۲۰ ربیع الثانی ۱۴۱۳ قمری – تشريح كتاب سير الي الله اخلاق ۲۷
تشريح كتاب سير الي الله اخلاق 27
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
الحمد لله رب العالمين و الصلاة و السلام علي اشرف الانبياء و المرسلين. سيدنا و نبينا ابو القاسم محمد. (اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم). و علي آله الطيبين الطاهرين المعصومين و علي اهل بيته الطيبين الطاهرين لا سیما علي سيدنا و مولانا حجة ابن الحسن روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الدين.
اينكه تكرار كردم و گفتم و علي آله الطيبين الطاهرين اگر گفتيم المعصومين منحصرا درود و صلوات ما بر ائمة يازده گانه كه حالا ائمة اطهار عليهم الصلاة و السلام است. ولي اگر گفتيم كه و علي اهل بيته الطيبين الطاهرين يا و علي آله الطيبين الطاهرين شامل همة فرزندان پيغمبر ميشه. چون همشون در طينت و اصل طيب و طاهرند. مسئلهاي كه امشب بايد مورد بحث واقع بشه كه انشاة الله دوستان توجه بكنند مسئلة كتاب سير الي الله است. اين كتاب بنا نداشتم كه اون را چاپ كنيم و پخش كنيم بعد يك مسئلهاي پيش آمد كه چاپ شد. به هر حال اون مقداري كه مسلمه بايد دوستاني كه در سير الي الله با ما همسفر و هم قدم و همراهند، اين كتاب را بگيرند، مطالعه كنند و دقيقا مراحلي را كه در اين كتاب يادداشت شده با خودشون و روحيات خودشون تطبيق بدن و مثل همين مطالب و همين حقايق خودشون را بسازند. اين كتاب داراي شش بخش است. بخش اول يغظه است. يغظه به معناي بيداري است، بيداري از خواب غفلت. من شايد مكرر اين مطلب را گفته باشم و اهمييت هم زياد داره. و بخاطر اهميتش تكرار شده و باز هم تكرار خواهد شد و اون اين است كه هر چيزي بيدار بودنش نسبت به خودش هست.
شما يك وقت ممكنه فرض كنيد داريد يك كاري داريد ميكنيد اما دقيقا نميتوانيد بگيد كه اين كار چقدر اهميت داره و چقدر ارزش داره. يك زميني را شما ميكنيد، ميدانيد كه در زير اين زمين يك گنج بسيار پر قيمتي قرار گرفته. اين را با هر وضعي كه شده ولو نيمههاي شب ميياييد و اين زمين را با هر وسيلهاي، حتي گاهي با يك وسايلي كه معمولا نميشه زمين را كند به هر حال ميكنيد تا به اون مقصد ميرسيد. اما يك كارگر كه اين را آوردن همين زمين را ممكنه بكنه يك پولي بهش ميدن مثلا فرض كنيد دويست تومن، سيصد تومن بهش ميدن ميگن اين را بگير و اين را تا يك متري بكن اين شخص غافل از اين است كه چقدر كندن او ارزش داره فقط به همان مقدار پولي كه از صاحب كار ميگيره به همان مقدار اين ارزش داره. پس هر كاري ممكنه با اينكه انسان كار را انجام ميده، غافل از واقعيت كار هم باشه. در عين اينكه مشغول آن كار هست، در عين حال از ارزشش، از اهميتش غافله. ما هر چه بكنيم، هر چه جدي باشيم، اين را بدونيد تا در اين دنيا هستيم از اهميت كاري كه در پيش گرفتهايد بالاخره يك مرحلهاي از غفلت را داريد. و اين غفلت همين خوابيست كه ما ميگيم. الناس نيام. آن بيداري واقعي را اذا ماتوا انتبهوا. وقتي كه بميريم، بميرند، متنبه ميشوند و از غفلت ميآن بيرون. لذا در اين حديث ميفرمايد الناس نيام. تمام مردم، منتهي يك فردي خواب خواب خوابه. يك فردي از واقعيت مطلب خوابه. اهميت مطلب خوابه. خداي تعالي در قرآن مجيد ميفرمايد كه و جاهدوا باموالكم و انفسكم في سبيل الله. اين راه خدا و رفتن به سوي خدا كه سبيل اللهه، اين اول بايد جهاد با نفس، يا جهاد با مال و بعد هم جهاد با نفس انجام بشه. و جاهدوا باموالكم و انفسكم في سبيل الله. انسان اگر جهاد با نفس نكنه، جهاد با مال نكنه، در راه خدا اينطور و با اين تجهيزات حركت نكنه، آنطوري كه واقعيت مطلب هست، آنطور بيدار نيستند. الان بنا بشه كه شما اين راه را يا ترك كنيد يا اينكه اين راه را در اين راه تمام اموالتون را بديد. بايد اينطور باشيد كه تمام اموالتون را بدهيد و راه را ترك نكنيد. در سورة كهف خداي تعالي قصة اصحاب كهف را بيان ميكنه. ميفرمايد كه اصحاب كهف فيتة آمنوا بربكم. اينها ايمان به پروردگارشون داشتند. هر چه داشتند دادند. كسي كه از خونه ميآد بيرون و به غاري پناهنده ميشه، اين نه مالي همراه خودش برده، نه زني، نه فرزندي، نه سياستي. اينها همه شخصيتهاي مهم بودند. اينها حركت كردند رفتند در ميان غار زندگي كردند و يا استراحت كردند. البته بعد خدا به كمكشون رفت و اينها بيدار بودند. اهميت كار را تشخيص داده بودند. ميفهميدند كه در چه وضعي قرار گرفتهاند و در چه مرحلهاي هستند.
حضرت سيدالشهدا و اصحاب سيد الشهدا عليه الصلاة و السلام، اينها جهاد با نفس كردند. اينها ديدند كه، مثل زدند. حالا شايد از بين همة اصحاب سيد الشهدا آني كه درجهاش پائينتره، حر بن يزيد رياحيست و آني كه درجهاش بالاتر از همه است در ميان اصحاب، حبيب بن مظاهره. حالا همين حر بن يزيد رياحي كسي است كه هزار سوار در اختيارشه و كسي است كه قدرت داره و كسي است كه اگر يك مقدار سازش بكنه با عمر سعد، يقينا يك مدتي در دنيا ميمانه و در روز عاشورا كشته نميشه. اما راه خدا براش اينقدر اهميت داشت كه آمد، همة شخصيتش، حيثيتش، مالش، زنش، فرزندش، رفقاش، لشگرش، هزار سوار، هزار پياده، هر چي در اختيارش بود؛ همه را ترك كرد و راه به سوي خدايش را ادامه داد.
بنابراين بايد اول قدمي كه در اين راه برداشته ميشه يقظه باشه و من از همة دوستان، حالا آنهايي كه در مراحل بالا هستند يا مراحل پائين فرقي نميكنه. اين مرحلة يقظه را دقيقا بخونند، دقيقا خودشون را با اين مرحلهاي كه در كتاب نوشته شده و بيشتر قضاياش مربوط به افرادي از قبيل شماهاست، تطبيق بدهند و خودشون را مطابق افرادي كه در آنجا ذكر شدهاند و خلاصه مطابق مطالبي كه آنجا ذكر شده بسازند.
مرحلة دوم و بخش دوم اين كتاب انتخاب استاده. بعد از اينكه انسان از خواب غفلت بيدار شد، ببينيد يك حساب دو دو تا چهارتاست. و هر كس غير از اين فكر بكنه علاوة بر اينكه به مقصد نميرسه اشتباه هم كرده. و ما صدها اگر نگيم هزارها نفر را ديديم كه اينها اين اشتباه را كردند و علاوة بر آنكه به مقصد نرسيدند بيچاره هم شدند. چرا؟ بخاطر اينكه من مكرر به همهاتون شايد در ابتداي شروع به حركت در مراحل كمال گفتهام. كه مقصد ما بايد اين باشد كه ما خليفة الله باشيم. مقصدمون هدف خلقته. هدف خلقت اين بوده كه و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون. ما جن و انس را خلق نكرديم مگر براي عبادت. شما ميگيد ما كه الحمد لله عبادت ميكنيم. نه اين عبادتهاي ما را نميگن. بندگي. تا آن حد كه اگر در تحت قدرت شما قرار بدهند تمام آسمانها و زمين را، همانطوري كه اگر كف دستتون يك پر كاهي باشه، چطور فوت ميكنيد ميافته آنطرف، همانطور اگر تمام ماسوي الله را خداي تعالي بگذاره در اختيار شما، با يك اراده نيستش بكنيد، با يك اراده هم بوجودش بياريد. اما چون بندة خدا هستيد هر چه خدا بخواد همون را ميخواهيد. عظمت علي بن ابيطالب را ببينيد. در خيبر را ميكنه، لشگر را از اينطرف خندق به آنطرف خندق عبور ميده. حضرت رسول اكرم فرمود به پاهاش نگاه كن. پاهاش هم در معلق بين زمين و آسمانه. اين قدرته. در آن وقتي كه در خانه آمدند فاطمة زهرا سلام الله عليها را كتك زدند، در به پهلوش زدند قدرت علي بن ابيطالب هيچ فرقي نكرده بود. گفت آقا چرا از قدرتت استفاده نميكني؟! بندة خداست. قدرت در اينجا خدا كه قدرتش بيشتره. او چرا استفاده نميكنه؟! منهم بندة خداهستم. اينجوري بايد انسان باشه. تحت فرمان الهي. مني كه زورم نميرسه كاري نميكنم مسئلهاي نيست. انسان ميتونه همة كارها را بكنه ولي چون خدا راضي نيست يا مكروه است حتي، نميكنه. توي مردم راه ميره مثل كسي كه هيچ قدرتي نداره. و حال اينكه ماسوي الله تحت اختيارشه. علي بن ابيطالب ريسمان به گردنش مياندازند، ميكشند، ماها اگر باشيم، با همين قدرت كمي كه داريم بالاخره يك عقب ميكشيم خودمون را، يك تكاني ميخوريم. اما بندة خدا اينطوريه كه شما نگيد ما بريم برسيم به جايي كه دست بزنيم به سر يك مريض سرطاني، اين فورا شفا پيدا بكنه. اين تازه اول جدا شدن تو از خداست. به جهت اينكه اگر شما نيتت اين باشه، خدا آن مريض سرطاني را يا ميخواد شفاش بده كه خودش شفا ميده. اگر هم نميخواد شفا بده تو با خدا درگير ميشي آنجا. يعني من يكي خدا يكي. اين حرفهايي هم كه ميزنند، اينها را همه را بريزيد دور. كه مثلا حضرت ابو الفضل عليه الصلاة و السلام گفت اسم باب الحوائجي را از روي من برداريد يا اين مريض را، اين مرده را شفاش بديد بايد زنده بشه. اين مقام حضرت ابو الفضل را ميآرن پائين. با خدا كه دعوا نداريد. با خدا كه درگير نميشه شد. هيچوقت حضرت ابو الفضل همچين فرمايش نميفرمايد. چرا. خداي تعالي بعضي از كارها را خودش ميخواد انجام بده، ميخواد بنام دوستانش تمام كنه، بوسيلة آنها اين كارها را انجام ميده تا آنها مورد توجه مردم واقع بشوند. و چه بسا نكنه كاري را اگر شما بگيد كه من متوسل به ائمة اطهار عليهم الصلاة و السلام نميشم. خود خدا انجام بده. خدا ميگه نه. من ميگم از اين طريق برو بيار و اين كار تخلفه.
اين هدف خلقته كه ما به مقامي از بندگي خدا برسيم كه با خدا فكرمون، عقيدهامون، اعتقاداتمون يكي بشه. اين هدف از خلقته. يعني مقصد اينه كه ما به اينجا برسيم. ما به خليفة اللهي برسيم. اين مقصده. هر كس بخاطر اين آمده توي اين راه، تا يك مكاشفاتي داشته باشه، داراي يك كراماتي بشه، داراي يك خوابهاي خوبي داشته باشه، اينها مقصد نيست. و شايد هم اين راهي كه ما انتخاب كرديم نرسونه شما را به آنجا. اين را مطمئن باشيد. مقصد لااقل اين نيست. خوب اين يك. مقصد معلوم.
مسئلة دوم وسيلهاي است كه ما را به اين مقصد برسونه. اين وسيله را باز من مكرر گفتم، باز هم ميگم اينها را باصطلاح دو مرتبه رله ميكنم كه همهاتون توي ذهنهايتون بمونه. كه وسيله قرآن است و اهل بيت عصمت و طهارت. بهترين وسائل، فلان درويش فلان حرف را زده، ابو السعيد ابو الخير فلان مطلب را گفته. نميدونم فلان فرض كنيد بوق عليشاه فلان حرف را زده. اينها وسيلة مطمئني كه شما را به مقصد برسونه نيست. عقلتون هم همين را ميگه. عقل شما ميگه قرآن است و كلمات معصومين عليهم الصلاة و السلام. قرآن معصومه حجته كه خداي تعالي در خود قرآن، عصمت قرآن را بيان كرده و سخنان پيغمبر اكرم و ائمة اطهار عليهم الصلاة و السلام. اينها هم وسيلة ما هستند. ماشيني كه با اين ماشين به آن مقصد برسيم. هواپيمايي كه با آن هواپيما به آن مقصد برسيم. هر چي دلتون ميخواد اسمش را بگذاريد. اينهم خدمتتون عرض شود كه وسيلة وصول به اين مقصد. خوب طبيعي است كه اين مطلبي كه ميخواستم بگم، مقدمه براي اين بود.
در اينجا انسان يك استادي لازم داره. استادي ميخواد كه از اين وسيله براي شما استفاده كنه كه شما را به آن مقصد برسونه. ببينيد در همين كتاب اين مسائل مطرحه. من خلاصهاش را دارم ميگم. براي اينكه اهميت بديد و انشاء الله جدي مشغول مطالعه بشيد و اين كتاب درسي شماست. ديگران ممكنه بخوانند و ازش يك استفادة كلي بكنند. ولي براي شماها كه توي اين مجلس نشستيد، اين كتاب درسي شماست. بايد صددرصد در وجودتون پياده بشه. و الاّ بيفايده است حركتتون. استاد نقش يك راننده را داره. نقش يك دكتر را داره، يك طبيب را داره. نقش يك راهنما را داره. ببينيد. همانطوري كه شما اگر عمل جراحي داشته باشيد، ميريد توي بيمارستان، يك ورقهاي را ميآرن ميگن امضا بكنيد كه اگر ما بيهوشت كرديم و تو مردي به گردن خودت و تو هم امضا ميكنيد و بعد بيهوشتون ميكنند و بعد چاقو را برميدارند و جراحي ميكنند؛ خوب اينجا چرا اين كار را كرديد؟ براي اينكه يك مرضي هست شما را داره ميكشه. اين آقا هم طبيب حاذقه. تجربه داره، تحقيق كرده و راهي هم جز اينجور تسليم بودن در مقابل او نيست. به اين جهت. يا توي ماشيني نشستيد. راننده اول دو تا كار ميكنيد. آقا مقصد اين ماشين كجاست؟ تهران. مقصدش تعيين شده با مقصد شما يكيه. خيلي خوب. دوم آيا اين راننده قطاع الطريق يا مثلا دزد يا مثلا فرض كنيد راه بلد هست يا نه؟ اگر قطاع الطريقه يا دزده، شما سوار ماشينش نشيد. اگر راه بلد نيست سوار ماشينش نميشيد. اما اگر راه بلد هست سوار ماشينش ميشيد و ميريد. اين اندازه اعتماد لااقل لازمه.
خدا رحمت كنه مرحوم حاج ملا آقاجان يك روزي، ما خيلي باهاش صميمي شده بوديم. شايد در بين شماها اينقدر كه من با او صميمي بودم، شماها هيچكدومتون اينقدر با من صميمي نيستيد. من يك روز به ايشان عرض كردم كه شما هم اشتباه ميكنيد، شما كه معصوم نيستيد! چرا هر چي شما ميگيد ما بايد گوش كنيم. ايشان به من گفتش كه تو در ده تا نه تاش را اشتباه ميكني، من در ده تا يكيش را اشتباه ميكنم. حالا اين را بناست با اين عوض كنيم. بعله. نود درصد را، نود درصد اشتباهه با يك درصد اشتباه. يك كاري بوده، ما كرديم، تحقيق كرديم، رفتيم، رسيديم، روي افراد پياده شده. اين مطلب هستند الان در بين همين شما جمعيت حتي، خدمت مرحوم حاج ملاآقاجان خدا رحمتش كنه يكي از شاگردان خوبش، آقاي نصيبي بود. اين چند ماه قبل فوت كرد، من تازه شنيدم. خدا رحمتش كنه، از شاگردان خوب ايشان بود، از علماي بزرگ قم بود و مردي بود منزوي. چون مدتها بود من اطلاعي از ايشان نداشتم، خدمت شما عرض شود كه چندي قبل يكي از آقايون به من گفت كه ايشان فوت كرد. اوهم بود در آنوقت، منهم كه بچه بودم، بودم. خدمت شما عرض شود كه، حرفهايي كه ايشان ميزد، روي تجربه بود. روي او من ديدم پياده كرده، مرد مهذب، روي مرحوم آميرزا تقي زرگري پياده كرده مطالبش را، خيلي پاك، مهذب، عالي. و الان در بين شماها، افرادي هستند خوب. خودتون بهتر ميشناسيدشون. مدتهاست دارند كار ميكنند. مهذب، پاك، اگر روحاني هستند در بين روحانيون واقعا امتياز دارند. اگر در بين كسبه هستند واقعا امتياز دارند، پرارزشند و خوب برنامه پياده شده. مثل يك كارواني كه ده دفعه برده و برگردونده، همه صحيح و سالم برده به مقصد مثلا رسونده و برگشته، اين ديگه احتياج به اينكه آيا ميشه يا نميشه، اين مربوط به شيطانه. و بعلاوه من از همه تقاضا ميكنم كه اول بريد توسل بكنيد به خاندان عصمت و نسبت به يك فردي كه ميخواد راهنمائي كنه شما را به سوي كمالات، اعتماد پيدا كنيد. بدون اعتماد نميشه. ببينيد حضرت خضر اول چيزي كه از حضرت موسي ميخواد اعتماد اونه. و اصلا نفي باهاش صحبت ميكنه. از نظر رواني نفيا، نفي، منفي صحبت كردن خوب نيست. ولي مگر اينكه بخواد طرف را خيلي محكمش كنه. ميگه تو نميتوني با من صبر كني. شما اگر خواستيد يك كسي را وادار به كاري بكنيد بگيد ميتوني اين كار را بكني، هي تشويقش بكنيد، بگيد نه، هي تشجيعش بكنيد. اما اگر بخواهيد خيلي اين را وادار بيشتر به كارش بكنيد، بگيد تو نميتوني! انك لم تستطيع معي صبرا. تو نميتوني هرگز با من صبر كني. اصلا نميتواني، اينقدر ميخواد او را محكمش كنه كه يك اعتباري او پيدا بكنه. اگر گفت بمير بميره. و لذا مدتها هم شايد باهم راه ميرفتند. شايد ماهها با هم بودند. اين سه تا قضيه را خداي تعالي پشت سر هم بيان كرده، شايد بعنوان اختصار بوده، بقية قضاياش زياد مهم نبوده، بعنوان اختصار ميخواسته آن واقعيت مطلب را بيان كنه. لذا ميبينيد كه همين اول ميرسند به كشتي. كشتي را سوراخ ميكنه. شما ببينيد در يك موقعيتي واقع ميشيد. شما نشستيد توي كشتي، خود آن طرف هم نشسته توي كشتي. شماها ببينيد در مقابل خدمتتون عرض شود يك كسي كه بهش بايد اعتماد داشته باشيد، اينقدر اعتماد داريد يا نداريد؟ اگر داشته باشيد بخشي از كتاب خدمتتون عرض شود سير الي الله را روي خودتون پياده كرديد كه خود شما نشسته باشيد توي كشتي، او هم نشسته و جمعي هم نشستند كشتي هم مال ديگريه. مال مردمه. اين يك كناري نشسته و اين كشتي را سوراخش ميكنه. شما باز هم بهش معتقد باشيد. ميتونيد؟ نه اينكه فكر كنيد در بين شماها كسي يك همچين چيزي ببينه و در عين حال معتقد باز باشه. سوراخ كردن كشتي همانا، آب افتادن توي كشتي همانا، حالا مال مردم از بين رفتنش و خراب شدنش و تصرف در مال غير حرام بودنش؛ اينها يك طرف. مهمترش غرق شدن اهلها. ستغرق اهلها. آية شريفه ميفرمايد كه اگر كشتي را سوراخ كردي كه اهلش كه غرق كني! جون يك عدهاي در خطره. گفت كه الم اهنك لك لم تستطيع معي صبرا. نگفتم تو نميتوني مرا صبر كني. باز برگشت. گفت ببخشيد. ببخشيد. اما من البته ترجمة دقيق را نميگم. خوب. حالا از اين مخمصه رد شديم. آب هم افتاد و كار هم انجام شد، منتهي غرق نشدند ولي زمينة غرق شدن بود. آمدند بيرون، باز هم تصور خودتون بكنيد. نگيد اون حضرت خضر بود و ما كه خضري نديديم. چرا. شما هم حضرت موسي نيستيد بالاخره اگر او خضر نبود. گفت بله ديگ بله چغندر. ما هم بالاخره همان اندازه كه استاد پائينه، شاگرد هم پائينه. به هم ميخورند. ولي خداي تعالي ميخواد بفرماد، چون ميدونه پيغمبره چون بعد ديگه قرآن نميآد. اين ميخواد چرا اين را بگه؟ ميخواد بگه اين اعتماد لازمه در كار. از اينجا رد شدند. حالا دو نفري توي يك شهر غريبي دارند ميروند. رسيدند به يك جواني. چون در روايت داره كه جوان بود، مكلف، مرتد، كشتني بود. ولي حضرت موسي نميدونست، خضر ميدونست. يك كناري گرفت حضرت خضر را زد آن جوان را كشت و فرار كرد. دو تائيشون هم مقصر بودند، چون با هم بودند، گفت دو تايي فرار كنيم. توي راه گفت بهش كه قتلت نفسا زكيتا بغير نفس. آخه يك جواني كه آخه زكيه يعني كاري نكرده كه تو بكشيش. تو كه اينجا نبودي. بغير نفس. گفت نگفتم كه تو حق حرف زدن نداري. خدا قسمتتون نكنه همچين استاد اينجوري، ديكتاتور، خدمتتون عرض شود كه هيچي، بايد هيچي نگيد. من يك وقتي يك جرياني از مرحوم حاج ملا آقاجان ديدم خيلي برام سخت بود. گفتم كه چرا شما همچين كارهايي كرديد؟ گفتش كه نگفتم تو نبايد حرف بزني، عين همين. بعد هم ديدم كه حق با او بوده، من اشتباه كردم. بعد هم رفتند توي آن قريه و حالا دو نفري كه راه افتادند با هم، مسافرت با هم دارند ميكنند، توي سفر هم انسان بهتر رفيقش را ميشناسه، آدم كشتند، دو تايي فرار كردند، گرسنهاشون شده، آمدهاند توي ده. هر دري را كه زدند اينها را هيچي ندادند. نه آب نه غذا. فابي ان يضيفوهما. همه ابا كردند از اينكه اينها را ميهماني كنند. خوب. يك همچين مردم بدي. خسته كرده حضرت موسي را. ببينيد خيلي خسته ميشه انسان. دلهره انسان را بيشتر از دويدن خسته ميكنه. هم دويده هم دلهره داشته، هم ديوار ساخته، گفت كه من بنا نيستم تو هم عمله. آجر بده ميخوايم اين ديوار را بسازيم. ديوار را ساختند رفت بالا. گفت از اين مردمي كه نون بهت ندادند ميخواي مزد بگيري. آخه اين چه كاريه، اين چه كارهايي كه تو ميكني؟ گفت هذا فراق بيني و بينك. بين من و تو جدائي مياندازه. تو نميتوني با من، بيا حالا برات بگم كه چرا من اين كارها را كردم. حالا منظور يك همچين اعتمادي بايد باشه. هر يك از اينهايي كه من ميگم اگر لنگ بزنه، انسان نميتونه به مقصد برسه. دقت كرديد. يك فرد مورد اعتمادي كه بتونه به شما برنامه بده، بتونه دست شما را بگيره، دلسوز براي شما باشه و بخواد خلاصه شما را به يك مقصدي برسانه، اين حتما لازمه. و اين باز قسمت دوم آن كتاب سير الي الله را بخونيد و در روي خودتون پياده بكنيد. حتماها. قسمت سوم، چهارم، قسمت سوم توبه است. توبه كه انسان كرد اگر گناه كرد بدونه توبهاش قبول نيست. توبة نصوحها. توبة نصوح معناش اين است كه ان لا تعود اليه ابدا. اين توبهاي كه شما ميكنيد در اين سير الي الله، در اين مسير، اين توبة نصوحه اسمش. چهل روز، بيشتر، كمتر، زحمت ميكشيد. من افرادي را گاهي ميبينم، ميبينم براشون زياده چهل روز. افرادي هستند كه چهل روز كمشونه. دو تا چهل روز، سه تا چهل روز. به جهات اينكه در روايات آمده كه مثلا قضية توبة نواب چهل روز بوده. چهل روز انسان بايد لااقل، حالا اين باز عرض كردم اينجا هر چي نوشتم كلياته. تشخيص جزئياتش ديگه با استاده از اينجا به بعد كه دقيقا مطالعه بكنيد. ببينيد آنچه كه دربارة توبه در آنجا نوشته شده در شما هست يا نيست و در خودتون ايجاد كنيد، در خودتون بوجود بياريد. در وقتي كه انسان توبه ميكنه لااقل بايد تصميم قطعي داشته باشه كه ديگه گناه ازش سر نزنه. اگر گناه كرد، اين شخص توبهاش درست نيست. بعضي از دوستان به ما ميآن ميگن كه ما ميخواهيم برگرديم از اول. خيلي هم خوبه. به جهت اينكه، البته از جهتي خوبهها كه خودشون فهميدند اشتباه كردند. ولي از جهت اينكه هي بخواد برگرده و برگرده و برگرده هي درجا بزنه، ديگه همسفر ما نيست. نميتونه پيش بره. يك تحولي در زندگيش پيدا ميشه ميبيني باز همون معصيتكار شد. توبه بايد طوري باشد كه وقتي ماشين را سرته كردي بطرف خدا حركت كردي، ديگه پشت سرت را نگاه نكني. در سعي بين صفا و مروه كه انشاء الله خدا قسمت همهاتون بكنه اگر مكه بريد، در آنجا وقتي انسان از طرف صفا حركت ميكنه بطرف مروه، نبايد برگرده. نبايد برگرده. همينجور بره تا آخر. در اينجا هم همينطوره. برگشتن نداره. هيچ نبايد برگرده. خودتون را كاملا تزكيه كنيد، گناهاني كه بوسيلة گوش انجام شده و گناهاني كه بوسيلة چشم انجام شده و گناهاني كه بوسيلة زبان انجام شده و گناهاني كه بوسيلة اعضاي ديگة بدن انجام شده اينها را همه را پاك بكنيد. حمام رفتيد ديگه؟ حمام اگر انسان ميره، ما يك وقتي در راه اهواز از قطار پياده شدم. سؤال كردم از يكي ميخواستم نماز صبح بخونم. هوا هنوز تاريك بود، شايد هم هنوز اذان نگفته بودند، هوا تاريك بود. آنجا يك جايي بود برق ميزد من خيالم آبه، رفتم دستم را زدم، زدم به صورتم ديدم كه بوش را استشمام كردم ديدم اين روغنهاي سياهه، نفت سياه. و طوري هم زده بودم كه همه جام. حالا از آن نفتهاي سياه انسان زده به سر و صورتش و گناهان مثل نفت سياهه. بايد بشينه اينقدر براي من زحمت شد، با آن قيافه كه نميشد وضو هم بگيريم حتي، اينقدر براي من زحمت شد كه آن روز صبح وضو هم نتونستم بگيرم بهرحال، نماز صبح داشت قضا ميشد، با اينكه فكر ميكنم قبل از اذان صبح بود آمدم پائين براي… تمام اين، آنموقع البته سني نداشتم، بچه بودم، تمام اين سوراخها، باصطلاح صورت همه جا را مجبور شديم كه بشينيم تميز كنيم. به ياد فرمايش حاج ملاآقاجان افتادم كه ميگفت گوشت را بايد خوب تميز كني، اين گوش غيبت شنيده، اينقدر هم شنيده كه عادي شده براش غيبت شنيدن. الان يك غيبتي اينجا بشه، غيبت بد كاري شده بله. اما اگر اينجا زنا جلوي چشممون بشه خيلي بدمون ميآد. و حال اينكه الغيبة اشد من الزنا. اين زبان ما غيبت كرده گناه كرده اين بايد پاك بشه. اينقدر بايد شستشو بشه كه ديگه ازش غيبت بيرون نياد. اين چشم ما به نامحرم نگاه كرده، با شهوت به يك جاهايي نگاه كرده، اين بايد تميز بشه، پاك بشه.
و خلاصه انسان بايد همانطوري كه اگر شما را فرو كنند توي آن نفت سياهي، بايد بشينيد دقيقا همه جا را خوب تميز كنيد، سياهيها را درآريد تا پوست دستتون، بدنتون پوست بندازه بايد تا آن اندازه كار بكنيد بايد كار كنيد. و بعد هم ديگه برنگرديدها. ان لا تعود فيه ابدا. هرگز. يك ميليارد تومان بهت ميدهند يك گناه كوچك بكني بگي نه. نخير نميكنم. به همين محكميها. اگر نباشيد نميتونيد راه را ادامه بديد. بهتون بگم. اگر اينجور نباشيد راه را نميتونيد ادامه بديد.
خوب اينهم مرحلة توبه. حالا البته در تمام اينها مثل اين است كه يك فرض كنيد داروهايي است توي داروخانه، شما هم ميگيد من مريضم، اين داروها را برم بردارم از يك طرف همينجوري علي الحساب، بي حساب بخورم. نه. اينجوري نيست. در همين مرحلة توبه و خدمت شما عرض شود كه كتاب سير الي الله، مطالبي هست. افراد مختلف كارهاي مختلفي كردند و آنها را من آنجا نوشتم. يك وقت فكر نكنيد همه را بايد برداريد عمل كنيد. هر كسي يك كاري بايد بكنه، يكي با توسل به حضرت سيد الشهدا عليه توبهاش قبول شده. يكي با دعا خوندن توبهاش قبول شده، يكي با زيارت حضرت رضا رفتن توبهاش قبول شده. و جدا از همهاتون ميخوام كه اين كتاب را بگيريد و مطالعه بكنيد، از همين فردا، چون جزء كتابهاي درسيتونه. و بعد هم استقامت. مرحلة بعدي استقامته كه تا اين مرحله را من نوشتم در آن كتاب. البته جلد اوله. و بيشتر حواس من به شماها بود. ميخواستيم اول يك جزوهاي باشه به يكيك شما بديم بخونيد. ديدم نه ميشه كلي نوشت و شايد يك عده، يكي از علما در يك جائي اين كتاب را در دست من ديد، گفتش كه من اينقدر بهم مراجعه ميكنند چطوري ما تزكية نفس كنيم، حالا راهش را پيدا كردم و اين راهي است كه نشون داده شده. منتهي بايد آن طرف خودش تشخيص بده. چون فرض كنيد اگر شد، سابقها زياد بود پابرهنه چون زياد بودش، من توي حمام ديده بودم، يك پاهايي بودش با سنگپا يك ساعت طرف اين را ميتراشيدش، جوراب هم پاشون نميكردند آنوقتها، تركهاي بزرگي هم كف پا بود، اين را سنگ پا ميماليدند تا يك خوردهاي تميز بشه. يك پايي هم بود كه با صابون تميز ميشد. اگر آنكه با صابون تميز ميشه، سنگ پا بردارند؛ خوب مجروح ميشه، پوستش كنده ميشه، نميشه. اينها حساب داره. افراد فرق ميكنند. توبهها براي افراد فرق ميكنه. فكر نكنيد كه هر چي آنجا نوشته شده ميخونيد ديگه. فلاني چرا همه را نوشت؟ يكي به من ميگفت كه چرا همه را نوشتي؟ گفتم نه. هيچيش را من ننوشتم. كجا همه را نوشتم! و بعد هم استقامت. اينقدر كه در مراحل كمالات استقامت ارزش داره، هيچ چيز ارزش نداره. اين را بدونيد استقامت خيلي مهمه. استقامت بقدري اهميت داره كه اگر بگم تمام مسئله در استقامت خلاصه ميشه، كمه. از قرآن صريحه در اينجهت كه ميفرمايد الذين قالوا ربنا الله، خوب قولش معلومه، ميگن ربنا الله، خدا. ثم استقاموا، بعد استقامت كردند. اين استقامت چه حده؟ اگر تمام بلاهاي دنيا را جمع بكنند و بيارن بريزند روي مغز شما، شما مثل كوه محكم بايستيد. هيچ، بلا چيه! مشكل چيه! كوه براش باران بياد كوه كوهه. برف بياد دو سه متر روي كوه برف باشه. اول بهار سرش را ميآره بيرون مثل اينكه وقتي كه رفته زير برف. هيچ فرقي نميكنه. المؤمن كالجبل الراسخ. هر كوهي را هم نفرموده. كوه راسخ. باد بياد، طوفان بياد، سيل بياد، آب بياد، دريا بياد بالا، كوه كوهه. اما خدمتتون عرض شود كه افرادي كه ضعيفند. اي آقا ما چند روزي رفتيم تهران آمديم حالمان بهم خورد. رفقاي بد، فلان. اي بابا! تو معلومه كه پشه هستي. همج الرعاء اسماء كل اتباع كل ناعق. يميرون مع كل الريح. تا اينجا هستيم مشغول فلان كار بوديم، من بعضي از جوانها ميخوان ازدواج كنند، ميگم اول ازدواجت را بكن بعد ببينيم چيكاره هستي. آيا توي مرحله ميتوني راه بري يا نه؟ چون يك تحولي درش پيدا ميشه. معلوم نيست اين تحول كه ميشه، اين طوفاني كه ميآد، چون طوفاني است بالاخره، اين طوفان را خدمتتون عرض شود كه درخت اگر يك طوفاني بشه، ممكنه اگر از آن درختهاي ضعيف باشه، ممكنه ريشهاش را بكنه بيندازه آنطرف. ديديم اگر ريشهاش را كند انداخت آنطرف كه رفته ديگه التماس دعا. اگر نه، محكم بود. معلومه كه ميشه باهاش كار كرد. بايد كالجبل الراسخ. آنقدري كه خدا ميدونه من رنج ميبرم از دوستاني كه، شايد توي مجلس هم داشته باشيم بعضيهاشون را، ميگم كه بدونند چه جوريه، آنقدري كه من رنج ميبرم از دوستاني كه اينها ضعف نشون ميدهند در مقابل مشكلات، مشكلات چه دنيايي چه معنوي هر چه هستش؟ از هيچي رنج نميبرم. چه مشكلاتي! هيچ مشكلاتي نيست. همة امراض دنيا بياد به سراغتون، فقر بياد به سراغتون، خدمتتون عرض شود كه مورد تنفر همه واقع بشيد، خدا دوستتون داره. بگيد الحمدلله. حضرت موسي عرض كرد پروردگارا آيا در ميان بندگانت در اين جهان كسي هست كه خيلي دوستش داشته باشي؟ فرمود بعله يك بندهاي دارم من در فلان جا. برو ببينش. آمد ديد يك نفري آنجا افتاده كور هم هست. هيچي گوشة… الحمدلله، شكر لله، حضرت موسي گفت كه تو چي داري كه اينقدر شكر ميكني؟! آخه چي داري. من نعمتهاي خدا را ميگم. تازه اگر هم ببينيد ميگيد با فعاليت خودمون بوجود آورديم، چي شكرا لله! گفت كه قلبي با ايمان، و زباني شاكر دارم. خودش براي همين شكر لله هم بايد شكر كنم. گفت هر نفسي كه فرو ميرود ممد حيات است، اين از نظر ظاهري گفته سعدي، و چون بيرون آيد مفرح ذات. پس در هر نفسي دو شكر لازم. از دست و زبان كه برآيد كز عهدة شكرش بدرآيد. حالا اگر معنويتي ميداشت، روحياتي ميداشت، اينجا بيشتر شكر لازم بود.
استقامت خيلي مهمه. استقامت. مقاوم باشيد. ضعف از خودتون نشون نديد. هر ضعفي كه از خودتون نشون بديد چند قدم عقب گرد. هيچ ضعف نشون نديد. الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا. ببينيد از اين آيه استفاده ميشه كه ماية تمام موفقيتها اين استقامته. ثم استقاموا، اگر استقامت داشتيد، تتنزل عليهم الملائكه، شروع ميشه امدادهاي غيبي. آقا ملائكه بر شما نازل ميشه. ميگيد چطور؟ پس چرا من نميبينم! همين اين علامت ضعفه كه تو ميگي من چرا نميبينم. مگر هر چيزي را بايد ديد؟! شما الان حياتتون بستگي به هوا داره. چرا نميبيني هوا را! حيات ما الان اينجا نشستيم، اگر هوا نباشه ميميريم همهامون. بسته به هواست. هوا را ميبينيم؟! كمكهايي كه ميشه، كمكهايي از جانب پروردگار بوسيلة ملائكه ميشه. اول كاري كه ميكنند خوف را از شما برميدارند. از هيچي نميترسيد. تا وقتي كه از چيزي ميترسي بدون كه استقامت نداري. ان لاتخافوا. اصلا از هيچي. از هيچي، هيچ هيچي، هيچ هيچي، هيچي. آخه من از تاريكي… تاريكي كه اصلا چيزي نيست. مرده كه كم هم داره از زنده! نميدونم از شيطان. شيطان! از شيطان آدم بترسه! نفس اماره. هيچي. تمام خوف را از انسان برميدارند. اين را بدونيد هر وقت رسيديد، اينجا خوب خدا در قرآن ديگه روشن كرده، هر وقت رسيديد كه از هيچي نميترسيد، بدونيد استقامتتون تكميل شده، آنهم در يك بعدها. نه در چند تا مرحله. از هيچي. اين يكي.
دوم لا تحزنوا. هيچي محزونتون نميكنه. رئيس اداره گفت آقا از فردا شما نيا! برداشته التماس دعات را هم نوشته داده دستت. محزون نشيد. اِ محزون نشيم؟! نه. خوب. صبر داشته باش. خدا خواسته كه تمام فاميلت در مقابل چشمت بميرند، يك وقت هست انسان عاطفه است، گريه است، مصيبته. خوب. بايد اظهار عاطفه بكنه. اما بخواد، حضرت رسول اكرم وقتي حضرت ابراهيم فوت كرده بود، گريه ميكردند. يكي از آن اصحاب نافهم ميگفتش كه شما به ما ميگيد گريه نكنيد، خودتون… حضرت فرمود كه دل ميسوزه اشك هم ميريزه. اما بر خلاف خواستة خدا چيزي نميخوام. حزني كه خلاف خواستة خدا باشه نداريد. ان لا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا. اينجا ملائكه، همون امدادهاي غيبي به انسان بشارت ميدهند كه اگر استقامتت درست شد، ديگه بقية كارهايت درسته. و ابشروا بالجنة التي تا آخر. بشارت به جنت. اگر در مراحل بعد از استقامت انسان ديد كه لنگ ميزنه، بدونه كه استقامتش درست نيست. ما همينجا را ظاهرا ميساختيم. يك، فاميلمون ميساخت. پي ديوار را كنده بود و شفته كرده بود و رفته بود. همينجوري مانده بود. عجله هم داشتيم كه اينجا زودتر درست بشه و ما مبتلا نشيم خونة همسايه، روضهامون را ببريم آنجا. اين آمد پاش را گذاشت گفت تا اين شفته قرص نشه من آجر نميتونم روش بگذارم. اين بايد خشك بشه. اين بايد محكم بشه. اگر اون پي، اين شفته بقول مشهديها، اگر اين قرص نشه، وقتي ساختمان رويش ساختند، آنطرفش شلتره، اينطرفش سايه بوده كمتر، خدمتتون عرض شود كه، خشك شده، اينطرف زيادتر خشك شده، ساختمان ميخوابه، شكست ميخوره، خراب نميتونه بشه. همهاش در استقامته. استقامت. حالا ديگه نميخوام روي شماها تأثير بگذارم. كوشش بكنيد داراي استقامت بشيد. هيچ چيز شما را از كارتون باز نداره. وفاداري مربوط به استقامته. جديت مربوط به استقامته. هر چه هست زير ساية استقامته و تا اينجا من بيشتر فعلا ننوشتهام. اگر شما خودتون را به همين مرحله رسونديد، ديگه بدونيد خودش راه ميافته. مثل اين ميمونه كه، درسته، ماشين سرو ته نباشه، روش مثلا به طرف زاهدان نباشه، شما هرچي گاز هم بديد مرتب اين حركت، داريد دور ميشيد از مقصد. توبه. بعد هم اگر كه اعضاي وجودش درست نباشه، شما نميتونيد با اين حركت كنيد. حالا اينها درست شد، بقية راه ديگه راهي است، راه راست انشاء الله موفق ميشيد. ولو مشكله. يعني همين استقامت را در همين جهات بايد اعمال كرد، ولو مشكله، ولي در عين حال بالاخره ميرسيد. خوب.
اين حرفهايي بودش كه راجع به اين كتاب زدم و براي اين جهت گفتم كه با همين فكر و با همين مسئله، واقعا مطالعه كنيد و واقعا براتون خودآموزي باشه و حتي آنهايي كه در مراحل خيلي بالا هستند و هستند كساني كه از هفت هشت مرحله از اين مرحلة استقامت بالاترند. ولي در عين حال بايد اينها را باز دو مرتبه تجديد كنيد. باز دومرتبه بايد مطالعه كنيد. و انشاء الله مطالعه بكنيد و اين مسئله مربوط به اين بحث.
و اما دوستان باز دارم سفارش ميكنم كوشش بكنيد كه نسبت به زنهاتون مهربان باشيد. نسبت به فرزندانتون مهربان باشيد. خدمت خانه از كارهايي است كه گاهي علي بن ابيطالب هم انجام ميداد. خيلي سختتون نباشه روزهاي چهارشنبه بايد بچه نگه داريد تا خانمتون بياد براي جلسه. بدونيد يك روز سختي ميكشيد ولي يك عمر راحتي. انشاء الله همين خانمتون اگر كه به كمال برسه، در روز قيامت خواهيد گفت كه خدايا ما همون يكي را ميخوايم. همة حور العين هم مال خودت. واقعاها. و اين زندگي خوب، خيلي خوبه. زندگي معنوي، زندگي فاطمة زهرا سلام الله عليها. زندگي كه وقتي زن انسان در يك قضيهاي داره كه يك فردي فرزندش را خيلي دوست داشت. اين تصادفا فوت كرد اين بچه. زن برد اين بچه را در اطاق مجاور قرارش داد. مرد وقتي كه ميآمد از راه فورا ميدويد و بچهاش را در بغل ميگرفت. حالا بچه مرده. پدر آمده ميگه بچهام كو؟ مريض هم بوده صبح كه رفته. بهش گفت كه من يك سري صحبتي دارم. از اين همسايه قابلمهاي گرفته و برده. بنا بوده يكي دو روز پيشش باشه. حالا كه رفتيم بگيريم گريه كه من نميدم، من به اين دلبستگي پيدا كردم. هي گريه، ناراحتي، دعوا. غلط كرده مال او نبوده. يك مقدمهچيني اينجوري كرد. بعد گفتش كه خداي تعالي يك بچهاي به ما داد، چند روزي هم ما باهاش بوديم. امروز هم آمده ازمون گرفتدش. اگر دعوا كنيم با خدا همينجور ميشيم. بعله. اين زندگي، اگر انسان زن خوبي داشته باشه ببيند چقدر آرامش داره. حالا اين زن با زني كه مثلا فرض كنيد از در كه انسان وارد ميشه گفتم فلان چيز را بگير نگرفتي. به خدا، به پيغمبر كه يادم رفته، پول نداشتم. بگه شنيديد خيلي كه الحمدلله نصيب شما انشاءالله نشده. زنها هستند، دعواها ايجاد ميكنند، به من شكايت ميكنند، خداميدونه دود از سر انسان بلند ميشه. اينقدر اذيت! اينقدر فشار! به جان امام زمان عليه الصلاة و السلام كه اين قسم را من خيلي براش اهميت قائلم، انه لقسم عظيم، لو تعلمن است. خيلي. اگر انسان ميلياردها خرج بكنه كه زنش بياد توي راهي كه خودش هست و با خودش همراه باشه در راه كمالات، ارزش داره. خيلي ارزش داره. عجله هم نكنيد مثل بعضي از رفقا. حساب داره. بعضي از رفقا خيلي عجله ميكنند در خدمتتون عرض شود كه بعله بايد همسرمون، هر كسي حساب داره. و زندگي راحت! راحت. انسان اگر بدترين كار را بكنه، ولي بدونه مرضي امام زمانه، ميگه بسيار خوب من قبول ميكنم. ما داريم افرادي كه اينچنين هستند. در صراط مستقيم انسان حركت بكنه. با زنش در اين راه انسان باشه، زندگيشون خوب ميشه. و لذا، من جدا مجلس را جدا كردم از خانمها، براي اينكه به شما اين توصيهها را بكنم. نسبت به زنهاتون مهربان باشيد، زنهايي كه مخصوصا در راه كمالات حركت ميكنند، خيلي بهشون مهرباني بكنيد، نگذاريد ناراحتيهاي شما را حتي آنها احساس بكنند. مرد يك باصطلاح استقامت ديگري داره. و كوشش بكنيد يك كلمه بهم دروغ نگيد. اگر با زن بد انسان روبرو بشه به قول يكي از بزرگان، نصيحت ميكرد، ميگفت در مقابل زنت دو جات كبود باشه، يكي روي زانوت، يكي روي چشمت. صبح كه از خونه ميري بيرون هرچي ميگه بگو چشم. اينقدر بزن روي چشمت تا اينجات كبود بشه. شب هم كه ميآيي بگو آي يادم رفت، آي يادم رفت. اين خوب مال زنهايي است كه بايد اينجوري باهاشون رفتار كرد. اما زنهايي كه نه. خوبند. فقط و فقط همين چشمتون، چشم! او هم از حد خودش تجاوز نميكنه. در بين اين خانمهايي كه ميآيند اينجا، خانمهايي هستند كه اينقدر در مقابل شوهر پاكند، در مقابل شوهر واقعا امانتدارند، آنقدر بزرگند، آنقدر خانمند كه واقعا بايد گفت كه نمونه هستند در بين زنهاي الان دنيا. كه من خدا ميدونه گاهي ازشون تقاضاي دعا ميكنم و بهشون ميگم شماها دعا كنيد، دعاتون مستجاب ميشه. و شايد شوهرهايشون آنقدر قدرشون را ندونند و قدرشون را نميدانند. همينقدر آمده توي اين راه قدرش را بدونيد، خيلي پر ارزشه. و انشاء الله كوشش بكنيد كه تا ميتونيد خانمهايتون را با خودتون همراه بكنيد آنهايي كه نيستند و اگر هم وارد نميشوند، نميآيند، خيلي بهشون اينقدر بهشون محبت بكنيد تا بدونند آنوقتي كه شما در اين راه نبوديد، خيلي الان بهتر از آنوقت شديد و الحمدلله مثلا، بحمد الله اين را به من هم زياد گفتند كه آنوقتي كه فلاني در اين راه نبود چه ميكرد، چه ميكرد؛ حالا الحمد الله خوب شده. اينهم انشاء الله توصيهاي بودش كه راجع به خانمهايتون كردم و كوشش بكنيد انشاء الله خواستههاشون عمل بكنيد، حالا نگيد شماها بايد همتون رياضت بكشيد. همانطوري كه قبلا با فشار و دعوا ميگرفتند، حالا با خودتون با محبت بهشون بديد اينها را چيزهايي كه ميخواستند.
خدايا به آبروي خاندان عصمت و طهارت ما را در صراط مستقيم دين قرار بده. الهي آمين.
تمركز دو راه داره، يكيش را تذكر داديم. بعله اين را ميخواستم از همين مقدمه بگم. تمركز دو تا راه داره: يكي عشق و علاقه است كه طبيعي تمركز پيدا ميشه. با كساني كه در سير الي الله حركت ميكنند، اين را كمكم طبيعي تمركز برايشون بوجود ميآد. ولذا من توصيه نميكنم كه كارهايي كه آنجا دستور داده شده انجام بديد. و كساني كه نه، ميخوان فقط تمركز داشته باشند، آن دستورات مؤثر بوده تا حدي. و لذا آن را من به حساب نميآرم در مراحلم كه آقايون حركت ميكنند، يكي از برنامهها تمركز نيست. ولي خوب تمركز لازمه. يعني در مراحل بالا تمركز هم بوجود ميآد، طبيعي بوجود ميآد. و همين طبيعيش بهتر از تصنعيشه.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.