۶ جمادی الثانی ۱۴۱۲ قمری – ۲۱ آذر ۱۳۷۰ شمسی – شرح آیاتی از سوره بقره

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. و اذ آتينا الموسي‌ كتاب‌ و الفرقان‌ لعلكم‌ تهتدون‌.

 مطالب‌ هفته‌هاي‌ گذشته‌ در تفسير اين‌ آيات‌ كه‌ از اول‌ قرآن‌ شروع‌ شده‌ بود به‌ اينجا رسيد كه‌ اين‌ آية‌ شريفه‌ كه‌ بني‌ اسرائيل‌ بعد از آنكه‌ با خداي‌ تعالي‌ سر مخالفت‌ گذاشتند، خداي‌ تعالي‌ نعمتهايش‌ را به‌ آنها تذكر مي‌دهد. قبل‌ از ترجمه‌ و تفسير اين‌ آية‌ شريفه‌، يك‌ مطلبي‌ را به‌ آقايان‌ عرض‌ كنم‌ و آن‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ هميشه‌ بايد يك‌ صفت‌ از صفات‌ خوب‌ انساني‌ را كه‌ مخصوص‌ انسان‌ هم‌ هست‌ و هر چه‌ اين‌ صفت‌ در انسان‌ زيادتر باشد، انسانيت‌ انسان‌ كاملتره‌ و از حيوانات‌ دورتر خواهد بود، اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ به‌ ياد نعمتهاي‌ خدا و ديگران‌ باشد. باصطلاح‌ عوامانه‌ و خيلي‌ فارسي‌ نمك‌ شناس‌ باشد. بي‌ چشم‌ و رو نباشه‌، حيواناتند كه‌ اگر انسان‌ يك‌ عمر بهشون‌ خدمت‌ بكنه‌، وقتي‌ كه‌ از انسان‌ دور شدند، انسان‌ را فراموش‌ مي‌كنند. حتي‌ سگ‌ كه‌ خيلي‌ معروفه‌ باوفاست‌، اين‌ هم‌ اگر صاحبش‌ عوض‌ بشه‌، يك‌ چند روز بعد به‌ صاحب‌ دومي‌ عادت‌ ميكنه‌. صاحب‌ اولي‌ را يادش‌ ميره‌. اما اگر انسان‌ اينطور شد خيلي‌ حيوانه‌ و بعكس‌ صفات‌. يكي‌ از صفات‌ بسيار خوب‌ انساني‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ محبتهاي‌ ديگران‌ را هميشه‌ در نظر داشته‌ باشد. و شاكر نعمتهاي‌ آنها باشد. كه‌ من‌ لم‌ يشكر المخلوق‌، لم‌ يشكر الخالق‌. اگر انسان‌ مخلوق‌ را شكر نكند، خالق‌ را شكر نكرده‌. فرقي‌ نميكنه‌. بلكه‌ مردم‌ بيشتر نيازمند به‌ تشكرند تا خداي‌ تعالي‌. اما خداي‌ تعالي‌ هم‌ خيلي‌ دوست‌ دارد كه‌ شكرش‌ را بكنند، نعمتهايش‌ را به‌ ياد داشته‌ باشند، فراموش‌ نكنند. اگر ما فراموش‌ كرديم‌، خدا به‌ يادمون‌ مي‌آره‌. يكي‌ از كارهاتون‌ در شبانه‌ روز اين‌ باشد كه‌ اگر مي‌خواهيد نعمتهاي‌ خدا بهتون‌ زياد باشه‌، فلان‌ وقت‌ من‌ مريض‌ بودم‌ خدا شفام‌ داد. فلان‌ وقت‌ من‌ گرفتار بودم‌ خدا نجاتم‌ داد. فلان‌ وقت‌ فلان‌ دشمن‌ به‌ من‌ حمله‌ كرد خدا من‌ را حفظ‌ كرد. اين‌ كار را داشته‌ باشيد اگر كاملش‌ را بخوايد و بخواهيد صحيح‌ اين‌ كار انجام‌ بشه‌ و خداي‌ تعالي‌ شما را كاملا دوست‌ داشته‌ باشه‌ و هيچگاه‌ نعمتهايش‌ را از شما دريغ‌ نكند، اينه‌ كه‌ واقعا در شبانه‌ روز يك‌ ساعتي‌ را بگذاريد براي‌ همين‌ جهت‌. حالا رو به‌ قبله‌ مي‌خواهيد بنشينيد. سر به‌ سجده‌ مي‌خواهيد بگذاريد كه‌ بهترينشه‌، بگيد فلان‌ نعمت‌ را به‌ من‌ دادي‌. در مقابلش‌ يك‌ الحمد لله‌ بگيد. باز فلان‌ نعمت‌ ديگر. يك‌ الحمد لله‌ و شكر كنيد پروردگار را. نعمتهاي‌ خدا را به‌ ياد بياوريد.

 و همينطور محبتهايي‌ كه‌ ديگران‌ بهتون‌ كرده‌اند. هميشه‌ اينطور نباشيم‌ كه‌ بديهاي‌ مردم‌ را در نظر بگيريم‌ و از محتبهايشون‌ فراموش‌ كنيم‌. اين‌ از باب‌ مقدمه‌ و تذكر عرض‌ مي‌كنم‌. خداي‌ تعالي‌ دربارة‌ كساني‌ كه‌ اينها خودشون‌ به‌ ياد نعمتهاي‌ الهي‌ نيستند و خيلي‌ بي‌ چشم‌ و رو به‌ اصطلاح‌ ما و به‌ تعبير ما، و نمك‌ نشناسند، براي‌ اينكه‌ اينها را هدايت‌ كنه‌، نعمتهاي‌ خودش‌ را به‌ ياد آنها مي‌آره‌. همين‌ آيات‌. الان‌ آيات‌ زيادي‌ الان‌ قرائت‌ كردم‌ كه‌ كلمة‌ و اذ يعني‌ و زماني‌ كه‌، و اذ نجيناكم‌ من‌ آل‌ فرعون‌. وقتي‌ كه‌ ما شما را از آل‌ فرعون‌ نجاتتون‌ داديم‌. و اذ فرقنا بكم‌ البحر. وقتي‌ كه‌ ما شما را از دشمن‌ نجاتتون‌ داديم‌ و دريا را براي‌ شما شكافتيم‌. همينطور نعمتهاش‌ را مي‌گه‌ اين‌ نعمتها را كِي‌ داره‌ تذكر ميده‌ خداي‌ تعالي‌؟ در زماني‌ كه‌ قرآن‌ نازل‌ شده‌ و خطاب‌ به‌ بني‌ اسرائيله‌. كه‌ يا بني‌ اسرائيل‌ اذكرو نعمتكم‌ علي‌ انعمتم‌. اي‌ بني‌ اسرائيل‌ به‌ ياد بياريد نعمتهايي‌ را كه‌ من‌ به‌ شما عنايت‌ كردم‌. و اني‌ فضلتكم‌ علي‌ العالمين‌. شما را بر همة‌ جمعيتهاي‌ مختلف‌ زمان‌ خودتون‌ و عوالم‌ زمان‌ خودتون‌ فضيلت‌ دادم‌.

 تا اينكه‌ ميرسه‌ به‌ اين‌ آية‌ شريفه‌ كه‌ امشب‌ مي‌خوام‌ درباره‌اش‌ صحبت‌ كنم‌ كه‌ و اذ آتيناكم‌ الكتاب‌ و الفرقان‌ لعلكم‌ تهتدون‌. و يكي‌ از نعمتهاي‌ الهي‌ اين‌ بود كه‌ به‌ شما عنايت‌ شده‌ كه‌ كتاب‌ به‌ شما داديم‌. و اذ آتيناكم‌ الكتاب‌ و الفرقان‌ لعلكم‌ تهتدون‌. خداي‌ تعالي‌ كتاب‌ تورات‌ را روي‌ الواح‌ يك‌ لوح‌هايي‌ روي‌ اينها فرمانهايي‌ دستوراتي‌، صادر فرمود بعنوان‌ انجيل‌. بعنوان‌ تورات‌. به‌ حضرت‌ موسي‌ عنايت‌ كرد. تورات‌ داده‌ به‌ حضرت‌ موسي‌. اين‌ تورات‌ را در همان‌ زمانهاي‌ اول‌، تحريفش‌ كردند. كه‌ يكي‌ از دانشمندان‌ مسيحي‌ ميگه‌ سيصد نفر تاحالا دست‌ بردند توي‌ تورات‌. تورات‌ تحريف‌ شده‌. توراتي‌ كه‌ امروز در دست‌ ماست‌ و ما داريم‌ بقدري‌ تحريف‌ شده‌ كه‌ قابل‌ حتي‌ مطالعه‌ نيست‌ و تعجبه‌ كه‌ چرا يك‌ عده‌ از يهوديها به‌ اين‌ كتاب‌ معتقدند. يك‌ مسئله‌اي‌ را براتون‌ عرض‌ كنم‌ كه‌ چرا خداي‌ تعالي‌ گذاشت‌ تورات‌ و انجيل‌ تحريف‌ بشه‌، ولي‌ قرآن‌ را نگذاشته‌ تحريف‌ بشه‌ و در قرآن‌ مجيد مي‌فرمايد انا نحن‌ نزلنا الذكر و انا نحن‌ لحافظون‌. ما خودمان‌ قرآن‌ را بر شما نازل‌ كرديم‌ و ما خودمون‌ حافظ‌ قرآنيم‌. حالا چرا اين‌ كار را كرد؟ من‌ يك‌ مثالي‌ براتون‌ بزنم‌.

 شما بشريت‌ را مثل‌ يك‌ بچه‌اي‌ تصور كنيد كه‌ اين‌ بچه‌ وارد مدرسه‌ شده‌. كلاس‌ اول‌ و دوم‌ و سوم‌ و چهارم‌ و پنجم‌ و ششم‌، ايني‌ كه‌ من‌ ميگم‌ طبق‌ نظام‌ قديم‌ كه‌ خود ما اينجور پيش‌ مي‌رفتيم‌، تا كلاس‌ ششم‌ اين‌ بشريت‌ آمده‌. كلاس‌ ابتدائيش‌ يعني‌ كلاس‌ اولي‌ كه‌ قدم‌ گذاشت‌. مدرسه‌ داشته‌، معلم‌ داشته‌، كتاب‌ داشته‌ و بشريت‌ در آن‌ كلاس‌ اول‌ تحصيل‌ كرده‌ است‌. معلمش‌ حضرت‌ آدمه‌. حضرت‌ آدم‌ پدر است‌، معلم‌ اول‌ است‌، كلاس‌ اوليه‌ را تدريس‌ كرده‌، در آن‌ كلاس‌ اول‌ مسائل‌ ابتدائي‌ را براي‌ بشريت‌ بيان‌ كرده‌ كه‌ هم‌ فرزندانش‌ بودند هم‌ بشريت‌ در كلاس‌ اول‌ نشسته‌ و معلمه‌. يك‌ مطلبي‌ كه‌ در كتابها متأسفانه‌ هست‌ و از روي‌ ناداني‌ اين‌ را بدانيد آقايان‌، روي‌ ناداني‌ و كم‌ دركي‌ حتي‌ بعد از انقلاب‌ فرهنگي‌ بهش‌ رسيدگي‌ نشده‌ و من‌ به‌ يكي‌ از اين‌ آقايان‌ كه‌ در يك‌ كنفرانسي‌ بود و در انقلاب‌ فرهنگي‌ در شوراي‌ انقلاب‌ فرهنگي‌ بود، بهش‌ گفتم‌ كه‌ شما چطور مي‌گيد كه‌ بشر در كتابها نوشتيد كه‌ بشر يك‌ عصر حجري‌ داشت‌. عصر حجر يعني‌ چه‌؟ يعني‌ هيچي‌ نمي‌دونست‌. خودش‌ زحمت‌ كشيد، آتش‌ را تحقيق‌ كرد و بدست‌ آورد. غارنشين‌ بود، چه‌ مي‌كرد، چه‌ مي‌كرد. اينها نيست‌. اينها همه‌اش‌ غلطه‌. چون‌ اول‌ شخصي‌ كه‌ روي‌ كرة‌ زمين‌، ما مسلمانيم‌ و اعتقادات‌ اسلاميمون‌ حق‌ است‌ و اينها مسائلي‌ نيست‌ كه‌ جنبه‌هاي‌ علمي‌ داشته‌ باشد. يك‌ مشت‌ افرادي‌ نافهم‌ و نادان‌ مي‌گويند اين‌ دين‌، اين‌ حرف‌ فرويده‌ كه‌ بشريت‌ را باصطلاح‌ به‌ سه‌ وضع‌ تقسيم‌ كرده‌. زمان‌ ناداني‌ زمان‌ ديانت‌ و دين‌، و زمان‌ علم‌. اين‌ بزرگترين‌ جنايتي‌ است‌ كه‌ به‌ دين‌ و اديان‌ آسماني‌ كرده‌. چون‌ خودش‌ بي‌ دين‌ محض‌ بوده‌. پدرش‌ ظاهرا يهودي‌ بوده‌ و خودش‌ هيچ‌ ديني‌ نداره‌. و آن‌ را هم‌ مي‌گن‌ حالا بخاطر اينكه‌ دين‌ پدريش‌ را براش‌ منظور كنند، فرويد را مي‌گويند كه‌ يهودي‌ بوده‌. اين‌ نادان‌ مي‌خواد با اين‌ كلام‌ بگه‌ كه‌ يك‌ مدتي‌ مردم‌ در خرافات‌ بودند، عصر خرافات‌. بعد بين‌ خرافات‌ و علم‌، دينه‌ كه‌ پايه‌اش‌ به‌ يك‌ جايي‌ بنده‌ ولي‌ در عين‌ حال‌ همون‌ خرافات‌ را داره‌. و بعد هم‌ عصر علم‌. يعني‌ الان‌ ديگه‌ زمان‌ دين‌ گذشته‌. اين‌ را اين‌ مرد نادان‌ كه‌ هيچ‌ اطلاعي‌ حتي‌ در مسئلة‌ خواب‌ اينقدر بي‌ دركه‌ كه‌ از يك‌ آدم‌ عوام‌ ناداني‌ در اين‌ جهت‌ زشتتر و جاهلانه‌تر فكر ميكنه‌.

 ماها يك‌ اشكالي‌ كارمون‌ دارد. اگر اين‌ حرفها را مي‌زنم‌ اصل‌ موضوع‌ را فراموش‌ نكنم‌، يك‌ اشكالي‌ كارمون‌ داره‌ كه‌ هميشه‌ گفت‌ كه‌ مرغ‌ همسايه‌ غازه‌. اگر يك‌ چيزي‌ را ديگران‌ داشته‌ باشند اين‌ برامون‌ اهميت‌ داره‌. اوني‌ كه‌ خودمون‌ داريم‌ برامون‌ اهميت‌ نداره‌. ما مثل‌ يك‌ گداهايي‌ هستيم‌ كه‌ روي‌ گنج‌ نشستيم‌ و دست‌ گدايي‌ به‌ طرف‌ ديگران‌ دراز مي‌كنيم‌. اگر يك‌ كلمه‌اي‌ همين‌ الان‌ توي‌ همين‌ مجلس‌، از نمي‌دونم‌، من‌ خيلي‌ از اين‌ حرفها بلد بودم‌ و بلد هستم‌ و اينها، اساميشون‌ هم‌ بلدم‌. نمي‌دونم‌ نيوتن‌ اينطوري‌ گفته‌، انيشتين‌ اينطوري‌ گفته‌، فرويد اينطوري‌ گفته‌، پاستور آنطوري‌ گفته‌، اينها يك‌ كشفياتي‌ داشتند، يك‌ باصطلاح‌ تحقيقي‌ در وضع‌ علمي‌ خودشون‌ اينها داشتند، ولي‌ به‌ دين‌ كاري‌ ندارند. اينها دين‌ را اصلا نمي‌دونند چي‌ هست‌؟ همين‌ انيشتين‌. اين‌ يهوديه‌ و كوچكترين‌ اطلاعي‌ از دين‌ نداره‌. يك‌ جاهايي‌ هم‌ كه‌ يك‌ مختصر اظهار نظر كرده‌، خيلي‌ اشتباه‌ كرده‌. شما ميگيد اِ چطور ميشه‌ آن‌ مغز متفكر؟ مغز متفكر اين‌ را بدونيد وقتي‌ كه‌ تمركز فكري‌ انسان‌ به‌ يك‌ جهت‌ پيدا ميكنه‌ و يك‌ چيزهايي‌ را كشف‌ ميكنه‌، از چيزهاي‌ ديگه‌ غافله‌ و از آن‌ مسائل‌ عقبه‌. شما مي‌دونيد در عرفيات‌ اكثر دانشمندان‌، در عرفيات‌ خيلي‌ عقب‌ بودند. دربارة‌ همين‌ انيشتين‌ مي‌گفتند ميرفته‌ خانة‌ همسايه‌ مي‌نشسته‌، خيال‌ ميكرده‌ خونة‌ خودشه‌. به‌ صاحب‌ خونه‌ هم‌ فرمون‌ مي‌داده‌، آب‌ بيار چه‌ بكن‌ چه‌ بكن‌. دو سه‌ روز اينجا مينشسته‌ و فراموش‌ مي‌كرده‌ كه‌ اينجا خونة‌ خودش‌ نيست‌.

 علتش‌ هم‌ اينه‌، فرق‌ بين‌ دانشمندان‌ و مخترعين‌ و مكتشفين‌ و انبياء اين‌ است‌ كه‌ اينها يك‌ بعدي‌ هستند و اگر به‌ يك‌ جائي‌ فكرشون‌ متمركز شد، از جاهاي‌ ديگه‌ غافل‌ مي‌شوند. اما انبياء اينجور نيستند. يك‌ بعدي‌ نيستند. وقتي‌ كه‌ فكرشون‌ به‌ دنيا هست‌، در همون‌ حال‌ به‌ آخرت‌ هم‌ فكر ميكنند، به‌ خدا هم‌ فكر مي‌كنند و به‌ دين‌ هم‌ فكر مي‌كنند. دقت‌ كرديد؟ حالا اينها يك‌ بحثهايي‌ است‌ كه‌ مجلسمون‌ زياد مقتضي‌ نيست‌. ولي‌ يكي‌ از مسائلي‌ كه‌ همة‌ افراد بايد متوجة‌ اين‌ معنا باشند اين‌ نباشه‌ كه‌ زرق‌ و برق‌ افكار ديگران‌ در ما تأثير كنه‌ و بقول‌ يكي‌ از محترمين‌ در منبر ديدم‌ ميگه‌، آنوقتهايي‌ كه‌ توريستها مي‌آمدند توي‌ ايران‌، مي‌گفت‌ ما اينقدر ضعيفيم‌ و پستيم‌ و خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ زود تحت‌ تأثير قرار ميگيريم‌ كه‌ اگر يك‌ توريستي‌ بياد وارد ايران‌ بشه‌، آمريكايي‌ مخصوصا باشه‌، روي‌ سرش‌ يك‌ پوست‌ هندوانه‌ روي‌ سرش‌ بگذاره‌. فردا پوست‌ هندوانه‌ توي‌ مشهد، توي‌ شهرها كمياب‌ ميشه‌، همه‌ مي‌خوان‌ پوست‌ هندوانه‌ روي‌ سرشون‌ بگذارند. بودها. اين‌ جريانها زمان‌ سابق‌ بود. باصطلاح‌ موهاي‌ سر را عين‌ آمريكايي‌ها، همة‌ كارهاي‌ آنها را هر چي‌ بود انجام‌ مي‌داديم‌ و خيال‌ مي‌كرديم‌ كارهاي‌ خوبي‌ است‌. هر قوم‌ و شخصيتي‌ كه‌ ديرتر تحت‌ تأثير قرار بگيرند، شخصيت‌ بهتري‌ دارند. يعني‌ معلومه‌ خودشون‌ باشخصيتند. حتي‌ اينكه‌ در روايات‌ ما دستور داريم‌ كه‌ خودتون‌ را شبيه‌ به‌ كفار قرار نديد، من‌ تشبه‌ بقوم‌ فهو منهم‌، اگر كسي‌ خودش‌ را شبيه‌ به‌ جمعي‌ بكنه‌ از همونها حساب‌ ميشه‌ و توي‌ بادي‌ كه‌ اونها را داره‌ ميبره‌، شما هم‌ قرار مي‌گيرد، براي‌ همينه‌. براي‌ اينكه‌ شخصيت‌ شما را از دست‌ مي‌ديد. آدم‌ بايد خودش‌ شخصيت‌ داشته‌ باشه‌، انسان‌ باشه‌. ديگران‌ اين‌ كار را كردند.

 ما يك‌ كسي‌ اين‌ حرفها را بهش‌ مي‌زديم‌، گفت‌ حالا زماني‌ است‌ كه‌ مي‌روند به‌ كرة‌ ماه‌ فلان‌ بهمان‌، گفتم‌ به‌ تو چه‌؟ تو كه‌ نرفتي‌ به‌ كرة‌ ماه‌. تو هر وقت‌ رفتي‌ به‌ كرة‌ ماه‌ از لباسهاي‌ آنها و وضع‌ آنها استفاده‌ كن‌. من‌ آنم‌ كه‌ رستم‌ بود پهلوان‌. اينقدر آقا كم‌ درك‌ بود كه‌ وقتي‌ من‌ گفتم‌ من‌ آنم‌ كه‌ رستم‌ بود پهلوان‌، مثاله‌ ديگه‌، گفت‌ رستم‌ هم‌ آدم‌ درستي‌ نبوده‌، من‌ با فردوسي‌ مخالفم‌. گفتم‌ از همين‌ كلة‌ پوك‌ تو معلومه‌ كه‌ تو چقدر درك‌ داري‌. ديشب‌ بود، واقعا دعا مي‌كردم‌ خدايا ما را مريضي‌ كه‌ مبتلا بشيم‌ به‌ اينكه‌ پيش‌ اين‌ دكترهاي‌ نادان‌ مغرور كه‌ اكثرشون‌، البته‌ متدينينشون‌ نه‌، بريم‌ خدايا ما را قرار نده‌. خودت‌ شفا بده‌. اگر هم‌ بناي‌ مردنه‌، همينطور يك‌ دفعه‌ جان‌ ما را بگير و ببر. در جمهوري‌ اسلامي‌ مرتيكة‌ دكتر خيال‌ ميكنه‌ كه‌ اين‌ پشت‌ تلويزيون‌ هم‌ مي‌آد. يك‌ كراوات‌ ميزنه‌، با يك‌ غروري‌ نشسته‌ و اكثرشون‌ هم‌ اشتباه‌ مي‌كنند. بخدا قسم‌ اگر شما بريد به‌ اين‌ قبرستانها، مي‌بينيد كه‌ پنجاه‌ درصدشون‌ را دكترها كشتند. توي‌ مجلسمون‌ هم‌ شايد گوشه‌ كنار دكتري‌ باشه‌ به‌ هر حال‌. ولي‌ در عين‌ حال‌ اين‌ حرفمونه‌. من‌ يك‌ وقتي‌ دويست‌ نفر دانشجوي‌ دانشكدة‌ پزشكي‌ كه‌ در سطح‌ بالا هم‌ بودند كه‌ الان‌ هر كدومشون‌ يك‌ قسمتي‌ الحمد الله‌ آنها اكثرا متدينند، اينها را بهشون‌ درس‌ اصول‌ اعتقادات‌ مي‌دادم‌ و باهاشون‌ بحث‌ مي‌كردم‌ و اينها باصطلاح‌ مطالبي‌ هم‌ از پزشكي‌ براي‌ من‌ نقل‌ مي‌كردند و به‌ اينها سفارش‌ مي‌كردم‌ كه‌ شما وقتي‌ به‌ يك‌ مريض‌ مي‌رسيد، نگيد آقا كارت‌ خرابه‌. با روحيه‌ دادن‌ به‌ مريض‌ بايد مريض‌ را سلامت‌ و معالجه‌ بكنيد.

 متأسفانه‌ حالا اينها يك‌ درددلهايي‌ است‌ كه‌ ماها داريم‌ و اين‌ بخاطر كمبودهايي‌ است‌ كه‌ ما داريم‌ و عقب‌ افتادگيهايي‌ است‌ كه‌ ما داريم‌. خيال‌ مي‌كنيم‌ اگر ما خودمون‌ را يك‌ جوري‌ نشون‌ بديم‌ كه‌ مثل‌ خارجيها بوديم‌، خيلي‌ شخصيت‌ پيدا كرديم‌. يك‌ جوان‌ يك‌ مدتي‌ ميره‌ آمريكا و اروپا و آنجاها ميگرده‌، حالا چقدر كثافت‌ كاري‌ كرده‌ و چقدر بار گناهش‌ را باصطلاح‌ سنگين‌ كرده‌ است‌ و چقدر عظمت‌ خدا را زير پا گذاشته‌ آمده‌، جالا ما ميگيم‌ بعله‌، آقاي‌ دكتر تشريف‌ آوردند از اروپا. همه‌ مون‌ هم‌ آقاي‌ دكتر آقاي‌ دكتر. ولي‌ اگر يك‌ فردي‌ يك‌ مدتي‌ بره‌ يك‌ جائي‌ تحصيل‌ علم‌ دين‌ بكنه‌ كه‌ بدرد دنيا و آخرتش‌ بخوره‌، من‌ واقعش‌ يكي‌ از دوستان‌ مي‌گفتم‌ كه‌ مي‌گفت‌ كه‌ اين‌ دانشجو را پدر و مادرش‌ اصرار دارند دكترش‌ كنند. بهشون‌ مي‌گفتم‌ كه‌، من‌ خودم‌ اين‌ را ديدم‌. كه‌ يك‌ آقاي‌ دكتري‌ بعد از اينه‌ پدر و مادر، پدرش‌ زحمت‌ كشيد، بهش‌ حقوق‌ داد. پول‌ داد. خيلي‌ خرج‌ داره‌. من‌ واسطة‌ يك‌ دانشجوي‌ در هند بودم‌ كه‌ پول‌ به‌ او يكي‌ از دوستانم‌ بده‌ و اينجا حساب‌ كنه‌، من‌ در جريانش‌ بودم‌ معرفي‌ كردم‌. من‌ اينجا فهميدم‌ كه‌ چقدر اين‌ پدر مادرهاي‌ بيچاره‌ چقدر خرج‌ اينها مي‌كنند تا اينها بشوند دكتر. وقتي‌ مي‌آد پدر و مادر پير شدند. اين‌ آقاي‌ دكتر اگر دين‌ نداشته‌ باشه‌، با اين‌ حرف‌، تهذيب‌ نفس‌ نكرده‌ باشه‌، اين‌ پدر و مادر را بعنوان‌ كلفت‌ و نوكر اگر زنش‌ موافقت‌ كنه‌، مي‌پذيره‌. به‌ خدا قسم‌ اينطوره‌. اين‌ را من‌ خودم‌ ديدم‌. منزل‌ يك‌ دكتري‌ كه‌ باصطلاح‌ از خارج‌ آمده‌ بود و من‌ روي‌ يك‌ جرياني‌ رفته‌ بودم‌ منزلش‌ ديدم‌ يك‌ پيرمردي‌، دست‌ لرزان‌ براي‌ من‌ چايي‌ آورد و ايشان‌ هم‌ روي‌ مبل‌ نشسته‌. من‌ خيلي‌ ناراحت‌ شدم‌. گفتم‌ چرا ايشون‌ بايد زحمت‌ بكشه‌. گفت‌ ايشان‌ پدر من‌ هستند اينجا من‌ از وقتي‌ آمدم‌ پدر و مادر را آوردم‌ اينجا خودم‌ ازشون‌ پذيرايي‌ مي‌كنم‌. گفتم‌ پس‌ ايشان‌ ديگه‌ چيزي‌ نيارند من‌ خجالت‌ مي‌كشم‌. واقعا اينطوره‌ها.

 يكي‌ ديگه‌ از دوستان‌ ميگفتش‌ كه‌ من‌ آن‌ را من‌ نديدم‌، اون‌ مي‌گفت‌ كه‌ من‌ ديدم‌ كه‌ يك‌ طبيبي‌، يك‌ دكتري‌ ايشان‌ رفتم‌ ديدنش‌. ديدم‌ يك‌ پيرمردي‌ آن‌ دم‌ در نشسته‌ داره‌ گريه‌ ميكنه‌، ايشان‌ هم‌ ناراحته‌. گفتم‌ كيه‌ ايشان‌، چرا گريه‌ ميكنه‌ اين‌ پيرمرد. گفت‌ اين‌ پدر بي‌ ادب‌ منه‌. سيليش‌ زدم‌ براي‌ يك‌ بي‌ ادبي‌ كرده‌، حالا نشسته‌ جلوي‌ مهمان‌ آبروي‌ ما را مي‌بره‌. اين‌ حرفها جديه‌ اگر تهذيب‌ نفس‌ نكرده‌ باشه‌. تو خودت‌ اين‌ گرفتاري‌ را براي‌ خودت‌ درست‌ كردي‌.

 من‌ در يك‌ مجلس‌، پدر من‌ در لباس‌ معمم‌ بود ولي‌ يك‌ فرد مجهول‌، خدا ميدونه‌ هيچوقت‌ توي‌ هيچ‌ مجلس‌ با اينكه‌ در قبل‌ از انقلاب‌ ما جائي‌ كه‌ مي‌رفتيم‌ در دهات‌ اطراف‌ يا هر كجا، خيلي‌ مي‌آمدند استقبال‌، خيلي‌ براي‌ من‌ اهميت‌ قائل‌ بودند. هيچ‌ جا نشد كه‌ من‌ بر ايشان‌ مقدم‌ بشوم‌. هيچ‌ وقت‌ نشد اولين‌ برخوردم‌ بشه‌ با ايشان‌ و دست‌ ايشان‌ را نبوسم‌. من‌ ديدم‌ افرادي‌ كه‌ تهذيب‌ نفس‌ نكردند، اينها وقتي‌ كه‌ با پدرشون‌ راه‌ مي‌روند، خوب‌ ايشان‌ دكتره‌ پدرشون‌ بيسواد. به‌ قول‌ او بيسواد. و حال‌ اينكه‌ بيسواد اينه‌، يك‌ مشت‌ اصطلاح‌ مي‌دونه‌. خوب‌ بيائيم‌ از اين‌ مسائل‌ تحقيقي‌ حرف‌ بزنيم‌. اين‌ چي‌ مي‌دونه‌؟ يك‌ مشت‌ اصطلاح‌. حقايق‌ بعد از اين‌ عالم‌ معتقده‌. اگر از تو بپرسند تو چي‌ مي‌دوني‌ بعد از اين‌ عالم‌؟ تو مي‌گيي‌ نيست‌. بالاتر از اين‌ كه‌ نمي‌توني‌ بگي‌. مي‌توني‌ بگي‌ نيست‌. چيزي‌ كه‌ نيست‌ اين‌ تحقيق‌ كرده‌ و ميگه‌ هست‌ و اصل‌ علم‌ پيش‌ اينه‌. در عين‌ حال‌. آن‌ آقاي‌ دكتر مخصوصا حالا يك‌ پستي‌ هم‌ در اين‌ ادارات‌ داشته‌ باشه‌ و ماهي‌ شندرغازي‌ هم‌ بهش‌ بدهند، هيچ‌ حاضر نيست‌ پدرش‌، بعضي‌ جاها خجالت‌ ميكشه‌. ايشون‌ پدرش‌. اِ. اين‌ با اين‌ لباس‌ و اين‌ قيافه‌ پدر شماست‌. خاك‌ بر سر آن‌ بشري‌ كه‌ پدرش‌ هر چه‌ باشه‌، اولا خاك‌ به‌ سر تو كه‌ پدرت‌ حماله‌ و اگر حمال‌ باشه‌ تو ازش‌ نبايد ننگ‌ داشته‌ باشي‌. تو بالاخره‌ از او هستي‌. تو بالاخره‌ از او متولد شدي‌. و خاك‌ بر سرت‌ كه‌ تو دكتري‌ و پدرت‌ حماله‌. پدر را چيكار كنم‌؟. خونم‌ كه‌ ميگيد نيار. اونها اينجور ميگن‌. بعنوان‌ نوكر هم‌ كه‌ قبولش‌ نبايد بكنيم‌. يك‌ كارگر متدين‌ ببينيد چيكار ميكنه‌. كارگر متدين‌ روزي‌ دويست‌ تومان‌ ميره‌ عملگي‌ ميكنه‌، شب‌ مي‌آره‌ پدرجان‌ اين‌ پول‌ را من‌ درآوردم‌. شما بفرمائيد هر چي‌ شما بگيد من‌ عمل‌ مي‌كنم‌. خداي‌ تعالي‌ فرموده‌ است‌ و لا تقل‌ لهما اف‌ و لا تنهرما و قل‌ لهما قولا ميسورا. خيلي‌ عجيبه‌. من‌ اين‌ معناي‌ اف‌ را نمي‌فهميدم‌ يعني‌ چه‌؟ اين‌ يعني‌ چه‌ و لا تل‌ لهما اف‌. به‌ اينها اف‌ نگو. يك‌ وقتي‌ به‌ اين‌ معنا رسيدم‌. آن‌ اواخر عمر پدر ما ايشان‌ يك‌ خورده‌ حافظه‌اش‌ كم‌ شده‌ بود، يادش‌ مي‌رفت‌. يك‌ قضيه‌ را پنجاه‌ مرتبه‌ براي‌ من‌ گفت‌. هر دفعه‌ كه‌ شروع‌ مي‌كرد، من‌ مي‌فهميدم‌ همون‌ قضيه‌ را باز ميخواد بگه‌. حالا من‌ هم‌ يك‌ آخوندم‌، پيشنمازم‌، كلي‌ كار دارم‌ .اين‌ كلام‌ مي‌آمد كه‌ بگم‌ اف‌ پدر چقدر اين‌ قضيه‌ را مي‌گي‌. اين‌ مي‌آمد توي‌ حلقم‌. مي‌گفتم‌ كه‌ ولا تقل‌ لهما اف‌. دو زانو مي‌نشستم‌. جوري‌ گوش‌ مي‌دادم‌ كه‌ پدرم‌ خيال‌ كنه‌ دفعة‌ اولشه‌ كه‌ داره‌ ميگه‌ براي‌ من‌. بعد مي‌گفتم‌ استفاده‌ كرديم‌، خيلي‌ خوب‌ بود اين‌. لطف‌ فرموديد. بعد پا مي‌شدم‌. معناي‌ اف‌ يعني‌ اين‌. ادب‌ بايد انسان‌ داشته‌ باشه‌ در مقابل‌ پدرش‌. و ان‌ لا تشرك‌ بالله‌ و بالوالدين‌ احسانا. بعد از نهي‌ از شكر، اينه‌ كه‌ به‌ والدين‌ احسان‌ كنيد. توي‌ تلويزيونها، توي‌ راديوها ياد مي‌دهند كه‌( قطع‌ صدار نوار)

 يك‌ افرادي‌ كه‌ وارد نيستند به‌ مسائل‌ تنظيم‌ ميشه‌ و فقط‌ مي‌خواهند يك‌ برنامه‌اي‌ بدهند. به‌ مادر كه‌ خيلي‌ بيشتر. مادر. نسبت‌ به‌ مادر. به‌ جان‌ خودتون‌، همه‌ از خودمون‌ هستيد، خصوصي‌ هستيد. حالا يك‌ چند نفر هم‌ غير خودماني‌ باشند مسئله‌اي‌ نيست‌. من‌ بزرگ‌ بودم‌ معمم‌ روحاني‌ بود. البته‌ خيلي‌ قديمه‌ها. خدا رحمت‌ كنه‌ اين‌ مادر عزيز ما كه‌ بسيار من‌ بهش‌ علاقه‌ دارم‌. و همين‌ وفات‌ فاطمة‌ زهرا، حالا شايد حدودا بيست‌ سال‌ بله‌ بيشتره‌، بيست‌ و پنج‌ سال‌ ايشان‌ فوت‌ كردند، من‌ هر سال‌ روز وفات‌ حضرت‌ زهرا، چون‌ ايشان‌ روز وفات‌ حضرت‌ زهرا فوت‌ كردند، من‌ هر سال‌ براشون‌ مجلس‌ مي‌گيرم‌. شماها بعضي‌ هاتون‌ ديديد، ديديد كه‌ من‌ مجلس‌ داشتم‌. همين‌ امسال‌ هم‌، چندي‌ قبل‌، نه‌ اين‌ فاطميه‌، فاطمية‌ قبل‌ بود. يك‌ روز ايشان‌ اين‌ را هم‌ نمي‌خواهم‌ حتي‌ بگم‌. يك‌ روز ايشان‌ ناراحت‌ شد از من‌. دويد عقب‌ سر من‌ كه‌ مرا بزنه‌. من‌ معمم‌ آخوند. من‌ فكر كردم‌ اگر فرار كنم‌ ايشان‌ حال‌ هم‌ نداشت‌، اگر فرار كنم‌ اين‌ نميرسه‌ به‌ من‌ او ناراحتيش‌، عقده‌اش‌ رفع‌ نميشه‌. اگر هم‌ بايستم‌، اين‌ ميگه‌ اين‌ از من‌ نترسيد، باز ناراحت‌ مي‌مونه‌. خدا مي‌دونه‌ يك‌ جوري‌ فرار كردم‌ كه‌ به‌ من‌ برسه‌، كتك‌ هم‌ مي‌خواد بزنه‌ بزنه‌. تا اين‌ حد بايد انسان‌ مقيد باشه‌. مادر ديگه‌. نمي‌فهمه‌. اين‌ پدر بي‌ ادب‌ را من‌ كتكش‌ زدم‌ گريه‌ مي‌كنه‌ آبروي‌ مرا مي‌بره‌. پيغمر اكرم‌ با آن‌ عظمتي‌ كه‌ داشت‌ ببينيد در مقابل‌ پدر و مادرش‌ چه‌ مي‌كرد؟

 اگر پسرت‌ تهذيب‌ نفس‌ كرد، متدين‌ شد، كارگر هم‌ بشه‌ مي‌آد پولش‌ را، تو هنوز دنيا هستي‌، تو كه‌ مي‌گي‌ پسرم‌ بايد حتما بره‌ دكتر بشه‌، مقامات‌ عاليه‌ را كسب‌ كنه‌. مقامات‌ عاليه‌! ما معناي‌ مقامات‌ عاليه‌ را هم‌ توي‌ آخر الزمان‌ فهميديدم‌. ديپلمش‌ را گرفته‌، ليسانسش‌ را گرفته‌، بيكار داره‌ توي‌ خيابونها راه‌ ميره‌. مقامات‌ عاليه‌ را كسب‌ كنه‌. شما با سواد مخالفيد. به‌ من‌ ميگه‌ كه‌، همين‌ امروز عصر يكي‌ از شيراز تلفن‌ مي‌كرد به‌ من‌ كه‌ من‌ احساس‌ كردم‌ شما با سواد مخالفيد. گفتم‌ اگر من‌ مخالفم‌ خودم‌ سواد دارم‌ يانه‌؟ گفت‌ بله‌. شما ولي‌. شما دختراتون‌ را دانشگاه‌ نفرستاديد، چه‌ نكرديد. گفتم‌ الان‌ دخترهاي‌ من‌ از دخترهاي‌ دانشجوي‌ چيز هم‌ دينشون‌ هم‌ سوادشون‌ بيشتره‌. باسواد، با علم‌ مخالفيد. با كسب‌ كمالات‌. غذاي‌ روحتون‌ كه‌ موسيقيه‌، كمالاتتون‌ هم‌ كه‌ پشت‌ ميز نشستن‌ و تعظيم‌ تا كمر خم‌ شدن‌ در مقابل‌ رئيس‌ ريش‌ تراشيدة‌ كراوات‌ زده‌ است‌. و كمالاتتون‌ خدا نشناسيه‌. اي‌ آقا شما باز با علم‌ مخالفيد. واقعا جاي‌ تأسف‌ نيست‌؟ اين‌ مغزهايي‌ كه‌ توش‌ كاه‌ داره‌. حيف‌ كاه‌. اين‌ فكرشون‌؟ كي‌ ميگه‌ درس‌ نخونيد؟ كي‌ ميگه‌ تحصيل‌ نكنيد؟ كي‌ ميگه‌ كه‌ شماها نريد درس‌ بخونيد و به‌ قول‌ شما داراي‌ كمالات‌ نشيد؟ ميگم‌ هرزگي‌ نكنيد. ما اينجا ده‌ پانزده‌ تا دانشجو داريم‌. ازشون‌ بپرسيد توي‌ دانشگاهي‌ كه‌ دختر و پسر توي‌ همين‌ جمهوري‌ اسلامي‌، دختر و پسر سر يك‌ كلاس‌ مي‌نشينند، شما را به‌ خدا چند درصد فكر اين‌ دانشجوها، اينها كه‌ متدينند نه‌، دانشجويان‌ معمولي‌ كه‌ تهذيب‌ نفس‌ نكردند، درصد فكرشون‌ به‌ درسه‌ چند درصدش‌ به‌ دختراست‌؟ و دخترها چند درصد به‌ پسرهاست‌؟ چرا اين‌ حساب‌ داره‌ آخه‌. آنوقت‌ توي‌ مجلس‌ ما نمي‌گذارند بياد كه‌ اين‌ از درسش‌ مي‌افته‌. شب‌ جمعه‌ درسش‌ كجا بود. روز جمعه‌ درسش‌ كجا بود. اگر درس‌ هم‌ مي‌خونه‌ استراحتش‌ بده‌. آن‌ يكي‌ ديگه‌، بله‌ شاگردهاي‌ فلاني‌ اينها مي‌گويند ما در صراط‌ مستقيم‌ هستيم‌ و راه‌ راست‌ را انتخاب‌ كرديم‌. راه‌ راست‌ معناش‌ اينه‌ كه‌ حرام‌ خدا را مطلقا حرام‌ بدونيد، حلال‌ را حلال‌ بدونيد. مكروه‌ را مكروه‌ بدونيد. مستحب‌ را مستحب‌ بدونيد. اوني‌ كه‌ حرامتره‌، حرامتر بدوند، آني‌ كه‌ حلالتره‌ حلالتر بدونيد. حالا نتيجه‌گيري‌ مي‌كنند، فلاني‌ را فلان‌ كس‌ حاضره‌، فلان‌ خانمي‌ كه‌ از شاگردهاي‌ فلاني‌ حاضره‌ فلان‌ طور. چون‌ نديدند حقيقت‌ را ره‌ افسانه‌ زدند. الانسان‌ عدو ما جهله‌. انسان‌ دشمن‌ آن‌ چيزي‌ است‌ كه‌ نادانه‌ نسبت‌ به‌ آن‌ جهت‌. تو بيا ببين‌ من‌ كه‌ كوچكتر از اينم‌ كه‌ بعنوان‌ شاگرد را قبول‌ كنم‌. يا كسي‌ شاگرد من‌ باشه‌. يك‌ مشت‌ دوستاني‌ هستند كه‌ از باب‌ سن‌ من‌ كه‌ من‌ يك‌ خورده‌اي‌ بيشتر از اونها در اين‌ مسائل‌ بودم‌، از من‌ يك‌ راهنمائي‌ هايي‌ مي‌خواهند و من‌ بهشون‌ مي‌گويم‌ و تعهد هم‌ دارند كه‌ حرف‌ ما را گوش‌ بدهند و متعهد هم‌ هستند. حالا شما اسمش‌ را هر چي‌ مي‌خواي‌ بگذار. همتون‌ هم‌ مي‌دونيد من‌ نه‌ ادعاي‌ دارم‌، نه‌ به‌ ماديات‌ اشخاص‌ توجه‌ دارم‌. و الا ثروتمندها را بيشتر ما مي‌پذيرفتيم‌. اينها آمدند حرفهاي‌ ما را گوش‌ مي‌دهند و تهذيب‌ نفس‌ بعضيهايشون‌ كردند و اين‌ ديگه‌ ناراحتي‌ براي‌ كسي‌ نبايد داشته‌ باشه‌. تو هم‌ بيا. او هم‌ بياد. ما با اينها قوم‌ و خويش‌ نداريم‌.

 انسان‌ من‌ حيف‌ كه‌ دارم‌ از مطلب‌ اولي‌ كه‌ داشتم‌، دارم‌ پرت‌ مي‌شم‌. و اذ نجينا من‌ آل‌ فرعون‌ يسومونكم‌ سوء العذاب‌ و اذ آتيناكم‌ الكتاب‌ و الفرقان‌ لعلكم‌ تهتدون‌. خدا كتاب‌ و فرقان‌، انجيل‌ را داده‌ به‌ آنها براي‌ اينكه‌ هدايت‌ بشوند. يادم‌ آمد كه‌ از كجا شروع‌ كردم‌. حضرت‌ آدم‌ كلاس‌ اول‌ را تدريس‌ ميكنه‌. كلاس‌ اول‌ حضرت‌ آدم‌ هم‌ امور زندگي‌ انسانهاست‌، از جانب‌ خدا وحي‌ ميگيره‌. عصر حجر و نمي‌دونم‌ انسان‌ توي‌ غار زندگي‌ مي‌كرده‌ و اينها اصلا مال‌ ماها نيست‌ و از خارج‌ به‌ ما ديكته‌ شده‌. انسان‌ تحت‌ نفوذ انبياء از روز اول‌ بوده‌ و برنامه‌هاي‌ انبياء هم‌ پياده‌ شده‌. تمام‌ منتهي‌ خوب‌ كلاس‌ اول‌ بودند. هنوز بشريت‌ تجربه‌ نداشته‌ بايد يك‌ مقدار از كارهاي‌ مربوط‌ به‌ دنياش‌ روي‌ تجربه‌ بياد جلو. و الا روز اول‌ انسان‌ اگر همين‌ انسان‌ اول‌ بود، ولش‌ كنند توي‌ اين‌ بيابونها، چه‌ گرمسير باشه‌ چه‌ سردسير. اين‌ يك‌ چند روزي‌ بمونه‌ ميميره‌. بايد حتما از طريق‌ انبياء راهنمايي‌ بشه‌. كلاس‌ اول‌ را حضرت‌ آدم‌ ترتيبش‌ را داده‌. كلاس‌ دوم‌ حضرت‌ نوح‌، پيغمبر اولوالعزمه‌ و يك‌ پرده‌ بالاتر. كتاب‌ داره‌. حضرت‌ آدم‌ كتاب‌ داره‌، حضرت‌ نوح‌ كتاب‌ داره‌ بنام‌ صحف‌. و حضرت‌ ابراهيم‌ البته‌ صحف‌ اسم‌ عامه‌. مثل‌ كتاب‌. فكر نكنيد مثل‌ انجيل‌ نيست‌. انجيل‌ و تورات‌ و قرآن‌ اسم‌ خاصه‌. ولي‌ صحف‌ اسم‌ عامه‌. صحف‌ ابراهيم‌ و موسي‌. يعني‌ همين‌ تورات‌ را حتي‌ خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ ميگه‌ صحف‌. چيزي‌ كه‌ داري‌ صفحه‌ باشه‌ اين‌ را مي‌گويند صحف‌. اينها همه‌ كتاب‌ دارند، پيغمبر جهاني‌ هستند. معلمان‌ كوچك‌ و بزرگ‌ گوشه‌ كنارها بنام‌ انبياء كه‌ يكصد و بيست‌ و چهار پيغمبر را ترتيب‌ مي‌دهند، همينها شاگردان‌ اينها هستند و بشر آمده‌ جلو. بعد حضرت‌ ابراهيم‌، بعد حضرت‌ موسي‌، بعد حضرت‌ عيسي‌ و آخري‌ هم‌ پيغمبر اكرم‌. صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌. اين‌ انبياء، انبياء اولوالعزمند. البته‌ آن‌ صدر خلقت‌ كلاس‌ اول‌ لازم‌ نيست‌ پيغمبرش‌ اولوالعزم‌ باشه‌. چون‌ درس‌ كلاس‌ اول‌ بشريت‌ لازم‌ نيست‌ پيغمبر خيلي‌ با عظمت‌ باشه‌. حضرت‌ آدم‌ چون‌ پيغمبر اولوالعزم‌ نيست‌. ولي‌ اول‌ پيغمبر هست‌. اينها بودند اين‌ شش‌ كلاس‌. حضرت‌ آدم‌، حضرت‌ نوح‌، حضرت‌ ابراهيم‌، حضرت‌ موسي‌، حضرت‌ عيسي‌، پيغمبر آخر الزمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌. خوب‌ اين‌ كلاسها كه‌ ترتيب‌ داد، بشريت‌ عرض‌ كردم‌ مثل‌ يك‌ بچه‌اي‌ كه‌ گذاشتنش‌ مدرسه‌. كلاس‌ آخر آمده‌. حالا يك‌ عده‌ از اين‌ بچه‌ها كه‌ آمدند كلاس‌ ششم‌، قبول‌ هم‌ شدند، اينها هوس‌ كردند بروند همون‌ كلاس‌ اول‌ بنشينند. آن‌ يكي‌ هوس‌ كرده‌ بره‌ كلاس‌ سوم‌ بنشينه‌. آن‌ يكي‌ هوس‌ كرده‌ بره‌ كلاس‌، خداي‌ تعالي‌ اين‌ كتابها را از دست‌ اينها گرفته‌. ما توي‌ كرة‌ زمين‌ انجيل‌ عيسي‌ نداريم‌. مي‌دانيد يا نه‌؟ چهار تا انجيل‌ هست‌ مال‌ يوحنا است‌ و مرقوس‌ است‌ و لوقا است‌ و متي‌. انجيل‌ عيسي‌ ما نداريم‌ اصلا. كتاب‌ از دستشون‌ گرفته‌. بچه‌ مي‌خواهد توي‌ كلاس‌ اول‌ بره‌، بيكار هم‌ بشينه‌ بره‌ بشينه‌، ولي‌ درس‌ نخونه‌ آنجا كلاس‌ را رد كرده‌. تورات‌ را از دست‌ مردم‌ گرفته‌. يعني‌ روي‌ تورات‌ يك‌ خط‌ باطلي‌ كشيده‌. يك‌ خط‌. شما باور نمي‌كنيد يك‌ خطهاي‌ قرمزي‌ روي‌ اين‌ تورات‌ كشيده‌ شده‌ كه‌ هر عاقلي‌ اصلا نميتونه‌ قبول‌ كنه‌ كه‌ اين‌ كتاب‌ از جانب‌ خداست‌. شما خيال‌ نكنيد خط‌ باطل‌ بايد حتما يك‌ ضربدر قرمز بكشند روي‌ كتاب‌. وقتي‌ كه‌ توي‌ كتاب‌ تورات‌ الان‌ وجود داره‌ كه‌ خدا با حضرت‌ يعقوب‌ كشتي‌ گرفت‌ و خدا خورد به‌ زمين‌ و نتونست‌ هيچ‌ كاري‌ بكنه‌، يا مثلا حضرت‌ از اين‌ اصلا اگر بگم‌ خرافات‌ كتاب‌ تورات‌ را براتون‌ بگم‌، اينقدر زياده‌. از همون‌ سفر اول‌. سفر پيدايش‌. يعني‌ صفحات‌ اول‌ تورات‌. شما باز كنيد قصة‌ حضرت‌ آدمه‌. حضرت‌ آدم‌ توي‌ بهشت‌ بود و هيچي‌ نمي‌دونست‌. هيچي‌. لخت‌ حتي‌ بود نمي‌فهميد كه‌ لختي‌ بده‌. يعني‌ شورت‌ هم‌ پاش‌ نبود. يعني‌ لخت‌ لخت‌. از حالا مطالب‌ بعدي‌ معلوم‌ ميشه‌. هچي‌. لخت‌ راه‌ مي‌رفت‌. نمي‌فهميد بلاتشبيه‌ نستجير بالله‌، حيوانات‌ مي‌فهمند لختند، لختي‌ بده‌؟ يك‌ درختي‌ آنجا بود دو تا درخت‌. خداي‌ تعالي‌ گفته‌ بود از اين‌ دو تا درخت‌ نخوريد. يك‌ درختش‌ اگر كسي‌ مي‌خورد فهم‌ پيدا مي‌كرد. آنها رفتند از آن‌ درخت‌ خوردند. يك‌ دفعه‌ ديدند لختند. برگ‌ درخت‌ انجير را گرفتند يكي‌ عقب‌ يكي‌ جلو و رفتند پشت‌ درختها قايم‌ شدند. اينها عين‌ مطالب‌ توراته‌. شما تورات‌ را باز كنيد بخونيد همين‌ حالا هم‌ هست‌. پشت‌ درختها مخفي‌ شدند. خدا هم‌ حالا داره‌ آواز مي‌خونه‌ توي‌ باغ‌ ارم‌ داره‌ راه‌ ميره‌. آخه‌ آدم‌ بنا بود كار باغبوني‌ بكنه‌. آدم‌ كجايي‌؟ گفت‌ اينجام‌. پشت‌ درخت‌. چرا آنجا؟ گفت‌ من‌ لخت‌ بودم‌ اينجا، كي‌ به‌ تو فهموند لختي‌ بده‌؟ تو معلومه‌ از آن‌ درخت‌ خوردي‌. گفت‌ من‌ تقصير نداشتم‌ زنم‌ خورد ديد خيلي‌ خوب‌ است‌ و ما هم‌ خورديم‌ بهر حال‌. خداي‌ تعالي‌ فورا دست‌ بكار شد. دستور داد كه‌ دور درخت‌ حيات‌ را بگيرند. يك‌ درخت‌ ديگر بود اگر از آن‌ مي‌خوردند هميشه‌ مي‌ماندند. دور درخت‌ حيات‌ را بگيرند. شمشير داد دست‌ ملائكه‌ كه‌ اين‌ را دائما بچرخونند كه‌ آدم‌ نره‌ سمت‌ درخت‌ حيات‌. و خدا گفت‌ كه‌ اگر اينها از درخت‌ حيات‌ خوردند، خدا مي‌شوند. فهم‌ و شعور كه‌ پيدا كردند، اگر جاوداني‌ هم‌ بشوند خدا ميشوند. حالا چرا خدا بشن‌؟ ديگه‌ از كتاب‌ تورات‌ بپرسيد. براي‌ همين‌ جهت‌ ديگه‌ خدا نگذاشت‌ از درخت‌ حيات‌ بخورند. اين‌ ديگه‌ از همون‌ صفحة‌ اول‌ تورات‌ اينها را نوشته‌. شما ببينيد اينها خط‌ بطلان‌ كتاب‌ تورات‌ هست‌ يا نيست‌؟ باطلش‌ كرد. چه‌ كتابي‌ قبل‌ هر چه‌ بوده‌ از بين‌ رفته‌، اصلا نيست‌. اينها را هم‌ كه‌ باطلش‌ كرده‌. اين‌ دو تا كتابي‌ را كه‌ در قرآن‌ اسم‌ برده‌ باطلش‌ كرده‌. فقط‌ قرآن‌. شما اين‌ قرآن‌ را برداريد در هر كلمه‌اش‌، در هر جمله‌اش‌، فكر كنيد ببينيد يك‌ كلمة‌ خرافي‌ درش‌ پيدا ميشه‌؟ ابدا. خداي‌ تعالي‌ ميگه‌ و اذ آتيناكم‌ الكتاب‌ و الفرقان‌ لعلكم‌ تهتدون‌. شايد شما هدايت‌ بشيد. ولي‌ اينها هدايت‌ نشدند. و به‌ ما هم‌ خداي‌ تعالي‌ اين‌ جمله‌ را فرموده‌. خدا به‌ شما قرآن‌ داده‌ شايد هدايت‌ بشويد. ذلك‌ الكتاب‌ لا ريب‌ فيه‌ هدي‌ للمتقين‌. الذين‌ يؤمنون‌ بالغيب‌.

 خدايا ما را هدايت‌ كن‌. الهي‌ آمين‌. به‌ ما فهم‌ و شعور عنايت‌ كن‌. واقعا اين‌ اندازه‌ باشيم‌ كه‌ درك‌ كنيم‌ علم‌ چيه‌، درك‌ چيه‌. اينهمه‌ انسان‌ تحصيلات‌ عاليه‌ بقول‌ آقايون‌ ميكنه‌، اين‌ كجا به‌ دردش‌ مي‌خوره‌. آقاي‌ پرفسور، شما يك‌ شب‌ آن‌ بندة‌ خدا را توي‌ قبر خوابوندند، روحش‌ هم‌ از بدنش‌ آمده‌ بيرون‌، گرفتاره‌. شما مي‌تونيد يك‌ كاري‌ بكنيد؟ نه‌ از اينجا به‌ بعد در اختيار ما نيست‌. آقاي‌ پرفسور تمام‌ فعاليتش‌ و خدمتش‌ تا آن‌ دم‌ قبر بود. حالا اگر خودش‌ نفرستاد باشه‌ توي‌ قبر، كار ديگري‌ نميتونه‌ بكنه‌. آقاي‌ مهندس‌ شما مي‌تونيد اين‌ قبر را يك‌ جوري‌ درست‌ كنيد كه‌ ايشون‌ در قبر عذاب‌ نكشه‌. نه‌ اين‌ كارها مربوط‌ به‌ ماها نيست‌. روح‌ انسان‌ كه‌ بعد از مرگ‌ باقي‌ ميمانه‌ كدوم‌ يكي‌ از شمايقين‌ داريد فردا صبح‌ زنده‌ باشيد. يقين‌ صددرصد. اي‌ كاش‌ يك‌ ولي‌ خدايي‌ پيدا بشه‌ اين‌ را يقين‌ نداشته‌ باشه‌. مرگ‌ به‌ اين‌ نزديكي‌ كه‌ تا فردا صبح‌ احتمالش‌ هست‌ چه‌ فكري‌ درباره‌اش‌ كرديد؟ چه‌ عملي‌ درباره‌اش‌ انجام‌ داديد؟ اگر تا فردا صبح‌ يك‌ سرماخوردگي‌ بخواد متوجهتون‌ بشه‌ از حالا به‌ فكرشيد كه‌ يك‌ كاري‌ بكنيد. در را ببند سرما به‌ من‌ ميرسه‌،  من‌ پهلوم‌ سرما مي‌خورن‌، سرم‌ سرما مي‌خوره‌، فلان‌. اين‌ كارها را مي‌كنيم‌ ديگه‌.

 حالا بعد از مردن‌، اشهد ان‌ الموت‌ حق‌. حالا اگر بقيه‌اش‌ را ندونيم‌ حقه‌، اين‌ موتش‌ كه‌ حقه‌. كار را يكسرش‌ كن‌. اگر خبري‌ نيست‌ راحت‌ باش‌. اگر خبري‌ هست‌ هم‌ يكجوري‌ زندگي‌ كن‌ كه‌ راحت‌ باشي‌. يكي‌ از اين‌ دو. ما نميگيم‌ صددرصد خبري‌ هست‌. اگر خبري‌ هست‌ چرا اينقدر غافلي‌. اگر خبري‌ هم‌ نيست‌ خودت‌ را راحت‌ كن‌. تحقيق‌ كن‌. ما كدوم‌ يكيمون‌ تحقيق‌ كرديم‌ اين‌ را به‌ يك‌ جائي‌ رسونديمش‌؟ چقدر ماها غافليم‌. يك‌ مؤمن‌، يك‌ متدين‌ بايد بدونه‌ كه‌ اگر همين‌ الان‌ حضرت‌ ملك‌ الموت‌ تشريف‌ آورد، بدونه‌ كه‌ چه‌ بسرش‌ خواهد آورد. شما مي‌خوايد تا تهران‌ بري‌، مسافرت‌ بري‌، بليطتت‌ را تهيه‌ كردي‌، ساكت‌ را بستي‌، ماشينت‌ را حسابش‌ را كردي‌ كه‌ چه‌ جور ماشيني‌ خواهد بود. به‌ تايرهاي‌ ماشين‌ رفتي‌ نگاه‌ كردي‌ كه‌ اين‌ تايرهاش‌ صاف‌ نباشه‌، ماشين‌ توي‌ راه‌ پنچر نشه‌. همة‌ اينها را فكرش‌ را كردي‌. براي‌ مردنت‌ چه‌ فكري‌ كردي‌. الان‌ چي‌ ميشه‌؟ من‌ براي‌ خودم‌ ميگم‌. الان‌ چي‌ ميشه‌؟ هيچي‌ نشد. چيزهايي‌ از زبونها ياد گرفتيم‌ و همينهاست‌. هيچي‌ هم‌ نمي‌دونيم‌. ضد و نقيض‌ هست‌ آنچيزهايي‌ كه‌ ما شنيديم‌. شما اين‌ را بدونيد اينجور تحصيلات‌ ضد و نقيض‌ در مي‌آد. يكي‌ ميگه‌ شب‌ اول‌ قبر بهترين‌ شبهاست‌، يكي‌ ميگه‌ بدترين‌ شبهاست‌. يكي‌ ميگه‌ با گرز آتشين‌ مي‌آند بالاي‌ سرت‌. يكي‌ ميگه‌ با سلام‌ و صلوات‌ مي‌برندت‌. كدوم‌ يكي‌. نمي‌دونيم‌؟ خوب‌ خيلي‌ التماس‌ دعا هستي‌، يك‌ كسي‌ ميگفت‌ التماس‌ دعا هستي‌ كه‌ نمي‌دوني‌.بدون‌. بدون‌. بدون‌ مي‌آن‌ با سلام‌ و صلوات‌ مي‌برندت‌ يا با گرز آتشين‌ مي‌برندت‌. اين‌ را بدون‌ ديگه‌. چقدر كار داره‌ دانستن‌ اين‌. بخدا قسم‌ يك‌ رفع‌ ده‌ دقيقه‌. منتهي‌ توي‌ كلة‌ ما فرو نمي‌ره‌. و الا من‌ خودم‌ مكرر گفتم‌ براي‌ شماها. باورمون‌ نمي‌آد، قبول‌ نمي‌كنيم‌، اعمالمون‌ نشون‌ ميده‌ كه‌ باورمون‌ نمي‌آد، قبول‌ نمي‌كنيم‌. ما الان‌ كه‌ مرديم‌ چيكار ميشه‌. همان‌ قدم‌ اول‌. كي‌ را اول‌ كسي‌ كه‌ مي‌بينينم‌؟ اول‌ كسي‌ را كه‌ مي‌بينيم‌ امام‌ زمانمونه‌. شما بگيد اِ چطور؟ اگر باور مي‌كنيم‌ بايد علاقة‌ به‌ مردن‌ داشته‌ باشيم‌. تو ميگي‌ كه‌ من‌ چي‌ ميشه‌ يك‌ لحظه‌ ملاقاتش‌ كنم‌. باورمون‌ نمي‌آد. اگر به‌ يكي‌ از ماها بگويند خدا مرگت‌ را بده‌، مي‌گوييم‌ خودت‌ را مرگ‌ بده‌. اينجوري‌. اول‌ كسي‌ را كه‌ انسان‌ ملاقات‌ ميكنه‌ امام‌ زمانشه‌. در هر زماني‌. حضرت‌ امير فرمود يا حار حمدا من‌ يمت‌ يرني‌. حضرت‌ امير زمان‌ خودش‌ فرمودها. ماها خيال‌ مي‌كنيم‌ هميشه‌ حضرت‌ امير تشريف‌ مي‌آورد. نه‌ هر زماني‌ امام‌ زمان‌ آنوقت‌ مي‌آد. حضرت‌ رضا صلواة‌ الله‌ عليه‌ در طوس‌ بودند. يك‌ وقت‌ گفت‌ لبيك‌ رفتش‌ به‌ طوس‌. مي‌رفتش‌ از شيعيانشون‌، آنوقت‌ شيعه‌ كم‌ بود، رفت‌ بالاي‌ سرشون‌. شديده‌ حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر بهش‌ ميگه‌ موقع‌ مرگت‌ من‌ مي‌آم‌. مي‌بيند كه‌ هر امامي‌ در زمان‌ خودش‌. و امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ هم‌ در زمان‌ ما. بله‌. خوب‌ پس‌ كارمون‌ درسته‌. بله‌. خوب‌ همين‌ درسته‌ را بدون‌. همين‌ را بدوني‌ بهتر از اينه‌ كه‌ ندوني‌ آقاجون‌. بدون‌. من‌ نميگم‌ بالاي‌ سر شما كس‌ ديگري‌ مي‌آد. نه‌. امام‌ زمان‌ تشريف‌ مي‌آوردند. ولي‌ بدوني‌ يك‌ وضع‌ ديگري‌ پيدا مي‌كني‌. علاقة‌ بيشتري‌ به‌ مردن‌ پيدا ميكني‌. اينقدر از مرگ‌ نمي‌ترسي‌. اينقدر براي‌ حفظ‌ جانت‌ تلاش‌، كه‌ بايد انسان‌ انجام‌ بدهد، اينقدر غم‌ عالم‌ دلت‌ را نمي‌گيرد كه‌ من‌ مي‌خوام‌ بميرم‌.و خوشحال‌ هم‌ ميشي‌. لولا الآجال‌ التي‌ كتب‌ الله‌ له‌ لشوق‌ الله‌ له‌.

 خوب‌ اينه‌. دوم‌ چي‌ ميشه‌؟ دوم‌ دو تا ملك‌ مي‌آيند با حضور حضرت‌ وليعصر با شما حرف‌ مي‌زنند. يك‌ سؤالات‌ خيلي‌ سطحي‌ آخه‌ من‌ ربك‌ خيلي‌ از بچه‌هاي‌ مكتبي‌ هم‌ بپرسند بلدند ديگه‌. الله‌ جل‌ جلاله‌ ربي‌. خيلي‌ ساده‌ اينها عبور ميشه‌. بله‌. در عين‌ حال‌ حاضري‌ بميري‌ يا نه‌؟ ميگه‌ نه‌. دلم‌ بستگي‌ به‌ دنيا داره‌. بعدش‌ چي‌ ميشه‌؟ بعدش‌ روحت‌ را ول‌ مي‌كنند توي‌ باغ‌ بهشت‌، بدن‌ هم‌ هر جا مي‌خواد باشه‌ باشه‌. يك‌ دست‌ لباس‌ داشته‌ باشي‌ ازت‌ بگيرند. حالا هر روز بري‌ ببيني‌ كجاست‌ لباست‌؟ لباس‌ را دادي‌ رفته‌ رد كراش‌. اگر اينجوري‌ باشه‌ كه‌ خوبه‌. بعله‌ همينجوره‌.

 اما خوب‌ تو دلبستگي‌ به‌ دنيا چون‌ داري‌، نه‌ خدا را مي‌خواي‌، نه‌ امام‌ زمانت‌ را مي‌خواي‌، نه‌ ملايكة‌ مبشر را مي‌خواي‌، نه‌ بهشت‌ را مي‌خواي‌، هيچكدوم‌ را نمي‌خواي‌. ميگي‌ توي‌ همين‌ زندان‌ تك‌ سلولي‌ با اعمال‌ شاقه‌ را بهش‌ عادت‌ كرديم‌. همينجا باشه‌. ما يك‌ وقتي‌ يك‌ فقيري‌ بود در يكي‌ از اين‌ دهات‌ مشهد، در اين‌ قلعه‌ هايي‌ كه‌ دورش‌ اطاق‌ هست‌، وسطش‌ حيوانات‌ هستند، آنجا زندگي‌ مي‌كرد. من‌ ديدم‌ پيرمرد، سيد اولاد پيغمبر در انجا زندگي‌ ميكنه‌ و وقتي‌ مخصوصا وارد اطاق‌ شدم‌، ديدم‌ گودتره‌ اطاقش‌ از كف‌ اطاق‌، فضولات‌ و آب‌ و اينها مي‌آد توي‌ اطاق‌ اين‌. بهش‌ گفتم‌ آقاجون‌ ما آنجا خونه‌ داريم‌. تو به‌ جاي‌ پدر من‌ تو فكر نكن‌ من‌ بخاطر كار ميگم‌ بيا بريم‌ خونه‌ ما. من‌ قول‌ بهت‌ مي‌دهم‌ يك‌ دونه‌ كار بهت‌ نگم‌ و خودم‌ خدمتت‌ را بكنم‌. بيا خونة‌ ما. به‌ جان‌ شما همينجور رفتم‌ گفتم‌. گفت‌ نه‌ من‌ خوشتر از اين‌ گوشه‌ پادشاه‌. ما آقا عادت‌ كرديم‌ به‌ همينجا ولمون‌ كن‌. خدا ميدونه‌ اينقدر هم‌ اصرار كردم‌ چون‌ دلم‌ سوخت‌. گفتم‌ خوب‌ اگر شما عادت‌ كرديد باشه‌. عادت‌ انسان‌ گاهي‌ ميكنه‌.

 يا صاحب‌ الامر. يا صاحب‌ الزمان‌. انت‌ كريم‌ من‌ اولاد الكرام‌. شب‌ جمعه‌ است‌. ايام‌ ايام‌ شهادت‌ حضرت‌ فاطمة‌ زهراست‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ وقتي‌ بدن‌ فاطمة‌ زهرا را وارد قبر كرد، يك‌ وقت‌ نگاه‌ كرد ديد دو دست‌، دستهاي‌ پيغمبر اكرم‌ بدن‌ فاطمه‌ را گرفت‌. خيلي‌ عجيبه‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ امام‌ زمانشه‌، داره‌ او را در قبر مي‌گذاره‌، پيغمبر اكرم‌ هم‌ مي‌گيره‌، يك‌ دفعه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ صدا زد السلام‌ عليك‌ يا رسول‌ الله‌. اني‌ و ان‌ ابنتك‌ نازلت‌ بك‌. سلام‌ هم‌ از طرف‌ خودم‌ عرض‌ مي‌كنم‌ هم‌ از طرف‌ دخترت‌ كه‌ وارد شد بر تو .يا رسول‌ الله‌. لقد استرجعت‌ الوديعه‌. اين‌ عبارات‌ را دقت‌ كنيد. چون‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ فصيحترين‌ فردي‌ است‌ كه‌ در بشريت‌ بعد از قرآن‌ كلماتش‌ بوده‌. خيلي‌ عجيبه‌. لقد استرجعت‌ الوديعه‌. آن‌ وديعه‌، آن‌ امانتي‌ كه‌ پيش‌ من‌ بود من‌ برگردوندم‌. در شب‌ زفاف‌ وقتي‌ كه‌ رسول‌ اكرم‌ دست‌ فاطمه‌ را داد به‌ دست‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ گفت‌ هذه‌ وديعة‌ الله‌. اي‌ علي‌ اين‌ امانت‌ خداست‌. اين‌ وديعة‌ خداست‌. انا ارضنا امانة‌ علي‌ السماوات‌ و الارض‌ اين‌ مركز ولايته‌. ببينيد. حضرت‌ امير هم‌ در اولين‌ برخورد ميگه‌ لقد استرجعت‌ الوديعه‌. آن‌ وديعه‌ و آن‌ امانت‌ را من‌ برگردوندم‌. يا رسول‌ الله‌ استخبرها الحال‌. مثل‌ كسي‌ كه‌ تقريبا البته‌ اينجوري‌ انسان‌ برداشت‌ ميكنه‌ و الا شايد قصد علي‌ بن‌ ابيطالب‌ اين‌ نبوده‌. ولي‌ مثل‌ يك‌ كسي‌ كه‌ يك‌ امانتي‌ را برگردونده‌ اما اين‌ امانت‌ يك‌ اشكالي‌ توش‌ پيدا شده‌، يك‌ عيبي‌ درش‌ پيدا شده‌. ميگه‌ از خودش‌ بپرس‌. استخبره‌ الحال‌. از خودش‌ سؤال‌ كن‌. به‌ تضافر امتك‌ علي‌ هضمها.اين‌ امت‌ تو همه‌ ريختند كه‌ فاطمه‌ را از بين‌ ببرند. ماهامصيبت‌ فاطمة‌ زهرا را چون‌ زياد گوش‌ داديم‌ نمي‌توانيم‌ حقيقت‌ را درست‌ درك‌ كنيم‌. خيال‌ مي‌كنيم‌ الان‌ هم‌ داريم‌ روضه‌ مي‌خوانيم‌. امت‌ جمع‌ شدند لهضمها، نابودش‌ كنند. واقعا كلام‌ امير المؤمنين‌ درسته‌، روزي‌ كه‌ ريختند پشت‌ در خانة‌ فاطمة‌ زهرا، همانجا قصد داشتند كه‌ بكشند فاطمة‌ زهرا را. ولي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نگذاشت‌. يعني‌ اين‌ يقة‌ عمر را گرفت‌. زدش‌ به‌ زمين‌ و فرمود كه‌ اگر سفارش‌ پيغمبر نبود الان‌ از بين‌ مي‌بردمت‌ به‌ تعبير من‌. نگذاشت‌. اونها ترسيدند بالاخره‌. و الا مي‌خواستند از بين‌ ببرند فاطمة‌ زهرا را. يا رسول‌ الله‌ دخترت‌ فاطمه‌ خودش‌ نميگه‌ حرفها را. استخبرها الحال‌. اين‌ جملات‌ بعدي‌ را دوست‌ دارم‌ با چراغ‌ خاموش‌ شده‌ و حال‌ بيشتري‌ انشاء الله‌ عرض‌ كنم‌. اميدواريم‌ كه‌ امشب‌ حال‌ توجه‌ بيشتري‌ خدا بهمون‌ عنايت‌ بفرمايد. اين‌ كلمه‌ كه‌ استخبرها الحال‌، يعني‌ يا رسول‌ الله‌ فاطمه‌(قطع‌ صداي‌ نوار)

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *