۲۲ ربیع الثانی ۱۴۱۲ قمری – ۹ آبان ۱۳۷۰ شمسی – معرفت خاص الخاص امام (علیه السلام)

اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. في‌ بيوت‌ اذن‌ الله‌ ان‌ ترفع‌ و يذكر فيه‌ اسماء يسبح‌ له‌ في‌ القدو و الآصال‌ تجارة‌ لا تجارة‌ لا بيع‌ عن‌ ذكر الله‌.

 دربارة‌ معرفت‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ در دو هفتة‌ گذشته‌ مطالبي‌ گفته‌ شد و معرفت‌ عوام‌ را گفتيم‌. حداقل‌ معرفت‌ كه‌ اين‌ بود كه‌ اقل‌ معرفت‌ اين‌ است‌ كه‌ ما اعتقاد به‌ عصمت‌ و عالم‌ به‌ جميع‌ علوم‌ قرآن‌ و اينكه‌ امام‌ واجب‌ الاطاعه‌ است‌، داشته‌ باشيم‌. معرفت‌ خواص‌ در هفتة‌ گذشته‌ بطور مختصر اشاره‌ شد. يك‌ معرفتي‌ است‌ كه‌ باصطلاح‌ خاص‌ الخاص‌ و انسان‌ بايد در قلبش‌ اين‌ معرفت‌ را اگر مي‌خواد به‌ كمال‌ برسه‌، داشته‌ باشد. اگر چه‌ در آيات‌ قرآن‌ و روايات‌ و زيارات‌ اين‌ معرفت‌ بيان‌ شده‌، ولي‌ اكثر مردم‌، آنهائي‌ كه‌ اين‌ آيات‌ و روايات‌ حتي‌ زيارتها را مي‌خوانند، باتوجه‌ باهاش‌ روبرو نمي‌شوند. اين‌ مرحله‌ از معرفت‌ اينطور بايد شروع‌ بشود كه‌ اول‌ خدا را انسان‌ بشناسه‌. بعد بياد حجت‌ خدا را بشناسد. به‌ اين‌ معنا كه‌ اگر انسان‌ خدا را شناخت‌، يعني‌ با اين‌ صفات‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ نود و نه‌ اسم‌ دارد. البته‌ هزار اسم‌ يا هزار و يك‌ اسم‌ گفتند، ولي‌ شايد در دعاي‌ جوشن‌ كبير هم‌ باشه‌، آني‌ كه‌ در روايات‌ و در قرآن‌ آمده‌ از صفات‌ پروردگار، نود و نه‌ اسمه‌ كه‌ معصومين‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ فرمودند من‌ احصاها دخل‌ الجنه‌، ان‌ لله‌ تسع‌ و تسعين‌ اسما. من‌ احصاها دخل‌ الجنه‌. براي‌ خدا نود و نه‌ اسم‌ است‌ كه‌ كسي‌ كه‌ آن‌ راا حصاء بكنه‌، حالا احصاء معناش‌ جي‌ هست‌، بمانه‌. چون‌ بعدها در بحث‌ توحيد شايد عرض‌ كنيم‌ كسي‌ كه‌ اينها را بهرحال‌ معناش‌ را لااقل‌ بدونه‌، وارد بهشت‌ ميشه‌ و يا معتقد بهش‌ باشه‌.

 ما بايد اول‌ خدا را بشناسيم‌ خداي‌ تعالي‌ را بشناسيم‌. آن‌ صفات‌ ذات‌ مقدس‌ پرودرگار كه‌ عين‌ ذات‌ خداست‌ چند صفته‌ كه‌ هيچوقت‌ نميشه‌ از خدا سلب‌ كرد. يكي‌ همان‌ صفت‌ علم‌ خداست‌. يكي‌ صفت‌ قدرته‌، ازليت‌، و اينكه‌ خدا مجرد مطلقه‌. اين‌ صفات‌ از صفات‌ ذات‌ خداست‌ و ما بايد معتقد به‌ آن‌ صفات‌ باشيم‌. صفات‌ ذات‌ خدا خيلي‌ شايد به‌ يك‌ جمله‌ بشه‌ خلاصه‌ كرد. اينكه‌ خداي‌ قادر مطلق‌، و عليم‌ مطلق‌، و ازلي‌ كه‌ هيچ‌ زمان‌ نبوده‌ كه‌ خدا نباشد و بعد ايجاد بشه‌. و معبود مطلق‌ يعني‌ خداي‌ تعالي‌ معبود مطلقه‌. خودش‌ در مقابل‌ هيچ‌ موجودي‌ بندگي‌ نميكنه‌ و همة‌ موجودات‌ بايد از او بندگي‌ كنند. خالق‌ مطلق‌. او را كسي‌ خلق‌ نكرده‌، و خالق‌ همة‌ چيزهاست‌. اين‌ دو تا سه‌ تا صفت‌، صفات‌ ذات‌ پروردگاره‌. حالا عرض‌ كردم‌ در صفات‌ ذات‌، صفات‌ افعال‌ بعد بحث‌ مي‌كنيم‌ ولو اينكه‌ اين‌ بحث‌ در اينجا روشن‌ نشه‌ شايد بحث‌ از امامت‌ در اين‌ حد خوب‌ واضح‌ نشه‌، ولي‌ در عين‌ حال‌ بطور اجمال‌. بقية‌ صفات‌ شايد نود و نه‌ درصد صفات‌ بايد عرض‌ كنيم‌ كه‌ صفات‌ فعلند. يعني‌ خداي‌ تعالي‌ يك‌ كاري‌ را انجام‌ داده‌. به‌ همين‌ جهت‌ اين‌ كاري‌ كه‌ انجام‌ داده‌ ما به‌ همين‌ جهت‌ كه‌ اين‌ كار را انجام‌ داده‌ خودش‌ اين‌ اسم‌ را اطلاق‌ كرده‌. مثلا خدا تا هيچي‌ خلق‌ نكرده‌ بود، تا زماني‌ كه‌ هيچ‌ چيز خلق‌ نكرده‌ بود، خدا قادر بر خلقت‌ بود در همون‌ وقت‌، ولي‌ اسم‌ خالق‌ روش‌ نگذاشته‌ بوديم‌ يعني‌ خودش‌ هم‌ روي‌ خودش‌ اين‌ كلمه‌ را اطلاق‌ نمي‌كردتا مخلوقي‌ نداشت‌، و رحم‌ به‌ آن‌ مخلوق‌ نكرده‌ بود، رحمان‌ نبود، رحيم‌ نبود. قادر بر رحم‌ بود. مثل‌ اينكه‌ تمام‌ شما كه‌ اينجا نشستيد، قادر بر كتك‌ زدن‌ هستيد، ولي‌ تا نزديد ضارب‌ بهتون‌ نمي‌گن‌ زننده‌ بهتون‌ نمي‌گن‌ تا نكشتيد قاتل‌ بهتون‌ نميگن‌. ببينيد وقتي‌ بهتون‌ ضارب‌ و قاتل‌ ميگن‌ كه‌ آن‌ كار را كرده‌ باشيد. تا خداي‌ تعالي‌ خلق‌ نكرده‌ و رحم‌ نكرده‌ و رزق‌ نداده‌، خدا را خالق‌ و رحمان‌ و رزاق‌ نميگن‌. يعني‌ خدا قادر هست‌ بر اينها همانطوري‌ كه‌ شما قادريد بر زدن‌، همانطور كه‌ قادريد بر اينكه‌ باصطلاح‌ جود داشته‌ باشيد، سخاوت‌ داشته‌ باشيد ولي‌ نكرديد شما را سخي‌ نمي‌گن‌ البته‌ بعضي‌ از اين‌ اسماء، اسماء بر آن‌ فطرت‌ انسانه‌. اگر يك‌ كسي‌ ذاتا سخي‌ بود، ممكنه‌ بهش‌ سخي‌ بگن‌ ولي‌ بايد يك‌ عملي‌ انجام‌ بده‌. بنابراين‌ تمام‌ اسماء افعال‌ پروردگار. اينها را ميگن‌ اسم‌ فعل‌. يعني‌ اسم‌ خود خدا نيست‌، اسم‌ كار خداست‌. شما را كه‌ مي‌گن‌ ضارب‌ اسم‌ كارتون‌ را رويتون‌ گذاشتند يعني‌ زدن‌. يكي‌ را كه‌ ميگن‌ قاتل‌ اسم‌ كارش‌ را روش‌ گذاشتند. و الا اسمش‌ قاتل‌ نيست‌. اين‌ كاري‌ را كرده‌ روش‌ اين‌ اسم‌ را گذاشتند. اينها صفات‌ و افعال‌ خداست‌. اگر شما صفات‌ و افعال‌ خدا را مي‌خوايد بسنجيد، زياد، زيادش‌ عرض‌ كردم‌شايد خيلي‌ كم‌ باشه‌ چند صفتي‌ بعضي‌ها مي‌گن‌ يك‌ صفت‌ هست‌. يك‌ اسم‌ از اسماء پروردگار، اسم‌ ذاته‌ و آن‌ الله‌. حالا اگر چند تا را اضافه‌ بكنيد، تعداد محدودي‌ ازليت‌ و باصطلاح‌ قادر و عالم‌ اين‌ دو سه‌ تاست‌ ديگه‌. الله‌ و قادر و عالم‌، يا عليم‌. مثلا بعله‌ ديگه‌ صفت‌ ذاتي‌ من‌ الان‌ بنظرم‌ نميرسه‌. بهرحال‌ حالا صفت‌ ذات‌ خيلي‌ تعدادش‌ كمه‌. بقية‌ اسماء پروردگار حالا هزارو يك‌ اسم‌ داشته‌ باشه‌ يا نود و نه‌ اسم‌ داشته‌ باشه‌ اكثرش‌ صفات‌ افعال‌ خداست‌. يعني‌ صفت‌ كار خداست‌. خوب‌ از اين‌ بحث‌ مي‌خوايم‌ بگذريم‌. زياد روي‌ اين‌ بحث‌ معطل‌ نشيم‌. از صفات‌ ذات‌ خدا كه‌ بگذريم‌، تمام‌ صفات‌ افعال‌ خدا را عينا بايد معتقد باشيم‌ كه‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ داره‌. يعني‌ ببينيد مثلا چطور؟ من‌ هم‌ ميتونم‌ اين‌ فرش‌ را جمع‌ كنم‌. يك‌ پهلواني‌ هم‌ كه‌ ده‌ تن‌ بار را حتي‌ ميتونه‌ بكشه‌، يا مثلا خيلي‌ بيشتر از اينها ميتونه‌ انجام‌ بده‌، اون‌ هم‌ ميتونه‌ اين‌ فرش‌ را جمع‌ كنه‌. اون‌ هم‌ اسمش‌ فرش‌ جمع‌ كن‌ شد در اينجا كه‌ اين‌ كار را كرد، منهم‌ فرش‌ جمع‌ كن‌ شدم‌. هر دومون‌ يك‌ كار را كرديم‌. اين‌ معناش‌ اين‌ نيست‌ كه‌ خدا ضعيفه‌. كاري‌ بيشتر از اين‌ در اينجا نبوده‌. اگر گفتيم‌ خدا خالق‌ آسمانها و زمينه‌، شما فكر نكنيد اين‌ صفت‌ براي‌ خدا خيلي‌ بزرگه‌. خدا قدرتش‌ بينهايته‌. نمي‌دونم‌ اين‌ حرفها را مي‌تونم‌ بگم‌ براي‌ مخصوصا بعضي‌ كه‌ هنوز آن‌ شم‌ حقايق‌ را ندارند. ببينيد ما اگر گفتيم‌ كه‌، حالا مي‌گيم‌ ديگه‌ بهرحال‌ اكثريت‌ مجلسمون‌ بحمدالله‌ آمادگي‌ دارند. اگر ما گفتيم‌ كه‌ مثلا خدا خالقه‌ همانطوري‌ كه‌ خودش‌ در قرآن‌ فرموده‌ خدا خالق‌ آسمانها و زمين‌ و عرش‌ و كرسي‌ و تمام‌ اين‌ كهكشانها و اينهاست‌. اين‌ را اگر گفتيم‌ بالاخره‌ آسمان‌ و زمين‌ و كهكشانهايي‌ كه‌ هر چه‌ در عالم‌ هست‌ كه‌ ما مي‌بينيم‌ و فكرمون‌ ميرسه‌، اينها بالاخره‌ محدوده‌. در يك‌ دائره‌اي‌ قرار گرفته‌ و محدوده‌ و قدرت‌ پروردگار نامحدوده‌ يعني‌ يك‌ مثال‌ مي‌زنم‌ براتون‌ تا مسئله‌ روشن‌ بشه‌ اگر يك‌ مهندسي‌ باشه‌ كه‌ به‌ تنهايي‌ يك‌ سفينة‌ فضانورد درست‌ كنه‌ و بفرسته‌ به‌ كرة‌ ماه‌ مثلا. يك‌ همچين‌ هنر قويّ داشته‌ باشه‌. حالا توي‌ خونه‌اش‌ براي‌ بچه‌اش‌ يك‌ كاغذباد درست‌ كرده‌ و كه‌ اين‌ بچه‌ بازي‌ بكنه‌. يا بهرحال‌ مثلا بچه‌ سرگرم‌ باشه‌. ببينيد اون‌ هنر باصطلاح‌ سفينة‌ فضاييش‌ اونهم‌ محدوده‌ ديگه‌، بالاخره‌ يك‌ چيزي‌ است‌ يك‌ محدوديتي‌ داره‌. اين‌ كاغذ باد هم‌ محدوده‌. دو تا محدود را با هم‌ مقايسه‌ كردن‌ معلومه‌، همچين‌ نزديكه‌ بهم‌. اما محدود را با نامحدود مقايسه‌ كردن‌ اصلا نزديك‌ بهم‌ نيست‌. قابل‌ مقايسه‌ نيست‌. در عين‌ حال‌ اگر شما خواستيد اين‌ مهندس‌ را تعريف‌ كنيد توي‌ يك‌ مجلسي‌. بگيد اين‌ آقاي‌ مهندس‌ اينقدر استاده‌ كه‌ كاغذ باد براي‌ بچه‌اش‌ درست‌ ميكنه‌ و به‌ هوا ميفرسته‌. اينقدر مفت‌. شما اين‌ شخص‌ را كوچكش‌ كرديد يعني‌ اصلا بهش‌ برمي‌خوره‌ يعني‌ من‌ كاعذ باد درست‌ كنم‌؟

 اگر ما، اگر اين‌ را بتونم‌ بفهمونم‌ خوبه‌، اگر ما گفتم‌ خداي‌ تعالي‌ آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ آسمانها و زمين‌، يعني‌ قدرت‌ او را به‌ اينجا منحصر كرديم‌، آسمانها و زمين‌ و عرش‌ و تمام‌ كرسي‌ و تمام‌ ماسوي‌ الله‌ را باصطلاح‌، همه‌ را خلق‌ كرده‌. اين‌ محدود در مقابل‌ قدرت‌ نامحدود خيلي‌ با هم‌ فاصله‌ داره‌ يعني‌ فاصله‌اش‌ صدها برابر، اصلا بي‌ حساب‌ برابر با آن‌ كاغذ باده‌ با آن‌ سفينة‌ فضانورد. اگر ما گفتيم‌ خدا واقعاها اين‌ از نظر اهل‌ معرفت‌ و آنهائي‌ كه‌ به‌ مقام‌ عرفان‌ واقعي‌ رسيدند اين‌ توهين‌ به‌ خداست‌ كه‌ ما بگيم‌ خدا اون‌ كسي‌ است‌ كه‌ خالق‌ آسمانها و زمينه‌. با همين‌ مقياس‌.

 بنابراين‌ اگر ما گفتيم‌ اين‌ را ميگم‌ بخاطر اينكه‌ بعضي‌ وهابي‌ مسلكهاي‌ احمق‌ كه‌ انسان‌ آرزو مي‌كرد اينها اي‌ كاش‌ خدا الاغ‌ خلقشون‌ مي‌كرد كه‌ ديگه‌ اين‌ گرفتاريها را بوجود نمي‌آوردند. وهابي‌ مسلكها اگر گفتيم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ خالق‌ آسمانها و زمينه‌، نگن‌ ديگه‌ پس‌ براي‌ خدا چي‌ باقي‌ گذاشتي‌؟ ببينيد با اين‌ مثال‌، با اين‌ حرف‌ ،اين‌ مسئله‌ روشن‌ ميشه‌. اگر گفتند علي‌ بن‌ ابيطالب‌ رازق‌ بشر و بلكه‌ رازق‌ ماسوي‌ اللهه‌. نگن‌ خدا پس‌ چي‌؟ عينا مثل‌ اينكه‌ يك‌ نفر واقعا آنطرف‌ باشه‌. همان‌ كاغذ باد را درست‌ كنه‌. آن‌ مهندس‌ دوست‌ داره‌ آن‌ كاغذ باد را به‌ اون‌ نفري‌ كه‌ اونجا هست‌ بدهند نه‌ نسبت‌ به‌ خودش‌ بدهند. او همان‌ بيشتر از جدا اينطوره‌. اگر گفتيم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ خالق‌ آسمانها و زمين‌ و رازق‌ موجوداته‌، اين‌ عينا با همان‌ مثالي‌ كه‌ عرض‌ كردم‌. عينا اين‌ است‌ كه‌ بگيم‌ يعني‌ اگر بخوايم‌ مثال‌ بزنيم‌ با آن‌ مهندس‌، بگوئيم‌ كه‌ اين‌ شخص‌ كاغذ باد مي‌تونه‌ درست‌ بكنه‌ و بيشتر از اين‌ هم‌ درست‌ نميكنه‌ و نتونسته‌ بكنه‌ چون‌ خودش‌ هم‌ محدوده‌ و او را از اينجهت‌ مبراش‌ كنيم‌. شما ميگيد اين‌ حرف‌ آيا در قرآن‌ هم‌ هست‌؟ بعله‌ در قرآن‌ هم‌ هست‌.

 از آنطرف‌ پروردگار متعال‌ خودش‌ در قرآن‌ خلقت‌ آسمانها، زمينها را نسبت‌ به‌ خودش‌ ميده‌. و خدا هم‌ خلق‌ كرده‌ و حالا بعد مي‌گم‌ چطور هم‌ خدا خلق‌ كرده‌ هم‌ ائمة‌ اطهار و روح‌ پاك‌ خاندان‌ عصمت‌. خودش‌ هم‌ خلق‌ كرده‌. اما در عين‌ حال‌ در مكرر از آيات‌ مي‌فرمايد سبحان‌ الله‌ عما يصفون‌. از آنچه‌ كه‌ شما وصفش‌ را مي‌كنيد خدا پاكه‌، منزهه‌، جداست‌. شما اگر گفتيد يا خالق‌ السماوات‌ و الارض‌، خدا از آن‌ پاكه‌. شما در سرتاسر نمازتون‌ هي‌ الله‌ اكبر مي‌گيد. مثلا تكبيرة‌ الاحرام‌. از اذان‌ شروع‌ كنيد. چهار تا الله‌ اكبر در اذان‌. دو تا الله‌ اكبر در آخرش‌. دو تا الله‌ اكبر در اقامه‌. يكي‌ الله‌ اكبر كه‌ با الله‌ اكبر تكبيرة‌ الاحرام‌، دو تا الله‌ اكبر در آخر اقامه‌. مي‌خوايد ركوع‌ بريد الله‌ اكبر، سر بر مي‌داريد الله‌ اكبر، سر به‌ سجده‌ مي‌گذاريد الله‌ اكبر، سر برميداريد الله‌ اكبر. سر مي‌گذاريد من‌ اشتباه‌، سر بر مي‌داريد الله‌ اكبر. به‌ جهت‌ اينكه‌ بين‌ سر گذاشتن‌ و سر برداشتن‌ فاصله‌اي‌ نيست‌، آنجا الله‌ اكبر مي‌گيم‌ ديگه‌. الله‌ اكبر قبل‌ از سجده‌ هم‌ هست‌ بالاخره‌. آخر نماز هم‌ بعد از السلام‌ عليكم‌ گفتيد بعنوان‌ تعقيب‌ مستحبه‌ كه‌، براي‌ ما عادت‌ شده‌، حتي‌ فكر مي‌كنيم‌ اين‌ سه‌ تا الله‌ اكبر جزء نمازه‌. بعضي‌ها نماز نافله‌ هم‌ كه‌ مي‌خونند، بعد الله‌ اكبر الله‌ اكبر مي‌گويند. اين‌ درست‌ نيست‌ به‌ جهت‌ اينكه‌ اين‌ جزء تعقيبات‌ نمازه‌. اين‌ را بدونيد، سه‌ تا الله‌ اكبر بعد از نماز خدمتتون‌ عرض‌ شود نماز يوميه‌ اين‌ به‌ عنوان‌ تعقيب‌ نمازه‌ و خيلي‌ مستحب‌ مؤكدي‌ هم‌ هست‌. سه‌ تا الله‌ اكبر بگيد. بهرحال‌ همه‌ جا الله‌ اكبر. از امام‌ سؤال‌ شد كه‌ معني‌ الله‌ اكبر چيه‌؟ خدا بزرگتر آخه‌ بايد از يك‌ چيزي‌ بزرگتر باشه‌. خدا بزرگتر است‌. معني‌ الله‌ اكبر اينه‌ كه‌ خدا بزرگتر است‌. از چي‌ بزرگتره‌ خدا؟ يك‌ چيزي‌، بايد بزرگي‌ در در نظر بگيريم‌ كه‌ او بزرگتره‌. حالا اينجا يك‌ معناي‌ ديگري‌ هم‌ گفته‌ شده‌ ولي‌ آني‌ كه‌ مي‌خوام‌ الان‌ اينجا بگم‌ الله‌ اكبر من‌ ان‌ يوصف‌. از اينكه‌ خدا وصف‌ بشه‌. اينها معناي‌ اين‌ است‌ كه‌ شما نگيد خدا خالق‌ آسمان‌ و زمينه‌. خدا رحمان‌ و رحيمه‌. يعني‌ ما وقتي‌ كه‌ مي‌گيم‌ خدا خالق‌ آسمان‌ و زمينه‌، يك‌ چيزي‌ توي‌ ذهنمون‌ مي‌آد. خدا همينه‌؟ نه‌. پاكه‌ از اينكه‌ اين‌ باشه‌. خدا آن‌ مهندس‌ در مثال‌، آن‌ مهندس‌ آن‌ بادبادك‌ را، آن‌ كاغذ باد را درست‌ كرده‌. اما اين‌ همينه‌ كه‌ اين‌ را ميتونه‌ درست‌ كنه‌؟ نه‌ بابا اين‌ حالا اينجا خواسته‌ براي‌ بچه‌اش‌ سرگرمي‌ درست‌ كنه‌. اين‌ او نيست‌. سبحان‌ الله‌ اصلا معناش‌ اينه‌. شما در هر جائي‌ برسيد مي‌گيد سبحان‌ الله‌ خدا پاكه‌. سبحان‌ الله‌ ان‌ ما يصفون‌. منزه‌ است‌ خدا از آنچه‌ كه‌ وصف‌ ميشه‌. شما نمي‌تونيد خدا را وصف‌ كنيد. هرچه‌ وصف‌ كنيد خدا را در حقيقت‌ دست‌ خدا را وصف‌ كرديد و آن‌ علي‌ بن‌ ابيطالبه‌. هر چه‌ خدا را وصف‌ كنيد تازه‌ اگر به‌ كنهش‌ برسيد، به‌ كنه‌ آن‌ وصف‌ برسيد، اين‌ لايق‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلامه‌. اگر به‌ كنهش‌ برسيدها. يعني‌ شما تمام‌ مخلوق‌ پروردگار را ببينيد، و خصوصياتش‌ را بدونيد و بعد بگيد اي‌ خالق‌، تازه‌ اين‌ لايق‌ علي‌ بن‌ ابيطالبه‌ نه‌ لايق‌ خدا. دقت‌ كرديد؟ وصف‌. وصف‌ خدا محاله‌ كه‌ كسي‌ بتونه‌ خدا را وصف‌ بكنه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ مخلوق‌ هيچوقت‌ نميتونه‌ خالق‌ را وصف‌ بكنه‌. باصطلاح‌ شما چطور مي‌تونيد درك‌ بكنيد قدرت‌ مطلق‌ را. علم‌ مطلق‌ را. هميشه‌ خدا بوده‌. هميشه‌. ما الان‌ در همين‌ هميشه‌ خدا بوده‌، ما بخوايم‌ فكر كنيم‌. ما ميگيم‌ هميشه‌ خدا بوده‌، ما چون‌ شصت‌ سال‌ زندگي‌ مي‌كنيم‌، خدا يك‌ ميليون‌ سال‌، حالا تازه‌ اين‌ را فكرش‌ هم‌ نمي‌كنيم‌ و الاّ يك‌ ميليون‌ سال‌ هم‌ برامون‌ مشكله‌. يك‌ ميليارد سال‌. نمي‌تونيم‌ همين‌ يكي‌ را كه‌ خدا هميشه‌ بوده‌ و هميشه‌ خواهد بود يعني‌ چي‌؟ براي‌ چي‌. حتي‌ فرمودند كه‌ دور و بر اين‌ حرفها نريد. تفكروا في‌ آلاء الله‌ و لا تفكروا في‌ ذات‌ الله‌. در ذات‌ خدا فكر نكنيد. بجهت‌ اينكه‌ نمي‌تونيد فكر بكنيد. نمي‌تونيد حقيقت‌ را درك‌ كنيد. اذا بلغ‌ الكلام‌ الي‌ الله‌ فامسكوا. خدا را وصف‌ كنيد، امساك‌ كنيد. بس‌ كنيد، حرف‌ نزنيد. شما هر چه‌ كه‌ بخواهيد خدا را در صفات‌ و افعال‌ وصف‌ كنيد، باز خدا بالاتره‌.

 حالا اگر ما گفتيم‌ كه‌ اولا شناخت‌ كاملي‌ پيدا كرديم‌ كه‌ خدا چي‌ خلق‌ كرده‌ و بر اين‌ خلقش‌ چه‌ رزق‌ داده‌ و بر اينها چه‌ مهرباني‌ كرده‌، تمام‌ اينها را ما كنهش‌ را فهميديم‌. آيا خدا اينه‌؟ نه‌. اين‌ سبحان‌ الله‌. خدا اين‌ نيست‌. سبحان‌ الله‌ عما يصف‌. اين‌ جمله‌ را، اين‌ مقدمه‌ را براي‌ چي‌ عرض‌ كردم‌. براي‌ اينكه‌ اگر يك‌ وقت‌ يك‌ وهابي‌ مسلك‌ ناداني‌ آمد به‌ شما گفت‌ كه‌ پس‌ براي‌ خدا چي‌ گذاشتيد؟

 مرتيكه‌ آمده‌ به‌ من‌ ميگه‌ كه‌ شما اين‌ كرامات‌ را براي‌ حاج‌ ملاآقاجان‌ گفتيد، پس‌ براي‌ ائمه‌ چي‌ گذاشتيد؟ اين‌ هم‌ مثل‌ همونه‌. آصف‌ بن‌ برخيا كه‌ به‌ يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌، تخت‌ بلقيس‌ را از شش‌ ماه‌ راه‌ حاضر ميكنه‌، براي‌ امامها چي‌ باقي‌ گذاشتيد؟ ببينيد امامها، اين‌ چهارده‌ معصوم‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌، فردفردشون‌، اين‌ معرفتي‌ است‌ كه‌ بايد انسان‌ داشته‌ باشه‌ تا به‌ كمال‌ برسه‌. اينها هر كدامشون‌ فرق‌ هم‌ بين‌ كم‌ سن‌ و پر سنشون‌ نميكنه‌، باز هم‌ همين‌ افكار خودمون‌، حضرت‌ وليعصر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ پنج‌ ساله‌ باشه‌، دو ساله‌ باشه‌، چهار ساله‌ باشه‌، تازه‌ متولد شده‌ باشد، هزار و صد و پنجاه‌ و چند سال‌، پنجاه‌ و چند سال‌ هم‌ عمرشون‌ باشه‌، فرقي‌ نميكنه‌. اين‌ امامهاي‌ ما، اينها، خالق‌ آسمانها و زمينند. خالق‌ عرش‌ پروردگارند. خوب‌ وقتي‌ كه‌ اينها خالق‌ عرش‌ خدا باشند، خدا قبل‌ از عرش‌ كجا مي‌نشست‌؟ از شما بايد پرسيد. از خالق‌ تمام‌ ماسوي‌ الله‌ هستند. به‌ يك‌ معنا و خدا هم‌ خودش‌ خالق‌ اينهاست‌. حالا چي‌ براي‌ خدا باقي‌ گذاشتيم‌؟ خيلي‌ چيزها. خيلي‌ چيزها. اصلا چيزي‌ كه‌ لايق‌ خدا نبوده‌ به‌ خدا نسبت‌ نداديم‌. سبحان‌ الله‌ عما يصفون‌. بالاتر از آنچه‌ كه‌ وصف‌ بشه‌؟ كي‌ وصف‌ بكنه‌؟ ماها. ماها كه‌ هيچ‌. ما نمي‌تونيم‌ يك‌ مورچه‌اي‌ را وصف‌ كنيم‌. خود پيغمبر اكرم‌. عما يصفون‌. خود پيغمبر اكرم‌ بخواد خدا را وصف‌ بكنه‌، بالاخره‌ در بعد افعال‌، در صفات‌ افعال‌، بايد به‌ همان‌ فعلي‌ كه‌ انجام‌ داده‌ وصفش‌ كنه‌ ديگه‌. به‌ همان‌ كاري‌ كه‌ انجام‌ داده‌.

 يك‌ نقاش‌ مثلا، يك‌ تابلوي‌ خيلي‌ خوبي‌ ساخته‌. كه‌ ديگه‌ از اين‌ بهتر تابلو نساخته‌. ما چقدر مي‌تونيم‌ وصفش‌ كنيم‌؟ منظور بگيم‌ اين‌ تابلو را او ساخته‌. يك‌ همچين‌ آدمي‌، يك‌ همچين‌ نقاش‌ ماهري‌. حالا اگر بيشتر اين‌ هنر داره‌، ما ديگه‌ نمي‌تونيم‌ وصفش‌ كنيم‌. ببينيد اين‌ سبحان‌ الله‌ عما يصفون‌ چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ ما از فعلش‌ فقط‌ مي‌تونيم‌ وصفش‌ كنيم‌. خداي‌ تعالي‌ خودش‌ هم‌ فرموده‌ كنت‌ كنزا مخفيا فاحضرت‌ ان‌ اعرف‌ و احضرت‌ الخلق‌ كم‌ ان‌ اعرف‌. من‌ خلق‌ را خلق‌ كردم‌ براي‌ اينكه‌ شناخته‌ بشم‌. چقدر؟ خيلي‌ كم‌. يك‌ سر سوزن‌. بيشتر از اين‌ هم‌ نميشه‌. يعني‌ بيشتر از اين‌ خدا را نميشه‌ شناخت‌. دقت‌ كرديد؟ خود پيغمبر اكرم‌ هم‌ مي‌فرمايد ما عرفناك‌ حق‌ معرفتك‌. من‌ نتونستم‌ تو را آنجوري‌ كه‌ هستي‌ بشناسم‌. نميشه‌ شناخت‌. اصلا محاله‌ ما بشناسيم‌ حق‌ معرفت‌ خدا را. ما هر چه‌ معرفتمون‌ بالا بره‌ تازه‌ پرتوي‌ از معرفت‌ امام‌ زمانمون‌ را پيدا مي‌كنيم‌. پرتويي‌ از معرفت‌ امام‌ زمان‌. باز نه‌ معرفت‌ كامل‌ امام‌ زمان‌. آن‌ معرفت‌ كامل‌ مال‌ خود پيغمبر و خداست‌ و غير از آنها كس‌ ديگري‌ نميتونه‌ بشناسه‌. ايني‌ كه‌ ميگيم‌ خاص‌ الخاص‌ نسبت‌ به‌ خودمون‌.

 خوب‌. حالا وقتي‌ به‌ اينجا رسيد مطلب‌، آيا واقعا آنچه‌ كه‌ خدا خلق‌ كرده‌، چطور هم‌ خودش‌ خلق‌ كرده‌ و هم‌ اينها خلقش‌ كردند؟ اينها را اين‌ مطالبي‌ را كه‌ من‌ ميگم‌ براي‌ غير اين‌ مجلس‌ نگيد شما. چون‌ يك‌ وقتي‌ با چوب‌ تكفير شماها همتون‌ را باصطلاح‌ تنبيه‌ مي‌كنند مردم‌. و چون‌ علتش‌ هم‌ اينكه‌ كه‌ خدا را، مهندس‌ را كاغذ باد درست‌ كن‌ مي‌شناسند و اگر شما گفتيد اين‌ كاغذ باد را فلاني‌ درست‌ كرده‌، دعوا باهاتون‌ مي‌كنند. نه‌ فلاني‌، خدا خودش‌ درست‌ كرده‌. اگر گفتيد تمام‌ اين‌ آسمان‌ و زمين‌ را خدا، نگفتيد خدا خلق‌ كرده‌ و گفتيد كه‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ خلق‌ كرده‌، چون‌ خدا را در همان‌ حد مي‌شناسند، به‌ شما اظهار ناراحتي‌ ميكنند.

 ببيند حالا چطور هم‌ ما در روايات‌ داريم‌ كه‌ خدا تمام‌ اينها را خلق‌ كرده‌ و اين‌ روايت‌ هم‌ نمي‌خواد، عقل‌ ميگه‌. و هم‌ در روايات‌ داريم‌ كه‌ حضرت‌ علي‌ مي‌فرمايد انا خالق‌ السماوات‌ و الارض‌. من‌ خالق‌ آسمان‌ و زمينم‌. هم‌ مي‌فرمايد كه‌ مثلا فرض‌ كنيد انا رازق‌ الخلائق‌ مثلا. به‌ اين‌ تعبيرات‌. من‌ رازق‌ خلائقم‌. يك‌ خطبة‌ بلندي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ دارد بنام‌ خطبة‌ بيان‌ كه‌ بعضي‌ از افرادي‌ كه‌ خدا را نشناختند و كلمة‌ سبحان‌ الله‌ عما يصفون‌ را متوجه‌ نيستند، ميگن‌ خطبة‌ البيان‌ همة‌ صفات‌ خدا را علي‌ بن‌ ابيطالب‌ به‌ خودش‌ نسبت‌ داده‌، پس‌ درست‌ نيست‌ و حتي‌ نويسندة‌ اين‌ خطبه‌ را كه‌ باصطلاح‌ در مشارق‌ الانوار نوشته‌ شده‌، آن‌ را ضعيف‌ مي‌دونند كه‌ خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ علامة‌ اميني‌ ميگه‌ در اين‌ خطبة‌ البيان‌ مگر چي‌ هست‌ كه‌ شيخ‌ رجب‌ برسي‌ كه‌ از علماي‌ شيعه‌ است‌ و مشارق‌ الانوار را نوشته‌، او را بخاطر اين‌ خطبه‌ ضعيفش‌ مي‌دونند. اين‌ خطبة‌ البيان‌. يا خطبة‌ تتنجيه‌. يك‌ خطبه‌اي‌ است‌ كه‌ اون‌ را خدا رحمت‌ كنه‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ ميگفت‌ اين‌ سندش‌ هم‌ صحيحه‌. خطبة‌ تتنجيه‌ كه‌ در بحار الانوار هست‌ و در كتاب‌ الزام‌ الناصب‌ هم‌ يادمه‌ در باب‌ معرفت‌ امام‌ اين‌ خطبه‌ را نقل‌ كرد. در آنجا مي‌فرمايد انا خالق‌ السماوات‌ و الارض‌ في‌ طرفة‌ عين‌. در يك‌ چشم‌ بر هم‌ زدن‌. يك‌ كسي‌ از علما مي‌خواست‌ اين‌ خطبه‌ را به‌ همين‌ جمله‌ خرابش‌ كنه‌. كه‌ من‌ البته‌ آنجا با آنكه‌ سنم‌ كم‌ بود جواب‌ دادم‌ و قبول‌ نكرد آن‌ آقا. و الان‌ جواب‌ ميدم‌ شما انشاء الله‌ قبول‌ مي‌كنيد كه‌ من‌ خالق‌ آسمانها و زمينم‌ به‌ يك‌ چشم‌ بر هم‌ زدن‌. اما خدا در قرآن‌ مي‌فرمايد من‌ آسمان‌ و زمين‌ را خلق‌ كردم‌ في‌ ستة‌ ايام‌. مي‌خواست‌ بگه‌ ايشان‌ از خدا هم‌ جدي‌تر و زرنگتر و فعالتر بوده‌. و اين‌ دليل‌ بر اينكه‌ خطبه‌ درست‌ نيست‌. من‌ به‌ ايشان‌ يادم‌ آنوقتها سنم‌ خيلي‌ كم‌ بود، شايد از افراد اين‌ مجلس‌، از همه‌اتون‌ سنم‌ كمتر بود. گفتم‌ اين‌ را بالقوه‌ حضرت‌ امير فرموده‌ نه‌ بالفعل‌. يعني‌ خدا الان‌ قدرت‌ اين‌ را داده‌ كه‌ به‌ يك‌ چشم‌ به‌ هم‌ زدن‌ آسمان‌ و زمين‌ را خلق‌ بكنه‌؟ بله‌. بالقوه‌ معناش‌ اينكه‌ من‌ مي‌تونم‌ به‌ يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ آسمانها و زمين‌ را خلق‌ كنم‌. اما يك‌ مصالحي‌ طولش‌ دادم‌ نخواستم‌ فوري‌ خلقش‌ كنم‌. دربارة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هم‌ همين‌. حضرت‌ نميگه‌ من‌ آسمان‌ و زمين‌ را به‌ يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ خلق‌ كردن‌. ميگه‌ خالقم‌. ميتونم‌ به‌ يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ خلقش‌ كنم‌. عاصف‌ بن‌ برخيا ميگه‌ من‌ به‌ يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ مي‌تونم‌ تخت‌ بلقيس‌ را از جائي‌ به‌ جائي‌ منتقل‌ كنم‌. شما را به‌ خدا وقتي‌ كه‌ از امام‌ سوال‌ شد علم‌ آصف‌ بن‌ برخيا در مقابل‌ علم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ چطور ميشه‌ ميزان‌ گرفت‌؟ امام‌ صادق‌ مي‌فرمايد كه‌ اگر يك‌ مگسي‌ بالش‌ را توي‌ دريا بزنه‌، چقدر آب‌ ميگيره‌؟ عاصف‌ بن‌ برخيا همين‌ مقدار از آب‌ دريا و علم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌، از اقيانوس‌ علم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ در اختيارش‌ بود. حالا با به‌ مقدار يك‌ بال‌ مگس‌ از اقيانوس‌ اگر كارش‌ اين‌ باشد كه‌ تخت‌ بلقيس‌ را در يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ از شش‌ ماه‌ راه‌ حاضر كنه‌، شما را به‌ خدا آيا آسمان‌ و زمين‌ را خلق‌ كردن‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ به‌ يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ خيلي‌ زياده‌. اگر اين‌ باشه‌؟ آن‌ را قبول‌ مي‌كنيم‌ چون‌ نمي‌فهميم‌. تبعاتش‌ را قبول‌ نمي‌كنيم‌. در ماه‌ رجب‌ كه‌ انشاء الله‌ چند ماه‌ ديگه‌ مي‌آد، كلام‌ كلام‌ مولا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ ارواحنا لتذراب‌ مقدمه‌ الفداست‌ براي‌ اينكه‌ بايد مردم‌ قبل‌ از زمان‌ ظهور معرفت‌ خاص‌ الخاص‌ نسبت‌ به‌ امامشون‌ پيدا بكنند، آنجا در دعاها يك‌ نحوهة‌ ديگري‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ وارد شده‌ كه‌ مردم‌ معرفتشون‌ بالا بره‌. آخه‌ امام‌ بياد ما نشناسيمش‌؟ يعني‌ ندونيم‌ اين‌ كيه‌ چيكاره‌ است‌؟ ندونيم‌ كه‌ معناي‌ سبب‌ متصل‌ بين‌، ما توي‌ دعاي‌ ندبه‌ هم‌ جمع‌ ميشيم‌، دعاي‌ ندبه‌ هم‌ مي‌خونيم‌. خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ خيلي‌ هم‌ با حال‌ و خوب‌ و توجه‌. ولي‌ همين‌ يك‌ جمله‌ را اگر ما معتقد باشيم‌ همه‌ را معتقد خواهيم‌ بود. اين‌ السبب‌ المتصل‌ بين‌ ارض‌ و السماء. آن‌ واسطة‌ بين‌ خدا و خلق‌. از خدا ميگيره‌ به‌ خلق‌ ميده‌. از بالا ميگيره‌ به‌ پائين‌ ميده‌. در خلقت‌، در رزق‌، در هر چيزي‌. الان‌ ما اگر نيرويي‌ بهمون‌ رسيده‌، اين‌ نيرويي‌ كه‌ در وجود ما هست‌، به‌ يك‌ معنا خدا داره‌ بهمون‌ ميده‌، به‌ يك‌ معنا امام‌ زمان‌. به‌ چه‌ جهت‌؟ همين‌ كلمه‌ اين‌ السبب‌ المتصل‌ بين‌ الارض‌ و السماء. براي‌ اينكه‌ از خدا ميگيره‌ به‌ ما ميده‌. دقت‌ كرديد؟ در اين‌ دعا، اين‌ دعاي‌ ندبه‌ هم‌ البته‌ از امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ نقل‌ شده‌ ولي‌ از امام‌ زمان‌ هم‌ نقل‌ شده‌. ميخوام‌ بگم‌ دوستان‌ مخصوصا كساني‌ كه‌ تحصيلات‌ علمي‌ دارند، متوجه‌ باشند. دعاهاي‌ ائمه‌ به‌ مقتضاي‌ زمانشون‌ همينطور رشد كرده‌. يعني‌ تا امام‌ زمان‌ رسيده‌ در يك‌ حد از معارف‌، به‌ حدي‌ بالاست‌. حضرت‌ وليعصر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ در معارف‌ خيلي‌ بالاست‌. در همين‌ دعاي‌ رجبيه‌ كه‌ انشاء الله‌ خواهيد خوند ميگه‌ لا فرق‌ بينك‌ و بينهم‌ با خدا داره‌ ميگنه‌ جدائي‌ بين‌ تو و آنها نيست‌. در هيچي‌. فرقي‌ نيست‌، جدائي‌ نيست‌ در هيچ‌ چيز. فرقي‌ نيست‌. جدائي‌ نيست‌. يعني‌ تو اگر ميتوني‌ رزق‌ بدي‌، اونها هم‌ مي‌تونند رزق‌ بدهند. تو اگر خلق‌ مي‌كني‌، تو هم‌، در صفات‌ افعال‌ هيچ‌ جدائي‌ بين‌ آنها و تو نيست‌. دو چيز فقط‌ آنها را از تو جدا ميكنه‌. دو چيز. يكي‌ انهم‌ عبادك‌ يعني‌ تحت‌ فرمان‌ تو هستند، بندة‌ تو هستند. دوم‌ مخلوق‌ تو هستند. ببيند آخه‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مبالغه‌ نداره‌، كتره‌ هم‌ حرف‌ نميزنه‌. خدمتتون‌ عرض‌ شود اين‌ مسائل‌ هم‌ براش‌ ديگه‌ ملاحظة‌ اشخاص‌ را هم‌ نبايد بكنه‌. ميگه‌ مردم‌ خوب‌ نمي‌فهمند. بگذار ما حرفمون‌ را بزنيم‌ يك‌ عده‌اي‌ بيايند مي‌فهمند. سورة‌ قل‌ هو الله‌ احد كه‌ نازل‌ شد پيغمبر اكرم‌ فرمود شماها نمي‌فهميد معناي‌ اين‌ را. يك‌ عده‌اي‌ مي‌آيند در آخر الزمان‌ معناي‌ قل‌ هو الله‌ را مي‌فهمند. معناي‌ صمد را مي‌فهمند. ربما به‌ حامل‌ فقه‌ الهو افقه‌. چه‌ بسا روات‌ حديثي‌ هستند كه‌ اينها فقه‌ را، روايات‌ را حمل‌ مي‌كنند. ولي‌ كساني‌ كه‌ فهمشون‌ بيشتره‌ آنها مي‌فهمند. بعضي‌ها كه‌ مثلهم‌ كمثل‌ الحمار يحمل‌ اسفارا. مي‌گيم‌ اين‌ جمله‌ يعني‌ چي‌؟ تو كه‌ ميگي‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌، ما يك‌ وقتي‌ يك‌ شخصي‌ پيدا شده‌ بود و اين‌ جسارتهايي‌ به‌ ائمه‌، از نظر ما جسارت‌ و الا خودش‌ كه‌ ميگفت‌ معرفت‌ ائمه‌ همينه‌. بالاخره‌ امامها را يك‌ مسئله‌دان‌ بي‌ خطائي‌ مي‌دونست‌. يك‌ مسئلة‌گوي‌ بي‌ خطا. كه‌ امام‌ زمان‌ هم‌ چون‌ الان‌ طبعا مسئله‌ نميگه‌، بيكار. يك‌ همچين‌ جوري‌ اعتقاد داشت‌. به‌ اعتقاد شيعه‌ اگر اينجور باشه‌، پس‌ كو چرا نميگه‌؟ اگر فقط‌ باصطلاح‌ ولايت‌ تشريعي‌ داره‌، اين‌ وجودش‌ خيلي‌ نستجير بالله‌ عاطل‌ و باطله‌. امام‌ زمان‌ اگر آمده‌ احكام‌ براي‌ ما بگه‌ كو؟ چرا نميگه‌؟ اگر باصطلاح‌ فقط‌ ولايت‌ تشريعي‌ داره‌، اين‌ وجودش‌

 چند تا امام‌ زمان‌ مسئله‌ بگه‌ در شبانه‌ روز. اقلا براي‌ علما و مراجع‌ بايد يك‌ درسي‌ شروع‌ كنه‌، يك‌ درس‌ خارج‌. آخه‌ اينجور بيكار. اگر بخوايم‌ حساب‌ كارهاي‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ را بكنيم‌، باور كنيد كه‌ اين‌ مسئله‌ گفتنش‌ براي‌ ما و احكام‌ اسلام‌ گفتنش‌ براي‌ ما در مقابل‌ نگهداري‌ آسمانها و زمينها، خلقها، رزق‌ دادنها اينكارها، مثل‌ اين‌ است‌ كه‌ در شبانه‌ روز يك‌ چند دقيقه‌اي‌ شما با بچة‌ كلاس‌ اولتون‌ سر بسر بگذاريد الف‌ با بهش‌ ياد بدهيد. اينه‌. لا فرق‌ بينك‌ به‌ بعضي‌ از آقايون‌ چطور شما اينها را مي‌خونيد اينها را نمي‌فهميد؟ واقعا نمي‌فهمند. با يك‌ وهابي‌ در مكه‌ من‌ صحبت‌ مي‌كردم‌. واقعا دلم‌ سوخت‌ براش‌. اين‌ چقدر بيشعوره‌. با اينكه‌ خودش‌ را عالم‌ مهمي‌ مي‌دونست‌. مي‌گفت‌ پيغمبر اكرم‌ واسطة‌ بين‌ خدا و خلق‌ نيست‌. در هيچي‌ حاجتت‌ را هم‌ ازش‌ نخواه‌. گفتم‌ آخه‌ قرآن‌. تستغفر الله‌ و تسغفر لهم‌ الرسول‌. اصلا صريح‌ هم‌ مي‌فرمايد كه‌ اگر خودشون‌ هم‌ استغفار كردند و پيغمبر هم‌ برايشون‌ استغفار كرد، خدا توبه‌اشون‌ را قبول‌ ميكنه‌. لوجد الله‌. گفتم‌ اين‌ را چي‌ ميگيد؟ گفت‌ آن‌ زمان‌ حياتش‌ بود. مگر زمان‌ حيات‌ و مماتش‌ فرق‌ ميكنه‌. مگر شهداي‌ بدر كه‌ باصطلاح‌ زير نظر پيغمبرند، پيغمبر خيلي‌ بالاتر از آنهاست‌، مگر شهداي‌ بدر را خدا نمي‌فرمايد كه‌ و لا تحسبن‌ الذين‌ قتلوا في‌ سبيل‌ الله‌ امواتا شما گمان‌ نكنيد حتي‌ فكرش‌ هم‌ نكنيد كه‌ اينها مرده‌اند.

 روزي‌ مي‌خورند. پيغمبر كه‌ بالاتر از اينهاست‌ چطور؟ كفت‌ عند ربهم‌. پيش‌ خدا هستند. پيغمبر هم‌ پيش‌ خداست‌. قبول‌ كرد. خدا كجاست‌؟ عرش‌. خوب‌ بهش‌ گفتم‌ پس‌ ما راحت‌ شديم‌ ما هم‌ ديگه‌ هر كاري‌ كرديم‌، خدا هم‌ نميبينه‌. پيغمبر نميبينه‌. اون‌ گفت‌ پيغمبر نمي‌بينه‌ نميشنوه‌. حالا گفتن‌ نمي‌خوام‌ در اين‌ مجلس‌. بعد گفتش‌ كه‌ علمش‌ بر ما احاطه‌ داره‌ خودش‌ در عرشه‌.

 اين‌ دو تا خدا پرستيدن‌ نيست‌. تو به‌ من‌ ميگي‌ مشرك‌؟ خودت‌ مشرك‌ نيستي‌؟ اين‌ همينقدر. اين‌ عينا خدا خودش‌ در قرآن‌ فرموده‌ مثلهم‌ كمثل‌ الحمار. اين‌ را بدونيد نگيد عفت‌ قلم‌ از بين‌ رفته‌. توي‌ كتاب‌ اگر من‌ نوشتم‌ اينها مثل‌ خر مي‌مونند نگيد ا عفت‌ قلم‌. گاهي‌ نميشه‌ اصلا مطلب‌ را به‌ مردم‌ بفهمونيم‌ جز با اينجور ادا كردن‌. اين‌ سورة‌ باصطلاح‌ جخعه‌ است‌. مثلشون‌ مثل‌ خره‌. مثلهم‌ كمثل‌ الحمار. شما حمار مي‌دونيد يعني‌ خر. يحمل‌ الاسفار. اينها كتاب‌ بارشونه‌ تمام‌ كتابها را بلدند. زيارت‌ جامعه‌ را از حفظ‌ مي‌خونه‌. يحمل‌ اسفار. خدا خودش‌ مي‌فرمايد بعث‌ مثل‌ القوم‌ الذين‌ كذبوا بآيات‌ اين‌ بد مثلي‌ است‌ كه‌ براي‌ آنها ما زديم‌ ولي‌ چه‌ ميشه‌ كرد. داره‌ زيارت‌ جامعه‌ را ميخونه‌ كه‌ دانشمندان‌ ماندند كه‌ اگر اين‌ صد مرتبه‌ الله‌ اكبر را انسان‌ نگه‌ مبتلا غلو ميشه‌. جامعه‌ را حفظه‌. ما داريم‌ مقدسهايي‌ كه‌ جامعه‌ را حفظند توي‌ حرم‌ ميرن‌ مي‌ايستن‌ مي‌خونن‌ اما نمي‌فهمند. اگر بهشون‌ بگي‌ كه‌ همين‌ حرفها را بهشون‌ بگي‌ ميگن‌ چطور ميشه‌. همين‌. ان‌ ذكر الخير. اين‌ را الان‌ من‌ معنا مي‌كنم‌. ان‌ ذكر الخير. هر جا خوبي‌ زياد بشه‌، هر كجا. خوبيها چيه‌؟ رحمانيته‌، رزاقيت‌، اينها خوبه‌ ديگه‌ نيست‌؟ رزاقيت‌، خالقيت‌، اينها چيزهاي‌ خوبيه‌ ديگه‌ .نميشه‌ بگيم‌ اينها بده‌ كه‌. ان‌ ذكر الخير. اگر در يك‌ مجلسي‌ از يك‌ كار خوبي‌ ياد بشه‌. كار خوب‌ هم‌ نميگن‌ چه‌ حور كار خوبي‌؟ هر كار خوبي‌. كنتم‌ شما اوله‌ اولش‌ شما اولين‌ در آن‌ كار خير، كه‌ اگر الله‌ اكبر نباشه‌، اينجا آدم‌ به‌ غلو مي‌افته‌. اول‌ يعني‌ حتي‌ شما خدا را گذاشتيد كنار اگر الله‌ اكبر نباشه‌، كارهايي‌ كه‌ ما داريم‌ مي‌بينيم‌. همين‌ بادبادك‌ درست‌ كردن‌ را ما داريم‌ مي‌بينيم‌. اولش‌ شما هستيد. اينها مربوط‌ به‌ شماست‌. خدا سبحان‌ الله‌ عما يصفون‌ اي‌ كاش‌ اينها را وقت‌ بود من‌ خوب‌ براتون‌ بازش‌ مي‌كردم‌. اولش‌ شما هستيد. كنتم‌ اولهم‌. و آخرهم‌. آخرش‌ هم‌ مال‌ شماست‌. اين‌ چيزهايي‌ كه‌ ما داريم‌ مي‌بينيم‌، مخلوقات‌ محدود، اينها اولش‌ مال‌ شماست‌، آخرش‌ مال‌ شماست‌، اصلش‌ مال‌ شماست‌، اصلا خدا را بايد مبري‌ كرد كه‌ يك‌ همچين‌ چيزهايي‌ خلق‌ بكنه‌. اينها بالاتره‌ خدا(قطهع‌ صداي‌ نوار)

 معدنه‌ و مأواه‌ و منتهاه‌. همه‌اش‌ مال‌ شماست‌. اين‌ را مي‌خونيم‌ ولي‌ نمي‌فهميم‌. خوب‌ شما معناي‌ ديگري‌ براش‌ بياريد. ان‌ ذكر الخير يعني‌ چي‌؟ شما يك‌ معناي‌ ديگري‌ بگيد براش‌ و بخونيد و حفظ‌ كنيد و راجع‌ به‌ امام‌ اينطور معتقد نباشيد. اينجا ميگه‌ همه‌اش‌ مال‌ شماست‌، يعني‌ براي‌ خدا چيزي‌ باقي‌ نمي‌گذاره‌. الله‌ اكبر قبل‌ از زيارت‌ جامعه‌ كار را درست‌ ميكنه‌. مثل‌ همان‌ ميمانه‌. مثل‌ همان‌ مثال‌ مهندس‌ و بادبادك‌ و يك‌ كسي‌ ديگري‌ باشه‌ كه‌ آن‌ بادبادك‌ را درست‌ كرده‌ باشه‌ يا با راهنمايي‌ آن‌ مهندسه‌ اين‌ بادبادك‌ درست‌ شده‌ باشه‌، و هرچي‌. اينجا ايستاده‌ ميگيم‌ اين‌ بادبادك‌ مال‌ اين‌ آقاست‌. از نخش‌ و اصلش‌ و فرعش‌ و آخرش‌ و اولش‌ و منتهاش‌ همه‌ مال‌ اين‌ آقاست‌. منتهي‌ الله‌ اكبر را اول‌ بگو كه‌ خدا را داشته‌ باشي‌. يعني‌ خدا را بشناسي‌، قبول‌ داشته‌ باشي‌. چون‌ ماها اينقدر فكرمون‌ محدوده‌ كه‌ اگر بگيم‌ اين‌ مخلوق‌ را داديم‌ به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌و السلام‌ يا به‌ امام‌ زمان‌ يا به‌ امام‌ حسين‌، ديگه‌ براي‌ خدا چيزي‌ باقي‌ نمي‌مونه‌. هيچي‌ براي‌ خدا نمونده‌. نه‌. تا اينجا اين‌ مطلب‌ حالا هر كس‌ هر جقدر برداشت‌ داشت‌، برداشته‌ باشه‌ و روايات‌ فراواني‌ ما داريم‌ كه‌ هم‌ خدا خالقه‌ هم‌ اينها. حالا دو تا خلق‌ كردند. نه‌. اينها از هم‌ جدا نيستند. حرفي‌ كه‌ هفتة‌ قبل‌ گفتم‌. اينها بندة‌ خدا هستند. بندة‌ خدا كار خدا را ميكنه‌. كاري‌ كه‌ خدا بهش‌ محول‌ كرده‌ ميكنه‌. خوب‌ اگر، اونها هم‌ خالقند. اينها بايد هر دوشون‌ دو تا كار بكنند. نه‌ دو تا كار لازم‌ نيست‌. اين‌ به‌ اون‌ داده‌. اون‌ انجام‌ داده‌. آقا اين‌ دست‌. اين‌ دست‌ من‌. اين‌ مثالهايي‌ كه‌ خودشون‌ زدند. يد الله‌، عين‌ الله‌، وجه‌ الله‌، جنب‌ الله‌، نفس‌ الله‌. اينها هست‌. اين‌ دست‌ من‌ هم‌ ممكنه‌ بگه‌ فلاني‌ با دستش‌ اين‌ بلندگو را برداشت‌ گذاشت‌ اينور، هم‌ بگيد فلاني‌ اين‌ را گذاشت‌ آنور. بعله‌. من‌ الان‌ بلندگو را گذاشتم‌ آنور، ميگن‌ دست‌ فلاني‌ اين‌ بلندگو را گذاشت‌ آنور. يك‌ وقت‌ مي‌گيد خود فلاني‌ بلندگو را برداشت‌ گذاشت‌ آنور. اينجا چيه‌؟ عين‌ همين‌ ارتباط‌ بين‌ امام‌ و خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ خداست‌. خدا به‌ وسيلة‌ اينها اين‌ كار را نجام‌ داده‌. خدا به‌ اينها، همانجور كه‌ شما الان‌، حول‌ و قوه‌ مال‌ شماست‌ يا مال‌ خدا؟ اين‌ حول‌ و قوه‌اي‌ كه‌ در وجودتون‌ هست‌. ميگيد مال‌ منه‌. مال‌ خدا. هم‌ مال‌ شماست‌ هم‌ مال‌ خدا. شما اين‌ بلندگو را از اينجا بر ميداريد مي‌گذاريد آنجا. خدمتتون‌ عرض‌ شود اگر خدا حول‌ و قوه‌اش‌ را از شما بگيره‌ نمي‌تونيد. الان‌ كي‌ داره‌ اين‌ كار را ميكنه‌؟ به‌ يك‌ حساب‌ كه‌ خدا حول‌ و قوه‌اش‌ را داده‌،

 به‌ يك‌ حساب‌ كه‌ من‌ دارم‌ ميكنم‌ روي‌ اختيار خودم‌، من‌ دارم‌ مي‌كنم‌.

 ما منتهي‌ خيلي‌ محدود كار مي‌كنيم‌. البته‌ جبر نباشه‌ها. دو تا جمله‌ هست‌. يكي‌ بندة‌ خدا هستند يكي‌ مخلوق‌ خدا هستند. يعني‌ بندگي‌ هيچوقت‌ تحقق‌ پيدا نميكنه‌ مگر با اختيار. خيلي‌ بحث‌ فكر مي‌كنم‌ سنگين‌ بود. بعضي‌ها كسل‌ شدند. انشاء الله‌ مطلب‌ را خوب‌ درك‌ كرده‌ باشيد و معناي‌ يد الله‌ همينه‌. كه‌ خدا هر چه‌ به‌ ما ميده‌، من‌ يداه‌ مبسوطتان‌. دستهاي‌ خدا بازده‌. در هر لحظه‌اي‌ داره‌ كار ميكنه‌. هر چي‌ به‌ ما ميرسه‌ از امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ به‌ ما ميرسه‌. به‌ يك‌ معنا به‌ همان‌ معنايي‌ كه‌ هر چه‌ مثلا من‌ به‌ يك‌ كسي‌ چيزي‌ داده‌ باشم‌، بوسيلة‌ دستم‌ ميرسه‌. به‌ يك‌ معنا هرچه‌ به‌ ما ميرسه‌ از جانب‌ خداست‌ و خدا صله‌ و اينها واسطه‌اند. و اين‌ است‌ كه‌ معناي‌ اين‌ السبب‌ المتصل‌ بين‌ ارض‌ و السماء. اينه‌ معناي‌ اينكه‌ ميگيم‌ كه‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ عين‌ الله‌. يعني‌ چشم‌ خداست‌. اذن‌ الله‌. گوش‌ خداست‌. يعني‌ همانطوري‌ كه‌ ما هرچي‌ مي‌بينيم‌ بوسيلة‌ چشممون‌ مي‌بينيم‌، خدا هم‌ بندگانش‌ را بوسيلة‌ آنها: نه‌ اينكه‌، ما البته‌ بدون‌ چشم‌ نمي‌بينيم‌، ولي‌ خدا بدون‌ چشم‌ مي‌بينه‌ ولي‌ خواسته‌ از اين‌ طريق‌ مردم‌ را ببينه‌. خواسته‌ از اين‌ طريق‌ حرف‌ مردم‌ را بشنوه‌. خودش‌ اراده‌ كرده‌ كه‌ از اين‌ طريق‌ به‌ مردم‌ روزي‌ بده‌. معناي‌ عين‌ الله‌، اذن‌ الله‌، لسان‌ الله‌7 يد الله‌ اينه‌. شما معناي‌ ديگري‌ اگر مي‌تونيد براش‌ خوب‌ باشه‌ و جالب‌ باشه‌، پيدا بكند. ما اون‌ معنا را انتخاب‌ مي‌كنيم‌. اين‌ مرحلة‌ از معرفت‌ كه‌ در صفات‌ و افعال‌ امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را مثل‌ اعلاي‌ پروردگار بدانيم‌ و هر كاري‌ را كه‌ خدا كرده‌ بوسيلة‌ آنها كرده‌ بايد ما بدونيم‌ و در عين‌ حال‌ با اينكه‌ اينها رحمانند، ائمة‌ اطهار، رحيمند، غفارند، باصطلاح‌ خالقند. خدا ارحم‌ الراحمينه‌. يعني‌ چرا يعني‌ خدا يك‌ كارهاي‌ ديگري‌ يك‌ جاهايي‌ كرده‌ كه‌ اينها خبر ندارند. يا به‌ وسيلة‌ كسان‌ ديگه‌ كه‌ ارحم‌ الراحمينه‌. نه‌ آن‌ مربوط‌ به‌ همان‌ قدرت‌ بينهايشته‌ كه‌ شما فكر نكيند فقط‌ خدا همين‌ كار را ميتونه‌ بكنه‌، فقط‌ همين‌ كاري‌ كه‌ بوسيلة‌ اينها انجام‌ داده‌ ميتونه‌ بكنه‌. او ارحم‌ الراحمينه‌. اكرم‌ الاكرمينه‌. اكرم‌ الاكرمين‌ يعني‌ كريمترين‌ اين‌ كريمها. اين‌ چهارده‌ تا كريمي‌ كه‌ ما داريم‌. ما مي‌بينيمشون‌. ما دستمون‌، چشممون‌ به‌ دست‌ آنهاست‌. اكرم‌ الاكرمين‌. احسن‌ الخالقين‌. خدا نيكوترين‌ خالقهاست‌. همين‌ خالقيني‌ كه‌ چهارده‌ خالقي‌ كه‌ ما داريم‌ او احسن‌ الخالقين‌. نيكوترينشه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ او در صفات‌ افعال‌ و در صفات‌ ذات‌ بر تمام‌ ائمه‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ يعني‌ اون‌ بينهايته‌ قدرتش‌ در خلق‌، در رزق‌، در همه‌ چيز و اينها محدودند. چون‌ خودشون‌ محدودند.

 و لذا مي‌بينيم‌ كه‌ گاه‌ گاهي‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌خواد اينها را به‌ اندازة‌ فكر ما آنها را به‌ ما معرفي‌ كنه‌. به‌ اندازة‌ فكر ما. معجزاتي‌ بوسيلة‌ آنها انجام‌ ميشه‌ شما اگر بدونيد امام‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌، امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ اگر بناي‌ معرفي‌ شدنش‌ نبود، شما حضرت‌ وليعصر را فكر مي‌كرديد يعني‌ يك‌ جوري‌ حضرت‌ زندگي‌ مي‌كرد كه‌ فكر مي‌كرديد حضرت‌ هيچ‌ كاري‌ نميتونه‌ بكنه‌، جز همين‌ كارهايي‌ كه‌ ماها معمولا ميكنيم‌، هيچ‌ كاري‌ نمي‌تونست‌ بكنه‌. شما اينجوري‌ فكر مي‌كرديد. در عيني‌ كه‌ آسمانها و زمين‌ را خلق‌ ميكنه‌، در عين‌ حال‌ كنار شما نشسته‌ باشه‌. فكر مي‌كنيد هيچ‌ كار نميتونه‌ بكنه‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ بندة‌ خداست‌. نمي‌دونم‌ معناي‌ بندگي‌ را خوب‌ تونستم‌ هفتة‌ قبل‌ براتون‌ عرض‌ كنم‌ يا نه‌؟ بندة‌ خدا معناش‌ اينه‌ كه‌ حتي‌ شما، من‌ خودم‌ يادمه‌، يك‌ وقت‌ زياد لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌ بهم‌ گفته‌ بودند كه‌ بگو. مي‌گفتم‌. كي‌ وقت‌ احساس‌ كردم‌ يك‌ حالتي‌ بهم‌ دست‌ داده‌ چون‌ هر چيزي‌ از حد خودش‌ كه‌ تجاوز كنه‌، انسان‌ را از حالت‌ طبيعي‌ بيرون‌ ميبره‌. من‌ يك‌ حالتي‌ بهم‌ دست‌ داده‌ بود من‌ انگشتم‌ را اينجوري‌ كردم‌، اين‌ حول‌ و قوه‌ مال‌ خداست‌ كه‌ در ملك‌ خدا بدون‌ اجازة‌ خدا نبايد تصرف‌ كرد. من‌ چرا اين‌ انگشتم‌ را اينجوري‌ كردم‌. آيا خدا بهم‌ اجازه‌ داده‌ كه‌ انگشتم‌ را اينجوري‌ كنم‌. يك‌ حالت‌ بهتي‌ بهم‌ دست‌ داده‌ بود. خدا رحمت‌ كنه‌ استادمون‌ به‌ دادمون‌ رسيد، مثل‌ مجسمه‌ مانده‌ بودم‌، من‌ دستم‌ را اينجوري‌ بكنم‌، خدا اجازه‌ داده‌. آخه‌ مال‌ خداست‌ حول‌ قوه‌ مال‌ خداست‌. لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌. هيچ‌ حول‌ و قوه‌اي‌ نيست‌ مگر مال‌ خداست‌. خوب‌ شما الان‌ دستتون‌ اينجوري‌ مي‌كنيد مگس‌ را بزنيد. خدا اجازه‌ داده‌ كه‌ اين‌ مگس‌ را از روي‌ پيشانيتون‌ بزنيد يا نه‌؟ نمي‌دونستم‌. بايد از يكي‌ مي‌پرسيدم‌ كه‌ آيا خدا اجازه‌ داده‌ با اين‌ ملك‌ او، مال‌ او، كه‌ بعد ايشان‌ آمد گفت‌ بعله‌ خدا به‌ شما اجازه‌ داده‌ و گفته‌ اين‌ حول‌ و قوه‌ نقدا مال‌ شما، موقت‌ به‌ شما دادم‌ براي‌ شما ازش‌ استفاده‌ كنيد. در راه‌ شر استفاده‌ نكنيد در راه‌ خير استفاده‌ كنيد. گاهي‌ ميشه‌ اينجوري‌ ميشه‌ها.

 هيچ‌ كار. چز خواستة‌ پروردگار انجام‌ نميده‌. خوب‌ مصلحت‌ اين‌ است‌ كه‌ حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ توي‌ زندان‌ باشه‌. پهلوي‌ حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر شما نشستيد، اصلا آخه‌ آقا چراا ينجا نشستيد؟ نميگه‌ هم‌ كه‌ من‌ خودش‌ هم‌ تظاهر نميكنه‌ من‌ بندة‌ خدا هستم‌ هر چه‌ خدا گفته‌. من‌ اينجا بايد باشم‌. شمائي‌ كه‌ مي‌تونيد آنا ديدند ديگه‌، آن‌ باصطلاح‌ زندانبان‌ قبلي‌ من‌ چون‌ خيلي‌ روضه‌ خوندنش‌ يادم‌ نيست‌، قبلي‌ زندانبان‌ خوبي‌ بود شيعه‌ بود، او نقل‌ ميكنه‌، كي‌ بود قبل‌ از سندي‌ بن‌ شاهك‌؟ در يك‌ زندان‌ ديگري‌ بود كه‌ حضرت‌ بهش‌ خوش‌ مي‌گذشت‌ تقريبا، روضه‌ خونها مي‌خونند كه‌ مثلا آنجاها مي‌گفت‌ من‌ يك‌ جاي‌ خلوتي‌ از تو مي‌خواستم‌. ميگه‌ كه‌ من‌ ديدم‌ غل‌ و زنجير هست‌ موسي‌ بن‌ جعفر نيست‌. گفتم‌ اي‌ واي‌ الان‌ هارون‌ ميگه‌ حضرت‌ از كجا فرار كرده‌. يك‌ وقت‌ ديدم‌ صداي‌ زنجير آمد. نگاه‌ كردم‌ ديدم‌ حضرت‌ داره‌ خودش‌ زنجيرها را به‌ گردن‌ خودش‌ مي‌اندازه‌. گفتم‌ آقا كجا تشريف‌ داشتيد؟ حضرت‌ مي‌فرمايد من‌ يك‌ خورده‌ بچه‌هام‌ دلشون‌ تنگ‌ شده‌ بود، خود ايشان‌ كه‌ نه‌، رفتم‌ يك‌ ديدني‌ بكنم‌ بيايم‌. شما كه‌ مي‌توني‌، حالا ما باشيم‌. يك‌ لحظه‌ هم‌ آنجا نمي‌مانيم‌. ما را چه‌ دشمني‌ خدا با ما داره‌؟ چه‌ حسابي‌ داره‌؟ جه‌ كار كرديم‌ كه‌ بايد اينجا باشيم‌. بندة‌ خداست‌. بايد اينجا باشه‌. اين‌ نقدا بايد بره‌ اين‌ لحظه‌ بايد بياد. و اين‌ نشون‌ دادن‌ هم‌ براي‌ اينكه‌ او خيلي‌ بي‌ معرفت‌ نشه‌ نسبت‌ بها مامش‌. يك‌ قدري‌ امامش‌ را بشناسه‌. و الا سندي‌ بن‌ شاهك‌ هيچ‌ همچين‌ برنامه‌اي‌ براش‌ نبود. چون‌ او ديگه‌ از اين‌ حرفها گذشته‌ بود. حمل‌ بر سحر و جادو مي‌كرد. حمل‌ بر چشم‌ بندي‌ مي‌كرد. بندة‌ خداست‌. حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر عليه‌ الصلاة‌و السلام‌ بايد هر چند سال‌، هر چي‌ خدا خواسته‌. هر چي‌ خدا خواسته‌. و ما تشائون‌ ان‌ يشاء الله‌. هيچي‌ نمي‌خواد مگر آنچه‌ خدا خواسته‌. ميگم‌ شما پيش‌ امام‌ زماني‌ كه‌ بايد معتقد باشيد، نمي‌تونيد معتقد نباشيد كه‌ ماسوي‌ الله‌ تحت‌ فرمانش‌ بنشينيد، حضرت‌ هم‌ با ما خيال‌ مي‌كنيم‌ حضرت‌ با اشاره‌ ميگه‌ آب‌ بيار، يك‌ ظرف‌ آب‌ مي‌آد. يك‌ ظرف‌ غذا پهلوش‌ گذاشته‌ ميشه‌. نه‌. حضرت‌ هم‌ بلند ميشه‌ مي‌ره‌ ظرف‌ آب‌ را بر ميداره‌ مي‌خوره‌. مي‌آد پهلوي‌ شما ميشينه‌. شايد يك‌ چند دقيقه‌ كه‌ پهلوي‌ شما نشست‌، پاشم‌ خواب‌ بره‌. پاش‌ را عقب‌ جلو كنه‌. خلاصه‌ بنده‌ است‌. عين‌ يك‌ بشر با ما زندگي‌ بكنه‌. خدا امر كرده‌. متوجهيد؟ اين‌ را بفهميد. اين‌ مسئله‌ خيلي‌، مرز بين‌ اهل‌ معرفت‌ است‌ و افراد مقدس‌ بي‌ بند و باري‌ كه‌ امام‌ را واقعا گاهي‌ انسان‌ تعجب‌ ميكنه‌ خوب‌ امامي‌ كه‌ اينهمه‌ كار بلده‌، خوب‌ دستت‌ را باز كن‌. روز رفته‌، صبح‌ رفته‌، شب‌ رفته‌، عصر رفته‌، هيچ‌ اعتنا نميكنه‌. چرا آقا؟ چرا؟ من‌ بندة‌ خدا هستم‌. خدا او را اعتنا بكنه‌. اصل‌ اونه‌.

 يك‌ دفتردار، يك‌ باصطلاح‌ چي‌ بگم‌، يك‌ نفري‌ كه‌ معاون‌، يك‌ دفتردار يك‌ رئيسي‌ اگر بنا باشه‌ اونجا دم‌ اطاق‌ اولي‌ بنشينه‌ و ارباب‌ رجوع‌ را تند تند براشون‌ بنويسه‌ و بروند، اين‌ را دو روز بيشتر نگش‌ نمي‌دارند، بيرونش‌ مي‌كنند. پس‌ او چيكاره‌ است‌؟ ارباب‌ رجوع‌ بايد به‌ ايشون‌ رجوع‌ بكنند. ايشان‌ تصويب‌ بكنه‌، واسطه‌ بشه‌، بعد بيان‌ امضاي‌ اورا، يا خودشون‌ يا او اجازه‌ بده‌. و الا اگر بنا بشه‌ حضرت‌ رضا هر كه‌ آمد راه‌ بندازه‌ و بره‌. اين‌ سر يك‌ روز، يعني‌ يك‌ لحظه‌، اراده‌اش‌ را بكنه‌ از مقام‌ خدا مي‌اندازنش‌ و از هر كسي‌ عقبترش‌ مي‌كنند. امام‌ زمان‌ صلواة‌ عليه‌ اين‌ نيست‌ كه‌ ما فكر كرديم‌ كه‌ خوب‌ الحمد الله‌ وقتي‌ خدمت‌ حضرت‌ رسيديم‌ اين‌ را مي‌خوايم‌ آن‌ را مي‌خوايم‌. اشخاصي‌ زحمتها كشيدند تا رسيدند خدمت‌ حضرت‌ وليعصر صلواة‌ الله‌ عليه‌، خدا اراده‌ كرده‌ يا خود حضرت‌ اراده‌ كرده‌ همه‌ چيز فراموششون‌ شده‌.

 مرحوم‌ حاج‌ آقايي‌ بود در ابهر اين‌ مي‌گفت‌ كه‌ من‌ وارد حرم‌ حضرت‌ رضا صلواة‌ الله‌ عليه‌ شدم‌، از ابهر كه‌ حركت‌ كرده‌ بودم‌ آمده‌ بودم‌ تا مشهد همه‌اش‌ فكر مي‌كردم‌، چي‌ بخوام‌، ياداشت‌ هم‌ كرده‌ بودم‌. وارد حرم‌ شدم‌ ديدم‌ حضرت‌ رضا روي‌ ضريح‌ نشستند. خيلي‌ همچين‌ مرتب‌. يادم‌ رفت‌ هر چي‌ فكر كردم‌ چي‌ بخوام‌ از حضرت‌. چون‌ ماها همه‌اش‌ چي‌ بخوايمه‌؟ ميگه‌ هيچي‌ يادم‌ نيامد. هيچي‌. گفتم‌ آقا آن‌ دسته‌ گل‌، ديديم‌ يك‌ دسته‌ گل‌ آنجا هست‌ خيلي‌ قشنگه‌. آقا آن‌ دسته‌ گل‌ را به‌ من‌ بديد. حضرت‌ برداشتند مردم‌ ديدند، ديده‌ بودند بعضي‌ها. دسته‌ گل‌ را دادند به‌ ما. منهم‌ گذاشتم‌ لاي‌ قبام‌ آمدم‌ مسافرخانه‌. حاج‌ ملا آقا جان‌ نمي‌دونست‌. دسته‌ گل‌ ظاهرا كوچكي‌ بوده‌. حاج‌ ملا آقاجان‌ گفتن‌ آن‌ گلي‌ كه‌ از مولام‌ گرفتي‌ بده‌ من‌ هم‌ بو كنم‌. اصلا تصرف‌ مي‌كنند همة‌ حوائجت‌ را فراموش‌ ميكني‌. اختيارش‌ دست‌ آنهاست‌.

 آن‌ شخص‌ ميگه‌ خدمت‌ آقا رسيدم‌ در اصفهان‌ در اصفهان‌ معروف‌ بود كه‌ اگر آن‌ ني‌ قليان‌ افتاد توي‌ قليان‌ آن‌ نيي‌ كه‌ هست‌ توي‌ قليان‌، آن‌ اگر بيفته‌ توي‌ آب‌ آدم‌ پول‌ گيرش‌ مي‌آد. ميگه‌ هر چه‌ فكر كردم‌ حاجت‌ چي‌ بخوام‌ از حضرت‌، چيزي‌ يادم‌ نمي‌آد. گفتم‌ آقا راسته‌ كه‌ اگر ني‌ قليان‌ بيفته‌، آدم‌ پول‌ گيرش‌ مي‌آد؟ ميگفت‌ اين‌ سؤال‌ علمي‌ كه‌ از آقا كرديم‌، از علماء هست‌ها. اين‌ سؤال‌ علمي‌ كه‌ از حضرت‌ كرديم‌ اين‌ بود. حضرت‌ به‌ من‌ فرمودند انشاء الله‌ چون‌ تفألا بالخير تجدوا.

 اينجوري‌ ما ميشيم‌. ماها تحت‌ فرمانيم‌. تحت‌ نفوذيم‌. خيلي‌ هم‌ فكر نكنيد حالا. عرض‌ كردم‌ خدمت‌ امام‌ علي‌ بن‌ مهزيار سه‌ روز خدمت‌ حضرت‌ وليعصر صلواة‌ الله‌ عليه‌ بود. هيچ‌ كاري‌، معجزة‌ فوق‌ العاده‌اي‌ از امامش‌ نديد. حوصله‌اش‌ كم‌كم‌ سر آمد. حضرت‌ گفت‌ مثل‌ اينكه‌ دلت‌ تنگ‌ شده‌ مي‌خواي‌ بري‌. گفت‌ بله‌. هيچي‌. علي‌ بن‌ مهزيار از علماي‌ بزرگه‌. آدم‌ وقتي‌ با يك‌ طمعي‌ و يك‌ فكري‌ آمد خدمت‌ يك‌ كسي‌ و ديد هيچ‌ خبري‌ ازش‌ نيست‌. ما رفتيم‌ يك‌ سال‌ يكي‌ از بزرگان‌، يكي‌ از اولياء خدا را پيدا كرده‌ بوديم‌، گفتند در فلان‌ شهره‌. راه‌ دوري‌ پا شديم‌ رفتيم‌ خدمت‌ ايشان‌، يك‌ ساعت‌ نشستيم‌ خدمت‌ ايشان‌ يك‌ كلمه‌ حرف‌ نزد. حوصله‌ام‌ سر آمد. ديدم‌ آخه‌ اگر ايشون‌ چيزي‌ داشت‌ خوب‌ مي‌گفت‌. اگر توي‌ يك‌ قلكي‌ پر اسكناس‌ باشه‌، اسكناسهاي‌ با فشار فرو بكنيد، تكانش‌ بديد، هيچ‌  صدا نميده‌. اما اگر يك‌ يك‌ قراني‌ بندازيد تلق‌ و تلوق‌ راه‌ مي‌اندازه‌ و سر و صدا راه‌ مي‌اندازه‌. اينها كه‌ يك‌ كرامات‌ از خودشون‌ نشون‌ ميدهند، سبك‌ مغزي‌ مي‌كنند اينها همون‌ قدرت‌ يك‌ قروني‌ هستند. اين‌ يك‌ ساعت‌ خدا ميدونه‌، ايشون‌ هم‌ هيچي‌ نمي‌گفت‌، من‌ هم‌ چيزي‌ نمي‌گفتم‌. من‌ چيزي‌ نداشتم‌ بگم‌. خجالت‌ هم‌ مي‌كشيدم‌ بگم‌. ابهتش‌ هم‌ گرفته‌ بود مرا. سني‌ هم‌ نداشتم‌ شانزده‌ سال‌ هفده‌ سال‌. همينجور. ايشان‌ زير لب‌ داشت‌ ذكر خدا را مي‌گفت‌. مشغول‌ كار خودش‌ بود. ولي‌ ما حوصلم‌ سر آمد. آمدم‌ بيرون‌ به‌، گفتم‌ اين‌ يك‌ چيزي‌ داره‌ فلان‌. گفت‌ من‌ يك‌ تبسمي‌ كرد، خنده‌اي‌ كرد. هيچي‌ نگفت‌. از رفقاي‌ ايشان‌ بود. از شاگردانش‌. ولي‌ من‌ بعدها فهميديم‌ كه‌ نه‌. او همان‌ قلك‌ پر بوده‌ كه‌ هيچ‌ صدايي‌ ازش‌ بيرون‌ نمي‌آمده‌. امام‌ اينجوره‌. ما اگر خدمت‌ امام‌ برسيم‌، فكر نكنيم‌ تمام‌ گذشتة‌ من‌ را خواهد گفت‌ و توي‌ دلم‌ چه‌ اتفاق‌ افتاده‌ خواهد گفت‌ ، گناهانم‌ را به‌ رخم‌ ميكشه‌، نه‌ اين‌ حرفها نيست‌. خدمت‌ امام‌ بنشينيد. سؤالي‌ اگر يادتون‌ آمد بپرسيد. اگر حضرت‌ مصلحت‌ دونست‌ جواب‌ خواهد داد. خدمت‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌و السلام‌ همينجور بودند و بعضي‌ مي‌رفتند امام‌ را امتحان‌ كنند. ببنيم‌ چيزي‌ بلد هست‌ يا نيست‌. و امثال‌ اينها. حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر اسمشون‌ برده‌ شد امروز بد نيست‌ كه‌ يادي‌ و توسلي‌ به‌ حضرت‌ بشه‌. من‌ خيلي‌ حرف‌ مي‌زنم‌. يك‌ ساعت‌ و ربعه‌ دارم‌ صحبت‌ مي‌كنم‌ و انشاء الله‌ قول‌ مي‌دهم‌ كه‌ از هفتة‌ آينده‌ يك‌ ساعت‌ بيشتر صحبت‌ نكنيم‌. بعضي‌ از دوستان‌ واقعا ازشون‌ شرمنده‌ايم‌ چقدر ببين‌ اين‌ دوست‌ عزيزمون‌، همه‌اتون‌ الحمد لله‌ همينطوريد من‌ همه‌ اتون‌ را به‌ مرحلة‌ عشق‌ واقعا دوستتون‌ دارم‌. همه‌ با همت‌. آقا امير آبادي‌ از تهران‌ پا شده‌ آمده‌ همين‌ آن‌ هفته‌، اين‌ هفته‌ آمده‌. داشت‌ نزديكتر بياد

 تا قائن‌ خيلي‌ راهه‌. من‌ اين‌ سفر كه‌ رفتيم‌ حدود چهارصد و خورده‌اي‌ كيلومتر راه‌. آنهم‌ راههاي‌ پر خطر. هفتة‌ گذشته‌ رفته‌ بوديم‌ به‌ دعوت‌ آقاي‌ گنجي‌ آنجا خيلي‌ خسته‌ شديم‌. ايشون‌ دو شب‌ كنار جاده‌ ايستاده‌ بود، ما موفق‌ به‌ زيارت‌ ايشون‌ نشديم‌. بعله‌ ديگه‌ همين‌ تشويقهاي‌ شماست‌ كه‌ ما را وادار به‌ اين‌ حرفها ميكنه‌. اميدواريم‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ ما معرفت‌ كامل‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ را مرحمت‌ بفرمايد. روضة‌ حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر را واگذار مي‌كنيم‌ به‌ جواد آقا. انشاء الله‌ توسل‌ به‌ حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر بكنند و من‌ انشاء الله‌ اين‌ دعا را بخونم‌.

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *