۱۱ جمادی الاول ۱۴۱۲ قمری – تفسیر سوره کوثر
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
الحمد لله رب العالمين و الصلاة و السلام علي اشرف الانبياء و المرسلين. سيدنا و نبينا ابو القاسم محمد. (اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم). و علي آله الطيبين الطاهرين لا سیما علي سيدنا و مولانا حجة ابن الحسن روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء. و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الدين.
اين سوره انواع و اقسام معجزات را در همين وضع كوچكي كه دارد، داراست. از نظر فصاحت و بلاغت من نميخوام يعني مجلسمون اقتضا نداره كه دربارهاش صحبت كنم. و الا در كتابهاي تفسير دربارة فصاحت و بلاغت قرآن و اين سورة مباركه اونقدر مطلب گفتهاند كه انسان دچار حيرت ميشه و شرحش جز اينكه كسل كننده باشد براي اين مجلس، چون خيلي جنبة علمي دارد هم از نظر فصاحت هم از نظر بلاغت و كامل هم ممكن نيست انسان بتواند اين فصاحت و بلاغت را بيان كند. اما در نظر پيشگوئي و علم. يكي از چيزهايي كه در قرآن خيلي به چشم ميخورد مسئلة تطبيق علومي كه در اين مدت كه بشر روي كرة زمين بوده كشف كرده و بدست آورده و در معرض فكر علما و دانشمندان قرار داده، مسئلة علمي بودن قرآنه. يك چيزهايي كشف كردند كه قرآن با آن كشفيات كاملا تطبيق ميكنه و بلكه كشفيات با قرآن تطبيق ميكنه. گفت كه الفضل لمن سبق. آن كسي كه قبلا يك كشفي را بيان كرده، يك اختراعي را گفته و اقدام كرده، امتياز با اوست. و قرآن در هزار و چهارصد سال قبل بعضي از مسائل علمي را به صراحت بيان كرده كه واقعا انسان دچار حيرت ميشه و منجمله اين مطلبه. كه در اين آية شريفه ميفرمايدو در اين سورة مباركه فرموده كه انا اعطيناك الكوثر. دوازده تفسير دربارة كلمة كوثر در كتاب آنوقتي كه يادمه مطالعه ميكردم، در كتاب تفسير كبير فخر رازي بيان شده. كه يكي از آن دوازده تفسير، كثرت نسل پيغمبر اكرم است و با شأن نزول آية شريفه هم تطبيق ميكند. چون يك روز رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم وارد مسجد شدند، اين سوره مكيه است در مسجد الحرام جمعي از بني اميه نشسته بودند منجمله عاص كه عمر عاص پسر همين عاصه. صدا زد جاء ابتر. ابتر الف و ب و ت و ر. به معناي بريده شده. مقطوع. يعني كسي كه باصطلاح قطع شده. كسي كه نسلي ندارد كه اهداف عالية او را تعقيب كند. جاء ابتر. با اين كلمه خواستند پيغمبر اكرم را اذيت كنند و يك دلخوشي هم براي خودشون باشد كه خوب پيغمبر چند روزي هست. بگذاريد باصطلاح وزر و وبال سلطنت و قدرت را او بكشه و بعد ما حكومت كنيم. و با اين جمله خواستند پيغمبر اكرم را باصطلاح اينطوري معرفي كنند كه آنكه فرزندي ندارد. چون مردم عرب آن زمان همة شخصيت را به داشتن فرزند پسر فكر ميكردند. كه اگر يك فردي پسري داشت، وضع او را ادامه خواهد داد. و ما هم اينطور فكر ميكنيم. خيال ميكنيم كسي كه پسر نداشت فرزند ديگه نداره. ولو حالا ده تا دختر داشته باشه و اين فكر جاهليت در ما هنوز باقيمانده. يعني بعد از هزار و چهارصد سال يك يك زمينة كم رنگي البته از مردم زمان جاهليت در ما مانده. ولو ما شيعه هم هستيم و به پيغمبر اكرم هم اعتقاد داريم و به اعمالش هم اعتقاد داريم ولي در عين حال يك كمرنگي از مردم زمان جاهليت در ما مانده. جدا اگر يك فردي دختر سوم و چهارم و پنجم در خانوادهاش متولد بشه، تبريك بهش ظاهرا ميگن ولي باطنا تسليت بهش ميگن. خود او هم ميگه بعله ديگه اقبال ما اينطوره. و با اين فرهنگي كه ما داريم و فرهنگ غلطي كه ما براي خودمون درست كردهايم و از صراط مستقيم خارج شدهايم واقعا هم بايد تسليت گفت. چون هر چه انسان ثروتمند باشه، وضعش خوب باشه، بخواهد جهازية پنج تا دختر را فراهم كنه، كار بسيار مشكلي است. و اگر خودش هم نخواسته باشه، نتونسته باشه تهيه كنه، زن و فرزندش نميگذارند. دامادي كه ميآيد به سراغ دختراش، توقع داره و اين كار به قدري زشت و بده كه عينا زمان جاهليت را در ما بوجود آورده.
همين امروز يكي از دوستان از من يك سؤالي كرد كه من يك خوردهاي هم همچين تعجب كردم. گفت حقيقت ازدواج چيه؟ من نفهميدم چي ميخواد بگه؟ بعد سؤال كرد از من كه منظورم اين است كه شخصي كه ازدواج ميكنه چه حقي زن او به شوهر داره و چه حقي شوهر به زن داره؟ گفتم كه شوهر بايد لباس بده، غذا بده، مسكن بده، مهر هم بده و هيچ توقعي از زن نداشته باشه. هيچ توقع. شب آمد گفت اطاق كثيفه تميز نيست. چرا جارو نكردي؟ اين خلاف توقعه. يعني اسلام اجازهاي نداده كه يك همچين اعتراضي به او بكنه. غذا چرا درست نكردي؟ چرا فرزندت را شير ندادي؟ چرا فلان عمل را انجام ندادي؟ اگر شب عروسي پدر دختر بگه دخترم اين لباسهايي كه برته درآر، اينها مال منه. بگو شوهرت بياد لباس برت كنه از اينجا ور دارد ببردت. اگر شما گفتيد اين چه پدرزن خسيسيه بسيار اشتباه كرديد. مسئله همينه.
حالا بهرحال از اين موضوع بگذريم و ما برنامههامون با برنامههاي پيغمبر خيلي فرق داره. آنجوري كه اسلام ترسيم كرده اگر ما ميبوديم، يك دختر كه متولد ميشد در خانوادهامون، واقعا تبريك داشت. چون بعد بزرگ ميشه، اين ازدواج ميكنه، يك دامادي ميآيد توي خانه. بر فرزندان انسان يك فرزند اضافه ميشه. چون داماد در حكم فرزنده و هيچ خرجي هم نداره و بلكه دختره ميتونه مهرش را عينا بگيره و به پدر و مادرش تقديم كنه. و اين فرهنگي كه ما از زمان جاهليت و ارتجاعي از قبل از اسلام در بين خودمون بوجود آورديم، اين يك دخترش هم تسليت داره. يك دختر هم كه متولد بشه بايد بگن كه چيه؟ از قابله سؤال ميكنند اين بچه چيه؟ ميگه دختر. با كمال شرمندگي هم خود مادر شرمنده است و هم قابله شرمنده است و هم پدر توي فاميل شرمنده است.
پيغمبر اكرم همان، با همان مردم جاهليت روبروست. و با مردم جاهلي مثل مردم زمان ما، اسلام روبروست. منتهي زمان ما كمرنگ شده. همان مسائل زمان جاهليت. اينها گفتند جاء ابتر. دختر را به حساب نميآوردند. دختر كه نميتونه كاري بكنه. جاء ابتر. فرزندي ندارد، نسلي ندارد، پسري ندارد كه جاي او را بگيرد. نوة پسري هم ندارد. طبعا كسي كه پسر نداشت نوة پسري هم نداره. اين نكتة جالب اينجاست كه خداي تعالي ميفرمايد انا اعطيناك الكوثر. اي پيغمبر ما به تو عطا كرديم كوثر را. يعني نسل زياد. نسل زياد. هم دختر. حالا شما به عمق اين مطلب توجه كنيد كه هنوز متأسفانه در بين دانشمندان ما اين مسئله جانيفتاده كه فرزندان دختر هم مثل فرزندان پسره فرقي نميكنه. و بلكه قويتر. و بلكه قويتر.
من در كتاب، در يكي دو سه تا از كتابام به اين مطلب اشاره كردم و بخصوص در كتاب انوار زهرا سلام الله عليها كه كسي كه از طرف مادر به پيغمبر ميرسه عينا مثل كسي است كه از طرف پدر به پيغمبر ميرسه. هنوز شما نميتونيد اين مسئله را توي مردم جا بيندازيد. علم ثابت كرده، روايات ثابت كرده، قرآن ثابت كرده، يكي از معجزات مهم پيغمبر همينه. ولي، اِ. فرقي نداره؟ با كمال تعجب به من ميگن فرقي نداره. شما يك مطلب تازهاي گفتيد. آخه اين مطلب تازه نيست. روزي كه پيغمبر اكرم دست امام حسن و امام حسين را گرفت كوچك بودند از نظر ظاهر. و آوردشون توي مسجد و به اصحابش فرمود اهذان ابنان. اين دو تا دو تا پسر من هستند. اين مطلب را ثابت كرد. اين دو تا دو پسر من هستند. عمر گفت كه بنونا بنوا بنائنا. پسران ما پسران پسران ما هستند. و بناتنا بنوهن ابناء الرجال اباعدي. دختراي ما بچههاي دختراي ما اينها فرزندان مردان غريبه هستند. فرزند دامادمون هستند. نوة پسري، نوة ما نيست. فرزندان ما نيست. نوة دختري فرزند ما نيست نوة پسري فرزند ماست. آن روز در آن زمان قرآن ميگه انا اعطيناك الكوثر. اي پيغمبر ما به تو كثرت نسل داديم، نسل پيغمبر از كجا كثرت پيدا كرد؟ از فاطمة زهرا. پس معلومه فرزندان فاطمة زهرا فرزندان پيغمبرند. و همان زمان كه پيغمبر اكرم فرمود هذان يعني اين دوتا، نشان داد به مردم، اين دو تا پسر، اين دو تا پسري كه هنوز از سنشون چهار سال، نهايتا پنج سال بيشتر نگذشته. اين دو تا پسر، اينها دو فرزندان من هستند. اينها هر دو امامند. قاما چه قيام كنند او قعدا. چه آنكه مظلوم واقع بشوند مثل حضرت مجتبي عليه الصلاة و السلام و در ميان خانه بنشينند. چه آني كه در خانه نشسته و چه آني كه در كربلا قيام كرده و با يزيد مبارزه كرده. چه آني كه صلح كرده و يا آنكه در مقابل قدرت زمانش ايستاده، هر دوي اينها درست عمل كردند و اينها امامند و شما از اينها پيروي كنيد.
پس ميبينيم آن روز پيغمبر اكرم اين مطلب را فرموده. ما مسلمانها و ما شيعيان هنوز قبول نميتونيم بكنيم. هنوز قول عمر را بيشتر قبول داريم. هنوز فرزنداني كه مادرهاشون سيده است و علويه است، به سيادت قبولشون نداريم. الان اين آقاي نعمتي اگر عمامة سياه بگذاره سرش همهامون ميگيم تو مگر سيدي؟ با اينكه مادرش سيده. هنوز نميتونيم بپذيريم. ببينيد ايني كه ميگم از زمان جاهليت رنگي در ما هست، روي همين حساب. علم ثابت كرده. روايات فراوان داريم. آنقدر ائمة اطهار با خلفاي زمانشون در اين موضوع بحث كردند كه حساب نداره. قرآن ثابت كرده. ميبينيد كه قرآن آيات صريحتر از اين سورة كوثر هم داره. من چون دربارة سورة كوثر ميخواستم صحبت كنم عرض ميكنم. صريحتر از سورة كوثر، آية مباهله است. قل تعالوا ابنائنا و ابنائكم و نسائنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم. كه ابنائنا پيغمبر ميگه ابناء ما. حسن و حسينند. و روايات آيات ديگر كه تا سه آيه يا چهار آيه و اين سورة كوثر هم با اين تفسير يكي از آن آياته كه ثابت ميكنه فرزندان دختر مثل فرزندان پسر منتسب به پدر هستند. به پدر بزرگ هستند. حالا علم هم ثابت كرده. زماني هستيم كه علم اين را ثابت كرده كه مادر و پدر در سرماية اولي و در نطفة فرزند هيچ فرقي با هم ندارند و بلكه مادر سهم بيشتري دارد، بخاطر اينكه از بعد از آن نطفه، نه ماه در شكم اين فرزند را بزرگ ميكند و بعد هم دو سال شيرش ميده و مادر سهم بيشتري دارد. لذا دين مقدس اسلام فرموده است كه به مادر بيشتر احترام كنيد.
شخصي آمد خدمت رسول اكرم گفت به كه من بيشتر اكرام كنم و احترام كنم؟ فرمود مادرت. بعد از آن باز هم مادرت. بعد از آن باز هم مادرت. بعد از آن باز هم مادرت. در مرحلة چهارم فرمود پدرت.
و از نظر زيارتها. شما در تمام زيارتها حتي زيارتهاي حضرت بقية الله الرواحنا فداه ميگيد كه السلام عليك يابن رسول الله. اي پسر رسول خدا. با اينكه نه پشت قبل، مادر نه پشت قبل حضرت وليعصر صلواة الله عليه، مادرشون، بعله، مادرشون دختر پيغمبر اكرم بوده. و اين از ضروريات مذهب شيعه است. و در اين آيه با اشاره كه انا اعطيناك الكوثر. به تو اي پيغمبر ما كثرت نسل عطا كرديم و از اين نسل تو خير كثيري نصيب تو خواهد شد. خير زياد. جدا عجيبه. انسان وقتي كه به آبياري اسلام كه از ناحية كدوم يكي از فرق مختلف مسلمان بيشتر آبياري شده اين درخت عظيم اسلام. ميبينيم كه تمام فعاليتهاي مسلمانها همه يك طرف، و فعاليتتهاي فرزندان فاطمة زهرا سلام الله عليها تا اين زمانش، بعد از اين زمان كه حضرت بقية الله تشريف ميآورند كه يكي از فرزندان فاطمة زهراست سلام الله عليهما و دنيا را پر از عدل و داد ميكنه بعد از آنكه پر از ظلم و جور شده باشد كه آن بمانه ولي تا همين الان. بوسيلة يازده يا باصطلاح ده فرزند فاطمة زهرا سلام الله عليها در گذشته و بعد هم ساداتي كه قيام كردند، عجيب بوده در زمان خلفاي اموي و عباسي، سادات آنچنان مزاحم اينها بودند كه اينها دين اسلام از بين نبرند كه اقلا ظاهر اسلام براي مردمي كه در آينده ميآيند، بمانه عجيب بوده. در مقابل همة اينها قرار ميگرفتند. منتهي ما به تاريخ نگاه نميكنيم. ببينيد سادات زمان بني اميه چه ميكردند؟ چقدر اينها جانفشاني در راه اسلام ميكردند. ساداتي كه در زمان بني العباس بودند چقدر جانفشاني در راه دين مقدس اسلام ميكردند. و همينطور بعدها هم تا زمان ما هميشه اين عده و اين نسل چون كوثر است. چون خيري كثير است كه خداي تعالي از ناحية پرودرگار متعال به پيغمبر اكرم عطا شده است. تا امروز داشتهاند. انا اعطيناك الكوثر. اين پيغمبر به تو كوثر عنايت كرديم. وقتي كه اين آيه نازل شد. در مقابل آن جملهاي كه آن ملعون گفته بود و پيغمبر اكرم رنجيده شده بودند، آمدند به منزل. وقتي اين آيه نازل شد خوشحال شدند. ما به تو كوثر داديم. فصل لربك و انحر. اين پيغمبر در مقابل اين نعمتي كه خدا به تو داده تو نماز بخوان. چون بهترين راه تشكر كردن از پروردگار، نماز خوندنه. در هر ركوع و سجود و قيام وقعودش الحمد لله داره. در قيام سورة حمد را بخونيم. در ركوع سبحان ربي العظيم و بحمده ميگيم كه اين بحمده يعني با حمد پروردگار ما تسبيح ميكنيم خداي عظيم را. پروردگار عظيممون را با حمدش. در سجده سبحان ربي الاعلي و بحمده ميگيم. در تشهد الحمد لله ميگيم. اگرچه مستحبه ولي از مستحباتي است كه تأكيد شده و بايد گفته بشه. و بالاخره در سراسر نماز شكر پروردگار و اساسا بندگي عين شكر است و انسان بوسيلة بندگي از خداي تعالي تشكر ميكنه و شكر ميكنه.
لذا در اينجا خداي تعالي ميفرمايد فصل لربك. اي پيغمبر نماز بخون براي خدا. و انحر. نحر كن. بزرگترين قرباني كه در راه خدا ميشه شتره. شتر را نحر ميكنند. نحر كن. و انحر. ان شانئك هو الابتر. و بدان دشمنت، آن كسي كه گفت بهت كه جاء ابتر، خود او ابتر است. اگر در دست ماست كه ميدونيم چيكار كنيم. اگر ما انجام ميديم كه از همين يك دختر، آنقدر خدا به تو فرزند ميده كه در تمام عالم اينها وجودشون، چندي قبل يك كسي براي من نوشته بود آمار گرفته شده الان هشتاد ميليون سيد، آنهم تنها ساداتي كه از طرف پدر سيدند، در عالم هست. هشتاد ميليون. اين را بدانيد كه اين يك رقم معجزهآسايي است كه از يك نفر، آن دانشمند سني مذهب مينويسد كه روزي كه سيد الشهدا عليه الصلاة و السلام در كربلا شهيد شد، فقط يك فرزند در آن روز بيمار، از حسين بن علي بيشتر باقي نماند. ولي در همون زمان ده هزار گهوارة طلا و نقره تنها از بني اميه در حركت بود. بني اميه به اوج بودند تمام فاميلشون. چون از زمان عثمان شروع شد به باصطلاح دادن بيت المال به بني اميه و بني اميه را به قدرت رسوندن. و اينها تقويت شدند تا اينكه در روز عاشورا، در آن ايام كربلا ده هزار گهوارة طلا و نقره داشتند. يعني تنها فرزندانشون و الان البته اين شخص در قرن چهارم هجري، يعني چهارصد سال بعد اين كتاب را نوشته. ميگه الان يكنفر پيدا نميشه از بني اميه كه به تعبير عربي كه حالا مثلي است ظاهرا در عرب كه زير ديگ را فوت كنه. يك نفر پيدا نميشه. ولي در هر كجاي عالم كه بريد از سادات هستند. عجيبه واقعا من خودم يك (قطع صداي نوار)
شهريست، شهر بزرگي است بنام امروها و يك شهر ديگري است بنام نوگاوان سادات. كه معروفه در هندوستان. شهرهايي است. و اينها در نوگاوان سادات كه همهاشون سيد بودند. هفتاد هزار نفر آنجا از سادات بودند. و در آن امروها هم اكثريت سيدند. در هندوستان در كنار تقريبا فاصلهاش با دهلي فكر ميكنم حدودا مثلا صد كيلومتر فاصله داشت. من رفتم آنجا را ديدم كه همين سورة انا اعطيناك الكوثر را در آنجا عنوان كردم. همة آن جمعيتي كه آنجا نشسته بودند همه سيد بودند. از يك سيد اهل سبزوار پا ميشه ميره آنجا در امروها كه الان قبرش هم هست. قبرش هم كراماتي داره. واقعا عجيبه. خداي تعالي هم كمك ميكنه. يريدون الله يطف ء بنور الله بافواههم مردم دشمنان ميخوان نور خدا را با باصطلاح فوت، به افواههم تعبيرش همينه، با هواي دهنشون خاموش كنند. و الله متم نوره. خدا نورش را تمام ميكنه و لوكره المشركون. و در آن نوگاوان سادات ميگفتند اين اصل اسمش نوغان سادات بوده. يك فردي از نوغان مشهد آمده اينجا، سيد بوده و اينجا زندگي ميكرده و اين همه از نسل او هستند. قبر اون شخصي كه سيدي كه من اسمش هم يادم رفته در امروها بود، در وسط شهره. داراي صحني هم هست. قبر هم در وسط صحن قرار گرفته. در اين داخل صحن، كراماتي همون نقدا هست. عجيبه. مثلا از چيزهايي كه آنجا عجيب بود و براي ما عجيب بود، منتهي چون اهل هند نبوديم ممكن بود كه عجيب بودنش خيلي براي ما مشخص نباشد. ولي براي خود مردم عجيب بود. يك درختي آنجا بود. اين درخت از اين نقلهاي بادامي هميشه داشت. كه خود مردم هندوستان ميگفتند اين در تمام هندي اينجور درختي وجود نداره. ما آخه ممكنه از راه كه رسيديم بگيم درختهاي هندوستان ممكنه در بعضي جاها باشه. اما آنجا ميگفتند كه نه درختي در تمام هند مثل اين درخت نيست. حالا اين را ميگيم يك جريان طبيعي است. اما از چيزهاي جالب آن صحن و بارگاه اين است كه عقرب انسان را نميزد. خوب ما فكر كرديم كه اين يك عقربي را آورده بودند راه ميرفت و عقرب معمولا دمش را بالا ميگيره. ولي اين دمش را خوابانده بود روي دست كشيده ميشد. خوب به ما هم دادند روي دست ما راه رفت. من فكر كردم اين يك عقرب خاصي آخه، عقرب مثل عقربهاي مملكت ما نيست. من اين را به زبان آوردم. به دوستان گفتم. گفتند كاري نداره. شما از اين در اين صحن اين عقرب را ببريد بيرون. ولي روي دستتون نه، روي يك تختهاي بگذاريد چون بيرون ميزنه. ما هم يك تخته سه لايي، از اين تختههاي چايي آنجا فراوان بود، يكي برداشتيم اين عقرب را گذاشتيم وسطش و از اين هلالي ايوان در صحن برديمش بيرون. اين دمش را بلند كرد. آمادة براي زدن. ميآورديم تو دمش را ميخواباند. خدا ميدونه مكرر و بيرون كه ميبرديم با سيخي چيزي بهش كه ميزديم نيش ميزد ولي در داخل هيچ كاري نميكرد. آنوقت خداي تعالي اين سيد، حالا سيد نه امامزادة مثلا مثل حضرت عبد العظيم و حضرت معصومه، اينها نه، يك سيدي كه خدمت شما عرض شود پنج نسل به بعد، مربوط به پنج پشت قبل همين ساداته. از علما بوده. خدا به او اين كرامات را داده كه در مقابل اين هندوها و اين رياضت كشها و اين مردم جلبشون كنه. و در جاهاي ديگه هم همينطور بود.
اينها همه كرامات فاطمة زهراست. خداميدونه ماها نميتونيم بشناسيم فاطمة زهرا را. چقدر ميتونيم درك كنيم؟ يك ديگه وقتي ميخوايم مدح حضرت زهرا سلام الله عليها بگيم هميني است كه توي كتابها نوشتهاند ديگه. يك خوردهاي ميآد انسان يك قدري مطلب را مثلا عميقتر بيان بكنه، سروصداي كورهاي زمان ما بلند ميشه كه آقا اين حرفها غير قابل هضمه. آنقدر اين مطلب آدم را ميرنجونه. شما به كور اگر بگيد رنگ قرمز، كور مادرزادها، رنگ قرمز با رنگ سبز چه فرقي داره؟ هر كاري بكني ميگه من نميفهمم. ولي باز خوبيش اينه كه كوره و ميدونه نميتونه بفهمه. واي بر آن وقتي كه انسان كور باشه و ندونه هم كه كوره. دشمني بكنه با كساني كه چشم دارند. يك مسائلي هست، يك حقايقي هست، بعد اول اين عالم همون ملكوت عالمه، بعد دومش ايني است كه ما داريم ميبينيم.
همين امروز گفت يك دو نفر از بحرين آمده بودند. گفتند كتابهاي شما آنجا پخش شده و خيلي هم اظهار محبت كردند گفتند طرفدار داره آنجا ولي يك عده هم مخالفند. ميگن اين حرفها خيلي غير قابل هضمه كه فلاني نوشته. گفتم به يكي از همون آقايون گفتم كه آيا اين حرفهايي كه من توي اين كتاب نوشتم بيشتر غير قابل هضمه يا آنچه خدا در قرآن فرموده. آخه اگه بنا بشه هضم نشه، قبول نشه فرقي نميكنه. و فرق هم نميكنه خدا هم نميخواست بيان بكنه. شما از همان اول قرآن شروع بكنيد. سورة بقره. سورة بقره يعني چي؟ يعني در بني اسرائيل، سوره به همين جهت اسم گذاشته شده بقره. در بني اسرائيل يك نفر كشته شد. قاتل را نفهميدند كيه. آمدند به حضرت موسي گفتند. حضرت موسي گفت بريد يك گاو را بكشيد. با دمش بزنيد به اين كشته شده زنده ميشه. شما اين را بيشتر. ما چي نوشتيم كه مثل اين حتي باشه و غير قابل هضم باشه؟ با دمش بزنيد به او و او زنده ميشه و خودش ميگه قاتل من كيه؟ و اين كار را كردند و شد. اين قضيه مهمتره يا او؟ بيائيد سورههاي بعدي. از اول قرآن تا آخر قرآن من نشمردم، ولي يقين دارم كه متجاوز از بيست سي تا قضيه هست كه از همين قبيله. غير قابل هضم. قصة حضرت سليمان هست، قصة حضرت ابراهيم هست. قصة حضرت موسي هست و قصص غير از حالا، غير از باصطلاح انبياء. ميگيم اينها انبياء بودند. ولو فرقي نميكنه. اگر غير قابل هضم باشه فرقي نميكنه. اما غير از، از مادر حضرت موسي كه پيغمبر نبود. و اوحينا الي ام موسي في اليم و لا تخافوا و لا تحزنوا انا رادوه الي و جاعلوهم من المرسلين. كدوم مادره كه بچة تازه متولد شدهاش را اين را بگذاره توي صندوق، اگر صندوق نفس كش داشته باشه كه آب ميره تويش. بيندازند توي دريا آب ميره توش. خفه ميشه بچه. اگر يك جور درزهايش را گرفته باشند كه آب نره توش، خفه ميشه. اين كار غير عاديه. اين كار را كرد. انداختش هم توي دريا. آب هم توي جعبه نرفت. رسيد به دست فرعون. اينها قابل هضمه؟ ما مزاجمون خرابه. و الا همه چيزها قابل هضمه. مثل اينكه يك مقدار يك غذاي سنگين، يك مقدار از اين شلههاي پر گوشت و چربي مشهدي را ببرند توي بيمارستان هر كدام يك خدمتتون عرض شود يك ظرف پر و دكتر هم بگه حتما بايد تا آخرش بخوري. اين هضم نميتونه بكنه ميميره. خوب ما براي مريضها كه غذا درست نكرديم. اين شلهها را براي مريضها درست نميكنند. براي آدمهايي كه مزاجشون سالمه، آنهم به اندازهاش بخورند. براي آدمهاي سالم غذا درست ميكنند. غذاهاي سنگين مال آدمهاي مريض نيست و ماها همهامون مريض روحي هستيم. همون خوب خوباش مريض روحي هستيم. براي اينكه نميتونيم هضم كنيم. خوب چه جور ميخوايد هضم كنيد. به يك چشم بهم زدن، اگر بگيد دروغه كه كافريد. يعني الان تا گفتيد دروغه، دستتر نميشه بهتون زد. به جهت اينكه آية قرآن را منكر شدي. اگر بگي راسته چطور ميتوني هضمش كني. تخت و لها عرش عظيم. تختهايي كه آنوقتها شاهها براي خودشون درست ميكردند خيلي بزرگ بوده. شايد خيلي بزرگتر از اين خانه و اين ساختمانها و اينها بوده كه خدا در قرآن ميفرمايد و لها عرش عظيم. اين را به يك چشم بهم زدن، شش ماه راه، شما ميگيد توي قرآن شش ماه راهش نيست، خيلي خوب. بالاخره توي آن جائي كه حضرت سليمان نشسته بوده، جلوش نبوده. اقلا از يك كيلومتري آوردتش. قابل هضمه؟ و حال اينكه از شش ماه راه به يك چشم بهم زدن آورد. پس ما هاضمهامون ضعيفه. ما بايد خودمون را معالجه بكنيم.
بدبخترين انسانها آن انساني است كه خودش را معالجه نميكنه و چشم احول، يك چشمي كه يكي را دو تا ميبينه. اين خيال كنه كه مثلا دم در دو نفر ايستادهاند. هر چي بگه يك نفره تو چشمت را درست كن. ميگه نه دو نفره. ميگه يك كسي چشمش احول بود. دو نفر با هم بحث كردند. گفتند احولها آنهايي كه يكي را دو تا ميبينند خدمت شما عرض شود كه واقعا يكي را دو تا ميبينند. اين رفيقش گفت بعيده ولي فلاني احوله بريم ازش بپرسيم. در خانة اين. در خانه را باز كرد گفت بفرمائيد. گفت ما بحثمون شده شما يكي را دو تا ميبينيد. گفت چهار نفر آدم ميآئيد در خانه براي يك همچين سؤالي. گفتند خوب معلوم شد. حالا واقعا بعضي افراد احولند. كورند. خوب تو خودت را معالجه كن بدبخت. نميشه امام زمان را در زمان غيبت كبري ديد. يك غبغبي يك چيز، دو سه تا جوان هم از همه جا بي اطلاع ميگن بعله فلاني. بيخود گفته. همين. محكوم تمام شد. اصلا حكم اعدام طرف را هم صادر كردند و تموم شد. كور. من ميگم اصلا چطور ميشه انسان شصت سال توي دنيا زندگي كنه و امام زمان را نبينه. من واقعا اين را بعيد ميدونم و محال ميدونم. من محال ميدونم، همة شمايي كه اينجا نشستيد، همهاتون يقينا مكرر خدمت امام زمان رسيديد. حالا نشناختيد خوب به فكرش نبوديد. از من يك كسي ديروز سؤال ميكرد كه فلاني با اين مقامات كماليه چرا خدمت حضرت نرسيده؟ گفتم به فكرش نبوده. به فكر نبوده. شما وقتي كه اينجا توي مجلس نشستيد به فكر اين نيستيد كه پهلويتون چيه؟ كيه؟ از كجا آمده؟ چطور ميخواهيد بشناسيدش حالا هر كي ميخواهد باشه. من از آن ور ميگم. ميگم يك نفر توي اين بدن ظاهري، گوشت و پوست و استخواني باصطلاح ما باشه و توي مردم هم راه بره و نبينندش. معقوله اين؟ اين عقلائي نيست. ماها وقتي كه ظهور ميشه همة مردم ميگن ما اين آقا را خيلي ديديم. مكرر ديديم.
آن مرد اصفهاني ميگه كه من در خواب ديدم كه از خانه بيرون ميروم. قضيه را گفتم شنيديد. حتي توي كتاب هم نوشتم. خوب ميخوايم خطاب مجلس مثل باشه و خدمتتون عرض شود كه بنام امام زمانمون مجلس را ختم كنيد. اين شخص اصفهاني، ايشان براي پدر من نقل ميكرد. يعني من نشسته بودم. اون موقع سنم كم بود نشسته بودم. ايشون اين قضيه را براي پدر من نقل ميكرد كه من در عالم رؤيا در خواب در عالم رؤيا ديدم كه از خانه بيرون آمدم دارم ميرم به طرف بازار. يك عده از علماي اصفهان دارند ميآيند به طرف خانة ما. گفتم كجا تشريف ميبريد. گفتند در خانة شما روضه است. ميريم روضه. گفتم خانة ما روضه نيست. من الان از خانه بيرون آمدم. گفتند نه تو خبر نداري. خانة شما روضه است و امام عصر ارواحنا فداه هم در منزل شما هستند. با ادب وارد شو. ميگه من وارد شدم ديدم بالاي مجلس يك آقائي نشسته خيلي به چشمم آشناست. خيلي ايشان. رفتم جلوشون نشستم دو زانو دستشون را بوسيدم. گفتم آقا شما را من كجا ديدم؟ فرمودند كه در خواب خوب ميدونم حضرت وليعصره. حضرت فرمود اون شب يادته در مكه كه ميگه اين جريان عينا در بيداري واقع شده بود. در مكه آمدي توي مسجد الحرام، لباسهايت را پيش من گذاشتي، مفاتيح را ميخواستي روي لباسهات بگذاري من گفتم بگذار زير لباسهايت. لباسهايت را پيش من گذاشتي اينها. رفتي براي وضو و دستشويي. برگشتي تا صبح پهلوي هم نشسته بوديم عبادت ميكرديم. اونجا من را ديدي. ميگه يادم آمد. ميگه در بيدار همان سال من مكه بودم. خود ايشان ميگفت و شب خوابم نميبرد در مسجد الحرام. يعني در هتلي كه بودم، مسافرخانهاي كه بودم هر چيه، گفتم شبه است و كنار مسجد الحرام من كه خوابم نميآيد. پاشم برم مسجد الحرام مشغول عبادت بشم. ميگه دنبال يك كسي ميگشتم كه آشنا باشه و باصطلاح از قيافهاش خوشم بياد بهرحال و لباسهايم را بگذارم پيشش و برم وضو بگيرم. ميگه در كنار مقام حضرت ابراهيم ديدم يك آقائي نشسته. وقتي نزديك شدم ديدم فارسي هم خوب حرف ميزنه. به ايشون گفتم من لباسهايم را خدمت شما بگذارم و برم. فرمود برو. لباسهايم را گذاشتم خواستم مفاتيحم را روي لباسهايم بگذارم گفت زير لباسهات بگذار. زير لباسها گذاشتم و رفتم و بعد آمدم. تا صبح هم با هم نشسته بوديم. گاهي هم با هم حرف ميزديم. هيچ نشناختم در بيداري. چرا؟ آيا امام زمان خصوصيات خودش را نداشت. چرا؟ به فكر نبود. اگر شما عاشق. من با بعضي از عشاق امام زمان معاشر بودم. خدا ميدونه ميرفتيم هر سيدي را يك مدتي ميايستادند بررسيش ميكردند اين سيد نكنه امام زمان باشه. هر آدمي كه همچين ولو اينكه حالا به مقام، به مرحلهاي نرسه كه توهين بشه. ولي شايد اين امام زمان باشه. من مكرر اين را گفتم. پدر خود من به من ميگفت بچه وقتي ميري در را باز كني اگر يك آقايي با اين خصوصيات بود تو زود بيا به من خبر بده. زود بيا به من خبر بده كه بي ادبي نكني در حضور او. گفت شايد آقا باشه. آقا تشريف ميآورند توي خونههاي ما. با ما ميآيند مينشينند، ميهمان ما ميشوند، در مغازههاتون ميآن ميشينند، با شما حرف ميزنند منتهي خوب به فكرش نيستيم. آقا بعله امام زمان صلواة الله عليه در همين بدن ظاهري، در اين كرة زمين، در اين زندان زندگي ميكنه براي اينكه با ما انس داشته باشه. و الا چه دليلي داره كه بياد در اين بدن ظاهري باشه و در عرش، در جعلكم الله انواره فجعلكم بعرشه مهدقين. اينها در عرش بودند. در محضر پروردگار بودند. چه دليلي داره كه هزار و صد و پنجاه و چند سال امام زمان صلواة الله عليه توي اين بدن در اينجا باشه. براي اينكه شما هر وقت دلتون خواست روي منبر آنهم به مناسبت جمعه، آنهم اگر يادمون نره، جمعه و به مناسبت چي و به مناسبت چي يك اسمي از امام زمان ببريم. براي همين. اينقدر خدا ميدونه من بعضي قضايا را ميترسم افراد نااهل فكر كنند حضرت وليعصر را كوچك كنند از نظر خودشون.
همين امروز ميگفتند كه آيا ماها بدتر از ابي سفيانيم يا امام زمان بالاتر از پيغمبر؟ چرا بدترين ما خدمت امام زمان نتونه برسه. شما ميدونيد دشمنان امام زمان عليه الصلاة و السلام هي القاء ميكنند. يكي ميگه امام زمان نيست. اين دشمن خوبي است. صريح مثلا كافر. صاف و ثابت گفته كه امام زماني نيست. راحت كرده خودش را. يكي ميگه هست ولي نميشه ديدش. آخه چرا؟ فلان فلان شده تو بگو نيست بهتره. اگر هست چطور نميشه ديد؟ آخه چرا نشه؟ يكي ديگه دشمن ديگه ميگه كه افراد خيلي خوب با كمال متقي ميتونند ببيند. كه اگر من آدم معصيتكار ديدم حضرت را جرأت نكنم بيام بگم بگن دروغ ميگي. اين هم يك نوع دشمني. همه ميتونند ببينند امام زمان را همه ميتونند ببينند. خداي من شاهده، من اين را در يك محل، آقا اينجا چند نفر بودند ديده بودند. يكي به آقا توهين كرده بود. خيال ميكرد يك سيد معمولي است بهش توهين كرده بود. يكي با آقا حرف زد ولي محترمانه. يك نفر معجزهاي از حضرت ديد. يك نفر فاصله داشت حضرت با او صحبت كرد. هر چهار نفر هم يك جا جمع بودند. اينها افكارشون با هم فرق داشت.
مرحوم حاج علي بغدادي آنهمه كرامات و معجزات و اينها را ميبينه بازهم متوجه نميشه امام زمانه. وقتي حضرت ميگن تو امام زمانت را ميشناسي. ميگه بعله. ميگه سلام كن. سلام ميكنه. حضرت ميگه و عليك السلام. باز هم نميشناسه. خوب انيجوريه. حضرت الان وارد اين مجلس بشوند، يك تصرفي ميكنند. يكي فكر ميكنه ايشان يك آدم معموليه. يكي فكر ميكنه اصلا اين رفيق فلان روزشه. بعله اين رفيق خودمونه آمده. يكي فكر ميكنه چيه؟ يكي فكر ميكنه چه؟ يكي هم از محضر حضرت استفادهاش را ميكنه، تمام برنامههايش را انجام بده و فيضش را ببره.
آن آقا ميگفت كه من در مغازة سيد كريم پينه دوز نشسته بودم. براي اين جهت هم نشسته بودم كه شايد حضرت وليعصر تشريف بياورند اينجا و من خدمت حضرت توي مغازة اين برسم. چون اين يك آدمي بود كه مكرر خدمت حضرت رسيده بود. ميگفت نشسته بودم. يك آقائي آمد كفشهايش را داد كه واسم تعمير كن. اين از جايش هم بلند نشد همينطور نشسته بود گفت كه خيلي خوب چشم. بعد يك چيزي آهسته به سيد كريم گفته بودند و رفته بودند. بعد كه رفته بودند سيد كريم به اين آقاي عالم گفته بود ايشان امام زمان بودند و فرمودند كه فلان مطلب تو فلان طور ميشه در گوش من. گفت اِ. پس تو چرا هيچ اصلا از جات بلند نشدي. گفت از دور كه ميآمدند اشاره كردند كه بلند نشو. ميخواستند تو نفهمي. بعله. بندگان خدا اينجورند. چرا هيچ عكس العمل، هيچ علامتي من در تو نديدم در مقابل اون. بله اينجوري. چون ديده بود كه يك حاجتي داشته ميخواسته از حضرت بگيره و كسي جز خودش اطلاع نداشته. حضرت آمدند بهش گفتند به اين گفته و اين هم داره ميگه و در فلان وقت هم حاجتت برآورده ميشه. اينجوريه. ماها اگر اعتقاد به وجود حضرت امام عصر ارواحنا فداه داريم بايد همينطور قبولش كنيم. و هر چه بيشتر عاشق باشيم، بيشتر علاقه داشته باشيم، بيشتر به فكرش باشيم، بيشتر مشرف به خدمتش ميشيم.
بهرحال و هيچ مجلس را شما نگيد صددرصد امام زمان در آن مجلس نيست. نه. اولا از نظر احاطة روحي همه جا هستند و ثانيا از نظر بدني هم من خدا ميدونه خودش شاهده كه بيشتر مجالس، مخصوصا اگر توجهي به آن مجلس بشه و يك حال فوق العادهاي پيدا بشه، و نام مقدس حضرت برده بشه من زياد احتمال ميدم. زياد احتمال ميدم و خيلي دلم ميخواهد كه دوستانم هم انشاء الله همينطور باشند. همينطور احتمال بدهند و احتياطا حالا، احتياطا رعايت ادب حضور را بكنند. احتياطا با توجه باشند.
خدا رحمت كنه استادي داشتيم. اين در مجلس مخصوصا عصر جمعه يك مجلسي بود ميآمد براي ما منبر ميرفت و صحبت ميكرد. به ما همهامون ميگفت كه الان فكر كنيد كه در محضر امام زمانتون نشستيد، حواستون جمع باشه. و اين حالت همين حالتي كه هميشه انسان فكر كنه در خدمت حضرت نشسته كمكم انسان موفق به محضر حضرت ميشه. يك وقتي يادمه يك نفر آمد خدمت حضرت آية الله كوهستاني گفت كه من جوان بودم دو سه دفعه مشرف شدم خدمت امام زمان. ولي حالا ديگه هيچ مشرف نميشم. چي شده؟ ايشان گفتند آنوقت چه حالي داشتي. گفت يك حال داشتم. من در اطاق مدرسه طلبه بودم. در اطاق مدرسه يك تشك تميز آن بالا انداخته بودم. گاهي روزها آنجا را مرتب ميكردم. متكا ميگذاشتم. مينشستم گريه ميكردم. ميگفتم آقا من ميروم بيرون ميآيم شما اينجا نشسته باشيد. ميرفتم بيرون ميآمدم تو ننشسته بود حضرت. اينقدر گريه ميكردم كه آن تشكتر ميشد از اشكم. باز ميرفتم بيرون باز ميآمدم ميگفتم آقا. و يكي دو سه دفعه كه تشرف ايشان برايش حاصل شده بود خوب يك همچين حالي، طبعا بالاخره آقا بهش اظهار لطف و نظر خواهند كرد. اما وقتي كه ما معجزه هم ميبينيم ميگيم اين لابد همينجوري اتفاق افتاده. از نظر علمي كسي كه ايمان به خدا داشته باشه آنطوري ميشه و اينجوري ميشه، هي ميآئيم تحليلش ميكنيم و اينطرف آنطرفش ميكنيم، خوب همان هم نصيبمون خواهد بود.
ايامي است كه اين روزها حضرت زهرا سلام الله عليها در بستر افتادهاند. شما يقين بدانيد كه قلب مقدس امام زمانمون دوسه تا از مصائب هست كه قلب ايشان را خيلي رنجونده. يكي اهانتهايي كه به فاطمة زهرا سلام الله عليها شده. شلت يمينك. قطع باد آن دستي كه به صورت فاطمة زهرا سيلي زد. قطع باد آن دستي كه با تازيانه، با غلاف شمشير، شما شايد بگيد كه چرا مختلف نقل كردند؟ شما ميدونيد تنها قنفذ نبود كه فاطمة زهرا را زد. جمعي ريختند و همهاشون فاطمة زهرا را كتك زدند. مغيره است كه امام حسن مجتبي عليه الصلاة و السلام ميفرمايد و انت يا مغيره قد ضربت امي فاطمه تو اي مغيره مادرم فاطمة زهرا را كتك زدي. خود عمر زده، قنفذ زده، مغيره زده، جمع ديگري كتك زدند و خلاصه ميخواستند فاطمة زهرا سلام الله عليها را از علي بن ابيطالب جدا كنند. من نميدانم چه دشمني نسبت به اين بي بي دو عالم داشتند كه پيغمبر اكرم با همة آن سفارشهايي كه فرمود احب اهلي الي فاطمه. محبوبترين افراد، افراد اهل خانة من فاطمه سلام الله عليهاست. جملاتي فرمود. دست زهرا را ميبوسيد. در عين حال اينهمه اذيت در مدت كوتاهي. حالا هفتاد و پنج روز بوده يا نود و پنج روز. بهرحال خيلي مدتش كوتاهه. در اين مدت كوتاه آنقدر اذيت كردند كه اين روزها فاطمة زهرا در ميان بستر افتاده و ناله ميكند. حالا چراغها را خاموش كنيد يك حال توجه زيادتري پيدا كنيم. اميدواريم خداي تعالي به همة ما عناياتي در اين شب عزيز داشته باشد. يا بقية الله آجرك الله. آقا وليعصر قربانت بشيم. تسليت عرض ميكنيم. مادرتون فاطمة زهرا را در سن جواني شهيد كردند. بيائيد همه امشب بريم به عيادت فاطمة زهرا سلام الله عليها.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.