۱۷ جمادی الاول ۱۴۱۳ قمری – روح‌ انسان‌ و صفات‌ آن‌ اخلاق‌ ۲۸

 روح‌ انسان‌ و صفات‌ آن‌ اخلاق‌ 28

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. يسئلونك‌ عن‌ الروح‌. قل‌ الروح‌ من‌ امر ربي‌. و ما اوتيتم‌ من‌ العلم‌ الا قليلا.

 موضوع‌ روح‌ در هفته‌هايي‌ كه‌ مجلسي‌ در اينجا بود، بحث‌ شد و اين‌ بحث‌ بخاطر اين‌ است‌ كه‌ مقدمه‌اي‌ براي‌ معاد و عالم‌ برزخ‌ و بيان‌ مطالبي‌ كه‌ مربوط‌ به‌ عالم‌ برزخ‌ است‌ داشته‌ باشيم‌. روح‌ انسان‌ كه‌ همين‌ خود انسانه‌،همين‌ حقيقت‌ انسانه‌. همان‌ كسي‌ است‌ كه‌ انسانيت‌ انسان‌ بستگي‌ به‌ او داره‌. اين‌ اونچه‌ كه‌ من‌ تحقيق‌ كردم‌ و طبعا هم‌ غير از اين‌ نبايد باشه‌ انسان‌ داراي‌ يك‌ روح‌ بيشتر نيست‌. يك‌ نفس‌. منتهي‌ همين‌ روح‌ انسان‌ كه‌ مستقل‌ هم‌ هست‌ اين‌ رنگ‌ عوض‌ مي‌كنه‌ هر روزي‌، هر زماني‌ ممكنه‌ يك‌ شكلي‌ باشه‌. نه‌ شكل‌ ظاهري‌ از نظر صفات‌ از نظر خصوصيات‌ ممكنه‌ كه‌ يك‌ وقتي‌ نفس‌ امارة‌ باشه‌، كه‌ در قرآن‌ آمده‌ ان‌ النفس‌ لعمارت‌ البسوء نفس‌ امارة‌ بسوئه‌. امارة‌ به‌ بدي‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ صفات‌ بد داره‌. يعني‌ مثلا يك‌ نفس‌ بخاطر اينكه‌ تزكية‌ نفس‌ نكرده‌، تزكية‌ نفس‌ نشده‌، پاك‌ نشده‌، خواسته‌ هاش‌ خواسته‌هاي‌ بد است‌. آدمهاي‌ شرور را شما ديديد هميشه‌ خواسته‌ هاشون‌ خواسته‌هاي‌ بد است‌. گناه‌ را بهتر از غير گناه‌، از يك‌ جنس‌ كار مي‌پسندند. مثلا. دروغ‌ را بهتر از راستگويي‌ پذيرفتند. يا مثلا فرض‌ كنيد كه‌ شرارت‌ به‌ طور كلي‌، شرارت‌ دارند. روح‌ يك‌ شخص‌ شرور و يك‌ شخص‌ شريف‌ مثلا روح‌ شمر با روح‌ سلمان‌ فارسي‌ اينها هر دو روحه‌. نه‌ اينكه‌ يك‌ روحه‌ اضافي‌ توي‌ بدن‌ سلمان‌ فارسي‌ باشه‌ كه‌ در بدن‌ شمر نباشه‌. اينجور نيست‌ اون‌ هم‌ يك‌ روح‌ داره‌ اين‌ هم‌ يك‌ روح‌. منتهي‌ روح‌ او رنگ‌ صفات‌ رزيله‌ را به‌ خودش‌ گرفته‌ روح‌ اين‌ رنگ‌ صفات‌ حسنه‌ را به‌ خودش‌ گرفته‌. اين‌ هم‌ كه‌ در روايات‌ هست‌ كه‌ انسان‌ چند تا روح‌ داره‌ يعني‌ همان‌ منظور حالات‌ روحه‌، حالات‌ مختلفه‌ روحه‌. مثلا فرض‌ كنيد كه‌ اول‌ امارة‌ بالسوء. امر به‌ بدي‌ مي‌كنه‌ شايد به‌ جهت‌ اينكه‌ صفات‌ بد باشه‌.

 بد همين‌ روح‌، همين‌ نفس‌ مي‌شه‌ مؤمن‌. ايمان‌ مي‌ياره‌ همين‌ روح‌، همين‌ نفس‌ عوض‌ بشه‌ نه‌ وجودش‌ عوض‌ بشه‌ها روحياتش‌ يعني‌ صفاتش‌ عوض‌ مي‌شه‌ و اين‌ مي‌شه‌ مطمئنه‌، روح‌ مطمئنه‌. همان‌ روح‌ با ايمان‌، روح‌ مؤمن‌. يا ايتهاالنفس‌ المطمئنه‌. اي‌ نفس‌ آرام‌. چون‌ ايمان‌ يكي‌ از خصوصياتش‌ اين‌ است‌ كه‌ آرامش‌ به‌ انسان‌ مي‌ده‌. اون‌ جست‌ و خيزهايي‌ كه‌ مي‌كرديم‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ اون‌ امارة‌ بالسوئي‌ كه‌ بوده‌ حالا ديگه‌ آرامه‌، تحت‌ برنامه‌ قرار ميگيره‌. روح‌ مطمئنه‌ بعد وقتي‌ آرام‌ شد، بعد روح‌ حقيقت‌ عبوديت‌ درش‌ بوجود مي‌آيد. يعني‌ داراي‌ حقيقت‌ عبوديت‌ ميشه‌. كه‌ ارجعي‌ الي‌ ربك‌ راضية‌ مرضيه‌ فادخلي‌ في‌ عبادي‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ وقتي‌ ايمان‌ داشت‌، ايمان‌ كم‌كم‌ شدت‌ ميكنه‌، شدت‌ ميكنه‌، تمام‌ اعضاي‌ وجود را تحت‌ تأثير خودش‌ قرار ميده‌ و بعد خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ داخل‌ در ميان‌ بندگان‌ واقعي‌ خدا ميشه‌. همين‌ يك‌ نفس‌ بيشتر نيست‌. يك‌ روح‌ بيشتر نيست‌، اسمش‌ را از جهتي‌ نفس‌ مي‌گذارند، از جهتي‌ روح‌ مي‌گذارند. از جهتي‌ باصطلاح‌ نفس‌ اماره‌ مي‌گذارند، از جهتي‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود نفس‌ مطمئنه‌ اسمش‌ را ميگذارند. از جهتي‌ نفس‌ راضيه‌ اسمش‌ را مي‌گذارند از جهتي‌ نفس‌ مرضيه‌ اسمش‌ را مي‌گذارند. از جهتي‌ نفس‌ مثلا بندة‌، يعني‌ داراي‌ حقيقت‌ بندگي‌ اسمش‌ را ميگذارند. بالاخره‌ يك‌ روح‌ بيشتر نيست‌. يك‌ مثالي‌ براتون‌ بزنم‌ تا خوب‌ مسئله‌ روشن‌ بشه‌ براتون‌. اينهايي‌ كه‌ ميگم‌ بايد خوب‌ ياد بگيريد بخاطر اينه‌ كه‌ يك‌ بحثي‌ در بين‌ عرفا و فلاسفه‌ هست‌ كه‌ بعد به‌ اون‌ مي‌خوام‌ اشاره‌ كنم‌.

 پس‌ يك‌ مثال‌ براتون‌ بزنم‌. يك‌ آينه‌ شما داريد. آينه‌ را در مقابل‌ صورت‌ يك‌ آدم‌ زشت‌ بگيريد، يك‌ صورت‌ زشت‌ توي‌ آينه‌ پيدا ميشه‌. در مقابل‌ يك‌ صورت‌ زيبايي‌ بگيريد، يك‌ صورت‌ زيبايي‌ در آينه‌ پيدا ميشه‌. اين‌ طبيعيه‌ ديگه‌، خيلي‌ واضحه‌. شما روحتون‌ را يك‌ آينه‌ تصور كنيد. آينه‌ فرقي‌ نكرده‌ وقتي‌ در مقابل‌ صورت‌ زشت‌ گرفتيد. وقتي‌ هم‌ در مقابل‌ صورت‌ زيبا گرفتيد بازهم‌ فرقي‌ نكرده‌. آينه‌ همون‌ آينه‌ است‌. آن‌ وقتي‌ كه‌ در مقابل‌ صورت‌ زشت‌ گرفتيد از آينه‌ بدتون‌ مي‌آد. اين‌ آينه‌ چيه‌؟! وقتي‌ كه‌ در مقابل‌ صورت‌ زيبا گرفتيد هي‌ مي‌خواهيد نگاش‌ كنيد مثلا. اين‌ روح‌ ماهم‌ همينطوره‌. اگر در مقابل‌ صورت‌ شيطان‌ گرفتيدش‌. همة‌ خصوصيات‌ و صفات‌ شيطان‌ در روح‌ ما منعكس‌ ميشه‌ و ما هم‌ ميشيم‌ شيطان‌ سيرت‌. شيطان‌ صفت‌. اگر در مقابل‌ صورت‌ يا سيرت‌ پيغمبر اكرم‌ روحمون‌ را قرار داديم‌. ما ميشيم‌ آينة‌ تمام‌ نماي‌ رسول‌ اكرم‌. دقت‌ كرديد. اين‌ را شيطان‌ آنجا ايستاده‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود پيامبر اينجا. شما هم‌ آنجا. اين‌ آينة‌ دلتون‌ را، آينة‌ روحتون‌ را، دل‌ همون‌ روحه‌، قلب‌ هم‌ همان‌ روحه‌، اينها همه‌ اسمهايي‌ است‌ كه‌ به‌ مناسبتهايي‌ رويش‌ گذاشته‌اند. و الا قلب‌ و اين‌ آينة‌ دل‌ و چشم‌ دل‌ و اين‌ حرفها، همه‌ يعني‌ روح‌. يعني‌ روح‌. اگر در مقابل‌ پيغمبر اكرم‌ روحتون‌ را، دلتون‌ را قرار داديد، عكس‌ پيغمبر افتاد توي‌ دلتون‌. توي‌ روحتون‌. پيغمبر داراي‌ خلق‌ حسن‌ بود شما هم‌ داراي‌ خلق‌ حسن‌ ميشيد. شديد مثلا. حالا اينها كار داره‌ها، تا انسان‌ به‌ آن‌ مرحله‌ برسه‌ كه‌ آينة‌ دلش‌ صددرصد در مقابل‌ صورت‌ پيغمبر اكرم‌ باشه‌. اگر، يا سيرت‌ پيغمبر اكرم‌. اگر پيغمبر اكرم‌ صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌ (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) داراي‌ خلق‌ حسنه‌، شما هم‌ داراي‌ خلق‌ حسن‌ ميشيد. اگر حسادت‌ درش‌ نيست‌ شما هم‌ حسادت‌ نداريد. اگر فرض‌ كنيد خدا شناسه‌، شما هم‌ خداشناس‌ ميشيد. اگر صفات‌ رذيله‌ هيچ‌ درش‌ نيست‌، شما هم‌ داراي‌ اين‌ حالت‌ نيستيد كه‌ صفات‌ رذيله‌اي‌ در شما باشه‌ يا صفت‌ رذيله‌اي‌ در شما باشه‌. و اگر داراي‌ كمالاته‌، شما هم‌ داراي‌ كمالات‌ ميشيد. چون‌ هر چه‌ كه‌ در روح‌ رسول‌ الله‌ هست‌ عينا منعكس‌ ميشه‌ در روح‌ شما.

 اما اگر گرفتيد در مقابل‌ شيطان‌، اينهم‌ همينطور. هرچه‌ شيطان‌ داره‌ در شما هم‌ هست‌. صفات‌ رذيله‌ هست‌، صفات‌ بد هست‌، تمام‌ بديها در شيطان‌ جمعه‌، تمام‌ خوبيها هم‌ در پيغمبر اكرم‌. عقل‌ در روايت‌، روايت‌ هشامه‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ براي‌ عقل‌ جنودي‌ قرار داده‌، براي‌ جهل‌ هم‌ جنودي‌. منظور از عقل‌ پيغمبر اكرمه‌، روح‌ رسول‌ اللهه‌. لذا مي‌فرمايد و هو اول‌ خلق‌ من‌ روحانيين‌. در همين‌ روايته‌. اين‌ اول‌ مخلوق‌ از موجودات‌ روحي‌ بود، روح‌ پيغمبر اكرم‌. و جهل‌، شيطان‌ هم‌ اسمش‌ جهله‌. يك‌ عده‌ ميگن‌ شيطان‌ خيلي‌ داناست‌. نه‌ خيلي‌ هم‌ نافهمه‌. اصلا جاهله‌. من‌ در كتاب‌ محضر استاد، آن‌ آخرش‌ نوشتم‌ كه‌ در مدرسه‌، به‌ حساب‌ از اين‌ بچه‌هايي‌ كه‌ توي‌ مدرسه‌ مي‌نشينند هيچي‌ هم‌ ياد نميگيرند، اينجوري‌ بود. مقدس‌! بترسيد از شر كساني‌ كه‌ خودسرانه‌ مقدسند. من‌ همين‌ امشب‌ توي‌ مسجد، شما هم‌ هر كدامتون‌ بوديد مسجد ديديد كه‌ يك‌ نفري‌ بلند نماز مي‌خوند يا دو سه‌ نفري‌ بودند هرچي‌. من‌ برگشتم‌ ديدم‌ اين‌ رفيقه‌، سي‌ ساله‌ با ما رفيق‌ هم‌ هست‌. من‌ خجالت‌ كشيدم‌ حرفي‌ بزنم‌. برگشتم‌ اعتراض‌ كنم‌. سي‌ ساله‌ با ما رفيقه‌، اگر خصوصياتش‌ را بگيم‌… بعد حساب‌ اين‌ جهت‌ را كردم‌ كه‌ يك‌ نفر از شماها اينطور نيستيد كه‌ نظم‌ اسلامي‌ را بلد نباشيد. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ خودتون‌ را تحت‌ تربيت‌ قرار داديد. اما يكي‌ هست‌ مسلمانه‌، هفتاد سال‌، هشتاد سال‌ مسلمانه‌. خيلي‌ هم‌ آدم‌ خوب‌. ميگي‌ عجب‌ آدم‌ خوبيه‌ وقتي‌ مي‌بينيش‌. اما نظام‌ اسلامي‌ را بلد نيست‌. توي‌ مسجد مي‌آد، حالا حمد و سوره‌ واجبه‌ كه‌ بلند بخونيد، اصلا نماز فرادا خوندن‌ توي‌ مسجد، اين‌ را بدونيد به‌ فتواي‌ خود من‌ كه‌ اصلا باطله‌. به‌ جهت‌ اينكه‌، حالا بعضي‌ها ممكنه‌ باطل‌ ندونند. ولي‌ خود من‌ نظرم‌ اينه‌ كه‌ جايي‌ كه‌ نماز جماعت‌ هست‌، نماز فرادا خوندن‌ باطله‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ غيبت‌ عملي‌ است‌ و وحدت‌ پيدا ميكنه‌ با عمل‌ كار حرام‌ و كار عبادي‌. و هر چيزي‌ كه‌ وحدت‌، هر عبادتي‌ كه‌ وحدت‌ پيدا كرد با يك‌ كار حرامي‌، يك‌ وقت‌ هست‌ شما كار حرام‌ را توي‌ نماز انجام‌ مي‌ديد، مثلا به‌ زن‌ نامحرم‌ نگاه‌ مي‌كنيد توي‌ نماز، اين‌ نمازتون‌ باطل‌ نيست‌. اما اگر كه‌ نمازتون‌ با يك‌ كار حرامي‌ وحدت‌ پيدا كرد. مثلا روي‌ يك‌ زمين‌ غصبي‌ ايستاديد نماز خونديد. اين‌ وحدت‌ پيدا ميكنه‌، تصرف‌ در غصب‌ و نماز. باطله‌. و اگر كسي‌ وحدت‌ كارش‌ پيدا كرد، عبادتش‌ پيدا كرد با يك‌ فعل‌ حرامي‌ كه‌ يقينا غيبت‌ بدترينه‌، چون‌ غيبت‌ عملي‌ فرقي‌ نميكنه‌، چه‌ شما غيبت‌ عملي‌ بكنيد چه‌ غيبت‌ لفظي‌ بكنيد، هردوش‌ مثل‌ همه‌. شما آمديد توي‌ مسجد نگاه‌ كرديد به‌ امام‌ جماعت‌. گفتيد اوه‌! اين‌ نماز ميخونه‌ من‌ پشت‌ سرش‌ نماز نميخونم‌. اين‌ غيبت‌ عمليه‌. نماز، اگر اين‌ اولا فعل‌ حرام‌ كرديد. اگر ايستاديد آنجا نماز خونديد، چون‌ داريد به‌ زبان‌ حال‌، به‌ زبان‌ عمل‌ ميگيد كه‌ اين‌ آقا عادل‌ نيست‌. خوب‌ تو داري‌ نماز ميخوني‌ منهم‌ دارم‌ نماز ميخونم‌، او هم‌ داره‌ نماز ميخونه‌. اينهمه‌ هم‌ ثواب‌ هست‌ در نماز جماعت‌. چرا نمازت‌ را فرادا مي‌خوني‌؟ هيچ‌ دليل‌ ديگه‌اي‌ نمي‌تونه‌ داشته‌ باشه‌ جز اينكه‌ بگيد اين‌ عادل‌ نيست‌، اين‌ معصيتكاره‌. و اين‌ غيبت‌ عمليست‌. خوب‌ نماز باطله‌. حالا بعلاوه‌، خوب‌ انسان‌ وقتي‌ نماز مغرب‌ و عشا ميخونه‌، فقط‌ حمد و سوره‌اش‌ را واجبه‌ كه‌ بلند بخونه‌، بقيه‌اش‌ را در جائي‌ كه‌ مردم‌ حواسشون‌ پرت‌ ميشه‌ بايد آهسته‌ بخونه‌. حالا چرا اين‌ مثلا مقدسين‌ اين‌ كار را مي‌كنند؟ اين‌ بخاطر اينه‌ كه‌ تحت‌ تربيت‌ اسلام‌ نبودند. فقط‌ شنيدند بايد نماز خوند، به‌ هر قيمتي‌ هست‌ بايد نماز خوند. هر جوري‌ شد اشكال‌ نداره‌. تقليدشون‌ باز از مرجع‌ تقليد نيستش‌. از بقال‌ و عطار كوچه‌ و محله‌ و اينهاست‌. چون‌ بالاخره‌ نماز چهار ركعت‌ نماز ظهر را كه‌ انسان‌ ميخونه‌، كي‌ گفته‌ كه‌ تو، يك‌ كسي‌ آمده‌ بود ميگفت‌ من‌ تقليد نميكنم‌! گفتم‌ مجتهدي‌؟ گفت‌ نه‌. گفتم‌ پس‌ تو تقليد ميكني‌. منتهي‌ از مرجع‌ اعلم‌ تقليد نمي‌كني‌، از پدر و مادرت‌، از مردم‌ كوچه‌ و بازار تقليد ميكني‌. اين‌ را مي‌خواستم‌ بگم‌، شيطان‌ اهل‌ عبادت‌ بود. شنيديد كه‌ در ميان‌ ملائكه‌ در رديف‌ ملائكه‌ داشت‌ عبادت‌ ميكرد. يك‌ نفر كه‌ تمام‌ صفات‌ خبيثه‌ را داشته‌ باشه‌ و جاهل‌ هم‌ باشه‌، مثل‌ اين‌ است‌ توي‌ صف‌ نماز جماعت‌ كه‌ وايسته‌ به‌ همة‌ دانشمندان‌ و علما و متدينين‌ و آنهايي‌ كه‌ تهذيب‌ نفس‌ كردند، همه‌ در ريف‌ هم‌ وايستاده‌اند. هيچ‌ فرقي‌ هم‌ نميكنه‌. وقتي‌ كه‌ امتحان‌ پيش‌ مي‌آد، اين‌ يكي‌ را مي‌كشند تو، از بين‌ جمعيت‌ بيرونش‌ مي‌كشند. و شيطان‌ را خدا عمدا اين‌ كار را كرد. به‌ همة‌ ملائكه‌ گفت‌ اسجدوا لآدم‌. همه‌ سجده‌ كردند اين‌ نشست‌. توي‌ نمازهاي‌ جماعت‌ ديديد يك‌ نفر نمازش‌ فرادا است‌، آن‌ دو ركعت‌ آخر نشسته‌. اين‌ نشست‌. چرا سجده‌ نكردي‌؟ جلب‌ توجه‌ هم‌ كرد. ارواح‌ همة‌ ما هم‌ بوديم‌ آنجاها. يعني‌ ماها همه‌امون‌ آن‌ زمان‌ بوديم‌ و مخالفت‌ با خدا را از او ياد گرفتيم‌. چرا تو سجده‌ نكردي‌؟ خودش‌ را ظاهر كرد، جهلش‌ را ظاهر كرد. يعني‌ اگر كسي‌ گفت‌ شيطان‌ عالم‌ بود، اشتباه‌ كرده‌ها. اصلا در روايات‌ اسمش‌ جهله‌. جهل‌. جهلش‌ را ظاهر كرد. گفت‌ خلقتني‌ من‌ نار و خلقته‌ من‌ طين‌. شما ميگيد اينكه‌ علمه‌. علم‌ ظاهري‌ جهله‌. گفت‌ كه‌ ايني‌ كه‌ بدونيم‌ ما از چي‌ خلق‌ شديم‌ او از چي‌ خلق‌ شده‌، مثلا از نظر فيزيكي‌، از نظر اينجور مسائل‌، اينها چيزي‌ نيست‌ در مقابل‌ آن‌ خداشناسي‌ واقعي‌. اين‌ رفته‌ روي‌ جنبه‌هاي‌ فيزيكي‌ كه‌ خلقتني‌ من‌ نار، من‌ بدنم‌ از آتشه‌ تو خلق‌ كردي‌ و خلقته‌ من‌ طين‌. خلقتني‌ من‌ نار و خلقته‌ من‌ طين‌. او از خاك‌. كسي‌ به‌ اين‌ مسئله‌ كار نداشت‌. يك‌ فردي‌ كه‌ صفت‌ شيطاني‌ درش‌ هست‌، وقتي‌ مي‌خواد در يك‌ مجلسي‌ كه‌ دعوتش‌ كردند بره‌، بيشتر به‌ لباسش‌ و سر و كله‌اش‌، هي‌ ميره‌ صابون‌ ميزنه‌، شامپو سرش‌ ميزنه‌ برق‌ برق‌ بزنه‌، اينها را ماية‌ مزيت‌ مي‌دونه‌و چرا به‌ جهت‌ اينكه‌ صفت‌ شيطاني‌ درش‌ هست‌. اگر ما صفات‌ الهي‌ درمون‌، البته‌ نمي‌گم‌ كه‌ انسان‌ خودش‌ را تميز نكنه‌ توي‌ مجالس‌ مي‌ره‌ بايد لباسش‌ تميز باشه‌، خودش‌ را زينت‌ كنه‌ بره‌ به‌ مسجد. اما اگر منحصرا خوبي‌ را در همين‌ بدونه‌، اين‌ غلطه‌. منحصرا خوبي‌ را در اين‌ ببينه‌ كه‌ لباسش‌ مرتب‌ باشه‌. سر و كله‌اش‌ مرتب‌ باشه‌. باطنش‌ هر چي‌ بود، بود. اين‌ مي‌شه‌ همين‌ حرف‌ شيطان‌.

 خدا باهاش‌ بحث‌ نمي‌كنه‌ و بعضي‌ از پيغمبران‌ كه‌ عامي‌ بوده‌، گوشه‌ كناري‌ جهل‌ داشتند باهاشون‌ بحث‌ مي‌كرده‌ حاليشون‌ مي‌كرده‌. اصلا اينقدر شيطان‌ جاهل‌ بود، بعضيها جهل‌ دارند، جهل‌ مركب‌ دارند. مي‌گه‌ اون‌ كس‌ كه‌ نداند و نداند كه‌ نداند در جهل‌ مركب‌ ابد الدهر بماند. خودش‌ را عالم‌ مي‌دونه‌ ولي‌ جاهله‌ و نمي‌دونه‌ كه‌ جاهله‌. اين‌ هيچ‌ وقت‌ به‌ فكر ياد گرفتن‌ نيست‌. خدا اصلا باهاش‌ بحث‌ نكرد. گفت‌ انّك‌ رجيم‌. برو گم‌ شو. و انك‌ عليك‌ لعنتي‌ الي‌ يوم‌ الدين‌. دوري‌ از رحمت‌ من‌ تا روز قيامت‌ بر تو باد. ديگه‌ هيچ‌ حرفي‌ نداره‌ باهاش‌. اون‌ هم‌ باز جهلش‌ را ظاهر كرد گفت‌: بما اقويتني‌ بخاطر اينكه‌ تو من‌ را گمراه‌ كردي‌. خدا تو را گمراه‌ كرده‌؟ اينها كه‌ غالب‌ به‌ جبرند اينها جاهلند. خدا چيه‌؟ خدا كجا تو را گمراه‌ كرد. خدا اصلا به‌ روي‌ خودش‌ هم‌ نياورد كه‌ تو تو ملائكه‌ خودت‌ را جا دادي‌ و به‌ قاطي‌ شدي‌ و جاهل‌ شدي‌، آبروت‌ را حفظ‌ كرد. خودت‌ خودت‌ را از راه‌ به‌ در آوردي‌. خوب‌ مي‌خواستي‌ يك‌ سجده‌ بكني‌. بما اقويتني‌ كه‌ گفته‌ بخاط‌ اينكه‌ تو من‌ را گول‌ زدي‌، گمراهم‌ كردي‌. حالا ديديد آدمهاي‌ لج‌ باز اولا كار را طرف‌ نكرده‌ مي‌گه‌ تو كردي‌. حالا بخاطر اينكه‌ تو اين‌ كار را كردي‌، بخاطر اينكه‌ تو اين‌ كار را كردي‌ من‌ لجبازي‌ مي‌كنم‌. مي‌شينم‌ سر راه‌ بندگانت‌ همشون‌ را گمراه‌ مي‌كنم‌.

 جهل‌ نفس‌، شما اگر دقت‌ كنيد در كار شيطان‌ اين‌ فقط‌ اشكال‌ كارش‌ اين‌ بود كه‌ اين‌ جاهل‌ بود. نافهم‌ بود معارف‌ را بلد نبود اون‌ روزي‌ كه‌ درس‌ خاندان‌ عصمت‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ درس‌ به‌ ارواح‌ ما، به‌ ما و به‌ اجنه‌ مي‌دادند شيطان‌ اونجا بي‌ غيرتي‌ كرد و درس‌ نخوند سر كلاس‌ اونجا حواسش‌ پرت‌ بود. درس‌ نخوند جاهل‌ موند. و اين‌ مجسمة‌ جهل‌ شد و لذا هفتاد صفت‌ در اون‌ روايت‌ داره‌ كه‌ مال‌ شيطانه‌ و هفتاد صفت‌ هم‌ مال‌ عقل‌ كل‌ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ است‌. بنابر اين‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ حالا خدا در مقابل‌ شما دو چيز قرار داده‌، شيطان‌، جهل‌. تعليمات‌ اينطوري‌ داره‌. به‌ نام‌ كفر. در اثر جهل‌ انسان‌ كفران‌ مي‌كنه‌. كفران‌ نعمتهاي‌ الهي‌ را مي‌كنه‌، حق‌ را مي‌پوشانه‌. كفر به‌ معناي‌ پوشاندن‌ حق‌، حق‌ را مي‌پوشونه‌. و ديگه‌ همينطور اين‌ عقل‌ يعني‌ عقل‌ كل‌ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ يا حضرت‌ ولي‌ عصر هر كدام‌ يك‌ از معصومين‌ اينها داراي‌، وزيرش‌ ايمانه‌. صفات‌ حميده‌ يك‌ يك‌ در اين‌ عقل‌ كل‌ هست‌ و صفات‌ رزيله‌ هم‌ د جهل‌ هست‌ درست‌ شد در مقابل‌ اينها. مثلا عجله‌ مال‌ شيطانه‌ همين‌ جا بگم‌ . تأني‌ مال‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ رسول‌ اكرمه‌ و همين‌ طور چيزهايي‌ هست‌ حالا شايد مجموعه‌اش‌ را و خلاصه‌اش‌ را من‌ در كتاب‌ محضر استاد شرح‌ دادم‌. پس‌ بنابر اين‌ تنها كاري‌ كه‌ ما در اين‌ دنيا بايد بكنيم‌ اين‌ است‌ كه‌ اين‌ آيينة‌ قلبمون‌ را آيينة‌ وجودمون‌ را، اين‌ آيينة‌ روحمون‌ را در مقابل‌ پيغمبر اكرم‌ قرار بديم‌ و صفات‌ باطن‌ پيغمبر اكرم‌ و در مقابل‌ از شيطان‌ و شيطان‌ سيرتان‌ بايد دوري‌ كنيم‌ و آيينة‌ قلبمون‌ را در مقابل‌ شيطان‌ قرار نديم‌.

