۱۲ جمادی الثانی ۱۴۱۲ قمری – ۲۱ آذر ۱۳۷۰ شمسی – كور و بيناي‌ معنوي – درس‌ اخلاق‌ ۸

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. هل‌ يستوي‌ الاعمي‌ و البصير. افلا تتفكرون‌.

 شخص‌ بينا و كور با هم‌ فرق‌ ميكنند. يك‌ كوري‌ كه‌ مادرزاده‌ مخصوصا، به‌ هيچ‌ وجه‌ ممكن‌ نيست‌ كه‌ انسان‌ بتواند رنگهاي‌ مختلف‌ را، اشياء را، شكلها را، براي‌ او توضيح‌ بدهد. هر چه‌ انسان‌ بكند افراد كور نمي‌توانند چون‌ نظيرش‌ را نديده‌اند، درك‌ كنند. براي‌ افراد بينا هم‌ همينطوره‌. اگر چيزي‌ را انسان‌ نظيرش‌ را به‌ هيچ‌ وجه‌ نديده‌ باشد، هر چي‌ بخواهند برايش‌ شرح‌ بدهند نميتونه‌. بايد حتما يك‌ چيزي‌ را نظير آن‌ را ديده‌ باشد تا بتواند اشيائي‌ را كه‌ نديده‌، با آن‌ ديدة‌ خودش‌، با آنچه‌ كه‌ ديده‌ است‌ مقايسه‌ كند. شما اگر مثلا فرض‌ كنيد كه‌ سفيدپوست‌ را كه‌ ديديد مي‌فهميد وقتي‌ ميگند يك‌ انسان‌ سفيد پوست‌، چه‌ رنگ‌ داره‌. يك‌ سياه‌ پوست‌ را هم‌ كه‌ ديديد، مي‌تونيد بفهميد كه‌ چه‌ رنگي‌ هست‌. ولي‌ چون‌ شما زردپوست‌ و سرخپوست‌ را نديده‌ايد، باز با همين‌ سفيد پوست‌ و سياهپوست‌ قياسش‌ مي‌كنيد، رنگش‌ را عوض‌ مي‌كنيد. و الاّ اگر به‌ هيچ‌ وجه‌ انساني‌ را نديده‌ باشيد، نمي‌تونيد يك‌ چنين‌ چيزي‌ را قياس‌ كنيد. مثلا حتي‌ انسان‌ اگر يك‌ انسان‌ صدتا سر داشته‌ باشه‌ كه‌ نيست‌ در عالم‌، بخواد تصور بكنه‌ ميتونه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ يك‌ دونه‌ سر را ديده‌، طبعا همون‌ آدم‌ را صد سر تصور ميكنه‌. يعني‌ همون‌ يكي‌ را صد تاش‌ ميكنه‌ و صد تا سر براي‌ آن‌ انسان‌ تصور ميكنه‌. حالا اگر يك‌ سر را نديده‌ باشه‌، نميتونه‌ هيچي‌ را تصور بكنه‌.

 بهرحال‌ آدم‌ كور را زياد نميشه‌ روش‌، يعني‌ بعد از اين‌ موضوع‌ زياد لازم‌ نيست‌ ما بحث‌ بكنيم‌ كه‌ يك‌ آدم‌ كور هيچي‌ را نميتونه‌ بفهمه‌، نميتونه‌ درك‌ بكنه‌، نمي‌تونه‌ رنگ‌ سبز را از رنگ‌ سرخ‌، رنگ‌ سفيد را از رنگ‌ باصطلاح‌ آبي‌، تشخيص‌ بده‌. اصلا برايش‌ هيچ‌ مفهومي‌ ندارد كه‌ رنگ‌ قرمز چيه‌. عرض‌ كردم‌ كوري‌ كه‌ مادرزاد باشه‌. شكلها را نميتونه‌ بفهمه‌ كه‌ چه‌ نحوه‌ است‌. قيافه‌ها را، هر چيزي‌ كه‌ در عالم‌ هست‌، چون‌ نديده‌، نظيرش‌ را نديده‌.

 ما هم‌ از ملكوت‌ عالم‌ اطلاعي‌ نداريم‌ و نديديم‌ ملكوت‌ عالم‌ را. كه‌ بتوانيم‌ چيزهايي‌ را به‌ اون‌ قياس‌ بكنيم‌. و ما در مقابل‌ ملكوت‌ عالم‌، مثل‌ يك‌ كور هستيم‌ كه‌ در مقابل‌ ملك‌ اين‌ عالم‌ هست‌. خداي‌ تعالي‌ در اين‌ آية‌ شريفه‌ نمي‌خواد كور ظاهري‌، كور عالم‌ ملك‌ را با يك‌ بيناي‌ عالم‌ ملك‌ مقايسه‌ بفرمايد. چون‌ اين‌ صحيح‌ نيست‌. شما در كتاب‌ عميق‌ علمي‌ آسماني‌ منحصربفرد نمي‌آيند سؤال‌ بكنند از مردم‌ كه‌ آيا شخص‌ كور با بينا مساويست‌؟ خوب‌ هيچكس‌ اين‌ را نميتونه‌ باصطلاح‌، واضحه‌، بديهي‌ است‌، از بديهياته‌. هيچوقت‌ از بديهيات‌ سؤال‌ نميكنند. مخصوصا اضافه‌ شده‌ در آخر آيه‌ افلا تتفكرون‌. چرا فكر نمي‌كنيد كه‌ فرق‌ بين‌ كور و بينا را بگذاريد. منظور پروردگار قطعا در اين‌ آية‌ شريفه‌، كور و بيناي‌ عالم‌ ملكوته‌. يعني‌ آن‌ كسي‌ كه‌ ملكوت‌ را نمي‌بينه‌، حقايق‌ را درك‌ نميكنه‌، دنيا برايش‌ همين‌ شب‌ و روز و در و ديوار و باصطلاح‌ آسمان‌ و زمينه‌. اين‌ افراد يعني‌ كسي‌ كه‌ اين‌ چشم‌ را تنها داره‌، و چشم‌ ملكوت‌ عالم‌ هستي‌ را نداره‌، اين‌ شخص‌ كوره‌ و منظور از هل‌ يستوي‌ الاعمي‌ و البصير كه‌ در اين‌ آيه‌اي‌ كه‌ خوندم‌ و تلاوت‌ كردم‌ همون‌ عده‌ از افرادند كه‌ شامل‌ شايد اكثر، بلكه‌ تمام‌ مردم‌ زندة‌ روي‌ كرة‌ زمين‌ الا خواص‌ خواهد بود.

 آيا مساويست‌ كور و بينا؟ آيا آن‌ كسي‌ كه‌ حقايق‌ را درك‌ ميكنه‌، مي‌فهمه‌، همه‌ چيز را متوجهه‌. براي‌ آخرتش‌، براي‌ خدا، براي‌ كمالات‌ روحي‌، براي‌ خود روح‌، براي‌ معالجات‌ روحي‌، براي‌ امراض‌ روحي‌، اهميت‌ قائل‌ نيست‌. بلكه‌ براي‌ دنياش‌ بيشتر اهميت‌ قائله‌، اين‌ شخص‌ با آن‌ كسي‌ كه‌ همه‌ چيز را عالم‌ آخرت‌ ميدونه‌. همه‌ چيز را روح‌ ميدونه‌. همه‌ چيز را حقايق‌ باصطلاح‌ پشت‌ پرده‌اي‌ كه‌ از نظر ما پشت‌ پرده‌ است‌. بلكه‌ از نظر يك‌ عده‌ اين‌ ملك‌ عالم‌ بي‌ ارزشه‌. شما اگر يك‌ گردو را برداريد در مرحلة‌ اول‌ پوست‌ گردو را مي‌بينيد. و شايد به‌ هيچ‌ وجه‌ مغز گردو را نبينيد. ولي‌ هدف‌ شما از خريدن‌ گردو يا از درخت‌ كندن‌ گردو يا نگهداري‌ گردو، مغز گردو است‌ نه‌ پوست‌ گردو. شما مغز گردو را نديديد ولي‌ خريدار مغزيد. اگر يك‌ انساني‌ پيدا شد فقط‌ گردوها را خريد براي‌ پوستش‌. مثلا فرض‌ كنيد كه‌ سابقها پوست‌ گردو ازش‌ استفادة‌ آتش‌ در ميان‌ كرسي‌ و منقل‌ و اينها مي‌كردند. يك‌ كسي‌ بره‌ مثلا صد كيلو گردو، كيلويي‌ شايد مثلا صد تومان‌، صد و پنجاه‌ تومان‌، حالا بيشتر كمتر، قيمتهايش‌ را من‌ درست‌ نميدونم‌. گردو بخره‌ براي‌ پوستش‌. بشكنه‌، مغزهايش‌ را اعتنا نكنه‌ و پوستش‌ را براي‌ اينكه‌ آتش‌ بزنه‌، غذا را گرم‌ كنه‌، اين‌ كار را بكنه‌ ميگيم‌ ديوانه‌ است‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ آخه‌ گردو را براي‌ پوستش‌ نمي‌خواهند. به‌ عكسش‌ زياد اتفاق‌ مي‌افته‌ كه‌ بلكه‌ اكثرا اينطورند كه‌ مغز را درمي‌آورند و پوست‌ را مي‌ريزند دور. تو پوست‌ را برداشتي‌ و مغز را ريختي‌ دور. عينا كساني‌ كه‌ در اين‌ دنيا به‌ همين‌ ظواهر دنيا دلبستگي‌ دارند مثل‌ همان‌ كسي‌ است‌ كه‌ پوست‌ را كه‌ ديده‌، پوست‌ را كه‌ مي‌بينه‌، آن‌ پوست‌ را ازش‌ استفاده‌ ميكنه‌ ولي‌ مغز را اعتنايي‌ نميكنه‌. اين‌ يك‌ مثالي‌ است‌ كاملا تطبيق‌ ميكنه‌. يك‌ چنين‌ فردي‌ كوره‌. يك‌ چنين‌ فردي‌ بي‌ عقله‌. يك‌ چنين‌ فردي‌ بي‌ دركه‌. نه‌ درك‌ داره‌، نه‌ عقل‌ داره‌. يعني‌ اگر ببينيد چند كيلو گردو جلوش‌ ريخته‌ و تند تند مغزها را ميريزه‌ دور و پوستها را جلوي‌ خودش‌ كود ميكنه‌ و بعد هم‌ كه‌ مي‌خواد حركت‌ كنه‌ از اين‌ محل‌، پوستها را برميداره‌ ميبره‌ و مغزها را اصلا اعتنايي‌ نميكنه‌. شما ميگيد اين‌ عقل‌ نداره‌، ديوانه‌ است‌. در مرحلة‌ اول‌ ديوانه‌ است‌. در مرحلة‌ ثاني‌ ميگيد كه‌ نميدونه‌ اين‌ مغزها بهتر از پوستهاست‌. اين‌ فقط‌ به‌ خاصيت‌ پوست‌ متوجه‌ شده‌. انساني‌ كه‌ در اين‌ دنيا به‌ اين‌ پوستة‌ دنيا توجه‌ ميكنه‌ و مغز را از دست‌ داده‌، اين‌ شخص‌ كه‌ متأسفانه‌ شامل‌ همة‌ مردم‌ تقريبا ميشه‌، الان‌ اگر يك‌ نفر بپرسند كه‌ شما مدارك‌ علميت‌ چيه‌؟ ميگه‌ ديپلم‌ دارم‌، ليسانس‌ دارم‌، فوق‌ ليسانس‌ دارم‌. اينها مدارك‌ علميه‌. شغلت‌ چيه‌؟ اينه‌. ارتباطت‌ چيه‌؟ در چه‌ حدي‌ است‌ با مردم‌؟ بهرحال‌ با مردم‌ كنار مي‌آئيم‌. هر جور هست‌ گاهي‌ آنها سر ما كلاه‌ مي‌گذارند، گاهي‌ ما سر آنها كلاه‌ مي‌گذاريم‌. بهرحال‌ اين‌ كار را مي‌كنيم‌. اگر از صد نفر، خدا ميدونه‌ اين‌ را كه‌ ميگم‌ من‌ با احتياط‌ ميگم‌، اگر از صد نفر سؤال‌ بكني‌ كه‌ آقا مدارج‌ علمي‌ چيه‌؟ يكنفر نميگه‌ من‌ خدا را مي‌شناسم‌. يك‌ نفر نميگه‌ كه‌ من‌ روح‌ را شناختم‌. يك‌ نفر نميگه‌ كه‌ من‌ امراض‌ روحي‌ را تشخيص‌ دادم‌. يك‌ نفر نميگه‌ كه‌ من‌ مدركم‌ اين‌ است‌ كه‌ خدا را تا تونستم‌ از خودم‌ راضي‌ كردم‌. از خودم‌ راضي‌ كردم‌. به‌ عالم‌ قيامت‌ اعتقاد دارم‌. واقعاها. اگر يك‌ نفر هم‌ اين‌ حرفها را بزنه‌ مسخره‌اش‌ مي‌كنند. فرزندتون‌ مي‌آيد خونه‌، وقتي‌ مي‌خواهيد ازش‌ تعريف‌ بكنيد بيشتر مي‌پرسيد ازش‌ كه‌ آيا امروز نمره‌ات‌ چيه‌؟ نمره‌اي‌ كه‌ يك‌ مرد فاسدي‌ بعنوان‌ معلم‌ روي‌ هواي‌ نفس‌، مخصوصا دانشگاهش‌ اينطوره‌، روي‌ هواي‌ نفس‌ به‌ اين‌ نمره‌ داده‌، اون‌ براي‌ شما اهميت‌ داره‌. اما از همين‌ پسرتون‌، از همين‌ فرزندتون‌ نمي‌پرسيد كه‌ آيا نمازت‌ را اول‌ وقت‌ خوندي‌ يا نه‌؟ آيا توي‌ دانشگاه‌ ايماني‌ بهت‌ تعليم‌ دادند يا نه‌؟ آيا توي‌ مدرسه‌ اين‌ نونهالتون‌، اين‌ گلي‌ كه‌ شما با چه‌ خون‌ جگري‌ به‌ اصطلاح‌ به‌ اين‌ سن‌ هفت‌ سالگي‌، ده‌ سالگي‌ رسونده‌ايد با اين‌ چه‌ رفتاري‌ كردند؟ آيا عمل‌ اين‌ معلم‌ آموزنده‌ بود. آموزندة‌ جنبه‌هاي‌ معنوي‌ فرزندتون‌ بود. اينها را هيچ‌ نداريد. بخدا قسم‌ وقتي‌ انسان‌ دقت‌ ميكنه‌ مي‌بينه‌ كه‌ تمام‌ تقصير، آني‌ كه‌ فرزندش‌ امروز شده‌ يك‌ مادي‌ به‌ تمام‌ معني‌. نگيد نه‌ الحمد لله‌ نماز ميخونه‌. الحمدلله‌ مي‌بينم‌ مثلا دروغ‌ نميگه‌. كم‌ گناه‌ ميكنه‌. اينها حيوانات‌ هم‌ تقريبا همينطورهاست‌. براي‌ مثل‌ شماهائي‌ اين‌ مسائل‌ مهم‌ نيست‌. اون‌ فرزندتون‌ كه‌ الان‌ تربيتش‌ مي‌كنيد بايد از آن‌ لحظة‌ اول‌، خط‌ اول‌ را خدا داده‌. روز اول‌ تولد ميگه‌ در گوشش‌ بگيد چهار مرتبه‌، در گوش‌ راستش‌ چهار مرتبه‌ بگيد الله‌ اكبر. بعد اشهد ان‌ لا اله‌ الا الله‌. تا آخر اذان‌. گوش‌ چپش‌ اقامه‌ بگيد. اين‌ چيه‌؟ خيلي‌ ما بخواهيم‌ رويش‌ اظهار نظر بكنيم‌، ميگيم‌ كه‌ مراسم‌ مذهبي‌ است‌. اين‌ مراسم‌ هم‌ در كليسا هم‌ هست‌. او را بيشتر از ما باصطلاح‌ اين‌ برنامه‌ها را براش‌ دارند. غسل‌ تعميدش‌ مي‌دهند، يك‌ مقدار شراب‌ بهش‌ مي‌دهند. يك‌ مقداري‌ آرد باصطلاح‌، عشاء رباني‌ بهش‌ ميگن‌، كه‌ آن‌ آرد گوشت‌ حضرت‌ عيسي‌ است‌ و شراب‌ هم‌ خون‌ حضرت‌ عيسي‌ است‌، به‌ حلق‌ و دهان‌ او مي‌گذارند و اينجور عمل‌ مي‌كنند. ولي‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌خواد بگه‌ از همان‌ روز اول‌ تولد، اطلب‌ العلم‌ من‌ المهد الي‌ اللحد. زگهواره‌ تا گور دانش‌ بجوي‌. دانش‌ هم‌ نميگن‌ يك‌ اذان‌ بگيد كه‌ مربوط‌ به‌ رياضيات‌ باشه‌. يا چيز ديگه‌. اذان‌ يعني‌ اعلام‌. يك‌ مطلبي‌ كه‌ مربوط‌ به‌ رياضيات‌ باشه‌ بهش‌ بگيد. مربوط‌ به‌ پزشكي‌ باشه‌ بهش‌ بگيد. مربوط‌ به‌ مسائل‌ مادي‌ كه‌ امروز اينچنين‌ ما روش‌ افتاديم‌، اين‌ را بهش‌ بگيد. عظمت‌ پروردگار، شهادت‌ در وحدانيت‌ پروردگار. شهادت‌ در رسالت‌ پيغمبر اكرم‌. شهادت‌ بر ولايت‌، بعد هم‌ او را راهش‌ بيندازيد، حي‌ علي‌ الصلاة‌، راهش‌ بيندازد كه‌ اهل‌ نماز باشه‌، راهش‌ بيندازيد كه‌ اهل‌ فلاح‌ باشه‌، رستگاري‌ باشه‌. راهش‌ بيندازد كه‌ اهل‌ بهترين‌ اعمال‌ باشه‌. يعني‌ توي‌ مسابقه‌ قرارش‌ بديد. بچه‌اي‌ كه‌ تازه‌ امروز متولد شده‌، بايد اين‌ برنامه‌ها را برايش‌ پياده‌ كرد.

 من‌ اينها را براي‌ چي‌ بحث‌ مي‌كنم‌؟ براي‌ اينكه‌ ثابت‌ كنم‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌خواسته‌ چشمهاي‌ ما را باز كنه‌. ما چشمانمون‌ را مي‌بنديم‌. خداي‌ تعالي‌ ما را مي‌خواسته‌ براي‌ يك‌ عالم‌ ديگري‌ خلق‌ كنه‌ و ما براي‌ عالم‌ ديگري‌ خودمون‌ قرار داديم‌ خودمون‌ را. ماها ديدني‌هامون‌ تنها در و ديوار نيست‌. اين‌ پوست‌ گردوست‌. شنيدنيهايمون‌ تنها شنيدن‌ صداي‌ نميدونم‌ كوچه‌ و بازار كه‌ اكثرش‌ و بيشترش‌ اگر گناه‌ نباشه‌، لغوه‌، نيست‌. اگر خدا ما را براي‌ اينجور چيزها خلق‌ كرده‌ بود خيلي‌ به‌ نظر من‌، نستجير بالله‌، بي‌ جا بود. به‌ جهت‌ اينكه‌ اين‌ عقل‌ و هوش‌ و فكري‌ كه‌ خدا به‌ ما داده‌، جز دردسر هيچي‌ برامون‌ نيست‌. به‌ جان‌ خودتون‌ قسم‌ آنهايي‌ كه‌، من‌ يك‌ وقتي‌ رفته‌ بودم‌ توي‌ ديوانه‌خونه‌، اينقدر از زندگي‌ راحت‌ اينها خوشم‌ مي‌آمد كه‌ چي‌ بگم‌. خوب‌ اگر دنيا همينه‌ خوب‌ توي‌ ديوانه‌خانه‌. چرا اينقدر غصه‌ مي‌خوريد. اين‌ ديوانه‌ها نه‌ غصه‌ مي‌خورند، نه‌ ناراحتي‌ قلب‌ و بدهي‌ و اينها هستند. نه‌ فكر زن‌ و بچه‌اشون‌ هستند. به‌ فكر هيچي‌ نيستند. خوب‌ شكمه‌ كه‌ خوب‌ بهرحال‌ مجاني‌ داره‌ اداره‌ ميشه‌. تخت‌ خوابمون‌ هم‌ كه‌ آن‌ گوشه‌ هست‌. گاهي‌ هم‌ مسخره‌بازي‌ در مي‌آورند همه‌اشون‌ مي‌خندند. راحت‌. اين‌ عقل‌ را خدا به‌ ما داده‌ براي‌ اينكه‌ اگر شما بيائيد توي‌ مردم‌ اهل‌ دنيا، مي‌ريد توي‌ مردم‌ اهل‌ دنيا، عقلشون‌ را ببينيد به‌ هيچ‌ دردي‌ نميخوره‌ براي‌ اونها اين‌ عقل‌ و اين‌ فكر و اين‌ فهم‌. جز اسباب‌ دردسر، جز ناراحتي‌. يعني‌ هيچ‌ فايده‌اي‌ نداره‌. من‌ الان‌ اينجا نشستم‌ فكر ميكنم‌ مثلا ممكنه‌ ده‌ روز ديگه‌ مريض‌ بشم‌، غصه‌اش‌ را از حالا مي‌خورم‌. خوب‌ حيوانات‌ اينجور نيستند. ده‌ روز ديگه‌ مريض‌ شدند همانموقع‌ ناراحتند. قبلا فكر ندارند كه‌ غصه‌اش‌ را بخورند. ديوانه‌ها هم‌ همينطور هستند. من‌ از همين‌ الان‌ غصه‌ ميخورم‌ كه‌ بازنشسته‌ كه‌ شدم‌ چيكار كنم‌؟ اين‌ حقوق‌ را دارم‌ الان‌، وقتي‌ بازنشسته‌ شدم‌ چي‌ ميشه‌. كم‌ ميشه‌، آنجا بچه‌ها و نوه‌هايم‌ دورم‌ را مي‌گيرند، بعد خرجم‌ زيادتر ميشه‌ درآمدم‌ كم‌. اگر من‌ عقل‌ نمي‌داشتم‌، ديوانه‌ بودم‌، حيوان‌ بودم‌، اين‌ غصه‌ را نميخوردم‌. همانطوري‌ كه‌ حيوانات‌ هستند. هيچ‌ غصه‌ نميخورند كه‌، يك‌ گاوي‌ را شما توي‌ آخور امروز كاه‌ و جوش‌ را مرتب‌ كنيد، ميگيره‌ مي‌خوابه‌. هيچ‌ هم‌ غصة‌ فردا كه‌ كاه‌ و جويي‌ هست‌ يا نيست‌ نميخوره‌.

 اگر ما براي‌ همين‌ دنيا خلق‌ شده‌ بوديم‌ اين‌ عقل‌ اسباب‌ دردسر بود. و خدا به‌ ما ظلم‌ كرده‌ نستجير بالله‌ كه‌ بهمون‌ عقل‌ داده‌. چون‌ در شبانه‌روز آنقدر كه‌ عقلا غصة‌، عقلاي‌ عقل‌ كه‌ من‌ ميگم‌ يعني‌ فهم‌ و درك‌. همين‌ قوة‌ تشخيص‌ دادن‌ خوب‌ و بد. پولدار شدن‌ و بي‌ پول‌ شدن‌، همينها. اين‌ جز دردسر هيچي‌ نيست‌. ديگه‌ اينهمه‌ دعوا، خداي‌ تعالي‌، و لقد كرمنا بني‌ آدم‌ ما اكرام‌ كرديم‌، نخير، خيلي‌ هم‌ بي‌ محبتي‌ كرديد نسبت‌ به‌ ما. اگر به‌ خدا بنا بشه‌ بگيم‌ اگر خدا ما را براي‌ اين‌ دنيا خلق‌ كرده‌ بود. براي‌ اين‌ پوسته‌ خلق‌ كرده‌ بود. براي‌ اين‌ چند روز دنيا خلق‌ كرده‌ بود. خيلي‌ به‌ ما بي‌ محبتي‌ كرده‌ بود. آقا اين‌ عقل‌ چيه‌ به‌ ما دادي‌؟ اين‌ فكر چيه‌ به‌ ما دادي‌. خوب‌ هر جوري‌ ميخواست‌ بشه‌ ميشد.

 ميگن‌ يك‌ كسي‌ گفت‌ خدايا من‌ زبان‌ حيوانات‌ را بفهمم‌. خدا هم‌ بهش‌، حالا مثاله‌ البته‌، خدا هم‌ بهش‌ زبان‌ حيوانات‌ را تعليم‌ داد. يك‌ روز ديد كه‌ اين‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ آن‌ اسبه‌ به‌ آن‌ الاغه‌ ميگه‌ كه‌ مثلا فلانطور خواهد شد. خوب‌ مسئله‌اي‌ نيست‌. سگها دارند بهم‌ ميگند كه‌ اون‌ گوسفند ارباب‌ فردا صبح‌ مي‌ميره‌، مثلا ما فردا يك‌ گوشت‌ خوب‌، اوهم‌ كه‌ متوجه‌ نيست‌ كه‌ اين‌ مي‌ميره‌، مي‌اندازه‌ جلوي‌ ما، ما يك‌ گوشت‌ خوبي‌ مي‌خوريم‌. فورا رفت‌ و گوسفند را كشت‌ و نگذاشت‌ حروم‌ بشه‌. گفت‌ خوب‌ اينجاش‌ خوب‌ بود. يك‌ روز ديدند كه‌ حيوانات‌ بهم‌ ميگند كه‌ الاغه‌ به‌ اسبه‌ ميگه‌ كه‌ ارباب‌ تا ده‌ روز ديگه‌ مي‌ميره‌ راحت‌ ميشيم‌. گفت‌ خدايا من‌ نمي‌خوام‌ ديگه‌، حالا اين‌ يك‌ بلا را از ما رفع‌ كن‌. ديگه‌ نمي‌خوام‌ زبان‌ حيوانات‌، زبان‌ حيوانات‌ فهميدن‌ اگر حالا اينها مثاله‌، اگر از آينده‌ شما اطلاع‌ داشته‌ باشيد، بخدا قسم‌ اگر بدونيد ده‌ سال‌ ديگه‌ مي‌ميريد از حالا غصه‌اش‌ را مي‌خوريد. ده‌ سال‌ ديگه‌، با اينكه‌ شايد زودتر آدم‌ بميره‌، ولي‌ چون‌ نميدونه‌ غصه‌ آدم‌ نميخوره‌. ندانستن‌ اگر واقعا اينطور باشه‌ كه‌ انسان‌ براي‌ اين‌ محدودة‌ دنيا باشه‌، هر چي‌ نادان‌ باشه‌ بهتره‌. هر چه‌ نفهم‌ باشه‌ بهتره‌. هر چه‌ بيشعور باشه‌ بهتره‌. اين‌ حرفي‌ درش‌ نيست‌. اگر يك‌ فرد مادي‌، اين‌ مادييني‌ كه‌ به‌ خدا و قيامت‌ و روح‌ و اينها معتقد نيستند، همه‌اشون‌ ميگن‌. ميگن‌ بيخود ما اين‌ اندازه‌ فهم‌ داريم‌. موريس‌ مترلينگ‌ مكرر در كتابهايش‌، حالا اسم‌ كتابش‌ را نمي‌خوام‌ ببرم‌ كه‌ بعضي‌ها بردارند بخونند، يك‌ كتابي‌ داره‌، مكرر در اون‌ كتاب‌ مي‌نويسد كه‌ خدا اگر هست‌ زياده‌ روي‌ كرده‌ در فهم‌ و دركي‌ كه‌ به‌ ما داده‌. افراط‌ كرده‌. ما اينقدر فهم‌ و درك‌ نمي‌خواسته‌ داشته‌ باشيم‌. راحت‌ بوديم‌. اما انسان‌ را خدا از روز اول‌ براي‌ اين‌ جهت‌ خلق‌ نكرده‌. هر چه‌ انسان‌ براي‌ چي‌ خلق‌ كرده‌؟ نميتونيم‌. عينا گربة‌ مرتضي‌ علي‌ از هر طرف‌ كه‌ مي‌اندازند چهار دست‌ و پا مي‌آيد پائين‌. هر چي‌ انسان‌ به‌ افراد ميگه‌ همانطور كه‌ تو گرسنة‌ معنوي‌ هستي‌ گرسنة‌ مادي‌ هم‌ باش‌. بچه‌ها چيكار كنند؟ بچه‌ها را همينطور كه‌ بي‌ دين‌ تربيشتون‌ كردي‌، بي‌ دين‌ تربيتشون‌ كن‌. عادتشون‌ بده‌ به‌ گرسنگي‌. آخه‌ گرسنگي‌ مادي‌ جسم‌ انسان‌ را مي‌كشه‌. بعله‌. و بي‌ ديني‌ روح‌ فرزندت‌ را از بين‌ مي‌بره‌. خوب‌ روحش‌ را كه‌ از بين‌ بردي‌، جسمش‌ را هم‌ از بين‌ ببر. تو كه‌ ظالم‌ هستي‌ هر دو را از بين‌ ببر. آني‌ كه‌ مهمتره‌ تو از بين‌ بردي‌، ايني‌ كه‌ كمتر اهميت‌ داره‌ غصه‌اش‌ را ميخوري‌! تو از روز اول‌، تا سن‌ هفت‌ سالگي‌ بچه‌ات‌ را يلعب‌. بگذاريد خودش‌ باصطلاح‌ بازي‌ كنه‌. اما در عين‌ حال‌ در مقابل‌ بچه‌، يعني‌ بچه‌ داره‌ نگاه‌ ميكنه‌، اگر تو داري‌ به‌ مادرش‌، مادرش‌ به‌ تو فحش‌ داده‌، دعوا و بداخلاقی‌ و اينها، عينا كپيه‌ مي‌گيره‌. اونهم‌ همينجور ميشه‌. و اگر تو شب‌ نصف‌ پا ميشه‌ مي‌بينه‌ مادرش‌ آن‌ گوشه‌ مشغول‌ نماز شبه‌، پدرش‌ اين‌ گوشه‌ مشغول‌ نماز شبه‌. اين‌ باز خوابش‌ مي‌بره‌. صبح‌ پاميشه‌ مي‌بينه‌ اين‌ داره‌ اونور نماز صبح‌ ميخونه‌، اين‌ داره‌ اينور نماز صبح‌ ميخونه‌. مي‌خوابه‌. بچة‌ چهارساله‌، دو ساله‌، يكساله‌، اينها همه‌ دارند ضبط‌ مي‌كنند. كلمه‌اي‌ حرف‌ بيجا به‌ يكديگر نمي‌زنند. همه‌اش‌ در ارتباط‌ با خدا با هم‌ حرف‌ مي‌زنند. خدا را هميشه‌ مدرك‌، باصطلاح‌ مطلب‌ مي‌كنند. همين‌ حسين‌ آقاي‌ ما شايد سه‌ ساله‌ بود، ديد ما پول‌ زياد خرج‌ مي‌كنيم‌. پرسيد پول‌ از كجا مي‌گيري‌؟ گفتم‌ خدا ميرسونه‌. و همينطوره‌. خوب‌ تو كه‌ مي‌خواي‌ بگي‌ من‌ رفتم‌ از فلاني‌ قرض‌ كردم‌ و خودت‌ را بدبخت‌ نشون‌ بدي‌ و خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ توي‌ خونه‌ داد بزني‌، پايت‌ را بزني‌ زمين‌ كه‌ من‌ بايد پول‌ از كجا بيارم‌. يك‌ حقوق‌ معيني‌ دارم‌، يك‌ كسب‌ محدودي‌ دارم‌. اين‌ بچه‌ها را خرابشون‌ بكني‌ و همة‌ فكرشون‌ را متوجه‌ به‌ حقوق‌ و نميدونم‌ كسب‌ و درآمد و آنهم‌ با اين‌ تنگدستي‌ آنها خوب‌ حالي‌ بكني‌ كه‌ خدايي‌ در كار نيست‌. خوب‌ بگو، آني‌ كه‌ مي‌خواي‌ بگي‌ كه‌ مثلا فرض‌ كنيد كه‌ آن‌ اولي‌ را بگو. واقعا خدا ميده‌. حالا تو، طوري‌ نيست‌. تو عادتي‌ داري‌، برنامه‌اي‌ داري‌. بگو خدا ميده‌. خوب‌ چرا كم‌ ميده‌ خدا؟ خوب‌ گناهي‌ و معصيتي‌ داريم‌ خدا كم‌ ميده‌. بيشتر از اين‌ صلاح‌ نميدونه‌ بهمون‌ بده‌. اينجوري‌ چه‌ اشكالي‌ داره‌ بگي‌. بيشتر از اين‌ صلاح‌ نيست‌. حتي‌ آبروي‌ خدا را حفظ‌ كن‌. بگو من‌ خودم‌ بيشتر از اين‌، اسباب‌ دردسره‌، نمي‌خوام‌. گاهگاهي‌ بعضي‌ از بنده‌هاي‌ خدا را من‌ ديدم‌. اينها آبروي‌ خدا را به‌ قول‌ من‌ حفظ‌ مي‌كردند. هزار جور در فشار و تنگدستي‌ بودند پيش‌ مردم‌ نمي‌گفتند، به‌ مردم‌ اظهار نمي‌كردند. نميگفتند ما با اينكه‌ داريم‌ نماز مي‌خونيم‌ و شبها مشغول‌ عبادتيم‌، هيچي‌ هم‌ نداريم‌. با سيلي‌ صورت‌ خودشون‌ را سرخ‌، خدا ميدونه‌ شما يك‌ همچين‌ اراده‌اي‌ بكنيد، خداي‌ تعالي‌ غيوره‌. آنچنان‌ خدا زندگيت‌ را تأمين‌ ميكنه‌ كه‌ حساب‌ نداره‌. منتهي‌ ما كارمون‌، تا بوده‌ اين‌ بوده‌ كه‌ آبروي‌ خدا را ببريم‌. هر جا كه‌ مي‌رسيم‌، شما حالا ميگيد ما كه‌ همچين‌ كاري‌ نكردي‌. نخير. همه‌امون‌ كرديم‌. همه‌امون‌. همه‌امون‌ حفظ‌ آبرو نكرديم‌. الان‌ هر يك‌ از ماها سؤال‌ بشه‌، من‌ خودم‌ را مي‌برم‌ زير سؤال‌. آقا شما از كجا در مي‌آري‌ ميخوري‌؟ من‌ تلاش‌ ميكنم‌ يك‌ چيزي‌ بگم‌، و الاّ شماها من‌ را دزد مي‌دونيد. همين‌ رفقاي‌ خودمون‌ها. مجبورم‌ بگم‌ كه‌ ما كتاب‌ مي‌نويسيم‌، حق‌ التأليف‌ مي‌گيريم‌. آقا تو چيكار ميكني‌؟ منهم‌ ادارة‌ فلان‌. تو چيكار ميكني‌؟ منهم‌ در. يكنفرمون‌ نميگيم‌ كه‌ خدا ميده‌. خدا. و يكنفرمون‌ هم‌ قبول‌ نمي‌كنيم‌ كه‌ خدا.

 به‌ يك‌ نفري‌ گفتند تو از كجا مي‌آري‌ مي‌خوري‌؟ گفتش‌ كه‌ خدا ميرسونه‌. گفت‌ كه‌ خوب‌ چه‌ جوري‌؟ گفت‌ خدا ميده‌. خدا در قرآن‌ فرموده‌ كه‌ نحن‌ قسمنا معيشتهم‌. خوب‌ حالا شما بگو، يك‌ علتي‌ داره‌ اين‌ سؤال‌؟ گفت‌ اين‌ سليمان‌ يهودي‌ را مي‌شناختي‌ سر كوچه‌ فلان‌ خونه‌اش‌ بود. بعله‌ بعله‌. اين‌ مرد وصيت‌ كرد نماز و روزه‌اش‌ را بدهند به‌ من‌ بخونم‌ و من‌ نماز و روزة‌ او را ميخونم‌ الحمدلله‌ زندگيم‌ تأمينه‌. گفت‌ خوب‌ اين‌ را زودتر بگو. گفت‌ خدا لعنتت‌ كنه‌. من‌ دارم‌ ميگم‌ خدا ميرسونه‌ قبول‌ نميكني‌. سليمان‌ يهودي‌ نماز و روزه‌ داشته‌ كه‌ به‌ من‌ بدهند! با اين‌ كلمه‌، سليمان‌ يهودي‌ نماز و روزه‌اش‌ را به‌ من‌ دادند من‌ مي‌خونم‌. تو قبول‌ ميكني‌. همين‌ الان‌ اينهايي‌ كه‌ من‌ ميگم‌ براي‌ خودم‌ ميگم‌، من‌ منبر نمي‌خوام‌ برم‌. نميخوام‌ بگم‌ مردم‌ توي‌ كوچه‌ چطورند. همين‌ ماها. الان‌ هر يكيمون‌. آقا چيكار ميكني‌؟ آقاي‌ فلان‌، از كجا مي‌آوري‌؟ يك‌ قطعه‌ زمين‌ داريم‌ در فلانجا. آن‌ يكي‌ ميگه‌ من‌ شغلم‌ چيه‌، آن‌ يكي‌ درآمدم‌ چيه‌، آن‌ يكي‌ اداره‌ام‌. آن‌ يكي‌ ميگه‌ نميدونم‌ چه‌. خوب‌ بسه‌؟ اكثرمون‌ هم‌ ميگيم‌ نه‌ كافي‌ براي‌ زندگيمون‌ نيست‌. هيچكداممون‌ نميگيم‌ خدا و متوقف‌ هم‌ ميشيم‌. خدا ميرسونه‌. از همين‌ الان‌ تصميم‌ بگيريد، جدي‌ عرض‌ مي‌كنم‌، تصميم‌ بگيريد كه‌ اولش‌ شايد خودتون‌ براتون‌ سخت‌ باشه‌. بگيد خدا. به‌ فرزندانتون‌ هم‌ بگيد خدا رسونده‌. اول‌ نمي‌خواهم‌ همه‌ چي‌ حالا خدا صلاح‌ نميدونه‌ به‌ تو بدهم‌ بخوري‌. من‌ دو تا از بچه‌هام‌ الان‌ اينجا شاهد هستند. كاظم‌ آقاي‌ اخويمون‌ هم‌ هست‌. من‌ هيچوقت‌ به‌ اينها نميگم‌ پول‌ ندارم‌. شما ميگيد خوب‌ داريد. الحمد لله‌. بعله‌ دارم‌. اما نميشه‌ كه‌ انسان‌ مثلا آقا تقي‌ الان‌ بيست‌ و پنج‌ و شيش‌ سالشه‌. در اين‌ مدت‌ من‌ يك‌ دفعه‌ بي‌ پول‌ نشده‌ باشم‌ و ايشان‌ از من‌ مثلا توي‌ خونه‌، حالا كه‌ خودش‌ مستقله‌، مثلا توي‌ منزل‌ باشه‌ و به‌ ما بگه‌ پول‌ بده‌ و من‌ بگم‌ ندارم‌ پول‌. ميگم‌ بهش‌ نميدم‌، ميگم‌ محدود بايد حركت‌ كني‌، ولي‌ نه‌. خدا داده‌. يكي‌ ميگفت‌ آقا اين‌ فرشها را عوض‌ كنيد. گفتم‌ لازم‌ نيست‌ اين‌ فرشها، چون‌ اينجا دم‌ دره‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ ما آن‌ اطاق‌ هستيم‌ يك‌ نفر بياد ما حواسمون‌ پرت‌ اينجا باشه‌. حالا كسي‌ نمي‌آيد اين‌ فرشها را بدزده‌. فكر هم‌ نكنيد من‌ الان‌ دارم‌، اينهايي‌ هم‌ كه‌ ميگم‌ بخاطر انشاء الله‌ جنبة‌ تربیتی‌ داره‌. و به‌ خود خدا قسم‌، من‌ بخوام‌ فرش‌ كاشان‌، بهترين‌ فرش‌ را اينجا بيندازم‌ مي‌تونم‌. ولي‌ اگر صلاح‌ باشه‌، اگر خدا بخواد، اگر خدمتتون‌ عرض‌ شود، چون‌ بندة‌ خدا اول‌ خدا را در نظر ميگيره‌ بعد كاري‌ را انجام‌ ميده‌. و خدا هم‌ آنوقت‌ ميرسونه‌. ماها بيناي‌ باصطلاح‌ واقعي‌ نيستيم‌. خدا را اول‌ در نظر نمي‌گيريم‌. براي‌ فرزندانمون‌ خدا را در نظر نمي‌گيريم‌. فلانكس‌ مريد من‌ بوده‌، خيلي‌ هم‌ پولدار بوده‌. طرف‌ زندانيش‌ ميكنه‌، چيكار ميكنه‌، بعد در مي‌آد. ما آخوندها شايد اينجوري‌ باشيم‌. شما فلان‌ مشتري‌، فلان‌ رئيس‌ نميدونم‌ اداره‌ بايد خيلي‌ در مقابلش‌ تعظيم‌ كرد. چرا در مقابل‌ يك‌ آدم‌ معصيتكار تعظيم‌ مي‌كنيد. بايد تعظيم‌ كرد و الا اين‌ فلان‌ فلان‌ شده‌ نون‌ ما را مي‌بره‌. اينجوري‌. اين‌ شغل‌ لعنتي‌ كه‌ من‌ دارم‌ مثلا اگر يك‌ خورده‌اي‌ بخوام‌ توش‌، من‌ چيكار كنم‌ حاج‌ آقا؟ به‌ من‌ ميگن‌. من‌ مي‌مونم‌ چي‌ بگم‌ به‌ اين‌؟ به‌ اين‌ كور چي‌ بگم‌. شما باشيد چي‌ ميگيد. مي‌گه‌ حاج‌ آقا توي‌ ادارة‌ ما اينجور، اينجور مسائل‌ هست‌، فلان‌ و اينها. خوب‌ بيا بيرون‌. بعد چيكار كنم‌؟ هيچي‌ خدا هم‌ كه‌ مرده‌، اصلا از قبل‌، از آنوقتي‌ كه‌ ما متولد شديم‌، خدا از دنيا رفته‌. اين‌ كه‌ اصلا ما، كسي‌ به‌ ما نگفته‌ خدايي‌ هست‌. روزي‌ كه‌ يعني‌ چي‌ خدا ميده‌؟ خدا توي‌ زنبيل‌ كه‌، حرفهاي‌ چرت‌ و پرت‌، خدا توي‌ زنبيل‌ كه‌ نميكنه‌ كه‌ بفرسته‌. چطور براي‌ حضرت‌ مريم‌ توي‌ زنبيل‌ ميكرد؟ كل‌ ما دخل‌ عليها ذكريا المحراب‌ وجد لها رزقا. قال‌ يا مريم‌ انا لك‌ هذا. ميگه‌ هر وقت‌ اين‌ زكريا، زكريا خودش‌ پيغمبر بود. وقتي‌ كه‌ وارد بر حضرت‌ مريم‌ ميشد، اينها قرآنه‌، روايت‌ نيست‌ كه‌ بگيد سندش‌ خيلي‌ صحيح‌ نيست‌. هر وقت‌ وارد بر حضرت‌ مريم‌ ميشد، كنار محراب‌ مي‌ديد يك‌ سيني‌ غذاي‌ گرم‌ و عالي‌ گذاشتند. مرغ‌ بريون‌ كرده‌، آخه‌ مريم‌ انا لك‌ هذا. از كجا آوردي‌ تو؟ چطور اين‌، كي‌ آورده‌ برات‌ خلاصه‌اش‌؟ قال‌ هو من‌ عند الله‌. از خدا. نميگفت‌ ملائكة‌ خدا. نميگفت‌ جبرئيل‌ از بهشت‌ آورد. حتي‌ جبرئيل‌ را نميگفت‌. قال‌ هي‌ من‌ عند الله‌. حالا حتي‌ ممكنه‌ همسايه‌ اين‌ را يك‌ زن‌، اين‌ البته‌ تعبير منه‌، آنها البته‌ مائده‌ بوده‌. حتي‌ آني‌ كه‌ مثلا همسايه‌ ديده‌ اين‌ زني‌ است‌ مشغول‌ عبادته‌، نهار هم‌ نخورده‌. يك‌ سيني‌ غذا آورده‌ گذاشته‌ كنارش‌. اين‌ بندة‌ خدا ميگه‌ هي‌ من‌ عند الله‌، نميگه‌ همسايه‌ آورده‌. از همسايه‌ تشكر ميكنه‌، به‌ اندازة‌ پوسته‌. و الا واقعيتش‌ مال‌ خداست‌. هي‌ من‌ عند الله‌. شما بدونيد ائمة‌ اطهار هم‌ همينطورند. هيچكدامشون‌ نميگند كه‌ فلان‌ مريد، فلان‌ شخص‌، فلان‌ كار، فلان‌ عمل‌، فلان‌ برنامه‌، و واقعاها، من‌ اين‌ حرفها را كه‌ الان‌ ميزنم‌ براي‌ شماها احتمال‌ ميدم‌ توي‌ مغز بعضي‌ از شما اصلا فرو نره‌ كه‌ اصلا ميشه‌ آدم‌ كاري‌ نكنه‌. البته‌ وظيفه‌اش‌ باشه‌، و خدا روزيش‌ را بده‌. ميشه‌؟ اگر كار نكنه‌ خلاف‌ وظيفه‌، بندگي‌ خدا را نكرده‌، اين‌ را هم‌ بدونيدها. نميگم‌ دست‌ از كار بكشيد. اما كار معصيت‌ خدا را ميكنه‌ براي‌ اينكه‌ روزي‌ بخوره‌. گناه‌ ميكنه‌ براي‌ اينكه‌ روزي‌ بخوره‌. نميتونه‌، توي‌ مغز ما فرو نميره‌. به‌ يك‌ دانشجو بگيم‌ كه‌ آقا دنبال‌ تحصيل‌ دانشكده‌ات‌ نرو براي‌ اينكه‌ به‌ كارهاي‌ معنويت‌ و علميت‌ و دينيت‌ نمي‌رسي‌. ميگه‌ بعد مدرك‌ نمي‌دهند، مردود ميشم‌، بعد هيچ‌ جا استخدام‌ نميشم‌. ميره‌ توي‌ آن‌ خط‌. يك‌ خط‌ كجي‌ درست‌ كرده‌، ميره‌ توي‌ آن‌ خط‌. همه‌ هم‌ همينطوريم‌. خوب‌ بيائيم‌ و تجربه‌ كنيم‌ لااقل‌. از حالا هر كاري‌ كه‌ باصطلاح‌ بقول‌ خودتون‌، براي‌ حفظ‌ آبروي‌ خدا، دوستش‌ داريد خدا را، براي‌ اينكه‌ به‌ دوستتون‌ آبرو بديد. نستجيب‌ بالله‌. شما زحمت‌ كشيديد، مشا در آورديد شما خرج‌ كرديد. بگيد خدا داده‌ و من‌ خرج‌ كردم‌. خدا داده‌. اين‌ حقيقتش‌ همينه‌. ولي‌ خوب‌ من‌ مي‌گم‌ كه‌ نه‌ خدايي‌ در كار نبوده‌ و نستجير بالله‌ و شما درآمدت‌ را هم‌ خودت‌ در آوردي‌ و خودت‌ هم‌ باصطلاح‌ تلاش‌ كردي‌ و پول‌ هم‌ مال‌ خودته‌ ولي‌ دوستش‌ داري‌ خدا را. اينهمه‌ خدا معجزات‌ و كرامات‌ ميكنه‌، اينمه‌ امامها و امامزاده‌ها، تو هم‌ يك‌ محبتي‌ به‌ خدا بكن‌. ببين‌ خدا بهت‌ جواب‌ ميده‌ يا نميده‌. و براي‌ جواب‌ هم‌ اين‌ كار را نكن‌. روي‌ محبت‌.

 مطلب‌ ديگه‌اي‌ مي‌خواستم‌ امروز حرف‌ بزنم‌. منتهي‌ ديگه‌ افتاديم‌، يعني‌ ديگه‌ اينجا يك‌ بحث‌ دامنه‌داري‌ است‌ كه‌ هل‌ يستوي‌ الاعمي‌ و البصير كه‌ باصطلاح‌ از هر گوشه‌اش‌ كه‌ انسان‌ وارد بشه‌ بايد مدتي‌ حرف‌ بزنه‌. كور و بينا با هم‌ فرق‌ نميكنند؟ يك‌ گوشة‌ چشمي‌، خيلي‌ واقعا جاي‌ تأسفه‌. ماهايي‌ كه‌ اگر توي‌ يك‌ اطاق‌ بي‌ درز و تاريك‌، حالا يك‌ نفر مي‌آيد مختصر تراكي‌ روي‌ آن‌ در، ديوار باز كرده‌ انسان‌ مختصر روشنايي‌ مي‌بينه‌. مگه‌ جرأت‌ ميكنه‌ به‌ مردم‌ بگه‌. مگه‌ شماها مي‌تونيد به‌ مردم‌ بگيد كه‌ من‌ شب‌ كه‌ مشغول‌ نماز شبم‌، انوار ملائكه‌ دور و برم‌ مي‌چرخند. مگه‌ مي‌تونيد؟! مگر مي‌تونيد بگيد من‌ وقتي‌ كه‌ تمركز ميكنم‌ و توجه‌ كامل‌ ميكنم‌ در زيارتها، مثلا نور پيغمبر اكرم‌، فاطمة‌ زهرا را مي‌بينم‌. باور نمي‌كنيد. يك‌ چند نفري‌، توي‌ همين‌ مجلس‌ شبهاي‌ جمعه‌ مي‌آمدند. يك‌ چند نفر، ببينيد چقدر انسان‌ بايد، حالا آن‌ كورها ميگند آقا وقتي‌ انسان‌ خوب‌ شرح‌ ميده‌، قرمزي‌ اينطوره‌، سبزي‌ اينطوره‌، چي‌ اينطوره‌، چي‌ اينطوره‌، اينها ميگن‌ الان‌ ما كه‌ كوريم‌ نمي‌فهميم‌. اين‌ خوبه‌، اي‌ كاش‌ ماها هم‌ همينجور بوديم‌. توي‌ مجلس‌ روضه‌ من‌ توي‌ جريان‌ نبودم‌. اصلا من‌ هيچي‌ نمي‌دونم‌. يك‌ خانمي‌ ديده‌ بود كه‌ نوري‌، وقتي‌ چراغها را خاموش‌ كرده‌ بودند، يك‌ نوري‌ به‌ اصطلاح‌ آمده‌ توي‌ مجلس‌. اون‌ به‌ يك‌ خانم‌ ديگري‌ گفته‌ بود. اون‌ خانم‌ به‌ شوهرش‌ گفته‌ بود. شوهرش‌ گفته‌ بود من‌ در آنموقع‌ كبريت‌ زدم‌ شمع‌ روشن‌ كنم‌، مي‌خواستم‌ شعري‌ بخونم‌ يا چيزي‌. و آن‌ نور نبود. خيلي‌ خوب‌. تموم‌ شد. هيچي‌. اين‌ مسئله‌، ببين‌ چقدر انسان‌ بايد عوضي‌ باشه‌، كور باشه‌ كه‌ ولو اعمي‌، بدتر از همه‌ معاند. اين‌ مسئله‌ سبب‌ شد كه‌ يك‌ عده‌ از آدمهايي‌ كه‌ اينجا مي‌آمدند، نيايند. براي‌ اينكه‌ اينجا ادعاهايي‌ ميشه‌. نور بعضي‌ها ميگن‌ مي‌بينيم‌. كه‌ ما از آن‌ وقت‌ به‌ بعد اصلا ممنوع‌ كردم‌ اين‌ مسائل‌ اينجا مطرح‌ نشه‌. اينها، اين‌ چيه‌؟ ببينيد بدبختي‌ چيه‌؟ ماها، آنوقت‌ باصطلاح‌ دلمون‌ مي‌خواد كه‌ روز قيامت‌، بعله‌، من‌ را بنشونند كنار امير المؤمنين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ و شيعة‌ علي‌ هستيم‌ ديگه‌، و در دعاي‌ ندبه‌ هم‌ ميگه‌ و شيعتك‌ علي‌ منابر من‌ النور مبيضة‌ وجوههم‌ حولي‌ في‌ الجنه‌. اي‌ علي‌ شيعيان‌ تو در منبرهاي‌ از نور هستند و اينها اطراف‌ من‌ نشسته‌اند. صورتهايشون‌ مثل‌ خورشيد مي‌درخشه‌. خوب‌ اينها را ما اينه‌. خوب‌ اونجا همين‌ حرفها اونجا هم‌ مي‌آد ديگه‌. آخه‌ روي‌ نور كه‌ نميشه‌ نشست‌. شيعتك‌ علي‌ منابر من‌ نور. منبر نوري‌ آنجا آدم‌ فرو ميره‌ و اين‌ كور بدبخت‌، وقتي‌ اين‌ حرفها، آنجا عربي‌ نمي‌فهميم‌. صورتش‌ سفيده‌ يعني‌ چي‌؟ مبيضة‌ وجوههم‌. اينهمه‌ شيعه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ داره‌ چطور همه‌اشون‌ دور و بر پيغمبر مي‌آيند؟ اينقدر از اين‌ حرفها هست‌ و اشكالات‌ هست‌ براي‌ كورها كه‌ حساب‌ نداره‌. اينهم‌ مثل‌ همون‌، وقتي‌ بهش‌ ميگيم‌ اين‌ فرش‌، به‌ يك‌ كوري‌ ميخواهيم‌ فرش‌ را توضيح‌ بديم‌. يك‌ چيزي‌ بهش‌ بگيد، يك‌ چيز مختصر هم‌ اگر بهش‌ بگيد، اگر معاند باشه‌، ميگه‌اي‌ فلان‌ بهمدان‌، ايراد، اشكال‌. اصلا ولش‌ كن‌. چرا اين‌ حرف‌ را به‌ اين‌ گفتي‌. و لذا خيلي‌ از مسائل‌ را نبايد به‌ مردم‌ گفت‌. ايني‌ كه‌ ميگند نگيد نه‌ بخاطر اين‌ است‌ كه‌ مثلا اسراره‌. نه‌ سر. اين‌ را شما بهتون‌ بگم‌. هر كه‌ را اسرار حق‌ آموختند، مهر كردند و دهانش‌ دوختند. پس‌ چرا شما خوابت‌ را داري‌ به‌ او ميگي‌؟ نميدونم‌ خدمت‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ السلام‌ رسيديم‌؟ چرا به‌ افراد ميگيد. اينها پس‌ اسرار حقه‌. اصلا سر معناش‌ اينه‌ كه‌ يك‌ چيزي‌ كه‌ ديگري‌ به‌ تو گفته‌ و گفته‌ به‌ كسي‌ نگو. اين‌ ميشه‌ سرّ. گفته‌ نگو. اگر امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را زيارت‌ كرديد و ايشان‌ فرمودند كه‌ اين‌ ملاقات‌ را به‌ كسي‌ نگو. وقتي‌ گفتي‌ سر را فاش‌ كردي‌. اين‌ بسيار كار غلطيست‌. بر خلاف‌ فرمودة‌ امر امامت‌ عمل‌ كردي‌. اما اگر كه‌ نگفت‌ نگو. هيچي‌ نفرمودند. شما گفتي‌. سرّ نيست‌. اين‌ ممكنه‌ از يك‌ جهات‌ ديگه‌، چون‌ تكذيبت‌ مي‌كنند، چون‌ ميگند دروغ‌ ميگي‌، چون‌ كورند، تو با آدمهاي‌ كور چرا اين‌ حرفها را بزني‌؟ تا حالا هيچوقت‌ شده‌ يك‌ مشت‌ مواعظ‌ و صحبت‌ و خوابهايت‌ را ببري‌ سر يك‌ آخوري‌ كه‌ اينجا چند تا الاغ‌ بسته‌ شده‌ بري‌ وايستي‌ براي‌ اينها بگي‌؟! بهتره‌ كه‌ اونجا بگي‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ آنها عكس‌ العملي‌ ندارند. ولي‌ اين‌ آدمهاي‌ احمق‌ عكس‌ العمل‌ دارند. يعني‌ اينهايي‌ كه‌ تو مي‌بيني‌ منهم‌ بايد ببينم‌. اگر باورشون‌ بياد. و الاّ پدرت‌ را در مي‌آورند. و يك‌ بشارتي‌ بهتون‌ بدم‌، آقاي‌ نسب‌ زاده‌ يك‌ خواب‌ خوبي‌ ديدند. من‌ حالا اجمالش‌ را ميگم‌. اميدي‌ هست‌ براي‌ ماها. ايشان‌ مي‌فرمودند كه‌ آن‌ شب‌ هم‌ خيلي‌ حالشون‌ متغير بود واقعا. تشريف‌ آورده‌ بودند اينجا كه‌ همة‌ اين‌ جمعيت‌، الا مثلا دو سه‌ سه‌ چهار نفري‌ كه‌، اينها همه‌ من‌ بهشون‌ گفتم‌ كه‌ مي‌خواهيم‌ برويم‌ استقبال‌، همة‌ آقايون‌ آماده‌ شدند، لباسهاي‌ مرتبي‌ پوشيدند. حالا خصوصياتش‌ را اگر خواستند بعد بگند، من‌ ممكنه‌ فراموش‌ كرده‌ باشم‌، و حركت‌ كرديم‌ رفتيم‌ استقبال‌. نزديكيهاي‌ بلوار وكيل‌ آباد، آنطرفها به‌ اصطلاح‌ ميشه‌ گفت‌ كه‌ بعله‌، كوفه‌ و كربلا و اينها هم‌ اينوره‌، ميگند مي‌فرمايند آن‌ نزديكيها كه‌ رسيديم‌ ديديم‌ كه‌ شما گفتيد همه‌ بنشينيد. ما نشستيم‌. ديديم‌ دو نفر تشريف‌ آوردند. يك‌ خانم‌ كه‌ جلو مي‌آمدند و يك‌ آقايي‌ هم‌ پشت‌ سر، خيلي‌ مؤدب‌ نسبت‌ به‌ اين‌ بي‌بي‌. ايام‌ فاطميه‌ بوده‌ و به‌ من‌ ايشان‌ مي‌گفتند كه‌ ما در عالم‌ رؤيا ديدم‌ شما بلند شديد رفتيد با آن‌ آقا معانقه‌ كرديد و اينها و دستشون‌ را بوسيدم‌ و بهرحال‌. بعد ايشان‌ ميگه‌ من‌ آمدم‌ بهتون‌ بگم‌ كه‌ ايشان‌ همان‌ آقايي‌ بودش‌ كه‌ من‌ در آن‌ خواب‌ قبلي‌ ديده‌ بودم‌. يك‌ خواب‌ قبلي‌ هم‌ ايشان‌ داشتند كه‌ ايشان‌ را با ما آشنايشون‌ كردند در آن‌ خواب‌. اين‌ همون‌ آقاست‌، ديگه‌ زبانم‌ بند آمد و انشاء الله‌ اميدواريم‌ همه‌امون‌، آنهايي‌ هم‌ كه‌ اين‌ چند نفر ايشان‌ نمي‌خواستند به‌ من‌ معرفي‌ بكنند. منهم‌ نميگم‌، بخاطر اينكه‌ همه‌امون‌ احتمال‌ بديم‌ يكي‌ از اين‌ چهار نفر كه‌ ايشان‌ گفتند آنها را نبرديد باشند و به‌ فكر اين‌ باشيم‌ كه‌ واقعا خودمون‌ را آمادة‌ براي‌ استقبال‌ امام‌ زمان‌ بكنيم‌.

 همه‌امون‌ بايد اين‌ آمادگي‌ را در خودمون‌ بوجود بياوريم‌. زن‌ و مرد. و انشاء الله‌ اين‌ خواب‌ با آن‌ خواب‌ شب‌ عاشورا كه‌ خيلي‌ فرق‌ داره‌. اين‌ مجلس‌ با آن‌ مجلسي‌ كه‌ همه‌ مي‌آيند خيلي‌ فرق‌ داره‌. اينجا از طرف‌ آمدند چند نفر را انتخاب‌ كنند ببرند براي‌ زندان‌. حالا دارند انتخابتون‌ مي‌كنند براي‌ رفتن‌ به‌ استقبال‌ امام‌ زمان‌. آنهم‌ امام‌ زماني‌ كه‌ قبله‌اش‌ فاطمة‌ زهراست‌. امام‌ زماني‌ كه‌ دست‌ به‌ سينه‌ پشت‌ سر فاطمة‌ زهرا حركت‌ ميكنه‌. امام‌ زماني‌ كه‌ دارد به‌ خاطر مادرش‌ زهرا مي‌آيد. اهداف‌ و، اهداف‌ مقدسة‌ فاطمة‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها را مي‌خواد پياده‌ بكنه‌. كه‌ اين‌ تعبير اينكه‌ پشت‌ سر حضرت‌ داشت‌ ايشان‌ مي‌آمد، همينه‌. و من‌ يك‌ مطلب‌ ديگه‌اي‌ كه‌ مي‌خواستم‌ تذكر بدم‌ و عرض‌ كنم‌ شايد براي‌ اكثرتون‌ بهتر باشه‌، اين‌ جلسه‌ انشاء الله‌ اگر، چون‌ صبح‌ پنجشنبه‌ و شب‌ جمعه‌ و روز جمعه‌ كه‌ پشت‌ سر هم‌ هست‌، من‌ احساس‌ ميكنم‌ كه‌ دوستان‌ خيلي‌ خسته‌ مي‌شوند. دليلش‌ هم‌ اينه‌ كه‌ گاهي‌ شبهاي‌ جمعه‌ من‌ نگاه‌ ميكنم‌ مي‌بينم‌ فقط‌ من‌ هستم‌ و آقاي‌ كرمانشاهي‌. خودش‌ خسته‌، خستگي‌ آوره‌. و كه‌ صبح‌ پنجشنبه‌ بيائيد و شب‌ جمعه‌ بيائيد و روز جمعه‌، ولو ما مال‌ همون‌ انشاء الله‌ چشمهايمون‌ بهتر باز بشه‌ و انشاء الله‌ اگر شب‌ و روز مشغول‌ اين‌ برنامه‌ باشيم‌، شايد كم‌ باشه‌. ولي‌ حالا، بهرحال‌. انشاء الله‌ وقتش‌ ميرسه‌ كه‌ هر صبح‌ و هر شب‌ به‌ فكر اين‌ برنامه‌ها باشيم‌. ماها هنوز حالا توقعش‌ را نداريم‌. لذا فكر ميكنم‌ شبهاي‌ دوشنبه‌ باشه‌، همون‌ اول‌ مغرب‌ شبهاي‌ دوشنبه‌، براي‌ آن‌ آقايوني‌ هم‌ كه‌ كاري‌ دارند، البته‌ فاصله‌ باشه‌، منظورم‌ فاصله‌ باشه‌، براي‌ كار شماها نيست‌. هر كسي‌ كار داره‌ ميتونه‌ نياد. من‌ خيلي‌ اصراري‌ ندارم‌. چون‌ همين‌ جاها لياقتها و علاقه‌ها خودش‌ را نشون‌ ميده‌. بعضي‌ از، آقاي‌ حبيبي‌ خدا حفظشون‌ كنه‌. از آن‌ راه‌ دور با اينكه‌، خدمت‌ شما از قائن‌ پا ميشه‌ مي‌آيد. اين‌ نشانگر علاقه‌ است‌. من‌ به‌ همانهايي‌ كه‌ بيدارند و حركت‌ دارند، با همانها كار داريم‌. اين‌ مجلس‌ را براي‌ همانها تشكيل‌ داديم‌. و لذا شبها، شبهاي‌ دوشنبه‌ از هفتة‌ آينده‌، البته‌ هر وقت‌ هم‌ من‌ مسافرت‌ بودم‌ تعطيله‌، شبهاي‌ دوشنبه‌ انشاء الله‌ اين‌ برنامه‌ از همون‌ اول‌ غروب‌ خواهد بود. در عين‌ حال‌ اگر مخالفيد بگيدها. يكي‌ دو نفر نه‌، اكثريت‌ اگر مخالفند، ها؟ نه‌ شب‌ دوشنبه‌ هم‌، كي‌ ميگه‌، در را مي‌بنديم‌، در را مي‌بنديم‌. سر ساعت‌ آمدند، همين‌ برنامة‌ اينجا عينا. بعله‌؟ بله‌ مثل‌ شبهاي‌ جمعه‌، منتهي‌ خصوصي‌. بعله‌. تشريف‌ بياوريد و يك‌ عده‌ از خانمها هستند، براشون‌ مشكله‌. البته‌ من‌ يك‌ جلسة‌ ديگري‌ براي‌ خانمها دارم‌. روزهاي‌، يك‌ روزي‌ است‌ كه‌ حالا شايد نخواسته‌ باشند ما بگيم‌. اينجا من‌ خودم‌ مي‌روم‌ چند دقيقه‌ براشون‌ صحبت‌ ميكنم‌. و اگر نتونستند بيان‌ مانعي‌ نداره‌. و الاّ همه‌اشون‌ مي‌آيند. يكي‌ دو نفر اگر نتونند بيايند. و انشاء الله‌، مخصوصا زمستاني‌ كه‌ الان‌ صبح‌ زود به‌ اين‌ زودي‌ مشكله‌ و بعد هم‌… ما بايد، شماها فرهنگهاي‌ مردم‌ امروزي‌، اين‌ را داريد شلوغش‌ ميكنيد. دوشنبه‌ شب‌، يكشنبه‌ شب‌، اين‌ حرفها را بگذاريد كنار. هميشه‌ شب‌ قبل‌ مربوط‌ به‌ روز بعده‌. اين‌ را شما بدونيد، از نظر اسلام‌ها. شب‌ قبل‌ مربوط‌ به‌ روز بعده‌. شب‌ جمعه‌، شب‌ شنبه‌ نيست‌. اين‌ را بدونيد. علت‌ شرعي‌ و قانوني‌ هم‌ داره‌ كه‌ شما ماه‌ را هر وقت‌ ديديد، ماه‌ را هر وقت‌ ديديد اول‌ ماه‌ حساب‌ ميشه‌. و شب‌ اول‌ ماه‌ رمضان‌ كيه‌؟ همان‌ روز آخر شعبان‌ كه‌ شب‌ ميشه‌. اين‌ شب‌ اول‌ ماه‌ رمضان‌. يسئلونك‌ عن‌ الاحله‌. قل‌ هي‌ مواقيت‌ للناس‌. سؤال‌ ميشه‌ از تو از هلال‌ ماه‌. ميگي‌ اين‌ براي‌ اينه‌ كه‌ وقت‌ مردم‌ تعيين‌ بشه‌. وقت‌ هم‌ به‌ همين‌ تعيين‌ ميشه‌ كه‌ باصطلاح‌ غروب‌ وقتي‌ كه‌ شما ماه‌ را ديديد، اون‌ ماه‌ شروع‌ شده‌. پس‌ بنابراين‌ شب‌ جلوتر از روزه‌. متوجه‌ شديد. و شب‌ جمعه‌، شب‌ قبل‌ از جمعه‌ است‌. شب‌ شنبه‌، شب‌ قبل‌ از شنبه‌ است‌. شب‌ اول‌ ماه‌ رمضان‌، شب‌ اول‌ قبل‌ از ماه‌ رمضانه‌.

 خوب‌ انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ به‌ ماها خدا همت‌ عالي‌ و چشم‌ بينا و گوش‌ شنوا عنايت‌ بفرمايد.

 شب‌ جمعة‌ آينده‌ هم‌ شب‌ تولد حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليهاست‌. همينكه‌ انسان‌ ندونه‌ كه‌ الان‌ چندم‌ ماه‌ قمريه‌. همين‌، همين‌. الان‌ از هر كدوم‌ از ماها بپرسند، چون‌ چك‌ داريم‌، سفته‌ داريم‌، مي‌دونيم‌ كه‌ چندم‌ ماه‌ شمسيه‌. اما ماه‌ قمري‌ را نميدونيم‌. همين‌ علامت‌ بي‌ توجهي‌ ما به‌ خدا و دين‌ و يا اگر بخواد انسان‌ دقيق‌ بشه‌، همين‌ علامت‌ بي‌ توجهيه‌. كه‌ توجه‌ نداريم‌. چون‌، هر روزش‌ يك‌ كار مستحبي‌ داره‌ لااقل‌. ما توجه‌ به‌ اين‌ قسمت‌ نداريم‌. آقا چندم‌ ماهه‌ جمادي‌ الثانيه‌ الان‌؟ نمي‌دونيم‌. ولي‌ چندم‌ برجه‌؟ فورا ميگيم‌ كه‌ بعله‌، اينه‌. اينها خودش‌ كم‌ توجهي‌ به‌ اين‌ مسائله‌ و بايد ماها يك‌ تغييري‌ در خودمون‌ بدهيم‌ انشاء الله‌.

 شب‌ تولد حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها آنطوري‌ كه‌ در تقويمها نوشته‌، شب‌ بيستم‌ ماه‌ جمادي‌ الثاني‌، شب‌ جمعة‌ هفتة‌ آينده‌ است‌. اميدواريم‌ در عزاشون‌ دعا كرده‌ باشيم‌ و فرج‌ آقا را خواسته‌ باشيم‌ و در تولدشون‌ انشاء الله‌ به‌ نتيجه‌ برسيم‌. حالا با توجه‌ رو به‌ قبله‌ بنشينيد با هم‌ اين‌ دعا را بخونيم‌.

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *