۱۳ رمضان ۱۴۱۳ قمری – معرفت‌ امام‌ عليه‌ السلام‌ ۴۱ و ۴۲

 

معرفت‌ امام‌ عليه‌ السلام‌ 41 و 42

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 امروز روز سيزدهم‌ ماه‌ رمضان‌ بود. ظاهرا امروز بوده‌ كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ السلام‌ در مسجد كوفه‌ منبر تشريف‌ داشتند رو كردند به‌ حضرت‌ امام‌ حسن‌ كه‌ فرزندم‌ چقدر از اين‌ ماه‌ گذشته‌؟ چند روز از اين‌ ماه‌ گذشته‌؟ عرض‌ كرد سيزده‌ روز. از حضرت‌ سيد الشهدا سؤال‌ كردند كه‌ از اين‌ ماه‌ چند روز باقي‌ مانده‌؟ عرض‌ كرد كه‌ هفده‌ روز. حضرت‌ دستي‌ به‌ محاسنشون‌ كشيدند و فرمودند عن‌ قريب‌ محاسن‌ من‌ به‌ خون‌ سرم‌ خضاب‌ خواهد شد. ديگه‌ كم‌كم‌ مقدمات‌ دهة‌ دوم‌، مقدمات‌ عزاداري‌ و شبهاي‌ قدر و لحظات‌ حساس‌ روزهاي‌ حساس‌ ماه‌ مبارك‌ رمضان‌. اگر يك‌ مهماني‌ هم‌ كه‌ شما بريد، آن‌ وسط‌ مهماني‌ آنهايي‌ كه‌ عقب‌ ماندند آمدند و آنهايي‌ كه‌ مي‌خواهند زودتر بروند نرفتند. بهرحال‌ ضيافة‌ اللهه‌. اين‌ روزها را خيلي‌ قدر بدانيد تا شب‌ بيست‌ و سوم‌ كه‌ پايان‌ شبهاي‌ قدره‌. و كوشش‌ كنيد انشاء الله‌ كه‌ نتائجي‌ كه‌ در ماه‌ رمضاني‌ مي‌خواهيد از اين‌ رحمت‌ واسعة‌ الهي‌ استفاده‌ كنيد، انشاء الله‌ در اين‌ ايام‌ استفاده‌ كنيد. و بهترين‌ اعمال‌ در ماه‌ مبارك‌ رمضان‌ تحصيل‌ علمه‌. چند روز قبل‌ يك‌ نفري‌ به‌ من‌ ميگفت‌ كه‌ من‌ هميشه‌ از خدا علم‌ لدني‌ مي‌خواستم‌. گفتم‌ ميدوني‌ علم‌ لدني‌ چيه‌؟ آخه‌ آدم‌ يك‌ چيزي‌ را كه‌ از خدا ميخواد بايد بدونه‌ چي‌ هست‌. همينطوري‌ نگيد كه‌ خدايا به‌ من‌ علم‌ لدني‌ بده‌. علم‌ لدني‌ البته‌ اين‌ كلمة‌ لدني‌ هم‌ يعني‌ از نزد من‌. اين‌ را خدا بايد بگه‌. لذا آتيناه‌ من‌ لدنا علما. اين‌ را خدا ميگه‌ كه‌ ما از جانب‌ خودمون‌ به‌ او علمي‌ داديم‌. علم‌ لدني‌، لدن‌ يعني‌ از نزد مثلا، ني‌ هم‌ يعني‌ من‌. اين‌ غلطه‌. معروفه‌ كه‌ علم‌ لدني‌. و الاّ علم‌ من‌ الله‌ درسته‌. حالا اصطلاح‌ شده‌. علمي‌ كه‌ از جانب‌ خدا باشه‌. بهترين‌ و گل‌ علم‌ خدائي‌ و لدني‌ باصطلاح‌ معرفت‌ امام‌ است‌. اين‌ را آقايون‌ بدونند به‌ جهت‌ اينكه‌ خدا اگر بخواهيد بشناسيد، بايد امام‌ را اول‌ بشناسيد كه‌، اگر آخرت‌ و قيامت‌ را بخواهيد بدونيد چه‌ وضعي‌ خواهيد داشت‌ بايد از طريق‌ شناخت‌ امام‌ باشه‌ و بايد امام‌ را بشناسيد تا او براي‌ شما بيان‌ كنه‌. حتي‌ قرآن‌ را شما بخواهيد بفهميد ايني‌ كه‌ ما فكر كنيم‌ هر كتاب‌ تفسيري‌ مراجعه‌ كرديم‌ خودمون‌ قرآن‌ را مي‌فهميم‌، اينطور نيست‌. حضرت‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ به‌ ابو حنيفه‌، ابو حنيفه‌ را شما چون‌ دشمنيد ميگيد لابد آدم‌ بيسوادي‌ بوده‌. نه‌. خيلي‌ دانشمند بوده‌. علمش‌ زياد بوده‌. شيخ‌ عطار با اينكه‌ امام‌ صادق‌ را ميدونه‌ كه‌ در زمان‌ ابو حنيفه‌ است‌، شيخ‌ عطار نيشابوري‌ در كتاب‌ تذكرة‌ الاوليائش‌ ميگه‌ اعلم‌ زمان‌ خودش‌ بوده‌. كه‌ اين‌ حرف‌ غلطيه‌. چون‌ امام‌ صادق‌ هم‌ بوده‌ كه‌ امام‌ صادق‌ را در نظر نگرفته‌ يا فراموش‌ كرده‌. و الا از حضرت‌ صادق‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ بگذريم‌ و تقوا را هم‌ براي‌ ابوحنيفه‌ در نظر نگيريم‌ خدا شناسيش‌ هم‌ در نظر نگيريم‌، واقعا اعلم‌ زمان‌ خودش‌ بوده‌. مرد دانشمندي‌ است‌ كه‌ بعد از هزار و دويست‌ سال‌ شايد چهارصد ميليون‌ مردم‌ مسلمان‌ دارند ازش‌ تقليد ميكنند. علم‌ تنها فايده‌اي‌ نداره‌. حضرت‌ در عين‌ حال‌ به‌ ابو حنيفه‌ با اين‌ دانشش‌، مي‌فرمايد تو يك‌ حرف‌ از قرآن‌ را نفهميده‌اي‌. و يك‌ حرفش‌ را هم‌ نمي‌فهمي‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ قرآن‌ را كسي‌ مي‌فهمه‌ كه‌ بهش‌ خطاب‌ شده‌. و يك‌ مثالي‌ براتون‌ بزنم‌ تا بدونيد قرآن‌ يعني‌ چي‌؟ قرآن‌ همه‌اش‌ مجمله‌، يعني‌ تفسير داره‌، تأويل‌ داره‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد و ما يعلم‌ تأويله‌ الا الله‌. حالا سني‌ها ميگن‌ فلاسفه‌ يقولون‌، جدا ميكنند، قرآنهاي‌ ما هم‌ همينطوره‌. اينجا محل‌ وقف‌ داره‌ و با قرائت‌ اهل‌ بيت‌ سازش‌ نداره‌. ولي‌ در عين‌ حال‌ حالا چه‌ بگيم‌ كه‌ حرف‌ سني‌ها درست‌ باشه‌ چه‌ حرف‌ ما، معناش‌ اينه‌ كه‌ تأويل‌ قرآن‌ را جز خدا كسي‌ نميدونه‌. خوب‌ خدا آيا معاني‌ و حقايق‌ و تفسير قرآن‌ را پيش‌ خودش‌ نگه‌ داشته‌ و به‌ هيچ‌ كس‌ نداده‌؟ اينكه‌ حرف‌ غلطيه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ اگر اين‌ كار را ميكرد قرآن‌ را هم‌ خوب‌ بود براي‌ خودش‌ نگه‌ ميداشت‌. اين‌ الفاظ‌ را مي‌خواهيم‌ چيكار؟ اگر گفته‌، قدر مسلم‌ به‌ كسي‌ كه‌ گفته‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ بايد باشه‌. تأويل‌ قرآن‌ را قدر مسلم‌ پيغمبر ميدونه‌. يعني‌ نميشه‌، عبث‌ ميشه‌، قرآن‌ براي‌ ما بيخود نازل‌ شده‌. آخه‌ قرآني‌ كه‌ ما معنايش‌ را نفهميم‌، تأويلش‌ را ندونيم‌ پس‌ براي‌ چي‌ آمده‌؟ پس‌ پيغمبر ميدونه‌، به‌ پيغمبر گفتش‌. پس‌ چه‌ ما بگيم‌ كه‌، گاهي‌ ميشه‌ اين‌ اهل‌ سنت‌، خوب‌ بحثهاي‌ بيخودي‌ ميگند مي‌خوان‌ اذهان‌ را خراب‌ كنند. البته‌ نه‌ همة‌ اهل‌ سنت‌. ميگند لا يعلم‌ تأويله‌ الا الله‌. خوب‌ باشه‌. الا الله‌. خوب‌ بعدش‌ چي‌؟ ما شيعه‌ ميگيم‌ لا يعلم‌ تأويله‌ الا الله‌ و الراسخون‌ في‌ العلم‌. تأويل‌ قرآن‌ را جز خدا و كساني‌ كه‌ در علم‌ فرو رفته‌اند، راسخ‌ در علمند، كه‌ آنهايي‌ كه‌ راسخ‌ در علمند در روايات‌ داره‌ كه‌ پيغمبر و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و ائمة‌ اطهارند. خوب‌ اينها مي‌دونند. يك‌ مثال‌ براتون‌ بزنم‌ كه‌ مي‌خواستم‌ بزنم‌ براي‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ اينكه‌ چطور ميشه‌ قرآن‌ را جز آنها كسي‌ نمي‌فهمه‌ و اگر هم‌ كسي‌ مي‌خواد چيزي‌ بفهمه‌ بايد در خانة‌ اينها بره‌. حالا مثلا من‌ باب‌ مثال‌ من‌ دربارة‌ يكنفر مثلا ميگم‌ كه‌ يك‌ ساعت‌ مي‌نشينيم‌ صحبت‌ ميكنيم‌. فلاني‌ سنش‌ اينه‌، شغلش‌ اينه‌، تقواش‌ اينه‌، كمالاتش‌ اينه‌، كارهايش‌ اينه‌، هي‌ يك‌ ساعت‌ نشستم‌ توضيح‌ دادم‌ براي‌ شما. وقتي‌ كه‌ حالا مثلا بعد از يك‌ ساعت‌ صحبت‌ كه‌ من‌ توضيح‌ دادم‌ براي‌ شما و اين‌ شخص‌ را معرفيش‌ كردم‌، يك‌ دفعه‌ مي‌بيند همين‌ شخص‌ از در وارد شد. من‌ ميگم‌ آن‌ كسي‌ كه‌ براي‌ تو معرفيش‌ كردم‌ آمد. اينجا براي‌ تو سه‌ كلمه‌ گفتم‌. آن‌ كسي‌ كه‌ من‌ او را براي‌ تو معرفي‌ كردم‌ اومد. يا ميگم‌ مثلا يارو اومد خيلي‌ صريح‌. آن‌ كسي‌ كه‌ اين‌ توضيحات‌ من‌ را يك‌ ساعت‌ و دو ساعت‌ نفهميده‌ و نشنيده‌، اين‌ هيچي‌ نميدونه‌، ميبينه‌ يكنفر اومد. اين‌ هيچي‌ نمي‌فهمه‌. اما آن‌ كسي‌ كه‌ يك‌ ساعت‌ صحبت‌ شرح‌ حال‌ اين‌ را من‌ برايش‌ گفتم‌، او همة‌ مطالب‌ اين‌ آقايي‌ كه‌ اومد، اين‌ مثلا علمش‌ اينطور، درسش‌ اينطور، كارش‌ اينطور، همه‌ توي‌ ذهنش‌ مي‌آيد. حالا آيات‌ قرآن‌ اينطوريه‌. ماها كه‌ تفاسير را بهش‌ توجه‌ نداريم‌. مثل‌ پيغمبر اكرم‌ نيستيم‌، كي‌ مي‌فهمه‌ پس‌؟ ايني‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد اهل‌ البيت‌، مثلا، كلمة‌ اهل‌ البيت‌، انما يريد الله‌ ان‌ يذهب‌ رجس‌ من‌ اهل‌ البيت‌. حرفهاي‌ ديشب‌ و پريشب‌، چي‌ مي‌فهمه‌؟ مي‌فهمه‌ كه‌ يك‌ اهل‌ بيتي‌ هستند اما آن‌ كسي‌ كه‌ از حقايق‌ قرآن‌ اطلاع‌ داره‌، مي‌بينه‌ كه‌ ده‌ ساعت‌، بيست‌ ساعت‌، بلكه‌ در آية‌ قرآنه‌ كه‌ اگر درياها مركب‌ بشه‌، بخواهند فضائل‌ اهل‌ بيت‌ را بنويسند نمي‌تونند. ببينيد اينهم‌ داره‌ اهل‌ بيت‌ مي‌شنوه‌، او هم‌ داره‌ اهل‌ بيت‌ مي‌شنوه‌. اون‌ تمام‌ آن‌ فضائلي‌ كه‌ باصطلاح‌ پايان‌ نداره‌ توي‌ ذهنش‌ مي‌آيد. اين‌ فقط‌ يك‌ كلمة‌ اهل‌ البيت‌ توي‌ ذهنش‌ مي‌آيد. اين‌ خيال‌ ميكنه‌ عايشه‌ و حفصه‌ و مثلا آنها هم‌ اهل‌ بيتند. به‌ جهت‌ اينكه‌ فرق‌ نميگذاره‌ بين‌ فاطمة‌ زهرا و، چون‌ فرقي‌ نميكنه‌، آنهم‌ يك‌ زنه‌ اينهم‌ يك‌ زن‌. خدمت‌ شما عرض‌ شود اين‌ دختر پيغمبره‌ او هم‌ زن‌ پيغمبر. فرقي‌ بين‌ اين‌ دوتا نميگذاره‌. ميگه‌ چطور فاطمة‌ زهرا جزء اهل‌ بيت‌ باشه‌ ولي‌ عايشه‌ نباشه‌؟ و حال‌ اينكه‌ عايشه‌ بيشتر جزء اهل‌ بيته‌، مثلا. از اينجهته‌ كه‌ امام‌ صادق‌ به‌ ابو حنيفه‌ مي‌فرمايد كه‌ تو يك‌ حرف‌ قرآن‌ را نمي‌فهمي‌. فكر نكنيد با علم‌ و دانش‌، با درس‌ خوندن‌ انسان‌ قرآن‌ فهم‌ ميشه‌. نه‌. بعضي‌ها اينقدر مغرورند مثل‌ محي‌ الدين‌ عربي‌ يا افرادي‌ مثل‌ اين‌ افراد، حالا خيلي‌ هستند، شيخ‌ محمود شبستري‌، اينها اينقدر مغرورند كه‌ ميگند اينها، ائمه‌ چيزي‌ در تفسير قرآن‌ نمي‌فهمند. ذوق‌ ما بهتره‌. آنوقت‌ يك‌ مطالبي‌ ميگن‌ كه‌ واقعا خريتشون‌ و نادانيشون‌ از همان‌ كلمات‌ خوب‌ روشنه‌، خوب‌ فهميده‌ ميشه‌. حالا نميخوام‌ براتون‌ مثال‌ بزنم‌. توي‌ كتابهايمون‌ هم‌ الحمد لله‌، ما هر جا بخوايم‌ مختصر كنيم‌ ميگيم‌ به‌ كتاب‌ مراجعه‌ كنيد. اينها را ما اكثرا نوشته‌ايم‌ كه‌ چقدر اينها اشتباه‌ مي‌كنند، چقدر راه‌ را كج‌ مي‌روند. اهل‌ بيت‌ پيغمبر از بيت‌ پيغمبر اساسا اين‌ خانة‌ چهارديواري‌ توي‌ مدينه‌ نبوده‌. چون‌ ميگن‌ هر كسي‌ كه‌ توي‌ خونة‌ پيغمبره‌ كه‌ نتيجه‌اش‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ عايشه‌ و حفصه‌ هم‌ بشوند. اهل‌ خانة‌ پيغمبر. نه‌. اين‌ اهل‌ بيت‌ آنوقتي‌ كه‌ قرآن‌ نازل‌ شد بر پيغمبر، آنجا اهل‌ بيت‌ وجود داشتند. اينها يك‌ عده‌اي‌ بودند كه‌ در عرش‌ الهي‌ ساكن‌ بودند. يعني‌ اول‌ چيزي‌ بودند خلق‌ شدند. اهل‌ بيت‌ واقعي‌ پيغمبر، آنهايي‌ كه‌ هيچ‌ از پيغمبر جدا نميشوند، حضرت‌ صادق‌ مي‌فرمايد كه‌ وقتي‌ كه‌ آن‌ راوي‌ مي‌پرسه‌ كه‌ زن‌ انسان‌ جزء اهل‌ بيتش‌ نيست‌؟ حضرت‌ مي‌فرمايد كه‌ نه‌. چون‌ زن‌ با يك‌ طلقت‌ و يك‌ انكحت‌ عزل‌ و نصب‌ ميشه‌. ميگه‌ انكحت‌ ميشه‌ جزء اهل‌ بيت‌. ميگه‌ طلقت‌ ميره‌ بيرون‌، مثلا. اوني‌ جزء اهل‌ بيته‌ كه‌ هميشه‌ با پيغمبر بوده‌. آني‌ كه‌ هميشه‌ با پيغمبر اكرم‌ بوده‌ كي‌ بوده‌؟ فاطمة‌ زهرا و علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌. اينها از روزي‌ كه‌ خدا خلق‌ كرده‌، اين‌ را كه‌ من‌ ميگم‌ روايت‌ سني‌ها هم‌ هست‌ها، از روزي‌ كه‌ خدا پيغمبر را خلق‌ كرده‌ اينها را هم‌ خلق‌ كرده‌، باهاش‌ بودند تا كي‌؟ تا وقتي‌ كه‌ عالم‌ باقي‌ باشه‌. تا وقتي‌ كه‌ خدا خدائي‌ ميكنه‌. اينها هميشه‌ با پيغمبر اكرمند. نه‌ جدائي‌ روحي‌ داشتند نه‌ جدائي‌ جسمي‌. اينها جزء اهل‌ بيت‌ پيغمبرند. كساني‌ كه‌ اهل‌ بيت‌ پيغمبرند در مرحلة‌ بعد كه‌ نشه‌ از پيغمبر جداشون‌ كرد. فرزندان‌ پيغمبر را نميشه‌ از پيغمبر جدا كرد. حالا فرض‌ كنيد جعفر كذاب‌، هر چي‌ هم‌ بد باشه‌، بالاخره‌ پسر امام‌ هاديست‌. اونها را نميشه‌ جدا كرد. پسر شما هر چي‌ بد باشه‌. پسر نوح‌ بالاخره‌ پسر نوحه‌. هر چي‌ مي‌خواد باشه‌. اگر آنوقت‌ خوب‌ طبعا اينطوره‌ وقتي‌ كه‌ ميگن‌ انما يريد الله‌ ان‌ يذهب‌ عليكم‌ رجسا اهل‌ البيت‌. اين‌ يك‌ لطفيست‌ از طرف‌ پروردگار كه‌ خداي‌ تعالي‌ بوسيلة‌ رفع‌ و دفع‌ مي‌خواهد اهل‌ بيت‌ پيغمبر را پاكشون‌ كنه‌ و پاكشون‌ كرده‌. مطلبي‌ كه‌، چي‌ بود سؤال‌ كرديد در همين‌ ارتباط‌؟ بعله‌. گاهي‌ ميشه‌ كه‌ يك‌ پليدي‌ را از يك‌ فردي‌ دفع‌ ميكنند. چرا دفعش‌ ميكنند؟ چرا از بقيه‌ دفع‌ نكردند. ميگند خودتون‌ رفع‌ كنيد. علتش‌ اينه‌. مثلا فرض‌ كنيد كه‌ يكنفر طبيبه‌. مي‌خواد توي‌ بيمارستان‌ همة‌ مريضها را معالجه‌ بكنه‌. اين‌ را بايد صددرصد بسازندش‌، واكسن‌ بزنند بهش‌. واكسن‌ بهش‌ بزنند. اين‌ را خوب‌ از همة‌ آلودگيها نجاتش‌ بدهند. بعد بگن‌ برو بالاي‌ سر مريضها معالجه‌اشون‌ كن‌. ببينيد اگر اين‌ كار را نكنند، خود او، ناقل‌ ميكروبه‌ به‌ مريضها. مثلا فرض‌ كنيد مريضي‌ كه‌ كلي‌ امراض‌ مختلف‌، ميكروبهاي‌ مختلف‌ در بدنش‌ هست‌. اين‌ دكتر هم‌ باشه‌. حالا علمش‌ هر چي‌ باشه‌. اين‌ بره‌ بالاي‌ سر مريض‌ها. مريضهاي‌ همه‌ را مريضتر ميكنه‌. اگر يك‌ مرضشون‌ را معالجه‌ ميكنه‌ چند تا ميكروب‌ وارد بدن‌ آنها ميكنه‌ و مريضشون‌ ميكنه‌. كسي‌ را كه‌ خدا قرارش‌ داده‌ براي‌ رهبري‌ و نجات‌ جامعه‌ و خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ شفاي‌ امراض‌ روحي‌ جامعة‌ بشريت‌، دقت‌ مي‌كنيد؟ اين‌ شخص‌ بايد حتما خودش‌ سالم‌ باشه‌، ناقل‌ مرض‌ نباشه‌ خودش‌. اين‌ را شما بدونيد كه‌ اگر يك‌ رهبري‌، يك‌ شخصي‌ كه‌ عنوان‌ رهبري‌ داره‌، اگر يك‌ كار كوچك‌ بد بكنه‌، بقيه‌ كار بزرگ‌ بد را انجام‌ مي‌دهند. ميگه‌ كه‌ اگر ز باغ‌ رعيت‌ ملك‌ خورد سيبي‌ برآورند غلامان‌ او درخت‌ از بيخ‌. بايد پيغمبر عمل‌ مكروه‌ هم‌ انجام‌ نده‌، امام‌ عمل‌ ترك‌ اولي‌ هم‌ نكنه‌ تا مردم‌ معصيت‌ نكنند. دقت‌ فرموديد؟ او آمده‌ براي‌ معالجة‌ مردم‌. اگر كسي‌ خودش‌، مثلا فرض‌ كنيد رئيس‌ بيمارستان‌، يك‌ طبيبي‌ را خودش‌ را كاملا از تمام‌، مثلا فرض‌ كنيد مثل‌ سابق‌ كه‌ وبا مي‌آمد همه‌ را مي‌گرفت‌، خوب‌ اگر يك‌ طبيبي‌ وبائي‌ باشه‌، خودش‌ وبا گرفته‌ باشه‌، اين‌ را نمي‌فرستند بالا سر مريضها. مريضي‌ كه‌ همچين‌ شايد وبائي‌ باشند شايد هم‌ نباشند. اين‌ را اول‌ درستش‌ ميكنند، انتخابش‌ مي‌كنند. اگر قدرت‌ بر دفع‌ داشته‌ باشند مرض‌ را ازش‌ دفع‌ مي‌كنند. او را سالمش‌ مي‌كنند كه‌ هم‌ معالجه‌ بكنه‌ و هم‌ ناقل‌ ميكروب‌ نباشه‌. ناقل‌ مرض‌ نباشه‌. گوش‌ بديد اين‌ مثال‌ خوبي‌ است‌ها براي‌ اين‌ معنايي‌ كه‌ گفتيد. خداي‌ تعالي‌ وقتي‌ كه‌ امامي‌ را، پيغمبري‌ را مي‌خواد بفرسته‌، بايد دفع‌ بكنه‌ تمام‌ مرضهاي‌ روحي‌ را از او و بعد او را براي‌ معالجة‌ مرضهاي‌ روحي‌ مردم‌ مبعوث‌ كنه‌. دقت‌ كرديد؟ پس‌ در خصوص‌ انبياء، حالا بالاخص‌ در خصوص‌ پيغمبر اكرم‌ از روز ازل‌، يا در خصوص‌ ائمه‌، بايد يريد الله‌ عنهم‌ الرجس‌ اهل‌ البيت‌ جنبة‌ دفعي‌ داشته‌ باشه‌. براي‌ اينكه‌ اينها طبيبان‌ مردمند، اينها رهبران‌ مردمند. اين‌ بايد جنبة‌ دفعي‌ داشته‌ باشه‌. و بقيه‌ حالا يا بايد ازشون‌ دفع‌ بشه‌ و يا بايد باصطلاح‌ يا مرض‌ دفع‌ بشه‌ يا رفع‌ بشه‌. فرقي‌ نميكنه‌، بالاخره‌ اينها هم‌ بايد معالجه‌ بشوند. دوستان‌ من‌ اين‌ نكته‌ را توجه‌ داشته‌ باشيد. اينها معمولا در جاهاي‌ ديگه‌ معمولا ممكنه‌ كمتر گيرتون‌ بياد. حالا. كه‌ چرا، آيا، سؤال‌ ايشون‌ اين‌ بود كه‌ آن‌ كسي‌ كه‌ ازش‌ دفع‌ ميشه‌ بهتره‌ يا آن‌ كسي‌ كه‌ رفع‌ ميشه‌. بهتر آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ ازش‌ دفع‌ ميشه‌ مرض‌. امراض‌ روحي‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ اين‌ اصلا مريض‌ نشده‌. زحمتش‌ را كشيده‌، كارهايش‌ را كرده‌ و خودش‌ را از مرض‌ نجات‌ داده‌. بالاخره‌ آن‌ كسي‌ كه‌ مريض‌ شده‌ و معالجه‌ شده‌، اون‌ فرق‌ ميكنه‌. يعني‌ ولو براي‌ يك‌ ساعت‌، يك‌ روز، ده‌ روز، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ اين‌ ناسالم‌ بوده‌. مرض‌ اومده‌ در بدنش‌ و بعد رفع‌ شده‌. ممكنه‌ مشكلتر باشه‌ رفع‌ امراض‌ روحي‌ براي‌ او. حالا هر چه‌، مشكلتر باشه‌ يا آسانتر باشه‌، هر چي‌ باشه‌ سبب‌ فضيلت‌ بيشتري‌ براي‌ آن‌ كسي‌ كه‌ مثلا مرض‌ را از خودش‌ رفع‌ كرده‌ نميشه‌.

 اهل‌ بيت‌ عصمت‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ از روز اول‌، از روز نخست‌ كه‌ خدا خلقشون‌ كرد، پاك‌ خلقشون‌ كرد و همانطوري‌ كه‌ ما دربارة‌ امام‌ زمانمون‌ ميگيم‌. اين‌ دعا درسته‌ در زيارت‌ آل‌ ياسين‌ كه‌ اللهم‌ احفظه‌ من‌ بين‌ يديه‌. خدايا او را از جلوي‌ رو حفظش‌ كن‌، از پشت‌ سر حفظش‌ كن‌. از طرف‌ راست‌ حفظش‌ كن‌، از طرف‌ چپ‌ حفظش‌ كن‌. از واحرسه‌. حراستش‌ كن‌. يعني‌ پاسداريش‌ بكن‌ و مع‌ ان‌ يوصل‌ عليه‌ بالسوء. اينها همه‌اش‌ معناي‌ دفعه‌ كه‌ خدايا منع‌ كن‌ اينكه‌ بدي‌ بهش‌ برسه‌. بالاخره‌ او هم‌ در همين‌ كرة‌ زمين‌ داره‌ زندگي‌ ميكنه‌ و ممكنه‌ امراض‌ جسمي‌، امراض‌ روحي‌، اينها، مخلوق‌ هم‌ هست‌ و او هم‌ مثل‌ ماها، اگه‌ خدا ولش‌ كنه‌، فرقي‌ نميكنه‌. مخلوقه‌ بهرحال‌. ما خواهشمون‌ از خدا اين‌ است‌ كه‌ او را حفظش‌ كن‌. حتي‌ در اين‌ دعاي‌ افتتاح‌ ميگيم‌ كه‌، دعا مي‌كنيم‌ امام‌ زمان‌ را، من‌ يادمه‌ يك‌ سؤالي‌ را من‌ خودم‌ از مرحوم‌ علامة‌ اميني‌، صاحب‌ الغدير پرسيدم‌. گفته‌ بود چه‌ دعايي‌ ما حضرت‌ وليعصر را مي‌كنيم‌ كه‌ خدايا، به‌ او تمكيني‌ عنايت‌ بكن‌، يعبدك‌ لا يشرك‌ بك‌ شيئا. خدايا آنجور با قدرتش‌ كن‌ كه‌ عبادتت‌ را بكنه‌ و به‌ تو مشرك‌ هم‌ نشه‌. خيلي‌، مشرك‌ به‌ تو نشه‌. اين‌ چه‌ دعايست‌ كه‌ ما به‌ حضرت‌ وليعصر ميكنيم‌؟! دعا مي‌كنيم‌ خدايا مشرك‌ نشه‌ امام‌ زمان‌ در زماني‌ كه‌ ظهور ميكنه‌. ايشان‌ فرمودند اين‌ جمله‌ از اقتباس‌ از آية‌ قرآنه‌، در قرآن‌ اين‌ معنا آمده‌ كه‌ يعبدونني‌ لا يشركون‌ بي‌ شيئا. وقتي‌ كه‌ ظهور ميشه‌، اين‌ رواياتي‌ است‌ كه‌ مربوط‌ به‌ ظهوره‌ كه‌ مردم‌ زمان‌ ظهور عبادت‌ مي‌كنند ما را و به‌ من‌ مشرك‌ نمي‌شوند. ايشان‌ فرمود همة‌ ائمه‌ عليهم‌ السلام‌، يازده‌ تا امام‌، غير از پيغمبر اكرم‌، يازده‌ تا امام‌، اينها مجبور بودند، زمانشون‌ ايجاب‌ مي‌كرد كه‌ رعايت‌ حال‌ خليفة‌ زمانشون‌ را بكنند. شرك‌، شرك‌ باطني‌ نيست‌ها. هم‌ خدا را بپرستند هم‌ حرفهاي‌ اينها را عمل‌ بكنند. هم‌ حرفهاي‌ خدا را عمل‌ بكنند هم‌ حرفهاي‌ اينها را. از باب‌ تقيه‌. مثلا چطور؟ روز آخر ماه‌ رمضانه‌. هارون‌ الرشيد گفته‌ كه‌ امروز عيده‌. حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر ميگه‌ من‌ ميدونم‌ امروز روز آخر ماه‌ رمضانه‌. در عين‌ حال‌ اين‌ شخص‌ گفته‌ كه‌ امروز عيده‌، بايد نشست‌ و عيد داشت‌. خوب‌ تقيه‌ است‌. ولي‌ در عين‌ اينكه‌ بندة‌ خدا هستند، در عين‌ حال‌ گوش‌ به‌ حرف‌ قدرتمند زمانشون‌ بخاطر تقيه‌ مي‌كنند، دستور هم‌ هست‌، و وظيفه‌ هم‌ هست‌. و در حقيقت‌ اين‌ در عمل‌ يك‌ نحوه‌ براي‌ خدا شريك‌ قرار دادن‌ روي‌ اجبار. مثلا علي‌ بن‌ يقطين‌ فلسفه‌اش‌ اين‌ است‌ كه‌ روزه‌ را مثل‌ شيعه‌ها بگيره‌. ولي‌ چون‌ امروز از طرف‌ هارون‌ الرشيد آمده‌اند نگاه‌ مي‌كنند، و او هم‌ خبر نداره‌، بيا تو دستور ثانوي‌ را عمل‌ كن‌. چون‌ مجبور بشه‌ خلاصه‌ يك‌ دستور ثانوي‌ را عمل‌ بكنه‌. دقت‌ كرديد؟ همينكه‌ مجبور شد يك‌ دستور ثانوي‌ را عمل‌ بكنه‌ در واقع‌ در عمل‌ دو جور كار كرده‌. هم‌ به‌ فرمان‌ اين‌ طاغوت‌ زمان‌، هم‌ به‌ فرمان‌… حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر با اينكه‌ خودشون‌ فرمودند غير از امير المؤمنين‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌، كلمة‌ امير المؤمنين‌ بر ديگران‌ حرامه‌ گفتنش‌. خودش‌ مي‌آيد در مقابل‌ هارون‌ الرشيد ميگه‌ السلام‌ عليك‌ يا امير المؤمنين‌. خوب‌ فهميديد يا نه‌؟ ايني‌ كه‌ ما ميگيم‌ خدايا او را تمكين‌ بده‌ در روي‌ زمين‌ كه‌ يعبدك‌ لا يشرك‌ بك‌ شيئا يعني‌ طوري‌ تو را بندگي‌ مردم‌ بكنند، خودش‌ بندگي‌ بكنه‌ هيچ‌ تقيه‌ توي‌ كارش‌ نباشه‌. صاف‌ و صوف‌. كس‌ ديگري‌ توي‌ كار نباشه‌ كه‌ مجبور بشه‌ امام‌ زمان‌ رعايت‌ او را بكنه‌. مثل‌ ساير ائمه‌ نباشه‌. دقت‌ كرديد؟ آية‌ قرآن‌ هم‌ همين‌ را ميگه‌. البته‌ يك‌ خورده‌ مشكل‌ بود ايني‌ كه‌ من‌ ميگم‌ هي‌ اخطار كه‌ گوش‌ بديد، براي‌ اينكه‌ اين‌ را متوجه‌ بشيد. و الاّ توي‌ اين‌ دعاي‌ افتتاحي‌ كه‌ از ناحية‌ خود حضرت‌ هم‌ هست‌، اين‌ دچار اشكال‌ ميشه‌. كه‌ يعبدك‌ لا يشرك‌ بك‌ شيئا. ما براي‌ امام‌ زمان‌ دعا ميكنيم‌ كه‌ خدايا اين‌ بندة‌ تو بشه‌ و مشرك‌ هم‌ بتو نشه‌. شركي‌ هم‌ نياره‌. يعني‌ چي‌؟ دقت‌ فرموديد؟

 اين‌، همين‌ بحثي‌ كه‌ امشب‌ من‌ كردم‌، همين‌ بهترين‌، حالا اگر گوش‌ بديم‌ و متوجه‌ معناش‌ باشيم‌، بهترين‌ عبادتهاي‌ شبهاي‌ ماه‌ رمضانه‌. اينها شب‌ قدر فرمود بهترين‌ اعمالش‌ تحصيل‌ علمه‌.

 اميدواريم‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ همة‌ ما را از متعلمين‌ علم‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ قرار بده‌ و از همان‌ علم‌ لدني‌ نصيبمون‌ بكنه‌ كه‌ آخر هم‌ من‌ معناي‌ علم‌ لدني‌ را براتون‌ نگفتيم‌ و انشاء الله‌ بعد برايتون‌ خواهيم‌ گفت‌.

 +++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. سخنراني‌ حضرت‌ آية‌ الله‌ استاد سيد حسن‌ ابطحي‌ در منزل‌ آقاي‌ مغيثي‌. به‌ تاريخ‌ هيجدهم‌ اسفند 1371 درس‌ چهل‌ و دوم‌ اخلاق‌.

 +++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 شب‌ شانزدهم‌ ماه‌ مبارك‌ رمضان‌ است‌ و چهارده‌ شب‌ در خدمت‌ آقايان‌ دوستان‌ بوديم‌. الحمدلله‌ خود اينكه‌، توفيق‌ اينكه‌ در اين‌ شانزده‌ شب‌ دور هم‌ جمع‌ بشيم‌ و بتوانيم‌ در اين‌ جلسه‌ شركت‌ كنيم‌ و حرف‌ از خدا و دين‌ بزنيم‌، خود اين‌ يكي‌ از الطاف‌ خفية‌ پروردگار متعال‌ است‌ كه‌ از لطفش‌ متشكريم‌. اهميت‌ زيادي‌ معرفت‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ و نقش‌ بسيار فوق‌ العاده‌اي‌ دارد در زندگي‌ بشر كه‌ ديشب‌ هم‌ اشاره‌اي‌ كردم‌. وقتي‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ در روز غدير خم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را به‌ مردم‌ معرفي‌ كرد، دو سه‌ آيه‌ نازل‌ شد. يكي‌ قبل‌ از معرفي‌. يكي‌ دو آيه‌ هم‌ بعد از معرفي‌. آية‌ قبل‌ از معرفي‌ را شنيديد اكثرا كه‌ جبرئيل‌ آمد مهار ناقة‌ پيغمبر اكرم‌ را گرفت‌ و عرض‌ كرد كه‌ خدايت‌ فرموده‌ يا ايها الرسول‌ بلغ‌ ما انزل‌ اليك‌ من‌ ربك‌ فان‌ لم‌ تفعل‌ فما بلغت‌ رسالته‌ و الله‌ يعصمك‌ من‌ الناس‌. اين‌ آيه‌ خودش‌ نشون‌ ميده‌ اين‌ كار خيلي‌ اهميت‌ داره‌. بسيار اهميت‌ داره‌ مسئلة‌ تعيين‌ وصي‌ و مسئلة‌ خلافت‌ و امامت‌. كه‌ مي‌فرمايد ان‌ لم‌ تفعل‌ فما بلغت‌ رسالته‌. اگر اين‌ كاري‌ را كه‌ امروز بايد بكني‌ نكني‌، همة‌ زحماتت‌ هدر ميره‌. و رسالت‌ واقعي‌ را از اول‌ بعثت‌ تا بحال‌، كاري‌ نكردي‌. اين‌ مسئله‌ خيلي‌ مهمه‌. وقتي‌ هم‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ تعيين‌ وصيش‌ را فرمود، خداي‌ تعالي‌ فرمود كه‌ اليوم‌، يأس‌ الذين‌ كفروا من‌ دينكم‌. كفار از دين‌ شما، از دستبرد به‌ دين‌ شما مأيوس‌ شده‌اند. بخاطر اينكه‌ يك‌ فرد شجاع‌ پر قدرتي‌ را خداي‌ تعالي‌ براي‌ محافظت‌ دين‌ تعيين‌ ميكنه‌. اين‌ شجاع‌ و پرقدرت‌ توي‌ ذهنتون‌، چون‌ ماها هميشه‌ به‌ جنبه‌هاي‌ مادي‌ فكر مي‌كنيم‌. ميگيم‌ فلاني‌ شجاعه‌ خيال‌ مي‌كنيم‌ ماهيچه‌هاي‌ بازويش‌ خيلي‌ زياده‌، ورزشكاره‌. خيلي‌ از ورزشكارها هستند به‌ اندازة‌ بزي‌ هم‌، از بز هم‌ بيشتر مي‌ترسند. يك‌ ورزشكاري‌ ديدم‌ زمان‌ طاغوت‌ يك‌ ورزشكارهايي‌ بودند در همين‌ مشهد كه‌ هر كدوم‌ يك‌ محله‌اي‌ را اداره‌ مي‌كردند. ولي‌ جيره‌خور ظالمين‌ و ستمگران‌ بودند. بزدلي‌ بقدري‌ زياد بود در اين‌ ورزشكارها كه‌ از هر چيزي‌ مي‌ترسيدند. شجاع‌ منظور آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ اينقدر قويه‌ كه‌ در مقابل‌ امر الهي‌ تحمل‌ ميكنه‌ كه‌ ببينه‌ همسرش‌ مثل‌ فاطمة‌ زهرايي‌ را كتك‌ مي‌زنند. در راه‌ خدا تحمل‌ ميكنه‌ كه‌ دشمن‌ جاني‌ خودش‌ و سايرين‌ را، اين‌ تحمل‌ شجاعته‌ها، انسان‌ صبر و تحمل‌ داشته‌ باشه‌، استقامت‌ داشته‌ باشه‌، استقامتهاي‌ روحي‌ شجاعته‌. و الا انسان‌ مريض‌ بشه‌، يك‌ شبانه‌ روز انسان‌ فرض‌ كنيد مسموميت‌ پيدا كنه‌ هر چي‌ هم‌ شجاع‌ باشه‌، بيحال‌ ميشه‌. ديگه‌ نميتونه‌ حركت‌ كنه‌ از جاش‌. آني‌ كه‌ ارزش‌ داره‌ در شجاعت‌، روحية‌ قويه‌. همين‌ امروز من‌ به‌ يكنفر مي‌گفتم‌، اصرار مي‌كرد كه‌ شما ما را بپذيريد. چون‌ هر روز ما يك‌ چند نفر اينجوري‌ داريم‌. من‌ گفتم‌ كه‌ در يك‌ صورت‌ مي‌پذيرم‌ كه‌ حاضر بشي‌ در راه‌ خدا طبق‌ دستوري‌ كه‌ خدا داده‌ در راه‌ خدا جان‌ و مالت‌ را فدا كني‌. خودش‌ تحليل‌ ميكرد. ميگفت‌ كه‌ تمام‌ اموالم‌ را حاضرم‌ بدهم‌. زن‌ و زندگيم‌ را حاضرم‌، يعني‌ اگر بنا شد يا خدا يا اينها، انسان‌ خدا را داشته‌ باشه‌ اينها را ول‌ كنه‌. ولي‌ يك‌ بچه‌ دارم‌ خيلي‌ دوستش‌ دارم‌. اين‌ را نمي‌تونم‌. گفتيم‌ پس‌ هذا فراق‌ بيني‌ و بينك‌. و اين‌ هست‌. شما نگيد ما هيچكداممون‌ اينجوري‌ نيستيم‌. اينكه‌ خيلي‌ موفق‌ نميشيم‌. تا اين‌ كار را نكنيد، اين‌ را بدونيد، تا اين‌ تصميم‌ را نگيريد، تا در راه‌ خدا اين‌ شجاعت‌ را نداشته‌ باشيد، حضرت‌ ابراهيم‌. شماها خيال‌ مي‌كنيد كه‌ حضرت‌ ابراهيم‌ يك‌ كار خيلي‌ مهمي‌ نكرده‌. شما مي‌خواهيد بفهميد كه‌ كار مهمي‌ كرد يا نه‌، زن‌ و بچه‌اي‌ را كه‌ خيلي‌ دوستش‌ داريد، يك‌ وقت‌ انسان‌ از زن‌ و بچه‌اش‌ بيزاره‌، اين‌ هيچي‌. اما خيلي‌ دوستش‌ داريد، بريد بگذاريد توي‌ شهر تهران‌، بدون‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود مال‌، بيائيد. تهران‌. تهراني‌ كه‌ در و ديوارش‌ همه‌اش‌ نعمته‌. ميتونه‌ آدم‌ بره‌ گدايي‌ هم‌ بكنه‌. اگر مي‌خواهيد بفهميد حضرت‌، اين‌ كوچيكه‌، اين‌ يك‌ هزارم‌ كار حضرت‌ ابراهيمه‌. يك‌ هزارم‌. رفتيد تهران‌ خانواده‌اتون‌ در مشهد مونده‌، تلفن‌ كرده‌ كه‌ بعله‌ گوشتمون‌ تموم‌ شده‌، چيكار كنيم‌؟ حواست‌ پرته‌، مي‌خواي‌ سروته‌ كني‌ بيائي‌. رفته‌ گذاشتدش‌ وسط‌ بيابان‌، شما از نظر جغرافيايي‌ اگر بريد آنجا مي‌فهميد چيكار كرده‌ حضرت‌ ابراهيم‌. نزديكترين‌ شهر و آبادي‌ كه‌ قابل‌ براي‌ آبادي‌ بودن‌ هست‌، الان‌ طائف‌، آنموقع‌ جده‌ هم‌ نبوده‌، طائفه‌. طائف‌ حدودا صد و پنجاه‌ كيلومتر با مكه‌ فاصله‌ داره‌. جز اون‌ آبادي‌ اصلا نيست‌. جده‌ هم‌ كه‌ حالا تأسيس‌ شده‌ كه‌ الان‌ هست‌، حدودا شصت‌ كيلومتر با مكه‌ فاصله‌ داره‌. شما اين‌ ساختمانهايي‌ را كه‌ الان‌ شده‌ ورداريد از توي‌ كار. ببينيد چي‌ مي‌مانه‌؟ يك‌ مشت‌ كوههاي‌ سنگي‌ كه‌ آفتاب‌ خورده‌ و داغ‌، زمستانش‌ داغه‌ تا چه‌ برسه‌ تابستان‌. من‌ زمستان‌ رفته‌ام‌. تابستان‌ كه‌ آتشه‌. اينطوري‌ كه‌ معلومه‌ حضرت‌ ابراهيم‌ در تابستان‌ هم‌ برده‌ اين‌ زن‌ و بچه‌ را آنجا گذاشته‌. فاصلة‌ بين‌ حضرت‌ ابراهيم‌ و اين‌ محل‌ در آن‌ زمان‌، از اورشليم‌ بوده‌، بيت‌ المقدس‌، كه‌ حدودا هشتصد كيلومتر راهه‌. فاصلة‌ بين‌ اردن‌. آوردشون‌ گذاشتشون‌ اينجا يك‌ كوزه‌ آب‌، يك‌ مقداري‌ نان‌. بعله‌. چرا؟ خدا گفته‌. بعد از سالها برگشته‌، پسرش‌ بزرگ‌ شده‌. حالا هر جوري‌ شده‌ ايشان‌ را ديد. اينجوريه‌ كه‌ خدا مي‌آد به‌ سراغ‌ انسان‌. تو گذشت‌ بكن‌ در راه‌ خدا. بعد ببين‌ كه‌ خدا مي‌آد باهات‌ حرف‌ ميزنه‌ يا نه‌؟ زير پات‌ چاه‌ زمزم‌، آب‌ زمزم‌ بيرون‌ مي‌آيد يا نه‌؟ بخدا قسم‌ همين‌ الان‌ هم‌ همين‌ كار ميشه‌. اگر تا اين‌ حد استقامت‌ داشته‌ باشيد. تا اين‌ حد گذشت‌ داشته‌ باشيد. شما استقامت‌ اصحاب‌ كهف‌ را داشته‌ باشيد ببينيد خدا مي‌آيد به‌ سراغتون‌ و نميگذاره‌ بدنتون‌ به‌ يك‌ طرف‌ بيفته‌، و بين‌ ذات‌ اليمين‌ و ذات‌ الشمال‌، طرف‌ چپ‌ و راستتون‌ ميكنه‌، اينطرف‌ آنطرف‌ ميكنه‌ كه‌ آفتاب‌ بخوره‌ و دو طرف‌ مساوي‌ باصطلاح‌ هوا بخوره‌. شما استقامت‌ اينطوري‌ داشته‌ باشيد در راه‌ دين‌ ببينيد كه‌ مثل‌ حضرت‌ ابراهيم‌ كه‌ فقط‌ در خواب‌ ديد. البته‌ خواب‌ انبياء مثل‌ بيداريه‌. حالا شما در بيداري‌. ما يك‌ نمونه‌اي‌ داشتيم‌. مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌. اينها از اسراري‌ است‌ كه‌ به‌ هيچكس‌ هم‌ نمي‌تونيم‌ بگيم‌، توي‌ كتاب‌ هم‌ نمي‌تونيم‌ بنويسيم‌. ما يك‌ شب‌ به‌ ما دستور دادند كه‌ بچه‌ات‌ را بكش‌. خوب‌. البته‌ بعد تا دم‌ دروازه‌اش‌ رفته‌ بود، امتحان‌ بود. و ايشان‌ هم‌ انصافا خوب‌ امتحان‌ داده‌ بود. حالا اصل‌ جريانش‌ را من‌ نمي‌تونم‌ بگم‌. اصلا به‌ يك‌ جهات‌ رواني‌ نميتونم‌ بگم‌. حضرت‌ ابراهيم‌ را خدا گفته‌ توي‌ قرآن‌ جمعيش‌ گفته‌ كه‌ بعد از مدتي‌ آمده‌، پسرش‌ بزرگ‌ شده‌، به‌ دوران‌، خيلي‌ سرحال‌. اينقدر اين‌ پسر گوش‌ به‌ حرف‌ كنه‌، به‌ فرمان‌ پدره‌، پدري‌ كه‌ آورده‌ بچه‌ و مادرش‌ را گذاشته‌ به‌ خاطر يك‌ حرفي‌ كه‌ مثلا فرض‌ كنيد زن‌ اولش‌ بهش‌ گفته‌. او هم‌ آورده‌ گذاشتدشون‌ و رفته‌. حالا وقتي‌ برميگرده‌ و آنها را احوالشون‌ را بپرسه‌، پسر بايد بگه‌ برو تو پدر نيستي‌. براي‌ چي‌ رفتي‌. ما باشيم‌ اين‌ را ميگيم‌. تلويزيونها هم‌ تبليغ‌ همين‌ معناست‌ نسبت‌ به‌ پدرها. تو پدر نيستي‌. من‌ و مادرم‌ را گذاشتي‌ توي‌ بيابان‌ و رفتي‌. بخدا قسم‌ زمان‌ حضرت‌ ابراهيم‌ را هم‌ بصورت‌ فيلم‌ و نمايش‌ در بياورند، همة‌ فرزندها از اينجور پدري‌ بدشون‌ مي‌آيد. منتهي‌ چون‌ امر الهيست‌، حالا بعد از مدتي‌ آمده‌، پسر رشيد شده‌. اينقدر تحت‌ فرمانه‌ كه‌ وقتي‌ حضرت‌ ابراهيم‌ دفعة‌ بعد كه‌ آمد، حضرت‌ ابراهيم‌ وقتي‌ آمد خود حضرت‌ اسماعيل‌ نبود. زنش‌ بود. اين‌ آمد و ايشان‌ گفت‌ كه‌، هيچ‌ هم‌ بهش‌ اعتنايي‌ نكرد و همينجور كه‌ عروسها با پدرشوهرها، شما هم‌ بعضي‌ وقتها برخورد ميكنيد، همينجور. حضرت‌ ابراهيم‌ گفتش‌ كه‌ در خانه‌ات‌ را عوض‌ كن‌. يك‌ جمله‌اي‌ گفت‌. حضرت‌ اسماعيل‌ آمد فوري‌ زنش‌ را طلاق‌ داد. گفت‌ تو به‌ درد من‌ نميخوري‌. تويي‌ كه‌ به‌ پدر من‌ بي‌ احترام‌ كردي‌ و احترامات‌ او را حفظ‌ نكردي‌، خيليه‌ اين‌ حرف‌. احترام‌ نداره‌، حرف‌ نداره‌، ببينيد كجاست‌، آن‌ بندة‌ خدا، خليفة‌ الله‌ كجا داره‌ پرواز ميكنه‌، ما كجا هستيم‌. دفعة‌ دوم‌ كه‌ آمد اين‌ دختر، اين‌ زني‌ كه‌ دوباره‌ گرفته‌ بود خيلي‌ احترام‌ كرد، خيلي‌ احترام‌ كرد. حضرت‌ ابراهيم‌ باز رفت‌، پسرش‌ را باز نديد. دفعة‌ دوم‌ هم‌ نديد. فقط‌ گفتش‌ كه‌ اين‌ را حفظش‌ كن‌. گفت‌ چشم‌. يك‌ همچين‌ پسري‌. پسريست‌ كه‌ پيغمبره‌، خود حضرت‌ اسماعيل‌ جزء انبياست‌. يك‌ همچين‌ پسري‌ را شب‌ كه‌ آمده‌ در مكه‌ خبر از بچه‌هايش‌ بگيره‌، از زن‌ و بچه‌ هايش‌ بگيره‌. در خواب‌ مي‌بينه‌ كه‌ بچه‌ ات‌ را بكش‌ قرباني‌ كن‌. بچه‌ ات‌ را بكش‌، انسان‌ را كه‌ قرباني‌ نمي‌كنن‌. صبح‌ پا شد آمد آهسته‌ به‌ پسرش‌ گفت‌ كه‌ ان‌ عرف‌ المن‌ الضحك‌. من‌ ديشب‌ خواب‌ ديدم‌ تو را بكشم‌. پسر مي‌بينه‌ كه‌ خواب‌ شيطاني‌ بوده‌، مي‌گه‌ خوابت‌ شيطاني‌ بوده‌. بچه‌اش‌ را كسي‌ مي‌كشه‌. مي‌دونه‌ كه‌ اين‌ قدر معرفت‌ داره‌ كه‌ مي‌دانه‌ كه‌ پيغمبر اين‌ جور خواب‌ شيطاني‌ نمي‌بينه‌. بر فرض‌ ببينه‌ خودش‌ بهتر از فرزند تشخيص‌ مي‌ده‌. دوم‌ اين‌ كه‌ خواب‌ پيغمبرها را مي‌دونه‌ كه‌ با بيداري‌ يكيه‌. سوم‌ مي‌دانه‌ كه‌ اين‌ تحت‌ امر الهي‌ است‌، بندة‌ خداست‌ حضرت‌ ابراهيم‌، اينها را اسماعيل‌ مي‌دونه‌ها. كه‌ بندة‌ خداست‌ حضرت‌ ابراهيم‌ لذا نمي‌گه‌ كه‌ بايد به‌ خوابت‌ عمل‌ بكن‌. مي‌گه‌ يا ابطي‌ تعمل‌ امر الهي‌ را انجام‌ بده‌ خيلي‌، تو اين‌ كلمه‌ خيلي‌ حرفه‌. امر الهي‌ تو مأموريت‌ داري‌ انجام‌ بده‌.تعمل‌ خوب‌ تو چكار مي‌كني‌؟ فتجدني‌ انشاءالله‌ من‌ الصابرين‌. من‌ را خواهي‌ ديد كه‌ چنان‌ استقامت‌ دارم‌ من‌ از اين‌ امتحان‌ بيرون‌ مي‌يام‌. هيچ‌ ناراحت‌ نشو. خيلي‌ مهمه‌ها. حضرت‌ ابراهيم‌ مي‌بينه‌ توي‌ زنهاي‌ عالم‌ از بهترين‌ زنهاي‌ بسيار با عظمته‌ كه‌ قبرش‌ مطاف‌ تمام‌ حجاجه‌. شما انشاءالله‌ اونهايي‌ كه‌ مكه‌ رفتيد مي‌دونيد وقتي‌ رفتيد اين‌ حجر اسماعيل‌ يك‌ دايره‌اي‌ است‌ كنار خانة‌ خدا. بين‌ خانة‌ خدا و حجر اسماعيل‌، آن‌ ديوار، يك‌ راهرويي‌ است‌. شما وقتي‌ داريد طواف‌ ميكنيد بايد از جلوي‌ حجر رد بشيد نه‌ از پشت‌ حجر. چون‌ هر كه‌ از جلوي‌ حجر رد بشه‌ طوافش‌ باطله‌. سني‌ و شيعه‌ ميگه‌. بايد آن‌ حجر را بيندازه‌ توي‌ طوافش‌. يعني‌ حتما بايد دور خانة‌ حضرت‌ اسماعيل‌ و قبر حضرت‌ هاجر طواف‌ بكنه‌. يك‌ همچين‌ زني‌ است‌ كه‌ مطاف‌ واقع‌ شده‌. چون‌ هيچ‌ قبري‌ در عالم‌ نباشه‌ كه‌ اينجور محل‌ طواف‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود، انبياء و اولياء، ائمة‌ اطهار واقع‌ بشه‌ كه‌ هفت‌ مرتبه‌ دور اين‌ خونه‌ كه‌ مي‌گردند دور قبر اونهم‌ بگردند. يك‌ همچين‌ زنيست‌. در عين‌ حال‌ مسئلة‌، آخه‌ شما فكر كنيد. يك‌ پسر بزرگ‌ كرده‌ توي‌ اين‌ اوضاع‌ كه‌ تنها حامي‌ او توي‌ اين‌ بيابان‌ همين‌ پسره‌. كس‌ ديگري‌ را كه‌ داره‌، بچة‌ ديگري‌ كه‌ نداشت‌. اصلا كس‌ ديگري‌ نداره‌ جز يك‌ پسر كه‌ بزرگ‌ كرده‌ اون‌ هم‌ با خون‌ جگر بزرگش‌ كرده‌. حالا اين‌ را مي‌خواد ببره‌ بكشه‌. شما حساب‌ بكنيد اگر به‌ گوش‌ او برسد ممكنه‌ كه‌ ايمانش‌ اون‌ قدر قوي‌ نباشه‌، نه‌ فكر كنيد ايمانش‌ مثل‌ ايمانه‌ ماها بوده‌، چرا قوي‌ نبايد باشه‌.  نه‌. ايمانش‌ صدها برابر از ايمان‌ ما بالاتر بوده‌ در عين‌ حال‌ يك‌ شرايطي‌ داره‌ كه‌ ممكنه‌ يك‌ قدري‌ تكان‌ بخوره‌. در عين‌ حال‌ بهش‌ نگفتند. حضرت‌ اسماعيل‌ هم‌ كه‌ بزرگ‌ كرد. تشنه‌ راه‌ افتاد آمدند در بيابانهاي‌ نما توي‌ راه‌ كه‌ مي‌رفت‌، انسان‌ در مقابل‌ راه‌ خير بايد اين‌ جوري‌ بشه‌ تا يك‌ لحظه‌ مي‌رفت‌ فورا عنادش‌ كنيد. تو راه‌ كه‌ مي‌رفت‌ دو سه‌ تا خوب‌ اسماعيل‌ به‌ هر حال‌ به‌ مقام‌ حضرت‌ ابراهيم‌ نرسيده‌ بود. يكي‌ دو جا شيطان‌ وسوسه‌ كرد. چرا مي‌كشي‌. گفت‌ فوري‌ به‌ پدرش‌ گفت‌ كه‌ شيطان‌ وسوسه‌ كرد. گفت‌ با سنگ‌ بزن‌، سنگ‌ پرتاب‌ كن‌، سنگ‌ برداشت‌ زد. نه‌ اين‌ كه‌ مي‌ديده‌ شيطان‌ را نه‌ خود اين‌ عمل‌ هميشه‌ اين‌ را بدونيد گاهي‌ اعمال‌ اثر داره‌ در روحية‌ انسان‌.

 شما اگر ركوع‌ مي‌كنيد، سجده‌ مي‌كنيد خدا احتياج‌ نداره‌ خوب‌ تو دلتون‌ مي‌گيد ما خاضعيم‌ در مقابل‌ خدا. نه‌ اين‌ بدنتون‌ بايد اين‌ كارها را بكنه‌. در روحيه‌ موثره‌. اين‌ پرتاب‌ سنگ‌، شماها اگر يك‌ وقت‌ ديديد كه‌ شيطان‌ خيلي‌ بهتون‌ چيز مي‌كنه‌ هيچ‌ اشكال‌ نداره‌. در اون‌ اطاق‌ بازه‌ يك‌ خانمي‌ هم‌ داره‌ اونجا راه‌ مي‌ره‌ شيطان‌ مي‌گه‌ به‌ اون‌ نگاه‌ كن‌ يك‌ متكايي‌، چيزي‌ پرت‌ كنيد به‌ طرفش‌ اين‌ خيلي‌ مؤثره‌ در روحيتون‌. هيچ‌ اشكالي‌ نداره‌. اگر كسي‌ نگاه‌ مي‌كنه‌ حالا شماها به‌، اگر ماها انسان‌ حسابي‌ باشيم‌ اشكالي‌ نمي‌كنه‌، اما مي‌ريد در وقتي‌ كه‌ مي‌خواهيد حج‌ انجام‌ بديد من‌ خودم‌ ديدم‌ مرجع‌ تقليد سنگ‌ را گرفته‌ پرتاب‌ مي‌كنه‌. خوب‌ اين‌ چه‌ اشكالي‌ داره‌. انسان‌ حديث‌ نفس‌ بايد بكنه‌. انسان‌ رو اعمالش‌  خدمتون‌ عرض‌ شود شيطان‌ را از خودش‌ برانه‌. با يكي‌ از اولياء خدا نشسته‌ بودم‌ توي‌ يك‌ اطاقي‌ گفت‌ شما مي‌شه‌ چند دقيقه‌ بريد بيرون‌ و بياييد تو. گفتم‌ بله‌. رفتم‌ ديدم‌ يك‌ تق‌ و توقي‌ مي‌ياد، تنها بود تو اطاق‌. رفتم‌ ديدم‌ اين‌ عصاش‌ را اونجا گذاشته‌، معلومه‌ با عصا يك‌ چيزي‌ را زده‌. گفت‌ چون‌ تو مي‌خواي‌ تربيت‌ بشي‌ بهت‌ مي‌گم‌. من‌ اونجا نشسته‌ بودم‌ با تو صحبت‌ مي‌كردم‌ شيطان‌ تو جلد من‌ رفته‌ بود يك‌ چيز دروغي‌ بهت‌ بگم‌، يك‌ چيزي‌ بهت‌ بگم‌. گفتم‌ برو بيرون‌ من‌ با اين‌ عصا چند دفعه‌ پرتاب‌ كردم‌ به‌ طرفش‌ اينها كه‌ خودم‌ را راحت‌ كنم‌. حالا شما مي‌خنديد به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ تو اين‌ جريانات‌ اصلا واقع‌ نمي‌خواييد بشيد. واقع‌ بشيد. شيطان‌ هست‌. من‌ از اول‌ جلسه‌ هم‌ گفتم‌ قويه‌.

 شيطان‌ خيلي‌ قويه‌، خيلي‌. هستش‌ موجوديت‌ داره‌ خدا مي‌دونه‌. و از حركاتتون‌ و از اخمتون‌، هر طور كه‌ مي‌تونيد والا موفق‌ نمي‌شيدها. حضرت‌ اسماعيل‌ صد تا سنگ‌ پرتاب‌ كرد. يك‌ حالت‌ اخلاصي‌ بهش‌ دست‌ داد داره‌ مي‌ره‌ به‌ طرف‌ مسلخ‌. ماها اگر باشيم‌ از همان‌ قدم‌ اول‌ تمام‌ وجودمون‌ را شيطان‌ تصرف‌ مي‌كنه‌. نگيد كه‌ چرا حضرت‌ اسماعيل‌ اين‌ جوري‌. نه‌. مي‌ره‌ به‌ طرف‌ كشتارگاه‌، پاي‌ چوبة‌ اعدام‌، پاي‌ چوبة‌ كشته‌ شدن‌. جاي‌ دوم‌ رسيد باز حضرت‌ اسماعيل‌ سنگ‌ انداخت‌. جاي‌ سوم‌ كه‌ وقتي‌ رسيد سنگ‌ را پرتاب‌ كرد ديگه‌ راحت‌ شد. راحت‌، آرام‌ خوابيده‌ بود زير چاقويي‌ كه‌ پدر در دست‌ گرفته‌ و خودش‌ مي‌گه‌ از اين‌ ور مي‌خود ببره‌ مي‌بينه‌ كه‌ نمي‌شه‌. از پشت‌ سر. مي‌گه‌ پدر من‌ را به‌ رو بخوابون‌ كه‌ چشمت‌ به‌ صورت‌ من‌ نيافته‌. عاطفة‌ پدري‌ مانع‌ بشه‌ از اون‌ كه‌ امر الهي‌ را تو كوتاهي‌ درش‌ بكني‌. خيلي‌ عجيبه‌.

 اينها هستند كه‌ آدم‌ مي‌شن‌. ما كي‌ آدم‌ مي‌شيم‌. يك‌ حالت‌ استقامت‌ اين‌ طوري‌ ماها بايد داشته‌ باشيم‌. والا خوب‌ جلسات‌ و گفتن‌ و شنيدن‌ و خنديدن‌ و خدمت‌ شما عرض‌ شود تا وقتي‌ كه‌ اين‌ به‌ اصطلاح‌ خوشيم‌ با هم‌ رفيقيم‌ و تا وقتي‌ كه‌ داريم‌ با هم‌ رفيقيم‌ و تا وقتي‌ داريم‌ با هم‌ رفيقيم‌ و اينها، اينها واقعيت‌ نيست‌. اينها همين‌ بازيهاي‌ حيواني‌ است‌ كه‌ همه‌ دارند. خوب‌ الحمد الله‌ خداي‌ تعالي‌ لطف‌ كرده‌ ما با محبت‌ با آرامي‌، با ناز و نوازش‌ به‌ طرف‌ خودش‌ داره‌ مي‌كشونه‌ والا رياضت‌ داره‌. الجنة‌ مخصوص‌ بامكاره‌، بهشت‌ پيچيده‌ شده‌ به‌ مكاره‌. شما نمي‌تونيد بگيد من‌ مي‌رم‌ تو جلسة‌ امتحان‌ هيچ‌ فشاري‌ نداشته‌ باشم‌، هيچ‌ فكري‌ نداشته‌ باشم‌. هيچ‌ ناراحتي‌ نداشته‌ باشم‌، ورقة‌ امتحان‌ را خودش‌ و سؤالاتش‌ را توش‌ پركرده‌ و داده‌ باشم‌. والا اگر كوچكترين‌ حرفي‌ با من‌ بزنن‌ من‌ خدمتون‌ عرض‌ شود من‌ بدم‌ مي‌ياد، سيديد، شما به‌ من‌ اينجوري‌ گفتن‌ به‌ من‌ مردم‌ بزنن‌. اول‌ كاري‌ كه‌ انسان‌ مي‌كنه‌، جان‌ شما اين‌ صريح‌ قرآنه‌ و جاهدوا باموالكم‌ في‌ سبيل‌ الله‌ جان‌ ما، اين‌ چرا مي‌گن‌ جان‌ ما به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ اگر غير از اين‌ باشه‌. به‌ همين‌ شخص‌ گفتم‌ بچه‌ات‌ را دوست‌ داري‌ نمي‌توني‌. خوب‌ بچه‌ ات‌ اصله‌ و خدا حاشيه‌. بچه‌ مي‌شه‌ اصل‌ چون‌ خودت‌ مي‌گي‌ كه‌ من‌ خدا را نمي‌تونم‌ داشته‌ باشم‌ اگر بچه‌ را ول‌ كنم‌. خوب‌ بچه‌ اصل‌ مي‌شه‌، خدا فرع‌. جاهدوا باموالكم‌ و انفسكم‌ في‌ سبيل‌ الله‌. اين‌ قدم‌ اوله‌ تازه‌. مثل‌ حضرت‌ ابراهيم‌. مثل‌ ساير انبياء. خوب‌ يك‌ مادر موسي‌ را گفتم‌ براتون‌، مادر موسي‌ بچه‌اش‌ را پرت‌ كرده‌ توي‌ دريا چون‌ خدا گفته‌. افعل‌ ما تعمل‌. شما مي‌خواييد بندة‌ خدا باشيد بايد حرفش‌ را هم‌ لااقل‌ پنج‌ تا شش‌ تا از طرف‌ پروردگار به‌ شما امر مي‌شه‌ شما انجام‌ بديد. حالا اگر يك‌ كسي‌ آمد به‌ شما گفت‌ كه‌ آقا من‌ مأموريت‌ داشتم‌ فلان‌ كار را بكنم‌. خوب‌ براي‌ مايك‌ چيز عجيبيه‌. مأموريت‌ از كي‌ از طرف‌ خدا. خوب‌ بندة‌ خدا معناش‌ همينه‌. همين‌ الانش‌ هم‌ اين‌ طوريه‌. اوني‌ كه‌ قطع‌ شده‌، الهامي‌ كه‌ قطع‌ شده‌ در احكام‌ شريعته‌ اين‌ را بدونيد يعني‌ به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هم‌ در احكام‌ شريعت‌ وحي‌ نمي‌شد. اگر به‌ كسي‌ در احكام‌ شريعت‌ وحي‌ بشه‌ بعد از پيغمبر اكرم‌ اين‌ را شما بدانيد معناش‌ اين‌ است‌ كه‌ اين‌ شخصي‌ كه‌ بهش‌ وحي‌ شده‌ اين‌ پيغمبر آخره‌، نه‌ خود پيغمبر آخر زمان‌. تازه‌ اين‌ حكم‌ به‌ اون‌ هم‌ وحي‌ شده‌ كه‌ پس‌ شما تنها نيستي‌ يا اين‌ كه‌ به‌ او وحي‌ نشده‌ به‌ شما وحي‌ شده‌. خوب‌ شما پيغمبر بعد از او هستي‌. خود پيغمبر خاتم‌ نميشه‌. لذا در احكام‌ شريعت‌ وحي‌ قطع‌ شده‌. اين‌ را بدونيد ولي‌ وحي‌ خدا با همه‌، اصلا در قرآن‌ مي‌فرمايد و ما كان‌ لبشرا ان‌ يكلمه‌ الله‌، بشر، هر بشري‌، خدا صحبت‌ باهاشون‌ نميكنه‌ مگر از سه‌ راه‌. يا وحيه‌ يا الهامه‌ يا بوسيلة‌ پيغمبره‌. اين‌ آيه‌ كه‌ ميگه‌ و ما كان‌، و ما كان‌ لبشرا ان‌ يكلمه‌ الله‌، اين‌ آيه‌ اصلا مربوط‌ به‌ انبياء نيست‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ به‌ انبياء يرسل‌ رسولا فرموده‌ ديگه‌. اين‌ در جهت‌ علميش‌ يك‌ خورده‌اي‌ دقيقه‌ها. بعضي‌ها هستند ميگند منظور پيغمبره‌ كه‌ بهشون‌ وحي‌ ميشه‌. نه‌. اولا ما در قرآن‌ داريم‌ كه‌ به‌ غير پيغمبر وحي‌ شده‌. مادر موسي‌ هيچكس‌ نگفته‌ كه‌ پيغمبر بوده‌. ولي‌ بهش‌ وحي‌ شده‌. و اوحينا الي‌ ام‌ موسي‌. و ثانيا همين‌ آيه‌ هم‌ ميگه‌ و ما كان‌، نميگه‌ و ما كان‌ لنبي‌، ميگه‌ ما كان‌ لبشر، بشر، يا بهش‌ وحي‌ ميشه‌، يا بهش‌ الهام‌ ميشه‌ يا اينكه‌ رسولي‌ فرستاده‌ ميشه‌ كه‌ حرف‌ خدا را ميزنه‌. خوب‌ پس‌ وحي‌ هم‌ ميشه‌. حالا خوب‌ چرا به‌ ماها نميشه‌؟ ماها چه‌ عرض‌ كنم‌. خدمت‌ شما، حضرت‌ ابراهيم‌ بشيم‌ ببينيم‌ وحي‌ ميشه‌ يا نميشه‌؟ مرحلة‌ استقامت‌ را به‌ آن‌ حد برسون‌ كه‌ هر چه‌ برت‌ فشار بياورند بگي‌ چون‌ خدا گفته‌، چشم‌. تكان‌ نخوري‌. مي‌بينيد ديگه‌ به‌ مادر موسي‌ وحي‌ ميشه‌، به‌ حضرت‌ ابراهيم‌ وحي‌ ميشه‌. به‌ زنبور عسل‌ وحي‌ شده‌ كه‌ اوحينا الي‌ النحل‌. به‌ قدري‌ كارش‌ را مرتب‌ انجام‌ ميده‌ كه‌ حساب‌ نداره‌. ميره‌ از روي‌ گلها خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ شيره‌ يا عطر مي‌گيره‌ مي‌آوره‌ توي‌ كندو پر ميكنه‌ ميده‌ تحويل‌ شما. نه‌ عصر اتم‌ برايش‌ مطرحه‌ نه‌ تمدن‌ برايش‌ مطرحه‌ نه‌ هم‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود نميدونم‌ عصر چي‌. بعله‌. وحي‌ براي‌ انسان‌ ميرسه‌. هر انساني‌ هم‌ ميشه‌ بهش‌ وحي‌ بشه‌. منتهي‌ ما الان‌، اگر يك‌ نفر به‌ شما بگه‌ به‌ من‌ وحي‌ شد كه‌ يه‌ همچين‌ كاري‌ بكنم‌. تو! صدتا فحشش‌ ميديم‌ و طردش‌ ميكنيم‌ از جامعه‌ و علما مي‌بينيم‌ كتابها نوشتند و چه‌ و فلان‌. و لذا اولياء خدا هيچي‌ اصلا اشخاصي‌ هستند كه‌ اينها دائما مأموريتهايي‌ دارند، وظايفي‌ دارند، شب‌، روز، برنامه‌، اينها، حتي‌ زن‌ و بچه‌اشون‌ نمي‌دونند اينها براي‌ اينكه‌ مردم‌ آمادگي‌ ندارند.

 منظورم‌ اين‌ بود كه‌ آن‌ استقامت‌ را انسان‌ داشته‌ باشه‌، آن‌ مرحلة‌ كمال‌ استقامت‌ را كه‌ نمونه‌هايش‌ را ديديد خداي‌ تعالي‌ بخاطر اينكه‌ حضرت‌ آدم‌ يك‌ خورده‌اي‌ ضعف‌ نشون‌ داد، يعني‌ ضعف‌ نبودها، يعني‌ ازش‌ توقع‌ نداشت‌. مي‌فرمايد و لم‌ يجد له‌ عظما. ما در حضرت‌ آدم‌ استقامت‌ نديديم‌. لذا او را پيغمبر اولواالعزمش‌ نكرد. پيغمبر اولواالعزم‌ حضرت‌ آدم‌ نيست‌. اگر گفتند پيغمبر اولوالعزم‌ حضرت‌ نوح‌ است‌ و حضرت‌ ابراهيم‌ است‌ و حضرت‌ خدمت‌ شما، موسي‌ است‌ وحضرت‌ عيسي‌ است‌ و پيغمبر آخر الزمان‌. براي‌ اينكه‌ در حضرت‌ آدم‌ عزمي‌ ما نديديم‌، امتحان‌ اينقدر دقيقه‌. نميتونيم‌ خودمون‌ را ده‌ دقيقه‌ كنترل‌ كنيم‌ كه‌ مثلا فرض‌ كنيد يك‌ دستوري‌ را، يك‌ وظيفه‌اي‌ را انجام‌ بديم‌.

 انشاء الله‌ كوشش‌ بشه‌ كه‌ حالا فايده‌اي‌ كه‌ از اين‌ جلسات‌ شبها داشتيم‌ يك‌ وقتي‌ تنها بوديد فكر كنيد كه‌ چه‌ چيزي‌ در اين‌ جلسات‌ اين‌ شبها جلب‌ توجه‌اتون‌ را كرده‌؟ منزل‌ آقاي‌ نميدونم‌ فلان‌ دوستمون‌ خوب‌ پذيرائي‌ كردند. منزل‌ فلان‌ دوستمون‌ منزلش‌ يك‌ خورده‌ كمتر بود. منزل‌ ما ديشب‌ نبود مثلا. و امثال‌ اينها. ببينيد اين‌ توي‌ ذهنتون‌ مي‌آيد يا حرفهايي‌ كه‌ توي‌ اين‌ جلسه‌ زده‌ شده‌، ببينيد كدومش‌ توي‌ ذهنتون‌ مي‌آيد؟ ما گاهي‌ كه‌ خونه‌ ميريم‌، شما هم‌ ميدونم‌، خونة‌ فلاني‌ چي‌ خورديد، چي‌ غذا درست‌ كرده‌ بود؟ ميگيد اينجور. خانوادة‌ انسان‌ مي‌پرسند. انشاء الله‌ بعضي‌ از شماها ميدونم‌ خانواده‌اتون‌ اينجوري‌ نيستند. بعضي‌ها ممكنه‌ اينجوري‌ باشند. چي‌ درست‌ كرده‌ بود؟ باور كنيد گاهي‌ از من‌ مي‌پرسند من‌ يادم‌ نيست‌ و خدا ميدونه‌ من‌ يادم‌ نيست‌ كي‌ از شما پذيرائي‌ خوب‌ كرده‌ كي‌ بد. يعني‌ بد نداشتيم‌ الحمد لله‌. همه‌اش‌ خوب‌ بوده‌. ولي‌ بهرحال‌ توي‌ ذهنم‌ نسپردم‌. شماها توي‌ تنهايي‌ نشستيد ببينيد، مي‌خواهيد بفهميد اهل‌ كدوم‌ معنويت‌ هستيد يا ماديت‌، ببنيد كدوم‌ بعد مجلس‌ بيشتر لذتبخش‌ بوده‌ براي‌ شما. وقتي‌ كه‌ صحبت‌ از خدا و دين‌ و همين‌ حرفهايي‌ كه‌ مي‌زنند، مي‌زنيم‌ اينها بيشتر مفيد بوده‌ يا خدمت‌ شما عرض‌ شود خورشت‌ مختلف‌ آقاي‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ آقاي‌ مغيثي‌. از اين‌ سفره‌ يادمه‌، يعني‌ تازه‌ است‌. سفرة‌ مفصل‌ آقاي‌ مغيثي‌ يادتونه‌. اين‌ توي‌ ذهنتون‌ مي‌آيد. اگر ديديد كه‌ نه‌. الحمد لله‌ خدا را شكر كه‌ انشاء الله‌ اكثرتون‌ همينيد. خدا را شكر كه‌ بيشتر چند جمله‌ ياد گرفتيم‌ توي‌ اين‌ مجلس‌. چند تا كار را من‌ ترك‌ مي‌كردم‌ حالا دارم‌ انجام‌ مي‌دهم‌. چند قلم‌ كار بد را انجام‌ مي‌دادم‌ حالا فرق‌ كردم‌. اگر انشاء الله‌ اينطوري‌ بوديد كه‌ روز، اميدي‌ هست‌، روز شفاي‌ سلامتي‌ و اينها هستيد. اگر نه‌، نه‌. حرفهاي‌ ما يادتون‌ نيست‌. غذاها، خونة‌ آقاي‌ كي‌ غذاش‌ بهتر از خونة‌ آقاي‌ كي‌ بود. آش‌ آقاي‌ فلاني‌ بهتر از آش‌ آقاي‌ فلاني‌ بود. نميدونم‌ برنجش‌ را خوب‌ مغزپخت‌ كرده‌ بود. آقاي‌ گنجي‌ مثلا فلان‌، يادم‌ نيست‌ چي‌ درست‌ كرده‌ بود آن‌ شب‌؟ حالا لازم‌ نيست‌ كه‌ بگه‌، يا مثلا غذاش‌ خيلي‌ خوب‌ بود. امثال‌ اينها. اينها واقعا اميدوار نباشيد. تا اينجوري‌ هستيد اميدوار نباشيد كه‌ در آينده‌، كج‌ داريد ميريد، الان‌ داريد كج‌ ميريد. هر چي‌ بريد دورتر ميشيد. دورتر ميشيد. و انشاء الله‌ كوشش‌ بكنيد ما خيلي‌ برنامه‌هاي‌ خوبي‌ بود، جلسات‌ خوبي‌ بود، آزمايشهاي‌ خوبي‌ بود. براي‌ خود من‌ مزيت‌ داشت‌ كه‌ من‌ دوستان‌ را هر شب‌ ببينمشون‌، به‌ وضع‌ روحيشون‌ آشنا بشوم‌، بعضي‌ها را خيلي‌ بهتر از اينها فكر مي‌كرديم‌. بعضي‌ها را نه‌، مثل‌ اينجور حالا فكر نميكردم‌، اينقدر خوب‌ باشند. براي‌ من‌ خوب‌ بود، براي‌ شما هم‌ خوب‌ بود انشاء الله‌. فرداشب‌ هم‌ كه‌ منزل‌ جناب‌ آقاي‌ مقدم‌ هست‌ با اينكه‌ ايشان‌ مقدمند، مؤخرند! و مثل‌ پيغمبر اكرم‌ كه‌ صدر انبياست‌ ولي‌ آخر انبياء بود. انشاء الله‌ فردا شب‌ جلسه‌، جلسه‌ تا آخر هست‌، اينكه‌ اصل‌ غذاي‌ روح‌ هست‌. انشاء الله‌ بايد تا فردا شب‌ به‌ جائي‌ برسيد كه‌ فقط‌ و فقط‌ غذاي‌ روحي‌ مطرح‌ بشه‌. شبهاي‌ احياء جوري‌ باشيد كه‌ اگر تا امشب‌ به‌ فكر كيفيت‌ سفره‌ بوديد، خداي‌ نكرده‌ كه‌ انشاء الله‌ حتي‌ يك‌ نفرتون‌ هم‌ دلم‌ نمي‌خواد اينجوري‌ باشيد، انشاء الله‌ از فردا شب‌ به‌ بعد به‌ فكر كيفيت‌ سفرة‌ معنوي‌ باشيد. و از خدا بخواهيد كه‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ من‌ توفيق‌ خدمتگزاري‌ شماها را بده‌ و من‌ بتونم‌ واقعا خدمتگزار شماها باشم‌ و دعا بكنم‌ درباره‌اتون‌. دربارة‌ شماها انشاء الله‌، يك‌يكتون‌ را بتونم‌ انشاء الله‌ طوري‌، من‌ از خدا خواستم‌ الان‌ واقعش‌ مي‌بينم‌ هيچ‌ حاجتي‌ جز اينكه‌ دوستان‌ به‌ يك‌ مرحله‌اي‌ از كمال‌ برسند ندارم‌. واقعاها، گاهي‌ اينجوري‌ فكر ميكنم‌. هيچ‌ حاجتي‌ جز اين‌ ندارم‌. هيچ‌ چيزي‌ جز اين‌ نميخوام‌. و شما ميگيد، ميگم‌ حتي‌ اينه‌، باور كنيد، قبل‌ از فرج‌ اين‌ جهت‌ را مي‌خوام‌، ميگم‌ وقتي‌ آقا تشريف‌ مي‌آورند لااقل‌ يك‌ عده‌ دوستان‌ را اهدا بكنيم‌، همينطور به‌ خواب‌، اين‌ گفتنش‌ شايد صحيح‌ نباشه‌ كه‌ بگم‌ قبل‌ از فرج‌، ولي‌ به‌ اين‌ جهت‌ كه‌ انشاء الله‌ همه‌اتون‌ از ياران‌ خوب‌ امام‌ زمان‌ باشيد، ميگم‌ قبل‌ از فرج‌ همه‌اتون‌ تزكية‌ نفس‌ كرده‌ باشيد. همه‌اتون‌ در صراط‌ مستقيم‌ باشيد. وقتي‌ كه‌ امام‌ زمان‌ تشريف‌ مي‌آورد هيچ‌ گيري‌ نداشته‌ باشيد كه‌ پشت‌ سر امام‌ زمان‌ تا حالا بوديد، حالا هم‌ باشيد. كسي‌ كه‌ توي‌ راه‌ داره‌ ميره‌، حالا فرض‌ كنيد كه‌ همة‌ راههاي‌ ديگه‌ خراب‌ شده‌، خوب‌ الحمد الله‌ اين‌ راه‌ درسته‌. يك‌ جوري‌ نباشيم‌ كه‌ همه‌اش‌ حرف‌ باشه‌ و همه‌اش‌ باصطلاح‌ بعضي‌ از دوستان‌ ميگند آقا ما مرحله‌امون‌ چي‌ ميشه‌، ما خيلي‌ وقت‌ هست‌ توي‌ اين‌ مرحله‌ هستيم‌، فلان‌، اينها. ميگم‌ اين‌ تقصير منه‌ يا تقصير توئه‌؟ دو سه‌ تا جمله‌ بهش‌ گفتيم‌ اينجوري‌ اينجوري‌ اينجوري‌. تو هستي‌ يا نه‌؟ گفت‌ نه‌ من‌ نيستم‌. خوب‌ تقصير خودته‌. اين‌ فشارش‌ را روي‌ من‌ نياريد، فشارش‌ را روي‌ وضع‌ روحي‌ خودتون‌ بياريد. و انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ قبل‌ از ظهور، چون‌ ما يك‌ حاجت‌ قبل‌ از ظهور داريم‌. حالا يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ ديگه‌ اگر امام‌ زمان‌ مي‌خواد تشريف‌ بياورد، نيم‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ ديگه‌ شما بايد خوب‌ بشيد و بعد امام‌ زمان‌ بيايد. ترتيبش‌ اينه‌. چون‌ اگه‌ بنا باشه‌ آقا تشريف‌ بياورد و آية‌ قرآن‌ دارد كه‌ يوم‌ لا ينفع‌ نفسا ايمانها لم‌ تكن‌ آمنت‌ من‌ قبل‌ او كسب‌ ما فيه‌ خيرا. منظورش‌ اينه‌ كه‌ رجعت‌، صريحش‌ هم‌ اينه‌ كه‌ ان‌ رجعتكم‌ حق‌ الله‌ او لا ينفع‌ نفسا ايمانا. در موقع‌ رجعته‌، و الا اگر در موقع‌ ظهور باشه‌ كه‌ هر كس‌ در هر جا هست‌ همانجا بخواد باهاش‌ معامله‌ بشه‌ خوب‌ ما خيلي‌ عقبيم‌. ما جزء ياران‌ دستة‌ اول‌ كه‌ هيچي‌، جزء دسته‌ دوم‌ و سوم‌ و پنجم‌ و دهم‌ و صدم‌ هم‌ شايد قرار ندند. شما نمي‌دونيد توي‌ اين‌ عالم‌ چه‌ اولياء خدائي‌ هستند. خدا، بعضي‌هايشون‌ را مخفي‌ ميكنه‌ خدا كه‌ شما مأيوس‌ نشيد. يعني‌ ما مأيوس‌ ميشيم‌ از اينكه‌ ما بتونيم‌ اينجور در صراط‌، يك‌ جوري‌ شما مي‌بينيدش‌، آنچنان‌ عبد خداست‌، اين‌ شيريني‌ جلوي‌ انسان‌ هست‌، او عينا بايد يك‌ قرص‌ يك‌ دارو باشه‌. البته‌ از همه‌اتون‌ توقع‌ نيست‌ها. ولي‌ وقتي‌ انسان‌ جهاد با نفس‌ كرد، تكميل‌ شد در اين‌ جهت‌، اين‌ فكر ميكنه‌ اين‌ شيريني‌ من‌ بخورم‌ فايده‌اي‌ داره‌ يا نداره‌؟ من‌ بايد بخورم‌ نداره‌ توي‌ كارش‌. نه‌ اين‌ شيريني‌ها، يك‌ كلمه‌ حرف‌، يك‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود نگاه‌، يك‌ كلمه‌ حرف‌ گوش‌ دادن‌، حالت‌ يك‌ قرصه‌، هيچوقت‌ شده‌ قرص‌ را بخاطر اينكه‌ خوشمزه‌ است‌ بخوريد؟ يك‌ شربتي‌ كه‌ بهتون‌ داده‌ بگيد به‌به‌ عجب‌ شربت‌ شيرينه‌، همه‌اش‌ را برداريد بخوريد. آنهم‌ معده‌اي‌ كه‌ طبيب‌ گفته‌ به‌ اندازه‌اي‌ كه‌ مي‌بينيد براتون‌ مفيده‌، به‌ اندازه‌اي‌ كه‌ دوست‌ داريد كه‌ شفا پيدا بكنيد، به‌ اون‌ اندازه‌ بخوريد. و حالا اوصاف‌ اولياء خدا را انشاءالله‌ يك‌ خورده‌اي‌، من‌ عرض‌ كردم‌ اگر من‌ بشينم‌ اوصاف‌ اولياء خدا را بگم‌ براي‌ شماها، بعضي‌هاتون‌ ممكنه‌ مأيوس‌ بشيد بگيد نميشه‌ ما به‌ اونجا برسيم‌. از راه‌ بيفتيد. اگر قبل‌ از حركت‌ از مشهد به‌ تهران‌، تمام‌ جاده‌ را انسان‌ بخواهد توي‌ ذهنش‌ بگذرونه‌، خيلي‌ سختش‌ مي‌آيد. ولي‌ يك‌ وقتي‌ كه‌ حركت‌ كرد، كم‌كم‌ رفت‌ مي‌بينيد كه‌ همينطور هضم‌ ميشه‌، ميره‌. معطل‌ نميشيد. و انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ همة‌ شماها زير ساية‌ امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ و با تربيت‌ خود ايشان‌ به‌ مقامي‌ برسيد كه‌ اگر آقا وليعصر صلواة‌ الله‌ عليه‌ فرمود عزيزترين‌ فرزندتون‌ را جلو بگذاريد سرش‌ را بزنيد، بگيد چشم‌. كيف‌ هم‌ بكنيد از اين‌ كار. همانطور كه‌ حضرت‌ ابراهيم‌ لذت‌ برد. تازه‌ شما فكر نكنيد حضرت‌ ابراهيم‌ مرحلة‌ كمال‌ صددرصد بود. همينكه‌ برگشت‌ گفت‌ اللهم‌ رب‌ زرني‌ انظرت‌ بواد غير ذي‌ زرع‌ عند بيتك‌ المحرم‌، همين‌ هم‌ ازش‌ توقع‌ نبود و حضرت‌ سيد الشهدا اين‌ كار را نكرد. طفل‌ شيرخوارش‌ را، تير سه‌ شعبة‌ زهرآلود به‌ حلقومش‌ وارد كردند، ميگه‌ كه‌ خدايا ببين‌ چه‌ ميكنند و روي‌ دست‌ اين‌ بچه‌ را نگهداشته‌. واقعا هر كاري‌ در كربلا مي‌بينيد كه‌ دانشگاهيست‌، يك‌ كتاب‌ درسه‌ براي‌ تمام‌ انبياء حتي‌، تمام‌ اولياء. بالاخره‌ حضرت‌ ابراهيم‌ حضرت‌ اسماعيل‌ و حضرت‌ هاجر را گذاشت‌ توي‌ يك‌ بياباني‌. دشمني‌ ظاهري‌ نبود، خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ آب‌ بود. به‌ همان‌ مقداري‌ كه‌ آب‌، خوب‌، در مقابل‌ آنها قرار داد. غذا بود. دشمن‌ هم‌ ظاهرا نبود. خدا هم‌ محيط‌ بر آنها. خوب‌ گذاشت‌ رفت‌. اما سيد الشهدا عليه‌ السلام‌، هشتاد نفر زن‌ و بچه‌ را در وسط‌ سي‌ هزار دشمن‌ آنهم‌ با لبهاي‌ تشنه‌ گذاشته‌ و مي‌فرمايد عليكن‌ منا السلام‌. بر همة‌ شما سلام‌ باد كه‌ من‌ رفتم‌ و توي‌ وسط‌ ميدان‌ و كشته‌ ميشه‌. وقتي‌ كه‌ اسبش‌ برميگرده‌، ذوالجناح‌ برميگرده‌ به‌ طرف‌ خيمه‌ها، اين‌ حيوان‌ در عالم‌ حيوانيت‌ خودش‌، در عالم‌ طبيعيت‌، در عالم‌ تكوين‌ صدا ميزنه‌ ازلي‌ معزلي‌ به‌ امة‌ قتلت‌ ابن‌ بنت‌ نبيها. لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌ العلي‌ العظيم‌.

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *