۱۵ شوال ۱۴۱۲ قمری – حقيقت‌ انسان‌ و روح – درس‌ اخلاق‌ ۱۸

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. يسئلونك‌ عن‌ الروح‌ قل‌ الروح‌ من‌ امر ربي‌.

 دربارة‌ اعتقاد به‌ خدا و پيغمبر و قرآن‌ و ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ در اين‌ جلسه‌ مطالبي‌ قبل‌ از ماه‌ مبارك‌ رمضان‌ عرض‌ شد. بنا بود كه‌ دربارة‌ مرگ‌ و عالم‌ برزخ‌ و قيامت‌ و بهشت‌ و جهنم‌ از اين‌ به‌ بعد بحث‌ داشته‌ باشيم‌. من‌ مي‌خواستم‌ امشب‌ براي‌ شما حقيقت‌ روح‌، حقيقت‌ خودمون‌، و آنچه‌ اصل‌ است‌ در ما و آنچه‌ بايد نسبت‌ به‌ او اهميت‌ بيشتري‌ بدهيم‌ و اعتقاد داشته‌ باشيم‌، مطالبي‌ بيان‌ كنم‌. حالا تا جائي‌ كه‌ ميسرّه‌ ولي‌ جدا تقاضا دارم‌ كه‌ دوستان‌ ما را در محدودة‌ خاصي‌ قرار ندهند. و الا اين‌ جلسه‌ هم‌ مثل‌ جلسة‌ شبهاي‌ جمعه‌ ميشه‌ و تقريبا كم‌ فايده‌ يا آن‌ فايده‌اي‌ كه‌ ما مي‌خواهيم‌ ببريم‌ از اين‌ جلسه‌ برده‌ نميشود. حالا اين‌ مقداري‌ كه‌ ميشه‌ درباره‌اش‌ صحبت‌ كرد حتي‌ يك‌ مطالبي‌ را بخوام‌ بگن‌ ميترسم‌ بعضي‌ها شب‌ بترسند. تا اين‌ اندازه‌ ما گرفتاريم‌. يك‌ كسي‌ كتاب‌ عالم‌ عجيب‌ ارواح‌ ما را ميگفت‌ من‌ توش‌ را مي‌خوانم‌ اما جلدش‌ را نگاه‌ نمي‌كنم‌. چون‌ از اين‌ عكسها مي‌ترسم‌. حقيقت‌ انسان‌ روحه‌. جسد انسان‌ مثل‌ لباس‌ است‌ كه‌ انسان‌ در بر كرده‌، ماها غالبا دوستانمون‌ را به‌ روحشون‌ نمي‌شناسيم‌. به‌ بدنشون‌ مي‌شناسيم‌. يعني‌ از شكل‌ و قيافه‌ مي‌فهميم‌ كه‌ اين‌ مثلا آقاي‌ زيده‌، عمره‌، بكره‌، نميدونم‌ حسنه‌، حسينه‌. و براي‌ ما خود اون‌ شخص‌ مشخص‌ نيست‌. و حال‌ اينكه‌ اين‌ا مثل‌ عين‌است‌ كه‌ انسان‌ افراد را به‌ لباسشون‌ بشناسه‌. مثلا شما اگر لباستون‌ را عوض‌ كرديد، ما خيال‌ كنيم‌ شما ديگه‌ كس‌ ديگه‌اي‌ هستيد، نشناسيم‌. با لباس‌ انسان‌ اشخاص‌ را بشناسه‌. اينهايي‌ هم‌ كه‌ با قيافه‌ اشخاص‌ را مي‌شناسند، اينها هم‌ در يك‌ مرحله‌اي‌ مثل‌ همون‌ كسي‌ است‌ كه‌ با لباس‌ افراد را بشناسه‌. ما آنچه‌ كه‌ هستيم‌، حقيقت‌ ما، واقعيت‌ ما، هموني‌ است‌ كه‌ الان‌ دور هم‌ نشسته‌ايم‌. اگر از ميان‌ اين‌ جمعيت‌ يكي‌ خواب‌ خواب‌ باشه‌، توي‌ ما هست‌ يا نيست‌؟ طبعا توي‌ ما نيست‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ نه‌ گوشش‌ ميشنوه‌، نه‌ چشمش‌ مي‌بينه‌، نه‌ مطالب‌ را درك‌ ميكنه‌، نه‌ وضع‌ را احساس‌ ميكنه‌. چه‌ فرقيست‌ با اينكه‌ يك‌ دست‌ لباس‌ همان‌ شخص‌ در گوشة‌ اطاق‌ باشه‌. يعني‌ اگر يك‌ دست‌ لباس‌ يك‌ فردي‌ در جا لباسي‌ باشه‌ و خودش‌ نباشه‌، مسلما شما نميگيد فلاني‌ توي‌ مجلس‌ بود. اگر كسي‌ هم‌ بدنش‌ توي‌ مجلس‌ باشه‌ ولي‌ روحش‌ نباشه‌، بايد شما بگوئيد كه‌ او در مجلس‌ نيست‌. يعني‌ مثلا خواب‌ باشه‌. يا حالتش‌ بد باشه‌، يا در حالت‌ مثلا اغما و بيهوشي‌ باشه‌، اينهم‌ اين‌ا مثل‌ اينكه‌ يك‌ دست‌ لباسش‌ در گوشة‌ اطاق‌ آويز باشه‌ و خودش‌ نباشه‌.

 بنابراين‌ بيائيم‌ ما امشب‌، يعني‌ درس‌ امشبمون‌ و بحث‌ امشبمون‌ اين‌ است‌ كه‌ بيائيم‌ حقيقت‌ خودمون‌ را بشناسيم‌. لبمون‌ را، واقعيتمون‌ را، آني‌ كه‌ هستيم‌ ما، نه‌ لباس‌ و جسدمون‌ را. ما الان‌ كه‌ اينجا نشسته‌ايم‌، يك‌ دست‌ لباس‌ تنمونه‌، يك‌ دست‌ هم‌ گوشت‌ و پوست‌ و استخواني‌ به‌ برمونه‌، و روحمون‌. اين‌ دو تا هيچ‌. آن‌ حقيقتشه‌. ببينيد آن‌ كه‌ من‌ ميگم‌ من‌! ببينيد وقتي‌ خوابيد ميگيد من‌؟! خوب‌ من‌ معنا نداره‌. وقتي‌ كه‌ بيهوشيد ميگيد من‌؟! مشخصه‌ اين‌ شخصيتتون‌ مكشوفه‌؟ نه‌. بايد ديگه‌ حالا زياد توضيح‌ ندم‌. الان‌ اگر همة‌ اين‌ جمعيت‌ خواب‌ باشند، واقعا خواب‌ باشند، ما آيا دور هم‌ جمع‌ شده‌ايم‌، با هم‌ انس‌ گرفته‌ايم‌؟ نه‌. مثل‌ اينكه‌ ده‌ دست‌، بيست‌ دست‌ لباس‌ در اينجا باشه‌. اين‌ را خوب‌ بفهميد. يعني‌ بايد روي‌ اين‌ اساس‌ خيلي‌ از كارها انجام‌ بشه‌. اگر اين‌ اساس‌ را خوب‌ درك‌ نكنيم‌ وضعمون‌ نامرتبه‌. ببينيد، اين‌ بدن‌ بدون‌ احساس‌، شما همانطوري‌ كه‌ دستتون‌ اگر خداي‌ نكرده‌ قطع‌ بشه‌، آنطرف‌ افتاده‌، آيا آن‌ ديگه‌ احساسي‌ داره‌ يا نداره‌؟ نه‌. شما در آن‌ دست‌ هستيد؟ نه‌. اگر پاي‌ انسان‌، تمام‌ بدن‌، قطعه‌قطعه‌، شما توي‌ اون‌ هستيد؟ نه‌. خوب‌ همينجور هر چيزي‌ را ميشه‌ قطعه‌قطعه‌ برداشت‌، يك‌ انگشت‌، دو انگشت‌، سه‌ انگشت‌، چهار انگشت‌، دست‌، پا، تيكه‌ تيكه‌، بريزه‌ انسان‌ كنار، چي‌ باقي‌ مي‌مانه‌؟ همون‌ خود انسان‌. آن‌ همه‌ چيز هست‌. آن‌ انسانه‌. انسان‌ به‌ چشم‌ و گوش‌ و حلق‌ و بيني‌ و دست‌ و پا نيست‌. اگر شما در بعضي‌ از اين‌ موزه‌ها وارد بشد، واقعا يك‌ مجسمه‌هايي‌ آنجا هست‌ كه‌ بقدري‌ شبيه‌ انسان‌ آنها را درست‌ كردند، وقتي‌ انسان‌ برخورد ميكنه‌ اولا خيلي‌ خيال‌ ميكرده‌ اينجا كسي‌ نيست‌، يك‌ وقت‌ مي‌بينه‌ يكي‌ آنجا ايستاده‌. وقتي‌ نزديك‌ ميشه‌، من‌ در موزه‌هايي‌، در بعضي‌ از موزه‌ها ديده‌ام‌. واقعا بايد انسان‌ دقت‌ بكنه‌ تا بفهمه‌ كه‌ اين‌ آدم‌ نيست‌. اين‌ مجسمه‌ است‌. ماها كه‌ اينجا نشستيم‌، آنچه‌ كه‌ شما از من‌، از رفقاتون‌، از هيكل‌ خودتون‌، از قد و بالاي‌ خودتون‌ مي‌بينيد، اين‌ همان‌ مجسمه‌ است‌، هيچ‌ فرقي‌ نداره‌. اگر وقتي‌ مي‌ريد طرف‌ مجسمه‌ يكدفعه‌ راه‌ بيفته‌. مي‌فهميد آدم‌ بوده‌ اينجا وايستاده‌. اگر راه‌ نيفته‌ مي‌فهميد هيچي‌ نيست‌. خوب‌ همين‌ موقعيت‌ را بياريد توي‌ كار. همين‌. اگر آن‌ روح‌ داشته‌ باشه‌ آدمه‌. اگر روح‌ نداشته‌ باشه‌ آدم‌ نيست‌. پس‌ آدم‌ به‌ چيه‌؟ روح‌ خيلي‌ خوب‌ معلوم‌ ميشه‌. آدميت‌ انسان‌ به‌ آن‌ روح‌ انسانه‌. دقت‌ كرديد؟ خوب‌.

 اين‌ روح‌ عمرش‌ چقدره‌؟ خيلي‌ زياده‌. شما چندسالتونه‌. ميگيد بيست‌ و پنج‌ سال‌. بيخود ميگيد بيست‌ و پنج‌ سال‌. بگيد از وقتي‌ كه‌ از مادر متولد شدم‌، بدنم‌ از وقتي‌ كه‌ از مادر متولد شده‌ تا حالا بيست‌ و پنج‌ ساله‌ ادامه‌ داره‌. آنهم‌ همون‌ بدن‌ نيست‌ها. دهها مرتبه‌ اين‌ بدن‌، دهها حالا اگه‌ زياد باشه‌، اين‌ دفعات‌ زيادي‌ اين‌ بدن‌ عوض‌ شده‌ و حالا به‌ اين‌ صورت‌ در آمده‌. نميدونم‌ اين‌ را خوب‌، معلومه‌ ديگه‌ اين‌ خيلي‌ روشنه‌. بايد اول‌ كاري‌ كه‌ يك‌ سالك‌ الي‌ الله‌ ميكنه‌ و مي‌خواد قدم‌ اول‌ را بردارشه‌، تكليف‌ خودش‌ را با لباسش‌ و بدنش‌ روشن‌ كنه‌. آخه‌ روي‌ چي‌ مي‌خواي‌ كار كني‌؟ روي‌ بدنش‌. يك‌ قدري‌ ذكر انسان‌ ميگه‌ اين‌ صورتش‌ عرق‌ ميكنه‌ براق‌ ميشه‌، ميگه‌ فلاني‌ نوراني‌ شده‌. آقا نوراني‌ اينها نيستش‌. چون‌ وقتي‌ يك‌ قدري‌ انسان‌ ذكر گفت‌ يك‌ حالت‌ تشعشعات‌ عرقي‌ درش‌ ميزنه‌، پيشانيش‌، ميگه‌ به‌به‌ چه‌ نوري‌! اگر نور داره‌ بكنيدش‌ توي‌ تاريكي‌ مطلق‌ ببين‌ بازهم‌ روشنه‌. ما همه‌ چيزمون‌ را داديم‌ به‌ ظواهر. اگر امام‌ زمان‌ را توي‌ تاريكي‌ ببينيد كه‌ اين‌ نور، اين‌ نور چراغي‌ تو زير پوستش‌ نباشه‌ نستجير بالله‌ ميگيم‌ اين‌ امام‌ زمان‌ نيست‌. ولي‌ آن‌ نوري‌ كه‌ امام‌ زمان‌ داره‌، آن‌ نور ديگه‌ است‌. آن‌ مربوط‌ به‌ روح‌ مقدسشه‌. ملائكه‌ را وقتي‌ مي‌خوايم‌ ببينيم‌ خيال‌ مي‌كنيم‌ آنها بايد مثل‌ چراغ‌ رفت‌ و آمد كنه‌. و غالبا هم‌ خداي‌ تعالي‌، براي‌ اينكه‌ ماها چون‌ اهل‌ ظاهريم‌، چون‌ كه‌ با كودك‌ سرو كارت‌ فتاد با زبان‌ كودكي‌ بايد گشاد، خدا هم‌ با ما، كودكان‌ و ابلهان‌. وقتي‌ هم‌ كه‌ دليلش‌ هم‌ اينه‌، آن‌ نور مقدس‌ خاتم‌ انبياء و ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ را براي‌ اينكه‌ ما بچه‌ايم‌، ما كودكيم‌، ما چشممون‌ به‌ اين‌ هيكلهاي‌ ظاهريست‌، آورده‌ وارد همين‌ بدنها كرده‌ تا با ما انس‌ بگيرند. و الا لازم‌ نيست‌. اگر ما آدم‌ بوديم‌، اگر ما اين‌ مسئله‌ را حل‌ كرده‌ بوديم‌، اگر اين‌ مسئله‌ برامون‌ روشن‌ شده‌ بود كه‌ بدنمون‌ اين‌ لباس‌ مي‌مانه‌. همانطوري‌ كه‌ در روايات‌ داره‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌، پيغمبر اكرم‌، با بدنشون‌ ما نبايد آنها را بشناسيم‌. آنها با همان‌ روح‌ ما با روح‌ آنها. يعني‌ ما اگر خودمون‌ را شناختيم‌ كه‌ كي‌ هستيم‌ توي‌ حرم‌ حضرت‌ رضا صلواة‌ الله‌ عليه‌ اگر انسان‌ وارد شده‌، قطعا روح‌ مقدس‌ حضرت‌ رضا صلواة‌ الله‌ عليه‌ در آنجا هست‌. به‌ او توجه‌ نداريم‌. اما اگر يك‌ سيدي‌ را كه‌ حالا روي‌ يك‌ علائمي‌ فكر مي‌كنيم‌ شايد ايشان‌ امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ باشه‌، در توي‌ حرم‌ ببينيمشون‌، ميگيم‌، حواسمون‌ پرت‌ اين‌ بدن‌ ميشه‌. و از آن‌ حقايق‌ دور ميشيم‌. اينها مال‌ كودكي‌ ماست‌. خدا خودش‌ را نميتونه‌ مجسم‌ كنه‌. و الا اگر مي‌خواست‌ خودش‌ با ما در ارتباط‌ باشه‌ و همانطوري‌ كه‌ مسيحي‌ها معتقدند. مسيحي‌ها دربارة‌ خود خدا هم‌ اين‌ را ميگن‌ كه‌ خدا آمد در لباس‌ حضرت‌ مسيح‌ براي‌ اينكه‌ با ما انس‌ بگيره‌. ولي‌ ما اين‌ اعتقاد را داريم‌ چونكه‌ ما نمي‌توانيم‌، يعني‌ افكارمون‌، آخه‌ حق‌ هم‌ تا حدي‌ داريم‌. براي‌ اينكه‌ هر چي‌ ديديم‌ جسمانيت‌ بوده‌. هر چي‌ شنيديم‌ از طريق‌ جسمانيت‌ بوده‌. هر چي‌ لمس‌ كرديم‌ از طريق‌ جسمانيت‌ بوده‌. هر چه‌ باصطلاح‌ استشمام‌ كرديم‌، چشيديم‌، جسماني‌ بوده‌. تمام‌ اين‌ حواس‌ پنجگانه‌ هميشه‌ به‌ طرف‌ جسمانيت‌ و ماديت‌ كشيده‌ شده‌، حالا همه‌ چيز را مي‌خواهيم‌ به‌ ماديت‌ تطبيق‌ كنيم‌.

 ببينيد انسان‌ گاهي‌ ميشه‌ افكار خودش‌ را، يك‌ چيزي‌ فرض‌ مي‌كنيم‌. مثلا در روايت‌ هست‌ كه‌ اگر از مورچه‌ بپرسند خدا چه‌ جوره‌؟ ميگه‌ خدا يك‌ مورچة‌ بزرگتري‌ است‌، منتهي‌ شاخ‌ هم‌ داره‌. ما شاخ‌ نداريم‌ او شاخ‌ هم‌ داره‌. قدرت‌ را در شاخ‌ داشتن‌ مورچه‌، يك‌ مورچة‌ بزرگ‌ شاخدار! اينجور چيزي‌. از بشري‌ كه‌ خدا را نمي‌شناسه‌ و معتقد به‌ خدا هست‌، از هر كدامشون‌، اين‌ بشرهايي‌ كه‌ توي‌ دنيا هستند، غير از شيعه‌ كه‌ خوب‌، تابع‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارته‌ و خدا را (نامفهوم‌) خاك‌، زير خاكش‌ نمي‌كرديد. اين‌ چيه‌؟ يك‌ بدن‌. يك‌ بدن‌ كه‌ اگر روي‌ زمين‌، چرا زير خاكش‌ مي‌كنند؟ چون‌ اگر روي‌ زمين‌ بمونه‌، هر مذهبي‌ هم‌ يك‌ كاري‌ ميكنه‌. يكي‌ مي‌سوزونه‌، زرتشتي‌ها مي‌سوزانند. ببخشيد هندوها مي‌سوزانند. زرتشتي‌ها مي‌گذارند روي‌ يك‌ بلندي‌ ميگن‌ حيوانات‌ بخورند. مسلمانها، مسيحي‌ها مي‌كنند توي‌ يك‌ جعبه‌، با تشكيلات‌ جعبه‌ را مي‌كنند زير خاك‌. مسلمانها خوب‌ خودمون‌ كه‌ زياد ديديد، ميكنند زير خاك‌. شما دندونتون‌ مال‌ شماست‌. دندونتون‌ را كه‌ ميكنه‌ باصطلاح‌ دندانپزشك‌ دندان‌ شما را ميكشه‌، شما ميگيد جزئي‌ از من‌ رفت‌ آنجا توي‌ سبد دندانپزشك‌؟ نه‌. بالاخره‌ شما را اگر بخوان‌ هزار جزئت‌ بكنند، يك‌ جزئت‌ دندانته‌ مثلا. ميگي‌ يك‌ جزء از هزار جزء من‌ آنجاست‌؟ نه‌. اين‌ را خوب‌ واقعا پياده‌ كنيم‌ توي‌ خودمون‌. شما اين‌ را از نظر عقيده‌ و از نظر عقل‌ قبول‌ داريد ولي‌ از نظر فكر قبول‌ نداريد. يعني‌ همه‌امون‌ها، قبول‌ نداريم‌. اگر گفتيد كه‌ آقا مثلا دندان‌ ما، من‌ خوابم‌، فلاني‌ كجاست‌، توي‌ آن‌ اطاق‌ خوابه‌. نه‌. اين‌ بدن‌ من‌ اينجاست‌. روح‌ من‌ معلوم‌ نيست‌ كجاست‌. ميتونيد بگيد فلاني‌ نيست‌. البته‌ بچه‌ها ياد بگيرند اينها مي‌تونند بگند ما خوابيم‌ ردشون‌ كن‌. بگه‌ فلاني‌ خونه‌ نيست‌. واقعا نيستيم‌ اينجوري‌. رفته‌ روح‌ داره‌ گردش‌ ميكنه‌، گاهي‌ بالا، پائين‌، ملكوت‌، آنطرف‌، آنطرف‌، داره‌ گردش‌ ميكنه‌. كجا تو توي‌ خانه‌ هستي‌؟ اگر لباسهايتون‌ را توي‌ خانه‌ گذاشته‌ باشيد و رفته‌ باشيد بيرون‌ شما، ميگن‌ آقا توي‌ اطاقه‌؟ اين‌ را خوب‌، هي‌ من‌ تكرار ميكنم‌، براي‌ اينكه‌ خوب‌ بايد، چون‌ اگر اين‌ كار را نكنيد اين‌ سد راهتون‌ برداشته‌ نميشه‌. مسئلة‌ مرگ‌ براتون‌ حل‌ نميشه‌. مسئلة‌ كمالات‌ روحي‌ براتون‌ حل‌ نميشه‌. مسئلة‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود سير و سلوك‌ حل‌ نميشه‌. هيچي‌ حل‌ نميشه‌. اين‌ را بايد حلش‌ كنيد. اين‌ اگر حل‌ بشه‌ خوب‌ ما هستيم‌ و حالا شما، مي‌دونيد در حالت‌ پيغمبر اكرم‌ نگاه‌ كنيد. پيغمبر اكرم‌ به‌ زيبايي‌ افراد كاري‌ نداشت‌. هر كدوم‌ خوش‌ قيافه‌ترند اين‌ را بهتر قبول‌ كنه‌. هر كه‌ بد قيافه‌ است‌ اين‌ را قبولش‌ نكنه‌. اين‌ا مثل‌ اينكه‌ يكي‌ لباس‌ سياه‌ داره‌، يكي‌ لباس‌ سفيد داره‌، يكي‌ مثلا فرض‌ كنيد لباس‌ كرباسي‌ داره‌، يكي‌ فاستوني‌ داره‌، اينجوري‌. لباسش‌ مال‌ خودش‌. بعضي‌ افراد پست‌ پست‌ باز هستند كه‌ باز به‌ همون‌ لباس‌ هم‌ توجه‌ دارند. اگر لباس‌ خوب‌ پوشيده‌ باشه‌ ميگن‌ اين‌ آدم‌ خيلي‌ مهمه‌. آخه‌ اگر انسان‌ بنا شد كه‌ آن‌ ظاهر بياد جلو گاهي‌ به‌ اين‌ گرفتاريها هم‌ برخورد ميكنه‌. ميگن‌ يك‌ وقت‌ يك‌ كسي‌ رفته‌ بود يك‌ جا مهماني‌، لباسهاي‌ خوبش‌ را نپوشيده‌ بود. خيلي‌ بهش‌ بي‌ اعتنايي‌ كردند و بعضي‌ها ميگفتند اين‌ چرا آمده‌، بعضي‌ها مي‌خواستند بيرونش‌ كنند. بالاخره‌ نشاندند و يك‌ غذايي‌ بهش‌ دادند و يا غذاش‌ ندادند. رفت‌ يك‌ دست‌ لباس‌ خوب‌ پوشيد آمد. بردند آن‌ بالا نشاندندش‌. اين‌ غذا را برميداشت‌ مي‌ريخت‌ توي‌ آستينش‌. اين‌ غذاي‌ خوب‌ براي‌ لباسه‌. چون‌ اين‌ غذا را امشب‌ بخاطر تو مي‌دهند به‌ ما نه‌ بخاطر خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ هيكل‌ ما. بهش‌ احترام‌ كرديم‌. للهيكل‌ قسط‌ من‌ السمن‌. به‌ روحش‌ كاري‌ نداشتيم‌. اين‌ اين‌ اونه‌. ببينيم‌ كي‌ آدمه‌؟! كدوم‌ صفات‌ حسنه‌ را داره‌. به‌ خدا قسم‌ آقايون‌ اگر اطلاع‌ از وضع‌ مردن‌ پيدا كنيد براي‌ هر يك‌ از مراحل‌ كمال‌ كه‌ الان‌ داريد قدم‌ برميداريد، اگر ميلياردها تومان‌ خرج‌ بكنيد ارزش‌ داره‌. افرادي‌ كه‌ داراي‌ گناهند، داراي‌ گناهند، غافل‌ در دنيا گناه‌ كردند و مشغول‌ گناهند. اين‌ گناهان‌ انسان‌ را آنچنان‌ در موقع‌ مرگ‌ آلوده‌ ميكنه‌. شما نگيد سكته‌ كرد راحت‌ مرد. راحت‌ مردن‌ و ناراحت‌ مردن‌ اينها مال‌ بدنه‌، اين‌ را شما بدونيد، تموم‌ ميشه‌ بالاخره‌. ماها فكرمون‌، ميگيم‌ عجب‌ بد مرد! و حال‌ اينكه‌ خوب‌ مرده‌. يك‌ كسي‌ ماشين‌ بهش‌ ميزنه‌ پرتش‌ ميكنه‌ آنطرف‌، مغزش‌ توخ‌توخ‌ ميشه‌. ميگيم‌ عجب‌ بد مرد. نه‌. تو بد مي‌بيني‌، و الا اون‌ خيلي‌ راحت‌، اصلا نفهميد كي‌ مرد! واقعاها. آنها كه‌ تصادف‌ كردند مي‌دونند، اصلا بعد از مدتي‌ ميگن‌ چي‌ شد ما اينجا توي‌ بيمارستانيم‌؟ تازه‌ حالا شروع‌ ميكنه‌ درد كردن‌. اگر بميره‌ ديگه‌ آن‌ درد بعديش‌ را هم‌ نداره‌. هيچي‌. راحت‌. اما ما ميگيم‌ عجب‌ بد مرد. ما بد مي‌بينيم‌. و گرنه‌ او راحت‌ مرد. راحت‌ الموت‌ في‌ الفرجه‌. راحتي‌ مردن‌ اينه‌ كه‌ دفعي‌ باشه‌. شما توي‌ زندان‌ باشيد از دو سه‌ روز قبل‌ بيان‌ به‌ شما بگن‌ كه‌ تو مي‌خواهي‌ آزاد بشي‌، تا صداي‌ خش‌ خش‌ در بياد ميگي‌ آي‌ من‌ را مي‌خوان‌ ببرند، ميگن‌ نه‌ حالا تو بشين‌. حالا تو بشين‌، حالا تو بشين‌، حالا تو بشين‌، اين‌ تا سه‌ چهار روز، گاهي‌ سه‌ چهار ماه‌ طول‌ ميكشه‌ تا اين‌ را آزادش‌ كنند. اين‌ زجر كش‌ شده‌، اين‌ با زجر از اين‌ زندان‌ بيرون‌ رفته‌. اما اگر انسان‌ خيال‌ ميكنه‌ حالا ده‌ روز ديگه‌ مي‌مانه‌ توي‌ اين‌ زندان‌. خوب‌ ميان‌ در را باز ميكنند. فلاني‌ آقا تو بيا بيرون‌. من‌! اين‌ راحته‌، ببينيد چقدر خوشحال‌ ميشه‌ انسان‌!

 اگر انسان‌ مؤمن‌ باشه‌ بهترين‌ دعا براش‌ اين‌ است‌ كه‌ بهش‌ بگن‌ خدا مرگت‌ بده‌. بهترين‌ دعا. اگر ما اين‌ حقيقتي‌ كه‌ امشب‌ من‌ گفتم‌ درك‌ بكنيم‌. و اگر مؤمن‌ انسان‌ نباشه‌، به‌ كمال‌ نرسيده‌ باشه‌، خوب‌ هزار جور هم‌ عذر بياريم‌ كه‌ دنيا دار تجارته‌، دار چه‌، فلان‌، اينها، خوب‌. ما بايد به‌ كمال‌ برسيم‌. بد هم‌ نيست‌ اين‌ حرف‌ كه‌ خدايا ما را به‌ كمال‌ برسون‌ كه‌ از اين‌ دنيا اگر رفتيم‌ اينجا يك‌ ساعت‌ كار كنيم‌ مساويست‌ با صد سال‌ كار كردن‌ در عالم‌ برزخ‌، در عالم‌ قيامت‌. يعني‌ يك‌ ساعت‌ اينجا كار كنيم‌ آنجا صد سال‌ كار از جلوي‌ پامون‌ برداشته‌ ميشه‌. اينجا اينطوره‌. شما ببينيد يك‌ جلسة‌ امتحاني‌ تشكيل‌ دادند براي‌ تمام‌ دانش‌آموزان‌ يك‌ مدرسه‌. شما يك‌ ماشين‌ گيرتون‌ نمي‌آد، يا جوري‌ شده‌، تنبلي‌ كرديد نرفتيد سر جلسة‌ امتحان‌. حالا پشت‌ امتحان‌ مانديد. (نامفهوم‌) امام‌ معصوم‌، غير از معصومين‌ توي‌ اينها اصلا جدا هستند از ماها، پسر امام‌ معصوم‌ وقتي‌ مي‌آد توي‌ دنيا، عقلش‌ اينقدر ميرسه‌ كه‌ خدا همه‌كاره‌ است‌. و هر چي‌ مي‌بينه‌ ماده‌ مي‌بينه‌، هر چي‌ مي‌شنوه‌ مادي‌ مي‌شنوه‌. كم‌كم‌ اين‌ صفات‌ رذيله‌ درش‌ بوجود مي‌آد. يعني‌ وقتي‌ شيرخواره‌ به‌ پستان‌ مادر متكيه‌، به‌ خدا متكي‌ نيست‌. وقتي‌ يك‌ خورده‌ بزرگتر ميشه‌ به‌ پدر، اينطرف‌، خلاصه‌ هيچ‌ وقت‌ به‌ ياد خدا نمي‌افته‌. هميشه‌ با اين‌ و اون‌ مرتبطه‌ و همين‌ هي‌ درشت‌ ميشه‌. كم‌كم‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ اگر دختر باشه‌ ميرن‌ عروسك‌ براش‌ ميخرن‌ كه‌ توي‌ خونه‌ها من‌ از دوستانم‌ تقاضا مي‌كنم‌ كه‌ عروسكهايي‌ كه‌ مجسمه‌ است‌ اينجا مكروهه‌ نگه‌ داشتنش‌ و يا حرامه‌. و توي‌ خونه‌هاي‌ شماها اصلا براي‌ فرزندان‌ شماها هم‌ نباشه‌. و خوب‌ دختره‌ اينجور چيزها را مي‌رن‌ مي‌گيرن‌ براش‌ مي‌يارن‌ توي‌ خونه‌، اين‌ را سرگرمش‌ مي‌كنند. پسر باشه‌ ماشين‌ و همينها بزرگ‌ مي‌شه‌. با خود اين‌ بچه‌ بزرگ‌ مي‌شه‌، ماشينش‌ اون‌ وقت‌ از اون‌ ماشينهاي‌ پلاستيكي‌ بوده‌ حالا شده‌ ماشين‌ بزرگ‌ حسابي‌ همون‌ دلبستگي‌ را هم‌ داره‌ بهش‌.

 بلكه‌ بدتر اگر روزها بچه‌ را ماشين‌ پلاستيكيش‌ را برمي‌ داشتند مي‌بردند گريه‌ مي‌كرد و بعد هم‌ زود يادش‌ مي‌رفت‌ زود تمام‌ مي‌شد. اما حالا اگر ماشين‌ انسان‌ را دزد ببره‌ پدرش‌ در مي‌ياد. اين‌ امراض‌  روحي‌ همينطور رشد مي‌كنه‌. رشد مي‌كنه‌ با خود انسان‌ از اين‌ زمان‌ بايد شروع‌ به‌ تزكية‌ نفس‌ بكنه‌ انسان‌. و همه‌ هم‌ بايد تزكية‌ نفس‌ بكنن‌، و اگر تزكية‌ نفس‌ نكنن‌ گرفتارند. در عالم‌ برزخ‌ گرفتارند. عالم‌ برزخ‌ گفتم‌ شايد چند ميليون‌ سال‌ طول‌ بكشه‌. تمام‌ اين‌ مدت‌ را به‌ اندازة‌ مي‌خواسته‌ تو دنيا پنجاه‌ سال‌، شصت‌ سال‌، هفتاد سال‌ تو دنيا خودش‌ را درست‌ كنه‌ بايد در اين‌ مدت‌ همش‌ بيچاره‌ باشه‌. همش‌ گرفتار باشه‌ و جدا دوستان‌ براتون‌ عرض‌ مي‌كنم‌ كه‌ كوشش‌ كنيد اجلوا بالتوبه‌ اولين‌ قدمش‌ را، چون‌ قدم‌ اول‌ را كه‌ انسان‌ برداره‌ قدمهاي‌ بعد را هم‌ حتما برمي‌ داره‌. عجلوا بالتوبه‌ قبل‌ الفوت‌. قبل‌ از موت‌ ببخشيد عجله‌ كنيد به‌ توبه‌ كردن‌ قبل‌ را مردن‌ عجله‌ كنيد به‌ مراحل‌ روحيتون‌ قبل‌ از مردن‌. عجلوا بالصلات‌ قبل‌ الموت‌ كه‌ خوب‌ اون‌ معناش‌ يك‌ معناي‌ عمودي‌ هم‌ داره‌ كه‌ بمانه‌ ولي‌ عجلوا بالتوبه‌ قبل‌ الموت‌. واقعا عجله‌ بايد كرد، هيچ‌ مهلت‌ به‌ ما ندادن‌. نبايد هم‌ به‌ ما مهلت‌ بدن‌. به‌ هر حال‌ حالا انشاء الله‌ از خواب‌ غفلت‌ بيدار بفرما (الهي‌ آمين‌) اين‌ حقايق‌ را به‌ ما معرفي‌ بفرما(الهي‌ آمين‌).

 روح‌ انسان‌ گاهي‌ يك‌ صفايي‌ يك‌ جلايي‌ پيدا مي‌كنه‌ كه‌ همة‌ حقايق‌ را مي‌دونه‌. ارواح‌ هستند، ملائكه‌ هستند من‌ در خصوص‌ ملائكه‌ و ارواح‌ و اجنه‌ و شياطين‌ و اينها يك‌ مقداري‌ مي‌خواستم‌ امشب‌ صحبت‌ كنم‌، كه‌ مناسب‌ نديدم‌ و انشاء الله‌ چون‌ لازمه‌ نمي‌توانيم‌ اينها را صحبت‌ نكنيم‌ و عبور كنيم‌، وارد عالم‌ برزخ‌ بشيم‌ انشاء الله‌ هفتة‌ آينده‌ با شرايطي‌ كه‌ بعدا عرض‌ مي‌كنم‌ انشاء الله‌ موفق‌ به‌ گفتنش‌ خواهيم‌ شد. بنابر اين‌ اگر خواستيد بر حسين‌ بن‌ علي‌ عليه‌ السلام‌ يا بر هر يك‌ از معصومين‌ گريه‌ كنيد، بايد با اين‌ فكر يكي‌ از اين‌ راهها را انتخاب‌ كنيد. يكي‌ اينكه‌ در اگر جمعي‌ در زندان‌ باشند و يك‌ نفر در ميان‌ زندان‌ با صاحب‌ زندان‌ مرتبطه‌ و تمام‌ وسايل‌ راحتي‌ انسان‌ را در اين‌ زندان‌ فراهم‌ مي‌كنه‌ و راهنمايي‌ انسان‌ را مي‌كنه‌ كه‌ اگر از زندان‌ خارج‌ شدي‌ بتوني‌ چقدر راحت‌ باشي‌، چقدر سرمايه‌ كنار گذاشته‌ باشي‌ و بالاخره‌ كمال‌ مهرباني‌ را به‌ انسان‌ داره‌. يك‌ عده‌ از اين‌ اوباشها كه‌ تو زندان‌ خدا قسمتون‌ نكنه‌ گاهي‌ يك‌ افرادي‌ تو زندان‌ پيدا مي‌شن‌ كه‌ اينها مثلا چند نفر آدم‌ را كشته‌اند. اصلا آدم‌ كشي‌ براشون‌ خيلي‌ ساده‌ است‌. كار خيلي‌ بد، فحشهاي‌ خيلي‌ بد اينها را جمع‌ بشن‌ و اين‌ آدم‌ خير خواه‌ و مرتبط‌ با صاحب‌ زندان‌ به‌ اصطلاح‌ كسي‌ كه‌ داره‌ راهنمايي‌ مي‌كنه‌ كه‌ ما در اينجا چكار مي‌كنيم‌ كه‌ بعد از اينكه‌ بيرون‌ رفتيم‌ از زندان‌، سرمايه‌ داشته‌ باشيم‌ و همه‌ چيز داشته‌ باشيم‌ و بتونيم‌ زندگي‌ خوبي‌ داشته‌ باشيم‌. اين‌ را بزنند و بكشند و از در زندان‌ بيرونش‌ كنند. اين‌ عده‌اي‌ كه‌ درك‌ مي‌كنند كه‌ او كه‌ بود بايد بنشينند به‌ حال‌ خودشون‌ گريه‌ كنند كه‌ چرا يك‌ همچين‌ موجودي‌ را از بين‌ خودشون‌ بيرون‌ كردند. نامفهوم‌.

 لذا مي‌بينيد در دعاي‌ ندبه‌ مي‌گيم‌ اين‌ الحسن‌ و اين‌ الحسين‌. يك‌ چند تا زنداني‌ باشند خيلي‌ فشار بهشون‌ بياد، شلاق‌ تو سرشون‌ مي‌زنند، اذيتشون‌ مي‌كنند انسان‌ هيچ‌ راهي‌ هم‌ نداره‌ كه‌ از اينجا نجات‌ پيدا كنه‌. اصلا خودت‌ هم‌ نبايد هيچ‌ اقدامي‌ بكني‌، و همين‌ زندانيها به‌ جان‌ هم‌ افتادند و همديگر را مي‌زنند و بله‌ زخمي‌ مي‌كنند همديگر را و اينها هيچ‌ كس‌ هم‌ نيست‌ كه‌ به‌ داد اينها برسه‌. هيچ‌ كس‌ نيست‌. يك‌ نفر هم‌ هست‌ اون‌ هم‌ خودش‌  را نشون‌ نمي‌ده‌ مي‌ترسه‌ همه‌ اون‌ را بزننش‌ همين‌ اوباشي‌ كه‌ توي‌ زندان‌ هستند همه‌ اين‌ را بزنندش‌ رفته‌ يك‌ گوشه‌اي‌ ناشناس‌ توي‌ اينها هست‌ ولي‌ ناشناس‌. اينجا مي‌گن‌ اين‌ الحسن‌ و اين‌ الحسين‌ و اين‌ ابناالحسين‌، صادق‌ بعد صادق‌. اين‌ سبيل‌ بعد السبيل‌، اين‌ الخيرة‌ بعد الخيرة‌، اين‌ الشموس‌ الطالعه‌ آخه‌ كجاست‌؟ چرا اينطوره‌؟ الهم‌ انا نشكروا نبيا و غيبت‌ امامنا و غيبت‌ ولينا اينجوري‌ مي‌شه‌. اين‌ يك‌ حالت‌ گريه‌ است‌ كه‌ چرا امام‌ حسين‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ را از توي‌ مردم‌ بيرون‌ كردند از توي‌ زندان‌ فرستاندش‌ بيرون‌، براي‌ اينكه‌ خوب‌ شد. حضرت‌ امير شمشير كه‌ به‌ فرق‌ نازنينش‌ خورد گفت‌ فزت‌ و رب‌ الكعبه‌ حضرت‌ سيدالشهدا هم‌ مي‌گه‌ رضا به‌ رضا يك‌ يك‌ رضا به‌ رضا كافي‌ است‌ ولي‌ خداي‌ اين‌ خيلي‌ بد ما ادا مي‌كنيم‌ رضاً يعني‌ من‌ خشنودم‌ كه‌ تو خشنودي‌. خوشحالم‌ كه‌ تو. اين‌ يك‌ گرية‌ ما بر عزاي‌ خاندان‌ عصمت‌. يك‌ جهت‌ ديگر گرية‌ ما اين‌ است‌ كه‌. چرا به‌ اينها توهين‌ شد اينقدر اين‌ آدمهاي‌ به‌ اين‌ خوبي‌ اين‌ شخصيتهاي‌ به‌ اين‌ خوبي‌ كه‌ بايد ماها اينهارا. حضرت‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ مي‌فرمايد كه‌ اگر اين‌ آيه‌ را مي‌فرمايد كه‌ و كنتم‌ علي‌ شفا حفرة‌ من‌ النار. شما بر لب‌ گودي‌ آتش‌ بوديد فانغضكم‌ منها حضرت‌ مي‌فرمايد كه‌ اگر فرزندان‌ پيغمبر را مردم‌ روي‌ دوششون‌ سوار كنند و هيچ‌ وقت‌ نگذارند روي‌ زمين‌ راه‌ برن‌ حق‌ دارند، جا داره‌. براي‌ اينكه‌ پيغمبر اينها را از لب‌ حفرة‌ اتش‌ نجاتشون‌ داد. حالا يك‌ همچي‌ عزيزاني‌ را اون‌ همه‌ اذيت‌ مي‌كنند توهين‌ مي‌كنند. حضرت‌ زهرا را اونطور. حضرت‌ سيد الشهدا را اونطور در گودي‌ قتلگاه‌، اون‌ طور اون‌ همه‌ بي‌ حايي‌ اون‌ همه‌ اهانت‌ اون‌ همه‌ جسارت‌ يك‌ گريه‌ هم‌ بايد مال‌ اين‌ باشه‌. يعني‌ اهل‌ معرفت‌ روي‌ اين‌ جهات‌ گريه‌ مي‌كنند.

 يك‌ جهت‌ گريه‌ اين‌ است‌ كه‌ خوب‌ ما چرا اينقدر بايد كم‌ سعادت‌ باشيم‌؟ چرا اينقدر بايد بي‌ كس‌ باشيم‌؟ چرا كسي‌ به‌ دادمون‌ نرسه‌؟ اونهايي‌ هم‌ كه‌ اومدند به‌ دادمون‌ برسن‌ حالا نيستن‌. اينجور والا انسان‌ بياد گريه‌ بكنه‌ بخاطر اينكه‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها پهلوش‌ درد مي‌كرد، اين‌ مال‌ عوامه‌.  حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها پهلوش‌ شكسته‌ بود نستجيب‌ بالله‌ اين‌ مال‌ عوامه‌ يك‌ گرية‌ عوامي‌.گرية‌ خواص‌ اين‌ دو جهته‌. اينها چيزي‌ نيست‌ براي‌ اونها. اونها اينقدر صبور بودند، اونقدر داراي‌ استقامت‌ بودند كه‌ اينها براشون‌ چيزي‌ نبود. مطرح‌ نبود.

 پس‌ يك‌ مقدار تغيير فكر و تغيير رأي‌ بديد در مسائلتون‌. خوب‌ واقعا جاي‌ تأثره‌ كه‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها در دنيا هيجده‌ سال‌ بيشتر زندگي‌ نكنه‌. فاطمة‌ زهرايي‌ كه‌ وقتي‌ يك‌ بانو مي‌ياد خدمتش‌ يك‌ چند تا سؤال‌ مي‌كنه‌ مي‌گه‌ خانم‌ ببخشيد من‌ شما را به‌ زحمت‌ انداختم‌، حضرت‌ مي‌فرمايد نه‌ تو به‌ من‌ محبت‌ كردي‌ چون‌ در مقابل‌ هر سؤالي‌ كه‌ تو از من‌ مي‌كني‌ و من‌ جواب‌ مي‌دم‌ مثل‌ اين‌ است‌ كه‌ كرة‌ زمين‌ را پر از طلا و نقره‌ بكنند و به‌ من‌ بدن‌. حالا براي‌ فهم‌ ما مي‌گه‌ اين‌ اندازه‌ براي‌ من‌ تو با اين‌ سؤالها كه‌ من‌ جواب‌ دادم‌ به‌ من‌ محبت‌ كردي‌. يك‌ همچين‌ بانوي‌ مهرباني‌ را يك‌ همچين‌ خانمي‌ كه‌ و يطعمون‌ الطعام‌ علي‌ حبه‌ مسكينا و يتيما و اسيرا اينها را مسكين‌ و يتيم‌ و اسير را، بعضيها خيال‌ كردند حضرت‌ امير نون‌ فاطمه‌ زهرا و امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ را گرفت‌ و به‌ دست‌ يتيم‌ و اسير و مسكين‌ داد نه‌ اين‌ اشتباه‌ حضرت‌ امير نان‌ خودش‌ را داد. اونها هم‌ اقتدا كردند، اونها هم‌ در يك‌ خط‌ بودند، در يك‌ مسلك‌ بودند در يك‌ ناحيه‌ بودند خودشون‌ دادند. اميدواريم‌ امشب‌ توجهات‌ خاصة‌ حضرت‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها به‌ اين‌ مجلس‌ باشه‌ و همة‌ ما را از خواب‌ غفلت‌ اون‌ بي‌ بي‌ نجات‌ بده‌ و بيدار بفرمايد. حالا يك‌ چند جمله‌ ذكر مصيبت‌ دربارة‌ همين‌ فاطمة‌ اطهر. كه‌ واقعا مظلومه‌ است‌. واقعا حتي‌ الان‌ هم‌ هنوز نمي‌تونن‌ حقش‌ را بشناسن‌. روايتي‌ است‌ سني‌ و شيعه‌ نقل‌ كرده‌ است‌ كه‌ فاطمه‌ دامنش‌ پاكه‌ و بخاطر پاكي‌ دامن‌ فاطمة‌ زهرا خدا ذرية‌ او را از آتش‌ جهنم‌ نجات‌ مي‌ده‌. خيلي‌ عجيبه‌ اين‌ روايت‌ را سني‌ و شيعه‌ نقل‌ كردند. بعضي‌ مي‌گن‌ منظور امام‌ حسن‌ و امام‌ حسينه‌. ما به‌ اونها مي‌گن‌ دست‌ شما درد نكنه‌، امام‌ حسين‌ وامام‌ حسن‌ بخاطر حضرت‌ زهرا آتش‌ جهنم‌، اگر حضرت‌ زهرا نبود امام‌ حسن‌ وامام‌ حسين‌ مي‌افتادند تو جهنم‌. اينجوري‌ مي‌شه‌ ديگه‌ كه‌ بخاطر حضرت‌ زهرا خدا امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ را از آتش‌ جهنم‌ نجات‌ داده‌. حتي‌ روايت‌ هم‌ داره‌، روايت‌ هم‌ هست‌ امام‌ هم‌ كه‌ فرموده‌ مي‌دونسته‌ كه‌ مردم‌ چي‌ مي‌فهمند از اين‌ روايت‌. اگر در مقام‌ امتنان‌، همة‌ علما مي‌دونن‌ كه‌ اگر در مقام‌ امتنان‌ منت‌ گذاشتن‌ خدا بر ذرية‌ فاطمة‌ زهرا كه‌ ان‌ فاطمة‌ احسن‌ الترجها فحرم‌ الله‌ ذريتها علي‌ النار. اين‌ در مقام‌ امتنانه‌. يعني‌ بخاطر فاطمة‌ زهرا اين‌ لطف‌ را به‌ فرزندانش‌ كرده‌ است‌ كه‌ از آتش‌ جهنم‌، آتش‌ جهنم‌ را بر اونها حرام‌ كرده‌.

 حضرت‌ امام‌ حسن‌ بخاطر حضرت‌ زهرا از آتش‌ جهنم‌، جهنم‌ را خدا بر اونها حرام‌ كرده‌، كار ديگه‌اي‌ نبود؟ علت‌ ديگه‌اي‌ نداشت‌؟ تا روز قيامت‌ عجيبه‌ها اين‌ روايت‌ ادامه‌ داره‌. كفار، معصيت‌ كارها حتي‌ منتهي‌ اينها را تيو بوتة‌ سادات‌ رو، توي‌ بوتة‌ فشار مي‌گذارند در عالم‌ برزخ‌. يحبص‌ في‌ المعار مي‌گن‌ تو بايد، شما همتون‌ فرزندان‌ پيغمبريد اين‌ را بدونيد. هر كدومتون‌ از طريق‌ مادر بالاخره‌ به‌ پيغمبر مي‌رسيد. خيلي‌ چيز نباشيد كه‌ اِ چرا ما اينطوري‌ نيستيم‌، اونقدر در فشار مي‌گذارن‌. يحبص‌ في‌ المعار هر كي‌، چون‌ نمي‌شه‌ سيد باشه‌ وحالا وقتي‌ بهش‌ زهرا بكنند اخلاقش‌ خراب‌ باشه‌، صفات‌ رزيله‌ داشته‌ باشه‌ نه‌ بايد اين‌ صفات‌ رزيله‌ از اونها پاك‌ بشه‌ و شيعيان‌ هم‌ همينطورند. معتقدين‌ كه‌ اعتقادشون‌ خوبه‌ اونها هم‌ همينطورند. اونقدر فشارشون‌ مي‌دن‌ تا وقتي‌ وارد بهشتشون‌ كنند. فاطمة‌ زهرايي‌ كه‌ روز قيامت‌ وقتي‌ وارد مي‌شه‌. من‌ نمي‌فهمم‌ اين‌ فاضائل‌ را يك‌ چيزي‌ آقاي‌ رفيعي‌ نقل‌ كردند از اين‌ مثلا علما و روحانيون‌ كه‌ من‌ تعجب‌ كردم‌ اينها مگر اين‌ روايات‌ را نخوندن‌ . وقتي‌ وارد صحرا مي‌شيد از جانب‌ پروردگار خطاب‌ مي‌شه‌ كه‌ چشمهاتون‌ را ببنديد حتي‌ تجوز فاطمه‌ بنت‌ محمحد صل‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و صلم‌. در يك‌ روايت‌ داره‌ كه‌ از امام‌ سؤال‌ مي‌شه‌ كه‌ سادات‌ فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا اونها هم‌ چشمهاشون‌ را مي‌بندند؟ حضرت‌ مي‌فرمايد اين‌ بخاطر عظمتي‌ است‌ اونجا، حق‌ هم‌ همينه‌ اونجا نمي‌دونم‌ محرم‌ و نا محرمي‌ نيست‌ كه‌. بخاطر اون‌ عظمتي‌ است‌ كه‌ فاطمة‌ زهرا داره‌، هيچ‌ چشمي‌ نمي‌تونه‌ اين‌ مقام‌ و عظمت‌ را ببينه‌. دربارة‌ خود پيغمبر اكرم‌ يك‌ همچين‌ مطلبي‌ نگفتن‌. با اينكه‌ خود پيغمبر تنزل‌ مي‌كنه‌ با مردم‌. فاطمة‌ زهرا با همون‌ معنويت‌ واقعيش‌ وارد صحراي‌ محشر مي‌شه‌ و وارد بهشت‌ مي‌شه‌. و هيچ‌ يك‌ از محبين‌ فاطمة‌ زهرا و محبين‌ فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا كه‌ بعضي‌ از علما نوشته‌اند كه‌ اگر شفاعتي‌ انجام‌ مي‌شه‌ بوسيلة‌ فاطمة‌ زهراست‌. براي‌ بقيه‌ چيزي‌ باقي‌ نمي‌مونه‌. الا اينكه‌ فاطمة‌ زهرا اينها را شفاعتشون‌ كنه‌ و وارد بهشتشون‌ كنه‌. اونوقت‌ يك‌ همچين‌ بي‌ بي‌ از مقامش‌ از ايشان‌، مقامش‌ از مقام‌ انبياء بالاتر نيست‌ چون‌ اگر زمان‌ حضرت‌ (قطع‌ نوار).

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *