردن‌ و خوابيدن‌، يك‌ عده‌اشون‌ عرضه‌ دارند باصطلاح‌، خونريزي‌ مي‌كنند، فساد مي‌كنند. يك‌ عده‌اشون‌ بي‌ عرضه‌ هستند به‌آخور مي‌روند، مي‌خورند و كار مي‌كنند و مي‌خوابند. اينها همه‌اشون‌ حيوانند. چه‌ حيوانهاي‌ درنده‌اشون‌ چه‌ غير درنده‌. انسان‌ خليفة‌ الله‌ است‌. خليفه‌ يعني‌ جانشين‌. يعني‌ كارهاش‌ كارهاي‌ خدايي‌ باشه‌. لا يزال‌ يتقرب‌ الي‌ عبدي‌ بالنوافل‌ بندة‌ من‌ يكسره‌ دائمابه‌ سوي‌ من‌ نزديك‌ ميشه‌ آنقدر نزديك‌ ميشه‌. نزديكي‌ اين‌ روايت‌ و بطور كلي‌ قرب‌ الي‌ الله‌، تقرب‌ الي‌ الله‌ اين‌ معناش‌ اين‌ نيست‌ كه‌ خدا مثلا در يك‌ مكاني‌ است‌ ما طي‌ طريق‌ مي‌كنيم‌ مي‌رسونيم‌ خودمون‌ را به‌ خدا. خدا مكان‌ نداره‌. از نظر روحي‌ خودمون‌ را به‌ خدا نزديك‌ مي‌كنيم‌. يعني‌ اگر خداي‌ تعالي‌ رحمانه‌، ما هم‌ رحمانيم‌. اگر او رحيمه‌، ما هم‌ رحيميم‌. اگر او رزاقه‌ ما هم‌ رازقيم‌. اگر او خالقه‌ ما هم‌ خالقيم‌. اگر او رب‌ ما هم‌ ربيم‌. حالا اينها همه‌اش‌ مطالبي‌ است‌ كه‌ توضيح‌ داره‌. چطور ميشه‌ انسان‌ رب‌ باشه‌؟ مربي‌ باشه‌؟ علاوة‌ بر آنكه‌ خودش‌ را تربيت‌ كرده‌ ديگران‌ را هم‌ تربيت‌ كنه‌. انسان‌ چطور ميشه‌ خالق‌ باشه‌، تا ميتواند انسان‌ بايد درست‌ كنه‌، نه‌ خراب‌ كنه‌. كسي‌ كه‌ خرابكاري‌ كارشه‌ اين‌ فساد در روز زمين‌ ميكنه‌. اصلاح‌ كردن‌ و خلق‌ كردن‌ اخلق‌ من‌ الطين‌ كهيئة‌ الطير پس‌ انسان‌ هم‌ ميشه‌ خالق‌ باشه‌. منتهي‌ ما خالق‌ كيفيتيم‌ و كميت‌ هم‌ ميشه‌ ولي‌ جوهره‌ را يك‌ وجود ديگري‌، آن‌ مخصوص‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگاره‌ كه‌ به‌ اصطلاح‌ اصل‌ جوهر مسائل‌ و اشياء را بوجود بياوره‌. و الا ما در كيفيت‌ خالقيم‌. انسان‌ ممكنه‌ رحمان‌ باشه‌، بخشنده‌ باشه‌. همه‌ از خوان‌ احسانش‌ استفاده‌ كنند. زحمت‌ بكشه‌ درآمد داشته‌ باشه‌. پول‌ زيادي‌ در بياره‌ و به‌ مردم‌ اكرام‌ كنه‌. حالت‌ رحمانيت‌ داشته‌ باشه‌. رحيم‌ باشه‌، مهربان‌ باشه‌. به‌ آنهايي‌ كه‌ خوبند، پاكند، به‌ آنها يك‌ محبت‌ بيشتري‌ داشته‌ باشه‌. للمؤمينن‌ خاصه‌. در معني‌ رحيم‌ فرمودند كه‌ الرحمن‌ لجميع‌ الخلائق‌. خدا رحمانه‌ يعني‌ مهربانه‌ براي‌ همة‌ مخلوقات‌ و رحيم‌ است‌ مخصوص‌ مؤمنين‌. يك‌ محبتهاي‌ خاصي‌ به‌ مؤمنين‌ داره‌. خودش‌ را خوبه‌ كه‌ انسان‌ خودر را در جرگة‌ مؤمنين‌ بيندازه‌ انسان‌ اگر مي‌خواد از آن‌ رحيميت‌ پروردگار هم‌ استفاده‌ بكنه‌.

 و الا از رحمانيت‌ خدا همه‌ داريم‌ استفاده‌ مي‌كنيم‌. همين‌ كه‌ نفس‌ مي‌كشيم‌، همين‌ كه‌ هستيم‌، همين‌ كه‌ سلولهاي‌ بدن‌ ما به‌ اصطلاح‌ زنده‌ است‌. همينكه‌ سالميم‌. هرچي‌ كه‌ الان‌ نعمت‌ داريم‌ اينها تحت‌ باصطلاح‌ رحمانيت‌ پرورگار است‌. يك‌ مؤمن‌ هم‌ بايد رحمان‌ باشه‌. يك‌ مؤمن‌ بايد رحيم‌ باشه‌. خليفة‌ الله‌ باصطلاح‌ باشه‌. معناي‌ خليفة‌ الله‌ اينه‌ كه‌ مقرب‌ بشه‌ آنقدر نزديك‌ به‌ خدا بشه‌ لا يزال‌ يتقرب‌ الي‌ عبدي‌. لا يزال‌. يك‌ لحظه‌ توقف‌ نكنه‌. هرجا توقف‌ انسان‌ كرد، همونجا مرده‌. اگر من‌ گفتم‌ من‌ عالم‌ شدم‌ مجتهد شدم‌ ديگه‌ تزكية‌ نفس‌ كردم‌ حالا من‌ خودم‌ كسي‌ هستم‌ به‌ كسي‌ نياز ندارم‌، اين‌ همانجا مرده‌.

 ما يك‌ وقتي‌ به‌ يك‌ عده‌ از اين‌ آدمهاي‌ خوب‌ از اولياء خدا بود رسيده‌ بوديم‌ باصطلاح‌، رفتم‌ خدمت‌ آن‌ بزرگشون‌ از علماي‌ بزرگي‌ بود. گفت‌ ما به‌ جايي‌ رسيديم‌ و انسان‌ به‌ جايي‌ ميرسه‌ كه‌ ديگه‌ نيازي‌ به‌ استفادة‌ از ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ ندارد و نيازي‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ ندارد و به‌ آن‌ كمال‌ نهايي‌ رسيديم‌. من‌ با اينكه‌ آنوقت‌ سنم‌ كم‌ بود، گفتم‌ اين‌ حرف‌ نبايد درست‌ باشه‌. رفتم‌ به‌ استاد خودم‌ اين‌ حرف‌ ايشان‌ را نقل‌ كردم‌. ايشان‌ فرمودند مي‌خواستي‌ انسان‌ به‌ جايي‌ ميرسه‌ كه‌ بميره‌. مرگ‌ انسان‌ همان‌ وقتي‌ است‌ كه‌ انسان‌ فكر كنه‌ ديگه‌ قابل‌ ترقي‌ نيست‌، متوقف‌ شده‌ باشه‌. ما در دنيا در عالم‌ برزخ‌، در بهشت‌، در تمام‌ عوالم‌ وجود محتاج‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ هستيم‌. آنها واسطة‌ فيض‌ ما هستند. از آنها بايد استفاده‌ بكنيم‌. از آنها بايد چيز ياد بگيريم‌. اگر آنها لحظه‌اي‌ ما را ترك‌ بكند مساوي‌ است‌ با ترك‌ خدا. آنها يد اللهند، آنها عين‌ اللهند، آنها لسان‌ اللهند. به‌ مجرد اينكه‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ ما را ترك‌ كرد، ديگه‌ ما ترك‌ شدة‌ همة‌ خوبيها هستيم‌. خدا هم‌ ما را ترك‌ كرده‌. بهشت‌ هم‌ بدون‌ وساطت‌ امام‌ زمان‌ نميشه‌ حتي‌ براي‌ اولياء خدا.

 انسان‌ به‌ جايي‌ نمي‌تونه‌ برسه‌ شما حضرت‌ نوح‌، ببينيد نوح‌ نهصد و پنجاه‌ سال‌ به‌ صريح‌ قرآن‌ در راه‌ خدا خدمت‌ كرده‌. نهصد و پنجاه‌ سال‌. بسيار پيغمبر خوبي‌ است‌، از پيامبران‌ اولو العزمه‌، صبوره‌، يك‌ پيغمبري‌ است‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد كه‌ او در ميان‌ قومش‌ نهصد و پنجاه‌ سال‌ كه‌ بود خودش‌ مي‌گفت‌ كه‌ كل‌ ما دعوة‌ ليلا و نهارا و لم‌ يزدهم‌ دعائي‌ الا فرارا. اي‌ خدا هر چه‌ من‌ شب‌ و روز اينها را به‌ سوي‌ تو دعوتشون‌ كردم‌ اين‌ دعوت‌ من‌ جز فرار براي‌ آنها و بيشتر فرار كردن‌ چيز ديگري‌ و فايدة‌ ديگري‌ نداشت‌. بسيار پيغمبر باعظمتي‌ است‌. روز قيامت‌ روايت‌ در كتاب‌ روضة‌ اصول‌ كافي‌ است‌. روضة‌ كافيست‌. روايتش‌ هم‌ خودم‌ سندش‌ را ديدم‌ صحيحه‌ است‌؛ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌فرمايد روز قيامت‌ كه‌ ميشه‌ اول‌ كسي‌ كه‌ از انبياء سؤال‌ ميشه‌ و مورد سؤال‌ قرار ميگيره‌ حضرت‌ نوحه‌. هل‌ بلغت‌؟ آيا تبليغ‌ رسالت‌ كردي‌؟ عرض‌ ميكنه‌ بله‌. شاهدي‌ داري‌. شفيعي‌ داري‌. واسطه‌اي‌ داري‌. ميگه‌ پيغمبر اسلام‌ شاهد من‌ بوده‌. الفاتح‌ لما سبق‌. ما خيال‌ نكنيم‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ فقط‌ فرض‌ كنيد شصت‌ و سه‌ سال‌ توي‌ مردم‌ زندگي‌ كرد. اولش‌ اول‌ شصت‌ و سه‌ سالگي‌ بود و آخرش‌ هم‌ آخر شصت‌ و سه‌ سالگي‌ بود و همين‌. روح‌ مقدس‌ پيغمبر اكرم‌ بر تمام‌ انبياء، حتي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌، اين‌ روايت‌ را سني‌ها هم‌ نقل‌ كردند. پيغمبر اكرم‌ فرمود كنت‌ مع‌ الانبياء سرا و معي‌ جهرا. تو يا علي‌ با همة‌ انبياء سرا بودي‌. سرا يعني‌ در ظاهر نبودي‌ در بدن‌ ظاهري‌ نبودي‌ و به‌ احترام‌ رسول‌ اكرم‌ در بدن‌ ظاهري‌ هم‌ آمد و خودش‌ را عبد من‌ عبيد محمد صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ معرفي‌ كرد. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمدو عجل‌ فرجهم‌. يك‌ بندة‌ كوچكي‌ از بندگان‌ پيغمبر قرار داد و به‌ احترام‌ رسول‌ اكرم‌ بود. و الا اين‌ روح‌ مقدس‌ كه‌ به‌ يك‌ تعبير روح‌ القدس‌ با همة‌ انبياء بوده‌ با همة‌ اولياء بوده‌، آنها را راهنمائي‌ مي‌كردند. حالا در اينجا نمي‌خواهم‌ وارد در مسائل‌ رواياتي‌ كه‌ قابل‌ هضم‌ نباشه‌ براي‌ بعضي‌، وارد بشم‌. ولي‌ از نظر روحي‌ اين‌ اندازه‌ قابل‌ هضمه‌ براي‌ ما كه‌ تمام‌ انبياء و اولياء تحت‌ نظر خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ بودند و قل‌ اعملوا فسير الله‌ عملكم‌ برسوله‌ و المؤمنون‌. شهدا علي‌ الناس‌ بودند. و كذلك‌ جعلنا امة‌ وسطا لتكونوا شهدا علي‌ الناس‌. اين‌ آية‌ شريفه‌ در تفاسير داريم‌ كه‌ خطاب‌ به‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ است‌. شما را در وسط‌ قرار داديم‌ براي‌ اينكه‌ شهداء بر گذشته‌ و آينده‌ باشيد. حضرت‌ نوح‌ ميگه‌ شاهد من‌ پيغمبر اكرمه‌. خوب‌ برو زحمتش‌ با خودت‌. توي‌ صحراي‌ محشر برو پيغمبر را پيداش‌ كن‌ بهش‌ بگو كه‌ شهادت‌ بدهد برايت‌. حضرت‌ نوح‌ داره‌ در اين‌ حديث‌ كه‌ مردم‌ را مي‌شكافه‌. معلومه‌ كه‌ يك‌ قدري‌ فاصله‌ داشته‌. چون‌ اين‌ را هم‌ بهتون‌ بگم‌ در روز قيامت‌ هر امتي‌ با پيغمبرشون‌ هستند نه‌ مثلا مسيحي‌هاي‌ امروز با حضرت‌ عيسي‌ باشند. نه‌ اينها كافرند. يهوديهاي‌ امروز كافرند. در زمان‌ حضرت‌ موسي‌ هر چي‌ يهودي‌ بوده‌ با حضرت‌ موسي‌ هستند و با حضرت‌ موسي‌ هم‌ مي‌روند توي‌ بهشت‌. در زمان‌ حضرت‌ عيسي‌ هر چه‌ مسيحي‌ بوده‌، اينجا يك‌ جا جمعند در يك‌ قسمت‌ از مثلا فرض‌ كنيد صحراي‌ محشر اينها دور پيغمبرشون‌ ايستادند. امت‌ پيغمبر اكرم‌ هم‌ دور پيغمبر. آنوقت‌ در اينجا تقسيم‌ ميشه‌. يوم‌ ندعو كل‌ اناس‌ بامامهم‌. هر زماني‌ با امام‌ زمان‌ خودشون‌ هستند. آنهايي‌ كه‌ در زمان‌ امام‌ مجتبي‌ بودند، در زمان‌ سيد الشهدا بودند، همينطور حلقه‌وار دور امام‌ زمانشون‌ هستند و انشاء الله‌ ما هم‌ دور امام‌ زمان‌ هستيم‌. و حتي‌ از دعاي‌ ندبه‌ استفاده‌ ميشه‌ كه‌ از آب‌ كوثر هم‌ بدست‌ امام‌ زمان‌ خواهيم‌ خورد. و استنا من‌ حوض‌ جده‌ صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ بكاسه‌ و يده‌ ري‌ قليا. بدست‌ او و بكاس‌ او كه‌ منظور امام‌ زمان‌ صلوات‌ الله‌ است‌ اينها همينطور دور هم‌ جمعند. آنوقت‌ جمعيت‌ حضرت‌ نوح‌ هم‌ دورش‌ جمعند. خوب‌ هر كس‌ يك‌ جمعيتي‌ داره‌. حتي‌ از اشعار سيد هنيري‌. سيد هنيري‌ يكي‌ از شعراي‌ بزرگ‌ زمان‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بوده‌. مرد بوده‌، شجاع‌ بوده‌، قوي‌ بوده‌. ولو بعضي‌ معصيتها را داشته‌ ولي‌ خيلي‌ با استقامت‌ و مرد بوده‌. در مقابل‌ اهل‌ سنت‌ يك‌ حرفهايي‌ مي‌زده‌ كه‌ ما امروز جرئت‌ نمي‌كنيم‌ بزنيم‌. يعني‌ اشعار سيد هميري‌ را الان‌ اگر شما ترجمه‌ بكنيد شايد صلاح‌ نباشه‌ هم‌ از نظر سياسي‌ صلاح‌ نيست‌ هم‌ از نظر اجتماعي‌ كه‌ سني‌ها چون‌ بدشون‌ مي‌آد. ميگه‌ روز قيامت‌ كه‌ ميشه‌ يك‌ پرچمي‌ را بر ميداره‌ اولي‌، يكي‌ دومي‌، دربارة‌ عثمان‌ مي‌گه‌ و راية‌ يقدمها نعثلوا. نعثل‌ اسمش‌ را گذاشته‌. روباه‌. و اينها همه‌ را وارد به‌ جهنم‌ مي‌كنه‌. بعد از اينها مي‌گويد و راة‌ يقدمها حيدر. يك‌ رايتي‌ را هم‌ حيدر برميداره‌. و وجهه‌ كالشمس‌ اذ يطلع‌. صورتش‌ مثل‌ خورشيد مي‌درخشه‌. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌. و حضرت‌ امير المؤمنين‌ اينها را وارد بهشتشون‌ ميكنه‌ كه‌ اين‌ اشعاري‌ است‌ فكر نكنيد اينها شعره‌. خوب‌ شعره‌ يك‌ نفر گفته‌. نه‌ اينها اشعاري‌ است‌ كه‌ حضرت‌ رضا صلواة‌ الله‌ عليه‌ مي‌فرمايد كه‌ من‌ خواب‌ ديدم‌. اين‌ را مرحوم‌ علامة‌ اميني‌ صاحب‌ الغدير در كتاب‌ الغدير با عظمت‌ نقل‌ مي‌فرمايد كه‌ حضرت‌ رضا فرمود كه‌ من‌ در عالم‌ رؤيا ديدم‌ وارد بر يك‌ خانه‌اي‌ شدم‌ كه‌ از شيشه‌ مثل‌ اينكه‌ بود از بلور بود از ظاهرش‌ به‌ باطنش‌ از باطنش‌ به‌ ظاهرش‌ مي‌درخشيد. وارد اينجا شدم‌. ديدم‌ پيغمبر اكرم‌ نشسته‌ من‌ سلام‌ كردم‌ حضرت‌ جواب‌ سلام‌ من‌ را دادند. فرمودند به‌ پدرت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هم‌ سلام‌ كن‌. نگاه‌ كردم‌ ديدم‌ آقا آنجا نشستند سلام‌ كردم‌. بعد به‌ من‌ فرمودند به‌ مادرت‌ زهرا هم‌ سلام‌ كن‌، سلام‌ كردم‌. فرمودند به‌ جدت‌ امام‌ حسن‌ هم‌ سلام‌ كن‌. حضرت‌ رضا جد مادريشون‌ امام‌ مجتبي‌ ميشود چون‌ از همين‌ روايت‌ كه‌ صحيحه‌ است‌ و از حضرت‌ رضا نقل‌ شده‌ استفاده‌ ميشه‌ چون‌ مادر امام‌ باقر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بنت‌ الحسن‌ بود و از طرف‌ مادر به‌ حضرت‌ مجتبي‌ مي‌رسيد، حضرت‌ رضا را فرمودند كه‌ به‌ جدت‌ حسن‌ بن‌ علي‌ سلام‌ كن‌. سلام‌ كردم‌. به‌ جدت‌ حسين‌ سلام‌ كن‌ سلام‌ كردم‌. ديدم‌ يك‌ پيرمردي‌ هم‌ اونجا ايستاده‌. پيرمرد هشتاد ساله‌ آنجا ايستاده‌. گفتند به‌ سيد ما و مادح‌ ما سيد هنيري‌ سلام‌ كن‌. خيلي‌ عجيبه‌. من‌ سلام‌ كردم‌. بعد حضرت‌ فرمودند بنشين‌. نشستم‌. حضرت‌ فرمود اشعارت‌ را بخون‌. اين‌ اشعاري‌ كه‌ الان‌ من‌ چندتايش‌ را خوندم‌ اينها را خوند. كه‌ روز قيامت‌ كه‌ ميشه‌ خلاصه‌ معلومه‌ كه‌ مخالفين‌ هم‌ بهشون‌ اجازه‌ داده‌ ميشه‌ كه‌ يك‌ پرچمي‌ بردارند. و همة‌ اينها وارد جهنم‌ مي‌شوند. و رايت‌ يقدمها حيدر. اين‌ اشعار سيد هنيري‌ بسيار خوبه‌. آنوقت‌ حضرت‌ رضا صلوات‌ الله‌ مي‌فرمايد كه‌ من‌ ديدم‌ اشعار را خوند. پيغمبر هي‌ گاهي‌ گريه‌ مي‌كرد گاهي‌ زياد گريه‌ مي‌كرد مي‌گفت‌ خدايا شاهد باش‌ من‌ خليفة‌ خودم‌، جانشين‌ خودم‌ را به‌ اين‌ مردم‌ معرفي‌ كردم‌ مردم‌ گوش‌ نكردند و هي‌ تائيد مي‌كردند سيد هنيري‌ را. تا آخر اين‌ اشعار اول‌ اين‌ اشعار لامر امر لواء مرئها ما يك‌ وقتي‌ استادمون‌ به‌ ما گفته‌ بود كه‌ حفظ‌ كنيد. چون‌ در پايان‌ اين‌ اشعار حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ به‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا مي‌فرمايند كه‌ اين‌ اشعار را حفظ‌ كن‌ و امر شيعتك‌ شيعيانت‌ را هم‌ امر كن‌ كه‌ اين‌ اشعار را حفظ‌ كنند. كه‌ به‌ قول‌ يكي‌ از بزرگان‌ يا مستحبه‌ يا واجب‌. البته‌ واجب‌ را هيچ‌ كس‌ فتوا نداده‌ اما مستحب‌ مؤكده‌ كه‌ اين‌ اشعار را حفظ‌ كنند. اشعار خيلي‌ پر مغز و پر معناست‌.

 بالاخره‌ مي‌خواستم‌ اين‌ را عرض‌ كنم‌. روز قيامت‌ هر دسته‌اي‌ با امام‌ خودشون‌ هستند. با پيغمبر خودشون‌ هستند. و اين‌ بزرگترين‌ افتخار براي‌ ما كه‌ ما با انشاء الله‌ با افضل‌ ائمه‌، افضل‌ انبياء البته‌ بعد از رسول‌ اكرم‌، با افضلشون‌ هستيم‌. و انشاء الله‌ همانطوري‌ كه‌ دربارة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌گوئيم‌ پيغمبر اكرم‌ فرمود و شيعتك‌ علي‌ منابر من‌ النور مبيضت‌ وجون‌ في‌ الجنه‌ اين‌ حرف‌ دربارة‌ شيعيان‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ هم‌ هست‌. و شيعتك‌ علي‌ منابر النبور مبيضة‌. شيعيان‌ تو بر منبرهايي‌ از نور هستند. علي‌ منابر بالنور. مبيضت‌ وجوه‌. صورتشون‌ مثل‌ ماه‌ مي‌درخشه‌ تمام‌ صحراي‌ محشر را اين‌ صريح‌ قرآن‌ هم‌ هست‌. تمام‌ صحراي‌ محشر را نوراني‌ كرده‌. حتي‌ كفار مي‌گويند برگرديد به‌ ما نگاه‌ كنيد ما جلوي‌ پايمون‌ را پيدا كنيم‌. به‌ آنها مي‌گويند. ارجعوا ورائكم‌ و الرتاب‌ سرورا برگرديد در دنيا اين‌ نور را پيدا كنيد. ما در دنيا اين‌ نور را در خودمون‌ به‌ وجود آورديم‌ كه‌ امروز توي‌ اين‌ ظلمات‌، توي‌ اين‌ تاريكي‌ در صحراث‌ محشري‌ كه‌ در روايت‌ دارد كه‌ اهل‌ محشر مي‌گويند خدايا ما را نجات‌ بده‌ از صحراي‌ محشر ولو بالنار. خدايا ما را از صحرا محشر نجات‌ بده‌ ولو ببري‌ به‌ جهنم‌. اين‌ روايت‌ باز در كتاب‌ روضة‌ كافيست‌. كه‌ روز قيامت‌ كه‌ ميشه‌ مي‌بينند صحرا محشر پر نور شد. يك‌ عده‌اي‌ دارند مي‌آيند. يك‌ عده‌ مي‌گويند اينها انبياء هستند. يك‌ عده‌ مي‌گويند اينها ملك‌ مقرب‌ هستند. هر عده‌ يك‌ چيز مي‌گويند. بعد خطاب‌ ميرسه‌ از جانب‌ پروردگار كه‌ از خودشون‌ سؤال‌ كنيد كه‌ شما كي‌ هستيد؟ اينها مي‌گويند نحن‌ علويون‌. حالا علويون‌ را بعضي‌ مي‌گويند سادات‌ هستند. بعضي‌ به‌ عقيدة‌ من‌ سادات‌ و شيعه‌ فرقي‌ نمي‌كنند. مركبي‌ بايد باشند از سادات‌ و شيعيان‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌. شيعتك‌ علي‌ منابر النور مبيضة‌ وجوهم‌ حالي‌ في‌ الجنه‌. حالي‌ في‌ الجنه‌ مي‌دونيد يعني‌ چي‌؟ يعني‌ من‌ در وسط‌ نشستم‌ اينها در دور من‌ نشستند.(قطع‌ صداي‌ نوار)

 اكرم‌ خطار به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ مي‌فرمايد. در يك‌ چنين‌ صحرايي‌ حضرت‌ نوح‌ مي‌شكافه‌ مي‌آد او با امتش‌ بوده‌. حالا ازش‌ خواستند كه‌ شاهد بياره‌. ميشكافه‌ تا مي‌آد خدمت‌ رسول‌ اكرم‌. پيغمبر اكرم‌ بر منبري‌ از نور نشسته‌اند. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ آنطرف‌. اصحاب‌ خوبش‌ اطرافش‌. و بعضي‌ هم‌ از اصحابش‌ كه‌ براي‌ خودشون‌ پرچم‌ برداشتند در يك‌ طرف‌ ديگر قرار دارند. مسيرشون‌ جداست‌. ولي‌ اصحاب‌ خوبش‌ اطراف‌ خودش‌. حضرت‌ نوح‌ مي‌آد عرض‌ ميكنه‌ يا رسول‌ الله‌ من‌ شما را شاهد گرفتم‌. پيغمبر اكرم‌ از او تقدير مي‌فرمايد. مي‌فرمايد تو خوب‌ پيغمري‌ بودي‌ و حضرت‌ حمزه‌ و جعفر، حمزه‌ عمويشون‌ و حضرت‌ جعفر برادر علي‌ بن‌ ابيطالب‌، جعفر طيار را مي‌فرستند براي‌ شهادت‌. در حديث‌ هست‌ كه‌، در همين‌ حديث‌ مي‌فرمايد كه‌ امام‌ صادق‌ يكصد و بيست‌ و چهار هزار پيغمبر را اين‌ دو نفر يعني‌ جعفر و حمزه‌ عليهم‌ السلام‌ اينها شهادت‌ ميدهند، شفاعت‌ مي‌كنند و وارد بهشتشون‌ مي‌كنند. راوي‌ اينجا ميگه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كه‌ اونجا هست‌، چرا ايشان‌، آخه‌ خيال‌ ميكنه‌ مثلا اين‌ سمت‌ را، آخه‌ بعضي‌ها خيال‌ مي‌كنند هر سمتي‌ را بايد عهده‌ دار بشوند، آخه‌ چرا اين‌ سمت‌ را به‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ ندادند؟ حضرت‌ مي‌فرمايد هو اجل‌ شأنن‌. اعظم‌ شأنن‌. آن‌ مقامش‌ بالاتر از اين‌ است‌ كه‌ اين‌ كارهاي‌ جزئي‌ را انجام‌ بده‌.

 من‌ اينجا در كتاب‌ انوار زهرا ظاهرا نوشتم‌ يك‌ روايتي‌ آوردم‌ آنجا. بخدا قسم‌ هر وقت‌ يادم‌ مي‌آيد من‌ حالم‌ متغير ميشه‌. يك‌ روز علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نشسته‌ بود محزون‌ بود. حالا چرا محزون‌ بود در روايت‌ ندارد. پيغمبر اكرم‌ فرمود مي‌خواي‌ يك‌ بشارتي‌ بهت‌ بدهم‌ حزنت‌ برطرف‌ بشه‌. حضرت‌ علي‌ عرض‌ كرد بلي‌ يا رسول‌ الله‌. پيغمبر فرمود روز قيامت‌ كه‌ ميشه‌ خدا هزار حاجتت‌ را بر مي‌آوره‌. اول‌ حاجتت‌ چيه‌؟ فرمود اول‌ حاجتم‌ اين‌ است‌ كه‌ شيعيانم‌ را شفاعت‌ كنم‌. ببينيد آنجا براي‌ انبيا، چقدر مقام‌ شيعه‌ بالاست‌. چقدر ما پست‌ فكر مي‌كنيم‌ كه‌ براي‌ خودمون‌ ارزش‌ قائل‌ نيستيم‌ و دنبال‌ لهو و لعب‌ دنيا نيستيم‌. اول‌ حاجت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ اين‌ است‌ همون‌ آقائي‌ كه‌ اعظم‌ الشانن‌ از آني‌ كه‌ برود انبياء اولو العزم‌ را شفاعت‌ كنه‌ مي‌آد شيعيانش‌ را شفاعت‌ مي‌كنه‌. اين‌ كارش‌ بيشتر اهميت‌ داره‌. خدايا ما را از شيعيان‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. خدايا محبت‌ علي‌ را تا دم‌ مرگ‌ و بعد از مرگ‌ در ما زيادتر بكن‌. الهي‌ آمين‌.

 انسان‌ در دنيا بايد خودش‌ را به‌ يك‌ جايي‌ برسونه‌. آخه‌ تا كي‌ ما مي‌خوايم‌ همش‌ آلودگي‌ داشته‌ باشيم‌. آلودگي‌هاي‌ مضر. قبل‌ از آنكه‌ به‌ اصلاح‌ نفسمون‌ فكر كنيم‌، براي‌ خليفة‌ اللهي‌ شدن‌ در دنيا تلاش‌ كنيم‌. نسبت‌ به‌ همة‌ مسائل‌ فكر مي‌كنيم‌ حتي‌ عيوب‌ مردم‌. فلان‌ كس‌ را رفته‌ توي‌ سرّش‌ به‌ قول‌ يكي‌، عمق‌ زندگيش‌ كه‌ اين‌ كجاش‌ يك‌ نقطة‌ ضعفي‌ داره‌، آن‌ نقطة‌ ضعف‌ را به‌ رخش‌ بكشه‌. بدترين‌ مردم‌ آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ نقاط‌ ضعف‌ مردم‌ را پيدا كنه‌ و به‌ رخ‌ مردم‌ بكشه‌ و مردم‌ را ناراحت‌ بكنه‌. بدترين‌ مردم‌ كسي‌ است‌ كه‌ مردم‌ از دست‌ و زبانش‌ در امان‌ نباشند. در دنيا ما آمديم‌ براي‌ چه‌ آمديم‌؟ اني‌ جاعل‌ في‌ الارض‌ خليفه‌. ملائكه‌ گفتند خدايا به‌ تعبير ما، اينجور آدمهايي‌ كه‌ يفسد فيها و يسفك‌ الدماء مي‌خواي‌ چيكار كني‌؟ نحن‌ نسبح‌ بحمدك‌. نحن‌ نسبح‌ بحمدك‌. ما مي‌گيم‌ سبحان‌ ربي‌ الاعلي‌ و بحمده‌. نسبح‌ بحمدك‌ و نقدس‌ لك‌. چرا خدا ما را ترجيح‌ داد بر ملائكه‌؟ چرا ملائكه‌ را خادم‌ ما قرار داده‌. نه‌ اين‌ يك‌ سؤالي‌ است‌. چرا؟ براي‌ همين‌ كارهاي‌ بدمون‌، براي‌ همين‌ غفلتمون‌ از خدا؟ ما اگر صفات‌ انساني‌ را از ما بگيرند و ارتباطمون‌ را با خدا قطع‌ كنند، ارتباط‌ خلقي‌ را نمي‌گم‌ ارتباط‌ قلبي‌ را قطع‌ كنند چه‌ ارزشي‌ داريم‌ كه‌ ما بر حيوانات‌ ديگر ترجيح‌ داشته‌ باشيم‌؟ چرا؟ چيمون‌ ارزش‌ داره‌؟ نه‌ بي‌ تعارف‌. فرض‌ كنيد ما در جمع‌ غير مسلمان‌ حتي‌ نشستيم‌. الان‌ يك‌ عده‌اي‌ باشند غير مسلمان‌. مردم‌ خيلي‌ عادي‌. چه‌ ارزشي‌ انسان‌ داره‌ كه‌ اينهمه‌ موجودات‌، اينهمه‌ نباتات‌ در خدمت‌ انسان‌ باشند و انسان‌ آقايي‌ بكنند. اگر از نظر شكل‌ و قيافه‌ باشه‌ خيلي‌ شكل‌ و قيافه‌هاي‌ بهتري‌ در حيوانها هست‌ كه‌ انسان‌ در مقابلش‌ هيچ‌ ارزشي‌ نداره‌. اگر بخاطر داشتن‌ قدرت‌ باشه‌، خيلي‌ از حيوانات‌ هستند كه‌ قدرتشون‌ زيادتره‌. قدرت‌ ذاتيشون‌ مستقلشون‌، اگر بخاطر امكانات‌ مادي‌ باشه‌ خيلي‌ از حيوانات‌ هستند امكانات‌ ماديشون‌ از ما خيلي‌ بيشتره‌. آخه‌ چرا؟ هيچوقت‌ نشستيد فكر كنيد كه‌ چرا ما را عزيزدانة‌ خودش‌ قرار داده‌ و اينقدر احتراممون‌ كرده‌. لقد كرمنا بني‌ آدم‌ و حملناهم‌ في‌ البر و البحر و رزقناهم‌ من‌ الطيبات‌ و فضلناهم‌ علي‌ كثير ممن‌ خلقنا تفضيلا. آخه‌ چرا. چرا؟ نه‌ واقعا اين‌ يك‌ سؤالي‌ است‌، يك‌ مسئله‌اي‌ است‌. فرض‌ كنيم‌ يك‌ انساني‌ كه‌ نه‌ كمالات‌ داره‌ گناه‌ هم‌ ميكنه‌. خوب‌ اين‌ ميشه‌ تازه‌، يعني‌ مي‌خوره‌ و مي‌خوابه‌ و بلند ميشه‌ و اذيتي‌ هم‌ به‌ كسي‌ نداره‌. اين‌ خوبه‌ نسبت‌ به‌ آن‌ شرورها. ولي‌ خوب‌ حيوانات‌ هم‌ همانطورند ديگه‌. حالا يك‌ انسان‌ يك‌ اسبي‌ داشته‌ باشه‌، نگيم‌ الاغ‌ به‌ كسي‌ جسارتي‌ بشه‌، اسبي‌ داشته‌ باشه‌. اسب‌ هم‌ همينطورهاست‌ ديگه‌. گاهي‌ هم‌ به‌ انسان‌ كمك‌ مي‌كنه‌. هيچي‌. آنهايي‌ كه‌ شرارت‌ مي‌كنند عالم‌ را به‌ خاك‌ و خون‌ دارند مي‌كشند، آنها كه‌ هيچي‌. آنها اصلا از دائرة‌ انسانيت‌ بايد انسان‌ آنها را جداشون‌ بكنه‌. آنها هيچ‌. آنها شر الدوابند. آنها به‌ اصطلاح‌ چطوري‌ عرض‌ كنم‌. همون‌ كلمة‌ شر الدواب‌ بهترين‌. حمر مستنفره‌. تعبيره‌ قرآنه‌ ببخشيد. خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد اينها حمر، يعني‌ خرها. اينها مثل‌ الاغند. هيچي‌. حيواناتي‌ بدتر از هر حيواني‌. خوب‌ آنها هيچ‌. آنها كه‌ معلومه‌. يك‌ عده‌ هم‌ نه‌ كاري‌ به‌ كاري‌ از اولي‌ كه‌ متولد شده‌ توي‌ يك‌ خانوادة‌ بي‌آزاري‌ بوده‌ هيچ‌ نه‌ كمالي‌، نه‌ رشدي‌، نه‌ ترقي‌، نه‌ عبادتي‌، نه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود اذيت‌ و آزاري‌ به‌ كسي‌، هيچي‌ هيچي‌. يك‌ مدتي‌ زندگي‌ كرده‌ و بعد هم‌ مرده‌. خوب‌ ايشان‌ هم‌ مثل‌ يك‌ حيواني‌ بوده‌ بهرحال‌. چون‌ آخه‌ كي‌ گفته‌ كه‌ اين‌ بهتر از يك‌ حيوانه‌؟

 حالا در اين‌ بين‌ يك‌ عده‌ هستند به‌ هدف‌ الهي‌ فكر مي‌كنند. هيچ‌ لازم‌ نيست‌ عبا و عمامه‌ داشته‌ باشند. هيچ‌ لازم‌ نيست‌ شما بشناسيدشون‌ اينها از اولياء خدا هستند. نه‌. خودش‌ خودش‌ را مي‌شناسه‌. اينها يك‌ عده‌اي‌ هستند كه‌ اول‌ شروع‌ كردند به‌ تزكية‌ نفس‌. خداشناسي‌، اعتقاداتشون‌ را محكم‌ كردند، اعمالشون‌ را درست‌ كردند، بعد هم‌ رو به‌ كمال‌ گذاشتند و خلاصه‌ اوائل‌ عمر چه‌ بهتر، اواسط‌ عمر باز بهتر، اواخر عمر بالاخره‌ خودشون‌ را به‌ مقام‌ خليفة‌ اللهي‌ رسوندند. هدف‌ خلقت‌ پروردگار را باصطلاح‌ انجام‌ دادند. اني‌ جاعل‌ في‌ الارض‌ خليفه‌. لا يزال‌ يتقرب‌ الي‌ عبدي‌ بالنوافل‌. دائما به‌ من‌ نزديك‌ ميشه‌ بوسيلة‌ نوافل‌. واجبات‌ را كه‌ همه‌ انجام‌ مي‌دهند. واجبات‌ يك‌ برنامة‌ معموليه‌. به‌ وسيلة‌ كارهاي‌ فوق‌ العادة‌ مستحبات‌. بوسيلة‌ حالا انسان‌ اگر داراي‌ اموالي‌ است‌ از مالش‌، اگر داراي‌ قدرتي‌ است‌ از قدرتش‌، اگر داراي‌ آبرو است‌، از آبروش‌. اگر مي‌توانه‌ اعمال‌ مستحبه‌ انجام‌ بده‌، نوافل‌ بطور كلي‌ شامل‌ همة‌ كارهاي‌ غير واجب‌ ميشه‌. چون‌ انسان‌ با كارهاي‌ مستحب‌ بهتر به‌ خدا نزديك‌ ميشه‌. لا يزال‌ يتقرب‌ الي‌ عبدي‌ بانوافل‌. آنوقت‌ چي‌ ميشه‌؟ كنت‌ من‌ كه‌ خدا هستم‌. گوش‌ او ميشم‌، خدا چقدر ميشنوه‌؟ خدا چقدر ميبينه‌؟ خدا چقدر ميتونه‌ حرف‌ بزنه‌؟ خدا چقدر ميفهمه‌؟ اينجاست‌ كه‌ ديگه‌ ما نمي‌تونيم‌ شرح‌ بدهيم‌. نمي‌تونيم‌. لا فرق‌ بينك‌ و بينهم‌ الا انهم‌ عبادك‌ و خلقك‌ اين‌ توضيحي‌ است‌ كه‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ دربارة‌ ولاة‌ امر فرموده‌ است‌. آنها اينطوري‌ هستند. خليفة‌ الله‌ يعني‌ اين‌. اين‌ ماه‌ رجب‌ ماه‌ بسيار پر عظمتي‌ است‌. امشب‌ شب‌ پانزدهم‌ ماه‌ رجب‌ است‌. شب‌ نيمة‌ ماه‌ رجب‌. شب‌ آخر ايام‌ البيض‌ ماه‌ رجبه‌. اين‌ روزها روز سيزده‌ و چهارده‌ و پانزده‌ رجب‌، آنهايي‌ كه‌ اهل‌ عبادتند اعتكاف‌ مي‌كنند، روزه‌ مي‌گيرند. (شب‌ شهادت‌ حضرت‌ زينب‌)، آن‌ را عرض‌ مي‌كردم‌. (گفتم‌ شايد فراموش‌ كرديد) نه‌ انشاء الله‌. از حضرت‌ زينب‌ خدا نكنه‌ فراموش‌ كنيم‌. و شب‌ شهادت‌ حضرت‌ زينب‌ است‌. مغرب‌ چهاردة‌ ماه‌ رجب‌. از اين‌ دنيا يك‌ شعري‌ است‌ كه‌ تاريخ‌ وفات‌ حضرت‌ زينبه‌. يعني‌ غروب‌ امروز. موقع‌ مغرب‌ حضرت‌ زينب‌ سلام‌ الله‌ عليها از دار دنيا مي‌رود. شب‌ دعاست‌. شب‌ عبادته‌، شبهاي‌ بسيار خوبي‌ است‌ مخصوصا امشب‌ كم‌ اتفاق‌ مي‌افته‌ كه‌ شب‌ نيمة‌ ماه‌ رجب‌ مصادف‌ باشه‌ با شب‌ جمعه‌. كم‌ اتفاق‌ مي‌افته‌. اين‌ اتفاق‌ها، اين‌ تصادفها را بايد انسان‌ خيلي‌ قدر بدانه‌. در يك‌ روايت‌ هست‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ يك‌ نفحاتي‌ داره‌. گاهگاهي‌ يك‌ ايامي‌ را يا يك‌ وسايلي‌ را جور ميكنه‌ كه‌ بندگانش‌ را به‌ طرف‌ رحمت‌ خودش‌ بكشانه‌. با اينهمه‌ گرفتاريهايي‌ كه‌ در دنيا هست‌. من‌ در آن‌ شب‌ جمعة‌ هفتة‌ قبل‌ كه‌ بودم‌ كه‌ اتفاقا آنشب‌ هم‌ شب‌ اول‌ ماه‌ رجب‌ بود، گفتم‌ الان‌ شما جمعي‌ كه‌ توي‌ اين‌ مجلس‌ هستيد و بقية‌ اهل‌ مشهد شما حساب‌ بكنيد. در مشهد هستيد. الحمد لله‌ الذي‌ اشهدنا مشهد اوليائه‌ في‌ رجب‌. هيچ‌ كس‌ اين‌ هيچ‌ شيعه‌اي‌ با آرامش‌ به‌ خصوص‌ الان‌ در دنيا كنار قبر يكي‌ از ائمه‌ عليهم‌ السلام‌ و مشاهد اينها نيست‌. همين‌ الان‌. شما اين‌ را عرض‌ مي‌كنم‌ براي‌ اينكه‌ دعا كنيد اين‌ شبها. حتي‌ خوب‌ اينها كه‌ كفار كه‌ شهرهاي‌ عراق‌ را بمباران‌ مي‌كنند، ديگه‌ اونا نجف‌ و كربلا و كاظمين‌ و حتي‌ استفاده‌ ميشه‌ كه‌ يك‌ صدماتي‌ هم‌ به‌ اينها زده‌ شده‌. اينها را كه‌ ديگه‌ رعايت‌ نمي‌كنند و خوب‌ شما الحمد لله‌ در كمال‌ امنيت‌، كنار قبر علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ خيلي‌ عجيبه‌ها، حساب‌ كنيد، اين‌ دعاي‌ شريف‌ الحمد لله‌ الذي‌ اشهد مشهد اوليائه‌ في‌ رجب‌. الان‌ به‌ تمام‌ معنا براي‌ شما آماده‌ است‌. اين‌ يك‌.

  شب‌ پانزدهم‌ ماه‌ رجب‌ شب‌ زيارتي‌ مخصوص‌ سيد الشهدا به‌ دو جهت‌. يكي‌ به‌ جهت‌ شب‌ جمعه‌ يكي‌ بخاطر شب‌ نيمة‌ ماه‌ رجب‌ و سوم‌ ايام‌ البيض‌ ماه‌ رجب‌ كه‌ شب‌ آخرشه‌ ديگه‌. و همة‌ مسائل‌ فراهمه‌ و بالاخص‌ حضرت‌ زينب‌ كبري‌ را امشب‌ شفيعة‌ ما قرار بدهيم‌. در مغرب‌ امشب‌ حضرت‌ زينب‌ كه‌ به‌ احتمال‌ نه‌ تقريبا با يك‌ تحقيقي‌ كه‌ من‌ خودم‌ داشتم‌ در اطراف‌ شهر شام‌ حضرت‌ فرمود ديگه‌ من‌ نمي‌خوام‌ شهر شام‌ را ببينم‌. در اطراف‌ شهر شام‌ در آنجا از دار دنيا رفت‌. زينب‌ كبري‌ در ميان‌ معصومين‌ و در ميان‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ از همه‌ بيشتر مصيبت‌ ديده‌. يعني‌ اين‌ كلمة‌ ام‌ المصائب‌ خيلي‌ بجاست‌. شهادت‌ رسول‌ اكرم‌ را بوده‌. شهادت‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها را بوده‌. شهادت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را بوده‌. شهادت‌ امام‌ حسن‌ مجتبي‌ را بوده‌. جريان‌ كربلا و اهميت‌ مسئلة‌ كربلا را هم‌ كه‌ كلمات‌ حضرتش‌ مشاهده‌ كرده‌ و در بقية‌ عمر هم‌ در تبعيد يزيد بن‌ معاويه‌ بوده‌ تا از دار دنيا رفته‌. من‌ نمي‌دونم‌ از كجاي‌ اين‌ مصائب‌ براتون‌ عرض‌ كنم‌. يك‌ زيارت‌ مفجعه‌اي‌ هست‌ مصائب‌ حضرت‌ زينب‌ را در آنجا بيان‌ ميكنه‌ آنهم‌ يك‌ قطعه‌ از مصائبش‌ را. مصائبي‌ كه‌ مربوط‌ به‌ كربلاست‌. بد نيست‌ شب‌ شهادت‌ حضرت‌ زينب‌ سلام‌ الله‌ عليهاست‌. چراغها خاموش‌ بشه‌ از بزرگان‌ و از سروران‌ هم‌ انشاء الله‌ استفاده‌ بكنيم‌ و انشاء الله‌ يك‌ حال‌ توجهي‌ در اين‌ مجلس‌ پيدا بشه‌ شايد امشب‌ آقامون‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفدا يك‌ نظر لطفي‌ به‌ ما بفرمايند.

 آمد كنار گودي‌ قتلگاه‌. اوجدتهم‌ مكبوب‌ علي‌ وجهه‌. نگاه‌ كرد ديد بدن‌ برادر در ميان‌ گودي‌ قتلگاه‌ به‌ رو به‌ روي‌ زمين‌ افتاده‌. آمد كنار بدن‌ برادر دست‌ برد زير بدن‌ برادر. اول‌ با خدا مناجات‌ ميكنه‌. خدايا اين‌ قرباني‌ را از آل‌ محمد قبول‌ بفرما. بعد رو كرد به‌ پيغمبر اكرم‌ صلي‌ عليك‌ يا مديح‌ الثواب‌. هذا حسينك‌ معمل‌ بالدماء. مقطع‌ الاعضاء. اين‌ كشتة‌ فتاده‌ به‌ هامون‌ حسين‌ توست‌. اين‌ صيد دست‌ و پازده‌ در خون‌ حسين‌ توست‌. حاج‌ آقاي‌ فاضل‌ اگر…

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۲۳ جمادی الثانی ۱۴۱۱ قمری – ۲۰ دی ۱۳۶۹ شمسی – اهمیت قصه های قرآن و بیان آنها

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. و بشر الذين‌ آمنوا و عملوا الصالحات‌ ان‌ لهم‌ جنات‌ تجري‌ من‌ تحتها الانهار كل‌ ما رزقوا من‌ ثمرة‌ رزقا قالوا هذا الذي‌ رزقنا من‌ قبل‌. و اتوا به‌ متشابها و لهم‌ فيها ازواج‌ مطهرة‌ و لهم‌ فيها خالدون‌. ان‌ الله‌ لا يستحيي‌ ان‌ يضرب‌ مثلا ما بعوضة‌ فما فوقها فاما الذين‌ آمنوا فيعلمون‌ انه‌ من‌ ربهم‌ و اما الذين‌ كفروا فيقولون‌ ماذا اراد الله‌ بهذا مثلا يضل‌ به‌ كثيرا و يهدي‌ به‌ كثيرا و ما يضل‌ به‌ الا الفاسقين‌.

 در هفتة‌ گذشته‌ دربارة‌ اين‌ دو آية‌ شريفه‌ يك‌ مطالبي‌ عرض‌ شد كه‌ بعضيش‌ ناتمام‌ ماند و آن‌ دربارة‌ اين‌ قرآن‌ عظيم‌ است‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ مثالهايي‌ در اين‌ قرآن‌ مي‌زنه‌. و بطور كلي‌ مثل‌ و ضرب‌ المثل‌ و حكايت‌ و قصه‌ نقل‌ كردنش‌ اثر بيشتري‌ در روحية‌ انسانها دارد تا انسان‌ مطلبش‌ را همينطوري‌ بدون‌ توأم‌ با سرگذشت‌ و حكايت‌ و مثل‌ و امثال‌ اينها براي‌ مردم‌ بگويد. در اينجا پروردگار متعال‌ مي‌فرمايد كه‌ ان‌ الله‌ لا يستحيي‌ ان‌ يضرب‌ مثلا ما بعوضه‌ فما فوقها. از پشه‌ گرفته‌ و مثل‌ به‌ پشه‌ زدن‌ كه‌ پشه‌ چيز كوچكي‌ است‌ ديگه‌ طبعا و تا هر چه‌ بزرگتر از پشه‌ باشه‌. خدا هيچ‌ اشكالي‌ ندارد كه‌ به‌ اينها مثل‌ بزنه‌. در قرآن‌ حكايات‌ زيادي‌ نقل‌ شده‌. همين‌ سورة‌ مباركه‌اي‌ كه‌ الان‌ مشغولش‌ هستيم‌، سورة‌ بقره‌ است‌. بقره‌ به‌ معناي‌ گاوه‌. سورة‌ گاو. سورة‌ كه‌ در اينجا قصه‌هاي‌ مختلفي‌ هست‌ من‌ جمله‌ قصة‌ گاو بني‌ اسرائيله‌ كه‌ بعد از چند آياتي‌ كه‌ انشاء الله‌ خونديم‌ و فرصت‌ بود ميرسه‌ به‌ قضية‌ گاو بني‌ اسرائيل‌.

 حالا پشه‌ باشه‌، گاو باشه‌، فيل‌ باشه‌، انسان‌ باشه‌، انبياء باشند، اولياء باشند، كفار باشند، ابو لهب‌ باشه‌، قريش‌ باشه‌، اصحاب‌ فيل‌ باشه‌، اينها فرقي‌ نميكنه‌ براي‌ خدا. خدا مي‌خواد مطلبش‌ را براي‌ مردم‌ بفرمايد. و مردم‌ را از حقايق‌ آگاه‌ كند در قالب‌ قصه‌ها و مثلها. در اينجا اين‌ بحث‌ را مي‌خواستم‌ امشب‌ براي‌ شما عرض‌ كنم‌ كه‌ بسيار بحث‌ خوبي‌ است‌ اگر توجه‌ بشه‌ بحث‌ بسيار جالبيست‌ و فن‌ خطابه‌ و سخن‌ گفتن‌ هم‌ كساني‌ كه‌ بخواهند ديگران‌ را هدايت‌ كنند و تبليغ‌ كنند، چون‌ همة‌ ماها وظيفه‌ امون‌ تبليغه‌. فكر نكنيد كه‌ حالا يك‌ منبري‌ حتما بايد يك‌ نفر روحاني‌ تبليغ‌ بكنه‌. نه‌. هر كسي‌ در زندگي‌ خودش‌، در داخل‌ محيطش‌، در جائي‌ كه‌ زندگي‌ ميكنه‌، بايد حتما تبليغاتش‌ را داشته‌ باشه‌. يك‌ فرزند خانه‌ است‌ حتي‌. مي‌بينه‌ پدر، مادر، خواهران‌، برادران‌، اينها در راه‌ و روش‌ اسلام‌ حركت‌ نمي‌كنند. آنجا وظيفة‌ تبليغ‌ داره‌ انسان‌. كلكم‌ راع‌ و كلكم‌ مسئول‌ عن‌ رعيته‌. همة‌ شما مسئوليد، همة‌ شما بايد تبليغ‌ كنيد. اينقدر انسان‌ نبايد بيچاره‌ باشه‌ كه‌ حتما براي‌ اهل‌ خانه‌اش‌ حتي‌ هفته‌اي‌ يك‌ روز مجلس‌ تشكيل‌ بده‌ تا آنها بيان‌ مسئله‌ براي‌، تا يك‌ منبري‌، يك‌ روضه‌ خوان‌، يك‌ مبلغ‌ بياد در منزل‌ انسان‌ و براي‌ انسان‌ مسئله‌ بگه‌. خودت‌ رساله‌ بردار توضيح‌ المسائل‌ به‌ اين‌ آساني‌ را بردار براي‌ زن‌ و بچه‌ات‌ مسئله‌ بگو. واجبه‌ بر تو همانطور كه‌ نماز واجبه‌، اينهم‌ واجبه‌. يا مسائل‌ اخلاقی‌، كتابهاي‌ زيادي‌ نوشته‌ شده‌ دربارة‌ اخلاقیات‌ اسلامي‌، دربارة‌ تزكية‌ نفس‌، اينها را وادارشون‌ بكنيد كه‌ خودشون‌ را بسازند، تزكية‌ نفس‌ بكنند. وظيفة‌ واجب‌ شماست‌. تو خودت‌ گليم‌ خودت‌ را اگر از آب‌ كشيدي‌، بگه‌ ديگه‌ من‌ مسئوليت‌ ندارم‌ نسبت‌ به‌ فرزندم‌، نسبت‌ به‌ فرزندانم‌، نسبت‌ به‌ زنم‌، نسبت‌ به‌، زن‌ باشه‌، نسبت‌ به‌ شوهرم‌. اينها درست‌ نيست‌. واجبه‌. اگر اينها اهل‌ مطالعه‌ نيستند، اهل‌ مسئله‌ نيستند، در شبانه‌ روز يك‌ ساعتي‌ قرار بگذاريد، تعقيبات‌ نماز نمي‌خواد بخونيد، دعا خوندن‌ لازم‌ نيست‌، به‌ جاي‌ تعقيبات‌ نماز و دعاهاي‌ زيادي‌ كه‌ مي‌خوايد خودتون‌ تنها بنشينيد و بخوانيد و شايد هم‌ خيلي‌ از معانيش‌ را متوجه‌ نباشيد، كتاب‌ توضيح‌ المسائل‌ را، كتابهاي‌ اخلاقی‌ را برداريد براي‌ زن‌ و فرزندتون‌ بخوانيد آنها را تربيتشون‌ كنيد. واجبه‌. فكر نكنيد كه‌ شما نماز شبتون‌ را شب‌ خونديد، حالا خوابتون‌ مي‌آد، نمي‌خوايد، نمي‌تونيد براي‌ زن‌ و فرزندتون‌ مسئله‌ بگيد شما كار خوبي‌ كرديد. نه‌. شما نماز شب‌ را نخون‌. صبح‌ بشين‌ براي‌ زن‌ و فرزندت‌ مسئله‌ بگو. اينها را بساز، به‌ دستورات‌ اسلام‌ اينها را تربيت‌ كن‌. اينها واجبه‌. مثل‌ اينكه‌ نماز واجبش‌ را انسان‌ نخونه‌ و كار مستحب‌ انجام‌ بده‌. اگر فرزند شما يك‌ گناه‌ بكنه‌ و شما بتوانيد با نصايحتون‌ مانع‌ از گناه‌ او بشيد و مانع‌ نشيد، گناه‌ او به‌ گردن‌ شماست‌. مثل‌ اينه‌ كه‌ شما گناه‌ كرديد. هيچ‌ فرقي‌ نميكنه‌. اگر يك‌ نفر حتي‌ كساني‌ كه‌ زير سلطة‌ شما هستند. در يك‌ اداره‌اي‌ انسان‌ كار ميكنه‌ و يك‌ عده‌اي‌ زير نظرش‌ هستند و حرفش‌ را گوش‌ مي‌كنند، اگر به‌ آنها نگفت‌ و تبليغشون‌ نكرد و اينها معصيت‌ كردند، در گناه‌ با آنها شريكه‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر نكردند.

 و لذا همه‌ بايد راه‌ تبليغ‌ را بلد باشيم‌. يكي‌ از كارهاي‌ واجب‌ اين‌ است‌ كه‌ ما چه‌ نحوه‌ تبليغ‌ كنيم‌، چه‌ نحوه‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر بكنيم‌ كه‌ مؤثرتر باشه‌، كه‌ بهتر بپذيرند. و يكي‌ از راههايي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ با نفوذ كلمه‌اي‌ كه‌ پروردگار دارد و انجام‌ داده‌، و اوائل‌ قرآن‌ و حتي‌ اواخر قرآن‌ و وسط‌ قرآن‌ و همه‌ جا آورده‌، مطالب‌ را با مثل‌ زدن‌، با نقل‌ حكايت‌، با قصه‌ گفتن‌، چه‌ مانع‌ داره‌. خدا رحمت‌ كنه‌ بزرگترهاي‌ ما، مادربزرگها، پدربزرگها كه‌ بودند پله‌هاي‌ كرسي‌ شبهاي‌ زمستان‌ مي‌نشستند قصه‌ نقل‌ مي‌كردند. در ضمن‌ آن‌ قصص‌ و حكايات‌ تمام‌ معارف‌ را براي‌ فرزندانشون‌ نقل‌ مي‌كردند. بايد با مثلهاي‌ خوب‌ كه‌ انسان‌ بايد خودش‌ هم‌ ياد بگيره‌ چون‌ خيلي‌ فن‌ بسيار مهمي‌ است‌ فن‌ خطابه‌ و موعظه‌ و اين‌ را بايد همة‌ ماها ياد بگيريم‌. واجبه‌. چه‌ نحوه‌ وارد بحث‌ بشيم‌ كه‌ هم‌ طرف‌ خسته‌ نشه‌، هم‌ استقبال‌ كنه‌، شما اين‌ بچه‌هاي‌ كوچك‌ را ديديد، چون‌ انسان‌ بزرگ‌ هم‌ مثل‌ بچة‌ كوچكه‌، منتهي‌ يك‌ خورده‌اي‌ درشت‌تر فكر ميكنه‌. بچه‌هاي‌ كوچك‌ وقتي‌ مي‌خوان‌ خونه‌ بسازند، يك‌ آجر اينطرف‌ مي‌گذارند، يكي‌ آنطرف‌، يك‌ آجر هم‌ بالاش‌ ميشه‌ خونه‌. ماها صد تا آجر مي‌گذاريم‌ مي‌ريم‌ بالا ميشه‌ خونه‌. در كارهاي‌ ديگمون‌ هم‌ همينطوره‌. شما همة‌ كارهاي‌ بچه‌ها، بزرگش‌ مال‌ بزرگاست‌ كوچكش‌ هم‌ مال‌ كوچك‌ هاست‌. آدم‌ بزرگ‌ هم‌ همينطوره‌. با قصه‌ بهتر حرفها را مي‌شنوه‌. بزرگ‌ خانواده‌ هستي‌ بگو بچه‌ها بيائيد مي‌خوام‌ قصه‌ براتون‌ بگم‌. مي‌آيند مي‌نشينند براشون‌ قصه‌ نقل‌ كن‌. قصة‌ حضرت‌ يوسف‌ را از اول‌ تا آخر بلد باشيد براي‌ خانواده‌ اتون‌ نقل‌ كنيد كه‌ اينها را از دنيا بكنه‌، از غير خدا بكنه‌ و به‌ خدا وصلشون‌ كنه‌. قصة‌ حضرت‌ يوسف‌ و زليخا و حضرت‌ يعقوب‌ را اگر كسي‌ خوب‌ بلد باشه‌ها، آنقدر نكات‌ اخلاقی‌ و معارفي‌، نكات‌ بسيار جالب‌ داره‌ كه‌ هر يكيش‌ يك‌ انسان‌ را، انسان‌ منحرف‌ را به‌ راه‌ مي‌آره‌. نمي‌خوام‌ حالا قصة‌ حضرت‌ يوسف‌ را براتون‌ نقل‌ كنم‌. قصة‌ حضرت‌ ايوب‌. آن‌ صبرش‌، آن‌ استقامتش‌. قصة‌ اصحاب‌ كهف‌. آن‌ استقامتشون‌. اقلا قصص‌ قرآن‌. كتابهايي‌ در قصص‌ قرآن‌ فارسي‌ نوشتند. برداريد نگاه‌ كنيد، اين‌ قصه‌ها را حفظ‌ كنيد. با زبان‌ خودتون‌، با زبان‌ ملايم‌ خودتون‌، براي‌ بچه‌ها بگيد بگذاريد چرت‌ بزنند، بگذاريد خوابشون‌ ببره‌، بگذاريد…، يك‌ جوري‌ هم‌ نقل‌ بكنيد كه‌ از تلويزيونها و از قصصي‌ كه‌ توي‌ راديوها گفته‌ ميشه‌ اينها را بكشونه‌ به‌ طرف‌ شما. چون‌ قصه‌ هايي‌ كه‌ در تلويزيون‌ و در راديو گفته‌ ميشه‌، آنجور بعضي‌ هاش‌ به‌ درد نميخوره‌ كه‌ انسان‌ را كاملا هدايت‌ بكنه‌. شما تحت‌ كنترل‌ خودتون‌ بگيريد.

 و بايد با مثال‌ زدن‌ و قصه‌ گفتن‌، اين‌ را دقت‌ كنيد، با قصه‌ گفتن‌ مطالب‌ را گفت‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ همينجوري‌ خطابه‌اي‌، انسان‌ معمولي‌ مخصوصا يا كوچكها، كم‌ سنها، خردسالان‌، اينها نمي‌تونند خوب‌ بگيرند مطلب‌ را. خداي‌ تعالي‌ در تمام‌ اين‌ قرآن‌ مي‌بينيد اكثر مطالبش‌ را با نقل‌ قصه‌ و قضاياي‌ اينطوري‌ بيان‌ فرموده‌. اكثر مطالبش‌ را. از همين‌ اول‌ قرآن‌ شروع‌ ميشه‌. شروع‌ به‌ قصه‌ نقل‌ كردن‌، اين‌ كتابهاي‌ زيادي‌ هست‌ كه‌ قصه‌ است‌. كتابهاي‌ زيادي‌ آمده‌. كتاب‌ جامع‌ التمثيل‌ هست‌. عينا اين‌ برنامة‌ كودكان‌ منتهي‌ با فرق‌ اينكه‌ اين‌ قصه‌ هايي‌ كه‌ توي‌ تلويزيون‌ براي‌ كودكان‌ نقل‌ مي‌كنند از چين‌ و ماچين‌ و… آوردند يا از ممالك‌ ديگه‌ و آنها دارند فرهنگشون‌ را به‌ ما تحميل‌ مي‌كنند. قصه‌هاي‌ جامع‌ التمثيل‌ و اينها، نه‌. دارند فرهنگ‌ اسلامي‌ را به‌ ما ياد مي‌دهند. اين‌ كتاب‌ جامع‌ التمثيل‌. قصه‌هاي‌ زيادي‌، عرض‌ كردم‌، خود قصص‌ قرآن‌. قصه‌هاي‌ قرآن‌ را جدا نوشته‌اند. بعضي‌ از قصه‌هاي‌ حتي‌ همين‌ مثنوي‌ ملاي‌ رومي‌، بعضي‌ قصه‌هاي‌ خوبي‌ داره‌. آدم‌ بفهمه‌ قصه‌ هاش‌ بد نيست‌. عقائدي‌ كه‌ گاهي‌ تحميل‌ ميكنه‌، آنها نه‌. چون‌ يك‌ مقدار عقائد تصوف‌ هست‌، يك‌ مقدار عقائد اهل‌ سنت‌ هست‌، آنها را نه‌. بقية‌ قصصش‌ خوبه‌. همين‌ شاهنامة‌ فردوسي‌ قصه‌هاي‌ خوبي‌ گفته‌. همين‌ رستم‌ را وقتي‌ معرفي‌ ميكنه‌ يك‌ انسان‌ خودساختة‌ شجاع‌ با استقامت‌ با اخلاق‌ كامل‌. كه‌ بايد يك‌ ولي‌ خدا يك‌ اينچنين‌ حالاتي‌ را داشته‌ باشه‌، معرفي‌ ميكنه‌. قصه‌هاش‌ اكثرا هم‌ دروغه‌. هر كسي‌ هم‌ مي‌فهمه‌ دروغه‌.

 بهرحال‌ اين‌ يك‌ مسئله‌اي‌ است‌، يك‌ مطلبي‌ است‌، بايد انسان‌ توجه‌ داشته‌ باشه‌. شما فكر كنيد از همه‌ بهتر قصه‌ هايي‌ است‌ كه‌ مربوط‌ به‌ اولياست‌. اولياء خدا چه‌ مي‌كردند، چه‌ حركاتي‌ داشتند. خدا ميدونه‌ من‌ خودم‌ كه‌ گاهي‌ خيلي‌ در حال‌ گرفتگي‌ هستم‌ و يك‌ حال‌ حزني‌ چيزي‌ دارم‌، چشمهايم‌ را كه‌ مي‌گذارم‌ روي‌ هم‌ مي‌خوام‌ بخوابم‌، به‌ ياد حركات‌ مرحوم‌ استادمون‌، حاج‌ ملا آقاجان‌ مي‌افتم‌. اين‌ چه‌ جوري‌ با ما رفتار ميكرد، چطور حرف‌ مي‌زد، حالات‌ او را در نظر مي‌گيرم‌. كراماتي‌ كه‌ از اينها، از اين‌ شخصيتها ديده‌ شده‌، اينها را انسان‌ توي‌ ذهنش‌ بگذرانه‌. چطور شد حاج‌ علي‌ بغدادي‌ رسيد خدمت‌ امام‌ زمان‌. بشينيد اين‌ قضاياي‌ ملاقاتهاي‌ با امام‌ زمان‌ را براي‌ زن‌ و بچه‌ اتون‌ نقل‌ كنيد. چه‌ اشكال‌ داره‌. چرا ما بايد فرهنگمون‌ اينقدر از فرهنگ‌ دين‌ و اسلام‌ دور باشه‌؟ خدا ميدونه‌ همين‌ كتاب‌ پرواز روح‌، اين‌ يك‌ كتاب‌ ساده‌اي‌ است‌ از نظر خود من‌ يك‌ كتاب‌ معمولي‌ است‌. تابحال‌ حدودا پانزده‌ مرتبه‌ تجديد طبع‌ شده‌ و باز هم‌ به‌ دست‌ همه‌ نرسيده‌ و بعضي‌ از جاها هست‌ كه‌ يك‌ دونه‌ كتاب‌ را آنقدر اين‌ دست‌ و آن‌ دست‌ مي‌كنند تا پاره‌ بشه‌. فقط‌ براي‌ اينه‌ كه‌ شرح‌ حالات‌ يك‌ ولي‌ خدا را نقل‌ كرده‌. كتاب‌ ملاقات‌ با امام‌ زمان‌. چطور ميشه‌ فرزندانتون‌، حالا كه‌ آمدند از دانشگاه‌ بيرون‌، از مدرسه‌ آمدند، شبي‌ يك‌ قصه‌ از قصص‌ همين‌ كتاب‌ مثلا ملاقات‌ با امام‌ زمان‌ را بشينيد بخونيد. دارند، بعضي‌ اين‌ كار را كرده‌اند. آخه‌ بعضي‌ها، يك‌ نفر يك‌ جواني‌ نامه‌اي‌ براي‌ من‌ فرستاده‌، عكسش‌ را كه‌ فرستاده‌ بود من‌ ديدم‌. بسيار كم‌ سن‌، در سن‌ كم‌ شايد پانزده‌ ساله‌، يك‌ عشقي‌ به‌ امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ و سلم‌ داره‌ كه‌ نامه‌ را كه‌ براي‌ من‌ نوشته‌، نامة‌ مفصلي‌ نوشته‌، آنقدر ميگه‌ گريه‌ كردم‌ كه‌ اين‌ نامه‌ را چند دفعه‌ عوضش‌ كردم‌ باز هم‌ آن‌ نقاط‌ را نشان‌ گذاشته‌، اينها جاي‌ اشكهاي‌ منه‌. براي‌ چي‌؟ پدر شبها موقعي‌ كه‌ ما مي‌خوايم‌ بخوابيم‌، ميگه‌ فرزندم‌ مؤدب‌ بنشين‌ كه‌ من‌ مي‌خوام‌ يك‌ حكايت‌ از حكايات‌ كساني‌ كه‌ با امام‌ زمان‌ ملاقات‌ كردند برات‌ بخوانم‌. ما دو زانو مي‌نشينيم‌. خيلي‌ هم‌ خوشمون‌ مي‌آد و پدرمون‌ برامون‌ اين‌ قصه‌ را مي‌خوانه‌ و ما اشك‌ مي‌ريزيم‌. خوب‌ اگر بچه‌ هاتون‌ اهل‌ گريه‌ و اشك‌ و آهند، اهل‌ عشق‌ و محبتند، اينجور قصص‌ را براشون‌ بخونيد. آنوقت‌ از طريق‌ قصه‌، ده‌ دفعه‌، خدا ميدونه‌، ده‌ دفعه‌ شما ده‌ تا قصه‌ تشرف‌ به‌ محضر حضرت‌ وليعصر را اگر براي‌ جوان‌ 17 هيجده‌ سالتون‌ بخونيد اين‌ گوش‌ بده‌، يقينا از شما سؤال‌ ميكنه‌ چطور شد اينها به‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌ رسيدند و ما نرسيديم‌؟ ما نمي‌رسيم‌. جوابش‌ را بده‌. آنها، بگيد مردمان‌ پاكي‌ بودند، دروغ‌ نمي‌گفتند. به‌ خدا قسم‌ از فرداش‌ بچه‌ اتون‌ ديگه‌ دروغ‌ نميگه‌. آنها پشت‌ سر مردم‌ بدگويي‌ نكردند، از فردا بچه‌ اتون‌ ديگه‌ غيبت‌ نميكنه‌. و همينطور چيزهاي‌ ديگه‌. اينها راههايي‌ است‌ كه‌ بايد ما انجام‌ بديم‌. اگر كه‌ اهل‌ اين‌ قصه‌ها نيست‌، هنوز زودشه‌. خوب‌ قصة‌ مثلا فرض‌ كنيد قصصي‌ كه‌ در جامع‌ التمثيل‌ از حيوانات‌ براش‌ بگيد. و قصص‌ قرآن‌ را براش‌ بگيد كه‌ از همه‌ بهتر و شيرين‌ تره‌. آخه‌ اينها يك‌ مطالبي‌ است‌ كه‌ بايد گفته‌ بشه‌. ماها كوتاهي‌ مي‌كنيم‌. فكر نكنيد كه‌ حالا كه‌ من‌ نه‌ دروغ‌ ميگم‌، نه‌ غيبت‌ ميكنم‌، نمازهايم‌ را هم‌ كه‌ اول‌ وقت‌ مي‌خونم‌، واجباتم‌ را هم‌ كه‌ انجام‌ ميدم‌، پس‌ جام‌ توي‌ بهشته‌. نه‌. گاهي‌ ميشه‌ همين‌ جاي‌ تو توي‌ جهنمه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ خودت‌ را نجات‌ دادي‌، زن‌ و فرزندت‌ را نجات‌ ندادي‌. زن‌ و فرزندت‌ با تو هستند، تكليفشون‌ به‌ گردن‌ توست‌، آية‌ شريفة‌ قرآن‌ صراحتا مي‌فرمايد قو انفسكم‌ و اهليكم‌ نارا. اي‌ آقايون‌، اي‌ خانمها، اي‌ هر كس‌ كه‌ مسلماني‌ و اين‌ آية‌ شريفه‌ را مي‌شنوي‌، قو، قو يعني‌ نگه‌ دار، از وقي‌ يقي‌. قو يعني‌ همه‌ اتون‌، وظيفتونه‌ كه‌ نگه‌ بداريد خودتون‌ را در كنار خودتون‌ و جزء وظايف‌ خودتون‌، اهلتون‌ را. و اهليكم‌ از چه‌ نگرشون‌ بداريم‌؟ از آتش‌. از آتش‌ جهنم‌ تنها هم‌ مراد نيستش‌. از آتش‌ توي‌ همين‌ دنيا. شما فكر نكنيد آتش‌ فقط‌ همين‌ آتشيه‌ كه‌ توي‌ بخاري‌ داره‌ مي‌سوزه‌. اين‌ آتيش‌ كاري‌ نميكنه‌. فوقش‌ نهايت‌ دست‌ انسان‌ را مي‌سوزونه‌ مي‌برند آنجا يك‌ خورده‌ روغني‌ چيزي‌ مي‌مالند خوب‌ ميشه‌. آني‌ كه‌ انسان‌ را از باطن‌ آتش‌ ميزنه‌ و ميكشه‌، حسادته‌، كينه‌ است‌، صفات‌ رذيله‌ است‌. شما با افراد حسود برخورد نكرديد، من‌ برخورد كردم‌ ديدم‌. گريه‌ ميكنه‌ صاحب‌ حسادت‌. ميگه‌ من‌ دارم‌ مي‌ميرم‌. شبها هر وقت‌ به‌ ياد اين‌ كسي‌ كه‌ نسبت‌ بهش‌ حسادت‌ مي‌كنم‌ و نسبت‌ بهش‌ حسودم‌، به‌ ياد او كه‌ مي‌افتم‌، خوابم‌ نمي‌بره‌. از اين‌ شانه‌ به‌ آن‌ شانه‌ مي‌غلطم‌. فكر مي‌كنم‌ چه‌ كار بكنم‌ كه‌ فردا كه‌ اين‌ را بتونم‌ يك‌ ناراحتش‌ بكنم‌. اينها آتشه‌. اين‌ آتشه‌ كه‌ ميگه‌ قو انفسكم‌ و اهليكم‌ نارا. يعني‌ در تأويل‌ منظور اينه‌. خودتون‌ را از آتش‌ نجات‌ بديد. يك‌ آتيشهايي‌ هستش‌ حب‌ دنيا، محبت‌ دنيا. محبت‌ جاه‌ و رياست‌ و مقامات‌ دنيوي‌. شب‌ به‌ فكرش‌ افتاده‌ الان‌ فردا به‌ شماها بگند، به‌ هر كدام‌ از ماها بگند كه‌ فردا شما مي‌خواهيد فرماندار فلان‌ شهرت‌ بكنند، از امشب‌ آتش‌ به‌ جونتون‌ مي‌افته‌ تا صبح‌ خوابتون‌ نمي‌بره‌. فرماندار يك‌ شهري‌ بشيد، عزلتون‌ بكنند. آن‌ شب‌ آتش‌ ناراحتي‌ به‌ جانتون‌ مي‌افته‌ خوابتون‌ نمي‌بره‌. فرقي‌ نميكنه‌. ولي‌ براي‌ كساني‌ كه‌ اهل‌ زهد و تقوي‌ هستند، لكيلا تأسوا علي‌ مافاتكم‌ و لا تفرحوا بما آتاكم‌. تمام‌ دنيا را بگن‌ فردا بهت‌ ميدهند صبح‌، آرام‌. برات‌ فرقي‌ نميكنه‌. تمام‌ دنيا را ازت‌ مي‌گيرند فرقي‌ نميكنه‌. اينجوري‌ ميشه‌ انسان‌. لكيلا تأسوا علي‌ مافاتكم‌ و لا تفرحوا بما آتاكم‌. اينجور بايد انسان‌، آنوقتهايي‌ كه‌ بليط‌ بخت‌ آزمائي‌ بود، به‌ يك‌ نفر صد هزار تومان‌ افتاده‌ بود، بليط‌ برداشته‌ بود، سكته‌ كرده‌ بود. وقتي‌ اين‌ شماره‌ها را مي‌خوندند، اين‌ وقتي‌ ديده‌ بود شماره‌اش‌ با شمارة‌ بليط‌ تطبيق‌ ميكنه‌ همانجا سكته‌ كرده‌ بود از خوشحالي‌ مرده‌ بود. همانطوري‌ كه‌، محبت‌ دنيا همينجوره‌. خوشحاليش‌ هم‌ انسان‌ را ميكشه‌. حزنش‌ هم‌ اينطوره‌. چه‌ انسان‌ را جدا بكنه‌ از دنيا انسان‌ را ميكشه‌، چه‌ انسان‌ را وصل‌ به‌ دنيا بكنه‌ انسان‌ را ميكشه‌. فرقي‌ نميكنه‌. اينها آتشه‌.

 آتش‌ هم‌ خودتون‌ را بايد نجات‌ بديد از آتش‌ جهنم‌، از اين‌ آتش‌ كه‌ در احاديث‌ داريم‌ كه‌ اين‌ صفات‌ رذيله‌ جرقه‌ هايي‌ از آتش‌ جهنمند. صفات‌ رذيله‌اي‌ كه‌ در وجود انسان‌ هست‌، اينها جرقه‌ هايي‌ از آتش‌ جهنمند. حالا شما چطور دلتون‌ مي‌آد زن‌ محبوبه‌ اتون‌، فرزندان‌ محبوبتون‌ توي‌ آتش‌ بسوزند جلوي‌ چشمتون‌ و شما هيچ‌ ناراحت‌ نباشيد. جلوي‌ چشم‌ شما داره‌ توي‌، ديروز يك‌ كسي‌ به‌ من‌ تلفن‌ مي‌زد مي‌گفت‌ كه‌ من‌ خواب‌ مي‌ديدم‌ كه‌ از دهنم‌ داره‌ خون‌ مي‌ريزه‌ و گوشتهاي‌ مرده‌ داره‌ از دهنم‌ مي‌ريزه‌. گفتم‌ تو غيبت‌ زياد ميكني‌؟ گفت‌ بعله‌. گفتم‌ مال‌ اينه‌. چطور شما دلتون‌ مي‌آد زن‌ و فرزندتون‌ گوشت‌ مردة‌ انسان‌ را بخورند؟! و واي‌ بر آن‌ كسي‌ كه‌ مانع‌ كه‌ نميشه‌، وادارشون‌ هم‌ بكنه‌. بدبختر از آن‌ كسي‌ كه‌ تبليغ‌ نميكنه‌، آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ وادار به‌ غيبت‌ ميكنه‌ زن‌ و فرزندش‌ را. ميشينه‌ پيش‌ اينها غيبت‌ ميكنه‌، زنش‌ ميگه‌ غيبت‌ نكن‌، غيبته‌ بهرحال‌. ميگه‌ برو تو كه‌ حالا خيلي‌ براي‌ من‌ مقدسي‌. اين‌ بدبختر از آنه‌. اين‌ بيچاره‌تر از آنه‌. يا محبت‌ دنيا را از دلش‌ بيرون‌ كرده‌. به‌ من‌ يكي‌ از آقايان‌ آمده‌ ميگه‌ اين‌ زن‌ من‌ خيلي‌ بي‌ محبت‌ به‌ دنيا شده‌. گفتم‌ خوب‌. آتش‌ محبت‌ دنيا مي‌خواي‌ بسوزوندش‌. تو دلت‌ مي‌آد. زني‌ كه‌ زير ساية‌ تو و زير ساية‌ محبت‌ تو بايد زندگي‌ بكنه‌، تو ناراحتي‌ كه‌ چرا با آتش‌ محبت‌ دنيا نمي‌سوزه‌. البته‌ اگر يك‌ زني‌ يا يك‌ مردي‌ يا يك‌ بچه‌اي‌، جواني‌، هر چه‌، جوري‌ از دنيا فاصله‌ بگيره‌ كه‌ نخواهد چون‌ در همين‌ امروز بود به‌ بعضي‌ از دوستان‌ مي‌گفتم‌ كه‌ انسان‌ در محبت‌ به‌ دنيا توي‌ يك‌ سرازيره‌، سريع‌ ميره‌. نسبت‌ به‌ دنيا توي‌ سرازيريه‌. شما هر چه‌ ديگران‌ را به‌ طرف‌ آخرت‌ هولشون‌ بديد، باز چون‌ در سربالائيه‌ باز با آن‌ سرعتي‌ كه‌ به‌ طرف‌ دنيا مي‌روند، نمي‌روند. ميگيد نه‌ امتحان‌ كنيد. شماها زن‌ و بچه‌ اتون‌ را هر چه‌ مي‌تونيد از دنيا دورشون‌ كنيد تا بيان‌ بشوند معمولي‌. تازه‌ به‌ سرعت‌ سير فاطمة‌ زهرا، زينب‌ كبري‌ كه‌ نمي‌رسند به‌ طرف‌ آخرت‌. عادي‌. مي‌خواسته‌ مثلا فرض‌ كنيد يك‌ پول‌ زيادي‌ با دعوا از تو بگيره‌ ده‌ دست‌ لباس‌، آخه‌ اينهاش‌ را حساب‌ نمي‌كنند، ده‌ دست‌ لباس‌ آنهم‌ نه‌ براي‌ تو، براي‌ مجالس‌ عروسي‌ و ديگران‌، كه‌ مرحوم‌ ملا نصرالدين‌ وقتي‌ مي‌خواست‌ لباس‌ براي‌ زنش‌ بخره‌، اول‌ مي‌رفت‌ به‌ مردها نشون‌ ميداد، به‌ مردم‌ اين‌ پارچه‌ را مي‌پسنديد براي‌ زن‌ من‌؟ مي‌گفتند آخه‌ چرا اين‌ كار را مي‌كني‌؟ بده‌. مي‌گفت‌ اين‌ آخه‌ براي‌ من‌ كه‌ نمي‌پوشه‌، براي‌ شما مي‌خواد بپوشه‌. شما اگر مي‌پسنديد ما بخريم‌ براي‌ زنمون‌. بعله‌. اگر يك‌ وقتي‌ خيلي‌ شما اينهمه‌ لباس‌ براي‌ زنش‌ خريده‌، لابد دزدي‌ كرده‌، گرگي‌ كرده‌، سر مردم‌ كلاه‌ گذاشته‌ ميخواد اين‌ را معرفي‌ بكنه‌، خوب‌ حالا زنتون‌ خوب‌ شده‌، اهل‌ دنيا نيست‌، چه‌ مرضي‌ داري‌ كه‌ اينقدر ناراحتي‌ كه‌ زن‌ من‌ به‌ دنياش‌ نميرسه‌. يعني‌ چي‌ به‌ دنياش‌. تازه‌ شده‌ معمولي‌. تازه‌ شده‌، يا زنها را من‌، صدام‌ چون‌ به‌ زنها ميرسه‌، همينطور. آمده‌ پيش‌ من‌ شوهرمون‌ از وقتي‌ با شما در ارتباط‌ شده‌ به‌ زندگيش‌ نميرسه‌. گفتم‌ چيكار كرده‌؟ بگيد من‌ نصيحتش‌ كنم‌. من‌ دلم‌ نمي‌خواد از محور حد وسط‌ دوستان‌ من‌ در افراط‌ يا تفريط‌ باشند. خوب‌ بگو چيكار كرده‌؟ گفتم‌ براي‌ من‌ فلان‌ چيز را بخره‌ نخريده‌. نشستيم‌ نصيحتش‌ كرديم‌ كه‌ لابد به‌ درد تو نميخوره‌، صلاح‌ تو را ميدونه‌. نشسته‌ براي‌ ما نصيحت‌ ميكنه‌ ميگه‌ به‌ دنياتون‌ نپردازيد، غيبت‌ نكنيد. اين‌ مرد آمده‌ توي‌ خانه‌ اين‌ حرفها را زده‌ خانم‌ ناراحته‌. آخه‌ من‌ يك‌ خانم‌ تحصيلكرده‌ام‌. سرت‌ را بخوره‌ تحصيلت‌. تحصيل‌ به‌ چه‌ درد مي‌خوره‌ وقتي‌ كه‌ انسان‌ را به‌ جهنم‌ ببره‌ آن‌ تحصيل‌ به‌ درد نميخوره‌. اي‌ كاش‌ تو سواد نمي‌داشتي‌. سواد دين‌ ارزش‌ داره‌. سوادي‌ كه‌ انسان‌ را به‌ روشنايي‌، يخرجهم‌ من‌ الظلمات‌ الي‌ النور. از ظلمات‌ به‌ نور انسان‌ را بكشانه‌ اون‌ قيمت‌ داره‌. و الا به‌ يكي‌ از اولياء خدا من‌ يك‌ وقتي‌ گفتم‌ كه‌ آقا شما اهل‌ كجائيد؟ گفت‌ من‌ اهل‌ نيستم‌. گفتم‌ يعني‌ چه‌؟ اول‌ گفتم‌ شما مال‌ كجائيد؟ گفت‌ من‌ مال‌ نيستم‌. فكر كردم‌ حرف‌ بدي‌ زدم‌. گفتم‌ اهل‌ كجائيد؟ گفت‌ اگر اهل‌ بودم‌ به‌ اين‌ وضع‌ نبودم‌. من‌ اهل‌ نبودم‌. منظورش‌ اهل‌ الله‌ بود. از اولياء خدا بود. گفتم‌ كه‌ شما سواد داري‌. چون‌ وضعش‌ نمي‌خورد كه‌ آدم‌ باسوادي‌ باشه‌. گفتش‌ كه‌ من‌ چهل‌ سال‌ زحمت‌ كشيدم‌ كه‌ سواد نداشته‌ باشم‌. ما اين‌ را نفهميديم‌. چطور؟ گفت‌ سواد يعني‌ سياهي‌ دل‌. از سياهي‌ مي‌آد ديگه‌. سواد به‌ معني‌ سياهيه‌. من‌ اين‌ كار را كردم‌. سوادي‌ كه‌ روشنايي‌ دل‌ بياره‌ ارزش‌ داره‌. و الا سوادي‌ كه‌ انسان‌ را همين‌ ديگه‌. من‌ سواد دارم‌. خوب‌ سواد داشته‌ باش‌. سوادي‌ كه‌ انسان‌ را به‌ تاركي‌ بكشونه‌ چه‌ فايده‌اي‌ داره‌؟ چه‌ ارزشي‌ داره‌؟ ما زياد ديديم‌ شايد شماها كمتر ديده‌ باشيد. ماها زياد، جوانهائي‌ بودند در همين‌ رشتة‌ خودمون‌. اينها خيلي‌ با تقوي‌، پاك‌، متواضع‌، خاضع‌، آقا يك‌ مقداري‌ درس‌ خوندند و يك‌ كتابي‌ نوشتند و چند تا از اين‌ كارها كردند و ديگه‌ نميشد باهاشون‌ حرف‌ زد. اگر يك‌ پست‌ اداري‌ هم‌ بهشون‌ داده‌ باشي‌ كه‌ اصلا ديگه‌ نميشه‌ باهاشون‌ حرف‌ زد. اين‌ بدبختيه‌. آدم‌ باسواد آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ يعني‌ سياهي‌ را مي‌شناسه‌، خط‌ را مي‌شناسه‌. آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ از ظلمات‌ به‌ نور وارد ميشه‌. يخرجهم‌ من‌ الظلمات‌ الي‌ النور. چشمش‌ باز بشه‌، حقايق‌ را ببينه‌. اينها آتشه‌ كه‌ به‌ جان‌ ما افتاده‌ كه‌ ما محبت‌ دنيا يك‌ آتشه‌، يك‌ سر سوزن‌ نبايد، يك‌ جرقة‌ از، يك‌ جرقة‌ آتش‌ وارد بنزين‌ بشه‌، تمام‌ خانه‌ را آتش‌ ميزنه‌. و اين‌ قلب‌ ما، مملو از مثل‌ يك‌ حلب‌ بنزين‌ مي‌مانه‌. و يك‌ سر سوزن‌ از محبت‌ دنيا اين‌ را آتش‌ مي‌زنه‌ و ما را مي‌سوزانه‌. يك‌ سر سوزن‌ از حسادت‌ ما را آتش‌ ميزنه‌. قولو انفسكم‌ و اهليكم‌ نارا. هم‌ خودتون‌ را و هم‌ اهلتون‌ را از آتش‌ جهنم‌ نجات‌ بديد. وقتي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ دربارة‌ يهود مي‌فرمايد كه‌ مثلهم‌ كمثل‌ الحمار يحمل‌ اسفارا اينها خيلي‌ باسواد بودند منتهي‌ عمل‌ به‌ سوادشون‌ نمي‌كردند. مثل‌ الذين‌ حملوا التورات‌، همة‌ تورات‌ را حفظ‌ بودند. حقايق‌ تورات‌ را مي‌دونستند. خدا در قرآن‌ مي‌فرمايد كه‌ مثل‌ اينها مثل‌ حماره‌. كه‌ بارش‌ كتاب‌ كرده‌ باشند. يحمل‌ اسفارا. بعث‌ مثل‌ القوم‌ الذين‌ كذبوا بايات‌ الله‌. بد مثلي‌ است‌ مثل‌ اينها. بقول‌ بعضي‌ها، ببخشيد بهتر از اين‌ نميشه‌ گفت‌، حمر مستنفرا اينها الاغهايي‌ هستند كه‌ اصلا بايد ازشون‌ فرار كرد. اينطوريه‌. وقتي‌ كه‌ كتاب‌ و حقايق‌ كتاب‌ را يك‌ كسي‌ حفظه‌ و در قلبش‌ داره‌ ولي‌ عمل‌ نميكنه‌ و تنها به‌ خاطر داشتن‌ سواد بر مردم‌ تفاخر ميكنه‌ به‌ الاغ‌ مثلش‌ بزنند، خواهي‌ نخواهي‌ اگر كسي‌ با پولش‌ را، براي‌ خودش‌ شخصيت‌ بگيره‌، پولش‌ براش‌ ارزش‌ داشته‌ باشه‌، اين‌ از الاغ‌ هم‌ الاغتره‌ ديگه‌. اين‌ خيلي‌ الاغه‌. اين‌ همان‌ آية‌ شريفه‌ شاملش‌ ميشه‌ كه‌ اولئك‌ كالانعام‌ بل‌ هم‌ اضل‌ يا شر الدواب‌. بدترين‌ حيوانات‌، بدترين‌ جاندارها. اين‌ انساني‌ است‌ كه‌ عقلش‌ را به‌ كار نمي‌اندازه‌، فكر نميكنه‌، تزكية‌ نفس‌ نداره‌، محبت‌ دنيا دلش‌ را گرفته‌، به‌ پولش‌ افتخار ميكنه‌. من‌ داراي‌ اينقدر پولم‌. پولهايت‌ هم‌ اگر همه‌اش‌ توي‌ جيبت‌ باشه‌ و هميشه‌ هم‌ با خودت‌ راه‌ ببري‌ تازه‌ ميشي‌ يك‌ الاغ‌ باركش‌. چه‌ ارزشي‌ داره‌. و اگر انسان‌ محبت‌ دنيا را از دلش‌ بيرون‌ كنه‌، همه‌ چيز را هم‌ داشته‌ باشه‌. اين‌ لازم‌ نيست‌ كه‌ اگر انسان‌ محبت‌ دنيا را از دلش‌ بيرون‌ كرد فقير باشه‌. ماها هميشه‌ اين‌ اشتباه‌ را داشتيم‌ و داريم‌، هميشه‌. هيچوقت‌ نشده‌ اين‌ اشتباه‌ را از مغزمون‌ بيرون‌ كنيم‌. الان‌ اگر ما وارد بشيم‌ بر يك‌ ولي‌ از اولياء خدا زندگيش‌ خوب‌ باشه‌. همه‌ چيز داشته‌ باشه‌، خيال‌ مي‌كنيم‌ اين‌ به‌ درد كاري‌ نميخوره‌، از اولياء خداست‌. بايد قلبش‌ را بشكافي‌، ببيني‌ اگر محبت‌ و دلبستگي‌ به‌ اين‌ اموال‌ داره‌، ولو مالي‌ نداشته‌ باشه‌، هر چي‌ مي‌خواد باشه‌، اين‌ ارزش‌ نداره‌. ولي‌ اگر محبت‌ نداره‌، ما معتقديم‌ دربارة‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ شما فكر نكنيد حضرت‌ سيد الشهدا در كربلا هيچي‌ نداشت‌. اسبي‌ كه‌ زير پاي‌ حضرت‌ سيد الشهدا بود، يك‌ مركبه‌ ديگه‌، مثل‌ مركبهاي‌ عالم‌، الان‌ ماشينه‌ آنوقت‌ اسب‌ بود. اسب‌ زير پاي‌ حضرت‌ سيد الشهدا اينقدر پر ارزش‌ بوده‌، پر قيمت‌ بود، نه‌ از نظر معنوي‌ها، خوب‌ انسان‌ ميگه‌ ذو الجناح‌ بوده‌، ملكي‌ بوده‌، پرواز ميكرده‌، گريه‌ ميكرده‌، آن‌ را اگر مي‌فهميدند كه‌ براي‌ يزيد نمي‌خواستند ببرند. نه‌ از نظر اصالت‌، از نظر به‌ اصطلاح‌ دويدن‌، اسب‌ خيلي‌ عالي‌. شايد در همان‌ زمان‌ قيمتش‌ از ماشينهاي‌ اين‌ زمان‌، بهترين‌ ماشينهاي‌ اين‌ زمان‌ بيشتر قيمت‌ داشته‌. اينقدر بوده‌ كه‌ مي‌خواستند اين‌ اسب‌ را بگيرند هديه‌ براي‌ يزيد ببرند. حضرت‌ سيد الشهدا سوار بر اين‌ اسب‌ بوده‌. حالا حضرت‌ سيد الشهدا خيلي‌ به‌ اين‌ اسب‌ علاقه‌ داشته‌؟ مثل‌ ما كه‌ به‌ ماشينمون‌ علاقه‌ داريم‌؟ يا حضرت‌ علي‌ اكبر به‌ اسبش‌ علاقه‌ داشته‌. از آن‌ كوچكتر و كم‌ سنتر، حضرت‌ قاسم‌ بن‌ الحسن‌ به‌ دنياش‌ علاقمند بوده‌؟ اينقدر به‌ آخرت‌ و آنطرف‌ دنيا، گاهي‌ خدا ميدونه‌ انسان‌ مي‌بينه‌ كه‌ بعضي‌ از اين‌ فرزندان‌ ائمه‌، بعضي‌ از اين‌ امامزاده‌ها از بعضي‌ از انبياء بزرگ‌ قيمتشون‌ بيشتره‌. مقامشون‌ بالاتره‌. من‌ نمي‌خوام‌ با بعضي‌ها مقايسه‌ كنم‌. شايد براي‌ شماها هم‌ سنگين‌ باشه‌ و غير قابل‌ هضم‌. وقتي‌ كه‌ از حضرت‌ قاسم‌ سؤال‌ مي‌كنند كه‌ مرگ‌ در ذائقه‌ ات‌ چگونه‌ است‌ ميگه‌ احلي‌ من‌ العسل‌. شيرينتر از عسله‌ برام‌. اما عزرائيل‌ وقتي‌ مي‌آد، حضرت‌ ابراهيم‌ مي‌دونيد ديگه‌ بعد از پيغمبر خاتم‌، صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌ (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) مقامي‌ بالاتر از مقام‌ حضرت‌ ابراهيم‌ بعد از اين‌ چهارده‌ معصوم‌ كسي‌ نيست‌. اينجوري‌ ما معتقديم‌. اما همين‌ حضرت‌ ابراهيم‌ وقتي‌ عزرائيل‌ مي‌آد ميگه‌ كه‌، از عزرائيل‌ سؤال‌ ميكنه‌ كه‌ براي‌ قبض‌ روح‌ من‌ آمدي‌ يا براي‌ ملاقات‌ من‌؟ ميگه‌ براي‌ قبض‌ روحت‌. ميگه‌ به‌ خدا بگو كه‌ هيچ‌ شده‌ كه‌ دوستي‌ دوستش‌ را بكشه‌. اول‌ حاضر نميشه‌. شما همين‌ را مقايسه‌ بكنيد. من‌ نمي‌خوام‌ مقام‌ انبياء را بيارم‌ پائين‌. مي‌خوام‌ مقام‌ اين‌ امامزاده‌هاي‌ محترم‌، حضرت‌ علي‌ اكبر، حضرت‌ ابو الفضل‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌، حضرت‌ همين‌ قاسم‌ بن‌ الحسن‌ سيزده‌ ساله‌. روز عاشورا كه‌ براي‌ حضرت‌ اجازة‌ ميدان‌ نميده‌، در تمام‌ عمر ميگه‌ من‌ هيچوقت‌ محزونتر از آن‌ ساعت‌ نشدم‌ كه‌ به‌ من‌ اجازه‌ نداد. احلي‌ من‌ العسل‌. از عسل‌ شيرينتر، بزرگترين‌ نعمت‌. فكر نكنيد روي‌ احساساته‌. احساساتي‌ در كار نيست‌. اين‌ فقط‌ روي‌ شناخته‌، روي‌ معرفته‌. مي‌دونه‌ كه‌ الان‌ كه‌ از، اولا محبت‌ دنيا اصلا در دلش‌ نيست‌. آمال‌ و آرزوها در دلش‌ نيست‌، تربيت‌ شدة‌ امام‌ حسن‌ مجتبي‌ و سيد الشهداست‌. اساتيدي‌ مثل‌ اينها داشته‌ و تربيت‌ شده‌. اصلا هيچ‌ محبت‌. از آنطرف‌ پشت‌ اين‌ ديوار را، پشت‌ اين‌ پرده‌ را داره‌ ميبينه‌ كه‌ چه‌ خبر هست‌. ماها هم‌ به‌ خدا قسم‌ اگر شناخت‌ و يقين‌ و معرفتمون‌ و كمالاتمون‌ بالا بره‌ همين‌ را مي‌بينيم‌.

 شخصي‌ آمد خدمت‌ امام‌ صادق‌ عرض‌ كرد آقا چرا ما از مرگ‌ اينقدر مي‌ترسيم‌؟ حضرت‌ فرمود كه‌ اگر يقينت‌ كامله‌، بخاطر اين‌ است‌ كه‌ اين‌ دنيات‌ را آباد كردي‌ آخرت‌ را خراب‌. آدم‌ از خانة‌ آباد به‌ خانة‌ خراب‌ خوب‌ رفتنش‌ سختشه‌. اما اگر به‌ عكس‌ باشه‌. هر ساعت‌ انتظار مي‌كشي‌ كه‌ يك‌ جوري‌ بشه‌ ما از اين‌ خونه‌ بريم‌ به‌ خانة‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ ويلاييمون‌، خانة‌ همه‌ چي‌ نعمت‌، همه‌ جور فراوان‌ و ازواج‌ مطهره‌، اين‌ خانه‌اي‌ كه‌ همه‌ چيز درش‌ هست‌. نميشه‌ اصلا وصفش‌ كرد. اينجا بالاخره‌ زندانه‌، آنجا نه‌ زندان‌ تنها، زندان‌ با اعمال‌ شاقه‌. و آنجا استراحتگاهه‌. الجنة‌ مستراح‌ المؤمنين‌. محل‌ استراحت‌ مؤمنينه‌. محل‌ آسايش‌ مؤمنينه‌.خوب‌

 قاسم‌ بن‌ الحسن‌. مي‌خوايد هر يك‌ از اصحاب‌ را شما فرض‌ كنيد حتي‌. حالا امامزاده‌ها كه‌ جاي‌ خود دارند. چرا حضرت‌ معصومه‌ سلام‌ الله‌ عليها، ميدونيد كه‌ ايشان‌ خيلي‌ سنشون‌ كم‌ بوده‌، هنوز ازدواج‌ نكرده‌ بودند. اينقدر مقام‌ داره‌ كه‌ حضرت‌ رضا صلواة‌ الله‌ عليه‌ مي‌فرمايد كه‌ من‌ زارها وجبت‌ عليه‌ الجنه‌. كسي‌ كه‌ حضرت‌ معصومه‌ را زيارت‌ كنه‌ بهشت‌ برش‌ واجبه‌. خيلي‌ حرفه‌ها. خيلي‌ بايد انسان‌ مقام‌ داشته‌ باشه‌ كه‌ زيارت‌ او، يك‌ ديدن‌ او، آنهم‌ نه‌ ديدن‌ شخصش‌، ديدن‌ قبرش‌. يك‌ سلام‌ عليكم‌ گفتن‌، اين‌ واجب‌ بكنه‌ بر آن‌ شخص‌ بهشت‌ را. در زيارت‌ حضرت‌ معصومه‌ كه‌ زيارت‌ مأثوري‌ است‌. آخه‌ زيارت‌ امامزاده‌ها زيارتهاي‌ خصوصيشون‌ غالبا مأثور نيست‌. مثلا زيارت‌ حضرت‌ عبد العظيم‌ اين‌ از روي‌ زيارت‌ حضرت‌ معصومه‌ اقتباس‌ كردند و درستش‌ كردند و الا از امام‌ مستقيما نرسيده‌. ولو اينكه‌ مقام‌ حضرت‌ عبد العظيم‌ خيلي‌ بالاست‌ كه‌ من‌ زار عبد العظيم‌ بري‌ كمن‌ زار الحسين‌ بكربلا. كسي‌ كه‌ حضرت‌ عبد العظيم‌ را در شهر ري‌ زيارت‌ كنه‌ مثل‌ كسي‌ است‌ كه‌ امام‌ حسين‌ را در كربلا زيارت‌ كرده‌. در عين‌ حال‌ زيارتنامة‌ خاصي‌ نداره‌. اما حضرت‌ معصومه‌ سلام‌ الله‌ عليها يك‌ خانم‌ كم‌ سن‌ و سالي‌ كه‌ احساساتي‌ هم‌ نيست‌. چون‌ حضرت‌ رضا خواهر زياد داشتند. دربارة‌ خواهرهاي‌ ديگرشون‌ اين‌ حرفها را نزدند. خواهري‌ دارند بنام‌ زينب‌ در اصفهان‌ دفنه‌. خواهر زياد داشتند. اولاد حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر تا شصت‌ نفر نوشتند كه‌ شصت‌ تا اولاد داشته‌. از اينها سي‌ تاشون‌ دختر بوده‌. چرا در خصوص‌ حضرت‌ معصومه‌ حضرت‌ رضا اين‌ فرمايشات‌ را مي‌فرمايد؟ چون‌ اين‌ خانم‌ از آن‌ خانمهايي‌ است‌ كه‌ يك‌ سر سوزن‌ محبت‌ دنيا در دلش‌ نيست‌. آنقدر پر ارزشه‌ كه‌ معصومه‌ بهش‌ لقب‌ دادند. پاك‌، پاكيزه‌، دلش‌ پاك‌. جزء معصومين‌ نيست‌. مي‌دونيد كه‌ معصومين‌ ما چهارده‌ نفر بيشتر نيستند. ولي‌ اسم‌ ايشان‌ را معصومه‌، لقب‌ ايشان‌ را معصومه‌ گذاشتند. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ اين‌ خانم‌ خيلي‌ تربيت‌ شده‌. توي‌ خط‌ بوده‌. در صراط‌ مستقيم‌. در زيارتنامه‌اش‌ مي‌خونيم‌ كه‌ يا فاطمة‌ اشفعي‌ لي‌ في‌ الجنه‌ اي‌ فاطمه‌ شفاعت‌ مرا بكن‌ براي‌ بهشت‌. فان‌ لك‌ عند الله‌ شأن‌ من‌ الشأن‌. براي‌ تو در نزد خدا يك‌ شأن‌ و مقامي‌ است‌. اينها براي‌ چيه‌؟ براي‌ اينه‌ كه‌ ماها ياد بگيريم‌. غير از معصومين‌ هم‌ كساني‌ هستند كه‌ يك‌ چنين‌ مقامي‌ را دارند و ما كوشش‌ بكنيم‌ به‌ آن‌ مقام‌ برسيم‌. سن‌ هم‌ مطرح‌ نيست‌. پير باشه‌، خردسال‌ سيزده‌ ساله‌ ديگه‌. ببينيد حضرت‌ قاسم‌ ابن‌ الحسن‌ سيزده‌ سال‌ عمرش‌ بيشتر نبوده‌. دربارة‌ حضرت‌ معصومه‌ بعضي‌ها حتي‌ كمتر از اينهم‌ نوشته‌اند. كمتر از سيزده‌ سال‌. بهرحال‌ به‌ حدي‌ بوده‌ كه‌ هنوز ازدواج‌ نكرده‌ بود. خوب‌ ببينيد چقدر مقام‌. السلام‌ عليك‌ يا بنت‌ ولي‌ الله‌، السلام‌ عليك‌ يا اخت‌ ولي‌ الله‌، السلام‌ عليك‌ يا عمة‌ ولي‌ الله‌. سلام‌ بر تو اي‌ دختر ولي‌ خدا. سلام‌ بر تو اي‌ خواهر ولي‌ خدا. سلام‌ بر تو اي‌ عمة‌ ولي‌ خدا. اينها حالا چيزهاي‌ انتسابيه‌. اما آني‌ كه‌ مربوط‌ به‌ خود حضرت‌ معصومه‌ است‌. ببينيد چه‌ عظمتي‌، چه‌ مقامي‌. فقيه‌ و بزرگترين‌ علماي‌ شهر قم‌ اين‌ وقتي‌ كه‌ حضرت‌ معصومه‌ وارد شهر قم‌ شدند، مهار ناقة‌ حضرت‌ معصومه‌ را روي‌ دوش‌ گرفت‌. گفت‌ كيه‌ مثل‌ من‌ و به‌ شأن‌ من‌ و به‌ مقام‌ من‌. حالا فرض‌ كنيد مثلا يك‌ مرجع‌ تقليدي‌، مثل‌ مثلا يكي‌ از اين‌ آيات‌ عظام‌ بياد خودش‌ به‌ استقبال‌ و مهار شتر حضرت‌ معصومه‌ را در دوش‌ بكشه‌ و افتخار بكنه‌ كه‌ كيه‌ مثل‌ من‌ كه‌ يك‌ چنين‌ افتخاري‌ داشته‌ باشه‌ كه‌ ناقة‌ دختر موسي‌ بن‌ جعفر را اينطور، خوب‌ امامزاده‌هاي‌ محترمي‌ در قم‌ هستند. هيچكدام‌ به‌ مقام‌ حضرت‌ معصومه‌ نيستند. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ حضرت‌ معصومه‌ اهل‌ تزكية‌ نفس‌، كمالات‌ روحي‌ بودند. اينقدر هم‌ با عظمته‌ كه‌ مرحوم‌ ميرزاي‌ قمي‌ را يك‌ نفر در خواب‌ ديد. اين‌ را اخيرا من‌ سندش‌ را هم‌ پيدا كردم‌. خيلي‌ سندش‌ محكمه‌. در خواب‌ ديد، مرحوم‌ ميرزاي‌ قمي‌ را در خواب‌ ديد. ميرزاي‌ قمي‌ يكي‌ از علماي‌ بزرگي‌ است‌ كه‌ در زمان‌ سيد بحر العلوم‌ بوده‌ و البته‌ سيد بحر العلوم‌ خيلي‌ مقامش‌ بالاتر از مرحوم‌ ميرزاي‌ قميه‌. ولي‌ ميرزاي‌ قمي‌ هم‌ يكي‌ از علماست‌، كتابي‌ داره‌ بنام‌ قوانين‌، طلبه‌ها درسش‌ را مي‌خونند. مرد بسيار خوبي‌ است‌ در وسط‌ شهر قم‌ دفنه‌، در آن‌ قسمت‌ شيخان‌. دو نفر آنجا از علماي‌ قديمي‌ دفنند. يكي‌ زكريا ابن‌ آدمه‌ كه‌ از اصحاب‌ حضرت‌ رضا صلواة‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و حضرت‌ رضا او را فرستادند به‌ قم‌ به‌ عنوان‌ فرماندار قم‌ و يك‌ نامه‌ نوشت‌ براي‌ حضرت‌ رضا صلواة‌ الله‌ عليه‌ كه‌ آقا من‌ در اينجا مي‌بينم‌ يك‌ ظلمهايي‌ ميشه‌ كه‌ مي‌ترسم‌ بلائي‌ نازل‌ بشه‌ و من‌ را هم‌ بگيره‌. ببينيد شهر قم‌ چقدر پاك‌ بوده‌ آنوقت‌. و آن‌ ظلمها اينه‌ كه‌ من‌ ديدم‌ يك‌ مرغي‌ را سرازير پاهاش‌ را گرفتند دارند مي‌برند. زنده‌ است‌ دارند اينجور مي‌برندش‌ مثلا خانه‌ و اين‌ ظلمها ممكنه‌ سبب‌ بشه‌ كه‌ بلايي‌ خدا نازل‌ بكنه‌ و ما را هم‌ بگيره‌. حضرت‌ رضا براش‌ نوشتند كه‌ نه‌ شماها بايد باشيد كه‌ اگر بلائي‌ بناست‌ بر ديگران‌ نازل‌ بشه‌، به‌ خاطر شما خدا آن‌ بلا را از آنها رفع‌ بكنه‌. اين‌ زكريا ابن‌ آدمه‌ كه‌ در آنجا دفنه‌. يكي‌ هم‌ ميرزاي‌ قميه‌. ميرزاي‌ قمي‌ در خواب‌ يك‌ نفر قمي‌ خوابش‌ را مي‌بينه‌. سؤال‌ ميكنه‌ كه‌ حضرت‌ معصومه‌ آيا ما را در روز قيامت‌ شفاعت‌ ميكنه‌ ما قمي‌ها را، با همة‌ بديهامون‌ شفاعتمون‌ ميكنه‌؟ مرحوم‌ ميرزاي‌ قمي‌ مي‌فرمايد كه‌ شفاعت‌ شماها با ماست‌. حضرت‌ معصومه‌ تمام‌ كرة‌ زمين‌ را ميتونه‌ شفاعت‌ كنه‌. حالا ببينيد. يك‌ دختر از خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌. اين‌ امامزاده‌ها را زيارت‌ كنيد. اينها خيلي‌ قيمت‌ دارند. اينها تربيت‌ شده‌هاي‌ مكتب‌ خاندان‌ عصمت‌ هستند. مذهب‌ تشيع‌ را همين‌ امامزاده‌هايي‌ كه‌ توي‌ دهات‌ و توي‌ كوهها هست‌، اينها آوردند توي‌ ايران‌ و ما به‌ بركت‌ آنها، وقتي‌ كه‌ شاهچراغ‌ احمد بن‌ موسي‌، كه‌ برادر باصطلاح‌ ارشد حضرت‌ رضاست‌، احمد بن‌ موسي‌ كه‌ معروفه‌ در ايران‌ به‌ شاهچراغ‌ و در ايران‌ دفنه‌، ايشان‌ پسر خانمه‌ و حضرت‌ رضا پسر كنيزه‌. و در عين‌ حال‌ احترام‌ عجيبي‌ براي‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا قائل‌ بود. ازش‌ كه‌ سؤال‌ مي‌كردند مي‌فرمود كه‌ الله‌ اعلم‌ حيث‌ يجعل‌ رسالته‌. خدا بهتر ميدونه‌ رسالتش‌ را و امامتش‌ را كجا بگذاره‌. به‌ پدر و مادر كه‌ توجهي‌ نداره‌. و وقتي‌ هم‌ حضرت‌ رضا آمد در خراسان‌ و با مأمون‌ باصطلاح‌ بيعت‌ كرد و وليعهد مأمون‌ شد، او با چهار هزار از سادات‌ حركت‌ كردند و آمدند كه‌ ملحق‌ بشوند به‌ حضرت‌ رضا و تكليف‌ را يكسره‌ كنند. خوب‌ طبعا از دنيا به‌ درك‌ واصل‌ ميشه‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا هم‌ طبق‌ برنامه‌، خوب‌، خليفة‌ مسلمين‌ ميشه‌. اين‌ فكرشون‌ بود آمدند. تا شيراز كه‌ رسيدند از طرف‌ مأمون‌ سپاهي‌ رفت‌ و جلوي‌ اينها را گرفت‌ و اينها ديدند كه‌ نمي‌تونند مقاومت‌ كنند. چهار هزار فرزندان‌ پيغمبر، همه‌ اشون‌ يا بهرحال‌ يا فرزند امام‌ بودند، يا نوة‌ امام‌ بودند، از نسل‌ خاندان‌ عصمت‌ بودند. حضرت‌ احمد بن‌ موسي‌ يك‌ سخنراني‌ كرد براي‌ اينها، دستور داد شماها پخش‌ بشيد توي‌ شهرهاي‌ ايران‌، توي‌ دهات‌. تا مي‌تونيد خودتون‌ را جاهايي‌ جا بديد كه‌ نكشندتون‌ و مشغول‌ عبادت‌ و بندگي‌ بشيد. كونوا دعاة‌ الناس‌ بغير السنتكم‌. مردم‌ را به‌ طرف‌ خدا دعوت‌ كنيد بغير زبانهاتون‌. با عملتون‌. خوب‌ باشيد تا براي‌ مردم‌ الگو بشيد. بغير السنتكم‌. و اينها پخش‌ شدند در داخل‌ ايران‌. شما مي‌بينيد البته‌ عدة‌ زياديشون‌ رفتند به‌ قم‌ در كاشان‌، و آوه‌ كه‌ ظاهرا همين‌ ساوه‌ است‌ و اطراف‌ ساوه‌ است‌ و همين‌ قسمتها و بيشتر رفتند به‌ جهت‌ اينكه‌ امن‌ بود و شهر قم‌ حرم‌ بود. يعني‌ حريم‌ خاندان‌ عصمت‌ را حفظ‌ مي‌كردند. اينها بيشتر رفتند آنطرف‌. و الا بقيه‌ رفتند. شما اگر بريد امامزاده‌ داود، حالا كه‌ جاده‌ كشيدند كار مشكلي‌ است‌. اين‌ فرزند پيغمبر چطور رفته‌ بالاي‌ كوه‌. از امامزاده‌هاي‌ معتبر تهران‌. ببينيد چطور رفته‌. من‌ اكثر تابستانها گاهي‌ تهران‌ ميرم‌، ميرم‌ زيارت‌ قبر ايشان‌ و يك‌ دفعه‌ هم‌ پياده‌ رفتم‌. خوب‌ اينها گوشه‌ و كنار مشغول‌ عبادت‌ شدند. هر جايي‌ كه‌ كوچكتر بود بيشتر گرايش‌ پيدا مي‌كردند به‌ طرف‌ اينها و باصطلاح‌ نهال‌ تشييع‌ را در ايران‌ كاشتند. تشيع‌ نه‌ تشيع‌ صفوي‌ است‌ نه‌ تشيع‌ علوي‌ است‌ به‌ آن‌ معنايي‌ كه‌ آنها مي‌گويند. صفوي‌ و علوي‌ يعني‌ چي‌. تشيع‌ حقيقت‌ و واقعيت‌ اسلامه‌. منتهي‌ يك‌ عده‌ آن‌ واقعيت‌ را تبليغ‌ كردند و آن‌ امامزاده‌ها بودند. و لذا خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقا جان‌ را كه‌ ايشان‌ هم‌ خيلي‌ سفارش‌ مي‌كرد كه‌ هر كجا امامزاده‌ ديدي‌ برو به‌ زيارتش‌. چون‌ خانه‌ بالاخره‌ خانة‌ پيغمبره‌. آن‌ امامزاده‌ كه‌ بدنش‌ نمي‌خواد براي‌ شما به‌ شما كمك‌ بكنه‌. روحشه‌. و لازم‌ نيست‌ حالا بدن‌ اينجا دفن‌ شده‌ باشه‌. بهرحال‌ اينجا جائي‌ است‌ بعنوان‌ خانة‌ پيغمبر، چون‌ در اذن‌ دخولها بخونيد اني‌ وقفت‌ علي‌ باب‌ من‌ ابواب‌ بيوت‌ نبيك‌. اذن‌ دخول‌ حضرت‌ رضا هم‌ همينطوره‌، من‌ ايستادم‌، متوقف‌ شدم‌ بر دري‌ از درهاي‌ خانة‌ پيغمبر تو. اينها درهاي‌ خانه‌هاي‌ پيغمبره‌، هر كي‌ مي‌خواد باشه‌، هر جا مي‌خواد باشه‌. بالاخره‌ فرزندان‌ بد پيغمبر هم‌ فرزند پيغمبرند. فرزندان‌ خوب‌ پيغمبر هم‌ فرزندان‌ پيغمبرند. حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر به‌ هارون‌ الرشيد فرمود كه‌ الان‌ اگر پيغمبر زنده‌ بشه‌، دختر تو را بخواد به‌ ازدواج‌ خودش‌ در بياره‌. بهش‌ مي‌دي‌؟ گفت‌ به‌. افتخار مي‌كنم‌ بر عرب‌ و عجم‌ كه‌ دامادي‌ مثل‌ پيغمبر داشته‌ باشم‌. حضرت‌ فرمود اما دختر مرا نمي‌خواد و منهم‌ بهش‌ نمي‌دم‌، چون‌ دختر من‌ دختر خودشه‌. بعله‌. محرمه‌. پيغمبر الان‌ بياد خونة‌ سادات‌، به‌ همه‌ اشون‌ محرمه‌. پدربزرگه‌ ديگه‌ تشريف‌ مي‌آورد. انشاء الله‌ خانة‌ همه‌ امون‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ له‌ الفدا تشريف‌ مي‌آورند.

 من‌ نمي‌دونم‌ چرا همه‌اش‌ ذهنم‌ رفته‌ به‌ طرف‌ قاسم‌ بن‌ الحسنه‌. حالا مناسبت‌ داره‌، نداره‌. مناسبت‌ نمي‌خواد. ياد همة‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ خيلي‌ شريف‌ و عزيزه‌. شب‌ عاشوراست‌، سيد الشهدا عليه‌ السلام‌ اصحابش‌ را جمع‌ كرده‌، اينها همه‌ نشسته‌اند خوب‌ شب‌ آخر عمرشونه‌. ديگه‌ علتش‌ هم‌ اينه‌ كه‌ عصر تاسوعا حمله‌ از طرف‌ سپاه‌ ابن‌ سعد شروع‌ شد و حضرت‌ يك‌ شب‌ را مهلت‌ گرفت‌ و فرمود كه‌ اين‌ را بدونيد كه‌ هر كس‌ در اينجا باشه‌ كشته‌ ميشه‌. خوب‌ نشستند. دور فرزند، خوشا به‌ حالشون‌. واقعا گاهي‌ انسان‌ فكر ميكنه‌ كه‌ درسته‌ كه‌ ما در زمان‌ غيبت‌ واقع‌ شديم‌ و خيلي‌ از نظر معارف‌ و مطالب‌ علمي‌ غني‌ هستيم‌، اما از نظر محروميتهاي‌ اينطوري‌، دور اماممون‌ بنشينيم‌، با اماممون‌ حرف‌ بزنيم‌، اماممون‌ به‌ ما يك‌ چيزي‌ بفرمايد. خيلي‌ از اين‌ جهت‌ محروميت‌ داريم‌. حسين‌ بن‌ علي‌ نشسته‌، همه‌ هم‌ نشسته‌اند. امتحان‌ هم‌ شروع‌ شد و امتحان‌ هم‌ پايان‌ يافت‌ و يك‌ عده‌اي‌ از خواص‌ ماندند. چراغها را روشن‌ كرده‌ مي‌فرمايد كه‌ فردا هر كي‌ با من‌ باشه‌ كشته‌ ميشه‌. اينها جزع‌ فزع‌ كردند؟ نه‌. چون‌ همه‌ درست‌ شده‌ بودند، همه‌ انسان‌ بودند. همه‌ انسان‌ تزكية‌ نفس‌ شده‌ و كامل‌ بودند. خوب‌ بعضي‌ مشكوك‌ بود كه‌ آيا آنها هم‌ كشته‌ ميشوند. جزء اصحاب‌ حساب‌ مي‌شوند؟ جزء سربازها حساب‌ مي‌شوند.

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۲۰ جمادی الثانی ۱۴۱۱ قمری – ۱۷ دی ۱۳۶۹ شمسی – فضائل حضرت زهرا علیهاالسلام

اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. و آت‌ ذي‌ القربي‌ حقه‌.

 در آيات‌ قرآن‌ كلمة‌ ذوي‌ القربي‌ و ذي‌ القربي‌ مكرر ياد شده‌. مثل‌ همين‌ آيه‌ و در آية‌ خمس‌ و در بعضي‌ از آيات‌. صاحب‌ قرابت‌ كساني‌ است‌ كه‌، كساني‌ هستند كه‌ اينها يك‌ نحوه‌ قرابت‌ رحمي‌ با پيغمبر اكرم‌ دارند. هر چه‌ اين‌ قرابت‌ نزديكتر باشد، طبعا وقتي‌ كه‌ يك‌ مطلبي‌ گفته‌ ميشود دربارة‌ ذي‌ القربي‌، در مرحلة‌ اول‌ متوجه‌ آن‌ شخصي‌ كه‌ بيشتر از ديگران‌ قرابت‌ دارد، متوجه‌ او خواهد شد. مسلمه‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ جز فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها، غالبا در وقت‌ نزول‌ مخصوصا همين‌ آية‌ شريفه‌، فرزند ديگري‌ نداشته‌. فرزنداني‌ مثل‌ ابراهيم‌ و قاسم‌ عليهم‌ السلام‌، اينها بودند از دار دنيا رفته‌اند و در سن‌ خردسالي‌ و دختراني‌ هم‌ پيغمبر اكرم‌ داشته‌اند كه‌ اختلافه‌. بعضي‌ از بزرگان‌ گفته‌اند آنها دختران‌ خديجه‌ بوده‌اند از شوهر ديگر و يا دختر خونده‌هاي‌ حضرت‌ بودند كه‌ به‌ عثمان‌ دادند. بهرحال‌ احتمال‌ هم‌ هست‌ كه‌ دختر خود پيغمبر اكرم‌ باشند. ولي‌ آنكه‌ مسلمه‌ و آنچه‌ مسلمه‌، در زمان‌ وفات‌ رسول‌ اكرم‌ تنها فرزند منحصر به‌ فرد كه‌ سفارشات‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ ذي‌ القربي‌ به‌ پيغمبر اكرم‌، شامل‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها ميشده‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ فرزند ديگري‌ پيغمبر اكرم‌ نداشت‌. اين‌ آية‌ شريفه‌ در اواخر عمر پيغمبر اكرم‌ نازل‌ شد و آت‌ ذي‌ القربي‌ حقه‌. حق‌ ذي‌ القربي‌ را به‌ او بده‌.

 همة‌ مفسرين‌ تقريبا حتي‌ مفسرين‌ اهل‌ سنت‌ نوشته‌اند كه‌ وقتي‌ اين‌ آية‌ شريفه‌ نازل‌ شد، پيغمبر اكرم‌ فدك‌ را به‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها عنايت‌ فرمود. از اين‌ آيه‌ استفاده‌ ميشه‌ كه‌ فدك‌ علاوه‌ بر اينكه‌ پيغمبر به‌ فاطمة‌ زهرا عليهما السلام‌ عنايت‌ فرموده‌، از جانب‌ خدا هم‌ حق‌ فاطمه‌ بوده‌. براي‌ اينكه‌ خدا مي‌فرمايد و آت‌ ذي‌ القربي‌ حقه‌. ببينيد حق‌ را نسبت‌ به‌ ذي‌ القربي‌ ميده‌. ميگه‌ حق‌ ذي‌ القربي‌ است‌. نمي‌فرمايد كه‌ حق‌ خودت‌ را به‌ ذي‌ القربي‌ عنايت‌ كن‌ يا مثلا حق‌ مرا به‌ ذي‌ القربي‌ عنايت‌ كن‌. حق‌ خودش‌ را بهش‌ بده‌. شما وقتي‌ اين‌ جمله‌ را ميگيد، يك‌ كسي‌ داراي‌ حقي‌ باشه‌. مثلا فرض‌ كنيد يك‌ كارگري‌ آمده‌ در منزل‌ شما براي‌ شما كار كرده‌ و يك‌ مزدي‌ طلب‌ دارد از شما. شما به‌ اون‌ مثلا من‌ به‌ شما عرض‌ مي‌كنم‌ حق‌ كارگرت‌ را بده‌. بايد حقي‌ داشته‌ باشد تا گفته‌ بشود كه‌ حق‌ او را بدهيد.

 دربارة‌ فدك‌ يك‌ عده‌ گفته‌اند ارث‌ بوده‌ كه‌ اين‌ حرف‌ با اين‌ آية‌ شريفه‌ و آنچه‌ در روايات‌ هست‌ درست‌ نيست‌. ارث‌ نبوده‌. يك‌ عده‌ گفتند اعطاي‌ پيغمبر از مال‌ خودش‌ به‌ فاطمة‌ زهرا بوده‌. بازهم‌ با اين‌ آيه‌ تا حدي‌ طبق‌ آنچه‌ من‌ عرض‌ كردم‌، منافات‌ دارد. اگر مال‌ پيغمبر باشد بايد طبعا اينطور گفته‌ شود كه‌ يا رسول‌ الله‌ آن‌ حقي‌ كه‌ مال‌ توست‌، آن‌ ملك‌ توست‌، او را به‌ فاطمه‌ ببخش‌. از اين‌ آيه‌ استفاده‌ ميشود كه‌ حالا روي‌ هر حسابي‌ كه‌ روي‌ آن‌ جهتي‌ كه‌ چرا فدك‌ حق‌ فاطمة‌ زهرا بوده‌ از جانب‌ پروردگار و نه‌ بخشش‌ پيغمبر بوده‌ است‌ و نه‌ ارث‌ بوده‌، اين‌ يك‌ بحثي‌ داره‌ كه‌ من‌ يك‌ وقتي‌ تحقيقي‌ درباره‌اش‌ كردم‌ و الان‌ نه‌ فرصت‌ هست‌ كه‌ من‌ اون‌ را بحث‌ كنم‌ و نه‌ هم‌ شايد مقتضي‌ مجلسمون‌ باشد.

 بهرحال‌ از اين‌ آيه‌ اجمالا استفاده‌ ميشود كه‌ فدك‌ حق‌ فاطمة‌ زهرا بوده‌. بعضي‌ از علما اشكال‌ مي‌كنند كه‌ اگر فدك‌ ارث‌ نبوده‌ پس‌ چرا فاطمه‌ سلام‌ الله‌ عليها در مسجد دربارة‌ ارث‌ سخن‌ مي‌گويد؟ وقتي‌ ابي‌ بكر گفت‌ كه‌ ما از پيغمبر اكرم‌ شنيديم‌ كه‌ آن‌ حضرت‌ فرمودند نحن‌ معاشر الانبياء لا نورث‌. ما انبياء، ارث‌ نمي‌گذاريم‌. فاطمة‌ سلام‌ الله‌ عليها خطاب‌ به‌ ابي‌ بكر فرمود تو از پدرت‌ ارث‌ ببري‌، من‌ ارث‌ نبرم‌؟ و به‌ چند آيه‌ از قرآن‌ استدلال‌ كرد كه‌ فرزندان‌ انبياء از پدرشون‌ به‌ صريح‌ آية‌ شريفة‌ قرآن‌ ارث‌ بردند. آن‌ بحث‌ مفصل‌ و آن‌ خطبة‌ مفصلي‌ كه‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها در مسجد بيان‌ فرمودند. جواب‌ اين‌، اين‌ است‌ كه‌ ابي‌ بكر مي‌خواست‌ به‌ طور كلي‌ فاطمة‌ زهرا را حتي‌ از اموال‌ پيغمبر محروم‌ كنه‌ و او بحث‌ را برده‌ بود روي‌ مسئله‌ ارث‌ و فاطمه‌ سلام‌ الله‌ عليها جواب‌ او را ميداد. و الا مسئلة‌ فدك‌ در مسجد، در آنروز مطرح‌ نبود. تمام‌ اموال‌ فاطمه‌ سلام‌ الله‌ عليها را و بخصوص‌ آنچه‌ از پيغمبر اكرم‌ رسيده‌ به‌ او، مي‌خواستند مصادره‌ كنند با اين‌ بيان‌، با اين‌ مطلب‌. و الاّ مسئلة‌ فلك‌ ملك‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها بوده‌. شما به‌ همين‌ تفاسيري‌ كه‌ در اين‌ آية‌ شريفه‌ بياناتي‌ دارند، نگاه‌ كنيد كه‌ مي‌فرمايد تمام‌ رواياتش‌ مي‌فرمايد كه‌ وقتي‌ كه‌ اين‌ آيه‌ نازل‌ شد، رسول‌ اكرم‌ فدك‌ را به‌ فاطمة‌ اطهر سلام‌ الله‌ عليها عنايت‌ كرد و ملك‌ اون‌ حضرت‌ شد. اگر بر فرض‌ هم‌ مال‌ پيغمبر باشه‌ و پيغمبر اكرم‌ زمان‌ حياتش‌ يك‌ چيزي‌ را به‌ يك‌ كسي‌ ببخشه‌ و بدهد، اين‌ ديگه‌ جنبة‌ ارث‌ پيدا نميكنه‌.

 بهرحال‌ فدك‌ را پيغمبر اكرم‌ از جانب‌ خدا به‌ فاطمه‌ عنايت‌ كرد تا مثل‌ مادرش‌ حضرت‌ خديجه‌ داراي‌ ثروتي‌ باشد تا بوسيلة‌ آن‌ ثروت‌ همونطوري‌ كه‌ حضرت‌ خديجه‌، رسالت‌ رسول‌ اكرم‌ را تأييد كرد، فاطمة‌ زهرا هم‌ بتواند ولايت‌ و امامت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را بوسيلة‌ آن‌ ثروت‌ تأييد كنند. كه‌ دشمنان‌ اسلام‌، دشمنان‌ انسانيت‌، دشمنان‌ همه‌ چيز ما، اينها حواسشون‌ جمع‌ بود و از آن‌ تجربه‌ كه‌ دربارة‌ پيغمبر اكرم‌ و خديجة‌ كبري‌ داشتند متوجه‌ شدند كه‌ اگر اين‌ ثروت‌ عجيب‌ در اختيار فاطمة‌ زهرا گذاشته‌ شود، مسلما علي‌ بن‌ ابيطالب‌ خليفه‌ خواهد بود. چون‌ مردم‌ فقير آن‌ قسمت‌ در آن‌ زمان‌ به‌ هرحال‌ براي‌ ثروت‌ هم‌ كه‌ بود، براي‌ اموال‌ فاطمة‌ زهرا هم‌ كه‌ بود، دور علي‌ بن‌ ابيطالب‌ جمع‌ ميشدند و نمي‌گذاشتند علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ در خانه‌ بنشينه‌ و بلكه‌ دور ديگران‌ كه‌ جمع‌ شدند، بخاطر اين‌ بود كه‌ آنها دستشون‌ باز بود. چيزهايي‌ از غنائم‌ به‌ دستشون‌ آمده‌ بود. منجمله‌ همين‌ فدك‌ را كه‌ غصب‌ كردن‌، در اختيارشون‌ قرار گرفته‌ بود و مردم‌ بخاطر پول‌ دنيا، مال‌ دنيا دور آنها جمع‌ شدند و آنها را بعنوان‌ خليفة‌ پيغمبر باصطلاح‌ تحقق‌ دادند.

 بهرحال‌ امروز روي‌ تولد فاطمة‌ زهراست‌. فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها فضائلي‌ در كتب‌ فريقين‌ يعني‌ سني‌ و شيعه‌ دارد كه‌ كمتر كسي‌ است‌ حتي‌ در ميان‌ انبياء و معصومين‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ يك‌ چنين‌ فضائلي‌ را داشته‌ باشد. تولد فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها، اولا مورد اتفاق‌ كه‌ روز بيستم‌ جمادي‌ الثاني‌، فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها متولد شدند و بعد هم‌ فضائلي‌ از رسول‌ اكرم‌، حتي‌ در كتب‌ اهل‌ سنت‌ هست‌ كه‌ كمتر اين‌ فضيلت‌ و اين‌ نحوه‌ فضائل‌ دربارة‌ سايرين‌ هست‌. روايت‌ فاطمة‌ بضعة‌ مني‌ اين‌ كلمة‌ بضعه‌، يعني‌ پارة‌ تن‌، يعني‌ شعبه‌اي‌ از جان‌ من‌، يعني‌ روح‌ من‌، خيلي‌ مطالب‌ ميشه‌ دربارة‌ اين‌ كلمه‌ گفت‌، و بعد هم‌ خود پيغمبر اكرم‌ تفسير فرموده‌ كلمة‌ بضعه‌ را. به‌ اين‌ جمله‌ كه‌ من‌ آذاها فقد آذاني‌. چون‌ پارة‌ تن‌ منه‌، چون‌ عين‌ وجود منه‌، چون‌ من‌ و او يكي‌ هستيم‌، كسي‌ كه‌ او را اذيت‌ كنه‌، مرا اذيت‌ كرده‌. و چون‌ من‌ و خدا يكي‌ هستيم‌، چون‌ من‌ مرآة‌ تمام‌ نماي‌ پروردگارم‌، و چون‌ من‌ نمايندة‌ الهي‌ هستم‌، كسي‌ هم‌ كه‌ من‌ را اذيت‌ كنه‌، خدا را اذيت‌ كرده‌. من‌ آذاها فقد آذاني‌ و من‌ آذاني‌ فقد آذا الله‌. اين‌ يك‌ روايت‌. من‌ اغضبني‌ هم‌ داره‌. من‌ اغضب‌ فاطمه‌، فقد اغضبني‌. كسي‌ كه‌ فاطمه‌ را به‌ غضب‌ بياره‌، من‌ را به‌ غضب‌ آورده‌ و كسي‌ كه‌ مرا به‌ غضب‌ بياره‌، خدا را به‌ غضب‌ آورده‌. من‌ اظلمني‌ هم‌ دارد. كسي‌ كه‌ به‌ من‌ ظلم‌ كند، كسي‌ كه‌ به‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها ظلم‌ كند، به‌ من‌ ظلم‌ كرده‌ و كسي‌ كه‌ به‌ من‌ ظلم‌ كند، به‌ خدا ظلم‌ كرده‌. اين‌ رواياتي‌ هست‌ در كتب‌ اهل‌ سنت‌ هست‌ و در كتب‌ شيعه‌ هم‌ كه‌ فراوان‌. حتي‌ آن‌ ساعتي‌ كه‌ آن‌ دو نفر آمدند كنار بستر فاطمة‌ زهرا نشستند، حضرت‌ از آنها سؤال‌ كرد و از آنها اقرار گرفت‌ كه‌ آيا شما شنيديد از پدرم‌ كه‌ فرمود كسي‌ كه‌ فاطمه‌ را اذيت‌ كنه‌ مرا اذيت‌ كرده‌. گفتند خدا را شاهد مي‌گيريم‌ كه‌ شنيديم‌. فاطمة‌ زهرا هم‌ فرمود كه‌ خدايا شاهد باش‌ كه‌ اينها مرا اذيت‌ كردند. اين‌ در كتب‌ اهل‌ سنت‌ هست‌.

 روايت‌ ديگر كه‌ باز همة‌ اهل‌ سنت‌ شايد نقل‌ كرده‌ باشند، اين‌ است‌ كه‌ كسي‌ كه‌ فاطمه‌ را دوست‌ داشته‌ باشه‌، مرا دوست‌ داشته‌ و كسي‌ كه‌ مرا دوست‌ داشته‌ باشه‌، خدا را دوست‌ داره‌. كسي‌ كه‌ فاطمه‌ را دشمن‌ داشته‌ باشه‌، مرا دشمن‌ داشته‌. كسي‌ كه‌ مرادشمن‌ داشته‌ باشه‌ خدا را دشمن‌ داشته‌. اينها رواياتي‌ هست‌ كه‌ هست‌. اهل‌ سنت‌ هم‌ نقل‌ كردند.

 روايت‌ ديگر. فاطمة‌ نساء اهل‌ العالم‌. يا نساء اهل‌ الجنة‌. فاطمه‌ سيدة‌ نساء اهل‌ عالمه‌. كه‌ از امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ سؤال‌ ميشود كه‌ مريم‌ در مقابل‌ فاطمه‌، چقدر فرق‌ داشتند. آخه‌ او هم‌ سيدة‌ نساء عالمين‌ بود و فاطمة‌ زهرا هم‌ سيدة‌ نساء عالمينه‌. حضرت‌ فرمودند كه‌ او سيدة‌ نساء عالمين‌ زمان‌ خودش‌، همة‌ عوالم‌ در زمان‌ خودش‌. يعني‌ در همان‌ محدوده‌اي‌ كه‌ او متولد شد تا از دار دنيا رفت‌. ولي‌ مادر ما فاطمة‌ زهرا سيدة‌ نساء تمام‌ عوالم‌. چه‌ زمان‌ خودش‌ و چه‌ هم‌ زمانهاي‌ قبل‌ و زمانهاي‌ بعد. يعني‌ خانمي‌ در دنيا نمي‌تواند وجود داشته‌ باشد كه‌ در عرض‌ فاطمه‌ يا مثلا فرض‌ كنيد بهتر از فاطمة‌ زهرا باشه‌. اصلا محاله‌. چون‌ تمام‌ كمالاتي‌ كه‌ متصور است‌، در فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها وجود داشته‌.

 بنابراين‌ او سيدة‌ تمام‌ نساء عوالم‌ وجوده‌. تمام‌ عوالم‌ وجود حتي‌ نسلهاي‌ اين‌ آدم‌، آدمهاي‌ قبل‌، انسانها يا بشري‌ كه‌ در كرات‌ ديگر اگر وجود داشته‌ باشه‌، بني‌ نوع‌ انساني‌ كه‌ قبل‌ از اين‌ آدم‌ و عالم‌ بوده‌، تمام‌ اينها اگر بخواهيم‌ حساب‌ كنيم‌، فاطمة‌ زهرا خانم‌ و افضل‌ و سيدة‌ همة‌ اينهاست‌. اينهم‌ از رواياتي‌ است‌ كه‌ اهل‌ سنت‌ باز نقل‌ مي‌كنند.

 فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها محبوبه‌ و حبيبة‌ پيغمبر اكرم‌ بوده‌. خود رسول‌ اكرم‌ حبيب‌ خداست‌. و كسي‌ كه‌ محبوبة‌ پيغمبر، كلمة‌ معشوقه‌ چون‌ به‌ بعضي‌ از افراد مبتذل‌ باصطلاح‌ اطلاق‌ شده‌، ما نمي‌خوايم‌ اين‌ جمله‌ را بگيم‌. ولي‌ حب‌ رسول‌ اكرم‌ نسبت‌ به‌ فاطمة‌ زهرا آنقدر بوده‌ است‌ كه‌ هيچ‌ عاشقي‌ نسبت‌ به‌ معشوقه‌اش‌، اينقدر اظهار محبت‌ نميكرده‌. يك‌ وقت‌ هست‌ انسان‌ به‌ اندازه‌اي‌ كه‌ يك‌ فرزندش‌، چون‌ فرزندشه‌، دخترشه‌ دوستش‌ داره‌. حالا هر جوري‌ كه‌ هست‌. پيغمبر اكرم‌ اينطور نبود. انبياء عظام‌ فرزندانشون‌ را هم‌ روي‌ حساب‌ دوست‌ داشتند.

 اگر يعقوب‌ يوسف‌ را دوست‌ داشت‌، بخاطر اينكه‌ يوسف‌ فرزندش‌ بود تنها به‌ خاطر اين‌ نبود. به‌ خاطر فضائل‌ و كمالات‌ باطنيش‌ بود. لذا خداي‌ تعالي‌ به‌ او هيچ‌ اعتراض‌ نميكنه‌ كه‌ چرا اينقدر فرزندت‌ را دوست‌ داري‌؟ ببيند اگر دوست‌ داشتن‌ فرزند بود تنها همين‌ جهت‌ بود. همانطوري‌ كه‌ به‌ حضرت‌ نوح‌ خداي‌ تعالي‌ اعتراض‌ كرد. نوح‌ داره‌ فرزندش‌ غرق‌ ميشه‌ و حال‌ بينهم‌ الموج‌، بين‌ نوح‌ و فرزندش‌ موج‌ حائل‌ شده‌، هر چه‌ تلاش‌ ميكنه‌ نوح‌ كه‌ خودش‌ را به‌ فرزندش‌ برسونه‌ او را نجاتش‌ بده‌، خداي‌ تعالي‌ نمي‌گذاره‌. گفت‌ ان‌ ابني‌ من‌ اهلي‌. خدايا فرزند من‌، يك‌ مختصر اظهار محبت‌. يك‌ مختصر اظهار محبت‌ روي‌ جنبة‌ پدر و فرزندي‌ را از اولياء خدا نمي‌پسندند. يك‌ مختصر ان‌ ابني‌ من‌ اهلي‌ و ان‌ وعدك‌ الحق‌. پسر من‌ از اهل‌ منه‌ و توهم‌ فرموده‌اي‌ كه‌ من‌ تو و اهلت‌ را نجات‌ ميدم‌. اين‌ داره‌ غرق‌ ميشه‌. خداي‌ تعالي‌ با كمال‌ شدت‌ فرمود كه‌ انه‌ ليس‌ من‌ اهلك‌. اون‌ از اهل‌ تو نيست‌. اون‌ عمل‌ غير صالح‌ ميكنه‌. از من‌ چيزي‌ را كه‌ نمي‌فهمي‌، نمي‌داني‌ سؤال‌ نكن‌. اني‌ اعظك‌ ان‌ تكون‌ من‌ الجاهلين‌. من‌ موعظه‌ات‌ مي‌كنم‌ كه‌ از جهال‌ و نادانها كه‌ فرزندشون‌ را فقط‌ به‌ خاطر فرزند بودن‌ دوست‌ دارند نباشي‌. گفت‌ خدايا اشتباه‌ كردم‌. مرا ببخش‌. من‌ فرزندم‌ را بايد بخاطر تو دوست‌ داشته‌ باشم‌. درسته‌.

 وقتي‌ كه‌ حضرت‌ نوح‌ اينطور بهش‌ خطاب‌ ميشه‌. حضرت‌ يعقوب‌ را ببينيد حدودا چهل‌ سال‌ گريه‌ كرده‌ براي‌ فرزندش‌. هيچ‌ خطاب‌ عتاب‌، خطاب‌ عتاب‌آميز بهش‌ نميشه‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ پسر خوبيست‌. فرزند خوبيست‌. يعقوب‌ يوسف‌ را ميشناسه‌. يعقوب‌ ميدونه‌ يوسف‌ كيه‌. علي‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها را ميشناسه‌ كه‌ مي‌فرمايد نفسي‌ علي‌ زفراتها محبوسة‌ يا ليتها خرجت‌ مع‌ زفراتي‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ پيغمبر اكرم‌ را مي‌شناسه‌ كه‌ وقتي‌ پيغمبر را در قبر ميگذاره‌ آن‌ كلام‌ عجيب‌ را مي‌فرمايد و اظهار ناراحتي‌ ميكنه‌ و جدائي‌ آن‌ حضرت‌. اين‌ شناخته‌. شناخت‌ يعقوب‌ از يوسف‌، يوسف‌ را خداي‌ تعالي‌ بهش‌ وعده‌ كرده‌ بود كه‌ اين‌ پيغمبر بزرگي‌ خواهد شد و حتي‌ چون‌ بحث‌ بداء را من‌ نتونم‌ اينجا براتون‌ بگم‌ و اين‌ جمله‌ از انبياء و اولياء از حضرت‌ يوسف‌ باشه‌ و بخاطر اينكه‌ وقتي‌ پدرش‌ آمد در مقابلش‌، او سلطان‌ بود، عزيز مصر بود، و حضرت‌ يعقوب‌ يك‌ فرد معمولي‌ به‌ صورت‌ ظاهر بود. بافرزندانش‌ آمده‌، اين‌ ديرتر از پدرش‌ از اسب‌ پياده‌ شد. عزيز مصر پدر زودتر پياده‌ شد و فرزند ديرتر پياده‌ شد. خداي‌ تعالي‌ مؤاخذه‌اش‌ كرد و بدا حاصل‌ شد و نسل‌ انبياء از بنيامين‌ شد. نسل‌ پيغمبر اكرم‌ و بقيه‌ از بنيامين‌ شد و از يوسف‌ نشد. خدا عوض‌ كرد و اين‌ از نظر علمي‌ و از نظر بحثي‌ هيچ‌ اشكالي‌ نداره‌. غير از البته‌، چون‌ نگيد باز پس‌ چون‌ واقعا بعضي‌ها جسارت‌ مي‌كنند به‌ خاندان‌ عصمت‌. مسئلة‌ ائمة‌ اطهار با آنها فرق‌ ميكنه‌ كه‌ حضرت‌ امام‌ حسن‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌دونست‌ كه‌ از يك‌ دختري‌ اولاد ائمه‌ يعني‌ ائمة‌ اطهار، اين‌ را بعضي‌ها مي‌گندها، بگيد كفره‌، زندقه‌ است‌ اين‌ جمله‌ كه‌ يك‌ دختري‌ هست‌ كه‌ از نسل‌ او ائمة‌ اطهار و امام‌ زمان‌ متولد خواهند شد. لذا امام‌ حسن‌ مجتبي‌ زياد زن‌ مي‌گرفت‌ شايد بتواند آن‌ دختر را ايشان‌ بگيره‌ و آخر هم‌ نشد و نصيب‌ امام‌ حسين‌ شد. اين‌ حرفها غلطه‌. چون‌ انوار خاندان‌ عصمت‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ و اين‌ چهارده‌ معصوم‌، تمام‌ كارهاشون‌ همه‌اش‌ حساب‌ شده‌ بوده‌ و در عالم‌ زر، قبل‌ از عالم‌ زر، قبل‌ از خلقت‌ خلق‌، اينها مطالبشون‌ معلوم‌ بوده‌. اين‌ غير از آن‌ برنامه‌ است‌. ولي‌ در آنها در غير از چهارده‌ معصوم‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ بدائهايي‌ بوده‌ ولي‌ در اينها نبوده‌.

 بهرحال‌ محبت‌ پدر نسبت‌ به‌ فرزند در صورتي‌ درسته‌ فرزند صالح‌، پسر كو ندارد يا مثلا كو ندارد نشان‌ از پدر تو بيگانه‌ خوانش‌ نخوانش‌ پسر. فاطمة‌ زهرا را كسي‌ وقتي‌ مي‌ديد نه‌ از نظر شكل‌ و قيافه‌ تنها، از نظر كلمات‌ حكمت‌آميز، روزي‌ كه‌ آمد در مسجد و براي‌ مردم‌ خطبه‌ خوند همه‌ گفتند به‌ ياد خطبي‌ كه‌ رسول‌ اكرم‌ مي‌خوند ما افتاديم‌. تابحال‌ نشنيده‌ بودند. فاطمة‌ زهرا يك‌ خانم‌ سخنراني‌ نبود كه‌ در هر مجمعي‌ بايسته‌ و سخنراني‌ كنه‌. ضرورت‌ ايجاب‌ كرد. كسي‌ نبود از فاطمه‌ دفاع‌ كنه‌. كسي‌ نبود بجاي‌ فاطمة‌ زهرا سخن‌ بگه‌، اينجا مجبور بود طلب‌ حق‌ بكنه‌، مجبور بود از امام‌ زمانش‌ دفاع‌ بكنه‌، را مطالعه‌ بكنه‌، از نظر فصاحت‌، از نظر بلاغت‌، از نظر فن‌ خطابه‌، باور كنيد اگر كسي‌ دويست‌ سال‌ سخنگو باشه‌ نميتونه‌ به‌ اين‌ زيبايي‌ و به‌ اين‌ مختصري‌ و به‌ اين‌ خوبي‌ سخنراني‌ كنه‌. شخصي‌ كه‌ دفعة‌ اولش‌ سخنراني‌ ميكنه‌ و آخرين‌ دفعه‌ هم‌ هست‌. اين‌ علامت‌ اين‌ است‌ كه‌ او نفس‌ پيغمبره‌. او جان‌ پيغمبره‌. بضعة‌ پيغمبر اكرمه‌. فاطمة‌ بضعة‌ مني‌. فاطمة‌ زهرا آنقدر ارزش‌ دارد در نزد پيغمبر اكرم‌ كه‌ محبوبة‌ اوست‌. آنقدر دوست‌ داره‌ فاطمة‌ زهرا را ببينيد علائمي‌ داره‌ دوستي‌. وقتي‌ كه‌ مي‌خواد به‌ مسافرت‌ بره‌، آخرين‌ كسي‌ كه‌ بايد با او خداحافظي‌ كنه‌، فاطمة‌ زهراست‌. وقتي‌ كه‌ از مسافرت‌ برميگرده‌، اولين‌ كسي‌ كه‌ بايد باهاش‌ ملاقات‌ كنه‌ فاطمة‌ زهراست‌ كمتر داشته‌ باشه‌ نسبت‌ به‌ ديگران‌. از راه‌ كه‌ ميرسيد رسول‌ اكرم‌ مي‌آمد در خانة‌ فاطمة‌ زهرا السلام‌ عليكم‌ يا اهل‌ البيت‌ النبوة‌ حضرت‌ زهرا تشريف‌ مي‌آوردند. رسول‌ اكرم‌ دست‌ فاطمة‌ زهرا را مي‌بوسيد. با او معانقه‌ مي‌كرد. حالا هر برنامه‌اي‌ كه‌ در آن‌ زمان‌ بوده‌ و چند دقيقه‌اي‌ خدمت‌ رسول‌ اكرم‌، فاطمة‌ زهرا مي‌نشستند و چند لحظه‌اي‌ يكديگر را مي‌ديدند. بعد پيغمبر اكرم‌ تشريف‌ مي‌برد براي‌ كارهاش‌.

 يك‌ روز ديدند كه‌ پيغمبر زياد نشست‌. يك‌ روز مي‌ديدند پيغمبر كم‌ نشست‌. يك‌ دفعه‌ پيغمبر اكرم‌ وارد شد خيلي‌ زود برگشت‌. و يك‌ مقدار هم‌ آن‌ شادي‌ هميشگي‌ را پيغمبر اكرم‌ ندارند. آمد به‌ مسجد براي‌ رسيدگي‌ به‌ كارهاي‌ مردم‌. مردم‌ هم‌ جمع‌ شدند. چند لحظه‌اي‌ بيشتر نگذشت‌. يك‌ نفر از طرف‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها آمد. يك‌ بسته‌ بندي‌ گذاشت‌ جلوي‌ پيغمبر، عرض‌ كرد يا رسول‌ الله‌ فاطمه‌ سلام‌ رسونده‌ است‌ و فرموده‌ است‌ اينها را به‌ هر كاري‌ كه‌ ميخوره‌، مثلا انفاق‌ كنيد. پيغمبر اكرم‌ باز كرد ديد يك‌ جفت‌ خلخاله‌، حالا مختلف‌ نقل‌ كردند بمانه‌ و اين‌ بحث‌ را هم‌ من‌ حالا توضيح‌ ميدم‌ كه‌ چرا اينطور شد. فرمود فداها ابوها. پدرش‌ به‌ قربانش‌. پيغمبر روي‌ احساسات‌ حرف‌ نميزنه‌. ماها گاهي‌ ميگيم‌ قربونت‌ برم‌ ولي‌ حاضر نيستيم‌ يك‌ قرون‌ هم‌ حتي‌ به‌ طرف‌ بديم‌. اوني‌ كه‌ پيغمبر كه‌ ميگه‌ فداها ابوها يعني‌ واقعا فداها ابوها. فداها ابوها. معلوم‌ شد پيغمبر اكرم‌ رفته‌ منزل‌ فاطمة‌ زهرا ديده‌ يك‌ پرده‌اي‌ دارد و يك‌ جفت‌ خلخالي‌ دارد. فقط‌ يك‌ نگاه‌ كرده‌ و بلند شده‌. حالا چرا اين‌ جريان‌ شد. مگر فاطمة‌ زهرا معصوم‌ نيست‌ بايد بدونه‌ كه‌ پيغمبر از اين‌ كار خوشش‌ نيامد. پس‌ چرا اين‌ كار را كرد؟ نه‌. همة‌ اينها مقدمه‌ است‌ كه‌ اين‌ كلمة‌ فداها ابوها به‌ ما برسه‌. اين‌ را شماها بدونيد. همة‌ اين‌ برنامه‌ را داشتند كه‌ اين‌ فضائل‌ را به‌ ما برسونند. و الا چرا. نفس‌ پيغمبره‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها. جان‌ پيغمبر اكرمه‌. فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها هر چه‌ را كه‌ پيغمبر فكر ميكنه‌، ايشان‌ هم‌ فكر ميكنه‌. هر كس‌ بگه‌ كه‌ نمي‌دونست‌، متوجه‌ نبود، ببخشيد، اين‌ حرفها نداره‌. چون‌ اگر درست‌ بود نمي‌خواست‌ پيغمبر اكرم‌ بدش‌ بياد. اگر هم‌ درست‌ نبود نمي‌خواست‌ فاطمة‌ زهرا اين‌ كار را بكنه‌. حالا هر چي‌ بود. آني‌ كه‌ من‌ مي‌فهمم‌ و من‌ معتقدم‌ و بيشتر از اين‌ هم‌ من‌ نمي‌تونم‌ عرض‌ كنم‌ و نخواهم‌ عرض‌ كرد اينه‌ كه‌ مي‌خواستند اين‌ فضيلت‌ به‌ ما برسه‌. چرا خداي‌ تعالي‌ واجب‌ ميفرمايد. شما لابد شنيديد و بعد آية‌ قرآنه‌ خدا واجب‌ كرده‌ كه‌ وقتي‌ كه‌ وارد بر پيغمبر ميشه‌ هر كس‌، در آن‌ زمان‌، هر كس‌ وارد بر پيغمبر اكرم‌ مي‌شود، بايد صدقه‌ بده‌. يك‌ پولي‌ به‌ فقير بده‌ بعد بره‌ پيش‌ پيغمبر اكرم‌. اين‌ آيه‌ نازل‌ شد. هيچكس‌ نرفت‌ پيش‌ پيغمبر. هيچ‌ نفري‌ نرفت‌ جز علي‌ بن‌ ابيطالب‌. هر چي‌ پول‌ توي‌ جيبش‌ بود رفت‌ داد به‌ فقير رفت‌ پيش‌ پيغمبر. آيه‌ نسخ‌ شد كه‌ نه‌. نمي‌خواد ديگه‌ حالا پول‌ بديد. چرا اين‌ كار را كردند. اين‌ آيه‌ چرا همون‌ آيه‌ چرا نسخ‌ شد و اين‌ ناسخ‌ و منسوخ‌ يعني‌ چه‌؟ فايدة‌ اين‌ عمل‌ اينه‌ كه‌ به‌ مردم‌ و امروز به‌ ما بفهمونند جز علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كس‌ ديگر از جانش‌، از مالش‌، از همه‌ چيزش‌ در راه‌ پيغمبر نمي‌گذره‌ و وقتي‌ اين‌ امتحان‌ پيش‌ آمد فقط‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بود كه‌ رفت‌ پيش‌ پيغمبر اكرم‌. خوب‌ ببينيد عين‌ اين‌ اين‌ جريان‌ هم‌ ممكنه‌ همانطور باشه‌. فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها پرده‌ را آويز كرده‌، فرض‌ كنيد حتي‌ پرده‌ را مي‌خواسته‌ آويز كنه‌ تا چند روزي‌ كه‌ تا پيغمبر اكرم‌ برگرده‌. حالا چه‌ اشكالي‌ داره‌. پيغمبر هم‌ تشريف‌ برده‌ آنجا و همة‌ اينها براي‌ اينكه‌ ما امروز بتونيم‌ اين‌ فضيلت‌ را در كتابها بخونيم‌ و براي‌ شما نقل‌ كنيم‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ به‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها فرمود پدرش‌ به‌ قربانش‌. فداها ابوها. و درسي‌ باشد براي‌ ساير مردم‌. كه‌ در صراط‌ مستقيم‌ قرار بگيرند. آنچنان‌ دقيق‌ روي‌ صراط‌ مستقيم‌ حركت‌ كنند كه‌ يك‌ سر سوزن‌ تمايل‌ به‌ طرف‌ افراط‌ و تفريط‌ نداشته‌ باشند. و هر چه‌ پيغمبر مي‌خواد همون‌ را عمل‌ بكنند. فداها ابوها.

 در روايات‌ زيادي‌ هست‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ فرمود فاطمه‌ ام‌ ابيهاست‌. اين‌ از كنيه‌هاي‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليهاست‌. كه‌ ام‌ ابيها معناش‌ اينه‌ مادر پدرش‌. چطور ميشه‌ يك‌ فرزند مادر پدرش‌ باشه‌. آخه‌ مادر به‌ دو معناست‌. ام‌ را عرب‌ اساسا به‌ دو معنا ميگه‌. يكي‌ اصل‌ هر چيزي‌. اين‌ را ميگن‌ ام‌ الشي‌ء. اصل‌ هر چيزي‌ را ميگن‌ ام‌. ماهم‌ در فارسي‌ داريم‌ كه‌ فلان‌ چيز جنبة‌ مادر داره‌، فلان‌ موضوع‌ مثلا جنبة‌ مادر داره‌. داريم‌ از اين‌ تعبيرات‌ اصل‌ چيزي‌ را ميگن‌ ام‌ و يكي‌ هم‌ همون‌ ام‌ به‌ معناي‌ مادره‌ واقعا. يعني‌ واقعا مادر. حالا آيا فاطمة‌ زهرا اصله‌ به‌ خدا قسم‌، به‌ جان‌ خودش‌ قسم‌ كه‌ اگر يك‌ مقدار در تاريخ‌ خيلي‌ هم‌ سطحي‌ انسان‌ مطالعه‌ بكنه‌، به‌ اين‌ معنا ميرسه‌ كه‌ اگر فاطمه‌ نبود، اسلام‌ امروز نبود. خيلي‌ زود به‌ اين‌ مقصد انسان‌ ميرسه‌. اسلام‌ امروز نبود. اگر فاطمة‌ زهرا نبود و فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا كه‌ مال‌ فاطمة‌ زهرا هستند نبود، اسلام‌ امروز ما كه‌ تا قبل‌ از ظهور اسلام‌ بسيار ناقصي‌ است‌ بالنسبه‌ به‌ اسلام‌ بعد از ظهور، نميگم‌ اسلام‌ ناقصه‌، يعني‌ توضيحاتي‌ كه‌ لازم‌ است‌، احكامي‌ كه‌ لازم‌ است‌ از قرآن‌ بوسيلة‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ انشاء الله‌ داده‌ ميشه‌، ايني‌ كه‌ تابحال‌ به‌ ما گفتند اين‌ كمه‌، اين‌ اسلام‌ كم‌ هم‌ كه‌ نبود هيچ‌، آن‌ اسلام‌ كامل‌ بعد از ظهور كه‌ تبعا نبود، اينهم‌ نبود. هيچي‌ نبود. الان‌ نامي‌ از، شما الان‌ يكصد و بيست‌ و چهار هزار پيغمبر آمدند رفتند، چندتايشون‌ را مي‌شناسيد؟ مثل‌ آن‌ يكصد و بيست‌ و چهار هزار پيغمبر.

 ام‌ ابيها اصل‌ پدرشه‌، پدرش‌ را ول‌ نميكنه‌. ببينيد وقتي‌ مي‌آد توي‌ مسجد چه‌ تجليلي‌ از رسول‌ اكرم‌ ميكنه‌. چه‌ دفاعي‌ از وصي‌ پيغمبر ميكنه‌. چه‌ دفاعي‌ از صراط‌ مستقيم‌ ميفرمايد. چون‌ ميدوند اگر مردم‌ منحرف‌ شدند، اين‌ انحراف‌ ديگه‌ فرقي‌ نميكنه‌ يهودي‌ باشند، نصراني‌ باشند، پيرو علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نباشند، اينها همه‌ به‌ يك‌ جا منتهي‌ مي‌شوند و آن‌ جهنمه‌. اين‌ را ميدونه‌. آمده‌ دفاع‌ ميكنه‌. اگر امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ نبود بخدا قسم‌ بني‌ اميه‌ اسمي‌ از اسلام‌ باقي‌ نگذاشته‌ بودند. حضرت‌ امام‌ حسن‌ يقة‌ معاويه‌ را ميگيره‌ ايني‌ كه‌ ميگم‌ يقة‌ معاويه‌ را ميگيره‌، يعني‌ صلح‌ ميكنه‌ اين‌ معناش‌ يقه‌ گرفتن‌ و كشيدن‌ جلوه‌. بصورت‌ ظاهر رفته‌ جلو، سيلي‌ را حضرت‌ سيد الشهدا ميزنه‌. اينه‌ معناش‌. او معاويه‌ را كشيد جلو بياد كوفه‌ مردم‌ كوفي‌ تو را هم‌ ببينند علي‌ را هم‌ ببينند. ما هم‌ مي‌ريم‌ شام‌، تو را مردم‌ شام‌ ديدند، ماها را هم‌ ببينند. خود ديدن‌ بسه‌، كافيه‌. كه‌ متوجه‌ بشوند حق‌ با كيه‌. مردم‌ كوفه‌ فكر مي‌كردند علي‌ بن‌ ابيطالب‌ با معاويه‌ با هم‌ فرقي‌ نمي‌كنند. خوب‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ يك‌ خورده‌ بهتر از معاويه‌ است‌. معاويه‌ تو بيا كوفه‌ مردم‌ ببينندت‌ تو كي‌ هستي‌، علي‌ را هم‌ ديدند. وقتي‌ آمد همان‌ روز اول‌، ساعت‌ اول‌ خودش‌ را نشون‌ داد. يك‌ صلحنامه‌اي‌ با حضرت‌ امام‌ مجتبي‌ امضاء كرده‌ بود. اقل‌ مردانگي‌ يك‌ قدرتمند، اقل‌ مردانگيش‌ اين‌ است‌ امضاي‌ خودش‌ را احترام‌ براش‌ قائل‌ باشه‌. با قراردادش‌ احترام‌ براش‌ قائل‌ باشه‌. اگر هم‌ مي‌خواد سر طرف‌ را كلاه‌ بگذاره‌ يك‌ جوري‌ اين‌ را عوض‌ كنه‌ نه‌ اينكه‌ بياد اين‌ را پاره‌ كنه‌ و بيندازه‌ زير پاي‌ خودش‌ و پاش‌ را بگذاره‌ روي‌ امضاي‌ خودش‌. مردم‌ فهميدند اي‌ بابا اين‌ كجا علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كجا؟ اگر چه‌ بصورت‌ ظاهر ممكنه‌ طرفدار معاويه‌ شدند بخاطر قدرتش‌، بخاطر هر چي‌، شما هر چي‌ بخواهيد يك‌ انساني‌ را تبليغات‌ سوء بكنيد، ظالم‌ را بالاخره‌ مي‌شناسه‌، مظلوم‌ را هم‌ مي‌شناسه‌ ممكنه‌ نتونه‌ اظهار كنه‌، قدرت‌ آمده‌ نميگذاره‌ اظهار كنه‌. مردم‌ كوفه‌ خوب‌ شناختند و اگر كوفيها حضرت‌ امير را ديدند، معاويه‌ را هم‌ ببينند. شاميها هم‌ همينطور. شامي‌ مي‌آمد با امام‌ سجاد برخورد كرده‌ توي‌ شام‌، خوب‌ حضرت‌ سجاد هم‌ همين‌ مسائل‌ را كشوند در شهر شام‌. مردم‌ شام‌ ببيند. چرا هجوم‌ جمعيت‌ طوري‌ افكار را عوض‌ كرده‌ بود كه‌ يزيد گفت‌ من‌ پشيمانم‌. شما فكر كرديد پشيمان‌، واقعا پشيمان‌ شده‌. نه‌ براي‌ اينكه‌ امام‌ سجاد آمد يك‌ پيرمردي‌ آمده‌ در مقابل‌ امام‌ سجاد ايستاده‌ خدا شما را چه‌ بكنه‌ چه‌ بكنه‌ چه‌ بكنه‌. حضرت‌ هيچ‌ عصباني‌ نشد. فرمود هل‌ قرأت‌ القرآن‌. تو قرآن‌ خوندي‌؟ گفت‌ بله‌. اين‌ آيه‌ را خوندي‌ كه‌ قل‌ لا اسئلكم‌ عليه‌ اجرا الا مودة‌ ذي‌ القربي‌؟ گفت‌ بعله‌. اين‌ آيه‌ را خوندي‌، آن‌ آيه‌ را خوندي‌، ديد اين‌ عجب‌ خارجيه‌ كه‌، خارجي‌ كه‌ ما ميگيم‌ يعني‌ خروج‌ كنندة‌ بر امير المؤمنين‌، كسي‌ كه‌ دين‌ نداره‌ بصورت‌ ظاهر اينجوري‌ معرفي‌ كرده‌ بودند از قرآن‌ اينهمه‌ خبر داره‌؟ گفت‌ اينها مال‌ اهل‌ بيت‌ پيغمبر. حضرت‌ سجاد فرمود بخدا قسم‌ ما از اهل‌ بيت‌ پيغمبر هستيم‌. هي‌ آمدند نزديك‌، هي‌ ديدند، نگاه‌ كردند، كونوا دعاة‌ الناس‌ بغير السنتكم‌. با كارتون‌، با اعمالتون‌ مردم‌ را به‌ طرف‌ خدا دعوت‌ كنيد. هي‌ آمدند ديدند كه‌ بعله‌، اين‌، اين‌ آقايون‌ با يزيد كجا ميشه‌ مقايسه‌ كرد؟ امام‌ سجاد را با يزيد ابن‌ معاويه‌؟ چطور ميشه‌ اينها را با هم‌ مقايسه‌اشون‌ كرد. خوب‌. اين‌ مقايسه‌ را اينها كردند. ديدند كه‌ نه‌ اوني‌ كه‌ اهل‌ معناست‌، اوني‌ كه‌ اهل‌ علمه‌، اوني‌ كه‌ اهل‌ دانشه‌، اوني‌ كه‌ اهل‌ فكره‌، اوني‌ كه‌ انسانه‌، اين‌ خاندان‌ هستند. و امروز بخدا قسم‌ تشيع‌ سيصد، چهارصد ميليوني‌ امروز مردم‌ مسلمان‌، مربوط‌ به‌ آنهاست‌ و بلكه‌ اسلام‌، همان‌ سني‌گري‌ را هم‌ همين‌ خاندان‌ عصمت‌، همين‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها حفظ‌ كرده‌. اسم‌ اسلام‌ را، اسم‌ پيغمبر اكرم‌ را، اسم‌ قرآن‌ را حفظ‌ كرده‌. اينها فضائل‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارته‌.

 انشاء الله‌ اميدواريم‌ عيدي‌ كامل‌ در اين‌ روز عزيز خداي‌ تعالي‌ به‌ ما عنايت‌ كنه‌ و ما به‌ اندازه‌اي‌ كه‌ فرصت‌ داريم‌ از حاج‌ آقاي‌، بعله‌، تشريف‌ بياورند انشاء الله‌ استفاده‌ كنيم‌. نه‌ اسمتون‌ يادم‌ نرفته‌ها. بعله‌. و انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ عيدي‌ ما بوسيلة‌ خود فاطمة‌ زهرا كه‌ قويترين‌ وسايله‌، فرج‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ قرار بگيره‌. الهي‌ آمين‌. خدايا به‌ آبروي‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ فرج‌ امام‌ زمان‌ را برسان‌. الهي‌ آمين‌. ما را از ياران‌ خوب‌ ايشان‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. قلب‌ مقدسش‌ را از ما راضي‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. صلوات‌ ختم‌ كنيد. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌.

 

۱۲ جمادی الاول ۱۴۱۱ قمری – ۱۰ آذر ۱۳۶۹ شمسی – فضائل‌ حضرت‌ زهرا سلام الله علیها

اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. و ان‌ كنتم‌ في‌ ريب‌ مما نزلنا علي‌ عبدنا فاتو بطورة‌ من‌ مثله‌ فادعوا شهداءكم‌ من‌ دون‌ الله‌.

 اين‌ آيه‌ را در شب‌ گذشته‌ يك‌ مقدار درباره‌اش‌ صحبت‌ كرديم‌. آيه‌ از آياتي‌ است‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ بوسيلة‌ اين‌ آيات‌ تحدي‌ ميكند. معناي‌ تحدي‌ اين‌ است‌ كه‌ در مقام‌ مباحثه‌ و مناظره‌ خصم‌ را جلو مي‌كشد و با او مباحثه‌ مي‌كند و او را قانع‌ مي‌كند كه‌ مطلب‌ به‌ اين‌ نحوه‌ بايد حقيقت‌ داشته‌ باشد.

 چهار آيه‌ هست‌ در قرآن‌ مجيد آيات‌ تحدي‌ قرآن‌. در دو آيه‌ مي‌فرمايد فأتوا بسورة‌ من‌ مثله‌ و يك‌ آيه‌ بعشر سور مفتريات‌. و يك‌ آيه‌ هم‌ فأتوا بآية‌ مثله‌. يعني‌ مثل‌ قرآن‌ را بياوريد. يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ هميشه‌ مورد بحث‌ بوده‌ و شايد افكار مسلمونها و غير مسلمونها را بهرحال‌ متوجه‌ خود كرده‌، اين‌ است‌ كه‌ چگونه‌ قرآن‌ معجزه‌ است‌؟ معناي‌ معجزه‌ بودن‌ قرآن‌ چيه‌؟ در تمام‌ قرآن‌ اين‌ كلمه‌ پيدا نميشود كه‌ قرآن‌ گفته‌ باشد كه‌ من‌ معجزه‌ام‌. در روايات‌ ما هم‌ كم‌ پيدا مي‌شه‌ اين‌ جمله‌ كه‌ قرآن‌ معجزه‌ است‌ ولي‌ در حقيقت‌ معني‌ اعجاز از عجز گرفته‌ شده‌ اعجاز يعني‌ چيزي‌ كه‌ همة‌ موجودات‌ در مقابل‌ آن‌ عاجز باشند معجزه‌ به‌ لفظ‌ مطلق‌ به‌ اصطلاح‌. يعني‌ اگر تمام‌ موجودات‌، تمام‌ مردم‌ تمام‌ كائنات‌، تمام‌ طبيعت‌ همة‌ اينها بخواهند مثل‌ قرآن‌ را بياورند يا اين‌ معجزه‌ را انجام‌ بدهند اينها نمي‌توانند. در مقابل‌ اين‌ كار عاجزند وقتي‌ كه‌ تمام‌ موجودات‌ كه‌ يا جماداتند يا نباتاتند يا حيواناتند يا انسان‌ است‌ حتي‌ موجودات‌ غير مرئي‌ چيزهايي‌ كه‌ ما نمي‌بينيم‌ مثل‌ اجنه‌ و ملائكه‌ اينها نتوانند در مقابل‌ يك‌ چيزي‌ اظهار قدرت‌ بكنند و عاجز باشند نتيجة‌ اين‌ پديده‌، يعني‌ اين‌ پديده‌اي‌ كه‌ از قدرت‌ تمام‌ موجودات‌ عالم‌ طبيعت‌ خارج‌ باشه‌ ما را به‌ يك‌ مسئله‌ متوجه‌ مي‌كنه‌ و آن‌ اينكه‌ حالا كه‌ هيچ‌ يك‌ از موضوعات‌ و هيچ‌ يك‌ از قدرتها نمي‌توانند اين‌ را بوجود بياورند و اين‌ و اين‌ بوجود آمده‌ پس‌ بايد يك‌ قدرت‌ مافوق‌ طبيعت‌ باشد كه‌ اين‌ پديده‌ را ايجاد بكند و ما نام‌ اين‌ قدرت‌ مافوق‌ را خدا مي‌گذاريم‌.

 پس‌ بنابر اين‌ اگر گفتند كه‌ يك‌ چيزي‌ يعني‌ توانستيم‌ ثابت‌ كنيم‌ كه‌ يك‌ چيزي‌ پيدا شده‌ كه‌ هيچ‌ يك‌ از طبيعت‌ و مظاهر طبيعت‌ در مقابل‌ او نمي‌توانند اظهار وجود بكنند و اعمال‌ قدرت‌ بكنند و قدرتشون‌ را هر چي‌ بكار بيندازند، نمي‌تونند يك‌ چنين‌ چيزي‌ را به‌ وجود بياورند اگر ما يك‌ چنين‌ چيزي‌ را در دنيا ديديم‌ و ثابت‌ شد كه‌ اين‌ از اون‌ چيزهايي‌ است‌ كه‌ هيچ‌ يك‌ از اين‌ مظاهر طبيعت‌ نمي‌تواند آن‌ را بوجود بياورد اينجا بايد معتقد به‌ وجود نيروي‌ مافوق‌ بشويم‌. نيروي‌ مافوق‌ اسمش‌ خداست‌. پس‌ معجزه‌ اول‌ كاري‌ كه‌ مي‌كند اين‌ است‌ كه‌ خدا را ثابت‌ مي‌كند.

 اگر به‌ بوسيلة‌ يك‌ فردي‌ اين‌ معجزه‌ آمده‌ باشد، مثل‌ قرآن‌ كه‌ به‌ وسيلة‌ پيغمبر نازل‌ شده‌، رسالت‌ اون‌ شخص‌ را يعني‌ اون‌ پيغمبر را باز همين‌ موضوع‌ ثابت‌ مي‌كند به‌ جهت‌ اينكه‌ بدست‌ او اين‌ عمل‌ الهي‌ و اين‌ كاري‌ كه‌ خدا انجام‌ داده‌، بوجود آمده‌ و مثل‌ قرآني‌ اگر ما توانستيم‌ ثابت‌ كنيم‌ كه‌ قرآن‌ معجزه‌ است‌ اين‌ برفرض‌ اين‌ كه‌ ما اگر بتوانيم‌ ثابت‌ كنيم‌ كه‌ قرآن‌ معجزه‌ است‌ اين‌ معنا هم‌ ثابت‌ مي‌شه‌ كه‌ هر چه‌ در قرآن‌ هست‌ حق‌ است‌ و از جانب‌ خداي‌ حق‌ است‌ و از جانب‌ پروردگاري‌ است‌ كه‌ تمام‌ اونچه‌ مي‌گويد حق‌ است‌ و راست‌ است‌ و صدق‌ است‌.

 پس‌ تمام‌ محتواي‌ قرآن‌ هم‌ به‌ اين‌ وسيله‌ ثابت‌ مي‌شه‌. عرض‌ كردم‌ در تمام‌ قرآن‌ اگر دقت‌ كنيد هيچ‌ جا كلمة‌ معجزه‌ نسبت‌ به‌ قرآن‌ داده‌ نشده‌ اما معناي‌ معجزه‌ بيان‌ شده‌ در همين‌ آية‌ شريفه‌ قل‌ اجتمعتوا الانس‌ و الجن‌ علي‌ ان‌ يأتوا بمثل‌ هذا القرآن‌ لا يأتون‌ بمثله‌ و لو كان‌ بعضهم‌ لبعضوا ظهيرا. اگر جن‌ و انس‌ پشت‌ به‌ پشت‌ هم‌ بدن‌ ببينيد جن‌ و انس‌ را انتخاب‌ كرده‌ براي‌ اينكه‌ وقتي‌ جن‌ و انس‌ اينها موجودات‌ عاقل‌ و عالم‌ و داراي‌ كمالاتند اينها نتوانند، بالطبع‌ حيوانات‌ نمي‌توانند نباتات‌ نمي‌توانند جمادات‌ نمي‌توانند، ساير موجودات‌ به‌ طريق‌ اولي‌ نمي‌توانند. و لذا مي‌فرمايد اگر جن‌ و انس‌ هم‌ پشت‌ به‌ پشت‌ يكديگر بدهند، به‌ يكديگر كمك‌ بكنند و دست‌ به‌ دست‌ هم‌ بدهند هر تعبيري‌ كه‌ مي‌خواهيد بكنيد يعني‌ قدرتهاشون‌ را روي‌ هم‌ بريزند، افكارشون‌ را روي‌ هم‌ بريزند علي‌ ان‌ يأتوا بمثل‌ هذه‌ القرآن‌ بر اينكه‌ مثل‌ اين‌ قرآن‌ را بيارند. لا يأتون‌ بمثله‌. نمي‌تونند مثل‌ اين‌ قرآن‌ را بيارند.

 حالا اين‌ ادعاست‌. آيا اين‌ ادعا را قرآن‌ خودش‌ كرده‌. تحدي‌ هم‌ معناش‌ همينه‌. آيا اين‌ ادعا ثابت‌ ميشه‌ يا ثابت‌ نميشه‌؟ اعجاز قرآن‌ آيا ثابت‌ ميشه‌. اگر ثابت‌ شد خدا ثابته‌. خيلي‌ چيز گيرمون‌ مي‌آد. خدا ثابته‌. پيغمبر خدا حضرت‌ خاتم‌ انبياء صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌ (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) ثابت‌ است‌ كه‌ از جانب‌ خدا آمده‌ و هرچه‌ در قرآن‌ هم‌ هست‌ اينهم‌ ثابته‌ كه‌ مال‌ خداست‌. حالا اگر ما بتوانيم‌ اين‌ را ثابت‌ كنيم‌ خيلي‌ كار كرديم‌. حتي‌ اين‌ آيه‌ هم‌ در قرآن‌ ثابت‌ ميشه‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ يك‌ كلمه‌ حرف‌ از جانب‌ خودش‌ نميزنه‌. صريحا خداي‌ تعالي‌ دربارة‌ رسولش‌ مي‌فرمايد و ما ينطق‌ عن‌ الهوي‌. ان‌ هو الا وحي‌ يوحي‌. نطقي‌ روي‌ هواي‌ نفس‌ نميكنه‌. هر چه‌ مي‌فرمايد وحي‌ است‌ از جانب‌ خداست‌ كه‌ با يك‌ بحث‌ علمي‌ كه‌ اينجا جاش‌ نيست‌ من‌ اون‌ بحث‌ را مطرح‌ كنم‌ منظور از كلماتي‌ كه‌ رسول‌ اكرم‌ روي‌ هواي‌ نفس‌ نمي‌فرمايد و نمي‌گويد، خود قرآن‌ نيست‌. رواياتي‌ است‌ كه‌ در باصطلاح‌ اطراف‌ قرآن‌، بعنوان‌ تفسير قرآن‌ بيان‌ فرموده‌. همين‌ رواياتي‌ كه‌ در كتب‌ شيعه‌ از طريق‌ اهل‌ بيت‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ رسيده‌ كه‌ قدر مسلمش‌ اينهاست‌. تبعا اينها هم‌ ثابت‌ ميشه‌ كه‌ از جانب‌ خداست‌.

 به‌ جهت‌ اينكه‌ اين‌ قرآن‌ معجزه‌، اين‌ قرآني‌ كه‌ از جانب‌ پروردگار نازل‌ شده‌، اين‌ قرآني‌ را كه‌ اگر ما بتوانيم‌ ثابت‌ كنيم‌ از جانب‌ خداست‌، اين‌ قرآن‌ مي‌فرمايد پيغمبر نطقي‌، يعني‌ لب‌ از هم‌ باز نميكند مگر آنكه‌ وحيه‌. مگر آنكه‌ از جانب‌ خداست‌. مگر آنكه‌ برخلاف‌ هواي‌ نفس‌ و طبق‌ فرمان‌ پروردگار حرف‌ ميزنه‌. بنابراين‌ روايات‌ هم‌ ثابت‌ ميشه‌ و ما حتي‌ يك‌ ثروت‌ بي‌ حسابي‌ به‌ دستمون‌ مي‌آد. چون‌ پيغمبر هر چه‌ فرموده‌ در كلماتش‌ از جانب‌ خدا وقتي‌ كه‌ شد و ما برامون‌ ثابته‌ كه‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ هم‌ هر چه‌ مي‌فرمايند از جانب‌ پيغمبر گفته‌اند. مكرر افراد و اصحاب‌ خدمت‌ امام‌ صادق‌ ميرسيدند يا ائمة‌ ديگر و اين‌ روايت‌ را شايد متجاوز از پانصد سند خدا رحمت‌ كند مرحوم‌ آية‌ الله‌ العظمي‌ بروجردي‌ را كتابي‌ ايشان‌ تدوين‌ فرمودند و امروز آية‌ الله‌ العظمي‌ خوئي‌ چاپش‌ مي‌كنند و در دسترس‌، تا هفده‌ جلدش‌ چاپ‌ شده‌، در جلد اول‌ مجمع‌ جامع‌ احاديث‌ الشيعه‌، در جلد اول‌ اين‌ بحث‌ را مطرح‌ كرده‌ كه‌ هر چه‌ ائمة‌ اطهار مي‌فرمودند، ما از نظر اصولي‌ بايد معتقد باشيم‌ كه‌ از جانب‌ خودشون‌ نبود، كلمات‌ پيغمبر اكرم‌ بود. يعني‌ حتي‌ اگر يك‌ روايتي‌ شما گفتيد مثلا از امام‌ صادق‌ شنيديد، بگيد امام‌ باقر فرموده‌، درسته‌، بگيد امام‌ سجاد فرموده‌ درسته‌. چون‌ اينها همه‌اشون‌ نور واحدند، يك‌ كلمه‌ دارند، يك‌ سخن‌ دارند. اگر مثلا بگيد اين‌ روايت‌ را با اينكه‌ توي‌ كتاب‌ نوشته‌ امام‌ صادق‌ فرموده‌، بگيد پيغمبر اكرم‌ فرموده‌ اشكالي‌ نداره‌، اين‌ باز در روايات‌ بيان‌ شده‌. و آنچه‌ ائمة‌ اطهار فرمودند از جانب‌ پيغمبره‌.

 روايات‌ زيادي‌ در همين‌ باب‌، در همون‌ جلد اول‌ جامع‌ احاديث‌ شيعه‌، مرحوم‌ آية‌ الله‌ بروجردي‌ جمع‌ كردند. اين‌ روايات‌ به‌ اين‌ مضمونه‌ كه‌ گاهي‌ بعضي‌ از اصحاب‌ به‌ خودشون‌ جرأت‌ مي‌دادند كه‌ از مثلا امام‌ صادق‌ سؤال‌ مي‌كردند كه‌ آيا اين‌ را شما از خودتون‌ ميگيد يا از پيغمبر؟ مثل‌ اينكه‌ انسان‌ پيش‌ يك‌ مرجع‌ تقليد ميره‌ ميشينه‌، بگه‌ اين‌ فتوا را كه‌ شما داديد آيا دليلي‌ هم‌ داريد كه‌ مثلا شك‌ سه‌ و چهار بايد انسان‌ بنا را بر چهار بگذاره‌. آن‌ مرجع‌ تقليد هم‌ هيچ‌ تكبر نكنه‌ و ائمة‌ اطهار اينطور بودند. يك‌ تواضع‌ فوق‌ العاده‌ عجيبي‌ داشتند. با مردم‌ مي‌جوشيدند. با مردم‌ بودند. حالا در اينجا چيزهايي‌ به‌ نظرم‌ مي‌آد كه‌ نمي‌خوام‌ بحث‌ كنم‌، امام‌ صادق‌ بلند مي‌شدند. بعله‌ من‌ از قول‌ پيغمبر ميگم‌. مي‌رفتند از يك‌ باصطلاح‌ صندوقي‌، يك‌ كتابي‌ مي‌آوردند در روايت‌ داره‌ به‌ قطر ران‌ شتر. كتاب‌ قطوري‌ ميشه‌. اين‌ را باز مي‌كردند. مي‌فرمودند ببين‌ اينجا خط‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و گفتة‌ پيغمبر اكرم‌، اينجا نوشته‌ كه‌ مطلب‌ اينطوره‌ مثلا. اين‌ قضيه‌ و اين‌ روايت‌ در همين‌ كتاب‌ متجاوز از شايد موارد زيادي‌، يعني‌ هر كدام‌ از اصحاب‌ يك‌ مقدار باصطلاح‌ انسشون‌ بيشتر بود يا روشون‌ بيشتر بود يا باصطلاح‌ شكي‌ داشتند، فورا امام‌ صادق‌، امام‌ باقر، ساير ائمه‌ كتاب‌ را مي‌آوردند بهش‌ نشون‌ مي‌دادند، خط‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و باصطلاح‌ گفتار، گفتار رسول‌ اكرم‌. پاش‌ هم‌ امضاء شده‌. همين‌ كتاب‌ را بعد از وفات‌ پيغمبر اكرم‌ علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ آورد در ميان‌ مردم‌. مردم‌ گفتند ما احتياجي‌ به‌ كتاب‌ تو نداريم‌. بعضي‌ اشتباه‌ مي‌كنند خيال‌ ميكنند قرآن‌ ديگري‌ داشته‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كه‌ آورده‌. نه‌ اين‌ كلمات‌، البته‌ هر چه‌ در آن‌ كتاب‌ بوده‌، عينا قرآن‌ بوده‌. منتهي‌ قرآن‌ همينهايي‌ است‌ كه‌ فعلا در دست‌ ماست‌. كم‌ و زياد نشده‌. با دلايل‌ زيادي‌ ما مي‌تونيم‌ ثابت‌ كنيم‌ كه‌ قرآن‌ همينه‌. اگر يك‌ وقت‌ مي‌بينيد كه‌ امام‌ صادق‌ مي‌فرمايد اينطوري‌ نازل‌ شد اين‌ آيه‌، اين‌ مثل‌ نويسندگانه‌ كه‌ بعضي‌ وقتيها يك‌ نويسنده‌ وقتي‌ مي‌خواد يك‌ كتابي‌ بنويسه‌، يك‌ جمله‌ ميگه‌ كه‌ شرح‌ لازم‌ داره‌ و شرحش‌ را هم‌ بايد خودش‌ بدهد. اين‌ را مي‌بينه‌ اگر همينجا بخواد عنوان‌ بكنه‌، يعني‌ توي‌ همين‌ قسمت‌ عنوان‌ بكنه‌، مطلب‌ از دست‌ مطالعه‌ كننده‌ در ميره‌. يا بعنوان‌ پاورقي‌ يا بعنوان‌ پرانتز و بين‌ هلالين‌ اين‌ را مي‌گذاره‌ و آن‌ كتابي‌ كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ داشت‌، كلمات‌ پيغمبر اكرم‌ يا بعنوان‌ پاورقي‌ بوده‌ يا بعنوان‌ باصطلاح‌ در ميان‌ پرانتز. و لذا آنها متوجه‌ شدند. بعبارت‌ واضحتر يك‌ تفسير كامل‌ قرآن‌ بوده‌ و اي‌ كاش‌ اين‌ تفسير به‌ دست‌ ما ميرسيد. يك‌ تفسير كامل‌ قرآن‌ بوده‌ كه‌ آورد در ميان‌ مسجد، طلحه‌ ميگه‌ كه‌ من‌ رفتم‌ خدمت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌

 تا ما اقلا استفاده‌ كنيم‌. حضرت‌ فرمود تفرقه‌ بين‌ شما مي‌افته‌. اگر يك‌ عده‌ طرفداران‌ من‌ يك‌ كتاب‌ داشته‌ باشند و طرفداران‌ عمر يك‌ كتاب‌ ديگر داشته‌ باشند، تفرقه‌ بينشون‌ ايجاد ميشه‌. همة‌ مسائلي‌ كه‌ نقل‌ مي‌كنند علي‌ بن‌ ابيطالب‌ در اين‌ دوران‌ كشيد بخاطر اين‌ بود كه‌ تفرقه‌ بين‌ مردم‌ مسلمان‌ نيفته‌. وحدت‌ داشته‌ باشند. با هم‌ يكي‌ باشند. مردم‌ با هم‌ متحد باشند مخصوصا در صدر اسلام‌. در روزي‌ كه‌ رسول‌ الله‌ صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌ (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) در بستر كسالت‌ افتاده‌ بود، قضية‌ اسامه‌ را اكثرا شنيديد، لشگر كفار تا پشت‌ دروازه‌هاي‌ مدينه‌ آمده‌ بودند. منتظر بودند كه‌ زمامدار، رهبر و آن‌ كسي‌ كه‌ محور اسلامه‌، او از بين‌ بره‌ و حمله‌ به‌ مردم‌ مسلمان‌ بكنند و مردم‌ مسلمان‌ را از بين‌ ببرند و اسلام‌ را از بين‌ ببرند. پيغمبر اكرم‌ فرمود كه‌ خدا لعنت‌ كند آن‌ كسي‌ كه‌ از جيش‌ اسامه‌ تخطي‌ كنه‌. دوربر من‌ چرا جمع‌ شديد؟ من‌ بهرحال‌ يك‌ مدتي‌ زندگي‌ كردم‌ به‌ تعبير من‌، و از اين‌ ساعت‌ هم‌ از دار دنيا ميرم‌ و در بين‌ شما علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هست‌. من‌ در روز غدير خم‌ او را تعيين‌ كرده‌ام‌. او كسي‌ است‌ كه‌ بوسيلة‌ او دين‌ كامل‌ شده‌، بوسيلة‌ او نعمت‌ تمام‌ شد، كفار مأيوس‌ شدند از اينكه‌ دستبردي‌ به‌ دينتون‌ بزنند. چرا نشسته‌ايد دور وبر من‌؟ لعن‌ الله‌ من‌ تخلف‌ جيش‌ الاسامه‌. اين‌ را سني‌هاو شيعه‌ها همه‌ نقل‌ كردند. يك‌ كتابي‌ من‌ دارم‌ بنام‌ ملل‌ و نحلل‌ مال‌ شهرستاني‌، شهرستاني‌ از اين‌ شهرستانيهاي‌ زمان‌ ما نيست‌. تقريبا در قرن‌ پنجم‌ هجرت‌ بوده‌. يك‌ كتاب‌ نوشته‌ و فرق‌ اسلامي‌ را در آنجا نوشته‌. از آن‌ اول‌ شروع‌ كرده‌ كه‌ علت‌ تفرقه‌ بين‌ مسلمانها چي‌ بود؟ علت‌ تفرقة‌ بين‌ مسلمانها. نوشته‌ اول‌ تفرقه‌اي‌ كه‌ بين‌ مسلمانها بوجود آمد سر همين‌ مسئله‌ بود. پيغمبر فرمود لعن‌ الله‌ من‌ تخلف‌ الجيش‌ الاسامه‌، آنجا گفتند كه‌ نه‌ ما نمي‌توانيم‌ پيغمبر را در ميان‌ اين‌ باصطلاح‌ حالت‌ بگذاريم‌، محبت‌ ما كجا رفته‌؟ علاقة‌ ما كجا رفته‌ كه‌ ما پيغمبر را در اين‌ حال‌ كسالت‌ شديد بگذاريم‌ بريم‌ براي‌ جنگ‌. نه‌ نمي‌رويم‌. همين‌ عده‌ كه‌ گفتند ما نمي‌ريم‌، همينها نشستند كنار بستر پيغمبر آنچنان‌ پيغمبر را اذيت‌ كردند كه‌ ابن‌ عباس‌ گفت‌ يوم‌ الاربعاء در روايات‌ مختلفه‌، بعضي‌هاش‌ يوم‌ الاربعاء بعضي‌هاش‌ يوم‌ الاثنينه‌، و ما يوم‌ الاثنين‌. چه‌ روز سختي‌ بود روز دوشنبه‌. آنجا كه‌ پيغمبر اكرم‌ فرمود ايتوني‌ بدوات‌ و بياض‌، براي‌ من‌ كاغذ و قلم‌ بياوريد براي‌ اينكه‌ به‌ شما حالا كه‌ مانديد، حالا كه‌ نرفتيد، اقلا وصيت‌ نامه‌ام‌ را بدم‌ به‌ دست‌ شما تا بعد از من‌ گمراه‌ نشيد. اينها گفتن‌ عبارات‌ مختلفي‌ هست‌، بخدا قسم‌ اينها گريه‌ داره‌، اينها مصيبته‌. در كتاب‌ صحيح‌ بخاري‌ هست‌، در صحيح‌ مسلم‌ هست‌، در صحيح‌ ترمذي‌ هست‌، در صحاح‌ سته‌، تمامشون‌ نوشتند كه‌ قال‌ عمر هيچ‌ تقيه‌ هم‌ آنها نكردند، ما اگر تقيه‌ مي‌كنيم‌ براي‌ حفظ‌ وحدت‌، اينجا جاي‌ تقيه‌ نيست‌. اينجا جايي‌ است‌ كه‌ خودشون‌ گفتند، اسم‌ بردند، قال‌ عمر ان‌ الرجل‌ ليهجر قد غلب‌ عليه‌ الوجع‌. درد برش‌ غلبه‌ كرده‌ نميدونه‌ چي‌ ميگه‌ و مهجوره‌، و قلم‌ و كاغذ بهش‌ نديد. حالا هرچي‌ مي‌خواد باشه‌. توي‌ خونه‌اشه‌، حتي‌ زنها رفتند براش‌ قلم‌ و كاغذ بيارن‌. مانعشون‌ شدند. نزاع‌ شد. پيغمبر اكرم‌ فرمود بيرون‌ بشيد. در يك‌ چنين‌ حالتي‌ در اطراف‌ من‌ جنگ‌ و دعوا كردن‌ صحيح‌ نيست‌ و همه‌ را بيرون‌ كرد و فقط‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را نگه‌ داشت‌. اين‌ را همه‌ نوشته‌اند و حتي‌ همين‌ شهرستاني‌ ميگه‌ كه‌ دومين‌ قدمي‌ كه‌ براي‌ تفرقة‌ بين‌ مسلمانها برداشته‌ شد اين‌ بود كه‌ پيغمبر اكرم‌ قلم‌ و كاغذ تقاضا كرد و البته‌ تعبيرات‌ ايشانه‌، چون‌ از آن‌ سني‌هاي‌ بسيار متعصبه‌ ميگه‌ فاروق‌ بين‌ الحق‌ و الثواب‌، نميدونم‌ چه‌ چه‌، عمر الخطاب‌ گفت‌ كه‌ ان‌ الرجل‌ ليهجر حسبنا كتاب‌ الله‌. كتاب‌ خدا براي‌ خا كافيست‌. ما ديگه‌ كتاب‌ خدا را داريم‌. كتاب‌ خداي‌ بدون‌ شرح‌، بدون‌ آن‌ يا بايد آن‌ كسي‌ كه‌ تفسير قرآن‌ را ميدونه‌ با قرآن‌ باشه‌ يا لا اقل‌ خود تفسير قرآن‌ در اختيار مردم‌ باشه‌. اينها را نوشته‌اند. شما عرض‌ كردم‌ من‌ كتابش‌ را دادم‌، بعد از مجلس‌ ممكنه‌ بيارم‌ كه‌ ببينيد. خودش‌ نوشته‌ اول‌ تفرقه‌اي‌ كه‌ افتاد بوسيلة‌ باصطلاح‌ تخلف‌ از جيش‌ اسامه‌. دوم‌ در سر همين‌ مسئلة‌ وصيتنامه‌ است‌. سوم‌ ميگه‌ كه‌ سومين‌ جائي‌ كه‌ سبب‌ تفرقه‌ شد بين‌ مسلمانها اين‌ بودش‌ كه‌ وقتي‌ پيغمبر اكرم‌ از دار دنيا رفت‌، عمر آمد در خانة‌ پيغمبر ايستاد، پشت‌ به‌ خانه‌ رو به‌ كوچه‌. رو به‌ خيابان‌. دستها را زده‌ به‌ دو طرف‌ در. به‌ مردم‌ كه‌ جمع‌ شدند و دارند گريه‌ و زاري‌ براي‌ وفات‌ پيغمبر اكرم‌ مي‌كنند، صدا زد كه‌ پيغمبر نمرده‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ چطور شد حضرت‌ عيسي‌ زنده‌ به‌ آسمان‌ بره‌، پيغمبر ما بالاتر از حضرت‌ عيسي‌ است‌. او هم‌ نمرده‌. مردم‌ را متوحش‌ كرد، متفرق‌ كرد. خبر به‌ ابي‌ بكر رسيد. ابي‌ بكر دستور داد كه‌ عمر را بيارن‌. جمعيت‌ حالا، آخر ببينيد وقتي‌ يك‌ نفر مي‌خواد شيطنت‌ بكنه‌ و مردم‌ هم‌ فهم‌ ندارند. درك‌ ندارند. خوب‌ پيغمبر توي‌ اطاقه‌ بريد ببينيد مرده‌ يا زنده‌ است‌؟ اينها دسته‌ جمعي‌ رفتند خدمت‌ ابي‌ بكر. ابي‌ بكر گفت‌ تو مگر قرآن‌ نخواندي‌؟ گفت‌ چطور؟ گفت‌ خدا در قرآن‌ مي‌فرمايد انك‌ ميت‌ و انهم‌ ميتون‌. هم‌ تو اي‌ پيغمبر مي‌ميري‌ هم‌ بقيه‌ مي‌ميرند. اين‌ حرفها چيه‌ مي‌زني‌؟ گفت‌ عجب‌. تو عجب‌ مرد باسوادي‌ بودي‌ ما بي‌ اطلاع‌ بوديم‌. دستت‌ را دراز كن‌ ما همينجا باهات‌ بيعت‌ كنيم‌. تو به‌ درد جانشيني‌ پيغمبر مي‌خوري‌. باور كنيد آدم‌ بعضي‌ از سياستهايي‌ كه‌ در آن‌ روزها و در همين‌ الان‌ هم‌ همين‌ حرفها هست‌. آدم‌ وقتي‌ كه‌ دركش‌ كم‌ شد، دنبال‌ هو و جنجال‌ حركت‌ كرد، خوب‌ يك‌ قدم‌ بردار برو توي‌ خونه‌ ببين‌ پيغمبر از دنيا رفته‌ يا نرفته‌؟ چرا با هم‌ اينطور حركاتي‌ را مي‌كنيد و استدلال‌ به‌ آية‌ قرآن‌؟ چيكار مي‌خواست‌ بكنه‌ به‌ اين‌ وسيله‌؟ مي‌خواست‌ آن‌ حرفها و آن‌ جسارتي‌ كه‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ كرده‌ جبران‌ كنه‌. بگه‌ من‌ پيغمبر را آنقدر بالا مي‌دونم‌ كه‌ از حضرت‌ عيسي‌ هم‌ بالاتر و يك‌ چنين‌ دفاعي‌ از پيغمبر اكرم‌ ميكنم‌ و از آنطرف‌ مردم‌ را به‌ طرف‌ ابي‌ بكر هل‌ بده‌ و به‌ او متوجهشون‌ كنه‌. باز تفرقة‌ سوم‌ را همين‌ صاحب‌ كتاب‌ اين‌ را مي‌نويسه‌. تفرقة‌ چهارم‌ اينكه‌ باز مي‌نويسه‌ در سقيفه‌ جمع‌ شدند. سقيفه‌ يك‌ جاي‌ سقف‌ دار. آنوقتها سقف‌ تير آهن‌ كه‌ نبوده‌. با ضربي‌ يك‌ اطاق‌ سه‌ در چهاري‌ ساخته‌ بودند، هيفده‌ نفر. عددشون‌ را گفتند خود اهل‌ سنت‌ گفتند هيفده‌ نفر بيشتر هيچكس‌ نگفته‌، اينها جمع‌ شدند آنجا و خلافت‌ را به‌ هم‌ تعارف‌ كردند، نه‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ آنجا بود، نه‌ عباس‌ عموي‌ پيامبر آنجا بود. نه‌ بزرگان‌ مثل‌ سلمان‌، ابي‌ ذر، هيچكس‌ نبود. يك‌ عده‌ آنجا جمع‌ شدند و خليفه‌ تعيين‌ كردند و بعد گفتند اجماع‌ امت‌ بر اين‌ شده‌ است‌ كه‌ خليفة‌ پيغمبر ايشون‌ باشه‌. اينهم‌ تفرقة‌ چهارم‌. تفرقه‌ پنجم‌ سر جنازة‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليهاست‌. كه‌ اين‌ وجود مقدس‌، اينها گفتند از پيغمبر يك‌ دختر بيشتر باقي‌ نمانده‌. يك‌ دختر و سه‌ آيه‌ در بارة‌ ذوي‌ القربي‌ پيغمبر از جانب‌ پروردگار توي‌ اين‌ قرآن‌ نازل‌ شده‌. چطور ما نديده‌ بگيريم‌ آيات‌ قرآن‌ را. اجر رسالته‌. در آن‌ زمان‌ فرزندان‌ ديگري‌ از پيغمبر نبود. يك‌ دختر باقيمانده‌. قل‌ لا اسئلكم‌ عليه‌ اجرا الا مودة‌ ذي‌ القربي‌. منتهي‌ همين‌ مردمي‌ كه‌، يك‌ وقت‌ من‌ با يك‌ مرد سني‌ از كتب‌ خودشون‌ براي‌ مصائب‌ حضرت‌ زهرا بيان‌ مي‌كردم‌، ايشان‌ به‌ من‌ گفت‌ چطور ميشه‌ دختر پيغمبر را اينجور نديده‌ بگيرند و اينجور اذيت‌ بكنند. گفتم‌ اگر ما بوديم‌ راسته‌. اما اينها كساني‌ بودند كه‌ به‌ صريح‌ قرآن‌ روي‌ تعصب‌ دختران‌ خودشون‌ را زير خاك‌ مي‌كردند (قطع‌ صداي‌ نوار)

 كظيم‌. صورتش‌ سياه‌ ميشد. پشت‌ در ايستاده‌، حالا رسم‌ آنجا آنوقت‌ چه‌ جوري‌ بوده‌، ما به‌ رسم‌ خودمون‌ داريم‌ ميگيم‌، پشت‌ در ايستاده‌ ببينه‌ قابله‌ چي‌ ميگه‌؟ تا سرش‌ را بيرون‌ مي‌آورد مي‌گفت‌ كه‌ تو دختر داري‌. ظل‌ وجهه‌ مسودا صورتش‌ سياه‌ ميشد. يعني‌ بقدري‌ بقول‌ يكي‌ فشار خونش‌ بالا ميرفت‌ كه‌ صورتش‌ سياه‌ ميشد و هو كظيم‌. كظم‌ غيظ‌ ميكرد يعني‌ خودش‌ را كنترل‌ ميكرد. بعد از ميان‌ مردم‌ متواري‌ ميشد. اينها صريح‌ قرآنه‌. از بد خبري‌ كه‌ بهش‌ دادند و بعد از مدتي‌ هم‌ برميگشت‌ بچه‌ را بغل‌ ميكرد مي‌برد زير خاك‌ مي‌كرد. اين‌ دختر بزرگ‌ ايستاده‌ نمي‌دونه‌ پدرش‌ داره‌ چيكار ميكنه‌. زمين‌ را داره‌ ميكنه‌. يك‌ قدري‌ خاك‌ به‌ ريش‌ نحسش‌ ريخته‌. اين‌ دخترك‌ آمده‌ با دستش‌ خاكهاي‌ صورت‌ پدرش‌ را پاك‌ ميكنه‌ اظهار محبت‌ ميكنه‌، در عين‌ حال‌ اين‌ خودش‌ نقل‌ ميكنه‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ عرض‌ ميكنه‌، در عين‌ حال‌ من‌ او را برداشتم‌ توي‌ خاك‌ گذاشتم‌ و خاك‌ ريختم‌ روش‌. يك‌ چنين‌ تعصباتي‌ داشتند. حتي‌ فرزندانشون‌ را در آيات‌ ديگر استفاده‌ ميشه‌ كه‌ غير دختر را هم‌ اينها مي‌كشتند. بخاطر املاق‌. لا تقتلوا اولادكم‌ خشية‌ املاق‌. نحن‌ نرزقكم‌. هم‌ شما را هم‌ بچه‌ هاتون‌ را ما روزي‌ ميديم‌. چرا بچه‌هاتون‌ را مي‌كشيد بخاطر تنگدستي‌. ما بچه‌ زياد داريم‌. يكي‌ دو تايش‌ را بكشيم‌ كه‌ روزي‌، يكي‌ طفل‌ دندان‌ بر آورده‌ بود. اون‌ اشعار سابق‌ ما توي‌ مدرسه‌ها مي‌خونديم‌. و يك‌ چنين‌ حالاتي‌ داشتند. اينها دختر پيغمبر را كشتند. فكر نكنيد من‌ و شما، امروز اصلا انسان‌ باورش‌ نمي‌آيد انسان‌ كه‌ مثلا يك‌ دختر حالا آنهم‌ با اينهمه‌ بزرگواري‌ و اينهمه‌ سفارشات‌، شما مي‌دونيد وقتي‌ ابي‌ بكر از دار دنيا رفته‌ بود عايشه‌ گريه‌ مي‌كرد. همة‌ اهل‌ سنت‌ نوشتند كه‌ عمر آمد با تازيانه‌ عايشه‌ را كتك‌ زد كه‌ چرا گريه‌ مي‌كني‌؟ گريه‌ نبايد بكني‌. همين‌ الان‌ شما بريد وهابي‌هايي‌ كه‌ اينها نسل‌ همانها هستند، اينها وقتي‌ كه‌ يك‌ كسي‌ گريه‌ ميكنه‌ ميگند البكاء حرام‌. گريه‌ كردن‌ حرامه‌. هر نوع‌ اظهار محبت‌ حرامه‌، بوسيدن‌ حرام‌، عاطفه‌ داشتن‌ حرام‌، انسان‌ بودن‌ حرام‌. اينها اينطور بودند.

 اگر مي‌شنويد كه‌ در راه‌ كه‌ داره‌ مي‌آد، يك‌ وسائل‌ آتشزا، چون‌ مختلف‌ نقل‌ كردند وسائل‌ آتشزا، هيزم‌ بوده‌، هر چي‌ بوده‌، يك‌ چيزي‌ بوده‌ كه‌ آتش‌ گيرهاي‌ خوبي‌ بوده‌، اينها برداشتند دارند مي‌آرن‌ يك‌ كسي‌ سؤال‌ ميكنه‌ چه‌ مي‌خواي‌ بكني‌؟ مي‌خوام‌ خانه‌ را آتش‌ بزنم‌. گفت‌ فيها فاطمه‌. در اين‌ خانه‌ فاطمه‌ است‌. گفت‌ باشه‌. در اين‌ خانه‌ حسنين‌اند. باشه‌. اين‌ در مسجده‌. چون‌ تنها دري‌ كه‌ وارد به‌ مسجد ميشد و بعنوان‌ در مسجد بود، خانة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بود. گفت‌ باشه‌. فض‌ غليظ‌ القلب‌. غلظت‌ قلبش‌ آنچنان‌ او را به‌ اين‌ كارها وادار ميكرد. ما خيال‌ مي‌كنيم‌ كه‌ ماها بوديم‌. خوب‌ ماها غصه‌ مي‌خوريم‌، رحم‌ داريم‌، عاطفه‌ داريم‌، انسانيت‌ داريم‌، هر چي‌ هم‌ افراد ظالمي‌ باشيم‌ در عين‌ حال‌ يك‌ تفاوت‌ مي‌گذاريم‌ با در ترحم‌ مي‌كنيم‌. آنها وقتي‌ كه‌ دخترهاي‌ خودشون‌ را، همينها بودند تربيت‌ هم‌ نشدند. يعني‌ يك‌ مرده‌ هيچوقت‌ تربيت‌ نميشه‌. پيغمبر اكرم‌ را خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد بهش‌ كه‌ انك‌ لا تسمع‌ الموتي‌. تو به‌ اين‌ مرده‌ها نمي‌تواني‌ چيز بشنواني‌. و لا تسمع‌ ثم‌ الدعا، دعوتت‌ را، سر و صدايت‌ را به‌ آدم‌ كر هر چي‌، يك‌ آدم‌ كري‌ نشسته‌ باشه‌، كر مطلق‌ باشه‌ شما هر چي‌ داد بزني‌ در گوشش‌ نمي‌شنوه‌، اينها اينطوري‌ بودند. تربيت‌ نشدند. به‌ خدا قسم‌ اينها ساخته‌ نشدند. يك‌ مدتي‌ براي‌ حفظ‌ ظاهر، نقدا سيل‌ از اينطرف‌ حركت‌ ميكنه‌، باد از اين‌ طرف‌ ميره‌، و الا كسي‌ كه‌ سيلي‌ به‌ صورت‌ فاطمة‌ زهرا ميزنه‌، كسي‌ كه‌ يك‌ مريضي‌ كه‌ بيست‌ و سه‌ سال‌ زحمت‌ كشيده‌ و كنتم‌ علي‌ شفا حفرة‌ من‌ النار و انقذكم‌ منها شما بر لب‌ گودش‌ آتش‌ بوديد بوسيلة‌ پيغمبر نجاتتون‌ داده‌ شد. كسي‌ كه‌ دنيا هنوز در مقابل‌ كلمات‌ او و آيات‌ شريفة‌ قرآن‌ خضوع‌ داره‌ ميكنه‌، اينجور كسي‌ را توي‌ بستر خدا ميدونه‌ يك‌ قدري‌ انسان‌ فكر كنه‌ با پست‌ترين‌ افراد انسان‌ اينجور معامله‌ نميكنه‌ كه‌ اينها با پيغمبر اكرم‌ كردند. آمده‌ توي‌ خانه‌اش‌ ميگه‌ وصيت‌ مي‌خوام‌ بكنم‌. ميگه‌ خودشون‌ آمدند روايات‌ زيادي‌ از اهل‌ سنت‌ هست‌ كه‌ خودشون‌ آمدند و تقاضاي‌ مزدي‌ از پيغمبر كردند. پيغمبر اكرم‌ مي‌گفت‌ ان‌ اجري‌ علي‌ الله‌. اجر من‌ با خداست‌. تا اينكه‌ اين‌ آيه‌ نازل‌ شد. قل‌ لا اسئلكم‌ اجرا الا مودة‌ ذي‌ القربي‌. پيغمبر هم‌ تقاضاش‌ همين‌ بود كه‌ باصطلاح‌ دوستان‌ من‌، همة‌ اصحاب‌ من‌ ذوي‌ القربي‌ من‌ را دوست‌ داشته‌ باشند. ذوي‌ القربي‌ پيغمبر هم‌ يك‌ نفر بيشتر در مرحلة‌ اول‌ نبوده‌، آنهم‌ فاطمة‌ زهرا. چه‌ مي‌خواستند بكنند؟ امام‌ سجاد فرمود اگر به‌ جاي‌ اين‌ سفارش‌ مي‌فرمود كه‌ هر چه‌ مي‌توانيد فرزندان‌ مرا اذيت‌ كنيد، بيشتر از اين‌ واقعا هم‌ نميشد. هنوز سوم‌ پيغمبر اكرم‌ بيشتر نبوده‌. آن‌ روزي‌ كه‌ آمدند در خانه‌ را آتش‌ زدند. همان‌ اوائل‌ بوده‌. چهل‌ و پنج‌ روز، هفتاد و پنج‌ روز، نودو پنج‌ روز، خوب‌ يك‌ دختر را كشتند و زير خاكش‌ كردند و آنچنان‌ فاطمة‌ زهرا از اينها غضبناك‌ بود. شما فكر مي‌كنيد اين‌ اختلاف‌ در تاريخ‌ وفات‌ فاطمة‌ زهرا يا معلوم‌ نبودن‌ قبر فاطمة‌ زهرا بهترين‌ دليل‌ براي‌ اينكه‌ اينها بي‌ اعتنا به‌ دختر پيغمبر بودند. من‌ همين‌ را باز بحث‌ مي‌كردم‌. مي‌گفتم‌ چرا يك‌ دختر باقيمانده‌. چرا قبرش‌ معلوم‌ نيست‌. آخر اگر همة‌ اصحاب‌ تشييع‌ كرده‌ بودند و او را به‌ خاك‌ سپرده‌ بودند، همه‌ مي‌دانستند كه‌ قبرش‌ كجاست‌. از خود اهل‌ سنت‌ در مسجد مدينه‌ مكرر من‌ سؤال‌ كردم‌، من‌ مخصوصا سؤال‌ مي‌كردم‌. مي‌گفتم‌ اين‌ قبر فاطمه‌؟ مي‌گفتند يا اينجاست‌ يا توي‌ بقيعه‌؟ آخه‌ چرا؟ از دو حال‌ خارج‌ نيست‌. دقيقا از دو حال‌ خارج‌ نيست‌. يا آنقدر بي‌ اعتنا بودند كه‌ تشييع‌ نكردند. روز هم‌ بوده‌ مثلا، تشييع‌ نكردند. حالا يك‌ نفر از دنيا بره‌، مردم‌ بهش‌ علاقه‌اي‌ نداشته‌ باشند. خوب‌ نميرن‌ براي‌ تشييع‌ جنازه‌اش‌. دو سه‌ نفر اقوام‌ و خويشاوندان‌ مي‌برند جنازه‌ را دفن‌ مي‌كنند. آنها مي‌دونند قبرش‌ كجاست‌. و بعد هم‌ كه‌ آنها از بين‌ رفتند و مردند ديگه‌ معلوم‌ نيست‌ قبر اين‌ كجاست‌. كسي‌ هم‌ علاقه‌اي‌ نداشته‌ بره‌ سر قبرش‌ فاتحه‌اي‌ بخونه‌. يا اينطوري‌ بوده‌ يا همانطوري‌ كه‌ در كتب‌ تاريخ‌ هست‌. فاطمة‌ زهرا سفارش‌ كرد كه‌ مرا شب‌ غسل‌ بديد، شب‌ كفن‌ كنيد، شب‌ بخاك‌ بسپاريد و لا تعلم‌ احدا. به‌ احدي‌ هم‌ خبر نديد. يكي‌ از اين‌ دو. هر دوش‌ محكوميت‌ اينها را ثابت‌ ميكنه‌. اگر بگيم‌ كه‌ در روز بوده‌ تشييع‌ جنازة‌ فاطمة‌ زهرا. اينها هم‌ نيامدند. مردم‌ هم‌ بعد نرفتند سر قبر فاطمة‌ زهرا. فراموش‌ شد. اينقدر هم‌ فاصله‌ است‌. فاصله‌ زياده‌، حرم‌ مطهر رسول‌ اكرم‌ تا قبرستان‌ بقيع‌. فاصله‌ زياده‌. حالا گاهي‌ ميشه‌ نميدونند اينجاست‌ يا اونجا به‌ فاصلة‌ چند متر، يك‌ وقت‌ هست‌ كه‌ فاصلة‌ زيادي‌ هم‌ هست‌. اين‌ بدون‌ ترديد اگر روز بردند جنازه‌ را و معمولي‌ هم‌ بردند يقينا اينها بعد سر خاك‌ نرفتند، در تشييع‌ حاضر نبود، باصطلاح‌ شب‌ هفت‌ و شب‌ چهلم‌ و اين‌ حرفها را نگرفتند و بي‌ اعتنايي‌ كردند به‌ جنازة‌ فاطمة‌ زهرا. چون‌ اگر توجه‌ كرده‌ بودند به‌ يكديگر مي‌سپردند. چطور شد قبر عايشه‌ هست‌، قبر امام‌ حسن‌ مجتبي‌ هست‌، قبر ابي‌ بكر هست‌، قبر عمر هست‌، قبر عثمان‌ هست‌، همة‌ اينها قبرهاشون‌ روشنه‌، اين‌ چطور شده‌؟

 و يا آنجوري‌ است‌ كه‌ شيعه‌ ميگه‌ و بلكه‌ خودشون‌ هم‌ نوشتند. در كتب‌ تاريخ‌ نقل‌ شده‌. فاطمة‌ زهرا سفارش‌ كرد. هم‌ كتبا نوشته‌ و هم‌ زبانا گفته‌. كتبا نوشته‌ همين‌ نامه‌اي‌ كه‌ همه‌ نقل‌ كردند. هذا ما اوصت‌ به‌ فاطمه‌ بنت‌ محمد صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌ (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) اول‌ شهادتين‌ را مي‌فرمايد. بعد مي‌فرمايد يا علي‌ غسلني‌ بالليل‌ و كفني‌ بالليل‌ و دفني‌ بالليل‌ و لا تعلم‌ به‌ احدا. در شب‌ مرا غسل‌ بده‌ در شب‌ مرا كفن‌ كن‌ در شب‌ مرا دفن‌ كن‌ و احدي‌ و لا تعلم‌ احدا احدي‌ مطلع‌ نشه‌. و حتي‌ فرزندان‌ من‌ هم‌، به‌ فرزندانم‌ سلام‌ من‌ را برسون‌، يعني‌ اگر فرزندانم‌ هم‌ اگر دور جنازه‌ام‌ نبودند اشكال‌ نداره‌، سلام‌ مرا به‌ آنها برسون‌. و قرأ علي‌ ولدي‌ السلام‌ الي‌ يوم‌ القيامه‌. مخصوصا حضرت‌ زهرا فرموده‌ است‌ تا روز قيامت‌ كه‌ شامل‌ انشاء الله‌ ما فرزندانش‌ هم‌ ميشيم‌ و عرض‌ كنيم‌ عليك‌ السلام‌ يا اما. اي‌ مادر بزرگوارمون‌ كه‌ در آن‌ لحظة‌ آخر هم‌ به‌ ياد فرزندانت‌ بودي‌. اين‌ نوشته‌ را گذاشته‌ زير سرش‌. ولي‌ وقتي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ مثل‌ امروزي‌ بوده‌، فردايي‌ بوده‌، تشريف‌ آورد فاطمه‌ را زنده‌ ديد. فاطمة‌ سلام‌ الله‌ عليها وصيتش‌ را زبانا هم‌ به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عرض‌ كرد. اول‌ گفت‌ كه‌ يا علي‌ من‌ در خانة‌ تو بدي‌ نكردم‌. و تو اگر از من‌ بدي‌ ديدي‌ مرا حلال‌ كن‌. اين‌ را بدانيد دو تا معصوم‌ هيچوقت‌ اختلافي‌ ندارند. خدا لعنت‌ كند دشمنان‌ را كه‌ خواستند فاطمة‌ زهرا را يك‌ زن‌ احساساتي‌ نشان‌ بدهند و بگن‌ بعد هم‌ كه‌ با ابي‌ بكر هم‌ كه‌ دعوا كرد همانطور با علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هم‌ نزاع‌ كرد. اين‌ حرفها نيست‌. دو تا معصوم‌ محاله‌ در كوچكترين‌ چيزي‌ با هم‌ اختلاف‌ داشته‌ باشند. اگر يكصد و بيست‌ و چهار هزار پيغمبر دور هم‌ جمع‌ بشوند اينها يك‌ سر سوزن‌ با هم‌ اختلاف‌ ندارند، معنا نداره‌.

 فاطمة‌ زهرا با علي‌ بن‌ ابيطالب‌ اختلاف‌ نداره‌. ولي‌ اينها را ميگه‌ براي‌ تعليم‌ ما. براي‌ اينكه‌ ما بدانيم‌ زندگي‌ يك‌ زن‌ و شوهر چطور بايد باشه‌. بعد فرمود يا علي‌ من‌ دوست‌ ندارم‌ آنهايي‌ كه‌، چون‌ ميدانست‌، سياست‌ روزگار را ميدانست‌. ميدانست‌ به‌ پيغمبر فحش‌ مي‌دهند، ميگن‌ كه‌ از آنطرف‌ مي‌آن‌ ميگن‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ از دنيا نرفته‌ و در تظاهر بين‌ مردم‌ اظهار محبت‌ مي‌كنند. پهلوي‌ فاطمه‌ را شكستند، بازويش‌ را شكستند. من‌ يك‌ چيزي‌ را از مجموع‌ روايات‌ استفاده‌ كردم‌. فكر نكنيد آنجا كه‌ عمر صدا زد كه‌ دست‌ فاطمه‌ را قنفذ كوتاه‌ كن‌، تنها قنفذ زد. از روايات‌ متعدد اين‌ پيدا ميشه‌ براي‌ اينكه‌ خودشيريني‌ كنند اول‌ يك‌ تشكيلاتي‌ است‌، يك‌ عده‌ دارند حكومت‌ را باصطلاح‌ مي‌برند، بايد يك‌ عده‌اي‌ خودشون‌ را به‌ او نزديك‌ كنند. تا گفت‌ قنفذ دست‌ فاطمه‌ را كوتاه‌ كن‌، يك‌ عده‌ ريختند سر فاطمة‌ زهرا و همه‌ زدند. اشعث‌ زده‌، قنفذ زده‌، خود عمر زده‌، آن‌ يكي‌ زده‌، آنقدر فاطمة‌ زهرا را زدند. هم‌ با غلاف‌ شمشير زدند، هم‌ با پشت‌ شمشير زدند. هم‌ با چوب‌ زدند. يك‌ فاطمة‌ عليله‌اي‌ كه‌ يك‌ چند لحظه‌ قبل‌ در سوخته‌ به‌ پهلوش‌ خورده‌، بچه‌ سقط‌ كرده‌، آن‌ طور بيهوش‌ روي‌ زمين‌ افتاده‌، حالا يك‌ عده‌ عربهاي‌ فض‌ غليظ‌ القلب‌ به‌ دورش‌ ريختند و او را مي‌خواهند با كتك‌ از علي‌ جدا كنند. خدايا به‌ آبروي‌ امام‌ زمان‌ آن‌ به‌ آن‌، لعنتت‌ را به‌ آنها بيشتر و عذابت‌ را بيشتر قرار بده‌. الهي‌ آمين‌.

 چطور يك‌ سيد، شما امت‌ پيغمبر، شما شيعيان‌، چراغها را خاموش‌ كنيد يك‌ حالي‌ پيدا كنيم‌. انشاء الله‌ اميدواريم‌ امشب‌ كه‌ شب‌ وفات‌ فاطمة‌ زهرا است‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نشسته‌اند. به‌ اينهايي‌ كه‌ اطراف‌ عمر بودند عمر هر كدام‌ را حكومت‌ جايي‌ را بهشون‌ داد. از همة‌ آنها خراج‌ مي‌گرفت‌. باصطلاح‌ مالياتهايي‌ كه‌ جمع‌ كرده‌ بودند مي‌گرفت‌. خوب‌ عنوان‌ شده‌ بود كه‌ مالياتهايي‌ كه‌ قنفذ جمع‌ كرده‌ به‌ خود او بخشيده‌ است‌. ابن‌ عباس‌ سؤال‌ كرد آقا يا امير المؤمنين‌ چرا قنفذ بهش‌ مالياتها بخشيده‌ شد، چرا اينهمه‌ بهش‌ محبت‌ ميشه‌؟ علي‌ يك‌ نگاهي‌ به‌ اطراف‌ كرد. ديد مأمورين‌ نباشند. تفرقه‌ بين‌ مسلمانها ايجاد نشه‌. ديد نه‌ غريبه‌اي‌ وجود نداره‌. آهسته‌ يك‌ جمله‌اي‌ گفت‌ كه‌ امشب‌ يقينا دل‌ شماها آتش‌ ميگيره‌. فرمود بخاطر آن‌ خدمتي‌ كه‌ آن‌ روز قنفذ به‌ عمر كرد. امام‌ صادق‌ فرمود سبب‌ وفات‌ جدتنا فاطمه‌، سبب‌ وفات‌ مادر ما زهرا، ان‌ قنفذ مولا عمر و ضرب‌ بها نحن‌ السيف‌. ببينيد چطور اين‌ ضربه‌ وارد شده‌ به‌ بازو ضربه‌ خورده‌، سبب‌ وفات‌ فاطمة‌ زهرا شده‌. بعضي‌ نوشته‌اند وقتي‌ كه‌ اين‌ غلاف‌ شمشير را با آن‌ ضربت‌ زد به‌ بازو، بازو شكست‌. به‌ پهلوي‌ فاطمة‌ زهرا خورد، پهلوي‌ شكسته‌ دو باره‌ شكست‌. يا حجة‌ الله‌، يا صاحب‌ الزمان‌. ما كه‌ فرزندان‌ دور و كم‌ معرفت‌ فاطمة‌ زهرا هستيم‌ اينطور دلمون‌ مي‌سوزد. دلمون‌ آتش‌ مي‌گيرد. شما چه‌ حالي‌ داريد كه‌ آن‌ منظره‌ را وقتي‌ تصور مي‌كنيد؟ امام‌ جواد كنار علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا نشسته‌ بود. هنوز خردساله‌. دستها روي‌ زمين‌، پاها روي‌ زمين‌. يك‌ مرتبه‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا ديدي‌ اين‌ آقا زاده‌ سر به‌ آسمان‌ كرده‌ داره‌ اشك‌ مي‌ريزه‌ گريه‌ ميكنه‌. فرزندم‌ عزيزم‌ چرا گريه‌ ميكني‌، چرا اشك‌ مي‌ريزي‌؟ آقا جان‌ يادم‌ آمد از آن‌ مصائبي‌ كه‌ به‌ مادرم‌ فاطمة‌ زهرا وارد كردند. به‌ خدا قسم‌ آن‌ دو نفر را از قبر بيرون‌ مي‌آورم‌ آتششون‌ مي‌زنم‌. تمام‌ ائمه‌ وقتي‌ كه‌ به‌ مصائب‌ فاطمة‌ زهرا مي‌رسيدند، اشك‌ مي‌ريختند گريه‌ مي‌كردند. واقعا هم‌ گريه‌ داره‌، واقعا هم‌ تأثر داره‌. حالا امشب‌ شب‌ آخر عمر فاطمة‌ زهراست‌.

 شب‌ مثل‌ شب‌ عاشوراست‌. بايد از چشمتون‌ تقاضا كنيد اشكتون‌ جاري‌ بشه‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ جنازة‌ فاطمه‌ را گذاشته‌ در ميان‌ حجره‌، فرزندان‌ فاطمه‌ را سفارش‌ كرده‌ آهسته‌ گريه‌ كنند. ابي‌ ذر اطلاع‌ نداشت‌ از جريان‌. امام‌ حسن‌ مجتبي‌ را فرستادند برو برادرمون‌ ابيذر را خبر كن‌. سلمان‌ آمده‌ در كنار فرزندان‌ نشسته‌. اسماء بنت‌ عميس‌ آمده‌ است‌ كمك‌ مي‌دهد به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. علي‌ بدن‌ فاطمه‌ را روي‌ مغسل‌ گذاشته‌. با سفارش‌ فاطمة‌ زهرا از روي‌ پيراهن‌ دارد غسل‌ ميدهد. يك‌ شمعي‌ هم‌ آنجا روشنه‌. خيلي‌ آرام‌ براي‌ اينكه‌ كسي‌ مطلع‌ نشه‌، به‌ سفارش‌ فاطمة‌ زهرا توجه‌ بشه‌. دارد فاطمة‌ زهرا را غسل‌ ميدهد. صورت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را اين‌ شمع‌ روشن‌ كرده‌. نيمي‌ از بدن‌ فاطمة‌ زهرا را هم‌ اين‌ شمع‌ روشن‌ كرده‌. آرام‌ آرام‌ دارد بدن‌ فاطمة‌ زهرا را غسل‌ مي‌دهد. اسماء آب‌ مي‌ريزد، علي‌ دست‌ مي‌كشد. گاهي‌ هم‌ خم‌ ميشه‌ بدن‌ فاطمة‌ زهرا را مي‌بوسد. دستهاي‌ فاطمة‌ زهرا را مي‌بوسد. همينطور داره‌ دست‌ ميكشه‌. يك‌ وقت‌. چون‌ جنازة‌ فاطمة‌ زهرا را نزديك‌ به‌ ديوار گذاشته‌ بود، يك‌ وقت‌ اسماء ميگه‌ من‌ داشتم‌ آب‌ مي‌ريختم‌، علي‌ هم‌ داشت‌ دست‌ مي‌كشيد، يك‌ وقت‌ ديدم‌ علي‌ دست‌ از غسل‌ دادن‌ كشيد. سر را گذاشت‌ به‌ ديوار. مي‌دونيد چه‌ گفت‌ سرش‌ را گذاشته‌ به‌ ديوار. اينطرف‌ بدن‌ زهرا ايستاده‌. ولي‌ سر را به‌ ديوار گذاشته‌ جوري‌ قرار گرفته‌ كه‌ وقتي‌ علي‌ گريه‌ مي‌كند اشكش‌ روي‌ بدن‌ فاطمة‌ زهرا مي‌ريزد. سر را گذاشته‌ به‌ ديوار زار زار گريه‌ ميكنه‌. و ابنا عليها بكاء شديدا. گريه‌ كرد بر فاطمة‌ زهرا يك‌ گرية‌ بسيار شديدي‌. اسماء ميگه‌ گفتم‌ آقاجان‌ شما خودتون‌ سفارش‌ كرديد صداتون‌ را به‌ گريه‌ بلند نكنيد. شما كه‌ گريه‌ كنيد بچه‌ها هم‌ گريه‌ مي‌كنند

 براي‌ خاطر اينكه‌ فاطمه‌ از دستت‌ رفته‌ گريه‌ مي‌كني‌؟ گفت‌ نه‌. آيا براي‌ يتيم‌ شدن‌ حسنين‌ گريه‌ مي‌كني‌؟ گفت‌ نه‌ پس‌ چه‌ جوره‌ كه‌ اينجور اشك‌ مي‌ريزي‌؟ گفت‌ اسماء اسماء اسماء همينطور كه‌ داشتم‌ دست‌ به‌ بازوي‌ فاطمه‌ مي‌كشيدم‌ ديدم‌ هنوز بازوي‌ راست‌ ورم‌ كرده‌ است‌. جنازه‌ را غسل‌ داد علي‌ بن‌ ابيطالب‌، كفن‌ كرد، آورده‌ گذاشته‌ يا حسن‌ يا حسين‌ يا زينب‌ يا ام‌ كلثوم‌. انبنا. معني‌ اين‌ جملات‌ اين‌ است‌ كه‌ آي‌ پسرم‌ حسن‌، حسين‌، دخترم‌ زينب‌، دخترم‌ ام‌ كلثوم‌ بيائيد با مادرتون‌ وداع‌ كنيد. اينها آمدند روي‌ بدن‌ فاطمه‌ ريختند، آنچه‌ من‌ الان‌ عرض‌ مي‌كنم‌، مثل‌ اين‌ است‌ كه‌ با چشم‌ دل‌ دارم‌ مي‌بينم‌. اينها روي‌ بدن‌ فاطمه‌ ريختند، روايات‌ هم‌ همينطوره‌، فاطمة‌ زهرا آي‌ كسي‌ كه‌ مي‌خواي‌ خداي‌ نكرده‌ شك‌ كني‌، علي‌ قسم‌ خورده‌. ميگه‌ به‌ خدا قسم‌ دستهاي‌ فاطمة‌ زهرا از كفن‌ بيرون‌ آمد، همون‌ دست‌ بازو شكسته‌، دستهاي‌ فاطمة‌ زهرا بيرون‌ آمد، يك‌ دست‌ انداخته‌ گردن‌ امام‌ حسن‌، زينب‌ را هم‌ همينطرف‌ گرفته‌، يك‌ دست‌ انداخته‌ گردن‌ امام‌ حسين‌، ام‌ كلثوم‌ را هم‌ همينطرف‌ گرفته‌. همنت‌ و همنت‌. يك‌ ناله‌اي‌ كرد فاطمه‌. امام‌ سجاد فرمود براي‌ مرگ‌ فقط‌ من‌ از يك‌ چيز بيشتر از همه‌ مي‌ترسم‌. فراق‌ الاحبه‌. مي‌خواهيم‌ از هم‌ جدا بشيم‌. اين‌ دستها را انداخت‌ به‌ گردن‌ حسن‌ و حسين‌ و زينب‌ و ام‌ كلثوم‌. يك‌ وقت‌ علي‌ احساس‌ كرد يك‌ لرزشي‌ در عالم‌ پيدا شد. زمين‌ و آسمان‌ مي‌لرزه‌. جبرئيل‌ نازل‌ شد كه‌ يا علي‌ اين‌ فرزندان‌ را از روي‌ بدن‌ زهرا بلند كن‌. بخدا قسم‌ ملائكة‌ آسمانها آنچنان‌ اشك‌ مي‌ريزند، علي‌ عليه‌ السلام‌ فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا را بلند كرد. اين‌ جمله‌ را من‌ خودم‌ در خواب‌ ديدم‌ يك‌ وقتي‌، نمي‌خوام‌ مفصلش‌ را عرض‌ كنم‌. وقتي‌ كه‌ فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا را از روي‌ بدن‌ زهرا بلند كرد، همه‌ با يك‌ صدا فرياد مي‌زدند اي‌ مادر پهلو شكسته‌. يا بقية‌ الله‌ آجرك‌ الله‌. آقاجون‌ عذر مي‌خوايم‌، ببخشيد در محضر شما ما اينطور زبان‌ درازي‌ كرديم‌ و دل‌ شما را رنجونديم‌. چه‌ كنيم‌ اين‌ دلهاي‌ سنگ‌ ما جز با اين‌ مصائب‌ و خوندن‌ اين‌ مصائب‌ نرم‌ نميشه‌. ولي‌ شما يقينا الان‌ اشكتون‌ زياد ميريزد. يكي‌ از كساني‌ كه‌ خدمتش‌ رسيده‌ بود، فرموده‌ بود زياد من‌ را قسم‌ به‌ پهلوي‌ شكستة‌ مادرم‌ زهرا ندهيد. اين‌ كلمه‌ را نگيد. يا حجة‌ الله‌، يا بقية‌ الله‌ آجرك‌ الله‌ في‌ مصيبت‌ امك‌ امك‌ فاطمه‌ سلام‌ الله‌ عليها.

 حالا با همين‌ حال‌ توجه‌ مطمئنا اگر شما امام‌ زمانتون‌ را نمي‌بينيد، آقا وليعصر شما را مي‌بيند. همه‌ رو به‌ قبله‌ بنشينيد. حوائجتون‌ را در نظر بگيريد. انشاء الله‌ اميدوارم‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ واسطه‌ بشوند امشب‌ حوائجتون‌ را از خداي‌ تعالي‌، حوائج‌ خودتون‌ را و حوائج‌ تمام‌ مردم‌ مسلمان‌. بخدا شيعه‌ در همه‌ جاي‌ عالم‌ گرفتار است‌ و گرفتار. اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الهي‌ عظم‌ البلاء و برح‌ الخفاء و انكشف‌ الغطاء و انقطع‌ الرجاء و ضاقت‌ الارض‌ و منعت‌ السماء و انت‌ المستعان‌ و اليك‌ المشتكي‌. و عليك‌ المعول‌ في‌ الشدة‌ و الرّخاء. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد. اولي‌ الامر الذين‌ فرضت‌ علينا طاعتهم‌ و عرفتنا بذلك‌ منزلتهم‌. و فرّج‌ عنها بحقهم‌ فرجا عاجلا قريبا كلمح‌ البصر او هو اقرب‌ من‌ ذلك‌. يا محمد يا علي‌. يا علي‌ يا محمد. اكفياني‌ فانكما كافيان‌. و انصراني‌ فانكما ناصران‌. يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌ يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌ الغوث‌ الغوث‌ الغوث‌ ادركني‌ ادركني‌ ادركني‌ الساعة‌ الساعة‌ الساعة‌ العجل‌ العجل‌ العجل‌.

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۱۰ جمادی الاول ۱۴۱۱ قمری – ۸ آذر ۱۳۶۹ شمسی – توکل به خدا، شفاعت

اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة‌ علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 خداي‌ تعالي‌ خطاب‌ به‌ همة‌ مردم‌ مي‌فرمايد اعبدوا الله‌. خدا را عبادت‌ كنيد. آن‌ خدايي‌ كه‌ جعل‌ لكم‌ الارض‌ فراشا. يك‌ مقدار دربارة‌ اين‌ جمله‌ سخن‌ گفتم‌. و السماء بنائا. آسمان‌ را هم‌ خلق‌ فرموده‌ و انزل‌ من‌ السماء مائا. خداي‌ تعالي‌ از آسمان‌ آب‌ فرستاده‌ است‌. البته‌ معناي‌ سماء در لغت‌ به‌ معناي‌ جهت‌ بالاست‌. اگر مي‌گن‌ آسمانهاي‌ هفتگانه‌ يك‌ معنا دارد. وقتي‌ كه‌ ميگويند از آسمان‌ باران‌ آمد، يعني‌ از جهت‌ بالا باران‌ آمد. و انزل‌ من‌ السماء مائا. خدا از آسمان‌ باران‌ نازل‌ كرد. مسئلة‌ باران‌ خيلي‌ عجيبه‌. يك‌ جمله‌ امام‌ صادق‌ به‌ مفضل‌ بن‌ عمره‌ ظاهرا، مي‌فرمايد كه‌اي‌ مفضل‌ اگر خداي‌ تعالي‌ يك‌ دفعه‌، گاهي‌ بارانهايي‌ ديديد كه‌ خيلي‌ سيل‌ آساست‌. يك‌ دفعه‌ همة‌ آبها را مي‌ريخت‌، زندگي‌ را بهم‌ مي‌ريخت‌. نرم‌ نرم‌، دانه‌ دانه‌، هر چه‌ نرمتر باران‌ بياد مفيدتره‌. اين‌ باران‌ مي‌آد ليخرج‌ براي‌ اينكه‌ از زمين‌ خارج‌ كند درخت‌ و گياه‌ و اينها را و ميوه‌ به‌ شما بدهد. كه‌ ميوه‌ رزق‌ شماست‌. البته‌ انسان‌ يكي‌ از مسائلي‌ كه‌ درباره‌اش‌ است‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ جزء حيوانات‌ گياهخواره‌ نه‌ جزء حيوانات‌ گوشتخوار. اين‌ يك‌ بحثي‌ است‌. در يك‌ جلسه‌اي‌ گفتند دانشمندان‌ غذاشناس‌ جمع‌ بودند كه‌ اين‌ بحث‌ مطرح‌ شد آيا انسان‌ جزء حيوانات‌ گياهخواره‌ يا جزء حيوانات‌ گوشتخوار. آخه‌ چون‌ حيوانات‌ دسته‌ بندي‌ شدند، يك‌ دسته‌اشون‌ گياهخوارند، يك‌ دسته‌اشون‌ گوشتخوارند، درنده‌ هستند. هنوز انسان‌ متوجه‌ نشده‌ كه‌ گياهخواره‌ يا گوشتخوار. در آن‌ جلسه‌ گفتند كه‌، يك‌ عده‌ گفتند گياهخواره‌، يك‌ عده‌ گفتند گوشتخواره‌ و آنچه‌ كه‌ بنظر ميرسه‌، انسان‌ جزء حيوانات‌ گياهخواره‌. نه‌ از جهت‌ دندان‌ نيش‌ و بعضي‌ از مسائل‌. نه‌. بطور كلي‌ الان‌ من‌ يك‌ جمله‌اي‌ را براتون‌ ميگم‌ ثابت‌ مي‌كنم‌ كه‌ انسان‌ جزء حيوانات‌ گياهخواره‌. بايد از ميوه‌ها، از گياهها، از حبوبات‌ استفاده‌ كنه‌ و هر چه‌ كه‌ از ويتامينها و مسائل‌ ديگر مي‌خواد، از همان‌ گياه‌ و ميوه‌ اگر ميتواند استفاده‌ كند.

 حيوانات‌ گياهخوار و حيوانات‌ گوشتخوار مستقيما، يعني‌ آن‌ حيواني‌ گياهخواره‌ كه‌ مستقيما گياه‌ را بخوره‌. بدون‌ هيچ‌ علاجي‌. و آن‌ حيواني‌ گوشتخواره‌ كه‌ مستقيما گوشت‌ را بخوره‌ بدون‌ هيچ‌ علاجي‌. ما طبعمون‌، يعني‌ بهترين‌ چيزها طبعه‌، فطرت‌ انسانه‌. طبعمون‌، فطرتمون‌ به‌ ما اجازه‌ نميدهد كه‌ گوشت‌ را مستقيما بخوريم‌. بايد حتما علاجي‌ بهش‌ بكنيم‌. در ميان‌ ديگ‌ بيندازيم‌، بجوشونيم‌، كبابش‌ كنيم‌. بهرحال‌ گوشت‌ خام‌ را هيچ‌ طبعي‌ قبول‌ نميكنه‌ مستقيما بخوره‌. شايد هم‌ نتوانه‌ بخوره‌. ولي‌ گياهها را چرا. گياهان‌ را انسان‌ مستقيما، اكثرش‌ را ميتوانه‌ بخوره‌. ميوه‌ جات‌، سبزيجات‌، اينها را مستقيم‌ ميتونه‌، بدون‌ هيچ‌ علاجي‌. ولي‌ گوشت‌ را ماها بدون‌ علاجي‌ نمي‌تونيم‌ بخوريم‌. يعني‌ حتما بايد باصطلاح‌ آماده‌اش‌ كنيم‌، پخته‌اش‌ كنيم‌، بهرحال‌ نمكي‌ بهش‌ بزنيم‌، حبوبات‌ بهش‌ اضافه‌ كنيم‌. اينطوريه‌.

 بنابراين‌ انسان‌ جزء حيوانات‌ گياهخواره‌ در مرحلة‌ اول‌. گاهي‌ هم‌ خوب‌ گوشت‌ مي‌خوره‌ و شايد روي‌ طبع‌ ثانوي‌ گوشتخوار هم‌ شده‌ باشد و خيلي‌ هم‌ مذمت‌ شده‌ در روايات‌ از گوشت‌ خوردن‌ زياد. حتي‌ در يك‌ روايت‌ داره‌ كه‌ شكمهايتون‌ را مقبرة‌ حيوانات‌ قرار نديد. شكمتون‌ را محل‌ دفن‌ حيوانات‌ قرار نديد. در روايات‌ زيادي‌ هست‌ كه‌ كسي‌ كه‌ دائما گوشت‌ ميخوره‌، قسي‌ القلب‌ ميشه‌. لذا و اينهم‌ بهتون‌ عرض‌ كنم‌. شايد در ميان‌ ممالك‌ دنيا، ايران‌ از همه‌ بيشتر گوشت‌ مي‌خورند. چون‌ در هر غذايي‌ كه‌ گوشت‌ نباشه‌، مثل‌ اينه‌ كه‌ غذا نخورده‌. و اخيرا هم‌ بيشتر. يعني‌ ما سابقا يادمونه‌ كه‌ اين‌قدر گوشت‌ در خانه‌ها مصرف‌ نميشد. قساوت‌ قلب‌ مي‌آره‌ و بهرحال‌ شايد ضررهاي‌ طبي‌ هم‌ داشته‌ باشه‌ كه‌ من‌ از تخصصم‌ به‌ قول‌ آقايون‌ نيست‌ و بخوام‌ نقل‌ قول‌ براتون‌ بكنم‌، شايد شماها خودتون‌ بيشتر از من‌ اطلاع‌ داشته‌ باشيد. شايد يك‌ مقداري‌ و يك‌ قسمتي‌ كه‌ اطبا امروز ميگن‌ كه‌ روغن‌ حيواني‌ خوردن‌ براي‌ انسان‌ خيلي‌ ضرر داره‌ و اگر هم‌ روغن‌ مي‌خوايد بخوريد، روغن‌ گياهي‌ و نباتي‌ بخوريد؛ شايد علتش‌ اين‌ باشه‌. و اين‌ به‌ تجربه‌ ثابت‌ شده‌ كه‌ اين‌ روغنهاي‌ مخصوصا روغن‌ گوشت‌، ضرر زيادي‌ براي‌ انسان‌ داره‌ كه‌ از اين‌ مسئله‌ نمي‌خوام‌ زياد بحث‌ كنم‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ مجلسمون‌ بحمد الله‌ يك‌ روحانيتي‌ و يك‌ معنويتي‌ بخاطر نام‌ مقدس‌ فاطمة‌ زهرا درش‌ پيدا شده‌، و فقط‌ به‌ خاطر اين‌ آية‌ شريفه‌، و اخرج‌ من‌ الثمرات‌ رزقا لكم‌. از زمين‌ خداي‌ تعالي‌ بعد از ريزش‌ باران‌، درخت‌ و گياه‌ و اينگونه‌ مسائل‌ و اينگونه‌ چيزها را بيرون‌ آورد براي‌ اينكه‌ ثمراتي‌ براي‌ شما بيارند و اينها رزق‌ براي‌ شما باشند، روزي‌ براي‌ شما باشند. و لا تجعلوا، فلا تجعلوا للله‌ اندادا. جملة‌ قابل‌ توجه‌ اينه‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كه‌ پس‌ بنابراين‌ براي‌ خدا نبد، شريك‌، قرار ندهيد. و لا تجعلوا لله‌ اندادا. هيچ‌ چيز را انسان‌ شريك‌ خدا قرار نده‌. و انتم‌ تعلمون‌. يك‌ وقت‌ هست‌ يك‌ عده‌ هستند جاهلند، نادانند، نمي‌فهمند، خوابند، يا مرده‌ هستند. اينها براي‌ خدا شريك‌ قرار مي‌دن‌. در تفسير اين‌ كلمه‌ كه‌ و لا تجعلوا لله‌ اندادا، روايات‌ عجيبي‌ هست‌ و در تفسير آياتي‌ كه‌ دربارة‌ شرك‌ و شريك‌ قرار دادن‌ براي‌ خدا عجيب‌ رواياتيست‌ كه‌ اكثر ما طبق‌ آن‌ روايات‌ مشركيم‌. و خيلي‌ كارمون‌ زاره‌ باصطلاح‌. ما خداپرست‌ واقعي‌ نيستيم‌. بلكه‌ عملا ميشه‌ گفت‌ كه‌ خدا را قبول‌ نداريم‌. خدا در زندگي‌ ما زياد مطرح‌ نيست‌. خداي‌ تعالي‌ در كارهاي‌ ما زياد دخالت‌ نداره‌. و لا تجعلوا لله‌ اندادا و انتم‌ تعلمون‌. شما كه‌ خدا را قبول‌ داريد، شما كه‌ معتقديد همة‌ چيزها در اختيار خداست‌، چرا مشركيد؟ در ذيل‌ آية‌ شريفة‌ و ما يؤمن‌ اكثرهم‌ بالله‌ الا و هم‌ مشركون‌، اين‌ روايت‌ را من‌ شايد مكرر در اينجا خوندم‌، باز هم‌ عرض‌ مي‌كنم‌. چون‌ همة‌ حرفها را بالاخره‌ شنيديد و هر چه‌ ما در منبر ميگيم‌، جنبة‌ تذكر داره‌. فذكر ان‌ الذكرا تنفع‌ للمؤمنين‌. از امام‌ صادق‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ تفسير اين‌ آية‌ شريفه‌ سؤال‌ ميشود كه‌ منظور از اين‌ آيه‌ چيه‌؟ و ما يؤمن‌ اكثرهم‌ اشارة‌ اكثرهم‌ هم‌ به‌ مردم‌ مسلمانه‌. اينها ايمان‌ به‌ خدا نياوردند بيشترشون‌ و بلكه‌ اينها مشركند. حضرت‌ مي‌فرمايد همينكه‌ تو معتقد باشي‌ يا بگي‌ يا اينجوري‌ فكر كني‌ بهرحال‌ كه‌ اگر فلان‌ طبيب‌ نبود من‌ مرده‌ بودم‌، خدا پدرش‌ را بيامرزه‌. اين‌ طبيب‌ خوبي‌ است‌ اگر نبود من‌ مرده‌ بودم‌. من‌ از اين‌ مرض‌ نجات‌ پيدا نمي‌كردم‌. اگر فلان‌ دوستم‌ به‌ دادم‌ نمي‌رسيد در وقتي‌ كه‌ من‌ ورشكست‌ شده‌ بودم‌، اگر او به‌ داد من‌ نمي‌رسيد من‌ بيچاره‌ بودم‌. اگر مثلا فرض‌ كنيد فلان‌ وسيله‌ را من‌ نمي‌داشتم‌، موفقيت‌ نداشتم‌ و امثال‌ اينها. حضرت‌ صادق‌ صريحا مي‌فرمايد اگر كسي‌ اينطور حرف‌ بزنه‌ و اينجور فكر بكنه‌، مشركه‌. مشركه‌. راوي‌ ميگه‌ من‌ به‌ حضرت‌ عرض‌ كردم‌ ظن‌ فهلكنا، پس‌ همه‌امون‌ هلاكيم‌. چون‌ همه‌امون‌ همينجوريم‌، همه‌امون‌. شما را به‌ خدا اول‌ كه‌ مرض‌ را در خودتون‌ احساس‌ مي‌كنيد، ذهنتون‌ زودتر به‌ طبيب‌ متوجه‌ ميشه‌ يا به‌ خدا؟ كدوم‌ يكيش‌؟ وقتي‌ كه‌ كم‌ پول‌ ميشيد ذهنتون‌ بيشتر به‌ دوستان‌ پولدارتون‌ متوجه‌ ميشه‌ يا به‌ خدا؟ من‌ فكر مي‌كنم‌ كه‌ زودتر اكثرمون‌ حالا اگر همه‌امون‌ نباشيم‌، اكثرمون‌ ذهنمون‌ به‌ طبيب‌ و دوست‌ پولدارمون‌ متوجه‌ ميشه‌. آن‌ شخص‌ ميگه‌ كه‌ من‌ دوستي‌ داشتم‌. اين‌ فرماندار مدينه‌ شده‌ بود. خيلي‌ خوشحال‌ شدم‌ كه‌ الحمد لله‌ فرماندار اين‌ شهر رفيق‌ صميمي‌ قديمي‌ خود ماست‌. لباس‌ نوئي‌ پوشيدم‌ و يك‌ گرفتاري‌ هم‌ داشتم‌، و مثل‌ وقتي‌ كه‌ انسان‌ مي‌خواد پيش‌ فرماندار بره‌ ديگه‌، همانطور. لباسهاي‌ خوبم‌ را پوشيدم‌ و خودم‌ را مرتب‌ كردم‌ و سر و صورتم‌ را آنجوري‌ كه‌ ميدونم‌ اون‌ رفيقم‌ كه‌ حالا فرمانداره‌، دوست‌ داره‌؛ ترتيب‌ دادم‌ و داشتم‌ مي‌رفتم‌. فرزند امام‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌، ايشان‌ را توي‌ راه‌ ديدم‌. ايشان‌ به‌ من‌ گفت‌ كه‌ كجا ميري‌؟ گفتم‌ كه‌ اين‌ آقاي‌ فرماندار اين‌ شهر حالا رفيق‌ ماست‌. ميريم‌ يك‌ ملاقاتي‌ بكنيم‌. ضمنا يك‌ گرفتاري‌ هم‌ داريم‌ بهش‌ بگيم‌. فرمود من‌ از پدرم‌، پدرم‌ از پدرش‌، يعني‌ امام‌ حسين‌، امام‌ حسين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ فرمود از پدرم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ از رسول‌ اكرم‌ و رسول‌ اكرم‌ از جبرئيل‌، جبرئيل‌ از خدا كه‌ خدا فرموده‌، به‌ عزتي‌ و جلالي‌، به‌ عزت‌ و جلالم‌ قسم‌، لاقطعن‌ امل‌ كل‌ مؤمل‌ غيري‌ باليأس‌. حتما و حتما قطع‌ مي‌كنم‌ اميد هر اميدواري‌ را به‌ غير از من‌، من‌ قطع‌ ميكنم‌، به‌ نوميدي‌ مبتلاش‌ ميكنم‌، اگر دوستش‌ داشته‌ باشم‌. و لاثلبنه‌ ثوبا المذلت‌ في‌ الخلق‌. و ذليلش‌ ميكنم‌ توي‌ مردم‌. تو مرا داري‌ ميري‌ در خانة‌ او؟! تو با من‌ در ارتباطي‌ ميري‌ از او كمك‌ مي‌خواي‌؟! ميگه‌ اين‌ فرزند امام‌ سجاد آنچنان‌ اين‌ مطالب‌ را جدي‌ گفت‌ كه‌ من‌ برگشتم‌ و كار من‌ را همان‌ روز خدا درست‌ كرد.

 ماها ذهنمون‌ اصلا بطور كلي‌ و فكرمون‌ هنوز به‌ خدا ايمان‌ نياورده‌. و لا تجعلوا لله‌ اندادا و انتم‌ تعلمون‌. براي‌ خدا شرك‌ قرار نديد، تا كي‌ مي‌خوايد اينجور بيچاره‌ باشيد؟ تا كي‌ مي‌خوايد در خواب‌ غفلت‌ باشيد؟ به‌ زبان‌، چقدر انسان‌ پسته‌ كه‌ به‌ زبان‌ يك‌ چيزي‌ را بگه‌ ولي‌ در عمل‌ اين‌ كار را نكنه‌. ما به‌ زبان‌ ميگيم‌ خدا. به‌ زبان‌ ميگيم‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها. شما ببينيد شبها متعلق‌ به‌ فاطمة‌ زهراست‌. من‌ اين‌ شبها بايد اين‌ حرفها را بزنم‌. فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها وقتي‌ كه‌ اين‌ جرياني‌ را كه‌ نقل‌ كردند دربارة‌ ميرزاي‌ قمي‌ و حضرت‌ معصومه‌، حضرت‌ معصومه‌ يك‌ امامزاده‌ است‌. وقتي‌ كه‌ مي‌فرمايد شفاعت‌ مردم‌ قم‌ مربوط‌ به‌ ميرزاي‌ قمي‌ است‌ و ما بايد تمام‌ مردم‌ دنيا را شفاعت‌ كنيم‌، ببينيد حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها چه‌ ميكنه‌. و شفاعت‌ هم‌ تنها نجات‌ از جهنم‌ نيست‌. شفاعت‌ همينجا، همين‌ الان‌ من‌ يك‌ عمر گناه‌ كردم‌، يك‌ عمر معصيت‌ كردم‌، در رحمت‌ خدا هم‌ به‌ روي‌ همه‌ بازه‌. شما شنيديد كه‌ گفتند خالد بن‌ وليد لعنة‌ الله‌ عليه‌، حضرت‌ دربارة‌ معصيتهاي‌ خالد بن‌ وليد حتي‌ فرمودند اگر توبه‌ كني‌ در رحمت‌ خدا به‌ روت‌ بازه‌. امام‌ سجاد نشسته‌، زينب‌ كبري‌ هم‌ نشسته‌، يزيد هم‌ حالا فهميده‌ كه‌ اشتباه‌ كرده‌، آنهم‌ نه‌ از نظر اعتقاد به‌ پروردگار. اشتباه‌ سياسي‌ كرد. اين‌ سياستمدارها گاهي‌ كه‌ اشتباه‌ مي‌كنند، اشتباه‌ سياسي‌ مي‌كنند نه‌ اشتباه‌ واقعي‌. اشتباه‌ سياسي‌ كرده‌ كه‌ امام‌ حسين‌ را كشته‌. حالا ميگه‌ آيا من‌ مي‌تونم‌ توبه‌ كنم‌؟ حضرت‌ سجاد صلواة‌ الله‌ عليه‌ بهش‌ نمي‌فرمايند كه‌ نه‌ حالا ديگه‌ توبة‌ تو قبول‌ نيست‌. مي‌فرمايد نماز غفيله‌ بخون‌. كه‌ حضرت‌ زينب‌ كبري‌ سؤال‌ ميكنه‌ كه‌ آيا راه‌ توبه‌ را به‌ اين‌ نشان‌ مي‌ديد، خدا مگر او را مي‌بخشه‌؟ حضرت‌ مي‌فرمايد توفيق‌ خواندن‌ نماز غفيله‌ را پيدا نميكنه‌. لا تيأسوا من‌ روح‌ الله‌. انه‌ من‌ ييأس‌ من‌ روح‌ الله‌، لا ييأسوا من‌ روح‌ الله‌ الا القوم‌ الفاسقين‌.

 خود حميد بن‌ قحتبه‌ كه‌ والي‌ خراسان‌ بود در زمان‌ هارون‌ الرشيد. آن‌ شخص‌ ميگه‌ روز ماه‌ رمضان‌ وارد بر او شدم‌. ديدم‌ داره‌ روزه‌ ميخوره‌. گفتم‌ انشاء الله‌ امير مريضند كه‌ روزه‌ مي‌خورند. گفت‌ نه‌ مريض‌ نيستم‌. مسافر هم‌ كه‌ نيستم‌. چرا روزه‌ مي‌خوريد؟ گفت‌ من‌ يك‌ كاري‌ كردم‌ كه‌ يقين‌ دارم‌ خدا مرا به‌ جهنم‌ ميبره‌ و ديگه‌ مرا توي‌ بهشت‌ نخواهد برد و لذا دليلي‌ نداره‌ مني‌ كه‌ مي‌خوام‌ برم‌ توي‌ جهنم‌، چرا روزه‌ بگيرم‌. چيكار كردي‌؟ گفت‌ يك‌ شب‌ نشسته‌ بودم‌. هارون‌ الرشيد غلامش‌ را فرستاد. قطعا اين‌ قضيه‌ را ولو خيلي‌ دور، شنيديد. اجمالا عرض‌ ميكنم‌. غلامش‌ را فرستاد و مرا خواست‌. سه‌ مرتبه‌ در يك‌ شب‌ اين‌ خواستن‌ تكرار شد. دفعة‌ سوم‌ من‌ گفتم‌ در راه‌ امير حاضرم‌ جانم‌ و مالم‌ و دينم‌ را بدم‌. او هم‌ به‌ من‌ گفت‌ اين‌ شمشير را ميگيري‌ با اين‌ غلام‌ ميروي‌ در اين‌ زندان‌ هر چه‌ به‌ تو دستور داد عمل‌ ميكني‌. من‌ شب‌ آمدم‌. در يك‌ اطاق‌ را باز كرد سي‌ نفر بچة‌ خردسال‌، در زير سن‌ ده‌ سال‌، اينها فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا توي‌ اين‌ اطاق‌ ريخته‌ شده‌ بودند. اين‌ غلام‌ به‌ من‌ گفت‌ كه‌ سر اينها را قطع‌ ميكني‌ و مي‌ريزي‌ در اين‌ چاه‌. من‌ هم‌ اين‌ كار را كردم‌. در اطاق‌ دوم‌ را باز كرد. ديدم‌ بيست‌ نفر جوان‌، اينها همه‌ فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا، گفت‌ سر اينها را هم‌ مي‌بري‌ مي‌ريزي‌ در اين‌ چاه‌. من‌ اين‌ كار را كردم‌. در اطاق‌ سوم‌ را باز كرد. بيست‌ نفر پيرمرد در آن‌ نيمه‌ شب‌، مشغول‌ عبادت‌ و گريه‌ در خانة‌ پروردگار، حالي‌ داشتند. غلام‌ به‌ من‌ گفت‌ سر اينها را هم‌ مي‌زني‌ و اينها را ميكشي‌ و ميريزي‌ در ميان‌ اين‌ چاه‌. اين‌ كار را هم‌ كردم‌ و نوزده‌ نفر را كشته‌ بودم‌، نفر آخر پيرمردي‌ بود. آثار سجده‌ در پيشانيش‌ بود. اشك‌ از چشمش‌ از ترس‌ خدا مي‌ريخت‌. نگاهي‌ به‌ من‌ كرد. گفت‌ چگونه‌ ميخواهي‌ روز قيامت‌ جواب‌ فاطمة‌ زهرا را بدهي‌ و حال‌ آنكه‌ شصت‌ نفر از اولادش‌ را در يك‌ شب‌ كشتي‌ و در ميان‌ چاه‌ ريختي‌؟! من‌ يك‌ چنين‌ جنايتي‌ را كردم‌. دستم‌ آمد بلرزه‌ كه‌ اين‌ را نكشم‌، ديدم‌ همان‌ غلام‌ به‌ من‌ نهيب‌ زد. گفت‌ كه‌ تو در حضور امير گفتي‌ كه‌ من‌ دينم‌ را در راه‌ تو دادم‌. او ميگه‌ او را بكش‌. من‌ كشتم‌، انداختم‌ در چاه‌. و لذا مأيوسم‌ از اينكه‌ خدا من‌ را از رحمت‌ خودش‌ برخوردار كنه‌. اين‌ جمله‌ منظورم‌ بود كه‌ وقتي‌ كه‌ اين‌ خبر را به‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا دادند، حضرت‌ فرمود گناه‌ او در يأس‌ از رحمت‌ خدا بالاتر از آن‌ گناهي‌ است‌ كه‌ آن‌ شب‌ انجام‌ داده‌ و شصت‌ نفر را كشته‌ و در ميان‌ چاه‌ انداخته‌. به‌ هيچ‌ وجه‌ نبايد انسان‌ از رحمت‌ خدا مأيوس‌ باشه‌. خداي‌ به‌ اين‌ مهرباني‌ كه‌ هميشه‌ و در همة‌ حالات‌ با ما هست‌، آنوقت‌ اين‌ قلب‌ ما كه‌ مملو از شيطانه‌، يعني‌ تمام‌ حكومت‌ دل‌ ما در اختيار شيطانه‌. اين‌ همه‌ جا ميره‌ جز خدا. متوجه‌ همه‌ چيز هست‌ اينطور. و لا تجعلوا لله‌ اندادا.

 آن‌ راوي‌ ميگه‌ از امام‌ صادق‌ پرسيدم‌ آقا ما چيكار كنيم‌؟ چي‌ بگيم‌؟ فرمود بگيد كه‌ خدا اگر فلان‌ طبيب‌ را آگاهش‌ از مرض‌ من‌ نميكرد و بدست‌ او اين‌ دارو به‌ من‌ داده‌ نميشد و طبيب‌ را به‌ تعبير ما وسيله‌ قرار بديد، وسيلة‌ خدا باشد همة‌ چيزها، اگر اينطوري‌ نبود من‌ مرده‌ بودم‌. اينجور. و لا تجعلوا لله‌ اندادا. نگيد كه‌اي‌ آقا اين‌ حرفها، خدا انشاء الله‌ آنهائي‌ كه‌ سد راه‌ پروردگار ميشوند، اينها را يا هدايت‌ كنه‌ يا ريشه‌ كنشون‌ كنه‌ كه‌ تبليغ‌ ميكنند كه‌ آقا! اين‌ وسايل‌ روز، اين‌ مسائل‌ اينها حتما بايد بكار گرفته‌ بشه‌. خوب‌ به‌ كار گرفته‌ بشه‌. كسي‌ نگفت‌ كه‌ اينها به‌ كار گرفته‌ نشه‌. دارو را خدا خلق‌ كرده‌، طبيب‌ را خودش‌ را خدا خلق‌ كرده‌، مغزش‌ را خدا خلق‌ كرده‌، حتي‌ آن‌ وقتي‌ كه‌ داره‌ فكر ميكنه‌ روي‌ شما كه‌ شما چه‌ مرض‌ داريد، آنجا هم‌ خدا اگر او را متوجه‌ مرض‌ واقعي‌ شما بكنه‌، درست‌ تشخيص‌ ميده‌ و درست‌ معالجه‌اتون‌ ميكنه‌. و اگر نه‌ اشتباه‌ ميكنه‌. صدها اشتباه‌ از اطبا ديده‌ شده‌ كه‌ اينها، مريض‌ يك‌ مرض‌ ديگه‌اي‌ داشته‌، او يك‌ جور ديگه‌اي‌ معالجه‌ كرده‌ و بدتر شده‌ كه‌ بهتر نشده‌. البته‌ اينها همه‌ وسايلند. وسيلة‌ خدا هستند.

 بيائيم‌ ما ذهنمون‌ را امشب‌، شب‌ ايام‌ فاطميه‌ ديگه‌ نزديك‌ ميشه‌ وفات‌ فاطمة‌ زهرا. شايد امشب‌ و فردا شب‌ و پس‌ فردا شب‌ كه‌ انشاء الله‌ اين‌ سه‌ شب‌ در اينجا مجالسي‌ هست‌، شايد همين‌ شبها باشد فاطمة‌ زهرا. بخاطر فاطمة‌ زهرا بيائيم‌ ما موحد بشيم‌، خدا را قبول‌ كنيم‌. خدا را توي‌ زندگيمون‌ قرار بديم‌. به‌ جان‌ فاطمه‌ سلام‌ الله‌ عليها، ايني‌ كه‌ قسم‌ مي‌خورم‌، دو چيز لازمه‌ كه‌ هر وقت‌ انسان‌ گرفتاري‌ پيدا كرد به‌ فاطمة‌ زهرا متوسل‌ بشه‌ هر گرفتاري‌ را نجات‌ بده‌. دو چيز لازمه‌. يكي‌ اعتقاد. اعتقاد كامل‌. يك‌ طبيبي‌ از فرانسه‌ تخصص‌ گرفته‌، آنجا هم‌ نوبت‌ مي‌گرفتند براي‌ قلب‌ مثلا و اين‌ در شش‌ ماه‌ ديگه‌ كه‌ مريض‌ قلبي‌ شايد تا شش‌ ماه‌ ديگه‌، چون‌ پنجاه‌ درصدشون‌ مي‌ميرند بعد نوبتشون‌ ميشه‌، ايشان‌ آمده‌ در مشهد، ميهمان‌ شما شده‌. شما هم‌ خداي‌ نكرده‌ قلبتون‌ مريضه‌. خيلي‌ خوب‌. ديگه‌ از اين‌ بهتر نميشه‌. من‌ چند شب‌ قبل‌ يك‌ طبيبي‌ از آمريكا آمده‌ بود مهمان‌ ما بود. اين‌ متخصص‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ اعصاب‌ بود. شيطان‌ مي‌آمد توي‌ ذهن‌ من‌، بچه‌هاي‌ من‌ هستند مي‌دونند؛ البته‌ اين‌ تيكه‌اش‌ را نمي‌دونند آن‌ عمل‌ مرا مي‌دونند. شيطان‌ آمده‌ بود توي‌ ذهن‌ من‌. گاهي‌ كه‌ منبر ميري‌ خسته‌ ميشي‌ شايد مربوط‌ به‌ اعصاب‌ باشه‌. من‌ همينجور توي‌ فكر بودم‌، آدمي‌ كه‌ استاده‌، كرسي‌ داره‌ در دانشگاه‌ آمريكا. مهمان‌ آية‌ الله‌ گلپايگاني‌ بوده‌، ايشان‌ هم‌ تلفن‌ زدند به‌ من‌ و به‌ مشهد توي‌ خونة‌ ما وارد شده‌. يك‌ روز هم‌ در كانون‌ آمد و صحبت‌ كرد، وسط‌ هفته‌ بود؛ بگو. هي‌ شيطان‌ مي‌آمد. من‌ ترديد داشتم‌ كه‌ بگم‌ يا نگم‌. استخاره‌ كردم‌ بد آمد نگفتم‌. حالا شماها ميگيد كه‌ تو عجب‌، اين‌ ديگه‌ گيرت‌ نمي‌آد. نه‌. به‌ جان‌ فاطمة‌ زهرا اعتقادم‌ اينه‌ كه‌ ما بالاترش‌ را داريم‌ و اون‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ الصلاة‌ و السلامه‌. آخه‌ شما ميگيد كه‌ چطور؟ چطور نداره‌. چطور. تجربه‌ بكنيد. حضرت‌ رسول‌ اكرم‌. يا بيائيد من‌ يك‌ نبات‌ داغي‌ بهتون‌ بدم‌ ضعفتون‌ رفع‌ بشه‌، قلبتون‌ نمي‌دونم‌ فشارتون‌ بالا پائين‌، اين‌ حرفها نيست‌. ميگه‌ اني‌ اعيذك‌ بالله‌ يا ابتا من‌ الضعف‌. معناي‌ توحيد اينه‌. بخدا قسم‌ همة‌ حرفهاي‌ فاطمة‌ زهرا همه‌اش‌ همينطوري‌ كه‌ گفتم‌، مثل‌ جواهر بايد انسان‌ توجه‌ كنه‌، ميگه‌، ببينيد حديثي‌ هست‌ كه‌ اكثرا خوندند، شنيديد. و حديثي‌ است‌ بسيار معتبر، اهل‌ سنت‌ هم‌ نقل‌ كردند و بقدري‌ شريفه‌ در آخر اين‌ حديث‌ ميگه‌ و الذي‌ بعث‌ بالحق‌ نبيا و اصطفاني‌ بالرسالة‌ نجيا ما ذكر خبرنا هذا في‌ محفل‌ من‌ محافل‌ اهل‌ الارض‌ و فيه‌ جمع‌ من‌ شيعتنا و محبينا الا فرفع‌ الله‌ كربه‌ و لا صاحب‌ حاجة‌ الا اقض‌ الله‌ حاجته‌ و تا آخر. اينجور حديثي‌ را مهم‌. اين‌ در اين‌ حديث‌، همون‌ در اولش‌، روي‌ عن‌ فاطمة‌ الزهرا سلام‌ الله‌ عليها. انها قال‌ دخل‌ علي‌ ابي‌ رسول‌ الله‌ بعض‌ الايام‌ فقال‌ لي‌. ببينيد همان‌ اول‌ حديث‌، فقال‌ لي‌ يا فاطمة‌ اني‌ لاجد في‌ بدني‌ ضعفا. من‌ در خودم‌ يك‌ ضعفي‌ مي‌يابم‌، احساس‌ ميكنم‌. فقلت‌ اعيذك‌ بالله‌، ماها باشيم‌. ميگيم‌ عجب‌ بچة‌ بي‌ محبته‌، نميگه‌ من‌ برم‌ يك‌ نبات‌ داغ‌ بيارم‌، اينجا يك‌ قطرة‌ تقويتي‌ هست‌، من‌ برات‌ بيارم‌. من‌ برم‌ طبيب‌ بيارم‌. ميگه‌ كه‌ من‌ تو را به‌ خدا پناه‌ ميدم‌، چون‌ خرجي‌ نداره‌ به‌ خدا پناه‌ ميدم‌ از ضعف‌. نخير. طبق‌ صدها آية‌ قرآن‌ و صدها روايت‌. بايد پناه‌ بديد اول‌ مريضتون‌ را به‌ خدا. بسپاريدش‌ دست‌ خدا. البته‌ وظايف‌ انساني‌ هم‌ داره‌ انسان‌. اينها هنره‌، صنعته‌، تشخيص‌ مي‌دهند. طبيب‌ مي‌آد. باز خودمون‌ را گول‌ نزنيم‌. نه‌ طبيب‌ لازمه‌. به‌ دست‌ و بال‌ طبيب‌ بيفتيم‌، آقاجون‌ اين‌ را معالجه‌اش‌ كن‌، شفاش‌ بده‌، شفاي‌ اين‌ دست‌ توست‌. نه‌. نخير. نخير. هيچيش‌ دست‌ او نيست‌. شفاي‌ او دست‌ خداست‌.

 حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها ميگه‌ كه‌ پدرم‌ دراز كشيد. فقال‌ ايتوني‌ بالكساء اليماني‌ و قصيدي‌ آن‌ كساء يماني‌ را بيار روي‌ من‌ بكش‌. من‌ يك‌ خورده‌ استراحت‌ كنم‌. خوب‌. استراحت‌ كن‌. ميگه‌ فسرت‌ انظر اليه‌. شفا را بايد اينجوري‌ خواست‌. ميگه‌ برگشتم‌ نگاه‌ كردم‌ به‌ پدرم‌، پيغمبر اكرم‌ و اذا وجهه‌ يتلألأ صورتش‌، همين‌ آدمي‌ كه‌ ضعف‌ داشت‌ها، و حضرت‌ زهرا او را پناه‌ داده‌ به‌ خدا، يك‌ وقت‌ ديدم‌ صورتش‌ مثل‌ ماه‌ شب‌ چهارده‌ ميدرخشه‌. ديگه‌ صحبت‌ از ضعف‌ در كار نيست‌. امام‌ حسن‌ آمد، امام‌ حسين‌ آمد، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ آمد، همة‌ اينها را در بغل‌ گرفت‌. آدمي‌ كه‌ ضعف‌ داشته‌ باشه‌ و مريض‌ باشه‌، حوصلة‌ اين‌ كارها را نداره‌. معلومه‌ خوب‌ شد. اينها را براي‌ چي‌ براي‌ ما ميگن‌؟ چرا ميگن‌ اين‌ روايت‌ را توي‌ مجالستون‌ بخوانيد؟ براي‌ اينكه‌ راه‌ را به‌ ما نشان‌ بدهند. خط‌ را به‌ ما بنمايانند. بگن‌ كه‌ راه‌ زندگي‌ چي‌ هست‌. ما بايد چه‌ جور زندگي‌ بكنيم‌.

 يك‌ نفر در همين‌ سفرم‌ در تهران‌، من‌ ديدم‌ توي‌ دلم‌ اينجوري‌ به‌ نظرم‌ مي‌آد كه‌ با اين‌ شخص‌ يك‌ چند ساعتي‌ حرف‌ بزنم‌. با هم‌ نشستيم‌، يك‌ جائي‌ رفتيم‌. اين‌ شخص‌، بعد به‌ من‌ گفتند كه‌ نه‌ اهل‌ نماز بود نه‌ اهل‌ عبادت‌ نه‌ اهل‌ توسل‌. هيچي‌ هيچي‌. تا نشست‌ توي‌ ماشين‌ ما، من‌ با ماشين‌ بودم‌. شروع‌ كرد از اينكه‌ توي‌ اين‌ نمايشگاههاي‌ تهران‌، ماشينهاي‌ خوبي‌ هست‌، همه‌اش‌ دربارة‌ ماديات‌ و دنيا. كه‌ واقعا با آدمهاي‌ اهل‌ دنيا اين‌ را بهتون‌ توصيه‌ ميكنم‌، ننشينيد. دلتون‌ كدر ميشه‌. گفتم‌ مي‌خواي‌ همة‌ اينها را داشته‌ باشي‌؟ گفت‌ اي‌ آقا با اين‌ حقوق‌ كارمندي‌ كه‌ نميشه‌ كه‌ انسان‌ همة‌ اينها را داشته‌ باشه‌. ماهي‌ گفت‌ يازده‌ هزار تومان‌ به‌ من‌ حقوق‌ مي‌دهند. ما همين‌ زندگيمون‌ را به‌ زحمت‌ مي‌چرخانيم‌. گفتم‌ خانمت‌ هم‌ كه‌ شنيدم‌ كارمنده‌. گفت‌ خوب‌ اونهم‌ تازه‌ ماهي‌ پنج‌ هزار تومان‌ ميگيره‌ مجموعا اينقدر. حساب‌ كرد راست‌ هم‌ مي‌گفت‌. دخل‌ و خرجش‌، چرتكه‌ انداخت‌ برامون‌. كاملا ديديم‌ كه‌… گفتم‌ من‌ يك‌ راهي‌ بلدم‌ تو گوش‌ نميدي‌. ميدونم‌ اما دلم‌ مي‌خواد گوش‌ بدي‌. يك‌ رمزي‌، اجمالا يك‌ چيزهايي‌ شنيده‌ بود دورادور از كتابهاي‌ ما، آخه‌ بعضي‌ كتابهاي‌ مخصوصا عالم‌ عجيب‌ ارواح‌ را كه‌ مي‌خونند خيال‌ ميكنند من‌ يك‌ آدم‌ احضار ارواح‌ كننده‌ ارواح‌ نميدونم‌، يك‌ آدم‌ عجيب‌ و غريبي‌ هستم‌. نه‌. ما اينها يك‌ چيزهايي‌ است‌ كه‌ به‌ ذهنمون‌ آمده‌ از روايات‌ و آيات‌ نوشتيم‌. اينجوري‌ هم‌ توي‌ فكرش‌ آمده‌ بود. به‌ من‌ گفت‌ كه‌، گفتم‌ خوب‌ پخته‌اش‌ كردم‌. گفتم‌ يك‌ رمزي‌ براي‌ اينكه‌ همة‌ اينها را داشته‌ باشي‌، هميشه‌ سالم‌ باشي‌، هميشه‌ كارات‌ روبراه‌ باشه‌، به‌ شما هم‌ ميگم‌، خدا ميدونه‌، حاضرم‌ شب‌ جمعه‌ است‌، واقعا قول‌ بدم‌ كه‌ اگر عمل‌ بكنيد و قبول‌ بكنيد حرف‌ مرا، باور كنيد حرف‌ مرا، همة‌ هر چي‌ بخواي‌ بهت‌ بدهند. خونه‌، زندگي‌، پول‌، رفيق‌ خوب‌، هر چي‌، سلامتي‌، هر چي‌. بخواي‌ بهت‌ بدهند. به‌ خدا قسم‌، به‌ جان‌ فاطمة‌ زهرا قسم‌ ايني‌ كه‌ ميگم‌ روي‌ عقيده‌ ميگم‌. اگر شماها هم‌ قبول‌ كنيد به‌ شماها هم‌ ميگم‌. به‌ او هم‌ گفتم‌. او البته‌ با مقدماتي‌ عرض‌ كردم‌، يك‌ ساعت‌ و نيمي‌ دو ساعت‌، در مأموريت‌ مانندي‌ پيدا شده‌ بود كه‌ من‌ اين‌ حرفها را به‌ او بزنم‌ كه‌ خوب‌ هم‌ آماده‌اش‌ كردم‌ به‌ اينكه‌ شماها الحمدلله‌ پاي‌ منبرها و مجالس‌ بزرگ‌ شديد، دلتون‌ سنگتر از اين‌ حرفهاست‌ كه‌ اين‌ حرفهاي‌ مرا باور كنيد. نمي‌خوام‌ بگم‌ خداي‌ نكرده‌ دل‌ شما سنگه‌، باصطلاح‌ اين‌ حرفها براتون‌ عادي‌ شده‌. خود اينها يك‌ خورده‌اي‌ چيز مي‌آره‌ براي‌ انسان‌. گفتم‌ گفتم‌ گفتم‌. گفت‌ چيه‌؟ گفتم‌ توكل‌ كن‌ بر خدا، خدا را وكيل‌ خودت‌ قرار بده‌. تمام‌ آنچه‌ كه‌ مي‌خواي‌ انجام‌ بدي‌ بگو خدايا اول‌ تو بعد من‌. نه‌ اول‌ من‌ بعد تو. اول‌ تو بعد من‌. آقا اين‌ حرفها را من‌، همين‌ حرفها را، همين‌ حرفها را منتهي‌ مشروح‌، وقتي‌ بهش‌ گفتم‌ اشك‌ ريخت‌. گفت‌ كه‌ من‌ تابحال‌ خواب‌ بودم‌ و اشتباه‌ مي‌كردم‌. اول‌ تو بعد من‌. مي‌خواي‌ از در بريد بيرون‌، خدايا تو اگر مرا سالم‌ به‌ خونه‌ نرسوني‌، صد تا خطر توي‌ راه‌ هست‌. پس‌ اول‌ تو بعد فعاليت‌ من‌. و من‌ يتوكل‌ علي‌ الله‌ فهو حسبه‌. كسي‌ كه‌ توكل‌ به‌ خدا بكنه‌، او كافيشه‌. بعد براش‌ قضيه‌اي‌ گفتم‌. گفتم‌ ببين‌ اين‌ كسبه‌ را، اين‌ بازاريها، چون‌ يك‌ خورده‌اي‌ مذمت‌ از بازاريها ميكرد؛ ميگفت‌ اين‌ بازاريها همة‌ ثروت‌ مردم‌ را چپاول‌ كردند. گفتم‌ اينجور نگو. من‌ فكر مي‌كنم‌ كه‌ رمز موفقيت‌ بازاري‌ نسبت‌ به‌ كارمند، چون‌ توي‌ مجلسمون‌ كارمند هم‌ زياد داريم‌، ببخشيد. اين‌ است‌ كه‌ بازاري‌ اگر متدين‌ باشه‌، هردوشون‌، اگر توكل‌ به‌ خدا داشته‌ باشند؛ زمينه‌اش‌ براي‌ توكل‌ به‌ خدا بيشتره‌ تا يك‌ كارمند. اين‌ بازاري‌ وقتي‌ كه‌ ميره‌ در مغازه‌ را باز ميكنه‌، حالا اگر متوجه‌ باشه‌ ميگه‌ خدايا توكل‌ بر تو. منتظره‌ ملكي‌ را خدا برسونه‌ اين‌ جنسهاي‌ مختلفش‌ را بخره‌. اما يك‌ كارمند ميگه‌ كه‌ نه‌ ديگه‌ توكل‌ به‌ خدا يعني‌ چي‌؟ ما ماهي‌ اينقدر حقوق‌ داريم‌، بايد زندگيمون‌ را با همين‌ تأمين‌ كنيم‌. اين‌ را با اين‌ سازش‌ ميده‌، خوب‌ طبعا يك‌ خورده‌ كمتره‌، زيادتره‌، هر چي‌ هست‌، ديگه‌ آنقدرها تفاوت‌ با زندگيش‌ نداره‌. ديگه‌ توكل‌ بر خدا براي‌ معاشش‌، حتي‌ به‌ فكر بازنشتگيش‌ هم‌ هست‌. بعله‌ وقتي‌ ما بازنشسته‌ شديم‌ يك‌ چيزي‌ به‌ ما مي‌دهند. و اينه‌ علتش‌.

 اين‌ فرزند امام‌ سجاد مي‌فرمايد به‌ خدا قسم‌، مي‌فرمايد خدا گفته‌ كه‌ به‌ عزت‌ و جلالم‌ قسم‌ كه‌ قطع‌ ميكنم‌ اميد هر اميد دارنده‌اي‌ را به‌ غير خودم‌ با يأس‌. شما را ميدونه‌، اينطرف‌ آنطرف‌. من‌ يك‌ وقتي‌ خودم‌ يك‌ نيازي‌ داشتم‌. شش‌ نفر به‌ ذهنم‌ آمد كه‌ اگر من‌ از اينها تقاضا كنم‌ پول‌ به‌ قرضم‌ مي‌دهند. شش‌ نفر. خوب‌ يكي‌ از اينها را اول‌ ميريم‌، بعد او، بعد او، بعد او. يك‌ دفعه‌ ناراحت‌ شدم‌. رفتم‌ توي‌ حضرت‌ رضا صلواة‌ الله‌ عليه‌. به‌ حضرت‌ عرض‌ كردم‌ آقا شما پول‌ به‌ من‌ ندادي‌ تا من‌ شيش‌ تا خدا براي‌ خودم‌ درست‌ كردم‌. به‌ جان‌ شما همينجور. گفتم‌ پول‌ بده‌ تا اين‌ خداها را ما بيرونشون‌ كنيم‌ و جلوي‌ حضرت‌ قسم‌ خوردم‌ كه‌ اگر من‌ از گرسنگي‌ بميرم‌، از اين‌ شش‌ نفري‌ كه‌ الان‌ توي‌ ذهنم‌ آمده‌ پول‌ قرض‌ نميكنم‌. تا اين‌ را گفتم‌، ديگه‌ فكرم‌ راحت‌ شد چون‌ قسم‌ خورده‌ بودم‌. كس‌ ديگري‌ هم‌ نبود. آمدم‌ از حرم‌ بيرون‌. يك‌ نفر رسيد به‌ من‌ گفت‌ كه‌ آقا من‌ مدتيست‌ به‌ دنبال‌ شما مي‌گردم‌. خدا ميدونه‌ شما كجا هستيد؟ گفتم‌ چطور. گفتش‌ كه‌ من‌ يك‌ مبلغ‌ پولي‌ هست‌ كه‌ مدتي‌ كاري‌ بهش‌ ندارم‌. مدتي‌ امانت‌ دست‌ شما باشه‌، كس‌ ديگري‌ را، گفتم‌ حق‌ تصرف‌ دارم‌؟ گفت‌ بعله‌. با حق‌ تصرف‌.

 ما در خانه‌، يعني‌ سوراخ‌ دعا را گم‌ كرديم‌. و لا تجعلوا لله‌ اندادا و انتم‌ تعلمون‌. به‌ خدا قسم‌ من‌ نمي‌خوام‌ زياد راجع‌ به‌ بعضي‌ از مسائل‌ صحبتهاي‌ بكنم‌. شايد يه‌ مسائلي‌ بوجود بياره‌. ولي‌ اگر انسان‌ دقيقا بره‌ در خانة‌ خدا، واقعا توكل‌ به‌ پروردگار بكنه‌، واقعا امام‌ زمان‌ را يد الله‌ بداند و فاطمة‌ زهرا را يد الله‌ بداند و هر چه‌ مي‌خواد از اين‌ در بخواد، ببينيد همين‌ آيات‌ اولش‌ مي‌فرمايد كه‌ يا ايها الناس‌ اعبدوا ربكم‌. عبادت‌ كنيد خدايتون‌ را. اگر انسان‌ بندة‌ خداست‌، در خانة‌ كس‌ ديگه‌ نبايد بره‌. اعبدوا ربكم‌ الذي‌ خلقكم‌ و الذين‌ من‌ قبلكم‌. شما را خلق‌ كرده‌ و قبل‌ از شما را خلق‌ كرده‌ و بعد مي‌فرمايد الذي‌ جعل‌ لكم‌ الارض‌ فراشا و السماء بنائا و انزل‌ من‌ السماء مائا، ماها اگر اعتقادمون‌ به‌ خدا خوب‌ باشه‌، در همين‌ اوائلي‌ بود كه‌ اين‌ روش‌ و اين‌ برنامة‌ تفسيري‌ را من‌ شروع‌ كرده‌ بودم‌، دربارة‌ خواص‌ سورة‌ حمد، روايات‌ صحيحه‌اي‌ داره‌ كه‌ امام‌ صادق‌ فرموده‌، امام‌ باقر فرمودند كه‌ هر كس‌ هر مرضي‌ پيدا كرد، هفت‌ تا حمد بخونه‌ به‌ خودش‌ فوت‌ كنه‌، خودش‌ بخونه‌ به‌ خودش‌ فوت‌ بكنه‌، اگر خوب‌ نشد، هفتاد تا بخونه‌. حضرت‌ فرمودند كه‌ من‌ ضامنم‌ كه‌ مرضش‌ خوب‌ بشه‌. من‌ ضامنم‌. شما را به‌ خدا يك‌ طبيب‌ يهودي‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود تخصص‌ گرفتة‌ از آمريكا آمده‌ باشه‌. به‌ شما بگه‌ اين‌ قرصها را بخور من‌ ضامنم‌ تو خوب‌ بشي‌، آرامش‌ پيدا نمي‌كني‌؟ و شما را به‌ خدا ما به‌ همين‌ جملة‌ امام‌ صادق‌ آرامش‌ پيدا مي‌كنيم‌. بيائيم‌ خودمون‌ را باصطلاح‌ ببينيم‌ چيكاره‌ هستيم‌؟ ما الان‌ كلام‌ امام‌ صادق‌ را بيشتر قبول‌ داريم‌ يا نستجير بالله‌، خدايا تو مي‌داني‌ كه‌ من‌ براي‌ تذكر اينها را اينجوري‌ عرض‌ مي‌كنم‌، يا يك‌ طبيب‌ يهودي‌ متخصصي‌ كه‌ حالا نميگم‌ هر طبيبي‌، اما يهوديه‌، باشه‌ يهوديه‌. متخصص‌ از آمريكا آمده‌. اين‌ اگر گفت‌ به‌ شما اين‌ هفتاد تا قرص‌ را بخور روزي‌ يك‌ دونه‌ مثلا، من‌ ضامن‌ كه‌ تو خوب‌ بشي‌. به‌به‌ خيالت‌ راحت‌ ميشه‌، آرامش‌ پيدا ميكني‌، بعد هم‌ به‌ خودت‌ تلقين‌ ميكني‌ خوب‌ ميشي‌. به‌ حرف‌ امام‌ صادق‌ توجه‌ مي‌كني‌؟ تا توجه‌ نمي‌كني‌ بايد همينجور باشي‌، بايد همينجور باشي‌. بكش‌ درد آن‌ مرض‌ را، پول‌ خرج‌ كن‌ برو اروپا توي‌ صف‌ وايستا در مقابل‌ فاسقترين‌ مردم‌ گردن‌ كج‌ بكن‌ تا به‌ اصطلاح‌ هر چي‌ مي‌خواد بشه‌. اينطوريه‌. و لا تجعلوا لله‌ اندادا و انتم‌ تعلمون‌.

 انشاء الله‌ اين‌ دو شب‌ ديگر دربارة‌ توسلات‌ به‌ فاطمة‌ زهرا بخصوص‌، عرايضي‌ عرض‌ خواهم‌ كرد و انشاء الله‌ دلهامون‌ را آماده‌ كنيم‌ براي‌ اينكه‌ شايد، يك‌ لطفي‌ از ناحية‌ خودشون‌ به‌ ما بشه‌. شايد. در مسئلة‌ توسلات‌ و توجهات‌ و حاجت‌ گرفتن‌، چون‌ ماها اهل‌ محبت‌ كه‌ نيستيم‌، اهل‌ مزديم‌. حاجت‌ گرفتن‌، قوي‌تر از فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها وجود نداره‌. عجيبه‌. شما صبح‌ به‌ صبح‌ بگيد يا فاطمه‌، يا فاطمة‌ الزهرا من‌ خودم‌ و تمام‌ كس‌ و فاميلم‌ را، آنهايي‌ كه‌ به‌ من‌ وابسته‌اند، تحت‌ باصطلاح‌ سرپرستي‌ من‌ هستند، سلامتيشون‌ را به‌ شما مي‌سپارم‌. اينها اگر مريض‌ شدند شما دفع‌ مرض‌ كنيد از اينها. شما صبح‌ به‌ صبح‌ اين‌ كار را بكنيد. بخدا قسم‌ هيچكدامتون‌ مريضي‌ كه‌، البته‌ سرماخوردگي‌ و اينها براي‌ اينكه‌ چشمتون‌ نكنند و ديگران‌ نگند چرا فلاني‌ مريض‌ هيچ‌ نميشه‌، ممكنه‌ بشه‌. ولي‌ مريضي‌ كه‌ به‌ دست‌ بيمارستان‌ و جراحي‌ و امثال‌ اينها بيفتيد، نخواهيد شد. من‌ اين‌ را تعهد مي‌كنم‌. فاطمة‌ زهرا در اين‌ جهت‌ خيلي‌ مؤثره‌. خيلي‌. من‌ نمي‌خوام‌ فاطمة‌ زهرا را يك‌ طبيب‌ حاذق‌ به‌ شما معرفي‌ كنم‌. نه‌. نه‌. پيغمبر اكرم‌ به‌ ما راهنمايي‌ كرده‌ كه‌ اگر ضعف‌ روحي‌، ضعف‌ جسمي‌ داشتيد، بريد در خانة‌ فاطمة‌ زهرا. او براتون‌ دعا كنه‌، او شما را پناه‌ به‌ خدا بده‌، او شما را ببره‌ در خانة‌ خدا، او شما را به‌ خدا بسپاره‌ تا شما از اين‌ ناراحتي‌ و ضعف‌ نجات‌ پيدا كنيد. شما مي‌دونيد من‌ اخلاقم‌ اين‌ نيست‌ كه‌ بشينم‌ اين‌ حرفها را بزنم‌ شما تحت‌ تأثير واقع‌ بشيد. مي‌خوايد تحت‌ تأثير واقع‌ بشيد مي‌خوايد تحت‌ تأثير واقع‌ نشيد، هيچ‌ برام‌ مسئله‌اي‌ نيست‌. عقيده‌ام‌ را دارم‌ ميگم‌، عقائد شخصي‌ام‌ را دارم‌ ميگم‌. من‌ عقيده‌ام‌ اينه‌ و جز اين‌ راه‌ انشاء الله‌ نخواهيم‌ داشت‌. خدا ميدونه‌ گاهي‌ احساس‌، خود من‌ شخصا گاهي‌ احساس‌ مي‌كنم‌ يك‌ كسالتي‌، چيزي‌ داره‌ به‌ سراغ‌ من‌ مي‌ياد، يك‌ كسالتي‌ يك‌ خرده‌ معلومه‌ همچين‌ سر و كله‌اش‌ خيلي‌ با ابهت‌ و اينها داره‌ جلو مي‌ياد. هفت‌، هشت‌، ده‌ بار مي‌گم‌ يا مولاتي‌ يا فاطمة‌ اغيثيني‌ يا مولاتي‌ يا فاطمة‌ اغيثيني‌، خدا مي‌دونه‌ اصلا از ذهنم‌ نمي‌ره‌ بيرون‌ تا چه‌ برسه‌ اصلا كسالت‌ متوجه‌ من‌ بشه‌.

 بكنيد اين‌ كارها را اين‌ كارها اصلا زحمت‌ نداره‌، خرج‌ نداره‌، يا مولاتي‌ يا فاطمة‌ اغيثيني‌ روزي‌ هزار مرتبه‌اش‌ چقدر وقت‌ مي‌گيره‌. ولي‌ اگر فكر اين‌ را بكنيد كه‌ خوب‌ حالا زحمتي‌ نداره‌ بكنم‌، نه‌ اينها به‌ درد نمي‌خوره‌ واقعا همانطوري‌ كه‌ خود پيغمبر اكرم‌ رفت‌ در خانة‌ فاطمة‌ زهرا و وارد شد و گفت‌ كه‌ اينجورم‌ من‌ و فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها او را پناه‌ داد به‌ خدا. قدر فاطمه‌ را ما نمي‌دونيم‌. شما فكر مي‌كنيد اين‌ اشكهاتون‌ در اين‌ شبها در اين‌ ايام‌ كم‌ ارزش‌ دارد. اين‌ اظهار محبتتون‌ كم‌ ارزش‌ داره‌. وقتي‌ مي‌شنويد كه‌ فاطمه‌ پشت‌ در ايستاده‌، خدا مي‌دونه‌ من‌ از روضه‌ هايي‌  كه‌ نمي‌تونم‌ بخونم‌ و مجبوري‌ مي‌خونم‌ يكي‌ اش‌ روضه‌هاي‌ فاطمة‌ زهرا است‌. آخه‌ چطور انسان‌ به‌ زبان‌ بيارد؟ چطور فرزندي‌، آخه‌ ما ادعامون‌ اين‌ است‌ كه‌ فرزند فاطمة‌ زهرا هستيم‌ انشاءالله‌ ادعا نيست‌ خوب‌ سيديم‌ خوب‌ شماها هم‌ فرزند فاطمه‌ زهرا هستيد. چطور انسان‌ غيرتش‌ قبول‌ كنه‌ كه‌ خبيث‌ترين‌ مردم‌ روي‌ زمين‌ اين‌ با پاي‌ نحصش‌ به‌ دري‌ بزند كه‌ پشتش‌ فاطمة‌ زهرا است‌ ايستاده‌ است‌. يكي‌ از علماي‌ بزرگ‌ مرحوم‌ كمپاني‌ رضوان‌ الله‌ تعالي‌ عليه‌، اگر ايشان‌ در ضمن‌ اشعارش‌ نفرموده‌ بود من‌ نمي‌گفتم‌. ظاهرا در طوري‌ بوده‌ كه‌ وقتي‌ اين‌ در مي‌شكند و به‌ بدن‌ و پهلوي‌ فاطمة‌ زهرا مي‌خورد اين‌ ميخي‌ در در بوده‌ كه‌ اين‌ ميخ‌ وارد سينه‌هاي‌  فاطمة‌ زهرا مي‌شود و خون‌ مي‌ريزد. شما مي‌دونيد مي‌تونيد تصور كنيد كه‌ يك‌ نفر در چنين‌ موقعيتي‌ قرار بگيرد چه‌ بر مي‌ياد. پهلويش‌ شكسته‌ بدن‌ مجروح‌ شده‌ روي‌ زمين‌ افتاده‌ صدا مي‌زند يا فضة‌ خذيني‌. بعضي‌ فكر مي‌كنند كه‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها نخواست‌ يعني‌ روش‌ نشد به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ چيزي‌ بگويد و او را صدا بزند ولي‌ نه‌ من‌ از بعضي‌ از احاديث‌ هم‌ استفاده‌ كرده‌ام‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها تا جايي‌ كه‌ ممكن‌ بود نمي‌خواست‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را به‌ اينها نشان‌ بده‌ لذا علي‌ را صدا نزد فضه‌ را صدا زد، فضه‌ مرا درياب‌.

 فضه‌ آمده‌ سر فاطمة‌ زهرا را به‌ زانو گرفته‌ يك‌ حالت‌ ضعفي‌ به‌ فاطمة‌ عزيز ما دست‌ داده‌، به‌ مادر مهربان‌ ما دست‌ داده‌. پس‌ از لحظه‌اي‌ چشمش‌ را باز كرد، نگاهي‌ به‌ فضه‌ كرد صدا زد پسر عمم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را چه‌ كردند؟ عرض‌ كرد بي‌ بي‌ او را به‌ طرف‌ مسجد بردند.  در اينجا هيچ‌ ندارد كه‌ فاطمه‌ ديگر درد خودش‌ را احساس‌ نكرد. فاطمه‌ سلام‌ الله‌ عليها ديگر از پهلوي‌ شكسته‌اش‌ از اون‌ همه‌ زخمها و ناراحتيها شكايت‌ كنه‌ از جا برخاست‌ عقب‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ حركت‌ كرد. چراغها را خاموش‌ كنيد شايد يكي‌ بخواد اشك‌ بريزد و از ديگران‌ خجالت‌ بكشد. شبها شبهاي‌ عزاداري‌ است‌ اونهايي‌ كه‌ چشم‌ دلشون‌ باز است‌ و فاطمة‌ زهرا را در اون‌ حال‌ مي‌بينند و اشك‌ مي‌ريزند ازشون‌ التماس‌ دعا داريم‌. چادر به‌ سر انداخت‌، قدمها را با سرعت‌ برداشت‌ يك‌ وقت‌ نگاه‌ كرد ديد جمعي‌ از اعراب‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را به‌ طرف‌ مسجد مي‌كشانند. دامن‌ علي‌ را گرفت‌. صدا زد خلبني‌ علي‌، پسر عمم‌ را رها كنيد والا مي‌رم‌ دعا مي‌كنم‌، نفرينتون‌ مي‌كنم‌. من‌ شكايت‌ شما را به‌ خدا مي‌كنم‌. دامن‌ علي‌ را گرفته‌ و عمر ديد نمي‌تواند علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را با اين‌ وضع‌ به‌ مسجد ببرد، صدا زد قنفذ دست‌ زهرا را كوتاه‌ كن‌.

 او خطاب‌ به‌ قنفذ كرده‌، قنفذ هم‌ زد فاطمة‌ زهراي‌ ما را، اما از تواريخ‌ استفاده‌ مي‌شود كه‌ جمعي‌ ريختند بر سر فاطمة‌ زهرا يكي‌ با غلاف‌ شمشير مي‌زند، يكي‌ با چوب‌ مي‌زنه‌. شمشير بازوي‌ فاطمة‌ زهرا را زد. امام‌ مجتبي‌ فرموده‌، اونقدر مادر ما فاطمة‌ زهرا را كتك‌ زدند، و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را به‌ مسجد بردند. يا بقية‌ الله‌ يا صاحب‌ الزمان‌. آقاجان‌ عاجرك‌ الله‌ همه‌ رو به‌ قبله‌ بنشينيد از همه‌ التماس‌ دعا شب‌ جمعه‌ است‌، شبهاي‌ توسل‌ به‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها حوائجتون‌ را در نظر بگيريد. گفتند هر چي‌ مي‌خواييد از ما بخواييد، هر چيزي‌ را كه‌ نيازمنديد به‌ ما توجه‌ كنيد.

 اعوذوا بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.  الهي‌ عظم‌ البلاء. الهي‌ عظم‌ البلاء. و برح‌ الخفاء و انكشف‌ الغطاء و انقطع‌ الرجاء و ضاقت‌ الارض‌ و منعت‌ السماء و انت‌ المستعان‌ و اليك‌ المشتكي‌. و عليك‌ المعول‌ في‌ الشدة‌ و الرخاء اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد اولي‌ الامر الذين‌ فرضت‌ علينا طاعتهم‌ و عرفتنا بذلك‌ منزلتهم‌ و فرج‌ عنا بحقهم‌ فرجا عاجلا قريبا كلمح‌ البصر او هو اقرب‌ من‌ ذلك‌. يا محمد يا علي‌. يا علي‌ يا محمد. اكفياني‌ فانكما كافيان‌. و انصراني‌ فانكما ناصران‌. يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌. الغوث‌ الغوث‌ الغوث‌. ادركني‌ ادركني‌ ادركني‌. الساعه‌ الساعه‌ الساعه‌. العجل‌ العجل‌ العجل‌.

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۹ محرم ۱۴۱۱ قمری – تفسیر سوره حمد

اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌.

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ و صلاة‌ و سلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء‌. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌.

 و لله‌ الاسماء الحسني‌ فادعوه بها براي‌ خدايتعالي‌ در هفتة‌ گذشته‌ عرض‌ كردم‌ كه‌ دو دسته‌ از اسماء و صفات‌ هست‌ يه‌ دسته‌ صفات‌ ذات‌ و يه‌ دسته‌ صفات‌ افعال‌ هر اسمي‌ كه‌ روي‌ كاري‌ از كارهاي‌ خدا بگذارند اونها صفات‌ افعال‌ و اسماء افعال‌ اونچه‌ كه‌ اسم‌ خداي‌ خداي‌ تعالي‌ باشد اونها اسماء ذاته‌ يعني‌ تا خدا هست‌ و تا خدا بوده‌ اين‌ اسم‌ روي‌ خدا بوده‌ ولي‌ گاهي‌ ميشه‌ كه‌ بعضي‌ از اسماء به‌ خاطر يه‌ كاريست‌ كه‌ خدايتعالي‌ كرده‌ مثلاً رزق‌ داده‌ گفتنش‌ رازق‌ يا مثلاً خلق‌ كرده‌ گفتنش‌ خالق‌ اين‌ رو خوب‌ هفتة‌ گذشته‌ فكر ميكنم‌ توضيح‌ دادم‌.

 و اما مطلب‌ اين‌ هفته‌ با يك‌ تقسيم‌ ديگر خداي‌ تعالي‌ داراي‌ دو دسته‌ اسم‌ است‌ يعني‌ همين‌ اسماء افعال‌ و اسماء ذات‌ به‌ دو بخش‌ تقسيم‌ ميشه‌ يكي‌ صفات‌ ثبوتيه‌ يكي‌ صفات‌ سلبيه‌ صفات‌ ثبوتيه‌ اون‌ صفاتيست‌ كه‌ بگيم‌ خدا اين‌ طور هست‌ صفات‌ سلبيه‌ اون‌ صفاتيست‌ كه‌ بگيم‌ خدا اين‌ طور نيست‌ مثلاً ميگيم‌ كه‌ خدا جسم‌ نيست‌ ميگيم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ مكان‌ نداره‌ صاحب‌ مكان‌ نيست‌ اينها صفات‌ سلبيه‌ است‌ نه‌ مركب‌ بود و جسم‌ نه‌ مرئي‌ نه‌ محل‌ مركب‌ نيست‌ خدا يعني‌ از چند چيز تركيب‌ نشده‌ ولي‌ همة‌ مخلوقات‌ خدا مركبند يعني‌ تركيب‌ شدند از چيزهاي‌ مختلف‌ مثلاً انسان‌ از بدن‌ و روح‌ تركيب‌ شده‌ از اجزاء كوچك‌ و بزرگ‌ تركيب‌ شده‌ از سلولهاي‌ مختلف‌ تركيب‌ شده‌ اما ذات‌ مقدس‌ پروردگار جسم‌ ندارد كه‌ تركيب‌ شده‌ باشد احاطة‌ بر ماسوي‌ الله‌ دارد محيط‌ است‌ خداي‌ تعالي‌ رحمان‌ است‌ اينها صفات‌ ثبوتيه‌ ثبوت‌ يعني‌ چيزهايي‌ كه‌ ثابت‌ براي‌ او سلبيه‌ يعني‌ چيزهايي‌ كه‌ براي‌ خدا نيست‌ نبايد باشه‌ عقل‌ ميگه‌ نيست‌ حالا پروردگار متعال‌ جسم‌ نداره‌ بگوييم‌ كه‌ داراي‌ جسم‌ است‌ بدن‌ است‌ نور است‌ خدمتون‌ عرض‌ شود اجزاء مختلفي‌ دارد مثلاً يكي‌ كه‌ از روحش‌ و توي‌ بدن‌ ما وارد كرده‌ ميشه‌ بعضيها اين‌ طوري‌ خيال‌ ميكنند و نفخت‌ فيه‌ من‌ روحي‌ اين‌ و فكر ميكنند كه‌ خدا يه‌ مقداري‌ از روح‌ خودش‌ در ما نفخ‌ كرده‌ اين‌ قابل‌ تجزيه‌ ميشه‌ يعني‌ يه‌ قسمتي‌ تو بدن‌ ماست‌ يه‌ قسمتي‌ تو بدن‌ او يه‌ قسمتي‌ هم‌ مال‌ خودشه‌ نه‌ پروردگار متعال‌ از فكر ما ذاتش‌ خارج‌ به‌ ما گفتند اذا بلغ‌ الكلام‌ الي‌ الله‌ فمثكُ وقتي‌ كه‌ حرفتون‌ به‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار رسيد ديگه‌ حرف‌ نزنيد به‌ جهت‌ اينكه‌ ما نميتونيم‌ درك‌ بكنيم‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار رو اما صفاتشو ميتونيم‌ درك‌ بكنيم‌ كارهاشو ميتونيم‌ درك‌ بكنيم‌ خداي‌ تعالي‌ مكان‌ نداره‌ يعني‌ يه‌ جاي‌ باشه‌ يه‌ جا نباشه‌ نيست‌ اين‌ طور چيزي‌، همه‌ جا هست‌ و چون‌ ما نظيرشو نديديم‌ نمي‌تونيم‌ تصورش‌ كنيم‌ ما هر چيزي‌ كه‌ تصورش‌ ميكنيم‌ حتماً بايد نظيرشو ديده‌ باشيم‌ مثلاً شما اگر بخوايد فرض‌ كنيد يك‌ موجودي‌ كه‌ صد تا سر داره‌ تصور كنيد بايد يك‌ موجود يك‌ سرشو ديده‌ باشيد تا صد تا سرشو بتونيد خودتون‌ تصور كنيد جب‌اما يه‌ چيزي‌ كه‌ هيچ‌ نديديد اصلاً نديدديش‌ عقلتون‌ هم‌ نميتونه‌ تصور كنه‌ عقلتون‌ هم‌ نميتونه‌ بسازدش‌ اين‌ و نميتونيم‌ ما اصلاً تصور كنيم‌ لذا امام‌ عليه‌ صلاة‌ و سلام‌ مي‌فرمايد كل‌ ما ميزتموهُ بأوهامكم‌ هر چيزي‌ كه‌ با اوهامتون‌ تصور كرديد اين‌ مخلوق‌ شماست‌ خداي‌ شما نميشه‌ باشه‌ اين‌ مال‌ خود شماست‌ شما خلقش‌ كرديد شما تو فكرتون‌ خلقش‌ كرديدنميتونيد اين‌ رو خدا تصور كنيد بنا بر اين‌ صفات‌ ثبوتيه‌ پروردگار اون‌ صفاتيست‌ كه‌ ما ميگيم‌ خدا اين‌ طور هست‌ اين‌ صفت‌ رو دارد و صفات‌ سلبيه‌ پروردگار هم‌ اون‌ صفاتيست‌ كه‌ ميگيم‌ خدا اين‌ طور نيست‌.

 خدا خيلي‌ چيزها رو به‌ خودش‌ نسبت‌ داده‌ همانطوري‌ كه‌ شما يه‌ چيزي‌ كه‌ پيشتون‌ عزيزِ به‌ خودتون‌ نسبت‌ ميديد ميگيد اين‌ مال‌ منه‌ اين‌ ملك‌ منه‌ مثلاً فرض‌ كنيد كه‌ شما يك‌ بچة‌ غريبه‌ هست‌ ولي‌ خيلي‌ به‌ شما محبت‌ ميكنه‌ و نزديك‌ به‌ شماست‌ ميگيد اين‌ فرزند منه‌ يك‌ چيزي‌ مال‌ شماست‌ خيلي‌ دوستش‌ داريد ميگيد اين‌ مال‌ منه‌ فرقي‌ هم‌ نميكنه‌ اين‌ زبل‌ الحقوق‌ باشد صاحب‌ عقل‌ و انساني‌ بالاخره‌ باشد يا يك‌ جمادي‌ باشه‌ خداي‌ تعالي‌ روح‌ انسان‌ رو ميگه‌ مال‌ منه‌ خيلي‌ نزديك‌ به‌ منه‌ و نفخت‌ فيه‌ من‌ روحي‌ خون‌ امام‌ حسين‌ عليه‌ صلاة‌ و سلام‌ كه‌ خيلي‌ ارزش‌ داره‌ نسبت‌ ميده‌ به‌ خودش‌ مي‌فرمايد: ثارالله‌ خون‌ خدا خانة‌ كعبه‌ خيلي‌ با اخلاص‌ ساخته‌ شده‌ فقط‌ و فقط‌ براي‌ خدا ساخته‌ شده‌ براي‌ خودنمايي‌ ساخته‌ نشده‌ براي‌ اينكه‌ يه‌ عده‌ بگن‌ حضرت‌ ابراهيم‌ مسجد ساخته‌ با كاشي‌ هم‌ اسمشو اون‌ بالا نصب‌ كرده‌ باشن‌ اين‌ نبوده‌ خدا قبولش‌ كرده‌ و لذا اونجا شده‌ بيت‌ الله‌ والا خدا اونجا زندگي‌ نمي‌كنه‌ يا مثلاً فرض‌ كنيد امير المؤمنين‌ هر كاري‌ كه‌ خدا اراده‌ بكنه‌ او انجام‌ ميده‌ هر كاري‌ كه‌ خدا راده‌شو ميكنه‌ اميرالمؤمنين‌ انجام‌ ميده‌ هر كاري‌ را شما اراده‌ كنيد دستتون‌ دستتون‌ انجام‌ ميده‌ اينجا امير المؤمنين‌ شده‌ دست‌ خدا امير المؤمنين‌ عليه‌ السلام‌ يا ساير ائمه‌ عليه‌ السلام‌ اينقدر حرفهاشون‌ حرفه‌ و يك‌ كلمه‌ بي‌فايده‌ بيهوده‌ عبث‌ حرف‌ نمي‌زنند همة‌ حرفها حرفهاي‌ خداييست‌ حق‌ زبانش‌ شده‌ لسان‌ الله‌ زبان‌ خدا معناي‌ زبان‌ خدا اين‌ است‌ كه‌ هيچ‌ كلامي‌ غير از حق‌ نميگه‌ هيچ‌ سخني‌ جز حق‌ نميگويد شماها ميتونيد اين‌ طوري‌ بشيد ها اگر كارتون‌ اعمالتون‌ گفتارتون‌ حق‌ شد شما هم‌ يدالله‌ ميشيد شما هم‌ لسان‌ الله‌ ميشيد شما هم‌ اگر جز حق‌ چيز ديگه‌اي‌ گوش‌ نداديد هر چه‌ شنيديد حق‌ بود هر چه‌ به‌ شما گفتند شما فقط‌ خوباشو شنيديد حق‌ شنيديد حق‌ گفتيد حق‌ ديديد دور و بر باطل‌ نگشتيد همانطوري‌ كه‌ ائمة‌ اطهار عليه‌ صلاة‌ و سلام‌ بودند و يك‌ كلمه‌ بر باطل‌ حرف‌ ميزدند به‌ باطل‌ حتي‌ نگاه‌ نميكردند چشمشون‌ رو مواظب‌ بودند اعمالشون‌ رو مواظب‌ بودند زبانشون‌ رو كنترل‌ ميكردند كه‌ جز حق‌ نگن‌ و جز حق‌ نشنوند اگر شما هم‌ اينطوري‌ شديد شما هم‌ لسان‌ الله‌ ميشيد يد الله‌ ميشيد عين‌ الله‌ ميشيد منتهي‌ هر كسي‌ به‌ حد خودش‌ امير المؤمنين‌ يد الله‌ كامله‌ شما هم‌ يد الله‌ ناقص‌ ميشديد شما ببينيد كارهاي‌ شما حالا گاهي‌ ميشه‌ انسان‌ به‌ دست‌ راست‌ خودش‌ بيشتر فرمان‌ ميده‌ تا به‌ دست‌ چپش‌ دست‌ راست‌ بيشتر كار ميكنه‌ تا دست‌ چپ‌ امير المؤمنين‌ عليه‌ صلاة‌ و سلام‌ دست‌ راست‌ پروردگار بود ائمة‌ اطهار عليه‌ صلاة‌ و سلام‌ دست‌ راست‌ خدا هستند حالا نميتونيم‌ بگيم‌ كه‌ مثل‌ دست‌ راست‌ و چپه‌ فرق‌ بين‌ ما و امير المؤمنين‌ خيلي‌ زياد ولي‌ از باب‌ مثال‌ عرض‌ كردم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ امير المؤمنين‌ بيشتر چون‌ قدرت‌ بيشتري‌ در اختيارش‌ گذاشته‌ او اقيانوس‌ ما يك‌ قطره‌ هم‌ كمتريم‌ ولي‌ اين‌ هر دوش‌ آبه‌ هر دو:

 (ما در هر وقت‌ كه‌ منبر ميريم‌ چه‌ شب‌ دوشنبه‌ چه‌ شب‌ جمعه‌ يا شب‌ چهارشنبه‌ يك‌ كسي‌ با اين‌ اسرار مياد و يك‌ كسي‌ بره‌ در باز كنه‌ ببينه‌ كيه‌ شيطان‌ به‌ تمام‌ معناست‌ حال‌ انسان‌ رو ميگيرند اگه‌ از خانمهاي‌ جلسه‌ باشد بگين‌ راهش‌ ندن‌ كار ديگه‌اي‌ اگر دارند و ديگه‌ هم‌ نيان‌ اين‌ خانم‌ تو كيه‌؟ بله‌؟ خوب‌ چرا اينقدر در ميزنند پس‌؛ديگه‌ چرا اينقدر در ميزنند پس‌ يه‌ دفعه‌ در ميزنند، اين‌ وقت‌ هم‌ گذشته‌ ديگه‌ نيان‌ تو هر كه‌ هست‌ تازه‌ است‌ … استغفرالله‌)

 انسان‌ اگر بندة‌ خدا صد در صد شد بندة‌ خدا شد صد در صد دستش‌ ميشه‌ يد الله‌ زبانش‌ ميشه‌ لسان‌ الله‌ گوشش‌ ميشه‌ اُذُنُ الله‌ چشمش‌ ميشه‌ عين‌ الله‌ قلبش‌ هم‌ حتي‌ ميشه‌ ارادت‌ الله‌ قلب‌ انسان‌ اينها فكر نكنيد حالا خدا بياد جاي‌ شما بنشينه‌ نه‌ شما در تعبرات‌ عادي‌ تون‌ هم‌ همينجوري‌ حرف‌ ميزنيد مثلاً (بگيد اين‌ خانم‌ بياد تو) فرض‌ كنيد بهش‌ خيلي‌ اعتماد داريد جز كار شما كار ديگري‌ انجام‌ نميده‌ وقتي‌ كه‌ دنبال‌ كاري‌ براي‌ شما ميره‌ ميگيد من‌ به‌ او اطمينان‌ دارم‌ كار او كار منه‌ حرف‌ او حرف‌ منه‌ من‌ الان‌ به‌ بعضي‌ از خانمهايي‌ كه‌ داراي‌ كمالاتند كه‌ مكرر هم‌ بهتون‌ گفتم‌ يه‌ چند نفر رو كه‌ تعيين‌ كردم‌ خوب‌ من‌ اعتماد دارم‌ ميگم‌ حرف‌ اونها حرف‌ منه‌ يعني‌ معناش‌ اين‌ نيست‌ كه‌ من‌ ميگم‌ او هم‌ پشت‌ سر من‌ مثل‌ اين‌ بلندگو ميگه‌ يا مثلاً خودم‌ هستم‌ دارم‌ حرف‌ ميزنم‌ نه‌ اعتماد چون‌ دارم‌ ميگم‌ حرف‌ او حرف‌ منه‌ كار او كار منه‌ به‌ او چيزي‌ بگيد مثل‌ اينه‌ كه‌ به‌ من‌ بگيد او در شما يه‌ نقصي‌ ببينه‌ مثل‌ اينه‌ كه‌ من‌ ببينم‌ اينجوري‌ تصور كنيد اگر يك‌ شخص‌ صد در صد بندة‌ خدا شد صد در صد تحت‌ فرمان‌ پروردگار قرار گرفت‌ كه‌ انشاء الله‌ همتون‌ برسيد به‌ اون‌ كمال‌، به‌ مقام‌ بندگي‌ برسيد چون‌ از نظر عمل‌ انسان‌ بايد به‌ مقام‌ بندگي‌ برسه‌ از نظر روح‌ بايد به‌ مقام‌ خليفة‌ اللهي‌ برسه‌ يعني‌ اون‌ سرمنزلي‌ كه‌ ما ميخوايم‌ انشاء الله‌ بهش‌ برسيم‌ اينه‌ كه‌ روحاً خليفة‌ الله‌ بشيد خليفة‌ الله‌ يعني‌ چيه‌ يعني‌ هر چه‌ كه‌ صفات‌ ثبوتيه‌ پروردگار دارد شما هم‌ داشته‌ باشيد هر يك‌ از صفات‌ افعال‌ رو كه‌ خدا دارد شما هم‌ داشته‌ باشيد صفات‌ سلبيه‌ رو نميگم‌ و صفات‌ ذات‌. اين‌ دو تا بايد كنار زده‌ بشه‌ و ما به‌ اون‌ محل‌ به‌ اون‌ حد نمي‌رسيم‌ يعني‌ اصلاً منحصر به‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگاره‌ اما صفات‌ ثبوتية‌ پروردگار و صفات‌ افعال‌ يعني‌ ثبوتية‌ افعال‌ اينجوري‌ بگيم‌ صفات‌ ثبوتية‌ افعاليه‌ رو ما بايد دارا باشيم‌ وقتي‌ كه‌ به‌ اين‌ مرحله‌ رسيديم‌ ميشيم‌ خليفة‌ الله‌. اسمي‌ كه‌ روي‌ ما ميذارن‌ نميگن‌ ما خدا هستيم‌ ما مثل‌ يه‌ عده‌ افراد نادان‌ نافهم‌. محي‌ الدين‌ عربي‌ سني‌ اين‌ ميگه‌ من‌ خودم‌ خدا هستم‌ بايزيد بسطامي‌ ميگه‌ سبحاني‌ ما عظم‌ شأنه‌ اكثر صوفيه‌ اكثر عرفاي‌ اصطلاحي‌ كه‌ متأسفانه‌ زمان‌ ما زياد از اهل‌ سنت‌ آمدند توي‌ شيعه‌ و رخنه‌ كردند اينها ميگن‌ كه‌ ما خودمون‌ خدا ميشيم‌.

 با ديگر از ملك‌ پران‌ شوم‌ شعر رو ماها يه‌ جور ديگه‌ معنا مي‌كنيم‌ ولي‌ اوني‌ كه‌ گفته‌ معناش‌ منظورش‌ چيز ديگه‌اي‌ بود اونچه‌ اند وهم‌ نايد اون‌ شوم‌ يعني‌ خدا بشم‌ مُلاي‌ قمي‌ ميگه‌ كه‌:

 اي‌ قوم‌ به‌ حج‌ رفته‌ كجائيد كجائيد

 حاجت‌ به‌ طلب‌ نيست‌ شمائيد شمائيد

 خودتون‌ خدا هستيد كجا ميريد يك‌ عليه‌ ما عليه‌ ديگه‌اي‌ ميگفت‌ كه‌ بيايد دور من‌ طواف‌ كنيد من‌ روحم‌ خداست‌ و بدنم‌ هم‌ طوفوا حوله‌ فمكة‌ بيت‌ الله‌ و أنا الله‌ بدنم‌ هم‌ خانة‌ خداست‌ بيايد دور من‌ طواف‌ كنيد در زمان‌ علماء به‌ دستور نايب‌ خاص‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ منصور حلاج‌ به‌ خاطر گفتن‌ إني‌ أناالله‌ به‌ دار آويخته‌ شد ميگفت‌ من‌ خودم‌ خدا هستم‌ ديگه‌ يك‌ كم‌ بيسواد بود حلاج‌ بود شغلش‌ حلاجي‌ بود حلاج‌ يعني‌ پنبه‌ زن‌. يه‌ خورده‌ تو آفتاب‌ زياد نشسته‌ بود مثل‌ علي‌ محمد باب‌ در شيراز روي‌ پشت‌ بام‌ ميرفت‌ زيارت‌ عاشورا ميخوند اين‌ كه‌ ميگن‌ كنترل‌ بشه‌ اعمال‌ عباديتون‌ براي‌ اينه‌ خيال‌ ميكرد خوب‌ روايت‌ هم‌ داره‌ الان‌ بعضي‌ از مقدسها هم‌ همينطوري‌ هستند تحت‌ برنامه‌ كه‌ نيستند اينجوريند كه‌ افضل‌ الاعمال‌ اعمزهوا هر كاري‌ كه‌ سخت‌ تر او بهتره‌ معناش‌ هم‌ نفهميدن‌ خواستي‌ زيارت‌ بخوني‌ زيارت‌ عاشوراست‌ با صد لعن‌ و صد سلام‌ خوب‌ يه‌ كار ديگه‌اي‌ بكنيم‌ كه‌ همه‌ سخت‌تر بشه‌ روزه‌ هم‌ بگيريم‌ باز سخت‌ تر از اين‌ چيه‌ برو تو آفتاب‌ هم‌ بشين‌ رو پشت‌ بام‌ خوب‌ آفتاب‌ هم‌ فرق‌ ميكنه‌ آفتاب‌ تابستان‌ اين‌ تو مغز آدم‌ آفتاب‌ ميخوره‌ بعد كم‌كم‌ ميشه‌ يه‌ چيزهايي‌ هم‌ جلوي‌ چشمش‌ مياد ميگه‌ من‌ با امام‌ زمان‌ ارتباط‌ دارم‌ كم‌ كم‌ مي‌بينه‌ كه‌ مردم‌ كه‌ قبول‌ ميكنند ميگه‌ من‌ خودم‌ امام‌ زمانم‌ باز هم‌ كمه‌ چون‌ انسان‌ زياده‌ طلب‌ هر چه‌ بهش‌ بدن‌ ميگه‌ يه‌ خورده‌ بيشتر.مي‌بينه‌ كه‌ امام‌ زمان‌ باز هم‌ كمه‌ تازه‌ امام‌ زمان‌ خودش‌ وصي‌ پيغمبر. وصي‌ پيغمبر تازه‌ بندة‌ خداست‌ خوب‌ چرا ما اونطور بگيم‌ گفت‌ من‌ خودم‌ پيغمبرم‌ كتاب‌ هم‌ دارم‌ كتاب‌ … اين‌ باز پيغمبر هم‌ بندة‌ خداست‌ گفت‌ خودم‌ خدا هستم‌ حالا اين‌ صوفيها اون‌ قدم‌ آخر ورداشتن‌ ديگه‌ اين‌ جلو و اين‌ حرفها.

 توي‌ حرم‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ صلاة‌ و سلام‌ من‌ يه‌ صوفي‌ ديدم‌ دهنش‌ بوي‌ مشروب‌ ميداد من‌ گفتم‌ با خودم‌ حالا شايد يه‌ دارويي‌ خورده‌ بوي‌ شراب‌ ميده‌ حس‌ كنجكاوي‌ ما تحريك‌ شد البته‌ اون‌ وقتها كه‌ الان‌ اون‌ كار رو نمي‌كنم‌ صحيح‌ هم‌ نميدونم‌ كسي‌ اين‌ كار رو انجام‌ بده‌ باهاش‌ صحبت‌ كردم‌ در باب‌ عرفان‌ و چه‌ و اينها و گفت‌ خودش‌ ديگه‌ شروع‌ كرد به‌ گفتن‌، گفت‌ انسان‌ به‌ جايي‌ ميرسه‌ كه‌ همة‌ واجباتش‌ بر انسان‌ حرام‌ ميشه‌ و همة‌ محرمات‌ هم‌ حلال‌ ميشه‌ گفتم‌ مثلاً ما ميتونيم‌ يه‌ جرعه‌شو بخوريم‌ گفت‌ بله‌ من‌ همين‌ الان‌ يك‌ عالمه‌ مشروب‌ خوردم‌ عشق‌ به‌ خدا پيدا كردم‌ اومدم‌ حرم‌ معلوم‌ شد آقا مشروب‌ خورده‌ استدلال‌ هم‌ به‌ آيات‌ قرآن‌ هم‌ ميكنند كه‌ فاعبد ربك‌ حتي‌ يأتيك‌ آتاك‌ اليقين‌ عبادت‌ كن‌ پروردگارت‌ را تا اونجايي‌ كه‌ يقين‌ برات‌ پيدا بشه‌ اين‌ استدلال‌ غلط‌ اصلاً معناش‌ و نفهميدن‌ بعد از يقين‌ تازه‌ اول‌ عبادت‌ انسان‌ عظمت‌ يك‌ كسي‌ رو يقين‌ نداره‌ عبادت‌ ميكنه‌ وقتي‌ كه‌ يقين‌ پيدا كرد اونجا تازه‌ اول‌ عبادت‌ اول‌ بندگي‌ حالا منظور نمي‌خواستم‌ تو اين‌ مسائل‌ وارد بشم‌ گاه‌ گاهي‌ وظيفه‌ام‌ ميدونم‌ كه‌ يك‌ تذكراتي‌ بِهِتُون‌ بدم‌ كه‌ شماها فكر نكنيد راه‌ تصوف‌ دراويش‌ راه‌ شيخيه‌ اينها همه‌ صراط‌ مستقيم‌ ندارند فرق‌ شما با اونها اين‌ است‌ كه‌ شما صراط‌ مستقيم‌ داريد صراط‌ مستقيم‌ هم‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و سلام‌ هستند چقدر خوبه‌ انسان‌ مرشدش‌ امام‌ زمان‌ باشه‌ چقدر فرق‌ بين‌ كسي‌ كه‌ مرشدش‌ امام‌ عصر ائمة‌ اطهار سخنان‌ اونها قرآن‌ مجيد اينها باشه‌ يا مرشدش‌ يك‌ بوغلي‌ شاهي‌ كه‌ مشروب‌ خورده‌ و مست‌ شده‌ و شيطان‌ هم‌ آمده‌ يه‌ مكاشفاتي‌ به‌ او داده‌ و يك‌ مطالبي‌ به‌ او ياد داده‌ و او را به‌ شاگردان‌ ميگه‌ اون‌ باشه‌ اين‌ فرقشه‌. كوشش‌ كنيد پاي‌ هر سخني‌ ننشينيد پاي‌ هر كلامي‌ ننشينيد به‌ هر كتابي‌ توجه‌ نديد يك‌ كتاب‌ اخيراً ديدم‌ كه‌ يكي‌ از دوستان‌ براي‌ من‌ آورده‌ بود اسم‌ كتاب‌ همون‌ پرواز روح‌ كه‌ چون‌ روح‌ تُوش‌ هست‌ بهش‌ وصل‌ ميكنند اونوقت‌ خيال‌ ميكنند اون‌ هم‌ مثل‌ اين‌ كتاب‌ ترويج‌ ميشه‌ زياد منتشر ميشه‌ زياد مردم‌ و تحت‌ تأثير قرار ميده‌

 اين‌ من‌ ننوشتم‌ من‌ كتابهاي‌ من‌ بعضيهاشو الان‌ كه‌ نگاه‌ نمي‌كنند اين‌ روح‌ مقدس‌ ديني‌ اين‌ تهذيب‌ نفس‌ واقعي‌ اون‌ فردي‌ كه‌ در زمان‌ حياتش‌ جز خدا هيچي‌ رو در نظر نگرفته‌ بود اون‌ روح‌ او داره‌ كار ميكنه‌ خدا ميدونه‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقا جان‌ گاهي‌ يك‌ باري‌ رو مينداخت‌ روي‌ دوشش‌ ميگفتم‌ حاج‌ آقا بديد من‌، من‌ اونوقت‌ سنم‌ كم‌ بود زورم‌ شايد نمي‌رسيد ولي‌ دلم‌ ميخواست‌ به‌ هر حال‌ كمك‌ كنم‌ به‌ من‌ ميگفت‌ من‌ حمال‌ هم‌ ميتونم‌ بگيرم‌ ميتونم‌ كسي‌، ميخوام‌ گاهي‌ به‌ خودم‌ بگم‌ ملا آقا جان‌ تو آدم‌ نشدي‌ مردم‌ دست‌ تو مي‌بوسند اگر بندة‌ خدا باشي‌ ارزش‌ داري‌ چرا بارت‌ تو خودت‌ ميتوني‌ دوش‌ كس‌ ديگه‌اي‌ ميگذاري‌ گفتم‌ مردم‌ آخه‌ مي‌فرمود من‌ دنبال‌ مردم‌ كه‌ نميرم‌ من‌ احدي‌ رو باهاش‌ نگفتم‌ براي‌ اينكه‌ او در زمان‌ او بيشتر لازم‌ بود كه‌ مخفي‌ باشه‌ اين‌ مسائل‌ الان‌ ما احتمال‌ ميديم‌ ظهور نزديكتر شده‌ باشد ميگيم‌ يه‌ عده‌اي‌ بسازيم‌ والا ما هم‌ بايد همون‌ رفتار را داشته‌ باشيم‌ زمان‌ او ميگفت‌ يه‌ چند نفري‌ به‌ اندازه‌اي‌ كه‌ زكات‌ علمم‌ و داده‌ باشم‌ زكات‌ تزكية‌ نفسم‌ و داده‌ باشم‌ زكات‌ خيلي‌ كم‌ ميشه‌ ميگفت‌ چند نفري‌ رو انيجا من‌ ميتونم‌ تربيت‌ كنم‌ خوب‌ يه‌ همچي‌ حالتي‌ داشت‌ حالا شماها فكر نكنيد كه‌ من‌ خيلي‌ اسرار دارم‌ همتون‌ باشيد بيايد خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد يمُنونه‌ عليكم‌ اسلامها منت‌ ميذارن‌ بر شما كه‌ مسلمان‌ شده‌اند و لله‌ يَمُنٌّ عليكم‌ خدا منت‌ داره‌ بر شما كه‌ هدايتتون‌ كرده‌ بايد مرحون‌ خدا ممنون‌ پروردگار باشيد كه‌ خدا شما رو هدايتتون‌ كرده‌ هيچ‌ منتي‌ نداره‌ ميخوايد بيايد ميخوايد نيايد ولي‌ اگر اومديد بايد منظم‌ باشيد شما يه‌ وقتي‌ همانطوري‌ كه‌ گفتم‌ گاهي‌ ميشه‌ انسان‌ يدالله‌ گاهي‌ ميشه‌ يد الشيطان‌ ميشه‌ دست‌ خدا ميشه‌ انسان‌ گاهي‌ هم‌ دست‌ شيطان‌ ميشه‌ يك‌ برخلاف‌ عهد عمل‌ كردن‌ شما به‌ دوستتون‌ گفتيد كه‌ من‌ ساعت‌ مثلاً نُه‌ ميام‌ پيشتون‌ گذاشتيد نه‌ و نيم‌ رفتيد اين‌ بيچاره‌ هم‌ آدم‌ منظمي‌ باشه‌ برنامه‌هاش‌ همه‌ تا شب‌ به‌ هم‌ ميخوره‌ اين‌ كار اين‌ تأخير شما كه‌ سبب‌ اذيت‌ يه‌ كسي‌ شده‌ آيا كار خدائيست‌ يا كار شيطاني‌؟ شما نميتونيد بگيد كار خدائيست‌ خدا رئوف‌ رحمان‌ رحيم‌ حتماً بايد بگيد كار شيطاني‌. خوب‌ شما حالا رو اين‌ كار همين‌ الان‌ دست‌ شيطان‌ شديد يا دست‌ خدا ببينيد خيلي‌ حسابش‌ دو دو تا چهارتاست‌ اگر اومديد اينه‌ كه‌ من‌ ميگم‌ زود بيايد سر وقت‌ بيايد مرتب‌ باشيد اين‌ فكر نكنيد حالا من‌ خيلي‌ البته‌ اگر صحيح‌ باشيد در راه‌ باشيد منظم‌ باشيد دوستتون‌ دارم‌ وگرنه‌ نميشه‌ كه‌ انسان‌ شاگردش‌ و فرزندش‌ و دوست‌ نداشته‌ باشه‌ اما اگر اومد و نه‌ خيال‌ داريد همينطوري‌ تو هر كاري‌ بكني‌ نه‌، نه‌، نيايد بهتر از اومدنه‌ منظم‌ باشيد ما نظم‌ شما رو دوست‌ داريم‌ ما بندگي‌ شما رو در مقابل‌ خدا دوست‌ داريم‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد: أوفوا بالعهد وفاي‌ به‌ عهد كنيد قد افلح‌ المؤمنون‌ الذينهم‌ تا ميرسه‌ به‌ اينجا كه‌ مي‌فرمايد: والذينهم‌ لاَِماناتِهِم‌ و عَهدِهِم‌ راعون‌ مؤمنيني‌ رستگارند كه‌ امانت‌ مردم‌ رو خوب‌ حفظ‌ كنند عهدشون‌ را هم‌ وفادار باشند پس‌ مي‌بينيم‌ خدا طرفدار وفاي‌ به‌ عهد آدم‌ بي‌ وفا يك‌ پول‌ ارزش‌ نداره‌ يعني‌ فرق‌ انسان‌ و حيوان‌ در همينه‌ اين‌ و شما بدونيد هر آدمي‌ كه‌ بي‌وفا شد اين‌ در اين‌ صفت‌ حيوانِ و هر كسي‌ كه‌ باوفا شد در اين‌ صفت‌ انسانه‌ حالا صفات‌ ديگه‌شو بايد بررسي‌ كرد دليلش‌ چيه‌؟ دليلش‌ اينه‌ كه‌ ملاحظه‌ بكنيد بريد ببينيد وفا توي‌ حيوانات‌ نيست‌ يه‌ سگ‌، سگ‌ حتي‌ ميگن‌ خيلي‌ با وفاست‌ سگ‌ نسبت‌ به‌ ناني‌ كه‌ بهش‌ ميدن‌ استخواني‌ كه‌ بهش‌ ميدن‌ باوفاست‌ يك‌ طبره‌ استخوان‌ يك‌ دزدي‌ بياره‌ هر شبي‌ يك‌ تكه‌ بهش‌ بده‌ شب‌ آخر كه‌ ميخواد دزدي‌ بكنه‌ يه‌ دو سه‌ تا بندازه‌ اون‌ طرفتر اون‌ ميره‌ اونجا مشغول‌ استخوان‌ خوردن‌ ميشه‌ دزده‌ ميتونه‌ بره‌ تو خونه‌ بله‌ نسبت‌ به‌ شخص‌ خاصي‌ وفا نداره‌ روي‌ ايمان‌ فكر بكنه‌ اين‌ آقا ايمانش‌ بيشتره‌ من‌ بايد به‌ اين‌ بيشتر وفا داشته‌ باشم‌ اين‌ آقا، هر كه‌ بيشتر بهش‌ نان‌ و آب‌ بده‌ هر كه‌ بيشتر بهش‌ استخوان‌ بده‌ به‌ او بيشتر وفا داره‌ پس‌ اينجاست‌ كه‌ به‌ شكمش‌ بيشتر وفا داره‌ بعضي‌ از افراد، افراد بشر اينطوريند به‌ شكمشون‌ بيشتر وفا دارند تا به‌ دوستشون‌ ما زياد ديديم‌ يه‌ عده‌ بودند خوب‌ توقعاتي‌ داشتند ما هم‌ نمي‌دونستيم‌ اينها روي‌ توقع‌ مِيان‌ اينجا. براي‌ پولي‌ براي‌ مادياتي‌ براي‌ يه‌ چيزهايي‌ از اين‌ قبيل‌ وقتي‌ بهشون‌ نمي‌رسيده‌ باز هم‌ نميخوان‌ تقصير رو به‌ گردن‌ خودشون‌ بندازن‌ ميگفت‌ مثلاً يك‌ بازي‌ در ميان‌ يك‌ حرفي‌ درست‌ ميكردند مي‌گفتن‌ براي‌ خاطر فلان‌ مسئله‌ ما نمي‌يام‌ اينجا. والا اين‌ و بدونيد اگر نگم‌ صد در صد نود و نه‌ و نيم‌ در صد يقيناً بي‌وفائيها رو جنبه‌هاي‌ ماديت‌. چون‌ تا حالا خودش‌ و دوست‌ داشته‌ شكمش‌ و دوست‌ داشته‌ جيبش‌ و دوست‌ داشته‌ حالا اون‌ نيست‌ مياد بي‌وفا ميشه‌.

 من‌ يه‌ استادي‌ داشتم‌ خدا رحمتش‌ كنه‌ يك‌ جواني‌ يك‌ كسالت‌ روحي‌ پيدا كرده‌ بود يه‌ معصيت‌ بدي‌ ميكرد من‌ مي‌ديدم‌ اين‌ پا ميشه‌ ميره‌ در خونة‌ اون‌ من‌ يه‌ روز پرسيدم‌ شما چرا، آخه‌ خيلي‌ شاگردهاي‌ خوب‌ داريد اين‌ و چرا اينقدر بهش‌ مواظبشيد ايشان‌ فرمود كه‌ من‌ اميدوار به‌ سلامتيش‌ هستم‌ آدم‌ بد وجود نداره‌ اين‌ مريض‌ شده‌ يه‌ وقت‌ هست‌ مرض‌ مي‌كشدش‌ عللي‌ نداره‌ ما خودمون‌ رو خيلي‌ زحمت‌ بديم‌ بعضي‌ از امراض‌ هست‌ كه‌ صاحب‌ مرض‌ دوست‌ نداره‌ كه‌ خوب‌ بشه‌ حسودِ بهش‌ ميگن‌ حسود نباش‌ ميگه‌ كه‌ نه‌ اشكال‌ نداره‌ من‌ اينم‌ من‌ اينطوري‌ هستم‌ هر چه‌ انسان‌ راهنمائيش‌ ميكنه‌ مي‌بينه‌ گوش‌ نميده‌ خوب‌ اين‌ مريضي‌ است‌ كه‌ بايد بميره‌ خوب‌ طبعاً اين‌ مرضيست‌ كه‌ ديگه‌ اين‌ و ميكشه‌ بلكه‌ الان‌ كُشتَتِش‌ ديگه‌ دليل‌ نداره‌ انسان‌ دنبالش‌ بره‌ اما يه‌ نفر هست‌ يه‌ مرضي‌ داره‌ كه‌ اين‌ قابل‌ اصلاحه‌ اينجا همانطوري‌ كه‌ اگر رفيقتون‌ اينطورها شد همانطوري‌ كه‌ اگر رفيقتون‌ مريضي‌ ميشه‌ سرما خوردگي‌ پيدا ميكنه‌ و قابل‌ معالجه‌ است‌ شما بيشتر بهش‌ اهتمام‌ مي‌كنيد اون‌ روز كارتون‌ رو ترك‌ مي‌كنيد ميايد يك‌ سوپي‌ براش‌ درست‌ مي‌كنيد يك‌ غذاي‌ مناسب‌ بهش‌ ميديد يك‌ داروئي‌ بهش‌ ميديد دكتري‌ مي‌بريدش‌ پيش‌ مي‌بريدش‌ پزشك‌ مياريد بالا سرش‌. خلاصه‌ معالجه‌اش‌ مي‌كنيد بيشتر بايد اهتمام‌ كنيد اما يه‌ وقت‌ هست‌ نه‌ پا شو توي‌ يك‌ كفش‌ كرده‌ نه‌ مرضش‌ و حاضره‌ معالجه‌ بشه‌ نه‌ داروها رو ميخوره‌ نه‌، حتي‌ طبيب‌ را هم‌ يه‌ چند تا فحش‌ ميده‌ و از در خونه‌ بيرون‌ ميكنه‌ اين‌ خوب‌ طبعاً خودش‌ تن‌ به‌ مرگ‌ داده‌ ديگه‌، ديگه‌ چه‌ اسراري‌ است‌ تا معالجه‌اش‌ بكنيد.

 بنا بر اين‌ راه‌ شما ميخواستم‌ اين‌ و بگم‌ راه‌ شما كه‌ اگر وفادار باشيد اگر منظم‌ باشيد اگر پشت‌ كارتون‌ رو داشته‌ باشيد نهايتش‌ و سر منزلش‌ از نظر كاري‌ كه‌ شما مي‌كنيد بندگيست‌ مي‌رسيد به‌ جايي‌ كه‌ بندة‌ خدا ميشيد و از نظر روحي‌ خليفة‌ الله‌ بشيد جانشين‌ خدا. خدا هم‌ بد هيچ‌ كس‌ و نميخواد شما هم‌ بد هيچ‌ كس‌ و نخوايد خدايتعالي‌ رئوف‌ و مهربان‌ با همه‌ است‌ شما هم‌ رئوف‌ و مهربان‌ به‌ همه‌ هستيد خدايتعالي‌ رازق‌ شما هم‌ رازق‌ باشيد منتهي‌ در حد خودتون‌ خداي‌ تعالي‌ ما سوي‌ الله‌ رو رزق‌ ميده‌ شما هم‌ يك‌ مسكيني‌ رو رزق‌ بديد اون‌ هم‌ تازه‌ از اون‌ رزقي‌ كه‌ خدا بهتون‌ داده‌ خداي‌ تعالي‌ مهربان‌ به‌ ما سوي‌ الله‌ شما هم‌ به‌ زير دستانتون‌ مهربان‌ باشيد خدايتعالي‌ رب‌ رب‌ الارباب‌ رب‌ العالمينه‌ رب‌ همة‌ ما سوي‌ الله‌ شما بچه‌هاتونو اقلاً تربيت‌ كنيد شما مربي‌ همون‌ خانه‌ و زندگيتون‌ باشيد نقش‌ مادر در تربيت‌ فرزند خيلي‌ مؤثرتر و مهمتر تا نقش‌ پدر خداي‌ تعالي‌ قاضي‌ الحاجات‌ شما هم‌ بايد اگر كسي‌ كاري‌ به‌ شما داره‌.

 حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها يه‌ خانمي‌ آمد پيششون‌ چند تا سؤال‌ كرد حضرت‌ جواب‌ دادند عذر خواهي‌ كرد كه‌ بي‌بي‌ من‌ امروز شما رو خيلي‌ اذيت‌ كردم‌ وقتتون‌ و گرفتم‌ تازه‌ فرمود تو به‌ من‌ امروز خيلي‌ محبت‌ كرديد چون‌ در مقابل‌ پاسخ‌ هر سؤالي‌ كه‌ من‌ به‌ تو دادم‌ خدا چقدر به‌ من‌ اجر داد و سبب‌ اين‌ اجر تو شدي‌ كه‌ تو آمدي‌ سؤال‌ كردي‌ و من‌ جواب‌ دادم‌ شايد هم‌ اگر تو نمي‌آمدي‌ سؤال‌ نمي‌كردي‌ و من‌ جواب‌ نميدادم‌ اين‌ اجرها رو خدا به‌ من‌ نمي‌داد خوب‌ دقت‌ ميكنيد اين‌ طور برخورد كرد رب‌ باشيد خدايتعالي‌ همش‌ به‌ ياد ماست‌ شما هم‌ به‌ ياد خدا باشيد شما هم‌ به‌ ياد مردم‌ باشيد به‌ هر حال‌ صفات‌ فعل‌ خدا رو يك‌ بنده‌ بايد در خودش‌ به‌ وجود بياره‌ تا از مرحلة‌ انس‌ با پروردگار به‌ مرحلة‌ خليفة‌ اللهي‌ برسه‌ و وقتي‌ كه‌ مدال‌ خليفة‌ اللهي‌ رو بهش‌ دادند خوب‌ امام‌ زمان‌ هم‌ خليفة‌ الله‌ شما هم‌ خليفة‌ الله‌ منتهي‌ خوب‌ همونطوري‌ كه‌ عرض‌ كردم‌ ما مجازاً حضرت‌ بقية‌ الله‌ حقيقتاً ما مثل‌ اين‌ مي‌مونه‌ كه‌ فرض‌ كنيد كه‌ امام‌ زمان‌ خود خورشيد باشه‌ ما يك‌ نگين‌ انگشتري‌ روي‌ دستمون‌ باشه‌ عكس‌ خورشيد افتاده‌ اون‌ تو خوب‌ اينجا كه‌ آدم‌ نگاه‌ ميكنه‌ ميگه‌ خورشيد ولي‌ اون‌ خورشيد حقيقي‌ كجا و اين‌ كجا ولي‌ خوب‌ همينش‌ باز خيلي‌ مهمه‌ همين‌ انسان‌ رو به‌ مقام‌ حضرت‌ ابراهيم‌ مي‌رسونه‌ همين‌ انسان‌ رو به‌ مقام‌ حضرت‌ موسي‌ عيس‌ و خدمت‌ شما عرض‌ شود ساير انبياء عظام‌ مي‌رسونه‌ همين‌ انسان‌ رو همين‌ يك‌ ذره‌ انسان‌ رو به‌ مقام‌ سلمان‌ و ابي‌ذر مي‌رسونه‌ همين‌ يك‌ ذره‌ انسان‌ رو انسان‌ ميكنه‌ انسان‌ انسان‌ ميشه‌ آدم‌ ميشه‌ انسان‌ واقعي‌ ميشه‌ به‌ هر حال‌ اميدواريم‌ خداي‌ تعالي‌ همة‌ ما رو موفق‌ بفرمايد ما امروز با اينكه‌ روز زيارتي‌ مخصوص‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا بوده‌ و اكثر شماها يا مشرف‌ شديد يا مشرف‌ ميشيد امروز انشاء الله‌ ما را دعا كنيد و بعد هم‌ ما امروز انشاء الله‌ عازم‌ سفر هستيم‌ كه‌ بريم‌ انشاء الله‌ شماها رو دعاتون‌ كنيم‌ و از طرف‌ همه‌تون‌ انشاء الله‌ اميدواريم‌ همانطوري‌ كه‌ در عمره‌ موفق‌ شديم‌ در حج‌ هم‌ موفق‌ بشيم‌ و من‌ خودم‌ قصد حج‌ رفتن‌ هيچ‌ ندارم‌ نه‌ به‌ عنوان‌ روحاني‌ كاروان‌ نه‌ به‌ عنوان‌ معاون‌ نه‌ به‌ عنوان‌ آشپز نه‌ به‌ عنوان‌ بعضي‌ كاراش‌ از دستمون‌ بر مي‌ياد بعضي‌ كارهاش‌ هم‌ بي‌عرضگيش‌ بي‌عرضة‌ اين‌ كارها هستم‌ كه‌ يك‌ روحاني‌ يك‌ كارواني‌ بشم‌ ولي‌ انشاء الله‌ لطف‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ گاهي‌ خود حضرت‌ هم‌ نيابت‌ ميدن‌ ها يك‌ دفعه‌ يادم‌ اومد از يك‌، ولي‌ ما يه‌ آقايي‌ پدرش‌ فوت‌ كرده‌ بود به‌ من‌ نيابت‌ و داده‌ كه‌ من‌ برم‌ خيلي‌ هم‌ اسرار كرد گفتم‌ من‌ به‌ كسي‌ ديگه‌اي‌ هم‌ نميتونم‌ چون‌ يك‌ خوب‌ از همين‌ افراديست‌ مثل‌ شماها كه‌ جزو به‌ اصطلاح‌ مخدومين‌ ما هست‌ يعني‌ ما خدمت‌ گزار همتون‌ هستيم‌ شما هم‌ مخدوم‌ ما هستيد و اون‌ هم‌ ما خدمت‌ گزارشيم‌ جزو شاگرد شما ميگيد شاگرد ما هم‌ حالا به‌ اصطلاح‌ شما ميگيم‌ هستش‌ اسرار خيلي‌ اسرار هم‌ كرد به‌ طوري‌ كه‌ حتي‌ در يك‌ تلفن‌ گريه‌ ميكرد من‌ هم‌ گفتم‌ خوب‌ شايد حضرت‌ بقية‌ الله‌ اراده‌ فرموده‌ باشند.

 حاج‌ محمد علي‌ فشندي‌ ميگه‌ كه‌ من‌ شب‌ هشتم‌ ماه‌ ذي‌ الحجه‌ زودتر رفته‌ بودم‌ در عرفات‌ ديدم‌ آقا نصف‌ شب‌ تشريف‌ آوردند مفصل‌ جريانش‌ تو كتاب‌ نوشتم‌ گفت‌ من‌ نشناختم‌ نشستند پيش‌ من‌ صحبت‌ كردند به‌ من‌ گفتند يه‌ پولي‌ من‌ بِهِت‌ ميدم‌ تو براي‌ پدر من‌ يك‌ نيابت‌ حج‌ يك‌ طوافي‌ يه‌ نيابتي‌ بكن‌ گفتم‌ آقا اسم‌ پدرتون‌ چيه‌؟ چون‌ بايد انسان‌ اسم‌ منُ بُنَنِشُ بدونه‌ فرمود كه‌ اسم‌ پدرم‌ حسن‌ گفتم‌ اسم‌ خودتون‌ چيه‌ فرمود اسم‌ من‌ مهدي‌ يه‌ پولي‌ هم‌ دادند و يه‌ دفعه‌ شكم‌ برداشت‌ كه‌ آيا اين‌ آقا كيه‌ يه‌ علائم‌ ديگه‌اي‌ هم‌ بود حالا نمي‌خوام‌ مفصلش‌ بگم‌ براتون‌ گفتم‌ الان‌ امام‌ زمان‌ كجا تشريف‌ دارند گفت‌ الان‌ زير خيمه‌ نشسته‌ گفتم‌ روز عرفه‌ به‌ خيمه‌هاي‌ حجاج‌ مياد؟ فرمود كه‌ به‌ خيمة‌ شما مياد به‌ جهتي‌ كه‌ روحاني‌ كاروانتون‌ روضة‌ عمويم‌ ابالفضل‌ رو ميخوند بعد هم‌ پا شدند و رفتند و من‌ در همون‌ شك‌ باقي‌ بودم‌ ولي‌ بعدش‌ حساب‌ همة‌ چيزها رو كردم‌ ديدم‌ نه‌ اين‌ خود آقا بود ميگه‌ روز عرفه‌ منتظر شدم‌ در اون‌ وقت‌ كه‌ خوب‌ همه‌ نشستند و مشغول‌ دعا و دعاي‌ عرفه‌ هستند و حالي‌ دارند و اينها تصادفاً روحاني‌ كاروان‌ شروع‌ كرد به‌ روضة‌ ابالفضل‌ خيلي‌ با حال‌ ولي‌ آقا نيومدند خوب‌ من‌ ديده‌ بودَمِشُون‌ اون‌ شب‌ حوصله‌ام‌ سر آمد داشت‌ روضه‌اش‌ تمام‌ ميشد آمدم‌ از در خيمه‌ بيرون‌ ديدم‌ آقا سرش‌ و گذاشته‌ به‌ ديوار خيمه‌ داره‌ روضه‌ رو گوش‌ ميده‌ و اشك‌ ميزيزه‌ معلوم‌ شد به‌ خاطر اين‌ كه‌ من‌ معرفي‌ كردم‌ نيامدند تو تا اومدم‌ داد بزنم‌ آقا اشاره‌ فرمودند كه‌ حرف‌ نزن‌ من‌ هم‌ نتونستم‌ ديگه‌ حرفي‌ بزنم‌ ايشان‌ اونور در خيمه‌ مشغول‌ گريه‌ كردن‌ بودن‌ من‌ اين‌ طرف‌.

 حالا نيابت‌ از ديگري‌ ممكنه‌ و جايز هم‌ هست‌ و دعا كنيد كه‌ انشاء الله‌ ما از طرف‌ همة‌ شماها هم‌ نيابت‌ داشته‌ باشيم‌ اونجا طواف‌ بكنيم‌ از طرف‌ شما و انشاء الله‌ وفادار باشيد هم‌ ما رو دعا كنيد هم‌ انشاء الله‌ به‌ برنامه‌هاتون‌ اهميت‌ بديد جدي‌ باشيد توي‌ برنامه‌هاتون‌ كه‌ اگر انشاء الله‌ خدمتتون‌ رسيديم‌ بعد از حج‌ واقعاً ما رو خوشحال‌ كرده‌ باشيد در پيشرفتهاي‌ روحي‌ و معنوي‌تون‌ خوب‌ دگه‌ دعا كنم‌ ديگه‌ شما به‌ اندازة‌ يه‌ روضه‌ خوندن‌ هم‌ گريه‌ كرديد.

 نسعلك‌ و ندئوك‌ بااعظم‌ اسمائك‌ و به‌ مولانا صاحب‌ الزمان‌ يا الله‌ يا الله‌ و يا الله‌ يا الله‌ يا الله‌ يا الله‌ يا الله‌:

 خدايا به‌ آبروي‌ امام‌ عصر همة‌ ما رو از ياران‌ خاص‌ امام‌ زمان‌ قرار بده‌.

 فرج‌ اون‌ حضرت‌ رو برسان‌.

 قلب‌ مقدسش‌ را از ما راضي‌ بفرما.

 پروردگارا ما اگر كوتاهيهايي‌ كرديم‌ نسبت‌ به‌ اين‌ خانمها خدايا اينها را از ما راضي‌ بفرما.

 خدايا ما رو تا وقتي‌ دست‌ اينها رو به‌ دست‌ امام‌ زمان‌ برسانيم‌ انشاء الله‌ موفق‌ به‌ خدمتگزاري‌ اينها بفرما.

 پروردگارا به‌ آبروي‌ حجة‌ بن‌ الحسن‌ مريضهاي‌ اسلام‌ شفا عنايت‌ بفرما مرضهاي‌ روحيمون‌ شفاي‌ كامل‌ مرحمت‌ بفرما.

 امواتمون‌ غريق‌ رحمت‌ بفرما.

 خدايا به‌ آبروي‌ ولي‌ عصر قسمت‌ مي‌دهيم‌ توفيق‌ عبادت‌ و بندگي‌ به‌ همه‌ مون‌ عنايت‌ بفرما.

 اگه‌ خانمها سؤالي‌ چيزي‌ دارند ميتونند الان‌ بپرسند اگر ميتونند بپرسند. اگر هم‌ كه‌، (؟…)ج‌ خودش‌ حج‌ واجب‌ نرفته‌ باشه‌ نه‌ نميتونه‌ نايب‌ باشه‌.

 بفرما كجا مي‌برن‌ شماها رو زمان‌ ظهور انشاء الله‌ مي‌بريم‌، اون‌ هم‌ ديگر احتياجي‌ نيست‌ كه‌ از اينجا از اونجا يه‌ وقت‌ ظهور شد انشاء الله‌ همتون‌ ميايد.

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۸ محرم ۱۴۱۱ قمری – صراط‌ مستقيم‌، مغضوبين‌

بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد الله‌ رب‌ العالمين‌، الرحمن‌ الرحيم‌. مالك‌ يوم‌ الدين‌، اياك‌ نعبد و اياك‌ نستعين‌.اهدنا الصراط‌ المستقيم‌، صراط‌ الذين‌ انعمت‌ عليهم‌ غير المغضوب‌ عليهم‌ و الضالين‌.

 موضوع‌ بحث‌ ما دربارة‌ صراط‌ مستقيم‌ بود. كه‌ در زيارت‌ جامعه‌ هم‌ به‌ او اشاره‌ است‌ كه‌ انتم‌ السبيل‌ الاعظم‌ صراط‌ اقوم‌. اي‌ خاندان‌ عصمت‌ شما راه‌ اعظميد. و صراط‌ اقوميد. راههايي‌ كه‌ براي‌ رسيدن‌ به‌ خدا تعيين‌ كرده‌اند اكثرش‌ به‌ خدا نمي‌رسه‌. يك‌ روايتي‌ نقل‌ شده‌ كه‌ از متصوفه‌ است‌. اترب‌ الي‌ الله‌ بعدد رؤس‌ خلائق‌. راه‌ به‌ خدا به‌ عدد سر هر فردي‌ است‌. يعني‌ هر نفري‌ يك‌ راهي‌ براي‌ خدا داره‌. اين‌ حرف‌ غلطه‌. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ همة‌ مردم‌ بايد در يك‌ صراط‌  و اون‌ صراط‌ مستقيم‌ اون‌ هم‌ با اين‌ شرط‌ صراط‌ الذين‌ انعمت‌ عليهم‌ راه‌ كساني‌ كه‌ به‌ اونها نعمت‌ داده‌اي‌. نعمت‌ ولايت‌، به‌ اين‌ معصومين‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ چهارده‌ نور پاك‌ خداي‌ تعالي‌ نعمت‌ ولايت‌ را عنايت‌ كرده‌. ولي‌ مردمند. ولي‌ به‌ معناي‌ فرمانده‌اي‌ كه‌ با محبت‌ به‌ فرمانبردار، فرمان‌ مي‌دهد. يك‌ فرمانده‌اي‌ هست‌ كه‌ به‌ خاطر منافع‌ خودش‌ فرمان‌ مي‌ده‌. بعضي‌ فرمانده‌ها بخاطر محبتي‌ كه‌ به‌ اون‌ فرمانبردار دارند فرمان‌ مي‌دن‌. ولي‌ طفل‌ پدر يا مادره‌. چرا؟ به‌ جهتي‌ كه‌ او را از راههاي‌ كج‌ و اشتباه‌ و راههاي‌ نا صحيح‌ حفظش‌ مي‌كنند كه‌ به‌ نفع‌ خود اون‌ طفله‌. فرمان‌ مي‌ده‌ كه‌ به‌ طرف‌ چاه‌ نرو، به‌ طرف‌ خطر نرو. او را از خطر و راههاي‌ بد حفظ‌ مي‌كند. ولايت‌ تنها احاطة‌ بر امور داشتن‌ و فرماندهي‌ و اين‌ كه‌ انسان‌ يك‌ عده‌اي‌ را تحت‌ فرمان‌ خودش‌ بگيره‌ اين‌ را ولايت‌ نمي‌گن‌. اين‌ به‌ اصطلاح‌ عامريته‌. و اين‌ فرماندهي‌ است‌ به‌ فارسي‌. اما اگر هم‌ فرمان‌ داده‌ و هم‌ دوست‌ داشت‌ فرمانبردار و بخاطر نفعي‌ كه‌ در او مي‌بيند اين‌ فرمان‌ را مي‌دهد اينجا او را ولي‌ مي‌گويند در زيارت‌ روز جمعه‌ به‌ امام‌ عصر ارواحنا فدا، عرض‌ مي‌كنم‌ مولاي‌، انا مولاك‌. اي‌ فرماندهي‌ كه‌ با محبت‌ كامل‌ به‌ ما فرمان‌ مي‌دهي‌ ما فرمانبردار تو هستيم‌ روي‌ محبت‌. مولا هم‌ جنبة‌ فاعلي‌ دارد، هم‌ جنبة‌ مفعولي‌. هم‌ فرمانده‌ را مولا مي‌گن‌. فرمانده‌اي‌ را كه‌ با محبت‌ فرمان‌ مي‌ده‌ و هم‌ فرمانبرداري‌ كه‌ روي‌ محبت‌ فرمان‌ برمي‌ داره‌ به‌ هر دوي‌ اينها مي‌گن‌ مولا. و ولي‌ الله‌ ولي‌ الذين‌ آمنوا. خدا ولي‌ كساني‌ است‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌اند يعني‌ فرمان‌ مي‌دهد و روي‌ محبت‌ هم‌ فرمان‌ مي‌ده‌. و دربارة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ يا اولياء خدا مي‌گيم‌ كه‌ علي‌ ولي‌ الله‌. مي‌گيم‌ اولياء الله‌. علي‌ ان‌ اولياء الله‌ لا خوف‌ عليهم‌ و لا هم‌ يحزنون‌. اينها اولياء خدا هستند. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ ولي‌ خداست‌. يا حجت‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فدا ولي‌ خداست‌. يعني‌ چه‌؟ يعني‌ فرماندة‌ به‌ خداست‌، نه‌. يعني‌ فرمانبرداري‌ كه‌ روي‌ محبت‌ فرمان‌ برمي‌ داره‌.

 چون‌ خدا را دوست‌ داره‌. ما ابدتك‌ خوف‌ من‌ نارك‌ مي‌فرمايد من‌ عبادت‌ نمي‌كنم‌ بخاطر ترس‌ از جهنم‌ و ما، ما ابدتك‌ خوف‌ من‌ نارك‌. و لات‌ معا الي‌ جنتك‌. نه‌ بخاطر طمع‌ به‌ بهشت‌. من‌ اگر كليد بهشت‌ و جهنم‌ را خدايا به‌ من‌ بدهي‌ من‌ باز هم‌ چون‌ تو را دوست‌ دارم‌ اطاعت‌ مي‌كنم‌. من‌ چون‌ تو را دوست‌ دارم‌. چون‌ انسان‌ گاهي‌ در خانة‌ دوستش‌ وارد مي‌شه‌ مي‌بينه‌ مشغول‌ يك‌ كاري‌ است‌. يك‌ وقت‌ هست‌ بخاطر يك‌ مزدي‌ كمك‌ مي‌كنه‌. يك‌ وقت‌ هست‌، حالا مزد فرق‌ نمي‌كنه‌ به‌ طمع‌ اين‌ كه‌ مثلا فرض‌ كنيد اينجا من‌ به‌ او كمك‌ كنم‌. اينجا بعد او مي‌ياد خونة‌ ما، ما رو كمك‌ مي‌كنه‌. يا فلان‌ اداره‌ مراجعه‌ مي‌كنم‌ من‌ هم‌ رئيس‌ يك‌ اداره‌ هستم‌، اين‌ هم‌ رئيس‌ يك‌ اداره‌ من‌ حرف‌ او را گوش‌ مي‌كنم‌ او هم‌ حرف‌ من‌ را گوش‌ خواهد كرد. به‌ اصطلاح‌ خيلي‌ عوامانه‌ نون‌ به‌ قد هم‌ بديم‌. اين‌ رو محبت‌ نيست‌. گاهي‌ مي‌شه‌ كه‌ انسان‌ روي‌ ترسه‌ كه‌ اطاعت‌ مي‌كنه‌. از يك‌ نفر مي‌ترسه‌. از يك‌ قدرتمندي‌ مي‌ترسه‌. اطاعت‌ مي‌كنه‌. اينها هردوش‌ اطاعت‌ روي‌ محبت‌ نيست‌. به‌ هر دوي‌ اينها ولي‌ نمي‌گن‌. نمي‌گن‌ اين‌ ولي‌ اللهه‌. اين‌ از اولياء خداست‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ اين‌ مطيع‌ خداست‌. ايني‌ كه‌ از روي‌ ترس‌ اطاعت‌ كرده‌ مطيع‌ خداست‌. ايني‌ كه‌ بخاطر بهشت‌ اطاعت‌ كرده‌ مطيع‌ خداست‌. وقتي‌ انسان‌ ولي‌ خدا مي‌شود كه‌ بگه‌ خدايا چون‌ تو را دوست‌ دارم‌، ببينيد علي‌ عليه‌ السلام‌ در دعاي‌ كميل‌ چه‌ مي‌فرمايد. مي‌فرمايد و حبني‌ يا الهي‌ صبرت‌ علي‌ حر نارك‌، خيلي‌ عجيبه‌. مي‌گه‌ اومدم‌ من‌ صبر كردم‌ جهنم‌ دو اشكال‌ توش‌ هست‌، يك‌ دوري‌ از محبت‌ پروردگار و رحمت‌ و مهر پروردگاره‌ يكي‌ هم‌ آتش‌ سوزنده‌ است‌. علي‌ مي‌فرمايد كه‌ از اين‌ دو تا اوني‌ كه‌ قابل‌ تحمل‌ نيست‌ براي‌ من‌، نمي‌تونم‌ طاقت‌ در مقابلش‌ بيارم‌ حرارت‌ آتش‌ نيست‌. اين‌ حرارت‌ آتش‌ را با اين‌ كه‌ آتش‌ جهنم‌ اون‌ قدر حرارت‌ دارد كه‌ آية‌ شريفه‌ مي‌فرمايد: در هر لحظه‌ كل‌ ما نظجت‌ جلوده‌ بدلنهم‌ جلودا تا در هر لحظه‌، در هر لحظه‌ تمام‌ گوشت‌ انسان‌ سوخته‌ مي‌شه‌، خودا فورا جاش‌ گوشت‌ جمع‌ مي‌كنه‌. تبديل‌ مي‌كنه‌ و يذوق‌ العذاب‌ براي‌ اين‌ كه‌ عذاب‌ را بكشه‌. و ما در دعاي‌ كميل‌ با علي‌ بن‌ ابيطالب‌ در دعاي‌ كميل‌ مي‌فرمايد كه‌ خدايا من‌ در اين‌ دنيا از عذابهاي‌ مختصر اين‌ دنيا در فشارم‌ چطور آتشي‌ كه‌ از غضب‌ تو برخاسته‌ در مقابل‌ اون‌ تحمل‌ كنم‌. اما در عين‌ حال‌ مي‌گه‌ حالا فرض‌ كردي‌ من‌، فرض‌ كردم‌ كه‌ من‌ تحمل‌ كنم‌ آتش‌ دوزخ‌ را و هبني‌ يا الله‌، صبرت‌ علي‌ حر نارك‌، صبر كردم‌. اما دوري‌ تو را فراق‌ تو را، اين‌ كه‌ من‌ مورد محبت‌ تو واقع‌ نشدم‌ و جمعت‌ بيني‌ و بين‌ اهل‌ بلائك‌، خدايا من‌ را با دشمنان‌ خودت‌ در يك‌ جا قرار دادي‌. ما در دنيا اين‌ همه‌ از دشمنان‌ فاطمة‌ زهرا متنفريم‌ و هر كجا اسمشون‌ برده‌ مي‌شه‌ لعنشون‌ مي‌كنيم‌. حالا در قيامت‌ بياييم‌ تو جهنم‌ پهلوي‌ يكديگر عذاب‌ بكشيم‌.

 هيهات‌، هيهات‌، ما ذالك‌ الظن‌ بك‌. خدايا من‌ چنين‌ گماني‌ به‌ تو ندارم‌. و نالمعروف‌ من‌ فضلك‌. از فضل‌ و رحمت‌ تو اين‌ طور من‌ تو را نشناختم‌. من‌ را با شمر و يزيد و اولي‌ و دومي‌ و كساني‌ كه‌ هيچ‌ دوست‌ ندارم‌ اينها حتي‌ در خواب‌ ببينم‌. من‌ بيام‌ سالها در عذاب‌ تو معذب‌ بشم‌. اما چيزي‌ كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را، يعني‌ علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ دستور مي‌ده‌ كه‌ در او بناليد يكي‌ فراق‌ خداست‌. فراق‌ محبت‌ خداست‌. و يكي‌ هم‌ با دشمنان‌ خدا در يك‌ جا قرار گرفتنه‌. خيلي‌ سخته‌ يك‌ دوستي‌ از اول‌ عمر تا به‌ آخر با يك‌ دوستي‌ اظهار محبت‌ كنه‌ آخرش‌ اون‌ دوست‌ اون‌ را با همان‌ دشمنش‌ به‌ يك‌ چوب‌ برونه‌. اين‌ خيلي‌ سخته‌ براي‌ انسان‌ و خدا اين‌ كار را نمي‌كنه‌. شما تا به‌ اصطلاح‌ شب‌ اول‌ قبر اين‌ محبتتون‌ را نسبت‌ به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و خاندان‌ عصمت‌ حفظ‌ كنيد و بغضتون‌ را نسبت‌ به‌ اونهايي‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا اذيت‌ كردند اونهايي‌ كه‌ خاندان‌ عصمت‌ را اذيت‌ كردند، معاندين‌ حفظ‌ كنيد، يقين‌ بدونيد خدا شما را در جهنم‌ پهلوي‌ اونها نمي‌گذاره‌. يقين‌ بدونيد. براي‌ اين‌ كه‌ آخه‌ خيلي‌ بده‌. اتسلط‌ النار علي‌ وجوه‌ خرت‌ لعظمتك‌ ساجده‌. آيا آتش‌ اين‌ صورتي‌ كه‌ روي‌ سجده‌، روي‌ خاك‌ به‌ خاطر عظمت‌ تو گذاشته‌ شده‌، اين‌ آتش‌ اين‌ صورت‌ را مي‌سوزونه‌! و علي‌ السن‌ نطقت‌ بتوحيدك‌ صاقه‌. زباني‌ كه‌ گفته‌ لا اله‌ الا الله‌. زباني‌ كه‌ هميشه‌ با اين‌ زبان‌ اظهار محبت‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌  و طهارت‌، اين‌ زبان‌ به‌ آتش‌ جهنم‌ مي‌سوزه‌! و علي‌ قلوب‌ العترفت‌ بالهيتك‌ محققه‌. اين‌ دلهايي‌ كه‌ اين‌ روحي‌ كه‌ به‌ الهيت‌ تو اعتراف‌ كرده‌ آيا آتش‌ جهنم‌ اينها را مي‌سوزونه‌؟ هيهات‌، هيهات‌، ما ذالك‌ الظن‌. صراط‌ الذين‌ انعمت‌ عليهم‌. صراط‌ كساني‌ كه‌ به‌ اينها نعمت‌ دادي‌ نعمت‌ ولايت‌. امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ اگر به‌ شماها بگه‌ كه‌ سر فرزندت‌ را قطع‌ كن‌ بخاطر محبتي‌ است‌ كه‌ به‌ تو داره‌. امام‌ عصر هر چه‌ دستور بفرمايد بخاطر محبتي‌ است‌ كه‌ به‌ شما داره‌، دوستتون‌ داره‌. حضرت‌ خليل‌ الرحمن‌، ابراهيم‌ بهش‌ در خواب‌ دستور داده‌ مي‌شه‌ كه‌ اسماعيلت‌ را سرش‌ را بزن‌. برو در منا اونجا فرزندت‌ را ضبح‌ كن‌. اين‌ مي‌دونه‌ دوسته‌ داره‌ اين‌ حرف‌ را مي‌زنه‌. اين‌ يك‌ فايده‌اي‌ داره‌. كار به‌ اين‌ سختي‌ را مي‌گه‌ چشم‌. ناراحته‌ كه‌ چرا چاقو، اين‌ تيغ‌ نمي‌بره‌ سر فرزند عزيزش‌ را اون‌ هم‌ اسماعيل‌ كه‌ پيغمبري‌ بوده‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ مي‌دونه‌ دوسته‌. اما همين‌ حضرت‌ ابراهيم‌ شيطان‌ مي‌ياد بهش‌ مي‌گه‌ كه‌ بگو لا اله‌ الا الله‌. مي‌گه‌ نه‌ تو دشمني‌ من‌ لا اله‌ الا الله‌ را الان‌ نمي‌گم‌. ما دوست‌ و دشمنمون‌ را بايد بشناسيم‌. يكي‌ از راههاي‌ مستقيمي‌ كه‌ ما بايد حتما از اون‌ پيروي‌ بكنيم‌ تولي‌ و تبري‌ است‌.

 كساني‌ كه‌ مي‌خوان‌ ما را به‌ جهنم‌ ببرند از اينها تبري‌ كنيد. الم‌ عهد عليكم‌ يا بني‌ آدم‌ ان‌ لا تعبدوا الشيطان‌. آيا من‌ با شما عهد نكردم‌ از پسران‌ آدم‌ كه‌ بندگي‌ شيطان‌ را نكنيد. چرا؟ انهم‌ لكم‌ عدوا مبين‌. دشمنتونه‌. شياطين‌ هم‌ فرقي‌ نمي‌كنند جني‌ باشند يا انسي‌. توي‌ مردم‌ يك‌ شياطيني‌ هستند كه‌ افراد را از راه‌ خدا باز مي‌دارند. مايك‌ وقتي‌ يك‌ عده‌ از طلاب‌ مشهد را مي‌فرستاديم‌ اين‌ اطراف‌ در دهات‌ و روستاها يك‌ روز آمدند گفتند كه‌ يك‌ دهي‌ را برخورد كرديم‌ اينها همشون‌ آدمهايي‌ خوبي‌ هم‌ هستند زبانشون‌، روزه‌اشون‌، چه‌، چه‌، چه‌ خيلي‌ تعريف‌ كردند. اما اينها مقلد فلان‌ آقا هستند. اون‌ آقا مجتهد هم‌ نبود. ولي‌ حالا اينها چطور شده‌ بود اونها مقلد اون‌ آقا بودند. گفتم‌ دست‌ به‌ تركيبشون‌ نزنيد. نريد بگيد كه‌ بايد اينها از كسي‌ ديگه‌اي‌ تقليد بكنند. اينها نماز مي‌خونن‌، عبادت‌ مي‌كنن‌، روزه‌ مي‌گيرند، نقدا دست‌ به‌ تركيب‌ اينها نزنيد. اينها را منحرف‌ نكنيد. يك‌ راه‌ مستقيمي‌ كه‌ به‌ خدا داره‌ مي‌رسه‌. حالا اين‌ آقا انتخاب‌ كرده‌. يك‌ وقت‌ هست‌ داريد مي‌بينيد كج‌ داره‌ مي‌ره‌، انحراف‌ داره‌ اون‌ يك‌ حرفي‌. اما يك‌ راه‌ مستقيمي‌ را، اين‌ تمام‌ اعمالش‌ مطابق‌ با دستور اسلامه‌ فقط‌ مثلا فرض‌ كنيد كه‌ از فلاني‌ كه‌ اعلم‌ نيست‌ يك‌ مسئله‌ را اشتباه‌ كرده‌ و تقليد مي‌كنه‌. خوب‌ البته‌ بايد اين‌ را هم‌ گفت‌، تذكر داد، اشتباه‌ اينها را رفع‌ كرد. اما نه‌ اون‌ اول‌ كه‌ درگيري‌ پيدا بشه‌. نمي‌دنه‌ انسان‌ يك‌ عده‌ چرا اين‌ قدر با خدا و دين‌ و همه‌ چيز، افرادي‌ هستند مثلا از خود ما اينها را با يك‌ زحماتي‌ به‌ راه‌ حق‌ كشونديم‌ يا خودشون‌ زحمت‌ كشيدن‌ به‌ راه‌ حق‌ آمدند. يكي‌ مي‌رسه‌ مي‌گه‌ اونجا نره‌، از اين‌ راه‌ نرو. اون‌ مثلا انحراف‌ داره‌. تازه‌ هم‌ نمي‌گه‌اي‌ كاش‌ يك‌ انحرافي‌ را اثبات‌ مي‌كرد. صراط‌ مستقيم‌ اوني‌ است‌ كه‌ با دستورات‌ خاندان‌ عصمت‌ تطبيق‌ كنه‌. حالا از زبان‌ هر كس‌ در اومد. صراط‌ الذين‌ انعمت‌ عليهم‌. غير المغضوب‌ عليهم‌. غير كساني‌ كه‌ به‌ اينها غضب‌ كردي‌ خدا. ببينيد يك‌ عده‌ مغضوبند، يك‌ عده‌ ظالينند. غير مغضوب‌، غير ظالين‌. اونهايي‌ كه‌ بهشون‌ غضب‌ كردي‌. اينها كيا هستند؟ اونهايي‌ كه‌ مانع‌ راه‌ خدا باشند. بدونيد اين‌ را بهترين‌ انسانها اون‌ انساني‌ است‌ كه‌ ديگران‌ را به‌ راه‌ خدا وادار كنه‌. و من‌ احسن‌ قول‌ من‌ من‌ لا اله‌ الا الله‌. كي‌ بهتر كلامي‌ را از كسي‌ كه‌ مردم‌ را به‌ طرف‌ خدا دعوت‌ مي‌كنه‌ وجود داره‌. روايات‌ هم‌ زياد، تا اونجايي‌ كه‌ خدا و پيغمبر اكرم‌ و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ السلام‌ و علي‌ الهم‌ السلام‌  مي‌فرمايد كه‌ يا علي‌ لو عهدا بك‌ رجل‌ خير لك‌ من‌ الدنيا و ما فيها من‌ الزهر اي‌ علي‌ اگر يك‌ نفر به‌ وسيلة‌ تو هدايت‌ بشه‌ به‌ راه‌ خدا بهتر است‌ براي‌ تو اين‌ كه‌ كرة‌ زمين‌ را پر از طلا و نقره‌ بكنند و بدن‌ به‌ تو.

 اين‌ هم‌ روايات‌ كوشش‌ كنيد مردم‌ را به‌ راه‌ راست‌ وادار كنيد، به‌ صراط‌ مستقيم‌ وادار كنيد. غير المغضوب‌ عليهم‌ به‌ طرف‌ اونهايي‌ كه‌، اونهايي‌ كه‌ غضب‌ بهشون‌ شده‌. خدا يك‌ عده‌اي‌ را غضب‌ كرده‌. خودشون‌ بفهمند و يا نفهمند مغضوب‌ پروردگارند. اول‌ كساني‌ كه‌ مردم‌ را از صراط‌ مستقيم‌ منحرف‌ مي‌كنند. مردم‌ را از راه‌ حق‌ باز مي‌دارند. مانع‌ عبادت‌ بندگي‌ خدا از اونها مي‌شن‌. اينها مغضوبند، غضب‌ شده‌ بهشون‌. به‌ خدا قسم‌ هيچ‌ وقت‌ نه‌ عنوان‌ پيدا مي‌كنند، نه‌ شخصيت‌ پيدا مي‌كنند، نه‌ زندگي‌ خوبي‌ دارند هميشه‌ گرفتار، بدبخت‌ بيچاره‌، دنياشون‌ بد، آخرتشون‌ هم‌ بد. اينها مغضوبند. بهترين‌ نمونه‌ هاش‌ كه‌ روايت‌ هم‌ ذكر مي‌كنه‌ يهود هستند. مغضوب‌ در روايت‌ داره‌ كه‌ نمونه‌اش‌ بهترين‌ نمونه‌اش‌ يهود است‌. اينها ضربت‌ عليهم‌ الظلت‌ و المسكنت‌. اينها اولادان‌ پيغمبر بودند .خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد يا بني‌ اسرائيل‌ اذكروا نعمتي‌ التي‌ انعمت‌ عليكم‌. بياد بياريد نعمتي‌ را كه‌ ما بهتون‌ داديم‌. و فضلتكم‌ علي‌ العالمين‌. بر همة‌ مردم‌ فضيلتتون‌ داديم‌. فرزندان‌ پيغمبر، به‌ اصطلاح‌ مثل‌ سادات‌ امت‌ پيغمبر آخر الزمان‌. اينها اين‌ قدر آقا بودند ولي‌ تيشه‌ به‌ ريشة‌ خودشون‌ زدند. اون‌ قدر با پيغمبر اكرم‌ و با حضرت‌ عيسي‌ اينها ستيز كردند كه‌ خداي‌ تعالي‌ فرمود ضربت‌ عليهم‌ الظلت‌ و ظلت‌ مال‌ اينهاست‌. شما فكر نكنيد اينها الان‌ هم‌ عزيزند. يك‌ گوشة‌ دنيا را گرفتند. اينها اگر وابستگي‌ داشته‌ باشند، اگر تكيه‌ به‌ آمريكا و مثلا ابرقدرتها نكنند ذليلترين‌ افرادند. دورشون‌ را مسلمانها گرفتند، ولو مسلمانهاي‌ ضعيف‌. همشون‌ در يك‌ جا با اينها دشمنند. ظلت‌ برشون‌، توي‌ ممالك‌ اسلامي‌ يهود حق‌ ندارند روز باراني‌ بيرون‌ بيان‌. وقتي‌ كه‌ بيرون‌ هم‌ مي‌يان‌ بايد عبا را به‌ سر بكشند چون‌ عبا به‌ سر كشيدن‌ علامت‌ ظلته‌.

 و مردم‌ بايد با اينها به‌ طور ذليل‌ وار با اينها رفتار كنند و خدا هم‌ ذليلشون‌ كرده‌. ذليتر از اين‌ معنا نمي‌شه‌ كه‌ يك‌ نفر، يا يك‌ جمع‌ يا يك‌ مملكت‌ اين‌ با داشتن‌ پول‌ با داشتن‌ ثروت‌ در عين‌ حال‌ اطرافش‌ را دشمن‌ گرفته‌ باشه‌ و همه‌ لعنش‌ كنند و وابسطه‌ تا نباشه‌ زنده‌ نتونه‌ باشه‌. اينها مغضوبند. چرا مغضوبند؟ براي‌ اين‌ كه‌ اهل‌ دنيا هستند. در كتاب‌ انجيل‌ فعلي‌ اصلا سخن‌ از قيامت‌ و آخرت‌ و بهشت‌ و جهنم‌ نيست‌. اين‌ را شما بدونيد. همش‌ سوق‌ مي‌ده‌ مردم‌ را به‌ دنيا. انجيلي‌ كه‌ خودشون‌ درست‌ كردن‌ تحريف‌ شده‌ است‌. اينجيل‌ واقعي‌ نيست‌ اينطور. اينها اهل‌ دنيا هستند. من‌ يك‌ كتابي‌ از اينها ديدم‌ ترجمه‌ كرده‌ بودند كه‌ اونها معتقدند كه‌ تمام‌ مردم‌ را كه‌ خدا خلق‌ كرده‌ براي‌ سرگرمي‌ اينها خلق‌ كرده‌. اگر مثلا سرگرميشون‌ ايجاب‌ مي‌كنه‌ كه‌ اينها را بكشن‌، بكشن‌. اگر سرگرميشون‌ ايجاب‌ مي‌كنه‌ كه‌ اينها را به‌ گاري‌ ببندند، ببندند. اگر سرگرميشون‌ ايجاب‌ مي‌كنه‌ كه‌ از اينها مثلا فرض‌ كنيد كه‌ جنبه‌هاي‌ شهوانيشون‌ را ارضا كنند بكنند، هر كاري‌ كه‌ دلشون‌ مي‌خواد. اين‌ اعلامية‌ رسمي‌ يهود بود كه‌ به‌ اصطلاح‌ گرفته‌ بودند و پخش‌ كرده‌ بودند مسلمانها اين‌ كار را كرده‌ بودند براي‌ اين‌ كه‌ ما يهوديها را بشناسيم‌ و خدا اونها مي‌گن‌ تمام‌ مردم‌ را براي‌ سرگرمي‌ ما خلق‌ كرده‌. نه‌ مثل‌ حيوانات‌ كه‌ ما ازشون‌ براي‌ استفادة‌ سرگرمي‌ ممكنه‌ احيانا بكنيم‌ اونها هم‌ همين‌ جور معتقدند.

 ولي‌ خلاصه‌ ذليلند. الان‌ اين‌ وعدة‌ دومي‌ كه‌ مقدمة‌ ظهور. عجيبه‌ اين‌ آية‌ شريفه‌ را من‌ يك‌ وقتي‌ در اول‌ سورة‌ اسراء مي‌فرمايد كه‌ ما يك‌ دفعه‌ اينها را وارد مسجد كرديم‌. همين‌ مسجد منظور قدس‌ شريفه‌. و اذا جاء وعد اخراهما دفعة‌ دوم‌ كه‌ وارد مي‌شن‌ اينها خوب‌ يك‌ قدرتي‌ پيدا مي‌كنند و يك‌ عظمتي‌ پيدا مي‌كنند اينها بعد در تفسير آيه‌ داره‌ كه‌ به‌ وسيلة‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ با اصحابش‌ اينها از بين‌ مي‌رن‌ و اين‌ دفعة‌ دومي‌ است‌ كه‌ بر مسجد الاقصي‌ اينها مسلط‌ شده‌اند. و قضينا الي‌ بني‌ اسرائيل‌ آيه‌ اگر يادم‌ بياد خيلي‌ خوبه‌، خيلي‌ عجيبه‌ صريح‌ از اعجاز قرآنه‌. كه‌ شما مرأتين‌ دو دفعه‌ وارد مسجد مي‌شيد. دو مرتبه‌. دفعة‌ دوم‌ كه‌ وارد شديد، حالا ايشان‌ قرآن‌ را دادند من‌ بد نيست‌ آيه‌ را بخونم‌ براتون‌ ببينيد خيلي‌ صريح‌. به‌ نظر من‌ از معجزات‌ قرآن‌ مجيده‌. بله‌. و قضينا الي‌ بني‌ اسرائيل‌ في‌ الكتاب‌، كتاب‌ هم‌ حالا لوح‌ محفوظه‌ يا در همين‌ قرآن‌ باشه‌ ما حكم‌ كرديم‌ براي‌ بني‌ اسرائيل‌ در كتاب‌ لبثدن‌ في‌ الارض‌ مرأتين‌. ولتعلون‌ علوا الكبيرا. دو مرتبه‌ شما در كرة‌ زمين‌ فساد مي‌كنيد. و علو كبيري‌ پيدا مي‌كنيد يعني‌ عنوان‌ پيدا مي‌كنيد. آخه‌ اين‌ يهوديها تا شصت‌ سال‌، هفتاد سال‌ قبل‌ دو نفرشون‌ نمي‌توستند دور هم‌ جمع‌ بشن‌. يعني‌ در ممالك‌ اسلامي‌ كه‌ بودند در همين‌ مشهد من‌ خودم‌ يادمه‌ كه‌ يك‌ محله‌اي‌ بود به‌ نام‌ محلة‌ يهوديها اين‌ قدر اينها را كتك‌ زده‌ بودند، اينها گفته‌ بودند ما جديد الاسلاميم‌ محلة‌ جديدها مشهد مي‌گفتند. بله‌ مي‌گه‌ كه‌ خيلي‌ دقيق‌. و لتعلون‌ علوا كبيرا و اذا جاء وعد اولائها. دفعة‌ اول‌. بعثنا عليكم‌ ما برانگيختيم‌ بر شما عباد خودمون‌ را كه‌ حالا اينجا تفسير گفته‌ شده‌ كه‌ كي‌ بوده‌ به‌ هر حال‌. كه‌ شما را از بين‌ بردند و كان‌ بعدا مسؤلا. ثم‌ ردنا لكم‌ الكره‌ كعليهم‌ بعد باز دو مرتبه‌ شما را برگردونديم‌ و ان‌ ددناكم‌ باموال‌ و بنين‌ و جعلناك‌ اكثر نفيها. دو مرتبه‌ شما جون‌ گرفتيد، قدرت‌ گرفتيد. داراي‌ فرزند شديد و داراي‌ اموال‌ شديد و زياد نفر پيدا كرديد كه‌ الان‌. اينجا ان‌ احسنتم‌، احسنتم‌ اگر خوب‌ كرديد، خوب‌ بوديد خوب‌ براي‌ خودتونه‌. همانطوري‌ كه‌ در مرتبة‌ اول‌ شمادر مسجد بوديد باز دو مرتبه‌ شما وارد مسجد مي‌شيد. اذكر ربكم‌ ان‌ يرحم‌ اگر شما خوب‌ بوديد خدا ممكن‌ است‌ بهتون‌ ترحم‌ كنه‌ و مهلتي‌ بهتون‌ بده‌ و ان‌ عدتم‌ ادنا اگر شما به‌ اصطلاح‌ برگشتيد به‌ بدي‌ خدا هم‌ برمي‌گرده‌ به‌ بدي‌ و جعلنا جهنم‌ للكافرين‌ حصيرا. كه‌ خدا وعدة‌ جهنم‌ بهشون‌ داده‌. ببينيد اين‌ عينا همين‌ مطلبي‌ است‌ كه‌ الان‌ شده‌. و مرحلة‌ دوم‌ را خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد بعدها انجام‌ خواهد شد. و الان‌ لتدخلنا المسجد كما دخلوا اول‌، و الان‌ اينطوريه‌ جريان‌ و اينها بالاخره‌ ذليلند حالا يك‌ اونها اين‌ الان‌ نهايت‌ درجة‌ قدرتشونه‌. الان‌ در اين‌ زمان‌ نهايت‌ درجة‌ قدرتشونه‌ و در تفسير داره‌ كه‌ بعد به‌ وسيلة‌ آقامون‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ اينها از توي‌ مسجد بيرونشون‌ مي‌كنند و از بين‌ مي‌برنشون‌ و خداي‌ تعالي‌ ريشة‌ يهود را خواهد كند. اينها مغضوبند. چرا معضوبند؟ بخاطر اين‌ كه‌ اهل‌ دنيا هستند. تمام‌ سرمايه‌ها را اينها جمع‌ مي‌كنند. در تمام‌ ممالكي‌ كه‌ يهود نفوذ دارند اقتصاد اون‌ ممالك‌ دست‌ يهوده‌. من‌ يك‌ وقتي‌ در استانبول‌ بودم‌ گفتند كه‌ روز جمعه‌ و شنبه‌ و يك‌ شنبه‌ تعطيله‌. گفتم‌ آخه‌ سه‌ روز در يك‌ هفته‌، گفتند بله‌. جمعه‌ مسلمانها به‌ خاطر جمعه‌ بودن‌ تعطيل‌ مي‌كنند. شنبه‌ بخاطر اين‌ كه‌ اقتصاد بازار مسلمانها دست‌ يهوديهاست‌، يهوديها تعطيل‌ مي‌كنند، طبعا بازار اينها هم‌ تعطيل‌ مي‌شه‌. روز يك‌ شنبه‌ هم‌ تعطيل‌ رسمي‌ مملكت‌ اسلامي‌ روز يك‌ شنبه‌ را يكي‌ تركيه‌ است‌ و يكي‌ هم‌ مصره‌ كه‌ به‌ جاي‌ جمعه‌ تعطيل‌ رسمي‌ باشه‌ روز يك‌ شنبه‌ تعطيل‌ رسميه‌. سه‌ روز تعطيلي‌. منظورم‌ روز شنبه‌اشه‌. مسلمانها ضعف‌ نشون‌ دادند اينطوري‌ شده‌. خداي‌ تعالي‌ غضبش‌ را بر اينها وارد كرده‌. اينها ذليلند. اينها افراد ذليل‌ اجتماع‌ هستند. غير المغضوب‌ عليهم‌. اينها اهل‌ دنيا هستند. اينها طرف‌ دنيا را گرفتند. مي‌گن‌ همش‌ كار و كوشش‌. اسلام‌ اين‌ را نگفته‌. ظالين‌ هم‌ كه‌ اونهايي‌ هستند كه‌ منحرفند. مي‌شينند از خودشون‌ مسلك‌ درست‌ مي‌كنند، مذهب‌ درست‌ مي‌كنند. دور مي‌شن‌ از حقيقت‌ و بله‌ آقا با مردم‌ نبايد زندگي‌ كرد، يك‌ گوشه‌اي‌ را گرفت‌، عبادت‌ كرد. هيچ‌ احساس‌ مسؤليتي‌ توي‌ اجتماع‌ ندارند. يك‌ همچين‌ افرادي‌ هستند. رهبانيت‌ را انتخاب‌ كردند. كه‌ بهترين‌ نمونه‌اش‌ خود مسيحي‌ها هستند. يعني‌ نه‌ مسيحيت‌ امروز. مسيحيتي‌ كه‌ انجيل‌ دستور ميده‌. انجيل‌ مسيحيت‌ را دستور داده‌ شما بدونيد اين‌ مسيحي‌ها كه‌ معروف‌ هستند مسيحي‌ هستند، يكنفر به‌ كتاب‌ انجيل‌ عمل‌ نميكنه‌، يكنفر عمل‌ نميكنه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ انجيل‌ بهترين‌ قوانيني‌ كه‌ در انجيل‌ هست‌، يعني‌ درست‌ترينش‌ اين‌ است‌ كه‌ اگر كسي‌ سيلي‌ بهت‌ زد، تو طرف‌ چپ‌ را هم‌ بگير بگو اينطرف‌ هم‌ بزن‌. اگر لباست‌، عبايت‌ را گرفت‌، قبايت‌ را هم‌ بده‌. اگر يك‌ قدم‌ به‌ طرف‌ خانة‌ تو تجاوز كرد دو قدم‌ راهش‌ بده‌ بگو بفرمائيد. و هيچوقت‌ هيچي‌ براي‌ خودت‌ جمع‌ آوري‌ نكن‌. در كارهاي‌ دنيا اصلا دخالت‌ نكن‌. بهترين‌ آنها كساني‌ هستند كه‌ در واتيكان‌، بروند آنجا رهبان‌ بشوند نه‌ ازدواج‌ بكنند، نه‌ مالي‌ داشته‌ باشند. اينها هستند. هيچي‌ هيچي‌. كه‌ مسيحي‌هاي‌ فعلي‌ اصلا مي‌بينند اين‌ برنامه‌ قابل‌ عمل‌ نيست‌. خوب‌. اينها ضالينند. نه‌ اينطور ترك‌ دنيا، نه‌ آنطور فرو رفتن‌ توي‌ دنيا. بلكه‌ چيكار بكن‌؟ ربنا آتنا في‌ الدنيا حسنه‌ و في‌ الآخرة‌ حسنه‌ و قنا عذاب‌ النار. ميگند يك‌ نفري‌ يك‌ ستوني‌ را گذاشته‌ بود وسط‌ مي‌رفت‌ آن‌ سرش‌ را ميگرفت‌ بلند ميكرد، اين‌ سر زمين‌ بود. مي‌آمد اين‌ سر را ميگرفت‌ آن‌ سر زمين‌ بود. گفتند چيكار ميكني‌؟ گفت‌ اينور دنيا، آنور آخرت‌. مي‌آيم‌ دنيا را بردارم‌ آخرتم‌ به‌ زمينه‌. مي‌آيم‌ آخرتم‌ را بردارم‌ دنيام‌ به‌ زمينه‌. وسط‌ چوب‌ را هم‌ كه‌ مي‌گيرم‌ نمي‌تونم‌ بلند كنم‌. اينجا چيه‌ جوابش‌؟ جوابش‌ اينه‌ كه‌ نه‌، برو قدرت‌ پيدا كن‌ وسط‌ چوب‌ را بگير. اسلام‌ ميگه‌ وسط‌ چوب‌ را بگير كه‌ هم‌ دنيا را داشته‌ باشي‌ هم‌ آخرت‌. چه‌ بهتر كه‌ انسان‌ فعاليت‌ بكنه‌ داراي‌ ثروت‌ بشه‌، فقرا را رسيدگي‌ بكنه‌، مفلوكين‌ را رسيدگي‌ بكنه‌. بهترين‌ عبادتها انفاق‌ در راه‌ خداست‌. هم‌ دنيا داشته‌ باش‌ هم‌ آخرت‌. من‌ دنيا نداشته‌ باشم‌ آخرت‌ داشته‌ باشم‌. آخرت‌ نداشته‌ باشم‌ دنيا داشته‌ باشم‌. اين‌ مغضوب‌ و ضالينه‌.

 و بالاخره‌. ما بايد در اين‌ را خيلي‌ اهميت‌ بديد. من‌ اين‌ شبها دوست‌ داشتم‌ اين‌ صراط‌ مستقيم‌ را كاملا بحث‌ كنم‌. و الان‌ يك‌ دفعه‌ چشمم‌ به‌ آن‌ تابلو افتاد كه‌ يك‌ قضيه‌اي‌ داره‌ كه‌ يك‌ نفر نوشته‌ براي‌ من‌ هديه‌ آورده‌. مرحوم‌ آميرزا مهدي‌ اصفهاني‌ يكي‌ از علماي‌ بزرگ‌ مشهد بود. ايشان‌ در اوائل‌ جواني‌ ميگويند كه‌ من‌ خيلي‌ اشتياق‌ زيادي‌ پيدا كردم‌ كه‌ به‌ كمالات‌ معنوي‌ برسم‌. اين‌ شوقي‌ است‌ كه‌ در اكثر افراد خواهد بود. مگر خيلي‌ خواب‌ و مرده‌ انسان‌ باشه‌ كه‌ اين‌ شوق‌ درش‌ وجود پيدا نكنه‌. خوب‌. رفتم‌ پيش‌ يكي‌ از اين‌ اقطاب‌ متصوفه‌ و سالها زحمت‌ كشيدم‌. پانزده‌ سال‌ رياضت‌ كشيدم‌. به‌ جائي‌ رسيدم‌ كه‌ ايشان‌ به‌ من‌ گفت‌ كه‌ تو حالا ديگه‌ خودت‌ قطبي‌. تو خودت‌ رسيدي‌ به‌ آن‌ كمال‌. ميگه‌ من‌ به‌ قلبم‌ مراجعه‌ كردم‌ ديدم‌ من‌ قطب‌ كه‌ نيستم‌ هيچي‌، همان‌ اعتقادات‌ فطري‌ اوليه‌ام‌ هم‌ همچين‌ متزلزل‌ شده‌. مأيوس‌ شديم‌ ديگه‌ از اين‌ زد و بندهاي‌ ظاهري‌ و اين‌ مردم‌ ظاهري‌ و اين‌ اقطاب‌ متصوفه‌. خدا قسمتمون‌ بكنه‌، ماها اكثرا ديگه‌، خدا لعنت‌ كنه‌ دشمنان‌ شيعه‌ را كه‌ راه‌ كربلا و عراق‌ و اينهمه‌ فيوضات‌ را به‌ روي‌ ما بستند. اكثر ماها مشرف‌ به‌ كربلا ديگه‌ حالا نشديم‌. چون‌ الان‌ حدودا بيست‌ و چند ساله‌ كه‌ راه‌ كربلا بسته‌ است‌. آنجاها خيلي‌ بركات‌ داره‌. خوب‌ انسان‌ مثلا فرض‌ كنيد كه‌ از نجف‌ از مسجد كوفه‌ يكطرف‌، مسجد سهله‌ يكطرف‌، مقام‌ مقدس‌ حضرت‌ بقية‌الله‌، يك‌ وضع‌ خاصي‌ داره‌ براي‌ انسان‌ دائما مشغول‌ مسائل‌ معنوي‌ باشه‌ كمه‌. شانزده‌ فرسخ‌ اينورتر، حدود شايد نود كيلومتر، با فاصلة‌ نود كيلومتر كربلاست‌. كه‌ ميدونيد ديگه‌ كسي‌ كه‌ مي‌خواد خدا را در عرش‌ زيارت‌ كنه‌ بره‌ حسين‌ را در كربلا زيارت‌ كنه‌. باز حدود صد و ده‌ كيلومتر آنورتر كاظمينه‌. دو تا امام‌ آنجا دفنند. صد كيلومتر آنورتر باز سامراست‌. دو تا امام‌ در آنجا دفنه‌. مقام‌ مقدس‌، خانة‌ امام‌ عسگري‌، جائي‌ كه‌ حضرت‌ وليعصر متولد شده‌، آنجا هست‌. و بالاخره‌ در عراق‌ هر جائيش‌ را شما نگاه‌ كنيد مي‌بينيد يا محل‌ زندگي‌ ائمة‌ اطهار بوده‌ يا مدفن‌ آنهاست‌ و خانة‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارته‌ كه‌ متأسفانه‌ ما نرفتيم‌. يعني‌ من‌ الحمدلله‌ رفتم‌ در همانوقتها. ولي‌ اكثر ماها موفق‌ نشده‌ايم‌. شرايط‌ ايجاب‌ نكرده‌. سابق‌ مي‌رفتند دست‌ مي‌دادند در راه‌ زيارت‌ سيد الشهداء. متوكل‌ ملعون‌ دستها را مي‌بريد و مي‌گفت‌ هر كه‌ ميخواد بره‌ براي‌ كربلا، دستش‌ را مي‌برم‌. يك‌ نفر آمد گفت‌ من‌ پارسال‌ اين‌ دستم‌ را دادم‌، يك‌ دست‌ ديگه‌ام‌ را ببر. بعضي‌ از مراجع‌ تقليد، اين‌ را بهتون‌ بگم‌، بعضي‌ از مراجع‌ تقليد در عمر يك‌ مرتبه‌ واجب‌ مي‌دونند زيارت‌ سيد الشهداء عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را كسي‌ كه‌ استطاعت‌ داشته‌ باشه‌ در مكه‌ كسي‌ كه‌ استطاعت‌ داشته‌ باشه‌. استطاع‌ اليه‌ سبيلا. ولي‌ دربارة‌ كربلا ميگويند بدون‌ استطاعت‌ هم‌ واجبه‌. آنهايي‌ كه‌ ميگند. مثل‌ ملا آقاي‌ دربندي‌ و بعضي‌ از مراجع‌ بزرگ‌. شايد اين‌ مسئله‌ را نشنيده‌ بوديد.كه‌ استطاعت‌ شرطش‌ نيست‌. پياده‌ برو. پياده‌ برو. با نداشتن‌ پول‌ برو. هر جوري‌ برايت‌ ممكنه‌. گدائي‌ بكن‌ برو. منتهي‌ اين‌ حرفها ديگه‌ براي‌ ما اصلا مفهومي‌ نداره‌. به‌ هر نحوي‌ كه‌ براي‌ انسان‌ ميسره‌، بالاخره‌ زنده‌ برسه‌ به‌ كربلا چون‌ اگه‌ بدونه‌ زنده‌ نميرسه‌، اين‌ ديگه‌ اصلا رفتنش‌ محال‌ ميشه‌. هيچ‌. اين‌ از دستورات‌ بعضي‌ از علماست‌ و اين‌ هم‌ بهتون‌ عرض‌ كنم‌ها كه‌ يكوقتي‌ من‌ در رواياتي‌ كه‌ هست‌ در اين‌ باب‌ مطالعه‌ ميكردم‌. و باصطلاح‌ آقايون‌ علما بررسي‌ ميكردم‌ استنباط‌ ميكردم‌، تحقيق‌ ميكردم‌، تفقه‌ مي‌كردم‌، ديدم‌ حق‌ با آنها بوده‌. و خود من‌ يك‌ مرتبه‌ با همين‌ وضع‌ رفتم‌ كربلا. يعني‌ گذرنامه‌ نمي‌دادند. خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ رفتيم‌ توي‌ اين‌ باغات‌ آبادان‌، آنجا قاچاق‌، شبها آنجا خوابيديم‌ توي‌ نخلها. ترس‌، وحشت‌، چون‌ مكه‌ اگر انسان‌ اينجوري‌ بره‌ باطله‌ها. ولي‌ قبر حضرت‌ سيد الشهدا اينجوري‌ ثوابش‌ بيشتره‌. امام‌ صادق‌ دست‌ به‌ دعا بلند كرده‌. خدايا آن‌ صورتهايي‌ كه‌ در راه‌ زيارت‌ سيد الشهدا سيلي‌ ميخوره‌، باران‌ ميخوره‌، آفتاب‌ ميخوره‌ اينها را بهش‌ رحم‌ كن‌، توجه‌ كن‌. عجيبه‌. منتهي‌ حالا اصلا نه‌ با استطاعت‌ نه‌ بدون‌ استطاعت‌ ميشه‌ رفت‌. ما رفتيم‌، يك‌ سفر رفتيم‌ ما را از مرز برگردوندند. دستگير كردند. باز دو مرتبه‌ رفتيم‌. كه‌ الحمد الله‌ دفعة‌ دومش‌ موفق‌ شديم‌ ولي‌ خيلي‌ وحشت‌ داشت‌، خيلي‌ ترس‌ داشت‌. دو مملكت‌ با اين‌ حركت‌ ما مخالف‌ بودند. نصفه‌هاي‌ شب‌، خدا حفظ‌ كنه‌ يكي‌ از دوستان‌ كه‌ در مشهد منبري‌ هستند بنام‌ حاج‌ آقاي‌ والي‌، ايشان‌ هم‌ با ما بودند. ما دو نفري‌ بوديم‌ رفتيم‌. رفتيم‌ اول‌ صبح‌ اول‌ ماه‌ رمضان‌ وارد نجف‌ شديم‌ ديگه‌ خيالمون‌ راحت‌ شد. بعله‌. زيارت‌ سيد الشهدا اينه‌. حالا بد نيست‌ ديگه‌ شبهايي‌ است‌ كه‌ آرزوي‌ همة‌ شيعيان‌ دنياست‌. اين‌ است‌ كه‌ بروند در مقابل‌ قبر حسين‌ بن‌ علي‌ بگند السلام‌ عليك‌ يا ابا عبد الله‌. يا ابا عبد الله‌. خدا ميدونه‌ من‌ الان‌ حواسم‌ پرت‌ شد. به‌ ياد آن‌ حرم‌ مطهر افتادم‌. روي‌ ضريح‌ حضرت‌ نوشته‌ السلام‌ عليك‌ يا ثار الله‌. حضرت‌ سجاد نوشت‌ هذا قبر الحسين‌ الذي‌ قتلوه‌ عطشانا. كربلاي‌ عجيبي‌ است‌. خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌، اولين‌ دفعه‌اي‌ كه‌ من‌ مشرف‌ شدم‌، با مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ مشرف‌ شدم‌. هنوز حدودا چهار فرسخ‌ مانده‌ بود به‌ كربلا. ايشون‌، ماشين‌ سواري‌ گرفته‌ بوديم‌، پنج‌ نفر بوديم‌. به‌ راننده‌ گفت‌ ماشين‌ را نگه‌ دار. نگه‌ داشت‌. ما كه‌ اطلاع‌ نداشتيم‌ كجا هست‌. ايشان‌ گفت‌ از اينجا زائر حسيني‌، اين‌ زمينها حضرت‌ سيد الشهدا روزي‌ كه‌ وارد كربلا شد تمام‌ اينها را خريد. اين‌ زمينها ملك‌ سيد الشهداست‌. تربت‌ سيد الشهداست‌. كه‌ يك‌ سر سوزنش‌ شفاي‌ مرضهاي‌ بزرگه‌. ايشان‌ از ماشين‌ آمد پائين‌، يك‌ آدم‌ خيلي‌ خوش‌ سفري‌ بود، مي‌گفت‌ مي‌خنديديم‌. قصه‌هاي‌ مختلفي‌ برايمون‌ نقل‌ مي‌كرد. اما اينجا آمد پائين‌ و افتاد به‌ سجده‌ هي‌ گريه‌ كرد. قتلوك‌ و ما عرفوك‌. اين‌ جمله‌ را يادمه‌ زياد مي‌گفت‌. آقا ابي‌ عبد الله‌ تو را كشتند و نشناختندت‌. قتلوك‌ و ما عرفوك‌. بعد از مدتي‌ بلند شد. خدا گواهه‌ ما حدودا ده‌ روز در كربلا بوديم‌، يك‌ دفعه‌ ايشان‌ را متبسم‌ نديدم‌. الا سر يك‌ جرياني‌ يك‌ خورده‌اي‌ نشاطي‌ ديديم‌ در صورتش‌ كه‌ اين‌ را هم‌ من‌ در كتاب‌ پرواز روح‌ نوشته‌ام‌. ولي‌ ابدا خوشحال‌ نبود. توي‌ خيابانها راه‌ ميرفت‌، توي‌ كوچه‌ها راه‌ ميرفت‌ همينطور گريه‌ ميكرد، اشك‌ مي‌ريخت‌. من‌ يادمه‌ يك‌ روز بهش‌ گفتم‌ من‌ امروز يك‌ چيزي‌ را ديدم‌ شما بهم‌ نشان‌ نداده‌ بوديد. آخر ايشان‌ تعبيرش‌ اين‌ بود كه‌ شما چون‌، من‌ آنوقتها سنم‌ كم‌ بود، شما مثل‌ فرزند بهرحال‌ سيد الشهدا هستيد و من‌ مثل‌ مثلا خدمتگزار شما هستم‌، همه‌ جا بايد شما را ببرم‌ نشان‌ بدم‌. يك‌ روز تنها حرم‌ بودم‌. گفتند اينجا قتلگاهه‌. من‌ خودم‌ رفتم‌ گودي‌ قتلگاه‌ را ديدم‌. آمدم‌ به‌ ايشان‌ توي‌ مسافرخانه‌ گفتم‌ كه‌ من‌ امروز رفتم‌ يك‌ چيزي‌ را ديدم‌ شما به‌ من‌ نشان‌ نداديد. گفت‌ چي‌؟ گفتم‌ قتلگاه‌. گفت‌ تو سيدي‌ رفتي‌ آنجا ديدي‌ و نمردي‌ آنجا؟! تو فرزند حسين‌ بن‌ علي‌ رفتي‌ گودي‌، عجيبه‌ خدا ميدونه‌. اين‌ حرف‌ را با يك‌ حرارتي‌ ميگفت‌ كه‌ من‌ تكان‌ خوردم‌. تو رفتي‌ آنجا سر جايي‌ كه‌ حسين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ افتاده‌ سنگها رويش‌ ريخته‌، سر از بدنش‌ جدا شده‌، زينب‌ كبري‌ آمده‌ دستها را برده‌ زير بدن‌ اين‌ شهيد و تو رفتي‌ آنجا و جانت‌ را آنجا ندادي‌. من‌ تو را نمي‌بردم‌ بخاطر اينكه‌ مي‌ترسيدم‌ آنجا تو از دنيا بروي‌، قالب‌ تهي‌ كني‌. آري‌ بخدا همينطوره‌. كربلا همه‌ جايش‌، آن‌ تل‌ زينبيه‌اش‌ خاطراتي‌ را براي‌ انسان‌ بوجود مي‌آره‌. آن‌ خيمه‌گاه‌ خاطراتي‌ را براي‌ انسان‌ بوجود مي‌آره‌. امشب‌ شب‌ هشتم‌ ماه‌ محرمه‌. بايد برايتون‌ روضه‌ خوند. بخدا قسم‌ وقتي‌ انسان‌ مقايسه‌ مي‌كنه‌ آن‌ مردان‌ خدا را، آن‌ اولياء خدا را با خودمون‌. مي‌بينيم‌ اصلا ما خيلي‌ از آنها دوريم‌، خيلي‌. و لذا هيچ‌ توجهي‌ هم‌ به‌ ما آنطور كه‌ بايد بشه‌ نخواهد شد. امشب‌ شيعه‌ نبايد آرام‌ داشته‌ باشه‌. مي‌دونيد امروز چه‌ روزي‌ بود؟ امروز روزي‌ بود كه‌ آب‌ را بر خيمه‌هاي‌ سيد الشهدا بستند. از روز اولي‌ كه‌ وارد كربلا شدند مسئلة‌ آب‌ در مخاطره‌ بود. ولي‌ كم‌ و بيش‌ تا امروز آب‌ وارد خيمه‌ها ميشد. اما مثل‌ امروز آب‌ را بر حسين‌ و اصحابش‌ بستند. روز عاشورا آنچنان‌ عطش‌ بر سيد الشهدا فشار آورده‌ بود كه‌ در روايت‌ دارد حضرت‌ وقتي‌ مي‌خواست‌ جائي‌ را نگاه‌ كند، از كثرت‌ عطش‌، مثل‌ دودي‌ مقابل‌ چشمش‌ را گرفته‌ بود. آن‌ لحظات‌ آخر آمده‌ است‌ كنار خيمه‌ها. عليكن‌ من‌ السلام‌. اي‌ اهل‌ بيت‌ پيغمبر، من‌ از شما وداع‌ ميكنم‌. منهم‌ رفتم‌ خداحافظ‌. قنداقة‌ علي‌ اصغر را به‌ دست‌ سيد الشهدا دادند. حسين‌ بن‌ علي‌ ديد اينطور طفل‌ شيرخوارش‌ را در بين‌ مردم‌ ببرد ممكن‌ است‌ متوجه‌ اهميت‌ عطش‌ نشوند. يكي‌ از دانشمندان‌ غير مسلمان‌ آلمانيه‌. در كتاب‌ حسين‌ و يارانش‌ مي‌نويسد كه‌ اگر حسين‌ بن‌ علي‌ طفل‌ شيرخوارش‌ را نياورده‌ بود، ما به‌ اهميت‌ حقانيت‌ سيد الشهدا پي‌ نمي‌برديم‌. وارد خيمه‌ها شد. عمامة‌ پيغمبر به‌ سر گذاشت‌. عباي‌ پيغمبر به‌ دوش‌ انداخت‌. سوار شتر شد. قنداقة‌ علي‌ اصغر را زير عبا قرار داد. آمد در يك‌ بلندي‌ ايستاد. مردم‌ همه‌ متوجه‌اند. حسين‌ مي‌خواد چيكار كنه‌؟ توي‌ جبهة‌ جنگ‌ كسي‌ با شتر نمي‌آيد. يك‌ دفعه‌ ديدند حسين‌ بن‌ علي‌ صدا زد يا قوم‌ ان‌ لم‌ ترحموني‌ ترحموا هذا الرضيع‌. اگر به‌ من‌ محبت‌ نمي‌كنيد، بيائيد انسان‌ باشيد و به‌ اين‌ طفل‌ شيرخوار رحم‌ كنيد. اما ترونه‌ كيف‌ يتلظي‌ عطشا. آيا نمي‌بينيد چگونه‌ از كثرت‌ عطش‌ زبان‌ به‌ دور دهان‌ مي‌چرخاند؟ مردم‌ نگاه‌ كردند ديدند اين‌ طفل‌ شيرخوار رنگش‌ پريده‌، سر به‌ طرف‌ شانه‌ خم‌ شده‌، چشمها به‌ گودي‌ نشسته‌، زبان‌ به‌ دور دهان‌ مي‌چرخاند، يك‌ همهمه‌اي‌ بين‌ اصحاب‌ و لشگر عمر سعد بوجود آمد. همه‌ گفتند حتما به‌ اين‌ طفل‌ شيرخوار آب‌ خواهند داد. ولي‌ يك‌ مرتبه‌ نگاه‌ كردند ديدند تير سه‌ شعبة‌ زهرآلود…به‌ حلقوم‌ علي‌ اصغر. و ذبح‌ الطفل‌. معمولا وقتي‌ كه‌ تير وارد ميشه‌ سوراخ‌ ميكنه‌. ولي‌ در اين‌ عبارت‌ دارد كه‌ اين‌ طفل‌ ذبح‌ شد. يعني‌ از گوش‌ تا به‌ گوش‌ علي‌ شكافته‌ شد. سيد الشهدا خونها را مي‌گرفت‌ به‌ طرف‌ آسمان‌. خدايا شاهد باش‌ اين‌ قوم‌ با ما چه‌ مي‌كنند؟! و اينما يخاطبهم‌ اذ صعب‌ معدب‌ مسموم‌ له‌ تلاشه‌. امام‌ عصر عليه‌ السلام‌ در آن‌ زيارت‌ مخصوصة‌ ناحية‌ مقدسه‌ مي‌فرمايد السلام‌ علي‌ عبد الله‌ الرضيع‌. سلام‌ بر آن‌ طفل‌ شيرخوار. المرمي‌ في‌ هجر ابيه‌. آن‌ طفل‌ شيرخواري‌ كه‌ در روي‌ دست‌ پدر هدف‌ تير سه‌ شعبة‌ زهرآلود شد. لعن‌ الله‌ قاتله‌ حرملة‌ الكاهل‌ اسدي‌. خدا لعنت‌ كند حرمله‌ را. اين‌ حرملة‌ كاهل‌ اسدي‌ كه‌ در روز عاشورا قلوب‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ را رنجانده‌.

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۶ محرم ۱۴۱۱قمری – تفسیر سوره حمد

الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 يكي‌ از شرايط‌ صراط‌ مستقيم‌ كه‌ بايد انسان‌ در تمام‌ حالات‌ رعايت‌ كند نظم‌ در زندگي‌ است‌. امير المؤمنين‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ فرمود عليكم‌ بالنظم‌ اموركم‌. بر شما باد كه‌ امور زندگيتون‌ را نظم‌ بديد. نظم‌ معناش‌ اين‌ است‌ كه‌ كارها روي‌ حساب‌ انجام‌ بشود. تمام‌ ارباب‌ سير و سلوك‌ و اونهايي‌ كه‌ شاگرداني‌ داشتند و در كتابهاي‌ اخلاقی‌  و سير و سلوكي‌ متذكر شده‌اند اين‌ مطلب‌ را مسلم‌ دانسته‌اند كه‌ يك‌ فردي‌ كه‌ مي‌خواد به‌ كمالات‌ برسد بايد حتما مراقبت‌ داشته‌ باشد، محاسبه‌ و مراقبه‌ دو كار ابتدايي‌ است‌ براي‌ كساني‌ كه‌ مي‌خوان‌ در راه‌ كمالات‌ قدم‌ بگذارند. محاسبه‌ را براتون‌ در شبهاي‌ قبل‌ عرض‌ كرده‌ام‌. مراقبت‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ مواظب‌ خودش‌ باشد. كمالا مراقبت‌ را داشته‌ باشد. كمال‌ مواظبت‌ را داشته‌ باشد كه‌ وقتش‌ زياد ضايع‌ نشه‌. وقت‌ طلاست‌. بلكه‌ به‌ قول‌ يكي‌ از بزرگان‌ مي‌گفت‌ كه‌ اگر طلا را از دست‌ داد مي‌ره‌ جاش‌ مي‌خره‌ و مي‌گذاره‌ ولي‌ وقت‌ را نمي‌شه‌ جاش‌ را پر كنه‌. اون‌ كسي‌ كه‌ در سن‌ چهل‌ سالگي‌ رسيده‌ ديگه‌ نمي‌تونه‌ برگرده‌ سي‌ ساله‌ بشه‌. اگر انسان‌ به‌ سن‌ چهل‌ سال‌ رسيد و هنوز برنامه‌هاش‌ را منظم‌ نكرده‌ و به‌ راه‌ حق‌ قدم‌ نگذاشته‌ شيطان‌ مي‌ياد دست‌ به‌ صورت‌ مي‌كشد مي‌گويد وجه‌ لا يفلح‌ ابدا. اين‌ صورت‌ كه‌ چهل‌ سال‌ نا منظم‌ در معصيت‌ خدا در راه‌ باطل‌ حركت‌ كرده‌ اين‌ صورت‌ اقتضاي‌ صلاح‌ و رستگاري‌ را نخواهد داشت‌ و اگر در راه‌ دين‌ قدم‌ گذاشته‌ باشد و در اين‌ چهل‌ سال‌ به‌ سوي‌ كمالات‌ رفته‌ باشد شيطان‌ مي‌ياد مي‌گه‌ كه‌ من‌ ديگه‌ از تو مأيوسم‌ تو ديگه‌ به‌ طرف‌ بديها حركت‌ نخواهي‌ كرد. نظم‌ در امور يكي‌ از شرايط‌ سير و سلوكه‌. شما اگر يك‌ مسافرتي‌ بخواييد بريد مثل‌ زمان‌ زندگيتون‌ در ميان‌ خانه‌ نبايد باشه‌. گاهي‌ روزها ساعت‌ هشت‌ از خواب‌ پا مي‌شيد گاهي‌ هم‌ ساعت‌ هفت‌ گاهي‌ هم‌ ديرتر گاهي‌ زودتر. تو مسافرت‌ اين‌ برنامه‌ها نيست‌. از ماشين‌ شما را پياده‌ مي‌كنند سه‌ ربع‌، نيم‌ ساعت‌ وقت‌ داريد، نمازتون‌ را بخونيد، غذاتون‌ را بخوريد كارهاي‌ متفرقة‌ جزئي‌ كه‌ داريد بكنيد و سوار بشيد كه‌ بايد بريد. تو مسافرت‌ بايد حساب‌ داشته‌ باشه‌ تمام‌ رفتار و حركات‌ و سكنانتون‌. بايد خودتون‌ را با اون‌ حركت‌ و سير و در سير و سلوك‌ و سير الي‌ الله‌ بايد خودتون‌ را با اون‌ برنامه‌ تطبيق‌ بديد و يكي‌ از كارهاي‌ بسيار مهم‌ در مسافرتهاي‌ ظاهري‌ هم‌ همينطوره‌ و در مسافرتهاي‌ معنوي‌ هم‌ همينطوره‌. مراقبت‌ كامل‌ براي‌ اين‌ كه‌ برنامه‌هاتون‌ منظم‌ باشه‌. اگر مراقبت‌ نداشته‌ باشيد در ايستگاه‌ راه‌ آهن‌ توي‌ راه‌ پياده‌ مي‌شيد مي‌ريد دنبال‌ گردش‌ وقتي‌ مي‌ياييد مي‌بينيد قطار رفته‌. اگر مراقبت‌ نداشته‌ باشيد مسلم‌ شما با اين‌ قافله‌ نمي‌تونيد به‌ مقصد برسيد. مراقبت‌ كامل‌ بايد كرد. حتي‌ همة‌ چيزها حساب‌ بايد داشته‌ باشه‌. همه‌، حركات‌ انسان‌، سكنات‌ انسان‌ با كي‌ حرف‌ مي‌زنه‌، چقدر حرف‌ مي‌زنه‌، انسان‌ اگر كارهاش‌ منظم‌ بود شب‌ مي‌بينه‌ خيلي‌ كار كرده‌ اما خسته‌ نشده‌. به‌ عكس‌ افراد نامنظم‌ هيچ‌ كاري‌ انجام‌ ندادن‌ و خسته‌ هم‌ شدن‌. صبح‌ زود بلند شده‌ ساعت‌ مثلا پنج‌ صبح‌ كه‌ بره‌ سر شغل‌ و كارش‌. رسيده‌ سر يك‌ چهار راه‌ اونجا يك‌ آقايي‌ رسيده‌ با او صحبت‌ كرده‌ يك‌ ساعت‌ وقتش‌ اينجا تلف‌ شده‌. بعد آمده‌ اين‌ طرفتر با يك‌ نفر ديگه‌ صحبت‌ كرده‌، بعد رفته‌ اون‌ ورتر ساعت‌ نه‌ و ده‌ رسيده‌ در مغازه‌ مثلا. در مغازه‌ هم‌ چون‌ دير رسيده‌ مشتريها رفته‌اند. اوضاع‌ بهم‌ ريخته‌، شاگردها به‌ كارها نرسيدن‌، ظهر خسته‌، اعصابش‌ كوبيده‌، خواب‌ درستي‌ نكرده‌ مي‌ره‌ خونه‌. و بالاخره‌ من‌ نمي‌خوام‌ دربارة‌ بي‌ نظمي‌هاي‌ بعضي‌ از افراد توضيح‌ بگم‌. يكي‌ از بزرگان‌ ديدم‌ در قم‌ زندگي‌ مي‌كنه‌. شايد متجاوز از چهارصد جلد كتاب‌ بزرگ‌ نوشته‌. كتابهاي‌ اساسي‌ و به‌ همة‌ كارهاش‌ هم‌ مي‌رسه‌. من‌ يكي‌ وقتي‌ از ايشان‌ سؤال‌ كردم‌ كه‌ شما چطور اين‌ همه‌ توفيق‌ پيدا كرديد، اين‌ همه‌ كار مي‌كنيد؟ گفت‌ من‌ از وقتها كوتاه‌ هم‌ حتي‌ استفاده‌ مي‌كنم‌. يك‌ كاغذ يك‌ قلم‌ تو جيبمه‌ مثلا رفتم‌ براي‌ طبيب‌. خوب‌ معمولا بايد توي‌ اطاق‌ انتظار چند دقيقه‌اي‌، چند مثلا نيم‌ ساعتي‌ نشست‌، اونجا كاغذ و قلم‌ را درمي‌يارم‌، يك‌ مطالبي‌ را فكر مي‌كنم‌ يادداشت‌ مي‌كنم‌ از اين‌ وقتهاي‌ كوتاهم‌ استفاده‌ مي‌كنم‌. منظمم‌.

 يعني‌ انسان‌ در شبانه‌ روز كارهاي‌ درشتي‌ داره‌ كه‌ توي‌ زندگيش‌ قرار مي‌ده‌. و لا به‌ لاي‌ اين‌ كارهاي‌ درشت‌ يك‌ كارهاي‌ ريزي‌ مي‌تونه‌ انجام‌ بده‌. كارهاش‌ را اونجاانجام‌ بده‌ و در نتيجه‌ يك‌ وقت‌ مي‌بينيد در شبانه‌ روز دو سه‌ ساعت‌ وقت‌ از وقتتون‌ استفاده‌ كرديد كه‌ مقيد شديد فرض‌ كنيد از اون‌ وقتهاي‌ كوتاه‌ استفاده‌ كنيد. خيلي‌ براي‌ انسان‌ پيش‌ مي‌ياد. حالا چند دقيقه‌ اينجا بيشتر من‌ وقت‌ ندارم‌ چكار كنم‌. چند دقيقه‌ اينجا. نداري‌ ناخن‌ گيرت‌ را در بيار ناخنهات‌ را بگير. بيكار ننشين‌. چند لحظه‌ من‌ اينجا بيشتر وقت‌ ندارم‌، به‌ كار ديگه‌ نمي‌رسم‌، نه‌ به‌ كار ديگه‌ مي‌رسي‌. اگر فكر كرده‌ باشي‌ يك‌ كارهايي‌ هست‌ كه‌ تو همين‌ چند دقيقه‌ انجام‌ مي‌شه‌. منظم‌ باشه‌ انسان‌ كارهاش‌. يعني‌ صبح‌ كه‌ از خواب‌ پامي‌شه‌ تا شب‌ بدونه‌ چه‌ كاره‌ است‌. شب‌ هم‌ كه‌ انسان‌ مي‌خواد بخوابه‌ محاسبه‌ كنه‌ ببينه‌ چه‌ كار كرده‌ و اگر يك‌ كار اشتباهي‌ كرده‌ فردا اون‌ كار اشتباه‌ را نكنه‌. كارهاي‌ كليتون‌ بايد نظم‌ داشته‌ باشه‌. يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ در روايات‌ زياد بهش‌ تكيه‌ شده‌، عبادات‌ انسانه‌. بعضيها هستند يك‌ شب‌، شب‌ جمعه‌ مي‌رن‌ از سر شب‌ تا صبح‌ تو حرم‌ تمام‌ مفاتيح‌ را مي‌خونند فردا شب‌ كه‌ شب‌ شنبه‌ است‌ از سر شب‌ مي‌گيرند بخوابن‌ نماز صبحشون‌ هم‌ قضا مي‌شه‌. هم‌ اون‌ كار غلطه‌، غلطه‌ها. نگيد اِ تو حرم‌ امام‌ رضا تا صبح‌ موندن‌ غلطه‌، بله‌. غلط‌. اگر امام‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مثلا بخواد تنبيه‌ كنه‌ اين‌ آدم‌ را هم‌ تنبيه‌ مي‌كنه‌. و كار فردا شبش‌ هم‌ غلطه‌. چون‌ روح‌ انسان‌ يك‌ خوراك‌ حساب‌ شده‌اي‌ داره‌. اگر شما يك‌ شب‌ ده‌ دست‌ چلوكباب‌ بخوريد مريض‌ مي‌شيد يك‌ شب‌ هم‌ باز هيچي‌ نخوريد باز مريض‌ مي‌شيد. يكي‌ از بزرگان‌ من‌ جوان‌ بودم‌، بچه‌ بودم‌، در قبل‌ از بيست‌ سالگي‌ بود. با يكي‌ از بزرگان‌ بوديم‌ ايشان‌ شب‌ تا صبح‌ خواست‌ تو حرم‌ بمانه‌ من‌ هم‌ خواستم‌ باهاش‌ باشم‌. گفت‌ نه‌ تو نباش‌. گفتم‌: چرا؟ گفت‌ من‌ يك‌ جور ديگه‌اي‌ هستم‌ تو يك‌ جور ديگه‌. من‌ به‌ اصطلاح‌ يك‌ استعداد، راست‌ هم‌ مي‌گفت‌ بعدها ما فهميديدم‌. يك‌ استعداد ديگه‌اي‌ داريم‌ تو يك‌ استعداد ديگه‌. تو اگر نيم‌ ساعت‌ بيشتر تو حرم‌ بماني‌ من‌ ناراحت‌ مي‌شم‌. و من‌ هم‌ بيشتر نگذاشت‌ نيم‌ ساعت‌ بيشترتوي‌ حرم‌ بمانم‌.خودش‌ تا صبح‌ ماند. اون‌ لذتي‌ كه‌ او از عبادت‌ مي‌برد من‌ نمي‌بردم‌. و لذا من‌ مي‌خواست‌ هي‌ چرت‌ بزنم‌، هي‌ دعا بخونم‌. هي‌ چرت‌ بزنم‌ هي‌ دعا بخونم‌ خسته‌ صبح‌ بدنم‌ درد مي‌كنه‌، رفتم‌ تو رختخواب‌ افتادم‌ مريض‌ شدم‌ و اساسا چيزي‌ هم‌ درك‌ نكردم‌ و از اين‌ نوع‌ عبادت‌ هم‌ خستگي‌ برام‌ پيدا شده‌ و ديگه‌ شايد دور و بر عبادتها كمتر برم‌. چون‌ انسان‌ وقتي‌ به‌ نتيجه‌ نرسيد به‌ جايي‌ نمي‌رسه‌. ولي‌ او از سر شب‌ با علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا. كار امشبش‌ هم‌ نيست‌، هر شبشه‌. منتهي‌ بقية‌ شبها تو خونه‌ مشغول‌ عبادته‌، تا چراغها را خاموش‌ مي‌كنند همه‌ مي‌رن‌ توي‌ رختخواب‌ به‌ خواب‌ مي‌رن‌ او اول‌ برنامه‌ هاشه‌. و با ذات‌ مقدس‌ پروردگار مشغول‌ عبادت‌ مي‌شه‌. او هر شب‌ اين‌ برنامه‌ را داره‌ منتهي‌ حالا امشب‌ كنار قبر علي‌ بن‌ موسي‌الرضا عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ رفته‌ برنامه‌هاش‌ را توي‌ حرم‌ انجام‌ داده‌. عبادتي‌ كه‌ مي‌خواييد بكنيد زياد عبادت‌ نكنيد. به‌ عكس‌ همة‌ آقايوني‌ كه‌ مي‌گن‌ زياد عبادت‌ كنيد من‌ مي‌گم‌ زياد عبادت‌ نكنيد منظم‌ عبادت‌ كنيد. اگر زيارتي‌ را مثلا، دعاي‌ توسل‌ مي‌خواييد بخونيد خوب‌ انسان‌ يك‌ وقت‌ حاجتي‌ داره‌ يك‌ دعاي‌ توسلي‌ مي‌خونه‌ و تمام‌ مي‌شه‌. اما يك‌ وقت‌ مي‌خواد براي‌ كمالاتش‌ اين‌ دعا را بخونه‌ هر روز بخونه‌ همين‌ دعاي‌ توسل‌ را، هر روز بخونه‌ در متعددي‌ از روايات‌ داره‌ كه‌ اقلا يك‌ سال‌ ادامه‌ بده‌. هر مستحبي‌ را لااقل‌ يك‌ سال‌ بايد ادامه‌ بده‌. مستحباتي‌ كه‌ مربوط‌ به‌ روزهاي‌ معيني‌ نيست‌، مربوط‌ به‌ ساعتهاي‌ معيني‌ نيست‌. مثلا شما دعاي‌ كميل‌ را هر شب‌ بخواييد بخونيد شايد مثلا چون‌ براي‌ شب‌ جمعه‌ و شب‌ نيمة‌ شعبان‌ هست‌ لذا شايد براي‌ هر شب‌ نباشه‌ به‌ قصد، مخصوصا به‌ قصد ورود. ولي‌ يك‌ كاري‌ را مي‌خوايد بكنيد مي‌خواييد صد تا صلوات‌ بفرستيد. اين‌ يك‌ سال‌ صد تا صلوات‌ هر روز صد تا صلوات‌ كه‌ عبادت‌ مستدام‌ اگر چه‌ كم‌ باشه‌، اين‌ مضمون‌ چند تا حديثه‌. عبادت‌ مستدام‌ اگر چه‌ كم‌ باشه‌ بهتر از عبادت‌ زياده‌ كه‌ نامنظم‌ باشه‌.

 در عبادتها منظم‌ باشيد. هر روز صبح‌ نماز صبحتون‌ را كه‌ خونديد بعد از نماز چند قلم‌ مختصر به‌ اندازة‌ خوراكتون‌، به‌ اندازة‌ معده‌اتون‌، به‌ اندازة‌ روحتون‌، به‌ اندازة‌ استعدادتون‌، به‌ اندازه‌اي‌ كه‌ به‌ چرت‌ زدن‌ نمي‌افتيد، به‌ اندازه‌اي‌ كه‌ كسل‌ نميشيد، چند تا عبادت‌ كوچك‌ را انتخاب‌ بكنيد و اين‌ را ادامه‌ بديد. مدام‌ باشه‌. خداي‌ تعالي‌ از عبادت‌ زيادي‌ كه‌ بي‌ محتوي‌ باشه‌ و بي‌ فايده‌ باشه‌، زياد به‌ اينها نياز نداره‌ و توجه‌ نداره‌. عبادتي‌ كه‌ با توجه‌ باشه‌، روي‌ نشاط‌ باشه‌، البته‌ در مستحبات‌، با نشاط‌ انجام‌ بشه‌ آنها در نزد پروردگار اهميت‌ داره‌. تمام‌ مردم‌ اين‌ مسئله‌ را اشتباه‌ ميكنند. خيال‌ ميكنند هر وقت‌ حال‌ داشتند بايد عبادت‌ كنند هروقت‌ حال‌ نداشتند عبادت‌ نكنند. حال‌ انسان‌، انسان‌ از عبادت‌ بايد حال‌ پيدا بكنه‌ نه‌ اينكه‌ حال‌ داشته‌ باشه‌ تا عبادت‌ كنه‌. زيارت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ انسان‌ ميره‌، خوب‌ منظم‌ باشه‌، مرتب‌ باشه‌. و بهرحال‌، نماز شب‌ را اگر مي‌خواهيد بخونيد لااقل‌ چهل‌ شب‌ پشت‌ سر هم‌ نماز شب‌ بخونيد. يك‌ كسي‌ كه‌ چهل‌ شب‌ نماز شب‌ بخونه‌، خدا قلبش‌ را نوراني‌ ميكنه‌. فتهجد به‌ نافلة‌ لك‌ عسي‌ ربك‌ ان‌ يبعثك‌ مقاما محمودا. يا دائما نماز شب‌ بخونه‌. چون‌ نماز شب‌ از آن‌ عبادتهايي‌ است‌ كه‌ انسان‌ بايد هميشه‌ بخونه‌، هميشه‌ انجام‌ بده‌. بعضي‌ از عبادتها هست‌ كه‌ خوب‌ فصلي‌ داره‌، وقتي‌ داره‌. آنها هيچ‌. مثل‌ زيارت‌ عاشورا. البته‌ بعضي‌ از بزرگان‌ گفته‌اند كه‌ زيارت‌ عاشورا مال‌ هر روزه‌. هر روز انسان‌ ميتونه‌. اگر يك‌ چنين‌ چيزي‌ شد، انسان‌ يك‌ سال‌ ادامه‌ بده‌ زيارت‌ عاشورا. خيلي‌ها از يكسال‌ ادامة‌ زيارت‌ عاشورا به‌ مقاماتي‌ رسيدند. مخصوصا در مرحلة‌ محبت‌ اگر انسان‌ باشه‌، زيارت‌ عاشورا را من‌ يك‌ وقتي‌ پيش‌، به‌ محضر يك‌ استادي‌ كه‌ استاد من‌ بود، خدمتش‌ رسيدم‌. اين‌ داشت‌ زيارت‌ عاشورا مي‌خوند. چون‌ من‌ اهل‌ بودم‌ مرا راه‌ داد. و الا در را معمولا مي‌بست‌ و مشغول‌ زيارت‌ بود. يك‌ حالي‌ از او ديدم‌ كه‌ اين‌ را فراموش‌ نميكنم‌. اين‌ رو به‌ قبله‌ نشسته‌ بود، زيارت‌ عاشورا را هنوز، خود زيارت‌ عاشورا را مشغول‌ بود. من‌ چون‌ خيلي‌ صميمي‌ بودم‌ باهاش‌ و خودماني‌، باهام‌ حرف‌ نزد. من‌ آنطرف‌ نشستم‌. يعني‌ نه‌ اينكه‌ فكر كنيد من‌ حالا خيلي‌ باهاش‌ رفيق‌ بودم‌. نه‌. آن‌ حد نبودم‌. جزء شاگردانش‌ بودم‌، براي‌ من‌ ارزشي‌ به‌ آنصورت‌ قائل‌ نبود كه‌ حالا وسط‌ زيارت‌ عاشورا با من‌ حرف‌ بزنه‌، بلند بشه‌، بشينه‌. اين‌ حرفها نبود. من‌ نشستم‌ آن‌ كنار و ايشان‌ مشغول‌ زيارت‌ بودند. زيارت‌ را ايشان‌ اينطور مي‌خوند و بد هم‌ نيست‌ انسان‌ ياد بگيره‌ و هر كي‌ آنجا هست‌. زيارت‌ عاشورايش‌ تمام‌ شد به‌ صد لعن‌ و صد سلام‌ رسيد. ايشان‌ يك‌ دفعه‌ ديدم‌ متوجه‌ طرف‌ چپش‌ شد مثل‌ كسي‌ كه‌ با دشمن‌ سر سختش‌ روبرو شده‌. با دشمن‌ بسيار مورد تنفرش‌. اينطوري‌ ميكرد، البته‌ توجهش‌ به‌ خدا بود، ولي‌ با صورت‌ در هم‌ كشيده‌ به‌ طرف‌ چپ‌ اشاره‌ ميكرد ميگفت‌ اللهم‌ العن‌ اول‌ ظالم‌ ظلم‌ حق‌ محمدا و آل‌ محمد و آخر تابع‌ له‌ علي‌ ذلك‌ اللهم‌ العن‌ اطاعت‌ الذي‌ جاهدت‌ الحسين‌ عليه‌ السلام‌ و شايعت‌ و بايعت‌ و تابعت‌ علي‌ قتل‌ اللهم‌ جميع‌. با اين‌ دست‌ و صورت‌ آنچنان‌ اينها را، مثل‌ اينكه‌ الان‌ عمرسعد و شمر و اينها اينجا ايستاده‌اند و داره‌ از خدا تقاضا ميكنه‌ كه‌ خدايا اينها را از رحمت‌ خودت‌ دورشون‌ كن‌، چه‌ كن‌ چه‌ كن‌. موقع‌ سلام‌ كه‌ رسيد ديدم‌ برگشت‌ به‌ طرف‌ راست‌. السلام‌ عليك‌ يا ابا عبد الله‌ و علي‌ الارواح‌ التي‌ حلت‌ بفنائك‌. عليكم‌ مني‌ جميعا سلام‌ الله‌ ابدا و ما بقيت‌ و بقي‌ الليل‌ و النهار و لا جعله‌ الله‌، خدا ميدونه‌ من‌ نميتونم‌ روي‌ منبر حتي‌ اداي‌ او را در بياورم‌. در همان‌ سلام‌ اول‌ اشك‌ مي‌ريخت‌. يك‌ اظهار محبتي‌، يك‌ اظهار عشقي‌ به‌ اينها ميكرد. السلام‌ علي‌ الحسين‌، مثل‌ اينكه‌ امام‌ حسين‌ اينجا نشسته‌، و علي‌ علي‌ بن‌ الحسين‌، و علي‌ اولاد الحسين‌ و علي‌ اصحاب‌ الحسين‌. و رحمة‌ الله‌. اينجوري‌. اينجور زيارت‌ ميخوند كه‌ خدا ميدونه‌ كه‌ من‌ وقتي‌ كه‌ اين‌ را مي‌ديدم‌ كم‌كم‌ داشت‌ در مثلا چند تا، ده‌ تا لعن‌ و سلام‌ كه‌ گفت‌، ده‌ تا لعن‌ كه‌ گفت‌ من‌ مثل‌ اصحاب‌ عمر سعد را مثل‌ اينكه‌ جلوي‌ چشمم‌ دارم‌ مي‌بينم‌ اين‌ اينچنان‌ داره‌ اشاره‌ ميكنه‌ مثل‌ اينكه‌ در فكر منهم‌ داره‌ مجسم‌ ميشه‌. و بعد هم‌ كه‌ داشت‌ سلام‌ عرض‌ ميكرد، باز اينها را در فكر من‌ داشت‌ مجسم‌ ميكرد. و من‌ در زيارت‌ عاشورا، در روز معمولي‌ بودها، روز عاشورا نبود. اين‌ زيارت‌ را ايشان‌ خوند و البته‌ من‌ اول‌ از ايشان‌ ديدم‌ و بعد در كتاب‌ صدف‌ از امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ اين‌ روايت‌ را مشاهده‌ كردم‌ و اين‌ را آقايون‌ توجه‌ داشته‌ باشند كه‌ اينجور زيارت‌ عاشورا را ميشه‌ مختصر خوند. وقتي‌ كه‌ لعن‌ اول‌ را گفت‌ كامل‌، بعد با تسبيح‌ نود و نه‌ مرتبه‌ گفت‌ اللهم‌ العنهم‌ جميعا. اللهم‌ العنهم‌ جميعا. اللهم‌ العنهم‌ جميعا. ايني‌ كه‌ بعضي‌ ميگند بگيد صد و سي‌ مرتبه‌، غلطه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ اگر هم‌ بخواد اينجور بگه‌ بايد بگه‌ مئة‌ مره‌، يعني‌ صد مرتبه‌ اينجوري‌ بگه‌. اين‌ درست‌ نيستش‌. تسع‌ و تسعين‌ مره‌ بگيد اللهم‌ العنهم‌ جميعا. و زيارت‌ حضرت‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ هم‌ كه‌ در آن‌ صد سلام‌، اول‌ يكي‌ كاملش‌ را خوند، بعد نود و نه‌ مرتبه‌ گفت‌ السلام‌ علي‌ الحسين‌ و علي‌ علي‌ بن‌ الحسين‌ و علي‌ اولاد الحسين‌ و علي‌ اصحاب‌ الحسين‌. در هر روز هم‌ مي‌تونيد بخونيد. اين‌ در كتاب‌ صدف‌، من‌ اول‌ اونجا از ايشان‌ ديدم‌ ولي‌ چون‌ استادم‌ بودش‌، نمي‌تونستم‌ من‌ حتي‌ ازش‌ مدرك‌ بخوام‌، چون‌ همة‌ حرفهايش‌ براي‌ من‌ مدرك‌ بود بعدها كتاب‌ صدف‌ را خودم‌ پيدا كردم‌، شايد توي‌ كتابخانه‌ام‌ هم‌ باشه‌ اين‌ روايت‌ از امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ نقل‌ شده‌ كه‌ اينطور، اگر خواستيد مختصر بخوانيد اينطور بخوانيد. بهرحال‌. و ايشان‌ هر روز زيارت‌ عاشورا مي‌خوند. هر روز. و رسيد به‌ آن‌ جمله‌اي‌ كه‌ هذا تبركت‌ به‌ بني‌ اميه‌ و ابن‌ آكلة‌ الاكباد اللعين‌ ابن‌ اللعين‌. هذا يوم‌ و هذا يوم‌ تبركت‌ به‌ بني‌ اميه‌، و هذا. خوب‌ طبعا اين‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ امروز روز عاشورا بايد باشه‌ ديگه‌. روزي‌ كه‌ بركت‌ و مبارك‌ دانستند بني‌ اميه‌ اين‌ روز را، ايشان‌ من‌ بعد از ايشان‌ سؤال‌ كردم‌ كه‌ ما اين‌ كلمة‌ هذا يوم‌ تبركت‌ به‌ بني‌ اميه‌ و ابن‌ آكلة‌ الاكباد، شما چطور اشاره‌اش‌، گفت‌ من‌ اشاره‌ ميكنم‌ به‌ روز عاشورا. جمله‌ يك‌ خورده‌اي‌ لطيفه‌. هذا يعني‌ روز عاشورا. جمله‌ يك‌ خرده‌ لطيفه‌. يعني‌ هذا يعني‌ روز عاشورا. و هذا نه‌ اين‌ كه‌ لازم‌ نيست‌ يعني‌ اليوم‌ كه‌ نمي‌گه‌، و هذا يعني‌ روز عاشورا. اشاره‌ به‌ روز عاشورا مي‌كند. و مي‌شه‌ انسان‌ در هر روز بخونه‌. اگر خواستيد بخونيد يك‌ سال‌ تمام‌ بخونيد. يك‌ سال‌ تمام‌ زيارت‌ عاشورا را بخونيد كه‌ در خواب‌ اون‌ زن‌ آهنگر كه‌ در مفاتيح‌ هست‌ دارد كه‌ ايشان‌ را در قبرستاني‌ دفن‌ كردن‌ در اون‌ قبرستان‌ يك‌ نفر از منافقين‌ و فساق‌ بود كه‌ از دنيا رفته‌ بود و او را هم‌ در اونجا دفن‌ كرده‌ بودند قبلا شخصي‌ اين‌ فاسق‌ را در خواب‌ ديد. ديد در يك‌ مقام‌ خيلي‌ بالايي‌ است‌. از اون‌ پرسيد كه‌ تو با اين‌ مقام‌ از اونهم‌ فسق‌ و فجور از كجا به‌ دست‌ آوردي‌. گفت‌ كه‌ تا ديروز من‌ در عذاب‌ الهي‌ بودم‌. تا زن‌ استاد آهنگر را آوردند اينجا دفن‌ كردن‌. امام‌ حسين‌ عليه‌ السلام‌ سه‌ مرتبه‌ براي‌ ديدن‌ اين‌ خانم‌ آمد. و دفعة‌ آخر دستور داد عذاب‌ را از اهل‌ قبرستان‌ برداشتند بخاطر اين‌ كه‌ اين‌ زن‌ در اين‌ قبرستان‌ دفن‌ شده‌. مي‌گه‌ از خواب‌ بيدار شدم‌ من‌ مي‌شناختم‌ ايشان‌ را ديدم‌ بله‌ معلومه‌ مجلس‌ فاتحه‌ است‌ ديروز در اينجا كسي‌ از دار دنيا رفته‌ من‌ از شوهرش‌ پرسيدم‌ اين‌ زن‌ داراي‌ چه‌ خصوصيت‌ بود كه‌ امام‌ حسين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ سه‌ دفعه‌ به‌ زيارتش‌ رفتند و عذاب‌ را از اهل‌ قبرستان‌ برداشتند. ايشان‌ يك‌ مقداري‌ فكر كردند گفتند: فوق‌ العادگي‌ نداشت‌ ولي‌ هر روز صبح‌ زيارت‌ عاشورا مي‌خواند. زيارت‌ عاشورا. خوب‌ معلومه‌ كسي‌ كه‌ هر روز مي‌گه‌ السلام‌ عليك‌ يا اباعبد الله‌ و علي‌ اروح‌ التي‌ حلت‌ بفنائك‌. هر روز صبح‌ صد مرتبه‌ سلام‌ خدمت‌ سيد الشهداء عرض‌ مي‌كنه‌ خوب‌ امام‌ حسين‌ عليه‌ السلام‌ در روز، شب‌ اول‌ قبرش‌ سه‌ مرتبه‌ براي‌ بازديد او خواهد آمد. انسان‌ اگر منظم‌ باشه‌ در كارهاش‌ خيلي‌ استفاده‌ مي‌بره‌. در عبادتش‌، در اعمالش‌ در درسش‌ حتي‌، يك‌ نفر بود از دوستان‌ ما اين‌ روزي‌ چهار ساعت‌ بيشتر به‌ مطالعه‌ و درس‌ و اينها نمي‌رسيد. يعني‌ بيشتر وقتش‌ را صرف‌ نمي‌كرد. چهار ساعت‌. از همة‌ شاگردهاي‌ اون‌ كلاس‌ به‌ اصطلاح‌ اون‌ حوضه‌ بهتر بود به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ دو تا درس‌ مي‌گرفت‌ دو تا مباحثه‌ مي‌كرد و اينها در مجموع‌ مي‌گفت‌ سه‌ ساعت‌ مي‌نشست‌ مطالعه‌ مي‌كرد. در همه‌ جا و به‌ همة‌ استادها نشون‌ بدن‌ و چون‌ به‌ مطالعاتش‌ نمي‌رسيد به‌ مباحثاتش‌ نمي‌رسيدند درس‌ را خوب‌ نمي‌فهميدند. آدمهايي‌ كه‌ نامظمند همه‌ كاره‌اند ولي‌ هيچ‌ كاره‌ هستند اينطوريه‌ كه‌ همه‌ كارها را مي‌خوان‌ بكنند و هيچ‌ كار هم‌ در واقع‌ نمي‌كنند. يك‌ كاري‌ را به‌ مرغابي‌ گفتند كه‌ تو خوب‌ حيواني‌ هستي‌ هم‌ روي‌ زمين‌ راه‌ مي‌ري‌، هم‌ به‌ هوا مي‌پري‌، هم‌ تو آب‌. يكي‌ بهش‌ گفت‌ كه‌ بسيار حيوان‌ بديه‌. چون‌ روي‌ زمين‌ كه‌ راه‌ مي‌ره‌ كج‌ كج‌ راه‌ مي‌ره‌. به‌ آسمان‌ هم‌ كه‌ مي‌خواد بلند بشه‌ از اينجا بلند مي‌شه‌ اونجا مي‌خوره‌ زمين‌ تو آب‌ هم‌ مثل‌ آبي‌ نمي‌تونه‌. يك‌ كار را بكن‌، انسان‌ يك‌ كار را بكنه‌ درست‌ انجام‌ بده‌.

 يك‌ روز مسلمان‌ باشي‌، يك‌ روز بي‌ دين‌ باشي‌، يك‌ روز اهل‌ معصيت‌ باشي‌ يك‌ روز اهل‌ فسق‌ و فجور باشي‌، يك‌ روز با خوبان‌ باشه‌، يك‌ روز با بدان‌ اينطور نبايد انسان‌ باشه‌. يك‌ راه‌ مستقيم‌ را بگيرد. معروفه‌ مي‌گن‌ لاك‌ پشت‌ با خرگوش‌ مسابقة‌ دويدن‌ گذاشت‌. شنيديد ديگه‌. اين‌ سابقا تو مدرسه‌ها به‌ ما درس‌ مي‌دادن‌ حالا شايد نباشه‌. يك‌ وقت‌ خوب‌ مسابقه‌، خرگوشها گفت‌ اين‌ تا نزديك‌ درخت‌ كه‌ رسيد من‌ يك‌ جست‌ مي‌زنم‌ مي‌رسم‌ اونجا گرفت‌ استراحت‌ كرد. اين‌ لاك‌ پشته‌ آرام‌، آرام‌ خودش‌ را رسوند به‌ درخت‌ ولي‌ اين‌ خرگوشه‌ خوابش‌ برد اينجوري‌. افرادي‌ كه‌ نامنظم‌ كار مي‌كنند اينها اين‌ طورند. عليكم‌ به‌ نظم‌ اموركم‌. عبادتهاتون‌ همين‌ طور باشه‌ همة‌ كارهاتون‌ منظم‌ باشه‌. حضرت‌ علي‌ اكبر سنشون‌ از هيجده‌ تا بيست‌ و پنج‌. يعني‌ بعضي‌ مقاتل‌ گفته‌اند كه‌ هيجده‌ سال‌ داشته‌ حضرت‌ بعضيها هم‌ گفتن‌ كه‌ تا بيست‌ و پنج‌ سال‌. ايشان‌ ازدواج‌ كرده‌ بوده‌ يا نكرده‌ بوده‌، بيشتر مي‌گن‌ ازدواج‌ كرده‌ بوده‌ حضرت‌ علي‌ اكبر. و اين‌ اشعاري‌ كه‌ توهين‌ هم‌ هست‌ به‌ مقام‌ حضرت‌ سيد الشهدا كه‌ يقين‌ دارم‌ كه‌ در دل‌ آرزويي‌ به‌ جز دامادي‌ علي‌ اكبر نداره‌. اينطور در دل‌ حضرت‌ سيد الشهدا يقين‌ دارده‌ اين‌ آقا كه‌ آرزويي‌ نيست‌ جز داماد شدن‌ علي‌ اكبر. به‌ خودش‌ خيال‌ كرده‌ كه‌ پسري‌ داشته‌ اين‌ را مي‌خواسته‌ دامادش‌ كنه‌ و موفق‌ نداشته‌ و آرزو تو دلش‌ مونده‌. اونها جوانهاشون‌ را زود داماد مي‌كردند. شايد به‌ سن‌ هيجده‌ سالگي‌ هم‌ نمي‌گذاشتند برسه‌. به‌ هر حال‌ حضرت‌ علي‌ اكبر يك‌ جوان‌ رعناي‌ بسيار فاضل‌، عالم‌، مجتهد داراي‌ كمالات‌ كه‌ امام‌ حسين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌فرمايد: اشبح‌ الناس‌ خَلقا و خُلقا. خَلقا يعني‌ از نظر شكل‌ و قيافه‌. اين‌ زياد مهم‌ نيست‌ اما خُلقش‌، خلق‌ يعني‌ اخلاقیات‌. صفات‌ پيغمبر را داشت‌ و سخن‌ وقتي‌ مي‌فرمود  كسي‌ كه‌ سخنان‌ پيغمبر اكرم‌ را شنيده‌ بود فكر مي‌كرد پيغمبر داره‌ صحبت‌ مي‌كنه‌. و منطقا، سيد الشهدا مي‌فرمايد كنا اذا الشتبنا الي‌ رسولك‌ نظرنا عليك‌. وقتي‌ كه‌ ما مشتاق‌ پيغمبر مي‌شديم‌ به‌ علي‌ اكبر نگاه‌ مي‌كرديم‌. مشتاق‌ پيغمبر مي‌شديم‌، يعني‌ مي‌خواستيم‌ ببينيم‌ پيغمبر چطور حرف‌ مي‌زد. پيغمبر اكرم‌ چطور حركت‌ مي‌كرد، چه‌ صفاتي‌ داشت‌، چه‌ اخلاقی‌ داشت‌. چگونه‌ بود به‌ حضرت‌ علي‌ اكبر نگاه‌ مي‌كردند. اين‌ جوان‌ رعنا كه‌ حضرت‌ سيد الشهدا بعد از امام‌ سجاد كه‌ خوب‌ ايشان‌ مقامشون‌ جزء انواري‌ هستند كه‌ خلقكم‌ الله‌ انوار و جعلكم‌ بعرشه‌ مهدقين‌ كه‌ حضرت‌ امام‌ سجاد را حتي‌ با حضرت‌ علي‌ اكبر نمي‌شه‌ مقايسه‌ كرد خيلي‌ مقام‌ امام‌ سجاد بالاتره‌ اما نسبت‌ به‌ ساير فرزندان‌ حضرت‌ سيد الشهداء خيلي‌ بزرگه‌، خيلي‌.

 و روز عاشورا بلكه‌ از قبل‌ از عاشورا يك‌ مطالبي‌ فرموده‌ كه‌ انسان‌ به‌ مقام‌ معرفت‌ حضرت‌ علي‌ اكبر پي‌ مي‌بره‌. در راه‌ دارد سيد الشهدا مي‌يان‌ با قافله‌. سرشون‌ را گذاشتند روي‌ زين‌ اسب‌ و بلند كردن‌ سرشون‌ را فرمودند انا لله‌ و انا عليه‌ راجعون‌. علي‌ اكبر هم‌ در خدمت‌ پدر، عرض‌ كرد كه‌ اين‌ جمله‌ را چرا فرموديد؟ حضرت‌ سيد الشهدا فرمود كه‌ من‌ الان‌ منادي‌ را شنيدم‌ كه‌ ندا مي‌كرد صداش‌ به‌ من‌ مي‌گفت‌ كه‌ اين‌ قافله‌ مي‌رود و مرگ‌ به‌ استقبالشون‌ مي‌ياد. اينجا يك‌ جواني‌ كه‌ به‌ قول‌ آقا آروزي‌ جواني‌ هم‌ داره‌. اينجا چيه‌ عكس‌ العملش‌. خيلي‌ مي‌ترسه‌ و رنگش‌ مي‌پره‌ و امام‌ معصوم‌ هم‌ داره‌ اين‌ حرف‌ را مي‌زنه‌. مي‌دونيد چي‌ گفت‌ علي‌ اكبر؟ اولسنا علي‌ الحق‌ اذا لا يوالي‌ بالموت‌. ما بر حق‌ هستيم‌ و من‌ اينجوري‌ تعبير مي‌كنم‌ بعضيها درست‌ ادا نمي‌كنند. ما چون‌ در حقيم‌ برحقيم‌ از مرگ‌ باكي‌ نداريم‌. از مرگ‌ باكي‌ نداريم‌ مي‌ره‌ به‌ طرف‌ خدا. انا لله‌ و انا عليه‌ راجعون‌. سيد الشهدا همين‌ جمله‌ را فرموده‌ بود. در روز عاشورا اول‌ شهيدي‌ كه‌ از بني‌ هاشم‌ آمد خدمت‌ حضرت‌ سيد الشهدا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اكبر بود. اجازة‌ ميدان‌ خواست‌. حضرت‌ سيد الشهدا عليه‌ السلام‌ به‌ هر يك‌ از اصحاب‌ يا بني‌ هاشم‌ كه‌ مي‌آمدند و اجازة‌ ميدان‌ مي‌خواستند به‌ او سرعت‌ اجازة‌ ميدان‌ نمي‌داد. يك‌ خرده‌اي‌ تأني‌ داشت‌. نسبت‌ به‌ همه‌ همينطور بود. ولي‌ راجع‌ به‌ حضرت‌ علي‌ اكبر فورا اجازه‌ داد. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ بيشتر از همه‌ علي‌ اكبر را دوست‌ داشت‌. علي‌ اكبر عليه‌ اصلاة‌ و السلام‌ هم‌ به‌ طرف‌ ميدان‌ رفت‌. در تاريخ‌ و مقاتل‌ داره‌ كه‌ در حملة‌ اول‌ دويست‌ نفر را به‌ خاك‌ انداخت‌. شما يك‌ چيزي‌ مي‌شنويد با بمب‌ و رگبار و مسلسل‌ اين‌ كار را نمي‌كرد كه‌ يك‌ دويست‌ نفري‌ را درو كنه‌. با شمشير و اونها هم‌ شمشير دارند اينها هم‌ شمشير. و جنگ‌ تن‌ به‌ تنه‌. دويست‌ نفر را كشتن‌ و هيچ‌ زخمي‌ برنداشتن‌ خيلي‌ مهمه‌. برگشت‌، خدمت‌ سيد الشهداء عليه‌ السلاة‌ و السلام‌ و عرض‌ كرد كه‌ يا ابا اي‌ پدر، العطش‌ قد قتل‌، تشنگي‌ من‌ را كشت‌. چند روزه‌ آب‌ نخورده‌ توي‌ اون‌ هواي‌ گرم‌ شمشير زده‌ و دويست‌ نفر را كشته‌ حالا آمده‌ خدمت‌ پدر العطش‌ مي‌گه‌. عطش‌ من‌ را كشت‌ و صغلل‌ الحديد اشهدني‌. سنگيني‌ آهن‌ چون‌ اينها زره‌ داشتند كلاه‌ خود داشتند، خود اينها يك‌ سنگينيهايي‌ داشت‌ و بر دوش‌ يك‌ به‌ اصطلاح‌ ساك‌ مانندي‌ تقريبا پر از تير بود كمان‌ بود، نيزه‌ بود، شمشير بود اينها در دست‌ اين‌ رزمنده‌ بايد حركت‌ مي‌كرد. خود اين‌ خيلي‌ سنگيني‌ داشت‌ و صغلل‌ الحديد اشهدني‌. سنگيني‌ آهن‌ اونها را تب‌ انداخت‌. فهل‌ الي‌ شربت‌ الي‌ الماء سبيل‌. يك‌ راهي‌ هست‌ يك‌ جرعه‌اي‌ من‌ آب‌ بخورم‌  و بتوانم‌ دو مرتبه‌ جنگ‌ كنم‌؟ اينجا سيد الشهدا چي‌ جواب‌ داد.

 به‌ فرزند عزيزش‌ بعضي‌ نوشته‌اند كه‌ زبانش‌ را سيد الشهدا گذاشت‌ در دهان‌ علي‌ اكبر اونچنان‌ به‌ هم‌ نزديك‌ شدن‌، لبها را به‌ لبهاي‌ يكديگر گذاشتند و زبان‌ را گذاشت‌ در دهان‌ علي‌ اكبر حالا اينجا بعضي‌ ذوقياتشون‌ را به‌ كار انداختند بعضي‌ مي‌گن‌ كه‌ حضرت‌ سيد الشهدا مي‌خواست‌ بفرمايد كه‌ من‌ از تو تشنه‌ ترم‌. يا مثلا از زبان‌ سيد الشهدا آب‌ آشاميد اينها شايد اصل‌ قضيه‌ هم‌ صحتي‌ نداشته‌ باشه‌ ولي‌ اين‌ جمله‌ را همه‌ نوشته‌اند كه‌ حضرت‌ سيد الشهدا فرمود پسرم‌ برگرد به‌ طرف‌ ميدان‌ اميد است‌ روز را شب‌ نكني‌، يعني‌ اي‌ پسر، اي‌ فرزند عزيزم‌ بايد كشته‌ بشي‌. از دست‌ جدت‌ سيراب‌ خواهي‌ شد. علي‌ اكبر برگشت‌ به‌ طرف‌ لشگر. ظالمي‌ شمشيري‌ بر فرق‌ نازنينش‌ زد. در كتب‌ مقتل‌ نوشته‌اند علي‌ اكبر سر را گذاشت‌ روي‌ سر اسب‌ دستها را به‌ گردن‌ اسب‌ انداخت‌، خون‌ آمد مقابل‌ چشمهاي‌ اسب‌ قرار گرفت‌. اسب‌ بدن‌ علي‌ اكبر را برد وسط‌ ميدان‌ اطراف‌ بدن‌ علي‌ اكبر را گرفتند. فقد طعه‌ اربا. اون‌ قدر شمشير به‌ بدن‌ علي‌ اكبر زدند كه‌ بدنش‌ را قطعه‌، قطعه‌ كردن‌ از روي‌ اسب‌ به‌ روي‌ زمين‌ افتاد. حسين‌ بن‌ علي‌ خودش‌ را به‌ بالين‌ فرزندش‌ رسوند. صورت‌ علي‌ اكبر را مي‌بوسد. صورت‌ به‌ صورتش‌ مي‌گذارد فرياد مي‌زند، جوانم‌ علي‌. فرزندم‌ علي‌، يك‌ وقت‌ ديدند علي‌ اكبر چشمها را باز كرد يك‌ نگاهي‌ به‌ صورت‌ پدر كرد عرض‌ كرد پدر جان‌ من‌ از دست‌ جدم‌ سيراب‌ شدم‌. سيد الشهدا از بالين‌ علي‌ اكبر برخاست‌ صدا زد جوانان‌ بني‌ هاشم‌ احملوا نعش‌ اخيكم‌ الي‌ استاد. جوان‌ بني‌ هاشم‌ بياييد نعش‌ علي‌ را ببريد. 

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۵ محرم ۱۴۱۱ قمری – تفسیر سوره حمد

الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة‌ علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذبالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌ بسم‌ الله‌ ارحمن‌ الرحيم‌. الحمد الله‌ رب‌ العالمين‌ الرحمن‌ الرحيم‌ مالك‌ يوم‌ الدين‌ اياك‌ نعبد و اياك‌ نستعين‌. اهدنا الصراط‌ المستقيم‌ صراط‌ الذين‌ انعمت‌ عليهم‌ غير المغضوب‌ عليهم‌ و الضالين‌.

 در شبهاي‌ گذشته‌ گفته‌ شد كه‌ انسان‌ در افكار و اعمال‌ و عقائدش‌ بايد در صراط‌ مستقيم‌ باشد. در شبهاي‌ گذشته‌ دربارة‌ افكار و اعمال‌ اشاره‌اي‌ شد. ولو آنكه‌ اين‌ بحثها خيلي‌ طولانيست‌ و با اين‌ مجالس‌ عزاداري‌ خيلي‌ مناسب‌ نيست‌. ولي‌ بهرحال‌ ما شروع‌ كرديم‌ و بطور اختصار اشاره‌ ميكنم‌ و امشب‌ وعده‌ كردم‌ كه‌ شرحي‌ دربارة‌ صراط‌ مستقيم‌ در عقائد عرض‌ كنم‌. مسئلة‌ عقائد از تمام‌ چيزهاي‌ ديگر اهميت‌ بيشتري‌ دارد. انسان‌ اگر عقائدش‌ محكم‌ شد، اعمالش‌ روبراه‌ ميشه‌، افكارش‌ هم‌ درست‌ ميشه‌. عقائد از عقد و از ترجمة‌ فارسيش‌ از گره‌ زدن‌ قلب‌ به‌ بعضي‌ از چيزها. انسان‌ يك‌ گرهي‌ ميزنه‌ به‌ توحيد. يك‌ گرهي‌ به‌ ولايت‌. يك‌ گرهي‌ به‌ نبوت‌. يك‌ گرهي‌ به‌ معاد و محكم‌ ميكنه‌ اين‌ عقائد را. و لذا در بحث‌ عقائد با ظن‌ و گمان‌ نميشه‌ انسان‌ خودش‌ را قانع‌ كنه‌. ظن‌ و گمان‌ با عقائد حتي‌ در راه‌ بوجود آمدن‌ اعتقاد از طرق‌ ظني‌ نميشود انسان‌ اعتقاداتش‌ را بوجود بياره‌. مثلا چون‌ روايت‌ داره‌ كه‌ خدا هست‌، منهم‌ معتقدم‌ كه‌ خدائي‌ هست‌. يا پدرم‌ گفته‌ خدائي‌ هست‌، منهم‌ معتقد باشم‌ كه‌ خدائي‌ هست‌. اينطور از ما نپذيرفتند. بايد دلائل‌ محكم‌ و عقلي‌ و منطقي‌ داشته‌ باشم‌ تا از من‌ عقيده‌ را بپذيرند و يا اساسا بشود اسمش‌ را عقيده‌ گذاشت‌.

 بنابراين‌ اعتقادات‌ بسيار اهميت‌ داره‌ من‌ اشارتا يك‌ دوره‌ اعتقادات‌ سالم‌ صحيح‌ را ميخواهم‌ خدمتتون‌ عرض‌ كنم‌ كه‌ مشروحي‌ در كتابها از همين‌ خط‌ بايد وارد بشيد وجود دارد. و اگر كسي‌ اصول‌ و اعتقاداتش‌ محكم‌ شد و توانست‌ اعتقادات‌ قلبيش‌ را طبق‌ اصولي‌ انتخاب‌ كند، ديگه‌ در اينصورت‌ اگر به‌ فروعي‌ رسيد ميتواند خودش‌ اجتهاد بكنه‌. مثلا من‌ يك‌ وقتي‌ يكي‌ از منبريهاي‌ بسيار محترم‌ و بسيار پراهميت‌ يك‌ روايتي‌ نقل‌ ميكرد كه‌ اختلافي‌ بين‌ فاطمة‌ زهرا و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ افتاد و اين‌ روايت‌ هست‌. و پيغمبر اكرم‌ آمدند و اختلاف‌ آنها را حل‌ كردند. البته‌ اصول‌ ما ميگه‌ كه‌ اينها نبايد اختلاف‌ داشته‌ باشند. به‌ جهت‌ اينكه‌ در امامت‌ يك‌ اصل‌ عصمت‌ داريم‌. اگر اصل‌ عصمت‌ را ما درست‌ بفهميم‌ طبعا دو تا معصوم‌ در هيچ‌ چيز با هم‌ اختلاف‌ نخواهند داشت‌. يعني‌ اگر ما فهميديم‌ كه‌ معني‌ عصمت‌ چي‌ هست‌ و قبول‌ كرديم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و فاطمة‌ زهرا هر دو معصومند، اينها در كوچكترين‌ چيزي‌ با هم‌ اختلاف‌ نخواهند داشت‌. اين‌ اصلي‌ كه‌ عرض‌ كردم‌ در اعتقاد بايد وجود داشته‌ باشه‌، عصمته‌. اثبات‌ عصمت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و فاطمة‌ زهراست‌. اين‌ از باب‌ مثال‌ عرض‌ كردم‌. فرعي‌ كه‌ اينجا پيدا شده‌ كه‌ آيا اختلاف‌ بين‌ اين‌ دو معصوم‌ ممكن‌ است‌ وجود پيدا كند؟ نه‌. پس‌ يا بايد اين‌ روايات‌، دو سه‌ تا روايت‌ هست‌، اين‌ روايات‌ يا بايد توجيهي‌ كرد اگر توجيه‌ دارد. و اگر توجيه‌ ندارد، بگيم‌ دشمنان‌ اين‌ روايات‌ را جعل‌ كردند كه‌ اگر خواستند بگند حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها در تاريخ‌ ثبته‌ كه‌ با ابي‌ بكر اختلاف‌ داشت‌، در جواب‌ آنها بگند با علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هم‌ اختلاف‌ داشته‌ و فاطمة‌ زهرا يك‌ خانم‌ احساساتي‌ بوده‌ مثل‌ اينكه‌ نوشته‌اند و خودش‌ را ذيحق‌ ميدانسته‌. فرزند پيغمبر خودش‌ را ميدانسته‌، ميخواسته‌ در تمام‌ كارها دخالت‌ كنه‌. ولذا خليفة‌ وقت‌ زياد به‌ مسئله‌ اهميت‌ نداد. همان‌ مقدار هم‌ كه‌ با فاطمة‌ زهرا بحث‌ كرد، بخاطر احترامي‌ بود كه‌ به‌ فاطمه‌ سلام‌ الله‌ عليها گذاشت‌. كه‌ آن‌ روايات‌ ممكنه‌ حمل‌ بر اين‌ مطلب‌ بشه‌. بگند فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها يك‌ بانوي‌ احساساتي‌ بوده‌ و اين‌ احساساتش‌ ايجاب‌ ميكرده‌ كه‌ با ابي‌ بكر اختلاف‌ داشته‌ باشه‌. ولي‌ همين‌ آية‌ مباهله‌، همين‌ آية‌ كساء و قصة‌ اصحاب‌ كساء به‌ ما مي‌گويد كه‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها معصوم‌ است‌ و دلائل‌ محكمي‌ داريم‌ بر عصمت‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها. نه‌ عصمت‌ معمولي‌، همتاي‌ پيغمبر اكرم‌ و علي‌ بن‌ ابيطالب‌. بنابراين‌ چون‌ قرآن‌ ناطق‌ است‌ بر اينكه‌ فاطمه‌ سلام‌ الله‌ عليها معصومه‌ است‌ و دلائل‌ محكمي‌ بر عصمت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها داريم‌، اين‌ روايات‌ را اگر توانستيم‌ توجيه‌ كنيم‌، خوب‌ روايته‌ توجيهش‌ ميكنيم‌. اگر نتوانستيم‌ توجيه‌ كنيم‌ چون‌ بر خلاف‌ قرآنه‌، فضربوه‌ علي‌ الجدار. خوب‌ حالا عرض‌ كردم‌ ديگه‌، فضربوه‌ علي‌ الجدار. حالا من‌ زياد هم‌ به‌ راويش‌ نبود. بهرحال‌ خوب‌ چه‌ بهتر. بهرحال‌ ببينيد اين‌ را از باب‌ مثال‌ عرض‌ كرد.

 اصول‌ اعتقادات‌ ما بايد آنچنان‌ محكم‌ باشه‌ و ميزان‌ مسائل‌ مختلفمون‌ باشد كه‌ همة‌ چيزها را ما بتوانيم‌ حل‌ و فصل‌ بكنيم‌. اگر در صراط‌ مستقيم‌ قرار گرفتيم‌. اگر اعتقاداتمون‌ صحيح‌ بود. ولذا عرض‌ ميكنم‌ اعتقاد اول‌ دربارة‌ خداست‌. خداي‌ تعالي‌ اينهايي‌ كه‌ ميگم‌ رئوس‌ اعتقادات‌ يك‌ شيعه‌ بايد باشه‌. من‌ يك‌ وقتي‌ در مكه‌ در اين‌ كتاب‌ شبهاي‌ مكه‌ نوشته‌ام‌. عالم‌ بزرگ‌ مكه‌ من‌ را دعوت‌ كرد به‌ منزلش‌ و به‌ من‌ گفت‌ كه‌ شما يك‌ دوره‌ عقائد شيعه‌ را بگو. پانزده‌ نفر عالم‌ مكه‌ كه‌ اكثرا شخصيتهاي‌ بسيار مهم‌ بودند اينها دعوت‌ شده‌ بودند. البته‌ آن‌ عالم‌ يك‌ جمله‌اي‌ به‌ اينها گفت‌. گفت‌ به‌ سه‌ دليل‌ بايد رعايت‌ ايشان‌ را بكنيم‌. يكي‌ مهمانه‌، اكرم‌ الضيف‌. دوم‌ مسلط‌ به‌ زبان‌ عربي‌ نيست‌، مي‌خواد عربي‌ صحبت‌ بكنه‌. و سوم‌ او تنهاست‌ و ما جمعي‌ هستيم‌. بايد خيلي‌ رعايتش‌ را بكنيد. حالا الحمد لله‌ آن‌ سه‌ موضوع‌ در اينجا نيست‌. ولي‌ خيلي‌ مي‌خوام‌ مختصر عرض‌ كنم‌ يك‌ دوره‌ رئوس‌ عقائد شيعه‌ كه‌ بايد اين‌ عقائد را ما داشته‌ باشيم‌ تا در صراط‌ مستقيم‌ قرار بگيريم‌. وجود پروردگار ازليست‌، هميشه‌ بوده‌ و هميشه‌ هم‌ خواهد بود و هيچ‌ نقصي‌ بر او وارد نميشه‌ و از او چيزي‌ كم‌ نميشه‌ و چيزي‌ بر او اضافه‌ نميشه‌، بر ذاتش‌، و از چيزي‌ هم‌ بوجود نيامده‌. خلاصه‌اش‌ سورة‌ قل‌ هو الله‌. قل‌ هو الله‌ احد. اول‌ وحدانيت‌ پروردگار. الله‌ الصمد. خداي‌ تعالي‌ از نظر سنخيت‌ با موجوداتي‌ كه‌ مخلوق‌ او هستند تباين‌ كلي‌ دارند. حالا در معناي‌ صمد كلي‌ حرف‌ هست‌ كه‌ اين‌ تباين‌ كلي‌ را ميرسانه‌ و وجود پروردگار با وجود مخلوقش‌ تفاوت‌ زيادي‌ دارد، هر دو وجود دارند. اما اين‌ كجا و آن‌ كجا؟! اين‌ بي‌ ثبات‌، اين‌ مخلوق‌ و آن‌ ازلي‌ و هميشه‌ بوده‌. الله‌ الصمد. لم‌ يلد. لم‌ يلد يعني‌ چه‌؟ يعني‌ از چيزي‌ توليد نشده‌ خدا. لم‌ يلد و لم‌ يولد. چيزي‌ از خدا توليد نميشه‌ و چيزي‌ هم‌ از چيزي‌ هم‌ خدا توليد نشده‌. در همين‌ دو جمله‌ بقدري‌ بعضي‌ از مسلمانها و اهل‌ سنت‌، شيعه‌، انحراف‌ پيدا كردند كه‌ نمي‌خواهم‌ بحثش‌ را بكنم‌. ولي‌ شما اجمالا بدونيد كه‌ خدا از چيزي‌ توليد نشده‌ و چيزي‌ هم‌ از خدا توليد نميشه‌. درست‌ شد؟ و چيزي‌ هم‌ همتاي‌ خدا وجود نداره‌. يعني‌ بگيم‌ يك‌ خداي‌ ديگر مثل‌ اين‌ خدا در مقابل‌ پروردگار وجود داشته‌ باشه‌، نيست‌. و لم‌ يكن‌ له‌ كفوا احد. ايني‌ كه‌ ميگم‌ قرآن‌ شناسنامة‌ پروردگاره‌، شما بدونيد، من‌ همين‌ الان‌ كه‌ اينجا نشستم‌، شايد آقايوني‌ كه‌ در مسائل‌ فلسفي‌ و اعتقادات‌ مختلف‌ وارد باشند مي‌دونند كه‌ از كلمة‌ قل‌، قلش‌ را بگذاريد كنار، هو الله‌ احد، يك‌ كلمه‌ يك‌ كلمه‌ بحثهاي‌ زيادي‌ هست‌ و اختلافات‌ زيادي‌ هست‌ كه‌ اگر ما اين‌ عقيده‌اي‌ كه‌ در قرآن‌ به‌ ما تفهيم‌ شده‌، باشيم‌ در صراط‌ مستقيميم‌. چون‌ قرآن‌ بيان‌ كرده‌ و روايات‌ زيادي‌ هم‌ در ذيل‌ همين‌ معنايي‌ كه‌ عرض‌ كردم‌ وجود داره‌. خوب‌

 خدا خالق‌ كل‌ شيئه‌. همه‌ چيز را خدا خلق‌ كرده‌. هيچ‌ قوه‌اي‌ نيست‌ مگر مال‌ خداست‌. لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌. لا اله‌ الا الله‌. لا مؤثر في‌ الوجود الا الله‌. هيچ‌ چيز در وجود اثر نمي‌توانه‌ بگذاره‌ مگر خدا. اينها جزء عقائد ماست‌. تمامش‌ هم‌ دلائل‌ محكم‌ و مستحكمي‌ داره‌ و براي‌ دلائلش‌ انشاء الله‌ دعوتتون‌ ميكنم‌ در كانون‌ بحث‌ و انتقاد. آنجا جاي‌ اينجور بحث‌هاست‌. چون‌ شما مسلمانيد. بالاخره‌ توي‌ اين‌ خط‌ واقع‌ شديد. يك‌ مقداري‌، من‌ يك‌ وقتي‌ خودم‌ استاد اخلاقم‌ را مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ را در خواب‌ ديدم‌ كه‌ من‌ توي‌ يك‌ جاده‌اي‌ دارم‌ راه‌ ميرم‌، آن‌ مقابل‌ خورشيده‌ و جاده‌ هم‌ مستقيمه‌ ولي‌ دو طرف‌ پرتگاه‌ داره‌. مي‌ديدم‌ ايشان‌ از پشت‌ دستش‌ را دو طرف‌ من‌ نگه‌ داشته‌. تا من‌ مي‌آيم‌ پايم‌ بلغزه‌ و به‌ اين‌ طرف‌ بيفتم‌، من‌ را راست‌ ميكنه‌. تا مي‌خوام‌ به‌ آن‌ طرف‌ سرازير بشم‌، من‌ را راست‌ ميكنه‌ و اينطوري‌ مرا حفظ‌ ميكنه‌. كه‌ آنجا فهميدم‌ نقش‌ استاد اخلاق‌ براي‌ من‌ چيه‌؟ نه‌ اينكه‌ پيشواي‌ من‌ باشه‌، نه‌ اينكه‌ جلوي‌ من‌ حركت‌ بكنه‌. از پشت‌ سر مواظب‌ پرت‌ شدنه‌. جاده‌ مستقيم‌، حتي‌ احتياج‌ به‌ آدرس‌ نداره‌. چون‌ يك‌ راه‌ راستي‌، يك‌ خيابان‌ مستقيمي‌ در هم‌ آن‌ روبروست‌. اين‌ ديگه‌ آدرس‌ نمي‌خواد. اشكال‌ كار در اين‌ كوچه‌ پس‌ كوچه‌هايي‌ است‌ كه‌ در دو طرف‌ هست‌ و شما ممكن‌ است‌ به‌ دعوت‌ شيطان‌ از اين‌ كوچه‌ يا از آن‌ كوچه‌ برويد، براي‌ اين‌ جهت‌ ميگند گوش‌ به‌ حرف‌ بده‌ و اين‌ راه‌ راست‌ را حركت‌ كن‌ و گوش‌ به‌ حرف‌ كسي‌ نده‌. و لا تتبع‌ سبلنا. از راههاي‌ مختلف‌ متابعت‌ نكن‌. يك‌ كسي‌ اتفاقا در عالم‌ رؤيا بود براي‌ من‌ نقل‌ مي‌كرد يا در عالم‌ مكاشفه‌ تعبيرش‌ اين‌ بود كه‌، چون‌ تعبيرش‌ اين‌ بود، ميگفت‌ در عالم‌ مكاشفه‌ ديدم‌. ديدم‌ يك‌ خيابان‌ اتوبان‌ باصطلاح‌ خيلي‌ صاف‌، مستقيم‌، بدون‌ سربالائي‌، بدون‌ سراشيبي‌، كشيده‌ شده‌ و در روبرو هم‌ بيت‌ اللهه‌، خانة‌ خداست‌. و اين‌ دو طرف‌ كوچه‌هاي‌ باريكي‌ هست‌ و در هر كوچه‌ يك‌ نفر ايستاده‌ ميگه‌ از اينور بيا. من‌ يكي‌ دو تا از اين‌ كوچه‌ها را رفتم‌ ببينم‌ چيه‌؟ ميگه‌ اين‌ كوچه‌ از اينطرف‌ رفتم‌ ديدم‌ ميخوره‌، يك‌ كوچه‌ بن‌ بسته‌، در روبرو نوشته‌ مثلا قطب‌ خانة‌ قطب‌ مثلا دراويش‌ خاكساري‌. خانة‌ قطب‌ دراويش‌ زهري‌. وارد اينجا ميشد. من‌ وقتي‌ اين‌ جريان‌ را، اين‌ خواب‌ را ايشان‌ براي‌ من‌ نقل‌ كرد، گفتم‌ عجب‌ براي‌ تو مسئله‌ را روشن‌ كردند. واقعا اينطوره‌ آقايون‌. حواستون‌ جمع‌ باشه‌ شماها كه‌ توي‌ مسائل‌ معنوي‌ و مسائل‌ روحي‌ قرار ميگيريد از اين‌ مسائل‌ زياد داريد. ما دوستاني‌ داريم‌ بعضي‌ از دوستانمون‌ كه‌ اهل‌ نماز شب‌ بودند، اهل‌ معنويت‌ بودند، اهل‌ كمالات‌ بودند، اين‌ دزدهاي‌ راه‌ صراط‌ مستقيم‌، اين‌ دزدهايي‌ كه‌ گوشه‌ كنار ايستاده‌اند اينها را دزديده‌اند و بردند توي‌ خانة‌ قطب‌ و بيچاره‌اشون‌ كرده‌اند و از بين‌ بردندشون‌. راه‌ راست‌ كه‌ آدرس‌ نمي‌خواد. اين‌ حرف‌ را تمام‌ مردم‌ دنيا مي‌پذيرند كه‌ انسان‌ پشت‌ سر علي‌ بن‌ ابيطالب‌ در عقائد، در اعمال‌، در افكار حركت‌ كنه‌. اين‌ راه‌ راست‌. منتهي‌ هم‌ ميشه‌ به‌ خانة‌ خدا. منتهي‌ هم‌ ميشه‌ به‌ شناخت‌ كامل‌ پروردگار. و لذا اين‌ عقائدي‌ كه‌ عرض‌ كردم‌ اينها در قرآنه‌. در كتاب‌ توحيد صدوق‌ هم‌ هست‌. مي‌فرمايد من‌ ذهب‌ ان‌ الله‌ لم‌ يزل‌ مريدا شافيا فليس‌ بموحد. هر كس‌ فكر بكنه‌ كه‌ خدا اراده‌اش‌ هميشگي‌ بوده‌، حالا اينجا چقدر بحث‌ داره‌. دراويش‌ يك‌ اعتقاداتي‌ دارند. متصوفه‌ يك‌ اعتقاداتي‌ دارند. فلاسفه‌ يك‌ اعتقاداتي‌ دارند. اين‌ موحد نيست‌. شما در كتابهاي‌ فلاسفه‌ و متصوفه‌ مراجعه‌ بكنيد. اينها همه‌اشون‌ ميگند اراده‌ جزء صفات‌ ذات‌ پروردگاره‌. اين‌ كتاب‌ توحيد صدوق‌ ترجمه‌ هم‌ شده‌ به‌ فارسي‌، برداريد نگاه‌ كنيد ببينيد چي‌ ميگه‌ دربارة‌ خدا.

 مسئلة‌ بعدي‌ مسئلة‌ نبوته‌. قدر اين‌ دعاي‌ ندبة‌ روزهاي‌ جمعه‌اتون‌ را بدونيد. من‌ يك‌ وقتي‌ كه‌ يك‌ بحثي‌ شده‌ بود، آن‌ زمان‌ بعضي‌ از افراد مي‌خواستند به‌ انحاء مختلف‌ اختلاف‌ در بين‌ شيعيان‌ ايجاد بكنند، دربارة‌ سند دعاي‌ ندبه‌ بحث‌ بود. بحثي‌ انداخته‌ بودند در بين‌ مردم‌ همانطوري‌ كه‌ الان‌ در بين‌ مردم‌ اختلاف‌ انداخته‌اند كه‌ كساني‌ كه‌ اسم‌ امام‌ زمان‌ را مي‌برند اينها را بايد تحقيق‌ كرد. اگر اسم‌ فرض‌ كنيد كه‌ برتراندراسل‌ را يك‌ كسي‌ زياد ببره‌، اين‌ را مي‌برند در بهترين‌ جاي‌ اداره‌ جايش‌ مي‌دهند. ميگند تو آدم‌ روشنفكري‌ هستي‌. اما اگر اسم‌ امام‌ زمان‌ را برد بايد درباره‌اش‌ تحقيق‌ كرد اين‌ ضد ولايت‌ فقيهه‌، ضد اسلامه‌، ضد چيه‌ و بالاخره‌ يكي‌ هم‌ پيدا ميشه‌ يك‌ وصله‌اي‌ هم‌ بهش‌ مي‌چسبانه‌ و از اداره‌ بيرونش‌ مي‌كنند به‌ تهمت‌ اينكه‌ تو حجتي‌ هستي‌. اين‌ گرفتاريها و بدبختيها هست‌. دعاي‌ ندبه‌ را آنروزها اختلاف‌ ايجاد كرده‌ بودند. در اين‌ كانون‌ بحث‌ شد. اولا من‌ سندهايي‌ براي‌ دعاي‌ ندبه‌ پيدا كرده‌ بود، سندش‌ مسئله‌اي‌ نيست‌. ولي‌ من‌ يك‌ مطلبي‌ را من‌ در آنجا گفتم‌ و الان‌ هم‌ ادعا ميكنم‌ و پاي‌ اين‌ ادعا هم‌ ايستاده‌ام‌. كه‌ جمله‌ به‌ جملة‌ دعاي‌ ندبه‌ يا با آيات‌ قرآن‌ تطبيق‌ ميكنه‌ يا با روايات‌ متواتر سني‌ و شيعه‌. جمله‌ به‌ جمله‌اش‌ها. يعني‌ شما يك‌ فراز از دعاي‌ ندبه‌ را برداريد، من‌ براتون‌ حاضر ميكنم‌ يا آيه‌اي‌ از آيات‌ قرآن‌ اين‌ معنا را گفته‌ و يا روايات‌ متواترة‌ شيعه‌ و سني‌. هيچي‌ نداريم‌، يك‌ كلمه‌ نداريم‌ كه‌ غير از اين‌ باشه‌ توي‌ دعاي‌ ندبه‌. من‌ بررسي‌ كردم‌. يكي‌ از جملات‌ دربارة‌ پيغمبر اينه‌. و اودعته‌ علم‌ ما كان‌ و ما يكون‌ الي‌ انقضاء خلقك‌. خيلي‌ عجيبه‌. خدايا تو به‌ وديعه‌ گذاشتي‌، تو عنايت‌ كردي‌، تو دادي‌، علم‌ گذشتگان‌ و علم‌ آيندگان‌، علم‌ آنچه‌ را كه‌ در گذشته‌ خلق‌ كردي‌ و علم‌ آنچه‌ را كه‌ در آينده‌ تا انقضاء خلق‌ كه‌ انقضاء نداره‌، در وجود پيغمبر قرار دادي‌. اين‌ علم‌ پيغمبره‌. حالا در آيات‌ قرآن‌ هم‌ شواهد زيادي‌ داره‌، اين‌ جمله‌ خيلي‌ خلاصه‌ كرده‌ و خيلي‌ عالي‌ بيان‌ كرده‌. الي‌ انقضاء خلقك‌. عصمت‌ پيغمبر اكرم‌ هم‌ كه‌ عقل‌ ميگه‌. چون‌ اگر معصوم‌ نبود هيچ‌ اعتمادي‌ بر كلماتش‌ نبود و انسان‌ نمي‌تونست‌ اعتماد پيدا بكنه‌. عصمت‌ در مرحلة‌ اعلا و علم‌ هم‌ در مرحلة‌ اعلا و عظمت‌ هم‌ روشن‌.

 مسئلة‌ سوم‌. امامت‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌. ما نه‌ سني‌ايم‌ فعلا و نه‌ شيعه‌. ما ميريم‌ توي‌ اصحاب‌ پيغمبر اكرم‌. يك‌ آية‌ قرآن‌ راهنماي‌ ماست‌. افمن‌ يهدي‌ الي‌ الحق‌ احق‌ ان‌ يتبع‌ ام‌ من‌ لا يهدي‌ الي‌ ان‌ يهدي‌ فما لكم‌ كيف‌ تحكمون‌. معناي‌ اين‌ آيه‌ اينه‌ كه‌ كسي‌ كه‌ همة‌ مردم‌ را به‌ حق‌ ميرسانه‌ اين‌ بايد امام‌ باشه‌ يا كسي‌ كه‌ خودش‌ احتياج‌ به‌ رهبري‌ ديگران‌ داره‌؟ كدام‌ يكيش‌؟ شما چي‌ ميگيد؟ كيف‌ تحكمون‌. چطور حكم‌ مي‌كنيد؟ خدا ميگه‌ها. شما بريد تحقيق‌ كنيد. احتياج‌ كل‌ اليه‌ و استغنائه‌ عن‌ الكل‌ دليل‌ علي‌ انه‌ امام‌ كل‌. در ميان‌ اصحاب‌ پيغمبر همه‌ از علي‌ سؤال‌ كردند. علي‌ از احدي‌ سؤالي‌ نكرد و مشكلي‌ نداشت‌ كه‌ ديگري‌ او را حل‌ كنه‌. نه‌ من‌ ميگم‌، سني‌ و شيعه‌ ميگند. عمر هفتاد جا خودشون‌ نقل‌ كردند كه‌ لولا علي‌ لهلك‌ العمر. در مسائل‌ خيلي‌ ساده‌ خدا رحمت‌ كنه‌ علامة‌ اميني‌ را، در كتاب‌ الغدير نوشته‌، هم‌ دربارة‌ ابي‌ بكر هست‌ هم‌ دربارة‌ عمر. آمدند گفتند اين‌ آية‌ قرآن‌ معناش‌ چيه‌؟ فواكه‌ و ابوا. فواكه‌ را چون‌ خودش‌ هر روز ميوه‌ ميخورد گفت‌ فواكه‌ را معناش‌ را ميدونم‌ اما ابوا را معناش‌ را نميدونم‌. يك‌ كلمة‌ عربي‌، آنهم‌ توي‌ قرآن‌، خليفة‌ پيغمبر نميدونه‌. بريم‌ از علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ سؤال‌ كنيم‌. آمدند گفتند آقا اب‌ معناش‌ چيه‌؟ يك‌ لغت‌. حضرت‌ فرمود كه‌ اينهم‌ علوفة‌ براي‌ حيواناته‌. اين‌ خودش‌ هم‌ عجيبه‌، خود آيه‌ ميگه‌ متاع‌ لكم‌ و لانعامكم‌. اين‌ فواكه‌ متاع‌ شماست‌ و خوب‌ اب‌ هم‌ لانعامكم‌، گياه‌ براي‌ حيواناته‌. نميدونست‌. مكرر سؤال‌ كرد. ابي‌ بكر كه‌ مكرر ميگفت‌ عقيلوني‌ لست‌ بخيركم‌ و علي‌ فيكم‌. خوب‌. حالا من‌ يك‌ با يكي‌ از علماي‌ اهل‌ سنت‌ اين‌ را گفتم‌. گفتم‌ قبول‌ داري‌ علي‌ معصومه‌؟ گفت‌ بعله‌. گفتم‌ قبول‌ داري‌ كه‌ ابي‌ بكر اشتباه‌ ميكرده‌؟ گفت‌ بعله‌ خوب‌ زياد اشتباه‌ ميكرده‌. گفتم‌ دو نفر يكي‌ معصوم‌ يكي‌ اشتباهكار. اينها با هم‌ بر سر يك‌ موضوع‌ اختلاف‌ داشته‌ باشند، حق‌ با كدام‌ يكيه‌؟ نه‌ جدا. خيلي‌ ساده‌. يكي‌ معصوم‌، عصمتش‌ ثابت‌. يكي‌ هم‌ ثابته‌ كه‌ اشتباه‌ ميكنه‌، غير معصومه‌. اينها سر خلافت‌ با هم‌ نزاع‌ دارند. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ در خطبة‌ شقشقيه‌ آنطور حمله‌ ميكنه‌ كه‌ خطبة‌ شقشقيه‌ ملايمترين‌ حملات‌ علي‌ بن‌ ابيطالبه‌ به‌ اينها. و الاّ جاهاي‌ ديگه‌ كه‌ تندتر. كه‌ مرحوم‌ سيد رضي‌ خواسته‌ نهج‌ البلاغه‌ را يك‌ جوري‌ جمع‌آوري‌ كند كه‌ سني‌ و شيعه‌ قبولش‌ كنند. يك‌ كتاب‌ جهاني‌ باشه‌، كه‌ هست‌. ابن‌ ابي‌ الحديد برداشته‌ شرح‌ داده‌. اكثر علماي‌ اهل‌ سنت‌ شرح‌ دادند، قبول‌ كردند اين‌ را. و الاّ اگر ميخواست‌ كلمات‌ ديگر، آن‌ عقده‌هاي‌ دل‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كه‌ گاهي‌ باز ميشد و مطالبي‌ دربارة‌ ابي‌ بكر و عمر مي‌فرمود، اگر آنها را ميخواست‌ نقل‌ كنه‌ كه‌ سني‌ها قبولش‌ نميكردند. خوب‌ اين‌ اختلاف‌ را شما چيكار ميكنيد؟ خيلي‌ ساده‌ است‌ها. دو كلمه‌. علي‌ معصوم‌ ابي‌ بكر اشتباهكار، اختلاف‌ هم‌ داشتند. هيچكدامش‌ را هم‌ نمي‌توانند منكر بشوند. خوب‌. دلائل‌ زيادي‌ كه‌ من‌ خودم‌ يك‌ وقتي‌ كه‌ تحقيق‌ در مذاهب‌ ميكردم‌ ميگفتم‌ خدا برايم‌ ثابت‌ بشه‌، پيغمبر هم‌ ثابت‌ بشه‌، علي‌ ديگه‌ ثابته‌. در مسئلة‌ خلافت‌ هيچ‌ بحثي‌ نيست‌ و معصومين‌ از همة‌ علماي‌ اهل‌ سنت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا را عالم‌ اهل‌ بيت‌ مي‌دونند. تمام‌ مردم‌ مسلمان‌ من‌ نميدونم‌ نيمة‌ شعبان‌ بود گفتم‌ يا در همين‌ مجالسي‌ كه‌ با شماها برخورد دارم‌ و ملاقات‌ ميكنم‌ در همين‌ مجالس‌ گفتم‌، همة‌ علماي‌ اهل‌ سنت‌ حضرت‌ مهدي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را قبول‌ دارند و من‌ در سال‌ شصت‌ و سه‌ كه‌ رفته‌ بودم‌ براي‌ مكه‌، از چيزهاي‌ عجيبي‌ كه‌ ديدم‌ اين‌ بود كه‌ ابن‌ بازي‌ هست‌ در آنجا. ابن‌ باز يعني‌ پسر باز. حالا. اين‌ شخص‌ از علمايي‌ است‌ كه‌ الان‌ شايد حدودا نود سال‌ عمرش‌ باشه‌. الان‌ در زمان‌ خرابي‌ قبرستان‌ بقيع‌ جزء علما بوده‌ و جزء فرماندهان‌ بوده‌. از آن‌ علماي‌ وهابي‌ خيلي‌ كثيف‌. كه‌ نزديك‌ بود حكم‌ اعدام‌ خود بنده‌ را بده‌ يك‌ وقتي‌ باهاش‌ صحبت‌ كردم‌. توي‌ اين‌ كتاب‌ شبهاي‌ مكه‌ نوشتم‌. باهاش‌ رفتم‌ بحث‌ كردم‌ بمانه‌. ايشان‌ ديدم‌ در يك‌ كتاب‌ اثبات‌ كرده‌ كه‌ حضرت‌ مهدي‌ هست‌ و بايد جزء اعتقادات‌ شيعه‌ باشه‌. عجيبه‌ها. و در يك‌ سال‌، البته‌ در سال‌ حدودا فكر ميكنم‌ پنجاه‌ و هشت‌ بود، كه‌ من‌ مشرف‌ شده‌ بودم‌ مكه‌ كه‌ در رابطة‌ علماي‌ اسلامي‌ كه‌ در مكه‌ تشكيل‌ ميشه‌ يك‌ مناسبتي‌ من‌ را دعوت‌ كرده‌ بودند، در همانجا دعوت‌ كردند و من‌ رفتم‌. تصادفا يك‌ كنيايي‌ سؤال‌ كرده‌ بود از رابطه‌ كه‌ نظر شما دربارة‌ حضرت‌ مهدي‌ چيه‌؟ همه‌ امضاء كردند، اين‌ در مكتب‌ اسلام‌ هم‌ يادمه‌ نوشته‌ شده‌ بود و منهم‌ در كتاب‌ مصلح‌ غيبي‌ نوشتم‌. تمام‌ علماي‌ رابطه‌ كه‌ از همه‌ جاي‌ عالم‌، اكثرا هم‌ در آن‌ زمان‌ علماي‌ اهل‌ سنت‌ بودند، از ايران‌ دو نفر بودند كه‌ شاه‌، زمان‌ شاه‌ بود، اون‌ فرستاده‌ بود كه‌ از علماي‌ درباري‌ بودند. نمي‌خوام‌ اسمشون‌ را ببرم‌. من‌ را آن‌ عالم‌ بزرگ‌ مكه‌ دعوت‌ كرده‌ بود كه‌ من‌ رفتم‌. و تمام‌ اينها امضاء كردند كه‌ حضرت‌ مهدي‌ پسر امام‌ حسن‌ عسگري‌ الان‌ زنده‌ است‌ و از طرف‌ صفا خروج‌ ميكنه‌ و مي‌آيد در بين‌ ركن‌ و مقام‌ مي‌ايسته‌ و اعلام‌ ظهورش‌ را ميكنه‌. اين‌ را من‌ الان‌ نوشته‌اش‌ را دارم‌. عين‌ دستخط‌ رابطه‌ با مهر و امضاء رابطة‌ مكه‌. خوب‌ اينهم‌ عقائدمون‌ دربارة‌ ائمه‌ عليهم‌ السلام‌.

 دربارة‌ معاد. دربارة‌ معاد هم‌ بايد معتقد باشيم‌ كه‌ ما با همين‌ بدن‌ خاكي‌، به‌ جهت‌ اينكه‌ قرآن‌ ميگه‌ وقتي‌ كه‌ آن‌ عرب‌ مي‌آيد سؤال‌ ميكنه‌ از پيغمبر اكرم‌. يك‌ استخوان‌ پوسيده‌ را مي‌آورده‌ توي‌ دستش‌ و فشار ميده‌. ميگه‌ من‌ يحيي‌ العظام‌ و هي‌ رميم‌. كي‌ مي‌تونه‌ زنده‌ كنه‌ اين‌ استخوان‌ خاكستر شده‌ را. رميه‌ را. اگر معاد معاد روحاني‌ بود، روح‌ انسان‌ فقط‌ معاد داشت‌ و جسم‌ برنميگشت‌. جواب‌ چي‌ بود؟ آقا اين‌ استخوان‌ را بيخود برداشتي‌، استخوان‌ ديگه‌ زنده‌ نميشه‌. بعله‌، اينجوري‌ بود جوابش‌. ولي‌ خداي‌ تعالي‌ ميگه‌ قل‌ اي‌ پيغمبر يحييها اين‌ را زنده‌ ميكند همان‌ كسي‌ كه‌ اول‌ خلقش‌ كرده‌. قل‌ يحيي‌ انش‌ ءها اول‌ مره‌. پس‌ معلومه‌ همين‌ استخوان‌ بدن‌ من‌ و شما دو مرتبه‌ زنده‌ ميشه‌. همين‌ بدن‌، با همين‌ خصوصيات‌، با همين‌ قيافه‌ها. البته‌ اگر توي‌ دنيا انسان‌ كور بوده‌ آنجا ديگه‌ كورش‌ خلق‌ نميكنند. چشمش‌ مي‌دهند. اگر بد قيافه‌ بوده‌، آنجا يك‌ خورده‌اي‌ خوشگلش‌ مي‌كنند. اگر فرض‌ كنيد معلول‌ بوده‌، آنجا دست‌ و پا بهش‌ مي‌دهند. يك‌ تغيير مائي‌، يك‌ تغيير جزئي‌ كه‌ باصطلاح‌، اگر جهنمي‌ باشه‌ اين‌ آدم‌ كور، كه‌ همين‌ ابن‌ باز كوره‌. وقتي‌ كه‌ باهاش‌ بحث‌ مي‌كرديم‌ گفت‌ نبايد آيات‌ قرآن‌ را تعبير كرد. يعني‌ نبايد فقط‌ به‌ معناي‌ ظاهرش‌ اكتفا كرد. گفتم‌ پس‌ بنابراين‌ جنابعالي‌ روز قيامت‌ كور خواهيد بود. گفت‌ چرا؟ چرا توهين‌ ميكني‌. توي‌ قرآنه‌. من‌ كان‌ فيه‌ اعمي‌ فهو في‌ الآخرة‌ اعمي‌. كسي‌ كه‌ توي‌ دنيا كوره‌ در آخرت‌ هم‌ كوره‌. اگر معناي‌ تأويلي‌ درست‌ نيست‌ خوب‌ جنابعالي‌ كه‌ در اين‌ دنيا كوريد، در آخرت‌ هم‌ كور خواهيد بود. من‌ كان‌، اين‌ من‌ كان‌ فيه‌ اعمي‌ منظور اينه‌ كه‌ كسي‌ كه‌ كور باطنه‌، كسي‌ كه‌ قلبش‌ كوره‌، در آخرت‌ كور خواهد بود. نه‌ اينكه‌ كسي‌ كه‌ چشمش‌ كوره‌. و انسان‌ در آخرت‌ با، بعله‌، البته‌ برزخي‌ داره‌ كه‌ عالم‌ برزخ‌ يعني‌ لحظه‌اي‌ كه‌ انسان‌ روح‌ از بدنش‌ خارج‌ ميشه‌ سه‌ حالت‌ ممكن‌ است‌ براي‌ انسانها باشه‌. يا در اشد عذاب‌ باشه‌، يا در نعمت‌ و بهشت‌ باشه‌ كه‌ اين‌ مربوط‌ به‌ اولياء خداست‌، آن‌ اولي‌ هم‌ مربوط‌ به‌ دشمنان‌ و معاندين‌ خدا و افراد خيلي‌ سخت‌ و بده‌ و يا اينكه‌ انسان‌ مثل‌ كسي‌ كه‌ مي‌خوابه‌ و خواب‌ هم‌ نمي‌بينه‌، يك‌ دفعه‌ مرد چشمش‌ را باز ميكنه‌، چون‌ زمان‌ هم‌ زود مي‌گذره‌، چشمش‌ را باز ميكنه‌ مي‌بينه‌ صحراي‌ محشره‌. چشمش‌ را باز ميكنه‌ مي‌بينه‌ عالم‌ برزخ‌ هست‌. و اين‌ سه‌ حالت‌، هر سه‌ حالت‌ روحيه‌. فريق‌ في‌ الجنه‌ و فريق‌ في‌ السعير.وقتي‌ هم‌ كه‌ همين‌ دعاي‌ بعد از زيارت‌ آل‌ ياسين‌ مي‌خونيم‌ و اشهد ان‌ الحشر حق‌ و البعث‌ حق‌ و ان‌ الصراط‌ حق‌ والمرصاد حق‌. اينها همش‌ حقه‌. اين‌ مسائل‌ را هم‌ بايد انسان‌ روبرو بشه‌ و در آخرش‌ اين‌ است‌ كه‌ يك‌ عده‌ را توي‌ جهنم‌ مي‌ريزند يك‌ عده‌ را هم‌ مي‌رن‌ توي‌ بهشت‌ با همين‌ بدن‌ بعد تمام‌ مي‌شه‌. اينها خلاصة‌ عقايد يك‌ مسلماني‌ است‌ كه‌ در صراط‌ مستقيم‌ است‌. و در عبادت‌ جز خدا نبايد پرستيد. بندگي‌ خدا، لا معبود الا الله‌. ولي‌ چون‌ بندگي‌ و عبوديت‌ پيغمبر اكرم‌ و ائمة‌ اطهار هم‌ عبوديت‌ خداست‌ و اينها با خدا هستند مي‌شه‌ هم‌ بگيم‌ ما بندة‌ مثلا پيغمبريم‌. انا عبد من‌ عبيدنا. يا بندة‌ عبد العلي‌ هستم‌.وهابيهاي‌ بيشعور، واقعا در بين‌ مسلمانها بيشعورتر از وهابيها وجود نداره‌. چون‌ از اون‌ مسائل‌ اوليه‌ دورندها.

 مي‌گفت‌ نبوس‌ ضريح‌ را شركه‌. گفتم‌ تو از اول‌ عمرت‌ تا حالا هيچي‌ را نبوسيدي‌. گفت‌ چرا. گفتم‌ پس‌ تو هم‌ مشركي‌، خوب‌ بوسيدن‌ مشرك‌ مي‌كنه‌ انسان‌ را، تو هم‌ مشركي‌. هر چي‌ را آدم‌ دوست‌ داره‌ مي‌بوسه‌. اگر بوسيدن‌ را اطلاع‌ نداري‌، خوب‌ از كجا مي‌دوني‌ كه‌ من‌ دارم‌ مي‌بوسم‌. انسان‌ وقتي‌ كسي‌ را دوست‌ داره‌ متعلقات‌ او را دوست‌ داره‌. شما وقتي‌ وارد حرم‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا مي‌شويد در ضريح‌ باز مي‌شه‌ مي‌دويد كسي‌ هم‌ بهتون‌ نگفته‌ مستحبه‌، واجبه‌ هيچي‌. مي‌دويد مي‌ريد توي‌ ضريح‌ قبر را مي‌بوسيد. بهترين‌ لذتهاي‌ دورة‌ عمر انسان‌ يك‌ همچين‌ چيزي‌ است‌. مرحوم‌ آيت‌ الله‌ العظمي‌ مرحوم‌ حاج‌ حسين‌ قمي‌ يك‌ دفعه‌ ضريح‌ را مي‌خواستند عوض‌ كنند ايشان‌ رفته‌ بود دستهاش‌ را گذاشته‌ بود اونجا و زيارت‌ كنه‌ اين‌ عكس‌ را اونهايي‌ كه‌ به‌ ايشان‌ علاقه‌ داشتند تا ابد هستند، هميشه‌ داشتند. مهمترين‌ كاره‌. دور ضريح‌ خلوت‌ شده‌، چقدر خوب‌ شد ما امشب‌ رفتيم‌ حرم‌ دور ضريح‌ خلوت‌ بود. محبوبي‌ داريد لباسش‌ را درآورده‌ من‌ ديدم‌ اينها را كه‌ مي‌گم‌. لباسش‌ را در آورده‌ رفته‌ وضو بگيره‌ استاد، شاگردي‌ داشت‌ اين‌ لباس‌ اين‌ را مي‌بوسيد تا حالت‌ ضعف‌ بهش‌ دست‌ مي‌داد. اين‌ را كي‌ گفته‌. محبت‌ اگر ما خدا را دوست‌ داشته‌ باشيم‌ بايد نسبت‌ به‌ اوليائش‌ اظهار محبت‌ كنيم‌. نسبت‌ به‌ متعلقاتش‌ اظهار محبت‌ كنيم‌. اون‌ وقت‌ اين‌ بيشعورها ضريح‌ را نبوس‌.

 عمر اربابش‌ مي‌امد در مقابل‌ حجر الاسود ايستاد، اين‌ را خود اهل‌ سنت‌ نقل‌ كردن‌، كه‌ اگر نديده‌ بودم‌ پغمبر تو را مي‌بوسه‌ مي‌گفتم‌ اين‌ را نبوسيد علي‌ابن‌ ابيطالب‌ گفت‌ كي‌ بوسيد. تنها براي‌ اين‌ جهت‌. پيغمبر كارهاش‌ بي‌ فلسفه‌ نيست‌. اين‌ يك‌ ملكي‌ از ملائكة‌ مقربين‌ بوده‌ كه‌ همه‌ بهش‌ اظهار محبت‌ مي‌كنند. روح‌ داره‌، درك‌ داره‌، مگر هر كس‌ كه‌ يك‌ جا نشسته‌ بود اين‌ هيچي‌ نمي‌گفت‌ اين‌ ممكنه‌ كه‌ درك‌ نداشته‌ باشه‌. يك‌ ضبط‌ صوت‌ اينجا مي‌زان‌، يك‌ ضبط‌ صوتي‌ مي‌زارن‌ اينجا وقتي‌ كه‌ مجلس‌ تمام‌ مي‌شه‌ مي‌بينيد عين‌ من‌، گاهي‌ بهتر از من‌ هم‌ صحبت‌ مي‌كنه‌. حجر الاسود را شما از كجا مي‌دونيد اين‌ ساكت‌ اينجا نشست‌ اين‌ سنگه‌ هيچي‌ نمي‌فهمه‌ نبايد بوسيدش‌. تازه‌ اين‌ تعلق‌ به‌ پروردگار داره‌. اين‌ تعلق‌ به‌ خليل‌ خدا حضرت‌ ابراهيم‌ داره‌. اين‌ سنگي‌ بوده‌ است‌ كه‌ حضرت‌ ابراهيم‌ خليل‌ الله‌ پايش‌ را رويش‌ گذاشته‌ و اين‌ ساختمان‌ را ساخته‌ طبق‌ يك‌ روايت‌. اين‌ هست‌. و حاجيها به‌ خدا قسم‌ اگر باهاشون‌ انسان‌ زندگي‌ بكنه‌، شما آنهايي‌ كه‌ مكه‌ رفتيد مي‌دونيد، اينهايي‌ كه‌ مكه‌ نرفته‌اند بدونند. مثلا اين‌ بلاتشبيه‌، ضريح‌ پيغمبره‌. اينها ايستاده‌اند پشتشون‌ را داده‌اند به‌ ضريح‌ پيغمبر مردم‌ را دارند عقب‌ ميكنند كه‌ ضريح‌ را نبوسند و هذا حديد، هذا حديد. اين‌ آهنه‌! چي‌ را مي‌بوسيد. خيال‌ مي‌كردند كه‌ اگر مي‌خواستند آهن‌ را ببوسند اينهمه‌ آهن‌ توي‌ كوچه‌ و بازار بود چرا آنها را نبوسيدند؟ اينها بخاطر پيغمبر اكرمه‌. و من‌ يك‌ شب‌ جمعه‌ بود ايستاده‌ بودم‌. به‌ من‌ گفت‌ برو. به‌ زبان‌ عربي‌ البته‌. گفتم‌ كه‌ من‌ شب‌ جمعه‌ است‌. آمده‌ام‌ اينجا از پيغمبر دارم‌ تقاضا ميكنم‌ كه‌ پيغمبر شفيع‌ من‌ بشه‌ تا خدا گناهان‌ مرا ببخشه‌. گفت‌ كه‌ پيغمبر مات‌، مرد. اينجا پيغمبر نيستش‌ كه‌! گفتم‌ كه‌ آيا شهداي‌ بدر بالاترند يا پيغمبر؟ گفت‌ پيغمبر. گفتم‌ خدا دربارة‌ شهداي‌ بدر ميگه‌ و لا تحسبن‌ الذين‌ قتلوا في‌ سبيل‌ الله‌ امواتا. شما گمان‌ نبريد آنهايي‌ كه‌ در راه‌ خدا كشته‌ ميشوند اينها اموات‌ هستند، مرده‌ هستند. بل‌ احياهم‌، بلكه‌ زنده‌ هستند، و عند ربهم‌ يرزقون‌، در نزد پروردگارشون‌ روزي‌ ميخورند. گفت‌ عند ربهم‌. گفتم‌ يعني‌ چي‌ عند ربهم‌؟ مهم‌ اينه‌ كه‌ عالم‌ بزرگ‌ مكه‌ ميگفت‌ اينها را. و اين‌ شرطه‌ حالا مهم‌ نيست‌. يك‌ عربي‌ است‌. ولي‌ آنهم‌ ميگفت‌. عند ربهم‌. گفتم‌ يعني‌ چي‌؟ گفت‌ پيش‌ خدا هستند، اينجا نيستند. گفتم‌ خدا كجاست‌؟ مشكل‌ دو تا شد. گفت‌ في‌ العرش‌. در عرشه‌ خدا. گفتم‌ پس‌ بنابراين‌ خيالمون‌ راحت‌ شد، خدا نمي‌بينه‌ هر كاري‌ كه‌ ما كرديم‌. گفت‌ لا. علمش‌ بر ما احاطه‌ داره‌، خودش‌ در عرشه‌. گفتم‌ عجب‌ شما تا حالا به‌ ما مي‌گفتيد مشرك‌. حالا معلوم‌ شد به‌ عالم‌ بزرگ‌ مكه‌ گفتم‌، گفتم‌ معلوم‌ شد شما مشركيد. اون‌ آدم‌ نجيبي‌ بود. گفت‌ راسته‌، كسي‌ كه‌ برادران‌ مسلمانش‌ را به‌ شرك‌ متهم‌ ميكنه‌ خودش‌ گرفتار شرك‌ ميشه‌. گفتم‌ اين‌ دو تا ميشه‌. يكي‌ خدا كه‌ در عرشه‌، يكي‌ هم‌ علمش‌ كه‌ در اينجاست‌. دو تا ميشه‌. من‌ رفتم‌ پرسيدم‌ گفتم‌ خدا قبل‌ از ذاتش‌ بوده‌ يا ذاتش‌ قبل‌ از علمش‌ بوده‌؟ گفت‌ هميشه‌ هر دو تا بودند. خوب‌ اين‌ ميشه‌ مشرك‌. دو چيز. دو تا خدا. اينجوريند. يك‌ عقائد مزخرف‌ بيخود كه‌ واقعا بحث‌ كردن‌ درباره‌اش‌ وقت‌ گذرندانه‌. وقت‌ انسان‌ ميگذره‌. مردم‌ آنجا ميروند از قبر پيغمبر اكرم‌ حاجت‌ ميگيرند. كور را شفا ميده‌ آن‌ مردك‌ ميگه‌ اينها آهنه‌ چرا مي‌بوسيد؟! اين‌ عقائد ماست‌. صراط‌ مستقيم‌ و در اين‌ راه‌ بايد حركت‌ كرد. كه‌ حضرت‌ عبد العظيم‌ كه‌ مثل‌ ما نبود، مقيد بود كه‌ عقائدش‌ را به‌ ميزان‌ اعمال‌ و صراط‌ مستقيم‌ عرضه‌ كنه‌؛ ميرفت‌ خدمت‌ امام‌ هادي‌ و ميگفت‌ آقاجون‌ گوش‌ بده‌ من‌ عقائدم‌، خودش‌ از علماي‌ بزرگه‌ها، از روات‌ بسيار با عظمته‌، اما در عين‌ حال‌ عقائدش‌ را، ميگفت‌ يك‌ وقتي‌ اعوجاجي‌ نداشته‌ باشه‌، يك‌ اشتباهي‌ نداشته‌ باشه‌. وقتي‌ هم‌ كه‌ ميگفت‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ ميگفت‌ اين‌ عقائد شما عقائد خوبيست‌. علي‌ بن‌ جعفر كه‌ الان‌ در قم‌ دفنه‌، كه‌ قبرش‌ ميگند در بهشت‌، آن‌ قسمت‌ دربهشت‌، علي‌ بن‌ جعفر معروفه‌، از امامزاده‌هاي‌ بسيار معتبر، اين‌ پسر امام‌ جعفر صادقه‌. در زمان‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بوده‌. هشتاد سال‌ از عمرش‌ مي‌گذره‌. چون‌ عموي‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضاست‌. حضرت‌ رضا در سن‌ خردسالي‌ بودند. وقتي‌ ايشان‌ وارد ميشدند، ايشان‌ بلند ميشد. حالا در مقابل‌ شاگردها نشسته‌، تفسير داره‌، روايات‌ نقل‌ كرده‌، از علماي‌ بزرگه‌. بلند ميشد در مقابل‌ ايشان‌ تعظيم‌ ميكرد. ميگفتند آخه‌ شما عموي‌ ايشان‌ هستيد، اين‌ بچه‌ است‌ شما هشتاد سال‌ از عمرتون‌ ميگذره‌. گفت‌ چه‌ كنم‌ خداي‌ تعالي‌ اين‌ را بر من‌ امام‌ قرار داده‌. ببينيد چه‌ عقائدي‌ داشت‌. همين‌ يحيي‌ بن‌ زيد در مقدمة‌ صحيفة‌ سجاديه‌ نگاه‌ كنيد، وقتي‌ كه‌ سؤال‌ ميكنه‌ از متوكل‌ بن‌ هارون‌ كه‌ امام‌ صادق‌ دربارة‌ من‌ چي‌ گفت‌؟ او گفت‌ كه‌ حضرت‌ فرمودند كه‌ تو را مي‌كشند و به‌ دارت‌ مي‌زنند. اين‌ فورا گفت‌ ما يشاء الله‌ و يصبر. اين‌ گفت‌ اين‌ مطلب‌ علميست‌ كه‌ ايشان‌ متوجه‌ بوده‌. بعد متوكل‌ بن‌ عامر ميگه‌ من‌ سؤال‌ كردم‌ از ايشان‌ كه‌ شما اعلميد يا امام‌ صادق‌؟ او گفت‌ كه‌ آنچه‌ كه‌ ما مي‌دانيم‌، امام‌ صادق‌ مي‌دانه‌. ولي‌ آنچه‌ كه‌ امام‌ صادق‌ ميدونه‌ ما نميدونيم‌. در مقابل‌ امامشون‌ اينطوري‌ بودند. با اينكه‌ قيام‌ كرده‌، با اينكه‌ خودش‌ را رهبر ميدونه‌. با اينكه‌ از حلب‌ حركت‌ كرده‌ ميخواد بره‌ بغداد خليفه‌ وقت‌ را از بين‌ ببره‌، منتهي‌ در مقابل‌ امامش‌ متواضعه‌. ما در مقابل‌ اماممون‌ بايد اينطور باشيم‌.

 حضرت‌ قاسم‌ بن‌ الحسن‌ عليه‌ السلام‌، يك‌ مقدار دربارة‌ ايشان‌ حرف‌ بزنيم‌. آنطوري‌ كه‌ نقل‌ كردند سيزده‌ سال‌ از عمرش‌ ميگذشت‌. حالا بيشتر، كمترش‌ مسئله‌اي‌ نيست‌. شب‌ عاشوراست‌. سيد الشهدا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ با اصحابش‌ داره‌ حرف‌ ميزنه‌. چون‌ متجاوز از هزار نفر نوشتند اصحاب‌ سيد الشهدا را. تا دو هزار نفر هم‌ نوشته‌اند. اينها همه‌ تا شب‌ عاشورا بودند. حضرت‌ خطبه‌اي‌ خوند و فرمود هر كس‌ در خيمه‌ها بمانه‌ از اين‌ مردها، جز فرزندم‌ علي‌ بن‌ الحسين‌، هر كس‌ بمانه‌، حتي‌ اين‌ طفل‌ شيرخوار منهم‌ كشته‌ ميشه‌. حضرت‌ قاسم‌ بن‌ الحسن‌ بلند شد گفت‌ عموجان‌ منهم‌ كشته‌ ميشم‌؟ حضرت‌ فرمود كه‌ مرگ‌ در ذائقه‌ات‌ چگونه‌ است‌؟ ببينيد ولي‌ خدا اينه‌. علم‌ مطرح‌ نيست‌، تربيت‌ شده‌ است‌. يا ايها الذين‌ هادوا ان‌ زعتم‌ انكم‌ اولياء للله‌ من‌ دون‌ الناس‌ فتمنوا الموت‌. كسي‌ كه‌ ولي‌ خداست‌ از مرگ‌ خوشش‌ مي‌آيد. بلكه‌ احلي‌ من‌ العسل‌. بعضي‌ها فكر مي‌كنند چون‌ قاسم‌ بن‌ الحسن‌ بچة‌ يتيمي‌ بود و كسي‌ بهش‌ توجه‌ نداشت‌ به‌ مرگش‌ راضي‌ بود. اين‌ حرفها مال‌ آدمهاي‌ پسته‌. بقدري‌ بر او خوش‌ گذشته‌ بود. حالا يك‌ جرياني‌ روز عاشورا داره‌ كه‌ عرض‌ ميكنم‌. گفت‌ احلي‌ من‌ العسل‌. فرمود بعله‌ تو هم‌ كشته‌ ميشي‌. خوشحال‌ شد. شب‌ عاشورا گذشت‌. روز عاشورا اصحاب‌ يك‌ يك‌ رفتند كشته‌ شدند نوبت‌ بني‌ هاشم‌ رسيد. قاسم‌ منتظره‌ كه‌ نوبت‌ او كي‌ خواهد رسيد. ديد نه‌ به‌ او توجهي‌ نميشه‌. به‌ اين‌ مقام‌ قرب‌ هنوز او را نخواسته‌اند، دعوت‌ نكرده‌اند. آمد خدمت‌ عمو. عموجان‌ به‌ منهم‌ اجازه‌ ميدان‌ ميديد؟ فرمود نه‌. عالمه‌. در سن‌ خردسالي‌ ممكنه‌ باشه‌، ولي‌ عالمه‌. تحت‌ تربيت‌ قرار گرفته‌. قاسم‌ بن‌ الحسن‌ از خيلي‌ از افراد علماي‌ ما هم‌ بامعرفتره‌ هم‌ با كمالتر. چون‌ در دامن‌ حسين‌ بن‌ علي‌ عليه‌ السلام‌ تربيت‌ شده‌. متوجه‌ اين‌ جمله‌ شد كه‌ شايد بداء حاصل‌ شده‌. يمح‌ الله‌ ما يشاء و يثبت‌. و الا ديشب‌ امام‌ زمانش‌ گفته‌ فردا تو هم‌ كشته‌ ميشي‌. حالا اجازة‌ ميدان‌ نميده‌، جريان‌ هم‌ داره‌ تمام‌ ميشه‌. خيلي‌ ناراحت‌ شد. ديگه‌ بالاي‌ حرف‌ امام‌ هم‌ كسي‌ نميتونه‌ حرف‌ بزنه‌. رفته‌ زانوهاي‌ غم‌ را در بغل‌ گرفته‌. حضرت‌ مجتبي‌ يك‌ وصيتنامه‌اي‌ نوشته‌. اين‌ وصيتنامه‌ را امام‌ مجتبي‌ توصيه‌ كرده‌ كه‌ از خودت‌ جدا نميكني‌. چون‌ ممكن‌ است‌ هر لحظه‌ احتياج‌ به‌ اين‌ وصيتنامه‌ داشته‌ باشي‌. از خودت‌ جدا نكن‌. هر وقت‌ خيلي‌ ناراحت‌ شدي‌ باز كن‌ بخون‌. تا حالا هم‌ كه‌ اين‌ ناراحت‌ نبوده‌. در دامن‌، اينجا بود كه‌ عرض‌ ميكنم‌، در دامن‌ حسين‌ بن‌ علي‌ به‌ بهترين‌ وجه‌ پذيرائي‌ ميشده‌. محبت‌ عمو، آنهم‌ امامي‌ چون‌ حسين‌ بن‌ علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ شامل‌ او ميشده‌ محبت‌ او. با كمال‌ عزت‌ زندگي‌ ميكرده‌ حضرت‌ قاسم‌. اما الان‌ حزني‌ بهش‌ دست‌ داده‌ كه‌ تا به‌ امروز اين‌ حزن‌ بهش‌ دست‌ نداده‌ بود. فورا از بازوبند وصيتنامة‌ پدر را باز كرد. ديد در همان‌ اولين‌ سطر نوشته‌ فرزندم‌ اگر در كربلا بودي‌، دست‌ از ياري‌ عمويت‌ حسين‌ برنداري‌. خيلي‌ خوشحال‌ شد. برداشت‌ اين‌ مدرك‌ زنده‌ را آورد نزد عمو. عموجان‌ ببين‌ اين‌ دستخط‌ پدرمه‌. به‌ من‌ سفارش‌ كرده‌، من‌ بايد از شما طرفداري‌ كنم‌، بايد شما را ياري‌ كنم‌. در مقتل‌ دارد كه‌ اين‌ پسر برادر و اين‌ عمو يكديگر را در بغل‌ گرفتند. چراغها را خاموش‌ كنيد كه‌ حال‌ گريه‌ و بكاء بهتري‌ پيدا كنيم‌.و فجعل‌ عليها يبكيان‌ حتي‌ يجعل‌ غشي‌ عليهما. اينقدر اينها گريه‌ كردند تا حال‌ غش‌ و ضعف‌ به‌ آنها دست‌ داد. سيد الشهدا فرزند برادر را روانة‌ ميدان‌ كرد. عمر سعد عضدي‌ يكي‌ از كفار آن‌ صحراي‌ عجيبه‌ ميگه‌ من‌ ايستاده‌ بود، يك‌ نفر ديگه‌ ميگه‌ من‌ او را ديدم‌. او به‌ من‌ گفت‌ الان‌ من‌ ميرم‌ داغ‌ اين‌ جوان‌ را بر دل‌ عمويش‌ مي‌گذارم‌. من‌ به‌ او گفتم‌ اگر اين‌ جوان‌ شمشير به‌ من‌ بزنه‌، من‌ دست‌ به‌ طرفش‌ دراز نمي‌كنم‌. آن‌ قيافة‌ زيبا را نمي‌بيني‌؟ آن‌ وجه‌ الله‌ را مشاهده‌ نميكني‌؟ ميگه‌ اين‌ ظالم‌ حركت‌ كرد آمد. يك‌ وقت‌ ديدم‌ گردوخاكي‌ بلند شد. وقتي‌ كه‌ غبار روي‌ زمين‌ نشست‌ من‌ توانستم‌ ببينم‌. ديدم‌ حسين‌ بن‌ علي‌ نشسته‌ سر قاسم‌ بن‌ الحسن‌ را روي‌ دامن‌ گرفته‌. اين‌ روايتي‌ كه‌ شايد اكثرا بخوانند يك‌ اشتباهي‌، هيچوقت‌ حسين‌ بن‌ علي‌ وقتي‌ كه‌ بدن‌ قاسم‌ زير سم‌ اسبها باشد، جنگ‌ نمي‌كند. اين‌ اشتباه‌ شده‌، اون‌ قاتل‌ قاسم‌ زير دست‌ و پاي‌ اسبها قرار گرفته‌. ولي‌ قاسم‌ بن‌ الحسن‌ زير دست‌ و پاي‌ اسبها قرار نگرفت‌. حسين‌ بن‌ علي‌ او را در بغل‌ گرفت‌. روايت‌ داره‌. اما اينقدر بدن‌ قاسم‌ را قطعه‌ قطعه‌ كرده‌ بودند كه‌ در روايت‌ داره‌، سر قاسم‌ را گذاشته‌ بود به‌ شانه‌اش‌، سينة‌ قاسم‌ را به‌ سينه‌ چسبانده‌، اما اين‌ جوان‌ خردسال‌ با اينكه‌ طبعا قدش‌ از قد سيد الشهدا كوتاهتره‌، پاهايش‌ را ديدند كه‌ روي‌ زمين‌ ميكشه‌. علي‌ قاسم‌ بن‌ الحسن‌ شهيد ابرار رحمة‌ الله‌ و بركاته‌.

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۲۹ شوال ۱۴۱۰ قمری – ۳ خرداد ۱۳۶۹ شمسی – مقدمه ای در تفسیر سوره حمد

الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سيما علي‌ سيدنا و مولانا حجت‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواحنا العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفدا. و اللعنة‌ الدائمةعلي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌.« بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌. الرحمن‌ الرحيم‌. مالك‌ يوم‌ الدين‌. اياك‌ نعبد و اياك‌ نستعين‌.»

 ما طبق‌ انشاء الله‌ يك‌ مقداري‌ كه‌ تنظيم‌ شده‌ پيش‌ نظرم‌ از اين‌ هفته‌ از اول‌ قرآن‌ يك‌ مقداري‌ ترجمة‌ آيات‌ شريفة‌ قرآن‌ را براي‌ دوستان‌ مي‌رسانيم‌. انشاء الله‌ مطالبي‌ كه‌ لازم‌ است‌ در ضمن‌ آياتي‌ كه‌ پيش‌ مي‌آيد براي‌ دوستان‌ عرض‌ خواهيم‌ كرد. و اگر بخواهند قرآن‌ تلاوت‌ شدة‌ قبل‌ از منبر هم‌ مناسبتي‌ با منبر پيدا بكند، بهتر از همه‌ اين‌ است‌ كه‌ همين‌ آيات‌ تلاوت‌ بشود‌. قرآن‌ مجيد يك‌ كتابي‌ است‌ كه‌ طبق‌ رواياتي‌ كه‌ وارد شده‌ و طبق‌ بيان‌ خود قرآن‌، علوم‌ اولين‌ و آخرين‌ در او نهفته‌ شده‌ است‌. يعني‌ ما يحتاج‌ بشر از اول‌ عالم‌ تا بحال‌ و از اين‌ زمان‌ تا آخر دنيا، از معارف‌ و احكام‌ و اخلاقیات‌ هر چه‌ كه‌ بشر به‌ آن‌ نياز دارد در قرآن‌ مجيد گفته‌ شده‌ و بيان‌ شده‌ است‌. نهايت‌ بطوري‌ بيان‌ شده‌ كه‌ هر كسي‌ نمي‌تواند آن‌ حقايق‌ را درك‌ كند. يك‌ مثالي‌ برايتان‌ بزنم‌. اين‌ كتاب‌ را من‌ در يكي‌ از كتابخانه‌هاي‌ هندوستان‌ فكر ميكنم‌ كتابخانة‌ صاحب‌ عبقات‌ در لكنهو بود، يك‌ كتاب‌ هم‌ بود كه‌ چاپ‌ شده‌ بود، من‌ يك‌ وقتي‌ داشتم‌. در اين‌ كتاب‌ در آن‌ كتابي‌ كه‌ در هندوستان‌ ديدم‌، اين‌ را كه‌ نقل‌ ميكنم‌ بخاطر بيان‌ يك‌ روايتاست‌. شايد بيست‌ صفحه‌ اشعاري‌ بود در مدح‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌و السلام‌. ولي‌ صاحب‌ اشعار يك‌ شرحي‌ داده‌ بود بر اين‌ اشعار كه‌ شايد پانصد صفحه‌ اين‌ اشعار را شرح‌ داده‌ بود. توضيح‌ اجمالي‌ اين‌ مطلب‌ اينطوري‌ بود كه‌ عرض‌ ميكنم‌.

 مثلا يك‌ قصيده‌ دربارة‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌  و السلام‌ و در مدح‌ آن‌ حضرت‌. خيلي‌ ساده‌ و خيلي‌ عادي‌. يعني‌ اگر آن‌ اشعار را به‌ دست‌ شما مي‌دادند، شما فكر مي‌كرديد خيلي‌ قصائد بيشتري‌ هست‌ كه‌ از نظر فصاحت‌، بلاغت‌، نكات‌ ادبي‌ از اين‌ شعر، از اين‌ قصيده‌ بهتر است‌. اما وقتي‌ به‌ آن‌ شرح‌ انسان‌ ملاحظه‌ ميكرد و نگاه‌ ميكرد مي‌ديد مثلا از باب‌ مثال‌ عرض‌ ميكنم‌، حروف‌ اول‌ قصيده‌ را، اشعار قصيده‌ را، مثلا اول‌ شعر با الف‌ شروع‌ مي‌شود‌. الفش‌ را مي‌گرفتيد و فرد دوم‌ مثلا با كلمة‌ كاف‌ شروع‌ مي‌شود‌. كاف‌ او را هم‌ مي‌گرفتيد و همينطور تا آخر قصيده‌. آن‌ حرف‌ اول‌ هر فردي‌ از اين‌ اشعار را وقتي‌ كه‌ مي‌گرفتيد و تنظيم‌ مي‌كرديد، يك‌ شعر در مدح‌ حضرت‌ مجتبي‌ بيرون‌ مي‌آمد. باز حروف‌ دوم‌ هر فردي‌ را اگر جمع‌ مي‌كرديد و تنظيم‌ مي‌كرديد، يك‌ اشعاري‌ در مدح‌ امام‌ حسين‌ عليه‌ الصلاة‌و السلام‌ پيش‌ مي‌آمد. همينطور دربارة‌ چهارده‌ معصوم‌ عليهم‌ الصلاة‌و السلام‌ از تنظيم‌ حروف‌ اين‌ قصيده‌ مي‌ديديد كه‌ اين‌ شاعر شعر گفته‌. و از اين‌ باب‌ مهمتر. باز حرف‌ اول‌ فرد اول‌ شعر را و حرف‌ دوم‌ فرد دوم‌ شعر را و حرف‌ سوم‌ فرد سوم‌ شعر را اگر همينطور تا به‌ آخر كه‌ طبعا از گوشه‌اي‌ به‌ گوشه‌اي‌ منتهي‌ مي‌شود‌، اينها را وقتي‌ مي‌گرفتيد و تنظيم‌ مي‌كرديد، يك‌ شعري‌ مثلا در مدح‌ سخاوت‌ مي‌ديديد كه‌ حاصل‌ ميشد.

 و بالاخره‌ هر يك‌ از اين‌ حروف‌، از حروف‌ها، اگر مي‌خواستيم‌ تنظيمش‌ كنيم‌، چندين‌ معنا داشت‌. هر كلمه‌ايش‌، باز در كلمات‌ هم‌ همينطور. مثلا كلمة‌ اول‌ هر فردي‌ از اشعار و كلمة‌ دوم‌ مثلا هر فردي‌ از اشعار، اينها را تنظيم‌ وقتي‌ مي‌كرديد، يك‌ مطلبي‌ تحصيل‌ ميشد و حاصل‌ ميشد. و اين‌ معنا آنچنان‌ زياد بود و آنقدر زياد بود كه‌ يك‌ كتاب‌ پانصد صفحه‌اي‌، خود شاعر دربارة‌ اشعارش‌ بيان‌ كرده‌ بود.

 و از اين‌ جالبتر هر فردي‌ از اين‌ اشعار، هر نصفه‌ شعري‌، در حساب‌ ابجد با تاريخ‌ آني‌ كه‌ شعر را گفته‌ تطبيق‌ ميكرد. يعني‌ تمام‌ اين‌ قصيده‌ روي‌ يك‌ شماره‌ قرار گرفته‌ بود. حالا من‌ اينها را يادم‌ نيست‌. چون‌ يك‌ كتاب‌ خطي‌، نميشد ضبطش‌ بكنم‌. و يك‌ كتاب‌ هم‌ چاپ‌ شده‌ بود من‌ داشتم‌. اين‌ ستون‌ ستون‌ كرده‌ بود كتاب‌ را. اين‌ زياد مثل‌ آن‌ حساس‌ نبود. يك‌ ستون‌ مثلا فرض‌ كنيد بسم‌ را نوشته‌ بود. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. بسم‌ را نوشته‌ بود. اينطرفي‌ كه‌ مي‌خوانديد مي‌خوانديد بسم‌ الله‌ الرحمان‌ الرحيم‌. وقتي‌ كه‌ از بالا به‌ پائين‌ مي‌آمديد بسم‌، بعد بسم‌ الله‌، خوب‌ الله‌ هم‌ بود. بعد الرحمان‌، اين‌ لام‌ و ر الرحمان‌، دقت‌ كنيد، لام‌ و ر الرحمان‌ يادم است‌ كه‌ يكي‌ از ستونها تركي‌ يك‌ مطلبي‌ را نوشته‌ بود كه‌ اين‌ لام‌ و ر، لر خونده‌ ميشد. لر در تركي‌ يعني‌، شايد اسم‌ جمع‌ باشه‌. و اين‌ اينطوري‌ كه‌ اين‌ لام‌ و ر در بسم‌ الله‌ الرحمان‌ الرحيم‌، مال‌ الرحمن‌ بود. ولي‌ وقتي‌ كه‌ از بالا مي‌آمد براي‌ پائين‌ لر خونده‌ ميشد. اينچنين‌. كلمات‌ اين‌ كتاب‌ عمودي‌ يك‌ معنا داشت‌، افقي‌ يك‌ معني‌. و در حقيقت‌ يك‌ كلمه‌ دو تا معني‌، اين‌ كتاب‌ چاپ‌ هم‌ شده‌ بود. اسمش‌ را الان‌ متأسفانه‌ يادم‌ رفت‌.

 ولي‌ از اين‌ دو تا كتاب‌ اين‌ مطلب‌ را ميخواهم‌ عرض‌ بكنم‌. اگر اين‌ كتاب‌ ستون‌بندي‌ نميشد و يا آن‌ اشعار، خود شاعر اين‌ شرح‌ را نميداد. شما ده‌ سال‌ با صددرصد استعداد و مغز بوعلي‌سينايي‌، روي‌ اين‌ مطلب‌ فكر مي‌كرديد، آيا مي‌توانستيد پيش‌ خود اين‌ اشعار را بيان‌ كنيد؟ وقتي‌ كه‌ يك‌ انسان‌ يك‌ شعر يا قصيده‌ را بيان‌ ميكند‌ و اين‌همه‌ مطالب‌ و اشعار درش‌ مي‌گنجاند‌، آيا خدائي‌ كه‌ يك‌ كتاب‌ فرستاده‌ كه‌ درباره‌اش‌ خودش‌ مي‌فرمايد «تبيان‌ كل‌ شي‌ء»، بيانگر هر چيز است‌. اين‌ قرآن‌ همه‌ چيز را بيان‌ ميكند‌. يا مي‌فرمايد:« و لا رطب‌ و لا يابس‌ الا في‌ كتاب‌ مبين‌»، تر و خشكي‌ نيست‌ مگر در كتابي است‌ آشكارا، كه‌ بعضي‌ ميگويند لوح‌ محفوظ است‌. لوح‌ محفوظ‌ هم‌ در قرآن‌ مستور است‌ كه‌ اگر كسي‌ در تفاسير وارد بشود‌، لوح‌ و قلم‌ و روح‌ مقدس‌ پيغمبر اكرم‌ و عقل‌ كل‌ و خلاصه‌ خيلي‌ چيزها، در واقع‌ اسمائي‌ هستند كه‌ براي‌ يك‌ چيز بيان‌ شده‌ و آن‌ علوم‌ قلب‌ پيغمبر اكرمه‌ كه‌ همان‌ علوم‌ قرآن است‌ كه‌ «انا انزلناه‌ في‌ ليلة‌ القدر» كه‌ خودش‌ شرح‌ زيادي‌ دارد‌.

 حالا هر چه‌. قرآن‌ اين‌ جمله‌اش‌ كه‌ مال‌ خود قرآن است‌. «تبيان‌ كل‌ شي‌ء». بيان‌ كنندة‌ هر چيزي است‌. آيا در اين‌ سي‌ جزء قرآن‌ كه‌ نهايت‌ مثلا پانصد صفحه‌ طبق‌ اين‌ كتابهايي‌ كه‌ ماها مي‌نويسيم‌، كتابهايي‌ كه‌، البته‌ قرآن‌ها غالبا خط‌ درشته‌. اگر مثل‌ حروفش‌ مثل‌ اين‌ كتابهاي‌ ما باشد‌، پانصد صفحه‌ هم‌ نمي‌شود‌. آيا تمام‌ علوم‌ كه‌ بيان‌ كنندة‌ هر چيزي است‌، تمام‌ علوم‌ آيا واقعا در اين‌ پانصد صفحه‌ ممكن است‌ بگنجد؟ و آنجا كه‌ روايت‌ را بيان‌ مي‌كند كه‌ من‌ اين‌ دو مثال‌ را، اين‌ دو كتاب‌ را برايتان‌ شرح‌ دادم‌، بخاطر اين‌ بود كه‌ اين‌ روايت‌ را معني‌ كنم‌. كه‌« انما يعرف‌ القرآن‌ من‌ خوطب‌ به‌». «و ما يعلم‌ تأويله‌ الا الله‌». تأويل‌ قرآن‌ را جز خدا كسي‌ نميداند‌. خدا معاني‌ و حقايق‌ قرآن‌ را ميداند. قرآن‌ كتابي است‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ تمام‌ علوم‌ را در آن قرار داده‌. دقت‌ كنيد. حالا كه‌ تمام‌ علوم‌ را درش‌ قرار داده‌، آيا علمش‌ را پيش‌ خودش‌ گذاشته‌ يا به‌ پيغمبر لااقل‌ مرحمت‌ فرموده‌؟ مسلما خواهيد گفت‌ كه‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ علم‌ قرآن‌ را ذات‌ مقدس‌ پروردگار عنايت‌ كرده‌. و الاّ، دقت‌ كنيد به‌ عرضم‌، و الاّ نزول‌ قرآن‌ بر پيغمبر عبث‌ خواهد شد اگر پيغمبر اكرم‌ علم‌ قرآن‌ را نداشته‌ باشد‌. آخر‌ اين‌ دربارة‌ همين‌ آية‌ شريفه‌ كه‌ تلاوت‌ شد كه‌ «و ما يعلم‌ تأويله‌ الا الله‌ و الراسخون‌ في‌ العلم‌»، علم‌ قرآن‌ را كسي‌ جز خدا نميداند‌، اهل‌ سنت‌ حتي‌ در قرآنهاي‌ فعلي‌ ما هم‌ اين‌ هست‌ كه‌ راسخون‌ در علم‌ را عطف‌ به‌ و ما يعلم‌ تأويله‌ الا الله‌ نكرده‌اند. ميگويند «و ما يعلم‌ تأويله‌ الا الله‌. و الراسخون‌ في‌ العلم‌ يقولون‌ آمنا» هيچكس‌ علم‌ قرآن‌ و تفسير قرآن‌ را نميداند جز خدا. راسخين‌ در علم‌ مي‌گويند ما ايمان‌ به‌ خدا آورديم‌، ايمان‌ به‌ اين‌ قرآن‌ آورديم‌. ما مي‌گوييم‌ فرقي‌ نميكند‌. چه‌ و الراسخون‌ في‌ العلم‌ عطف‌ به‌ الا الله‌ باشد يا نباشد. آيا خداي‌ تعالي‌ علوم‌ قرآن‌ را پيش‌ خودش‌ نگه‌ داشته‌ و به‌ پيغمبر داده‌ يا نداده‌؟ پيغمبر اكرم‌ مي‌شود‌ از علم‌ قرآن‌ اطلاع‌ نداشته‌ باشد؟ خوب‌ بدون‌ ترتيب‌، هيچ‌ انسان‌ عاقلي‌ نمي‌گويد‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ قرآن‌ را فرو فرستاده‌ ولي‌ علمش‌ را به‌ پيغمبر اكرم‌ نداده‌. آيا پيغمبر اكرم‌ باز علم‌ قرآن‌ را، دقت‌ كنيد، اينها يك‌ نكاتي‌ است‌ خيلي‌ دقيق‌. علم‌ قرآن‌ را آيا به‌ ديگران‌ داد يا نداد؟ اگر بگوييم‌ نداد، باز نزول‌ قرآن‌ عبث‌ مي‌شود‌. چون‌ براي‌ پيغمبر نازل‌ شده‌ و پيغمبر اكرم‌ هم‌ به‌ كسي‌ نداده‌. اين‌ قرآني‌ كه‌ الان‌ در اختيار ما هست‌، با آن‌همه‌ علومي‌ كه‌ ما از آن اطلاع‌ نداريم‌، پس‌ عبث است‌. يا بايد بگوئيم‌ كه‌ به‌ همة‌ مردم‌ علم‌ قرآن‌ را بيان‌ كرده‌. يا بايد بگوئيم‌ لااقل‌ تمام‌ علم‌ قرآن‌ را به‌ يك‌ نفر داده‌ كه‌ او در وقت‌ خودش‌ براي‌ سايرين‌ بيان‌ بكند‌. از اين‌ دو حال‌ خارج‌ نيست‌. و مسلم‌ پيغمبر اكرم‌ علم‌ همة‌ قرآن‌ را به‌ همة‌ اصحابش‌ بيان‌ نكرده‌ و نداده‌. پس‌ برميگردد به‌ اين‌ معني‌ كه‌ يا نزول‌ قرآن‌ نستجير بالله‌ بي‌فايده‌ و عبث‌ خواهد بود. يا به‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ كه‌ باب‌ علم‌ پيغمبر است‌، حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ همة‌ علوم‌ قرآن‌ را بيان‌ كرده‌ و عنايت‌ فرموده‌ به‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌. دقت‌ كرديد؟ باز اين‌ حرف‌ دربارة‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ هم‌ پيش‌ مي‌آيد. كه‌ آيا علي‌ تمام‌ علم‌ قرآن‌ را براي‌ همه‌ بيان‌ كرد يا براي‌ يكنفر بيان‌ كرد كه‌ استعدادش‌ را داشت‌، دركش‌ را داشت‌. براي‌ همه‌ كه‌ بيان‌ نكرد. پس‌ باز براي‌ خليفة‌ بعد از خودش‌ كه‌ حضرت‌ مجتبي‌ باشد بيان‌ كرده‌ كه‌ آمادگي‌ داشته‌ و ظرفيت‌ پذيرفتن‌ اين‌همه‌ علم‌ را داشته‌ است‌. همين‌طور يك‌ يك‌ از ائمه‌ را بايد در هر زماني‌ همين‌طور بيان‌ كنيم‌. و بالاخره‌ تا امروز تمام‌ علوم‌ قرآن‌ براي‌ مردم‌ بيان‌ نشده‌. دليلش‌؟ شما برخورد مي‌كنيد به‌ آية‌ شريفه‌ «كهيعص‌». اين‌ يعني‌ چه‌؟ آيا اين‌ كهيعص‌، الم‌، ق‌، آيا اينها عبث‌ توي‌ قرآن‌ گذاشته‌ شده‌، بي‌فايده‌؟ يا اينكه‌ اينها معني‌ دارد‌؟ اگر بگوييد معنا دارد‌، كو معنايش‌؟ براي‌ كه گفته‌ شده‌؟ فكر نكنيد اين‌ ذوقياتي‌ كه‌ يك‌ عده‌ دربارة‌ فواتح‌ سور بيان‌ مي‌كنند، اينها مطالبي‌ است‌ كه‌ حقيقت‌ داشته‌ باشد‌. نه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ ذوقيات‌ مثلا بهترينش‌ اين است‌. كه‌ اگر اين‌ حروف‌ فواتح‌ سور را، يعني‌ الم‌، ق‌، يس‌ و امثال‌ اينها را جمع‌ بكنيم‌، بهترين‌ مطلبي‌ كه‌ گفته‌اند اين‌ مي‌شود‌ كه‌ صراط‌ علي‌ حق‌ ناسكه‌. صراط‌ علي‌ حق‌ است‌ بايد به‌ او‌ تمسك‌ كرد و ما تمسك‌ مي‌كنيم‌. اين‌ بهترينش است‌، و اين‌ را گفته‌اند. در عين‌ حال‌. آنهايي‌ كه‌ اينها را جمع‌ كرده‌اند ميگويند بايد مكررات‌ را حذف‌ كرد. يعني‌ اگر ده‌ تا مثلا يا هفت‌ تا الف‌ دارد‌، يكيش‌ را برميداريم‌. خوب‌ بقيه‌اش‌ چيست‌؟ بقيه‌اش‌ بيجا است‌؟ عبث است‌؟ بي‌فايده‌ است‌؟ اگر چند تا لام‌ دارد‌ يكيش‌ را استفاده‌ مي‌كنيم‌. بقيه‌اش‌ بايد بگوييم‌ بي‌فايده‌ است‌ اگر معنايش‌ اين‌ باشد‌. اينها يك‌ ذوقياتي‌ است‌، خوب‌ هم‌ هست‌ و جزء تفسير قرآن‌ هم‌ نمي‌شود‌ گفت‌. مجملات‌ قرآن‌ اينها مانده‌ است‌ تا آنكه‌ حضرت‌ بقية‌الله‌، آن‌ آخرين‌ فردي‌ كه‌ مفسر قرآن است‌، كه‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌و السلام‌ مي‌فرمايد تمام‌ انبياء و اولياء و تمام‌ ائمه‌ عليهم‌ السلام‌ از علوم‌ قرآن‌ كه‌ بيان‌ كرده‌اند، دو حرف‌ از بيست‌ و هشت‌ حرف‌ علم‌ را گفته‌اند. و بيست‌ و شش‌ حرف‌ ديگر علم‌ بوسيلة‌ حضرت‌ وليعصر عليه‌ الصلاة‌و السلام‌ بيان‌ مي‌شود‌. و علتش‌ هم‌ اين است‌ كه‌ استعدادها در زمان‌ امام‌ عصر شكوفا مي‌شود‌ و آمادگي‌ در مردم‌ پيدا مي‌شود‌ تا علوم‌ را بپذيرند. در زمان‌ ائمه‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ يك‌ مطالبي‌ از ائمه‌ عليهم‌ السلام‌ رسيده‌ كه‌ يقينا مردمي‌ كه‌ در زمان‌ ائمه‌ بوده‌اند نمي‌فهميدند. «رب‌ حامل‌ فقه‌ الي‌ من‌ هو افقه‌». يك‌ مطالب‌ كه‌ مربوط‌ به‌ فهم‌ است‌، افرادي‌ حملش‌ مي‌كنند، باركشي‌ مي‌كنند براي‌ ماها. كه‌ بقيه‌ اينهايي‌ كه‌ بعد مي‌آيند فقيه‌ترند، آنها مي‌فهمند. در آخر الزمان‌ روايت‌ دارد‌ كه‌، سورة‌ قل‌ هو الله‌ را يك‌ عده‌ مي‌آيند مي‌فهمند. و من‌ خودم‌ همين‌ هفتة‌ گذشته‌ به‌ مناسبت‌ يك‌ مقدمة‌ تفسيري‌ كه‌ مي‌نويسم‌، به‌ اين‌ روايت‌ برخورد كردم‌. عجيب است‌. شايد ده‌ تا روايت‌ باشد‌ كه‌ يقينا مردم‌ زمان‌ ائمه‌ عليهم‌ الصلاة‌و السلام‌ و حتي‌ مردم‌ زمان‌ امام‌ عسگري‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ نمي‌فهميدند اين‌ روايات‌ يعني‌ چه‌؟ دربارة‌ انعقاد نطفة‌ فرزند، دقيقا امام‌ عليه‌ الصلاة‌و السلام‌ هم‌ از رسول‌ اكرم‌ داريم‌، هم‌ از علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ داريم‌. هم‌ از امام‌ باقر داريم‌. از امام‌ صادق‌ هم‌ داريم‌. اينها را يادم است‌، كه‌ دربارة‌ علم‌ ژنتيك‌ كه‌ يك‌ علمي‌ است‌ كه‌ تازه‌ بوجود آمده‌، كاشفش‌ يك‌ نفري‌ بنام‌ مندل‌ بوده‌ كه‌ آنها مي‌گويند كاشفش است‌. در حالي‌ كه‌ اين‌ روايات‌ در باب‌ سوام‌ العالم‌ بحار الان‌ هست‌. و شايد مرحوم‌ مجلسي‌ قبل‌ از بوجود آمدن‌ اين‌ كشيشي‌ كه‌ مي‌گويند كاشف‌ اين‌ معنا است‌، قبل‌ از اين‌ حتي‌ مرحوم‌ مجلسي‌ نوشته‌ كه‌ نطفة‌ زن‌ و نطفة‌ مرد اينها تا تؤام‌ نشود‌، فرزند بوجود نمي‌آيد. اين‌ زمان‌ ائمه‌ هيچ‌ نمي‌فهميدند. يعني‌ كشف‌ نشده‌ بود. در سورة‌ هل‌ اتي‌،« هل‌ اتي‌ علي‌ الانسان‌ حين‌ من‌ الدهر لم‌ يكن‌ شيئا مذكورا. انا خلقنا الانسان‌ من‌ نطفة‌ امشاج‌». شما در تفسير نطفة‌ امشاج‌ نگاه‌ كنيد. كلمة‌ امشاج‌ يعني‌ مخلوط‌. از نطفه‌اي‌ كه‌ مخلوط‌ شده‌ با هم‌، ما انسان‌ را خلق‌ كرديم‌. آخر‌ اگر دو تا نطفه‌ نباشد‌، چطور مخلوط‌ مي‌شود‌ با هم‌؟ و اين‌ هم‌ يقينا زمان‌ ائمه‌ مي‌دونستند. يعني‌ مردم‌ زمان‌ ائمه‌، حتي‌ آن‌ دانشمندترينشان‌ درك‌ نمي‌كردند. دربارة‌ كرويت‌ زمين‌ صريحا قرآن‌ مطلب‌ دارد‌. يقينا مردم‌ زمان‌ پيغمبر نمي‌فهميدند. دربارة‌ حركت‌ زمين‌، آنهم‌ حركت‌ وضعي‌ و انتقالي‌، «هو الذي‌ جعل‌ الارض‌ كفاتا»، شما در كتاب‌ لغت‌ مراجعه‌ بكنيد. كلمة‌ كفات‌ به‌ معني‌ پرندة‌ سريع‌ به‌ طرف‌ جنوب‌. من‌ گاهي‌ به‌ تفسير نگاه‌ كردم‌. مفسرين‌ دچار وضع‌ عجيبي‌ شده‌اند. مي‌گويند اين‌ زمين‌ چطور پرنده‌ است‌. آنوقت‌ گفتند در روز قيامت‌ وقتي‌ همه‌ چيز بهم‌ خورد، آنوقت‌ زمين‌ متلاشي‌ مي‌شود‌. چه‌ مربوط است‌ به‌ هم‌؟! حركت‌ وضعي‌ و انتقالي‌ زمين‌ را بيان‌ كرده‌ و اگر آنوقت‌ مردم‌ مي‌فهميدند، همان‌ بلائي‌ كه‌ سر گاليله‌ آوردند. گاليله‌ تقريبا در صد سال‌ قبل‌، تازه‌ گفت‌ زمين‌ حركت‌ دارد‌. مسيحي‌ها آوردند به‌ محكمة‌ تفتيش‌ عقايد دعوتش‌ كردند، آنقدر اذيتش‌ كردند، به‌ زندان‌ انداختندش‌. اگر توبه‌ نميكرد كه‌ توبه‌ نامه‌اش‌ معروفه‌، اگر توبه‌ نميكرد اعدامش‌ مي‌كردند. و حال‌ اينكه‌ پيغمبر ما، قرآن‌ ما در آن‌ زمان‌ بيان‌ كرده‌ و طوري‌ هم‌ بيان‌ كرده‌ كه‌ مردم‌ از خواب‌ بيدار نشوند كه‌ پيغمبر را اذيت‌ كنند. اينهم‌ از فصاحت‌ و بلاغت‌ قرآن است‌.

 منظورم‌ اين است‌ كه‌ خيلي‌ مطالب‌ را زمان‌ ائمه‌ نمي‌فهميدند. چون‌ زمينه‌ نداشتند، استعدادش‌ را نداشتند، دركش‌ را نداشتند. احكامي‌ بود كه‌ اساسا در آن‌ زمان‌ اصلا موضوعش‌ وجود نداشت‌ تا حكم‌ بر آن وارد شده‌ باشد‌. خيلي‌ از مسائل‌ هست‌ كه‌ امروز بوجود آمده‌ ولي‌ در آن‌ زمان‌ نبوده‌ كه‌ حكمي‌ برايش‌ بيان‌ كنند ائمة‌ اطهار. و خيلي‌ از مطالب‌ را هنوز ائمة‌ اطهار از قرآن‌ براي‌ ما بيان‌ نكردند. و بايد حضرت‌ بقية‌ الله‌، از من‌ يك‌ كسي‌ سؤال‌ ميكرد زمان‌ ظهور كي است‌؟ هر كس‌ بگويد‌ كه‌ زمان‌ ظهور كي است‌ دروغ‌ گفته‌، بطور كلي‌. حالا مي‌خواهد بگويد كي‌ دقيقة‌ ديگر، مي‌خواهد بگويد پانصد هزار سال‌ ديگر، مي‌خواهد بگويد كه‌ علم‌ جبر اين‌ حرف‌ را به‌ ما زده‌، مي‌خواهد بگويد علم‌ رمل‌ به‌ ما اين‌ را گفته‌، مي‌خواهد از روايات‌ جعل‌ كند‌، مي‌خواهد از آيات‌ جعل‌ كند‌. هر كس‌ بگويد‌ كه‌ ظهور حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ مثلا چند سال‌ ديگر‌ هست‌، اين‌ بدانيد، اين‌ آدم‌ دروغگوئي است‌. به‌ ما گفته‌اند بگوييد دروغگو. كه‌ وقاتون‌، آنهايي‌ كه‌ وقت‌ تعيين‌ مي‌كنند، دروغ‌ مي‌گويند. اما يك‌ وقتي‌ يك‌ كسي‌ از من‌ پرسيد كي‌ امام‌ زمان‌ ظهور ميكند‌؟ گفتم‌، اين‌ وقت‌ نيست‌، تمام‌ احكامي‌ كه‌ ائمه‌ عليهم‌ السلام‌ نيازشان‌ بيشتر از اين است‌، كلاسشان‌ بالاتر است‌، آنجا بر خداي‌ تعالي‌ لازم‌ است‌ و واجب‌ است‌ كه‌ امام‌ زمان‌ را باصطلاح‌ ظاهر كند‌ كه‌ بقية‌ حقايق‌ و معارف‌ قرآن‌ را براي‌ مردم‌ بيان‌ كند‌. از قرآن‌« انما يعرف‌ القرآن‌ من‌ خوطب‌ به‌.» قرآن‌ را كي‌ مي‌فهمد‌؟ كسي‌ كه‌ به او خطاب‌ شده‌. كسي‌ كه‌ قرآن‌ به او خطاب‌ شده‌، آنكس‌ قرآن‌ را درك‌ ميكند‌. به‌ كه قرآن‌ خطاب‌ شده‌؟ سؤال‌. از اهل‌ سنت‌ مي‌پرسيم‌. از مردم‌ عادي‌ مي‌پرسيم‌. آقا جبرئيل‌ وقتي‌ آمد، قرآن‌ را به‌ كي‌ نازل‌ كرد؟ همه‌ مي‌گويند به‌ پيغمبر اكرم‌. خداي‌ تعالي‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ نازل‌ كرد. بعد از پيغمبر اكرم‌؟ كي‌ بود؟ ائمة‌ اطهار. يعني‌ شما فكر نكنيد يك‌ كتابي‌، خدا رحمت‌ كند‌، مرحوم‌ آية‌ الله‌ بروجردي‌ نوشته‌اند به نام‌ جامع‌ احاديث‌ شيعه‌. اين‌ كتاب‌ در مقدمه‌اش‌ بحث‌ اين است‌ كه‌ آيا از نظر مسلمانهاي‌ دنيا، كاري‌ به‌ شيعه‌ و سني‌ نداريم‌، ائمة‌ اطهار اين‌ دوازده‌ نفر مورد وثوق‌ هستند يا نيستند؟ و كلماتشان‌ حجت‌ هست‌ يا نيست‌؟ بالاتفاق‌ همه‌ مي‌گويند امام‌ صادق‌، امام‌ صادق‌. يعني‌ يك‌ سني‌ بي‌ همه‌ چيز هم‌ پيدا نمي‌كنيد كه‌ بگويد امام‌ صادق‌ امام‌ صادق‌ نيست‌. همه‌ مي‌گويند علي‌ ابن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ الصلاة‌  و السلام‌ صادق است‌. همه‌ مي‌گويند امام‌ عسگري‌ عليه‌ الصلاة‌  و السلام‌ صادق است‌. يك‌ نفر سني‌، مگر ناصبي‌ها كه‌ الان‌ شايد وجود نداشته‌ باشند. جزء خوارج‌ كه‌ به‌ حضرت‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ عليه‌ السلام‌ توهين‌ مي‌كردند، و الاّ تمامشان‌ سني‌ و شيعه‌ متفقند كه‌ اينها راستگويان‌ هستند. و ائمة‌ ما عليهم‌ السلام‌ يك‌ كلمه‌ از خودشان‌ چيزي‌ نگفته‌اند. تا از آنها سؤال‌ ميشد اين‌ كلام‌ شما است‌ يا پيغمبر؟ مي‌فرمودند كه‌ نه‌، ما از خودمان‌ چيزي‌ نداريم‌. هر چه‌ هست‌ از پيغمبر اكرم است‌. حتي‌ به‌ ما اجازه‌ داده‌اند كه‌ ما اگر نمي‌دانيم‌ راوي‌ حديث‌ يعني‌ كسي‌ كه‌ اين‌ حديث‌ را بيان‌ كرده‌، آيا امام‌ صادق است‌ يا امام‌ باقر است‌ يا امام‌ حسن‌ مجتبي‌ است‌ يا امام‌ حسين است‌، در روايت‌ داريم‌، شما بگوييد پيغمبر اكرم‌ فرمود. مي‌توانيد اين‌ حرف‌ را بزنيد. بگوييد: قال‌ رسول‌ الله‌. يا بگوييد قال‌ حسن‌ العسگري‌. امام‌ عسگري‌ فرموده‌. چون‌ اينها همه‌شان‌ نور واحده‌اند. يك‌ روح‌ بيشتر نيستند، يك‌ كلام‌ بيشتر ندارند. دو تا معصوم‌ با هم‌ اختلاف‌ نمي‌توانند داشته‌ باشند. چون‌ بمجرد اينكه‌ دو تا معصوم‌ با هم‌ اختلاف‌ پيدا كردند، يكيشان‌ بايد از مرحلة‌ عصمت‌ ساقط‌ بشود‌. چون‌ يكيشان‌ اشتباه‌ ميكند‌. آن‌ يكي‌ كه‌ اشتباه‌ ميكند‌ معصوم‌ نيست‌. چهارده‌ معصوم‌ با خدا، در كلام‌ وحدت‌ دارند. در وجود نه‌ها. در كلام‌ وحدت‌ دارند. كلام‌ اينها كلام‌ خدا است‌. كلام‌ خدا كلام‌ اينها است‌. شما ثابت‌ بكنيد كه‌ اين‌ كلام‌ را امام‌ حسن‌ عسگري‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ فرموده‌. اگر شما از دو لبش‌ شنيديد. شما مي‌توانيد بگوييد امام‌ هادي‌ هم‌ همين‌ را گفت‌. امام‌ جواد هم‌ همين‌ را گفته‌. علي‌ ابن‌ موسي‌ الرضا هم‌ همين‌ را گفته‌. نه‌ اينكه‌ فكر كنيد از نظر عقلي‌ اين‌ بحث‌ باشه‌. توي‌ روايات‌ هم‌ هست‌. شما مي‌توانيد اين‌ حرف‌ را بزنيد. و خودشان‌ فرمودند. از حضرت‌ صادق‌ الصلاة‌الله‌ عليه‌ سؤال‌ مي‌شود‌. حضرت‌ مي‌فرمايند هر چه‌ من‌ مي‌گويم‌ پدرم‌ گفته‌. هر چه‌ پدرم‌ مي‌گويد‌، جدم‌ رسول‌ الله‌ گفته‌ و ما از خودمان‌ هيچ‌ حرفي‌ نداريم‌. چون‌ اگر بنا باشد‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌  و السلام‌ يك‌ مطلبي‌ را در اسلام‌، در احكام‌، در معارف‌ اسلام‌ بگويد‌ كه‌ بر پيغمبر نازل‌ نشده‌ باشد‌. بر امام‌ صادق‌ نازل‌ بشود‌. اين‌ مي‌شود‌ خاتم‌ الانبياء ايشان‌ مي‌شود‌ نه‌ پيغمبر اكرم‌. چون‌ بر پيغمبر تمام‌ احكام‌ و معارف‌ و حقايق‌ نازل‌ شده‌.

 پس‌ بنابراين‌ علوم‌ قرآن‌ را ما فقط‌ و فقط‌ بايد از در خانة‌ اهل‌ بيت‌ ياد بگيريم‌. وقتي‌ كه‌ رفتيم‌ در خانة‌ غير اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌، خدا ميداند‌ يك‌ مطالب‌ بي‌ربطي‌ برخورد ميكنيم‌ كه‌ حساب‌ ندارد‌. يك‌ كتابي‌ دارد‌ شيخ‌ محمود شبستري‌ بنام‌ درس‌ دين‌. اين‌ درس‌ دين است‌. شيخ‌ محمود شبستري‌ معروف است‌، يكي‌ از اقطاب‌ صوفيه‌ است‌. ايشان‌ در تفسير اين‌ آية‌ شريفه‌ كه‌ «الا عبادك‌ منهم‌ المخلصين‌». شيطان‌ مي‌گويد‌ «لاغوينهم‌ اجمعين‌ الا عبادك‌ منهم‌ المخلصين‌». همه‌ را اغوا ميكند‌ مگر بندگان‌ مخلص‌ تو را خدايا. اينها را، ما چه‌ مي‌فهميم‌؟ اينطور مي‌فهميم‌ كه‌ بندگان‌ مخلص‌ خدا را شيطان‌ زورش‌ نميرسد‌ كه‌ اغواشان‌ كند‌. اينها بقدري‌ پاكند كه‌ شيطان‌ از اطراف‌ آنها دور مي‌شود‌. اين‌ معناي‌ ظاهريش‌ كه‌ ما مي‌فهميم‌ و روايات‌ هم‌ تأييد ميكند‌. ايشان‌ مي‌گويد‌ شيطان‌ يك‌ افسري‌ است‌ در دربار پروردگار ايستاده‌. خصوصي‌ها را راه‌ ميدهد‌. بيگانه‌ها را راه‌ نميدهد‌. اينها را اغواشان‌ ميكند‌، گمراهشان‌ ميكند‌. يعني‌ اينها مي‌خواهند وارد بشوند، برسند به‌ پروردگار. اما مي‌گويد‌ نه‌، راه‌ از اين طرف است‌. شما بدرد اينجا نمي‌خوريد. اما مخلصين‌ بيايند. تا جايي‌ كه‌ مي‌گويد‌ يك‌ روز، در همين‌ اشعارش‌ به‌ شعر گفته‌، مي‌گويد‌ يك‌ روز حضرت‌ موسي‌ با شيطان‌ روبرو شد. به‌ شيطان‌ گفت‌ اي‌ بيچاره‌، تو چرا يك‌ سجده‌ بر آدم‌ نكردي‌ تا به‌ اين‌ روزگار بيفتي‌. گفت‌ من‌ سجده‌ به‌ آدم‌ نكردم‌ تا مثل‌ تو نشوم‌. گفت‌ من‌ چه‌ام‌ شده‌؟ من‌ پيغمبر اولوالعزم‌، با اين‌ شخصيت‌، آخر‌ تو! تو شيطان‌! ترسيدي‌ مثل‌ من‌ بشوي‌؟ اينجا ايشان‌ يك‌ بحثي‌ دارد‌ دربارة‌ عشق‌. مي‌گويد‌ عاشق‌ فقط‌ بايد معشوقش‌ را ببيند‌. من‌ پيشاني‌ را كه‌ براي‌ خدا روي‌ زمين‌ گذاشتم‌، براي‌ هيچكس‌ ديگر‌ روي‌ زمين‌ نمي‌گذارم‌. اما تو وقتي‌ كه‌ در كوه‌ طور گفتي‌ رب‌ ارني‌ انظر اليه‌. خدايا خودت‌ را به‌ من‌ نشان‌ بده‌ تا من‌ تو را ببينم‌، خدا گفت‌ انظر الي‌ الجبل‌. به‌ كوه‌ نگاه‌ كن‌. تو چرا برگشتي‌ به‌ كوه‌ نگاه‌ كردي‌ تا دچار آن‌ حرفها بشوي‌. تو معلوم است‌ عاشق‌ واقعي‌ نيستي‌. عاشق‌ واقعي‌ هيچوقت‌ چشمش‌ را از دوستش‌ نمي‌چرخاند‌. اينها همه‌اش‌ بي‌ ربط است‌ها. مطلب‌ درست است‌. ولي‌ اين‌ درسها بي‌ ربط است‌. عاشق‌ واقعي‌ چشمش‌ را از دوست‌ نمي‌چرخاند‌. تو چرا چشمت‌ را برگرداندي‌ از ذات‌ مقدس‌ پروردگار و به‌ كوه‌ نگاه‌ كردي‌ تا مبتلاي‌ به‌ اين‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌، شيطان‌، حضرت‌ موسي‌ افتاد به‌ زمين‌ و غش‌ كرد و نزديك‌ بود از دنيا برود‌، خداي‌ تعالي‌ نجاتش‌ داد. ببينيد وقتي‌ تفسير بناشد به‌ ذوق‌ افراد وابگذارند. مثل‌ خواجه‌ عبد الله‌ انصاري‌ برايتان‌ تفسير ميكند‌، مثل‌ محي‌ الدين‌ عربي‌ بنا شد تفسير بنويسد‌، مثل‌ فخر رازي‌ بنا شد تفسير بنويسد‌. و از در خانة‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ انسان‌ دور شد، اينطوري‌ مي‌شود‌. فقط‌ و فقط‌ روايات‌. فقط‌ و فقط‌. فقط‌ و فقط‌ آيات‌ قرآن‌ را بايد به‌ روايات‌ تفسير كرد. شما فكر نكنيد كه‌ روايات‌ كم است‌. نه‌. صد و ده‌ جلد! بحار الانوار يك‌ مجتهد باصطلاح‌ فقيهي‌ مي‌خواهد كه‌ اين‌ آيات‌ را با اين‌ روايات‌ تطبيق‌ بدهد‌ و براي‌ مردم‌ بيان‌ كند‌. در قسمت‌ احكام‌ مجتهدين‌ و مراجع‌ تقليد اين‌ كار را كرده‌اند. شما فكر نكنيد يك‌ مرجع‌ تقليد مثلا فرض‌ كنيد نود سال‌، مرحوم‌ آية‌الله‌ بروجردي‌ نود سال‌ از عمرش‌ گذشته‌ بود، ميگفت‌ از چهارده‌ سالگي‌ طلبه‌ بوده‌ام‌ و مشغول‌ تفقه‌ در دين‌ بودم‌ و چند دوره‌ تمام‌ دورة‌ فقه‌ را تدريس‌ كرده‌ام‌. باز هم‌ كما اينكه‌ اين‌ سال‌ آخر عمرشان‌ دربارة‌ كتاب‌ طهارت‌ مي‌خواستند بحث‌ كنند، روز اول‌ خوب‌ بحث‌ جا نيفتاد. روز بعد خودشان‌ گفتند. فرمودند من‌ چند دوره‌ درس‌ فقه‌ را، همين‌ كتاب‌ طهارت‌ را بيان‌ كرده‌ام‌ و فكر ميكردم‌ ديگر‌ احتياجي‌ به‌ مطالعه‌ ندارم‌. ديروز مطالعه‌ نكردم‌. ديشب‌ رفتم‌ ديدم‌ نه‌، بازهم‌ نياز به‌ مطالعه‌ دارم‌. باز هم‌ چيز مي‌فهمم‌. اگر كسي‌ قرآن‌ فهم‌ باشد‌، اگر كسي‌ روايات‌ فهم‌ باشد‌، بخدا قسم‌ هر دفعه‌ قرآن‌ ميخواند‌. يك‌ مطالب‌ جديدي‌ به‌ ذهنش‌ مي‌آيد، يك‌ مطالب‌ تازه‌اي‌ استفاده‌ ميكند‌ كه‌ قبل‌ استفاده‌ نكرده‌ بود.

 پس‌ اين‌ مقدمه‌ را من‌ امشب‌ عرض‌ كردم‌ براي‌ اينكه‌ بدانيم‌ راه‌ و روش‌ تفسير قرآن‌ از چه‌ طريقي‌ است‌ و بايد چگونه‌ انجام‌ بشود‌ و انشاء الله‌ از هفته‌هاي‌ آينده‌، از همين‌ اول‌ سورة‌ حمد، مطالبي‌ و من‌ يك‌ كلمه‌ انشاء الله‌، چون‌ روايت‌ دارد‌ كه‌ كسي‌ كه‌ به‌ رأي‌ خودش‌ قرآن‌ را تفسير كند‌ كافر است‌. كسي‌ كه‌ به‌ رأي‌ خودش‌ قرآن‌ را تفسير كند‌،« ان‌ اصاب‌ فقد اخطاء». اگر درست‌ هم‌ تفسير كند‌، خطا كرده‌. اگر درست‌ هم‌ تفسير كند‌ها، خطا كرده‌. «من‌ فسر القرآن‌ برأيه‌ فليتبوأ مقعده‌ من‌ النار». كسي‌ كه‌ تفسير كند‌ قرآن‌ را به‌ رأي‌ خودش‌، در روز قيامت‌ جايگاهش‌ را آتش‌ قرار ميدهند. يك‌ كلمه‌ مبادا از خودتان‌ تفسير كنيد قرآن‌ را. هيچ‌ نمي‌شود‌ دست‌ به‌ تركيب‌ تفسير قرآن‌ زد و حتي‌ ظواهرش‌ را اگر معنا كرديد، نگوييد قطعا منظور پروردگار همين‌ بوده‌، چون‌ ممكن است‌ باطن‌ قرآن‌ يك‌ مطالب‌ ديگر‌اي‌ باشد‌. و انشاء الله‌ از اول‌ سورة‌ حمد به‌ ياري‌ پروردگار شروع‌ مي‌كنيم‌ و از روايات‌ استفاده‌ ميكنيم‌، از ذوقيات‌ خودمان‌ يا از ديگران‌، انشاء الله‌ استفاده‌ نخواهيم‌ كرد و انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ مرضي‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفداء قرار بگيرد‌.

 ايام‌ ايامي‌ است‌ كه‌ عزاي‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌و السلام‌ برپا بوده‌ و اين‌ وجود مقدس‌ كه‌ پنجاه‌ درصد روايات‌ ما مربوط‌ به‌ امام‌ باقر و امام‌ صادق است‌. اينها مفسر واقعي‌ قرآن‌ بوده‌اند. حضرت‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌و السلام‌ به‌ ابوحنيفة‌ دانشمند عرب‌ زبان‌ البته‌، چون‌ اصلش‌ عرب‌ نبوده‌، عرب‌ زبان‌ كه‌ هنوز هم‌ عدة‌ زيادي‌ از اهل‌ سنت‌ بعنوان‌ امام‌ اعظم‌ او را مي‌شناسند، مي‌فرمايد يك‌ حرف‌ از قرآن‌ را نمي‌فهمي‌. امام‌ هم‌ مبالغه‌ نميكند‌. يك‌ حرف‌! از معاني‌ و حقايق‌ قرآن‌ را تو درك‌ نميكني‌. بعد امتحانش‌ مي‌كنند. چند تا مسئله‌ را جلويش‌ مي‌اندازند مي‌گويند اينها را جواب‌ بده‌. او هم‌ بعكس‌ ما انزل‌ الله‌ جواب‌ ميدهد‌. اينطوري است‌. ولذا تمام‌ علوم‌ و معارف‌ را بايد از دو لب‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌و السلام‌، از دو لب‌ امام‌ باقر و ساير ائمه‌ عليهم‌ السلام‌ ما ياد بگيريم‌ و انشاء الله‌ بقية‌ معارف‌ و علوممان‌ را از حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ استفاده‌ خواهيم‌ كرد.

 امام‌ صادق‌ مسموم‌ شدند. راوي‌ مي‌گويد‌ كه‌ من‌ خدمتشان‌ رسيدم‌. آنچنان‌ سم‌ در بدنشان‌ اثر گذاشته‌ بود كه‌ از تمام‌ بدن‌ شريفشان‌ جز استخواني‌ باقي‌ نمانده‌ بود. خيلي‌ عجيب است‌. اينهايي‌ كه‌ اهل‌ دنيا هستند براي‌ دنيا چقدر جنايت‌ مي‌كنند! و الان‌ هم‌ اين‌ جنايتها ادامه‌ دارد‌. امام‌ صادقي‌ كه‌ رئيس‌ مذهب‌ شيعه‌ است‌. بخاطر روايات‌ زيادي‌ كه‌ از اين‌ وجود مقدس‌ به‌ ما رسيده‌ و مذهب‌ تشيع‌ را پرورش‌ داده‌ حضرت‌ صادق‌ الصلاة‌الله‌ عليه‌، نه‌ اينكه‌ مؤسس‌ مذهب‌ باشد‌. بعضي‌ اشتباه‌ مي‌كنند كه‌ مؤسس‌ مذهب‌ شيعه‌ است‌. نه‌. مذهب‌ شيعه‌ از رسول‌ اكرم است‌. يعني‌ حقيقت‌ اسلام است‌. اسلام‌ بايد دستورش‌ اين است‌ و جزء برنامه‌هايش‌ اين‌ است‌ كه‌ «و لكم‌ في‌ رسول‌ الله‌ اسوة‌ حسنه‌»، همه‌تان‌ بايد به‌ پيغمبر اقتدا كنيد. بعد از پيغمبر اكرم‌ هم‌ به‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ اقتدا كنيد و معني‌ تشيع‌ هم‌ همان‌ اقتدا كردن‌ به‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ و پيغمبر اكرم است‌. اين‌ اصل‌ تشيع است‌. ولي‌ مذهب‌ شيعه‌، همان‌ اقتداي‌ به‌ پيغمبر را تا زمان‌ امام‌ صادق‌ و امام‌ باقر نمي‌دانستند چطور بايد اقتدا بكنند. و لذا با كلماتشان‌، با رواياتي‌ كه‌ از آنها بيان‌ شده‌، مذهب‌ تشيع‌ در زمان‌ امام‌ صادق‌ و امام‌ باقر آبياري‌ شد و كيفيت‌ اقتداي‌ به‌ پيغمبر و علي‌ ابن‌ ابيطالب‌، از اينها فراگرفته‌ شد. و لذا مي‌گويند رئيس‌ مذهب‌ شيعه‌. شايد هم‌ اين‌ كلمه‌ را، چون‌ در روايات‌ نداريم‌ كه‌ امام‌ صادق‌ رئيس‌ مذهب‌ باشد‌. شايد اين‌ كلمه‌ را هم‌ بعضي‌ها عنوان‌ مي‌كنند. چون‌ هميشه‌ توي‌ برنامه‌ها بوده‌ كه‌ شيعه‌ را به‌ يك‌ جائي‌ بعد از پيغمبر منتسب‌ كنند. يا بگويند شيعة‌ صفوي‌، يا بگويند شيعه‌ بعد از مثلا فرض‌ كنيد زمان‌ امام‌ صادق‌ تأسيس‌ شد. يا بگويند بوسيلة‌ ابن‌ صباح‌ تأسيس‌ شد. يك‌ كاريش‌ بكنند كه‌ به‌ پيغمبر ارتباط‌ نداشته‌ باشد‌. نه‌. تشيع‌ همان‌ اسلام است‌. اسلام‌ يعني‌ تسليم‌ در مقابل‌ خدا و پيغمبر. تشيع‌ هم‌ به‌ معني‌ پيروي‌ از خدا و پيغمبر. هيچ‌ معنايي‌ غير از اين‌هم‌ ندارد‌. نه‌ تأسيسي‌ لازم‌ دارد‌، نه‌ تشكيلي‌ لازم‌ دارد‌، نه‌ رئيسي‌ به‌ آن‌ عنوان‌ لازم‌ دارد‌. رئيسش‌ خدا است‌ و پيغمبر و ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌و السلام‌. اينها رؤساي‌ مذهب‌ اسلام‌ و مذهب‌ شيعه‌ هستند. گاهي‌ بعضي‌ از جملات‌ خودش‌ اين‌ مسئله‌ را اينطوري‌ قرار ميدهد‌.

 به‌هرحال‌ شيعه‌ آبرومند شد. كيفيت‌ تشيع‌ در زمان‌ امام‌ صادق‌ و امام‌ باقر عليهم‌ السلام‌ ظاهر شد. و انشاء الله‌ كاملترينش‌ در زمان‌ ظهور حجة‌ابن‌ الحسن‌ ارواحنا فداه‌ خواهد بود. حالا يك‌ امامي‌ كه‌ اين همه‌ روايات‌ از پيغمبر اكرم‌ نقل‌ كرده‌ و اسلام‌ را پرورش‌ داده‌ و مردم‌ مسلمان‌ را تربيت‌ كرده‌؛ اگر الان‌ برويد در مدينه‌ كنار قبرش‌. قبرش‌ غريب است‌. بخدا قسم‌ در تمام‌ قبرستانهاي‌ مدينه‌ حتي‌، قبري‌ خرابتر از قبر امام‌ صادق‌ و امام‌ باقر و امام‌ سجاد و امام‌ مجتبي‌ پيدا نمي‌شود‌. مقيد بودند، دشمن‌ بودند. دشمنان‌ اين‌ كار را كردند. حالا با همين‌ توجه‌، بد نيست‌ چراغها هم‌ خاموش‌ بشود‌. يك‌ زيارتي‌ امشب‌ از قبرستان‌ بقيع‌ بكنيم‌. همه‌امان‌ با هم‌ برويم‌ كنار اين‌ قبرستان‌. آنهايي‌ كه‌ رفته‌اند مي‌توانند منظره‌ را تصور كنند. آنهايي‌ هم‌ كه‌ نرفته‌اند يك‌ منظرة‌ اينطور، يك‌ منظرة‌ زميني‌ پر از شن‌، يك‌ مقدار شن‌ها را جمع‌ كردند بنام‌ قبر مقدس‌ امام‌ صادق‌! برويم‌ كنار اين‌ قبرهاي‌ خراب‌ شده‌ بنشينيم‌. خدا لعنت‌ كند‌ وهابي‌ها را كه‌ اينطور با خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ رفتار كردند. برويم‌ كنار اين‌ قبرها بنشينيم‌. خدا قسمتمان‌ كند همين‌ امسال‌ موفق‌ به‌ زيارت‌ قبور ائمة‌ بقيع‌ بشويم‌. ببينيم‌ بر فاطمة‌ زهرا چه‌ مي‌گذرد؟ يقينا فاطمه‌ سلام‌ الله‌ عليها همين‌ ايام‌، شب‌ وفات‌ امام‌ صادق‌، ايام‌ عزاداري‌، شبهاي‌ جمعه‌ سري‌ به‌ قبر امام‌ صادق‌ و امام‌ باقر و امام‌ سجاد و حضرت‌ مجتبي‌ مي‌زند.

 السلام‌ عليكم‌ يا اهل‌ البيت‌ النبوه‌. اهل‌ سنت‌ هم‌ مي‌آيند كنار اين‌ قبور مي‌ايستند، ميگويند قبور اهل‌ بيت‌. سلام‌ بر شما اي‌ اهل‌ بيت‌ پيغمبر، اي‌ كساني‌ كه‌ در راه‌ دين‌ آنهمه‌ زحمت‌ كشيديد، آن‌همه‌ اذيت‌ ديديد. «السلام‌ عليكم‌ يا اهل‌ البيت‌ النبوه‌. السلام‌ عليك‌ يا ابا عبد الله‌. يا جعفر ابن‌ محمد ايها الصادق‌ يابن‌ رسول‌ الله‌. يا حجة‌الله‌ علي‌ خلقه‌ يا سيدنا و مولانا انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بك‌ الي‌ الله‌. و قدمناك‌ بين‌ يدي‌ حاجاتنا. يا وجيه‌ عند الله‌ اشفع‌ لنا عند الله‌». در روز وفات‌ امام‌ صادق‌ در روايت‌ دارد ثار المدينه‌ ضجةواحده‌. تمام‌ مدينه‌ مشغول‌ گريه‌ شدند. جنازة‌ امام‌ صادق‌ را تشييع‌ كردند. آوردند در ميان‌ قبرستان‌ بقيع‌، كنار پدر و جد و مادرش‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها دفن‌ كردند. اما دلها بسوزد براي‌ آن‌ غريبي‌ كه‌ سه‌ شبانه‌روز ملقا ثلاثا بلا غسل‌ و لا كفني‌. در ميان‌ گودي‌ قتلگاه‌ افتاده‌. يا بقية‌الله‌، يا صاحب‌ الزمان‌، آقاجان‌ به‌ جان‌ مادرتان‌ زهرا قسمتان‌ مي‌دهيم‌ امشب‌ فرجتان‌ را از خدا بخواهيد تا پايان‌ اين‌ ظلمها و ستمها نسبت‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ داده‌ بشود‌.

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۲۱ شوال ۱۴۱۰ قمری – ۲۷ اردیبهشت ۱۳۶۹ شمسی – قصه حضرت سلیمان

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ و الصلاة‌و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سيما علي‌ بقية‌الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمةعلي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

« لقد كان‌ في‌ قصصهم‌ عبرة‌ لاولي‌ الالباب‌».

 در قصه‌هاي‌ اينها عبرت‌ است‌ براي‌ صاحبان‌ لب‌ و مغز. عبرت‌ يعني‌ پند گرفتن‌. از تجربة‌ ديگران‌ استفاده‌ كردن‌. چون‌ انسان‌ اگر بخواهد فقط‌ از تجربه‌هاي‌ خودش‌ استفاده‌ كند، دو مرتبه‌ بايد در دنيا زندگي‌ كند. يك‌ دفعه‌ براي‌ تجربه‌ آموختن‌، يك‌ مرتبه‌ هم‌ براي‌ تجربه‌ را عمل‌ كردن‌. ولي‌ اگر از تاريخ‌، از حالات‌ گذشتگان‌، از سير و سفر كه‌ يكي‌ از مستحبات‌ بسيار سفارش‌ شدة‌ اسلام‌ است‌. انسان‌ پند بگيره‌، عبرت‌ بگيره‌، و از اين‌ پندها بر عقل‌ خودش‌ بيفزايه‌ و زندگيش‌ را مطابق‌ آنچه‌ كه‌ نفع‌ بيشتري‌ براي‌ او خواهد داشت‌ تنظيم‌ كند، اين‌ انسان‌ عاقله‌. صاحب‌ لبه‌، صاحب‌ مغزه‌. لب‌ به‌ معناي‌ مغز. اولوالالباب‌، در قرآن‌ زياد اشاره‌ شده‌. يعني‌ صاحبان‌ لب‌، لب‌ يعني‌ مغز. آنهايي‌ كه‌ درون‌ دارند، آنهايي‌ كه‌ فكر دارند. آنهايي‌ كه‌ داراي‌ مغزند باصطلاح‌. خيلي‌ تعبير خوبي‌ است‌ همين‌ معناي‌ تحت‌ اللفظيش‌ كه‌ بكنيم‌، اولوالالباب‌ يعني‌ صاحبان‌ مغز. بعضي‌ها بي‌ مغزند، بي‌ فكرند، از تجربيات‌ ديگران‌ استفاده‌ نمي‌كنند. بزرگترها سابقا به‌ ما مي‌گفتند هر جا كه‌ بيابند از تجربياتش‌ سؤال‌ كنيد، چه‌ تجربه‌اي‌ در زندگي‌ داريد. و اين‌ تجربه‌هاي‌ او را يادداشت‌ كنيد. در دفترتان‌ بنويسيد. تمام‌ اين‌ علم‌ پزشكي‌ كه‌ الان‌ به‌ اينصورت‌ درآمده‌، اين‌همه‌ طبيب‌، اين‌همه‌ دكتر، اين‌همه‌ پرفسور بوجود آمده‌، اينها تمامش‌ بخاطر استفادة‌ از تجربة‌ ديگرانه‌. تجربه‌ كردند، ضررش‌ را آنها بردند و استفاده‌اش‌ را ما مي‌بريم‌.

 قصه‌هاي‌ انبياء كه‌ خدا در قرآن‌ بيان‌ كرده‌، اين‌ قصه‌ها براي‌ عبرت‌ ماست‌. براي‌ پند و اندرز ماست‌. براي‌ اينكه‌ ما پند بگيريم‌ و اين‌ كارهايي‌ كه‌ اصحاب‌ و امت‌ انبياء نسبت‌ به‌ انبياء كردند و ضرر كردند، ما آنها را انجام‌ ندهيم‌. چرا امام‌ ما بايد غايب‌ باشد يا ما از آن‌ حضرت‌ غايب‌ باشيم‌؟ به‌ علت‌ اين‌ است‌ كه‌ ما هيچوقت‌ فكر نكرديم‌ كه‌ اصحاب‌ انبياء چه‌ رفتاري‌ با انبياء كردند و آنها به‌ چه‌ علت‌ در محروميت‌ فرو رفتند و ما چرا بايد به‌ همان‌ حالت‌ باشيم‌.

 حضرت‌ سليمان‌ كه‌ آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ شد بيشتر مربوط‌ به‌ ايشان‌ بود، يك‌ سلطنت‌ عجيبي‌ دارد. كه‌ حتي‌ براي‌ گذشتگان‌ از او نبوده‌. و شايد براي‌ آيندگان‌ هم‌ نباشد. حضرت‌ سليمان‌ مسخر او بود تمام‌ چيزها. حيوانات‌ تحت‌ تسخيرش‌ بودند. زبان‌ حيوانات‌ را مي‌فهميد. باد در اختيارش‌ بود. تخت‌ او را، بارگاه‌ او كه‌ متحرك‌ بود، هر صبح‌ و شب‌ به‌ اندازة‌ يك‌ ماه‌ راه‌ مي‌برد. حتي‌ صداي‌ مورچگان‌ را مي‌شنيد و سخن‌ آنها را درك‌ ميكرد. در اين‌ آيات‌ خونديم‌. حتي‌ اذا اتي‌ ان‌ له‌. آمد در يك‌ بيابان‌ مورچه‌. وادي‌ مورچگان‌. با لشگرش‌ و حشمش‌ و جمعيتش‌ دارد حضرت‌ سليمان‌ مي‌آيد. بيابان‌ سياه‌ شده‌ از مورچه‌. در قسمتهاي‌ گرمسير اينطوره‌ كه‌ گاهي‌ يك‌ بيابان‌ سياه‌ شده‌ از مورچه‌ها. و حضرت‌ سليمان‌ هم‌ دارد‌ مي‌آيد. يك‌ وقت‌ حضرت‌ سليمان‌ شنيد كه‌ بزرگتر مورچگان‌ به‌ مورچگان‌ گفت‌ به‌ خانه‌هايتان‌ وارد بشويد. لا يحتملكم‌ سليمان‌ و جنوده‌. سليمان‌ و جنودش‌ شما را پايمال‌ نكنند. انهم‌ لا يشعرون‌. اينها نمي‌فهمند. يعني‌ مورچه‌ زير پاي‌ انسان‌ مي‌آيد، گفت‌ كه‌ ميازار موري‌ كه‌ دانه‌كش‌ است‌ كه‌ جان‌ دارد و جان‌ شيرين‌ خوش‌ است‌. حالا البته‌ مورچه‌ با مگس‌، با ساير حشرات‌، با ساير جاندارها فرقي‌ نميكند‌. انسان‌ بي‌ جهت‌ نبايد حشرات‌ را، حيوانات‌ را اذيت‌ كند‌. پايمال‌ نبايد بكند‌. اينها نمي‌فهمند. اينها متوجه‌ اينكه‌ ما هم‌ مثل‌ آنها درك‌ داريم‌ نيستند. حضرت‌ سليمان‌ يك‌ مورچه‌اي‌ را از كنار گردن‌ خودش‌ گرفت‌ و پرتش‌ كرد روي‌ زمين‌. مورچه‌ به او‌ گفت‌ اگر تو را يكي‌ اين‌همه‌ راه‌ پرت‌ مي‌كرد روي‌ زمين‌، چه‌ مي‌ديدي‌؟

 انسان‌ گاهي‌ خودش‌ را بايد جاي‌ ديگري‌، لااقل‌ جاي‌ انسانهاي‌ ديگري‌، بگذاره‌. اعدل‌ الناس‌ ما رضي‌ للناس‌ ما يرضي‌ لنفسه‌. ميدانيد عادلترين‌ مردم‌ كيه‌؟ عادلترين‌ مردم‌ آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ هر چه‌ براي‌ خودش‌ دوست‌ دارد‌، براي‌ ديگري‌ هم‌ دوست‌ داشته‌ باشد‌. يك‌ ضابطة‌ كلي‌ من‌ براي‌ شما عرض‌ ميكنم‌. اين‌ را همي‌شود‌ مد نظرتان‌ بگيريد. اگر خواستيد به‌ كسي‌ ظلم‌ كنيد، شما شديد ظالم‌ او مظلوم‌، بعكسش‌ كنيد. بگوييد اگر من‌ جاي‌ او بودم‌ حاضر بودم‌ تحمل‌ يك‌ چنين‌ فشاري‌ را بكنم‌؟ خودتان‌ را جاي‌ ديگري‌ بگذاريد. شما سيريد. يك‌ نفر گرسنه‌ است‌. بگوييد اگر من‌ جاي‌ او بودم‌ حاضر بودم‌ تحمل‌ گرسنگي‌ را بكنم‌؟ اعدل‌ الناس‌ ما رضي‌ للناس‌ ما يرضي‌ لنفسه‌. هر چه‌ براي‌ خودتان‌ مي‌خواهيد، براي‌ ديگري‌ هم‌ بخواهيد. اگر يك‌ فشاري‌، حالا شماها الحمدلله‌ آنطور مردمي‌ نيستيد. ولي‌ بعضي‌ از افراد هستند كه‌ خيال‌ مي‌كنند مثلا اين‌ اذيت‌ را كه‌ به‌ ديگري‌ وارد كردند، او كه‌ دردش‌ نمي‌آيد، آن ‌ ديگري‌ دردش‌ مي‌آيد. اينهم‌ كه‌ احساس‌ نميكند‌ درد او را.

 حضرت‌ يوسف‌، يكي‌ از قصه‌هاي‌ مهم‌ قرآن‌ مجيد قصة‌ يوسف‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلامه‌ كه‌ احسن‌ القصص‌ خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ اسمش‌ را گذاشته‌. يعني‌ نيكوترين‌ قصه‌ها. در اين‌ قصه‌ پندهايي‌ هست‌، اندرزهايي‌ هست‌. در يك‌ روايت‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌فرمايد اگر يوسف‌ از روي‌ دامن‌ پدرش‌ مي‌خواست‌ برود‌ روي‌ تخت‌ سلطنت‌ عزيز مصر بنشينه‌، يقينا نمي‌تونست‌ بعضي‌ از مسائل‌ را درك‌ بكند‌. يعني‌ نميدانست‌ زندان‌ يعني‌ چه‌ و توي‌ زندان‌ فراموش‌ شدن‌ يعني‌ چه‌؟ نمي‌فهميد چطور انسان‌ ممكن‌ است‌ و چه‌ فشاري‌ بر او وارد ميشود وقتي‌ كه‌ محبوبترين‌ افراد، نزديكان‌ انسان‌ به‌ انسان‌ غضب‌ بكنند. نمي‌فهميد چگونه‌ بر انسان‌ خواهد گذشت‌ وقتي‌ به‌ غلامي‌ فروخته‌ مي‌شود‌. آنهم‌ با قيمت‌ كم‌. حضرت‌ يوسف‌ تمام‌ اين‌ مراحل‌ را گذروند. اول‌ از دست‌ برادرها هم‌ كتك‌ خورد و هم‌ مورد غضب‌ واقع‌ شد. سيليش‌ زدند. در ميان‌ چاه‌ انداختندش‌. فهميد كه‌ اگر انسان‌ اينطور مورد تنفر و بخل‌ قرار گرفت‌، چه‌ بر انسان‌ ميگذره‌، چقدر سخته‌! بعد هم‌ وقتي‌ كه‌ آن‌ كاروان‌ آمدند از كنار چاه‌ عبور كنند و سطلشان‌ را انداختند در ميان‌ چاه‌ كه‌ آب‌ بياورند بيرون‌، يك‌ دفعه‌ جبرئيل‌ آمد و حضرت‌ يوسف‌ را گذاشت‌ در ميان‌ سطل‌ آنها. اينها سطل‌ را كه‌ بالا كشيدند قال‌ يا بشري‌ هذا غلام‌. بشارت‌ داد اين‌ يك‌ پسريست‌. آنهم‌ با آن‌ زيبايي‌. بعد بردند به‌ اين‌ دست‌ آن‌ دست‌ فروختندش‌. يك‌ جا گرانقيمت‌ مي‌فروختندش‌، به‌ مزايده‌ گذاشته‌ بودندش‌. يك‌ جا هم‌ به‌ مناقصه‌ گذاشته‌ بودندش‌. يك‌ جا فروختندش‌ به‌ ثمن‌ بخس‌ دراهم‌ معدوده‌. اين‌ جملات‌ آيات‌ خيلي‌ عجيبه‌. يك‌ پول‌ بخس‌. بخس‌ يعني‌ پولي‌ كه‌ رايج‌ نيست‌ توي‌ بازار. بعضي‌ پولها هست‌ سوراخ‌ شده‌ و خراب‌ شده‌ و اينها. آنهم‌ دراهم‌ معدوده‌. معدوده‌ يعني‌ همينطور كه‌ مي‌ريزي‌ بعضي‌ از پولها را احتياج‌ به‌ شمردن‌ نيست‌. مثلا ده‌ تا پنج‌ توماني‌ كه‌، چهار تا پنج‌ توماني‌ كه‌ به‌ شما بدهند، چهار تا فرض‌ كنيد سكه‌ كه‌ به‌ شما بدهند همينجور كه‌ مي‌ريزند معلومه‌ كه‌ چند تاست‌، معدوده‌ يعني‌ شمرده‌ شده‌، يعني‌ احتياجي‌ به‌ شمردن‌ ندارد‌. اما اگر مثلا ده‌ هزار تومان‌ به‌ شما پول‌ ريز هم‌ مخصوصا بدهند، بايد هي‌ بشنيد بشماريد. با پول‌ بسيار كم‌! آنهم‌ بخس‌! اين‌ را فروختندش‌. حضرت‌ يوسف‌، شما حساب‌ بكنيد، پسر پيغمبر، كسي‌ كه‌ از روي‌ دامن‌ يعقوب‌ پائين‌ نمي‌آمده‌، كسي‌ كه‌ يك‌ لحظه‌ حاضر نبوده‌ است‌ كه‌ ناراحتي‌ بكشد‌، اين‌ يكدفعه‌ شده‌ يك‌ برده‌اي‌ كه‌ با يك‌ قيمت‌ خيلي‌ كم‌ به‌ فروش‌ ميرود. و كانوا فيه‌ من‌ الزاهدين‌. خيلي‌ بي‌ رغبت‌ بودند نسبت‌ به‌ حضرت‌ يوسف‌. خيلي‌ بي‌ ارزش‌ كرده‌ بودند يوسف‌ را. برادرها آمدند، حتي‌ اينجور گفتند. گفتند اين‌ غلام‌ ما بوده‌، حاضر نشدند بگويند برادر ما بوده‌، غلام‌ ما بوده‌. دزدي‌ كرده‌ فرار كرده‌ و ما حالا خيلي‌ خوب‌، به‌ ارزان‌ مي‌فروشيمش‌، به‌ ثمن‌ بخس‌ دراهم‌ معدوده‌. اين‌ را حضرت‌ يوسف‌ مي‌بيند‌. بعد مي‌آيد توي‌ زندان‌. توي‌ زندان‌ فراموش‌ شده‌. نه‌ محاكمه‌اي‌، نه‌ كسي‌ مي‌آيد بگويد آقا تو چرا توي‌ اين‌ زندان‌ هستي‌؟ هيچ‌ گناهي‌ هم‌ ندارد‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ گناهش‌ همان‌ روز اول‌ ثابت‌ شد كه‌ گناهي‌ ندارد‌. وقتي‌ كه‌ زليخا عقب‌ سر يوسف‌ مي‌كرد، يوسف‌ از اين‌ اطاق‌ به‌ آن‌ اطاق‌ فرار كرد و رسيدند به‌ آخرين‌ در كه‌ در خروجي‌ بود. اتفاقا عزيز مصر هم‌ از در خروجي‌ وارد ميشد. يك‌ دفعه‌ با يك‌ منظرة‌ مخصوصي‌ روبرو شد عزيز مصر. ديد غلامش‌ و زنش‌ اينها به‌ هم‌ گرفتند همديگر را. يعني‌ حضرت‌ يوسف‌ مي‌خواهد فرار كند‌. زليخا هم‌ پشت‌ پيراهن‌ او را گرفته‌ و مي‌كشد‌ و پاره‌ كرده‌. حضرت‌ يوسف‌ خوب‌ چه‌ بگويد‌؟ فورا زليخا گفت‌ كه‌ جزاء كسي‌ كه‌ به‌ زن‌ تو قصد بدي‌ داشته‌ باشد‌ چيست‌؟ ترسيد يوسف‌ را بكشد‌. ترسيد يوسف‌ را بكشد‌. فورا خودش‌ گفت‌ كه‌ يا بايد اين‌ را زندانش‌ كني‌، چون‌ علاقه‌ داشت‌ به‌ يوسف‌. گفت‌ بايد زندانش‌ كني‌. ولي‌ در همانجا معجزة‌ پروردگار اعمال‌ شد و اشاره‌ كرد يوسف‌ كه‌ از اين‌ بچة‌ توي‌ گهواره‌ بپرسيد. از او سؤال‌ كردند. او گفت‌ كه‌ ان‌ كان‌ قميصه‌ قد من‌ دبرا فكذبت‌ و هو من‌ الصادقين‌. اگر پيراهنش‌ از پشت‌ سر پاره‌ شده‌، اين‌ زليخا دروغ‌ مي‌گويد‌، يوسف‌ راست‌ مي‌گويد‌. ديدند بعله‌. پيراهن‌ از پشت‌ سر پاره‌ شده‌. محاكمه‌ شد تمام‌ شد. اما براي‌ حفظ‌ آبرو، براي‌ اينكه‌ نگويند زن‌، بعله‌ از اين‌ بي‌ عدالتي‌ها در دربار سلاطين‌ و قدرتمندان‌ زياد مي‌شود‌. براي‌ اينكه‌ نگويند زن‌ عزيز مصر نسبت‌ به‌ غلامش‌ قصد بدي‌ داشته‌، او را زندانيش‌ كردند كه‌ تهمت‌ را به‌ گردن‌ او بيندازند. او هم‌ آمده‌ توي‌ زندان‌ مانده‌. هفت‌ سال‌ توي‌ زندان‌ فراموش‌ شده‌. خيلي‌ عجيبه‌. نه‌ محاكمه‌اي‌، آقا چه‌ محاكمه‌اش‌ بكنند؟ ديگر‌ محاكمه‌ از اين‌ بهتر. نه‌ سؤالي‌، نه‌ جوابي‌، نه‌ پرونده‌اي‌، هيچي‌ نبود. حضرت‌ يوسف‌ در آنجا مي‌فهميد كه‌ زنداني‌ را توي‌ زندان‌ فراموش‌ كردن‌ چقدر بده‌. اينها عبرته‌.

 يك‌ رئيس‌ دادگاهي‌ يك‌ وقتي‌ آمده‌ بود در منزل‌ ما ميهمان‌ بود. يكي‌ دو شب‌ ماند. من‌ به او‌ تعارف‌ كردم‌ يك‌ شب‌ ديگر‌ هم‌ بمان‌. از يك‌ شهر ديگري‌ بود. گفت‌ شما دوست‌ داريد كه‌ من‌ يك‌ شب‌ اينجا بمانم‌، چند نفر توي‌ زندان‌ كه‌ بناست‌ فردا مرخص‌ بشوند، يك‌ شب‌ بيشتر توي‌ زندان‌ بمانند؟ گفتم‌ نع‌! گفتم‌ پاشو برو. يك‌ ساعتش‌ هم‌ راضي‌ نيستم‌. و همين‌ دو شب‌ هم‌ اگر به‌ پرونده‌هايت‌ مي‌رسيدي‌ و اينها آزاد مي‌شدند مي‌خواست‌ نيايي‌. حالا امروز نميدانم‌ من‌ حال‌ ندارم‌، باشد‌ فردا اين‌ پرونده‌ را رسيدگي‌ ميكنم‌ و فردا او را آزادش‌ ميكنم‌. اين‌ كار مسلمان‌ نيست‌. تو خودت‌ يك‌ شب‌ برو توي‌ زندان‌، دور از زن‌ و فرزند. نه‌ تو، متهم‌ باش‌ و برو توي‌ زندان‌ بمان‌. نه‌، آخر‌ يك‌ وقت‌ هست‌ يك‌ زنداني‌ به‌ آن‌ افسر نگهبان‌ ميگفت‌ تو هم‌ مثل‌ ما هستي‌. تو هم‌ توي‌ زنداني‌ ما هم‌ توي‌ زندان‌. فرقي‌ نداريم‌ با هم‌. نه‌ فرق‌ داريد. اين‌ زن‌ و بچه‌اش‌ نگرانند، در فشارند، اين‌ زن‌ و بچه‌اش‌ در فشار و نگراني‌ نيستند. اين‌ فرق‌ را دارد‌. تو هم‌ همان‌ حال‌ را داشته‌ باش‌، ببين‌ چه‌ مي‌گذره‌؟ نگذارند يك‌ تلفن‌ به‌ خانه‌ات‌ بكني‌. نگذارند يك‌ ملاقات‌ بكني‌. نگذارند يك‌، حتي‌ آنها را ببيني‌. آنوقت‌ مخصوصا محكوم‌ هم‌ نباشد‌ انسان‌. معلوم‌ هم‌ نباشد‌ چند سال‌، چند روز، چند ساعت‌، بايد آنجا باشي‌؟ حضرت‌ يوسف‌ رفته‌ زندان‌، خدا فرستادتش‌ برو بچش‌ اين‌ معني‌ را. درك‌ بكن‌. انسان‌ با تجربه‌ اينها را مي‌فهمه‌. حضرت‌ يوسف‌ را خداي‌ تعالي‌ اين‌ مراحل‌ را گذرونده‌ براش‌ تا بعد آورده‌ در تخت‌ سلطنت‌ نشوندتش‌ و او را عزيز مصرش‌ قرار داده‌. آن هايي‌ كه‌ از جانب‌ پروردگار بر مردم‌ مسلط‌ بشن‌ انبياء، ائمه‌، سلاطين‌ و كساني‌ كه‌ جنبة‌ خدايي‌ دارند بايد يك‌ همچين‌ حالتي‌ داشته‌ باشند. زندان‌ ديده‌ باشند، شكنجه‌ ديده‌ باشند از اينها عبرت‌ هم‌ گرفته‌ باشند. گاهي‌ مي‌شود‌ يك‌ نفر زندان‌ رفته‌، عقده‌ كرده‌، حالا عقده‌اش‌ را روي‌ سر اين‌ مردم‌ بيچاره‌ در مي‌ياره‌. اين‌ غلطه‌.

 نه‌ تو مزة‌ اين‌ كه‌ در زندان‌ شكنجه‌ مي‌ديدي‌ چه‌ برت‌ مي‌گذشت‌ حالا هم‌ شكنجه‌ نبين‌. حالا هم‌ اذيت‌ نكن‌، حالا هم‌ متوجه‌ حال‌ مردم‌ باش‌. و لذا حضرت‌ يوسف‌ را خداي‌ تعالي‌ با اين‌ وضع‌، با اين‌ مقدمات‌ خدا آورده‌ آن جا گذاشته‌. حضرت‌ سليمان‌ را خدا به او‌ منطق‌ الطير داده‌، يعني‌ زبان‌ حيوانات‌ و پرندگان‌ را به‌ او تعليم‌ داده‌ ما از سر شب‌ هر چه‌ صداي‌ اين‌ بچه‌هاي‌ شما خانمها و صداي‌ خودتان‌ را مي‌شنويم‌ تحمل‌ مي‌كنيم‌ از حالا ديگر‌ هر كدام‌ بچه‌ هاشان‌ سر و صدا مي‌كنند برن‌ از مجلس‌ بيرون‌. يا بچه‌ هاشان‌ را ساكت‌ كنند. حضرت‌ سليمان‌ منطق‌ حيوانات‌ لا يهدي‌ منكم‌ سليمانكم‌ و جهود انهم‌ قوم‌ لا يشعرون‌ حالا تعبير تنديه‌ كه‌ كردند. اينها شعور ندارند. البته‌ منظور اين‌ نيست‌ كه‌ اينها شعور ندارند. يعني‌ شعور اين‌ كه‌ ما چقدر اذيت‌ مي‌شيم‌، آن ‌ سم‌ اسبهاشان‌ مي‌افته‌ رو ما، پاشان‌ را گذاشته‌ باشد‌ اينها را نمي‌فهمند. درك‌ نمي‌كنند كه‌ بايد درك‌ مي‌كردند.چون‌ بالاخره‌ فرقي‌ نمي‌كند‌ آن ‌ هم‌ جان‌ دارد‌، ما هم‌ جان‌ داريم‌. يك‌ نفري‌ فرض‌ كنيد چند تن‌ بار، وجود ما، بدن‌ ما نسبت‌ به‌ يك‌ مورچه‌ چند تن‌ بار هم‌ هم‌ كه‌ روي‌ ما بياد بيشتره‌. چند تن‌ بار را بگذارند شما، اينچطوره‌ براي‌ شما؟ شما مي‌خواهي‌ استراحت‌ كني‌ چند دقيقه‌ توي‌ اطاق‌ برمي‌ داري‌ آن ‌ پودر به‌ اصطلاح‌ حشره‌ كش‌ را مي‌ريزي‌ روي‌ اين‌ حيوانات‌ ضعيف‌ مي‌گويي‌ كه‌ بايد كشت‌. يك‌ علاج‌ ديگر‌اي‌ مي‌تواني‌ بكني‌ بهتره‌. اگر مي‌تواني‌. حالا خداي‌ تعالي‌ هم‌ همة‌ اينها را براي‌ شماها خلق‌ كرده‌ اگر شماها، يعني‌ براي‌ بشر خلق‌ كرده‌ اگر بشر انسان‌ باشد‌. البته‌ هر بشري‌ نه‌ها، بشر معصيت‌ كار نخير صد تا بشر معصيت‌ كار فداي‌ سر يك‌ مورچه‌. ولي‌ انساني‌ كه‌ و لقد كرمنا بني‌ آدم‌ و حملناهم‌ في‌ البر و البحر آن ‌ انساني‌ كه‌ خدا اكرامش‌ كرده‌، آن ‌ روحي‌ كه‌ وقتي‌ خداي‌ تعالي‌ در انسان‌ دميد گفت‌ فتبارك‌ الله‌ احسن‌ الخالقين‌. آن ‌ ولي‌ خدايي‌ كه‌ يك‌ گناه‌ نمي‌كند‌، ترك‌ اولي‌ نمي‌كند‌ تمام‌ موجودات‌ را خداي‌ تعالي‌ براي‌ او خلق‌ كرده‌. خلقكم‌ ما في‌ السموات‌ و ما في‌ الارض‌.

 ابر و باد و مه‌ و خورشيد و فلك‌ در كارند تا تو عبادت‌ كني‌، آن ‌ ناني‌ به‌ كف‌ آري‌ و به‌ غفلت‌ نخوري‌ براي‌ نون‌ درآوردن‌ نيستش‌، براي‌ عبادته‌. براي‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ بايد درك‌ داشته‌ باشد‌، بفهمه‌، خدا را بشناسه‌ و انسان‌ بايد فهم‌ و دركش‌ در راه‌ كمالات‌ خودش‌ قرار بگيره‌. انسان‌ با كمالي‌ باشد‌. به‌ هر حال‌ حيوانات‌ را بايد نرنجوني‌، گفت‌ كه‌ بدترين‌ صداها چيست‌؟ گفت‌ وقتي‌ كه‌ انسان‌ مي‌خواهد خوابش‌ ببره‌ ويز، ويز پشه‌ در گوش‌ انسان‌ اين‌ بدترين‌ صداهاست‌، راسته‌. خوب‌ يك‌ پشه‌ بند، ببند. يك‌ كاري‌ بكن‌ كه‌ به‌ هر حال‌ تا مي‌تواني‌ دستت‌ به‌ اذيت‌ حتي‌ حشرات‌ هم‌ دراز نشه‌ اگر اين‌ كار را كردي‌، ديگر‌ انسانها را هم‌ نمي‌آزاري‌. همين‌ امروز يك‌ نفر از آقايون‌ چند دفعه‌ مي‌آمد پيش‌ من‌، چه‌ به‌ وسيلة‌ نامه‌، چه‌ به‌ وسيلة‌ ملاقات‌ مي‌گفت‌ گره‌اي‌ در كارم‌ خورده‌، شما چه‌ مي‌فهميد. ما هر چه‌ اين‌ ورش‌ و آن ‌ ورش‌ كرديم‌ ديديم‌ نه‌ اين‌ بندة‌ خدا خيلي‌ آدم‌ خوبيه‌. گفتم‌ كه‌ كسي‌ ازت‌ ناراحت‌ نيست‌؟ گفت‌ چرا. بله‌، يك‌ دل‌ از انسان‌ محزون‌ باشد‌، نگران‌ باشد‌. گاهي‌ با يك‌ عدم‌ رفت‌ و آمد با يك‌ به‌ اصطلاح‌ ملاقات‌ نگاه‌هاتان‌ بايد حساب‌ داشته‌ باشد‌، ان‌ السمع‌ و البصر و الفعا كل‌ اولئك‌ مسئولا. تو نگاه‌ كردي‌ او ترسيد. بدان‌ در كارت‌ گره‌ مي‌خوره‌. يك‌ كلمه‌اي‌ گفتي‌ كه‌ يك‌ نفر محزون‌ شد. حواست‌ جمع‌ باشد‌. البته‌ همة‌ اينها استثناعاتي‌ دارد‌، براي‌ تنبيه‌ باشد‌، براي‌ مؤاخذه‌ باشد‌ مسائل‌ ديگر ولي‌ بي‌ جهت‌ بي‌ جهت‌، حوصله‌ نداشتم‌ باهاش‌ حرف‌ بزنم‌ اخم‌ كردم‌ رفت‌. خوب‌ آن ‌ دلش‌، دل‌ انسان‌ مثل‌ آيينه‌ مي‌مانه‌، گاهي‌ مي‌شود‌ با يك‌ به‌ اصطلاح‌ بخار دهن‌ اين‌ كدر مي‌شود‌. و در روحية‌ شما اثر مي‌گذاره‌، اينها را متوجه‌ باشيد. حضرت‌ سليمان‌ يك‌ روز در تختش‌ نشسته‌ بود ديد كه‌ هد هد ديده‌ نمي‌شود‌. هد هد يكي‌ از پرنده‌ هايي‌ بود كه‌، آخر‌ پرنده‌ها بالهاشان‌ را به‌ هم‌ مي‌چشبوندند هم‌ باد مي‌زدند حضرت‌ سليمان‌ را هم‌ سايه‌ مي‌انداختند دو تا كار مي‌كردند. يعني‌ بال‌ كه‌ مي‌زدند اين‌ خودش‌ هوا را عقب‌ جلو مي‌كرد. و همم‌ اين‌ كه‌ سايه‌ مي‌انداختند. آن ها شيفتي‌ هم‌ كار مي‌كردند. اين‌ هد هد سر برنامه‌اش‌ نبود، گفت‌ كه‌ هد هد كجاست‌ از آن جا يك‌ سوراخ‌ روشنايي‌ انداخته‌. آفتاب‌ تابيده‌ رو سر حضرت‌ سليمان‌ و جاي‌ هد هد خاليه‌. اگر بياد حالا كه‌ غيبت‌ دارد‌، اگر آمد از سه‌ كار يك‌ كار را مي‌كند‌، يا عذاب‌ عليم‌ يا اين‌ كه‌ مي‌كشمش‌، يا اين‌ كه‌ بايد يك‌ دليل‌ قاطعي‌ براي‌ غيبتش‌ داشته‌ باشد‌. آدم‌ بايد منظم‌ باشد‌ يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ در زندگي‌هاي‌ ما خيلي‌ مؤثره‌ و بايد به‌ عنوان‌ درس‌ براي‌ دوستان‌ باشد‌ اين است‌ كه‌ كارهاتان‌ منظم‌ باشد‌ جايي‌ كه‌ بايد باشد حتما باشيد. جايي‌ كه‌ نبايد باشيد حتما نباشيد. برنامه‌ هاتان‌ را منظم‌ كنيد.

 نمازتان‌ را يك‌ روز اول‌ وقت‌،يك‌ روز آخر وقت‌، يك‌ روز وسط‌ وقت‌ اينجور نباشد‌ هميشه‌ يك‌ برنامه‌اي‌ تنظيم‌ كنيد نمازهاتان‌ را اول‌ وقت‌ بخونيد. كارهاتان‌ را روي‌ حساب‌ انجام‌ بدهيد. اگر شما اهل‌ اداره‌ هستيد يك‌ روز ساعت‌ ده‌ مي‌ريد اداره‌، يك‌ روز ساعت‌ نه‌، يك‌ روز ساعت‌ هفت‌ يك‌ روز هم‌ اصلا نريد يك‌ روز هم‌ عقب‌ جلو خوب‌ اين‌ را شما را بيرونتان‌ مي‌كنند بدون‌ ترديد. اين‌ نامنظميتان‌ اثر مي‌گذاره‌ در اين‌ كه‌ شما را از اين‌ اداره‌ بيرونتان‌ كنند. اگر كاسب‌ باشيد يك‌ روز مغازه‌ را باز كنيد، يك‌ روز باز نكنيد وضعتان‌ رو به‌ راه‌ نخواهد شد. منظم‌ بايد انسان‌ باشد‌. و جدا مي‌ارزه‌، شما فكر نكردن‌ براي‌ يك‌ نبودن‌ حضرت‌ سليمان‌ عجب‌ موجود جباري‌ بوده‌ كه‌ براي‌ يك‌ نبودن‌ هد هد يك‌ همچين‌ مؤاخذة‌ شديدي‌ يا كشتن‌ يا عذاب‌ عليم‌ حالا عذاب‌ عليم‌ را هم‌ مي‌گويم‌ بهتان‌ كه‌ چه‌ قصد داشته‌. و يا اين‌ كه‌ بايد دليل‌ بياره‌. اين‌ بخاطر اين‌ كه‌ اينهايي‌ تحت‌ فرمانش‌ منظم‌ باشند. اگر شما معلم‌ يك‌ مدرسه‌اي‌ بوديد يك‌ شاگرد تو آن ‌ كلاس‌ گاهي‌ مي‌ياد، گاهي‌ نمي‌ياد اين‌ را هر جوري‌ هست‌ بيرونش‌ كنيد به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ اين‌ همه‌ را خراب‌ مي‌كند‌، اگر شما با مصالحه‌ با اين‌ رفتار كرديد بچه‌هاي‌ ديگر‌ هم‌ مي‌فهمند كه‌ بله‌ خوب‌ اين‌ رفته‌ بازيهاش‌ را كرده‌ و راحت‌ هم‌ بوده‌ و حالا هم‌ كه‌ آمده‌ معلم‌ هم‌ چيزي‌ نگفته‌، خوب‌ بقيه‌ هم‌ اين‌ جوري‌ مي‌كنند. فشاري‌ براش‌ نباشد‌ در خراب‌ مي‌شود‌. حضرت‌ امير صلوات‌ الله‌ عليه‌ در نهج‌ البلاغه‌ است‌ كه‌ به‌ محمد ابن‌ ابيكر مي‌فرمايد در مقابل‌ تو آدم‌ به‌ اصطلاح‌ نا منظم‌ و بد عمل‌ و آدم‌ و خوب‌ و منظم‌ مساوي‌ نباشد‌. آن ‌ را مؤاخذه‌اش‌ كن‌، نگو من‌ عفوش‌ مي‌كنم‌، عفوش‌ كني‌ ديگران‌ خراب‌ مي‌شوند‌. اگر عفوش‌ كردي‌ مگر اين‌ كه‌ حالا دو نفري‌ باشد‌ بين‌ دو نفر اشكالي‌ ندارد‌ اما بد آموزي‌ مي‌شود‌ براي‌ ديگران‌. انسان‌ در هر كاري‌ كه‌ هست‌ بايد منظم‌ باشد‌. هد هد چرا بي‌ جهت‌ نيست‌. آن ‌ روز اول‌ مي‌گفت‌ آقا ما جزء آن ‌ پرنده‌ هايي‌ نمي‌خواهييم‌ باشيم‌ كه‌ رو سر شما وايستيم‌ بال‌ بزنيم‌ حالا كه‌ قبول‌ كرده‌ بايد باشد‌. گفت‌ يا عذاب‌ دردناك‌، عذاب‌ سخت‌ كه‌ در روايات‌ دارد‌ كه‌ او حضرت‌ سليمان‌ تصميم‌ داشت‌ با يك‌ ناجنسي‌ تو يك‌ قفسش‌ كند‌. خيلي‌ مشكله‌ روح‌ را صحبت‌ ناجنس‌ عذابي‌ است‌ عليم‌. تو يك‌ اداره‌ باشيد، يك‌ اطاق‌ يكي‌ شما، شما آدم‌ متديني‌ كه‌ حاضر نيستي‌ غيبت‌ بكنيد حرف‌ مردم‌ را بزنيد يك‌ نفر آدم‌ حسود و بخيل‌ و پشت‌ هم‌ انداز هم‌ روي‌ ميز آن طرفي‌ نشسته‌ باشد‌ و دائما براي‌ شما حرف‌ مي‌زنه‌. آن ‌ براي‌ يك‌ آدم‌ متدين‌ عذابي‌ است‌ اليم‌. حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ صل‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و صلم‌، (الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). فرمود ما اوذي‌ نبي‌ ما مثل‌ اوذيك‌، آن چنان‌ كه‌ من‌ اذيت‌ شدم‌ هيچ‌ پيغمبري‌ اذيت‌ نشد. در تفسير اين‌ روايت‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌فرمايد به‌ جهتي‌ كه‌ مردمي‌ كه‌ دور رسول‌ اكرم‌ بودند آخر پيغمبر اكرم‌ آن ‌ كسي‌ است‌ كه‌ و اوعدته‌ علم‌ ماكان‌ و ما يكون‌ الي‌ القضاء خلقك‌ آن قدر با علم‌، آن قدر درك‌ داره‌، در كنار اين‌ ابي‌ جهله‌، در كنار او ابي‌ بكره‌ در كنار او امر و عاص‌ يك‌ آدمهايي‌ كه‌ صد در صد يعني‌ هر چه‌ پيغمبر مقامش‌ بالاست‌ آن ها مقامشان‌ پايينه‌ و بايد با آن ها بسازه‌. و خدا خواسته‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ با اينها مدارا كند‌. از اين‌ جهت‌ تقويت‌ شيد. و انسان‌ با ناجنس‌ حالا يك‌ وقت‌ هست‌ يك‌ آدم‌ متديني‌ است‌ با يك‌ آدم‌ قاسقي‌ مي‌خواهد زندگي‌ كند‌ اذيت‌ مي‌شود‌. يك‌ وقت‌ هستش‌ كه‌ يك‌ آدم‌ فاسق‌ به‌ جهتي‌ كه‌ فاسق‌ با فاسق‌، متدين‌ هم‌ با متدين‌. اينها همديگر را حرف‌ همديگر را مي‌فهمند.

 حضرت‌ سليمان‌ تصميم‌ داشت‌ با يك‌ پرندة‌ ناجنسي‌ كه‌ اين‌ پرهاي‌ اين‌ هد هد را همه‌ را بكند‌ و يك‌ گوشه‌اي‌ زخمي‌ بياندازتش‌ اينجور توي‌ يك‌ قفسشان‌ كند‌. يا اين‌ يا مي‌كشمت‌. خوب‌ آن ‌ هم‌ كه‌ روشنه‌ اعدام‌ يا اين‌ كه‌ بايد بسلطان‌ مبين‌ يك‌ دليل‌ محكمي‌ يك‌ چيزي‌ بياره‌. يك‌ دفعه‌ حضرت‌ سليمان‌ ديد كه‌ بله‌ هد هد پيداش‌ شد. كجا بودي‌؟ گفت‌ من‌ در سبع‌ بودم‌. يك‌ خبر مهمي‌ آوردم‌. خبر، نباء يعني‌ اساسا به‌ خبر مهمي‌ مي‌گويند‌. به‌ نباء عظيم‌ خيلي‌ بزرگه‌. يك‌ خبر خيلي‌ مهمي‌ برات‌ آوردم‌. تو با اين‌ عظمت‌ كه‌ تمام‌ كرة‌ زمين‌ زير، در سبع‌ يك‌ خانمي‌ هست‌ آن جا سلطنت‌ مي‌كند‌. يك‌ خانمي‌، آن ها خورشيد پرست‌ هم‌ هستند. خبرش‌ خيلي‌ مهم‌ بود. مي‌ارزيد كه‌ غيبت‌ داشته‌ باشد‌، يك‌ كاري‌ انجام‌ داده‌ بود. گفت‌ خوب‌ حالا پس‌ مأموريت‌ را به‌ خودت‌ مي‌دم‌ خودت‌ بايد اين‌ كار را بكني‌، اين‌ نامه‌ را بگير ببر، انه‌ بالسليمان‌ انه‌ بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌، الا تعلوا عليه‌ و…دو كلمه‌. افراد بزرگ‌، انسان‌ عقلش‌ تو نامه‌اش‌ مشخص‌ مي‌شود‌. گاهي‌ بعضيها نامه‌ چهار، پنج‌ صفحه‌ مي‌نويسند آخر هم‌ آدم‌ نمي‌فهمه‌ كه‌ اين‌ منظورش‌ چه‌ بود، خلاصه‌اش‌. يا دو سه‌ ساعت‌ حرف‌ مي‌زنند، حرفهاشان‌ بي‌ فايده‌ است‌. نامه‌ را هر چه‌ انسان‌ حكيمتره‌، عالمتره‌، فكر مي‌كند‌ نامه‌ را كوتاهتر و رساتر، فصيح‌، بليغ‌، قرآن‌ اين‌ خصوصيات‌ را دارد‌ها. از همه‌ فصيح‌تر. من‌ يك‌ وقتي‌ فكر مي‌كردم‌ اگر فلاسفة‌ عالم‌ اين‌ كه‌ مي‌گويم‌ جدي‌ عرض‌ مي‌كنم‌ بخوان‌ اين‌ جمله‌اي‌ كه‌ قرآن‌ فرموده‌ لو كان‌ فيهما آنهة‌ الا الله‌ لفسدتا اين‌ را دنباله‌اش‌ را هم‌ نمي‌گويم‌ همين‌، ديديد چقدر كوتاهه‌، اگر بخوان‌ بزرگترين‌ فلاسفه‌ اين‌ مطلبي‌ كه‌ خدا در اين‌ جملة‌ كوتاه‌ گفته‌ بخوان‌ در پنج‌، شش‌ صفحه‌ بگويند‌ باز هم‌ مطلب‌ علمي‌ مي‌شود‌ و مردم‌ نمي‌فهمند. و خدا در اين‌ جملة‌ كوتاه‌ گفت‌. جمله‌ كوتاه‌ بدون‌ به‌ اصطلاح‌ لغاتي‌ كه‌ طرف‌ نفهمه‌، آخر‌ گاهي‌ مي‌شود‌ يك‌ طلبه‌ يا يك‌ آخوند مثلا مثل‌ بنده‌ فكر مي‌كنيم‌ كه‌ حالا اين‌ خودش‌  مي‌گفت‌ كه‌ يك‌ نفر رفته‌ بود از يك‌ آقايي‌ مسئله‌ بپرسد‌ گفت‌ كه‌ آقا شرايط‌ ضبح‌، شرايط‌ سر بريدن‌ چيست‌؟ گفت‌ به‌ آلت‌ الحديده‌ به‌ قبله‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ با گفتن‌ بسم‌ الله‌ يك‌ خرده‌ گوش‌ داد ديد آقا دارد‌ قرآن‌ مي‌خونه‌، اينجوري‌ بايد، اربعه‌ يعني‌ چه‌، هيچ‌ كدوم‌ را نمي‌دانست‌ ماها بايد مواظب‌ باشيم‌ كه‌ دون‌ الناس‌ علي‌ قبل‌ عقولهم‌. انبياء عظام‌ يكي‌ از خصوصياتشان‌ اين‌ بود كه‌  خيلي‌ كلماتشان‌ فصيح‌ و بليغ‌  و رسا و خيلي‌ با مردم‌ بودند. با مردم‌ حرف‌ مي‌زدند. مي‌گويند‌ يكي‌ از اين‌ فلاسفه‌ را گذاشتند تو قبر نكرين‌ آمدند گفتند من‌ ربك‌ ؟ گفت‌ استقس‌ فوق‌ الستقسها نفهميدند آن ها كه‌ البته‌، اين‌ متلكي‌ است‌ براي‌ اينها، يعني‌ چه‌؟ همين‌ حرفهايي‌ كه‌ اكثرا اين‌ فلاسفه‌ مي‌زنند ماها اخلاقمان‌ يعني‌ خود من‌ هم‌ شايد اينجوري‌ باشم‌ يك‌ كتابي‌ را بخونين‌ نفهميم‌ اين‌ كتاب‌ خيلي‌ علميه‌ ما نمي‌فهميم‌ اگر يك‌ سخنراني‌ آقا خوب‌ حرف‌ زد ولي‌ چه‌ گفت‌ نفهميديم‌. اينها غلطه‌. ببينيد انه‌ من‌ سليمان‌ اين‌ نامه‌ از سليمانه‌. اين‌ بايد نامه‌، اول‌ كاري‌ كه‌ در نامه‌ گذاري‌ مي‌كنيد بايد مشخص‌ كنيد كه‌ از كجا آمده‌. يك‌ نفر همين‌ امروز اتفاقا يك‌ نامه‌اي‌ آورده‌ بود هفت‌، هشت‌ تا سؤال‌ هم‌ كرده‌، اصلا آدرس‌ نداده‌، آن ‌ وقت‌ هم‌ اصرار كرده‌ كه‌ به‌ جدتان‌ جواب‌ بدهيد، چه‌. خوب‌ آدرس‌ را بده‌ بعد هر چه‌ مي‌خواهي‌ قسم‌ بده‌، هيچي‌. هر چه‌ من‌ توش‌ را بيرونش‌ را پشت‌ پاكت‌، اول‌ بايد نامه‌ مشخص‌ باشد‌. «انه‌ من‌ سليمان‌»قربان‌ قرآن‌ بشويم‌ كه‌ حتي‌ نامه‌ نوشتن‌ را هم‌ به‌ ما ياد داده‌. «انه‌ من‌ سليمان‌». اين‌ نامه‌ مال‌ سليمان است‌. سليمان‌ هم‌ ديگر‌ بيشتر از اين‌ آدرس‌ نمي‌خواهد. آدرسش‌ همين‌ آقاي‌ هد هد است‌، «و انه‌ بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌»با بسم‌ الله‌ خودش‌ را و دينش‌ را مشخص‌ كرده‌. چند تا كار كرده‌، اولا بسم‌ الله‌ در هر كاري‌ كه‌ شروع‌ مي‌كنيد بسم‌ الله‌ بگوييد«كل‌ امر ديبال‌ لم‌ بسم‌ الله‌»و هر كاري‌ كه‌ اهميت‌ دارد‌ مخصوصا و شما بسم‌ الله‌ نگوييداين‌ كارتان‌ كوتاه‌ مي‌شود‌، يعني‌ وسطش‌ از بين‌ مي‌رود‌، يعني‌ خلاصه‌ به‌ پايان‌ نمي‌رسد‌. بسم‌ الله‌ بگوييد. اول‌ بسم‌ الله‌ گفت‌ بعد خودش‌ را شناسانده‌ من‌ با همة‌ اين‌ عظمتم‌ كه‌ هد در اختيارم‌ هست‌ با همة‌ اين‌ عظمتم‌ من‌ خدا را قبول‌ دارم‌، خداي‌ رحمن‌ و رحيم‌ را قبول‌ دارم‌ بعد هم‌ يك‌ جمله‌«الا تعلوا علي‌ و اتونيمسلمين‌»بر من‌ فكر اين‌ كه‌ حمله‌ بكنيد و تجاوز بكنيد و تسلط‌ بخواهيد پيدا بكنيد نداشته‌ باشيد اصلا فكرش‌ را نكنيد. و به‌ طرف‌ من‌ بياييد در حالي‌ كه‌ تسليم‌ شده‌ باشيد . اين‌ نامه‌ رسيد بلقيس‌ با اين‌ كه‌ زن‌ بود گفت‌ در عين‌ حال‌ خيلي‌ با هوش‌ بود، آخر‌ هر زني‌ را هم‌ كه‌ سلطانش‌ نمي‌كنند.

 بعضي‌ زنها هستند واقعا باهوشند. شما فكر نكنيد زنها بعضي‌ هاشان‌ كم‌ هوشند. نه‌ زن‌ با هوشي‌ بود. گفت‌ كه‌ به‌ اطرافيانش‌ گفت‌ كه‌ من‌ هر كاري‌ كه‌ مي‌كنم‌ بايد از شماها مشورت‌ كنم‌ مشورت‌ خيلي‌ خوب است‌ ولي‌ اگر در مشورت‌ آن ها عقلشان‌ نرسيد خودت‌ تصميم‌ بگير. به‌ پيغمبر اكرم‌ هم‌ همين‌ امر را مي‌فرمايد كه‌« وشاور هم‌ في‌ الامر فاذا عزمت‌ فتوكل‌ علي‌ الله» مشاورت‌ بكن‌، مشورت‌ بكن‌ ولي‌ خودت‌ تصميم‌ بگير. تو نگو كه‌ حالا اكثريت‌ مي‌گويند‌ اينجور ولي‌ حالا من‌ نمي‌فهمم‌ بايد اين‌ كار را بكنم‌ اين‌ پيشرفتي‌ ندارد‌. گفتش‌ كه‌ چه‌كار كنيم‌ آن ها گفتند:« نحن‌ الو قوه‌». ما خيلي‌ قدرتمنديم‌، بازوهايمان‌ چه‌، شمشير چه‌، نيروي‌ نظاميمان‌ هم‌ قوي است‌ جنگ‌ مي‌كنيم‌ با او‌. بلقيس‌ گفت‌ كه‌ نه‌، يك‌ كسي‌ كه‌ هد هد در اختيارش است‌، هد هد نامه‌اش‌ را آورد. كسي‌ كه‌ با اين‌ قرصي‌ صحبت‌ مي‌كند‌، با اين‌ قاطعيت‌ حرف‌ مي‌زند‌، يكي‌ از علائم‌ شجاعت‌ قاطعيت است‌. اگر خودتان‌ گفتيد شايد اينجوري‌ بشود‌، شايد اينجوري‌ بشود‌ بعد هم‌ همين‌ جور با شايد قبول‌ مي‌كنيد. اما اگر قاطعيت‌ داشته‌ باشيد در كارهاتان‌ تصميمتان‌ جدي‌ باشد‌ با اين‌ قاطعيت‌ «الا تعلوا  علي‌ واتوني مسلمين‌» دو كلمه‌ گفته‌، بر من‌ علو نخواسته‌ باشيد، برتري‌ نخواسته‌ باشيد بگيريد بلكه‌ بياييد تسليم‌ من‌ بشويد. بالاخره‌ تصميمشان‌ اين‌ شد كه‌ يك‌ هديه‌اي‌ براي‌ حضرت‌ سليمان‌ بفرستند. از راه‌ محبت‌ پيش‌ بروند‌. چون‌ از راه‌ زور اگر پيش‌ نرفت‌ از راه‌ محبت‌ بهتر مي‌شود‌. اين‌ را بدانيد ماها فكر مي‌كنيم‌ با زور و با بدي‌ و با بداخلاقی‌ بهتر كارهامان‌ پيش‌ مي‌رود‌، نه‌ با محبت‌ و با گرمي‌ و با ملايمت‌ در كارها بهتر مي‌توانيم‌ به‌ اصطلاح‌ موفق‌ بشويم‌. خلاصه‌ هديه‌ فرستادند. حضرت‌ سليمان‌ هديه‌ را قبول‌ نكرد و از نيروهاش‌ استفاده‌ كرد. يك‌ مقداري‌ از نيرها استفاده‌ كرد بلقيس‌ دارد‌ مي‌آيد ببيند‌ سليمان‌ كيست‌؟ و شخصيتش‌ در چه‌ حدي است‌؟ رو كرد به‌ اطرافيانش‌ فرمود كه‌ كيه‌ كه‌ تختش‌ را بياورد‌؟ چون‌ هد هد گفته‌ بود كه‌ «و لها عرش‌ العظيم‌». چيزي‌ كه‌ خيلي‌ جلب‌ توجه‌ هد هد را كرده‌ بود آن ‌ تختش‌ بود. عظمت‌ هر سلطاني‌ در گذشته‌ با تختش‌ بوده‌. ديديد كه‌ وقتي‌ كه‌ بابل‌ رفت‌ هند آن ‌ تخت‌ طاووس‌ را برداشت‌ آورد. تخت‌ را كه‌ منتقل‌ كرد يعني‌ حكومت‌ را منتقل‌ كرد به‌ اينجا. اين‌ تخت‌ عظيمي‌ دارد‌. حضرت‌ سليمان‌ هم‌ از همين‌ راه‌ استفاده‌ كرد. گفت‌: من‌ ياتيني‌ بعرشها:؟ كيست‌ كه‌ تخت‌ او را بياورد‌، قبل‌ از اين‌ كه‌ خودش‌ بيايد. «قال‌ عفريت‌ من‌ الجن‌»، يك‌ عفريتي‌ از جن‌ از اينجا استفاده‌ مي‌شود‌ كه‌ انسان‌ اگر به‌ كمال‌ برسد‌ از اجنه‌ پيشرفتش‌ بيشتر است‌. شما فكر نكنيد اجنه‌، خوش‌ به‌ حال‌ اجنه‌ هر جا كه‌ بخواهند‌ مي‌توانند‌ بروند‌، هر كاري‌ مي‌خواهند‌ مي‌توانند‌ بكنند‌. ماها هم‌ اگر بخواهيم‌ برويم‌ مي‌توانيم‌ برويم‌. روح‌ ما خيلي‌ قويتر است‌.عفريت‌ از جن‌، چون‌ در خدمت‌ حضرت‌ سليمان‌ هم‌ از اجنه‌ بودند هم‌ انسانها. آن ‌ هم‌ شخصيتهاي‌ علميشان‌. آن ‌ عالمترين‌ اجنه‌ در خدمت‌ حضرت‌ سليمان‌ بود، عالمترين‌ علماي‌ انسان‌ هم‌، انساني‌ هم‌ در خدمت‌ حضرت‌ سليمان‌ بودند.

« قال‌ عفريت‌ من‌ الجن‌ انا آتيك‌ به‌ قبل‌ عن‌ تقوم‌ من مقامك‌» قبل‌ از اين‌ كه‌ از جايت‌ بلند بشوي‌، حضرت‌ سليمان‌ معمولا يك‌ جايي‌ مي‌آمد مي‌نشست‌ براي‌ قضاوت‌ قبل‌ از اين‌ كه‌ به‌ اصطلاح‌ ظهر بشود‌ خلاصه‌ من‌ مي‌آورم‌. يك‌ نصف‌ روز فرصت‌ بده‌. «و قال‌ الذي‌ عنده‌ علم‌ من‌ الكتاب‌» كه‌ ما مكرر اين‌ را گفتن‌ ديگر‌ نمي‌خواهم‌ دربارة‌ اين‌ آيه‌ شرح‌ بدهم‌ فقط‌ يك‌ روايت‌ را مي‌گويم‌ كه‌ حضرت‌ صادق‌ فرمود اين‌ كسي‌ كه‌ داراي‌ علم‌ بعضي‌ از علم‌ كتاب‌ هست‌ در مقابل‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ كه‌ خدا در قرآن‌ مي‌فرمايد به‌ اصطلاح‌ اين‌ اية‌ شريفه‌ مي‌فرمايد كه‌« و من‌ عنده‌ علم‌ الكتاب‌» اين‌ در مقابل‌ او به‌ اندازة‌ بال‌ مگسي‌ است‌ از علم‌ علي‌ ابن‌ ابيطالبه‌. آصف‌ ابن‌ برخيا است‌ اسمش‌، آن جا نشسته‌ گفت‌ قبل‌ از اين‌ كه‌ چشمهايت‌ به‌ هم‌ بخورد‌ من‌ مي‌آورم‌. خيلي‌ عجيب است‌ها. چيزهايي‌ كه‌ هنوز بشر نمي‌تواند‌ دركش‌ را بكند‌. آصف‌ ابن‌ برخيا وزير سليمان است‌ كه‌ سليمان‌ يكي‌ از پيغمبرهاي‌ معمولي است‌، يعني‌ پيغمبر اولي‌ العزم‌ هم‌ نيست‌. كه‌ پيغمبران‌ اولي‌ العظمش‌ از خدمة‌ امام‌ زمان‌ شما هستند. ببينيد حالا اينها چه هستند‌؟ اينها كه هستند؟ خوب‌ اين‌ ديگر‌ احتياجي‌ به‌ معطلي‌ ندارد‌، حضرت‌ سليمان‌ هنوز چشمش‌ به‌ هم‌ نخورد ديد يك‌ تختي‌ جلويش‌ هست‌. بلقيس‌ هم‌ از آن ‌ طرف‌ وارد شد اصلا باورش‌ نمي‌آمد آخر‌ بخواهند‌ تخت‌ را از اين‌ شش‌ ماه‌ راه‌ حملش‌ كنند و بخواهند‌ با چه‌ حملش‌ كنند و بخواهند‌ با چه‌ بياورند‌ و با چه‌ حملش‌ كنند چطوري‌ بياورند‌؟ وقتي‌ كه‌ ديدش‌ گفتند كه‌ «اهاكذا عرشك‌»؟ آيا تخت‌ تو هم‌ همين‌ جوري است‌؟ گفت‌ «كانه‌ هو»، اصلا مثل‌ اين‌ كه‌ اين‌ همان است‌. خيلي‌ شبيه است‌. و قدرتش‌ را حضرت‌ سليمان‌ در مرحلة‌ اول‌ به‌ او نشان‌ داد و او را تسليمش‌ كرد. اينها راه‌هايي‌ است‌ كه‌ بايد حتي‌ مسئولين‌ مملكتي‌ همة‌ اينها را ياد بگيرند اينها را عبرت‌ بگيرند. كه‌ چطور بايد وارد بحث‌ بشوند‌، وارد صحبت‌ بشوند‌. قدرتشان‌ را چطور نشان‌ بدهند ‌، البته‌ بلقيس‌ هم‌ يك‌ آدم‌ عاقلي‌ بود. مثل‌ صدام‌ نبود كه‌ درك‌ نداشته‌ باشد‌. گفت‌ «ان‌ الملكوت‌ اذا دخلوا افسدوا فجعلوا اهلها عدله‌» وقتي‌ كه‌ سلاطين‌ وارد، به‌ اطرافياش‌ گفت‌، گفت‌ شما الان‌ همه‌تان‌ عزيزيد، اما اگر او اگر خودش‌ به‌ ما حمله‌ كرد اعزية‌ اهلش‌ عزله‌ مي‌شوند‌. يعني‌ همين‌ شماها كه‌ الان‌ خيلي‌ عزيزيد بايد تو زندان‌ها باشيد و اعدام‌ بشويد.

 ديديد اول‌ انقلاب‌ چه‌ شد با آن ‌ عزيزان‌ رژيم‌ آن ‌ جوري‌ مي‌شويد. آن ها را ترساند خودش‌ هم‌ آمد تسليم‌ شد. اينها عبرت است‌ براي‌ اولي‌ العزم‌ها. براي‌ صاحبان‌ عقل‌ عبرت است‌. اين‌ آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ مي‌شود‌. متأسفانه‌ ما معانيش‌ را خوب‌ نمي‌فهميم‌ و جمله‌ به‌ جمله‌اش‌، كلمه‌ به‌ كلمه‌اش‌ براي‌ انسان‌ درس است‌. ايام‌ شهادت‌ حضرت‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌و السلام‌ است‌ و شايد روز دو شنبه‌ شهادت‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ باشد. ما را شيعة‌ جعفري‌ مي‌گويند‌ به‌ خاطر اين‌ كه‌ در زمان‌ امام‌ باقر و امام‌ صادق‌ عليهم‌ السلام‌ بني‌ العباس‌ و بني‌ اميه‌ به‌ جان‌ يكديگر افتاده‌ بودند آن ها جنگ‌ مي‌كردند حضرت‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌و السلام‌ و حضرت‌ باقر اينها معارف‌ را طرح‌ مي‌كردند از فرصتها اينطور استفاده‌ مي‌كردند. گاهي‌ انسان‌ از فرصت‌ استفاده‌ مي‌كند‌. يكي‌ از علما را من‌ ديدم‌ خيلي‌ روايت‌ حفظ‌ بود گفتم‌ تو اين‌ روايتها را چه‌ جوري‌ حفظ‌ كردي‌؟ چون‌ ما دوست‌ داشتيم‌، شايد ده‌ هزار روايت‌ حفظ‌ بود گفت‌ يكي‌ دو سال‌ زمان‌ رضا شاه‌ ما را زندان‌ بردند. يك‌ كتاب‌ روايت‌ با خواهش‌  و تمنا خواستيم‌ و همه‌اش‌ را حفظ‌ كرديم‌. از فرصت‌ استفاده‌ كردن‌. از فرصتهاي‌ حتي‌ كوتاه‌ بايد استفاده‌ كرد. يكي‌ از علماي‌ بزرگ‌ قم‌ خيلي‌ موفق است‌، من‌ يك‌ روز از ايشان‌ سؤال‌ كردم‌ كه‌ شما چه‌كار، چطوري‌ اينقدر توفيق‌ داريد كه‌ شما اين‌ همه‌ كتاب‌ نوشتيد؟ اين‌ همه‌ توفيقات‌ زيادي‌، اهل‌ علم‌ اگر معرفيش‌ كنم‌ همه‌ قبول‌ دارند. يك‌ توفيقات‌ فوق‌ العاده‌ دارند‌ ، واقعا نمي‌تواند‌ رويش‌ كند‌، بفهمد‌. ايشان‌ به‌ من‌ گفت‌ من‌ از فرصتهاي‌ كوتاهم‌ استفاده‌ مي‌كنم‌. مثلا جايي‌ رفتم‌ تو مطب‌ دكتر حالا من‌ مثال‌ مي‌زنم‌، تا نوبتم‌ بشود‌ آن جا يك‌ كاغذ و قلم‌ از تو جيبم‌ در مي‌آورم‌ مي‌نشينم‌ يك‌ مطلب‌ علمي‌ را حلش‌ مي‌كنم‌. از اين‌ فرصتهاي‌ كوتاه‌ كه‌ ماها بيكار مي‌شويم‌. تو صف‌ نان‌، تو صف‌ صفهاي‌ زيادي‌ هست‌ حالا ديگر‌، اينها خوب‌ انسان‌ يك‌ استفاده‌هاي‌ علمي‌ مي‌كند‌. اينها را من‌ يادداشت‌ مي‌كنم‌ اين‌ بعضيهاش‌ مثلا كتابي‌ مي‌شود‌. يك‌ چيزي‌ ياد انسان‌ مي‌ده‌، از فرصتها خوب‌ استفاده‌ كنيم‌. حضرت‌ صادق‌ صلوات‌ الله‌ عليه‌ و حضرت‌ باقر عليهم‌ السلام‌ اينها از اين‌ فرصت‌ استفاده‌، اينها به‌ جان‌ هم‌ افتاده‌ بودند، «اللهم‌ الاشقي‌ الظالمين‌ بالظالمين‌»، خدايا ظالمين‌ را با ظالمين‌ مشغولشان‌ كن‌ «وجعلنا بينهم‌ سالمان‌»، ما بين‌ اينها سالم‌ باشيم‌. حالا گاهي‌ انسان‌ توي‌ دعوا كه‌ دو طرف‌ دعوا مي‌كنند از دو طرف‌ مي‌زنند تو سر اين‌ كه‌ اين‌ وسط‌ واقع‌ شده‌. ولي‌ سالمين‌ و قانمين‌ و قابل‌ استفاده‌ باشد‌ اين‌ سلامت‌ را ما استفاده‌ كنيم‌ از اين‌ فرصت‌ مقتنم‌ باشد‌ براي‌ ما. غنيمت‌ ببريم‌.

 امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌و السلام‌ مخصوصا روايات‌ زيادي‌ شايد پنجاه‌ درصد روايات‌ ما از امام‌ صادق‌ و امام‌ باقره‌ و پنجاه‌ درصد ديگر‌ش‌ از ساير ائمه‌. خيلي‌ روايت‌ نقل‌ شده‌، چهار هزار سال است‌ مي‌گذرد. امام‌ صادق‌ صلوات‌ الله‌ عليه‌ در علوم‌ مختلف‌ حتي‌ در علوم‌ مادي‌ مثل‌  فيزيك‌ و شيمي‌ و امثال‌ اينها. و از اين‌ فرصت‌ استفاده‌ كردند. اما در عين‌ حال‌ فكر نكنيد كه‌ حضرت‌ امام‌ صادق‌ صلوات‌ الله‌ عليه‌ ديگر‌ در تمام‌ عمر راحتند. گاهي‌ در خانه‌ حبسش‌ مي‌كردند. گاهي‌ تبعيدش‌ مي‌كردند گاهي‌ به‌ حضور به‌ شام‌ مي‌خواستنش‌، آن قدر اذيت‌ مي‌كردند كه‌ حساب‌ نداشت‌. ولي‌ خوب‌ افرادي‌ كه‌ شناخته‌ بودند خاندان‌ عصمت‌ عليهم‌ الصلاة‌و السلام‌ را تعقيب‌ مي‌كردند، مي‌رفتند، دنبالش‌ مي‌رفتند. دارد‌، معروفه‌ شنيديد، زياد هم‌ شايد شنيده‌ باشيد كه‌ يك‌ شخصي‌ يك‌ مسئله‌اي‌ داشت‌ آن ‌ قدر امام‌ صادق‌ در فشار است‌ كه‌ اين‌ مسئله‌ را كه‌ مي‌خواهد سؤال‌ كند‌ هيچ‌ راهي‌ ندارد‌ برود‌ در بزند‌ و سؤال‌ كند‌ مسئله‌ را، به‌ عنوان‌ يك‌ خيار فروش‌ يك‌ طبق‌ خيار گذاشته‌ رو سرش‌ امام‌ هم‌ كه‌ قلب‌ عالم‌ امكان است‌ مي‌داند‌ كه‌ اين‌ خيار فروش است‌ معمولي‌ نيست‌ و صدا مي‌زند‌ آي‌ خيار، حضرت‌ صادق‌ هم‌ بيرون‌ آمدند خودشان‌ تشريف‌ آوردند نشستند سر طبق‌ خيار، (قطع‌ نوار).

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۳۰ رمضان ۱۴۱۰ قمری – شرح‌ فرازهايي‌ از دعاي‌ ندبه‌ شب‌ عيد فطر

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ و الصلاة‌و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سيما علي‌ بقية‌الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌.« ام‌ حسبت‌ ان‌ اصحاب‌ الكهف‌ و الرقيم‌ كانوا من‌ آياتنا عجبا».

 شب‌ جمعه‌ است‌. عيد فطر است‌. در نماز عيد فطر يك‌ دعا تكرار ميشود. نه‌ مرتبه‌ تقريبا. در ركعت‌ اول‌ در قنوت‌ پنج‌ مرتبه‌، در ركعت‌ دوم‌ چهار مرتبه‌ اين‌ دعا را مي‌خوانيم‌.« اللهم‌ اهل‌ الكبرياء و العظمه‌ و اهل‌ الجود و الجبروت‌…» تا آخر دعا. معناي‌ عيد از عاد يعود است‌. يعني‌ انسان‌ برگرده‌ به‌ يك‌ جريان‌ جديدي‌. يك‌ جريان‌ تازه‌اي‌، يك‌ مدتي‌ انسان‌ به‌ يك‌ مناسبت‌هايي‌ كسالت‌ روحي‌ پيدا كرده‌ يا كسالت‌هاي‌ جسمي‌. يك‌ عيد پيش‌ مي‌آيد. انسان‌ عود ميكند‌ به‌ نشاطي‌. لذا در هر هفته‌ در اسلام‌ دستور داده‌ شده‌ يك‌ روز را عيد بكنيد. در مسيحيت‌ هم‌ روز يكشنبه‌ و در يهودي‌ها هم‌، ميان‌ يهودي‌ها هم‌ روز شنبه‌. روز يكشنبه‌ مدرك‌ درستي‌ ندارد‌. ولي‌ روز شنبه‌ در قرآن‌ اشاره‌ شده‌ كه‌ روز شنبه‌ دست‌ از كار بكشيد، خطاب‌ به‌ بني‌ اسرائيل است‌. اكثرشان‌ چون‌ كنار درياي‌ مديترانه‌ بودند و اورشليم‌ و آن‌ قسمتها بودند، ماهيگير بودند. به‌ آنها دستور داده‌ شد كه‌ روز عيد را يك خرده‌اي‌ استراحت‌ كنيد، راحت‌ باشيد، روز شنبه‌ را عيد بگيريد. و اينها هم‌ روز شنبه‌ را تعطيل‌ كردند. يك‌ مشت‌ افراد طماعي‌ بودند توي‌ بني‌ اسرائيل‌ هم‌ كه‌ روز شنبه‌ مي‌رفتند يك‌ گودالي‌ مي‌كندند، يعني‌ ماهي‌ نمي‌گرفتند، كاسبي‌ هم‌ نمي‌كردند. اماگودال‌ را مي‌كندند. گودالي‌ مي‌كندند، ماهيها سرازير مي‌شدند توي‌ آن‌ گودال‌ جمع‌ مي‌شدند. صبح‌ يكشنبه‌ راحت‌، به‌ اندازة‌ دو برابر قبل‌ ماهي‌ مي‌گرفتند. كه‌ در آيات‌ قرآن‌ هست‌. اصحاب‌ سبت‌ اينها بخاطر اين‌ كلاه‌ گذاري‌ كه‌ كردند، اين‌ حقه‌بازي‌ كه‌ كردند، خدا اينها را تبديل‌ به‌ بوزينه‌اشان‌ كرد. به‌ شما گفتند كار نكنيد، تعطيل‌ كنيد. شما كار، بازي‌ در آورديد، كار نكرديد. يعني‌ ماهي‌ نگرفتيد اما رفتيد گودال‌ كنديد، ماهي‌ها آنجا جمع‌ شدند. صبح‌ يكشنبه‌ سر ساعت‌ هفت‌ رفتند همة‌ ماهي‌ها را يكجا گرفتند. به‌ ما مردم‌ مسلمان‌ هم‌ خداي‌ تعالي‌ دستور داده‌ روز جمعه‌ كار نكنيد. در زمان‌ رسول‌ اكرم‌، پيغمبر اكرم‌ صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌ (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) در مسجد براي‌ نماز جمعه‌ تشريف‌ مي‌برد. در صبح‌ جمعه‌ اول‌ وقت‌، در دستورات‌ اسلام‌ اين است‌ كه‌ يك خرده‌اي‌ نظافت‌ كنيد، غسل‌ جمعه‌ كنيد. ناخنها را بگيريد، اصلاح‌ كنيد، لباس‌ خوب‌ بپوشيد كه‌ متأسفانه‌ شيعه‌ خيلي‌ كم‌ به‌ اين‌ مسائل‌ مي‌پردازد‌ ولي‌ اهل‌ سنت‌ بهتر توجه‌ مي‌كنند؛ و خودتان را تميز كنيد. حدود يك‌ ساعت‌ به‌ ظهر برويد به‌ مسجد. يك‌ مقداري‌ دربارة‌ مسائل‌ مختلفة‌ اجتماعيتان‌ صحبت‌ كنند برايتان‌ و بعد هم‌ نماز جمعه‌ را بخوانيد. دو تا خطبه‌ بايد خوانده‌ بشود كه‌ خطبه‌هاي‌ نماز جمعه‌ ارزشش‌ به‌ ارزش‌ همان‌ نماز جمعه‌ است‌. بايد دقت‌ بشود، مردم‌ خوب‌ گوش‌ بدهند. توجه‌ بكنند. و بعد از نماز جمعه‌ هم‌ برگردند به‌ خانه‌هايشان‌ براي‌ استراحت‌. در زمان‌ پيغمبر اكرم‌ صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌، وقتي‌ پيغمبر در مسجد مي‌ايستاد براي‌ نماز، مسلمان‌ها هم‌ شبيه‌ به‌ يهودي‌ها، كه‌ «اذا رأوا بتجارة‌ او لهوا انفضوا اليها و تركوك‌ قائما». پيغمبر را تنها مي‌گذاشتندش‌ توي‌ مسجد. مشغول‌ نماز بودند. تا صداي‌ لهو و لعب‌ مي‌آمد، علامت‌ ابلاغ‌ تجاري‌ كه‌ براي‌ فروش‌ اجناسشان‌ بود يك‌ آهنگ‌هايي‌ بود كه‌ مي‌زدند. معلوم‌ بود يك‌ عده‌ تاجر آمده‌اند براي‌ چيز فروختن‌. طبيعي است‌ كه‌ هر كي‌ زودتر برسد‌، جنس‌ بهتري‌ گيرش‌ مي‌آيد. و هر كسي‌ ديرتر برسد‌، آن‌ چيزهايي‌ كه‌ عقب‌ زده‌ شده‌، آنها در اختيار او قرار ميگيرد‌. حالا كي‌ وارد مكه‌ شده‌اند اين‌ تجار؟ آن‌ وقتي‌ كه‌ پيغمبر مشغول‌ نماز جمعه‌ است‌. صداي‌ آهنگ‌ بلند ميشه‌، طبل‌ و هر چه‌ بوده‌، صدايش‌ بلند مي‌شود‌. اينها عجله‌ مي‌كنند. نماز را ول‌ مي‌كنند عجله‌ مي‌كنند براي‌ اينكه‌ جنس‌ بهتري‌ گيرشان‌ بيايد.« اذا رأوا تجارة‌ او لهوا انفضوا اليها و تركوك‌ قائما». خداي‌ تعالي‌ در اينجا مي‌فرمايد:« قل‌ ما عند الله‌ خيرا»، آخر شماها مسلمانيد! شما خداشناسيد. بگو در آنچه‌ كه‌ در نزد خدا هست‌ براي‌ شما بهتر است‌ از لهو و تجارت‌ و اينجور مسائل‌. اگر خدا به‌ تجارت‌ شما بركت‌ ندهد‌، مي‌خري‌ فردا ضرر ميكني‌. اگر به‌ تجارت‌ شما پروردگار متعال‌ كمك‌ نكند‌، اگر نفع‌ هم‌ ببريد، يك‌ كسالتي‌ به تو‌ متوجه‌ مي‌شود‌ كه‌ بايد تمام‌ درآمدت‌ را خرج‌ آن‌ كسالت‌ بكني‌، بعلاوه‌ درد و مرض‌ و ضعف‌ و ناراحتي‌ و اينها را هم‌ بايد تحمل‌ كني‌. «قل‌ ما عند الله‌ خيرا من‌ اللهو و من‌ التجاره‌». روزهاي‌ عيد براي‌ استراحت است‌. عيد براي‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ تجديد قوايي‌ بكند‌. تجديد نيرويي‌ بكند‌. يك‌ قدري‌ استراحت‌ كند‌. در همين‌ نماز عيد فطر يا عيد قربان‌ كه‌ دو تا عيد هست‌ كه‌ نماز خاصي‌ دارد‌. عيدين‌ مي‌گويند. قبل‌ از نماز عيد مستحب‌ است‌ انسان‌ غسل‌ بكند‌. بعد از خانه‌ كه‌ بيرون‌ مي‌آيد تكبير بگويد‌. «الله‌ اكبر، الله‌ اكبر، علي‌ ما هدانا و له‌ الشكر علي‌ ما اولانا». كه‌ سابقا كه‌ مردم‌ بيشتر به‌ اين‌ مسائل‌ توجه‌ داشتند، تمام‌ كوچه‌ و بازار، البته‌ عيد فطر را الان‌ هم‌ بهتر عمل‌ مي‌كنند. اگر نعمت‌ عيد فطر را خدا از ما نگيرد‌. يكي‌ از بدبختي‌هاي‌ مردم‌، خدا ميداند‌ اگر ما بدانيم‌ درك‌ نماز عيد فطر و برنامة‌ شب‌ عيد فطر چقدر اهميت‌ دارد‌، اين‌ اختلاف‌ ماه‌، خدا ميداند‌ بدانيم‌ چقدر ضرر كرديم‌! اگر ما متوجه‌ آنچه‌ كه‌ در روايات‌ وارد شده‌ كه‌ چقدر ثواب‌ و چقدر فايده‌ و چقدر بهره‌ از شب‌ و صبح‌ عيد، عيد فطر انسان‌ مي‌برد‌، اگر ظهر روز عيد فطر به او‌ خبر دادند كه‌ امروز آخر ماه‌ رمضان‌ نبوده‌، امروز اول‌ ماه‌ شوال است‌. بايد از غصه‌ همانجا دق‌ كند‌. اگر ده‌ ميليون‌ تومان‌ يك‌ دفعه‌ به‌ انسان‌ خبر بدهند آقا ضرر تو شد. چه‌ حالي‌ انسان‌ پيدا ميكند‌؟! از آن‌ حال‌ خيلي‌ بدتر. بايد يك‌ همچين‌ حالتي‌ ما داشته‌ باشيم‌. گاهي‌ به‌ بعضي‌ از افراد، خوب‌ مثل‌ امروزي‌، وقتي‌ خبر مي‌رسيد كه‌ امروز عيد است‌، خوشحال‌ هم‌ مي‌شدند. فورا هم‌ برويم‌ يك‌ چيزي‌ بخوريم‌. خداي‌ تعالي‌، باصطلاح‌، روز عيد فطر را واجب‌ كرده‌ كه‌ روزه‌ را بخوريد و روزه‌ حرام‌، و روز آخر ماه‌ رمضان‌ كه‌ باشد‌، واجب است‌ كه‌ انسان‌ روزه‌ بگيرد‌. چرا؟ بخاطر اينكه‌ كارها منظم‌ باشد‌. از آدمهايي‌ كه‌ هر چه‌ پيش‌ آمد خوش‌ آمد خدا خوشش‌ نمي‌آيد. مرتب‌. الان‌ يا عيد فطر است‌، يا اينكه‌ عيد فطر نيست‌. اگر عيد فطر نيست‌ و آخر ماه‌ رمضان است‌، يك‌ قطره‌ آب‌ بخوري‌، شصت‌ روز بايد روزه‌ بگيري‌. كفارة‌ اين‌، يعني‌ دو ماه‌ پي‌درپي‌، كفارة‌ اين‌ روزه‌ خوردنت‌ و همين‌ يك‌ روز را هم‌ بايد قضا كني‌ و گناه‌ هم‌ كردي‌. اما حالا اگر آمد و يك‌ نفر مقدسيش‌ گرفت‌. روز عيد فطر گفت‌ من‌كه‌ روزه‌ را گرفته‌ام‌، امروز ديگر را هم‌ مي‌گيرم‌. همان‌ كتك‌ مال‌ اين‌ شخصي‌ است‌ كه‌ امروز را روزه‌ بگيرد‌. يك‌ طرف‌ بايد بشود‌. قوانين‌ الهي‌ و حدود پروردگار همينطوره‌. ماها شل‌ گرفته‌ايم‌ كارها را.

 به‌ يكي‌ از بزرگان‌، به‌ يكي‌ از علما گفته‌اند شما به‌ اين‌ مقام‌ رفيع‌ از كجا رسيده‌ايد؟ ظاهرا مربوط‌ به‌ سيد ابن‌ طاووس است‌، يا سيد ابن‌ بحر العلوم‌. يكي‌ از اين‌ بزرگاني‌ كه‌ خيلي‌ مقامشان‌ رفيع‌ بود. ايشان‌ در جواب‌ فرموده‌ بودند كه‌ براي‌ ما مستحب‌ و مكروه‌ وجود نداشت‌. يا واجب‌ بود، يا حرام‌. مستحبات‌ با واجبات‌ ما انجامش‌ مي‌داديم‌ و مكروهات‌ را هم‌ با محرمات‌ تركش‌ مي‌كرديم‌. يك‌ همچين‌ حالتي‌. شب‌ عيد فطر كه‌ خدا ميداند‌ من‌ دلم‌ مي‌خواهد امشب‌ باشد‌. حالا شماها همه‌تان‌ مي‌گوييد كه‌ نه‌ شايد امشب‌ نباشد‌. اما اي‌ كاش‌ امشب‌ باشد‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ ديشب‌ غافل‌ بوديم‌. نميدانستيم‌ عيد است‌. تا ساعت‌ دوازده‌ شب‌ من‌ خودم‌ نشستم‌ و در فكر بودم‌، از بعضي‌ جاها خود من‌ تلفن‌ ميكردم‌ كه‌ ببينم‌ عيد فطر هست‌. يك‌ نماز دارد‌ هزار مرتبه‌ قل‌ هو الله‌ را بايد انسان‌ در آن‌ نماز بخواند‌. بقدري‌ انسان‌ را پاك‌ ميكند‌ كه‌ تمام‌ عبادات‌ ماه‌ رمضان‌ من‌ معتقدم‌ يك‌ طرف‌، اين‌ نماز هزار قل‌ هو الله‌ شب‌ عيد فطر يك‌ طرف‌. خوب‌ اين‌ از دست‌ رفت‌. صبح‌ عيد انسان‌ حركت‌ ميكند‌، يك‌ روحانيتي‌، من‌ آن‌وقتها كه‌ خيلي‌ بيشتر مقيد بودم‌، فراموش‌ نميكنم‌. با اينكه‌ خوب‌ شبها نمي‌خوابيديم‌، صبح‌ عيد، صبح‌هاي‌ ماه‌ رمضان‌ معمولا خواب‌ بوديم‌. قبل‌ از آفتاب‌ يك‌ روحانيتي‌، يك‌ نشاط‌ عجيبي‌ ديده‌ ميشد. جمعيت‌ آمده‌ بودند، الله‌ اكبر مي‌گفتند، «اهل‌ الكبرياء و العظمه‌، الله‌ اكبر، علي‌ ما هدانا، و له‌ الشكر علي‌ ما اولانا». اينها را مي‌گفتند و جمعيتي‌ از در منزل‌ حركت‌ مي‌كرديم‌ مي‌رفتيم‌ مسجد نماز عيد فطر را مي‌خوانديم‌. بعد هم‌ در آن‌ قنوت‌ عجيب‌ نماز عيد فطر، قنوت‌ عجيبي‌ است‌. «اللهم‌ اهل‌ الكبرياء و العظمه‌ و اهل‌ الجود و الجبروت‌ و اهل‌ اللعفو و الرحمه‌. جعلت‌ للمسلمين‌ عيدا و لمحمدا صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌ (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) زخرا و شرفا و مزيدا.» اينها را انسان‌ بخواند‌ و يك‌ نشاطي‌ پيدا بكند‌. و بعد هم‌ فطريه‌اش‌ را بگذارد‌ كنار، قبل‌ از البته‌ نماز عيد انسان‌ بايد فطريه‌ را بگذارد‌ كنار. زكات‌ سلامتي‌ يك‌ سالش‌ را تأمين‌ كند‌. با چقدر؟ با چهل‌ تومان‌ پول‌. آن‌ روز چهل‌ تومان‌ بود. چهل‌ توماني‌ كه‌ شما بخواهيد از اينجا تا آن‌ خيابان‌ سوار ماشين‌ بشويد، تاكسي‌ از تو‌ مي‌گيرد‌. يك‌ سال‌ تمام‌، براي‌ خودتان‌، براي‌ زنتان‌، براي‌ فرزندانتان‌، براي‌ كسي‌ كه‌ نون‌خور شما است‌، قبل‌ از مغرب‌ آمده‌ و بعد از مغرب‌ هم‌ ميره‌. همين‌ قدر نان‌خور شما براي‌ آن‌ ساعت‌ اذان‌ مغرب‌ عرفا گفته‌ مي‌شود‌. اين‌ شخص‌ اينها را بدهيد، سلامتي‌ اينها را تضمين‌ كنيد. جدا اگر ما باورمان‌ بيايد اين‌ مسئله‌ كه‌ ما يكسال‌ سلامتي‌ وجود خودمان‌ و زن‌ و فرزندمان‌ را با چهل‌ تومان‌ تأمين‌ كنيم‌. اين‌ را باورمان‌ بيايد. چقدر ناراحتيم‌ كه‌ عيد بهم‌ خورده‌. چقدر بايد انسان‌ ناراحت‌ باشد‌. اين‌ دعاها، اين‌ عبادتها، يكي‌ از دعاهايي‌ كه‌ در روز عيد فطر وارد شده‌ كه‌ براي‌ عشاق‌ امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ ضرورت‌ دارد‌ هر صبح‌ عيد خوانده‌ بشود‌، دعاي‌ ندبه‌ است‌. اگر امروز عيد فطر بوده‌ دعاي‌ ندبه‌ لازم‌ بوده‌ بخوانيم‌. اگر فرداست‌ عيد فطر، دعاي‌ ندبه‌ را بايد دو چندان‌ بخوانيم‌. يعني‌ دعاي‌ ندبه‌ مي‌دانيد يعني‌ چه‌؟ يعني‌ دعاي‌ گرية‌ با صدا، داد و فرياد، عقده‌اش‌ تركيده‌. ميگويند بگذار گريه‌ بكند‌، اين‌ شخص‌ ديگر‌ نمي‌تواند‌ خودش‌ را نگه‌ بدارد‌. روز عيد است‌، روز جمعه‌ است‌. همة‌ مردم‌ خوشحالند. اما آني‌ كه‌ در فراق‌ امام‌ زمان‌ دارد‌ ميسوزد‌، مي‌گويد‌:«اي‌ كاش‌ من هم‌ خوشحال‌ ميشدم‌. چون‌ خوشحالي‌ براي‌ من‌ جز با ظهور امام‌ زمان‌ معني‌ ندارد‌. شما عشاق‌ مجازي‌ را اگر ديده‌ باشيد. هر چه‌ اطرافش‌ افراد خوشحالتر باشند او محزونتر است‌. اصلا نميتواند‌ خوشحالي‌ را تحمل‌ كند‌. صبح‌ از خواب‌ بلند شده‌ همه‌ عيد گرفته‌اند، لباس‌هاي‌ نو پوشيده‌اند. به‌ طرف‌ مساجد دارند حركت‌ مي‌كنند. اين‌همه‌ برنامه‌ها. اين‌ مي‌گويد‌اي‌ كاش‌ من‌ هم‌ روز عيد فطري‌ مأمون‌ به‌ حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌و السلام‌ پيغام‌ فرستاد كه‌ امروز شما نماز عيد را بخوانيد. حضرت‌ فرمود من‌ آن‌طور نماز خواهم‌ خواند كه‌ جدم‌ پيغمبر ميرفت‌ براي‌ نماز. نه‌ سلاطين‌ جبار باصطلاح‌ طاغوتي‌. بله‌. نماز عيد رفتن‌ بايد كفش‌ را كند، تحت‌ الحنك‌ را حضرت‌ رضا انداخت‌. پياده‌ به‌ طرف‌ مصلي‌ دارد‌ حركت‌ ميكند‌. اين‌ وزرا و اين‌ شخصيتها و رجالي‌ كه‌ هميشه‌ با مأمون‌ مي‌رفتند براي‌ نماز، اينها وقتي‌ كه‌ ديدند رهبرشان‌، امامشان‌، آقاي‌ مطلقشان‌، امام‌ جماعتشان‌ لااقل‌، پياده‌، با پاي‌ برهنه‌ با اين‌ حالت‌ عجيب‌ دارد‌ اشك‌ مي‌ريزد‌ و حركت‌ ميكند‌ به‌ طرف‌ مناجات‌ با پروردگار، همه‌ لباسها را كندند، لباسهاي‌ زينتي‌ را كندند، كفشها را كندند. از اسبها فرو ريختند. به‌ مأمون‌ خبر دادند يك‌ وضع‌ خاصي‌ پيدا كرده‌. اگر حضرت‌ رضا همين‌طور، خوب‌ طبعا خطبه‌ هم‌ خواهد خواند. چون‌ همان‌ دو تا خطبه‌اي‌ كه‌ در نماز جمعه‌ مستحب است‌ و بلكه‌ واجب است‌، در نماز عيد فطر و عيد قربان‌ هم‌، چون‌ نمازش‌ مستحب است‌، اين‌ دو تا خطبه‌اش‌ هم‌ مستحب است‌. يعني‌ بايد خوانده‌ بشود‌. اگر در خطبه‌ها با اين‌ حال‌، هنوز حرف‌ نزده‌ علي‌ ابن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ الصلاة‌و السلام‌، اينجور مردم‌ را تحت‌ تأثير قرار داده‌. اگر سخنراني‌ بكند‌، خطبه‌ بخواند‌، بكلي‌ بني‌ العباس‌ و همه‌ را از جا ميكند‌ و ريشه‌كن‌ ميكند‌ و مي‌اندازه‌ كنار. وسط‌ راه‌ يك‌ نفر مأمور فرستاد كه‌ آقا شما نمي‌خواهيد نماز جمعه‌ برويد. نماز عيد برويد. هر كس‌ هميشه‌ مي‌رفته‌، او خواهد رفت‌. و بقدري‌ مصيبت‌ وارد كردند. اذيت‌ كردند حضرت‌ علي‌ ابن‌ موسي‌ الرضا را كه‌ حساب‌ نداشت‌. مي‌توانند ببينند پيغمبروار اين‌ مملكت‌، اين‌ جمعيت‌، اين‌ مسلمان‌ها حركت‌ كنند؟ الان‌ كه‌ شما به‌ ممالك‌ اسلامي‌ برويد مي‌بينيد گاهي‌ بعضي‌ از روساي‌ جمهور و گاهي‌ بعضي‌ از اين‌ شيوخ‌ كه‌ در خليج‌ و اطراف‌ هستند، اينها براي‌ نماز ظهر نمي‌آيند. تا در مصلي‌ يا نماز عيد، تا در مصلي‌ با محافظ‌ و ماشين‌هاي‌ عجيب‌ و غريب‌، آنجا هم‌ وقتي‌ مي‌آيند وارد محراب‌ مي‌شوند، تمام‌ لباسهايشان‌ پر از جواهرات‌ و تزئينات‌ و كسي‌ هم‌ جرأت‌ ندارد‌ با آنها حرف‌ بزند‌. و بعد هم‌ برميگردند توي‌ خانه‌هايشان‌. اين‌ نماز عيد يا نماز جمعه‌ ارزش‌ ندارد‌. نماز عيدي‌ ارزش‌ دارد‌ كه‌ امام‌ جمعه‌، امام‌ عيد، اين‌ رهبر، در حضور مردم‌ قرار بگيرد‌ با همان‌ لباسي‌ كه‌ مردم‌ دارند با مردم‌ روبرو بشود‌. خودش‌ را خاضع‌ بكند‌، كفش‌ پايش‌ نباشد‌، اين‌ كه‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا كفشش‌ را كند خيال‌ نكنيد كه‌ كفش‌ كندن‌ و پابرهنه‌ راه‌ رفتن‌ ثواب‌ دارد‌. حضرت‌ مي‌خواست‌ بگويد‌ كه‌ من‌ با شماها يكي‌ هستم‌. وحدت‌ دارم‌ با شماها. حضرت‌ امير المؤمنين‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌و السلام‌ در نهج‌ البلاغه‌ به‌ مالك‌ اشتر مي‌فرمايند اي‌ مالك‌ اشتر، بين‌ خودت‌ و مردم‌ يك‌ رابطه‌اي‌ قرار بده‌. يكي‌ دو ساعت‌ در روز يك‌ جوري‌ باشد‌ كه‌ هر كس‌ خواست‌ بيايد تو را ببيند‌، بتواند‌ بيايد. چون‌ افراد قوي‌ با تو برخورد نكنند بهرحال‌ با اطرافيان‌ و دوم‌ و سوم‌ها برخورد مي‌كنند. اين‌ افراد ضعيفند كه‌ هر چه‌ بالايشان‌ فشار مي‌آيند نميدانند چه‌كار كنند. بيايند مستقيم‌ با تو صحبت‌ كنند، با خودت‌ حرف‌ بزنند.

 عيد معنايش‌ اين است‌. ما الان‌ در صبح‌ عيد بايد دعاي‌ ندبه‌ بخوانيم‌. دعاي‌ ندبه‌ را با حال‌ و توجه‌ و با توجه‌ عجيب‌ به‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌. من‌ چون‌ حالا به‌ هرحال‌ يا امروز عيد بوده‌ يا فردا عيد بوده‌، من‌ سر اين‌ مسائل‌ زياد معطل‌ نميشوم‌. به هرحال‌ فردا هم‌ مثل‌ امروز است                   ‌ اگر امروز عيد بوده‌. فردا هم‌ عيد است. همان‌ عيدي‌ است‌ چهار عيد ما داريم‌ كه‌ دعاي‌ ندبه‌ در اين‌ چهار عيد وارد شده‌. كه‌ يكيش‌ روز جمعه‌ است‌، يكيش‌ عيد غدير است‌، يكيش‌ عيد قربان است‌ و يكيش‌ هم‌ عيد فطر است‌. حالا شما فردا به‌ هر دو نيت‌ مي‌خواهيد دعاي‌ ندبه‌ را بخوانيد يا تنها به‌ نيت‌ جمعه‌. فرقي‌ نميكند‌. اين‌ دعاي‌ ندبه‌ مال‌ عشاق است‌. مال‌ كساني‌ است‌ كه‌ عشق‌ به‌ امام‌ زمان‌ دارند. يك‌ كسي‌ به‌ من‌ ميگفت‌ كه‌ من‌ وقتي‌ دعاي‌ كميل‌ مي‌خوانم‌، عربي‌ دان‌ بود، بهتر حال‌ مي‌آيم‌ تا دعاي‌ ندبه‌. گفتم‌ خوب‌ بله‌، آدم‌ معصيتكار گنهكار بايد دعاي‌ كميل‌ بخواند‌. آدمي‌ كه‌ گنهكار است‌، بايد بشيند‌ رو به‌ قبله‌ شب‌ دعاي‌ كميل‌ بخواند‌ و اشك‌ بريزد‌. «اللهم‌ اغفر لي‌ الذنوب‌ التي‌ تهتك‌ العصم‌»، خدايا اين‌ گناهاني‌ را كه‌ باصطلاح‌ هتك‌ همه‌ چيز مرا ميكند‌، گناه‌ آبروي‌ آدم‌ را مي‌برد‌. گناه‌ وقتي‌ زياد شد. يك‌ شخصي‌ آوردندش‌ خدمت‌ اميرالمؤمنين‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌. حضرت‌ به او‌ گفتند چند دفعه‌ است‌ دزدي‌ ميكني‌؟ گفت‌ دفعة‌ اوله‌. يك‌ قدري‌ تأمل‌ كردند. گفت‌ خيلي‌ خوب‌. ثابت‌ شده‌ دزديش‌. بياوريد حد برش‌ جاري‌ كنيم‌. گفت‌ حالا كه‌ مي‌خواهيد حد جاري‌ كنيد، من‌ هفتاد مرتبه‌ دزدي‌ كرده‌ام‌. حضرت‌ فرمود من‌ همين‌طور توي‌ همين‌ فكر بودم‌ كه‌ چطور خدا همان‌ دفعة‌ اول‌ تو را مفتضح‌ كرده‌. من‌ هم‌ توي‌ همين‌ فكر بودم‌. انسان‌ گاهي‌ آنقدر گناه‌ ميكند‌ كه‌ هتك‌ مي‌شود‌. پاره‌ مي‌شود‌ آن‌ باصطلاح‌ آبرويش‌، آن‌ حفاظتش‌، آني‌ كه‌ مي‌خواسته‌ محفوظ‌ بماند‌. آبرويش‌ از بين‌ مي‌رود‌. و خدا نكند‌ همچين‌ چيزي‌ بشود‌. ديگر خدا ول‌ كرده‌، «اللهم‌ اغفر لي‌ الذنوب‌ التي‌ تحبس‌ الدعاء». گاهي‌ انسان‌ يك‌ گناهاني‌ دارد‌ كه‌ دعايش‌ حبس‌ مي‌شود‌. همة‌ شرايط‌ دعا درش‌ جمعه‌. همه‌اش‌. خوب‌ گريه‌ كرده‌، شب‌ جمعه‌، نيمة‌ شب‌، صورتش‌ را هم‌ روي‌ خاك‌ گذاشته‌. خلاصه‌ مي‌گويد‌ چرا من‌ اين‌ دعايم‌ مستجاب‌ نمي‌شود‌؟ يك‌ گناهي‌ كردي‌ كه‌ او دعا را حبس‌ كرده‌. همين‌ دعاي‌ حضرت‌ امير. «اللهم‌ اغفر لي‌ الذنوب‌ التي‌ تحبس‌ الدعا». گاهي‌ انسان‌ مي‌بينيد همينجور هر چه‌ بلا هست‌ مي‌آيد توي‌ اين‌ خانه‌ اين‌. بچه‌اش‌ مريض است‌، زنش‌ مريض است‌، خودش‌ هم‌ مريض است‌، پول‌ هم‌ ندارد‌. گرفتارند.

 خوب‌ يكي‌ هست‌ اينجوري‌. يكي‌ هست‌ اهل‌ محبت است‌. اهل‌ عشق است‌. به‌ امام‌ زمان‌ عاشق است‌. گنهكار هم‌ ممكن است‌ باشد‌. اين‌ شخص‌ از دعاي‌ ندبه‌ بيشتر خوشش‌ مي‌آيد. چرا؟ براي‌ اينكه‌ مطابق‌ حالش است‌. اگر ديديد كه‌، البته‌ اينها در صورت‌ فهميدن‌ معاني‌ دعا است‌. اگر ديديد از دعاي‌ ندبه‌ بيشتر خوشتان‌ مي‌آيد تا دعاي‌ كميل‌، پس‌ بدانيد كه‌ عشق‌ و محبت‌ امام‌ زمان‌ صلواة‌الله‌ عليه‌ در دل‌ شما است‌. من‌ يكي‌ از اولياء خدا را ديدم‌. اين‌ براي‌ من‌ ميگفت‌ و يكي‌ دو مرتبه‌ هم‌ من‌ بودم‌ با او ديدم‌ درش‌. كه‌ دعاي‌ ندبه‌ را هيچوقت‌ نمي‌توانست‌ به‌ پايان‌ برساند‌. يعني‌ در آنجا كه‌ مي‌رسيد كه‌ و« اين‌ ابن‌ النبي‌ المصطفي‌ و ابن‌ علي‌ المرتضي‌ و ابن‌ خديجه‌»، آنجا غش‌ ميكرد مي‌افتاد ديگر بقيه‌اش‌ را نمي‌توانست‌ بخواند. دعاي‌ ندبه‌ ببينيد چه‌ خصوصيتي‌ دارد‌! انسان‌ كه‌ شروع‌ ميكند‌ در اول‌ دعاي‌ ندبه‌ شكايت‌ مي‌كند‌ به‌ خدا. «الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و صل‌ الله‌ علي‌ سيدنا محمدا (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) اجمعين‌ و سلم‌ تسليما كثيرا». تا اينجا خوب‌ مقدمة‌ هر حرفي است‌. «اللهم‌ لك‌ الحمد علي‌ ما جرا بك‌ فيه‌ قضائك‌ به‌ اوليائك‌.» خدايا ما در مقابل‌ تو خضوع‌ مي‌كنيم‌. اما قضاي‌ تو، قضاوت‌ تو، بخاطر بدي‌ مردم‌، يك‌ جرياني‌ را يك‌ چيزهايي‌ جاري‌ شد بر اوليائت‌. «الذين‌ استخلصتهم‌ بنفسك‌ و دينك‌». آن‌ اوليائي‌ كه‌ هم‌ براي‌ تو خالص‌ بودند هم‌ براي‌ دين‌ خالص‌ بودند. هم‌ مخلصين‌ له‌ الدين‌ بودند هم‌ مخلَصين‌ بودند. بعد اينها انبياء بودند. و بعضي‌ «اولدته‌ من‌ غير عبد». بعضي‌ از اينها را بدون‌ پدر و مادر متولد، يعني‌ بوجودشان‌ آوردي‌. بعضي‌ از اينها را حضرت‌ آدم‌ را اول‌ مي‌فرمايد كه‌ اينها را خلقشان‌ كردي‌. بعضي‌ از اينها را براي‌ خودت‌ خليل‌ قرار دادي‌. بعضي‌ از اينها را سوار سفينه‌شان‌ كردي‌ و يك‌ يك‌ از انبياء اولوالعزم‌ را مي‌گويد‌ تا ميرسد‌ به‌ پيغمبر اكرم‌.« فكان‌ كمن‌ تجبت‌». اين‌ پيغمبر همانطور بود كه‌ تو اختيارش‌ كردي‌. «سيد من‌ خلقت‌.» آقاي‌ تمام‌ مخلوق‌. برتر بر تمام‌ مخلوق‌ تو بود. سيد من‌ خلقت‌. مي‌گويد‌ من‌ خلقت‌. خيلي‌ اين‌ جمله‌ عجيب است‌. يعني‌ تمام‌ كساني‌ كه‌ خلق‌ شده‌اند، جمادات‌ و نباتات‌ و حيوانات‌ كه‌ توي‌ جريان‌ نيستند. اينها ارزشي‌ هم‌ ندارند كه‌ بخواهند در مقابل‌ ذوي‌ العقول‌ باشند. من‌ خلقت‌، از عالي‌ تا داني‌، ملائكه‌، بشرهاي‌ گذشته‌، تمام‌ موجوداتي‌ كه‌ در آسمانها هستند كه‌ در احاديث‌ داريم‌ آنها چشم‌ بر هم‌ زدن‌ خلاف‌ دستور پروردگار را انجام‌ نميدهند. از جن‌ و انس‌.« سيد من‌ خلقت‌. و صفوة‌ من‌ اصطفيته‌». از همه‌ بهتر بود. خلاصه‌اش‌. يك‌ همچين‌ پيغمبري‌ را براي‌ ما فرستادي‌. ولي‌ ما حالا قدرش‌ را دانستيم‌؟ «قدمتوه‌ علي‌ انبيائك‌». اين‌ جمله‌ را توجه‌ كنيد. خدايا تو اين‌ پيغمبر را مقدم‌ بر همة‌ انبياء قرار دادي‌. «كنت‌ نبيا و الآدم‌ بين‌ الماء و الطين‌». من‌ پيغمبر بودم‌ آدم‌ در بين‌ آب‌ و گل‌ بود.« قدمته‌ الي‌ انبيائك‌ و بعثته‌ الي‌ ثقلين‌ من‌ عبادك‌». پيغمبر مبعوث‌ شده‌ بر ثقلين‌، هم‌ بر جن‌ و هم‌ بر انس‌. بر تمام‌ انبياء پيغمبر مبعوث‌ شده‌. تمام‌ انبياء بايد پيروي‌ از رسول‌ اكرم‌ بكنند. منتهي‌ امير المؤمنين‌ پيغمبر ما مي‌فرمايد «كنت‌ مع‌ الانبياء سر»ا. من‌ با انبياء گذشته‌ سران‌ بودم‌، يعني‌ پنهاني‌ بودم‌. پنهاني‌ كمكشان‌ مي‌كردم‌. علي‌ بود كه‌ تمام‌ انبياء را حالا خصوصيات‌ را نمي‌خواهم‌ بگويم‌ كه‌ وقت‌ زياد گرفته‌ بشود‌. علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ بود كه‌ عليه‌ الصلاة‌و السلام‌ روح‌ علي‌ همان‌ روح‌ القدسي‌ است‌ كه‌ تأييد ميكند‌ تمام‌ انبياء را كه‌ من‌ يك‌ تحقيقي‌ دربارة‌ روح‌ القدس‌ ميكردم‌ كه‌ اين‌ چيست‌ كه‌ تمام‌ انبياء را تأييد ميكند‌؟ به‌ اين‌ نتيجه‌ رسيدم‌ كه‌ آن‌ روح‌ پاكه‌ روح‌ القدس‌ يعني‌ روح‌ پاك‌. آن‌ روح‌ پاكي‌ كه‌ در روز اول‌ خداي‌ تعالي‌ بنام‌ پيغمبر اكرم‌ و علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ خلق‌ كرده‌. آن‌ روح است‌ كه‌ تمام‌ انبياء را تأييد ميكند‌، كمك‌ ميكند‌. «كنت‌ مع‌ الانبياء سرا و مع‌ محمد صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ علانيه‌». (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و بخاطر عظمت‌ پيغمبر علني‌ آمدم‌ به‌ كمك‌ رسول‌ اكرم‌. روزي‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ مبعوث‌ شده‌ بود دستور داده‌ بودند كفار قريش‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ را سنگباران‌ كنند. خوب‌ پيغمبر است‌، رحمة‌ للعالمين است‌، چيزي‌ نمي‌گويد‌. اينها هم‌ سوء استفاده‌ كرده‌ بودند. پيغمبر اكرم‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ را گاهي‌ زير عبايش‌ قايم‌ ميكرد، مخفيش‌ ميكرد. تا بچه‌ها مي‌آمدند علي‌ را ول‌ ميكرد. اينها فرار ميكردند. بعد اينها بلد شده‌ بودند. مي‌آمدند از زير  نگاه‌ مي‌كردند مي‌ديدند اگر چهار تا پا زير عبا دارد‌ عبا راه‌ مي‌رود‌ كه‌ معلوم است‌ دوتايش‌ مال‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب است‌ دوتايش‌ مال‌ پيغمبر است‌ دور و بر پيغمبر نمي‌آمدند. از آن‌ لحظات‌ اول‌ با پيغمبر اكرم‌ بود. از تولد تا يك‌ مدت‌ زماني‌ روح‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ كمك‌ مي‌كرد پيغمبر اكرم‌ را بعد هم‌ در ظاهر در جنگ‌ خيبر علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ چشمهايشان‌ درد گرفته‌ به‌ صورت‌ ظاهر براي‌ اين‌ كه‌ قدر علي‌ را بدانند. پرچم‌ را دادند دست‌ اولي‌ رفت‌ شكست‌ خورد، دومي‌ رفت‌ شكست‌ خورد فرمود «لآتينه‌ رايه‌،» فردا من‌ پرچم‌ را به‌ كسي‌ خواهم‌ داد كه‌ هم‌ خدا و پيغمبر او را دوستش‌ دارد‌ و هم‌ او خدا و پيغمبر را دوست‌ دارد‌. شب‌ اين‌ قريش‌ اين‌ مسلمان‌ها گفتند هر كه باشد‌ فوق‌ العاده‌ فضيلت‌ اين‌ جريان است‌. همه‌شان‌ از خدا مي‌خواستند كه‌ اينها باشند. چون‌ فكر نمي‌كردند علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بيايد توي ميدان‌. فردا صبح‌ پيغمبر اكرم‌ فرمود كه‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ كجا است‌؟ گفتند آقا ايشان‌ چشمشان‌ درد مي‌كند‌. فرمودند كه‌ بياريدش‌. آوردند آب‌ دهان‌ ماليدند به‌ چشم‌ و امير المؤمنين‌ علي‌ عليه‌ السلام‌. حضرت‌ چشمهايشان‌ كه‌ به‌ صورت‌ ظاهر براي‌ امتحان‌ مسلمان‌ها آن‌ طوري‌ بود درست‌ شد و پرچم‌ را دادند دستش‌. آنچنان‌ فتح‌ كرد، فاتح‌ خيبر شد.

 در اينجا ما مي‌گوييم‌ كه‌ در همين‌ دعاي‌ ندبه‌ «و فلما قضا نحبه‌». اينها در مقام‌ گله‌ و شكايت‌ و تاريخ‌ بيان‌ كردن‌ و خدايا ما به‌ اينها معتقديم‌ در دعاي‌ ندبه‌. وقتي‌ كه‌ اميرالمؤمنين‌ را پيغمبر اكرم‌ روي‌ دست‌ بلند كرد، فرمود:« والمن‌ والا و عادما عادا، والنصر نصره‌، واخذل من خذله ‌، و قال‌ من‌ كنت‌ انا وليه‌ علي‌ اميره». هر كس‌ من‌ پيغمبر اويم‌، اين‌ علي‌ امير او است‌. تا اين‌ كه‌ بعد يك‌ يك‌ از مصائبي‌ كه‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌ وارد شد. «و علي‌ الاطائب‌ من‌ اهل‌ بيت‌ محمد و علي‌ (الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). صل‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ فليبكي‌ الباكون». از اينجا شروع‌ مي‌شود‌ به‌ حزن‌ به‌ اندوه‌ و آنچه‌ كه‌ از اهل‌ بيت‌ پيغمبر و علي‌ وارد شده‌. اطائب‌ يعني‌ پاكان‌ اولاد علي‌ و پيغمبر اكرم‌. بايد گريه‌ بكنند گريه‌ كنندگان‌. هر كسي‌ كه‌ اهل‌ گريه‌ است‌ بيايد بنشيند‌ گريه‌ كند‌.« و لمثلهم‌ فالتذرف الدموع، و يضج‌ الضاجون‌ و يعج‌ العاجون‌». ببينيد داد بايد بزنيد، ضجه‌ بزنيد. چند بار تو دعاي‌ ندبه‌ ضجه‌ مي‌زنند. چند تا غش‌ مي‌كنند. كه‌ چه‌؟ اين الحسن‌ و اين الحسين‌. آخر‌ اين‌ سيدا شباب‌ اهل‌ الجنه‌ كجا رفتند؟ كو امام‌ حسن‌، كو امام‌ حسين‌؟ امام‌ حسن‌ قبرش‌ را ما مي‌دانيم‌ كجا است‌، در قبرستان‌ بقيع‌ كه‌ به‌ خدا قسم‌ هيچ‌ قبري‌ خرابتر از قبر امام‌ حسن‌ در قبرستان‌ بقيع‌ حتي‌، خدا لعنت‌ خدا وهابي‌ها را. خدا لعنت‌ خدا سني‌ها را، خدا لعنت‌ كند‌ تمام‌ كساني‌ كه‌ با اهل‌ بيت‌ پيغمبر اين‌ طور رفتار مي‌كنند. اين الحسن‌، اين الحسين‌؟ حسين‌ من‌ كو؟ آن‌ امام‌ حسيني‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ روز دوشش‌ سوارش‌ مي‌كرد. او‌ بايد بيايد در كربلا به‌ خدا قسم‌ از اولين‌ تا به‌ آخرين‌ در تمام‌ جنگها اگر دقت‌ كنيد هيچ‌ كس‌ را مثل‌ حسين‌ ابن‌ علي‌ نكشتند. لبها تشنه‌، بدن‌ قطعه‌، قطعه‌. به‌ اين‌ مرحله‌ رساندند بايد ول‌ كنند بعضي‌ مطالب‌ هست‌ توي‌ كتابها مقتل‌ كه‌ من‌، من‌ هيچ‌ وقت‌ نمي‌خوانم‌ كه‌ اسبها چطور، فلان‌ اينها. هيچ‌ وقت‌ نمي‌توانم‌. يك‌ وقتي‌ من‌ رفته‌ بودم‌ حرم‌، ديدم‌ يك‌ دري‌ آنجا باز است‌، دفعة‌ اولي‌ بود رفتم‌ تو گفتند اينجا گودي‌ قتلگاه است‌ ما اينجا نشستيم‌ يك‌ مقدار گريه‌ كرديم‌ آمديم‌ توي‌ مسافر خانه‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ نشسته‌ بود، گفتم‌ حاج اقا من‌ الان‌ رفتم‌ تو گودي‌ قتلگاه‌، او‌ پريد به‌ من‌ گفت‌: تو سيدي‌، رفتي‌ آنجا نمردي‌ و آمدي‌ بيرون‌! به‌ خدا قسم‌ يك‌ هميچين‌ حالتي‌. تو سيدي‌، رفتي‌ آنجا جايي‌ كه‌، ماها چه‌ مي‌گوييم‌.« اين الحسن‌ و اين الحسين‌؟ آين ابناءالحسين‌». اين‌ فرزندان‌ امام‌ حسين‌ چه‌ شدند؟

 امام‌ سجاد در بقيع است‌، امام‌ باقر در بقيع است‌، امام‌ صادق‌ در بقيع است‌ حالا يكي‌ دو سه‌ نفرشان‌ هم‌ در، بقيه‌شان‌ هم‌ در عراقند. همان‌ دست‌ كفار، شما فكر نكنيد كه‌ هر كس‌ كه‌ اسمش‌ را مسلمان‌ گذاشت‌، مسلمان است‌ خدا لعنت‌ كه‌ آن‌ مسلمان‌هايي‌ كه‌ بدتر از كفارند. اين‌ آقا علي‌ ابن‌ موسي‌ الرضا آمده‌ خوب‌ شيعيان‌ دور و برش‌ هستند و انشاء الله‌ قدرش‌ را ما مي‌دانيم‌، يعني‌ ما مجاورين‌ مي‌دانيم‌ كه‌ چقدر قلب‌ مقدسش‌ را مي‌رنجانيم‌. آن‌ آقاي‌ بزرگوار از علماي‌ محترم‌ مشهد بود از اولياء خدا بود مي‌گفت‌ كه‌ وارد حرم‌ شدم‌ در عالم‌ رؤيا ديدم‌ بدن‌ حضرت‌ رضا در وسط است‌. رويش‌ يك‌ پارچه‌اي‌ انداختند، يك‌ ملافحه‌اي‌ افتاده‌ باد آمد و اين‌ ملافه‌ را عقب‌ زد ديدم‌ بدن‌ امام‌ سوراخ‌، سوراخ است‌. گفتم‌ آقا ما شنيده‌ بوديم‌ شما را با سم‌ شهيد كردند اينها چيست‌؟ فرمود اين‌ معصيت‌ كارهايي‌ كه‌ مي‌آيند در حرم‌ من‌ با حال‌ معصيت‌ تيري‌ است‌ كه‌ بدن‌ من‌ مي‌زنند.« اين الحسن‌ و اين الحسين‌، اين ابناء الحسين‌، صالح‌ بعدصالح‌ و صادق بعد الصادق‌، اين السبيل‌ بعد السبيل‌ و اين الخيرة بعد الخيرة‌ اين الشموس‌  الطالعه‌ اين‌ ابناء المنيره». خوب‌ تا امام‌ عسگري‌ كه‌ مي‌دانيد چه‌ بلاها به‌ سر اينها آمده‌. امام‌ عسگري‌ را از اين‌ جهت‌ مي‌گويند عسگري‌ كه‌ در لشگرگاه‌ امام‌ زنداني‌ بودند از اول‌ تولد تا وفاتش‌. امام‌ هادي‌ هم‌ چقدر اذيت‌ كشيد. جاي‌ داد و فرياد اينجا است‌. «اين بقية‌ الله‌.» ايني‌ كه‌ نه‌ اثري‌ از او‌ حتي‌، باز اينها قبرشان‌ هست‌ مي‌رويم‌ كنارشان‌ يك‌ سلامي‌ عرض‌ مي‌كنيم‌، عرض‌ ادب‌ مي‌كنيم‌. «اين بقية‌الله‌ التي من العترة الهادية»‌. اين‌ آقا كجا است‌. يا بقية‌الله‌ فردا عيد است‌. روز جمعه‌ در زيارتش‌ مي‌خوانيم‌. «المتوقع‌ فيه‌ ظهورك‌». روزي‌ است‌ كه‌ توقعت‌ مي‌رود‌ كه‌ در اين‌ روز ظهور شما اي‌ آقاي‌ ما، توقع‌ ظهور شما را داريم‌. «.والفرج‌ فيه‌ مؤمنين‌ علي‌ يديك‌». فرجي‌ براي‌ ما برسد‌ تا كي‌ ذليل‌ باشيم‌، تا كي‌ تو سري‌ خور باشيم‌! تا كي‌ اين‌ همه‌ مردم‌ دنيا عليه‌ ما فعاليت‌ كنند. شما اينجا نشستيد مي‌گوييد ما چه‌ دشمني‌ داريم‌؟ دشمن‌ ما نداريم‌. چهار ميليارد و هشتصد ميليون‌ اين‌ جمعيت‌ اين‌ كرة‌ زمين‌ دشمن‌ خوني‌ شما هستند. اگر دويست‌ ميليون‌ شيعه‌ آن‌ هم‌ با اين‌ اختلافات‌ با اين‌ گرفتاري‌ها. «اين‌ بقية‌ الله‌ التي‌ لا تخلو من‌ العترة‌ الهاديه‌». اينجا انسان‌ رسيده‌ به‌ اسم‌ معشوقش‌ در دعاي‌ ندبه‌ تا اينجا همين‌ طور دارد‌ مي‌گويد‌، آمده‌ جلو آمده‌ جلو حالي‌ پيدا كرده‌ بايد بگويد‌:« اين‌ بقية‌ الله‌».

 يك‌ نفر ميگفت‌ من‌ دعاي‌، از اولياء خدا بود، راست‌ ميگفت‌. گفت‌ به‌ اينجاي‌ دعاي‌ ندبه‌ رسيدم‌ يك‌ حالتي‌ بهم‌ دست‌ داد نميدانستم‌ در چه‌ وضعي‌ هستم‌؟ ديدم‌ در حرم‌ حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌و السلام‌ هستم‌ دارم‌ آنجا دنبال‌ امام‌ زمانم‌ ميگردم‌. بعد ديدم‌ رفتم‌ كربلا. تمام‌ جاها را گشتم‌. همينطور كه‌ اين‌ جملات‌ را ميخواندم‌، «اين‌ بقية‌ الله‌ التي‌ لا تخلو من‌ العترة‌ الهاديه‌ اين‌ المعد لقطع‌ دابر الظلمه‌ اين‌ المرتجي‌ لازالة‌ الجور و العدوان‌ تا اين‌ ابن‌ النبي‌ المصطفي‌ و ابن‌ علي‌ المرتضي‌ و ابن‌ خديجة‌ الكبري‌ و ابن‌ فاطمة‌ الزهرا»، مي‌گويد‌ تمام‌ جاها را تا اين‌ جملات‌ گشته‌ بودم‌. تا رسيده‌ بودم‌ كنار خانة‌ خدا. يك‌ وقت‌ چشمم‌ افتاد به‌ آقا وليعصر در همان‌ حال‌ خودم‌. ديدم‌ دستها را به‌ در خانة‌ كعبه‌ زده‌، پشتش‌ به‌ جمعيت است‌، دارد‌ دعا ميكند‌. عباي‌ نازنينش‌ را گرفتم‌. گفتم‌:« بابي‌ انت‌ و امي‌ و نفسي‌ لك‌ الوقاء و الحمي‌». پدر و مادرم‌ قربانت‌، كجا بودي‌؟ «بابي‌ و انت‌ و امي‌». پدرم‌ به‌ قربانت‌، مادرم‌ به‌ قربانت‌، جانم‌ به‌ قربانت‌. اي‌ پسر صافيه‌، اي‌ پسر سادات‌، اي‌ پسر آقاها، اي‌ آقاي‌ آقاها، تو كجا بودي‌؟ ميگفت‌ همينطور عبايش‌ را گرفته‌ بودم‌ تكان‌ ميدادم‌. يك‌ وقت‌ ديدم‌ كه‌، جملات‌ اين‌ قسمت‌ را كه‌ خواندم‌ آنوقت‌ ديدم‌ برگشت‌ به‌ من‌ فرمود كه‌ كار در دست‌ خدا است‌. از خدا بخواه‌. مي‌گويد‌ اينجا گفتم‌ «اللهم‌ لك‌ الحمد علي‌، اين‌ قسمت‌، اللهم‌ انت‌ كشاف‌ الكرب‌ و البلوي‌». اي‌ خدا تو كرب‌ و اندوه‌ را توئي‌ كه‌ كشف‌ ميكني‌، توئي‌ كه‌ باز ميكني‌. «انت‌ كشاف‌ الكرب‌ و البلوي‌ و اليك‌ استعدي‌ فعندك‌ العدوي‌ و انت‌ رب‌ الآخرة‌ و الدنيا.» حالا دارم‌ با خدا مناجات‌ ميكنم‌. دستم‌ به‌ دامان‌ آقا وليعصر، اينجور بايد دعاي‌ ندبه‌ بخوانيد. دستم‌ به‌ دامن‌ آقا وليعصر دارم‌ اينجوري‌ ميگويم. «فاغث‌ يا غياث‌ المستغيثين‌»، اي‌ پناه‌ بي‌ پناهان‌ پناهم‌ بده‌. «عبيدك‌ المبتلي‌». اين‌ بندة‌ كوچك‌ ضعيفت‌ مبتلاي‌ به‌ فراق‌ امام‌ زمانش است‌، «عبيدك‌ المبتلي‌ و اره‌ سيده‌ يا شديد القوي‌». آقايش‌ را به او‌ نشان‌ بده‌ اي‌ خدايي‌ كه‌ شديد القوي‌ هستي‌،« و ازل‌ عنه‌ به‌ الأسي‌ و الجوي‌ و برد غليله‌ يا من‌ علي‌ العرش‌ استوي‌ و من‌ اليه‌ الرجعي‌ و المنتهي‌». مي‌گويد‌ بعد نگاه‌ كردم‌ ديدم‌ اين‌ گرفتارها، اينجا آدم‌ وقتي‌ ميرود‌ در مكه‌ اطراف‌ مسجد الحرام‌، اطراف‌ كعبة‌ معظمه‌ مي‌بيند‌ اينها همينطور دارند مي‌چرخند. فرقي‌ بين‌ علي‌ و عمر نمي‌توانند بگذارند. فرقي‌ بين‌ حق‌ و باطل‌ نمي‌توانند بگذارند. اين‌ مردم‌ اينجور دارند زحمت‌ مي‌كشند، رياضت‌ مي‌كشند. به‌ اين‌ جمله‌ رسيدم‌. «اللهم‌ و نحن‌ عبيدك‌». همة‌ ما بندگان‌ تو هستيم‌ اينها هم‌ بندگان‌ تو هستند. منتهي‌ از آقايشان‌ دور افتاده‌اند. لازمة‌ اين‌ دور افتادن‌ همينه‌. انسان‌ وقتي‌ كه‌ از سرچشمة‌ فيض‌ استفاده‌ نكرد، به‌ آبهاي‌ گل‌ آلود برخورد ميكند‌.« اللهم‌ نحن‌ عبيدك‌ التائقون‌ الي‌ وليك‌ المذكر بك‌ و بنبيك‌ خلقته‌ لنا عصمة‌ و ملاذا». ببينيد چقدر اين‌ جملات‌ دقيق‌ به‌ اين‌ مطلب‌ ميخورد‌. خدايا تو او را براي‌ ما در اين‌ دنيا نگه‌ داشتي‌ كه‌ پناهگاه‌ ما باشد‌. «و اقمته‌ لنا قواما و معاذا و جعلته‌ للمؤمنين‌ منا اماما  فبلغه‌ منا تحية‌ و سلاما» سلام‌ ما را به‌ او برسان‌. اين‌ ارادتمان‌ را به‌ او ابلاغ‌ كن‌. اين‌ جور بايد انسان‌ دعاي‌ ندبه‌ را بخواند‌. در اين‌ روزهاي‌ پر بركت‌ حالا چه‌ جمعه‌ باشد‌ چه‌ عيد قربان‌ باشد‌، چه‌ عيد غدير باشد‌، چه‌ عيد فطر باشد‌.

 خدايا به‌ حق‌ خودش‌ قسمش‌ مي‌دهيم‌ حالا كه‌ عيد قربان‌ و جمعه‌ حالا يا در دو روز پهلوي‌ هم‌ قرار گرفته‌ باشد‌ يا در يك‌ روز باشد‌، فرقي‌ نميكند‌. حالا كه‌ اينطوري است‌ و عيدي‌ ما را خدايا بايد دو چندان‌ بدهي‌، عيدي‌ ما را ظهور آقامان‌ امام‌ عصر قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. آن‌ اواخر دعا ميگوييم‌ كه‌ «و اجعل‌ مستقره‌ لنا مستقرا و مقاما». خدايا محلي‌ كه‌ او اقامت‌ دارد‌، هرجا هست‌، اينها را جدي‌ مي‌گويي‌؟ امام‌ عسگري‌ فرمود فرزندم‌ در وسط‌ بيابانها زندگي‌ كن‌. در جائي‌ كه‌ دور از مردم‌ باشي‌. «و اجعل‌ مستقره‌ لنا مستقرا و مقاما». ما را هم‌ همانجا باشيم‌. خدايا مي‌شود‌ يك‌ روزي‌، المفقودون‌، يك‌ عده‌اي‌ هستند اينها اسمشان‌ مفقودون است‌. نصف‌ شب‌ گم‌ مي‌شوند. مي‌روند خدمت‌ آقا امام‌ زمان‌. ما متأسفانه‌ براي‌ باور كردنش‌ براي‌ ما حرف است‌. اينكه‌ نيستيم‌ بماند‌، نديديم‌ بماند‌. باور كردنش‌ بايد بحث‌ بشود‌. اي‌ واي‌ بر شيعه‌! چقدر شيعه‌ بدبخت‌ شده‌ در اثر دور افتادن‌ از امام‌ زمان‌. يك‌ عده‌ نيمه‌ شب‌ مفقود مي‌شوند. نيستند. كجا رفته‌ آقا؟ در هم‌ بسته‌ رفته‌. ميگفت‌ در شيراز پنج‌ روز پشت‌ سر هم‌ هر روز مي‌رفتم‌ پشت‌ سر امام‌ زمان‌ نماز مي‌خواندم‌. گفتم‌ عجب‌ مردم‌ بدي‌ هستند اين‌ مردم‌. پنج‌ نفر بيشتر نمي‌آيند پشت‌ سر آقا نماز بخوانند. صبح‌ ايشان‌ اينجا نماز ميخوانده‌. اينها شبها كه‌ مي‌شود‌ حركت‌ مي‌كنند، بخدا قسم‌ اينها هست‌، حركت‌ مي‌كنند. زنشان‌، بچه‌هايشان‌، گاهي‌ اگر اهل‌ باشند متوجه‌ مي‌شوند، اگر هم‌ اهل‌ نباشند متوجه‌ هم‌ نمي‌شوند.بلندمي‌شوند مي‌آيند خدمت‌ آقا مي‌رسند. آقا دستور ميدهد‌ مأموريت‌ ميدهد‌، برويد به‌ فلاني‌، اكثر اينهايي‌ كه‌ به آنها‌ رسيدگي‌ مي‌شود‌ از طرف‌ آقا وليعصر كه‌ خيال‌ مي‌كنند، بعضي‌ها خيال‌ مي‌كنند خود آقا وليعصر است‌. اينها مأمورهاي‌ آقا هستند.« و اجعل‌ مستقره‌ لنا مستقرا و مقاما و اتمم‌ نعمتك‌ بتقديمك‌ اياه‌ امامنا». نعمتت‌ را تمام‌ كن‌. حالا كه‌ ما را، اگر ما را در آنجايي‌ كه‌ او مستقره‌ ما هم‌ مستقر شديم‌ نعمتت‌ تمام‌ بشود‌ به‌ اينكه‌ يك‌ روز پرچم‌ «انا فتحنا لك‌ فتحا مبينا»، ميگفت‌ در عالم‌ رؤيا ديدم‌ روي‌ تمام‌ خانه‌هاي‌ مردم‌ مشهد يك‌ پرچم‌ خورده‌ رويش‌ نوشته‌ «انا فتحنا لك‌ فتحا مبينا». انشاء الله‌ يك‌ همچين‌ روزي‌ خواهد آمد. «و اتمم‌ نعمتك‌ بتقديمك‌ اياه‌ امامنا». او را جلوي‌ ما بگذار. «و اتمم‌ نعمتك‌ بتقديمك‌ اياه‌ امامنا حتي‌ توردنا جنانك‌». تا توي‌ بهشت‌. توي‌ بهشت‌ هم‌ ولش‌ نمي‌كنيم‌. از امام‌ زمان‌ چه‌ بهتر.« حتي‌ توردنا جنانك‌ و مرافقة‌ الشهداء من‌ خلصائك‌». تا اينكه‌ ميرسد‌ كه‌، چقدر خوب است‌ «و اسقنا من‌ حوض‌ جده‌،» خدايا به‌ ما روز قيامت‌ كه‌ مي‌شود‌ اينقدر انسان‌ تشنه‌اش‌ مي‌شود‌، اينقدر عطش‌ رويش‌ فشار مي‌آورد‌ كه‌ حساب‌ ندارد‌. تا ميرسد‌ در بهشت‌ مي‌بيند‌ كه‌ امامش‌، امام‌ زمانش‌ يك‌ جامي‌ پر از آب‌ كرده‌ آقا بگير بخور، رفع‌ تشنگيت‌ بكن‌.« و اسقنا من‌ حوض‌ جده‌ صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ بكأسه‌ و بيده‌ ريا رويا هنيئا سائغا لا ظما بعده‌ يا ارحم‌ الراحمين‌». انشاء الله‌ دعاي‌ ندبه‌ خوانديد. هر وقت‌ دعاي‌ ندبه‌ خوانديد يادي‌ هم‌ از ما بكنيد. يادي‌ از امام‌ عصرتان‌ بشود‌. فقط‌ به‌ خواندن‌ يك‌ دعاي‌ ندبه‌ توي‌ يك‌ مجلسي‌ اكتفا نكنيد كه‌ خوشحال‌ بشويد دعاي‌ ندبه‌ خوانديد و ثواب‌ برديد. نه‌. دعاي‌ عشق است‌، دعاي‌ محبت است‌، دعاي‌ گريه‌ است‌، دعاي‌ فرياد است‌. من‌ شب‌ عيد (قطع‌ صداي‌ نوار)

 

۳۰ شعبان ۱۳۹۸ قمری – ۱۴ مرداد ۱۳۵۷ شمسی – رحمت‌، مغفرت‌ و بركت‌

اعوذ بالله‌ من‌ الشیطان‌ الرجیم‌

بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحیم‌

 الحمد لله‌ و الصلاه‌ و السلام‌ علی‌ رسول‌ الله‌ و علی‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علی‌ بقیه‌ الله‌ روحی‌ و ارواح‌ العالمین‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنه‌ الدائمه علی‌ اعدائهم‌ اجمعین‌ من‌ الان‌ الی‌ قیام‌ یوم‌ الدین‌.

 روزی‌ قبل‌ از ماه‌ مبارک‌ رمضان‌ بود یعنی‌ روزی‌ آخر ماه‌ شعبان‌، خطبه‌ بسیار کوبنده‌ و قرائی‌ بود. بسیاری‌ از مسائل‌ و اخلاقی‌ در اون‌ هست‌. اون‌ خطبه‌ بسیار مفصله‌ و حتی‌ به‌ صورت‌ کتابی‌ چاپ‌ شده‌ و تفسیر شده‌ است‌. از اون‌ جمله‌ مطالبی‌ که‌ در اون‌ خطبه‌ هست‌ می‌فرماید ایها الناس‌ قد اقبل‌ الیکم‌ شهر الله‌. مردم‌ بدانید که‌ ماه‌ خدا به‌ شما رو کرده‌. بالبرکت‌ و رحمت‌ و المغفره‌. در این‌ ماه‌ سه‌ چیز به‌ مهمانی‌ از شما پذیرایی‌ می‌کند. برکت‌، و رحمت‌ و مغفرت‌. انسان‌ بیشتر از این‌ سه‌ چیز هم‌ در دنیا و آخرت‌ چیز نمی‌خواهد. گناهانش‌ بخشیده‌ شود. رحمت‌ پروردگار بر او نازل‌ گردد و برکت‌ در زندگیش‌ وجود داشته‌ باشد. ببینید سه‌ چیزی‌ که‌ همه‌ چی‌ در اون‌ هست‌. اگر یک‌ نفر این‌ سه‌ چیز را داشته‌ باشند فکر نمی‌کنم‌ چیزی‌ در چه‌ دنیا و چه‌ در آخرت‌ کسر داشته‌ باشد. رحمت‌، مغفرت‌ و برکت‌. یکی‌ از آرزوهای‌ ما این‌ است‌ که‌ حتی‌ در ماه‌ رمضان‌ هم‌ باید این‌ آرزو را داشته‌ باشیم‌ که‌ خدایا ما را ببخش‌ و بیامرزد. اگر یک‌ انسان‌ گناهان‌ را بخواد باش‌ حساب‌ کنند، بدهی‌ها را بخوان‌ باش‌ حساب‌ کنند همیشه‌ ورشکسته‌. هر انسانی‌ که‌ باشه‌. ما در مقابل‌ پروردگارمون‌ خیلی‌ شرمنده‌ایم‌، رو سیاهیم‌. شما فکر نکنید تنها گناهان‌ مایه‌ رو سیاهی‌ انسان‌، مایه‌ شرمندگی‌ انسان‌. گاه‌ گاهی‌ انسان‌ فکر می‌کنه‌ در مقابل‌ خدا چه‌ کرده‌ و چه‌ آورده‌؟ شما بدونید در شبانه‌ روز همین‌ دیروز این‌ جمله‌ را گفتم‌، در شبانه‌ روز هر کاری‌ بشه‌ بکنید با توجه‌ میکنید. اگر با زنتون‌ صحبت‌ می‌کنید با حواس‌ پرتی‌ با او صحبت‌ نمی‌کنید. اگر کسب‌ و کاری‌ داریم‌ با حواس‌ پرتی‌ کار را انجام‌ نمیدیم‌. اگر مطالعه‌ و درسی‌ داریم‌، با حواس‌ جمعی‌ باید این‌ درس‌ را این‌ مطالعه‌ را انجام‌ بدیم‌. اگر با کسی‌ صحبت‌ می‌کنیم‌، حرف‌ می‌زنیم‌ تمام‌ توجهمون‌ به‌ اوست‌. همانطوری‌ که‌ همه‌ ماها نماز می‌خونیم‌ اگر با یک‌ نفر انسان‌ معمولی‌ حرف‌ بزنیم‌ یک‌ کلماتی‌ را به‌ این‌ شخص‌ بگیم‌ که‌ نمی‌فهمیم‌ معناش‌ چیه‌؟ حفظ‌ کردیم‌، بیان‌ کردیم‌ داریم‌ می‌گیم‌ به‌ او طرف‌ و حواسمون‌ جای‌ دیگری‌ است‌ او هم‌ از حواس‌ ما و قلب‌ ما اطلاع‌ داشته‌ باشه‌ شما را به‌ خدا قسم‌ آیا این‌ شخص‌ هر چه‌ هم‌ کوچک‌ باشه‌، هر چه‌ هم‌ آدم‌ معمولی‌ به‌ اصطلاح‌ بی‌ شخصیتی‌ باشه‌ حواست‌ کجاست‌. همین‌ طور که‌ ما نماز می‌خونیم‌ اگر با حواس‌ پرت‌ صحبت‌ کنیم‌، این‌ خودش‌ یک‌ گناه‌ بزرگی‌ است‌. شما مثلا فرض‌ کنید می‌رسی‌ به‌ نماز توی‌ نماز چشمتون‌ به‌ کتابهات‌ می‌افته‌ می‌گی‌ کتاب‌ فلانی‌ هم‌ اینجاست‌ بعد نماز یک‌ تلفن‌ بهش‌ بزنم‌ این‌ کتاب‌ بهش‌ بدم‌. کتاب‌ را بهش‌ بدم‌ فلان‌ انسانه‌ دیگه‌ می‌میره‌، فکرت‌ خیلی‌ هم‌ مهمه‌ها، انسان‌ می‌میره‌ این‌ کتاب‌ این‌ بنده‌ خدا پیش‌ ما می‌مونه‌. کارهام‌ مونده‌، همین‌ طور اگر در مقابل‌ یک‌ نفر قرار بگیرید و به‌ رو بیارید، یعنی‌ ظاهر کنید این‌ چقدر بده‌. جا داره‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار را با اون‌ عظمت‌ که‌ تمام‌ وجود انسان‌ از اوست‌ برید بگید که‌ آقا نمازت‌ هم‌ مال‌ خودت‌ من‌ نمی‌خوام‌. نماز با حواس‌ پرتی‌ با اون‌ وضعی‌ که‌ تو داری‌ می‌خونی‌ چه‌ ارزشی‌ برای‌ من‌ داره‌. تو با زنت‌ که‌ صحبت‌ می‌کردی‌ تمام‌ توجهت‌ به‌ زنت‌ بود. با بچه‌ کوچکت‌ که‌ صحبت‌ می‌کردی‌ حواست‌ به‌ بچه‌ بود، با فرض‌ کنید هر کاری‌ که‌ می‌کردی‌. اینطوری‌ حرف‌ نمی‌زدی‌ که‌ با من‌ داری‌ می‌زنی‌. گناهای‌ که‌ ما به‌ حساب‌ می‌یاریم‌ عرض‌ کنم‌. باید ذات‌ مقدس‌ پروردگار ما را ببخشه‌. من‌ نمی‌خوام‌ عرض‌ کنم‌ که‌ چقدر خدای‌ تعالی‌ مظلوم‌ است‌ و ما چقدر به‌ خدا ظلم‌ می‌کنیم‌. امام‌ زمانمون‌ حاضر و ناظره‌، علی‌ ابن‌ ابیطالب‌ حاضر و ناظره‌، پیغمبر اکرم‌ حاضر و ناظره‌ همه‌ اینها حاضر و ناظرند این‌ اعتقاد شیعه‌ است‌، این‌ اعتقاد مسلمانه‌. اگرکسی‌ منکر این‌ معنا بشود کافره‌ به‌ جهت‌ این‌ که‌ دو آیه‌ از قرآن‌ بر این‌ معناست‌ صراحت‌ داره‌ که‌ (نامفهوم‌). پس‌ وقتی‌ که‌ انسان‌ به‌ نواقص‌ کار خودش‌ پی‌ می‌بره‌ باید اول‌ حاجتی‌ که‌ از پروردگار داره‌، اول‌ خواهشی‌ که‌ از خدا داره‌ بلکه‌ اولیاء خدا و تمام‌ انبیاء و رسل‌ این‌ تقاضا را داشتند که‌ چه‌؟ خدایا ما را ببخش‌، پیغمبر اکرم‌ با اون‌ عظمت‌ که‌ لحظه‌ای‌ از یاد خدا غافل‌ نمی‌شود در عین‌ حال‌ اگر چه‌ روایتش‌ خیلی‌ سندش‌ صحیح‌ نیست‌ و اهل‌ سنت‌ نقل‌ کرده‌اند و اهل‌ سنت‌ نقل‌ کرده‌ است‌ بعید نیست‌ درست‌ باشه‌ که‌ من‌ علی‌ قلبی‌ پیغمبر می‌فرماید فاستغفرالله‌ فی‌ کل‌ یوم‌ سبعین‌ مرۀ . روزی‌ هفتاد مرتبه‌ من‌ استعفار می‌کنم‌.

 من‌ یک‌ وقتی‌ این‌ روایت‌ را اینطور بیان‌ می‌کردم‌. گاهی‌ انسان‌ در مقابل‌ محبوبش‌ نشسته‌ چشمش‌ را به‌ صورت‌ محبوبش‌ دوخته‌ یک‌ کسی‌ می‌یاد یک‌ حرفی‌ با انسان‌ می‌خواد بزنه‌ خود محبوب‌ انسان‌ به‌ انسان‌ می‌گه‌ که‌ جوابش‌ را بده‌، این‌ برمی‌ گرده‌، به‌ دستور او جواب‌ این‌ مراجعه‌ کننده‌ را می‌ده‌ ولی‌ در عین‌ حال‌ برمی‌ گرده‌ به‌ اون‌ محبوبش‌ می‌گه‌ ببخشید. این‌ ببخشیدهایی‌ که‌ پیغبر اکرم‌ به‌ خدا می‌گه‌، خدا دستور داده‌ که‌ با مردم‌ هم‌ صحبت‌ کن‌ با کفار قریش‌ هم‌ صحبت‌ کن‌ شاید اینها هدایت‌ بشن‌. پیغمبر اکرم‌ با اینها صحبت‌ می‌کنه‌، حرف‌ می‌زنه‌، برمی‌گرده‌ به‌ پروردگارش‌ می‌گه‌ ببخشید، استغفر الله‌ یعنی‌ طلب‌ ببخشش‌ می‌کند از خدا. اگر روایتش‌ درست‌ باشه‌ و حقیقت‌ داشته‌ باشه‌. همه‌ مردم‌ باید ببخشید را در هر لحظه‌ به‌ خدا بگن‌. چون‌ هر چه‌ هم‌ عبادتتون‌، توجهتون‌ به‌ خدا زیاد بشه‌ که‌ ما الحمدلله‌ دائما در ذکر خدا هستیم‌ و تمام‌ وجودمون‌ وقف‌ خداست‌ چکار کنیم‌ که‌ خدا؟ هر کاری‌ بکنید باز باید بگید ببخشید. باز حق‌ بندگی‌ خدا را عمل‌ نکردیم‌. و ما عرفناک‌ حق‌ معرفتک‌. ما اصلا خدا را نشناختیم‌. شما اگر در مقابل‌ یک‌ بزرگی‌، یک‌ عالمی‌ وایستاده‌ باشید دارید صحبت‌ می‌کنید، این‌ ور نگاه‌ کنید، اون‌ ور نگاه‌ کنید، حواستون‌ پرت‌ بشه‌ می‌بینید این‌ عالم‌ بدش‌ می‌یاد. خدا چند برابر این‌ عالم‌ اهمیت‌ داره‌؟ یک‌ میلیون‌ برابر؟ یک‌ میلیارد برابر؟ نه‌ اصلا این‌ آقا هیچ‌ ارزشی‌ نداره‌. حالا قدرتمندها چون‌ ما بهتر با قدرتها، سابق‌ میگفتیم‌ اگر در مقابل‌ شاه‌ وایستادیم‌. چون‌ عالم‌ را سبک‌ می‌شمردیم‌. می‌گفتیم‌ شاهه‌، بزرگ‌ بود، ما در مقابل‌ شاه‌ وایستادیم‌. ولی‌ خوب‌ حالا الحمدلله‌ شاهی‌ در کار نیست‌ و می‌گیم‌ در مقابل‌ قدرتمند انسان‌ ایستاده‌ باشه‌. این‌ یک‌ خورده‌ حواسش‌ پرت‌ بشه‌ می‌گن‌ در مقابل‌ شاه‌ یک‌ نفر ایستاده‌ بود. عقرب‌ آمد پایش‌ را نیش‌ زد. این‌ تکان‌ نخورد. دفعه‌ دوم‌، دفعه‌ سوم‌ خوب‌ نیش‌ عقرب‌ تیز است‌ و وقتی‌ هم‌ زیاد شد بدن‌ میشه‌. بعد دیدند بعله‌ آقا افتاد.

 ما حالا می‌گیم‌ چطور می‌شه‌ که‌ یکی‌ از سؤالاتی‌ که‌ از ما می‌پرسند میگند چطور می‌شه‌ علی‌ ابن‌ ابیطالب‌ ایستاده‌ باشه‌، شمشیر یا خنجر یا هر چیزی‌ به‌ پاش‌ فرو رفته‌ باشه‌ و این‌ را بکشن‌ نفهمه‌، راسته‌ ماها نمی‌فهمیم‌ یعنی‌ چه‌؟ به‌ جهت‌ این‌ که‌ ما اگر که‌ این‌ پامون‌، بخاره‌، دولا میشیم‌ پایمون‌ را می‌خارونیم‌. یک‌ خارش‌ جزئی‌! در توی‌ نمازها، اینقدر برای‌ خدای‌ تعالی‌ بی‌ احترامی‌ قائلیم‌. و فرموده‌ است‌ در قرآن‌ کریم‌ و استغفروا ربکم‌. همه‌ مردم‌، استغفار کنید پروردگارتون‌ را، طلب‌ بخشش‌ کنید پروردگارتون‌ را. ثم‌ توبوا الیه‌. در هر مرحله‌ انسان‌ باید برگردد به‌ طرف‌ خدا . باید برگرده‌ به‌ طرف‌ پروردگار، یرسل‌ السماء‌ علیکم‌ مدرارا. برکت‌ بر شما نازل‌ می‌شه‌، آسمان‌ برکاتش‌ را بر شما نازل‌ می‌کنه‌. اول‌ قدم‌ و بلکه‌ آخر قدم‌ و بلکه‌ اول‌ و آخر و وسط‌ همه‌ قدمها به‌ سوی‌ پروردگار و کمالات‌ این‌ است‌ که‌ انسان‌ دائما استغفار کنه‌ دائما بگه‌ استغفر الله‌ ربی‌ و اتوب‌ علیه‌. نه‌ استغفر اللهی‌ که‌ ما لقلقه‌ لسان‌ باشه‌. استغفر الله‌ یعنی‌ خدا طلب‌ بخشش‌ می‌کنم‌، ببخش‌.

 در دعای‌ بعد از زیارت‌ حضرت‌ رضا علیه‌ الصلاه‌ و السلام‌ اینه‌ که‌ واستغفرک‌ استغفارا توبه‌، استغفار استغفار، اصلا از این‌ استغفار هم‌ باید استغفار کنید. یک‌ نفر هی‌ راه‌ می‌رفت‌ هی‌ می‌گفت‌ استغفر الله‌ ربی‌ و اتوب‌ الله‌. حضرت‌ امیر صلوات‌ الله‌ علیه‌ فرمود، ثکلتک‌ امک‌، مادرت‌ به‌ عزات‌ بنشینه‌. یعنی‌ خلاصه‌ خدا مرگت‌ بده‌. خدا را استهزا می‌کنی‌. همین‌ بچه‌ شما هی‌ بره‌ دم‌ در بیاد بگه‌ ببخشید باز بره‌ بیاد بگه‌ ببخشید، دفعه‌ دوم‌ و سوم‌ ما را مسخره‌ کردی‌، یک‌ بار، خدا می‌بخشه‌ یک‌ بار کاری‌ را کردی‌ تمام‌ شد باشه‌، انسان‌ گاهی‌ همین‌ گفته‌ دائما استغفار کنه‌ یکبار. اگر شما در چرا انسان‌ تازه‌ نماز را خوند. حالا نمازش‌ را قضا میکنه‌. بگه‌ استغفر الله‌ از این‌ نمازی‌ که‌ خوندم‌. فردا باید اسغفر اللهش‌ از این‌ که‌ توی‌ نمازش‌ حواسش‌ پرت‌ بوده‌ باشه‌. پس‌ فردا باید استغفارش‌ از اینکه‌ یک‌ لحظه‌ حواسش‌ دنبال‌ ضروریترین‌ چیزها رفته‌ باشه‌. اینجوری‌ می‌رید بالا. حالا یک‌ مثال‌ میزنم‌ که‌ استغفارها باید حساب‌ داشته‌ باشه‌.هر چه‌ انسان‌ مقامش‌ بالا میره‌ بخشش‌، توبه‌اش‌، استغفارش‌ باید در همان‌ مرحله‌ باشد. حضرت‌ آدم‌ چه‌ کرده‌ بود که‌ دویست‌ سال‌ استغفار کرد. یک‌ کار معمولی‌ که‌ ماها همیشه‌ انجام‌ می‌دیم‌. از آیات‌ قرآن‌ استفاده‌ می‌شه‌ این‌ را بهش‌ گفتند که‌ اگر از گندم‌ بخوری‌ برایت‌ ضرر داره‌. ضرر جزئی‌ هم‌ داره‌. ضررش‌ را هم‌ بهش‌ گفتند که‌ چه‌ هست‌. که‌ علمای‌ فقه‌ وقتی‌ که‌ یک‌ روایتی‌ مثلا درباره‌ نهی‌ از یک‌ چیزی‌ اگر نهی‌ باشه‌ اینها می‌گن‌ مثلا اگر قیمتش‌ خیلی‌ بالا باشه‌ خوب‌ حرامه‌، اگر قیمتش‌ خیلی‌ نباشه‌ یعنی‌ حق‌ نداره‌ علما به‌ اصطلاح‌ علما تحملشون‌ می‌کنند. اینقدره‌. اگر یک‌ همچین‌ چیزی‌ باشه‌. این‌ را میگند مکروه‌. قطعا و صد مرتبه‌ قطعا گندم‌ خوردن‌ حضرت‌ آدم‌ توی‌ بهشت‌ بیشتر از سیگار کشیدن‌ ضرر نداشته‌. و عقل‌ و فکر و همه‌ چیز انسان‌ میگه‌ که‌ آقا دودی‌ که‌ هم‌ مردم‌ را ناراحت‌ میکنه‌، هم‌ دهنت‌ بو میگیره‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود که‌ ضرر مادی‌ داره‌ چرا می‌کنید. می‌گه‌ای‌ آقا ما عادت‌ کردیم‌. حضرت‌ آدم‌ هم‌ یک‌ دفعه‌ یک‌ همچین‌ کاری‌ کرد. اونچنان‌ مقامش‌ بالاست‌ حضرت‌ آدم‌ که‌ خدا هم‌ ولش‌ نکرد. چون‌ هر کسی‌ را آخه‌ نمی‌شه‌ توی‌ کلاس‌ اولیه‌ اگر که‌ بهش‌ گفتند که‌ مثلا بنویس‌ صادق‌، صادق‌ را با سین‌ نوشت‌ ازش‌ توقعی‌ نیست‌. اما اگر یک‌ دیپلم‌ صادق‌ را با سین‌ بنویسه‌، این‌ بیسواده‌. مثل‌ اینه‌. از حضرت‌ آدم‌ بعیده‌. آخه‌ تو بنده‌ خدا، توی‌ بهشت‌ جای‌ به‌ این‌ خوبی‌، نعمتهای‌ به‌ این‌ فراوانی‌ همه‌ چیز خدا بهت‌ داده‌. آخه‌ چه‌ گناهی‌ داری‌ که‌ از این‌ گندمی‌ که‌ اگر تو خوردی‌ لباسهایت‌ میریزه‌، بیرونت‌ می‌کنند. گول‌ سادگیش‌ را خورد پدر بزرگوار ما. تا آنوقت‌ دروغ‌ نشنیده‌ بود. ولی‌ تا زمان‌ ما… چون‌ دروغ‌ نشنیده‌اند یک‌ کسی‌ بیاید آنهم‌ توی‌ بهشت‌، در محضر خدا. چون‌ هم‌ حضرت‌ آدم‌ خدا را در محضر خودش‌ میدید و هم‌ شیطان‌. بیاید آنجا قسم‌ بخوره‌، قسم‌ جلاله‌، که‌ اگر از این‌ درخت‌ خوردی‌ خدا دیگه‌ از اینجا بیرونت‌ نمیکنه‌. برای‌ اینکه‌ حالا بیرونت‌ بکنه‌ از این‌ نخور. و قاسمهما، آیه‌ شریفه‌، حضرت‌ آدم‌ هم‌ خوب‌ خیلی‌ هم‌ دلش‌ می‌خواست‌ توی‌ بهشت‌ بمانه‌. نگاه‌ میکرد میدید زمین‌ آنهمه‌ گرفتاری‌، مرض‌، میکربهای‌ مختلف‌، نمیدونم‌ باید انسان‌ آنهم‌ اولین‌ زمان‌، دست‌ تنها، باید بکاره‌، دربیاید و بخوره‌، ولذا وقتی‌ قسم‌ خورد شد. و گفت‌ و قاسمهما انی‌ لکما لمن‌ الناصحین‌. بخدا قسم‌ من‌ دارم‌ نصیحتتون‌ میکنم‌. من‌ اختلاف‌ نفس‌ (نامفهوم‌) شیطان‌ را بهش‌ دروغ‌ نبندند. چون‌ بر شیطان‌ هم‌ نباید دروغ‌ بست‌. حالا این‌ تعبیرات‌ را در قرآن‌ بیان‌ میکنه‌. آنقدر گفت‌ تازه‌ حضرت‌ آدم‌ گول‌ نخورد. حضرت‌ حوا رفت‌ و خورد و آمد دید که‌ نه‌ طوری‌ نشد. آمد به‌ حضرت‌ آدم‌ گفت‌ نه‌ من‌ خوردم‌ چیزی‌ نشد. خوب‌. برای‌ این‌ کار معمولی‌، خدای‌ تعالی‌ هم‌ آن‌ بیرون‌ کرد. دو تایی‌ بروید به‌ زمین‌. تنزل‌ بکنید، پائین‌ بروید. البته‌ بهشت‌ چون‌ در حضرت‌ آدم‌ و حوا رفتند، بهشتی‌ بوده‌ در همین‌ دنیا، یک‌ باغ‌ خوبی‌ بود. توی‌ این‌ دویست‌ سال‌، دویست‌ سال‌ استغفار کرد. خیلی‌ عجیبه‌.

 پس‌ یکی‌ مغفرت‌، همه‌ باید مغفرت‌ بخواهند. زیاد استغفار کنید. مغفرت‌ از خدا بخواهید. دوم‌ رحمته‌. حالا که‌ خدا خواست‌ شما را ببخشه‌، شما به‌ یک‌ فردی‌ بد کردید به‌ تو محبت‌ میکنه‌، بخشش‌ را اعمال‌ میکنه‌، بعد منتظر رحمت‌ او هستید. و برحمتک‌ التی‌ وسعت‌ کل‌ شی‌ء. رحمت‌ خدا شامل‌ همه‌ چیز میشه‌. در همه‌ چیز باید شما از خدای‌ تعالی‌ بخواهید رحمت‌ خدا را. رحمت‌ پروردگار، مهربانی‌ خدا، برای‌ انسان‌ از ضروری‌ترین‌ چیزهایی‌ است‌ که‌ باید انسان‌ از خدا بخواهد. که‌ علاوه‌ بر مغفرت‌، رحمت‌. شما میدونید حتی‌ بزرگترین‌ هدیه‌ای‌ که‌ به‌ پیغمبر اکرم‌، برای‌ رسول‌ اکرم‌، شما ارسال‌ می‌کنید چیه‌؟ طلب‌ رحمت‌ از خدا برای‌ پیغمبره‌. همین‌ صلواتی‌ که‌ می‌فرستید در نمازها، هیچ‌ دعایی‌ واجبی‌ که‌ به‌ قصد انشاء انسان‌ آن‌ دعا را بخوانه‌، اینی‌ که‌ میگویند زیادها، در شبانه‌روز ما نداریم‌ جز صلوات‌. و آنهم‌ توی‌ نماز. نماز عبادتی‌ است‌، مغز نماز دعاست‌. مغز هر عبادتی‌ دعاست‌. و صلوات‌ مغز نمازه‌. اینی‌ که‌ در اذان‌ و اقامه‌ میگید حی‌ علی‌ خیر العمل‌، در تفسیر خیر العمل‌ میگویند که‌ منظور ولایته‌، خوب‌ ما کجای‌ نماز ولایت‌ داریم‌؟ همین‌، ببینید هر انسانی‌ ارزشش‌ به‌ مغزشه‌، به‌ مغزشه‌، و مغز نماز هم‌ صلواته‌. و صلوات‌ منظورش‌ اینه‌ که‌ خدایا رحمتت‌ را بر پیغمبر اکرم‌ نازل‌ کن‌. بر پیغمبر و آل‌ پیغمبر نازل‌ کن‌. هر فردی‌ به‌ تناسب‌ خودش‌ باید برش‌ رحمت‌ نازل‌ بشه‌. یک‌ وقت‌ هست‌ یک‌ نفر از دنیا رفته‌، میگیم‌ خدا رحمتش‌ کنه‌. اما نسبت‌ به‌ امام‌ و پیغمبر، به‌ فرزندان‌ پیغمبر میگیم‌ صلی‌ الله‌ علیه‌، این‌ دیگه‌ رحمت‌ خاصه‌ای‌ است‌. از آن‌ جاهای‌ خوبش‌، از آن‌ رحمتهایی‌ است‌ که‌ برای‌ همه‌ مردم‌ خدا این‌ رحمت‌ را نازل‌ میکنه‌. این‌ صلوات‌، صلوات‌ فکر نکنید مخصوصا پیغمبر اکرمه‌ یا مخصوص‌ آل‌ پیغمبره‌. نه‌. در زیارت‌ عاشورا داره‌ که‌ خدایا بر کسانی‌ که‌ دارند زیارت‌ می‌خونند، از تو تقاضا دارم‌ که‌ صلواتت‌ را و رحمت‌ تو بر من‌ نازل‌ کن‌. تقاضای‌ صلوات‌ میکنیم‌ بر خودمون‌. از خدا میخواهیم‌ و آیات‌ قرآن‌ هم‌ این‌ معنا را بیان‌ میکنه‌. الذین‌ اذا اصابتهم‌ مصیبۀ قالوا انا لله‌ و انا الیه‌ راجعون‌ اولئک‌ علیهم صلوات‌ من‌ ربهم‌. خدا بر آنها صلوات‌ می‌فرسته‌. این‌ رحمت‌ خاصه‌ را خدا بر آنها نازل‌ میکنه‌. و در آیات‌ دیگر مطرح‌ است‌. که‌ کسانی‌ که‌ صابر باشند، مصیبتی‌ بر آنها وارد میشه‌ به‌ همین‌ مناسبت‌ در زیارت‌ عاشورا هم‌ همین‌ را میگه‌. مصیبت‌ سید الشهداء روز عاشورا شما عزاداری‌ کردید. و اظهار محبت‌ به‌ سیدالشهداء علیه‌ الصلاه‌ و السلام‌ کرده‌اید. خدا صلوات‌ بر شما می‌فرسته‌. خیلی‌ قیمت‌ داره‌. اولئک‌ علیهم‌ صلوات‌ من‌ ربهم‌ و رحمه‌. رحمت‌ یعنی‌ رحمت‌ عامه‌ را هم‌ بفرست‌. رحمت‌ را باید از خدا خواست‌. خدا رحمان‌ و رحیمه‌. بعد که‌ رحمان‌ و رحیمه‌ و خدا ارحم‌ الراحمینه‌. بلکه‌ بندگان‌ خدا باید رحمان‌ و رحیم‌ باشند. ذات‌ مقدس‌ پروردگار ارحم‌ الراحمینه‌. اما ارحم‌ الراحیمن‌ نمیشه‌ به‌ کسی‌ اطلاق‌ کرد. یعنی‌ رحیمترین‌ و مهربانترین‌ مهربانهای‌ عالم‌ هستی‌، اگر گفتید فلانی‌ هست‌، اگر گفتید امام‌ زمانه‌، نه‌، امام‌ زمان‌ ارحم‌ الراحمین‌ مطلق‌ نیست‌. بعد از خدا، این‌ ارحم‌ الراحمینه‌. خدا ارحم‌ الراحمین‌ دون‌ الناس‌ مثلا، غیر خدا.

 رحمت‌ پروردگارمون‌ بر ما در ماه‌ مبارک‌ رمضان‌ باید نازل‌ بشه‌ و نازل‌ میشه‌. این‌ دو.

 سوم‌ برکت‌. حالا خدا رحمت‌ را بر ما فرستاده‌، هر چی‌ خواستیم‌ بهمون‌ داده‌، برکت‌ هم‌ همینه‌. مسئله‌ برکت‌ هم‌ خیلی‌ عجیبه‌. انسان‌ زندگیش‌ پر برکت‌ باشه‌. نقصی‌ در کارها که‌ نیست‌ هیچ‌، برکاتی‌ هم‌ در او نازل‌ بشه‌. برکت‌ یکی‌ دو سه‌ تا در عالم‌ خدای‌ تعالی‌ درباره‌ برکت‌ به‌ ما نشان‌ داده‌. مثلا خدای‌ تعالی‌ برکت‌ به‌ فرزندان‌ پیغمبر داده‌. عجیبه‌. روزی‌ که‌ سید الشهداء صلوات‌ الله‌ علیه‌ از دار دنیا رفت‌ و در کربلا شهید شد، فقط‌ یک‌ فرزند بیمار بیشتر در کربلا نداشت‌. و در همان‌ وقت‌ یکی‌ از مورخین‌ نوشته‌ است‌ که‌ ده‌ هزار گهواره‌ طلا و نقره‌ از بنی‌ امیه‌ در حرکت‌ بود. و الان‌ یکنفر از اولاد بنی‌ امیه‌ وجود نداره‌ خدا برکت‌ نداده‌ بهشون‌. و طبق‌ نقل‌ که‌ بعضی‌ نقل‌ کرده‌اند، هشتاد میلیون‌ سید در دنیا هست‌. از فرزندان‌ امام‌ حسین‌، از فرزندان‌ امام‌ حسن‌، هشتاد میلیون‌ هست‌. مرحوم‌ شیخ‌ صدوق‌ در عیون‌ اخبار الرضا نقل‌ میکنه‌ میگه‌ هر یک‌ از خلفای‌ اموی‌ و عباسی‌ کافی‌ بودند برای‌ اینکه‌ نسل‌ پیغمبر را ریشه‌کن‌ کنند. کافی‌ بود. شما اینقدر درباره‌ متوکل‌ شنیده‌اید. درباره‌ هارون‌ الرشید ما وقتی‌ قضیه‌ حمید ابن‌ قحطبه‌ را نقل‌ می‌کنیم‌ بعد می‌رسیم‌. یزید و معاویه‌ و نمیدونم‌ ولید ابن‌ یزید، امثال‌ اینها، همینجور خلفای‌ اموی‌ بر شدت‌ که‌ و خلفای‌ عباسی‌ هم‌ سی‌ و چند نفری‌ که‌ بودند، اینها یکیشون‌ کافی‌ بود که‌ نسل‌ فرزندان‌ پیغمبر را از میان‌ ببرند. توی‌ بیابانها می‌ریختند، توی‌ چاهها می‌ریختند اینها را. در عین‌ حال‌ خدا برکت‌ داده‌ اینها را.

 در میان‌ حیوانات‌ خدا به‌ گوسفند برکت‌ داده‌. در سراسر عالم‌ هیچ‌ جا نیست‌ که‌ گوسفند نداشته‌ باشه‌. بشینیم‌ یک‌ حساب‌ سرانگشتی‌ بکنیم‌. در همین‌ ایران‌ چند هزار گوسفند هستش‌؟ باز هر چی‌ توی‌ بیابانها می‌بینید گله‌ها هست‌. و چند تا گرگ‌ کشته‌ میشه‌. ما لااقل‌ اینها را فکر بکنیم‌. حیوانات‌ درنده‌. حیوانات‌ درنده‌ کم‌ کم‌ خودشون‌ بدون‌ اینکه‌ کسی‌ مزاحمشون‌ بشه‌ از بین‌ می‌روند. گوسفندی‌ که‌ اینقدر، آنوقت‌ تازه‌ حیوانات‌ درنده‌ خدای‌ تعالی‌ مخصوصا این‌ کار را کرده‌، حیوانات‌ سبوع‌ و درنده‌، اینها اقل‌ زایمانشون‌ دو تاست‌، اکثرش‌ هفت‌ تاست‌. ولی‌ گوسفند یکی‌ را به‌ زور زایمان‌ میکنه‌ در سال‌. برکت‌ پیدا میکنه‌. گاهی‌ انسان‌ دخل‌ نداره‌، مخارج‌ هم‌ زیاد داره‌، ولی‌ بازهم‌ پول‌ زیاد داره‌. (قطع‌ صدای‌ نوار)

۳ جمادی الثانی ۱۴۱۶ قمری – ۵ آبان ۱۳۷۴ شمسی – فضائل‌ حضرت زهرا (سلام الله علیها)

 فضائل‌ حضرت‌ زهرا (س‌) 3 ج‌ 2 1416

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. و آت‌ ذي‌ القربي‌ حقه‌. در شبهاي‌ گذشته‌ دربارة‌ حقوق‌ مختلفي‌ كه‌ ديگران‌ بر ما دارند تا حدي‌ عرايضي‌ عرض‌ شد. يكي‌ از حقوقي‌ كه‌ بسيار اهميت‌ دارد و بايد تمام‌ مسلمانها رعايت‌ آن‌ حقوق‌ را بكنند حق‌ ذرية‌ پيغمبر اكرم‌ بخصوص‌ فاطمة‌ اطهر سلام‌ الله‌ عليها به‌ مردم‌ مسلمان‌ است‌.

 خداي‌ تعالي‌ بعد از آنكه‌ پيغمبر اكرم‌ را سرزنش‌ كردند و گفتند جاء ابتر. كلمة‌ ابتر به‌ معناي‌ مقطوع‌، كوتاه‌، كسي‌ كه‌ عقب‌ نداره‌، كسي‌ كه‌ وقتي‌ خودش‌ رفت‌، ديگه‌ همه‌ چيزش‌ رفته‌. پشتوانه‌ باصطلاح‌ ما نداره‌. چون‌ مردم‌ آن‌ زمان‌ براي‌ دختر كه‌ ارزشي‌ قائل‌ نبودند. اينها طوري‌ بودند كه‌ دختران‌ خودشون‌ را زنده‌ زير خاك‌ مي‌كردند. وقتي‌ كه‌ يك‌ مردمي‌، فرزند خودش‌ را، دختر خودش‌ را زنده‌ زير خاك‌ بكنه‌، هر چه‌ هم‌ تحت‌ تربيت‌ واقع‌ بشه‌، ذاتا براي‌ دختر ارزشي‌ آنچنان‌ قائل‌ نيست‌. فاطمة‌ اطهر را به‌ حساب‌ نمي‌آوردند. بني‌ اميه‌ اخلاقشون‌ اين‌ بود كه‌ منتظر بودند كه‌ پيغمبر اكرم‌ از دار دنيا برود، بعد جاي‌ او بنشينند. كم‌كم‌ هم‌ تغيير بدهند دين‌ را به‌ يك‌ سلطنت‌. همانطوري‌ كه‌ يزيد اين‌ كار را تقريبا پياده‌ كرد. و در اشعاري‌ كه‌ از او باقيمانده‌، چون‌ يزيد يك‌ شاعر تمام‌ عيار هم‌ بوده‌. حتي‌ اين‌ شعر اول‌ حافظ‌ الا يا ايها الساقي‌ ادر كاسا و ناولها، اين‌ اشعار جزء اشعار يزيده‌. آن‌ معناي‌ همين‌ ظاهرش‌ را گفته‌. يا ميگفت‌ ليت‌ اشاخي‌ ببدر شهدوا. اي‌ كاش‌ بزرگان‌ ما كه‌ در بدر بودند كه‌ كشته‌ شدند ويا زنده‌ بودند و عقده‌اي‌ در دلشون‌ باقي‌ بود، مي‌ديدند كه‌ من‌ چطور انتقام‌ كشيدم‌. و كم‌كم‌ هدفشون‌ اين‌ بود كه‌ خلافت‌ را، مقام‌ معظم‌ امامت‌ را، مقام‌ عظيم‌ رهبري‌ را تبديل‌ كنند به‌ يك‌ سلطنت‌. سلطنت‌ شرايطي‌ نداره‌، قدرت‌ مي‌خواد فقط‌. سلطنت‌ تزكية‌ نفس‌ و عصمت‌ و علم‌ و دانش‌ و تقوي‌ لازم‌ نداره‌. هر كه‌ قدرتمندتر شد، مي‌تواند بر ديگران‌ سلطنت‌ كنه‌.

 لذا اينها وقتي‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ را مي‌ديدند اظهار خوشحالي‌ مي‌كردند كه‌ اين‌ ابتره‌، و ديگه‌ بعد از او كسي‌ نيست‌ علم‌ اسلام‌ را برداره‌. اين‌ سورة‌ مباركه‌ كه‌ از نظر كلمات‌ و قد و اندازه‌ بسيار كوتاه‌ و كوچك‌، شايد در قرآن‌ سوره‌اي‌ كوتاهتر از اين‌ سوره‌ نباشه‌. يعني‌ حتما. سه‌ آيه‌ بيشتر نداره‌ و حتي‌ قل‌ هو الله‌ چهار تا آيه‌ داره‌ بدون‌ بسم‌ الله‌ اما سورة‌ كوثر سه‌ آيه‌ داره‌. بسيار كوتاه‌. دانشمندان‌ اعجاز قرآن‌ ميگن‌ معجزه‌اي‌ كه‌ در سورة‌ كوثر از جهات‌ مختلف‌ و از مسائل‌ مختلف‌ مندمج‌ شده‌ و قرار گرفته‌، شايد در سراسر قرآن‌ يك‌ چنين‌ معجزه‌اي‌ در اين‌ تعداد از آيات‌ وجود نداشته‌ باشه‌. اين‌ سوره‌ از نظر فصاحت‌ و بلاغت‌ بسيار مهمه‌. متأسفانه‌ ما نمي‌تونيم‌ دربارة‌ فصاحت‌ و بلاغت‌ قرآن‌ يا اين‌ سورة‌ مباركه‌، در اين‌ مجلس‌ چيزي‌ عرض‌ كنيم‌. دانشمندان‌ محترمي‌ چه‌ شعيه‌ و چه‌ سني‌ دربارة‌ فصاحت‌ و بلاغت‌ قرآن‌ آنقدر قلمفرسايي‌ كردند كه‌ واقعا انسان‌ مبهوت‌ ميشه‌.

 از نظر پيشگوئي‌ كه‌ يكي‌ از وجوه‌ اعجاز قرآنه‌، در اين‌ سوره‌ در نهايت‌ درجة‌ عظمته‌. يك‌ پيشگوئي‌ عجيبي‌ كه‌ طبيعت‌ كار نمي‌توانست‌ يك‌ چنين‌ مسئله‌اي‌ را به‌ ديگران‌ بباورانه‌ و مردم‌ را معتقد بكنه‌. كه‌ اين‌ پيشگوئي‌ هميني‌ است‌ كه‌ من‌ مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌. گفتند جاء ابتر. آن‌ كسي‌ كه‌ مقطوع‌ النسله‌، آن‌ كسي‌ كه‌ بعد از خودش‌ ديگه‌ چيزي‌ نمي‌تواند باقي‌ گذاشته‌ باشد، اون‌ داره‌ مي‌آد. اينها را به‌ همديگه‌ گفتند. پيغمبر اكرم‌ شنيدند. محزون‌ شدند. چون‌ يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ انسان‌ را بالاخره‌ متأثر ميكنه‌، همانطوري‌ كه‌ جناب‌ آقاي‌ رفيعي‌ فرمودند، زخم‌ زبانه‌. اذيت‌ و آزار زبانيست‌. زبانتون‌ را كنترل‌ كنيد كه‌ در روايات‌ دارد كسي‌ كه‌ زبانش‌ را كنترل‌ نكند اين‌ زبان‌ سرخ‌ در دنيا سر سبز مي‌دهد بر باد، در آخرت‌ هم‌ تمام‌ وجود انسان‌ را اي‌ كاش‌ به‌ باد مي‌داد، به‌ آتش‌ جهنم‌ مي‌سپاره‌. خيلي‌ مواظب‌ زبانتون‌ باشيد. مخصوصا اين‌ توصيه‌ را من‌ به‌ خانمها مي‌كنم‌. چون‌ هر كس‌ حرف‌ بيشتر ميزنه‌ طبعا به‌ حرف‌ باطل‌ بيشتر موفقه‌. و حرف‌ نادرست‌، گناه‌، غيبت‌، تهمت‌ بيشتر انجام‌ ميده‌. مواظب‌ حرف‌ زدنهاتون‌ باشيد. در روايات‌ دارد كه‌ بهترين‌ كار صمته‌. صمت‌ يعني‌ كم‌ حرف‌ زدن‌، سكوت‌. كه‌ صمت‌ و جوع‌ و سحر و عزلت‌ و ذكر به‌ دوام‌ ناتمامان‌ جهان‌ را كند اين‌ پنج‌ تمام‌. البته‌ عزلتش‌ را ما قبول‌ نداريم‌ اگر عزلت‌ از مردم‌ خوب‌ هم‌ منظور باشه‌. و الا عزلت‌ از مردمان‌ بد مفيده‌ براي‌ انسان‌. در مجالسي‌ كه‌ مشغول‌ غيبت‌ و تهمت‌ و بدگويي‌ به‌ ديگران‌ هستند ننشينيد. عزلت‌ از آنها داشته‌ باشيد. اما صمت‌ روايات‌ زيادي‌ داره‌. يعني‌ كم‌ حرف‌ زدن‌. گرسنگي‌ البته‌ يك‌ وقت‌ هست‌ انسان‌ خودش‌ را بي‌ جهت‌ گرسنگي‌ ميده‌. اما دستور اسلام‌ اين‌ است‌ كه‌ تا خوب‌ گرسنه‌ نشدي‌ غذا نخور و تا هنوز چند لقمه‌ مانده‌ سير كامل‌ بشي‌، دست‌ از غذا بكش‌. صمت‌ و جوع‌ و سحر. سحر خيلي‌ مهمه‌. ولو برخيزي‌ توي‌ رختخوابت‌ بنشيني‌. يك‌ چند مرتبه‌ يا الله‌ بگي‌. اينجا آنوقت‌ لذتي‌ داره‌، اگر بفهميم‌. اگر بيدار بشيم‌. بقدري‌ مناجات‌ با پروردگار در سحر اهميت‌ داره‌ كه‌ يك‌ يا الله‌ آنموقع‌ ارزشش‌ بيشتر از شايد صد تا يا الله‌ در وسط‌ روزه‌ كه‌ حواست‌ اينطرف‌ و آنطرف‌ باشه‌. سحر و عزلت‌ و ذكر بدوام‌. دائما مشغول‌ ذكر باشيد. نه‌ اينكه‌ به‌ زبان‌ ذكر بگيد. دلت‌ هميشه‌ متوجه‌ پروردگارت‌ باشه‌. با خدا حرف‌ بزن‌. به‌ ياد خدا باش‌. دوام‌ در ذكر داشته‌ باش‌. كه‌ در دعاي‌ كميل‌ مي‌خونيم‌ كه‌ خدايا قلب‌ ما را بذكرت‌ مدام‌ قرار بده‌.

 اين‌ چند چيز انسان‌ را كامل‌ ميكنه‌. خيلي‌ بايد انسان‌ در دنيا مواظب‌ اين‌ جهات‌ باشه‌. افراد حرف‌ مفت‌ گو زيادند. اينها پيغمبر اكرم‌ را به‌ اين‌ جهت‌ سرزنش‌ كردند و گفتند جاء ابتر. پيغمبر رفت‌ منزل‌. محزون‌ هم‌ بود. خدا لعنت‌ كنه‌ آنهائي‌ را كه‌ پيغمبر را محزون‌ مي‌كنند يا اذيت‌ مي‌كنند. در همين‌ آيه‌اي‌ كه‌ تلاوت‌ شد ان‌ الذين‌ يؤذون‌ الله‌ و رسوله‌ لعنهم‌ الله‌ في‌ الدنيا و الاخره‌. كساني‌ كه‌ خدا و پيغمبر را اذيت‌ مي‌كنند، لعنت‌ خدا بر آنها باد. همين‌ الان‌ هم‌ ممكنه‌ ما پيغمبر را اذيت‌ كنيم‌. در اثر گناه‌ ممكن‌ است‌ ما پيغمبر اكرم‌ را اذيت‌ كنيم‌.

 لذا در اين‌ آية‌ شريفه‌ خدا مي‌خواهد از دل‌ پيغمبرش‌ حزن‌ را برداره‌. آية‌ مباركة‌ ان‌ شانئك‌ هو الابتر، انا اعطيناك‌ الكوثر، من‌ در دهة‌ قبل‌ حدودا شايد هشت‌ شب‌ در تهران‌، چون‌ بعضي‌ از آنجا اينجا هستند، بعضي‌ از اينجا آنجا بودند، دربارة‌ اين‌ سورة‌ مباركه‌ صحبت‌ كردم‌. ولي‌ اين‌ مقدارش‌ را براي‌ شما هم‌ ميگم‌. كه‌ خداي‌ تعالي‌ با آن‌ منتي‌ كه‌ بر پيغمبر گذاشته‌. يك‌ فرد بزرگي‌ اگر بياد به‌ ديدن‌ يك‌ بزرگي‌، اگر هدية‌ كوچكي‌ بياره‌ كه‌ شأن‌ او نباشه‌، اين‌ را آهسته‌ مي‌گذاره‌ گوشة‌ طاقچه‌. اما اگر هديه‌ بزرگ‌ باشه‌، اهميت‌ داشته‌ باشه‌، اين‌ را روش‌ را باز ميكنه‌، وسط‌ مي‌گذاره‌. اگر ببينه‌ باز هم‌ نه‌ ممكنه‌ اهميتش‌ معلوم‌ نشه‌. ميگه‌ ما، ما با اين‌ بزرگيمون‌، اعطينا، باز ما بايد خيلي‌ چيز بزرگي‌ باشه‌، آنهم‌ براي‌ پيغمبر بزرگ‌. انا اعطيناك‌ الكوثر. نميگه‌ فاطمه‌ كه‌ مردم‌ نفهمند، نشناسند. الكوثر. شما به‌ لغت‌ مراجعه‌ كنيد كوثر را همه‌ نوشته‌اند به‌ معناي‌ خير كثير. يعني‌ خوبي‌ زياد. خدا داره‌ ميگه‌ زياد. خداي‌ با آن‌ عظمت‌ مي‌فرمايد خير كثير، در قرآن‌ مجيد اين‌ خير كثير ترجمه‌ شده‌ و تفسير شده‌ به‌ حكمت‌، و من‌ يعطي‌ الحكمه‌ فقد اوتي‌ خيرا كثيرا. كسي‌ را كه‌ ما حكمت‌ بهش‌ داديم‌، خير كثير بهش‌ داديم‌. و من‌ يعطي‌ الحكمه‌ فقد اوتي‌ خيرا كثيرا. پس‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ خداي‌ تعالي‌ حوض‌ كوثر داده‌، يعني‌ حوض‌ حكمت‌ عنايت‌ كرده‌. و از ظاهر آيه‌ استفاده‌ ميشه‌، ما به‌ تفسير مراجعه‌ نمي‌كنيم‌. چون‌ در تفسير كوثر خيلي‌ مطلب‌ گفتند. ولي‌ ظاهر آيه‌، وقتي‌ به‌ يك‌ كسي‌ كه‌ گفتند اين‌ بچه‌ نداره‌، مقطوع‌ النسله‌، مي‌خوان‌ از دلش‌ در بياورند چي‌ را به‌ رخش‌ مي‌كشند؟ همان‌ فرزندي‌ را كه‌ داره‌ به‌ رخش‌ مي‌كشند. ما به‌ تو فاطمه‌ عنايت‌ كرديم‌. انا اعطيناك‌ مساوي‌ است‌ با اينكه‌ بگيد الفاطمة‌ الزهرا سلام‌ الله‌ عليها. فصلم‌. خداي‌ تعالي‌ پيغمبر را به‌ اين‌ آسوني‌ ولش‌ نميكنه‌ كه‌ خوب‌ داديد، متشكرم‌. نه‌ نماز بخوان‌. تشكر كن‌. يك‌ تشكر در مرحلة‌ بسيار اعلي‌. فصل‌ بربك‌. قرباني‌ بكن‌. گوسفند بكشم‌؟ گاو بكشم‌؟ نه‌. و انحر. شتر بكش‌. شتر بكش‌. نحر كن‌. و اين‌ پيام‌ را هم‌ بهت‌ ميدم‌، اين‌ دلگرمي‌ را بهت‌ ميدم‌ كه‌ ان‌ شانئك‌ هو الابتر. همين‌ دشمن‌ تو، همين‌ بني‌ اميه‌اي‌ كه‌ با بني‌ هاشم‌ دشمنند، اين‌ دشمني‌ كه‌ گفت‌ جاء ابتر، خودش‌ ابتره‌. يكي‌ از علماي‌ بزرگ‌ اهل‌ سنته‌. اين‌ مي‌نويسه‌ كه‌ در ظاهرا پنج‌ قرن‌ بعد از هجرت‌ ايشان‌ بوده‌. ايشان‌ مي‌نويسه‌ كه‌ در زمان‌ ما اين‌ معجزة‌ پيغمبر خيلي‌ روشن‌ شد كه‌ از نسل‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها، چون‌ يك‌ بعد اين‌ كوثر فرزندان‌ فاطمة‌ زهراست‌. يك‌ انشعاب‌ ديگر اين‌ كوثر علومي‌ است‌ كه‌ از فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا بحمد الله‌ به‌ دست‌ مردم‌ مسلمان‌ رسيده‌. يك‌ شعبة‌ ديگرش‌ معنويات‌ و كمالات‌ و اخلاق‌ و تزكية‌ نفسه‌ كه‌ از ناحية‌ خاندان‌ عصمت‌ و زراري‌ فاطمة‌ زهرا رسيده‌ كه‌ همون‌ بعد كثرت‌ نسل‌ را اين‌ دانشمند ميگه‌، ميگه‌ در زمان‌ ما من‌ چند سال‌ قبل‌ يك‌ آماري‌ از سادات‌ روي‌ زمين‌ نقل‌ مي‌كردند. حالا خصوصيات‌ آمار در دستم‌ نيست‌، هشتاد ميليون‌ فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا در كرة‌ زمين‌ زندگي‌ مي‌كنند. آن‌ دانشمند ميگه‌ كه‌ وقتي‌ كه‌ حسين‌ بن‌ علي‌ در كربلا كشته‌ شد، يك‌ فرزند عليل‌ بيمار از او بيشتر باقي‌ نمانده‌ بود. ولي‌ در همان‌ وقت‌ از بني‌ اميه‌ ده‌ هزار گهوارة‌ طلا و نقره‌ در حركت‌ بود. همان‌ موقعي‌ كه‌ در عاشورا، سيد الشهدا شهيد شد. ولي‌ امروز، اين‌ كار را شما بهتر از او مي‌تونيد بكنيد. يك‌ تحقيقي‌ بكنيد. در سراسر عالم‌ بگرديد، يك‌ نفر خودش‌ را به‌ بني‌ اميه‌ منتسب‌ نميكنه‌. قطع‌ شد. كل‌ حسب‌ و نسب‌ ينقطع‌. قطع‌ شد. ابتر دشمن‌ توست‌. ولي‌ شما شايد باور نكنيد من‌ اين‌ را مكرر گفتم‌. باور مي‌كنيد چون‌ مي‌تونيد بريد تحقيق‌ كنيد. من‌ در هندوستان‌ رفته‌ بودم‌. در يك‌ شهري‌ اسمش‌ نوگاوان‌ سادات‌ بود. اطراف‌ دهليه‌ اين‌ شهر ما را دعوت‌ كردند. آقا يكي‌ از شهرهاي‌ آنجا، دهاتش‌ بيشتر از جمعيت‌ شهر ما، يعني‌ شهرهاي‌ ما جمعيت‌ داره‌. تا چه‌ برسه‌ به‌ يك‌ شهرك‌ مفصلي‌، در آنجا گفتند همة‌ مردم‌ اين‌ شهر سيدند، فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا. يك‌ شهر ديگري‌ بنام‌ امروها، بخش‌ مهمشون‌ سيد بودند. در همين‌ ايران‌ خودمون‌ هم‌ سادات‌ زيادند.

 ما يك‌ وقتي‌ در مكه‌ يك‌ مجلسي‌ بود، علماي‌ اهل‌ سنت‌ بودند، منهم‌ رفته‌ بودم‌ صحبت‌ مي‌كردم‌. وقتي‌ كه‌ اينها به‌ من‌ اظهار محبت‌ كردند. وقتي‌ كه‌ صحبت‌ شد كه‌ من‌ چون‌ در همين‌ لباس‌ بودم‌، ديگه‌ احتياجي‌ به‌ اينكه‌ از من‌ و از مذهبم‌ سؤال‌ كنند نبود، گفتند شما هم‌ در ايران‌ ساداتتون‌ دختر به‌ غير سيد نميده‌؟ گفتم‌ چطور؟ گفت‌ اينها همه‌، يك‌ نفر بود گفت‌ اينها همه‌ سيدند، همه‌ از علما بودند. در مكه‌ و مدينه‌ سادات‌ و فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا خيلي‌ زيادند. گفت‌ اينها اينقدر تعصب‌ دارند كه‌ دختر به‌ غير سيد نمي‌دهند. گفتم‌ البته‌ ما هم‌ مكروه‌ مي‌دانيم‌ كه‌ غير سيد زن‌ سيد بگيره‌ مگر رعايت‌ احتراماتش‌ را كاملا بكنه‌. در هر كجاي‌ عالم‌ كه‌ بريد فاطمة‌ اطهر يك‌ دختر از پيغمبر باقيمانده‌. همه‌ جا يابن‌ رسول‌ الله‌. يا مشهد در كنار قبر علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا مي‌ايستيد ميگيد السلام‌ عليك‌ يابن‌ رسول‌ الله‌. در تمام‌ دنيا ميشه‌ گفت‌، مخصوصا ممالك‌ اسلامي‌، هر كجا مي‌بينيد يك‌ امامزاده‌اي‌ است‌، السلام‌ عليك‌ يابن‌ رسول‌ الله‌. ان‌ شانئك‌ هو الابتر. انا اعطيناك‌ الكوثر. حالا كوثر كه‌ خود قرآن‌ به‌ خير كثير و خير كثير را به‌ حكمت‌ تفسير ميكنه‌ و امام‌ هم‌ از اين‌ تفسير استفاده‌ فرموده‌ است‌، اين‌ خير كثير علم‌ و حكمته‌. دلهاي‌ دوستان‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ و ذراري‌ فاطمة‌ زهرا و بالاخص‌ فاطمة‌ اطهر، محبينش‌، اينها بخوان‌ يا نخوان‌ در اثر محبت‌ طبعا تزكية‌ نفس‌ مي‌كنند. در اثر تزكية‌ نفس‌ جرت‌ ينابيع‌ الحكمه‌ من‌ القلبه‌ الي‌ لسانه‌. از قلبش‌ به‌ زبانش‌ مي‌بينيد منبع‌هاي‌ حكمت‌، چشمه‌هاي‌ حكمت‌ جاري‌ ميشه‌. شما شايد اين‌ را نتونيد خوب‌ حلش‌ كنيد. براي‌ اينكه‌ توجه‌ نداشتيد. گاهي‌ همين‌ شماها كه‌ محب‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها هستيد، مي‌بينيد كه‌ يك‌ مطالبي‌ را مي‌فهميد كه‌ دشمنان‌ فاطمه‌ نمي‌فهمند. يك‌ علومي‌ را خداي‌ تعالي‌ در قلبتون‌ افاضه‌ كرده‌ كه‌ آنهايي‌ كه‌ فاطمه‌ را نمي‌شناسند، اين‌ علوم‌ را خدا در قلب‌ آنها افاضه‌ نكرده‌. حالا نگيد علوم‌ رياضي‌ و علوم‌ طب‌، اينها قراردادهايي‌ است‌ در بين‌ بشر، خودشون‌ گذاشتند. اينها را از نظر باصطلاح‌ دانشمندان‌ علوم‌ رواني‌، علم‌ نمي‌دونند. يك‌ قراردادي‌ است‌ از حالا به‌ بعد قراردادمون‌ اينه‌ كه‌ اگر گفتيم‌ اگر مثلا فلان‌ مطلب‌ رياضي‌ را گفتيم‌، اين‌ فلان‌ شكل‌ منظورمونه‌. اينها علم‌ نيست‌. زبان‌ علم‌ نيست‌، نميدونم‌ حتي‌ علم‌ طب‌، شناخت‌ خواص‌ اشياء، اينها يك‌ قراردادي‌ است‌ منتهي‌ خداي‌ تعالي‌ يا طبيعت‌ گذاشته‌ و شما مطلع‌ شديد. علم‌ مي‌دونيد چيه‌؟ علم‌ آني‌ است‌ كه‌ روح‌ انسان‌ را بسازه‌. پيغمبر اكرم‌ فرمود العلم‌ ثلاثه‌. علم‌ سه‌ چيزه‌. آية‌ محكمه‌. فريضة‌ العادله‌ سنة‌ قائمه‌. اين‌ سه‌ علمه‌ كه‌ طلب‌ العلم‌ فريضة‌ علي‌ كل‌ مسلم‌ و مسلمه‌. و الا اگر منظور همة‌ علوم‌ باشه‌ ما بايد همة‌ علم‌ را بريم‌ ياد بگيريم‌. آنچه‌ كه‌ واجبه‌ بر هر مرد مسلمان‌ و بر هر زن‌ مسلمان‌، اين‌ سه‌ علمه‌. اول‌ اعتقاداتت‌ را درست‌ كن‌. روز قيامت‌ خداي‌ تعالي‌ تو را ميگيره‌ پاي‌ هر اعتقادي‌ كه‌ داري‌. ازت‌ سؤال‌ ميكنه‌ دليل‌ اين‌ اعتقادت‌ چيه‌، به‌ چه‌ دليل‌ اين‌ اعتقاد را داري‌؟ اين‌ را خيال‌ نكنيد اعتقادات‌ را سؤال‌ نمي‌كنند. حتي‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌فرمايد كه‌، لا اله‌ الا الله‌، شما اگر يك‌ مهماني‌ دعوت‌ بكنيد، غذاي‌ خوبي‌ بهش‌ بديد، ولو آن‌ مهمان‌ بعد با شما بد بشه‌، چون‌ شما كريميد ازش‌ سؤال‌ نمي‌كنيد آقا آن‌ نون‌ را بهت‌ داديم‌ تو خوردي‌، اين‌ قيمتش‌ اين‌ بود. اينها را نميگيد. يك‌ مسائل‌ ديگري‌ را مطرح‌ مي‌كنيد. روز قيامت‌ خداي‌ تعالي‌ از رزقي‌ كه‌ به‌ ما داده‌، شايد بخواد سختگيري‌ كنه‌ با بعضي‌ها، از اونهم‌ سؤال‌ كنه‌. اما روز قيامت‌ يكي‌ از خصوصياتش‌ اينه‌ كه‌ سؤال‌ ميشه‌ از نعمت‌، مي‌فرمايند منظور نعمت‌ ولايته‌. آخر ما براي‌ تو پيغمبر فرستاديم‌. چيه‌ اعتقادت‌ نسبت‌ به‌ پيغمبر اكرم‌؟ اعتقادت‌ نسبت‌ به‌ خداي‌ تعالي‌ چيه‌؟ اعتقادت‌ نسبت‌ به‌ امامت‌ چيه‌؟ پدرم‌ اينطوري‌ بوده‌ منهم‌ اينطوري‌ هستم‌. اين‌ جواب‌ شد؟ يعني‌ روز قيامت‌ توي‌ دنيا نيست‌ كه‌ هر طوري‌ باشه‌ طرفت‌ را قانعش‌ بكني‌، آخرش‌ اگر نشد با دعوا ردش‌ مي‌كني‌. قيامت‌ خدا هست‌ و در دهنت‌ را هم‌ مي‌بنده‌ نختم‌ علي‌ افواههم‌. در دهن‌ زيبش‌ را ميكشه‌ حرف‌ نتوني‌ بزني‌. چون‌ دهنت‌ عادت‌ كرده‌ به‌ دروغگوئي‌، عادت‌ كرده‌ به‌ توجيه‌ گري‌، آقا خدا را قبول‌ داري‌؟ بعله‌ ولي‌ دروغ‌ ميگي‌. ظلم‌ كردي‌ ميگي‌ نه‌ من‌ ظلم‌ نكردم‌. توي‌ دنيا (قطع‌ صداي‌ نوار)

 اين‌ چون‌ مشتبهه‌. ولي‌ دستت‌ اگر حرف‌ زد اول‌ حرفشه‌ دروغ‌ نميگه‌. و تكلمنا ايديهم‌. دستها حرف‌ خدا كه‌ از حلقوم‌ انسان‌ حرف‌ را ميكشه‌ بيرون‌، از دست‌ هم‌ ميتونه‌ بكشه‌ بيرون‌. پاهاشون‌ شهادت‌ ميدن‌. ميگن‌ آقا چه‌ جور پا حرف‌ ميزنه‌؟ همانطوري‌ كه‌ درخت‌ حرف‌ مي‌زنه‌، با حضرت‌ موسي‌ درخت‌ حرف‌ نزد؟ با پيغمبر اكرم‌ سوسمار حرف‌ نزد؟ از پاي‌ تو حرف‌ ميكشه‌، و تشهد ارجلهم‌. بعله‌ ميگن‌ انسان‌ دهنش‌ بسته‌ شده‌، خودش‌ را اينور آنور ميزنه‌، نگو، به‌ ضررته‌ تو هم‌ با من‌ مي‌آيي‌ توي‌ آتش‌. ميگه‌. بعله‌.

 ما نمي‌تونيم‌ از حساب‌ فرار كنيم‌. اول‌ چيزي‌ كه‌ مسئله‌اي‌ كه‌ در شب‌ اول‌ قبر در قيامت‌ مطرحه‌، اعتقاداته‌. هيچ‌ هم‌ قبول‌ ازت‌ نمي‌كنند پدرم‌ اينجوري‌ بوده‌، من‌ اينجوري‌ بودم‌. پدرت‌ را هم‌ مي‌گيرند با تو، جفتتون‌ را مي‌كنند توي‌ جهنم‌. براي‌ خدا فرقي‌ نميكنه‌. يك‌ تكاني‌ بخوريم‌. اعتقاداتمون‌ را تصحيح‌ بكنيم‌. سؤال‌ ميشه‌ ازمون‌.

 حضرت‌ عبد العظيم‌ حسني‌ كه‌ قبر شريفش‌ در شهر ري‌ هست‌ ايشان‌ هر چند وقت‌ يك‌ دفعه‌ مي‌رفت‌ خدمت‌ امام‌ زمانش‌ كه‌ اين‌ كار را بايد ما هم‌ بكنيم‌ و بحمد الله‌ همين‌ زيارت‌ آل‌ ياسيني‌ كه‌ شبهاي‌ جمعه‌ مي‌خونيم‌، ما هم‌ اينكار را مي‌كنيم‌. در محضر حجة‌ ابن‌ الحسن‌ مي‌ايستيم‌ و ميگيم‌ كه‌ و اشهدك‌ يا مولاي‌ اي‌ مولاي‌ من‌ من‌ تو را شاهد ميگيرم‌، اشهدك‌ يعني‌ تو را شاهد مي‌گيرم‌. و اشهدك‌ يا مولاي‌ اني‌ اشهد ان‌ لا اله‌ الا الله‌ وحده‌ لا شريك‌ له‌. تصحيح‌ كنيد اعتقاداتتون‌ را. بريد پيش‌ علما، بزرگان‌، نه‌ علمايي‌ كه‌ مورد پسند شماست‌. نه‌ از اين‌ عالم‌ من‌ خوشم‌ مي‌آد. برم‌ از او اعتقاداتم‌ را سؤال‌ كنم‌. اين‌ عالم‌ با من‌ هم‌ مسلكه‌. برم‌ از او اعتقاداتم‌ را سؤال‌ كنم‌. خوب‌ بعله‌. اول‌ تو پس‌ اعتقاداتت‌ را معين‌ كردي‌، يك‌ هم‌ مسلكي‌ هم‌ پيدا كردي‌، در واقع‌ او اعتقاداتش‌ را با تو هماهنگ‌ ميكنه‌. اعتقادت‌ را بايد مستقل‌، يك‌ انساني‌ كه‌ اين‌ با دلايل‌ عقلي‌ برات‌ ثابت‌ كنه‌ كه‌ تو اين‌ عقايدت‌ درسته‌ يا درست‌ نيست‌؟ خودت‌ هم‌ بفهمي‌. چون‌ عقيده‌ را نميشه‌ گفت‌ كه‌ چون‌ آقا گفتند كه‌ خدا يكي‌ است‌، منهم‌ ميگم‌ خدا يكي‌ است‌. چون‌ آقا گفتند كه‌ قيامتي‌ هست‌، منهم‌ ميگم‌ قيامتي‌ هست‌. فرقي‌ نميكنه‌. چه‌ تقليد از پدر و مادرت‌ بكني‌ چه‌ تقليد از اعلم‌ مردم‌ روي‌ زمين‌ بكني‌، نمي‌توني‌ اعتقاداتت‌ را روز قيامت‌ جواب‌ بدي‌. بايد خودت‌ مستعد بشي‌، خودت‌ بفهمي‌. خودت‌ درك‌ بكني‌ كه‌ اعتقاداتت‌ چيه‌؟ به‌ اين‌ مسئله‌ ما اهميت‌ نمي‌ديدم‌ آقايون‌. جدي‌ باشيم‌. آقا دلايل‌ عقلي‌ و دلايل‌ قرآني‌ ما بايد داشته‌ باشيم‌ بر يك‌ اعتقاد. اعتقاد از عقد مي‌آد يعني‌ گره‌ زدن‌ قلب‌ به‌ اين‌ مسئله‌، به‌ اين‌ موضوع‌. ما چطور مي‌تونيم‌ روز قيامت‌ جواب‌ خدا را بديم‌.

 اميدوارم‌ انشاء الله‌ از همين‌ مجلس‌ تصميم‌ بگيريد همه‌اتون‌ كه‌ اعتقاداتتون‌ را تصحيح‌ كنيد. اگر خوبه‌ خوشا به‌ حالتون‌. مي‌تونيد جواب‌ خدا را بديد. شب‌ كه‌ مي‌ريد خونه‌ توي‌ يك‌ اطاق‌ تاريك‌ خدا هست‌، در محضر خدا هستيد. فكر كنيد شب‌ اول‌ قبره‌. خوب‌ آقاي‌ مثلا حسين‌ آقا، آقاي‌ علي‌ آقا، آقاي‌ نمي‌دونم‌ چي‌، شما عقيده‌ات‌ دربارة‌ خدا چيه‌؟ اين‌ اين‌ اين‌ اين‌. مي‌بيني‌ نه‌ قلبت‌ گره‌ خورده‌ به‌ اين‌ مطلب‌ و عقلت‌ هم‌ اين‌ را تصحيح‌ ميكنه‌. از اين‌ يكي‌ رد ميشي‌. دربارة‌ پيغمبر، دربارة‌ امامت‌، دربارة‌ قيامت‌، اينها همينطور. بايد انسان‌ تا كي‌ مي‌خواد همينجور، معلوم‌ نيست‌ چي‌ هست‌؟ معلوم‌ نيست‌ چه‌ مذهبي‌ داره‌. از نظر ذات‌ مقدس‌ پروردگار، بدونيد اينهايي‌ كه‌ عقائدشون‌ را تصحيح‌ نكردند با لامذهبها هيچ‌ فرقي‌ ندارند. چه‌ فرقي‌ ميكنه‌. عقايدتون‌ را تصحيح‌ كنيد. ميگيم‌ كه‌ اشهدك‌ يا مولاي‌

 كه‌ اعتقاداتتون‌ را در صراط‌ مستقيم‌ قرار بديد، ميگيم‌ حتما زيارت‌ آل‌ ياسين‌ را بخونيد. آقا اشهدك‌. امام‌ زمانتون‌ را در مقابل‌ خودتون‌ بدونيد و آن‌ حضرت‌ داره‌ از قلبت‌ هم‌ اطلاع‌ داره‌ اشهدك‌ يا مولاي‌ انه‌ مثلا اشهد لا الا الله‌ وحده‌ لا شريك‌ له‌ و اشهد ان‌ محمد صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌ (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) عبده‌ و رسوله‌. هم‌ عبد خداست‌ هم‌ رسول‌ خداست‌ تا آخر زيارت‌. حتي‌ ريزه‌ كاريهاش‌ و المرصاد حق‌. اصلا معناي‌ مرصاد مي‌دونيد يعني‌ چي‌؟ در مقابل‌ امام‌ زمان‌ مي‌گوئيد بايد بدونيد معناش‌ چيه‌ تا بگو حقه‌. و الحشر حق‌. و الحساب‌ حق‌. و الجنة‌ و النار حق‌. و الوعد و الوعيد بهما حق‌. اينجوري‌ ياد ميگيريم‌.

 اين‌ يك‌ مطلب‌ كه‌ اگر محبت‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها در دلت‌ بود، و اين‌ كوثر و حكمت‌ در دلت‌ جاري‌ شد، بدان‌ كه‌ قلبت‌ هم‌ عقد اعتقادات‌ را محكم‌ ميكنه‌. اين‌ وعدة‌ الهي‌ است‌. و من‌ يعطي‌ الحكمه‌ فقد اوتي‌ خيرا كثيرا. همين‌ محبت‌ شما نسبت‌ به‌ فاطمة‌ زهرا امشب‌ جمع‌ شديد ميگيد شب‌ شام‌ غريبان‌ رحلت‌ فاطمة‌ اطهر، ام‌ الائمه‌، آن‌ كسي‌ كه‌ اگر من‌ بخوام‌ خلاصة‌ فضائل‌ فاطمه‌ را كه‌ در كتابها از دو لب‌ مبارك‌ پيغمبر اكرم‌ صادر شده‌ براتون‌ عرض‌ كنم‌، اقلا ساعتها طول‌ ميكشه‌. سيدة‌ النساء اهل‌ الجنه‌. سيدة‌ النساء اهل‌ العالم‌. سيدة‌ النساء العالمين‌. محدثه‌ است‌، بتول‌ است‌، زهراست‌، ديگه‌ وقتي‌ كه‌ دشمنان‌ آنطور اظهار ارادت‌ به‌ فاطمة‌ زهرا بكنند و فاطمة‌ زهرا آنقدر قدرت‌ از خودش‌ در بعد از هزار سال‌ كه‌ از وفاتش‌ گذشته‌ نشان‌ بده‌ كه‌ نمي‌دونم‌ ديشب‌ اين‌ فيلم‌ را كه‌ در پرتغال‌ هست‌ ديدي‌، شايد متجاوز، ميگفت‌ صدها هزار مريض‌ شفا پيدا كردند در يك‌ جائي‌ كه‌ بنام‌ فاطمة‌ زهرا تشكيل‌ شده‌. بنام‌ حسين‌ بن‌ علي‌ اگر جائي‌ ساخته‌ بشه‌. يك‌ حسينيه‌اي‌ هست‌ توي‌ اين‌ ده‌ كيلومتري‌ ساري‌، چشم‌ بندي‌ كه‌ نيست‌ بريد ببينيد. حسينيه‌ است‌. اسم‌ سيد الشهدا روشه‌. روزي‌ بطور متوسط‌ ده‌ تا مريض‌ سخت‌ را مي‌آورند آنجا شفا مي‌گيرند، حساب‌ كردند بعله‌. در حرم‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا ديروز سال‌ اين‌ آقا جواهري‌ آمدند فرمودند كه‌ سال‌ شفا يافتن‌ بچة‌ ماست‌. دو تا چشم‌ يا حالا يك‌ چشم‌، نابيناي‌ نابينا. ميره‌ توي‌ حرم‌ حضرت‌ رضا، خاك‌ ضريح‌ را مي‌مالند به‌ چشم‌ بچه‌، باز ميكنه‌، يك‌ سال‌ هم‌ گذشته‌. با اينكه‌ اطبا گفتند اين‌ رگهاي‌ چشم‌ خشك‌ شده‌ قابل‌ معالجه‌ نيست‌. همة‌ مدارك‌ قبل‌ و بعدش‌ هم‌ هست‌. بازهم‌ برده‌ پيش‌ طبيب‌ گفته‌ اين‌ معجزه‌ است‌. خاك‌ قبر علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا. خاك‌ قبر سيد الشهدا. و شفا في‌ تربته‌.

 امشب‌ مي‌خواهيد بريم‌ كنار قبر فاطمه‌. اما قبر فاطمة‌ زهرا كجاست‌. در مدينه‌ كه‌ به‌ اين‌ آساني‌ پيدا نمي‌كنيم‌. اميدواريم‌ انشاء الله‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ بياد قبر مادرش‌ را به‌ ما نشان‌ بده‌. اگر دستمون‌ به‌ قبر فاطمة‌ زهرا مي‌رسيد، يك‌ سيدي‌ در مدينه‌ مي‌گفت‌ كه‌ من‌ در مدينه‌ خيلي‌ توسل‌ كردم‌ كه‌ من‌ قبر مادرم‌ زهرا را پيدا كنم‌. در عالم‌ رؤيا حضرت‌ زهرا فرمودند كه‌ قبر فاطمة‌ معصومه‌ را در قم‌ زيارت‌ كن‌، مثل‌ اين‌ است‌ كه‌ قبر ما را زيارت‌ كردي‌. در كنار قبر حضرت‌ معصومه‌ سلام‌ الله‌ عليها، من‌ خودم‌ بودم‌. آنقدر شفا، چون‌ چند سالي‌ آنجا مشغول‌ درس‌ بوديم‌، آنقدر شفا مي‌گرفتند. مردم‌ اگر آقايون‌ چيزي‌ نديده‌ باشند، شفا نگرفته‌ باشند، دوره‌اشون‌ را تأمين‌ نكرده‌ باشند، شب‌ چهارشنبه‌، شب‌ جمعه‌ در آن‌ بيابان‌ جمكران‌، آنهمه‌ جمعيت‌ حاضر ميشه‌ كه‌ جاي‌ سوزن‌ انداز نباشه‌. من‌ گفتم‌ ده‌ هزار، يكي‌ گفت‌ ده‌ هزار! صد هزار هم‌ جمعيت‌ بيشتر آنجا اجتماع‌ ميكنند. چمونه‌؟ ما كجا هستيم‌؟ ما مسملمونها، ما محبين‌ فاطمة‌ زهرا مثل‌ يك‌ گدائي‌ هستيم‌ كه‌ روي‌ گنج‌ نشستيم‌، دستمون‌ را به‌ طرف‌ مردم‌ دراز كرديم‌. بيان‌ بگند در پرتغال‌ فاطمة‌ زهرا معجزه‌ ميكنه‌، آنجا خورشيد را مي‌چرخانه‌. اما اگر اينجا گفتيم‌ كه‌ يك‌ بچه‌، يك‌ طفل‌ شيعه‌اي‌، يك‌ طفل‌ مسلماني‌، حضرت‌ زهرا را ديد، حضرت‌ وليعصر را ديده‌، همه‌ ميگن‌ اين‌ بچه‌ دروغ‌ ميگه‌. اين‌ گرفتاري‌ را هم‌ ما داريم‌. و الا اگر اجازه‌ مي‌دادند، مردم‌ اجازه‌ ميدادند، آنهائي‌ كه‌ خوابند، آنهائي‌ كه‌ مرده‌اند، آنهائي‌ كه‌ بوي‌ تعفن‌ جسد مرده‌اشون‌ تمام‌ شامه‌ها را ناراحت‌ كرده‌، اگر اينها اجازه‌ مي‌دادند، خدا ميدانه‌ در اكثر خانه‌هاي‌ مردم‌ يك‌ همچين‌ مسائلي‌ مثل‌ مسئلة‌ فاطيما وجود داشت‌. اكثر خانه‌ها. اين‌ بچه‌هاي‌ خردسال‌، فاطمة‌ زهرا را مي‌بينند.

 ما يك‌ باجناقي‌ داريم‌. اين‌ بچه‌اش‌ توي‌ بغلش‌ بود. شايد چهار سال‌ خودش‌ آمد اينجا هم‌ نقل‌ كرد. توي‌ بغلش‌ بود. به‌ پدرش‌ ميگه‌ اين‌ آقا كه‌ توي‌ ضريح‌ نشسته‌ اين‌ آقا با من‌ حرف‌ ميزنه‌. آنجا توي‌ ضريح‌ نشسته‌. ميره‌ جلو خوب‌ توي‌ ضريح‌ كسي‌ ننشسته‌. آقا اين‌ هي‌ مكرر با او صحبت‌ ولي‌ خوب‌ مگه‌ ميشه‌ نقلش‌ كرد. باشه‌ انشاء الله‌ يك‌ روزي‌ همه‌ حقايق‌ ظاهر ميشه‌ و شما محبين‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها سرفراز ميشيد. خداي‌ تعالي‌ نميگذاره‌ كه‌ نور خودش‌ خاموش‌ بمانه‌. يريدون‌. بلكه‌ دشمنان‌ شما اراده‌ مي‌كنند يريدون‌ ليفطفؤا نور الله‌ بافواههم‌، ميخواهند با دهنشون‌ با هواي‌ دهنشون‌ نور خدا را خاموش‌ كنند. و الله‌ متم‌ نوره‌. خدا تمام‌ ميكنه‌ نورش‌ را ولوكره‌ المشركون‌.

 اميدواريم‌ خداي‌ تعالي‌ همة‌ ما را از محبين‌ فاطمة‌ زهرا قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. از پيروان‌ حقيقي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. از شيعيان‌ واقعي‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌.

 خوب‌ شب‌ شام‌ غريبانه‌. چراغها بيشتر از اين‌ روشن‌ نباشه‌. شب‌ زاري‌ و تضرع‌ در خانة‌ فاطمة‌ زهراست‌. امشب‌ احتمال‌ شب‌ وفات‌ فاطمه‌ را داره‌. احتمالي‌ هم‌ هست‌ كه‌ شب‌ شام‌ غريبان‌ فاطمة‌ زهرا باشه‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ سلام‌ الله‌ عليه‌ ايشان‌ فاطمة‌ زهرا را غسل‌ داد، كفن‌ كرد، به‌ خاك‌ سپرد. دستها را وقتي‌ كه‌ از تراب‌ قبر، خاك‌ قبر بيرون‌ كشيد هاج‌ به‌ الحزن‌. حزن‌ و اندوه‌ هجوم‌ آورد به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. نشست‌ هاي‌هاي‌ گريه‌ كرد. آن‌ علي‌ كه‌ كوه‌ صبره‌، آن‌ علي‌ كه‌ شجاعه‌، آن‌ علي‌ بن‌ ابيطالبي‌ كه‌ در عالم‌ مثلش‌ در علم‌ و صبر و شجاعت‌ وجود نداره‌. اما آنقدر فاطمه‌ در نزد او محبوبه‌ كه‌ اين‌ اشعار را نسبت‌ مي‌دهند به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ در كنار قبر فاطمة‌ زهرا. نفسي‌ علي‌ زفراتها محبوسه‌ يا ليتها خرجت‌ مع‌ زفراتي‌. جان‌ علي‌ در بدن‌ علي‌ محبوسه‌. اي‌ كاش‌ با اشك‌ چشمش‌ از بدنش‌ خارج‌ ميشد. لا خير بعدك‌ في‌ الحياة‌. و انما ابكي‌ مخافة‌ ان‌ تطول‌ حياتي‌. من‌ گريه‌ مي‌كنم‌ مي‌ترسم‌ فاطمه‌، بعد از تو زندگيم‌ به‌ طول‌ انجامه‌. من‌ عزاداريهاي‌ آذربايجانيها را بخصوص‌ دوستاني‌ كه‌ در اردبيل‌ داريم‌، ديدم‌. من‌ زياد نمي‌خوام‌ مصيبت‌ بخوانم‌. امشب‌ مجلس‌ را تحويل‌ به‌ عزاداري‌ كه‌ آنها مي‌كنند، مي‌دم‌. اميدواريم‌ فاطمة‌ زهرا از خدا بخواهد به‌ همة‌ ما اجر جزيل‌ عطا بفرمايد. نفسيعلي‌ زفراتها محبوسه‌ يا ليتها خرجت‌ مع‌ زفراتي‌. لا خير بعدك‌ في‌ الحياة‌ و انما ابكي‌ مخافة‌ ان‌ تطول‌ حياتي‌.

 خدا ميدونه‌ ديشب‌ آقايون‌ من‌ معمولا بعد از منبر ميرم‌ بيرون‌. ديشب‌ يك‌ قدري‌ خسته‌ شده‌ بودم‌، هواي‌ اينجا هم‌ خوب‌ گرم‌ بود. گفتم‌ اينجا مي‌نشينم‌ اين‌ صداي‌ يا فاطمه‌ يافاطمة‌ اين‌ آقايون‌ من‌ را زنده‌ ميكنه‌. و واقعا هم‌ زنده‌ كرد. من‌ ديشب‌ خيلي‌ خسته‌ بودم‌. بخاطر برنامه‌هايي‌ كه‌ داشتم‌، اين‌ تنفس‌ مي‌كردم‌ اين‌ هوايي‌ كه‌ نام‌ فاطمة‌ زهرا توش‌ سرد شده‌. حالا يك‌ چند لحظه‌ تا آقايون‌ آماده‌ ميشوند، مثل‌ ديشب‌ همه‌ به‌ سينه‌ بزنيد بگيد يا فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌

 

۲ جمادی الثانی ۱۴۱۶ قمری-۴ آبان ۱۳۷۴ شمسی- ادب حضور امام علیه السلام

 ادب‌ حضور امام‌ عليه‌ السلام‌ 2ج‌2 2 – 1416

 الحمد لله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. و آت‌ ذي‌ القربي‌ حقه‌

 مطلبي‌ را عنوان‌ كردند دربارة‌ ادب‌ و آداب‌ معاشرت‌. آنطوري‌ كه‌ از لغت‌ بدست‌ مي‌آيد ادب‌ بمعناي‌ اين‌ است‌ كه‌ هر چيزي‌ را در جاي‌ خود گذاشتن‌ و رعايت‌ حد و حدودش‌ را كردن‌. ايني‌ كه‌ به‌ دانشمنداني‌ كه‌ در سخن‌ گفتن‌ يا در سخن‌شناسي‌ و يا در اشعارشناسي‌ اديب‌ مي‌گويند بخاطر اين‌ است‌ كه‌ اينها مي‌دونند كلمات‌ را در كجا و در چه‌ وضع‌ و با چه‌ اعرابي‌ بيان‌ كنند. دانشمنداني‌ كه‌ در ادبيات‌ عرب‌ استادند قرائتهاي‌ مختلف‌ از قرآن‌ را مي‌دونند. زبان‌ عربي‌ را صحيحش‌ را از غير صحيحش‌ اطلاع‌ دارند. يك‌ فرد مؤدب‌ آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ حقوق‌ همه‌ را به‌ خودش‌ و به‌ آن‌ طرفش‌ تقديم‌ كند. ببينيد در اين‌ آيه‌اي‌ كه‌ تلاوت‌ كردم‌ اگرچه‌ تفسيرش‌ اين‌ است‌ كه‌ حق‌ ذي‌ القربي‌ را بهش‌ بده‌ ولي‌ در ظاهر معنا اين‌ است‌ كه‌ هر كس‌ به‌ تو نزديك‌ است‌ و آت‌ ذي‌ القربا، صاحب‌ قرابت‌. قرابت‌ يعني‌ نزديك‌ بودن‌، از قرب‌ مي‌آيد. حقه‌ حقش‌ را بهش‌ بده‌. حق‌ هر كسي‌ يك‌ چيز خاصي‌ است‌. حق‌ پدر احترامات‌ پدره‌ و حق‌ پدري‌. حق‌ مادر احترامات‌ مادر است‌ در حد مادري‌. حق‌ فرزند رعايت‌ حال‌ فرزند است‌ در حد فرزندي‌. حق‌ عالم‌ رعايت‌ حقوق‌ عالم‌ است‌ در همان‌ حد علم‌ و دانشش‌. تا ميرسيم‌ به‌ اهل‌ تقوي‌ كه‌ پروردگار متعال‌ آنها را اكرام‌ كرده‌ و فرموده‌ ان‌ اكرمكم‌ عند الله‌ اتقيكم‌ و بايد همة‌ ما در مقابل‌ اهل‌ تقوي‌ كوچكي‌ كنيم‌ و اينها را احترام‌ كنيم‌. حق‌ پيغمبر اكرم‌ اين‌ است‌ كه‌ به‌ او اقتدا كنيم‌ كه‌ و لكم‌ في‌ رسول‌ الله‌ اسوة‌ حسنه‌. حق‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ كه‌ مقدمة‌ كه‌ عرض‌ كردم‌ براي‌ اصل‌ اين‌ مقصوده‌، دو حق‌ آن‌ حضرت‌ بايد رعايت‌ بشه‌. يعني‌ يكي‌ حق‌ معاشرتي‌ ظاهري‌ و يكي‌ هم‌ حق‌ امامت‌ آن‌ حضرت‌.

 متأسفانه‌ و خيلي‌ هم‌ متأسفانه‌ ما الان‌ اگر شروع‌ كرديم‌ براي‌ آداب‌ معاشرت‌ با امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ و اين‌ بحث‌ را خواستيم‌ در چند جلسه‌ عنوان‌ كنيم‌، يك‌ عده‌ افراد چه‌ بگم‌؟ بيكار، افراد بي‌ ارزش‌، افرادي‌ كه‌ كاري‌ جز نشستن‌ در بين‌ مردم‌ و حرف‌ بيهوده‌ گفتن‌ كار ديگري‌ ازشون‌ بر نمي‌آد، ميگن‌ فلاني‌ داره‌ اعلام‌ ظهور ميكنه‌ يا داره‌ مردم‌ را براي‌ ظهور حجة‌ ابن‌ الحسن‌ آماده‌ ميكنه‌. من‌ يكي‌ از حرفهايي‌ كه‌ مكرر گفته‌ام‌ و اين‌ حرف‌ سبب‌ ميشه‌ كه‌ ما اين‌ كار را بكنيم‌، اين‌ است‌ كه‌ دو چيز يقيني‌ و يك‌ چيز احتمالي‌ من‌ را وادار ميكنه‌ كه‌ ما آداب‌ معاشرت‌ با امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ را ياد بگيريم‌ و تعليم‌ بگيريم‌ و انشاء الله‌ عمل‌ كنيم‌. آن‌ دو چيز يقيني‌ يكي‌ يقينا امام‌ زمان‌ هست‌. اگر كسي‌ بگويد امام‌ زماني‌ نيست‌، شيعه‌ كه‌ نيست‌ بماند، مسلمان‌ نيست‌ بماند. هيچ‌ يك‌ از مذاهب‌ حتي‌ مسيحيت‌ و زرتشتيت‌ هم‌ او را قبول‌ ندارد. تمام‌ مذاهب‌ بزرگ‌ عالم‌ امروز مي‌گويند يك‌ همچين‌ شخصي‌ خواهد آمد و همه‌ هم‌ مي‌گويند بغتة‌ خواهد آمد يعني‌ دفعتا، بدون‌ خبر قبلي‌، پس‌ دو چيز يقيني‌. يكي‌ خواهد آمد يكي‌ هم‌ هست‌. اين‌ دو چيز را كه‌ شك‌ نداريم‌. يعني‌ اگر شك‌ كنيم‌، مسلمان‌ هم‌ نيستيم‌، مسيحي‌ هم‌ نيستيم‌، زرتشتي‌ هم‌ نيستيم‌. يك‌ بي‌ ديني‌ هستيم‌. جزء دين‌ مقدس‌ اسلامه‌ اين‌ دو چيز. يكي‌ او هست‌، يكي‌ هم‌ بغتة‌ خواهد آمد. حتي‌ روايت‌ آنقدر تأكيد كرده‌ كه‌ اگر يك‌ روز از عمر دنيا باقي‌ بماند و له‌ الله‌ خدا آنقدر آن‌ روز را طولاني‌ مي‌كند تا امام‌ زمانش‌ را ظاهر كند، دنيا را پر از عدل‌ و داد كند و بعد قيامت‌ بر پا شود.

 بنابراين‌ اين‌ دو چيز يقينيه‌. اين‌ چيز احتمالي‌ هم‌ هست‌. من‌ اين‌ را تذكر ميدم‌ ميگم‌ احتمالي‌ و احتياجي‌ به‌ يقيني‌ بودن‌ نداره‌. احتماليش‌ هم‌ ما را وادار به‌ اين‌ كار ميكنه‌ و آن‌ اين‌ است‌ كه‌ احتمال‌ داره‌ بغتة‌ در زمان‌ ما بياد. اين‌ احتمالش‌ نيست‌؟ اگر كسي‌ بگه‌ احتمالش‌ را نمي‌دهم‌ زمان‌ ما بياد، اين‌ باز با آيات‌ و روايات‌ قرآن‌ مبارزه‌ كرده‌. پس‌ دو چيز يقيني‌ و يك‌ چيز احتمالي‌ سبب‌ ميشه‌ اولا ما منتظر باشيم‌. دوم‌ تزكية‌ نفس‌ كنيم‌، پاك‌ باشيم‌ از جهت‌ روحي‌. سوم‌ آداب‌ معاشرت‌ با آن‌ حضرت‌ را ياد بگيريم‌. و لذا من‌ خودم‌ شخصا مكرر اين‌ تصميم‌ را مخصوصا براي‌ عدة‌ خاص‌ گرفتم‌ كه‌ بنشينم‌ آداب‌ زندگي‌ با امام‌ را براي‌ دوستان‌ بيان‌ كنم‌. چون‌ گاهي‌ ميشه‌ بعضي‌ از اعمال‌ و افكار و رفتارها هست‌ كه‌ اين‌ خلاف‌ ادب‌ محضر امامه‌. حتي‌ ما با بعضي‌ از، بعضي‌ هامون‌ اينطوري‌ هستيم‌ كه‌ با علما و متقين‌ هم‌ نمي‌تونيم‌ درست‌ معاشرت‌ كنيم‌. من‌ يك‌ وقتي‌ ديدم‌، خدا رحمت‌ كند، يكي‌ از مراجع‌ تقليد قم‌، اين‌ انگشتش‌ را بسته‌. گفتم‌ آقا چي‌ شده‌؟ فرمود يك‌ كسي‌ آمد دست‌ مرا ببوسه‌. ايشان‌ رسمش‌ اين‌ بود دستش‌ را مي‌كشيد. من‌ كشيدم‌ او كشيد دستم‌ از بند در رفت‌. شما را به‌ خدا اين‌ رسم‌ زيارته‌ كه‌ اين‌ مردم‌ توي‌ حرم‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا دارند. يك‌ دفعه‌ گناهش‌ مال‌ من‌، ثوابش‌ مال‌ شما. بريد عوض‌ زيارت‌ نگاه‌ بكنيد ببينيد اين‌ مردم‌ چيكار مي‌كنند؟ آقا فرض‌ كنيد امام‌ خودش‌ اينجا بود. اينها چه‌ مي‌كردند؟ من‌ يك‌ وقتي‌ گفتم‌ در مدينه‌ بودم‌ داشتم‌ زيارت‌ مي‌خوندم‌. يك‌ شرطه‌ از آنهايي‌ كه‌ دور ضريح‌ مطهر حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ بودند اون‌ آمد به‌ من‌ گفت‌ رو، گفتم‌ من‌ ضريح‌ را نمي‌بوسم‌. نقاط‌ ضعفي‌ كه‌ آنها دارند. من‌ ضريح‌ را نمي‌بوسم‌. من‌ شب‌ جمعه‌ است‌ مي‌خوام‌ از حضرت‌ بخواهم‌ كه‌ حضرت‌ از خدا بخواهد كه‌ خدا گناهان‌ مرا ببخشه‌. حالا حرفهايي‌ بين‌ من‌ و او رد و بدل‌ شد، به‌ اين‌ نتيجه‌ رسيد كه‌ دعوامون‌ شد. اين‌ دستش‌ را گذاشت‌ توي‌ سينة‌ من‌، من‌ را پرت‌ كرد من‌ هم‌ بلند شدم‌ بزنمش‌ ريختند شيعيان‌ و بالاخره‌ ما را جدا كردند. خيلي‌ عصباني‌ شدم‌. شب‌ عيد غدير هم‌ بود. آمدم‌ توي‌ همان‌ فندق‌ خوابيدم‌ رسول‌ اكرم‌ را خواب‌ ديدم‌. گفتم‌ يا رسول‌ الله‌ ما فرزندتيم‌، ما دوستانت‌ هستيم‌. اينها كيند توي‌ اينجا راهشون‌ دادي‌؟ ما خودمون‌ مي‌آئيم‌ خدمتگزارت‌ مي‌شيم‌. همانطور با همان‌ زبان‌ عوامي‌ خودم‌ و سادگي‌ خودم‌ اين‌ حرفها را زدم‌. حضرت‌ فرمودند تا وقتي‌ پسرم‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ نيامده‌ و دنيا آشوبه‌. دنيا آشوبه‌. عدل‌ و ادب‌، اينها تعبيراتي‌ است‌ كه‌ من‌ يك‌ خورده‌ كم‌ و زيادش‌ كنم‌. عدل‌ و ادب‌ توي‌ مردم‌ وجود نداره‌. اين‌ تعبير عجيب‌ بود. ما سد بستيم‌ كه‌ حدود ما را حفظ‌ كنند. من‌ صبح‌ پاشدم‌ گفتم‌ عجب‌ خوابي‌. اگر اين‌ قبرستان‌ بقيع‌ را آزاد بگذارند، ما تمام‌ اين‌ خاكهايش‌ را، هر كدام‌ يك‌ مشت‌ خاك‌ بر مي‌داريم‌ حساب‌ اينكه‌ اين‌ قبرها از بين‌ ميره‌ نمي‌كنيم‌. رعايت‌ آداب‌ را نمي‌كنيم‌.

 آقا زيارت‌ اينه‌ كه‌ شما وقتي‌ وارد حرم‌ مطهر شديد همانطوري‌ كه‌ پدر علامة‌ مجلسي‌ ميگه‌ وارد حرم‌ حضرت‌ امام‌ هادي‌ و امام‌ عسگري‌ شدم‌ ديدم‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ كنار ضريح‌ ايستاده‌. چيكار كنم‌؟ ما باشيم‌ مي‌دويم‌، دامنش‌ را تا ندي‌ آقا ولت‌ نمي‌كنيم‌. مثل‌ اسماعيل‌ هرقلي‌. اسماعيل‌ هرقلي‌ دستش‌ را به‌ دامن‌ حضرت‌ انداخته‌ بود. من‌ ولت‌ نمي‌كنم‌ هر جا بري‌ من‌ هم‌ مي‌آم‌. اگر اينجور باشيم‌ بايد حدودا شايد يك‌ ميليون‌ جمعيت‌ را حضرت‌ دنبال‌ سرش‌ بيندازد. حضرت‌ فرمود برگرد مصلحت‌ تو در برگشتنه‌. گفت‌ نه‌ ابدا. من‌ ولت‌ نمي‌كنم‌. دفعه‌ دوم‌ حضرت‌ فرمود. حضرت‌ خضر كه‌ ظاهرا ايشان‌ بودند، فرمودند تو خجالت‌ نمي‌كشي‌؟ امام‌ زمانت‌ دو دفعه‌ به‌ تو مي‌گه‌ برگرد برنمي‌ گردي‌!

 ماها بايد آداب‌ معاشرت‌ با امام‌ زمان‌ را بلد باشيم‌. باز با يكي‌ از علما من‌ نشسته‌ بودم‌ كه‌ من‌ عصباني‌ شدم‌. يك‌ نفر آمده‌ بود اين‌ عمامة‌ آقا را، از مراجع‌ بود، گرفته‌ بود مي‌خواست‌ پيشاني‌ آقا را ببوسه‌. ايشان‌ هم‌ مي‌كشيد عمامة‌ ايشان‌ را خراب‌ كرد. نمي‌دونيم‌. بچه‌ را مي‌گذاره‌ سر شونش‌. مي‌پره‌ سر مردم‌، مردم‌ را فشار ميده‌، اذيت‌ ميكنه‌. مرحوم‌ مجلسي‌، ميگه‌ كه‌ من‌ وارد حرم‌ شدم‌ ديدم‌ آقا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ آنجا تشريف‌ دارند. ايستادم‌. كالمداحين‌. ديديد مداحهها وقتي‌ كه‌ مي‌ايستند اشعار مي‌خونند در مدح‌ يك‌، مثلا يكي‌ از بزرگان‌، ميگه‌ ايستادم‌ زيارت‌ جامعه‌ را با تمام‌ ادب‌ در محضر حضرت‌ خوندم‌. حضرت‌ فرمودند نعمة‌ الزياره‌. زيارت‌ خوبي‌ است‌. بعد به‌ من‌ فرمودند بيا جلو. من‌ چند قدمي‌ هم‌ اطاعت‌ امر آقا را كرده‌ باشم‌ از اينطرف‌ هم‌ بدنم‌ مي‌لرزه‌ كه‌ مبادا، من‌ كه‌ آداب‌ معاشرت‌ با امام‌ زمان‌ را بلد نيستم‌. اگر نزديك‌ شدم‌ ممكنه‌ يك‌ كاري‌ بر خلاف‌ ادب‌ انجام‌ بدهم‌. فرمودند بيا جلوتر. رفتم‌ جلو. بيا جلوتر. رفتم‌ جلو تا رسيدم‌ به‌ وجود مقدس‌ آقا وليعصر. شما خيال‌ كرديد كه‌ سيد ابن‌ طاووس‌ يا سيد بحر العلوم‌ كه‌ حضرت‌ وليعصر صلواة‌ الله‌ عليه‌ مكرر ايشان‌ را در بغل‌ ميگيره‌ و اظهار محبت‌ بهشون‌ ميكنه‌، مثل‌ ماها آدمي‌ بودند كه‌ وقتي‌ مي‌رسيم‌ رعايت‌ هيچ‌ ادبي‌ را نكنيم‌.

 من‌ يك‌ وقتي‌ با يك‌ نفر مشرف‌ شده‌ بودم‌ به‌ مكه‌ گفت‌ از من‌ سؤال‌ كرد حالا ما هم‌ روي‌ همان‌ قواعد كلي‌. از من‌ سؤال‌ كرد آيا من‌ مي‌تونم‌ خدمت‌ امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ برسم‌؟ گفتم‌ اگر يك‌ شرط‌ را رعايت‌ كني‌ احتمالش‌ هست‌. گفت‌ چيه‌؟ گفتم‌ وقتي‌ حضرت‌ را ديدي‌ همان‌ دور بايست‌ سلام‌ عرض‌ كن‌ و از همان‌ دور عرض‌ ارادت‌ بكن‌ و جلو نرو. خيلي‌ مؤدب‌ باش‌. گفت‌ چشم‌. خودش‌ نقل‌ مي‌كرد كه‌ در همان‌ سفر 9 مرتبه‌ خدمت‌ حضرت‌ رسيد.

 آقايون‌ ادب‌ خيلي‌ مهمه‌. گاهي‌ ميشه‌ حضرت‌ خودش‌ را به‌، مصلحت‌ هم‌ هست‌، ولي‌ اين‌ مصلحت‌ نداره‌، خودش‌ را به‌ شما نشون‌ نميده‌. چون‌ شما ممكنه‌ خداي‌ نكرده‌ كافر بشيد. با يك‌ ملاقات‌. ممكنه‌ خداي‌ نكرده‌ فاسق‌ بشيد. اينطوريه‌. ادب‌ حضور ببينيد امامه‌، علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ الصلاة‌ و السلامه‌. وقتي‌ كه‌ نام‌ حضرت‌ وليعصر ارواحناه‌ فداه‌ را مي‌شنوه‌ خوب‌ دقت‌ كنيد، اسمش‌ را شنيده‌. از جا بلند مي‌شوند، حضرت‌ رضا، دستش‌ را مي‌گذاره‌ روي‌ سرش‌ تعظيم‌ مي‌كنه‌. مي‌فرمايد صلي‌ الله‌ عليه‌، صلي‌ الله‌ عليه‌، صلي‌ الله‌ عليه‌. ماها اسم‌ امام‌ عصر را، آن‌ اسم‌ خاصي‌ كه‌ واجب‌ است‌ اگر كسي‌ شنيد بلند بشه‌ بايسته‌، آن‌ را مي‌شنويم‌ پاهامون‌ هم‌ درازه‌. يك‌ كسي‌ از رفقا مي‌گفت‌ اخيرا شما در بعضي‌ از مجالس‌ كم‌ نام‌ حضرت‌ را مي‌بريد. گفتم‌ مي‌دوني‌ علتش‌ چيه‌؟ اون‌ يك‌ مجلس‌ خاصي‌ را مي‌گفت‌. مجلس‌ شماها را نمي‌گم‌. گفتم‌ مي‌دوني‌ علتش‌ چيه‌؟ علتش‌ اينه‌ كه‌ من‌ گوشه‌ كنار نگاه‌ مي‌كنم‌ مي‌بينم‌ كه‌ بعضي‌ها نمي‌تونند درك‌ كنند كه‌ نام‌ حضرت‌ در اينجا برده‌ ميشه‌. حضرت‌ ممكن‌ است‌ نظر لطف‌ و خاصي‌ به‌ اين‌ مجلس‌ پيدا بكنند. اينها حال‌ و حوصلة‌ اينكه‌ پاشون‌ را جمع‌ كنند كه‌ دراز كردند ندارند. حال‌ و حوصلة‌ اينكه‌ حالا چايي‌ باشه‌ بعد بخوريد، چايي‌ نخورده‌ حواسش‌ پرته‌ كه‌ اين‌ رفيق‌ ما اين‌ بندة‌ خدا چايي‌ داد به‌ ما نداد. حواسش‌ اينجاست‌. اين‌ اندازه‌ يك‌ كسي‌ به‌ من‌ مي‌گفت‌ فلاني‌ جات‌ خالي‌ بود يك‌ دعاي‌ ندبة‌ خوبي‌ ما در طرقبه‌، آن‌ روز جمعه‌ خونديم‌ خيلي‌ خوب‌ بود. گفتم‌ چطور؟ خيال‌ كردم‌ عنايات‌ حضرت‌ بهشون‌ متوجه‌ شده‌. گفت‌ نان‌ شيرمال‌ طرقبه‌، هر نفري‌ يك‌ ليوان‌ شير يك‌ چايي‌ شيرين‌ توي‌ سيني‌ مي‌گذاشتند مي‌آوردند. خدا خيرش‌ بده‌. اينيم‌ ما. داره‌ دعا مي‌خونه‌، دعاي‌ ندبه‌ مي‌خونه‌ ميگه‌ هل‌ اليك‌ يابن‌ احمد سبيل‌ لتلقي‌. آيا يك‌ راهي‌ هست‌ يك‌ ملاقات‌ به‌ من‌ بدي‌ اي‌ پسر احمد، اي‌ پسر پيغمبر. اين‌ فكر نان‌ و چايي‌ و شيرمال‌ و چيزشه‌. يك‌ دعاي‌ ندبه‌ خوني‌ را من‌ ديدم‌، اين‌ بدتر، سيگار را گذاشته‌ بود گوشة‌ لبش‌ دعاي‌ ندبه‌ را هم‌ مي‌خوند. اينجور دعاي‌ ندبه‌ خونها داريم‌، اينجور عشاق‌ امام‌ زمانها داريم‌. حضرت‌ بياد بگه‌ اين‌ سيگارت‌ را چند لحظه‌ ما هستيم‌ نكش‌. حاضر نيست‌. يعني‌ كسي‌ كه‌ داره‌ به‌ حضرت‌ خطاب‌ ميكنه‌ با امام‌ زمان‌ داره‌ صحبت‌ ميكنه‌ و يك‌ همچين‌ برنامه‌اي‌ انجام‌ ميده‌ آيا به‌ خود حضرت‌. يك‌ قدري‌ بياد حضرت‌ به‌ خدا قسم‌ نسبت‌ به‌ بعضي‌ اينطور اينه‌ كه‌ تشريف‌ نمي‌آورد براي‌ همينه‌. يك‌ خورده‌اي‌ بياد مزاحمتون‌ ميشه‌. ما خيال‌ مي‌كرديم‌ امام‌ زمان‌ بياد زندگيمون‌ روبراه‌ ميشه‌. اين‌ چيزت‌ حرامه‌، اون‌ حلاله‌، چه‌، فلان‌. دخالتهاي‌ مثلا چه‌ دربارة‌ ما، چيكار داري‌ دربارة‌ زندگي‌ شخصي‌ ما. كم‌ كم‌ مي‌بيني‌ نه‌ ول‌ نميكنه‌. همون‌ بلايي‌ كه‌ به‌ سر اجدادش‌ آوردند، همان‌ بلا را به‌ سرش‌ مي‌آورند. حالا يك‌ وقت‌ هستش‌ مي‌آد توي‌ زندگي‌ ما بالاخره‌ يك‌ كارهاي‌ جزئي‌ را به‌ ما ميگه‌، ما خودمون‌ جزئي‌ هستيم‌ يك‌ كارهاي‌ جزئي‌ را به‌ ما ميگه‌ آنوقت‌ ميره‌ بالاي‌ سر يك‌ قدرتمند ميگه‌ آقا بيا پائين‌. اينجا جاي‌ تو نيست‌.

 يك‌ روز بهلول‌ رفت‌، بهلول‌ زمان‌ هارون‌ الرشيد، رفت‌ جاي‌ هارون‌ الرشيد نشست‌. خدمه‌ و خدمتگزاران‌ هارون‌ آمدند يك‌ دست‌ كتكش‌ هم‌ زدند نشاندنش‌ پائين‌. اين‌ تخت‌ هارون‌ نشستي‌ چيكار كني‌؟ پائين‌ نشسته‌ بود گريه‌ مي‌كرد. كتك‌ خورده‌ بود. هارون‌ آمد. گفت‌ چرا گريه‌ مي‌كني‌؟ چون‌ نسبتي‌ هم‌ داشت‌ با هارون‌ الرشيد. گفت‌ من‌ يك‌ دقيقه‌ جاي‌ تو نشستم‌ اينجور كتكم‌ زدند. واي‌ به‌ حال‌ تو كه‌ تمام‌ عمر جاي‌ موسي‌ بن‌ جعفر نشستي‌. اما اين‌ مرده‌ مگر از خواب‌ غفلت‌ بيدار شد. خيلي‌ حرف‌ تندي‌ هم‌ هست‌ها. تو كه‌ خودت‌ مي‌داني‌ اينجا جات‌ نيست‌. وقتي‌ كه‌ حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر تشريف‌ آورده‌ بودند، هارون‌ خيلي‌ احترام‌ كرد. حضرت‌ را جاي‌ خودش‌ نشوند. خيلي‌ احترام‌ كرد و به‌ مأمون‌ گفت‌ بدرقه‌ كن‌ حضرت‌ را برسان‌ به‌ منزل‌. وقتي‌ مأمون‌ برگشت‌ و گفت‌ ايشون‌ كي‌ بود كه‌ اينقدر احترامش‌ كردي‌؟ گفت‌ اين‌ پست‌، اين‌ رياستي‌ كه‌ من‌ دارم‌ مال‌ اينه‌. من‌ غصب‌ كردم‌. گفت‌ اگر تو مي‌دوني‌ كه‌ غصب‌ كردي‌ چرا بهش‌ تحويل‌ نميدي‌؟ گفت‌ تو كه‌ فرزند مني‌، الملك‌ عقيم‌. به‌ تعبير فارسي‌ سياست‌ پدر و مادر سرش‌ نميشه‌، الملك‌ عقيم‌. گفت‌ اگر تو كه‌ فرزند مني‌ به‌ فكر اين‌ باشي‌ كه‌ تا من‌ زنده‌ هستم‌ به‌ جاي‌ من‌ بنشيني‌ چشمات‌ را از حدقه‌ بيرون‌ مي‌آورم‌. اينجوري‌ هستيم‌ ما.

 ما اگر بخواهند با همة‌ اينكه‌ انتظار ظهور را داريم‌ براي‌ اين‌ است‌ كه‌ حضرت‌ تشريف‌ بياورند يك‌ خورده‌ وضعمون‌ بهتر بشه‌. از اين‌ قرض‌ و بدهكاريها و از اين‌ زندگي‌ نامرتب‌ و اينها بيرون‌ بيائيم‌. و الا اگر بخواد خداي‌ نكرده‌ مزاحممون‌ بشه‌، خوب‌ مگر ائمه‌ اطهار غير از عدل‌ و داد چيز ديگري‌ براي‌ مردم‌ مي‌خواستند. همه‌اش‌ محبت‌ بود، همه‌اش‌ عنايت‌ بود، تمامش‌ رأفت‌ بود در عين‌ حال‌ حضرت‌ را غريب‌ مي‌گذاشتند، تنهاش‌ مي‌گذاشتند كم‌ كم‌ هم‌ منتهي‌ ميشد به‌ اينكه‌ يك‌ قدرتمندي‌ مي‌ديد مزاحم‌ قدرتشه‌. حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر در يك‌ ملاقاتش‌ با هارون‌ الرشيد، هارون‌ الرشيد به‌ حضرت‌ ميگه‌ كه‌ خليفتين‌، دو تا خليفه‌ در يك‌ مملكت‌؟ حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر مي‌فرمايد كه‌ من‌ كي‌ ادعاي‌ خلافت‌ كردم‌؟ نامه‌هايي‌ را مي‌آره‌. ميگه‌ اين‌ نامه‌ها را دشمنان‌ من‌ و تو نوشته‌اند. مي‌خواستند اختلاف‌ بين‌ من‌ و تو بيندازند. دستت‌ را دراز كن‌ باهات‌ مصافحه‌ بكنم‌. من‌ از پيغمبر شنيدم‌ اف‌ بر اين‌ دنيا. من‌ از پيغمبر شنيدم‌ كه‌ دو تا قوم‌ و خويش‌ وقتي‌ دست‌ به‌ دست‌ هم‌ مي‌دهند محبتشون‌ تحريك‌ ميشه‌، اين‌ دشمنيها را كنار بريزند. هارون‌ الرشيد دستش‌ را دراز ميكنه‌ كه‌ حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر مصافحه‌ با او مي‌كنند. هارون‌ ميگه‌ بعله‌ من‌ الان‌ يك‌ قدري‌ محبت‌ بهت‌ پيدا كردم‌.

 ما آداب‌ معاشرت‌ با امام‌ زمان‌ را بلديم‌ يا بلد نيستيم‌؟ يقينا، من‌ خودم‌ را ميگم‌، يقينا آنطوري‌ كه‌ خدا و پيغمبر و ائمه‌ منظور كردند ما بلد نيستيم‌. خوب‌ بخواهيم‌ ياد بگيريم‌. از آيات‌ قرآن‌ و روايات‌ بايد تعليم‌ بگيريم‌. تا بخواد يك‌ مكتبي‌، يك‌ دانشكده‌اي‌ يك‌ جلسه‌اي‌ براي‌ اين‌ موضوع‌ تشكيل‌ بشه‌، مگر دشمنها مي‌گذارند. مگر مي‌گذارند شما اين‌ كار را بكنيد. من‌ حتي‌ گاهي‌ فكر مي‌كنم‌ براي‌ خودم‌، براي‌ خودم‌، بشينم‌ يك‌ حرفهايي‌ را بزنم‌ چون‌ هم‌ خودم‌ ياد مي‌گيرم‌ هم‌ ديگران‌ استفاده‌ مي‌كنند، مي‌بينم‌ يك‌ نفر ممكنه‌ مرموز، يك‌ چه‌ عرض‌ كنم‌، يك‌ آدم‌ ناباب‌ بره‌ بگه‌ بعله‌ فلاني‌ داره‌ اينها را تعليم‌ ميده‌ براي‌ ظهور. و خودش‌ استنباط‌ كنه‌ كه‌ من‌ ميگم‌ ظهور همين‌ فردا انجام‌ ميشه‌ و خودش‌ استنباط‌ كنه‌ پس‌ ما با چي‌ مخالفيم‌، با چي‌ موافقيم‌، از اين‌ حرفها. واقعا مي‌ترسم‌. من‌ يكي‌ از علما را ديدم‌ قضيه‌اي‌ از ملاقات‌ با امام‌ زمان‌ نوشته‌ در يك‌ كتاب‌ و اظهار ميكنه‌ كه‌ در آن‌ نوشته‌هاش‌ كه‌ من‌ خدمت‌ حضرت‌ رسيدم‌. يك‌ مجلسي‌ بود ديدم‌ ميگه‌ نميشه‌ خدمت‌ حضرت‌ رسيد. آن‌ افراد كه‌ رفتند گفتم‌ آقا شما كه‌ آنجا خودتون‌ اظهار كرديد. گفت‌ از اينها ترسيدم‌. همينطور آهسته‌ به‌ من‌ مي‌گفت‌ از اينها من‌ ترسيدم‌. يعني‌ بايد ديدن‌ امام‌ زمان‌ ترس‌ داشته‌ باشه‌ اگر كسي‌ ديد اين‌ را نقل‌ كنه‌. اي‌ واي‌ بر ما. آنوقت‌ آدابش‌ را ما بلد نباشيم‌. الان‌ حضرت‌ فردا صبح‌ همينطوري‌ كه‌ گفتند ظهور كرد چيكار مي‌كنيد؟ چه‌ ادبي‌. چه‌ برنامه‌اي‌ خواهيد داشت‌. بگيد هر چي‌ بگه‌ ما گوش‌ مي‌كنيم‌. اين‌ نميشه‌. يوم‌ لا ينفع‌ نفس‌ ايمانا لم‌ تكن‌ آمنت‌ من‌ قبل‌ او كسبت‌ في‌ ما لها خيرا. اين‌ آية‌ شريفه‌ عجيبه‌ها. دربارة‌ ظهور هست‌. شايد ظاهر قرآن‌ دربارة‌ قيامت‌ باشه‌. اما در زيارت‌ آل‌ ياسين‌ دربارة‌ رجعت‌ و زمان‌ ظهوره‌. اگر قبلا ياد نگرفته‌ باشي‌ حالا به‌ دردت‌ نمي‌خوره‌. اگر قبلا ايمانت‌ را به‌ كار نينداخته‌ باشي‌، بعد از ظهور ديگه‌ به‌ دردت‌ نميخوره‌. ايشان‌ مي‌خواستي‌ زودتر ياد بگيريد. مثل‌ اين‌ ميمونه‌ كه‌ مثلا اعلام‌ مي‌كنند آقايوني‌ كه‌ ديپلم‌ دارند بيايند مي‌خواهيم‌ فلان‌ جايزه‌ را بهشون‌ بديم‌، فلان‌ برنامه‌ را بهشون‌ بگيم‌، استخدامشون‌ كنيم‌، يك‌ نفر ميگه‌ آقا منهم‌ حاضرم‌. ميگن‌ تو سواد داري‌؟ ميگه‌ نه‌ من‌ درس‌ نخوندم‌. ولي‌ همين‌ الان‌ مي‌خونم‌. آخه‌ نميشه‌. تو بايد مي‌خواسته‌ قبلا اين‌ كارها را بكني‌. نه‌ خواهش‌ مي‌كنم‌، تمنا مي‌كنم‌، گريه‌… همة‌ مردم‌ مي‌دونند. نصف‌ ديگرش‌ را هم‌ يك‌ چيزهايي‌ نوشتند و مسائلي‌ هست‌ كه‌ حالا ماها كه‌ اين‌ اندازه‌ها را بلديم‌. چطور شد اون‌ ميشه‌ اما اين‌ نميشه‌. اما حيواني‌ بخواد يك‌ دفعه‌ انسان‌ بشه‌. صفات‌ رذيله‌ برداشته‌ بشه‌ صفات‌ حميده‌ جاش‌ گذاشته‌ بشه‌. اون‌ ميشه‌ همه‌ هم‌ به‌ همين‌ اميديم‌. مكرر خدا ميدونه‌ با بعضي‌ از حتي‌ افراد برجسته‌ برخورد كردم‌ كه‌ آقا مسئلة‌ تزكية‌ نفس‌، شايد ظهوري‌ بشه‌، شايد انشاء الله‌ آقا بخواد تشريف‌ بياورد ما آمادگي‌ نداريم‌، ميگه‌ آقا مي‌آد خودش‌ همه‌ را درست‌ ميكنه‌. ولي‌ اين‌ دروغ‌ ميگه‌. يعني‌ او با آقا حتي‌ معتقد نيست‌ تا چه‌ برسه‌ به‌ آمدنش‌ و چه‌ برسه‌ به‌… مي‌خواد نقدا هواي‌ نفسش‌ را عملي‌ بكنه‌. و الا آنجور حرف‌ نمي‌زنه‌. شما يك‌ مهمان‌ عزيزي‌ داشته‌ باشيد يك‌ كسي‌ بياد ده‌ صبح‌ بگه‌ ما مهمان‌ داريم‌ يا ممكنه‌ مهمانمون‌ يك‌ دفعه‌ بياد. يك‌ خورده‌ اوضاع‌ را روبراهش‌ كنيم‌. خودش‌ مي‌آد يك‌ كاري‌ ميكنه‌. اين‌ بد نيست‌؟ اين‌ توهين‌ نيست‌؟

 آقايون‌ اگر مسلمانيم‌ خيلي‌ مسئوليم‌. اگر مسلمانيم‌ خيلي‌ مسئوليم‌ كه‌ آداب‌ معاشرت‌ با حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداه‌ را ياد نمي‌گيريم‌. خوب‌ ميگيد حالا چيكار كنيم‌؟ واقعش‌ اينه‌ كه‌ منهم‌ بايد بروم‌ مطالعه‌ بكنم‌. ببينم‌ وقتي‌ كه‌ ائمة‌ اطهار بودند چه‌ افرادي‌ را، آقا ابي‌ بصيره‌، ميگه‌ ديدم‌ يك‌ عده‌ مي‌روند خدمت‌ امام‌ صادق‌. در بازه‌ منهم‌ به‌ اصطلاح‌ با اينها رفتم‌. رفتم‌ تو. نشستم‌. يكي‌ از اصحابه‌. حضرت‌ صدام‌ زدند. سرش‌ را گذاشتند در گوشم‌ فرمودند با اين‌ حال‌ در خانة‌ فرزندان‌ پيغمبر نبايد بيايي‌. من‌ جنب‌ بودم‌. سرم‌ را انداختم‌ پايين‌ عرق‌ كردم‌ رفتم‌ بيرون‌. ببينيد. داخل‌ خانه‌هاي‌ پيغمبر و فرزندان‌ پيغمبر با اين‌ حال‌ نشيد. ما بعضي‌ وقتها يك‌ مجالسي‌ داريم‌، مجالس‌ دعاست‌. مجلس‌ دعا، مجلس‌ تضرع‌، زاري‌. مثلا پيش‌ مي‌آد كه‌ دو ركعت‌ نماز بخونيم‌. مي‌بينيم‌ جمعيت‌ مي‌روند بيرون‌ كه‌ وضو بگيرند. اي‌ بابا شماها اينجا وضو نداشتيد نشستيد؟! شب‌ جمعه‌ توي‌ مجلس‌ ذكر ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌، ذكر ائمه‌، ذكر امام‌ زمان‌، بي‌ وضو؟! كه‌ البته‌ آنها رفقاي‌ خصوصي‌ بودند كه‌ بعد گفتم‌ شما يا توي‌ اين‌ مجلس‌ چرت‌ زديد وضوتون‌ را باطل‌ كرديد، يا بي‌ وضو آمديد نشستيد آخه‌ يعني‌ چي‌؟ حالا دو ركعت‌ نماز پيش‌ آمده‌. امام‌ سرش‌ را مي‌كنه‌ بغل‌ گوش‌ ابي‌ بصير. كسي‌ نفهمه‌. خودش‌ نقل‌ كرده‌. با اين‌ حال‌ توي‌ خونة‌ ضراري‌ پيغمبر وارد نشيد. امام‌ از قلب‌ او خبر داره‌. از تمام‌ اعمالمون‌ مطلعه‌. اگر بگيم‌ شايد مطلع‌ نباشه‌ دو تا آيه‌ از قرآن‌ يا سه‌ تا آيه‌ از قرآن‌ را منكر شديم‌. از همين‌ قبيل‌ مسائل‌ را انسان‌ ميره‌ دنبالش‌. خوب‌ مي‌فهمه‌ كه‌ بعله‌ از اين‌ به‌ بعد خونة‌ امام‌ در حال‌ داشتن‌ حدثي‌ نبايد وارد بشه‌. اين‌ يكي‌. مثلا مي‌خواستم‌ اين‌ را از باب‌ مثال‌ عرض‌ كنم‌. تحقيق‌ بايد كرد. آقايون‌ به‌ فكر بيفتيد. به‌ خدا قسم‌ اگر امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ دفعة‌ تشريف‌ بياورد شايد ماها بلد نباشيم‌، ما را عقب‌ بزنه‌، كنار بزنه‌. بلد باشيم‌. ما گفتيم‌ قبل‌ از وقتي‌ قرآن‌ مي‌خونند ساكت‌ باشيد. و انصتوا سكوت‌ كنيد و گوش‌ بديد و البته‌ خوب‌ هم‌ هست‌، كلام‌ خداست‌ داره‌ طنين‌ مي‌اندازه‌، با ما داره‌ حرف‌ ميزنه‌. من‌ كه‌ هر مجلسي‌ رفتم‌ جز ناراحتي‌ و ناراحتي‌ اعصابي‌ برام‌ پيدا شد چيز ديگري‌ از اين‌ وضع‌، با اين‌ فكر آدم‌ ميره‌ توي‌ اين‌ مجالس‌ فاتحه‌. آقا مي‌بينه‌ همه‌ كار مي‌كنند جز گوش‌ دادن‌ به‌ قرآن‌. همه‌ كار. يك‌ كسي‌ آمده‌ بود توي‌ مجلس‌ ما ديده‌ بود اينها همه‌ ساكتند گفته‌ بود اينها يك‌ آدمهاي‌ مخصوصي‌ هستند. بعله‌. آخه‌ بايد اينقدر دنيا وضعش‌ بد بشه‌ ادب‌ استماع‌ قرآن‌ اين‌ است‌ كه‌ گوش‌ بديم‌. من‌ چند روز قبل‌ نمي‌دونم‌ كجا بود اين‌ را گفتم‌ كه‌ گاهي‌ انسان‌ مي‌بينه‌ يك‌ كسي‌ بي‌ ادبي‌ ميكنه‌ جلوش‌. خوب‌ تحمل‌ ميكنه‌. گاهي‌ مي‌بينه‌ خيلي‌ بي‌ ادبي‌ ميكنه‌ به‌ زبان‌ مي‌آد ميگه‌ درست‌ بشين‌، مؤدب‌ باش‌، يك‌ همچين‌ چيزي‌. اينقدر بده‌ حرف‌ زدن‌ وقتي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ داره‌ با ما حرف‌ ميزنه‌ اينقدر بده‌ كه‌ خود خداي‌ تعالي‌ گفته‌ و اذا قرء القرآن‌ فاستمعوا له‌ و انصتوا. گوش‌ بديد و ساكت‌ باشيد و حتي‌ ذكر نگيد، دعا نخونيد. مهمترين‌ دعا، مهمترين‌ ذكر همينه‌ كه‌ شما گوش‌ به‌ آيات‌ قرآن‌ بديد. اما كجا عمل‌ ميشه‌؟ اينها همه‌ آداب‌. اصلا انسان‌ است‌ و ادبش‌. انسان‌ است‌ و آدابش‌. هر چيزي‌ را به‌ جاي‌ خود گذاشتن‌. خدا را بايد يك‌ جور انسان‌ در مقابلش‌ ادب‌ بكنه‌، پيغمبر را يك‌ جور ادب‌ بكنه‌، سورة‌ حجرات‌ را بخونيد. بي‌ ادبها چه‌ اعمالي‌ نسبت‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ انجام‌ مي‌دادند. آخر خداي‌ تعالي‌، چون‌ پيغمبر خودش‌ روش‌ نميشد، خيلي‌ حيا داشت‌، روش‌ نمي‌شد خودش‌ به‌ اينها بگه‌. خدا آمد به‌ سراغشون‌. ان‌ الذين‌ ينادون‌ من‌ وراء الحجرات‌ اكثرهم‌ لا يشعرون‌. اينهايي‌ كه‌ از پشت‌ اطاق‌ تو داد مي‌زنند آنهم‌ با كلمة‌ تند، به‌ اسم‌ كوچك‌، محمد محمد، اينها شعور ندارند. اكثرهم‌ لا يشعرون‌. اگر شما صبر بكن‌ خود پيغمبر هر وقت‌ بخواد مي‌آد، مصلحت‌ بدونه‌ مي‌آد. يك‌ روز صبح‌ پيغمبر يك‌ قدري‌ دير آمد به‌ مسجد. دومي‌ سروصدا كرد، ناراحتي‌ ايجاد كرد، آيه‌ نازل‌ شد ان‌ الذين‌ يؤذون‌ الله‌ و رسوله‌ لعنهم‌ الله‌ في‌ الدنيا و الآخره‌. كساني‌ كه‌ پيغمبر خدا را اذيت‌ مي‌كنند، لعنت‌ خدا بر آنها باد. چرا پيغمبر را اينقدر اذيت‌ مي‌كنيد. حالا تو خيلي‌ نماز خون‌ شدي‌. ما كه‌ مي‌شناسيمت‌. بعضي‌ها اينجوريند. بعد از انقلاب‌ يك‌ نفر آمد مأمور دستگيري‌ بعضي‌ها زمان‌ شاه‌ بود، يك‌ روز ديديم‌ شعاري‌ ميده‌ توي‌ مسجد، مسجد من‌ گفتم‌ فلاني‌ تو از كي‌. گفت‌ كه‌، حالا من‌ آهسته‌ بهش‌ گفتم‌. گفت‌ ما اگر بدونيم‌ شما انقلابي‌ نيستيد پشت‌ سرتون‌ نمي‌آئيم‌ نماز. گفتم‌ باريك‌ الله‌. جدا آقايون‌. عجيب‌ يك‌ دفعه‌ اينها راننده‌هاي‌ خوبي‌ هستند. سر پيچ‌ همچين‌ فرمون‌ را مي‌پيچونند. با همان‌ سرعت‌ مي‌پيچونند. يك‌ كسي‌ گفته‌ بود من‌ دست‌ فرمونم‌ مثل‌ فلاني‌ نيست‌. انسان‌ بتونه‌ خوب‌ سر پيچها، شاه‌ هست‌ با شاه‌. بني‌ صدر آمد بني‌ صدري‌ باشه‌. بعد فحش‌ به‌ بني‌ صدر بده‌. خيلي‌ بايد دست‌ فرمان‌ آدم‌ خوب‌ باشه‌، خيلي‌ عالي‌. و اي‌ كاش‌ ما اين‌ دست‌ فرمون‌ را دربارة‌ دين‌ مي‌داشتيم‌. ولو خداي‌ تعالي‌ به‌ قلب‌ انسان‌ نگاه‌ ميكنه‌. ببينيد خداي‌ تعالي‌ در اين‌ آيه‌ مي‌فرمايد لانتكن‌ آمنت‌ من‌ قبل‌. ايمان‌. چون‌ اگر دست‌ فرمون‌ هم‌ به‌ آن‌ سرعت‌ پيچيد روي‌ ايمان‌ بود، روي‌ اعتقاد بود آن‌ ارزش‌ داره‌. و الا اگر روي‌ ايمان‌ نبود، خداي‌ تعالي‌ ميدونه‌ كه‌ ايمان‌ نداره‌ اين‌ شخص‌. مي‌اندازتش‌ بيرون‌. من‌ باور كنيد خودم‌ آن‌ قديم‌، آن‌ وقتي‌ كه‌ باصطلاح‌ آن‌ دستگاه‌ شاه‌ بود بدم‌ مي‌آمد، اين‌ حرفها را كه‌ زد ده‌ برابر، صد برابر بيشتر بدم‌ آمد. آخه‌ تو اينقدر آدم‌ منافق‌!

 بسازيد خودتون‌ را قبل‌ از اينكه‌ امام‌ عصر بياد. الان‌ يك‌ كاري‌ بكنيد كه‌ وقتي‌ آن‌ حضرت‌ تشريف‌ آورد شما را بعنوان‌ ارشد خودش‌ قرار بده‌. جزء افسران‌ خودش‌ قرار بده‌. او تحصيلات‌ را زياد بهش‌ توجه‌ نداره‌. او هيأتهاي‌ اجتماعي‌ را زياد بهش‌ توجه‌ نداره‌. او به‌ ايمانتون‌، به‌ اخلاقتون‌، به‌ تزكية‌ نفستون‌ به‌ همتتون‌ توجه‌ داره‌. اينها هست‌.

 و آت‌ ذي‌ القربي‌ حقه‌. خداي‌ تعالي‌ به‌ پيغمبرش‌ مي‌فرمايد ذوي‌ القربا را، انسان‌ بايد هميشه‌ به‌ آنها كه‌ دور و برش‌ هستند، مأنوسش‌ هستند به‌ اينها بيشتر ادب‌ نشان‌ بده‌. در همين‌ جهت‌، همين‌ جمله‌اي‌ كه‌ من‌ از استادم‌ خدا رحمت‌ كنه‌ ايشان‌ را، شنيدم‌ كه‌ انسان‌ وقتي‌ كه‌ يك‌ كسي‌ را دوست‌ داره‌ آنچه‌ را كه‌ دوست‌ داره‌ ميكنه‌ و آنچه‌ خوبه‌ به‌ او هديه‌ ميكنه‌ نه‌ به‌ دشمنانش‌ هديه‌ بكنه‌. شما يك‌ نفري‌ دشمن‌ آمده‌ جلوش‌ خيلي‌ مؤدب‌ نشستيد. اما جلوي‌ دوستتون‌ آداب‌ معاشرت‌ را. البته‌ حالا يك‌ وقت‌ هست‌ طرف‌ اذيت‌ ميشه‌ ميگه‌ آقا خواهش‌ ميكنم‌ راحت‌ باش‌. اين‌ ديگه‌ ادبش‌ در اينه‌ كه‌ ما راحت‌ باشيم‌. خواهش‌ او را قبول‌ بكنيم‌. ولي‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌خواد ماها را بسازه‌، تربيت‌ كنه‌.

 ابوالفضل‌ العباس‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ ايشان‌ در مقابل‌ حضرت‌ سيد الشهدا عليه‌ السلام‌ يك‌ ادب‌ خاصي‌ داشت‌. حضرت‌ سيد الشهدا دوست‌ داشت‌ كه‌ بگه‌ برادر اما نمي‌گفت‌. برادر. برادري‌ يك‌ مساوي‌ بودني‌ را نشان‌ ميده‌. من‌ هيچوقت‌ خودم‌ را با حسين‌ بن‌ علي‌ مساوي‌ نمي‌دونم‌ و نزديك‌ به‌ مساوي‌ هم‌ نمي‌دونم‌. يا سيدي‌، يا مولاي‌، آقاي‌ مني‌ تو. مولاي‌ مني‌، من‌ بندة‌ توام‌. من‌ غلام‌ توام‌، من‌ نوكر توام‌. به‌ تعبير ما. اين‌ كلمات‌ را ادا ميكرد. حضرت‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها ايشان‌ در مقابل‌ پيغمبر اكرم‌، در مقابل‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌، ادب‌ رسالت‌ آن‌ حضرت‌ و ادب‌ امامت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را رعايت‌ مي‌كرد. رسول‌ اكرم‌ هم‌ ادب‌ اين‌ دختر را، شما هم‌ فكر نكنيد شما هم‌ بريد دخترتون‌ را دستش‌ را ببوسيد، احترامش‌ كنيد، بگيد پدرت‌ به‌ قربانت‌، دختر تو كه‌ توي‌ دانشكده‌ با پسرها راه‌ ميره‌ بعد هم‌ مي‌آد توي‌ خونه‌ كلي‌ اخلاق‌ فاسد آورده‌ توي‌ خونه‌ات‌، اينكه‌ اون‌ نيست‌. حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ به‌ حضرت‌ زهرا اظهار محبت‌ ميكرد ببينيد روي‌ چه‌ اساسي‌ اظهار محبت‌ مي‌كرد. يا روي‌ چه‌ اساسي‌ گاهي‌ مي‌ديدند كه‌ حضرت‌ نسبت‌ به‌ او يك‌ مقداري‌ مثلا خودش‌ را گرفته‌. يك‌ روز از مسافرت‌ پيغمبر اكرم‌ آمده‌ ظاهرا يك‌ خلخال‌ و يك‌ پرده‌اي‌ يك‌ نفر هديه‌ داده‌ به‌ حضرت‌؛ حضرت‌ هم‌ زده‌ به‌ در خانه‌اش‌. خلخال‌ را هم‌ ازش‌ استفاده‌ كرده‌. پيغمبر اكرم‌ تشريف‌ آورد. خوب‌ هديه‌ است‌ استفاده‌ كرده‌، زيادي‌ هم‌ نيست‌ براي‌ دختر پيغمبر. بعله‌. ولي‌ پيغمبر اكرم‌ يك‌ قدري‌ نشستند بعد پا شدند رفتند. حضرت‌ زهرا هم‌ فورا خلخال‌ را گذاشت‌ توي‌ پرده‌، پرده‌ را بست‌ فرستاد مسجد. تا چشم‌ پيغمبر افتاد، ببينيد كجا ميگه‌ فداها ابوها. فرمود پدرش‌ به‌ قربانش‌. اما توي‌ كنكور قبول‌ شده‌، نمي‌دونم‌ اينجا ميشه‌ گفت‌ فداها ابوها. مخصوصا با بي‌ بند و باري‌. مخصوصا با بدحجابي‌. نميدونم‌ ميشه‌ گفت‌. پيغمبر كه‌ نميگفت‌. روي‌ اساس‌ تقوي‌، درس‌ بخوانه‌ زن‌، اما تقواش‌ را رعايت‌ كنه‌. هيچ‌ عالمي‌ در سراسر اين‌ عالم‌ تشيع‌ پيدا نمي‌كنيد كه‌ بگه‌ زن‌ نبايد عالم‌ بشه‌. ميگن‌ عالم‌ باشه‌ اما ميگن‌ رعايت‌ تقوي‌ را بكنه‌. تقواش‌ مهمتر از علمشه‌. فداها ابوها. مي‌آمد دست‌ فاطمة‌ زهرا را مي‌بوسيد. فاطمه‌ از ماست‌ يك‌ حرفهايي‌ گاهي‌ از راه‌ وحي‌ به‌ فاطمة‌ زهرا گفته‌ ميشد. او قبل‌ از همه‌ به‌ حضرت‌ امير مي‌گفت‌. حضرت‌ امير مي‌آمد به‌ مسجد به‌ پيغمبر اكرم‌ عرض‌ مي‌كرد. پيغمبر مي‌فرمود كه‌ فاطمه‌ از ماست‌. فاطمه‌ مي‌دونيد واقعا من‌ اين‌ هفته‌، شايد گفتند مثل‌ اينكه‌ فردا شبي‌، اينها، فردايي‌، فردا شبي‌ بازهم‌ اين‌ فيلم‌ را مي‌گذارند. آقا اين‌ عجيبه‌. من‌ مي‌ترسم‌، قرآنمون‌ را كه‌ ديگران‌ ازش‌ استفاده‌ كردند و ما عقب‌ مانديم‌. از نهج‌ البلاغه‌امون‌ را ديگران‌ استفاده‌ كردند و ما عقب‌ مانديم‌. كم‌كم‌ از توسلات‌، توسل‌ به‌ اين‌ آسوني‌، توسلاتمون‌ را هم‌ ديگران‌ استفاده‌ بكنند و ما عقب‌ بمانيم‌. آقا در يك‌ مملكتي‌ كه‌ همه‌ مسيحي‌ هستند، آنجا فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها، هفتاد هزار نفر ديدند كه‌، ماها هنوز برامون‌ باورش‌ مشكله‌، هفتاد هزار نفر مسيحي‌ ديدند كه‌ فاطمة‌ زهرا اشاره‌ كرده‌، روح‌ مقدسش‌ خورشيد گشته‌ و خواسته‌ بيفته‌. و بهش‌ ايمان‌ آوردند. و شهرشون‌ را به‌ نام‌ فاطمه‌ دختر پيغمبر گذاشتند و هر سال‌ مي‌روند عجيب‌ بود. ما حالا يك‌ آهنگي‌ زمينه‌اش‌ داره‌ اگر رفقا بتوانند آن‌ آهنگ‌ را چيز بكنند، فردا بد نيست‌ آن‌ فيلم‌ را در كانون‌ نشان‌ بدهند. آقا با زانو مردم‌ دارند مي‌روند به‌ طرف‌ اين‌ مجسمه‌اي‌ كه‌ درست‌ كردند به‌ نام‌ فاطمة‌ زهرا تا شفا بگيرند. بانوي‌ صاحب‌ تسبيح‌، خيلي‌ جالبه‌، اسمش‌ هم‌ فاطمة‌ زهراست‌ هم‌ بانوي‌ صاحب‌ تسبيح‌. همه‌اشون‌ تسبيح‌ دستشونه‌. تسبيح‌ حضرت‌ زهرا كه‌ اينهمه‌ روايت‌ داره‌. خيلي‌ عجيبه‌. ما انشاء الله‌ اگر شد، بتونند رفقا چون‌ من‌ از آن‌ آهنگش‌ خوشم‌ نمي‌آد زمينه‌اش‌ هست‌. اگر بشه‌ اين‌ را توي‌ كانون‌ نشان‌ بدهند. خيلي‌ جالبه‌. آنوقت‌ حدود پانصد هزار نفر از تمام‌ دنيا، حتي‌ يكي‌ از آقايون‌ از علما از من‌ به‌ زور در تهران‌ مي‌خواست‌ تعهد بگيره‌ كه‌ بيا باهم‌ بريم‌ آنجا را ببينيم‌. كه‌ من‌ گفتم‌ انشاء الله‌ خودمون‌ فرزند فاطمة‌ زهرا هستيم‌ و حالا انشاء الله‌ ببينيم‌.

 آقايون‌ بيائيم‌ يك‌ خورده‌اي‌ با اين‌ امامهاي‌ خوبمون‌، پيغمبر خوبمون‌، فاطمة‌ زهراي‌ خوبمون‌ آشتي‌ كنيم‌. با امام‌ زمانمون‌ آشتي‌ كنيم‌. روي‌ گنج‌ نشستيم‌ و مثل‌ گداها دستمون‌ را به‌ طرف‌ دشمنان‌ دراز مي‌كنيم‌ و مي‌خواهيم‌ گدايي‌ از آنها بكنيم‌. يا بقية‌ الله‌. ما را ببخش‌ آقا. شب‌ دوم‌ ماه‌ جمادي‌ الثاني‌ است‌. شايد شب‌ آخر عمر فاطمة‌ زهرا باشد. چراغها را خاموش‌ كنيد. حال‌ توجهي‌ شب‌ جمعه‌ است‌ انشاء الله‌ اين‌ دو سه‌ شبي‌ كه‌ اينجا مجلس‌ هست‌ انشاء الله‌ آقامون‌ را از خودمون‌ راضي‌ مي‌كنيم‌. حضرت‌ بقية‌ الله‌ را انشاء الله‌ با لطف‌ پروردگار از خودمون‌ راضي‌ مي‌كنيم‌. آقا ما هم‌ جزء عزاداران‌ مادرت‌ فاطمة‌ زهرا هستيم‌. امشب‌ شب‌ آخر عمر مادرتون‌ فاطمه‌ است‌. امشب‌ فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا چه‌ حالي‌ دارند. آقاجان‌ شما كه‌ از نظر روحي‌ بوديد آن‌ زمان‌ و عيادت‌ كرديد. آقا ميشه‌ پشت‌ سر شما ما هم‌ بيائيم‌ براي‌ عيادت‌ فاطمه‌؟ دوستان‌ به‌ خدا قسم‌ طاقت‌ ديدن‌ مادرتون‌ زهرا را نداريد. اگر رفتيد كنار بسترش‌ نشستيد، ديديد بازويش‌ ورم‌ كرده‌، پهلويش‌ شكسته‌، زبانم‌ لال‌ صورتش‌ سيلي‌ خورده‌، كبود شده‌، همه‌ با همان‌ حال‌ صفا و صميميتتون‌ به‌ سينه‌ بزنيد بگيد يا فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌ يا فاطمه‌

 

۷جمادی الاول ۱۴۲۴ قمری- ۱۶ تیر ۱۳۸۲ شمسی- جلسه بیست و هشتم اعتقادات

 

@متن سخنراني 7 جمادي الاول 1424 مصادف با 16 تير 1382 و 7 جولاي 2003

 

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَي رَسُولِ اللهِ وَ عَلَي آلِهِ آل الله لَا سِيَّمَا عَلَي بَقِيَّةِ اللهِ رُوحِي وَاَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الْآنِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.

«اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِذَا زُلْزِلَتْ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا، وَأَخْرَجَتْ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا، وَقَالَ الْإِنسَانُ مَا لَهَا، يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا، بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا، يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِيُرَوْا أَعْمَالَهُمْ، فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَه، وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه»([1])

بحثمان درباره‌ي سكرات موت تا حدّي تمام شد. بايد به يك مسأله‌ي مهمّ مربوطِ به عالم بعد از اين عالم و عوالمي كه در پيش داريم توضيح داده بشود. يكي از چيزهايي كه ما در پيش داريم مسأله‌ي قيامت است، شايد مهم‌ترين برنامه‌اي كه ما بايد با آن برخورد بكنيم اين مسأله‌ي مهمّ و اين عالم بسيار پُراهميّت است.

در سوره‌ي مباركه‌ي “زلزله” خداي تعالي اين طور مسأله را مطرح مي‌كند و يك سوره را براي اين جهت اختصاص داده است، زماني كه زمين يك زلزله‌ي شديدي داشته باشد تا روز قيامت و تا اين زلزله هر وقت زلزله مي‌شود يك گوشه‌اي از زمين تكان مي‌خورد؛ حالا بخارات زمين است، گازهاي زمين است، مسأله‌ي ديگري است من در اين باره نمي‌خواهم وقتتان را بگيرم، هميني است كه مي‌بينيد گاهي به پنج ريشتر، گاهي شش، گاهي هفت كه شش و هفتش مخرّب است و خراب‌كننده است، اين ها زلزله‌هاي بسيار مختصري است، موضعي و مربوط به مكان خاصّي است، شايد در همين يكي دو ماه اخير متجاوز از پنج و شش مرتبه در ايران زلزله شده و هيچ كدام از شما متوجّه زلزله نبوده‌ايد يا اگر بوده‌ايد خرابي آنچنان نداشته، من در زلزله گناباد و فرودس بودم يعني نه اين كه در موقع زلزله بودم بعد از يكي دو روز براي كمك‌رسانيِ به زلزله‌زدگان گناباد و طبس رفتم، در هر نيم ساعت يك مرتبه زلزله مي‌شد ولي ضعيف، امّا آن زلزله‌ي اوّل يك شكاف‌هايي روي زمين بوجود آورده بود كه ما گاهي سنگ مي‌انداختيم يا حتي اين زلزله رودبار هم همين طور بود، من رفتم، سنگ مي‌انداختيم بعد از مدّتي به عمق آن درز و آن شكاف مي‌رسيد، اين ها زلزله‌هاي كوچكي است، امّا اينجا خداي تعالي مي‌فرمايد: «إِذَا زُلْزِلَتْ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا»،زمين، تمام زمين آن زلزله‌اي كه بايد داشته باشد، آن تكان شديدي كه بايد بخورد، آن تكاني كه كوه ها خُرد شود و در ميانِ گودالهاي زمين بريزد، آب زمين خشك شده، كوه ها نرم شده، خُرد شده و يك طوفان عجيبي مي‌آيد تمام اين سنگ‌خرده‌ها، اين شن‌ها را در ميان گودال‌هاي زمين مي‌ريزد، اين زلزله را خدا مي‌گويد: «إِذَا زُلْزِلَتْ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا»،آن زلزله‌اي كه بايد در او انجام بشود وقتي كه انجام ‌بشود، زلزله‌ي زمين آني كه بايد انجام بشود يعني چه؟

ببينيد اين زمين را شما تصوّر كنيد مثل يك جعبه‌اي كه با ميخ‌ها او را نگهش داشته‌اند، كوه ها ميخ زمينند، «أَلَمْ نَجْعَلْ الْأَرْضَ»([2])،در آن آيه‌ي سوره‌ي ظاهراً نبأ است كه مي‌فرمايد: «وَالْجِبَالَ أَوْتَادًا»([3])كوه ها را خداي تعالي براي زمين ميخ قرار داده، حالا اگر اين ميخ‌‌ها تكان خورد و كنده شد، اگر اين وضع بهم خورد، يك فشاري روي اين جعبه آمد كه همه‌ي ميخ‌هايش در آمد و همه‌ي چوب هايش بهم ريخت، اگر روي زمين يك چنين فشاري بيايد و طبعاً زمين داراي اين فشار هم هست؛ يعني شما مي‌دانيد كه زميني كه ما در آن زندگي مي‌كنيم با سرعتِ عجيبي به دور خورشيد مي‌گردد، آن قدر سرعت دارد كه زمين باصطلاح به عقب پرت نمي‌شود، شما اگر يك مثلاً آتش‌گردان را بچرخانيد، قاعده‌اش اين است كه وقتي كه فشار روي آتش‌گردان مي‌آيد اين آتش‌ها وقتي كه معمولي باشد، اين آتش‌ها از بالا مي‌ريزد، شما يك آتش‌گردان را اين جور راست نگه داريد هر چه در آن آتشش است مي‌ريزد، امّا اين كه مي‌بينيد آتش نمي‌ريزد مال اين است كه به طور جدّي، با فشار به طرف عقب پرت مي‌شود و عقبش هم بسته است كه اين را مي‌گويند: “نيروي گريز از مركز”، زمين بايد پرت بشود ولي آنچنان در چرخش سريع است كه از جاي خودش تجاوز نمي‌كند و از آن طرف جاذبه‌ي عمومي آنچنان آن را به طرف خودش مي‌كشد كه در يك حدّ متعادلي زمين ايستاده ولي به خاطر حركتِ سريعي كه به دور خودش مي‌چرخد كه در شبانه‌روز يك مرتبه به دور خود مي‌چرخد و در سال يك مرتبه به دور خورشيد مي‌چرخد، اسمش را مي‌گذارند: “جاذبه‌ي عمومي” – ببخشيد – و جاذبه‌ي زمين و نيروي گريز از مركز اين دو چيز آن را كنترل مي‌كند و آنچه را كه بايد درباره‌ي اين جهت گفت يكي اين است كه اين زمين به خاطر اين كه در شبانه‌روز يك دفعه به دور خودش مي‌‌چرخد شب و روز را به وجود مي‌آورد و به خاطر ‌اين كه يك مرتبه در دوره‌ي سال به دور خورشيد مي‌چرخد، زمستان و تابستان را بوجود مي‌آورد، حالا اين ها بحث‌هايي است كه وقت جلسه گرفته مي‌شود، اين حركت شديدي كه به زمين وارد مي‌شود بايد حتماً زمين را مدوّر كند كه كرده ولي گودال‌ و بلندي، گودي و بلندي نداشته باشد، همه صاف بشود، چه چيز اين گودي و بلندي را نگه داشته؟ همين ميخ‌هاي زمين، كوه هاي زمين، اين وضع را حفظ كرده، اگر شما كوه ها را برداريد كه كوه ها در قيامت مانند پنبه‌ي زده، پشم‌زده، نرم مي‌شود وقتي كه نرم شد كوه ها برداشته مي‌شود، كوه ها كه برداشته شد زمين تكان شديدي مي‌خورد، آن چنان تكان مي‌خورد كه زلزله‌ي خودش را به دست مي‌آورد، آنچه كه بايد زمين داشته باشد، آن حركتي كه آن تكاني كه زمين بايد داشته باشد، به دست مي‌آورد، چون از ميخ‌ها رها شده، اين معني «إِذَا زُلْزِلَتْ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا».

در يك چنين وقتي چه مي‌كند؟ «وَأَخْرَجَتْ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا»، هر چه سنگيني در آن باشد، هر سنگ سنگيني، هر انسان سنگيني، هر موجود سنگيني را از خودش بيرون مي‌اندازد، يك وضع خاصّي پيدا مي‌كند، من هنوز نمي‌خواهم درباره‌ي خصوصيّات قيامت چيزي عرض كنم، آنچه كه مي‌خواهم عرض مي‌كنم در ارتباط با اين سوره‌ي مباركه است، «وَأَخْرَجَتْ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا».

اينجا “انسان كامل”، امام و حجّت كره‌ي زمين، مي‌آيد مي‌گويد: «چه شده است تو را؟ «مَا لَهَا»،چه‌ات هست؟ براي چه؟» دستي دارد به زمين مي‌زند زمين آرام مي‌گيرد، اعجاز پروردگار، اراده‌اي الهي، زمين را با همان حال حفظ مي‌كند.

«يَوْمَئِذٍ»، زمين به سخن مي‌آيد، اين اتم‌هاي زمين، صداهاي امروز شما و گذشته‌ها را، اعمال شما و گذشته‌ها را همه را ضبط كرده، عين ضبط صوت، الان ما فكر مي‌كنيم اين دَر و ديوار صداي ما را نمي‌شنوند، اين ها چه ارتباطي دارند با شنيدن و ضبط كردن، وقتي ضبط صوت را جلويتان مي‌گذاريد مي‌بينيد يك تشكيلاتِ آهني هست، يك چيزي هم آنجا مي‌چرخد، كسي كه از حقيقت اطلاع نداشته باشد مي‌گويد: اين چي هست؟ ولي وقتي كه نوار بر مي‌گردد، صدايش را باز مي‌كنند مي‌بينيد حتّي صداي نفسِ شما را ضبط كرده، حتّي تُن صداي شما را ضبط كرده، جرأت نمي‌كنيد بگوييد: اين صداي من نيست، چون با اين كه از مصنوعِ دست بشر است، خداي با عظمت، اين آسمان و زمين را آن طور قرار داده كه حتّي دانشمندان در يك مجلّه‌أي ديدم كه مي‌خواستند صداي اميرالمؤمنين، ائمّه‌ي اطهار را در مسجد كوفه و يا در مسجد مدينه از همين اتم‌هايي كه از زمين هست، در آنجا هست از همين‌ها صداي آن بزرگان را بيرون بياورند، شماها شايد نتوانيد، شايد هم علم به جايي برسد كه بتوانيد، چون در گذشته‌ها دويست سال قبل هيچ وقت فكر نمي‌كرديم كه يك روزي يك وسيله‌اي پيدا بشود مثل اينترنت كه آن طرف دنيا شما صحبت مي‌كنيد، اين طرف مي‌گيرند، همه از حال هم مطّلعند، همه همديگر را مي‌شناسند، هنوز در ايران خيلي مسأله‌ي سايت و اينترنت پيشرفت نكرده در بعضي از ممالك، در يكي از ممالك دنيا به من خبر مي‌دادند، تلفني يك كسي از دوستانمان كه در اينجا بود، مي‌گفت: مثل ‌اين كه تلفن در همه‌ي خانه‌ها هست، آنجا مسأله‌ي اينترنت و سايت و امثال اين ها حل شده و در كنار ما هست، حالا درباره‌ي همين سايت خودمان من يك مطلبي ديروز براي من بعضي از دوستان گفتند كه من تعجّب كردم، ايشان مي‌گفت: در ماه شصت‌هزار نفر به سايت شما مراجعه كرده اند، صورتش را آورده بود، خيلي عجيب است، يك ماه شصت هزار نفر در، حالا اين كمترين باصطلاح مسأله است، شايد سايت‌هايي باشد، بيشتر، هزارها برابر بيشتر، همه با هم، دور هم هستند، مثل گذشته نيست كه ما اگر خواستيم يك كاري بكنيم مخفي بتوانيم توي خانه آن كار را انجام بدهيم، يك قدري پيشرفتش بيشتر بشود شايد به جايي برسد كه ما حتّي توي خانه‌ي خلوت خودمان نتوانيم حرف بزنيم و حرفمان را منتقل كنند به همه جا، اين كره‌ي زمين را خداي اين جوري قرار داده، تمام اتم‌هايش صداي شما را ضبط كرده، بدون اشتباه، بدون هيچ مسأله‌اي، اين كار را مي‌كند اينجا خداي تعالي اشاره كرده، «يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ»، در آن روز، «تُحَدِّثُ»،يعني زمين بيان مي‌كند، حديث مي‌كند، اخباري كه تويش بوده، حضرت آدم چه كرد؟ حضرت نوح چه كرد؟ خيلي‌ها را ما نمي‌شناسيم اين ها چه كردند، پيغمبراسلام چه كرد، همه‌ي اين ها سخناني كه در او ضبط شده، ضبط را خدا باز مي‌كند، «يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا»،خوب اين اخبار را كي اين ضبط را باز مي‌كند؟

«بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا»، تحقيقاً پروردگار تو اي پيغمبر! به اين زمين وحي كرده، ما وحي را يك اشتباهي داريم در وحي؛ وحي يك مقداري آن چيزهايي هست كه در وجود ما هست، در وجودِ حيوانات هست، دليلش آياتِ قرآن است، خداي تعالي درباره‌ي نحل مي‌فرمايد كه ما به نحل وحي كرديم، يعني در فطرتش گذاشتيم، در وجودش گذاشتيم، با او ارتباط برقرار كرديم كه چه كار كند؟ «أَنْ اتَّخِذِي مِنْ الْجِبَالِ بُيُوتًا»([4])، اين كه از كوه ها و از كوهستان خانه براي خودت درست كن، از درخت ها خانه براي خودت درست كن و از تو بايد عسلي بيرون بيايد كه “شفا” براي مردم باشد، ببينيد وحي شده به او، به همه چيز وحي مي‌شود، خدا همه چيز را تحت نظر دارد، خدا همه چيز را در احاطه‌ي خودش دارد، اينجا باز مي‌كند روز قيامت، اين ضبط صوتي كه در عالَم بوده، شما مي‌بينيد آن شب، نصف شب يك حرفي زديد اين را باز كردند دارد برايتان مي‌گويد، تصويرتان را هم مي‌گويد، نشان مي‌دهد، صداي شما است، صدايِ آهسته‌ي شما است، صدايِ بلند شما است، گناهاني كه كرده‌ايد، مسائلي كه در دنيا داشته‌ايد كه خيال مي‌كنيد هيچ كس نفهميده، به خدا هم كه زياد اعتقادي نداريم، به ائمّه‌ي اطهار هم كه اعتقادي نداريم،

والاّ خدا دارد مي‌بينيد، ائمّه‌ي اطهار دارند مي‌بينند، شما مي‌گوييد: چطور مي‌شود؟ خدا مي‌گويد: دو تا مَلِك من برايتان قرار دادم، «مَا يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ»، لفظي از زبانتان بيرون نمي‌آيد از كلامتان، «إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ»([5])،دو تا ملك اين ها را ضبط مي‌كند، اين ها را باور كنيم آقايان! اين ها را چون باور نداريم هر كاري كه دلمان مي‌خواهد مي‌كنيم، باور كنيم، از يك بچّه خجالت مي‌كشيم كه گناه بكنيم، از دو تا مَلك، نمي‌گويم خدا، نمي‌گويم پيغمبراكرم، ببينيد در آيات قرآن خداي‌تعالي مي‌فرمايد: «وَقُلْ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ»([6])،هر كاري مي‌خواهيد بكنيد مانعي ندارد بكنيد، ولي خدا مي‌بيند، پيغمبر مي‌بيند، ائمّه‌ي اطهار مي‌بينند، دو تا ملك همراه‌تان هست مي‌بينند، آدم اين قدر در يك چارچوبه سختي قرار گرفته اگر ايمان داشته باشد، اگر معتقد باشد، اگر بفهمد كه انسانيّت يعني چه؟ اگر بفهمد كه چرا آمده توي دنيا و در چه موقعيتي است نمي‌تواند كاري بر خلاف انجام بدهد، يك معصومي مي‌شود، «بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا.

يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا»،مردم دسته‌دسته از توي قبرها مي‌آيند بيرون، در سوره‌ي ياسين خداي تعالي از قول اين ها مي‌گويد كه امروز چه روزي است؟ چه خبر است؟ أي واي بر ما! اين چيزي است كه انبياء به ما گفتند و ما باور نكرديم، هر كاري خواستيم كرديم، در قرآن، اين ها آيات قرآن است، در قرآن خدا بيان كرده، چطور انسان مي‌تواند گناه بكند و حال ‌اين كه خدا دارد مي‌بيند، پيغمبر دارد مي‌بيند، چهارده معصوم عليهم‌السلامدارند مي‌بينند. يك كسي از من مي‌پرسيد كه من يك كسالتي دارم و غالباً كسالت‌هايم را به حضرت زهرا ارجاع مي‌دهم، خودم مراجعه مي‌كنم، يك كسالتي دارم حالا كسالتش چي بود بماند، من رويم نمي‌شود به حضرت زهرا چيزي بگويم، گفتم: حضرت زهرا خودش مي‌بيند، تو توي دلت همان قدر، توي دل به زبان نمي‌خواهد بياوري، بعضي ها اين جور توجّه دارند، من يك مطلبي را مربوط به آيت‌اللّه كوهستاني در كتاب پرواز روح نوشته‌ام، خدا مي‌داند هر وقت يادم مي‌آيد از آن توجّه اين مرد بزرگ به ائمّه‌ي اطهار يك بحث ما داشتيم، من يك طرف بحث بودم، ايشان يك طرف، طبعاً بحث‌مان طوري بود كه ايشان مي‌خواست مثلاً يكي بگويد: بعضي از فرزندان حضرت زهرا اين ها ممكن است كه مورد لطف حضرت زهرا واقع نشوند و من مي‌گفتم: مي‌شوند، يك دفعه ديدم مثل ‌اين كه رنگش بپرد، آقايان! خدا هست به خدا قسم، به چي بگويم؟ ائمّه دارند مي‌بينند ما را، رنگش پريد، گفت: حالا مي‌ترسم بي‌بي، يك طرفي را اشاره كرد، بي‌بي از من ناراحت بشود من دارم اين بحث را، چرا من را توي بحث انداختي؟ بي‌بي مي‌ترسم ناراحت بشود كه من اين جوري دارم مثل ‌اين كه حضرت زهرا را داشت مي‌ديد، شما اگر آن حالتِ آن مرد را مي‌ديديد مي‌گفتيد: حتماً ايشان حضرت زهرا را مي‌ديده، يك همچين حالتي ما بايد داشته باشيم، «يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِيُرَوْا أَعْمَالَهُمْ»،در آن روز، مردم مي‌آيند بيرون براي ‌اين كه اعمالشان را ببينند، تو چه كردي؟ خودت نگاه كن.

انسان گاهي يك فيلم هايي مربوط به بيست سال، سي سال قبل مي‌بيند، نگاه مي‌كند مي‌گويد: عجب قيافه‌اي من داشتم، عجب وضعي داشتم، اين كار سبكي را من انجام دادم؟ در حال مثلاً بازي كردن، كوچك‌تر بودي مشغول خاك‌بازي بوديد، يكي آمده فيلمتان را گرفته، حالا يك مثلاً آيت‌اللّهي شديد، يك دكتر شديد، يك مهندسي، شخصيّت‌تان بالا رفته، مي‌گوييد: اين فيلم را نشان نده، اين ها دوستان من اينجا نبينند كه من در آن موقع خاكبازي كردم، روز قيامت مي‌خواهيد فيلم‌هايتان را نشان ندهند؟ يك راه دارد و آن اين است كه «أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ»([7])،با خدا سازش كنيد، به خود خدا قسم، چون بعضي‌ وقت ها بهترين استدلالها براي مثل شماها همان قسم خوردن است كه اين ها هست، حقيقت دارد، باور كنيد، فيلمي از شما نشان مي‌دهند، از قلبت هم فيلم مي‌گيرند، از چشمت هم فيلم گرفتند، هر چه فيلم دقيق و قوي باشد، وقتي كه شما دارند از شما فيلم‌ مي‌گيرند نهايت مي‌توانند يك نگاه كنند، بگويند، يا مثلاً نشان بدهند كه شما داشتيد به يك زن نامحرمي نگاه مي‌كرديد، حالا اين زن روي شهوت نگاه مي‌كرديد، روي غيرشهوت نگاه مي‌كرديد، هر جوري نگاه مي‌كرديد بالاخره توي فيلم نشان مي‌دهند، امّا آن فيلم‌برداري پروردگار، شما داريد نگاه مي‌كنيد از باطنت هم فيلم مي‌گيرد كه اين دارد روي شهوت نگاه مي‌كند، از باطنت فيلم مي‌گيرد كه تو داري به قصد بعضي از مسائل جنسي اين كار را مي‌كني، از حالاتتان فيلم مي‌گيرند، از روحيّاتتان فيلم مي‌گيرند و همه را نشان مي‌دهد اين صريح قرآن است كه خداي تعالي «لِيُرَوْا أَعْمَالَهُمْ»،بيرونت مي‌آورد تا اين كه ببينيد اعمالتان را، نشانتان بدهد اعمالتتان را، خوب همين جا تمام شد، خيلي خوب ديديم، نه، «وَمَن يَعْمَلْ»،كسي كه عمل بكند به وزن ذرّه‌اي، ذرّه وزني ندارد ها! به وزن ذرّه‌اي، عمل خوبي داشته باشد، خيلي مهم است، مي‌بينيد، الان شايد نبينيد ولي آن‌جا مي‌بينيد، «وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه»،اگر به اندازه‌‌ي ذرّه‌اي كار خوب كرده باشيد مي‌بينيد، اگر به اندازه‌ي ذرّه‌ا‌ي كار بد كرده باشيد خواهيد ديد، گاهي بعضي از مسائل پيش مي‌آيد ممكن است انسان فشار را ببيند من به دوستان مي‌گويم خوبيش اين است كه دنيا دوامي ندارد، يك وقتي آخر، يك وقت ديگري هم هست، يك قيامتي هست، يك روز جزايي هست، حالا ما بحث‌مان ان‌شاءاللّه از امروز درباره‌ي قيامت و روز قيامت است، روز قيامت را خداي تعالي اسامي مختلفي در قرآن برايش بيان كرده، يكي از اسامي همين امروز تلاوت شد كه «يَوْمَ الْجَمْعِ»([8])، روزي كه همه جمع مي‌شوند، هر كس در آسمان چهارم باشد بايد بيايد، هر كس در عالم بيهوشي باشد بايد بيايد، هر كس در عالَم عذاب باشد بايد بيايد، يك وضع خاصّي دارد كره‌ي زمين تمامش توي هم كوبيده شده يك زمينِ شني نرمي ولي بي‌آب و بسيار صاف، خداي تعالي قرار داده، اين ها از آيات قرآن كاملاً استفاده مي‌شود، خورشيد نورش را از دست داده ولي حرارتش را دارد، زمين خودش خيلي داغ است، چون الان كه زمين يك خرده‌اي ابر مي‌شود و هوا و بادي مي‌آيد اين مسايل مال درياها است و اين آب هايي است كه در توي كره‌ي زمين هست امّا فرض كنيد آبش خشك شود، «وَإِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ»([9])، تمام درياها خشك مي‌شود، كوه ها خُرد مي‌شود مي‌ريزد چون زمين در حركت خودش مثل باصطلاح گردونه دارد مي‌گردد خودش دايره‌وار و سنگ‌ها و سنگهاي ريزه‌ اين گودالي‌ها مي‌ريزد همه بايد بيايند، همه، حتّي پيغمبران.

دو دسته هستند از خوبان كه توي اين قيامت مي‌مانند، تا آخر هم بايد بمانند، يكي پيغمبران، پيغمبر مسئوليت دارد نسبت به امّتش، امّتش گرو اعمالشان هستند بايد اين ها را به آن‌ها برسد، اوّل كسي كه در روز قيامت از او سؤال مي‌شود كه «هَلْ بَلَّغْتَ؟»از انبياء، حضرت نوح است، حضرت نوح از او خداي تعالي مي‌پرسد كه تو تبليغ رسالت بالاخره بعد از همه‌ي اين حرفها و به تعبير ما بعد از نهصد و پنجاه سال كاري كردي؟ مي‌گويد: «دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلًا وَنَهَارًا»([10])، شب و روز داشتم تبليغ مي‌كردم، نصف شب مي‌رفتم دَرِ خانه‌هايشان كه بياييد و از اين كارهايتان دست بكشيد، با خدا آشتي كنيد، به قدري حالات انبياء را اگر بخوانيد به قدري دلتان مي‌سوزد، خدا مي‌گويد: «يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُون»([11])،چقدر حسرت خدا، خدا مي‌گويد: «يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ»،پيغمبري نيامد براي اين ها مگر ‌اين كه اين ها او را مسخره‌اش كردند، نصف شب پا شدي آمدي در خانه‌ي ما كه بياييد ايمان به خدا پيدا كنيد؟

نصف شب مي‌آيي موسيقي‌ات را بلند مي‌كني مردم محل را ناراحت مي‌كني در اين كار فرقي نمي‌كند چه اشعار مذهبي بگذاريد و مردم را اذيّت كنيد، چه موسيقي بزنيد، چه كار، هر كاري مي‌خواهيد، مردم‌آزاري بد است، در همسايه‌ي ديوار به ديوار شما شايد يك مريضِ اعصابي باشد ديوانه بشود با اين كار شما، ايّام عاشورا، ايّام ماه رمضان در ضمن كارهاي خوبي كه مي‌كنيد مبادا يك همچين گناهاني بكنيد، افرادي، حضرت نوح مي‌گويد كه بله من تبليغ كردم نصف و شب، «لَيْلًا وَنَهَارًا»،اگر قرآن نمي‌گفت من نمي‌گفتم منتها رعايت همه‌ي جهاتش را مي‌كرده، نصف شب با خودش فكر مي‌كرده حضرت نوح كه اگر بروم سرش خلوت است، مشغله‌أي ندارد، يك دَرِي مي‌زنم آهسته اگر بيدار بودند كه مي‌آيند، اگر بيدار هم نبودند ديگر تكرار نمي‌كنم، مي‌آمد صاحب‌خانه مي‌آمد برو پيرمرد، تو هم حالا ديگر وقت گير آوردي، «إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُون»،بالاخره يك هشت و ده نفري يك چند نفري با او هماهنگ شدند، اصلاً مي‌گفتند: اين ها ديوانه‌اند، انبياء را، اكثر انبياء را گفتند: ديوانه است، «إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ»([12])، وقتي به پيغمبر كه عقل كلّ است بگويند: «إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ»، با نون تأكيد بگويند: اين ديوانه است ديگر به بقيّه معلوم است، حضرت نوح مي‌گويد: خدايا! تبليغ كردم، شاهدي داري؟ بله، روز قيامت سخت مي گيرند “يوم‌الجمع”است، “يوم‌الدين”است، روز جزا است، درباره‌ي هر يكي از اين اسما‌ء شايد ان‌شاءاللّه وقتي باشد صحبت كنم، كي هست شاهدت؟ پيغمبر اسلام، شما باشيد، ما باشيم، مي‌گوييم پيغمبراسلام شايد هشت‌هزار سال بعد آمده، تو حالا او را شاهد گرفتي؟ پيغمبراكرم احاطه‌ي بر ماسوي اللّه از روزي كه خدا كره‌ي زمين را خلق كرده تا همين الان و از حالا هم تا بعدها، حضرت نوح مي‌داند.

حضرت نوح مي‌گويد: پيغمبراسلام، برو بگو بيايد شهادت بدهد يا برو به او بگو ببين قبول مي‌كند شهادتت را يا نه؟ شهادتش را يا نه؟ مي‌شكافد، صحراي محشر، از همين كره‌ي زمين آنچه كه از زمان حضرت آدم مُردند و آنچه كه بعدها مي‌ميرند و آنچه كه زمان ظهور تا وقتي كه قيامت برپا مي‌شود اين ها همه مي‌خواهند بايستند در روي كره‌ي زمين، آنچنان فشارند كه چه عرض كنم؟ همه چسبيده به هم، ايستاده اند، منتظرند همه، ايشان جمعيّت را مي‌شكافد مي‌رساند خودش را به پيغمبراكرم، يا رسول‌اللّه! دستم به دامنت، حضرت مي‌فرمايد كه جعفر و حمزه، دو شاهد عادل برويد براي ايشان شهادت بدهيد و در روايت دارد كه در روز قيامت 124000 پيغمبر را اين دو بزرگوار از ورطه‌ي قيامت نجات مي‌دهند([13])، حالا اين ها كه نمي‌توانند تنها بروند توي بهشت، بايد امّتشان را با خودشان ببرند، «يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ»([14])، روز قيامت از خصوصيّاتش اين است كه هر كسي را با پيشوايش مي‌خوانند، تو پيشوايت كه بوده؟ حضرت نوح، تو پيشوايت كِه بوده؟ حضرت عيسي، حضرت عيسي بايد باشد در قيامت تا امّتش را جمع‌آوري بكند، ترتيب كارشان را بدهد، هر كدامشان قابل شفاعتند شفاعتشان بكند، هر كدام قابل شفاعت نيستند مطرودشان بكند و پيغمبراكرم هم در قيامت باقي مي‌ماند و ائمّه‌ي اطهار عليهم الصلوة و السلامهستند و ان‌شاءاللّه ما و شما هم زير سايه‌ي پيغمبراكرم و ائمّه‌ي اطهار باشيم.

دسته‌ي دوّمي كه در قيامت باقي مي‌مانند كه در گذشته هم عرض كردم افرادي هستند كه تزكيه‌ي نفس نكردند، از واجبات اوليّه‌ي است آقايان! كه انسان نفسش را از رذايل پاك كند، اين‌هايي كه تزكيه‌ي نفس نكردند خوب روز قيامت شيعه هستند، محبّند، حتّي معصيت نكردند، امّا تزكيه‌ي نفس هم نكردند روز قيامت مي‌گويند: آقا! با اين حالت نمي‌تواني بروي به بهشت برو آن گوشه، يك گوشه‌اي به او نشان مي‌دهند برو آن گوشه  بنشين تزكيه‌ي نفس كن، خودت را پاك كن، شماها نمي‌دانم زميني به خارج از كشور رفتيد يا نه؟ اگر گذرنامه‌ي انسان يك مشكلي داشته باشد سر مرز، مي‌گويند: آقا تا اين مشكلش را حل نكني حق عبور نداري، حالا من چطور مشكلش حل كنم؟ تو ويزا نداري مثلاً، تو مدّت گذرنامه‌ات اصلاً گذشته، مجبور است انسان از مرز بازرگان برگردد تهران، كارهايش را درست كند يا خيلي به او محبّت كنند همان جا يك تشكيلاتي دارند كه آنجا اين مسأله را حلّش مي‌كنند ولي طول مي‌كشد، تا ارتباط برقرار كنند به تهران، شما را آن‌ها بشناسند، بعد برگرديد، اين حرفها را من نمونه‌هايش را ديدم، اين مدّتي طول مي‌كشد، خوب چه كار كنيم؟ پنجاه هزار سال خدا برايتان وقت قائل شده، پنجاه هزار سال خيلي وقتِ زيادي است ها! پنجاه هزار سال مي‌توانيد در آنجا خودتان را بسازيد، چون با اين روحيّات و با اين مسائل مختلفي كه من واقعاً متأسفم حتّي براي اهل تزكيه‌ي نفس، كه اسماً، ماها اكثراً اسماً اهل تزكيه‌ي نفس هستيم متأسفم، آخر يك صفت رذيله در يك نفر ممكن است باشد اين را هر كارش مي‌كنيم، هر چه زور خودش مي‌زند، ما زور مي‌زنيم چون جدّي نگرفتند نمي‌توانند خودشان را از اين صفت رذيله نجات بدهند، اينجا كه همه‌ي وسايل تزكيه‌ي نفس هست در قيامت نيست، با عذاب شده بايد تزكيه بشوي، با فشار شده بايد تزكيه بشود، تزكيه نفس بايد بكند، محال است كه يك نفر بدون تزكيه‌ي نفس و با داشتن يك صفتِ كوچك رذيله اين را راهش بدهند توي بهشت، حتّي اگر توي بهشت هم برود بيرونش مي‌كنند، حضرت آدم شما فكر نكنيد تزكيه‌ي نفس نكرده بود، پاك بود، پيغمبر بود، «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ»([15])، خدا اصلاً انتخابش كرده، برگزيده‌اش، توي بهشت هم گذاشته او را، حضرت آدم چه مشكلي داشت؟ چه مشكلي داشت؟ ديديد ديگر توي قرآن خدا مكرّر قضيّه‌اش را نقل كرده مشكل حضرت آدم اين بود كه يك خرده‌اي نفسش فعّال بوده، نه نفس خودش، حتي نفس همسرش فعّال بود او كمك شد براي ‌اين كه  نفس ايشان هم يك خرده فعّاليّت خيلي كم‌ ضرري داشته باشد، شما پاي يك سفره‌اي نشسته‌ايد همه‌ي غذاها هم در اختيارتان هست يك وقت مي‌بينيد دلتان مي‌خواهد يك چند تا برنج از آن رفيق پهلويتان همچين مخفي برداريد، يك كار كوچكي است، مهم نيست خوب بردار، امّا به تو گفتند: دست نزن، شما برداشتي آقا آسمان كه به زمين نيامده كه من چند تا برنج از اين رفيقم برداشتم، خوب يك ديس آقا برنج بياوريد يك باصطلاح كفگير برنج برايش بريزيد، مي‌گويند نه آن روحيّه‌ات خراب است، تو بدرد اين مجلس نمي‌خوري. آفتابه دزد هم دزد است، آني هم كه بانك را مي‌زند دزد است، دزدي، صفتِ دزدي بد است، به شغلش و كارش، منتها آن آفتابه‌دزد، دزدِ بي‌عرضه است، آن بانك‌زن دزد باعرضه و شجاع است، بالاخره اينطوري، حضرت آدم رفت يك چند تا دانه گندم ببيند چه مزّه مي‌دهد چون حضرت حوّا فرموده بود كه اين خوب است، خوشمزه است، حالا گندم مزّه‌ي خوبي هم مخصوصاً خامش ندارد، هيچي نبود، ببينيد چه اندازه دقيق است، اطاعت خدا چقدر مهم است، شما فكر نكنيد كه حالا چي مي‌شد؟ كاشكي خدا، أي كاش! اصلاً مطالبه نمي‌كرد، حرفش را نمي‌زد، نه، بنده‌ي مطيع خدا مي‌خواهد بشود، اين اگر به او چيزي نمي‌گفتند حضرت آدم بعد آدم نمي‌شد، اگر حضرت آدم توي بهشت اين كار را كرد مي‌گفتند خوب حالا اين دفعه بخشيديم تو را، دفعه‌ي ديگر كار بزرگتري مي‌كرد، لذا دويست سال گريه كرد، دويست سال گريه كرد، اشك ريخت، صفات رذيله را از خودش دور كرد، با خدا سازش كرد، با خدا رابطه‌اش را برقرار كرد كه وقتي از دنيا رفت باز هم همان آدم قبلي، همان انسان قبلي، همان شخصيّتِ والاي قبلي شد و رفت به عالَم قيامت. «ان‌شاءاللّه» اميدواريم ما همه‌مان دقيق باشيم، بنده‌ي خدا باشيم، اطاعت پروردگار را بكنيم و از خودمان هيچ سليقه‌اي اظهار نكنيم و راه خدا را در پيش بگيريم و موفّق بشويم و ان‌شاءاللّه درباره‌ي اين سوره‌ي مباركه و آنچه مربوط به قيامت است كه خيلي بحث دارد، خيلي حرف دارد، ان‌شاءاللّه چند هفته‌اي درباره‌اش صحبت مي‌كنم و اميدواريم آنچه كه مربوط به مبدأ و معاد است شما خوب ياد بگيريد و اعتقاد صحيح‌تان ان‌شاءاللّه همين‌ها باشد.

ايّام ديگر كم‌كم تعلّق دارد به فاطمه‌ي اطهر سلام اللّه عليها، مظلومه‌ي عالم، فاطمه‌اي كه اگر بگوييم خانم‌ها افتخار كنند كه آن حضرت از آن‌ها و از نوع آن‌ها بوده و مردها افتخار مي‌كنند كه پيغمبراكرم و ائمّه‌ي اطهار از آن‌ها بودند خدا مي‌داند نمي‌خواهم يك حرفي بزنم كه يك طرف جريان يك مقداري مسأله پيدا كند ولي اين افتخار مساوي است با آن افتخار، هر كه از اين حرف من مي‌فهميد و احساس مي‌كنيد نوش جانتان، فاطمه‌ي زهرا كوثر است، سرچشمه علم و حكمت است، علي بن ابيطالب بود، فاطمه‌ي زهرا هم بود، پيغمبر مي‌توانست هر دو دست را ببوسد امّا دست فاطمه‌ي زهرا را مي‌بوسيد، فاطمه‌ي زهرا بود، علي بن ابيطالب هم بود با همه‌ي اهتمامي كه پيغمبر داشت كه علي را معرّفي كند به خلافت خودش، فضائل علي بن ابيطالب را بيان كند امّا اسم فاطمه‌ي زهرا را كوثر گذاشت، خيركثير گذاشت، «فِدَاهَا اَبُوهَا» گفت، «فِدَاهَا اَبُوهَا»([16])،دنيا لياقت ‌اين كه فاطمه‌ي زهرا بيشتر از هيجده سال در اين دنيا بماند نداشت،

«ومجمعي حطب علي البيت        الذي لم يجتمع لولا شمل الديني

الداخل علي البتول ببيتها والمسقطين لها عزجنيني».

يا فاطمة‌الزهراءامروز ما را به عنوان فرزندان خودت، به عنوان دوستانت، به عنوان كسي كه تو را با تمام وجود دوست دارد از كوثرت، از علم و حكمتت به ما قطره‌اي بچشان.

نسئلك اللّهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب‌الزمان يا اللّه، يا اللّه، يا اللّه، يا اللّه، يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه يا الرحمن و الرحيم، يا مقلّب القلوب، يا قاضي‌الحاجات يا ربّاه يا سيّداه

عجل لوليّك الفرج

عجل لمولانا الفرج

عجّل لسيدنا الفرج،

خدايا! قلب فاطمه‌ي زهرا را با فرج امام زمان خشنود بفرما،

پروردگارا! به آبروي خاندان عصمت و طهارت قسمت مي‌دهيم اين جمع را و همه‌ي دوستان ما را و همه‌ي كساني كه در راه تزكيه‌ي نفس قدم بر مي‌دارند به آبروي فاطمه‌ي زهرا از ياران خوب امام زمان قرار بده،

همه‌ي ما را از بندگان خالص خودمان قرارمان بده،

پروردگارا! به آبروي خاندان عصمت و طهارت در روز قيامت ما را از كنار پيغمبر و ائمّه‌ي اطهار و فاطمه‌ي زهرا دور نفرما، خدايا! به آبروي خاندان عصمت ايمان كامل به ما مرحمت بفرما،

عقل كامل به ما مرحمت بفرما،

خدايا! ما را از صراط مستقيم يك لحظه دور نفرما،

پروردگارا! مريض‌هاي اسلام، مريض منظور، مريضه‌ي منظوره الساعه! لباس عافيت بپوشان،

امواتمان را غريق رحمت بفرما،

شهداءمان با شهداي كربلا محشور بفرما،

عاقبت ختم بخير بفرما.

و عجل الوليك الفرج .

 

3- از مهم‌‌ترين مسائلي كه انسان با آن برخورد مي‌كند مسأله قيامت است به طوري كه خداي تعالي سوره‌اي به نام « زلزال » را در قرآن به قيامت اختصاص داده است.

بين زلزله‌هايي كه در زمين واقع مي‌شود و زلزله قيامت از نظر علت و نتيجه تفاوت است. زلزله‌هاي دنيايي به علت‌هاي مختلف از جمله خروج بخارات از زمين واقع مي‌شود و به طور موضعي انجام مي‌گيرد و در نوع بسيار مخرب و قوي آن نهايتاً شكاف‌هاي عميق در سطح آن ايجاد مي‌شود اما زلزله قيامت در تمام كره زمين واقع مي‌شود به اين نحوه كه زمين به جهت داشتن دو حركت وضعي و انتقالي در معرض نيروي گريز از مركز قرار دارد كه طبعاً بايد خود زمين و ذرات آن به اطراف پرتاب شود اما به جهت دو نيروي جاذبه زمين و جاذبه عمومي در موضع خود باقي مي‌ماند اما داراي لرزش‌هايي هست و آنچه جلوي اين لرزش‌ها را گرفته وجود كوه‌ةا به عنوان ميخ‌هاي زمين مي‌باشد كه ضمن حفظ زمين از لرزش و زلزله در آن پستي و بلندي‌هايي نيز ايجاد كرده است و بعد از دميدن اسرافيل در سور رفته رفته طي گذشت ميليون‌ها سال آثار حيات كاملاً از كره زمين محو مي‌شود و تابش شديد نور خورشيد سبب انهدام كوه‌ها و در واقع ميخ‌هاي زمين مي‌گردد و بر اثر حركت زمين و وزش بادها بلندي‌ها خرد و پودر شده و در پستي‌ها مي‌ريزد و به اين نحوه كاملاً طبيعي زلزله‌اي در سطح كره زمين كه بسيار شديد مي‌باشد ايجاد مي‌گردد و اين معناي « اذا زلزلت الارض زلزالها » مي‌باشد.

 بعد از زلزله شديد روز قيامت زمين حالتي پيدا مي‌كند كه سنگيني‌هاي خود را بيرون مي‌دهد كه « و اخرجت الارض اثقالها »

 در هنگامي كه نا آرامي زمين به نهايت درجه خود رسيده امام و حجت خدا بر كره زمين و آن انسان كامل از زمين مي‌پرسد كه « تو را چه شده است؟‌ » كه در اينجا زمين آرام مي‌گيرد و در واقع اعجاز و اراده پروردگار زمين را آرام و حفظ مي‌نمايد كه « و قال الانسان ما لها »

 در روز قيامت زمين به سخن مي‌آيد و آنچه بر روي آن اتفاق افتاده است را اعم از صوت و تصوير حديث مي‌كند به اين بيان كه اتم‌هاي زمين تمام حركات و سكنات را در خود ضبط كرده است و در آن روز به اذن پروردگار آن مسائل بيان مي‌شود و هيچ عملي نيست كه در روي زمين انجام گرفته باشد و مخفي بماند « يومئذ تحدث اخبارها »

 تمام موجودات اعم از جماد، نبات، حيوان و انسان مورد وحي پروردگار هستند به اين نحوه كه بخشي از وحي عبارت است از قابليت‌ها و علومي كه خداي تعالي در مخلوقات و در فطرت و نهاد آنها قرار داده است مثل اين كه زنبور عسل با اين قابليت و علم خلق شده كه در ارتفاعات خانه درست كند و از شهد گل‌ها بخورد و به نحو خاصي عسل مصفي كه مايه شفا براي انسان‌ها مي‌باشد را توليد نمايد و در اين خصوص خدا در قرآن مي‌فرمايد: « وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنْ اتَّخِذِي مِنْ الْجِبَالِ بُيُوتًا » و عالم ماده از جمله كره زمين با اين قابليت و علم خلق شده كه تمام وقايعي كه بر آن اتفاق مي‌افتد را در ذرات و اتم‌هاي خود ثبت و ضبط نمايد و لذا قرآن مي‌فرمايد: « بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا »

 اينترنت و خيلي ديگر از پيشرفت‌هاي انجام گرفته بشري دليل بر آن است كه شايد بشر از جهت علمي روزي به حدي برسد كه صدا و تصوير مردم را از اتم‌هاي زمين دريافت نمايد.

 بهترين كاري كه انسان بايد انجام دهد اين است كه اعتقاداتش را درست كند و بفهمد كه خداي تعالي و اهل بيت عص و ملائكه همراه شخص تمام اعمال و رفتار او را مي‌بينند و در نزد آنها ثبت و ضبط مي‌شود و هدف از خلقتش را بفهمد به درجاتي از عصمت دست مي‌يابد.

 در روز قيامت مردم براي ديدن آنچه انجام داده‌اند دسته دسته از قبرها خارج مي‌شوند و با خود مي‌گويند: اي واي برما! اين چيزي است كه انبياء به ما گفتند و ما باور نكرديم.

 در روز قيامت مردم تمام حركات و سكنات ظاهري و باطني كه در دنيا انجام داده‌اند حتي اگر به اندازه ذره‌اي باشد مي‌بينند و تنها كساني دچار اين وضعيت نمي‌شوند كه در دنيا به مقام عبوديت رسيده باشند.

 در روز قيامت تمام بني‌آدم در روي كره زميني كه كاملاً مسطح شده و سطح آن را شن‌هاي نرم فرا گرفته و نور خورشيد از بين رفته است اما حرارت آن وجود دارد جمع مي‌شوند يعني تمام افراد اعم از آنهايي كه در بهشت برزخي هستند و آنهايي كه در عالم بيهوشي بسر مي‌برند و آنهايي كه معذبند همه بر روي كره زمين جمع مي‌شوند به طوري كه جمعيت بهم فشرده‌اي را تشكيل مي‌دهند و لذا اين روز را « يوم الجمع » مي‌گويند.

 در صحنه قيامت دو دسته باقي مي‌مانند:

 1- انبياء كه بايد امت خود را جمع كنند و به امور آنها رسيدگي نمايند يعني كساني كه قابل شفاعتند را شفاعت كنند و كساني كه بايد مطرود گردند را طرد نمايند.

2-كساني كه از جهت اعتقادي خوبند اما نفس خود را از رذايل پاك نكرده‌اند كه بايد در صحراي محشر آنقدر بمانند تا تزكيه نفس شوند.

انبياء در صحنه قيامت نسبت به تبليغ امتشان مورد سؤال قرار مي‌گيرند و آنها پاسخ مي‌دهند كه امر تبليغ را تماماً و كمالاً انجام داده‌اند و خداي تعالي از آنها شاهد مي‌خواهد و آنها پيامبر اكرم mرا شاهد مي‌گيرند و پيامبر اكرم mبه جعفر و حمزه ع امر مي‌فرمايند تا بر تمام انبياء در صحنه قيامت شاهد بر تبليغ آنها بدهد.

 احدي با صفات رذيله حتي اگر به اندازه سر سوزني باشد وارد بهشت نمي‌شود و لذا بايد انسان به هيچ عنوان نفس اماره در او فعاليت نداشته باشد. حضرت آدم uبا وجود اين كه برگزيده الهي بود اما چون به تحريك همسرش نفسش يك خرده فعاليت كم ضرر انجام داد و از اطاعت خدا خارج شد مورد مؤاخذه قرار گرفت و توبه كرد و صفات رذيله را از خودش دور كرد و با خدا سازش كرد و رابطه‌اش را برقرار نمود.

 انسان بايد بنده خدا بشود و از خود هيچ سليقه‌اي اظهار نكند.

 خانم‌ها افتخار مي‌كنند كه فاطمه زهرا س از نوع آنها است و آقايان افتخار مي‌كنند كه پيامبر و ائمه عص از نوع آنها است اما بدانيد كه اين دو افتخار با هم برابر است. فاطمه زهرا س كوثر يعني خير كثير است، سرچشمه علم و حكمت است و از ارزش خاصي در نزد پيامبر اكرم mبرخوردار است.

 

 



[1]سوره مباركه زلزله

[2]نبأ/6

[3]نبأ/7

[4]نحل/68

[5]ق/18

[6]توبه/105

[7]تغابن/12

[8]«000تُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لَا رَيْبَ فِيهِ»شورى/7«يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ذَلِكَ يَوْمُ التَّغَابُنِ000»تغابن/9

[9]تكوير/6

[10]نوح/5

[11]يس/30

[12]قلم/51

[13]«إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ وَ جَمَعَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى الْخَلَائِقَ كَانَ نُوحٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ أَوَّلَ مَنْ يُدْعَى بِهِ فَيُقَالُ لَهُ هَلْ بَلَّغْتَ فَيَقُولُ نَعَمْ فَيُقَالُ لَهُ مَنْ يَشْهَدُ لَكَ فَيَقُولُ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ ص قَالَ فَيَخْرُجُ نُوحٌ ع فَيَتَخَطَّى النَّاسَ حَتَّى يَجِي‏ءَ إِلَى مُحَمَّدٍ ص وَ هُوَ عَلَى كَثِيبِ الْمِسْكِ وَ مَعَهُ عَلِيٌّ ع وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِيئَتْ وُجُوهُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُول نُوحٌ لِمُحَمَّدٍ ص يَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى سَأَلَنِي هَلْ بَلَّغْتَ فَقُلْتُ نَعَمْ فَقَالَ مَنْ يَشْهَدُ لَكَ فَقُلْتُ مُحَمَّدٌ ص فَيَقُولُ يَا جَعْفَرُ يَا حَمْزَةُ اذْهَبَا وَ اشْهَدَا لَهُ أَنَّهُ قَدْ بَلَّغَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَجَعْفَرٌ وَ حَمْزَةُ هُمَا الشَّاهِدَانِ لِلْأَنْبِيَاءِ ع بِمَا بَلَّغُوا فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَعَلِيٌّ ع أَيْنَ هُوَ فَقَالَ هُوَ أَعْظَمُ مَنْزِلَةً مِنْ ذَلِكَ»كافي:8/267، بحار:7/282، تأويل الآيات: 681

[14]إسراء/ 71

[15]آل عمران/33

[16]امالي صدوق:234، بحار: 43/20

شرح حالات آیت الله کوهستانی ره

 

 

 

 

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 

 

۲۲ صفر ۱۴۲۴ قمری- ۵ اردیبهشت ۱۳۸۲ شمسی- جلسه هجدهم اعتقادات- ولایت

 

@ متن سخنراني 22 صفر المظفر 1424 مصادف با 5 ارديبهشت 1382 و 25 آوريل 2003

 

1- خطبه

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَي رَسُولِ اللهِ وَ عَلَي آلِهِ آل الله لَا سِيَّمَا عَلَي بَقِيَّةِ اللهِ رُوحِي وَاَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الْآنِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.

 

2- عبارت قرآني آغازين(مائده/55)

«اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ إِنَّمَا وَلِيُّكُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ»([1])

 

3- معرفت امام عليه السلام

اگر چه مي‌‌‌خواستم اين هفته بحث ولايت و امامت را تمام كنم ولي اصرار بعضي از خوبان كه مطالب را خوب دقّت مي‌‌كنند و ان‌شاء اللّه مي‌‌روند كه زيربناي وجوديشان، روحيشان را كه اعتقادات باشد كاملاً درست كنند؛ بعضي از واژه‌هايي كه در قرآن و يا در روايات نسبت به ائمّه‌ي اطهار و چهارده معصوم عليهم الصلوة و السلام آمده كه من سختم بود آن‌ها را هم در مجلس توضيح بدهم خواهش كردند كه آن‌ها را هر طور ممكن است عرض كنم. در هفته گذشته، معني عين‌اللّه و يد‌اللّه و وجه‌اللّه و اذن‌اللّه و لسان‌اللّه را تا حدي توضيح دادم جملاتي كه باقي ‌ماند: يكي «جنب‌اللّه» است، و ديگري «نفس‌اللّه» و سومي «كلمة‌اللّه» است اين سه اسم كه روي چهارده معصوم پاك عليهم الصلوة و السلام در روايات گذاشته شده اگر چه مشكل است توضيحش، ولي از خدا كمك مي‌‌گيرم كه هم بتوانم توضيح بدهم و هم ان‌شاءاللّه شما بفهميد([2]).

 

C امام عليه السلام جنب الله است

اوّل كلمه‌ي «جنب‌اللّه»: جنب به معناي كنار، به معناي همجوار و اين مطلب و اين كلمه در روايات مكرّراً بيان شده، «نَحْنُ جَنْبُ‌اللّهِ([3])، عَلِيٌّ جَنْبُ اللهِ([4])».

 

c معناي «جنب الله»

جنب به معناي آن چيزي است كه لياقت دارد كه در كنار خدا و كسي كه در كنار خدا قرار گرفت و همنشين پروردگار بود و ممسوس در ذات خدا بود؛ آن كسي است كه تمام صفات الهي را به قدر ظرفيتش داشته باشد،

 

c چرا خداي تعالي براي خودش جَنبي قرار داده‎است؟

درست است كه «مَا لِتُرَابِ وَ رَبِّ الْاَرْبَابِ»، خدا كجا و مخلوقش كجا؟ امّا پروردگار متعال براي آن‌كه اين فاصله عجيب و عميق بين مخلوق و خالق برطرف شود، براي خودش يك جنبي قرار داده، كناري قرار داده، واسطه‌اي قرار داده كه افراد متديّني كه مي‌خواهند بسوي خدا حركت كنند، از اين راه حركت كنند يعني راه ديگري نروند.

 

c درك دقيق معنا و مفهوم «جنب الله»

شيطان هم جنبي دارد، رفيقي دارد، همنشيني دارد و خداي تعالي هم همنشيني دارد.يعني همان‌طوري كه اگر در يك مجلسي قرار گرفتيد، يك دفعه چشمتان به يك دوست صميمي‌تان مي‌‌افتد در مجلس جا نيست امّا وقتي او را ديديد اشاره مي‌‌كنيد: «بيا پهلوي من بنشين، تو با من رفيقي، تو با من هماهنگي، تو با من هم‌صفت و همراهي»، كنار خودتان مي‌‌نشانيدش؛ هر كس ببيند اين تصور در وجودش قطعي است كه اين شخص وارد از دوستان بسيار صميمي اين شخص است، چرا؟ به خاطر اين‌كه پهلوي خودش نشاند، چرا؟ به خاطر اين‌كه او را مقرّب خودش قرار داد. در حقيقت مقربترين،

 

# مقام قرب الهي يعني چه؟

مقرب كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييم و «قرب الي‌اللّه» كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييم؛ يعني در صفات به پروردگار نزديك بودن و الاّ خداي تعالي كه مكاني ندارد كه پهلو داشته باشد يا جايي باشد كه به او نزديك انسان بشود، از نظر مكاني «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ»([5])، از رگ گردن خدا به همه حتي به دشمنان دين نزديك‌تر است.

 

# 14 معصوم عليهم السلام مقربترين هستند

پس اين قرب، اين هم‌جواري، اين جنب و پهلوي او قرار گرفتن فقط و فقط در بُعد معنوي است؛ يعني صفات الهي را اين چهارده معصوم عليهم ‌السلام آنچنان در وجودشان ظاهر و بارز است كه آن‌ها كنار خدا هستند، آن‌ها با خدا هستند،

 

# ائمه‎ي اطهار عليهم السلام مع‎الحق هستند

كه در روايات دارد، «عَلَي مَعَ الْحَقِّ»([6])، حق مطلق خدا است و علي با حق است و حق با علي است، حق مطلق؛ يعني راستي و صداقت مطلق، واقعيّت مطلق؛ يعني آن كسي كه محال است حادثه‌اي بر او وارد شود، محال است از نظر عقلي كه نباشد. امّا شخصي كه باصطلاح ما مخلوق است و خلق شده همه حوادث ممكن است بر او وارد شود. مخلوق؛ يعني مركز هجوم حوادث، مركز هجوم نابودي‌ها، در ميان مخلوقات خدا چه حيوانات، چه انسان‌ها، چه اجنه و چه ملائكه، چهارده نفرند كه اين‌ها چون به خدا متصلند، چون جنب‌اللّه‌اند به هيچ حادثه‌اي و هيچ مشكلي و هيچ فنايي برخورد نمي‌كنند،

 

$ اهميت دنيا و متعلقات و حوادث آن

حادثه‌اي دنيايي اين‌ها حادثه نيست نه براي شما و نه براي آن‌ها، كشته شدن و از بين رفتن «ان‌شاءاللّه» از هفته آينده درباره‌ي مرگ و عالم برزخ كه سخن گفتم آن وقت مي‌‌فهميد كه مُردن و زنده بودن و مريض شدن و بيچاره شدن در دنيا اين‌ها اصلاً قابل ذكر براي يك بشر نيست، براي ما افراد ضعيف، افرادي كه تمام حواسمان متوجّه دنيايمان هست، نه به خدا فكر مي‌‌كنيم، نه به قيامت فكر مي‌‌كنيم، نه به بهشت و جهنم فكر مي‌‌كنيم، اين‌ها مسأله است و الاّ براي ائمّه‌ي اطهار عليهم الصلوة و السلام اين‌ها به هيچ وجه مسأله نيست. اگر مثلاً فرض كنيد شما مركبي داشته باشيد، مركب شما كه مثلاً فرض كنيد مي‌‌خواهيد صد سال در دنيا زندگي كنيد يك روز به شما يك مركبي دادند اين مركب حالا شَل باشد، كور باشد، هر حادثه‌اي بر او وارد شود براي شما اهميّت ندارد، بلكه از مركب هم يك خرده‌اي نزديك‌تر لباس شما، لباستان اگر گوشه‌اي قبلاً كثيف شد به جايي گير كرد، پاره شد و يا مثلاً در جايي گذاشته بوديد شما صدها دست لباس داريد در جايي گذاشته بوديد بنزين ريختند و آتش دادند شايد ده روز بعدش فراموش كنيد، برايتان اهميّت ندارد، اين بدن در دنيا همين‎طور است؛ براي كسي كه مي‌‌داند كه از كجا شروع كرده و به كجا ختم مي‌‌شود يا بگويم اصلاً ختم نمي‌شود، يك همچنين فردي؛ صد سال توي دنيا برفرض در تمام اين صد سال مبتلا به سرطان باشد مسأله‌اي نيست. چند صد سال بعدش را فراموش مي‌‌كند، يادش مي‌‌رود، تا چه برسد به اين‌كه يك ساعت در جبهه به او مثلاًخمپاره بخورد و قطعه قطعه شود، بدن است، لباس است كه ان‎شاءالله اين مسأله خيلي اهميّت دارد و اميدوارم از هفته‌هاي آينده خوب دقّت كنيد و اين معنا را بفهميد كه تمام سعادتتان به همين معنا است و شناختن اين معنا است. بگذريم،

 

$ ائمه اطهار عليهم السلام تحت تأثير هيچ چيز واقع نمي‎شوند

ائمّه‌ اطهار هيچ حادثه‌اي برايشان پيش نيامد و نخواهد آمد و هيچ چيز آن‌ها را تحت تأثير قرار نمي‌دهد؛ يك روز ايمانشان قوي باشد، يك روز ايمانشان ضعيف باشد، يك روز دچار به افسردگي باشند از نظر روحي، يك روز مثلاً اعتقاداتشان كامل و يك روز ناقص، ابدا،

 

$ مقام باعظمت خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام

آن‌ها ممسوس، آن‌ها جنب‌اللّه‌اند، آن‌ها ممسوس در ذات خدا هستند، فقط فرقشان همين است كه آن‌ها مخلوقند و خدا خالق، خدا هر چه برايش امكان داشته كه در ممكن قدرت‌نمايي كند در روح مقدّس خاندان عصمت و طهارت قدرت‌نمايي كرده كه در مقدمه اذن دخول بعضي از حرم‌هاي مطهره هست كه «اَلْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِي»، خدا را شكر مي‌‌كنيم، حمد مي‌‌كنيم كه براي ما ائمّه‌اي قرار داد – خوب دقّت كنيد – ائمّه‌اي قرار داد كه اگر بنا بود خودش به طور محال در مكاني، در مكاني مجسم بشود، اين‌ها مي‌‌شدند، «اَلْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِي مَنَّ عَلَينَا بِحُكَّامٍ يَقُومُونَ مَقَامَهُ لَوْ كَانَ حَاضِراً فِي الْمَكَانِ»([7]) بنابراين، نمي‌دانم توانستم معني جنب‌اللّه را عرض كنم يا نه.

معني جنب‌اللّه اين است كه كنار خدا، داراي همه‌ي امتيازاتي كه پروردگار دارد جز احديّت و جز خالقيّت مطلق و جز علم مطلق كه آنچه خاندان عصمت دارند معلومات و يادگرفته‌هايي است از پروردگار.

 

C امام عليه السلام نفس الله است

و امّا معناي «نفس‌اللّه»،

 

c معناي نفس

نفس در لغت به معني خود است – خوب دقّت كنيد – مي‌‌گويند فلاني خودش آمد، نفسش آمد، به شما گفته‌اند تزكيه‌ي نفس كنيد، يعني خودتان را پاك كنيد، خود، خوديّت.

 

c علي عليه السلام نفس پيغمبر صلي الله عليه و آله است

در بعضي از روايات و آيات قرآن اين جمله به ائمّه‌ي اطهار اطلاق شده، در قرآن آمده كه «وَيُحَذِّرُكُمْ اللَّهُ نَفْسَهُ»([8])، خدا شما را از نفسش مي‌‌ترساند. در قرآن مجيد وقتي كه نصاري نجران با رسول‌اكرم بنا شد مباهله كنند خداي‌ تعالي به پيغمبراكرم فرمود: «قُلْ»، بگو: «تَعَالَوْا نَدْعُ»، بگو بياوريد در اين محفل، «أَبْنَائَنَا وَأَبْنَائَكُمْ»، ما فرزندانمان را بياوريم شما هم فرزندانتان را بياوريد، «أَبْنَائَنَا وَأَبْنَائَكُمْ وَنِسَائَنَا وَنِسَائَكُمْ»، زنهايمان را ما مي‌‌آوريم شما هم زنهايتان را بياوريد، «وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ»؛ درباره اين آيه خيلي حرف است چرا گفته است ابناءنا، چرا فرموده است نسا‌ئنا، كه فقط فاطمه زهرا را آورد؟ خيلي حرف است كه اين‌ها بماند. آن جمله‌اي كه مي‌‌خواهم استفاده كنم اين است كه فرمود: «وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ»([9])، قطعاً، يقيناً طبق روايات سني و شيعه منظور از كلمه‌ي «أَنْفُسَنَا» علي ابن ابيطالب است خودمان را، چرا پيغمبر اينجا فرمود: خودمان را بياوريم، دعوت كنيم؟ آخر انسان خودش را كه به جايي كه مال خودش است كه دعوت نمي‌كند! چرا فرمود خودمان را، علي را خودش تصور كرد، آيا علي ابن ابي‌طالب از نظر شكل و قيافه مثلاً اين‌ها دو برادر دو قلو بودند، شبيه به هم هر كدامشان رفتند مانعي نداشته باشد؟ نه از چه جهت، پيغمبر فرمود «وَأَنْفُسَنَا»؟ يك مقدار بسيار مختصر اگر فكر كنيد به اين نتيجه مي‌‌‌رسيد كه چون پيغمبراكرم هر چه داشت از علم و تقوا و ايمان و عصمت علي ابن ابيطالب داشت، چيزي كم نداشت جز اين‌كه نام اين علي است و نام او محمّد صلي اللّه عليه و آله وسلم، فرق ديگري نبود. شما اگر فرق ديگري كه كلمه «أَنْفُسَنَا» را به آن اطلاق كرد پيدا كرديد ابدا،

 

c چگونه امام عليه السلام نفس الله است؟

خداي‌ تعالي چرا اين جمله را براي علي ابن ابيطالب يا ساير ائمّه فرموده؟ چون خدا با مخلوقش هيچ تناسبي ندارد، من الان برايتان توضيح مي‌‌‌دهم.

خداي‌ تعالي چند صفت و چند موضوع دارد كه عقل مي‌‌گويد دومي ندارد. (يكي ازليتش، يكي مجرد بودنش و صفات ذاتش) به هر حال كه نمي‌شود بگوييم دو تا موجود در عالم وجود دارد كه يكي او است و يكي هم خدا است، نه، عقل ما مي‌‌گويد. پس باصطلاح اهل علم در درس‌هاي علمي‌مان گفته‌ايم و شنيده‌ايم از اين صفات علي ابن ابيطالب وقتي كه مي‌‌گويند: «أَنْفُسَنَا»، منصرف است، مثلاً اگر گفتند پيغمبر نفس علي است و علي نفس پيغمبر، شما مي‌‌دانيد كه هر دويشان از مثلاً فرض كنيد از فاطمه بنت‌اسد متولّد نشده‌اند و هر دويشان از آمنه متولّد نشده‌اند، از اين منصرف است، از اين‌كه اين‌ها هر دويشان در يك سن هم باشند باز ما چون مي‌‌دانيم آن‌ها سن‌هايشان با هم فرق مي‌‌كند از اين هم منصرف است ، معناي انصراف يعني اين؛ چيزي كه باقي مي‌‌ماند اين است كه هر چه از صفات و خصوصيّات پيغمبر دارد علي ابن ابيطالب هم دارد، همين‌طور هر چه از صفات و خصوصيّاتي كه مي‌‌تواند يك ممكن از خداي‌ تعالي داشته باشد علي ابن ابيطالب عليه الصلوة والسلام دارد، ازلي نيست، ابدي نيست، خالق نيست و علم مطلق و مجرد نيست، امّا بقيّه هست، اين مطلبي است كه در ماه رجب كه چهار ماه ديگران‌شاءالله به‌سراغتان مي‌‌آيد در دعاي رجبيه مي‌‌خوانيد «لافَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ اِلَّا اَنَّهُمْ عِبَادُكَ وَ خَلْقُكَ»([10])، جدايي نيست بين خدا و بين ائمّه‌ي اطهار. «ولات امر»، ولات مطلق الهي آن اوليايي كه از طرف پروردگار كه چند هفته قبل تذكّر دادم ولايت خاص‌الخاص دارند بين آن‌ها و تُويِ خدا فرقي نيست، جز اين‌كه آن‌ها مخلوق تواند و بنده تو هم هستند و الاّ در صفت رحمانيّت، رحيميّت و كل صفاتي كه از خدا به مخلوقش اظهار مي‌‌شود اين‌ها دارا هستند. اين معني نفس‌اللّه است، «وَيُحَذِّرُكُمْ اللَّهُ نَفْسَهُ »([11])

در زيارت اميرالمؤمنين عرض مي‌‌كنيم: «اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا نَفْسَ اللّهِ»([12])، اي نفس خدا! اين هم معناي نفس‌اللّه و

 

C امام كلمه‌الله است

معني «كلمة‌اللّه»، كلمة‌اللّه، البته درباره‌ي حضرت عيسي هم اين گفته شده،

 

c اقسام كلمه‌الله

كلمة‌اللّه، طبق همان صفاتي كه در هفته گذشته عرض كردم به خاص‌ و خاص‌الخاص و عام تقسيم مي‌‌شود: «كلمة‌اللّه العام»، «كلمة‌اللّه الخاص»، «كلمة‌اللّه الخاص‌الخاص».

 

c معناي «كلمه» و شناخت كلمه‌الله عام

اوّل معني كلمه را عرض كنم، چون وقتي كه به ما مي‌‌گويند كلمه يعني حرفي كه ما زديم اين را توي ذهنمان مي‌‌آيد ولي يك قدري وسيع‌تر از اين است.

«كلمه» چيزي است كه آنچه در باطن انسان است به وسيله او ظاهر مي‌‌شود، الان من امروز براي شما حرف مي‌‌زنم، هر چه كه در باطن دارم، هر چه كه مي‌‌فهمم براي شما با سخنم عرض مي‌‌كنم، اظهار علم به هر وسيله‌اي كه انجام شد آن مي‌‌شود كلمه آن شخص.

خداي‌ تعالي بشر را خلق كرده، موجودات مخلتف را خلق كرده، همه‎ي اين‌ها كلمة‌اللّه‌اند، منتها عام، همه كلمة‌اللّه‎ايم، يعني اظهار قدرت پروردگار؛ اظهار خلقت پروردگار، قرآن را كه كلمة‌اللّه مي‌‌گوييم، كلام خدا مي‌گوييم مال اين است كه هر چه خدا از علم مي‌‌خواسته در اختيار بشر بگذارد در قرآن گذاشته اين شده كلمة‌اللّه و خلاصه معني كلمه اظهار آنچه در باطن است، حالا به وسيله زبان باشد، به وسيله اشاره باشد، به وسيله ايجاد يك چيزي باشد، شما وارد يك اتاقي مي‌‌شويد مي‌‌بينيد ده تا مجسمه بسيار زيبا اينجا گذاشته شده مي‌‌فهميد صاحب‌خانه با اين علمش يك چيزي به شما گفته و آن اين‌كه من مجسمه ‌‌سازم، توي يك عكّاسي وارد مي‌‌شويد مي‌‌بينيد عكس‌هاي زيادي آنجا هست معلوم مي‌‌شود صاحب اين مغازه عكاس است و همين‎طور، خداي تعالي ماها را خلق كرده با خلقش سخن گفته كلمه‌اي فرموده؛ يعني من اين قدرت را دارم، من اين خالقيّت را دارم، من رازقم كه دارم به همه روزي مي‌‌دهم، پس – بنابراين، معني كلمه را فهميديد حالا هر چه بشر خداي تعالي كه سهل است، اگر هر چه خلق كرده همه به يك معنا اسمش كلمة‌اللّه‌اند، اين معناي كلمة‌اللّه العام.

 

c اولياء الهي كلمه‎ي خاص خدا هستند

«كلمة‌اللّه الخاص» چه هست؟ آخر كلمة الله العام حتي حيوانات را هم شامل مي‌شود، كلمة‌اللّه العام حتّي حيوانات را هم شامل مي‌‌‌‌‌شود اگر يك فردي هم روحش را درست كرد، صفات حميده پروردگار را در خودش به وجود آورد، خليفة‌اللّه شد در حد خودش و اخلاق انساني پيدا كرد كه همان اخلاق الهي است كه «تَخَلَّقُوا بِاَخْلاقِ اللّهِ»([13]).

اگر اين طوري شد كه اكثراً اولياء خدا اين‌طورند، اين‌ها كلمة‌اللّه الخاصند، يعني يك خصوصيّاتي در اين‌ هست كه بهتر خدا را نشان مي‌‌دهد سخن خدا را بهتر معرّفي مي‌‌كنند. شما اگر وارد مثلاً يك اتاقي شديد ديديد كه يك مشت مجسمه‌هاي گِلي بي‌ارزش اينجا هست شما پي به هنر مجسمه‌ساز نمي‌بريد يا لااقل مي‌‌گوييد اين همين است. امّا اگر يك مجسمه بسيار زيبا، بسيار حسّاس ديديد درست كرده، بهتر نشان مي‌‌دهد هنر آن مجسمه‌ساز را، اولياء خدا بهتر خدا را معرفي مي‌‌كنند، اخلاقشان، كردارشان، رفتارشان همه چيزشان روي حساب، در صراط مستقيم، دقيقاً طبق آنچه خدا خواسته اين را مي‌‌گويند كلمة‌اللّه الخاص كه

 

# رمز موفقيت اولياء الهي

حضرت عيسي از اين قبيل بود و «وَكَلِمَتُهُ»([14])‎ كه خدا در قرآن مي‌‌گويد روي اين اساس مي‌‌گويد. كلمة‌اللّه الخاص، يك كلمه‌اي است كه تمام مردم وقتي نگاهش مي‌‌كنند، حرف‌هايش را گوش مي‌‌دهند، مطالبش را مي‌‌شنوند، مي‌‌گويند: اين ارتباط با خدا دارد. حتماً خدا هست، خداي‌ تعالي در قرآن مي‌‌فرمايد: «قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ»([15]). اين علم كتاب را دارد و در يك جا درباره‌ي آصف بن برخيا، آصف بن برخيا كلمة‌اللّه خاص است كه وقتي حضرت سليمان گفت: تخت بلقيس را كيست براي من بياورد؟ گفت: «أَنَا آتِيكَ»([16])، من براي تو مي‌‌آورم چشمت به هم نخورد، چشم بهم خوردن خيلي سريع است و آورد. اين كلمة‌الله خاص است؛ يعني در ممكنات تصرّف مي‌‌كند، مي‌‌تواند با خدا آنچنان پيمان بسته باشد كه از قدرت پروردگار يك چنين استفاده‌اي بكند كه از خدا بخواهد كه خدايا! اين تخت بلقيس را تو مي‌‌تواني بياوري من كه زورم نمي‌رسد يك ارتباطِ خيلي فوري.

 

$ اسم اعظم خدا

تعبيراتي در كلمات افراد هست كه اين‌ها «اسم اعظم» دارند، من يك جمله‌اي درباره‌ي اسم اعظم برايتان عرض كنم، نمي‌دانم توي جاهاي ممنوعي كه يك عدّه خاصي حق دارند بروند رفتيد يا نه؟ اين‌ها يك اسمي دارند، يك رمزي دارند رمزش ممكن است هيچ معنا هم نداشته با شد، هيچ مناسبتي هم نداشته باشد ولي آن رمز را كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند كلمه رمز شب مثلاً وقتي آن كلمه را آن شخصي كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد وارد منطقه ممنوعه بشود گفت، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند: بفرمائيد بفرمائيد. اسم اعظم پروردگار، همه اسم‌هاي خدا اعظم است همه‌اش، منتها بعضي‌هايش به درد بعضي جاها مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد نه اين‌كه فكر كنيد، باز آن مثلاً «الف» و «لام» و «ه» اين‌ها مؤثّر است بعضي‌ها خيال مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند اين حروف مؤثّر است، بسيار حرف بيخودي است. اگر بگويند حرف، حروف مستقلاً مؤثّر است شريك براي خدا تعيين كرده‌اند و پيدا كرده‌اند، نه. آن كلمه را مي‌‌‌‌‌‌‌گويند، ملائكه مي‌‌‌‌‌‌‌آيند كمكش، مي‌‌‌‌‌‌‌برندش و او را بر‌گردانند، منتها بايد اوّل وليّ‌خدا شد، بعد «امانت‌دار» شد، امانت‌دار. تو را مي‌‌‌‌برند توي انبار مهمّات، اگر يك چند تا از آن مثلاً هفت تيرها برداري زير لباس قايم كني مي‌‌‌‌گيرند و كتكت هم مي‌‌‌‌زنند، علاوه بر اين خداي‌ تعالي مي‌‌‌‌داند كه اين آدم متغلبي است، اصلاً به او نه كلمه رمز مي‌‌‌دهد نه وليّي از اولياءش قرارش مي‌‌‌دهد.

گاهي كلمه اسم اعظم «علي» است، بعضي جاها كار مي‌‌كند، اسم اعظم «حسين» است، البته خداي‌ تعالي حتي در اسم اعظم حرف بي‌ربط بي‌ارزش را قرار نداده، اسماء خودش و اسماء اوليائش را قرار داده، امّا آصف بن برخيا مثلاً حال من نمي‌گويم اين جمله را گفت مي‌‌گويد: «يا علي»، تخت حاضر مي‌‌شود، يا علي گفتن هم لازم نيست همه حروفش را بگويد، همين قدر بگويد: «يا»، تخت حاضر است يك چشم بهم زدن اين اولياء خدا اسم اعظم را بلدند، البتّه نه اين‌كه همه‌ي اسم اعظم همه اختيارات در اختيار اين‌ها باشد هر وليّ خدايي را پيدا كرديد نه اين جوري نيست، براي ضرروت و الاّ آصف ابن برخيا با اين قدرتي كه داشت يك مغازه حمل اثاثيه اين جوري چه مي‌‌گويند، اين‌جوري باز مي‌‌كرد خيلي درآمد داشت، خيلي هم مشكلات مردم رفع مي‌‌شد، نه! يك دفعه به او گفتند اين كار را بكن و كرد، يا آنقدر نزديك بود به خدا، كه خداي تعالي به او اجازه داد براي اين‌كه توي قرآن بيايد، براي اين‌كه بشر بداند به كجا ممكن است برسد، براي اين‌كه مردم را درس بدهد، اين كار را كرد والاّ هميشه اين كارها نبود؛ يعني اگر خدا مي‌‌خواست هميشه بود، ببينيد و در قرآن خوب دقّت كنيد در اين آياتي كه مربوط به حضرت عيسي است مي‌‌گويد: «وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِ الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ»([17])، همه جا مي‌‌گويد: «باذن‌اللّه يا باذني»، اذن خدا، اجازه خدا، اراده خدا، حضرت عيسي اگر از من بپرسيد بالشخصه قدرت حتّي يك مورچه را نداشت، امّا در ارتباط با خدا هر چه خدا لازم بود قدرت در اختيارش مي‌‌گذاشت. در اختيار ما نمي‌گذارد چرا در اختيار ما نمي‌گذارد؟ خوب اين سؤالي است و در اختيار حضرت عيسي و علي‌ابن ابيطالب گذاشته است؟ نه خودمان خودمان را بهتر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسيم، الان شب يك دعا كنيم فوراً مستجاب بشود ببينيد با اين چقدر دكّان باز مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيم، چقدر با آن فخر بر ديگران مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فروشيم، چه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيم؟! دوستان هر كس به شما گفت كه آقا فرموده است: تو بايد اين كار را بكني. اعتنا نكنيد؛ آخر يك چيزي كه من هميشه از آن پرهيز مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم و شماها بعضي‌هايتان متأسفانه مبتلا به اين‌ها هستيد همين ارتباطات دورغي يا بعضي‌هايش شيطاني يا بعضي‌هايش برفرض راست، مي‌‌‌‌‌‌‌‌آييد براي مردم مي‌‌‌‌گوييد، نكنيد اين كارها را هيچ، انسانيّت انسان ارزش دارد.

 

$ عبوديت

من اگر بنا بود مكاشفاتي را نقل كنم خيلي از اين‌ها نقل مي‌‌كردم، مكاشفاتي كه ارزش دارد «مكاشفات علمي» است، بنشين ببين علي ابن ابيطالب چقدر بزرگ است، اين را كشف كن، اين مكاشفه برايت اهميت دارد حالا مثلاً نشستي داري [مي‌‌گويي:] «السلام عليك يا علي [ابن ابيطالب]، يك دفعه مي‌‌بيني در حرم جلويت باز شد، وارد حرم شدي، خوب چي مي‌‌شود تو به كجا رسيدي؟ خوب در بيداري هم همين كار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، نگوييد كه اين جور چيز به اين مهمي! بله!، بله من شماها را مي‌‌‌‌‌‌‌خواهم «ان‎شاءالله» خيلي از اين بالاترها باشيد يعني صد درصد در اختيار خدا باشيد، خداي تعالي مي‌‌‌‌‌‌‌گويد كه زير دست يك بوزينه كه بدتر از بوزينه است خودتان قرار بدهيد، ريسمان به گردنتان بيندازند، بكشندتان، ببرند شما را توي مسجد، بگوييد: چشم. بگويد: در خيبر را بكن، بالا نگه دار لشكر عبور كنند، بگو: چشم هيچكدامشان برايت فرقي نكند، نه آن غصّه‌ات بدهد، نه اين افتخاري برايت باشد، مي‌‌‌‌‌توانيد برسيد به اينجا، مي‌‌‌‌‌گوييد: اين كار علي ابن ابيطالب بود اگر تنها كار علي بود، بيان نمي‌كردند، يك معلم توي كلاس اگر برداشت روي تخته سياه يك چيزي نوشت، براي خودش ننوشته براي تو نوشته، هر دعايي كه در دعاهاي صحيفه سجّاديه مي‌‌‌‌بينيد براي شما است و الاّ نصف شب يكي پا مي‌شود من و شما پا مي‌‌‌‌شويم با خدا مناجات مي‌‌‌‌كنيم فردا بر نمي‌داريم بنويسيم بدهيم دست مردم، اين‌ها براي ما است، آن ارتباط خاص‌الخاصي كه آن‌ها با خدا دارند نه براي ما قابل فهم است، نه هم براي ما مي‌‌‌گويند، نه هم لازم است كه ما بدانيم. دقّت كرديد.

پس اولياء خدا آن‌هايي كه خاصند مثل آصف ابن برخيا، مثل حضرت عيسي، مثل انبياء بزرگ، مثل صالحين، مثل صديقين، مثل شهداء بعد از اين عالم اين‌ها كلمة‌اللّه الخاصند،

 

c امام عليه السلام كلمه خاص‎الخاص الهي است

امّا «كلمة‌اللّه الخاص‌الخاص»، خاص‌الخاص كه بايد ما ائمّه‌ي اطهار را به اين عنوان بشناسيم، بايد بشناسيم، هر چه خدا، هر چه خدا، ببينيد من با اين تعريف كه عرض مي‌‌كنم همين‌جور ياد بگيريد كه مبتلا به شرك و انحراف نشويد. ببينيد به يك نقّاش يك تابلو مي‌‌دهند يك متر در يك متر است، مي‌‌گويند روي اين نقاشي كن، اين تابلو محدود است كه بيشتر از اين نقاشي نكرده، اين تو هستي كه نمي‌تواني بيشتر از اين بفهمي. خداي‌ تعالي بي‌نهايت در علم و قدرت است اصلاً قابل فهم براي ما نيست علم و قدرت پروردگار، امّا در ممكن، ممكن را يك تابلو تصوّر كنيد در ممكن آن حدّي كه امكان داشته خدا علم قرار بدهد، امكان داشته قدرت قرار بدهد، امكان داشته كه صفاتش را در آن‌ها قرار بدهد در اين چهارده معصوم عليهم الصلوة و السلام قرار داده باز فردا بعضي‌ها تلفن به من مي‌‌كنند تعجب مي‌‌كنم من اين‌قدرهمه جان مي‌‌كَنم، زحمت مي‌‌كشم، توضيح مي‌‌دهم، باز بعضي‌ها حضرت جواد سنش كم بود، علمش كمتر بود، حضرت اميرالمؤمنين سنش بيشتر بود پس علمش بيشتر بود، من وقتي اين سؤالات را گوش مي‌‌دهم مي‌‌گويم: «يا حسرتا»! من چي دارم مي‌‌گويم براي من و شما سن مطرح نيست، نبايد باشد، ان شاء الله برايتان شرح مي‌‌دهم. سن يعني چه؟ آني كه سنش زياد است اگر خوب از امتحان بيرون آمده باشد خوش به‌حالش، زودتر امتحانش را داده، آن كسي هم سنش كمتر است اگر مي‌‌‌خواهد امتحان بدهد «ان شاء الله» خدا توفيقش بدهد همين!

آني كه سنش بيشتر است ايمانش بيشتر است نه اينجور نيست، خيلي افراد پيرمرد بي‌ايمان‌ترين‌اند و خيلي جوان‌ها هستند با ايمان‌ترين‌اند. اصلاً سن مطرح نيست مي‌‌خواهم ان‌شاءاللّه كم‌كم آماده بشويد براي آنچه كه درباره‌ي قيامت و معاد مي‌خواهم صحبت كنم، ان شاء الله گوش بدهيد آن كسي كه كلمة‌اللّه الخاص الخاص است كه حضرت عيسي انبياء كلشان حتي حضرت ابراهيم و هيچ يك از صالحين، هيچ يك از اوليا‌ء خدا به آن مقام نمي‌رسند اين كلمة‌اللّه الخاص الخاص است كه هر چه بايد خداي‌ تعالي در كره زمين نه، در تمام ماسوي اللّه از علم قرار بدهد به اين‌ها داده از قدرت انجام بدهد، به اين‌ها عنايت كرده، منتها فرق همين است كه او ازلي است او نامحدود است و اين‌ها در همين محدوده عالم خلقت قدرت و علم دارند و اين كم نيست و براي ما هم فرقي نمي‌كند. لذا «وَقُلْ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ»([18]).

 

# آيا مي‎دانيم وقتي مي‎گوييم «يا‎صاحب‎الزمان» يعني چه؟

حالا متوجّه مقام امام عصر عليه ‌السلام شديد روز جمعه است دعاي ندبه خوانديم، هي مي‌‌گوييد: «اَيْنَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَيْنَ الْاَرْضِ وَ السَّمَاءِ»([19])، معناي اين جمله را امروز شايد با اين سه كلمه‌اي كه ترجمه كردم و من خودم واقعاً در مقابل حقايق مثل يك بچّه شيرخواري هستم كه هيچي نمي‌فهمم ولي خوب چه كنم ديگر حالا اين منبر پيغمبر و اين محافل پر نور شماها به دست افرادي مثل من افتاده‎است. آيا مي‌‌شود آقا بيايد با شما صحبت كند، «كلمة‌الله الاعظم»، كلمة‌الله الخاص الخاص آن كلمة‌اللّهي كه در قرآن خداي‌ تعالي فرموده كه اگر تمام درياها مركب بشود، (اين صريح قرآن است) اگر تمام درخت‌ها قلم بشود، اگر هفت برابر اين دريا، دريا اضافه كنند، «لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنفَدَ كَلِمَاتُ رَبِّي»([20])، قبل از اين‌كه كلمات خدا تمام بشود، كلمات خدا و ائمّه‌ي اطهار، فضائلشان تمام بشود، درياها تمام مي‌‌شوند، حالا مي‌‌دانيد اسم كه را مي‌‌بريد وقتي مي‌‌گوييد: «يا صاحب‌الزمان»، مي‌‌دانيد چقدر لياقت پيدا كرده‌ايد كه اسم يك چنين موجودي به شما اجازه داده‌شده كه به او عرض ارادت كني و روز جمعه خودتان را ميهمان آقا بدانيد، «مَوْلايَ اَنَا مَوْلاكَ … هَذَا يَو‎مُ الْجُمُعَةِ وَ هُوَ يَوْمُكَ الْمُتَوَقَّعُ فِيهِ ظُهُورُكَ»([21]).

آقاجان! امروز ما توقع داريم، اگر بگوييد شما ليقات داريد همه‌مان مي‌‌گويم: نه، يك وقتي من بچّه بودم، استادم به من، گفتم: چرا من خدمت آقا نمي‌رسم، حتّي آنقدر بچّه بودم فكر مي‌‌كردم خدمت امام زمان رسيدن يعني خدمت بدنشان بايد برسم، اين را مي‌‌پرسيدم، ايشان به من گفتند كه تو هنوز بچّه‌اي، گفتم: «اگر به لياقت ما باشد كه سلمان هم لياقت ندارد خدمت امام زمان برسد، – حالا اين حرف من نمي‌دانم چطور گفتم – اگر به آقاي آن‌ها باشد به يك سنگي هم ممكن است اين لياقت را بدهند». ايشان بلند شد لب‌هاي من را بوسيد گفت: بارك اللّه! حالا آقا اين حرف را ما از بچگي گفتيم وقتي گفتيم كه استادم به ما گفت: تو بچّه‌اي، حالا هم بچّه‌ايم، حالا هم نمي‌فهميم شما يعني چه، ما يعني چه؟ ولي به لطفتان، به كرمتان، به محبّتتان، به رحمانيّت و رحيميّتتان عنايتي كنيد، «وَ اَنَا فِيهِ ضَيْفُكَ وَ جَارُكَ فَاَضِفْنِي وَاَجِرْنِي يَا مَوْلايَ وَ اَنْتَ كَريِمٌ مِنْ اَوْلادِ الٌكِرَامِ وَ مَأْمُورٌ بِالضِّيافَةِ وَ الْاِجَارَةِ»([22]).

 

4- روضه‎ي امام حسين عليه السلام

صلّي اللّه عليك يا اباعبداللّه، ايّام اربعين اباعبدالله الحسين است، اميدواريم كه ما ان شاء الله از عزاداران ابي‌عبداللّه الحسين در اين دو ماهي كه عزاداري كرديم قرارمان بدهد و همه‌مان را از ياران حجة‌ابن الحسن قرار دهد.

 

5- دعاي ختم مجلس

نسئلك اللّهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه، يا رحمن يا رحيم يا غياث المستغثين

عجل لوليك الفرج

عجل لمولانا الفرج

خدايا! فرج امام ما، امام عزيز ما را الساعة برسان، همه‌ي ما را لايق محضرش قرار بده

پروردگارا! همه‌ي ما را لايق شنيدن صداي مباركش قرار بده

همه‌ي ما را چشم‌هاي همه‌ي ما را لايق زيارت بدن مقدسش قرار بده

پروردگارا! ايمان كامل به ما مرحمت بفرما، توفيق تزكيه‌ي نفس به ما عنايت بفرما

همه ما را از اولياء خودت قرارمان بده

پررودگارا! به آبروي ولي‌عصر قسمت مي‌‌دهيم گرفتاري‌هاي شيعه را در كره زمين بالاخص شيعيان عراق را برطرف بفرما

خدايا! زيارت خانه‌ات، زيارت قبور ائمّه‌ي بقيع و رسول اكرم و زيارت ائمّه‌ي عراق را همين امسال نصيب همه‌مان بفرما

از همه آفات و بليّات همه ما را حفظ بفرما

امواتمان را غريق رحمت بفرما.

 



[1] مائده/55

[2] «أَنَا عُرْوَةُ اللهِ الْوُثْقَى وَ كَلِمَةُ اللهِ التَّقْوَى وَ أَنَا عَيْنُ اللهِ وَ لِسَانُهُ الصَّادِقُ وَ يَدُهُ وَ أَنَا جَنْبُ اللهِ الَّذِي يَقُولُ أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتِى عَلَى مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ وَ أَنَا يَدُ اللهِ الْمَبْسُوطَةُ عَلَى عِبَادِهِ بِالرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ» معاني‏الأخبار: 17

[3] غايه المرام، مكيال 2/10

[4] نهج الايمان: 568، كشف اليقين: 24

[5] ق/16

[6] «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ» احتجاج: 1/97، صوارم المهرقه: 148، بحار: 33/331«عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ يَدُورُ مَعَهُ حَيْثُمَا دَارَ» شهب الثواقب: 72، الشافي في الامامه: 1/202، شرح احقاق الحق: 1/58، الغدير: 3/176، بحار: 28/368«عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَي الْحَوْضِ» الغدير: 3/177، غايه المرام: 1/245، منهاج الكرامه: 72، استغاثه: 1/9، بحار: 29/15، اسناد بسيار زياد

[7] بحار 99/115

[8] آل عمران/28

[9] «فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ»آل عمران/61

[10] مكيال: 2/296، البيان في عقائد اهل الايمان: 121، «لافَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَا اِلَّا اَنَّهُمْ عِبَادُكَ وَ خَلْقُكَ» بحار: 95/393، مصباح الكفعمي: 529، مصباح المتهجد: 803

[11] آل عمران/28

[12] «اَلسَّلامُ عَلَي نَفْسِ اللهِ الْعُلْيَا»، «اَلسَّلامُ عَلَي نَفْسِ اللهِ الْقَائِمَةِ» مكيال: 2/296

[13] بحار: 58/129، جامع السعادات: 3/116

[14] نساء/171

[15] رعد/43

[16] نمل/40

[17] آل عمران/49

[18] توبه/105

[19] بحار 99/106، مكيال 1/38، مفاتيح الجنان، دعاي ندبه

[20] كهف/109

[21] «اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلايَ اَنَا مَوْلاكَ… هَذَا يَو‎مُ الْجُمُعَةِ وَ هُوَ يَوْمُكَ الْمُتَوَقَّعُ فِيهِ ظُهُورُكَ»بحار: 99/215، جمال الاسبوع: 37

[22] «000أَنَا يَا مَوْلايَ فِيْهِ ضَيْفُكَ وَ جَارُكَ وَ أَنْتَ يَا مَوْلايَ كَريْمٌ مِنْ أَوْلادِ الْكِرَامِ وَ مَأْمُورٌ بِالْإِجَارَةِ فَأَضِفْنِي وَ أَجِرْنِي000» همان مأخذ

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

 

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 

 

۸صفر ۱۴۲۴ قمری- ۲۱ اسفند ۱۳۸۱ شمسی- جلسه شانزدهم اعتقادات

 

@ متن سخنراني ۸ صفر المظفر ۱۴۲۴ مصادف با ۲۱ اسفند ۱۳۸۱ و ۱۲ مارس ۲۰۰۳

 

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَي رَسُولِ اللهِ وَ عَلَي آلِهِ آل الله لَا سِيَّمَا عَلَي بَقِيَّةَ اللهِ رُوحِي وَاَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الْآنِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.

«اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ إِنَّمَا وَلِيُّكُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ»([1])

در هفته‌هاي گذشته درباره‌ي اين مسأله كه از اهمّ مسائل زندگي ما افراد بشر است مطالبي عرض شد و بيشتر از همه به اين مطلب اشاره شد كه وليّ ما اوّل خدا است و بعد پيغمبر اكرم با دلايلي كه عرض كردم و سپس ولايتِ ائمّه‌ي اطهار عليهم الصلوة و السلام كه ولايت آنها ولايتِ خاص‌الخاص و فرمانروايي آنها با كمال محبّت به بشريّت بدون آنكه جهلي در كار باشد و عصمت كامل آنها ولايت بر بشر دارند و بعد هم ولايتِ خاص را عرض كردم كه مربوط به فقهاء است با شرايطي كه در روايات آمده؛ «صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ»([2])، كه همين مراحل سير و سلوكي است كه شما ان شاء الله قدم بر خواهيد داشت.

در خصوص ولايتِ خاص‌الخاص مطلب زياد است و معرفت امام از هر چيزي براي ما اهميّتش بيشتر است و لذا پروردگار متعال ولايتِ ائمّه‌ي اطهار عليهم الصلوة و السلام را در رديف ولايت پيغمبر و خدا قرار داده و فرموده: «إِنَّمَا وَلِيُّكُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا»، كه قطعاً منظور از كساني كه ايمان آورده‌اند دوازده امامند و لاغير. گفتم به خاطر اينكه مسأله‌ي ولايت خيلي اهميّت دارد و با كلمه‌ي واو عطف اين مؤمنين را خداي تعالي به پيغمبر اكرم و خودش عطف فرموده و معنايش اين است كه هر چه و هر كيفيّتي كه خدا بر بشر ولايت دارد پيغمبراكرم و اين مؤمنين ولايت دارند. پس بنابراين اين كلمه‌ي« وَالَّذِينَ آمَنُوا»، حتّي شامل سلمان هم نمي‌شود و تنها و تنها شامل علي‌بن ابيطالب، فاطمه‌ي زهرا و يازده فرزندان‌شان خواهد شد. چون ايمان اينها در رديف ايمان پيغمبر است، ايمان اينها در رديف آن كسي است كه: «آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ»([3])، آنچه بر پيغمبر در شب قدر و يا در شب اوّل خلقت نازل شده به همه‌ي آنها پيغمبر ايمان دارد. شما نگوييد اين وصف فوق‌العاده‌اي نيست، ايمان به حقايق قرآن، ايمان به آنچه كه خدا از علمش براي بشر فرستاده، ايمان به آنچه كه بشر تا ابد كه مي‌‌خواهد در دنيا و برزخ و قيامت و بهشت زندگي كند و هر راهنمايي براي سعادتش لازم است به همه‌ي اينها پيغمبراكرم معتقد است و مثل روز برايش همه‌ي احكام و معارف، همان جمله‌اي كه خلاصه كرده امام صادق عليه الصلوة و السلام در دعاي ندبه «وَ اَوْدَعْتَهُ عِلْمَ مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ اِلَي انْقِضَاء خَلْقِكَ»([4])، يعني پيغمبراكرم را تو آن علم بي‌نهايتي كه عين ذات مقدّس خداي تعالي بوده و به صورت معلومات در قلب پيغمبراكرم نازل شده و بعد به وسيله‌ي اين نزولي كه در قلب پيغمبراكرم از حقايق و معارف به وجود آمده در شب قدر، تمام ماسوي‌اللّه را تنظيم كرده و آن قرآني كه به صورت نازل شده‌ي بعد از چند نزول و به صورت كتاب در اختيار ما قرار گرفته اين علم را خداي تعالي به چهارده نفر عنايت كرده است و اين ايمان را هم پيغمبر به همه‌ي حقايق و علم الهي دارد و ائمّه‌ي اطهار هم دارند و فاطمه‌ي زهرا هم كه «ام‌ابيّها» است، فاطمه‌ي اطهر سلام اللّه عليها كه آنقدر خدا به او علم و معرفت داده كه گاهي مورد توجّه خاص علي‌بن ابيطالب عليه الصلوة و السلام واقع مي‌‌شد اينها همان مؤمناني هستند كه عطف شدند به پيغمبر و خداي تعالي.

بنابراين با همين دليل و صدها دليل ديگر كه من در اين مجلس مقيّدم مطالب را بسيار خلاصه عرض كنم و خدا حفظ كند دوستانمان را كه در وسط هفته براي سايرين كه ممكن است دقيق متوجّه نشوند توضيح مي‌‌دهند. اين بزرگترين دليل ما است بر اينكه خداي تعالي طبق همان رواياتي كه سنّي و شيعه هم نقل كرده‌اند كه خداي تعالي دوازده جانشين به پيغمبر اكرم عنايت كرده كه در علم و عصمت مساوي با پيغمبرند و از نظر عقلي نمي‌شود كه شخصي كه مي‌‌خواهد از دنيا برود و از نظر ظاهري حتّي كلّي ثروت دارد و بسيار مايل است كارهاي ناتمامش تمام شود و بسيار دوست دارد كه هر چه او نكرده وصيّ‌اش و خليفه‌اش بكند اين چنين فردي هيچ گاه نمي‌گذارد تا قدرت دارد نمي‌گذارد مخصوصاً پيغمبراكرم كه قدرتش وصل به قدرت پروردگار است قطعاً نمي‌گذارد كه كار ناتمامش ناتمام بماند يا وصيّ‌اش كسي باشد كه در علم و عصمت از خودش كمتر باشد چون اگر كمتر بود، قطعاً كاري كه آن حضرت شروع كرده ناتمام خواهد ماند. پيغمبراكرم در جزيرة العرب عدّه‌ي محدودي به او ايمان آوردند و به عدّه‌ي محدودي توانست حقايق را بفهماند. بايد، لازم است و هر كس غير از اين را بگويد قطعاً نادان است كه بعد از پيغمبر بايد كسي جاي پيغمبر بنشيند؛ حالا اگر نگوييم چون دليل داريم و نمي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييم كه از پيغمبر بايد بالاتر باشد ولي اين را نمي‌گوييم ولي مساوي پيغمبر حتماً بايد باشد. مردم آن زمان كه پيغمبراكرم با آنها روبرو بود مردم جاهلي بودند، عقل و درك و فهم نداشتند لذا آنها حامل فقه نمي‌شدند، مقداري از علم اسلام و معارف اسلام را ممكن بود ياد بگيرند و به قول مرحوم آيت‌اللّه العظمي بروجردي كه خودم از ايشان شنيدم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمودند: اصحاب و مسلمانهاي صدر اسلام روايات را از پيغمبراكرم و ائمّه‌ي اطهار گرفتند مثل بقچه‌بندي تعبير خود ايشان بود مثل بقچه‌بندي كه ندانند توي اين بقچه چي هست و به ديگران برسانند كه ديگران آن بقچه را باز كنند و ببينند تويش چيست. «رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَى مَنْ هُوَ اَفْقَهُ»([5])، مردم اين زمان همه چيز را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمند و بلكه باز ما در مقابل مردم زمان ظهور چيزي نمي‌دانيم و آنها همه چيز را بهتر درك مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند بايد اين رواياتي كه از پيغمبراكرم و اين قرآني كه از آن حضرت به ما انتقال پيدا كرده بايد يك شارح داشته باشد، يك مفسر داشته باشد، يك كسي كه همه‌ي حقايق را بداند و براي ديگران شرح بدهد، نمي‌شود كه يك نفري جاي پيغمبر بنشيند كه از پيغمبر علمش كمتر، از پيغمبر عصمتش كمتر، از پيغمبر جهلش و ناداني زيادي داشته باشد، تعبير زيادتر عرض نمي‌كنم؛ چون پيغمبر معصوم از جهل بود و لذا اين را عرض نمي‌كنم جاهل در مقابل پيغمبراكرم، نمي‌شود، معقول نيست. يك نفري آمده يك دين جهاني آورده كه خاتم‌انبياء است پيامبري را ختم كرده، قطع كرده، حقايقي كه تمام مردم دنيا بايد از آن استفاده كنند و سعادتشان را در دنيا و آخرت تأمين كنند، مدّت زماني كه توي مردم بوده بيست و سه سال بوده در ظرف بيست و سه سال با مردم جاهلي روبرو بوده است كه حتّي به وصيّ‌ علي‌بن ابيطالب به وصيّ پيغمبر كه علي بن ابيطالب باشد وقتي كه آن حضرت مي‌‌گويد: از طرق آسمانها از من سؤال كنيد، يك مقداري مي‌‌خواهد روي علوم را باز كند به روي بشر، از طُرق آسمانها از من سؤال كنيد، از طُرق زمين سؤال كنيد، «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي»([6])، قبل از اينكه من را ديگر نبنيد سؤالاتتان را بپرسيد، مردمي در پاي سخنانش نشسته بودند كه يك نفر به عنوان مسخره مي‌‌گويد كه اگر راست مي‌‌گويي سر و صورت من چقدر مو دارد؟ چند تا مو دارد؟ كه آن دانشمند فضا شناس مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد كه اي كاش! امروز ما پاي منبر علي‌بن ابيطالب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نشستيم و مشكلات فضايي‌مان را از او سؤال مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرديم. با اين مردم روبرو بوده است پيغمبر، مردمي كه هنوز بعد از مدّت‌ها كه در اسلام بودند غصّه‌ي رسوماتشان را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوردند كه ما رسم داشتيم دختر نگه نداريم، رسم داشتيم كه اگر فرزندانمان زياد شد آنها را معدومشان كنيم كه خداي تعالي فرمود: «وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلَاقٍ»([7])، براي فقر، بچّه‌هايتان را نكشيد نهي‌شان كرد، پيغمبراكرم با يك چنين مردمي روبرو بود، نتوانست در ظرف بيست و سه سال، بناي معجزه هم كه نبود، در ظرف بيست و سه سال حقايق را به اين مردم بفهماند. از دو حال براي هيچ عاقلي خارج نيست؛ يعني هر كس فكر كند يكي از اين دو راه را بايد انتخاب كند، راه سوّم ندارد، آقايان! اين مطالبي كه عرض مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم عالَم اسلام اگر قبول مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد امروز به اين بدبختي‌هايي كه دارد يهود و نصاري بر سر آنها حكومت مي‌‌‌كند، حكومت نمي‌كرد و آن اين بود: يكي از دو راه يا كار پيغمبر بايد ناتمام بماند و مثل جرجيس پيغمبر كه اصلاً ما از او، و از احكامش و از دستوراتش اصلاً اطلاعي نداريم بعد از هزار وچهارصد سال اطلاعي نداشته باشيم و يا بايد در رأس كار يك نفر كه من اين جمله را نمي‌گويم كه بهتر از خودش بلكه عرض مي‌‌كنم لازم است كه مثل خودش يك كلمه نباشد كه وصيّ‌اش بلد نباشد و خود پيغمبر بلد باشد؛ چون اگر اين وصي بلد نبود، پيغمبر هم كه از دنيا رفته به دست مردم آن علومي كه خدا مي‌‌خواست برساند نمي‌رساند. نمي‌دانم قبول مي‌‌كنيد يا نه؟ فكر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم اگر به عرايضم توجّه كنيد دو دوتا چهارتا است. يا به كلّي دين مخذوف

و يا بايد نه يكي چون حضرت اميرالمؤمنين هم سي سال بيشتر توي مردم نبود كه سي سال هم بيست و پنج سالش در گوشه خانه نشسته، چهار سال الي پنج سال بيشتر در بين مردم نبود آن هم مصادف با سه جنگ وقت‌گير، اين هم كه نشد، امام حسن مجتبي هم آمد نشد، نمي‌گويم نشد بلكه كامل نشد. نتوانست از نظر استقبال مردم كه تمام دنيا را تحت پوشش اسلام و قوانين اسلام قرار بدهد. اين هم نشد. همچنين ساير ائمّه‌ هر كدام يك مقداري را انجام دادند رفتند جلو، هر كدام يك تحقيقاتي در علم الهي براي مردم شرح دادند رفتند، از دار دنيا رفتند و شهيد شدند و الان هم كه مردم رشد فكري كردند و من در يك مجلسي نمي‌دانم هفته‌ي گذشته بود يا در يكي از اين شب‌هايي مجالس خصوصي‌تر صحبت مي‌‌‌‌‌‌‌كردم گفتم، يكي از مراتب ظهور صغري كه خدا رحمت كند مرحوم استادمان القاء كرد و علمايي بعد صحبت كردند و نوشته شد؛ يكي از بارزترين مسأله‌اي كه ظهور صغري را خيلي روشن مي‌‌‌‌‌‌كند همين كه تمام دنيا امروز طالب عدالتند، از جنگ خسته شده‌اند، مردم رشد كرده‌اند اينكه يك نفر پيدا بشود به عنوان يك ديكتاتور به عنوان يك ابرقدرت بيايد زن و فرزند مردم شيعه را در خانه‌هايشان بكُشد اين را ديگر نمي‌خواهند، اين مال زمان مغول و چنگيز و مثلاً هيلتر و امثال اينها بود الان مردم نمي‌خواهند در يك روز صد و شصت مملكت همه تظاهرات كردند كه ما عدل مي‌‌خواهيم، اين آيا بهتر از آنچه كه در كتا‌ب‌ها نوشته و حتّي در مجله‌ي دوست عزيزمان جناب آقاي نعمتي در گذشته نوشته بودند درباره‌ي ظهور صغري اين علامت و اين مسأله بارزتر نيست؟!

تنها دليلي كه ما داريم براي آمدن امام زمان كه مكرّر در گذشته از من سؤال مي‌‌كردند كه كِي حضرت ظهور مي‌‌كند؟ اين يك سؤالي است، شايد همه‌ي شماها الان داشته باشيد. من در جواب مي‌‌‌‌‌‌‌گفتم وقتي كه مردم آماده‌ي براي پذيرش عدل و داد باشند و از جنگ و ستيز خسته شده باشند، در گذشته هيچ از وضع امروز هم اطلاع نداشتند و الان شده يك مختصر، يك مقدار كوچك بيشتر روي سر اين مردم فشار بيايد مي‌‌گويند كو عدل و داد؟ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند كي بايد عدل و داد را پياده بكند. شخصش را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طلبند، آن ابرقدرتي كه در آمريكا نشسته او اهل اين كارها نيست، خلاف اين كار را دارد عمل مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند كي بايد باشد؟ مردم اين زمان رشد فكري پيدا كرده‌اند، حاضر نيستند زير بار استعمار بروند، حاضر نيستند زير بار افرادي كه اهل تزكيه‌ي نفس نيستند، اهل كمالات نيستند، عصمت ندارند زير بار اينها بروند، بلكه مسلمانها زير بارِ: «لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ»([8])، براي خودتان نصارا و يهود را اولياء، سرپرست، فرمانده با محبّت تصور نكنيد و اينها را براي خودتان رهبر انتخاب نكنيد، اين رشد تا اينجا آمده، يك مقدار ديگر اگر يك تكاني بخورند مردم دنيا، فكر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم به همان نقطه‌اي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسند كه پيغمبراكرم براي آن مبعوث شد، علي‌بن ابيطالب براي آن زحمت كشيد، حضرت مجتبي براي همان توي خانه نشست و صلح كرد، حضرت سيّدالشهداء هم براي همان در ميان گودي قتلگاه افتاد و زن و فرزندش اسير شدند و سرش روي نيزه رفت، به همان نقطه مي‌‌‌‌‌رسد و ان شاء الله اميدواريم در زمان ما، در زمان همه‌ي ما كه اينجا نشسته‌ايم حتّي مسن‌ترين افراد به آنجا برسد همان‌طوري كه شايد شما دو ماه قبل فكر نمي‌كرديد مردم دنيا اينقدر آماده عدل و داد و اين قدر متنفّر از جنگ باشند «ان شاء الله» به زودي ببينيم كه رهبر عدل و داد، رهبر انقلاب حضرت مهدي، حضرت حجة‌بن‎الحسن بيايد و دنيا را پُر از عدل و داد كند و آن معارف حقّه كه بيست و شش بخش از بيست و هشت بخش علم كه همه‌ي پيغمبران آورده‌اند آن بقيّه را به من و شما ان‌شاءاللّه تحويل بدهد و همه‌مان آن چنان بفهميم حقايق قرآن را كه امروز خودمان را مثل مردم صدر اسلام تصوّر كنيم. بنابراين نمي‌دانم فهميديد ان شاء الله همه‌تان فهميد‌يد كه دو دوتا چهارتا است. يعني از دو راه پيغمبر اكرم حتماً مي‌‌خواست يك راه را انتخاب كند: يا اينكه هيچي نگويد، يك مدّتي آمده در دنيا زندگي كرده خوب، يك عدّه دورش جمع شده‌اند از دنيا رفته و تمام شده، حالا بقيّه‌اش را خود مردم مي‌‌دانند. همين‌طوري كه اهل‌سنت معتقدند خودشان مي‌دانند مي‌‌خواهند از بين ببرند اين دين را، اصلاً ديني نباشد، مي‌‌خواهند يك نفري را تعيين كنند بروند توي سقيفه بنشينند يك جاي محدود، شخصيّت‌هاي درجه يك اصحاب كه غير از علي‌بن ابيطالب و آنهايي كه با سياست‌شان مخالف بودند آنجا جمع بشوند، چون علي نبود در سقيفه آنجا جمع بشوند و رأي بدهند به هم تعارف كنند مسأله‌ي خلافت را و بعد هم به همين روال بيايد جلو تا به اصطلاح ابومسلم خراساني پيدا بشود و نسل بني‌اميّه را و خلافت بني‌اميّه را از بين ببرد و بعد هم خلافت بن‌العباس شروع بشود و خواجه‌نصيرالدين طوسي بيايد خلافت بني‌العبّاس را از بين ببرد و تحويل بدهد به شاه‌هاي زمان كه البتّه خواجه اين كار را نكرد طبعاً تحويل داده شد به شاه‌هاي زمان كه الان در دنيا اينها را مشاهده مي‌‌كنيم و ما هم در بيست و پنج سال قبل مشاهده كرديم يك فردي كه به هيچ وجه ضدّ هواي نفس كار نمي‌كند، به هيچ وجه تحت فرمان پروردگار نيست و اين زندگي را پيدا كنيم و دين هم طبعاً تمام شده بود، يعني اگر ائمّه‌ي اطهار نبودند همان زمان يزيد ديگر تمام شده بود دين؛

«لَعُبَتْ هَاشِمُ بِمُلْكٍ فَلَا

خَبَرٌ جَاءَ وَ لَا وَحْيٌ نَزَل»([9])

يك راه ديگر دارد كه يك راه ديگر كه همين راه را ما معتقديم پيغمبر انتخاب كرد، ما معتقديم كه خداي تعالي براي حفظ دين همين راه را انتخاب كرد و آن راه اين است؛ خداي تعالي‌يي كه پيغمبر را خلق كرده، همه‌ي علوم را به او داده، دستش ديگر بسته نيست كه يك نفر، دو نفر، ده نفر، دوازده نفر ديگر هم خلق مي‌كند و در همه‌ي زمانها باشند، حافظ دين باشند، مالك دين باشند، ولايتِ مطلقه داشته باشند اين هم خدا قدرتش كه تمام نشد در خلقت پيغمبر اكرم، يك نفر ديگر خلق مي‌‌كند و به پيغمبراكرم هم ابلاغ مي‌‌كند: «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ»([10])، معناي «فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ» را اينجا شما امروز خوب مي‌‌فهميد كه اگر علي را جاي خودت نگذاري، اگر آن كه مثل نفس تو است، «وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ»([11]) بلكه در پياده كردن علوم الهي نفس پرودگار، عجيب است! اين من را در اينجا نمي‌خواهم بگويم ولي چون به اينجا رسيدم مي‌‌گويم. در روايت دارد در آن ذيل آيه‌ي شريفه‌ي: «وَيُحَذِّرُكُمْ اللَّهُ نَفْسَهُ»([12])، خدا از نفسش شما را مي‌‌ترساند به وسيله‌ي نفسش شما را مي‌‌ترساند، حضرت پاسخ فرمود كه راوي مي‌‌فرمايد كه: «اِمَامُ الْاَرْضِ نَفْسُ‌اللّهِ»، معناي اين جمله مي‌‌دانيد چي هست؟ يعني همان طور كه پيغمبر علي نيست و علي پيغمبر نيست در بُعد ظاهري، همان‌طور علي‌بن ابيطالب خدا نيست و خدا علي بن ابيطالب نيست؛ امّا در پياده كردن معارف و احكام الهي همان خدا است، همان كسي است كه بايد به وسيله‌ي او خداي تعالي احكام و معارف را پياده بكند اين چنين شخصي بايد بگذارد، اين مرد، اين شخص احساسات بر عقلش غلبه مي‌كند، عصمت از جهل داشته باشد،

مصالح مردم را در نظر بگيرد، مصالح مردم اگر به اين منتهي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود كه چهار هزار نفر مقدّس خشك بي‌معرفت را بكشد در جنگ نهروان بكُشد و اگر ايجاب مي‌‌‌‌‌‌‌كند كه گردن زير ريسمان بدهد به طرف مسجد بكشندش برود، خوب حالات علي بن ابيطالب را مطالعه كنيد، بعد از بيست و چند سال آن چهارهزار نفر را كُشت، قدرتش طوري نشده بود و قبل از بيست و شش سال گردن زير ريسمان داد، همه‌اش براي خدا، اي كاش! مردم مسلمان هم مثل آن يهودي كه كنار خانه‌ي علي‌بن ابيطالب ايستاده بود و اظهار اسلام كرده بودند، مردم مسلمان نفهميدند علي چرا اين طور به زور دارند به طرف مسجد مي‌‌كشانندش هيچي نمي‌گويد، زنش را مي‌‌زنند چيزي نمي‌گويد، در به پهلويش مي‌‌زند چيزي نمي‌گويد، محسنش را سقط مي‌‌كنند چيزي نمي‌گويد، اين براي چيه؟ آن يهودي گفت: «اَشْهَدُ اَنْ لا اِلَهَ اِلا اللّهُ»، ديگران گفتند آن روزي كه اسلام عزّت داشت، زمان پيغمبر تو شهادتين نگفتي امروز چرا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويي؟ گفت: من به وسيله علي اسلام را شناختم، اين مرد فقط براي خدا دارد كار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، فقط براي پيشرفت اسلام و بقاي اسلام دارد كار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند و واقعاً هم همين است، كدام عاقل است كه غير از اين معتقد باشد، يك كسي را گذاشته بعد از خودش كه: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمْ الْإِسْلَامَ دِينًا»([13])، اين سخن را خدايي گفته كه قادر بر همه چيز است و همه‌ي افتخارات مال خدا است، امّا اينجا دارد فخر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، افتخار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، دارد به خود مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بالد، «فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ»([14])، يك كسي را تعيين كرد كه مردم كفّار ديگر جرأت نمي‌كنند به طرف دين بيايند اين ديني كه الان در دست من و شما است بعد از هزار و چهارصد سال به خاطر همان گذشت‌ها است. امام حسن مجتبي به خودش قسم! اگر اراده مي‌‌‌‌‌كرد معاويه فلج لااقل بشود، مغزش از كار بيفتد مي‌‌‌‌‌شد، الان شما مريض سرطاني را مي‌‌‌‌‌بريد در خانه امام مجتبي، بعد از هزار و چهارصد سال شفايش مي‌‌دهد، چرا نكرد؟ براي اينكه امروز ما بنشينيم فكر بكنيم، من همه‌ي اينها را دلايل علمي و اعتقادي و تحقيقاتي دارم، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد: نه، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيد، حالا ان شاء الله من نمي‌خواهم در جزئيات مسأله‌ي امامت وارد بشوم، تمامشان، حتّي امام هادي و امام عسكري كه در مُعَسكر زنداني بودند و شايد كلمات زيادي هم از آنها به دست ما نرسيده همان بودنشان در زندان، همان توي مُعَسكر بودنشان، توي لشكرگاه بودنشان، همان دين اسلام را حفظ كرد، منتها به نخ باريكي رسيد تا امروز،

تا امروز كه ما انتظار داريم، باز دنيا انتظار دارد، اين انتظار نيست كه همه بگويند ما عدالت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيم نه جنگ؟ و اين مسأله برايشان هيچ پياده نشود، هيچ اهميّت به همه‌ي اين مردم دنيا داده نشود، چرا؟ چون كه مصالح مردم دنيا مطرح نيست، اينها نمي‌خواهند يك كسي بيايد در رأس قدرت واقع بشود كه تمام مردم دنيا آن چه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهند برايشان فراهم بكند و همه در رفاه و آسايش باشند به خدا قسم ما خوابيم، غافليم، همه‌ي مردم دنيا امروز وجود مقدّس امام زمان عليه الصلوة و السلام را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهند البتّه حتّي خود شيعيان، از چهل سال قبل، پنجاه سال قبل حتّي خوب يادم است احدي حتّي دعاي ندبه نمي‌شناختند چيست، كه آمده بودند سؤال مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كردند از پدر من كه دعاي ندبه در كجا است، تازه كتاب مفاتيح چاپ شده بود ايشان ارجاع مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داد به كتاب مفاتيح و يك جمعيّت خيلي كوچكي كه چهار نفر يا پنج نفر بودند يكي‌اش پدر من بود مجلس دعاي ندبه تشكيل دادند، مرحوم آيت‌اللّه كلباسي در مشهد بودند ايشان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمدند دعاي ندبه را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانند همين، الان چي؟ شما صبح كه از خواب بيدار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شويد روز جمعه غير از جمعه، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينيد همه‌ي مردم رفتند توي حسينيه يا امثال اينها دارند دعاي ندبه مي‌‌خوانند، حالا درست است آني كه شما مي‌‌خواهيد شما همه‌تان همه جا خوانده نمي‌شود ولي كم‌كم خوانده مي‌‌شود، بگذاريد آقا تشريف بياورند،

بگذاريد امام زمان عليه الصلوة و السلام بيايد آن وقت بعضي از جملات را اگر از مدح پيغمبر شما در قرآن نديده باشيد و بعضي از كلمات خاندان عصمت را اگر درباره‌ي پيغمبر نشنيده باشيد؛ همان‌طوري كه يك عدّه از مسلمانان نديدند و نشنيدند وقتي به علوم حضرت بقيةاللّه برخورد مي‌‌كنند مي‌‌گويند: اين آقا كه خيلي بالاتر از پيغمبر است، ما مي‌‌گوييم نه، هر چه ايشان دارد همان چيزهايي است كه پيغمبر دارد و الاّ نمي‌شود مردم باهوش و با درك و دانشمند امروز را و يا با هوش و با درك و با علم دانشمندان فردا را همين‌طور معمولي با آنها برخورد كرد، من يك قدرتمندم آمده‌ام شما را به آنچه كه مصلحت‌تان هست برسانم، همين جور كه همه‌ي قدرتمندان مي‌‌گويند، بايد برساند، در مدّت كوتاهي هم مي‌‌رساند تمام كره‌ي زمين را در ظرف كمتر از ده سال بعضي از روايات هشت سال، تمام مردم سرجايشان نشسته‌اند، راحت، به تمام خوبي‌ها رسيده‌اند يك چنين فردي بايد جانشين پيغمبر باشد، اگر اين چنين شخص نه علم داشته باشد، نه عصمت داشته باشد، به فكر خودش باشد كه اگر يك وقتي دشمني هجوم آورد از كدام سوراخ فرار بكند، اين مسائل را اگر داشته باشد اين هم مثل همين‌ها است، اين داراي آن علم نيست، كوچك‌ترين جهلي در وجود مقدّس امام نبايد باشد، معصوم از جهل، اين جمله را شايد در كتاب‌ها نديده باشيد ولي من هر چه فكر كردم بهترين جمله و خلاصه‌ترين جمله براي اينكه امام چي هست و چه خصوصيّت دارد همين جمله است؛ معصوم از جهل، و چهارده نفر هم بيشتر نمي‌شود باشند، معصوم از جهل، هيچي برايش، چه آينده، مثلاً ما حالا اين كار را براي ملّت انجام بدهيم فردا شايد خراب در آمد از كار، ابدا، اين مردي كه آمده در مقابل من ايستاده و اظهار ارادت مي‌‌كند و خيلي هم دست و پاي ما را مي‌‌بوسد اين در دلش مي‌‌خواهد يك روزي استاندارد، وزير، نمي‌دانم توي مملكت يك كاره‌اي بشود، اين توي دلش اين است، حضرت امير هم مي‌‌فهميد اين را منتها به رويشان نمي‌آورد. زمان زماني نبود كه به رو بياورد، ولي امام زمان نه، زمان زماني است كه به رو بياورد، تو توي دلت اين است، اين كاري كه شماها پيشنهاد مي‌‌كنيد آينده‌اش آن مي‌‌شود، اينها را بايد بداند، معناي معصوم از جهل هم همين است.

اگر بگوييد لازم نيست بداند، همين كلاه‌هايي كه در همه‌ي انقلاب‌ها به سر رهبران انقلاب گذاشته مي‌‌شود كه افراد ناباب وارد مي‌‌شود و كم‌كم فكر نكنيد يك دفعه، كم‌كم راه و روش انقلاب را برمي‌گردانند به آن جهتي كه مي‌‌خواهند همان‌طور مي‌‌شود، امام زمان از دنيا تشريف مي‌‌برند به عالم بالاتر و دنيا اين زندان را به ما وا مي‌‌گذارند و حال آنكه افرادي كه اين‌جوري توي‌مان هست طبعاً كم‌كم زمام اختيار را در دست مي‌‌گيرند و كم‌كم باز مي‌‌شود قبل از ظهور حضرت مهدي صلوات الله عليه، باز همان مي‌‌شود، غير از اين است؟ تجربه براي ما ثابت نكرده است؟

پس امام جانشين پيغمبر، خليفه‌ي پيغمبر، اگر پيغمبر عقل كلّ است كه هست بايد جاي خودش يك نفري را بنشاند كه يا مثل خودش باشد و چون بهتر از آن معنا ندارد ما نمي‌گوييم يا بهتر از خودش باشد، بر و برگرد ندارد و الاّ نه به دين علاقه دارد، نه به آينده‌ي بشريّت علاقه دارد، نه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد دينش ادامه پيدا بكند، اين جوري كه آقايان طرح مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند كه پيغمبر از دار دنيا رفت و براي خودش وصيّ‌اي تعيين نكرد، چه خدايي، چه پيغمبري، اين كار كساني هست كه يك مدّتي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهند توي دنيا يك عدّه دورشان باشند، احترامشان كنند و بعد هر چه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد بشود، خدا تعيين كرده،

بعضي از جملات غلطي كه توي ماها هست و متأسفانه افراد جاهل القا كرده‌اند اين را مجبورم تذكّر بدهم، نام اين دوازده امام در اوّل خلقت تعيين شده، پسر كيست؟ مادرش حتّي كيست؟ خصوصيّات، بيوگرافي اجمالي، حالا از نظر ذات مقدّس پروردگار كه تفصيلي است ولي از نظر اظهارش اجمالي است، تعيين شده و هيچ بر و برگرد ندارد كه همين‌ها ائمّه‌ي بعد از پيغمبر هستند يعني نمي‌تواند غير از اين باشد آن وقت آنجا ديگر نمي‌خواهم بعضي از گفته‌ها را من تكرار بكنم، يك نسبت‌هايي به حضرت مجتبي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند، يك نسبت‌هايي به امام رضا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند، يك نسبت‌هايي به ساير ائمّه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند كه اصلاً هر چه غير از ايني كه گفتم شنيديد بدانيد خلاف رضاي خدا و پيغمبر و اگر ترس از قيامت داريد من ان شاء الله مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويم همه‌ي گناهِ اعتقادِ اينها به گردن من، اعتقاد داشته باشيد، در روز اوّل همان لحظه‌اي كه پيغمبر خلق شد اين دوازده وصيّ براي او تعيين شد برو و برگرد هم ندارد، گاهي هم اظهار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمود، هفته‌ي گذشته بود ظاهراً عرض كردم در كتاب‌ها، كُتب اهل‌سنّت، من پيش يكي از شخصيّت‌هاي مهم وهابي رفتم، از دار دنيا رفت به ايشان گفتم چون نابينا بود به ايشان گفتم: ما تقول في هذا الروايه، اين روايت را چي هست نظر شما؟ كه «اَلائِمَة مِنْ بَعْدِي اِثْنَا عَشَرَ»، خيال كرد يكي از همان اصحاب اطرافش هستم، چون لباس من را نمي‌ديد والاّ من با همين لباس بودم، ايشان فرمودند كه منظور اوّل آنها ابي‌بكر، دوّم عمر، سوّم عثمان، چهارم علي، پنجم معاويه، اينجا توقّفي كرد، من فكر كردم خسته شد چون رديفش معلوم است، يك نفر آنجا گفت: ثم يزيد، گفت: نه، يزيد شرابخوار بود، قمارباز بود، بي‌دين بود، من او را قبول ندارم، من گفتم: پس كي؟ شما بشماريد دوازده‌تا مانده، گفت كه: توي اين خلفاي عبّاسي و اموي بگرد هر كدامشان خوب بودند آن را انتخاب كن تا دوازده‌تا، آخر اين نگذاشت من بقيّه روايت را بخوانم، گفتم در روايات هست همان روايتي كه شما گفتيد صحيح است، در روايات هست كه «اَوَّلُهُمْ عَلِيِّ بْنِ اَبِيطَالِبٍ ثُمَّ الْحَسَنِ ثُمَّ الْحُسَيْنِ ثُمَّ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ اَنْتَ يَا جَابِرُ» اي جابر تو او را مي‌‌بيني «وَ بَلِّغْ مِنِّي السَّلامَ»([15])، سلام من را به او برسان، گفت: انت جعفري، هنوز تازه آقا فهميد كه ما شيعه هستيم و حالا اين هم به خاطر اينكه هيچكس نمي‌آيد اين روايات را بگويد والاّ خودش مي‌‌دانست شروع كرد به بدگويي كردن به شيعه‌ها، يك نفر هم به من اشاره كرد كه ايشان كه اوقاتش تلخ مي‌شود ممكن است كار دستت بدهد پا شو برو، ما هم پاشديم رفتيم، روايات صحيحه، توي كُتب معتبره نوشته شده، «خُلَفَائِي مِنْ بَعْدِي اِثْنَاعَشَرَ، اَوْصِيائِي مِنْ بَعْدِي اِثْنَا عَشَرَ»، اينها عبارات مختلفي است كه در شايد اگر مبالغه نباشد هزارتا روايت، دو هزارتا روايت، «اَلائِمَة مِنْ بَعْدِي اِثْنَا عَشَرَ، كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشَ([۱۶])، كُلُّهُمْ مِنْ بَنِي‌هَاشِمِ([۱۷])، اَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ اَبِيطَالِبٍ»، آخر پيغمبراكرم چه كار كند با اين مردم جاهل؟ چه كار كند؟ چه‌جوري توضيح بدهد،

يك عدّه‌شان كه روايات را خوانده‌اند و مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهند به اصطلاح خيلي دور از حق نگويند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند: دو دسته ما خليفه داشتيم براي پيغمبر، يك دسته خلفاي معصومِ عالمِ دانشمند كه اوّل آنها علي‌بن ابيطالب است، همين دسته است. يك دسته هم سياستمدارانِ اينجا است كه بعضي مي‌‌گويند: دين از سياست جدا نيست اين است معنايش، يعني اگر گفتيم جدا هست اين جوري مي‌‌شود، يك عدّه هم مملكت‌دار، سياستمدار براي هر چيزي حاضرند هر كاري بكنند يك عدّه هم اينها هستند، آن وقت ائمّه‌ي اطهار را جدايشان مي‌‌كنند، ديگر آقا حالا شما دستتان را ببوسيم، احترامتان كنيم، سهم امام هم آن وقت‌ها نمي‌دادند كه حالا سهم اماممان را به شما بدهيم، نمازمان را مسائل شرعي‌مان را از شما بپرسيم، چون همانها در ذهن صحبت ايجاد مي‌‌كردند، لذا در زمان خلفاي عبّاسي يك چند نفر امام آوردند، اين امام‌ها كه به درد ما نمي‌خورد، امام صادق مي‌‌گويد مثلاً دين از سياست جدا نيست – حالا تعبير من است – تمام «وَ سَاسَةِ الْعِبَادِ»[18] در زيارت جامعه مي‌‌خوانيد، اين‌ها كه مي‌‌گويند دين از سياست جدا نيست نمي‌شود با اينها كنار آمد، چون الان به آ‌ن‌ها بگوييم هر چه شما مي‌‌فرماييد مي‌‌گويد: آقا يك مثلاً فرض كنيد حجّاج بن يوسف ثقفي از آنجا بيا پايين من مي‌‌خواهم بنشينم، با اينها نمي‌شود كنار آمد، با مراجع شيعه هم اين را بدانيد واقعاً سلاطين مشكل داشتند و نمي‌توانستند كنار بيايند منتها خوب قدرت زياد بود، خوب چه كارشان كنيم، امام مي‌براشيم، ما كه خليفه، جانشين براي پيغمبر تراشيديم چرا امام نتراشيديم؟ يكي از شاگردها امام صادق را به او رفتند پول زيادي دادند، با او صحبت كردند، كنار آمدند، به او امكانات دادند، قدرت دادند، گفتند: هر كس به درس تو بيايد ما به او پول مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهيم، هر كس به درس امام صادق برود پول از او مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گيريم، ماليات از او مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گيريم خوب، گفت خيلي خوب چشم هر چه هم بگوييد گوش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم، هر چي بگوييد گوش مي‌‌‌‌‌‌‌كنم، گفتند و گوش كردند و امروز گرفتاري‌هاي مسلمين را به اينجا رساندند، ائمّه را هم توي خانه نشاندند

و «ان شاء الله» زمينه خيلي پيش آمده اميدوارم به زودي آن لحظات آخر غيبت كبري ان شاء الله به پايان برسد و همه‌مان در زير سايه امام عصرمان «ان شاء الله» به همه‌ي كمالات موفق بشويم و اميدوارم پروردگار عزيز عيد ميلاد حضرت موسي بن جعفر را كه باعث خيلي خيرات شد؛ من يك جمله‌اي گفتم به كسي كه روز قبل از ميلاد حضرت موسي بن جعفر كه در كنار بغداد قبر مطهرش هست كه روز قبلش ديگر صدام پيدايش نشد كه «ان شاء الله» اين يك اظهاري است كه مردم عراق از دست تمام ظالمين و افرادي كه به آنها ظلم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند فرقي هم براي ما ندارد چه صدام باشد چه غير صدام «ان شاء الله» نجات پيدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و به كمالاتي خواهند رسيد؛ شيعيان مظلومي كه الان حدوداً شايد چهل سال زير بار ظلم واقع شده‌اند يك مدّتش را ما لمس مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيم و احساس كرديم و الاّ از روزي كه اين حزب بعث آمده بر سر آنها مسلط شده بيشتر از چهل سال است. اميدواريم با ظهور حضرت همه‌ي حقايق ظاهر بشود، همه‌ي مشكلات ظاهر بشود و به آن امام مبيني كه خدا در قرآن وصفش كرده كه مصون از جهل است «ان شاء الله» به محضرش مشرّف بشويم و دين و دنيا و آخرتمان در پناه آن حضرت محفوظ بماند. من ديگر فرصت براي بيشتر از اين صحبت ندارم ما مثل اينهايي كه توي تلويزيون صحبت مي‌‌‌‌‌كنند، ساعت به آن‌ها نشان مي‌‌‌‌‌دهند ما تقريباً اينجوري شديم، چون حساب دوستان ديگر را مي‌‌‌كنم.

نسئلك و ندعوك بأعظم اسمائك و بمولانا صاحب‌الزمان يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه

روز جمعه است، خدايا! به آبروي امام زمانمان ما را از خطرات اين لحظات آخر غيبت خدايا از اين خطرات ما را حفظ بفرما

ما را در صراط مستقيمي كه دستمان به دست امام زمانمان برسد قرار بده

ما را در صراط مستقيمي كه هميشه با خاندان عصمت و طهارت باشيم قرارمان بده

خدايا! استقامت ما را آن‌چنان زياد كن كه در آن صفي كه: «نَعَتَّ اَهْلَهُ فِي كِتَابِكَ فَقُلْتَ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ»([19])، خدايا! استقامتمان را آن قدر زياد كن كه در آن صف قرار بگيريم

پروردگارا! ما را از همه‌ي گناهان حفظ بفرما

از همه‌ي مشكلات دور بفرما

خدايا! در پناه امام زمانمان ما را حفظ بفرما

ما را از بهترين اصحاب و يارانش قرارمان بده

خدايا! توفيق تزكيه‌ي نفس، كمالات روحي به همه‌مان مرحمت بفرما

امواتمان، شهدامان، امام راحلمان را غريق رحمت بفرما

عاقبتمان ختم بخير بفرما

و عجل في فرجه مولانا.

 

 

خلاصه اين درس

 

۳- خداي تعالي و پيامبر اكرم و فاطمه زهرا و ائمه اطهار عليهم الصلوة و السلام در يك رديف و به طور مساوي بر ما ولايت خاص الخاص دارند يعني بدون هيچ‌گونه جهلي و با كمال محبت به بشر فرمان مي‌دهند و بعد از آنها فقهاي جامع‌الشرايط داراي ولايت خاص هستند

(آنچه ائمه عليهم الصلوه و السلام را از جهت ولايت بر بشر در رديف پيامبر اكرم ص قرار مي‌دهد علم و ايمان است يعني علم الهي كه در مرتبه اول نزول، در قلب آنها به صورت معلوم منعكس گرديد و آنگاه ايمان آنها به تمام آن حقايق و علوم سبب شده كه آنها در يك رديف قرار گيرند و نيز عقل حكم مي‌كند كه شخصي كه داراي قدرت است و كارهاي ناتمامي هم دارد ولي عمرش كفايت نمي‌كند تا آنها را به انجام برساند، جانشيني كه از جهت علم و عصمت با خودش مساوي باشد را انتخاب مي‌نمايد تا كارهاي ناتمام را به اتمام برساند و لذا در رمان پيامبر اكرم ص بنا به جهالت فوق العاده كه بر جزيره العرب حاكم بود به طور طبيعي امكان انتقال علوم به بشر نبود و از طرف ديگر به گواهي قرآن و تاريخ برتر از علي بن ابي‌طالب عليه السلام هم در بين مردم نبوده است لذا علي و اولادش عليهم السلام جانشين پيامبر اكرم ص شدند و علت تعدد جانشين براي پيامبر اكرم ص انتقال علوم به بشر و رشد آنها بوده است تا آنجا كه امروز خواسته عمومي جامعه بشري عدالت و عدم جنگ و خونريزي است و اين خود بارزترين علامت براي تحقق هدف الهي در كره زمين و ظهور حضرت ولي‌عصر ارواحنا فداه مي‌باشد. پيامبر  نسبت به بعد از خود دو راه داشته ۱- مانند ساير سلاطين كه مدتي حكومت را به دست مي‌گيرند و بعد هم رها مي‌كنند و مي‌روند باشد يعني هيچ جانشيني براي خود يقين نكرده باشد كه غير شيعه در اسلام ضمن اينكه چنين اعتقادي ندارند اما اين روش را عملي كرده‌اند ۲- چون پيامبر داراي هدف بسيار مهمي بوده حتما جانشينان خود را تعيين كرده است كه اين واقع امر مي‌باشد و شيعه چنين اعتقادي دارد، جانشينان پيامبر ص در روايات كاملا مشخص شده‌اند و بلكه در ابتداي خلقت كاملا مشخص شده‌اند، اگر به دستورات دين مفدس اسلام عمل مي‌كرديم امروز يهود و نصاري بر خلاف نهي قرآن بر سر مسلمين حاكم نمي‌شدند، اگر جانشين پيامبر ص معصوم از جهل نباشد اهداف الهي و وعده‌هاي عصر ظهور ابدا محقق نخواهد شد ، هر انقلابي كه به سركردگي غير معصوم انجام گيرد به انحراف كشيده مي‌شود، آنان كه نخواستند جانشينان الهي و واقعي پيامبر ص را بپذيرند بحث جدايي دين از سياست را مطرح كردند و ايجاد ائمه ساختگي آن را عملي نمودند ، ان‌شاء الله لحظات آخر غيبت كبري مي‌باشد و از جمله علائم آن نابودي حزب بعث عراق است.)

 

 

 

 


[۱] مائده/۵۵

[۲] وسائل‏الشيعه: ۲۷/۱۳۱، احتجاج: ۲/۴۵۸، تفسيرإمام عسكري عليه السلام: ۲۹۹

[۳] بقره/۲۸۵

[۴] بحار: ۹۹/۱۰۴، إقبال‏الاعمال: ۲۹۵

[۵] «فَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ غَيْرُ فَقِيهٍ وَ رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَى مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ» كافي: ۱/۴۰۳، وسائل‏الشيعه: ۲۷/۸۹، بحار:۲/۱۶۴، احتجاج: ۱/۱۵۲

[۶] وسائل‏الشيعه: ۱۵/۱۲۸، مستدرك‏الوسائل: ۱۱/۱۰۱، بحار: ۳/۲۲۴

[۷] اسراء/۳۱

[۸] مائده/۵۱

[۹] احتجاج:۲/۳۰۷، لهوف:۱۸۱

[۱۰] مائده/۶۷

[۱۱] آل عمران/۶۱

[۱۲] آل عمران/۲۸

[۱۳] مائده/۳

[۱۴] مؤمنون/۱۴

[۱۵] «فَاقْرَأْهُ مِنِّي السَّلامَ» كتاب سليم بن قيس

[۱۶] الامامه والتبصره، صحيح مسلم: ۹/۱۰۱، صحيح بخاري: ۳/۱۴۵۲، الغيبه: ۱۰۴

[۱۷] نهج الحق و كشف الصدق: ۱۶۷، الزام الناصب: ۱/۱۷۲

[۱۸] «قَادَةَ الْأُمَمِ وَ أَوْلِيَاءَ النِّعَمِ وَ عَنَاصِرَ الْأَبْرَارِ وَ دَعَائِمَ الْأَخْيَارِ وَ سَاسَةَ الْعِبَادِ وَ أَرْكَانَ الْبِلَادِ» فقيه: ۲/۶۰۹، تهذيب‏: 6/95، مستدرك‏الوسائل: ۱۰/۴۱۶، بحار: ۹۷/۳۴۲، عيون‏: 2/272

[۱۹] بحار:۹۹/۱۱۰

۲۶ ذی الحجه ۱۴۲۳ قمری – ۹ اسفند ۱۳۸۱ شمسی – جلسه دوازدهم اعتقادات

 

متن سخنراني 26 ذي الحجه الحرام 1423 مصادف با 9 اسفند 1381 و 28 فوريه 2003

 

1- خطبه

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَي رَسُولِ اللهِ وَ عَلَي آلِهِ آلِ اللهِ لَا سِيَّمَا عَلَي بَقِيَّةِ اللهِ رُوحِي وَ اَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الْآنِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.

 

2- عبارت قرآني آغازين(مائده/55)

«اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِنَّمَا وَلِيُّكُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ»([1])

 

3- ولايت خداي تعالي

يك چند جمله درباره‌ي مسأله‌ي ولايت در ايّام عيد سعيد غدير عرض شد و چون اين دوازده روز تا ماه محرم دوازده روز مبارك و ايّام پر نشاطي است و سال قمري و اسلامي‌مان را با ياد خاندان عصمت و طهارت و بالاخص نام مقدّس علي بن ابيطالب و ولايت تامّه‌ي ايشان مي‌خواهيم تمام كنيم و اتّفاقاً بحث ما طبيعتاً به همين آيه‌ي شريفه رسيده است، زيرا در دوازده هفته‌ي گذشته كه درباره‌ي خداشناسي صحبت كرديم نتيجه‌اش اين بايد باشد كه ولايت پروردگار بر ما به خاطر وجودش، به خاطر بدائي كه دارد، به خاطر اختياري كه به ما داده، به خاطر قضايي كه درباره‌ي ما مي‌كند و به خاطر همه‌ي مباحث گذشته بايد به اين نتيجه برسيم كه ذات مقدّس پروردگار ولايت بر ما دارد؛

 

C فرقي كه خدا بين انسان و ساير موجودات قايل شده است

در عين آنكه خداي تعالي مالك ما است، صاحب ما است، خالق ما است و ما را به وجود آورده است. در عين حال مثل يك فرد غريبه به ما اختيار داده است، كه در جبر و اختيار در هفته‌ي گذشته مطالبي عرض شد. اين اختيار به خاطر شخصيّت و اكرامي است كه به بشر فرموده، «وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ»([2])، ما فرزندان آدم را گرامي داشتيم، احترامشان كرديم، آن‌ها را مثل ساير مخلوقات با آن‌ها معامله نكرديم. ساير مخلوقات را خداي تعالي اگر هم اختياركي داده خيلي جزئي است؛ ولي به بشر آنقدر اختيار عنايت كرده كه گاهي از خداي تعالي فراموش مي‌كنند، بندگي خدا را ترك مي‌كنند، و گاهي ادّعاي خدايي مي‌كنند، خدا اكرام كرده، يك مثلي برايتان بزنم تا مطلب كاملاً روشن گردد. اگر يك مهماني وارد منزل شما شد اگر خيلي محترم بود، به او اختيار مي‌دهيد كه هر تصرّفي را بكند، هر كاري را انجام بدهد، ولي اگر آن مهمان، مهمان لايقي نبود، و فهم و درك و شعور زيادي نداشت، به او اختيار نمي‌دهيد ممكن است دزد باشد، ممكن است خائن باشد، لذا او را وارد يك اتاق محدودي مي‌كنيد كه به جايي نگاه نكند، چيزي را تصرّف نكند. خداي تعالي نسبت به همه‌ي موجودات الاّ انس و جنّ اين عمل را انجام داده؛ يعني اگر به يك حيوان نگاه كنيد، مي‌بينيد محدود است، فكر زيادي ندارد، نمي‌تواند يك دايره‌اي را در اختيار بگير، اگر هم مي‌گيرد از نظر مكاني، از نظر فكري نمي‌تواند به همه جا احاطه پيدا كند و علم و صنعتي را داشته باشد؛ ولي به بشر خداي تعالي چون اكرامش كرده، چون احترامش كرده، به خاطر آنكه به او عقل داده و داراي عقلش كرده از اين جهت مي‌بينيم كه در قرآن مجيد مكرّر مي‌فرمايد: «وَسَخَّرَ لَكُم الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ »([3])، «و سَخَّرَ لَكُم الارض و السماء»([4])، مثلاً، «وَسَخَّرَ لَكُمْ الْفُلْكَ»([5])، همان‌طوري كه كشتي در اختيار تو است به هر طرف كه مي‌تواني ببري، مي‌تواني، همين گونه خورشيد و ماه در اختيار تو است، آسمان و زمين در اختيار تو است در سوره‌ي «الرحمن» مي‌فرمايد كه «يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ»، اي گروه جن و انس! «إِنْ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ فَانفُذُوا لَا تَنفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطَانٍ»([6])، در آسمان‌ها نفوذ كنيد، در زمين‌ها نفوذ كنيد، در همه‌جا مي‌توانيد حركت كنيد امّا با وسيله، چون بدن داريد. بدنتان از جنس دنيا است و بايد اگر مي‌خواهيد با اين بدن حركت كنيد – چون با كلمه‌ي انس بشر را خطاب كرده و معمولاً انسان و انس به همه‌ي مردم كره‌ي زمين چه مسلمان و چه غير مسلمان گفته مي‌شود – بنابراين، خدايتعالي مي‌فرمايد: اي معشر جنّ و انس! اگر خواستيد به آسمان‌ها نفوذ كنيد، نمي‌توانيد معمولي نفوذ كنيد، مگر با سلطه، مگر با وسيله، كه مي‌بينيم مربوط به مردم مسلمان نيست، سفينه‌هاي فضانورد درست كردند و تا حدّ يك قدمي، به طرف آسمان حركت كردند.

 

C كمال انسان پذيرش ولايت پروردگار است

بنابراين، اگر انسان مؤمن شد، ولايت پروردگار را با همه‌ي اختيار و قدرتي كه دارد اگر قبول كرد، تحت فرمان پروردگار قرار گرفت، آن خدايي كه همه چيز در اختيار او است، اگر قرار گرفت، مثل رسول اكرم كه عبد خدا است، بنده‌ي خدا است و چون بنده‌ي خدا است خداي تعالي مي‌فرمايد: «وَمَا يَنْطِقُ عَنْ الْهَوَى»([7]) نُطقش حتّي، حركاتش، سخنانش، كلامش روي خواسته‌ي نفس نيست. به خاطر نفوذي كه از نظر طبيعي بايد به آسمان‌ها و زمين نفوذ كند نيست، به خاطر ارتباط اُنسش با پروردگار است لذا، مي‌بينيم اگر ارتباط با خدا برقرار شد، يعني ولايت حق را پذيرفت، با محبّت بندگي خدا را كرد به جايي مي‌رود كه مي‌رسد به «قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى»([8])، آنچنان بالا مي‌رود كه مثل دو قوس، دو تا قوس را اگر سر به سر هم بگذاريد يك دايره را تشكيل مي‌دهد. اگر خدا و پيغمبر را با هم يكي كرديد يك چيز مي‌شود، بلكه از آن هم نزديكتر، يعني دل قوس اين طرفي را به دل قوس آنطرفي بچسانيد توي هم مي‌روند، آنچنان يكي مي‌شوند كه انسان از دور نگاه مي‌كند نمي‌داند قوس طرف راستي با قوس طرف چپي كدام يكي است و مخلوط مي‌شود كه فرمود درباره‌ي علي بن ابيطالب كه «عَلِيٌّ مَمْسُوسٌ فِي ذَاتِ اللّهِ»([9])، علي ممسوس در ذات خدا است و خداي تعالي هم مي‌فرمايد: «قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى» بنابراين، با ولايت خدا انسان اگر ولايت خدا را بپذيرد كه در هفته‌ي گذشته بود يا روز عيد غدير عرض كردم

 

C معناي «ولي»

معني ولايت زياد نيست كه بعضي معتقدند معاني مختلفي را دارد، معني ولايت اين است كه وليّ اگر به طرف فرمانده اطلاق شود، به معني فرمانده‌ي است كه روي محبّت به فرمانبردار، فرمان مي‌دهد و اگر به طرف فرمانبردار وليّ اطلاق شود، اطاعتي است كه اطاعت كننده با محبّت از مولايش اطاعت مي‌كند. لذا، در كلمات خاندان عصمت و طهارت مي‌خوانيم كه «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا»([10])، ببينيد – حواستان به من باشد – «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا»، خدا وليّ مؤمنين است و از آن طرف مي‌گوييد كه «عَلِيٌّ وَلِيُّ اللَّهِ»([11])، علي وليّ خدا است، اگر معني وليّ يكي بود، اين‌جا هم فرمانده خدا مي‌شد علي و بسيار غلط بود، آن‌جا مي‌گوييم خدا فرمانده با محبّت به علي بن ابيطالب و مؤمنين است و اين‌جا مي‌گوييم علي بن ابيطالب فرمانبردار با محبّت نسبت به خدا است، اولياء خدا هستند و خدا وليّ مؤمنين است. اولياء خدا به معناي اين است كه همه با محبّت، به مقامي رسيده‌اند كه با محبّت خدا را اطاعت مي‌كنند و خدا وليّ مؤمنين است؛ يعني با محبّت به مؤمنين خدا فرمان مي‌دهد. در همين زيارت روز جمعه مي‌گوئيم: «مَولايَ»، اي فرمانده‌ي با محبّت ما! به حضرت بقيةاللّه عرض مي‌كنيم، «اَنَا مَوْلاكَ» من فرمانبردار با محبّت تو هستم. بنابراين فكر نمي‌كنم بيشتر از اين توضيح معني وليّ را، در اين آيه‌اي كه تلاوت كردم پروردگار متعال مي‌فرمايد: «إِنَّمَا وَلِيُّكُمْ اللَّهُ »([12]) جز اين نيست كه وليّ شما خدا است، وليّ شما خدا است معنايش اين است كه آن كه فرمان مي‌دهد و دوستتان دارد و هر فرماني كه به شما مي‌دهد، هر فرماني كه به شما مي‌دهد، هر دستوري كه مي‌دهد روي محبّت است. گاهي بعضي افراد هستند كه فرماني به شما مي‌دهند امّا به خاطر خودشان است؛ يعني مي‌خواهند كارشان راه بيفتد به شما مي‌گويند: اين كار را براي ما بكن، هيچ محبّتي به شما ندارد، اين شخص ولي نيست، اين شخص فرمانده است، اين شخص كسي است كه امر كرده، آمر است. امّا اگر روي محبّت پدري به فرزندش گفت كه اين كار را بكن، برايت مفيد است، اين را مي‌گويند وليّ. پدر وليّ فرزند است و وليّ بالاخره به كسي مي‌گويند كه روي محبّت امر كند، ما بعد از همه‌ي مسايلي كه در اين مدّت عرض كرديم در هفته‌هاي گذشته، اين مطلب بايد كاملاً برايمان روشن شده باشد كه خدا وليّ ما است. وليّ هم به معناي اين است كه روي محبّت به شما مي‌گويد: اين كار را بكن و آن كار را نكن. اگر مي‌بينيد در بعضي از آيات شريفه قرآن مثل اين آيه كه مي‌فرمايد: وليّ مؤمنين اولي به تصرّف، «اَلرَّسُولُ اَوْلَي بِكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ»([13]) پيغمبر اولي است به تصرّف از خود شمااست اين در حقيقت همين معناي وليّ است، يعني شما بدانيد اگر پيغمبر به شما گفت: اين فرزندت را بكش، بدان كه تو را دوست دارد. مانند حضرت خضر كه آن جوان را كه كشت بعد به حضرت موسي كه توضيح مي‌داد، فرمود كه اين بچّه وقتي بزرگ مي‌شد، پدر و مادرش را منحرف مي‌كرد، و چون پدر و مادرش را منحرف مي‌كرد از اين جهت من او را كشتم. اگر امام عصر ارواحنافداه تشريف آورد، اگر پيغمبر گفت، اگر خداي تعالي دستور داد، به خاطر ولايتي كه بر شما دارد كه فرزندت را بكش، زنت را از بين ببر، اموالت را در راه خدا بده، اين‌جا روي محبّت بايد شما قبول كنيد،

 

C خصوصيات اولياء خدا

همان‌طوري كه حضرت اسماعيل در عالم رويا مي‌بينيد كه بهترين فرزندش را، حضرت ابراهيم مي‌بيند كه بايد حضرت اسماعيل را ذبح كند؛ بر مي‌دارد بچّه‌ي جوانش را، جوانش را با آن سيماي زيبايش پس از سال‌ها كه او را نديده آمده در مكّه كه او را ببيند، مي‌گويد: «إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ» پسر مي‌گويد: «يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ»([14])، اي پدر! آنچه كه به تو دستور داده شده انجام بده و حضرت ابراهيم ناراحت است كه چرا اين كارد نمي‌بُرد، چرا دارد در امر الهي تأخير مي‌شود. شما فكر نكنيد كه ائمّه‌ي اطهار و پيغمبران گاهي كه ناراحت مي‌شدند و يك موانعي پيش مي‌آمد از اين ناراحت مي‌شدند كه چرا فشاري رويشان آمده، نه؛ فشارها و ناراحتي‌ها در راه رضايت پروردگار خيلي آسان است. مي‌ترسيدند مبادا «بداء» شود، مبادا آن امر الهي كه بنا بود به دست آن‌ها انجام گردد، عوض شود و آن‌ها آن امتياز را نبرند، ناراحتي اين بود. لذا مي‌بينيم وقتي كه حضرت اميرالمؤمنين علي عليه السلام شمشير به فرق نازنينش مي‌خورد، مي‌گويد: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةَ»([15])، من به پايان خدماتم رسيدم و موفق شدم.

حضرت سيّدالشهداء در گودي قتلگاه مي‌فرمايد: «رِضًا بِرِضَائِكَ»، خوشنودم، كلمه‌ي رضا به معناي خوشنودي است، خوشنودم كه تو خوشنودي و تو خشنود هستي «وَ تَسْلِيمًا لِاَمْرِكَ»([16])، بنابراين يك وليّ خدا آن وقتي وليّ خدا است كه محبّتش به خدا متمركز باشد، آن وقتي وليّ خدا است كه به خاطر محبّت – خوب دقّت كنيد – به خاطر محبّت خدا را اطاعت كند،

 

C خداي تعالي ولي با محبت است

بنابراين بدانيد چه شما روي محبّت خدا را اطاعت كنيد، چه روي مزد و وسعت رزق و امثال اين‌ها، خدا وليّ شما است يعني فرمانده‌ي خدا روي محبّت است، چه شما محبّت به خدا داشته باشيد؛ چه شما محبّت به خدا نداشته باشيد، خدا روي محبّت،

گر جمله‌ي كائنات كافر گردند

بر دامن كبرياش ننشيند گرد

من نكردم خلق تا سودي كنم – بلكه به تعبير من – با محبّت به بندگان جودي كنم، بنابراين معني ولايت الهي معلوم شد و خداي تعالي وليّ همه‌ي افراد بشر كه سهل است، تمام مخلوقات است و بالاخص مخلوقات خوبش مثل رسول اكرم و علي بن ابيطالب و ائمّه‌ي اطهار عليهم الصلوة و السلام.

 

4- پايان بحث خداشناسي

امتيازي كه خداي تعالي به پيغمبراكرم داده كه ما از اين‌جا مي‌خواهيم بحث رسالت را شروع كنيم، بحث توحيد تا همين جا كافي است ولو اينكه اگر يك سال در توانم هست نه اينكه ادّعاي زيادي باشد اگر بخواهد كسي كه سوادي داشته باشد و مثل من بيسواد نباشد بخواهد صحبت كند، سال‌ها و بلكه تمام عمر بايد درباره‌ي خداشناسي حرف بزند و فكر بكند ولي به قدر توانِ فكري مجلسمان و به قدر توانِ فكري خودم آنچه كه لازم بود و در صراط مستقيم شما را قرار مي‌داد، مسايلي بود كه در گذشته و در اين هفته‌ها عرض كردم.

 

C مشكلات مربوط به خداشناسي حل شد

من نمي‌خواهم برايتان درس خداشناسي را از اوّل تا به آخر عرض كنم، مي‌خواهم نكاتي كه بعضي از دوستان را گاهي مي‌بينيم سر دو راهي واقع شده بودند و يك طرف الحاد بود و يك طرف صراط مستقيمِ اعتقادي بود اين‌ها را راهشان را مشخص كنم و بحمداللّه فكر مي‌كنم به اندازه‌ي فكر خودم در اين مسايلي كه گذشت، عرايضي عرض كردم.

 

5- آغاز بحث پيغمبر شناسي

امّا در خصوص رسالت رسول اكرم، پيغمبر عظيم الشأن اسلام،

 

C هر كس با هر مذهبي پيغمبر خاتم را بزرگترين انبياء الهي مي‌داند

پيغمبري كه تنها با عقل و فكر و آنچه از پيغمبرمان باقي مانده و آنچه كه الان به صورت واضح در اختيار ما هست نه اينكه ما چون مسلمانيم بلكه اين مطالبي كه اگر امروز موفق شدم عرض مي‌كنم و اگر موفّق نشدم هفته‌هاي بعد عرض خواهم كرد، آنچنان مطلب روشن است كه همه‌ي اين جمع اگر خداينكرده مسيحي مي‌بوديم، يهودي مي‌بوديم، و حرف‌ها را روي انصاف فكر مي‌كرديم، پيغمبر اكرم را بزرگترين پيغمبران و بالاترين فرد بشر متوجّه مي‌شديم و آن مطلب آن است: يك مقدم‌هاي اگر يادتان باشد در روز اول اين جلسه و اين جلسات عرض كردم «اعجاز قرآن»، اعجاز قرآن همان‌‌طوري كه همه‌تان مطالعه كرديد و به نظر من مطلب ثابت شد چون شماها بعيد است يك چنين فردي باشيد، مطلبي برايتان ثابت نشده باشد و ساكت باشيد.

 

c سكوت هميشه دليل بر رضايت نيست

گاهي گفته‌اند كه سكوت موجب رضا است، سكوت در گاهي از اوقات موجب رضا است و گاهي موجب نارضايتي است؛ اگر در مقابل يك فرد ظالمِ ستمگري كه با چوب بالاي سر شما نشسته و از شما يك چيزي را مي‌پرسد به عنوان استفهام تصديقي، از شما چيزي سؤال مي‌كند، شما سكوت كرديد، اين علامت نارضايتي است؛ يعني به شما مي‌گويد: تو دزدي نكردي، شما چيزي نگفتي، مي‌تواني بگويي: نه، ولي مي‌دانيد اگر گفتي نه، چوب مي‌آيد روي سرت، شكنجه مي‌شوي، ساكت بشوي، خيلي شجاعت كردي كه سكوت كردي و الاّ يك خرده ترسو مي‌بودي، مي‌گفتي: چرا دزدي كردم و دروغ اقرار مي‌كردي، اين‌جا سكوت مورد رضا نيست، اين حرف مطلقاً درست نيست. امّا گاهي هست، گاهي هست كه در مقام چيز ياد گرفتن و تعليم دادن و تعليم گرفتن است. گاهي انسان مي‌خواهد چيزي ياد بگيرد به عمقش برسد، اساس و ريشه‌ي زندگي اش است اين‌جا اگر سكوت كرد، اين مورد رضا است؛ يعني قبول دارم، درست است نمي‌گويم بله، ولي مي‌خواهم رويش فكر كنم. ولي راضي هستم. وقتي كه پيغمبراكرم آمد نزد حضرت زهرا سلام اللّه عليها و علي بن ابيطالب را پيشنهاد كرد، حضرت زهرا سكوت كردند اين سكوت روي حيا است. يعني مي‌خواهم، امّا به پدرم نمي‌توانم با اين صراحت بگويم كه من شوهر مي‌خواهم. سكوت كرد، پيغمبراكرم بلند شد فرمود، بله «رِضَاهَا، سُكُوتُهَا رِضَاهَا»([17])، فكر مي‌كنم اين جمله باشد، بالاخره سكوت اين‌جا سكوت حضرت زهرا، رضايت حضرت زهرا است. شماها در اين مدّت كه الان تقريباً دو ماه، نزديك سه ماه مي‌گذرد، سه ماه مي‌گذرد و درباره‌ي اعجاز قرآن چيزي نگفتيد و هنوز هم مي‌توانيد بگوييد: اين علامت اين است كه قبول كرده‌ايد كه قرآن معجزه است، با همان چيزهايي كه خوانده‌ايد و مطالعه كرديد.

 

c از فوائد اثبات اعجاز قرآن، معرفي شخصيت آورنده آن است

اگر قرآن معجزه باشد، گفتيم خدا را ثابت كرديم، چون معني اعجاز اين بود كه هيچ يك از عوامل طبيعت نتوانند آن را به وجود بياورند و مثل كتابي كه قرآن باشد طبعاً جمادات، حيوانات، گياهان كه معلوم است نمي‌توانند به وجود بياورند، جن و انساند كه ممكن است انسان ببيند كه اين‌ها كتاب مي‌نويسند اهل كتاباند، اهل علماند، اين‌ها ممكن است بوجود بياورند، خدايتعالي فرمود: «قُلْ لَئِنْ اجْتَمَعَتْ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا»([18])، همه پشت به پشت هم بدهند، همه فكرهايشان را روي هم بريزند، تمام دانشمندان شرق و غرب اين‌ها افكارشان را يكي كنند بخواهند يك سوره، ده آيه مثل اين قرآن را بياورند، نمي‌توانند.

اعجاز قرآن كه ثابت شد، خدا ثابت است؛ چون وقتي كه جن و انس نتوانند، جمادات نتوانند، حيوانات نتوانند معلوم است، پس كي اين كار را كرده، اين پديده را كه به وجود آورده؟ خدا. واسطه اين آوردن قرآن براي ما كِه بوده؟ هيچ وقت شماها هر يكيتان يا در كتاب‌ها نوشته شده باشد كه مثلاً بگويند: حضرت عيسي قرآن را آورده، حضرت موسي قرآن را آورده، يا مثلاً يك فرد ديگري قرآن را آورده، ما كه نه در كتاب‌ها، نه در تاريخ و نه هم كسي تصوّر مي‌كند اگر كسي بگويد كه مثلاً قرآن را حضرت عيسي آورده، به او مي‌خندند، حرفي هم ندارد. يك كسي به من گفت: يك قرآني در موزه كجا هست به خط حضرت يوسف، خوب ما خنديديم، شما هم مي‌خنديد چون درست است حضرت يوسف خيلي زيبا بوده و خطّش هم شايد خوب بوده امّا قرآن را ننوشته، اين معلوم است، قرآن را پيغمبر آورده است. شخصي كه پدرش عبداللّه بوده، اسمش محمّد بوده صلي اللّه عليه و آله، كُنيه‌اش ابوالقاسم بوده، القاب زيادي كه آنچه كه در زمان جاهليّت به او نسبت مي‌دادند، امين بوده و مصطفي بوده اين القاب را هم داشته است. مادرش آمنه بوده و فرزندانش هم كه شنيده‌ايد حضرت فاطمه‌ي زهرا سلام اللّه عليها كه همين يك فرزند را اسم مي‌بريم كافي است براي معرّفي حضرت رسول اكرم. هيچ كس در عالَم يا در هيچ جاي تاريخ گفته نشده كه غير از پيغمبر قرآن را آورده، اوّل امتياز پيغمبراكرم اين است كه رسالت داشت، رسالتش در چيست؟ در آوردن قرآن. اين قرآن را آورده؛ اگر خدا او را رسول قرار نمي‌داد، معجزه منحصربه فردش در كلامش به دست او داده نمي‌شد. پس رسول اكرم واسطه‌ي وحي است، خودش هم بيشتر از اين و خدايش هم بيشتر از اين نمي‌خواهد،

 

# خصوصيات پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله

به او مي‌فرمايد: «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ»، من مثل شما يك بشري هستم. همان‌طوري كه شما مي‌مي‌ريد من هم مي‌ميرم، «إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ»([19]) همان‌طوري كه شماها ازدواج مي‌كنيد، داراي فرزند هستيد من هم هستم، غذا مي‌خوريد من هم مي‌خورم همه‌ي كارهاي يك بشر غير از كارهاي زشت و بدش كه از عالَم بشريّت خارجش مي‌كند، همه‌ي كارهايش را من هم مي‌كنم، «إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ»، امّا يك امتياز دارم و همه‌ي امتيازِ پيغمبراكرم هم به همين است «يُوحَى إِلَيَّ»([20])، شما هر چه تزكيه‌ي نفس كنيد اين را به شما بگويم، هر مقدار فعّال باشيد در تزكيه‌ي نفس و پاكي، بخواهيد در شرع يك كلمه به آن‌ها وحي بشود نخواهد شد، نه شما، دوازده امام به آن‌ها در احكام شرع با اين قيد، در احكام شرع به آن‌ها يك كلمه وحي نشده – در احكام شرع هر چه مي‌گويم همان را مواظب باشيد تا تعارضي در كلماتم و در كلمات گذشته‌ام بوجود نيايد – وحي شده، دائماً هم به امام عصر وحي مي‌شود امّا در احكام شرع نيست، چون اگر يك حكم از احكام كه به پيغمبر وحي نشده به امام وحي بشود اين پيغمبر آخراست، نه آن و اگر بگوييد: همان تكرار شده كه آن تأييد وحي نمي‌شود. بنابراين در احكام شرع به هيچ وجه به احدي غير از پيغمبر، چون خاتمالانبياء است به كسي چيزي وحي نشده، علي بن ابيطالب ناشر وحيي است كه به پيغمبر شده، اين‌ها را معتقد باشيد، مخلوط نكنيد، بدتان هم نيايد كه بگوييم: به علي بن ابيطالب چيزي در احكام شرع چيزي وحي نشده، چون بعضي از اين افراد كاسه از آش داغ‌ترها، علي بن ابيطالب را خدا مي‌دانند و خدايي را قائل نيستند جز علي.

من خودم ديدم كسي كه مي‌گفت: لا اله الاّ علي، بعضي‌ها هم هستند كه مي‌گويند به اين‌ها هم مثل پيغمبر وحي مي‌شود، اين توهين به خدا و پيغمبر است ولي اگر گفتيم: همه‌ي علومي كه به پيغمبر اكرم وحي شده به علي بن ابيطالب هم داده شده تا علي براي مردم توضيح بدهد، اين كلام حقي است و همه قبول دارند حتّي اهل سنت هم قبول دارد و اين مطلبي است كه بايد ما معتقد باشيم. از آن جاهايي كه «فصل الخطاب» براي اعتقادات شما همين جمله‌ي امروز است، خداي تعالي وليّ ما است و بعد آن كسي كه علمش به او وحي شده كه پيغمبر اكرم باشد. پيغمبر اكرم به خاطر اين وحيي كه از جانب پروردگار شده به او و به خاطر اينكه همه‌ي علوم اولين و آخرين را مي‌داند و به خاطر آنكه همه چيز به او از طريق وحي مي‌رسد، از اين نظر مسلّم پيغمبر است، پيغمبر معنايش همين است،

 

C پيامبر اولو العزم كيست؟

نبييّ داريم، پيغمبري داريم، پيغمبرِ اولوالعزمي داريم و رسولي. اين چند جمله را هم شرح مي‌دهم امروز عرايضم را تمام مي‌كنم و ان‌شاءالله براي هفته‌هاي آينده، البتّه از شب سه شنبه اين‌جا مجلس عزاداري به خاطر محرّم، عزاي حضرت ابي عبداللّه است. ان‌شاءالله تا شب دوازدهم از محضر جناب آقاي رفيعي استفاده مي‌كنيم و شايد هفته‌ي آينده اين مجلس تعطيل باشد يا از جاي ديگري من با شما صحبت كنم ولي بعد هست يك هفته نهايت تعطيل باشد و بعد جلسات هست من ان‌شاءالله از خدا خواستم كه خدايتعالي به من توفيق بدهد كه تا معاد كه بحث‌هاي بسيار پُر عمقي است، عرايضي عرض كنم كه اكثرش را شما با زحمت حتي در كُتب هم نمي‌توانيد پيدا كنيد مگر در روايات و آيات كه براي افرادي مانند مثلاً دوستاني كه اهل كسب و كارند مشكل است از آيات و روايات اين‌ها را پيدا كردنش و ان‌شاءالله عرايضي در اين ارتباط، حالا چقدر طول بكشد هر چه قدر كه خدا توفيق بدهد؛ ان‌شاءالله برايتان عرض مي‌كنم. ولي اين چند جمله را هم بگويم كه اوّلين مرتبه‌ي نبوّت، خود كلمه‌ي نبيّ است، در زمان‌هاي قبل كه كتاب نبود، رساله نبود، احكام اين‌طوري مثل امروز پخش نمي‌شد مردم هم متفرق در دهات و قراء و شهرها بودند در هر زماني، يك پيغمبر اولوالعزم بود. پيغمبر اولوالعزم معنايش كه اين است يك پيغمبر درست و حسابي. شما مي‌گوييد: مگر پيغمبرهاي ديگر درست و حسابي نبودند؟ حالا عرض مي‌كنم. يك پيغمبر تزكيه شده، مقاوم كه اگر صد ميليارد جواهر جلويش مي‌ريختند، نگاه نمي‌كرد اصلاً متوجّه دنيا و نعمت‌هاي دنيا نبود كه در همين دعاي ندبه مي‌گوييد: «فَشَرَطْتَ عَلَيْهِمُ الزُّهْدَ فِي دَرَجَاتِ هَذِهِ الدُّنْيَا الدَّنِيَّةِ وَ زُخْرُفِهَا وَ زِبْرِجْهَا فَشَرَطُوا لَكَ ذَلِكَ وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفَاءَ بِهِ»([21])، خدايا! تو مي‌دانستي اين‌ها وفاداراند، به دنيا توجّه نمي‌كنند، يك چنين پيغمبراني، حتّي حضرت آدم به خاطر اين كه به طرف درخت گندم رفت، خدا مي‌فرمايد: «وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا»([22])، ما او را عزمي در او نديديم لذا پيغمبراولوالعزم نيست. حضرت نوحي مي‌خواهد، حضرت نوح مركز استقامت است، ماها اگر ببينيم، بنده خودم شايد اين‌طوري باشم، يك هفته ببينم جمعيّتتان كم است يك خردهاي سرد بشوم، حضرت نوح نهصد و پنجاه سال تبليغ كرد؛ اين كلام خودش است توي قرآن خدا نقل مي‌كند كه عرض مي‌كند: خدايا! «قَالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلًا وَنَهَارًا ، فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعَائِي إِلَّا فِرَارًا»([23])، مثل اينكه حرف‌هاي ما بسم اللّه بوده و اين‌ها هم جن و همه فرار مي‌كردند، علاوه بر اينكه به طرف جلسات بيايند اصلاً از كلاس فرار مي‌كردند، نه يك و دو سال، نه يك ماه رمضان و يك دهه‌ي محرّم بلكه نه صد و پنجاه سال، آخر هم يك عدّه‌ي خيلي قليلي با او همراه شدند آن هم به خاطر اينكه احساس كردند كشتي است بالاخره بهتر نجات پيدا مي‌كنند. خيلي هم مؤمن نبودند اين پيغمبر را اولوالعزمش كردند. حضرت ابراهيم پيغمبر اولوالعزم است كه بچّه‌اش را مي‌گويند: بكش، مي‌كُشد؛ به او مي‌گويند: توي آتش مي‌اندازيمت و جبرئيل مي‌آيد به كمكش، مي‌گويد: خدا بهتر كمك مي‌كند به تعبير من، او را، فرزندش را مي‌برند براي اينكه به او مي‌گويند: برو بكش مي‌رود، هر كاري، از همه مهمتر به نظر من، به نظر آن‌هايي كه اهل غيرتند به خصوص، از همه اين‌ها مهمتر مي‌دانيد چي هست؟ زنت و بچّه‌ات. زن جوانت و بچّه‌اي كه تازه متولد شده، برو توي بيابان‌ها بگذارش و برو تا صد و پنجاه كيلومتر فاصله از آن‌ها پيدا بكن و برو. به خودش مي‌گويد: «مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ»، خدايا! يك دعا كرد فقط، «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنْ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ»([24])، اين جور گذشت داشته باشيد در راه خدا تا خدا جزايتان را بدهد. الان كي هست توي اين مجلس دوست نداشته باشد كه برود دور آن خانه‌ي كعبه بگردد و برود چند روزي در مكّه بماند! و دائماً هم مردم با عشق دور حِجر اسماعيل و قبرها جر آن‌جايي كه علي بن ابيطالب عليه الصلوة و السلام متولد شد و به آن‌جا نور بخشيد و ولايت بخشيد. «أَفْئِدَةً مِنْ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ» مردمي هواي اين‌جا را، محبّت اين‌ها را داشته باشند. به خدا قسم اين‌ها بزرگترين نمونه است. حسين بن علي، با ائمّه‌ي ديگر فرقي ندارد چرا وقتي مي‌خواهيد برويد عراق، هفت تا امام، مي‌گوييد: مي‌خواهم بروم كربلا، بروم زيارت قبر ابي عبداللّه، «تَهْوِي إِلَيْهِمْ». به هرحال پيغمبران اوالعزم اين خصوصيّت را داشتند. مثل حضرت ابراهيم برده زن و بچّه‌اش را گذاشته تو بيابان، يك ظرف آب، يك مقدار، يك بقچهبندي هم بر فرض نان ديگر بيشتر از اين كه نمي‌شود آن موقع‌ها يخچال و فريزر و اين‌ها كه نبوده، بر فرض هم باشد؛ براي سكونت دائمي در آن‌جا در جايي كه آب نيست، هوا نيست، گرما است، اصلاً ممكن نيست،  فكر هم نكرد آمد، خدا به او كمك كرد، حضرت موسايي مي‌خواهد كه در مقابل فرعون خونخوار برود و بايستد و بگويد: تو خدا نيستي، تو هيچي نيستي و خداي من را بايد بپرستي؛ حضرت عيسايي را مي‌خواهد كه آن وضع را از اول عمر تا آخر عمر داشته باشد و در مقابل دشمناني مثل يهود، چون در عالَم مردمي از بنياسرائيل لجوجتر و بدتر نبوده‌اند. در مقابل اين‌ها بايستد و عمرش را در همين راه قرار بدهد؛ اين‌ها الوالعزماند، و يكي هم پيغمبر ما كه ايشان را ما قاطي پيغمبران اولوالعزم نمي‌كنيم، پيغمبر  سراسري است، يعني تمام مردم دنيا بايد از دين حضرت نوح، حضرت ابراهيم، حضرت موسي، حضرت عيسي و پيغمبر اكرم استفاده كنند و از آن احكام پيروي كنند الاّ اينكه در زمان قبل از پيغمبر اكرم وضعِ كتاب و قرائت و خواندن نبوده.

 

c مفاهيم نبي، رسول، پيامبر خاتم و وحدت وحي در انبياء

مردمي بودند هر دست‌هاي در يك دهي – خوب اين‌ها را دقّت كنيد – هر دست‌هاي توي يك دهي، اگر حتي يك نفر آدمي كه مي‌خواسته راه خدا را انتخاب كند در يك جا زندگي مي‌كرد، خدا به خود او وحي مي‌كرد. اگر توي قريه‌اي يك شخص صالحي پيدا مي‌شده خدا به او وحي مي‌كرده، آني كه به او وحي مي‌شده و لازم نبوده به ديگران بگويد نبي بوده، اسمش نبي است. يك نفر توي يك دهي تنها يا حالا مردم از او پيروي مي‌كنند يا تنهايِ تنها است خدا به او وحي مي‌كند، اين مي‌شود نبي. مثل پيغمبراكرم قبل از چهل سالگي اين نبي است. «رسول» آن كسي است كه خدا به او مي‌گويد: همين‌هايي كه من به تو وحي كردم به مردم بگو اين مي‌شود رسول. از معناي لغتش هم پيدا است. پيغمبر اولوالعزم را هم كه عرض كردم منتها تمام انبياء و رُسل هر چه كه خدا به آن‌ها وحي مي‌كرده، همان چيزهايي بوده كه به پيغمبر اولوالعزم وحي كرده، براي حفظ وحدت و حفظ اتحّاد كه همه با هم هماهنگ باشند و پيغمبر خاتم، پيغمبر خاتم معنايش اين است كه بعد از او پيغمبري نخواهد آمد، چرا؟ علّت چي هست؟ علّت اين است كه از حالا به بعد كتاب كار پيغمبران را مي‌كند، لذا اوّلين جمله‌اي كه به پيغمبراكرم يعني آغاز كار است ابتداي كار است، بر پيغمبر اكرم نازل شد «اقْرَأْ»([25]) بود، بخوان، خواندن كتاب مي‌خواهد، كتاب نازل كرد، به وسيله كتاب مي‌شود كار پيغمبران كوچك را، پيغمبران مثلاً يك ده، پيغمبري كه در يك ده هست، در دو تا ده هست مي‌شود انجام داد. الان ببينيد روحانيون مثلاً مي‌خواهند بروند براي تبليغ، يك كتاب توضيح المسائل را نهايتاً يك كتاب اصول كافي بر مي‌دارند مي‌برند و آن‌جا تبليغ مي‌كنند ديگر احتياج به وحي الهي تقريباً ندارند خوب، اين معناي پيغمبران است. و از زمان پيغمبر خاتم كه تمام احكام به پيغمبر اكرم نازل شده و به او وحي شد ديگر پيغمبري نخواهد آمد چرا؟ براي اينكه نيازي نيست، شما همه‌اش نبايد چشمتان به دَر باشد يك نفر بيايد بگويد: خدا اينجوري گفته، خدا تمام كلماتش را توي قرآن گفته، از زبان معصومين هم بيان شده، از همان‌ها استفاده كنيد و براي شما كافي است خدا كار عبث انجام نمي‌دهد.

 

6-افرادي را كه تحت برنامه تزكيه نفس نيستند به كلاس نياوريد

اين عرايض امروزمان بود، ان‌شاءالله اميدواريم كه كوشش بكنيد باز هم اشاره مي‌كنم دوستاني را كه خيلي هم دوستشان داريد، من هم دوستشان دارم ولي مسايل مشكلي كه امروز يك خرده‌اي ساده‌تر گفتم، اين‌ها را دعوت نكنيد به مجلسمان، به خاطر اينكه اين مسايل مشكل است، مورد اختلاف است و ممكن است خداي نكرده درست متوجّه نشوند و من مسايلي را نقل بكنم كه من به آن‌ها معتقد نباشم.

 

7- چرا حضرت ولي عصر ارواحنا فداه منتقم خون سيد الشهداء است

روز جمعه است، روزي است كه بايد به ياد حضرت بقيّةاللّه ارواحنافداه باشيم، دعاي ندبه خوانديد، در دعاي ندبه عرض مي‌كنيم: «اَيْنَ الطّالِبُ بِذُحُولِ الْاَنْبِيَاءِ وَ اَوْلَادِ الْاَنْبِيَاءِ اَيْنَ الَّطَالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِكَرْبَلاءِ»([26])، آن كسي كه طلب خون انبياء و اولاد انبياء را بكند كجا است؟ آن كسي كه طلب خون مقتول بكربلا كه همه‌ي ذهن‌هايتان رفت به طرف ابيعبداللّه الحسين كجا است؟ آقاجان! ما اين سؤال را مي‌كنيم، اين عرض را عرض مي‌كنيم به خداي تعالي در دعاي ندبه، براي اين است كه خدا در قرآن مي‌فرمايد: «وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا»([27])، ما كسي كه كشته بشود مظلوم، براي وليّش، در دنيا ولييّ براي خون اباعبداللّه الحسين كه روي محبّت اطاعت امر الهي را بكند، نمي‌شناسيم جز شما، آقا! تشريف بياوريد اين دوستانتان اين دوستاني كه همه‌شان مايلند زير سايه‌ي شما، تحت حمايت شما، تحت فرمان شما طلب خون ابيعبداللّه الحسين را بكنند، آماده‌اند. السلام عليك يا اباعبداللّه و علي الارواح الّتي بفنائك السلام عليك يابن الرسول اللّه، السلام عليك و علي المستشهدين بين يديك السلام عليك و علي ابنائك السلام عليك و الرحمة اللّه و بركاته.

 

8- ابتداي سال جديد قمري

جمعه آخر سال است يك سال گناه كرديم، «ان‌شاءالله» اميدواريم خداي تعالي سال آينده را براي ما سال مبارك و ميموني قرار بدهد سالي باشد كه شروعش وقتي با توجّه به ابي عبداللّه الحسين كه «رحمة اللّه الواسعه» است وقتي اين‌طوري شروع بشود اميدواريم كه همه‌ي سال مهرباني و رحمت چه رحمانيّت و چه رحميّت نصيبمان شود. خدايا! گناهان سال گذشتمان را به ما ببخش و گناهاني كه ممكن است اطراف ما، نزديك ما در سال آينده بيايد از ما دفع بفرما.

 

9- دعاي ختم مجلس

همه با توجّه نسئلك اللّهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحبالزمان يا اللّه، يا اللّه، يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه، يا رحمن يا رحيم

عجل لوليك الفرج

عجل لمولانا الفرج

خدايا! همه‌ي ما را از سربازان و اصحاب و ياوران خوب امام زمان قرار بده

قلب مقدسش را از ما راضي بفرما

خدايا! مشكلاتمان را به وسيله‌ي حجةبن الحسن برطرف بفرما

اسلام و مسلمين، به خاطر امام زمان از همه‌ي خطرات محفوظ بفرما

خدايا! دشمنان شيعه را ذليل بفرما

پروردگارا! به آبروي حجةبن الحسن قسمت مي‌دهيم گرفتاري‌هاي مسلمين در سراسر عالم برطرف بفرما

ايمان كامل به ما مرحمت بفرما

تقواي كامل به ما عنايت بفرما

امواتمان، شهدامان، امام راحلمان غريق رحمت بفرما

عاقبت امرمان ختم بخير بفرما

و عجّل في فرج مولانا.

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

دانلود فیلم جلسه



[1] مائده/55

[2] اسراء/70

[3] ابراهيم/33

[4] لقمان/20

[5] ابراهيم/32

[6] الرحمن/33

[7] – نجم/3

[8] نجم/9، كافي: 1/442، بحار: 2/313، مفاتيح الجنان، دعاي شريف ندبه

[9] بحار: 39/313 و 107/31

[10] بقره/257، كافي: 1/245

[11] كافي: 4/220، فقيه: 8/97، وسايل: 5/90

[12] مائده/55

[13] روايات ذيل آيه 67 مائده

[14] صافات/102

[15] شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد: 9/207، المناقب: 3/312

[16] «وَ بَقَي الْحُسَيْنُ عليه السلام  ثَلاثَ سَاعَاتٍ مِنَ النَّهَارِ مَلْطَخًا بِدَمِهِ رَامِقًا بِطَرْفِهِ إِلَى السَّمَاءِ وَ يُنَادِي: يَا إِلَهِي صَبْرًا عَلَى قَضَائِكَ وَ لامَعْبُودَ سِوَاكَ يَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِينَ» ينابيع الموده لذوي القربى – القندوزي: 3/82

[17] الوسيله: 299

[18] اسراء/88

[19] زمر/30

[20] كهف/110

[21] مفاتيح الجنان، دعاي شريف ندبه

[22] طه/115

[23] نوح/5-6

[24] ابراهيم/37

[25] علق/1

[26] مفاتيح الجنان، دعاي شريف ندبه

[27] اسراء/33

۱۹ ذی الحجه ۱۴۲۳ قمری – ۲ اسفند ۱۳۸۱ شمسی – جلسه یازدهم اعتقادات

 

 متن سخنراني صبح 19 ذي الحجه الحرام 1423 مصادف با 2 اسفند 1381 و 21 فوريه 2003

 

1- خطبه

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَي رَسُولِ اللهِ وَ عَلَي آلِهِ اَجْمَعِينَ لَا سِيَّمَا عَلَي بَقِيَّةِ اللهِ رُوحِي وَاَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الْآنِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.

 

2- صفات ذات و افعال خداي تعالي

در هفته‌هاي گذشته بعد از ماه مبارك رمضان درباره‌ي خداشناسي و اعتقاد به وجود خداي تعالي عرايضي عرض شد. چند نكته باقي مانده است كه امروز ان‌شاءالله درباره‌ي آن‌ها عرايضي عرض مي‌‌شود. يكي از آن نكات فرق بين صفات ذات خدا و صفات افعال خدا است.

 

C تعريف صفات ذات خداي تعالي

به طور كلي آن صفاتي كه نمي‌شود از خداي تعالي سلب شود و حتماً بايد خدا را با آن صفت شناخت، صفات ذات اقدس متعال است. مثلاً محال است كه بگوييم خدا هست ولي علمش نيست، خداي تعالي هست ولي قدرتش نيست. علم و قدرت از صفات ذات است و يا حيّ و قيوم و يا حيّ و ازلي بودن خدا از صفات ذات خدا است.

 

C تعريف صفات افعال خداي تعالي

ولي هر صفتي كه مربوط به فعل پروردگار است، يعني وقتي كه آن كار را انجام داده اين لقب را، اين اسم را، اين صفت را بر او مي‌گذارند، اين‌ها صفات فعل خدا است و صفاتي است كه روي كار خدا گذاشته مي‌‌شود.

 

c حقيقت صفات فعل پروردگار

صفات فعل پروردگار در حقيقت صفات خدا نيست، صفات كاري است كه انجام شده، مثلاً اگر كسي يا هر يك از شما تا كتك كسي را نزده ضاربش نمي‌گويند، تا كسي را نكشته قاتلش نمي‌گويند، تا يك نجار، نجاري نكرده، نجارش نمي‌گويند و همچنين هر صفتي كه انسان قدرتش را دارد و به مرحلة فعل نياورده آن اسم و آن صفت را بر او اطلاق نمي‌كنند.

 

c درك دقيق مفهوم صفات ذات و فعل پروردگار

خداي تعالي، طبق عقايد ما و آنچه از قرآن استفاده مي‌شود و آنچه از كلمات معصومين برداشت مي‌‌گردد، خداي تعالي بود و هيچ اِعمال قدرتي نكرده بود. مخلوقي نداشت و بعد خلق كرد.

قدرت بر خلق را قبلاً داشت و علم به اينكه بايد مخلوقي ايجاد كند داشت. اما اينكه اين كار را نكرده بود حالا كي بود و چه وقت بود بماند ولي از روايات ما، از آيات قرآن استفاده مي‌شود كه در آن دعا مي‌گوييم: «كُنْتَ اِذْ لَمْ تَكُنْ سَمَاءٌ مَبْنِيَّةٌ وَ لا اَرْضٌ مَدْحِيَّةٌ وَ كُنْتَ قَبْلَ كُلِّشَيْ‌ءٍ و كَوَّنْتَ كُلَّشَيْءٍ»([1]). تو قبل از هر چيزي بوده‌اي. در دعاي يستشير اين جملات ديده مي‌‌شود و براي اينكه اين جملات و اين مطالب اعتقاد مردم مسلمان باشد فضيلت زيادي و ثواب زيادي براي كساني كه دعاي يستشير را بخوانند نقل شده و از معصوم رسيده است. بايد معتقد باشيم كه خدا بود، قدرتش بود، علمش بود، حياتش بود و ازلي هم بود ولي خلقي نكرده بود، رزقي نداده بوده، رحمان و رحيم هنوز به اين القاب متصف نشده بود؛ يعني قدرت رحمانيت و رحيميت را داشت، علم به مصلحت خلقت و رزق دادن و رحيم بودن و رحمان بودن را داشت ولي هنوز عمل نكرده بود.

همان طوري كه شما قدرت زدن را داريد ولي نزديد، به شما ضارب نمي‌گويند. وقتي كه شما زديد و اسم ضارب روي شما گذاشته شد، در حقيقت اين اسم روي آن كار شما گذاشته شده و اگر يك وقتي مثلاً شما نتوانستيد به كسي رزقي بدهيد، رازقتان نمي‌گويند اما به مجرد آنكه رزق داديد، غذا داديد، رازق مي‌‌شويد. فكر مي‌كنم معني صفات ذات و صفات افعال توضيح داده شده باشد. بنابراين وقتي خدا اصلاً موجودي را خلق نكرده بود، آن وقتي قادر بود كه خلق كند، ولي خالق اسمش نبوده. بيشتر صفات خداي تعالي يعني از اسمايي كه هست و روايت دارد كه 99 اسم دارد پروردگار يا با اسامي‌مركب هزار اسم، اكثرش و بلكه تمامش جز يكي دو اسم همه‌اش صفات افعال خدا است.

 

C صفات فعل از صفات ذات منشاءمي‌گيرد

صفات افعال به عبارت ديگر آن صفتي است كه خداي تعالي بعد از كاري كه انجام داده بر او اطلاق مي‌‌شود و لذا اكثر صفات، صفات فعل خدا است. مثلاً خدا رحمان است، خدا رحيم است، خدا رازق است، خدا خالق است.

ولي تا وقتي كه خداي تعالي خلق نكرده، رزق نداده، رحم نكرده، بخشش نداشته يعني مخلوقي نداشته كه بر آن‌ها اين اعمال را انجام بدهد، خداي تعالي جلّ و علا داراي همان صفات ذات است كه همه‌ي اين صفات افعال از آن صفات ذات منشاء مي‌‌گيرد و لذا اگر شما گفتيد كه خدا رازق نبوده، يك زماني بوده، يك وقتي بوده كه خدا رازق نبوده كفر نيست.

 

C خداي تعالي در صفات ذات احد و در صفات فعل واحد است

و اگر گفتيد كه خداي تعالي در صفات افعال واحد است، يعني يكي است كه دومي‌هم دارد. اول است و دوم دارد؛ مثلاً به خداي تعالي هيچ وقت نمي‌گوييم كه او حي حي‌ها است. مثلاً حيّ‌ترين حيّ‌ها است، زنده‌ترين زنده‌ها است. اين كلام غلط است، زشت است. براي اينكه حيات پروردگار، قدرت پروردگار، با ساير حيات‌هاي ظاهري صد درصد مجازي فرق مي‌كند. اما مي‌توانيم بگوييم كه خداي تعالي ارحم الراحمين است. يعني مهربان‌ترين مهربان‌ها است. مهربان‌هايي را در نظر مي‌گيريم. چون مهرباني يك مسئله‌اي است كه در عمل اظهار مي‌شود. من به شما محبت دارم، مهربانم، خداي تعالي هم محبت دارد و مهربان است. حالا فرق بين اين مهرباني و آن مهرباني، فرق بين مهرباني پيغمبر اكرم و مهرباني خدا از زمين تا آسمان است. او بي‌نهايت مهربان است و ما هر چه باشيم و هر كي باشيم در يك محدوده‌ي خلقتمان مهربانيم. فكر مي‌كنم به اندازه‌ي كافي اين دو اسم و اين دو صفت فرقش بيان شد و در همين جا كافي است كه مطلب را تمام كنم.

 

3- اراده صفت فعل پروردگار است

در بعضي از اسماء پروردگار، بعضي از صفات، بين علماء و دانشمندان بحث است كه آيا اين‌ها از صفات ذات هستند يا از صفات افعال؟. مثلاً اراده، مشيت و اراده‌ي پروردگار آيا از صفات ذات خدا است يا از صفات افعال خدا است؟ بدون ترديد از نظر روايات ما و از نظر قرآن، اراده از صفات افعال خدا است. يعني خدا گاهي اراده مي‌‌‌‌‌‌كند و گاهي اراده نمي‌كند.

 

C پيدايش متصوفه و منش آن‌ها

علي بن موسي الرضا عليه الصلوة و السلام فرمود: چون در زمان حضرت رضا كم‌كم متصوفه و بعضي از افراد كه به اصطلاح ما، امروز عرفا مي‌‌‌‌‌‌گوييم، اين‌ها پيدا شدند. در زمان امام صادق عليه الصلوة و السلام اين جمعيت در اسلام پيدا شد. قبل از حضرت صادق در كلمات ائمه از متصوفه بحث نشده و سخني به ميان نيامده ولي امام صادق عليه الصلوة و السلام داشتند عبور مي‌‌‌‌‌كردند، يك دسته حلقه‌ي ذكري گذاشته بودند، دور يكديگر جمع شده بودند و اذكاري مي‌‌‌‌گفتند كه از نظر امام صادق عليه الصلوة و السلام مطرود بود. البته از زمان پيغمبر و علي بن ابيطالب روحيه‌ي تصوف نه به نام تصوف در بين مردم مسلمان كم و بيش پيدا شده بود؛ مثلاً از افرادي كه عملا صوفي مسلك بودند، يك نفر به نام «حسن بصري» ديده مي‌‌‌شود كه به علي بن ابيطالب عليه الصلوة و السلام ايرادي مي‌‌‌گيرد كه وقتي حضرت به او مي‌‌‌فرمايد: آب را اسراف نكن براي وضو، مردم آب ندارند، اين همه آب نريز. در جواب حضرت مي‌گويد: خون مردم را ديروز ريختي ما نگفتيم اسراف نكن امروز تو آمدي براي آب به ما مي‌گويي اسراف نكن؟ و افرادي از اين قبيل كه چند نفرشان به عنوان «زهّاد ثمانيه» كه يكي دو نفر آن‌ها مورد لطف علي بن ابيطالب بودند ولي بقيّه‌شان مثل حسن بصري و امثال او نبودند. كساني كه از اين زهاد ثمانيه مورد لطف علي بن ابيطالب بود، اويس قرن بود كه هر چه حضرت مي‌‌‌‌‌‌‌‌فرمود قبول مي‌‌‌‌‌‌‌‌كرد ولو اينكه عشقش، محبتش سرشار بود. به هر حال در زمان امام صادق اين سلسلة عجيب در اسلام پيدا شدند و تصوف را اظهار كردند. تا آن‌جا كه به هيچ وجه اعتنا به ائمه‌ي اطهار نداشتند و براي خودشان قطبي منظور كردند.

 

c دستور ائمه در برخورد با متصوفه

حضرت رضا عليه الصلوة و السلام مي‌‌‌‌‌‌فرمايد: «مَنْ زَعَمَ» كسي كه حتي گمان كند، يا در روايت ديگر مي‌‌‌‌‌‌فرمايد: «مَنْ ذُكِرَ عِنْدَهُ الصُّوفِيَّةُ»([2]). كسي كه در نزد او صوفيه ياد شود و به زبان يا اگر نمي‌تواند، با دل از آن‌ها تبري نكند، از ما نيست. روايت هم صحيحه است، روايت بزنطي است. و رواياتش را ما در گذشته در كتاب‌هاي «پاسخ ما» نقل كرده‌ايم. و مرحوم مقدس اردبيلي در كتابش نقل كرده و مجموع آنچه كه در مذمت اين دسته ذكر شده آن‌جا نقل شده است. ما به اين مسايل كاري نداريم؛ امّا يك عده بودند در زمان حضرت رضا عليه الصلوة و السلام كه اظهار تصوّف مي‌‌كردند. حضرت فرمود، هم حضرت رضا فرموده، هم امام عسگري عليه الصلوة و السلام فرموده، ساير ائمه عليهم الصلوة و السلام بعد از علي بن موسي الرضا به اين مسئله اشاره كرده‌اند كه بكوشيد كه با متصوفه هم آهنگ نشويد. و لذا از آن وقت به بعد رواياتي درباره‌ي متصوفه آمده است

 

C از نظر متصوفه، اراده خداي تعالي صفت ذات است

و يكي از نظرات متصوفه اين بوده كه خداي تعالي دائماً اراده دارد و دائماً مريد است و دائماً مشيت دارد. اين مطلب را مي‌‌گفتند و لذا حضرت رضا عليه الصلوة و السلام فرمود: «مَنْ زَعَمَ اَنَّ اللهَ لَمْ يَزَلْ مٌرِيدًا شَائِيًا فَلَيْسَ بِمُوَحِدٍ»([3]).

اگر كسي گمان كند كه خداي تعالي هميشه اراده داشته و هميشه خواست داشته است، اين شخص موحد نيست. پس اراده و مشيت از صفات ذات پروردگار نيست.

 

C درك اجمالي مفهوم اراده‌ي پروردگار

حالا معني اراده چيست؟ مشيت چيست؟ متاسفانه مجلسمان زياد اقتضا ندارد كه معني اراده و مشيت را با استدلال عرض كنم، ولي اجمالاً اين را بدانيد و متوجه باشيد كه اراده همان فعل خدا است، همان خلقت خدا است و مثل ما نيست كه ما قصد كنيم و بعد كار كنيم. خدا تا اينكه اراده كرد، خلق مي‌‌‌‌‌‌شود و لذا مي‌‌‌‌‌‌فرمايد: «إِذَا أَرَادَ شَيْئًا» وقتي خدا به چيزي اراده كند، «أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» تا بگويد باش، بگويد هم تكويني است يعني تا مصلحت دانست و علمش به اين مصلحت به اصطلاح پيدا شد كه كلمة پيدا غلط است به مجرد آنكه مصلحت باشد، خداي تعالي خلق مي‌‌‌‌‌كند «أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»([4]) بدون معطلي وجود پيدا خواهد كرد، و مشيت هم خواست پروردگار است كه در قلوب ائمة اطهار عليهم الصلوة و السلام ظاهر مي‌‌‌‌‌شود. همان مصلحتي كه پروردگار در علمش گذاشته و آن‌ها مشية اللّه‌‌اند و آن‌ها اراده مي‌‌‌كنند و يك موجودي بوجود مي‌‌‌آيد. اين هم معناي اراده و مشيت. اين نكته را هم تذكر دادم و بايد ان‌شاءالله همان طوري كه فرموده‌اند خاندان عصمت، ياد بگيريد و خداي تعالي هميشه داراي اراده، چون مخلوقي نداشته، نبوده و از زماني كه خداي تعالي مخلوق را ايجاد كرد، اراده هم بوجود آمد. يعني اين نام اراده، نه خداي تعالي نستجيربالله كم و زياد بشود

 

4- تكلم، صفت فعل پروردگار است

و يكي از صفاتي كه باز مورد بحث است در بين علماء و دانشمندان اينكه آيا خدا متكلم است يا نه؟ كلام خدا عين ذات خدا است يا نه؟ اين بحث بسيار مشكل‌تر و عميق‌تر، ولي از نظر ما كلام خدا مخلوق خدا است. يك مدت زماني، در زمان ائمه عليهم الصلوة و السلام و بعد از آن حتي كتاب‌هايي نوشته‌اند كه آيا كلام خدا عين ذات خدا است ؟ اين قرآني كه الان در مقابل ما است آيا اين قرآن عين ذات خدا است؟ آيا اين قرآن عين ذات خدا است يا مخلوق خدا است؟ البته نه اين مركب و كاغذ كه ديگر معلوم است كه ذات خدا نمي‌تواند باشد. يك قدري عميق‌تر برويد، جلوتر برويد،

 

C حقيقت قرآن

حقيقت قرآن، آن چيزي كه عالم را در نظام قرار داده اگر يادتان باشد كه اكثرتان قطعاً بوده‌ايد در مجالس ما، متاسفانه من مي‌خواهم بعضي مسائل را مطرح كنم، مي‌بينم يك عده افرادي كه نمي‌دانم در گذشته توي اين مجلس ما بوده اند يا نه، هستند.به هر حال دربارة قرآن در شب‌هاي احياء و شب قدر يك مقداري صحبت كردم. قرآن كلام خدا است، حقيقت قرآن علم خدا است. علم خدا هم گفتيم ذات خدا است.

 

c درك اين مفهوم كه «تكلم، صفت ذات پروردگار نيست»

حالا آيا ذات خدا آمده و نازل شده؟ اگر ذات خدا نازل شده بود، كه نازل نشده بود.نزول معنا ندارد براي ذات خدا. نزول يعني پايين آمدن، تنزل كردن و اين براي ذات خدا معنا ندارد.

 

# مفهوم نزول قرآن

آن‌هايي كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌گويند: ذات خدا است قرآن، اين‌ها معناي نزول را نفهميده‌اند. نازل شدن يعني از مكان خودش، از مكانيّت خودش پايين آمدن حالا به هر نحوي كه باشد يا پايين آمده تا من و شما بفهميم يا پايين آمده كه مثلاً فرض كنيد عالم هستي را، عالم خلقت را تحت برنامه بكشد كه نزول دوم قرآن است كه در شب قدر خداي تعالي بيان مي‌‌‌‌‌كند. معنا ندارد كه قرآن نازل شده باشد و علم پروردگار يعني عين ذات مقدس پروردگار باشد،. اين محال است. شايد اين را خوب فهميده باشيد ولي بعد از اين كه ما نزول را فهميديم، نزول اين طوري بتوانم مثال بزنم براي شما كه اگر شخصي در جايي ايستاده، يك  آيينه‌اي در مقابلش گذاشته‌اند عكس او در  آيينه افتاده، در عين آنكه همة صفات آن شخص و رنگ و روي آن شخص در اين آيينه افتاده و آن چنان شباهت دارد كه اصلاً انسان فكر مي‌كند اين او است و او اين است در عين حال اين شخص كه عكسش در آيينه افتاده با آن عكسي كه در آيينه هست فرق مي‌كند؛ ما اگر بخواهيم نزول را معنا كنيم، در ذات مقدس پروردگار به هيچ وجه تغييري پيدا نشده. عجيب است بعضي از دوستان ما، بعضي از كساني كه حتي در مراحل هستند، در آن روزي كه من اين مطلب را گفتم، زياد به من تلفن كردند كه مگر اين طوري نيست كه خداي تعالي در قرآن مي‌فرمايد: «وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي»([5]) اگر اين علم خدا نازل نشده، وارد در دنيا نشده، پس روح خدا چطور وارد بدن ما شده ؟ اگر كسي معتقد بشود كه خدا يك پاره‌اي از وجود خودش در بدن ما قرار داده، او معتقد به حلول است و نجس است. حواستان جمع باشد پس «وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي»([6]) يعني چه؟ معناي اين حرف اين است كه روح انسان را خدا به خودش نسبت داده، همانطوري كه كعبه را خداي تعالي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد: بيت‌اللّه، همان‌طوري كه خون سيّدالشهداء را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد: «ثارالله»، حالا اين‌ها خون خدا هستند واقعاً، آن‌جا خانه خدا هست واقعاً كه شب‌ها حضرت پروردگار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد توي آن خانه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوابد؟ اين‌ها خيلي انسان را دچار حيرت مي‌‌‌‌‌‌‌‌كند. به خدا قسم آقايان! من وظيفه‌ام دانسته‌ام در  شب قدر، در شب‌هاي احيا‌ء كه اين برنامه را عرض كنم و جداً و قطعاً «ان‌شاءالله» با امتحاناتي كه خواهيم داشت افرادي كه درست درك نكنند و نفهمند توي برنامه‌ها نخواهند قرار گرفت، يكي دو جلسه‌ي ديگر درباره‌ي خداشناسي شايد صحبت كنم و بعد هم مي‌‌‌‌‌‌‌‌پرسم اگر كسي در بينتان يك وقتي مطلبي را خوب دست نياورده، نوارها را بگيرند و گوش كنند آنچه را كه گفتم ان‌شاءالله قطعاً و يقيناً امتحان مي‌‌‌‌‌‌‌‌كنم و الاّ نبايد توي مسايل روحي و معنوي وارد شوند. چطور مي‌‌‌‌‌‌‌تواند كسي كه قايل به حلول است اين شخص راه خدا را پيش بگيرد. آن كسي كه نمي‌تواند بفهمد كه خدا دائماً متكلّم بوده يا نه؟ دائماً اراده داشته يا نه؟ امثال اين صفات را از هم فرق نگذارد چطور ممكن است راه خدا را پيش بگيرد و جلو برود؟ به هر حال نزول قرآن اين‌طوري است معنايش كه كلام خدا هم هست، خداي تعالي تمام اموري كه در قرآن هست در ذاتش همين الان هم هست و از ذات خدا كنده نمي‌شود، از ذات خدا چيزي كم نمي‌شود آنچه كه به پيغمبر اكرم وقتي كه روح مقدّسش را خلق كرد عنايت فرمود معلوماتي بود؛ شما اگر رفتيد پزشك شديد داراي علم پزشكي شديد همه‌ي علم پزشكي را ياد گرفته‌ايد از علم پزشكي كم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود؟ شما معلوماتي در دلتان از علم پزشكي پيدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، از علم به مخلوق و ماسوي‌اللّه حضرت رسول‌اكرم علمي‌ اينگونه برايش پيدا شد و قرآن اين طوري نازل گرديد. اگر شما اين را متوجّه باشيد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهميد علم پيغمبر اكرم معلومات در حقيقت كه از خدا ياد گرفته و لذا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد: «وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ»([7])، خدا به تو چيزي ياد داد كه نمي‌دانستي، «وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَى»([8])، اگر خودت بدون آن علم و هدايت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بودي، خداي تعالي تو را ضال ديده بود، گمراه ديده بود، بله فرقي نمي‌كند هر مخلوقي اگر خدا به او كمك نكند، گمراه هست و ضال است، نادان است ولي به پيغمبراكرم در روز اوّل خلقت كه خداي تعالي او را خلق فرمود و اوّل چيزي هم بود كه خلق كرد همه‌ي علم قرآن را به او مرحمت فرمود و معلوماتي از علم پروردگار بدست آورد و نزول دوّم قرآن كه اشاره شد در وقتي كه شب و روز به وجود آمده شبي داريم و روزي داريم، مخلوقاتي خدا خلق كرده آن‌جا براي نظم امور خلقت خداي تعالي قرآن را بر دنيا نازل كرد. حالا نزول‌هاي بعد بماند كه بعضي از دوستان درباره‌اش كتاب‌ها و كتابي را كه مطلعم نوشته‌اند و دوستان خوب مطلب را بدست آورند بعضي‌هايشان،

 

# قرآن كه كلام خدا است عين ذات خدا نيست

بنابراين كلام خدا عين ذات خدا نيست. ببينيد خيلي روشن شد، سخن خدا كه بارزترين بخش از سخن پروردگار است قرآن است، اين عين ذات خدا نيست نازل شده بر قلب پيغمبر و ذات خدا كه بسيار مشكل است تعبيراتي كه ما بين خودمان داريم بر پروردگارمان اطلاق كنيم به كلّي به هيچ وجه تغيير نكرده، كم و زياد نشده و محال است كه در وجود بشر حتّي در وجود پيغمبراكرم خدا حلول كند و كسي كه معتقد به حلول باشد كافر است. شما در همين كتاب عروةالوثقي در بخش نجاست مراجعه كنيد كه در اين بخش همه فتوا دادند هيچ كس هم حاشيه ندارد كه كسي كه قايل به اين باشد كه خدا در غيرش حلول كرده نجس است و كافر است، پس مسأله‌ي كلام هم برايمان حل شد، حتّي متكلمين كه اسمشان را متكلّمين گذاشته‌اند يك بخشي از دانشمندان علوم اسلامي‌ اسمشان متكلّمين است چون بسيار و پُر اهميّت‌ترين مسايلي كه در علمشان بوده مسأله‌ي كلام بوده كه به اين آساني بحمداللّه شما فهميديد و هيچ مسأله‌اي هم اطرافش بحث نبايد بشود. اين مسايل درباره‌ي مسأله‌ي خداشناسي كه لازم بود امروز عرض كنم عرض كردم.

 

5- تخصص استاد

اميدوارم با همه‌ي مشكلاتي كه ممكن است در زمان ما بخصوص درباره‌ي اين مسايل باشد براي شما حلّ شده باشد و همه‌ي اين‌هايي كه من عرض مي‌‌كنم در تخصّص من نبايد باشد. ما از روز اوّل شايد از بيست سال قبل به خاطر يك مسأله‌اي معنوي كه پيش آمد تصميم گرفتم درباره‌ي تزكيه‌ي نفس بيشتر صحبت كنم ولي گاهي انسان احساس مي‌‌كند يك موانعي سر راه دوستان وجود دارد كه بدون آن يعني با وجود او، آن پيشرفت‌ها ميسّر نيست؛ ما الان افرادي داريم كه متجاوز از پانزده سال شايد بيشتر بعضي بيست سال قدم در راه تزكيه‌ي نفس پا گذاشتند البتّه موفّق هم بودند چون بعضي‌ از اين‌ها خودشان اهل علمند اين‌ها را مي‌‌فهميدند ولي بعضي كه اهل علم نبودند و توي مسايل ديني و اعتقادي زياد كار نكرده بودند يك خرده معطل شدند. تحقيقي كه كردم ديدم درباره‌ي همين مسايل است.

شما ببينيد اگر كسي معتقد باشد كه خدا از روح خودش در بدن انسان وارد كرده، نجس بودن و كافر بودن كجا، رسيدن به خدا كجا؟ يا مثلاً اگر انسان موحّد نباشد صريح كلام علي بن موسي الرضا عليه الصلوة و السلام است كه «مَنْ زَعَمَ اَنَّ اللهَ لَمْ يَزَلْ مُرِيدًا شَائِيًا فَلَيْسَ بِمُوَحِّدٍ». آن وقت موحّد نباشد انسان يك خداي ازلي و حيّي را بپرستد و يكي هم اراده‌ي خدا را كه جداي از خدا و يا عين ذات خدا بداند او را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پرستد. لذا فرمود: موحّد نيست. موحّد نباشد و بخواهد به سوي خدا برود و همچنين ساير مسايل بنابراين «ان‌شاءالله» گوش بدهيد، حقيقت را درك كنيد، درباره‌ي خداي تعالي آنچه كه مشكل بود همين مسايلي بود كه در ظرف نمي‌دانم ده هفته هست يا كمتر يا بيشتر، يازده هفته هست دارم صحبت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم عمده‌اش همين‌هاي بود كه ان‌شاءالله اگر خوب متوجّه شده باشيد موانع لااقل رفع شده است. و ان‌شاءالله با يك سرعت كاملي، با يك جديّت كاملي ان‌شاءالله حركت كنيد موانع‌تان همين‌ها بود در خداشناسي، در پيغمبرشناسي و امام‌شناسي هم مشكلاتي هست كه همان‌ها را ان‌شاءالله در هفته‌هاي آينده تذكّر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهم و آن چنان بايد جادّه و صراط مستقيم براي شما از همه‌ي موانع صاف بشود كه اگر با سرعت صد و پنجاه كيلومتر در ساعت خواسته‌ايد حركت كنيد، هيچ مشكلي برايتان نباشد اينكه من گفتم: قدم به قدم با هم به طرف خدا برويم بايد اوّل سنگ‌هاي توي جادّه را جمع كرد، سنگ‌ها انداخته‌اند، خدا مي‌‌داند، خوشبختانه! اكثر شما اطلاع نداريد كه دشمنان اسلام چه سنگ‌هايي در اين صراط مستقيم انداخته‌اند، سنگي افتاده كه يك گودالي بوجود آورده كه حتماً ما بايد از كنار گذر عبور كنيم، صراط مستقيم ما را از بين برده‌اند تا آن‌جا، تا آن‌جا، كه واقعاً شرمم مي‌‌كنم كه بگويم.

 

6- روشني بخش قلب

من اكثر سخنان دانشمندان غربي و شرقي، تمام كلمات اين‌ها را مي‌‌دانم، يك وقتي هم توي كانون بحث مي‌‌كردم كه بعضي از رفقا مي‌‌گويند: چطور شما اين مطالب را مي‌‌گفتيد؟ ولي بحمداللّه به اين نكته رسيدم كه امام صادق دل انسان را روشن مي‌‌‌‌‌كند. ولي اگر يك جا پاي يك سخنراني باشيد ‌بينيد از سقراط و افلاطون و انيشتن و نيوتن و امثال اين‌ها حرف مي‌‌‌‌زنند مي‌‌‌‌گوييد: عجب مرد باسوادي است! امّا اگر از امام صادق، امام باقر خودمان سخن گفت، مي‌‌‌‌گوييد: معمولي است. كتاب خوانده؛ كتاب خواندن و فهميدن و حقايق را درك كردن خيلي اهميّت دارد بله! شكر مي‌‌‌كنيم پروردگارمان را، حمد مي‌‌‌كنيم پروردگارمان كه ما را نجات داد، من و دوستان اهل علمم را لااقل نجات داد از اين گودال‌هايي كه در صراط مستقيم به وجود آوردند و جز روايات و آيات به ياري پروردگار تا زنده باشم مطرح نمي‌كنم. هر چه كه گفتم همين امروز كه مورد شايد اختلاف خيلي بود و حتّي در ضمن يك نيمه وحشتي داشتم اين‌ها را بگويم يا نگويم و روي وظيفه گفتم. اكثر اين‌ها مورد نزاع است، مورد دعوا است

 

C راهگشايان ما اينان هستند

ولي راهگشاي ما آن وجود مقدّسي است كه، وجود مقدّسي است كه بالاي سر ما است. همين امروز انتظار ظهورش را داريم، آن وجود مقدّسي كه دستور ظهورحجة‌بن‌الحسن را صادر مي‌‌‌كند.

آن وجود مقدّسي است كه در 1400 سال قبل علايم و خصوصيات امام زمان ما را بيان كرده.

آن وجود مقدّسي است كه ديروز روي دست پيغمبر بلند شد و پيغمبر فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلاهُ»، آن وجود مقدسي كه به خاطر خدا، به خاطر خدا دست به دست معاويه مي‌‌دهد و نمي‌گذارد مردم شيعه از بين بروند.

آن وجود مقدسي است كه در گودي قتلگاه صداي مي‌‌زند: «رِضًا بِرِضَاكَ تَسْلِيمًا لِاَمْرِكَ لَامَعْبُودَ سِوَاكَ»([9]).

آن وجود مقدسي است كه نيمه‌هاي شب بر مي‌‌خيزد، دعا مي‌‌خواند و تمام معارف را براي ما مي‌‌گذارد. يك كلامش بهتر از تمام كلمات فلاسفه عالَم است.

آن وجود مقدسي است كه باقرالعلوم است تمام علوم را براي ما شكافته و در اختيار ما گذاشته است.

آن وجود مقدسي است كه آن‌قدر براي ما از علم و دانش بيان كرده كه مذهب ما را به او منتسب مي‌‌دانند.

آن وجود مقدسي است كه به خاطر خدا، به خاطر حفظ خون مردم سال‌ها در زندان مي‌‌ماند مورد اذيّت زندانبان‌ها واقع مي‌‌شود.

آن وجود مقدسي است كه در شهر غربت، دور از وطن، در كنار ملعون‌ترين افراد بايد دفن شود و به غربتش ما گريه كنيم.

آن وجود مقدسي است كه در سن 25 سالگي او را با لب‌هاي تشنه مي‌‌كشند و به علومش توجّه نمي‌كنند.

آن وجود مقدسي است كه در ميان معسكر متوكل عباسي – اكفر بني‌العباس – بايد بماند و كسي از او اطلاع پيدا نكند.

آن وجود مقدسي است كه از اول عمر تا آخر بايد در ميان مُعسكر لشگرگاه بماند تا حتي نامش عسكري شود.

و آن وجود مقدسي است كه همه‌‌تان دل‌هاتان به عشق او، به محبت او، متوجّه او و ان‌شاءالله امام ما است و ان‌شاءالله ما پيرو او هستيم، كجا برويم، با كِه حرف بزنيم، سخن كه را نقل كنيم؟ خدايا! تا زنده هستيم در دلمان به علومي‌غير از علوم خاندان عصمت برود و به حق خودت قسمت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهيم ما را در دنيا و آخرت با اين صادقين، با اين خوبان، با اين معصومين قرارمان بده و ما را با ايمان از دنيا ببر، خوشا به حالتان!

 

7- دعاي ختم مجلس

نسئلك اللّهم و ندعوك به اعظم اسمائك و بمولانا و سيّدنا و حبيبنا حجت بن الحسن يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه، اللّهم عجّل لوليك الفرج و العافية و النصر و مده في عمره شريف و زين الارض بطول بقائه و انصر ناصريه واخذل خاذليه و اقصم قاصميه واقصم به جبابرة الكفر و اقتل به الكفار و المنافقين و جميع الملحدين.

خدايا! ما را از ياران خوب آن حضرت قرار بده

قلب مقدسش را از ما راضي بفرما

خدايا گرفتاري‌هاي مسلمين برطرف بفرما

امواتمان و شهدائمان غريق رحمت بفرما

خدايا! گناهاني كه كوتاهي‌هايي كه در سال گذشته در اين سالي كه دارد روزهاي آخرش مي‌‌گذارنيم، انجام داده‌ايم خدايا، همه‌ي آن‌ها را تبديل به حسنات بفرما

پروردگارا! به آبروي آقايمان حجةبن‌الحسن و زير سايه حضرت بقيةاللّه ما را از همه انحرافات حفظ بفرما

عافيت كاملت را نصيب همه‌مان بفرما، امواتمان، شهدامان، امام راحلمان و مراجعي كه به ما حقي دارند و از دنيا رفته‌اند غريق رحمتت بفرما

عاقبت امرمان ختم به خير بفرما

و عجل مولانا لوليك الفرج.

 

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 



[1] مفاتيح الجنان، دعاي يستشير ص:146

[2] «مَنْ ذُكِرَ عِنْدَهُ الصُّوفِيَّةُ وَ لَمْ يُنْكِرْهُمْ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ فَلَيْسَ مِنَّا وَ مَنْ اَنْكَرَهُمْ فَكَاَنَّمَا جَاهَدَ الْكُفَّارَ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولُ اللهِ» مستدرك الوسائل ج:12 ص:323

[3] توحيدصدوق ص:338؛ مستدرك الوسائل ج:18 ص:182؛ بحار ج:4 ص:145

[4] يس/82

[5] حجر/29

[6] ص/72

[7] نساء/113

[8] ضحي/7

[9] ينابيع الموده ج:3 ص:82

۱۲ ذی الحجه ۱۴۲۳ قمری- ۲۵ بهمن ۱۳۸۱ شمسی – جلسه دهم اعتقادات

 

متن سخنراني 12 ذي الجحه الحرام 1423 مصادف با 25 بهمن 1381 و 14 فوريه 2003

 

1- خطبه

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَي رَسُولِ اللهِ وَ عَلَي آلِهِ آلِ اللّهِ لَا سِيَّمَا عَلَي بَقِيَّةَ اللهِ رُوحِي وَ اَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الْآنِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.

 

2- عبارت قرآني آغازين ( فتح 1و2)

«اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا ، لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا»([1])

يك جمله درباره‌ي آنچه در اين آيه و اين آيات هست عرض كنم و آن اين است كه

 

C تمام كارها را خداي تعالي بر اساس حكمت به انجام مي‌رساند

به طور كلّي همه‌ي كارها به خدا بر مي‌گردد، در اين‌جا پروردگار متعال مي‌فرمايد: «إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا»، ما براي تو فتح آشكاري انجام داديم به خاطر اين‌كه گناهان گذشته‌ات و گناهان بعد از آن بخشيده شود.

 

c مردم مكّه پيغمبر اكرم را گناهكار مي‌دانستند

شايد در مرحله‌ي اوّل به نظر بيايد كه پيغمبر معصوم است و گناهي ندارد تا گناهان گذشته و بعد از آن بخشيده شود. آنچه كه در تفسير آمده و از آياتي ديگر هم استفاده مي‌شود معنايش اين است كه پيغمبراكرم وقتي در ميان مردم مكّه بود، مردم مكّه او را گناهكار مي‌دانستند؛ يعني چون با بُتهاي آن‌ها در افتاده بود، چون راه و روشي كه آن‌ها داشته‌اند آن حضرت عمل نمي‌كرد، از اين نظر مردم او را يك گناهكار مي‌دانستند.

 

C برنامه‌ي خداي تعالي در دگرگون كردن فكر اشتباه مردم مكّه نسبت به پيغمبر اكرم

خداي تعالي با آن صلابت و عظمت كه پيغمبر اكرم را وارد مكّه كرد و همه به او ايمان آوردند نتيجه‌اش اين شد كه آنچه مردم آن را گناه مي‌دانستند، خداي تعالي آن گناهاني كه از نظر مردم گناه بود آن را جبران كرد و پرده انداخت و طبعاً مردم او را و گناهان او را كه از نظر آن‌ها گناه بود نديده گرفتند و بلكه فهميدند كه او گناهكار نبوده و مردم گناهكار و منحرف از صراط مستقيم بوده‌اند.

اين جواب اين آيه‌ي شريفه است و معنايش جز اين خصوص پيغمبراكرم نمي‌تواند چيزي باشد به خصوص كه بعد مي‌فرمايد: «وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ»، اين كار را خدا كرد براي اين‌كه نعمتش را بر تو تمام كند و محبّت مردم را به تو جلب كند «وَيَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا» و تو هدايت شده‌ي راه راست هستي. آن كسي كه هدايت شده‌ي به راه راست هست او هيچ وقت گناهكار نيست؛ از نظر مردم، آن مردمي كه آن‌ها اهل گناهند و اهل كجروي هستند، كسي كه در صراط مستقيم حركت مي‌كند او را گناهكار مي‌دانند و با فتح مكّه همه‌ي آن‌ها از آن چيزي كه درباره‌ي پيغمبراكرم فكر مي‌كردند، منصرف شدند و نه اين‌كه او را بخشيدند، «لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ»، خدا پرده انداخت، خدا آنچه كه آن‌ها بر خلاف حقيقت فكر مي‌كردند افكارشان را عوض كرد و به آن‌ها فهماند كه پيغمبراكرم در صراط مستقيم است.

 

3- آنچه از خوبي و بدي در عالم به وقوع مي‌پيوندد از ناحيه‌ي خدا است

به طور كلّي، در قرآن مجيد مكرّر خداي تعالي حتّي بعضي از مشكلات را به خودش نسبت مي‌دهد. علّت و مهمّ قضيّه مطلبي است كه در هفته‌ي گذشته عرض كردم. همه‌ي كارهايي كه در دنيا انجام مي‌شود چه به وسيله بندگان خدا و چه به وسيله‌ي خدايتعالي مستقيماً، همه‌اش در حقيقت از جانب خدا است. 

 

C خوبي‌ها مقدرات الهي است

بعضي از آن‌ها تقدير است كه عرض شد، تقدير يعني آنچه را كه خدا براي مخلوقش مقدّر فرموده و اين را هم بدانيد تأكيداً عرض مي‌كنم كه اگر كوچكترين چيزي كه نقص است، عيب است، بد است به خداي تعالي ما نسبت بدهيم، خدا را ظالم معرّفي كرده‌ايم و پروردگار متعال در قرآن مكرّر مي‌فرمايد كه خدا به احدي ظلم نمي‌كند، بنابراين همه‌اش اگر چه ممكن است بگوييم از جانب خدا است؛ ولي يك قسمت تقدير است، همه‌اش خوب، همه‌اش راحتي، حتّي كوچكترين خوفي براي بندگان مؤمنش نمي‌خواهد، براي بشر نمي‌خواهد و كوچكترين حُزني نبايد آن‌ها داشته باشند، هر كه را خدا خلق كرده به عنوان اين‌كه از اولياءاش باشند، «لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ»([2]

 

C بدي‌ها قضاي الهي است

ولي هر چه به ما از بدي‌ها مي‌رسد اين را هم بايد معتقد باشيم كه قضاي الهي است، يعني ما كاري كرديم كه در جزاي آن كار خدا اين مشكل را براي ما به وجود آورده چنانچه هفته‌ي گذشته توضيح دادم.

 

4- جبر و تفويض

اين هفته آنچه را كه مي‌خواهم عرض كنم مسأله‌ي «جبر و تفويض» است.

 

C نه جبر و نه تفويض

امام عليه الصلوة و السلام مي‌فرمايد: «لاجَبْرَ وَ لاتَفْويضَ بَلْ اَمْرٌ بَينَ اَمْرَيْنَ»([3])، نه جبري در كاري است و نه در امور به كسي يا چيزي كارها تفويض شده.

 

C چرا قايل به جبر يا تفويضند

دو دسته از مردم الان هم شايد باشند و عدّه زيادي چون حقيقت را درك نمي‌كنند يا قايل به جبرند يا قايل به تفويض.

 

C معناي جبر

معني جبر اين است كه يك عده معتقدند چون خدا همه‌ي كارها را بدست گرفته ما متوجّه حقيقت نيستيم، همه‌ي كارها را خدا مي‌كند، تا جايي كه مي‌بينيد حكيم عمرخيام در اشعارش گفته كه

مي خوردن حق ز ازل مي‌دانست

گر مي نخورم علم خدا جهل شود

يعني واجب است كه من شراب بخورم و الاّ آنچه را كه خدا مي‌دانسته از ازل آن بهم مي‌خورد، قايلين به جبر يك چنين سخني دارند. تمام كارهاي بد حتّي اعمال عباد، كارهاي بندگان خدا، چه بد باشد چه خوب ، به خدا نسبت مي‌دهند

 

C معناي تفويض

و در مقابل اين‌ها گروهي از فلاسفه و از دانشمندان هستند كه مي‌گويند: خداي تعالي كارها را به ديگران واگذاشته. مثلاً كار نظم عالم را به طبيعت، اعمال عباد را به خود آن‌ها و در مجموع كارها را خودش به وجود آورده. تمام آسمان و زمين را او خلق كرده و بعد در كناري نشسته و كارها را يا طبيعت مي‌كند يا مردم خودشان به اختيار خودشان انجام مي‌دهند

 

c اشتباهي دقيقتر

و يك عدّه هم در ميان مردم مسلمان هستند كه اين‌ها مي‌گويند: كارها را خداي تعالي به ائمّه‌ي اطهار واگذاشته و خودش كنار نشسته است.

 

C نظر امام عليه السّلام در مسأله‌ي جبر و تفويض

امام عليه الصلوة و السلام مي‌فرمايد: نه آن و نه اين بلكه يك مسأله‌اي است بين اين دو.

 

5- ردّ مسأله‌ي جبر

مسأله‌ي جبر خيلي ساده مي‌شود آن را فهميد و ردّ آن را درك كرد، خيلي ساده و آن اين است به قول شاعر:

اين كه گويي اين كنم يا آن كنم

خود دليل اختيار است اي صنم

همين كه شما در وجدانتان، در دركتان، در فهمتان مي‌گوييد: نمي‌دانم اين كار را انجام بدهم يا آن كار را؛ صبح برف آمده از خانه بيرون مي‌آيي مي‌بيني تمام خيابان پُربرف است يك چند لحظه فكر مي‌كني كه «من به جلسه بروم يا نروم؟» اگر تو اختيار نمي‌داشتي يك چنين فكري نمي‌كردي، اگر تو اختيار نمي‌داشتي صبح از خواب يا بلند نمي‌شدي به اختيار خودت و يا بلند مي‌شدي بدون اختيار خودت، همه‌ي كارها.

در تمام مدّت عمر به اين نتيجه بالاخره انسان مي‌رسد كه من مجبورم يا مختار

 

C جبري‌ها خودشان هم در وجدان، قائل به جبر نيستند

و احدي حتّي آن‌هايي كه سخت معتقد به جبرند، عملاً معتقد به جبر نيستند و وجدانشان به آن‌ها اجازه نمي‌دهد كه معتقد به جبر باشند.

معروف است يك استادي داشت  جبر درس مي‌داد، يك شاگردي از مجلس بلند شد يك سيلي محكمي به استاد زد، استاد گفت: چرا اين كار را مي‌كني؟ گفت: خودت گفتي خدا اين كار را مي‌كند.

 

C طرح مسأله توسط ابوحنيفه و حلّ مسأله توسط بهلول

بهلول مي‌گويند در زمان هارون الرشيد در سر درس ابوحنيفه نشسته بود، ابوحنيفه سه مسأله را مطرح كرد: يكي اين‌كه هر كاري كه انجام مي‌شود خدا مي‌كند، دوم اين‌كه نمي‌شود چيزي باشد و با اين چشم سر ديده نشود و سوّم اين‌كه همجنس همجنسش را اذيّت نمي‌كند. شيطان از آتش است توي جهنم اذيّت نمي‌شود، آتش به آتش كاري ندارد، هم جنس به همجنس كاري ندارد. چيزي نمي‌شود كه باشد ديده نشود، خدا پس ديده مي‌شود منتها در عرش است وقتي كه ما هم رفتيم به محضرش مي‌بينيم و سوّم همه‌ي كارها را خدا مي‌كند؛ ايشان هم برداشت يك كلوخ كلوخ تقريباً يك خاكي بسته است، ما مشهد مي‌گوييم كلوخ، نمي‌دانم شما چه مي‌گوييد اين را بلند كرد و زد سر ابوحنيفه، ابوحنيفه گفت: «چرا اين كار را كردي؟» گفت: جواب سه مسأله دادم. تو از خاكي، خدا در قرآن مي‌فرمايد كه ما انسان را از خاك خلق كرديم اين هم خاك بود بايد تو را اذيّت نكرده باشد و ديگر اين‌كه تو مي‌گويي: سرم درد گرفته، كجا است دردش؟ به من نشان بده تا دردش را ببينم؛ از همه بالاتر اين كار را من نكردم خدا كرده، بايد از خدا گله‌مند باشي.

 

c استدلالي پذيرفته است كه وجدان بر آن گواهي دهد

بهترين جواب براي آن كساني كه جبر را معتقدند كه همه‌ي مردم مي‌فهمند، وجدان خود انسان است. تمام استدلالات فلسفي، تمام دلايل فلسفي بايد منتهي بشود به اين‌كه وجدان انسان گواهي به آن مطلب بدهد، بدون استدلال، بدون دليل حالا دلايل علمي زيادي هست كه درباره‌ي اين كه جبر نيست كه مجلسمان زياد مقتضي نيست آن دلايل علمي را بيان كنم

 

C بهترين دليل در ردّ مسأله‌ي جبر

امّا بهترين دليل همين كه

اين‌كه گويي اين كنم يا آن كنم

خود دليل اختيار است اي صنم

اين شعر تصادفاً مربوط به ملّاي رومي است كه بعضي معتقدند ملاّي رومي «جبري» است و حال آن‌كه آنچه در اوّل مثنوي مي‌گويد كه

ما همه شيران ولي شير علم

حمله‌مان از باد باشد دم به دم

منظورش جبر نيست، منظورش اين است كه اساس كار، اساس حول و قوّه مربوط به ذات مقدّس پروردگار است. من ضمناً نمي‌خواهم ملاّي رومي را تبرئه كنم، اشتباهات زيادي در كتاب مثنوي دارد ولي در اين ارتباط اين شعر را بسيار عالي گفته:

اين‌كه گويي اين كنم يا آن كنم

خود دليل اختيار است اي صنم

و اين جواب جبريّ‌ها در همين حدّ كافي است در اين مجلس.

 

6- ريشه‌ي متفوضه

امّا متفوضّه، از فلسفه يهود گرفته شده، تفويض در فلسفه يهود بوده كه شايد الان هم هست

 

C چرا فلسفه‌ي يهود مورد توجه نيست

ولي چون يهودي‌ها مخصوصاً اسرائيلي‌ها حتّي در زمان پيغمبر هم دانشمنداني نداشتند و حتّي الان هم به فكر مسايل علمي نيستند لذا فلسفه‌ي قابل توجّهي، يهود ندارند

 

C اعتقاد يهودي‌ها

ولي اين اندازه است كه در قرآن مجيد خداي تعالي مي‌فرمايد: «وَقَالَتْ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ»([4])، يهود مي‌گويند: دست خدا بسته است، معني اين كه «دست خدا بسته است، يعني مثل يك كارخانهساز، يك كارخانه‌اي ساخته ، يك تشكيلاتي را مرتّب كرده، يك مدير و يك فردي را در سر كار گذاشته اين كارخانه مشغول كار است، خودش رفته خانه نشسته و يا استراحت كرده؛ به خدا اينگونه نسبت مي‌دهند كه خدا همه چيزي را خلق كرده، جريانات طبيعي را مرتّب كرده، يك عدّه كه يهود باشند مي‌گويند به طبيعت واگذاشته، ديگر حالا گفته زمستان‌ها برف بيايد، تابستان‌ها گرم بشوند، نمي‌دانم فلان كره در فلان جا بچرخد، همه‌ي اين‌ها را منظّم كرده و خودش رفته كنار، اين جمله را يهود مي‌گويند.

 

C ردّ مسأله‌ي تفويض

ولي خداي تعالي در سراسر تابستان و زمستان همه جا را، همه جا را -خوب دقّت كنيد -جوري قرار داده كه مثل كارخانه كار نمي‌كند. شما ديروز هيچ فكر نمي‌كرديد، ديشب آن برفي فوق العاده زياد بيايد اگر كارخانه است بايد فكر كنيد، بدانيد شب مثلاً چندم بهمن، بيست و چهارم بهمن يك برف سنگين مي‌آيد كارخانه هست، شما هيچ وقت شده برويد توي كارخانه كه درست باشد و منظم كار بكند بدانيد فلان ساعت، فلان چيز را از خودش خارج نمي‌كند، مي‌كند تمام امور تابستان و زمستان، تا حدّي به خاطر مصلحتي زمستان سرد، تابستان گرم، امّا كدام تابستان گرمتر و كدام زمستان، كدام زمستان هست كه مثلاً بارندگي نمي‌شود و آب در زمين كم مي‌شود اين‌هايش معلوم نيست؛ «يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ»([5])، دقيقاً خدايتعالي در هر لحظه‌اي خودش وارد كار مي‌شود و بداء دارد، بدايي كه در دو هفته قبل عرض كردم اين‌جا معلوم مي‌شود، امام زمان چه روزي مي‌آيد؟ نمي‌دانيم. چرا نمي‌دانيم؟ به خاطر اين‌كه خداي تعالي به خاطر مصالحي ممكن است زمان را عوض كند. فلان شخص فلان وقت مي‌ميرد، اينقدر پيشگويي‌هايي بوده كه افرادي را مرگشان را تعيين كردند، گاهي اتفاقاً همان موقع شده و گاهي هم نشده، افرادي بودند كه مي‌خواستند خيلي كارهاي مهمّي را انجام بدهند ولي موفّق نمي‌شدند. خداي تعالي در تمام امور حتّي در نفس كشيدن شما، حتّي در نگاه شما خودش مستقيماً به وسيله‌ي اراده‌اش، به وسيله‌ي مشيّتش كار مي‌كند.

 

c معرفت امام عليه السّلام

اگر ما «ان‌شاءالله» در بحث امامت و نبوّت عرض مي‌كنيم كه اگر ما مي‌گوييم آن‌ها، يعني چهارده معصوم پاك واسطه‌اند معنايش اين نيست كه خدا كناري رفته و اين‌ها همه‌ي كارها را مي‌كنند، نه، مثل كسي هستند كه پول از جيب شما برمي‌دارد به ديگران مي‌دهد، قدرت را در همان لحظه از خدا مي‌گيرد و كارش را انجام مي‌دهد، اين‌ها از خدا در هر لحظه مي‌گيرند و در همان لحظه كار را انجام مي‌دهند، نه اين‌كه قدرت مستقلي داشته باشند. شما مي‌ببينيد در همين دعاي رجبيّه كه مي‌خوانيم: «لافَرْقَ  بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَم»، ببينيد در دو چيزي فرقي، جدايي است، يكي اين‌كه «اِلّا اَنّهُمْ عِبَادُكَ»([6])، بنده‌ي خدا هستند، يعني خدا مي‌گويد :«بكن» مي‌كند، بگويد: «نكن» نمي‌كند، خدا دست در كار است،

 

# چر خدا خواسته كه امور به وسيله‌ي اهل بيت انجام گيرد

چرا اين‌جوري بايد باشد، چرا خودش اين كار را نمي‌كند؟ خداي تعالي در ميان مخلوق اين‌جوري قرار داده، – خوب دقّت كنيد، – در ميان مخلوقش، در ميان آنچه كه خلق كرده اين‌طوري قرار داده كه «اَبَي اللّهُ اَنْ يَجْرِي الْاُمُورَ اِلاّ بِاَسْبَابِهَا»([7])، خدا ابا كرده، نخواسته، اراده نكرده، جز اين‌كه همه‌ي كارها را با اسبابش انجام بدهد؛ شما همين‌طور تو خانه نشستيد، خدايا! من را سير كن، خدايا من را سيراب كن، نمي‌كند. برو غذا بگير بخور تا سير بشوي؛ غذا مال خدا است، اختيار خوردن هم مال خدا است و بلكه اگر خدا نخواسته باشد كه تو بخوري دهانت قفل، قفل مي‌شود نمي‌تواني بخوري، همه چيز مال خدا است امّا اختيار اين‌كه تو بروي غذا بگيري بخوري، خدا اين اختيار را به تو داده و بعد هم به وسيله‌ي غذا بايد سير بشوي، به وسيله‌ي دوا بايد معالجه بشوي، به وسيله نمي‌دانم بعضي از چيزها بايد آن راحتياي كه مي‌خواهي داشته باشي وسيله مي‌خواهد، خدا مي‌تواند يك انبار سيب، همين، يك لحظه با يك اراده در اين‌جا بوجود بياورد، شما بقّالي، برو سيب‌ها را بفروش، مي‌گويد: نه، بايد بروي كشاورزي بكند، درخت سيب بكاري، چند سال منتظرش بنشيني، سمپاشي بكني، هرس بكني، تا اين‌كه سيب بدستت بيايد و بعد توي جعبه بكني ببري در مغازه بفروشي دقّت كرديد؟ از اين كوچك بگيريد برويد جلو. خلقت كه من شايد كمتر بتوانم حقيقت را عرض كنم، خلقت حتّي، بوجود آمدن هر چيزي، خدا مي‌كند، امّا به وسيله نور پاك خاندان عصمت و طهارت به آنچه كه اوّل خداي تعالي خلق كرده،

 

c ردّ تفويض، وجدان مي‌شود

بنابراين اعتقاد به تفويض بسيار غلط است و ما مشاهده مي‌كنيم، مي‌بينيم، وجدان مي‌كنيم كه تفويض به طبيعت نشده؛ به ما هم كه مي‌بينيم تفويض نشده؛ اگر به شما تفويض شده كارتان، نگذار سرت درد بيايد، نگذار عمرت كوتاه بشود، نگذار به زمين بخوري، نگذار تصادف بكني، اين هم كه تفويض به ما نشده،

 

7- در دنيا امور اين چنين است

پس «لاجَبْرَ وَ لاتَفْوِيضَ بَلْ اَمْرٌ بَينَ اَمْرَيْنَ»، «آن امر بين امرين» يعني چه؟

 

C در بعضي امور انسان اختيار دارد

يعني در بعضي از اوقات خداي تعالي اختيار را به شما داده، كار را مي‌تواني بكني، اين بكنم، يا آن بكنم، اين كار را انجام بدهم يا آن كار، اين خودش دليل بر اختيار است، پس معلوم است مختاري، خودت مي‌تواني خودت را بهشتي كني، خودت مي‌تواني خودت را جهنمي كني و به همين دليل خداي تعالي پيغمبران را فرستاده والّا پيغمبر نمي‌خواست، هر كار كه خودش مي‌خواست مي‌كرد.

 

C انحراف

يك شاعري مي‌گويد كه

خود به خود گويند ايّاك نعبد و اياك نستيعنم كه هر كس قايل به جبر است اكثراً قايل به «وحدت وجود» هم هستند، من خودم دارم به خودم مي‌گويم ايّاك نعبد و ايّاك نستعين، يا مثلاً همان شعر خيّام كه من در كتاب «پاسخ ما» يك تحقيقي يك وقتي كردم كه ببينيم اين خيّام دانشمند حالا ولو اين‌كه اسمش عمر بوده ولي بالاخره اين يك دانشمندِ رياضيداني بوده، اين دانشمند رياضيدان اين اشعار مزخرف را گفته، اشعارش خيلي بعضي‌هايش بيخود است، از نظر شعري شايد قافيه‌اش خوب باشد ولي از نظر مطلب خيلي بيربط است، مي‌گويد:

از من بَرِ مصطفي رسانيد سلام

به او بگوييد با اكرام تمام

البته شعرش بهتر از اين است،

اي سيّد هاشمي نسب از چه نظر

دوغِ ترش حلال و مي ناب حرام

خوب ببينيد اين خيلي مزخرف است اين حرف، حرف بي ربطي است. ميِ ناب به خاطر اين‌كه عقل پوكت را از بين مي‌برد، و دوغ ترش هيچ كاري نمي‌كند خوب اين خورده انسان

 

C بعضي امور از اختيار انسان خارج است

يك كسي آمده بود خدمت مرحوم آيت اللّه خويي در نجف، يك جواني از آمريكا آمده بود، تازه خيلي، به ايشان عرض كرده بود: آقا، يك حوض آب يكي كُر است اين آبش بو هم مي‌دهد، من دست نجسم را بزنم آن تو – مضاف نيست – دست نجسم را بزنم در آن دستم پاك مي‌شود يا نه؟ گفت: نه، خوب اگر ما دستمان را تو آب تصيفه شده‌ي مثلاً آب دماوند بزنيم، كه كمتر از كُر است دستمان پاك مي‌شود فرموده بود: نه آن هم نجس است، گفته بود: من اين دين را دوست ندارم، مرحوم آيتاللّه خويي مي‌گويند همانجا گفته بود كه اين مربوط به دين نيست، من دارم مي‌گويم، اگر مي‌بيني اشكالي به نظر تو مي‌آيد من گفتم. انسان بايد خودش را فداي دينش بكند. من، استنباط من اين بود. حالا بيا بنشين تا با هم صحبت كنيم، نشستند صحبت كردند و درستش هم كردند. شما الحمدللّه درستيد از اين جهت، احتياجي به بحث نداريد، آن قدر انسان بايد نادان باشد كه يك همچنين حرف‌هايي بزند. يك قواعد كلّي است، در كر، در آب قليل، اين‌ها يك مسايلي است كه بايد در جاي خودش، در ميان حوزه‌ي علميّه قم و نجف و اين‌ها بحث بشود، بحث‌ها، روزها، علماء، مجتهدين بحث مي‌كنند اين نتيجه است اين كتاب توضيح المسائل است كه به دست شما دادند، دقّت كرديد؟ بنابراين مي‌بينيم كه جبر در كار نيست، اين همهپيغمبران را خدا فرستاده كه مردم راهنمايي‌هاي آن‌ها را با اختيار خودشان قبول كنند و به راه راست بروند، اگر اختيار نمي‌داشتند ارسال رُسل غلط بود، انزال كُتب غلط بود، خداي تعالي اين همه «وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا»([8])، «أَقِيمُوا الصَّلَاةَ»([9])، چرا به ما بگويد «أَقِيمُوا الصَّلَاةَ»، به خودش بگويد، تفويض هم نيست، آن «امر بين الامرين» اين است كه شما بعضي از چيزها را اختيار نداريد، در اختيار شما اين نبوده كه در اين زمان متولّد بشويد؛ البتّه يك بحثي مربوط به عالم ذر است كه از آن‌جا اگر شروع كنيم اين‌ها هم تقريباً در اختيار است، حالا به هر حال اين اندازه كه ما مي‌بينيم بعضي از چيزها در اختيار ما نبوده. خيلي از مردها آرزو مي‌كنند كه شايد كاشكي زن بودند، خيلي زن‌ها آروز مي‌كنند كاشكي مرد بودند در اختيار آن‌ها نبوده. خيلي‌ها دوست دارند اي كاش سيّد مي‌بودند، خيلي‌ها دوست دارند كه خوب شد ما سيّد نشديم، يك نجسرواني بود كه اسمش پاك روان بود، ولي نجسروان بود، در مشهد استاندار بود در زمان رضاخان مي‌گفت: من دو تا عيب دارم، به همه هم مي‌گفت، يكي اين‌كه سيّدم، دوّمي‌اش را نمي‌گويم، يكي ديگر هم اين‌كه تُركم، چرا سيد هم در مجلس هست ترك هم هست، اين دو تا را براي خودش عيب مي‌دانست، بله هستند، افرادي كه ننگشان مي‌كند سيّدند، ننگشان مي‌كند كه اين هم باز مي‌ترسم بگويم؛ يك شال سبزي به يك گوشه‌ي از بدنشان وصل كنند بگويند كه آقا ما اين افتخار را داريم كه نواده‌ي پيغمبر اكرميم، ما اين افتخار را داريم كه فرزند فاطمه‌ي زهرا و علي بن ابيطالبيم، چه افتخاري از اين بالاتر، حالا نمي‌گويم همه‌ي سادات بيايند حالا فردا شال سبز ببندند، رسم نشده، خدا لعنت كند بني اميّه را كه آن‌قدر اذيّت كردند سادات را كه بهتر ديدند مخفي باشند توي مردم و اين سيره همچنان ادامه دارد تا اين زمان،

 

C در آنچه خداي تعالي به انسان اختيار داده، انسان كاملًا مختار است

به هر حال، امروز ما به اين مسأله رسيديم – اگر اشكالي هم داريد بگوييد – به اين مسأله رسيديم كه «لاجَبْرَ»، وجدان مي‌كنيم «وَ لاتَفْوِيضَ بَلْ اَمْرٌ بَينَ اَمْرَيْنَ»، خدا بعضي از چيزها را اختيارش را به ما داده، ما انجام مي‌دهيم، گناه مي‌توانيم بكنيم، ثواب مي‌توانيم بكنيم، مي‌توانيم همان لحظه‌اي كه دروغ مي‌گوييم راست بگوييم، همان لحظه‌اي كه غيبت مي‌كنيم ديگري را كه صحبتش شده تعريفش كنيم، مي‌توانيم اذيّت كنيم، ظلم كنيم، مي‌توانيم مهرباني كنيم، اين‌ها را همه را مي‌بينيد و لذا من يك وقتي به يك نفر مي‌رسم مي‌گويم: آقا، مهربان باش مي‌گويد: چشم. ظلم نكن، چشم. چشم يعني چه؟ چند سالت هست؟ پنجاه سال، تو در اين مدّت پنجاه سال نفهميدي كه تو نبايد بگويي چشم، مي‌گويد: چطور؟ اصلاً باورش نمي‌آيد كه اختيار نداشته باشد كه خوبي بكند يا بدي بكند، اين وجداني است. و از آن طرف هم خود ما مي‌دانيم كه به ما تفويض نشده، يك «امراً بين امرين»،

 

c جريان يافتن قضاي الهي براي هر كس، نتيجه‌ي اختيار او است

بعضي از چيزها مي‌گوييم، شده ديگر تو چه كار كردي اين‌طوري شد؟ من يادم نمي‌آيد كاري كرده‌ام اگر هم كردم خودم براي خودم سر درد درست نكردم، من گناه كردم، ظلم كردم، امّا نمي‌خواستم سرم درد بيايد امّا شب يك سر دردي شدم كه تا صبح خوابم نبرده، آن سر درد قضاي الهي است در اثر آن كاري كه شما كردي و آن كاري كه كردي روي اختيار انجام دادي تفويض هم به تو نشده و اين هم كه سردرد شدي اگر تفويض شده بود خودت نمي‌گذاشتي سردرد بشوي، خوب وجداني شد؟

 

8- اعتقاد ما «امر بين امرين» است

مطلب كاملاً روشن. پس يكي از چيزهايي كه بايد ما معتقد باشيم با همين دلايلي كه عرض كردم روي اين شما مي‌گوييد: اين دلايل خيلي دلايل محكمي نيست، خيلي محكم است، محكمتر از اين دلايلي كه براي جبر و تفويض عرض كردم هيچ دليلي نيست؛ اگر مقتضي بود مجلس، يك چند تا دلايلي چه بر نفي، چه بر اثبات جبر برايتان عرض مي‌كردم تا بفهميد كه آن‌ها دليل نيست، يك چيزهايي فلاسفه نشسته‌اند بافتند براي يكديگر گفتند، آن اين را ردّ كرده، اين آن را رد كرد آخرش هم به هيچ نتيجه‌اي هم نرسيده‌اند ولي الان ما به يك نتيجه رسيديم. كه به وجدانمان مراجعه مي‌كنيم، نه جبر است نه تفويض است بلكه در بعضي از جاها يك مقدار اختيار به ما داده‌اند، انتخاب، اختيار انتخاب به ما داده‌اند ما انتخاب مي‌كنيم و بعضي چيزها را هم نمي‌توانيم انتخاب كنيم چون تفويض هم به ما نشده، خيلي راحت. خيلي از چيزها را ما مي‌خواهيم نباشد هست، خيلي از چيزها را مي‌خواهيم باشد نيست و خيلي از چيزها را هم ما خودمان به دست خودمان و با اختيار خودمان انجام مي‌دهيم و انجام هم مي‌شود. پس «وَ لاتَفْوِيضَ بَلْ اَمْرٌ بَينَ اَمْرَيْنَ»، از همين جهت قرآن مجيد آنقدر براي عباد تكليف تعيين كرده، يك عدّه طرف حق را گرفتند روي اختيار خودشان، يك عدّه هم طرف باطل را گرفتند روي اختيار خودشان و پروردگار متعال هم به آن‌هايي كه كار بد مي‌كنند عذاب اليم وعده كرده و نسبت به آن‌هايي كه كار خوب مي‌كند بهشت نعيم وعده فرموده و «ان‌شاءالله» همه‌ي ما جزء همان دسته باشيم با اختيار خودمان، با انتخاب خودمان كارهاي بسيار خوب و صحيح را انجام بدهيم.

 

9- عظمت عيد غدير خم

روز جمعه است، نزديك عيد غدير خُم است، روز پنجشنبه آينده عيد غدير است، عيد غدير آن روزي است كه خداي تعالي درباره‌اش چند آيهنازل كرده، آيات عجيبي است، آياتي است كه درباره هيچ چيز، هيچ چيز حتّي اگر بگويم درباره‌ي قرآن و فضايل قرآن اين آيات را نازل كرده شايد نتوانم اثبات كنم.

 

C اكمال دين

يكي اين‌كه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ»، خيلي عجيب است، كمال دين، دين كامل شد؛ ببنييد شما يك چيزي را مي‌سازيد، تكه تكه مي‌سازيد بعد سر همش كه كرديد و به كار افتاد مي‌گوييد: كامل شد، دين كامل شد، آن هم به نفع شما كامل شد، «لَكُمْ دِينَكُمْ»، براي شما كامل شد،

 

C اتمام نعمت

دوّم «أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي» من ترسيدم بگويم درباره‌ي قرآن اين‌جوري خداي تعالي چيزي نگفته ولي هر چه فكر مي‌كنم نگفته «أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي» امروز من نعمتم بر شما تمام كردم،

 

c هر چه بخواهيم در وجود علي عليه السلام هست

خوب ديگر چي مي‌خواهيد كه به شما ندادم، چي مي‌خواهيد شما مردم كه علي ندارد؟ چه علمي، چه دانشي، چه معنويّتي، چه جمالي، كه در اختيار علي بن ابيطالب نيست؟ «أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي» معنايش اين است نعمتم تمام شد، نه اين‌كه نعمت ديگر ندارم،نه؛ براي شما نعمت من تمام شد، هيچ چيز ديگر لازم نداريد جز اين‌كه در علي بن ابيطالب هست، آن دانشمند مي‌گويد: «احتياج الكلّ اليه و استغنائه عن الكل دليل علي انّه امام الكل». شما تمام كُتب تاريخ را نگاه كنيد، علي بن ابيطالب بعد از پيغمبر از احدي مسأله‌اي سؤال نكرده و هيچي نپرسيده همه را مي‌دانسته و باز تمام كُتب تاريخ را نگاه كنيد، چه مال سني، چه مال شيعه، همه‌ي اصحاب، همه‌ي اصحاب مرتّب از علي بن ابيطالب سؤال مي‌كردند

 

c اعترافات خلفاي اهل سنت

تا جايي كه عمر مي‌گويد كه در هفتاد جا مي‌گويد: «لَولا  عَلِيٌّ لَهَلَكَ عُمَرُ»[10]، من گرفتار شده بودم، مردم آمده بودند، معناي «لَهَلَكَ عُمَرُ» اين است، مردم آمده بودند سؤال مي‌كردند، من جوابي بلد نبودم، مشكل شده بود، داشتم خفه مي‌شدم، داشتم هلاك مي‌شدم، علي رسيد جواب را داد، من زنده شدم، اين معناي «لَهَلَكَ عُمَرُ» است معناي ديگري شما مي‌فهميد بگوييد. ابي بكر مكرّر گفت: خدا آن روز را نياورد من باشم در رأس خلافت و علي آن اطراف نباشد! خوب چي مي‌خواهيد در علي باشد؟ «أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي»

 

c عظمت علم علي عليه السلام

اين كتاب نهج البلاغه را ديديد، مي‌بينيد ديگر، آن‌قدر شرح و آنقدر تعريف از كتاب نهج البلاغه شده كه حساب ندارد، اهل سنّت كتاب‌ها در شرحش نوشته‌اند، و كتابي بسيار با عظمت است، اين كتاب يك دهم چيزهايي است كه علي گفت، يك دهم، شما يك ربع اين كتاب را از كلمات ابي بكر پيدا بكنيد ما ايشان را به خليفه‌ي اوّل قبول داريم، يك ربعش آخر انسان به علمش است، به دانشش است، به قيافه‌اش است، به سنّش است اقلاً، پدرش گفت كه من كه از تو بزرگترم، اگر براي سن است خوب من پدر تو هستم، اين‌طوري، اين منظورم طعن آنطرفي نبود، منظورم اين بود كه «أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي»، خدا نعمتش بر شما تمام كرد.

 

C خشنودي پروردگار

مهمّتر از همه «وَرَضِيتُ لَكُمْ الْإِسْلَامَ دِينًا» حالا خوشنودم كه دين شما اسلام است تا حالا ناقص بود كامل نبود. سرپرست نداشت؛ شما اگر يك اوّل مثلاً يك اجناس خيلي قيمتي داشته باشيد اگر به يك نفر اميني سپرديد كه به جا مصرف مي‌كند، فكرتان راحت مي‌شود، خوشحال مي‌شويد، اين آدم امين است، فكرش هم خوب است، درست هم مصرف مي‌كند «وَرَضِيتُ لَكُمْ الْإِسْلَامَ دِينًا»

 

C يأس دشمن

چهارم: «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ»([11])، كفّار و مشركيني كه تا حالا مي‌خواستند دين شما را دستاندازي كنند و قرآن شما را تحريف كنند و وضع شما را به وضع يهود و نصاري برگردانند، الان ديگر علي است، در رأس كار علي است، علي هست كه به خاطر حفظ دين ريسمان به گردنش مي‌اندازند، مي‌كِشندش هيچي نمي‌گويد، زهرايش را كتك مي‌زنند چيزي نمي‌گويد، جسارت به او مي‌كنند چيزي نمي‌گويد، در جاي خودش هم جنگ صفين و نهروان و جمل تشكيل مي‌شود شجاعانه فرمود: از اين جمع ده، نفر از چهارهزار نفر بيشتر باقي نمي‌ماند، از شما هم ده نفر بيشتر كشته نمي‌شود. چقدر شجاع، چقدر آقا، چقدر بزرگ! مأيوس شدند.

 

c چرا غير علي عليه السلام حاكم شدند

شما مي‌گوييد: پس چرا اين‌ها آمدند سر كار؟ اين سركاري بود، آنچه كه آن‌ها داشتند سركاري بود. فردا كه آقا تشريف بياورند ،امام زمان، آن وقت مي‌فهميد، براي ما زمان خيلي طول بكشد چيزي نيست، 1000 سال، بشود 1400 سال، باشد آن‌ها كارهاي خودشان بكنند، ولي آني كه آقا بيايد اسمي از اين‌ها باقي نمي‌گذارد، وجودي باقي نمي‌گذارند، اگر زير خاك بدن نحسشان هم خاك شده بيرونشان مي‌كشد و آتششان مي‌زند، از بني اميّه، بني العباس هيچكدام اسمي باقي نمي‌ماند، آن‌جا مي‌فهميديد كه همه‌ي رياست‌هاي اين‌ها و آقايي‌هاي آن‌ها كه ظاهرش آقايي بود، اين‌ها كه بيارزش است و هيچ ارزش ندارد. «لِلْحَقِّ دَوْلَةٌ»([12]) براي حق پايداري است، حق چيست؟ «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ» سنّي و شيعه اين روايت را نقل كردند و «وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ يَدُورُ حَيْثُ دَار»([13])، با هم دور مي‌زنند بر جا حق هست علي هست، هر جا علي هست حق هست، اين‌طوري، دور مي‌زنند جاي ديگري هم نمي‌رود. و لذا وقتي كه آقامان حجةبن الحسن متولد شد روي بازويش نوشته شده بود، حالا تأويل داشته باشد، ظاهري باشد هر دويش هم ممكن است باشد، تأويلش اجمالاً اين است كه اين بازوي با كفايت حضرت بقيّةاللّه، حق را به مردم نشان مي‌دهد و باطل را از بين مي‌برد «للْحَقِّ دَوْلَةٌ»، «جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا»([14])،

 

C فوايد تكرار

روز جمعه است، نزديك عيدغدير است، ان‌شاءالله اگر فرصت شد در روز عيد غدير، حالا نمي‌دانم كجا جمع بشويم، به هر حال صداي همديگر را مي‌شنويم «ان‌شاءالله،» با هم هستيم، روز عيد غدير درباره‌ي همين آيات، اين آيات را هر چه توضيح بدهيم، شما مي‌گوييد سال قبل هم گفتي، باز هم مي‌گويم، هر سال بايد بگوييم، هر روز بايد بگوييم، آقايمان را بشناسيم، بفهميم كه فرقي بين ما و ديگران هست، بفهميم چقدرخدا به ما نعمت داده كه ما را به ولايت علي بن ابيطالب آشنا كرده و بگوييم روز عيد غدير، شب عيد غدير، «اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي جَعَلَنَا مِنَ الْمُتِسَكِّينَ بِوِلايَةِ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ وَ اَلادِهِ الْمَعْصُومِينَ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَيْهِمْ اَجْمَعِينَ»([15])،

 

C كافر از نظر خداي تعالي به طور كلي

خوب، امّا آن‌هايي كه هيچ از دين چيزي نفهميدند، خدا به طور كلّي اسمشان را كافر گذاشته، فرمود: اگر كسي احتمال بدهد اين‌ها يك چشم بهم زدن به خدا و پيغمبر ايمان آوردند، خودش حالش خراب است حالا تعبير روايت را كه هست نمي‌خواهم عرض كنم، يك چشم بهم زدن، از كافر هم كافرتر، «اكفر من في الارض، اكفر القريش، اكفر من بني اميّه»، اين‌ها اين‌جوري بودند. كافرترين بودند. خوب يك چند كلمه‌اي من مي‌گويم به درد دل امام زمانمان توجّه كنيم، من چند جمله از زيارت را فقط مي‌خوانم:

 

10- ذكر مصيبت سيد الشهداء عليه السلام

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا اَبَاعَبْدِاللّهِ»، در دعاي ندبه خوانديم: «اَيْنَ الْحَسْنُ اَيْنَ الْحُسَيْنَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ رَسُولِاللّهِ لَعَنَ اللّهُ اُمَّةً قَتَلَتْكَ»، آقا! خدا لعنت كند آن‌هايي را كه تو را كشتند، آبت ندادند، به تو كمال توهين و جسارت را كردند، «لَقَدْ عَظُمَتِ الْمُصِيبةُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتْ مُصِيبَتُكَ فِي السَّمَاوَاتِ عَلَي جَمِيعِ اَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ لَعَنَ اللّهُ اُمَّةً قَتَلَتْكَ، وَ لَعَنَ اللّهُ اُمَّةً ظَلَمَتْكَ وَ لَعَنَ اللّهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَسَاسَ الظُّلْمِ وَ الْجَورِ عَلَيْكُمْ اَهْلَ الْبَيْتِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكَاتُهُ».

 

11- دعاي ختم مجلس

نسئلك اللّهمّ و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحبالزمان يا اللّه، يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه يا ارحم الراحمين، يا غياث المستغيثين، يا ربّاه يا سيّداه

عجّل لوليك الفرج

عجّل لمولانا الفرج

خدايا! فرج امام زمان ما را برسان

ما را از بهترين ياران و اصحابش قرار بده

خدايا! عيدي ما را عيد قربان و عيد غدير اعيادي كه بعد از آن تا ماه محرّم هست،خدايا تمام اين‌ها را جمع بزن و فرج امام زمان را به ما عيدي مرحمت بفرما

خدايا! به آبروي ولي‌عصر قسمت مي‌دهيم رفع گرفتاري از همه‌ي ما بفرما

اسلام و مسلمين را در مقابل دشمنانشان خدايا! به آبروي امام زمان پيروز بفرما

دشمنان مسلمين ذليل و منكوب بفرما

پروردگارا! به آبروي خاندان عصمت و طهارت قسمت مي‌دهيم، به آبروي تمام عزيزانت قسمت مي‌دهيم ما را به كمالات روحي برسان

ما را با خودت مأنوس بفرما

پروردگارا! به آبروي خاندان عصمت قسمت مي‌دهيم ولايت و محبّت خاندان عصمت را در دل‌هاي ما زيادتر بفرما

بندگي ما را در مقابل خودمان زياد بفرما

معرفت ما را زياد بفرما

عاقبت امرمان را ختم بخير بفرما

و عجّل في فرج مولانا.

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

دانلود فیلم جلسه



[1] فتح/1-2

[2] بقره/62

[3] بحار: 4/197، توحيد: 206، تصحيح الاعتقاد: 46

[4] مائده/64

[5] آل عمران/40

[6] بحر: 95/392، اقبال: 646، مفاتيح الجنان، دعاي هر روز ماه رجب: 251

[7] «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام أَنَّهُ قَالَ أَبَى اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِأَسْبَابٍ فَجَعَلَ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ سَبَباً وَ جَعَلَ لِكُلِّ سَبَبٍ شَرْحاً وَ جَعَلَ لِكُلِّ شَرْحٍ عِلْماً وَ جَعَلَ لِكُلِّ عِلْمٍ بَاباً نَاطِقاً عَرَفَهُ مَن عَرَفَهُ وَ جَهِلَهُ مَنْ جَهِلَهْ» كافي: 1/183، بحار: 2/90، بصائرالدرجات: 6، «قال الصادق عليه السلام أَبَى اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا عَلَي الْأَسْبَابِ» عوالي‏اللآلي: 3/286

[8] عنكبوت/69

[9] بقره/43

[10] رساله السعديه:25، جواهر الكلام: 2/233، جامع المدارك: 4/286، كافي: 7/424، الغدير: 3/97 و 4/64 و 6/81 و 6/93

[11] مائده/3

[12] غرر الحكم: 68، شرح نهج البلاغه: 9/72

[13] الفصول‏المختاره: 339، بحار: 10/431، إعلام‏الورى: 159، شرح‏نهج‏البلاغه: 2/297، الصوارم‏المهرقه: 203

[14] اسراء/81

[15] اقبال: 464

۵ ذی الحجه ۱۴۲۳ قمری – ۱۸ بهمن ۱۳۸۱ شمسی – جلسه نهم اعتقادات

 

متن سخنراني 5 ذي الحجه الحرام 1423 مصادف با 18 بهمن 1381 و 7 فوريه 2003

 

1- خطبه

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَي رَسُولِ اللهِ وَ عَلَي آلِهِ آلِ اللّهِ لَا سِيَّمَا عَلَي بَقِيَّةَ اللهِ رُوحِي وَ اَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الْآنِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.

 

2- عبارت قرآني آغازين(محمد صلي الله عليه و آله/14)

«اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ أَفَمَنْ كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ»([1])

 

3- مبناي تمام دلائل در اثبات وجود خدا قرآن است

تمام دلايلي كه درباره‌ي اثبات وجود خدا و صفات پروردگار گفته مي‌شود از قرآن و راهنمايي قرآن است. بعضي از افراد فكر مي‌كنند ما به خاطر اين‌كه قرآن گفته كه خدا واحد است مثلاً ما مي‌گوييم خدا واحد است. البتّه پنجاه درصد و شايد هم بيشتر وقتي كه ما قرآن را و اعجازش را ثابت كرديم، دلايلي كه در قرآن آمده براي ما حجّيّت دارد و عقلي است. ولي در عين حال آنچه را كه در اثبات وجود خدا عرض مي‌كنيم و مي‌گوييم در قرآن اين مطلب آمده مثل اين است كه ما در يك كتابي غير از قرآن مطلبي را مشاهده كنيم كه راهنماي فكر ما باشد. عقلمان را به كار بياندازد، در اين صورت توجّه نمي‌كنيم كه اين كتابي كه عقلمان را راه انداخته، فكر ما را راه انداخته چه كتابي بوده است؟ البتّه اگر كتاب معتبري باشد، با دلگرمي بيشتري روي آن مسأله فكر مي‌كنيم تا برسد به قرآن كريم كه معجزه است طبعاً با يك توجّه بيشتري روي مطلب مطالعه مي‌كنيم و عقلمان را به كار مي‌اندازيم و فكرمان را فعّال مي‌كنيم. پس آنچه از قرآن و از احاديث درباره‌ي صفات پروردگار عرض مي‌كنيم نه به خاطر اين است كه تنها چون در قرآن آمده حقّ است، بلكه عقلمان، فكرمان و استدلالاتمان صحيح انجام مي‌شود و تمام مطالبي كه گفته مي‌شود عقلي است و اعتقاد به آن‌ها پيدا مي‌كنيم.

 

4- قضا و قدر الهي

يكي از مسايلي كه در قرآن و در احاديث و روايات آمده و بسيار اهميّت دارد و اكثراً اطّلاعي از آن ندارند «قضا و قدر» است. مسأله‌ي قضا و قدر از مسايل بسيار مهمي است كه در كُتب فلسفي و كُتب كلامي مطالبي درباره‌اش ذكر شده ولي اكثراً آن يكي را به جاي اين و اين را به جاي آن استفاده مي‌كنند. قضا به معنايي است كه قدر نيست و قدر به معنايي است كه قضا نيست.

 

C همه‌ي كارها اعم از خوب و بد از ناحيه‌ي خدا است

همه‌ي كارها را در دنيا و در آخرت و در قيامت خداي تعالي انجام مي‌دهد. «قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ»([2]) همه‌ي كارها از جانب خدا است.

 

c خوبي‌ها منتسب به خدا است و بدي‌ها منتسب به ما

ولي در قرآن مجيد خطاب به پيغمبراكرم يا خطاب به مؤمنين كه آنچه از مصيبت به شما اصابت مي‌كند، از جانب خود شما است و آنچه كه نيكي به شما مي‌رسد، از جانب خدا است. اين مطلب را وقتي ما بخواهيم تحليل كنيم اين گونه بايد مثال بزنيم تا واضح شود، يك قاضي، يك شخصي كه مسلّط بر فرد ديگر است، ممكن است هر چه به او مي‌رسد از جانب آن فرد باشد، يعني چه بدي و چه خوبي از جانب آن فرد مسلّط به اين فرد برسد، گاهي در اثر قضا است و گاهي به خاطر تقدير است،

 

C درك مفهوم «قضا و قدرالهي»

مثلاً انسان ممكن است به خاطر جُرمي كه انجام داده، آن شخص مسلّط او را به زندان بيندازد. زنداني كه اين شخص رفته به خاطر كاري است كه كرده ولو آن كه آن قاضي و آن شخص مسلّط دستور داده باشد كه او را به زندان بيندازند. ببينيد مطلب خيلي واضح است و من كوشش مي‌كنم ان‌شاءالله از اين به بعد مطالبي كه هضمش براي شما مشكل باشد عرض نكنم. گاهي انسان همه‌ي كارهايش خوب است، كارهاي خوبي انجام مي‌دهد، مثل اولياء خدا و بندگان واقعي پروردگار، در نتيجه آنچه از جانب پروردگار به او مي‌رسد اجر است، ثواب است، خير است و براي او خوبي است. و همه‌ي اين‌ها از جانب خدا است و گاهي انسان گناه مي‌كند، معصيت مي‌كند، مشرك مي‌شود، خداي تعالي او را عذاب مي‌كند، با آن‌كه خدا عادل است. عذاب پروردگار؛ چون عادل است و بلكه چون رئوف و مهربان است بسياري از گناهان او را نديده مي‌گيرد، «وَيَعْفُو عَنْ كَثِيرٍ»([3])، از بسياري از گناهان او مي‌گذرد ولي بعضي از گناهانش را مؤاخذه مي‌كند. اين مؤاخذه در حقيقت به دست خود بنده، بنده‌ي خدا بوجود آمده. اگر يك فردي زنا كرد و يا مشروب خورد قاضي حكم مي‌كند كه او را صد تازيانه بزنند، نمي‌گويند كه قاضي صد تازيانه زد، مي‌گويند: كاري كرد كه مستحق اين صد تازيانه شد، همين‌طور كارهايي كه در دنيا به خصوص انجام مي‌شود، مثلاً انسان مريض مي‌شود، درد شديدي به او عارض مي‌گردد و يك گرفتاري مثلاً براي او پيدا مي‌شود، اين قضا الهي است. يعني كاري كرده كه انسان در همين دنيا جزاي عمل زشتش را بكشد. اگر اينگونه شد، اسمش قضا است. افراد معمولي در يك حكومتي كه زندگي مي‌كنند، براي آن‌ها زندان نيست، تازيانه نيست، تبعيض نيست، براي همه‌ي مردم عادي معمولي جز خوبي و خيرات چيزي نيست، همه در رفاه باشند، همه در امنيّت باشند، همه از همه‌ي مواهب مملكت استفاده كنند، اين تقدير است؛ يعني رئيس مملكت، باني مملكت آن كسي كه مملكت را اداره مي‌كند، مقدّر كرده، به حساب رسيده كه بايد مردم مملكتش همه در رفاه و آسايش باشند و همه هم در رفاه و آسايشند، به كسي فشاري وارد نمي‌شود، اين معناي تقدير است. خداي مهربان، خداي رحمان و رحيم مقدّر فرموده كه تمام افراد بشر در رفاه و آسايش باشند، نه كسي مريض بشود، نه كسي فقير شود، نه كسي گرفتار شود و همه با كمال رفاه و آسايش در دنيا زندگي كنند، اين تقدير الهي است. خداي تعالي مقدّر كرده كه همه يك مقداري در اين دنيا عمر كنند و از تمام لذّت‌ها لذّت ببرند و از تمام غذاهاي پاك و پاكيزه استفاده كنند كه مي‌فرمايد: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ»، ببينيد زينت دنيا را مي‌فرمايد: «أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنْ الرِّزْقِ»([4])، و غذاهاي پاك را كي براي شما حرام كرده؟ هيچ كس براي شما حرام نكرده است، «وَتَمَتَّعُوا»([5])، هر چه مي‌توانيد از اين دنيا، از زندگي دنيا لذّت ببريد و آرامش داشته باشيد، اين تقدير الهي است، براي همه اين را مقدّر كرده، همان‌طوري كه يك رئيس مملكت براي همه‌ي آزادي، خوشي، راحتي را مقدّر كرده و قرار داده است؛ امّا در اين ميان، اگر دزدي پيدا شد كه آرامش ديگران را از بين برد، اگر جنايتكاري پيدا شد كه نسبت به ديگران جنايت كرد، اگر يك فرد بيبند و باري پيدا شد مشروب خورد و در ميان مردم عربده كشيد، اين شخص را دستگير مي‌كنند به محكمه مي‌برند و در آنجا قاضي قضاوت مي‌كند كه اين شخص را يا صد شلاّق بزنيد يا در زندان بيندازيد و يا تبعيدش كنيد. مي‌بينيد كه آن يكي تقدير است و اين يكي قضا است، اين قضاوت است به خاطر عملي كه شما انجام داديد، عمل معصيتي كه يك فرد انجام داده، قضاوت چنين است كه بايد زندان برود، شلاّق بخورد، حتّي سنگسار بشود، معني قضا و قدر را فكر مي‌كنم خوب توضيح دادم، همه كس فهميد ولي يك مطلب هست همه‌ي اين‌ها از جانب خدا است، از جانب پروردگار است.

 

c خداي تعالي تمام خوبي‌ها را مقدر فرموده است

تقدير كه معلوم است، براي همه رفاه و آسايش خواستن معلوم است، خدا بندگانش را خلق كرده، بايد آن‌ها را در رفاه و آسايش بگذارد، حيوانات را در رفاه و آسايش گذاشته، «وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا»([6])، هيچ جانداري در زمين نيست مگر آن‌كه بر عهده‌ي خدا است كه او را روزي بدهد و مي‌دهد. شما ببينيد همه‌ي حيوانات، سالم، در رفاه، در آسايش و غذاي خود و طعام خود را در هر وضعي و شرايطي كه هست دريافت مي‌كنند. اين معني تقدير الهي است.

 

# بعد از ظهور، فقط مشمول قدر الهي هستيم

خدا براي شما خوبي‌ها را خواسته، زمين مال مؤمنين است، زمين مال افرادي هست كه بنده‌ي خدا باشند، كه «أَنَّ ألاَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ»([7])، زمين را به ارث به بندگان صالح خدا خواهند داد، وقتي كه ظهور حضرت بقيّةاللّه ارواحنافداه بشود، همه‌ي مردم صالح باشند، ديگر قضايي در كار نيست، قضاوتي در كار نيست، زندان و شكنجه و كتك در كار نيست، همه در دنيا با رفاه كامل زندگي مي‌كنند و تقدير الهي صد درصد پياده مي‌شود.

 

c هر بدي مربوط به قضاي الهي است

امّا قضا مال كساني است كه انحراف دارند، يا جامعه‌اي كه انحراف دارند، قضاي الهي، حكم الهي، قضاوت پروردگار براي بندگاني كه در زمان ما واقع شده‌اند چون همه با هم معصيت‌كارند، همه با هم زير بار ظلم رفته‌اند، همه به هم ظلم مي‌كنند،

 

# غيبت امام زمان ارواحنا فداه قضاي الهي است

از اين جهت قضاي الهي بر اين قضاوت كرده، حكم الهي بر اين حكومت كرده كه امام زمانشان غايب باشد، امامشان را نبينند، آن كسي كه رهبر آن‌ها است او ديده نشود و رهبري ظاهري نكند، اين معناي قضا است.

 

5- علت قضاوت پروردگار بر غيبت

معني قدر اين است كه همه بايد زير سايه‌ي امام عصر باشند، همه بايد به عدالت واقعي و اجتماعي برسند، عدل و داد بر سر همه سايه بيندازد، امّا مردمي كه علي بن ابيطالب را ترك مي‌كنند، دست به دامن ابيبكر مي‌شوند، مردمي كه علم و عصمت را نمي‌خواهند و بلكه كفر و شرك و بت پرستي را دوست دارند، قضاي الهي هم ايجاب مي‌كند كه يك فردي مثل خودشان بر آن‌ها مسلّط شود كه علي بن ابيطالب مي‌فرمايد، نفرين مي‌كند آن‌ها را كه خدا كسي را بر شما مسلّط كند كه به شما رحم نكند، اين معني قضاي الهي است.

 

C قدر علي عليه السلام را ندانستند

معني قضاي الهي اين است كه وقتي انسان قدر علي بن ابيطالبي كه سيصد آيه در شأنش در قرآن به تصديق اهل سنت نازل شده كه يكي از آن آيات و يكي از سوره‌ها سوره‌ي «هل اتي» است كه من يك وقتي بررسي مي‌كردم دوازده دليل بر عصمت علي بن ابيطالب و فاطمه‌ي زهرا و امام حسن و امام حسين در سوره‌ي هل اتي آمده، سيصد آيه شبيه به اين و بلكه قويتر از اين، در شأن علي بن ابيطالب نازل شده، اين شخص را ترك مي‌كنند

 

c شأن ابي‌بكر در قرآن

و كسي را انتخاب مي‌كنند كه يك آيه بيشتر درباره‌اش نازل نشده كه اي كاش، شايد اهل سنت هم اين را بگويند كه اي كاش اين آيه هم نازل نشده بود! «ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا»([8]) چون صدايم را ممكن است بعضي بشنوند توضيح نمي‌دهم، ولي معنا مي‌كنم، دوّمي از دوتا كه هر دوتاشان در غار بودند، شما مي‌دانيد در غار يكي ابيبكر بود و ديگري رسولاكرم، اين‌ها هر دو در غار بودند، «إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ»، مسلّم است و همه‌ي مفسّرين گفته‌اند كه پيغمبر به آن همراهش در غار گفت: «لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا»، اگر او مي‌دانست كه خدا با او است، اگر او مي‌دانست كه در كنار پيغمبر عظيمالشأني كه خدا وعده كرده كه تمام دنيا بايد در زير سايه دينش قرار بگيرند، اگر او را مي‌شناخت و در كنار او خودش را مي‌ديد هيچ گاه محزون نمي‌شد و اگر بگوييم كه نه محزون شده و هم مي‌دانسته كه خدا با آن‌ها است، اين گفتار پيغمبر عبث مي‌شد كه «لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ»، خدا سكنيت و آرامش را به پيغمبر نازل كرد، در اين‌جا نمي‌گويد: «فَأَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عليهما»، شما ممكن است بگوييد كه سكنيه و آرامش را بر ابيبكر نازل كرد، پيغمبر شأنش اجلّ از اين بود كه سكينت و آرامش را بر پيغمبر نازل كند، مي‌گوييم در آيه ديگر خداي تعالي مي‌فرمايد كه: «فَأَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ»، در، يقيناً در آن‌جا درباره‌ي پيغمبر است و آرامش بر پيغمبر نازل كرد، «وَأَيَّدَهُ»، مخصوصاً با اين جمله‌ي بعد كه: «وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا»، او را به لشكري، آن حضرت را به لشكري تأييدش كرد، به لشكري آن حضرت را كمك كرد كه آن لشكر را نمي‌ديدند. خوب، ببينيد يك آيه نازل شده، اگر نگوييم كه آنچنان شيخ مفيد فرمود كه اين آيه به ضرر جناب ابيبكر است نمي‌توانيم بگوييم از فضايل ايشان است.

 

c شأن علي عليه السلام در قرآن

امّا سيصد آيه، سيصد آيه به تصديق اهل سنّت و نصفي از قرآن از نظر شيعه و سنّي درباره‌ي يك فرد نازل بشود، كه يكي از آن‌ها همين آياتي است كه «ان‌شاءالله» در روز غدير خم برايتان اگر موفّق شدم عرض مي‌كنم، «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ، الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ»([9])، «الْيَومَ» امروز اين كلمه‌ي الْيَوْمَ اشاره به همين روز است، «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ»([10])، شما ببينيد چه آياتي است، از اين بالاتر و مهمّتر آيه‌ي ولايت است كه خداي تعالي مي‌فرمايد: «انّما»، جز اين نيست، منحصراً، وليّ شما خدا است، وليّ شما پيغمبر است و نگفته وليّ شما، اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب، با اسم نام نبرده، با لقب، با صفات حميده اسم برده، «وَالَّذِينَ آمَنُوا»، آن كساني كه، ببينيد چقدر شخصيّت را بالا برده، آن كساني كه ايمان به خدا دارند، بلكه ايمان به هر چيز صحيحي دارند، بلكه ايمان به حقيقت دارند، «وَالَّذِينَ آمَنُوا»، مي‌خواهيد بشناسيدش، مي‌خواهيد ببينيدش، برويد در مسجد، «الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ» نه نماز مي‌خوانند تنها، به پا دارنده نمازند، نماز را تأسيس مي‌كنند، «يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ»، زكات مي‌دهند؛ نفرموده انگشتر به سائل مي‌دهند، وجودشان، روحشان، بخشنده و مهربان و به اصطلاح صاحب جود است كه حتّي در ركوع نماز هم اين كار را ترك نمي‌كنند، «وَهُمْ رَاكِعُونَ»([11])، شما برويد ببينيد اين كِي است؟ صدها مرتبه بعد از اين جريان، بعضي از اصحاب منافق به سائل حتّي دارد بعضي‌ها عمل كرده‌اند يك آيه برايشان نازل نشد چون خدا خلوص را مي‌خواهد، خدا اخلاص را مي‌خواهد، خداي تعالي ايمان را مي‌خواهد،

 

c برويد تا از زير سايه امامتان خارج شويد

شما مردمي كه اينگونه هستيد، خدا درباره‌تان چه بايد قضاوت كند، قضاوتش همين است كه برويد عقب سر همان شخصي كه دوستش داريد باشيد و از اين همه فضايل صرفنظر كنيد و بيست و پنج سال اين مركز فضلت و علم و دانش را در خانه بنشانيد. و وقتي هم كه نوبت خلافت به او مي‌رسد و آنچنان اجتماع مي‌كنيد و تنبيه شديد و مي‌خواهيد جبران كنيد، در مقابل آن حضرت معاويه را قرار مي‌دهيد، «اَنْزَلَنِي الدَّهْرُ»، آنقدر زمانه مرا پايين آورد كه گفته شد: علي و معاويه، يك خليفه علي است و يك خليفه معاويه هست كه به دلايل اهل سنّت، من با يك عالِم سنّي نشسته بودم، از من او پرسيد: «چقدر و چند دليل بر لعن معاويه تو مي‌تواني اقامه كني؟» من گفتم: هفت تا، ايشان هم گفت: من هم پنج تا اضافه مي‌كنم كه دوازده تا باشد. دلايل زيادي بر لعن معاويه است كه يكي از آن‌ها اين بود كه فرمود به عمّار، «يَا عَمَّارُ فَيَقْتُلُكَ فِئَةٌ بَاغِيَةٌ»([12]) يك جمعيّت طغيانگر، يك جمعيّتي كه مي‌كنند، بر اسلام تجاوز مي‌كنند، كه خدا آن‌ها را لعنت كرده در قرآن در آن‌جا كه پيغمبراكرم خواب ديد، كه بوزينه‌ها بر منبرش بالا مي‌روند وقتي كه از خواب بيدار شد، خداي تعالي اين آيه را نازل فرمود كه آن خوابي كه تو ديده، اين مربوط به شجره‌ي ملعونه است، شجره ملعونه هست. شما در زيارت عاشورا مي‌گوييد: «اَللّهُمَّ الْعَنْ بَنِي اُمَيَّةَ قَاطِبَةً»([13])، خدايا! بني اميّه را همه شان لعنت كن، اين‌ها لعنت شده هستند، ملعونند، آن وقت اين فرد ملعون، آن طرف آن كسي كه منصوص در ذات خدا است و همه‌ي صفات الهي را دارا است در رديف يكديگر قرار دادن و يا بلكه او را ترجيح دادن و امام مجتبي را منكوب كردن و او را به امام مجتبي تفوّق دادن، قضاوت پروردگار اين مي‌شود حالا كه شما اين مسير را انتخاب كرديد، برويد تا برسيد به يزيد بن معاويه، كه او ديگر نه رحمي به دين‌تان مي‌كند، نه رحمي به امامتان مي‌كند، نه رحمي به ناموستان مي‌كند و همه‌ي بدي‌ها براي او خوبي است، و همه‌ي خوبي‌ها براي او بدي است؛ برويد زير سايه‌ي او، شما ارزش اين كه زير سايه‌ي امام زمانتان قرار بگيريد نداريد، مردم متنبّه نشدند، ادامه دادند، تا رسيد به جايي كه وليد و مروان و حجّاج و امثال اين افراد خونخوار و جنايتكار كه در تاريخ نمونه‌اش وجود ندارد اين‌ها بر سر مردم مسلّط شدند، اين قضاي الهي است.

 

C علت قضاي الهي خواست خودمان است

اگر گفتند قضاي الهي، نگوييد:« خدا خواسته ما چه كار كنيم؟» نه، شما خواستيد تا خدا خواست، شما انجام عملي داديد كه خدا اين قضاوت را براي شما كرد، و الاّ پروردگار متعال تقديرش اين بوده كه همه‌تان راحت باشيد، حتّي يك سردرد جزئي بندگانش نبايد داشته باشند، يك سرماخوردگي جزئي بندگانش نبايد داشته باشند، مگر خدا ظالم است؟ امّا هوا را كثيف كرديد، آبتان را كثيف كرديد، غذايتان را آلوده كرديد، غذاهاي غيرطبيعي خورديد، سردرد شديد، قضاي الهي هست كه در مقابل اين هواي آلوده، اين امراض مختلف براي شما به وجود بياورد. در هواي بسيار خوب سيگار گرفتيد، دود كرديد تمام جهاز ريه‌تان همه خراب شد، حالا سرفه مي‌كنيد، حالتان بهم مي‌خورد، خوب، خودت خواستي.

 

6- انسان در قبال قضاي الهي

قضاي الهي همين است، در عين حال انسان بايد به قضاي الهي راضي باشد، چرا؟ اگر انسان يك جنايت كرد، او را عفوش كردند، جنايت دوّم، عفوش كردند، جنايت سوم، عفوش كردند، براي اين‌كه اين جنايت را ادامه ندهد و اصلاح بشود يك تنبيه مختصرش كرده‌اند، اين شخص نبايد راضي بشود، بگويد: الحمدللّه، بخير گذشت. يك دزدي كه دزدي كرده، بايد دستش را ببرند، قاضي گفت: حالا دستت را نمي‌بريم ولي دو روز بايد در زندان باشي تا حواست جمع بشود، اين مي‌گويد: «الحمدللّه بخير گذشت.»

 

 Cخداي تعالي براي بني آدم همه‌ي خوبي‌ها را مقدر فرموده بود

لذا در زيارت امين اللّه عرض مي‌كنيم: «اَللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِي مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ رَاضِيَةً بِقَضَائِكَ»([14])، خدايا! اين نفس من را به قَدرت مطمئن كن، يعني بدانيم كه خدا خوشي ما را خواسته، خداي تعالي خواسته همه‌مان راحت در كنار هم زندگي كنيم، فكر نكنيد اين تقديري است بعد از ظهور، نه از آن ساعتي كه حضرت آدم را خدا در بهشت قرار داد اين تقدير را كرده بود، و الاّ چرا ببردش توي بهشت، مي‌بردش توي يكي از بيابان‌هاي كويري، آن‌جا رهايش مي‌كرد تا كار زمين را بكند، همان‌طوري كه در تورات آمده، كار زمين را بكند. برده توي بهشت، ميوه‌ها مختلف، همسر خواسته برايش فوري خلق كرده، تمام وسايل، لباس خوب، مائده، ميوه، همه چيز زير سايه، راحت، اين تقدير خدا است.

 

C اولين قضاي الهي براي بني آدم

گفتم: از اين درخت نخور، «لا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنْ الظَّالِمِينَ»([15])، اين‌ها رفتند خوردند، خدا قضاوت كرد كه شما ديگر نبايد توي بهشت باشيد، خوب از همين جا معني قضا و قدر را بفهميد، توي بهشت باشيد كار را خراب مي‌كنيد.

 

c معرفت به حضرت آدم از ديدگاه تورات و قرآن

تورات مي‌گويد: وقتي اين‌ها توي بهشت بودند دو تا درخت بود، يكي درخت حيات بود، يكي درخت علم و دانش، آدم و حوّا، تورات مي‌گويد ما نمي‌گوييم، آدم و حوّا هيچي نمي‌فهميدند، حتّي لخت بودند از لختيشان بدشان نمي‌آمد، اصلاً شعور نداشتند، آدم و حوّا توي بهشت شعور نداشتند. شيطان آمد گفت: «اگر از اين درخت بخوريد، داراي علم مي‌شويد»، آن‌ها رفتند از آن درخت خوردند داراي علم شدند، خداي تعالي به ملائكه گفت كه اگر از اين درخت ديگر بخورند، چون علم و دانش را دريافت كردند، حيات را هم دريافت كنند، خدا مي‌شوند، ديگر آخر كنار خدا، يك خدايي، خدا هم كه خداي آن‌ها در مقابل خودش ببيند، خدا مي‌شوند با شمشيرهاي آتشبار دور درختِ حيات ملائكه گرفتند، حضرت آدم را هم بيرون انداختند، كه آدم خدا نشود. توي همين كتاب تورات شايد من در اين‌جا داشته باشم، اگر از روي بخوانم شما بيشتر مي‌خنديد.

امّا قرآن، كه حضرت آدم را خدا علم همه چيز را به او تعليم فرمود، «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا»([16])، حيات هم كه در دست خدا است، حيات ابدي داد خدا خودش به او، به همه مان داده، همه‌ي ما كه اين‌جا نشسته‌ايم هميشه زنده خواهيم بود، نه صد سال، صد و بيست سال، هميشه، تا خدا خدايي مي‌كند زنده خواهيد بود، حالا بدن فرق مي‌كند، اين بدن باشد، قبل بدن عالَم ذر بوده، بعد بدن بهشت برزخي هست، بعد بدن همين دنيا است، با همين بدن وارد بهشت خُلد مي‌شويم كه «أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ»([17])، ببينيد خدا هم حيات به ما داده، هم علم و دانش به ما داده،

 

c اولين امتحان بني آدم

امّا در اين وسط مي‌گويد: «از اين درخت نخوريد»، مي‌خواهد امتحانتان كند؛ مي‌خواهد وقتي صعصه مي‌آيد كنار بستر علي بن ابيطالب عليه الصلوة و السلام و علي مي‌فرمايد: من افضل از آدم هستم، اين را اثبات كند، چطور شما افضل از آدم هستيد؟ به اندازه فهم شنونده، آن مطلب را فرموده، كه آدم همه‌ي ميوه‌ها و نعمت‌هاي بهشتي در اختيارش بود، به او گفتند: «گندم نخور»، خورد ولي من در مدّت عمرم كسي به من نگفت: «گندم نخور»، من به خاطر اين‌كه مبادا كسي پيدا بشود كه گندم گيرش نيايد، من گندم نخوردم.

 

c عمل حضرت آدم در بهشت او را مشمول قضاي الهي كرد

خوب، حضرت آدم رفت گندم خورد، اين‌جا خدا به قضاوت نشست، حكم كرد و فرمود كه از بهشت خارج شويد،

 

# قَدرِ بعد از قضا در خصوص بني آدم:

«بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ»([18])، خوش به شما بگذارد، خوب باشد، منتها آن راحتي كه توي بهشت داشتيد با اين قضا آن راحتي از دستتان گرفته شد. ولي در عين حال در دنيا هم خوش باشيد، اگر از طرف من، «فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ»([19])، از طرف من راهنماهايي خواهد آمد، شما اگر پيروي از آن راهنماها بكنيد، نه خوفي داريد، نه محزون مي‌شويد، يعني آن قدر به شما خوش مي‌گذارد كه ابداً محزون نخواهيد شد. «فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ»، اولياي خدا باشيد؛

 

7- علم و معرفت خيلي مهم است

امّا اين‌جا گاهي دسته جمعي و گاهي فردي، يك كارهايي مي‌كنيم كه نه بهمان خوش مي‌گذرد.

 

C حرف‌هاي جاهلانه

گاهي بعضي از اين جوان‌ها سؤالاتي مي‌كنند كه انسان را دچار حيرات مي‌كنند، چگونه جواب بدهيم؟ اين همه حرف را كه من نمي‌توانم در مقابل يك سؤال عرض كنم، مي‌گويند: خدا چرا ما را خلق كرد. با اين همه فشار و فقر و ناراحتي، چرا ما را خلق كرد؟ هيچ وقت شده يك عاشقي در بغل معشوقش بگويد: «چرا من اين‌جا آمدم؟» نه! امّا وقتي كه تو چاله مي‌افتد، توي يك راهي مي‌رود كه توي تاريكي پايش به صدتا سنگ و ناراحتي برخورد كرده، اين‌جا مي‌گويد: «چرا من اين‌جا آمده‌ام؟»

 

C اگر مي‌فهميديم

اگر توي دامن معشوقتان بوديد، اگر در ظلّ عنايات پروردگارتان بوديد، اگر معني قضا و قدر را مي‌فهميديد و به آن توجّه مي‌كرديد هميشه خوش بوديد. در ناراحتي‌ها هم خوش بوديد كه الحمدللّه دارد گناهانمان جبران مي‌شود، خدا را شكر كه ما به اين وسيله از عذاب جهنّم با آن عظمت دور شديم و هر چه اذيّت و عذاب بود خدا در همين دنيا ما را به آن مبتلا كرد، «رَاضِيَةً بِقَضَائِكَ»، آن وقت طبعاً «مُحِبَةً لِصَفْوَةِ اَوْلِيَائِكَ»، ائمّه را دوست داريد، اين‌ها صفّ‌هاي الهي هستند، انتخاب شده‌هاي الهي هستند، همين اشك، همين گريه، همين دعاي ندبه روز جمعه دليل بر اين است كه «مُحِبَةً لِصَفْوَةِ اَوْلِيَائِكَ»، نتيجه چي هست؟ «مَحْبُوبَةً فِي اَرْضِكَ وَ سَمَائِكَ»([20])، هم در دنيا محبوبيد، «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمْ الرَّحْمَانُ وُدًّا»([21])، كساني كه كار خوب بكنند، ايمان بياورند، محبّتشان در دل‌هاي مردم به وجود مي‌آيد، «مَحْبُوبَةً فِي اَرْضِكَ» آن وقت و «سَمَائِكَ»، در آسمان هم محبوبيد، فلاني را مي‌گويي ما همه دوستش داريم. بعضي‌ها كه از دنيا مي‌روند، مي‌روند در بهشت برزخي، آنجا ارواح مؤمنين دورش جمع مي‌شود، فلاني چطور است حالش؟ مي‌گويند: خوب بود اين متوفّي مي‌گويد: خوب بود، سرحال، ما همه او را دوست داريم، وقتي كه از دنيا مي‌رود به آن‌ها وارد مي‌شود، همه به استقبالش مي‌آيند، «سَلَامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِيمٍ»([22])، الحمدللّه. كوشش كنيد «ان‌شاءاللّه» همه‌تان آن گونه باشيد كه خداي تعالي شما را دوست داشته باشد، ائمّه‌ي اطهار دوست‌تان داشته باشند، ملائكه دوست‌تان داشته باشند و از شما هيچ يك از اين‌ها، هيچ‌گونه بدي نديده باشند.

 

8- ندبه در اعياد بزرگ اسلامي

روز جمعه‌ي اوّل ماه ذي الحجّه هست، در اين ماه دو تا از چهار يا سه تا از چهار عيد عظيم اسلامي وجود دارد، اعظم آن‌ها عيدغدير هست و بعد عيد قربان، و روز جمعه هم كه از اعياد چهارگانه هست در اين ماه سه مرتبه و روزهاي جمعه‌اش را اگر بخواهيم حساب كنيم شش مرتبه مي‌نشينيد دعاي ندبه مي‌خوانيد، هم روز عيد قربان وارد شده، هم روز عيد غدير، به شما اجازه مي‌دهند. يك كسي امروز، همين امروز صبح مي‌گفت كه در مشهد بودم، ديدم كه وقتي كه رسيد دعاي ندبه‌شان، من نمي‌دانستم اين كار را مي‌كنند و نمي‌دانم شما اين كار را مي‌كنيد يا نه، ولي خيلي من را تكان داد، دعاي ندبه‌شان به اين جمله رسيد «بِاَبِي اَنْتَ وَ اُمِّي»، همه برخاستند در مقابل امام زمانشان ايستادند تا وقتي كه خطاب به امام زمانشان مي‌كردند ايستاده بودند، مؤدّب بودند، خوشا به حال همه‌تان! كه تا حدّي به امامتان نزديك شده‌ايد، اميدوارم روحتان به امامتان نزديكتر باشد، اميدوارم همه‌تان زير سايه‌ي امام زمانتان از همه‌ي خوبي‌ها برخوردار و خوفي نداشته باشيد، محزون هم براي هيچ چيز نباشيد و به قضا و قدر الهي راضي باشيد.

 

9- ذكر مصيبت سيد الشهداء عليه السلام

همان‌طوري كه حسين بن علي در ميان گودي قتلگاه عرض مي‌كند «رضاً برضائك، تسليم لامرك، لامعبودا سواك، يا غياث المستغيثين»، خدايا! توفيق درك عصر عرفه را به همهمان عنايت بفرما، خدايا! توفيق عبادت در اين ماه عزيز به همهمان مرحمت بفرما، خدايا! توفيق جبران سالي كه بر ما گذشت از نظر گناه و معصيت به همه‌ي ما مرحمت بفرما.

 

10- دعاي ختم مجلس

نسئلك اللّهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحبالزمان يا اللّه، يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه يا رحمن يا رحيم، يا غياث المستغثين، يا حبيب قلوبنا العارفين يا اله العالمين يا ربّاه يا سيّداه

عجّل لوليّك الفرج

عجّل لمولانا الفرج

خدايا! فرج امام زمان ما را برسان

همه‌ي ما را از بهترين اصحاب و يارانش قرار بده

قلب مقدسّش از ما راضي بفرما

پروردگارا! به آبروي ولي‌عصر قَسمت مي‌دهيم، گرفتاري‌هاي مسلمين برطرف بفرما

دشمنشان ذليل بفرما

مريض‌هاي اسلام، مريض معلوم، مريضه منظوره السّاعه! لباس عافيت بپوشان

امواتمان را غريق رحمت بفرما

شهدامان با شهداي كربلا محشور بفرما

خدايا! به آبروي ولي‌عصر به آبروي ولي‌عصر، اين جمع و هر كس صداي من را مي‌شنود و در مجالس حاضرند به آبروي ولي‌عصر همه‌ي ما را جز اصحاب خوب امام زمان قرار بده

پروردگارا! توفيق پيمودن راه معرفتت، راه رسيدن به تو و رسيدن به همه‌ي حقايق به ما مرحمت بفرما

عاقبتمان را ختم بخير بفرما

و عجّل في فرج مولانا.

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید


[1] محمد (ص)/14

[2] نساء/78

[3] مائده/15

[4] اعراف/32

[5] مرسلات/46

[6] هود/6

[7] انبياء/105

[8] توبه/40

[9] مائده/3

[10] مائده/67

[11] مائده/55

[12] بحار: 33/21

[13] مفاتيح الجنان، زيارت عاشوراء

[14] مفاتيح الجنان، زيارت امين الله

[15] بقره/35

[16] بقره/31

[17] بقره/82

[18] بقره/36

[19] بقره/38

[20] مفاتيح الجنان، زيارت امين الله

[21] مريم/96

[22] يس/58

۲۷ ذی قعده ۱۴۲۳ قمری – ۹ بهمن ۱۳۸۱ شمسی- جلسه هشتم اعتقادات

 

متن سخنراني 27/ذي القعده الحرام/1423 مصادف با 9 بهمن 1381 و 29 ژانويه 2003

 

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُللهِ وَ الصَّلَوةُ وَ السَّلامُ عَلَي رَسُولِ اللهِ وَ عَلَي آلِهِ آلِ اللّهِ لاسيّمَا عَلَي بَقِيَّةِاللهِ رُوحِي وَ اَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الانِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.

در شروع كلام امروز بايد عرض كنم كه مسايلي در توحيد و شناختن پروردگار هست كه اگر دوستان و عزيزان توجّه نكنند و يك مقدار دقّت ننمايند، ممكن است دچار مشكلاتي بشويم. مخصوصاً كه اكثر اين مباحث مورد اختلاف، و جهّال در تمام مسايل اين اعتقاد «اِنْ قُلْتُ قُلْت هايي» دارند، بحث‌هايي دارند كه من طبق آيات و روايات به پيش ميرويم و دوست دارم ان‌شاءالله دوستان عزيز فقط به عرايض من دقّت كنند و اگر مشكلي از جايي برايشان پيش آمد، سؤال كنند و توضيح اين مطالبي را كه من در جلسات عرض ميكنم، از من نخواهند. همين جا خودم توضيح ميدهم، خوب گوش بدهيد و خودتان را آماده كنيد.

 و ضمناً بعضي از دوستان روي محبّتي كه دارند، دست دوستان ديگرشان را گاهي ميگيرند، براي نمايش به اين جلسه ميآورند و من از روز اوّلي كه اين جلسه را تشكيل دادم، عرض كردم يك سلسله مباحثي است كه بايد همه‌اش را باشند و خوب دقّت كنند. امروز با بحث هفتهي قبل دچار يك مشكل شدهايم، چون بخشي از درس و بحث هفتهي قبل را بعضي كأنّه نفهميده بودند. يا دقّت نكرده بودند با اين كه من كمال توضيح را، آن مقداري كه ميسّر است ميدهم. امّا به خاطر اين‌كه سابقهي ذهني اكثراً ندارند و متأسّفانه دربارهي خداي با اين عظمت كه همه چيز ما است و در همه‌ي امور معنوي و مادّي ما حضور دارد و ظاهرترين چيزها است، به خاطر غفلت‌هايي كه داريم، ديرتر متوجّه حقايق واضحي كه عرض ميكنم ميشوند.

اين هفته من ميخواستم درباره ي علم غيب پروردگار و مسأله‌ي بداء صحبت كنم امّا اين را بدانيد كه هر چه من ميگويم بايد آن‌ها را ياد بگيريد و الاّ در سفر سير الي اللّه شايد نتوانيم همگام حركت كنيم.

خداي تعالي داراي «علم غيب» است.

غيب به معناي پنهاني است، هر چيزي كه پنهان است غيب است. عرب به پنهان، غيب ميگويد و به زبان فارسي، پنهان ميگويند. اگر در اوّل سوره‌ي بقره ميخوانيم: «ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ، الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»([1]) ايمان به غيب يعني ايمان به چيزي كه پنهان است، حالا يا از نظر ديد ظاهري‌مان پنهان و يا از نظر عقل و فكرمان پنهان است.

ما در آيات قرآن و در دعاها زياد به اين جمله برخورد ميكنيم كه خدا را «عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ»([2]) معرفي ميكنند. – خوب دقّت كنيد، – عالم به غيب و عالم به شهود، خداي تعالي هم عالم به پنهاني است و هم عالم به شهود است.

«شهود» به معناي چيزي كه مشهود است و ديده ميشود و يا آن كه از نظر علمي انساني، و يا هر موجود ديگري او را ميتواند درك كند.

براي ما در نمازها و در اذان و اقامه ميگوييم: «اَشْهَدُ اَنْ لا اِلَهَ اِلاّ اللهُ»، شهادت ميدهيم، شاهديم، ميبينيم كه خدايي جز خداي يكتا نيست. اين ديدن و اين شهادت به معناي اين كه با چشم يا با حواس ديگر مشاهده ميكنيم نيست. به معناي اين است كه با عقل‌مان، با فكرمان و با آيات الهي مشاهده ميكنيم كه خدا يكي است. همان‌طوري كه در جلسات گذشته عرض كردم، هماهنگي خلقت ما را به اين معنا ميرساند كه شهادت بدهيم كه خداي تعالي يكي است يا ميگوييم: «وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ»، اين شهادت، اين ديدن، باز از نظر ظاهر نيست؛ از نظر فكري، عقلي، وقتي كه ما به قرآن كريم ميرسيم، آن همه اعجاز را در قرآن شريف ميبينيم و ميدانيم كه پيغمبراكرم آن كتاب عظيم را از جانب پروردگار آورده، شاهديم، ميبينيم كه او فرستاده‌ي خدا است، و چون در هيچ كجاي از قرآن دخالت نكرده و آنچه به او وحي شده، داده است، ميفهميم كه او بنده‌ي خدا است، شهادت ميدهيم كه پيغمبراكرم هم عبد او است و هم رسول او است، اين معني شهادت در تشهّد يا شهادت‌هايي است كه در اذان و اقامه ميگوييم.

هر چه مشهودمان است، بر همان شاهديم، الان اگر در اين مجلس اتّفاقي بيافتد شما از اين مجلس خارج شويد، به شما ميگويند: شما شاهد بوديد و ديديد كه چه جرياني آن‌جا اتّفاق افتاد. امّا اگر خارج از اين اتاق يا از اين مجلس باشيد، ميگوييد: من شاهد نبودم؛ شهود و شاهدين و آن‌هايي كه شاهدند، بايد دقيقاً مسأله را ديده باشند و دقّت كرده باشند، لذا در اذان، اقامه در تشهّد ميگوييم: «اَشْهَدُ اَنْ لا اِلَهَ اِلاّ اللّهُ» و يا ميگوييم: «اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللّهِ صلي اللّه عليه و آله و سلّم، اين معني شهود است،

خداي تعالي هر چه را كه خلق كرده بر آن عالِم است و شاهد است و علمش، اين علمش، علمِ شهود است. هيچ چيز از پروردگار غايب نيست، هيچ چيز بر پروردگار پنهان نيست، اين را بايد بدانيم و همه‌مان هم معتقديم.

امّا عالِم به غيب يعني چه؟ درباره‌ي پروردگار متعال؟ آيا منظور غيبي است كه براي ما غايب است؟ كه اين معنا ندارد. آن چيزي منظور باشد كه براي ديگري غايب باشد و براي من مشهود باشد. ما به آن كِه برايش غايب است، بگوييم عالم الغيب، براي آن كسي كه شاهد است، بگوييم عالِم الغيب، يك مثالي ميزنم چون خيلي بايد اين مطالب را با مثال روشن كرد. من وقتي اين طرف ديوارم، عالم به جمعي كه در اين طرف ديوار هستند، هستم و علم به شهود دارم، ميبينم؛ امّا اگر پشت اين ديوار جمعيّتي بود، آن‌ها براي من پنهانند و براي آن كسي كه در آن طرف ديوار است باز آن طرف برايش مشهود است، اين طرف برايش غيب است. اگر يك كسي روي ديوار نشسته بود، هر دو طرف را ميديد اين هر دو طرف برايش مشهود است، نميشود به آني كه بالاي ديوار نشسته بگوييم به نسبت به اين طرفي، آن طرف برايش غيب است و اين عالم بر آن غيب است و براي آن كسي كه روي ديوار نشسته به عكس، اين طرف، نسبت به آن كسي كه اين طرف هست، آن طرف غيب باشد و آني كه آن بالا نشسته عالم به غيب و شهود باشد. اين غلط است. آني كه آن بالا نشسته، هر دو طرف برايش مشهود است و آني كه اين طرف نشسته، آن طرف غيب و اين طرف مشهود و آن كسي كه آن طرف نشسته، اين طرف غيب و آن طرف مشهود؛ اين معلوم، خيلي يك مثال ساده و واضح. اگر گفتيم كه خداي تعالي عالِم به غيب بالنّسبه به ما كه بعضي چيزها برايمان غيب است، هست؛ يعني براي ما خيلي چيزها غيب است، الان تمام دنيا و بلكه كهكشان‌ها همه براي ما غيب است، فقط اين اتاق است كه براي ما مشهود است و شهود است، خدا بالنّسبه به ما عالم به غيب باشد مثل همين است كه بگوييم آني كه روي ديوار نشسته نسبت به آن كه آن طرف است عالم به غيب است نسبت به اين طرف، اين غلط است. ايني كه ما ميگوييم خدا عالم به غيب و شهود است، يك غيبي بايد براي خدا منظور كنيم، تصوّر كنيم و بعد بگوييم عالم به آن غيب است – خوب دقّت كنيد – اوّل بايد تصوّر يك چيزي كه بر خداي تعالي پنهان باشد، تصوّر كنيم، بعد بگوييم: عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ، كه او عالم بر آن پنهاني است. براي خدا هيچ چيز تصوّر ندارد كه پنهان باشد مگر آن چيزهايي كه خلقت نشده، خودش خلقت نكرده، نيست كه، نيست كه بر آن احاطه علمي داشته باشد، نيست كه مشهودش باشد امّا آنچه را كه تا ابد خلق كند و هنوز خلق نكرده، همهي اين‌ها از نظر وجودي پنهان ولي از نظر علم پروردگار بر همهي آن‌ها ذات مقدّس متعال احاطهي علمي دارد. نميدانم خوب مطلب معلوم شد يا توضيح بدهم؟ ببينيد خداي تعالي بر هر چه كه تا اين لحظه خلقت شده، عالِم است، به چه علمي؟ مشهودش است، خلقت كرده، احاطه دارد و بر همه چيز شاهد است، عَالِمُ الشَّهَادَةِ؛ امّا خيلي از چيزها، مثلاً ورود جنابعالي به بهشت، ورود فلان مشرك به جهنّم هنوز انجام نشده، چون انجام نشده نيست، چون نيست، غيب است و چون غيب است، هيچ كس اطّلاع ندارد، جز ذات مقدّس پروردگار و لذا عَالِمُ الْغَيْبِ است. پس تصوّر شد كه يك غيبي براي خدا باشد ولي احاطه‌ي علمي به آن چه كه غيب است داشته باشد، بنابراين، خداي تعالي عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ است.

شما ميگوييد پيغمبراكرم، ائمّه‌ي اطهار در همين دعاي ندبه امروز خوانديد كه «وَ اَوْدَعْتَهُ عِلْمَ مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ اِلَي انْقِضَاءِ خَلْقِكَ»([3])، خدايا! تو به پيغمبراكرم علم ماكان، گذشته را و علم آينده را تا انقضاء خلق به او دادي، پس پيغمبراكرم هم عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ  است روي اين معنايي كه كردم، ائمّهي اطهار عليهم الصلاة و السلام هم عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هستند، ما هم نسبت به بهشت و جهنّم ميتوانيم بگوييم كه عالم به او هستيم، چون نيامده ولي علم داريم، خدا گفته، بنابراين ما هم عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هستيم. در جواب عرض ميكنم كه علم ائمّه عليهم الصلوة و السلام علمي است كه خداي تعالي به آن‌ها تعليم داده و تمام علم بي‌نهايتش را به آن‌ها ياد نداده. علم بي‌نهايت معنا ندارد در مخلوق كه محدود است قرار بگيرد. تمام علوم را به ائمّهي اطهار و پيغمبر اكرم تا انقضاء خلق فرموده؛ تا جايي كه اگر ميلياردها سال ديگر- خوب دقّت كنيد و اعتقاد را بدانيد تا ميلياردها سال ديگر بنا بشود بادي بيايد، يك ذرّهي غباري را از اين محلّ بلند كند و به جاي ديگر بيندازد، امروز امام زمانتان ميداند. تا اين اندازه علم دارد. ولي خدا به آن‌ها ياد داده، تحت تعليم پروردگار بودند، تحت همان علم محدود يا معلومات است نه اين‌كه علم ذاتي باشد و كسي به آن‌ها تعليم نداده باشد.

آن علم ذاتي است كه اگر يك فردي داشت كه ذات مقدّس پروردگار دارد، آن علم است كه تغييرناپذير است، فقط و فقط علم خدا است كه تغييرناپذير است، علم مخلوق محال است كه هم مخلوق باشد و هم تغييرناپذير باشد، اگر تغييرناپذير شد، احاطهي علمي پروردگار، شخصيّت پروردگار، عظمت پروردگار از بين ميرود.

آمد و تمام چيزهايي كه ميخواست تا روز قيامت، تا ابد انجام بشود پيغمبر اكرم دانست، براي خدا چيزي باقي نميماند، اگر مسألهي بداء نباشد – كه توضيح ميدهم نباشد، براي قدرت و عظمت و فعّاليّت پروردگار چيزي باقي نميماند و دست خدا بسته ميشود كه يهود و فلسفه يهود و بعضي از فلاسفه غير يهود به اين معتقدند كه «جفّ القلم»، تمام چيزها در گذشته ثابت شده، مسلّم شده و ديگر قابل تغيير نيست. پس خدا چه كاره است؟ اين‌جا جوابي ندارند. يهود ميگفتند اين حرف را – در قرآن هم آمده – كه «وَقَالَتْ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ » يهود گفتند كه دست خدا بسته است، خدا كناري نشسته، كاري به اوضاع و احوال ندارد «غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ»([4])، دست آن‌ها بسته باد، بر آن‌ها لعنت باد! خدا ميفرمايد دست‌هاي خدا باز است، مشغول كار است، «فَعَّالٌ لِمَا يُرِيدُ»([5])، پس ميبينيد كه يك بخشي از علوم، آن هم مربوط به آنچه كه انجام نشده و خلق نشده، در اختيار ذات مقدّس پروردگار است

و يك مثالي برايتان بزنم كه ائمّه چطور همه چيز را ميدانند ولي در عين حال از بداء اطّلاع ندارند و آن اين است، مثلاً شما ماشينتان را سوار شديد با سرعت صد كيلومتر داريد حركت ميكنيد و طبعاً جاده هم صاف، شما چه علمي داريد؟ عالميد كه سر ساعت به صد كيلومتري ميرسيد اين علم شما است، امّا از حوادثي كه ممكن است يك قدرتمندي سر راه شما قرار بدهد، براي اين‌كه اختيار را در دست خودش نگه بدارد نداريد، اين‌جا اگر از شما بپرسند يك ساعت ديگر كجا هستيد، ميگوييد: هر چه خدا بخواهد. يعني از نظر اسباب، معلوم؛ ماشين دارد ميرود، جادّه هم صاف، ماشين هم سالم حتماً سر يك ساعت ديگر من سر صد كيلومتري هستم امّا از حوادثي كه ممكن است يك قدرتمندي سر راهتان قرار بدهد اطّلاع نداريد، ميگوييد. شايد، من خودم از يك راننده پرسيدم: «كي ميرسيم به فلان محلّ؟» گفت كه «قاعدتاً، شايد، روي حساب دو ساعت ديگر،» امّا، گفتم: چرا ميگويي قاعدتاً، مگر جايي ميخواهي توقّف كني، گفت: كارها دست من نيست، آمد ماشين پنجر شد، آمد يك سنگي سر راه ما قرار گرفت تا اين را برداريم آن طرف بيندازيم، يك ساعت طول كشيد، ميشود سه ساعت. با اين حساب خوب دقّت كنيد، – يك مسأله‌اي هست كه هم در قرآن آمده و هم در روايات زياد به آن توجّه شده. در قرآن خداي تعالي ميفرمايد: «يَمْحُوا اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَابِ»([6])، خدا محو مي‌كند، خدا ثابت نگه ميدارد، همهي امور كه در آينده ميخواهد بشود، يك چيزهايي ميخواهد در آينده بشود، فردا صبح با همين دقّتي كه عرض ميكنم فردا صبح، خورشيد سر ساعت ده دقيقه مثلاً به هفت بايد از افق بيرون بيايد. حتمي است؟ ميگوييد: اگر خدا بخواهد، سال‌ها ميليون‌ها سال اين تكرار شده، آنچنان اطمينان ما را جلب كرده، كه حساب ندارد، امّا آن كسي كه معتقد به خدا است، نميتواند بگويد كه حتماً اين كار انجام ميشود؛ آمد و خدا نخواست، اراده نكرد، يكي دو سه مورد هم اين كار را انجام داده، اگر ما مسلمانيم بايد معتقد باشيم، دو سه مورد هم اين كار را انجام داده؛ يكي ردّ شمس براي علي بن ابيطالب در جنگ نهروان و يكي ردّ شمس براي علي بن ابيطالب وقتي كه سر رسول اكرم روي دامنش بود، يكي هم براي يوشع بن نوح وصي حضرت موسي اين كار انجام شده. براي آن قدرتمندي كه همه چيز در اختيار او است، اراده بكند بدون مفسده، حالا بعضي از منجّمين مي‌گويند: اين‌ها مفسده دارد، نميشود، بدون مفسده همه چيزش دست خودش هست، يك و دو ساعت فردا صبحي كه شما به ديگري گفتيد: سر ساعت هفت مثلاً خورشيد بيرون ميآيد، يكي و دو ساعت عقب بياندازد، شما كه علم نداريد. شما كه متوجّه اين معنا نيستيد، اين معناي بداء است. بداء، «نه بداء للّه، بداء من اللّه» اين جوري بايد معنا كرد، بداء للّه؛ يعني ظاهر شد چيزي كه براي خدا، مخفي بود ظاهر شد. البتّه به يك معناي خيلي دقيق كه الان نميشود مطرحش كرد، بداء للّه هم درست است، ولي بداء من اللّه، پيغمبر ميدانست الان بايد اين كار انجام بشود نشد، خدا نگذاشت، به هر دليلي كه هست، جرياناتي هم در اين ارتباط هست. حضرت عيسي عليه السلام در اصول كافي است، كه از كنار يك مجلسي عبور ميكرد در آن مجلس مشغول جشن و سرور بودند، فرمود: اين‌جا عروسي است، فردا شب همين موقع، اين مجلس تبديل به عزا ميشود. حواريين هم خوب معتقد بودند به سخنان حضرت عيسي، فردا شب آمدند، ديدند نه. شب دوّم جشن شان را ميگذرانند هيچ مسأله‌اي هم پيش نيامده، حضرت عيسي ميدانست، درست هم فهميده بود، صحيح هم فهميده بود كه فردا شب اين‌جا عزاداري است، امّا از بداءيي كه به مصلحتي پيش ميآيد، اطّلاع نداشت و آن مخصوص پروردگار بود. لذا آمدند براي اين‌كه آبروي پيغمبري، سخنان پيغمبر از اعتبار نيافتد، آمدند وارد مجلس شدند، رفتند كنار بستر عروس ديدند كه يك سوراخ ماري است، يك مار كبرايي هم سر از سوراخ بيرون آورده، شايد حضرت عيسي از او سؤال كرد: «چرا نزدي، اين عروس را نكشتي؟!» گفت: «اين‌ها صدقه دادند و صدقه دفع بلا ميكند.» صدقه دادن او را حضرت عيسي نبايد اطلاع داشته باشد، اين را بدانيد. نگوييد چرا حضرت عيسي از آن اين صدقه دادن اطّلاع نداشت؟ اين در علم پروردگار است نبايد اطّلاع داشته باشد. روايت دارد كه اگر بداء را معصومين عليهم الصلوة و السلام ميدانستند يا هر مخلوق ديگري اگر ميدانست ديگر خدا طبعاً نميتوانست كاري بكند، دستش بسته بود. خدا تغيير ميدهد، «يَمْحُوا اللَّهُ مَا يَشَاءُ» هر چه را كه بخواهد محو ميكند. هر چه را كه بخواهد ثابت نگه ميدارد اين معناي بداء است؛ بداء من اللّه، يعني از جانب پروردگار، آنچه كه بر پيغمبر، ائمّهي اطهار، حضرت عيسي چون ائمّه عليهم الصلوة و السلام يا پيغمبراكرم اين‌ها پخته بودند، اين‌ها از جانب پروردگار همه چيز به آن‌ها رسيده بود، در روز اوّلي كه قرآن به آن‌ها وحي شد اين آيه هم وحي شده بود، اين حقيقت هم وحي شده بود كه خداي تعالي گاهي عوض ميكند. اگر شما هم بدانيد يك كاري كه دارد پيش ميرود، يكي ممكن است بيايد عوضش بكند، اعتماد نداريد صد درصد بيان كنيد.

خداي تعالي در ازل آن وقتي كه قرآن شريف بر قلب مقدّسش در ابتداء خلق نازل شد، اين آيه هم در آن بود، «وَلَا تَقُولَنَّ»، هرگز نگويي: «إِنِّي»، قدرت هم در دست تو است، باشد، من كنندهي اين كارم، نگويي اين حرف را ، بدان كه تو نيستي كنندهي اين كار، اگر خدا نخواهد، «إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ» خيلي عجيب است! از روز اوّل ميدانست. شايد حضرت عيسي آنقدر كه پيغمبر اكرم آگاه بود حضرت عيسي آنقدر آگاه نبود كه «وَلَا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَلِكَ غَدًا، إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ»([7])، هر كاري كه ميخواهي بكني بگو، «ان‌شاءالله». ان‌شاءالله يعني چه؟ يعني اگر خدا بخواهد، آقا شما الان نشستيد، بلند، ميتوانيد بلند بشويد؟ ميگوييد: «ان‌شاءالله،» يعني چه؟ يعني اگر خدا بخواهد، خدا نخواهد، من خودم ديدم يك نفر نشسته بود، بعد نتوانست بلند بشود، پايش درد گرفت نتوانست. بدتر از اين يا بهتر از اين مُرد. نشسته بود، يكدفعه مُرد. بله! نتوانست بلند بشود. لذا در هر كارتان ان‌شاءاللهي بگوييد كه طرف را، چون طرفتان را ملاحظه كنيد، بعضي از افراد هستند وقتي انسان ميگويد ان‌شاءالله اين چك من فردا صبح اول وقت ميپردازم، ميگويند نه، جدّي بگو، ان‌شاءالله را حمل بر جدّي نبودن ميگيرند، در هواپيما آن مهماندار مثل اين‌كه يك فردِ متوجّه خدا بود گفت: ان‌شاءالله چند دقيقه ديگر در مثلاً فرودگاه مشهد به زمين مينشنيم. يكي پهلوي من نشسته بود – جدّي ميگويم – به من گفت: مثل اين كه چرخ‌هايش باز نشده كه ميگويد ان‌شاءالله، گفتم: آخر ان‌شاءالله اگر چرخ‌هايش هم باز نشده، خداي تعالي كمك ميكند چون به او واگذار كرديم چرخش هم باز ميشود، خيلي ترسيده بود، رنگش هم پريده بود، ولي ان‌شاءاللهي كه بايد حتّي پيغمبراكرم كه «وَ اَوْدَعْتَهُ عِلْمَ مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ اِلَي انْقِضَاءِ خَلْقِكَ»، بايد بگويد، به اين معنا است كه من نميدانم، نميدانم ميشود يا نميشود. رسول اكرم خيلي دقيقتر و صدها برابر دقيقتر از آنچه كه شما ميدانيد فردا صبح خورشيد در ميآيد نسبت به همه چيز اطّلاع دارد امّا در همين حدّ، خوب فهميديد؟ چون علم پروردگار آمده معلوم شده، – خوب دقّت كنيد اين مسئلهي علمي را برايتان شرح بدهم، –

علم پروردگار آمده معلوم شده، چنان كه در گذشته برايتان توضيح دادم، يعني از آن بي‌نهايت بودنش آمده محدود شده، معلوم يعني محدود، از باب مثال، يكي كسي اين‌جا ايستاده باشد، يك آيينه هم آن طرف، عكسش توي آيينه افتاده باشد، آن را معلوم حساب كنيد، اين را خود علم، معلوم شده، پس محدود شده و چون محدود شده، نمي تواند علم بي‌نهايت پروردگار را در خودش جا بدهد، بنابراين آن علم بي‌نهايت، اين علم محدود را، اين معلومات را ميتواند تغيير بدهد و اين هم جنبهي علمي‌اش.

حالا، اگر ما گفتيم خداي تعالي همهي علوم را به ائمّهي اطهار داده، بسيار خوب، معتقديد، گفتم يك ذرّه از آن طرف بعد از ميلياردها سال ديگر ميخواهد به آن طرف بيفتد، الان امام زمان شما اطّلاع دارد، منتها همين اندازه، محدود. لذا ميگوييم كه امام عصر ارواحنافداه از ظهور خودشان اطّلاع ندارند، لحظهي ظهور، قطعاً، يقيناً امام عصر ظهور پيدا ميكند، قطعاً، يقيناً امام زمان عليه الصلوة و السلام ظاهر ميشود. وقت ظهورشان كي بوده؟ آن لحظه‌اي كه امام عسكري از دار دنيا رفت؛ اين را بدانيد، تقدير الهي اين بوده، تمام مسايل همين جا بوده، امام است، آمده توي دنيا، بايد رهبري مردم را به عهده بگيرد، پس چرا اين قدر عقب افتاد، بداء، هيِ بداء شد،

معلّم را فرستادند سر كلاس، برود درس بدهد، آمده پشت در كلاس، ميبيند بچّه‌ها آنچنان به هم ريخته اند و آنچنان همديگر را كتك ميزنند كه اگر معلّم وارد كلاس بشود، سر او را زودتر از همه ميكوبند. پشت در كلاس ايستاده، اين‌ها ساكت بشوند، آرام بشوند، بفهمند اين‌جا كلاس است، بفهمند اين‌جا بايد با ادب بنشينيد، بفهمند اين‌جا آمده اند چيز ياد بگيرند، آماده بشوند. منتها اين قدر ما بچّه‌هاي سرخود و بي‌تربیتی هستيم كه خدا ميداند تربيت اصلاً نداريم، آنچنان به جان هم افتاده ايم، هيچ حساب ندارد.

من يك وقتي در تركيه تنها بودم، بيكار بودم، عصري بود، حركت كرده بودم – من اين را توي كتاب «شب‌هاي مكّه» فكر ميكنم نوشته باشم، – ديدم يك زمين خالي است كنار يك ساختمان بلندي، اين بچّه‌ها، هفت هشت ده تا بچّه، اين‌جا را خط‌كشي كرده بودند براي خودشان، آن‌جا اسم ايران نوشته شده – قبل از انقلاب بود يك وقت نگويد بعد از انقلاب بوده – آن‌جا اسم ايران نوشته شده، اين‌جا تركيه، آن‌جا بلغارستان، آن‌جا آلمان، همين جور هفت و هشت مملكت براي خودشان درست كرده بودند، اين‌ها هر كدام هم روي اين ممالك ايستاده بودند، حالا براي خودشان بازي ميكردند. سر و صدا ميكردند، يكي كسي از آن بچّه‌ها آهسته پايش را ميگذاشت روي مرز آن مملكت، او حمله ميكرد، اين پايش را عقب ميكشيد، آن از اين طرف، آن يكي ميگذاشت، بازيشان بود سر و صدايي راه انداخته بودند، بعداز ظهر بود، يك مردي از آن ساختمان سرش را بيرون كرد، بچّه‌ها! چرا سر و صدا ميكنيد؟ آن‌ها اعتنا نكردند، چوب را برداشت و آمد همه را بيرون كرد، خط‌ها را پاك كرد كه ديگر نيايند. يك جوان تبريزي كنار من ايستاده بود فارسي بلد بود، گفتم: عجب بازي قشنگي، گفت: چه قشنگي داشت، مزاحمت؛ گفتم: الان دنياي ما همين‌طور است؛ مَردِ نامرد! تو از آن طرف دنيا از آمريكا ميگويي: عراق بايد اين‌جوري بشود، آن‌جوري بشود، به تو چه؟ حالا كنار پايش را نگذاشته، ميخواهد تمام پايش را بگذارد، آن يكي همين‌طور، اين يكي همين‌طور، من به اين جوان گفتم: تو چه مذهب داري؟ گفت: شيعه هستم. گفتم: پس چطور آن پيرمردي كه با چوب بايد بيايد همهي اين خط‌ها را پاك كند، همه را بيرون بريزد نميشناسي؟ گفت: امام زمان را ميگوييد. گفتم: بله.

واقعاً وضع‌مان همين‌طور است، حضرت ولي‌عصر از روز اوّلي كه، يعني روز نهم ربيع، هشتم ربيع ا گر شهادت حضرت عسكري عليه الصلوة و السلام باشد، آماده براي اين است كه اين مسايل حلّ بشود، دنيا پر از عدل و داد نه اين‌كه پر از عدل و داد بشود، پر از عدل و داد باشد، همهي انبياء آمده‌اند، همه پيغمبران آمدند، همهي ائمّهي اطهار عليهم السلام هدفشان اين بوده كه دنيا پر از عدل و داد باشد، حالا كه نشده، دنيا پر از ظلم و جور شده، ميگوييم بيايد پر از عدل و داد بشود، و الاّ بايد باشد، خدا مخلوق را خلق نكرده كه به يكديگر ظلم كنند، خدا مخلوق را خلق نكرده كه اين‌طور به سر و جان يكديگر بريزند و يكديگر را از بين ببرند و ظلم به يكديگر بكنند. خداي تعالي مخلوق را خلق كرده كه مثل بهشت در كنار يكديگر همه به آنچه كه دارند قانع باشند، همه با خودشان در آيهي قرآن است: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ»([8]) همه مثل برادر با يكديگر زندگي كنند. براي اين جهت خلق كرده، حالا چرا هزار و صد و چند سال است كه اين معلّم بشر، اين امام بشر، اين بايد پشت در بايستد، شاگردان نبينندش، از او استفاده نكنند، براي همين جهت است، هر لحظه شايد يك بداء حاصل بشود، هر لحظه شايد از جانب پروردگار خطاب مي‌شود كه، يا حجة بن الحسن! حالا هنوز زود است، آماده است. اين هم كه بعضي از نادان‌ها ميگويند اين همه مدّت ماندن چه معنا دارد؟ براي همين است كه هميشه بايد امام زمان مهيّا باشد، حتّي مرحوم حاج ملا آقا جان خدا رحمتش كند، حالا از كجا ميگفت، من به مدركش دسترسي پيدا نكردم ولو من كلام او را تا حدّي صحيح ميدانستم، ايشان ميگفت: سيصد و سيزده نفر هم هميشه آماده‌اند، آن‌ها هم هميشه در محضر حضرت هستند تا اگر امر فرج از جانب پروردگار آمد، ديگر منتظر اصحاب خاصّ، فرماندهان خاصّ، اين‌ها نباشند. همهي اين مدّت بداء شده و باز هم ممكن است خداي نكرده بداء بشود. نمونه‌هايش را ما در مدّت عمرمان ديديم و بداء  هم علّت دارد، نه اين‌كه فكر كنيد همين جور خداي تعالي گاهي دوست دارد بگويد: عقب بيندازيم، گاهي دوست دارد بگويد: جلو بيندازيم، و دوستياش هم و اين اراده‌اش هم بي‌حساب باشد، نه؛ او آمده براي ما، ما بايد پذيرايش  باشيم، هر وقت صد درصد بشر پذيراي امام زمان، يعني چه؟ مؤمنين او را دوست دارند پذيرايش هستند، كفّار و مشركين زير بار و فشار ظلم قرار گرفتند و دنبال يك منجي ميگردند پذيرايش هستند،

چه بسا همين مثلاً فرض كنيد، سياست آمريكا آنچنان فشار بياورد روي ممالك مختلف كه تمام رؤساي جمهور ممالك مختلف همه دنبال يك قدرتمندتري بگردند كه بيايد اين مرد بي‌حساب و قُلدر را به جاي خودش بنشاند و دنيا را پر از عدل و داد كند، هر كسي را به حق خودش برساند؛ همان‌طوري كه تا حدّي زمينه‌هايش شروع شده؛ همان‌طوري كه دوست عزيز، جناب آقاي نعمتي، در مجلّه‌شان اين مطلب را در يكي دو مجلهي قبل اعلام كردند، «ظهور صغري» همين معنايش، الان شما ميبينيد در دنيا هر روز يك راهپيمايي است كه چرا بايد عراقي‌ها كشته بشوند؟ همه دارند عليه اين دستگاه ظالم حرف ميزنند، تظاهرات ميكنند، قيام كردند

و «ان‌شاءالله» آنچه كه مؤثّر واقع خواهد شد، از شما مردم شيعه، از مردم ايران خواهد بود و همان مطلبي كه وعده دادند كه «ان‌شاءالله» از ايران پرچم‌هاي سياهي حركت ميكنند، به رهبري يك فردي، حالا اين سيّد حسيني باشد، حسني باشد، چون اين‌ها را گفته‌اند، از قزوين حركت كند يا از خراسان حركت كند، من نميخواهم بگويم كداميكش درست است، كداميكش درست نيست، اين حركت كند و شما ايراني‌ها لااقل جزو آن‌هايي باشيد كه برويد ملحق به امام عصر ارواحنافداه بشويد و اين بداء را خاتمه بدهيد؛ «ان‌شاءالله».

اميدوارم اين مطالب امروز را حتماً با يك ذكري كه يادتان ميدهم، ديشب نميدانم چطور بود به خواب ميديدم كه اين ذكر را امروز بگويم و شما هم عمل كنيد، و خيلي هم مفيد است. قرآن شريف وعده كرده، براي خواب من عمل نكنيد، خواب است، هشتاد و يا نود درصدش بيهوده است و بيفايده است و بي‌اثر. ولي براي اين‌كه ان‌شاءالله شماها، از آيهي قرآن استفاده ميشود و مربوط به بحثمان هم هست، مربوط به مراتبتان هم هست، از يك مرتبه تا نهايت صد مرتبه، تنبل‌هايش مسلّماً ممكن است بگويند: ما يك مرتبه را انتخاب ميكنيم؛ نه، زرنگ‌هاش يك مرتبه انتخاب را كنند، زرنگ‌هايي كه خودشان را به خدا رسانده‌اند، با يك مرتبه، كارشان و فكرشان راست ميشود، درست ميشود. شما ديديد يك ديواري كه خيلي نرم و ملايم است، ميخ را ميگذاريد، يك چكش ميزنيد چكش هم ميرود توي ديوار، اين قدر شُل است، امّا بعضي از ديوارها سيماني است، محكم است چكش ميزنيد، ميخ فولادي لازم است، بعد از مدتّي تازه يك خرده‌اي رفته، آن‌هايي كه دلشان خيلي سنگ است، صد مرتبه، آن‌هايي كه به ياد خدا كمترند، صد مرتبه، آن‌هايي كه نه! اهل معنا هستند، يك مرتبه كه ميگويند: «لا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ، لا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنْ الظَّالِمِينَ»، هيچ خدايي نيست مگر تو، با خطاب است آقايان! خطاب معنايش اين است كه خدا را حاضر ميبينيم و خطاب به او ميكنيم، تو پاكي، تو براي ما بدي نميخواهي، تو غيبت امام زمان را هيچ‌گاه نخواستي و نميخواهي، تو نميخواهي ما بي‌سرپرست باشيم، تو نميخواهي ما به جان هم بيفتيم و يكديگر را اذيّت كنيم و ظلم و جور به وجود بياوريم، «سُبْحَانَكَ، إِنِّي كُنتُ،» همه‌تان هم به خودتان نسبت بدهيد ظلم را، همه‌مان اگر خوب بشويم تك تك، «ان‌شاءالله» آقامان تشريف ميآورد، سر به سجده بگذاريد بعد از نماز شب اگر فرصت داريد، قبل از نماز شب اگر فرصت براي نماز شب نداريد، هر جوري است اين يك هفتهي آيندهي اين ذكر را بگوييد: «لا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنْ الظَّالِمِينَ» ، خدا ميدانيد در همين آيه چي گفته: «فَاسْتَجَبْنَا لَهُ» غافليم ها از اين اذكار، آخر قرآن كه دروغ نيست، «فَاسْتَجَبْنَا لَهُ» ما براي حضرت يونس اجابت كرديم، «وَ نَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ» دوستان امام زمان غمتان امروز چيه؟ امروز عيد است، غم شما چيه؟ اگر ميخواهيد از غم نجات پيدا كنيد، «وَكَذَلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ»([9])، ما مؤمنين را همين‌طور از غم نجات ميدهيم، همان‌طوري كه حضرت يونس را نجات داديم. ان‌شاءالله، حالا لااقل يك هفته والاّ هميشه انسان بايد خودش را در مقابل پروردگار ظالم به نفس بداند و هميشه خدا را پاك و منزّه بداند و ان‌شاءالله اميدواريم كه بتوانيد لااقل اگر فرج عمومي نيست، براي خودتان فرج خصوصي از حضرت ولي‌عصر، از خداي تعالي، بگيريد.

روز جمعه هست، «اَيْنَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَيْنَ الارْضِ وَ السَّمَاءِ»([10])، كجا است آن آقايي كه رابط بين ما و خدا است، آن آقايي كه غريب است، آن آقايي كه پشت در ايستاده، منتظر است. منتظر واقعي، امام زمان است، منتظر است كه ببيند كي ما سر عقل ميآييم، و حاضريم از محضرش استفاده كنيم. اميدوارم هر چه زودتر با چند قطره اشكي كه براي امام جواد امروز ما ميريزيم كه روز آخر ماه ذيقعده، شهادت امام جواد است. چقدر ظلم كردند به خاندان عصمت و طهارت.

امام جواد تشنه است، اثر زهر آنچنان در بدن، وجود مقدّسش اثر گذاشته كه لب‌هاي نازنينش مثل دو چوب خشك به هم ميخورد و تشنگي را اظهار ميكند، آن كنيز يك ظرفي آب كرد آورد آمد به حضرت جواد بدهد، ام الفضل صدا زد: بگذار ابن الرضا با لب‌هاي تشنه شهيد شود، «اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا اَبَاجَعْفَرٍ يَا مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيّ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُاللّهِ وَ بَرَكَاتُهُ».

نسئلك و ندعوك باعظم اسمائك و باسمك الاعظم الاعظم الاعظم الحجة بن الحسن يا اللّه، يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه، يا اللّه، يا ارحم الراحمين، يا غياث المستغثين، يا اله العالمين، يا ربّاه، يا سيّداه

عجّل لوليّك الفرج، عجّل لمولانا الفرج

خدايا! فرج امام زمان ما را برسان

ما را از بهترين اصحاب و ياورانش قرار بده

خدايا هر چه زودتر به وسيلهي ارادهي آن حضرت، به وسيلهي محبّت آن حضرت همهي ما را آمادهي ظهور آن حضرت قرار بده

پروردگارا! گرفتاري‌هايمان را برطرف بفرما

خدايا! به آبروي ولي‌عصر مريض‌هاي اسلام، مريضه منظوره، مريض منظور، السّاعة! لباس عافيت بپوشان، امواتمان غريق رحمت بفرما.

يكي از دوستان، از خوبان – جناب آقاي حاج اسماعيل دولابي – كه من در جواني خيلي با ايشان خيلي مأنوس بودم، همان جوري كه نشسته‌ايد يك فاتحه براي ايشان بخوانيد.

 

 

 

خلاصه اين درس

2- عقايد حقه شيعه بايد از فقيه اهل بيت عصمت و طهارت (عص) اخذ شود و لاغير

3- در اين دوره از مياحث عقيدتي فقط به فكر خوب دقت كردن به درس‌ها باشيد.

 Cعلت خوب درك نكردن مباحث عقيدتي عدم سابقه ذهني و غفلت افراد نسبت به حقايق عالم هستي مي‌باشد.

4- علم غيب و شهود پروردگار و مسأله بداء

C « غيب » يعني « پنهان »

C خداي تعالي عالم به غيب و شهود است.

c شهود داشتن نسبت به يك چيز يعني درك كردن آن توسط حواس پنجگانه و يا عقل

# شهادت بر وحدانيت خداي تعالي و نيز عبوديت و رسالت پيامبر اكرم (ص) از نوع درك عقلي است.

# هماهنگي خلقت، انسان را متوجه يگانگي خداي تعالي مي‌كند.

# اثبات اعجاز قرآن؛ رسالت پيامبر اكرم (ص)، عدم دخالت ايشان در كلام خداي تعالي و عبوديت پيامبر اكرم (ص) را ثابت مي‌نمايد.

C « شهود » درك دقيق مي‌باشد.

C « عالم الشهاده » بودن خداي تعالي يعني هر چه خلق كرده بر آن شاهد و عالم بوده است.

C « عالم الغيب » بودن خداي تعالي يعني آنچه خداوند تا كنون خلق نكرده و بلكه فقط در علم پروردگار وجود دارد كه مسلماً براي مخلوق با رعايت مراتب پنهان است، از نظر خداي تعالي پنهان و غيب نيست و به آن علم دارد.

c علم خداي تعالي ذاتي و بي‌نهايت است اما علم امام معصوم (ع) در اثر تعليم خداوند به آنها مي‌باشد لذا علم آنها از نوع معلومات و با محدوده بسيار بسيار گسترده است.

# علم ذاتي يعني علم تغيير ناپذير كه صرفاً مختص خداي تعالي مي‌باشد.

# بخشي از علم در تحت عنوان بداء هست كه حتي براي ائمه (عص) نيز غيب مي‌باشد و تنها و تنها خداي تعالي آن را مي‌داند كه به اين وسيله عظمت و  احاطه علمي پروردگار محفوظ مي‌ماند.

( رد خداشناسي يهود )

# بداء در خصوص مسائلي واقع مي‌شود كه هنوز خلق نشده و مربوط به آينده است و در علم غيب مطلق الهي مي‌باشد و به همين دليل ائمه (عص) نيز از آن بي‌اطلاعند.

(اشاره به قضايايي از رد شمس و جرياني از حضرت عيسي (ع) )

# نهي شديد خداي تعالي به انسان از حتمي قراردادن امور آينده، مسأله بداء را تعمق مي‌بخشد و حقيقت ان‌شاء الله گفتن در هر كاري را روشن مي‌كند.

# علت بي‌اطلاعي تمام مخلوقات و حتي معصومين (عص) از بداء محدوديت مخلوق در برابر علم پروردگار است.

# تأخير در ظهور حضرت بقية الله (ا) ضمن اينكه سنگين‌ترين بدايي است كه تا كنون رخ داده ثابت مي‌كند كه حتي معصومين (عص) هم از بداء اطلاع ندارند.

# علت بداء در ظهور حضرت بقية الله (ا) عدم آمادگي مردم جهان از پذيرش ايشان به عنوان معلم عالم بشريت است.

# با بازي‌هاي بچه‌گانه‌اي كه سردمداران جهان به راه انداخته‌اند ممكن است حتي بدون آمادگي مردم، ظهور آن حضرت محقق گردد.

# علت تداوم غيبت حضرت ولي‌عصر (ا) فقط و فقط عدم آمادگي ملت‌ها و متعاقباً بداء بوده است ولي در عين حال امام زمان (ا) و (313 نفر ) ياران خاصشان در كنار بداء آماده امر ظهور هستند.

# سياست آمريكا تا حدودي غفلت را از ملت‌ها زدوده و آثار منجي طلبي را در آنان تقويت كرده است و اين از علائم ظهور صغري است.

# ان‌شاء الله ختم بداء در ظهور حضرت ولي‌عصر (ا)، بدست شيعيان ايران خواهد بود.

# راه نجات از غم غيبت حضرت ولي‌عصر (ا) اقرار به ظلم‌هايي است كه كرده‌ايم و پاك و منزه دانستن خدا و موحد شدن است ( ذكر يونسيه ) تا ان‌شاء الله به ظهور خصوصي دست پيدا كنيم.

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 

دانلود فیلم جلسه

 



[1] بقره/2-3

[2] انعام/73

[3] مفاتيح الجنان، دعاي شريف ندبه

[4] مائده/64

[5] بروج/16

[6] رعد/39

[7] كهف/23-24

[8] حجرات/10

[9] انبياء/78-79

[10] مفاتيح الجنان، دعاي شريف ندبه

۲۰ ذی قعده ۱۴۲۳قمری- ۲ بهمن ۱۳۸۱ شمسی- جلسه هفتم اعتقادات

 

متن سخنراني 20 ذي القعده 1423 مصادف با 2 بهمن 1381 و 22 ژانويه 2003

 

1- خطبه

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُللهِ وَ الصَّلَوةُ وَ السَّلامُ عَلَي رَسُولِ اللهِ وَ عَلَي آلِهِ اَجْمَعِينَ لاسيّمَا عَلَي بَقِيَّةِاللهِ رُوحِي وَ اَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الانِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.

 

2- عبارت قرآني آغازين (جاثيه/20)

«اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ هَذَا بَصَائِرُ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ»([1])

 

C عذاب متعاقب غفلت است

با توجّه به عرايض هفتههاي گذشته و تلاوت اين آياتي كه امروز قرائت شد، به يك مسئلهي بسيار مهمّ كه خداي نكرده اگر ما غافل از آن باشيم، مشمول اين آياتي كه بخشي از آن وعدهي عذاب است، خواهيم شد. مطلب مهمّي كه در اين آيات، ذات مقدّس پروردگار متذكّر شده است فراموشي از خدا است؛ و يا خداي نكرده بدتر از آن استهزاء به آيات الهي است.

 

C آيات الهي چيست؟

در اين‌جا اگر گفته ميشود كه آيات الهي، يا در اين آيات قرآن اين كلمه تكرار شده، منظور آيات قرآن نيست تنها، آيات؛ نشانههاي خدا است كه در همه جا وجود دارد. نشانههاي پروردگار است كه حتّي از ريزترين موجودات زنده و يا موجودات عالم هستي گرفته تا كهكشان‌ها اين‌ها همه آيات الهي هستند. با چشم معرفت خاصّ كه در هفتههاي گذشته تذكّر دادم، هر چيزي كه در عالَم هست همهاش آيات الهي است. نشانهي خدا است، معرّف خدا است؛

 

c علت آفرينش خلق

چون پروردگار متعال در يك حديث قدسي فرموده است: «كُنْتُ كَنْزًا مَخْفِيًّا فَاَحْبَبْتُ اَنْ أُعْرَفَ فَخَلَقْتُ الْخَلْقَ لِكَي اُعْرَفَ»([2])، خلقت خلق، به خاطر معرفت خدا است و هر چيزي كه مخلوق خدا است، معرّف خدا است و حتّي كيفيت مخلوقات، در كنار يكديگر گذاشتن و منظّم نمودن، نشانهي بارز پروردگار است.

 

C تمام ذرّات عالم خدا را معرفي ميýكنند

اگر شما در يك محلّي باشيد كه در آن محل همه چيزش نشانگر يك فرد خاصّي باشد، صدايي كه آن‌جا ميآيد صداي آن شخص باشد، در و ديوار مثلاً تصوير او گذاشته شده باشد، در روي فرش آن محل همه چيز از آثار و نشانههاي او باشد و شما از آن شخص فراموش كنيد، بسيار نادان و نافهميد. در تمام ذرّات وجود اگر غفلت از بين برود، اگر از خواب عميق غفلت بيرون بياييم، اگر موفّق به يقظه كامل بشويم، اگر مرحلهي يقظهاي كه در مراحل سير و سلوك گفتهاند داشته باشيم، بايد به ياد خدا بيفتيم و از همهي ذرّات وجود متوجّه خدا بشويم؛ و اگر در يك چنين موقعيّتي غفلتي برايمان حاصل شد، روي يك نفهمي و كم دركي و بياستعدادي است.

 

C خدا خودش را ميýشناساند

خداي تعالي در قرآن مجيد خودش را معرّفي كرده، هم با «معرفت عام» بايد خدا را شناخت آنچه را كه همه ميفهمند و هم اگر يك مقدار با تزكيهي نفس و رياضت‌هاي شرعي روحمان را پاك كنيم، متوجّه «معرفت خاص» خواهيم شد و آنچه را كه همه ممكن است نفهمند، ما خواهيم فهميد.

 

/ توضيح سوره‌ي توحيد

خداي تعالي در قرآن شناسنامهي خود را اين چنين بيان ميكند:

 

C شناسنامه‌ي خدا در قرآن

«بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ، اللَّهُ الصَّمَدُ، لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ، وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ»([3]) اين سوره شايد بعد از سورهي حمد بيشترين سورهاي است كه در نمازها يا در غير نماز تلاوت ميكنيم

 

c فضيلت سوره توحيد

و در روايت دارد هر كس يك دفعه سورهي توحيد را بخواند، مثل اين است كه يك ثُلث قرآن را خوانده و بلكه اگر دو دفعه يا سه دفعه بخواند، مثل اين است كه تمام قرآن را تلاوت كرده است.

 

# علت فضيلت بسيار زياد سوره‌ي توحيد

علّت اين ثواب يا علّت اين جهت كه تمام قرآن خوانده شود با خواندن سه مرتبه سورهي توحيد، اين است كه نشانگر حقيقت ذات مقدّس پروردگار است اين سوره. اگر يك مرتبه بخواند انسان، به معرفت عام ميرسد. معني اين سورهي مباركه اين است كه

 

3- معناي «قل»

بگو، اين بگو به پيغمبراكرم تنها گفته نشده بلكه در سوره آمده، يعني شما هم امروز كه ميخواهيد سورهي توحيد را در نماز بخوانيد شما هم بايد بگوييد: «قُل»، بگو، به كه ميگوييد بگو؟ به تمام اعضاي و سلّول وجودتان، بلكه تمام عالَم ميگويد كه بگو. همهي موجودات عالم هستي علاوه‌ي بر اين‌كه خودشان گوياي توحيد پروردگارند، امر هم ميكنند كه ديگران هم بگويند بلكه خداي تعالي ميفرمايد: بگو. همه بايد گوياي اين معنا باشيم. «قُل»، كه چه؟

 

4- معناي «هو الله احد»

«هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ».

 

C معناي «هو»

او، كه ضمير، غالباً بعد از اسم ظاهر در كلام مي‎‎آيد امّا در اين‌جا كلمهي «هو»، خودش اسم است. اسم اشاره است، يعني اگر شما در دل اتم هم كه برويد به شش جهت اشاره مي‎‎كنيد و او وجود دارد. آن، خداي تعالي همه جا هست، جايي نيست ولو به مقدار سر سوزن و يا كمتر از آن كه خدا مؤثّر نباشد، همه جا هست، همه جا فعّال است، همه چيز را منظّم ميكند، لذا وقتي كه يك اين انسان ميگويد: «هو»، اين هو يعني همه جا و احاطهي كلّي پروردگار را بر همه چيز ميرساند.

 

c «هو» اسم اعظم است

در جنگ اُحد است ظاهراً، يا در جنگ خيبر، عليبن ابيطالب عليه الصلوة و السلام در حال جنگ با صداي بلند ميگفت: «يَا هُو، يَا مَنْ لا هُوَ اِلاّ هُو»([4])، وقتي كه پيغمبر اكرم اين جمله را شنيد فرمود: اين اسم اعظم است، كه به تو اين را ياد داده؟! كه تمام اين مسائل با آن اصولي كه ما داريم منافات ندارد، براي تعليم است. حضرت عرض كرد كه من ديشب جناب خضر را در خواب ديدم او به من گفت: اين ذكر را بگو؛ بسيار ذكر پُر اهميّت و پُر عظمت، اگر چه شايد بعضي گمان كنند كه اين اذكار صوفيه است ولي نه در كتاب توحيد شيخ صدوق تعدادي از روايات بر اهميّت اين ذكر مقدّس روايت آمده. معناي «يَا هُو»، اين است: اي آن كسي كه در تمام ذرّات وجود فعالي، در تمام ذرّات وجود هستي، اي كسي كه همه جا وجود داري و جايي از آيات تو خالي نيست. در اين‌جا هم ميگوييم: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» بگو: او است خداي واحد، خداي احد،

 

C معناي «احد و واحد»

يك فرقي متكلّمين بين احد و واحد گذاشتند كه گاهي هم تخلّف كرده و آن فرق اين است كه احد به موجودي ميگويند كه دوّمي نداشته باشد و واحد به چيزي ميگويند كه دوّم داشته باشد. بنابراين احد است در ذات؛ يعني دوّم تصوّر ندارد كه وجود داشته باشد. مثلاً از باب مثال كه باز هم: خاك بر فرق من و تمثيل من؛ ولي براي تأنيف و براي اين كه استينافي باشد با يك معنايي كه يكي باشد و دو نداشته باشد مثل اين است كه بگوييم: مثلاً دو دو تا چهارتا، اين دو دو تا چهارتا يكي است، دوّم ندارد. يعني نميشود كه مثلاً در آسمان دو دو تا پنج تا باشد و در زمين دو دو تا چهارتا باشد. اين يكي است كه دو ندارد، تمام مجرّدات اين چنيند.

 

c اقسام مجرد

مجرّدات معنا ضمناً ندارد، مجرّد يكي است و مجرد مطلق يك چيز بيشتر تصور ندارد. اگر گفتيم كه روح مجرّد است، مجرد نسبي است. يعني نسبت به چيز ديگر مجرّد است، اگر يك جواني را به طور واضح مثلاً اين مثال را عرض ميكنم؛ يك جواني را گفتيد مجرّد است، نسبت به آن مردي كه ازدواج كرده مجرّد است. اگر يك نفر لباس نداشته باشد گفتيم اين شخص مجرّد است، نسبت به آن كسي كه لباس دارد مجرّد است.

 

c خدا مجرد مطلق است

اگر گفتيم يك موجودي هست مجرد مطلق است، يعني يكي است، دو تا نيست؛ چون به مجرّد آن كه تفكّر كرديم و دو چيز تصور كرديم يك ما به الامتيازي بين اين دو چيز بايد باشد و مجرّد، نسبي خواهي نخواهي خواهد بود. اين بحث يك مقداري شايد سنگين باشد، همه متوجه نشوند. ولي همين مقدار بيشتر نميخواهم عرض كنم.

 

c احد يعني مجرد مطلق

ذات مقدس پروردگار احد است، يعني مجرّد مطلق است كه دو تصوّر ندارد. به مجرّد آن كه دومي را تصوّر كرديم از تجرّد مطلق سلب ميشود و دو چيز با دو امتياز و با دو تفاوت بايد حتماً باشد. «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»، امّا واحد اين‌طوري نيست؛

 

c خدا واحد است يعني در صفات و افعال، فرد نخست است

خداي تعالي واحد است يعني در صفاتش واحد است، در افعالش واحد است، اول است.

 

# رحمت پروردگار

مثلاً اگر خدا مهربان است، موجوداتي كه خودش خلق كرده آن‌ها هم مهربانند، منتها او ارحم الراحمين است، مهربانترين مهربان‌ها است ولي بقيّه مهربانند. مثلاً پيغمبراكرم مهربان است امّا خداي تعالي ارحم الرّاحمين است. و

 

# خالقيّت پروردگار

يا مثلاً حضرت عيسي در ضمن سخنانش كه در قرآن آمده ميگويد: «أَخْلُقُ لَكُمْ مِنْ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ»([5])، من خلق ميكنم، من خالقم، خدا هم خالق است؛ امّا خدا تعالي احسنالخالقين است و حضرت عيسي خالق است «أَخْلُقُ لَكُمْ مِنْ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ»

 

# ربوبيت پروردگار

پدر و مادر مربّي فرزندانشان هستند كه خداي در قرآن مي‎‎فرمايد: «وَقُلْ رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا»([6]) خدايا! همان‌طوري كه اين پدر و مادر دو ربّ من بودند در كوچكي آن‌ها را بهشان محبّت كن. ولي خداي تعالي «ربّ الارباب» است، ربّ ربّها هست، احسن الخالقين، ارحم الراحمين، اكرم الاكرمين، و بالاخره همهي صفات فعل پروردگار را مي‎‎توان اگر در مخلوق باشد، دوّم و اگر در ذات مقدّس پروردگار تصوّر كنيم، اوّل و واحد.

 

5- معناي «صمد»

بعد ميفرمايد: «اللَّهُ الصَّمَدُ»، «صمد» كه غالباً معنيش را نميدانيم. صمد خيلي معناي پر اهميّتي دارد؛ يك معنايش كه روايات به آن بيشتر توجّه كردهاند و متعدّد روايت دارد از ائمّهي اطهار، اين است كه فرمودهاند: «اَلَّذِي لا جَوْفَ لَهُ»([7])، خدا آن موجودي است كه «تو» ندارد، تو ندارد. بعضي از مفسّرين و بعضي از نويسندگان گاهي ديدهام كه ميگويند: خدا آن كسي است كه توخالي است، توخالي نيست. اين غلط است چون اوّل بايد «تويي» برايش منظور كنيم، بعد خالي بودن و خالي نبودن را تصوّر كنيم. خدا تو ندارد، «اَلَّذِي لا جَوْفَ لَهُ»، شما در عالَم وجود هر چه را كه ببينيد داخل و خارج دارد، حتّي اتم شنيدهايد كه اتم هستههايي دارد كه به دور، الكترون‌ها به دور هسته ميچرخد و اگر؛ در يك كتابي ديدهام، كه اگر كرهي زمين آن خلأش بخواهيم آن خلأش را، مركزهاي خاليش را يعني بين الكترون‌ها و هسته آن خلا را از بين ببرند، كرهي زمين به اندازهي يك نارنج ميشود با همين وزن كرهي زمين. همه چيز جوف دارد از اتم گرفته تا تمام موجوداتي كه در عالم هست اين‌ها جوف دارند، يعني تو دارد، يعني بيرون دارد، داخل دارد و خلايي در داخلش تصوّر ميشود الاّ ذات مقدّس پروردگار كه: «اَلَّذِي لا جَوْفَ لَهُ»، خدا آن كسي است كه از مادّه نيست، از عالم مادّه نبوده است و به وجود هم نيامده، كه جملات بعد از «اللَّهُ الصَّمَدُ»، به اين جهت ميگويم تفسير صمد است كه عرض خواهم كرد. پس «اَلَّذِي لا جَوْفَ لَهُ»، معنايش اين است از مادّه خدا نيست، جا ندارد، مكان ندارد، همه جا هست و همه جا بايد متوجّه ذات مقدّس پروردگار بود و او را ديد قبل از هر چيز.

 

6- معناي «لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ»

بعد ميفرمايد: «لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ»؛بسيار معنايي كه غالباً در ترجمهها ميكنند مبتذل و پايين است. خدا نزاييده و زاده هم نشده، اين حرف خيلي حرف پاييني است. بايد اين‌طور معنا كرد «لَمْ يَلِدْ»، يلد از «توليد» ميآيد، يعني خداي تعالي از چيزي توليد نشده و از او چيزي توليد نميشود. يك مقدار به اين معنا توجّه كنيد. اين معنا خيلي اهميّت دارد، همان معناي صمد است، غالباً چيزي كه از چيزي توليد ميشود، آن چيزي كه اين چيز از او توليد شده، توخالي و مجوّف است؛ مثلاً شما آب انار را از انار توليد ميكنيد، مثلاً آب سيب را از سيب توليد ميكنيد، ميفشاريدش، آبش بيرون ميآيد پس معلوم است كه داخلش جوف دارد و داخل دارد و اين آب از او توليد شده و طبعاً چيزي كه از چيزي توليد ميشود آن چيز اوّلي كم ميشود، سبك ميشود، از او گرفته ميشود. از ذات مقدّس پروردگار هيچ چيز توليد نميشود. يعني اين همه مخلوق كه خدا خلق كرده از ذات خودش نگرفته، تا او كم بشود و اين چيزها به وجود بيايد. بلكه بين خداي تعالي خوب دقّت كنيد بين خداي تعالي و مخلوقش «تباين» است، يعني او يك موجود خاصّي است كه همهي وجود منتسب به او است ولي مخلوقش موجوداتي هستند غير او. از او گرفته نشدهاند بلكه او خالق موجودات است، او خلق كرده، ايجاد كرده، عدم بوده قبل از اين، كه در دعاها ما ميخوانيم: «كُنْتَ اِذْ لَمْ تَكُنْ سَمَاءٌ مَبْنِيَّةٌ وَ لا اَرْضٌ مَدْحِيَّةٌ»، تا ميرسيم به اين‌جا كه «كُنْتَ قَبْلَ كُلِّشَيْءٍ وَ كَوَّنْتَ كُلِّشَيْءٍ»، همه چيز را تو تكوين كردي، قبل از هر چيز بودي، «كَانَ اللهُ وَ لَمْ يَكُنْ مَعَهُ شَيْءٌ»([8])، خدا بود و هيچ چيز نبود و همه چيزهايي كه در عالَم هست حتّي روح مقدّس پيغمبر اكرم را خدا ايجاد كرد، خلق كرد «كَوَّنْتَ كُلَّ شَيْءٍ وَ قَدَرْتَ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ»([9])، معني «لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ» اين است كه از او چيزي توليد نميشود و او هم از چيزي توليد نشده، يعني خداي تعالي، چون گاهي توي ذهن‌ها ميآيد مخصوصاً – متأسفانه مجلسمان مجلسي نيست كه همهي حرف‌ها را من بتوانم راحت بزنم چون افرادي هستند كه ممكن است به همين فكرهايي كه من ميخواهم به عنوان رفع اين فكر بگويم به فكر بيشتر بيفتند، – غالباً انسان چون خودش از يك چيزي خلق شده، يك پدر و مادري داشته، يا هر چيزي را كه ما در عالم ميبينيم، ميبينيم از يك چيزي ديگري بوجود آمده، يك وقت نبوده بعد بود شده، تو ذهنمان غالباً ميآيد كه خداي تعالي از چه بوجود آمده و چگونه به وجود آمده؟! چرا هست؟! اين كلام را همان كلامي است كه وقتي ائمّه عليهم الصلوة و السلام دربارهي خداشناسي سخن ميگويند، ميگويند: «اِذَا بَلَغَ الْكَلامُ اِلَي اللّهِ فَامْسِكُوا»([10]) وقتي كه سخنتان به اين‌جاها رسيد، به آنچه كه عقلتان نميتواند تشخيص بدهد، به آنچه كه برخلاف آن چيزهايي است كه تا بحال ديدهايد و بايد دربارهي ذات مقدّس پروردگار معتقد باشيد وقتي كه سخن به اين‌جا رسيد، امساك كنيد، حرف نزنيد، ديگر رويش حتّي فكر نكنيد؛ «مَنْ تَفَكَّرَ فِي ذَاتِ اللّهِ فَهُوَ كَافِرٌ»([11])، كسي كه در ذات خدا فكر كند كافر است، اين نه به خاطر اين است كه نهي معمولي كردهاند، نه، «نهي عقلي» است، شما نميتوانيد بفهميد كه چيزي كه بر خلاف آن چيزهايي است كه شما ديدهايد و تا به حال مشاهده كردهايد دربارهي او چيزي فكر كنيد. بنابراين، «لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ»، اين اندازه بايد معتقد باشيد كه خدا از چيزي توليد نشده و چيزي هم از او توليد نشده، توليد به همان معنا است كه از او گرفته شود. فرزند را هم كه ميگويند ولد، يعني اين از آن انسان گرفته شده، از او بوجود آمده، از اين جهت بايد معتقد باشيم كه «لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ»،

 

7- معناي «وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفْوًا اَحَدٌ»

بعد ميفرمايد: «وَلَمْ يَكُنْ» نميباشد براي او «كفّوي»، آن معناي تجرّد مطلق اين‌جا است.

معناي اين كه دو چيز نميتواند باشد خداي تعالي، يك وقتي يك شخصي آمد خدمت علي بن موسي الرّضا، عرض كرد؛ آقا، شايد از همين زردتشتي‌ها ايران بوده، كه آقا! من معتقدم خدا دو تا است. مثلاً اهريمن و اهورامزدا اين دو تا خدا هستند، يكي خداي شرّ، يكي خداي خير. حضرت فرمود: در يك خدا كه با هم رفيقيم، خداي اوّلي؛ تو ميگويي دو تا خدا است، در يكي اوّلي با هم هماهنگيم، در دومي تو بايد استدلال كني، چون «اَلْبَيِّنَةُ عَلَي الْمُدَّعِي»، استدلال كني كه خداي ديگري هم در كنار اين خدا هست. خيلي جواب در عين آنكه جواب براي عوام است در عين حال خيلي عالمانه و خيلي صحيح است. ما در اين‌كه يك خالق در عالم است و يك ناظم در جهان است و يك محيط و يك منظّم و يك فردي كه، يك موجودي كه قدرت دارد و علم هم دارد وجود دارد در اين حرفي نيست. حالا اين تقسيم براي چي هست؟! كه تو بگويي كارهاي بد را، اصلاً در عالم اولاً هيچ چيز بد نيست كه اگر يك وقتي در معارف قرآن نباشد صحبت كنيم اين را توضيح ميدهيم و اگر بد از نظر تو تصوّري بشود، شرّي در عالم تصوّر بشود اين تقسيم را كي كرده كه شرّ مربوط به اهريمن است و خير مربوط به اهورامزدا است؟ اين از كجا است؟ دليل بياور، اثبات كن. و امّا اگر كسي معني مجرّد را، مجرّد مطلق را نه مجرّد نسبي، مجرّد مطلق را بفهمد محال است كه بتواند حتّي فكر كند كه خدا دو تا است، چون معني مجرّد اين است – خوب دقّت كنيد – معني مجرّد مطلق اين است كه نه زمان دارد، نه مكان دارد، نه حدّي دارد، نه يك چيزي كه مايهي امتياز او باشد هست، يك وجودي هست كه عالَم هستي را دارد ميچرخاند و ما برايش نه مكاني قائليم، نه زماني قايليم، نه حدّي قايليم، اگر نه حدّي داشته باشد و نه زماني و نه مكاني نميتوانيم تصوّر كنيم كه او دو تا باشد. چون به مجرّد اين كه گفتيم دو تا است، يكي بايد در آسمان باشد يك در زمين، اگر گفتيم دو تا است، يكي در آن سال‌هاي قبل باشد، يكي در اين سال‌ها اگر گفتيم دو تا است، بايد حتماً يك چيزي براي او قايل باشيم كه براي او قايل نباشيم و يا براي او قايل باشيم كه براي اين قايل نباشيم. محال اصلاً تصوّر دو تا بودن با مجرّد مطلق بودن، مجرّد مطلق بودن مساوي است با اين كه خدا كفوّي ندارد، همدوشي ندارد؛ كفوّ به معناي زن نيست، زن بايد كفوّ براي شوهر باشد نه اين‌كه هر كفوّي كه شما هر جاي عالَم ديديد يا در كُتب مشاهده كرديد بگوييد: منظور زن است، اين ترجمه غلط است، زن، خداي تعالي معنا ندارد كه داشته باشد تا شما نفي بكنيد و بگوييم خداي در قرآن فرموده: «وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ»، كفو به معناي اين است كه مثل خودش يك موجود ديگري اين طرف باشد و كمك او يا باشد يا مخالف او باشد كه خداي تعالي ميفرمايد: حتماً اگر خدايي در آسمان و زمين ميبود، – اين‌ها خدمتتان عرض شود آسمان و زمين فاسد ميشد. «لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ»([12])، باز بعضي از ترجمهها اين‌طوري من ديدهام ترجمه كردهاند كه اگر «فِيهِمَا»، در آسمان و زمين دو خدا ميبود، آسمان و زمين فاسد ميشد، نه، در آيه ميفرمايد: «لَوْ كَانَ فِيهِمَا»، فيهما يعني در آسمان و زمين «آلِهَةٌ» خداياني ميبودند «إِلَّا اللَّهُ» مگر آن واحد، مگر آن احد، مگر آن كسي كه صمد است، مگر آن كسي كه «لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ»، است اگر ميبود، آسمان و زمين فاسد ميشد، چرا؟ «إِذًا لَذَهَبَ كُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ»([13]) كه اگر اين‌جوري ميبود هر كدام ميرفت طرف آن چيزي كه خلق كردهاند، طبعاً خلقتشان هم بايد متفاوت باشد؛ مثال پنجره و در را در روز اوّلي كه اين جلسه بر پا شد زدم، اگر در و پنجرهساز دو نفر بودند، در را يك نفر ساخته بود و پنجره را يك بنّايي ساخته بود بدون اين كه با هم همفكري بكنند، قطعاً، و يقيناً يا در بزرگتر بود و پنجره كوچكتر و يا به عكس. محال است كه اين‌ها با هم همفكري نكرده باشند، يك مهندس رهبري اين‌ها را به عهده نگرفته باشند، سانت نگرفته باشند و در عين حال در و پنجره دقيق بدون يك ميلمتر كم و زياد درست در بيايد، محال است، از همين يكي شما توجّه بكنيد به عالَم هستي. اگر خداي تعالي؛ اگر دوتا خدا در عالم ميبود يا اين كه مثل مهندسين ما همفكري ميكردند، يعني فكرهايشان را يكي ميكردند، يعني يك فكر دوتايشان ميداشتند، يك اندازه ميداشتند و ميساختند، درست در ميآمد. امّا اگر آمد و اين‌ها با هم حرف نزدند، مشورت نكردند، او براي خودش توي مغازهي نجّاري فكر كرد، اين هم توي محل كارش وقتي بنّايي ميكند فكر كرد، اين يقيناً «لَفَسَدَتَا»، يقيناً هر دويش كنار هم نميشود گذاشت، از هم جدا ميشوند.

 

C معناي فساد

فساد معنايش اين نيست كه خونريزي حتماً بشود، يك جملهاي را توي پرانتز عرض كنم: (فساد تنها بيبند و باري براي زن‌ها و جوان‌ها نيست؛ فساد اين غيبت‌ها و تهمت‌هايي است كه مطابق خون مسلمان اهميّت دارد، شما اگر عِرض يك مسلماني را بردي، مثل اين است كه خون او را ريختهايد، فساد همين اختلافاتي است كه بين ما مردم مسلمان شيعه وجود دارد و هر كدام به طرفي حركت ميكنيم. بالاخره فساد اين است كه هماهنگي بين مردم شيعه و مسلمان نباشد. هماهنگي بين در و پنجره نباشد، اين هم فساد است. حالا درست است اين فسادي است كه زود ميشود جبرانش كرد ميآيند يا آن را ميتراشند، يا اين را كم ميكنند و به هم جورش ميكنند، ولي اگر بخواهد همين‌طور بماند، اين فساد است نه اين در به درد اين اتاق ميخورد و نه اين پنجره به درد اين در. بنابراين اگر دو تا خدا در عالم هستي ميبود و اين‌ها با هم مشورت نميكردند، فكرشان را يكي نميكردند و ميخواستند عالم را خلق بكنند، فساد به وجود ميآمد. امّا خدا كه مثل ما بدن ندارد، جاي خاصّي كه ندارد خوب اين را توضيح ميدهم چون بعضي‌ها متوجّه نشدهاند تكرار ميكنم – . خدا كه بدن ندارد، الان مثلاً اين‌جا شايد صد نفر، دويست نفر آدم باشد، همهي ما شيعه هستيم، درست همهي ما همفكريم، همهي ما اعتقاد داريم كه علي بن ابيطالب خليفهي بلافصل پيغمبر است مثلاً، خوب، اين تعداد از كجا بوجود آمده؟ اين تعداد از نظر بدن‌ها بوجود آمده؛ همهي بدن‌ها را جمع كنيم چي باقي ميماند در خصوص علي بن ابيطالب؟ «يك فكر» و آن اين‌كه علي خليفهي بلافصل پيغمبر است. – خوب دقت كرديد؟ اين مثال را خوب بلد باشيد، – يك فكر، بدن‌ها را جمع ميكنيم ميريزيم توي حياط، ميماند آن فكر شما، آن فكر شما، دو تا است يا يكي؟ ميتوانيد بگوييد دو تا است؟ آن ميگوييد: آن يكي مال من است اين يكي مال او؟ نه. معنا ندارد، او يكي هم ميگويد: خليفهي بلافصل پيغمبر، وقتي كه آن يكي بود و بدن داشت ميگفت: خليفهي بلافصل پيغمبر علي بن ابيطالب است. اين هم وقتي بدن داشت، دو تا بود، يكي ديگر بود، ميگفت خليفهي بلافصل پيغمبر علي بن ابيطالب است، بدن‌ها را كه برداشتيم چي باقي ميماند؟ يك چيز، خليفهي بلافصل پيغمبر علي بن ابيطالب است. براي خدا كه ما بدن قايل نيستيم كه اين‌ها دو تا فكر بكنند و بيايند پهلوي هم بنشيند با هم مشورت كنند، فكرشان را يكي بكنند، نه، از اوّل يكي هست، اين را يك خردهاي رويش كار كنيد اگر باز هم متوجّه نشديد از خود من سؤال كنيد، از كسي ديگري هم سؤال نكنيد چون او ممكن است يك وقت بگويد: او بيخود گفته. راحتتر است اين‌جور جواب، از خودم سؤال كنيد، – ببينيد، باز تكرار ميكنم، – همهي شما، بدن‌ها را ميريزيم بيرون و باقي ميماند يك فكر، در اختراعات اين‌طور است، در صنايع اين‌طور است، يك چيزي باقي ميماند، حالا من مثال به اين جهت زدم اين مثال را شما نگيريد يك چيز باقي ميماند و آن اين‌كه: خليفهي بلافصل پيغمبر علي بن ابيطالب است مثلاً، دو تا چيز باقي نميماند، درست است؟ و اگر شما همين فكر را دربارهي ذات مقدّس پروردگار بكنيد، خدا بدن ندارد، خداي تعالي زمان ندارد، مكان ندارد، يك فكر، من نميگويم فكر، خداي تعالي متصف به تفكّر و متّصف به تعقّل نيست، حكيم است. يك حكمت بيشتر وجود ندارد و آن اين كه امروز صبح بايد سر ثانيه خورشيد بيرون بيايد و سر ثانيه هم غروب بكند، خوب متوجه شديد همين است، بدن كه ندارد بگوييم: دو تا خدا است با هم نشستند، مشورت كردند و همديگر را قانع كردند كه بايد ساعت شش حتماً خورشيد بيرون بيايد، ان‌شاءالله فهميديد و اميدوارم در اين مسايلي كه من به قدري ساده عرض ميكنم و با اصطلاحات فلسفي و علمي عرض نميكنم اين مسايل را بالاخره بايد بفهميد، اوّل چيزي كه در اوّل قبر، شب اوّل قبر سؤال ميشود از خدا است، اوّل چيزي كه در قيامت به دردتان ميخورد خدا است، در همين دنيا هم اگر عقلمان فعّال باشد، ميفهميم كه همه چيزمان بايد خدا باشد و ان‌شاءالله اميدوارم كه آنچه عرض شد، اگرچه باز هم من هم نميتوانم كاملاً عرايضم را مبسوط و مشروح كه همه بفهمند عرض كنم ولي واقعيّت اين است و ان‌شاءالله اگر مشكلي داشتيد از خود من چون كه گفتم سؤال ميكنيد و ان‌شاءالله خدمتتان عرض ميكنيم. اميدواريم كه جلسهي اين هفته هم مفيد برايتان باشد و با همين ترتيبي كه پيش ميرويم، خدا را بشناسيم كه واقعاً معارف قرآن كريم بهترين معارف است، ما هيچ وقت نيازمند به دانشمندترين دانشمندان عالَم چه در گذشته چه در حال نداريم. فقط قرآن را بايد محور قرار بدهيم و «ان‌شاءالله» معارف قرآن را درك كنيم و با همان كليدي كه عرض كردم اين حقايق را بفهميم.

و از همه بهتر اين است كه از خدا بخواهيم روز جمعه است اماممان؛ انسان گاهي آب بدست مي?آورد امّا از 10 تا تقريباً ظرف اين ظرف و آن ظرف شدن و بالاخره آلودگي‌هايي از هر ظرفي به داخل آب وارد شده ممكن است كه، ما درست است از روايات و آيات استفاده مي?كنيم امّا در اين كه آب زلالي است ان‌شاءالله اشتباه نمي?كنيم امّا در اين كه اين ظروفي كه بعد از 1400 سال از اين ظرف به آن ظرف ريخته شده، اين مفسّر به آن مفسّر تحويل داده است اين عالِم به آن عالِم و «اَلْعِلْمُ نُقْطَةٌ كَثَّرَهُ الْجَاهِلُونَ»، اين جاهل به آن جاهل و حالا دست ما رسيده و اين آب؛ «ان‌شاءالله» كوشش مي?كنيم كه آلوده نباشد، ضدعفوني بشود، تا جايي كه برايمان مؤثّر است نگذاريم آلودگي‌هاي لفظي، آلودگي‌هاي معنوي، آلودگي‌هاي مختلف در آن پيدا بشود و ان‌شاءالله جز آيات و روايات كه باز آب است، آخر بعضي از مطالبي كه در كتاب‌ها گفته شده كه زير سايه?ي آيات و روايات نيست آن‌ها را اصلاً نمي?شود گفت آب، يك چيز ديگري است، حالا رفع تشنگي بكند يا نكند ما كاري نداريم، ولي اين‌ها آب است، آب ولايت است، آب محبّت خاندان عصمت و طهارت است و حالا در اين كه آلوده شده باشد يا نشده باشد من هم مثل شما نمي?فهمم، درك نمي?كنم و «ان شاءاللّه» امام زمانمان حامي ما است، كه در همين دعاي ندبه‌اي كه خوانديد عرض مي?كنيم كه: «خَلَقْتَهُ لَنَا عِصْمَةً وَ مَلاذًا»([14])، امام زمان را در كره?ي زمين خداي تعالي نگه داشته براي اين‌كه ما را از آلودگي‌ها نگه بدارد، عصمت، اگر يك آلودگي حمله ور شد به ما، ما به آن حضرت پناه ببريم، «عِصْمَةً وَ مَلاذًا»، اميدواريم كه دعا بكنيد روز جمعه است از خداي تعالي بخواهيد كه آن عاصم ما، آن كسي كه ما بايد به او اعتصمام كنيم، «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا»([15])، آن عاصم ما، آن ملاذ ما زودتر برسد كه رسماً با آن آقا در ارتباط باشيم و حضرتش به ما حقيقت و حقايق عالم وجود را به نحو احسن معرّفي بفرمايد.

 

8- ماه ذي قعده ماه علي بن موسي الرضا عليه السلام

يا صاحب‌الامر! ماه محترم ذيقعده است، از ماههاي پُر احترام است، متعلّق به علي بن موسي الرضا عليه الصلوة و السلام است، روز دوشنبه آينده زيارتي مخصوص حضرت علي بن موسي الرضا است، روز چهارشنبه روز دحوالارض، متعلّق به علي بن موسي الرّضا است و افضل اعمال روز دحوالارض، زيارت حضرت علي بن موسي الرّضا است و يازدهم اين ماه هم كه گذشت تولّد آن حضرت بود كه خوشا به حال كساني كه عيديشان را گرفتند! و اگر كساني باشند كه هنوز عيديشان به ايشان نرسيده بايد خيلي متأثّر باشند و يا خودشان عيدي خودشان را تعيين كنند يا وا بگذارند آقا علي بن موسي الرضا عنايت كند و حتماً به شما عنايت خواهد فرمود. حضرت علي بن موسي الرضا بعضي از علما گفتهاند كه از نظر تاريخي روز بيست و سوّم ذيقعده، روزي بوده كه حضرت وارد سرزمين خراسان شدهاند. اگر اين‌طور باشد يا روز قبولي ولايتعهدي، روز بيست و سوم ذيقعده بوده، هر يك از اين دوتا باشد، اوّل مصيبت علي بن موسي الرضا است، آن قدر اين مصيبت و اين آمدن و اين قبولي ولايتعهدي براي حضرت رضا مصيبت بود كه وقتي ميخواهد از مدينه بيرون بيايد، «اَمَرَ اَهْلَهُ وَ عَيَالَهُ» امر فرمود كه اهل و عيالش نوحه كنند، نوحه غير از گريه است، نوحه وقتي زن‌ها مصيبت خيلي شديدي به ايشان ميرسد با فرياد گريه ميكنند، «بِالنِّياحَةِ عَلَيْهِ»، نوحه كردند، نشستند گريههاي بلند كردند، خودش هم امر كرده بود، آقا! مگر اين چه مسافرتي است كه اين‌طور شما به ما امر ميكنيد؟ حضرت فرمود: من از اين مسافرت بر نميگردم. «اَلسَّلامُ عَلَي الْاِمَامِ الرَّئُوفِ الَّذِي هَيَّجَ اَحْزَانَ يَوْمِ الطُّفُوفِ([16])، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَولايَ يَا اَبَالْحَسَنِ يَا علي بن مُوسَي الرَّضَا وَ رَحْمَةُاللّهِ وَ بَرَكَاتُهُ».

 

9- دعاي ختم مجلس

نسئلك اللّهم و ندعوك باسمك عظيم الاعظم الاعزّ الاجلّ الاكرم و بمولانا صاحب الزمان يا اللّه، يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه، يا اللّه، يا اللّه، يا اللّه، يا اللّه، يا اللّه، يا اللّه، يا رحمن يا رحيم، يا قاضي الحاجات، يا كافي المهمّات، يا احد يا واحد

صلّ علي محمّد و آل محمّد

اللّهم عجّل لوليك الفرج، عجّل لمولانا الفرج

خدايا! فرج امام زمان ما را برسان

قلب مقدّسش را از ما راضي بفرما

خدايا! همهي ما را از بهترين اصحاب و يارانش قرار بده

پروردگارا! به آبروي آن حضرت، به آبروي امام زمان قسمت ميدهيم گرفتاري‌هاي مسلمين برطرف بفرما

دشمنانشان را ذليل بفرما

حوايج اين جمع برآور

خدايا! قرض مقروضين ادا بفرما

پروردگارا! به آبروي آقايمان حجةبن الحسن امراض روحيمان شفا مرحمت بفرما

مريض‌هاي اسلام شفا عنايت بفرما

مريض منظور لباس عافيت بپوشان

امواتمان را غريق رحمت بفرما

شهدايمان با شهداي كربلا محشور بفرما

عاقبت امرمان ختم بخير بفرما

و عجّل في فرج مولانا صاحب الزمان .

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

دانلود فیلم جلسه



[1] جاثيه/20

[2] بحار: 84/199 و 344

[3] توحيد/1-4

[4] بحار: 19/310، توحيد: 89، عده الداعي: 278، مكارم الاخلاق:346

[5] آل عمران/49

[6] اسراء/24

[7] كافي: 1/124، بحار: 3/220، تحف العقول: 456

[8] بحار: 54/238

[9] مفاتيح الجنان، دعاي يستشير

[10] روايات زيل آيه 42 نجم

[11] روايات زيل آيه 42 نجم

[12] انبياء/22

[13] مؤمنون/91

[14] مفاتيح الجنان، دعاي شريف ندبه

[15] آل عمران/103

[16] بحار: 99/52، 

۱۳ ذی قعده ۱۴۲۳ قمری- ۲۷ دی ۱۳۸۱ شمسی – جلسه ششم اعتقادات

متن سخنراني13 ذي قعده 1423 مصادف با 27 دي 1381 و 17 ژانويه 2003

 

1- خطبه

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَي رَسُولِ اللهِ وَ عَلَي آلِهِ آل اللهِ لَا سِيَّمَا عَلَي بَقِيَّةِ اللهِ فِي الْعَالَمِينَ رُوحِي وَ اَرْوَاحُ  لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الْآنِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.

 

2- عبارت قرآني آغازين(دخان 45 و 46)

«اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ كَالْمُهْلِ يَغْلِي فِي الْبُطُونِ ، كَغَلْيِ الْحَمِيمِ»([1])

اين آياتي كه امروز تلاوت شد، خيلي تكان دهنده بود براي كساني كه توجّه به آيات الهي ندارند و خداي نكرده گاهي گناه مي‌كنند و خدا را از خودشان ناراضي نگه مي‌دارند.

 

3- مقدمه درس

به طور كلّي همه‌مان بايد بدانيم كه هدايت و ضلالت كه بحث امروز ما خواهد بود، در دست ذات مقدس پروردگار است. همان‌طوري كه شايد اطّلاع داشته باشيد، بحث‌هايي در اوايل ان‌شاءالله روزهاي جمعه براي دوستاني كه در اين جلسه شركت مي‌كنند داريم كه امروز خداي تعالي توفيق عنايت كرد در مشهد در كنار قبر حضرت علي بن موسي الرّضا عليه الصلوة و السلام باشيم. با طرح و برنامه‌اي كه دوستان ريخته‌اند ان‌شاءالله دوستان ساير شهرستان‌ها هم گوش مي‌دهند و

 

C قافله‌ي معنوي

دقيقاً همان‌طوري كه هفته‌ي گذشته عرض كردم، بايد قدم به قدم به سوي خدا برويم؛ هم اعتقاداتمان را كامل كنيم و هم صفات رذيله را از خودمان دور كنيم و هم در راه خدا قدم‌هاي بلندي برداريم.

 

c آماده‌ي ديدار شويم

همه با هم، همه با يك دل و يك فكر و يك گام تا آنكه كه «ان‌شاءالله» اگر آن طوري كه به ما وعده مي‌دهند و مكررّ اشاره كرده‌اند، شايد خداي تعالي مقدّر بفرمايد در زمان ما ظهور حضرت بقيةالله ارواحنافداه ميسّر شود و «ان‌شاءالله» همه‌مان از ياران خوب آن حضرت باشيم.

 

4- درس اين جلسه «هدايت و ضلالت»

در اعتقاداتمان بايد اين باشد كه همه‌ي هدايت در دست خدا است.

 

C تقسيمات هدايت

هدايت عام داريم و هدايت خاصّ و هدايت خاصّ‌الخاص.

 

C غير خدا در هدايت واسطه است

حتّي به پيغمبراكرم خداي تعالي اجازه نمي‌دهد كه معتقد باشد كه هدايت در دست پيغمبر است. هيچ كس در هدايت افراد نمي‌تواند دخالت كند مگر به عنوان واسطه،

 

5- هدايت عام

«هدايت عام» همان قرآن است كه به وسيله‌ي پيغمبراكرم براي ما فرستاده و همه را هدايت كرده و تمام مردم را به اين وسيله راهنمايي فرموده است.

 

C قرآن و سخنان فرستادگان الهي مردم را به نحو عام به خدا هدايت مي‌كند

با سخنان پيغمبراكرم، با سخنان ائمّه‌ي اطهار عليهم الصلوة و السلام، مردم را هدايت كرده‌اند؛ به خدا هدايت‌شان كرده‌اند، به حقايق هدايت‌شان كرده‌اند، هدايت به نحو عام، همه كس فهم، براي همه،

 

c علت آسان بودن قرآن هدايتگري عمومي آن است

همان طوري كه در اين آيات امروز تلاوت شد كه فرمود: ما قرآن را براي تو آسان كرديم. در جاي ديگر مكرّراً خداي تعالي مي‌فرمايد: «وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ»([2])، قرآن را براي يادآوري آسان قرار داديم، هر كس بخواهد از قرآن هر مقدار استفاده كند، مي‌تواند. قرآن كتابي است كه در اختيار عموم هست،

 

C خبيث‌ترينِ افراد عالَم نيز مورد هدايت عام پروردگار واقع مي‌شود

حتّي آن قدر بني‌اسرائيل و اهل كتاب را مورد خطاب قرار داده در هيچ كتاب آسماني، مذاهب ديگر و جمعيّت‌هاي ديگر را مورد خطاب قرار نداده است. مكّرر فرموده: يا بني‌اسرائيل! مكّرر به نصاري خطاب كرده و آن‌ها را براي هدايت دعوت فرموده، حتّي از فرعون نگذشته و به حضرت موسي مي‌فرمايد: «اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى»([3])، يا در آن آيه ديگر خطاب به حضرت موسي و هارون «اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى »([4])، از فرعون خبيثتر در عالم نبوده از نظر كار و همه‌ي مردم دنيا را، اين آيات و اين سوره‌هاي قرآن به طرف خدا دعوت فرموده است. اين معني هدايت عام است و همه مي‌توانند از اسلام تحقيق كنند، همه مي‌توانند از قرآن تحقيق كنند، همه مي‌توانند حقايق قرآن را به طور عادي و ساده درك كنند. اين معني هدايت عام خدا است. لذا همه را هدايت كرده، و حالا بعضي از مردم هستند توجّه نمي‌كنند؛ همان‌طوري كه در اين آيات خوانديد و امروز شنيديد كه بعضي فراموش مي‌كنند آيات الهي را، بعضي توجّه نمي‌كنند، آيات خدا در مقابل چشمشان هست نمي‌بينند. من در جلسات اوايل اين جلسه در روزهاي اول عرض كردم كه

 

C هر چيزي در عالَم، به نحوي انسان را به خدا هدايت مي‌كند

انسان گاهي مي‌شود كه اگر يك مقدار فكر بكند همه چيز براي او نشانه‌ي خدا است. هر چيزي كه در عالم هست از يك ذرّه گرفته كه از چند اتم ممكن است تشكيل شود تا به كهكشان‌ها و ستاره‌ها و كرات بالا تمام اين‌ها نشان‌هاي از پروردگار هست و آيتيّت كاملي براي خداي تعالي دارد. همه‌ي اين‌ها هدايت مي‌كند انسان را.

 

C مردم در قبال هدايت عام پروردگار

انسان‌ها در اين زمينه بر دو بخش تقسيم مي‌شوند: جمعي هدايتپذير، جمعي بي اعتنا و حيوان‌زاد و زندگي حيواني را ادامه مي‌دهند.

 

c افراد بي اعتنا به هدايت عام الهي از حيوانات پستتراند

هر كس به آيات الهي و هدايت پروردگار توجّه نكند، بايد او را يك حيواني دانست كه شايد حيوانات از جهتي بهتر به خاطر اين كه خداي تعالي اين سرمايه‌ي عظيم را در اختيار آن‌ها نگذاشته و آن‌ها نمي‌توانند در آيات الهي بيشتر از آنچه كه خدا راهنماييشان كرده فكر كنند؛ امّا بشر مي‌تواند به اعماق وجود همه چيز از صفات و ذرّه‌ترين و كوچكترين جانداران‌ها تفكّر كند. اين معناي هدايت عام است، پس در اين‌جا يك عدّه توجّه به هدايت عام كرده‌اند، يك عده هم ندارند كه آن‌هايي كه به هدايت عام پروردگار توجّه دارند، انساناند و بقيّه را خداي تعالي مي‌فرمايد: «أُوْلَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» چرا؟ براي اين كه «وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا [حتّي] وَ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا»- ببينيد – اين دو دست‌هاي كه عرض كردم؛ يك عدّه هستند چشم دارند امّا آيات الهي را نمي‌بينند، گوش دارند ولي آيات الهي را نمي‌شنوند، زبان دارند به آيات الهي باز نمي‌شود، دل دارند امّا حقايق را نمي‌فهمند، خداي تعالي با همين صراحت فرموده است: «أُوْلَئِكَ كَالْأَنْعَامِ» اين‌ها مثل حيواناتند. ولي به حيوانات هم نمي‌رسند از حيوان هم پستتر،«بَلْ هُمْ أَضَلُّ»([5]) كوشش كنيم «ان‌شاءالله» راه رسيدن به «هدايت خاص» را ياد بگيريم، هدايت عام پروردگار را بپذيريم،

 

C تفكر در آيات الهي ابتداي هدايت به سوي خدا

و همان طوري كه در هفته‌هاي گذشته عرض كردم در هر روز چند دقيقه‌اي، نيم ساعتي، يك ساعتي در آيات الهي تفكّر كنيد، تا خداي تعالي از حالت حيوانيّت ما را بيرون بياورد و انسان‌مان قرار دهد، منتها انساني كه در كلاس اول نشسته، از هدايت عام پروردگار استفاده مي‌كند و اين طور نباشيم مثل همه‌ي مردم كه هيچ به فكر حقيقت و حقايق نباشيم و اصلاً آيات الهي را فكر نكنيم و در آن‌ها دقّت نكنيم.

 

c غذاي روح انسان، تفكر در آيات الهي، توجه به پروردگار و انس با خدا است

اگر يك شبانه روز بر شما گذشت كه بعيد است از شما دوستان عزيز كه اين طوري باشيد، يك شبانه روز بر شما گذشت و آن چنان غافل بوديد كه حتّي در كنار يك مثلاً بوستاني، در كنار يك درختي، در كنار افكار خودتان ننشستيد و درباره‌ي خداي تعالي و صفات پروردگار تفكّر نكرديد و اهميّت هم نداديد، بايد عرض كنم يا روحتان مريض است و يا خداي نكرده از دنيا يا مرده، چون از دنيا رفتنش هم درست نيست، روحتان مرده است. چرا؟ براي اين‌كه روح غذا مي‌خواهد. اگر يك نفر يك شبانه روز غذا نخورد، شما مي‌گوييد كه اين مريض است، ذائقه ندارد، احساس گرسنگي نمي‌كند، اگر بيشتر ادامه پيدا كرد، مي‌گوييد: اين مرده است، روح انسان هم همين طور است. غذاي او تفكّر در آيات الهي است، غذاي او توجّه به پروردگار است، غذاي او انس با خدا است،

 

C هدايت عام مقدمه‌ي هدايت خاص الهي است

كه اگر «ان‌شاءالله» با همان گام‌هايي داريم دسته جمعي بر مي‌داريم به سوي خدا و در اين هدايت عام پروردگار وارد شديم ان‌شاءالله قدم بعدي كه ورود در «هدايت خاصّ» خدا است موفّق مي‌شويم.

 

c جهاد در راه خدا

خداي تعالي در قرآن مجيد فرموده: «وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا»([6])، كساني كه در راه ما جهاد مي‌كنند؛ يعني صبح از خواب بلند شدند، يا قبل از اذان صبح از خواب بلند شدند، نماز شبشان را خوانده‌اند، يك مقدار تصفيه‌ي روح پيدا كرده‌اند، و بعد نشسته‌اند تا اذان صبح دقايقي وقت دارند درباره‌ي آيات الهي فكر مي‌كنند، كه «الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ» يا مي‌روند زير آسمان به آسمان نگاه مي‌كنند و اين آيات را تلاوت مي‌كنند، كه در اختلاف اين شب و روز، انسان وقتي به آسمان نگاه مي‌كند، اين ستاره‌ها به آن بزرگي كه كره‌ي زمين ما در مقابل آن‌ها بسيار كوچك است، اين اختلاف شب و روز، «إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لَآيَاتٍ لِأُولِي الْأَلْبَابِ »([7]) مي‌خواهيد صاحب مغز باشيد؟ مي‌خواهيد صاحب فكر باشيد؟ مي‌خواهيد از حيوانات بيايي بيرون و داراي مغز بشوي؟ مغز، خيلي مهم است. خدا هم در قرآن مي‌فرمايد: «لِأُولِي الْأَلْبَابِ» براي صاحبان مغز، اين‌ها آيات الهي را در شب و روز مشاهده مي‌كنند. «الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا» اوّل قيام در زير آسمان انسان نگاه به آسمان مي‌كند

 

# مستحبات نماز شب

اين آيات مستحب است كه انسان وقتي براي وضو گرفتن مي‌آيد زير آسمان، آن‌جا اين آيات را در قبل از نماز شب بخواند. تفكّر مي‌كند، فكر مي‌كند، با دوستانشان يك قدم بلندي بر مي‌دارند،

 

c از قافله جا نمانيم

اگر شما خواب مانديد و دوستانتان مشغول نماز شب بودند و در آيات الهي تفكّر كردند، مثل آن فردي است با يك قافله‌اي حركت كرده مي‌خواهد به مقصدي برود و آن شخص مي‌خوابد، عقب مي‌افتد، آيا بعدش برسد يا نرسد؟ آيا بتواند جبران كند يا نتواند؟ كوشش كنيد ان‌شاءالله تصميم بگيريد، متّعهد با خودتان باشيد، و يك فرد متّعهد مسؤولي باشيد كه شب‌هاي بلند زمستان، اين شب‌ها خيلي بلند است، تا جايي كه مي‌توانيد زودتر بخوابيد و از قبل از اذان صبح به اندازه‌اي كه يك نماز شب وقت داشته باشيد و يك چند دقيقه‌اي يك ربع ساعتي تفكّر كنيد در آيات الهي، خيلي مؤثّر است. يك قدم بسيار مؤثّري است در رسيدن به حقايق و رسيدن به ذات مقدس پروردگار و انس با خدا،

 

# حوادث بعد از دنيا

آن قدر بعد از مردن انسان مي‌خوابد، خدا رحمت كند روز جمعه است يادي از پدرم بكنم، ايشان مي‌آمد من را بيدار مي‌كرد، مي‌گفت: فلاني آن قدر در قبر مي‌خوابي تا خسته شوي. بلند شو. من بچّه بودم آن موقع، و واقعاً اين طور است، حالا اي كاش توي قبر انسان بگذارند انسان بخوابد، اگر «حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النِّيرَانِ»([8]) اين آيات را من نمي‌توانم الان دو مرتبه تكرار كنم، آن چنان كوبنده است، «كَالْمُهْلِ يَغْلِي فِي الْبُطُونِ، كَغَلْيِ الْحَمِيمِ»، اين را بگيريدش، يك انسان گناهكار، اثيم، در كلمات آيات مي‌گويد «اثيم»، يعني كسي كه گناهكار است، فرعون را نمي‌گويند، براي فرعون بالاتر از اين‌ها است. بگيريدش «خُذُوهُ »([9])، بفرستيدش در جهنم، اين شخص خيلي تو مردم عزيز بود، محترم بود، بفهمد كه آن لذّت‌ها ارزشي ندارد و اين عزّت است كه «إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ»([10])، متقين ارزش دارند و عزّت دارند، كه تا سر از قبر بر مي‌دارند از جانب پروردگار ندا مي‌آيد «سَلَامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِيمٍ  وَامْتَازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ»([11])، شما گناهكاران جدا بشويد، حق نداريد با اين‌ها حركت كنيد، شما انسان نيستيد، اين‌ها، اين متقّين انسانند، كه هدايت عام ما را پذيرفته‌اند، «ان‌شاءالله »كوشش كنيد،

 

# دنيا ارزشي ندارد

دنيا آقايان! ارزشي ندارد خدا مي‌داند آن قدر بي ارزش است كه اگر انسان بخواهد رويش فكر حتّي بكند انسان، حيف است انسان كه روي اينجور چيزها فكر بكند، هدايت عام را ان‌شاءالله توجّه به آن داشته باشيد با همه‌ي مشكلات ارزش دارد،

 

# فضائل نماز شب

يك نماز شب خداي تعالي در قرآنش مي‌فرمايد: «فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَكَ عَسَى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا»([12])،  تو را خدا به مقام محمود، مقام پسنديده شده الهي مي‌رساند. درباره‌ي نماز شب خدا در قرآن مي‌فرمايد: «إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ»([13])، «حسنات» كه اسم نماز شب است در اين‌جا، تمام گناهان را پاك مي‌كند، و ان‌شاءالله كوشش كنيد مبادا اين شب‌ها بخوابيد، استراحت كنيد؛ استراحت‌تان را بگذاريد وقت ديگر، و نماز شبتان را ترك نكنيد

 

# بهتر از نماز شب

و بالاخص و بلكه بهتر از نماز شب، تفكّر در آيات الهي و انس با پروردگار است،

 

6- هدايت خاص الهي

امّا «هدايت خاص»، وقتي كه جهاد كرديد، كوشش كرديد، نفستان را با آن جهاد كرديد، خداي تعالي مي‌فرمايد: «وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا»([14])،  آن‌جا هدايت خاصّي رويش است، هدايت خاص همان هدايتي است كه در اوّل سوره‌ي بقره مي‌فرمايد: «ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ»([15])، هدايت است براي متقّين، اهل تقوا، آن‌هايي كه هدايت عام پروردگار را پذيرفته‌اند و وارد هدايت خاصّ شده‌اند و مي‌شوند، اين‌جا است كه پروردگار متعال، دست آن كسي كه متّقي است، دست آن كسي كه جهاد كرده، دست آن كسي را كه خداي تعالي را مي‌شناسد و درباره‌ي آيات الهي فكر كرده، تحقيق كرده مي‌گيرد، «لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا»، هدايت مي‌كنيم ما اين افراد را بر راه‌هاي خودمان هدايت مي‌كنيم،

 

C فرق غافل و متوجه، در ارتباط با ملكوت عالم

ببينيد، از كنار حرم مطهر علي بن موسي الرّضا عبور مي‌كنيد چون ديشب نماز شب خوانده‌اي، تفكّر در آيات الهي كرده‌اي، دلت كشيده مي‌شود وارد حرم بشوي، از دم در كه اذن دخول مي‌گويي. ممكن است حضرت رضا عليه الصلاة و السلام به تو بگويد: دوست من در باز كه اذن دخول نمي‌خواهد، آن اذن دخول مال كساني است كه اين‌ها حواسشان نيست كه كجا مي‌روند، «اَ اَدْخُلُ  يَا اللهُ»، مال كسي است كه حواسش به خدا نيست، تو كه ديشب نشستي خواب را بر خودت حرام كردي، تفكّر در آيات الهي نمودي تو وارد بشو، وقتي هم كه وارد مي‌شوي، آقاجان؛ «اَلسّلامُ عَلَي الْاِمَامِ الرَّئُوفِ»، امام مهربان، زيارتي مخصوص حضرت رضا عليه صلواة و السلام نزديك است، آن امام مهرباني كه «هَيَّجَ اَحْزَانَ يَوْمَ الطُّفُوفِ»([16])، يك اشك مي‌ريزي، يك حال توجّهي پيدا مي‌كني، مي‌بيني دلت نمي‌خواهد از حرم بيرون بروي، آن قدر مجذوب عليبن موسي الرضا هستي كه مي‌بيني آن‌جا شلوغ است، حضرت رضا را با خودت از حرم مي‌آوري بيرون، با تو هست، توي خانه با تو هست، آن‌هايي كه مي‌فهمند من چي مي‌گويم، شب مي‌آيد خانه، با زندگياش مي‌بينيد علي بن موسي الرضا هست، نه تنها آن حضرت، حضرت بقيةالله در امور زندگياش دخالت كرده، همه جا با او هست، واقعاً لذّت بخش است، افرادي هستند اين طور. در هدايت خاصّ، خدا با انسان صحبت مي‌كند، ائمهعليهمالسلام با انسان صحبت مي‌كنند، ملائكه بر انسان نازل مي‌شوند، همان طوري كه هفته‌ي گذشته نمي‌دانم در اين جلسه بود يا جلسه ديگر، گفتم: «إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ» هدايت اوّل و هدايت عام را مي‌پذيرند، «ثُمَّ اسْتَقَامُوا»، بعد استقامت مي‌كنند، «تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمْ الْمَلَائِكَةُ»، و بعد مي‌گويند: «نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ»([17])، ما وليّ شما هستيم، ما مراقب شما هستيم، ما خدمتگزار تو هستيم «اِنّ الْمَلائِكَةَ لَخُدَّامُنَا وَ خُدَّامُ مُحِبِّينَا»([18])، ما خدمتگزار تو هستيم، كي خدمتگزار تو است؟ «وَ عِبَادٌ مُكْرَمُونَ»، اين آيه درباره‌ي ملائكه است. بندگان محترم خدا، «الًذين لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ»([19])،

 

c زيارت حضرت رضا عليه السلام تا صحنه‌ي قيامت

بعد از مرگ به زيارت تو مي‌آيد به صريح روايات، اين‌ها مال بندگاني هستش كه به هدايت خاص دست پيدا كردند، در سه جا به زيارت تو مي‌آيد: در موقع قبر سؤال نيكر و منكر، حضرت رضا مي‌آيد نيكر و منكر، بشير و مبشّر، فقط بشارت مي‌دهند، نكير و منكر مبدّل مي‌شوند به بشير و مبشّر، يك دفعه مي‌گويند: خدا ماها را براي استقبال تو فرستاده، براي محبّت به تو فرستاده، ما راهنماي تو هستيم تا بهشت برزخ؛ حضرت رضا را كه مي‌بينند اين‌ها عوض مي‌شوند. «عِنْدَ  الصِّرَاطِ، عِنْدَ الْمِيزَانِ، عِنْدَ تَطَايَرَتِ الْكُتُبِ»([20])، وقتي كه اين نامه‌هاي اعمال مي‌ريزد اگر يك وقت خداي نكرده ديدي كه دست چپت فعّال است و دست راست كار نمي‌كند آن‌جا، بدان كه از مجرمين هستي.دست اصلًا بلند نمي‌شود اين دست هم بدون اجازه شما بلند مي‌شود، بگير، اصحاب شمال مي‌شوي. اگر ديدي نه، اين دست راستت راحت كار مي‌كند، دست چپت يا كار نمي‌كند يا طبيعي دست راستت را دراز مي‌كني، بدان اصحاب يميني، نامه‌ي اعمالت را مي‌گيري، يك نگاه مي‌كني، بالاي نامهنوشته «حُبُّ عَلِيِّ بْنِ اَبيطَالِبٍ»، هر آنچه كه در اين كارنامه نوشته شده زير سايه‌ي محبّت علي بن ابيطالب ارزش دارد و تو جز متّقين هستي كه «فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ»، قرار داده، امّا اگر محبّت ابابكر و عمر باشد، هر چه كار كرده باشي به دست چپت نامه‌ي اعمالت داده مي‌شود و تو را مي‌فرستند عقب سر همان‌ها تا جحيم؛ اين‌جا هم علي بن موسي الرضا مي‌آيد دست راستت را فعّال مي‌كند، هر چه هم گناه داشتي باشي يعني فعال هست چون كمك علي بن موسي الرضا فعّال مي‌شود و «عِنْدَ  الصِّرَاطِ» ما هم از كره‌ي زمين وقتي حركت مي‌كنيم به طرف بهشت، كه «ان‌شاءالله» همه‌مان، همه‌ي دوستان من، كه من وقتي به خدمت شماها مي‌رسم واقعاً لذّت از ديدن شماها مي‌برم و از خدا خواستم در قيامت هم با شماها باشم و شماها ما را ان‌شاءالله شفاعت مي‌كنيد و وارد بهشت‌مان كنيد، با اين جمع نوراني، با اين دوستان حقيقت‌جو حركت مي‌كنيم ان‌شاءالله، مي‌رسيم به يك جايي كه يك مدار ناري عجيب سوزاننده است كه از دورترين راه‌ها حرارتش مي‌رسد، حضرت رضا صلوات الله عليه مي‌رسد، اين زيارت را قدر بدانيد، مي‌آيد اين‌ها از ما هستند، اين‌ها از مناند، در قيامت يك دسته را صدا مي‌زنند: «اَيْنَ الرَّضَوِيُّونَ»، امام رضايي‌هاي كجا هستند؟ مجاورين قبر مطهّر حضرت رضا كجايند؟ آن‌هايي كه زيارت خاصّ كرده‌اند و با معرفت كه در اثر هدايت خاص به آن‌ها نصيب شده اين‌ها كجا هستند؟ يك عدّه مي‌آيند صورت‌هايشان مثل ماه مي‌درخشد، اين‌ها وارد صحراي محشر مي‌شوند، در زير سايه‌ي امام زمانشان، زير سايه‌ي علي بن موسي الرضا، از صراط مي‌گذرند و به سوي بهشت مي‌روند، خوب؛ اين‌ها معناي هدايت خاص است،

 

C آثار وفوايد هدايت خاص

هدايت خاص قلبت را پُر از حكمت مي‌كند و آن چنان حكيمانه فكر مي‌كني كه كوچكترين اشتباهي در زندگي‌ات، كوچكترين اشتباهي در دنيايت، كوچكترين اشتباه مضرّي در عالم آخرتت نداري. اين جوري مي‌شوي، خداي تعالي در قلب تو قرار گرفته، تو را هدايت مي‌كند، دستت را مي‌گيرد، راهنماييت مي‌كند و حتّي گاهي مي‌شود يك كاري كه خيال مي‌كني خيلي خوب است، فوق العاده پُر منفعت است، ولي خدا مانع مي‌شود، و اگر اهل هدايت خاصّ بشوي با خودت مي‌گويي كه باشد هر چه خدا مي‌خواهد. «وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ»،  چه بسا چيزهايي را شما دوست داريد   خدا نمي‌گذارد بعد مي‌فهمي چه خوب شد كه نشد «وَعَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ خيَرٌّ لَكُمْ»([21])، چه بسا يك چيزي را سختتان است، اين چه كاري است؟ چرا من اينقدر اين بدنم درد مي‌كند؟ چرا من فلان كسالت را پيدا كردم؟ چرا فلان ضرر كردم؟ يك روز مي‌گوييد: چقدر خوب شد كه اين‌طوري شد. اين جوري مي‌شويد. آن قدر در قرآن درباره‌ي هدايت عام و هدايت خاص صحبت شده كه من اگر بخواهم در خصوص هدايت خاص چيزهايي عرض كنم خيلي طول مي‌كشد. ولي اين را بدانيد لازمه‌ي ورود به مقام هدايت خاص انجام كامل هدايت عام است.

 

7- چرا به ضلالت مي‌افتيم

يك عدّه را خدا وامي‌گذارد. گمراهشان به اصطلاح قرآن مي‌كند. آن‌هايي هستند كه به هدايت عام پروردگار توجّه نمي‌كنند. «وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ يُضِلُّ مَنْ يَشَاءُ»([22]) ولي «بِيَدِهِ  الْخَيرِ»([23]) و دست خدا خوبي است، گمراهي كه انسان‌ها پيدا مي‌كنند، قساوتي كه انسان‌ها پيدا مي‌كنند در اثر بي‌توجّهي به آيات شريفه قرآن است، در اثر بي‌توجّهي به اسلام است، در اثر بي‌توجّهي به گفتار خاندان عصمت و طهارت عليهم الصلوة و السلام است، يك كتابي مي‌گيري جلويت، مي‌گويي: به به! چه مطالب عاليه‌اي دارد! امّا همه‌اش مخالف قرآن و روايات، خوشت مي‌آيد. از همين جا كج كردي راه را، از صراط مستقيم خارج شدي، حالا مي‌افتي توي درّه، و خدا هم اعتنايت نمي‌كند.

 

C خود سري نكنيم

حواستان جمع باشد، هر كتابي كه مي‌خوانيد، هر مطلبي را كه مي‌شنويد، هر چيزي كه فكر مي‌كنيد زير سايه‌ي قرآن و روايات باشد، اين‌ها معصومند، روايت هم اين طور نيست كه شما خودتان بخواهيد برويد بخوانيد، لااقل بايد يك فقاهتي داشته باشيد و الاّ پيروي از فقهاي اهل معني و كساني كه به اين هدايت خاص يا به حقيقت هدايت عام رسيده‌اند، بايد باشيد. اين هم هدايت خاص،

 

8- هدايت خاص الخاص

و امّا «هدايت خاصّ الخاص،» كه ماها فقط بايد آرزويش در زمان ظهور بكشيم، بايد منتظر آن وجود مقدّسي كه «مهدي» است، هدايت شده است، هادي است، هدايتكننده است، آن كسي است كه به همه‌ي حقايق عالم هستي دست پيدا كرده و از جانب پروردگار همه‌ي حقايق به او الهام شده و يا وحي شده و از پيغمبراكرم همه‌ي حقايق را دريافت فرموده است، از او بايد استفاده كنيم. رهبر اين هدايت خاصّ الخاص وجود مقدّس مهدي است. از اين جهت اين نام مقدّس در تمام عالَم، مخصوص حضرت بقيةالله ارواحنافداه است. شما كُتب اهلسنّت را نگاه كنيد همه نوشته‌اند: مهدي مي‌آيد، در آخرالزّمان يك كسي مي‌آيد كه مردم را به همه‌ي حقايق هدايت مي‌كند، كلمه‌ي مهدي در تمام كتاب‌هاي اهل سنت هم خيلي مشهود است و حتّي يك كتابي از كتاب اهلسنت جمعآوري كرده بود يكي از مراجع تقليد، اسمش را گذاشته بود «المهدي»، مهدي، مهدي، كه اين اسم استثنائاً اشكالي ندارد همين جوري گفته بشود. ولي سبك با آن برخورد نكنيد، مهدي نيامد و نمي‌دانم بعضي از طرز صحبت‌ها خيلي گاهي انسان را متأثّر مي‌كند. المهدي، آن كسي كه از هدايت خاصّ برخوردار است، از هدايت خاصّ‌الخاص برخوردار است و مردم را مي‌تواند به هدايت خاصّ الخاص برساند، هدايت خاص ديديد اين بود كه انسان جوري بشود، از اولياء خدا بشود، به جايي برسد كه قلبش پُر از حكمت باشد، امّا هدايت خاصّ الخاص، آن كسي كه دستش به دامن حضرت مهدي عليهالصلوة و السلام است، آنچنان داراي نورانيّت مي‌شود كه عدّه‌اي را روشن مي‌كند، عدّه‌اي را به هدايت خاصّ مي‌رساند، كه عرض كردم من زياد نمي‌توانم درباره‌ي اين هدايت خاص الخاص صحبت كنم جز اين‌كه

 

9- چرا بيايد؟

«ان‌شاءالله» بايد دعا كنيم روز جمعه است «اَلْمُتوَقِّعُ فِيهِ ظُهُورُكَ»([24])، كه حضرت بقية‌الله تشريف بياورد و آن كتاب علي بن ابيطالب را در جلوي ما بگذارد و به آن عمل كنيم و از هدايت خاصّ الخاصي كه خدا حضرت بقيةالله را عنايت كرده، پيغمبراكرم را به او عنايت كرده،

 

C هدايت در امام عليه السلام

«وَ وَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَى»، ما فكر مي‌كنيم حضرت رسول اكرم خدا مي‌خواهد اين طور معرفي بكند كه ما يا كه ماها، يك فرد، يك نفر ناداني بوده است و هدايتش كرده و آن هدايت خاصّ الخاص، حقايق جميع علوم قرآن را خدا در همان لحظه‌ي اول خلقت خداي تعالي به رسول اكرم عنايت كرد، همه‌ي حقايق را شناخت، حتّي آن چنان خدا را شناخت كه معرفت خاصّ الخاص را در هفته‌ي گذشته عرض كردم مخصوص ائمّه‌ي اطهار است، آن ديگر نصيب ما نمي‌شود، آن‌ها واسطه‌ي فيض‌اند، به آن معرفت خاصّ‌الخاص، پيغمبراكرم را هدايت فرمود: «وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَى»([25])، بعد آن تمام مردم دنيارا يك روزي بيايد يك نفر غير مسلمان در كره‌ي زمين نباشد، به هدايتي كه خدا، حضرت رسول اكرم را كرده و از آن نور مقدّس دوازده نور و فاطمه‌ي زهرا روشن شده كه همه‌شان هادي سبل پروردگارند، از آن هدايت «ان‌شاءالله» ما هم برخوردار بشويم و آن معرفتي كه خدا به پيغمبر اكرم داده شايد يك قبسي به ما هم برسد.

 

C محضر حجت بن الحسن

ايني كه به شما مي‌گويم براي ظهور دعا كنيد، براي اين‌كه ارزاني بشود و عدل و داد حتي به وجود بيايد، اين‌ها فرع قضيّه است، ايني كه دنيامان درست بشود، ايني كه حتي آخرتمان درست بشود اين‌ها همه‌اش فرع قضيّه است. اصل قضيّه مي‌دانيد چيست؟ اين است كه انسان بنشيند در محضر حضرت حجّةابن الحسن، از معارف حقّه، از آن چه كه ماها جرأت نمي‌كنيم بگوييم، يا حّتي نمي‌توانيم بگوييم، از آن‌ها بيان كند، رشد كنيم، روحمان روح با عظمتي بشود، روحي بشود كه با خدا انس داشته باشد، با خدا يكي بشود، آن جور انسان با معرفت بشود. آن لذّت‌بخش است، «فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ»([26])،

 

C شباهت افرادِ در ظهور و مردم بهشت

مردم بهشت فكر نكنيد با گلابي خوردن و سيب خوردن؛ شايد يك عدّه باشند لذّت ببرند آن‌ها مي‌نشينند، حورالعين منتظرشان است، باغ و بوستان منتظرشان است، امّا در محضر امامشان، در محضر خدايشان، در محضر ائمّه‌ي اطهار نشسته‌اند، دارند از نگاه به آن‌ها لذّت مي‌برند، از سخن آن‌ها لذّت مي‌برند، گاهي در بعضي از روايات دارد كه ساعت‌ها اصلاً بياعتنا به همه‌ي اين نعمت‌هاي پروردگارند با همه‌ي ارزشش، امّا اين ارزشش بيشتر است. اميدواريم از اين هدايت هم بهره‌مند بشويم، در بهشت، مهدي ما، ما را هدايت بكند كه امروز در دعاي ندبه خوانديد: «بِكَأْسِهِ وَ بِيَدِهِ وَاَسْقِنَا مِنْ حَوْضِ جَدِّهِ»، يك آبي بدهند ما بخوريم و برويم، هست، اين مُلكش است؛ امّا ملكوتش همان هدايت خاصّ الخاص است كه وقتي كه انسان مي‌خواهد وارد بهشت بشود يك جرعه از آن آداب ورود بهشت، يك جرعه از آن چيزهايي كه در بهشت براي انسان لازم است كه داشته باشد و بايد كجا برود، اگر خداي نكرده وارد بهشت شديد اوّل چشم تان به درخت‌هاي بهشت بود و به حورالعين بود خوب است، چون خدا به تان وعده كرده و از خدا است و خوب است، امّا بهترش اين است كه نگاه كنيد ببينيد حضرت ابي عبدالله الحسين كجا نشسته، خدا رحمت كند حاج ملا آقاجان را من خواب ديدم، از او پرسيدم كجاي بهشتي؟ گفت: من خادم امام حسينم. آن جا ديگر من نگوييد: خدمتگزاري، ما برويم توي بهشت بچريم. نه، آقا كجا است؟ حجّةابن الحسني كه از آن جرعه‌ي هدايت به من نوشاند، «وَ اَسْقِنَا مِنْ حَوْضِ جَدِّهِ صلي الله عليه و آله بِكَأْسِهِ وَ بِيَدِهِ رَيًّا رَوِيًّا هَنِيّئًا سَائِغًا لا ظَمَاَ بَعْدَهُ»([27])، بعد از آن ديگر تشنگي جهل، تشنگي‌اي كه در اثر جهل بوجود بيايد، تشنگي كه بر اثر عدم هدايت به وجود بيايد ندارند، مي‌دانند كجا بروند وارد بهشت مي‌شويد خودتان راه را بلديد، آدرس را آقا به تان داده، يكسره مي‌رويم خدمت پيغمبراكرم، بهبه! يكسره مي‌رويم خدمت ائمّه‌ي اطهار، در «جنّت عدن»، آن‌جايي كه ائمّه‌ي اطهار و فرزندانشان همه آن‌جا، همه‌ي صالحين و صديقين آن‌جا جمعند شما برويد خودتان با آن‌ها مخلوط مي‌كنيد. اميدواريم كه «ان‌شاءالله» خداي تعالي به همه‌ي آرزوهاي اين گونه ما كه عمل بي خود و آروزي بي خود نيست برساند و همه‌ي ما را به همه‌ي حقايق مؤفق بفرمايد، و هدايت عامّ و خاصّ و خاصّ‌الخاص را نصيبمان بفرمايد.

 

10- روضه‌ي امام حسين عليه السلام از لسان امام زمان ارواحنا فداه

يا اباعبدالله! گرچه دوريم به ياد تو سخن مي‌گوييم«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَولايَ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصِيبَةُ بِك عَلَيْنَا وَ عَلَي جَمِيعِ اَهْلِ الْاِسْلامِ يَا اَبَاعَبْدِالله»([28]) مي‌گويند آقا فرموده كه فراموش نمي‌كنم آن ساعتي را كه «اَسْرَعَ فَرَسَكَ شَارِدًا اِلَي خِيَامِكَ قَاصِدًا مُحَمْحَمًا بَاكِيًا»([29]) اين اسب يك حمحمه‌اي با خودش داشت نقل مي‌كنند كه امام فرموده اين كلمات را در آن حمحمه‌اش مي‌گفت، اشك مي‌ريخت: «الظَلِيمَةُالظَلِيمَةُ مِنْ اُمَّةٍ قَتَلَتْ ابْنِ بِنْتِ نَبِيِّهَا»([30]) واي بر كسي كه بر امّتي كه كشتند پسر دختر پيغمبرشان را! «اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ».

 

11- دعاي ختم مجلس

نسئلك اللهم و ندعوك و بأعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا اللّه، يا اللّه، يا اللّه، يا اللّه، يا اللّه، يا اللّه، يا اللّه، يا اللّه، يا اللّه، يا غافر الذنوب،

صلي علي محمّد و آل محمّد

عجل فرج وليك صاحب الزمان

خدايا! ما را از بهترين ياران و اصحابش قرار بده

قلب مقدسش را از ما راضي بفرما

خدايا! به آبروي خاندان عصمت و طهارت قسمت مي‌دهيم هر چه زودتر ما را به مولامان، امام زمانمان با قلبي سالم برسان

مرض‌هاي روحيمان شفا مرحمت بفرما

خدايا! مريض‌هاي اسلام شفا مرحمت بفرما

مريض منظور لباس عافيت بپوشان

امواتمان غريق رحمت بفرما

شهدامان با شهداي كربلا محشور بفرما

عاقبت امرمان را ختم بخير بفرما

و عجّل في فرج مولانا صاحب الزمان.

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

دانلود فیلم جلسه



[1] دخان/45-46

[2] قمر/17

[3] طه/24

[4] طه/43-44

[5] اعراف/179

[6] عنكبوت/69

[7] آل عمران/190

[8] بحار: 41/248

[9] دخان/47

[10] قمر/54

[11] يس/58-59

[12] اسراء/79

[13] هود/114

[14] عنكبوت/69

[15] بقره/2

[16] بحار: 99/55

[17] فصلت/31

[18] عيون، باب 26، حديث: 22

[19] انبياء/27

[20] تهذيب: 6/85

[21] بقره/216

[22] فاطر/8

[23] كافي: 2/518

[24] مفاتيح الجنان، زيارت امام زمان در روز جمعه

[25] ضحي/7

[26] قمر/27

[27] مقاتيح الجنان، دعاي شريف ندبه

[28] مفاتيح الجنان، زيارت عاشورا

[29] بحار: 98/322، زيارت ناحيه مقدسه

[30] بحار: 98/322، زيارت ناحيه مقدسه

۶ ذی قعده ۱۴۲۳قمری – ۷ بهمن ۱۳۸۱ شمسی- جلسه پنجم اعتقادات

خطبه

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

اَلْحَمْدُ للهِ رب العالمین وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَی رَسُولِ اللهِ وَ آله اجمعین لَا سِیمَا عَلَی بَقِیةِ اللهِ فی العالمین رُوحِی وَ اَرْوَاحُ الْعَالَمِینَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَی اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِینَ مِنَ الانِ اِلَی قِیامِ یوْمِ الدِّینِ.

تذكرات روشنگر

امروز مطلبی را می خواهم به عرض آقایان محترم و بانوان محترمه عرض كنم كه خیلی اهمیت دارد؛ شاید روشنگر مسیرمان به سوی حقّ و حقیقت باشد.

بعضی به مقام عالی ولی خدايی رسيده اند

حدوداً شاید بیشتر از 15 سال است كه جمعی از دوستان، راه تزكیه ی نفس را با این ترتیبی كه همه اطّلاع دارید با یكدیگر در حركتیم. البتّه جمعی از دوستان بحمدالله توفیقات بسیار خوبی به دست آورده اند و شاید به مرحله ی ولی خدا به معنای عامش، نه به معنای خاصّ و نه به معنای خاصّ الخاص، رسیده اند.

تجربه ی سال ها تلاش

تجربه برای ما ثابت كرده كه این راه با این ترتیب كه دقیقاً طبق آیات و روایات زیادی هست بسیار راه خوب و سهل الوصول برای رسیدن به لقاء پروردگار است. ولی اكثریت كه گاهگاهی برخورد می كنم، می بینم متأسفانه خوب نتوانسته اند این راه را حركت كنند.

تصميم اخير

لذا در ماه مبارك رمضان به فكر این افتادم كه یكی مسأله ی اعتقادی دوستان را با آن ها كار كنم و بعد هم مسایل تزكیه ی نفس و مراحل تزكیه ی نفس را عمیقاً و جدّاً با دوستان عزیزم همكاری كنم و مانند یك كاروانی كه به مقصدی دست جمعی حركت كرده اند، قدم به قدم به سوی خدا برویم و معارف حقّه را جدّاً و تحقیقاً از قرآن مجید با همان كلیدی كه روز اوّل این جلسه عرض كردم، موفّق شویم.

اعلام استاد

لذا من مطلبی كه می خواهم عرض كنم و تقریباً شبیه به اعلامیه است برای عموم، نه عموم مردم، بلكه عموم دوستانی كه در راه تزكیه ی نفس هستند در هر كجا هستند، می خواهم عرض كنم همه مان با هم،

جدی بگیرید

دسته جمعی بیاییم قدم هایی به طرف خدا برداریم. این یكی از مسایل زندگیمان را جدّی بگیریم و مثل سایر مسایل زندگی مان با مسامحه با آن روبرو نشویم. چون دنیا و آخرت، عالم برزخ و قیامت، راحتی آن ها و بلكه سلامت روح انسان بستگی به همین مسأله دارد.

قافله معنوی

شما همه تان باید تصوّر كنید كه یك قافله بسیار بزرگ از نظر معنوی؛ از نظر تعداد، همین عدّه ای كه هستید

دین را در متن زندگی قرار دهید

به كارهای مختلف دنیویی كاری نداشته باشید و اگر هم در امور مختلف از قبیل تجارت، سیاست و مسایل مختلف هستید، در حاشیه قرارش بدهید و مسأله ی دینتان، معارفتان، كمالاتتان و تزكیه ی نفستان را در متن قرار بدهید.

سستی اعتقادی

چیزی كه در ماه مبارك رمضان فكر كردم این بود كه اكثراً دوستان در عقایدشان سستند. ما به گمان آن كه، كسی كه می آید برای تزكیه ی نفس حتماً مسایل اعتقادیش درست است و تقریباً شیعیان پنجاه درصد اصول اعتقادیشان به خاطر مذهبشان، به خاطر آن كه در دامن پدر و مادر شیعه رشد كرده اند، در جلسات عزاداری ابی عبدالله الحسین علیه السلام نشسته اند و معارف برای آن ها گفته شده، پنجاه درصد درست است. ولی گاهی و نه گاهی بلكه بیشتر اوقات اكثر دوستان كه سستند در پیشرفت كارها و در مراحلشان سست حركت می كنند، تحقیق كرده ام مربوط به عقایدشان است.

حاصل اعتقادات محكم و صحیح

اگر آن طوری كه در این دو سه هفته من درباره ی صفات پروردگار چند جمله ای گفته ام در جلسات قبل هم گفته می شد شاید همه متوجّه وجود پروردگار در وجود خودشان در تمام جاها كه ” مَا رَأَیتُ شَیئًا اِلَّا وَ رَأَیتُ اللهَ قَبْلَهُ وَ بَعْدَهُ وَ مَعَهُ ” می شدند و رفتن به سوی خدا برایشان بسیار آسان بود؛ بلكه جدّیتر بودند.

تحقق سوغات ملكوتی كربلاء

من در سفر كربلا كه مشرّف شده بودم در ماه محرّم گذشته، وقتی آمدم به شما گفتم كه یك هدیه برایتان آورده ام و آن جدّی بودن در همه چیز و همه كار و دوستان هم بالاخص بعضی جدّی گرفته اند و درك كرده اند كه چه می گویم. امّا در این جا من خودم، احساس كردم كه من هم باید جدّی باشم.

اول قدم دراصول اعتقادات شناخت خدا است

و لذا، یك دوره اصول اعتقادات را برایتان خیلی واضح و سطحی؛ چون شناختن خدا خیلی مشكل در یك معنا كه به وسیله ی درس و تدریس، تقریباً محال است بیان شود.

خدا خودش باید خودش را معرفی كند

ولی آنچه كه ممكن است بیان شود، همان چیزهایی است كه پروردگار متعال خودش در قرآن فرموده و ما هم باید معتقد باشیم كه خدا باید خودش، خودش را معرفی كند كه علی علیه السلام می فرماید: ” يَا مَنْ دَلَّ عَلَى ذَاتِهِ بِذَاتِهِ “؛ خدا باید خودش را خودش معرّفی كند.

شناخت عام

یك معرّفی عام است؛ همه ی مردم دنیا باید تا آن حدّ خدا را بشناسند از راه استدلال، دلایل علمی و عقلی كه در زیر سایه ی قرآن كریم آمده، این حدّ و این اندازه از شناختن، شناختن عام است.

كسب شناخت عام پروردگار برای تمام مذاهب دنیا ممكن است

درست است كه مذاهب دیگر غیر از شیعه خدا را آن طور كه باید نمی شناسد، ولی این را عرض كنم كه اگر عقبش بروند، همه ی مسیحی ها، همه ی یهودی ها، تمام مذاهب مختلف دیگر، معرفت عام پروردگار را كه از لسان خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام بیان شده، ممكن است درك كنند. و لذا كتاب های مختلفی هم در این ارتباط نوشته اند و آن خدایی را كه ائمّه ی شیعه معرّفی فرموده اند حتّی غیر مسلمان ها هم در كُتبِشان معرفی كرده اند. مثلاً كتابی است به نام: اثبات وجود خدا، كه چهل نفر از دانشمندان غیر مسلمان، از راه نظم عجیب عالم و مسایل علمی خدا را اثبات كرده اند؛ و كتاب های دیگر هم در این راستا نوشته شده كه نمی خواهم حالا برایتان شرح بدهم، ولی معرفت عام صحیح كه در كلمات خاندان عصمت و طهارت هست كه یك نمونه از آن معرفت را و از آن شناخت را در كتابِ توحید مفضّل آمده- اكثرتان خواندید و گرفتید و مطالعه كردید- این را معرفت عام می گویند. همه ی مردم می توانند این گونه خدا را بشناسند و همه ی مردم حتّی مردم نیشابوری كه در زمان علی بن موسی الرضا علیه السلام بودند و در اطراف آن حضرت جمع شدند، حضرت كلمه ی ” لا اِلَهَ اِلَّا اللهُ ” را كه از لسان پروردگار فرمود، ” حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ فِی حِصْنِی اَمِنَ مِنْ عَذَابِی “، – البته یك جمله اضافه كرد- ” بِشَرْطِهَا وَ اَنَا مِنْ شُرُوطِهَا “، یعنی آن طوری كه ما تعلیم می دهیم، شما باید وحدت خدا و توحید پروردگار را بشناسید و همه هم قبول كردند؛ حالا در میان این ها عبّاسی بود، سنّی بود، شیعه شاید بسیار كم بود، همه فهمیدند كه شناختن پروردگار از لسان ائمّه ی اطهار علیهم السلام كه آن ها آگاهترین مردم روی كره ی زمین اند در شناختن پروردگار، یاد گرفتند، قبول كردند، نقل كردند و بعد هم معتقد شدند. پس، می بینید كه یك معرفت عامی است كه از ناحیه ی ائمّه علیهم السلام پخش شده و این معرفت عام را همه ی افراد می توانند كسب كنند.

شناخت خاص خدا

امّا یك معرفت خاصّ و معرفت خاصّ الخاص است كه:

معرفت خاص چگونه بدست می آید

معرفت خاص با تزكیه ی نفس و پاك شدن دل بوجود می آید. از طریق استدلالات عقلی و استدلالات نقلی شاید صحیح بدست نیاید. باید انسان خودش را پاك كند، ظرف دلش را كاملاً تمیز كند، بعد آن ظرف دل را در مقابل پروردگارش قرار بدهد تا آنچه از حكمت ممكن است در آن قلب بریزد؛ كه آن معرفت، معرفت واقعی پروردگار است و این معرفت است كه معرفت خاص است. برای افراد خاص، برای كسانی كه اهل گناه نباشند، اهل معصیت نباشند، برای كسانی كه بتوانند قدم هایی به سوی خدا بردارند كه ان شاءالله اكثر شماها از همین قبیلید.

شناخت خاص الخاص خدا

ولی یك معرفت خاص الخاص است.

شناخت خاص الخاص مخصوص كیست؟

آن معرفت خاص الخاص مخصوص پیغمبراكرم و ائمّه ی اطهار علیهم السلام است. شاید بعضی از انبیاء اولوالعزم هم دارا باشند. این معرفت خاص الخاص آن قدر اهمیت دارد كه ما باید به سوی آن معرفت برویم شاید در قیامت و بهشت نصیبمان بشود. شاید قبصی از آن خورشید تابانی كه در قلب ائمّه ی اطهار علیهم السلام هست نصیب ما بگردد.

توصیف خدا از غیر مخلَصین غلط است

لذا خدای تعالی در قرآن مجید می فرماید: ” سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یصِفُونَ ” هر چه كه شماها و غیر مسلمان ها و تمام مردم دنیا خدا را وصف كنید، حتّی با توصیف معرفت عام پروردگار- حالا یك اشاره ایی می كنم كه چطور حتّی با توصیف عام پروردگار هم همین است- منّزه است خدا از آنچه كه همه وصفش كنند، هر كس وصفش كند، ” إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ ” (صافات/159-160) مگر بندگان پاك شده، آن هایی كه خدای تعالی درباره شان فرموده: ” إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَكُمْ تَطْهِیرًا ” (احزاب/33) آن هایی كه معصومند، آن هایی كه پاكند، آن هایی كه عصمت از جهل حتّی دارند كه- در بحث های گذشته توضیح داده ام- آن هایی كه خاصّ الخاصند، آن ها می توانند خدا را وصف كنند

غیر مخلَصین در توصیف خدا باید پیرو مخلَصین باشند

و شماها هم باید پیرو آن ها باشید، یعنی در همان راه حركت كنید. شناخت شما، خدا را با استدلالات علمی عقلی و نقلی و آیات و روایات غلط نیست چون شیعه هستید، پیرو مخلصین هستید، امّا اگر یك مقدار این معرفت را ما بازش كنیم، می بینیم توهین به پروردگار است،

مثال

از باب مثال شاید مثالم را هم شنیده باشید، باز عرض می كنم. از باب مثال، اگر یك مهندسی به تنهایی بتواند یك سفینه ی فضانورد درست كند و به فضا بفرستد بدون آن كه هیچگونه مشكلی پیدا كند یك چنین قدرتی داشته باشد. شما یك روز رفتید به منزلش، می بینید یك بادبادكی برای طفلش درست كرده. شما اگر گفتید: این مهندس آن قدر قدرت دارد كه می تواند بادبادك درست كند، به او توهین كردید. آقا این مهندس كسی است كه به تنهایی سفینه ی فضانورد درست كرده، به فضا فرستاده، تو این طوری توصیفش می كنی. حالا بیاییم درباره ی پروردگار و توصیفات عاممان، همان طوری كه آن مهندس را گفتید بادبادك ساز است درست است او ساخته، او داده به فرزندش، ولی در عین حال به او توهین است، همین طور اگر ما گفتیم خدا آن كسی است كه این آسمان ها و كهكشان ها و زمین و مخلوق را خلق كرده، چون تمام مخلوق در مقابل خالق مثل صفر است در مقابل بی نهایت، تمام آنچه كه خدا اظهار قدرت كرده درباره ی خلقت ماسوی الله حتی، محدود است و هر چه خلق كرده محدود است و حتّی از آن بادبادك هم كمتر است در مقابل قدرت بی نهایتش، در مقابل عظمت بی نهایتش، در مقابل علم بی نهایتش، این محدود است. ولی درست است او خلق كرده، خودش از همین راه وارد شده و مردم را به سوی معرفت خودش دعوت كرده، شما نمی توانید بفهمید كه سفینه ی فضانورد یعنی چه؟ آن مهندس چه كرده؟ به شما می گوید: من آن كسی هستم كه این بادبادك را خلق كردم، ایجاد كردم، تا شما را به طرف خودش دعوت كند، و

 چه وقت به معرفت خاص الخاص می رسیم؟

وقتی كه رسیدید ان شاءالله به آن مقامی كه فهمیدید، مثل فهمی كه نسبت به آن مهندس دارید، فهمیدید كه سفینه ی فضانورد یعنی چه؟ این چه خاصیتی دارد؟ این چه كار می كند؟ چقدر قدرت لازم دارد، وقتی به آن جا رسیدید آن وقت به شما آن سفینه ی فضانورد و كارش را بیان می كند، وقتی كه ما ان شاءالله از همین راه رفتیم، به جایی رسیدیم كه عقلمان عقل مافوق شد، فهم مان فهم مافوق شد، ما با آن افرادی كه به مقام معرفت خاصّ الخاص رسیده اند با آن ها هماهنگ شدیم، در كنار آن ها بودیم، با آن ها زندگی كردیم، كه در زیارت جامعه می گوییم: ” مَعَكُمْ مَعَكُمْ لا مَعَ غَیرِكُمْ “، با شما باشیم، همیشه با شما باشیم، رشد كنیم، به كمالات برسیم، شاید میلیون ها سال روح بشر لازم داشته باشد تا از شناخت این بادبادكی كه خدا خلق كرده، این آسمان و زمینی كه خدای تعالی خلق كرده به جایی برسیم كه بفهمیم خدا یعنی چه؟ وصف پروردگار چگونه است؟ خدا چگونه باید توصیف شود؟ و چگونه باید با پروردگار ارتباط برقرار كرد؟

كمال بی معرفتی

ما هر جا كه وارد مجلسی می شویم احتمال می دهیم یك زنی آن جا باشد یك یاالله می گوییم، وقتی كه در یك جایی می خواهیم خودمان را نشان بدهیم به جایی این كه خودمان را نشان بدهیم اسم خودمان را ببریم یاالله می گوییم، می خواهیم از خدا طلب رحمت خاصّ الخاصّ را برای پیغمبر و آلش بكنیم، صلوات می فرستیم تا مثلاً فرض كنید فلانی استراحت كند، راحت باشد، قرآن می خوانیم تا مردم جمع بشوند، مجلس برپا بشود، قرآن می خوانیم برای این كه مرده مان كه از دنیا رفته یك مقداری آرام بگیرد و حال آن كه بیشتر ناراحتش می كنیم؛ این است كه ما خدا را نشناختیم.

 راه كسب معرفت

باید یك مقدار عقب استادمان برویم. استاد ما، حجةبن الحسن علیه السلام است. این استادی است كه در عالم ارواح در سر كلاس آنچه باید به ما بگوید گفته و ما فراموش كرده ایم. این استادی است كه خدا را حقیقتاً به ما معرّفی كرده

خدا امتحان گرفت

لذا روزی كه از ما پرسید- خود خدای تعالی- شاید می خواست به ما بفهماند كه آیا ما درسمان را خوب خوانده ایم یا نه؟ ” أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ ” آیا من مربّی شما نیستم؟ من ربّ شما نیستم؟ اگر شاگردی استادش را نشناسد، اگر معلمش را نشناسد و درسی به او نداده باشد، می گوید: من شما را نمی شناسم،

نتیجه ی امتحان اول موفقیت آمیز بود

همه مان گفتیم: ” بَلَی “. شناختیم خدا را، این استاد به ما یاد داد. همه مان گفتیم: ” بَلَی “، یعنی خدایا! تو را ما می شناسیم، آن طور كه لازم است می شناسیم، بله ای گفتیم كه خدا هم قبول كرد، ” بَلَی “، ” أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ ” با كلمه ی رب هم بیان كرده، یعنی من مربّی شما نبودم؟! من شما را تربیت نكردم؟! درست است سر كلاس شما ائمّه ی اطهار علیهم السلام بودند، امّا به دستور من بوده، مدیر مدرسه من بودم، آن ها معلّمین بودند، پس، ” أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ “؟ همه گفتیم: ” بَلَی ” (اعراف/172)

در خواب غفلت فرو رفته ایم

پس چرا امروز به بستر ” لا ” خفتی؟ به قول مرحوم شیخ بهایی:

در روز الست بلی گفتی

امروز به بستر ” لا ” خفتی؟

چرا همه را فراموش كردی؟

هدف انبیاء

انبیاء و تمام اولیاء آمده اند كه شما را از خواب بیدار كنند، به شما همان جمله ی اوّل را گوشزد كنند.

درس این جلسه، ربوبیت پروردگار

یكی از اسماء پروردگار كه من تصمیم داشتم امروز درباره ی این اسم شریف و پر عظمت صحبت كنم، مسئله ی ربّ است، ربوبیت پروردگار است. در سوره ی حمد وقتی كه شروع می كنید بعد از درس هفته ی گذشته كه الرحمن الرحیم، بود ببینید می گویید: ” بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ، الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ” (حمد/1-2)

خدا ربّ همه ی عوالم وجود است

خدا ربّ همه ی عوالم وجود است، همه را او تربیت كرده، همه را او ساخته.

چرا بعضی از خدا دور می شوند؟

چرا پس بعضی زندیقند، بعضی كافرند، بعضی مشركند؟ یكی از سخنگوها را دیدم كه می گفت: همه تحت تربیت پروردگارند و همه به جای خود درستند، یك جمله ای را این جا انداخته بودند و آن جمله این است كه خدا همه را خوب تربیت كرده، همه را خوب ساخته، همه از كلاس های خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام كه خارج شدند، همه خوب بودند، امّا بعدها خراب شدند، هر كسی یك راهی را رفت، هر كسی به یك طریقی حركت كرد، حتّی ایشان می گفت: شیطان هم در جای خودش خوب است

شیطان را بشناسیم

ولی ما پرونده ی شیطان را ورق می زنیم، شیطان اسمش شیطان نیست، اصل اسمش حارث است و بعد به خاطر این كه مردم را به كارهای بد و خوب مشتبه كرد، ابلیس شد و چون موذی است و اذیت كن است و مردم را از راه حق دور می كند، شیطان شد.

بررسی پرونده ی شیطان

حالا شیطان، همان ابلیس، این شخص را پرونده اش را ورق می زنیم. خدا وقتی خلقش كرد، این در میان ملائكه مشغول عبادت بود؛ خود ما هم همین طوریم، در سنین خردسالی، در وقت شیرخوارگی نه شرارتی داریم، نه حسادتی داریم، نه بخلی داریم، نه كفری داریم، بعضی می گویند: چشم ها هم باز است و حقایق را می بیند، ولی بعدها، در میان ملائكه عبادت كرد، آن قدر هم عبادتش ارزش داشت كه

استجابت دعای شیطان

وقتی كه به خدا عرض كرد: ” رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلَى یوْمِ یبْعَثُونَ ” (حجر/36)، خدایا من را مهلت بده تا روز قیامت؛ شما هر چه این دعا را بكنید، روزی صد مرتبه هم این دعا را بكنید خدا اجابت نمی كند، امّا او را اجابت كرد در مقابل اعمالش، عباداتش، ” أَنِّی لَا أُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى ” (آل عمران/195) خدا عمل كسی را ضایع نمی كند،

علت انحراف

امّا یك دفعه شیطان؛ من اسم شیطان را می برم برای این كه خودمان هم تطبیق می كنیم با راه و روش او، یك دفعه در اثر یك تكبّر، یك خودخواهی، یك نگاه كردن به لباس و بدن، یك نگاه كردن به ظاهر و غافل شدن از معنویت، ببینید دارد به ما نزدیك می شود، یك نگاه كردن به ثروت و غافل شدن از امراض روحی، همه ی این ها با شیطان تطبیق می كند، گفت كه ” خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ ” (اعراف/12) او از خاك است من از آتشم، من حرارت دارم، حركت دارم، می سوزانم، ولی او چه كار می تواند بكند؟ خاك است. نرفت روی روحیات. نكند ما هم مثل شیطان حركت كنیم. من یك شبی به یكی از دوستان از نزدیكان گفتم: یك یك این آقایانی كه اهل تزكیه ی نفسند، همان سست هایشان، همان كم فعالیت هایشان، برای من ارزشش از چی بگویم، حتی مقایسه كردن با قدرتمندترین شخصیت های دنیایی كه فقط دنیا را متوجّه است، كه اكثر و بلكه همه ی ممالك دنیا امروز این طورند، بگذارید از مملكت ما كه بحمدالله انقلابی شد و وضعی پیدا كرده؛ تمام دنیا شما بروید نگاه كنید، از همه ی این ها، همه ی این قدرت ها، قدرتمندها برای من ارزششان بیشتر است، چرا؟ به جهت این كه من به قدرتشان نگاه نمی كنم، ثروتشان نگاه نمی كنم، من به موقعیت و نام و نشانشان نگاه نمی كنم؛ به تقواشان نگاه می كنم كه خدای تعالی در قرآن مجید فرموده: ” إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ ” (حجرات/13)، خدا همه را خوب تربیت كرده، همه را خوب ساخته، ” مَا أَصَابَكَ مِنْ سَیئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ ” (نساء/79) تو خودت بودی خودت را خراب كردی، شیطان یك تكّبر كرد، یك ظاهربینی كرد، ما نكند ظاهربین باشیم، ما نكند خدای نكرده به قدرت، به ثروت، به مكنت، به قیافه، به این گونه مسایل نگاه كنیم، و الاّ همان كار شیطان را كردیم، منتها شیطان خیلی شخصیتش بالاتر بود خدا رویش حساب باز كرد ولی برای ما حسابی باز نمی كند، زود هم عفومان می كند، زود هم از ما می گذرد.

معنای ربوبیت پروردگار

خدا ربّ است، همه ی موجودات را تربیت كرده، ” رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَى كُلَّ شَیءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى ” (طه/50)، خدا همه ی اشیاء را؛ پروردگار من می دانی فرعون كی هست؟ آن كسی است كه همه ی اشیاء را خلق كرده و تربیتشان كرده و خلقتشان را بهشان داده، خلقتشان را بهشان داده یعنی چه؟ یعنی اگر بنا باشد شما یك مبلی بسازید، این مبل را هر چه لازم دارد برایش درست می كنید، یك كارخانه ای را بنا شد شما بسازید، نمی شود صد تا پیچ، صد تا مهره، امثال این ها را درست نكنید برایش؟ نه، همه اش را درست كردید راه افتاده و بهترین هم شده، شما را هم خدا همین طور خلقتان كرده، این معنای ربوبیت پروردگار است، شما را آن چنان خلق كرده و آنچه را كه لازم بوده در هفته های گذشته عرض كردم به شما تعلیم داده كه شما مانند انبیاء باشید.

دنیا، امتحان دقیق

در عالم میثاق خدای تعالی همه ی بشر را جمع كرده، همه را، بهشان فرمود كه در دنیا دل نبندید یك مجلس امتحانی است كه می خواهیم شما را امتحان كنیم. توی جلسه امتحان به دانش آموز می آیند یك مقداری شكلات می دهند، یك مقداری شیرینی می دهند، یك رفیقی كه با این گرم بگیرد كنارش می گذارند تا ببینید این دانش آموز به فكر درسش هست یا نیست؟ یك دانش آموز زرنگ شیرینی را می گیرد حتّی به صورت آن كسی كه شیرینی داده نگاه نمی كند می گذارد، به رفیق بغل دستش نگاه نمی كند، من خودم در یك امتحانی بودم یكی از دوستان پهلوم نشسته بود تا آخر امتحان من ندیدمش، نگاهش نمی كند مبادا حواسش پرت شود، استفاده ای كه نمی توانیم از او بكنیم والاّ تقلب می شود، امّا ممكن است همین من از همه چیز غافل كند، نگاهش نمی کنم. به سقف اتاق یا محلی كه امتحان می كنند نگاه نمی كند، حالا سقف كلّی نقش و نگاری شده، اصلاً نگاه نمی كند، اهمیت نمی دهد كه این صندلی زیر پایش چگونه است؟ شكسته است؟ قیمتی است؟ پر ارزش است، نه، همه اش، تمام حواسش به ورقه ی امتحانی است ما هم توی دنیا باید این طوری باشیم، تمام حواسمان به ورقه ی امتحانی مان باشد حتّی اگر خانه می سازید، اگر مغازه می روید، همه ی این ها باید در راه خدا و به خاطر امتحانت باشد، حالا اگر یك جوانی كه می خواهد مهندس راه و ساختمان بشود، این در جلسه ی امتحان نقشه ی ساختمان را خوب كشید این امتحانش را خوب داده،

كار مرضی خدای تعالی در دنیا

یكی از كارهایی كه خدای تعالی در دنیا- كه من هم زیاد به دوستانم توصیه می كنم- دستور داده که باید مردم مسلمان و مطیع پروردگار انجام بدهند، ” هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا ” (هود/61) طلب آبادی می كند از شما در روی زمین، زمین را آباد كنید، اینی كه می خواهی بروی خانه ساخته ی كهنه را بخری، یك زمین بخر، ساختمان بساز، بگذار دیگران استفاده كنند. اینی كه می خواهی باغ كامل پر میوه بخری، یك زمین بخر تویش درخت بكار، میوه بده برای دیگران. یك پیرمرد هشتاد ساله ای بود تازه یك زمینی خریده بود و نهالكاری می كرد، بعد از چند سالی هم فوت كرد، من آن موقع از او پرسیدم تو چرا این قدر زحمت می كشی؟ گفت: كاشتند و ما خوردیم و می كاریم دیگران بخورند. می فهمید، این قدر تن پرور و یك گوشه نشسته، مگر كسی باشد از علماء، روح مردم را دارد می سازد و كارش این است، آن بحث دیگری داریم امّا تویی كه كار دیگری نداری این جوری انجام بده،

در دنیا همه باید مربی باشند

ربّ باش، مربّی باش، مربّی زمین باش، مربّی ساختمان باش، مربی فرزندانت باش، مربّی اهل و عیالت باش، مربّی دوستانت باش و مربّی كلّ عالم، مانند حجةبن الحسن ارواحناالفداه باش.

یاور امام زمان ارواحنا فداه یعنی مربی

اینی كه می گویید: ما را از یاران امام زمان قرار بده، یعنی چه؟ یعنی ما كه شخصاً نمی توانیم این كار را بكنیم پس در كنار او باشیم، او كه می كند ما هم كمكش باشیم،

ملاقات با امام زمان ارواحنا فداه برای درس ربوبیت گرفتن است

اینی كه روز جمعه در دعای ندبه آن طور اشك می ریزی و یك ملاقات از آن حضرت می خواهی فقط می خواهی چشم و ابروی حضرت را ببینی؟ بسیار خوب، امّا این كم است، خود امام زمان ارواحنافداه هم راضی نیست، ملاقات بكن، برنامه بگیر، همان طور كه او ربّ العالمین است، همان طوری كه خدای تعالی ربّ العالمین است تو هم آرزوی ربّ العالمین بودن داشته باش، مربّی باش، معلّم باش، حالابعضی ها خیال می كنند معلم باش یعنی برو سر كلاس اول دبستان یا دانشگاه، این هم یك نوع مربّی بودن است امّا مربی روح مردم باش، مربّی مردم كره ی زمین باش، فكرت را بالا ببر.

سوره ی كهف درس صراط مستقیم می دهد

شما كمتر- از نظر ذات عرض می كنم نه از نظر الان و مقام- از ذوالقرنین كه نیستید كه در قرآن خدایتعالی وصفش را كرده. از مشرق تا به مغرب عالم را تسخیر كرد در سوره ی كهف، این كه می گوییم سوره ی كهف را بخوانید به خاطر این است كه در دنیاتان مثل ذوالقرنین باشید، در آخرتتان مثل اصحاب كهف باشید، ذوالقرنین دنیا را گرفت، اصحاب كهف دنیا را ول كردند؛ هر دو جنبه را با هم داشته باش، هر دوی آن ممدوح است، از نظر پروردگار مدح شده، ما جزء آن بیچارگانی نیستیم كه به اسم تصوف یا به اسم های دیگر و متأسّفانه این تهمت هم، به من هم می زنند و حال این كه اگر بیایند با خود من معاشرت كنند، می فهمند كه صددرصد به عكس است، ما مثل آن ها نیستیم كه دنیا را ول كنیم، برویم بچسبیم به آخرت، دنیا هم جز دستورات خدا است كه آبادش كنیم. آخرتمان را هم باید آباد كنیم، زندگیمان را هم باید به آن کاملاً برسیم. می گویید: نمی توانم. ضعیفی، استقامت داشته باش، قدرت داشته باش، قوی باش.

فاكتورهای موفقیت

نمی توانم، در زندگی یك بشر نباید وجود داشته باشد. به یكی از دوستان می گفتم كه هیچ وقت نگو من ندارم، من نمی توانم، اگر به تو گفتند این خانه را مثلا یك میلیارد قیمتش است می توانی بخری، می خواهی بخری، بگو: بله ولی الان مصلحت من نیست. اگر مصلحت باشد و اسراف نباشد، خدا فوراً پولش را می گذارد تو كف دستت، می گویند نه، برنامه های زندگیتان را همین جوری درست كنید، یعنی چیزی كه مصلحتتان نیست و اسراف هم در زندگیتان نیست؛ این دوتا چیز را عمل كنید؛ ببینید خدا ردیف می كند كارهایتان را یا نه؟ من به شما همه تان توصیه می كنم، هیچ وقت نگویید: نمی توانم، می توانید، همه كار را می توانید، هر كاری كه …

عقلمان را بكار بیندازیم

بشرید، بشر را خدا یك مغز به او داده، حیوانات پرنده را خدا به ایشان دو تا بال فقط داده می روند توی آسمان ها، بشر هم خیلی دوست داشت برود توی آسمان ها پرواز كند، خدای تعالی به او عقل داده، فكر داده، خودش كه سهل است، صدها تن آهن و آلات را با چهارصد پنجاه نفر آدم می برد بالا و سالم هم فرود می آورد. ببینید چی دارید شما! ولی امروز به بسترِ لا خفتی، دستت را از دامن امام زمانت كه مظهر قدرت پروردگار است كوتاه كردی، به قدرت جزئی خودت متكّی شدی، به فكر خودت كه در یك محدودِ خیلی محدود به آن متكّی شدی.

اهل علم باشیم

حتی فكر نكنید خانم ها، اینکه من مقید كه بگویم: حتی توی خانه بیاید بنشینند، نمی گویم این ها بیكار باشند، اهل علم باشند

تربیت فرزند

و از همه ی كارهای مهمی كه هم مرد و زن باید به آن اهمیت بدهند، تربیت بچّه است، خیال می كنند تربیت بچّه_ چون بلد هم نیستند تربیت را_ خیال می كنند تربیت بچّه این است كه مثلاً یكی بزنند توی سرش، بگویند یك گوشه بشین. تربیت باید بكنید، یك ضبط صوتی خدا گذاشته است در اختیارت، ضبط صوت است، آن از لحظه ای كه متولد می شود، دارد ضبط می كند تا وقتی كه به زبان می آید، تا وقتی كه… تا همیشه، دقّت كردید،

انحرافات اخلاقی در فرزند

خوب، تو با این ضبط صوت چه پر كردی، نشسته اید دو طرف بچه، پدر به زن، زن به پدر، به مادر فحش داد او هم یاد گرفت، ضبط كرد، حالا بزرگ شده این فحش ها را از كجا یاد گرفته؟ از تو، ما كی فحش دادیم تو یادت نیست. باور كنید این طور است، این بداخلاقی را از كجا یاد گرفته؟ از تو یاد گرفته. بچّه ای كه از شكم مادر در آمده و تازه راه افتاده و دو سال بیشتر ندارد این اخلاقیات و این صفات یعنی چه؟ از تو یاد گرفته، هیچ به فكر نیستیم، ربوبیت نداریم،

نتیجه ی تربیت فرزند

بگذارید جوری عمل كنید با فرزندانتان كه وقتی كه بزرگ شد، در قنوت نمازش بگوید: ” رَّبِّ اِرْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّیانِی صَغِیرًا ” (اسراء/24) من كوچك كه بودم، این ها من را تربیت كردند، خدایا! ای پروردگار من؛ آن ها را مورد رحمت قرار بده، همان طوری كه من وقتی كوچك بودم این ها من را تربیت كردند، امّا وقتی مربی این طوری شد، من تو كتاب سیر الی الله در همان مرحله ی یقظه قضایایی نوشته ام كه وقتی بچه بزرگ می شود فقط باید بگوید كه شیطان مرا تربیت كرد، من را خواب كرد، من را از خدا دور كرد، بیاید این را بگوید.

ذی القعده ماه علی بن موسی الرضا علیه السلام

روز جمعه است، دل ها را متوجّه حضرت بقیةالله ارواحنافداه بكنید، جمعه ی اوّل ماه ذیقعدةالحرام است، ماه های حرام از این ماه شروع می شود، ماه های بسیار محترم، ” فَلَا تَظْلِمُوا فِیهِنَّ أَنْفُسَكُمْ ” (توبه/36)، در این ماه ها به خودتان ظلم نكنید، مبادا گناه بكنید كه گناه در این ماه ها از آیات قرآن استفاده می شود كه عذابش بیشتر است، این ماه متعلق به حضرت علی بن موسی الرّضا علیه السلام است، یازدهم این ماه تولّد پر بركت آن وجود مقدس است، بیست و سوم و بیست و پنجم این ماه زیارتی مخصوص حضرت علی بن موسی الرّضا علیه السلام است و آخر این ماه همان طوری كه اوّل این ماه تولد حضرت معصومه علیهاالسلام بود، آخر این ماه هم شهادت امام جواد علیه السلام فرزند عزیزش است، لذا ماه امام هشتم است، ماه علی بن موسی الرّضا علیه السلام است.

ذكر مصیبت علی بن موسی الرّضا علیه السلام

” اَلسَّلامُ عَلَی مَنْ اَمَرَ اَوْلادَهُ وَ عَیالَهُ “، سلام بر آن آقایی كه وقتی می خواست از مدینه حركت كند، اهل و عیالش را امر كرد بیاید بر غربت من گریه كنید، می خواست اعلام كند كه من از این سفر بر نمی گردم، ” اَلسَّلامُ عَلَی الْاِمَامِ الرَّئُوفِ “، سلام بر امام مهربانی كه ” اَلَّذِی هَیجَ اَحْزَانَ یوْمَ الطُّفُوفِ “، آن كسی كه مصایب روز عاشورا را ظاهر كرد،

ذكر مصیبت حضرت سیدالشهداء علیه السلام

فرمود: ” یابْنَ شَبِیب ” ای پسر شبیب، ” اِنْ كُنْتَ بَاكِیاً لِشَی فَاِبْكِ عَلَی جَدِّی الْحُسَینِ “، اگر خواستی به چیزی گریه كنی، بر جدّم حسین بن علی علیه السلام گریه كن. ” اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا اَبَاعَبْدِاللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یابْنَ رَسُولُ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُهُ “.

دعای ختم مجلس

” نسئلك الله و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان یاالله یاالله یاالله یاالله یاالله یاالله یاالله یاالله،

اللهم عجّل لولیك الفرج

و العافیة و النّصر

و مُدَّ فی عمره الشریف

و زین الارض بطول الابقاء

خدایا! همه ی ما را از یاران خوب آن حضرت قرار بده

ما را به معرفت خودت نایل بفرما

پروردگارا! به آبروی خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام قَسمت می دهیم مشكلات مسلمین بالاخص شیعه را برطرف بفرما

حوائج این جمع را برآور

پروردگارا! مشاهد مشرّفه عراق را از دست ظالمین و حمله ی ظالمین حفظ بفرما

خدایا! به آبروی ولیعصر زیارت ابی عبدالله الحسین و زیارت قبرش، زیارت امیرالمؤمنین و زیارت مرقد مطهرش را نصیب همه مان بفرما

خدایا! حجّ خانه ات را نصیب همه مان بفرما، دوستانمان كه عازم حجّاند، خدایا!، به سلامت آن ها را برگردان

پروردگارا! به آبروی ولی عصر مشكلات همه ی این جمع را، حوایج این جمع را برآور، مشكلاتشان رفع بفرما

پروردگارا! مرحوم آقای هاشمی را غریق رحمت بفرما

و عجّل فی فرج مولانا صاحب الزمان.

 لینک دانلود فیلم جلسه

۲۹شوال ۱۴۲۳ قمری- ۱۳ دی ۱۳۸۱ شمسی – جلسه چهارم اعتقادات

متن سخنراني 29 شوال المكرم 1423 مصادف با 13 دي 1381 و 3 ژانويه 2003

 

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَي رَسُولِ اللهِ وَ عَلَي آلِهِ آل الله لَا سِيَّمَا عَلَي بَقِيَّةَ اللهِ رُوحِي وَ اَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الْآنِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.

«اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ لايُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَهُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ ، وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَكِنْ كَانُوا هُمْ الظَّالِمِينَ ، وَنَادَوْا يَا مالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنَا رَبُّكَ قَالَ إِنَّكُمْ مَاكِثُونَ ، لَقَدْ جِئْنَاكُمْ بِالْحَقِّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَكُمْ لِلْحَقِّ كَارِهُونَ»([1])

آيات شريفه‌ي سوره‌ي مباركه‌ي دخان است كه بسيار اين آيات تكان دهنده و بيداركننده است.

مسئله‌ي مهمّي كه امروز درباره‌ي خداشناسي بايد عرض كنم و بسيار اهميّت دارد بعد از علم و قدرت پروردگار كه در هفته‌ي گذشته عرض شد، دو صفت و يا يك صفت از صفات الهي است كه ان‌شاء الله هفته‌ي آينده درباره‌ي اين صفت و يا اين نام مقدّس پروردگار فكر كنيد و متوجّه باشيد.

اين قدمهايي كه ما بر مي‌داريم و ان‌شاء الله همه با هم برمي‌دارند، مي‌خواهيم به سوي خداشناسي كامل و پر حقيقتي كه عباد مخلَصين پروردگار بيان كرده‌اند و خداي تعالي هم در قرآن به پيغمبر اكرمش وحي كرده و اگر كسي كوتاهي كند خود به خود از اين قافله عقب مي‌ماند و آنچه را كه گفته‌ام در هفته‌هاي گذشته، كه بايد روي آن‌ها تكيه كنيد و فكر كنيد اگر نكرديد، خودتان مي‌فهميد كه عقب افتاده‌ايد و آن راهي كه شما مي‌رويد غير از آن راهي است كه بندگان مخلَص پروردگار مي‌روند و من جدّاً عرض مي‌كنم هر كس نمي‌تواند همگام حركت كند خودش را به زحمت در اين شهر بزرگ تهران كه مشكل است سر ساعت خودشان را به مجلس برسانند، خودشان را به زحمت نياندازند.

هفته‌ي گذشته درباره‌ي علم و قدرت پروردگار عرايضي عرض شد و قرار اين شد كه لااقل روزي نيم ساعت در صُنع پروردگار فكر كنيد كه ان‌شاءالله كرده‌ايد و علم و قدرت پروردگار كه عين ذات است براي شما روشن شده. اين هفته درباره‌ي رحمانيّت و رحيميّت خداي تعالي بايد فكر كنيد و يك ساعتي من درباره‌ي اين موضوع و توضيح اين مطلب برايتان عرايضي دارم.

در قرآن مجيد بيشتر از هر اسمي از اسماء پروردگار، به رحمانيّت و رحيميّت كه در ظاهر دو اسم است ولي در واقع يك معنا دارد، در روايات دو معنا كرده‌اند ولي از يك ريشه اين لغت و اين كلمه منشأ مي‌گيرد. رحمان است خدا، رحيم است خدا، خداي تعالي بر عده‌اي از خواص، رحمت خاصّه‌اش را مي‌فرستد. بنابراين، رحمت پروردگار را بايد به سه بخش تقسيم كنيم: – خوب دقّت كنيد .

يك رحمت عام پروردگار؛ رحمت عام پروردگار مهرباني خدا به همه‌ي مخلوقاتش، فرقي براي خدا ندارد كه اين كافر است يا آن مؤمن و يا اين ملحد و آن شخصِ صادق. همه را روزي مي‌‌دهد. «وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الارْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا»، جانداري در زمين نيست، آنچه را كه مي‌‌بينيد مي‌‌گويد، آنچه را كه با چشمتان مشاهده مي‌‌كنيد كه در هفته‌ي گذشته در باب قدرت پروردگار و علم پروردگار، درباره‌ي حيوانات و آنچه در روي زمين است از حشرات و ذرّات جاندار، عرايضي عرض شد، هيچ جانداري در روي زمين نيست مگر آنكه بر عهده‌ي خدا است رزقش؛ «إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا»([2]) .

خوب فكر كنيد، اين همه حيوانات، آن همه حشرات، آن همه حيواناتي كه اهلي هستند و وحشي هستند در هر كجا كه هستند مهرباني پروردگار، رحمانيّت پروردگار ايجاب مي‌‌كند كه به آن‌ها روزي بدهد. تفصيل اين موضوع را باز در كتاب‌ها گفته‌اند و شكّي در آن نيست كه روزي همه به عهده‌ي خدا است جز بشر كه بشر را هم روزي مي‌دهد ولي با “كَدِّ يَمِين وَ عَرَق جَبِين”، بايد كار كند و توضيح اين مطلب را هم در هفته‌هاي گذشته عرض كردم. همه را روزي مي‌دهد، همه را جان مي‌دهد، همه را حيات مي‌دهد. براي خدا فرقي در رحمانيّت ندارد كه اين شخص شمر است يا آن، يك فرد صالح است. به همه محبّت ِرحمانيّت و مهربانيِ رحمانيّت را دارد. اين را مي‌گويند مهرباني عام. همه از اين مهرباني برخوردارند. فرعون و افرادي مثل او، ائمه‌ي اطهار و اولياي خدا، همه برخوردارند و رحمانيّت خدا شامل حال همه‌ي اين‌ها مي‌شود. اين معني رحمانيّت خدا است و معني مهرباني خدا به نحو عام است.

مهرباني عام پروردگار؛ مهرباني عام پروردگار بيشتر ظهور و بروزش در دنيا است و يا در عالم‌هايي كه بر ما گذشته است و از دنيا بگذريم ديگر غضب پروردگار به عده‌ي خاصي ظالم و ملحدِ بي اعتقاد شروع مي‌‌شود. فعلاً آنچه كه ما مشاهده مي‌‌كنيم، مهرباني عام پروردگار است. مهرباني عام پروردگار فرقي بين مؤمن و كافر، بين مشرك و موحّد نمي‌گذارد. اين را مي‌گويند مهرباني عام كه زياد هم شما مي‌توانيد درباره‌ي اين مهرباني فكر كنيد و خدا را مشاهده كنيد و محبّت پروردگار را ببينيد. حتّي گاهي مي‌شود كه آن قدر بعضي از كفّار و مشركين را خدا در رفاه گذاشته و رحمانيّت خدا شامل حالشان شده كه مؤمنين تعجّب مي‌كنند كه چرا اينها اين مقدار در رحمانيّت خدا قرار گرفته‌اند كه روزي شخصي آمد خدمت امام صادق عليه الصلوة و السلام عرض كرد: “يابن رسول الله من بيشتر مي‌بينم دوستانتان گرفتار و دشمنانتان در رفاه.”

حضرت فرمودند كه “هر كسي كار خوبي و كار بدي دارد. مؤمنين گاهي ممكن است از آن‌ها كار زشتي سر بزند؛ خداي تعالي آن‌ها را در همين دنيا عذابشان مي‌‌كند، گرفتارشان مي‌‌كند تا آنكه از روز اوّلي كه وارد عالم آخرت مي‌‌شوند مشكلي نداشته باشند، تصفيه حساب شده باشد. و طبعاً كفاّر و مشركين و معاندين هم يك كارهاي خوبي گاهي دارند و از خدا مزدشان را طلبكارند و خداي تعالي در دنيا به آن‌ها محبّت، مهرباني مي‌‌كند. در دنيا آن‌ها را بيشتر مشمول رحمانيّتش مي‌‌كند. يا طبق آن آيه‌ي شريفه «إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا» ما به اين‌ها مهلت مي‌‌دهيم، بهشان مهرباني مي‌‌كنيم، نعمت بهشان مي‌‌دهيم تا گناهشان را مضاعف كنند «وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ»([3])، در وقتي كه وارد بر ما مي‌‌شوند، ديگر حساب خرده‌اي نداشته باشند، تصفيه حساب شده باشد، نگويد: “خدايا! من فلان كار خير را كردم پس مزد من چه شد؟ خدا در جواب مي‌فرمايد: آن نعمت و آن محبّت و آن مهرباني را من به تو كردم و حالا نوبت جزاي اعمال است. اين معناي رحمت و مهرباني عام پروردگار است.

من اينكه گاهي يك جمله‌ي محبّت به زبانم مي‌آيد و ردّ مي‌كنم، محبّتْ، خدا به اين افراد ظالم ستمگر ندارد؛ سبق لساني است كه مي‌گويم محبّت، مهربان است، گاهي انسان مي‌شود كه به دشمنش هم مهرباني مي‌كند امّا محبّت به او ندارد. محبّت خدا به افراد ظالم، ستمگر، مخصوصاً افرادي مانند فرعون ندارد. ولي مهربان است.

گاهي مي‌شود خداي تعالي همه‌ي اين افرادي كه تحت عنوان رحمانيّتشان قرار داده گاهي خدا مي‌خواهد به طرف رحيميّت هم آن‌ها را دعوت كند، بكشاند. نه اينكه فكر كنيد بعضي افرادي كه معمولاً افراد خوش‌جنسي هستند؛ حتّي بدجنسترين افراد را گاهي خدا دعوتشان كرده. مي‌بينيد به حضرت موسي خداي‌تعالي مي‌فرمايد: «اِذْهَبْ»([4]) يا «اِذْهَبَا»، وقتي خطاب به موسي و هارون است «اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى»، برويد به طرف فرعون طغيان كرده، «فُقُولا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا» با مهرباني، با نرمي با او صحبت كنيد، «لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى»([5]) شايد او هم بيايد، شايد او هم با مؤمنين همراه شود و مشمول رحيميّت پروردگار گردد. اين رحمت رحمانيّت، رحمت عام و مهرباني عام است. و شما روي اين مسأله زياد فكر كنيد.

فكر نكنيد كه اگر نستجيربالله خدا كارهايش حساب مي‌داشت، نبايد به افراد ظالم و ستمكار محبت، مهرباني، بكند. و اين مطلب را هيچ وقت تو ذهنتان نگردانيد. جوابش همين بود كه عرض كردم. و ان‌شاءالله روي اين مسئله خوب فكر كنيد تا رحمانيّت پروردگار كاملاً در مقابل چشمتان روشن شود. به هر چه نگاه كنيد مي‌بينيد رحمانيّت الهي شاملش شده، اعم از مؤمن، متديّن، كافر، مشرك، همه‌ي اين‌ها رحمانيّت الهي شاملشان شده.

نگوييد كه من رفتم فلان گناه را كردم هيچ‌طورم نشد. خداي‌تعالي صابر است. «إِنَّمَا يَعْجَلُ مَنْ يَخَافَ الْفَوْتَ»([6]) آن كسي عجله مي‌كند كه بترسد از دستش در برود. شما وقتي كه دشمنتان را مي‌بينيد و كاملاً بر او مسلّط هستيد عجله مي‌كنيد كه او را بگيريدش، ناراحتش كنيد، چرا؟ به خاطر اينكه ممكن است فرار كند، ديگر دسترسي به او نداشته باشيد. خداي تعالي اين طور نيست. تو دنيا شد معذّبت مي‌‌كند در مقابل ظلمي كه كردي، نشد در آخرت، نشد در جهنّم. از دست خدا و از تحت قدرت پروردگار نمي‌تواند كسي فرار كند و خدا هم عجله ندارد به جهت اينكه خوفي در كار نيست، فراري در كار نيست،«لَايُمْكِنُ الْفِرَارُ مِنْ حُكُومَتِكَ»([7])، كه در دعاي كميل هم مي‌‌خوانيم، پس بنابراين،  روي اين مسأله فكر كنيد.

 ان‌شاءالله بايد خوب فكر كنيد و حقيقت را كه هست در ذهنتان بسپاريد. اين مجلس، مجلس ذكر مصيبت كه بسيار ارزشمند است نيست. درس است – خوب دقّت كنيد .

بحث بعدي مهرباني خاصّ پروردگار است. لذا در قرآن خداي تعالي در مخصوصاً بسم الله، اين دو اسم را پشت سر هم پشت سر هم تكرار كرده چون اين دو اسم را اكثرمان، مخصوصاً مؤمنين و متديّنين مشاهده مي‌كنيم. رحيميّت پروردگار يك مهرباني خاصّي است كه به عده‌ي خاصّي متوجّه مي‌شود. خدا رحمان است براي همه، رحيم است براي مؤمنين.

چند شرط دارد كه رحيميّت پروردگار، آن عنايات خاصّه، آن مهرباني خاصّ، آن محبت – اينجا مي‌گويم محبت – آن محبّت خاص، آن محبّتي كه بايد به مؤمنين داشته باشد؛ اين شخصي كه مشمول رحيميت پروردگار مي‌‌شود، يك خصوصيّاتي بايد داشته باشد.

اوّل كارش اين باشد كه هيچ گناه نكند. روز قيامت كه مي‌شود اين افرادي كه گناه نكرده‌اند، افرادي كه تزكيه‌ي نفس كرده‌اند، افرادي كه متوجّه خدا بوده‌اند اين‌ها را خداي تعالي وقتي وارد قيامت مي‌شوند، خدا بهشان سلام مي‌فرستد، «سَلَامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحِيمٍ»([8]) ، من ربّ رحمان نمي‌گويد، از طرف پروردگار رحيم؛ يعني اين بودن تان شما اينجا، اين سلامي كه خدا از ناحيه‌ي خودش فرستاده، اين ورودتان به بهشت، اين همه نعمت در اثر رحيميّت پروردگار است. رحيم است خدا يعني مهرباني خاصّي به افراد خاصّي دارد. شرط اوّلش اين است كه مؤمن باشيد. «وَالْعَصْرِ، إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ، إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» همه‌ي مردم در زيانند، خدا بهشان مهرباني مي‌‌كند، رحمانيّتش را اعمال مي‌‌كند امّا در زيانند، ضرر مي‌‌كنند، «إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ»، مگر كساني كه ايمان آورده، و عمل صالح كرده و امر به معروف نموده «وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ» و وصيّت به صبر مي‌‌كنند ديگران را كه آرام باشيد، انتظار بكشيد، «ان‌شاءالله» روز شما هم مي‌‌رسد، «وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْر»([9]).افراد مؤمني كه خدا در قرآن وصفشان كرده«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ»([10]) مؤمنين رستگارند، با كلمه‌ي «قد» هم بيان كرده؛ يعني قطعاً، تحقيقاً. خدا مي‌‌گويد: قطعاً و تحقيقاً مؤمنين رستگارند و در مقابلش «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا»([11])، رستگار است قطعاً، يقيناً كسي كه خودش را، نفسش را تزكيه كرده باشد.

در سوره‌ي مؤمنون خداي تعالي صفات تزكيه شده‌ها را بيان مي‌كند، تا مي‌رسد به آنجا كه «وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ»([12])، آن‌هايي كه به امانات مردم، به امانت‌هاي خدايي، به امانتي كه خدا به آن‌ها سپرده، كه منظور پيغمبراكرم و عترت پاك آن حضرت است، امانتي كه امروز در دست ما است و بايد در اختيار ما باشد و در كره‌ي زمين هست، وجود مقدّس «حجةبن‌الحسن» است، «وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ»عهدشان، اين‌ها را رعايت مي‌كنند و صفات عجيبي خداي تعالي كه تمامش با صفات اهل تزكيه‌ي نفس تطبيق مي‌كند، در سوره‌ي مؤمنون بيان كرده است.

آن‌هايي مشمول رحيميّت پروردگار مي‌شوند كه خداي تعالي باز در جاي ديگري از قرآن وصفشان كرده، «وَعِبَادُ الرَّحْمَانِ»، عباد رحمانند اوّل، مشمول رحمانيّت خدا هم هستند. «وَعِبَادُ الرَّحْمَانِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمْ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا»([13]) تا جايي كه مي‌رسند به اين جمله «وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا»([14]) به آن مقام مي‌رسند كه براي اهل تقوا، تقاضا مي‌كنند كه ما را خدا خدايا! ما را رهبر قرار بده. عبادالرحمن اين چنين هستند. اين‌ها مشمول رحيميّت پروردگارند، يعني علاوه‌ي بر رحمانيّت، رحيميّت خداي را هم اخذ مي‌كنند. اين رحمت خاصّه است.

هر چه ما عرض مي‌كنيم كه آقايان! تزكيه‌ي نفس كنيد، اهل تقوا باشيد، كوشش كنيد براي هواي نفس، براي اينكه مردم چه مي‌گويند؛ اين همه محبّت پروردگار و رحيميّت پروردگار را از دست ندهيد. براي اين است كه در دنيا ممكن است از نظر ظاهر شما چيزي متوجّه نشويد، نفهميد چه فرقي بين شما و مشركين است مملكت اسلامي، شما چه فرقي با ممالك كفر دارد. اين‌ها را ممكن است در دوران زندگيتان متوجّه نشويد كه اگر واقعاً به حقيقت برسيد، اين را هم متوجّه مي‌شويد.

يك لذّتهايي خداي تعالي در مناجات با خودش، در ارتباط با خودش به انسان عنايت مي‌كند كه ما وقتي طلبه بوديم در كتاب سيوطي را مي‌خوانديم، يك وقت ديدم كه يك جمله‌اي آنجا نوشته كه «اَيْنَ الْمُلُوكُ وَ اَبْنَاءُ الْمُلُوكِ»، پادشاهان كه در ناز و نعمتند و پسران پادشاهان كجايند؟! بيايند ببينيد ما با حل يك مشكل علمي چه لذّتي مي‌‌بريم كه آن‌ها به خوابشان هم نمي‌بينند. يك لذّتهاي علمي در همين دنيا هست براي اهل ايمان. يك مطلبي كه براي انسان كشف مي‌‌شود، يك حقيقتي كه باز مي‌‌شود، آن چنان انسان لذّت مي‌‌برد كه شايد بگويد: «در دنيا كسي، در حدّ لذّتي كه من مي‌‌برم وجود نداشته باشد». «مكاشفات علمي». شما اگر الان چشم‌هايتان را روي هم بگذاريد و تمام مشاهد مشرّفه را ببينيد در حال خواب و بيداري و از زيارت اين مشاهد كاملاً استفاده كنيد، كيف كنيد به اصطلاح، اين را مي‌گويند «مكاشفه غير علمي»، امّا مكاشفه‌ي علمي يك مطلبي، همين معناي رحمانيّت خدا يا رحيميّت خدا را اگر خدا مي‌‌داند توي همين مجلس من و شما خوب به حقيقتش برسيم، يك لذّتي مي‌‌بريم كه اصلاً با مكاشفات غير علمي قابل مقايسه نيست. يك مطلبي فهميدي، به يك جايي رسيده‌ايد، چون ما اهل علوم دنيايي هستيم و، اهل دنيا هستيم بد نيست براي بعضي اين مثل را بزنم. يك وقتي خود من در يك بخشي توي مدرسه از علم مثلاً برق بودم، داشتم نگاه مي‌‌كردم، مطالعه مي‌‌كردم، خودم را نمي‌خواهم بگويم چون خيلي بچّه‌گانه‌ است، ولي وقتي كشفش كردم آن چنان خوشحال شدم رفتم به اين و آن گفتم من يك چنين كشفي كردم كه اگر مثلاً برقي را به كجا متصل كنيد با يك سيم، مي‌‌شود چراغي روشن كرد. بعضي‌ها هم به من خنديد گفتند: “اين‌ها همه معلوم است همه مي‌‌دانند تو نمي‌دانستي.” ولي لذّتش بود، ابتكارش مال من بود. من فهميده بودم. شما خيال مي‌‌كنيد كه اين مكتشفين و مخترعين كه توي آزمايشگاه روزها مي‌‌نشينند و دارند چيزهايي را كشف مي‌‌كنند اين‌ها با فشار و ناراحتي آنجا نشسته‌اند؟ لذّت مي‌‌برند. آن چنان لذّت مي‌‌برند كه گاهي از خوردن و خوابيدن فراموش مي‌‌كنند. اين به خاطر اين است كه من و شما يا اكثريتمان، ان‌شاءالله اقليتي باشند كه اين لذّت‌ها را لذّت ندانند و اگر يك حقيقت را يافتند، يك مطلبي درباره‌ي خدا، درباره‌ي ائمّه‌، درباره‌ي قيامتشان تشخيص دادند و درك كردند، آنجا مي‌‌فهمند كه لذّت‌هايي كه نيوتن و انشيتن و امثال اين‌ها مي‌‌برند توي آزمايشگاه، آن‌ها لذّت نبوده، آن‌ها لذّت‌هايي بوده كه يك كشفي كردند براي همين دنيايشان. ولي تو كشفي كردي كه دنيايت اصلاح مي‌‌شود، برزخت اصلاح مي‌‌شود، قيامتت اصلاح مي‌‌شود و بهشتت هم اصلاح مي‌‌شود. اينجا است كه انسان مي‌‌فهمد كه لذّت يعني چه؟ اگر ما لذّت رحمانيّت پروردگار را، لذّت رحيميّت پروردگار را بچشيم، حاضر نيستيم كار ديگري بكنيم، روزها مي‌‌نشينيم روي رحمانيّت خدا فكر مي‌‌كنيم، روي رحيميّت خدا فكر مي‌‌كنيم، ان‌شاءالله هفته‌ي گذشته دوستان نشسته‌اند پاي آنچه را كه در هفته‌ي قبل عرض كردم و لذّت‌هايش را برده‌اند. و ان‌شاءالله همه‌تان اين طور باشيد.

يك رحمت خاصّ الخاصي پروردگار دارد كه آن مال يك عدّه‌ي خاص‌ّ الخاصّي است. بعضي مي‌گويند: «مال ائمّه‌ي اطهار است». ولي اين طور نيست. يك لذّت خاصّ الخاص، يك رحمت خاصّ الخاص، مال يك افراد خاصّ الخاص. آن‌هايي كه مي‌گويند مخصوص ائمه‌ي اطهار عليهم الصلوة و السلام است، ان‌شاءالله ندانسته مي‌خواهند شما را از آن رحمت دور كنند. خيلي مهّم است. و الاّ خدا در قرآن صريحاً بيان كرده كه آن رحمت شامل خيلي‌ها مي‌شود. فقط «همّت» مي‌خواهد، «جديّت» مي‌خواهد كه اگر آن رحمت شاملتان بشود، يك آرامش خاصّي، يك طمأنيه‌ي خاصّي، يك ارتباط خاصّي با ذات مقدّس پروردگار پيدا مي‌كنيد كه اصلاً خودتان را با خدا جدا نمي‌دانيد. ماها الان يك مشكلمان اين است كه خيلي ضعيفيم يك انسان به ما حمله كند مي‌ترسيم، يك وعده‌ي ناجوري به ما بدهند وحشت مي‌افتيم. امّا اگر انسان يك رابطه‌ي خاصّ الخاصّي با خدا برقرار كند، خدا را هميشه با خودش ببيند و مهرباني خاص نه، مهرباني خاصّ الخاص را از خدا مشاهده كند، به خدا قسم! خودش را فكر مي‌كند كه با خدا است و همه‌ي قدرت پروردگار هم پشت سر است و اصلاً داراي قدرت پروردگار است. به طور كلّي با خدا يكي است.

شما يك رفيق قدرتمندي داشته باشيد اين با شما خصوصي كه نه، خصوصيترين خصوصيها باشد، شما هميشه راحتيد. مي‌گوييد: اگر فلان دستگاه با من درگير بشود، من به او مي‌گويم، اگر فلان مثلاً قدرتمند با من درگير بشود، به او مي‌گويم، اگر مثلاً فلان فقر به طرف من بيايد، به او پناه مي‌برم، اگر فلان مرض به طرف من بيايد، پيش او مي‌روم، اين‌طور يك حالتي و مي‌رويد و استفاده هم مي‌كنيد مكرراً هم تجربه كرده‌ايد، ببينيد چه حالي پيدا مي‌شود برايتان. خداي عظيم، خدايي كه آن‌قدر مهربان است كه انسان را به هيچ وجه تنها نمي‌گذارد. فرموده من رفيقم، رفيق مي‌دانيد يعني چه؟ تو نمي‌تواني رفيق خدا بشوي، ولي خدا مي‌‌گويد: «من رفيق تو هستم». رفيق يعني مدارا مي‌كنم با تو. تو در كمال ضعفي من با تو مدارا مي‌كنم، تو در كمال بيچارگي هستي من با تو هستم، «اِنّنِا مَعَكُمْ»، به حضرت موسي مي‌فرمايد كه من با شما هستم، «اَسْمَعُ وَ اَرَي»([15])، هم مي‌بينمتان، هم صدايتان را مي‌شنوم. بهبه! چقدر خوب است.

اين رحمت خاصّ الخاص؛ بعضي مي‌‌گويند مخصوص، چون خيلي مهم است، مخصوص ائمّه‌ي اطهار و پيغمبراكرم است، و آن رحمت “صلوات” است. صلوات يعني رحمت خاصّه‌ي خاصّ الخاص پروردگار، اين شامل حال پيغمبر و آلش كه مي‌شود، چون خداي تعالي اول سهم آن‌ها را داده چون آن‌ها طبق همين آياتي كه امروز تلاوت كرديد، مي‌فرمايد: «قُلْ إِنْ كَانَ لِلرَّحْمَانِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعَابِدِين»([16])، من اوّل عابدم و اوّل مخلوقم و اوّل محبوب پروردگارم و مطالب ديگر. سهم آن‌ها است، خدا مي‌فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ»، خدا و ملائكه‌اش اين‌ها همه «يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ»، آن رحمت خاص الخاص را بر پيغمبر نازل مي‌كند.«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا»، اي كساني كه ايمان آورده‌ايد. به كساني كه ايمان نياورده‌اند كاري ندارد، به آن‌هايي كه ايمان آورده‌اند، «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ»، چون دعاهاي شما، چون تقاضاي رحمت براي آن‌ها از شما، اين مورد توجّه است، «صَلُّوا عَلَيْهِ»([17])، شما هم از خدا درخواست رحمت خاصّ الخاص را بكنيد و بر او سلام بگوييد. خوب، تا اينجا معلوم است كه فقط مال پيغمبر است. اوّل مال پيغمبر.

امّا در ذيل همين آيه شريفه صد ها روايت كه سنّي و شيعه قبول دارند، فرموده‌اند: «لاتُصَلُّوا عَلَيَّ صَلَاةً مَبْتُورَةً»([18])، كه «بتراء و مبتوره»، يعني كوتاه، صلوات بر من نفرستيد. كه من به يكي از علماي اهل سنّت گفتم، گفتم: اين نهي پيغمبر، يا حرام است اگر كسي انجام بدهد نهي را، عمل نكند يا اينكه كار مكروهي كرده. از پيغمبر اكرم سؤال كردند «صلاة بتراء» چيه؟ صلوات كوتاه چيه؟ حضرت فرمود: «اَنْ تُصَلُّوا عَلَيَّ»، اين كه بر من صلوات بفرستيد و آل من را حذف كنيد. بگوييد: «اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ»، اين جوري صلوات بفرستيد، كه اگر گفتيد: «اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ»، و اينجا قطعش كرديد، اين يا حرام است يا مكروه است؛ و قبول كرد. پس، مي‌‌بينيم بعد از پيغمبر آل پيغمبر است. و من در كتاب انوارالزهراء، مستدلّاً مثل آفتاب روشن كردم كه آل، منظور همه‌ي ذريّه‌ي پيغمبر تا روز قيامتند. خوب، مي‌بينيد خيلي دايره وسيع شد، خيلي‌ها را شامل شد غير از پيغمبر.

و از اين بهتر و صريح‌تر، خداي تعالي در قرآن مجيد مي‌فرمايد كه «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ»، اي منتظرين ظهور! اين‌ها از من هست، معناي آيه نيست ولي مسلمّاً منظور همين شماها هستيد كه روز جمعه منتظر فرج آقا وليعصريد. اي منتظرين ظهور، اي مسلمانهايي كه در فشار كفر و شرك و زندقه هستيد، اي مسلمانهايي كه هميشه در فشار بوده‌ايد از زماني كه در خانه‌ي علي بن ابيطالب را بستند و در به پهلوي مادر ائمّه‌ي اطهار زدند! «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ» شما را امتحانتان مي‌كنيم، «بِشَيْءٍ مِنْ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنْ الْأَمْوَالِ وَالْأَنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرْ الصَّابِرِينَ» صبر كنندهها شماها هستيد، شماها هستيد كه اگر بفهميد و صبر كنيد ارزش دارد، نه نفهميده. خُب، به زندگي عادت كرده‌ايم و به همه‌ي ظلمها عادت كرديم و به همه‌ي بي سوادي‌ها و بي فهمي‌ها و بي دركي‌ها و بي علمي‌ها عادت كرده‌ايم و حالا هستيم، نه. اگر بدانيد چي از شما گرفته‌اند، من يك اشاره‌ي كوچك مي‌كنم و آن اين است كه علي بن ابيطالب چهار سال حكومت كرد، چهار سال با سه جبهه جنگ كرد، يعني در اين چهار سال وقتش به اين كارها هم گذشت، ولي كلماتش آن چنان باقي مانده كه دنيا را تكان داده، اگر بيست و پنج سال ديگر علي هم حرف مي‌زد، اگر ائمّه‌ي اطهار هم سخن مي‌گفتند، اگر با مردم مانند آن چهار سالي كه علي سخن گفت، سخن مي‌گفتند، ببينيد، ما وضع‌مان امروز از نظر علم و دانش و معرفت به كجا مي‌رسيد، ماها ظلم را عادت كرده‌ايم، جهل را عادت به آن كرده‌ايم، «وَ بَشِّرْ الصَّابِرِينَ»، آن‌هايي كه مي‌فهمند و صبر مي‌كنند، تحمّل مي‌كنند، معصيت نمي‌كنند، تقوايشان را رعايت مي‌كنند، به اين‌ها بشارت بده، «الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ» ما خيال مي‌كنيم مصيبت فقط مردن يك دوستي است. نه، اين مصيبت خيلي جزئي است در مقابل مصيبت غيبت حضرت بقيةالله و دور بودن از علوم و معارف خاندان، عصمت، «قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ» يك دلخوشي دارند اين مردم مصيبت‌زده، مردم صابر، يك خوشحالي دارند و آن اين است كه «إِنَّا لِلَّهِ»؛ ما مال خدا هستيم «وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ»، يك وقتي بر مي‌گرديم به سوي خدا و همه‌ي ناراحتي‌هايمان رفع مي‌شود. اولئك، اينجا منظور مطلب من است، شما در غيبت حضرت وليعصر صبر كنيد، گناه نكنيد، حواستان جمع باشد، خودتان را آماده‌ي براي ظهور كنيد، خودتان را منتظر واقعي قرار بدهيد، «أُوْلَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ» ، خيلي عجيب است! خدا بر شما صلوات مي‌فرستد. هم رحمتش كه هم رحمت عام و خاص باشد و هم رحمت خاص الخاص باشد، بر شما مي‌فرستد؛ نمي‌خواهيد؟ اين هديه‌ي خوبي بود روز جمعه خداي تعالي به زبان من جاري كرد، قبول كنيد. «ان‌شاءالله» عمل كنيد و برسانيد خودتان را تا هفته‌ي ديگر به آن‌هايي كه «أُوْلَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُوْلَئِكَ هُمْ الْمُهتدُونَ»([19])، اين‌ها همان مفلحوني هستند كه «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ»، اين‌ها همان مفلحوني هستند كه «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى»، اين‌ها همان مؤمنوني هستند كه «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا». اميدوارم بحث امروز، من خودم را كوچكتر مي‌‌دانم از اين كه بگويم درس امروز ولي شماها به عنوان درس قبول كنيد، خداي تعالي شاهد است كه اگر همين حرفها را قبول كنيد، از ده سال درس دانشگاه برايتان مفيدتر است. نمي‌دانم ممكن است بگوييد فلاني ببين چه حرفهايي مي‌زند؟! هر كس كمتر از اين فكر بكند، من فكر مي‌كنم ديرتر به حقيقت مي‌رسد. خودتان را به رحمت خاص الخاص پروردگار برسانيد و راهش هم، هم خدا تعيين كرده و ما هم از زبان خداي تعالي برايتان عرض كرديم.

وقت تمام شد، اميدوارم كه خداي مهربان، خداي عزيز، خداي رحمان و رحيم، خدايي كه هر چه داريم از خدا داريم، جز مهرباني و عطوفت از پروردگار چيزي نديديم، توقّعي كه امروز از او داريم عملي بشود، «اَلْمُتِوَقَعُ فِيْهِ ظُهُورُكَ»([20])، ظهور حجةبن‌الحسن كه به همه‌ي مراتب و مراحل مهرباني خدا رسيده‌ايم اگر اين مهرباني كلي انجام بشود. خدايا! امروز كه جمعه آخر ماه شوّال است، نزديك به تولّد حضرت معصومه سلام الله عليها است و ايّام شادي خاندان عصمت و طهارت است؛ خدايا! دل‌هاي ما را هم شاد كن. تو هم مي‌‌داني كه دل‌هاي مؤمنين جر با ظهور «حجةبن‌الحسن» شاد نمي‌شود. خدايا! فرج آن حضرت را برسان، همه مان را از اين سرگردانيهاي زمان غيبت نجات مرحمت بفرما.

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا اَبَاعَبْدِاللهِ وَ عَلَي الْاَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفَنَائِكَ عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ اَبَدًا مَا بَقِيْتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَي الْحُسَيْنِ»([21]) نام «حسين بن علي» را كه پيش حضرت آدم جبرئيل برد دلش شكست، مؤمنين علامتشان اين است كه وقتي چند دفعه گفتند: «يا حسين»، دلشان حتماً مي‌شكند، مصيبت لازم نيست. روز جمعه، شما دعاي ندبه مي‌خوانيد، «فَلْيَبْكِ الْبَاكُونَ وَ فَلِمِثْلِهِمْ فَلْتُذَرَفِ الدُّمُوعَ وَ الْيَصْرُخِ الصَّارِخُونَ وَ يَضِجَّ الضَّاجُونَ»([22]) بعد چي مي‌گوييد؟ «اَيْنَ الْحَسَنُ اَيْنَ الْحُسَيْنُ»، كلمه‌ي حسين يك كلمه‌اي است كه دل‌ها را آتش مي‌زند، «اَلسَّلام عَلَي الْحُسَيْنِ وَ عَلَي عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَي اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَي اَصْحَابِ الْحُسَيْنِ. اَلَّذِينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ» .

نسئلك الله و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا و سيّدنا و امامنا صاحب الزمان ياالله، ياالله، ياالله، ياالله، ياالله، ياالله، ياالله و يااللّه و يااللّه و يااللّه و يااللّه و يا رحمن و يا رحيم

صَلّ علي محمّد و آل محمّد و صَلّ علي المؤمنين

اللهم صلي علي محمد و آل محمّد و عجل فرجهم

خدايا! فرج آقا امام زمانمان را برسان

قلب مقدسش را از ما راضي بفرما

خدايا! اين روز را روز فرج آن حضرت قرار بده

خدايا! ما را از كمالات حضرت معصومه محروم نفرما

معرفت و محبّت آن‌ها را  به ما مرحمت بفرما

محبّت آن‌ها را به ما مرحمت بفرما

خدايا! به آبروي خاندان عصمت، به آبروي خاندان عصمت و طهارت ما را مشمول مهرباني خاصّ‌الخاصت بگردان

درود و صلواتت را بر ما نازل بفرما

پروردگارا! حوايج اين جمع برآور

خدايا! به آبروي خاندان عصمت و طهارت ما را به كمالات روحي برسان، صفات رذيله، مرضهاي روحي را از ما دور بفرما

عاقبتمان را ختم به خير بفرما.

ضمناً مادر دوست عزيزمان – جناب آقاي شعبانيان – هفته‌ي گذشته من وقتي رفتم جناب آقاي بختياري اعلام كردند، حالا با حضور همه و جمعاً يك حمد و سه قل هو الله براي اين مرحومه بخوانيد.

 

3- خدا را بايد آن طور كه بندگان مخلَص خدا شناخته‌اند و خدا در قرآن فرموده است بشناسيم.

4- خداي تعالي « رحمان و رحيم » است اينها دو اسم از اسماء پروردگارند كه از ريشه « رحمت »گرفته شده است و رحمت پروردگار به سه قسم تقسيم مي‌شود: الف: رحمت عام ( رحمان ) ب: رحمت خاص ( رحيم ) ج: رحمت خاص الخاص: ( صلوات )

C رحمانيت كه همان رحمت عام پروردگار و مهرباني خداي تعالي است شامل حال همه موجودات اعم از حيوان و انسان، مؤمن و كافر مي‌شود.

         رزق و حياتي كه خداي تعالي عنايت فرموده جزء مهرباني عام است به طوري كه رزق همه مخلوقات را خداي تعالي بر عهده گرفته و تنها بشر است كه روزي او را با كار كردن مي‌دهد.

          محل بروز مهرباني عام پروردگار در دنيا و عوالم قبل از دنيا مي‌باشد و بعد از دنيا گروهي در رحمت خاص و گروهي در غضب پروردگار واقع مي‌شوند.

          مهرباني عام پروردگار گاهي به بعضي از مشركين و كفار آنقدر زياد است كه مؤمنين را به تعجب مي‌آورد و از طرفي بعضي مؤمنين در فشار زندگي مي‌كنند. علت اين است كه آن گروه كفار گاهاً كارهاي خوبي كرده‌اند كه مزدشان را از خدا طلبكارند و خداي تعالي در همين دنيا با آنها تصفيه حساب مي‌كند و از سوي ديگر بعضي از مؤمنين هستند كه گاهاً گناهاني انجام مي‌دهند و چون خداي تعالي نمي‌خواهد در آخرت مشكلي داشته باشند در همين دنيا مشكلاتي برايشان پيش مي‌آيد.

          مهرباني خداي تعالي به افراد ظالم و كافر بدين جهت است كه شايد آنها هم هدايت شوند و خود را به رحمت خاص خدا برسانند و نمونه آنها فرعون است كه خداي تعالي به موسي و هارون مي‌فرمايد: به سوي فرعون برويد چرا كه او طغيان كرده است و با او به نرمي صحبت كنيد شايد متذكر گردد و يا خشيت پيدا كند.

          بعضي از افراد معتقد و مؤمن مي‌گويند كه ما رفتيم فلان گناه را كرديم و هيچ طور هم نشد. علت اين است كه خداي تعالي عجله ندارد. كسي در معذب كردن ديگران عجله مي‌كند كه بترسد طرفش از دستش فرار كند اما خداي تعالي اين طور نيست. در دنيا اگر نشد در آخرت. خلاصه اين كه از تحت حكومت خدا نمي‌توان فرار كرد.

C رحيميت كه همان رحمت خاص و محبت خاص پروردگار است شامل عده خاصي مي‌شود.

         رحيميت شامل كساني مي‌شود كه اولاً مؤمن هستند ثانياً هيچ گناه نمي‌كنند و اهل تزكيه نفس مي‌باشند و خود را به فلاح و رستگاري مي‌رسانند ثالثاً رحيميت شامل حال كساني مي‌شود كه به مقام عبوديت خداي رحمان رسيده‌اند و از خدا تقاضاي رهبري متقين را مي‌نمايند.

          رحيميت و رحمت خاص پروردگار را كسي متوجه مي‌شود كه به حقيقت رسيده باشد. پروردگار متعال يك لذت‌هايي در ارتباط با خودش و در مكاشفات علمي كه براي انسان اتفاق مي‌افتد، قرار داده است كه اهل ايمان و علم فقط موفق به درك آن مي‌شوند و مهم‌ترين دليل بر اين كه افرادي شبانه‌روز در مركز تحقيق نشسته‌اند و با عشق و علاقه اين كارها را دنبال مي‌كنند، همين مكاشفات علمي مي‌باشد كه براي آنها واقع مي‌گردد.

          مكاشفات علمي آن است كه يك حقيقت علمي مثل اين كه فلان ميكروب چگونه تغذيه مي‌كند و يا نتيجه‌‌اي كه انسان بايد از طي مرحله استقامت بدست آورد را متوجه گردد و مكاشفه غير علمي يا عيني اين است كه انسان چيزي را به صورت تصوير در ذهن خود ببيند مثلاً در مجلس روضه امام حسين u نشسته و همان‌جا كه ذكر مصايب آن حضرت مي‌شود او صحنه نبرد در عاشورا را مشاهده كند.

C صلوات يا رحمت خاص الخاص پروردگار دربرگيرنده يك افراد خاص الخاصي كه در رأس آنها ائمه اطهار o هستند و ديگران هم اگر همت و جديت بنمايند مي‌توانند خود را به اين رحمت خاص الخاص پروردگار برسانند و از عواملي كه مانع رسيدن به اين مقام مي‌شود ضعف و ترس است.

كساني كه به رحمت خاص الخاص پروردگار رسيده‌اند چون متصل به خداي عظيم شده‌اند و خود را از خداي عزيز جدا نمي‌دانند و بلكه قدرت خدا را پشت سر خودشان مي‌بينند لذا داراي ارتباط و طمأنينه و آرامش خاصي هستند.

دليل بر نزول رحمت خاص الخاص بر پيامبر اكرم m و آل ايشان آيه 56 احزاب است كه مي‌فرمايد: « خدا و ملائكه بر پيامبر صلوات مي‌فرستند . . . » و در ذيل اين آيه روايت از خود پيامبر اكرم m است كه مردم نبايد صلوات مبتوره و كوتاه يعني صلواتي كه در آن « آل » پيامبر m ياد نشده باشند فرستاده شود.

         دليل بر نزول رحمت خاص الخاص بر بعضي از مردم آيات 155-157 بقره است كه مي‌فرمايد: « حتماً حتماً مردم را به چيزي از خوف و جوع و نقص اموال و ثمرات آزمايش مي‌كنيم و بشارت باد صابرين را، آنهايي كه وقتي با مصيبت مواجه مي‌شوند مي‌گويند: ما از خدا هستيم و به سوي او برمي‌گرديم. اينان هستند كه صلوات و رحمت خدا بر آنها نازل مي‌شود.»

          بعضي از مردم كه مشمول رحمت خاص الخاص مي‌شوند منتظزين ظهور حضرت ولي عصر ارواحنا فداه مي‌باشند چرا كه اينها براي رسيدن دولت حق و دستيابي به علم و معنويت و نجات پيدا كردن از ظلم و حكام جور صبر مي‌كنند و تقوا را حفظ مي‌نمايند و اينها همان رستگاران هستند.

          آنهايي كه مي‌خواهند زودتر به حقيقت برسند بايد دروس اعتقادي را جدي بگيرند و به خاطر بسپارند.

5- از علائم مؤمن اين است كه وقتي چند دفعه گفتند « يا حسين » دلشان مي‌شكند.

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 



[1] زخرف/75-78

[2] هود/2

[3] آل‌عمران/178

[4] «اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى» طه/24

[5] طه/24

[6] بحار: 9/178، فقيه: 1/15، تهذيب: 3/88

[7] مصباح المتهجد: 844

[8] يس/58

[9] عصر/1-3

[10] مؤمنون/1

[11] شمس/9

[12] مؤمنون/8

[13] فرقان/63

[14] فرقان/74

[15] طه/46

[16] زخرف/81

[17] احزاب/56

[18] وسايل الشيعه: 4/84

[19] بقره/155-157

[20] بحار: 99/215، مفاتيح الجنان: زيارت امام زمان در روز جمعه

[21] بحار: 98/290، مفاتيح الجنان: زيارت عاشورا

[22] بحار: 99/106، مفاتيح الجنان: دعاي شريف ندبه

۲۲ شوال ۱۴۲۳قمری – ۶ دی ۱۳۸۱شمسی- جلسه سوم اعتقادات

متن سخنراني 22/شوال المكرم/1423 مصادف با 6 دي 1381 و 27 دسامبر 2002

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَي رَسُولِ اللهِ وَ آلِهِ اجمعين لَا سِيَّمَا عَلَي بَقِيَّةَ اللهِ فِي العَالَمِينَ رُوحِي وَ اَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الْآنِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.

در دو هفته‌ي گذشته، درباره‌ي مسايلي كه بايد همه‌تان ان‌شاءالله ياد بگيريد عرايضي عرض شد و در مسأله‌ي خداشناسي به قدري كه از قرآن مجيد و احاديث استفاده مي‌شود، چند هفته‌اي مطالبي عرض مي‌‌كنم. اميدوارم خوب دقّت كنيد. من تا بتوانم مسايل را توضيح مي‌دهم.

در آياتي كه امروز تلاوت شد، ابتدا جريان حضرت موسي و فرعون بيان شد كه موسي عليه‌السّلام با آيات و بيّنات به نزد فرعون آمد. طبعاً همه‌ي انبياء كه فرستادگان الهي بودند براي مردم در مرحله‌ي اوّل، نشانه‌هايي بسيار صريح و واضح مي‌‌آوردند. مثلاً در جريان «حضرت موسي»، حضرت موسي عصايش را مي‌‌انداخت و اژدهايي يا مار بزرگي مي‌‌شد يا دستش را در گريبان مي‌‌كرد وقتي بيرون مي‌‌آورد، همه جا را روشن مي‌‌نمود. از اين قبيل معجزات همه‌ي انبياء داشتند. اين براي مردم عوام بود كه معجزه را به آن‌ها نشان مي‌‌دادند و مردم عوامِ معمولي با معجزه بهتر گرايش پيدا مي‌‌كنند و بهتر متوجّه خدا مي‌‌شوند. ولي دانشمندان، اهل تحقيق و به طور كلّي مردم آخرالزّمان به خصوص مردم زمان ما بايد با علم و حكمت، با دانش، با تفكّر، با استدلالات عقلي، خدا را بشناسند.

ممكن است الان در اين مجلس يك كوري ناگهان شفا پيدا كند و بينا شود و در كنار اين عمل يك استدلالِ قويِّ عقلي براي همين شما در اثبات وجود خدا گفته شود. اينجا مردم و حتّي همين جمع شايد دو دسته شوند: آن دسته‌اي كه كور را مي‌‌بينند شفا پيدا كرده زودتر به خدا ايمان بياورند و آرامش پيدا كنند در مقابل آن استدلال قوي عقلي؛ يك عدّه هم آن استدلال قوي عقلي را بهتر قبول مي‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. با همين قبول كردن و ايمان آوردن انسان‌ها شناخته مي‌‌‌‌‌‌‌شوند كه كداميك عميقاً و علماً و با حكمت به حقايق متوجّه مي‌‌‌‌‌‌گردند و كدام دسته با يك مسايل ظاهري و در يك بررسي كامل، انسان متوجّه مي‌‌‌‌‌شود كه خداي تعالي مردم قبل از زمان پيغمبراكرم را عوام دانسته و بيشتر با معجزات اينگونه‌اي؛ كور شفا دادن، فلج را شفا دادن، مرده را زنده كردن و عصا را انداختن و اژدها شدن و امثال اين‌ها مردم قبل از پيغمبر چون مردم تقريباً عوامي بودند آن‌ها را به خدا متوجّه كردند ولي وقتي كه پيغمبراكرم صلّي الله عليه و آله وسلّم مبعوث شد، خدا به او كتاب داد. علم و حكمت داد. علم و حكمتش را در سطح معجزه قرار داد. آنچنان اين علم و حكمت براي مردم ارزشمند بود كه دانشمندان بزرگ دنيا را متوجّه خدا كرد. تا امروز كه طبق آماري كه گرفته شده، شايد يك درصد و بلكه كمتر كساني باشند كه معتقد به خدا نباشند. و بايد پيرو همين حركت، ما هم حركت كنيم. آيات الهي را تنها در معجزه، آن هم معجزات ظاهري؛ ندانيم بلكه آيات پروردگار يعني نشانه‌هاي خدا را در همه چيز تصوّر كنيم. مثلاً يكي از چيزهايي كه خدا را كاملاً نشان مي‌‌دهد با راهنمايي فكر و عقل، همين موجوداتي است كه در عالم هست. درباره‌ي نظم عجيب عالم و وحدانيّت خدا به وسيله‌ي استفاده‌ي از وحدت مصنوع در هفته‌ي گذشته عرايضي عرض شد. وحدت مصنوع دلالت بر وحدت صانع مي‌‌كند. نظم عجيب عالم دلالت بر ناظم واحدي دارد.

در ميان حيوانات بحثي است كه حيوانات داراي شعور حيواني هستند. شعور حيواني همان چيزهايي است كه حيوانات براي بقاء و حيات خودشان دارند. مثلاً هر حيواني را كه شما بررسي كنيد مي‌‌‌‌‌بينيد هم مي‌‌‌‌‌داند چه بايد بخورد، گوشت‌خوارها گوشت مي‌‌‌‌‌خورند و گياه‌خوارها گياه مي‌‌‌‌‌خورند و هر حيواني مي‌‌‌‌‌داند چگونه توالد و تناسل كند، هر حيواني مي‌‌‌‌‌داند كه داروي امراضي كه متوجّه او مي‌‌‌‌‌شود چيست! و بالاخره به حياتشان ادامه مي‌‌‌‌‌‌دهند و حيات خود را حفظ مي‌‌‌‌‌‌كنند. بر اين اساس يك سؤال پيش مي‌‌‌‌‌‌آيد كه اين‌ها آنچه را كه مي‌‌‌‌‌‌دانند، از كجا ياد گرفته‌اند؟ چون بذاته نمي‌توانند هر چيزي را خودشان بدانند. مثلاً حيوانات در موضوعات مختلف؛ شما اگر كتاب‌هايي كه درباره‌ي موريانه‌ها و مورچگان و حيواناتي كه دسته جمعي زندگي مي‌‌كنند دقّت كنيد، مي‌‌بينيد كارهاي عجيبي كه هنوز بشر به آن نرسيده انجام مي‌‌دهند.

كتاب‌هايي درباره‌ي موريانه و مورچه و زنبور عسل نوشته شده كه گاهي خواندنش جنبه‌ي بايد درسي پيدا كند. يك موريانه در مهندسي، يك زنبور عسل در مهندسي آن چنان قوي كار مي‌‌كند كه شايد مهندسين انساني بعد از سال‌ها درس خواندن نتوانند مانند آن‌ها كار بكنند. من نمي‌خواهم حالا درباره‌ي زندگي مورچگان و موريانه و زنبور عسل و امثال اين‌ها براي شما صحبت كنم و وقتتان را بگيرم. شما مي‌‌توانيد خودتان مطالعه كنيد در زندگي حيوانات. چون حيوانات را خدا عقل نداده، حيوانات قوّه‌ي تفكّر ندارند و بايد هم بمانند. خدا به آن‌ها الهام مي‌‌كند يا حتّي وحي مي‌‌كند. پروردگار متعال دقيقاً به مورچه، دقيقاً به موريانه، دقيقاً به زنبور عسل وحي مي‌‌كند كه چه بكن و چه نكن. چگونه خودت را حفظ كن و چگونه مفيد براي مردم باش. «وَأَوْحَينا رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنْ اتَّخِذِي مِنْ الْجِبَالِ بُيُوتًا»([1])، ما به زنبور عسل وحي كرديم كه از كوهستان‌ها براي خود خانه اتّخاذ كن. چون آنجا گل‌هاي بيشتر، هواي بهتر و براي مردم عسل تهيّه كن تا آن‌ها استفاده كنند. درباره‌ي مورچگان هم داريم، درباره‌ي ساير حشرات و حيوانات تقريباً به همين مضامين در روايات هست. اين‌ها چون شعوري دارند ولي عقل و تفكّر ندارند، بايد خداي تعالي با آن‌ها مستقيم حرف بزند. عيناً مانند بچّه‌ي خردسالي كه هنوز عقل و تفكّري ندارد مي‌‌بينيد پدر با او حرف مي‌‌زند، راهنماييش مي‌‌كند، دستش را مي‌‌گيرد و نمي‌گذارد به حال خودش باقي بماند. با بچّه‌ي خردسال بيشتر توجّه مي‌‌شود، بيشتر با او حرف مي‌‌زنند، ولي وقتي كه همين كودك خردسال به عقل و فكر و علم رسيد، توانست خودش فكر كند، تعقّل كند، مي‌‌بينيد پدر گاهي يك مسايلي را هم كه مي‌‌داند به مصلحت است به او نمي‌گويد. با خودش، يا به زبان حال به آن فرد، به آن فرزند مي‌‌گويد كه بايد خودت فكرت را به كار بيندازي و از عقلت استفاده كني. خداي تعالي هم نسبت به حيوانات اين طور است. حيوانات نمي‌توانند خودشان گليم خودشان را از آب جمع كنند لذا خدا به آن‌ها وحي مي‌‌كند، با آن‌ها صبحت مي‌‌كند، با آن‌ها راهنمايي‌شان مي‌‌كند و آن‌ها را هدايت مي‌‌كند. آنجا كه حضرت موسي به فرعون ‌‌گفت:«رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى»([2]) پروردگار من مي‌‌داني كيست؟ آن كسي است كه همه‌ي چيزها را خلقتش را به آن داده. مثلاً آن حيواني كه گوشتخوار است به او دندان نيش داده، آن حيواني كه علفخوار است به او نداده و همين طور ساير چيزها از قبيل معده و از قبيل مثلاً دستگاه هاضمه. اوّل خدا «أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ» عطا كرده هر چيزي را، خلقتش را و بعد هدايتش كرده. هدايت، مستقيم از جانب پروردگار است. من يك وقت گفتم، يك مثالي زدم، وقتي كه مرغ دانه‌هاي خوب را از ميان دانه‌هاي بد جمع مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، در آن وقت؛ يك مشت شما ـ اين كار را كردند ـ يك مشت گندم از چوب ساختند شبيه به گندم‌هاي معمولي كه اگر جلوي شما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذاشتند، شما فرقي بين گندم طبيعي و گندم چوبي نمي‌گذاشتيد؛ اين‌ها را مخلوط كردند ريختند پيش مرغ، مرغ تمام گندم‌هاي طبيعي را جمع كرد و خورد و گندم‌هاي چوبيِ درست‌ شده را در جا گذاشت. اينجا مي‌‌‌‌‌‌‌دانيد چه مي‌‌‌‌‌‌‌شود و بايد اين اعتقاد را داشته باشيد و ان شاءالله خواهيد داشت با تفكّر در آيات الهي؛ اينجا وقتي مرغ نوك به زمين مي‌‌‌‌‌‌زند خدا به او مي‌‌‌‌‌‌گويد: «اين را بخور، آن را نخور، اين را بخور، را آن را نخور.» به همين مباشرتاً، به همين صراحت. و خدا تمام موجوداتي كه در عالم هست، آن همه حشرات، آن همه حيوانات، آن همه درندگان همه را همين طور دارد هدايت مي‌‌‌‌كند «رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى». امّا بشر، بشر آن جواني است كه به سن مثلاً بيست سالگي رسيده و به بعد، بشر را خداي‌تعالي مي‌‌گويد: من به تو عقل دادم، تفكّر دادم، انسانيّت دادم، قدم‌هايت را بردار، بيا، بيا، تا «خليفةالله» شوي، جلو بيا، تا چشمت عين‌الله، گوشت اُذُنُ‌الله، زبانت لسان‌الله شود. آنقدر جلو بيا تا خليفه‌ي من، جانشين من، مثل اعلاي من در روي زمين باشي. من اگر به تو بگويم اين را بخور، آن را نخور تو مثل يك حيوان بزرگ مي‌‌شوي، به خودت وايت مي‌‌گذارم، به تو اختيار مي‌‌دهم، به تو تفكّر دادم، تو را يكي و خودم را يكي حساب كرده‌ام، تو به من بندگي كن، راهنمايي‌هايي به تو دارم كه با عقلت، با تفكّرت بايد پيش بروي و از همه چيز استفاده كني و تو گُل سرسبد مخلوقات من هستي. خداي تعالي با ما اين طور رفتار كرده.

خدا رحمان است نسبتِ به همه‌ي حيوانات و در ابتدا و گاهي براي انسان. به انسان روزي مي‌دهد ولي نه آن طور كه به حيوانات روزي مي‌دهد. تو اگر مثل يك حيوان، مثل يك مورچه رفتي در لانه‌ات سرتاسر زمستان را خوابيدي به تو روزي نمي‌دهد. به تو تفكّر داده، عقل داده، گفته است: «حركت كن». روايت است، حديث قدسي است كه فرمود: «يَا اَرْضُ لاتَرْزُقِي عِبَادِي» اي زمين! به بندگان من روزي نده «اِلاّ بِكَدِّ الْيَمِينِ» مگر با بازو، با زور بازو، با كارهايي كه با دستش انجام مي‌‌دهد. چرا؟ به خاطر اينكه عقل تو را به كار بياندازد، عقل تو را آنچنان به كار بياندازد كه بخواهي فضا را تسخير كني. تسخير فضا را خدا از روز اول براي بشر قرار داده«سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ»([3]) امّا از راه خودش.«فَانفُذُوا لَا تَنفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطَانٍ»([4]) نفوذ كنيد در آسمانها و نمي‌توانيد نفوذ كنيد مگر كار كنيد، مگر فكر كنيد، مگر عقلتان را به كار بياندازيد.

پسر شما در سنين مثلاً چهارده ساله، پانزده ساله هست، يك روزنامه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌گيريد، مي‌‌‌‌‌‌‌آوريد جلوش مي‌‌‌‌‌‌‌گذاريد مي‌‌‌‌‌‌‌گوييد: «اين جدول ضرب‌هايش را ، اين جدولش را تو حل كن،» چرا اين كار را مي‌‌‌‌‌كنيد؟ چه فايده دارد؟ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد فكرش به كار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌افتد. حافظه‌اش به كار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌افتد، كار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، اين مغز بايد كار كند، همان‌طوري كه اگر شما يك روز ورزش نكرديد، ممكن است ضعفي بر بدنتان حاصل شود، همين طور اگر فكرتان را به كار نينداختيد، ممكن است فكرتان خمود بشود.

من غالباً گفتم: «اين‌هايي كه خيلي استخاره‌اي  هستند، يعني تا به يك مشكلي بر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورند استخاره مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند، اين‌ها اكثراً فكرشان منحط است»، ولي اول بايد فكر كرد، كاملاً اطراف قضيّه را بررسي كرد، خوب به عمق مسايل متوجّه شد، اگر باز هم سر دوراهي ماند، از افكار ديگران استفاده كند، چون يكي از راه‌هاي موفقيّت انسان، استفاده‌ي از افكار ديگران است. شما فكر نكنيد مثلاً يك نفر در اتاق آزمايشگاهش نشسته و هواپيما را اختراع كرده و صبح فردايش هم آمده توي فرودگاه هواپيما را به آسمان فرستاده، نه؛ از سالها قبل از ميلاد مسيح، آنچه كه تاريخ به ما قدم چهارم، تا امروز هواپيما در اختيار ما قرار گرفته. از افكار ديگران بايد انسان استفاده كند. يك فرد مستبد، خودخواهي نباشد، حتّي از افكار كودكان گاهي انسان بايد استفاده كند، بايد همه‌ را به حساب بياورد، پيغمبراكرم با آن همه عظمت خداي تعالي مي‌‌‌‌فرمايد:«وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ »، در امور زندگي، در امور مختلف، در اموري كه مربوط به آنها  مي‌‌‌‌شود با آن‌ها مشورت كن فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ»([5])، وقتي كه عزم كردي، خودت تصميم گرفتي، از افكار مردم استفاده كردي و افكار مردم را بر افكار خودت افزودي آن وقت عزم كن، توكل به خدا كن و حركت كن. و از اين قبيل مسايل توي روايات زياد است.

بايد فكرتان را رشد بدهيد، افكارتان را بالا ببريد، فكر وقتي كه بالا رفت، آن وقت انسان ممكن است از ماديّات خسته شود. اين را بدانيد ماديّات چون محدود است، ممكن است براي ما هنوز كه عقلمان خيلي رشد نكرده و در آزمايشگاه‌هاي علمي و اكتشافي زياد واقع نشديم هنوز ما بخواهيم در ماديّات جلو برويم امّا به طور كلّي انسان به جايي مي‌‌رسد كه به بن‌بست برخورد مي‌‌كند؛ يعني آسمان را تسخير كرد، همه‌ي ماديّات تحت اختيارش قرار گرفتند، چون ماديّات محدود است، انسان به پايانش مي‌‌‌‌رسد. اين طبيعي است و از آنجا بشر بايد به فكر يك عالم بي‌نهايتي بيفتد. يك عالم بسيار بالاتر، اگر فكرتان را آقايان! رشد بدهيد و دايماً به فكر پيشرفت روحتان باشيد و غذاهاي مقوّي به روحتان بدهيد و علم و دانشتان را زياد كنيد، اگر چه در علوم مادّي هم زياد كار كرده باشيد مي‌‌بينيد اين‌ها آخرش محدود است، هم از نظر تو محدود است هم از نظر جهان. از نظر تو محدود است، تو تا مردن بيشتر فرصت نداري. از نظر دنيا هم بالاخره همين دنيا است و بيشتر نيست، هر دويش محدود است. قدم را انسان بايد در جايي بگذارد كه نامحدود است، چرا؟ به خاطر اينكه انسان خودش نامحدود است، خداي تعالي فرموده است در بهشت هم آن قدر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ماني،«هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ »([6]) «خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا »([7])، هميشه در بهشت، يا در جهنّم، فرقي نمي‌كند هميشه خواهي بود. ديگر مرگ از بين مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود. روايت دارد كه روز قيامت چند تا اعلاميّه خداي تعالي به افراد بشر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد: يكي از اعلاميه‌ها اين است كه به احدي امروز ظلم نمي‌شود، اين يك ، دوّم اينكه مرگ در عالم آخرت از بين رفته، هيچ كس نمي‌ميرد، پس بي‌نهايت بايد آدم جلو برود، بايد دايماً پيشرفت كند، حالا؛ اوّل كاري كه بشر بايد بكند اين است كه حكمتي كه پروردگار در اختيارمان گذاشته از آن استفاده كنيم.

يك فرقي بين حكمت و فلسفه ـ همين جا بايد گفته شود، كه من گفته‌ام و اكثر شما دوستاني كه تا حدّي با عرايض من آشنا هستيد ـ هست و آن اين است كه حكمت متكّي به وحي پروردگار است و هر كسي را كه هر چه از عقلش، از فكرش، از فكر بشريش استفاده كرد حكمت نمي‌گويند، حكمت يك مقدار مقدّماتش مربوط به كار خود انسان است بعد هم در ارتباط با پروردگار، خدا به او يا از طريق وحي كه به انبياء بوده يا از طريق الهام كه براي همه كس هست، خداي تعالي به انسان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رساند. ولي فلسفه اين طور نيست، همه گفته‌اند كه هر چه كه بشر با فكر خودش، حالا افكار بلند و متعالي مثل افكار سقراط و افلاطون و بوعلي سينا است، فلسفه را يافته و افكاري هم هست و مثل افكار بعضي از متفلسفين، كساني كه خودشان را به فلسفه ‌چسبانده‌اند و چيزي از فلسفه نمي‌فهمند اين‌ها هم هستند. در عين حال، همه‌ي اين‌ها محدود است، چرا؟ به جهت اينكه فكر بشر محدود است. همه جا به بن‌بست مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورند، چرا؟ به خاطر اينكه فكر بشر به بن‌بست مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد، و به تنهايي نمي‌تواند پيش ببرد. امّا كسي كه پيرو حكمت است، حكمت، از جانب خدا است. يك مقداري بشر بايد فكر كند، كار كند، تا برسد به حكمت. وقتي كه رسيد به حكمت ديگر راه باز است تا حتّي هفته گذشته عرض كردم تا خود بهشت، كه در بهشت هم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند: «قرآن را بخوان و پيش برو،» جايي كه بن‌بست باشد، متوقّف انسان بشود، نخواهد بود.

بنابراين، بايد اول كاري كه ما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيم از راه حكمت، از راهي كه خدا راهنمايي‌مان كرده، حالا حكمت را مستقيماً به خودمان داده باشد كه نداده و يا حكمت را به پيغمبراكرم و ائمّه‌ي اطهار عنايت كرده كه داده و از آن‌ها ما بايد استفاده كنيم. بنابراين، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيم بفهميم كه خدا رحمان است؛

به مردم نگاه كن، عقلت را كار بينداز، ببين چه بشري را ، چه حيواناتي را ، چه حشرات ريزي را، خداي تعالي به آن‌ها روزي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد«وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ»، خيلي عجيب است! هيچ جانداري، «دابّة» به معناي موجودي است كه تكان مي‌‌‌‌‌‌‌خورد، هيچ جانداري نيست در روي زمين، گاهي نمي‌دانم ديديد با ذرّه‌بين نگاه كنيد يك حشرات بسيار ريزي مي‌‌‌‌‌‌‌بينيد روي دستتان حركت مي‌‌‌‌‌‌‌كنند، اين همه چيز دارد، هر چه كه فيل دارد پشه هم دارد، همه‌ي اين موجودات را خدا روزي مي‌‌‌‌‌‌دهد،«وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَيَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا»([8])، شما نمي‌دانيد توي اين اتاق چند تا حشره در حركتند و روزي اين‌ها چيست و غذايشان چيست؟ چرا، چند تا مرغ توي قفس كرده باشيد تا حدي آن هم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانيد چه بايد به او بدهيد بخورد و چه آبي بايد در مقابلش بگذاريد. اما اين حشراتي كه يقيناً توي اتاق گرمي هست، حالا ريز يا درشت، موش باشد يا مورچه، فرقي نمي‌كند. اين‌ها هستند، شما به روزيشان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسيد؟«أَ أَنْتُمْ تَرْزُقُونَهُ،أَ أَنْتُمْ(به اصطلاح) تَزْرَعُونَهُ»([9]) اين آيه‌ي شريفه؛ شما زراعت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد؟ شما روزي به اين‌ها مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهيد؟ شما به اين‌ها طعام مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهيد؟ يا ما اين كار را مي‌كنيم؟ مي‌بينيد اين حشره همين‌طور هست. پشه را زديد، اصلاً نگذاشتيد از بدن ‌شما استفاده كند، صبح مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينيد باز هم آن بالا سرحال نشسته،

مورچه‌ها، شما حساب بكنيد كه توي اين برف عجيبي كه الان اطراف تهران را گرفته و به خاطر گرمي خانه‌هاي تهران، تهران فعلاً خيلي برف ندارد، امّا در اطراف تا يك متر و هفتاد سانت – به من همين ديشب خبر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دادند كه ‌هست.- اين حيوانات، اين حشرات، اين مورچه‌ها چه كار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند، سال بعد هم مي‌‌‌‌‌‌‌‌بينيد همه‌اشان ريختند بيرون، يك روز آفتاب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود همه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ريزند بيرون، اين‌ها چه كار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌كردند؟ اين آب بايد طبعاً وارد سوراخي كه تحت زمين هست وارد بشود، جوري خانه‌هايشان را مي‌‌‌‌‌سازند كه آب مي‌‌‌‌‌رود آنجا، نمي‌شود آب نرود آب مي‌‌‌‌‌رود ولي آن قسمت فوقانيش نمي‌رود و آن‌ها سالم و زنده مي‌‌‌مانند. شما يك مورچه را بيندازيد تو آب حتماً خفه مي‌‌‌شود، امّا  آنجا با اينكه زير زمين است خفه نمي‌شود. غذا مي‌‌‌‌خورد. حالا يا با فعّاليّت خودش غذايش را تهيّه مي‌‌‌‌كند، يا مثل زنبور عسل، شما زنبورهاي عسل را نگاه كنيد توي كندو، اين‌ها همه‌‌شان در زمستان و هواي سرد رفتند توي آن مسدسي كه دارند نشسته‌اند و غذا مي‌‌‌‌خورند. غذا از كجا مي‌‌‌‌آورند؟ عسل خودشان، عسلي كه به شما قدرت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد به خود آن‌ها قدرت نمي‌دهد؟ آن را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورند، يا ساير حيوانات، يك خرده روي اين‌ها فكر كنيد تا رحمانيّت پروردگار را تعليم بگيريد.

آقايان! بيكار ننشنيد. به خدا قسم روزي نيم ساعت بر هر مسلماني به نظر من واجب است كه بنشيند درباره‌ي اين موضوعات فكر كند. آخر كي به اين‌ها روزي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهي؟ چطور مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود اين‌ها روزي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورند؟ به خود حضرت موسي قسم اگر ما عقل داشته باشيم، فكر داشته باشيم، روزي خوردن يك مورچه از عصاي حضرت موسي اژدها شدنش مهم‌تر است. من يك وقتي اردبيل بودم. ديدم مورچه‌هايش آنجا خيلي ريزند. به دوست مان، آن كسي كه ميزبان‌مان  بود، گفتم: «مي‌‌دانيد اينجا چرا مورچه‌هايش ريزند ولي در آفريقا مورچه‌ها آن قدر بزرگند؟» گفت: «نه!» گفتم: اين‌ها در ماه، در سال، شايد يكي دو مرتبه بيشتر از زيرزمين بيرون نمي‌آيند، رشد نمي‌كنند ولي زنده‌اند، ولي هستند، فكر كنيد. يكي از دستورات نمي‌خواهم من، عرض كردم من نمي‌خواهم دستور به شما بدهم ولي دستور الهي است عرض مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم، يكي از دستورات اين است روزي چند دقيقه‌اي، چند ساعتي، كم‌كم طوري مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود كه دايماً شما در فكر همين مسايليد و به جايي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسيد از همين راه كه خدا را در همه جا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينيد. «لَو كُشِفَ الْغِطَا‌ءُ مَا ازْدَدْتُ يَقِينًا»([10])، حضرت نمي‌خواهد خودنمايي بكند، و ما به آن مرحله نمي‌رسيم، و ما را به اصطلاح مردم، جيزّك بدهد. اين كار را نمي‌خواهد بكند. مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد به ما بگويد كه اگر شما هم قدم‌تان را جاي قدم من بگذاريد، افكارتان مثل افكار من باشد، با افكار من حركت كنيد به جايي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسيد كه اگر تمام پرده‌ها ـ  اصلاً پرده‌اي باقي نمي‌ماند ـ حجاب‌ها همه رفع مي‌‌شود، « مَا ازْدَدْتُ يَقِينًا»، فرقي در يقينم پيدا نمي‌شود. «مَا رَأَيْتُ شَيْئًا اِلَّا وَ رَأَيْتُ اللهَ قَبْلَهُ وَ بَعْدَهُ وَ مَعَهُ»، شما به كجا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانيد فكر كنيد كه فكرتان، عقلتان، توجهتان به خدا و قدرت پروردگار زياد نشود. قدرت پروردگار، علم پروردگار، خدا همه را مي‌‌‌‌‌‌‌داند كجا هستند؟ چه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند؟ اين‌ها خيلي مهم است. و به نظر من بر هر مسلماني، مخصوصاً شما كه اهل تزكيه‌ي نفس و كمالات مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيد باشيد يا هستيد واجب است، چون لقاء پروردگار از همين طريق به دست مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد، واجب است كه در شبانه روز مثل نمازتان، مثل روزه‌تان، مثل ساير واجباتتان، بنشينيد روي همين مسايل فكر كنيد. اين يك بحثي است در بين دانشمندان بزرگ، شعور حيواني.

يك بحثي است درباره‌ي نظم كنترل جمعيّت حيوانات، اين كنترل جمعيّت حيوانات هم خيلي مهم است، شما مثلاً فرض كنيد توي حوض منزلتان دو تا ماهي يك نر يك ماده مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اندازيد، سال ديگر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينيد ماشاءالله! هزارتا بچه كرده‌اند، خوب همين جور تكثير بشود تو دريا، يك وقت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينيد اصلاً جايي براي آب باقي نمي‌گذارند، رو همين حساب، ولي شما هر سال كه تور را مي‌‌‌‌اندازيد‌ همان ده تا ماهي كه هر سال مي‌‌‌‌‌‌‌‌آمده توي تورتان همان مي‌‌‌‌‌‌‌‌آيد. اين را كي تنظيم مي‌‌‌‌‌‌كند؟ جدّاً فكرش را بكنيد كي اين را تنظيم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند؟ يك تخم هندوانه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كاريد توي اين، يك دانه از اين هندوانه‌ها صدتا تخم است همه‌‌شان بوته‌ي هندوانه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. يا مثلاً در جاهايي كه بعضي از چيزها هست كه به بشر اجازه نمي‌دهد كنترلش بكنند؛ در يكي از ممالك اروپايي يك گياهي است از سنخ كاكتوس، در ميان خانه‌ها پيشرفت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد و يك حشره‌ايي بود مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمد اين را كنترلش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد يعني نمي‌گذاشت زياد رشد كند. اين‌ها با اين حشره مبارزه كردند، حشره را از بين بردند. آن قدر اين گياه رشد كرد توي تمام اتاق‌ها، توي تمام خانه‌ها، هر چه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بريدند بيرون مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ريختند باز هم زياد بود. رفتند از همان حشره برداشتند آوردند همين‌جا، تكثيرش كردند كه بيايد و باز كار خودش را شروع كند آنكه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند كنترل كند. اين حكمت‌ها را كي به موجودات عنايت كرده؟ اين مسايل را كه به عالم تكوين محبّت كرده؟

سال‌ها است، ميليون‌ها سال است حيوانات دارند تكثير مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند، موجودات دارند، هر حيواني كه بيشتر لازم بوده، ولو اين كه تكثيرش كمتر باشد، بيشتر قرارش داده مثل گوسفند، هر حيواني كه كمتر لازم بوده، ولو تكثيرش زيادتر باشد مثل گرگ كمتر قرارش داده، اين تنظيم حيوانات را كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند؟

اين عرايض را عرض مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم براي اينكه به دو صفت از صفات پروردگار خوب آشنا بشويد: يكي علم خدا و دوم قدرت خدا، همين دو صفت شما را به خدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رساند؛ يعني روي علم و قدرت خدا فكر كنيد كم‌كم هر چه كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينيد خدا را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينيد، هر چه كه ملاحظه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد.

خودتان بنشينيد فكر كنيد، چرا بايد مرد  اين شكلي باشد، چرا بايد زن آن شكلي باشد؟ چرا بايد حيوانات؛ در حيوانات جنس نرش زيباتر از ماده‌اش باشد و در انسان جنس ماده‌اش زيباتر از نرش باشد. اين را بنشينيد فكر كنيد. چرا؟ يك فكري بكنيد ببينيد چرا اين كار را كرده؟ چون آن‌ها زيبايي و زشتي را زياد نمي‌فهمند، بايد حيوان نر را نگه دارند نسلش را حفظ كنند بشر، نسلش را حفظ كند يا به هر دليل ديگر ولي در انسان اين مسأله معلوم است حساب دارد حسابي باز كردن اين طوري شده و امثال اينها.

يك قدري اين «توحيد مفضّل» را بگيريد فارسي‌ ترجمه‌ شده بخوانيد، حضرت صادق صلوات الله عليه براي تزكيه‌نفس توحيد به آن‌ها مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد.

يك روز مفضّل بن عمر ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمد كنار قبر پيغمبراكرم ـ از اصحاب امام صادق بود. ديد ابن ابي‌العوجاء‌ بعضي از اين زنادقه آن وقت‌ها زيادتر بودند؛ اين‌ها نشسته‌اند به پيغمبر جسارت دارند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند، كنار قبر پيغمبر. اين خيلي عصباني شد، اوقاتش تلخ شد، اوقاتش تلخ شد كه چرا شما اين حرف‌ها را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنيد درباره‌ي پيغمبر، و دعوا كرد با اين‌ها. گفتند: «تو كي هستي؟» ـ خوب گوش بدهيد. خوب گوش بدهيد ـ گفتند: «تو كي هستي؟» گفت: «من مفضّل بن عمر، شاگرد امام صادق هستم». گفتند: «تو شاگرد امام صادق نيستي!» چرا هستم! گفتند: «ما با امام صادق تندتر از اين‌ها  حرف زديم هيچ وقت اوقاتش تلخ نشده و با ما دعوا نكرده». ببنيد، غضب، صفات دروني، مربوط به اصحاب امام صادق هم بوده.  تو شاگرد امام صادق نيستي، برو رد كارت. خودش هم پيشمان شد كه چرا من اين جور تند برخورد كردم. چون خداي تعالي در قرآن مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد: «وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ»([11])، يك جواني يك روز پيش من آمد گفت: «آقا من خدا را قبول ندارم، با من حرف مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زني،» همين جور. تو كانون بحث و انتقاد ديني نشسته بودم. گفتم: «اگر خدا را قبول مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داشتي كه ما با تو حرفي نداشتيم، تو هم خدا را قبول داشتي، ما هم؛ چي بگوييم به هم؟ چون خدا را قبول نداري بيا بنشين حرف بزنيم. امام صادق، رفت خدمت امام صادق. امام صادق فرمودكه: «بنشين». نشست. برايش از خداشناسي حرف زد، ايني كه من شروع كردم به اين مطلب چون هر چه زحمت شما كشيده‌ايد، ما كشيده‌ايم، ديديم كه خيلي موفقيّت آن‌ طوري كه من مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواستم نشده گفتم: «بنشينيم يك قدري درباره توحيد و خداشناسي حرف بزنيم.» حضرت يك كتاب است، توحيد مفضّل آن‌هايي كه ديده‌اند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانند. يك كتاب است، يك كتاب مطلب، فلسفه نبافت حضرت، امام صادق براي مفضّل – خدمتتان عرض شود – كه از بعضي مسايلِ عرفاني صحبت نكرد. آخر عرفا مي‌‌‌گويند: ما بايد رياضت بكشيم تا خدا خودش، خودش را به ما نشان بدهد. اين تا يك حدّي بعداز يك مراحلي شايد درست باشد، امّا از اول نه.

چه گفت؟ گفت: «به اين حيوان نگاه كن، به فلان كبوتر نگاه كن، به طاووس نگاه كن» برايش توضيح دادند. كه ان شاءالله! در آن كتاب بخوانيد. برايش توضيح دادند، كم‌كم اين‌ها را ياد گرفت و آن اخلاقیّاتش.

انسان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانيد چرا بعضي وقت‌ها عصباني مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، غضب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند؟ براي اينكه راه ديگري براي فرار از اين مخمصه ندارد، خودش را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد. اگر شما دلايل كافي براي اثبات وجود خدا داشته باشيد، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نشينيد قشنگ، همان‌طور كه عرض كردم كه تو اگر به خدا معتقد بودي ما با تو حرفي نداشتيم. حالا حرف داريم. و حرف حقّ، هيچ‌ وقت با غضب كاري انجام نمي‌دهد.

پس بنابراين به علم و قدرت پروردگار تفكّر كنيد. علم پروردگار همه‌ جا هست، شما همين گلدان‌هايي كه اينجا هست نگاه كنيد، اصلاً تو فكرش هم نيستيد، بله، گل خوبي است، سبزي خوبي است، توي زمستان اينجا سبزه، همين، همين اندازه كافي است؟! برو ببين اين برگ‌ها چطوري تنظيم شده؟ اين همه گل؛ يك روزي پهلويي يك گلستاني تقريباً، يك جاي پر گلي بود من با يك نفر ايستاده بودم، او به من مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت. مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت: «خداي مهربان، خداي رحمان، خدايي كه تو را از هر چيزي بيشتر دوست دارد به تو گفته، چه گلي را دوست داري برايت درست كنم؛ قبل از اينكه تو انتخاب كني برايت همه را درست كرده كه هر كدام را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهي انتخاب كني. يك گلدان خريديد برديد توي خانه، بنشينيد فكر كنيد رويش، هر ورقش دفتري است معرفت كردگار، رويش فكر كنيد، ببينيد چطور اين‌ها تنظيم شده؟

به خدا قسم آقايان اگر فكر نكنيم، فكرمان مختل مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. ببينيد اين‌هايي كه اهل دنيا هستند، هر چه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييم امام زمان، مي‌‌‌‌‌‌‌گويند بله! ما ان شاءالله انتخاب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شويم براي وكالت، مثلاً ديگر، امام زمان همه كاره است، نه مردم بايد انسان را دوست داشته باشند تا رأي بدهند. امام زمان كارها را زير و رو مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند. همه‌ي مردم تو را دوست داشته باشند ولي در عين حال رأي نمي‌آوري. مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد: بله! آقا خيلي لطف دارند ـ حالا اگر شيعه باشد و اگر ايراني باشد ـ آقا خيلي لطف دارند. ولي از تو حركت، اين را ياد گرفته‌ايم، «وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى»([12])، انسان سعي خودش را به همان معنايي كه در اول عرايضم كردم بايد بكند. چرا؟ به جهت اينكه فقط و فقط فكرش مختل نشود. عقل را خدا به انسان داده، فكر را انسان دارد و بايد اين‌ها را به كار بياندازد. درست، امّا بقيّه‌اش را بايد با خدا، با امام زمانش مرتبط باشد.

روز جمعه است. امروز متعلّق به حضرت ولي‌عصر ارواحنافداه است، يك كلمه، آقا! ما از خودمان هيچي نداريم، تا اندازه‌اي كه فكرمان بايد پيش برود فكر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيم، تا اندازه‌اي كه بايد عقل‌مان فعّال باشد به كار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اندازيم، آقا بقيّه‌اش با شما.

«إِنَّ  للهِ عَلَي النَّاسِ حُجَّتَيْنِ»، خدا براي انسان دو حجّت قرار داده: «حُجَّةً ظَاهِرَهً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً»، يك حجّت ظاهري كه انبياء هستند، رسل هستند، آن‌ها سرچشمه‌ي همه‌ي حقايق اند و ائمّه‌اطهار عليهم الصلوة و السلام هستند. اين حجت ظاهري «وحجة  بَاطِنَةُ الْعُقُولُ»([13])، حجج باطنه عقل است، عقلت را فعال كن، رشد داشته باش ـ شما توي مدرسه اگر معلّم باشيد به آن بچّه‌اي بيشتر توجّه داريد كه  فكرش بيشتراست، عقلش بيشتر است، فهمش بيشتر است، به آن بيشتر توجّه داريد ـ تا خداي تعالي و امام زمان به شما توجّه كنند. فكرت را فعّال كن. عقلت را فعّال كن، روزي نيم ساعت بنشين به آيات الهي توجّه كن لااقل، وقتي كه اين نيم ساعت را شما ادامه داديد، كم‌كم مي‌‌‌‌‌بينيد لذّت مي‌‌‌‌‌برد انسان، خيلي انسان لذّت مي‌‌‌‌برد، بعضي از لذايذ است كه ما هنوز نچشيده‌ايم. و الاّ ول نمي‌كنيم. شما چند دقيقه بنشينيد بگوييد: «خداجان، قربان اين كارهاي خوبي كه انجام دادي بروم. اگر من چشم نمي‌داشتم» چي مي‌‌شد؟ اگر من زبان نمي‌داشتم چي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد؟ اگر مثلاً من گوش شنوا نمي‌داشتم ـ خوب هستند، نمونه‌هايي را خدا قرار داده كه شماها اقلاً بفهميد ـ چه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد؟ اين‌ها همه هستند، با خدا بنشين، كم‌كم مي‌‌‌بيني يك لذّتي بردي، به خدا قسم آن‌هايي كه لذّت نتوانند از اين مناجات‌ها، تفكرها و تعقّل‌ها ببرند، يك خرده‌اي بايد روحشان را معالجه كنند، به جهت اينكه يا مرده يا نزديك است بميرد، محتضر است، ذائقه ديگر ندارد، نمي‌تواند بچشد. يك نيم ساعتي كه اين جوري هي گفتيد و گفتيد و گفتيد، اشك‌تان كم‌كم جاري مي‌‌شود، توجّه‌تان به خدا زياد مي‌شود، مي‌بينيد نمي‌توانيد دست بكشيد، يك ساعت‌تان مي‌‌شود دو ساعت، دو ساعت‌تان مي‌‌شود يك روز، يك روزتان مي‌‌شود يك شبانه روز، دائماً ديگر به ياد خدا هستيد ديگر آنجا نشستن هم نمي‌خواهد، اين را به شما بگويم. نگوئيد: «ما از كار مي‌افتيم». يك كسي براي من گفته بود كه فلاني، پاي صحبت‌هايش ننشينيد چون انسان را از دنيا خارج مي‌‌كند و از ماديّات و اين‌ها بيرون مي‌‌كند. گفتم: «اگر باشد بايد خود من بيشتر از همه، با من بيشتر اين معامله را مي‌‌كند،» نه! كم‌كم جايي مي‌‌رسيد با خدا داريد حرف مي‌‌زنيد، ياد خدا هستيد مهم‌ترين كارهاي فكري را هم مي‌‌كنيد چون هم خدا كمكتان مي‌‌كند هم فكرتان. دليلش هم آيه قرآن است: «رِجَالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ»([14]) مرداني هستند كه بيع و شراع و خلاصه از بيع و شراع شروع كرده تا برويد به اختراعات و اكتشافات، از ياد خدا كه بازشان نمي‌دارد هيچ، بلكه خدا هم بهشان كمك مي‌‌كند. مي‌‌گويند: ايّاك نستعين، خدايا ما از تو كمك مي‌‌خواهيم خدا هم كمكشان مي‌‌كند. درباره‌ي بوعلي‌سينا دارد كه هر وقت مسأله‌اي مشكل مي‌‌شد برايش به صريح قرآن كه «وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ »([15])، مي‌‌رفت دو ركعت نماز توي مسجد مي‌‌خواند وقتي كه كارش به بن‌بست مي‌‌رسيد مي‌‌گفت خدايا اين مسأله را براي من حل كن و درباره‌ي ائمّه‌اطهار كه؛ فوق‌العاده، دائماً، خوشا آنان كه دائم در نمازند، «الَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ »([16])، هميشه به فكر خدا هستند، هميشه به ياد خدا هستند، و اين هم كه درباره‌ي بوعلي گفتند، بوعلي توي فلاسفه يك مقداري كنار صراط مستقيم دارد حركت مي‌‌‌‌‌‌كند، والاّ من اسم اين شخصيّت‌ها را با داشتن ائمّه‌ي اطهار و علماي بزرگ نمي‌برم.

خدايا! روز جمعه است، اين دلها من مي‌‌دانم همه متوجّه خليفه‌ي تو، جانشين تو، امام تو در روي زمين هستند. خيلي سخت است كه انسان در اين ربع مسكوني كره‌ي زمين، با امامش باشد و به ياد او نباشد. «عَزِيْزٌ عَلَيَّ اَنْ اَرَي الْخَلْقَ وَ لاتُرَي»([17])، يا بقيةالله! گرفتاري‌هاي دنيايي‌مان نمي‌گذارد ما زياد درباره‌ي خدا و تو و دينمان فكر كنيم. اين دوستان روز جمعه، روزي كه متعلّق به تواست استراحتشان را گذاشتند آمدند در اين مجلس يادي از تو بكنند، يا بقيةالله! اگر از نظر بدني با ما مصلحت نيست در ارتباط باشي، از نظر روحي با ما در ارتباط باش. «ان شاءالله» بيايد دنيا را پُر از عدل و داد كند، نگذارد دشمنان با ائمّه‌ي اطهار – بهترين خلق خدا اين گونه رفتار كنند كه آن شخص راوي گفت: بالين امام صادق عليه‌السّلام رفتم ديدم آن قدر اثر سم در بدن مقدّسش فعّاليت كرده كه از تمام بدن آن حضرت استخوآن‌هايي بيشتر باقي نمانده. روز دوشنبه، روز شهادت امام صادق است. وقتي كه از دار دنيا رفت، «صَارَ الْمَدِينَةُ ضِجَّةٌ وَاحِدَةٌ»، شهر مدينه همه گريه كردند از دوري امام صادق، همه ناراحت شدند.

امّا در روز عاشورا وقتي كه ابي‌عبدالله الحسين در ميان گودي قتلگاه افتاده، همه شادي مي‌‌كردند، همه دست مي‌‌زدند، جز يك عده از زن و بچّه كه از خيمه‌ها بيرون ريختند.

صلّي الله عليك يا اباعبدالله. السلام عليك يابن الرسول الله السلام عليك و رحمة الله و بركاته.

نسئلك اللّهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب‌الزمان ياالله، ياالله، ياالله، ياالله، ياالله، ياالله، ياالله، ياالله، يا رحمان يا رحيم، يا مقلّب القلوب يا قاضي الحاجات،

صلّ علي محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم.

خدايا! فرج امام زمان ما را برسان

چشم همه‌مان را به جمالش روشن بفرما

گرفتاري‌هاي دنيايي‌مان برطرف بفرما

آخرتمان را اصلاح بفرما

زير سايه‌ي امام زمان حوايجمان برآورده بفرما

پروردگارا! دعاهايمان را مستجاب بفرما

امروز را روز ظهور امام زمانمان قرار بده

گذشتگانمان، به آبروي امام زمان غريق رحمت بفرما

مريض‌هاي اسلام، مريض منظور السّاعه! لباس عافيت بپوشان

امواتمان، شهدايمان غريق رحمت بفرما

عاقبتمان ختم بخير بفرما

3- معجزات الهي به دو گروه تقسيم مي‌شود: اول آن معجزاتي است كه ظاهري است مثل كور شفا دادن و عصا اژدها شدن. دوم آن معجزاتي كه علمي و عقلي است كه قرآن از اين نوع معجزات مي‌باشد. گروه اول معجزات به طور معمول مردم عوام معمولي را به خود جلب مي‌كند و گروه دوم معجزات مردم اهل تحقيق و دانشمند و به طور كلي مردم آخرالزمان را به خود متوجه مي‌نمايد و آن هدفي كه معجزه به دنبال دارد يعني ايمان به خدا را محقق مي‌نمايد و به همين جهت است كه اگر تمام دنيا را بگرديم كمتر از يك درصد مردم شايد پيدا شوند كه خدا را قبول نداشته باشند  و الا تمام مردم دنيا عقلا خدا را پذيرفته‌اند و لذا در يك بررسي كلي مي‌توان فهميد كه خداي تعالي مردم قبل از پيغمبر اكرم m را عوام دانسته است.

4- در بحث خداشناسي وحدت مصنوع انسان را متوجه وحدت صانع مي‌كند يعني يك هماهنگي و نظم فوق العاده عجيبي در بين مخلوقات و مصنوعات مشاهده مي‌شود كه انكار تمام مجموعه يكي است و اين خود توحيد و وحدت صانع را ثابت مي‌كند.

5- يكي ديگر از چيزهايي كه با راهنمايي فكر و عقل انسان را متوجه خدا و توحيد مي‌كند بحث حيوانات و شعور حيواني است.

         حيوانات داراي قوه تفكر و تعقل نمي‌باشند و هر موجودي كه اين قوا را نداشته باشد نمي‌تواند به زندگي خود ادامه دهد ولي مي‌بينيم كه حيوانات در حال زندگي هستند و مي‌دانند چه بخورند و چگونه توالد و تناسل نمايند و در هنگام مريضي داروي خود را مي‌دانند. آنچه در حيوانات وجود دارد كه سبب بقاي زندگي آنها مي‌شود شعور حيواني است. خداي تعالي خلقت هر موجودي را به او عطا كرده يعني به حيوان گوشتخوار دندان نيش داده و به ساير حيوانات هم به نسبت خودشان هر چه نياز بوده در خلقتشان قرار داده است و سپس آنها را هدايت نموده. و لذا حيوان در فطره و ساختمان وجوديش يك شعور اوليه وجود دارد و آن گاه بر اساس نياز هم هر چه لازم باشد به او الهام يا وحي مي‌شود و باصطلاح شعور ثانوي برايش ايجاد مي‌گردد و اين شعور حيواني است.

          برخورد خداي تعالي با انسان و حيوان متفاوت است.حيوان چون قوه تفكر ندارد و از طرفي هم بايد باقي بماند لذا خداي تعالي او را مستقيماً حفظ مي‌كند و روزي‌اش را در مقابلش قرار مي‌دهد اما خداي تعالي به انسان قوه تفكر و تعقل داده است و درست است كه روزي انسان را هم خدا مي‌دهد ولي نه مثل حيوانات بلكه بايد عقل و فكرش را به كار بيندازد و خداي تعالي با واسطه فكرش به او روزي مي‌دهد و كارهايش را راه مي‌اندازد. به همين جهت انسان بايد بفهمد كه رشد فكري او از اهميت زيادي در نزد خداي تعالي برخوردار است تا جايي كه روزي او را منوط به فكرش نموده‌اند و لذا انسان بايد در هر كاري كه مي‌خواهد انجام دهد اول فكر خودش را به كار بيندازد و اگر به نتيجه نرسيد از افكار ديگران كمك بگيرد و هنگامي كه عزو بر انجام كاري پيدا كرد بر خدا توكل كند و حركت نمايد و علت خمودگي فكري اهل استخاره اين است كه فكرشان را به كار نمي‌اندازند. كساني كه فكرشان رشد مي‌كند از ماديات به جهت محدود بودن آن خسته مي‌شوند و قدم در عالم بي‌نهايت مي‌گذارند.

          فرق حكمت و فلسفه اين است كه مقدمات حكمت مربوط به كار خود انسان است و بعد هم در ارتباط با پروردگار است كه يا از طريق وحي و يا از طريق الهام به انسان مي‌رسد و بالاخره تماماً متكي به پروردگار است اما فلسفه تماماً متكي به علم بشري است و چون فكر بشر به بن‌بست مي‌خورد لذا فلسفه هم به بن‌بست مي‌خورد.

          تفكر در نحوه زندگي كردن و روزي خوردن حيوانات بر اهل تزكيه نفس واجب است و اگر اين كار را ادامه دهند آخر آن قدر رشد مي‌كنند كه در همه جا خدا را مي‌بينند.

          تكثير حيوانات و تنظيم كنترل آنها مطلب مهمي در توجه پيدا كردن انسان به علم و قدرت پروردگار است. در نظام طبيعت اين واقعيت ديده مي‌شود كه هر حيواني كه بيشتر نياز است و لو تكثيرش كم باشد زياد است و برعكس هر حيواني كه نياز به آن كم است و لو تكثيرش زياد باشد كم مي‌باشد.

          تفكر در قيافه ظاهري موجودات انسان را متوجه خدا مي‌كند. در حيوانات جنس نر زيباتر از ماده است تا به اين وسيله بشر نسل حيوان را حفظ كند چون ماده كه به خاطر منافعش محفوظ مي‌ماند اما نر شايد اگر خوش قيافه نبود كمتر مورد توجه قرار مي‌گرفت اما در انسان به خاطر فهم و شعوري كه هست ماده از نر زيباتر است.

          از علل مهم عدم كنترل غضب و بعضي ديگر از صفات دروني ضعف عقايد است و لذا امام صادق u براي مفضل بن عمر كه در برخورد با بعضي از كفار غضب نموده بود درس توحيد گفت و لذا مردم بايد كتاب « توحيد مفضل » را بخوانند. علت اين كه مردم در برخورد با مسائل عصباني مي‌شوند و غضب مي‌كنند اين است كه راه ديگري براي فرار از مخمصه ندارند و الا اگر دليل براي اثبات عقايد خود داشته باشند از حريم عقايد خود دفاع مي‌كنند و به غضب نمي‌آيند.

          انسان اگر فكرش را به كار نگيرد فكرش مختل مي‌شود مثل اهل دنيا كه هر چه مي‌گويي همه كاره اين عالم امام زمان ارواحنا فداه است او باز مي‌گويد: بله، اما از تو حركت . . ..

          سعي و تلاش انسان فقط و فقط براي جلوگيري از اختلال فكرش است و پيشرفت‌ها و به هدف رسيدن‌ها ربطي به سعي و تلاش انسان ندارد و بلكه اين قسمت اصلي در دست خدا و امام زمان ارواحنا فداه است.

          خدا براي مردم دو حجت قرار داده يك حجت ظاهري كه انبياء هستند و ديگري حجت باطني كه عقل است.

          كسي كه فكر و عقلش فعال‌تر باشد بيشتر مورد توجه امام زمان ارواحنا فداه قرار مي‌گيرد.

          راه رشد فكر اين است كه در آيات الهي تفكر كنيم و با خدا مناجات نماييم كه اين براي انسان لذتي دارد و آنهايي كه از مناجات با پروردگار لذت نمي‌برند بايد روحشان را معالجه كنند.

          تفكر در آيات الهي و مناجات با پروردگار رشدي به انسان مي‌دهد كه دنيا و آخرتش آباد مي‌گردد چرا كه در گرفتاري‌ها مي‌گويد: « ايّاك نستعين » و خدا هم به او كمك مي‌نمايد مثل اين كه بوعلي در برخورد با مسائل مشكل به سجده مي‌رفت و دو ركعت نماز مي‌خواند و حل مشكلش را از خدا مي‌خواست.

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

 

جهت دانلود فیلم جلسه کلیک کنید


[1] نحل/68

[2] طه/50

[3] لقمان/20

[4] الرحمن/33

[5] آل عمران/159

[6] بقره/39

[7] نساء/122

[8] هود/6

[9] واقعه/64

[10] بحار: 40/153؛ شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد:7/253؛ ارشاد القلوب:2/212

[11] نحل/125

[12] نجم/39

[13] كافي:1/15، وسايل الشيعه:15/206، بحار:1/137

[14] نور/37

[15] بقره/45

[16] معراج/23

[17] مفاتيح الجنان، دعاي ندبه

۱۵ شوال ۱۴۲۳ قمری- ۲۷ آذر ۱۳۸۱شمسی- جلسه دوم اعتقادات

 متن سخنراني 15 شوال المكرم 1423 مصادف با 27 آذر 1381 و 18 دسامبر 2002

 

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَي رَسُولِ اللهِ وَ عَلَي آلِهِ آل اللّه  لَا سِيَّمَا عَلَي بَقِيَّةَ اللهِ فِي الْاَرَضِينَ رُوحِي وَ اَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الْآنِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.

«اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ وَجَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبَادِهِ جُزْءًا إِنَّ الْإِنسَانَ لَكَفُورٌ مُبِينٌ»([1])

يكي از دوستان و از سادات محترم؛ در هفته‌اي كه گذشت از دار دنيا رفت، جناب آقاي هاشمي، همين‌طور كه نشسته‌ايد يك حمد و سه قل‌هو الله براي آن مرحوم بخوانيد.

من از طرف همه‌ي دوستان و كساني كه ايشان را به خصوص مي‌‌شناختند به خانواده‌ي محترمشان تسليت عرض مي‌‌كنيم. اميدواريم خداي تعالي ايشان را با اجدادشان محشور كند.

ما از روز اوّلي كه اين جلسه روز جمعه را تشكيل داديم، با اين شرط كه من هر كجاي ايران كه باشم و وسيله‌اي براي پخش عرايضم باشد، در همانجا صحبت مي‌‌كنم ولو براي چند نفر كه در مجلس هستند باشد. و اين سلسله بحث‌هايي كه در روز جمعه ساعت 9 عرض مي‌‌شود، به منظور درس است و حتماً از دوستان در وقتي كه بخواهند مرحله‌اي داشته باشند، مطلب سؤال مي‌‌شود و طبق اين مطالبي كه عرض شده ان‌شاءالله و طبق آنچه كه رشد كرده‌اند به آنها اجازه‌ي مرحله‌را خواهيم داد.

بحثي كه هفته‌ي گذشته كه مقدّمه‌ي بحث‌هاي آينده است عرض شد و بعضي از دوستان گفتند: “ما درست نشنيده‌ايم به خاطر ارتباطي كه يك مقدار ضعيف بوده.” – در يك جمله عرض مي‌‌كنم، – يك هفته‌ي ديگر براي اينكه بتوانند آنها كاملاً به مطلب برسند مهلت داده مي‌‌شود. مطلبي كه هفته‌ي گذشته مشروح عرض كردم اين بود كه همه‌ي شماها، آنهايي كه مي‌‌خواهند توي مراحل تزكيه‌ي نفس باشند و ان‌شاءالله بتوانند كاملاً به حقيقت تزكيه‌ي نفس و پاكي دل برسند، بايد آنچه را كه در اعجاز قرآن در كتاب، (دو كتاب در اين جهت نوشته شده است)، بهتر و مهذّبش در كتاب «توضيح آيات قرآن» است، آن را خوب حفظ كنند، مقدّماتش را بدانند و كليدي است كه در هفته‌ي گذشته عرض كردم؛ خدا ثابت مي‌‌شود، رسالت رسول اكرم در اعجاز قرآن ثابت مي‌‌شود و حقايقي كه ما اگر ميلياردها سال و بلكه بي‌نهايت سال بمانيم، يك مطالبي است و حقايقي است كه همه‌ي آنها را اگر خدا توفيق داد و جزء مخلَصين شديم، بايد ياد بگيريم.

در هفته‌ي گذشته عرض كردم كه برخلاف فلسفه يا علوم بشري كه تا يك مدّتِ محدودي آن علم جا دارد كه انسان پيش برود؛ شما هر يك از علوم مادّي، علوم حتّي معنوي ولي بشري؛ اگر فكر كنيد مي‌‌بينيد تا يك حدّي انسان مي‌‌تواند پيش برود؛ ولي قرآن است كه چون وصل به وحي است، وصل به علم خداي بي‌نهايت است، در دنيا هر چه بتوانيد تعمّق كنيد باز به عمقش نرسيده‌ايد، اگر در عالم برزخ از اولياء خدا باشيد و تعمّق كنيد، باز به حقيقتش نرسيده‌ايد و در بهشت هم دستور است كه قرآن بخوانيد تا روح‌تان، فكرتان، غذاي روح‌تان؛ شما را رشد بدهد و به جايي برساند. مي‌‌بينيد كه تنها علمي است كه در دنيا، در برزخ، در بهشت كه ابدي است، براي انسان مطالبي توضيح مي‌‌دهد و حقايقي دارد كه رسماً انسان بايد به آن حقايق پي ببرد.  بسيار سطحي در اين دنيا، چون دنيا كوچك است، آنقدر نمي‌تواند پيش برود در حقايق قرآن كه روايت دارد: هر حرفي از قرآن هفتاد هزار معنا دارد و هفتادهزار كه گفته‌اند، معني‌اش كثرت بي‌نهايت است و لذا، در دنيا كافي نيست كه ما حقيقت قرآن را كاملاً درك كنيم، در عالم برزخ هم همين‌طور و در بهشت هم دايماً قرآن بخوان و بالا برو و آنقدر كه انسان در بهشت عمر مي‌‌كند، در حقايق قرآن بايد فرو برود. لذا، اين مطلبي بود كه در هفته‌ي گذشته عرض كردم و ان‌شاءالله هر كسي به اندازه‌ي ظرفش، به اندازه‌ي فهمش؛ چون در مجلس مجتهد داريم تا عوام بي‌سواد، ظرف‌هاي مختلف، ظروفي را دارند و گرفته‌اند و قرآن و آيات الهي مانند شير است كه  همه‌ي شما اگر خريدار شير باشيد، طبعاً به اندازه‌ي ظرفتان به شما داده مي‌‌شود و ان‌شاءالله كوشش كنيد علاوه بر آنچه كه من عرض مي‌‌كنم خودتان در اين آياتي كه در هفته تلاوت مي‌‌كنيد تدبّر كنيد و ان‌شاءالله به واقعيّتش و به حقيقتش خواهيد رسيد.

آيه‌ي اوّلي كه امروز تلاوت كردند كه خداي تعالي مي‌‌فرمايد:«وَجَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبَادِهِ جُزْءًا إِنَّ الْإِنسَانَ لَكَفُورٌ مُبِينٌ»در چند شب گذشته بود، درباره‌ي اين آيه‌ي شريفه من مطلبي گفتم كه «سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ، إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ»([2]) توصيف همه‌ي شخصيّت‌ها و تمام اديان و تمام دانشمندان، همه‌ي توصيف‌ها، اگر بيابيم و بررسي كنيم در مقابلش بايد گفت: «سُبْحَانَ اللَّهِ»، تنها توصيفي كه بسيار اهميّت دارد و خدا راضي است به آن توصيف، توصيفي است كه پيغمبراكرم و ائمّه‌ي اطهار فرموده باشند. خداي تعالي به عنوان گِله از بندگانش يا به عنوان اين كه چرا اين‌گونه بندگانش خدا را توصيف مي‌‌كنند كه «سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ»، مي‌‌فرمايد:

«وَجَعَلُوا لَهُ»، يعني قرار مي‌‌دهند براي خدا، «مِنْ عِبَادِهِ جُزْءًا»، از بندگانش، از مخلوقش جزئي قرار مي‌‌دهند. طبعاً وقتي كه انسان براي چيزي جزئي قرار داد، بقيّه‌ي اجزاء هم حتماً جسم است و داراي اجزاي ديگر. اگر گفتيم مخلوق خدا عين ذات خدا است و معتقد شديم كه مخلوقي هست، براي خدا جز‌ء قرار داديم. اگر گفتيم كه مخلوق يك موجي است از درياي وجود مقدّس پروردگار و اين هم جزئي از اجزاء خدا است، مخلوق يك چيز و خالق يك چيز، اينجا جزئي براي خدا قرار داديم و خداي تعالي مي‌‌فرمايد: «إِنَّ الْإِنسَانَ»، انسان كفران‌كننده است، كافر است، به آنچه كه بايد معتقد باشد اعتقاد ندارد، كفور است و يك كفران آشكارايي دارد.

پس بنابراين، در اين مجالس كه امروز اوّلين روزي است كه ما از قرآن مي‌‌خواهيم درباره‌ي توحيد و خداشناسي بهره برداريم اوّل كاري كه مي‌‌كنيم اين است كه خدا را داراي اجزاء ندانيم. خداي تعالي مجرّد مطلق است. مجرّد آن چيزي است كه نه زمان دارد، نه مكان دارد، نه اجزاء دارد، بلكه يك وجودي است كه ما به هيچ وجه ذات مقدّسش را نمي‌شناسيم. اوّل قدمي كه بايد برداريم اين است كه «اِذَا بَلَغَ الْكَلامُ اِلَي اللهِ فَامْسِكُوا»([3]) وقتي كه سخن‌تان به ذات مقدّس پروردگار مي‌‌رسد كه متأسفانه بعضي كلامشان به پروردگار رسيد و در ذات او فرو رفتند و به كفر منتهي شد ‌و «لايَزِيدُ اِلَّا تِيهَا»[4]، در روايت ديگر دارد: جز گمراهي چيزي بر انسان افزوده نمي‌شود؛ انسان وقتي به ذات خدا رسيد، ذات خدا چيست؟ كجا است؟ ـ كه همين كلمات هم نبايد گفته شود ـ وقتي كه به ذات خدا رسيد سخن‌تان را تمام كنيد، حرف نزنيد.

علّت اين دستور هم مي‌‌دانيد چيست؟ اين است كه ما هر چيزي را مي‌‌خواهيم بشناسيم بايد نمونه‌اش را با حواس ظاهري‌مان ديده باشيم يا لااقل عقل‌مان بر آن احاطه پيدا كند و چون نه عقل بر ذات مقدّس پروردگار احاطه مي‌‌كند و نه با حواس ظاهري چيزي كه نمونه‌ي ذات مقدّس پروردگار باشد ديده‌ايم، لذا ما نمي‌توانيم سخنِ ذات مقدس پروردگار را به زبان جاري كنيم؛ امّا در صفات خدا چرا.

لذا، اوّل كاري كه پيغمبر فرمود، اوّل سخني كه رسول‌اكرم بعد از بعثت فرمود، نفرمود كه بياييد ذات خدا را بشناسيد، ذات خدا را ببينيد، حتي به خدا بياييد معتقد باشيد اين را هم نفرمود؛ فرمود بياييد بگوييد: «لااِلَهَ اِلَّا اللهُ» تا رستگار شويد.

اوّل بحثي كه درباره‌ي خدا و در معرفت خدا بايد شما ياد بگيرد اين است كه خدا يكي است، «لااِلَهَ اِلَّا اللهُ». «لااِلَهَ اِلَّا اللهُ» يعني يك خدا داريد، يك حقيقت است، يك علم است، يك قدرت است كه نظم عجيب عالَم را به وجود آورده. اين عالم با اين عظمت، اين ستاره‌ها و اين كهكشان‌ها و اين افلاك دايماً در حركتند بدون اينكه كه كوچكترين برخوردي با يكديگر داشته باشند، بدون اينكه بي‌نظمي مختصري داشته باشند. در وجود خودتان نگاه كنيد، اين بدن شما آنچنان ساخته شده كه همه‌چيزش منظّم حتّي نقش سر انگشتانتان. اگر تمام مردم دنيا را در صف كنيد، نقش سر انگشتان شما با نقش سر انگشتان همه متفاوت است. لذا اين دليل است بر وحدانيّت خدا.

ببينيد، يك مثالي برايتان مي‌‌زنم تا مسأله كاملاً روشن بشود. اگر يك در و پنجره‌اي شما داشته باشيد در را يك نفر ديگر درست كرده باشد و پنجره و جاي پنجره را بنّاي ديگري، اگر اين دو با هم دقيق در آمد و حتّي يك ميليمتر با هم جدايي نداشت، شما مي‌‌گوييد: “ولو اينكه دو نفر اين پنجره را و اين در را درست كرده‌اند امّا يك فكر داشته‌اند، يك تعهّد داشته‌اند، باطنشان يك مصلحت‌انديشي در كار بوده يعني اگر اين دو نفر بدن اين دو نفر را از وسط برداريد، يك مصلحت‌انديشي در كار باقي مي‌‌ماند و آن اينكه بايد اين پنجره و اين دَر، در اين سانتيمتر باشد. اين مثال خيلي روشن است. خداي تعالي در تمام عالَم هستي اين كار را كرده و همين‌ كه منظّم است، همين كه كارها روي حساب صحيحي انجام مي‌شود، دليل بر وحدانيّت خدا است. خدا كه بدن ندارد پس يك مصلحت‌انديشي، يك فكر، كه البته كلمه‌ي مصلحت‌انديشي و فكر درباره‌ي ذات مقدّس پروردگار غلط است؛ يك علم، يك دانش، يك به اصطلاح چيزي كه مصالح را مي‌‌داند اين باقي مي‌‌ماند. شما اگر مي‌‌بينيد خورشيد در جاي خودش در حركت است، ماه در جاي خود، تمام باصطلاح منظومه‌ي شمسي ميلياردها سال است دارد مي‌‌چرخد و هيچ به هم نخورده، هيچ يكي از اينها از نظم خودش خارج نشده؛ از اين مي‌‌فهميد كه يك علم و يك قدرت در كار است كه اينها را مي‌‌چرخاند. در يك آيه‌اي كه در قرآن هست ـ در اين آيات كه امروز خوانديم نيست ولي در جاي ديگر ـ خداي تعالي مي‌‌فرمايد:«لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا»([5]) اگر در عالَم، در آسمان و زمين خداياني غير از خداي واحد يكتا مي‌‌بود، آسمان و زمين فاسد مي‌‌شد، «لَفَسَدَتَا»؛ آسمان و زمين به هم مي‌‌خوردند. آسمان و زمين چون دو فكر، دو علم، دو قدرت كنار يكديگر كار مي‌‌كردند و طبعاً وقتي كه وحدت نداشته باشند اختلاف دارند و طبعاً اختلافشان در آسمان و زمين ظاهر مي‌‌شد و فاسد مي‌‌شد. بنابراين، اين مطلبي كه عرض كردم دليل بر توحيد است. و اين كه در همه جا يعني در آسمان‌ها، در زمين،«لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»([6])، براي خدا است مالكيّت، تسلّط، اظهار قدرت در آسمان‌ها و زمين. بر اين اساس، اگر كسي دقّت كند ـ كه شماها طبعاً بايد جزء دقيق‌ترين افراد باشيد، با قلب پاكي كه خدا به شما عنايت كرده، با صفاي قلبي كه داريد ـ بايد وحدانيّت ذات مقدّس پروردگار از نظرتان خيلي واضح شده باشد كه «وَ فِي كُلِّ شَيْ‌ءٍ لَهُ آيَةٌ       تَدُلُّ عَلَي أَنَّهُ وَاحِدو»

يكي مي‌‌گفت كه چرا گفته‌اند: «وَ فِي كُلِّ شَيْ‌ءٍ لَهُ آيَةٌ       تَدُلُّ عَلَي أَنَّهُ وَاحِدو»، بايد بگويند كه خدا را اين نشانه‌ها ثابت مي‌‌كند. ولي نه؛ علاوه بر اثبات وجود خدا بيشتر از همه آيتيّت هر چيزي، وحدانيّت ذات مقدّس پروردگار را اثبات مي‌‌كند و با همين بياني كه عرض كردم.

پس بنابراين، مطلب اوّل امروز اين بود كه خداي تعالي واحد است و دليلش هم اين است كه همه‌ي چيزها با هم هماهنگ است، حتّي دقيق‌تر از در و پنجره كه مثال زدم بلكه شما شنيده‌ايد و مي‌‌دانيد و در تقاويم حتّي نوشته‌اند: “كسوف و خسوف”، وقتي كه يك كره‌اي بيايد مقابل ماه و خورشيد قرار بگيرد، كسوف يا خسوف حاصل مي‌‌شود. تا سيصد سال ديگر مي‌توانند اين را تعيين كنند. ببينيد چقدر عالم منظّم است يعني تا سيصد سال ديگر مي‌‌توانند بگويند چه دقيقه‌اي، چه ثانيه‌اي اين كره مي‌‌آيد در مقابل آن كره واقع مي‌‌شود و نمي‌گذارد نور آن كره به كره‌ي بعدي برسد. نظم را ببينيد. يا همان نشانه‌اي كه عرض كردم، آخر ما مي‌‌خواهيم از قرآن خارج نشويم و الاّ بحث‌هاي بي‌خود و بي‌ربطي كه اِنْ قُلْتُ قُلْتَ است زياد در اينجا. ما از بحث قرآن نمي‌خواهيم خارج بشويم.

«سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ»، شما در آفاق نگاه كنيد، آسمان‌ها را نگاه كنيد، زمين‌را نگاه كنيد، تمام كهكشان‌ها را نگاه كنيد اين‌ها همه‌نشانه‌ي وحدانيّت خدا است و نشانه‌ي خدا است «وَفِي أَنْفُسِهِمْ»([7]) راه دوري نمي‌خواهد برويد، در باطن‌تان، در قلب‌تان، در ريه‌هاتان، شايد مشكل باشد كار متخصّصين باشد كه چقدر منظّم است. حتّي صورتتان كه تمام قطعات صورت شما آيتيّت دارد و با هيچ فردي از افراد بشر كه الان بيشتر از شش ميليارد جمعيّتند، تطبيق نمي‌كند. در عين حال، صورتتان را هم مشكل است شما پيدا كنيد،

سر انگشتان، يعني در بدنتان نزديك‌تر از سر انگشتان براي نگاه كردن چيزي نيست. من كه روي منبر نشسته‌ام مي‌‌توانم سر انگشتانم را نگاه كنم، شما هم كه آنجا نشسته‌ايد مي‌‌توانيد سر انگشتان را نگاه كنيد. همه مي‌توانيم. همين الان هر كجا در هر جايي كه باشيم خيلي ساده هست، كسي هم اعتراض نمي‌كند كه چرا سر انگشتانت را نگاه مي‌كني؟ اگر يك مثلاً آيينه‌ا‌ي تو مجلس الان من بردارم صورتم را نگاه كنم، شما مي‌‌گوييد: “چرا صورتش را نگاه كرد؟” اگر شما نگاه كنيد توي مجلس مي‌‌گوييم: “چرا اين كار را مي‌‌كني؟” اما سرانگشتان، من الان چند دفعه نگاه كردم، شماها هم گاهي مي‌‌توانيد نگاه كنيد خيلي مسئله واضح است؛ همين سرانگشتان، خداي تعالي مي‌‌فرمايد كه «لَا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيَامَةِ، وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ، أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظَامَهُ، بَلَى قَادِرِينَ عَلَى أَنْ نُسَوِّيَ بَنَانَهُ»([8]) خدا قادر است كه روز قيامت اين نقش سر انگشتان شما را هم تنظيم كند. اين نقش سرانگشتان چه آيتيّتي دارد؟ شما اگر انگشتان‌تان را بزنيد توي مركّب و بعد روي يك كاغذ سفيدي بگذاريد و اين را برداريد، با سر انگشتان شش ميليارد جمعيّت بخواهيد تطبيقش بدهيد، دومي پيدا نمي‌كنيد كه مساوي با نقش سرانگشتان شما باشد. نه آنچه كه الان هستند، ميلياردها جمعيّت كه از دنيا رفته‌اند، ميلياردها جمعيّتي كه بعداً خواهند آمد، اين نقش سر انگشتان  شما با آنها مساوي نيست. من به يك دانشمند متخصّص اين فن صحبت مي‌‌كردم مي‌‌گفتم: “آنهايي كه از دنيا رفته‌اند و آنهايي كه بعداً خواهند آمد چرا؟” گفت: “براي اينكه ممكن است يك دزد عمر زيادي بكند، يك جواني مثلاً بعد از دزدي او متولّد حتي شده باشد و نقش سرانگشتانش با نقش سر انگشتان اين مساوي باشد ما مي‌‌رويم او را مي‌‌گيريم نه اين را. اگر آمد و سر انگشتان يك انسان با ديگري مطابق بود، تمام علم انگشت‌نگاري بهم مي‌‌خورد، ديگر بايد آن را كنار گذاشت، نتيجه ندارد، حجيّت ندارد. الان برايش حجيّتي قايلند كه از امضاي انسان حجيّتش بيشتر است؛ در بعضي از جاها هست. من يك جايي من را مي‌‌خواستند  انگشت‌نگاري كنند در زمان رژيم گذشته، من گفتم: “سواد دارم، امضا مي‌‌كنم.” يعني گفتند انگشت بزن، گفتم: من امضا مي‌‌كنم. گفتند: “نه.مي‌‌دانيم سواد داري ولي انگشت، نقش سر انگشت اثرش بيشتر است. الان شماها هم هر كدام كه هر چه هم سواد داشته باشيد باز هم بعضي از جاها اين استفاده را دارند و آن قدر حسّاس خداي تعالي در شكم مادر كه بوديد، يعني يك قدرتي و يك نيروي علمي، يك قدرت و علمي تمام نقش سرانگشتان را در علمش سپرده و الان كه مي‌‌خواهد اين يك بچّه را در رحم خلق كند، بايد حتماً جوري خلق كند كه با همه‌ي آنها مخالف باشد. خيلي ساده است.

يكي از دانشمندان به نام «كالسين موريس» كه يك دانشمند آلماني است يك كتابي دارد به نام «انسان موجود ناشناخته» ظاهراً يا «خلقت انسان»، انسان موجود ناشناخته مال آن دكتر فرانسوي است، اين مال اين شخص است كه در آن كتاب مي‌گويد در اثبات خداشناسي است ظاهراً، خيلي وقت است كه من اين كتاب را مطالعه كردم، در آنجا مي‌‌نويسد كه اگر شما ده ورق، يك كتاب ده ورقي، يك مجلّه‌ي چهل ورقي اينها را در مقابل يك كور بگذاريد بگوييد: “صحافي كن” اين دستش كه مي‌‌رود صفحه‌ي اوّل را بخواهد بردار، اگر چهل صفحه‌اي باشد از چهل احتمال يك احتمال است كه صفحه‌ي اوّل را اول بردارد، چون احتمال دارد صفحه‌ي دوّم را بردارد، احتمال دارد صحفه‌ي سوم را همين طور. و در دفعه دوّم اگر بخواهد يك كتاب مثلاً صد صفحه‌اي، صفحه‌ي دوّم را پشت سر صفحه‌ي اوّل بردارد، از ده هزار احتمال يك احتمال است كه پشت سر هم باشد. كم‌كم تا صفحه‌ي دهم آن قدر احتمال ضعيف مي‌‌شود كه شما اگر ديديد يك نفري صفحه‌ي اوّل را، يك كوري كه هيچ احساسي از هيچ جهت ديگري نداشته باشد، آشنايي ديگري نداشته باشد بخواهد صفحه‌ي اوّل را اوّل، صفحه‌ي دوّم را دوّم، صفحه‌ي سوّم (را سوّم) تا ده صفحه پشت سر هم بردارد، شما مي‌‌گوييد: «محال است اين كور بي دليل اين كار را كرده باشد». ده صفحه كتاب را مي‌‌خواهد صحافي كند. احتمالات آنقدر ضعيف مي‌‌شود كه هيچ كس باور نمي‌كند. حالا يك دانه‌ي اوّل را چرا، خوب حالا دستش رفته و بالاخره مي‌خواهد دهم را بردارد، اول را برداشته اما پشت سر او صفحه‌ي دوّم را بردارد، پشت سر او صفحه‌ي سوّم را بردارد. يك ده صفحه‌كتاب را شما محال مي‌دانيد كه بدون حساب، بدون علم، بدون قدرت پشت سر هم انجام شده باشد، آن وقت شش ميليارد صفحه، همه‌ي صفحات غير از صفحه‌ي اوّل، هر صفحه غير از صفحه دوّم اين جوري تنظيم كرده، اينجا نمي‌گوييد يك ناظمي در كار بوده، نمي‌خواهيد بگوييد: “يك خدايي دست در كار بوده، يك واحدي كه اسمش “ذات مقدّس پروردگار” است با علم و دانشش اين كار را كرده و سختمان است. علّتش چيست؟

علّتش اين است كه ما با اين چشم محدودمان كه وابسته شديدي به اين چشم و اين گوش و اين زبانيم و هر چه داريم مي‌‌خواهيم در همين راه قرار بدهيم، نمي‌بينيم خدا را، نمي‌نبينيم. شما يك اتوبوس مي‌‌بينيد دارد راه مي‌‌رود، چون راننده‌اش را نمي‌بينيد بگوييد: راننده ندارد، عقل‌تان كجا رفته؟ اتوبوسي كه دارد توي جادّه با اين سرعت مي‌‌رود، تمام علايم راهنمايي و رانندگي را هم رعايت مي‌‌كند، شما مي‌‌توانيد از كنار بگوييد كه چون من نمي‌بينيم راننده را، چون ناظم عالم را من مشاهده نمي‌كنم آن هم با اين چشم محدودم، پس وجود ندارد يا از او غافل باشيم. غفلت هم مثل باورنداشتن است. خداي‌نكرده كارهاي خلاف هم بدتر از باورنداشتن است.

ايني كه باور ندارد هر كاري كرد در مقابل ذات مقدّس پروردگار، خُب خودش را، خدايي را قبول نداند كه مجرم بداند؛ امّا آن كسي كه خدا را قبول دارد، مسلمان است و با چشم حقيقي‌اش مي‌‌بينيد ولي با چشم ظاهرش نمي‌بينيد كار خلاف بكند، گناه بكند، معصيت بكند، دروغ بگويد.

خداي تعالي همه جا هست. از كثرت ظهور ديده نمي‌شود. يك مثال خوبي ولو اينكه به قول آن شاعر مي‌‌گويد: “خاك بر فرق من و تمثيل من،” يك مثال تقريباً، حالا براي اين جهت كه ما چرا نمي‌بينيم و حال آنكه «هُوَ اَقْرَبُ اِلَيْكَ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ»([9]) بد نيست. مرحوم فيض كاشاني مي‌‌زند، مي‌‌گويد: ماهي‌ها يك روزي جمع شدند با همديگر گفتند: ديگران مي‌‌گويند حيات ماهي به آب است، اين آب كجا است كه ما او را نديديم؟ آب كجا است؟ يكي از اينها گفت: «در فلان اقيانوس يك ماهي پير هست او آب را ديده.» همه‌شان حركت كردند رفتند پيش او. او گفت: “شما غير آب به من نشان بدهيد كه بر شما احاطه داشته باشد، تا من آب را به شما نشان بدهم. سرت را از دريا بياور بيرون ببيني آب چيست؟ حالا بايد سرش را فرو كند تو دريا تا آب را ببيند، امّا آنجا آب را نمي‌بيند.

ببينيد آقايان، وحدانيّت خدا و اثبات وجود خدا اينچنين است كه عرض مي‌‌كنم. الان شما اين دست‌تان دارد حركت مي‌‌كند، اين حول و قوّه را از كجا آورد؟ مال تو هست؟ نگهش دار. مال تو هست؟ دستت درد گرفت، نگذار درد بگيرد. مال تو هست؟ بعد از مردنت حركت بده. مال تو نيست. پس مال كيه؟ مال خدا است. اين حركات شما، اين ديدن شما، اين شنيدن شما اين‌ها همه مال خدا است و بايد مرتّب بايد گفت: «لاحَوْلَ وَ لاقُوَّةَ اِلَّا بِاللهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ». همه‌ي اين‌ها مال خدا است. خداي تعالي است كه همه‌ي ما را اداره مي‌‌كند.

شما يك انساني كه در راه دارد مي‌‌رود ،دارد حركت مي‌‌كند، مي‌‌گوييد كه اين آدم بيدار است، زنده است، روح او را مگر ديدي كه زنده است يا بيدار است؟اگر همين الان بميرد و همين الان او خواب باشد، شما زنده بودن او را، خواب نبودن او را آيا مشاهده مي‌‌كنيد؟ چه فرقي دارد شخصي كه خواب است با شخصي كه بيدار است؟ چه فرقي مي‌‌كند شخصي كه مرده است و شخصي كه زنده است؟ چيه؟ از نظر چشم و ابرو كه فرقي نكرده، از نظر قيافه كه فرقي نكرده، شما مي‌گوييد: «اين روح دارد، آن روح ندارد».

عالَم هستي با اين حركت، زمستان زمين مي‌‌ميرد، تابستان زنده مي‌‌شود، اين گلها اين برگها از درخت‌ها بيرون مي‌‌آيد، اين حركتي كه مشاهده مي‌‌كنيد، چرا نمي‌گوييد: در اين اجسامي كه بايد بي‌حركت باشد، در اين اجسام يك قدرت و يك علمي است؟ علم هست به خاطر اين كه همه‌ي اشياء طبق مصالح صحيح دارند حركت مي‌‌كنند و قدرت هست كه هر چيزي را كه مصلحت باشد خدا و آن نيرو خلقش مي‌‌كند.

شما همين الان اينجا نشسته‌ايد نزديك‌ترين موجودات به شما خدا است. يك كسي از من پرسيد كه چرا «هُوَ اَقْرَبُ اِلَيَّ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ»([10])، از خودم به خودم، اين معنايش چيست، از خودم به خودم خدا نزديك‌تر است؟ گفتم: الان رگ‌هاي قلب تو، رگ گردن تو، تو نمي‌تواني بفهمي كه در داخلش چه مي‌‌گذرد؟ يك دفعه مي‌‌بيند ـ خدا رحمت كند مرحوم آقاي موسوي – امام جمعه زنجان – كه من با او آشنا بودم. دو روز قبل در حرم دارد زيارت مي‌‌كند، يك دفعه افتاد و فوت كرد كه تجليلي خوبي هم بحمدالله از او شد ـ خوب چطور شد؟ اين آقا اگر مي‌‌دانست كه مي‌‌خواهد رگ‌هاي قلبش بگيرد و توي حرم بيفتد، توي خانه استراحت مي‌‌كرد، يك خرده‌اي به خودش آرامش مي‌‌داد. چه شد؟ از رگ‌هاي گردن و از رگ‌هاي قلب، شما اطّلاع نداريد ولي خدا اطلاع دارد «هُوَ اَقْرَبُ اِلَيْكَ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ»([11]). علم خدا كه عين ذات خدا است توي رگ‌هاي تو وارد است و مي‌‌داند و تو نمي‌داني، چرا؟

به خاطر اينكه تو با اين چشم، اگر يك وقت هم عكس‌برداري از قلب مي‌‌كنند با دستگاههاي مختلف، آنچنان نزديكش مي‌‌كنند كه به چشم‌شان نزديك بشود. امّا يك وقت مي‌‌بينيد امام‌تان، حضرت بقيةالله ارواحنافداه، يا ائمّه‌ي ديگر، يا پيغمبراكرم، به شما نگاه مي‌‌كند مي‌‌گويد: رگ قلب تو ـ چون علم هر چيزي در نزد امام‌تان هم هست ـ اين رگ قلب تو دارد مي‌گيرد، مواظب خودت باش.

خدا رحمت كند مرحوم حاج ملاّآقاجان، در بازار زنجان داشت راه مي‌رفت، به دوست صميمي‌من كه من به او اعتماد قوي دارم فرموده بود كه مرگم دارد مي‌آيد سراغ من. يك چند قدم برداشت و يك سكويي بود آنجا دراز كشيد فوت كرد. بعضي از اولياء خدا هم از رگهاي قلب خودشان لابد اطّلاع بايد داشته باشند و الاّ ايشان سكته كرد؛ كسالتي نداشت كه بگوييم اين مثلاً طبق آن كسالت اطبّا گفتند: “فلان وقت مي‌‌ميري.” حتّي اطباي خيلي قوي، اطبّاي بسيار قدرتمند اعلام مي‌‌كنند كه شما چند روز ديگر مي‌‌ميريد و حال آنكه سال‌ها بعد از آن زنده مي‌‌مانيد. اين معناي احاطه‌ي علمي پروردگار است به شما.

شما هيچ‌وقت تنها نيستيد، توي اتاق تنها نشسته‌ايد با همين خدايي كه «اَقْرَبُ اِلَيْكَ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ»، حرف بزن. عادت كن به حرف زدن و انس با پروردگارت، اين خداي واحد، اين خداي يكتا، اين خداي فرد، اين را بدانيد «لايَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ»([12])، خداي تعالي با تو كه دارد صحبت مي‌‌كند، مثل اينكه در تمام عالم هستي يك موجود را خلق كرده، و آن هم تويي و همه‌ي كارش هم فقط اداره تو است. اين معناي «لايَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ»است؛ توي صف نمي‌خواهد بايستي تا نوبت بشود و با او حرف بزني. وحدانيّت الهي، اين صفات حميده‌ي الهي، اين احاطه‌ي الهي، ايجاب مي‌‌كند كه تو هر چه دور و برت خلوت‌تر باشد، هر چه اطرافت كمتر انساني باشد كه حواست را پرت كند، بهتر مي‌‌تواني با او حرف بزني.

بنابراين، آنچه كه مي‌‌خواستم در مرتبه‌ي دوّم به عنوان ان‌شاءالله درس، كه من سختم است يك قدري بگويم درس، چرا؟ به خاطر اينكه نه من استادم، نه شماها شاگرد. چند نفر مسلمان دور هم نشسته‌ايم حالا شما به من اجازه داده‌ايد من براي شما حرف بزنم والاّ شما براي من حرف بزنيد و اين مسايل و اين مطالب تذكّراتي است كه بعضي از دوستان اين طور گاهي، وقتي كه اين گونه صحبت را مي‌‌كند خوب بعضي‌ها چرت مي‌‌زنند، حواس‌شان پرت است؛ بعضي‌ها هم نه، حرف را مي‌‌گيرند، دقيق‌اند و مي‌‌گويند: لااقل تا چند روز ما متوجّه خدا بوديم. حالا ان‌شاءالله اميدواريم شماها متوجّه ذات مقدس پروردگار باشيد و اين مطلب را هم هي با خودتان تمرين كنيد، صحبت كنيد، حرف بزنيد، نزديك بودن خدا، وحدانيّت خدا، اين كه دور و بر ذات خدا؛ يعني تفكّر در ذات خدا نبايد داشته باشيد، چرا نبايد تفكّر در ذات الهي بكنيد، اينها را با خودتان در ظرف يك هفته حرف بزنيد، صحبت بكنيد، با خودتان ان‌شاءالله تلقين كنيد تا به اين مطلب برسيد؛ و اگر جايي را هم مشكلي داشتيد و متوجّه نشده بوديد با من ان‌شاءالله تماس بگيريد كه من بهترين تماس‌ها را كه با من گرفته مي‌‌شود خدا مي‌‌داند، درباره‌ي همين مسايل است و به جايي اينكه خواب نقل كنيد و مسايل مختلف زندگي‌تان را كه خودتان بهتر مي‌‌توانيد حلّش كنيد،در باره‌ي اينگونه مطالب بامن تماس بگيريد. اميدواريم خداي تعالي شماها را نزديك به حقيقت و معنويّت و توحيد بفرمايد.

حضرت سيّدالشهداء عليه الصلوة و السلام نمونه‌ي بارزي است براي اين توجّه به پروردگار، امام‌مان است. شايد سخت‌ترين جايي كه يك انسان به فكر خودش بايد باشد، جايي است كه يك جراحتي بر بدن وارد شده باشد و مي‌‌خواهد اين جراحت هر طوري هست، دردش را كاهش بدهد، ناراحتي‌اش را از بين ببرد. ولي مي‌‌بينيم حضرت ابي‌عبدالله الحسين در ميان گودي قتلگاه افتاده، بدانيد آقايان! من نمي‌خواهم حرف‌هاي روضه‌خوان‌ها و اهل منبر را براي‌تان تكرار كنم. يك مطلب عقلي است در جنگي كه سي‌هزار جمعيّت يك طرف واقع شده‌اند، حضرت ابي‌عبدالله الحسين يك طرف و به خصوص بعد از آنكه تيري به قلب نازنينش خورده و از روي اسب به روي زمين افتاده، مي‌‌دانيد چقدر جراحت به اين وجود مقدّس وارد مي‌‌شود؟ از آن طرف، لب‌هاي مباركش تشنه است، حتّي در روايت دارد كه آنقدر تشنه بود حضرت ابي‌عبدالله كه آسمان را مثل دود مي‌‌ديد. در عين حال، راوي مي‌‌گويد: آمدم ببينيم سخن ابي‌عبدالله الحسين چيست؟ ديدم مي‌‌فرمايد: «رِضًا بِرِضَائِكَ، تَسْلِيمًا لِأَمْرِكَ، لامَعْبُودَ سِوَاكَ»، با خدا مناجات مي‌‌كند، خدا را مي‌بيند، در آغوش پروردگارش قرار گرفته.

خدايا! ما را هم در اين روز جمعه، اين دعاي ما را مستجاب بفرما كه ما هم وقت مردن به ياد تو باشيم.سرمان در دامن امام زمانمان باشد. دايماً به مقام رضا و تسليم رسيده باشيم و بگوييم «رِضًي بِرِضَائِكَ، تَسْلِيمًا لِأَمْرِكَ، لامَعْبُودَ سِوَاكَ يَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِثِينَ».

«اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، اَللَّهُمَّ اَنْتَ الْكَشَّافُ الْكُرَبِ وَ الْبَلْوَي وَ اِلَيْكَ اَسْتَعْدِي وَ عِنْدَكَ الْعَدْوَي وَ اَنْتَ رَبُّ الْآخِرَةِ وَ الدُّنْيَا فَاَغِثْ يَا غِياثَ الْمُسْتَغِيثِينَ عُبَيْدُكَ الْمُبْتَلَي وَ أَرِهِ سَيِّدَهُ يَا شَدِيدَ الْقُوَي»

چه كنيم خدا؟ ما مبتلاي به چشم‌مان، به ديدن ظاهري‌مان هستيم «وَ أَرِهِ سَيِّدَهُ يَا شَدِيدَ الْقُوَي»([13])

امام زمان‌ ما را به ما نشان بده

خدايا! به آبروي خاندان عصمت و طهارت در دنيا و آخرت، دست‌ما از دامنش كوتاه نفرما

ايمان كامل به همه‌مان مرحمت بفرما

يقين كامل به همه‌مان عنايت بفرما

خدايا! امام زمان ما را امروز كه جمعه است و انتظار ظهورش را داريم، توقّع ظهورش را از تو داريم، خدايا! او را ظاهر بفرما

پررودگارا! همه‌ي ما را از بهترين ياران و اصحابش قرار بده

قلب مقدّسش را از ما راضي بفرما

پروردگارا! به آبروي آن حضرت قسَمت مي‌‌دهيم تمام شرايطي كه ياران آن حضرت دارند در ما ايجاد بفرما

توفيق تزكيه‌ي نفس به همه‌ي ما مرحمت بفرما

توفيق توحيد خودت و اعتقادات صحيح را به ما مرحمت بفرما

خدايا! امواتمان غريق رحمت بفرما

خدايا! مرحوم هاشمي را غريق رحمت بفرما

پروردگارا! علماي اعلام به خصوص آيت‌الله موسوي را غريق رحمت بفرما

پروردگارا! به آبروي آقاي‌مان – حجّت‌بن الحسن – گرفتاريهامان را برطرف بفرما

عاقبت امرمان را ختم بخير بفرما.

 

3- كساني كه مي‌خواهند به حقيقت تزكيه نفس و پاكي دل برسند بايد ابتدا اعجاز قرآن را در نظر خود ثابت كنند كه در نتيجه خدا و رسالت رسول اكرم m و حقايق قرآن كه انسان الي الابد بايد مورد مطالعه و يادگيري قرار دهد برايش به اثبات مي‌رسد.

         فرق علوم مادي و بشري با علوم الهي و متصل به وحي اين است كه علوم مادي چون وصل به علم خداي بي‌نهايت و وحي است هيچ محدوديتي ندارد و ابدي است چرا كه هر چه انسان در علوم الهي جلوتر مي‌رود ضمن آن كه رشد مي‌كند اما به عمق و حقيقتش نمي‌رسد و باز هم بايد سير كند و جلو برود و لذا در دنيا انسان بسيار سطحي مي‌تواند در قرآن و علوم الهي پيش برود كه آن هم باز به ظرف افراد بستگي دارد.

4-توصيف خداي تعالي تنها از مخلصين پذيرفته است كه در رأس آنها ائمه o هستند و لذا آنجاكه غير معصوم و بلكه افراد جاهل كه در بعضي مواقع به توصيف خدا پرداخته‌اند، مخلوق خدا را عين ذات خدا دانسته و در واقع براي خدا جسم و اجزاء قائل شده‌اند كه اين كفر آشكارايي مي‌باشد و به همين جهت است كه انسان اولين گامي كه به سوي خدا مي‌خواهد بردارد بايد در جهت اصلاح اعتقاداتش باشد و اولين گامي كه در اعتقاد برمي‌دارد بايد در جهت خداشناسي باشد.

         چون خداي تعالي مجرد مطلق است يعني زمان، مكان، اجزاء و هر چيزي كه مربوط به ماده است را ندارد لذا با حواس ظاهري و نيز با عقل نمي‌توانيم آن را درك كنيم و به همين جهت وقتي كلام به ذات مقدس پروردگار مي‌رسد بايد توقف نمود كه در غير اين صورت انسان را به گمراهي و كفر منتهي مي‌كند اما در خصوص صفات پروردگار بايد فكر شود و به همين جهت اولين چيزي كه پيغمبر اكرم m  از مردم خواست اين بود كه بگويند: « لا اله الا الله » يعني، يك خدا، يك حقيقت، يك علم و يك قدرت در اين عالم فقط وجود دارد، تا رستگار شويد.

          نظم و هماهنگي عجيبي كه در عالم وجود دارد به طوري كه منجمين مي‌توانند لحظه دقيق به وقوع پيوستن خسوف و يا كسوفي را در سيصد سال آينده مشخص كنند خود وجود علم، قدرت و مصلحت انديشي كه واحد هست را به خوبي و وضوح ثابت مي‌كند.

          نظم و هماهنگي خاصي كه هر كس در بين اجزاء بدن خود مانند قلب، ريه، مغز و غيره مي‌تواند ببيند وجود علم، قدرت و مصلحت انديشي واحدي را ثابت مي‌كند.

          نقش سر انگشت طوري خلق شده كه دو نفر از زمان حضرت آدم تا آخر دنيا نمي‌توان پيدا كرد كه نقش سرانگشت آنها با هم يكسان باشد و اگر چنين اتفاقي بيفتد علم انگشت نگاري كنار گذاشته مي‌شود. لذا پر واضح است كه اولا علم و قدرتي بر ايجاد اين واقعيت نظارت داشته و از آنجا كه هيچ گونه بي‌نظمي در آن مشاهده نمي‌شود كاملاً مشخص است كه يك كسي هم اين كار را به انجام مي‌رساند و لذا توحيد يعني يك علم و قدرت را در عالم مؤثر دانستن ثابت مي‌شود.

          علم احتمالات در خصوص اين كه يك فرد كور بتواند ده صفحه از يك كتاب را پشت سر هم قرار دهد مي‌گويد احتمال اين كه صفحه اول را اول بردار يك دهم است و احتمال اين كه صفحه دوم را دوم بردارد يك صدم است و احتمال اين كه صفحه سوم را سوم بردارد يك هزارم است و تا آنجا كه احتمال اين كه صفحه دهم را دهم بردارد محال مي‌شود لذا در جايي كه پشت سر هم قرار گرفتن ده صفحه كتاب بدون علم و قدرت و ناظم محال باشد چگونه مي‌توان گفت چندين ميليارد نقش سر انگشت در اين عالم هست و هر يك غير از ديگري است و آن هم علم و قدرت و ناظمي در كار نبوده است؟؟؟

اينجا است كه مي‌گوييم: يك كسي، يك واحدي به نام « خدا » به نام « ذات مقدس پروردگار » دست در كار بوده و با علم و دانشش اين كار را كرده است.

         اگر يك علم و قدرت در عالم حاكم نباشد در انجام امور عالم اختلاف بوجود مي‌آيد و سبب فساد مي‌گردد و همين كه چنين چيزي در هيچ جاي عالم ديده نمي‌شود دليل بر « توحيد » است و لذا مي‌فرمايد: « لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا »

          علت اين كه با وجود اين همه نشانه بر وجود خدا باز هم منكر خدا هستيم اين است كه ما همه چيز را مي‌خواهيم با حواسمان درك كنيم و عقلمان را به كار نمي‌گيريم و در نتيجه غافل مي‌شويم تا آنجا كه تخلف و معصيت مي‌كنيم و حال آن كه خداي تعالي همه جا هست و از كثرت ظهور ديده نمي‌شود.

          تمام حركات و سكناتي كه در اين عالم اتفاق مي‌افتد از قدرت خدا است و نديدن دليل بر نبودن نيست. به طور مثال اگر دو نفر در جايي دراز كشيده باشند و هر دو چشمانشان را بسته باشند اما يكي خواب و آن ديگري بيدار باشد اينها تفاوتي در ظاهر ندارند و اگر ما بخواهيم به آنچه مي‌بينيم حكم كنيم بايد هر دو را خواب بدانيم و حال آن كه يكي روح دارد و آن ديگري روح ندارد و اين چيزي است كه با چشم ديده نمي‌شود.

          وجود علم و قدرت واحد در اين عالم اين طور ثابت مي‌شود كه همه اشياء طبق مصالح صحيحي انجام مي‌شود و اين نشانه علم است و هر چيزي كه مصلحت باشد خلق مي‌شود و اين نشانه قدرت است و اين كه عالم دچار فساد نمي‌شود علامت وحدت علم و قدرت است.

          خدا از خود شخص به او نزديك‌تر است چرا كه انسان از آنچه در رگ‌هاي قلبش مي‌گذرد اطلاعي ندارد اما خدا اطلاع دارد و حتي بعضي از اطباء هستند كه مرگ كسي را پيشگويي مي‌كنند اما همين شخص سال‌ها بعد از آن پيشگويي زندگي مي‌كند. ( قضيه رحلت مرحوم حاج ملا آقا جان )

          خداي تعالي همه جا هست و هيچ چيزي نمي‌تواند او را از رسيدگي به امور ديگر مشغول كند لذا انسان بايد با خداي تعالي انس بگيرد و صحبت كند.

          حضرت سيدالشهداء u در روز عاشورا با وجود اين كه سخت‌ترين جراحت‌ها بر بدن مباركشان وارد شده بود اما باز هم حتي آن وقتي كه بر زمين افتاده بود با خدا مناجات مي‌كرد و اظهار رضايت و تسليم بودن در برابر خدا را مي‌نمود.

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 


[1] زخرف/15

[2] صافات/159-160

[3] «فَإِذَا انْتَهَى الْكَلَامُ إِلَى اللَّهِ فَأَمْسِكُوا» كافي: 1 / 92

[4] «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام إِيَّاكُمْ وَ التَّفَكُّرَ فِي اللَّهِ فَإِنَّ التَّفَكُّرَ فِي اللَّهِ لَا يَزِيدُ إِلَّا تَيْهاً إِنَّ اللَّهَ لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَ لَا يُوصَفُ بِمِقْدَارٍ» وسائل‏الشيعه: 16 / 197، بحار: 3 / 259

 

[5] انبياء/22

[6] جاثيه/27

[7] فصلت/53

[8] قيامه/1-4

[9] فضائل/123

[10] بحار: 84/316، مستدرك: 5/209

[11] همان مأخذ

[12] بحار: 7/28، مستدرك: 2/241

[13] بحار: 99/108، مفاتيح الجنان: دعاي شريف ندبه

۸ شوال ۱۴۲۳قمری- ۲۲ آذر ۱۳۸۱شمسی- جلسه اول اعتقادات

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَي رَسُولِ اللهِ وَ عَلَي آلِهِ آل الله لَا سِيَّمَا عَلَي بَقِيَّةَاللهِ رُوحِي وَاَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الْآنِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.

«اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ قُلْ لَئِنْ اجْتَمَعَتْ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقرآن لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا» ([1])

در دوران تحصيلاتمان، چه در مشهد يا چه در قم و چه در نجف؛ در بين علماي اسلامي و بالاخص علماي شيعه يك بحثي بود كه زياد تكرار مي‌‌‌‌‌‌‌‌شد بالاخص در مشهد بين علماي مشهد. و آن بحث اين بود كه يكي از معارف بسيار پر ارزش، معارف قرآن مجيد است. معارف قرآن، آن حقايقي است كه از قرآن كريم علماي بزرگ استفاده كرده‌اند. و هيچ يكِ از مسايل فلسفي و افكار بشري كار نداشته‌اند؛ تا اينكه در يك سميناري كه در قم زير نظر مرحوم آيت الله العظمي آقاي گلپايگاني با اجتماع علماي قم تشكيل شد، من در آنجا يك بحثي را ارائه دادم كه زياد مورد توجّه آن محفل واقع گرديد. و آن بحث اين بود كه از راهي كه خود قرآن وارد شده ما وارد بشويم و اعجاز قرآن را در مرحله‌ي اوّل ثابت كنيم و بعد درباره‌ي معارف قرآن تحقيق كنيم عرايضي را كه امروز عرض مي‌‌‌‌‌‌‌كنم، مقدمه عرايضي است كه ان‌شاءالله در آينده – روزهاي جمعه – در همين ساعت بحث خواهم كرد و آنچه را كه ان‌شاءالله بحث مي‌‌‌كنم بايد دوستان كاملاً حالا از هر طريقي كه هست؛ چه در تهران و چه در قم، چه در شهرهاي ديگر اينها را خوب است كه ياد بگيرند و الاّ پيشرفت مراحل تزكيه نفسشان خيلي ضعيف و يا ناچيز خواهد بود و من امروز به طور مختصر بحث اعجاز قرآن را عرض مي‌كنم و مفصّلش را در دو كتاب نوشته‌ام. اوّل: در كتاب دو «مقاله و دوّم» در كتاب «توضيح آيات قرآن». و ان‌شاءالله در هفته‌ي آينده بايد همه‌ي دوستان، همه‌ي كساني كه مايلند قدمي به طرف خدا و حقايق و قرآن بردارند، بايد مطلب را خوب بفهمند و اين كليد معارف قرآن را ان‌شاءالله داشته باشند.

مسأله خيلي جدّيتر و يا محكمتر از ايني است كه شماها تا به حال، – البته بعضي از شماها تا به حال، گرفته‌ايد.-  انسان چرا وقتش را به خاطر كاري كه نمي‌خواهد به پايان برساند، بگذراند؟! وقت شما پر ارزش است. همه‌تان اهل تحصيلات، اهل كمالات و به خصوص در بعضي از شهرها مثل قم يا مشهد اهل علم. كوشش بكنيد كه راهي را كه انتخاب كرده‌ايد جدّيتر و «ان‌شاءالله» محكمتر و با دقّت بيشتر بپيماييد.

همه‌ي مشكلاتي كه امروز ما داريم در ارتباط با مذهب‌مان، با دينمان به علّت اين است كه نشستيم و گفتيم و برخاستيم، بوده. يك گويندهاي مي‌آيد به عنوان يك جلسه و خوشحال اينكه صدها، هزارها نفر پاي سخنانش نشسته‌اند و مستمعين هم به عنوان ثواب توي جلسه شركت كرده‌اند و عاقبت هم هميني است كه ملاحظه مي‌فرماييد. كمتر عمل به حرفها مي‌شود، كمتر عمل و يا دقّت به سخناني كه گفته مي‌شود؛ اين همه جلسات لااقل از اوّل انقلاب تا به حال وجود داشته، متأسّفانه مي‌‌‌‌بينيم اهل تزكيه‌ي نفس، اهل كمالات آن چنان كه بايد در مدّت بيست و سه سال كار انجام بشود، نشده! و علّت عمده‌اش اين است كه شنوندگان، جدّي دين را نگرفته‌اند. دين چون بايد جدّي باشد. قوانين دينتان محكمتر و پر عملتر از قوانين و رسوماتي كه در بينتان هست باشد.

مثالي كه شايد برايتان جالب باشد همين مسأله‌ي اعيادي است كه ما در گذشته و حال داريم. رسوماتي كه در عيد نوروز كه به هيچ وجه يا لااقل كم سابقه‌ي ديني و تأييد دين دارد، شايد از همين الان مردمِ مسلمان به فكرش باشند؛ امّا عيدغديري كه همه چيز شيعه و همه‌ي اعتقادات انساني و بلكه تمام مسلمانها بايد به فكرش باشند آن چنان به دست فراموشي گذاشته شده كه اكثريّت مردم مسلمان فراموشش كرده‌اند و بلكه كمكم مي‌روند كه مُنْكِرش شوند. و امثال اين قضايا زياد داريم. علّت عمده هم اين است كه هر چه ما از قوانين دين، برنامه‌هاي ديني عقب بنشينيم، برنامه‌هاي غير ديني يا رسوماتمان پيشرفت مي‌كند و جايگزين آن قوانين مذهبي مي‌شود.

پس بياييم لااقل اين جمع قليلي كه با يكديگر تعهّد داريم و من گفته‌ام: «كساني در اين جلسه شركت كنند كه اهل تزكيه نفس باشند لااقل قدم اوّل را كه يقظه است برداشته باشند؛ يعني لااقل از خواب غفلت بيدار شده باشند. لااقل اعمال ظاهري دين كه انجام واجبات و ترك محرّمات است انجام داده باشند و در مرحله‌ي يقظه باشند.

و لذا، ما چون غير قرآن چيزي نداريم اگر هم چيزي باشد «كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً »([2]) مانند يك سرابي است كه تشنه‌هاي دور از آب زلال معنويّت و ولايت، گمان مي‌كنند كه آب است به آن  وقتي نزديك مي‌شوند، مي‌بينند سراب است.

بنابراين، ما ان‌شاءالله برنامه‌هاي جلساتمان كه عدّه‌ي زيادي در يك معنا به خاطر اينكه اگر شما جدّي باشيد، مؤمن واقعي باشيد، قدم در راه كمالات برداريد، مثل حضرت ابراهيم كه يك نفرش اُمَّةٌ، امّتي بود؛ شما هر نفرتان امّتي خواهيد بود. شما هر يكي‌تان وقتي كه به مقام وليّ خدا بودن رسيديد عدّه‌اي را، چرا غ وجودتان، سر راهشان را روشن خواهد كرد. بنابراين من جدّاً تقاضا دارم مطالب را با دقّت و به عنوان درس توجّه داشته باشيد.

من اين جلسه را كه در روز جمعه برقرار كردم براي اين بود كه افرادي كه نمي‌توانند با ما همگام باشند، حركت به سوي خدا كنند، اينها كمكم بيايند و از امروز كه روز اوّل تشكيل اين جلسه است و به خصوص روز جمعه، روزي كه متعلّق به حضرت بقيةالله ارواحنافداه است و مهمان اين بزرگوار هستيم. ولو اينكه «نزيلكَ حَيْثُ مَا اتَّجَهَتْ رِكابي، وَ ضَيْفُكَ حَيْثُ كُنْتُ مِنَ البِلادِي»([3]) در عين حال، يك خصيصه‌اي روز جمعه دارد، همه‌ي مردم شيعه ولو ظاهراً به ياد حجةبن الحسن ارواحنافداه‌اند و ما عرض مي‌كنيم به آقا حضرت بقيةالله كه آقا! ما درست است كه دعاي ندبه در اين جلسه نخوانده‌ايم، ما اشكي در فراقت، امروز نريخته‌ايم؛ ولي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيم برويم به جايي برسيم كه بفهميم دعاي ندبه يعني چه؟ بدانيم كه فراق تو چه مشكلاتي ايجاد كرده و غيبت تو، آقا حجةبن الحسنچقدر مفسده به وجود آورده و ظهور تو چه مي‌كند؟! دنيا را بهشت مي‌كند. ظهور تو را «ان‌شاءالله» با چشممان ببينيم. دنيا پر از عدل و داد مي‌شود، ظلم و جوري نخواهد بود؛ ما مي‌خواهيم به آنجا برسيم كه وقتي دعاي ندبه مي‌خوانيم، وقتي كه عرض مي‌كنيم« اَينَ بَقِيَّةُاللهِ» با يك سوز دلي كه اگر اشك چشممان جاري نيست، ولي تمام وجودمان طالب آن وجود مقدس است و هر چه داريم، حاضريم فِدا كنيم تا اينكه آن آقا بيايد، دين خدا را پياده كند. عدل و داد كه سهل است، چون عدل و داد، مال بعد از ظلم و جور است ولي صفا و صميميّت و يگانگي و وحدت در بين مردم كره‌ي زمين به وجود بياورد. اين مقدمه را عرض كردم، ان‌شاءالله حواستان را جمع كنيد. توجّهتان را به امام زمانتان كه مظهر پروردگار است، بيشتر بدهيد و «ان‌شاءالله» برويد تا برسيد به جايي كه به ياري پروردگار، از ياران خوب امام عصر و اين دعايي كه هميشه در بين دعاهايتان جاري است كه «خدايا ما را از بهترين اصحاب و ياران حجةبن الحسن قرار بده» بشويد.

مقدمهاي كه بايد باز امروز عرض كنم، همان مطلبي است كه در ضمن آيه‌ي شريفه‌اي كه در اوّل عرايضم قرائت كردم، هست. و آن اين است كه خداي تعالي در قرآن صريحاً مي‌فرمايد كه: «بگو اي پيغمبر، اگر جنّ و انس؛ «لَوْ» شامل انبياء مي‌‌‌‌‌‌‌شود غير از پيغمبراكرم و بلكه خود پيغمبراكرم با يك بيان مختصر و توضيح مختصر، شامل ائمّه‌ي اطهار عليهم الصلوة و السلام مي‌‌شود، شامل تمام صالحين و صدّيقين و اولياء خدا مي‌‌گردد، شامل تمام اهل بلاغت و فصاحت و ادبيات مي‌‌گردد، شامل تمام مردم.

ما از اجّنه اطّلاع نداريم كه آنها مرحله‌ي علم و دانششان چقدر است. اجمالاً مي‌دانيم آنها هم به علم و دانش بالايي اگر چه كمتر از انسان، ممكن است موفق باشند، مي‌رسند. به دليل اينكه وقتي سليمان تقاضا كرد تخت بلقيس را برايش بياورند «فقالَ عِفْريتٌ مِنْ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقَامِكَ ».([4]) من تخت بلقيس را از شش ماه راه برايت حاضر مي‌كنم قبل از اينكه از جايت برخيزي. بنابراين، در ميان جنّي‌ها هم دانشمنداني هستند و به مرحله‌ي علم بالايي رسيده‌اند.

همه‌ي اينها اگر جمع بشوند، تمام اينها پشت به پشت هم بدهند، «عَلَى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقرآن»([5]) بخواهند مانند اين قرآن را بياورند، نمي‌توانند. اگر نتوانستند كه بعد از هزار و چهارصد سال نتوانسته‌اند، پس معلوم است كه اين قرآن از جانب خدا است و معجزه است.

معني معجزه آقايان! همين است كه همه موجوداتي كه در عالم هستي به چشم ما برخورد مي‌ كند از يك چيزي عاجز باشند. معجزه را شما در هر موضوعي گاهي اطلاق مي‌ كنيد، ولي درست نيست. معجزه از عجز است، عجز يعني ناتواني، ناتواني مطلق؛ همه‌ي موجودات ناتوانند. آب و هوا ناتوان، آسمان و زمين ناتوان. آنچه در آسمان و زمين ذوي‌العقول اهل آسمان‌ها و زمين كه جنّ و انس باشند ناتوان.

پس، اين كار كِه است؟! اين پديده‌اي كه به وجود آمده از ناحيه‌ي چه كسي انجام شده؟! طبعاً مجبوريم بگوييم: «خدا». اگر ما توانستيم اين طوري كه من معني معجزه را عرض كردم و قرآن خودش بيان مي‌كند كه «قُلْ لَئِنْ اجْتَمَعَتْ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقرآن لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ »([6])، جنّ و انسي كه ذويالعقول و اهل علم و اهل دانش آسمانها و زميناند ناتوان باشند، پس به طريق اولي بقيّه هم ناتوانند و وقتي كه ناتوان بودند، اين قرآن را كِه بوجود آورده؟ و چه كسي اين را فرستاده؟

پيغمبراكرم اگر به او وحي نمي‌شد، خودش نمي‌توانست. ائمّه‌ي اطهار عليهم الصلوة و السلام اگر ناشر قرآن نبودند، خودشان نمي‌توانستند. جنّ و انسي كه اينجا در اين آيه بيان شده استثناء ندارد. فقط فرق پيغمبر با سايرين اين است كه خدا قرآن را، حقايق قرآن را، تمام علوم قرآن را به قلب پيغمبراكرم نازل فرموده – همانطوري كه در شبهاي احياء برايتان عرض كردم – كه  نزول اوّليه علم ذات مقدّس پروردگار كه بعد از نزول، معلومات مي‌شود و علم پروردگار در جاي خود هست و يك معلوماتي براي پيغمبراكرم به وجود آمده؛ آنجا به قلب پيغمبر نازل شده كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد: بگو: « إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ»  من يك بشري مثل شما هستم، ولي يُوحَى إِلَيَّ »([7]) به من وحي شده است، قرآن نازل شده است، من آيينه‌ي تمام نماي پروردگار شده‌ام، من آيينه‌ي علم پروردگار گرديده‌ام. پس بنابراين، خيلي پيغمبر با سايرين فرق دارد كه معصوم از جهل است و ائمّه‌ي اطهار عليهم الصلوة و السلام هم همچنين معصومند و جهلي در وجود اينها وجود ندارد.

پس بنابراين، اگر ما توانستيم كه توانسته‌ايم، نه ما توانسته‌ايم، ائمّه‌ي اطهار و خود قرآن توانسته كه اعجاز خود را ثابت كند؛ اگر ما هم با شما دور هم نشستيم و توانستيم كه اعجاز قرآن را ثابت كنيم، دو كار كرده‌ايد با يك عمل. و ان‌شاءالله اين كتاب توضيح آيات قرآن را حتماً بخوانيد و مقدمه‌اش را و ان‌شاءالله اين مطلب را از اينجا ياد بگيريد. اوّل خدا ثابت مي‌شود.

ببينيد، يك دليل محكم براي اثبات وجود خدا كه معجزات انبياء است و معجزات انبياء دو بخش داشته؛ يك بخش آني و فوري و در همان زمان؛ مثلاً حضرت عيسي مرده را زنده مي‌كرد، بيننده‌هاي همان زمان ديدند كه مرده‌اي زنده شده به او ايمان آوردند. يا مثلاً كوري را شفا مي‌داد، يا فلجي را شفا مي‌داد. اينها همان جا مي‌ديدند و معجزه‌ي حضرت عيسي يا حضرت موسي كه عصا را مي‌انداخت اژدها مي‌شد يا ساير انبياء همان لحظه‌اي بوده و بينندگان همان زمان، همان زمان، آنها ايمان مي‌آوردند و دلشان آرام مي‌شد كه اين پيغمبر است، از جانب خدا آمده. امّا، براي ما «اَلْخَبَرُ يَحْتَمِلُ الصِّدْقَ وَ الْكِذْبَ». البته چون قرآن ما گفته، ما قبول مي‌كنيم ولي تعبّداً قبول مي‌كنيم؛ چيزي را نديده‌ايم كه معروف است مي‌‌‌گويند: «شنيدن كي بود مانند ديدن». امّا چون دين مقدس اسلام دين باقي است، پيغمبرش خاتم؛ يعني پايان دهنده‌ي انبياء. و اين دين بايد تا قيامت باشد كه «شَرْعُ مُحَمَّدٍ صلي الله عليه و آله و سلم مُسْتَمِرّ اِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ» دين پيغمبر تا روز قيامت استمرار دارد. «لا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ»([8]) هيچ باطل كننده‌اي كه بيايد اين دين را نسخ كند و دين ديگري جايش بگذارد بعد از او نخواهد آمد، بعد از قرآن نخواهد آمد. پس بنابراين، قرآن بر قلب پيغمبر نازل شده.

همه‌ي حقايق قرآن، همه‌ي معارف قرآن، «ان‌شاءالله» در زمان ظهور ظاهر مي‌شود ولو اينكه الان هم پيغمبراكرم براي مردم بيان كرده، منتها ياغي ظلم آمده جلوي اين حقايق را گرفته و استادِ اين كتاب و خود آن كتاب را در پرده‌ي غيبت گذاشته و ما مجبوريم كه به همين مقداري كه در اختيارمان هست اكتفا كنيم. همين مقدار، همين مقداري كه در اختيارمان هست؛ نه اينكه فكر كنيد من قايل به تحريف قرآنم من در كتاب نوشته‌ام كه قرآن تحريف نشده، اين مقدار؛ يعني توضيحاتي كه در كتاب علي بن ابيطالب، پيغمبراكرم داده و علي بن ابيطالب نوشته و آورد به مردم داد، مردم نپذيرفتند چون در آن حقايقي بود كه با بعضي از اميال و هواهاي نفساني قدرتمندان آن زمان مخالفت داشت به علي دادند و علي بن ابيطالب هم به امام مجتبي و همين طور داده شد به هر يك از ائمّه، به امام ديگر دادند تا الان در دست حضرت بقيةالله است.

من فكر مي‌كنم اگر يك زماني ما آن وجود مقدّس، آن مظهر قرآن را ببينيم، يك كتاب دارد به نام «كتاب علي»؛ تفسير قرآن مجيد، همه‌ي حقايق در آن خواهد بود ولي همين قرآني كه اصل متن قرآن است بدون توضيح. و هر كسي هم درباره‌ي اين آيات سخني گفته؛ من يادم مي‌‌‌‌‌آيد در يك كلمه، صاحب كتاب تفسير كبير كه فخر رازي است، امام المشكّكين، اسمش را گذاشته‌اند، به اين جهت مي‌‌‌‌‌گويم درباره‌ي يك كلمه گاهي آن قدر تشكيك مي‌‌‌كند و به قدري هي احتمالات مختلفي مي‌‌‌دهد و متأسفانه حتّي يكي از اين احتمالات حقيقت ندارد و آنچه كه خاندان عصمت و طهارت فرموده‌اند حقيقت دارد. چون سنّي است، نمي‌خواهم بگويم سنّي‌ها هر چه گفته‌اند باطل است امّا از سرچشمه‌ي ولايت اهلبيت عليهم الصلوة و السلام نگرفته‌اند، ولي شماها بحمدالله اگر چه ضعيف، يك قطره، هم باشد آب پاك باشد. يك قطره هم كه هست آب تميز باشد، نه اينكه درياها آب كثيف كه يك قطرهاش را نمي‌شود خورد. يك نفري در دريا توي كشتي از تشنگي مرده بود؛ به خاطر اينكه آب دريا را نمي‌شود خورد. آب شور و تلخ را كه نمي‌شود خورد. بايد آب از سرچشمه‌ي زلال ولايت سرازير بشود و اگر چه يك عوام، هر چه قدر هم عوام باشد همان كه مي‌داند، يك قطره هم كه باشد از سرچشمه‌ي ولايت و محبّت و اطاعت اهلبيت عصمت و طهارت است و از سخنان علي بن ابيطالب و پيغمبراكرم و ائمّه‌ي اطهار عليهم الصلوة و السلام است.

بنابراين، من اثبات اعجاز قرآن را به خود شما وا مي‌گذارم كه در كتاب توضيح آيات قرآن نوشته‌ام و اين راهي كه من عرض كرده‌ام و ارائه داده‌ام تقريباً از مسائلي است كه جنبه‌ي ابداع دارد؛ يعني در كتابهاي ديگر من نديده‌ام شايد هم باشد كه در كتابهاي ديگر اين طور توضيح داده باشند كه من فهرستش را برايتان مي‌گويم.

اول اينكه، قرآن را از جهت خود قرآن بسنجيم ببينيم معجزه است يا نه؟ اين را ما فارسي زبان‌ها كمتر موفّقيم، به جهت اينكه ما فارسي زبان‌ها نمي‌توانيم اعجاز فصاحت و بلاغت قرآن را درك كنيم، چون اهل زبان نيستيم و يقيناً بيشتر اعجاز قرآن روي فصاحت و بلاغتش است. دانشمندان عربي زبان حتّي ماديينشان، يك مردي است مادي، خدا را قبول ندارد به نام «شبلي شيمل» – رهبر مكتب مادي است، – اين مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد: «قرآن اگر چه من منكر دين پيغمبرم ولي نمي‌توانم فصاحت و بلاغت قرآن را منكر باشم!» فصاحت و بلاغت قرآن عجيب است و بيشتر نظر هم در آن زمان روي فصاحت و بلاغت بوده، پيشگويي‌هاي قرآن را هنوز مردم زمان پيغمبر نديده بودند كه بگويند: قرآن معجزه است، حقايق علمي كه بعدها مي‌‌‌‌‌خواهد ظاهر بشود آنها نديده بودند، كرويت زمين، حركت وضعي و انتقالي زمين را آنها هنوز نمي‌توانستند بفهمند تا بخواهند بگويند چون قرآن در آن زمان بيان كرده معجزه است؛ ولي بلاغت و فصاحت قرآن آن چنان بود كه وقتي يك آيه‌ي قرآن را پيغمبراكرم به خانه‌ي كعبه نصب كرد، تمام شعراي عرب كه در شعر و ادبيّات و فصاحت و بلاغت آن چنان بالا رفته بودند كه دقيقاً بايد عرض كرد، از زمان حضرت آدم تا آن روز آن قدر آنها در فصاحت و بلاغت پيشرفت نكرده بودند اين آيه كه نصب شد «وَ قِيْلَ يَا اَرْضُ ابْلَعِي مَاءَكَ وَ يَا سَمَاءُ اَقْلَعِي»([9]) تا آخر آيه همه آمدند نگاه كردند گفتند: اگر اين فصاحت و بلاغت است، فصاحت و بلاغت ما اصلاً ارزشي ندارد. ولي چون ما فارسي زبانيم متأسّفانه؛ اهميّت به زبان عربي هم با آن همه ارزشش نمي‌دهيم! از اين اعجاز ممكن است مطّلع نباشيم ولي از مسايل ديگر، زمانمان ايجاب مي‌كند كه بحمدالله مطّلع باشيم.

آن روزي كه فلسفه‌ي بطلميوس مي‌گفت: «زمين يك جا ايستاده و مسطّح است و تمام كرات دور زمين مي‌چرخند؛» آن روز، پيغمبراكرم؛ يعني قرآن مجيد به حركت وضعي و انتقالي زمين اشاره كرده كه من در آن كتاب نوشته‌ام. در آن روزگاري كه فكر مي‌‌كردند زمين روي آب است و حتّي در كتاب تورات و انجيل هم هست كه زمين روي شاخ گاوي است و گاو روي پشت ماهي و ماهي توي آب؛ ولي قرآن آن وقت كرويّت زمين را با صراحت تقريباً، «رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ»([10]) – مطالعه كنيد ببينيد چقدر صراحت دارد – بر اينكه كره‌ي زمين گرد است و كروي است و خورشيد مشرق و مغرب دو مشرق و دو مغرب دارد كه – عرض كردم بحثش در اينجا هست. – از پيشگويي‌هايي كه قرآن كرده زياد در قرآن مشاهده مي‌كنيد كه من چند مطلبش را در اينجا نقل كرده‌ام. خود قرآن بذاته معجزه است.

مطالبي دارد كه انسان را مبهوت مي‌كند. شما مي‌دانيد مردم اين زمان، در اين قرن بيستم، از نظر علمي چقدر رشد كرده‌اند، به كرات دارند مي‌روند. همين افكار علماي بزرگ مسلمان، علماي بزرگ غير مسلمان دارند. و روي قرآن فكر كرده‌اند و خود قرآن مردم را خواسته، تحدّي كرده؛ يعني مردم را به جنگ و نزاع با خودش دعوت كرده و گفته بگو: «اگر يك سوره بخواهيد مثل قرآن بياوريد، نمي‌توانيد و اگر جن و انس پشت به پشت هم بدهند بخواهند مانند اين قرآن را بياورند» نمي‌توانند. در عين، هيچ كس يك چنين كاري نتوانسته بكند و الاّ اگر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد، خوب فصحاء و بُلَغاء بودند و هستند و دانشمندان حتّي دانشكده‌ي ادبيات هست اينها راه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌افتادند، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتند: «چرا بيخود حرف مي‌‌‌‌‌‌‌‌زنيد اين كتاب بهتر از قرآن است». پس – بنابراين، آنچه كه ما را ملزم مي‌‌‌‌كند با تحقيق در اعجاز قرآن، با اعجاز الفاظ و كلمات و مطالب قرآن، ملزممان مي‌‌‌‌كند كه بگوييم «خدا هست» چون غير خدا كه نمي‌تواند اين كار را بكند. پس، خدايي اين آيات را نازل كرده.

مطلب دوّمي كه در اثبات يك حقيقت بهمان داده مي‌شود، اين است كه ما به رسالت پيغمبراكرم ايمان مي‌آوريم. به جهت اينكه رسول يعني چه؟ يعني كسي كه كلام خدا را منتقل بكند به مخلوق خدا، اين رسول است اثبات رسالت رسول اكرم.

سوّم: هر چه حقيقت توي قرآن هست، هر چه هست، همه‌ي مطالبش؛ حقّ واقع، صحيح و با حقيقت است. نمي‌شود كه از طرف خدا، به صورت اعجاز، قرآني، كتابي نازل بشود و امين وحياش به دست ما بدهد و اين تويش مثل مثلاً يك كتاب فلسفه احتمال داشته باشد كه درست است يا احتمال داشته باشد كه درست نيست. يا احتياج به منطق داشته باشيم تا صغري و كبري و نتيجه و از اين مسايل تنظيم كنيم تا بتوانيم اين حقيقت را اثبات كنيم. لازم نيست. پس – بنابراين، تمام حقايق قرآن هم براي ما راهگشا است.

ببينيد، دلم مي‌خواهد آقايان! يك خرده‌اي دقّت كنيد. شما تمام زحمتي كه بخواهيد بكشيد كه تا اعجاز قرآن برايتان ثابت بشود، يك هفته است. در ظرف يك هفته شما چه گنج عجيبي به دستتان رسيده؟! اثبات وجود خدا، اثبات رسالت. بگوييد: «ما رسول اكرم را قبول داريم.» اين قبول داشتنِ شما يك پول ارزش ندارد. بابايتان مسلمان بوده گفته پيغمبر، تا حالا هم مي‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد پيغمبر. چه فايده‌اي دارد اين – خدمتتان عرض شود كه –  اعتقادتان به پيغمبر؟! بايد بدانيد پيغمبر يعني چه؟ اين را ثابت مي‌كند. و مهم‌تر از همه هر حقيقتي آقايان كه در عالم هستي هست، هر حقيقتي كه در عالم هستي هست، هر چه هست تمام اينها را در قرآن خداي تعالي بيان كرده. هر چه مي‌تواني، برو جلو….

يكي از حكما بود، يكي از فلاسفه بود. هم حكيم بود، هم فيلسوف بود، يك وقتي با من صحبت مي‌كرد، با هم صحبت مي‌كرديم، ايشان مرد بزرگي بود، يك مطلبي بحث شد، گفت كه علم كلام – البته علم كلام هم اشكالاتي دارد نمي‌خواهم صددرصد صحّه بگذارم روي علم كلام من معتقدم كه آنچه كه ما داريم حكمت است نه، فلسفه. – علم كلام ايشان مي‌گفت و منظورش قرآن و روايات بود، انسان را به بنبست مي‌رساند يعني به جايي مي‌رساند كه اگر ما نفهميديم، بگوييم چون خدا گفته قبول داريم. اينجا بنبست است، او مي‌گفت. و چون پيغمبر گفته قبول داريم. ولي فلسفه نه، اين طور نيست، هر چه مي‌فهمي جلوتر مي‌روي، هر چه فكر مي‌كني جلوتر مي‌روي

من در جوابش مي‌دانيد چه گفتم؟ عين حقيقت همين طور است كه قرآن آن قدر عميق است، آنقدر پيشرفت دارد كه اگر ميليون‌ها سال، در روايت داريم كه در بهشت هم بايد قرآن بخوانيد، اگر ميلياردها سال شما هر روز، كلّي علم ياد بگيريد باز هم بايد تو قرآن برويد و برويد جلو. آن كتابي كه عرض كردم در دست امام عصر ارواحنافداه هست همه چيز تويش دارد و باز بايد خود امام عصر بيايد اين را تفسير كند، بيان كند، توضيح بدهد.

بنابراين – خوب دقت كنيد – قرآن كتابي است كه هر چه مي‌خواهي بروي جلو برو، تعمّق كن، فرو برو با نظارت پررودگار. فلسفه بدون نظارت پروردگار است – اين را دقت كنيد- پيغمبر اكرم وقتي كه در جنگ با مشركين جنگ مي‌كرد يك عدّه بلند شدند صدا زدند: «اِنَّ لَنَا الْعُزَّي وَلا عُزَّي لَكُمْ» خطاب كردند به مسلمان‌ها كه ما بت عزّي داريم شما عزّي نداريد، عُزّي را آورده‌ايم توي جنگ كمك‌مان مي‌كند.» حضرت رسول اكرم به مسلمانها فرمود: شما هم شعار بدهيد «اللهُ مَولانَا وَ لا مَوْلَي لَكُمْ»([11]) خدا مولاي ما است، خدا سرپرست ما است.» اين قرآن را برويد جلو با راهنمايي خدا و سرپرستي خدا ولي آنها راهنما و سرپرست ندارند.

چه طور ندارند؟ يك روز گفتم، فلسفه بطلميوس مي‌‌گفت: زمين كروي نيست يك جا ايستاده، امروز تمام حرفهاي فلاسفه در علم هيأت باطل شده و بلكه تمام حرف‌هايشان در طبيّعيات، در طبابت، در فوايد به اصطلاح اشياء باطل شده و مسايل جديدي روي كار آمده.

آنها اگر پيش مي‌روند، مثل اين مي‌ماند – خوب دقت كنيد – يك صراط مستقيمي خداي تعالي درست كرده، شما توي صراط مستقيم هر چه مي‌توانيد، برويد جلو. امّا، آنها گاهي از طرف راست، گاهي از طرف چپ پرت مي‌شوند حالا بر فرض از سر كوه قلّه‌ي دماوند يكي پرت بشود بيايد تا پايين چه فايده دارد؟ بلكه خودش هم از بين مي‌رود!

بنابراين، قرآن را اين طور بشناسيد و اين همه حقيقت كه اگر «ان‌شاءالله» اهل تزكيه‌ي نفس باشيد، دلتان پاك بشود، قلبتان پاك بشود، حكمت الهي در دلتان سرازير بشود يك چيزهايي از قرآن مي‌فهميد كه احدي از علماء و دانشمندان ممكن است متوجّه آن نباشند.

پس ببينيد، با يك كار كه ان‌شاءالله هفته‌ي آينده اين كار را خواهيد كرد، اگر نكنيد، هم به خودتان ظلم كرده‌ايد، هم به من. مي‌گوييد: «به تو چه ظلمي كرده‌ايم؟» من، بدانيد همين امروز كه اينجا خودم را رسانده‌ام با چه زحمتي خودم را رسانده‌ام و اين هم بدانيد بعضي از شماها مي‌دانند با چه مشكلي و منّتي ندارد.

اگر شما در اين هفته‌ي آينده اعجاز قرآن را ثابت كرديد در دلتان، با همان راهي كه بيان كردم خدا برايتان ثابت است، پيغمبر برايتان ثابت است، يك قدم بسيار بلندي در راه پيشرفت كمالات برداشته‌ايد و حقايق قرآن را هم قبول داريد كه هر چه قرآن مي‌گويد حق است و ان‌شاءالله در آينده، در هفته‌هاي آينده وارد مي‌شويم در حقايقي كه از ناحيه‌ي روايات و خود قرآن بيان شده تا بدانيد با همه‌ي بي‌بضاعتي علميمان، با همان كه ما از سرچشمه‌ي علم و دانش دوريم، با همه‌ي اينكه خداي تعالي اين لطف را «ان‌شاءالله» به ما خواهد كرد كه آن چشمه‌ي ولايت، آن حقيقت، آن وجود مقدس، قرآن ناطق را به ما برساند تا بتوانيم حقايقي را درك كنيم كه اصلاً كسي بلد نيست و نمي‌تواند حتي بفهمد و همه‌ي ائمّه‌ي اطهار آن چيزي كه تا به حال براي ما بيان كرده‌اند به اندازه‌ي در خور فكر مردم آن زمان تا زمان ظهور بوده. هيچوقت سر كلاس اوّلِ دبستان استاد دانشگاه، پرفسوري نمي‌آيد به اصطلاح مطالب علمي خودش را بيان كند، همان درس كلاس اوّل را مي‌دهد و ائمّه‌ي اطهار عليهم الصلوة و السلام علاوه بر آنكه نگذاشتند كه آنها به مردم توجّه كنند، به مردم رسيدگي كنند، با مردم باشند، علاوه بر اين، آنها زمينه نديدند كسي كه فرقي بين معاويه و علي بن ابيطالب نمي‌گذارد، فرقي بين حسين بن علي و يزيد بن معاويه نمي‌گذارد، اين بشر را، اين مردم را چطور مي‌شود حقايق قرآن را به آنها ياد داد؟ گوش نمي‌دهند، توجّه نمي‌كنند، ظرفيّتش را ندارد و به هيچ وجه تعليم نمي‌بينند.

بنابراين، حالا كه خداي تعالي اين لطف را به شماها كرده و داريد عرايضم را گوش مي‌كنيد – فرقي هم نمي‌كند اين مجلس باشد يا در قم و تهران، يا مشهد و شهرهاي ديگري كه خوب شنيده‌ام دوستان زحمت كشيده‌اند من هم از آنها متشكّرم كه صدا را به آن شهرها مي‌رسانند و ان‌شاءالله اميدواريم كه همه، اين كار را كه عرض كردم بكنند و اعجاز قرآن را براي خودشان ثابت كنند. من هم در اختيارتان هستم اگر يك جايي مشكلي داشتيد نمي‌دانم آن مقداري كه من در كتاب توضيح آيات توضيح داده‌ام مشكلي باقي گذاشته باشد. در عين حال، در خدمتتان هستيم. اين درس امروز را مهمترين درس و برنامه بدانيد تا ان‌شاءالله اگر قرآن اعجازش ثابت شد بعد از همين آياتي كه تلاوت مي‌كنيد در هفته، شما هم توي آيات دقّت كنيد، كوشش مي‌كنيم كه از اثبات وجود خدا و يك دوره عقايد ان‌شاءالله و بعد هم ان‌شاءالله به ياري پروردگار، معارف حقّه‌ي ديگر بيان بشود تا يك گام بزرگي به سوي خدا برداشته باشيد.

انسان قدمي كه به طرف كسي بر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌دارد، بايد اوّل طرف را بشناسد. اين كه مي‌‌‌‌‌‌بينيد ما شُل حركت مي‌‌‌‌‌‌كنيم در راه خدا و براي لقاء خدا براي اين است كه خدا را نمي‌شناسيم. قبلاً به ما معرّفي نكرده‌اند خدا كيست؟ يك چيزي به نظرمان مي‌آيد كه اين مشركين هم كه بت مي‌پرستند همان چيز تقريباً به نظرشان مي‌آيد و مسيحيان هم همان چيز به نظرشان مي‌آيد. يك چيزي، خدايي هست حالا اين خدا كجا است؟ «اَقْرَبُ اِلَيْكَ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ فَعَّالّ لِمَا يُرِيدُ»([12]) واقعاً ما خدا را اين طوري مي‌شناسيم؟ يك قدري درباره‌ي اين مسائل ان‌شاءالله صحبت مي‌كنيم اميدواريم كه همه‌تان در راه خدا حركت كنيد و از كساني كه در مرحله‌ي يقظه هستند از آنها گرفته – چون اين مطالبي كه عرض كردم مربوط به مرحله‌ي يقظه است – از آنها گرفته تا مراحل بالا ان‌شاءالله همه استفاده مي‌كنند.

اميدواريم كه از مجلس دوست عزيزمان، جناب آقاي كاشاني، صبحهاي جمعه ان‌شاءالله استفاده بيشتري ببريد و جلسات ديگر هم هست؛ جناب آقاي مسعودي كه يك محقّق عالي است، به ايشان مي‌‌‌‌‌گفتم كه از نظر ظاهر ممكن است كسي اهميّتي براي علوم و معارف شما نداشته باشد ولي – خدمتتان عرض شود – كه چون آقاي كاشاني همه الحمدلله مي‌شناسند.

جناب آقاي مسعودي، من از ايشان تقاضا كردم كه از آن مركز علم و دانش بيايند اينجا باشند كه دوستان تهراني‌مان ان‌شاءالله از وجودشان استفاده كنند. ايشان قبل از ظهرها، اينجا تشريف دارند و اميدواريم اينجا ان‌شاءالله مكتب علم و دانش است «ان‌شاءالله» امام زماني‌هاي واقعي، آن‌هايي كه ان‌شاءالله قدم به سوي خدا بر مي‌دارند، مركز آنها و محلّ پرورش آنها باشد و ما اگر باني اين مجلس، صاحب اين مجلس، صاحب اين منزل نبود در مجلس بهتر مي‌توانستم دعا برايشان بكنم خدا ان‌شاءالله آقاي عسگريان – حاج آقاي عسگريان – را خير بدهد كه اين محل را در اختيار شما گذاشتند كه آدرس‌ها را هر هفته، يك دفعه گم نمي‌كنيد و ان‌شاءالله در اين جلسه حتماً هر روز كه مي‌خواهيم ان‌شاءالله مركز علم و دانش قرارش بدهيد ان‌شاءالله تشريف داشته باشيد و نمي‌گويم، هر روز اين جلسه باشد، نه، هر وقت كاري، چيزي، مطلبي داشتيد و واقعاً بهتر از اين است كه از من سؤال كنيد از جناب آقاي مسعودي سؤال كنيد، چون هر چه من بخواهم بگويم به شما مي‌گويند. منتها من با بي‌حوصلگي حرف مي‌زنم ايشان با حوصله حرف مي‌زنند جوانند، سرحالند، الحمدلله.

خوب، روز جمعه است مي‌دانم. شما عاشق كِه هستيد و به چه علاقه داريد؟ امروز، روز امام زمان است و تعدادي از دوستانتان در جمكران الان و ما هم شبهاي احيا آنجا بوديم، شما هم اينجا بوديد؛ ولي بُعد منزل نبود در سفر روحاني. عاشق ار مشعوق را بي‌وصل بيند عاشق است. امام عصر را هميشه در كنار خودتان ببينيد و بدانيد. آن وجود مقدس است كه ما را نگه داشته در اين دنياي پر از درد سر و  محن و گرفتاري. آن حضرت در بعضي از كلماتشان مي‌فرمايند: كه «بر من سخت است كه ناراحتيهاي شما را ببينم» همان كلامي كه پيغمبر اكرم، خدا از قول او نقل مي‌كند كه «عَزِيزّ عَلَيهِ مَا عَنِتُّمْ»([13]) بر پيغمبر سخت است كه ناراحتي شما را ببيند. همه‌ي زحمات انبيا يا اوليا اين بود براي اين بود كه شماها از گرفتاري نجات پيدا كنيد. گرفتاريهاي دنيا ارزشي ندارد، اهميّتي هم ندارد زودگذر است بالاخره صد سال ديگر، هيچ‌يك از اين گرفتاري‌هايي كه الان ما داريم برايمان نيست. ولي اين گرفتاريهايي كه «وَ مَا عِنْدَاللهِ بَاقٍ»([14]) هر چه كه در نزد خدا است، باقي است گرفتاري‌هايي كه در عالم قيامت، در عالم برزخ، در عالم قبر براي انسان ممكن است پيش بيايد آن گرفتاريها را امام عصرمان اگر به او علاقه داشته باشيد، برطرف مي‌كند. شروع گرفتاري‌هاي هر فاسق و فاجري كه شيعه‌ي علي بن ابيطالب نباشد، موقع مرگ است. ولي امام عصر تشريف مي‌آورد. «يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ اُنَاسٍ بِاِمَامِهِمْ» ([15]و به شما اظهار محبّت مي‌كند؛ همان طوري كه علي بن ابيطالب فرمود: «يَا حَارِ هَمْدَانِ مَنْ يَمُتْ يَرَنِي» ([16]اي حارس همداني! هر كه بميرد مرا مي‌‌‌بيند و «ان‌شاءالله» شما طوري قدم بردايد كه وقتي امام زمانتان را مي‌بينيد با روي باز، بشّاش، با محبّت، با شما برخورد كند.

خدايا! تو مي‌داني كه ما هدفي؛ من مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانم اين كلام را از زبان همه‌تان چون همهتان را، اكثرتان را لااقل مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسم اين كلام را روي حقيقت عرض مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد كه ما هدفي جز تو و امام زمانمان نداريم. ما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيم به تو برسيم و دست تو كه امام زمان است در دستمان باشد. خدايا! ما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيم به لقاي تو برسيم و مظهر تو كه امام عصر است، او را ببينيم و از محضرش استفاده كنيم. خدايا! ما مي‌‌‌‌‌خواهيم به كلام تو برسيم، با زبان تو كه آن زبان امام عصر است، كه لسان الله است، با او ملاقات كنيم. خدايا! ما تو را مي‌‌خواهيم. خدايي كه تمام عالم هستي تحت نظر او است و امام عصري كه تمام ماسوي الله زير نظر او است. خدايا! ما تو و او را مي‌خواهيم. امروز هم جمعه است، من نمي‌خواهم بعضي حرفها را بزنم چون اين روزگار غير از روزگارهاي ديگر است. امام زمان آن چنان ما را دوست دارد كه اگر ما تقاضايي از او داشته باشيم و به مصلحتمان نباشد به ما شايد ندهد، چون ما نمي‌فهميم. «عَسَي اَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا فَهُوَ شَرّّ لَكُمْ» ([17]) ولي اين اندازه هست كه پيغمبراكرم فرمود: «اَكْرِمِ الضَّيْفَ وَ لَوْ كَانَ كَافِرًا» ([18]مهمان را گرامي‌ بداريد ولو اينكه كافر باشد. آقا امام زمان! به ما گفته‌اند، ما نمي‌فهميم معني «مهماني ما امروز در محضر توايم» به چه معنا است؟ ما نمي‌فهميم اين را ولي اين اندازه مي‌‌‌‌‌دانيم به ما گفته‌اند كه مهمان را گرامي بداريد ولو اينكه كافر باشد. اگر يك مهماني براي ما بيايد از ما تقاضايي داشته باشد مخصوصاً اين تقاضا كه صاحبخانه! بيا ما ببينيمت هر چه در توانمان باشد اين كار را مي‌‌‌‌كنيميا بقيةاللهاين اقلّ حرفي است كه مهمان از ميزبان بايد تقاضا كند ما شما را ببينيم، زيارتتان كنيم، لااقل بتوانيم با شما حرف بزنيم، از حقايق و علومي كه خدا در اختيارتان گذاشته استفاده كنيم.

شايد هنوز كنار قبر ابي عبدالله الحسين باشد، با يك چشم دلي برويم كربلا كنار قبر ابي عبدالله الحسيناَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا اَبَاعَبْدِاللهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ رَسُولِ اللهِ. اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الشَّهِيدُ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْمَظْلُومُ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُاللهِ وَ بَرَكَاتُهُ.

نسئلك اللهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا غياث المستغيثين، يا حبيب قلوب العارفين يا اله العالمين يا ربّاه يا سيداه عجّل لوليك الفرج. عجّل لمولانا الفرج عجّل لسيّدنا العزيز الفرج.

خدايا! فرج آقاي ما، امام زمان را برسان،

ما را از بهترين ياران و اصحابش قرار بده.

قلب مقدسش را از ما راضي بفرما،

خدايا! گرفتاري‌هاي مسلمين به بركت وجود امام زمان برطرف بفرما

خدايا! حوايج اين جمع برآور

خدايا! روزه‌هاي ماه رمضان ما را قبول بفرما.

پروردگارا! ما را از بندگان خالص خودت قرارمان بده.

امواتمان، شهدامان غريق رحمت بفرما.

عاقبتمان ختم به خير بفرما

و عجّل في فرج مولانا.

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

جهت دانلود فیلم جلسه کلیک کنید


[1] إسراء/88

[2] نور/39

[3] مفاتيح: 108

[4] نمل/39

[5] اسراء/88.

[6] اسراء/88

[7] كهف/110

8·فصلت/42

[9] هود/44

[10] الرحمن/17

[11] شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، احتجاج، بحار.

12·مفتاح الفلاح:216، بحار ج:83

13·توبه/128

14·نحل/96

[15] اسراء/71

[16] – بحار: 6/180، امالي طوسي، امالي شيخ مفيد.

[17] – بقره/216

[18] – بحار: 67/937، جامع الاخبار: 84

۱۲ ربیع الاول ۱۴۱۲ قمری -۱۰ آبان ۱۳۶۹ شمسی – عدم‌ معاشرت‌ با معصيت‌كارها

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌

بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. «و اذا لقوا الذين‌ قالوا آمنا و اذا خلوا الي‌ شياطينهم‌ قالوا انا معكم‌ انما نحن‌ مستهزؤن‌. الله‌ يستهزي‌ء بهم‌ و يمدهم‌ في‌ طغيانهم‌ يعمهون‌.»

 سلسلة‌ مطالبي‌ كه‌ در هفته‌هاي‌ گذشته‌ بعرض‌ رساندم‌ دربارة‌ اين‌ آيات‌ كه‌ دربارة‌ منافقين‌ و كفار نازل‌ شده‌ تا به‌ اينجا رسيد كه‌ پروردگار متعال‌ در خصوص‌ منافقين‌ و افراد دو چهره‌ و دو زبان‌ و دو رو مي‌فرمايد كه‌ اينها از خصوصياتشان‌ اين‌ است‌ كه‌ وقتي‌ مؤمنين‌ را ملاقات‌ مي‌كنند مي‌گويند كه‌ ما ايمان‌ آورديم‌. وقتي‌ كه‌ با شياطينشان‌ خلوت‌ مي‌كنند مي‌گويند ما با شما هستيم‌ و آنها را استهزاء مي‌كنيم‌، مسخرشان‌ مي‌كنيم‌. مطالبي‌ كه‌ در اين‌ آية‌ شريفه‌ هست‌ يكي‌ نفاق‌ مردم‌ زبون‌ و ترسو و كساني‌ كه‌ استقلال‌ و شخصيت‌ ندارند معرفي‌ مي‌كنند.

 اساسا انسانها بر سه‌ نوع‌ تقسيم‌ مي‌شوند. يك‌ نوع‌ كساني‌ كه‌ اينها آنقدر قوي‌ و با استقلال‌ و با شخصيت‌ هستند كه‌ علاوة‌ بر اينكه‌ محيط‌ آنها را تحت‌ تأثير خودش‌ قرار نميدهد‌، محيطي‌ را هم‌ تحت‌ تأثير خودشان‌ قرار مي‌دهند. يك‌ عده‌ افراد هستند كه‌ در هر جا كه‌ باشند مثل‌ همان‌ دسته‌ خودشان‌ را نشان‌ مي‌دهند. بعضي‌ حيوانات‌ هستند كه‌ رنگ‌ عوض‌ مي‌كنند. در ميان‌ چنگل‌ توي‌ برگهاي‌ سبز كه‌ قرار ميگيرند، سبز مي‌شوند. توي‌ خاك‌ كه‌ قرار مي‌گيرند، رنگ‌ خاك‌ مي‌شوند. اينها به‌ خاطر ترسي‌ است‌ كه‌ در آنها حالا يا طبيعتا هست‌ از دشمن‌، مبادا دشمن‌ به آنها‌ حمله‌ كند‌. استتار مي‌كنند. به‌ اصطلاح‌ ارتش‌ خودشان‌ را مستور مي‌كنند كه‌ دشمن‌ آنها را نبيند‌. به آنها‌ حمله‌ نكند‌. استتار و امثال‌ اينها از ضعف است‌. اگر يك‌ لشكر قويي‌ باشند در مقابل‌ يك‌ لشگر ضعيفي‌ باشد‌، هيچ‌وقت‌ لشگر قوي‌ استتار نميكند‌. مؤمن‌ كالجبل‌ الراسخ‌. مؤمن‌ مثل‌ كوه‌ محكم است‌. كوه‌ هيچ‌وقت‌ خودش‌ را مخفي‌ نميكند‌. اما حيوانات‌ ضعيف‌، تا چشمشان‌ به‌ يك‌ قويتر از خودشان‌ ميفتد‌، خودشان‌ را مخفي‌ مي‌كنند. ايني‌ كه‌ انسان‌ با خوبان‌ بنشيند بگويد‌ من‌ خوبه‌، با بدها بنشينه‌، بد خودش‌ را معرفي‌ كند‌؛ اين‌ علامت‌ ضعفش است‌. استتار ميكند‌. خودش‌ را در ميان‌ مؤمنين‌ مؤمن‌ نشان‌ ميدهد‌ و در ميان‌ فساق‌ و فجار خودش‌ را فاسق‌ و فاجر معرفي‌ ميكند‌.

 اين‌ بخاطر اين‌ است‌ كه‌ ضعيف است‌. ضعف‌ دارد‌. اگر قوي‌ بود اگر يك‌ روح‌ قوي‌ داشت‌، در مقابل‌ دشمن‌ خودش‌ را با قدرت‌ نشان‌ مي‌داد. افراد ضعيف‌ نتيجة‌ ضعفشان‌ اين‌ خواهد شد كه‌ داراي‌ نفاق‌ خواهند بود. منافق‌ مي‌شوند. دو رو مي‌شوند. ذو وجهين‌، ذو لسانين‌ مي‌شوند. نمي‌توانند خودشان‌ را در يك‌ صراط‌ مستقيم‌ قرار بدهند. استقامت‌ ندارند. در نتيجة‌ نداشتن‌ استقامت‌ در صراط‌ مستقيم‌ قرار نمي‌گيرند. وقتي‌ كه‌ با مؤمنين‌ ملاقات‌ مي‌كنند «اذا لقوا الذين‌ آمنوا قالوا آمنا». مي‌گويند‌ ما مؤمنيم‌. «و اذا خلوا الي‌ شياطينهم‌» با شياطينشان‌. هر كسي‌ يك‌ مشت‌ شيطان‌ دارد‌. من‌ مي‌خواستم‌ امشب‌ يك‌ مقدار دربارة‌ شيطان‌ صحبت‌ كنم‌. از چيزهايي‌ كه‌ در دنيا ما او را اهميت‌ نمي‌دهيم‌، و خيلي‌ هم‌ اهميت‌ دارد‌، شيطان است‌. در زندگي‌ شيطان‌ براي‌ ما نقش‌ بسيار مهمي‌ در زندگيمان‌، در مسائلمان‌ دارد‌ و ما او را به‌ حساب‌ نمي‌آوريم‌. شيطان‌ به‌ ما وحي‌ ميكند‌، شيطان‌ به‌ ما وسوسه‌ ميكند‌، به‌ خواب‌ ما مي‌آيد، در عالم‌ مكاشفة‌ ما وارد مي‌شود‌، شيطان‌ به‌ صورتهاي‌ مختلف‌ گاهي‌ با ما حرف‌ ميزند‌، در مغز و فكر اشخاص‌ وارد مي‌شود‌ و آنها را شيطان‌، خداي‌ تعالي‌ اسم‌ برده‌. خود آنها را. اساسا كلمة‌ شيطان‌ يعني‌ موذي‌. كسي‌ كه‌، موجودي‌ كه‌ انسان‌ را اذيت‌ ميكند‌ و بخصوص‌ در امور معنوي‌ و انسان‌ را از راه‌ مستقيم‌ و از صراط‌ مستقيم‌ منحرف‌ كند‌. اين‌ را مي‌گويند شيطان‌. حالا انسان‌ باشد‌، جن‌ باشد‌، مال‌ دنيا باشد‌، حتي‌ به‌ عجب‌ گفتند شيطانند‌. صفات‌ رذيلة‌ باطني‌ انسان‌ باشد‌. اما آن‌ شيطاني‌ كه‌ بايد خيلي‌ از او‌ ترسيد و خيلي‌ نقش‌ دارد‌ در زندگي‌ ما، ابليس است‌ كه‌ شيطان‌ بزرگ‌ مي‌نامندش‌. شيطان‌ به‌ لفظ‌ مطلق‌، يعني‌ اطلاق‌ المطلق‌ ينصرف‌ علي‌ الفرد الاكمل‌. وقتي‌ مي‌گويند شيطان‌، منصرف‌ مي‌شود‌ به‌ يك‌ فرد كاملتر و آن‌ ابليس است‌. آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ خدا در قرآن‌ مجيد فرموده‌ است‌ حتي‌ وقتي‌ مي‌خواهي‌ با من‌ حرف‌ بزني‌ و من‌ با تو حرف‌ بزنم‌، «فاستعذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌». استعاذه‌ كن‌. وقتي‌ قرآن‌ مي‌خوانند اول‌ مي‌گويند «اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ رجيم‌». يعني‌ در آن‌ وقتي‌ كه‌ شما مي‌خواهي‌ با خدا حرف‌ بزني‌ حتي‌، خدا ميخواهد با تو حرف‌ بزند‌، بايد از شيطان‌ خودت‌ را دور نگه‌ بداري‌. به‌ خدا پناه‌ ببري‌ از شر شيطان‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ شيطان‌ اگر آمد دخالت‌ كرد در همين‌ قرآن‌ خواندن‌ تو، گاهي‌ مي‌شود‌ كه‌ همين‌ قرآن‌ تو را لعنت‌ ميكند‌. «رب تال قرآن‌ و القرآن‌ يلعنه‌». چه‌ بسا خوانندگان‌ قرآن‌ هستند كه‌ قرآن‌ لعنتشان‌ ميكند‌ و عمل‌ به‌ قرآن‌ نمي‌كنند و شيطان‌ را از خودشان‌ دور نكردند.

 من‌ يك‌ وقتي‌ در تهران‌ در محضر مرحوم‌ علامة‌ اميني‌ رضوان‌ الله‌ تعالي‌ عليه‌ بودم‌. ايشان‌ خيلي‌ به‌ من‌ لطف‌ داشتند. تازه‌ اين‌ قرآنها و نوارهاي‌ عبد الباسط‌ آمده‌ بود در ايران‌. گذاشتند در مجلس‌ بخواند‌. مرحوم‌ علامة‌ اميني‌ اشاره‌ كرد كه‌ برداريد، نخواند‌. خوب‌ اطاعت‌ كردند اهل‌ مجلس‌. من‌ چون‌ اظهار لطفي‌ به‌ من‌ داشتند، از ايشان‌ سؤال‌ كردم‌ چرا؟ خوب‌ قرآن‌ مي‌خواند‌. گفت‌ اولا اين‌ مرد سني‌ است‌. اين‌ از آن‌ كساني‌ است‌ كه‌ وقتي‌ قرآن‌ ميخواند‌ قرآن‌ لعنتش‌ ميكند‌. كسي‌ كه‌ بزرگترين‌ مسائل‌ قرآن‌ را توجه‌ به آن ‌ نداشته‌ باشد و آن‌ مسئلة‌ امامت‌ و ولايت‌ باشد‌ و بزرگترين‌ مسئلة‌ كه‌« عم‌ يتسائلون‌ عن‌ النبأ العظيم‌». خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ نبأ عظيم‌، اسم‌ خبر امامت‌ و مسئلة‌ امامت‌ را فرموده‌، اين‌ را متوجه‌ نباشد‌؛ قرآن‌ لعنتش‌ ميكند‌. در مرحلة‌ دوم‌ ايشان‌ وقتي‌ خوبتر قرآن‌ مي‌خواند كه‌ يك‌ مقدار مشروب‌ خورده‌ باشد‌. ايشان‌ مي‌فرمودند. مشروب‌ خورده‌ باشد‌ و بعد قرآن‌ بخواند‌. من‌ البته‌ اين‌ حرف‌ خوب‌ ما را خيلي‌ تحت‌ تأثير قرار داد. ولي‌ يك‌ مسئله‌اي‌ كه‌ بعد براي‌ خود من‌ پيش‌ آمد و با يكي‌ از دوستانم‌ كه‌ از علما بود، صحبت‌ كردم‌ گفتم‌ خوب‌ حالا اينكه‌ نوار است‌ باصطلاح‌. اينكه‌ عبد الباسط‌ نيست‌. به‌هرحال‌ نواري‌ است‌ از روي‌ نوار شايد ده‌ تا نوار فاصله‌ دارد‌ با خود عبد الباسط‌. ايشان‌ گفت‌ اگر اينطور نبود، علامه‌ اميني‌ نبود. يك‌ جملة‌ جالبي‌، ما در مقابل‌ دشمن‌ اين‌ تعصب‌ را نداشته‌ باشيم‌، اين‌ غيرت‌ را نداشته‌ باشيم‌. تعصب‌ نبايد گفت‌ چون‌ آن‌ از عصبيت است‌. ولي‌ بايد گفت‌ غيرت‌ را اگر نداشته‌ باشيم‌، نمي‌توانيم‌ با دشمنمان‌ مبارزه‌ كنيم‌. نمي‌توانيم‌ يك‌ فرد قوي‌ در دين‌ باشيم‌. قدرت‌ و شجاعت‌ و شهامت‌ اسلاميمان‌ تضعيف‌ مي‌شود‌. بايد برايمان‌ حساسيت‌ داشته‌ باشد‌.

 صدق‌ الله‌ علي‌ العظيم‌، هيچ‌ مربوط‌ به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ علي‌ الظاهر نيست‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ خداي‌ علي‌ عظيم‌ راست‌ گفته‌، اين است‌ معنايش‌ ديگر‌. راست‌ گفت‌ خداي‌ علي‌ عظيم‌. من‌ يك‌ نفر از علماي‌ محترم‌ را ديدم‌ تا قرآني‌ خواند ميشد كه‌ در آنجا گفته‌ مي‌شود‌ صدق‌ الله‌ العظيم‌، ايشان‌ ناراحت‌ مي‌شد، رنگش‌ مي‌پريد، بدنش‌ مي‌لرزيد. چرا اين‌ كلمة‌ علي‌ كه‌ در قرآن‌ هم‌ هست‌، علي‌ العظيم‌ در قرآن است‌، اينها روي‌ لجاجت‌ برداشتند. چرا نمي‌گويند صدق‌ الله‌ العلي‌ العظيم‌؟ اگر اينطور ما شهامت‌ نداشته‌ باشيم‌، اينطور تعصب‌ نداشته‌ باشيم‌، حالا هر چه‌ مي‌خواهيد اسمش‌ را بگذاريد، اينطور غيرت‌ باطني‌ نداشته‌ باشيم‌، باور كنيد امروز اسمي‌ و نامي‌ از شيعه‌ نبود. شيعة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ السلام‌ بايد مثل‌ خود علي‌ بن‌ ابيطالب‌ در راه‌ دينش‌ قوي‌ باشد‌. يك‌ قدرتي‌ از خودش‌ نشان‌ بدهد‌ كه‌ دشمن‌ از دستبرد به‌ دينش‌ مأيوس‌ بشود‌. اليوم‌ آن‌ روزي‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليهم‌ السلام‌ را روي‌ دست‌ بلند كرد، روز غدير خم‌، آياتي‌ نازل‌ شد. يكي‌ از آن‌ آيات‌ اين است‌ كه‌ «اليوم‌ يأس‌ الذين‌ كفروا عن‌ دينكم‌». حالا كه‌ خدا علي‌ را به عنوان‌ جانشين‌ خودش‌ و حافظ‌ دينش‌ به‌ مردم‌ معرفي‌ كرده‌ و او را نگهبان‌ دين‌ قرار داده‌، كفار از دستبرد به‌ اين‌ دين‌ مأيوس‌ شدند.

 آنچنان‌ علي‌ قوي است‌، آنچنان‌ شجاع‌ است‌، آنچنان‌ حافظ‌ دين‌ است‌ كه‌ خودش‌، حسنينش‌، از همه‌ بالاتر محبوبه‌اش‌، فاطمة‌ اطهر سلام‌ الله‌ عليها را حاضره‌ در راه‌ دين‌ فدا كند‌. شما فكر مي‌كنيد كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ آن‌ ساعتي‌ كه‌ آمدند در خانه‌اش‌ و در خانه‌اش‌ را سوزاندند و آتش‌ به‌ در خانه‌اش‌ زدند، اطلاع‌ از آنچه‌ كه‌ مي‌خواهد واقع‌ بشود‌ نداشت‌؟ فرمان‌ پيغمبر اكرم‌ بود.« ما آتاكم‌ الرسول‌ فخذوه‌ و ما نهاكم‌ عنه‌ فانتهوا». هر چه‌ پيغمبر فرموده‌ است‌ و براي‌ شما آورده‌ است‌ بگيريد. دستورات‌ رسول‌ اكرم‌ را گوش‌ بدهيد. «اطيعوا الله‌ و اطيعوا الرسول‌». اطاعت‌ كنيد خدا را و اطاعت‌ كنيد رسول‌ را. حالا در هر چه‌ باشد. پيغمبر اكرم‌ فرموده‌ نبايد دست‌ به‌ شمشير ببري‌. خود علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نصف‌ از آن‌ نوري‌ است‌ كه‌ خدا در اول‌ ايجاد خلق‌، خلق‌ فرموده‌. همه‌ چيز را خودش‌ ميداند، مصالح‌ را خودش‌ مطلع‌ است‌. تعبد تنها نيست‌. مي‌فهمد چه‌ بايد بكند. دين‌ خدا امروز بايد بوسيلة‌ صبر علي‌ بن‌ ابيطالب‌ حفظ‌ بشود.«صبرت‌ و في‌ العين‌ قضا و في‌ الحلق‌ شجا». من‌ صبر كردم‌ در حالي‌ كه‌ مثل‌ كسي‌ بودم‌ كه‌ در چشمم‌ خار رفته‌ و در گلويم‌ استخوان‌ گير كرده‌ و اينطور صبر بايد بكند، در مقابل‌ اينها صبر كردم‌.

 يك‌ چنين‌ وضعي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ در مقابل‌ دين‌ خدا دارد. در مقابل‌ مذهب‌ شيعه‌ دارد. در مقابل‌ ذات‌ اقدس‌ متعال‌ دارد. شيعة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هم‌ بايد همينطور باشد‌. شجاع‌ باشد‌، در راه‌ دينش‌ همه‌ چيز را فدا كند. شما شايد فكر كنيد كه‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر، دو واجب‌ معمولي است‌. دو واجبي‌ است‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر كه‌ اساس‌ دين‌ روي‌ اين‌ قرار گرفته‌. اساس‌ دين‌ مقدس‌ اسلام‌ روي‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر قرار گرفته‌. شما فكر مي‌كنيد معروف‌ يعني‌ واجبات‌ و منكر هم‌ يعني‌ محرمات‌. اگر مي‌خواستند اينطور بيان‌ كنند مي‌گفتند كه‌ امر به‌ واجبات‌ و نهي‌ از محرمات‌. اما گفتند معروف‌. منكر. معروف‌ يعني‌ آنچه‌ شناخته‌ شده‌ است‌ كه‌ مال‌ دين است‌. چه‌ شناخته‌ شده‌ كه‌ مال‌ دين است‌؟ شما بايد به‌ آنها امر كنيد. اعتقادات‌ را شامل‌ مي‌شود‌، واجبات‌ را شامل‌ مي‌شود‌، مستحبات‌ مسلم است‌ را شامل‌ مي‌شود‌، مكروهات‌ مسلم است‌ را در نهي‌ از منكر شامل‌ مي‌شود‌، محرمات‌ شاملش‌ مي‌شود‌، كارهاي‌ بد، اخلاقیات‌ زشت‌، اينها را در نهي‌ از منكر شامل‌ مي‌شود‌ و تمام‌ مسائل‌ دين‌ را ميگيرد‌. امر به‌ معروف‌ يعني‌ اعتقادات‌، اخلاقیات‌ و واجبات‌ و مستحبات‌. نهي‌ از منكر يعني‌ جهل‌ها و ناداني‌ها و عدم‌ اعتقادها و اخلاق‌ رذيله‌ و محرمات‌ و مكروهات‌. بنابراين‌ تمام‌ چيزها را امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر شامل‌ مي‌شود‌. «و المؤمنون‌ و المؤمنات‌ بعضهم‌ اولياء بعض‌ يأمرون‌ بالمعروف‌ و ينهون‌ عن‌ المنكر.» زنهاي‌ مؤمنه‌ و مردهاي‌ مؤمن‌، اينها يكي‌ از واجباتشان‌، يكي‌ از فروع‌ دينشان‌، اين‌ است‌ كه‌ امر به‌ معروف‌ كنند. اگر يك‌ نقصي‌ در دوستتان‌ مي‌بينيد، يك‌ عقيدة‌ زشت‌ و باطلي‌ در او ديديد، يك‌ صفت‌ رذيله‌اي‌ در او ديديد، يك‌ كار حرامي‌ در او ديديد، بايد او را نهي‌ كنيد. مكروه‌ هم‌ حتي‌ اگر طوري‌ است‌ كه‌ به‌ اصطلاح‌ از شما حرف‌ گوش‌ ميكند‌ و ماية‌ كمال‌ او است‌، او را هم‌ بايد از او نهي‌ كنيد. و اگر در او يك‌ واجبي‌ را ديديد ترك‌ ميكند‌، يك‌ عقيده‌اي‌ بايد داشته‌ باشد‌ كه‌ ندارد‌، يك‌ صفت‌ حميده‌اي‌ كه‌ بايد داشته‌ باشد‌ و ندارد‌، اگر در او هم‌ اين‌ نوع‌ چيزها را ديديد، بايد به او ‌ امر كنيد. اگر اين‌ كار را كرديد شما ولي‌ او مي‌شويد. بعضهم‌ اولياء بعض‌. چرا؟ براي‌ اينكه‌ شما امر به‌ معروف‌ و نهي‌ ازمنكر كرديد و ولي‌ او هستيد. خدا ولايت‌ را به‌ افراد مؤمن‌ ثواب‌ كار عنايت‌ كرده‌. يعني‌ هر كسي‌ كه‌ اهل‌ گناه‌ و معصيت‌ هست‌ در مقابل‌ كسي‌ كه‌ او را نهي‌ از منكر ميكند‌، بايد اطاعت‌ كند‌ و او ولي‌ او است‌. ولي‌ مؤمن‌ كيست؟ آن‌ كسي‌ كه‌ به او ‌ امر ميكند‌ كه‌ فلان‌ كار خوب‌ را انجام‌ بدهد‌. ولي‌ مؤمن‌ كيست‌؟ آن‌ كسي‌ كه‌ نهي‌ ميكند‌ كه‌ فلان‌ كار بد را انجام‌ ندهد‌. بنابراين‌ آن‌ انساني‌ پر ارزش‌ است‌ كه‌ قوي‌ باشد‌ و تنها به‌ اعمال‌ خودش‌ اكتفا نكند‌. نگويد‌ من‌ را كه‌ توي‌ قبر او نمي‌گذارند. توي‌ همين‌ قبر خودت‌ مي‌آيند عذابت‌ مي‌كنند بخاطر امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر نكردنت‌. انسان‌ نگويد به‌ من‌ چه‌ ارتباطي‌ دارد‌؟ و همة‌ اينها سرپوش‌ ضعف‌ ما است‌. آقا چرا امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر نكردي‌؟ مي‌گويد‌ به‌ من‌ چه‌، گوش‌ نمي‌دهند، من‌ چه‌كار دارم‌ به‌ اينكارها. اينها سرپوش است‌ براي‌ ضعف‌. انسان‌ ضعفش‌ را مي‌خواهد جبران‌ كند‌، نگويد‌ من‌ ضعيفم‌، اين‌ حرفها را مي‌زند‌. انسان‌ مؤمن‌ بايد در هر حال‌ قوي‌ باشد‌. اگر يك‌ روز هم‌ گفتند به‌ شما كه‌ تقيه‌ بكنيد، تقيه‌ يك‌ مسئلة‌ ديگر است‌. تقيه‌ در حقيقت‌ خود نگهداري‌ است‌ از كاري‌ كه‌ اين‌ اصل‌ معناي‌ تقيه‌ است‌، دقت‌ كنيد. كه‌ انسان‌ خودش‌ را نگه‌ بدارد از چيزي‌ كه‌ ضررش‌ بيشتر از نفعش است‌. آمده‌ در يك‌ راهي‌ قرار گرفته‌ كه‌ اگر جلو برود‌ ضرر بيشتر دارد‌ تا نفعي‌ كه‌ مي‌خواهد بردارد‌. با كمال‌ قدرت‌ هم‌ دارد‌ مي‌رود‌ جلو، اما ضررش‌ بيشتر از نفعش است‌. اين‌ كار را گفتند نكن‌. اين‌ را هر عقلي‌ مي‌گويد‌ نكن‌، هر عاقلي‌ مي‌گويد‌ نكن‌. تقيه‌ به‌ معناي‌ خود نگهداري است‌. از لفظ‌ تقيه‌ اين‌ معنا برداشت‌ مي‌شود‌. خودت‌ را نگهدار از ضرري‌ كه‌ در مقابل‌ نفعي‌ نيست‌ و اگر نفعي‌ هست‌، اندك است‌. از أن‌ خودت‌ را حفظ‌ كن‌. اين‌ معناي‌ تقيه‌ است‌. شما اين‌ معنا را برداريد و هر جا مي‌توانيد از آن‌ استفاده‌ كنيد و استعمال‌ كنيد. شما در ميان‌ يك‌ مشت‌ مخالفين‌ قرار گرفتيد. اگر مطابق‌ وضع‌ آنها عمل‌ نكنيد، شما را مي‌كشند و هيچ‌ خبري‌ هم‌ به‌ كسي‌ نمي‌دهند و هيچ‌ موجي‌ هم‌ ايجاد نميكند‌. اينجا گفتند تقيه‌ كن‌. اما اگر يك‌ موجي‌ ايجاد ميكند‌، دنيا را تكان‌ ميدهد‌، اينجا، بعضي‌ از مردم‌ زمان‌ سيد الشهداء عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ حتي‌ برادرش‌ محمد بن‌ حنفيه‌ عرض‌ كرد كه‌ نرو، كربلا نرو. اينجا بگوييم‌ حضرت‌ تقيه‌ نكرد. نه‌ حضرت‌ سيد الشهداء يك‌ موجي‌ در عالم‌ حيات‌ و بشريت‌ ايجاد كرد كه‌ تا قيامت‌ اين‌ موج‌ تلاطم‌ دارد‌. تا زماني‌ كه‌ ظهور حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفدا اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌، به‌ وقوع‌ بپيوندد، تا آن‌وقت‌ اين‌ موج‌ هست‌. موج‌ هست‌.

 حتي‌ ظهور حضرت‌ آن‌ نقطة‌ حساسش‌، طلب‌ خون‌ سيد الشهدا است‌. در قرآن‌ مجيد خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد «فمن‌ قتل‌ مظلوما فقد جعلنا لوليه‌ سلطانا». اين‌ آيه‌ در تفسير و تأويلي‌ كه‌ هست‌ كه‌ منظور از كشته‌ شدة‌ مظلوم‌، حضرت‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ است‌ و ولي‌ دم‌ فرزند رشيدش‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفداء است‌ و جمله‌اي‌ كه‌ در همين‌ دعاي‌ ندبه‌ شما روزهاي‌ جمعه‌ مي‌خوانيد. مي‌گوييد «اين‌ الطالب‌ بدم‌ المقتول‌ بكربلا». كجا است‌ آن‌ كسي‌ كه‌ طلب‌ كند خون‌ كسي‌ كه‌ كشته‌ شده‌ است‌ در كربلا. و در علائم‌ ظهور و وقتي‌ كه‌ حضرت‌ صداي‌ نازنينش‌ را بلند مي‌كند و مي‌فرمايد، اول‌ خودش‌ را معرفي‌ ميكند‌: الا يا اهل‌ العالم‌ انا امامكم‌ المنتظر. من‌ امام‌ منتظر شما هستم‌ و جملة‌ بعدي‌ من‌ عين‌ جملات‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ را چون‌ دلم‌ نمي‌خواهد كم‌ و زياد كنم‌، حفظ‌ هم‌ نكردم‌، نمي‌خواهم‌ عرض‌ كنم‌، زياد است‌. «علي‌ ان‌ جدي‌ الحسين‌ قتلوه‌ عطشانا».(قطع‌ صداي‌ نوار)

 او را بيان‌ كند‌، به‌ مقام‌ مقدسش‌ جسارت‌ كرده‌ و مطالبي‌ از اين‌ قبيل‌. چند جمله‌ پشت‌ سر هم‌ دارد كه‌ مي‌بينيد بزرگترين‌ مسئله‌ در زمان‌ ظهور حتي‌، بزرگترين‌ مسئله‌، مسئلة‌ شهادت‌ حضرت‌ سيد الشهدا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ است‌ و كربلا است‌. ببينيد چه‌ موجي‌ ايجاد كرده‌. حالا اگر محمد بن‌ حنفيه‌ عرض‌ مي‌كرد آقاجان‌ تقيه‌ گفتند بكنيد. من‌ مي‌گويم‌ تقيه‌ سيد الشهدا در همين‌ بود. يعني‌ نگهداري‌ خودش‌ در كاري‌ كه‌ ضررش‌ زياد باشد‌ و نفعي‌ هم‌ در مقابل‌ نداشته‌ باشد‌، همين‌ بود كه‌ بيايد در كربلا كشته‌ بشود. و لذا امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌فرمايد: «التقية‌ ديني‌ و دين‌ آبائي‌». تقيه‌ روش‌ من است‌، راه‌ و روش‌ من‌، دين‌ يعني‌ راه‌ و روش‌، راه‌ و روش‌ من است‌ و راه‌ و روش‌ آباء من‌. آباء من‌ همه‌شان‌ تقيه‌ مي‌كردند. تقيه‌ به‌ معناي‌ ترس‌ نيست‌. تقيه‌ به‌ معناي‌ فكر، عقل‌، هوش‌ و توجه‌ به‌ حقايق‌ است‌.

 از مسائل‌ بسيار مهم‌ تزكية‌ نفس‌ و كمالات‌ روحي‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ قوي‌ باشد‌. قوي‌ باش‌. بايد يك‌ مؤمن‌ قوي‌ باشد‌ و بهيچ‌ وجه‌ متزلزل‌ در هيچ‌ چيز نباشد‌. منافقين‌ از خصوصياتشان‌ اين است‌ كه‌ «و اذا لقوا الذين‌ آمنوا قالوا آمنا.» وقتي‌ كه‌ با مؤمنين‌ نشستند مي‌گويند‌ ما ايمان‌ داريم‌. وقتي‌ كه‌ با منافقين‌ و فساق‌ و شياطين‌ نشستند، «انّا معكم‌». يك‌ عده‌ هستند وقتي‌ انسان‌ به‌ آنها مي‌گويد‌ كه‌ با رفيقهاي‌ بد حركت‌ نكنيد، مي‌گويد‌ رفيق‌ بد، درسته‌ اين‌ رفقا بد هستند ولي‌ آدمهاي‌ گرمي‌ هستند. رفيق‌ بد آقايان‌، من‌ جدا عرض‌ مي‌كنم‌. حالا در هر وضعي‌ كه‌ باشد‌، كسي‌ كه‌ غيبت‌ ميكند‌ آدم‌ بديه‌ با او‌ ننشينيد. مشروبخوار اينقدر بد نيست‌ كه‌ غيبت‌ كننده‌ بد است‌. به‌ صريح‌ روايات‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ مشروبخوار را خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ عذابش‌ را معرفي‌ كرده‌ و غيبت‌ هم‌ عذابش‌ معلوم است‌. غيبت‌ بدتر از زنا است‌، بدتر از شرب‌ خمر است‌، حتي‌ زناي‌ با محارم‌ در خانة‌ كعبه‌. اگر يكي‌ را ديديد نه‌ اهميت‌ نميدهد‌، وقتي‌ حرف‌ مردم‌ مي‌شود‌، مي‌نشيند‌ مذمت‌ مردم‌ را ميكند‌. بعضي‌ها مي‌گويند غيبتش‌ نباشد‌، خيال‌ ميكنند با اين‌ جمله‌ درست‌ مي‌شود‌. بعضي‌ها اين‌ را هم‌ نمي‌گويند. با غيبت‌ كننده‌ ننشينيد. اين‌ رفيق‌ بد است‌، اينها شياطينند. يعني‌ نتيجة‌ غيبت‌ كه‌ او انجام‌ ميدهد، دامنگير شما هم‌ مي‌شود‌. همان‌ گناهي‌ كه‌ پاي‌ غيبت‌ كننده‌ نوشته‌ مي‌شود‌ كه‌ بدتر از زنا است‌، براي‌ شنونده‌ هم‌ كه‌ نشسته‌ و سر تكان‌ ميدهد‌ هست‌. با آدمهايي‌ كه‌ معصيت‌ علني‌ مي‌كنند ننشينيد ولو اينكه‌ معصيت‌ بزرگ‌ نباشد‌. بجهت‌ اينكه‌ اين‌ پردة‌ عفت‌ و حجابش‌ پاره‌ شده‌. اين‌ با خدا رسما مبارزه‌ كرده‌. اينها شياطينند. خلوت‌ با اينها، خلوت‌ منظور اين‌ نيست‌ كه‌ دو تايي‌ مثلا توي‌ يك‌ اطاق‌ تنها. يعني‌ اينكه‌ جائي‌ كه‌ غريبه‌اي‌ ديگر نيست‌. اينجا افرادي‌ كه‌ هستند همه‌ غيبت‌ كننده‌ و غيبت‌ شنونده‌ هستند، همه‌ سر و تن‌ همند. همه‌ مثل‌ همند. اين‌ خلوت‌ با شياطين است‌. «.و اذا خلوا الي‌ شياطينهم‌» اگر شما با زبان‌ نگوييد من‌ با شما هستم‌، عملا گفتيد. فكر نكنيد بايد اول‌ كه‌ وارد مي‌شويد بگوييد ما باشمائيم‌. نه‌ لازم‌ نيست‌. هميني‌ كه‌ وارد شدي‌ در مجلس‌ نشستي‌ و امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر هم‌ نمي‌كني‌، همين‌ زبان‌ حالت‌ است‌ كه‌ من‌ با شما هستم‌.

 شما توي‌ تظاهرات‌ كه‌ راه‌ مي‌افتاديد، لازم‌ نبود كه‌ از دور كه‌ مي‌آمديد بگوييد ما هم‌ هستيم‌. نه‌ همينكه‌ آمديد در تظاهرات‌، حالا اگر تظاهراتي‌ بود عليه‌ اسلام‌ در قبل‌ از انقلاب‌، شما عليه‌ اسلام‌ بوديد. اگر تظاهراتي‌ بود به‌ له‌ اسلام‌، جزء اسلام‌ بوديد. همانقدر كه‌ راه‌ افتاديد شما با آنها هستيد. حالا در دلتان‌ هم‌ نخواسته‌ باشيد حتي‌، با آنها هستيد. سياهي‌ لشگريد. انسان‌ را گاهي‌ در روايات‌ هست‌ كه‌ شخص‌ معصيتكار توي‌ يك‌ مجلسي‌ كه‌ حاضر ميشد، ائمه‌ يا پيغمبر اكرم‌ بيرونش‌ مي‌كردند مي‌گفتند دور شو از ما مي‌ترسيم‌ خدايي‌ بلايي‌ بر تو نازل‌ كند‌ دامن‌ ما را هم‌ بگيرد‌. اينطوري است‌. «انا معكم‌». زبان‌ حالتان‌ اين‌ است‌ كه‌ من‌ با شما هستم‌. چرا؟ از كجا من‌ با آنها هستم‌؟ همينكه‌ نشستي‌ و داري‌ گوش‌ ميدهي‌. تو اظهار تنفر نمي‌كني‌. خودت‌ را از اينها جدا نمي‌كني‌. «انا معكم‌».

 خوب‌ پس‌ چرا گاهي‌ با آنها هستي‌؟ «انما نحن‌ مستهزؤن‌». اينجا معنايي‌ دارد‌ مستهزؤن‌. ما استهزاء كننده‌ هستيم‌. استهزاء كنندة‌ آنها يا استهزاء كنندة‌ خودت‌؟ اكثرا انسان‌ خودش‌، خودش‌ را استهزا ميكند‌. واقعا مفتضح‌ است‌ كسي‌ كه‌ هر روزي‌ در يك‌ لباسي‌ هست‌. يكي‌ از آفات‌ موفقيت‌ به‌ كمالات‌ روحي‌ همين‌ است‌ كه‌ انسان‌ يك‌ روزي‌ علاقة‌ به‌ تقوا داشته‌ باشد‌، يك‌ روز هم‌ علاقه‌ نداشته‌ باشد‌، ضعف‌ داشته‌ باشد‌. يك‌ روز آمده‌ با كمال‌ اشتياق‌، اظهار ارادت‌ ميكند‌ به‌ خدا و دين‌ و قرآن‌ و حضرت‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ له‌ الفداء. يك‌ وقت‌ هم‌ نه‌ هيچ‌ اظهار علاقه‌ نميكند‌. عادي‌ شده‌. اين‌ از آفات‌ موفقيت است‌. هر دو زحمتش‌ باطل‌ مي‌شود‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ آن‌ كارش‌ هم‌ ناتمام‌ و ناكام‌ گذاشته‌ اين‌ كارش‌ هم‌ كه‌ اينطوري است‌.

 بنابراين‌ از اين‌ حالت‌ خيلي‌ خودتان‌ را دور نگه‌ داريد. اين‌ آية‌ شريفه‌ مي‌فرمايد «و اذا لقوا الذين‌ آمنوا قالوا آمنا و اذا خلوا الي‌ شياطينهم‌ قالوا انا معكم‌.» حالا يا با زبان‌ حال‌ مي‌گويند، يا با زبان‌ قال‌ مي‌گويند فرقي‌ نميكند‌. مي‌گويند‌ ما با شما هستيم‌. «انما نحن‌» ما مستهزء هستيم‌. خدا هم‌ كمك‌ ميكند‌ به‌ اينها. كمك‌ اينطوري‌. خدا هم‌ استهزائشان‌ ميكند‌. خدا هم‌ مسخرشان‌ ميكند‌. خدا هم‌ سرشان‌ را گيج‌ مي‌كند‌، حواسشان‌ را پرت‌ ميكند‌، مفتضحشان‌ ميكند‌ و مي‌كشاندشان‌ در بدبختي‌ و بيچارگي‌. خودشان‌ هم‌ ممكن است‌ متوجه‌ نباشند. خيلي‌ بايد مواظب‌ بود.

 من‌ يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ به‌ اكثر افرادي‌ كه‌ مي‌خواهند هميشه‌ به‌ كمال‌ موفق‌ در راه‌ كمال‌ باشند، يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ به آنها‌ توصيه‌ مي‌كنم‌ اين است‌ كه‌ يك‌ دستتان‌ به‌ دامن‌ امام‌ زمانتان‌ باشد‌. به‌ اين‌ صراط‌ مستقيم‌. آقاجان‌ يا صاحب‌ الزمان‌ دست‌ ما را بگير. يا بقية‌ الله‌ ما نمي‌توانيم‌ در اين‌ دنيا خودمان‌ را كنترل‌ كنيم‌. اين همه‌ مظاهر فساد، اين همه‌ گرفتاري‌ها، اين همه‌ بدبختيها، اين همه‌ ماية‌ غفلت‌ از ياد خدا. چقدر ما وسيلة‌ غفلت‌ داريم‌. شما همين‌ الان‌ كه‌ اينجا نشستيد، به‌ هر جا نگاه‌ كنيد ماية‌ غفلت‌ از ياد خدا است‌. با هر چيزي‌ انسان‌ غافل‌ مي‌شود‌ از خدا. ولي‌ اگر انسان‌ دلش‌ را تسليم‌ پروردگار كند‌، دلش‌ را به‌ خدا بسپرد‌. داراي‌ خلوص‌ بشود‌، داراي‌ اخلاص‌ بشود‌، قلبش‌ پاك‌ بشود‌، آن‌وقت‌ هر چيزي‌ او را غافل‌ نميكند‌. بلكه‌ همه‌ چيز را مربوط‌ به‌ پروردگار ميداند‌. محب‌ خدا و محب‌ دنيا فرقشان‌ اين است‌ كه‌ آني‌ كه‌ به‌ خدا علاقه‌ دارد‌ و محبت‌ دارد‌، هر چيزي‌ را دوست‌ دارد‌ منتهي‌ براي‌ خدا و روي‌ حساب‌ خودش‌. شما علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را دوست‌ داريد، مي‌بينيد محبتتان‌ تنظيم‌ شده‌. در صحن‌ را كمتر از در حرم‌ دوست‌ داريد. در حرم‌ را كمتر از ضريح‌ دوست‌ داريد. ضريح‌ را كمتر از قبر مطهر دوست‌ داريد و خود امام‌ رضا را بيشتر از همه‌ دوست‌ داريد. ببينيد تنظيم‌ شده‌. بجهت‌ اينكه‌ محبتتان‌ رفته‌ روي‌ نقطة‌ حساس‌ و خود حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌. يادتان‌ نمي‌خواهد بدهند كه‌ در صحن‌ را بايد كمتر دوست‌ داشته‌ باشي‌ تا در حرم‌. لازم‌ نيست‌ خودش‌ تنظيم‌ مي‌شود‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ محبت‌ تمركز پيدا كرده‌. اما وقتي‌ كه‌ انسان‌ محبتش‌ تمركز پيدا نميكند‌، تمركز به‌ پروردگار پيدا نميكند‌.

 بچة‌ خردسالي‌ بود كنار خيابان‌ ايستاده‌ بود، كنار كوچه‌ ايستاده‌ بود، پيغمبر اكرم‌ صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌ اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌، عبور مي‌فرمودند، حضرت‌ فرمود: پسر من‌ را بيشتر دوست‌ داري‌ يا پدرت‌ را؟ گفت‌ شما را. من‌ را بيشتر دوست‌ داري‌ يا مادر؟ شما را. هر چه‌ حضرت‌ سؤال‌ كرد گفت‌ شما را. من‌ را بيشتر دوست‌ داري‌ يا خدا را. گفت‌ خدا را. شما را هم‌ كه‌ دوست‌ دارم‌ به‌ خاطر خدا دوست‌ دارم‌. بعد پيغمبر اكرم‌ به‌ افراد فرمود اينطور خدا را دوست‌ داشته‌ باشيد. همه‌ چيزها را به‌ خاطر خدا دوست‌ دارد‌. طبعا آنچه‌ كه‌ بيشتر به‌ خدا نزديكه‌، انسان‌ بيشتر دوستش‌ دارد‌. آني‌ كه‌ كمتر به‌ خدا نزديك است‌ كمتر دوست‌ دارد‌. حالا «ولو آبائكم‌ او ابنائكم‌ او اموال‌ الطرفتموها، او تجارة‌ مثلا تخشان‌ كسادها،» هر چه‌ مي‌خواهد باشد‌، شما وقتي‌ كه‌ خدا را دوست‌ داشته‌ باشي‌، نقطة‌ حساس‌ و تمركز محبتتان‌ به‌ خدا پيدا شد، طبعا هر چيزي‌ را به‌ حد خودش‌ انسان‌ دوست‌ دارد‌.

 مي‌بيند‌ كه‌ فرزندش‌ را، حضرت‌ يعقوب‌ براي‌ فرزندش‌ چهل‌ سال‌ گريه‌ كرد. «حتي‌ ابيضت‌ عيناه‌ من‌ الحزن‌». تا چشم‌هايش‌ سفيد شد از بس‌ كه‌ محزون‌ بود. خدا يك‌ كلمه‌ به او ‌ دعوا نكرد. هيچ‌ جا نداريم‌. بلكه‌ مدحش‌ هم‌ كرد. اما حضرت‌ نوح‌ بچه‌اش‌ دارد‌ غرق‌ مي‌شود‌، رفته‌ سر كوه‌ مي‌گويد‌ «سآوي‌ الي‌ جبل‌ يعصمني‌ من‌ الماء». من‌ پناه‌ مي‌برم‌ به‌ كوه‌ تا از غرق‌ شدن‌ نجات‌ پيدا كنم‌. حضرت‌ نوح‌ مي‌گويد‌:« ان‌ ابني‌ من‌ اهلي‌». خدايا بچة‌ من هم‌ از اهل‌ من است‌ ديگر‌. بينيد خيلي‌ كم است‌. خيلي‌ كم‌ رنگ‌ به او ‌ اظهار محبت‌ كرده‌. خيلي‌ كم‌. خداي‌ تعالي‌ با تندي‌، با خشونت‌ مي‌شود‌ گفت‌، از جاهايي‌ است‌ كه‌ با پيغمبرها تند صحبت‌ كرده‌ پروردگار كه‌ مي‌فرمايد:« انه‌ ليس‌ من‌ اهلك‌. انه‌ عمل‌ غير صالح‌». چرا يك‌ حرفي‌ را كه‌ نمي‌داني‌ مي‌زني‌؟ «اني‌ اعظك‌ ان‌ تكون‌ من‌ الجاهلين‌». من‌ تو را موعظه‌ مي‌كنم‌ كه‌ از جهال‌ نباشي‌. چرا به‌ حضرت‌ يعقوب‌ نگفت‌؟ براي‌ اينكه‌ يعقوب‌ يوسف‌ را براي‌ خدا دوستش‌ داشت‌. ولي‌ نمي‌شود‌ فرزند معصيتكار كافر را كسي‌ براي‌ خدا دوست‌ داشته‌ باشد‌. اين‌ محبت‌ غير خدايي‌. البته‌ حضرت‌ نوح‌ اينجا توجيهاتي‌ دارد‌. ولي‌ محبت‌ غير خدايي‌ را دارد‌ باصطلاح‌ تربيت‌ ميكند‌ ما را كه‌ نداشته‌ باشيم‌. يك‌ كلمه‌. محبت‌ انسان‌ اگر تنظيم‌ شد اينجوري‌ مي‌شود‌. فرزند باشد‌، طرفدار دين‌ و خدا و امام‌ زمان‌ هستي‌، دوستت‌ دارم‌. مخالف‌ دين‌ و خدا و امام‌ زمان‌ هستي‌، دوستت‌ ندارم‌. هر كه‌ مي‌خواهد باشد‌. اين‌ معناي‌ محبت‌ به‌ خدا است‌. اين‌ معناي‌ استقامت است‌، اين‌ معناي‌ قوي‌ بودن‌ يك‌ مؤمن است‌. يك‌ مؤمن‌ بايد اينطور قوي‌ باشد‌. «و اذا لقوا الذين‌ آمنوا قالوا آمنا و اذا خلوا الي‌ شياطينهم‌ قالوا انا معكم‌ انما نحن‌ مستهزؤن‌. الله‌ يستهزي‌ء بهم‌ و يمدهم‌ في‌ طغيانهم‌ يعمهون‌.» خدايا به‌ حق‌ اوليائت‌ و به‌ حق‌ امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ «و بحقك‌ عليهم‌»، محبت‌ ما را نسبت‌ به‌ امام‌ زمانمان‌ هر چه‌ بيشتر در قلبمان‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. خدايا چشم‌هايمان‌ را به‌ جمال‌ حضرتش‌ روشن‌ و منور بفرما. الهي‌ آمين‌. پروردگارا به‌ آبروي‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ قسمت‌ مي‌دهيم‌ ما را از ياران‌ خوب‌ آن‌ حضرت‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌.

 دهم‌ اين‌ ماه‌، روز، نمي‌دانم‌ امروز چندم‌ ماه‌ ربيع‌ الثاني است‌؟ دوازدهم‌. دو روز قبل‌، مصيبت‌ توپ‌ بندي‌ بر گنبد حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا بوده‌. اتفاقا هم‌ در زمان‌ شوروي‌ها هم‌ در زمان‌ رضا خان‌ كه‌ حرم‌ مقدس‌ را به‌ توپ‌ بستند و جمع‌ زيادي‌ را در حرم‌ مطهر بشهادت‌ رساندند، هر دو در دهم‌ ربيع‌ الثاني‌ بوده‌. و سابقا در روز دهم‌ ربيع‌ الثاني‌ مشهدي‌ها دسته‌ جاتي‌ حركت‌ مي‌دادند و بعنوان‌ عاشوراي‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌. و از يك‌ جملة‌ زيارت‌ جواديه‌ استفاده‌ مي‌شود‌ كه‌ بعنوان‌ عاشورا بد نيست‌ اين‌ مصيبت‌ ذكر بشود‌. «السلام‌ علي‌ الامام‌ رئوف‌ الذي‌ هيج‌ احزان‌ يوم‌ طفوف‌». سلام‌ بر امام‌ مهرباني‌ كه‌ به‌ هيجان‌ آورد، زنده‌ كرد دوباره‌ حزن‌هاي‌ روز عاشورا را. روز طف‌ را. و از يك‌ شعري‌ كه‌ از خود حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا نقل‌ شده‌ استفاده‌ مي‌شود‌ كه‌ منظور از مصائب‌ حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌، مصائبي‌ است‌ كه‌ بر قبر مطهرش‌ وارد مي‌شود‌. آخر يك‌ وقت‌ هست‌ مصيبت‌ بر خود انسان است‌، يك‌ وقت‌ هست‌ بر دوستان‌ انسان‌ بخاطر انسان‌ وارد مي‌شود‌. اين‌ خيلي‌ براي‌ انسان‌ كامل‌ مشكلتر است‌. يك‌ وقت‌ هست‌ يك‌ كسي‌ يك‌ موقعيتي‌ دارد‌. يك‌ عده‌ دوستانش‌ را اذيت‌ مي‌كنند بخاطر او. اين‌ بيشتر خودش‌ ناراحت‌ مي‌شود‌ تا وقتي‌ خودش‌ را تنها اذيت‌ مي‌كنند. لذا وقتي‌ دعبل‌ مي‌آيد خدمت‌ حضرت‌ رضا و اشعارش‌ را ميخواند‌ تا ميرسد‌ به‌ اين‌ شعر كه‌ «و قبر به‌ بغداد بنفس‌ زكية‌». و قبري‌ است‌ در بغداد، از اولش‌ خطاب‌ به‌ فاطمة‌ زهرا است‌ كه‌ يا فاطمة‌ «قوين‌ يابنتا الخير و انظمي‌ سماوات‌ بارض‌ فلاتي‌». اي‌ دختر بهترين‌ خلق‌ خدا، برخيز و نگاه‌ كن‌ كه‌ ستاره‌هاي‌ آسمان‌ در زمينها، گوشه‌ و كنار قرار دارند. آن‌وقت‌ شروع‌ ميكند‌. بعضي‌ از اينها كنار نهر كربلا، نهر فرات‌ هستند. بعضي‌ از اينها مثلا فرض‌ كنيد كه‌ در بقيع‌ هستند و بعضي‌ از اينها، «و بعض‌ ببغداد. لنفس‌. و قبر ببغداد لنفس‌ زكية‌». تا اينجا ميرسد‌. حضرت‌ مي‌فرمايد يك‌ شعر هم‌ من‌ مي‌خواهم‌ بگويم‌ اينجا اضافه‌ كن‌. گفت‌ آقا شعر شما را، خيال‌ كرد حضرت‌ ذوق‌ شعريشان‌ مثلا، ما هم‌ باشيم‌ همينطور فكر مي‌كنيم‌، نه‌ اينكه‌ دعبل‌ مرد كوچكي‌ بود. مرد بزرگي‌ بود. ولي‌ خوب‌ حالا ذوق‌ شعري‌ امام‌ مثلا ظاهر شده‌ و مي‌خواهند‌ حضرت‌ يك‌ شعري‌ بگويد‌. عرض‌ كرد شعر شما را در اول‌ قصيده‌ام‌ قرار ميدهم‌، در اول‌ شعرم‌ قرار ميدم‌. حضرت‌ فرمودند نه‌ جايش‌ همينجا است‌.« و قبر بطوس‌ يا لها من مصيبة‌» و قبري‌ در طوسه‌. يا لها به‌ تعبير ما اگر بخواهيم‌ اين‌ را خوب‌ معنايش‌ كنيم‌، واي‌ چقدر براي‌ اين‌ قبر مصيبته‌. عرض‌ كرد در طوس‌ قبري‌ از فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا نيست‌. يعني‌ تا آن‌ روز هم‌ نبود. چون‌ شايد مثلا در اين‌ اراضي‌ خراسان‌ قبر يحيي‌ بن‌ زيد باشد‌، آن‌ را در شعر قبلي‌ گفته‌. و قبر بارض‌ جوزجان‌ مثلا. آن‌ را گفته‌. كيست‌؟ عرض‌ كرد كيه‌ آن‌ صاحب‌ قبر؟ فرمود آن‌ قبر من است‌ كه‌ بر اين‌ قبر از معجزات‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا است‌، كه‌ بر اين‌ قبر چقدر مصيبت‌ وارد مي‌شود‌. يا لها من مصيبه‌. اين‌ قبر من است‌. شايد براي‌ دعبل‌ آن روز هيچ‌ معنا و مفهومي‌ نداشت‌ كه‌ چطور بر قبر مصيبت‌ وارد مي‌شود‌؟ ولي‌ تاريخ‌ بيان‌ كرد.

 تابحال‌ سه‌ مرتبه‌ كه‌ در تاريخ‌ ثبت‌ شده‌، به‌ حرم‌ مطهر حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا حمله‌ شده‌. اولين‌ دفعه‌ بوسيله‌ عبد المؤمن‌ ازبك‌ كه‌ از افغانستان‌ حمله‌ كرد و دستهايي‌ كه‌ به‌ ضريح‌ گرفته‌ شده‌ بود همه‌ را دستور داد قطع‌ كنند و در اين‌ باغ‌ رضوان‌ زمان‌ ما و قتلگاه‌ سابق‌، در آنجا يك‌ گودالي‌ كندند و اينها را دفن‌ كردند و زمين‌ يك‌ قدري‌ مرتفع‌ شد و آنهايي‌ كه‌ يادشان است‌، مي‌دانند كه‌ آن‌ قسمت‌ از زمين‌ مرتفع‌ بوده‌ و اسمش‌ هم‌ قتلگاه‌ از همين‌ جهت‌ گذاشتند. جمع‌ زيادي‌ را آنجا كشتند و آنجا ريختند. توي‌ حرم‌ حضرت‌ رضا عليه‌ السلام‌.

 در جريان‌ دوم‌ شورويها محاصره‌ كردند حرم‌ حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را و هدف‌ را گنبد قرار داده‌ بودند و گلوله‌ها مي‌آمد به‌ گنبد مي‌خورد و همينطور آمدند جلو در صحن‌ مقدس‌ حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ اسبهاشان‌ را بستند و با چكمه‌ وارد حرم‌ شدند و عدة‌ زيادي‌ را توي‌ حرم‌ كشتند.

 و جريان‌ سوم‌ براي‌ كشف‌ حجاب‌. واقعا اين‌ شيعه‌ غيرت‌ دارد‌ آقايون‌. اين‌ غيرت‌ خودتان‌ را از دست‌ ندهيد. در هيچ‌ مملكتي‌ سابقه‌ ندارد‌ براي‌ يك‌ حكم‌ از احكام‌ دين‌ اينطور مردم‌ با شهامت‌ و با همت‌ حركت‌ كنند و بايستند. نكند‌ در اين‌ زمان‌ غيرتمان‌ از دست‌ رفته‌ باشد‌ و آن‌ كاري‌ كه‌ مردم‌ با خونشان‌ حاضر نشدند زير بارش‌ بروند، ما با دست‌ خودمان‌ اين‌ كار را بكنيم‌. من‌ متأسفام‌ اين‌ جمله‌ را بايد بگويم‌. قبل‌ از انقلاب‌ يك‌ عده‌ بيحجاب‌ ما در اين‌ مملكت‌ داشتيم‌. آنها حسابشان‌ از مسلمانها جدا بود و خانمهاي‌ بي‌ حجاب‌ را ما اصلا يا مسلمان‌ نمي‌دانستيم‌ يا از دائرة‌ مؤمنين‌ خارج‌ مي‌دانستيم‌. بقيه‌ حجابشان‌ خيلي‌ خوب‌ بود. و در بعد از انقلاب‌ أنها آمدند قاطي‌ كردند، نمي‌دانم‌، هر چه‌ هست‌ اين‌ حجابي‌ كه‌ در بين‌ زنها هست‌ خيلي‌ بد است‌. خيلي‌. متأسفانه‌ آنهايي‌ كه‌ در زمان‌ شاه‌ پوشيه‌ داشتند، آنها هم‌ برداشتند بعنوان‌ حجاب‌ اسلامي‌. حجاب‌ اسلامي‌ آن‌ حجابي‌ است‌ كه‌ مرجع‌ تقليدش‌ انسان‌ فتوا بده‌ بگويد‌ اينجوري‌ باش‌. اين‌ حجاب‌ اسلامي‌ است‌. من‌ با كمال‌ صراحت‌ عرض‌ مي‌كنم‌ مرجع‌ تقليد شما شخصي‌ كه‌ از دنيا رفته‌ نيست‌. بعضي‌ها مي‌روند مي‌گويند در كتاب‌ آقاي‌ مطهري‌ نوشته‌ شده‌ كه‌ حجاب‌ اسلامي‌ اين است‌. آقاي‌ مطهري‌ مجتهد اعلم‌، مرجع‌ تقليد همه‌ مردم‌ بر فرض‌. الان‌ از دنيا رفته‌ و شهيد شده‌. الان‌ تقليد جايز نيست‌. از هر كه‌ مي‌خواهيد بپرسيد. تقليد ميت‌ جايز نيست‌ مخصوصا ابتدائا. ببينيد مرجع‌ تقليد روزتان‌ چه‌ مي‌گويد‌ همان‌ كار را بكنيد. زنهاي‌ ما بي‌ حجاب‌ شدند در واقع‌ نسبت‌ به‌ آن‌ برنامه‌هاي‌ سابق‌. آنوقت‌ جمع‌ زيادي‌ كشته‌ شدند توي‌ كه‌ پدر من‌ نقل‌ ميكرد. من‌ خودم‌ سني‌ نبودم‌ كه‌ يادم‌ بماند‌، مي‌گفت‌ دو هزار نفر در مسجد گوهرشاد كشته‌ شدند و يكي‌ از علما براي‌ من‌ نقل‌ مي‌كرد، مي‌گفت‌ ما بنا شد برويم‌ مسجد را بعد از جريانات‌، تطهير كنيم‌. تا دو سه‌ متر ديوار مسجد خون‌ پاشيده‌ بود. مسجد گوهرشاد آن‌ محل‌ عبادتي‌ كه‌ شايد در كرة‌ زمين‌ بهتر و بيشتر از مسجد گوهرشاد شيعه‌ عبادت‌ نكرده‌، يك‌ همچين‌ جائي‌ شد. اينها مصيبت است‌. يا لها من مصيبه‌. حرم‌ مطهر هم‌ به‌ طريق‌ اولي‌، مردم‌ كشته‌ شدند درش‌. به‌ اسم‌ مسجد گوهرشاد. مسجد گوهرشاد و حرم‌ يكي است‌. نزديك است‌ به هم‌.

 حالا كه‌ نام‌ مقدس‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا برده‌ شد بد نيست‌ ما هم‌ امشب‌ متوسل‌ به‌ اين‌ وجود مقدس‌ بشيم‌. خدا رحمت‌ كند‌ استاد ما هر كدام‌ از شاگردانش‌ كه‌ راه‌ كمالات‌ به‌ روش‌ بسته‌ ميشد يا سخت‌ ميشد يا مي‌ديد كه‌ اين‌ به‌ خواب‌ غفلت‌ زياد فرو رفته‌، او را وادار ميكرد بياد مشهد و متوسل‌ به‌ حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بشود‌. حالا ما هم‌ انشاء الله‌ امشب‌ متوسل‌ به‌ اين‌ آقا مي‌شويم‌. شايد راه‌ كشف‌ حجابهاي‌ نوراني‌ و ظلماني‌ را از ما بفهمد‌ و پرده‌هايي‌ كه‌ بين‌ ما و امام‌ زمانمان‌ سبب‌ شده‌ كه‌ ما از آن‌ حضرت‌ دور بشويم‌، آنها را بردارد‌. روايات‌ عجيبي‌ دربارة‌ زيارت‌ حضرت‌ رضا دارد. كسي‌ كه‌ امام‌ رضا را زيارت‌ كند در مشهد، در طوس‌، در خراسان‌، عبارت‌ مشهد نداشت‌، اين‌ را من‌ خودم‌ گفتم‌، ولي‌ در طوس‌ و در خراسان‌ داريم‌ در بين‌ روايات‌، خدا چقدر ثواب‌ كه‌ انسان‌ تعجب‌ مي‌كند‌. براي‌ يك‌ السلام‌ عليك‌ يا ابالحسن‌ يا علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا، اين همه‌ ثواب‌! هزار حج‌، هزار عمره‌ «و كنت‌ انا و آبائي‌ شفاء يوم‌ القيامه‌». خودش‌ فرمود هر كس‌ من‌ را زيارت‌ كند‌ در سه‌ جا با (قطع‌ صداي‌ نوار)

 

 

۵ ربیع الاول ۱۴۱۲ قمری- ۳ آبان ۱۳۶۹ شمسی – مضرات‌ دوري‌ از دين‌

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سيما علي‌ سيدنا و مولانا حجة ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. «و اذا قيل‌ لهم‌ آمنوا كما آمن‌ الناس‌. قالوا انؤمن‌ كما آمن‌ السفهاء. الا انهم‌ هم‌ السفهاء و لكن‌ لا يعلمون‌».

 دربارة‌ منافقين‌ و آنهائي‌ كه‌ اسلام‌ را دينند، سخنمان  به‌ اين‌ آية‌ شريفه‌ رسيد كه‌ «و اذا قيل‌ لهم‌ آمنوا كما آمن‌ الناس‌»، به‌ اين‌ مردم‌، به‌ اين‌ منافقين‌ آنهايي‌ كه‌ يك‌ حالت‌ ركودي‌ دارند، يك‌ حالت‌ عدم‌ تأثري‌ دارند، يك‌ حالتي‌ كه‌ تحت‌ تأثير قرار نمي‌گيرند، يعني‌ قلبشان سنگ‌ شده‌، قلوبهم‌ كالحجاره‌. دلهايشان مثل‌ سنگ است‌ «او اشد قسوه‌». خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد بلكه‌ از سنگ‌ هم‌ سخت‌تر است‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ گاهي‌ از سنگ‌ آب‌ جاري‌ ميشود‌، شكافته‌ مي‌شود و آب‌ جاري‌ ميشود‌. ولي‌ از دل‌ اينها هيچ‌ رحمي‌، عاطفه‌اي‌، هيچ‌ توجهي‌، هيچي‌ جاري‌ نميشود‌. اينهايي‌ كه‌ دلهايشان سنگ است‌، اينهايي‌ كه‌ قساوت‌ گرفتتشان‌. اينهايي‌ كه‌ در اثر گناه‌ و معصيت‌ دلشان مرده‌. اينها وقتي‌ كه‌ با آنها انسان‌ سربسر بگذارد‌ «لا يزيدهم‌ الا بعدا». براي‌ آنها فايده‌اي‌ جز دوري‌ از خدا نيست‌. لذا يكي‌ از دستورات‌ حتي‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ خداي‌ تعالي‌ دستور مي‌فرمايد كه‌ خودت‌ را زياد به‌ زحمت‌ نينداز براي‌ يك‌ عده‌ از افرادي‌ كه‌ اينها گمراه‌ شدند. اينها هدايت‌ نمي‌شوند. اينها مرده‌ هستند. وقتي‌ به‌ اينها يك‌ خرده‌اي‌ سربسر بگذاريد، با آنها صحبت‌ بكنيد، خوب‌ شما هم‌ بيائيد مثل‌ مردم‌ ديگر‌، همة‌ مردم‌ آمنوا ايمان‌ بياوريد. بالاخره‌ از بدي‌ چه‌ خوبي‌ ديديد؟ كساني‌ كه‌ بد را پسنديده‌اند ندانم‌ ز نيكي‌ چه‌ بد ديده‌اند؟ آدم‌ درست‌ باشد‌، ايمان‌ به‌ خدا داشته‌ باشد‌، با خدا در ارتباط‌ باشد‌، مورد اعتماد مردم‌ باشد‌، دروغ‌ نگويد‌، بدگوئي‌ پشت‌ سر مردم‌ نكند‌، يك‌ آدم‌ درست‌ و حسابي‌ باشد‌. اين‌ چه‌ اشكال‌ دارد‌؟ كار بد نكند انسان‌. آخر چه‌ اشكال‌ دارد‌؟ از كار بد چه‌ نيكي‌  ديديد؟ همة‌ كارهامان  بايد بد باشد‌؟ خيال‌ مي‌كنيم‌ كه‌ افراد عقده‌اي‌ اينطورند كه‌ خيال‌ مي‌كنند كه‌ توي‌ جامعه‌ يك‌ بديهايي‌ از خودشان نشان‌ دادند، يك‌ امتيازي‌ دارند. بعضي‌ از افراد عقده‌اي‌ كسردار، بايد گفت‌ اينهايي‌ كه‌ كسر دارند، عقده‌اي‌ هستند. يك‌ وقتي‌ توي‌ يك‌ جامعه‌اي‌ واقع‌ مي‌شوند‌، مي‌خواهند‌ خودشان را نشان بدهند  ‌. خالف‌ تعرف‌. همه‌ خوبند او بد مي‌شود‌. حساب‌ اينكه‌ آيندة‌ خودش‌ را، حساب‌ قيامت‌ خودش‌ را، حساب‌ اينكه‌ قيامتي‌ باشد كه‌ هست‌، حالا يقين‌ نباشد‌، احتمالش‌ كه‌ هست‌. احتمال‌ اين‌ را انسان‌ بدهد كه‌ آخرتي‌ هست‌، حسابي‌ هست‌، بايد خوب‌ باشد‌. از دروغ‌ چه‌ استفاده‌اي‌ كرديد؟ از غيبت‌ چه‌ استفاده‌اي‌ كرديد؟ غيبت‌ كرديم‌ همه‌اش‌ دلهره‌ داريم‌ كه‌ مبادا اين‌ غيبت‌ ما را اين‌ آقا ببرد‌ به‌ صاحب‌ آن‌ طرف‌ برساند‌ او بيايد سر ما دعوا كند‌. خوب‌ نكنيد. از خيانت‌ چه‌ استفاده‌اي‌ كرديد؟ جز اينكه‌ توي‌ مردم‌ خودمان  را معروف‌ كرديم‌ كه‌ يك‌ آدم‌ خائني‌ هستيم‌ هيچكس‌ به‌ ما اعتماد نميكند‌. كلي‌ از زندگي‌ انسان‌ روي‌ اعتبارش‌، روي‌ امانت‌ داري‌ گردش‌ ميكند‌. به‌ اينها وقتي‌ كه‌ انسان‌ مي‌گويد  كه‌ آمنوا، همينطوري‌ كه‌ همة‌ مردم‌ خوب‌، ببينيد چه‌ خوب‌ زندگي‌ مي‌كنند. بخدا قسم‌ اگر ماها برويم‌ در زندگي‌ آنهائي‌ كه‌ مقامشان بالاتر از ماها است‌، نگاه‌ بكنيم‌ مي‌بينيم‌ كه‌ بقدري‌ خوش‌ زندگي‌ مي‌كنند، بقدري‌ خوب‌ زندگي‌ مي‌كنند كه‌ حساب‌ ندارد‌. همة‌ اشكالاتشان‌، اختلافاتشان را با اسلام‌ حل‌ مي‌كنند. زن‌ مؤمن‌، مرد مؤمن‌، زن‌ و شوهري‌ با ايمان‌، يك‌ جا اختلاف‌ مي‌شود‌. خوب‌ طبيعي است‌. يكيشان اشتباه‌ ميكند‌. «و ان‌ تنازعتم‌ في‌ شي‌ء فردوه‌ الي‌ الله‌ و الي‌ الرسول‌». خودشان مي‌روند رساله‌ را مي‌گذارند جلو اگر مربوط‌ به‌ رساله‌ است‌، كتاب‌ اخلاق‌ را مي‌گذارند جلو اگر مربوطه‌ به‌ اخلاق است‌، اگر مربوط‌ به‌ اعتقادات است‌ كتاب‌ اعتقادات‌ اسلامي‌ را مي‌گذارند جلو، بهرحال‌ حلش‌ ميكنند راحت‌. هر دويشان در مقابل‌ دين‌ و راه‌ صحيح‌ و صراط‌ مستقيم‌ كرنش‌ مي‌كنند. اگر يكي‌ خداي‌ نكرده‌ در اين‌ بين‌ با اسلام‌ ارتباط‌ نداشته‌ باشد‌، يكي‌ مي‌خواهد توي‌ صراط‌ مستقيم‌ حركت‌ كند‌، يكي‌ ميخواهد انحراف‌ داشته‌ باشد‌، اينجا درگيريها، اختلافات‌. اختلافات‌ عجيبي‌ كه‌ گاهي‌ انسان‌ واقعا تعجب‌ ميكند دو تا انسان‌ مي‌شود اينقدر اختلاف‌ با هم‌ داشته‌ باشند تا چه‌ برسد‌ به‌ دو تا زن‌ و شوهر. تا چه‌ برسد‌ به‌ پدر و فرزند.

 «آمنوا كما آمن‌ الناس‌». همينطوري‌ كه‌ همة‌ مردم‌ ايمان‌ دارند، شما هم‌ ايمان‌ داشته‌ باشيد. بيائيد پايبند اسلام‌ باشيد. با اسلام‌ خودتان  را ميزان‌ كنيد. ميزان‌ اسلام‌ برايتان  مطرح‌ باشد‌. چه در جواب‌ مي‌گويند‌؟ بخدا قسم‌ اكثر ماها همينطوري هستيم ها. اين‌ را به شما  بگوييم‌. مي‌گويند كه‌ «قالوا انؤمن‌ كما امن‌ السفهاء». ما هم‌ بيائيم‌ قاطي‌ آدمهاي‌ سفيه‌ بشويم‌، آدمهاي‌ بيشعور بي‌ عقل‌؟ توي‌ مسجد، در صف‌ آدمهاي‌ بيسواد بي‌ درك‌. ما متمدنيم‌، ما كراوات‌ داريم‌ ما. يك‌ كسي‌ بمن‌ مي‌گفت‌ من‌ يك‌ خدمت‌ بزرگي‌ به‌ اين‌ به‌ اصطلاح‌ در يكي‌ از شهرهاي‌ شمال‌، ميگفت‌ به‌ اين‌ ميداني‌ها، اينهائي‌ كه‌ توي‌ ميدان‌ بار هستند يك‌ خدمت‌ بزرگي‌ كردم‌. گفتم‌ چه‌كار كردي‌؟ گفت‌ من‌ ده‌ نفر از اينها را توانستم‌ كراواتيشان كنم‌. واقعا خدمت‌ بسيار بزرگ‌. اينها را از آن‌ وضع‌ چيز آوردمشان متمدنشان كردم‌. به‌ من‌ مي‌گفت‌. اين است فكر. فكر اين است‌. بزرگترين‌ خدمت‌، خدمت‌ بزرگ‌. يك‌ عده‌اي‌ را من‌ توانستم‌ از توي‌ اين‌ مسجد و نشستن‌ توي‌ مسجد و نميدانم‌ بيكاري‌، حالا بيكاري‌ را هم‌ قاطيش‌ ميكند‌. و الا بزرگترين‌ كار بندگي‌ خدا است‌ و عبادت است‌. يك‌ جوان‌ دانشجو تا يك‌ قدري‌ قيافة‌ ديانتي‌ به‌ خودش‌ ميگيرد‌، مي‌بينيد دانشجويان‌ ديگر تو هم‌ امل‌ شدي‌. حالا نمي‌دانم‌ اصلا امل‌ چيست‌؟ فارسي است‌، انگليسي است‌، فرانسه‌ چه هست‌؟ معلوم‌ هست‌. «و اذا قيل‌ لهم‌ آمنوا كما آمن‌ الناس‌ قالوا انؤمن‌ كما آمن‌ السفهاء». بيائيم‌ بنشينيم‌ ببينيم‌ مؤمنين‌ ديوانه‌اند يا اين‌ بدبخت‌هايي‌ كه‌ ما نمي‌گوييم‌ اين‌ مردمي‌ كه‌ توي‌ كوچه‌ بازارند. نه‌. يكي‌ از آن‌ متجدد مآبترين‌ افراد كه‌ ديگر فكرش‌ و هوشش‌ اين است كه‌ دروازدة‌ ايران‌ باز بشود  اين‌ برود‌ توي‌ قلب‌ آمريكا زندگي‌ بكند‌، مي‌آئيم‌ عقلمان  را قاضي‌ قرار بدهيم‌ ببنيم‌ كدام‌ يكي‌ ديوانه‌اند، كدام‌ يكي‌ عقل‌ دارند، كدام‌ يكي‌ سفيهند؟ احتمال‌ دارد آخرتي‌ باشد يا نه‌؟ اگر همان‌ متمدنترين‌ افراد بگويد  كه‌ من‌ احتمال‌ نميدهم‌ آخرتي‌ باشد‌، ديوانه‌ است‌. احتمالش‌ را كه‌ بايد بدهيد. احتمال‌ كه‌ ديگر فكر نمي‌كنم‌ در روي‌ كرة‌ زمين‌ كسي‌ باشد كه‌ احتمال‌ نده‌ آخرتي‌ باشد‌. يقين‌ ممكن است  يك‌ عده‌اي‌ نداشته‌ باشند به‌ آخرت‌. ولي‌ احتمالش‌ را مي‌دهند. اين‌ همه‌ انبياء، اولياء، اين‌همه‌ بزرگان‌، اين‌همه‌ تحقيقات‌ علمي‌ همه‌ گفتند آخرتي‌ هست‌، همه‌ گفتند عالم‌ برزخي‌ هست‌، همه‌ گفتند كه‌ روح‌ بعد از مردن‌ خدمتتان  عرض‌ شود كه‌ بدهند  جاودانه‌، حالا لااقل‌ براي‌ تو احتمال‌ بوجود نمي‌آورد‌؟ خوب‌ احتمال‌. شما احتمال‌ اگر بدهيد كه‌ يك‌ خطري‌ در مقابل است‌، شما احتمال‌ بدهيد كه‌ يك‌ ضرري‌ فردا خواهيد كرد اگر فلان‌ كار را نكنيد، ضرر كلي‌ هم‌ هست‌. و يا احتمال‌ بدهيد كه‌ يك‌ نفع‌ زيادي‌ فردا خواهيد داشت‌ اگر فلان‌ كار را بكنيد. آقا يك‌ ده‌ دقيقه‌ شما فلان‌ عمل‌ را انجام‌ بده‌، فردا يك‌ ميليون‌ تومان‌ نصيبت‌ مي‌شود‌. اين‌ احتمالي‌. احتمالي‌ فلان‌ عمل‌ را انجام‌ بده‌ فردا از خطر زير ماشين‌ رفتن‌ نجات‌ پيدا ميكني‌. احتمالي‌.

 آن‌وقتهايي‌ كه‌ بليط‌ بخت‌ آزمائي‌ بود توي‌ ايران‌ يادتان  هست‌ كه‌، هر هفته‌ چقدر احتمال‌ داشت‌ كه‌ اين‌ بليط‌ ما مثلا فرض‌ كنيد صد هزار تومان‌ برنده‌ بشود‌؟ چند تا بليط‌ فروخته‌ ميشد؟ شايد فرض‌ كنيد يك‌ ميليون‌ بليط‌ فروخته‌ ميشد. يك‌ ميليونيم‌ احتمال‌ بود كه‌ ببينيد اول‌ چقدر ضعيف است‌ احتمالش‌، كه‌ صد هزار تومان‌ به‌ اين‌ آقا بيفتد‌. اين‌ شب‌ مي‌رفت‌ اول‌ اول‌ هفته‌ مي‌رفت‌، بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌ هم‌ مي‌گفت‌. بعد آن‌وقتها شماها بعضي‌ از جوانها يادتان  نيست‌، ما يادمان است‌ شب‌ جهارشنبه‌ كه‌ ميشد ديگر شب‌ خوابش‌ نمي‌برد. فردا شب‌ كه‌ شب‌ پنجشنبه‌ است‌ من‌ داراي‌ صد هزار تومان‌ پو ل خواهم‌ بود توي‌ بانك‌ و شب‌ خوابش‌ نمي‌برد و تا صبح‌ فكر مي‌كرد كه‌ با اين‌ پول‌ من‌ چه‌كار كنم‌. و فردا شب‌ هم‌ نمي‌رسيد به او باز از غصه‌ خوابش‌ مي‌برد. ما اين‌ اندازه‌ احتمال‌ بدهيم‌ كه‌ قيامتي‌ هست‌، بهشتي‌ هست‌. اگر احتمالش‌ را بدهيم‌ گناه‌ نمي‌كنيم‌ بخدا قسم‌. اگر احتمال‌ بدهيم‌ كه‌ بهشتي‌ هست‌، واجباتمان  را لااقل‌ انجام‌ ميدهيم‌. حالا آني‌ كه‌ گناه‌ ميكند و واجباتش‌ را انجام‌ نمي‌دهد‌ سفيه است‌ با اين‌ احتمال‌ يا آن‌ كسي‌ كه‌ واجباتش‌ را انجام‌ ميدهد‌ و گناهان‌ را ترك‌ مي‌كند‌؟ عقل‌ اين‌ يك‌ عده‌ عقلا شما اينجا نشستيد، كاري‌ هم‌ به‌ هيچي‌ نداريم‌. كدام‌ يكي‌ سفيهند؟ آني‌ كه‌ شب‌ نشسته‌ مي‌گويد  هر چه مي‌خواهد بشود  من‌ بي‌ تفاوتم‌. آن‌ كار را هم‌ نمي‌كنم‌. آن‌ يك‌ ميليون‌ تومان‌ هم‌، آخر بابا يك‌ ميليون‌ تومان‌ گيرت‌ مي‌آيد؟ اين‌ كار را بكن‌ شد شد نشد مثل‌ اول‌. شد حضرت‌ صادق‌ صلواة‌ الله‌ به‌ كسي‌ گفت‌ اگر قيامتي‌ باشد كه‌ ما راحتيم‌ و تو در عذاب‌. اگر قيامتي‌ هم‌ نبود كه‌ من‌ و تو مساوي‌ ديگر‌.

 من‌ يك‌ وقتي‌ با اهل‌ بيتمان  وارد يك‌، زمان‌ شاه‌ وارد يك‌ رستوراني‌ شديم‌ وسط‌ راه‌. يك‌ عده‌ زنهاي‌ سر برهنه‌ نشسته‌ بودند يك‌ وضعي‌ داشتند در روي‌ ميز ديگر‌. من‌ با ايشان‌ كه‌ پوشيه‌ هم‌ داشت‌ آمديم‌. اينها شروع‌ كردند به‌ بدگوئي‌. كه‌ ببين‌ اين‌ آخوندها چه‌كار مي‌كنند فلان‌ و اينها. من‌ ديدم‌ اينجا لازم است‌ كه‌ من‌ صحبت‌ كنم‌. رفتم‌ رو كردم‌ به‌ مردشان‌. گفتم‌ كه‌ اين‌ خانم‌ به‌ اين‌ وضع‌ عادت‌ كرده‌. الان‌ اگر يك‌ ميليون‌ تومان‌ شما به او بدهيد بگوييد     پوشيه‌ات‌ را بردار يك‌ ده‌ قدم‌ توي‌ خيابان‌ راه‌ برو نميكند‌، عادت‌ كرده‌ نمي‌گوييم‌ ميترسد از خدا و دين‌ و اينها. عادت‌ كرده‌. به‌ اين‌ خانمها هم‌ اگر بگوييد     يك‌ چادري‌ سرت‌ بينداز راه‌ برو، نميتواند‌، اين‌هم‌ عادت‌ به‌ اين‌ وضع‌ كرده‌. تا اينجا مساوي‌ درست‌؟ يك‌ چيز باقي‌ ميماند‌. اگر قيامتي‌ باشد پدر اينها را در مي‌آورند و ايشان‌ را كاري‌ ندارند. پس‌ ما يك‌ چيزي‌ اضافه‌ داريم‌ ديگه‌. اگر قيامتي‌ نبود كه‌ اين‌ كه‌ به‌ اين‌ وضع‌ عادت‌ كرده‌،او هم‌ به‌ آن وضع‌ عادت‌ كرده‌، هر دو به‌ آن‌چه‌ كه‌ راحتند دارند انجام‌ مي‌دهند. اگر باشد يك‌ موي‌ زن‌ را اگر مرد نامحرم‌ ببيند   با همان‌ عذابش‌ ميكند‌. اين‌ احتمال‌ كه‌ هست‌. اينجا شما كسر داريد. شما دلهره‌ داريد. شايد بود. ديدم‌ آن‌ خانم‌ به‌ اين‌ شوهرش‌ كه‌ رويم‌ به او بود داشتم‌ صحبت‌ مي‌كردم‌ گفت‌ فلسفة‌ خوبي است‌. راست‌ مي‌گويد  ايشان‌. خوب‌ تا اينجا با هم‌ مساوي‌. از اينجا به‌ بعدش‌ اين‌ كسر دارد‌. من‌ و آن‌ كسي‌ كه‌ در دنيا، بنده‌ الان‌ به‌ من‌ طلبه‌ بگويند كه‌ تو بيا اهل‌ گناه‌ و معصيت‌ و بي‌ بند و باري‌ و نمي‌دانم‌ خدمتتان  عرض‌ شود اعتياد و اين‌حرف‌ها بشو، خوب‌ من‌ نمي‌توانم‌. آن‌هم‌ كه‌ عادت‌ كرده‌ به‌ آن  كار نميتواند‌ مثل‌ من‌ بشود‌. مثلا. فقط‌ يك‌ فرقي‌ دارد كه‌ ما قيامتان  با، ما خودمان  را به‌ اين‌ راه‌ كه‌ عادت‌ داديم‌، به‌ نماز كه‌ عادت‌ داديم‌، به‌ وضوي‌ هميشه‌ كه‌ عادت‌ داديم‌، مثل‌ يك‌ كسي‌ كه‌ اهل‌ نماز شب‌ باشد به‌ نماز شب‌ عادت‌ كرده‌، اين‌ شب‌ اول‌ قبر راحت است‌ فكرش‌، در عالم‌ برزخ‌ راحت است‌ فكرش‌، در قيامت‌ راحت است‌ فكرش‌، ولي‌ آن‌ آقا نه‌. و اگر به‌ شما گفتند هر چه‌ هم‌ عمل‌ خوب‌ بكنيد در عين‌ حال‌ نبايد فكرتان  راحت‌ باشد‌، اين‌ در يك‌ بعد يك‌ معناي‌ ديگر دارد‌. ولي‌ بيشتر اينها دلشان مي‌خواهد كه‌ افراد معصيتكار را با افراد مطيع‌ مساوي‌ قرار بدهند. نه‌ اينجور نيست‌. «ان‌ الله‌ لا يضيع‌ عمل‌ عامل‌ منكم‌». ضايع‌ نميكند عمل‌ كوچكترين‌ عمل‌ عاملي‌ از شما را.

 خوب‌ بيائيم‌ مقايسه‌ كنيم‌ ببينيم‌ كي‌ ديوانه‌ است‌؟ يك‌ وقتي‌ مثالي‌ است‌ البته‌، قصه‌ واقعيت‌ حتما ندارد‌. ولي‌ مثالي‌ است‌ و مثالي‌ است‌ كه‌ مطلب‌ را روشن‌ ميكند‌. يك‌ وزير حكيمي‌ بود به‌ شاه‌ گفت‌ كه‌ اين‌ باراني‌ كه‌ خواهد آمد امسال‌، هر كس‌ از اين‌ باران‌ بخورد‌ ديوانه‌ مي‌شود‌. گفت‌ چه‌كار كنيم‌؟ گفت‌ كه‌ بيائيم‌ و من‌ و شما يك‌ آب‌انبار مفصلي‌ از اين‌ آبهاي‌ امسال‌ براي‌ خودمان  تهيه‌ بكنيم‌ و ما دو تا نخوريم‌ لااقل‌. به‌ اندازة‌ يك‌ سال‌ آب‌ را كه‌ ما مي‌توانيم‌ براي‌ خودمان  ذخيره‌ كنيم‌. خوب‌ يك‌ آب‌ انبار درست‌ كردند و بالاخره‌ اينها از اين‌ آب‌ نخوردند و ديوانه‌ نشدند. مردم‌ از آب‌ آن‌ باران‌ خوردند، بالاخره‌ از يك‌ جايي‌ وارد قنات‌ آنها شد و خوردند و همه‌ ديوانه‌ شدند. ريختند توي‌ دربار كه‌ شاه‌ و وزير ديوانه‌ شدند. آخر آنها كار غير از كار ما مي‌كنند. آنها ديوانه‌اند. شاه‌ از وزير پرسيد چه‌كار كنم‌؟ گفت‌ اگر مي‌خواهي‌ شاه‌ همين‌ مردم‌ باشي‌، بايد تو هم‌ از اين‌ آبها بخوري‌. و الا بايد از توي‌ اينها بروي‌ بيرون‌. شما ميدانيد روايت‌ دارده‌ كه‌ در آخر الزمان‌، مؤمن‌ مؤمن‌ واقعي‌ نمي‌شود «حتي‌ يقول‌ سبعين‌ صديق‌ انه‌ مجنون‌». هفتاد راستگو، آخر تو چرا كارت‌ غير عادي است‌؟ شما اگر بخواهيد به‌ تمام‌ مستحبات‌ اسلام‌ عمل‌ بكنيد توي‌ جامعه‌ هم‌ باشيد، مي‌گويند بنده‌ خدا يك‌ خرده‌اي‌ عقلش‌ عوضي است‌. رشوه‌ آوردند ميدهند يك‌ ميليون‌ تومان‌ مي‌گويند يك‌ امضا بكن‌. آخر تو عقلت‌ كجا رفته‌؟ بگير امضا كن‌. مي‌گويد  نه‌. خدا. شما را بخدا اين‌ مردم‌ امروز او را ديوانه‌اش‌ مي‌دانند يا نه‌؟ مي‌گويند آخر بعد ميروي‌ توبه‌ ميكني. آخر توبه‌ نمي‌شود كرد. يك‌ پارتي‌ قرار بده‌ نوبتت‌ را جلوتر بينداز تا بتواني‌ يك‌ موفقيتي‌، اسمش‌ را هم‌ مي‌گذارند موفقيت‌. آخر پارتي‌ يعني‌ مثل‌ همان‌ رشوه‌ است‌ ديگه‌. توي‌ صف‌ ايستادند تو را از آن‌ پشت‌ مي‌برند واردت‌ ميكنند. تو را چون‌ پارتي‌ داري‌ در اين‌ ادارد‌، توي‌ صف‌ نايست. از آن‌ پشت‌ مي‌برندت‌، امضائي‌ كاري‌ داري‌ انجام‌ بده‌. حالا مي‌گويند برو. حالا آن‌ بنده‌ خدايي‌ كه‌ ساعت‌ 4 صبح‌ آمده‌ اين‌ هنوز توي‌ صف‌ ايستاده‌ آيا نوبتش‌ بشود  يا نشود‌؟ اگر اين‌ كار را نكند مي‌گويند تو كه‌ پارتي‌ داشتي‌ تو چرا معطل‌ شدي‌؟ بخدا قسم‌ من‌ مكرر امتحان‌ كردم‌. و از اين‌ جهت‌ ميگويم‌ انشاء الله‌ خدا من‌ را دوست‌ دارد‌. مكرر امتحان‌ كردم‌. ما همين‌ شب‌ جمعة‌ هفتة‌ گذشته‌ كه‌ اينجا نرسيديم‌ بيائيم‌ من‌ يك‌ چيز عجيبي‌ يعني‌ درسي‌ بود براي‌ خودم‌. ما در كرمان‌ دعوت‌ بوديم‌، طوري‌ گرفته‌ بوديم‌ كه‌، من‌ چون‌ جلسة‌ خصوصي‌ است‌، همه‌ اهليد برايتان  مي‌گويم‌. بليط‌ را طوري‌ گرفته‌ بوديم‌ كه‌ يازده‌ و پنجاه‌ و پنج‌ دقيقه‌ از آنجا حركت‌ كنيم‌، يك‌ بعد از ظهر ميرسيم‌ اينجا. همه‌ به‌ روضة‌ شب‌ مي‌رسيم‌ هم‌ به‌ فردا جلسة‌ كانون‌ مي‌رسيم‌. همة‌ كارها ظاهرا روبراه‌ بود. آمديم‌ فرودگاه‌ گفتند كه‌ ساعت‌ 5/3 بعد ازظهر. ساعت‌ 5/3 آمديم‌ گفتند ساعت‌ 6. من‌ در اين بين‌ گفتم‌ حتما هر كس‌ رئيس‌ فرودگاه‌ اينجا باشد‌، حتما من‌ را مي‌شناسد‌ من‌ كتاب‌ نوشتم‌، حالا. اين‌ لازمة‌ اين‌ كار همين‌ بود. رفتم‌ اطاق‌ مدير فرودگاه‌ و ايشان‌ هم‌ خيلي‌ من‌ را شناخت‌ و استقبال‌ كرد و خيلي‌ هم‌ محبت‌ كرد. گفتيم‌ وقت‌ دقيق‌ پرواز كي است‌ بگو ما معطل‌ نشويم‌. پرواز كي است‌؟ گفت‌ تا 6 هيچ‌ خبري‌ نيست‌. از ساعت‌ 6 به‌ بعد احتمال‌ دارد كه‌ پرواز باشد‌. دو تا شماره‌ تلفن‌ خصوصي‌ داد تلفن‌ بزنيد. اين‌ نشاني‌ سر ساعت‌ 6 ما تلفن‌ زديم‌، گفتند ساعت‌ 5/5 پرواز كرد هواپيما رفت‌. من‌ نشستم‌ به‌ خودم‌ گفتم‌ ابطحي‌ اگر آن‌ بالا نمي‌رفتي‌، تو هم‌ مثل‌ ساير مردم‌ اينجا ايستاده‌ بودي‌، به‌ اين‌ گرفتاري‌ مبتلا نمي‌شدي‌. اولا نصف‌ از بليطمان  كه‌ از بين‌ رفت‌. بعد هم‌ به‌ جلسة‌ اينجا و فردا كانونمان  نرسيديم‌ و از همه‌ مهمتر اين‌ راه‌ دور كرمان‌ تا مشهد را با ماشين‌ آمديم‌. از آن‌ راه‌ تهران‌ هم‌ آمديم‌. من‌ اين‌ را مكرر به‌ جان‌ همه‌تان  امتحان‌ كردم‌ كه‌ هر جا ميروم‌ پارتي‌ درست‌ كنم‌.، يك‌ كاري‌ بكنيم‌ يك‌ خرده‌ فكرمان  راحت‌ بشود‌. خودم‌ كه‌ اينجورم‌. خدا دماغمان  را به‌ خاك‌ مي‌مالاند‌. تو غلط‌ كردي‌ رفتي‌ آن‌ بالا. ديگر نروي‌. چشم‌. اگر يك‌ وقت‌ رفتيد ديديد كه‌ نه‌ بهتر شد و دلبستگي‌تان  به‌ پارتيها زيادتر شد، بدانيد خدا دوستتان  ندارد‌. مي‌خواهد از خودش‌ جداتان  كند و به‌ جاي‌ ديگر وصلتان  كند‌.

 حضرت‌ ابراهيم‌ خليل‌ عليه‌ السلام‌، ابراهيم‌ خليل‌، خليل‌ شده‌. بعد از پيغمبر اسلام‌ و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ مقام‌ ابراهيم‌ خليل‌ بالاترين‌ مقام‌. اين‌ چرا اين‌ مقام‌ را پيدا كرد؟ براي‌ اينكه‌ اين‌ منجنيق‌ اين‌ را برداشته‌ دارد پرتش‌ ميكند توي‌ آتش‌. اينجا مي‌گويد  كه‌ جبرئيل‌ مي‌آيد مي‌گويد  به‌ من‌ كاري‌ داري‌؟ مي‌گويد  به‌ تو نه‌. خدا هم‌ كه‌ دارد ما را مي‌اندازد‌. باور كنيد شايد دهها مرتبه‌ من‌ خودم‌ از اين‌ نمونه‌ تجربه‌ها داشتم‌. هر كجا رفتيم‌. يك‌ وقتي‌ چند نفر از مراجع‌، من‌ طلبه‌ بودم‌ سنم‌ كم‌ بود مي‌خواستم‌ براي‌ تبليغ‌ توي‌ شهركي‌، چند نفر از علماي‌ بزرگ‌ حالا نمي‌خواهم‌ اسم‌ ببرم‌، در آن‌ زمان‌، از علماي‌ بزرگ‌ براي‌ من‌ نامه‌ نوشته‌ بودند. هر كدام‌ هم‌ به‌ يكي‌ از مريدهاي‌ خودشان نامه‌ نوشته‌ بودند. ما ديگر فكرمان  راحت‌ بود كه‌ الحمد لله‌ ما هر وقت‌ هم‌ بريم‌ مسئله‌اي‌ نيستش‌. دم‌ غروب‌ هم‌ كه‌ برويم‌ اين‌ آقا مسافرت‌ باشد‌، آن‌ آقا كه‌ هست‌. آن‌ آقا كه‌ نباشد‌، آن  كه‌ هست‌. دم‌ غروب‌ وارد شديم‌ توي‌ آن‌ شهرك‌، بخدا قسم‌ هيچ‌ كدامشان نبودند. ما مانده‌ بوديم‌ شبي‌ آنجا كجا برويم‌. آن‌وقتها وسيله‌ به‌ اين‌ آساني‌ها نبود. همينجور مانديم‌. مانديم‌. بعد يك‌ تراكتوري‌ پيدا شد ما را رسوند به‌ جادة‌ اصلي‌. آنجا پيادمان  كرد. شب‌ بايد آنجا ايستيم‌ تا ماشين‌ بياد ما را ببرد به‌ محل‌ خودمان‌.

 كسي‌ كه‌ متكي‌ به‌ خدا باشد سفيه است‌ يا كسي‌ كه‌ متكي‌ به‌ مردم‌ باشد‌؟ خوشحال‌ مي‌شويم‌ من‌ گاهي‌ به‌ بعضي‌ از دوستانم‌ مي‌گويم‌ همانطوري‌ كه‌ شايد در اينجا هم‌ گفتم‌، همانطوري‌ كه‌ الان‌ با رئيس‌ جمهور رفيقيد و هر روز صبح‌ به‌ شما تلفن‌ ميزند‌ فلاني‌ كاري‌ چيزي‌ داري‌ بگو من‌ خودم‌ برايت‌ انجام‌ ميدهم‌. چه‌ دل‌ آرامي‌ پيدا مي‌كنيد. دلتان  آرام‌ مي‌شود‌. توي‌ هر اداره‌اي‌ برويد خيلي‌ هم‌ با تندي‌ و تشر و مرتيكه‌ چرا همچين‌ كردي‌، چرا همچين‌ كردي‌. تو كي‌ هست‌؟ الان‌ به تو‌ مي‌گويم‌ تو كه‌ هستم‌، همين‌ اندازه‌ به‌ خدا، حالا رئيس‌ جمهور هر كه‌ مي‌خواهد باشد‌، هر كي‌، احتمال‌ دارد فردا صبح‌، احتمال‌ دارد شبي‌ سكته‌ كند‌، احتمال‌ دارد فردا صبح‌ يادش‌ بره‌ كه‌ با شما رفيق‌ بوده‌، احتمال‌ دارد وقتي‌ كه‌ شما مي‌خواهيد پيدايش‌ كنيد مطلبتان  را به او بگوييد    ، يك‌ جائي‌ نباشد كه‌ دستتان  برسد‌. ولي‌ خدا اينجور نيست‌. به‌ اين‌ اندازه‌ اقلا اعتماد به‌ خدا داشته‌ باشيم‌. حالا كه‌ ديوانه‌ است‌؟ آن‌ كسي‌ كه‌ اعتماد به‌ غير خدا دارد يا آن‌ كسي‌ كه‌ اعتمادبه‌ خدا دارد‌. خدا همه‌ جا هست‌. هر روز هم‌ دارد به تو‌ مي‌گويد « اياك‌ نستعين‌». هر روز هم‌ به تو‌ تلفن‌ ميزند‌ كه‌ من‌ خودم‌ كارهات‌ را انجام‌ ميدهم‌. نه‌ چرت‌ ميزنه‌، نه‌ از مقامش‌ او را سلبش‌ ميكنند، نه‌ باصطلاح‌ خلعش‌ مي‌كنند. نه‌ فراموش‌ ميكند‌، نه‌ از تو دوره‌. تا يك‌ جا كارت‌ گير كرد خدايا درست‌ كن‌. حالا ديوانه‌ كيست‌؟ آني‌ كه‌ معتقد به‌ خدا است‌ و اتكالش‌ به‌ خدا است‌ و تجاوز به‌ حقوق‌ مردم‌ نمي‌كند يا آن‌ كسي‌ كه‌ نه‌. همه‌اش‌ در فكر اين است‌. يك‌ پارتي‌ درست‌ كنم‌ در فرودگاه‌، يك‌ پارتي‌ داشته‌ باشم‌ توي‌ اداره‌ فلان‌، يك‌ پارتي‌ داشته‌ باشم‌ آنجا آنجا آنجا، هر وقت‌ كاري‌ داشته‌ باشيم‌ راحت‌. اينجوري‌. «و اذا قيل‌ لهم‌ آمنوا كما آمن‌ الناس‌.» همانجوري‌ كه‌ همة‌ مردم‌، مردم‌ خوب‌ البته‌، ايمان‌ دارند به‌ خدا، شما هم‌ ايمان‌ داشته‌ باشيد. «قالوا انؤمن‌ كما آمن‌ السفهاء.» ديوانه‌ها، سفيه‌ در لغت‌ به‌ معناي‌ مجنون‌ نيست‌. يعني‌ آدمهاي‌ كم‌ عقل‌(قطع‌ صداي‌ نوار)

 قرار گرفتيم‌ بالاخره‌ علي‌ را از نظر ظاهر از بين‌ برد و آمد. شنيديد ديگر احتياجي‌ به‌ نقل‌ تاريخ‌ معاويه‌ و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليهم‌ السلام‌ ندارد‌. من‌ نمي‌خواهم‌ براي‌ شما نقل‌ تاريخ‌ بكنم‌. شنيديد معاويه‌ چه‌ كرد در جنگ‌ صفين‌ معاويه‌ تمام‌ برنامه‌ هايش‌ را پياده‌ كرد. با علي‌ بن‌ ابيطالب‌ در جنگ است‌. حضرت‌ امير عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ هم‌ مي‌فرمايد كه‌ «انزلن‌ الدهر». آنقدر روزگار من‌ را پائين‌ آورد حتي‌ قيل‌ علي‌ و معاويه‌ گفتند علي‌ يك‌ خليفة‌ پيغمبر، معاويه‌ هم‌ يك‌ خليفه‌. معاويه‌ در شامات‌ دارد حكومت‌ ميكند علي‌ بن‌ ابيطالب‌ در قسمت‌ كوفه‌ و آن‌ قسمتها خيلي‌ خوش‌ آب‌ و هوا، جاهاي‌ خوب‌، به‌ اصطلاح‌ امروز ما اروپاي‌ اسلام‌ بود ديگر آنجاها. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هم‌ در همين‌ عراق‌ و كوفه‌ و اينها. و بعد هم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ ضربت‌ خورد و شهيد شد و معاويه‌ آمد كوفه‌ را هم‌ گرفت‌ و امام‌ حسن‌ مجتبي‌ را هم‌ كاملا اسير كرد. يك‌ همچين‌ سياستمداري‌ در دنيا باشد مي‌گوييم‌ عجب‌ زرنگ است‌. امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌فرمايد كه‌ او ديوانه‌ بود، عاقل‌ نبود. او سفيه‌ بود. عقل‌ نداشت‌ چون‌ وقتي‌ كه‌ مي‌فرمايد «العقل‌ ما عبد به‌ الرحمان‌ و اكتسب‌ به‌ الجنان‌». عقل‌ آن‌ چيزي‌ است‌ كه‌ به‌ وسيلة‌ او بر خدا بندگي‌ مي‌شود و بهشت‌ كسب‌ مي‌شود‌. پس‌ مي‌گويند «فالذي‌ في‌ معاويه‌»؟ پس‌ آن‌ چيزي‌ كه‌ در معاويه‌ بود چه‌ بود؟ او كه‌ بهشتي‌ نشد. او كه‌ عبادت‌ نمي‌كرد. «تلك‌ النكراء و شي‌ء و ليس‌ بعقل‌». اين‌ عقل‌ نيست‌. آدم‌ عاقل‌ كه‌ نمي‌آيد به‌ قول‌ بهلول‌ كه‌ رفت‌ پيش‌ هارون‌ الرشيد گفت‌ تو خيلي‌ با گذشتي‌. خيلي‌. آدم‌ با گذشت‌ و زاهدي‌ هستي‌. گفت‌ چطور؟ گفت‌ دنياي‌ دو روزه‌ را انتخاب‌ كردي‌ آخرت‌ بي‌نهايت‌ را ترك‌ كردي‌. مثل‌ اين است كه‌ اگر شما الان‌ يك‌ ده‌ هزار تومان‌ دست‌ يك‌ بچه‌اي‌ باشد‌، ده‌ تا كاغذ هزار توماني‌ دست‌ يك‌ بچه‌اي‌ باشد‌. يك‌ قران‌ به او بدهيد بگوييد     آن‌ كاغذها چيست بده‌ به‌ من‌. مي‌اندازد‌ يك‌ قران‌ را ميگيرد‌. چون‌ يك‌ قراني‌ را مي‌شناسد‌. مي‌گوييم‌ كه‌ اين‌ بچه‌ است‌. عقل‌ ندارد‌. و الا ده‌ هزار تومان‌ صد هزار يك‌ قراني است‌. اين‌ يك‌ قرون‌ را نميگيرد‌ ده‌ هزار تومان‌ را بدهد‌. اگر معاويه‌ دو روز دنيا را گرفت‌ اگر معاويه‌ يك‌ مدتي‌ بالاخره‌ مرد ديگر حالا، صد سال‌ هم‌ زنده‌ باشد، باز صد سال‌ محدود در مقابل‌ نامحدد صفر است‌، اين‌ را گرفت‌ و بقيه‌ را ترك‌ كرد. اين‌ شخص‌ عاقل است‌؟ ببينيد مي‌خواهم‌ اين‌ آيه‌ را برايتان  ترجمه‌ كنم‌. كه‌ «علي‌ انهم‌ هم‌ السفهاء». همه‌تان  آگاه‌ باشيد كه‌ اينها ديوانه‌اند «و لكن‌ لا يعلمون‌» نمي‌فهمند، علمش‌ را ندارند، نمي‌دانند. چند روزي‌ از دنيا را انتخاب‌ كردند و آخرت‌ را تمامش‌ را ترك‌ كردند. يك‌ طوري‌ مي‌گويند مي‌شود‌. چرا دربارة‌ دنيات‌ نگفتي‌ يك‌ طوري‌ مي‌شود‌؟ تو مشغول‌ تحصيل‌ بودي‌ نگفتي‌ بالاخره‌ ديپلم‌ و ليسانس‌ را به‌ ما خواهند داد. يك‌ طوري‌ مي‌شود‌. درس‌ نخواندي‌؟ گفتي‌ همچين‌ چيزي‌ را؟ دربارة‌ آخرتت‌ يك‌ طوري‌ مي‌شود‌/ اول‌ تكليف‌، دختر نه‌ سالش‌ كه‌ تمام‌ شد، پسر كه‌ پانزده‌ سالش‌ كه‌ تمام‌ شد، حالا اين‌ حدودش است‌. احتمال‌ زودتر احتمال‌ تكليف‌ شدن‌ دارد دختر هم‌ همينطور. اين‌ سن‌ها. بايد عقايدش‌، تمام‌ عقايدش‌ درست‌ باشد‌. به‌ اندازة‌ استعدادش‌. تمام‌ احكام‌ اسلام‌ را بلد باشد‌. در تهذيب‌ نفس‌ شروع‌ لااقل‌ به‌ تهذيب‌ نفس‌ بكند‌. كدام‌ يكيمان  به‌ فكر اين‌ حرف‌ها هستيم‌؟ بچه‌ هفت‌ ساله‌ مي‌شود بايد حتما به‌ مدرسه‌ برود‌. الان‌ ملاحظه‌ مي‌كنيد سراسر ايران‌، نهضت‌ سواد آموزي‌، سواد ياد بگيري‌ چه‌. ولي‌ همين‌ ايران‌ اسلامي‌ خودمون‌، همين‌ مملكتي‌ كه‌ ديگر در دنيا بي‌ نظير است‌ در عمل‌ كردن‌ به‌ دستورات‌ اسلام‌ و مذاهب‌ اسلام‌، به‌ فكر اينكه‌ احكام‌ اسلاميشان را ياد بگيرند، بچه‌ بايد احكام‌ اسلام‌ را بلد باشد‌. اين‌ را نداريم‌ ما. مستحبات‌ چيست‌، مكروهات‌ چيست‌، واجبات‌ چيست‌، محرمات‌ چيست‌؟ اينها را نداريم‌. ببينيد آيا آنهائي‌ كه‌ اين‌ كارها را دارند ديوانه‌اند يا آنهائي‌ كه‌ اين‌ كارها را ندارند؟ «الا انهم‌ هم‌ السفهاء». دختر اگر در سن‌ يازده‌ سالگي‌ بميرد‌ و نمازش‌ را بلد نباشد‌، روزه‌اش‌ را نگرفته‌ باشد‌، خدا مؤاخذه‌اش‌ ميكند‌. اي‌ بابا اين‌ بچه‌ كه‌ چيزي‌ نيست‌. از نظر خدا ما بزرگهايش‌ هم‌ چيزي‌ نيستيم‌. هيچ‌ ارزشي‌ داريم‌. حضرت‌ سجاد صلواة‌ الله‌ عليه‌ مي‌فرمايد: «الهي‌ من‌ عنا تغضب‌ عليه‌.» خدايا من‌ كه‌ هستم‌ كه‌ تو به‌ من‌ غضب‌ بكني‌. ما چه‌ ارزشي‌ در مقابل‌ پروردگار داريم‌ اما وقتي‌ عظمت‌ پروردگار را زير پا مي‌گذاريم‌، ارزش‌ خدا را زير پا مي‌گذاريم‌، كاري‌ مي‌كنيم‌ كه‌ اساس‌ با خدا درگير مي‌شويم‌، بي‌ اعتنائي‌ به‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار مي‌كنيم‌، امام‌ زمان‌ را خدا با همة‌ آن‌ عظمتي‌ كه‌ دارد كه‌ «خلقكم‌ الله‌ انوارا و جعلكم‌ بعرشه‌ محدقين‌ حتي‌ من‌ علينا بكم‌» هزار و صد و پنجاه‌ و پنج‌ ساله‌ الان‌ نگهش‌ داشته‌ كه‌ يك‌ روزي‌ ما به‌ سر عقل‌ بيائيم‌، از اين‌ سفاهت‌، از اين‌ جنون‌، از اين‌ ديوانگي‌ بيرون‌ بياييم‌، با ما حرف‌ بزند‌، و ما را اصلاح‌ كند‌، آمادگي‌ براي‌ اصلاح‌ پيدا بكنيم‌، و اعتنا نمي‌كنيم‌ و اهميت‌ نمي‌دهيم‌. آنوقت‌ توقع‌ هم‌ داريم‌ كه‌ ما عاقل‌ باشيم‌. نه‌. عاقل‌ نيستيم‌؟ «علي‌ انهم‌ هم‌ السفهاء و لكن‌ لا يعلمون‌.»

 اين‌ عرايض‌ امشب‌ ما بود. اميدواريم‌ كه‌ همه‌امان  سر عقل‌ بيائيم‌. واقعاها هر كسي‌ بالنسبه‌ به‌ خودش‌. فرقي‌ نميكند‌. درجات‌ دارد بي‌ عقلي‌. يكي‌ خيلي‌ بي‌ عقله‌، يكي‌ كمتر، يكي‌ هم‌ يك‌ خرده‌ كمتر، يك‌ خرده‌ كمتر تا نوبت‌ به‌ ما هم‌ ميرسد‌. ماها اگر عقل‌ مي‌داشتيم‌ دامن‌ امام‌ زمانمان  را ول‌ نمي‌كرديم‌. راه‌ و روش‌ او را انتخاب‌ مي‌كرديم‌. دائما به‌ فكر اين‌ بوديم‌ كه‌ پشت‌ سر او حركت‌ كنيم‌. اقتداي‌ بر او مي‌كرديم‌. اين‌همه‌ كينه‌ توزي‌، اين‌همه‌ تفرقه‌، اين‌همه‌ بي‌ بند و باري‌، اين‌همه‌ شهوتراني‌ اينها را يك‌ خرده‌ تخفيفش‌ مي‌داديم‌. چرا بايد امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ و روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء، هنوز هم‌ كه‌ هست‌ دور از مردم‌ زندگي‌ بكند‌؟ چرا؟ براي‌ اينكه‌ ما نمي‌خواهيمش‌. «بل‌ يريد الانسان‌ ليفجر امامه‌» در بعضي‌ از قرائتها هست‌. انسان‌ دوست‌ دارد كه‌ پيشوايش‌ هم‌ مثل‌ خودش‌ يك‌ بي‌ بند و باري‌ باشد‌. چقدر خوش‌ بوديم‌ آنوقتي‌ كه‌ شاه‌ بي‌ بند و بار رهبرمان  بود و همه‌ چيزمان  روبراه‌ بود. هم‌ خوب‌ مي‌خورديم‌ هم‌ خوب‌ مي‌خوابيديم‌. حالا چيست اين‌ حرفها؟ زنه‌ مي‌گويد  كه‌، خدا ميداند اكثر ما مشركيم‌، نمي‌فهميم‌. يك‌ زن‌ بي‌ حجاب‌ مي‌آد دم‌ در مغازة‌ يك‌ آدم‌ متدين‌، او را بيشتر احترامش‌ مي‌كنند تا يك‌ زن‌ پوشيه‌دار. توي‌ تلويزيون‌ جمهوري‌ اسلامي‌ بيشتر مي‌روند از زنهاي‌ بي‌ حجاب‌ بد حجاب‌ سؤالات‌ مي‌كنند راجع‌ به‌ مثلا مسائل‌ مختلف‌. آخر چرا؟ من‌ نمي‌خواهم‌ در اين‌ مجلس‌ وارد آن‌ حرفها بشوم‌. به‌ خدا اينها گرفتاري است‌. فهم‌ و درك‌ اسلامي‌ هنوز در ما. البته‌ انشاء الله‌ همين‌ راه‌ و روشي‌ كه‌ انتخاب‌ كرديم‌، به‌ جائي‌ ممكن است  برسه‌ كه‌ كم‌كم‌ درك‌ بكنيم‌ اسلام‌ يعني‌ چه‌؟ دين‌ يعني‌ چه‌؟ چه‌ كارهايي‌ بايد بكنيم‌ كه‌ اسلاممان  مستقر بشود‌، ايمانمان  مستقر بشود  از اين‌ گرفتاري‌ نجات‌ پيدا كنيم‌. بهر  حال‌ خدا انشاء الله‌ همة‌ ما را پشت‌ سر امام‌ زمانمان  قرار بده‌ و ما را از ياران‌ خوب‌ آن‌ حضرت‌ قرار بده‌ و از انصار خوب‌ آن‌ حضرت‌ قرار بده‌ و از كساني‌ ما را قرار بده‌ پروردگار متعال‌ كه‌ پايمان  را بگذاريم‌ جاي‌ پاي‌ حجة ابن‌ الحسن‌. بخدا قسم‌ اگر ما اينطور بشويم‌ امام‌ زمان‌ دليلي‌ ندارد كه‌ غايب‌ بشود‌. امام‌ زمان‌ براي‌ ما در اين‌ كرة‌ زمين‌ مانده‌ و الا جاش‌ اينجا نيست‌. توي‌ اين‌ زنداني‌ كه‌ «الدنيا سجن‌ المؤمن‌». دنيا زندان‌ مؤمن است‌ توي‌ اين‌ دنياي‌ زندان‌ عينا امام‌ زمان‌ را يك‌ كسي‌ در مكاشفه‌ مشاهده‌ كرده‌ بود، مكاشفه‌ ديده‌ بود كه‌ در كنار يك‌ زندان‌ پر مهلكه‌اي‌ با اعمال‌ شاقه‌. آقا آنچنان‌ ايستاده‌ و به‌ ما منتظره‌ كه‌ اينها توي‌ سر و كلة‌ هم‌ دارند مي‌زنند. يك‌ خرده‌اي‌ آرام‌ بگيرند كه‌ بشود  با آنها حرف‌ زد. بعد شروع‌ به‌ صحبت‌ ميكند‌. يك‌ نفر مصلح‌ رفته‌ باشد توي‌ زندان‌. زندانيها هم‌ همه‌ به‌ جان‌ هم‌ افتاده‌ باشند.

 آن‌وقتهاي‌ شاه‌ حالا ما، بعد از انقلاب‌ الحمد لله‌ خدا ما را به‌ زندان‌ نبرده‌، آن‌وقتها زندانيهاي‌ سياسي‌ يك‌ امتيازي‌ داشتند. همه‌ آدمهاي‌ حسابي‌، آدمهاي‌ عاقل‌، بهر حال‌ يا روحاني‌ بود، يا دكتر بود، يا مهندس‌ بود آدمهايي‌ بودند تا حدي‌ بله‌، مؤدب‌. اما يك‌ كسي‌ را مي‌خواستند شكنجه‌اش‌ بدهند، مي‌بردند توي‌ آن‌ زندان‌ عمومي‌. او مي‌گفت‌ من‌ هيچ‌ كار نكردم‌ من‌ مادرم‌ را كشتم‌. آن  يكي‌ مي‌گفت‌ من‌ ده‌ قلم‌ دزدي‌ كردم‌ آوردنم‌ اينجا. آنوقت‌ تا دعواشان ميشد سر يك‌ چيز مختصري‌ مي‌زدند همديگر را واقعا به‌ قصد كشتن‌. آنوقت‌ يك‌ آدم‌ حسابي‌ هم‌ كنار اينها ايستاده‌ باشد به‌ جان‌ خود حجة ابن‌ الحسن‌ اگر چشم‌ دلتان  را باز كنيد مي‌بينيد آن‌ انسان‌ كامل‌، آن‌ كسي‌ كه‌ بايد اول‌ خدا را شناخت‌ تا بعد انسان‌ او را بشناسد‌. از آن‌ طرف‌ مثل‌ اعلاي‌ پروردگار است‌. كنار اين‌ كرة‌ زمين‌ ايستاده‌. اين‌ مردم‌ دزد دغل‌ سر هر چيزي‌ دعوا مي‌كنند، كنار ايستاده‌ منتظر است‌، خيلي‌ هم‌ بيايد توي‌ مردم‌ همانجور كه‌ همديگر را مي‌زنند، او را خواهند زد. يازده‌ نفرشان را تجربه‌ كرده‌. يعني‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ آمد توي‌ اينها، زدند. امام‌ حسن‌ آمد زدند. يك‌ خرده‌اي‌ هم‌ بخواهد بيايد جلو توي‌ اين‌ دعواها و نابساماني‌ها مي‌زدند. اين‌ يك‌ نفر را خدا كنار نگه‌ داشته‌ گفته‌ كنار بايست تا اينها آدم‌ بشوند‌. تا اينها يك‌ خرده‌اي‌ همديگر را بزنند تا خسته‌ بشوند. تا وقتي‌ «عدلا و قسطا بعدا ملئت‌ ظلما و جورا«. بگذار بزنند همديگر را. جانشان بالا بيايد.

 تو برو جلو. همين‌ وقت‌ ظهور امام‌ زمان‌ را من‌ تعيين‌ مي‌كنم‌ نه‌ از نظر ساعت‌ و روز. چون‌ اين‌ را هيچوقت‌ نمي‌تواند‌ تعيين‌ بكند‌. از نظر موقعيت‌. هر وقت‌ همة‌ مردم‌ خسته‌ شدند، ديگر گفتند كه‌ اين‌ كارها چيست ما داريم‌ مي‌كنيم‌ عقلشان به‌ سرشان آمد امام‌ زمان‌ مي‌آيد. شما ببينيد در دنيا چه‌ ميگذرد‌. دنيا چه‌ وضعي‌ دارد الان‌. امام‌ عصر حضرت‌ عسگري‌ به آنها  فرمودند. از باب‌ اينكه‌ پدرند مي‌گويم‌ فرمودند. كه‌ فرزندم‌ در دور از مردم‌ زندگي‌ بكن‌. در جاهاي‌ دور. خودت‌ را يك‌ خرده‌ كنار بگير، نبينندت‌، نشناسندت‌، به‌ تو صدمه‌اي‌ وارد نكنند. چون‌ آخرين‌ ذخيرة‌ پروردگاري‌ تو. آخرين‌ فردي‌ هستي‌ كه‌ بايد بيائي‌ دنيا را، تو صدمه‌ نبين‌. السلام‌ عليك‌ يا امام‌ المأمون‌. اي‌ امامي‌ كه‌ در امن‌ الهي‌ هستي‌. خدا رحمت‌ كند يكي‌ از خوبان‌ اينجا يك‌ شب‌ همين‌ زيارت‌ آل‌ ياسيني‌ مي‌خواندند، بعد از زيارت‌ به‌ من‌ گفت‌ من‌ خيالم‌ راحت‌ شد. يكي‌ از مردان‌ خوب‌ بود اينجا بود. دو سه‌ سال‌ قبل‌، فوت‌ كرد. گفتم‌ چطور؟ گفت‌ در اين‌ زيارت‌ خوانديم‌ السلام‌ عليك‌ ايها الامام‌ المأمون‌. اي‌ امامي‌ كه‌ در امن‌ الهي‌ هستي‌. خدا در امن‌ خودش‌ قرارش‌ داده‌. كنار، يك‌ گوشه‌ براي‌ اينكه‌ مردم‌ صدمه‌اي‌ به او نزنند. و الا ما فكر نكنيد كه‌ همه‌امان  عاشق‌ امام‌ زمانيم‌. يك‌ دوسه‌ روزي‌ بيايد توي‌ ماها زندگي‌ بكند يك‌ خرده‌ هم‌ ايراد بگيرد‌ به‌ وضعمان‌، آقا ما فكر مي‌كرديم‌ تو بيايي‌ از نظر زندگي‌ ما روبه‌ راه‌تر مي‌شيم‌. حالا تو كه‌. مگر بقية‌ ائمه‌ چه‌ بودند؟ بقية‌ ائمه‌ را چه‌ با آنها رفتار كردند؟ شما مصائبي‌ كه‌ بر حسين‌ بن‌ علي‌ وارد شد، بر هيچ‌ فردي‌ از اولين‌ تا آخرين‌ وارد نشده‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ آنها دلشان مي‌خواست‌ حضرت‌ سيد الشهدا چشمش‌ را بگذارد‌ روي‌ هم‌ و يزيد و شراب‌ خوردن‌ يزيد و قماربازيش‌ را همه‌ را نديده‌ بگيرد‌ و بگويد  شما خليفة‌ مسلمانها هستي‌، جاي‌ پيغمبر نشستيد و من‌هم‌ از مريدهاي‌ شما هستم‌. همه‌ همين‌ را مي‌خواستند. اين‌ مي‌شود ديگر معناش‌. بيا بيعت‌ كن‌، بيعت‌ از بيع‌ مي‌آيد. يعني‌ بيا خودت‌ را بفروش‌. اختيارات‌ خودت‌ را، ولي‌ امر مسلمين‌ كه‌ باشد‌؟ يزيد بن‌ معاويه‌. خودت‌ را بفروش‌ به‌ اين‌، اختيارات‌ خودت‌ را همه‌ چيز را بفروش‌ به‌ اين‌، تا او هر چي‌ مي‌گويد  شما عمل‌ كنيد. اگر ببينند مشروب‌ مي‌خورد‌ بايد يك‌ وجهي‌ درست‌ كنند، مشروب‌ را من‌ حلالش‌ كردم‌. رهبر يكي‌ از اين‌ باصطلاح‌ فرق‌ اسلامي‌، اين‌ مشروب‌ مي‌خورد من‌ به‌ مريدش‌ گفتم‌ كه‌ اينكه‌ مشروب‌ ميخورد‌. چطور اين‌ رهبر اسلام است‌؟ گفت‌ ايشان‌ وقتي‌ مشروب‌ مي‌گذارد‌ لب‌ دهانش‌، از اين‌ گلويش‌ كه‌ مي‌خواهد برود‌ پائين‌، شربت‌ مي‌شود به‌ معجزة‌ ايشان ميرود‌ پائين‌. مشروب است‌ درست است‌ رفته‌ از بازار مشروب‌ خريده‌ آورده‌. اما وقتي‌ مي‌خواهد بخورد‌، شربت‌ مي‌شود ميرود‌ پائين‌. گفتم‌ بله‌ تو هم‌ بايد مريد همين‌ باشي‌. اينجوري‌.

 يا بقية‌ الله‌ چه‌ مي‌شود آقاجان‌ ما را خودت‌ درست‌ كني‌، افكارمان‌ را بالا ببري‌. چون‌ ارادة‌ اللهي‌، مشية‌ اللهي‌، قلوب‌ شما اوئية‌ لمشية‌ الله‌. اراده‌ بفرمائي‌ كه‌ ما هم‌ از آن‌ ياران‌ خوب‌ تو باشيم‌ و با شما باشيم‌ و هميشه‌ پايمان  را بگذاريم‌ جاي‌ پاي‌ شما، انسان‌ حسابي‌ باشيم‌. درسته‌ قطره‌اي‌ باشيم‌ و تو دريايي‌ باشي‌ و ما اقلا سنخيت‌ روحي‌ با شما داشته‌ باشيم‌. «الا انهم‌ هم‌ السفهاء و لكن‌ لا يعلمون‌».

 حضرت‌ سيد الشهدا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ در روز عاشورا فرمود كه‌ ان‌ لم‌ يكن‌ لكم‌ دين‌ اگر شما دين‌ نداريد «فكونوا احرارا في‌ الدنيا». آخر وجدان‌، به‌ تعبير من‌ البته‌، وجدان‌ داشته‌ باشيد، آزاد مرد باشيد. من‌ با شما دارم‌ جنگ‌ مي‌كنم‌، شما با من‌ جنگ‌ مي‌كنيد، اين‌ زنها كه‌ گناهي‌ ندارند. جنگهاي‌ دور از انسانيت‌ اينطوري است‌. من‌ با شما دارم‌ جنگ‌ مي‌كنم‌. شما با من‌ داريد جنگ‌ مي‌كنيد، اين‌ زنها كه‌ گناهي‌ ندارند. آن  را در كجا گفت‌؟ آن  را در وقتي‌ كه‌ افتاده‌ در ميان‌ گودي‌ قتلگاه‌. من‌ اين‌ جمله‌ را دوست‌ دارم‌ چراغها را خاموش‌ كنند با توجه‌ بيشتر اين‌ مطالب‌ را عرض‌ كنيم‌. در ميان‌ گودي‌ قتلگاه‌ افتاده‌، لشگر عمر سعد نمي‌دانند كه‌ حسين‌ بن‌ علي‌ از دار دنيا رفته‌ يا هنوز زنده‌ است‌؟ عمر سعد ميشناخت‌ سيد الشهدا را. غيرة‌ الله است‌. اگر بخواهيد بفهميد كه‌ آيا سيد الشهدا از دنيا رفته‌ يا هنوز زنده‌ است‌، هجوم‌ ببريد به‌ طرف‌ خيمه‌هايش‌. لشگر هجوم‌ كردند به‌ طرف‌ خيمه‌هاي‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌. يك‌ وقت‌ ديدند سيد الشهدا روي‌ زانو بلند شد صدا زد يا شيعت‌ آل‌ ابي‌ سفيان‌. اي‌ پيروان‌ معاويه‌ و يزيد، من‌ با شما جنگ‌ مي‌كنم‌، شما با من‌ جنگ‌ مي‌كنيد. اگر دين‌ نداريد، لااقل‌ آزاده‌ مرد باشيد. اين‌ زنها كه‌ به‌ شما با شما در جنگ‌ نيستند. عمر سعد صدا زد هنوز حسين‌ زنده‌ است‌. اول‌ كار حسين‌ بن‌ علي‌ را تمام‌ كنيد. كسي‌ جرأت‌ نمي‌كرد بيايد كنار گودي‌ قتلگاه‌. شمر آمد حركت‌ كرد آمده‌ كنار گودي‌ قتلگاه‌ يك‌ وقت‌ زينب‌ كبري‌ ببيند «و شمر جالس‌ علي‌ صدر الحسين‌». شمر روي‌ سينة‌ سيد الشهدا نشسته‌ است‌ و سر از بدنش‌ جدا مي‌كند. يا بقية‌ الله‌. يا صاحب‌ الزمان‌. همه‌ با توجه‌ رو به‌ قبله‌ بنشينيد و اين‌ دعاي‌ فرج‌ را با من‌ بخوانيد. اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الهي‌ عظم‌ البلاء. الهي‌ عظم‌ البلاء و برح‌ الخفاء و انكشف‌ الغطاء و انقطع‌ الرجاء و ضاقت‌ الارض‌ و منعت‌ السماء و انت‌ المستعان‌ و اليك‌ المشتكي‌. و عليك‌ المعول‌ في‌ الشدة‌ و الرّخاء. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد. اولي‌ الامر الذين‌ فرضت‌ علينا طاعتهم‌ و عرفتنا بذلك‌ منزلتهم‌. و فرّج‌ عنها بحقهم‌ فرجا عاجلا قريبا كلمح‌ البصر او هو اقرب‌ من‌ ذلك‌. يا محمد يا علي‌. يا علي‌ يا محمد. اكفياني‌ فانكما كافيان‌. و انصراني‌ فانكما ناصران‌. يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌ يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌ الغوث‌ الغوث‌ الغوث‌ ادركني‌ ادركني‌ ادركني‌ الساعة‌ الساعة‌ الساعة‌ العجل‌ العجل‌ العجل‌. يا بقية‌ الله‌ يا صاحب‌ الزمان‌. گداهاي‌ شب‌ جمعه‌ در خانه‌ات‌ آمدند. امشب‌ بين‌ ما و خدا وساطت‌ بفرما. تمام‌ بديهايمان  تبديل‌ به‌ خوبيها بشود و تمام‌ گناهانمان  تبديل‌ به‌ حسنات‌ بگردد يا بقية‌ الله‌.

 

 

۲۴ شعبان‌ ۱۴۱۰ قمری – فضيلت‌ ماه‌ شعبان‌ و رمضان‌

اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سيما علي‌ سيدنا و مولانا حجت‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواحنا العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفدا. و اللعنة الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذبالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. «كتب‌ عليكم‌ الصيام‌ كما كتب‌ علي‌ الذين‌ من‌ قبلهم‌». يكي‌ از عبادتهاي‌ واجب‌ الهي‌ كه‌ در قرآن‌ شريف‌ به‌ آن تسبيح‌ شده‌ مسئلة‌ روزة‌ ماه‌ مبارك‌ رمضان‌ است‌ كه‌ انشاء الله‌ در هفتة‌ آينده‌ با سلامتي‌ و راحتي‌ استقبال‌ اين‌ ماه‌ عظيم‌ را مي‌كنيم‌ و در اين‌ ضيافت‌ الهي‌ وارد خواهيم‌ شد. و از خداي‌ تعالي‌ بخواهيد كه‌ خداي‌ تعالي‌ توفيق‌ روزه‌ گرفتن‌ ماه‌ مبارك‌ رمضان‌ را به‌ همة‌ ما عنايت‌ بفرمايد. (الهي‌ آمين‌). در روزة‌ جمعة‌ آخر شعبان‌ مثل‌ فردايي‌ پيغمبر اكرم‌ صل‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌ خطبه‌اي‌ خواندند و در آن خطبه‌ فرمودند: «قد اقبل‌ عليكم‌ شهر الله‌». ماه‌ خدا به‌ شما رو كرده‌، بالبركت‌ و الرحمت‌ و المغفرة‌» اين‌ ماهي‌ است‌ كه‌ بركت‌ دارد. هم‌ مهرباني‌ خدا در اين‌ ماه‌ براي‌ بندگانش‌ هست‌ و هم‌ آمرزش‌ پروردگار در اين‌ ماه‌ براي‌ بندگان‌ خواهد بود. تا آن‌كه‌ مي‌فرمايد: «دعويتم‌ الي‌ ضيافت‌ الله‌» اي‌ مردم‌ شما دعوت‌ شده‌ايد به‌ مهماني‌ خدا. در اين‌ ماه‌ «انفاسكم‌ فيه‌ تسبيح‌». نفسهايتان‌ تسبيح است‌. «نومكم‌ فيه‌ عباده‌». خوابتان‌ عبادت است‌. چون‌ در رحمت‌ خدا باز شده‌. نفسي‌ كه‌ انسان‌ ناگزير است‌ از انجامش‌ خداي‌ تعالي‌ ثواب‌ تسبيح‌ عنايت‌ مي‌كند‌. اين‌ معني‌ مهماني‌ كريم است‌. كريم‌ وقتي‌ كه‌ مهماني‌ مي‌كند   براي‌ هر كار انسان‌ يك‌ پاداشي‌، كار ولو اضطراري‌ باشد ولو اين‌ كه‌ اين‌ كار اجباري‌ باشد ولي‌ در عين‌ حال‌ پاداشي‌ در مقابلش‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌گذارد‌. وقتي‌ كه‌ به‌ نفس‌ و خواب‌ خدا پاداشي‌ بدهد به‌ قرآن‌ خواندن‌ و عبادت‌ كردن‌ و دعاهاي‌ ماه‌ رمضان‌ خواندن‌ و قيام‌ ليل‌ و صيام‌ نهار به‌ طبع‌ اولي‌ پاداش‌ عنايت‌ مي‌كند.

 كوشش‌ كنيد در اين‌ ماه‌، فرمود پيغمبر اكرم‌ كوشش‌ كنيد در اين‌ ماه‌ به‌ خردسالان‌ ترحم‌ كنيد، مهرباني‌ كنيد. و در اين‌ ماه‌ به‌ بزرگترها احترام‌ بگذاريد. مبادا يك‌ نفر شما در اين‌ ماه‌ نسبت‌ به‌ ديگران‌ بد بين‌ باشد، سوء ظن‌ داشته‌ باشد، غيبت‌ كند در آن قديمها كه‌ مردم‌ ايمانشان‌ قويتر بود قبل‌ از ماه‌ مبارك‌ رمضان‌ به‌ فكر اين‌ جهت‌ مي‌افتادند كه‌ اگر شخصي‌ از انسان‌ دلگير است‌ بروند و از او استرضاء كنند رضايتش‌ را بگيرند، قرضهايشان‌ را ادا مي‌كردند، قبل‌ از ماه‌ مبارك‌ رمضان‌. توبة‌ از گناهان‌ مي‌كردند و بالاخره‌ با يك‌ مثال‌ لباس‌ تقوا مي‌پوشيدند. چرا؟ به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ سر سفره‌اي‌، سر سفرة‌ خدايي‌ كه‌ اهل‌ تقوا است‌. «اللهم‌ انت‌ اهل‌ التقوا و المغفره‌». خدا اهل‌ تقوا است‌. با اهل‌ تقوا محبت‌ دارند. «و لباس‌ التقوا ذالك‌ الخير». لباس‌ تقوا بهتر است‌. خداي‌ تعالي‌ لباس‌ اين‌ مهماني‌ را تعيين‌ فرموده‌، لباس‌ تقوا است‌. يك‌ مهماني‌ هست‌ كه‌ تمام‌ اولياء خدا سر اين‌ سفره‌ مي‌آيند‌ مي‌نشينند. امام‌ زمان‌ هست‌، اولياء  خدايي‌ كه‌ در روي‌ كرة‌ زمين‌ در قيد اين‌ بدن‌ هستند اينها همه‌ سر اين‌ سفره‌ نشسته‌اند. ما با لباس‌ چركين‌ و با چرك‌ گناه‌ نبايد سر اين‌ سفره‌ بنشينيم‌ خودمان‌ خجالت‌ خواهيم‌ كشيد. يك‌ شخصي‌ اگر از توي‌ مغازة‌ ميكانيكي‌ مثلا بيرون‌ بيايد با همين‌ لباس‌ بخواهد بيايد سر سفره‌اي‌ بنشيند كه‌ وزرا و وكلا در مقابل‌ امام‌ زمان‌، اولياء خدا اينها كسي‌ نيستند، بنشيند و بخواهد از اين‌ مهماني‌ هم‌ استفاده‌ كند اين‌ خيلي‌ بعيد است‌. يعني‌ خود انسان‌ خجالت‌ مي‌كشد‌. آن شخص‌ به‌ نام‌ محمد شوشتري‌ در اين‌ كتاب‌ عالم‌ عجيب‌ ارواح‌ من‌ نوشته‌ام‌ مي‌گويد  وقتي‌ كه‌ من‌ ملك‌ الموت‌ من‌ را برد به‌ محضر خاندان‌ عصمت‌ بعد از فوتم‌ برد آنجا من‌ خودم‌ خجالت‌ مي‌كشيدم‌ با اين‌ روح‌ كثيف‌، حالا يك‌ مردي‌ بوده‌ وقتي‌ از دنيا مي‌رود‌ ملك‌ الموت‌ او را يكسره‌ مي‌برد‌ خدمت‌ خاندان‌ عصمت‌. اما يك‌ مشت‌ از صفات‌ رذيله‌، مثلا از قبيل‌ محبت‌ دنيا و امثال‌ اينها، بخلي‌، حسدي‌ آن هم‌ خيلي‌ بايد كم‌ بوده‌ باشد او را بردند آنجا مي‌گويد  خودم‌ خجالت‌ كشيدم‌، سرم‌ را انداختم‌ پايين‌ و متأثر بودم‌ كه‌ من‌ با اين‌ لباس‌ كثيف‌ توي‌ اين‌ جمع‌ نوراني‌ نبايد بنشينم‌. لذا يكي‌ از ائمه‌ عليهم‌ السلام‌ من‌ را سپرد به‌ يكي‌ از اولياء خدا و اين‌ در روايات‌ هم‌ هست‌، من‌ تحقيق‌ كردم‌. من‌ را سپرد به‌ او و فرمود او را ببريدش‌ و به‌ اصطلاح‌ تميزش‌ كنيد. يك‌ حمامي‌ بگيرد‌، يك‌ دوشي‌ بگيرد‌ يك‌ چند روزي‌ هم‌ اين‌ مدت‌ طول‌ مي‌كشد ولي‌ در عين‌ حال‌ خود من‌ هم‌ راضي‌ بودم‌ كه‌ بروم‌ خودم‌ را تميز كنم‌. و آن قدر به‌ من‌ سخت‌ گذشت‌ كه‌ جدا شدم‌ از خاندان‌ عصمت‌ از آن مجلس‌ كه‌ من‌ به‌ شماها توصيه‌ مي‌كنم‌ كه‌ در دنيا اگر هزار سال‌ طول‌ مي‌كشد زحمت‌ بكشيد و خودتان‌ را تميز كنيد و نفستان‌ را از آلودگيها پاك‌ كنيد كه‌ در اينجا برتان‌ نگردانند‌. نگويند‌ حالا بايد بري‌ خودت‌ را تميز كني‌ و بعد بيايي‌.

 در دنيا هم‌ اگر انسان‌ چشم‌ ملكوتيش‌ را باز كند‌، اين‌ ماه‌ رمضان‌ خوب‌ صريح است‌ اين‌ كلام‌ رسول‌ اكرم‌ است‌ كه‌ ضيافت‌ الله است‌، مهماني‌ خدا است‌ و مثلا از كساني‌ كه‌ سر اين‌ سفره‌ نشسته‌اند حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فداء است‌. انسان‌ ببيند امام‌ زمانش‌ نشسته‌، با چشم‌ ملكوتي‌ كه‌ نگاه‌ كنيد مي‌بيند‌ يك‌ طرف‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ نشسته‌ يك‌ طرف‌ هم‌ بله‌ ايشان‌ نشسته‌، امام‌ عصر ارواحنا فدا نه‌ كينه‌اي‌ دارد نه‌ بخلي‌ دارد، نه‌ حسدي‌ دارد، نه‌ محبت‌ دنيا  دارد نه‌ يك‌ گناه‌ به‌ يك‌ گناهي‌ عادت‌ كرده‌ ولي‌ به‌ عكس‌ ما. هم‌ حسوديم‌ و هم‌ بخيليم‌ و هم‌ داراي‌ صفات‌ رزيله‌ و به‌ بعضي‌ از گناهان‌ هم‌ آنچنان‌ عادت‌ كرديم‌ كه‌ حتي‌ حاضر نيستيم‌ كه‌ حتي‌ در ماه‌ مبارك‌ رمضان‌ هم‌ ترك‌ كنيم‌. يكي‌ از دوستان‌ شبهاي‌ ماه‌ مبارك‌ رمضان‌ دورة‌ قرآن‌ داشت‌. من‌ ديدم‌ چند شب‌ رفت‌ ولي‌ بعدش‌ ديگر  نرفت‌. گفتم‌ چرا ديگر  نرفتي‌؟ گفت‌ آقا شبها اينها مي‌گويند ما خسته‌ايم‌. روزها روزه‌ مي‌گيريم‌ و كار هم‌ مي‌كنيم‌ شب‌ بايد تفريح‌ كنيم‌. قرآني‌ مي‌خوانند و نمي‌خوانند. و بعد مي‌نشينند غيبت‌ كردن‌ تا نصف‌ شب‌. كه‌ غيبت‌ كردن‌ از گناهاني‌ است‌ كه‌ بسيار مشكل است‌ انسان‌ بتواند‌ به‌ راحتي‌ از آن بگذرد‌.و بدتر از آن تهمت‌ زدن است‌. امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ مي‌فرمايد كه‌ انسان‌ كافي‌ است‌ كه‌ دروغگو محسوب‌ بشود    نزد پروردگار و همان‌ مقدار كه‌ هر چه‌ شنيد نقل‌ كند‌. هر چه‌ شنيد. من‌ شنيدم‌ كه‌ فلان‌ كار فلان‌ طور شده‌، بين‌ حق‌ و باطل‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ فرمود چهار انگشت است‌. هر چه‌ با انگشتت‌ ديدي‌ حق‌ و هر چه‌ را كه‌ با گوشت‌ شنيدي‌ باطل‌. بگو باطل است‌. و تازه‌ آني‌ كه‌ با چشمت‌ ديدي‌، حق‌ داري‌ بيايي‌ بگويي‌. غيبت‌ همين است‌ كه‌ آني‌ كه‌ انسان‌ با چشمش‌ ديده‌، من‌ وارد جايي‌ شدم‌ ديدم‌ يك‌ عده‌ آدمهاي‌ متدين‌ نشسته‌اند گناه‌ مي‌كنند. من‌ ديدم‌. حالا مي‌توانم‌ بروم‌ بگويم‌؟ نه‌ اين‌ غيبت است‌، اين‌ بدتر از زنا است‌.

 ما يك‌ وقتي‌ براي‌ بعضي‌ از دوستان‌ بحث‌ اين‌ مطرح‌ بود. كه‌ چرا خداي‌ تعالي‌ اين‌ همه‌ در نمازها به‌ ما فرموده‌ است‌ كه‌ سورة‌ حمد را بخوانيد. حتي‌ در يك‌ روايت‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌فرمايد: «لا صلاة‌ الا بفاتحة‌ الكتاب‌». نماز اصلا نماز نيست‌ مگر به‌ حمد. شما مي‌توانيد يك‌ نماز بخوانيد قل‌ هو الله‌ نداشته‌ باشد‌، يك‌ سورة‌ ديگري‌ را انسان‌ بخواهد بخواند‌. اما نمي‌توانيد نماز بخوانيد كه‌ سورة‌ حمد نداشته‌ باشد‌. نماز وصل است‌، حمد دارد  ‌، شفع است‌ حمد دارد  ‌، نماز غفيله‌ است‌ حمد دارد  ‌، هر نماز كوچك‌، بزرگ‌ خلاصة‌ سورة‌ حمد را دارد  ‌. فقط‌ نماز ميت‌، آن هم‌ نماز ميت‌ نماز نيست‌. اسمش‌ نماز است‌، ما مي‌گوييم‌ نماز والا دعا است‌. چون‌ دعا است‌ مي‌گويند ثلاث‌. والا نماز ميت‌، نماز نيست‌. چرا سورة‌ حمد را ما بايد در هر نماز بخوانيم‌؟ سورة‌ حمد عبارت‌ است‌ از سه‌ بخش‌ يكي‌ حمد و تمجيد الهي‌ است‌ كه‌ تا قسمت‌ «مالك‌ اليوم‌ الدين‌». يكي‌ اظهار عبوديت‌ و كمك‌ گرفتن‌ از پروردگار است‌ كه‌ «اياك‌ نعبد و اياك‌ نستعين‌» و بخش‌ سوم‌ دعا است‌. كه‌ خداي‌ تعالي‌ در نماز البته‌ سورة‌ حمد را بايد به‌ قصد قرآني‌ خواند يعني‌ خدا دارد  ‌ با ما صحبت‌ مي‌كند‌. بايد اين‌ دعا را در نماز بگوييم‌ و بخوانيم‌ و بهترين‌ دعاها در دوران‌ زندگي‌ اين‌ دعايي‌ است‌ كه‌ در سورة‌ حمد دستور داده‌ شده‌. «اهدناالصراط‌ المستقيم‌». خدايا ما را به‌ راه‌ راست‌ هدايت‌ كن‌. توضيح‌ مي‌دهد‌« صراط‌ الذين‌ انعمت‌ عليهم‌». راه‌ كساني‌ كه‌ به‌ آنها نعمت‌ دادي‌. يك‌ عده‌ هستند خدا به آنها نعمت‌ نداده‌ بيخود دلخوشند. اگر نعمت‌ همين‌ها باشد  كه‌ در روايت‌ دارد  ‌ كه‌ «يوم‌ يتسائلون‌ عن‌ النعيم‌» امام‌ صادق‌ مي‌فرمايد شما فكر نكنيد نعمت‌ اين‌ نان‌ و آب‌ و غذايي‌ است‌ كه‌ خدا به‌ شما داده‌. خدا انسان‌ را خلق‌ كرده‌ نبايد گرسنه‌ بگذارد «و ما من‌ دابة‌ في‌ الارض‌ الا علي‌ الله‌ رزقها». اگر يك‌ عده‌اي‌ را انسان‌ يك‌ ميزباني‌ هم‌ دعوت‌ بكند   خوب‌ گرسنه‌اش‌ نمي‌گذارد‌. حالا بيايد بگويد  من‌ شما را سير كردم‌. خوب‌ دعوت‌ كردي‌، سيرمان‌ هم‌ كردي‌.

 نعمتي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ در اينجا و در «يوم‌ يتسائلون‌ عن‌ النعيم‌» از نعمت‌ سوال‌ مي‌كند‌. آن نعمت‌، نعمت‌ ولايت است‌. «صراط‌ الذين‌ انعمت‌ عليهم‌». راه‌ كساني‌ كه‌ به‌ آنها نعمت‌ عنايت‌ كردي‌. يعني‌ مقام‌ معظم‌ ولايت‌ را به‌ آنها دادي‌. ولايت‌ مطلقة‌ الهيه‌ مال‌ كيست‌؟ مال‌ پيغمبر و علي‌ و يازده‌ فرزندش‌ و حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها و بالاخره‌ اين‌ چهارده‌ معصوم‌ اينها ولايت‌ مطلقة‌ الهيه‌ دارند. شايد شما بگوييد   كه‌ ما ولايت‌ فقيه‌ را شنيديم‌ يعني‌ چه‌ ولايت‌ مطلقة‌ الهيه‌ يعني‌ چه‌؟ اگر طبق‌ نظر بعضي‌ از مراجع‌ تقليد كه‌ مي‌فرمايند كه‌ فقيه‌ و مرجع‌ تقليد همان‌ ولايتي‌ كه‌ امام‌ دارد  ‌ دارد خوب‌ اين‌ حرفي‌ است‌ اكثرتان‌ هم‌ شنيديد مخصوصا در بعد از انقلاب‌ مسئلة‌ ولايت‌ فقيه‌ مطرح‌ بوده‌ و عده‌اي‌ از علما هم‌ معتقدند و براي‌ حكومت‌ هم‌ لازم است‌ چون‌ عده‌ از علمايي‌ كه‌ معتقد نيستند به‌ ولايت‌ فقيه‌ يعني‌ به‌ ولايت‌ مطلقة‌ فقيه‌ والا ولايت‌ فقيه‌ را همة‌ علما معتقدند ولايت‌ مطلقه‌. آن عده‌ از علمايي‌ كه‌ معتقد نيستند حكومت‌ اسلامي‌ را هم‌ قبول‌ ندارند مي‌گويند كه‌ حكومت‌ حضرت‌ ولي‌ عصر صلوات‌ الله‌ عليه است‌ و در زمان‌ غيبت‌ حكومتي‌ به‌ نام‌ حكومت‌ اسلامي‌ نداريم‌. آنها مي‌گويند‌ها. يك‌ وقتي‌ فكر نكنيد من‌ مي‌گويم‌ برويد بگوييد   فلاني‌ اينجوري‌ گفته‌. ولي‌ در عين‌ حال‌، دقت‌ كنيد آنهايي‌ كه‌ مي‌گويند حكومت‌ اسلامي‌ بايد باشد‌، و بايد هم‌ اين‌ را معتقد بود و بعد مي‌گويند فقيه‌ ولي‌ امر مسلمين است‌. آنها تازه‌ از يك‌ صدم‌، يك‌ صدم‌ چيست‌. يك‌ ميليونم‌ به‌ اصطلاح‌ از ولايت‌ مطلقة‌ امام‌ زمان‌ را قائل‌ براي‌ فقيه‌ نيستند. مي‌آييم‌ حساب‌ مي‌كنيم‌. چون‌ بر فرض‌ ولي‌ امر تمام‌ مردم‌ كرة‌ زمين‌ باشد يك‌ فقيه‌ كه‌ اگر گفت‌ كه‌ بايد تو بميري‌ من‌ خودم‌ نمي‌خواهم‌ بميرم‌ حرف‌ او مقدم است‌ بر حرف‌ من‌. يا اگر تمام‌ اموال‌ من‌ را مصادره‌ كرد بايد رضايت‌ بدهم‌ به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ او ولي‌ امر من است‌ و بايد اطاعت‌ كنم‌ اين‌ دسته‌ بالاي‌ مطلب است‌ ولايت‌ فقيه‌. اما مي‌دانيد ولايت‌ امام‌ زمان‌ يعني‌ چه‌؟ امام‌ عصر بر ما سوي‌ الله‌ ولايت‌ تكويني‌ و تشريحي‌ دارد  ‌. اين‌ ولايت‌ فقيه‌ بر پنج‌ ميليارد نهايت‌، جمعيت‌ كرة‌ زمين‌ كه‌ پنج‌ ميليارد هم‌ اطاعت‌ نمي‌كنند همين‌ مسلمان‌هايش‌ هم‌ اطاعت‌ نمي‌كنند حالا از اين‌ مسائل‌ بگذريم‌. فرض‌ مي‌كنيم‌ پنج‌ ميليارد جمعيت‌ كرة‌ زمين‌ مسلمانند و همة‌ اينها ولايت‌ امام‌ مثلا رهبر را، فقيه‌ را، ولايت‌ فقيه‌ را قبول‌ داشته‌ باشند و همه‌ هم‌ اطاعت‌ كنند، تازه‌ در مقابل‌ سيترة‌ ولايت‌ مطلقة‌ الهية‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ باور كنيد به‌ اندازة‌ يك‌ اتم‌ در مقابل‌ كرة‌ زمين‌. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ امام‌ ولي‌ امر صاحب‌ الزمان‌، ببينيد اين‌ كلمات‌ حساب‌ شده‌ گفته‌ شده‌. صاحب‌ زمان‌، زمان‌ در كجاها وجود دارد؟ هر كجا كه‌ يكي‌ از كرات‌ باشد‌، كهكشان‌ها بالاخره‌ ما سوي‌ الله‌. بالاخره‌ ما سوي‌ الله‌. يعني‌ خدا هر چه‌ مخلوق‌ دارد  ‌ تحت‌ ارادة‌ امام‌ عصره‌. امام‌ زمان است‌ و حالا يك‌ كرة‌ زمين‌ در مقابل‌ اين‌ كراتي‌ كه‌ در عالم‌ وجود هست‌ و باز مردم‌ كرة‌ زمين‌. اين‌ كرة‌ زمين‌ تحت‌ نفوذ فقيه‌ واقع‌ نمي‌شود‌. حالا يك‌ فقيه‌ فردا بگويد  كه‌ مثلا روز نشود‌، فردا امر بشود‌، اعتنايي‌ ندارد  ‌ تكوينيات‌ اين‌ عالم‌ به‌ فقيه‌ اعتنا ندارد  ‌. تشريعيات‌ هم‌ در مسائل‌ و احكام‌ مثلا فقيه‌ مي‌تواند‌ البته‌ مقدم‌ هم‌ است‌ چون‌ اعلم‌ علماي‌ شيعه‌ اسلام‌ اين‌ ولايت‌ را به او  دادند كه‌ در امور مردم‌ حق‌ تصرف‌ داشته‌ باشد  و به‌ مردم‌ حكمراني‌ بكند   مثل‌ پدر نسبت‌ به‌ فرزند. مؤمنين‌ نسبت‌ به‌ مؤمنين‌ كه‌ مي‌فرمايد: «والمؤمنين‌ و المؤمنات‌ بعضهم‌ اولياء بعض‌».

 در همان‌ حد امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر «يأمرون‌ عن‌ معروف‌ و ينهون‌ عن‌ المنكر» كه‌ امر به‌ معروف‌ وقتي‌ كه‌ يك‌ نفر گناه‌ مي‌كند   و يك‌ نفر هم‌ اهل‌ گناه‌ نيست‌ اين‌ همين‌ اندازه‌ ولايت‌ بر او دارد كه‌ او را نهي‌ از منكر كند‌. يعني‌ او بر اين‌ شخص‌ توفق‌ پيدا مي‌كند. بر فرض‌ عرض‌ كردم‌ تمام‌ مردم‌ كرة‌ زمين‌ تحت‌ ولايت‌ فقيه‌ باشند يك‌ سر سوزن‌ در مقابل‌ اقيانوس‌ بي‌ نهايت‌ سيترة‌ ولايت‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فدا نيست‌. يك‌ وقت‌ ننشينيد بگوييد   اگر هر چه‌ فقيه‌ مي‌گويد  ما گوش‌ كنيم‌ پس‌ فرقش‌ با امام‌ زمان‌ چيست‌؟ امام‌ زمان‌ كجا و فقيه‌ عالي‌ رتبة‌ به‌ اصطلاح‌، ديگر  بعد از امام‌ زمان‌ از او بهتر نباشد  كجا؟ «ما لتراب‌ ورب‌ الارباب‌». او يد الله است‌، او عين‌ الله است‌، او وجه‌ الله است‌، او اذن‌ الله است‌. خداي‌ تعالي‌ اگر بنا بود مجسم‌ بشود    طبق‌ احاديث‌ مي‌شد امام‌ عصر. «الحمد الله‌ الذي‌ من‌ علينا بحكام‌ يقومون‌ مقامه‌ لو كان‌ هذه‌ المكان‌». اينها اينطورند. شما يك‌ وقت‌ نگوييد كه‌ من‌ ديدم‌ ايني‌ كه‌ عرض‌ مي‌كنم‌ و شنيدم‌ مكرر كه‌ يك‌ عده‌ افراد هستند كه‌ مي‌گويند خوب‌ فقيه‌ اگر ولايت‌ داشته‌ باشه‌، ولايت‌ فقيه‌ را ما قبول‌ كنيم‌ پس‌ براي‌ امام‌ زمان‌ چه‌ باقي‌ مي‌ماند‌؟ خيلي‌ چيز باقي‌ مي‌ماند‌، خيلي‌. غصه‌ نخوريد. اصلا طرف‌ نسبت‌ نيست‌. يك‌ سر سوزن‌ از اقيانوس‌ بي‌ نهايت‌ ولايت‌ بر فرض‌ عرض‌ كردم‌ اونطور باشد فقيه‌ به‌ فقيه‌ رسيده‌. قابل‌ مقايسه‌ نيست‌. يعني‌ هيچ‌ كس‌. هيچ‌ فردي‌ از افراد بشر قابل‌ مقايسه‌ با امام‌ زمان‌ نيست‌. خدا، پيغمبر، امام‌. نه‌ من‌، مرجع‌ تقليد، امام‌. از آن طرف شروع‌ نكنيد چون‌ بين‌ مرجع‌ تقليد و ولي‌ فقيه‌ و ولي‌ امر مسلمين‌ تا امام‌ زمان‌ ميلياردها فرسخ‌ فاصله‌ است‌. طبق‌ آيات‌ شريفة‌ قرآن‌. طبق‌ روايات‌ متواترة‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌. و ما بايد بكوشيم‌ طبق‌ دستور خاندان‌ عصمت‌ حركت‌ كنيم‌. مبادا يك‌ روز اشتباه‌ كنيم‌. فكر كنيم‌ كه‌ از يك‌ فقيهي‌ خوشمان‌ نيامد بگوييم‌ دينمان‌ را بگذاريم‌ كنار. ما فكر مي‌كرديم‌ كه‌ اين‌ آخوندها الگوي‌ اسلامند نه‌ تو اشتباه‌ مي‌كردي‌. هيچ‌ كس‌ الگوي‌ اسلام‌ نيست‌ جز حجت‌ ابن‌ الحسن‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌. هيچ‌ كس‌ الگوي‌ اسلام‌ نيست‌ جز علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌.

 به‌ جهتي‌ كه‌ به‌ مجرد اين‌ كه‌ اشتباه‌ در كار آمد جايز الخطا شد يك‌ نفر، خطا كرد، اشتباه‌ كرد، اين‌ ديگر  نمي‌شود‌ مقايسه‌اش‌ كرد با كسي‌ كه‌ هيچ‌ اشتباه‌ نمي‌كند‌. حقايق‌ امور را مي‌داند‌. و اودعته  علم‌ ما كان‌ و ما يكون‌ الي‌ انقضاء خلقه‌». اگر الان‌ از امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ سؤال‌ كنيد كه‌ يك‌ ميليارد سال‌ ديگر  يك‌ ذره‌ را باد از جايي‌ به‌ جايي‌ مي‌خواهد بيندازه‌ شما مي‌دانيد مي‌گويد  بله‌ مثل‌ جلوي‌ چشم‌. اين‌ كجا و يك‌ فردي‌ كه‌ بر فرض‌ صد سال‌ تمامش‌ درس‌ مي‌خوانده‌ و هر روز هم‌ يك‌ قدم‌ جالبي‌ به‌ پيش‌ مي‌رفته‌. چقدر قدم‌ برداشته‌. چند هزار قدم‌ برداشته‌. به‌ كجا رسيده‌ و شماها انشاء الله‌ مقيد باشيد يك‌ وقتي‌ خدايي‌ نكرده‌  «لا يقاس‌ بنا احد». عهدي‌ را با ائمة‌ اطهار قياس‌ نكنيد. «من‌ عرفكم‌ فقد عرف‌ الله‌. و من‌ ابغضكم‌ فقد ابغض‌ الله‌. و من‌ اعتصم‌ بكم‌ فقد اعصم‌ بالله‌ انتم‌ السبيل‌ الاعظم‌ و الصراط‌ الاقوم‌». شما راه‌ درست‌، شما اگر پشت‌ سر امام‌ زمانتان‌، علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ «كلهم‌ نور واحد». فرقي‌ نمي‌كند   من‌ ايني‌ كه‌ مي‌گويم‌ امام‌ زمان‌ چون‌ مقيدم‌ كه‌ ما به‌ هر حال‌ تابع‌ حجت‌ ابن‌ الحسنيم‌. امام‌ زمان‌ ما آن حضرت است‌ و الا همه‌شان‌ يكي‌ هستند. اگر عقب‌ سر اينها حركت‌ كنيد يقين‌ بدانيد كه‌ به‌ حق‌ مي‌رسيد. ولي‌ عقب‌ سر ديگران‌ احتمال‌ دارد  ‌ كه‌ به‌ حق‌ نرسيد معفو‌ ممكن است باشيم‌ كه‌ هستيم‌ اگر يك‌ مرجع‌ تقليدي‌ يك‌ حرفي‌ را به‌ ما گفت‌ و اشتباه‌ كرد و روز قيامت‌ مي‌گوييم‌ خدايا اين‌ گفته‌. خدا ما را ول‌ مي‌كند   مي‌رود‌ او را مي‌چسبد كه‌ تو چرا اشتباه‌ كردي‌. اينها سبيل‌ اعظمند، صراط‌ مستقيمند. ولذا در اين‌ آية‌ شريفه‌ مي‌گوييم‌ «صراط‌ الذين‌ انعمت‌ عليهم‌». نعمت‌ ولايت‌ به‌ اينها دادي‌. اينها ولي‌ امر ما سوي‌ الله‌ هستند. «انعمت‌ عليهم‌، غير المغضوب‌ عليهم‌». غير كساني‌ كه‌ به‌ اينها غضب‌ شده‌. البته‌ نقطة‌ مقابل‌، يكي‌ چون‌ فرقي‌ نمي‌كند   كه‌ انسان‌ در راه‌ راست‌ كه‌ دارد  ‌ حركت‌ مي‌كند   چه‌ انحراف‌ به‌ چپ‌ پيدا كند‌، چه‌ انحراف‌ به‌ راست‌. چه‌ توي‌ اين‌ (قطع‌ صداي‌ نوار).

 «غير المغضوب‌ عليهم‌ ولا الضالين‌؛ اين‌ دعا را ما در هر نماز بايد بگوييم‌. و چه‌ بهتر حتي‌ در قنوتش‌ انسان‌ همين‌ را بگويد‌. به‌ عنوان‌ دعا بگويد‌. بگويد  «اهدنا الصراط‌ المستقيم‌ صراط‌ الذين‌ انعمت‌ عليهم‌ غير المغضوب‌ عليهم‌ و الضالين‌». بعضي‌ از اولياء خدا را من‌ مي‌ديدم‌ همين‌ جور دعا مي‌كردند. يك‌ صلوات‌ مي‌فرستادند بعدش‌ اين‌ دعا را مي‌خواندند بعدش‌ هم‌ باز يك‌ صلوات‌ مي‌فرستادند و اين‌ دعا را به‌ عنوان‌ قرآن‌ ديگر  نمي‌خواندند به‌ عنوان‌ دعا مي‌خواندند چون‌ فرق‌ است‌ بين‌ قرآن‌ خواندن‌ و دعا خواندن‌. صراط‌ مستقيم‌. صراط‌ مستقيم‌ چيست‌؟ همين‌ كه‌ انسان‌، من‌ مكرر در معناي‌ اين‌ صراط‌ مستقيم‌ براي‌ اين‌ دوستانم‌ يك‌ جلسات‌ خصوصي‌ داريم‌ عرض‌ كردم‌. كه‌ صراط‌ مستقيم‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ يك‌ سر سوزن‌ انحراف‌ نداشته‌ باشد‌. انحراف‌ نداشته‌ باشد  نه‌ به‌ چپ‌ نه‌ به‌ راست‌. تنها راه‌ وسط‌ را بگيرد‌ برود‌. تعبيراتي‌ داشتم‌ گاهي‌ براي‌ بعضي‌ از دوستان‌ كه‌ يك‌ وقت‌ هست‌ يك‌ كسي‌ ماشينش‌ را پارك‌ كرده‌ كنار جاده‌. اين‌ هر چه‌ فرمان‌ را اين‌ طرف بپيچاند‌، آن طرف بپيچاند‌ مهم‌ نيست‌. اما يك‌ كسي‌ كه‌ دارد  ‌ با سرعت‌ دارد ‌ مي‌رود‌ يك‌ سر سوزن‌ يك‌ ميليمتر اگر فرمان‌ را بپيچاند‌ مي‌افتد‌. واقعا اينطور است‌. بگويد  خوب‌ يك‌ خرده‌ ببينيم‌ اينطوري‌ چه‌ طوري‌ مي‌شود‌. تا چشمش‌ به‌ هم‌ بخورد‌ افتاده‌ تو دره‌، افرادي‌ كه‌ اينها صد در صد تحت‌ نفوذ ولايت‌ فقيه‌ كلية‌ الهيه‌ يعني‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا نيستند يا تحت‌ نفوذ قرآن‌ نيست‌ يا تحت‌ نفوذ پيغمبر اكرم‌ نيستند يا تحت‌ نفوذ هر يك‌ از ائمه‌ نيستند  اينها بالاخره‌ يا بگوييم‌ كه‌ اينها متوقفند چون‌ خيلي‌ افراد هستند كه‌ در يك‌ مرحله‌ مردن‌. اين‌ را من‌ ديدم‌ كه‌ عرض‌ مي‌كنم‌. مثلا يك‌ كسي‌ هست‌ شبها نماز شب‌ مي‌خواند‌، روزها روزه‌ مي‌گيرد‌ دائما هم‌ خوش است‌ به‌ اين‌ كارها. همين‌ جا هم‌ توقف‌ كرده‌، توقف‌ علامت‌ مرگ است‌. يعني‌ يك‌ كسي‌ را ديديد نه‌ حركتي‌ دارد  ‌ نه‌ پيشرفتي‌ دارد  ‌، نه‌ كمالاتي‌ دارد  ‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود اين‌ روز بعدش‌ بهتر از روز قبلش است‌ اين‌ خوب‌  مانده‌ ديگر  اينجا، مرده‌. ايني‌ كه‌ افراد ممكن است يك‌ كسي‌ در گناه‌ مرده‌ باشد‌، يكي‌ در عبادت‌ مرده‌ باشد‌، يكي‌ در علم‌ مرده‌ باشد‌، يكي‌ غرور علمي‌ گرفتدش‌. من‌ كسي‌ هستم‌ كه‌ عالمم‌ با تقوا هستم‌ تا اين‌ مسائل‌ برايش‌ پيش‌ آمد مرده‌. اين‌ مرده‌ها را ولشان‌ كنيد. مرده‌ها هيچ‌ طور نمي‌شوند‌. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ ماشيني‌ كه‌ ولو موتورش‌ از كار افتاده‌ و يك‌ قدم‌ جلو نمي‌رهود آن هم‌ هر چه‌ فرمانش‌ را به‌ راست‌ بچانيد يا به‌ چپ‌ بپيچانيد فرقي‌ نمي‌كند   اين‌ كاريش‌ نمي‌شود‌. اما يك‌ كسي‌ كه‌ دارد مي‌خواهد حركت‌ كند‌. مي‌خواهد پيشرفت‌ كند‌، مي‌خواهد روز بعدش‌ بهتر از روز قبلش‌ باشد‌. مي‌خواهد به‌ مقام‌ اولياء خدا برسد‌ به‌ كمالات‌ برسد‌ اين‌ شخص‌ بايد خيلي‌ دست‌ فرمانش‌ خوب‌ باشد‌. حالا به‌ اصطلاح‌ من‌ رانندگي‌ من‌ حرف‌ مي‌زنم‌ براي‌ اين‌ كه‌ همه‌ راننده‌اند بلدند. دست‌ فرمان‌ بايد خوب‌ باشد‌.

 نمي‌گذارنش‌ پشت‌ فرمان‌ بنشيند دست‌ فرمانش‌ بد باشد‌. براي‌ اين‌ كه‌ تا يك‌ ذره‌ پيچاند طرف‌ راست‌ هر چه‌ هم‌ جاده‌ هم‌، بدانيد آقايون‌ جاده‌ هم‌ باريك است‌. يعني‌ صراط‌ مستقيم‌. در روايت‌ دارد  ‌ كه‌ «ادق‌ من‌ الشفع‌». يك‌ كسي‌ ميگويند وقتي‌ توصيف‌ صراط‌ را برايش‌ مي‌كردند، آخر  اين‌ صراط‌ فكر نكنيد كه‌ همان‌ صراط‌ كه‌ روي‌ جهنم‌ مثل‌ پل‌ كشيده‌اند، آن است‌. حضرت‌ صادق‌ فرمود: «الصراط‌ صراتان‌ صراط‌ في‌ الدنيا و صراط‌ في‌ الآخره‌». مثل‌ ريل‌ راه‌ آهن است‌ كه‌ از يك‌ مملكت‌ به‌ مملكت‌ ديگر  متصل‌ است‌. از دنيا متصل‌ به‌ آخرت‌. «ادق‌ من‌ الشفع‌». من‌ ممكن است بخواهم‌ ترجمه‌ بكنم‌ شما هم‌ آن‌ حرفي‌ را كه‌ او زد بزنيد. از مو باريكتر، از شمشير هم‌ تيزتر. آن‌ شخص‌ گفته‌ بود كه‌ راه‌ نيست‌، اينكه‌ راه‌ نشد، اينجوري‌ كه‌ راه‌ نيست‌. اين‌ منظور اين‌ است‌ كه‌ يك‌ راهي‌ است‌ كه‌ خيلي‌ راست‌ و خيلي‌ دقيق است‌. يك‌ ميليمتر، آن‌وقتها ماشين‌ نبوده‌ كه‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ براي‌ مردم‌ با ماشين‌ مثال‌ بزند‌. سرعت‌ روي‌ صد و چهل‌، سرعت‌ خيلي‌ زياد، جاده‌ هم‌ راست‌، و به‌ اندازة‌ يك‌ ماشين‌ هم‌ جاده‌ نيست‌. به‌ اندازة‌ همان‌ ماشين‌ شما. ببينيد چقدر بايد دست‌ فرمان‌ آدم‌ خوب‌ باشد  تا نيفتد‌ پائين‌. دو طرف‌ هم‌ پرتگاه‌! صراط‌ مستقيم‌ يعني‌ اين‌. كسي‌ كه‌ در صراط‌ مستقيم است‌ بايد هر چه‌ را خدا گفته‌ حرام‌، بگويد  حرام‌. هر چه‌ را گفته‌ حلال‌ بگويد  حلال‌. حالا ميخواهيد چند تا مثال‌ برايتان‌ بزنم‌ تا ببينيد اكثرمان‌ در صراط‌ مستقيم‌ نيستيم‌؟ و ايني‌ هم‌ كه‌ سقوط‌ نمي‌كنيم‌ بخاطر اين است كه‌ متوقفيم‌؟

 امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌فرمايد كه‌ «الغيبة‌ اشد من‌ الزنا». كدام‌ يكي‌ از ماها هستيم‌ كه‌ يك‌ زناكار را بدتر از غيبت‌ كننده‌ ندانيم‌؟ ما زناكار را بدتر مي‌دانيم‌ از غيبت‌ كنند. و حال‌ اينكه‌ غيبت‌ كننده‌ را بدتر از زناكار ميداند‌. كدام‌ يكيمان‌ هستيم‌؟ يك‌ غيبت‌ كننده‌، مي‌گوييم‌ آقا غيبت‌ نكن‌، خيلي‌ آدم‌ خوبي‌ باشيم‌ مي‌گوييم‌  غيبت‌ نكن‌، حرفهاي‌ خودمان‌ را بزنيم‌، رفيقيم‌، بازهم‌ رفيقيم‌. اما همان‌ آدم‌ در همانجا اگر زنا بكند‌، شما مي‌گوييد، مخصوصا اگر يك‌ خرده‌ هم‌ مقدس‌ باشيد، عجب‌ آدم‌ بي‌ ربطي است‌! ديگر  من‌ با او‌ حرف‌ نمي‌زنم‌. با اين‌ غيبت‌ كننده‌ هم‌ ديگر  حرف‌ نزن‌.

 يكي‌ از اين‌ رؤساي‌ يكي‌ از اين‌ ادارات‌ تهران‌ به‌ من‌ ميگفت‌ كه‌ يك‌ منشي‌ داريم‌ اينجا هر روز صبح‌ مي‌آيد مي‌نشينه‌ غيبت‌ ميكند‌. گفتم‌ بيرونش‌ كن‌. گفت‌ آقا نميشه‌ بيرونش‌ كرد. گفتم‌ اگر اين‌ هر روز صبح‌ مي‌آمد جلوي‌ تو زنا ميكرد چه‌كارش‌ ميكردي‌؟ گفت‌ بيرونش‌ ميكردم‌. گفتم‌ اين‌هم‌ بدتر از او‌. كدام‌ يك‌ از ما هستيم‌ كه‌ عيد غدير خم‌ را و نيمة‌ شعبان‌ را اهميت‌ بيشتري‌ از عيد نوروز بدهيم‌؟ از نظر خاندان‌ عصمت‌ كدام‌ يكي‌ اهميتش‌ بيشتر است؟ كدام‌ يكي‌؟ نه‌. آيا، ما عيد نوروز را حالا نمي‌گوييم‌ چه‌ هست‌. عيدي‌ است‌، بسيار خوب‌، ديد و بازديد ايام‌ بهار است‌. چون‌ جرأت‌ نمي‌كنم‌ بگويم‌ عيد نوروز يعني‌ چه‌. اما عيد است‌ ديگر. اما بالاتر از عيد غدير است‌؟ نه‌ راستي‌ بگوييد. بالاتر از نيمة‌ شعبان است‌؟ اين‌ نيمة‌ شعبان‌ هم‌ بر ما گذشت‌. اين‌هم‌ عيد نوروز بر ما گذشت‌. توي‌ حرم‌ حضرت‌ رضا شما را به‌ خدا، روز نيمة‌ شعبان‌ بيشتر جمعيت‌ بود. حالا در جاي‌ حساسش‌ را مي‌گويم‌، يا نيمة‌ شب‌ تحويل‌ سال‌ جمعيت‌ بيشتر بود؟ ما توي‌ صراط‌ مستقيميم‌؟ اگر يك‌ آدمي‌ را شما ببينيد، يك‌ متديني‌ را شما ببينيد، من‌ اين‌ را كه‌ مي‌ گويم‌ ديدم‌ كه‌ خدمت‌ شما عرض‌ ميكنم‌. ايستاده‌ بول‌ كرده‌. با دو تا از رفقا در يك‌ مسافرتي‌ بوديم‌. ديديم‌ اين‌ يك‌ دفعه‌ با اين‌ رفيق‌ سوم‌مان‌ بد شد. وقتي‌ با هم‌ بوديم‌ ميگفت‌ ولش‌ كن‌، فلان‌ فلان‌ شده‌، فحش‌ هم‌ به او  ميدهد‌، چيست‌؟ گفت‌ در مستراح‌ من‌ ايستاده‌ بودم‌ ديدم‌ ايستاده‌ دارد  ‌ بول‌ ميكند‌. بعد هم‌ معلوم‌ شد بيچاره‌ پايش‌ درد ميكند   نميتواند‌ بنشيند‌. اصلا با او ديگر  خوب‌ نشد. اينقدر غيبت‌ كرد، آنقدر فحشش‌ داد بخاطر يك‌ كار مكروه‌. معلوم‌ هم‌ نيست‌ مكروه‌، شايد هم‌ واجب‌ بوده‌. يك‌ كار مكروهي‌ ميكرد. اين‌ معني‌ اين‌ است‌ كه‌ ما توي‌ صراط‌ مستقيم‌ نيستيم‌، توي‌ راه‌ راست‌ نيستيم‌.

 «و ان‌ اعبدوني‌ هذا صراط‌ مستقيم‌». مي‌خواهيد بدانيد صراط‌ مستقيم‌ چيست‌؟ عبادت‌ كنيد مرا، تحت‌ فرمان‌ باشيد، يك‌ سر سوزن‌ از دستورات‌ اكيد و غير اكيد تجاوز نكنيد تا در صراط‌ مستقيم‌ باشيد. مكروه‌ را مكروه‌ بدانيد، مستحب‌ را مستحب‌ بدانيد، واجب‌ را واجب‌ بدانيد، حرام‌ را حرام‌ بدانيد. آني‌ كه‌ حرامتر است‌ حرامتر بدانيد. آني‌ كه‌ حلالتر است‌ حلالتر بدانيد. آني‌ كه‌ واجبتر است‌ واجبتر بدانيد. آني‌ كه‌ واجب‌ انسان‌، من‌ ديده‌ بودم‌ بعضي‌ از اولياء خدا اينجوري‌ بودند. مي‌نشستند ثوابها را، براي‌ ثواب‌ كار نمي‌كردند ولي‌ ثوابها را مي‌سنجيدند، هر كاري‌ كه‌ ثوابش‌ بيشتر بود مي‌گفتند خدا معلوم است‌ اين‌ را بيشتر دوست‌ دارد  ‌. آن را انجام‌ مي‌دادند. و آن را بيشتر محبوبيت‌ داشت‌.

 و در آية‌ ديگر، البته‌ تفسير آيات‌ اكثرا به‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ و اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌، البته‌ يك‌ روايت‌ ديدم‌ اين‌ آيه‌ را، البته‌ اشكال‌ هم‌ ندارد  ‌. فكر نكنيد تحريف‌ شده‌ چون‌ قرائته‌، قرائت‌ جزء تحريف‌ حساب‌ نميشه‌. من‌ خودم‌ معتقد به‌ تحريف‌ قرآن‌ نيستم‌ ولي‌ معتقدم‌ كه‌ قرائت‌ها اختلاف‌ داشته‌. يك‌ روز عمر آمد خدمت‌ رسول‌ اكرم‌ عرض‌ كرد كه‌ يا رسول‌ الله‌ شما هي‌ مي‌گوييد علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ اينقدر بزرگاست‌، اينقدر خوب است‌، اينطور است‌ آنطور است‌. پس‌ چرا نامش‌ در قرآن‌ برده‌ نشده‌. حضرت‌ فرمود: «يا أعرابي‌، اما قرأت‌ القرآن‌؟ قوله‌ تعالي‌ صراط‌ عليّ مستقيم‌. صراط‌ عليّ مستقيم‌». راه‌ علي‌ راست است‌. شما مي‌گوييد  اِ، كجاي‌ قرآن‌ بود. زيرش‌ را برداشتند زبرش‌ كردند. «صراط‌ عَليّ مستقيم‌». اين‌ اشكال‌ ندارد  ‌، توي‌ قرآن‌ زير و زبر خيلي‌ بالا پائين‌ شده‌. خوب‌. حتي‌ يك‌ حرف‌ و دو حرف‌ هم‌ توي‌ قرآن‌ افتاده‌. راه‌ علي‌، شما مي‌خواهيد بفهميد كه‌ زندگيتان‌ با زندگي‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ آيا تطبيق‌ ميدهد يا نه‌؟ علي‌ صاحب‌ اين‌ خانه‌ بود چه‌كار ميكرد؟ من‌ مي‌خواهم‌ بگويم‌ كه‌ بالاخره‌ ماها در صراط‌ مستقيم‌ نيستيم‌. نمي‌خواهم‌ بگويم‌ كه‌ البته‌ خود علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ فرمود شما نمي‌توانيد مثل‌ من‌ حركت‌ كنيد. او يك‌ باصطلاح‌ سرعت‌ سيري‌ دارد  ‌، به‌ تعبير بعضي‌ در ساعت‌ چند هزار كيلومتر ميرود‌، روي‌ همان‌ خط‌ مستقيم‌ باريك‌. ولي‌ ما اقلا روزي‌ يك‌ كيلومتر، نيم‌ كيلومتر راه‌ برويم‌ و پرت‌ هم‌ نشويم‌. فرقي‌ هم‌ نميكند   عرض‌ كردم‌، چه‌ به‌ طرف‌ چپ‌ چه‌ به‌ طرف‌ راست‌ انحراف‌ پيدا بكنيم‌، فرقي‌ نميكند‌. يا خيلي‌ مقدس‌ شدي‌، وسواسي‌تر از همة‌ انبياء و اولياء اگر انسان‌ شد، اين هم‌ افتاده‌ توي‌ درة‌ آن طرفي‌. يك‌ نفر خيال‌ نكند   هر كي‌ وسواسي‌ بود آدم‌ خوبي است‌. راست‌ مي‌گويد‌ در مال‌ مردم‌ وسواسي‌ باشد‌. شما ديديد كسي‌ در مال‌ مردم‌ وسوسه‌ داشته‌ باشد‌. همه‌اش‌ در نجاست‌ و طهارت‌ و نماز و اينها. به‌ طرف‌ راست‌ انسان‌ بيفتد‌، خيلي‌ مقدس‌ ميشود‌ ديگر  خانه‌ و زندگي‌ و باصطلاح‌ زن‌ و بچه‌ را ول‌ كند   برود‌. يك‌ وقتي‌ به‌ اين‌ آية‌ شريفة‌ «و من‌ يتق‌ الله‌ يجعل‌ له‌ مخرجا و يرزقه‌ من‌ حيث‌ لا يحتسب‌» نازل‌ شد، اشتباه‌ كردند، مثل‌ اينكه‌ بعضي‌ از ماها اشتباه‌ مي‌كنيم‌. رفتند تو مسجد و مشغول‌ عبادت‌ شدند و گفتند خدا كه‌ روزي‌ را ميرساند، ضامن‌ روزي‌ ما هست‌، پس‌ چرا ما ديگر  مشغول‌ عبادت‌ نشويم‌؟ دارد  ‌ پيغمبر داراي‌ خلق‌ عظيم‌، با شلاق‌ آمد بالاي‌ سر اينها. بلند شويد. اسلام‌ دين‌ تنبل‌پروري‌ نيست‌. برويد دنبال‌ كار، دنبال‌ كسب‌، برويد دنبال‌ تجارت‌. در اسلام‌ دو نفر را خداي‌ تعالي‌ حبيب‌ خودش‌ قرار داده‌. يكي‌ پيغمبر اكرم‌ حبيب‌ الله است‌ يكي‌ كاسب‌ حبيب‌ الله است‌. انسان‌ بايد هم‌ دنيا داشته‌ باشد  هم‌ آخرت‌. «ربنا آتنا في‌ الدنيا حسنه‌ و في‌ الآخره‌ حسنه‌». دنيا را ترك‌ بكند   بخاطر آخرتش‌. يك‌ وقت‌ در كتابي‌، من‌ در بعضي‌ از نوشته‌هايم‌ نوشته‌ام‌. در كتابي‌ از بهلول‌ نقل‌ كرده‌اند كه‌ يك‌ ستوني‌ را يك‌ چوبي‌ را گذاشته‌، يك‌ سر را برميدارد  ‌ زورش‌ نميرسد‌ آن‌ سر ديگر  را بردارد  ‌، باز ميگذارد‌ آن‌ سر را برميدارد  ‌. كمر چوب‌ را هم‌ كه‌ ميگيرد‌ نمي‌تواند‌ بردارد  ‌. گفتند چه‌كار ميكني‌؟ گفت‌ اين‌ را دنيا تصور كردم‌، آخر مثال‌ خوبي است‌، ولي‌ يك‌ جمله‌اي‌ من‌ بعد از اين‌ دارم‌. اين‌ سر را مي‌آيم‌ بلند كنم‌ آن‌ سر پائين است‌. دنيا را مي‌خواهم‌ داشته‌ باشم‌ آخرت‌ مي‌ماند‌. آخرت‌ را هم‌ بخواهم‌ داشته‌ باشم‌ دنيام‌ مي‌ماند‌. و وسط‌ را هم‌ مي‌خواهم‌ بگيرم‌ زورم‌ نميرسد‌. ولي‌ اسلام‌ مي‌خواهد يك‌ آدمهايي‌، آدم‌ اسلام‌، آن‌ مسلمان‌ واقعي‌ آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ كمر چوب‌ را بگيرد‌ بگذارد‌ روي‌ دوشش‌، بايد هم‌ دنيا داشت‌ هم‌ آخرت‌.

 بنابراين‌ صراط‌ مستقيم‌ اين است‌. من‌ آياتي‌ در خصوص‌ صراط‌ مستقيم‌ نوشته‌ بودم‌ كه‌ به‌ يك‌ مطالب‌ ديگري‌ پيش‌ آمد، فرصتي‌ براي‌ خواندنش‌ نيست‌. براي‌ اينكه‌ كارمان‌ حروم‌ نشود‌ من‌ اين‌ چند آيه‌ را براي‌ شما فقط‌ مي‌خوانم‌ و ترجمه‌ ميكنم‌. و آن‌ آيات‌ اين‌ است‌. ببينيد. نخير اينهم‌ آن‌ آيات‌ نيست‌، ببخشيد، مثل‌ اينكه‌ نياوردم‌. آه‌ اينهاش‌! «يخرجهم‌ من‌ الظلمات‌ الي‌ النور باذنه‌ و يهديهم‌ الي‌ صراط‌ مستقيم‌». خدا اول‌ هر كس‌ از ظلمات‌ به‌ نور وارد شد، نورانيت‌ پيدا كرد، حالت‌ يقظه‌ و توبه‌ و اينها به او  دست‌ داد خدا هدايتش‌ ميكند   به‌ صراط‌ مستقيم‌. «و من‌ يعتصم‌ بالله‌ فقد هدي‌ الي‌ صراط‌ مستقيم‌». كسي‌ كه‌ پيرو پروردگار باشد‌، اين‌ هدايت‌ شده‌ به‌ صراط‌ مستقيم‌. «ان‌ الله‌ ربي‌ و ربكم‌ فاعبدوه‌ هذا صراط‌ مستقيم‌». خدا، پروردگار من است‌ و پروردگار شما است‌. عبادت‌ كنيد خدا را، اين است صراط‌ مستقيم‌. عبادت‌ خدا. «قل‌ انني‌ هداني‌ ربي‌ الي‌ صراط‌ مستقيم‌». بگو اي‌ پيغمبر كه‌ خدا مرا هدايت‌ كرده‌ به‌ صراط‌ مستقيم‌. شيطان‌ ميداند‌ تنها چيزي‌ كه‌ او را ممكن است‌، مردم‌ را ممكن است در مقابل‌ پروردگار از خط‌ منحرف‌ كند‌، چون‌ از خط‌ در رفتن‌ بدترين‌ چيزها است‌. از خط‌ در برود‌. حالا از نظر عقائد از خط‌ در رفته‌، گاهي‌ هم‌ از نظر اعمال‌، گاهي‌ هم‌ از نظر افكار. از خط‌ نبايد انسان‌ در برود‌. شيطان‌ وقتي‌ كه‌ خدا طردش‌ كرد، برو بيرون‌، بيرونش‌ كرد، گفت‌:« قال‌ بما اغويتني‌ لاقعدنهم‌ صراطك‌ المستقيم‌». خدايا بخاطر اينكه‌ مرا تو طردم‌ كردي‌، بيرونم‌ كردي‌، من‌ بزرگترين‌ كار را عليه‌ اينها خواهم‌ كرد. اينها را از خط‌ بيرون‌ خواهم‌ كرد. آدم‌ از خط‌ هم‌ كه‌ در رفت‌، رفته‌. مواظب‌ باشيد، از خط‌ بيرون‌ نرويد. «و اتبعون‌ هذا صراط‌ مستقيم‌». تبعيت‌ كنيد مرا، اين‌ است‌ راه‌ راست‌. پيروي‌ از خدا، پيغمبر، ائمة‌ اطهار، نظريات‌ خودتان‌ را بگذاريد كنار، من‌ اينطور دوست‌ دارم‌، آنطور دوست‌ ندارم‌. آن‌ كسي‌ كه‌ براي‌ خودش‌ شخصيتي‌ قائل‌ است‌ در مقابل‌ خدا و پيغمبر و امام‌ زمان‌، نظر خودش‌ را چيزي‌ ميداند ولو هر كي‌ مي‌خواهد باشد‌، هر كي‌ مي‌خواهد باشد‌. شما مي‌ گوييد آقا ما عالميم‌. باشيد. چه‌ ربطي‌ دارد  ‌؟ من‌ مرجع‌ تقليدم‌، باش‌. من‌ نميدانم‌ دكترم‌، مهندسم‌ هر چه‌ مي‌خواهي‌ باش‌. در مقابل‌ امام‌ عصر ارواحنا فداه‌، در مقابل‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ تو چه‌ داري‌؟ آصف‌ بن‌ برخيايي‌ كه‌ شايد در كرة‌ زمين‌ ما الان‌ اگر هم‌ باشد  ما نمي‌شناسيم‌. يك‌ نفر پيدا نميشود‌ در آن‌ حد، اين‌ آصف‌ بن‌ برخيا آنقدر قوي است‌ در علم‌ كه‌ به‌ يك‌ چشم‌ برهم‌ زدن‌ تخت‌ بلقيس‌ را از شش‌ ماه‌ راه‌ برميدارد  ‌ مي‌آورد‌ مي‌گذارد جلوي‌ سليمان‌. از امام‌ صادق‌ مي‌پرسند كه‌ در مقابل‌، اين‌ خلاصة‌ تفسير دو آيه‌ است‌ كه‌ من‌ عرض‌ ميكنم‌، كه‌ در مقابل‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ چقدر آصف‌ بن‌ برخيا علم‌ داشت‌؟ حضرت‌ مي‌فرمايد: به‌ اندازة‌ پشه‌اي‌ كه‌ بالش‌ را بزنه‌ توي‌ دريا، چقدر آب‌ برميدارد  ‌، آصف‌ بن‌ برخيا اينقدر از علم‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ داشت‌. آصف‌ بن‌ برخيايي‌ كه‌ وزير سليمان است‌ كه‌ سليمان‌ تازه‌ آخرين‌ پيغمبري‌ است‌ كه‌ وارد بهشت‌ ميشود‌، از پيغمبرها روي‌ جهت‌ اينكه‌ اينها همه‌اش‌ بحثي‌ دارد  ‌؛ اين‌ آصف‌ بن‌ برخيا يك‌ همچين‌ علمي‌ دارد  ‌. تو چه‌كار مي‌تواني‌ بكني‌ بندة‌ خدا؟ تو پشة‌ روي‌ دماغت‌ را هم‌ نمي‌تواني‌ بزني‌. هارون‌ الرشيد به‌ حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر عرض‌ كرد خدا مگس‌ را چرا خلق‌ كرد؟ يك‌ دفعه‌ مگس‌ آمد نشست‌  ذب‌ ذبابا. ذباب‌ براي‌ اين‌ مي‌گويند كه‌ هر چه‌ بزنيش‌ باز برميگردد‌ همانجا مي‌نشيند‌. گفت‌ اين‌ را براي‌ چه‌ خلق‌ كرد؟ حضرت‌ فرمود براي‌ اينكه‌ دماغ‌ متكبرين‌ را به‌ خاك‌ بمالد‌. بدانند كه‌ از عهدة‌ يك‌ پشه‌ برنمي‌ آيند. نصفه‌ شب‌ گفت‌ بدترين‌ صداها چيست‌؟ گفت‌ صداي‌ وزوز پشه‌ است‌ نصفه‌ شب‌ در گوش‌ آدم‌. اين‌ خيلي‌ انسان‌ خوابش‌ مي‌خواهد ببره‌، پشه‌ وزوز ميكند‌. اعصاب‌ انسان‌ را خرد ميكند. بلند ميشود‌ چراغ‌ را روشن‌ مي‌كند‌، نمي‌بيند‌. پيف‌ پاف‌ ميزند‌ باز هم‌ مي‌بيند‌ آمد. يك‌ آدم‌ بيچاره‌اي‌ كه‌ يك‌ پشه‌ را… تو هنوز به‌ عاصف‌ بن‌ برخيا نرسيده‌اي‌، تو هنوز به‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ مي‌ گويي‌ من‌ نظرم‌ اين است‌! اين‌ حرفها را من‌ قبول‌ ندارم‌! اي‌ بدبخت‌!.

 بهرحال‌ اميدواريم‌ كه‌ ماه‌ مبارك‌ رمضان‌ خدا توفيق‌ عبادت‌ و بندگي‌ به‌ همه‌مان‌ مرحمت‌ بفرمايد و ما را از ياران‌ امام‌ زمان‌ قرار بدهد، لباس‌ تقوي‌ به‌ ما بپوشاند و اين‌ دعا را در اين‌ پانزده‌ روز آخر ماه‌ شعبان‌ وارد شده‌ بخوانيد با من‌.

 «بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. اللهم‌ ان‌ لم‌ تكن‌ غفرت‌ لنا في‌ ما مضي‌ من‌ شعبان‌ فاغفر لنا من‌ بقي‌ منه‌». معنايش‌ اين است كه‌ خدايا، اگر در گذشتة‌ از ماه‌ شعبان‌ ما را نبخشيدي‌، نيامرزيدي‌، در اين‌ باقي‌ ماندة‌ ماه‌ شعبان‌ ما را بيامرز. چون‌ انسان‌ بايد آمرزيده‌ بشود‌، پاك‌ بشود‌، تميز بشود‌. و يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ انسان‌ را خوب‌ شستشو ميدهد‌، خوب‌ تميز ميكند، خوب‌ پاك‌ ميكند‌، اظهار محبت‌ به‌ حسين‌ ابن‌ علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌، آن‌هم‌ از طريق‌ اشك‌ ريختن‌، از طريق‌ اشك‌ ريختن‌. چون‌ بالاترين‌ اظهار محبت‌، اشك‌ ريختن است‌. مخصوصا اگر در مصائب‌ آن‌ حضرت‌ باشد . بعضي‌ها مي‌گويند چطور ميشود‌ انسان‌ با يك‌ اشك‌ ريختن‌ تمام‌ گناهانش‌ پاك‌ بشود‌؟ اين‌ علتش‌ اين است كه‌ وقتي‌ انسان‌ قلبش‌ متوجه‌ حسين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ شد و متصل‌ به‌ آن‌ رحمة‌ الله‌ الواسعه‌ شد، مثل‌ يك‌ آب‌ كثيف‌ و نجسي‌ كه‌ وقتي‌ وصل‌ به‌ كر ميشود‌، يك‌ دفعه‌ پاك‌ ميشود‌، همانطور هم‌ انسان‌ هر چه‌ هم‌ گنهكار باشد‌، يك‌ دفعه‌ پاك‌ ميشود‌. متصل‌ شده‌. اين‌ قلب‌ تعلق‌ پيدا كرده‌ به‌ حضرت‌ سيد الشهدا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌. از راه‌ محبت‌« هل‌ دين‌ الا الحب‌ و البغض‌» آيا دين‌ جز حب‌ و بغض‌ چيزي‌ هست‌؟ اظهار محبت‌ به‌ حسين‌ ابن‌ علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌.

 فردا جمعه‌ است‌. با كلماتي‌ كه‌ امام‌ زمانمان‌ جد بزرگوارش‌ را زيارت‌ ميكند   و اشك‌ مي‌ريخت‌، ما هم‌ عرض‌ ادب‌ مي‌كنيم‌. السلام‌ علي‌ عبد الله‌ الرضيع‌. به‌ زبانم‌ نام‌ مقدس‌ حضرت‌ علي‌ اصغر جاري‌ شد. انشاء الله‌ اين‌ باب‌ الحوائج‌ امشب‌ وسيله‌ ميشود كه‌ خداي‌ تعالي‌ ما را از همة‌ گناهان‌، از همة‌ انحرافات‌ پاك‌ كند و ما را لايق‌ براي‌ اين‌ ضيافت‌ الله‌ بگرداند. السلام‌ علي‌ عبد الله‌ الرضيع‌. سلام‌ بر آن‌ طفل‌ شيرخوار شش‌ ماهه‌اي‌ كه‌ در روي‌ دست‌ پدر هدف‌ تير سه‌ شعبة‌ زهرآلود شد. در كتاب‌ لحوف‌ سيد ابن‌ طاووس‌ است‌. كتاب‌ بسيار معتبري‌ است‌. بعضي‌ از كتب‌ ديگر هم‌ ديدم‌ نوشته‌اند، كامل‌ بهائي‌ هم‌ اين‌ مطلب‌ را عنوان‌ ميكند   كه‌ حضرت‌ سيد الشهداء عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ وقتي‌ كه‌ آمد در ميان‌ خيمه‌ها، عطش‌ عجيبي‌ به‌ اطفال‌ رو كرده‌. خواست‌ با اهل‌ بيتش‌ وداع‌ كند. طبيعي‌ است‌ ديگر‌، وقتي‌ يك‌ پدري‌ وارد يك‌ خانواده‌ ميشود‌، مي‌خواهد يك‌ مسافرتي‌ برود‌، طفل‌ شيرخوارش‌ را به‌ دستش‌ مي‌دهند. طفل‌ شش‌ ماهه‌، پسر بچة‌ شش‌ ماهه‌ خودش‌ را شيرين‌ كرده‌. به‌ مجرد اينكه‌ چشم‌ سيد الشهداء به‌ قيافة‌ علي‌ اصغر، رنگ‌ پريده‌، چشمها به‌ گودي‌ نشسته‌، سر طرف‌ شانه‌ خم‌ شده‌ و زبان‌ از كثرت‌ عطش‌ بدور دهان‌ مي‌چرخد. حسين‌ ابن‌ علي‌ براي‌ اتمام‌ حجت‌ عمامة‌ پيغمبر بر سر گذاشته‌، عبا به‌ دوش‌ انداخته‌، در بعضي‌ از تواريخ‌ دارد سوار شتر شد. يك‌ شخصي‌ است‌ آلماني‌ در يك‌ كتابي‌ مي‌نويسد كه‌ اين‌ كارها را حسين‌ ابن‌ علي‌ كرد بخاطر اينكه‌ جلب‌ توجه‌ مردم‌ بكند‌. در اين‌ صحرا يك‌ نفر نگويد‌ اگر من‌ طفل‌ شيرخوار حسين‌ را ديده‌ بودم‌، دست‌ از جنگ‌ با سيد الشهدا مي‌كشيدم‌. آمده‌ روي‌ بلندي‌ ايستاده‌. همة‌ مردم‌ دارند نگاه‌ مي‌كنند. دست‌ برد زير عبا قنداقة‌ علي‌ اصغر را روي‌ دست‌ بلند كرد. چراغها را خاموش‌ كنيد. انشاء الله‌ با حاجات‌ برآورده‌ شده‌ از توي‌ مجلس‌ خارج‌ خواهيم‌ شد. «ان‌ لم‌ ترحموني‌ فرحموا هذا الرضيع‌». اي‌ مردم‌ اگر به‌ من‌ رحم‌ نمي‌كنيد به‌ اين‌ طفل‌ شيرخوار رحم‌ كنيد. «اما ترونه‌ كيف‌ يتلظي‌ عطشا». آيا نمي‌بينيد چطور از كثرت‌ عطش‌ زبان‌ به‌ دور دهان‌ مي‌چرخاند‌. «و بينما هو يخاطبهم‌». همينطور كه‌ حسين‌ عليه‌ السلام‌ دارد با مردم‌ حرف‌ ميزند، «معدد مسموم‌ و هو ثلاث‌ شعب‌». يك‌ وقت‌ تير سه‌ شعبة‌ زهرآلود بر حلقوم‌ علي‌ وارد شد. «و ذبحت‌ الطفل‌». آن‌ طفل‌ از گوش‌ تا بگوشش‌ شكافته‌ شد. يا بقية‌ الله‌، يا صاحب‌ الزمان‌، شما را قسم‌ مي‌دهيم‌ به‌ جان‌ اين‌ طفل‌ شيرخوار از خداي‌ تعالي‌ بخواهيد خداي‌ تعالي‌ امشب‌ كه‌ شب‌ جمعه‌ است‌، گناهان‌ ما را ببخشد و بيامرزد. الهي‌ آمين‌. و با اظهار لطف‌ شما آقا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ با ابراز لطفتان‌، با عناياتتان‌، اين‌ جمع‌ توفيق‌ زيارتتان‌ و توفيق‌ محضرتان‌ را پيدا كنند. الهي‌ آمين‌. رو به‌ قبله‌ بنشينيد. چون‌ دستور فرمودند اين‌ دعاي‌ شريف‌ كه‌ زبان‌ حال‌ همة‌ ما است‌ در زمان‌ غيبت‌ اگر به‌ دست‌ من‌ افتد فراق‌ را بكشم‌، روح‌ اولياء خدا در زمان‌ غيبت‌ ذوب‌ شده‌. در احاديث‌ است‌ كه‌ بخدا قسم‌ ما عادت‌ به‌ ناراحتي‌ها پيدا كرده‌ايم‌. و الاّ (قطع‌ صداي‌ نوار)

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۱۸ شعبان ۱۴۱۰ قمری -۲۴ اسفند ۱۳۶۸شمسی – حکومت جهانی امام زمان (علیه السلام)

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَي اَشْرَفِ‌ الْاَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِينَ‌ سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا اَبِي الْقَاسِمِ‌ مُحَمَّدٍ وَ عَلَي‌ آلِهِ‌ الطَّيبِينَ‌ الطَّاهِرِينَ‌ لَا سِيَّمَا عَلَي سَيِّدَنَا وَ مَوْلانَا حُجَّةِ‌ ابْنِ‌ الْحَسَنِ‌ رُوحِي وَاَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الْآنِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.

 

«اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمْ الْوَارِثِينَ … وَنُرِي فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُمْ مَا كَانُوا يَحْذَرُونَ»([1]).

 

اين‌ آيه‌ي‌ شريفه‌ درباره‌ي‌ ظهور حضرت‌ موسي‌ و نجات‌ مستضعفين‌ از دست‌ فرعون‌ و فرعونيان‌ ظاهرش‌ نازل‌ شده‌ است‌. و از صد و سي‌ و سه‌ آيه‌اي‌ است‌ كه درباره‌ي‌ ظهور حضرت‌ بقية‌اللهارواحنا فداه‌ تأويل‌ گرديده‌. آيه‌ بطور كلي‌ يك‌ مطلبي‌ را بيان‌ مي‌كند و آن‌ اين‌ است‌ كه‌ اراده‌ي‌ پروردگار بلكه‌ اراده‌ي‌ تكويني‌؛ آخر‌ ما دو اراده‌ داريم‌؛ يعني‌ خداي‌ تعالي‌ يك‌ خواست‌ تكويني‌ دارد و اراده‌ي‌ تكويني‌دارد، يك‌ خواست‌ و اراده‌ي‌ تشريعي‌.

در قضا و قدر هم‌ همين‌طور است‌. بعضي‌ از متصوفه‌ فكر كرده‌اند كه‌ اراده‌ فقط‌ يك‌ نحوه است‌ و آن‌ اراده‌ي‌ تكويني‌ است‌. فلذا مي‌بينيم‌ محي‌ الدين‌ عربي‌ در كتاب‌ “فصوصش” مي‌گويد: ايني‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ فرموده‌ است‌: «وَقَضَى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ»([2]) اگر خدا گذرانده‌ باشد‌ و اراده‌ كرده‌ باشد‌ كه‌ غير از خدا عبادت‌ نشود‌، طبعاً هر چه‌ را كه‌ شما عبادت‌ كنيد چون‌ مظهر خدا است‌، خدا را عبادت‌ كرده‌ايد. و لذا كارش‌ به‌ آن‌جا مي‌رسد‌ كه‌ در تفسير آيه‌ي‌ شريفه‌اي كه درباره‌ي حضرت‌ موسي‌ است‌ كه‌ وقتي‌ حضرت‌ موسي‌ از كوه‌ طور برگشت‌ «أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ»([3]) در اين‌جا مي‌گويد‌ كه‌ حضرت‌ موسي‌ برادرش‌ را كه‌ مورد عتاب‌ قرار داد و مورد سرزنش‌ قرار داد به‌ او مي‌خواست‌ بگويد‌ كه‌ چرا نگذاشتي‌ بت‌ را بپرستند و چرا نگذاشتي گوساله‌ را بپرستند، مگر نمي‌داني‌ خدا دوست‌ دارد‌ كه‌ در هر صورتي‌ پرستيده‌ بشود‌ و اراده‌ كرده‌ و گذرانده‌ است‌ كه‌ غير از خدا بندگي‌ نشود‌؟

و روايتي‌ هم‌ جعل‌ كردند كه‌ «كُلُ مَا فِي‌ الْوُجُودِ يَطْلُبُ‌ صَيْدًا اِنَمَا – حالا اين شعر است البته – اِنَمَا الْاِخْتِلافُ‌ فِي‌ الشَبَكَاتِ‌». همه‌ خدا را مي‌طلبند. مقصود من‌ از بتكده‌، مقصود من‌ از آن‌ چيه‌ شعر؟ “مقصود من‌ از كعبه‌ و بتخانه‌ توئي‌ تو. مقصود توئي‌ كعبه‌ و بتخانه‌ بهانه‌”. حالا شايد اين‌ شعر چون‌ مال‌ مرد بزرگواري‌ است‌، منظور اين‌ معنا نباشد‌.

ولي‌ بالاخره‌ يك‌ اراده‌ي‌ تكويني‌ داريم‌ كه‌ از آيات‌ قرآن‌ استفاده‌ مي‌شود‌ و كسي‌ كه‌ غير از اين‌ معتقد باشد از صراط‌ مستقيم‌ خارج است‌ و يك‌ اراده‌ي‌ تشريعي‌.

اراده‌ي‌ تكويني‌ پروردگار آني است‌ كه‌ خدا خواسته‌ و شده‌. خيلي‌ چيزها هست‌ «إِذَا أَرَادَ  اللهُ لشَيْءٍ أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»([4]). اگر چيزي‌ را خدا اراده‌ بكند بگويد: باش‌، هست‌. بعضي‌ چيزها را هم‌ خدا خواسته‌ ولي‌ اختيار انجامش‌ را در دست‌ ما قرار داده‌؛ يعني‌ به اختيار ما واگذاشته‌ كه‌ اگر اين‌ را قائل‌ نباشيم‌ اعتقاد به‌ جبر تحقق‌ پيدا مي‌كند و آن‌ اين‌ است‌ كه‌ مثلاً خدا خواست‌ ما نماز بخوانيم‌، نمازمان‌ را اول‌ وقت‌ بخوانيم‌، جز او را كس‌ ديگر را عبادت‌ نكنيم‌. همه‌‌مان‌ صالح‌ باشيم‌، همه‌‌مان‌ عادل‌ باشيم‌ و همه‌ به‌ كمالات‌ معنوي‌ و روحي‌ برسيم‌. اين‌ را خداي‌ تعالي‌ خواسته‌. اما اين‌ خواست‌ توأم‌ با اعمال‌ قدرت‌ نيست‌.

 ببينيد يك‌ وقت‌ هست‌ شما اين‌جا نشسته‌ايد يك‌ چيزي‌ را مي‌خواهيد ولي‌ اعمال‌ قدرت‌ نمي‌كنيد كه‌ آن‌ كار حتماً انجام‌ بشود‌. به‌ كس‌ ديگر وامي‌گذاريد. مثلاً به‌ فرزندتان‌ مي‌گوئيد: دوست‌ دارم‌ فلان‌ كار انجام‌ بشود‌. اگر او انجام‌ داد، اين خواست‌ شما عملي‌ شده‌. اما اگر او انجام‌ نداد، خواست‌ شما عملي‌ نشده‌. گاهي‌ قدرتتان‌ را هم‌ با اين‌ اراده‌ بسيج‌ مي‌كنيد. منتهي‌ فرق‌ ما با خدا اين‌ است‌ كه‌ قدرتمان‌ غير از اراده‌مان‌ است‌ ولي‌ در وقتي‌ كه‌ خدا اراده‌ مي‌كند‌، همان‌جا خلق‌ هم‌ مي‌كند‌. قدرتتان‌ را با اراده‌تان‌ هر دو بسيج‌ مي‌كنيد و كار را خودتان‌ انجام‌ مي‌دهيد.

خداي‌ تعالي‌ در تكوينيات‌ قدرتش‌ و اراده‌اش‌ را با هم‌، نه‌ اين‌كه‌ دو چيز باشد‌، باز اين‌ را تأكيد مي‌كنم‌ اراده‌ توأم‌ با قدرت‌ اعمال‌ مي‌شود‌ و تمام‌ چيزها درست‌ مي‌شود‌.

گاهي‌ اراده‌ و قدرت‌ با يكديگر توأم‌ نيست‌. و از آن‌ جمله‌ همين‌ آيه‌ي‌ شريفه‌ است‌ كه‌ مي‌فرمايد: «وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ ».

ما اراده‌ كرده‌ايم‌ كه‌ ضعيف‌ در زمين‌ آن‌هايي‌ كه‌ استضعاف‌ دارند، يعني‌ ضعف‌ برايشان‌ بوجود آمده‌. نه‌ اين‌كه‌ خداي‌ تعالي‌ آن‌ ضعف‌ را براي‌ آن‌ها بوجود آورده‌ باشد‌. ولي‌ ضعف‌ در اثر اعمال‌ قدرت‌ قدرتمندان‌، در اثر كوتاهي‌هاي‌ خودشان‌، در اثر مثلاً فرض‌ كنيد بي‌ رهبر بودن‌، بي‌ امام‌ بودن‌، در زمان‌ غيبت‌ قرار گرفتن‌ و امثال‌ اين‌ها، اين‌ها مستضعف‌ شدند.

مستضعف‌ در زمان‌ ما يك‌ معناي‌ ديگري‌ مي‌دهد‌. بنياد مستضعفان‌ مي‌گويد كه‌ هر كس‌ فقير است‌ در بنياد ما قرار مي‌گيرد‌. يا ما هر كس‌ را مي‌گوئيم‌: فلاني‌ مستضعف است‌ خيال‌ مي‌كنيم‌ كه‌ جيبش‌ از مال‌ دنيا خالي است‌. اين‌ معناي‌ استضعاف‌ نيست‌.

معناي‌ استضعاف‌ و مستضعف‌ آني‌ است‌ كه‌ در مقابل‌ يك‌ قدرتي‌ ضعيف‌ واقع‌ شده‌ باشد؛ يعني‌ حقش‌ پامال‌ شده‌ باشد‌. حالا حق‌ ماليش‌ پايمال‌ شده‌ باشد‌، يا حق‌ عِرضيش‌ پايمال‌ شده‌ باشد‌، يا شخصيتش‌ لحاظ‌ نشده‌ باشد‌. هر چه‌ باشد‌ اين‌ را مي‌گويند: “مستضعف‌”.

و روي‌ اين‌ حساب‌ كه‌ حق‌ كسي‌ اگر پامال‌ شده‌ بود به او‌ بگويند: “مستضعف‌”، «مستضعف‌ترين‌ مردم‌ روي‌ كره‌ي‌ زمين‌، امروز حضرت‌ بقية‌الله‌ ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفداء‌ است‌». و در روز، در زمان‌ حضرت‌ موسي‌ مستضعفين‌ بني‌ اسرائيل‌ بودند. چرا؟ [چون‌كه] در مقابل‌ فرعون‌ قرار گرفته‌ بودند، فرعون‌ به‌ آن‌ها ظلم‌ مي‌كرد، آن‌ها را تحت‌ فشار قرار داده‌ بود. از نظر مالي‌ ممكن‌ بود بني‌ اسرائيل‌ پولدار باشند اما از نظر اجتماعي‌ اظهار وجود نمي‌توانستند بكنند. اين‌ها فرزندان‌ حضرت‌ يعقوب‌ بودند، پيغمبرزاده‌ بودند، خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ به‌ همين‌ بني‌اسرائيل‌ مي‌فرمايد: «أَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ»([5]). بر تمام‌ مردم‌ دنيا شما را ما فضيلت‌ داديم‌. سادات‌ زمان‌ خودشان‌ بودند. بسيار پر ارزش‌ بودند. اين‌ها فرزندان‌ يعقوب‌ بودند كه‌ يعقوب‌ ملقب‌ به‌ “اسرائيل‌” بود و اين‌ها بني‌ اسرائيل‌ بودند. همه‌شان‌ پيغمبرزاده‌ و خيلي‌ محترم‌. خدا هم‌ به آن‌ها‌ نعمت‌ داده‌، محترمشان‌ كرده‌. ولي‌ فرعوني‌ پيدا شد بر اين‌ها فشار آورد و اين‌ها را آنچنان‌ در فشار قرار داد كه‌ خداي‌ تعالي‌ در آيات‌ قرآن‌ مي‌فرمايد: «يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ وَفِي ذَلِكُمْ بَلَاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ»([6]). اين‌ بلاي‌ بسيار عظيمي‌ بود كه‌ بر شما نازل‌ شده‌ بود و آن‌ اين‌ بود‌ كه‌ فرزندان‌ دختر شما را نگه‌ مي‌داشتند براي‌ كنيزي‌ و فرزندان‌ پسرتان‌ را مي‌كشتند كه‌ مبادا در ميان‌ اين‌ها حجت‌ خدا حضرت‌ موسي‌ علي‌ نبينا و آله‌ و عليه‌ السلام‌ تولد پيدا كند‌.

و لذا خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد: ما اراده‌ كرديم‌ «وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ » تا اين‌جاي‌ آيه‌ بلكه‌ يك‌ چند جمله‌ي‌ بعد از اين‌ آيه‌ «وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمْ الْوَارِثِينَ »، تا اين‌جاي‌ آيه‌ مربوط‌ به‌ يك‌ امر كلي‌ و يك‌ اراده‌ي‌ كلي‌ الهي‌ است‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ اراده‌ فرموده‌ است‌ بر كساني‌ كه‌ در روي‌ زمين‌ ضعيف‌ واقع‌ شده‌اند، در مقابل‌ فرعون‌ مانندي‌ قرار گرفته‌اند، در مقابل‌ ابرقدرتي‌ قرار گرفته‌اند، حقشان‌ پايمال‌ مي‌شود‌، ما اين‌ها را در روي‌ زمين‌ به آن‌ها‌ قرار مي‌دهيم‌. «وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً » اين‌ها را رهبران‌ دنيا قرارشان‌ بدهيم‌، «وَنَجْعَلَهُمْ الْوَارِثِينَ ». دو تا وعده‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار به‌ اين‌ها داده‌.

حالا مي‌توانيم‌ اين‌ دو تا وعده‌ را درباره‌ي‌ خودمان‌ تحقق‌ “ان‌شاء‌الله‌” به‌ اين‌ زودي‌ پيدا مي‌كند‌ يا نمي‌كند‌؟ يكي‌ تمام‌ شيعيان‌ مستضعفي‌ كه‌ امروز در مقابل‌ اهل‌ سنت‌، در مقابل‌ مسيحيت‌، در مقابل‌ يهود، در مقابل‌ ساير اديان‌، در مقابل‌ قدرتمندان‌، در مقابل‌ قدرت‌هاي‌ شرق‌ و غرب‌ ضعيف‌ واقع‌ شده‌اند، اين‌ها را پيشوا قرارشان‌ بدهيم‌ «وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً ‌»؛ نه‌ اين‌كه‌«نَجْعَلَ وَاحِدًا مِنْهُمْ‌ اِمَامًا‌»، نه‌؛ همه‌ي‌ شما شيعيان‌ را رهبر تمام‌ مردم‌ قرار مي‌دهد. يعني‌ چه‌؟ يعني‌ آن‌ كاري‌ كه‌ امروز مي‌كنيد، اعتقاد به‌ خداي‌ واحد داريد و بعد اعتقاد به‌ پيغمبر داريد و بعد اعتقاد به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و يازده‌ فرزندش‌ داريد و از همه‌ مهم‌تر اعتقاد به‌ حضرت‌ ولي‌عصر روحي‌فداه داريد، شما مي‌شويد رهبر، رهبر فكري‌ و تمام‌ مردم‌ بايد پشت‌ سر شما حركت‌ كنند و اين‌ معناي‌ همان‌ حكومت‌ واحد جهاني‌ و اسلام‌ كلي‌ جهاني‌ است‌ كه‌ در روايات‌ زيادي‌ وعده‌ داده‌ شده‌. همه‌ پيروي‌ مي‌كنند از شمايي‌ كه‌ در زمان‌ غيبت‌ معتقد به‌ وجود مقدس‌ حضرت‌ ولي‌عصر ارواحنافداه‌ بوديد «وَنَجْعَلَهُمْ الْوَارِثِينَ ». ما اين‌ها را وارث‌ زمين‌ مي‌كنيم‌. حاكم‌ زمين‌ مي‌كنيم‌.

من‌ يك‌ مقاله‌اي‌ يك‌ وقتي‌ درباره‌ي‌ اين‌ موضوع‌، يك‌ وقتي‌ يك‌ واژه‌اي‌ ديدم‌ در يكي‌ از كتاب‌ها به‌نام‌ “هوريس‌”، اين‌ واژه‌ را رفتم‌ دنبالش‌ تا ببينم‌ معنايش‌ چيست‌؟ آن‌ لغتي‌ كه‌ من‌ نگاه‌ كردم‌، چون‌ يك‌ نصف‌ صفحه‌ درباره‌ي‌ آن چيز نوشته‌ بود، به‌ من‌ يك‌ سوژه‌اي‌ داد كه‌ من‌ يك‌ مطلب‌ مهمي‌ را درباره‌ي‌ اين‌ موضوع‌ تحقيق‌ كنم‌ و تعقيب‌ كنم‌ و آن‌ اين‌ بود‌ كه‌ تمام‌ مردم‌ بايد تحت‌ يك‌ حكومت‌ واحدي‌ قرار بگيرند تا راحت‌ باشند. اين‌ يك‌ جمله‌ و اين‌ نظريه‌ از زمان‌ اسكندر ذوالقرنين‌ و بلكه‌ من‌ معتقدم‌ از روزي‌ كه‌ خدا بشر را در كره‌ي‌ زمين‌ خلق‌ كرده‌ و يك‌ دانه‌ خليفه‌ براي‌ آن‌ قرار داده‌، اين‌ نظريه‌ وجود داشته‌ و اين‌ آرزو براي‌ همه‌ بوده‌ و انتظار زمينه‌ي‌ بوجود آمدن‌ حكومت‌ واحد جهاني‌ هميشه‌ در اذهان‌ افراد بزرگ‌ بوده‌ تا امروز.

در آيات‌ قرآن‌ مي‌خوانيد: اول‌ خدا «فَانتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنْ الْمُنتَظِرِينَ»([7]). شما در تفسير اين‌ آيه‌ مراجعه‌ كنيد، حتي‌ سني‌ها نوشته‌اند كه‌ اين‌ «فَانتَظِرُوا» “شما منتظر باشيد اي‌ مردم‌! بدانيد كه‌ من هم‌ كه‌ خداي‌ شما هستم‌ – كلام‌ خدا است‌ – من هم‌ كه‌ خداي‌ شما هستم‌ از منتظرينم‌”، مي‌دانيد معناي‌ اين‌ انتظار چيست‌؟ اين‌ است‌:

خداي‌ تعالي‌ انتظار مي‌كشد‌ زمينه‌اي‌ كه‌ او اراده‌ كرده‌، او خواسته‌، آن‌ زمينه‌ در بين‌ مردم‌ با اختيار مردم‌ به‌ وجود بيايد تا خداي‌ تعالي‌ اراده‌اش‌ عملي‌ بشود‌. «فَانتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنْ الْمُنتَظِرِينَ».

بعد در تاريخ‌ سيري‌ دارد، در تاريخ‌ كه‌ همين‌طور قدم‌ به‌ قدم‌ آمده‌، دانشمندان‌ بزرگي‌ بودند، اظهار نظر كردند، اگر بخواهم‌ اسم‌ ببرم‌ شايد وقتتان‌ را بگيرم‌ يا كلماتشان‌ را نقل‌ كنم‌، ولي‌ در كتاب‌ مصلح‌ غيبي‌ يك‌ مقداري‌ در آن‌جا اشاره‌ شده‌.

قدم‌ به‌ قدم‌ از زماني‌ كه‌ تاريخ‌ ثبت‌ شده‌ و ما تاريخ‌ داريم‌ تا به‌ امروز عملاً بعضي‌ها، بعضي‌ها به عنوان‌ نظريه‌، بعضي‌ به عنوان‌ اين‌كه‌ اگر بشر بخواهد رستگار بشود، بايد اين‌ موضوع‌ را عملي‌ كند گفته‌اند كه‌ اگر چهار مسأله‌ كه‌ سه‌ مسأله‌ مربوط به‌ رهبر اين‌ نظريه‌ است‌ و يك‌ مسأله‌ هم‌ مربوط‌ به‌ اصل‌ قانون‌ اين‌ رهبري‌ است‌ اگر تحقق‌ پيدا بكند‌، آن‌ انتظار پروردگار عملي‌ مي‌شود‌.

آن‌ انتظارِ دانشمندان‌، متفكرين‌، سياست‌مداران و تمام‌ كساني‌ كه‌ داراي‌ فكر و انديشه‌اي‌ هستند در عالم‌ عملي‌ مي‌شود، آن‌ چيست‌؟

اين‌ كه‌ يك‌ قانوني‌ باشد كه‌ مصالح‌ تمام‌ مردم‌؛ سياه‌ پوست‌، سفيد پوست‌، شرقي‌، غربي‌ و تمام‌ مردم‌ كره‌ي‌ زمين‌ اين‌ قوانين‌ مصالح‌ آن‌ها را در نظر گرفته‌ باشد و نگذارد – در اين‌ قوانين‌ طوري‌ تنظيم‌ شده‌ باشد كه‌ – نگذارد احدي‌ به‌ حقوق‌ حقه‌ي‌ خودش‌ نرسد‌؛ يعني‌ همه‌ به‌ حقوق‌ حقه‌ي‌ خودشان‌ برسند.

اين‌ يك‌ كه‌ با توجه‌ به‌ اسلام‌ و با اعتقاد ما مردم‌ مسلمان‌ به‌ قرآن‌ اين‌ مسأله‌ عملي‌ شده‌ در هزار و چهارصد و ده‌ سال‌ قبل‌؛ يعني‌ قرآن‌ كه‌ نازل‌ شد، خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ فرموده‌: «تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ»([8]) بيانگر همه‌ چيز است‌ و مصالح‌ همه‌ي‌ مردم‌ دنيا از امروز تا روز قيامت‌ در اين‌ قرآن‌ قرار داده‌ شده‌ است‌. پس‌ اين‌ درست‌ شد. اين‌ قانون‌ اساسي‌ هست‌. مردم‌ دنيا هم‌ هرچه‌ تا به‌ امروز تلاش‌ كردند غير از اين‌ كار را بكنند نتوانستند.

بعد از جنگ‌ جهاني‌ دوم‌ كه‌ ميليون‌ها انسان‌ كشته‌ شد و شهرها يك‌ جا از بين‌ رفت‌ و بشريت‌ يعني‌ آن‌ عده‌اي‌ كه‌ مانده‌ بودند به‌ فكر افتادند كه‌ اين‌ كار نبايد تكرار بشود، يعني‌ چه‌؟! مگر درنده‌ است‌. صد هزار مرتبه‌ از درنده‌ها هم‌ بدتر. اين‌طور كشتار بكنند؟! ميليون‌ها بشر را در هيروشيما يك‌ دفعه‌ بمب‌ انداختند، حتي‌ حيوانات‌ از بين‌ رفتند. گياه‌ها از بين‌ رفتند. اين‌ وضع‌ نشد. دور يكديگر نشستند اين‌ سازمان‌ ملل‌ معروف‌ را كه‌ همه‌تان‌ مي‌شناسيد يك‌ پيرمرد است به‌ تعبير بعضي‌ از شخصيت‌ها، يك‌ پيرمردي‌ كه‌ توي‌ خانه‌أي‌ مثلاً باشد‌ بچه‌ها هيچ‌ گوش‌ به‌ حرفش‌ نكنند. هر جايي كه بخواهند به اصطلاح‌ يك‌ سرپوشي‌ روي‌ كارشان‌ بگذارند مي‌روند پيش‌ او يك‌ سري‌ تكان‌ مي‌دهد و به‌ هيچ‌ وجه‌ اظهار وجود نمي‌تواند‌ بكند‌، يك‌ همچين‌ موجودي‌ واقع‌ شده. شما مي‌بينيد نه‌ جنگي‌ را مي‌تواند‌ بخواباند‌، نه‌ جنگي‌ را مي‌تواند‌ پايان‌ بدهد، نه‌ اسرائي‌ را مي‌تواند‌ به‌ اوطانشان‌ برگرداند‌، هيچ‌ كاري‌. اگر خودشان‌ تصميم‌ گرفتند كه‌ اسراي‌ مصري‌ را مثل‌ ديروز، بيست‌ نفر مثلاً چند نفر را آزاد كنند، آن‌وقت‌ سازمان‌ ملل‌ مي‌آيد مي‌گويد‌ خوب‌ كاري‌ كرديد، بارك‌ الله‌. هيچ‌ كاري‌ نمي‌توانست‌ بكند، نكرده‌، نمي‌تواند‌. چرا؟ به‌ جهت‌ آن‌كه‌ اين‌ زمينه‌اي‌ كه‌ بايد فراهم‌ بشود‌؛ من‌ قوانين‌ اساسي‌ سازمان‌ ملل‌ را در بيست‌ سال‌ قبل‌ يادم هست‌ برداشتم‌ بررسي‌ كردم‌. در اين‌ كتاب‌ اتحاد و دوستي‌ اشاره‌ كردم‌ – كه اين‌ را بيست‌ و پنج‌ سال‌ قبل‌ نوشتم‌ – در اين‌ كتاب‌ من‌ اشاره‌ كردم‌ كه‌ بررسي‌ كردم‌ تمام‌ قوانين‌ سازمان‌ ملل‌ را؛ يعني‌ يك‌ قانون‌ اساسي‌ دارد، سي‌ ماده‌ قانون است. تمام‌ آن‌ها – خداي‌ من‌ گواه است‌ – با بررسي‌ كه‌ كردم‌ و تحقيقي‌ كه‌ كردم‌ و الان‌ حاضرم‌ اين‌ تحقيقاتم‌ را در اختيار آقايان‌ بگذارم‌، تمام‌ مواد با آيات‌ قرآن‌ و آن‌هايش‌ كه‌ خوب‌ و درست‌ و صحيح‌ است‌، اكثرش‌ هم‌ خوب است‌ با روايات‌ ما تطبيق‌ مي‌كند‌. هزار و چهارصد سال‌ قبل‌ دين‌ مقدس‌ اسلام‌ بيان‌ كرده‌. خوب‌، چرا عملي‌ نشده‌؟ يك‌ دانه‌ از اين‌ سي‌ ماده‌ قانون‌ عملي‌ نشده‌، يك‌ دانه‌اش‌!

و عجيب‌تر اين‌كه‌ در توي‌ خود سازمان‌ ملل‌ به‌قدري‌ خرافات‌، يكي‌ از دوستان‌ مي‌گفت‌ – از دانشمندان‌ از شخصيت‌هاي‌ محترم‌ بود شايد هم‌ هنوز زنده‌ باشد‌، ايشان‌ براي‌ من‌ نقل‌ مي‌كرد – مي‌گفت‌: من‌ براي‌ ديدن‌ ساختمان سازمان‌ ملل‌ رفتم‌. طبقاتش‌ را كه‌ همين‌طور مي‌رفتيم‌ بالا، طبقه‌ي‌ دوازدهم‌ را به‌ ما نشان‌ دادند بعد رفت‌ طبقه‌ي‌ چهاردهم‌. گفتم‌ كه‌ مثل‌ اين‌كه‌ من‌ اشتباه‌ مي‌كنم‌، طبقه‌ي‌ سيزدهم‌ را نديدم‌. گفتند اين‌ ساختمان‌ طبقه‌ي‌ سيزدهم‌ ندارد‌. گفتم‌: چطور؟ گفتند: چون‌ سيزده‌ نحس است‌ ما شماره‌ي‌ سيزده‌ نگذاشتيم‌. طبقه‌ي‌ دوازده‌ بعد چهارده‌ است‌. حالا اين‌ مردم‌ با اين‌ عقل‌ و فكر، اكثر اين‌ خرافات‌، نعل‌ اسب‌ و اين‌جور مسائل‌ مال‌ آنها است‌، نه‌ اين‌كه‌ فكر كنيد حالا مال‌ ما است‌ و مال‌ ما هم‌ باشد مال‌ اسلام‌ ما نيست‌. مثل‌ شب‌ چهارشنبه‌ سوري‌ كه‌ مال‌ اسلام‌ نيست‌ و مال‌ ما مردم است‌. ولي‌ در عين‌ حال‌ بعضي‌ چيزها از اروپا سوغات‌ براي‌ ما آمده‌. آن‌وقت‌ يك‌ همچين‌ سازماني‌ با آن‌ ساختمان‌ عجيب‌، از تمام دنيا هم‌ هستند، هيچ‌ كاري‌ هم‌ نمي‌توانند. چرا اين‌ ساختمان‌، اين‌ كار و اين‌ قوانين‌ را بوجود آوردند. براي‌ اين‌كه‌ شايد بتوانند آن‌ حكومت‌ واحد جهاني‌ را به‌ وجود بياورند.

در جملاتي‌ از “برتراند راسل‌” كه‌ يك‌ فيلسوفي‌ بود خيلي‌ بعضي‌ها احترام‌ برايش‌ قائلند ولي‌ در مقابل‌ دانشمندان‌ باسواد و متقي‌ ما بي‌ ارزش‌ بود، ولي‌ يك‌ كلمات‌ جالبي‌ دارد.

در آن‌جا نوشته‌، در يك‌ مطالبي‌ كه‌ مربوط‌ به‌ افكارش است نوشته‌، كه‌ حكومت‌ واحد جهاني‌ كه‌ آرزوي‌ همه‌ي‌ مردم‌ دنيا بوده‌ از اول‌ تا به‌ آخر، به اين جهت بوجود نيامده‌، به‌خاطر اين‌كه‌ يك‌ مجري‌ خوبي‌ ندارد‌. “يك‌ مجري‌ مي‌خواهد او نوشته‌ كه‌ از خطا و اشتباه‌ مصون‌ باشد‌، به‌ تمام‌ اسرار و علوم‌ كه‌ مربوط‌ به‌ مصالح‌ مردم است‌ اطلاع‌ داشته‌ باشد‌ و آگاه‌ باشد‌ و سوم‌ از قدرت‌ مافوق‌ اين‌ قدرت‌هاي‌ دنيايي‌، چون‌ با بمب‌ و با اتم‌ نمي‌شود‌ مردم‌ را انسان‌ كرد، آدمشان‌ كرد؛ از يك‌ قدرت‌ مافوق‌ قدرت‌ ظاهري‌ بايد برخوردار باشد”‌. اين‌چنين‌ شخصي‌ وجود ندارد‌، حكومت‌ واحد جهاني‌ بوجود نيامده‌.

من‌ در يك‌ نوشته‌هايي‌ كه‌ يك‌ وقت‌هايي‌ اين‌ها را مطالعه‌ مي‌كردم‌ و بحث‌ مي‌كردم‌ گفتم‌: يك‌ مطلب‌ ديگر‌ هست‌ و آن‌ اين‌كه‌ مردم‌ هم‌ يك‌ رشد فكري‌ داشته‌ باشند كه‌ اين‌ مجري‌ با اين‌ خصوصيات‌ را بپذيرند و طالبش‌ باشند و اين‌ مهم‌تر از آن است‌. و الا ما قرآن‌ كه‌ قانون‌ اساسيش‌ است‌ داريم‌. آن‌ شخصي‌ كه‌ دور از خطا باشد‌ داريم‌. يازده‌‌تايش‌ را به‌عنوان‌ نمونه‌ نشان‌ داديم‌ كه‌ نگويند:‌ يك‌ نفر وهمي‌ را مثل‌ بعضي‌ از نادان‌هاي‌ بي‌ اطلاع‌ بي‌سواد كه‌ نمي‌شود‌ اسمشان‌ را مسلمان‌ حتي‌ گذاشت‌؛ وهمي‌ نيست‌. يازده‌ نفر نمونه‌ به‌عنوان‌ امام‌ نشان‌ داديم‌؛ امام‌ صادق‌، امام‌ باقر، علي‌ بن‌ ابيطالب‌، امام‌ هادي‌، امام‌ عسگري‌، اين‌ها بودند. خودشان‌ را نشان‌ دادند كه‌ كوچكترين‌ خطايي‌ ندارند و در مرحله‌ي‌ كمال‌ عصمت‌ هستند. پس‌ وقتي‌ يازده‌ تايشان‌ درست‌ باشد‌، دوازدهمين شان‌ همان‌طور است‌. بعد عالم‌ به‌ تمام‌ مصالح‌ مردم‌. اين‌ كلمات‌ خاندان‌ عصمت‌ را برداريد بررسي‌ كنيد ببينيد عالم‌ بودند يا نبودند؟

خدا مي‌داند‌ همين‌ نهج‌ البلاغه علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كه‌ يك‌ دهم‌ از كلمات‌ علي‌ بن‌ ابيطالب است شما فكر نكنيد كه‌ اين‌ نهج‌ البلاغه‌ ديگر، حضرت‌ امير يك‌ دانه‌ كتاب‌ بيشتر نداشته‌، اولاً صدها كلمات‌ و هزارها كلمات‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ از بين‌ رفته‌. آن‌قدر هجوم‌ آوردند به‌ كتابخانه‌هاي‌ شيعه‌ در زمان‌هاي‌ بني‌ العباس‌ و بني‌ اميه‌ و آثار علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را مي‌خواستند كه‌ حساب‌ نداشت‌ و بعد هم‌ اين‌ كلمات‌ انتخاب‌ شده، كلماتي‌ است‌ كه مرحوم‌ سيد رضي‌ رضوان‌ الله‌ تعالي‌ عليه‌ و سلام‌ الله‌ عليه‌ كه‌ يك‌ امام‌زاده‌ي‌ بسيار واجب‌ التعظيم‌(قطع‌ صداي‌ نوار) چهار پشت‌ تا امام‌ حسن‌ فاصله‌ دارد‌، امام‌زاده‌اش‌ مي‌گويند اما سيد رضي‌ را امام‌زاده‌ نمي‌گويند آن‌هم‌ با چهار پشت‌ مي‌رسد سيد مرتضي‌ هم‌ همين‌طور.

اين‌ امام‌زاده‌ي‌ محترم‌، اين‌ عالم‌ بزرگ‌ يك‌ مطالبي‌ را برداشته‌ توي‌ اين‌ كتاب‌ جمع‌ كرده‌ كه‌ تمام‌ مردم‌ مسلمان‌ رويش‌ اتفاق‌ داشته‌ باشند حتي‌ از نظر مطالب‌. يك‌ مطالب‌ تندي‌ نباشد‌ كه‌ سني‌ها به‌خاطر آن‌ مطالب‌ تند اين‌ كتاب‌ را دور بيندازند. ابن‌ ابي‌ الحديد صاحب‌ شرح‌ نهج‌ البلاغه‌ – اين‌ كتاب‌هاي‌ سفيد شرح‌ نهج‌ البلاغه ابن‌ ابي‌ الحديد است‌ – اين‌ يك‌ سني‌ متعصب است‌، هر جايي‌ هم‌ كه‌ توانسته‌ از عمر و ابوبكر و عثمان‌ دفاع‌ كرده‌ تا جايي‌ كه‌ زورش‌ مي‌رسيده‌. گاهي‌ آدم‌ دلش‌ به‌ اين‌ عالِم‌ مي‌سوزد‌ كه‌ بدبخت‌! چطور مي‌تواني‌ از اين‌ صورت‌ سياه و از اين قلب‌ سياه و از اين پرونده‌ي‌ سياه‌ دفاع‌ كني‌. بعضي‌ از وكلاي‌ دادگستري‌ ديديد يك‌ متهمي‌ دارند كه‌ اين‌ صدها جنايت‌ كرده‌، اين‌ بيچاره‌ هر جائي‌ مي‌گردد‌ مي‌بيند‌ آن‌طرفش‌ باز خراب است‌. اين‌ دفاعيات‌ اين‌ها ده‌ جلد كتاب‌ در مطاعن‌ اين‌ها، در جنايات‌ اين‌ها از كتب‌ خود اهل‌ سنت‌ نوشته‌ شده‌، حالا ايشان‌ مي‌خواسته‌ دفاع‌ كند‌. يك‌ دفاعياتي‌ من‌ فكر مي‌كنم‌ اين‌ خودش‌ مي‌دانسته‌ دفاع‌ نيست‌ ولي‌ چه‌ كند‌، سني است،‌ بالاخره بايد دفاع‌ كند‌.

اين‌ نهج‌ البلاغه علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كه‌ از كلماتي‌ كه‌ فعلاً علي‌ بن‌ ابيطالب‌ دارد‌ يك‌ دهم است‌، اين‌ كتاب‌ همه‌ چيز دارد‌. يك‌ دانشمند ادبي‌ بود در ادبيات‌ عرب‌ معروف است‌، اسمش‌ را من‌ حالا فراموش‌ كردم‌، كتاب‌ نهج‌ البلاغه‌ و قرآن‌ را در مقابلش‌ گذاشتند، گفتند: فرق‌ اين‌ دو تا را بگو؟. گفت‌: اين‌ كتاب‌ِ قرآن‌ را استاد نوشته‌، اين‌ را هم‌ شاگرد، نهج‌ البلاغه‌. بلاغتش‌، فصاحتش‌، كلماتش‌، خدا مي‌داند‌ انسان‌ را مبهوت‌ مي‌كند‌. اي‌ كاش‌! شماها عربي‌ مي‌دانستيد، فقط‌ نهج‌ البلاغه‌ را مي‌خوانديد، غرر الحكم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را مي‌خوانديد آن‌وقت‌ اين‌ كلمات‌ علي‌ بن‌ ابيطالب است‌، آن‌ كلمات‌ امام‌ صادق‌، آن‌ كلمات‌ سيد الشهداء، آن‌ كلمات‌ ساير ائمه‌. شما بياوريد كلمات‌ ابي‌ بكر و عمر و عثمان‌ را هم‌، آخر انسان‌ همين‌طور خوش‌ باشد‌ كه‌ ما يك آقاي‌ خوبي‌ داريم‌، آخر‌ اين‌ آقاي‌ خوب‌ شما كو تقوايش‌، كو علمش‌، كو فضيلتش‌؟؟؟ شما كلماتش‌ را بياوريد. چون‌ براي‌ ما امروز كلمات‌ آن‌ها باقي‌ مانده‌ و بحمدالله‌ خداي‌ تعالي‌ مفتضح‌ كرده‌ مسأله‌ هم‌ از اين‌ حرف‌ها گذشته‌، به هر حال مي‌خواهم‌ اين‌ را عرض‌ كنم‌. ما نمونه‌ نشان‌ داديم‌. به‌ اين‌ دانشمند كه‌ “برتراند راسل‌” به‌ اصطلاح‌ مي‌گوييم‌ ما آن‌ فرد را داريم‌. صد و ده‌ جلد كتاب‌ بحار الانوار كلمات‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ كه‌ تنها يك‌ نهج‌ البلاغه‌اش‌ مي‌تواند‌ دنيا را اداره‌ كند؛ ما داريم‌. پس‌ اين‌هم‌ از كلماتش‌.

پاكي‌شان‌ هم‌ كه‌ هيچ‌ تاريخي‌، حتي‌ اهل‌ سنت‌، هيچ‌ كس‌ ننوشته‌ كه‌ يكي‌ از ائمه‌ي‌ ما كوچكترين‌ اشتباه‌ كرده‌ باشد‌ تا چه‌ رسد كه‌ گناه‌ خداي‌ نكرده‌ كرده‌ باشد‌.پس‌ اين‌ دو. از قدرت‌ معنوي‌ هم‌ كه‌ باز معجزاتشان‌. قبر مطهر علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا را بياييد نگاه‌ بكنيد. ببيند چقدر اين‌ قبر مطهر اظهار قدرت‌ مي‌كند‌ و چقدر معجزه‌ دارد‌. اين‌ معجزات‌ آيا او را وابسته‌ به‌ نيروي‌ فوق‌ العاده‌ و بي‌ انتهاي‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار نمي‌كند‌؟ آيا معجزات‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كه‌ “ابن‌ بطوطه‌”، نوشته‌ يك‌ سني‌ نوشته‌، كه‌ من‌ در شب‌ بيست‌ و هفتم‌ ماه‌ رجب‌، شب‌ مبعث‌ در آن‌جا بودم‌، صدها كور و صدها افليج‌ شفا پيدا كردند و در تاريخش‌ يك‌ سني‌ نوشته‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را متصل‌ به‌ قدرت‌ پروردگار نمي‌كند‌؟ آيا اين‌ همه‌ معجزاتي‌ كه‌ از حضرت‌ بقية‌الله‌ در كتاب‌ها نوشته‌اند، اين همه‌ تشرفات‌، اين همه‌ معجزات‌، خدا ميداند‌ صدها معجزه‌، هزارها معجزه‌ همين‌ زمان‌ ما بوجود مي‌آيد كه‌ همه‌اش‌ منتسب‌ به‌ حضرت‌ ولي عصر عليه‌ الصلاة‌ و السلام است‌. حيف‌ كه‌ وقت‌ گذشت‌ و الا برايتان‌ نقل‌ مي‌كردم‌ همين‌ چند روزي‌، چقدر امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ اعجاز از خودشان‌ نشان‌ دادند. آيا امام‌ زمان‌ ما را متصل‌ به‌ نيروي‌ مافوق‌، آن‌ نيروي‌ بي‌ نهايت‌، به آن نيرو نمي‌كند؟

پس‌ ببينيم‌، متكي‌ به‌ نيروي‌ خدا كه‌ نيروي‌ لايتناهي‌ است‌، علم‌ او به‌ تمام‌ مصالح‌ مشهود است، پاكي‌ او متفقٌ عليه‌ تمام‌ مردم‌ دنيا است‌ نه‌ تمام‌ مردم‌ مسلمان‌. دانشمندان‌ مسيحي‌ درباره‌ي‌ امام‌ صادق‌ شما، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ شما همه‌ي‌ مسائل‌ را نوشته‌اند. پس‌ ما فردش‌ را داريم‌. ببينيد قانون‌ اساسيش‌ را داريم‌. خصوصياتي‌ كه‌ او گفته‌ كه‌ هنوز عقلش‌ به‌ آن‌ اندازه‌ هم‌ نمي‌رسد‌ داريم‌.اين‌ يك‌ جمله‌اي‌ كه‌ من‌ عرض‌ كردم‌. باقي‌ ماند كه‌ اين‌ ديگر‌ مربوط‌ به‌ ما است‌، بايد ما آن‌ لياقت‌ را پيدا كنيم‌، آن‌ زمينه‌ را پيدا كنيم‌، آن‌ ارزش‌ را پيدا كنيم‌ كه‌ يك‌ حاكمي‌ داشته‌ باشيم‌ مثل‌ حضرت‌ ولي عصر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ و فكر هم‌ نكنيد خوب‌ حضرت‌ بيايد شمشير را بكِشد‌ اول‌ يهودي‌ها را بكُشد‌ و بعد مسيحي‌ها را بكشد‌ و بعد سني‌ها را بكشد‌، بعد هم‌ توي‌ شيعه‌ همين‌ چندتايي‌ كه‌ در اين‌ مجلس‌ جمع‌ شدند، آن‌هم‌ چون‌ در محضر آقايان‌ هستيم‌ و روي‌مان‌ نمي‌شود، اين‌ها را فقط‌ نگهدارد، نه‌؛ برنامه‌ي حضرت‌ ولي عصر صلواة الله عليه اين‌ها نيست‌. كشتن‌ آن‌هم‌ كشتن‌هاي‌ ناجوانمردانه‌ كه‌ توي‌ شهر دزفول‌ بمب‌ بيندازند و زن‌ و بچه‌ و پيرمرد و ضعيف‌ و همه‌ را پامال‌ كنند، نه‌. اين‌ برنامه‌ را حجة‌بن‌الحسن‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ ندارد‌. «يَخْرُجُ بِالسَيْفِ‌»([9]). در هر مملكتي‌ يك‌ چند تا از اين‌ ابرقدرت‌ها، از اين‌هايي‌ كه‌ باد توي‌ دماغشان‌ انداختند، اول‌ كاري‌ كه‌ مي‌كند با معجزاتش‌ حضرت‌ ولي‌عصر‌ همان‌طور كه‌ فرمودند: آن‌هايي‌ كه‌ مخترع‌ رادارها و تلويزيون‌ها و فرستنده‌ها و راديوها و اين‌ها هستند، اين‌ها را مسلمان‌شان‌ مي‌كند؛ يعني‌ يك‌ معجزه‌ به‌ اين‌ها نشان‌ مي‌دهد، همه‌شان‌ به‌ وجدان‌شان‌ مراجعه‌ مي‌كنند و مي‌بينند اين كار خدا است‌ و كار بشر عادي‌ نيست‌. «وَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ، قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِينَ، رَبِّ مُوسَى وَهَارُونَ»([10]). ما ايمان‌ آورديم‌ به‌ خداي‌ حضرت‌ مهدي‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ و بعد هم‌ با كلماتش‌، با بياناتش‌ كه‌ در حديث‌ داريم‌ از بيست‌ و هشت‌ حرف‌ علم‌، همه‌ي انبياء و اولياء دو حرفش‌ را بيان‌ كرده‌اند و بيست‌ و شش‌ قسمت‌ از علم‌ را حضرت‌ بقية‌الله‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ براي‌ همه‌ي‌ مردم‌ بيان‌ مي‌كند؛ آن‌وقت رشد هم‌ پيدا مي‌كنند و همه‌ مسلمان‌ مي‌شوند. سرسام‌ آور به‌ گرد وجود مقدسش‌ مي‌گردند و اوامرش‌ را اطاعت‌ مي‌كنند.

باقي‌ مي‌ماند‌ يك‌ عده‌اي‌ كه‌ نه‌ عقل‌ و دركش‌ را دارند، نه‌ فكرش‌ را دارند و يك‌ غده‌ي سرطاني‌ هستند. اين‌ها را با شمشير مي‌دهند دست‌ دوستان‌ ما ان‌شاء‌الله‌ مي‌گويند: برو آن‌ يك‌ نفري‌ كه‌ توي‌ مشهد شلوغ‌ كرده‌ سرش‌ را بياور. آن‌ يك‌ نفري‌ كه‌ در تبريز شلوغ‌ كرده‌ او را هم سرش‌ را بياور. در آمريكا و در شوروي‌ و اين‌ها. اين‌هم‌ با شمشير. شمشير هم‌ نمي‌خواهد و ان‌شاء‌الله‌ اميدواريم‌ كه‌ آن‌ زمان‌ را ببينيم‌.

به‌ خودش‌ قسم‌! اگر يك‌ مقدار به‌ فكر امام‌ زمانمان‌ باشيم‌، يك‌ مقدار تبليغات‌مان‌ را وسيع‌ كنيم‌ “ان‌شاء‌الله”‌ اگر ما دنيا را مخصوصاً دانشمندانشان‌ را طلب‌ كنيم‌ براي‌ اين‌كه‌ اين‌ها بيايند درباره‌ي‌ امام‌ زمان‌ صحبت‌ كنند، مثل‌ همين‌ كنفرانس‌هاي‌ مهم‌؛ يك‌ كنفرانس‌ جهاني‌ تشكيل‌ بدهيم‌ و بالاخره‌ به‌ دانشمندان‌ دنيا بفهمانيم‌ كه‌ يك‌ همچين‌ مسأله‌أي‌ هست‌، اين‌ را شما بدانيد دين‌ حضرت‌ موسي‌ ناقص است‌ در خود تورات‌ نوشته‌ كه‌ ناقص است‌ و بعدها يك‌ نفر خواهد آمد كه او را تكميل‌ خواهد كرد و آن‌ها چون‌ پيغمبر را قبول‌ نكردند منتظر حضرت‌ مهدي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ هستند، ولو به‌ اسم‌ منتظر نباشند، به‌ يك‌ چنين‌ شخص‌ منتظرند. مسيحيت‌ در مكرر از همين‌ كتاب‌ انجيل‌ بنام‌ فارقليتا، هرقليتوس‌، روح‌ راستي‌ كه‌ در ترجمه‌هاي‌ مختلف‌ نوشته‌ شده‌، منتظر يك‌ فردي اند كه‌ دنيا را بيايد اصلاح‌ بكند و همه‌ي‌ دنيا تحت‌ حكومت‌ واحد قرار بگيرد‌ و حتي‌ حضرت‌ عيسي‌ بيايد پشت‌ سرش‌ اقتداء بكند‌. اين‌هم‌ كه‌ فرمودند: حضرت‌ ولي عصر تعارف‌ مي‌كند‌ نه‌ به‌خاطر اين كه اين‌كه‌ همدوش‌ باشند با حضرت‌ عيسي‌، نه‌؛ حضرت‌ عيسي‌ دو هزار سال است‌ تا حالا تقريباً انتظار كشيده‌ كه‌ يك‌ چنين‌ افتخاري‌ به او‌ بدهند دو ركعت‌ پشت‌ سر حضرت‌ مهدي‌ نماز بخواند‌. اين‌ بخاطر آقايي‌ حضرت‌ مهدي‌ است‌. “خواجه‌ آن‌ است‌ كه‌ باشد غم‌ خدمتكارش‌”. خدمتكاري‌ كه‌ اين‌همه‌ وقت‌ منتظر مَقدَم‌ اين چنين‌ آقائي‌ است‌، خوب‌ آقا اظهار لطف‌ مي‌كند‌. شما فكر مي‌كنيد وقتي‌ كه‌ حضرت‌ دارد‌ پياده‌ راه‌ مي‌رود‌ در راه‌ نجف‌ و علامه‌ حلي‌ روي‌ اسب‌ نشسته‌ اين‌ تواضع‌، اين‌ تواضع‌ كمتر از به اصطلاح‌ صد برابر بيشتر از آن‌ تواضعي‌ است‌ كه‌ به‌ حضرت‌ عيسي‌ مي‌كند‌ كه‌ مي‌گويد‌: آقا! شما بفرماييد جلو. حضرت‌ عيسي‌ – من‌ نظرم‌ اين است‌ كه‌ – زير آب‌ و عرق‌ مي‌رود‌ كه‌ چرا يك‌ چنين‌ پيشامدي‌ كرد. چرا رفت‌ صف‌ اول‌ وايستاد كه‌ حضرت‌ مگر نمي‌بيند كه‌ البته‌ در ميان‌ انبياء چون‌ پيغمبر اولو العزم است. بعد از خاتم‌ انبياء حضرت‌ ابراهيم‌ است‌ و حضرت‌ عيسي‌. خيلي‌ با عظمت است‌ حضرت‌ عيسي‌. ما زياد تعريف‌ از حضرت‌ عيسي‌ نمي‌كنيم‌ به‌خاطر اين‌كه‌ مسيحي‌ها خودشان‌ را زياد چيز نكنند و الا او معلم‌ كلاس‌ پنجم‌ تربيت‌ بشريت است‌. بعد از او پيغمبر اسلام‌ آمده‌. بسيار با عظمت‌ و تالي‌ تلو حضرت‌ ابراهيم‌ يا مساوي‌ با حضرت‌ ابراهيم است‌ حضرت‌ عيسي‌. اما در عين‌ حال‌ اگر مي‌دانست‌ يك‌ چنين‌ تعارفي‌ مي‌شود‌ شايد صف‌ جلو وا نمي‌ايستاد مي‌رفت‌ آن‌ عقب‌ها كه‌ اين‌طور خجالت‌ نكشد‌. حضرت‌ بقية‌الله‌ كجا، حضرت‌ ابراهيم‌ كجا؟! ابراهيمي‌ كه‌ در تفسير آيه‌«وَإِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ»([11]) دارد «إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ»([12])، وقتي‌ با قلب‌ سالم‌ حضرت‌ ابراهيم‌ رفت‌ در خانه خدا، خدا او را از شيعيان‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ قرارش‌ داد. در روايت‌ دارد كه‌ نگاه‌ كرد ملكوت‌ سماوات‌ را ديد. يك‌ خورشيد تابان‌ معنوي‌ دارد‌ در آسمان‌ دارد مي‌درخشد‌ كه‌ تمام‌ ماسوي‌ الله‌ را نوراني‌ كرده‌. گفت‌: خدايا! اين‌ كيست‌؟ «قَالَ هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام». يك‌ ستاره‌هايي‌ هم‌ مثل‌ پروانه‌ دور اين‌ خورشيد، مثل‌ كرات‌ مجذوب‌ خورشيد دارند دورش‌ مي‌گردند،اين‌ها شيعيان‌ علي‌ بن‌ ابيطالبند. گفت‌: خدايا! «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي مِنْ شِيعَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ». خدا امضاء كرد تشيع‌ او را و در قرآن‌ فرمود: «وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ»([13]). آن‌وقت‌ حضرت‌ ابراهيم‌ كه‌ تازه‌ با اصرار و تقاضا شيعه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و شيعه‌ امام‌ زمان‌ شده‌، حضرت‌ عيسي‌ يك‌ شيعه‌ي‌ امام‌ زمان است، يك‌ خدمتگزار امام‌ زمان است‌. البته‌ آقايي‌ حضرت‌ بقية‌الله‌ آن‌قدر زياد است‌ كه‌ همان‌طور كه‌ فرمودند در روايت‌ دارد‌ كه‌ تعارف‌ مي‌كند. مي‌گويند:‌ شما بفرمائيد. تو هم‌ يك‌ عده‌ به‌ هر حال‌ پيرواني‌ داري‌، همه‌ ايستاده‌اند مي‌ببينند عيسي‌ با حجة‌بن‌الحسن‌ چه‌ رفتاري‌ مي‌كند‌، آن‌ها هم‌ اظهار ارادت‌ كنند.

و لذا اول‌ دسته‌اي‌ كه‌ به‌ حضرت‌ بقية‌الله‌ روحي‌فداه ايمان‌ مي‌آورند مسيحي‌ها هستند. چون‌ مي‌بينند عيسي‌ اقتداء كرد و او را به‌ عنوان‌ امام‌ قبول‌ كرد و “ان‌شاء‌الله‌” آن‌ روز را خواهيم‌ ديد. “ان‌شاء‌الله‌” ما آن‌ روز باشيم‌ توي‌ صفوف‌ جماعت‌ و پشت سر‌ آقا اقتداء كنيم‌.

به‌ خدا قسم‌! تمام‌ عمر انسان‌، ما عمري‌ نداريم‌، عرض‌ كردم‌ من‌ اين‌ را معتقدم‌ در روايتي‌ نيست‌ ولي‌ يكي‌ از اولياء خدا مكاشفه‌اي‌ ديده‌ بود كه‌ حضرت‌ عيسي‌ فرموده‌ بود: كه من اين‌ مدت‌ را انتظار همان‌ دو ركعت‌ نماز را دارم‌ كه‌ با حضرت‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ دو ركعت‌ نماز در كره‌ي‌ زمين‌ بخوانم‌ و حقيقت‌ هم‌ همين است‌.

خدايا! مي‌شود‌ شب‌ جمعه‌ است‌، گدا را ما از در خانه‌مان‌ شب‌ جمعه‌ رد نمي‌كنيم‌. آيا مي‌شود‌ در اين‌ شب‌ جمعه‌ اين‌ بشارت‌ را به‌ ما بدهي كه‌ ما هم‌ جزء شيعيان‌ امام‌ عصر، جزء مقتدين‌ به‌ امام‌ عصر، امام‌ خودمان‌ او را قرار بدهيم‌ و پشت‌ سرش‌ نماز بخوانيم‌؟

حضرت‌ بقية‌الله‌ ارواحنافداه‌ شايد بعد از جمله‌ي‌ اعلام‌ ظهورش‌ كه‌ «اَلَا‌ يَا اَهْلَ‌ الْعَالَمِ‌ اَنَا اِمَامُكُمُ‌ الْمُنْتَظَرُ». بعد از اين‌ جمله‌ همان‌ جمله‌اي‌ را كه‌ فرمودند بيان‌ مي‌فرمايد: «اَلَا‌ يَا اَهْلَ‌ الْعَالَمِ‌  اِنَّ جَدِّيَ‌ الْحُسَيْنَ‌ قَتَلُوهُ‌ عَطْشَانًا»([14]). ولو ايام‌ سرور و ايام‌ عيد است‌. ولي‌ چراغ‌ها را خاموش‌ كنيد امشب‌ “ان‌شاء‌الله‌” با دعاي‌ شما، با توسلات‌ شما اميدواريم كه حضرت‌ بقية‌الله‌ يك‌ نظر لطفي‌ به‌ ما بفرمايد و اين‌ مجلس‌ ما را به‌ نور جمالش‌ منوّر بفرمايد ان‌شاء‌الله‌.

«اَلَا‌ يَا اَهْلَ‌ الْعَالَمِ‌  اِنَّ جَدِّيَ‌ الْحُسَيْنَ‌ قَتَلُوهُ‌ عَطْشَانًا». من‌ نمي‌دانم‌ مسأله‌ي‌ “عطش‌” چقدر اهميت‌ داشته‌ كه‌ اين‌ جمله‌ را اضافه‌ كرده‌ است‌ حجة‌بن‌الحسن‌ كه‌ جدم‌ حسين‌ را با لب‌هاي‌ تشنه‌ شهيد كردند، در ميان‌ گودي‌ قتلگاه‌ هم‌ كه‌ افتاده‌ آن‌ شخص‌ مي‌گويد:‌ من‌ نزديك‌ شدم‌ ببينم‌ پسر فاطمه‌ چه‌ مناجات‌ مي‌كند. گوش‌ دادم‌ ديدم‌ مي‌گويد: ‌اي‌ قوم‌! جگرم‌ از تشنگي‌.

همه‌ رو به‌ قبله‌ بنشينيم‌، اين‌ جملاتي‌ كه‌ زبان‌ حال‌ واقعي‌ ما است‌ اگرچه‌ خودمان‌ درك‌ نمي‌كنيم‌ ولي‌ زبان‌ حال‌ واقعي‌ ما است‌.

با توجه‌ بخوانيم‌: «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ  اِلَهِي‌ عَظُمَ‌ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ‌ الْخِفَاءُ وَ انْكَشَفَ‌ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ‌ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ‌ الْاَرْضُ‌ وَ مُنِعَتِ‌ السَّمَاءُ وَ اَنْتَ‌ الْمُسْتَعَانُ‌ وَ اِلَيْكَ‌ الْمُشْتَكَي‌ وَ عَلَيْكَ‌ الْمُعَوَّلُ‌ فِي‌ الشِّدَةِ‌ وَ الرَّخَاءُ اَللَّهُمَّ‌ صَلِّ‌ عَلَي‌ مُحَمَّدٍ وَ آلِ‌ مُحَمَّدً اُولِي‌ الْاَمْرِ الَّذِينَ‌ فَرَضْتَ‌ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ‌ وَ عَرَفْتَنَا بِذَلِكَ‌ مَنْزِلَتَهُمْ‌ وَ فَرِّجْ‌ عَنَّا بِحَقِّهِمْ‌ فَرَجًا عَاجِلاً قَرِيبًا كَلَمْحِ‌ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ‌ مِنْ‌ ذَلِكَ‌ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ‌ يَا عَلِيُّ‌ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي‌ فَاِنَّكُمَا كَافِيَانِ‌ وَ انْصُرَانِي‌ فَاِنَّكُمَا نَاصِرَانِ‌ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ‌ الزَّمَانِ‌ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ‌ الزَّمَانِ‌ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ‌ الزَّمَانِ‌ اَلْغَوْثُ‌ اَلْغَوْثُ‌ اَلْغَوْثُ‌ اَدْرِكْنِي‌ اَدْرِكْنِي‌ اَدْرِكْنِي‌ اَلسَّاعَةُ‌ اَلسَّاعَةُ‌ اَلسَّاعَةُ‌ اَلْعَجَلُ‌ اَلْعَجَلُ اَلْعَجَلُ»([15]).

 يا بقية‌الله‌! اين‌ها، اين‌ جمع‌ با يك‌ علاقه‌اي‌ در مقابل‌ نام‌ شريف تو ايستاده‌اند؛ «اَ وَ مِثْلُكَ يَخِيمُ سَائِلًا» آيا مثل شمايي گدا را رد مي‌كنيد از در خانه‌‌تان؟ يا بقية‌الله، ياصاحب الزمان! نيمه شعبان‌مان هم گذشت و شما تشريف نياورديد؟

 

 



[1] قصص/5-6

[2] إسراء/23

[3] أعراف/150

[4] «إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» يس/82

[5] «يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِي الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ»بقره/47 و 122

[6] بقره/49؛ ابراهيم/6

[7] أعراف/71؛ يونس/20 و 102

[8] نحل/89

[9] «اَنَّ الْقَائِمَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ عليه السلام يَبْقِى حَتَّى يَخْرُجَ بِالسَّيْفِ فَيَبِيرُ أَعْدَاءَ اللهِ وَ يُظْهِرُ دِينَ اللهِ»بحار: 52/201، كمال‏الدين: 2/532 «يَخْرُجُ بِالسَّيْفِ كَمَا خَرَجَ رَسُولُ اللهِ صلي الله عليه و آله» الخرائج‏والجرائح: 2/936؛ «اَنَّهُ لَمْ يَمُتْ وَ أَنَّهُ حَيٌّ إِلَى أَنْ يَخْرُجَ بِالسَّيفِ» الفصول‏العشره: 109

[10] أعراف/120-122

[11] صافات/83

[12] صافات/84

[13] «الثقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَى إِبْرَاهِيمَ الْخَلِيلَ كَشَفَ عَنْ بَصَرِهِ فَرَأَى نُوراً إِلَى جَنْبِ الْعَرْشِ فَقَالَ إِلَهِي مَا هَذَا النُّورُ قَالَ يَا إِبْرَاهِيمُ هَذَا نُورُ مُحَمَّدٍ صَفْوَتِي مِنْ خَلْقِي إِلَى أَنْ ذَكَرَ أَنْوَارَ الْأَئِمَّةِ عليهم السلام ثُمَّ قَالَ فَقَالَ إِبْرَاهِيمُ إِنِّي أَرَى أَنْوَاراً قَدْ أَحْدَقُوا بِهِمْ لَا يُحْصِي عَدَدَهُمْ إِلَّا أَنْتَ فَقَالَ يَا إِبْرَاهِيمُ هَذِهِ أَنْوَارُ شِيعَتِهِمْ شِيعَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَبِمَا تُعْرَفُ شِيعَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام قَالَ بِصَلَاةِ إِحْدَى وَ خَمْسِينَ وَ الْجَهْرِ بِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ وَ الْقُنُوتِ قَبْلَ الرُّكُوعِ وَ تَعْفِيرِ الْجَبِينِ وَ التَّخَتُّمِ بِالْيَمِينِ فَقَالَ إِبْرَاهِيمُ اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي مِنْ شِيعَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام قَالَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَدْ جَعَلْتُكَ مِنْهُمْ فَلِهَذَا أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى فِيهِ فِي كِتَابِهِ وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ قَالَ الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَرَ قَدْ رُوِّينَا أَنَّ إِبْرَاهِيمَ لَمَّا أَحَسَّ بِالْمَوْتِ رَوَى هَذَا الْخَبَرَ لِأَصْحَابِهِ وَ سَجَدَ فَقُبِضَ فِي سَجْدَتِهِ» مستدرك‏: 4/398

«عَنْ جَابِرِ الْجُعْفِيّ أَنَّهُ سَأَلَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدِ عليه السلام عَنْ تَفْسِيرِ قَوْلِهِ تعالى وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ فَقَالَ عليه السلام  إِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَى إِبْرَاهِيمَ  كَشَفَ لَهُ بَصَرِهِ  فَنَظَرَ فَرَأَى نُوراً إِلَى جَنْبِ الْعَرْشِ فَقَالَ إِلَهِي مَا هَذَا النُّورُ فَقَالَ هَذَا نُورُ مُحَمَّدٍ صَفْوَتِي مِنْ خَلْقِي وَ رَأَى نُورًا مِنْ جَنْبِهِ فَقَالَ إِلَهي مَا هَذَا النُّورُ فَقَالَ نوُرُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام نَاصِرِ دِينِي وَ رَأَى إِلِى جَنْبِهِمَا ثَلاثَةَ أَنْوَارٍ فَقَالَ إِلَهِي مَا هَذِه الْأَنْوَارُ فَقِيلَ لَهُ هَذَا نُورُ فَاطِمَةَ فَطَمَتْ مُحِبِّيهَا مِنَ النَّارِ وَ نُورُ وُلْدَيْهَا الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ قَالَ إِلَهِي وَ أَرَى تِسْعَةَ أَنْوَارٍ قَدْ أَحْدَقُوا بِهِمْ قِيلَ يَا إِبْرَاهِيمَ هَؤُلاءِ الْأَئِمَةُ مِنْ وُلْدِ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ فَقَالَ إِبْرَاهِيمُ إِلَهِي بِحَقِّ هَؤُلاءِ الْخَمْسَةِ إِلَّا عَرَّفْتَنِي مِنْ التِّسْعَةِ قِيلَ يَا إِبْرَاهِيمُ أَوَّلُهُمْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ ابْنِهِ مُحَمَّدٍ وَ ابْنِهِ جَعْفْرٍ وَ ابْنِهِ مُوسَى وَ ابْنِهِ عَلِيٍّ وَ ابْنِهِ مُحَمَّدٍ وَ ابْنِهِ عَلِيٍّ وَ ابْنِهِ الْحَسَنِ وَ الْحُجَّةِ الْقَائِمِ ابْنِهِ فَقَالَ إِبْرَاهِيمُ  إِلَهِي وَ سَيِّدِي  أَرَى أَنْوَاراً قَدْ أَحْدَقُوا بِهِمْ لَا يُحْصِي عَدَدَهُمْ إِلَّا أَنْتَ فَقِيلَ يَا إِبْرَاهِيمُ هَؤُلاءِ شِيعَتُهِمْ شِيعَةُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ  عليه السلام فَقَالَ إِبْرَاهِيمُ فَبِمَا تُعْرَفُ شِيعَتُهُ  قَالَ  بِصَلَاةِ إِحْدَى وَ خَمْسِينَ وَ الْجَهْرِ بِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ وَ الْقُنُوتِ قَبْلَ الرُّكُوعِ وَ التَّخَتُّمِ بِالْيَمِينِ فَعِنْدَ ذَلِكَ قَالَ إِبْرَاهِيمُ اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي مِنْ شِيعَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ  قَالَ فَأَخْبَرَ اللهُ تَعَالَى فِي كِتَابِهِ فَقَالَ وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ» بحار: 36/151 و تأويل‏الآيات‏الظاهره: 485

[14] «فَالْخُرُوجُ بِالسَّيْفِ يضع سيفه على عاتقه ثمانية اشهر فلا يزال يقتل اعداء رسوله والجبابرة والطواغيث حتى يرضى الله . قيل له : وكيف يعلم إن الله قد رضى ؟ قال : إن الله يلقى في قلبه الرحمة وبينهما هو يقتل يبكى ويقول : ألا يا اهل العالم: ان جدى الحسين قتلوه عطشانا».شجره طوبى: 2/398

[15] مصباح كفعمي: 176

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

۱۵ شعبان ۱۴۱۰قمری – ۲۲ اسفند ۱۳۶۸شمسی – معرفت امام زمان (علیه السلام)

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَي اَشْرَفِ‌ الْاَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِينَ‌ سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا اَبِي الْقَاسِمِ‌ مُحَمَّدٍ وَ عَلَي‌ آلِهِ‌ الطَّيبِينَ‌ الطَّاهِرِينَ‌ لَا سِيَّمَا عَلَي سَيِّدَنَا وَ مَوْلانَا حُجَّةِ‌ ابْنِ‌ الْحَسَنِ‌ رُوحِي وَاَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الْآنِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.

 

«اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بَقِيَّةُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنتُمْ مُؤْمِنِينَ»([1])

 

يك‌ چند دقيقه‌اي‌ كه‌ فرصت‌ هست‌ تا اذان‌ ظهر من‌ از آقايان‌ تقاضا دارم‌ ان‌شاءالله‌ خيلي‌ مجلس‌ را اهميت‌ بدهند‌ و از خانم‌ها هم‌ تقاضامان‌ اين است‌ كه‌ بچه‌هايشان‌ را ساكت‌ كنند، چون‌ شايد امروز از آقا دعوت‌ كنيم‌ تشريف‌ بياورند‌. خانم‌ها خيلي‌ ادب‌ مجلس‌ را حفظ‌ كنند، با هم‌ حرف‌ نزنند ان‌شاءالله‌ اين‌ مجلس‌ ما مجلس‌ جشن‌ معمولي‌ نباشد.

خدا مي‌داند من‌ از ديروز و ديشب‌ كه‌ دوستانمان‌ يا براي‌ اين‌ مجلس‌ يا براي‌ مجلسي‌ كه‌ امشب در كانون‌ بحث‌ و انتقاد خواهيم‌ داشت‌ و جداً از همه تقاضا مي‌كنم‌ براي‌ افتتاح‌ تقريباً حدود هشت‌ سال‌ تعطيلي‌ آن‌جا يعني‌ جلساتش‌ و الا برنامه‌هايش‌ بوده‌، همه‌ مقيد باشند به‌ دوستانشان‌ هم‌ خبر بدهند‌ و تشريف‌ بياورند‌؛ چون‌ از ديروز قرار شد كه‌ اين‌ مجلس‌ باشد‌ و به‌ نام‌ حجةبن‌الحسن‌ يك گوشه‌أي از اين‌ مجالس‌ رسمي‌ به‌ نام‌ آقا باشد. جايي‌ بوده‌ است‌ كه‌ جمعيت‌هايي‌ از بهايي‌ها در آن‌ها در آن‌جا سكونت‌ داشتند. و ان‌شاءالله‌ آقايان امشب تشريف‌ بياورند از ساعت‌ هفت‌ تا نُه‌ اعلام‌ كردند، من‌ خودم‌ دعوت‌ مي‌كنم‌ و اين‌ را هم‌ بدانيد مجلس‌ جشن‌ ما چه‌ اين‌جا چه‌ آن‌جا دعوتي‌ از كسي‌، شخصي‌ نشده‌، نه‌ شخصيت‌ها و نه‌ شخص‌.  هر كس‌ مجلس‌ را مي‌پسندد و معتقد است‌ كه‌ اين‌جا همان جايي‌ است‌ كه‌ نام‌ حضرت‌ بقية‌الله‌ برده‌ مي‌شود، ان‌شاءالله‌ تشريف‌ بياورد و شما آقايان‌ اين‌ مجلسمان‌ يقيناً جزء آن‌هايي‌ هستيد كه‌ به‌ هر حال‌ هر چه‌ بوده‌ آمديد و امشب‌ هم‌ ان‌شاءالله‌ تشريف‌ بياوريد ما يك‌ مقدار از عيدي‌ها را كه‌ بيشتر جنبه‌ي‌ معنوي‌ دارد‌ براي‌ آن‌جا گذاشتيم‌. اين‌جا فقط‌ كتاب‌ ملاقات‌ با امام‌ زمان‌ را دوستان‌ مي‌دهند. و از ديروز و ديشب‌ كه‌ اين‌ مجلس‌ را مخصوصاً كانون‌ را دوستان‌ آماده‌ مي‌كردند خدا مي‌داند‌، خدا را شاهد مي‌گيرم‌ كه‌ يك‌ اخلاصي‌ اين‌ جوان‌ها داشتند، يك‌ حالي‌ داشتند، همه‌شان براي‌ مقدم‌ آقا كار مي‌كنند، همه‌شان براي‌ اين‌ كه‌ ان‌شاءالله‌ يعني‌ خودشان‌ را نشان‌ مي‌دهند. مي‌گويند‌: آقا! ما براي‌ نام‌ تو، براي‌ ميلاد تو، براي‌ سالگرد هزار و صد و پنجاه‌ و پنج‌ سالمين‌ تولد تو. بعضي‌ دوستان‌ هستند من‌ هر وقت‌ از آن‌ها سؤال‌ كردم‌ سال‌ چندم‌ تولد امام‌ زمان است، اين‌ها مثل‌ اين‌ كه‌ ساعت‌ شماري‌ چون‌ مي‌كنند مي‌دانند. همين‌ ديروز از يك‌ نفر سؤال‌ كردم‌ امسال‌ چندمين‌ سال‌ تولد حضرت است؟‌ ديدم‌ فوراً، بدون‌ اين‌ كه‌ به‌ تقويم‌ نگاه‌ كند، سال‌ هزار و صد و پنجاه‌ و پنج‌ سالمين‌ تولد آقا است‌ و ان‌شاءالله‌ در زمان‌ غيبت‌ آن حضرت‌ همين‌ امسال‌ را جشن‌ مي‌گيريم‌ و بقيه‌ را ان‌شاءالله‌ در زمان‌ ظهورش‌ جشن‌ خواهيم‌ گرفت‌.

ان‌شاءالله‌ اميدواريم‌ كه‌ سال‌ آينده‌، نه‌ اين‌ كه‌ تا سال‌ آينده حال‌ صبر كردن‌ داشته‌ باشيم‌ «وَ ضَاقَتِ‌ الْاَرْضُ‌»، «عَظُمَ‌ الْبَلاء»([2]) يك‌ آدمي‌ كه‌ در فراغ‌ دارد‌ مي‌سوزد، اين‌ را يك‌ دقيقه‌ هم‌ نمي‌توانند‌ به او بگويند‌ كه‌ صبر كن‌ «وَ ضَاقَتِ‌ الْاَرْضُ‌».ماها غافليم‌. شايد هم‌ غفلتمان‌ يك‌ مقدار برايمان‌ نعمت‌ باشد‌ ولي‌ خدا مي‌داند اين كساني‌ كه‌ مي‌شناسند‌ حضرت‌ را، يك‌ نفر از دوستان‌ مي‌گفت‌ كه‌ چرا من‌ آقا را نمي‌بينم‌؟ گفتم‌ كه‌ همان‌ بهتر كه‌ نبيني‌. اگر يك‌ دفعه‌ امام‌ زمان‌ را ببيني‌ و خدا دل‌ تو را محكم‌ نگه‌ ندارد‌ و غفلت‌ به تو‌ ندهد‌ به‌ خدا قسم‌! نمي‌تواني‌ يك‌ لحظه‌ زنده‌ باشي‌. حضرت‌ امير المؤمنين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ ايستاده‌ است‌ يك‌ نفر به‌ نام‌ “همّام‌” آمده‌ عرض‌ مي‌كند كه‌ آقا! «صِفْ لِيَ الْمُتَّقِينَ» براي‌ من‌ اهل‌ تقوا را توصيف‌ كن‌. حضرت‌ مي‌فرمايد: «اتَّقِ اللَّهَ وَ أَحْسِنْ» تقوا داشته‌ باشد‌، نيكوكار باش‌، همين‌ برايت‌ كافي‌ است‌. اصرار مي‌كند. حضرت‌ اوصاف‌ متقين‌ را در خطبه‌ي‌ همّام‌ بيان‌ مي‌كند. «فَصَعِقَ هَمَّامٌ صَعْقَةً»([3]) يك‌ وقت‌ يك‌ دادي‌ كشيد اوصاف‌ متقين‌ را شنيد. اوصاف‌ متقيني‌ كه‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ آن عباد الرحماني‌ كه‌ در قرآن‌ فرموده‌ است‌: «الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا»([4]) تا جايي‌ كه‌ مي‌فرمايد: «وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا»([5]). امام‌ زمان‌ رهبر متقين است‌. متقين‌ درجه‌ي‌ اعلاء خاك‌ پاي‌ حجةبن‌ الحسن اند. توصيف‌ اين‌ها را كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ براي‌ همّام‌‌ مي‌فرمايد، همّام‌‌ نمي‌تواند‌ طاقت‌ بيارود‌، «فَصَعِقَ هَمَّامٌ صَعْقَةً» يك‌ دادي‌ مي‌كشد‌ و جانش‌ بيرون‌ مي‌آيد و روي‌ زمين‌ مي‌افتد‌. شما مي‌توانيد امام‌ متقين‌ را ببينيد. امام‌ ديدن‌ و نشناختن‌، امام‌ ديدن‌ و معرفت‌ به‌ كمالات‌ او و مقامات‌ عظيم‌ او و اطلاع به‌ اين‌ كه‌ تمام‌ ماسوي‌الله‌ تحت‌ فرمانش‌ هست‌؛ اين‌ امام‌ را ديدن‌ و زنده‌ ماندن‌ محال است‌. يا بايد انسان‌ معرفت‌ پيدا نكند، او را يك‌ فرد عادي‌ بداند‌ يا بايد خيلي‌ مستعدش‌ كنند، خيلي‌ بسازندش‌ يا اين‌ كه‌ جانش‌ را تقديم‌ مقدم حضرت‌ بقية‌الله‌ بكند كه‌

جان‌ چه‌ باشد‌ كه‌ نثار قدم‌ دوست‌ كنم‌

اين‌ متاعي‌ است‌ كه‌ هر بي‌ سر و پايي‌ دارد

آقاجان،‌ يا صاحب‌ الامر! «اِلَي مَتَي اَحَارُ فِيْكَ يَا مَوْلايَ!»([6]). من‌ امشب‌، امروز نيامدم‌ منبر بروم‌ برايتان‌، نمي‌توانم‌ هم‌ حرف‌ بزنم‌. البته‌ مجلس‌ ما لايق‌ اين‌ كه‌ آقا قدم‌ بگذارند نيست‌. نه‌ آن دل‌ پاك‌ را داريم‌ و نه‌ آن مجلس‌ پاك‌ را.

من‌ بچه‌ بودم‌، شايد شانزده‌ سال‌ اين‌ طورها بيشتر سنم‌ نبود، وقتي‌ به‌ استادم‌ گفتم‌ كه‌ من‌ چرا خدمت‌ آقايم نمي‌رسم‌؟ ايشان‌ فرمود كه‌ تو هنوز بچه‌أي‌. گفتم‌: اگر به‌ لطف‌ آقا باشد به‌ سنگي‌ هم‌ لياقت‌ مي‌دهند، اگر به‌ لياقت‌ ما باشد، سلمان‌ هم‌ لياقت‌ ندارد به‌ خدا قسم‌! سلمان‌، تمام‌ اولياء و انبياء. اين‌ها كجا لياقت‌ دارند، «خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ حَتَّى مَنَّ عَلَيْنَا بِكُمْ»([7]). كجا لياقت‌ داريم‌؟ بلند شد پيشاني‌ من‌ را بوسيد گفت‌: “بارك‌ الله‌”! اين‌ حرف‌ از تو نبود، اين‌ جلمه‌ي‌ خوبي‌ بود گفتي‌، تكاني‌ خورد، گريه‌ي‌ زيادي‌ كرد گفت‌: تو “ان‌شاءالله‌” شايد لايق‌ بشوي‌. يا بقية‌الله‌!. امروز از قول‌ همه‌ي‌ اين‌ جمعيت‌ زن‌ و مرد عرض‌ مي‌كنيم‌ ما لايق‌ نيستيم‌ نه‌ ما اگر يكصد و بيست‌ و چهار هزار پيغمبر، همه‌ معنوياتشان‌ را خلاصه‌ كنند و يك‌ فرد قرار بدهند‌ به‌ خدا قسم‌! ايني كه‌ مي‌گويم‌ روي‌ معرفت‌، روي‌ شناخت‌ و من‌ يك‌ منبري‌ نيستم‌ و من‌ غير از اين‌جا منبر نمي‌روم‌؛ درباره‌ي‌ اين‌ موضوع‌ تحقيقات‌ زيادي‌ كردم‌، ايني كه‌ مي‌گويم‌ روي‌ عقيده‌ مي‌گويم‌، روي‌ تحقيق‌ مي‌گويم‌ كه‌ اگر تمام‌ انبياء و اولياء، تمامشان‌ غير از چهارده‌ معصوم‌، اين‌ها تمامشان‌ را يك‌ جا جمع‌ كنند، يك‌ شخص‌ قرار بدهند‌، اين‌ شخص‌ آيا لايق‌ خدمتگزاري امام‌ زمان‌ باشد‌ نه‌ به‌ خدا!! لياقت‌ ذاتي‌ ندارد‌. تا امروز حضرت‌ عيسي‌ نزديك‌ دو هزار سال است‌ در آسمان‌ خدا منتظرش‌ گذاشته‌ به‌ اين‌ اميد زنده‌ است‌ كه‌ دو ركعت‌ نماز پشت‌ سر امام‌ زمان‌ شما بخواند و اين‌ بزرگترين‌ وعده‌أي‌ است‌ كه‌ به‌ او دادند.

امام‌ صادق‌ شما كه‌ پدر بزرگوار اين‌ آقا است‌ اين‌ دعاي‌ ندبه‌ در كتاب‌ “زاد المعاد” مرحوم‌ مجلسي‌ نقل‌ مي‌كند به‌ سند معتبر از امام‌ صادق‌ نقل‌ شده‌، آن زانوهايش‌ را روز جمعه‌، روز عيد، شايد هم‌ روز نيمه‌ي‌ شعبان‌، شايد هم‌ هر روز توي‌ بغلش‌ مي‌گرفت‌ صدا مي‌زد: اي‌ پسر پيغمبر، اي‌ آقاي‌ همه‌، اي‌ عزيز همه‌! «عَزِيزٌ عَلَيَّ‌ اَنْ اَرَي الْخَلْقَ‌ وَ لاتُرَي‌»([8]) بر من‌ سخت‌ است‌ كه‌ همه‌ را ببينم‌ و تو را نبينم‌.چند نفر از اصحاب‌ رفتند خدمت‌ امام‌ صادق‌ ديدند حضرت‌ نشسته‌ زانوهايش‌ را در بغل‌ گرفته‌ آنچنان‌ گريه‌ مي‌كند كه‌ همه‌ مُتوحّش‌ شدند، چه‌ خبر است‌؟ عرض‌ كردند‌: آقا! خداي‌ نكرده‌ مسأله‌أي‌ پيش‌ آمده‌؟! حضرت‌ فرمود: “در كتاب‌ بزرگي‌ كه‌ از پيغمبر به‌ ما ارث‌ رسيده‌ در آن نگاه‌ مي‌كردم‌، مربوط‌ به‌ زمان‌ غيبت‌ بود، شيعيان‌ ما در زمان‌ غيبت‌ چه‌ مي‌كشند! چقدر دلشان‌ آب‌ مي‌شود در فراق امام‌ زمان‌شان‌! بعد مطالبي‌ فرمود و تمام‌ اصحاب‌ گريه‌ كردند. رو كرد به‌ روح‌ مقدس‌ حجة‌بن‌الحسن خطاب‌ كرد كه‌ أي‌ كاش‌! من‌ زمان‌ ظهور تو را درك‌ مي‌كردم‌ و در تمام‌ عمرم‌ خدمتگزارت‌ بودم‌([9]).

يا بقية‌الله‌! يك شخصي‌ مثل‌ امام‌ صادق‌، مثل‌ ائمه‌ي‌ اطهار، همين‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا كه‌ امروز يقيناً به‌ زيارتش‌ رفتيد و تبريك‌ گفتيد و همين‌ آقا وقتي‌ اسم‌ مقدس‌ حضرت‌ بقية‌الله‌ را مي‌شنيد، دستش‌ را مي‌گذاشت‌ روي‌ سرش‌ بلند مي‌شود مي‌گفت‌: «صَلّي اللهُ عَلَيْكَ‌، صَلّي اللهُ عَلَيْكَ‌، صَلّي اللهُ عَلَيْكَ‌» و بعد اصحاب‌ مي‌پرسيدند: «أَ أَنْتَ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ؟». چون نمي‌دانستند آن وقت‌هاكه‌ آيا صاحب‌ اين‌ امر، صاحب‌ قيام‌ حقيقي‌ كيست‌؟ حضرت‌ مي‌فرمود: من‌؟! من‌ با اين‌ جثه‌، با اين‌ وزن‌ مي‌توانم‌ دنيا را پر از عدل‌ و داد كنم‌. البته‌ منظور حضرت‌ اين‌ بوده‌ كه‌ يعني‌ زمان‌ من‌ ايجاب‌ نمي‌كرد، نمي‌كند([10]).

به‌ هر حال‌، پيغمبر اكرم‌ هر كجا كه‌ مي‌ايستاد، من‌ دو سه‌ شب‌ قبل‌ يك‌ مطلبي‌ را در يك‌ مجلسي‌ كه‌ دوستان‌ بودند، همين‌ طور كه‌ نشسته‌ دور هم‌ برايشان‌ مي‌گفتم‌، اين‌هايي‌ كه‌ عرض‌ مي‌كنم‌ مورد اتفاق‌ سني‌ و شيعه‌ است‌، برويد خدا را شكر كنيد كه‌ دستتان‌ به‌ دامن‌ علي‌ و فرزندانش‌ هست‌. اهل‌ سنت‌ با اين‌ كه‌ از ضروريات‌ مذهب‌شان‌ اين‌ است‌ كه‌ حضرت‌ مهدي‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ و روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء حقيقت‌ دارد‌، اكثراً عوام‌شان‌ اطلاعي‌ ندارند. ولي‌ با اين‌ سلسله‌ مطلبي‌ كه‌ عرض‌ مي‌كنم‌ تمام‌ علماي‌ اهل‌ سنت‌ و تمام‌ شيعه‌ متفق‌اند؛ يعني‌ يك‌ مسلمان‌ نمي‌تواند‌ غير از اين‌ كه‌ من‌ عرض‌ مي‌كنم‌ معتقد باشد‌. ايني‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ در پانصد روايت‌، بيشتر، فرمود: «خُلَفَائِي مِنْ بَعْدِي اِثْنَا عَشَرَ». خلفاي‌ من‌ بعد از من‌ دوازده‌ نفرند. «كُلُّهُمْ مِنْ‌ قُرَيْشَ‌، كُلُّهُمْ‌ مِنْ‌ بَنِي‌ هَاشِمِ‌»، دوازده‌ نفرند همه‌شان از قريش‌اند، همه‌شان از بني‌‌هاشم‌اند همان‌ طور نشاني‌ مي‌دهد‌. اول‌ آن‌ها علي‌ بن‌ ابيطالب است‌، «ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَيْنُ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ، ثُمَّ  جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ، ثُمَّ الْحُجَّةُ الْمَهْدِيُّ‌ الْاَمْرُ». و بعد فرمود: اين‌ پسر آخري‌ اين‌ غيبتش‌ به‌ قدري‌ طولاني‌ مي‌شود كه‌ دوستانش‌ هم‌ فراموشش‌ مي‌كنند. ([11])

ماها هر چه‌ امروز گريه‌ بكنيم‌، همه‌ روز هم‌ كه‌ گريه‌ بكنيم‌ باز هم‌ فراموشش‌ كرديم‌. به‌ خدا قسم‌! باز هم‌ فراموشش‌ كرديم‌. مي‌شود مگر؟! مي‌شود مگر يك‌ همچين‌ گوهر گرانبهاي‌ پر ارزشي‌، تازه‌ آن‌هايي‌ كه‌ مي‌خواهند‌ امام‌ زمان‌ صلوات‌ الله‌ عليه‌ را ياد‌ كنند، يادم است‌ يك‌ وقتي‌ توي‌ ماشين‌ اتوبوس‌ داشتيم‌ با مرحوم‌ استادمان‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ مي‌رفتيم‌ تهران‌ با اين‌ كه‌ خيلي‌ مرد خليلي‌ بود، خيلي‌ مهربان‌، خليل؛ يك‌ نفر گفت‌: “براي‌ سلامتي‌ امام‌ زمان‌ صلوات‌ ختم‌ كنيد”. شما هم‌ صلوات‌ بفرستيد، ايشان‌ خيلي‌ خوشحال‌ شد، الحمد الله‌ تو اين‌ ماشين‌، بعد گفت‌: “براي‌ سلامتي‌ خودتان‌ هم‌”، ايشان‌ ديدم‌ يك‌ خرده‌ اخم‌هاش‌ رفت‌ توي‌ هم‌، “براي‌ سلامتي‌ راننده‌” ناراحت‌ شد. اين‌ بنده‌ي‌ خدا مي‌خواست‌ رشوه‌ بدهد‌ به‌ كمك‌ راننده‌، گفت‌: “براي‌ شاگرد شوفر هم‌ صلوات‌ بفرستيد، براي‌ سلامتي‌ ماشين‌” و ايشان‌ بلند شد! – خدا مي‌داند‌ – نزديك‌ بود اين‌ را بكشتش‌. تو اسم‌ آقاي‌ من‌ را با اسم‌ راننده‌ و با اسم‌ ماشين‌ و شاگرد شوفر رديف‌ كردي‌؟ تو چه‌ مي‌گويي‌؟ گفت‌: من‌ آقا نفهميدم‌، نمي‌دانستم‌.

خاك‌ بر سر ماها، من‌ آخوند! همه‌ را دعا مي‌كنيم‌ وقتي‌ مي‌خواهيم‌ بلند شويم‌، مردم‌ بلند شويد برويم‌ مي‌گوييم‌: «وَ عَجِّلْ‌ فِي‌ فَرَجِ‌ مَوْلَانَا»، آن وقت‌ تو مجلسمان‌ هم‌ مي‌خواهد بيايد! بعضي‌ها هم‌ كه‌ اصلاً يادشان‌ مي‌رود‌ از امام‌ زمان‌. آن وقت‌ مي‌گويند:‌ ما منتظريم آقا تشريف‌ بياورد‌ اين‌جا، جا هم معلوم نيست به او بدهيم، بله‌.

من‌ به‌ يك‌ منبري‌ گفتم‌: آقا! شما اسم‌ امام‌ زمان‌ صلوات‌ الله‌ عليه‌ را نبرديد. گفت‌: “فراموش‌ كردم”. گفتم‌: “عذر بدتر از گناه‌ همين است”، فراموش‌ كردم‌! ماها خيلي‌ فراموش‌ كرديم‌ امام‌ زمان‌ را. نانش‌ را مي‌خوريم‌، نه‌ اين‌ كه‌ فكر كنيد ماها نانش‌ را مي‌خوريم‌، همه‌مان‌ «نَزِيْلُكَ حَيْثُ مَا اتَّجَهَتْ رِكابي»([12]) ما بر تو وارد مي‌شويم‌ يابن‌ الحسن‌؛ يا حجةالله‌. از اين‌ كلمه‌، يابن‌ الحسن‌ هم‌ حالا زبانم‌ آمد من‌ خيلي‌ كيف‌ نمي‌كنم‌. اين‌ آقا بزرگتر از اين‌ها است‌. ياحجةالله‌! يا بقية‌الله‌! آقاجان‌! روح‌ من‌ فدايت‌. ما در هر لحظه‌ بايد به‌ ياد شما باشيم‌. فراموشت‌ مي‌كنيم‌!

آن‌قدر آقا غريب‌ باشد كه‌ بفرمايد به‌ آن شخص‌ كه‌ اگر به‌ قدري‌ كه‌ مالتان را گم مي‌كنيد، دنبالش‌ مي‌گرديم‌، زبانم‌ لال‌ آقاجان‌! چه‌ كنيم‌ آقا معرفت‌ نداريم‌. نمي‌فهميم مگر امام‌ زمان‌ رديف‌ كسي‌ واقع‌ مي‌شود؟ شوفر و شاگرد شوفرر و ماشين و …، غيرت‌ انسان‌ بايد داشته‌ باشد‌.

“نيست‌ در لوح‌ دلم‌ جز الف‌ قامت‌ دوست‌

اين‌ جور بايد بگويد،

چه‌ كنم‌ حرف‌ ديگر ياد نداد‌ استادم‌.”

عاشق‌ حضرت‌ مي‌دانيد كيست‌؟ سيدبن‌طاووس‌. آن‌ها هم‌ لياقت‌ نداشتند ولي‌ خوب‌ يك‌ خرده‌اي‌ زمينه‌اش‌ را آماده‌ كردند‌ حضرت‌ اظهار لطف‌ كردند‌. سيد بحر العلوم‌ سلام‌ الله‌ عليه‌. وقتي وارد حرم‌ عسكريين‌ مي‌شود، مي‌بيند‌ آقا آن‌جا هستند. وارد حرم‌ حضرت‌ امير مي‌شود مي‌بيند‌ آقا نشسته‌اند‌ بالا سر دارند‌ قرآن‌ مي‌خوانند، مي‌گويد:‌

“چه‌ خوش‌ است صوت‌ قرآن‌ ز تو‌ دلربا شنيدن‌

به‌ رخت‌ نظاره‌ كردن‌ سخن‌ خدا شنيدن”

در بين‌ نماز، نمازش‌، امام‌ عصر است؛ در بين‌ نماز جمعيت‌ دارند‌ پشت‌ سرش‌ نماز مي‌خوانند‌ ديدند‌ آقا در موقعي‌ كه‌ مي‌خواهد بلند شود‌ بايستد‌ همين‌جور متوقف‌، مات‌ و حيران‌ به‌ دم‌ در نگاه‌ مي‌كند. جمعيت‌ هم‌ همين‌‌جور ماندند‌ چرا ايشان‌ اين‌طور، بعد از نماز يكي‌ از خصيصين‌ سؤال‌ كرد: آقا! چي‌ شد؟! گفت‌: ديدم‌ آقا از در حرم‌ وارد شدند، من‌ مبهوت‌ جمالش‌ شدم‌. در آن دسته‌ي‌ تويرج‌ ديدم‌ يك‌ مرجع‌ تقليد، خوب‌ شما مراجع‌ تقليد را ديديد، با اصحابشان‌ با علماء دارند‌ حركت‌ مي‌كنند، يك‌ مرجع‌ تقليد دارد‌ مي‌آيد به‌ طرف‌ كربلا. يك‌ دفعه‌ ديدند‌ عبا را انداخت‌، قبا را كند، عمامه‌ را گذاشت‌ كنار و لخت‌ شد، رفت‌ به‌ تو هيأت‌ سينه‌ زني‌، يك‌ مشت‌ مردم‌ دهاتي‌ دارند‌ سينه‌ مي‌زنند،‌ همين‌جا هم‌ شروع‌ كرد. خيلي‌ تعجب‌ كردند! بعد عرض‌ كردند:‌ آقا! شما چرا اين‌طور؟ فرمود: ديدم‌ حجة‌بن‌الحسن دارد‌ با اين‌ها سينه‌ مي‌زند‌، من‌ هم‌ رفتم‌. ما اين‌ جوري‌ بايد باشيم‌. مبهوت‌ جمال‌ آقا بود. اين‌ها لياقت‌ دارند‌. آن‌وقت‌ به‌ آن‌جا مي‌رسد‌ سيد بحر العلوم‌ مي‌گويد‌، نشسته‌ بود سرش‌ پايين‌ بود، من‌ هم‌ پهلويش‌ نشسته‌ بودم‌ – يكي‌ از شاگردان‌ نزديكش‌ – يك‌ نفر از آن دور سؤال‌ كرد كه‌ در زمان‌ غيبت‌ كبري‌ مي‌شود خدمت‌ امام‌ زمان‌ رسيد. به او جواب‌ نداد. چون‌ آدم‌ اين‌قدر نادان‌ و احمق‌ باشد‌ كه‌ حالا تازه‌ سؤال‌ مي‌كند كه‌ مي‌شود رسيد، يا نمي‌شود رسيد؟! كه‌ اين‌ نمودارِ به‌ اصطلاح‌ شك‌ و ترديد در اصل‌ وجود حضرت است‌ به‌ نظر من‌. آيا مي‌شود خدمت‌ امام‌ زمان‌ رسيد؟!

سيد بحرالعلوم‌ به‌ او جواب‌ نفرمود. ايشان‌ مي‌گويد:‌ آهسته‌ گفت‌ كه‌ چطور نمي‌شود خدمتش‌ رسيد كه‌ مكرر من‌ را در بغل‌ گرفته‌ و به خود فشرده،

“چو‌ شو گيرم خيالت‌ را در آغوش‌”

اين‌ شعري‌ را كه‌ يكي از دوستان‌ خواندند‌.

خدا رحمت‌ كند – استاد ما، من‌ گوش‌ مي‌دادم‌ ببينم‌، چون‌ دقيق‌ بودم‌ با او كار كنم‌ همراهش‌ باشم‌ ياد بگيرم‌ هر چه‌ را كه‌ عمل‌ مي‌كند. دعاي‌ معمولي‌ را مي‌خواندند. آقا جان‌ بعد مي‌ديدم‌ يك‌ طوري‌ كه‌ دست‌ آقا را گرفته‌ و همين‌ طور مي‌بوسد‌ و اظهار علاقه‌ مي‌كند و واقعاً اين‌ طور بود. سحر من‌ را بيدار مي‌كرد مي‌گفت‌: فلاني‌ پاشو براي نماز شبي‌ مثلاً نماز صبحي‌. آن اطاق‌ را يك‌ بوي‌ عجيبي‌ پر كرده‌ بود كه‌ به‌ خدا قسم‌! عطر معمولي‌ نبود. ماها كجاايم‌. وقتي‌ شب‌ مي‌خوابيد اين‌ دستش‌ را – رو به‌ قلبه‌ مي‌خوابيد – اين‌ دستش‌ را اين‌ جوري‌ مي‌گذاشت‌. مي‌گفتم‌: آقا! چرا اين‌جوري‌ كردي‌؟ مي‌گفت‌ كه‌ من‌ مثل‌ اين‌ گداهايي‌ كه‌ كنار كوچه‌ افتاد‌ه‌اند تمام‌ بدنشان‌ فلج است‌ سر راه‌ مردم‌ دستش‌ را كشيده‌ كه‌ شايد يك‌ چيزي‌ بياندازند‌ كف‌ دستش‌. اين‌جور مردم‌ ارتباط‌ برقرار مي‌كردند. در هندوستان‌ من‌ كساني‌ را ديدم‌ كه‌ پايشان‌ را طرف‌ مشهد دراز نمي‌كردند مي‌گفتند: طرف‌ حضرت‌ رضا صلوات‌ الله‌ عليه‌ مي‌شود.

خدايا! امروز مي‌دانيد چي‌ عيدي‌ بخواهيد؟ نمي‌گويم‌: فرج‌ آقا را، بايد آن را بخواهيم‌ عيدي‌، ولي‌ خيلي‌ زياد است‌. همه‌مان‌ ممكن است آمادگي‌ نداشته‌ باشيم‌. ملاقات‌ آقا را؟ نه‌ معلوم‌ نيست‌ همه‌مان‌ آمادگي‌، با اين‌ حرف‌هايي‌ كه‌ زدم‌ شايد لياقتش‌، من‌ كه‌ خودم‌ لياقتش‌ را هم‌ ندارم‌ اصلاً يك‌ سر سوزن‌ هم‌. من‌ يك‌ وقتي‌ براي‌ يك‌ كسي‌ مثال‌ زدم‌، گفتم‌ اگر شما به‌ يك‌ شخصيت‌ بزرگ‌ بگوييد كه‌، به‌ يك شخصيت‌ بزرگ‌ بگوييد كه‌ آقا! بيا تو سوراخ‌ ما، در آن لانه‌ي‌ من‌ آن‌جا با من يك‌ چند دقيقه‌ بنشين‌، اين‌ توقع‌ ما از امام‌ زمان‌ كه‌ بيايد تو اين‌ اطاق‌ ما اين‌ اندازه است‌، اين است‌. چون شما فكر مي‌كنيد كه‌ ما در مقابل‌ امام‌ عصر ارواحنافداه اهميت‌مان‌ بيشتر از يك‌ مورچه‌ است‌ در مقابل‌ سليمان‌، به‌ خدا قسم‌! نه‌.

اين‌ها را ما نمي‌خواهيم‌؛ يعني‌ نه‌ اين‌ كه‌ نمي‌خواهيم‌. لطف‌ آقا همه‌ چيز را التضاء كرده‌. توي اين‌ سلول‌، زندان‌، آن هم‌ نه‌ توي‌ اجتماع‌. حضرت‌ عسگري‌ فرمود: در بيابان‌ها پسرم‌ زندگي‌ بكن‌، در توي‌ مردم‌ زياد پيدا نشو، پيدات‌ نشود‌. يازده‌ نفرمان‌ -به‌ تعبير من‌ – يازده‌ نفرمان‌ را كشتند، بعضي‌هايشان‌ را به‌ سن‌ جواني‌، بيست‌ و پنج‌ ساله‌، كشتند؛ شما آخرين‌ فردي‌ هستيد كه‌ بايد باشيد توي‌ مردم‌، زياد ظاهر نشو. مردم‌ تا لياقت‌ پيدا نكردند‌ در بين‌ اين‌ها نباش‌. ما اين‌ لياقت‌ را نداريم‌. ولي‌ يك‌ خواهش‌ دارم‌ از آقايان. از امروز اين‌ عيديتان‌ باشد‌، لااقل‌ روزي‌ يك‌ نيم‌ ساعتي‌ با امام زمان‌تان حرف‌ بزنيد. به‌ خدا قسم‌! همه‌ جا هست‌. رو به‌ قبله‌ بنشينيد زيارت‌ آل‌ ياسين‌ را ـ شايد ده‌ دقيقه‌ طول‌ مي‌كشد‌ ـ‌ بخوانيد بعد هم‌ بگوييد: آقاجان‌! پايم‌ درد مي‌كند، آقاجان‌! كم‌ پولم‌، خانه‌ ندارم‌ هر چه‌ بيشتر با حضرت‌ روابطتان‌ را برقرار كنيد ارتباطتان‌ بيشتر مي‌شود. يك‌ روز هم‌ مي‌شود آقا تشريف‌ مي‌آورند‌ مي‌گويند‌ كه‌ عزيزم‌! “من هم شما را دوست دارم”. اين‌ كه‌ مي‌گويم‌ اتفاق‌ افتاده‌. يكي‌ از دوستان‌ مي‌گفت‌: يك‌ سال‌ من‌ هر روز صبح‌ گفتم‌ آقاجان‌! قربانت‌ بروم‌، فقط‌ همين‌ يك‌ جمله‌ را مي‌گفتم‌ هر روز مي‌گفتم، يك روز ديدم در اطاقم‌ تنها نشستم‌ يك‌ كسي‌ دست‌ به‌ سر مي‌كشيد. گفتند: “من‌ هم‌ تو را دوست‌ دارم‌”. من‌ به‌ او گفتم‌: آقا روز اول‌ اين‌ حرف‌ را به‌ تو زده‌ بلكه‌ دوستت‌ داشته‌ كه‌ آمدي‌ و نشستي و رو به‌ قبله‌ اظهار ارادت‌ كردي‌ ولي‌ خوب‌ انسان است‌ طاقت‌ ندارد‌. مي‌گويد:‌ همان‌ جا كه‌ برگشتم‌ ديدم‌ آقا بالا سرم‌ ايستاده‌ نزديك‌ بود قالب‌ تهي‌ كنم‌. بله اين‌جور است.

خدا رحمت‌ كند – مرحوم‌ يكي‌ از علماي‌ بزرگ‌ قم‌ به‌ نام‌ ميرزا تقي‌ زرگري‌ كه‌ من‌ در اين كتاب‌ پرواز روح‌ اسمش‌ را نوشتم‌ ايشان‌ مي‌فرمودند‌ ـ به‌ خود من‌ اين‌ قضيه‌ را نقل‌ مي‌كردند ـ ما تو جريانش‌ بوديم‌ منتهي‌ قضيه‌ را بعد پرسيدم‌. سابق‌ بر اين‌، راه‌ مسجد جمكران‌ تا قم‌ خيلي‌ فاصله‌ بود؛ يعني‌ شهر كوچك‌ بود، يك‌ آسيايي‌ بود در آن‌جا. رفقا صبح‌ جمعه‌ آن‌جا جمع‌ مي‌شدند كه‌ دسته‌ جمعي‌ بروند‌ جمكران‌ پياده‌. صبحانه‌ را در همان‌ كنار آن آسياب‌ يك‌ آبي‌ بود و چند تا درختي‌ بود و آن‌جا صبحانه‌ را مي‌خوردند و بعد مي‌رفتند براي‌ مسجد جمكران‌. خوب‌ تو راه‌ هم‌ با هم‌ صحبت‌ مي‌كردند همه‌ اهل‌ معنا بودند صحبت‌هايشان‌ غيبت‌ و اين‌ها نبود، چون‌ اگر غيبت‌ مي‌كردند‌ حضرت‌ بقية‌الله‌ آن‌ها راهشان‌ نمي‌داد به‌ مسجد جمكران‌. اگر دروغ‌ مي‌گفتند، امام‌ زمان‌ آن‌ها را راه‌ نمي‌داد. چرا پايشان‌ را روي‌ خاك‌ و گل‌ مي‌گذاشتند توي‌ آن مسجد هم‌ مي‌رفتند ولي‌ راهشان‌ نمي‌داد. مي‌فهميد چه‌ مي‌گويم‌. اگر معصيت‌هاي‌ ديگر را مي‌كردند حضرت‌ راهشان‌ نمي‌داد. آن‌جا فقط‌ قلب‌ پاك‌ پذيرفته‌ است‌. در عين‌ حال‌ مرحوم‌ آميرزا تقي‌ مي‌گفت‌ كه‌ من‌ زودتر آن روز رفته‌ بودم‌ سر آسياب‌ تا جمع‌ بشويم‌ يك‌ قدري‌ ماندم‌ ديدم‌ حالم‌ خيلي‌ خوش است. يك‌ وقت‌هايي‌ حال‌ خوشي‌ داريد، توجهتان‌ زياد است‌ قدر بدانيد ممكن است‌ كه‌ ايشان‌ بودند باشيد. خيلي‌ حال‌ خوشي‌ دارند رفقا درست است‌ رفقاي‌ خوبي‌ هستند، نخبه‌ هستند، امام‌ زماني‌ هستند ولي‌ ممكن است‌ من‌ را از اين‌ حال‌ بياندازند. گفتم‌: خودم‌ مي‌روم‌. شروع‌ كردم‌ به‌ رفتن‌، آنچنان‌ حال‌ توجه‌ عجيبي‌ داشتم‌ كه‌ نتوانستم‌ در راه‌ متوجه‌ ديگران بشوم‌. گاهي‌ هم‌ از دور مي‌ديدم‌ بعضي‌ها كه‌ شب‌ جمعه‌ آن‌جا بودند‌ يا دارند‌ به‌ طرف‌ قم‌ برمي‌گردند‌ من‌ خودم‌ را يك‌ خرده‌ كنار مي‌كشيدم‌ كه‌ اين‌ها با‌ من‌ برخورد نكنند ما را معطل‌ به‌ حرف‌ زدن‌ نكنند. آمدم‌، آمد، آمدم‌ وارد مسجد جمكران‌ شدم‌، ديدم‌ كسي‌ هم‌ نيست‌ توي‌ مسجد، خلوت‌، ايستادم‌ در مقابل‌ محراب‌. يك‌ محرابي‌ حالا نمي‌دانم‌ خراب‌ كردند‌، نكردند‌، آن‌جا هست‌ كه‌ جايي‌ بوده‌ كه‌ حضرت‌، “حسن‌ مثله‌” گفت‌ كه‌ من‌ ديدم‌ حضرت‌ در اين‌جا نشسته‌، حضرت‌ در همان‌جا است‌، جايي‌ بوده‌ كه‌ خودشان‌ در آن‌جا نشسته‌ بودند‌ روي‌ تخت‌. مي‌گويد:‌ آن‌جا ايستادم‌ اشعاري‌ را براي‌ حضرت‌ مي‌خواندم‌:

با خداجويان‌ بي‌حاصل‌ مها تا كي‌ نشينم‌

باش‌ يك‌ ساعت‌ خدا را تا خدا را با تو بينم‌

گاه‌ گاهي‌ با نگاهي‌ گر نوازي‌ جور نبود

مستحقّم‌ زآنكه‌ صاحب‌ خرمني‌ من‌ خوشه‌چينم‌

اين‌ اشعار را مي‌خواندم‌ و اشك‌ مي‌ريختم. رسيدم‌ به‌ يك‌ مطلبي كه‌ عنوان‌ سؤال‌ داشت‌، گفتم‌: آقا! آيا اين‌طور است‌. ديدم‌ صدايي‌ از طرف‌ محراب‌ آمد كه‌ “بله‌ اين‌طور است‌”، مي‌افتد‌ غش‌ مي‌كند، با شنيدن‌ صدا. گاهي‌ انسان‌ آمادگي‌ ندارد. افتادم‌ غش‌ كردم‌ ديگر‌ نفهميدم‌ چه‌ شد. رفقايش‌ مي‌رسند‌ سر آسياب‌ بعد كه‌ مي‌آيند‌ يكي‌ دو نفر از طلابي‌ كه‌ از طرف‌ مسجد مي‌آمدند طرف‌ شهر وقتي‌ مي‌رسند آن‌ها مي‌رسند به‌ آن‌ افراد، از آن‌ها سؤال‌ مي‌كنند شما ميرزا تقي‌ را نديد؟ چون‌ خيلي‌ دير شده‌ و ايشان‌ هنوز نيامده‌. گفتند: چرا، با يك‌ آقايي‌ داشت‌ مي‌رفت‌. آنچنان‌ هم‌ گرم‌ صحبت‌ با اين‌ آقا بود كه‌ با ما اصلاً احوال‌ پرسي‌ نكرد. يكي‌شان‌ گفته‌ بود: حتي‌ من‌ سلامش‌ كردم‌ آن آقا جواب‌ داد‌ ولي‌ خود ميرزا تقي‌ رويش‌ به‌ آن آقا بود و جواب‌ من‌ را نداد. اين‌ها فهميدند كه‌ رفته‌، آميرزا تقي‌ رفته‌، آمدن‌ به‌ نفر دوم‌، نفر سوم‌، نفر چهارم‌ به‌ هر كي‌ رسيدند‌ همين‌ برنامه‌ بود، آميرزا تقي‌ داشت‌ مي‌رفت‌ با يك‌ آقايي‌ داشت‌ مي‌رفت‌ منتهي‌ به‌ كسي‌ توجه‌ نمي‌كرد، با آن‌ آقا گرم‌ صحبت‌ بود. همين‌جور آمدند، آمدند تا ظاهراً آقا همراهش‌ بودند‌ ولي‌ نمي‌شود كه‌ اين‌ جمعيت‌ در اين‌ راه‌ هيچ‌ كدام‌، البته‌ نشناخته‌ بودند اين‌ها، همه‌ دروغ‌ بگويند، بگويند:آميرزا تقي‌ تنها باشد‌ و اين‌ها بگويند‌: با يك‌ كسي‌ بود. وقتي‌ كه‌ مي‌رسد‌ در مسجد آن‌جا فقط‌ آقا يك‌ جمله‌ را مي‌فرمايند كه‌ بله‌ اين‌طور است‌، مي‌افتد‌ غش‌ مي‌كند. وقتي‌ به‌ هوشش‌ مي‌آورند‌، آقا اين‌ آقايي‌ كه‌ همراهت‌ بود پس‌ چه‌ شد؟ پس‌ چرا اين‌ آقا به‌ تو رسيدگي‌ نكرد؟ چرا تو اين‌ جا تنها هستي‌ آن آقا چه‌ شد؟ وقتي‌ يك‌ قدري‌ برايش‌ گفتند: خصوصيات‌ اين‌ها را ايشان‌ باز دو مرتبه‌ داد زد عجب! در طول‌ راه‌ يك‌ ساعت‌ آقا با من‌ بوده‌ و من‌ متوجه‌ نبودم‌.

يك‌ وقتي‌ حال‌ خوشي‌ داريد، حال‌ توجهي‌ داريد بدانيد روي يك‌ ملاحظات است‌ كه‌ آقا خودشان‌ را به‌ شما نشان‌ نمي‌دهند والا هستند و قدر بدانيد.

يا بقية‌الله‌! نزديك‌ اذان‌ ظهر است‌ ما يكي‌ از كارهايي‌ كه‌ بايد حتماً اين‌ است‌ كه‌ مقيد باشيم‌ به‌ دستوراتشان‌ عمل‌ كنيم‌. مطيعشان‌ باشيم‌. حتي‌ نمازمان‌ را گفتند‌ اول‌ وقت‌ بخوانيم‌، بخوانيم‌.

همه‌ي‌ كارهاي‌مان‌ طبق‌ دستور حضرت‌ بقية‌اللهارواحنافداه باشد. امام‌ نمي‌شود مشغول‌ كاري‌ باشد و مأمونش‌ مشغول‌ كار ديگر‌ي‌ باشد. شما توي‌ يك‌ مسجدي‌ وارد مي‌شويد ببينيد كه‌ يك‌ امام‌ جماعت‌ آن‌جا دارد نماز مي‌خواند‌، ايستاده‌ مثلاً يك‌ نفر هم‌ اين‌جا در سجده‌ است‌. شما احتمال‌ مي‌دهيد كه‌ اين‌ها به‌ هم‌ اقتداء كرده‌ باشند.

اگر ماها اعمالمان‌ با اين‌ صراط‌ مستقيم‌ تطبيق‌ نكند، صد در صد، صد در صد بايد تطبيق بكند. صد در صد. امام زمان‌مان بود همين‌طور بود كه‌ من‌ هستم‌. البته‌ توجهي‌ كه‌ امام‌ زمان‌ در نماز دارد‌ ما نمي‌توانيم‌ داشته‌ باشيم‌. ولي‌ مي‌توانيم‌ نمازهاي‌مان‌ را اول‌ وقت‌ بخوانيم‌. مي‌توانيم‌ مقيد باشيم‌ كه‌ گناه‌ نكنيم‌. گناهان‌ درشت‌ را. امام‌ زمان‌ ترك‌ اولي هم انجام‌ نمي‌دهد‌ ما اقلاً گناه‌ نكنيم‌. اين‌ها را كه‌ مي‌توانيم‌. خيلي‌ بايد “ان‌شاءالله‌” از امروز مواظب‌ باشيد.

يك‌ نفر نقل‌ مي‌كرد، مي‌گفت‌ كه‌ من‌ سواد نداشتم‌. واقعاً خوشا به‌ حال‌ آن‌هايي‌ كه‌ سواد قلب‌ ندارند! يعني‌ دلشان‌ را سياهي‌ نگرفته‌. ما به‌ اين‌ يك‌ شخصي‌ برخورد كردم‌ گفتم‌: شما اهل‌ كجاييد؟ گفت‌ من‌؟! گفتم‌: مال‌ كجاييد؟ و به‌ لهجه مشهدي‌ بود. من‌ مال‌ نيستم‌. گفتم‌: اهل‌ كجاييد؟ گفت‌: من‌ اگر اهل‌ بودم‌ اين‌جوري‌ نبودم‌، بهتر از اين‌ بودم‌. بعد از او‌ پرسيدم‌ كه‌ شما سواد داريد؟ گفت‌ كه‌ من‌ سال‌ها زحمت‌ كشيدم‌ كه‌ سواد نداشته‌ باشم‌. اين‌ حرف‌ خيلي‌ عجيب‌ بود براي‌ من‌. بعد ديد من‌ – آن وقت‌ها بچه‌ بودم‌ – يك‌ بچه‌ي‌ خوبي‌ هستم‌ به‌ قول‌ او؛ يعني‌ همچين مات ماندم كه اين چه دارد مي‌گويد؟! نشاند من‌ را. از يكي‌ يكي از اين‌ حرف‌هايش‌ را براي‌ من‌ توضيح‌ داد و من‌ را مريد خودش‌ كرد. و ما در خدمتش‌ يكي‌ دو سال‌ بوديم‌. يك‌ مرد بزرگواري‌ بود ولي‌ خيلي‌ لباس‌ ژوليده‌اي‌ داشت‌ و از همين‌ جا شروع‌ شد مطلب‌. آقا تو مال‌ كجايي‌؟ گفت‌: من‌ مال‌ نيستم‌، اين‌ را خودم‌ فهميدم‌ كه‌ بد حرفي است‌. خوب‌ مال‌ بد است‌. گفتم‌: اهل‌ كجايي‌؟ گفت‌: اهل‌ نيستم‌، اگر اهل‌ بودم‌ كه‌ به‌ اين‌ بدي‌ نبودم‌. آدم‌ خوبي بودم‌. مي‌گويند‌: بچه‌ها اهل‌ نيستند‌. بعد راجع‌ به‌ اين‌ مطلب‌ كه‌ من‌ سواد ندارم‌. زحمت‌ها كشيده‌ام‌ كه‌ سواد نداشته‌ باشم‌. اين‌ علم‌ و دانش‌ و اين‌ها اگر كبر و غرور بياورد‌ خداي‌ نكرده‌ براي‌ ما. اگر عنوان‌ آيت‌ الله‌ و دكتر و مهندس‌ و نمي‌دانم‌ ليسانس‌ و هر چه‌ كه‌ امروزها هست‌ – ديگر‌ امروزها همه‌ چيز هست‌ – اين‌ها سياهي‌ قلب‌ بياورد، ما را از امام‌ زمان‌ دور بكند؛ زحمت‌ها بايد “ان‌شاءالله‌” بكشيم‌ تا تزكيه‌ي‌ نفس‌ كنيم‌ و اين‌ سياهي‌ها را پاك‌ كنيم‌. همه‌ي‌ ماها بايد خاك‌ پاي‌ امام‌ عصر ارواحنافداه باشيم‌.

يك‌ وقت‌هايي‌ انسان‌ دلش‌ مي‌خواهد كه‌ اين‌ خاكي‌ مي‌بود اين‌ كف‌ پاي‌ حضرت‌ روي‌ آن خاك‌ گذاشته‌ مي‌شد و انسان‌ از همان‌ كف‌ پا «يَا لَيْتَنِي كُنْتُ تُرَابًا»([13])خيلي‌ خوب است‌ انسان‌ بگويد:‌ اي‌ كاش!‌ من‌ خاك‌ بودم‌. انسان‌ خيلي‌ دوست‌ داشت‌ كه‌ از اين‌ ظواهر يك‌ خرده‌اي‌ بيرون‌ مي‌آمد، به‌ يك‌ حقايقي‌ مي‌رسيد، مقام‌ انسانيت‌ را درك‌ مي‌كرد. مي‌فهميد كه‌

“اگر آدمي‌ به‌ چشم‌ است‌ و زبان‌ و حلق‌ و بيني‌

چه‌ ميان‌ نقش‌ ديوار و ميان‌ آدميت‌”

اين‌ همه‌ نقش‌ ديوار است‌. آدم‌ مي‌خواهند، اخلاق‌ مي‌خواهند، انسانيت‌ مي‌خواهند‌، گذشت‌ مي‌خواهند.‌ به‌ من‌ گفته‌: فلان،‌ تا من‌ زنده‌ هستم‌ از او‌ دست‌ نمي‌كشم. الاغ‌ها هم‌ همين‌طورند، حيوانات‌ هم‌ همين‌ طورند. عفو كن‌، گذشت‌ كن‌. صداقت‌ داشته‌ باش‌، نفاق‌ نداشته‌ باش‌، با همه‌ي‌ بندگان‌ خدا مثل‌ برادر باش‌.

وقتي‌ كه‌ اصحاب‌ حجة‌بن‌الحسن ارواحنافداه را توصيف‌ مي‌كنند در آيات‌ قرآن‌، خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد: «صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنيَانٌ مَرْصُوصٌ»([14]). اين‌ها آنچنان‌ به‌ هم‌ چسبيده‌اند از نظر روحي‌، از نظر معنوي‌ كه‌ مثل‌ يك‌ ديوار. ديوار را ديديد؟ مي‌شود گفت: “يك‌ ديوار مثلاً دو تا است‌”. «كَأَنَّهُمْ بُنيَانٌ مَرْصُوصٌ» محكم‌ در مقابل‌ دشمنان‌. من‌ چون‌ گفتم‌ كه‌ نماز را بايد اول‌ وقت‌ بخوانيم‌ الان‌ هم‌ شايد سه‌ چهار دقيقه‌أي‌ بيشتر تا اذان‌ نباشد و حاج‌ آقاي يوسفيان و آقايان هستند و نمي‌شود از آقايان گذشت‌ لذا من‌ براي‌ اين‌ كه‌ ان‌شاءالله‌ به‌ نماز اول‌ وقتمان‌ برسيم‌

ديگر‌ همين‌ جا چند تا دعا مي‌كنم‌ و عرايضم‌ را خاتمه‌ مي‌دهم‌. اين‌ چند تا دعا خيلي‌ مختصر است‌ ولي‌ دلم‌ مي‌خواهد آقايان نتيجه‌ي‌ تمام‌ عرايض است‌. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»([15]).

خدايا! به‌ آبروي‌ حجة‌بن‌الحسن، به‌ جان‌ امام‌ زمان‌، به‌ جان‌ مادرش‌ زهرا، به‌ جان‌ اجدادش‌ و به‌ جان‌ مادر عزيزش‌ كه‌ امروز چشمش‌ به‌ جمال‌ فرزندش‌ روشن‌ شد، قَسَمت‌ مي‌دهيم‌! ما را از ياران‌ خوب‌ امام‌ زمان‌ قرار بده‌

ما را از خدمتگزاران‌ آن حضرت‌ قرار بده‌

پروردگارا! به‌ آبروي‌ امام‌ زمان‌مان‌ قَسَمت‌ مي‌دهيم‌ فرج‌ آقاي‌مان‌ را برسان‌

چشم‌هاي‌مان‌ را به‌ جمالش‌ روشن‌ بفرما

 



[1] هود/86

[2] مصباح كفعمي: 176

[3] «رُوِيَ أَنَّ صَاحِباً لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام يُقَالُ لَهُ هَمَّامٌ كَانَ رَجُلًا عَابِداً فَقَالَ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ صِفْ لِيَ الْمُتَّقِينَ حَتَّى كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِمْ فَتَثَاقَلَ عليه السلام  عَنْ جَوَابِهِ ثُمَّ قَالَ يَا هَمَّامُ اتَّقِ اللَّهَ وَ أَحْسِنْ فَ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ فَلَمْ يَقْنَعْ هَمَّامٌ بِهَذَا الْقَوْل …» نهج‏البلاغه، خطبه:193/303

[4] «وَعِبَادُ الرَّحْمَانِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمْ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا»فرقان/63

[5] «وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا» فرقان/74

[6] بحار:99/108، اقبال الاعمال:298

[7] فقيه: 2/613 زيارة جامعة لجميع الائمة عليهم السلام، تهذيب‏: 6/97، بحار: 99/129

[8] بحار: 99/108، اقبال الاعمال: 298

[9] «لَوْ اَدْرَكْتُهُ‌ لَخَدَمْتُهُ‌ اُيَّامَ‌ حَيَاتِي‌» بحار: 51/148؛ غيبت نعماني: 245

[10] «قُلْتُ لِلرِّضَا عليه السلام أَنْتَ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ فَقَالَ أَنَا صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ وَ لَكِنِّي لَسْتُ بِالَّذِي أَمْلَأَهَا عَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْرًا وَ كَيْفَ أَكُونُ ذَاكَ عَلَى مَا تَرَى مِنْ ضَعْفِ بَدَنِي وَ إِنَّ الْقَائِمَ هُوَ الَّذِي إِذَا خَرَجَ كَانَ فِي سِنِّ الشُّيُوخِ وَ مَنْظَرِ الشَّبَابِ قَوِيًّا فِي بَدَنِهِ حَتَّى لَوْ مَدَّ يَدَهُ إلِىَ أَعْظَمِ شَجَرَةٍ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ لَقَلْعَهَا وَ لَوْ صَاحَ بَيْنَ الْجِبَالِ لَتَدَكْدَكَتْ صُخُورُهَا يَكُونُ مَعَهُ عَصَا مُوسَى وَ خَاتَمُ سُلَيْمَانَ ذَاكَ الرَّابِعُ مِنْ وُلْدِي يَغِيبُهُ الله فِي سِتْرِهِ مَا شَاءَ الله ثُمَّ يُظْهِرَهُ فَيَمْلَأُ بِهِ الْأَرْضَ قِسْطًا وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْرًا وَ ظُلْمًا» بحار:52/322

[11] «قُلْتُ يَا رَسُولَ اللهِ عَرَفَنَا اللهَ وَ رَسُولَهُ فَمَنْ أُولِي الأَمْرِ الَّذِينَ قَرَنَ اللهُ طَاعَتَهُمْ بِطَاعَتِكَ فَقَالَ عليه و آله السلام هُمْ خُلَفَائِي مِنْ بَعْدِي يَا جَابِرُ وَ أَئِمَّةُ الْهُدَى بَعْدِي أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَيْنُ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْمَعْرُوفُ فِي التَّورَاةِ بِالْبَاقِرِ وَ سَتُدْرِكَهُ يَا جَابِرُ فَإِذَا لَقِيتُهُ فَأقْرَئْهُ مِنِّي السَّلامَ ثُمَّ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ سَمِيُّي وَ كُنِيُّي حُجَّةُ اللهِ فِي أَرْضِهِ وَ بَقِيَّتُه فِي عِبَادِهِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ ذَلِكَ الَّذِي يَفتَحُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى يَدَيْهِ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا وَ ذَلِكَ الَّذِي يَغِيبُ عَنْ شِيعَتِهِ وَ أَوْلِيَائِهِ غَيْبَةً لا يَثْبِتُ فِيهَا عَلَى الْقَوْلِ بِإِمَامَتِهِ إِلَّا مَنْ امْتَحَنَ اللهُ قَلْبَهَ لِلْإِيمَانِ» كشف‏الغمه: 2/509

[12] «نَزِيْلُكَ حَيْثُ مَا اتَّجَهَتْ رِكابي، وَ ضَيْفُكَ حَيْثُ كُنْتُ مِنَ البِلادِي» جمال الاسبوع:39،مفاتيح الجنان:108

[13] نبا/40

[14] صف/4

[15] كافي: 2/583، مستدرك‏: 5/96، بحار: 83/77

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

۳ شعبان ۱۴۱۰ قمری – ۱۰ اسفند ۱۳۶۸ شمسی- معرفت‌ امام،‌ نيكي‌ به‌ والدين‌

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سيما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. «و وصينا الانسان‌ بالوالديه‌ احسانا. حملته‌ امه‌ كرها و وضع‌ كرها. و حمله  و فصاله  ثلاثون‌ شهرا. حتي‌ اذا بلغ‌ شدهوا و اذا بلغ‌ اربعين‌ سنه‌، قال‌ رب‌ اوزعني‌ ان‌ اشكر نعمتك‌ التي‌ انعمت‌ عليّ و علي‌ والديه‌. و ان‌ اعمل‌ صالحا ترضاها».

 اين‌ آية‌ شريفه‌ كه‌ حالا تصادفا تلاوت‌ شد يا توجهي‌ بود كه‌ اين‌ آيه‌ را تلاوت‌ كردند، در احاديث‌ دارد كه‌ دربارة‌ حضرت‌ سيد الشهدا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ نازل‌ شده‌. ترجمة‌ تحت‌ اللفظي‌ آية‌ شريفه‌ اين‌ است‌ كه‌ مي‌فرمايد: «ما به‌ انسان‌ وصيت‌ كرديم‌. كه‌ به‌ والدينش‌ احسان‌ كند. حملته‌ امه‌ كرها و وضعته‌ كرها». در مدت‌ حمل‌ با ناراحتي‌ و فشار و زحمت‌ مادر فرزند را حمل‌ ميكند‌ و وقتي‌ هم‌ كه‌ وضع‌ حمل‌ ميكند با زحمت‌ و ناراحتي‌ و حداقل‌ حمل‌ و فصال‌، يعني‌ از روزي‌ كه‌ حامله‌ مي‌شود زن‌ تا وقتي‌ كه‌ از شير فرزندش‌ را ميگيرد، سي‌ ماه‌ طول‌ مي‌كشد حداقل‌ و الاّ حداكثر حداكثر سي‌ و دو ماه‌. چون‌ دو سال‌ كه‌ بيست‌ و چهار ماه‌ باشد، دوران‌ شيرخوارگي‌ طول‌ مي‌كشد و نه‌ ماه‌ هم‌ كه‌ دوران‌ حاملگي‌ كه‌ مجموعا ميشود سي‌ و سه‌ ماه‌. ولي‌ بعضي‌ از بچه‌ها هستند كه‌ در شش‌ ماهگي‌ متولد مي‌شوند كه‌ در سن‌ شش‌ ماهگي‌ فرزند ميماند‌ و حداقل‌ دوران‌ حمل‌ و شيرخوارگي‌، سي‌ ماه است‌. در اين‌ آية‌ شريفه‌ پروردگار متعال‌ مي‌فرمايد. «و حمله‌ و فصاله‌ ثلاثون‌ شهرا. حتي‌ اذا بلغ‌ اشدّه‌». تا اينكه‌ به‌ حد به‌ اصطلاح‌ استخوان‌ بندي‌ محكمي‌ مي‌رسد. بچة‌ انسان‌ وقتي‌ متولد مي‌شود خيلي‌ ضعيف است‌. شايد در بين‌ حيوانات‌ فرزندي‌ ضعيفتر از فرزند انسان‌ نباشد‌. خود انسان‌ هم‌ همينطور است‌. هر حيواني‌ را شما تصور كنيد وقتي‌ كه‌ وضع‌ حمل‌ ميكند‌ احتياج‌ و نياز زيادي‌ به‌ باصطلاح‌ قابله‌ و طبيب‌ و بيمارستان‌ و و بعد هم‌ به‌ دارو و درمان‌ و اين‌ حرفها ندارد‌. حيوانات‌ چهار پا كه‌ شايد همان روز اول‌ سرپا مي‌ايستند و شير مي‌خورند و حيوانات‌ غير چهارپا هم‌ كه‌ از تخم‌ يا بيرون‌ مي‌آيند يا بهرحال‌ زائيده‌ ميشوند، اينها هم‌ همان روزهاي‌ اول‌ مي‌فهمند كه‌ چه‌ كار بايد بكنند و چطور بايد اداره‌ بشوند. اين‌ انسان است‌ كه‌ خيلي‌ ضعيف است‌. اگر جائي‌ كه‌ يك‌ گاو وضع‌ حمل‌ ميكند‌، يك‌ انسان‌ وضع‌ حمل‌ بكند‌، بچه‌اش‌ درجا ميميرد‌. با همين‌ خصوصيات‌ با همين‌ برنامه‌ها.

 دقت‌ كرديد؟ «حتي‌ اذا بلغ‌ اشدّه‌.» حالا جان‌ گرفته‌ بچه‌. متأسفانه‌ همين‌ انسان‌ ضعيف‌ بيچاره‌ فاذا هي‌ خصيم‌ مبين‌. يك‌ روز سر بلند ميكند‌ با پروردگار در مي‌افتد‌. با خداي‌ به‌ اين‌ مهرباني‌ نافرماني‌ ميكند‌. «و بلغ‌ اربعين‌ سنه‌». به‌ سن‌ چهل‌ سالگي‌ رسيده‌، ديگر  عقلش‌ كامل است‌، چون‌ انسان‌ يك‌ سربالايي‌ در دوران‌ عمر دارد‌، يك‌ سرازيري‌. معمولا اينطور است‌. حالا شايد در زمانهاي‌ ما قبل‌ از چهل‌ سالگي‌، انسان‌ سرازير ميشود‌. اما در گذشته‌ها، در سن‌ چهل‌ سالگي‌ سرازير ميشد. «من‌ نعمره‌ ننكسه‌ في‌ الخلق‌». كسي‌ كه‌ عمرش‌ را زياد به او‌ مي‌دهيم‌ عمري‌ مي‌دهيم‌ باصطلاح‌، اين‌ را در خلقت‌ مي‌شكنيمش‌. كم‌كم‌ عصا بايد دستش‌ بگيرد‌. «من‌ بلغ‌ اربعين‌». كسي‌ كه‌ به‌ چاله‌ برسد‌، البته‌ اين‌ مال‌ سابقها بود. آن‌وقتها توي‌ كوچه‌ها سگ‌ بود، تاريكي‌ بود، چاه‌ بود، چاله‌ بود، چراغ‌ نبود. يك‌ وقت‌ نگوييد تو چهل‌ ساله‌ هستي‌ چرا عصا هيچوقت‌ دستت‌ نگرفتي‌. اين‌ مال‌ آنوقتها بود. كسي‌ كه‌ به‌ چهل‌ سالگي‌ برسد و عصا در دست‌ نگيرد‌ اين‌ عصيان‌ كرده‌. «حتي‌ اذا بلغ‌ اربعين‌ سنه‌». به‌ چهل‌ سالگي‌ انسان‌ رسيده‌ عقلش‌ باصطلاح‌ كامل‌ شده‌، هنوز سرازير نشده‌، الان‌ در اوج است‌، در اوج‌ عقل‌، در اوج‌ قدرت‌، در اوج‌ زندگي‌، تجربيات‌ فراوان‌. همه‌ چيزش‌ درست‌. اينجا از اينجاي‌ آيه‌ معلوم‌ است‌ كه‌ اين‌ انساني‌ كه‌ خدا در اين‌ آية‌ شريفه‌ مي‌فرمايد، يك‌ انسان‌ خاصي‌ است‌ كه‌ كم‌كم‌ ميرود‌ به‌ سراغ‌ كسي‌ كه‌ اين‌ آيه‌ براي‌ او نازل‌ شده‌. «حتي‌ اذا اربعين‌ سنه‌ قال‌ رب‌ اوزعني‌ اشكر نعمتك‌». خدايا به‌ تعبير ما توفيق‌ بده‌ كه‌ من‌ نعمتهايت‌ را شكر كنم‌. انسان‌ وقتي‌ كه‌ به‌ سن‌ چهل‌ سالگي‌ رسيد و عاقل‌ شد، ديگر  گناه‌ نبايد بكند‌. در حديث‌ داريم‌ كه‌ شيطان‌ دست‌ به‌ صورت‌ مرد و زن‌ چهل‌ ساله‌ مي‌كشد كه‌ در حال‌ گناهند. كه‌ گنهكارند، ميگويد‌ وجه‌ لا يفلح‌ ابدا صورتي‌ كه‌ ديگر  رستگار نميشود‌. بدبختي‌ كه‌ ديگر  قابل‌ جبران‌ كردن‌ اين‌ بدبختيهايش‌ نيست‌. آخر‌  تو چهل‌ سال‌ از عمرت‌ گذشته‌، عاقل‌ شدي‌، عقلت‌ ديگر  بيشتر از اين‌ نخواهد شد، كي‌ مي‌خواهي‌ دست‌ از گناه‌ بكشي‌ و عقب‌ سر شيطان‌ حركت‌ نكني‌ و بيايي‌ به‌ طرف‌ خدا؟

 هفتة‌ گذشته‌ عرض‌ كردم‌ كه‌ خدا روي‌ نوبت‌، روي‌ نوبت‌ هم‌ كه‌ شده‌، آخر‌ نوبت‌ خدا رسيده‌ ديگر‌، در سن‌ چهل‌ سالگي‌ هنوز نوبت‌ خدا نشده‌؟ خدا بايد داد بزند‌ كه‌ هنوز نوبت‌ ما نشده‌. «الم‌ يان‌ الذين‌ آمنوا ان‌ تخشوا قلوبهم‌ لذكر الله‌». اينجا اين‌ آيه‌ معلوم است‌ كه‌ يك‌ انسان‌ خاصي‌ را دارد‌ ميگويد‌ ماها را نميگويد‌. «رب‌ اوزعني‌ اشكر نعمتك‌ و التي‌ انعمت‌ علي‌ و علي‌ والديه‌». نعمتهايي‌ كه‌ بر من‌ و بر پدر و مادرم‌ عنايت‌ كردي‌. «و ان‌ اعمل‌ صالحا ترضاها.» خدايا به‌ من‌ توفيق‌ بده‌ كه‌ من‌ عمل‌ صالحي‌ بكنم‌ كه‌ تو راضي‌ باشي‌. تو را راضي‌ كند‌. «و اصلح‌ لي‌» خدايا كارهاي‌ مرا اصلاح‌ كن‌. خودت‌ به عهده‌ بگير. خيلي‌ خوب است‌ كه‌ انسان‌ كارهايش‌ را به‌ خدا وابگذارد‌. و همچنين‌ ذرية‌ مرا. «قو انفسكم‌ و اهليكم‌ نارا.» هم‌ خودتان‌ را هم‌ اهل‌ بيتتان‌ را از آتش‌ جهنم‌. من‌ را توي‌ قبر زنم‌ نمي‌گذارند. يك‌  هم‌ بايد خودش‌ را از آتش‌ جهنم‌ نجات‌ بدهد هم‌ اهلش‌ را. البته‌ اهل‌ نسبت‌ به‌ هر فردي‌ تفاوت‌ ميكند‌. يكي‌ فقط‌ صاحب‌ يك‌ خانه‌ است‌. يك‌ زن‌ دارد‌، چهار تا بچه‌، اينها را بايد نجات‌ بدهد ديگران‌ از فاميل‌ هم‌ هيچ‌ گوش‌ به‌ حرفش‌ نمي‌دهند هيچ‌ شخصيتي‌ براش‌ قائل‌ نيستند كه‌ به او‌ اعتنا بكنند. بعضي‌ از افراد توي‌ فاميلشان‌ اين است‌. يك‌ نفر هست‌ بزرگ‌ يك‌ فاميل است، همه‌ گوش‌ به‌ حرفش‌ مي‌دهند. اين‌ واجب است‌ برايش‌ كه‌ به‌ تمام‌ فاميلش‌، زنهايشان‌ را، غيبت‌ نكنيد، حجابتان‌ را رعايت‌ كنيد، دروغ‌ نگوييد، نمازهايتان‌ را اول‌ وقت‌ بخوانيد، مستحب‌ و واجب‌ و مكروه‌ و حرام‌، همه‌ را تذكر بده‌. تمام‌ فاميل‌. به‌ اندازه‌اي‌ كه‌ وسعت‌ شخصيتش‌ در آن‌ فاميل‌، چطور وقتي‌ كه‌ اين‌ آقا از دنيا ميرود‌، در اعلاميه‌هايي‌ كه‌ مي‌دهند، ده‌ تا فاميل‌ مي‌بنيد كه‌ امضا كردند، بزرگ‌ خانوادة‌ كي‌ از دنيا رفته‌. اين‌ چه‌ بزرگي‌ بود كه‌ هيچكدامتان‌ گوش‌ به‌ حرفش‌ نمي‌داديد و او هم‌ هيچي‌ به‌ شماها نمي‌گفت‌. بزرگي‌ اينجاها است‌.

 يكي‌ اهلش‌ فاميلش است‌، يكي‌ بزرگتر است‌، يك‌ شهر اهل‌ او هستند. يكي‌ يك‌ مملكت‌ اهل‌ او هستند. يكي‌ هم‌ مثل‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواحا لعالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد تمام‌ اين‌ پنج‌ ميليارد جمعيت‌ كرة‌ زمين‌، در اين‌ كره‌ اهل‌ او هستند و بايد همه‌ را از آتش‌ جهنم‌ نجات‌ بدهد‌. اگر ما گوش‌ به‌ حرفش‌ بدهيم‌،« و ما ارسلناك‌ الا رحمة‌ للعالمين‌». پس‌ بنابراين‌ حالا ما دربارة‌ خودمان صحبت‌ مي‌كنيم‌. «قو انفسكم‌ و اهليكم‌ نار»ا. شما مرد خانه‌، زنت‌ را، بچه‌هايت‌ را، هر كس‌ از فاميلت‌ كه‌ حرف‌ تو را گوش‌ ميدهد‌ بايد از آتش‌ جهنم‌ نجات‌ بدهي‌. تو زن‌ خانه‌، بچه‌هات‌ را بايد از آتش‌ جهنم‌ نجات‌ بدهي‌ و شوهرت‌ را هم‌ بايد همت‌ كني‌ كه‌ از آتش‌ جهنم‌ نجاتش‌ بدهي‌. «رب‌ اوزعني‌ ان‌ اشكر نعمتك‌. التي‌ انعمت‌ عليّ و علي‌ والديه‌ و ان‌ اعمل‌ صالحا ترضاها. و اصلح‌ لي‌ و لذريتي‌» هم‌ خودم‌، هم‌ ذريه‌ام‌ را حضرت‌ سيد الشهدا صلواة‌ الله‌ عليه‌ اينجا اگر آن‌ آيه‌، اگر ندارد‌، روايت‌ فرموده‌اند، براي‌ ذريه‌اش‌ تا روز قيامت‌ از خدا خواسته‌ كه‌ اينها را خدا اصلاحشان‌ كند‌.

 آية‌ شريفه‌ اين‌ ترجمة‌ تحت‌ اللفظيش‌ بود كه‌ عرض‌ كردم‌ و تذكراتي‌ كه‌ در ضمن‌ عرض‌ شد، مربوط‌ به‌ تحت‌ اللفظي‌ آيه‌ است‌. يعني‌ وقتي‌ شما اين‌ آيه‌ را توي‌ قرآن‌ مي‌خوانيد و ترجمة‌ زير سطر آيات‌ را نگاه‌ مي‌كنيد، همين‌ معنا به‌ دستتان‌ مي‌آيد. اما در تفسير دارد مراد از انسان‌ در اينجا حضرت‌ سيد الشهداء عليه‌ الصلاة‌ و السلام است‌ و انسان‌ كامل‌ هم‌ آن‌ حضرت است‌. به‌ قول‌ ما طلبه‌ها اطلاق‌ المطلق‌ ينصرف‌ علي‌ فرد الاكمل‌. الانسان‌ كه‌ ميگويند‌ آن‌ انسان‌ كامل‌ منظور است‌. انسان‌ كامل‌، آن‌ انساني‌ كه‌ چشمش‌ چشم‌ خدا است‌، گوشش‌ گوش‌ خدا است‌، زبانش‌ زبان‌ خدا است‌، اراده‌اش‌ ارادة‌ خدا است‌، قلبش‌ ظرف‌ مشيت‌ پروردگار است‌. خدا وقتي‌ مي‌خواهد اراده‌ كند‌، طبق‌ اينهايي‌ كه‌ عرض‌ مي‌كنم‌ همه‌ مضامين‌ روايات است‌، خدا وقتي‌ كه‌ مي‌خواهد اراده‌ بكند‌، اول‌ در قلب‌ حسين‌ بن‌ علي‌، در زمان‌ ما در زمان‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحناه‌ فداه‌، اول‌ اراده‌ را جا ميدهد‌ و آماده‌ ميكند‌ تا يك‌ چيزي‌ خلق‌ ميشود‌. اينها مضامين‌ روايات‌ زيادي‌ است‌ كه‌ هست‌. آن‌ انسان‌ كاملي‌ كه‌ آنچه‌ خدا مي‌بيند‌، او هم‌ مي‌بيند، آنچه‌ خدا مي‌شنود، او هم‌ مي‌شنود. آنچه‌ خدا بايد در مخلوقش‌ انجام‌ بدهد، با دست‌ او و با ارادة‌ او انجام‌ ميشود‌. ايني‌ كه‌ ما ميگوييم‌ عين‌ الله‌، اذن‌ الله‌، لسان‌ الله‌، يد الله‌، جنب‌ الله‌ به‌ ائمة‌ اطهار منظور همين است‌. شما هر چه‌ را مي‌خواهيد ببينيد با چشمتان‌ مي‌بينيد. خدا هم‌ هر چه‌ را كه‌ مي‌خواهد ببيند‌ بوسيلة‌ روح‌ مقدس‌ خاندان‌ عصمت‌ و معصومين‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌بيند‌. يعني‌ اينجور اراده‌ كرده‌. اين‌ اراده‌ را خدا از آن‌ وقتي‌ كه‌ ارواح‌ مقدسة‌ خاندان‌ عصمت‌ و اين‌ معصومين‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ را خلق‌ فرمود: «خلقكم‌ الله‌ انوارا فجعلكم‌ بعرشه‌ محدقين‌ حتي‌ منّ علينا بكم‌.» شما را در عرش‌ خداي‌ تعالي‌ ارواحتان‌ را خلق‌ فرمود. بعد براي‌ اينكه‌ ماها را خداي‌ تعالي‌ يك‌ محبتي‌ كرده‌ باشد‌، يك‌ اكرامي‌ كرده‌ باشد‌، ما اگر آدم‌ بشويم‌ و بفهميم‌ كه‌ خدا چه‌ محبتي‌ كرد، چه‌ منتي‌ به‌ سر ما گذاشته‌، «لقد منّ الله‌ علي‌ المؤمنين‌ اذ بعث‌ رسولا من‌ انفسهم‌». منت‌ گذاشته‌ خدا. «حتي‌ منّ علينا بكم‌». تا اينكه‌ خدا منت‌ گذاشت‌ بر ما كه‌ اينها را فرستاده‌ توي‌ ماها. ما قدرش‌ را ندانستيم‌. قدرشان‌ را ندانستيم‌. الان‌ هم‌ معلوم‌ نيست‌ اگر امام‌ عصر ارواحناه‌ فداه‌ تشريف‌ بياورند، يك‌ عده‌، شماها انشاء الله‌ آن‌هم‌ بخاطر اينكه‌ در مجلس‌ نشستيد و شرم‌ حضور دارم‌ همچين‌ صراحتا بگويم‌ همه‌مان‌، نه‌ انشاء الله‌ ما جزء آنها نيستيم‌، ولي‌ اگر يك‌ خرده‌اي‌ مزاحمت‌ بكند‌ حضرت‌، ما حضرت‌ را مي‌خوايم‌ تشريف‌ بياورد حضرت‌، صلوات‌ بفرستيم‌، برويم‌ نان‌ بخواهيم‌ به ما بي‌ پول‌ بدهند، خلاصه‌ خورد و خوراكمان روبراه‌ بشود‌، و زحمتمان كم‌ بشودو درآمدمان بيشتر بشود‌، خلاصه‌ در مجموع‌ وقتي‌ كه‌ جمع‌ بندي‌ مي‌كنيم‌ مي‌بنيم‌ كه‌ هدف‌ استراحت‌ خودمان است‌، خودمان را دوست‌ داريم‌ نه‌ امام‌ زمان‌.

 يك‌ شب‌ جمعه‌اي‌ يك‌ خانمي‌ يك‌ پيرزني‌ بود نقل‌ مي‌كرد مي‌گفت‌ مسجد جمكران‌ خيلي‌ شلوغ‌ بود. آن‌ سابقها شماها شايد يادتون‌ نباشد‌ يا نرفته‌ باشيد. ولي‌ ما وقتي‌ طلبه‌ بوديم‌ مي‌رفتيم‌ مسجد جمكران‌، يك‌ مسجد نيمه‌ مندرسي‌ بود، مرحوم‌ آقاي‌ بروجردي‌ پول‌ داده‌ بودند، يك‌ تعميراتي‌ كرده‌ بودند، اين‌ تعميرات‌ اخيرش‌ مال‌ دستور آقاي‌ بروجردي‌ بود. ولي‌ وسط‌ بيابان‌ يك‌ مسجد كوچك‌ كه‌ آن‌هم‌ مكرر ميشد شبهاي‌ جمعه‌ تا صبح‌ مثلا من‌ يا بعضي‌ از رفقا تنها بوديم‌ تا صبح‌. كسي‌ نبود. حالا ماشاءالله‌ اينقدر جمعيت‌ زياد شده‌، شايد شبهاي‌ جمعه‌ يكي‌ دو هزار جمعيت‌ آنجا مي‌روند. اين‌ پيرزن‌ در خواب‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ را ديده‌ بود. عرض‌ كرده‌ بود آقا خيلي‌ الحمد لله‌ اينجا وضعش‌ روبراه‌ شده‌. خيلي‌ جمعيت‌ مي‌آيد. حضرت‌ فرموده‌ بود اينها براي‌ خودشان‌ مي‌آيند‌. براي‌ من‌ همان يكي‌ دو نفر سابق‌، همان‌ها هستند. حالا مي‌خواهي‌ برويم‌ سؤال‌ كنيم‌؟ از يك‌ آقائي‌ سؤال‌ كرد. آقا شما براي‌ چه اينجا آمديد؟ من‌ مدتي‌ است‌ ازدواج‌ كردم‌ بچه‌دار نشدم‌، آمدم‌ اينجا امشب‌ بچه‌ دار بشوم‌. خوب‌ ايشان‌ كه‌ براي‌ بچه‌ دار شدن‌ خودش‌ بوده‌. شما براي‌ چي‌ آمديد؟ ما مستأجريم‌ خانه‌ نداريم‌، اذيتمان مي‌كنند. حضرت‌ خانه‌اي‌ به ما بده‌. ايشان‌ هم‌ كه‌ براي‌ خانه‌. همينطور گشتم‌ توي‌ اين‌ هزار نفر جمعيت‌، يك‌يك‌ حضرت‌ از همه‌شون‌ سؤال‌ كرد، همه‌ هر يكي‌ يك‌ چيزي‌. غير از اين است‌؟ نه‌ انصافا غير از اين است‌؟ بهشت‌ هم‌ كه‌ حتي‌ بخواهيم‌، باز خودمان را خواستيم‌. يعني‌ اگر بگوييم‌ كه‌ ما ميرويم‌ مسجد جمكران‌ خدا اينقدر ثواب‌ به ما بده‌ كه‌ همچين‌ مرديم‌ برويم‌ توي‌ بهشت‌. خوب‌. پس‌ تو باز هم‌ خودت‌ را دوست‌ داري‌. مي‌خواهي‌ خودت‌ راحت‌ باشي‌ توي‌ جهنم‌ نيفتي‌.

 بعد حضرت‌ راه‌ رفتند تا رسيدند به‌ يك‌ نفري‌. به‌ يك‌ نفري‌ گفتند چرا؟ اين‌ زانوها را در بغل‌ گرفته‌ بود. صبح‌هاي‌ چمعه‌ دعاي‌ ندبه‌ را خوانديد كه‌ «بنفسي‌ انت‌ من‌ مغيب‌ لم‌ يخل‌ منا. عزيز علي‌ علي‌ الخلق‌ و من‌ لاتري‌». بر من‌ سخت‌ است‌ كه‌ همه‌ را ببينم‌ و تو را نبينم‌. «الهي‌ عظم‌ البلاء». خدايا اين‌ بلاي‌ فراق‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ بر من‌ عظيم‌ شده‌. «و ضاقت‌ الارض‌». اين‌ بر من‌ تنگ‌ شده‌. اينجور چند تا داريم‌ توي‌ مسجد جمكران‌، توي‌ حرم‌ امام‌ رضا صلواة‌ الله‌ عليه‌؟ چند نفر در مجالس‌، محافل‌ مختلف‌، كه‌ زيبا دوست‌ باشند، زيبا پرست‌ باصطلاح‌ و جمال‌ باطني‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را ببينند و عاشق‌ او باشند و محبت‌ به‌ او داشته‌ باشند و بگويند‌ يكي‌ وصل‌ و يكي‌ هجران‌ پسندد، يكي‌ درد و يكي‌ درمان‌ پسندد. من‌ از درمان‌ و درد و وصل‌ و هجران‌ پسندم‌ آنچه‌ را جانان‌ پسندد. چند تا اينجوري‌ سراغ‌ داريد؟ وقتي‌ كه‌ ميگوييم‌ خدايا مريض‌هاي‌ اسلام‌ را شفا بده‌ همه‌ ميگويند‌ بلند خيلي‌ هم‌ با حرارت‌ الهي‌ آمين‌. چون‌ يا خودشان‌ مريضند يا يك‌ مريضي‌ سراغ‌ دارند. اما وقتي‌ مي‌گوييم‌ خدايا مرض‌هاي‌ روحيمان را شفا بده‌. ميگويند‌ الهي‌ آمين‌. چطور شد اينطور با حال‌ اينكه‌ همة‌ ماها كه‌ همينجا نشستيم‌ها، بالاخره‌ يك‌ مرض‌ روحي‌ داريم‌. چون‌ به‌ مقام‌ انسان‌ كامل‌ نرسيديم‌. انسان‌ كامل‌ آن‌ انساني‌ است‌ كه‌ چشمش‌ چشم‌ خدا باشد‌. گوشش‌، گوش‌ خدا. «عبدي‌ اطعني‌ حتي‌ اجعلك‌ مثلي‌». اي‌ بندة‌ من‌ اطاعت‌ من‌ را بكن‌ تا مثل‌ من‌ بشوي‌. بعضي‌ گفتند مثلي‌. مثل‌ من‌ باشي‌. از توضيح‌ بعدش‌ شايد همين‌ معنا بدست‌ بيايد كه‌ من‌ چشم‌ تو ميشوم‌. من‌ گوش‌ تو ميشوم‌. من‌ زبان‌ تو ميشوم‌. زبانت‌ زبان‌ خدا ميشود‌. گوشت‌ گوش‌ خدا ميشود‌. چشمت‌ چشم‌ خدا ميشود‌. من‌ وقتي‌ به‌ چيزي‌ ميگويم‌ باش‌، هست‌. تو هم‌ وقتي‌ به‌ چيزي‌ بگويي‌ باش‌ هست‌. به‌ اين‌ مرحله‌ از كمال‌ خواهي‌ رسيد.

« و وصينا الانسان‌» انسان‌ كامل‌ يك‌ همچين‌ فردي‌ است‌. البته‌ در مرحلة‌ اعلي‌ حضرت‌ سيد الشهدا عليه‌ الصلاة‌ و السلام است‌ كه‌ امروز تولد آن‌ وجود مبارك‌ بوده‌ و فردا هم‌ تولد حضرت‌ ابو الفضل‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلامه‌ و روز شنبه‌ هم‌ تولد امام‌ سجاده‌. سه‌ تا عيد پشت‌ سر هم‌. انشاء الله‌ كوشش‌ بكنيد كه‌ در اين‌ سه‌ عيد يك‌ رشد و روح‌ و كمالاتي‌ در خودتان‌ ايجاد بكنيد. حوائجتان‌ را هم‌ بگيريد. فكر نكنيد من‌ عرض‌ مي‌كنم‌ حوائجتان‌ را خدا نخواسته‌ باشيد. حوائج‌ دنيايي‌تان‌. فرمودند نمك‌ آشتان‌ را هم‌ از ما بخواهيد. انسان‌ هر چه‌ از خدا بيشتر چيز بخواهد، وابستگيش‌ به‌ خدا بيشتر نشان‌ داده‌ ميشود‌. ببينيد يك‌ نفري‌ هر چه‌ مي‌خواهدميرود‌ پيش‌ آقا. اين‌ معلوم است‌ كه‌ خيلي‌ وابسته‌ است‌. خيلي‌ بنده‌ است‌. او خيلي‌ آقا است‌. هر چه‌ مي‌خواهيد از خدا بخواهيد. هر چه‌ مي‌خواهيد از ذات‌ مقدس‌ پروردگار طلب‌ كنيد. حوائجتان‌ را بخواهيد. منافات‌ ندارد‌ كه‌ انسان‌ بلند شود‌، يعني‌ نصفه‌هاي‌ شب‌ بلند شده‌،  بگويد  خدايا روزي‌ من‌ را زياد كن‌. منتهي‌ گاهي‌ مي‌شود كه‌ روزي‌ را كه‌ مي‌خواهد بگويد  زياد كن‌، خيلي‌ با اشك‌ و آه‌ ميگويده‌ اما وقتي‌ كه‌ مي‌خواهد بگويد  خدايا من‌ را به‌ مقام‌ انسانيت‌ برسان‌، آدمم‌ كن‌، اينها را زياد اهميت‌، خوب‌ نشد نشد. فردا هم‌ اگر رفت‌ در مغازه‌ يا در هر كاري‌ كه‌ هست‌، پول‌ زيادي‌ گيرش‌ نيايد، ميگويد‌ چرا ديشب‌ من‌ دعا كردم‌ چيزي‌ خبري‌ نشد. خيلي‌ عجله‌ داريم‌ ماها. ولي‌ اگر فردا اخلاقم‌ فرقي‌ نكرده‌ بود. ديروز هم‌ رفتم‌ در مغازه‌ يك‌ مشت‌ خيانت‌ كردم‌، توهين‌ به‌ مؤمنين‌ كردم‌، عصباني‌ بودم‌، اوقاتم‌ تلخ‌ بوده‌، بداخلاقی‌ كردم‌، امروز هم‌ همان‌ كار را كردم‌ نميگويم‌ چرا من‌ ديشب‌ دعا كردم‌، دعام‌ مستجاب‌ نشد.

« و وصينا الانسان‌» منظور حسين‌ بن‌ علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام است‌« بوالديه‌ احسانا». اين‌ پدر و مادري‌ كه‌ حسين‌ دارد‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ فاطمة‌ زهرا. ما وصيت‌ كرديم‌ اين‌ انسان‌ كه‌ به‌ اين‌ پدر و مادر، شما ببينيد سيد الشهدا احتياج‌ به‌ وصيت‌ داشت‌. بچة‌ نستجير بالله‌ نا آرامي‌ بود و چه‌ بود. ما وصيت‌ كرديم‌ كه‌ تو نسبت‌ به‌ پدر و مادرت‌ احسان‌ كن‌. نه‌. هر كسي‌ در يك‌ مقامي‌ هست‌ و احسانش‌ هم‌ در همان‌ مرحله‌ است‌. «و وصينا الانسان‌ بوالديه‌ احسانا. حملت‌ امه‌ كرها». اينجا روايت‌ خيلي‌ آمده‌ باصطلاح‌ تنگاتنگ‌ جريان‌ حضرت‌(قطع‌ صداي‌ نوار)

 حسين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ براي‌ او روضه‌ مي‌خواند. در روايت‌ هست‌. مي‌فرمود «انا الغريب‌. انا المظلوم‌. انا الشهيد. انا العطشان‌». وقتي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ تشريف‌ مي‌آورد، فاطمة‌ زهرا به‌ علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ عرض‌ مي‌كرد آقا اين‌ فرزند من‌ اين‌ حرفها را مي‌زند‌. ائمه‌ همه‌ در رحم‌ مادر حرف‌ مي‌زدند اما اينطور حرفها را نمي‌زدند. «انا المظلوم‌ من‌ مظلومم‌. من‌ عطشان‌ خواهم‌ بود. انا الشهيد». بعد مي‌نشستند، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها با هم‌ مصائب‌ حسينشان‌ را مذاكره‌ مي‌كردند. مصائب‌ سيد الشهدا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ از اول‌ خلقت‌ مطرح‌ بوده‌ تا روزي‌ كه‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفدا ظهور كند‌. آن‌ روزي‌ كه‌ حضرت‌ آدم‌ علي‌ نبينا و آله‌ و عليه‌ السلام‌ توبه‌اش‌ مي‌خواست‌ قبول‌ بشود‌، جبرئيل‌ آمد گفت‌ يا آدم‌ بگو يا حميد بحق‌ محمد. اي‌ خدائي‌ كه‌ حميد هستي‌ تو را قسم‌ مي‌دهم‌ به‌ حق‌ محمد، پيغمبرت‌ اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد. يا عالي‌ بحق‌ علي‌. اي‌ خدائي‌ كه‌ عالي‌ هستي‌ و علو داري‌، تو را قسم‌ ميدهم‌ به‌ حق‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. يا فاطر بحق‌ فاطمه‌. اي‌ خدائي‌ كه‌ خلقت‌ كردي‌ تمام‌ موجودات‌ را و ابتدا كردي‌ به‌ خلقت‌، به‌ حق‌ فاطمة‌ زهرا قسمت‌ مي‌دهم‌. يا محسن‌ بحق‌ الحسن‌. اي‌ خدائي‌ كه‌ محسني‌، نيكوكاري‌، تو را به‌ حق‌ حسن‌ قسمت‌ ميدهم‌. خوب‌ اينها را حضرت‌ آدم‌ گفت‌. تا گفت‌ يا قديم‌ الاحسان‌ بحق‌ الحسين‌، اين‌ يكدفعه‌ اشك‌ حضرت‌ آدم‌ جاري‌ شد. اين‌ را تجربه‌ كنيد. و زياد هم‌ تجربه‌ كردند بعضي‌ از اولياء خدا كه‌ وقتي‌ كه‌ نام‌ حسين‌ را، البته‌ نه‌ هر كسي‌ها. اگر لااقل‌ چهل‌ پنجاه‌ روز شما زيارت‌ عاشورا بخوانيد. چهل‌ روز زيارت‌ عاشورا بخوانيد و توجه‌ به‌ حضرت‌ سيد الشهدا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بكنيد، بعد مي‌بينيد هر وقت‌ يا حسين‌ مي‌گيد اشكتان‌ ميريزد. خدا ميداند‌ نسبت‌ به‌ اسامي‌ ساير ائمه‌ اينطور نيست‌ها. يك‌ حالت‌ انكساري‌ در شما پيدا ميشود‌. حتي‌ نقل‌ ميكنند كه‌ بعضي‌ از دشمنان‌ مثلا اسلام‌، اين‌هائي‌ كه‌ دين‌ ندارند، اينها وقتي‌ يا حسين‌ ميگويند‌، حالشان‌ منقلب‌ ميشود‌.

 ما يك‌ جرياني‌ الان‌ يادم‌ آمد كه‌ شاهد صدقي‌ در مجلس‌ داريم‌، حضرت‌ حجة‌ الاسلام‌ جناب‌ آقاي‌ فومني‌ از تهران‌ تشريف‌ آوردند. شايد هيچوقت‌ خانة‌ ما، شايد اين‌ سفر اولي‌ باشد‌ كه‌ آمدند. يك‌ دفعه‌ الان‌ يادم‌ آمد. روز اربعين‌ بود. روز اربعين‌ سيد الشهدا بود با ايشان‌ در بمبئي‌ در هند بوديم‌. با ايشان‌ حركت‌ كرديم‌ رفتيم‌ ببنيم‌ اين‌ هنديها چطور عزاداري‌ مي‌كنند؟ خدا ميداند‌ ايشان‌ ميديدند من‌ هم‌ مي‌ديدم‌ حدود هزار نفر اينها زنجير مي‌زدند. سر زنجيرها را يك‌ تيغ‌هايي‌ نصب‌ كرده‌ بودند كه‌ اينطور گوشت‌ را از پشت‌ مي‌كند. تمام‌ اين‌ پشت‌ خوني‌ بود. حدود شايد يك‌ كيلومتر راه‌ هم‌ اين‌ زنجير زنها مي‌رفتند. ظهر همان‌ روز اربعين‌ از توي‌ مسجد كه‌ با ايشان‌ بيرون‌ آمديم‌، ديدم‌ كه‌ اين‌ تيغهايشان‌ را دادند به‌ اين‌ چاقوتيزكنها و تيغها را تيز مي‌كنن‌، كه‌ ما سؤال‌ كرديم‌ چيست‌؟ گفتند اينها را مي‌خواهند‌، چون‌ بهرحال‌ يك‌ سال‌ مانده‌ بهرحال‌ اينها را ميخواهند‌ سر زنجير نصب‌ كنند و عصري‌ مي‌خواهند‌ زنجير بزنند. اين‌ زنجيرها يك‌ تيغ‌هاي‌ دو لب‌ عجيبي‌ داشت‌ كه‌ يك‌ دفعه‌ كه‌ مي‌زدند خون‌، در هند افرادي‌ هستند كه‌ نه‌ معتقد به‌ خداي‌ ما، نه‌ معتقد به‌ پيغمبر ما، نه‌ معتقد به‌ قرآن‌ ما هستند، ولي‌ معتقد به‌ حسين‌ ما هستند خدا ميداند عجيب است‌.

 من‌ يك‌ سال‌ در باز هند در جاموي‌ هند بودم‌، يوم‌ الحسين‌ تشكيل‌ داده‌ بودند. سه‌ روز اينها در مدح‌ سيد الشهدا يا در قدح‌ سيد الشهدا، آزاد بود، چون‌ فقط‌ سه‌ نفر مسلمان‌ ظاهرا آنجا صحبت‌ كرد، سه‌ نفر شيعه‌ در آنجا صحبت‌ كرد، بقيه‌ اهل‌ سنت‌ بودند، مذاهب‌ مختلف‌ ديگري‌ كه‌ در هند فراوانه است، داشتند. اينها همه‌ اجازه‌ داشتند دربارة‌ سيد الشهدا صلواة‌ الله‌ عليه‌ صحبت‌ كنند. در اين‌ سه‌ روز كه‌ روزي‌ هشت‌ ساعت‌ برنامة‌ سخنراني‌ بود و هر فردي‌ هم‌ نيم‌ ساعت‌ بيشتر حق‌ صحبت‌ كردن‌ نداشت‌، همة‌ مذاهب‌ آمدند گفتند حسين‌ مال‌ شما مسلمان‌ها تنها نيست‌، مال‌ همه‌ است‌.

 وقتي‌ حضرت‌ آدم‌ گفت‌ يا قديم‌ الاحسان‌ بحق‌ الحسين‌. اشكش‌ جاري‌ شد. گفت‌ جبرئيل‌ چرا من‌ اينطور شدم‌؟ جبرئيل‌ آنجا نشست‌، براي‌ حضرت‌ آدم‌ روضة‌ سيد الشهداء، روضة‌ كربلا را خواند. «حملته‌ امه‌ كرها». همه‌اش‌ گريه‌ مي‌كرد فاطمة‌ زهرا. شما حساب‌ بكنيد. يك‌ فرزندي‌ به‌ اين‌ عزيزي‌ در رحم‌ مادر دارد‌ با مادر حرف‌ ميزند‌. ميگويد‌: « انا الشهيد. انا المظلوم‌ انا العطشان‌». اين‌ مادر مهربان‌، آن‌ همه‌ مادر معصومه‌اي‌ چون‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها اشك‌ ميريزد. «حملت‌ كرها و وضعت‌ كرها». شما نگوييد امشب‌ چطور شما مصيبت‌ مي‌خوانيد. تولد حضرت‌ سيد الشهدا و روز عيد حضرت‌ سيد الشهدا غير از اعياد ديگر است‌. همين‌ امروز وقتي‌ كه‌ قنداقة‌ حسين‌ بن‌ علي‌ را به‌ دست‌ پيغمبر دادند، پيغمبر يك‌ نگاهي‌ به‌ صورت‌ حسينش‌ كرد. گاهي‌ نگاه‌ به‌ دستهايش‌ ميكند‌. فاطمة‌ زهرا زير گلوش‌ را ميبوسد‌. يك‌ مجلس‌ عزائي‌ بود امروز اطراف‌ پيغمبر و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليه‌.

« وضعت‌ كرها». وقتي‌ كه‌ متولد شد، همه‌ ناراحت‌ بودند. نه‌ ناراحت‌ از مقدم‌ مبارك‌ اين‌ فرزندي‌ كه‌ دنيا را نجات‌ ميدهد‌ از بدبختي‌، بلكه‌ بخاطر آن‌ مصيبت‌هايي‌ كه‌ بر اين‌ فرزند مي‌خواهد وارد بشود‌. «و حمله‌ و فصاله‌ ثلاثون‌ شهرا». حضرت‌ سيد الشهدا شش‌ ماه‌ بيشتر در رحم‌ مادر نبوده‌ و دو سال‌ كه‌ بيست‌ و چهار ماه‌ هم‌ باشد‌، شير خورده‌ و «حمله‌ و فصاله‌ ثلاثون‌ شهرا». سي‌ ماه‌ تمام‌ مدت‌ حمل‌ و شيرخوارگي‌ حضرت‌ بوده‌. وقتي‌ كه‌ امام‌ حسين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بزرگ‌ شد، «و بلغ‌ اربعين‌ سنه‌» به‌ سن‌ چهل‌ سالگي‌ رسيد مشغول‌ دعا شد. «رب‌ اوزعني‌ ان‌ اشكر نعمتك‌». اين‌ دعاي‌ روز عرفة‌ حسين‌ بن‌ علي‌ را اگر، اي‌ كاش‌ همه‌امان مي‌فهميديم‌ و درك‌ مي‌كرديم‌ و معانيش‌ را احساس‌ مي‌كرديم‌. آن‌ مطالب‌ عرفاني‌ كه‌ توي‌ اين‌ دعا گنجانده‌ شده‌، اينها را درك‌ مي‌كرديم‌. تا آن‌ قدر ميگويد‌ ميگويد تا ميرسد‌ به‌ جائي‌ كه‌ كور باد چشمي‌ كه‌ خدايا تو را نبيند‌. «رب‌ اوزعني‌ ان‌ اشكر نعمتك‌. التي‌ انعمت‌ عليّ و علي‌ والدي‌». اين‌ نعمت‌ ولايتي‌ كه‌ به‌ من‌ دادي‌. اين‌ كمالاتي‌ كه‌ به‌ من‌ دادي‌. ببينيد همه‌ را از خدا ميداند‌. و بر پدر و مادرم‌ عنايت‌ كردي‌. خدايا به‌ من‌ توفيق‌ اين‌ شكر را بده‌. انسان‌ نميتواند‌ شكر پروردگار را بكند‌.«الهي‌ كيف‌ اشكرك‌» چطور من‌ شكرت‌ را بكنم‌ و شكري‌ منك‌ نعمة‌ الاخري‌ همين‌ شكر من‌ يك‌ نعمتي‌ است‌ كه‌ تو دادي‌، توفيقي‌ است‌ كه‌ تو عنايت‌ كردي‌ همين‌ خودش‌ باز شكر مي‌خواهد. بزبان‌ ديگر  سعدي‌ ميگويد‌ هر نفسي‌ كه‌ فرو مي‌رود ممد حيات‌ تا آخر كه‌ همه‌تان‌ توي‌ دبستان‌ها و دبيرستان‌ها بالاخره‌ يك‌ وقتي‌ خوانديد. پس‌ در هر نفسي‌ دو شكر لازم‌. از دست‌ و زبان‌ كه‌ برآيد كز عهدة‌ شكرت‌ بدرآيد. مي‌توانيم‌ شكر كنيم‌؟ مي‌توانيم‌ نعمتهاي‌ پروردگار را شكر كنيم‌؟ خدا توفيق‌ بده‌، حضرت‌ موسي‌ خطاب‌ رسيد به او‌ كه‌ حق‌ شكر من‌ را ادا كن‌. گفت‌ چطور من‌ مي‌توانم‌ شكر تو را حقش‌ را ادا كنم‌؟ من‌ عاجزم‌. خداي‌ تعالي‌ فرمود همين‌ اظهار عجزت‌، همين‌ كه‌ اظهار عجز كردي‌ حق‌ شكر مرا ادا كردي‌. خدايا ما عاجزيم‌. سر را شبها بگذاريد به‌ سجده‌ بگيد خدايا شكرت‌.

 يكي‌ از اولياء خدا به‌ من‌ مي‌گفت‌ يك‌ وقتي‌ كه‌ در شبانه‌روز يك‌ ساعتي‌ در شب‌، شب‌ باشد‌ وقت‌ خلوتي‌ باشد‌، با خودت‌ فكر كن‌ خدا چه‌ به تو‌ داده‌. دو تا چشم‌ به تو‌ داده‌ كه‌ اگر اينها كم‌ نور باشد‌، كور باشد‌ چقدر اسباب‌ زحمت است‌. يك‌ الحمد لله‌ مي‌ارزد‌. يك‌ الحمد لله‌ بگو برايش‌. زبان‌ گويا به تو‌ داده‌ يك‌ الحمد لله‌. همينجور نعمت‌ها را يكي‌ يكي‌ حساب‌ بكن‌، يك‌ الحمد لله‌ بگو. اينكه‌ خيلي‌ زحمت‌ ندارد‌. و اگر ديدي‌ خيلي‌ زياد است‌، آدم‌ وقتي‌ فكر بكند‌ ماها فكر نمي‌كنيم‌، وقتي‌ فكر بكند‌ مي‌بينه‌ خيلي‌ زياد است‌. طول‌ ميكشد‌، براي‌ همه‌اش‌ يك‌ الحمد لله‌ بگو. بگو خدايا من‌ عاجزم‌ از اينكه‌ بتوانم‌ تو را شكر كنم‌. بخدا قسم‌ اگر ما يك‌ همچين‌ برنامه‌اي‌ در شبانه‌روز داشته‌ باشيم‌، همة‌ نعمتها را خدا به‌ ما ميدهد‌. «و ان‌ شكرتم‌ لازيدنكم‌. و لان‌ شكرتم‌ لازيدنكم‌. و لان‌ كفرتم‌ ان‌ عذابي‌ لشديد». شكر نعمت‌ نعمتت‌ افزون‌ كند كفر نعمت‌ از كفت‌ بيرون‌ كند. خيلي‌ حواسمان جمع‌ باشد‌ كه‌ انشاء الله‌ نعمت‌هاي‌ خدا را شكر كنيم‌. حالانعمتهاي‌ معنوي‌ كه‌ زياد است‌. خدايا چطور شكر تو را بكنيم‌ كه‌ ما را مثلا ولايت‌ حسين‌ بن‌ علي‌ را به‌ ما عنايت‌ كردي‌. امروز كه‌ روز تولد سيد الشهداء بوده‌، از صبح‌ كه‌ بلند شديم‌ امروز تولد است‌ خوشحاليم‌. به‌به‌ آقا حسين‌ بن‌ علي‌ امروز متولد شده‌، روز عاشورا هم‌ از صبح‌ كه‌ بلند ميشويم‌ همينطور گريه‌ مي‌كنيم‌ براي‌ سيد الشهدا تا شب‌. اينها نعمته است. همين‌كه‌ به‌ ما نعمت‌ ولايت‌ عنايت‌ كردي‌. ما را شيعه‌ در خانوادة‌ شيعي‌، متولد شديم‌. اينها نعمتهاي‌ خداست‌. حالا نعمتهاي‌ ظاهري‌، نعمتهاي‌ باطني‌، اگر انسان‌ بخواهد «و ان‌ تعدوا نعمة‌ الله‌ لا تحصوها». اگر بخواهيد نعمتهاي‌ خدا را بشماريد، نمي‌توانيد بشماريد. براي‌ هر كدام‌ يك‌ الحمد لله‌ بگوييد.

 خوب‌ امشب‌ شب‌ جمعه‌ هم‌ هست‌. شب‌ تولد حضرت‌ ابوالفضل‌ العباس‌ كه‌ جان‌ همه‌مان به‌ قربانش‌. به‌ خدا قسم‌ ما يك‌ هزارم‌ از كمالات‌ حضرت‌ ابو الفضل‌ را علماي‌ بزرگ‌ نمي‌توانند  بشناسند. تا چه‌ برسد به‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌. تولد حضرت‌ ابو الفضل‌ فردا، امروز تولد حضرت‌ سيد الشهدا هم‌ بوده‌. شب‌ جمعه‌ كنار قبر حضرت‌ رضا صلواة‌ الله‌ عليه‌. چه‌ نعمتي‌ بالاتر از اين‌ ممكن است باشد‌؟ گر گدا كاهل‌ بود تقصير صاحبخانه‌ چيست‌؟ انشاء الله‌ امشب‌ ما ديگر  چراغها را امشب‌ خاموش‌ نمي‌كنيم‌. اين‌ اندازه‌ فرقي‌ با روز عاشورا و ايام‌ عزا باشد‌ و انشاء الله‌ از حاج‌ آقاي‌ يونسيان‌ هم‌ استفاده‌ مي‌كنيم‌ و از ساير دوستان‌ در مدح‌ سيد الشهدا انشاء الله‌ استفاده‌ مي‌كنيم‌.

 خدايا به‌ آبروي‌ حسين‌ و به‌ آبروي‌ ابو الفضل‌ العباس‌ فرج‌ آقا امام‌ زمان‌ ما را برسان‌. الهي‌ آمين‌. خدايا ماها را از ياران‌ خوب‌ آن‌ حضرت‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. پروردگارا به‌ آبروي‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ قسمت‌ مي‌دهيم‌، به‌ آبروي‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ قسمت‌ مي‌دهيم‌ گرفتاريهاي‌ شيعه‌ را برطرف‌ بفرما. الهي‌ آمين‌. اسراي‌ شيعه‌ را به‌ اوطانشان‌ برگردان‌. الهي‌ آمين‌. خدايا مجروحين‌، معلولين‌، مريضهاي‌ اسلام‌، هر كس‌ هر مرض‌ روحي‌ و جسمي‌ دارد، مخصوصا جمع‌ ما خدايا به‌ آبروي‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌، همة‌ آنها را شفا مرحمت‌ كن‌.الهي‌ آمين‌. اميدواريم‌ خداي‌ تعالي‌ عيدي‌ كامل‌ به‌ همه‌تان‌ مرحمت‌ فرمايد. صلوات‌ ختم‌ كنيد. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد.

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۱۳ محرم‌ ۱۴۱۰قمری – آداب‌ معاشرت‌ با سروران‌ دين‌

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سيما علي‌ سيدنا و مولانا حجت‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواحنا العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفدا. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. «ان‌ الذين‌ ينادونك‌ من‌ وراء الحجرات‌ اكثرهم‌ لا يشعرون‌».

 سورة‌ حجرات‌ كه‌ بخشي‌ از آن‌ را تلاوت‌ كردند در مسائل‌ اخلاقی‌ و آداب‌ معاشرت‌ با پيغمبر اكرم‌ و بزرگان‌ از زمامداران‌ ديني‌ و روحاني است‌. يك‌ آداب‌ و اخلاق‌ اجتماعي‌ داريم‌ كه‌ چگونه‌ ما با مردم‌ سخن‌ بگوئيم‌ و چگونه‌ با آنها معاشرت‌ كنيم‌. در كتاب‌ وسائل‌ الشيعه‌ يك‌ بخش‌ مهمش‌ كتاب‌ عشرت‌ يعني‌ كتاب‌ معاشرت است‌. در تمام‌ زمينه‌ها از خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ مسائلي‌ نقل‌ شده‌. ما نبايد فكر كنيم‌ كه‌ اگر تزكية‌ نفس‌ كرديم‌ ديگر‌ ضرورت‌ ندارد‌ كه‌ با مردم‌ رعايت‌ آداب‌ معاشرت‌ را بكنيم‌. بلكه‌ يك‌ مرحلة‌ مهم‌ تزكية‌ نفس‌، آموختن‌ كيفيت‌ معاشرت‌ با مردم است‌. انسان‌ اول‌ كاري‌ كه‌ ميكند بايد با مردم‌ خوب‌ برخورد كند. قرآن‌ در اين‌باره‌ مي‌فرمايد:« و قولوا للناس‌ حسنا.» با مردم‌ خوب‌ حرف‌ بزنيد. آنهايي‌ كه‌ سخنشان‌ گوشه‌دارد‌، يا صريح‌ در بد گفتن است‌، اگر خداي‌ نكرده‌ جنبة‌ فحاشي‌ داشته‌ باشد كه‌ مؤمن‌ هيچوقت‌ فحاش‌ نميشود‌. فحش‌ آن‌چيزي‌ است‌ كه‌ آن‌ نسبت‌ به‌ آن‌ طرف‌ غلط‌ باشد‌، درست‌ نباشد‌. اين‌ را قول‌ فحش‌ مي‌گويند. وصف‌ نكند‌، بدگوئي‌ نكند‌، در مراسم‌ حج‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد «و لا رفث‌ و لا فسوق‌ و لا جدال‌ في‌ الحج‌». نه‌ رفث‌ هست‌، رفث‌ بد گفتن‌. حرفي‌ انسان‌ بگويد‌ در حج‌ كه‌ اين‌ بد باشد‌. در كتاب‌ لغت‌ رفث‌ را مي‌نويسند قول‌ الفحش‌. فحش‌ بدهد انسان‌. اين‌ اصلا نفي‌ شده‌. يعني‌ در حج‌ نبايد انسان‌ رفث‌ كند‌. فسوق‌ نيست‌. فسقي‌، فجوري‌، و جدال‌ هم‌ نبايد باشد‌. من‌ يادم است‌ يك‌ وقتي‌ اگر در سفر مكه‌ دو نفر از اين‌ عربها با هم‌ دعوا مي‌كردند تا اين‌ آيه‌ را مي‌خوانديم‌ كه‌ «لا رفث‌ و لا فسوق‌ و لا جدال‌ في‌ الحج‌،» فورا دعوا را تركش‌ مي‌كردند. فرق‌ هم‌ نميكند‌ كه‌ اين‌ نزاع‌ و دعوا با دشمن‌ باشد‌ يا با دوست‌ باشد‌. در مراسم‌ حج‌ جدال‌ و فسوق‌ و نزاع‌ و رفث‌ و فحش‌ نبايد باشد‌. به‌ هيچكس‌ نبايد فحش‌ انسان‌ بدهد. اين‌ بخاطر اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ در آنجا تمرين‌ كند‌ و در مواقع‌ ديگر، يعني‌ در وقتي‌ كه‌ در وطن‌ خودش‌ دارد‌ زندگي‌ ميكند‌ به‌ كسي‌ فحاشي‌ نكند‌. عرض‌ كردم‌ در روايت‌ داريم‌ كه‌ كسي‌ كه‌ فحش‌ بدهد‌ مطلقا چه‌ فحش‌ به‌ دشمن‌ بدهد چه‌ فحش‌ به‌ دوست‌ بدهد‌، چه‌ فحش‌ به‌ فرزند خودش‌ بدهد‌، چه‌ فحش‌ به‌ فرض‌ كنيد زنش‌ بدهد‌، اين‌ شخص‌ ايمانش‌ ضعيفه‌، يا ايمان‌ ندارد‌. يك‌ انسان‌ درست‌ و حسابي‌ كه‌ فحاشي‌ نميكند‌. فحش‌ اصلا جزء برنامة‌ انسانيت‌ و مؤمن‌ و ايمان‌ نيست‌. يك‌ عده‌ مي‌آمدند پشت‌ در خانة‌ پيغمبر كه‌ همين‌ آية‌ شريفه‌ دلالت‌ دارد كه‌ مي‌فرمايد:« ان‌ الذين‌ ينادونك‌ من‌ وراء الحجرات‌ اكثرهم‌ لا يشعرون‌». يك‌ عده‌ مي‌آمدند از پشت‌ در خانه‌ داد مي‌زدند كه‌ مثلا يا محمد، صدا مي‌زدند پيغمبر اكرم‌ را. اينها نداء مي‌كردند. ندا با نجوي‌ فرق‌ ميكند‌. كسي‌ كه‌ سنش‌ كمتر است‌، علمش‌ كمتر است‌، فرزند نسبت‌ به‌ پدر، از دور نبايد او را صدا بزند‌. برود‌ از نزديك‌ آهسته‌ به‌ او بگويد مثلا فرض‌ كنيد فلان‌ برنامه‌ اينطوري است‌. اينجور نباشد‌ كه‌ از دور يك‌ بزرگي‌ را از پشت‌ ديوارهاي‌ خانه‌ صدا بزنند. اين‌ برخلاف‌ آداب است‌. مزاح‌ و شوخي‌ كوچكتر با بزرگتر نبايد بكند‌. ميگويند در نقلي‌ است‌ ظاهرا، كلام‌ بعضي‌ از حكمااست‌ كه‌ مزاح‌ از بزرگتر به‌ كوچكتر، تواضع است‌. ولي‌ از كوچكتر نسبت‌ به‌ بزرگتر، بي‌ ادبي است‌. با افراد احمق‌ هيچوقت‌ مزاح‌ نكنيد. روايت‌ دارد‌ كه‌ اگر آدمهاي‌ نادان‌ را با آنها‌ مزاح‌ كرديد در خلوت‌، يك‌ جائي‌ انسان‌ توي‌ اطاق‌ نشسته‌، شب‌ نهم‌ ربيعه است، يك‌ مناسبتي‌ پيش‌ مي‌آيد آدم‌ مزاح‌ ميكند‌. آن‌ احمق است‌، مي‌آيد توي‌ مجلس‌ عمومي‌ جايي‌ كه‌ هيچ‌ جاي‌ مزاح‌ نيست‌، آن‌ مزاح‌ را تحويل‌ ميدهد‌. با اينجور آدمها مزاح‌ نكنيد. در مسافرت‌ مزاح‌ مستحب است‌. «من‌ المروه‌ كثرة‌ المزاح‌ في‌ السفر». از مروت‌ اين است‌، از جوانمردي‌ اين است‌ كه‌ انسان‌ در مسافرت‌ زياد مزاح‌ بكند‌. في‌ غير مزاح‌ الله‌. از مزاح‌هاي‌ حرام‌ نباشد‌ البته‌. اين‌ مستحب است‌. اما بعضي‌ افراد هستند اينقدر عقل‌ ندارند كه‌ آن‌ مزاح‌ها توي‌ سفر بوده‌، ديگر‌ در حضر، در مجلس‌، در جاهايي‌ كه‌ مناسبت‌ ندارد‌ نبايد آن‌ مزاح‌ها را تكرار كرد. چون‌ «كثرت‌ المزاح‌، يذهب‌ بها الوجه‌». زياد مزاح‌ كردن‌ آبروي‌ انسان‌ را مي‌بره‌. آدم‌ را سبك‌ ميكند‌. در مسافرت‌ كه‌ مستحب است‌ مزاح‌، مخصوصا مسافرت‌هاي‌ سابق‌، براي‌ اين‌ بوده‌ كه‌ رنج‌ سفر را مزاح‌ از بين‌ مي‌برد‌. يكي‌ از علماء ميگفت‌ يك‌ با فلاني‌، او اسم‌ مي‌برد، ميگفت‌ با فلاني‌ من‌ مسافرت‌ ميكرد. با آن‌ اتوبوس‌هاي‌ سابق‌. گفت‌ از مشهد كه‌ خارج‌ شديم‌ نيم‌ ساعت‌ كه‌ گذشت‌ گفتم‌ يك‌ چيزي‌ بگو دلمان‌ گرفته‌، گفت‌ بازهم‌ چيزي‌ نگفت‌. همينطور توي‌ خودش‌ بود. گفتيم‌ لابد اخلاقش‌ اين است‌. رفتيم‌ حالا تهران‌، سر حوض‌ نشسته‌ايم‌. گفت‌ من‌ حالا الان‌، گفتي‌ يك‌ مزاحي‌ بكن‌ حرفي‌ بزن‌، حالا يك‌ چيزي‌ يادم‌ آمد! مزاح‌ در سفر، حرفها منظور از مزاح‌ در شرع‌ هم‌ اين‌ است‌ كه‌ يك‌ حرف‌هاي‌ سرگرم‌ كننده‌، قصه‌اي‌ نقل‌ بكند‌، حكايتي‌ بگويد‌ كه‌ رنج‌ سفر را از بين‌ ببرد‌. اما اگر انسان‌ عبوس‌ نشسته‌ باشد‌ تا مقصد، با كسي‌ نه‌ با دوستش‌، با اهل‌ بيتش‌ اگر هست‌، با بچه‌هايش‌ حرف‌ نزند‌. خوب‌، فشار سفر از يكطرف‌، فشار معاشرت‌ با اين‌ آدم‌ عبوس‌ باصطلاح‌ صورت‌ در هم‌ كشيده‌ هم‌ از يكطرف‌. اينها آدابي‌ است‌ كه‌ در معاشرت‌ دستور داريم‌، روايت‌ داريم‌.

 كوچكتر هيچوقت‌ بزرگتر را از دور صدا نزند‌. برود‌ جلو، آهسته‌ با او‌ صحبت‌ بكند‌. مي‌آمدند پشت‌ در خانة‌ پيغمبر صدا مي‌زدند. «لا تجعلوا دعاء الرسول‌ بينكم‌ كدعاء بعضكم‌ بعضا». همانطوري‌ كه‌ با يكديگر همديگر را صدا مي‌زنيد، پيغمبر را صدا نزنيد. بگوييد يا نبي‌ الله‌، يا رسول‌ الله‌، با كلمة‌ اسم‌ كوچك‌ باصطلاح‌ ما، اسم‌ خاص‌ صدا نزنيد پيغمبر اكرم‌ را. در بعضي‌ از اوقات‌ واقعا بعضي‌ از آداب‌ اسلامي‌ را ما در مقابل‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ رعايت‌ نمي‌كنيم‌. بعضي‌ از ائمه‌ طوري‌ شده‌ است‌ كه‌ طبعا ديگر‌ با اسم‌ خاص‌ و اسم‌ كوچك‌ بي‌ احترامي‌ عرفا نيست‌. مثلا يا حسين‌ مي‌گويند. يا علي‌ مي‌گويند. اين‌ حالا علتش‌ هم‌ چيست‌؟ بيشتر به‌ نظر ميرسد‌ بس‌كه‌ گفته‌اند اينطوري‌ شده‌. ولي‌ در خصوص‌ نام‌ پيغمبر اكرم‌ دستور داريم‌ كه‌ اسم‌ خاص‌ را نبريد. كلمة‌ محمد را (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) به‌ زبان‌ نياوريد. در مقالاتي‌ كه‌ غالبا متجددين‌ مي‌نويسند هي‌ اين‌ كلمه‌ را تكرار مي‌كنند. اين‌ غلط است‌. نبي‌ اكرم‌، رسول‌ اكرم‌، پيامبر معظم‌ اسلام‌، يك‌ همچين‌ تعبيراتي‌ بايد داشته‌ باشد‌. مي‌آمدند پيغمبر اكرم‌ را، در تفسير آية‌ شريفه‌ «ان‌ الذين‌ يؤذون‌ الله‌ و رسوله‌، لعنهم‌ الله‌ في‌ الدنيا و الآخره‌»، كساني‌ كه‌ پيغمبر را اذيت‌ مي‌كنند و خدا را اذيت‌ مي‌كنند خدا لعنت‌ كند آنها را در دنيا و آخرت‌. در تفسير اين‌ آيه‌ دارد‌ كه‌ يك‌ روز پيغمبر اكرم‌ از خانه‌ دير بيرون‌ آمد براي‌ نماز. در اين‌ روايت‌ بخصوص‌ نام‌ برده‌ شده‌ كه‌ عمر بس‌كه‌ علاقه‌ داشت‌ كه‌ نماز اول‌ وقت‌ بخواند‌! از خود پيغمبر هم‌ بيشتر! آمد پشت‌ خانة‌ رسول‌ اكرم‌ داد زد، فرياد كرد كه‌ چرا بيرون‌ نمي‌آئي‌ براي‌ نماز. اين‌ آيه‌ نازل‌ شد. «ان‌ الذين‌ يؤذون‌ الله‌ و رسوله‌ لعنهم‌ الله‌ في‌ الدنيا و الآخره‌.» كساني‌ كه‌ اذيت‌ مي‌كنند خدا و پيغمبرش‌ را، لعنت‌ خدا بر آنها باد. رعايت‌ ادب‌ كردن‌ در مقابل‌ دوست‌ اهميتش‌ بيشتر است‌. خدا رحمت‌ كند‌ مرحوم‌ حاج‌ ملاآقاجان‌ را. من‌ در اين‌ كتاب‌ پرواز روح‌ فكر ميكنم‌ نوشتم‌ اين‌ قسمت‌ را. كه‌ ايشان‌ مي‌فرمود آيا ادب‌ چيز خوبي است‌ يا چيز بدي است‌؟ طبعا ادب‌ خوب است‌. ايشان‌ مي‌فرمود انسان‌ يك‌ چيز خوبي‌ دارد‌ آيا به‌ دوستش‌ هديه‌ ميكند‌ يا به‌ دشمنش‌؟« بين‌ الاحباب‌ تسقط‌ الآداب‌،» به‌ يك‌ معنا ممكن است‌ درست‌ باشد‌. البته‌ اين‌ روايت‌ نيست‌ها، اين‌ يك‌ حرفي است‌ كه‌ زدند. بين‌ دوستان‌ آداب‌ ساقط‌ ميشود‌ گاهي‌ دوستي‌ هست‌ كه‌ شب‌ و روز با انسان‌ است‌، خوب‌ انسان‌ نمي‌تواند‌ صددرصد يك‌ شبانه‌ روز، دو شبانه‌ روز، ده‌ شبانه‌روز، آداب‌ را حفظ‌ كند‌. هميشه‌ دو زانو بنشيند‌ و هميشه‌ لباسش‌ مرتب‌ برش‌ باشد‌ و هميشه‌ احترام‌ كند‌ به‌ طرف‌. اين‌ خوب‌ طبعا در يك‌ شبانه‌ روز اسباب‌ زحمت است‌ براي‌ انسان‌. اما اگر نه‌، اينطور نيست‌. از در يك‌ دوست‌ انسان‌ وارد شده‌، براي‌ او ما احترامي‌ قائل‌ نباشيم‌. اما يك‌ غريبه‌ كه‌ وارد ميشود‌ ما احترام‌ قائل‌ باشيم‌. اين‌ خلاف است‌. انسان‌ ادبي‌ را كه‌ دارد و تعليم‌ گرفته‌ است‌، اين‌ هديه‌اي‌ است‌ كه‌ بايد به‌ دوستش‌ تقديم‌ كند‌. بخصوص‌ اگر دوست‌ انسان‌ داراي‌ يكي‌ از اين‌ امتيازاتي‌ باشد كه‌ اسلام‌ رويش‌ صحه‌ گذاشته‌. آخر‌ ماها فكر مي‌كنيم‌ كه‌ اسلام‌ آمده‌ تمام‌ امتيازات‌ را الغاء كند‌. معروف است‌ ديگر‌. اسلام‌ براي‌ الغاء امتيازات‌ آمده‌. نه‌. اسلام‌ آمده‌ است‌ كه‌ بعضي‌ از امتيازاتي‌ كه‌ حقيقتا امتياز نيست‌ و حقيقت‌ ندارد‌ و وهم‌ و باصطلاح‌ استعمارگران‌ آنها را امتياز معرفي‌ كرده‌اند، آنها را الغاء كند‌. نه‌ امتيازات‌ واقعي‌ را. امتيازات‌ واقعي‌ را تثبيت‌ كرده‌. از امتيازاتي‌ كه‌ در قرآن‌ تثبيت‌ شده‌، امتياز علم است‌. «هل‌ يستوي‌ الذين‌ يعلمون‌ و الذين‌ لا يعلمون‌». عالم‌ با غير عالم‌ مساوي است‌؟ ابدا. «يرفع‌ الله‌ الذين‌ آمنوا منكم‌ و الذين‌ اوتوا العلم‌ درجات‌». اين‌ يك‌.

 دوم‌ امتياز تقوا است‌. «ان‌ اكرمكم‌ عند الله‌ اتقيكم‌». سوم‌ امتياز جهاد است‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد كه‌ مجاهدين‌ بر قاعدين‌ خداي‌ تعالي‌ آنها را فضيلت‌ داده‌. «فضل‌ الله‌ المجاهدين‌ علي‌ القاعدين‌ اجرا عظيما». چهارم‌ امتيازاتي‌ است‌ كه‌ وابستگان‌ به‌ اين‌ عده‌ دارند. يعني‌ اگر شما فرزند يك‌ عالم‌ باتقواي‌ مجاهد را ببينيد، فطرتتان‌ براي‌ او احترام‌ قائل‌ است‌. اين‌ شعر بيخودي‌ كه‌ برخلاف‌ فطرت‌ و خلاف‌ آيات‌ قرآن است‌ كه‌ گيرم‌ پدر تو بود فاضل‌ از فضل‌ پدر تو را چه‌ حاصل‌، نه‌ اينطور نيست‌. فضل‌ پدر براي‌ فرزند هيچ‌ حاصلي‌ ندارد‌ فقط‌ يك‌ حاصل‌ دارد‌ كه‌ مردم‌ بايد نسبت‌ به‌ فرزندان‌ مردمان‌ با تقوي‌ احترام‌ قائل‌ باشند. يعني‌ لازمة‌ احترام‌ اهل‌ تقوي‌ و اهل‌ علم‌ اين‌ است‌ كه‌ فرزندانشان‌ را احترام‌ كنيد. شما اگر خانة‌ كسي‌ وارد شديد، اين‌ شخص‌ خيلي‌ به‌ شما محبت‌ ميكند‌، احترام‌ ميكند‌. يك‌ بچه‌ هم‌ آنجا هست‌، هيچ‌ هم‌ علاقه‌ اين‌ بچه‌، به‌ اين‌ فرزند نداريد. اما بخاطر صاحبخانه‌ احترامش‌ مي‌كنيد. حالا اگر اين‌ بچه‌ در خونه‌ باز بود و از همسايه‌ آمده‌ توي‌ خانه‌. ما هم‌ فكر مي‌كرديم‌ اين‌ پسر يا مثلا بچة‌ صاحبخانه‌ است‌. احترامش‌ كرديم‌، نوازشش‌ كرديم‌. بعد معلوم‌ شد كه‌ بچة‌ همسايه‌ بوده‌، مي‌بينيم‌ پشيمان‌ مي‌شويم‌. ميگوييم‌ عجب‌ ما فكر مي‌كرديم‌ اين‌ آقازادة‌ جنابعالي است‌ و الاّ، معنايش‌ اين است‌ كه‌ و الاّ احترامش‌ نمي‌كرديم‌. اين‌ فطرت‌ انسان‌ اين‌ را ميگويد‌.

 من‌ يك‌ مثالي‌ در كتاب‌ انوار زهرا زده‌ام‌. كه‌ يك‌ قضيه‌اي‌ نقل‌ كرده‌اند. يك‌ شخصي‌ نقل‌ ميكرد كه‌ من‌ مي‌خواستم‌ به‌ فرزندم‌ چيزهايي‌ تعليم‌ بدهم‌. يك‌ روز يك‌ فقير مستحقي‌ را ما در بازار ديديم‌ و چون‌ مي‌دانستيم‌ مستحق است‌، آورديمش‌ منزل‌، يك‌ نهار هم‌ به او‌ داديم‌، يك‌ دست‌ لباس‌ هم‌ به او‌ داديم‌ و يك‌ پولي‌ هم‌ به او‌ داديم‌ و مرخصش‌ كرديم‌. خيلي‌ پسر من‌ خوشحال‌ شد كه‌ ما نسبت‌ به‌ يك‌ مستحق‌ اين‌ برنامه‌ را انجام‌ داديم‌. چند روز گذشت‌. يك‌ جوان‌ ديگر‌اي‌ هم‌ كه‌ مستحق‌ بود و باصطلاح‌ فقير بود، مثل‌ همان‌، آورديمش‌ منزل‌ و همان‌ برنامه‌ را براي‌ او انجام‌ داديم‌. ولي‌ بعد از آنكه‌ او خواست‌ برود‌، من‌ به‌ پسرم‌ گفتم‌ كه‌ فلاني‌، ميداني‌ اين‌ پسر كيست‌؟ گفت‌ نه‌. گفتم‌ پدر اين‌ يكي‌ از تجار مهم‌ اين‌ شهر بود. من‌ جوان‌ بودم‌. مثل‌ همين‌ جوان‌ فقير بودم‌. پدر اين‌ من‌ را آورد منزل‌. غذا به‌ من‌ داد، لباس‌ داد، خانه‌ به‌ من‌ داد، سرمايه‌ به‌ من‌ داد و خلاصه‌ من‌ الان‌ اين‌ شدم‌ كه‌ هستم‌. حالا آيا وظيفة‌ من‌ در مقابل‌ اين‌ جوان‌ فقير كه‌ پسر آن‌ تاجر است‌، همين‌ اندازه‌اي‌ است‌ كه‌ عمل‌ كردم‌ يا بيشتر لازم‌ است‌ كه‌ عمل‌ كنم‌؟ ميگويد‌ پسرم‌ به‌ من‌ گفت‌ نه‌ اين‌ خيلي‌ كم‌ عمل‌ كردي‌. پريروزي‌ را هيچ‌ اصراري‌ نداشت‌ بيشتر عمل‌ كنم‌ بلكه‌ زيادي‌ هم‌ عمل‌ كرده‌ بودم‌. اما در خصوص‌ اين‌ به‌ من‌ ميگفت‌ كه‌ نه‌ تو چرا، تو بايد همانطوري‌ كه‌ پدر او نسبت‌ به‌ تو عمل‌ كرده‌، تو هم‌ نسبت‌ به‌ او عمل‌ كني‌. خانه‌ به او‌ بدهي‌، سرمايه‌ به او‌ بدهي‌، تا تازه‌ جبران‌ خدمت‌ پدر او را كرده‌ باشي‌. اين‌ را كي‌ ميگويد‌؟ يك‌ جوان‌. فطرت‌ انسان‌ اين‌ را ميگويد‌. در اين‌ ارتباط اذست‌ كه‌ مي‌بينيم‌ امام‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ شايد همين‌ ايام‌ بوده‌ كه‌ مي‌فرمايد:« عجب‌ من‌ عرب‌ كيف‌ لا يحملنا علي‌ رؤوسهم‌ روت‌ قالت‌ تبارك‌ و تعالي‌ في‌ كتابه‌ و كنتم‌ في‌ شفا حفرة‌ من‌ النار و انقذكم‌ منها.» من‌ تعجب‌ ميكنم‌ از عرب‌ كه‌ چگونه‌ ما را روي‌ سرشان‌ جا نمي‌دهند. فرزندان‌ پيغمبر را روي‌ دوششان‌ سوار نمي‌كنند! و حال‌ اينكه‌ اين‌ مردم‌ هيچي‌ نداشتند و همه‌ چيز بوسيلة‌ رسول‌ الله‌ نصيبشان‌ شد. اينها مردمي‌ بودند كه‌ در زمان‌ جاهليت‌ چند قلم‌ از كارهايشان‌ را اگر انسان‌ بگويد‌، در همان‌ مكه‌، در همان‌ مدينه‌، در همان‌ جزيرة‌ العرب‌، در همان‌ حجاز، اينها كارهايي‌ مي‌كردند كه‌ نمونة‌ خيلي‌ ساده‌اش‌ اين‌ بود كه‌ دخترهايشان‌ را بخاطر غيرت‌ بي‌ ارزششان‌، بخاطر جاهليتشان‌، بخاطر تعصبشان‌، با دست‌ خودشان‌ زير خاك‌ مي‌كردند و اذا بشر احدهم‌ بالانثي‌ ظل‌ وجهه‌ مسودا و هو كظيم‌ و فرارا من‌ القوم‌ من‌ سوء ما بشر به‌. وقتي‌ به‌ يكي‌ از اينها خبر مي‌رسيد كه‌ جنابعالي‌ منزل‌ نبوديد، زنتان‌ زائيده‌ دختر. اين‌ توي‌ همان‌ خيابان‌ و بازار كه‌ داشت‌ مي‌آمد و اين‌ خبر به او مي‌رسيد، صورتش‌ سياه‌ ميشد. «ظل‌ وجهه‌ مسودا». خودش‌ را كنترل‌ ميكرد ولي‌ از بين‌ مردم‌ متواري‌ ميشد كه‌ چرا يك‌ چنين‌ خبري‌ را به‌ من‌ دادند. آنها انسان‌ بودند؟! پسرهايشان‌ را بخاطر اينكه‌ وقتي‌ مي‌بينند زياد شدند، اينها را مي‌كشتند، از بين‌ مي‌بردند، كه‌ آيه‌ نازل‌ شده‌ «و لا تقتلوا اولادكم‌ خشية‌ املاق‌». بعضي‌ها خيال‌ كردند كه‌ اين‌ آيه‌ همان‌ آية‌ مربوط‌ به‌ دخترها است‌. نه‌. اين‌ جدا است‌. بچه‌هاي‌ پسرتان‌ را از ترس‌ فقر و دست‌ تنگي‌ نكشيد. «لا تقتلوا اولادكم‌ خشية‌ املاق‌. نحن‌ نرزقهم‌ و اياكم‌». ما به‌ شما روزي‌ ميدهيم‌ و آن‌ فرزندان‌ را روزي‌ ميدهيم‌. يك‌ همچين‌ مردمي‌ بودند. اگر يك‌ زن‌ عادت‌ زنانه‌ پيدا ميكرد، اين‌ مجبور بود برود‌ توي‌ طويله‌ زندگي‌ بكند‌ تا پاك‌ بشود‌. بعد بيايد. با زنها در زمان‌ جاهليت‌ طوري‌ رفتار ميكردند كه‌ با حيوانات‌ آنطور رفتار نمي‌كردند. مردم‌ زمان‌ جاهليت‌ آنقدر بد بودند كه‌ وقتي‌ مي‌خواهند يكنفر را بگويند كه‌ خيلي‌ بد زندگي‌ خواهي‌ كرد و بد سرنوشتي‌ داري‌، به او‌ مي‌گفتند «مات‌ ميتة‌ الجاهليه‌». من‌ آن‌ روايت‌ معروف‌ كه‌ همه‌ شنيده‌ايد كه‌ كسي‌ كه‌ امام‌ زمانش‌ را نشناسد‌، مات‌ ميتة‌ الجاهليه‌. «من‌ مات‌ و لم‌ يعرف‌ امام‌ زمانه‌ مات‌ ميتة‌ الجاهليه‌». كسي‌ كه‌ بميرد و امام‌ زمانش‌ را نشناخته‌ باشد‌، اينقدر بد است‌ كه‌ مثل‌ زمان‌ جاهليت‌ مرده‌. اينها وقتي‌ مي‌خواستند بول‌ كنند به‌ اين‌ پاشنة‌ پايشان‌، عين‌ اين‌ حيوانات‌، حيوانات‌ هم‌ باز يك‌ جوري‌ خودشان‌ را جمع‌ مي‌كنند كه‌ بهرحال‌ به‌ پاهايشان‌ نريزد‌. اينها به‌ پاهايشان‌ بولشان‌ مي‌ريخت‌ و راه‌ مي‌رفتند. بدترين‌ غذاها را مي‌خوردند. عرض‌ كردم‌ بعضي‌هايش‌ واقعا چندش‌آور است‌ و الاّ من‌ برايتان‌ ميگفتم‌ كه‌ زمان‌ جاهليت‌ يعني‌ چه‌؟ و خلاصه‌ پروردگار دربارة‌ اينها مي‌فرمايد «و كنتم‌ علي‌ شفا حفرة‌ من‌ النار»، يعني‌ بر لب‌ گودي‌ آتش‌ بوديد. ديديد يك‌ نفر لب‌ يك‌، لب‌ يك‌ استخري‌ مثلا باشد‌، تويش‌ را پر از آتش‌ كرده‌ باشند، اين‌ هم‌ لب‌ گودي‌ آتش‌ ايستاده‌ باشد‌ كه‌ با يك‌ هول‌ دادن‌ بيفته‌ توي‌ آتش‌. «فانقذكم‌ منها». پيغمبر اكرم‌ شما را نجات‌ داد.

 حالا كه‌ شماها نجات‌ پيدا كرديد، ايران‌ را فتح‌ كرديد. ايران‌ در آن‌ زمان‌ يك‌ مملكت‌ بسيار مهمي‌ بوده‌. يعني‌ دو ابرقدرت‌ در آن‌ زمان‌ بودند. ايران‌ و روم‌ بوده‌. ايران‌ را فتح‌ كرديد. شامات‌ را فتح‌ كرديد. سيطرة‌ حكومت‌ و سلطنت‌ شما تمام‌ باصطلاح‌ ربع‌ مسكوني‌ را تقريبا گرفت‌. يك‌ همچين‌ آدمهايي‌ شديد. همان‌ آدمهايي‌ كه‌ وقتي‌ ايرانيها ديدند اينها دارند مسواك‌ مي‌كنند اينجور شناخت‌ داشتند از سابقة‌ زمان‌ جاهليتشان‌. با خودشان‌ فكر مي‌كردند اينها دارند دندانهايشان‌ را تيز مي‌كنند بيايند اينها را بخورند. اينجور فكر مي‌كردند. تا اين‌ حد مردم‌ عرب‌، مردم‌ جزيرة‌ العرب‌ را وحشي‌ مي‌دانستند و واقعا هم‌ وحشي‌ بودند. پيغمبر اكرم‌ آمده‌ اينها را احياشان‌ كردند. مسلمانها وقتي‌ مي‌آمدند خدمت‌ پيغمبر اكرم‌ اينها مسلمانها بعد از اسلامشان‌، مي‌آمدند كنار پيغمبر مي‌خوابيدند. سرشان‌ را آنطرف‌ مي‌گذاشتند، پايشان‌ را مي‌گذاشتند روي‌ دوش‌ پيغمبر. با دو تا انگشت‌ پا با لالة‌ گوش‌ پيغمبر بازي‌ مي‌كردند ميگفتند يامحمد حدثني‌. برايمان‌ قصه‌ بگو. پيغمبر هم‌ دو زانو نشسته‌ دارد‌ قصه‌ ميگويد‌. اينها را با اين‌ زحمت‌ پيغمبر اكرم‌ هدايت‌ كرد. به‌ خدا قسم‌ تا توي‌ كار نيفتيد نمي‌فهميد كه‌ پيغمبر چه‌ كرده‌! به‌ شما بسپرند يك‌ بچه‌ را، يك‌ جوان‌ هيفده‌ هيجده‌ ساله‌، بگويندد اين‌ را درستش‌ كن‌. يك‌ ذره‌ از نظر اخلاقی‌ خراب است‌، اين‌ را درستش‌ كن‌. حمد و سوره‌اش‌ را ياد بده‌، نمازش‌ را به او‌ ياد بده‌، اخلاق‌ به او‌ ياد بدهد‌. تا شما يك‌ نمونه‌ از اين‌ كارها را نكنيد نميدانيد پيغمبر چه‌ كرده‌. با يك‌ چنين‌ مردمي‌ پيغمبر اكرم‌، خوب‌ طوري‌ رفتار كرد كه‌ به‌ جائي‌ اينها را رساند، از نظر اخلاقی‌ و آداب‌ و رعايت‌ جنبه‌هاي‌ انساني‌ كه‌ شنيديد ديگر‌، در جبهة‌ جنگ‌ هفت‌ نفر افتاده‌اند، مشرف‌ به‌ از دنيا رفتن‌ و هلاكتند. ظرف‌ آبي‌ كسي‌ مي‌آورد‌ به‌ اينها ميدهد‌. ميگويد‌ رفيقم‌ تشنه‌تر است‌. او ميگويد‌ رفيقم‌ تشنه‌تر است‌. او ميگويد‌ رفيقم‌ تشنه‌تر است‌. تا ميگويد‌ به‌ آخري‌ رسيدم‌ ديدم‌ از دنيا رفته‌. برگشتم‌ ديدم‌ دومي‌ هم‌ از دنيا رفته‌. برگشتم‌ ديدم‌ سومي‌ هم‌ از دنيا رفته‌. و اين‌ آب‌ روي‌ دست‌ من‌ ماند و نتوانستم‌ به‌ اينها بدهم‌ در اثر ايثارگري‌ اينها.

 همين‌ مردم‌ زمان‌ جاهليت‌ به‌ جائي‌ رسيدند كه‌ آنچنان‌ در مقابل‌ يكديگر گذشت‌ داشتند كه‌ وقتي‌ انصار وارد، وقتي‌ كه‌ مهاجرين‌ وارد مدينه‌ شدند، انصار خانه‌ داشتند، زندگي‌ داشتند، اموال‌ زيادي‌ داشتند. كساني‌ بودند در شهر خودشان‌ مشغول‌ زندگي‌ بودند. خوب‌ مهاجرين‌ تمام‌ زندگيشان‌ را ول‌ كردند در مكه‌، آمدند وارد بر اينها شدند‌. اينها حاضر شدند اموالشان‌ را با مهاجرين‌ نصفه‌ كنند. زندگي‌ به‌ آنها بدهند. آنها را تأمين‌ كنند. مردم‌ اينطور تربيت‌ شدند. آنوقت‌ امام‌ سجاد صلواة‌ الله‌ عليه‌ مي‌فرمايد كه‌ اگر فرزندان‌ پيغمبر را مردم‌ مسلمان‌ روي‌ دوش‌ دائما نگه‌ بدارند، كاري‌ نكردند. يكي‌ از كساني‌ كه‌ امتياز در اسلام‌ دارد‌ و امضاء كرده‌ اسلام‌، منظورم‌ اين است‌، امضاء كرده‌ اسلام‌، وابستگان‌ به‌ اهل‌ تقوي‌ و اهل‌ علم است‌. و چون‌ پيغمبر اكرم‌ ايشان‌ آنقدر عظمت‌ دارد، آنقدر بزرگ‌ است‌ كه‌ وابستگيش‌ به‌ اين‌ زودي‌ها قطع‌ نميشود‌. صلواتي‌ ختم‌ كنيد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) چون‌ پيغمبر اكرم‌ آنقدر امتياز دارد كه‌ وابستگيش‌ به‌ اين‌ سادگي‌ها قطع‌ نميشود‌. مثلا شما ببينيد يك‌ عالم‌، يك‌ مجتهد. اين‌ مي‌بينيد سيطرة‌ ارزشش‌ و شخصيتش‌ تا دو سه‌ پشت‌ بعد از خودش‌ هست‌. فرزند فلان‌ مجتهد است‌ ميگويند اين‌. احترامش‌ مي‌كنند. نوة‌ فلان‌ مجتهد است‌. اما ديگر‌ پنج‌ شش‌ واسطه‌ كه‌ خورد ديگر‌ معمولي‌ ميشود‌. گاهي‌ ميشود‌ بعضي‌ از افراد هستند كه‌ اينها كار مهمي‌ در جامعه‌ كرده‌اند. وابستگي‌ به‌ آنها تا زمانهاي‌ خيلي‌ طولاني‌ طول‌ ميكشد‌. مثلا بني‌ اسد، بني‌ اسد كه‌ مثل‌ فردايي‌ مي‌آيند بدن‌ سيد الشهداء عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را جمع‌ مي‌كنند، دفن‌ مي‌كنند، كمك‌ مي‌دهند به‌ امام‌ سجاد شايد الان‌ هم‌ اگر كسي‌ سلسلة‌ نسبش‌ را حفظ‌ كرده‌ باشد‌ و خودش‌ را منتسب‌ كند‌ به‌ بني‌ اسد، بازهم‌ ميگوييم‌ يك‌ احترامي‌ برايش‌ قائليم‌. اگر يك‌ نفر مثلا فرزند شيخ‌ انصاري‌ باشد‌، هنوز هم‌ ميگويند مثلا ايشان‌ يك‌ نسبتي‌ با شيخ‌ انصاري‌ دارد‌. اما چون‌ پيغمبر اكرم‌ بسيار باعظمت است‌، عظمت‌ رسول‌ الله‌ آنقدر است‌ كه‌ تالي‌ تلو پروردگار است‌، انتساب‌ به‌ پيغمبر هزار سال‌، دو هزار سال‌، ده‌ هزار سال‌، اين‌ گسترش‌ دارد‌. بيشتر. حتي‌ تا روز قيامت‌ و از روز قيامت‌ هم‌ عبور ميكند‌ مي‌رود‌ توي‌ بهشت‌. لذا فرمود كه‌ «كل‌ حسب‌ و نسب‌ منقطع‌.» هر حسب‌ و نسبي‌ ديگر‌ تا روز قيامت‌ قطع‌ ميشود‌ حالا هر چي‌ هم‌ مي‌خواهد باشد‌. هر كه مي‌خواهد باشد‌، نسبت‌ با هر شخصيتي‌ انسان‌ مي‌خواهد داشته‌ باشد‌. اين‌ تا روز قيامت‌ بالاخره‌ حسب‌ و نسبش‌ قطع‌ ميشود‌. «الا حسبي‌ و نسبي‌.» حسب‌ و نسب‌ پيغمبر قطع‌ نميشود‌. اين‌ بخاطر اهميت‌ و ارزش‌ پيغمبر است‌. و لذا امتيازاتي‌ براي‌ فرزندان‌ پيغمبر قائل‌ شده‌اند. اين‌ نه‌ امتياز تحميلي‌ نيست‌ كه‌ فكر كنيد مثلا فرض‌ كنيد اسلام‌ آمده‌ كه‌ امتيازات‌ را القاء كند‌. يكي‌ هم‌ همينكه‌ خوب‌ سيد با غير سيد، فرزند پيغمبر، فرزند غير پيغمبر چه‌ فرقي‌ ميكند‌؟ حالا چه‌ خصوصيات‌ دارد‌. شايد هم‌ هيچ‌ خصوصيات‌ ظاهري‌ نداشته‌ باشند. اما همان‌ انتساب‌ به‌ پيغمبر، يعني‌ احترام‌ به‌ سادات‌ بخاطر پيغمبر.

 و لذا پيغمبر اكرم‌ در آن‌ آيه‌اي‌ كه‌ مي‌فرمايد خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كه‌ «قل‌ لا اسئلكم‌ اجرا الا المودة‌ ذي‌ القربي‌»، اين‌ تحميل‌ نيست‌ كه‌ فكر كنيد تحميل است‌. كسي‌ كه‌ پيغمبر را بشناسد‌ و اجر زحمات‌ پيغمبر را بخواهد بدهد‌ كه‌ «كنتم‌ علي‌ شفا حفرة‌ من‌ النار و انقذكم‌ منها»، شما را از لب‌ گودي‌ آتش‌ نجات‌ داده‌، بخواهد همين‌ را بدهد‌ بايد براي‌ فرزندان‌ پيغمبر امتياز قائل‌ بشود‌. شيخ‌ صدوق‌ در كتاب‌ اعتقاداتش‌ ميگويد‌ و زيرش‌ هم‌ مرحوم‌ علامة‌ حلي‌ فرموده‌ است‌ كه‌ «اعتقادهم‌ ان‌ علويه‌ و لهم‌ آل‌ رسول‌ الله‌ و ان‌ مودتهم‌ واجبه‌». تمام‌ فرزندان‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌، مودتشان‌ واجب‌ است‌. «لانها اجر رساله‌». بخاطر اينكه‌ اين‌ اجر رسالت است. و فكر نكنند كه‌ منظور ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلامند. چرا؟ چون‌ بعدش‌ ميگويد‌، مي‌فرمايد و از براي‌ «و لمحسنهم‌ ضعفين‌ من‌ الحسنات‌»، براي‌ آدمهاي‌ خوبشان‌، آدمهاي‌ نيكوكارشان‌ دو برابر از اجر هست‌ «و لمسيئهم‌ ضعفين‌ من‌ العذاب‌». از براي‌ معصيتكارهايشان‌ هم‌ دو برابر عذاب‌ هست‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ پيغمبر اكرم‌ از اينها بيشتر توقع‌ دارد‌. يعني‌ يك‌ فرزند پيغمبر، يكي‌ به‌ علت‌ اينكه‌ فرزند پيغمبر است‌ بايد به‌ دستورات‌ عمل‌ بكند‌. يكي‌ هم‌ به‌ خاطر اينكه‌ اسلام‌ حق است‌ بايد به‌ دستورات‌ اسلام‌ عمل‌ بكند‌.

 بنابراين‌ مي‌بينيم‌ كه‌ منظور ائمة‌ اطهار، در اين‌ اعتقاد نيستند. و اين‌ انتساب‌ به‌ پيغمبر سبب‌ فضائل‌ شده‌. لذا از چيزهايي‌ كه‌ نميتواند‌ هيچ‌ مسلماني‌ منكر بشود‌ مسئلة‌ خمس‌ و زكات است‌. درست است‌ كه‌ به‌ سادات‌ بيشتر از آنچه‌ كه‌ سادات‌ مي‌دهند، داده‌ نميشود‌. براي‌ مسكين‌ بايد آنقدر به او داد تا رفع‌ مسكنتش‌ بشود‌. حالا سيد باشد‌ از خمس‌ بايد به او داد و غير سيد باشد‌ بايد از زكات‌ به او داد. ولي‌ يك‌ فرق‌ هست‌ بين‌ اين‌ پول‌ و آن‌ پول‌ كه‌ آن‌ ماية‌ امتياز است‌. پولي‌ كه‌ به‌ غير سادات‌ داده‌ ميشود‌ اين‌ زكات است‌. صدقه‌ است‌، «اوصاف‌ ايدي‌ الناس‌»، چرك‌ دست‌ مردم است‌. اما خمس‌ يك‌ سفره‌اي‌ است‌ كه‌ يك‌ طرف‌ خدا نشسته‌، يك‌ طرف‌ پيغمبر نشسته‌، يك‌ طرف‌ امام‌ نشسته‌، بعد هم‌ نوبة‌ اين‌ آقايون‌ ميشود‌. مثل‌ اينكه‌ دو تا سفره‌ بيندازند، هر دويش‌ غذاش‌ تقريبا كيفا و كمّا يك‌ جور باشد‌. ولو كيفا كه‌ يك‌ جور نيست‌، كما يك‌ جور باشد‌. ولي‌ در يك‌ اطاق‌ شخصيتهاي‌ بزرگ‌ نشسته‌اند اين‌ آقا را ميگويند تو برو آن‌ تو. اين‌ اطاق‌ نه‌، فقرا نشسته‌اند. انسان‌ را رهبري‌ مي‌كنند، راهنمايي‌ مي‌كنند كه‌ برو توي‌ اين‌ اطاق‌. تا چهل‌ امتياز من‌ يك‌ وقتي‌ جمع‌آوري‌ كرده‌ بودم‌ براي‌ فرزندان‌ پيغمبر هست‌ و اين‌ يك‌ مسئلة‌ خيلي‌ سادة‌ بديهي‌ فطري‌ است‌ كه‌ اگر انسان‌ فطرتش‌ كامل‌ باشد‌ و فطرتش‌ درست‌ باشد‌، حتما به‌ اينها عمل‌ خواهد كرد.

 بهرحال‌ ولي‌ متأسفانه‌ از همان‌ روزهاي‌ اول‌، روزهاي‌ اول‌ اسلام‌، بعد از وفات‌ پيغمبر اكرم‌، فرمود اگر به‌ جاي‌ آن‌همه‌ سفارشات‌، سفارش‌ ميكرد كه‌ هر چه‌ مي‌توانيد فرزندان‌ مرا اذيت‌ كنيد، بيشتر از همين‌ نمي‌تونستند اذيت‌ كنند. خوب‌ همين‌ كربلا و ديروز و جريان‌ ديروز و امروز و امشب‌ و شما در سراسر تاريخ‌ بشريت‌ برويد مطالعه‌ كنيد. با هيچ‌ قوم‌ و دسته‌اي‌ هيچكس‌ اينجور عمل‌ نكرد. همه‌شان‌ را بكشند، سر آنها را روي‌ نيزه‌ كنند. بدنهايشان‌ را پايمال‌ سم‌ اسب‌ كنند. در كجا يك‌ چنين‌ سابقه‌اي‌ هست‌، يك‌ چنين‌ جرياني‌ هست‌. زنهايشان‌ را اسير كنند. طفل‌ شيرخوار، آنهم‌ با لبهاي‌ تشنه‌ كه‌ طبيعي‌ خودش‌ ممكن است‌ از دار دنيا برود‌، آن‌ طفل‌ شيرخوار، تير سه‌ شعبة‌ زهرآلود! شما نمي‌توانيد تصور كنيد كه‌ تير سه‌ شعبة‌ زهرآلود چطوره‌. تيرهايي‌ بوده‌ كه‌ اين‌ وسطش‌ برآمدگي‌ داشته‌، اين‌ دو طرفش‌ مثل‌ دو تا تير دو طرف‌ وجود داشته‌. اين‌ را توي‌ زهر چند روز مي‌خواباندند و زهر خوب‌ به‌ اين‌ الصاق‌ ميشده‌. بعد كه‌ به‌ بدني‌ ميخورده‌، ولو خود زخم‌ كاري‌ نباشد‌، سم‌ وارد بدن‌ به‌ اين‌ وسيله‌ ميشده‌ و او را مي‌كشته‌. از اين‌ ظلم‌ بيشتر ممكن‌ نيست‌. تير سه‌ شعبة‌ زهرآلود. بيايند بعد از شهادت‌ يك‌ فرد هجوم‌ كنند. شايد امروز صبح‌ بوده‌، شايد هم‌ ديروز عصر بوده‌، هجوم‌ كنند در خيمه‌هايي‌ كه‌ زنها نشسته‌اند، بيمار هست‌، فرزندان‌ خردسال‌ هست‌. آنجا هجوم‌ كنند براي‌ بردن‌ غنيمت‌. و هيچ‌ به‌ فكر اينكه‌ زير دست‌ و پاي‌ آنها فرزندان‌ پيغمبر پايمال‌ مي‌شوند نكنند. بعد هم‌ اين‌ جمعيت‌ را حركت‌ بدهند. يك‌ مشت‌ زن‌ و بچة‌ مصيبت‌ ديده‌. امروز صبح‌ حركت‌ دادند. خدا قسمتتان‌ كند‌ برويد كربلا و نجف‌. بين‌ كربلا و كوفه‌ اقلا هشتاد كيلومتر راه است‌. اين‌ هشتاد كيلومتر راه‌ را با آن‌ حال‌! همة‌ اينها را به‌ يكديگر بسته‌اند، روي‌ شتر بي‌ جهاز نشانده‌اند. پاهاي‌ اينها را به‌ زير شكم‌ شتر بستند. يك‌ كسي‌ را بخواهند جبر كش‌ بكنند اينطور نمي‌كنند. خدا اينها را حفظ‌ كرد. سرهاي‌ مقدسه‌ در مقابل‌ محمل‌ها، آنهايي‌ كه‌ بعد محمل‌ بعضي‌هايشان‌ داشتند. چون‌ بچه‌هاي‌ كوچك‌ معمولا نمي‌توانستند خودشان‌ را حفظ‌ كنند، در مقابل‌ محمل‌ نگه‌ داشتن‌. شايد فردايي‌، مثل‌ فردايي‌ وقتي‌ زينب‌ كبري‌ سلام‌ الله‌ عليها در شهر كوفه‌ مي‌خواهد صحبت‌ كند‌، خطبه‌ بخواند‌، و اشاره‌ ميكند‌ مردم‌ ساكت‌ مي‌شوند. يك‌ وقت‌ مي‌بيند‌ سر مقدس‌ برادر در مقابل‌ محملش‌ روي‌ نيزه‌ قرار گرفته‌. دختر صغيرة‌ حسين‌ بن‌ علي‌، فاطمه‌، كنار زينب‌ نشسته‌ است‌. آن‌ اشعار معروف‌ را مي‌خواند كه‌ اي‌ هلال‌ يك‌ شبة‌ زينب‌، من‌ گمان‌ نمي‌كردم‌ كه‌ تو به‌ اين‌ زودي‌ غروب‌ كني‌.« يا اخي‌ فاطمة‌ الصغيرة‌ كلمها لقد كاد قلبها ان‌ يذوبا». يكي‌ از محترمين‌ كه‌ اهل‌ ذوق‌ بود ميگفت‌ كه‌ مثل‌ اينكه‌ فاطمة‌، مثل‌ اينكه‌ زينب‌ كبري‌ همينطور كه‌ دارد‌ با سر برادر صحبت‌ ميكند‌ يكدفعه‌ چشمش‌ افتاد به‌ دختر صغيرة‌ سيد الشهداء كه‌ دارد‌ جان‌ ميدهد‌، قالب‌ تهي‌ ميكند‌. فرمود عرض‌ كرد به‌ برادر «يا اخي‌ فاطمة‌ الصغيره‌ كلمها لقد كاد قلبها ان‌ يذوبا». كجا ديداند كه‌ در يك‌ شهري‌ كه‌ اين‌ خاندان‌ حكومت‌ مي‌كردند، در كوفه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ حكومت‌ مي‌كرده‌. خدا نياورد‌ براي‌ هيچكس‌، هيچ‌ عزيزي‌ كه‌ در ميان‌ قومي‌ ذليل‌ بشود‌. من‌ خودم‌ يك‌ نمونه‌اي‌ ديدم‌ و تأثر فوق‌ العاده‌اي‌ پيدا كردم‌ و موضوع‌ را حس‌ كردم‌ و لمس‌ كردم‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ در اين‌ شهر حكومت‌ ميكرده‌. در كوفه‌ خطبه‌هاي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌، صداي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ طنين‌ مي‌انداخته‌. حالا زن‌ و فرزندش‌ را وارد اين‌ شهر كردند. همين‌ مردمي‌ كه‌ آرزو مي‌كردند چند دقيقه‌ خدمت‌ زينب‌ كبري‌ بنشينند. مردم‌ را آنچنان‌ در غفلت‌ و جهل‌ نگه‌ داشته‌ بودند كه‌ نان‌ و خرما به‌ رسم‌ تصدق‌ مي‌آوردند به‌ اهل‌ بيت‌ پيغمبر مي‌دادند و از آنها تقاضا مي‌كردند كه‌ از خدا بخواهيد كه‌ ما مثل‌ شما اسير نشويم‌. ما هم‌، ما مثل‌ شما نشويم‌. اين‌ دعا را براي‌ ما بكنيد. امام‌ سجاد اين‌ نان‌ و خرما را از دست‌ بچه‌هاي‌ پيغمبر ميگرفت‌. ميگفت‌ صدقه‌ بر ما حرام است‌. آن‌ پيرمرد پرسيد كه‌ شما از كدام‌ اسيرها مگر‌ هستيد؟ امام‌ فرمود:« نحن‌ اسراء آل‌ محمد». ما اسيرهاي‌ آل‌ محمديم‌. آن‌ گچكار، مسلم‌ گچ‌ ساز است‌، ميگويد‌ در دارالاماره‌ داشتم‌ گچكاري‌ مي‌كردم‌. سرو صدايي‌ ديدم‌ هست‌. از آن‌ كمكي‌ كه‌ پهلويم‌ كارگري‌ كه‌ پهلويم‌ بود گفتم‌ چه‌ خبر است‌؟ از اوضاع‌ اطلاعي‌ نداشتم‌. گفت‌ يك‌ نفر بر امير المؤمنين‌ يزيد خروج‌ كرده‌، اين‌ را كشتند و سر او را و زن‌ و فرزندش‌ را وارد اين‌ شهر مي‌كنند. گفتم‌ اسم‌ اين‌ خروج‌ كننده‌، اين‌ شخص‌ ياغي‌ كيست‌؟ گفت‌ اسمش‌ حسين‌ بن‌ علي است‌. ميگويد‌ اين‌ كارگر وقتي‌ بيرون‌ رفت‌، من‌ با دستهاي‌ پر گچ‌ آنچنان‌ بر صورتم‌ زدم‌ كه‌ نزديك‌ بود چشمهايم‌ از حدقه‌ بيرون‌ بيايد. پسر دختر پيغمبر را مي‌كشند و آنوقت‌ مي‌گويند يك‌ نفر بر اميرالمؤمنين‌ خروج‌ كرده‌ و او را كشتند و وارد كردند و مردم‌ اينطور اظهار خوشحالي‌ مي‌كنند. بعد هم‌ آوردند سر مقدس‌ سيد الشهداء را. گذاشتند در مقابل‌ ابن‌ زياد. شما هيچ‌ شنيده‌ايد كه‌ با سر بريده‌ اينطور معامله‌ بكنند؟ در هيچ‌ جنگي‌، در وحشي‌ترين‌ مردم‌ يك‌ چنين‌ كاري‌ را نمي‌كردند. اينها همه‌ اجر رسالت‌ پيغمبر اكرم است‌. ببينيد امام‌ كه‌ مي‌فرمايد اگر بجاي‌ توصية‌ احترام‌، پيغمبر اكرم‌ مي‌فرمود كه‌ هر چه‌ مي‌توانيد اينها را اذيت‌ كنيد بيشتر از اين‌ نمي‌توانستند اذيت‌ بكنند؛ واقعا درست است‌. يك‌ سر چهل‌ روز در مقابل‌ ابن‌ زياد بوده‌. در راه‌ از كوفه‌ تا شام‌ بوده‌. بعد در مقابل‌ يزيد بن‌ معاويه‌ گذاشته‌ شده‌. چيزهايي‌ در كتابها در اين‌ خصوص‌ نوشته‌اند كه‌ واقعا كسي‌ جرأت‌ نميكند‌ كه‌ در منبر بگويد‌ براي‌ شما. كه‌ اين‌ چه‌ نحوه‌ شراب‌ مي‌خورد و چقدر جسارت‌ به‌ سر مقدس‌ سيد الشهداء ميكرد. غير از حالا آنچه‌ كه‌ ميشود‌ گفت‌ هماني‌ است‌ كه‌ با چوب‌ خيزران‌ به‌ لب‌ و دندان‌ سيد الشهداء ميزد. زينب‌ كبراي‌ با آن‌ عظمت‌ وارد بر مجلس‌ ابن‌ زياد ميشه‌. سلام‌ نميكند‌. به‌ كه‌ سلام‌ كند‌؟! ابن‌ زياد ميگويد‌ اين‌ متكبر است‌ كي‌ بود وارد شد؟ يك‌ نفر گفت‌: « هذه‌ زينب‌ بنت‌ علي‌. اين‌ زينب‌» دختر علي‌ بن‌ ابيطالبه‌. تا متوجه‌ شد كه‌ او زينب است‌، رو كرد به‌ زينب‌ كبري‌ سلام‌ الله‌ عليها «هل‌ رأيت‌ صنع‌ الله‌ عليك‌». ديدي‌ كه‌ خدا با شما چه‌ كرد، خدا با تو چه‌ كرد؟! زينب‌ در جوابش‌ فرمود:« ما رأيت‌ الا جميلا». جز خوبي‌ از خدا، جز نيكي‌، جز زيبايي‌ از خدا چيزي‌ نديدم‌. «ما رأيت‌ الا جميلا». آن همه‌ جسارت‌، چند مرتبه‌ در تاريخ‌ دارد كه‌ تصميم‌ گرفتند امام‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را شهيد كنند. يك‌ جوان‌، از نظر آنها كه‌ امام‌ شناس‌ نبودند. اگر مي‌دانستند كه‌ اين‌ امام است‌، قطعا شهيدش‌ مي‌كردند. يك‌ جوان‌ مريض‌ وارد بر مجلس‌ ابن‌ زياد شده‌، مجلس‌ يزيد شده‌. مكرر تصميم‌ مي‌گيرند در مقابل‌ عمه‌، خواهر، و ساير اقوام‌ و دوستان‌ و اينها، آن‌هم‌ زن‌ و فرزند، او را شهيد كنند. از اين‌همه‌ ظلم‌ بيشتر. لذا فرمود «ان‌ كنت‌ باكيا لشي‌ء فابكي‌ علي‌ جدي‌ الحسين‌». اي‌ پسر شبيب‌، اگر خواستي‌ به‌ چيزي‌ گريه‌ بكني‌، چون‌ هيچ‌ مصيبتي‌ در عالم‌ بالاتر از مصائب‌ سيد الشهداء عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ نبوده‌. شما بگرديد، خوب‌ ما در مملكتمان‌ جنگ‌ بوده‌ و به‌ انحاء مختلف‌ جوان‌ها كشته‌ شده‌اند. شما در تمام‌ اينها بگرديد، از نظر ظاهر، از نظر واقع‌ كه‌ تمام‌ مردم‌ دنيا فداي‌ يك‌ موي‌ سيد الشهداء. از نظر ظاهر بگرديد اگر يك‌ كسي‌ را مثل‌ علي‌ اكبر كشته‌ بودند، مثل‌ قاسم‌ بن‌ الحسن‌ كشته‌ بودند. مثل‌ خود سيد الشهدا كشته‌ بودند. خوب‌ وقتي‌ كشتند بگذارندش‌ كنار ديگر‌. ديگر‌ سرش‌ را بردارند چهل‌ روز، چهل‌ منزل‌ از اينطرف‌ به‌ آنطرف‌ ببرند. هيچكس‌ همچين‌ كاري‌ نكرد. بدن‌ مقدسش‌ را زير سم‌ اسب‌، اگر توي‌ ايام‌ عزا نبود ما خدا ميدونه‌، نمي‌توانستم‌ اين‌ جمله‌ را بگويم‌، حالا كه‌ مي‌خواهيد عزاداري‌ كنيد شب‌ سوم‌ شهادت‌ حضرت‌ سيد الشهداست‌ مي‌خواهيد عزاداري‌ كنيد چراغها را خاموش‌ كنيد. انشاء الله‌ يكي‌ از دوستان‌، بعضي‌ از دوستان‌ امشب‌، امروز عصري‌ يك‌ برنامه‌اي‌ داشتند. مي‌گفتند از امام‌ عصر صلواة‌ الله‌ عليه‌ تقاضا كرديم‌ كه‌ امشب‌ نظر لطفي‌ به‌ اين‌ مجلس‌ ما داشته‌ باشند. شب‌ آخر اين‌ مجلسه‌.

 اميدوارم‌ كه‌ امشب‌ مزد ايام‌ عزاداريمان‌ را، اين‌ ليالي‌ متبركه‌ را به‌ ما عنايت‌ كنند. الهي‌ آمين‌.

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۱۰ محرم ۱۴۱۰قمری – فضائل‌ امام‌ حسين‌ عليه‌ السلام‌

بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سيما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. و لنبلونكم‌ بشي‌ء من‌ الخوف‌ و الجوع‌ و نقص‌ من‌ االاموال‌ و الانفس‌ و الثمرات‌ و بشر الصابرين‌. الذين‌ اذا اصابتهم‌ مصيبه‌ قالوا انا لله‌ و انا اليه‌ راجعون‌. اولئك‌ عليهم‌ صلوات‌ من‌ ربهم‌ و رحمه‌ و اولئك‌ هم‌ المفلحون‌.

 شب‌ عاشوراي‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ عليه‌ السلام‌ است‌. در دوران‌ سال‌ تمام‌ توجه‌ به‌ شب‌ عاشورا است‌ و يك‌ شب‌، شب‌ امتحان است. شب‌ جدا شدن‌ حق‌ از باطل‌ است‌. شبي‌ است‌ كه‌ اصحاب‌ عمر سعد جدا و ياران‌ سيد الشهدا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ جدا خواهند شد. شبي‌ است‌ كه‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ عليه‌ السلام‌ چراغها را خاموش‌ كرد. سر را روي‌ زانو گذاشت‌ كه‌ رفتني‌ها بروند و ماندني‌ها بمانند. اين‌ برنامه‌ هنوز هم‌ ادامه‌ دارد. يعني‌ اگر الان‌ هم‌ با چشم‌ دل‌ نگاه‌ كنيم‌ همان‌ برنامه‌ عينا در منظر و مرآاي‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ فداه‌، خودش‌ را در غيبت‌ قرار داده‌، ناظر اعمال‌ ما است‌. كداميك‌ رفتني‌ هستيم‌ و كداميك‌ ماندني‌؟ كداميك‌ از ما از ياران‌ حسين‌ و خاندان‌ پيغمبريم‌ و كداميك‌ از ما از طرفداران‌ عمر سعد و ابن‌ زياديم‌؟ اگر نگاه‌ كنيم‌ مي‌بينيم‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ هم‌ ما را به‌ حال‌ خودمان‌ وا گذاشته‌. يعني‌ اختيار را به‌ ما داده‌ و ما را مختار قرار داده‌. هر كس‌ مايل‌ است‌ بماند، بماند در سعادت‌. بماند در خوشبختي‌. بماند در راه‌ راستي‌ كه‌ منتهي‌ به‌ صراط‌ قيامت‌ ميشود و آن‌ صراط‌ هم‌ مستقيما انسان‌ را به‌ بهشت‌ وارد ميكند و يا برود به‌ طرف‌ آتش‌ جهنم‌ و دوزخ‌.

 حضرت‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ فداه‌ امام‌ ما است‌. امام‌ زمان‌ ما است‌. همانطوري‌ كه‌ مثل‌ امشبي‌ حسين‌ بن‌ علي‌ عليه‌ السلام‌، امام‌ زمان‌ آن‌ جمع‌، فرمود كه‌ اين‌ مردم‌ براي‌ كشته‌ شدن‌ من‌ جمع‌ شده‌اند. مرا مي‌خواهند بكشند. شما آنقدر به‌ تعبير من‌ محلي‌ از اعراب‌ نداريد كه‌ به‌ فكر شما باشند. بلكه‌ رفتن‌ شما براي‌ آنها خوشحالي‌ دارد. هر كس‌ مايل‌ است‌ برود، از تاريكي‌ شب‌ استفاده‌ كند و برود. در زمان‌ غيبت‌ هم‌ تقريبا يك‌ همچين‌ برنامه‌اي‌ است‌ منتهي‌ در كربلا يك‌ شب‌ اين‌ امتحان‌ بود، در زمان‌ غيبت‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ دائما اين‌ امتحان است‌. از غيبت‌ امام‌ عصر و از اين‌ تاريكي‌ زمان‌ غيبت‌ كبري‌ استفاده‌ كنيد. سست‌ عهدها، بي‌ وفاها، غير مسئولين‌، غير متعهدين‌، اينهايي‌ كه‌ يادشان‌ رفته‌ در عالم‌ ميثاق‌ با خدا عهد بستند كه‌ دست‌ از دامن‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ برندارند. در عالم‌ ميثاق‌ مثل‌ احاديث‌ متعدده‌اي‌ كه‌ از اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ رسيده‌، همة‌ ما با خداي‌ تعالي‌ عهد بستيم‌، ميثاق‌ بستيم‌ كه‌ دست‌ از دامن‌ خاندان‌ عصمت‌ برنداريم‌. پيرو آنها باشيم‌. همه‌ هم‌ تعهد داريم‌. همه‌ هم‌ وقتي‌ كه‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار فرمود:« الست‌ بربكم‌»، همه‌ بلي‌ گفتيم‌. وقتي‌ كه‌ سؤال‌ كرد از ما كه‌ آيا خاتم‌ انبياء پيغمبر اكرم‌ رسول‌ و رهبر و امام‌ شما نيست‌؟ بلي‌ گفتيم‌. وقتي‌ كه‌ ولايت‌ را به‌ ما عرضه‌ كردند و محبت‌ خاندان‌ عصمت‌ و ولايت‌ آنها را به‌ ما عرضه‌ دادند، ما آن‌ را قبول‌ كرديم‌ كه‌ «انا عرضنا الامانة‌ علي‌ السماوات‌ و الارض‌ و الجبال‌ فابين‌ ان‌ يحملنها و اشقينا. و حمله‌ الانسان‌ انه‌ كان‌ ظلوما جهولا». همه‌ قبول‌ كرديم‌. حالا خداي‌ تعالي‌ ما را در اين‌ روزگار پر غوغاي‌ تاريك‌ رها كرده‌. «الم‌ احسب‌ الناس‌ ان‌ يتركوا ان يقولوا آمنا و هم‌ لا يفتنون‌». انسان‌ گمان‌ كرده‌ است‌ كه‌ او را آزاد گذاشته‌اند توي‌ دنيا، اختيار به او‌ دادند، راه‌ حق‌ و باطل‌ را هم‌ برايش‌ روشن‌ كردند. او هم‌ به‌ زبان‌ بگويد‌ يا در عالم‌ ميثاق‌ بگويد و گفته‌ باشد كه‌ آمنا، بلي‌ و اينها امتحان‌ نشوند. «و لقد فتنا‌ الذين‌». ما آن‌ بديهاي‌ شما را، آن‌ بشرها، آدمها، بشرهايي‌ كه‌ در قبل‌ آمدند، اينها را همه‌ را امتحانشان‌ كرديم‌ و شما را هم‌ به‌ حال‌ خود باقي‌ نمي‌گذاريم‌. علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ فرمود كه‌ نگوييد خدايا ما را امتحان‌ نكن‌. بلكه‌ از خدا تقاضا كنيد كه‌ خدايا ما را از مضلات‌ فتن‌، از گمراهيهاي‌ امتحان‌، باصطلاح‌ از امتحان‌ سخت‌ و مشكل‌ ما را حفظ‌ كن‌.

 شب‌ عاشورا من‌ در هر سال‌ اين‌ نكته‌ را تذكر ميدهم‌. كه‌ حالا تصور كنيم‌ ما در كربلا هستيم‌. يك‌ طرف‌ اكثريت‌ آن‌ جمع‌ تا سي‌ هزار نفر نوشته‌اند، يك‌ طرف‌ هم‌ هفتاد و دو نفر. يك‌ لشگري است‌، دو دسته‌ در مقابل‌ هم‌ قرار گرفته‌اند. اين‌ دو دسته‌ يكي‌ ضعيف‌ يكي‌ قوي‌ از نظر ظاهر. يكي‌ حق‌ يكي‌ باطل‌. يكي‌ امشب‌ وقتي‌ كه‌ ساعت‌ از اوائل‌ شب‌ گذشت‌ در تاريخ‌ دارد بيست‌ و پنج‌ نفر از اصحاب‌ عمر سعد آمدند ملحق‌ به‌ اصحاب‌ سيد الشهدا شدند. اينها وجدان‌ داشتند، نمرده‌ بودند، خواب‌ بودند. آمدند كنار خيمه‌هاي‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌. گوش‌ دادند اينها مشغول‌ عبادت‌، قرآن‌، ذكر و راز و نياز با پروردگارند. آنطرف‌ رفتند ديدند كه‌ مشغول‌ رقاصي‌ و موسيقي‌ و عيش‌ و طربند. اگر يك‌ وجدان‌ آگاهي‌ باشد‌ مي‌فهمد‌ كه‌ كداميك‌ به‌ خدا نزديكتر است‌. حر بن‌ يزيد رياحي‌ فردا صبح‌، آن‌ شخص‌ گفت‌ كه‌ من‌ ديدم‌ كه‌ بدنش‌ دارد‌ مي‌لرزد‌. گفتم‌ چه‌ خبر است‌؟ يك‌ جمعيت‌ كمي‌ كه‌ با يك‌ حمله‌ از بين‌ مي‌روند اينقدر ترس‌ ندارد‌. گفت‌ من‌ خودم‌ را بين‌ بهشت‌ و جهنم‌ دارم‌ مي‌بينم‌. چشم‌ دلش‌ بايد انسان‌ باز باشد‌. چشم‌ ملكوتيش‌ باز باشد‌. آن‌ طرف‌ حسين‌ است‌ و ياران‌ سيد الشهدا. اينطرف‌ عمر سعد است‌ و ياران‌ يزيد و ابن‌ زياد. بخدا قسم‌ من‌ جهنم‌ را بر بهشت‌ ترجيح‌ نخواهم‌ داد. يك‌ عده‌ قلبي‌ اگر چه‌ خواب‌ ولي‌ زنده‌ داشتند. بيدار شدند. يك‌ عده‌ هم‌ بودند كه‌ همين‌ امشب‌، توي‌ جمعيت‌ سيد الشهدا پا شدند رفتند. حضرت‌ ام‌ كلثوم‌ ميگويد‌ من‌ نگاه‌ مي‌كردم‌. از امام‌ سجاد هم‌ اين‌ حديث‌ نقل‌ شده‌، دسته‌ دسته‌. گاهي‌ دو نفر، سه‌ نفر، پنج‌ نفر از آن‌ كنار عبور مي‌كردند و مي‌رفتند. در تاريخ‌ نوشته‌اند جمعيت‌ اصحاب‌ سيد الشهدا روزي‌ كه‌ وارد كربلا شدند متجاوز از هزار و پانصد نفر بودند. چطور شد اين‌ هزار و پانصد نفر روز عاشورا با اينكه‌ بيست‌ و پنج‌ نفر هم‌ از اصحاب‌ عمر سعد آمدند ملحق‌ شدند، هفتاد و دو نفر شدند؟! رفتند. يك‌ عده‌ از آنطرف‌ مي‌آيند اينطرف‌. يك‌ عده‌ از اينطرف‌ مي‌روند آنطرف‌. از خدا بخواهيد كه‌ عاقبت‌ بخير بشويد. يك‌ امتحان‌ گاهي‌ انسان‌ را آنچنان‌ در مقابل‌ پروردگار، در مقابل‌ مردم‌ آبرويش‌ را مي‌برد‌ كه‌ حساب‌ ندارد‌. ما وقتي‌ مدرسه‌ مي‌رفتيم‌ يك‌ بچه‌اي‌ بود، ما كه‌ نمراتش‌ را نمي‌ديديم‌. اين‌ خيلي‌ زرنگ‌ بود. ما فكر مي‌كرديم‌ شاگرد اول‌ خواهد شد. بعد از امتحان‌ وقتي‌ كه‌ نمرات‌ را به‌ ديوار زده‌ بودند من‌ روز اول‌ ديدم‌ كه‌ رفته‌ نمرة‌ خودش‌ را سياه‌ كرده‌. بازهم‌ نفهميديم‌ چه كاره‌ است‌؟ بالاخره‌ معلوم‌ شد كه‌ بله‌ نمره‌اش‌ خيلي‌ كماست‌، رفوزه‌ است‌. آبروي‌ انسان‌ گاهي‌ ميرود‌. هر چي‌ هم‌ خودش‌ را متدين‌ نشان‌ بدهد. نماز بخواند‌، عبادت‌ كند، البته‌ اگر روي‌ حقيقت‌ باشد‌ خدا حفظ‌ ميكند‌. اما نه‌، بعضي‌ها هستند ظاهرسازند. باطنشان‌ آنطور نيست‌ كه‌ ظاهرشان‌ هست‌. خودشان‌ را توي‌ اجتماع‌ خوب‌ معرفي‌ كردند. حالا براي‌ چه‌؟ خدا ميداند‌. يك‌ امتحان‌ پيش‌ بيايد آنچنان‌ انسان‌ رفوزه‌ ميشود‌، مردود ميشود‌ كه‌ خودش‌ خجالت‌ ميكشد‌ توي‌ اجتماع‌. اگر در اين‌ دنيا مردوديش‌ به‌ ديوار نخورد‌، روز قيامت‌، روزي‌ كه‌ نامه‌هاي‌ اعمال‌ مي‌آيد، بعضي‌ها دلهره‌ دارند. ميگويند «ربنا عجل‌ لنا قطنا قبل‌ يوم‌ الحساب‌». خدايا قبل‌ از اينكه‌ روز حساب‌ برسد‌ آن‌ پروندة‌ ما را بده‌ به‌ خودمان‌. آن‌ ورقه‌ را بده‌ ببينيم‌ چه‌ كاره‌ايم‌. توي‌ مردم‌ آبرويمان‌ نرود‌. ولي‌ اينطوري‌ نيستش‌. «يوم‌ تبلي‌ السرائر». روز قيامت‌ روزي‌ است‌ كه‌ اين‌ باطنها ظاهر ميشود‌. حسابها رسيدگي‌ ميشود‌. نامة‌ اعمال‌ انسان‌ به‌ دست‌ انسان‌ رسيده‌. «ما لهذا الكتاب‌ لا يقادر صغيرة‌ و لا كبيرة‌ الا احصاها». عجيب‌ نوشته‌اي‌ است‌. همة‌ چيزها را نوشته‌، ريز و درشت‌. ما چند دقيقه‌ رفتيم‌ توي‌ اين‌ مجلس‌ معصيت‌ نشستيم‌. كاري‌ هم‌ كه‌ نكرديم‌. اينجا نوشتند كه‌ بله‌ از ثانية‌ دوم‌ دقيقة‌ فلان‌ اين‌ آقا توي‌ مجلس‌ معصيت‌ نشست‌ تا ثانيه‌اش‌ را هم‌ مي‌نويسند. تا ثانية‌ «فمن‌ يعمل‌ مثقال‌ ذرة‌ خيرا يره‌». همين‌ صراحتش‌ از اين‌ صريحتر ديگر نميشود‌. هر كس‌ به‌ وزن‌ ذره‌اي‌ كار خوب‌ بكند‌. هر كس‌ به‌ وزن‌ ذره‌اي‌ كار بد بكند‌ مي‌بيند‌. خوب‌. روز قيامت‌ بعضي‌ وقتها انسان‌ خيال‌ ميكند‌ دنيا همين است‌ ديگر‌. همه‌ چيز ما همين‌ جا است‌. اگر به‌ انسان‌ ظلم‌ كردند ديگه‌ خوب‌ ما مرديم‌ و ظلم‌ هم‌ كردند به‌ ما. ما مظلوميم‌ و تمام‌ شد. نه‌. دنيا خيلي‌ كوتاه است‌ در مقابل‌ عمر بشر. عمر بشر من‌ مكرر گفتم‌ هزارها سال‌ قبل‌ بوده‌، بينهايت‌ هزار سال‌ هم‌ بعد خواهد بود. اين‌ پنجاه‌ شصت‌ سال‌، هفتاد سال‌ هشتاد سال‌، اين‌ خيلي‌ كوتاه است‌ در مقابل‌ عمر بشر. اگر روز قيامتي‌ نبود خيلي‌ گرفتاري‌ بود. يكي‌ از دلائل‌ معاد و قيامت‌ همين است‌ كه‌ اين‌ دنيا گنجايش‌ اعمال‌ عدل‌ الهي‌ را ندارد‌. اين‌ دنيا گنجايش‌ ندارد‌. خوب‌ يك‌ نفر صد هزار نفر را كشته‌، يا به‌ حكمش‌ كشتند يا با دست‌ خودش‌ كشته‌، فرقي‌ نميكند‌. اين‌ حالا چطور، خدا چه كارش‌ كنه‌؟ در اين‌ دنيا يك‌ دفعه‌ ميتواند‌ بكشد‌. بدنش‌ را تا زنده‌ است‌ با قيچي‌ ريز كنند، ميشود‌. اما اينها كافي است‌ براي‌ صد هزار نفر مظلومي‌ كه‌ كشته‌ شده‌؟ كافي‌ نيست‌. عدل‌ خدا پس‌ كجا رفته‌. و همانطور در مقابل‌ ثواب‌. گاهي‌ انسان‌ احياء كرده‌ يك‌ جمعي‌ را. احياء كرده‌ يك‌ مملكتي‌ را. احياء كرده‌ يك‌ نسلي‌ را. خوب‌ چه به او‌ در دنيا بدهند كه‌ جبران‌ اين‌ اجرش‌ را بكند‌؟ چه به او بدهند؟ بي‌ مزدش‌ بگذارند؟ هيچي‌ به او ندهند. اين‌ كه‌ خلاف‌ عدل‌ الهي است‌. لذا بايد آخرتي‌ باشد‌، معادي‌ باشد‌ كه‌ اهل‌ ثواب‌ به‌ ثواب‌ برسند و اهل‌ عقاب‌ به‌ عقابشان‌ برسند. و يك‌ امتحاني‌ هم‌ توي‌ همين‌ دنيا بايد باشد‌. يك‌ امتحاني‌ باشد‌. يك‌ وقتي‌ من‌ مسافرت‌ ميرفتم‌. در سفرم‌ با يك‌ نفر كه‌ من‌ نمي‌دانستم‌ اين‌ شخص‌ اهل‌ گناه‌ است در راه‌ متوجه‌ شدم‌. بعد معلوم‌ شد يك‌ آدم‌ قمارباز مشروبخور نماز هم‌ نميخواند‌ و وضعش‌ هم‌ خوب‌ نيست‌، اينطوري‌ بود. خوب‌. ما شروع‌ كرديم‌ به‌ نصيحت‌. حالا اگر انسان‌ يك‌ رفيقي‌ دارد‌ خيال‌ ميكند‌ سالم است‌. بعد ديد نه‌ مريض است‌. چه كار ميكند‌؟ فورا پرستاريش‌ ميكند‌. دارو برايش‌ تهيه‌ ميكند‌، دكتر ميبرد‌، دوا به او‌ ميدهد‌. ما شروع‌ كرديم‌ به‌ نصيحت‌. ما حتي‌ توي‌ مسافرت‌ شبها با هم‌ بوديم‌، روزها با هم‌ بوديم‌. اين‌ نماز نمي‌خوند. هر چي‌ هم‌ به او مي‌گفتيم‌ هيچ‌ اثري‌ نداشت‌. جدا داشتم‌ تصميم‌ مي‌گرفتم‌ كه‌ ديگر‌ با او‌ ترك‌ رابطه‌ كنم‌. چون‌ با افراد معصيتكار انسان‌ اگر ميتواند‌ اثر رويشان‌ بگذارد‌ واجب است‌ كه‌ معاشرت‌ كند. اگر او در انسان‌ اثر مي‌گذارد، واجب است‌ كه‌ تركش‌ بكند‌. اگر به‌ همديگر‌ كاري‌ ندارند خوب‌ حالا مسئله‌اي‌ نيست‌. حالا من‌ احتمال‌ نميدادم‌ كه‌ او در من‌ اثري‌ بگذارد‌، تاثيري‌. حالا ديگهر يك‌ آخوند را كه‌ ديگر تارك‌ الصلاة‌ نميتواند بكند‌. نماز بي‌ توجه‌ هم‌ كه‌ خودمان‌ مي‌خوانديم‌. لازم‌ نبود او به‌ ما تلقين‌ بكد‌. مشروب‌ و قمار و اينها هم‌ جلوي‌ ما انجام‌ نمي‌داد. بهرحال‌ آن‌ سفر مي‌رفتيم‌ قم‌ با هم‌. در قم‌ رفتيم‌ منزل‌ يكي‌ از دوستانمان‌. من‌ خوشم‌ نمي‌آمد، چون‌ خيلي‌ به او‌ اصرار ميكردم‌ نماز بخوان‌، نماز نمي‌خواند. كم‌كم‌ داشتم‌ خودم‌ را از او‌ دور مي‌كردم‌. من‌ اطاق‌ ديگر خوابيدم‌، او يك‌ اطاق‌ ديگر‌. ولي‌ من‌ خودم‌ را موظف‌ مي‌دانستم‌ كه‌ صبح‌ بروم‌ بيدارش‌ كنم‌ براي‌ نماز. حالا نماز خواند، خواند. نخواند هم‌ نخواند. موقع‌ نماز صبح‌ شد. رفتم‌ توي‌ اطاقش‌ ديدم‌ نشسته‌ رو به‌ قبله‌ دارد‌ زار زار گريه‌ ميكند. ببينيد سعادت‌ به‌ سراغ‌ انسان‌ گاهي‌ مي‌آيد. دستها را به‌ آسمان‌ بلند كرده‌، خدايا من‌ را ببخش‌. من‌ اشتباه‌ كردم‌. گفتم‌ كه‌ چيه‌؟! گفت‌ من‌ اذان‌ صبح‌ پا شدم‌ نماز صبحم‌ را خواندم‌. از آن‌ وقت‌ هم‌ تا حالا دارم‌ گريه‌ مي‌كنم‌ در خانة‌ خدا كه‌ خدا ما را ببخشد‌. گفتم‌ چي‌ شد؟! اينهمه‌ ما به‌ تو گفتيم‌ هيچ‌ تأثيري‌ نكرد. حالا چه‌ شد. گفت‌ ديشب‌ خواب‌ عجيبي‌ ديدم‌. در عالم‌ رؤيا ديدم‌ يك‌ جمعي‌ آنطرف‌ هستند، اصحاب‌ عمر سعدند و شب‌ عاشورا هم‌ هست‌. يك‌ دسته‌ هم‌ اينطرف‌، اصحاب‌ حسين‌ بن‌ علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ هستند. من‌هم‌ اين‌ وسط‌ ايستاده‌ام‌. شما هي‌ مرا هل‌ ميدهي‌ طرف‌ اصحاب‌ سيد الشهداء و من‌ حاضر نيستم‌ بروم‌ آنطرف‌. و همينطور مردد ايستاده‌ام‌. بالاخره‌ تو آمدي‌ زور كردي‌ مرا آنطرف‌ انداختي‌ و حضرت‌ سيد الشهداء هم‌ مرا گرفت‌ توي‌ بغل‌. از خواب‌ بيدار شدم‌. عجيب است‌. از آنوقت‌ تا حالا بيست‌ سال‌ مي‌گذرد‌، من‌ آن‌ شخص‌ را دورادور مي‌شناسم‌. يك‌ مرد متدين‌ خوب‌ با صفاي‌ اهل‌ عبادت‌ شده‌. حالا منتظر نباشيد كه‌ خواب‌ ببينيد. يك‌ دوستي‌ داشتيم‌ يك‌ گناهي‌ مي‌كرد. من‌ همه‌اش‌ به او‌ مي‌گفتم‌ اين‌ گناه‌ را نكن‌، اين‌ ميكرد. يك‌ روز ديديم‌ ترك‌ كرده‌. گفتيم‌ چطور شد تو ترك‌ كردي‌؟ گفت‌ پريشب‌ شما را در خواب‌ ديدم‌ شما به‌ من‌ گفتيد نكن‌. گفتم‌ بي‌ انصاف‌ من‌ سالهاست‌ توي‌ بيداري‌ بهت‌ ميگم‌ تو اعتنا نمي‌كني‌. حالا در خواب‌ من‌ گفتم‌ تو عمل‌ كردي‌. نگذاريد اين‌ قدر سست‌ نباشيد كه‌ در خواب‌، در بيداري‌ قرآن‌ به‌ ما ميگه‌ نكن‌. پيغمبر اكرم‌ فرموده‌ است‌ نكن‌. ائمة‌ اطهار فرموده‌اند نكن‌. امشب‌ در و ديوار ممالكي‌ كه‌ شيعه‌ نشين است‌ ميگويد‌ نكن‌. گناهانت‌ را ترك‌ كن‌. شب‌ امتحان است‌. ما بگويم‌ ما هر وقت‌ مثل‌ آن‌ آقا خواب‌ ديديم‌، خواب‌ ديدن‌، آنهايي‌ كه‌ به‌ خواب‌ متكي‌ هستند، آنهايي‌ كه‌ به‌ چيزي‌ كه‌ حجت‌ نيست‌ متكي‌ هستند، اينها آدمهاي‌ خيلي‌ ضعيفي‌ هستند. انسان‌ عقل‌ دارد‌. عقلش‌ بايد به‌ انسان‌ راهنمائي‌ كند‌ و اراده‌ و تصميمش‌ هم‌ كار كنه‌. اراده‌، تصميم‌. انساني‌ كه‌ اراده‌ و تصميم‌ ندارد‌ انسان‌ نيست‌. شخصي‌ كه‌ تصميم‌ نمي‌تواند‌ بگيرد‌، در هر كار مشكلي‌، هر كار مشكلي‌ را، انسان‌ بايد بتواند‌ تصميم‌ بگيرد‌. استقامت‌ كند‌. « و الو استقاموا علي‌ الطريقه‌  لاسقيناهم‌ مائا غدقا». اگر در راه‌ راست‌ استقامت‌ كنند خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد از آب‌ گواراي‌ حيات‌ به‌ آنها داده‌ ميشود‌.

 بنابراين‌ چرا انسان‌ اينقدر ضعيف‌ باشد‌؟ اينقدر انسان‌ ضعيف‌ كه‌ پشود‌ او را اذيت‌ كند‌، مگس‌ او را اذيت‌ كند‌، از سوسك‌ بترسد‌، از مار بترسد‌، از عقرب‌ بترسد‌، از تاريكي‌ بترسد‌. اين‌ انسان‌ شد؟! انسان‌ از تاريكي‌ كه‌ كمتر دارد‌ از روشنايي‌، اين‌ اطاق‌ اگر تاريك‌ شد نور كم‌ دارد‌. نگوييد چيزي‌ اضافه‌ داشته‌ باشد‌. از آني‌ كه‌ كم‌ هست‌ من‌ بترسم‌. از تنهايي‌ بترسد‌. از كلباسه بترسد‌. خوب‌ اين‌ انسان‌ شد؟ «من‌ خاف‌ الله‌ اخافه‌ الله‌ من‌ كل‌ شي‌ء.» كسي‌ كه‌ از خدا بترسد‌ خداي‌ تعالي‌ همه‌ چيز را از او مي‌ترساند‌. يك‌ ابهتي‌ پيدا ميكند‌ يك‌ شخصيتي‌ پيدا ميكنده‌ همه‌ از او مي‌ترسند. كسي‌ جرأت‌ نميكند‌ به او‌ كوچكترين‌ اهانتي‌ حتي‌ بكند‌. يك‌ انسان‌ درست‌ و حسابي‌ كه‌ اينقدر ضعيف‌ نميشود‌ باشد‌. يك‌ انسان‌ از مرض‌ بترسد‌. از مرگ‌ بترسد‌. آخر كجا مي‌خواهيم‌ برويم‌ كه‌ ترس‌ دارد‌؟ هيچ‌ جايش‌ ترس‌ ندارد‌. مردة‌ بيچاره‌ تا روح‌ داشت‌ و قدرت‌ داشته‌ نمي‌ترسيده‌ از او‌. حالا ميترسد‌. قبرستاني‌ كه‌ هيچ‌ خبري‌ تويش‌ نيست‌ انسان‌ از آن ‌ مي‌ترسد‌. جني‌ كه‌ اصلا نميداند‌ هست‌ يا نيست‌ و اگر هم‌ هست‌ تا بحال‌ يك‌ دانه‌ جن‌ يك‌ نفر انسان‌ را اذيت‌ نكرده‌. شياطينند كه‌ اذيت‌ مي‌كنند. ما از شياطين‌ بدمان‌ نمي‌آيد. الان‌ اگر بگوييم‌ شياطين‌ شماها را اذيت‌ كرده‌ و گمراهتان‌ كرده‌ ميگوييد خيلي‌ خوب‌، عيبي‌ ندارد. اما از جن‌ مي‌ترسيد. اينقدر انسان‌ ضعيف‌! هر انساني‌ كه‌ از غير خدا بترسد‌ اين‌ در انسانيتش‌ نقص است‌. تازه‌ از خدا هم‌ فكر نكنيد مثل‌ يك‌ ظالم‌ انسان‌ از او‌ بترسد‌. نه‌. خدا ظلم‌ نميكند‌. ما همانطوري‌ كه‌ از شير مي‌ترسيم‌، از ببر مي‌ترسيم‌، از طاغوت‌ مي‌ترسيم‌، از شاه‌ مي‌ترسيم‌، از دولت‌ مي‌ترسيم‌، از آن‌ يكي‌ مي‌ترسيم‌ از آن‌ يكي‌، اينطور نبايد از خدا بترسيم‌. بلكه‌ ترس‌ ما بايد شبيه‌ به‌ ترس‌ يك‌ عاشق‌ باشد‌ از معشوقش‌. حالا مي‌خواهيد اين‌ را تشريح‌ كنم‌ برايتان‌. عاشق‌ از معشوق‌ مي‌ترسد‌. محب‌ از محبوب‌ مي‌ترسد‌. از اينجا شروع‌ ميكنم‌ چون‌ اين‌ را همه‌مان‌ مي‌فهميم‌. كه‌ اگر يك‌ سكة‌ درشت‌ آزادي‌ توي‌ جيبمان‌ باشد‌، اين‌ را با يك‌ توماني‌ فرق‌ مي‌گذاريم‌. از اين‌ مي‌ترسيم‌ كه‌ دزد ببرد‌. توي‌ خيابان‌ راه‌ مي‌رويم‌ آن‌ جيب‌ برها مي‌دانند آني‌ كه‌ دستش‌ را اينجايش‌ گذاشته‌، توي‌ جيبش‌ پول است‌. گاهي‌ توي‌ جمعيت‌ خود جيب‌ بر صدا ميزند‌ آقا مواظب‌ باشيد جيبتان‌ را نبرند. يكي‌ تكان‌ ميخورد‌. دست‌ مي‌زند‌ نگاه‌ ميكند‌ مي‌فهمد‌ كه‌ اين‌ آقا پول‌ دارد‌. عقبش‌ ميرود‌. مي‌ترسد‌. يك‌ چيز قيمتي‌ داشته‌ باشيم‌ مي‌ترسيم‌. مي‌ترسيم‌ از بين‌ برود‌. مي‌ترسيم‌ از دست‌ برود‌. مي‌گويند مجنون‌ را آوردند پيش‌ ليلي‌. اينها عاشق‌ و معشوق‌ بودند ديگر‌. معروف است‌. مجنون‌ نشست‌ گريه‌ كرد. گفتند چرا گريه‌ مي‌كني‌؟ گفت‌ مي‌ترسم‌ از دستم‌ برود‌. انسان‌ يك‌ چيزي‌ را كه‌ دوست‌ دارد‌ و به‌ دستش‌ آمده‌ اول‌ چيزي‌ كه‌ توي‌ مغزش‌ خطور ميكند‌ و مي‌زند‌ توي‌ مغزش‌، ترس‌ از دست‌ دادن‌ او است‌. انسان‌ بايد از خدا اينطور بترسد‌. رسيدي‌ به‌ خدا، خدا تو را مورد محبت‌ قرار داد، رحمانيت‌ پروردگار، رحيميت‌ پروردگار، محبت‌ پروردگار، عفو و بخشش‌ پروردگار شامل‌ حالت‌ شد حالا بايد از خدا بترسي‌. هر چي‌ محبتت‌ به‌ خدا بيشتر ميشود‌ ترست‌ از خدا اينطور بيشتر ميشود‌. لذا امام‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ اشك‌ مي‌ريزد‌. گريه‌ مي‌كند‌ مبادا من‌ كاري‌ بكنم‌ كه‌ خدا از من‌ رو بگرداند‌. شما يك‌ نفر را دوست‌ داريد. مواظبيد يك‌ كاري‌ نكنيد كه‌ او در دل‌ از شما مكدر بشود‌. هر كاري‌ را كه‌ بدانيد او دوست‌ دارد‌ انجام‌ مي‌دهيد. ترس‌ از خدا هم‌ تازه‌ اينجوري است‌. و الاّ بشر از هيچ‌ چيز نبايد بترسد‌. قويترين‌ چيزها خدا خلقش‌ كرده‌. چرا به‌ جهت‌ اينكه‌ خدا عقل‌ به او‌ داده‌. شما در مقابل‌ يك‌ شيري‌ وارد بشويد، فرق‌ آن‌ شير با شما اين است‌ كه‌ نميداند‌ از كجا وارد بشود‌ و شما را از بين‌ ببرد‌ ولي‌ شما مي‌دانيد از چه‌ راهي‌ وارد بشويد و او را از بين‌ ببريد. اينطوري است‌. از مار، از عقرب‌. يك‌ نفر نقل‌ ميكرد ميگفت‌ مار من‌ را از خواب‌ غفلت‌ بيدار كرد. وارد باغ‌ شدم‌ پسرم‌ به‌ من‌ گفت‌ يك‌ مار از اين‌ افعي‌ها وارد اين‌ سوراخ‌ شد. ما يك‌ مقدار گل‌ درست‌ كرديم‌ آورديم‌ و در آن‌ سوراخ‌ را بستيم‌ و شب‌ هم‌ قرار بود توي‌ باغ‌ بخوابيم‌. درهاي‌ اطاق‌ را هم‌ بستيم‌. توي‌ رختخواب‌ خوابيديم‌. اما خوابمان‌ نبرد. شايد اين‌ مار از يك‌ جاي‌ ديگر سوراخي‌ باز كنه‌ بيايد بيرون‌. شايد از يك‌ گوشة‌ اطاق‌ بيايد وارد اين‌ اطاق‌ بشود‌. شايد بيايد توي‌ رختخواب‌ ما. شايد من‌ را زهر بزند‌. شايد زهر او من‌ را بكشد‌. چند تا شايد داشت‌؟ خيلي‌. ميگويد‌ تا صبح‌ خوابم‌ نبرد. هر چه‌ مي‌كردم‌ اين‌ هيولاي‌ مار، تازه‌ يك‌ شايد مهمترش‌ اين است‌ كه‌ شايد آن‌ بچه‌ راست‌ گفته‌ باشد‌. هيولاي‌ مار تخيلي‌ هي‌ مي‌آمد توي‌ بدن‌ ما و ما را نمي‌گذاشت‌ بخوابيم‌. من‌ صبح‌ پا شدم‌ گفتم‌ اي‌ دل‌ غافل‌! يكصد و بيست‌ و چهار هزار پيغمبر گفته‌اند كه‌ اگر عملت‌ خوب‌ باشد‌، خداي‌ تعالي‌ تو را به‌ بهشت‌ مي‌برد‌ و اگر عملت‌ بد باشد‌ اينطور، آنطور. عذابت‌ مي‌كند‌. حرف‌ يكصد و بيست‌ و چهار هزار پيغمبر را، سخنان‌ خاندان‌ عصمت‌ را من‌ به‌ اندازة‌ سخن‌ اين‌ بچه‌ و تمام‌ عذابهاي‌ الهي‌ را به‌ مقدار گزيدن‌ اين‌ مار اهميت‌ ندادم‌. گفت‌ نشستم‌ گريه‌ كردم‌. اين‌ شخصي‌ را كه‌ من‌ عرض‌ ميكنم‌ وقتي‌ من‌ به او‌ برخورد كردم‌ كه‌ از اولياء خدا بودها. من‌ براي‌ استفاده‌ از محضرش‌ خدمتش‌ مشرف‌ شده‌ بودم‌. و من‌ غالبا از او‌ سؤال‌ ميكردم‌ چطور شد؟ شايد حدود پانزده‌ تا، شانزده‌ تا از اين‌ قضايا را در يك‌ جا جمع‌ كردم‌ و نوشتم‌ كه‌ چطور شد شما توي‌ اين‌ مردمي‌ كه‌ همه‌ غافلند، شما بيدار شدي‌ از خواب‌ و چطور شد كه‌ به‌ فكر اين‌ افتادي‌ كه‌ از اولياء خدا باشي‌؟ يكي‌ از اينها كه‌ من‌ حالت‌ زيارت‌ عاشوراي‌ او را وقتي‌ كه‌ ديدم‌ كه‌ انشاء الله‌ كوشش‌ بكنيد فردا همانطور زيارت‌ عاشورا، لااقل‌ سالي‌ يك‌ روز آنطوري‌ زيارت‌ عاشورا بخوانيد و من‌ يك‌ مقداري‌ برايتان‌ توضيح‌ ميدهم‌ كه‌ چطور زيارت‌ عاشورا مي‌خواند، زيارت‌ عاشوراي‌ او را ديدم‌، ديدم‌ مثل‌ اينكه‌ تمام‌ اصحاب‌ سيد الشهداء طرف‌ راستش‌ نشسته‌اند و اصحاب‌ عمر سعد هم‌ طرف‌ چپش‌ و اين‌ طور تولي‌ و تبري‌ دارد‌. و اين‌ از اولياء خدا بود. علتش‌ را ما، خيلي‌ براي‌ خيلي‌ها از اين‌ پيش‌ آمدها مي‌كند‌. خيلي‌ها ولي‌ تكان‌ نمي‌خورند. خدا نكند‌ مرده‌ باشيد. خدا كند كه‌ ما خوابمان‌ لااقل‌ سنگين‌ باشد‌، چون‌ خواب‌ سنگين‌ بالاخره‌ بيدار مي‌شود‌ انسان‌. اما مرده‌ بود انسان‌  ديگر‌ زنده‌ نمي‌شود‌. «انك‌ لا تسمع‌ الموت‌». من‌ اين‌ ولي‌ خدا را وقتي‌ ديدم‌ اين‌ رو به‌ قبله‌ نشسته‌ بود به‌ من‌ نگفت‌ با من‌ حرف‌ نزنم‌ ولي‌ خودم‌ حالش‌ را كه‌ ديدم‌ حيفم‌ آمد با او‌ حرف‌ بزنم‌. از راه‌ دور هم‌ رفته‌ بودم‌ پيشش‌.

 تو اطاق‌ نشسته‌ بود مشغول‌ زيارت‌ عاشورا بود از در وارد اطاق‌ كه‌ شدم‌ هنوز اوائل‌ لعنش‌ بود، زيارت‌ عاشورا صد تا لعن‌ داره‌ اول‌، بعد صد تا سلام‌ . ديدم‌ به‌ طرف‌ چپ‌ نگاه‌ مي‌كند‌ دارد‌ مي‌گويد:‌ «اللهم‌ اول‌ ظلم‌ ظالم‌ الظلم‌ حق‌ محمد و آل‌ محمد». آنچنان‌ اين‌ جملات‌ را مي‌گويد‌ اشك‌ مي‌ريزد‌. كه‌ واقعا شايد بعد از ده‌ مرتبه‌، بيست‌ مرتبه‌ كه‌ اين‌ لعن‌ را گفت‌ من‌ با چشم‌ دل‌ مثل‌ اين‌ كه‌ حس‌ مي‌كردم‌ كه‌ ظالمين‌ آل‌ محمد اينجا نشسته‌اند اين‌ دارد‌ اينها را طرد مي‌كند‌. يك‌ حال‌ توجهي‌. با يك‌ حال‌ عجيبي‌ گريه‌ مي‌كرد. روز معمولي‌ هم‌ بود. روز عاشورا نبود. وقتي‌ هم‌ نوبت‌ سلام‌ رسيد. ديدم‌ روش‌ را كرد طرف‌ راست‌ السلام‌ عليك‌ يا اباعبد الله‌، اشك‌ شوق‌ مي‌ريزه‌. مثل‌ اين‌ كه‌ به‌ جمال‌ سيد الشهدا داره‌ نگاه‌ مي‌كنه‌. اون‌ قيافة‌ نوراني‌ را مي‌بنه‌ السلام‌ علي‌ الحسين‌ و علي‌ علي‌ بن‌ الحسين‌ و علي‌ اصحاب‌ الحسين‌. ما زيارت‌ عاشورا وقتي‌ مي‌خوانيم‌ حتي‌ روز عاشورايش‌، در سال‌ در دورة‌ سال‌ كم‌ اتفاق‌ مي‌افتد‌ كه‌ زيارت‌ عاشورا بخوانيم‌، زيارت‌ عاشورا مال‌ هر روز و هر شب‌ هست‌. يعني‌ شما هر وقت‌ بخوانيد درست است‌. حالا روز عاشورا بيشتر تأكيد شده‌، وارد شده‌. قبل‌ از ظهر بهتر است‌ كه‌ آن‌ موقع‌ حساس‌ كربلا اين‌ زيارت‌ را بخوانيد. اين‌ زيارت‌ عاشورا يك‌ زيارتي‌ است‌ كه‌ در دو جا اين‌ تعبير را دارد‌. «و ان‌ يرزقني‌ طلب‌ ثاركم‌.» خدا روزي‌ كنه‌ طلب‌ خون‌ شما را، در نسخ‌ بدل‌ دارد‌ طلب‌ ثاري‌ يعني‌ طلب‌ خون‌ خودم‌ را، تو حسيني‌ باش‌ و خون‌ تو خون‌ حسين‌ ابن‌ علي‌. «طلب‌ ثاركم‌ مع‌ امام‌ المنصور من‌ اهل‌ بيت‌ محمد صل‌ الله‌ عليه‌ و آله‌». (الهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد). خدايا روزي‌ كن‌ به‌ من‌ كه‌ من‌ طلب‌ خون‌ خودم‌، خون‌ امام‌ حسين‌، خون‌ اصحاب‌ امام‌ حسين‌ را بكنم‌ زير ساية‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ فدا. ارزش‌ زيارت‌ عاشورا در اين‌ مطالبش است‌. زيارت‌ عاشورا را با توجه‌ انشاء الله‌ بخوانيد. امشب‌ شب‌ عاشوراست‌. من‌ زياد نمي‌خواستم‌ دربارة‌ اين‌ مسائل‌ صحبت‌ كنم‌ ولي‌ امشب‌ اگر تكان‌ نخوريم‌ ديگر‌ من‌ فكر نمي‌كنم‌ در دوران‌ سال‌ شبي‌ باشد‌ كه‌ ما را تكان‌ بدهد‌ و ما را از خواب‌ غفلت‌ بيدار كند. عرض‌ كردم‌ حتي‌ حر بن‌ يزيد رياحي‌ را امشب‌ بيدار كرد. حر خيلي‌ منبريها چون‌ توبه‌ كرده‌ نمي‌خواهند‌ مذمتش‌ كنند. خيلي‌ قبل‌ از فردا صبح‌ جنايت‌ كرد، خيلي‌ها. سبب‌ ماندن‌ حسين‌ ابن‌ علي‌ در كربلا و در تسليم‌ شدن‌ حضرت‌ و كشته‌ شدن‌ حضرت‌ همه‌اش‌ به‌ وسيلة‌ حر بود. حر آمد جلوي‌ او را گرفت‌. و الا شايد سيد الشهدا به‌ كوفه‌ مي‌رسيد خوب‌ آنهايي‌ كه‌ نامه‌ نوشته‌ بودند، دوستان‌ بالاخره‌ جمع‌ مي‌شدند نمي‌گذاشتند به‌ اين‌ مرحله‌ برسد‌. اما در عين‌ حال‌ چطور بود يك‌ روحية‌ اين‌ چنين‌ نمرده‌ بود. بيدار شد.

 اگر روح‌ حر بيدار شده‌، امشب‌. روح‌ فرزندان‌ شيعة‌ هميشه‌ ياد حسين‌ بن‌ علي‌، هر شب‌ جمعه‌ سينه‌ مي‌زنند، گريه‌ مي‌كنند، يا حجت‌ ابن‌ الحسن‌ مي‌گويند‌ اينها بايد بيدار نشود‌. بياييد‌ واقعا امشب‌ تصميم‌ بگيريم‌. من‌ خودم‌ جزو شما هايم‌ يك‌ طرفه‌ كنيم‌ كار را. يا برويم‌ به‌ طرف‌ اصحاب‌ عمر سعد يا برويم‌ طرف‌ اصحاب‌ سيد الشهدا. يا دنيا را انتخاب‌ كنيم‌ يا آخرت‌ را. يا دنيا را تنها انتخاب‌ كنيم‌ يا آخرت‌ و دنيا را. آخر‌ اين‌ طرف‌ هم‌ دنيا هست‌، هم‌ آخرت‌. بياييم‌ جدا تصميم‌ بگيريم‌ كه‌ تمام‌ كارهايمان‌ را بگذاريم‌ در حاشية‌ معنويات‌ و معنويات‌ را در متن‌ بگذاريم‌. آنقدري‌ كه‌ ما تلاش‌ مي‌كنيم‌ براي‌ ناهارمان‌، شاممان‌، آذوقه‌مان‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ فرموده‌ است‌، «و ما من‌ دابة‌ في‌ الارض‌ الا علي‌ الله‌ رزقها». همان‌ مقدار لااقل‌ تلاش‌ كنيم‌ براي‌ كمالات‌ روحيمان‌ و معنوياتمان‌. آخر‌ تا كي‌ مي‌خواهيم‌ خواب‌ باشيم‌. «الناس‌ نيام‌ اذا ماتوا» همه‌ مردن‌ وقتي‌ كه‌ بميرن‌ تازه‌ زنده‌ مي‌شوند‌. اينجا ديگر‌ «يوم‌ لا ينفع‌ نفسا ايمانها لم‌ تكن‌ آمنت‌ من‌ قبل‌ او كسبت‌ في‌ ايمانها خيرا». آن‌ روز مردن‌ وقتي‌ كه‌ انسان‌ توي‌ بستر افتاده‌ حضرت‌ ملك‌ الموت‌ هم‌ تشريف‌ آورده‌، اينجا اين‌ آيه‌ شامل‌ حالش‌ مي‌شود‌ «يوم‌ ينفع‌ نفسا ايمانها». آن‌ جا ايمان‌ ديگر‌ نفعي‌ به‌ انسان‌ ندارد‌. «لم‌ تكن‌ آمنت‌ من‌ قبل‌». قبلا چرا ايمان‌ نياوردي‌. انشاء الله‌ اميدوارم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ بركت‌ و به‌ خاطر حضرت‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ فداه نام‌ ما را امشب‌ در نام‌ اصحاب‌ سيد الشهدا بنويسد‌. همين‌ جا به‌ امام‌ زمانمان‌ عرض‌ كنيم‌ آقا همانطوري‌ كه‌ زهير گفت‌،همانطوري‌ كه‌ ابوالفضل‌ العباس‌ گفت‌. همانطوري‌ يك‌ ياران‌ خوب‌ سيد الشهداگفتند حسين‌ ابن‌ علي‌ سرش‌ را بلند كرد ديد يك‌ عده‌اي‌ ماندند فرمود شماها چرا نرفتيد. يكي‌ گفت‌: آقا اگر صد بار، هفتاد بار من‌ را بكشند با آتش‌ بسوزانند دو مرتبه‌ زنده‌ام‌ كنند دومرتبه‌ دست‌ از تو بر نخواهم‌ داشت‌. جدا بياييم‌ ما هم‌ اينطوري‌ باشيم‌. الان‌ فرض‌ كنيد حضرت‌ بقية‌ الله‌، فرض‌ نمي‌خواهد حضرت‌ بقية‌ الله‌ الان‌ دارد‌ نگاه‌ مي‌كند‌ و دارد‌ همين‌ مطالب‌ را مطرح‌ مي‌كند‌. بگوييم‌ آقا حجت‌ ابن‌ الحسن‌، ما را اگر هفتاد مرتبه‌ بسوزانند و دو مرتبه‌ زنده‌ كنند و همه‌ چيز را بگيرند ما دست‌ از محبت‌ تو، اطاعت‌ تو از ياري‌ تو برنخواهيم‌ داشت‌. من‌ بنا ندارم‌ بيايم‌ اينجا بنشينم‌ وقت‌ شما را تو اين‌ گرما بگيرم‌ شما را خسته‌ كنم‌، خودم‌ را هم‌ خسته‌ كنم‌ و حرفي‌ بزنيم‌ از اين‌ مجلس‌ برويم‌ بيرون‌. نه‌ بياييم‌ جدا همين‌ تصميم‌ را بگيريم‌.

 يا بقية‌ الله‌ هر كس‌ اراده‌ كرده‌ و مي‌خواهد با من‌ بگويد‌، من‌ عرض‌ مي‌كنم‌ و از خودشان‌ ياري‌ مي‌خواهم‌ كه‌ انشاء الله‌ كمكم‌ كنند. يا بقية‌ الله‌ خودت‌ مي‌داني‌ اگر ما را قطعه‌، قطعه‌ كنند، دو مرتبه‌، باز قطعه‌، قطعه‌مان‌ كنند انشاء الله‌ باز دست‌ از ياري‌ تو، از محبت‌ تو برنخواهيم‌ داشت‌ خودت‌ به‌ ما توفيق‌ عنايت‌ كن‌. امشب‌ يك‌ چنين‌ شبي‌ است‌. كسي‌ هم‌ كه‌ نه‌ اين‌ اراده‌ را ندارد‌، از همين‌ الان‌ بداند‌ كه‌ آن‌ طرفي است‌. نه‌ آقا ما هنوز جوانيم‌ و هنوز آرزو داريم‌ و هنوز تو دنيا خيلي‌ كار داريم‌، هنوز دانشگاهمان‌ تمام‌ بشود‌ مدركي‌ دستمان‌ بيايد. زندگيمان‌ رو به‌ راه بشود‌. يك‌ عده‌اي‌ را هم‌ اذيت‌ كرديم‌ آن‌ وقت‌ آنجا توبه‌ مي‌كنيم‌. عمر سعد هم‌ همين‌ را مي‌گفت‌. عمر سعد گفت‌ كه‌ من‌ مي‌روم‌ كربلا امام‌ حسين‌ را مي‌كشم‌ آخرهاي‌ عمرم‌ توبه‌ مي‌كنم‌. آخر عمر ما كي است‌؟ «عجلوا باتوبه‌ قبل‌ الموت‌». شما چند تا ديگر‌ يقين‌، يقين‌ داري‌ كه‌ نفس‌ مي‌كشي‌؟ ده‌ تا ديگر‌ يقين‌ داشته‌ باشي‌ كه‌ قسم‌ بخوري‌. من‌ كه‌ تا دو تا ديگرش‌ را يقين‌ ندارم‌. پنجاه‌ ساله‌ داريم‌ نفس‌ مي‌كشيم‌ خوب‌ بقيه‌اش‌ را هم‌ مي‌كشيم‌. نه‌ اينجور نيست‌، خيلي‌ها بودند پنجاه‌ سال‌ نفس‌ كشيدند به‌ نفس‌ بعدي‌ نرسيدند. يعني‌ همة‌ مردمي‌ كه‌ از زمان‌ حضرت‌ آدم‌ تا حالا آمدند قبلش‌ همه‌ نفس‌ مي‌كشيدند بعدش‌ نفس‌ نكشيدن‌. حواسمان‌ كجا است‌، چقدر غفلت‌، چقدر بيچارگي‌، چقدر بد بختي‌. مقهور زرق‌ و برق‌ دنيا شديم‌ و فكر مي‌كنيم‌ هر چه‌ هست‌ «ان‌ هي‌ الا حيات‌ الدنيا و نموت‌ و نحيي». هر چه‌ هست‌ تو همين‌ دنيا است‌. ما نسبت‌ به‌ دنيا توي‌ سرازيري‌ هستيم‌ به‌ قول‌ يك‌ كسي‌. ديگر‌ احتياج‌ به‌ گاز دادن‌ ندارد‌، هل‌ دادن‌ ندارد‌. خودمان‌ داريم‌ با سرعت‌ به‌ طرف‌ دنيا مي‌رويم‌. نسبت‌ به‌ معنويات است‌ كه‌ در سربالايي‌ هستيم‌ و هل‌ مي‌خواهد و گاز مي‌خواهد و بايد مثل‌ ماشين‌ گازش‌ بدهيم‌ و برويم‌ بالا. اي‌ كاش‌ يك‌ مقدار عقل‌ و درك‌ و فهم‌ اسلامي‌ ماها داشتيم‌ تا بدانيم‌ اسلام‌ چه مي‌گويد‌ اصلا. امشب‌ شب‌ امتحان است‌. يك‌ عده‌ از اصحاب‌ سيد الشهدا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ اينها عجيب‌ بوده‌، واقعا انسان‌ نمي‌تواند‌ درك‌ كند‌. شما توي‌ لشگري‌ باشيد، هفتاد و دو نفر جمعيتشان‌ باشد‌، درمقابل‌ يك‌ لشگري‌ كه‌ سي‌ هزار نفرند پشتشان‌ هم‌ به‌ رئيس‌ مملكت‌ وصل است‌. هر چه‌ نيرو بخواهد مي‌آيد، اما از اين‌ طرف‌ هر چه‌ نيرو بخواهد نمي‌آيد. از طرفي‌ از همه‌ مهمتر سيد الشهدا فرموده‌ است‌ كه‌ امشب‌ شب‌ آخر عمر من‌ و همه‌تان‌ هست‌. آنچنان‌ آرام‌ باشند كه‌ برويد و عبد الرحمن‌، عبد ربة‌ انصاري‌ ايستادند امشب‌ حضرت‌ سيد الشهدا به‌ علي‌ اكبر و بيست‌ و پنج‌ نفر از ياران‌ دستور فرمود كه‌ برويد آب‌ بياوريد رفتند مختصر آبي‌ آوردند (قطع‌ نوار).

 مستحب است‌ و فردا هم‌ مستحب است‌ با لباس‌ تميز بايد خوانده‌ بشود‌، لباسهايتان‌ را بشوييد. پيراهني‌ كه‌ مي‌خواهد در برتان‌ باشد‌ بجاي‌ كفن‌ شما است‌. بايد پاك‌ باشد‌. شست‌ و شو كردند نوبت‌ گرفتند كه‌ خودشان‌ را شست‌ و شو كنند بُريد و عبد الرحمن‌ عبد ربة‌ انصاري‌ تو صف‌ ايستادند. يك‌ خيمه‌اي‌ درست‌ كردن‌ براي‌ شست‌ و شو كردن‌. آن‌ پشت‌ خيمه‌ بُريد دارد‌ شوخي‌ مي‌كند‌ با او. و هي‌ حرفهايي‌ مي‌زند‌، مي‌خنداند‌. عبد الرحمن‌ گفت‌ كه‌ آخر‌ امشب‌، شب‌ شوخي است‌؟ يك‌ خرده‌اي‌ او به‌ آن‌ مرحلة‌ كمال‌ نرسيده‌ بود. با اين‌ كه‌ او جزء هفتاد و دو نفر است‌. آخر‌ ايمان‌ها خيلي‌ با هم‌ فرق‌ مي‌كند‌. ابيذر يك‌ ايمان‌ دارد‌، سلمان‌ يك‌ ايمان‌. با اين‌ كه‌ ابيذر خودش‌ در درجة‌ نهم‌ از ايمان است‌. اما در عين‌ حال‌ پيغمبر اكرم‌ به‌ سلمان‌ مي‌فرمايد كه‌ هر چيزي‌ را به‌ ابيذر نگو. گفت‌ امشب‌، شب‌ شوخي است‌؟ گفت‌: به‌ خدا قسم‌ من‌  از اول‌ عمرم‌ تا به‌ الان‌ اهل‌ شوخي‌ نبود. و امشب‌ شوخيم‌ گرفت‌، امشب‌ خنده‌ام‌ گرفته‌. امشب‌ خوشحالم‌. ببينيد ايمان‌ چه‌كار مي‌كند‌. «قل‌ يا ايها الذين‌ هادو ان‌ زعمتم‌ انّكم‌ اولياء من‌ دون‌ الناس‌ و تمنوا‌ الموت‌ ان‌ كنتم‌ صادقين‌». هر وقت‌ احساس‌ كردي‌ كه‌ مرگت‌ نزديك‌ شده‌ و خوشحال‌ شدي‌. بدون‌ تو خط‌ خدا و پيغمبر و ائمة‌ اطهار و صراط‌ مستقيم‌ هستي‌. اما اگر قبل‌ از اين‌ كه‌ عجلم‌ برسد‌ من‌ سكته‌ كردم‌ دكتر گفت‌ كه‌ اين‌ سرطان است‌ اين‌ چربي‌ كه‌ زير پوست‌ تو است‌، اين‌ اشتباه‌ كرد گفت‌ اين‌ سرطان است‌ و چند روز ديگه‌ بيشتر زنده‌ نيستي‌. حالا او‌ گفته‌ باز چند روز ديگه‌ زنده‌ هستي‌. من‌ همين‌ امروز مي‌ميرم‌ از ترس‌. اين‌ نه‌، تو خط‌، يعني‌ از نظر روحي‌ تو خط‌ صحيحي‌ نيست‌. تو صراط‌ مستقيم‌ نيست‌. گفت‌ من‌ امشب‌ شوخيم‌ گرفته‌، همين‌ امشب‌ مي‌خواهم‌ شوخي‌ كنم‌. مزاح‌ مي‌كند و مزاح‌ مي‌كردند، مي‌خنديدند، خوشحال‌ بودند. مي‌گفت‌ چطور خوشحال‌ نباشيم‌ از اين‌ دنيايي‌ كه‌ هيچ‌ چي‌ ندارد‌، هيچي‌ ندارد‌. قرآن‌ مي‌گويد:«‌ انما الدنيا لعب‌ و الهو». ما ديگر‌ نمي‌توانيم‌ قرآن‌ را كه‌ بر مرغ‌ ميلمان‌ تفسير كنيم‌. دنيا، «انما كلمة‌ حسره‌». ان‌ الدنيا جز اين‌ نيست‌ كه‌ دنيا لعب است‌. لعب‌ يعني‌ اسباب‌ بازي‌ و لهو. لهو بدتر از اسباب‌ بازي‌ «و الاخرة‌ لهي‌ الحيوان». حيات‌ مال‌ آخرت است‌. خوب‌ من‌ از اين‌ دنيايي‌ كه‌ تشنگي‌ به‌ اطفال‌ سيد الشهدا همين‌ الان‌ فشار آورده‌ دارم‌،صداي‌ العطش‌شان‌ بلند است‌. در وسط‌ بيابان‌ گرم‌، دور خيمه‌ها سيد الشهدا دستور داده‌ خندق‌ كندند‌ و هيزم‌ بيابان‌ را ريختند توي‌ آن‌ و آتش‌ زدند كه‌ مبادا از پشت‌ خيمه‌ به‌ زنها حمله‌اي‌ بشود‌ به‌ خانوادة‌ پيغمبر حمله‌ بشود‌ و اين‌ها مجبور بشوند‌ از آن‌ طرف‌ حركت‌ كنند و اينها جبهة‌ جلو را از دست‌ بدهند‌.

 يك‌ زندگي‌ كه‌ آبش‌، آبي‌ كه‌ بر حيوانات‌ حلال است‌ بر يهود و نصارا حلال است‌ بر پسر دختر پيغمبر حرام‌ باشد‌. به او‌ آب‌ ندادند به‌ طوري‌ كه‌ در حديث‌ داريم‌، حضرت‌ سيد الشهدا فرمود در مقابل‌ چشم‌ من‌ تا آسمان‌ مثل‌ اين‌ كه‌ روز عاشورا مثل‌ اين‌ كه‌ دود گرفته‌ بود از بس‌ كه‌ حضرت‌ سيد الشهدا تشنه‌ بود. اين‌ دنيا كجا مي‌روند‌. حضرت‌ سيد الشهدا به آنها‌ نشان‌ داد گفت‌ بياييد ببينيد حالا مقامتان‌ را. حالا كه‌ شما مانديد. آنهايي‌ كه‌ رفتند كه‌ لايق‌ نبودند ببينند. شما كه‌ مانديد. شما كه‌ انسانيد. شما كه‌ مي‌فهميد. شما كه‌ مثل‌ حيوانات‌ به‌ خوردن‌ و خوابيدن‌ و همه‌ چيز فكر نمي‌كنيد شما بياييد ببينيد. نگاه‌ كردند‌ ديدن‌ تمام‌ انبياء منتظرشانند. تمام‌ اولياء منتظرشانند. حور العين‌ صف‌ بسته‌اند. بهشت‌ آرايش‌ شده‌ براي‌ اينها و همة‌ تشكيلات‌ الهي‌ مال‌ اينها است‌. او ديده‌ چرا خوشحال‌ نباشد‌. لحظه‌ شماري‌ مي‌كردند. روز عاشورا مي‌آمدند خدمت‌ سيد الشهدا پيش‌ دستي‌ مي‌كردند كه‌ آقا اول‌ ما را بفرستيد و حسين‌ ابن‌ علي‌ هم‌ هر كه‌ را بيشتر دوست‌ مي‌داشت‌ او را زودتر مي‌فرستاد. حضرت‌ علي‌ اكبر اول‌ فرد از بني‌ هاشم‌ است‌ كه‌ به‌ مبارزه‌ و به‌ جنگ‌ رفت‌. ماها فكر كرديم‌ كه‌ همين‌ دنيا است‌. همين‌ شكم‌ چراني‌ و همين‌ بدبختي‌ها و همين‌ زندگي‌هاي‌ كثيف‌ پر نزاع‌ و پر دعواي‌. او براي‌ او تهمت‌ مي‌زند‌، او با او بد مي‌گويد‌ او با او درگير است‌. او با اوحرف‌ مي‌زند‌. تابستانش‌ از گرما انسان‌ نمي‌تواند‌ استراحت‌ كند‌، زمستانش‌ از سرما، بهارش‌ سرماخوردگي‌ انسان‌ پيدا مي‌كند‌. پاييزش‌ بايد انسان‌ بدنش‌ را بپوشاند‌ كه‌ باد پاييزي‌ به او‌ نخورد‌ تا مثل‌ برگ‌ درختها بريزد‌. آخر‌ چه‌. به‌ فكر عالم‌ آخرتمان‌ باشيم‌ يك‌ مقدار. يك‌ تكاني‌ بخوريم‌. شيطان‌ را از خودمان‌ دور كنيم‌. وساوس‌ شيطان‌ را از خودمان‌ دور كنيم‌. خدايا به‌ آبروي‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ فدا ما را از خواب‌ غفلت‌ بيدار بفرما(الهي‌ آمين‌). راه‌ هدايت‌ و موفقيت‌ و رسيدن‌ به‌ لقا خودت‌ را نسيب‌ ما بفرما(الهي‌ آمين‌). امشب‌ شب‌ عجيبي‌ است‌. يك‌ منظره‌اي‌ امشب‌ نقل‌ شده‌ كه‌ خيلي‌ گريه‌ دارد‌! حسين‌ ابن‌ علي‌ آمادة‌ براي‌ شهادت‌ شده‌، شمشيرش‌ را آورده‌ جلوي‌ خيمه‌ها نشسته‌ داره‌ شمشيرش‌ را تميز مي‌كند‌ با خدا زمزمه‌ مي‌كند‌، امام‌ سجاد ناقل‌ اين‌ روايت‌ هست‌. مي‌فرمايد من‌ مريض‌ بودم‌ اما ديدم‌ پدرم‌ نشسته‌ جلوي‌ خيمه‌ها خودم‌ را كشاندم‌ ببينم‌ آقا ابي‌ عبد الله‌ چه‌ مي‌فرمايد. ديدم‌ اين‌ اشعار را دارد مي‌خواند‌. «يا دهر اف‌ لك‌ من‌ خليلي‌. كم‌ لك‌ بالاشراق‌ و النبيي‌». اي‌ دهر، اي‌ روزگار منظور حسين‌ بن‌ علي‌ از مردم‌ روزگار است‌، مردم‌ نادان‌، نافهم‌. براي‌ يك‌ خرما براي‌ مختصري‌ مال‌ دنيا براي‌ آن‌ بزرگي‌ چون‌ حكومت‌ دنيا براي‌ ملك‌ ري‌ آمدند فرزند دختر پيغمبر را مي‌كشند. اف‌ لك‌!. اف‌ بر تو باد. اين‌ اشعار حسين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌خواند. من‌ گوش‌ مي‌دادم‌ و گريه‌ و اين‌ را طوري‌ قرار دادم‌ كه‌ صدام‌ بلند نشود‌. خودم‌ را حفظ‌ كردم‌. اما عمه‌ام‌ زينب‌ شنيد اين‌ اشعار را از برادرش‌ ابي‌ عبد الله‌. دوان‌، دوان‌ آمد خدمت‌ ابي‌ عبد الله‌ عرض‌ كرد برادر مثل‌ اين‌ كه‌ خبر از شهادتت‌ مي‌دهي‌. شب‌ عاشورا است‌ چراغها را خاموش‌ كنيد. هم‌ انشاء الله‌ من‌ بتوانم‌ عرايضم‌ را عرض‌ كنم‌ هم‌ انشاءالله‌ شماها بتوانيد امشب‌ كاملا عزاداري‌ كنيد.

 زينب‌ كبري‌ آمد در مقابل‌ برادر ايستاد. با اين‌ كه‌ برادر سالم است‌ نشسته‌ شمشير روي‌ زانوانش است‌. يك‌ كلمه‌ از حسين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ شنيد كه‌ خبر از شهادتش‌ مي‌دهد. آن‌طور ناراحت‌ شد. سيد الشهدا به‌ او فرمود كه‌ خواهرم‌ كوشش‌ كن‌ كه‌ صبرت‌ را شيطان‌ از دستت‌ نگيرد‌. تو از فردا خيلي‌ كار داري‌. كوشش‌ كن‌ كاري‌ نكني‌ دشمن‌ شماتتمان‌ كند‌. جدم‌ پدرم‌، برادرم‌، مادرم‌ از من‌ بهتر بودند از دار دنيا رفتند. من‌ اگر فردا كشته‌ شدم‌ هشتاد نفر زن‌ و بچه‌ را به‌ دست‌ تو مي‌خواهم‌ بسپارم‌. اين‌ مطالب‌ را فرمود سيد الشهدا. زينب‌ كبري‌ سلام‌ الله‌ عليها عرض‌ كرد برادر اگر اين‌ طور است‌ خوب‌ برگرديم‌ به‌ مدينه‌. فرمود:« لو ترك‌ القفا لنام‌». اگر مي‌گذاشتند ما در مدينه‌ مي‌مانديم‌. يعني‌ من‌ هر كجا بروم‌ خون‌ من‌ را حلال‌ كرده‌اند. خون‌ من‌ را خواهند ريخت‌. زينب‌ كبري‌ برگشت‌ در ميان‌ خيمه‌ها. نگاه‌ مي‌كند‌ به‌ اطراف‌ امشب‌ برادر دارد، ابوالفضل‌ دارد. علي‌ اكبر دارد. قاسم‌ ابن‌ الحسن‌ هست‌، همة‌ اصحاب‌ با وفاي‌ سيد الشهدا هستند. اما فردا روز عاشورا، «لما اصبح‌ الحسين‌ يوم‌ عاشورا.» وقتي‌ كه‌ حسين‌ ابن‌ علي‌ نماز روز عاشورا را با اصحابش‌ خواند «و صلي‌ به‌ اصحابه‌ صلاة‌ صبح‌ قام‌ خطيبا» نماز صبح‌ را كه‌ حسين‌ بن‌ علي‌ خواند در مقابل‌ اصحابش‌ ايستاد براي‌ اينها خطبه‌ مي‌خواند. اينها را نصيحت‌ مي‌كند. به‌ طرف‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار دعوتشان‌ مي‌كند. اما يك‌ وقت‌ ديدند حسين‌ ابن‌ علي‌ در همين‌ بين‌ كه‌ دارد صحبت‌ مي‌كند عمر سعد به‌ اصحابش‌ گفت‌ شاهد باشيد، شهادت‌ بدهيد نزد امير كه‌ اول‌ كسي‌ كه‌ تير به‌ طرف‌ خيمه‌هاي‌ سيد الشهدا پرتاب‌ كرد من‌ بودم‌. عمر سعد تير را رها كرد به‌ طرف‌ خيمه‌ها. چند هزار تير انداز بعضي‌ نوشته‌اند چهار هزار تير انداز همه‌ تأسي‌ كردند و به‌ طرف‌ خيمه‌ها تير اندازي‌ كردند. كه‌ در اين‌ نقل‌ دارد پنجاه‌ نفر از اصحاب‌ سيد الشهدا همان‌ اول‌ صبح‌ شهيد شدند.

 بعد جنگ‌ تن‌ به‌ تن‌ شروع‌ شد. يك‌ يك‌ از اصحاب‌ رفتند و شهيد شدند. در مقابل‌ چشمش‌ حسين‌ بن‌ علي‌ يك‌ يكي‌ از اصحاب‌ با وفايش‌ كه‌ همين‌ امشب‌ به‌ آنها فرموده‌ كه‌ «ما رأيت‌ اصحاب‌ ابر من‌ اصحابي‌». من‌ اصحابي‌ بهتر از اصحاب‌ خودم‌ نديدم‌. اينها يك‌ يك‌ رفتند شهيد شدند. حبيب‌ ابن‌ مظاهر رفت‌، مسلم‌ ابن‌ اوسجه‌ رفت‌، ساير اصحاب‌ رفتند. نوبت‌ رسيد به‌ بني‌ هاشم‌. بني‌ هاشم‌ مي‌خواستند قبل‌ از اصحاب‌ سيد الشهدا به‌ طرف‌ جنگ‌ بروند‌. اصحاب‌ گفتند ما تا زنده‌ باشيم‌ نمي‌گذاريم‌ يكي‌ از فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا كشته‌ بشود‌ كوچكترين‌ صدمه‌اي‌ ببيند‌. وقتي‌ كه‌ اصحاب‌ همه‌ رفتند شهيد شدند نوبت‌ به‌ بني‌ هاشم‌ رسيد. علي‌ اكبر آمد اجازة‌ ميدان‌ خواست‌ رفت‌ كشته‌ شد. قاسم‌ ابن‌ الحسن‌ آمد اين‌ جوان‌ سيزده‌ ساله‌ امشب‌ وقتي‌ كه‌ حسين‌ ابن‌ علي‌ با اصحابش‌ صحبت‌ مي‌كند فرمود هر كه‌ در اين‌ خيمه‌ها بماند كشته‌ مي‌شود قاسم‌ ابن‌ الحسن‌ از جا برخاست‌ عرض‌ كرد: عموجان‌ من‌ هم‌ كشته‌ مي‌شوم‌؟ فرمود مرگ‌ در ذائقه‌ات‌ چگونه‌ است‌؟ عرض‌ كرد: «احلا من‌ العسل‌». از عسل‌ مرگ‌ برايم‌ در ركاب‌ شما شيرين‌تر است‌. يا حجت‌ ابن‌ الحسن‌ ما هم‌ دوست‌ داريم‌ يك‌ چنين‌ حالي‌ را به‌ شما عرض‌ كنيم‌. آقاجان‌ در ركاب‌ شما، در زمان‌ ظهور شما براي‌ مرگ‌ از عسل‌ شيرين‌تر است‌. فرمود پسر برادر تو هم‌ كشته‌ مي‌شوي‌. حتي‌ اين‌ طفل‌ شيرخوار هم‌ كشته‌ مي‌شود‌. روز عاشورا وقتي‌ كه‌ نوبت‌ به‌ قاسم‌ ابن‌ الحسن‌ رسيد آمد اجازة‌ ميدان‌ خواست‌ سيد الشهدابه‌ او اجازة‌ ميدان‌ نداد. قاسم‌ خيلي‌ محزون‌ شد. با خودش‌ شايد فكر كرده‌ باشد كه‌ بدايي‌ حاصل‌ شده‌. ديشب‌ به‌ من‌ وعدة‌ شهادت‌ دادن‌. تا صبح‌ از خوشحالي‌ شهادت‌ و چشيدن‌ اين‌ عسل‌ شيرين‌ من‌ نخوابيدم‌ حالا چه‌ شده‌، كه‌ ابي‌ عبد الله‌ به‌ من‌ اجازة‌ ميدان‌ نمي‌دهد. زانوهاي‌ غم‌ را در بغل‌ گرفت‌. يادش‌ آمد پدرش‌ وقتي‌ كه‌ از دار دنيا مي‌رفت‌، يك‌ وصيت‌ نامه‌اي‌ نوشت‌ داد به‌ قاسم‌ ابن‌ الحسن‌ فرمود اين‌ را در بغل‌ نگه‌ دار هر وقت‌ حزن‌ شديدي‌ متوجه‌ تو شد اون‌ را باز كن‌ و بخوان‌. حسن‌ بن‌ علي‌ عليه‌ السلام‌ مي‌دانست‌ كه‌ در دامن‌ سيد الشهدا قاسم‌ هيچ‌ وقت‌ محزون‌ نخواهد شد مگر روز عاشورا. آنجا باز كرد وصيت‌ نامة‌ پدر را. مطالعه‌ كرد ديد نوشته‌ «فرزندم‌، قاسمم‌ اگر در كربلا بودي‌ مبادا دست‌ از ياري‌ عمويت‌ حسين‌ برداري‌». خوشحال‌ شد. وصيت‌ نامه‌ را آورد نزد عمو. امام‌ حسين‌ به‌ مجرد اين‌ كه‌ چشمش‌ به‌ خط‌ برادر افتاد او را گرفت‌ بوسيد و پسر برادر را در بغل‌ گرفت‌. «فجعلا باكياً حتي‌ عليهما». اين‌ پسر برادر و اين‌ عمو آنچنان‌ گريه‌ كردند تا حال‌ ضعف‌ به‌ هردوي‌ آنها دست‌ داد. قاسم‌ ابن‌ الحسن‌ سوار شد و رفت‌ و بالاخره‌ كشته‌ شد.

 حسين‌ ابن‌ علي‌ تمام‌ ياران‌ اصحابش‌ را از دست‌ داده‌، روي‌ بلندي‌ ايستاده‌ قرآن‌ را در دست‌ گرفته‌، مردم‌ را با قرآن‌ سوگند مي‌دهد، مردم‌ را موعظه‌ مي‌كند. تكيه‌ كرده‌ است‌، سر تكيه‌ داده‌ است‌ به‌ نيزه‌. نيزه‌ها در آن‌ وقت‌ بلند بوده‌ به‌ زمين‌ مي‌گذاشتند و سر را به‌ نيزه‌ تكيه‌ مي‌دادند. در اين‌ حال‌ حسين‌ ابن‌ علي‌ «فنظر يمينه‌ و شماله‌». يك‌ نگاه‌ به‌ طرف‌ راست‌ كرد، يك‌ نگاه‌ به‌ طرف‌ چپ‌ كرد. «فلم‌ يرأ من‌ احد اصحاب‌». يك‌ نفر از اصحابش‌ را نديد. «فنادي‌ يا مسلم‌ بن‌ عقيل‌ يا هاني‌ ابن‌ عروه‌ يا زهير» همة‌ اصحابش‌ را ياد كرد. «مالي‌ اناديكم‌ فلا تجيبون‌». چه‌ شده‌ است‌ شما را كه‌ من‌ صدايتان‌ مي‌زنم‌ جوابم‌ را نمي‌دهيد. همين‌ طور كه‌ حسين‌ بن‌ علي‌ ايستاده‌ است‌ و جنگ‌ استراحت‌ مي‌كند. تعبير مقتل‌ اين است‌ «فوقف‌ يليستريح‌ الساعه‌». توقف‌ كرد تا يك‌ لحظه‌ استراحت‌ كند. يك‌ وقت‌ تير دو شعبة‌ زهر آلود آمد و آمد به‌ قلب‌ نازنين‌ ابي‌ عبد الله‌ وارد شد. امشب‌ هم‌ آيا لازم‌ است‌ گريه‌ را تعليمتان‌ دهيم‌. حسين‌ بن‌ علي‌ خم‌ شد تير را از پشت‌ سر بيرون‌ كشيد خون‌ مانند ناودان‌ از قلب‌ نازنين‌ ابي‌ عبد الله‌ جاري‌ شد. ديدند حسين‌ ابن‌ علي‌ مي‌خواند بسم‌ الله‌ و بالله‌ و في‌ سبيل‌ الله‌. و علي‌ ملت‌ رسول‌ الله‌. اگر غلط‌ نكنم‌ عرش‌ بر زمين‌ افتاد. ديدند حسين‌ بن‌ علي‌ افتاد بر زمين‌. اما كسي‌ جرأت‌ ندارد بيايد اطراف‌ گودي‌ قتلگاه‌. زوالجناح‌ سيد الشهدا وقتي‌ اين‌ حالت‌ را ديد يال‌ و كوپالش‌ را غرق‌ خون‌ كرد. طبق‌ آنچه‌ كه‌ در حجت‌ ابن‌ الحسن‌ در آن‌ زيارت‌ مي‌فرمايد، «و اسرع‌ فرسك‌ شاهدا الي‌ قيامك‌ واسعا» ذوالجناح‌ به‌ طرف‌ خيمه‌ها آمد. در حالي‌ كه‌ صدا مي‌زند:« الظليمه، الظليمه من‌ امت‌ قتلت‌ ابن‌ بنت‌ نبيها». واي‌ بر امتي‌ كه‌ كشتند پسر دختر پيغمبرشان‌ را. هشتاد نفر زن‌ و بچه‌ ريختند اطراف‌ ذوالجناح‌، هر كس‌ با ذوالجناح‌ حرفي‌ مي‌زد. يكي‌ مي‌گفت‌: برادرم‌ را بردي‌ چرا برنگرداندي‌؟ صدا زد  ذوالجناح‌ وقتي‌ حسين‌ از خيمه‌ها رفت‌ لبهايش‌ تشنه‌ بود. يا با لبهاي‌ تشنه‌ شهيدش‌ كردند. بالاخره‌ حسين‌ بن‌ علي‌ در ميان‌ گودي‌ قتلگاه‌ زنها ذوالجناح‌ را ترك‌ كردند رفتند ببينند حضرت‌ ابي‌ عبد الله‌ به‌ كجا به‌ روي‌ زمين‌ افتاده‌. زينب‌ كبري‌ آمد روي‌ بلندي‌ ايستاد. اطراف‌ را نگاه‌ مي‌كند ببيند بدن‌ برادر كجا افتاده‌. يك‌ وقت‌ چشمش‌ افتاد در ميان‌ گودي‌ قتلگاه‌. علي‌ وجه‌ نگاه‌ كرد ديد حسينش‌ به‌ رو به‌ روي‌ زمين‌ افتاده‌. شمر هم‌ روي‌ سينه‌اش‌ نشسته‌ مي‌خواهد سر از بدنش‌ جدا كند. دوان‌، دوان‌ آمد نزد عمر سعد «يا بن‌ سعد اي قتل‌ ابو عبد الله‌ انظر» علي‌ حسين‌ را دارند مي‌كشند تو داري‌ نگاه‌ مي‌كني‌؟ عمر سعد اشك‌ نحسش‌ جاري‌ شد. روي‌ از زينب‌ برگرداند. زينب‌ كبري‌ دست‌ روي‌ سر گذاشت‌. درميان‌ شما يك‌ مسلمان‌ نيست‌. كسي‌ اعتنا نكرد. رو كرد به‌ طرف‌ مدينه‌ «يا ايها الرسول‌ هذا حسينك‌» و اين‌ كشتة‌ فتاده‌ به‌ هامون‌ حسين‌ توست‌. يا جدا،يا رسول‌ الله‌. آقا حسينا اين‌ فرزند تو است‌. «مرمل بالدماء» اين‌ كشته‌اي‌ كه‌ قطعه‌، قطعه‌ شدي‌،  بدن‌ قطعه‌، قطعه‌ حسين‌ تو است‌. همين‌ طور كه‌ زينب‌ دارد‌ نگاه‌ مي‌كند‌ شمر سر از بدن‌ حسينش‌ جدا مي‌كند‌. زينب‌ آمد كنار گودي‌ قتلگاه‌. دست‌ برد زير بدن‌ سيد الشهدا خدايا اين‌ قليل‌ قرباني‌ را از آل‌ محمد قبول‌ فرما. خدايا به‌ آبروي‌ زينب‌ و اين‌ حالت‌ فراق زينب‌ قسمت‌ مي‌دهيم‌ فرج‌ امام‌ زمان‌ ما را برسان‌. (الهي‌ آمين‌).

 

 

۲۰ رمضان‌ ۱۴۰۸ قمری – ۱۷ ارديبهشت ۱۳۶۷ شمسی- انسان‌ روح‌ است‌ نه‌ جسد

اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سيما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء‌ و اللعنة‌ الدائمة‌ علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. «وَ الْعَصْرِ، إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ، إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ[1]»

 

اهمیت کسب علم در شب قدر

ما مردم مسلمان یک اشتباهی همیشه داریم. بر خلاف روش خاندان عصمت علیهم السلام که افضل اعمال را در هر موقعیتی، چیز فهمیدن و تحصیل علم و دانش می‌دانند ما در دورة سال شاید دو سه شب از اول شب تا صبح بیدار باشیم. کمتر توفیقی اینطور پیدا می‌شود که از اول شب تا صبح بیدار بمانیم. از این شبها باید کمال استفاده را کرد. به خدا قسم اگر ما دارای کمال، علم، دانش، فضیلت، معرفت، عرفان به مقام شامخ خاندان عصمت علیهم السلام باشیم، شما یقین بدانید یک یا الله کار هزار تا یا اللهِ شخص عوام را می‌کند. آن کسی که نمی‌داند الله یعنی چه، آن کسی که نمی‌داند علی یعنی چه، با آن کسی که می‌داند فرق می‌کند.

در روایت دارد: «عَالِمٌ ینْتَفَعُ بِعِلْمِه»[2] عالمی که نفعش به مردم برسد- عالم حتماً لازم نیست عبا و عمامه داشته باشد. شما حرفهایی که از اینجا یاد گرفتید، از همین منبر هر چه بود، اگر رفتید برای خانواده‌تان بیان کردید، برای کسی که این مطالب را نمی‌داند گفتید این نفعتان به دیگری رسیده است- این شخص «أَفْضَلُ مِنْ سَبْعِینَ أَلْفَ عَابِدٍ»[3]. سبعین الف رقم کوچکی نیست. امام هم مبالغه ندارد. سبعین الف یعنی هفتاد هزار، هفتاد هزار نمازشب‌خوان، هفتاد هزار مقدس، هفتاد هزار کسی که رفته است در یک غاری و مشغول عبادت است و عبادتش هم درست انجام می دهد. هفتاد هزار عابد با این مشخصات، ارزش یک عالمی که برای مردم مسائل علمی بگوید و مردم را به طرف حق و حقیقت هدایت کند ندارد.

نه امام مبالغه کرده است و نه حرف گتره است و رقم هم خیلی درشت است. رقم خیلی درشت است. در این شبها، از امام سؤال شد که اگر یک کسی شب قدر واقعی را پیدا کرد، در آن شب چه عملی انجام بدهد که بهترین اعمال باشد؟ فرمودند: تحصیل علم. قرآن سرگرفتن از ضروریات شب قدر است. نفرمودند: افضل اعمال قرآن سرگرفتن است. شخصی پای منبر پیغمبر نشسته بود. پیغمبر به او دقیق نگاه کردند. عرض کرد: آقا چرا اینطور به من نگاه می‌کنید؟ حضرت فرمود: جبرئیل خبر داده است تو هفت روز دیگر بیشتر زنده نیستی. او هم آدم حسابی بود، از حرفهایش هم معلوم است؛ و الاّ اگر به ماها بگویند ما همانجا سکته می‌کنیم به هفت روز نمی رسیم. عرض‌کرد: یا رسول الله من در این هفت روز چکار کنم؟ نگفت:‌ دستم به دامنت دعا کن تأخیر بشود و چه بشود. نه. چکار کنم؟ حضرت فرمودند: تحصیل علم کن، چیز یاد بگیر.

این ‌شبها مجلس دست خودمان است ممکن بود که همه شماها مشغول دعا باشید،‌ شبهای احیاء مخصوصاً. جوشن کبیر دارد، دعای مجیر دارد، دعاهای مختلف، وقت هم کم ‌می‌آورید. اگر کسی اعمال شب قدر را بخواهد انجام بدهد، قطعاً وقت کم می‌آورد. حتی شبهای زمستان هم وقت ندارد. به جهت اینکه یک رقمش هزار تا سوره «انا انزلناه» خواندن است. رقم دوّمش صد تا سوره «حم دخان» خواندن است. رقم سوّمش صد رکعت نماز است. بقیه‌اش هم جوشن کبیر و مانند آن است.

اما چرا من جدا تقاضا کردم دوستانی بیایند اینجا منبر بروند، خودم مقداری صحبت می کنم، دسترسی به بزرگان و علما ندارم و بعضی هم اصلا وقت منبر رفتن ندارند و الا تا اذان صبح اینجا منبر می رفتند، چرا؟ برای اینکه یک قدری ذکر مولا علی بن ابیطالب علیه السلام بشود. یک مطلبی دربارة ایشان گفته بشود. یک قدری از خواب غفلت بیدار بشویم. برای اینهاست

 من در یک مجلسی بودم، خدا می‌داند به عنوان اعتراض بلند شدم از آن مجلس رفتم. داشتند دعای جوشن کبیر می خواندند، شب بیست و سوم هم بود. می‌گفت: «الغوث الغوث خلصنا من النار» اعلام می‌کرد چیزی نمانده است تمام می‌شود مثلاً پنجاه تا بیشتر نمانده است. راحت می‌شوید. پنجاه تا را خواندیم، پنجاه تای دیگر بیشتر نمانده است. باز یکی می‌خواند، می‌گفت چهل و نه تای دیگر بیشتر نمانده است!

این چه جور دعاکردنی است؟ چه کسی شما را مجبور کرده است اینطور دعای جوشن کبیر بخوانید که نفس نفس می‌زنید که چند تا دیگر بیشتر نمانده است؟ شاید این کار مکروه هم باشد. عبادت با کسالت کراهت هم دارد. مستحب نیست.

 

معنای عصرچیست؟

و العصر. قسم به عصر. این سوره مبارکه را دیشب هم عنوان کردم و یکمقداری به مناسبت، درباره فشارهایی که در آخرالزمان بر ما وارد شده عرایضی عرض شد. اساساً لغت عصر به معنای فشار است. این هم که عصر را عصر می‌گویند معمولاً انسان از صبح تا عصر کار می‌کند، خسته می‌شود. در عصر معمولاً در فشار است؛ یعنی خسته شده است تحت فشار است. با صبح فرق می‌کند، صبح انسان با نشاط است. لذا زمانهایی که خیلی مردم در رفاه و آسایش باشند این را می گویند: صبح؛ و هر وقتی که در فشار باشند این را می گویند: عصر. هر زمانی که در فشار باشند می گویند: عصر. عصر ظهور پیغمبر اکرم، مردم مسلمان در فشار زیادی بودند؛ و یکی هم عصر غیبت. به زمان ما عصر اطلاق می‌شود. عصر زمان غیبت. ولیّ عصر هم که می گوییم به همین جهت است ولی این زمان. در این زمان ما در فشار هستیم. فشار عجیب، منتهی به فشار عادت کرده‌ایم. به ناراحتی عادت کرده‌ایم. «و ضاقت الارض»‌ را درک نمی‌کنیم؛ و الاّ یک زمانی است که در هر کجای عالم بروید، در هر کجای دنیا، دین نگه داشتن مثل آتش کف دست نگه داشتن است. در روایت هم دارد؛ که یک زمانی می‌شود که انسان دینش را سخت‌تر نگه می‌دارد تا آتشی را درکف دست ‌. صبح که از خانه بیرون می‌رود متدین است، شب که برمی گردد دینش را از دست داده است. انسان در این زمان آنچنان در فشار معنویت است که اگر بخواهد خودش را اصلاح کند، به طرف کمالات حرکت کند، کمالات روحی داشته باشد -چون ارزش انسان به کمالات روحی است- موفق نمی‌شود، مشکلاتی برایش پیش می‌آید، اگر خودش بخواهد موفق بشود مردم نمی‌گذارند او انسان کاملی بشود. نمی‌پسندند یک انسان همیشه راست بگوید، یک انسان همیشه درست باشد. حسادت نداشته باشد، طمع نداشته باشد، حرص نداشته باشد، محبت به دنیا نداشته باشد، محبت به جاه و ریاست نداشته باشد و خلاصه به رسول اکرم و ائمة اطهار و امام زمان صلوات الله علیهم اقتدا بکند. نمی‌شود. برای انسان مشکل است. این معنای فشاری است که در این زمان هست. ما خیال کردیم همة فشارها فشارهای مادی است. پول نداشته باشیم ما در فشاریم. نه. این مربوط به استعدادتان است. اگر استعدادتان زیاد بود می‌توانید خودتان را کنترل کنید. نداری و فقر را می‌توانید تحمل کنید؛ اما اگر استعدادتان کم بود نمی‌توانید فقر را تحمل کنید. ما فکر می‌کنیم اگر مثلا یک مرضی یا یک دردی متوجه ما شد در فشاریم. نه. اینطور نیست. فشار درد و مرض آخرش مرگ است. انسان می‌میرد راحت می‌شود.

خدا مرحوم آیة الله بروجردی را رحمت کند. آن روزی که ایشان از دار دنیا رفته بودند چون در تشییع جنازه‌شان از صبح بودیم و خسته شده بودیم، من عصر خوابم برده بود، دیدم ایشان در صحن حضرت معصومه سلام الله علیها ایستاده‌اند، کمرشان راست است. عصا هم در دستشان نیست. فرمودند: راحت شدم.

دنیا اینطور است برای مؤمن. نجات از دنیا نجات از فشار و ناراحتی است. آخرش مرگ است. انسان وقتی مرد راحت می‌شود. همه این درد و مرضهایش خوب می‌شود. هیچ کسالتی دیگر ندارد. خوب خوب می‌شود.

 

انسان روح است نه جسد

انسان بدن نیست. یک کتاب قطوری یکی از دانشمندان مصری نوشته، اسم کتاب این است «انسان روح است نه جسد». انسان روح است.

ذات مقدس پروردگار هم طوری تنظیم کرده است که ما خودمان تنفر داریم از بدنی که روح نداشته باشد. الان در یک خانه‌ای مثلاً فرض کنید بدانیم یک مرده‌ای آنجا هست همه‌مان می‌ترسیم. از منی که اینجا نشستم تا یک یک شما، هر که هم بگوید: من نمی‌ترسم خیلی هم خوشم می آید، بیخود می‌گوید. مگر غسال یا مرده شور باشد که عادت کرده باشد به این معنا؛ و الاّ یک وحشتی انسان دارد، یک تنفری دارد. چرا اینطور است؟ هیچ فکر علت این را کرده‌ایم؟ چرا خدای تعالی این فطرت را در ما گذاشته است. اگر یک لاشه گوسفند در یخچالتان باشد، در همان اطاق، خیلی هم خوشحالید که الحمدلله در این زمان بی گوشتی ما یک لاشه گوسفند در یخچالمان هست و راحت‌تر و خوشحالتر می خوابید و می گویید: فردا شب، فردا ظهر هر چه میهمان می‌خواهد بیاید بیاید گوشت داریم یا مثلا چند تا مرغ کشته شده آنجا باشد. خب چرا از یک بدن انسان اینقدر ترس داریم؟ من خیلی روی این مسئله تحقیق کردم، بخاطر این است که به ما بگویند: انسان روحش ارزش دارد نه بدنش. اگر مُردی تمام شد؛ یعنی بدن تمام شد. حتی در احکام شرع هم اشاره‌ای به این مطلب هست. مثلاً یک مسلمانی مرده است. شما دست خشک به بدن خشک او قبل از غسل بزنید، باید بروید تمام بدنتان را غسل بدهید یعنی غسل مس میت کنید؛ و حال اینکه اگر به بدن هر حیوانی دست بزنید و دستتان‌تر نباشد حتی نجس هم نمی‌شود؛ و اگر دستتان تر بود باید همان انگشت را آب بکشید.

اینجا می‌خواهند به ما این را بگویند که انسان ارزشش به روحش است؛ و زیاد هم دیده شده است افرادی که از دار دنیا رفته‌اند. شاید من خودم ده تا کتاب الان دارم در حالات کسانی (از دنیای غرب) که اینها از دنیا رفته‌اند، بدنشان سرد شده است، آن‌ها را گذاشته‌اند در سردخانه و بعد زنده شده‌اند؛ و چیزهایی هم در آن عالم دیده‌اند.

این که معروف است «کسی از آن دنیا نیامده برای ما خبر بیاورد»‌ حرف بیخودی است. زیاد هستند. سابقاً پخش نمی‌شد، حالا پخش می‌شود.

 

روح انسان بعد از مرگ

روح انسان بعد از مرگ فعال‌تر می‌شود؛ یعنی انسان طوری می‌شود که با یک چشم بهم زدن تمام کرات بالا را می‌تواند بچرخد. انسان وقتی که مرد چشمش باز می‌شود. بعضی‌ها گفته‌اند: «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یأْتِیکَ الْیقِینُ[4]»‌ عبادت کن پروردگارت را تا اینکه برایت یقین حاصل بشود، در تفسیرش گفته‌اند منظور از یقین مرگ است، موت است. چون انسان وقتی مرد تمام چیزها برایش روشن می‌شود. ملکوت عالم را می بیند.

ما تا زنده هستیم در شک و تردید و شبهه هستیم. وقتی انسان مرد تمام ملکوت عالم برایش روشن می‌شود. چشمش باز می‌شود، ملائکه را می‌بیند. اجنّه را می‌بیند، ارواح انبیاء و اولیاء را می‌بیند، اگر خود حضرت عزرائیل تشریف بیاورند ایشان را می‌بیند و الا ملائکه‌ای که در خدمت حضرت عزرائیل‌اند و فرمانبردار حضرت عزرائیل‌اند، آن‌ها را می‌بیند؛ و شیطان را می‌بیند. شیطان «کانَ مِنَ الْجِنِّ»[5]  او یک جنّی است. انسان او را می‌بیند که آمده است و می‌خواهد با بی ایمانی انسان را از دار دنیا ببرد. بعد هم هر کس بمیرد علی ابن ابیطالب علیه السلام را می‌بیند که فرمود: یا حَارِ هَمْدَانَ مَنْ یمُتْ یرَنِی[6] ای حارث همدانی، هرکس بمیرد مرا خواهد دید. ارواح گذشتگان را می‌بیند. «مِن مومنٍ او منافقٍ»، فرقی هم ندارد، مؤمن باشد، منافق باشد، خواهد دید؛ و ما شاید حضرت بقیة‌الله، امام زمان ارواحنافداه را ببینیم، و همه را ببینیم.

همه این گرفتاریها مال این بدن است. تا این بدن را ما داریم در شک و تردید و فشار و ناراحتی هستیم. لذا برای بعضی از بزرگان از اولیاء خدا مرگ بهتر از زندگی است؛ یعنی ولی خدا آن کسی است که مرگ را تقاضا بکند. آن‌ها معتقدند که مرگ مثل خواب است. «کما تنامون تموتون»[7]. همانطوری که می‌خوابید می‌میرید. اگر انسان خسته باشد و خیلی کار کرده باشد و خیلی فرسوده باشد، چقدر اشتیاق به خوابیدن دارد که یک جائی پیدا کند سرش را بگذارد یک قدری استراحت کند؟ همین حالت را افراد مؤمن و اولیاء خدا نسبت به مرگ دارند. منتظرند یک وسیله‌ای پیدا بشود و سرشان را بگذارند زمین. دیده شده که بعضی از افراد اصرار داشته‌اند که طبیب نیاید، دکتر نیاید، بخاطر اینکه مبادا مرگ من عقب بیفتد و من دیرتر بمیرم.

مثل امروز صبحی که به فرق علی ابن ابیطالب علیه السلام ضربت خورد، دیدند علی علیه السلام صدا زد: «فُزْتُ وَ رَبِ الْکعْبَةِ»[8]. «فزتُ»‌ یعنی فائز شدم. موفق شدم؛ یعنی راحت شدم. به خدای کعبه قسم! من مثل ابن ملجم نیستم که از مرگ بترسم. مثل سایرین نیستم که مرگ را اول گرفتاری خودم بدانم. از امام علیه السلام سؤال شد: که آقا چرا ما از مرگ اینقدر می‌ترسیم؟ حضرت فرمود: بخاطر اینکه خانة دنیایتان را آباد کردید، خانة آخرتتان را خراب کردید. انسان از خانة آباد بخواهد برود در خانة خراب خب ناراحت است. اگر بعکس بود ناراحت نمی‌شدید. اگر خانة آخرتتان درست بود و خانة دنیایتان خراب بود، دوست داشتید هر چه زودتر از این دنیا بروید.

«والعصر ان الانسان لفی خسر». همة انسان‌ها زیانکارند؛ یعنی ضرر دارند می‌کنند. معنی «خسر» یعنی زیان و ضرر و عقب افتادگی. چرا؟ به جهت اینکه سرمایه‌اش را انسان از دست می‌دهد، ولی استفاده‌ای نکرده است. «الا الذین آمنوا» مگر کسانی که ایمان آورده‌اند «وعملوا الصالحات» وعمل صالح بکنند. «و تواصوا بالحق»‌ و دیگران را وصیت بکنند به حق، امر به معروف و نهی از منکر بکنند، «و تواصوا بالصبر»؛ و یکدیگر را وصیت به صبر بکنند؛ یعنی به هر کس که می رسید توصیه کنید در این عصر فشار که صبر کنید.

 

ردّ مسئله تناسخ

مسئلة تناسخ مال مسلمانها نیست، چون هر کس‌که معتقد به تناسخ بشود منکر قرآن است چون که صریح قرآن است و خدای تعالی می‌فرماید: «کَلاَّ إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قائل‌ها[9]» یعنی وقتی که می‌گوید: «رَبِّ ارْجِعُونِ، لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحاً[10]» خدایا مرا برگردان شاید عمل صالح بکنم، انسان وقتی مرد، از خدا تقاضا می‌کند، خدایا من را برگردان شاید عمل صالح بکنم. خدای تعالی می‌فرماید: کلاً. نه اینطور نمی‌شود و لذا تناسخ بر خلاف قرآن است و هر کس هم ادعای تناسخ کند در حالیکه متوجه این آیة قرآن است، مسلمان نیست؛ و اگر هم متوجه این آیة از قرآن نباشد، باید بگوییم اشتباه کرده است؛ و من در اول کتاب عالم عجیب ارواح، مساله تناسخ را رد کرده‌ام. آقایان اگر دیدند و در اختیارشان بود مطالعه بفرمایند.

 

عوالم مختلف برای روح انسان

ما معتقد به عالم ارواح و بعد عالم میثاق یا ذر و بعد عالم دنیا و بعد عالم برزخ و بعد عالم قیامت،‌ و بعد هم عالم بهشت و جهنم هستیم. این ترتیب حرکت ما است؛ یعنی خدا روح انسان را خلق کرده است، بعد عالم ذر پیش آمده است. بعد رحم را اگر یک عالم حساب کنیم عالم رحم،‌ چون متصل به عالم دنیا است، بعد عالم دنیا است. بعد عالم برزخ است، عالم برزخ بین قیامت و دنیا است. «وَ مِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَی یوْمِ یبْعَثُونَ[11]‌» بعد قیامت است، آنوقت روز قیامت روح برمی گردد در همین ‌ بدن و در همین کره زمین است؛ یعنی قیامت در کرة زمین است. اینجا به حسابها رسیدگی می‌شود و حشر و نشر در همین کرة زمین است و وقتی که اینجا کارمان تمام شد، حساب‌هایمان رسیدگی شد بعد حرکت می‌کنیم، حالا با پرواز، یا با هر وسیله‌ای، یا با ارادة پروردگار حرکت می‌کنیم، «فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ[12]» یک عده می‌روند در جهنم و عدة زیادتری می‌روند به طرف بهشت البته نه از این مردم زمان ما. چون یک فکری در مغز ما هست که می گوییم اگر قرار باشد فقط شیعه ها به بهشت بروند پس بهشتی ها خیلی کم می شوند

اما من ثابت می‌کنم که جمعیت بهشت نسبت به جمعیت جهنم بیشتر است، جهنم جایش تنگ است و الا خیلی جمعیت ندارد، سلاطین و قدرتمندان و شخصیتها و اینها آنجا زیادند اما جمعیت زیادی ندارد. در عین اینکه فقط شیعیان می‌روند به بهشت و یک نفر از غیر شیعه به بهشت نمی‌رود. این را با این بیان می‌شود عرض کرد که آنچه که بر این نسل از بشر گذشته است، مثلاً ده هزار سال، یازده هزار سال،‌ هر چه گذشته است، این‌ها مقدمة ظهور حضرت بقیة الله ارواحنا فداه بوده‌اند؛ یعنی تمام انبیاء و اولیاء که آمده‌اند برای این است که دنیا پر از عدل و داد بشود، زمینه‌ای بشود برای عدل و داد و زندگی زیر سایة ایمان؛ و همین طور هم خواهد شد؛ و حالا ان شاء الله اگر همین امشب امام زمان ما ارواحنافداه ظهور بکند – ما هیچ وقت حاضر نیستیم بگوییم فردا صبح. چون عشاق این حالت را دارند که حاضر نیستند بگویند صبح محبوبمان بیاید. می‌گویند:‌ همین الان بیاید. البته ما ممکن است ادعای عشق به حضرت بقیة الله ارواحنا فداه نتوانیم بکنیم ولی می‌توانیم اقلاً خودمان را شبیه عشاق بکنیم. هر کدامتان عاشق شده باشید می‌فهمید انسان یک لحظه نمی‌خواهد از معشوقش جدا باشد. اگر یک نفر را دیدید که گفت:‌ علائم نشان می‌دهد که ان شاء الله تا هفت، هشت سال دیگر امام زمان ارواحنافداه می‌آید این عاشق نیست البته اصل بحثش بد نیست اما عاشق آن است که بگوید فی طرفة عین او هو اقرب، یک چشم بهم زدن مهلت می دهی؟ نه! نزدیکتر، خدایا نزدیکتر، با اینکه چشم بهم زدن خیلی سریع است دیگر از چشم بهم زدن نزدیکتر نمی شود تصور کرد اما در دعای فرج هست «فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلًا قریبا کلَمْحِ الْبَصَرِ» لمح بصر همان به اندازه چشم به هم زدن است أوْ هُوَ أَقْرَبُ[13]»

 

مدت زمان عمر بشر بعد از ظهور

حالا ان شاء الله اگر امشب امام زمان ارواحنافداه تشریف بیاورند تا حالا یازده هزار سال از بشریت گذشته است از این به بعد شاید یک میلیون سال، دو میلیون سال، هنوز بشریت روی این کرة زمین عمر می‌کند. چون باید تا به آنجا برسد که خدای تعالی می‌فرماید: «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ، وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ[14]‌» یعنی خورشید نورش را از دست بدهد، آسمان کدر بشود، کوه‌ها از بین برود، آب‌های زمین خشک بشود خیلی فاصله است. از امشب تا چند میلیون سال بعد هر چه بشر ‌ در این کرة زمین هست اینها بهشتی هستند چون درزمان ظهور زندگی کرده‌اند. همه‌شان مؤمن، همه‌شان متدین، همه‌شان بهشتی؛ اما از امشب به قبل،‌ در این یازده هزار سال،‌ این‌ها افراد بهشتی دارند، افراد جهنمی هم دارند، منتهی جهنمی‌ها زیادترند.

 با این تفاوت که از امشب‌که ظهور شد تا چند میلیون سال دیگر تعداد افراد روی زمین از پنج میلیارد شروع می‌شود رو به بالا می‌رود، ولی از یازده هزار سال قبل تا به حالا تعداد افراد از یک نفر شروع شده تا رسیده به پنج میلیارد. بنابر این اهل جهنم طبق این حساب سر انگشتی خیلی کمتر از اهل بهشتند. و الا معنا نداشت خدای تعالی بهشتی که وسعتش به اندازة آسمان‌ها و زمین است که در قرآن می‌فرماید: «وَ جَنَّةٍ عرض‌ها السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ[15]». این را برای یک تعداد جمعیّت کمی قرار دهد، تازه شیعیان همه که بهشتی نیستند، ما دلهره داریم که بهشتی هستیم یا نیستیم، ولی جهنم با اینکه هل من مزید می گوید اما جایش کم است و پر هم می‌شود. مثل این که در یک اطاق سه در چهار بخواهند صد نفر، دویست نفر را در آن جا دهند. ولی یک سالن هزار متری را بخواهند 500 نفر جا کنند.

به هر حال انسان وقتی که از دار دنیا می‌رود، اول که چشمش باز می‌شود جمال امام زمان ارواحنافداه را می‌بیند. من خیلی دلم می‌خواهد تا می‌توانم بحث را بکشانم به نام مقدس حجت ابن الحسن علیه السلام؛ و با حضرت و نام حضرت و ذکر امام زمان ارواحنافداه خودمان را آشنا کنیم.

«وَ الْعَصْرِ، إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ، إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ[16]» در این زمان باید ما یکدیگر را به صبر وصیت بکنیم، توصیه بکنیم؛ که اگر صبر کردیم، اگر کمالاتی از جهت روحی پیدا کردیم اگر به مقام کمال رسیدیم در زمرة اصحاب امام زمان ارواحنافداه خواهیم بود. افراد زیادی خدمت امام زمان ارواحنافداه رسیده‌اند. حتی عجیب است من الان یک قضیه‌ای یادم آمد بد نیست برای ان شاالله معطر شدن مجلسمان عرض کنم.

 

ملاقات محی الدین اربلی با امام زمان ارواحنافداه

 محی الدین اربلی یک مرد دانشمندی است می‌گوید: من جوان بودم، نشسته بودم در محفل پدرم، یکی از علما نشسته بود در مجلس چرتش گرفت و خوابش برد عمامه از سرش افتاد. ما نگاهی کردیم دیدیم در سرش جای شمشیر و چاقو زیاد است. فوراً عمامه را گذاشت روی سرش نشست؛ پدرم از ایشان پرسید: این جای زخم‌ها چیست؟ گفت: من این ضربتها را در جنگ صفین خوردم. پدرم گفت: جنگ صفین؟ گفت: بله! پدرم گفت: جنگ صفین در زمان علی بن ابیطالب اتفاق افتاده است تو الان در این زمان هستی، این همه فاصله! گفت: جریانی دارد. من در مصر در راه قاهره با یک نفر از اهل سنت می‌رفتیم، بحث می‌کردیم صحبتهای مختلفی پیش آمد همین طور که در بیابان می‌رفتیم و قدم می‌زدیم بحثمان به اینجا رسید که آیا حق با معاویه بود یا با علی بن ابیطالب علیه السلام؟

برای خودم چنین مساله ای پیش آمده است، در سوریه یک مسافرخانه یا هتلی است به نام اموی، یعنی مربوط به بنی امیه است. اتفاقاً صاحبش هم یک آدم مقدسی است که همیشه آن پشت ایستاده و نماز می‌خواند و حال و توجهی دارد؛ من دو سه دفعه اجباراً که جا گیرم نیامده به آنجا رفتم و من هر بار رفتم یا خواب بد دیدم یا پیشامد بدی اتفاق می افتاده،  یک شب خوابم نمی‌برد آمدم در آن سالنش نشستم،‌ یکی دو نفر از این سنیها آنجا نشسته بودند. از من پرسیدند: شما نظرت دربارة معاویه چیست؟ من با خودم گفتم: حالا اینها درباره اولی و دومی و سومی حساس‌اند ولی شاید درباره معاویه آن قدر حساس نباشند. لذا پنج، شش تا دلیل بر ملعون بودن معاویه را از قول اهل سنت که آن را در کتاب «شبهای مکه» من نوشته‌ام برایشان گفتم. این‌ها یک حال عجیبی پیدا کردند که آن شب من یقین کردم، این‌ها می‌خواهند مرا بکشند (من آدم ترسویی هم نیستم) ، جواب هم نداشتند بدهند، ولی ناراحت بودند.

این شخص می‌گفت: من به آن شخص سنّی گفتم: حق با علی علیه السلام بود. او گفت:‌ حق با معاویه بود، بالاخره صحبت به اینجا منتهی شد که او گفت:‌ اگر من در جنگ صفین بودم در طرفداری معاویه با علی جنگ می‌کردم. من هم گفتم: اگر من هم در جنگ صفین می‌بودم به طرفداری علی علیه السلام با معاویه جنگ می‌کردم. بعد به او گفتم: حالا طوری نشده است من طرفدار علی علیه السلام و تو هم طرفدار معاویه، بیا همینجا با هم بجنگیم ‌. هر دومان شمشیر داشتیم شروع کردیم به جنگ کردن؛ هر دو شمشیر کشیدیم و با هم مشغول شدیم، او چند ضربت به سر من زد و من بیهوش‌ روی زمین افتادم ‌او هم فرار کرد. یک دفعه چشمم را باز کردم دیدم که یک آقایی پهلوی من ایستاده است؛ و مثل این که آبی به صورتم می‌پاشند، به من محبت‌ می‌کند. بعد به سر من همانطور که خون می‌آمد دست کشیدند و سرم خوب شد. گفتم: آقا شما که هستید؟ فرمود: من حجت ابن الحسن صاحب الزمان هستم، بعد فرمود: اینجا بنشین من الان می‌آیم؛ من هم چند دقیقه‌ای همانجا نشستم آقا تشریف بردند و برگشتند، دیدم سر همان دشمن مرا بریده‌اند، فرمودند این را می‌شناسی؟ گفتم:‌ بله این همان کسی است که من با او جنگ می‌کردم. فرمودند: از این ساعت به بعد هر کس چشمش به سرت افتاد و از تو پرسید این زخمها مال چیست؟ بگو: من درجنگ صفین ضربت خوردم. چون تو در عداد کسانی هستی که در جنگ صفین در رکاب علی بن ابیطالب علیه السلام بودند!

 

دستور تقیه با دشمنان اهل بیت

محبت علی بن ابیطالب علیه السلام این فایده را دارد. اگر محبت به علی ابن ابیطالب علیه السلام‌ دارید باید پایش خیلی محکم، مرتب، مقید، ایستاده باشید. البته با دشمنها دستور تقیه داریم ما در یک قطاری می‌رفتیم یک سنی در کوپة ما بود یک جوان خیلی خوب متدین حساس باغیرت هم رفیق و همراه ما بود اما اشتباهی کرد. آنجا به این سنی رو کرد گفت: اسم شما چیست؟ گفت:‌ من اسمم عمر است. خودش هم خجالت می‌کشید. من در شام هم به یک کسی برخورد کردم گفتم: اسمت چیست؟ گفت:‌ عمّار. بعد گفت من اسمم عمر است ولی از شما خجالت کشیدم بگویم عمر، برای همین گفتم عمّار.

آن جوان خیلی حساس بود ‌، گفت: بر عمر لعنت. او هم شخص عوامی بود ناراحت شد و به علی بن ابیطالب علیه السلام جسارت کرد. البته من وقتی بین آنها را صلح دادم به رفیقم گفتم: این جسارتی که او به علی بن ابیطالب علیه السلام  کرد تو باعث شدی، چه لزومی داشت تو این حرفها را بزنی.

‌خدا رحمت کند مرحوم آقای حافظیانی بود که این ضریح علی ابن موسی الرضا علیه السلام با همت ایشان ساخته شد. از شاگردهای مرحوم آشیخ حسن‌علی اصفهانی بود. اهل نفس بود من ایشان را می‌شناختم و خیلی هم با هم مأنوس بودیم، ایشان برای من نقل می‌کرد می‌گفت:‌ در پاکستان می‌رفتیم یک وقت دیدیم که قطار توقف کرد؛ و سر و صدایی است در قطار. من رفتم که ببینم چه خبر است. دیدم که دو نفر هستند که یکی دیگری را خیلی کتک زده و زخم کرده. این‌ها را بردند پیش پلیس؛ وقتی رفتند پیش پلیس آن شخصی که زده بود، گفت: آقا اسم من در شناسنامه ام کلب علی است – در پاکستان و هندوستان این اسم‌ زیاد است. کلب علی، کلب صادق، کلب باقر، کلب عابد، خدا رحمت کند یک استاد دانشگاهی از بزرگان از علما بود بنام کلب عابد که ماه رمضانها می آمد در همین مجلس، تصادف کرد از دار دنیا رفت و اتفاقا امشب برادرش کلب صادق بنا بود اینجا بیاید، اصلاً جزء لقبشان، جزء اسمشان کلب است. کلب علی؛ یعنی سگ علی و یک ارادتی به خاندان عصمت علیهم السلام دارند – حتی ایشان می‌گفت من یک فرزندی در راه داشتم و قصد داشتم دیگر اسم کلب را روی اسامی خودمان نگذاریم چون اجدادمان همینطور مثلا کلب حسین و کلب باقر بوده، من تصمیم گرفتم این بچه را اگر می خواهم اسمش را حسین بگذارم دیگر کلب حسین نگذارم خود حسین بگذارم سه شب قبل از تولد آن فرزند خواب دیدم یک آقایی یا شاید امام زمان بودند تردید از من است، فرمودند این بچه پسر است و سه روز دیگر متولد می شود اسمش را بگذار کلب حسین و من اسم بچه ام را کلب حسین گذاشتم- ایشان می گفت که آن مرد گفت‌ که ‌ اسمم کلب علی است. ما در کوپة قطار نشسته بودیم. یک نفر از من پرسید اسمت چیست؟ من گفتم: کلب علی. در سراسر هندوستان و پاکستان هیچ کس اسمش را کلب عمر نمی‌گذارد. این روی لج بازی به من گفت: که من هم اسمم کلب عمر است. حالا دو تا سگ مخالف، در کوپة به این تنگی با هم چکار می‌کنند؟ بعد مرحوم آقای حافظیان خدا رحمتش کند نقل می‌کرد، کلب علی گفت: من بعد از این که این جمله را از او شنیدم پریدم گوش او را گاز گرفتم و خلاصه بینشان دعوا شد. اتفاقاً رئیس پلیس هم شیعه بود گفت: با هم صلح کنید و بروید. انسان محبت خاندان عصمت علیهم السلام را باید داشته باشد، غیرت وقتی که آن جوان در کوپه قطار که من بودم وقتی که آن جسارت به علی بن ابیطالب علیه السلام شد، خدا می‌داند آن جوان آنچنان رگهای گردنش حرکت کرد که اگر من نبودم شاید آن فرد سنی را کشته بود. اما در مقابل نهایت اهمیتی که آن سنی در مقابل جسارتی که به مقدساتش شد همین بود که آن حرف را زد.

ماها محبت علی بن ابیطالب علیه السلام و خاندان عصمت را با شیر از مادر گرفتیم لذا کمکمان هم می‌کنند.

 

روضه امیرالمومنین علیه السلام

خب امروز همه‌تان دوست داشتید صبح برای عیادت علی بن ابیطالب علیه السلام به در خانة آن حضرت بروید. یقیناً اینطور است. جریان ضربت خوردن علی بن ابیطالب علیه السلام بعد از اذان صبح اتفاق افتاد. چون علی علیه السلام اذان صبح را خودش می گفت. ولی از سر شب همه می‌دانستند که علی امشب یک حالت دیگری دارد. اساساً ما نباید خاندان عصمت را با خودمان قیاس کنیم. یک روز علی بن ابیطالب علیه السلام بر روی منبر بود، امام حسن علیه السلام این طرف نشست بود امام حسین علیه السلام آن طرف، حضرت رو کرد به امام مجتبی علیه السلام فرمود: چند روز از این ماه گذشته است؟ حضرت مجتبی عرض کرد: سیزده روز. به امام حسین علیه السلام رو کرد فرمود: که چند روز از این ماه باقی مانده است؟ حضرت عرض کردند: هفده روز. فرمود: در نوزدهم این ماه محاسن من به خون سرم خضاب می‌شود.

مثل دیشبی از سر شب همه جا علی بن ابیطالب علیه السلام خبر از شهادت خودش می‌داد. حتی وقتی‌ ام کلثوم عرض کرد پدر این حرفها چیست که شما می‌زنید امشب چرا این قدر حرف از مرگ و مردن می‌زنید؟ فرمود: من دروغ نمی‌گویم و پیغمبر اکرم دروغ نمی‌گفت.

حتی یاران و اصحاب حضرت امیر علیه السلام از مرگشان خبر می‌دادند، حجر ابن عدی به حبیب ابن مظاهر می‌گوید: که می‌بینم سر پیرمردی را که به گردن اسبی بسته‌اند و در شهر کوفه می‌چرخانند. او هم می‌گفت:‌ من دارم می‌بینم یک شخصی را که به محبت علی بن ابیطالب‌ او را کشتند و به دار می‌آویزند. این‌ها همه می‌دانستند حتی علی بن ابیطالب علیه السلام به اینها خبر داده بود و اطلاع داشتند.

وقتی که حضرت می‌خواهد برای مسجد برود همین حجر ابن عدی می‌گوید: من ‌در مسجد نشسته بودم اشعث با ابن ملجم داشت صحبت می‌کرد. به ابن ملجم گفت که زودتر مشغول بشو مبادا نتوانی کارت را انجام بدهی. من از حرفهایشان فهمیدم که یک توطئه‌ای دارند.‌ با سرعت رفتم خدمت علی بن ابیطالب علیه السلام دیدم حضرت از راه دیگری رفته است به مسجد. علی ابن ابیطالب علیه السلام آمد بالای سر ابن ملجم و فرمود که من می دانم چه در سرت داری.

 

ملاقات صعصعه با امیرالمؤمنین

امروز بعضیها موفق شدند برای عیادت حضرت وارد شوند. یکی از آنها صعصعه است. خدا قسمتتان کند ان شاء الله بروید کوفه، کنار مسجد سهله دو تا مسجد کوچک هست یکی مسجد زید است، یکی مسجد صعصعه است. صعصعه رفته است خدمت علی ابن ابیطالب علیه السلام، عرض می‌کند: آقا من یک مطالبی را می‌خواهم از شما یاد بگیرم. آیا شما بالاترید یا آدم؟ حضرت ابتداء یک مقدمه‌ای فرمودند: که انسان که نباید تعریف از خودش بکند ولی بخاطر این که جزء معارف حقه است باید من بگویم، من بالاتر از حضرت آدم هستم به جهت اینکه آدم در بهشت بود و تمام نعمتهای خدا در اختیارش بود به او گفتند: گندم نخور. او خورد، ولی من درحالیکه خدا و دین و پیغمبر گندم را بر من حرام نکرده بودند در عمرم گندم نخوردم.

من اینجا فکر می‌کنم علی ابن ابیطالب علیه السلام در حدّ فهم صعصعه دارد صحبت می‌کند و الا من یک وقتی مقایسه کردم اباالفضل العباس علیه السلام ‌ پسر علی علیه السلام ‌ را با حضرت آدم. حضرت آدم در بهشت نعمتها در اختیارش بود به او گفتند: گندم نخور، خورد؛ اما اباالفضل علیه السلام وقتی که وارد شریعه می‌شود، سه روز است آب نخورده است لبهایش تشنه است، دست را برده زیر آب، آب را آورده است مقابل دهان، به خدا قسم خدا راضی بود او آب بخورد، پیغمبر راضی بود، امام حسین هم راضی بود «فذکر عطش الحسین علیه السلام[17]» به یاد لب تشنة سید الشهداء افتاد و آب نخورد. اباالفضلِ علی ابن ابیطالب علیه السلام کجا و حضرت آدم! منتها خب صعصعه اینطور سؤال می‌کرد. بعد سؤال کرد آقا شما بالاترید یا حضرت ابراهیم؟ حضرت فرمود، خدای تعالی به حضرت ابراهیم ملکوت آسمانها و زمین را نشان داده بود در عین حال عرض می‌کند که «رَبِّ أَرِنِی کَیفَ تُحْیی الْمَوْتَی[18]» خدایا به من نشان بده چگونه مرده زنده می‌کنی؟ «قَالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ؟ قَالَ بَلَی وَ لکِنْ لِیطْمَئِنَّ قَلْبِی[19]» ولی من مکرر گفته‌ام: «لَوْ کشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ یقِیناً[20]» اگر تمام پرده‌ها از جلوی چشم علی ابن ابیطالب برطرف بشود یقین علی بن ابیطالب علیه السلام فرقی نمی‌کند.

آقا شما بالاترید یا موسی؟ حضرت فرمود: حضرت موسی عصا را انداخت و اژدها شد ترسید عصای خودش را بگیرد ولی آن شبی که پیغمبر مرا در جای خودش خوابانده بود من کوچکترین وحشتی در دل پیدا نکردم.

شما بالاترید یا حضرت عیسی؟ حضرت فرمود: حضرت عیسی وقتی که مادرش موقع مخاضش شد وضع حملش شد به او گفتند که از میان مسجد آن هم بیت المقدس بیرون برو، مسجد جای زایمان نیست. ولی مادر من را از خارج مسجد به داخل مسجد دعوت کردند. وقتی که حضرت علی ابن ابیطالب علیه السلام می‌خواست متولد بشود، فاطمة بنت اسد می‌آید در مقابل خانة کعبه می‌ایستد و خانة کعبه شکاف باز می‌کند و این مهمان عزیز را وارد می کند و خانة کعبه به مقدم علی ابیطالب علیه السلام ‌ متبرک می‌شود که باید تا قیامت مردم رو به این جای پای علی ابن ابیطالب علیه السلام  بایستند و خدا را عبادت کنند و او را قبلة خودشان قرار بدهند.

 اصبغ ابن نباته هم امروز آمده است خدمت علی ابن ابیطالب علیه السلام. عرض کرد آقا یک وصیتی به من بفرمائید. حضرت فرمود: «اسْتَعِدَّ لِسَفَرِک وَ حَصِّلْ زَادَک قَبْلَ حُلُولِ أَجَلِک[21]»؛ آقا و مولا علی ابن ابیطالب علیه السلام مطالبی فرمودند.

 

ادامه روضه امیرالمؤمنین

به هرحال امروز همه ماها دوست داشتیم که می‌رفتیم. ما هم یک زیارتی از علی ابن ابیطالب علیه السلام می‌کردیم. ما هم می‌رفتیم کنار بستر علی ابن ابیطالب علیه السلام ‌ می‌نشستیم و اشک می‌ریختیم و گریه می‌کردیم. امروز رفتند طبیب آوردند برای علی ابن ابیطالب علیه السلام ‌. یک طبیبی است آمده. طبق برنامه‌های آن وقت، شُش گوسفندی را آورده‌اند، فرق را باز کرد، این شُش گوسفند را گذاشت در فرق علی ابن ابیطالب علیه السلام‌، یک مقدار تأمل کرد. شما می‌دانید اگر یک مریضی باشد و وقتی که طبیب می‌آورند برایش، همه منتظر می‌شوند ببینند طبیب چه می‌گوید. یک مقدار تأمل کرد. شاید امام حسن، امام حسین، زینب، ام کلثوم، این‌ها نشسته‌اند گوش داده‌اند ببینند طبیب چه می‌گوید؟ یک وقت دیدند که طبیب شُش گوسفند را بیرون آورد. یک نگاهی به آن کرد. صدا زد آقا علی ابن ابیطالب اگر وصیتی دارید بفرمایید!

من نمی‌دانم این منظره برای زینب کبری سخت‌تر بود یا وقتی که آمد کنار برادر ببیند سر علی اکبر را روی دامن گرفته است. فرق نازنین علی اکبر شکافته شده است، در روایت دارد که علی اکبر وقتی فرقش شکافته شد سر را گذاشت روی سر اسب، خون مقابل چشمان اسب را گرفت. اسب علی اکبر را برد در میان لشگر. آنقدر شمشیر به بدن علی اکبر زدند که «فقطعوه بسیوفهم اربا اربا[22]». حالا رو به قبله بنشینید. ان شاء الله امشب یک عرض ارادتی به پیشگاه مقدس حضرت بقیة الله بکنیم و ان شاء الله به فیض کامل و توسل کامل خواهید رسید.

اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الهی عظم البلاء، الهی عظم البلاء (دیشب یک نفر به من میگفت آقا ما تا کی باید این دعای فرج را بخوانیم؟ گفتم تا وقتی که چشممان به جمال امام زمان روشن بشود)

الهی عظم البلاء

و برح الخفاء

و انکشف الغطاء

و انقطع الرجاء

و ضاقت الارض

و منعت السماء

و انت المستعان

و الیک المشتکی

و علیک المعول فی الشدة و الرخاء

اللهم صل علی محمد و ال محمد

اولی الامر الذین فرضت علینا طاعتهم و عرفتنا بذلک منزلتهم

ففرج عنا بحقهم فرجا عاجلا قریبا کلمح البصر او هو اقرب

یا محمد یا علی یا علی یا محمد اکفیانی فانکما کافیان و انصرانی فانکما ناصران

یا مولانا یا صاحب الزمان

یا مولانا یا صاحب الزمان

یا مولانا یا صاحب الزمان

الغوث الغوث الغوث

ادرکنی ادرکنی ادرکنی

الساعه الساعه الساعه

العجل العجل العجل

یا صاحب الزمان آجرک الله یا سیدی و مولای

خدایا به آبروی امام زمان، به آبروی علی بن ابیطالب قسم ات می دهیم این دلهای داغ دیده ما را به ظهور امام زمان علاج بفرما

[1] – سوره عصر، آیات 3-1

[2] – کافی، ج 1، ص 33

[3] – کافی، ج 1، ص 33

[4] – سوره حجر، آیه 99

[5] – سوره کهف، آیه 50

[6] – أمالی شیخ طوسی، مجلس 30، ص 627

[7] -تفسیرصافی، ج 4، ص 18

[8] – مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ج 2، ص 118

[9] – سوره مؤمنون، آیه 100

[10] – سوره مؤمنون، آیات 100 و 99

[11] – سوره مؤمنون، آیه 100

[12] – سوره شوری، آیه 7

[13] – بحار الأنوار، ج 53، ص 275

[14] – سوره تکویر، آیه 2 و 1

[15] – سوره آل‌عمران، آیه 133

[16] – سوره عصر، آیات 3-1

[17] – شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار، ج 3، ص 191

[18] – سوره بقرة، آیه 260

[19] – سوره بقرة، آیه 260

[20] – مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ج 2، ص 28

[21] – بحار الأنوار، ج 44، باب 22، ص 134

[22] – بحار الأنوار، ج 45، باب 37، ص 1

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۱۸ ذی الحجه ۱۴۱۰ قمری – ۲۰ دی ۱۳۶۹ شمسی- عید غدیر

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَي رَسُولِ اللهِ وَ عَلَي آلِهِ آل الله لَا سِيَّمَا عَلَي بَقِيَّةَ اللهِ رُوحِي وَاَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الْآنِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.

 

فرصت‌ بسيار كمي‌ باقيمانده‌ از مجلسمان‌ فقط‌ به‌ عنوان‌ عرض‌ تبريك‌ به‌ پيشگاه‌ مقدس‌ حضرت‌ بقية‌الله‌، صاحب‌ الزمان‌، عجل‌ الله‌ تعالي‌ له‌ الفرج‌ و عرض‌ تبريك‌ به‌ شما دوستان‌ امير المؤمنين‌، علي‌ ابن‌ ابيطالب‌، كه‌ به‌ عشق‌ و محبت‌ آن‌ حضرت‌ از شب‌ گذشته‌ تا به‌ امشب‌ ان‌شاء الله‌ به‌ جهت‌ «يَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا»([1]) خوشحال‌ و خرميد و تمام‌ مشكلاتتان‌ را نديده‌ و صرف‌ نظر كرده‌ و به خاطر اين‌ كه‌ روز غدير خم‌ بهترين‌ روزهاي‌ ايام‌ عمر علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ بوده‌ و روز سرور خاندان‌ عصمت‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ بوده‌ است‌ خوشحاليم‌. اميدوارم‌ اين‌ خوشحالي‌ و خرمي‌ در بخصوص‌ در اين‌ جمهوري‌ اسلامي‌ كه‌ بحمد الله‌ آثار عمل‌ به‌ دستورات‌ اسلام‌ روز به‌ روز بيشتر ظاهر مي‌شود، اين‌ عيد سعيد بر همة‌ ما مبارك‌ باشد و در اين‌ ايام‌ متوجة‌ مقام‌ مقدس ولايت‌ و امامت‌ باشيم‌.

امسال‌ روز غدير خم‌ يعني‌ مثل‌ امروزي‌ چهارده‌ قرن‌ يعني‌ چهارده‌ صد سال‌؛ از آن‌ روزي‌ كه‌ مولاي‌ متقيان‌ روي‌ دست‌ در غدير خم‌، روي‌ دست‌ پيغمبر اكرم، قرار گرفت‌ مي‌گذرد و از اين‌ روز به‌ بعد قرن‌ پانزدهم‌ ولايت‌ و امامت‌ و اعلام‌ ولايت‌ و امامت‌ آغاز مي‌شود. خيلي‌ جا دارد كه‌ مردم‌ مسلمان‌ و بخصوص‌ شيعة‌ امير المؤمنين‌ امروز را بزرگترين‌ عيد ايام‌ عمرش‌ بدانند. چون‌ صد سال‌ ديگر يك‌ چنين‌ روزي‌ كه‌ آغاز شانزدهمين‌ قرن‌ باشد و پايان‌ پانزدهمين‌ قرن‌ باشد خواهد بود. شايد در صد سال‌ ديگر هيچ‌ يك‌ از ما نباشيم‌ و حسرت‌ امروز را ببريم‌. بياييم‌ امروز آغاز زندگي‌ نويني‌ را براي‌ خودمان‌ تشكيل‌ بدهيم‌. امروز پيوندمان‌ را با اماممان‌ حضرت‌ بقية‌اللهارواحنا فداه [محكم كنيم]. فرض‌ كنيم‌ الان‌ در غدير خم‌ نشسته‌ايم‌؛ روي‌ آن‌ خاك‌هاي‌ غدير خم‌. مسلماً اگر هر يك‌ از دوازده‌ امام‌ آن‌جا مي‌بودند و بنا بود امامت‌ آن‌ها را اعلام‌ كند رسول‌ اكرم، روي‌ دست‌ بلند مي‌كرد و مي‌فرمود: «مَنْ كُنْتُ‌ مَوْلَاهُ مثلاً فَهَذَا حَسَنٌ‌ مَوْلَاهُ، فَهَذَا حُسَيْنٌ‌ مَوْلَاهُ، فَهَذَا عَلِيٌّ‌ مَوْلَاهُ، فَهَذَا مُحَمَّدٌ مَوْلَاهُ، جَعْفَرٌ مَوْلَاهُ، فَهَذَا مُوسَي‌ مَوْلَاهُ، تا مي‌رسيد به‌ حضرت‌ مهدي‌ روحي‌ فداه كه‌ مي‌فرمود: وَ هَذَا مَهْدِيٌّ‌ مَوْلَاهُ؛ و اين‌ وجود مقدس‌ را معرفي‌ مي‌فرمود و طبق‌ وظيفة‌ هر امامي‌ كه‌ در هر زماني‌ هست‌ بايد دستش‌ را براي‌ بيعت‌ با مأمومش‌ دراز كند و با آن‌ها بيعت‌ كند، آن‌ها با او بيعت‌ كنند و آن‌ ولايت‌ كلية‌ الهيه‌ كه‌ «خليفة‌الله‌» است‌، آنچه‌ خدا بايد نسبت‌ به‌ بندگانش‌ اظهار كند مولاي‌ همه‌مان‌ حضرت‌ بقية‌الله‌ بايد اظهار كند، ما دست‌ او را مي‌فشرديم‌. و مي‌گفتيم‌: آقا! ما مطيع‌ توايم، بندة‌ توايم‌، در پناه‌ توايم‌ و مسألة‌ حجةابن‌الحسن‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مسأله‌اي‌ است‌ كه‌ ما شيعه‌ غافل‌تر از بعضي‌ از اهل‌ سنتيم‌ نسبت‌ به‌ حضرت‌. تمام‌ مسلمان‌ دنيا در شب‌ نيمة‌ شعبان‌ در همين مجلس گفتم‌ اكثر دوستان‌ مشهدي‌ بخصوص‌ تشريف‌ داشتند، تمام‌ مسلمانان‌ دنيا، علمايشان‌، معتقد به‌ وجود امام‌ عصر هستند و امروز ما بايد با امام‌ زمانمان‌ بيعت‌ كنيم‌. روز بيعت است‌. روز مقام‌ ولايت است‌. و لذا در همين‌ جا نزديك‌ ظهر است‌ و در محلي‌ كه‌ از بيست‌ سال‌ قبل‌ به‌ نام‌ حجةابن‌الحسن‌ نامگذاري‌ شده‌ بخاطر اين‌ كه‌ عدة‌ زيادي‌ از دشمنان‌ امام‌ زمان‌ در اين‌ محل‌ بوده‌اند و فعاليتي‌ شد و بحمد الله‌ آن‌ها رفتند و بعد از انقلاب‌ اسلامي‌ ايران‌، به‌ درك‌ واصل‌ شدند و نامي‌ از آن‌ها باقي‌ نماند، در بيست‌ سال‌ قبل‌ اين‌ ميدان‌ و اين‌ خيابان‌ به‌ نام‌ صاحب‌ الزمان‌ و اين‌ مسجد به‌ نام‌ صاحب‌ الزمان‌ ساخته‌ شد و تشكيل‌ شد. در يك‌ محلي‌ اينچنين‌ نشسته‌ايم‌. من‌ فقط‌ يك‌ جمله‌ مي‌خواهم‌ از تمام‌ عرايضم‌ عرض‌ كنم‌ و آن‌ اين‌ كه‌ ما الان‌ فكر كنيم‌ در غدير خم‌ هستيم‌ و امام‌ زمانمان‌ را پيغمبر به‌ ما معرفي‌ مي‌كند و ما دست‌ دراز مي‌كنيم‌ يا بقية‌ الله‌! ما مطيع‌ تو هستيم‌. ولايت‌ تو را قبول‌ كرديم‌.

من‌ تحقيقات‌ زيادي‌ در معني‌ كلمه ولايت‌ كرده‌ام‌ در كتاب‌ «مفردات‌ راغب» و‌ بقية‌ لغت‌هاي‌ اصيل‌ و خلاصة‌ معناي‌ ولايت‌ اين است‌ كه‌ انسان‌ مطيع‌ صد در صد يك‌ فرد ولي‌ باشد و اطاعتش‌ روي‌ محبت‌ باشد. نه‌ روي‌ ترس‌. اگر اطاعت‌ روي‌ ترس‌ بود مطيع‌ است‌. اگر محبت‌ تنها داشت‌ و اطاعت‌ نداشت‌ محب‌ است‌. اما وقتي‌ كه‌ هم‌ اطاعت‌ كرد و هم‌ محبت‌ داشت‌ و محبت‌ آن‌ قدر شديد بود كه‌ تمام‌ دستورات‌ مولايش‌ را عمل‌ كرد اين‌ شخص‌ مي‌شود وليّ. هم‌ او وليّ الله‌ است‌ هم‌ علي‌ وليّ‌ الناس‌ است‌ كه‌ «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا»([2]). «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا»([3]) كه‌ منظور ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌اند.

بنابراين‌، ما با آن‌ ارتباط‌ قلبي‌ و روحي‌ عرض‌ مي‌كنيم‌: يا حجةابن‌ الحسن‌، يا صاحب‌ الزمان‌! ما الان‌ دست‌ ارادت‌ و دست‌ محبت‌ دراز مي‌كنيم‌ و با تو بيعت‌ مي‌كنيم‌ و از خدا مي‌خواهيم‌ كه‌ ما وليّ تو و مولاي‌ تو، «مَولَايَ اَنَا مَوْلَاكَ‌»([4])، ما غلام‌ تو و بندة‌ تو باشيم‌. و تو هم‌ مولا و آقاي‌ ما باشي‌. اين‌ برداشت‌ و اين‌ نتيجه‌ را از تشكيل‌ اين‌ جلسه‌ ان‌شاءالله‌ داشته‌ باشيم‌. اين‌ جملة‌ اول‌.

جملة‌ دومي‌ كه‌ مي‌خواستم‌ عرض‌ كنم‌ يك‌ تاريخچة‌ مختصري‌ از تشكيل‌ اين‌ كانون‌ بحث‌ و انتقاد بود كه‌ ان‌شاء الله‌ با نيروي‌ بيشتري‌ از اين‌ به‌ بعد فعاليت‌ خواهد داشت‌.

از سال‌ 1341 تشكيل‌ شده‌ و فعاليت‌هاي‌ زيادي‌ هم‌ داشته‌ و ان‌شاء الله‌ از اين‌ به‌ بعد هم‌ خواهد داشت‌ و من‌ نمي‌خواهم‌ بيلان‌ فعاليت‌هاي‌ كانون‌ را برايتان‌ بگويم‌. من‌ مي‌خواهم‌ اين‌ را عرض‌ كنم‌ كه‌ ان‌شاء الله‌ روزهاي‌ جمعه‌ جلسات‌ پاسخ‌ به‌ سؤالات‌، از ساعت‌ هشت‌ صبح‌ تا ساعت‌ ده‌ صبح‌ تشكيل‌ خواهد شد. از همين‌ جمعة‌ پس‌ فردا. پاسخ‌ به‌ سؤالات‌. مثل‌ جلسات‌ سابق‌ كه‌ جنابعالي‌ تشريف‌ داشتيد ديگر‌. و ان‌شاء الله‌ درس‌هاي‌ عقايد كه‌ بعدا اعلام‌ مي‌شود‌ به‌ ياري‌ پروردگار و به‌ كمك‌ حضرت‌ حجةابن‌ الحسن‌ ارواحنا فداه ان‌شاء الله‌ تشكيل‌ خواهد شد. و اميدواريم‌ كه‌ دوستان‌ به‌ يكديگر تذكر بدهند‌. البته‌ اين‌ جلسات‌ روزهاي‌ جمعه‌ به‌ جمعيت‌ زياد ما نياز نداريم‌. يك‌ نفر بيايد آن‌جا سؤال‌ بكند‌ ما جواب‌ همان‌ يك‌ نفر را خواهيم‌ داد. بقيه‌ هم‌ مستمع‌ آزاد خواهند بود.

مسألة‌ سومي‌ كه‌ اين‌ مجلس‌ مي‌خواستم‌ بيان‌ كنم‌، بنا بود يك‌ كتاب‌ از مقالات‌ مختلف‌ دانشمندان‌ شيعه‌ و سني‌ امروز ما به‌ آقايان‌ بدهيم‌. حدود شايد براي‌ علماء و دانشمندان‌ اهل‌ سنت‌ نوشتيم‌ علماي‌ شيعة‌ داخل‌ مملكت‌ و خارج‌ مملكت‌ باز براي‌ آن‌ها هم‌ ارسال‌ كرديم‌ اين‌ نامه‌ها يك‌ عده‌ جواب‌هايش‌ برگشته‌، نامه‌ اين‌ بود مضمونش‌ تقريبا كه‌ چون‌ آغاز پانزدهمين‌ قرن‌ مقام‌ ولايت‌ و امامت‌ است‌ لذا از شما تقاضا مي‌كنيم‌ كه‌ از شما عالم‌ محترم‌، دانشمند بزرگوار تقاضا داريم‌ كه‌ در موضوعاتي‌ كه‌ در اين‌ صفحه‌ هست‌ يك‌ مطلبي‌ بنويسيد. بيست‌ موضوع‌ هم‌ تعيين‌ شد. اين‌ بيست‌ موضوع‌ دربارة‌ غدير خم‌ بود. تاريخ‌ غدير، شعراي غدير و امثال‌ اين‌ها. يك‌ عده‌ جواب‌ داده‌اند كه‌ متأسفانه‌ از علماي‌ اهل‌ سنت‌ كمتر جواب‌ داريم‌. شايد يكي‌ دو تا بيشتر جواب‌ نداريم‌.

البته‌ شايد چون‌ تو مجلس‌ مي‌دانم‌ سني‌ نداريم‌ عرض‌ مي‌كنم‌ شايد هم‌ فكر كردند‌ اين‌ آقايان‌ اهل‌ سنت‌ كه‌ هر چه‌ بنويسند به‌ ضررشان است‌. بنويسند غدير را قبول‌ داريم‌، نمي‌توانند نفي‌ بكنند؛ بگويند كه‌ غديري‌ در كار نبوده‌؛ چون‌ تمام‌ كتب‌ اهل‌ سنت‌ مسألة‌ غدير را مطرح كرده‌اند. ما هم‌ روي‌ همين‌ حساب‌ گفتيم‌ آن‌ها چيزي‌ بنويسند. هر چي‌ مي‌توانند بنويسند، هر چي‌ مي‌خواهند‌ بنويسند. ولي‌ يكي‌ دو نفر از علماي‌ اهل‌ سنت‌ آنچنان‌ سنگ‌ تمام‌ گذاشته‌اند كه‌ شايد يك‌ شيعه‌ اين‌طور دربارة‌ غدير ننويسد‌ و اين‌ كتاب‌ «الغدير» و كتاب‌هاي‌ زيادي‌ مثل‌ كتاب‌ «اَبَقاة‌» و در فارسي‌ كتاب‌ «شب‌هاي‌ پيشاور» و امثال‌ اين‌ها هست‌ كه‌ مطالبي‌ و مداركي‌ در كتب‌ اهل‌ سنت‌ دربارة‌ غدير وجود دارد‌. و بالاخره‌ مسألة‌ غدير در كتابي‌ از كتب‌ اهل‌ سنت‌ كه‌ در مسألة‌ امامت‌ چيزي‌ نوشته‌ باشند، نمي‌شود‌ كه‌ نباشد‌. بنابراين‌ ناگزير بودند يك‌ چيزي‌ بنويسند دربارة‌ اين‌ كه‌ غدير خمي‌ بوده‌ است‌. و لذا مصلحت‌ را در اين‌ ديده‌اند كه‌ نامه‌ را جواب‌ ندهند‌ و احتمال‌ مي‌دهم‌ كه‌ اكثراً مربوط‌ به‌ خارج‌ از ايران است‌ احتمال‌ مي‌دهم‌ كه‌ بعداً برسد‌ چون‌ ديروز يك‌ نامه‌ از يكي‌ از دانشمندان‌ خارج‌ كشور رسيد. و به‌ همين‌ جهت‌ اين‌ كتاب‌ تأخير افتاد. يعني‌ نتوانستيم‌ مثل‌ امروزي‌ در اختيار آقايان‌ بگذاريم‌. و ان‌شاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ به‌ هر حال‌ امسال‌ سال‌ شروع‌ قرن‌ پانزدهم است‌، تا آخر سال‌ ان‌شاء الله‌ بتوانيم‌ اين‌ كتاب‌ «موسوعه‌ غدير»، موسوعة‌ روز غدير خم‌، مطالبي‌ كه‌ از تمام‌ دانشمندان‌ دنيا جمع‌ شده‌ ان‌شاء الله‌ در اختيارتان‌ بگذاريم‌. اين‌ هم‌ مطلب‌ سوم‌.

مطلب‌ چهارم‌، اين‌ كه‌ از خداي‌ تعالي‌ مي‌خواهيم‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ ما مردم‌ ايران‌ كمك‌ كند. قدر اسلاممان‌ و انقلاب‌ اسلاميمان‌ را بدانيم‌.

به‌ خدا قسم‌! بلاهايي‌ كه‌ بر ما نازل‌ مي‌شود‌ از قبيل‌ زلزله‌ و مسائلي‌ از اين‌ قبيل‌ به خاطر ناشكري‌هايي‌ است‌ كه‌ ما داريم‌. «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ»([5]). در زماني‌ كه‌ اعلام‌ مي‌كنند بايد زن‌ها محجوبه‌ باشند، در زماني‌ كه‌ اعلام‌ مي‌كنند بايد صد در صد مردم‌ ايران‌ با اسلام‌ و با قوانين‌ اسلام‌ خودشان‌ را هماهنگ‌ كنند در عين‌ حال‌، متأسفانه‌ مظاهر كوچه‌ و بازار ما آنچه‌ كه‌ ظاهر مي‌شود‌ در كوچه‌ و بازار ما باز مظاهر غير اسلامي‌ است‌. من‌ دو هفته‌ قبل‌ از اين‌ زلزله‌ در حدود گيلان‌ و آن‌ حدودها بودم‌. شايد خود مردم‌ گيلان‌ آن‌طور نبودند ولي‌ آن‌قدر افراد فاسق‌ از اطراف‌ آن‌جا ريخته‌ بودند؛ زن‌هاي‌ بي‌حجاب‌، افراد بي‌ بند و بار كه‌ در اين‌ مرحلة‌ دوم‌ كه‌ هفتة‌ گذشته‌، شب‌ جمعه‌ آن‌ حدود بودم‌، ديدم‌ كه‌ همة‌ آن‌ها محزون‌ شدند، «إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ». اين‌ كلمة‌ خدا است‌، اين‌ جمله‌اي‌ است‌ كه‌ از جانب‌ پروردگار است‌ بر آن‌ها. بر يك‌ عده‌ عذاب‌ نازل‌ مي‌شود‌، يك‌ عدة‌ ديگر متنبه‌ شدند، شدند؛ نشدند از راه‌ ديگري‌ آن‌ها را عذاب‌ مي‌كنند. ما اگر صد در صد با قوانين‌ اسلام‌ خودمان‌ را هماهنگ‌ مي‌كرديم‌ و هماهنگ‌ كنيم‌ به‌ خدا قسم‌! نعمت‌ خدا بر سر ما فرو مي‌ريزد، در وسعت‌ رزق‌ قرار مي‌گيريم‌، در رفاه‌ و آسايش‌ قرار مي‌گيريم‌. و در آن‌ آية‌ شريفه‌ مي‌فرمايد به‌ بني‌ اسرائيل‌ كه‌ «خدا دشمن‌ شما را مغلوب‌ كرد و از بين‌ برد. فرعون‌ را در آب‌ غرقش‌ كرد بعد شما را آقاي‌ روي‌ زمين‌ كرد». مردمي‌ كه‌ توي‌ زندان‌ها اكثراً در اثر فشار حكومت‌ طاغوتي‌ بودند و ناراحت‌ بودند و حرف‌ حق‌ نمي‌توانستند بگويند: اين‌ها را آقاشان‌ كرد و بزرگشان‌ كرد و در رأس‌ كارها قرارشان‌ داد. «لِيَنْظُرَ كَيْفَ‌ تَعْمَلُونَ‌»([6]). خدا اين‌ كارها را كرد، براي‌ اين‌ كه‌ نگاه‌ كند ببيند چگونه‌ شما عمل‌ مي‌كنيد. آيا قدر اين‌ حركت‌ را مي‌دانيد؟ آيا قدر اين‌ نجات‌ از ظلم‌ و ستم‌ را مي‌دانيد؟ آيا قدر دينتان‌ و انقلابتان‌ و اين‌ همه‌ عظمت‌ و شخصيتي‌ كه‌ در دنيا به‌ شما خداي‌ تعالي‌ عنايت‌ كرده‌ اين‌ را قدرش‌ را مي‌دانيد يا نه‌؟ «لِيَنْظُرَ كَيْفَ‌ تَعْمَلُونَ‌»

و لكن‌ خدا نگاه‌ كرد ديد نه‌ ما قدر ندانستيم‌. هر مقدار بتوانيم‌ به‌ طرف‌ فساد مي‌رويم‌. تا جايي‌ كه‌ جلومان‌ را مي‌گيرند. زن‌هاي‌ ما تا آن‌ جايي‌ كه‌ براشان‌ ممكن است‌ موهاشان‌ را بيرون‌ مي‌گذارند. شما ديگر‌ تو كوچه‌ و بازار هستيد. مخفيانه‌ بعضي‌ از كارها انجام‌ مي‌شود‌ كه‌ خدا نكند اين‌ها علني‌ بشود. خدا نكند اين‌ مسائلي‌ كه‌ گفته‌ مي‌شود از قبيل‌ … چه‌ عرض‌ كنم‌، ظلم‌ها، ستم‌ها، بي‌ توجهي‌ها به‌ مردم‌ ضعيف‌ انقلابي‌ كه‌ اين‌ انقلاب‌ را به‌ وجود آوردند. ان‌شاء الله‌ اين‌ها همه‌اش‌ بايد درست‌ بشود‌.

به‌ هر حال‌، اميدواريم‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ ما لطف‌ بفرمايد و ما را از خواب‌ غفلت‌ بيدار كند و وظيفة‌ ما مردم‌ مسلمان‌ كه‌ در اين‌ عذاب‌ اليم‌ قرار نگرفتيم‌، زير ساية‌ علي‌ ابن‌ موسي‌ الرضا هم‌ در زمان‌ جنگ‌ اين‌جا شما در در امان‌ بوديد هم‌ در زلزله‌ در اكثر جهات‌ در اين‌جا، در مشهد، مردم‌ در امان‌ بوده‌اند، بايد به‌ فكر دوستانتان‌ آن‌هايي‌ كه‌ الان‌ بي‌ خانمانند؛ من‌ رفتم‌ خدا مي‌داند‌ ديدم‌، يك‌ دوستي‌ داشتيم‌ در همين‌ جا مشغول‌، اكثر دوستان‌ كانون‌ بحث‌ و انتقاد مي‌شناسند، يك‌ روحاني‌ است رفته‌ آن‌جا مشغول‌ خدمت‌ و من‌ مي‌دانم‌ كه‌ چقدر اين‌ مرد خدمت‌ كرده‌. مي‌گويد:‌ شب‌ زلزله‌ هفت‌ نفر ميهمان‌ داشتيم‌. يك‌ دختر سه‌ ساله‌ داشتند اين‌ها همه‌ از بين‌ رفتند و من‌ خودم‌ هم شش‌ ساعت‌ تا كمر زير آوار بودم‌ و فرياد مي‌زدم‌ كه‌ من‌ را يك‌ نفر بيايد نجات‌ بدهد و امثال‌ اين‌ها زياد بود.

اين‌ چراغ‌ ما قرمز شد اين‌ روش‌ قبلي‌ ما است‌ كه‌ سخنگو بايد سخنش‌ را جمع‌ كند و تمام‌ كند. من‌ هم‌ تمام‌ مي‌كنم‌ اميدواريم‌ كه‌ در اين‌ ساعت‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ ما لطف‌ بيشتري‌ بكند و دست‌ ما را به‌ دست‌ امام‌ زمان‌مان‌ برساند و با آن‌ حضرت‌ بيعت‌ كنيم‌ و از ياران‌ خوب‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ باشيم‌.

نسئلك اللهم و ندعوك باسمك‌ العظيم‌ الاعظم‌ الاعز الاجل‌ الكرم‌ و بامام‌ زماننا يا الله‌، يا الله‌، يا الله‌…

پروردگارا! به‌ آبروي‌ حجةابن‌ الحسن‌ فرج‌ آن‌ حضرت‌ را برسان‌.

عيدي‌ ما را ظهور آن‌ حضرت‌ قرار بده‌.

خدايا! به‌ آبروي‌ امام‌ زمان‌ قسمت‌ مي‌دهيم‌ همة‌ ما را از ياران‌ خوب‌ آن‌ حضرت‌ قرار بده‌.

اين‌ عيد را بر همة‌ شيعيان‌ جهان‌ مبارك‌ قرار بده‌.

پروردگارا! به‌ آبروي‌ حجةابن‌ الحسن‌ امام‌ راحل‌ ما را غريق‌ رحمت‌ بفرما.

خدايا! به‌ آبروي‌ امام‌ زمان‌ مسئولين‌ امر بالاخص‌ رهبر انقلاب‌ را زير ساية‌ امام‌ زمان‌ موفق‌ و مؤيد و منصور بدار.

خدايا! به‌ آبروي‌ امام‌ زمان‌ قسمت‌ مي‌دهيم‌ اين‌ مملكت‌ شيعه‌ را در پناه‌ امام‌ زمان‌ از خطرات‌ و عذاب‌ها و فشارها حفظ‌ بفرما.

پروردگارا! مرحوم‌ شهيد هاشمي‌ نژاد كه‌ از اول‌ تأسيس‌ اين‌ كانون‌ با ما بوده‌اند ايشان‌ را غريق‌ رحمت‌ بفرما.

اموات‌ همه‌مان‌ غريق‌ رحمت‌ بفرما.

عاقبت‌ امرمان‌ ختم‌ به‌ خير بفرما.

و السلام‌ عليكم‌ و رحمة‌ الله‌.

 



[1] «وَ الَّذِينَ يَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا وَ يَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا» وسائل‏الشيعه: 14/507؛ «اِنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى اَطْلَعَ إِلَى الْأَرْضِ فَاخْتَارَنَا وَ اخْتَارَ لَنَا شِيعَةً يَنْصُرُونَنَا وَ يَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا وَ يَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا» بحارالأنوار:10 /114، تأويل‏الآيات‏الظاهره:641

[2] بقره/257

[3] مائده/55

[4] بحار: 99/215؛ جمال‏الأسبوع: 37

[5] ابراهيم/7

[6] يونس/14

 

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۲۶ ذی الحجه ۱۴۱۰ قمری- ۲۸ تیر ۱۳۶۹ شمسی- حول‌ و قوه الهی، توكل‌

اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سيما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد: «ان‌ عدة‌ الشهور عند الله‌ اثني‌ عشر في‌ كتاب‌ الله‌ عدد» ماهها در نزد خدا دوازده‌ تا است‌. اين‌ در كتاب‌ خدا ثبت است‌. تا آنجا كه‌ مي‌فرمايد «ذلك‌ الدين‌ القيّم‌». دين‌ قيم‌ كسي‌ كه‌ در صراط‌ مستقيم‌ است‌ بايد بر نامه‌ هايش‌ با ماههاي‌ قمري‌ تطبيق‌ كند. ماههاي‌ شمسي‌ از ناحية‌ مردم‌ تنظيم‌ شده‌. چه‌ ميلادي‌ باشد چه‌ هجري‌ باشد و چه‌ فرض‌ كنيد مربوط‌ به‌ ماههاي‌ خورشيدي‌ جمشيدي‌ باشد. اينها مربوط‌ به‌ مردم است‌. عدد ماهها در نزد خدا همين‌ ماههاي‌ قمري‌ است‌ كه‌ اولش‌ محرم‌ الحرام است‌ تا ذيحجة‌ الحرام‌ كه‌ اول‌ سال‌ شب‌ اول‌ محرم است‌. يعني‌ ماه‌ قمري‌ ماه‌ حلال‌ محرم‌ كه‌ ظاهر مي‌شود‌، اول‌ سال است‌. امسال‌ سال‌ هزار و جهاردصد و ده‌ است‌. شب‌ سه‌ شنبة‌ آينده‌ انشاء الله‌ اگر اول‌ ماه‌ باشد هزار و چهارصد و يازده‌ مي‌شود‌. يك‌ سال‌ بر عمرمان‌ گذشت‌ و اين‌ دعاهاي‌ يا محول‌ الحول‌ و الاحوال‌ و يا مقلب‌ القلوب‌ و الابصار را هم‌ اينها مقتضي‌ است‌ كه‌ در دم‌ غروب‌ آخر ماه‌ ذيحجه‌ به‌ قصد رجاء خوانده‌ بشود‌. نه‌ به‌ قصد ورود. چون‌ در عيد نوروزش‌ هم‌ ورودش‌ معلوم‌ نيست‌.

 به عنوان‌ دعا باشد خوب‌ اينجا هم‌ مناسب است‌ و شب‌ اول‌ محرم‌ را ما در پيش‌ دارم‌ و امشب‌ شب‌ جمعة‌ آخر سال‌ هزار و چهارصد و ده‌ اسلامي‌ قمري‌ خدائي‌ است‌. «و ذلك‌ دين‌ القيم‌». ولي‌ در عين‌ حال‌ با همة‌ مسائلي‌ كه‌ اين‌ ايام‌ هم‌ هست‌، ما انشاء الله‌ برنامه‌مان‌ را عوض‌ نمي‌كنيم‌. اين‌ جمله‌اي‌ كه‌ در سورة‌ حمد هست‌ كه‌ «اياك‌ نستعين‌». معنايش‌ اين‌ است‌ كه‌ خدايا من‌ كمكي‌ كه‌ مي‌خواهم‌ از تو مي‌خواهم‌. و اعانت‌ و ياري‌ را از تو مي‌خواهم‌. هيچ‌ كس‌ در دنيا به‌ انسان‌ جز خدا كمك‌ نمي‌كند‌. كمكهايي‌ هم‌ كه‌ مردم‌ مي‌كنند بايد انسان‌ از ناحية‌ پروردگار بداند‌. در تفسير آية‌ شريفه‌« و ما يومن‌ اكثر بالله‌ و الا و هم‌ مشركون‌». امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌فرمايد همين‌ كه‌ بگويي‌ اگر فلان‌ طبيب‌ نبود، فلان‌ ثروتمند نبود من‌ مرده‌ بودم‌ يا من‌ از بين‌ رفته‌ بودم‌؛ شرك است‌. راوي‌ ميگويد‌ كه‌ من‌ سؤال‌ كردم‌ كه‌ آقا پس‌ بنابراين‌ همه‌مان‌ مشركيم‌. حضرت‌ فرمود اينطور بگو كه‌ اگر فلان‌ طبيب‌ را خداي‌ تعالي‌ وسيله‌ قرار نمي‌داد، و خدا من‌ را بوسيلة‌ فلان‌ طبيب‌ معالجه‌ نمي‌كرد، من‌ مرده‌ بودم‌. يا اگر به‌ دل‌ فلان‌ ثروتمند نينداخته‌ بود كه‌ بيايد زير بال‌ ما را بگيرد‌ و ما را از ورشكستگي‌ نجات‌ بدهد‌ من‌ از بين‌ رفته‌ بودم‌.

 انسان‌ بايد تمام‌ دلش‌ به‌ خدا باشد‌. در تمام‌ كارها خدا است‌ كه‌ به‌ انسان‌ كمك‌ مي‌كند‌. در معني‌ لا اله‌ الا الله‌ بعضي‌ از بزرگان‌ دين‌، بعضي‌ از علما گفته‌اند كه‌ معنايش‌ اين‌ است‌ كه‌ «لا مؤثر في‌ الوجود الا الله‌». هيچ‌ مؤثري‌ در وجود جز خدا نيست‌. هر اثري‌ كه‌ باقي‌ مي‌ماند‌ از جانب‌ پروردگار است‌. هر كاري‌ كه‌ انجام‌ مي‌شود‌ از جانب‌ خدا است‌. البته‌ در عالم‌ كارهاي‌ زيادي‌ انجام‌ ميشود. كليه‌ كارهاي‌ تكويني‌ مختص‌ خدا است‌ و ذات‌ اقدس‌ پروردگار انجام‌ ميدهد‌. در كارهاي‌ تشريعي‌ هم‌ يعني‌ در اعمال‌ عباد مثل‌ اسبي‌ كه‌ يك‌ نفر سوار آن‌ اسب‌ با ارادة‌ خودش‌ بلند شو بر ميدارد‌ و مي‌گذارد‌. اما مهارش‌ در دست‌ اسب‌ سوار است‌. ماها با ارادة‌ خودمان‌ حركت‌ مي‌كنيم‌ اما در حقيقت‌ حول‌ و قوة‌ ما مال‌ خدا است‌. لذا مي‌گوئيم‌ كه‌ لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌. حول‌ و قوه‌ مال‌ خدا است‌.

 الان‌ كه‌ ما به‌ طرف‌ كار خوب‌ يا بطرف‌ كار بد مي‌رويم‌، از حول‌ و قوة‌ الهي‌ استفاده‌ مي‌كنيم‌ و چه‌ بهتر كه‌ از ملك‌ خدا در راه‌ خواسته‌هاي‌ پروردگار استفاده‌ كنيم‌. يك‌ وقتي‌ يكي‌ از سالكين‌ الي‌ الله‌ اينجوري‌ تعبير كنم‌، مي‌گفت‌ كه‌ استادم‌ به‌ من‌ گفته‌ بود زياد بگو لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌ العلي‌ العظيم‌. من‌ زياد مي‌گفتم‌. يك‌ دفعه‌ متوجه‌ شدم‌ كه‌ به‌ اين‌ مرحله‌ رسيدم‌، به‌ اين‌ فكر افتادم‌ كه‌ اين‌ دستم‌ را كه‌ حركت‌ مي‌دهم‌ به‌ خاطر حول‌ و قوه‌اي‌ است‌ كه‌ خدا به‌ من‌ گفته‌. يعني‌ حركت‌ دست‌ من‌، حركت‌ چشم‌ من‌، تمام‌ اعضاي‌ وجود من‌ هر چه‌ حول‌ و قوه‌ دارد مال‌ خدا است‌ و آنچه‌ كه‌ مال‌ خدا است‌ نبايد بدون‌ اذن‌ پروردگار ما بكار بگيريم‌. هيچ‌وقت‌ شده‌ ملك‌ ديگري‌ را شما بدون‌ اذن‌ صاحب‌ ملك‌ به‌ كار بيندازيد. اين‌ كار غصب است‌. حرام است‌. حول‌ و قوه‌اي‌ كه‌ در وجود ما هست‌ مال‌ خدا است‌. اگر خداي‌ تعالي‌ اجازه‌ داده‌ كه‌ اين‌ كار را شما بكنيد، اين‌ دستت‌ را حركت‌ بدهي‌، چشمتان‌ را باز كنيد نگاهي‌ به‌ جائي‌ بكنيد خوب‌ اين‌ در ملك‌ خدا با اجازة‌ خدا تصرف‌ كردي‌. اما اگر اجازه‌ نداده‌ در ملك‌ خدا تصرف‌ بيجا كردي‌. حول‌ و قوه‌ مال‌ خدا است‌. كمكهايي‌ هم‌ كه‌ به‌ ما مي‌شود‌ از جانب‌ خدا است‌. «اياك‌ نستعين‌». خدايا من‌ از تو كمك‌ مي‌گيرم‌. كمكي‌ كه‌ ما از خدا مي‌گيريم‌ همين‌ است‌ كه‌ از حول‌ و قوة‌ پروردگار استفاده‌ مي‌كنيم‌. اگر نازي‌ كند در هم‌ فرو ريزند قالبها. اگر خداي‌ تعالي‌ اراده‌ كند كه‌ ما قوه‌اي‌ نداشته‌ باشيم‌، صبح‌ بلند مي‌شويد از خواب‌ مي‌گوييد نمي‌دانم‌ چرا اصلا حال‌ حركت‌ ندارم‌. يك‌ خرده‌اي‌ خداي‌ تعالي‌ حول‌ و قوه‌اش‌ را بيشتر از شما بگيرد‌ مثل‌ ميت‌ روي‌ زمين‌ مي‌افتيد. يك‌ خدرده‌اي‌ بيشتر، هيچي‌ باقي‌ نمي‌ماند‌. حول‌ و قوه‌ مال‌ خدا است‌.

 همين كه‌ ما دستمان‌ را تكان‌ مي‌دهيم‌، همين كه‌ حركتي‌ در وجودمان‌ هست‌ اين‌ كمك‌ پروردگار است‌. اين‌ اعانت‌ پروردگار است‌ و معني‌ نستعين‌ اين‌ است‌ كه‌ خدايا من‌ در تمام‌ كارها از تو كمك‌ مي‌خواهم‌ حالا كمكهايي‌ كه‌ پروردگار دارد يك‌ وقت‌ عام است‌، زير ساية‌ رحمانيت‌ خدا است‌. براي‌ همة‌ موجوداتي‌ كه‌ در عالم‌ هست‌، آنهايي‌ كه‌ زنده‌ هستند خدا قوت‌ به آنها‌ مي‌دهد‌. وقتي‌ شما مي‌خواهيد در نماز برخيزيد مي‌گوييد بحول‌ الله‌ و قوته‌. بحول‌ خدا قوتي‌ كه‌ مال‌ خدا است‌ اقوم‌ و اقعد. مي‌ايستم‌ و مي‌نشينم‌. اين‌ نشستن‌ و ايستادنتان‌ مال‌ شما نيست‌، با حول‌ و قوة‌ پروردگار است‌. اين‌ در تمام‌ نمازها، اگر نماز چهار ركعتي‌ باشد‌، سه‌ دفعه‌ طبعا مي‌گويد بحول‌ الله‌ و قوته‌ اقوم‌ و اقعد. پس‌ اينها را باور داشته‌ باشيد. و اين‌ حول‌ و قوه‌ مال‌ خدا است‌. در راه‌ غير خدا نبايد از آن استفاده‌ بكني‌. و در يك‌ حول‌ و قوه‌ و كمكي‌ هم‌ هست‌ كه‌ براي‌ خواص است‌. يعني‌ زير عنوان‌ رحيميت‌ پروردگار قرار مي‌گيرد‌. يعني‌ چون‌ خدا رحيم است‌ و به‌ مؤمنين‌ خصوصي‌ يك‌ محبتهاي‌ مخصوصي‌ دارد خدا به‌ آنها يك‌ كمكهاي‌ خاصي‌ مي‌كند‌. كمكهاي‌ خاص‌ پروردگار مختلف است‌. از قبيل‌ زياد شدن‌ رزق‌. مي‌فرمايد: «و من‌ يتق‌ الله‌ يجعل‌ له‌ مخرجا و يرزقه‌ من‌ حيث‌ لا يحتسب‌». كسي‌ كه‌ تقوي‌ داشته‌ باشد خدا از جايي‌ كه‌ گمان‌ ندارد روزيش‌ را مي‌رساند. در آن‌ آية‌ ديگر مي‌فرمايد: «و من‌ اعرض‌ عن‌ ذكري‌ فان‌ له‌ معيشة‌ ضنكا». كسي‌ كه‌ اعراض‌ از ياد من‌ بكند‌ روزيش‌ تنگ‌ مي‌شود‌. پس‌ كمكهاي‌ خاص‌ از جانب‌ پروردگار براي‌ اهل‌ تقوي‌ است‌. حالا شما فكر نكنيد كسي‌ كه‌ پول‌ زيادي‌ توي‌ بانك‌ دارد‌ يا املاك‌ زيادي‌ دارد‌، اين‌ روزيش‌ زياد است‌. نه‌. يك‌ فردي‌ را من‌ مي‌شناختم‌ كه‌ در آن‌ شهري‌ كه‌ او زندگي‌ مي‌كرد اول‌ ثروتمند بود. ما را يك‌ شب‌ دعوت‌ كرد. مهمانش‌ بوديم‌. عده‌اي‌ بودند. ديديم‌ ايشان‌ خودش‌ غذا نمي‌خورد‌. گفتند غذاي‌ مخصوصي‌ ايشان‌ دارد‌. خيال‌ كرديم‌ يك‌ غذايي‌ است‌ كه‌ از غذاي‌ مهمانها بهتر است‌ لابد. ديديم‌ يك‌ مقدار نان‌ سوخته‌، سوخته‌ها، با يك‌ مقدار ما است‌ براي‌ ايشان‌ آوردند. گفتند غذاي‌ ديگري‌ نبايد بخورد‌. حالا ثروتمند است‌، پول‌ زيادي‌ دارد‌، ملك‌ زيادي‌ دارد‌، اما روزيش‌ تنگ است‌. حالا ممكن است‌ بخاطر يك‌ كسالت‌، نمي‌خواهم‌ بگويم‌ او آدم‌ بدي‌ بود. اين‌ من‌ باب‌ مثال‌ بود. روزيش‌ تنگ است‌. هر غذايي‌ را نمي‌تواند‌ بخورد‌. با اندك‌ جرياني‌ مريض‌ مي‌شود‌. يك‌ چوپاني‌ هم‌ ديدم‌ يك‌ وقتي‌ كه‌ هميشه‌ يادم است‌، در بيابان‌ يك‌ جائي‌ مي‌رفتم‌ آن‌وقتها بعضي‌ از دهات‌ را ماشين‌ نبود پياده‌ مي‌رفتيم‌. يك‌ چوپاني‌ ديديم‌ يك‌ بقچة‌ ناني‌ دارد‌. نانش‌ هم‌ مانده‌ بود چون‌ دهاتي‌ها معمولا نان‌ را با تنور كه‌ درست‌ مي‌كنند يك‌ چند روزي‌ يك‌ دفعه‌ درست‌ مي‌كنند، ديديم‌ نونش‌ هم‌ مانده‌ است‌. مسئله‌اي‌ نبود. ولي‌ يك‌ قدري‌ هم‌ ماست‌ ما مشهديها مي‌گوئيم‌ دراء. ماستي‌ كه‌ مي‌جوشانندش‌. براي‌ اينكه‌ زياد كه‌ ماست‌ هم‌ بماند‌ ممكن است‌ خراب‌ بشود‌ مي‌جوشانندش‌. حالا جاي‌ ديگر‌ نمي‌دانم‌ چه‌ به آن مي‌گويند‌. خدا ميداند‌ به‌ قدري‌ با لذت‌ اين‌ غذا را مي‌خورد. اين‌ نون‌ را خورد و يك‌ مقدار هم‌ آب‌ بالايش‌ خورد و يك‌ همچين‌ حالت‌ خوبي‌ به‌ خودش‌ گرفت‌ و آن‌ بقچة‌ نان‌ و تشكيلاتش‌ را گذاشت‌ زير سرش‌ يك‌ خواب‌ راحتي‌. حالا انسان‌ توي‌ منزل‌ غذاي‌ خوب‌ خورده‌ بالايش‌ هم‌ شربت‌ و مثلا فرض‌ كنيد مربا مثلا غذاش‌ هضم‌ بشود‌، كوكاكولا و نوشابه‌ و اينها هم‌ خورده‌. بعد هم‌ خوابش‌ نمي‌برد‌. اين‌ پهلو به‌ آن‌ پهلو يك‌ ساعتي‌ مي‌گويد‌ خوابم‌ نبرد. بعد هم‌ بلند مي‌شود‌، ترش‌ كرده‌، سر دلش‌ مي‌جوشد‌ و نمي‌تواند‌ اين‌ غذا را هضم‌ بكند‌. شب‌ ميگويد‌ ديگر‌ غذا نمي‌خورم‌.

 پس‌ روزي‌ انسان‌ زياد شدنش‌ معنايش‌ اين‌ نيست‌ كه‌ پول‌ انسان‌ زياد است‌. آن‌ وزر و وبال است‌. پيغمبر اكرم‌ به‌ يك‌ چوپاني‌ رسيدند به او‌ فرمودند يك‌ شيري‌ به‌ ما بده‌. گفت‌ كه‌ واقعش‌ اين است‌ شترها را، گوسفندها را صبح‌ دوشيديم‌ هيچي‌ نداريم‌. حضرت‌ فرود خدا اينقدر به تو‌ بده‌ كه‌ نتواني‌ جمع‌ كني‌. از او عبور كردند رسيدند به‌ يك‌ چوپان‌ ديگري‌. اين‌ چوپان‌ تا چشمش‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ افتاد گوسفندها را دوشيده‌، گوسفند هم‌ قرباني‌ كرده‌ از گوشتي‌ و اينقدر محبت‌ به‌ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ و اصحابش‌ كرد. حضرت‌ به او‌ فرمودند خدا آنقدر به تو‌ بدهد‌ كه‌ كفايتت‌ كند‌. بقدر كفاف‌ بدهد‌. اصحاب‌ كه‌ بعضي‌ هايشان‌ در اطراف‌ بودند و حقيقت‌ را نمي‌فهميدند و مثل‌ ماها طماع‌ بودند، گفتند آقا آني‌ كه‌ هيچي‌ نداد شما دعاي‌ بهتري‌ برايش‌ كرديد. حضرت‌ فرمود نه‌ اين‌ دعا بهتر بود. به‌ اندازة‌ كفاف‌. «قانع‌ بما رزق‌ الله‌». هر چه‌ دارد‌ به‌ همان‌ اندازه‌. هر چه‌ احتياج‌ دارد‌ خدا به او‌ ميده‌. زيادتر هم‌ نباشد‌ كمتر هم‌ نباشد‌. محتاج‌ به‌ لئام‌ خلق‌ نباشد‌. دستش‌ به‌ طرف‌ مردم‌ دراز نباشد‌. كمك‌ از غير خدا نخواهد. و زيادي‌ هم‌ نداشته‌ باشد‌ كه‌ اسباب‌ دردسر بشود‌. فلان‌ پول‌ را بانكها تا مي‌آيد از اعتبار ساقط‌ بشود‌ فورا پولهايشان‌ را از بانك‌ مي‌كشند. حالا اين‌ پول‌ را چه‌كارش‌ كند‌؟ توي‌ خانه‌ دزد مي‌زند‌. توي‌ گاوصندوق‌ چه‌ كند‌؟ همينجور مانده‌. خوب‌ اينها گرفتاري است‌. آخرهاي‌ شب‌ هم‌ اين‌ را شما شايد باور نكنيد ولي‌ من‌ تقريبا ديدم‌. در يك‌ جائي‌ بوديم‌. يكي‌ از تجار مهم‌ پسرش‌ در اطاق‌ با من‌، من‌ مهمان‌ بودم‌ خوابيده‌ بودم‌. چراغ‌ اطاق‌ پدره‌ روشن‌ بود. ما فكر كرديم‌ مشغول‌ نماز شب‌ و دعا است‌. پسره‌ گفت‌ نه‌ اين‌ پدر من‌ آخر شب‌ كه‌ مي‌شود‌ پولهايش را مي‌شمرد‌. گاو صندوق‌ را درش‌ را باز مي‌كند‌ آخر‌ همين‌ پول‌ شمردن‌ براي‌ اهل‌ دنيا لذت‌ بخش است‌. «الذي‌ جمع‌ مالا و عدّده‌». مال‌ را جمع‌ مي‌كند‌ و هي‌ مي‌شمرد‌. «يحسب‌ ان‌ ماله‌ اخلده‌». خيال‌ ميكند‌ كه‌ اين‌ مال است كه‌ اين‌ را در دنيا نگهش‌ داشته‌. اين‌ پولها خوب‌ حسابش‌ هم‌ تقريبا از نظر ما مردمي‌ كه‌ خدا را درست‌ نمي‌شناسيم‌ حسابش‌ هم‌ درست است‌. همة‌ مشكلات‌ با پول‌ حل‌ مي‌شود‌. حلال‌ مشكلات‌. يك‌ كسي‌ روي‌ اسكناس‌ها نوشته‌ بود همه‌ از بهر تو سرگشته‌ و فرمانبردار. حلال‌ مشكلات است‌. حساب‌ ميكند‌. طبيب‌، پول‌ به او‌ بدهند خوب‌ معالجه‌ ميكند‌. خانه‌ انسان‌ مي‌خواهد با پول‌ درست‌ مي‌شود‌. جوان است‌، ازدواج‌ نكرده‌ با پول‌ مي‌تواند‌ ازدواج‌ كند‌. مي‌بينيد الان‌ هم‌ تا يك‌ جواني‌ ميرود‌ براي‌ خواستگاري‌ يك‌ دختري‌، اول‌ مي‌پرسند ايشان‌ شغلش‌ چيست‌؟ اگر بگويند بيكار است‌ نه‌ ما دختر نمي‌دهيم‌. چرا؟ خوب‌ از كجا مي‌خواهد بياورد‌. خدا كه‌ توي‌ زندگي‌ ماها نيست‌. خدا كه‌ نستجير بالله‌ از نظر ما مرده‌. خدا صريحا در قرآن‌ مي‌فرمايد: «و انكحوا الايامي‌ منكم‌ و الصالحين‌ من‌ امائكم‌ ان‌ تكونوا فقرا» اگر شما بخاطر فقر ازدواج‌ نمي‌كنيد خدا بي‌نيازتان‌ مي‌كند‌ اگر ازدواج‌ كنيد.

 يك‌ جواني‌ آمده‌ بود به‌ من‌ گفت‌ كه‌ من‌ رفتم‌ فلان‌ محل‌ و خواستگاري‌ كردم‌ از يك‌ دختري‌. پدر گفته‌ كه‌ شغلت‌ چيست‌. گفتم‌ من‌ هنوز ديپلمم‌ را گرفتم‌ و هنوز شغلي‌ ندارم‌. گفت‌ كه‌ من‌ دختر به‌ تو نمي‌دهم‌. تو درآمدي‌ نداري‌. گفتم‌ تو چيست‌ نظرت‌. گفت‌ مي‌شود‌ شما يك‌ كاري‌ بكني‌ كه‌ نظرش‌ عوض‌ بشود‌. بعد من‌ يك‌ كاري‌ مي‌كنم‌. گفتم‌ من‌ اگر از من‌ بپرسي‌ از چنين‌ مردي‌ دختر نگيرد. به‌ جهت‌ اينكه‌ اين‌ مرد يا خدا را نمي‌شناسد‌ يا مشرك است‌. والا خدا صريحا در قرآن‌ مي‌فرمايد كه‌ اگر فقير باشيد خدا بي‌ نيازتان‌ مي‌كند‌. به‌ تو چه‌ كه‌ از كجا در مي‌آورد‌؟ متدين است‌، متعهد است‌، آدم‌ خوبي‌ است‌، جواني‌ است‌ نماز خوان‌ البته‌ اگر فاسق است‌ باشد‌، كسي‌ كه‌ با خدا مخالفت‌ ميكند‌، با زنش‌ و با پدر زنش‌ و با مادر زنش‌ هم‌ بيشتر مخالفت‌ ميكند‌. جواني‌ كه‌ معصيت‌ كار است‌ به‌ اين‌ زن‌ ندهيد. كراهت‌ شديد دارد‌. كراهت‌ دارد‌ به‌ جواني‌ كه‌ گنهكار است‌ زن‌ بدهد انسان‌. اين‌ كراهت‌ دارد‌. كراهتش‌ هم‌ معلوم است‌. كسي‌ كه‌ با خدا در نزاع است‌ با مخلوقش‌ هيچوقت‌ كنار نمي‌آيد. مگر به‌ خاطر جنبه‌هاي‌ دنيايي‌ آن‌هم‌ خوب‌ از بين‌ ميرود‌.

 اما اگر متدين است‌، دينش‌ خوب است‌، مقيد است‌ كه‌ نمازش‌ را بخواند‌، چه‌ فشار بالايش‌ بگذارند چه‌ نگذارند خوب‌ اين‌ چه‌ اشكال‌ دارد‌؟ ثروت‌ را خدا ميدهد‌. خيلي‌ افراد بودند ثروتمند. ازدواج‌ كردند بعد فقير شدند. و خيلي‌ هم‌ افراد بي‌ بضاعت‌ بودند كه‌ بعد كه‌ ازدواج‌ كردند زندگيشان‌ روبراه‌ شد. «و من‌ يتق‌ الله‌ يجعل‌ له‌ مخرجا». كسي‌ كه‌ تقوي‌ داشته‌ باشد‌ خدا روزيش‌ را زياد مي‌كند‌. اتكاء به‌ خدا بايد پيدا بكنيد. در همين‌ آيه‌ همين‌ جمله‌ مي‌فرمايد بگوييد هر روز شما داريد مي‌گوييد، اگر فقط‌ نمازهاي‌ واجبتان‌ را بخوانيد، ده‌ مرتبه‌، اياك‌ نستعين‌ خدايا تمام‌ كمك‌ را از تو مي‌خواهم‌. من‌ خودم‌ يك‌ وقتي‌ در خيلي‌ سالهاي‌ قبل‌ بود. يك‌ احتياجي‌ داشتم‌ نشسته‌ بودم‌ با خودم‌ فكر مي‌كردم‌ كه‌ پنج‌ شش‌ نفر را در نظر گرفته‌ بودم‌ كه‌ بروم‌ از اينها پول‌ قرض‌ بگيرم‌. فلاني‌، فلاني‌، فلاني‌، فلاني‌. بلند شدم‌ رفتم‌ حرم‌ به‌ حضرت‌ رضا عرض‌ كردم‌ آقا دير پول‌ رساندي‌، ما شش‌ تا خدا براي‌ خودمان‌ درست‌ كرديم‌. و به‌ خودت‌ قسم‌ اگر اينها پول‌ بياورند دو دستي‌ تقديم‌ كنند، از اين‌ شش‌ نفر نخواهم‌ گرفت‌. اين‌ شرك است‌ كه‌ من‌ همه‌اش‌ به‌ فكر باشم‌ كه‌ فلان‌ كس‌ كه‌ مي‌آيد توي‌ منزل‌ ما يا فلان‌ فرد كه‌ به‌ من‌ اظهار محبت‌ مي‌كند‌، چون‌ ثروتمند است‌ من‌ بيشتر احترامش‌ كنم‌. روايت است‌، امام‌ فرمود كه‌ هر كس‌ سلام‌ بكند‌ به‌ يك‌ ثروتمند بخاطر ثروتش‌، نصف‌ ايمانش‌ از بين‌ رفته‌. احترام‌ مي‌كني‌ به‌ يك‌ ثروتمند به‌ خاطر ثروتش‌. متدين‌ نيست‌ دين‌ ندارد‌، تقوي‌ ندارد‌ ولي‌ پول‌ دارد‌. دنياي‌ ما اينطوري است‌. اينها شرك است‌. اينها مخالف‌ اين‌ جمله‌اي‌ است‌ كه‌ ما در هر نماز روزي‌ در شبانه‌ روز ده‌ مرتبه‌ مي‌گوئيم‌ اياك‌ نستعين‌. خدايا من‌ فقط‌ و فقط‌ از تو كمك‌ مي‌خواهم‌. اين‌ شخص‌ مي‌گفت‌ كه‌ من‌ از يكي‌ از اولياء خدا پرسيدم‌ كه‌ شما از كجا در مي‌آري‌ و مي‌خوري‌؟ گفت‌ خدا ميرساند‌. گفتم‌ درست است‌ خدا ميرساند‌. ولي‌ از كجا؟ شما اداري‌ هستي‌، كاسب‌ هستي‌، منبري‌ هستي‌، پيشنماز هستي‌، از كجا. خيلي‌ من‌ اصرار كردم‌. گفت‌ اين‌ سليمان‌ يهودي‌ را مي‌شناختي‌؟ گفتم‌ بله‌. گفت‌ اين‌ مرده‌. نماز و روزه‌اش‌ را به‌ من‌ دادند، من‌ مي‌خوانم‌ از اين‌ راه‌ كسب‌ اعاشه‌ مي‌كنم‌. كسب‌ روزي‌ مي‌كنم‌. گفت‌ خوب‌ زودتر بگو ما مي‌گوييم‌ از كجا در آوردي‌؟ مي‌گفت‌ در جواب‌ من‌ گفت‌ فلان‌ فلان‌ شده‌ اين‌ سليمان‌ يهودي‌ نماز و روزه‌ دارد‌؟ من‌ مي‌گويم‌ از سليمان‌ يهودي‌ نماز و روزه‌اش‌ را به‌ من‌ دادند و مي‌خوانم‌ و تو قبول‌ مي‌كني‌. ولي‌ وقتي‌ ميگويم‌ از خدا ميرساند‌، خداي‌ تعالي‌ ميدهد‌. به‌ خدا قسم‌ به‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار قسم‌ من‌ اين‌ عقيده‌ام است‌ كه‌ خدا گاهي‌ توي‌ زنبيل‌ هم‌ ميكند‌ براي‌ انسان‌ مي‌فرستد‌. ميگويند‌ خدا توي‌ زنبيل‌ كه‌ نمي‌كند‌! چرا توي‌ زنبيل‌ هم‌ ميكند‌. توي‌ قرآن است‌. «كل‌ ما دخل‌ ذكريا المحراب‌ وجد عندها رزقا». حضرت‌ مريم‌ سلام‌ الله‌ عليها ايشان‌ مشغول‌ عبادت‌ بود. متكفلش‌ هم‌ زكريا بود. من‌ اگر توي‌ اين‌ مجلس‌ نباشد‌ نميگويم‌ اينها را ولي‌ واقعا براي‌ شماها مي‌گويم‌ كه‌ بايد اعتماد به‌ خدا پيدا بكنيد، اتكاي‌ به‌ پروردگار پيدا بكنيد. هر وقت‌ زكريا وارد مي‌شد بر حضرت‌ مريم‌، حضرت‌ مريم‌ مشغول‌ عبادت‌ يك‌ ظرف‌ غذا، غذاي‌ بسيار خوبي‌ هم‌ كنار محرابش‌. متكفلش‌ هم‌ زكريا بود. يعني‌ وليش‌، يعني‌ به‌ اصطلاح‌ تكفل‌ روزيش‌ و غذايش‌ را زكريا داشت‌. مي‌ديد زكريا يك‌ كسي‌ زودتر از او غذا آورده‌ گذاشته‌ جلويش‌. «انا لك‌ هذا». اين‌ از كجا است‌ مريم‌. «قالت‌ هي‌ من‌ عند الله‌». اين‌ از جانب‌ خدا است‌. خدا مگر‌ آشپزي‌ بلد است‌؟ «اذا اراد الله‌ لشي‌ء فيقول‌ له‌ كن‌ فيكون‌». همان‌ كه‌ مي‌گويد‌ يك‌ ظرف‌ غذا آنجا باش‌ هست‌. اينجوري است‌. ديديد صريح‌ قرآن است‌ كه‌ توي‌ زنبيل‌ هم‌ ميكند‌. زنبيل‌ هم‌ نمي‌خواهد. همان‌ جا اراده‌ ميكند‌ به‌ وجود مي‌آيد. به‌ جان‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ كه‌ اين‌ (قطع‌ صداي‌ نوار)*

 اين‌ كسب‌ و كار ما و فعاليتهاي‌ ما وظيفه‌ بايد باشد‌. يعني‌ خدا گفته‌ تو عقب‌ كسب‌ و كار برو فعاليت‌ بكن‌ و روزي‌ را خداي‌ تعالي‌ به تو‌ مي‌دهد. بركت‌ را شما قبول‌ داريد يا نداريد. من‌ كه‌ قبول‌ دارم‌. مي‌خواهيد چند نمونه‌ از دنيايمان‌ را برايتان‌ بگويم‌. معروف است‌، گوسفند را خدا به آن‌ بركت‌ ميدهد‌. سالي‌ چند ميليون‌ گوسفند كشته‌ مي‌شود‌ در اين‌ دنيا؟ مي‌توانيد حدس‌ بزنيد؟ و سالي‌ چند عدد گرگ‌ و سگ‌ و اينها كشته‌ مي‌شود‌؟ بله‌؟ هر جا مي‌رويد گوشت‌ گوسفند. توي‌ هر مملكتي‌ گوشت‌ گوسفند. در عين‌ حال‌ شما يك‌ گلة‌ گرگ‌، بعلاوه‌ گوسفند در هر سالي‌ يكي‌ الي‌ دو تا مي‌زايد. ولي‌ گرگ‌ از سه‌ تا چهارتا بالاتره‌ تا هفت‌ تا هست‌. كسي‌ هم‌ مزاحمش‌ نيست‌. شما يك‌ گلة‌ هزار تا گرگي‌ در عالم‌ پيدا نمي‌توانيد بكنيد. ولي‌ گلة‌ هزار گوسفندي‌ كه‌ خيلي‌ زياده‌. اينقدر هم‌ مي‌كشند. اين‌ معناي‌ اينكه‌ خدا بركت‌ ميدهد.

 شما فكر مي‌كنيد از يك‌ امام‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ يا نهايت‌ از چند نفر از اولاد حضرت‌ سيد الشهدا و امام‌ حسن‌ مجتبي‌، چقدر فرزند بايد در ظرف‌ هزار و سيصد سال‌ بايد باشد‌؟ باور مي‌كنيد هشتاد ميليون‌ سيد الان‌ در كرة‌ زمين‌ هست‌ طبق‌ آمار. كه‌ صاحب‌ كتاب‌ مرحوم‌ صدوق‌ صاحب‌ كتاب‌ عيون‌ اخبار الرضا ايشان‌ يك‌ جريان‌ از حميد بن‌ قحتبه‌ نقل‌ ميكند‌. حميد بن‌ قحتبه‌ استاندار خراسان‌ بوده‌ در زمان‌ هارون‌ الرشيد. يك‌ شب‌ هارون‌ الرشيد به او‌ دستور ميدهد‌ حالا قضيه‌ را اكثرتان‌ شنيديد و مفصل است‌ نمي‌خواهم‌ وقتتان‌ را زياد بگيرم‌. در يك‌ شب‌ شصت‌ نفر سيد را ميكشد‌ بدستور هارون‌ الرشيد و مي‌ريزد توي‌ اين‌ چاه‌ كه‌ احتمالا زير اين‌ بقعة‌ هارونيه‌ كه‌ در فردوسي‌ هست‌، در آنجا دفن‌ باشند. و مرحوم‌ صدوق‌ مي‌نويسد‌ كه‌ هر يك‌ از خلفاي‌ اموي‌ و عباسي‌ امثال‌ اين‌ كارها را زياد كردند. متوكل‌ تصميم‌ داشت‌ يك‌ دانه‌ سيد باقي‌ نگذارد‌. هر يك‌ از اين‌ خلفا مي‌خواستند ريشة‌ سادات‌ را قطع‌ كنند. همة‌ فعاليتها را كردند ولي‌ در عين‌ حال‌ هشتاد ميليون‌، خيلي‌ها، فرزند فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها الان‌ آخرين‌ آمار وجود دارد‌. حالا اينها تنها فرزندان‌ پسر هستند. يعني‌ كساني‌ كه‌ پدرانشان‌ سيدند. و از نظر شيعه‌ و واقعيت‌ كساني‌ كه‌ از طرف‌ مادر هم‌ سيدند كه‌ اگر اينطوري‌ باشد‌ دو تا هشتاد ميليون‌ مي‌شود‌، اينها هم‌ سيدند. اين‌ بركتي‌ است‌ كه‌ خدا داده‌. «انا اعطيناك‌ الكوثر». اما بني‌ اميه‌. كجا است‌؟ نسلي‌ يا نمانده‌ يا، نمانده‌ و قطعا نمانده‌. و الاّ شما عربها را نمي‌شناسيد. اينها نسب‌هايشان‌ را ولو به‌ بدترين‌ آدم‌. يك‌ كسي‌ مي‌گفت‌ من‌ از اولاد ابو موسي‌ اشعري‌ هستم‌. خودم‌ به‌ خودم‌ اجازه‌ مي‌دهم‌ كه‌ ابو موسي‌ را لعن‌ بكنم‌. اما اگر كس‌ ديگري‌ لعن‌ بكند‌ سرش‌ را مي‌زنم‌. شجره‌ هم‌ داشت‌. اينها آثاري‌ نمانده‌ به‌ جهت‌ اينكه‌ قرآن‌ مي‌گويد: «ان‌ شانئك‌ هو الابتر». دشمن‌ تو، بني‌ اميه‌ اينها مقطوع‌ النسلند. اين‌ معناي‌ بركت است‌ آن‌هم‌ معناي‌ از بين‌ رفتن‌. شما مي‌بينيد در بين‌ حيوانات‌ هست‌.

 گاهي‌ مي‌بينيد يك‌ نفر يك‌ حقوق‌ حلال‌ خيلي‌ مختصري‌ دارد‌. آقا زندگي‌ را ادارد‌ كرده‌. اما يك‌ نفر ماهي‌ صد هزار تومان‌ در آمدش است‌ ولي‌ بيچاره‌ هميشه‌ گرفتار است‌. من‌ يك‌ وقتي‌ به‌ بعضي‌ از كسبه‌ و بعضي‌ از اداره‌اي‌ها كه‌ هر دو دسته‌شان‌ دوستان‌ ما بودند به‌ اينها مي‌گفتم‌ چرا كسبه‌ درآمدشان‌ بهتر از اداري‌هاست‌. و حال‌ اينكه‌ گاهي‌ مي‌شود‌ وقتي‌ مي‌نشيند انسان‌ حساب‌ ميكند يك‌ كاسب‌ درآمدش‌ در ماه‌ كمتر از آن‌ حقوقي‌ است‌ كه‌ آن‌ اداري‌ دارد‌. من‌ اينجوري‌ گفتم‌. اين‌ كاسب‌ وقتي‌ كه‌ صبح‌ مي‌رود‌ در مغازه‌اش‌ را باز مي‌كند‌ مي‌گويد‌ خدايا به‌ اميد تو توكل‌ بر تو. يك‌ تركي‌ بود در اين‌ محلة‌ ما وقتي‌ ميرفت‌ سر كار مي‌گفت‌: الهي‌ سنه‌ توكل‌. حالا حاج‌ آقا هم‌ تشريف‌ دارند خلاصه‌ يك‌ جملة‌ تركي‌ هم‌ ما گفته‌ باشيم‌. خدايا توكل‌ بر تو. اين‌ را بلند هم‌ مي‌گفت‌. من‌ اين‌ را مكرر مي‌شنيدم‌. آقا اين‌ جمله‌ خدا مي‌داند‌ با آن‌ فكري‌ كه‌ در يك‌ اداري‌ حالا هر دويشان‌ هم‌ ممكن است‌ متدين‌ باشند، يك‌ اداري‌ كه‌ ميگويد‌ حقوقم‌ مثلا در ماه‌ اينقدر است‌ و مطابق‌ آن‌ هم‌ بايد من‌ خرج‌ بكنم‌ نه‌ كمتر نه‌ زيادتر، اين‌ دلش‌ متكي‌ به‌ خدا است‌ ميگويد‌ سنه‌ توكل‌. اين‌ دلش‌ متكي‌ به‌ حقوقش است‌. به‌ زنش‌ كه‌ مي‌رسد‌ ميگويد‌ من‌ در ماه‌ مگر بيشتر از اين‌ پول‌ دارم‌؟ ولي‌ آن‌ كاسبه‌ نه‌. ميگويد‌ برسد‌ خدا برساند‌ من‌ برايت‌ خرج‌ مي‌كنم‌. ديگر‌ نميگويد‌ مگر من‌ اينقدر بيشتر دارم‌. او نزديكتر است‌ به‌ اياك‌ نستعين‌، اين‌ دورتر است‌. و چقدر خوب است‌ كه‌ انسان‌ توجه‌ به‌ حقوقش‌، به‌ درآمدش‌، چه‌ كاسب‌ و چه‌ اداري‌ نكند‌ و وظيفه‌اش‌ را انجام‌ بدهد‌. وظيفه‌ يك‌ اداري‌ اين‌ است‌ كه‌ سر ساعت‌ اول‌ وقت‌ برود‌ آنجا ارباب‌ رجوع‌ را جواب‌ بدهد‌ و به‌ كارشان‌ برسد‌ حالا مردم‌ به او‌ كمك‌ كردند يعني‌ رشوه‌ كه‌ حرام‌ است‌ و به‌ اصطلاح‌ تعريفش‌ را كردند پيش‌ رئيس‌ اداره‌ گفتند اين‌ آدم‌ خوبي است‌. تعريف‌ كردند كردند، نكردند هم‌ عيبي‌ ندارد‌. خدا بايد ببيند‌ و يك‌ كاسب‌ هم‌ همينطور اين‌ معني‌ اياك‌ نستعين است‌. كمك‌هاي‌ پروردگار را انسان‌ بايد در نظر بگيرد‌. من‌ قضاياي‌ زيادي‌ در اين‌ زمينه‌ دارم‌ ولي‌ چون‌ شبها را مي‌خواهيم‌ زياد طول‌ نكشد‌ مجلسمان‌ و انشاء الله‌ استفاده‌اي‌ از حاج‌ آقا و آقايون‌ بكنيم‌. عرايضم‌ را كم‌ كم‌ مي‌خواهم‌ جمع‌ كنم‌ و توكل‌ به‌ خدا داشته‌ باشيم‌. خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد: «و من‌ يتوكل‌ علي‌ الله‌ فهو حسبه‌». كسي‌ كه‌ توكل‌ به‌ خدا بكند خدا براي‌ او كافي ست‌. اينها راست است‌ بخدا.

 «اليس‌ الله‌ بكاف‌ عبده‌». آيا خدا براي‌ بنده‌اش‌ كافي‌ نيست‌؟ در خانة‌ كي‌ مي‌خواهيم‌ برويم‌ كه‌ قدرتش‌ بيشتر از قدرت‌ پروردگار باشد‌؟ دستش‌ بهتر از دست‌ خدا باز باشد‌. شما در خانة‌ هر فردي‌ از افراد برويد يكي‌ از علما يادم است‌ در دعاهايش‌ مي‌گفت‌ خدايا اگر من‌ تمام‌ اين‌ كرة‌ زمين‌ را هم‌ از تو بخواهم‌، از ملك‌ تو چيزي‌ كم‌ نمي‌شود‌. مثل‌ اين‌ است‌ كه‌ شما برويد از يك‌ نفري‌ كه‌ يك‌ انبار كاه‌ دارد‌، يك‌ سيخ‌ كاه‌ بخواهيد. اين‌ چقدر براي‌ او بي‌ ارزش است‌ و اين‌ مثال‌ هم‌ درست‌ نيست‌. چون‌ بالاخره‌ يك‌ سيخ‌ كاه‌ از يك‌ انبار كم‌ مي‌شود‌ ولي‌ از ملك‌ پروردگار چيزي‌ كم‌ نمي‌شود‌. «اذا اراد الله‌ لشي‌ء ان‌ يقول‌ له‌ كن‌ فيكون‌». وقتي‌ كه‌ خدا اراده‌ بكند‌ براي‌ چيزي‌ هر چيزي‌. الان‌ هر چيزي‌ در اين‌ عالم‌ است‌  از اين‌ كرات‌ و از همة‌ چيزها، هر چه‌ در عالم‌ هست‌ خدا با يك‌ اراده‌ ممكن است‌ يك‌ برابر ديگر‌ مثل‌ اين‌ ايجاد بكند‌ اگر مصلحت‌ باشد‌ ايجاد بكند‌. صد برابرش‌ ايجاد ميكند‌، ميليونها، ميلياردها برابرش‌ ايجاد ميكند‌. مسئله‌اي‌ نيست‌.

 انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ پروردگار متعال‌ به‌ اين‌ عقيده‌ ما را برساند‌ چون‌ اگر بگوييم‌ كه‌ حفظمان‌ كند‌ چون‌ اكثرا آن‌ نستعين‌ را درست‌ نمي‌گوييم‌. اياك‌ نستعين‌. خدايا تنها از تو ياري‌ مي‌گيريم‌. از تو كمك‌ مي‌خواهم‌. البته‌ مسلمانها بايد به‌ يكديگر كمك‌ كنند و همه‌ با هم‌ به‌ ياري‌ هم‌ باشند كه‌ در آن‌ آية‌ شريفه‌ مي‌فرمايد كه‌ به‌ يكديگر در راه‌ كار خوب‌ كمك‌ كنيد و اعانت‌ كنيد همينطوري‌ كه‌ روية‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بوده‌.

 اين‌ ايام‌ ايام‌ اين‌ سورة‌ هل‌ اتي‌ است‌. «و يطعمون‌ الطعام‌ علي‌ حبه‌ مسكينا و يتيما و اسيرا.» ايثار مي‌كردند كمك‌ به‌ يكديگر مي‌كردند. حتي‌ غذاي‌ ضروري‌ خودشان‌ را به‌ فقير و مسكين‌ مي‌دادند. خاندان‌ عصمت‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ اينطور بودند. اگر كسي‌ به‌ آنها بخواهد اقتدا بكند‌، بايد اينطور باشد‌. امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ الان‌ شايد سهم‌ مقدس‌ امام‌ هميني‌ كه‌ مردم‌ ميدهند حالا آنچه‌ كه‌ مردم‌ به‌ اصطلاح‌ نمي‌دهند بماند، آنچه‌ را كه‌ مردم‌ مي‌دهند بيشتر از شايد صد ميليون‌ تومان‌ باشد‌. امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ اينها را در راه‌ خدا اجازه‌ داده‌ به‌ باصطلاح‌ نوابش‌ كه‌ در راه‌ خدا خرج‌ كنند. همين‌ سهم‌ امامي‌ كه‌ شماها مي‌ديد به‌ مراجع‌ تحويل‌ مي‌ديد و مراجع‌ هم‌ در راه‌ خدا براي‌ مسلمانها، براي‌ كساني‌ كه‌ بتوانند تحصيل‌ علم‌ كنند يا تبليغ‌ كنند يا كارهاي‌ خير كه‌ بهتر از من‌ اطلاع‌ داريد، داده‌ مي‌شود‌. و ما فردي‌ را نداريم‌ كه‌ صدها ميليون‌ تومان‌ در ماه‌ به‌ مردم‌ بدهد‌ و بخورند ولي‌ خودش‌ هيچ‌ از اين‌ پولها استفاده‌ نكند‌. در ميان‌ بيابانها منتظر است‌ ببيند خدا كي‌ اجازه‌اش‌ مي‌دهد‌ كه‌ ظهور كند و دنيا را پر از عدل‌ و داد كند. مردم‌ شيعه‌ هم‌ يك‌ عده‌ كه‌ اصلا به‌ ياد حضرت‌ نيستند. يك‌ عده‌ هم‌ كه‌ دشمني‌ مي‌كنند. يك‌ عده‌ هم‌ كه‌ به‌ امام‌ زمانشان‌ هستند و شب‌ جمعه‌ در يك‌ مجلسي‌ هم‌ مثل‌ اين‌ مجلس‌ جمع‌ مي‌شوند و به‌ ياد حجة‌ ابن‌ الحسن‌ و باز هم‌ چشمشان‌ به‌ جمال‌ آقايشان‌ و مولايشان‌ نيفتد‌. خدايا اين‌ چشمهاي‌ گنهكار ما را به‌ جمالش‌ منور بفرما. الهي‌ آمين‌. من‌ امشب‌ براي‌ قضاء حوائجمان‌ و شفاي‌ مريضهايمان‌ مي‌خواهم‌ شما را ببرم‌ در خانة‌ طفل‌ شيرخوار سيد الشهداء علي‌ اصغر. اين‌ باب‌ الحوائج‌ شش‌ ماهه‌. اين‌ آقازاده‌اي‌ كه‌ «المرمي‌ في‌ هجر ابيه‌». كه‌ هدف‌ تير سه‌ شعبة‌ زهر آلود شد در روي‌ دست‌ پدر. اين‌ آقازاده‌اي‌ كه‌ در اثر كثرت‌ عطش‌ زبان‌ به‌ دور دهان‌ مي‌چرخاند. «يتلظي‌ عطشا». اين‌ طفل‌ شيرخواره‌اي‌ كه‌ پدر خواست‌ لبهايش‌ را ببوسد ناگهان‌ تير سه‌ شعبة‌ زهر آلود و «ذبحت‌ الطف‌ الي‌ الاذن‌ من‌ الاذن‌». از گوش‌ تا به‌ گوش‌ علي‌ شكافت‌.

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

شب ۹ محرم ۱۴۰۲ قمری – ۱۴ آبان ۱۳۶۰ شمسی –  خلیفه الهی در کره زمین‌ 

اعوذ بالله‌ من‌ الشیطان‌ الرجیم‌

بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحیم‌

 الحمد لله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علی‌ رسول‌ الله‌ و علی‌ آله‌ آل‌ الله‌ لاسیما علی‌ بقیة‌ الله‌ روحی‌ و ارواح‌ العالمین‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء‌ و اللعنة‌ الدائمة‌ علی‌ اعدائهم‌ اجمعین‌ من‌ الان‌ الی‌ قیام‌ یوم‌ الدین‌.

انسان‌ خلیفة‌ الله‌ است‌. خلیفه‌ به‌ معنای‌ این‌ است‌ که‌ اگر این‌ شخص‌ نباشد بجای‌ آن‌ شخص،‌ کار او را این‌ شخص‌ بکند. شما یک‌ مغازه‌ای‌ داشته‌ باشید یا وقتی‌ که‌ شما در اداره‌ای‌ مثلا مشغول‌ کارید یک‌ نفر را جای‌ خودتان‌ می‌گذارید، این‌ باید کارهای‌ شما را انجام‌ بدهد والا یک‌ نفری‌ که‌ هیچ‌ اطلاعی‌ از کار شما ندارد جای‌ خودتان‌ نخواهید گذاشت‌. آن‌ شخصی‌ که‌ اطلاع‌ از کارهای‌ شما دارد و کارهای‌ شما را هم‌ تا حدی‌ لااقل‌ می‌تواند انجام‌ بدهد آن‌ را می‌گویندش جانشین‌ به‌ فارسی‌ و به‌ عربی‌ می‌گویند‌ خلیفه،‌ به‌ زبانهای‌ دیگر‌ هم‌ هر چه‌ می‌خواهند‌ بگویند‌. ما این‌ دو معنا را، این‌ دو لفظ‌ را و دو زبان‌ را عرض‌ کردیم‌. حالا یک‌ نفر هست‌ در دنیا صد در صد جانشینی‌ می‌کند از خدای‌ تعالی،‌ یک‌ نفر هم‌ هست‌ تا حد استعداد خودش‌. مثلا علی‌ ابن‌ ابیطالب‌ علیه‌ الصلاة ‌و السلام‌ جانشینی‌ می‌کند از خدا و از پیغمبر خدا، بعضی‌ افراد بشر محدودند، اینها هم‌ جانشینی‌ می‌کنند ولی‌ به‌ اندازه‌ حد خودشان‌. بالاخره‌ باید همه‌ افراد بشر خلیفة‌ الله‌ باشند. اگر انسان‌ در دنیا کارهای‌ حیوانی‌ را بیشتر انجام‌ داد خلیفة الحیوان‌ می‌شود‌، جانشین‌ یک‌ حیوان‌. اگر یک‌ انسان‌ در درندگی‌ و قساوت‌ قلب‌ زیاد قوی‌ شد این‌ جانشین‌ حیوانات‌ درنده‌ می‌شود‌. اگر همین‌ انسان‌ در مسائل‌ شیطنت‌ و پشت‌ هم‌ اندازی‌ و دروغ‌ و مکر و حیله‌ خیلی‌ پیشرفت‌ کرد این‌ جانشین‌ شیطان‌ و خلیفة‌ الشیطان‌ می‌شود‌. اگر در صفات‌ الهی‌ و کمالات‌ الهی‌ پیشرفت‌ کرد خلیفة‌ الله‌ می‌شود‌ و مقصد پروردگار و مقصود ذات‌ مقدس‌ خدای‌ تعالی‌ عملی‌ شده‌.

ملائکه‌ وقتی‌ که‌ در مقابل‌ خدای‌ تعالی‌ قرار گرفتند آنها با تجربه‌ای‌ که‌ از خلقت‌ نوع‌ بشر داشتند گفتند: «اتجعل فیها من‌ یفسد فیها و یسفک‌ الدماء» ببینید؛ بشر دو بعد ممکن‌ است‌ پیدا کند، یکی‌ خلیفة‌ الله‌ بشود‌، یکی‌ هم‌ مفسد فی‌ الارض‌ بشود‌. آنی‌ که‌ خدا تصمیم‌ داشته‌ در عالم‌ به‌ وجودش‌ بیاورد خلیفة‌ الله‌ بوده‌، «انی‌ جاعل‌ فی‌ الارض‌ خلیفه‌». ملائکه‌ شاید به‌ آینده‌ بشریت‌ نگاه‌ کردند و یا شاید به‌ گذشته‌های‌ نوع‌ بشر دقت‌ کردند، این‌ نتیجه‌ را برداشتند که‌ «اتجعل فیها من‌ یفسد فیها و یسفک‌ الدماء»؟ آیا کسی‌ را می‌خواهی‌ در روی‌ کره‌ زمین‌ قرار بدهی‌ که‌ فساد می‌کند‌ و خونریزی‌ می‌کند؟‌ آنها بعد حیوانی‌ بشر را در نظر گرفتند و خدا بعد خلیفة‌ اللهی‌ بشر را. خدای‌ تعالی‌ یک‌ نمونه‌ خواست‌ به‌ ملائکه‌ نشان‌ بدهد‌ که‌ من‌ این‌ بشر را می‌خواهم‌ خلق‌ کنم‌، هم‌ به‌ ملائکه‌ نشان‌ داد و هم‌ برنامه‌ بشریت‌ را تا روز قیامت‌ تعلیم‌ کرد. حضرت‌ آدم‌ را خلق‌ کرد «و علم‌ آدم‌ الاسماء کلها»، همه‌ علوم‌ را به‌ حضرت‌ آدم‌ تعلیم‌ داد، دارای‌ صفات‌ حمیده‌ و اخلاق‌ پسندیده‌ و خلیفة‌ الله‌ به‌ تمام‌ معنا، یک‌ موجودی‌ که‌ اراده‌اش‌ ارادة‌ الله است‌، چشمش‌ عین‌ الله است‌، زبانش‌ لسان‌ الله است‌، گوشش‌ اذن‌ الله است،‌ یک‌ چنین‌ موجودی‌ خلق‌ کرد، حضرت‌ آدم‌، آنچنان‌ هم‌ با عظمت‌ بود و رابطه‌اش‌ با پروردگار مستحکم‌ بود که‌ بعضی‌ از مفسرین‌ گفته‌اند که‌ سجده‌ در مقابل‌ حضرت‌ آدم،‌ سجده‌ در مقابل‌ خدا بود. ملائکه‌ همه‌ ریختند برای‌ سجده‌ حضرت‌ آدم‌، او را قبله‌ خودشان‌ قرار دادند. سجده‌ برای‌ غیر خدا جایز نیست‌ طبق‌ بعضی‌ از نظرهای‌ مفسرین‌ و علما. یعنی‌ حضرت‌ آدم‌ را سجده‌ کردند مثل‌ این‌ بود که‌ خدا را سجده‌ کرده‌اند. «اسجدوا لآدم‌» یعنی ‌«اسجدوا لله» تا این‌ حد حضرت‌ آدم‌ یک‌ الگوی‌ خلیفة‌ اللهی‌ به‌ تمام‌ معنا شد. خدای‌ تعالی‌ به‌ ملائکه‌ فرمود من‌ یک‌ همچین‌ فردی‌ را می‌خواهم‌ خلق‌ کنم‌.

این‌ را بدانید خیلی‌ هم‌ برای‌ انسان‌ ننگ است‌، جداً ننگ است‌ که‌ انسان‌ در دنیا زندگی‌ بکند‌، یا سیرتش‌ سیرت‌ حیوانات‌ باشد‌ و یا به‌ طفیل‌ انسانهای‌ دیگر زندگی‌ بکند‌ و استقلال‌ نداشته‌ باشد‌. در بهشت‌ افرادی‌ وارد می‌شوند‌، یک‌ عده‌ با شفاعت‌ وارد می‌شوند‌، یک‌ عده‌ استقلالا وارد می‌شوند‌. شما نگویید که‌ خدایا روز قیامت‌ ما را مشمول‌ شفاعت‌ قرار بده‌! کاری‌ بکنید روز قیامت‌ خودتان‌ شفیع‌ باشید. هیچ‌ وقت‌ حاضر نیستید یک‌ مهمانی‌ برپا شده‌، یک‌ مهمانی‌ معمولی‌، شما طفیلی‌ بروید. دم‌ در صاحب‌ خانه‌ ایستاده،‌ شما عقب‌ سر یک‌ مهمان‌ محترمی‌ راه‌ بروید، آن‌ مهمان‌ محترم‌ به‌ صاحب‌ خانه‌ می‌گوید:‌ آقا ایشان‌ با ما است‌، آن‌ هم‌ یک‌ نگاهی‌ می‌کند،‌ می‌گوید‌ خوب‌ بخاطر شما ایشان‌ هم‌ بیاید! چقدر این‌ بد است‌، این‌ غذا زهر انسان‌ می‌شود‌. آن‌ مجلس‌ وقتی‌ انسان‌ وارد می‌شود‌ مثل‌ این است‌ که‌ تمام‌ مجلس‌ او را دارند‌ می‌خورند. چطور شد در یک‌ مجلس‌ ناهار حاضر نیستید طفیلی‌ وارد بشوید، در بهشتی‌ که‌ دائما می‌خواهید زنده‌ باشید و زندگی‌ بکنید طفیلی‌ حاضرید وارد بشوید؟ و حال‌ این‌ که‌ تلاش‌ انسان‌، زحمتش ‌در دنیا برای این‌ که‌ مستقلا وارد بهشت‌ بشود‌ خیلی‌ کمتر است‌ تا تلاش‌ برای این‌ که‌ انسان‌ با صاحب‌ خانه‌ آشنا بشود‌ و صاحب‌ خانه‌ مستقلا او را دعوت‌ بکند‌. اگر یک‌ مهمانی‌ مهمی‌ هست‌ اینهایی‌ که‌ اهل‌ ریاست‌ و جاه‌ و مقامند – خدا قسمتتان‌ نکند‌ که‌ به‌ آنجا بیفتید – یک‌ مهمانی‌ مفصلی‌ برگزار می‌شود‌، وزرا همه‌ هستند، شخصیتها همه‌ هستند، مسئولین‌ کشوری‌ هستند، شما هم‌ می‌خواهید خودتان‌ را در آن‌ مجلس‌ نشان‌ بدهید، آن‌ قدر تلاش‌ می‌کنید که‌ آن‌ کسی‌ که‌ مهمانی‌ می‌خواهد بکند‌ شما را هم‌ بشناسد‌ و یک‌ جوری‌ شما را هم‌ دعوت‌ بکند‌ و شما را هم‌ ببینند، شاید شما را هم‌ جزو یکی‌ از مسئولین‌ جزء مملکتی‌ قرار بدهند‌، اگر احتمال‌ بدهید که‌ فرماندار یک‌ شهری‌ می‌شوید، اگر در یک‌ جلسه‌ای‌ در‌ تهران‌ که‌ وزیر کشور و امثال‌ اینها هستند شما را هم‌ دعوت‌ کردند چشمشان‌ به‌ شما افتاد، لیاقت‌ شما را تشخیص‌ دادند، ممکن است‌ بگویند‌ که‌ فرماندار ابرقو شما باید بشوید! و شما هم‌ به‌ این‌ دلیل‌ فعالیت‌ می‌کنید که‌ آن‌ کسی‌ که‌ این‌ مجلس‌ را برپا کرده‌ شما را بشناسد‌ و اینجا دعوتتان‌ بکند‌. چقدر زحمت‌ دارد‌ این‌ کار؟ یک‌ آدم‌  معمولی‌ بخواهد به‌ جایی‌ برسد‌ که‌ دعوتش‌ بکنند تا فرماندار یک‌ دهی‌، یک‌ شهرکی‌ یا جای‌ دورافتاده‌ای‌ بشود‌، چقدر زحمت‌ دارد‌؟ من‌ حاضرم‌ در این‌ مجلس‌ به‌ شما تعهد بدهم‌ که‌ زحمت‌ مستقل‌ وارد شدند‌ توی‌ بهشت‌ غیر از آن‌ زحمتی‌ است‌ که‌ یک‌ ناهار دعوت‌ کنند، خیلی‌ آسان است‌ – بدون‌ تعارف‌ عرض‌ کنیم‌ – من‌ دو هفته‌ قبل‌ در شب‌ جمعه‌ گفتم‌، ما چقدر درس‌ می‌خوانیم‌؟ آن‌ محصلینمان‌، آن‌ درس‌خوانهایمان‌، چقدر درس‌ می‌خوانیم‌؟ چند سال‌ درس‌ می‌خوانیم‌ تا یک‌ مدرک‌ دکتری‌ یا یک‌ مدرک‌ مهندسی‌ بگیریم‌ و پایش‌ بنشینیم‌ و نان‌ بخوریم‌؟ چون‌ مدرک‌ها برای‌ این است‌، والا علم‌ که‌ خودش‌ بالذات‌ آن‌ قدرها مدرک‌ لازم‌ ندارد‌، یک‌ مدرکی‌ می‌گیرد‌ پایش‌ امضاء یک‌ شخصیتی‌ می‌زند،‌ بالای‌ سرش‌ توی اطاق‌ مهمان‌ خانه‌، مدرک‌ لیسانس‌ یا دکترایش‌ را زده‌،

بالای‌ سرم‌ نام‌ تو را نقش‌ نمودم‌          یعنی‌ که‌ سرم‌ باد فدای‌ قدم‌ تو

ما چقدر زحمت‌ می‌کشیم‌؟ الان‌ حساب‌ می‌کنیم‌ دوازده‌ سال؛ ابتدایی‌ و متوسطه‌، اقلا باید پنج‌ شش‌ سال‌ هم‌ درس‌ بخوانیم‌ تا یک‌ دکتر عمومی‌ بشویم‌. خب‌ چقدر درس‌ خواندیم‌؟ فرض‌ کنید دست‌ کم‌ تا تخصصی‌ داشته‌ باشید در هر رشته‌ای،‌ باید بیست‌ سال‌ درس‌ خوانده‌ باشید. چند سال‌ عمر می‌کنید؟ هفت‌ سالش‌ هم‌ که‌ قبلا رفته‌، بیست‌ و هفت‌ سال، چند سال‌ عمر می‌کنید؟ هفتاد سال! می‌گویند‌ یک‌ کسی‌ فوت‌ کرده‌ بود، دیدند بچه‌ هاش‌ گریه‌ می‌کنند، گفتند ایشان‌ چند سالش‌ بوده‌ که‌ فوت‌ کرده‌ و این‌جور بچه‌ هایش‌ گریه‌ می‌کنند؟ آن طرف‌ گفت:‌ هفتاد سال‌! عمرش‌ را کرده‌، گریه‌ ندارد‌، عمر زیادی‌ هم‌ کرده‌. حالا نه‌ نود سال‌، هر چی‌ شما می‌خواهید، انشاء الله‌ یکصد و بیست‌ و چهار سال‌ یا صد و بیست‌ سال‌، بعضی‌ افراد هشتاد سالشان است‌ مریض‌ شده‌، می‌گویند‌ بعد از صد و بیست‌ سال‌ ان شاء الله‌ تو مثلا چه خواهی شد‌! نه‌، این‌ حرف‌ها تعارف است‌، توی مجلسمان‌ صد و بیست‌ ساله‌ که‌ نداریم‌ هیچی‌، صد ساله‌ هم‌ نداریم‌، نه‌ توی مجلس‌ ما، در مشهد شاید بگردید یک‌ نفر صد ساله‌، صد و بیست‌ ساله‌ که‌ یقینا پیدا نمی‌شود‌ توی مشهد سه‌ چهار میلیون‌ جمعیتی‌، حالا هر چه! شما بیست‌ و هفت‌ سال‌ را پشت‌ سر گذراندید، نه‌ رفوزه‌ شدید نه‌ مردود شدید، خوب‌ هم‌ درس‌ خواندید برای‌ این‌ که‌ یک‌ مدرکی‌ بگیرید، اگر کار گیرتان‌ بیاید حقوق‌ کارمندی‌ مکفی‌ باشد‌، زندگیتان‌ تأمین‌ بشود‌ می‌خواهید بیست‌ سال‌، سی‌ سال‌، چهل‌ سال‌ پایش‌ بنشینید نان‌ بخورید. خب‌ بنده‌ خدا! ده‌ سال‌ زحمت‌ بکش‌ در تزکیه‌ نفس،‌ میلیاردها ساعت‌ بنشین‌ پایش‌ نان‌ بخور! یا باورمان‌ نمی‌آید قیامت‌ و عالم‌ برزخ‌ و عالم‌ بهشت‌ و جهنم.‌ به‌ خدا قسم‌ تردیدی‌ نیست‌، من‌ تعارف‌ با شما ندارم،‌ دلیلی‌ هم‌ ندارد‌ که‌ من‌ با دوستان‌ صمیمی ام‌ تعارف‌ داشته‌ باشم،‌ یا باورمان‌ نمی‌آید یا غفلت‌ محض‌ دارید و یا این‌ که‌ خیال‌ می‌کنیم‌ وقتی‌ که‌ مردیم‌ «ان‌ هی‌ الا حیاتنا‌ الدنیا نموت‌ و نحیا» چیزی‌ نیست‌ جز همین‌ دنیا، تا آن‌ لحظات‌ آخر عمر هم‌، هفتاد سال‌ از عمرش‌ گذشته‌، توی‌ بستر بیماری‌ افتاده،‌ خبر می‌آید برایش‌ که‌ فلان‌ زمینت‌ را فلان‌ همسایه‌ دو مترش را گرفته،‌ این‌ همانجا دارد‌ جوش‌ می‌زند‌، ناراحت است‌، این‌جوری‌.

انسان‌ در دنیا تلاشش‌ فقط‌ و فقط‌ باید بر این‌ باشد که‌ رابطه‌ای‌ با خدا پیدا کند. خدای‌ تعالی‌ هم‌ دعوت‌ کرده‌. چون‌ گاهی‌ می‌شود‌ ما می‌گوییم‌ یک‌ رابطه‌ای‌ با این‌ صاحب‌ خانه‌ پیدا کنیم‌، ما را دعوت‌ کند‌ تا شاید شخصیتها، رجال‌ مملکتی‌ ما را هم‌ ببینند، اسم‌ ما را هم‌ جزء یکی‌ از کارمندها قرار بدهند‌. خدای‌ تعالی‌ دعوت‌ کرده‌ فرد فرد شما را، همه‌تان‌ را دعوت‌ کرده،‌ حتی‌ فرموده‌ است‌: «ما یعبأ‌ بکم‌ ربی لولا دعائکم» خدا اعتنایی‌ ندارد اگر شما دعوت‌ خدا را قبول‌ نکنید، گفته‌ است:‌ «ادعونی‌ استجب‌ لکم‌» بیایید پیش‌ من‌ تا جوابتان‌ بدهم‌، به‌ پیغمبر اکرم‌ فرموده‌ است‌: «و اذا سئلک‌ عبادی‌ عنی‌ فانی‌ قریب‌ اجیب‌ دعوة الداع‌ اذا دعان‌» ای‌ پیغمبر! اگر مردم‌ سؤال‌ کردند… من‌ گاهی‌ گفته‌ام‌، خدا می‌داند‌ انسان‌ دلش‌ برای‌ خدا می‌سوزد‌، ماها خدا را توی‌ صف‌ مشتری‌هایمان‌ قرار دادیم‌، او را آخر صف‌ گذاشتیمش‌، همه‌ کارهایمان‌ را بکنیم‌، بعد اگر وقت‌ شد به‌ خدا هم‌ برسیم‌، هی‌ می‌آید توی‌ صف‌، جلو می‌آید، باز می‌اندازیمش‌ عقب‌، شما یک‌ مقدار فکر کنید ببینید غیر از این است؟ ببینید این‌ تشبیهی‌ که‌ من‌ می‌کنم‌ غیر از این است‌؟ خدارا هی‌ می‌اندازیمش‌ عقب‌ صف‌، تازه‌ وقتی‌ هم‌ که‌ نوبت‌ خدا می‌ شود‌ با همه‌ با توجه‌ صحبت‌ می‌کنیم‌ با خدا بی‌ توجه‌، اداری‌ باشد‌ توی دفتر اداره‌اش‌، کاسب‌ باشد‌ توی مغازه‌اش‌، زنی‌ آمده‌ همه‌ چیز، نخود و لوبیا می‌خواهد، توجه‌ که‌ می‌کند‌ که‌ پنج‌ سیر او خواسته‌ قیمتش‌ هم‌ اینقدر است‌ مبادا که‌ یک‌ قدری‌ زیادتر به‌ او بدهد‌ که‌ کمتر بگیرد‌، این‌ توجه‌ می‌خواهد دیگر‌ والا بی‌ توجه‌ که‌ نمی‌شود‌، همه‌ را رسیده‌، موقعی‌ که‌ با خدا می‌خواهد برخورد کند‌، نوبت‌ خدا شده‌، حالا خدا هم‌ که‌ آخر صف‌ واقع‌ شده‌ حالا آمده‌ جلو، ساعت‌ آخر روز، عصری‌ شده،‌ نماز حالا می‌خواهد بخواند‌، به‌ کمرش‌ بزند‌ این‌ نماز، حالا ایستاده‌ برای‌ نماز، من‌ دیده‌ بودم‌ یک‌ وقتی‌ توی‌ مغازه‌ ای، یک‌ آدم‌ متدینی‌ هم‌ بود، این‌ می‌ایستاد برای‌ نماز، شاگردش‌ هم‌ تصادفا رفته‌ بود، مشتری‌ هم‌ آمده‌ بود، توی نماز به او‌ می‌گفت‌: بایست! من‌ الان‌ نمازم‌ را تند می‌خوانم‌، زبان‌ حالش‌ این‌ بود، تند می‌خوانم‌ می‌آیم‌. اگر از اول‌ نماز تا آخر نماز ازش‌ بپرسید که‌ آقا چقدر به‌ یاد خدا بودی‌ می‌گوید‌ به‌ یاد خدا نبودم‌! خب‌ این‌ هم‌ وقتی‌ که‌ نوبت‌ خدا رسیده‌ اینطور با بی‌ توجهی‌، خدای‌ تعالی‌ می‌گوید‌ هنوز نوبت‌ ما نشده‌؟ می‌گوید: ‌« اذا سئلک‌ عبادی‌ عنی‌» ای‌ پیغمبر! اگر یک‌ وقتی‌ بندگان‌ من‌ از من‌ سؤال‌ کردند… به‌ خدا قسم‌ نمی‌توانم‌ بعضی‌ حرفها را بزنم، خودم‌ تحت‌ تأثیر قرار می‌گیرم‌، شاید نتوانم‌ حرف‌ بزنم‌، انسان‌ حتی‌ یک‌ نوکر داشته‌ باشد،‌ این‌ نوکر‌ بگوید‌ که‌ اگر به‌ من‌ کاری‌ داشتند بگو که‌ من‌ حاضر به‌ خدمتم‌، این‌ «اذا سئلک‌ ٖعبادی‌ عنی‌ فانی‌ قریب‌» – نستجیبر بالله‌، پروردگارا ما را ببخش‌، به‌ خدا قسم‌ همین‌ خوب‌ خوب‌هایمان‌ در مقابل‌ خدا شرمساریم‌- ای‌ پیغمبر زمانی‌ که‌ سؤال‌ کردند از من که‌ خدایی‌ هم‌ هست‌، خدایی‌ هم‌ کاره‌ای‌ هست‌، «عنی‌ فانی‌ قریب»‌ من‌ حاضرم‌، – این‌ جملات‌ را نمی‌توانم‌ بگویم ‌- من‌ حاضرم،‌ «انی‌ قریب‌»، من‌ نزدیکم‌، جواب‌ می‌دهم‌، بله‌ می‌گویم‌، فورا می‌آیم‌. ای‌ بیچاره‌ بشر، ای‌ بدبخت‌ بشر، که‌ با این‌ لطف‌ الهی‌ از خدا استفاده‌ نمی‌کنی‌.

من‌ همین‌ امروز با‌ یکی‌ از فرزندانم‌ داشتم‌ صحبت‌ می‌کردم‌، به او‌ می‌گفتم‌: با خدا بساز همه‌ اشیاء در خدمت‌ تو قرار می‌گیرد‌، با خدا نساز همه‌ علیه‌ تو قیام‌ خواهند کرد. والله‌ اینطور است‌. « اذا سئلک‌ عبادی‌ عنی‌ فانی‌ قریب‌ اجیب دعوة الداع اذا دعان فلیستجیبوا لی‌» خیلی‌ عجیب است،‌ خوب است‌ که‌ معنای‌ این‌ آیات‌ را اکثرمان‌ نمی‌دانیم‌ والا باید تکانی‌ بخوریم‌، همانطوری‌ که‌ بعضی‌ از اولیاء خدا، آنهایی‌ که‌ خواب‌ بودند و نمرده‌ بودند، آنها تکان‌ خوردند. دزد‌ از دیوار دارد‌ می‌رود‌ بالا، چون‌ هنوز روحش‌ نمرده‌ می‌بیند‌ یک‌ نفر دارد‌ می‌خواند‌: «الم‌ یأن‌ للذین‌ آمنوا ان‌ تخشع قلوبهم لذکر الله؟»‌ می‌پرد‌ از خواب‌، تکان‌ می‌خورد‌، معنای‌ این‌ آیه‌ این‌ است‌ که‌ «آیا وقت‌ آن‌ نشده‌ است‌ که‌ آنهایی‌ که‌ به‌ یاد خدا نیستند، خدا را نمی‌شناسند، به‌ یاد خدا بیافتند، متوجه‌ خدا بشوند‌، نوبت‌ خدا را رعایت‌ کنند، خدا را متوجه‌ باشند؟ وقت‌ آن‌ نرسیده‌؟» این‌ دزد لرزه‌ بر اندامش‌ افتاد، گفت: ‌راست‌ می‌گوید‌، «آن‌َ، آنَ»‌ یعنی‌ چرا، وقتش‌ شده،‌ همین‌ الان‌، همین‌ الان‌ نوبت‌ تو شد خدا، از دیوار آمد پایین،‌ رفت‌ گوشه‌ خرابه‌ سرش‌ را گذاشت‌ به‌ سجده،‌ عرض‌ کرد پروردگارا، من‌ آمدم‌، تو من‌ را قبول‌ کن‌.

روز عاشورا، حر بن‌ یزید ریاحی‌ از آن‌ کسانی‌ بود که‌ خواب‌ بود و بیدار شد با جریان‌ صحرای‌ کربلا، اما در لشگر عمر سعد افرادی‌ بودند که‌ با تیرخوردن‌ به‌ حلقوم‌ علی‌ اصغر هم‌ حتی‌ از خواب‌ بیدار نشدند. خیلی‌ عجیب است‌. 

ارتباط‌ انسان‌ با خدا اگر ضعیف‌ بود، اگر یک‌ ریال‌ بگویید این‌ انسان‌ ارزش‌ دارد‌، ندارد‌، ارتباط‌ نداشته‌ باشد‌ با خدا، آن قدر حیوانات‌ هستند، این‌ شخص‌ از هر حیوانی‌، حیوا‌ن‌تر است‌. خدا خلیفة‌ الله‌ خلق‌ کرده‌، خدا دعوتمان‌ کرده‌، از ما تقاضا کرده‌، خواهش‌ کرده‌ بیا با من‌ رابطه‌ داشته‌ باشید، « فتوکل‌ علی‌ الله‌» بر خدا توکل‌ کنید، بر خدا تکیه‌ کنید، حتی‌ در بعضی‌ از آیات‌ قرآن،‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار می‌فرماید که‌ «الیس‌ الله‌ بکاف‌ عبده‌»؟ من‌ این‌ آیه‌ را یک‌ وقتی‌ در یک‌ جایی‌ متوجه‌ معنایش‌ شدم‌، یک‌ رفیقی‌ ما در قم‌ پیدا کردیم‌ آن‌ هم‌ استاد ما بود، یعنی‌ خیلی‌ درسش‌ بالاتر از ما بود، هم‌ وضع‌ مادیش‌ خوب‌ بود به‌ من‌ گاهی‌ پول‌ می‌داد، هم‌ رفیق‌ خوش‌ بزمی‌ بود، هم‌ حرفهای‌ خوبی‌ می‌زد، هر چه‌ من‌ می‌خواستم‌ در بین‌ رفقای‌ دیگر‌ داشته‌ باشم‌ این‌ یکی‌ تنها داشت‌، ما در عین‌ حال‌ رفتیم‌ با چند نفر از این‌ رفیقهای‌ دیگر‌ که‌ وقتمان‌ را می‌گرفتند و درس‌ نمی‌خواندند می‌نشستیم‌. یک‌ روز آمد گفت‌ که‌ من‌ برای‌ تو کافی‌ نیستم‌؟ تو چه‌ می خواهی‌ که‌ من‌ ندارم‌؟ من‌ یک‌ مجتهدم‌! آمدم‌ با توی‌ طلبه‌، طلبه‌ سیوطی‌ خوان‌ رفیق‌ شدم،‌ درس‌ برایت‌ می‌دهم‌، مباحثه‌ برایت‌ می‌کنم‌، مثل‌ بز اخفش‌ برایت‌ شدم،‌ هر چه‌ تو می‌گویی سر تکان‌ می‌دهم،‌ همه‌ کارها را می‌کنم،‌ تو چه‌ می‌خواهی‌ که‌ می‌روی‌ با این‌ افراد لش‌ و بی‌ مسلک‌ حرف‌ می‌زنی‌ و زندگی‌ می‌کنی‌؟ من‌ یک‌ دفعه‌ به‌ این‌ آیه‌ برخورد کردم‌، خدا چه‌ ندارد‌ که‌ شما به‌ دیگری‌ متکی‌ می‌شوید؟ «الیس‌ الله‌ بکاف‌ عبده‌»؟ اگر مریض‌ می‌شوی‌ «الذی‌ خلقنی‌ فهو یهدین»‌، هدایت‌ می‌خواهی‌ او هدایت‌ می‌کند،‌ «و الذی‌ هو یطعمنی‌ و یسقین» و بعد غذا بخواهی‌ برایت‌ می‌دهد‌، اگر آب‌ بخواهی‌ به تو‌ می‌دهد‌، «و اذا مرضت‌ فهو یشفین»‌ وقتی‌ که‌ مریض‌ می‌شوی‌ شفایت‌ می‌دهد‌، هر چه‌ بخواهی‌ به تو‌ می‌دهد‌. می‌گویید: ما که‌ ندیدیم‌! تو خدا را ندیدی‌، ما که‌ هر چه‌ دعا کردیم‌ چیزی‌ نفهمیدیم‌! تو دعا نکردی‌، تو باید رابطه‌ات‌ را با خدا برقرار کنی‌، « الیوم‌ ننساهم‌ کما نسوا لقاء یومنا هذا» روز قیامت‌ که‌ می‌شود‌ خدای‌ تعالی‌ می‌فرماید: ما امروز فراموشت‌ کردیم‌ همان‌طوری‌ که‌ در دنیا شما ما را فراموش‌ کردید. حالا‌ هی‌ می‌گویید: یا الله‌، یا الله‌، یا الله،‌ این‌ دعاهایی‌ که‌ ماه‌ شعبان‌ می‌خوانیم‌ باز هم‌ توجهی‌ به‌ خدا نداریم‌، یا الله‌ را با توجه‌ بگویید، مثل‌ رسوماتی‌ که‌ در مجالس‌ برقرار است،‌ من‌ خودم‌ دیدم‌ شماها هم‌ دیدید، زیاد دیدید، منبری‌ می‌گوید:‌ یا الله‌، یا الله‌، اینها هم‌ می‌گویند:‌ یا الله‌، یاالله‌. دعای‌ کمیل‌ می‌گویند‌ حتی‌ گاهی‌، زمان‌  طاغوت‌ یادم است که‌ یک‌ منبری‌ رفته‌ بود منبر، جمعیت‌ هم‌ نشسته‌ بودند، این‌ شاه‌ را دعا می‌کرد، همه را دعا می‌کرد، دعا می‌کرد و اینها همه‌ می‌گفتند: آمین!‌ بعد هم‌ من‌ پرسیدم‌ و به‌ آنها اعتراض‌ کردم،‌ گفتم:‌ شما چرا این‌ دعا را آمین‌ گفتید؟ انسان‌ نفرینی‌ هم‌ به او‌ بکنند آمین‌ نمی‌گوید‌، گفتند: دعا را که‌ نمی‌شود‌ آمین‌ نگفت‌! اینجور. توجهی‌ به‌ خدا نداریم، توی‌ حرممان‌، توی‌ نمازمان‌، توی‌ عبادتمان‌، کی‌ نصف‌ شب‌ تو پا شدی‌ گوشه‌ فرش‌ را کنار زدی‌، صورتت‌ را روی‌ خاک‌ گذاشتی‌ گریه‌ کردی‌ ،مثل‌ امام‌ سجاد علیه‌ الصلاة و السلام‌، آیا آنها خدا را نمی‌شناختند که‌ دامن‌ کعبه‌ را گرفته‌ آنچنان‌ اشک‌ می‌ریزد‌؟ فردی می‌گوید:‌ من‌ یک‌ قدری‌ گوش‌ دادم‌ دیدم‌ افتاد، من‌ خیال‌ کردم‌ امام‌ سجاد از دار دنیا رفت‌، علی‌ ابن‌ ابیطالب‌ هم‌ همینطور. کی‌ اینجور با خدا حرف‌ زدی‌ که‌ خدا جوابت‌ را نداده‌؟ رابطه‌ ما با خدا چقدر است‌؟ هر مقدار رابطه‌مان‌ با خدا باشد، انسانیتمان‌ و کمالاتمان‌ بیشتر است‌، خدا دعوتمان‌ کرده‌.

ما حضرت‌ ابو الفضل‌ العباس‌ را که‌ اینقدر احترامش‌ می‌کنیم‌ بخاطر این‌ است‌ که‌ عبد صالح است‌، «السلام‌ علی‌ عبد الله‌ الصالح»‌ در بعضی‌ از زیارتها هست‌ سلام‌ بر بنده‌ صالح‌ خدا، بنده‌ صالح‌، آنچه‌ که‌ ما از ابوالفضل‌ علیه‌ الصلاة و السلام‌ می دانیم‌ این‌ است‌ که‌ شمشیر به‌ کمرش‌ بسته‌، شریعه‌ را فتح‌ کرده‌، آب‌ آورده‌، همه‌اش‌ اهل‌ خوردن‌ و خوابیدن‌ و این‌ کارها هستیم،‌ خب‌ برای‌ ما هم‌ از اینها گفته‌اند.

یک‌ کسی‌ سؤال‌ کرده‌ بود از حضرت فاطمه سلام الله علیها که‌ آیا مثلا فرض‌ کنید فلان‌ مرجع‌ تقلید بالاتر است یا حضرت اباالفضل؟ فاطمه‌ زهرا فرموده‌ بود که‌ این‌ پسرم‌ ابوالفضل‌ یک‌ مدتی‌ در دامن‌ امیرالمؤمنین‌ تربیت‌ شده‌، یک‌ مدتی‌ در دامن‌ امام‌ مجتبی‌ تربیت‌ شده‌، یک‌ مدتی‌ در دامن‌ سیدالشهداء تربیت‌ شده‌، این‌ مجتهد نیست‌؟ آیت‌ الله العظمی‌ نیست‌؟ مقدس‌ نیست‌؟ آن مرجع چند تا روایت‌ نگاه‌ کرده‌ آن‌هم‌ روایات‌ با واسطه‌ و مشکوک‌، او مجتهد شده‌، حالا مقام‌ کدام‌ یکی‌ بالاتر است‌؟! مقام‌ مقدس‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ آن قدر بالاتر است‌ که‌ من‌ یک‌ مقایسه‌ جزئی‌ با حضرت‌ آدم‌ خلیفة‌ الله،‌ مسجود ملائکه‌، عرض‌ میکنم‌؛ حضرت‌ ابوالفضل‌ وقتی‌ وارد شریعه‌ شد، اگر در تاریخ‌ دقت‌ کنید می‌بینید که‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ علیه‌ الصلاة و السلام‌ و جان‌ همه‌مان‌ به‌ قربانش‌، از همه‌ تشنه‌تر بود، حتی‌ از سید الشهداء.(قطع‌ نوار)

شبهای‌ تاسوعا در دنیا هر جا شیعه‌ باشد‌ متوسل‌ به‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ می‌شود‌، شاید علتش‌ این‌ باشد‌ که‌ فردا که‌ روز تاسوعا است‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ چند قلم‌ کارهای‌ خیلی‌ عجیب‌ کرد. خدا لعنت‌ کند‌ شمر ابن‌ ذی‌ الجوشن‌ را، این‌ مرد خبیثی‌ که‌ در خباثت‌ در زمان‌ خودش‌ بی‌ نظیر بود، این‌ آمد به‌ کربلا مثل‌ فردا صبحی‌، فشار آورد روی‌ ابن‌ زیاد که‌ یا باید کار حسین‌ را یکطرفه‌ بکنیم‌ یا تو از این‌ مقامت‌ بیا پائین‌ من‌ بنشینم‌ جای‌ تو، عمر سعد گفت‌ که‌ نه،‌ من‌ خودم‌ هستم‌، آخر‌ با آرزوهایی‌ عمر سعد آمده‌ بود در کربلا.

یک روزی امیرالمومنین در مسجد کوفه فرموده بود: «سلونی قبل‌ ان‌ تفقدونی‌» از من‌ بپرسید قبل‌ از اینکه‌ مرا نبینید، سعد وقاص‌ بلند شد گفت‌ که‌ سر و صورت‌ من‌ چند تا دانه‌ مو دارد‌؟ حضرت‌ امیر فرمود: من‌ اگر بخواهم‌ بگویم‌ می‌توانم‌ ولی‌ تو باورت‌ نمی‌آید، ولی‌ یک‌ چیزی‌ می‌گویم‌ که‌ باور کنی‌، تو یک‌ فرزندی‌ در خانه‌ داری‌ که‌ همین‌ عمر سعد است‌، او فرزند من‌ حسین‌ ابن‌ علی‌ را خواهد کشت‌، این‌ مطلب‌ در مسجد کوفه‌ طنین‌ انداخت‌، دوست‌ و دشمن‌ فهمیدند که‌ حضرت‌ علی‌ یک‌ چنین‌ حرفی‌ زده‌، گذشت‌، عمر سعد وقتی‌ به او پیشنهاد شد که‌ باید بروی‌ کربلا آمد با مشاورینش‌ و دوستانش‌ صحبت‌ کرد، دوستانش‌ و مشاورینش‌ طبعا از دو تیره‌ خارج‌ نبودند، یک‌ دسته‌ دوستان‌ اهل‌ بیت‌ بودند که‌ به او‌ گفتند نرو کربلا، یک‌ دسته‌ هم‌ دشمنان‌ خاندان‌ عصمت‌ بودند یادشان‌ بود که‌ اگر عمر سعد برود‌ به‌ کربلا، کلام‌ علی‌ ابن‌ ابیطالب‌ صحت‌ پیدا می کند‌، آنها هم‌ گفتند نرو! اما تا سحر نشست‌ فکر کرد، گفت‌ «أاترک ملک الری؟ و الری منیتی» آیا من‌ ترک‌ کنم‌ حکومت‌ ملک‌ ری‌ را؟ این‌ از آروزهای‌ من‌ بوده‌، من‌ می‌روم‌ کربلا، امام‌ حسین‌ را می‌کشم،‌ اگر قیامتی‌ بود که‌ توبه‌ می‌کنم‌، قیامت‌ نبود که‌ دنیایم‌ درست‌ شده‌، با این‌ نیت‌ آمد، لذا شمر را اجازه‌ نداد، گفت‌ خودم هستم،‌ شمر آمد پشت‌ خیمه‌های‌ سید الشهداء گفت‌: «این‌ بنوا اختی‌» فرزندان‌ خواهر من‌ کجا هستند؟ چهار تا پسر دارد ‌ام‌ البنین‌ از علی‌ ابن‌ ابیطالب،‌ اینها در رکاب‌ سید الشهداء هستند، بزرگترینشان‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ است، عثمان است‌، جعفر است و این‌ چهار فرزند از حضرت‌ ام‌ البنین‌ در لشگر حضرت‌ سید الشهداء هستند، اینها را صدا زد، حضرت‌ ابوالفضل‌ در خدمت‌ سیدالشهداء نشسته‌ سرش‌ پایین‌ افتاد، انسان‌ خیلی‌ خجالت‌ می‌کشد‌ یک‌ آدم‌ فاسق‌ و فاجر وقتی‌ انسان‌ توی‌ بزرگان‌ نشسته‌ او بیاید بگوید‌ که‌ من‌ با فلانی‌ قوم‌ و خویشم‌! مثلا فرض‌ کنید انسان ‌توی‌ یک‌ عده‌ علما نشسته‌ ، آبرویی‌ دارد‌ و یک‌ مست‌ لایعقلی‌ بیاید بیاید بگوید‌ «این‌ بنوا اخت‌؟» ابوالفضل‌ زیر آب‌ عرق‌، سرش‌ را پایین‌ می‌اندازد‌، جواب‌ نداد، حضرت‌ سیدالشهداء صلوات‌ الله‌ علیه‌ فرمود که‌ جوابش‌ را بده‌، «ولو کان‌ فاسقا»، درست است‌ این‌ مرد، مرد کثیف‌ و فاسقی‌ است‌ ولی‌ جوابش‌ را بده‌، حضرت‌ ابوالفضل‌ با برادرهایش‌ آمدند بیرون،‌ در مقابل‌ شمر ایستادند، شمر گفت‌ که‌ من‌ برای‌ شما امان‌ نامه‌ آوردم‌، شما دست‌ از حسین‌ ابن علی بکشید شما می‌توانید بروید، ما با حسین‌ ابن‌ علی‌ جنگ‌ می‌کنیم‌، حضرت‌ ابوالفضل‌ فرمود: خدا لعنت‌ کند‌ آن‌ کسی‌ که‌ این‌ امان‌ نامه‌ را نوشته‌ و آن‌ کسی‌ که‌ آورده‌، نه‌ امان‌ نامه‌ را، همه‌ را خدا لعنت‌ کند،‌ من‌ دست‌ از برادرم‌ بکشم‌ بیایم‌ بخاطر دو روز دنیا، آن‌ هم‌ در امان‌ ابن‌ زیاد باشم‌؟ برگشت‌ در میان‌ خیمه، شمر آمد فشار آورد، مثل‌ فردا عصری‌ فشار آورد که‌ باید همین‌ الان‌ کار سیدالشهداء را یکسره‌ کنیم‌. حضرت‌ سیدالشهداء صلوات‌ الله‌ علیه‌ آمده‌ بیرون‌ خیمه‌، کنار خیمه‌ نشسته،‌ سرش‌ را روی‌ زانویش‌ گذاشته،‌ به‌ صورت‌ ظاهر خوابش‌ برده‌، سی‌ هزار لشگر حمله‌ کردند به‌ طرف‌ خیمه‌ها، حضرت‌ زینب‌ آمد برادرش‌ را صدا زد، برادر اینها دارند‌ به‌ طرف‌ خیمه‌ها حمله‌ می‌کنند، حضرت‌ فرمود: الان‌ جدم‌ پیغمبر اکرم‌ را در خواب‌ می‌دیدم‌، ایشان‌ به‌ من‌ فرمودند که‌ فرزندم‌، حسینم،‌ به‌ همین‌ زودی‌ به‌ ما ملحق‌ خواهی‌ شد. حضرت‌ زینب‌ دستها را عقب‌ برد، زد به‌ صورت‌، اشک‌ ریخت،‌ گریه‌ کرد، حضرت‌ سیدالشهداء او را دلداری‌ دادند، حضرت‌ سیدالشهداء ابوالفضل‌ را صدا زدند، فرمودند: برادر، جانم‌ به‌ قربانت‌ -خیلی‌ عجیب است‌- جانم‌ به‌ قربانت،‌ بیا برو ببین‌ اینها برای‌ چه‌ حمله‌ می‌کنند، حرف‌ حسابشان‌ چیست‌؟ حضرت‌ ابوالفضل‌ آمد با چند نفر از اصحاب‌، حبیب‌ ابن‌ مظاهر است‌، مسلم‌ ابن‌ عوسجه‌ است‌، ده‌ نفر از اصحاب‌ حرکت‌ کردند آمدند در مقابل‌ لشگر ایستادند، ابوالفضل‌ صدا زد چه‌ خبر است‌؟ آنها در جواب‌ گفتند همین‌ الان‌ از طرف‌ امیر -ابن‌ زیاد- دستور آمده‌ که‌ کار حسین‌ را یکسره‌ کنید، یا تسلیم‌ در مقابل‌ یزید بن‌ معاویه‌ بشود‌ یا این‌ که‌ باید با او جنگ‌ بکنید. گفت‌ همین‌ جا بایستید. این‌ چند نفر را گذاشت‌ جلوی‌ لشگر، جلوی‌ لشگر را نگه‌ داشت‌، من‌ بروم‌ با برادرم‌ صحبت‌ کنم‌ ببینم‌ ایشان‌ چه‌ می‌فرماید. حضرت‌ ابوالفضل‌ آمد خدمت‌ سیدالشهداء، حضرت‌ سیدالشهداء فرمودند که‌ برادر، به‌ اینها بگو که‌ من‌ یک‌ شب‌ -الان‌ عصر است‌، بی‌ موقع است به‌ تعبیر ما- امشب‌ به‌ من‌ مهلت‌ بدهند،‌ من‌ می‌خواهم‌ عبادت‌ کنم‌، با خدا راز و نیاز کنم،‌ من‌ قرآن‌ خواندن‌ را دوست‌ دارم‌، من‌ نماز شب‌ را دوست‌ دارم‌، من‌ ارتباط‌ با خدا را دوست‌ دارم‌، یک‌ شب‌ دیگر‌ به‌ من‌ مهلت‌ بدهند‌، فردا صبح‌ مانعی‌ ندارد‌، جنگ‌ می‌کنیم‌. حضرت‌ ابوالفضل‌ پیام‌ را آورد. اینها نمی‌خواستند، حتی‌ عمر سعد نمی‌خواست‌ مهلت‌ بدهد‌، یک‌ شخصی‌ از اصحاب‌ عمر سعد گفت‌ که‌ به‌ خدا قسم‌ اگر رومی‌ها -خارج‌ از دینها- آنها از ما تقاضا می‌کردند یک‌ شب‌ به آنها‌ مهلت‌ بدهیم‌ می‌دادیم‌، حالا فرزند پسر پیغمبر از شما مهلت‌ می‌خواهد شما مهلتش‌ نمی‌دهید؟ مهلت‌ دادند. این‌ دو تا کار که‌ حضرت‌ ابوالفضل‌‌ در روز تاسوعا انجام‌ داد. شاید به‌ همین‌ جهت‌ است‌ که‌ شب‌ تاسوعا و روز تاسوعا روضه‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ را می‌خوانند. حالا این‌ موقعیت‌ ما هم‌ استفاده‌ کنیم‌. معروف است ابوالفضل‌ العباس‌ در میان‌ مردم‌ عرب‌ به‌ باب‌ الحوائج‌، باب‌ الحوائج‌، خیلی‌ از علما که‌ در نجف‌ بودند می‌گفتند ما مکرر حوائجمان‌ را روی‌ حساب‌ این‌ که‌ خب‌ حسین‌ بن‌ علی‌ است‌ و باید اول‌ انسان‌ به‌ امام‌ مراجعه‌ کند‌ و گفت‌ که‌ چون‌ که صد آمد نود هم‌ پیش‌ ماست‌، ما می‌رفتیم‌ حوائجمان‌ را از سیدالشهداء میخواستیم‌، داده‌ نمی‌شد، اما تا وارد بر حضرت‌ ابوالفضل‌ می‌شدیم‌ حاجتمان‌ داده‌ می‌شد. باب‌ الحوائج‌، باب‌ الحسین‌، صندوقدار سیدالشهداست‌. و لذا بعد از زیارت‌ حضرت‌ سیدالشهداء و حضرت‌ ابوالفضل‌ می‌گویند‌ بروید بالا سر حضرت‌ ابوالفضل‌ بنشینید آنجا دعا کنید «اللهم‌ لا تدع لی‌ ذنبا‌ الا غفرته‌ و لا هما‌ الا فرجته‌» این‌ دعایی‌ است‌ که‌ بالای‌ سر حضرت‌ ابوالفضل‌ انسان‌ میخواند‌ بعد از نماز و زیارت‌، خدایا نگذار برای‌ من‌ گناهی‌ را مگر این‌ که‌ بخشیده‌ باشی‌، هم‌ و غمی‌ را برای‌ من‌ باقی‌ نگذار مگر این‌ که‌ برطرفش‌ کرده‌ باشی‌، آنجا می‌نشیند‌ این‌ دعا را می‌خواند‌ و این‌ باب‌ الحوائج‌ هم‌ جواب‌ می‌دهد‌. حالا من‌ مسائلی‌، مطالبی‌ دارم‌ و علاقه‌ حضرت‌ بقیة الله‌ به‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ عجیب است‌. مکرر اتفاق‌ افتاده‌ در مجلسی‌ که‌ ذکر مصیبت‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ بوده‌ حضرت‌ ولی‌ عصر صلوات‌ الله‌ علیه‌ تشریف‌ آوردند. آن‌ آقای‌ مرحوم‌، همین‌ دو سال‌ قبل‌ فوت‌ کرد، مرحوم‌ حاج‌ محمد علی‌ فشندی‌ من‌ در کتاب‌ ملاقات‌ نوشته ام‌، ایشان‌ در شب‌ هفتم‌ ذی‌ حجه‌ در عرفات‌ خدمت‌ آقا ولی‌ عصر رسید، حضرت‌ می‌فرماید: در روز عرفه‌ بخاطر این‌ که‌ روضه‌ عمویم‌ ابوالفضل‌ خوانده‌ می‌شود‌ من‌ می‌آیم‌ به‌ خیمه‌ شما، و حضرت‌ تشریف‌ می‌آورد‌، و لذا امشب‌ ان شاءالله‌ قدر بدانید، من‌ امشب‌ خیلی‌ امیدوارم‌ که‌ در این‌ مجلسمان‌ هم‌ حوائجمان‌ برآورده‌ بشود‌ و هم‌ ان شاءالله‌ حضرت‌ بقیة الله‌ اظهار لطف‌ کنند و نظر لطفی‌ به‌ این‌ مجلس‌ داشته‌ باشند، لذا دوست‌ دارم‌ بقیه‌ عرایضم‌ را در خصوص‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ در اطاقی‌ که‌ چراغهایش‌ خاموش‌ شده‌ و تاریک است‌ و حال‌ عزای‌ بهتری‌ ان شاءالله‌ به‌ خودمان‌ گرفته‌ باشیم‌ عرض‌ کنم‌.

همانطوری‌ که‌ عرض‌ کردم‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ العباس‌ تشنه‌ترین‌ افراد در کربلا است‌، از همه‌ عطشان‌تر، عطشش‌ بیشتر، برای‌ پاسداری‌ روز عاشورا ابوالفضل‌ هم‌ علمدار است‌، هم‌ پاسدار خیمه‌های‌ سیدالشهداست،‌ هم‌ سقا است‌، هم‌ محافظ‌ حضرت‌ سیدالشهداست‌، دارد‌ دور خیمه‌ها می‌گردد‌، یک‌ وقت‌ صدای‌ همهمه‌ اسبان‌ در خیمه‌ای‌ که‌ در آن‌ خیمه‌ مشکهای‌ آب‌ را می‌گذاشتند توجه‌ ابوالفضل‌ را جلب‌ کرد. خیلی‌ عجیب است‌ این‌ منظره‌ را در نظر بگیرید. برای‌ یک‌ مسئولی‌ که‌ مسئولیت‌ عطش‌ اطفال‌ را دارد‌ چه‌ می‌گذرد‌. دامن‌ خیمه‌ را بالا زد، می‌دانید چه‌ منظره‌ای‌ دید، همه‌تان‌ شنیدید، یک‌ منظره‌ عجیبی‌ را دید که‌ ابوالفضل‌ با همه‌ شجاعتش‌، با همه‌ قدرت‌ و اراده‌اش‌ آمد خدمت‌ برادر گفت‌ دیگر‌ از دنیا سیر شدم‌، دامن‌ خیمه‌ را بالا زد دید این‌ بچه‌های‌ کوچک‌، این‌ کودکان‌ معصوم‌، دامن‌های‌ عربی‌ را بالا زدند، این‌ زمین‌ که‌ مرطوب‌ بوده‌ از چند روز قبل‌ که‌ در اینجا مشک‌های‌ آب‌ گذاشته‌ می‌شده‌ زمین‌ رطوبت‌ دارد‌، شکمها را می‌گذارند روی‌ زمین‌ و از سردی‌ زمین‌ استفاده‌ می‌کنند، این‌ منظره‌ بود که‌ ابوالفضل‌ را ایسا عن‌ الحیاة، از حیات مایوس‌ کرد. آمد خدمت‌ برادر، برادرم‌ من‌ دیگر طاقت‌ ندارم‌ توی این‌ دنیا زندگی‌ کنم‌، من‌ نمی‌خواهم‌ توی این‌ دنیا زندگی‌ کنم‌، حضرت‌ سیدالشهداء یک‌ جمله‌ای‌ فرمود که‌ به‌ تعبیر ما نمک‌ بر زخم‌ قلب‌ ابوالفضل‌ پاشید، صدا زد برادر! صدای‌ العطش‌ اطفال‌ را نمی‌شنوی‌؟ ابوالفضل‌ علیه‌ السلام‌ مشک‌ را روی‌ دوش‌ انداخت‌، آمد به‌ طرف‌ شریعه‌ فرات‌، چهار هزار لشگر اطراف‌ شریعه‌ را گرفته‌اند، آنچنان‌ غضبناک‌ بود که‌ تمام‌ این‌ لشگر را کنار زد، وارد شریعه‌ شد، تمام‌ همت‌ ابوالفضل‌ این‌ است‌ که‌ این‌ مشک‌ را به‌ لبهای‌ تشنه‌ اطفال‌ سیدالشهداء برساند‌، مشک‌ را پر از آب‌ کرد، مشک‌ را به‌ دوش‌ انداخت‌، سوار اسب‌ شد، تصمیم‌ دارد از راه‌ خلوتی‌ به‌ طرف‌ خیمه‌ها برود که‌ مزاحم‌ مشک‌ آب‌ او نشوند. ابوالفضل‌ علیه‌ السلام‌ آرام‌ آرام‌ از یک‌ کناری‌ دارد‌ حرکت می‌کند‌. یکی‌ از اشقیاء -خدا لعنتش‌ کند-‌ در یک‌ گوشه‌ای‌ کمین‌ کرد، با شمشیر آنچنان‌ به‌ دست‌ راست‌ ابوالفضل‌ زد که‌ دست‌ راست‌ ابوالفضل‌ به‌ زمین‌ افتاد، فورا مشک‌ را به‌ چپ‌ انداخت‌، صدا زد «والله‌ ان قطعتموا یمینی‌ انی‌ احامی‌ ابدا عن دینی»‌ اگر دست‌ راست‌ من‌ را قطع‌ کردید من‌ از دینم‌ از روشم‌ حمایت‌ می‌کنم‌. ولی‌ چیزی‌ نگذشت‌ ظالمی با شمشیر به‌ دست‌ چپ‌ ابوالفضل‌ زد، دست‌ چپ‌ ابوالفضل‌ هم‌ به‌ روی‌ زمین‌ افتاد، لشگر دارند نگاه‌ می‌کنند، اطفال‌ سیدالشهداء دارند‌ نگاه‌ می‌کنند. دیدند ابوالفضل‌ بند مشک‌ را به‌ دندان‌ گرفت‌، گفت‌ خدایا! کمک‌ کن‌ من‌ این‌ آب‌ را به‌ خیمه‌ها برسانم‌. اما یک‌ وقت‌ دیدند ابوالفضل‌ از زندگی‌ دنیا دیگر‌ مأیوس‌ شد، تیر آمد به‌ مشک‌ خورد، آبها به‌ روی‌ زمین‌ ریخت‌، «آیسا‌ عن‌ الحیاة‌ عازما‌ علی‌ الموت‌»، ابوالفضل‌ دیگر‌ عازم‌ مرگ‌ شد. در همین‌ حین ملعونی آمد چنان‌ عمود آهنین‌ به‌ فرق‌ نازنین‌ ابوالفضل‌ زد، ابوالفضل‌ کنار نهر آب‌ به‌ زمین‌ افتاد. راوی‌ می‌گوید‌ سید الشهداء وقتی‌ صدای‌ ابوالفضل‌ را شنید که‌ صدا زد برادر! برادرت‌ را دریاب‌! حسین‌ بن‌ علی‌ دارد‌ به‌ طرف‌ ابوالفضل‌ می‌رود‌ ولی‌ یکی‌ دو دفعه‌ از اسب‌ پیاده‌ شد، چیزی را بوسید، من‌ نگاه‌ کردم‌ دیدم‌ دستهای‌ ابوالفضل‌ را از روی‌ زمین‌ برمی داشت… آمد بالین‌ برادر نشست‌، سر برادر را به‌ دامن‌ گرفت‌، ابوالفضل‌ چشمهایش‌ را باز کرد، برادر! من‌ را به‌ خیمه‌ نبر، من‌ را همین‌ جا بگذار، من‌ از روی‌ فرزندانت‌ خجالت‌ می‌کشم‌.

خدایا به‌ آبروی‌ ابوالفضل‌ العباس‌ امشب‌ فرج‌ امام‌ زمان‌ ما را برسان‌ (الهی‌ آمین‌) این‌ آقای‌ عزیزمان‌ را از ما راضی‌ بفرما (الهی‌ آمین‌).

چهار امامی‌ که‌ تو را دیدند، اسمشان در این‌ مجلس‌ برده‌ شده‌، مجلس‌ معطر شد به‌ نام‌ مقدس‌ ابوالفضل‌ علیه‌ السلام،‌ لذا دوست‌ دارم‌ دوستان‌ امام‌ زمان‌ علیه‌ الصلاة و السلام‌ یک‌ توجه‌ بیشتری‌ داشته‌ باشند، اگر بدن‌ مقدس‌ آقا ولی‌ عصر در مجلس‌ نباشد که‌ ما آن را هم‌ یقین‌ نداریم‌ ولی‌ احاطه‌ علمی‌ آن‌ حضرت‌ هست‌، هر مسلمانی‌ باید معتقد باشد که‌ احاطه‌ علمی‌ حجت‌ بن‌ الحسن‌ در مجلس‌ خواهد بود والا معنا ندارد ما سلام‌ خدمتش‌ عرض‌ کنیم‌، عرض‌ ادب‌ کنیم‌، پس‌ بیاییم‌ به‌ امید این‌ که‌ در مجلسمان‌ امام‌ زمانمان‌ تشریف‌ داشته‌ باشند و تشریف‌ دارد یک‌ سلامی‌ عرض‌ کنیم‌. یکی‌ از طلبه‌ها می‌گفت‌: من‌ در اطاق‌ مدرسه‌ یک‌ جای‌ تمیزی‌ درست‌ کرده‌ بودم،‌ می‌گفتم‌ اگر آقا تشریف‌ آوردند بیایند‌ اینجا بنشینند، می‌رفتم‌ از حجره‌ بیرون‌، وقتی‌ وارد می‌شدم‌ با خودم‌ می‌گفتم‌ حتما الان‌ آقا اینجا نشسته‌اند منتظرند، می‌آمدم‌ می‌دیدم‌ آقا تشریف‌ ندارند، می‌گفت‌: یک‌ مرتبه‌ در این‌ مدت‌ وقتی‌ وارد این‌ اطاق‌ شدم‌ دیدم‌ یک‌ بوی‌ عطری‌ درآن‌ محل‌ بلند است‌، یک‌ اظهار لطفی‌ به‌ آن‌ محل‌ شده‌ که‌ همیشه‌ آن‌ محل‌ را من‌ می‌بوسیدم‌، می‌بوییدم‌… با همین‌ آرزوها ما زنده‌ایم‌ آقایان‌، ما با همین‌ چیزها، تخیل‌ می‌خواهید اسمش‌ را بگذارید، حقیقت‌ می‌خواهید اسمش‌ را بگذارید، واقعیت‌ اسمش‌ را می‌خواهید بگذارید، و حال‌ این‌ که‌ تمام‌ چیزهایی‌ که‌ در عالم‌ هست‌ همه‌ تخیل‌ است‌ جز حجت‌ بن‌ الحسن‌، جز خدا، جز دین‌، ما چشم‌ مادی‌ بین‌ داریم‌، چشم‌ حقیقت‌ بین‌ اگر داشته‌ باشیم‌ الان‌ باز کنیم‌ امام‌ زمان‌ را در مقابل‌ خودمان‌ می‌بینیم‌، اگر چشم‌ واقع‌ بین‌ داشته‌ باشیم‌ الان‌ کربلا را، اصحاب‌ سیدالشهداء را در مقابل‌ خودمان‌ می‌بینیم‌.

یا بقیة‌ الله،‌ یا صاحب‌ الزمان‌، این‌ جمع‌ که‌ در اینجا جمع‌ شده‌اند قدر مسلم‌ و وجه‌ مسلم‌ همه‌شان‌ این‌ است‌ که‌ همه‌ تو را دوست‌ دارند، اگر یک‌ شب‌ اینها در خواب‌، شما را ببینند سالها در نشاطند، همه‌ جا نقل‌ می‌کنند ما یک‌ شب‌ امام‌ زمانمان‌ را به‌ خواب‌ دیدیم، ما امشب‌ شفیعمان‌ فرق‌ شکافته‌ ابوالفضل‌ العباس است‌، دستهای‌ قلم‌ شده‌ ابوالفضل‌ العباس‌ است، شب‌ تاسوعاست‌، شما به‌ حاج‌ محمد علی‌ فشندی‌ فرمودید چون‌ روضه‌ ابوالفضل‌ خوانده‌ می‌شود‌ در خیمه‌ شما روز عاشورا می‌آیم‌، او هم‌ آمد دید شما ایستادید پشت‌ خیمه‌ و برای‌ مصائب‌ عمویتان‌ اشک‌ می‌ریزید و گریه‌ می‌کنید، ما هم‌ به‌ زبان‌ خودمان‌، زبان‌ الکنمان‌ امشب‌ هر چه‌ بلد بودیم‌، هر چه‌ که‌ در مقاتل‌ نوشته‌ بودند و دیده‌ بودیم‌ در مصائب‌ ابوالفضل‌ علیه‌ الصلاة‌ و السلام‌ خواندیم‌. شما آقایان‌ آیا دوست‌ دارید امام‌ زمان‌ این‌ مجلس‌ تشریف‌ بیاورند؟ اگر دوست‌ دارید همه‌تان‌ با صمیم‌ قلب‌، با توجه‌ کامل‌، با توجه‌ زیاد همه‌ صدا بزنید یا بقیة‌ الله‌، یا بقیة الله‌…

۴ شعبان ۱۳۹۸ قمری – ۱۹ تیر ۱۳۵۷ شمسی – فضائل‌ امام‌ سجاد علیه السلام

اعوذ بالله‌ من‌ الشیطان‌ الرجیم‌

بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحیم‌

الحمد لله‌ رب‌ العالمین‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علی‌ اشرف‌ الانبیاء و المرسلین‌. سیدنا و نبینا ابو القاسم‌ محمد (اللهم‌ صل‌ علی‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علی‌ آله‌ الطیبین‌ الطاهرین‌ المعصومین‌.

عرض تبریک

 ایام‌ ایام‌ جشن‌ و سرور خاندان‌ عصمت‌ یعنی‌ میلاد حسین‌ بن‌ علی‌، و تولد حضرت‌ ابوالفضل‌ العباس‌ و سالروز میلاد مسعود حضرت‌ سجاد. قبل‌ از هر چیز تبریکات‌ صمیمانه‌ای‌ که‌ دوستان‌ و برادران‌ کانون‌ بحث‌ و انتقاد به‌ تمام‌ حضار مجلس‌ تقدیم‌ داشته‌اند، عرض‌ میکنم‌.

هدف از مراسمات عید و عزا چه باید باشد

 و سپس‌ چند دقیقه‌ای‌ به‌ اندازة‌ فرصتم‌ دربارة‌ این‌ جمله‌ سخنی‌ عرض‌ میکنم‌. از دوستان‌ تقاضا دارم‌ دربارة‌ این‌ جمله‌ که‌ هدف‌ از اینکه‌ مثلا یک‌ روز میلاد است‌ یک‌ روز بعنوان‌ عزا اعلام‌ می شود، عیدی‌ است‌ و گاهی‌ عزایی‌، باید یک‌ فرد مسلمان‌ از این‌ عید و عزا، از جشن‌ و سرور و حزن‌ و اندوه‌ چه‌ برداشتی‌ داشته‌ باشد؟ دقت‌ کنند و دربارة‌ این‌ مطلب‌ یک‌ مقدار فکر کنند و منهم‌ در ضمن‌ عرایضم‌ اشاره‌ای‌ به‌ این‌ مسئله‌ خواهم‌ کرد. برنامة‌ یک‌ فرد مسلمان‌ از این‌ اعیادی‌ که‌ در دورة‌ سال‌ اعیاد مذهبی‌ که‌ پیش‌ می‌آید چه‌ بعنوان‌ عید مبعث‌ باشد یا بعنوان‌ عید غدیر و یا بعنوان‌ میلاد یک‌ امام‌ و یا یک‌ معصوم‌ و یا بعنوان‌ یک‌ مسئلة‌ بسیار مهمی‌ که‌ در عید، در یک‌ روزی‌ بوجود آمده‌ حالا بصورت‌ عزا باشد یا بصورت‌ یک‌ امر مهمی‌ که‌ جنبة‌ جشن‌ داشته‌ باشد. ما باید چه‌ برنامه‌ای‌ داشته‌ باشیم‌ و چه‌ بکنیم‌؟

 طبعا شما دیده‌اید در روزهای‌ عید یک‌ مشت‌ چراغ‌ به‌ در و دیوار مجالس‌ مذهبی‌ می‌کشند، یک‌ مقدار شیرینی‌ و مثلا شربت‌ و بستنی‌ و امثال‌ اینها به‌ خلق‌ الله‌ می‌دهند و از این‌ راه‌ اظهار سرورشون‌ را می‌کنند. با اینکه‌ در مجالس‌ عزا، در مجالس‌ عزا می‌بینیم‌ در و دیوار را سیاه‌ زده‌اند، پرچمهای‌ عزا و سیاه‌ برداشتند و هر نوع‌ سلیقه‌ای‌ در مسئلة‌ عزا مثلا برای‌ یک‌ عده‌ از افراد ممکن‌ است‌، اظهار میکنند. آیا دربارة‌ اینکه‌ دین‌ در این‌ خصوص‌ چه‌ برنامه‌ای‌ داده‌ است‌ و چه‌ می گوید، هیچکس‌ فکر کرده‌؟ جشنهای‌ مذهبی‌ چه‌ برداشتی‌ باید مردم‌ مسلمان‌ داشته‌ باشند و در عزاها چه‌ بکنند و چه‌ برداشتی‌ داشته‌ باشند و چه‌ عملی‌ باید انجام‌ بدهند، اکثرا به‌ فکر نیستند. گذشتگان‌ این‌ کار را کردند ماهم‌ می‌کنیم‌. ولی‌ من‌ فکر میکنم‌ این‌ روایتی‌ که‌ شیعیان‌ ما از زیادی‌ خاک‌ ما خلق‌ شده‌اند و خوشحالند به‌ خوشحالی‌ ما و محزونند به‌ حزن‌ ما؛ و در نتیجه‌ شب‌ میلاد باید جشن‌ و سروری‌ داشته‌ باشند و شب‌ شهادت‌ باید حزن‌ و اندوهی‌ داشته‌ باشند، بیشتر از اینها یعنی‌ بیشتر از سیاهی‌ و بیشتر از فرض‌ کنید یک‌ خوردن‌ شیرینی‌ و امثال‌ اینها باید برداشت‌ داشته‌ باشند. باید ببینیم‌ هدف‌ از این‌ توجه‌ مردم‌ به‌ اینکه‌ امشب‌ شب‌ میلاد امام‌ سجاد است‌ چرا برای‌ میلادهای‌ دیگر، تولدهای‌ دیگر و دیگران‌ چرا ما جشن‌ نگیریم‌؟ فقط‌ برای‌ امام‌ سجاد علیه‌ الصلاة‌ و السلام‌ و یازده‌ امام‌ دیگر و یا معصومین‌ بطور کلی‌ جشن‌ بگیریم‌؟ من‌ فکر میکنم‌ شاید اینطور فکر می کنم‌، دوستان‌ هم‌ هر طوری‌ که‌ فکر می‌کنند بعد برای‌ ما بنویسند و در مجلس‌ صبح‌ هم‌ من‌ یک‌ مسئله‌ای‌ را بیان‌ کردم‌. بعضی‌ آمدند توضیح‌ خواستند و ممکن‌ است‌ در جلسة‌ صبح‌ هم‌ باز عنوان‌ بشود و در شور افکار عمومی‌ قرار بگیرد که‌ آیا منظور از این‌ میلاد، از این‌ اعلام‌ جشن‌، فردا مثلا چند روز دیگر میلاد مسعود حضرت‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفداست‌. شاید اگر مجاز باشند مردم‌ از نظر وجدان‌ و از نظر باصطلاح‌ مثلا یک‌ عده‌ از نظر اقتصاد اگر مجاز باشند، شاید بنا بشود تمام‌ شهر مشهد زیر چراغ‌ برود. اگر امسال‌ با این‌ کمبود برق‌ و با این‌ نابسامانی‌ بتوانند مردم‌ جشن‌ بگیرند. باید یک‌ برداشتی‌ داشت‌. اینهمه‌ خرج‌، اینهمه‌ مخارج‌ که‌ می شود برای‌ چیست‌؟

در مراسمات اهل بیت باید متوجه عظمت مقام امام علیه السلام و سبب آن  باشیم

 من‌ اینطور فکر می کنم‌. عزای‌ حسین‌ بن‌ علی‌ در عاشورا، یا عزای‌ علی‌ ابن‌ ابیطالب‌ علیه‌ الصلاة‌ و علیه‌ السلام‌ در ماه‌ رمضان‌، یا شهادت‌ هر یک‌ از ائمه‌ در ماههای‌ دیگر، اینی‌ که‌ مردم‌ مسلمان‌ یک‌ برنامة‌ ویژه‌ای‌ در آن‌ روز انجام‌ میدهند، این‌ فکر مرا باصطلاح‌ متوجه‌ خود کرده‌ که‌ باید یک‌ برداشت‌ فوق‌ العاده‌ای‌ از این‌ روزها، چه‌ جشنش‌ و چه‌ عزایش‌ باید داشت‌. و آن‌ برداشت‌ باید این‌ باشه‌. که‌ مردم‌ را متوجه‌ آن‌ شخصیت‌ بکنه‌. ببینید اگر روز مثلا هزارمین‌ سال‌ یک‌ فرد دانشمند را، هزارمین‌ سال‌ تولد مثلا یک‌ شاعر را برای‌ مردم‌ اعلام‌ جشن‌ می‌کنند، این‌ بخاطر چیه‌؟ بخاطر این‌ است‌ که‌ مردم‌ متوجه‌ به‌ عظمت‌ مقام‌ علمی‌ او بشوند. ما چرا باید در روز شهادت‌ حسین‌ علیه‌ السلام‌، در روز تولد حسین‌ علیه‌ السلام‌ جشن‌ بگیریم‌، دور هم‌ جمع‌ بشویم‌ و در روز عزا، عزاداری‌ بکنیم‌؟ برای‌ این‌ است‌ که‌ ما قلوبمون‌ متوجه‌ حسین‌ علیه‌ الصلاة‌ و علیه‌ السلام‌ باشد. حسین‌ چه‌ کرده‌؟ چرا باید هر سال‌ متوجه‌ او باشیم‌؟ چرا باید دو ماه‌، محرم‌ و صفر، بخاطر شهادت‌ حسین‌ عزادار باشیم‌؟ چرا باید روز سوم‌ شعبان‌ که‌ همین‌ دو سه‌ روز قبل‌ بود، اینطور ما همه‌ خوشحال‌ و مطیع‌ باشیم‌. چرا باید مثل‌ امروزی‌ که‌ روز میلاد حضرت‌ سجاد بود ما بخاطر تولد آن‌ حضرت‌ جشن‌ بگیریم‌؟ بخاطر این‌ است‌ که‌ ما را متوجه‌ این‌ مقام‌ مقدس‌ کنند. ما را متوجه‌ جهات‌ معنوی‌ این‌ شخصیت‌ بزرگ‌ کنند. حتی‌ اگر می‌بینید یک‌ گنبد طلایی‌ روی‌ قبر مطهر مثلا حسین‌ ابن‌ علی‌ است‌ یا علی‌ ابن‌ موسی‌ الرضا، باز می‌خواهند مردم‌ را متوجه‌ عظمت‌ فکری‌ این‌ شخصیت‌ بزرگ‌ بکنند.

عظمت مقام امام علیه السلام به جهت علم و تقواست

چرا متوجه‌ بشوند؟ بخاطر اینکه‌ مردم‌ بیدار بشوند. عظمت‌ را در تقوی‌ و علم‌ بدانند. بدانند که‌ قدرت‌، بدانند که‌ ثروت‌، بدانند که‌ جهات‌ ظاهری‌ و مادی‌ مایة‌ امتیاز نمی شود. چیزی‌ که‌ مایة‌ امتیاز است‌، علم‌ و تقواست‌. ان‌ اکرمکم‌ عند الله‌ اتقیکم‌. یرفع‌ الله‌ الذین‌ امنوا منکم‌ و الذین‌ اوتوا العلم‌ درجات‌. در سراسر کتاب‌ خدا اگر دقت‌ بشود، خدای‌ تعالی‌ امتیاز را فقط‌ به‌ این‌ دو نفر داده‌. یکی‌ عالم‌ یکی‌ با تقوی‌. و اگر انسان‌ می‌خواهد ارزش‌ وجودی‌ در میان‌ مردم‌ یا در نزد خدا پیدا کند، پاک‌ باشد. عقب‌ علم‌ و دانش‌ برود.

سرور وجشن عاقلانه

 شما اگر امروز جشن‌ گرفته‌اید، امروز شاد بودید، بخاطر امام‌ سجاد؛ ولی‌ اهداف‌ مقدسة‌ امام‌ سجاد را زیر پا گذاشتید، این‌ جشن‌ شما و سرور شما، سرور و جشن‌ عاقلانه‌ نیست‌. اینطور تعبیر کنم‌. عاقلانه‌ نیست‌. اگر شما امروز چراغانی‌ کردید، من‌ یک‌ شبی‌ در یکی‌ از شهرهای‌ ایران‌ بودم‌. دیدم‌ یک‌ نفر در مغازه‌اش‌ را بخاطر میلاد مسعود حضرت‌ ولیعصر باصطلاح‌ چراغانی‌ کرده‌ و خوب‌، یک‌ برنامه‌های‌ خلاف‌ مذهبی‌ هم‌ و عکسهایی‌ که‌ مسلما حجة‌ ابن‌ الحسن‌ راضی‌ نیست‌، بر در و دیوار و برنامه‌هایی‌ هم‌ که‌ برخلاف‌ ذات‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ است‌ دارد. من‌ ایستادم‌. این‌ جشن‌ نیست‌، این‌ سرور نیست‌. بوسیلة‌ جشن‌، بوسیلة‌ سروری‌ که‌ تو باصطلاح‌ نادانی‌ خودت‌ برای‌ خودت‌ و برای‌ دوستانت‌ بوجود آورده‌ای‌، قلب‌ مقدس‌ امام‌ زمان‌ رامحزون‌ کرده‌ای‌. ما باید برنامه‌امون‌ یک‌ طوری‌ باشد که‌ با نیات‌ مقدس‌ امام‌ زمان‌ و ائمة‌ پاکمون‌ سازش‌ داشته‌ باشد.

امتیازات امام سجاد علیه السلام

 امروز میلاد مسعود امام‌ سجاد بود. هیچ‌ فکر کردید امام‌ سجاد چه‌ امتیازی‌ داشت‌؟ چه‌ امتیاز داشت‌ حضرت‌ سجاد علیه‌ الصلاة‌ و السلام‌؟ من‌ فکر میکنم‌ چون‌ در زمان‌ اکثر بنی‌ امیه‌ واقع‌ شده‌ بود. در یک‌ زمان‌ خفقان‌ مردم‌ مسلمان‌ وحشت‌ آنها را در عین‌ اینکه‌ بیدار شده‌ بودند، در عین‌ اینکه‌ کاملا از خوابی‌ که‌ یک‌ مدتی‌ بوسیلة‌ معاویه‌ها بوجود آمده‌ بود، بوسیلة‌ شهادت‌ حسین‌ ابن‌ علی‌ مردم‌ یک‌ دفعه‌ از خواب‌ پریده‌ بودند، در یک‌ چنین‌ موقعیتی‌، ولی‌ خفقان‌ آنچنان‌ مردم‌ را فرا گرفته‌ که‌ نمی‌توانند اظهار محبت‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ بکنند. میدونید امام‌ سجاد چه‌ کرد؟ من‌ در حالات‌ امام‌ سجاد خیلی‌ مطالعه‌ کرده‌ام‌. می‌دونم‌ نقش‌ امام‌ سجاد دربارة‌ خلافت‌ و امامتش‌ چه‌ بود؟ به‌ مناسبت‌ امشب‌ عرض‌ میکنم‌. سه‌ مسئله‌ در تمام‌ زندگی‌ امام‌ سجاد به‌ چشم‌ میخورد که‌ تبلیغات‌ آن‌ حضرت‌ از این‌ سه‌ موضوع‌ در جهان‌ اسلام‌ پخش‌ شده‌. مسئلة‌ اول‌ موضوع‌ دعاهایی‌ است‌ که‌ از امام‌ سجاد باقیمانده‌. موضوع‌ دوم‌، سربازانی‌، به‌ همین‌ عبارت‌ که‌ میگویم‌ شما فکر کنید رویش‌ و بعد خودم‌ توضیح‌ میدهم‌، سربازانی‌ امام‌ سجاد تربیت‌ کرده‌ که‌ ریشة‌ بنی‌ امیه‌ را بعدها قطع‌ کردند. مسئلة‌ سوم‌. مسئلة‌ سوم‌ که‌ امام‌ سجاد علیه‌ الصلاة‌ و السلام‌ در دورانی‌ که‌ هشت‌ سال‌ تقریبا امامتش‌ انجام‌ داد، زنده‌ نگهداشتن‌ شهادت‌ حسین‌ ابن‌ علی‌ علیه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بوده‌. حالا رویش‌ فکر کنید. این‌ سه‌ جمله‌ را خیلی‌ فشرده‌ و مختصر من‌ توضیح‌ میدهم‌.

بیان معارف از راه بیان دعا ها

 شما میدونید بوسیلة‌ دعاها امام‌ سجاد چه‌ نقش‌ عجیبی‌ در عالم‌ شیعه‌ و در عالم‌ اسلام‌ و روشن‌ شدن‌ مردم‌ و توجه‌ به‌ دین‌ مقدس‌ اسلام‌ داشته‌؟ خدا میداند هنوز فراموش‌ نمیکنم‌. بد نیست‌ امشب‌ یادی‌ بکنیم‌ از استادمون‌، استاد بزرگمون‌. در مدینه‌ در مسجد الحرام‌ نشسته‌ بودم‌، در مسجد النبی‌ نشسته‌ بودم‌. یک‌ نفر آمد گفت‌ که‌، به‌ زبان‌ عربی‌، سید حسن‌ ابطحی‌ تو هستی‌؟ گفتم‌ بله‌. گفت‌ که‌ من‌ تعبیر میکنم‌، او گفت‌ شیخ‌ مجتبی‌ قزوینی‌ امسال‌ به‌ مکه‌ مشرف‌ شده‌؟ ولی‌ من‌ تعبیر میکنم‌ آیة‌ الله‌ شیخ‌ مجتبی‌ قزوینی‌ آمده‌ است‌ یا نه‌؟ گفتم‌ نه‌. من‌ برایم‌ دو تا مشکل‌ بود. یکی‌ اینکه‌ ایشان‌ مرا از کجا شناخت‌؟ و دوم‌ آن‌ عالم‌ بزرگ‌ را از کجا می‌شناسد؟ نشاندمش‌. گفتم‌ شما اول‌ بگید من‌ را از کجا شناختید؟ گفت‌ آن‌ ایرانی‌ آنجا نشسته‌. من‌ ازش‌ پرسیدم‌. گفت‌ ایشان‌ روحانی‌ است‌، معممه‌، اون‌ شاید بشناسه‌ من‌ نمی‌شناسم‌. گفتم‌ خوب‌ این‌ خیلی‌ ساده‌. ایشان‌ را از کجا می‌شناسید؟ گفت‌ سال‌ گذشته‌، من‌ استاد دانشگاه‌ اینجا هستم‌، سال‌ گذشته‌ اینجا نشسته‌ بودم‌ دیدم‌ این‌ عالم‌ بزرگ‌ نشسته‌ و دارد یک‌ دعایی‌ می‌خواند. یک‌ کتاب‌ دعا باز کرده‌ داره‌ میخواند. من‌ یک‌ نگاه‌ کردم‌، خیلی‌ خوشم‌ آمد از این‌ کتاب‌. گفتم‌ آقا میشه‌ این‌ کتاب‌ را من‌ ببینم‌؟ ایشان‌ فرمودند که‌ علاوة‌ بر اینکه‌ میشه‌، من‌ این‌ کتاب‌ را اهدا میکنم‌ به‌ تو. و من‌ همان‌ سال‌ در ظرف‌ چند ماهی‌ تمام‌ این‌ کتاب‌ را با دقت‌ خوندم‌ و متوجه‌ شدم‌ بعد از پیغمبر اکرم‌، او میگفت‌، بعد از پیغمبر اکرم‌ دانشمندی‌ که‌ مستقیم‌ با خدا صحبت‌ کند مثل‌ امام‌ سجاد وجود نداشته‌.

 همین‌ سال‌ گذشته‌ من‌ خودم‌ دیدم‌ در یک‌ مجمع‌ علمی‌ که‌ جمع‌ زیادی‌ از علمای‌ اهل‌ سنت‌ در مکة‌ معظمه‌ بودند، یک‌ مجلسی‌ ترتیب‌ داده‌ شده‌ بود که‌ به‌ یک‌ مناسبتی‌ مجلس‌ باصطلاح‌ عرفانی‌ بود و من‌ در آنجا بودم‌، من‌ حرف‌ هم‌ نزنم‌. همین‌ امام‌ سجادی‌ که‌ شما در قبرستان‌ بقیع‌ شاید توجه‌ بهش‌ نکنید. بدون‌ ناراحتی‌ وقتی‌ یک‌ نفر از شما می‌پرسه‌ این‌ قبر کیه‌؟ میگید اهل‌ البیت‌، اینها اهل‌ بیت‌ پیغمبرند و دیگه‌ اسمشان‌ را برای‌ آنها بیان‌ نمی‌کنید، همین‌ امام‌ سجاد می‌دونید در بین‌ کلماتش‌ به‌ چه‌ مسائل‌ علمی‌ اشاره‌ کرده‌؟! که‌ یکی‌ دو جمله‌اش‌ را من‌ برای‌ آنها شرح‌ دادم‌. گفتم‌ در وقتی‌ که‌ برای‌ دشمنان‌ اسلام‌ داره‌ نفرین‌ میکنه‌، می‌فرماید خدایا ممزوج‌ کن‌ وبا را در آب‌ آنها. این‌ از نظر علمی‌ خیلی‌ عجیبه‌. یک‌ دانشمندی‌ می‌نویسد اگر امام‌ سجاد می‌فرمود خدایا طاعون‌ را در آب‌ اینها مخلوط‌ کن‌ و ممزوج‌ کن‌، ما متوجه‌ می‌شدیم‌ که‌ امام‌ سجاد از علم‌ میکروب‌شناسی‌ هیچ‌ اطلاعی‌ ندارد. اولا میکروب‌شناسی‌ تقریبا یک‌ قرن‌ است‌ که‌ در بین‌ مردم‌ بوجود آمده‌ این‌ علم‌، و بعد هم‌، و بعد هم‌ مسئلة‌ اینکه‌ وبا بوسیلة‌ آب‌ سرایت‌ میکنه‌ و طاعون‌ بوسیلة‌ آب‌ سرایت‌ نمیکنه‌، این‌ خیلی‌ واقعیه‌. بوسیلة‌ دعا یک‌ معارف‌ حقه‌ای‌ را در بین‌ مردم‌ پخش‌ کرده‌ که‌ خدا میدونه‌ این‌ کتاب‌ را باید در دانشگاهها تدریس‌ کرد. نمی‌خواهم‌ زیاد دربارة‌ این‌ موضوع‌ شرحی‌ بدهم‌.

تربیت غلامان

 یکی‌ از برنامه‌های‌ امام‌ سجاد این‌ بود که‌ در دورة‌ سال‌ غلامانی‌ می‌خرید. همین‌ افرادی‌ که‌ سیاهپوست‌ بودند، افرادی‌ که‌ توی‌ اجتماع‌ ارزشی‌ نداشتند، اینها را میخرید می‌آورد تربیتشون‌ میکرد. اما چه‌ تربیتی‌! یک‌ نمونه‌اش‌ را سعید ابن‌ مصیب‌ میگه‌ من‌ در بیابان‌ دیدم‌ سرش‌ را گذاشت‌ روی‌ زمین‌ گفت‌ خدایا باران‌ رحمتت‌ نازل‌ بشود، باران‌ آمد. وقتی‌ من‌ عقب‌ سرش‌ را گرفتم‌ رفتم‌ خانة‌ امام‌ سجاد. دیدم‌ از غلامان‌ امام‌ سجاد است‌، از حضرت‌ تقاضا کردم‌ که‌ او را به‌ من‌ ببخشد و بخشید و او نمی‌خواست‌ از امام‌ سجاد جدا بشود و مرگش‌ را از خدا خواست‌، چنین‌ افرادی‌ تربیت‌ میکرد، اینها کیها بودند؟ غلامانی‌ که‌ در زیر دست‌ مردم‌ معاویه‌ پرست‌ معاویه‌ شناس‌، اینها را می‌آورد در خانه‌ یکپارچه‌ تقوی‌ و یکپارچه‌ پاکی‌ از امام‌ سجاد می‌دیدند و روز عید فطر که‌ میشد حضرت‌ سجاد اینها را جمعشون‌ میکرد، خیلی‌ معلومه‌ که‌ جمعیت‌ هم‌ بودند. چون‌ وقتی‌ سعید ابن‌ مصیب‌ میگه‌ وقتی‌ من‌ یکی‌ از غلامانتون‌ را میخواهم‌، غلامان‌ را همه‌ را می‌آورند رژه‌ میروند در جلوی‌ این‌ شخص‌ و میگوید اینها هیچکدام‌ نیستند. بعد معلوم‌ میشه‌، از این‌ قضیه‌ معلومه‌ که‌ خیلی‌ غلام‌ بودند. بعد روز عید فطر امام‌ می‌فرمود شما همه‌اتون‌ از خدا بخواهید که‌ خدا من‌ را از آتش‌ جهنم‌ آزاد کنه‌ تا همه‌اتون‌ را آزاد کنم‌. همة‌ اینها از خدا این‌ تقاضا را می‌کردند و حضرت‌ سجاد هم‌ همة‌ اینها را آزاد میکرد. میدونید وقتی‌ اینها می‌آمدند توی‌ جامعه‌، چه‌ اثری‌ داشتند؟ اینها تربیت‌ شدة‌ در خانة‌ امام‌ سجاد، آنهمه‌ فضیلت‌، آنهمه‌ تقوی‌ می‌دیدند. بعد می‌آمدند در مقابل‌ هشام‌ ابن‌ عبدالملک‌ مروان‌ می‌دیدند این‌ شخصی‌ که‌ کپسول‌ خلافت‌ و کپسول‌ ظلم‌ و کپسول‌ فسق‌ و فجور است‌، این‌ در رأس‌ کار نشسته‌، امام‌ سجاد توی‌ خانه‌ نشسته‌؛ اینها چه‌ عقده‌ای‌ میکردند. وقتی‌ منفجر میشد چه‌ اثراتی‌ داشت‌!

 زنده نگه داشتن شهادت سید الشهداء علیه السلام‌

سوم‌: امام‌ سجاد بنا دارد همیشه‌ و در همه‌ حال‌ شهادت‌ حسین‌ را فراموش‌ نکند. همینطوری‌ که‌ شما هم‌ این‌ تصمیم‌ را دارید. نگذارید شهادت‌ حسین‌ ابن‌ علی‌ فراموش‌ بشود مردم‌. یاد نرود، از یاد نرود. خیلی‌ انسان‌سازه‌. خدا میدونه‌ تا دو سال‌ قبل‌ شاید من‌ این‌ دید را راجع‌ به‌ حسین‌ علیه‌ السلام‌ نداشتم‌. نمیدونستم‌ تا دو سال‌ قبل‌ که‌ چگونه‌ مردم‌ دنیا و حتی‌ پیروان‌ مذاهب‌ عالم‌ نسبت‌ به‌ شهادت‌ حسین‌ چه‌ دیدی‌ دارند و چگونه‌ فکر می‌کنند. نمی خواهم‌ شرح‌ آن‌ جلسه‌ای‌ که‌ در جاموی‌ هندوستان‌ داشتم‌ عرض‌ کنم‌. در کتاب‌ ششم‌ پاسخ‌ ما نوشتیم‌. هفتة‌ قبل‌ رئیس‌ شیعیان‌ هندوستان‌ که‌ رئیس‌ الهیات‌ دانشگاه‌ علیگر بود، اینجا مهمان‌ ما بود. ما بهش‌ حتی‌ در وسط‌ نشان‌ دادن‌ اسلاید آمدند بهش‌ گفتند می‌خواهی‌ چند کلمه‌ای‌ در اینجا برای‌ مردم‌ صحبت‌ کنی‌، حاضر نشد. حاضر هم‌ نشد معرفیش‌ کنم‌. نمی‌خواهم‌ این‌ قسمت‌ را شرح‌ بدهم‌ که‌ صد و پنجاه‌ نفر خلاصه‌، صد و پنجاه‌ نفر شیعیان‌ شهر جاموی‌ سه‌ میلیون‌ جمعیتی‌ شیعه‌، یعنی‌ صد و پنجاه‌ نفر شیعه‌، چه‌ برنامة‌ وسیعی‌ برای‌ بیان‌ خصوصیات‌ زندگی‌ امام‌ حسین‌ ترسیم‌ کرده‌ بودند. نمی‌خوام‌ این‌ را، مفصله‌. سه‌ روز طول‌ می‌کشید. در هر روزی‌ هشت‌ ساعت‌ راجع‌ به‌ حسین‌، مذاهب‌ دیگه‌ و رهبران‌ مذاهب‌ دیگه‌ بیایند و صحبت‌ کنند. و هر گوینده‌ای‌ هم‌ بیشتر از نیم‌ ساعت‌ نمیتونست‌ صحبت‌ کنه‌. زنده‌ نگه‌ داشتن‌ شهادت‌ حسین‌. آقا این‌ را بوسیلة‌ گریه‌ بود انجام‌ میداد امام‌ سجاد. به‌ هر وسیله‌ای‌ که‌ برایش‌ میسر بود انجام‌ میداد. شما شنیدید، شاید روضه‌ خونها برایتون‌ خونده‌ باشند که‌ امام‌ سجاد وقتی‌ آب‌ به‌ دستش‌ می‌دادند، یک‌ مقدار توی‌ جمعیت‌ به‌ آب‌ نگاه‌ میکرد، اشک‌ می‌ریخت‌ و بعد می‌گفت‌ پدرم‌ را با لبهای‌ تشنه‌ شهید کردند و بعد آب‌ را میخورد. این‌ برای‌ چی‌ بود؟ حتی‌ در میان‌ اجتماع‌ بازار وقتی‌ که‌ عبور میکرد می‌دید یک‌ گوسفندی‌ را می‌خواهند بکشند. دست‌ نگه‌ دارید. مردم‌ متوجه‌ میشدند. چی‌ شده‌؟ به‌ قصاب‌ رو میکرد. آیا این‌ را آبش‌ دادی‌ یا نه‌. ما قصابها برنامه‌امونه‌ که‌ وقتی‌ یک‌ حیوانی‌ را می‌خواهیم‌ بکشیم‌ اول‌ آبش‌ می‌دهیم‌. ولو تشنه‌ نباشه‌ آب‌ بهش‌ می‌دهیم‌. سر را میگذاشت‌ به‌ دیوار گریه‌ میکرد. پدرم‌ را با لبهای‌ تشنه‌ شهید کردند. ببینید چه‌ حالتی‌ در بین‌ مردم‌ بوجود می‌آمد. شما حساب‌ بکنید مردم‌ مدینه‌ای‌ که‌ یکپارچه‌ علاقه‌ به‌ حسین‌ و خاندان‌ حسین‌، به‌ امام‌ سجاد بودند، وقتی‌ این‌ منظره‌ را می‌دیدند چه‌ حالت‌ انقلابی‌ بهشون‌ دست‌ می‌داد و این‌ سه‌ موضوع‌، یا این‌ یک‌ موضوع‌ سبب‌ شد که‌ این‌ قیامهای‌ عجیب‌ بوجود آمد تا کاخ‌ بنی‌ امیه‌ و حکومت‌ بنی‌ امیه‌ سرنگون‌ شد. این‌ مقدار ما برداشت‌ داشته‌ باشیم‌.

برداشت از زندگی امام سجاد علیه السلام

یک‌ برداشت‌ خیلی‌ جزئی‌ هم‌ می‌خواهم‌ من‌ بخاطر اینکه‌ ما باید چه‌ بکنیم‌ از این‌ برنامه‌ و از این‌ عرایض‌ برای‌ دوستان‌ عزیزم‌ داشته‌ باشم‌. دقت‌ کنید. اگر یک‌ زمانی‌ شد تمام‌ عالم‌ را خفقان‌ گرفت‌، تمام‌ مردم‌ از ترس‌ نتوانستند صحبت‌ کنند، مسلمانها در اینجا چه‌ باید بکنند، در آن‌ زمان‌ چه‌ باید بکنند، من‌ فکر میکنم‌ از این‌ برنامه‌هایی‌ که‌ امام‌ سجاد پیاده‌ کردها، میتونیم‌ برنامه‌ برداریم‌. زمانی‌ پرخفقان‌تر و وحشتناک‌تر از زمان‌ امام‌ سجاد نبوده‌. امام‌ سجاد مستقیم‌ نمیره‌ به‌ جنگ‌. امام‌ سجاد علیه‌ الصلاة‌ و السلام‌ یک‌ برنامه‌هایی‌ انجام‌ میده‌، یک‌ تخمی‌ به‌ زمین‌ میکارد که‌ بعدها، بعدها، یک‌ ثمره‌ای‌ میدهد که‌ دشمن‌ اسلام‌ را سرنگون‌ میکند و دوستان‌ را عزیز میکند. ما هم‌ باید برنامه‌اممون‌ این‌ باشه‌. تخم‌ فشانی‌ کنیم‌، بذر بپاشیم‌، اگر یک‌ وقتی‌ دیدیم‌ مستقیم‌ نمیشود تبلیغات‌ اسلام‌ را بکنیم‌ آقا در هر زمان‌ باید این‌ بچه‌هایی‌ که‌ تحت‌ نظارت‌ و تحت‌ تربیت‌ ما هستند، آنها را بسازیم‌. با عملمون‌، با اقوالمون‌، حتی‌ با دعاهای‌ نیمه‌ شبمون‌. شما فکر نکنید این‌ دعاهای‌ نیمه‌ شب‌ هیچ‌ اثری‌ ندارد. با دعاهای‌ نیمه‌ شب‌، با تمام‌ وجودمون‌ باید افراد را بسازیم‌ تا وقتی‌ که‌ خوب‌ تربیت‌ شدند، تربیت‌ شدند، ساخته‌ شدند، آماده‌ شدند، خودشون‌ میدونند چه‌ کنند. اینی‌ که‌ می‌بینید در اکثر جنگهایی‌ که‌ بین‌ حق‌ و باطل‌ بوجود آمده‌ و غالبا حق‌ و باطل‌، یعنی‌ حق‌ بصورت‌ ظاهر ممکن‌ است‌ شکستی‌ متوجهش‌ شده‌ باشد، بخاطر این‌ است‌ که‌ سربازانش‌ ایمانشون‌ قوی‌ نیست‌. یعنی‌ ساخته‌ نشده‌اند. در وسط‌ کار ول‌ می‌کنند. ایمانشون‌ آنچنان‌ که‌ باید یک‌ سرباز نسبت‌ به‌، سرباز خیلی‌ کلمة‌ عجیبیه‌. یعنی‌ کسی‌ که‌ سر را روی‌ دست‌ گذاشته‌ و در راه‌ هدف‌ پیش‌ میره‌. سرش‌ را می‌بازد. سربازش‌ ایمان‌ ندارد و طرفدارانش‌ محکم‌ نیستند که‌ رسول‌ اکرم‌ فرمود شیّبتنی‌ سورة‌ هود لمکانة‌ هذه‌ الآیه‌: فاستقم‌ کما امرت و من‌ تابع‌ معک‌. استقامت‌ کن‌ آنچه‌ را که‌ امر شدی‌ و کسانی‌ که‌ پیرو تو هستند، آنها هم‌ استقامت‌ کنند. این‌ کلمه‌ در سورة‌ دیگر هم‌ هست‌ مربوط‌ به‌ این‌ سوره‌ نیست‌. فاستقم‌ کما امرت و لا تتبع‌ اهوائهم‌. از آن‌ سوره‌ حضرت‌ شکایت‌ نمی کند. آنهم‌ فاستقم‌ دارد. از این‌ سوره‌ میگه‌ شیّبتنی‌، من‌ را پیر کرد که‌ چرا؟ بخاطر اینکه‌ و من‌ تابع‌ معک‌ هم‌ عقب‌ سر فاستقم‌ کما امرت هست‌. استقامت‌ خیلی‌ برای‌ پیغمبر اکرم‌ آسان‌ بود. پیغمبر عالمینه‌ استقامت‌. خیلی‌ مسئلة‌ سهلی‌ بود. آنهایی‌ که‌ می‌گویند استقامت‌ برای‌ پیغمبر خیلی‌ سخت‌ بود که‌ ریش‌ پیغمبر، محاسن‌ پیغمبر را سفید کرد؛ اینها خیلی‌ اشتباه‌ می‌کنند. چون‌ این‌ آیه‌ در سورة‌ دیگر هم‌ هست‌. نمی‌خواست‌ بگه‌ شیبتنی‌ سورة‌ هود. بلکه‌ بخاطر این‌ جهت‌ بود که‌ پیغمبر اکرم‌ دستور داشت‌ که‌ مردم‌ هم‌ باید استقامت‌ کنند و استقامت‌ مردم‌ کار مشکلی‌ بود. چرا؟ بخاطر اینکه‌ آن‌ ایمانی‌ که‌ در خود پیغمبر بود در آنها نبود. آمن‌ الرسول‌ بما انزل‌ الیه‌ من‌ ربه‌ و المومنون‌ کل امن‌ بالله‌. مؤمنین‌ هم‌ ایمان‌ دارند. خود پیغمبر در مرحلة‌ اول‌ ایمان‌ داشت‌. ولی‌ یک‌ عده‌ هستند که‌ ایمانشون‌ ضعیفه‌ و مثل‌ دیدید در جنگ‌ احد اطراف‌ پیغمبر را خالی‌ گذاشتند.

نتیجه بحث

 پس‌ آنچه‌ که‌ ما از این‌ برنامة‌ امشب‌ نتیجه‌ میگیرم‌ اینه‌ که‌ در مرحلة‌ اول‌ یک‌ شناختی‌ باید نسبت‌ به‌ امام‌ به‌ مناسبت‌ جشن‌ میلادش‌ داشته‌ باشیم‌. ما در مرحلة‌ دوم‌ ببینیم‌ امام‌ چه‌ کاری‌ انجام‌ داده‌ ما هم‌ انجام‌ بدهیم‌. آنی‌ که‌ باید از تمام‌ زندگی‌ امام‌ سجاد برداشت‌ کنیم‌ این‌ موضوعه‌ که‌ در هر موقعیتی‌، در هر وضعی‌ باید انسان‌ نسبت‌ به‌ هدفی‌ که‌ صحیح‌ آن‌ هدف‌ را تشخیص‌ داده‌ استقامت‌ ورزد و تعقیب‌ کند و ضمنا بوسیلة‌ دعاها از خدای‌ تعالی‌ بخواهد تا خدا او را رهبری‌ کند.

امیدوارم‌ همة‌ ما را خدای‌ تعالی‌ از یاوران‌ حقیقی‌ امام‌ عصر و دین‌ مقدس‌ اسلام‌ قرار دهد. یک‌ صلوات‌ بلند ختم‌ کنید. (اللهم‌ صل‌ علی‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌)

روضه

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحیم‌. قال‌ الحسین‌ علیه‌ السلام‌ ان‌ کان‌ دین‌ محمدا لا یستقم‌ الا بقتلی‌ فیا سیوف‌ خذینی‌. شد روشن‌ از فروغ‌ سحر تارم‌ کبود، نقاش‌ صبح‌ رنگ‌ سر از آسمان‌ زدود. بگریخت‌ از شرارة‌ مشرق‌ غبار شب‌، چون‌ از لهیب‌ شعلة‌ آتش‌ غبار دود.

 

 

 

جهت دانلود و یا پخش صوت بصورت آنلاین کلیک کنید