 دقت‌ كرديد. خوب‌ اين‌ بحث‌ ماست‌. و روايات‌ زيادي‌ هم‌ اين‌ حرفهايي‌ كه‌ گفتم‌ تأييد مي‌كنه‌، آيات‌ قرآن‌، روايات‌. همة‌ انبياء امدند براي‌ اينكه‌ آيينة‌ قلبمون‌ را به‌ طرف‌ روح‌ مقدس‌ رسول‌ اكرم‌ باشه‌ و به‌ اصطلاح‌ با شيطان‌ هم‌ هيچ‌ ارتباطي‌ و آيينة‌ قلبمون‌ را در مقابل‌ روح‌ شيطان‌ قرار نديم‌ مقابل‌ وجود شيطان‌ قرار نديم‌. در اين‌ جا اينهايي‌ كه‌ قائل‌ به‌ تجرد روح‌ هستند اينها مين‌ كه‌ انسان‌ داراي‌ چند نفسه‌، چندتا روحه‌. و خودشون‌ هم‌ فكر مي‌كنم‌ نمي‌دونن‌ دارن‌ چي‌ مي‌گن‌. همين‌ ما كه‌ نفهميديم‌ اينها چي‌ مي‌گن‌، گاهي‌ آدم‌ شكسته‌ نفسي‌ مي‌كنه‌ مي‌گه‌ ما نفهميديم‌ اينها چي‌ مي‌گن‌ اينها خيال‌ مي‌كنند حرفهاشون‌ اينقدر مهمه‌ كه‌ هيچ‌ كس‌ نمي‌فهمه‌. لذا يك‌ بادي‌ تو غبغب‌ مي‌اندازند بله‌ ما حرفهاي‌ ما اونقدر مهم‌ هست‌ كه‌ كسي‌ نمي‌فهمه‌. يك‌ كسي‌ كتابي‌ را مي‌خوند، مال‌ همين‌ عده‌ بود مال‌ همين‌ عده‌ بود به‌ من‌ گفت‌ كه‌ فلاني‌ من‌ هيچ‌ نمي‌فهمم‌ كه‌ چي‌ نوشته‌. گفتم‌ خبر نداري‌ خود اون‌ نويسنده‌ هم‌ نمي‌دونه‌ كه‌ چي‌ نوشته‌. ببينيد همين‌ يك‌ مسئلة‌ خيلي‌ ساده‌ روح‌ مي‌گن‌ مجرده‌. ما ازشون‌ سؤال‌ مي‌كنيم‌ مجرد مطلقه‌ يا مجرد نسبي‌؟ ببينيد اين‌ بحث‌ را دقت‌ كنيد يك‌ وقت‌ هست‌ مي‌گيم‌ مجرد نسبي‌. مجرد نسبي‌ يعني‌ اين‌ چيز نسبت‌ به‌ اون‌ چيز مجرده‌،مجرد يعني‌ برهنه‌. خالي‌ بودن‌ از. مثلا اون‌ كسي‌ كه‌ زن‌ نداره‌ نسبت‌ به‌ اون‌ كسي‌ كه‌ زن‌ داره‌ مجرده‌. اوني‌ كه‌ تو حمام‌ لباسش‌ را درآورده‌ نسبت‌ به‌ اون‌ كسي‌ كه‌ لباس‌ داره‌ مجرد از لباسه‌ اينجوري‌ مي‌شه‌. اين‌ را مجرد نسبي‌ مي‌گن‌ هر چيزي‌ نسبت‌ به‌ چيز ديگه‌ مجرده‌. اين‌ را بگيد ما قبول‌ داريم‌ روح‌ مجرد است‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ جسم‌ صغيله‌، مثلا از گوشت‌ و پوست‌ و استخوان‌ و اينها. اين‌ را قبول‌ داريم‌. اين‌ كه‌ فكر نمي‌كنم‌ اونها با اين‌ تشريفات‌ بگن‌ روح‌ مجرده‌. و تو كتابها نوشتن‌ دلائلي‌ مثلا براي‌ اين‌ مسئله‌ مي‌يارن‌. اينكه‌ خوب‌ هر چيزي‌ مجرده‌. شما الان‌ اين‌ فرش‌ اون‌ فرش‌ جلويي‌ مجرده‌ از عقل‌. يعني‌ عقل‌ نداره‌. مجرده‌ از حركته‌. بايد بگي‌ مجرد نسبت‌ نيستي‌. اگر ميگيد مجرد مطلقه‌، كه‌ همين‌ را مي‌خوام‌ بگم‌، روح‌ مجرد مطلقه‌، اگر ايني‌ را ميگي‌، مجرد مطلق‌ يك‌ دونه‌ اصلا بيشتر تصور نداره‌. محاله‌ كه‌ دو تا باشه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ ببينيد، مجرد يعني‌ مجرد از مكان‌، مجرد از زمان‌، مجرد از هر، مجرد مطلق‌ها، مجرد از هر چيزي‌ كه‌ ماية‌ امتياز او باشه‌ بر چيزهاي‌ ديگه‌. يعني‌ از همه‌ چيز برهنه‌ است‌. هيچ‌ باصطلاح‌ امتيازي‌ نداره‌ و هيچ‌ چيز او را از چيزهاي‌ ديگه‌ جدا نميكنه‌. گوش‌ كرديد. يعني‌ از همه‌ چيزها جداست‌. و اين‌ يك‌ دونه‌ بيشتر تصور نميشه‌ و او خود خداست‌. گوش‌ مي‌ديد. يعني‌ يه‌ موجودي‌ كه‌ نه‌ مكان‌ داره‌، نه‌ زمان‌ داره‌، نه‌ ابعاد داره‌. مكان‌ نداره‌ يعني‌ همه‌ جا هست‌. باشه‌ و مكان‌ نداشته‌ باشه‌ يعني‌ همه‌ جاهست‌. درست‌. زمان‌ نداره‌ يعني‌ خلق‌ نشده‌ يك‌ روز نبوده‌ و بعد بود شده‌ باشه‌ نيست‌. داراي‌ ابعاد نيست‌ يعني‌ مثلا فرض‌ كنيد داراي‌ چند متر قد و طول‌ و اينها باشه‌، نيست‌. خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ مركب‌ نيست‌. چون‌ اگه‌ تركيب‌ شده‌ باشه‌ مجرد معنا نداره‌، مجرد مطلق‌ نيست‌. همين‌ صفاتي‌ كه‌ مال‌ خداست‌ خلاصه‌ نه‌ مجرد دارد و جسم‌، نه‌ مرئي‌ نه‌ محل‌ يا صفات‌ باصطلاح‌ چيز، صفات‌ سلبية‌ الهي‌، اينها همه‌ را ندارد مجرد مطلق‌ باشه‌. آنوقت‌ مجرد مطلق‌ اگر دو تا شد، يعني‌ مجرد مطلق‌ اين‌ غلطه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ اين‌ را از اين‌ يك‌ چيزي‌ ممتاز كرده‌ كه‌ دو تا شده‌. و الا دو تا معنا نداره‌. متوجه‌ايد. بحثش‌ يك‌ خورده‌اي‌ حالا ممكنه‌ خسته‌ كننده‌ باشه‌.

 بنابراين‌ اين‌ را توجه‌ داشته‌ باشيد مجرد مطلق‌ دو تا معنا نداره‌. آنوقت‌ حالا روح‌ ما آيا همون‌ خداست‌؟ كه‌ بعضي‌هاشون‌ ميگن‌ بعله‌. بي‌حياها هيچ‌ حيا از خدا نمي‌كنند كه‌ ميگن‌ بعله‌ روح‌ ما خداست‌. استدلال‌ هم‌ مي‌كنند و نفخت‌ فيه‌ من‌ روحي‌. و از روح‌ خودم‌ در وجود انسان‌ يك‌ سري‌ ميگن‌ يك‌ مشت‌ خمير مثلا برداشته‌اند انداختند توي‌ يك‌ باصطلاح‌ مثلا چي‌ بگم‌، خمي‌، و نفخت‌ فيه‌ من‌ روحي‌. اين‌ روح‌ معناش‌ روحي‌ است‌ كه‌ منتسب‌ به‌ منه‌. اين‌ روحي‌ است‌ كه‌ مثل‌ بيت‌ الله‌، ثار الله‌، يد الله‌، توي‌ قرآن‌ هست‌. و چيزهايي‌ كه‌ خدا به‌ خودش‌ نسبت‌ داده‌ ولي‌ خدا نيستش‌. يعني‌ از وجود خدا نيست‌. پس‌ بنابراين‌ روح‌ هم‌ همينطوره‌. الان‌ روح‌ من‌ غير از روح‌ شما هست‌ يا نيست‌. يك‌ مسئلة‌ وجدانيه‌. مسلما روح‌ من‌ غير از روح‌ شماست‌. اينها ميگن‌ نه‌ تمام‌ روحها يكيه‌ و آنهم‌ خود خداست‌ و بقيه‌ هم‌ همه‌ باصطلاح‌ امواج‌ درياست‌ و حرفهاي‌ كه‌ بنظر من‌ اگر اينها را يادداشت‌ بكنند بهتر از آن‌، خنده‌دارتر از آن‌ حرفهايي‌ است‌ كه‌ در شب‌ نهم‌ ربيع‌ گفته‌ ميشه‌. ما همه‌ اينجا نشسته‌ايم‌، همه‌ خداهايي‌ هستيم‌ كه‌ اينجا نشستيم‌ و دعواهايي‌ هم‌ كه‌ مي‌كنيم‌، همه‌ ظاهرسازيه‌. خودم‌ به‌ خودم‌ ميگم‌ اياك‌ نعبد و اياك‌ نستعين‌. صريحا گفتند اينها را. و اصلا خودم‌ خودم‌ را عبادت‌ ميكنم‌ و شما همه‌ چشمهايتون‌ مثل‌ چشمهاي‌ كلاجا ميمونه‌، كلاجا، احولها دو تا مي‌بينند. شما هم‌ غير خدا را چون‌ در عالم‌ مي‌بينيد، معلومه‌ كه‌ چشمتون‌ احوله‌. از اين‌ حرفها. انسان‌ يك‌ خورده‌اي‌ كه‌ فكر كنه‌ بايد بخنده‌. حرفهاي‌ ما را نمي‌فهميد! خودتون‌ هم‌ نمي‌فهميد چي‌ ميگيد.

 و لذا روح‌ هميني‌ است‌ كه‌ الان‌ توي‌ بدن‌ شماست‌، هميني‌ كه‌ داره‌ مي‌بينه‌، هميني‌ كه‌ داره‌ ميشنوه‌، هميني‌ كه‌ اگر اينجا خوابتون‌ ببره‌، چرتتون‌ ببره‌، چرت‌ نزنيدها بعضي‌ هاتون‌! اگر خوابتون‌ برد ديگه‌ نمي‌بينيد، ديگه‌ نمي‌شنويد، ديگه‌ نمي‌چشيد، ديگه‌ لمس‌ نمي‌كنيد، همين‌ روحه‌، هيچي‌ ديگه‌ هم‌ نيست‌. نميدونم‌ در محل‌ بالايي‌ هست‌ در آنجا ما را ميبينه‌ كنترل‌ ميكنه‌، اين‌ حرفها نيستش‌. و اگر شما روحتون‌ را در مقابل‌ صورت‌ و سيرت‌ پيغمبر اكرم‌ گرفتيد، شما داراي‌ عقليد، چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ او عقل‌ كله‌. آينة‌ دلتون‌ را اگر در مقابل‌ صورت‌ يك‌ زيباصورتي‌، يك‌ باصطلاح‌ معممي‌ مثلا گرفتيد، توي‌ آينة‌ دل‌ شما عكس‌ يك‌ معمم‌ مي‌افته‌. توي‌ آينه‌ عكس‌ يك‌ معمم‌. در مقابل‌ يك‌ غير معمم‌ گرفتي‌، غير معمم‌ مي‌افته‌. در مقابل‌ نور گرفتيد، نور. در مقابل‌ خورشيد گرفتيد، خورشيد. در مقابل‌ گربه‌ گرفتيد، عكس‌ گربه‌ مي‌افته‌ توي‌ آينه‌. هر كاري‌، اين‌ دست‌ شماست‌ و لذا اين‌ را بهتون‌ بگم‌ اينجا خيلي‌ نكتة‌ حساسيه‌. شما اگر اين‌ را بدونيد، هر كسي‌ عقل‌ نداره‌. اگر صددرصد روحتون‌ در مقابل‌ روح‌ پيغمبر قرار گرفت‌ و عكس‌ روح‌ پيغمبر در قلب‌ شما منعكس‌ شد، يعني‌ هر چه‌ او از صفات‌ حميده‌ داشت‌ در قلب‌ شما هم‌ منعكس‌ شد، شما ميشيد عاقل‌. اين‌ را بدونيد. ماها فرهنگمون‌ غير از فرهنگ‌ اسلاميه‌. ما به‌ هر كي‌ كه‌ ديوانه‌ نباشه‌ ميگيم‌ عاقل‌. نه‌. اسلام‌ غير از اين‌ را ميگه‌. عقل‌ اصلا معناش‌ يك‌ چيز ديگه‌ است‌. عقل‌ در مقابل‌ جهله‌. اگر روح‌ شما از صفات‌ پيغمبر صددرصد در وجود خودش‌ بوجود آورد، عقل‌ كامله‌. اگر نود درصد بود، عقل‌ ناقصه‌. همينطور با همين‌ مناسبت‌. اگر در مقابل‌ جهل‌ قرارش‌ داديد اصلا عقل‌ نداريد. اصلاها. روايات‌ حالا ببينيد معناش‌ چيه‌. اولا كتابي‌ كه‌ ما داريم‌ دربارة‌ عقل‌، همين‌ بحار الانوار كتاب‌ را عنوان‌ كرده‌، هم‌ اصول‌ كافي‌، كتاب‌ عقل‌ و جهل‌، عقل‌ و ديوانگي‌ نداريم‌. عقل‌ و جهل‌. عقل‌ همون‌ علوم‌ و معارفي‌ است‌ كه‌ در روح‌ شما از وجود پيغمبر اكرم‌ منعكس‌ شده‌. متوجه‌ايد؟ جهل‌ وجود شيطانه‌ و ضد روح‌ پيغمبر اكرم‌. و هر، و اگر شما در مقابل‌ او خودتون‌ را قرار داديد، جاهل‌ مطلقيد و اصلا عقل‌ نداريد. وقتي‌ كه‌ حضرت‌ صادق‌ صلوات‌ الله‌ عليه‌ اين‌ مطلب‌ را بيان‌ مي‌فرمايد، ببينيد به‌ اين‌ عبارته‌. العقل‌ ما عبد به‌ الرحمن‌. عقل‌ چيه‌ آقا؟ سؤال‌ ميكنند عقل‌ چيه‌. اگر ماها باشيم‌ ميگيم‌ عقل‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ ديوانه‌ نباشه‌. مي‌ريم‌ توي‌ ديوانه‌ خانه‌ ميگيم‌ اينها عقل‌ ندارند. امام‌ صادق‌ اين‌ را نميگه‌. اينجا حضرت‌ صادق‌ به‌ يك‌ نفر برخورد كردند. فرمودند كه‌ اين‌ مرضي‌ پيدا كرده‌. مرض‌ به‌ تعبير امروزي‌، ميگيم‌ مغزش‌ يك‌ تحولي‌ پيدا كرده‌ نميتونه‌ از اين‌ وسيله‌ استفاده‌ كنه‌. اين‌ نه‌ عاقله‌ نه‌ جاهل‌. اين‌ بايد سالم‌ بشه‌ ببينيم‌ عاقل‌ ميشه‌ يا جاهل‌. اين‌ الان‌ هيچيش‌ معلوم‌ نيست‌. ماها اين‌ را ديوانه‌ ميدونيم‌ ميگيم‌ عقل‌ نداره‌. يك‌ ديونه‌ را ميگيم‌ عقل‌ نداره‌ و اين‌ غلطه‌.

 يكي‌ از علما بود در قم‌ اين‌ ديوانه‌ شده‌ بود. خيلي‌ هم‌ مرد بزرگواري‌ بود، مدرس‌ بود. خوب‌ ديوانه‌ بود، ديوانگي‌ مرضي‌ است‌ كه‌ به‌ همه‌، اين‌ مي‌نشست‌ توي‌ مسجد اعظم‌، مسجد اعظم‌ را تازه‌ درست‌ كرده‌ بودند. ما كم‌ گيرمون‌ مي‌آمد كه‌ يك‌ دانشمند استادي‌ بيكار باشه‌. مسائلي‌ كه‌ خيلي‌ طولاني‌ بود ميگفت‌ آنها را من‌ جواب‌ نميدم‌. اما مسائل‌ كوتاه‌ را تند تند جواب‌ ميداد. گفت‌، گفت‌ من‌ تا دو دقيقة‌ ديگه‌ آب‌ ميشم‌. حالا به‌ ذهنش‌ به‌ فكرش‌ اينجوري‌ رسيده‌ بود. كه‌ من‌ تا دو دقيقة‌ ديگه‌ آب‌ ميشم‌، فقط‌ سؤالاتي‌ كه‌ دو دقيقه‌ وقت‌ ميگيره‌ من‌ حاضرم‌ جواب‌ بدم‌. بعد وقت‌ ندارم‌ بايد، آنوقت‌ ما دو دقيقه‌ دو دقيقه‌ باصطلاح‌ مسائل‌ را مي‌پرسيديم‌. خوب‌ آنوقت‌ اين‌ عالم‌، خيلي‌ هم‌ عالم‌، خيلي‌ هم‌ با تقوا، همه‌ چيزش‌ هم‌ خوب‌، فقط‌ اين‌ مغزش‌ يك‌ خورده‌اي‌ تكان‌ خورده‌ بود بهرحال‌. اين‌ را نميگن‌ ديوانه‌. اين‌ را ببخشيد نميگن‌ باصطلاح‌ غير عاقل‌. اين‌ ديوانه‌ است‌. اين‌ مرضي‌ پيدا كرده‌. همانجور كه‌ چشم‌ شما ممكنه‌ نبينه‌. گوش‌ شما ممكنه‌ نشنوه‌. مغز شما كار نميكنه‌. اين‌، حضرت‌ صادق‌ مي‌فرمايد العقل‌ ما عبد به‌ الرحمن‌. عقل‌ آن‌ چيزي‌ است‌ كه‌ بوسيلة‌ آن‌ چيز، وقتي‌ آن‌ را داريد خدا را واقعا بندگي‌ مي‌كنيد. چه‌ چيز سبب‌ بندگي‌ خدا ميشه‌؟ صفات‌ حميده‌. صفات‌ حميده‌ از كجا؟ از پيغمبر، از عقل‌ كل‌. ما عبد به‌ الرحمن‌. و اكتسب‌ به‌ الجنان‌. بوسيلة‌ آن‌ عقل‌ كسب‌ ميشه‌ بهشت‌. بوسيلة‌ چي‌ بهشت‌ را انسان‌ كسب‌ ميكنه‌؟ بوسيلة‌ داشتن‌ معارف‌ و صفات‌ حميده‌ و تزكية‌ نفس‌. و الا اگر تزكية‌ نفس‌ نكرديد توي‌ بهشت‌ راهتون‌ نمي‌دهند. متوجه‌ايد؟ از حضرت‌ سؤال‌ ميشه‌ پس‌ آنچه‌ كه‌ در معاويه‌ هست‌، معاويه‌ خيلي‌ زرنگ‌ بود، گفت‌ هيچي‌ توانست‌ مقام‌ مقدس‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را زير سؤال‌ ببره‌. آدم‌ زرنگي‌، سياستمدار عجيبي‌، حضرت‌ فرمود كه‌ تلك‌ المكراء و الشيطنه‌. ببينيد عرايضي‌ كه‌ عرض‌ كردم‌ عينا در اين‌ روايت‌ هست‌. او مكراه‌، او شيطنته‌، او باصطلاح‌ روحش‌ را در مقابل‌ شيطان‌ قرار داده‌ شيطنت‌ درش‌ پياده‌ شده‌. عكس‌ شيطان‌ در آينة‌ قلبش‌ افتاده‌ و ليس‌ بعقل‌. حضرت‌ مي‌فرمايد ايني‌ كه‌ شما مي‌بينيد در او هست‌ عقل‌ نيست‌، اصلا عاقل‌ نيست‌. در روايات‌ ديگه‌ هم‌ هست‌ اين‌ معنا و معناهايي‌ شبيه‌ به‌ اين‌ و بنابراين‌ كار انسان‌ در دنيا از روزي‌ كه‌ انسان‌ را خدا خلق‌ كرد، حالا ده‌ هزار سال‌ قبل‌ بوده‌، دوازده‌ هزار سال‌ قبل‌ بوده‌، هر وقت‌ از وقتي‌ انسان‌ را خدا خلق‌ كرد و بهش‌ يك‌ مدتي‌ لباس‌ نداده‌، در عالم‌ ارواح‌ بوده‌. بعد يك‌ مدت‌ كه‌ باصطلاح‌ كوچكي‌ بهش‌ داده‌ كه‌ همون‌ عالم‌ زر بوده‌. بعد در اين‌ دنيا يك‌ لباس‌ باصطلاح‌ اينجوري‌ كه‌ الان‌ داريم‌ مي‌بينيم‌ بهمون‌ داده‌ و بعدها هم‌ همينطور. از آن‌ وقتي‌ كه‌ پدر انسان‌ را خلق‌ كرده‌ يك‌ هدف‌ براي‌ انسان‌ تعيين‌ كرده‌ و آن‌ يك‌ هدف‌ چيه‌؟ اين‌ است‌ كه‌ شما هر جوري‌ كه‌ براتون‌ ميسره‌ و ممكنه‌ اين‌ باصطلاح‌ آينة‌ دلتون‌ را، قلبتون‌ را صددرصد برگردونيد به‌ طرف‌ پيغمبر اكرم‌. و لكم‌ في‌ رسول‌ الله‌ اسوة‌ حسنه‌. اني‌ بعثت‌ لاتمم‌ مكارم‌ الاخلاق‌. اي‌ مردم‌ اگر مي‌خواهيد به‌ نيكي‌ برسيد اقتدا كنيد به‌ پيغمبر اكرم‌. پيغمبر مبعوث‌ شده‌ براي‌ اينكه‌ مكارم‌ اخلاق‌ را تمام‌ بكنه‌. يعني‌ اين‌ آينة‌ روح‌ شما را صددرصد به‌ طرف‌ خودش‌ قرار بده‌… او خداست‌. ببينيد يك‌ آينة‌ ديگه‌اي‌ كه‌ خورشيد را در خودش‌ منعكس‌ كرده‌ باشه‌ شما هم‌ آينه‌اتون‌ را در مقابلش‌ قرار بديد، همون‌ خورشيد را توي‌ آينة‌ شما. منتهي‌ واسطه‌ داره‌ و بدون‌ واسطه‌ هم‌ نميشه‌.

 پس‌ بنابراين‌ ما بايد كوشش‌ بكنيم‌ كه‌ كوچكترين‌، آخه‌ گاهي‌ ميشه‌ آينه‌ را اينجوري‌ گرفتيد يك‌ گوشه‌اش‌ خورشيد افتاده‌، بقيه‌اش‌ آنطرفها تاريكه‌. بعضي‌ها نصفي‌ از خورشيد را منعكس‌ كرده‌اند، بعضي‌ها تمام‌ خورشيد را. تمام‌ خورشيد را بايد در خودتون‌ منعكس‌ كنيد. و هر چيزي‌ انسان‌ داره‌ مربوط‌ به‌ روحشه‌. و من‌ همين‌ امروز از سؤالات‌ بعضي‌ از دوستان‌ گله‌مند شدم‌. توي‌ ذهنيات‌ خودم‌ ديدم‌ من‌ هنوز كاري‌ براي‌ دوستان‌ نكردم‌. و آن‌ اينه‌ كه‌ خودتون‌ را از جسمانيت‌ بكنيد. شما الان‌ اگر فرض‌ كنيد كه‌ رفتيد توي‌ يك‌ امامزاده‌اي‌، امامزادة‌ معتبر و اينها، روحش‌ آنجاست‌. شما موجوديت‌ روح‌ او را بيشتر از اينكه‌ امامزاده‌ خودش‌ تشريف‌ آورده‌ باشه‌ آن‌ گوشه‌ نشسته‌ باشه‌ يا مجسم‌ كرده‌ باشه‌ خودش‌ را، براش‌ قائل‌ باشيد. همة‌ وجود ما الان‌ شده‌ خواب‌ و ديدن‌ با چشم‌ و شنيدن‌ با گوش‌ و خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ دست‌ مثلا آقا را بوسيدن‌ و اينها. خوبه‌. من‌ نميگم‌، اون‌ مرحلة‌ كمالشه‌. اما به‌ حقيقت‌، الان‌، الان‌ همين‌ خود ما جمع‌، از در حضرت‌ بقية‌ الله‌ وارد بشوند، يك‌ حال‌ ديگه‌اي‌ پيدا مي‌كنيم‌. همه‌امون‌. خيلي‌ عوض‌ ميشويم‌، خوب‌ عقلش‌ هم‌ هست‌، جاش‌ هم‌ هست‌، بايد بشيم‌. اما آيا شماها اعتقاد داريد كه‌ حضرت‌ روح‌ مقدسشون‌ بر ما احاطه‌ داره‌ يا نه‌؟ چه‌ فرقي‌ ميكنه‌. چه‌ فرقي‌ ميكنه‌. روح‌ مهمتره‌ يا بدن‌. آيا شما وقتي‌ ميگيد السلام‌ عليك‌ يا بقية‌ الله‌، به‌ گوشت‌ و پوست‌ و استخوان‌ حضرت‌ نستجير الله‌، يا ميريد توي‌ يك‌ امامزاده‌ به‌ بدن‌ حضرت‌ سلام‌ مي‌كنيد يا به‌ روحشون‌. روح‌ معجزه‌ ميكنه‌ يا بدن‌. من‌ در يك‌ شهري‌، شهر بابك‌ كه‌ رفته‌ بوديم‌ همين‌ سفر، يك‌ امامزاده‌اي‌ رفتيم‌ كه‌ نصفش‌ را ساختند نصفش‌ مانده‌. گفتيم‌ اين‌ چرا اينجوريه‌؟ گفتند كه‌، اينها همه‌اش‌ مربوط‌ به‌ جهله‌ خدا ميدونه‌. گفتند كه‌ يك‌ شخصي‌ فرزندش‌، پسرش‌ مريض‌ بوده‌. آمده‌ اينجا به‌ اين‌ امامزاده‌ متوسل‌ شده‌ و دخترش‌ را شفا دادند و اين‌ بنا گذاشته‌ كه‌ بناي‌ اين‌ امامزاده‌ را بسازه‌. گفتم‌ خوب‌ چرا تموم‌ نكرده‌؟ گفتند آخوند محل‌ گفته‌ كه‌ اينجا معلوم‌ نيست‌ امامزاده‌ باشه‌، معلوم‌ نيست‌ اينجا دفن‌ شده‌ باشه‌. و اينهم‌ همينجا متوقفش‌ كرده‌. اصلا نهيش‌ كرده‌، گفته‌ اين‌ كار را نكن‌. ببينيد دفن‌ شده‌ باشه‌ يا نشده‌ باشه‌. ما الان‌ جاهايي‌ داريم‌ كه‌ هيچكس‌، ظاهرا هم‌ دفن‌ نيست‌. دفني‌ هم‌ در كار نيست‌. اين‌ حسينية‌ اهل‌ كلا، روزي‌ چند تا معجزه‌ ميكنه‌. آخه‌ ما با يك‌ مي‌خوايم‌ خودمون‌ را از ماديات‌، از ظواهر بكنيم‌. خودتون‌ را بكنيد، معطل‌ نشيد. شماها مثل‌ يك‌ مسافرين‌ يك‌ اتوبوس‌ هستيد و منهم‌ راننده‌اتون‌ هستم‌. رسيديم‌ توي‌ شهر شماها همه‌اتون‌ اگر پياده‌ بشيد پشت‌ ويترينهاي‌ اين‌ شهر وايستيد تماشا. به‌به‌به‌. اين‌ چقدر اصلا دردسر درست‌ مي‌كنيد شماها. به‌ جان‌ همه‌اتون‌ قسم‌ همين‌ دردسر را همين‌ الان‌ همه‌اتون‌ براي‌ من‌ فراهم‌ مي‌كنيد. خيلي‌ هم‌ تأسف‌ ميخورم‌. مي‌خواهم‌ هم‌ گاهي‌ از آن‌ راننده‌هايي‌ باشم‌ كه‌ از خط‌ كمربندي‌ ببرمتون‌ هيچي‌ هم‌ نبينيد. مي‌ترسم‌ خسته‌ بشيد. و آنوقت‌ مسافرت‌ با ما را تحريم‌ كنيد، با ما ديگه‌ مسافرت‌ نكنيد. و لذا جسته‌ گريخته‌ خواب‌ مي‌بينيد، خدمت‌ حضرت‌ وليعصر مي‌رسيد، خدمت‌ امامزاده‌اي‌ مي‌رسيد، چيزي‌، بوي‌ عطري‌ استشمام‌ مي‌كنيد.خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ هر چيزي‌ از اينهايي‌ كه‌ خوب‌ همه‌ اتون‌، بالاخره‌، همه‌اتون‌ يا بعضيتون‌ داريد. اين‌ براي‌ اينه‌ كه‌ خسته‌ نشيد. هيچي‌ ديگه‌ نيست‌. فكر نكنيد آنهايي‌ كه‌ بيشتر مي‌بينه‌، فضيلتش‌ بيشتر از آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ هيچ‌ نديده‌. او فقط‌ همينه‌. شما يك‌ خواب‌ خوبي‌ ديدي‌ خوب‌ تشويق‌ بشيد بهتر با ما همسفر بشيد. و الا اساتيد ما اينطور بودند، يكيشون‌ به‌ قول‌ يك‌ كسي‌ مي‌گفت‌ كه‌ فلاني‌ انسان‌ ملاحظة‌ اينكه‌ من‌ خسته‌ دارم‌ ميشم‌ نميكنه‌. ميگه‌ مي‌خواي‌ بيا مي‌خواي‌ نيا. حتي‌ اگر خوابهاي‌ خوب‌، در بيداري‌، خيلي‌ چيزها را گاهي‌ رفقاي‌ ما، خود من‌ حتي‌ مي‌ديدم‌ مي‌آمدم‌ مي‌گفتم‌. چرا رفتي‌، چرا معطل‌ شدي‌. همچين‌ يك‌ جوري‌ كه‌ انگار كار بدي‌ هم‌ كردم‌ حتي‌. علتش‌ هم‌ همين‌ مثالي‌ كه‌ عرض‌ كردم‌. آني‌ كه‌ هدف‌ نهايي‌ اعلاست‌ اين‌ است‌ كه‌ شماها انشاء الله‌ صفات‌ حميده‌ پيدا بكنيد. آينة‌ دلتون‌ مقابل‌ آينة‌ پيغمبر، عبد الله‌، اشهد و اشهد، صلوات‌ آهسته‌ بفرستيد، اگر خواستيد بفرستيد، براي‌ هميشه‌ بگم‌ در وسط‌ سخنراني‌ آهسته‌ بفرستيد. و اشهد ان‌ محمدا عبده‌ و رسوله‌. عبد. مي‌دونيد عبد كيه‌؟ آني‌ كه‌ هر چي‌ مولا بگد، هر چي‌ بخواد، او هم‌ همون‌ را بخواد. يكي‌ وصل‌ و يكي‌ هجران‌ پسندد. يكي‌ درد و يكي‌ درمان‌ پسندد. يكي‌ مثلا فرض‌ كنيد كه‌ خواب‌ ديدن‌ پسندد، يكي‌ نديدن‌ پسندد. هرچي‌. هر چي‌ تو بپسندي‌، پسندم‌ آنچه‌ را جانان‌ پسندد. بندگي‌ يعني‌ اين‌. و بايد شماها برسيد به‌ مقام‌ عبوديت‌. كه‌ فادخلي‌ في‌ عبادي‌. حالا رسيديم‌ به‌ مرحلة‌ عبوديت‌. داراي‌ كراماتيد. خوب‌ باشيد. نيستيد. نباشيد. خدا، شما فكر نكنيد آنهايي‌ كه‌ كرامت‌ دارند، حضرت‌ ابو الفضل‌ كرامت‌ داره‌، اينها در مقابل‌ خدا يك‌ مثلا فرض‌ كنيد كه‌ جبهه‌اي‌ گرفتند. اينها حرفهايي‌ است‌ كه‌ اهانت‌ به‌ ائمة‌ اطهار و امامزاده‌ها و حضرت‌ ابو الفضله‌. اهانته‌. اول‌ اينها بندة‌ خدا شدند بعد خداي‌ تعالي‌ كرامت‌، شما خدا دوست‌ داره‌ آقا سردرد بشه‌، شما دستتون‌ را بگذاريد روي‌ سرش‌ و خدا، حالا اينها گفتن‌ نداره‌. يعني‌ شما به‌ من‌ بيشتر از آنچه‌ كه‌ هستم‌ معتقديد و علاقه‌ داريد، عيبي‌ نداره‌ پيش‌ شما اين‌ حرفها را من‌ بزنم‌. آخه‌ يك‌ كسي‌ مثلا فرض‌ كنيد سرش‌ درد ميكنه‌. يك‌ فردي‌ مثلا، يك‌ كسي‌ مثلا سرش‌ درد ميكنه‌. من‌ گاهي‌ فكر كردم‌ روي‌ او مي‌بينم‌ كه‌ خدا مي‌خواد اين‌ سرش‌ الان‌ درد بكنه‌. دعا نمي‌خونم‌. و ديدم‌ بعضي‌ از دوستان‌ كه‌ من‌ احساس‌ كردم‌ خدا الان‌ مي‌خواد و البته‌ يك‌ افكاري‌ است‌ كه‌ بعضي‌ وقتها پيش‌ مي‌آد. خدا مي‌خواد اين‌ الان‌ سرش‌ خوب‌ بشه‌ منتهي‌ خدا مي‌خواد به‌ گردن‌ ما بيندازه‌. يعني‌ مثلا فرض‌ كنيد كه‌ بگند فلاني‌ كه‌ دست‌ ميگذاره‌ روي‌ سر فلانكس‌ خوب‌ ميشه‌. به‌ اسم‌ ما دربياد به‌ اصطلاح‌. من‌ آنجا دست‌ مي‌گذارم‌. ماها هم‌ بايد اينطوري‌ باشه‌. آنجا دست‌ مي‌گذارم‌ ديدم‌ بعضي‌ از رفقا فورا خوب‌ شده‌. اين‌ را خدا خوب‌ ميكنه‌. من‌ مي‌خوام‌ براتون‌ ميزان‌ قرار بدم‌. در تمام‌ كرامتها، در تمام‌ مسائل‌ اينطوره‌. دقت‌ كرديد؟ خدا خوب‌ ميكنه‌ منتهي‌ به‌ اسم‌ بعضي‌ها تموم‌ ميشه‌. اين‌ معناي‌ كرامت‌ اصلا همينه‌. دقت‌ فرموديد؟ و الا اگر خدا بخواد اين‌ سرش‌ درد بكنه‌، من‌ نمي‌خوام‌، اي‌ بابا، دعوا شد؟ اينجا تو ديگه‌ بندة‌ خدا نيستي‌. بايد بندة‌ خدا اول‌ فكر بكنه‌ كه‌ آيا سردرد اين‌ مطابق‌ مصلحت‌ هست‌ يا نيست‌؟ اگر مصلحت‌ هست‌ كه‌ هيچ‌. خودتون‌ را قطعه‌ قطعه‌ بكنيد، آنها كه‌ اهل‌ مسائلي‌ هستند و اين‌ مسائل‌ را احساس‌ ميكنند، هيچ‌ دعا هم‌ براتون‌ نمي‌خونند. خدا مي‌خواد اينهم‌ بايد باشه‌. اگر خدا مصلحت‌ ميدونه‌ كه‌ خوب‌ بشه‌ باذن‌ الله‌ كه‌ در آيات‌ قرآن‌ هم‌ هست‌، و ابرع‌ الاكمل‌ و الابرص‌، و تبرع‌ الاكمل‌ و الابرص‌ باذن‌ خدا ميگذاره‌. تو باصطلاح‌ برص‌، يعني‌ پيسي‌ را و مثلا كور مادرزاد را شفا ميدادي‌ به‌ اذن‌ خدا. به‌ اذن‌ من‌. يعني‌ بدون‌ اذن‌ من‌ كه‌ معنا نداره‌ خدا را ما بگذاريم‌ توي‌ حاشيه‌. بگيم‌ كه‌ ما بندة‌ خدائيم‌، اسما ما بندة‌ خدا باشيم‌ و خداي‌ تعالي‌ ميخواد فلان‌ كار را بكنه‌، فلان‌ مصلحت‌ را انجام‌ بده‌، فلان‌ مسئله‌ را انجام‌ بده‌، آيا مثلا سرماخوردگي‌ شما را بخواد شفا بده‌، خوب‌ مي‌بينيم‌ كه‌ فورا به‌ يك‌ وسيله‌اي‌ شفا داده‌ ميشه‌. بهرحال‌ آنچه‌ كه‌ مي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌ و پايان‌، پايان‌ و خلاصة‌ عرضم‌ هست‌ براي‌ دوستان‌ اينه‌ كه‌ بايد برسيم‌ به‌ مقام‌ بندگي‌ خدا. اينها را كم‌كم‌ بگذاريد كنار كه‌ من‌ خواب‌ ديدم‌. خواب‌ ببينيد خوبه‌، همة‌ اينها مشوقه‌، تشويق‌ كننده‌ است‌. ولي‌ اينها هدف‌ نيست‌. من‌ كسي‌ را سراغ‌ داشتم‌ كه‌ اين‌ هم‌ مكاشفات‌ خوبي‌ داشت‌، هم‌ خوابهاي‌ خوبي‌ داشت‌، ولي‌ من‌ شخصا حاضر نبودم‌ ده‌ دقيقه‌ پهلويش‌ بنشينم‌. وقتي‌ كه‌ مي‌نشستم‌ تاريكي‌ مي‌خواست‌ مرا خفه‌ بكنه‌. گاهي‌ توي‌ همين‌ مكاشفات‌ و خوابها انسان‌ خفه‌ ميشه‌. همانجا ميميره‌. گاهي‌ در عبادت‌ انسان‌ مي‌ميره‌. شيطان‌ در عبادتش‌، غرورش‌ مرد و الي‌ الابد هم‌ مرده‌. مردة‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود موذي‌.

 حضرت‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها كه‌ طبيعتا ايام‌ متعلق‌ به‌ ايشانه‌. الان‌ خدا ميدونه‌ به‌ صدها مرتبه‌ تجربه‌ هم‌ حتي‌ شده‌ كه‌ در امراض‌ مختلف‌ وقتي‌ انسان‌ متوسل‌ به‌ بي‌بي‌ بشه‌ شفا پيدا ميكنه‌. خدا هم‌ اين‌ را مي‌خوادها. حالا شما فكر نكنيد حالا خدا كه‌ خودش‌ شفا ميده‌، چرا ما در خانة‌ خود خدا نريم‌؟ ممكنه‌ خدا با اينكه‌ مصلحت‌ باشه‌ كه‌ شما شفا پيدا كنيد بخاطر همينكه‌ شما ميگي‌ كه‌ من‌ از خود خدا مي‌خوام‌، و متوسل‌ نميشم‌ به‌ دوستان‌ خدا، خدا شفات‌ نده‌. اينهم‌ هست‌. چون‌ ميگن‌ باب‌ المبتلا به‌ الناس‌. اينها مردم‌ بايد برن‌ در خانة‌ اينها. و اين‌ را فكر نكنيد كه‌ اگر بندگان‌ خدا واسطه‌ نشوند، با بشن‌ فرقي‌ نميكنه‌. نه‌ اينطور نيست‌. ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ اگر واسطه‌ شدند، خدا هماني‌ كه‌ خودش‌ هم‌ مي‌خواد انجام‌ ميشه‌. اما چون‌ شما آمديد بي‌ اعتنايي‌ به‌ دوستان‌ خدا كرديد، خدا مرضي‌ كه‌ مصلحت‌ هم‌ بوده‌ شفا پيدا بشه‌ براتون‌ مرض‌ را شفا نميده‌. و حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها، هر كس‌ بهش‌ متوسل‌ بشه‌ شفا بهش‌ مي‌دهند و بهرحال‌ البته‌ با اذن‌ پروردگار. اما همين‌ فاطمة‌ زهرايي‌ كه‌ حتي‌ پيغمبر اكرم‌ مي‌آد در خانة‌ فاطمه‌ سلام‌ الله‌ عليها و كساء يماني‌ را حضرت‌ زهرا مي‌كشه‌ روش‌ و ضعف‌ پيغمبر برطرف‌ ميشه‌ و اذا وجهه‌ يتلألأ كانه‌ بدر في‌ ليلته‌ التمامه‌ و كماله‌، همين‌ فاطمة‌ زهرا، شايد همين‌ ايام‌ باشه‌، از درد پهلو داره‌ مي‌ناله‌. مصلحت‌ خدا ميدونه‌ كه‌ هفتاد و پنج‌ روز، نود و پنج‌ روز، فاطمة‌ اطهر را مردم‌ ببينند به‌ اين‌ وضع‌، فاطمه‌ هم‌ راضيه‌ تا بدونند كه‌ اينهايي‌ كه‌ بعد از پيغمبر اكرم‌ بودند، اينها جز علي‌ بن‌ ابيطالب‌ لياقت‌ مقام‌ خلافت‌ رسول‌ اكرم‌ را ندارند. اين‌ را بايد بدونند. و بدونند كي‌ اظهار علاقه‌ ميكنه‌، كي‌ اظهار بغض‌ ميكنه‌ و بي‌ اعتناست‌. الان‌ در بين‌ علماي‌ اهل‌ سنت‌ هستند كساني‌ كه‌ خودشون‌ اين‌ مسائل‌ را نوشتند در كتابهاشون‌ كه‌ در به‌ پهلوي‌ فاطمة‌ زهرا زدند. اما هيچ‌ متأثر نيستند. ميگن‌ فاطمة‌ زهرا يك‌ خانم‌ احساساتي‌ بود. خوب‌ نميشه‌ حكومت‌ را بخاطر احساسات‌ يك‌ زن‌ نستجير بالله‌ مسيرش‌ را عوض‌ كرد. اگر لازم‌ ميشد حضرت‌ زهرا را آنا هم‌ بكشند، ميشد بكشند. به‌ جهت‌ اينكه‌ مصلحت‌ اهمي‌ در كار است‌. همينها. و يك‌ عده‌ هم‌ هستند ميگن‌ نه‌. دين‌ ما فاطمة‌ زهراست‌، او احساساتش‌ هيچوقت‌ غلبه‌ پيدا نميكنه‌ بر عقلش‌. او پاكه‌، او نمايندة‌ خداست‌، او براي‌ ما ثابته‌ كه‌ هر چه‌ كه‌ ميكنه‌ از جانب‌ پروردگار انجام‌ ميده‌. حجت‌ خداست‌. و لذا شماها در اين‌ ايام‌ دور هم‌ كه‌ جمع‌ ميشيد، خوب‌ طبعا مصيبت‌ فاطمة‌ زهرا را مي‌خونيد و ما هم‌ يك‌ مختصر توسلي‌ به‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها داشته‌ باشيم‌.

 السلام‌ عليك‌ يا بنت‌ رسول‌ الله‌. يا قرة‌ عين‌ الرسول‌. يا سيدتنا و مولاتنا، انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بك‌ الي‌ الله‌ و قدمناك‌ بين‌ يدي‌ حاجاتنا. يا وجيهة‌ عند الله‌ اشفعي‌ لنا عند الله‌. السلام‌ علي‌ مظلومة‌ مغصوبة‌ حقها. سلام‌ ما بر آن‌ بي‌بي‌ كه‌ حقش‌ را غصب‌ كردند. به‌ او ظلم‌ كردند. با اينهمه‌ سفارشاتي‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ فرموده‌ بود. سفارش‌ فاطمة‌ زهرا را بالاخص‌ پيغمبر اكرم‌ فرمود. فاطمه‌ تو بضعة‌ مني‌. فاطمه‌ پارة‌ تن‌ من‌ است‌. كسي‌ كه‌ فاطمه‌ را اذيت‌ كند من‌ را اذيت‌ كرده‌. كسي‌ كه‌ مرا اذيت‌ كند خدا را اذيت‌ كرده‌. يا رسول‌ الله‌. هنوز آب‌ غسل‌ شما خشك‌ نشده‌ بود، آمدند در خانة‌ فاطمة‌ زهرا. در خانة‌ فاطمه‌ را آتش‌ زدند، آنقدر اذيت‌ كردند كه‌ فرمود صبت‌ علي‌ مصائبي‌ لو انها صبت‌ علي‌ الايام‌ سرن‌ لياليا. يا بقية‌ الله‌، يا صاحب‌ الزمان‌. آجرك‌ الله‌ في‌ مصيبتك‌ امك‌ فاطمة‌ الزهرا سلام‌ الله‌ عليها. حالا همه‌ با توجه‌ رو به‌ قبله‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *