۹ذی القعده ۱۴۱۳ قمری – ملكوت اشياء ۲ اخلاق ۴۶
ملكوت اشياء 2 اخلاق 46
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
الحمد لله رب العالمين و الصلاة و السلام علي اشرف الانبياء و المرسلين. سيدنا و نبينا ابو القاسم محمد. (اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم). و علي آله الطيبين الطاهرين لا سیما علي سيدنا و مولانا حجة ابن الحسن روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الدين
العلم نور يغظفه الله في قلبه من يشاء. هفتة قبل دربارة ملكوت عالم، چون تمركز فكر يكي از مسائل مهم رسيدن به كمالاته. در هفتة گذشته دربارة عالم ملك و ملكوت صحبت كرديم. و مقداري از مطالب از هفتة گذشته باقي ماند اگر آقايان توجه كنند و انشاء الله خدا توفيق بده، ما بتوانيم امشب يك مطلب بسيار مهم روحي و عرفاني را تذكر بديم. مايي كه در اين مجلس مقيديم كه افراد هر هفته بيان و افراد خاصي بيان براي اين كه من بتونم آزاد باشم مطالب عميق علمي و عرفاني را دقيقا براي برادران عزيزم عرض كنم. بعضي فكر ميكنند ما يك جلسهاي داريم و سري هست و برنامهاي هست و نه. اينها سلسله مطالبي هست كه تقريبا به هم بستگي داره. در هفتة گذشته گفتيم كه انسان داراي دو بعده، يكي بعد ملك يكي بعد ملكوت. همچنين، همة اشياء، همة اشياء عالم. يك بعد ملكي دارند يك بعد ملكوتي.
همة اشياء عالم يك بعد ملكي دارند يك بعد ملكوتي. كه خداي تعالي در قرآن مجيد ميفرمايد وبيده ملكوت كل شي در هفتة گذشته اين مسائل را كاملا توضيح دادم. در دنيا انسان در اثر تزكية نفس به جايي ميرسد كه بعد ملكوتيش بر بعد ملكيش غلبه پيدا ميكند. يعني اون چه را كه در دنيا ميبينيم و ميشنويم و حس ميكنيم اينها همش بعد ملكه. آنچه را كه نميبيني، آنچه را كه با حواسمون حس نميكنيم، اينها بعد ملكوته. يكوقت انسان مشغول خوردن و خوابيدن و استراحت كردن و كارهاي دنيايي است. حيواني آمده توي دنيا و حيواني هم از دنيا ميره. اين در بعد ملكه و بعد ملكيش بر بعد ملكوتيش غلبه داره. حتي او را شايد از بين هم برده باشه. ولي اگر انسان تزكية نفس كرد، خودش را به كمالات رسوند، صفات رذيله را از خودش دور كرد، صفات حسنه را در خودش ايجاد كرد، اين شخص طبعا جريان بعكس ميشه. يعني بعد ملكوتيش بر بعد ملكيش غلبه ميكنه. همة چيزها را مربوط به خدا ميدانه. ما الان در عالم مردمي كه تزكية نفس نكردند همة چيزها را وابستة به اسبابي كه خدا در عالم خلق كرده ميدانند. ولي آنجا انسان همة چيزها را مربوط به ذات مقدس پروردگار ميدانه و ملك عالم را به هيچ چيز حساب نميكنه.
يكي از چيزهايي كه امشب ميخواستم، اينها را در هفتة گذشته مشروح عرض كردم. يكي از چيزها و مطالبي را كه ميخواستم امشب عرض كنم اين است كه قلب انسان هم دو بعد داره. قلب كه در اينجا ميگوئيم منظور روح انسانه. چون قلب اسم روحه در حقيقت. يكي از اسماء روح، قلبه. اين قلب صنوبري مانندي كه در بدن انسان هست، اين را به مناسبت اينكه اگر او قطع بشه، از بين بره، روح انسان از بدنش خارج ميشه، از اين جهت بهش قلب ميگن. و الاّ در آيات قرآن كاملا استفاده ميشه كه قلب همون روح انسانه. لدل القلوب الحناجر مثلا. وقتي كه قلب به حنجره ميرسه، خوب روحه كه به حنجره ميرسه. حالا آياتي داريم در اين زمينه و روايات هم فراوانه. كه از امام سؤال ميشه كه چرا به قلب قلب گفتند؟ ميفرمايد بخاطر اينكه در انقباض و انبساطه، در حال گردشه. گاهي انقباض داره گاهي انبساط داره.
قلب انسان دو بعد داره، روح انسان دو بعد داره. يكي بعد ملكي است و از علوم معمولي استفاده ميكنه، علم رسمي، علمهايي كه هست. از كلاس اول دبستان گرفته تا آخرين كلاسهاي دانشگاه و تخصصها و اينها. اينها همه مربوط به عالم ملك قلبه. علوم رياضي، هر چي كه مربوط به صنعت، اكتشافات، تمام آنچه كه انيشتين مثلا ميدونه، تمام آنچه كه دانشمندان فلك شناس بلدند، اينها همه چون علوم ملكيست، مربوط به عالم ملكه. علم ملكي باصطلاح، علم رسمي. بهرحال چند چيز را با هم مخلوط ميكنند، علم شيمي مثلا، علم فيزيك، رياضيات، اينها همه مربوط به همين عالم است و همين دنيا است و همين جهان. اينها تمامش مربوط به عالم ملكه. يعني همانطور كه فرش هست، سقف هست، بلندگو هست، هر چي كه ميبينيم هست، اين علومي هم كه هست همهاش. حتي علوم مثلا فرض كنيد كه صرف و نحو و معاني و بيان و منطق و فقه و اصول و اين درسهايي كه ما ميخونيم تا ميرسه به مرحلة اجتهاد، اينها همهاش مربوط به همين عالم ملكه. چرا؟ به جهت اينكه از چيزهاي محسوس ما داريم، احكام محسوسات را ما داريم بيان ميكنيم. و اينها تحصيليه يعني فاسقترين افراد ميتونه اينها را تحصيل بكنه. اينها، كفار ميتونند اينها را تحصيل بكنند. هيچكس استثناء نميشه. تمام افراد ميتونند اين علوم را تحصيل كنند. شما فرض بفرمائيد كه مثلا آيا يك فاسقي ميتونه مجتهد بشه؟ بعله. صرف و نحو ميخونه، بعد هم علم اصول ميخونه، بعد هم روايات را و آيات قرآن را برميداره و تحقيق ميكنه و فتوي ميده. ميشه. كسي كه تزكية نفس نكرده ميتونه مجتهد بشه؟ بعله، ميتونه همانطوري كه ميتونه مهندس بشه، ميتونه طبيب بشه، ميتونه پزشك بشه، ميتونه اونهم مجتهد بشه. سرتاسر علومي كه هست و داره تدريس ميشه، تمامش، اينها علوم دنيايي و رسمي و معموليست. مربوط به عالم ملكه. اما يك علمي هست كه مربوط به عالم ملكوته. كه او تحصيلي نيست. يعني شما بايد مثل اگر رفته باشيد توي بيابانها، جاهايي كه چشمة آب هست، شما بايد يك قسمت زمين را بكنيد خودش آب جاري ميشه. شما اگر ميخواهيد آن علوم را دست بياريد، نميتونيد بريد در دانشگاه، در مدرسه، در حوزه درسش را بخونيد. آنها را بايد تزكية نفس كنيد، يعني يك درس ديگهاي داره. يك استاد ديگهاي داره. يك برنامة ديگري داره. آنها را بايد شما انجام بديد، تا اينكه بتونيد به اين علوم دست پيدا كنيد. يعني اين علوم خودش بوجود ميآيد. و آن مسئله، مسئلة، كاري كه بايد بكنيد تزكية نفسه. تزكية نفس خيلي اهميت داره. يعني وقتي انسان خوب خودش را پاك كرد از جميع رذائل كه متأسفانه ما آن علوم را ميخواهيم ولي تزكية نفس را مقدمهاش قرار نداديم. تزكية نفس بقدري اهميت داره كه حتي اسلام قبل از ياد گرفتن كتاب، شما از واجبترين چيزها براتون ياد گرفتن حقايق قرآن و احكام قرآنه. خوب. احكام قرآن را من ميتونم قبل از تزكية نفس ياد بگيرم؟ قرآن ميگه كه و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه. كتاب، بعد حكمت. اول پيغمبر بايد تزكية نفس كنه مردم را. بعد تعليم كتاب بده. چون اگر انسان عالم شد ولي تزكية نفس نكرد. خطرناك ميشه. دانشمنداني بودند كه خيلي باسواد بودند، مثل فرض كنيد كه علماي بزرگي، حالا اسم هم ميتونيم ببريم از علماي بزرگي كه اينها تزكية نفس نكردند. تزكية نفس هم به همين ترتيبي كه باصطلاح ما حركت ميكنيم، يعني ممكنه كه همة مراحل تزكية نفس را حركت كرده باشه و صراط مستقيم را نرفته باشه. يعني يك صراط مستقيم. اين نتيجه ميشه شيخ عطار كه اينقدر درك نداره كه ميگه ابو حنيفه اعلم از امام صادق بود. اين ميشه ملاي رومي. اين همة كارش را درست كرده. تمام مراحل را اگر دقت بكنيد، حالا آنها كه در مراحل بالا توي رفقا هستند آنها ميدونند كه يكي از مراحل صراط مستقيمه. تمام مراحل را خوب طي كرده، اما همين يكي را نتونسته خوب، استادش بهش نگفته چون خود استادش هم در صراط مستقيم نبوده. همين يكي را بد رفته. وزنوا بالقسطاس المستقيم. خداي تعالي در قرآن ميفرمايد كه اعمالتون، عقايدتون، افكارتون را با ميزان مستقيم بكشيد. اين يكي را نرفته. ميخوام بگم كه عالم ميشه، تزكية نفس هم ميكنه، اما يكي از مراحل تزكية نفس را لنگ ميزنه. اين، خدمتتون عرض شود كه، ميشه ملاي رومي. ميشه محي الدين عربي كه ميگه من شيعه را به شكل خنزير ديدم. ميشه فرض بفرمائيد كه بعضي از متصوفة اهل سنت. عرض كردم ديگه حالا سم زياد نبرم. بعضيهاشون كه اصلا هيچ از كمالات بو نبردند. مثل فخر رازي. فخر رازي فقط عالم بوده. هيچيك از مراحل تزكية نفس را نپيموده. مرحلة استقامت را نپيموده كه وقتي پول ميآورند بهش ميدهند مدح خلفاي جاني عباسي يا اموي را نكنه. اين اندازه نتونسته خودش را كنترل كنه. صائنا لنفسه نيست. اعتماد به خدا و خودش نداره. متكي به قدرته. عالمي كه مرحلة استقامت را خوب نگذرانده وقتي از طرف دربار ميآيند بهش يك مقدار پول ميدهند، فتوي را طبق آن نظر شاه ميده. شريح قاضي ميشه كه فتوي را بر قتل سيد الشهداء بخاطر يزيد و بخاطر پول يزيد و بخاطر قدرت يزيد ميده. دقت كرديد؟ اينها همينجور هست. شما همين عده از علما و بزرگان و اهل، حتي صوفيه و اهل معرفتي كه باصطلاح امروز ما كه امروز روز معلم بوده، بنام مرحوم شهيد مطهري، چقدر اراجيف توي راديو و تلويزيون ما متأسفانه گفته ميشه. كه ايشان نميدونم چقدر محي الدين را عظمت دادند. اينها در صراط مستقيم نبودند، دقت ميكنيد؟ نه مرحوم مطهري، اينها نشناختند. ما بيشتر با ايشون آشنا بوديم. نه. محي الدين عربي كه حاضر نيست در تفسير قرآن از اهل بيت عصمت و طهارت حرف بزنه و از آنها چيز ياد بگيره، يا مثلا فرض كنيد كه ملاي رومي كه حاضر نيست زير بار خاندان عصمت و طهارت بره، ميگه هر كه را خلقش نكو نيكش شمر، خواه از نسل علي خواه از عمر، اين افراد يك مرحله را قطعا نرفتند و آن صراط مستقيمه. صراط مستقيم، خدا، پيغمبر، علي بن ابيطالب، ائمة اطهار. شما اگر انشاء الله يك دورة كمالات روحي را و اين مراحل تزكية نفس را بپيمائيد، خواهيد فهميد كه كيها اشتباه كردند و كجا هم اشتباه كردند و چه مرحلهاي را نگذراندند و اينها پا در مرحلة بعدي گذاشتند. بعضيهايشون مرحلة استقامت را نپيمودند خوب، با بادي ميلغزند. بعضي از اينها بسوي خدا نرفتند، توبه نكردند. بعضي از اينها صراط مستقيم را نرفتند. بعضي از اينها محبت دنياشون شديدتر از محبت به خدا بوده. بعضي از اينها جهاد با نفس نكردند. بعضي از اينها بندة خدا نبودند. و همينطور مراحل كمالات تا آخر كه اميدوارم انشاء الله، هر چه زودتر آقايون، با هر سختي هم كه هست چون بعضيها حوصلهاشون زود سر ميآيد، اين مراحل را بگذرونيد تا بعد متوجه بشيد كه چه راه صحيحي را به سوي خدا و به سوي كمالات قدم برداشتيد.
انسان اين مراحل را طي كرد، يعني اين مراحل را طي كنه. حالا هرچي ميخواد بشه. خدا ميدونه من عوام بيسوادي كه الفبا را نميتونه بنويسه و اين مراحل را زير نظر استاد طي كرده ديدم كه تمام مضامين روايات، آنهايي كه مجتهدين، البته مجتهديني كه تزكية نفس نكردند، نميفهمند اينها ميفهمند. من مثلا بهش ميگم تو روايت ديدي؟! ميگه نه. ميگم ايني كه تو فهميدي يا در مكاشفه بهت گفتهاند، اين مضمون رواياته. ميگه خدا ميدونه من روايت نديدم. اگر راه را درست حركت كنيد ميرسيم به جائي كه، به يك مرحلهاي ميرسيم، چون وصف العيش نصف العيش. چون هر كدومتون نرسيديد تقصير خودتونه. و الاّ، انشاء الله راه خيلي ساده و آسون و همين ديروز دو نفر از اطباء، يكي رئيس بيمارستانهاي استان هرمزگان اينجا بودش، يكي هم بيمارستانهاي مشهد. من با اينها صحبت ميكردم. گفتم شما چند سال درس خونديد تا شديد يك طبيب حاذق متخصص؟ گفت سي سال. گفتم چند سال ميخواهيد از اين مدركتون استفاده كنيد توي اين دنيا. گفتند چهل سال. بعله ديگه. سي سال و چهل سال، ده سال هم كه آنطرفه، بيشتر از اينهم آدم عمر نميكنه، مخصوصا اطبا، چون اين را بدونيد اطبا عمرشون بعضيهايشون كمتر از غير اطباست. گفتم خوب شما حاضريد، چون از من تقاضاي برنامة تزكية نفس و اينها ميكردند. گفتم حاضريد كه ده سال زحمت بكشيد براي بي نهايت زندگي راحت با مدرك. با مدرك ولي خدا بودن. متأسفانه شيطان ميآيد ميگه نه. ده سال! بعضيها دوست دارند از شهرشون تلفني ما برنامه بهشون بديم. ميگم آقا تو دانشگاه رفتي؟ ميگه بعله. ميگم كه هيچوقت شده كه تلفني مثلا استاد دانشگاه براي شما درسي، برنامهاي بگذاره؟ بعضيها اسما، ميگيم اسمت چيه حالا تو كه ميخواي اين برنامه را داشته باشي؟ ميگه اسمم را نميتونم بگم. اسمش هم حاضر نيست بگه. خدا ميدونه شيطان آنچنون دست و پاهاي ما را ميگيره كه حساب نداره. من الان دارم بهتون اعلام ميكنم. چون رفقاي همة رفقا الحمد لله هستند. بهتون اعلام ميكنم كه بايد همتتون را عالي كنيد. خداي تعالي ميگه كه ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم. جانتون را ميخره كه شما ديگه هيچ گيري نداشته باشيد. اين مراحل را اگر طي كرديد، رسيديد يك مرحلهاي كه مرحلة خلوصه. آنجا به مجرد اينكه پاتون را توي آن مرحله گذاشتيد، شما نگيد كه خوب من همين الان خالص ميشم. نخير همين الان نميشه خالص بشي. همينطور كه الان نميتوني تيمسار بشي، خالص هم نميتوني بشي. اِ. كار خدا، خدا براي تو اين كار را بكنه ما حرفي نداريم. ولي راهش اين نيست. همينطور كه نميتوني پرفسور بشي، دكتر بشي، طبيب بشي؛ همينطور هم نميتوني خالص بشي. ميهماندارها به ما ميگن كه خلوص پيدا كنيد. خوب اوشان ميخواد منبر بره ما هم ميخواهيم پاي منبر بنشينيم و ثوابي ببريم و الاّ خلوص اصلا يعني چي؟ من خلوص را ديدم يكي با سين نوشته بود. خلوص نميدونست با سينه يا با صاد. وقتي كه ده بيست مرحله را گذرونديد، بعد مرحلة خلوصه. خلوص آنطوره، اين فرزند محترم استاد ما اينجا هست، ولو ايشان ممكنه حرفهاي ما را نشنوه. ولي بهرحال اين آقازادة خوب مرحوم حاج ملا آقاجان، اين استاد عزيزمون طوري بود ميگفت من از خونه آمدم بيرون. ديدم صدائي آمد به گوشم. اينها را من ننوشتم توي پرواز روح. چون هضمش براي مردم مشكل بود. به من گفتند برو. گفتم كجا برم؟ گفتند برو طرف عراق. از زنجان پياده برو طرف عراق. گفتم زن و بچه را چيكار كنم؟ گفتند تو مگه در مقابل امر ما زن و بچه داري؟! گفتم نه. رفتم. اين معناي خلوصه. وقتي انسان به آن مرحلة از خلوص، يعني مرحلة خلوص، همينقدر پايتون را گذاشتيد توي خلوص، جرت ينابيع الحكمه من القلبه الي لسانه. يك چيزهايي ميفهمي كه هيچكس نميفهمه. البته از همان اوائل پيش قسطش را كمكم بهتون ميدهند. شما اگر حتي مرحلة توبه را خوب بگذارنيد صريح قرآنه كه بعد از توبه و استقامت فتزل عليهم ملائكه ان لا تخافوا و لا تحزنوا يك آرامشي بهتون ميدن، ملائكه مييان براتون. اما در مرحلة خلوص اين قلب انسان ميشه مركز الهامات پروردگار. مستقيم از جانب خدا به شما مطالب گزارش ميشه، مستقيمها.در دلهاي شما در قلوب شما، كتاب علوم همه چيز باز ميشه كه ملائكه بلد نيستند. ملائكه بلد نيستند. نه ملائكه كه فقط بگيم ملائكههاي خيلي جز، نه خود جبرائيل. خود ميكائيل. وقتي كه خدا آدم را خلق كرد. وعلم آدم اسماء كلها هر چه اين را بدونيد به حضرت آدم خداي تعالي داده به همة فرزندانش داده. وعلم آدم الاسماء كلها ثم ارضهم علي الملائكه، فقال انبعوني اسماء هاولاء ان كنتم صادقين. قالوا لا علما لنا علم الا ما علم. خدايا ما چيزي بلد نيستيم. خدا در قلب همه اين علم را گذاشته. منتهي خاكستر روي اين آتش، روي اين نور گرفته. با تزكية نفس اين خاكسترها رفع ميشه.
دل انسان تلؤلؤ پيدا ميكنه. مجتهدي كه تزكية نفس نكرده باشه به قدري فتواهاش با اون مجتهدي كه تزكية نفس نكرده فتواهاش فرق داره كه حساب نداره. ما ديديم حالا منتهي انسان دليلي نداره كه مشخص بكنه. علوم را از يك ديد ديگهاي نگاه ميكنه. ميبينه قلبش پر از علمه. مملو از علمه. اون هم نه علم رسمي، مثلا طبيب خوبي ميشه، نه. مهندس خوبي ميشه نه. دانشمند به اصطلاح شيمي دان خوبي ميشه، فيزيك دان خوبي ميشه، نه. چي ميشه؟ خدا را ميبينه. خدا را مشاهده ميكنه. با خدا در ارتباطه. از علوم خدايي استفاده ميكنه. ينابي الحكمه. حكمت را براتون معنا كردم كه حكمت با فلسفه فرقش اينه، كه اين را هي من مكرر ميگم براي اين كه در كتابها نميخونيد كتابها به عكس ميخونيد اين را هي ميگم شايد از ابتكارات فكري من باشه شايد هم حالا اين بحثش كردم براتون كه علم حقايق به اشياء از طريق الهامات و وحي الهي است. اين را ميگن حكمت و آتيناه الحكمه.
و آتينا لقمان الحكمه. ميبني همه جا نسبت به خودشه پروردگار. اما فلسفه ديگه همه نوشتهاند كه مربوط به افكار بشري است. علم به حقايق اشياء متكيا به افكار بشري. كه در رأسش سقراط و افلاطون و اينها واقع شدند و بعد هم ديگه همينها كه هستند ميياد تا زمان ما. خداي تعالي اون الهاماتش را اون وحيش را، اون اونچه را كه يك دوست يه دوستش ميده. بين المحبين سر. بين دو تا دوست بين دو تا محب يك اسراري هست اون علمي كه مخصوص خداست. شما بگرديد تو هيچ كتابي پيدا نميكنيد. يا من دل علي ذاته به ذاته. خدا خودش خودش را به شما معرفي ميكنه. اون معرفت را هيچ كس نداره. از تو كتاب نميشه در آورد. العلم نور يغظفه الله قلب من يشاء يك نوري است كه اون علم واقعيها. والا به قول مرحوم شيخ بهايي علم رسمي سر به سر قيل است و قال. ده تا عالم نشستند او ميگه اين طور نيست، او ميگه اين طوره، او ميگه اين طور نيست. يك ده صفحه كتاب پر ميشه. حالا عالم در هر علمي باشه و فسر الجاهلين. اينها اصلا اسمشون عالم نيست، جاهلند. چون علم واقعي نقطة العلم نقطة كثره الجاهلون اين جهله كه هي ان قلت و قلت. يعني اين طور اگر باشه، اون طور اگر باشه. والا اون كسي كه با سرچشمة وحي ارتباط داره، هيچ وقت دو تا امام معصوم با هم بحث نميكنند كه او بگه مطلب اين طوره او بگه نه اين طور باشه. به قول يكي از علما ميگفت اگر تمام انبياء يكصد و بيست و چهار هزار انبياء با هم يك جا جمع بشن كوچكترين اختلافي با هم ندارند. در هيچ مسئلهاي.
العلم نور يغظفه الله قلب من يشاء هر كه را كه خدا بخواد. خدا كيا را دوست داره؟ كيا را ميخواد؟ دوستانش را ميخواد. اوليائش را ميخواد. به مرحلة اولياء خدا برسيد ببينيد خدا بهتون چي ميگه. شما از غير خدانترسيد فقط از خدا بترسيد. شما در صراط مستقيمي كه خدا تعيين كرده باشيد، شما فقط خدا را دوست داشته باشيد. نفس امارة باسوء را بگذاريد كنار شيطان را بگذاريد كنار ببينيد كه قلبتون چه جوري ميشه. پر از نور. به خدا قسم همة كارهاتون را خودتون ميفهميد چكار ميكنيد. هم دنيا داريد هم آخرت. هم پاكي داريد هم خدمتون عرض شود كه روح را ميشناسيد. ديگه حالا دانشمندان بيان بگن كه روح چيه؟ من واقعا گاهي تعجب ميكنم كه اينها دربارة روح، روح كه خودمون هستيم ديگه، دربارة خودش اين قدر بحث ميكنه و خودش چيزي نميفهمه. واقعا هم چيزي نميفهمه. دربارة خدا چيزي نميفهمه. دربارة روح چيزي نميفهمه. دربارة عالم قيامت و بهشت و برزخ و جهنم هيچ چي نميفهمند. از صراط مستقيم خارجند. و جرت ينابي الحكمه من قلبه و لسانه. نه اين كه در قلبتون علوم كه به اصطلاح، اون طور پر از علم هستيد و همه چيز را ميفهميد، همة حقايق.
يك كسي از بزرگان به من ميگفت كه فلاني من هيچ احتياج ندارم كه مثلا تحقيق كنم كه فلاني در چه وضعي هست. همان قدر كه چند كلمه با من صحبت ميكنه ميفهمم كه اين در چه وضع روحي است. باطن اشخاص، ظاهر اشخاص البته اگر بخواهد. بندة خدا نميخواد هيچ وقت از باطن بد اشخاص اطلاع داشته باشه. هيچ وقت نميخواد و جرت ينابي الحكمه من قلبي و لسانه از قلبش كه حالا اونجا سرچشمة معرفت هست اونجا جاري هم ميشه. شما با بعضي از افراد ميشينيد همش حرف دنيا ميزنند، حرف بي ربط ميزنند. خوب زياد ديديد ديگه. حرفهاي بيخود، بيهوده. يك سالك الي الله هيچ وقت كار بيهوده نميكنه. اين كه من بعضيهاتون را ميگم سيگار نكشيد يا مثلا، كار بيهوده است ديگه نكنيد اين كار را. ما اعتياد به اين طور چيزهاي از اين قبيل نداشته باشيد. سالك الي الله يك قدم در راه خدا با اين جور مسائل برداه. كار بيفايده نبايد بكنيد. با افراد، افرادي كه مينشينيد ببينيد اگر كلامشون حكمته، هر چي ميگن مفيد بود، عجب حرفي، عجب استفادهاي، عجب جملهاي، اين جوري ديديد كه هستيد، اين افراد هستند باشون بنشينيد. حتي نگاه بهشون بايد شما را به ياد خدا بياندازه. من يجالس؟ قال: من يذكر الله ذكره. پرسيدند با كي ما بنشينيم؟ ديدنش، نگاه به جمالش شما را به ياد خدا بياندازه. من يذكركم الله رؤيته. و منطقش انسان را به كمالات برسونه. حرف كه ميزنه، عجب استفادهاي كرديم و خودت هم طالب باشي. البته بعضيها هستند طالب نيستند، خسته ميشن. تو مجالس اين طوري كه مينشينند چرتشون ميگيره. اين طوري كه مينشينند چرتشون ميگيره. اون وقت علوم واقعي جاري شد از قلبتون به زبانتون شما ميشيد صاحب حكمت.
حضرت لقمان را كه خداي تعالي توصيف ميكنه كه و لقد آتينا الحكمه. بعد ميفرمايد كه خوب چي گفت حضرت لقمان؟ حرفهاش را خداي تعالي نقل كرده. و لا تسعر خدك لناس. اين قدر محبت دنيا در دلت نباشه كه اين خودت را در مقابل مردم ذليل كني. و لا تشف الارض و الحكمته حالا شما ميگيد حكمت اينه كه بله، نميدونم، يك دوستي داشتيم اداشون را در ميآورد حالا من خودم نميتونم. بنشينم يك چيزهايي بگم كه مردم نفهمند. حكمت اين است كه انسان بدونه با خدا چه جور رفتار كنه. خدا را بشناسه. حقايق همة چيزها را بدونه. كيفيت برخورد با مردم را بلد باشه. اخلاقیات اجتماعي و فرديش را كاملا از قرآن و روايات يا از الهامات قلبيش به دست بياره. خوب ميبينيد ديگه خدا در قرآن مجيد ميفرمايد كه آتينا لقمان الحكمه. بعد ميفرمايد كه ولقد آتينا لقمان الحكمه رديفش را الان يادم نيست، بعد ميفرمايد خلاصه به فرزندش اذ قال لقمان ابنه و هو يعظهوا يا بني لا تشرك بالله. اول به خدا مشرك نشو. اينها حكمته. و بالوادين احسانا. بعد و لا تسعر خدك لناس. و لا تمشي في الارض منها وقتي روي زمين راه ميري خيال نكن كه شخصيتي داري. عالمي. نميدونم متقي هستي. نميدونم دانشمند هستي. و لا تمشي في الارض منها. انك اي پسر من تو نميتوني هر چه قدت را بالا بكشي و سر و گردنت را راست كني به كوهها برسي و زمين را هم نميتوني سوراخ كني پات را محكم بزني زمين.
خوب ببينيد اينها مطالب ساده، هيچ وقت فكر نكنيد كه حكمت و علم توي مطالب مشكل، خدمت شما عرض شود كه توي كتابهاي فلاسفه هست نيست. اينه حكمت. انسان بايد بدونه چه بايد بكنه. اين حكمت را خدا به انسان ميده وقتي انسان به مرحلة خلوص رسيد. ديگه كارش آسونه راه براش بازه. همة علوم را خدا ممكنه از اين راه بهش بده. البته علومي كه نافعه براش. ما همة علوم برامون نافع نيست. هر كسي را خداي تعالي بهر كاري ساخته است. حالا يك نفر همة علوم رياضي و نميدونم مثلا فيزيك و طب و شيمي و رياضيات و اينها را همه را بدونه چه فايده داره. نميتونه هم بدونه. يكيش بسه براش، براي اين كه نظام اجتماع را بتونه بگردونه. كمك بكنه به نظام اجتماعي. ولي اوني كه لازمه ارتباطش با خداست. خدا باهاش حرف بزنه.
و ما كان لبشر ان يكلم الله. بشر را خدا باهاش صحبت نميكنه، حرف نميزنه. مگر از صراط وحيا، باهاش از طريق وحي صحبت ميكنه. به خدا قسم اگر يك لحظه اين ارتباط مخصوص كه وحيه اسمش اگر يك لحظه بين شما و خدا برقرار بشه از لذت هزار سال، همان لذائذي كه در دنيا هست هر چي ميخواد براتون، هر چي لازم داريد. هزار سال لذت مداوم اون اين لذتش بيشتره. ارتباط با خدا. يك چيزهاي خيلي كمي ممكنه به ماها داده باشن بعضيهاتون شايد متوجه شده باشيد. نصف شب پاشيد با خدا صحبت كنيد. ميگفت اين قدر گفتم خدا جان كه افتادم، بيهوش افتاده بودم. آخه خدا را انسان بشناسهها. دقت ميكنيد خدا آيا هست يا نيست اين اولا، ثانيا خدا يعني چي؟ خدا يعني يك صد تا مسئله داريم. خدا را بشناسيد. چه قدر، مرده رفته بود با شاه صحبت كرده بود او هم فحشش داده بود او هم خيلي خوشحال بود كه من شخصيتي هستم كه با شاه حرف زدم. حالا فحشش هم داده. يك قدرت پوشالي ظالم را اگر انسان باهاش حرف بزنه ميگه بله ما اينيم. حالا اين را هي ببرش بالا. هي اين قدرت را زيادش كن.
شما يك ده دقيقه از امام زمان، از امام زمان را نميشناسيمها. ده دقيقه نه يك دقيقه با امام زمان حرف بزنيد. ببينيد چي ميشه؟ چقدر لذت داره. چقدر خوشحال ميشيد. صد برابر، هزار برابر، ميلياردها برابر، بي نهايت برابر عظمت پروردگار نسبت به امام زمانها. با خدا حرف بزنيد. ماها نميفهميم. نميفهميم وقتي كه ميگيم ربنا آتنا في الدنيا حسنه و في الآخرة حسنه و قنا عذاب النار يعني چه؟ اگر اين را ميفهميديم يك لذتي ميبرديم كه خوب خيلي مثالش را ساده عرض كردم شما الان ملاقات داشته باشيد با يك قدرتمندي، حالا هر كي ميخواد باشه. ميگن آقا فلان روز ملاقات داريد. شما از امروز هم به فكر لباس هستيد هم به فكر مقدماتش اينها، و مهم شب كه ميخوابيد حالا من رفتم چه كار ميكنم، چقدر كيف داره، چقدر خوبه، حالا كاري هم نداريها. هيچي. رفتي اونجا دست به سينه ايستادي، تعظيم هم كردي و ايشان هم مخصوصا يك خردهاي با شما اظهار محبت بكنه، بگه باريك الله تو را من دوستت دارم بعد كه مييايي تا چند وقت كيف ميكني. امام زمان چقدر بر قدرتمندان زمانمون ولو خوب باشند، ولو خوب. چقدر مزيت داره. دو دقيقه، پنج دقيقه با امام زمان اگر صحبت كرديد، رفتي تو مسجد جمكران، با حضرت چند دقيقهاي حرف زدي. اين چرا چه خبر ميشه، چي ميشه؟ چي ميشه؟ حالا اين چندين، بي نهايت برابرش كن. چرا پس ما لذت نميبريم، چرا كيف نميكنيم؟ چرا نميگيم كه ما، خوشحال نميشيم كه ما با خدا حرف زديم؟ علتش اينه كه تزكية نفس نكرديم. علتش اينه كه هنوز به اون كمال نرسيديم. خدا رحمت كنه مرحوم حاج ملا آقاجان را، يك وقت ديدم يك چيزي ميخوره. شما فكر نكنيد بازي در ميآره، نه به خدا. گفتم چي ميكنيد؟ خيلي همچين خوشمزه، همچين خيلي مارچ و مارچ ميكنه. خيلي كيف داره ميكنه. اين چيه شما؟ گفتش اين عرق چهل گياهه. من عرق چهل گياه تا اون روز نخورده بودم. يك خرده هم ما، خيال كرديم كه خوشمزه است. ديدم به عجب بد مزه است ، تلخ، خيلي ناراحت، گفتم اين چيه شما؟ گفت را محبوب من خلق كرده. اين را خداي عزيز من خلق كرده. من در عشق مجازي هم اين را بگم. يك نفر عاشق يك نفري بود. اين خيار خورده بود و بر فرض عين رضا، من از يك كسي خوشم بياد اصلا عيبش را نميبينم. عيبش را اصلا احساس نميكنم. انسان اگر با خدا انس بگيره، بفهمه يعني چي؟ ما نميفهميم واقعا نميفهميم. حالا بگيم كه ما نميفهميم آيا؟ نه حتي من فكر ميكنم كه جز پيغمبر اكرم و ائمة اطهار بقيه ديگه گفت كه فرمود پيغمبر اكرم كه من را كسي نشناخت جز علي و خدا. علي را كسي نشناخت جز خدا و من. و خدا را كسي نشناخت جز من و علي.
همان قدر شخصيت خدا معلوم باشه. رفتي شما نصب شب باهاش صحبت كردي. نشستيد رو به قلبه و خداي عزيز اين خداي رحمن و رحيم. اي خداي مهربان، او هم بگه لبيك. او هم بگه دلم ميخواد چشم و گوش دلتون را باز كنيد محاله شما با اخلاص بگيد يا الله و خدا نگه لبيك. محاله. حالا وقتي كه حواستون جاي ديگه است شما ميگيد يا الله، يا الله، يا الله، خوب شما جواب نخواستيد كه بده. و جواب ميگه پروردگار. محاله كه شما به امام زمان سلام كنيدو حضرت جواب به شما نده. چشم دلش را انسان باز كنه، گوش دلش را انسان باز كنه، اين خود اين چشم دل باز شدن و گوش دل باز شدن انشاءالله در همين جلسات من كم كم براتون ميگم شايد انشاءالله دارويي باشه براي اين جهت كه چشمتون باز بشه ببينيد. گوشتون باز بشه بشنويد. گفتم هفتة گذشته كه اگر عالم يك ملكوتي نداره، اگر ما يك چشم و گوش ديگهاي در باطنمون نيست چرا خداي تعالي ميفرمايد و لهم اعين لا يبسرون بها و لهم آذان لا يسمعون بها. اينها چشم دارند نميبينند، گوش دارند نميشنوند. چرا اينها را خدا را؟ چون حيوانات هم، حيوانات بعضيهاشون خيلي بهتر از ما ميبينند. خيلي از ما بهتر ميشنوند. همة اونچه كه در اطرافشون هست. هد هد تا سه متر زير زمين را ميبينه كه آب هست يا نيست. چرا ما بايد مثل حيوانات باشيم. ما بايد خدا را ببينيم. اين چشم را براي كارهاي زندگي مادي و روزمرهمون خدا قرار داده. اين چشم براي خدا ديدن نيست. اين چشم براي امام زمان ديدن هم نيست. اين گوش براي صداي امام زمان شنيدن و خدا شنيدن نيست. اينها مال همين صداي همديگر را ما بشنويم. اين گوش مال اينه كارهاي عادي. كارهاي دم دستي. اون گوشي كه صداي خدا را ميشنوه اون تو وجود ماست، كه بايد شنوا باشه. يعني حالا بايد روش كار بكنيد تا شنوا بشه. اون چشمي كه خدا را ميبينه در وجود ماست، در ملكوت ماست كه بايد تزكية نفس بكنيد تا اون چشم باز بشه. والا معنا نداره اولئك كالانعام آذان له لا يسمعون بها. اين را خدا در قرآن ميفرمايد. اينها چشم دارند، نميبينند. گوش دارند، نميشنوند. با اون گوش نميشنوند. آيا اين كفار و مشركيني كه خدا اين جوري وصفشون ميكنه اينها واقعا نميشنوند. اينها واقعا نميبينند. اون چشم و گوشي كه در باطن خدا قرار داده اون، اون را ما از بين برديم. اون را نميبينيم، اون را به اصطلاح ازش استفاده نميكنيم.
و راهش هم فقط همين است كه انسان به مقام خلوص برسه، به مقام خلوص هم بايد برسه نه به مقام اخلاص. چون مقام اخلاص پايينتر از مقام خلوصه. خدايا به آبروي خاندان عصمت و طهارت ما را در راهمون موفق و پايدار بدار(الهي آمين). خداي خيلي دوستت داريم. خدايا شب تولد حضرت علي بن موسي الرضاست. ائمة اطهار عليهم الصلاة و السلام آمدهاند كه اين چشم ما را، اين گوش ما را، اين زبان ما را شفا بدن. ما آمديم در خانة حضرت رضا كه چشم ظاهرمون را، كوريم ميگيم، چشممون كم سو بود رفتيم از ضريح حضرت رضا ماليديم و چشممون خيلي پر نور شد و اين را خيلي هم مهم ميدونيم و اين بعد حيواني را ميگيم حضرت رضا شفا بده، و حال اين كه اونها آمدهاند، اونها طبيب قلب ما هستند، اونها طبيب روح ما هستند. اونها آمدهاند كه ما را به كمال برسونند. هو الذي بعث في الاميين رسولا منهم يتلوا عليه آياته و يذكيهم آيات قرآن را بر ما تلاوت كند، تزكية نفسمون كند، و يعلمهم الكتاب و الحكمه. بعد ما را به مقام خلوص برساند. تا حكمت از قلبمون به زبانمون سرازير بشه. آقا علي بن موسي الرضا امشب شب تولد شماست. ما خوشحاليم كه خدا باز توفيق داد امسال هم شب يازدهم ذي قعده اون هم در كنار مرقد مطهر امام هشتم، اون هم در اين بحثها باشيم. اگر ما عاقل باشيم، اگر ما فهم داشته باشيم، درك داشته باشيم، فقط حاجتمون بايد اين باشه كه آقا چشم دلمون را، گوش دلمون را، زبان دلمون را، فهم و دركمون را به سوي حقايق و معنويات امشب باز بفرماييد. دست ما را بگيريد. ما را با خدا آشتي بديد. ما به خدا خيلي ظلم كرديم. ما اين محبوب را اين خداي رحمن و رحيم را اعتنا نكرديم.
انك تدعوني فابلين و تتحبد علي عليك خدايا تو من را دعوت ميكني من رو ميگردونم. پروردگارا، به فرمودة امام عليه السلام من ان حتي تغذب عليه من كيم كه تو به من غضب بكني. من كيم كه تو من را به حساب بياري.من لياقت اين جهت را ندارم خدايا با لطف و كرمت همان طوري كه يا مبتدا بنعن قبل استحقاقا. اي خدايي كه خودت ابتدا كردي به نعمت. نعمتهاي ما در اختيار ما نبودكه ما بشري باشيم و در مملكت تشيع متولد بشيم و در توي دامن مادر و پدر شيعه ما رشد كنيم اين لطف توست خدا، خداي عزيز، خداي مهربان. يا قياس المستقيسين، يا حبيب قلوب العارفين، يا الرحم الراحمين، يا رحمن و يا رحيم، يا رئوف، يا كريم، يا من هو اقرب علي من هبل المتين، خوشا به حالتون. اي كاش گوش دلتون باز بود ميديديد خداي مهربان چه با شما حرف ميزند، چه ميگويد! چه دستي به سر شماها ميكشد كه بندگانم در خانة من آمدهايد من را دوست داريد، من هم شماها را دوست دارم.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.