۳۰ رجب ۱۴۱۳ قمری- حكمت‌ و راه‌ رسيدن‌ به‌ آن‌ اخلاق‌ ۳۶

 حكمت‌ و راه‌ رسيدن‌ به‌ آن‌ اخلاق‌ 36

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. و لقد آتينا لقمان‌ الحكمه‌.

 همينطوري‌ كه‌ مكرر عرض‌ كردم‌ حكمت‌ از چيزهايي‌ است‌ كه‌ خدا به‌ هر كس‌ بخواهد عنايت‌ مي‌كند. يعطي‌ الحكمت‌ من‌ يشاء. خدا حكمت‌ را به‌ هر كس‌ بخواهد عطا مي‌كند ، اهدا مي‌كند. به‌ لقمان‌ خداي‌ تعالي‌ حكمت‌ را عنايت‌ كرد. انسان‌ چكار كند كه‌ خدا به‌ او حكمت‌ را مرحمت‌ كند. آيا خداي‌ تعالي‌، خداي‌ حكيم‌، بدون‌ هيچ‌ علتي‌ يكي‌ را هدايت‌ مي‌كند و يكي‌ را گمراه‌ مي‌كند كما اينكه‌ بعضي‌ از جهال‌ فكر مي‌كنند. بدون‌ هيچ‌ دليلي‌ به‌ يكي‌ حكمت‌ مي‌دهد به‌ يكي‌ نمي‌دهد. بدون‌ هيچ‌ فعاليتي‌ به‌ يك‌ نفر ثروت‌ مي‌دهد، به‌ يك‌ نفر فقر. هر كس‌ اينطور فكر كند، بسيار جاهل‌ است‌ به‌ جهت‌ اينكه‌ يك‌ فرد عاقل‌، با شعور اينچنين‌ كاري‌ را كه‌ ما به‌ خدا بعضي‌ از ماها نسبت‌ مي‌دهيم‌، نمي‌شود نسبت‌ داد. يك‌ عاقل‌ دو نفر نزد او بيايند هر دوي‌ اونها مساوي‌ باشند به‌ هيچ‌ وجه‌ يكي‌ كار بدي‌ نكرده‌ باشد يكي‌ هم‌ كار خوبي‌ نكرده‌ باشد. مساوي‌ مساوي‌. دو نفر مساوي‌ و هيچ‌ دليلي‌ ندارد كه‌ يكي‌ را من‌ دوست‌ داشته‌ باشم‌ و يكي‌ را دوست‌ نداشته‌ باشم‌. اينها بيايند در مقابل‌ مني‌ كه‌ ادعاي‌ عقل‌ ميكنم‌، يكي‌ را خيلي‌ احترام‌ كنم‌، خيلي‌ بهش‌ محبت‌ كنم‌، و يكي‌ ديگر را اصلا بهش‌ اعتنا نكنم‌ و بلكه‌ نسبت‌ به‌ او دشمني‌ هم‌ بكنم‌. اگر من‌ يك‌ چنين‌ كاري‌ را كردم‌، شما مرا عاقل‌ نمي‌دونيد. ديوانه‌ مي‌دونيد. و شايد هم‌ براي‌ اينكه‌ حد عقل‌ مرا درك‌ بكنيد از من‌ بپرسيد خوب‌ به‌ چه‌ دليل‌ اينها را مساوي‌ ندانستيد و بين‌ اين‌ دو نفر تفاوت‌ قائل‌ شديد. يك‌ عاقل‌ يك‌ چنين‌ كاري‌ را نميكنه‌ كه‌ بعضي‌ افراد نادان‌ به‌ خدا نسبت‌ مي‌دهند. هر كي‌ را خدا بخواد، خواسته‌اش‌ هم‌ بدون‌ علت‌ باشه‌، او را هدايت‌ كنه‌. هر كه‌ را خدا بخواد گمراه‌ ميكنه‌ بدون‌ هيچ‌ علتي‌. اين‌ را ما نه‌ مي‌توانيم‌ بپذيريم‌ و نه‌ هيچ‌ عاقلي‌ يك‌ چنين‌ حرفي‌ را مي‌تواند بزند و اساسا حرف‌ غير عقلائي‌ است‌ كه‌ يك‌ عاقل‌، تا چه‌ برسد به‌ حكيم‌. حكيمي‌ كه‌ بدون‌ هيچ‌ علتي‌ هيچ‌ كاري‌ را نمي‌كند. هيچ‌ عاقل‌ اينچنني‌ كاري‌ را نميكنه‌ كه‌ دو نفر مساوي‌، هيچ‌ آشنايي‌ مثلا باهاشون‌ نداريم‌. از راه‌ مي‌رسند، بلند ميشم‌، سلام‌ ميكنم‌، صورتش‌ را مي‌بوسم‌، بهش‌ اعطاء و انعام‌ ميدم‌. به‌ يكي‌ اصلا نگاه‌ نميكنم‌. اصلا با عقل‌ سازش‌ نداره‌. هر كس‌ دربارة‌ يك‌ فردي‌ كه‌ فكري‌ را بكنه‌ يا خودش‌ را، يا خودش‌ عاقل‌ نيست‌ يا آن‌ طرف‌ را عاقل‌ نميدونه‌. ما نسبت‌ به‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار نبايد يك‌ چنين‌ فكري‌ را بكنيم‌. كه‌ حكيمه‌. خدا حكيم‌ است‌. ايني‌ كه‌ فرموده‌ است‌ يعطي‌ الحكمة‌ من‌ يشاء، هر را بخواهد بهش‌ حكمت‌ ميده‌ معناش‌ در حقيقت‌ اينه‌ كه‌ هر كس‌ كه‌ شرايط‌ پذيرفتن‌ حكمت‌ را در خودش‌ ايجاد كرده‌ باشه‌، خداي‌ تعالي‌ به‌ او ميدهد. هر كس‌ كه‌ شرايط‌ هدايت‌ را در خودش‌ ايجاد كرده‌ باشه‌ خدا هدايتش‌ ميكنه‌. و هر كس‌ كه‌ شرايط‌ جهل‌ و ناداني‌ را در خودش‌ ايجاد كرده‌ باشه‌، خدا او را واش‌ مي‌گذاره‌ و گمراه‌ ميشه‌. اين‌ را خوب‌ توجه‌ كنيد. و نه‌ اينكه‌ من‌ اين‌ حرف‌ را همينطوري‌ بگم‌. اولا عقل‌ همين‌ را ميگه‌. عقل‌ ميگه‌ خدا يك‌ چنين‌ كاري‌ را نميكنه‌. آن‌ خدائي‌ كه‌ ما شناختيم‌ كه‌ حكيمه‌، يكي‌ از صفاتش‌ اينه‌ كه‌ حكيم‌ است‌، آن‌ خدا حتما بدون‌ حكمت‌ چنين‌ كاري‌ را انجام‌ نميده‌ و حكمت‌ ايجاب‌ ميكنه‌ كه‌ بي‌ علت‌ يكي‌ را گمراه‌ نكنه‌، يكي‌ را هدايت‌ نكنه‌. يكي‌ را حكمت‌ بهش‌ بده‌ و يكي‌ را حكمت‌ بهش‌ نده‌. حكمت‌ ايجاب‌ ميكنه‌ كه‌ اينجور برنامه‌اي‌ نداشته‌ باشه‌.

 خوب‌. لقمان‌ را خدا حكمت‌ بهش‌ عنايت‌ كرد. حكمتي‌ كه‌ خدا به‌ لقمان‌ عنايت‌ كرد اينها چي‌ بود؟ و چطور ممكن‌ است‌ خدا به‌ ما هم‌ حكمت‌ را مرحمت‌ كند؟ خداي‌ تعالي‌ به‌ ما حكمت‌ را در صورتي‌ عنايت‌ ميكنه‌ كه‌ ما به‌ مقام‌ خلوص‌ برسيم‌. روايتي‌ هم‌ هست‌ كه‌ من‌ اخلص‌ لله‌ اربعين‌ صباحا جرت‌ ينابيع‌ الحكمه‌ من‌ قلبه‌ الي‌ لسانه‌. حكمت‌ علم‌ الهيست‌. حكمت‌ شناخت‌ حقايق‌ اشياء است‌ بطور صحيح‌. كه‌ از جانب‌ پروردگار به‌ بشر داده‌ ميشه‌. آنهائي‌ كه‌ به‌ مقام‌ خلوص‌ رسيده‌اند و داراي‌ حكمت‌ شده‌اند، اينها فلاسفه‌ را كور مي‌دونند. معروفه‌ ميگند كه‌ يكي‌ از عرفا و دانشمندان‌ علم‌ تزكية‌ نفس‌ گفت‌ كه‌ بوعلي‌ سينا با عصاي‌ علم‌ هر كجا ما رفتيم‌ آمد. با عصاي‌ علم‌. يعني‌ كور، بعضي‌ كورها خيلي‌ باهوشند، با همين‌ چوب‌ مي‌زنند اينطرف‌ آنطرف‌ راه‌ را پيدا مي‌كنند. ولي‌ چيزي‌ نمي‌فهمند. لذتي‌ از زيبائيهاي‌ اطراف‌ خودشون‌ نمي‌برند. ولي‌ مي‌آن‌. آدرس‌ بهشون‌ بدهي‌ مي‌آيند. ولي‌ رنگهاي‌ مختلف‌ را نمي‌بينند. حقيقت‌ را درك‌ نمي‌كنند. العلم‌ نور كه‌ باز همون‌ حكمته‌، يقذف‌ الله‌ في‌ قلب‌ من‌ يشاء. يا من‌ يريد. علم‌ يك‌ نوري‌ است‌ كه‌ خدا در دل‌ كسي‌ كه‌، علم‌ نوري‌ است‌ كه‌ از دل‌ كسي‌ كه‌ خدا ميخواد، او را دوستش‌ داره‌، مي‌اندازه‌. خوب‌ اينها مطالبي‌ است‌ كه‌ بايد گفته‌ بشه‌ و مقدمه‌اش‌.

 انسان‌ اگر به‌ خلوص‌ رسيد، به‌ خلوص‌ رسيد. از اين‌ روايت‌ استفاده‌ بشود حالا من‌ توضيح‌ ميدهم‌ كه‌ اين‌ روايت‌ اگر صحتش‌ هم‌ درست‌ نباشه‌ و معناش‌ را هم‌ ما نفهميم‌، مطلب‌ درسته‌ و عقلا درسته‌. خدا گاهي‌ ميشه‌ كه‌ با انسان‌ رفيق‌ ميشه‌. خدا با ما رفيق‌ ميشه‌ مثلا. ما با خدا رفيق‌ نميشيم‌، خدا با ما رفيق‌ ميشه‌. اين‌ رفق‌، چون‌ از رفق‌ و مدارا مي‌آد هميشه‌ بزرگتر با كوچكتر بايد رفيق‌ بشه‌. يعني‌ مدارا باهاش‌ بكنه‌. چون‌ نقص‌ داره‌ انساني‌ كه‌ كوچكتره‌، ضعيفتره‌، آن‌ بزرگتر و آن‌ كسي‌ كه‌ كاملتره‌ بايد مدارا بكنه‌ با اين‌ كسي‌ كه‌ كوچكتره‌. خدا رفيق‌ ميشه‌ با ما ولي‌ ما غلطه‌ كه‌ بگيم‌ با خدا رفيق‌ شديم‌. ما با خدا رفاقت‌ كرديم‌. رفاقت‌ هم‌ غلطه‌. دو طرفي‌ هم‌ نيست‌. رفاقت‌ از طرف‌ خداست‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ از رفق‌ و مدارا مي‌آد. خدا با ما مدارا ميكنه‌ نه‌ اينكه‌ ما با خدا مدارا بكنيم‌. خدا وقتي‌ كه‌ با انسان‌ رفيق‌ شد، مدارا كرد، نواقص‌ ما را نديده‌ گرفت‌، روح‌ ما با او يكي‌ شد، صفات‌ الهي‌ در ما بوجود آمد، به‌ مقام‌ متخلق‌ شدن‌ به‌ اخلاق‌ الله‌ رسيديم‌، يعني‌ صفات‌ حيواني‌ را از خودمون‌ دور كرديم‌ و تزكية‌ نفس‌ كرديم‌ و بعد كمالات‌ روحي‌ در خودمون‌ ايجاد كرديم‌. مثل‌ قطره‌اي‌ هست‌ كه‌ مي‌افته‌ توي‌ دريا. يك‌ قطره‌ افتاد توي‌ دريا. همان‌ صفات‌ يا يك‌ آهني‌ را شما انداختيد توي‌ آتش‌. داغ‌ ميشه‌، صفات‌ آتش‌ را به‌ خودش‌ مي‌گيره‌. صفات‌ آتش‌ را كه‌ به‌ خودش‌ گرفت‌، همان‌ كارهاي‌ آتش‌ را هم‌ ميكنه‌. همون‌ سوزندگي‌ را داره‌، همون‌ روشنايي‌ را داره‌. اگر يك‌ كسي‌ صفات‌ الهي‌ را به‌ خودش‌ گرفت‌. يعني‌ اين‌ مراحل‌ تزكية‌ نفس‌ را رفت‌ جلو. بعد مراحل‌ كمالات‌ را پيمود. خودش‌ را به‌ مقام‌ خلوص‌ رسوند، اگر خودش‌ را به‌ مقام‌ خلوص‌ رسوند خدا بهش‌ حكمت‌ ميده‌. يعني‌ خيلي‌ چيزهايي‌ را كه‌ فلاسفه‌، دانشمندان‌ با زحمت‌ زياد مي‌خواهند بفهمند، اين‌ همينطور نشسته‌ مي‌فهمه‌. از طريق‌ الهام‌ مي‌فهمه‌. خدا بايد بهش‌ بده‌. از طريق‌ مكاشفه‌ مي‌فهمه‌. مكاشفه‌ هم‌ لازم‌ نيست‌ حتما چرت‌ بزنه‌. نه‌. كشف‌ مطالب‌ علمي‌ خيلي‌ زياد اتفاق‌ مي‌افته‌. گاهي‌ انسان‌ يك‌ جا نشسته‌ عبادتي‌ داره‌ ميكنه‌. با خدا در ارتباطه‌. بعضي‌ها خيال‌ مي‌كنند حواسشون‌ پرت‌ ميشه‌. اينجور حواس‌ پرتي‌ عيبي‌ نداره‌. انسان‌ داره‌ با خدا حرف‌ ميزنه‌. نماز ميخونه‌. ميگه‌ اهدنا الصراط‌ المستقيم‌. رفته‌ توي‌ معناي‌ صراط‌ مستقيم‌ و اين‌ نكاتي‌ از اينجا در ذهنش‌ مي‌آد. اين‌ مال‌ اتصالشه‌ به‌ پروردگار. اين‌ را شما بدونيد. مال‌ اين‌ است‌ كه‌ به‌ خدا وصل‌ شده‌ و از حكمت‌ الهي‌ داره‌ بهره‌مند ميشه‌. مثل‌ يك‌ كسي‌ كه‌ رفته‌ لب‌ دريا و از آن‌ آب‌ دريا داره‌ استفاده‌ ميكنه‌.

 در ركوعه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌. با خدا گرم‌ صحبته‌. داره‌ ذكر ميگه‌، تسبيح‌ ميگه‌، سبحان‌ ربي‌ العظيم‌ و بحمده‌. قلبش‌ در اختيار خداست‌، وصل‌ به‌ خدا شده‌، اين‌ يك‌ قطرة‌ آب‌، يك‌ قطرة‌ نورانيت‌ وصل‌ به‌ منبع‌ خورشيد شده‌. يك‌ فقيري‌ مي‌آد دم‌ در، سائلي‌ مي‌آد سؤال‌ ميكنه‌. همانطوري‌ كه‌ خدا لا يشغله‌ شأن‌ عن‌ شأن‌، علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هم‌ در اينجا لا يشغله‌ شأن‌ عن‌ شأن‌، يعني‌ در عيني‌ كه‌ داره‌ با خدا حرف‌ ميزنه‌، در عين‌ حال‌ انگشترش‌ را به‌ سائل‌ ميده‌. در عين‌ اينكه‌ داره‌ نماز ميخونه‌ حقايقي‌ براش‌ كشف‌ ميشه‌. يكي‌ از اولياء خدا ميگفت‌ اكثر مسائل‌ علمي‌ در نماز براي‌ من‌ كشف‌ ميشه‌. در توي‌ نماز. نماز شب‌.

 حالا مرحوم‌ سيد بحر العلوم‌ رضوان‌ الله‌ تعالي‌ عليه‌ داشت‌ نماز مي‌خوند. در حالي‌ كه‌ مي‌خواست‌ از سجده‌ سرش‌ را برداره‌ و بايسته‌، يكوقت‌ ديدند همينجور ماتش‌ برده‌. يك‌ مدتي‌ همينطور. بعد نمازش‌ را تمام‌ كرد. دوستانش‌ بهش‌ گفتند چرا اينطوري‌. گفت‌ آقا وليعصر صلواة‌ الله‌ عليه‌ را ديدم‌ جلوم‌ ايستادند. به‌ مرآة‌ پروردگار داشتم‌ نگاه‌ مي‌كردم‌، اين‌ تعبير مال‌ منه‌، مبهوت‌ جمال‌ الهي‌ شده‌ بودم‌. مقهور جلال‌ پروردگار شده‌ بودم‌. اينجوري‌ ميشه‌. حالا اينجا، اينجا يك‌ بحثي‌ هست‌ كه‌ من‌ هنوز براي‌ اكثر دوستاني‌ كه‌ توي‌ جلسه‌ هستند زوده‌ كه‌ بخوام‌ اين‌ را بحث‌ بكنم‌. در نمازهاي‌ مستحبي‌ حالا بگيم‌. يا در اذكاري‌ كه‌ غالبا ميگيد، آن‌ وسطهايش‌ وقتي‌ خوب‌ قلبتون‌ متوجه‌ ميشه‌، آنجا ببينيد يك‌ حقايقي‌ در دلتون‌ باز ميشه‌. من‌ يك‌ برنامه‌اي‌ داشتم‌، يك‌ ماه‌ رمضان‌ يك‌ رياضتي‌ داشتيم‌ كه‌ خيلي‌ سخت‌ هم‌ گذشت‌ بر من‌. روزها روزه‌ ميگرفتم‌، روزهاي‌ بلند بود. شبها هم‌ مشغول‌ يك‌ ذكر خيلي‌ طولاني‌ به‌ ما داده‌ بودند. آنقدر كه‌ ميگفتم‌ البته‌ نه‌ كه‌ با خستگي‌ خوابم‌ ببره‌ها. طبيعي‌ خوابم‌ مي‌برد، تا چشمهايم‌ مي‌رفت‌ روي‌ هم‌، همينجور كه‌ مشغول‌ ذكر بودم‌، مي‌ديدم‌ يكنفر مي‌آد جلوم‌ مي‌ايسته‌، اين‌ را من‌ حالا براي‌ شما ميگم‌، نقلش‌ نكنيد. و مراحل‌ ايمان‌ را براي‌ من‌ كه‌ ده‌ درجه‌ داره‌، براي‌ من‌ ميگفت‌. خيلي‌ هم‌ گفت‌. من‌ شايد آنوقت‌ متجاوز از پانصد صفحه‌ كتاب‌ نوشتم‌ در مراحل‌ ايمان‌. ماه‌ رمضان‌ كه‌ تمام‌ شد جمع‌ شده‌ بود، خيلي‌ شده‌ بود، خيلي‌ هم‌ خوشحال‌ بودم‌ كه‌ يك‌ مجموعه‌اي‌، هنوز كتاب‌ ننوشته‌ بودم‌ آنموقع‌، يك‌ مجموعه‌اي‌ خيلي‌ پر محتوي‌ دستم‌ آمده‌. اين‌ جلسة‌ آخر بعد از آن‌ ديگه‌ آن‌ فرد، آن‌ فرد را هم‌ اصلا نمي‌شناختم‌ كي‌ بود. نه‌ اينكه‌ فكر كنيد امام‌ زمان‌، نه‌. يقينا امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ نبوده‌. يا روحي‌ بود يا ملكي‌ بود هر چي‌ بود از سؤال‌ نميكردم‌. تمام‌ اين‌ چيزها را جلسة‌ آخر به‌ من‌ گفت‌ كه‌ بكن‌ زير خاك‌. ما هم‌ توي‌ باغچة‌ خونه‌امون‌، منزل‌ پدرم‌ آنوقت‌ بودم‌، يك‌ گودالي‌ كنديم‌ و اينها را همه‌ را زير خاكش‌ كرديم‌. اين‌ معناي‌ مكاشفه‌ است‌. در همان‌ حال‌ ذكر كه‌ انسان‌ مشغول‌ ذكره‌، براي‌ اكثرتون‌ هم‌ اتفاق‌ افتاده‌ منتهي‌ خوب‌ شماها شغلهاي‌ ديگه‌ هم‌ داريد، من‌ آنوقت‌ بيكار بودم‌ بقول‌ بعضي‌ها بيكار آدم‌ بودم‌، همچين‌ خيلي‌ كار نداشتم‌. شماها گرفتاريد. گرفتار زن‌ و بچه‌ و شغل‌ و كار و اينها. ولي‌ من‌ درسم‌، زندگيم‌، هوش‌ و حواسم‌ همينها بود.

 اين‌ معناي‌ مثلا مكاشفه‌ است‌. حالا اين‌ كي‌ بود؟ عرض‌ كردم‌ واقعا نميدونم‌ اگر مي‌دونستم‌ براي‌ شماها مي‌گفتم‌. احتمالا يا ملكي‌ بود، يا روحي‌ بود، چون‌ در همان‌ چشمهايم‌ را روي‌ هم‌ مي‌گذاشتم‌ مي‌ديدم‌، تجسم‌ خارجي‌ نداشت‌. اگر يك‌ كس‌ ديگري‌ پهلوي‌ من‌ نشسته‌ بود، چون‌ بود، يك‌ نفر ديگه‌اي‌ باهام‌ بود آن‌ موقع‌.  اون‌ حالا نميدونم‌ چطور بود، البته‌ استادش‌ كس‌ ديگري‌ بود. در شب‌ بيست‌ وسوم‌، بيست‌ و چهارم‌ ديوانه‌ شد. ما اينجوري‌ شديم‌. حالا نمي‌دونم‌ اسم‌ ايني‌ كه‌ هستيم‌ ديوانگيه‌ يا نه‌؟ بهرحال‌.

 انسان‌ گاهي‌ در آنوقتي‌ كه‌ اوج‌ ميگيره‌ خلوصش‌، توجهش‌، انقطاعش‌، اوج‌ مي‌گيره‌ گاهي‌ بهش‌ نشون‌ ميدهند يك‌ همچين‌ چيزهايي‌. ولي‌ آني‌ كه‌ اصله‌ اين‌ است‌ كه‌ همين‌ مراحل‌ را طي‌ بكنه‌ تا برسه‌ به‌ مراحل‌ خلوص‌ و از اين‌ روايت‌ هم‌ استفاده‌ ميشه‌ كه‌ چهل‌ روز توي‌ اين‌ مرحله‌ بمانه‌. يعني‌ بعضي‌ها خيال‌ ميكنند بهشون‌ ميگند كه‌ روايت‌ داره‌ من‌ اخلص‌ لله‌ اربعين‌ صباحا كسي‌ كه‌ خودش‌ را خالص‌ كنه‌ چهل‌ روز، جرت‌ ينابيع‌ الحكمه‌. ميگه‌ خيلي‌ خوب‌. من‌ از امروز خودم‌ را خالص‌ ميكنم‌. تو خودت‌ را بكشي‌ نميتوني‌ از امروز خودت‌ را خالص‌ بكني‌. نه‌ از امروز، از دو سال‌ ديگه‌ هم‌ نمي‌توني‌. از پنج‌ سال‌ ديگه‌ هم‌ نمي‌توني‌. از همين‌ الان‌! يك‌ پارچه‌ گناه‌ و معصيت‌ و گرفتاري‌ و حواس‌ پرتي‌ و خدمتتون‌ عرض‌ شود محبت‌ به‌ غير خدا و تو چطور، كار كار چي‌ بگم‌؟ حتي‌ انبياء نيست‌. اين‌ كاري‌ كه‌ تو تصميم‌ داري‌. من‌ از همين‌ الان‌، بعله‌، خالص‌. تو نميتوني‌. اين‌ حتما بايد مرحلة‌ يقظه‌ را بگذراني‌، مرحلة‌ توبه‌ را بگذراني‌، سالها كار بكني‌ تا برسي‌ به‌ در دروازة‌ خلوص‌. آنوقت‌ از آنجا به‌ بعد چهل‌ روز تمرين‌ بكني‌ تازه‌ قلبت‌ منبع‌ و سرچشمة‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ حكمت‌ ميشه‌. ديگه‌ آنجا وقتي‌ به‌ آن‌ مرحله‌ رسيدي‌، هر كس‌ ازت‌ هر چي‌ بپرسه‌، خواستني‌ نيست‌ها، مي‌بيني‌ آنچه‌ خدا گفته‌، آني‌ كه‌ خدا راضيه‌، آني‌ كه‌ پيغمبر و ائمه‌ گفتند، آن‌ را خداي‌ تعالي‌ به‌ زبانت‌ جاري‌ ميكنه‌. آنهم‌ اختيار دست‌ اوست‌، باذن‌ الله‌ها. شما نگيد كه‌ خيلي‌ كار آسونيه‌، چهل‌ روز آدم‌ خودش‌ را، بهر حال‌، يك‌ عده‌ يك‌ وقتي‌ ما همينجور فكر مي‌كرديم‌. من‌ تازه‌ رفته‌ بودم‌ قم‌. چند نفر را گفتم‌ بيائيد اين‌ روايت‌ را چيز كنيم‌. خوب‌ چيكار كنيم‌؟ بريم‌ كوه‌ خضر. يك‌ كوهي‌ هست‌ نزديك‌ قم‌ كه‌ الان‌ تقريبا چسبيده‌ به‌ شهره‌. سر كوه‌ يك‌ جائي‌ بود مقام‌ حضرت‌ خضر. يك‌ مسجدي‌ بود. گفتند مي‌ريم‌ آنجا. با هيچكس‌ حرف‌ نمي‌زنيم‌. خيلي‌ خوب‌. شما تازه‌ عملت‌ را ميتوني‌ خالص‌ بكني‌. تازه‌ عملت‌ هم‌ هنوز معلوم‌ نيست‌ خالص‌ بشه‌. تو مي‌خواي‌ ببيني‌ جرت‌ ينابيع‌ الحكمه‌ من‌ قلبه‌ الي‌ لسانه‌ يا نه‌؟ اين‌ را ميخواي‌ امتحان‌ بكني‌. بعد هم‌ عمل‌ نميتوني‌ خالص‌ بكني‌. حواست‌ پرت‌ زن‌ و بچه‌اته‌ چي‌؟ حواست‌ پرت‌ طلب‌ و بدهي‌ و نميدونم‌ مغازه‌ و خيلي‌ مسائل‌، اگر بخواهيم‌ بشماريم‌ شايد لا تحصوها. نتوانيم‌ بشماريم‌. اينها را، خالص‌ آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ خالص‌ باشه‌ ديگه‌. هيچي‌ جز خدا نداشته‌ باشه‌. هيچ‌ چيز جز خدا. فكري‌ جز خدا، محبتي‌ به‌ غير خدا، يك‌ سر سوزن‌ محبت‌ به‌ غير خدا نداشته‌ باشيد. خدا دوست‌ داره‌ فرزند عزيزت‌ جلوي‌ چشمت‌ با چاقو تكه‌تكه‌اش‌ بكنند. باشه‌. چون‌ تو دوست‌ داري‌ عيبي‌ نداره‌. حالا نمي‌تونم‌ من‌ توضيح‌ بدم‌. سرتاپاي‌ وجود انسان‌ خدا باشه‌. اين‌ خيلي‌ زحمت‌ داره‌. نگيد كه‌ ما از همين‌ الان‌. يك‌ استادي‌ داشتيم‌ در درس‌ فقه‌ البته‌. ايشون‌ يك‌ قضيه‌اي‌ نقل‌ كرد. اين‌ مي‌خواست‌ بگه‌ كه‌ براي‌ امتحان‌ كارها را نكنيد خدا را امتحان‌ نكنيد، روايات‌ را امتحان‌ نكنيد، آن‌ روز چند نفر پا شدند رفتند توي‌ دره‌ها و بيابانها كه‌ اين‌ روايت‌ من‌ اخلص‌ لله‌ اربعين‌ صباحا را امتحان‌ كنند. چهل‌ روز هم‌ زحمت‌ كشيدند، عبادت‌ كردند، بعد وقتي‌ كه‌ آمدند هر چي‌ بهم‌ گفتند شما خبري‌ شده‌؟ چهل‌ روز زحمت‌ كشيديد، چيزي‌، احساسي‌. نه‌ فرقي‌ نكرديم‌، ما كه‌ هيچي‌ نمي‌فهميم‌. يك‌ نفر را آنقدر توي‌ اينها غير قابل‌ توجه‌ بود كه‌ هيچ‌ اصلا نپرسيدند ازش‌. آمدند دم‌ يك‌ قهوه‌خانه‌اي‌ و، چون‌ ايشان‌ نقل‌ ميكرد. من‌ بعضي‌ از مطالبش‌ را خيلي‌ قبول‌ ندارم‌. آمدند در يك‌ قهوه‌خانه‌اي‌ چايي‌ براي‌ اينها آوردند. اون‌ يك‌ نفري‌ كه‌ مورد اعتنا نبود اين‌ چايي‌ را نخورد. بقيه‌ خوردند. ازش‌ پرسيدند تو چرا نخوردي‌؟ گفت‌ اين‌ چايي‌ آلودة‌ به‌ خون‌ انسانه‌. گفتند چطور؟ گفت‌ من‌ اينجوري‌ احساس‌ ميكنم‌. گفت‌ خوب‌ مي‌ريم‌ مي‌پرسيم‌. رفتند پرسيدند از قهوه‌چي‌ گفت‌ بعله‌. من‌ وقتي‌ كه‌ داشتم‌ مي‌خواستم‌ چايي‌ را دم‌ كنم‌ بريزم‌ توي‌ قوري‌، دستم‌ خوني‌ شده‌ بود. يك‌ مختصر از خون‌ دستم‌ قاطي‌ چاييها شده‌ بود. آمدند دور اين‌ را گرفتند و گفتند چطور شد تو؟ حالا عرض‌ كردم‌ معني‌ ينابيع‌ الحكمه‌، غيبگوئي‌ نيست‌. حالا. ازش‌ پرسيدند. گفت‌ من‌ روزي‌ كه‌، مطلبش‌ خوبه‌، من‌ روز اولي‌ كه‌ با شما آمدم‌ براي‌ امتحان‌ روايت‌ نيامدم‌، من‌ اطمينان‌ داشتم‌ كه‌ اينطوري‌ ميشه‌، چهل‌ روز خودم‌ را خالص‌ كردم‌. شما براي‌ اينكه‌ ببينيد اين‌ روايت‌ درسته‌ يا درست‌ نيست‌ اومديد. خود اين‌ خلاف‌ خلوصه‌. خلاف‌ اخلاصه‌. خود اين‌ مسئله‌. اينقدر دقيقه‌.

 اگر كسي‌ خودش‌ را خالص‌ كنه‌، خداي‌ تعالي‌ با لقمان‌ قوم‌ و خويشي‌ كه‌ نداشته‌. لقمان‌ بعضي‌ها ميگن‌ پيغمبر هم‌ نبوده‌. البته‌ نبي‌ بوده‌. مي‌فرمايد و لقد آتينا لقمان‌ الحكمه‌. من‌ بدم‌ نمي‌آد بعضي‌ از مطالب‌ ايشان‌ را ببينيم‌ حضرت‌ لقمان‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ بهش‌ حكمت‌ را عنايت‌ كرد چه‌ خصوصيتي‌ داشت‌؟ ببينيد لطف‌ الهي‌، تا باز كرديم‌ سورة‌ لقمان‌ آمد. اتفاقا همون‌ آيه‌اي‌ كه‌ مربوط‌ به‌ حضرت‌ لقمانه‌. و لقد آتينا لقمان‌ الحكمه‌، ما عطا كرديم‌، ما داديم‌، اينجوري‌ بگيم‌، لقمان‌ را حكمت‌. حكمت‌ بهش‌ داديم‌. ان‌ اشكر لله‌. و من‌ يشكر فانما يشكر لنفسه‌. حكمت‌ لقمان‌ چي‌ بود؟ اين‌ بود كه‌ شكر بكن‌ براي‌ خدا. يكي‌ از صفات‌ بسيار خوب‌ اولياء خدا، انسان‌ بعد از اينكه‌ به‌ مرحلة‌ اولياء خدا ميرسه‌ها، جزء شاكرين‌ بايد باشه‌. شكر بكنه‌. كسي‌ كه‌ شكر بكند و خوب‌ براي‌ خودش‌ شكر كرده‌، مفيد براي‌ خودشه‌. اين‌ از حكمته‌ها. كه‌ بفهمه‌ انسان‌ كه‌ شكرش‌ چه‌ در مقابل‌ مردم‌ چه‌ در مقابل‌ خداها، اينطوره‌. شكرش‌ مفيده‌ براي‌ خودشه‌. و كسي‌ كه‌ كفران‌ نعمت‌ الهي‌ را بكنه‌، خدا بي‌ نيازه‌ از شكرش‌. هيچ‌ احتياجي‌ به‌ شكر شما نداره‌. اما اگر شكر كرديد، شكر نعمت‌ را زياد ميكنه‌. شكر شما را يك‌ انسان‌ معرفي‌ ميكنه‌. شكر شما را داراي‌ صفات‌ حميده‌ معرفي‌ ميكنه‌. چه‌ در مقابل‌ مردم‌ چه‌ در مقابل‌ خدا. و اذ قال‌ لقمان‌ لابنه‌ و هو يعزه‌. حضرت‌ لقمان‌ وقتي‌ كه‌ به‌ پسرش‌ فرمود، حرف‌ عادي‌ نمي‌زد، يعني‌ حرفهاي‌ آب‌ بيار، نون‌ بيار، برو نون‌ بخر، اين‌ حرفها نبود. يعظه‌ موعظه‌اش‌ ميكرد، يا بني‌، فرمود پسرم‌ لا تشرك‌ بالله‌ ان‌ الشرك‌ لظلم‌ عظيم‌. شرك‌ به‌ خدا پيدا نكن‌. مشرك‌ نشو. غير خدا را نپرست‌. در رديف‌ خدا هيچي‌ را قرار نده‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ شرك‌ ظلم‌ عظيمه‌. يعني‌ ظلم‌ عظيم‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ بزرگترين‌ حق‌ كشي‌هاست‌. چون‌ انسان‌ وقتي‌ كه‌ در رديف‌ يك‌ شخص‌ بزرگي‌ حتي‌، يك‌ وقتي‌ من‌ اينجوري‌ فكر مي‌كردم‌ براي‌ خودم‌، كه‌ اگر ما گفتيم‌ خدايا بخاطر تو ما گوش‌ به‌ حرف‌ شيطان‌ نمي‌ديم‌، اين‌ جسارته‌. نميديم‌! همين‌ جسارته‌. بخاطر تو گوش‌ به‌ حرف‌ نفس‌ اماره‌امون‌ نمي‌ديم‌. اين‌ جسارت‌ به‌ خداست‌. خوب‌ چطور؟ الان‌ براتون‌ ميگم‌، يك‌ مثال‌ ميزنم‌ روشن‌ ميشيد. يك‌ مرجع‌ تقليد با عظمتي‌ آنجا نشسته‌ باشه‌. يك‌ قمارباز كفتر باز بي‌ سوادي‌ هم‌ پهلوش‌ نشسته‌ باشه‌. او يك‌ حرفي‌ به‌ شما مي‌زنه‌ اينهم‌ يك‌ حرفي‌ به‌ شما مي‌زنه‌. شما بگيد من‌ به‌ خاطر حرف‌ شما گوش‌ به‌ حرف‌ اين‌ نميدم‌. اين‌ توهين‌ است‌ به‌ اين‌ مرجع‌ تقليد يا نه‌؟ نه‌ مي‌فهميد يا نه‌. مگه‌ بنا بود تو گوش‌ به‌ حرف‌ او بدي‌ با وجود من‌! شما با معلمتون‌، با استادتون‌ يك‌ همچين‌ حرفي‌ نمي‌زنيد. توهينه‌. خداي‌ با آن‌ عظمت‌. شيطان‌ به‌ اون‌ پستي‌! تو خيلي‌ منت‌ هم‌ داري‌ مثل‌ اينكه‌ گوش‌ به‌ حرف‌ شيطان‌ نميدي‌ و گوش‌ به‌ حرف‌ خدا ميدي‌. اين‌ معناش‌، اين‌ اصلا توهين‌ به‌ خداست‌. حالا واي‌ بر آن‌ وقتي‌ كه‌ انسان‌ شيطان‌ را در رديف‌ خدا قرار بده‌، يك‌ قدري‌ حرف‌ او را گوش‌ بده‌ يك‌ قدري‌ حرف‌ اين‌ را. يك‌ قدري‌ حرف‌ نفس‌ اماره‌اش‌ را گوش‌ بده‌ يك‌ قدري‌ حرف‌ خدا را گوش‌ بده‌. يا اصلا حرف‌ خدا را گوش‌ نده‌، اين‌ كه‌ اصلا از الاغ‌ هم‌ الاغتره‌. الاغ‌ وقتيه‌ انسان‌ كه‌ يك‌ قدري‌ گوش‌ به‌ حرف‌ شيطان‌ بده‌ يك‌ قدري‌ هم‌ گوش‌ به‌ حرف‌ خدا. فرقي‌ بين‌ شيطان‌ و خدا نگذاره‌. ظلم‌ عظيميه‌، حق‌ كشي‌ بزرگيست‌. ظلم‌ يعني‌ حق‌ كشي‌. و وصينا الانسان‌ بوالديه‌ حملت‌ امه‌ وهنا علي‌ وهن‌. ما وصيت‌ كرديم‌ به‌ انسان‌، انسان‌ را بوالدته‌، ميگيم‌ بوالدته‌، نه‌ بوالديه‌. ببخشيد. به‌ پدر و مادرش‌ را وصيت‌ بهش‌ كرديم‌ كه‌ مواظبش‌ باش‌. امش‌، مادرش‌، وهنا علي‌ وهن‌. اين‌ را نه‌ ماه‌ روي‌ ضعف‌، بخدا قسم‌ آنهايي‌ كه‌ مادر دارند يا مادرشون‌ از دنيا رفته‌ و مي‌تونند براش‌ خيرات‌ كنند، بايد خيلي‌ مواظب‌ باشند. نه‌ ماه‌ روي‌ ضعف‌ روي‌ ضعف‌، سستي‌ روي‌ سستي‌، اين‌ بچه‌ را حملش‌ كرده‌. و فصاله‌ في‌ عامين‌. دو سال‌ شيرش‌ داده‌. شما همه‌ اتون‌ بالاخره‌ يا خودتون‌ بچه‌ داريد يا ديديد مادرهايي‌ كه‌ بچه‌ دارند يا مادر خودتون‌ كه‌ چقدر خدمتتون‌ عرض‌ شود در با زحمت‌ اين‌ بچه‌ را بزرگ‌ ميكنه‌ و وقتي‌ بزرگ‌ ميشه‌، حالا شده‌ بيست‌ ساله‌ سي‌ ساله‌، ميگه‌ ننه‌ تو نمي‌فهمي‌! خاك‌ بر سرت‌. تو مي‌فهمي‌ اون‌ نمي‌فهمه‌؟ نمي‌فهمه‌ تو نبايد بهش‌ بگي‌. وهنا علي‌ وهن‌. و فصاله‌ في‌ عامين‌. ان‌ اشكرلي‌. ببينيد اين‌ جمله‌ مهمه‌. ان‌ اشكرلي‌ و لوالدتك‌. يكي‌ خدا را شكر بكن‌ يكي‌ هم‌ والدينت‌ را. من‌ به‌ اينهايي‌ كه‌، بعله‌. و لوالديك‌. پدر و مادرت‌ خوب‌ ديگه‌. شكر كن‌ مرا و پدر و مادرت‌ را. اين‌ يك‌ مسئله‌. به‌ سوي‌ من‌ است‌ راهتون‌. در ضمن‌ اينكه‌ خدا را شكر مي‌كنيد و پدر و مادر را شكر ميكني‌، بدون‌ كه‌ راه‌ به‌ سوي‌ خدا بايد داشته‌ باشي‌. لذا بعد مي‌فرمايد و ان‌ جاهداك‌، اگر پدر و مادر، فقط‌ يك‌ مورد را خدا استثناء كرده‌، علي‌ ان‌ تشرك‌ بي‌، اگر اينها اصرارت‌ كردند كه‌ به‌ خدا شرك‌ بورز، ما لك‌ بهي‌ ارث‌، فلا تطعهما. اطاعتشون‌ را نكن‌. در عين‌ حال‌ و صاحبهما في‌ الدنيا معروفا. با خوبي‌ مصاحبت‌ كن‌، با همين‌ پدر و مادري‌ كه‌ ميگن‌ كه‌ بيا مشرك‌ بشو! و اتبع‌ سبيل‌ من‌ اناب‌ اليه‌ ثم‌ الي‌ مرجعكم‌ و انبئكم‌ بما كنتم‌ تعلمون‌. يا بني‌ انّها، اينها يك‌ جملاتش‌ را دلم‌ مي‌خواد چند تايش‌ را بخونم‌ براتون‌، براي‌ روحياتتون‌ و اخلاقتون‌ خوبه‌. اگر معنا نمي‌كنم‌، آنها كه‌ لازمه‌ براتون‌ بگم‌. انّها ان‌ تكن‌ مثقال‌ حبة‌ من‌ خردل‌ و تكن‌ في‌ صخرة‌ او في‌ السماوات‌ او في‌ الارض‌ يعتب‌ به‌ الله‌. اگر به‌، اي‌ پسرم‌، اي‌ تكن‌ مثقالة‌ حبة‌ من‌ خردل‌، اگر اعمال‌ بد و خوب‌، اعمال‌ بد و خوب‌ تو را يا خلق‌ را يا هر چي‌ را، اگر چه‌ به‌ مقدار خردلي‌ باشه‌، خردل‌ همين‌ ذراتي‌ است‌ كه‌ توي‌ آسمانهاست‌، و تكن‌ في‌ صخرة‌، كه‌ در كوهي‌ افتاده‌ باشه‌ يا در آسمانها باشه‌، يعط‌ به‌ الله‌. خدا اين‌ را مي‌آرتش‌ روز قيامت‌. همون‌ معناي‌ فمن‌ يعمل‌ مثقال‌ ذرة‌ خيرا يره‌ و من‌ يعمل‌ مثقال‌ ذرة‌ شرا يره‌ ان‌ الله‌ لطيف‌ الخبير. يا بني‌ اقم‌ الصلاة‌ و امر بالمعروف‌. اي‌ پسرم‌ نماز با بپا بدار. امر به‌ معروف‌ بكن‌. و انه‌ عن‌ المنكر. و نهي‌ از منكر كن‌. و اصبر علي‌ ما اصابك‌. مرحلة‌ استقامت‌ را ميگه‌. صبر كن‌ بر آنچه‌ كه‌ بهت‌ ميرسه‌. ان‌ ذلك‌ من‌ ادني‌ الامور. از نشانه‌هاي‌ عظم‌ و ثبوت‌ در كارهاست‌ كه‌ انسان‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ صبر بر همة‌ مصائب‌ بكنه‌، همة‌ چيزهايي‌ كه‌ در راه‌ رسيدن‌ به‌ هدفش‌ هست‌، صبر بكنه‌. و لا تسعر خطك‌ للناس‌. اين‌ جمله‌ خيلي‌ مهمه‌. بلند طبع‌ باش‌ به‌ تعبير ما صورتت‌ را در مقابل‌ مردم‌ خوار نكن‌ براي‌ مال‌ دنيا، آقا قربان‌ شما! خيلي‌ متشكريم‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ احتمالا يك‌ پولي‌ بخواد بده‌. كسي‌ كه‌ به‌ يك‌ ثروتمند بخاطر ثروتش‌ سلام‌ بكنه‌، مقداري‌ از ايمانش‌ از بين‌ ميره‌. و لا تسعر خطك‌ للناس‌. و لا تمشي‌ في‌ الارض‌ مرها. روي‌ زمين‌ وقتي‌ كه‌ راه‌ ميري‌، با تبختر و خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ همچين‌، با شخصيت‌ راه‌ نرو. خدا كساني‌ كه‌ مختال‌ هستند، متكبر هستند، افتخار مي‌فروشند به‌ ديگران‌، دوست‌ نداره‌. و اخص‌ في‌ مشيك‌. وقتي‌ مي‌خواي‌ راه‌ بري‌ متوسط‌ راه‌ برو. نه‌ بدو كه‌ سبك‌ باشه‌ نه‌ هم‌ آنقدر سنگين‌ راه‌ برو. نه‌ اينها، حالا يك‌ وقت‌ پاش‌ درد ميكنه‌، اينها استثنائست‌. يك‌ جوري‌ راه‌ مي‌روند كه‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ مثل‌ اينكه‌ داره‌ كي‌ مي‌آد؟! نه‌. يك‌ كسي‌ بود وارد مجلس‌ كه‌ ميشد سرش‌ را همچين‌ همچين‌ ميكرد تا مردم‌ سلامش‌ كنند بعد جواب‌ بده‌. يا سري‌ همچين‌ ميكنه‌، طرف‌ ميگه‌ سلام‌ عليكم‌، اين‌ بگه‌ عليك‌ السلام‌. همين‌ ديروز بود كه‌ بايد گفت‌ سلام‌ بايد از بزرگتر باشه‌ به‌ كوچكتر. ما اگر معناي‌ سلام‌ را بدونيم‌، ماها ابتدائا، يعني‌ اگر بخواهيم‌ بزرگيمون‌ را به‌ طرف‌ بفهمونيم‌، بايد ما سلام‌ بكنيم‌. اگر خودمون‌ را بزرگتر بدونيم‌. بزرگتر بايد به‌ كوچكتر سلام‌ بكنه‌. چون‌ سلام‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ تو از دست‌ من‌ سالمي‌. من‌ اذيتي‌ بهت‌ ندارم‌. قدرتمندتر كوچكتر را بايد خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ سلامت‌ قرار بده‌ و اعلام‌ سلامتي‌ براش‌ بكنه‌ نه‌ كوچكتر. كوچكتر كه‌ بچة‌ كوچكي‌ وارد اطاق‌ بشه‌. او كه‌ اذيتي‌ نداره‌ كه‌ اعلام‌ سلامتي‌ را بكنه‌. و اغضض‌ من‌ صوتك‌. اينجا يك‌ جمله‌اي‌ بعد از اين‌ گفته‌ كه‌ آدم‌ مي‌فهمه‌ خداي‌ تعالي‌، يعني‌ انسان‌ مي‌فهمه‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ يك‌ حرفي‌ زده‌ كه‌ دردمون‌ بياد، دردمون‌ بياد. مي‌بيني‌ انسان‌ اگر بخواد به‌ يك‌ كسي‌ درست‌ متنبه‌ بشه‌، يك‌ مثل‌ بدي‌ هم‌ براش‌ ميزنه‌. مجالس‌ زنها آدم‌ تا مي‌آد از اطاق‌ بيرون‌، مي‌بينه‌ همچين‌ شروع‌ شد به‌ سروصدا كه‌ چه‌. من‌ آن‌ هفته‌ و هفته‌هاي‌ قبل‌، بعضي‌ از رفقام‌ گله‌ كردم‌. گفتم‌ همچين‌ كه‌ مجلس‌ تمام‌ ميشه‌ همه‌ شروع‌ ميكنند به‌ صحبت‌. خوب‌ يك‌ نفر صحبت‌ كنه‌ بقيه‌ گوش‌ كنند. ما حالت‌ اولياء خدا، من‌ خدا ميدونه‌ يك‌ دفعه‌ پيش‌ يكي‌ از اولياء خدا نيم‌ ساعت‌ نشستم‌ يك‌ كلمه‌ حرف‌ نزد. داشت‌ فكر مي‌كرد. بعد هم‌ دو سه‌ كلمه‌ كه‌ با من‌ حرف‌ زد، بهتر از يك‌ ساعت‌ حرف‌ زدن‌ ديگران‌ بود. ارزش‌ داشت‌. تمرين‌ بكنيد. بعضي‌ از آداب‌ اسلام‌ را تمرين‌ بكنيد. بعضي‌ها را انسان‌ مي‌بينه‌ ذاتا كم‌ حرفند، ذاتا تن‌ صداشون‌ خيلي‌ كمه‌. بعضي‌ها هستند نه‌. عادت‌ كردند. مثلا اينهايي‌ كه‌ در جاهاي‌ وسيع‌ زندگي‌ مي‌كنند، معمولا، اينها نه‌ اينكه‌ مي‌خوان‌ رفيقشون‌ را از آن‌ دور صدا بزنند صداشون‌ بايد خيلي‌ بلند باشه‌. اينها كه‌ در دهات‌ زندگي‌ مي‌كنند كنترل‌ باصطلاح‌ صداشون‌ خيلي‌ مشكله‌. آخه‌ همه‌اش‌ داد زده‌، ديگه‌ نميشه‌، توي‌ اطاق‌ هم‌ داد ميزنه‌، توي‌ حرم‌ هم‌ داد ميزنه‌، همه‌ جا داد ميزنه‌. ولي‌ اولياء خدا بايد كنترل‌ داشته‌ باشند. بهرحال‌ حالا يا عادت‌ كردند يا عادت‌ نكردند، اخلاق‌ رذيله‌اي‌ دارند يا ندارند. بايد عادت‌ بكنند به‌ اينكه‌ لقمان‌ از حكمتش‌ به‌ فرزندش‌ ميگه‌ و اغضض‌ من‌ صوتك‌. صدايت‌ را يك‌ خورده‌اي‌ آن‌ ولومش‌ را كم‌ كن‌. اين‌ و اغضض‌ من‌ صوتك‌ يعني‌ همين‌. بعد خداي‌ تعالي‌ ميگه‌ ان‌ انكر الاصوات‌ لصوت‌ الحمير. اي‌ پسرم‌، اگر صدات‌ را خيلي‌ بالا بكني‌ بدان‌ كه‌ بلندترين‌ صداها، نكره‌ترين‌ صداها، ناشناخته‌ترين‌ صداها، صداي‌ خره‌. همين‌ ديگه‌. ما بايد فارسيش‌ بكنيم‌. اگر انسان‌ دردش‌ بياد بايد مواظب‌ باشه‌، سر و صدا نكنه‌. توي‌ نماز هم‌ حتي‌، توي‌ نماز من‌ دارم‌ نماز مي‌خونم‌. در نماز جماعت‌ آقايون‌ اين‌ را بدونيد، مستحب‌ است‌ در بعضي‌ جاهاش‌ هم‌ واجبه‌ كه‌ مأموم‌ صداش‌ به‌ امام‌ نرسه‌. يعني‌ حتي‌ ركعت‌ دوم‌ شما اگر بود، ركعت‌ دوم‌ شما و ركعت‌ سوم‌ امام‌ كه‌ زياد هم‌ اتفاق‌ مي‌افته‌، حمد و سورة‌ نماز مغرب‌ و عشا را واجبه‌ كه‌ آهسته‌ بخونيد. چرا؟ چون‌ در نماز جماعتيد. همين‌ امروز ديدم‌ يك‌ نفري‌ از آن‌ عقب‌، در ركعت‌ سوم‌، در ركعت‌ سوم‌ ما بود و ركعت‌ دوم‌ او، بسم‌ الله‌ را، اون‌ چون‌ شنيده‌ مستحبه‌ بلند بخونه‌، بسم‌ الله‌ الرحمن‌! مستحب‌ مؤكد، بعضي‌ جاهاش‌ واجبه‌ كه‌ در نماز جماعت‌ صداي‌ مأموم‌ به‌ امام‌ نرسه‌. اصلا آرامشي‌ بايد داشته‌ باشه‌. ما شيعه‌ را بفرستند مكه‌. يكي‌ اينكه‌ آنجا تبعيت‌ مي‌كنيم‌. اگر همة‌ اين‌ جمع‌ شيعة‌ مثل‌ ما بودند نه‌ شيعة‌ واقعي‌. شيعة‌ واقعي‌ بهتر از آنها نظم‌ را رعايت‌ ميكنه‌. تمام‌ اين‌ مسجد الحرام‌ كه‌ شايد يك‌ ميليون‌ گاهي‌ شايد جمعيت‌ باشه‌ بيرون‌ و اينهاش‌، فقط‌ صداي‌ سرفه‌، سرفه‌ چون‌ طبيعي‌ مي‌آد، صداي‌ سرفه‌ مي‌آد. وقتي‌ امام‌ داره‌ حمد و سوره‌ مي‌خونه‌، نماز را او آهسته‌ ميخونه‌ مردم‌ هم‌ آهسته‌ مي‌خونند. همچين‌ بهت‌، انسان‌ مبهوت‌ ميشه‌ كه‌ اينهمه‌ جمعيت‌ صدايي‌ ندارند. آنهايي‌ كه‌ مكه‌ رفتند مي‌دونند من‌ چي‌ ميگم‌. توي‌ نماز جماعت‌ يكي‌ آنجا فرادا داره‌ براي‌ خودش‌ بلند بلند ميخونه‌. يكي‌ آنجا داره‌ صلوات‌ مي‌فرسته‌، يكي‌ آنطرف‌ داره‌ نماز براي‌ خودش‌ نماز ميخونه‌. اصلا مساجد ما مسجد اسلامي‌ نيست‌. يكي‌ مي‌آد گدائي‌ ميكنه‌، يكي‌ داره‌ سيگار ميكشه‌. يك‌ مقداري‌ اقلا شماها الگو باشيد براي‌ ديگراني‌ كه‌ مي‌آيند توي‌ مسجد. يكي‌ از كمالات‌ افراد خوب‌ و متدين‌ و از اولياء خدا، صمته‌. كم‌ حرف‌ زدن‌. آياتي‌ كه‌ مربوط‌ به‌ حضرت‌ لقمان‌ هم‌ بود در همينجا تمام‌ شد. بعدش‌ مربوط‌ به‌ مسائل‌ ديگه‌ است‌. خيلي‌ مواظب‌ باشيد. يك‌ كلمه‌، هر چه‌ مي‌تونيد آهسته‌تر حرف‌ بزنيد. هر چه‌ مي‌تونيد كمتر حرف‌ بزنيد. هر چه‌ مي‌تونيد باصطلاح‌ كنترل‌ كنيد كلماتتون‌ را. ايني‌ كه‌ مي‌فرمايد ان‌ انكر الاصوات‌، نكره‌ يعني‌ چيز ناشناخته‌، صدائي‌ كه‌ مناسب‌ نيست‌. من‌ و شما پهلوي‌ هم‌ نشستيم‌، چرا داد ميزني‌؟! مثلا. اين‌ مناسب‌، بايد صدا مناسب‌ مجلس‌ باشه‌. به‌ اندازه‌اي‌ كه‌ مجلس‌ لازم‌ داره‌ صدات‌ را بلند كن‌. به‌ اندازه‌اي‌ كه‌ رفيقت‌ بشنوه‌ صدات‌ را بلند كن‌. به‌ اندازه‌اي‌ كه‌ لازمه‌ حرف‌ بزن‌. اين‌ خيلي‌ ضروريه‌ها. اين‌ مطلبي‌ كه‌ عرض‌ ميكنم‌. مواظب‌ باشيد انشاء الله‌ كه‌ مشمول‌ اين‌ جملة‌ ان‌ انكر الاصوات‌ لااقل‌ نباشيم‌.

 خوب‌. ايام‌ ايام‌ خوبي‌ است‌. انشاء الله‌ نيمة‌ شعبان‌ نزديك‌ است‌ و اين‌ نيمة‌ شعبان‌ را با ظهور وجود مقدس‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ جشن‌ بگيريم‌ و دوستان‌ انشاء الله‌ فعاليت‌ زيادي‌ بكنند براي‌ اينكه‌ به‌ هر نحوي‌ كه‌ ميشه‌ خودتون‌ را به‌ آقا وليعصر صلواة‌ الله‌ عليه‌ نزديك‌ كنيد، يدي‌ داشته‌ باشيد. باصطلاح‌ توسلي‌ بكنيد. وسيله‌اي‌ براي‌ خودتون‌ درست‌ بكنيد كه‌ نزديك‌ بشيد به‌ امام‌ زمان‌. همين‌ كارهاي‌ كه‌ مي‌كنيد. همينها انشاء الله‌ حساب‌ داره‌. همين‌ خدماتي‌ كه‌ مي‌كنيد. هيچ‌ اشكالي‌ نداره‌ همانطور كه‌ انسان‌ يك‌ چند روز به‌ عيد نوروز مانده‌، دست‌ از كار و فعاليت‌ و اينها مي‌كشيد مشغول‌ تميز كردن‌ خونه‌ و زندگي‌ و لباس‌ و اينها ميشيد، شما بيائيد برنامه‌اتون‌ را عوض‌ كنيد. به‌ جاي‌ عيد نوروز عيد ميلاد مقدس‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ را داشته‌ باشيد. خدا ميدونه‌ من‌ پدرم‌ تمرينم‌ داده‌ بود، من‌ هيچوقت‌ يادم‌ نمي‌آد عيد نوروز را جشني‌ داشته‌ باشيم‌، يا حواسم‌ پرت‌ شده‌ باشه‌، يعني‌ اصلا مطرح‌ نيست‌ براي‌ من‌. مگه‌ اينكه‌ كسي‌ بياد بگه‌ آقا تبريك‌ عرض‌ ميكنم‌، تازه‌ متوجه‌ بشم‌ كه‌ عيد نوروز است‌. بچه‌هاي‌ ما هستند، توي‌ خونة‌ ما اين‌ حرفها نيست‌. نيمة‌ شعبان‌ داريم‌، عيد غدير داريم‌، ميلاد ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ هست‌. حالا من‌ فكر مي‌كنم‌ از همة‌ اينها لازمتر و واجبتر، اول‌ نيمة‌ شعبانه‌ و بعد عيد غدير. الان‌ در زمان‌ ما اينطوره‌. خيلي‌ بايد براي‌ نيمة‌ شعبان‌ اهميت‌ قائل‌ بشيد. الان‌ بعله‌ ديگه‌، يك‌ هفته‌ هم‌ كمتر شد. مثل‌ امروزي‌ كه‌ گذشت‌، هفتة‌ آينده‌ نيمة‌ شعبانه‌. خيلي‌ حواستون‌ جمع‌ باشه‌، انشاء الله‌ خدمت‌ بكنيد، همه‌اتون‌ بايد بسيج‌ بشيد، روز جمعه‌ و روز يكشنبه‌ مثل‌ هفته‌هاي‌ گذشته‌ كه‌ اعصاب‌ ما را خورد مي‌كنيد نباشيد كه‌ روزهاي‌ جمعه‌ بعضي‌ از رفقا آخر مجلس‌ مي‌آن‌. شماها اگر مي‌خواهيد من‌ خوشحال‌ بشم‌ ازتون‌، حالا نميگم‌ خدا و امام‌ زمان‌ كه‌ نميدونم‌، هر برنامه‌اي‌ داريد خيلي‌ دقيق‌ باشيد، اول‌ وقت‌. شبهاي‌ دوشنبه‌ خوب‌، اينجا كه‌ نماز مي‌خونديم‌ از اول‌ نماز كسي‌ نمي‌آمد، در را مي‌بستيم‌ ديگه‌. مسجده‌ حالا، به‌ خاطر اينكه‌ خدا حالا اضافه‌ شده‌ بر جريان‌. سر وقت‌ بيائيد. تمرين‌ بكنيد و الا يك‌ مسلمان‌ واقعي‌ بايد هم‌ ظهر، هم‌ شب‌، هم‌ صبح‌ اول‌ وقت‌ توي‌ مسجد باشه‌، نماز جماعت‌ بخونه‌. سست‌ نباشيد، ضعف‌ نداشته‌ باشيد، در مرحلة‌ استقامت‌ در آية‌ شريفه‌ ايني‌ كه‌ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ مي‌فرمايد شيبتني‌ سورة‌ هود لمكانت‌ هذه‌ الآيه‌، چون‌ در آنجا داره‌ فاستقم‌ كما امر و من‌ تاب‌ معك‌. اينها هم‌ كه‌ توبه‌ كرده‌اند بعد به‌ مرحلة‌ استقامت‌ وارد شده‌اند، اينها هم‌ بايد استقامت‌ داشته‌ باشند، و من‌ تاب‌ معك‌. خوب‌ اينها استقامت‌ نداشتند و پيغمبر را پير كردند. از شما واقعا دوستان‌ توقع‌ اين‌ است‌ كه‌ كوشش‌ بكنيد با استقامت‌ باشيد، شما مي‌خواهيد انشاء الله‌ آمادة‌، حالا اون‌ را خدا ميدونه‌. يك‌ وقت‌ مي‌بينيد همين‌ فردا صداي‌ مقدس‌ امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ بلند شد كه‌ بيائيد. ما حالا حالش‌ را نداريم‌. عادت‌ اصلا، انسان‌ اگر عادت‌ به‌ استقامت‌ و پابرجائي‌ و فعاليت‌ و زرنگي‌ و اينها نداشته‌ باشه‌، اين‌ نميتونه‌ موفق‌ بشه‌. نميتونه‌ حركت‌ بكنه‌. يك‌ نفر ما، هر وقت‌ يك‌ دوستي‌ داشتيم‌، من‌ كم‌كم‌ رابطه‌ام‌ را باهاش‌ بهم‌ زدم‌. اين‌ هر وقت‌ مي‌گفتيم‌ بريم‌ درس‌، با هم‌ مي‌خواستيم‌ بريم‌ درس‌، توي‌ راه‌ با هم‌ يك‌ مباحثه‌اي‌ داشتيم‌. اين‌ حدودا يك‌ ربع‌، بيست‌ دقيقه‌، شال‌ و كلاهش‌ طول‌ ميكشيد كه‌ لباس‌ بپوشه‌. بعضي‌ افراد هستند اصلا تنبلند. بايد خودتون‌ را عوض‌ كنيد. تنبلها بايد زرنگ‌ بشوند. زرنگها بايد زرنگتر بشوند. بعضي‌ها ذاتا تنبلند. از توي‌ خونه‌ مي‌خواد بياد بيرون‌، بعله‌ از وقتي‌ كه‌ نيت‌ ميكنه‌ پاشه‌ بره‌ بيرون‌، تا وقتي‌ كه‌ پاشه‌ بره‌، نيم‌ ساعت‌ سه‌ ربع‌ طول‌ ميكشه‌. حمام‌ ميره‌، بعضي‌ آدم‌ تعجب‌ ميكنه‌ اينها توي‌ حموم‌ چيكار ميكنند؟ جاي‌ خوشي‌ كه‌ نيست‌. حمام‌ ميره‌ يك‌ ساعت‌ توي‌ حمام‌، باور مي‌كنيد من‌ هيچوقت‌ از ده‌ دقيقه‌ حمامم‌ بيشتر طول‌ نكشيده‌. مستراح‌ پر گند و پر بول‌، مي‌بيني‌ آنجا مي‌نشينه‌، خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ انگار توي‌ يك‌ باغي‌ نشسته‌. بابا بيا بيرون‌. اين‌ اخلاقیات‌ مقدسها را كه‌ با هيچ‌ يك‌ از برنامه‌هاي‌ ائمه‌ سازگار نيست‌ نداشته‌ باشيد. بيحال‌، تنبل‌، انسان‌ اينقدر بي‌ عرضه‌ باشه‌ كه‌ نتونه‌ خودش‌ را جمع‌ و جور بكنه‌. يك‌ كسي‌ ديگه‌ بياد جمع‌ و جورش‌ بكنه‌.

 بهرحال‌ حالا اين‌ حرفها را نمي‌خواستم‌ زياد بزنم‌. خوب‌ انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ اين‌ حرفهاي‌ كه‌ من‌ ميزنم‌، از زبانم‌ كه‌ در مي‌آد، بايد حتما دوستان‌ انشاء الله‌ عمل‌ بكنند. من‌ تا بتونم‌ مدارا مي‌كنم‌ در حرف‌ زدن‌. ولي‌ وقتي‌ گفتم‌ دلم‌ مي‌خواد كه‌، يعني‌ اگر نكنيد شايد به‌ امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ شكايتتون‌ را بكنم‌ها. خيلي‌ مواظب‌ باشيد. انسان‌ اينقدر بيحال‌. لباس‌ پوشيدن‌ معطلي‌ ندارد. نميدونم‌ ديگه‌ حالا. خيلي‌ جدي‌ باشيد. سر وضو معطل‌ نشيد. غسل‌ معطلي‌ نداره‌. هيچي‌ از اينها اينها همه‌اش‌ فكر مي‌كنيد غسل‌ چقدر معطلي‌ داره‌؟ يك‌ دقيقه‌. وضو نيم‌ دقيقه‌. مي‌خواهيد نه‌ من‌ براتون‌ انجام‌ بدم‌. (نامفهوم‌) حالا نميگم‌ شما نيم‌ دقيقه‌ يا يك‌ دقيقه‌ و اين‌ حرفها، ولي‌ بهرحال‌ يك‌ جوري‌ باشه‌ هر كس‌ شما را مي‌بينه‌ بگه‌ آدم‌ زرنگيست‌ لااقل‌. اطلاق‌ زرنگي‌ بر شما بشه‌ تا انشاء الله‌ آمادگي‌ براي‌ ظهور امام‌ زمان‌ صلواة‌ الله‌ عليه‌ داشته‌ باشيد.

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *