اعتقادات خصوصی – جلسه سیزدهم – ۷ ذیحجه ۱۴۲۷

أعوذ بالله من الشیطانالرجیم

بسم الله الرحمنالرحیم

الحمدلله و الصلاة و السلام علی رسولالله و علی آله آلالله، لاسیما علی بقیةالله روحی و أرواحالعالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنةالدائمة علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یومالدین

 

آیا فرزندان کفّار و مشرکین نجس هستند؟

یکی از مباحثی که شاید کمتر روی آن مطالعه شده این مسئله است که بچه‌های کفار و بچه‌های مسلمان از نظر احکام در چه وضعی هستند. اکثراً فقها و مجتهدین می‌گویند که بچه‌ی کافر به پدر و مادرش ملحق می‌شود، اگر پدر و مادر او کافر باشند این هم نجس است و اگر مسلمان باشند بچه‌شان پاک است. البته این‌جا نظر ما این است که می‌خواهیم ببینیم نجاست و طهارت بر اساس چه چیزی است. آن‌چه که از آیات قرآن و روایات استفاده می‌شود این است که بچه‌ی کافر از باب این‌که «كل مولود يولد على الفطرة» (بحار الانوار/ ج 58، ص 187) هر مولودی بر فطرت خودش تولد پیدا می‌کند و متولد می‌شود، یعنی همان «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها» (روم/30)، فطرت هر بچه‌ای، هر کسی این است که مشرک نباشد و خداشناس باشد و از آن طرف، نجاست را خودمان دقیقاً در کتب فقهی می‌گوییم که یک انسان وقتی نجس می‌شود که یا مشرک باشد یا این‌که یکی از ضروریات دین را منکر بشود یا توهینی به خاندان عصمت بکند – حالا البته من دستِ بالای آن را می‌گیرم- یا یک آیه و یا قرآن را منکر بشود یا حالا فطری… این مرتدِ فطری هم اصلا غلط است، یعنی مرتد هیچ‌وقت فطری نیست، این یک مسئله‌ی عارضی است، یا منظورشان از مرتد فطری و غیر فطری این است که یک‌وقت فردی در خانواده‌ی غیر مسلمانی متولد شده ، یک‌وقت مسلمان بوده و بعد ارتداد پیدا کرده و مرتد شده است، اگر مسلمان بوده و مرتد شده نجس است، ما به بقیه‌ی احکام‌شان کاری نداریم، اگر هم در خانواده‌ی کافری متولد شده ولی هنوز دینی برای خودش انتخاب نکرده، مذهبی، شرکی، چیزی برای خودش انتخاب نکرده، این‌جا دلیلی ندارد که ما بگوییم نجس است، چون نجاست یک مسئله‌ی عارضی بوده و به خاطر اعتقادش است، بچه‌ی یک‌ساله اگر اعتقادی داشته باشد، اگر یک معتقداتی داشته باشد همان فطرتش است، فطرتش هم که «علی فطرة التوحید» (الکافي/ ج 2، ص 12) است و مشرک نیست. پس ما طبق آن‌چه که تا به حال بحث کردیم ثابت کردیم که ربّ این‌ها در عالم ارواح صد درصد خدای تعالی بوده و خدا هم به آن‌ها شرک تعلیم نداده و آن‌ها را با شرک تربیت نکرده و وقتی هم که در عالم ذر آمده است – حالا بر فرض از یک پدر و مادر کافری متولد شده باشد- این روایت می‌گوید که «كل مولود يولد على الفطرة»، هر مولودی به فطرت خودش متولد می‌شود، «إلّا أنّ أبواه يهودانه أو ينصرانه» (عدة الداعي و نجاح الساعي/ ج 1، ص 332) مگر این‌که پدر و مادرش او را یهودی یا نصرانی یا مجوسی می‌کنند، پس معلوم است که یک چیزی عارضش می‌شود و بعد نجس می‌شود. بنابراین یک بحث درباره‌ی نجاستِ فرزندان کافر است که ما معتقد هستیم که بچه‌های کفار، نجس ذاتی نیستند مگر این‌که بعد که به حد بلوغ رسیدند همان دین پدر و مادرشان را انتخاب کنند، یا حتی اگر هیچ دینی را هم انتخاب نکنند و همین‌طوری و بی‌تفاوت باشند باز هم ما دلیلی بر نجاست آن‌ها نداریم، وقتی نجس می‌شود که قطعاً منکر خدا، پیغمبر، یا ضروریات دین اسلام بشود، اگر مسلمان باشد به اصطلاح مرتدّ ملّی می‌شود و اگر پدر و مادر یا خودش مسلمان نباشند مرتد می‌شود، همین کلمه‌ی مرتد برایش بس است که بگوییم، البته فرقی که این دوتا با هم دارند در مسائل مختلف دیگر است، آن مرتدی که خودش مرتد شده مثل یک فرد میتی است که باید اموالش را تقسیم کنند، زن بر خانه‌ی او حرام است و خودش هم نجس است، اما آن کسی که پدر و مادرش غیر مسلمان بودند حالا این هم غیر مسلمان است این احکام را ندارد و فقط نجس است، چون خدای تعالی در قرآن می‌فرماید «إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ» (توبه/28) مشرکین نجس هستند، این یک بحث.

 

سرنوشت فرزندانی که قبل از بلوغ از دنیا می روند

بحث دوم در همین ارتباط درباره‌ی بچه‌هایی است که قبل از بلوغ می‌میرند، وضع این‌ها چطوری می‌شود؟ چه خواهد شد؟ این‌ها هم همین‌طور، چون روی فطرت‌شان هستند مثل بچه‌ای است که به جلسه‌ی امتحان نرسیده ، حالا به هر دلیلی به جلسه‌ی امتحان نرسیده، خدای تعالی در همان عالم برزخ یک جلسه‌ی امتحانی برای او قرار می‌دهد تا خودش را بشناسد، اگر خوب امتحان داد که در بین خوبان می‌رود و اگر بد امتحان داد می‌رود در بین افرادی که بد هستند، البته بین کافر و مسلمان در این فرقی نیست، یعنی چه یک بچه‌یهودی قبل از بلوغ بمیرد و چه یک بچه‌مسلمان قبل از بلوغ بمیرد، چه آن بچه‌یهودی و چه آن بچه‌مسلمان، این باز شامل آن می‌شود که «كل مولود» هر مولودی «يولد على الفطرة» متولد بر فطرت توحید می‌شود و لذا فرقی هم بین این‌ها نیست، یک امتحانی می‌شوند که اگر خوب امتحان دادند وارد بهشت می‌شوند و اگر بد امتحان دادند حالا خدا با آن‌ها یک معامله‌ای می‌کند.

 

آیا ولد الزنا می تواند به کمالات روحی برسد؟

مسئله‌ی دیگر در همین ارتباط افراد ولدالزنا هستند، در روایات زیاد داریم که ولدالزنا هدایت نمی‌شود، ولدالزنا فلان است، چنان است، و خیلی مذمت کرده‌اند. تعریف ولدالزنا این است که زن و مردی که می‌دانند دارند گناه می‌کنند و با هم نامحرم هستند این‌ها آمیزش کنند و بچه‌ای از این راه متولد بشود، اسم این بچه ولدالزنا است، یعنی بچه‌ی زنا. اگر یک زن و مردی بدون این‌که توجه داشته باشند، حالا به هر دلیلی خیال می‌کنند زن و شوهر هستند یا حواس آن‌ها نیست یا فکر کردند زن و شوهر هستند این‌ها دارای بچه بشوند این بچه‌ی آن‌ها ولدالزنا نیست، ولدالزنا خاصّ همان موردی است که هر دوی مرد و زن در موقع عمل زناشویی بدانند که کار حرامی دارند انجام می‌دهند، حتی اگر در دین دیگری باشند و عقد آن‌ها از نظر ما باطل باشد، ازدواج آن‌ها اصلاً درست نباشد، ولی در دین خودشان درست است، این‌جا باز هم ولدالزنا نیستند. در ولدالزنا آن مذمت‌هایی که هست این‌طور نیست که ما فکر کنیم اگر یک بچه‌ای از زنا متولد شد این دیگر نمی‌تواند کار خوب بکند و حتماً باید کار بد بکند، نه! او هم مثل ما اختیار دارد، می‌تواند خوب باشد و می‌تواند بد باشد، إلّا این‌که ولدالزنا اقتضاء کار بد را بیشتر دارد، ببینید در آن موقعی که نطفه‌ی این بچه بسته می‌شده و پدر و مادر، نیت حرامی داشتند آن حالت و آن نیت در این بچه تأثیر اقتضائی دارد، یعنی بیشتر دوست دارد که کارهای بد بکند، بیشتر دوست دارد که معصیت بکند، بیشتر دوست دارد که بدجنسی بکند، بیشتر دوست دارد که اذیت و آزار بکند، اگر توانست خودش را مثل اولیاء خدا از همه‌ی بدی‌ها دور نگه دارد شاید ثوابش هم بعداً در نتیجه بهتر باشد، به‌جهت این‌که این فرد با مشکلات بیشتری خودش را به کمال رسانده است، حالا اگر این حرف را نگوییم لااقل می‌تواند خودش را به کمال برساند و جزء اولیاء خدا بشود و اگر که نه، در همان راه‌های شیطانی که نفسش به او می‌گوید حرکت کرد که اکثراً هم چون زمام فکر آن‌ها و عقل آن‌ها در دست خدا نیست، در دست یک ولیّ خدا نیست، خواهی‌نخواهی به طرف بدی‌ها می‌روند و غالباً هم اقتضاء زندگی آن‌ها همین می‌شود که ظلم بکنند، اذیت بکنند ولی این را بدانید از روایات ممکن است بعضی‌ها استفاده بکنند که ولدالزنا اصلاً سعادتمند نخواهد شد، نه! این‌طوری نیست، اگر این‌طور جبری باشد مؤاخذه هم نخواهند شد، به‌جهت این‌که خدا این‌طوری قرار داده است، یا اقلاً مثل دیوانه یا دیوانه‌ای که حتی بعداً هم دیوانه می‌شود تکلیفی ندارد، اگر نماز نخواند، روزه نگیرد، واجباتش را انجام ندهد، محرمات را هم ترک نکند – این فرد مرتد مجبور- تازه مثل یک دیوانه می‌شود، مثل یک کسی که نمی‌تواند کار خوب بکند، یک کسی که سکته‌ی مغزی کرده و فراموش کرده است که اصلاً نمازی هم دارد یا ندارد، این‌طوری می‌شود، البته این در صورتی است که بگوییم جبر است و ولدالزنا مجبور است که کار بد بکند، اما اگر گفتیم که نه، مجبور نیست، – همین‌طوری که احساس هم می‌شود که مجبور نیست- ولدالزنا را می‌توانیم تصور بکنیم که می‌تواند کارهای خوب بکند، لااقل اگر نمی‌توانست کار خوب بکند و مجبور بود خب مثل دیوانه‌ها شناخته می‌شدند، نه، این‌طور نیست. پس از دو حال خارج نیست: یا ولدالزنا می‌تواند با زحمت بیشتر خودش را به حقایق برساند و به کمالات برساند و مساوی با اولیاء خدا باشد و یا این‌که باید بگوییم ارزش کار این بیشتر از آن کسی است که حلال‌زاده است و بدون زحمت خودش را به کمال می‌رساند.

 

معنای روایات طینت

 اما خیلی از روایات هست که به آن‌ها روایات طینت می‌گویند، روایات طینت این‌طوری است که «شيعتنا خُلِقُوا مِنْ فَاضِلِ طِينَتِنَا و عجنوا بماء ولايتنا» (بحار الأنوار/ ج ‏53، ص303) از این قبیل روایات زیاد داریم، شیعیان ما از زیادی گِل ما خلق شده‌اند، معنای این چیست؟ آیا معنای آن این است که یک کوه گِلی بوده و یک مُشت آن را برداشتند حضرت صادق را ساختند و بقیه‌ی آن برای ما مانده است و ما را از آن‌ها ساختند؟ این‌که اصلاً گفتنی نیست و بسیار حرف نادرستی است. شیعیان ما «خلقوا من فاضل طينتنا» یعنی از همان طینتی که ما را ساختند این‌ها هم ساخته شدند، طینت ائمه علیهم السلام چه بوده است؟ پدرشان حلال‌خور بوده، با تمام مستحبات و ترک مکروهات و این‌ها زندگی کردند و طبعاً آن نطفه‌ای که از خاک، از گِل، از غذاها تشکیل شده است آن‌ها را به‌وجود آورده، یعنی بدن‌های آن‌ها را به وجود آورده است، بدن شیعه هم این‌طور به‌وجود آمده است و طبعاً پدر و مادر شیعه حلال‌خور بودند، می‌بینید که این‌ها غذای حلال خوردند و نطفه‌شان از غذای حلال به‌وجود آمده است یا مثلاً فرض کنید گناه نکردند، در وقتی که این نطفه بسته می‌شده به یاد خدا بودند و خلاصه توجه به خدا داشتند، غافل نبودند. لذا در دستورات اسلام این است که اگر کسی خواست فرزنددار بشود باید توجه به خدا داشته باشد، نماز بخواند‌، عبادت کند، دستوراتی برای به‌وجود آوردن فرزند داده شده و ائمه‌ی اطهار این‌طوری بودند و شیعیان هم همین‌طور هستند و طبق برنامه‌ی آن‌ها عمل می‌کنند لذا فرزندان‌شان شیعه می‌شوند و آن‌وقت این بدن‌شان از این راه به‌وجود آمده است، آن روح‌شان هم که در عالم ذر شیعه بودند، چون اول باید شیعه باشند بعد بگویند: «شيعتنا خلقوا من فاضل طينتنا» وقتی شیعه بودند روی اختیار خودشان می‌آورند و وارد این بدن می‌کنند و از این بدن وارد دنیا می‌شوند، همانطور که درباره‌ی سادات گفتیم که شیعیان ما از فاضل، از زیادی خاک ما، از سنخ خاک ما خلق شدند.

 

دشمنان خاندان عصمت علیهم السلام از سجین خلق شدهاند

درباره‌ی دشمنان خاندان عصمت هم دارد که آن‌ها از سجّین خلق شده‌اند (تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة/ ج 1، ص 748) ، از خاک پَستی خلق شده‌اند، خاک پَستی که ما می‌توانیم تصور کنیم – چون هر چیزی که در عالم هست از خاک است، نطفه‌ی انسان هم از خاک است- آن خاک یک خاک حرامی بوده است، پدر و مادر حرام خوردند، معصیت کردند، یاد خدا نبودند و لذا این‌ها را خدا از خاک پَستی خلق کرده است.

 

اصالت با روح است نه بدن و انسان در تعیین سرنوشت دارای اختیار است

پس اگر او از آن خاکی که زیادی طینت خاندان عصمت هست خلق شده است و این هم از سجین که خاک پَستی بوده خلق شده است، حالا وقتی که متولد شدند آیا می‌توانند این‌هایی که بد هستند کار خوب بکنند و آن‌هایی که خوب هستند مثلاً کار بد بکنند؟ بله، در اختیار آن‌ها است، چون عمده روح انسان است. یکی از بحث‌هایی که ما داریم این است که اطبائی که الآن در دنیا هستند، پزشکان روانشناس و پزشکانی که روانپزشک هستند غالباً بر اساس فلسفه پیش می‌روند و اگر روح، یک کسالتی پیدا بکند مثلاً دچار حسد بشود، دچار کبر بشود یا مثلاً فرض کنید یک طوری بشود که همیشه کسل است، همیشه کدر است، هیچ‌وقت خوشی به خودش نمی‌بیند، همیشه ناخوشِ روحی است، این‌ها با قرص‌های اعصاب و این چیزها می‌خواهند او را معالجه کنند، یا دیوانه است می‌خواهند با قرص‌های اعصاب و این چیزها او را معالجه کنند، چرا این‌ها با این قرص‌هایی که به معده می‌رود و بعد در خون می‌رود می‌خواهند او را معالجه کنند؟ به‌جهت این‌که فکر می‌کنند روح انسان از بدن انسان منشعب شده است، یعنی اول بدن بوده و بعد روح از بدن ظاهر شده است، این یک بحثی است، حالا بحث علمی دارد که شاید آقای کاشانی متوجه باشند که از راه مسئله‌ی حرکت جوهری و از آن راه می‌روند، ولی ما معتقد هستیم که اگر روح را ما معالجه کنیم بدن هم گاهی معالجه می‌شود، مثلاً خیلی پزشک‌ها می‌گویند: اگر انسانی باشد که روح صبوری داشته باشد، بردبار باشد، حلیم باشد، اگر این‌طوری شد مرض‌های بدنی او هم کم‌کم از بین می‌رود، ما گاهی دیدیم، مثلاً فرض کنید شما از یک چیزی می‌ترسید، چرا قلبت این‌طور می‌زند؟ قلب مربوط به بدن است، ترس هم مربوط به روح است، مثلاً فرض کنید که در همین تومورهای مغزی می‌گویند اگر کسی ناراحتی زیادی داشته باشد تومور مغزی پیدا می‌کند، اما اگر مثلاً خوش باشد، بگوید و بخندد این تومور ایجاد نمی‌شود، این چه ارتباطی با هم دارند؟ این روح است و آن بدن است، باید ارتباطی نداشته باشند، ما می‌گوییم که روح، بدن را کنترل می‌کند، چون هم سلامتی به آن می‌بخشد و هم مرض به آن می‌دهد، ممکن است شما در اثر یک ناراحتی تب بکنید، در اثر یک ناراحتی فشارخون شما بالا برود، در اثر یک ناراحتی قلبت بگیرد، در اثر یک ناراحتی دهانت تلخ بشود، پس معلوم است که ناراحتی برای روح است و این بدن را تحت تأثیر قرار می‌دهد، اگر یک کسی یک مدتی مثلاً یک‌ماه خواب باشد این شاید هیچ مرضی نگیرد ولی اگر یک مدتی در فشار روحی باشد ممکن است ده‌ها مرض بگیرد. بنابراین ما معتقد هستیم که اصالت با روح است ولی اکثر فلاسفه معتقد هستند که اصالت با بدن است، ما حتی معتقد هستیم که وقتی یک قرص خواب‌آور یا آرامش‌بخش به انسان می‌دهند و انسان هم آرام می‌شود این در اثر تلقین است، یعنی حالا که این قرص را خوردم حتماً خوب می‌شوم و یک آرامش نسبی پیدا می‌کنم، وإلّا اگر انسان بتواند متکی به خدا باشد این مشکلات حل می‌شود، مثلا شما هیچ وقت شب نمی‌توانی بخوابی، چرا؟ برای این‌که شما یک اضطرابی داری، اضطراب مربوط به روح است و خواب نرفتن مربوط به بدن است و امثال این‌ها زیاد داریم. حالا این بحثی است که خیلی هم دایره‌اش وسیع است ولی ما می‌گوییم روح اگر نجس بود بدن هم نجس می‌شود، روح اگر مشرک بود بدن هم نجس می‌شود، روح اگر کافر بود و اعتقاد او کفر بود بدن هم نجس می‌شود، و إلّا بدن نجاستی ندارد، بدن من با بدن یک کافری که هر روز صبح هم حمام می‌رود فرقی ندارد، بدن من و او فرقی ندارد، چرا بدن او نجس باشد و بدن من پاک؟ برای این‌که روح او مشرک است و آن روح، بدنش را هم نجس می‌کند که اگر دست تَر به آن بزنی باید بروی دست خود را آب بکشی ولی بدن مؤمنی که یک ماه هم هست حمام نرفته و کثیف است، بو هم می‌دهد ولی نجس نیست. پس این هم یک مسئله که مسئله‌ی موضوع ولدالزنا و «شيعتنا خلقوا من فاضل طينتنا و عجنوا بماء ولايتنا» بود. شیعیان در عالم ذر اول شیعه بوده‌اند و وقتی که می‌خواستند بدن آن‌ها را درست کنند از فاضل طینت خاندان عصمت که همان حلال‌زاده بودن و همین چیزهایی که مناسب بوده است، مثلا حلال باشد، از حرام استفاده نکنند، از نجس استفاده نکنند، از چیزهایی مثل گوشت خوک و مشروبات و این‌ها استفاده نکنند و نطفه‌ای از حلال به‌وجود بیاورند که آباء خاندان عصمت همین‌طور بودند، بقیه هم همین‌طور هستند، یعنی برای شیعیان هم از بدنی این‌طور است، و در عین حال جبری نیست که بگوییم این‌ها که بدن‌شان از فاضل طینت خاندان عصمت است بدن‌شان چون پاک است پس هیچ کاری جز پاکی نمی‌توانند داشته باشند، این حرف نیست و از آن طرف اگر بدن انسان از سجین باشد، از حرام ساخته شده باشد، پدر و مادر مشروب‌خور و بی‌دین و هر چه شما تصور کنید باشند، طبعاً نطفه‌شان هم از همان بدن است، خیلی نجس و کثیف و سجین است ولی این بچه‌ای که متولد شده قادر است بر این‌که کارهایی بکند که خودش را به مقام اولیاء خدا برساند، مثلاً مثل محمد بن ابی بکر، از ابی بکر بدتر آدمی نبود ولی بچه‌اش محمد بن ابی بکر شد، از امام هادی یا ائمه‌ی اطهار هیچ پدر و مادری بالاتر نبودند ولی بچه‌های آن‌ها معصیتکار شدند، این مربوط به اختیار خود انسان است، چون خودش اختیار دارد ولدالزنا ممکن است خوب بشود، بچه‌ی کافر ممکن است خوب بشود و برعکس ممکن است حلال‌زاده از ولدالزنا هم بدتر باشد، ممکن است کسی که از فاضل طینت خاندان عصمت متولد شده است این از هر کافری بدتر بشود برای این‌که اختیار در کار است، چون اختیار هست این مسائل هم هست. این چند تا مسئله بود که لازم بود بگویم و هیچ بحثی ما در این موضوع نداریم.

 

معنای جبر و تفویض و اختیار

حالا که صحبت از این مسئله شد مسئله‌ی جبر و تفویض و اختیار را هم برای شما بگویم. معنای جبر این است که هر کاری انسان می‌کند با اراده‌ی خدا است، این معنای جبر است، یعنی من از خودم هیچ اختیاری ندارم. معنای تفویض هم این است که خدا ما را خلق کرده ولی کارهای ما را مطلقا به خود ما واگذاشته است. معنای «أمر بين الأمرين» (عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال/ ج 20، ص 798) که امام صلوات الله علیه می‌فرماید را من حالا می‌خواهم بگویم؛ ببینید، جبر را ما یقین داریم که نیست، حتی وجدان ما، همان فطرتی که خدا در عالم ذر به ما تعلیم داده است، همان می‌گوید، می‌گوید: «این‌که گویی این کنم یا آن کنم / خود دلیل اختیار است ای صنم»، انسان می‌گوید: نمی‌دانم چه‌کار بکنم، اگر جبر است که تو بدانی یا ندانی فرقی نمی‌کند، همان کاری که باید بشود انجام می‌شود! آن شاعر دیگر که جبری است می‌گوید: «بر سر هر لقمه بنوشته عیان / از فلان بن فلان بن فلان»، لقمه‌ای که مثلاً الآن شما در دهانت می‌گذاری این از قبل تعیین شده است که برای شما است و کسی حق خوردنش را ندارد ولی ما می‌بینیم این‌طوری نیست، همان لقمه را اراده کردیم دهان خودمان بگذاریم ولی دهان رفیق‌مان می‌گذاریم، می‌شود، باز می‌توانی برگردی به همان دهان خودت، همین علامت اختیار است. می‌گویند بعضی از افراد، مثلاً ابوحنیفه داشت می‌گفت: جبر درست است، بعد بهلول آن‌جا نشسته بود، البته سه مسئله را مطرح کرده بود، یکی این بود ‌که هر کاری که انجام می‌شود خدا انجام می‌دهد، که معنای جبر است یعنی ماها هیچ کاری نمی‌توانیم بکنیم؛ بله، جبر در خورشید و ماه و در ستارگان و این‌ها هست ولی ما احساس می‌کنیم که اختیار داریم، کاملاً مختار هستیم. ببینید، خدای تعالی درباره‌ی همه‌ی کارهایی که می‌خواهد در دنیا و در عالم انجام بشود علم دارد که این کارها انجام می‌شود و هیچ برو برگردی هم ندارد، ولی در بعضی از کارها علمش با قدرتش و با اراده‌اش توأم است، یعنی اراده‌اش را هم کنارش می‌گذارد، قدرتش را هم کنارش می‌گذارد، خیلی از کارها هم هست که مربوط به ماها است و به اختیار ما گذاشته، یعنی الآن ستاره‌ها، ماه و خورشید، نمی‌دانم تمام آن‌چه که هست، همه‌ی این‌ها را خدا اراده کرده است که این‌طوری باشد و همین‌طور هم هستند و هیچ تخطی هم ندارند اما برای این‌که ما بندگی خدا را بکنیم خدا می‌فرماید: «وَ قَضى‏ رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ» (إسراء/23) خدا گذرانده است، از علمش هم گذرانده است که عبادت نکنیم مگر خدا را، خیلی‌ها عبادت نمی‌کنند، چرا؟ برای این‌که عملش در اختیار انسان است، خدا آن را می‌خواهد، خدا می‌خواهد که همه‌ی موجوداتی که در عالم هستند بندگی خدا را بکنند ولی در خصوص انسان که قبلاً هم گفتم، در خصوص انسان که انسان را إکرام کرده است اختیار را دست خودش داده است، مثل آن بچه‌ی کوچکی نیست که بی‌اختیار زندگی می‌کند، مثل انسان بزرگی است که اختیار دست خودش است، اختیار را دست خودش داده است، این معنای «أمر بین الأمرین» است، نه شما صد درصد مجبور هستی و هر کاری که باید بکنی می‌کنی یا انجام می‌دهی و در واقع خدا می‌کند و نه این‌طور است که همه‌ی کارها با شما باشد، خیلی از کارها هست مثلا الآن هیچ‌وقت هیچ‌کس دوست ندارد مریض بشود ولی مریض می‌شود، هیچ‌وقت هیچ‌کس دوست ندارد غافل از خدا باشد ولی می‌شود، خیلی از چیزها هست که در اختیار ما نیست، خود ما همین‌طور هستیم و خیلی از چیزها هست که ما وجدان می‌کنیم که در اختیار ما هست و خدا اراده و قدرتش را کنار علمش نگذاشته است، اگر تو این کار را بکنی خدا از ازل همین را می‌دانسته و اگر کار دیگری بکنی خدا از ازل همان کار را می‌دانسته؛ در مورد تفویض هم گفتم که معنای آن این است که بگوییم: کار را خدا به ما واگذاشته است، الآن خیلی از فلاسفه هستند که می‌گویند کارهای بزرگ را خودِ خدا انجام داده است، آسمان را خلق کند، زمین را خلق کند ولی حالا من در مورد بقیه‌ی کارها بگویم که خدا کاری ندارد! تفویض کرده و گفته است خودت هر کاری می‌خواهی بکنی بکن! این هم نیست، به‌جهت این‌که تفویض که صد درصد در اختیار خود من باشد ما می‌بینیم باز این‌طور نیست، پس نه صد درصد در اختیار ما هست و نه صد درصد در اختیار ما نیست، این معنای «أمر بین الأمرین» است. چون این‌ها مسائل متفرقی است که باید گفته بشود، آیاتی در قرآن است که «يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ» (نحل/93) هر کسی را خدا بخواهد گمراه می‌کند و هر کسی را خدا بخواهد هدایتش می‌کند، معنای آن این نیست که هر کسی را بخواهد همین‌طوری بدون جهت هدایت کند، هیچ دیوانه‌ای چنین کاری نمی‌کند که مثلاً دو نفر که صد درصد مساوی باشند، یکی باشند، یکی را راهنمایی کند و یکی را گمراه کند، نه، خود خدا در قرآن توضیح داده است: کسی را که هدایت می‌کند که جهاد با نفس ‌کند، «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا» (عنکبوت/69) کسی که خدا او را گمراه می‌کند در حقیقت واگذارش می‌کند، گاهی می‌شود مثلاً در یک جای شلوغی شما دست یک فردی را که هیچ آدرسی، هیچ چیزی ندارد گرفتید، اگر او را رها کنید این گم می‌شود، معنای گمراه این است، خدا به محض این‌که انسان را رها کند و هدایت نکند انسان گمراه می‌شود، هدایت نکردنِ خدا مساوی با گمراهی انسان است. این‌ها هم مطالبی بود که باید گفته می‌شد، البته فکر می‌کنم بقیه‌ی مطالب دیگر ضرورت ندارد که ما این‌طوری جلسه تشکیل بدهیم مگر این‌که سؤالی داشته باشید. هر وقت سؤالی داشته باشید ما در خدمت هستیم.

و صلی الله علی سیدنا محمد و آله أجمعین.

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

اعتقادات خصوصی – جلسه دوازدهم – ۶ ذیحجه ۱۴۲۷

أعوذ بالله من الشیطانالرجیم

بسم الله الرحمنالرحیم

الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین لاسیما علی بقیةالله فی الارضین روحی و أرواحالعالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنةالدائمة علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یومالدین

 

دو دلیل مهم ایجاد صفا‌ت ‌رذیله در روح انسان در دنیا

شب گذشته درباره‌ی این صحبت کردیم که انسان در دنیا که باشد خواهی‌نخواهی از اولِ کوچکی به دو علت نفسش دارای صفا‌ت ‌رذیله می‌شود: یکی به خاطر این‌که ایمان و اعتقاد کاملی به خدا ندارد اگرچه فطرتش هست، که این علت اول، ضعیف است، و علت دوم هم این است که حواس پنج‌گانه تحت تأثیر چشم و گوش و زبان و این‌طور چیزها قرار می‌گیرد، این‌ را گفتیم که برای انسانی که از مادر متولد می‌شود خواهی‌نخواهی آلودگی هست، ضبط می‌کند، صفا‌ت‌ رذیله را در خودش به وجود می‌آورد، بالأخره دنیا جای آلودگی است و آلودگی‌هایی خواهی‌نخواهی پیدا می‌کند.

 

وجوب تزکیهی ‌نفس در دنیا یا قیامت برای رستگاری

از آن‌طرف هم پروردگار متعال جدّاً و قاطعانه فرموده: باید خودتان را تزکیه کنید، رستگاری را تنها در تزکیه‌ی ‌نفس قرار داده است، ببینید در سوره‌ی شمس یازده تا قسم خورده، حالا اگر قسم‌ها با همین ظواهرش باشد که قسم به خورشید و قسم به نور خورشید و قسم به ماه و قسم به آسمان، قسم به زمین، خلاصه تقریباً به همه چیز قسم خورده و در آخر هم قسم می‌خورد به خود انسان، به نَفس، و قسم به کسی که این نَفس را آفریده، بعد می‌فرماید: «قَدْ أَفْلَحَ» (شمس/9)، با کلمه‌ی «قَدْ» فرموده، آن‌هایی که درس خواندند، ادبیات خوبی دارند می‌فهمند که «قَدْ» بر سر فعل ماضی که درمی‌آید به معنای تحقیق است، یعنی قطعی، «قَدْ أَفْلَحَ» قطعی است، یعنی اصلاً این کار شد، آن هم خدا دارد می‌گوید، «مَنْ زَكَّاها»، تزکیه‌ی ‌نفس را به خود انسان نسبت می‌دهد، البته در قیامت خدا کمک می‌کند، در دنیا هم خدا کمک می‌کند ولی خدای ‌تعالی در یک آیه‌ای می‌فرماید: «وَ لايُزَكِّيهِمْ» (بقره/174)، در قیامت آن‌ها را تزکیه نمی‌کند، چون آن‌جا جایی است که خدای ‌تعالی باید کمک بکند به‌خاطر این‌که هیچ وسیله‌ی تزکیه‌ی ‌نفس آن‌جا نیست، ولی در دنیا یقینی است که انسان خودش باید فعالیت کند، حتی به عقیده‌ی من قبل از تکلیف، حالا آن‌قدر حواس‌ها پرت است که بچه‌ی قبل از تکلیف اصلاً نمی‌تواند بفهمد که تزکیه‌ی ‌نفس یعنی چه، حتی بعد از تکلیف هم نمی‌توانند بفهمند، حالا به هر حال تا انسان در دنیا هست باید تزکیه‌ی ‌نفس بکند.

 

دلیل تنظیم برنامه‌ی مراحل هفت‌گانه‌ی تزکیه‌ی ‌نفس بوسیله‌ی حضرت استاد

شب گذشته به خدا می‌گفتم که خدایا! تو می‌دانی من از سن چهارده‌سالگی به فکر تزکیه‌ی ‌نفس و به فکر خلوص بودم، به فکر این بودم که همه‌ی کارهای من برای خاطر تو باشد، حالا اگر نشده دیگر نشده است، تزکیه‌ی نفس را من در آن سنین دنبالش بودم، من برای تزکیه‌ی ‌نفس خیلی زحمت کشیدم، شاید شما متوجه نباشید که الآن مسافرت مسئله‌ای نیست، چیزی نیست ولی انسان بلند شود برود حاج ملاآقاجان را در زنجان پیدا کند یا او بیاید ما را پیدا کند، چطور به هم متصل بشویم، یا مثلاً فرض کنید که علمای بزرگ… به یاد دارم که حاج‌شیخ حبیب‌الله گلپایگانی بعد از نماز صبح و قبل از آفتاب یک تفسیری می‌گفت، ضمناً درس اخلاق هم وسط‌های آن می‌داد، ما سه چهار نفر بودیم می‌رفتیم، دوتا بازاری بودند، یک طلبه‌ای بود و من، به درس ایشان می‌رفتیم که در ضمنِ تفسیر، بعضی حرف‌ها را هم می‌زد، آقای رضوی را پیدا کردم، آقای کوهستانی و امثال ایشان، در مجموع هفت هشت نفر بودند، دیدم که این‌ها به ما برنامه نمی‌دهند، من می‌توانم یک روز بلند شوم بروم زنجان، یک روز بلند شوم به درس آقای گلپایگانی بروم یا یک ساعت در روز درس آقای گلپایگانی بروم، یک ساعاتی مثلاً بروم پیش آقای… اما هیچ دستوری که حالا مثلاً چه کار بکن یا چه کار نکن نداشتیم. شاید تا بیست‌سالِ قبل – که حدوداً چهل‌سال از 14 سالگی که به فکر این مسائل افتادم می‌گذشت- خواهی‌نخواهی همین‌طوری بود، هر کسی یک چیزی می‌گفت، حتی به یاد دارم پیش آقای الهیان که از اهل معنا بود رفته بودم، ایشان سکته کرده بود و نمی‌توانست حرف بزند، همین‌طور به ایشان گفتم یک چیزی به من یاد بدهید، ایشان گفت: وقتی آمدی که من زبان ندارم و نمی‌توانم حرف بزنم و خیلی هم متأسف شدم. آن‌قدر دنبال این مسئله بودم که حساب نداشت ولی هیچ‌کدام از این‌ها هیچ راه عملی به ما نشان ندادند، البته ما باز هم به‌عنوان این‌که «مَن عَلّمني حَرفاً، فقد صَيَّرني عبداً» (عوالی اللئالی/ ج ‏1، ص 292)، همه‌ی آن‌ها را به‌عنوان استاد، به‌عنوان یک فردی که به ما چیزی یاد داده است احترام کردیم، اکثراً فکر می‌کنند که مرحوم حاج‌ملاآقاجان یا آقای کوهستانی ما را می‌نشاندند و همین‌طور که من برای شما برنامه تعیین می‌کنم آن‌ها هم برای ما برنامه می‌دادند و حال این‌که این‌طوری نبود، من یک کلمه هم از آن‌ها مرحله نگرفتم، اگر یک وقتی از ما ضعفی می‌دیدند می‌گفتند: استقامت داشته باش، اگر یک وقتی یک انحرافی می‌دیدند تذکر می‌دادند، می‌خواست ما یک انحرافی از خودمان نشان بدهیم تا بگویند: در صراط‌مستقیم باش! یک وقتی یک گناهی می‌دیدند می‌گفتند: توبه بکن، یک وقتی یک بی‌محبتی نسبت به خدا می‌دیدند می‌گفتند: با محبت باش، شاید این‌ها را تک‌تک می‌گفتند، الآن هم همه می‌گویند، الآن در کتاب‌ها هم پُر است ولی این‌که از کجا شروع بکن، چطوری شروع بکن، تحت یک برنامه‌ی حساب‌شده‌ای باشد، یک طوری باشد که التزامی در آن داشته باشیم، این‌ها برای ما نبود، برای هیچ‌کس هم نبود، من یک نفر را هم ندیدم که این‌طوری باشد، این هم که می‌بینید الآن این مسائل خیلی برای آن‌ها بغرنج است برای این است که قبلاً نبوده است، نه این‌که نبوده است، مطالب آن بوده است منتها مثل این‌که آجر و سیمان و گچ و این‌طور چیزها باشد بعد خیال کنیم خانه داریم، نه! این را باید ساخت، من با خیلی افراد مرتبط بودم، آقای حاج‌ حیدر معجزه بود، این طرفی‌ها هم مرحوم آقای انصاری بود، حاج‌آقا جواد خودمان بود که خدا ایشان را رحمت کند، همه همین‌ها بودند دیگر، شما – مخاطب جناب آقای کاشانی هستند – که تقریباً یک مقدار وارد هستید، حتی من با آشیخ‌جواد انصاری از مشهد تا کوه‌سنگی پیاده رفتم، چون آن‌وقت‌ها بیابان بود، یک کلمه به من برنامه نداد، من فکر کردم که باید برنامه‌ای تنظیم کرد، نمی‌شود خدا دستور بدهد و برنامه‌ای نداشته باشد، تا به همین روایت معروف برخورد کردم که درباره‌ی فقیه می‌گوید: «مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ، صَائِناً لِنَفْسِهِ، حَافِظاً لِدِينِهِ، مُخَالِفاً لِهَوَاهُ، مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ» (وسائل الشیعة/ ج 18، ص 94 و 95؛ الاحتجاج/ ج 2، ص 264)، همان موقع‌ها بود که با شما صحبت بود مدارک این را جمع کنیم که شما خیلی هم زحمت کشیدید و حالا بعضی‌ها خیال می‌کنند که دیگران مقدّم هستند ولی از همه قدیمی‌تر در جمع کردن مدارک و این‌ها خود شما هستید.

 

 

شرط اوّل: روی برنامه و ترتیب جلو برود (یقظه، توبه، استقامت، صراط‌مستقیم، محبت، جهاد با نفس، عبودیت)

این ترتیبی که الآن شاید همه‌ی شما هم حفظ باشید ترتیب داده شد؛ یک شرط موفقیت، ترتیب است که انسان روی برنامه جلو برود، اگر شما مدرسه بروید، حتی در یک دبستانی، روز اول شما را کلاس ششم نمی‌برند، روز اول شما را کلاس اول می‌برند، بعد یک‌سال باید در کلاس اول باشید، اگر یک روز هم غیبت داشته باشید همان را هم پای شما حساب می‌کنند، مگر کسی نخواسته باشد باسواد بشود، مدرسه آزاد است می‌خواهد برود یا می‌خواهد نرود، اگر نرفت بی‌سواد می‌ماند و اگر رفت باسواد می‌شود، کلاس دوم هم همین‌طور است، کلاس سوم هم همین‌طور است، اسم‌های آن را عوض کردند وگرنه سابق، نظام قدیم همین بود که کلاس چهارم و پنجم و ششم، بعد هم کلاس‌های دبیرستانی بود، این‌ها را باید همین‌طور به ترتیب جلو رفت، اگر شما روز اول کلاس ششم رفتید و روز بعد کلاس اول رفتید هیچ چیزی یاد نمی‌گیرید، نه کلاس اول را یاد می‌گیرید و نه کلاس ششم را. پس بنابراین اول چیزی که در این مسئله خیلی مهم است تا موفقیتی حاصل بشود همین مسئله‌ی ترتیب است که از توبه و یا یقظه شروع می‌شود و تا عبودیت پیش برود، یعنی روی آن کار بشود، ثبت بشود، فطرت انسان صد درصد در این جهت روشن بشود. این یک ترتیبی است که باید داده بشود، پس اول، ترتیب است.

 

شرط دوّم: یک سال یا بیشتر در هر مرحله کار کند تا تثبیت شود

دوم، مدتی انسان روی یک مرحله کار بکند که این مرحله در او تثبیت بشود، – بعضی وقت‌ها مدتش خیلی بیشتر از یک‌سال می‌شود- یعنی مدام تصمیم داشته باشد که استقامت بکند، ولی طبعاً به یک مشکلاتی برخورد می‌کند آن‌جا باید استقامت کند. یکی از همین دوستان که شخصی است و شخصیتی دارد مشهد بود، می‌گفت: برای این‌که ترس من از بین برود شب‌ها تنها در این پارک جنگل اطراف شهر می‌روم آن‌جا راه می‌روم که نترسم، ترس من از بین برود. آن‌قدر افراد، در همین مدت‌ها فعالیت می‌کردند که ترس‌شان از غیر خدا، اعتمادشان به غیر خدا از بین برود، دارای قاطعیت باشند، دارای اعتماد به نفس باشند و صفات ‌بد را نداشته باشند و ارکان استقامت را داشته باشند و قوی باشند. همین‌طور انسان باید یک مدتی روی این برنامه‌ها کار بکند تا کاملاً در آن مرحله و در آن وضع، تثبیت بشود.

 

شرط سوّم: در پیاده کردن این مراحل حتماً استاد لازم است

سوم این‌که در پیاده‌کردن این مراحل، انسان حتماً استاد لازم دارد، استاد به معنای این نیست که هرچه من گفتم چه بفهمی و چه نفهمی باید عمل بکنی! هر کاری حتی قالی‌بافی هم بخواهید انجام بدهید یک استاد می‌خواهید، انسان نمی‌تواند بگوید: من چرا نمی‌توانم قالی‌ ببافم ولی فلان دختر روستایی می‌تواند قالی ببافد؟ به‌جهت این‌که او استاد دارد ولی من نداشتم. انسان از همان اول باید متوجه باشد که آیا این فرد دارای یقظه هست؟ از خواب‌ غفلت بیدار شده است؟ می‌فهمد؟ که ما همه‌ی این‌ها را با مسامحه رد کردیم، رد شدیم، واقعاً بیدار شده است؟ وقتی‌که اسم خدا برده می‌شود بدنش می‌لرزد؟ اگر بدنش نمی‌لرزد اقلاً به یاد خدا می‌افتد؟ وقتی به یاد خدا می‌افتد اقلاً کارهای لغو و بیهوده‌اش را ترک می‌کند؟ اگر نمی‌افتد و اهمیّت نمی‌دهد و سر به هوا است معلوم است که این خواب است، این با همین حالت بمیرد حتماً در برزخ در خواب است، برای این‌که دیگر خواب یک‌سره می‌شود، در روایت دارد «الصِّرَاطَ صِرَاطَانِ صِرَاطٌ فِي الدُّنْيَا وَ صِرَاطٌ فِي الْآخِرَةِ» (معاني الأخبار/ جلد 1، ص 32)، مثل ریل قطار است، وقتی یک راه‌آهنی از ایران به ترکیه وصل بشود قطار از ایران به ترکیه می‌رود و همان‌طوری که در ایران بوده است در ترکیه هم هست، همان‌طوری که در دنیا بوده است در آخرت هم هست، افرادی که الآن می‌میرند اگر واقعاً غافل باشند، از حقایق غفلت داشته باشند، حتی ممکن است وصیت هم که بکند در ارتباط با مال دنیا باشد و همه‌ی آن مربوط به دنیا باشد، این شخص در عالم ‌برزخ هم همین‌طور است، در عالم‌ قیامت هم همین‌طور است، تا این را درستش نکنند که نمی‌گذارند داخل بهشت برود. افراد با هم فرق می‌کنند، کلی با هم فرق می‌کنند، پس یک استادی می‌خواهند که آن‌ها را راهنمایی کند، در مورد یقظه بداند که این شخص چقدر یقظه دارد، افرادی هستند که بی‌جهت بدن‌شان می‌لرزد و همیشه از خدا می‌ترسند، افرادی هم هستند که انسان احتمال هم نمی‌دهد که این خواب باشد، می‌گوید این مرده است! به‌جهت این‌که هرچه به او می‌گوید باز هم او کار خودش را می‌کند، این مرده است، به این دوتا که نمی‌شود یک برنامه داد، افرادی هستند که هرشب و روز توبه می‌کنند و افرادی هم هستند که می‌گویند: ما چه‌کار کردیم که این‌قدر توبه بکنیم؟ خود من به یکی گفتم چهل‌روز مثلاً توبه بکند، به من می‌گفت من این‌قدر گناه نکردم که توبه کنم! کسی که گناهان کبیره و جنایات بزرگ کرده است با کسی که تازه مکلف شده است یکی است؟ این را حتماً باید استاد تشخیص بدهد، خلاصه این‌که بدون استاد نمی‌شود و همین‌طور چیزهای دیگر، مراحل دیگر و … پس این هم سوم شد. اول: ترتیب؛ دوم: در کارها بیشتر ماندن؛ سوم: استاد که استاد هم لازم است.

 

شرط چهارم: تکمیل هر مرحله و بعد رفتن به مرحله‌ی بعد

و چهارم این‌که انسان باید دوام داشته باشد، البته دوام روی یک کار را نمی‌گویم، آن را که گفتم، یعنی از اول که شروع می‌کند پشت سر هم باشد، یعنی مثلاً یکی توبه کرده است بعد رفته و گناه کرده است، باز باید دومرتبه توبه بکند، باید از سر بگیرد، اگر مشغول استقامت بوده و بعد رها کرده، یک ضعفی نشان داده، بعد ضعف‌هایی پشت سر هم آمده است، این نمی‌تواند بگوید: حالا من بروم صراط ‌مستقیم و این‌ها، نه! باید باز استقامتش را تکمیل بکند، به‌طوری‌که وقتی به پایان رسید، به مرحله‌ی عبودیت رسید، تمام این مراحل را خودکار، حتی در زمان غفلت انجام بدهد، پس این هم چهارم.

 

نکته‌ی پنجم: پیشرفت در مراحل به اندازه‌ی کشش افراد

پنجم این‌که اگر شخصی به خودش نمی‌بیند که بتواند همه‌ی مراحل را طی کند هر کدام را می‌تواند انجام بدهد. بعضی‌ها هستند که فکر می‌کنند حالا که نتوانستند تزکیه‌ی ‌نفس بکنند می‌توانند بدترین گناهان را هم بکنند، نه! اگر همان مرحله‌ی اول باشد جزو خوبان خواهد بود، مثلاً در مرحله‌ی توبه از گناهان خود توبه کند و همیشه در حال توبه باشد، همین خوب است، مسئله‌ای نیست و لذا ما در اوایل که همه مراحل را نفهمیده بودند یک مرحله را به طرف می‌دادیم و طرف هم مشغول آن مرحله بود، بعد ما می‌دیدیم که این نمی‌تواند مرحله‌ی بعدی را طی کند، همان‌جا تمامش می‌کردیم، او هم در همان مرحله بود و یک انسان درست و حسابی بود، بعد بعضی رفقا برداشتند در کتاب‌ها نوشتند و همه فهمیدند که مراحل چیست، حالا چه درست و چه نادرست، ما افرادی داشتیم که حتی آن‌قدر یقظه نداشتند که اقلاً مال مردم را نخورند، آن‌قدر بیدار نبودند، این‌ها همین‌طور با خواهش و تمنا آمده بودند یا از غفلت ما استفاده کردند یا از حقه‌بازیِ خودشان استفاده کردند و به مرحله‌ی جهاد با نفس آمدند ولی مال مردم را می‌خورد، البته این تقصیر ما هم نیست، به‌خاطر این‌که من این‌طوری فکر می‌کردم و حتی می‌گفتیم شاید بعد متنبه بشود! ولی نمی‌شد. پس این هم یک مسئله است که ضرورت ندارد همه‌ی مراحل را شخص طی کند، همان مرحله‌ی توبه برای یک نفر خوب است و همان را داشته باشد.

 

نکته‌ی ششم: هر مرحله‌ای ارزش ذاتی خودش را دارد

ششم این‌که انسان باید بداند که هر مرحله‌ای از این مراحل را که می‌گذراند، خودِ این مرحله، ارزشِ ذاتی دارد، مقدماتی نیست. یک‌وقت هست که انسان نردبان می‌گذارد که به پشت بام برود، آن نردبان چه ارزشی دارد؟ هیچ ارزشی! به جهت این که من می‌خواهم به پشت بام بروم، نردبان وسیله است، مقدمه است، نه این‌که خودش ارزش وجودی داشته باشد؛ اما یک‌وقت هست که خود مرحله ارزش وجودی دارد، توبه ارزش وجودی دارد، یقظه ارزش وجودی دارد، در هر کس یقظه یا توبه یا استقامت یا هر کدام از این‌ها باشد مستقلاً خدای ‌تعالی به او ارزش و ثواب می‌دهد، مثلاً حالا یک کسی در مرحله‌ی توبه است و مُرد، این کار او ارزش دارد، در مرحله‌ی استقامت بود و مُرد، این ارزش دارد، نه این‌که فکر کنید این‌ها ارزش ندارند، ذاتاً هر مرحله‌ای به خودی خود یک ارزشی دارد.

 

نکته‌ی هفتم : لطف پروردگار به سالکین الی الله

هفتم این‌که از روایات و آیات استفاده می‌شود که پروردگار، یک لطفی به این‌هایی که شروع به مراحل کردند دارد، مثلاً فرض کنید یک کسی در مرحله‌ی توبه یا در مرحله‌ی استقامت است، این مرحله را شروع کرده و جدی هم هست ولی از دنیا می‌رود، روایت دارد «من مات فی طلب العلم مات شهیدا» (بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام/ جلد 1، ص 186)، کسی که در راه طلب علم بمیرد شهید مرده است.

 

علوم سه‌گانه‌ی الهی (اعتقادات، تزکیه‌ی ‌نفس، فروع احکام)

طلب علم هم منظور همان علمی است که به ما گفته‌اند، همان «الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ» (عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال/ ج 20، ص 783)، علم سه تا است، بقیه‌اش علم نیست، خیلی هم این مسئله واضح است، همین امشب بعد از نماز مغرب نشسته بودم فکر می‌کردم، می‌دیدم واقعاً غیر از این سه علم هرچه که باشد، ارزشی ندارد، انسان حتی با علمش در یک لحظه تخت بلقیس را از جایی به جایی ببرد، این اگر خدایی باشد و مراحل را طی کرده باشد ارزش دارد و إلّا هیچ ارزشی ندارد، شما در یک ساعت نشستید یک سفینه‌ی فضانورد ساختید و به آسمان رفته است، همه‌ی دنیا هم شما را تشویق کردند، دیگر از این که بالاتر نمی‌شود، همه‌ی دنیا شما را تشویق کردند، این تا چقدر دوام دارد؟ تا زنده هستید به دردتان می‌خورد، همین آقای رضازاده که الآن دیگر تمام دنیا ایشان را به‌عنوان قهرمان می‌شناسند، هفت‌هشت سالِ دیگر اولاً از کار می‌افتد، ثانیاً وقتی مُرد ممکن است در رسانه‌ها و در بین مردم بگویند ولی گفتن، فایده‌ای ندارد، برای خود او چه فایده‌ای دارد؟ هیچ! همه‌ی علوم همین‌طور است جز سه علم: یکی علم اعتقادات است، اعتقادات تو خوب باشد برای همیشه از آن استفاده می‌کنی. شما فکر نکنید خدای‌تعالی با مسامحه برخورد می‌کند، از آن‌طرف هم بدانید، خدای‌تعالی آشغال را در زباله‌­دانی می‌ریزد، کسی‌که خودش را نساخته باشد و یکپارچه آشغال باشد مثل صدام، این را هیچ‌وقت نمی‌برد کنار حضرت ‌امیر بنشاند، این آشغال است، شما در سفره‌تان غذاهای خوب گذاشتید یک غذای بدی هم گذاشته باشید که بو می‌دهد و گربه هم دهان زده است، اگر این آشغال باشد آن را در زباله‌دانی می‌اندازید، می‌گویید: آقا این را ببر در سطل آشغال بینداز و بعد بیا، جهنم سطل آشغال خداست، این مسلّم است، انسان‌های غافل از خدا که خدا را دائماً در نظر ندارند یا لااقل وقتی‌که توجه می‌کنند خدا را نمی‌بینند، ترمزی به نام خدای ‌تعالی در زندگی آن‌ها فعال نیست، این‌ها آشغال هستند، منتها ما می‌گوییم إن‌شاءالله خوب هستند و مسئله‌ای نیست. شما شبانه روز زندگی‌تان را محاسبه کنید ببینید چقدر برای خدا کار کردید؟ چقدر متوجه خدا بودید و چقدر هم متوجه چیزهای دیگر بودید؟ أقلاً ساعاتی به یاد خدا باشید، با خدا باشید، شما می‌گویید: من نماز می‌خوانم، در نماز هم حواس اکثریت پرت است. من در شب‌های اول شرح دادم این خدایی که احاطه بر وجود ما دارد، حتی یک لحظه «لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ» (بقره/255)، این‌که نمی‌شود از ما غافل بشود.

 

سایر علوم فضیلت است

پس این سه علم است که به درد انسان می‌خورد: علم اعتقادات است و فروع هم برای این است که ببینیم خدا چه گفته است، ببینیم دستورات الهی چیست، حالا یا تقلیداً و یا اجتهاداً، هر طوری. یکی هم علم تزکیه‌ی ‌نفس است، این سه تا علم است که به درد انسان می‌خورد، یعنی دائماً به درد می‌خورد، بقیه‌ی آن «فَضْلٌ» (منیة المرید في أدب المفید و المستفید/ ج 1، ص 369)، حالا بعضی‌ها می‌گویند: فضل به معنای زیادی و بی‌خود است، بعضی‌ها می‌گویند: فضیلت است، که به نظر من فضل همان فضیلت است، یعنی انسان داشته باشد چه بهتر و اگر هم نداشته باشد اشکالی ندارد، و این شرایطی را که گفتم باید حتماً برای تزکیه‌ی ‌نفس وجود داشته باشد، حالا انسان را قطعه‌قطعه بکنند و بگویند آقا این نباشد، بی‌خود می‌گویند، این حتماً هست و باید انجام بشود، پس این هفت چیز را باید انسان در باب تزکیه‌ی ‌نفس متوجه باشد.

 

هرکس تزکیه‌ی ‌نفس کند خدا او را دوست دارد

آن‌وقت تزکیه‌ی ‌نفس که کرد چه می‌شود؟ پاک می‌شود، پاک که بود چه می‌شود؟ کارهایش حساب پیدا می‌کند، کارهایش روی برنامه است، کارهایش روی برنامه بود چه می‌شود؟ خدا او را دوست دارد، خیلی ساده است دیگر. شما ببینید مثلاً در قرآن می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ‏» (بقره/195)، محسنین آن‌هایی هستند که کارهایشان روی برنامه و نیکو است، خدا آن‌ها را دوست دارد، با خدا ارتباط دارند، اخلاقیات آن‌ها درست است، انسانیت آن‌ها درست است و همه چیز آن‌ها درست است. اگر کسی یک سرسوزن از آن‌چه خدا می‌خواهد خارج بشود انحراف پیدا کرده است، فرقی نمی‌کند، البته خدا عَفُوّ است، خدا می‌گذرد وإلّا همان جا باید گوش ما را بگیرد و بپیچاند که چرا این کار را کردی؟ چرا این‌قدر غافل بودی؟ این هم مسئله‌ی تزکیه‌ی ‌نفس است،

 

محبت به خدا یا محبت به اجر و ثواب خدا

البته باید همین جهاتی که من الآن خدمت شما عرض کردم همیشه آویزه‌ی گوش شما باشد، نگویید که حالا مثلاً مرحله‌ی استقامت را ما قبل از توبه انجام می‌دهیم! خوب است، بد نیست ولی این‌طوری آن راهی که باید بروید نرفتید، آن صراط ‌مستقیمی که باید بروید نرفتید، لذا فرمود: «صَائِناً لِنَفْسِهِ» استقامت، «حَافِظاً لِدِينِهِ» صراط‌ مستقیم، البته این‌جا خود محبت بحث دارد، اکثراً هم این‌جا لنگ می‌زنند، به مشکل برمی‌خورند که محبت‌شان را متمرکز به خدا بکنند و هیچ چیزی را دوست نداشته باشند مگر در ارتباط با خدا، این کار مشکلی است، خیلی مشکل است و این مرحله، مرحله‌ی خیلی سختی است، البته یک مرحله‌ی آسان دارد که به نظر من باز هم سخت است که انسان هر چیزی را دوست دارد به‌خاطر این باشد که یک نفعی برای خود انسان داشته باشد، مثلاً فرض کنید پول را دوست دارید به‌خاطر این‌که بتوانید این پول را انفاق کنید و به مردم بدهید تا مردم خشنود بشوند، تا خدای ‌تعالی در قیامت به شما ثواب عنایت کند و اجر عنایت کند، این یک مقدار آسان‌تر است ولی باز هم مشکل است، هدف همه همین بوده است که مثلاً کارهای آن‌ها طوری باشد که خدا به آن‌ها اجر بدهد، ما این را زیاد می‌گوییم، می‌گوییم نماز شب بخوان اجر داری، قرآن بخوان اجر داری و ثواب می‌بری، شما اگر همین را حساب کنید می‌بینید که ثواب و اجر در راستای خودخواهی است، یعنی چون می‌خواهید روز قیامت در بهشت باشید، درخت طوبی نصیب شما بشود، چه بشود، چه بشود، حالا همه‌ی این‌ها را به تو دادند بگویی خوش می‌گذرانم، خوش هستم، پس این‌ها برمی‌گردد به خوشیِ خودت، نه این‌که برگردد به رضایت پروردگار؛ از باب مثال یک کارگری می‌آید این‌جا کار می‌کند، خیلی هم خوب کار می‌کند، خیلی هم دقیق کار می‌کند، شما هم خوشحال می‌شوید اما برای پول است، یک کسی هم می‌آید برای شما کار می‌کند ولی اگر در مورد پول به او بگویند می‌گوید: من را کوچک کردید، برای رضایت شما این کار را کرده است، شما را دوست دارد و برای رضایت شما کار می‌کند، این‌ها با هم فرق می‌کند. لذا در مرحله‌ی محبت – فقط همین مرحله‌ی محبت است- خیلی اغتشاش دارد، در آن روایت هم این مرحله‌ی محبت را اسم نبرده است، حالا هیچ فرقی نمی‌کند، یک استادی به شاگردش گفت: بِدَم، گفت: من می‌خوابم و می‌دَمم، گفت: تو بمیر و بدَم! دمیدن منظور است، تو کارت را بکن، حالا محبت به پول داری یا به صاحب کار داری فرقی نمی‌کند، تو کار بکن، حالا گاهی می‌شود واقعاً باید یک کاری کرد، تازه خود این هم مهم است، خیلی مهم است که انسان برای ثواب کار بکند، من علت را می‌گویم و نمی‌خواهم درباره‌ی این مسائل حرف بزنم، چون اغتشاش دارد، یک اَمّایی در آن دارد و اکثراً هم نمی‌توانند انجام بدهند، لذا گفته‌اند: مرجع‌ تقلید استقامت داشته باشد، در صراط ‌مستقیم باشد، جهاد با نفسش بکند، بندگی هم بکند، در مسئله‌ی محبت دیگر خودش می‌داند، اگر می‌تواند خدا را صد درصد دوست داشته باشد، همه‌ی کارهای او برای خدا باشد و توقع پولی، چیزی هم نداشته باشد، آن بحثی دیگر است، مثل آن شخصی که می‌آید کار می‌کند، اما اگر نمی‌تواند خب برای پول کار کند، تو کار کن، تو بنده باش، تو درست باش حالا برای ثواب باشد، چه اشکالی دارد؟

 

حرکت به طرف کمالات و لقاء پروردگار بعد از تزکیه‌ی ‌نفس

بعد، این مراحل هفت‌گانه‌ی تزکیه‌ی ‌نفس که تمام می‌شود، تازه آن‌جا انسان می‌تواند پا به طرف کمالات بگذارد، یعنی یک قدمی به سوی کمالات بردارد. کمالات چیست؟ کمالات بعد از پاکی است، یعنی مثلاً شما حمام رفتی و خودت را خوب تمیز کردی، از حالا می‌توانی لباست را عوض کنی و به دیدن فلان فرد بزرگ بروی، مثلاً به دیدن یک شخصیتی بروی، لباست را عوض کن و مرتب باش و بعد به دیدن آن شخصیت برو، وقتی انسان به خدا می‌رسد باید خیلی تمیز باشد، اول باید تمیز بشود بعد یک قدم‌هایی بردارد تا بتواند به خدا برسد. این بحث‌ها که تا امشب عرض کردم همین‌طور جلو آمد که روح انسان در دنیا که وارد می‌شود و در بچه‌گی و جوانی خودش را کثیف می‌کند، باید خودش را تمیز کند، حالا لقاءالله که در قرآن هم زیاد است یا منظور دیدن خدا با چشم دل است و یا مردن است، حالا هرچه باشد بالأخره یک وقتی ما باید خدا را ببینیم، و چون زیاد با این بدن در ارتباط هستیم، هرچه هست ما با شکم‌مان در ارتباط هستیم، هرچه می‌بینیم یعنی جلوی چشم ما هست با همان در ارتباط هستیم، به‌خاطر همین تا می‌گوییم ما خدا را دیدیم، فکر می‌کنند که یعنی خدا مجسم شده و جلوی چشم ما آمد و خدا را دیدیم! یا مثلاً صدای خدا را شنیدیم، یک صدایی، یک صوتی در هوا رها کرد و آن صدا در گوش ما آمد یا هر چیز دیگری، مثلاً خدا را لمس کردیم، احساس کردیم، خیال می‌کنیم یک کاری کردیم، یک چیزی در دست ما بوده است ولی این‌ها نیست، روح انسان چشمی دارد که آن چشم اهمیّت دارد که اگر آن نباشد این چشم هم به درد نمی‌خورد، که خدا می‌فرماید: «وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها» (اعراف/179)، چشم دارند ولی نمی‌بینند، چون آن چشمِ قبلی نیست، چشم انسان و بقیه‌ی چیزها… البته باید یک مقدار هم ملاحظه بکنم به‌خاطر این‌که می‌ترسم خوب توجه نشود، و إلّا یک حقایقی هم این‌جا هست که اگر آن‌ها را ما بفهمیم یقین می‌کنیم که این چشم، مجاز است و آن چشم حقیقت دارد، الآن ما یک کوری را اگر ببینیم خیال می‌کنیم به او تعارف می‌کنیم که می‌گوییم این حقیقت را می‌بیند، این چشم باطن دارد، خواستیم دل او نشکند و ناراحت نشود، بعضی افراد بودند مثل ابی‌بصیر یا مثل جابربن‌عبدالله انصاری که این‌ها اگر چشم نداشتند ولی ائمه می‌گفتند: این چشم دارد؛ چشم، فهم انسان است نه این پیه که اگر یک سیخ در آن بزنند کور می‌شود و از بین می‌رود، این چشم نیست، چشم، فهم انسان است، درک انسان است، آن چیزی است که انسان آن را احساس می‌کند، الآن این‌جا ممکن است شما چشم‌های‌تان را روی هم بگذارید… البته این‌ها خیلی دقیق است و من نمی‌خواهم این‌ها را برای همه‌ی شما بگویم ولی حالا دیگر پیش آمده است، مثلاً فرض کنید این‌جا چشم‌تان را روی هم گذاشتید و دارید فکر می‌کنید، یک چیزی می‌فهمید، یک علمی را یاد می‌گیرید، یک چیزی برای شما کشف می‌شود، چشم‌تان روی هم بوده است و چیزی را هم ندیدید اما می‌فهمید، همان فهمیدن یعنی دیدن، دو دوتا چهارتا است، البته درباره‌ی گوش هم همین‌طور است، درباره‌ی مزه‌ها هم همین‌طور است، همه چیز هست، مثلاً الآن دهان ما دوتا مزه می‌چشد، گوش ما دوتا صدا می‌شنود، دیدنِ چشم ما دو بُعد دارد، این عکس‌های دوبُعدی را دیدید؟ این‌طرف نگه می‌دارید یک چیز می‌بینید و آن‌طرف نگه می‌دارید یک چیز دیگر می‌بینید، الآن ممکن است ما حتی چشم‌مان را روی هم بگذاریم ولی ببینیم، البته نه این تلویزیون را، یک حقایقی که باز با این چشم دیده نمی‌شود آن را می‌بینیم، ممکن است مثلاً یک چیزهایی را لمس کنید، حالا لمس کردن باز دقیق‌تر است، البته اول دیدن است، بعد شنیدن است که اگر این‌ها در تاریکیِ بیشتری بروند ما از آن‌ها دورتر هستیم، چشایی باز بعد از شنیدن است و لمس کردن باز بعد از آن است. حالا این‌ها یک خصوصیاتی دارد که به قول معروف «حلوای تنترانی تا نخوری ندانی»، حالا گفتنِ این‌ها هم زیاد ضرورت ندارد، البته همه‌ی شما در این حالات هستید، گاهی هم برای شما اتفاق می‌افتد منتها انسان بخواهد حالا توضیح بدهد مشکل است.

 

در پایان کمالات، انسان یک حالتی پیدا می‌کند که همیشه با خداست

در پایان کمالات، انسان یک حالتی پیدا می‌کند – که خیلی زحمت دارد انسان به این حالت برسد، انسان یک حالتی پیدا می‌کند- که همیشه با خدا است، از خدا پول می‌گیرد، خدا دنیایش را تأمین می‌کند، حوائجش را می‌گیرد، با خدا مناجات می‌کند و همیشه با خدا است، به یک جایی می‌رسد که آن مرحله‌ی خلوص است. از این مسائل بگذریم چون باز برمی‌گردیم به اعتقادات، بقیه باشد برای فردا شب.

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

اعتقادات خصوصی – جلسه یازدهم – ۵ ذیحجه ۱۴۲۷

أعوذ بالله من الشیطانالرجیم

بسم الله الرحمنالرحیم

الحمدلله و الصلاة و السلام علی رسولالله و علی آله آلالله لا سیما علی بقیةالله روحی و أرواحالعالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنةالدائمة علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یومالدین

 

ورود روح انسان به عالَم رَحِم

بحث ما درباره‌ی ورود در این دنیا بود که یک عالَم رَحِم داریم، عالَم رَحِم مثل این است که انسان زمینی را داشته باشد و در ظرف چهارماه این زمین را بسازد و بعد برود در آن زندگی بکند و کم‌کم همان‌جا رشد بکند، در واقع از وقتی‌که در چهارماهگی روح در رَحِم وارد می‌شود مثل خانه‌ای است که ساخته می‌شود و انسان می‌رود در آن خانه زندگی می‌کند، منتها در همان مدتی که در آن خانه زندگی می‌کند گوشه و کنارهای آن را تعمیر می‌کند، می‌سازد تا در این دنیا متولد بشود.

 

قوّی بودن قوّه‌ی ‌درّاکه‌ی انسان و سرعت یادگیری او در دوسال اوّل تولد

انسان در این دنیا که متولد می‌شود آن قوّه‌ی ‌دراکه که از عالَم ‌ارواح تا حالا بوده است آن قوّه به قدرت خودش باقیست، منتها چون هنوز با اسباب و آلات این بدن کار نکرده نمی‌تواند درست کار کند، مثلاً چشم باز می‌کند و می‌بیند، گوشش می‌شنود ولی بلد نیست که با زبانش چه بگوید، فقط جیغ می‌کشد یا گریه می‌کند، چشم می‌بیند، گوش می‌شنود… ببینید، کارهایی که احتیاج به یاد گرفتن ندارد را بلد است، چشم می‌بیند ، گوش می‌شنود، لمس می‌کند، حواسّ پنج‌گانه داریم، فقط نمی‌تواند حرف بزند آن هم چون یاد نگرفته است، وإلّا لمس می‌کند، گوشش می‌شنود، شامّه‌اش استشمام می‌کند، صداها را هم می‌شنود، فقط نمی‌تواند حرف بزند آن هم به خاطر این‌که بلد نشده است، تا این‌که کم‌کم بلد می‌شود. بچه وقتی متولد می‌شود مثل ضبط ‌صوتی است که هنوز خالی است یا پاک شده است و باید دوباره به کار بیفتد، همه چیز را می‌فهمد، آن‌قدر می‌فهمد که اسلام فرموده است روز اول تولدِ بچه باید درِ گوش راستش اذان گفت و درِ گوش چپش اقامه گفت، یعنی این مطلب در او ثبت می‌شود، حک می‌شود، لذا در مدت کوتاهی این بچه چیزها را یاد می‌گیرد، خیلی سریع هم یاد می‌گیرد چون ضبط ‌صوتش خیلی قوی است، و یک مقدار هم مربوط به فطرتش است که در عالَم ‌ذَر یاد گرفته است و لذا می‌بینید در ظرف یکی دو سال با شنیدن و فقط نگاه کردن همه‌ی چیزها را بلد می‌شود، مثلاً با دیدن این‌که پدر به مادر گفته است قند را بده و او رفته و قند را برداشته و آورده و به پدر داده، با همین اندازه دیدن، اسم این را یاد گرفته است، آن‌چنان هم یاد می‌گیرد و در روحش ثبت می‌شود که در ظرف دو سال زبان مادری او می‌شود، یعنی حتی ممکن است بعد از هفتاد سال همان زبانی را که در آن مدت یاد گرفته با همان حرف بزند، مثلاً خیلی از ترک‌ها هستند که چون زبان مادری آن‌ها ترک بوده است هنوز لهجه‌شان ترکی است. شما یک نفر را ببرید در انگلستان بگذارید که فقط با نگاه کردن زبان یاد بگیرد، آن هم نه نگاه دقیقِ یادگیری، فقط و فقط با گاهی نگاه کردن و غافلانه، چون بچه غافل است و در ظرف دو سال زبان یاد می‌گیرد، حال این‌که اگر یک نفر آدم بزرگی را در یک جا ببرند که با دقت زبان یاد بگیرد، مثلاً در لندن ببرند، در انگلستان ببرند و این فقط با نگاه کردن بخواهد یاد بگیرد این‌طوری زبان یاد نمی‌گیرد، این زبان یاد گرفتن برای این است که ضبط‌ صوت این بچه قوی است، در روایت هم دارد؛ «الْعِلْمُ فِي الصِّغَرِ كَالنَّقْشِ فِي الْحَجَرِ» (کنزالفوائد/ج 1، ص 319)، علم در سنین خردسالی مثل نقشی است که روی سنگ حک می‌شود و پاک نمی‌شود. پس بنابراین ما خوب احساس می‌کنیم، خوب می‌فهمیم که بچه از همان روز اول گیرایی دارد، اگر غیر از این باشد اصلاً زبان را بلد نمی‌شود، از روز اول چیزهای یادگرفتنی را یاد می‌گیرد، زبان را یاد می‌گیرد، حرف زدن را یاد می‌گیرد.

 

ایجاد صفات‌ رذیله در بچهها به خاطر محبت به دنیا

پس این یک ضبط‌ صوتی است که باز کردند و اطرافش هرکس هر چه بگوید همان را یاد می‌گیرد، البته وقتی بزرگ می‌شود ممکن است به نصایح پدر و مادر بی‌اعتنا بشود ولی در وقتی کوچک است – مثلاً در سنین یک سالگی، دو سالگی- آن‌جا دیگر نه، گوش به حرف هم می‌دهد، کاملاً ثبت هم می‌کند، چون این گوش به حرف نکردن، در واقع پاک‌کردنِ آن چیزی است که به او یاد دادند، یک‌وقت انسان یک چیزی به یک کسی یاد می‌دهد ولی این اعتنا نمی‌کند، می‌گوید بی‌خود است، این حرف درست نیست و پاک می‌شود، مثل این‌که حک می‌شود، ولی اگر هرچه شنید فقط ضبط کرد همه‌اش می‌ماند. بچه چون اعتقاد به خدا ندارد، چون عصمت پاکی ندارد خیلی زیاد آلوده می‌شود، آلودگی پیدا می‌کند، از سن طفولیت – شاید یکی دو سال- این مساله فقط از طریق شنیدن در وجود بچه ایجاد می‌شود ولی بعدش دیگر خودش هم فعال می‌شود و خودش هم به وجود می‌آورد، مثلاً فرض کنید یک عروسکی دارد، دختر باشد عروسک دارد، پسر باشد یک توپی دارد، به این‌ها دل می‌بندد که اگر یک بچه‌ی دیگری بیاید و بخواهد این عروسکش را بردارد، این توپش را بردارد گریه‌ها می‌کند، دلبستگی عجیبی دارد، داد می‌زند، فریاد می‌زند و محبت او به اسباب‌بازی خیلی زیاد می‌شود، این یکی از صفات‌رذیله است که محبت به دنیا «رَأْسُ كُلِّ خَطِيئَةٍ» (غررالحکم و دررالکلم/ص 348) است، محبت به دنیا سر همه‌ی خطاهاست؛ تو چرا گریه می‌کنی؟ پدر تو می‌رود یک توپ دیگر برای تو می‌خرد، حتی به این هم راضی نیست! تا چه برسد به این‌که بخواهد به‌کلی از دست او برود، کم‌کم می‌بینیم یک اتاقی را به خودش اختصاص می‌دهد، کم‌کم می‌بینیم یک چیزهایی که خلاصه‌اش این است که صفات ‌رذیله‌ا‌ی مثل کبر، حسد، بخل و امثال این‌ها بدون این‌که به خدا هم متوجه باشد در او به وجود می‌آید، مثل یک انسانی که او را ببرند در یک زباله‌دانی که همه‌گونه کثافت در آن هست و این هم به آن کثافت‌ها عشق بورزد و مدام خودش را به این‌ها بمالد، خب کثیف می‌شود. در سن قبل از تکلیف که طبعاً زمانی بوده که یک مقداری قوّه‌ی گیرندگی‌اش زیاد بوده، همه‌ی صفات ‌رذیله را در خودش به وجود می‌آورد، از آن طرف هم پدر و مادر یا استاد هم که در کار نیست، می‌گویند: بچه است بازی می‌کند، بچه است هر کاری دلش می‌خواهد می‌کند! لذا من معتقد هستم و تقریباً این اعتقاد هم تجربه شده است که بچه‌ها زیادتر مریض می‌شوند به‌جهت این‌که خوردن‌شان روی هوای ‌نفس است، حرکات‌شان روی هوای ‌نفس است، هیچ‌کدام روی کنترل حسابی نیست.

 

لزوم تزکیه‌ی ‌نفس قبل از تکلیف برای ملاقات با پروردگار

همین‌طور مثل یک درخت جنگلی که بزرگ می‌شود… حالا این درخت تا وقتی نهال است اگر بخواهند شاخ و برگ‌های آن را بزنند ممکن است رشدش را از دست بدهد، لذا گفته‌اند آزاد باشد ولی تقریباً قبل از تکلیف تزکیه کند، حالا چه اندازه تربیت مؤثر باشد، اما قبل از تکلیف و قبل از بلوغ باید خودش را تزکیه بکند، یعنی این بچه‌ی کثیف که حالا می‌خواهد به درگاه پروردگار بار پیدا کند، برود اهل ‌نماز بشود، مثلاً فرض کنید اهل ‌عبادت باشد، انسان باشد، این باید تمیز باشد، اگر بچه‌ی شما در شلوارش نجاست کرده باشد همان‌طور او را برنمی‌دارید ببرید در مجلس محترمی که یک عده انسان‌های محترم نشسته باشند، اقلاً او را تمیز می‌کنید، اگر صورتش کثیف باشد می‌گویید: برو صورتت را بشوی، او را درست می‌کنید و بعد در یک مجلسی که شخصیت‌ها نشستند می‌برید، یک‌وقت او را در جمعیت بزرگی می‌برید، می‌گوییم این را می‌شود ندیده گرفت، اما از این مهمتر، اگر این جمعیت کم شد مثلاً دو نفر بودند، اگر از دو نفر هم کمتر بودند، اصلاً خود همین بچه مورد خطاب است و مورد صحبت است و می‌خواهد صحبت کند، این دیگر خیلی باید تمیز باشد، لذا ما هرچه هم زود دست به‌کار شویم باز دیر برای تزکیه‌ی ‌نفس حرکت کردیم، تزکیه‌ی ‌نفس برای همین است که بعد از این‌که این بچه در نجاست‌هایی که خودش دارد و نجاست‌هایی که مردم دارند و در دبستان و در همه‌ی این‌ها… حالا در دبستان هم نه، در خانه، پدر و مادر به او بی‌توجه بودند، صفات ‌رذیله در او فراوان پیدا شده، تکبر دارد، حسد دارد، تکبری که اگر به مقدار سرسوزنی در شخصی باشد این‌قدر از نظر پروردگار این صفت بد است که می‌گویند بوی بهشت را استشمام نمی‌کند، بوی خوشبختی را استشمام نمی‌کند، این متکبر شده است، یعنی اصلاً لازمه‌ی زندگی او این است، نه این‌که فکر کنید که نه! بچه‌ی ما متکبر نمی‌شود! ما که از ائمه بالاتر نیستیم و از انبیاء بالاتر نیستیم، بچه‌ی حضرت نوح را آن‌قدر کبر و نخوت گرفته بود که می‌گفت: «سَآوي إِلى‏ جَبَلٍ يَعْصِمُني‏ مِنَ الْماءِ» (هود/43)، من می‌روم بالای کوه‌ها تا از آبی که تو را می‌خواهد غرق کند من را نگه دارد، می‌بینید تکبر در این حد است، شیطان هم که قوی است و در وجود بچه می‌رود طبعاً او هم که مرکز کبر است؛ حسد، خب طبیعی است دیگر، اگر یک بچه‌ای جلوی بچه‌ی شما باشد مثلاً صدتا اسباب‌بازی اطراف او ریخته است ولی این بچه‌ی شما یک اسباب‌بازی هم ندارد، معلوم است حسادت می‌کند، حسود می‌شود، این حسادت هم هیچ مانع و رادعی ندارد، یک حسادتِ کافی و کاملی در وجودش پیدا می‌شود، حب دنیا در وجودش پیدا می‌شود، هرچه بخواهید غفلت پیدا می‌شود، اصلاً غفلت لازمه‌ی وجود و زندگی اوست، خیلی پدرهای آن‌چنانی باید باشند که وقتی بچه‌ی آن‌ها مثلاً می‌گوید: تو پول از کجا می‌آوری؟ بگوید: خدا می‌دهد، و او را به یاد خدا بیندازند، وإلّا… من در کتاب سیر إلی‌الله نوشته‌ام که گاهی پدر و مادرها – یعنی نه گاهی، همه همین‌طور هستند که پدر و مادرها- حتی برای فرزند، لالایی می‌گویند، اگر این‌ها را می‌گویم نه برای این است که نصیحت بکنم و نظر خاصی داشته باشم، برای بچه لالایی می‌گویند که إن‌شاءالله تو بزرگ می‌شوی، دیپلمت را که گرفتی بعد لیسانس می‌گیری، بعد دکترایت را می‌گیری، یک پزشک حاذقی می‌شوی، یک مطب باز می‌کنی، پول می‌گیری، حسابی این حرف‌ها را می‌زنند و از خدا و دین و حقایق و همه چیز، از همه‌ی آن‌چه که در زمانی که در عالم ‌ارواح بود به او تعلیم دادند از همه‌ی این‌ها او را غافل می‌کنند، یک موجودی، یک حیوان کاملی می‌شود، وقتی می‌روند از مردم سؤال می‌کنند که خوشبختی در چیست؟ یکی می‌گوید: خوشبختی در داشتن زن خوب است، یکی دیگر می‌گوید: در داشتن خانه و زندگی خوب است، یکی دیگر می‌گوید: در داشتن رفیق خوب است، همین‌طور چیزها را می‌گویند… خوشبختی در ارتباط با خداست، خوشبختی همه چیز را از جانب خدا دانستن است، این‌ها اصلاً وظیفه است، واجب است «قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ ناراً» (تحریم/6)، تا سن قبل از تکلیف تمام صفات ‌رذیله خواهی‌نخواهی در این بچه جمع می‌شود، یکی از همین رفقای ما می‌گفت: این دختر ما یکپارچه صفات ‌رذیله دارد، هرچه که بد است دوست دارد و از هرچه که خوب است بیزار است، پدر و مادر او هم پدر و مادر خوبی هستند، فقط فرق آن‌ها با اولیاءخدا، – تازه نه این‌که فقط اولیاءخدا و نمی‌دانم چه و این‌ها- با پدر و مادر موفق در این است که آن‌ها یک توجهی از قبل تکلیف، از بچه‌گی به او می‌دهند که خدایی هست، دینی هست، قوانینی هست، باید درست باشی، حرکات تو درست باشد، تکبر نداشته باش، تبختر نداشته باش، حسادت نداشته باش، لااقل این‌ها را تضعیف می‌کنند که وقتی می‌خواهد تزکیه‌‌ی نفس کند یک مقدار راحت‌تر باشد، حالا یک بچه‌ای که تمام بدن او را کِبِره گرفته، این را انسان حمام ببرد و بخواهد این را تمیز کند تا آن بچه‌ای که یک مقداری کثیف است، مثلاً صورتش سیاه شده است، او را یک صابون می‌زنند و سفید می‌شود، بین این دوتا خیلی فرق است. بنابراین بچه تا این سن، صفات ‌رذیله را خواهی‌نخواهی جمع می‌کند، هرچقدر هم پدر و مادر کوشش کنند باز او نمی‌تواند یک ولیّ‌ خدایی باشد که بخواهد صفات‌ رذیله را در خودش جمع نکند.

 

هرچه سن انسان از بلوغ بالاتر برود تزکیه‌ی ‌نفس مشکل‌تر است

صفات‌ رذیله اگر تا سن بلوغ از بین رفت که هیچ، ولی اگر نرفت بعد خیلی مشکل است، البته باز هم می‌شود، هرچه از عمر انسان بگذرد دیرتر و سخت‌تر می‌شود، همان‌طوری که اگر انسان در یک زباله‌دانی زیاد بماند کثیف‌تر می‌شود، هر روز یک کثافتی روی کثافت او می‌آید. حضرت‌امیر صلواة‌الله‌علیه می‌فرماید: انسان وقتی یک گناه می‌کند یک نقطه‌ی سیاهی، یک کثافتی در قلب او می‌افتد، همین‌طور کنار آن باز نقطه‌ی سیاه، نقطه‌ی سیاه، نقطه‌ی سیاه تا تمام قلب او را می‌گیرد، بعد دیگر مشکل است که بتوانیم این را تمیزش کنیم. همین جوانی که الآن تلفن زد چون جوان است، چون هنوز خیلی کثیف نشده، چقدر پاک و عالی شده است، ولی اگر یک انسان چهل‌ساله باشد، پنجاه‌ساله باشد… که در سن چهل‌سالگی شیطان می‌آید دست به صورت انسان می‌کشد و می‌گوید: «وَجْهٌ لَا يُفْلِحُ‏» (مشکاة الأنوار في غرر الأخبار، جلد 1 ، صفحه 169)، البته اقتضاء را می‌گوید، این صورتی است که دیگر هرگز رستگار نمی‌شود، چرا؟ به‌جهت این‌که چهل‌سال است که تو در حال غفلت هستی، چهل‌سال است که تو به فکر غرورت هستی، غرور من را فلانی شکست، غرور من را به‌هم زد، تو نباید اصلاً بگذاری بچه‌ی تو غرور پیدا کند، بچه‌ی تو دارای غرور بشود،

 

عقل و دین به ما میگوید: صفات ‌رذیله را از خودت پاک کن!

به هر حال آن مطلبی که امشب می‌خواهم عرض کنم این است که از اولی که بچه متولد می‌شود، گذشته‌هایش را فراموش می‌کند، خدا را فراموش می‌کند، حقایق را فراموش می‌کند، ولی قوه‌‌ی دراکه‌ی او عیناً هست، حالا اگر صفات ‌رذیله را از عالم قبل هم آورده باشد که بدتر، هرچه که از صفات ‌رذیله اطراف او هست را به خودش جذب می‌کند. شما یک بچه‌ی ده‌ساله را پیدا کن که صفات ‌رذیله نداشته باشد! یا پیدا نمی‌شود یا اگر پیدا بشود کمی از صفات ‌رذیله از او رفع شده است، پس باید این کار را انجام داد، یعنی عقل به ما می‌گوید: خودت را تمیز کن، دین می‌گوید: خودت را تمیز کن. گاهی انسان آن‌قدر کثیف است که بو می‌گیرد، بوی بد می‌گیرد، از آن طرف هم اگر خیلی تمیز باشد بوی عطر می‌گیرد؛ آن‌قدر متعفن می‌شوند، آن‌قدر بد می‌شوند که اولیاء خدا اصلاً نمی‌توانند آن‌ها را نگاه بکنند، از آن‌ها روی می‌گردانند، نمی‌توانند با آن‌ها زندگی بکنند اما این صفات هست دیگر، صفات ‌رذیله هست.

 

جدیّت در تزکیه‌‌ی نفس به‌ویژه پاک کردن صفات‌ رذیله‌ی حب دنیا و کبر و حسادت

از چیزهایی که خیلی انسان باید روی آن کار بکند، اول: حب جاه و حب دنیا است، الآن به هر کدام از بچه‌هایی که در مدرسه هستند یک امتیازی بدهند می‌بینید خیلی خوشحال می‌شوند، بر دیگران تفاخر می‌کنند، دیگران را پَست می‌دانند، همه ی آن‌ها دوست دارند که یک مزیتی که مایه‌ی تکبر است داشته باشند، همه‌ی آن‌ها دوست دارند که امتیازاتی داشته باشند و خلاصه می‌بینیم صفات‌ رذیله‌ای که بعضی از آن‌ها خیلی بد است مثل کبر و حب دنیا و این‌ها در بچه‌ها هست، ولی حالا باید همین‌طور ماند؟ هرچه هم بماند و آن را تمیز نکنند بدتر می‌شود، اگر بدن شما یک مقدار کثیف شد و حمام نرفتید کم‌کم می‌بینید همان‌ها اصلاً زخم می‌شود، بو می‌گیرد، چه کار باید کرد؟ باید مرتب آن را تمیز کنید، تا وقتی‌که در اختیار پدر و مادر هستند باید حتماً پدر و مادر اهمیّت بدهند، دقیق باشند، خود بچه که نمی‌فهمد چه بخورد و چه نخورد، ولی خدا به انسان گفته است: «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِهِ‏» (عبس/24)، حالا او نظارت ندارد ولی تو نظارت داشته باش، یک غذایی به او نده که مریض بشود، من غذای روحی را می‌گویم، اگر شما الآن ببینید بچه‌ی شما سرماخورده است و دارد ترشی می‌خورد از دست او می‌گیرید و می‌گویید: نخور! ضرر دارد، اگر لج‌بازی کرد او را می‌زنید، حالا بدتر از آن یک کاسه‌ی زهری این‌جا هست و او دوست دارد این را بخورد، این را که دیگر حتماً از او دور می‌کنید، هرچقدر هم می‌خواهد گریه بکند، بهتر از مردن اوست، در مسائل روحی هم همین‌طور است، انسان طاقت نمی‌آورد، بعضی وقت‌ها من به بعضی از بچه‌هایم یا نوه‌هایم می‌گویم: این کار را نکنید، می‌بینم یک مقداری ناراحت می‌شوند، البته آن‌ها نمی‌فهمند که ناراحت می‌شوند ولی باید گفت، همان موقع، هر جا که تأثیر دارد بگویید، سر سفره در بین جمعیت است، می‌گویند: سر سفره نگوییم غرور او به هم می‌خورد! نه، همان‌جا بگویید که در او تأثیر بکند، همان‌جا به او بگویید که فلانی! این کار را نکن، آن کار را بکن، یک مقدار او را کمک کنید در رفع صفات رذیله.

 

وجوب تزکیه‌ی ‌نفس برای ورود به بهشت

ببینید، این تزکیه‌ی ‌نفس بالأخره باید انجام بشود، این را شما بدانید، یعنی اگر قبل از تکلیف شد که چه بهتر، وقتی انسان به درگاه پروردگار می‌خواهد بار پیدا کند آن‌جا تمیز باشد، نه کبری، نه غروری، نه حسادتی، نه چیز دیگری، این‌طور باشد چه بهتر، ولی اگر نشد بعدش، اگر باز نشد بالأخره تا آخر عمر، اگر باز هم نشد روز قیامت، بالأخره این‌طوری نمی‌گذارند تو به بهشت بروی! این مسلّم است، ولی چون شیعه هستی، گذرنامه‌ات امضاء شده است، حالا اگر تو می‌توانی در دنیای قبل از تکلیف این کار را بکن، خیلی ساده می‌شود انجام داد؛ می‌گوییم: بچه است نمی‌فهمد! متوجه نمی‌شود! اشتباه می‌کنی، خیلی از کارهایی را که سخت‌تر از این است متوجه می‌شود، همین بچه است که هیچ سواد نداشت، چهار عمل اصلی و ریاضیات و این‌ها را در یک مدتی یاد گرفت، پس این هم می‌شود، حالا شما می‌گویید: نمی‌شود! باشد، حالا ما می‌گوییم نمی‌شود، بعدش  چه؟ بعدش باید در اول تکلیف اقلاً به خدا و پیغمبر و این‌ها دروغ نگوید، «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ‏» (فاتحه/5) را الآن خود ماها هم حتی شک می‌کنیم که اصلاً به خدا راست می‌گوییم یا دروغ می‌گوییم، از همان روز اول تکلیف «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ‏» (فاتحه/6)، سوره‌ی توحید، این‌ها اگر لقلقه‌ی لسان باشد و بخواهد رد بشود که فایده‌ای برای او ندارد. اگر در دنیا نتوانست تزکیه‌ی ‌نفس بکند اگر این فرد شیعه باشد چون گذرنامه دارد او را تا روز قیامت می‌خوابانند، روز قیامت که او را رها نمی‌کنند، آن خواب زود می‌گذرد، روز قیامت اول بدبختی اوست، جایی باید تزکیه‌ی ‌نفس بکند که نه آبی پیدا می‌شود، نه جای وسیعی پیدا می‌شود، حتی اهل قیامت می‌گویند: خدایا! ما را از این گرمای این‌جا و از این ناراحتی‌ها نجات بده «ولو إلی النار» (تفسير الصافي، ج 4، ص 257)، می‌خواهی ما را به جهنم ببری ببر دیگر! بعد هم شما فکر نکنید ما که عرضه‌ای نداریم! بله، راست می‌گویی، تو که عرضه‌ای نداری، وإلّا صفات‌ رذیله در صدّام بود، کبر و غروری که او داشت همان کبر و غرور است منتها تو عرضه‌اش را نداری ولی او عرضه را داشت، او باعرضه بود و از کبر و غرورش علیه خودش استفاده کرد، شما کبر و غرور او را داری منتها ضعف هم داری، وإلّا فرقی ندارد، من که کبر یا غرور یا عُجب یا خودخواهی دارم با صدّام هیچ فرقی ندارم، فقط یک فرق دارم و آن این است که صدّام باعرضه‌تر از من است و من بی‌عرضه هستم، او اقلاً کبر و غرورش را إعمال کرد، با هر فشاری بود یک مملکتی را تحت نفوذ کبر و غرورش قرار داد، ولی ما بچه‌های خودمان را هم نمی‌توانیم تحت نفوذ خودمان قرار بدهیم، تحت کبر و غرور خودمان قرار بدهیم، ما بی‌عرضه هستیم و او باعرضه بود، همین می‌شود، سگ هرزه‌ای که در کوچه‌ها راه می‌رود و از هر کسی می‌ترسد هم سگ است و آن سگ قدرتمندی که پاچه‌ی همه را می‌گیرد او هم سگ است، در سگ بودن فرقی نمی‌کنند، در حیوان بودن فرقی نمی‌کنند، در کبر داشتن فرقی نمی‌کنند، در غرور داشتن فرقی نمی‌کنند، چه فرقی می‌کند؟ پس این‌ها را باید پاک کرد، تمیز کرد. شما می‌گویید: الآن که کسی نیست به ما بگوید این کار را بکن و آن کار را نکن! چند هزار نفر متکی به من هم بودند، ما هم که رفتیم و حالا خود آن‌ها می‌دانند، ولی خدا این را رها نمی‌کند، خدا می‌گوید: یا بفرمایید داخل جهنم و یا اگر می‌خواهی به بهشت بروی در بهشت که نمی‌توانی بگویی: آقا آن تخت من را آن بالا بگذارید! شما بیایید پایین بنشینید! شما کارگر من باشید و من آقای شما باشم، من سرور شما باشم! اگر بنا باشد این حرف‌ها در بهشت باشد که زندگی نمی‌شود کرد، پس این‌جا این‌ها را ما باید تزکیه کنیم، کارهایی که در بچه‌گی در خودمان از نظر تزکیه‌ی ‌نفس به وجود آوردیم، خودمان را تزکیه نکردیم، پاک نکردیم و حتماً هم کثیف شدیم.

 

قاطعیت خدای ‌تعالی در بیان خوشبختی به‌وسیله‌ی تزکیه‌ی ‌نفس

«قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها» (شمس/9-10)، حساب این دو دوتا چهارتا است، با یک قاطعیتی هم خدا گفته است که هیچ‌چیز را در این حد، قاطع نفرموده است، یعنی در مورد نماز، نمازی که عمود دین است، یازده تا قسم دارد که نماز موجب رستگاری شما است؟ نه! روزه؟ نه! هر یک از این کارهای خوب را این‌طوری خدای‌تعالی با قاطعیت بیان نکرده است، فقط تزکیه‌ی ‌نفس است که با قاطعیت بیان کرده است، چرا؟ به‌جهت این‌که عدم تزکیه‌‌ی نفس مانع همه چیز انسان است، می‌خواهی با کسی معامله‌ای بکنی، خانه‌ای بخری، می‌خواهی سر او را کلاه بگذاری، چرا؟ به‌جهت این‌که تزکیه‌ی ‌نفس نکردی؛ می‌خواهی تجارت بکنی، «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفينَ‏» (مطففین/1)، کم‌فروشی می‌کنی، می‌خواهی با مردم معاشرت کنی به فکر این هستی که این انسان چه فایده‌ای برای من دارد وقتی من با او معاشرت بکنم؟ همیشه به فکر منافع خودت هستی، قیامت که دیگر بدتر، وقتی‌که انسان تزکیه‌ی ‌نفس نکرده باشد در همان قبرش او را می‌اندازند می‌گویند: حالا بخواب، بخواب تا قیامت بشود، قیامت شد مگر انسان را رها می‌کنند؟ انسان متکبری که نمی‌تواند احدی را بالاتر از خودش ببیند مگر می‌تواند وقتی‌که از قبر بلند می‌شود صفات‌ رذیله‌اش را از دست بدهد؟ آن‌جا هم باز می‌گوید: من را یک جایی ببرید که فلان نباشد و من باید همه را بکُشم و کسی نباید در کار باشد و از این حرف‌ها!

 

جدی بودن در تزکیه‌ی ‌نفس خود و دیگران

پس بنابراین، این مسئله را متوجه باشید که هرچه زودتر به فکر تزکیه‌ی ‌نفس باشید، روح‌تان را تمیز کنید، در سنین پایین آسان‌تر است، هرچه بگذرد سخت‌تر می‌شود، تا قیامت که سخت‌ترین وضع را خواهد داشت، و صفات ‌رذیله را باید از خودتان و از فرزندان‌تان و از متعلقین‌تان، از زن‌تان، از هر کسی که حرف شما را گوش می‌دهد پاک کنید، «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ» (توبه/71)، و تا آخر، این وظیفه است. حالا گاهی نهی از معروف می‌کنند! انسان به یک کسی می‌گوید: آقا این کار را نکن، می‌گویند: حالا این را شما درِ گوشِ او می‌گفتید! ما بلند گفتیم تأثیر نکرد، درِ گوش او تأثیر دارد؟ آبروی او را نبرید! غرورش را نشکنید! انسان نباید غرور داشته باشد، من می‌خواهم اتفاقاً غرور او را بشکنم، آبروی او را نبرید! یعنی آبرو در معصیت ‌خدا است؟ آبروی او را نبرید یعنی چه؟ کسی که معصیت می‌کند آبرو ندارد، کسی که دعوا می‌کند آبرو ندارد، کسی که با خدا درگیر می‌شود و خدا را منظور نمی‌کند آبرو ندارد، با هم جنگ نکنید، نزاع نکنید «فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ريحُكُمْ»‏ (انفال/46)، خدای‌ تعالی می‌فرماید: با همدیگر جنگ و دعوا نکنید که فَشَل می‌شوید، یعنی شَل می‌شوید، از کار می‌افتید و آبروی شما می‌رود، آبرو در وقتی است که من مثلاً هرچه فکر می‌کنم می‌گویم که با این مسائل آبروی من رفته است؟ می‌بینم نه، حالا ممکن است پیش خدا طور دیگری باشد، ولی این‌ها آبروی انسان را نمی‌برد، هیچ‌یک از این کارها آبروی انسان را نمی‌برند، بلکه گاهی می‌شود که انسان در یک صفی واقع می‌شود که آن صف خیلی آبرومندتر از کائنات است، صف زندانی‌ها، صف آن‌هایی که متهم شدند، صف آن‌هایی که از نظر ظاهر پَست شدند، همه‌ی انبیاء و اولیاء همین‌طور بودند، اشتباه ما در همین است که ما خیال می‌کنیم که آبروی ما در این است که همه‌ی مردم بگویند: آقا سلام! حالا از ترس هم که شده باشد بگویند: سلام؛ نه، آبرو این است که انسان در دل‌ها محبوبیت داشته باشد، آن هم در ارتباط با خدا، خدا محبت انسان را در دل مردم بیندازد و مردم برای خدا انسان را دوست داشته باشند، وإلّا بقیه‌اش همه بی‌خود است. این مسئله خیلی مهم است، مسئله‌ی کثیف شدن در دوران کودکی و تمیز شدن بعد از دوران کودکی، این مسئله یکی از مسائل بسیار مهمی بود که می‌خواستم بدانید.

 

فرق تزکیه‌ی ‌نفس با تزکیه‌‌ی عمل

بعضی‌ها فکر می‌کنند تزکیه‌ی ‌نفس یعنی انسان واجباتش را انجام بدهد و محرمات را ترک کند، این هم نکته‌ای است که باید توجه داشته باشید، تزکیه اصلاً به معنای پاک‌کردن است، انسان نفسش را، روحش را باید از آلودگی‌ها پاک کند، این چه ارتباطی با عمل دارد؟ اگر عمل انسان طبق وظیفه انجام بشود و این انسان را بگویند تزکیه‌ی ‌نفس کرده است پس همه‌ی الاغ‌ها تزکیه‌نفس کرده‌اند، چون هیچ الاغی کار خلاف نمی‌کند، مثلاً یک ران گوسفند را بردارد بخورد، یا بار نبرد یا امثال این‌ها، کارهایی که به او محول شده است انجام ندهد، این دارد بندگی می‌کند، بنده‌‌ی خدا است ولی تزکیه‌‌ی نفس نکرده است، یعنی نفسش اصلاً آلوده خلق شده است، همین‌طوری هست؛ تزکیه‌ی ‌نفس را با تزکیه در عمل اشتباه می‌کنند، البته عمل انسان باید پاک باشد، همان‌طور که مکرر مثال زدم، گاهی می‌شود که انسان کارهای خوب می‌کند ولی روحش بسیار پلید است، گاهی می‌شود که کارهای بد می‌کند ولی روحش پاک است، لذا در روایت دارد خدای ‌تعالی بعضی‌ها را دوست دارد ولی عمل این‌ها را دوست ندارد و بعضی‌ها را دشمن می‌دارد ولی عمل آن‌ها را دوست دارد، این کلام امام صلواة‌الله‌علیه است که گاهی یک کسی یک خدمتی به انسان می‌کند، یک خدمتی به خدا می‌کند، یک خدمتی به دین می‌کند، کارش خوب است ولی باطنش یک خبیثی است که حساب ندارد، همین صدّام آن‌قدر مساجد و جاهای دیگر را تعمیر کرد، آباد کرد ولی باطنش خبیث بود و گاهی هم می‌شود که برعکس است، یک شخصی باطن خوبی دارد، تزکیه‌ی ‌نفس کرده است ولی حالا یک کار اشتباهی هم از دستش در رفته است که خدا آن کار اشتباه او را هم دوست ندارد، حتی یک معصیتی کرده است که خدا آن معصیت را دوست ندارد ولی خودش را دوست دارد، پس یک کاری بکنید که خدای‌ تعالی خود شما را دوست داشته باشد، اعمال شما هم بالطبع پشت سر آن خواهد آمد.

 

خدای‌تعالی قرآن را قبل از خلقت انسان به پیغمبراکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله تعلیم داد

چند روز قبل درباره‌ی این سوره یک قدری فکر می‌کردم که «الرَّحْمنُ، عَلَّمَ الْقُرْآنَ، خَلَقَ الْإِنْسانَ، عَلَّمَهُ الْبَيانَ، الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبانٍ، وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ يَسْجُدانِ» (الرحمن/1-6)، اولاً با کلمه‌ی «الرَّحْمنُ» شروع می‌کند که مهربانی خدا بر همه چیز است، منظور من «عَلَّمَ الْقُرْآنَ» است که خدای‌ تعالی قبل از خلقت انسان، قرآن را به پیغمبراکرم تعلیم داد، «عَلَّمَ الْقُرْآنَ» بعد «خَلَقَ الْإِنْسانَ»، وقتی‌که انسان را خلق کرد باید بیان‌کننده بیان کند، بیان به معنای اظهار است، اظهارکننده، می‌گویند: تبیین بکن، یعنی مطلب را روشن بکن، تبیین، بیان کردن، روشن‌کردن مطلب، ظاهر کردن مطلب، «عَلَّمَهُ الْبَيانَ»، باید حقایقی که در عالم ‌ارواح از قرآن یاد گرفته است را برای مردم بیان کند، بعد می‌فرماید: «الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبانٍ» که مربوط به مسائل دیگری است.

و صلی الله علی سیدنا محمد و آله اجمعین.

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

اعتقادات خصوصی – جلسه دهم – ۴ ذیحجه ۱۴۲۷

اعوذ بالله من الشّیطانالرّجیم

بسم اللهالرّحمنالرّحیم

الحمدللّه و الصلوة و السلام علی رسولالله و علی آله آلالله لاسیّما علی بقیّةاللّه روحی و ارواح‌‌العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنةالدائمة علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یومالدّین.

 

انسان در عالم ارواح و ذر دارای قدرت اختیار و انتخاب بوده است

از مسلّمیات اسلام این است که ما عالم ذری داشتیم. در عالم ذر تکلیف هم بوده است؛ تکلیف به معنای این نیست که به زور کاری را به انسان بگویند، این اصطلاحی شده است، وإلّا خدای تعالی در قرآن می‌فرماید: «وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفينَ» (ص/86)، من تکلیف‌کننده نیستم، تحمیل‌کننده نیستم، خدای تعالی هادی است؛ لازمه‌ی اختیار این است که انسان منحرف بشود، اگر شما پنجاه تا گوسفند را در یک بیابان رها کنید، هر کدام‌شان از یک راهی می‌روند، ممکن است سؤال کنید که چرا این‌ها هر کدام از یک راه رفتند؟ می‌گویید: یک نیمه‌اختیاری دارند؛ اما اگر سرهای آن‌ها همه پشت سر هم، در یک خط مستقیم قرار دارند، طوری که همه یک کار کردند، می‌گوییم: مجبور هستند؛ فرض کنید مثل خیلی از جمادات که همه به یک شکل کار می‌کنند، مثلاً شما صدتا درخت را بکارید، همین قدر که پا بگیرند همه‌ی آن‌ها یک کار انجام می‌دهند، همه‌ی آن‌ها در موقع بهار سبز می‌شوند، همه‌ی آن‌ها در موقع پاییز زرد می‌شوند، معلوم است که مجبور هستند؛ اما حیوانات نه، آن مجبوریِ جمادات و نباتات را ندارند و آن اختیار انسان را هم…، البته عقل آن‌ها نمی‌رسد وإلّا اختیار دارند، اختیار انتخاب دارند، لذا گاهی می‌شود یک حیوانی یک غذایی را نمی‌خورد، هر کاری می‌کنند نمی‌خورد، و یک حیوان دیگری می‌آید می‌خورد، منتها اختیار را در یک مرحله‌ی خیلی ضعیفی دارند که انتخاب کنند، در انسان قوی‌تر است، خیلی قوی است، انسان در اختیار و انتخاب خیلی قوی‌تر است، اختیار او بیشتر و انتخاب او هم بیشتر و تا وقتی که انسان اختیار داشته انتخاب هم با آن بوده است، لازمه‌ی اختیار انتخاب است، خودش انتخاب کند. در عالم ارواح و در عالم ذر، در هر دو اختیار داشتند، وإلّا اگر اختیار نمی‌داشتند هیچ ارزشی نداشتند؛ در عالم ارواح نهایتاً مثل جایی که انسان هوا را استنشاق می‌کند… الآن ما هوا را داریم استنشاق می‌کنیم، می‌توانیم استنشاق نکنیم، یعنی بینی خود را می‌گیریم، نفس هم نمی‌کشیم و به این ترتیب استنشاق نمی‌کنیم، اما برای بقاء حیات، شبهِ جبری است که استنشاق کنیم، برای این‌که حیات‌مان باقی بماند استنشاق می‌کنیم، ولی خیلی از مسائل احکام الهی هست که به اختیار ما واگذاشتند، صد درصد به اختیار ما واگذاشتند که ما انتخاب کنیم یا انتخاب نکنیم، فقط در این‌جا خدای تعالی هادی است نه تکلیف‌کننده، نه تحمیل‌کننده، نه این‌که به زور حرف بزند، ما در عالم ذر هم همین‌طور بودیم، در عالم ارواح هم همین‌طور بودیم، عرض کردم، فقط فرق عالم ارواح این است که مثل این‌که هوا را مجبور باشیم استنشاق کنیم – البته اسم این را هم مجبوری می‌گذاریم، می‌توانیم هم همین الآن بینی خود را بگیریم و استنشاق نکنیم ولی همانطوری که لازمه‌ی حیات ما این است که هوا را استنشاق کنیم- در عالم ارواح هم لازمه‌ی حیات ما این بوده است که حقایق را که خدا می‌فرماید ما بفهمیم، درک بکنیم.

 

عمل کردن یا نکردن به احکام الهی در عالم ذر؛ عامل سعادت یا شقاوت

خدای تعالی در ابتدای در عالم ذر، روح ما را وارد بدن‌مان کرد، همین بدن کوچکی که…، البته کوچکی هم نسبت به این بدن است، وإلّا باز این بدن نسبت به افلاک خیلی از آن ذره هم کوچکتر است، بزرگ و کوچک بودن نسبی است، وقتی وارد آن بدنی که در عالم ذر داشتیم کرد، طبعاً این بدن برای این کره‌ی زمین است و هر چیزی به طرف معدنش کشیده می‌شود، به طرف آن جایی که این چیز متعلق به آن است، مثلاً فرض کنید که دود متعلق به بالا است، آتش متعلق به بالا است، می‌بینیم حرارت بالا می‌رود، دود بالا می‌رود، اما آب متعلق به زمین است و روی زمین می‌آید؛ همین‌طور با همین مثال، وقتی که به روح انسان یک چیزی آویز کردند یا آن را به یک چیزی متعلق کردند که برای این کره‌ی زمین است آن را به طرف کره‌ی زمین می‌کشد، ذره‌ای که در این کره‌ی زمین به ما می‌دهند متعلق به این کره‌ی زمین است لذا در همین کره‌ی زمین آمدیم؛ آمدن در این کره‌ی زمین خیلی از لوازم را دارد، البته ممکن است در عالم ذر امتحان نباشد ولی خیلی از مسائل را دارد که حالا ما فراموش کردیم که در عالم ذر چه مسائلی داشتیم، که باید احکام الهی در آن‌جا هم باشد، و چون اختیار داریم می‌توانیم این احکام را عمل بکنیم و می‌توانیم هم عمل نکنیم؛ مثلاً فرض کنید خدای تعالی همه‌ی علوم خوب را در فطرت ما گذاشته است اما ممکن است به آن عمل نکنیم، بداخلاقی بکنیم، صفات رذیله داشته باشیم، در همان عالم ذر با هم جنگ و دعوا داشته باشیم، صفات رذیله‌ای در وجود ما پیدا بشود، یکی متکبر بشود، یکی حسود بشود، می‌بینیم بچه‌هایی هستند که از مادر متولد می‌شوند که نه پدر و نه مادر هیچ‌کدام تندخو و بداخلاق نیستند ولی این بچه بداخلاق شده است، در این دنیا هم چیزی هنوز یاد نگرفته است، چون اکثر چیزها را در همین دنیا یاد می‌گیرند، لذا هر انسانی که در عالم ذر کارهای خوبی کرده است و صد درصد خوب بوده است سعادتمند می‌شود، یعنی از همان‌جا سعادت را برمی‌دارد و با خودش می‌آورد، سعادت چیست؟ خوشبختی! خوشبختی چیست؟ این است که وقتی انسان وارد این دنیا می‌شود وسایلی برای او فراهم بشود که راحت زندگی کند، یا لااقل اگر در دنیا هم راحت زندگی نکند در آخرت راحت زندگی کند؛ مثلاً فرض کنید در عالم ذر به همه‌ی دستوراتی که خدای تعالی داده عمل کرده است، تکالیفش را خوب انجام داده است، البته من تکالیف می‌گویم طبق اصطلاح می‌گویم، وإلّا راهنمایی‌های پروردگار را تماماً عمل کرده است، می‌بینیم این شخص دیگر ناقص‌الخلقه در دنیا نیامده است، سیّد شده است، روح او را آوردند و وارد بدن فرزند پیغمبر کردند، می‌بینید که از نظر مکانی در یک مملکتی که مسلمان هستند، شیعه هستند، این‌جا متولد شده است، پدر و مادر او یک پدر و مادر متدین باتقوایی بودند که این بچه، دیانت و تقوا را زمینه داشته است که راحت‌تر از دیگران یاد بگیرد، و خیلی از چیزهایی که خود او برای این‌که این‌طوری بشود کاری نکرده، طبیعتاً با همان وضع وارد این دنیا شده است، خیلی چیزها هست، بعضی‌ها کور مادرزاد متولد می‌شوند، بعضی‌ها کَر مادرزاد متولد می‌شوند، بعضی‌ها مثلاً فرض کنید افلیج متولد می‌شوند، – البته یک مقداری از آن مربوط به پدر و مادرها است و یک مقداری هم مربوط به عالم ذر او است – یک عده سید متولد می‌شوند، یک عده غیر سید متولد می‌شوند.

 

زن یا مرد شدن مربوط به عالم ذر است

در عالم ذر هنوز زن و مرد مشخص نشده بود و همه‌ی آن‌ها یکنواخت بودند، به‌جهت این‌که آن‌جا توالد و تناسل نیست و وقتی که توالد و تناسل نبود، خواهی نخواهی نر و مادّه‌ای هم نمی‌تواند باشد، پس بنابراین خدای تعالی در عالم ذر وقتی به همین افراد بشر که در موقع ساختن بدن حضرت آدم همه‌ی آن‌ها حاضر بودند نگاه کرد یا مثلاً در این طول زمان، از اوّلی که خدا حضرت آدم را خلق کرده است تا همین الآن، در این شش هفت میلیارد جمعیتی که الآن روی کره‌ی زمین هستند، – حالا تا این‌جا را ما می‌گوییم- خدا این‌ها را ملاحظه کرد و دید که یک عده با اختیار خودشان یک صفات حمیده‌ای دارند که دو صفت است که زن و مرد را در عالم ارواح از هم جدا کرده است که این دو صفت از صفات خوب است: یکی مهربانی است که زن‌ها مهربان‌تر از مردها هستند و یکی هم حوصله‌داشتن برای تربیت است، البته این فرع بر مهربانی است ولی خب خیلی مردها هستند که مهربان هستند ولی حوصله‌ی مربی بودن را ندارند، یعنی اگر یک بچه‌ی دو ماهه یا سه ماهه را به آن‌ها بدهند خیلی دل آن‌ها می‌سوزد که چرا این بچه دارد این‌طور گریه می‌کند، گرسنه است، ولی حوصله‌ی این‌که نصف شب بلند شوند شیر درست کنند و بیاورند بدهند را ندارند، شاید یک شب، دو شب، ده شب این کار را بکنند ولی دو سال دیگر نه، حوصله‌شان کم است، این حوصله ‌داشتن و نداشتن، علامت ربوبیت است نه علامت مهربانی، چون بالأخره پدر هم مهربان است، خیلی هم دل او می‌سوزد، تا صبح هم نمی‌تواند بخوابد که چرا این بچه گرسنه بود، ولی این‌که بلند شود از داخل یخچال شیر بردارد و بیاورد به این بدهد، حوصله بکند، آن هم گاهی بخوابد و گاهی بیدار بماند تا این بچه شیر داخل شیشه را بخورد، نه، این از او برنمی‌آید، این دو حالت ربوبیت و مهربانی را خدا در عالم ذر در هر کسی دید او را زن قرار داد، تقریباً نصف از افراد بشر در عالم ذر – حالا که دارد از نصف هم بیشتر می‌شود- مهربانی و ربوبیت داشتند و نصف دیگر، خشونت و تندگویی و استعمارگری و این حرف‌ها را داشتند، این‌ها را مرد قرار داد و آن‌ها را زن.

 

قالب بدنی زن و مرد بر اساس روحیات و مصلحت آنها میباشد

حالا نمی‌خواهم در امتیاز بین زن و مرد صحبت کنم؛ چرا یک عده در عالم ذر زن شدند و یک عده مرد؟ برای این‌جهت است که مهربانی و ربوبیت داشتند، طبعاً فرزند و بچه‌داری و تولد و این‌طور مسائل، نُه ماه بچه را در شکم نگه دارند و بعد موقع زایمان آن‌همه فشار ببینند، بعد موقع شیر دادن آن‌همه حوصله بکنند، طبعاً برای این کارها یک امتیازاتی باید داشته باشند، البته در این دنیا امتیازات زن‌ها را مردهای استعمارگر خشن پایمال کردند، این معلوم باشد، نه این‌که حالا فکر کنید چرا… این‌قدر هم این مسئله عجیب شده است که اگر به یک پسربچه بگویند: تو دختر هستی! ناراحت می‌شود و اگر به دختر بگویند: تو پسر هستی، خوشش می‌آید، این حرف‌ها هم نیست، واقعاً اگر انسان روی حقیقت به امتیازاتی که خانم‌ها از عالم ذر در این دنیا آوردند دقت بکند خیلی تأسف می‌خورد که چرا زن نشده است. حالا یکی از چیزهایی که در آن دنیا تقسیم‌بندی شده همین قالب بدنی زن و مرد است که آن هم بر اساس روحیات آن‌ها است، البته مرد هم خشونت لازم دارد چون به مصلحت اوست، مصلحت زن هم مهربانی است، به قول شاعر می‌گوید: «از شیر حمله خوش بُوَد و از غزال رَم» (مجموعه آثار حكیم صهبا) ، پیغمبر اکرم هم فرمود: «المرأة ريحانة» (تحف العقول/ الحسن ابن شعبة الحرّاني:٦٣)، زن‌ها ریحانه هستند و امتیازاتی که برای زن‌ها قائل شدند، این از عالم ذر است، ابتدای آن در ارتباط با عالم ذر است،

 

علت تفاوتها و محرومیتها و نواقص در دنیا یا پدر و مادرند و یا اعمال عالم ذر

البته خیلی از عقب‌افتادگی‌ها، فلج‌ها، نابینایی بچه، این‌ها مربوط به عالم ذر نیست، ممکن است همین‌طوری متولد بشوند ولی ندانم‌کاری‌های پدر و مادرها بیشتر مؤثر است، مثلاً فرض کنید مستحباتی که در اسلام است، دستوراتی که برای ازدواج و زناشویی است، اگر این‌ها را عمل نکنند روایت دارد که بچه کور به دنیا می‌آید، بچه کَر به دنیا می‌آید، بچه فلج به دنیا می‌آید، این در حقیقت مثل آن وقتی است که بچه تا متولد شد پدر و مادر دوتا دست او را قطع کنند، این دیگر مربوط به خدا نیست بلکه مربوط به پدر و مادر است که چرا دست‌های او را قطع کردند، چرا دستهایش را قطع کردند؟ پدر و مادر وقتی دست‌های بچه را قطع بکنند هر کسی ببیند و بداند که پدر و مادر دست بچه را قطع کرده‌اند به خدا دیگر ایراد نمی‌گیرند که چرا بچه بی‌دست است، و همین‌طور اگر پدر یا مادر کاری کردند که برخلاف دستور مستحبات اسلام یا مکروهات اسلام بود و این بچه کور متولد شد مثل این است که میخی در چشم بچه فرو کرده است، حالا چه فرقی می‌کند در موقع تولد این کار را پدر و مادر بکنند یا اینکه در رَحِم باشد و کاری بکنند که بچه کور بشود یا در اصل خلقت او، یعنی در همان علقه و مضغه یا حتی در قبل از خلقت، یعنی قبل از حامله شدن، ممکن است یک اعمالی انجام بدهند که این مستحبات و مکروهات در کتاب‌ها و در روایات هست، با هر یک از این‌ها ممکن است یک نقصی در بچه به‌وجود بیاید، این‌ها مربوط به پدر و مادرها است، مثل همان که دست او را قطع بکنند؛ ولی یک چیزهایی هم هست که نمی‌شود بگوییم مربوط به پدر و مادر است، روحی در عالم ذر به یک ذره‌ای تعلق گرفته است، حالا این چرا در قلب آمریکا به‌وجود آمده است؟ چرا از تل‌آویو بیرون آمده است؟ چرا در فلان خانواده‌ی بسیار فقیر بیرون آمده است؟ چرا در خانواده‌ی ثروتمند به دنیا آمده است؟ این چراها دیگر مربوط به پدر و مادرها نیست که مثلاً یک پدر و مادر فقیر یک کاری بکنند که بچه‌ی آن‌ها ثروتمند باشد، نه، هیچ مربوط به پدر و مادر نیست، یا مثلاً آن‌هایی که در تل‌آویو هستند و بچه‌های آن‌ها یهودی می‌شوند آن‌ها اصلاً فرزنددار نشوند، نمی‌شود، این‌ها معلوم است که مربوط به کار خدا است، خدا هم که کار بد نمی‌کند، حالا این کارها چرا این‌طور شده است؟ چرا او در یک زمان بدی متولد شده است؟ چرا او در یک مکان بدی متولد شده است؟ این بد است دیگر، بد است، بالأخره من که در مشهد متولد شدم با آن کسی که در تل‌آویو متولد شده است با هم یک فرقی داریم، اسلام حق است، او باید آن‌قدر جان بکَند تا خودش را به اسلام برساند ولی من راحت، پدر و مادر من یک اسلامِ پخته‌کرده‌ی حاضر و آماده دادند و خوردیم، این‌ها با هم فرق نمی‌کنند؟ فرق می‌کنند، این فرق را هم خدای تعالی گذاشته است، خدا که کار بد نمی‌کند، چرا این کار را کرده است؟ همه را در مشهد متولد کند، همه را در خانواده‌ی شیعه متولد کند، همه را سفیدپوست متولد کند، چرا یک عده سیاه‌پوست شدند و یک عده سفیدپوست شدند؟ یک عده قرمز شدند، یک عده سرخ‌پوست شدند؟ دیگر نمی‌شود بگوییم که این‌ها مربوط به پدر و مادرها است، حالا مثلاً یک پدر و مادر سرخ‌پوست یا سیاه‌پوست چه‌کار کنند که بچه‌ی آن‌ها سفیدپوست بشود؟ هیچ کاری نمی‌توانند بکنند، یک پدر و مادر یهودی چه‌کار کنند که بچه‌ی آن‌ها مسلمان بشود؟ نمی‌توانند، – البته حالا من می‌گویم- یک چیزهایی است که نه مربوط به بچه است و نه به پدر و مادر، خدا هم که کار بد نمی‌کند، این‌جا آن چیزی که عامل این کار بوده، علت این مسئله بوده، چه بوده است؟ ناگزیر هستیم که بگوییم خود او بوده است، چون «وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ» (نساء/79) هرچه بدی به تو می‌رسد از ناحیه‌ی خود توست؛ بچه‌ی دوماهه که هنوز کار بدی نکرده است که سیاهپوست شده است، هنوز کار بدی نکرده که در این خانواده‌ی بدبخت در حلبی‌آباد تل‌آویو متولد شده است، این که کاری نکرده بوده؛ این‌جا ما می‌گوییم: جواب همین است که این‌ها در عالم ذر یک کارهایی کردند که حالا این‌جا جزایشان را می‌گیرند وإلّا هیچ جوابی ندارد، می‌بینید الآن یک بچه‌ی بدبختِ بیچاره‌ای که در یک خانواده‌ی بت‌پرست، در یک مکان بسیار بدی متولد شده است، بگوییم پدر و مادر این بچه مقصرند، خود پدر و مادر هم از این بدبختی‌شان ناراحت هستند و می‌خواهند یک طوری خودشان را نجات بدهند، بگوییم خدا کرده؟ که خدا هم هیچ‌وقت کار بد نمی‌کند، پس باید بگوییم خود او بوده، دسترنج کار خود اوست، پس این در عالم ذر رقم خورده، حالا تکالیفی که ما آن‌جا انجام دادیم و حالا جزای آن را می‌بینیم چه بوده است؟ از بعضی روایات پیداست که بعضی چیزها ارتباط داشته است، مثلاً به طور کلی مواثیقی، میثاق‌هایی که ما با خدا بستیم و عمل نکردیم، مثلاً روایت دارد موقعی که حضرت ابراهیم صدا زد «وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ» (حج/27)، مردم را به حج صدا بزن، یک‌عده جواب دادند، پس معلوم است که اختیار داشتند، ببینید از همین خوب پیداست، معلوم است یک عده‌ای که جواب دادند اختیار داشتند، یک عده جواب ندادند این‌ها هم اختیار داشتند وإلّا همه جواب می‌دادند، همه می‌گفتند: لبیک، یک عده‌ای چند مرتبه جواب دادند، یک عده‌ای ده مرتبه، بیست مرتبه، سی مرتبه جواب دادند، مدام لبیک، لبیک، لبیک گفتند که روایت دارد هر تعدادی که جواب داده باشند به همان تعداد مکه می‌روند، برای زیارت خانه‌ی خدا می‌روند، چون او دعوت کرده است و این‌ها هم جواب دادند، چیزهایی از این قبیل در روایات است که دو چیز را برای ما تعیین می‌کنند: یکی اختیار داشتن، چون بعضی جواب دادند و بعضی جواب ندادند، معلوم است که اختیار داشتند، یکی دیگر هم این‌که لااقل جزای کار آن‌جای خود را در این دنیا می‌بینند، خیلی‌ها با امتحانات سختی باید جواب پس بدهند، خیلی‌ها هم هستند که با امتحانات ساده‌ای جواب می‌دهند. حالا به هر حال این معنای عالم ذر است که چندتای آن را ما الآن خوب فهمیدیم: یکی این‌که صفات خوب و بد در دنیا تأثیر دارد، مثل صفات خوبی که زن‌ها داشتند و مردها آن‌قدر نداشتند، دوم این‌که می‌بینیم همه دوست داشتند با آن‌همه فضائلی که خدا به سیدها داده است سید باشند، یک عده این ویژگی را ندارند و اختیاری هم نداشتند، خدا هم که نمی‌خواست یک عده را محروم کند و یک عده را بهره‌مند کند، پس معلوم است که آن‌جا یک کارهای خوبی کردند که این‌ها را محروم نکردند و بلکه به آن‌ها عنایت کردند، مثل مسئله‌ی حج و امثال این‌ها، از همه‌ی این‌ها و مجموع این روایات و این گفته‌ها استفاده می‌شود که آن‌جا ما می‌توانستیم خیلی از سعادت‌های خود را تأمین بکنیم و در این دنیا با همان سعادت‌ها وارد بشویم و لذا وقتی که روح بچه با همان بدن در همین قالبِ یک‌مقدار بزرگتر منتقل می‌شود، کیفیت آن هم همین‌طور است که روح به بدن تعلق دارد و برای این‌که اوضاع به هم نریزد در بدن می‌آید…

 

چگونگی خلقت بدن انسان در رحم و تعلقگرفتن روح به آن؛ دنیا جزاخانه‌ی عالم ذر است

وقتی که نطفه‌ی زن و مرد با هم یکی می‌شود آن سلول می‌آید، آن ذره‌ی ذری، آن بدن کوچک، آن در همین نطفه‌ی زن و مرد وارد می‌شود، بعد تا چهارماهگی هست، چرا روح وارد نمی‌شود و آن ذره وارد می‌شود؟ این به خاطر این است که بدن، ظرف، هنوز ساخته نشده است، مثل این‌که فرض کنید شما یک زمینی دارید، زمین برای شما است ولی هنوز ساختمان نساختید که در آن بروید و از سرما و گرما و همه چیز محفوظ باشید، مثل وقتی که این‌جا را آقای کاشانی خراب کردند، خب ما اکثر روزها می‌آمدیم، خودشان بیشتر می‌آمدند، اکثر روزها می‌ایستادند، اما به درد اقامت نمی‌خورد، به‌جهت این‌که سرما بود، آب نداشت، ساختمان نداشت… آن چهار ماهی که بدن ذری داخل بدن مادر است، در شکم مادر است، – حالا چون این خیلی از مسائل را حل می‌کند…- «هَلْ أَتى‏ عَلَى الْإِنْسانِ حينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً، إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ» (انسان/1-2)، نطفه‌ای که مخلوط شده است، که در واقع می‌شود گفت: ترکیبی از اسپرم و اوول مرد و زن و آن ذره‌ای که در عالم ذر بوده است؛ خودِ بدن او و نه روح او، این‌ها آمدند و جمع شدند ولی هنوز بدن نداشتند، هنوز ساختمان ساخته نشده است، حالا جای آن معلوم شده است، این زمین را تو باید بسازی، چهار ماه طول می‌کشد برای ساختنش، گوش داشته باشد، چشم داشته باشد، زبان داشته باشد، – این نکته خیلی مهم است، یاد بگیرید چون همین‌جا گیر می‌کنند، اکثراً گیر می‌کنند- صاحب زمین آمده و آن‌جا ایستاده است تا این ساختمان ساخته بشود، اتاق، سقف، آشپزخانه، دستشویی، همه چیز آن که ساخته شد، چهار ماه بعد، یک‌دفعه آقا تشریف می‌آورند و این‌جا زندگی می‌کنند، روح وارد بدن می‌شود. ببینید چند چیز است: نطفه‌ی زن، نطفه‌ی مرد، آن ذره‌ای که بدن انسان بوده است، این‌ها هستند، روح هنوز جدا است، یعنی هنوز این نطفه‌ها و این ذره‌ی عالم ذر نتوانستند کاری بکنند که روح بتواند داخل آن بیاید ولی خودِ آن ذره هست، مثل وقتی که صاحب کار، فرمانده کار، صاحب مِلک آمده است روی زمین مِلک خود ایستاده است، تا چهار ماه این بدن ساخته می‌شود، بدن که ساخته شد خدای تعالی به مَلک فرموده است که داخل رَحِم مادر می‌روی و آن‌جا نقش این بچه‌ای که در رَحِم هست می‌ریزی، البته اختیار را هم دست من بدهید که اگر یک وقتی خواستم باز آن را تغییر بدهم بتوانم، آن‌جا که می‌آیند خب پرونده‌ی این انسانی که این‌جا ساختمان می‌خواهد بسازد در دست آن مَلک است، چه رنگی بزنیم؟ سیاه! چه رنگی بزنیم؟ سفید، چه رنگی بزنیم؟ قرمز، چرا هم دارد، چرا این سفید باشد؟ چرا این سیاه باشد؟ چرا این قرمز باشد؟ چرا این زرد باشد؟ چون شاید زردپوست هم داشته باشیم، بعد می‌گویند که مثلاً – همه‌ی این‌ها را می‌گویم برای این که خوب برای شما روشن بشود، بعد می‌گویند مثلاً – این ساختمان بلندگو هم می‌خواهد؟ نه نمی‌خواهد، این به درد نمی‌خورد، این حرف نزند بهتر است، این نشنود بهتر است، چرا؟ به‌جهت این‌که فلان کار را در فلان جا کرده است، اگر بشنود فلان مصلحت را ندارد، خلاصه ساختمان را آن‌طوری که خدا دستور می‌دهد می‌سازند، ساختمان بدن را می‌گویم، نه ساختمان دنیایی، ساختمان بدن انسان را می‌سازند، صاحب زمین که همان ذره باشد که حضور دارد، اصل زمین که نطفه‌ی پدر و مادر باشد که وجود دارد، خیلی ساده، تا ساختمان ساخته ‌شود چهار ماه طول می‌کشد، بعد برای این‌که ساختمان به آن اندازه‌ی لازم برسد، چون کوچک است، البته آنطور کوچک نیست که روح در آن جا نشود، روح با آن نباشد، روح می‌تواند از این استفاده کند ولی خیلی کوچک است، چون بچه در رَحِم در سن چهارماهگی به اندازه‌ی ده سانت بیشتر نیست، این یک مقداری آن‌جا باشد تا رشد خوبی پیدا کند، سرما و گرما و ناراحتی‌ها او را اذیت نکند تا یک رشدی بکند و خدای تعالی به سلامت تحویل بدهد، بعد دیگر با شما. این بخش عالم ذر است، در حقیقت می‌شود گفت: افراد در عالم ذر مثل یک انسانی هستند که بدون خانه و سرپناه و مجرد در دوران جوانی خود باشد، نه خانه دارد، نه زن دارد، نه بچه دارد، نه اثاث خانه می‌خواهد، نه هیچ چیز دیگری، از وقتی که وارد رَحِم می‌شود، اول چهار ماهگی تا چهارماه که گذشت، این به فکر خانه و زندگی و زن شدن و مرد شدن و این‌طور چیزها می‌افتد و در سن چهار ماهگی روح هم حالا می‌بیند که جای خوبی است، می‌آید وارد می‌شود، حالا اگر خانه‌ی او خانه‌ی زنانه باشد زن می‌شود و اگر خانه‌ی او خانه‌ی مردانه باشد اسم او مرد می‌شود، همین. این مربوط به عالم ذر است. پس ما فهمیدیم که عالم ذر یعنی چه و این دنیا جزاخانه‌ی عالم ذر است، این را هم شما بدانید. حالا دنیا چطور جزاخانه‌ی عالم ذر است؟ یعنی آن‌جا هر کاری کرده باشید تأثیر آن در این‌جا است،

 

فراموش کردن تعالیم عالم ارواح در زمان ورود به دنیا

از همین‌جا دقت بشود برای یک مسئله‌ی خیلی مهم که در این دنیا اتفاق می‌افتد و خدای تعالی در قرآن هم خیلی روی آن حساس است: «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ» تا انسان وارد دنیا شد – می‌گویند این کار در موقع تولد می‌شود – تمام آن‌چه که در فطرت او گذاشتند را از یاد می‌برد، فراموش می‌کند، از بین نمی‌رود بلکه فراموش می‌شود، یعنی چه فراموش می‌شود؟ یعنی مثل کسی که فرض کنید یک دفعه بیهوش می‌شود و خیلی چیزها را فراموش می‌کند ولی بعد به یاد می‌آورد، این هم همه‌ی چیزها را فراموش می‌کند، این‌قدر فراموش می‌کند که حتی وقتی خدای تعالی می‌خواهد به انسان خطاب بکند می‌گوید: تو هیچ چیزی نمی‌دانستی (نحل/78)، مثل ندانسته‌ها، بعضی‌ها را دیدید این‌قدر فراموشی بر آن‌ها مسلط می‌شود مثل این‌که هیچ چیزی بلد نیستند؟ مرحوم آقای میلانی می‌گفت: من یک وقتی چنین حالتی پیدا کردم که حمد و سوره‌ی نمازم را نمی‌توانستم از رو نخوانم، از رو می‌خواندم، حالا بعضی‌ها هستند که همان سوادشان را هم فراموش می‌کنند، فراموشی مطلق به آن‌ها دست می‌دهد، یعنی بشر وقتی وارد دنیا می‌شود همه‌چیز را فراموش می‌کند ولی از حالا به بعد باید به یاد بیاورد که دیر هم به یاد می‌آورد، یعنی دیر آمادگی پیدا می‌کند برای یاد گرفتن، اگر شما را یک جایی غیر از این‌جا قرار بدهند به طوری که یک مدتی آن‌جا باشید، وقتی می‌آیید یک حالت غیرعادی پیدا می‌کنید، این همان شخصی است که در نه ماه قبل همه‌چیز می‌دانست ولی یک دفعه فراموش شد، خدا در قرآن می‌فرماید: «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَليهِ فَجَعَلْناهُ سَميعاً بَصيراً»، در یک جای دیگر می‌فرماید: «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ» (مؤمنون/14)، بعد او را یک طور دیگر کردیم، یک خلقت دیگری را إنشاء کردیم، انسان وارد دنیا می‌شود و لذا در موارد مختلفی از قرآن هست که خدای تعالی خلقت را به بدن توجه می‌دهد که ما انسان را خلق کردیم.

 

آزاد گذاشتن بچهها تا سن هفت سالگی و شروع تعلیم و تربیت اسلامی از همین سن

از همین جهت که انسان همه چیز را فراموش می‌کند، به انسان، انسان گفتند، از نسیان است، البته بعضی می‌گویند از انس است ولی نه، ظاهرا از نسیان درست است، ما خلق کردیم انسان را «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ»، معلوم است که مربوط به گذشته است، «مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَليهِ فَجَعَلْناهُ سَميعاً بَصيراً» همه چیز را فراموش کرده و در دنیا آمده است، او را گذاشتند که نُه سال یا پانزده سال این رشدش را بکند، یعنی کسر نداشته باشد که من بازی نکردم، من هنوز کارهای بچگی‌ام را نکردم، گاهی انسان چنین حالاتی دارد دیگر، مثلاً یک‌جا مهمانی رفته است ولی آن‌جا تفریح نکرده است یا یک هتلی رفته و از استخر آن استفاده نکرده است، به طور کلی کارهای بازی را انجام نداده است، این‌جا ممکن است بگوید: من کسر آوردم، خدای تعالی نُه سال برای دخترها و پانزده سال برای پسرها گذاشته است که بازی بکنند، البته روزی که دختر مکلّف می‌شود یا روزی که پسر مکلّف می‌شود آن‌جا موقع شروع به کار نیست، موقع نتیجه برداشتن از کار است، لذا در دخترها دو سال جلوتر باید آداب و این ها را به آن‌ها یاد داد که وقتی مکلّف می‌شود و به محضر خدا بار پیدا می‌کند یک بچه‌ی سر به هوای بازیگوشی نباشد، نمی‌شود هم با خدا حرف بزند و هم کارهای لهو و لعب بکند، هم با خدا حرف بزند و هم آداب و مستحبات را عمل نکند، واجبات را عمل نکند، نمی‌شود، پس تا هفت‌سالگی بیشتر نگذارید بازی کنند، تا سن هفت‌سالگی «ذروه یلعب» (وسائل الشیعه/ج15، ص194 – أحکام الأولاد/ باب 83)، بگذارید او بازی بکند تا آن عقده‌ی بازی‌کردن از بین برود و نگوید که من بازی نکردم، آداب را به او یاد بدهید، بر پدر و مادر واجب است که همه‌ی آداب واجبات را و مستحب است که همه‌ی آداب مستحبات را أقلاً از باب تذکر به بچه بگویند، حالا زمان ما زمانی شده است که متأسفانه وقتی به بچه می‌گویند این کار را بکن، می‌گوید: نمی‌خواهم! از حالا تربیت نمی‌شود و این خیلی بد است، پدر و مادرها این جاها خیلی مقصر هستند، پسر هم تا سن هشت سالگی، در یک روایت دارد که شخصی می‌آید خدمت حضرت رسول اکرم و عرض می‌کند: پسر من هشت سال دارد ولی نماز نمی‌خواند، او را بزنم برای این‌که نماز بخواند؟ حضرت می‌فرمایند: سؤال می‌کنی؟ این‌طوری است. کوشش کنید نمازهای خود را اول وقت بخوانید، اذان که می‌گویند مثل کسی که یک گمشده‌ای دارد باید حتماً این کار را بکند، نه حالا، بلکه هفت سال قبل، برای تو که بیست سال داری علی آقا، هفت سال قبل باید این کار بشود، خیال نکنید این‌ها اثر ندارد، همه‌ی این‌ها در بزرگی تأثیر دارد، این‌که می‌بینید یک مُشت سر به هوا در مملکت دارند راه می‌روند، نه آدابی، نه نماز اول وقتی، مدام مشغول بازی هستند… بعضی‌ها که پیر شدند، من دیدم شخصی ریش و موی سفید دارد حالا تازه این سرمربی تیم فلان است برای بازی کردن، این‌ها برای همین است که پدر و مادرها مواظب آن‌ها نبودند، من هم نسبت به بچه‌های خودم مقصر هستم، منتها خدا می‌داند تا جایی که زور من رسیده است انجام دادم ولی پدر من، من را برای نماز شب می‌برد، چون در محلی که ما بودیم هنوز شش ساله نبودم، من را شب‌ها مسجد جعفری سر کوچه‌ی زردی برای نماز شب می‌برد، رکعت اول هم می‌خوابیدم و رکعت آخر ایشان من را بیدار می‌کرد، بچه بودم دیگر، آن‌وقت الآن شما تمام آداب اسلام، مستحبات اسلام را باید جلوتان بگذارید مثل یک کتاب انگلیسی که می‌خواهید بلد باشید، خدا می‌داند با این کلامی که من می‌خواهم بگویم از تأسف انسان بمیرد بهتر است تا این‌که توجه به این جهت نکند که بچه‌های ما مستحبات را بلد نیستند، بچه‌های ما مکروهات را بلد نیستند! با شوق و ذوق باید إن‌شاءالله عمل کنید و امیدوار هستیم که هم خدا از سر تقصیرات ما پدر و مادرها بگذرد و هم از سر تقصیرات شماها که بی‌حال و بی‌توجه هستید و سال‌ها از تکلیف شما گذشته است.

و صلی الله علی سیدنا محمد و آله أجمعین.

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

اعتقادات خصوصی – جلسه نهم – ۳ ذیحجه ۱۴۲۷

أعوذ بالله من الشیطانالرجیم

بسم اللهالرحمنالرحیم

الحمدلله و الصلاة و السلام علی رسولالله و علی آله آلالله لاسیّما علی بقیّةالله روحی و أرواحالعالمین لتراب مقدمه الفداء و اللّعنةالدائمة علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین

 

معنای نزول قرآن – نزول اوّل قرآن بر قلب پیغمبراکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله

ما درباره‌ی نزول قرآن مکرر صحبت کردیم، حالا شما إن‌شاءالله بلد هستید ولی اکثراً مثل این‌که درست مطلب را نگرفتند. چون بسیار مطلب مهمی است از این‌جهت امشب درباره‌ی این موضوع صحبت می‌کنیم و بعد درباره‌ی عالَم‌ ذر یک مقداری صحبت داریم. درباره‌ی نزول قرآن گفتیم که علم ‌الهی قابل تجزیه نیست و قرآن هم کلام خداست و از خدای ‌تعالی و از علم خدای ‌تعالی نازل شده است، بر قلب پیغمبراکرم نازل شده است، معنی نزول هم همین است که درجه‌ی آن یک مقدار پایین بیاید، البته درجه‌ی نزول اول خیلی پایین آمده است، از ذات ‌خدا در مخلوق آمده است، آمده است و به مخلوق نازل شده است. شما فرض کنید مثلاً یک چیزی این‌قدر داغ باشد که مثلا حرارت آن هزار درجه باشد، هزار درجه را نمی‌شود در چیزی ریخت، شیشه را آب می‌کند، آهن را آب می‌کند، نه این‌که حرارت موجب شود آن را آب کند بلکه این شیشه و آهن است که استعداد و قابلیت و طاقت حرارت را ندارند، یعنی نمی‌توانند تحمل کنند، لذا آن را یک‌ مرتبه سرد می‌کنند، آن را پایین می‌آورند که مثلاً صد درجه بشود، – به علاوه‌ی این‌که عین وجود آن هم نیست، اصل ذات آن هم نیست- صد درجه را شیشه طاقت دارد، هر ظرفی طاقت دارد ولی باز لب و دهان ما طاقت ندارد، قلب پیغمبراکرم از آن ظرف‌هایی بود که طاقت آن حرارت صد درجه را داشت، در قلب حضرت نازل شد، لذا خدای‌ تعالی درباره‌ی این علم – حالا در قلب پیغمبر باشد یا در هرجا باشد، درباره‌ی این علم- مطالبی فرموده است: اولاً آن‌قدر زیاد است که برای ما نامحدود است، چون خدا که مبالغه ندارد و باید هم این‌قدر زیاد باشد، می‌فرماید: اگر دریا مُرکب بشود و درخت‌های دنیا قلم بشود «لَنَفِدَ الْبَحْرُ» (کهف/109)، دریا تمام می‌شود ولی کلمات پروردگار – یعنی همان علمی که از جانب پروردگار نازل شده است- تمام نمی‌شود، یا در یک آیه‌ی دیگر می‌فرماید: اگر هفت دریا بر این دریای آزاد اضافه بشود باز کلمات خدا تمام نمی‌شود ولی دریاها تمام می‌شود، این تعابیر با مبالغه سازش دارد، یعنی آدم می‌گوید مبالغه است، مبالغه یعنی زیادگویی، شاعر هم گفته است: «کتاب وصف تو را آب بحر کافی نیست/ که تَر کنم سر انگشت و صفحه بشمارم»، این را ما می‌دانیم مبالغه است، اما یک بخشی از مبالغه دروغ است، یعنی اگر یک نفر آمده وارد اتاق ما شده است ولی ما گفتیم ده نفر آمدند وارد شدند این مبالغه است، نُه نفر آن دروغ است، نمی‌شود که خدا دروغ بگوید، مبالغه بکند، محال است که خدای‌ تعالی یک سرسوزن حتی دروغ بگوید، چون گفتیم مبالغه دروغ است، شما مثلاً اگر یک کیلو شکر دارید ولی بگویید من صد کیلو شکر دارم، نود و نه کیلوی آن دروغ است، و این را بدانید که خدای‌ تعالی مبالغه نمی‌کند، می‌گوید اگر هفت دریای آزاد… خیلی می‌شود، اصلاً قابل تصور نیست، اگر هفت دریای آزاد مُرکب بشود و «مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ» (لقمان/27)، تمام درخت‌ها قلم بشود نمی‌توانند این کار را بکنند، شما اگر به همین یک مسئله توجه کنید عظمت لطف ‌الهی، عظمت رسول ‌اکرم، عظمت قرآن را متوجه می‌شوید، چنین علمی به قلب پیغمبر نازل شد، ما حالا می‌گوییم این علمی که به قلب پیغمبراکرم نازل شد این غیر از آن است، حالا شما بگویید پیغمبر نه، هرچه، «وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ في‏ كِتابٍ مُبينٍ» (انعام/59)، این هم نازل است، حالا پیغمبراکرم اگر نباشد در قرآن که هست، ببینید خیلی ساده می‌شود استدلال کرد که قرآن بر قلب پیغمبر نازل شده است، چون آن‌چه که در قرآن است همه چیز است «تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ» (نحل/89)، بیان‌کننده‌ی هر چیزی است، اگر کتابی بیان‌کننده‌ی هر چیزی باشد که طبعاً قرآن است، هر چیز هم که خدای ‌تعالی می‌گوید – هر چیزی که مربوط به مخلوق باشد – آیا علم این هر چیز را به پیغمبراکرم دادند یا ندادند؟ اگر بگوییم ندادند قرآن بی‌خود بر پیغمبر نازل شده است، پیش خود خدا نگه داشته می‌شد؛ اگر علم همه چیز را داده باشند همان حرفی است که ما می‌زنیم که علم هر چیزی را به پیغمبراکرم دادند، چون آن علم در قرآن است، قرآن هم «تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ» است، «ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ‏ءٍ» (انعام/38)، ما هیچ چیزی را در قرآن فروگذار نکردیم؛ و مسلّم است که قرآن بر پیغمبر نازل شده است، اگر بگوییم هر چیزی که در قرآن است پیغمبر همه‌ی آن را نمی‌داند آن قرآن را بی‌خود بر پیغمبر نازل کردند، مثل این است که یک کتابی به شما بدهند و بگویند معلم هستی، سر کلاس برو و درس بده، بعد نصف کتاب را شما ندانید، نفهمید، این‌جا اصلاً غلط است که به او بگویند: برو کتاب را درس بده! معلم باید همه‌ی آن را بفهمد. پس بنابراین نزول اول – طبق همین مطالب که بیشتر هم می‌شود تحقیق کرد، خیلی هم روایات در همین معنا دارد، نزول اول- همان علمی است که خدای ‌تعالی در قرآن می‌فرماید: «لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبِّي» (کهف/109) .

 

چرا خدا بین خودش و مخلوقاتش واسطه قرار داده است

پیغمبراکرم واسطه‌ی همه چیز است دیگر، واسطه‌ی وحی است، حالا چرا خدا این‌جا واسطه قرار داده است؟ چون هر کاری را که در جَنب عظمت پروردگار تصور کنیم کار کوچکی است، خدا خیلی باعظمت‌تر از این حرف‌ها است و معمولاً یک بزرگ کارهای کوچک را خودش مستقیماً انجام نمی‌دهد، ولو برای این باشد که عظمت ذات ‌مقدس پروردگار حفظ بشود، هرچه در مخلوق می‌خواهد انجام بشود أعم از رزق، از خلقت‌ها، همه‌ی این‌ها به وسیله‌ی این نور ‌مقدس پیغمبراکرم انجام می‌شود، چون عظمت ‌الهی ایجاب نمی‌کند که حالا هر کاری را خود خدا مستقیم بیاید انجام بدهد، به علاوه ما اگر اسلام را قبول داشته باشیم باید این معنا را هم قبول داشته باشیم که پیغمبراکرم واسطه‌ی وحی است، وقتی وحیِ علوم را واسطه شد کارهای دیگر به طریق اُولی است. و ما باز گفتیم که کارها روی علم انجام می‌شود، نه روی قدرتِ بی‌علم؛ قدرت بی‌علم فساد می‌کند، علم است که انجام می‌شود.

 

نزول دوّم قرآن یا نظم عالم خلقت بوسیله علم پیغمبراکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در شب ‌قدر اوّل

نزول دوم همان عملی است که پیغمبر با آن علم انجام داده است، یعنی علم را خدا به او داد، حالا چقدر فاصله شد من نمی‌دانم، إلّا این‌که اول مخلوقی که خدا خلق کرد، شروع به خلقت کرد، آسمان‌ها، زمین و این‌ها، پیغمبراکرم با علم خود و به امرالهی، به اذن خدا، تمام عوالم مختلف خلقت را با آن علم تنظیم فرمود، نظم داد. حالا ظاهر ساده‌ی آن‌که همه‌ی ما بفهمیم این است که خورشید در یک مدار دارد حرکت می‌کند، ماه در یک مدار، امام می‌فرماید: «إِنَّ مِنْ وَرَاءِ شَمْسِكُمْ هَذِهِ أَرْبَعِينَ عَيْنَ شَمْسٍ» (بحارالانوار/ ج27، ص45)، چهل تا خورشید است که این خورشید باز دُور آن‌ها می‌گردد، مثلاً برای این زمین ما تا چهل بلکه بیشتر حرکت قائل شدند، زمین ما دارد دُور خورشید می‌گردد، خورشید با زمین ما دُور یک خورشید دیگر می‌گردد، این دوتا حرکت می‌شود، یکی حرکت با خورشید و یکی حرکت به دُور خورشید. حرکت بعدی باز خورشید ما و زمین و باز با آن خورشیدی که این‌ها دارند دُور آن می‌گردد دُور یک خورشید دیگر می‌گردند، یک وقتی من در یک مجله این را دیدم که تا چهل حرکت برای زمین ما کشف کردند، مثلاً فرض کنید ما الآن این‌جا ساکن نشستیم، زمین دارد دُور خورشید می‌گردد، فرض کنید زمین یک اتوبوس است، اتوبوس دارد یک جایی می‌رود، این حرکت را اتوبوس به ما وارد می‌کند…، ما الآن این‌جا نشستیم یک حرکت داریم با زمین، یک حرکت داریم با زمین و خورشید، یک حرکت داریم با زمین و خورشید بعدی که آن باز دُور یک… همین‌طور می‌بینید که تا چهل حرکت برای کره‌ی زمین منظور کردند، این‌ها را متوجه باشید، همه‌ی این نظم‌ها را، همه‌ی کهکشان‌ها، همه‌ی این‌هایی که به هم تصادف نمی‌کنند، همه‌ی این گیاه‌ها، همه‌ی این باغات، همه‌ی این برف‌ها، حتی یک قطره‌ی باران، همه‌ی این‌ها روی علم دارد حرکت می‌کند، روی همان علمی که «أَنْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبِّي»، اگر دریاها مُرکب بشود تمام‌شدنی نیست، این را در شب‌قدر اعمال کردند؛ اصلاً شما معنای شب ‌قدر را خوب بفهمید لازم است، شب‌ قدر یعنی شب اندازه‌گیری؛ چرا به آن شب گفتند؟ به جهت این‌که هنوز روشنایی نبوده است، شب بوده، همه جا تاریک بود، همه جا ظلمانی بود، حتی کتاب تورات هم این را می‌گوید، در آن قطعه‌ی از وقت، این کار انجام شد، هر سال هم انجام می‌شود، تقدیرات معلوم می‌شود، ولی مهمِ آن، شب‌ قدر اول است که خدا هر چیزی را منظم کرده است که البته وسیله‌ی آن پیغمبراکرم بود، روح ‌مقدس پیغمبراکرم بود. پس این نزول دوم است، حالا از باب مثال؛ آن حرارت بی‌نهایت درجه‌ی داغ آمد و در یک ظرف صد درجه ریخته شد، ظرفی که صد درجه حرارت را می‌تواند تحمل کند، باز تحمل این برای موجودات عالم زیاد بود، یک نوعِ بشر می‌توانست این را تحمل کند اما برای موجودات عالم که هستند قابل تحمل نبود؛ مثل این است که شما آب جوش را، آب صد درجه حرارت را بخواهید روی دست‌تان بریزید یا مثلاً روی یک حیوان یا حشره بریزید، معلوم است می‌سوزد، پس قابل تحمل نبود، لذا خدای‌ تعالی در قرآن می‌فرماید: که «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» ، ما امانت را – که اکثراً مفسرین نوشته‌اند همان عقل‌کل بود، همان علم‌الهی بود، این را – بر آسمان‌ها و زمین عرضه کردند «وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها»، نه این‌که بایستند بگویند: نه، ما چنین کاری نمی‌کنیم! مثل این است که شما فرض کنید یک اسید را بخواهید روی دست‌تان بریزید و این را می‌گویید نمی‌پذیرد، یک چیزی را نمی‌پذیرد، «أَبَيْنَ» یعنی نپذیرفتند، «أَنْ يَحْمِلْنَها» البته دوست هم داشتند بپذیرند، این علم ‌الهی را که نمی‌شود کسی نپذیرد، قبول نکند، «فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ» انسان این ظرف داغ را، این آب داغ را، این علم پرعظمت پروردگار را پذیرفت، «فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً» (احزاب/72)، البته «ظَلُوماً جَهُولاً» یک معنای دیگری دارد که مورد بحث ما نیست. پس می‌بینیم که در مرحله‌ی دوم، زمین و آسمان نپذیرفتند، ولی حضرت رسول‌اکرم، روح‌ مقدس پیغمبراکرم، این آب با این حرارت را، این علم با این عظمت را وارد این‌ها کرد، یعنی همه را تحت همین علم تنظیم کرد، الآن به شما بگویند در کهکشان‌هایی که هنوز کشف نشده است، خیلی بالا، آن‌جا این ستاره‌ای که می‌خواهد از کنار آن ستاره رد بشود چطوری حرکت کند که به هم نخورند، نظم آن‌ها به هم نخورد یا اصلاً حرکت آن‌ها وجود داشته باشد، این را باید حتماً آن علم تنظیم کند و آن علم، علم‌ الهی است که به پیغمبراکرم داده شده است. خوب دقت کنید، این‌ها را همین‌طوری که من می‌گویم إن‌­شاءالله به یاد داشته باشید.

 

نزول سوّم قرآن، وارد شدن علم ‌الهی در قالب الفاظ عربی

از این نزول گذشتیم… حالا آمد، آب مثلاً حسابی ولرم شده است، همه هم می‌توانند آن را تحمل کنند، همه هم می‌توانند آن را قبول بکنند، بپذیرند و انسان هم توانسته بپذیرد، همه پذیرفتند، حالا باید باز هم آن را نازل کنند، پایین بیاورند، مثلاً فرض کنید آب یک رودخانه‌ی بسیار بزرگ یا فرض کنید یک دریا که دسترسی هم نیست، چه کار کنند؟ آن را در یک ظرف‌هایی می‌کنند و به شما می‌دهند، حالا ممکن است در یک ظرف آن را بریزند که بتوانید به دهان‌تان بزنید و از این آب بخورید، قرآن را هم در قالب الفاظی که بشر درست کرده بود، الفاظ زبان ‌عربی که یعرب بن قحطان این زبان را درست کرده بود و بهترین زبان‌ها از نظر ادبی و از نظر وسعت بود، یعنی در آن زمانی که قرآن می‌خواست نزول بعدی خود را انجام بدهد این بهترین زبان بود، – حالا بعد از آن زبان‌های دیگری پیدا شد که از این یاد گرفتند بماند ولی الآن هم فکر می‌کنم از نظر ادبی بهترین زبان است- آمد وارد شد… معنای این نزول همین است: وارد شدن این علم ‌الهی در قالب الفاظ، خدای ‌تعالی با علمی که داشت برای او معلوم بود که اگر آن ظرف‌ها را خودش درست نکند تا آخر دنیا آن‌چه که قسمت همه‌ی مردم است به آن‌ها نمی‌رسد، یعنی یک عده اسراف می‌کنند، یک عده به هم می‌ریزند و یک عده از بین می‌برند، مثل کتاب تورات و انجیل تحریفش می‌کنند، لذا در قالب الفاظی که اعجازآمیز بود آن را قرار داد، آن را در ظرف‌هایی قرار داد که خود آن ظرف‌ها تازه معجزه است، مثل این می‌ماند که مثلاً من بخواهم یک شیری را بین شما تقسیم کنم و به همه هم به اندازه‌ی کافی برسد، آن‌وقت مقدار آن را، ظرفیت آن را تعیین نکنم، خود خدای ‌تعالی این را در الفاظی که ظرفیت علم ‌الهی را پیدا بکند ریخت، لذا قرآن به همین صورتی که الآن هست، با همین دلیل، از اولی که به زبان ‌عربی درآمده است همین‌طوری بود؛ این چه موقع بوده است؟ احتمالاً همان بعد از خلقت حضرت آدم بوده است، یعنی حضرت آدم را که خدا خلق کرد زبان ‌عربی را هم خلق کرد و آن علم را در آن ریخت، «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها» (بقرة/31)، خدا به حضرت آدم همه‌ی اسماء را تعلیم داد، در آن دو هزار سال هم ائمه‌ی ‌اطهار به ما تعلیم دادند، حالا قالب‌بندی این قرآن را از بعضی آیات می‌شود استفاده کرد که چه موقع بوده است ولی اجمالاً قبل از تولد پیغمبراکرم و ائمه‌ی ‌اطهار بوده است، قبل از این‌که آن‌ها متولد بشوند، به دلیل این‌که وقتی علی‌بن‌ابیطالب متولد شدند با پیغمبر به زبان ‌عربی قرآن خواندند: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» (مؤمنون/1) را خواندند، معلوم است قرآن نازل شده است که خواندند، پس به زبان‌ عربی نازل شد.

 

نزول چهارم قرآن یا خواندن قرآن بوسیله‌ی رسول‌اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله با توجه به زمان و مکان و مناسبت

بنابراین؛ این سه تا نزول بود، به همین ترتیبی که می‌گویم باید إن‌شاءالله بلد باشید: نزول اول به قلب پیغمبر، نزول دوم به عالم خلقت، نزول سوم به زبان ‌عربی، وقتی که این‌ها درست شد باز یک نزول دیگری هم داشته است. صد وبیست و چهار هزار پیغمبر یک مقدماتی زمینه‌سازی کردند تا این‌که پیغمبراکرم بتواند این قرآن را ارائه بدهد، مردم بفهمند، درک بکنند، اگر قبلش پیغمبری نبود اصلاً شاید قبول نمی‌کردند، وقتی می‌بینند صد و بیست و چهار هزار پیغمبر که لااقل اسم چندتای آن‌ها به گوش مردم دنیا خورده است مبعوث شدند آن‌وقت طبعاً این پیغمبر را هم می‌پذیرند و لذا پیغمبراکرم دارای قرآن شد. تا حالا پیغمبر هرجا بود مشکلی نیست و قرآن هم به فرض به زبان‌ عربی بر او نازل شده باشد، وقتی نوبت او شد، یعنی حالا دیگر این‌جا لازم نیست پیغمبر قرآن را روی ترتیب بخواند، چون ما فکر می‌کنیم که اول سوره‌ی حمد را خوانده است، بعد سوره‌ی بقره را خوانده است، به مردم قرآن تعلیم می‌داد، نه، همان‌طور به موقع، هر جایی که یک موقعیتی پیدا می‌کرد که یک آیه‌ای از قرآن را بخواند همان‌جا می‌خواند و حتی در آیات قرآن است که: «ای پیغمبر عجله نکن در خواندن قرآن، هر وقت ما به تو اجازه دادیم بخوان» (قیامة/16-19). ببینید؛ خواندن قرآن در جاهای معیّنی که همان‌جا حکم هم پیاده شده است این بهتر به یاد مردم می‌ماند، یعنی بهتر تأثیر دارد، خود این هم یک نزولی است که مثلاً فرض کنید پیغمبراکرم، حضرت ‌امیر و حضرت ‌زهرا و امام‌ حسن و امام‌ حسین را زیر یک عبا برده و قرار داده است، بعد جبرئیل می‌آید و به حضرت رسول‌اکرم می‌گوید: حالا آیه‌ی «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً» (احزاب/33) را این‌جا بخوان، چون خواندن در این مکان، در چنین جایی، هم قرآن را تفسیر می‌کند و هم جا می‌افتد، معلوم است که اهل بیت این‌جا چه کسانی هستند؛ یا مثلاً سوره‌ی کوثر، وقتی حضرت سوره‌ی کوثر را برای مردم می‌خواند که او را سرزنش کردند که «جاء أبتر» یعنی شخصی که فرزند پسر ندارد و مقطوع‌النسل است آمد: «لقد اصبح أبتر» (درالمنثور/ ج8، ص653)، بعد سوره نازل می‌شود: «إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ، فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ، إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» (کوثر/1-3)، این‌جا جواب آن‌هاست، ببینید؛ هر کدام از این آیات هیچ التزامی نیست که اولین آیه‌ای که به پیغمبر نازل شده است در همان اول خلقت باشد، لابد یک ترتیبی داشته است که الآن هم آن ترتیب وجود دارد، این را اول بخواند یا آن را دوم، حضرت که نمی‌خواهد سر کلاس دبستان برود درس بدهد، ایشان در بین مردم بوده است، «طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ» (نهج‌البلاغه/خطبه 107)، مثل یک دکتری که دُور می‌زند و هرجا مریض پیدا می‌کند همان‌جا آن دوای خاص را می‌دهد، درست است ایشان یک داروخانه دوا دارد اما حالا همه را در جیب یک نفر بریزند یا بگویند: مردم! بیایید از این داروها بردارید بروید؟ همه را باید همه بفهمند؟ این‌ها در اول نیست، البته حالا جمع آن در اختیار ما هست، حالا می‌شود این حرف را زد ولی آن روز اول نبوده است، لذا مردمی که به مشروب‌خوردن عادت کردند اگر اول می‌آمد آیه‌ی «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ» (مائده/90) را می‌خواند هیچ‌کس ایمان نمی‌آورد، چون مردم مشروب‌خور بودند، یا مثلاً به غلام و کنیز عادت کرده بودند، ثروتمندها اصلاً بلد نبودند برای خودشان غذا درست کنند، ظرف بشویَند، غلام‌ها هم پول نداشتند، بعد ایشان بیاید مثلاً یک‌دفعه بگوید: بردگی باید از بین برود! هم غلام‌ها ناراضی بودند، برای این‌که پول نداشتند بروند زندگی خود را اداره کنند، هم ثروتمندها راضی نبودند به‌خاطر این‌که چه کسی ظرف آن‌ها را بشویَد؟ حتی بدن آن‌ها را غلام‌ها می‌شستند! اصلاً همه چیز به‌هم می‌خورد، لذا یک ترتیبی داده است که حتی در قرآن تا آخری که پیغمبر از دنیا رفتند این موضوع به این صراحت گفته نشود که غلام و کنیز ممنوع است، ولی طبعاً هر چیزی که صادرات داشته باشد و واردات نداشته باشد تمام می‌شود، به‌جهت این‌که پیغمبراکرم و ائمه‌ی‌اطهار از این‌طرف خیلی از غلامان و کنیزان را به صورت مستحبی و کفاره آزاد کردند، یعنی دستور آزادی آن‌ها را دادند و از آن‌طرف هم جنگی دیگر بعد از پیغمبر به آن صورت نبود که غلام و کنیز بگیرند، و هرچه واردات نداشته باشد و صادرات داشته باشد طبعاً تمام می‌شود، همان‌طوری که در اسلام زودتر مسئله‌ی بردگی تمام شد تا ممالک دیگر؛ می‌خواهم عرض کنم پیغمبراکرم در هر کجا می‌دیدیم که یک آیه‌ای از قرآن می‌خواند، خود این یک نزولی است، این مطلب را خوب بفهمید، البته یک مقدار سخت‌تر از آن دوتای دیگر است، موضوع همین است که به‌جا بخوان، مثلاً الآن من می‌خواهم یکی را نصیحتی بکنم، یک‌وقت یک جایی نصیحت می‌کنم که طرف مقابل لج می‌کند و بدتر می‌کند، ولی یک‌وقت یک جایی نصیحت می‌کنم که جا می‌افتد و قبول می‌کند، این در جای معیّن خواندن و با افراد خاص صحبت‌کردن و بالأخره زمان و مکان را در نظر گرفتن، مقتضیات را در نظر گرفتن، خود این هم یک نزولی است، لذا خدای ‌تعالی صریحاً به پیغمبراکرم می‌فرماید: «وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى‏ إِلَيْكَ وَحْيُهُ» (طه/114)، پس این هم نزول چهارم بود.

 

نزول پنجم قرآن یا کتاب علی علیه‌السلام

نزول پنجم؛ چون قرآن خیلی مختصر است، با آن همه‌ علمی که خدای‌ تعالی در این قرآن قرار داده است خیلی خلاصه است، طبعاً یک تفسیر و توضیحی می‌خواهد، همان‌طور که خود الفاظ قرآن از جانب خدا است توضیح و تفسیر قرآن هم باید حتماً از جانب پیغمبراکرم باشد، چرا؟ به‌جهت این‌که «إِنَّمَا يَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ» (وسائل‌الشیعة/ ج27، ص185)، کسی قرآن را می‌شناسد و می‌فهمد که به او خطاب شده است، من یک وقتی برای این یک مَثَلی زدم، مثلاً نشستیم و داریم درباره‌ی یک نفر صحبت می‌کنیم‌، فلانی این‌طور است، علم او این‌طور است، تقوای او این‌طور است، وضع مالی او این‌طور است، چه، چه، دو ساعت برای یک‌نفر صحبت می‌کنیم، مثلاً من نشستم و برای شما صحبت می‌کنم، بعد از این صحبت‌های ما که یک نفر را من خوب معرفی کردم، یک نفر دیگر هم می‌آید می‌نشیند، در همین موقع آن فردی که مورد مدح من بوده ، مورد توضیح من بوده است وارد می‌شود، من به شما می‌گویم: فلانی آمد! این کسی که تازه آمده نشسته است هیچ چیزی نمی‌فهمد، فقط همین‌قدر می‌داند که یک نفر آمد، ولی شما که آن دو ساعت صحبت من را درباره‌ی او شنیدید در ذهن می‌آورید منظور من چیست، هر دو نفر شما یک چیز را می‌شنوید چون من یک کلمه بیشتر نگفتم: فلانی آمد! منتها شما دو ساعت صحبتی را که من درباره‌ی این شخص کردم به ذهن می‌آورید ولی این شخص همین که یک نفری آمده است، همین اندازه را به ذهن می‌آورد، حالا اسم آن یک نفر چیست را هم نمی‌داند، این مثال را خوب فهمیدید؟ قرآن این‌طوری است، یعنی پیغمبری که از اول خلقت تا حالا بوده است، این قرآن را روی تمام عوالم وجود پیاده کرده است، کلی خدا با او درباره‌ی قرآن صحبت کرده است، او یک چیز از قرآن می‌فهمد، مثلا وقتی می‌گوییم: «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي‏ هِيَ أَقْوَمُ» (اسراء/9)، او یک چیز از قرآن می‌فهمد، از کلمه‌ی قرآن در این آیه یک چیز می‌فهمد که ما نمی‌فهمیم، پس این است معنای آن‌که می‌گوییم: «إِنَّمَا يَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ»، کسی قرآن را می‌فهمد که خطاب به او شده است، خوب معلوم شد؟ یعنی شما که من دو ساعت درباره‌ی این شخص صحبت کردم شما می‌فهمید، نه آن کسی که تازه آمده و از هیچ چیزی اطلاع ندارد، پس این قرآن را باید پیغمبر که به او خطاب شده است توضیح بدهد، عُمَر که مثلاً می‌گوید: «حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ» (بحارالانوار/ ج30، ص 550)، می‌گوییم: تو از قرآن چه می‌فهمی؟ پیغمبر می‌فهمد، چون به او خطاب شده است، خدا با او کار کرده است، یا هر یک از ائمه علیهم‌الصلاةوالسلام می‌فهمند، پس حقایق قرآن را حضرت رسول ‌اکرم می‌فهمد و او باید برای ما توضیح بدهد، بر همین اساس پیغمبراکرم نشست…، حالا می‌توانستند در ظرف یک دقیقه انجام دهند، می‌توانستند در ظرف چند روز، حالا هرچه طول کشیده است، تمام تفسیر قرآن را برای حضرت ‌امیر بیان کرد که حتی «ارش‌ الخدش» هم در آن نوشته شده بود (بصائرالدرجات/ ج1، ص168)، «ارش خدش» خیلی چیز جزئی است، مثلاً یک کسی یک میخی روی دست شما بکشد و یک قدری خدشی پیدا بشود، یک قرمزی پیدا بشود، دیه‌ی این چقدر است؟ حتی این هم نوشته شده است. این کتاب خیلی اسم دارد، این کتاب خیلی مهم است، به‌خاطر این‌که علی‌بن‌ابیطالب نوشته است «کتاب علی» است، چون علم پیغمبر در آن‌جا تا یک حدی پیاده شده است «لوح محفوظ» (بروج/22) است، «کتاب مبین» (انعام/59) است، «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ» (بقره/2)، اسماء دیگری هم هست که حالا ما نمی‌توانیم صد درصد بگوییم مصداق همین کتاب است، می‌ترسیم تفسیر به رأی بشود که بعضی‌ها گفتند اسم آن «نون» است، «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ» (قلم/1)، یک چیزهای دیگری هم گفته‌اند که اسم آن «امانة» (احزاب/72) است که خدا علم خود را به امانت نزد پیغمبراکرم گذاشته است و این‌ها اسم‌های آن «کتاب مبین» است، من در ترجمه‌ی «کتاب» برای «ذلِكَ الْكِتابُ» هم نوشتم: «ذلِكَ» به معنای آن کتاب است، نمی‌گوید این کتاب؛ قرآنی که الآن ما داریم می‌خوانیم آن نیست، آن کتابی که توضیح و ترجمه و پاورقی و همه چیز دارد منظور است، آن کتاب، هدایت از برای متقین است، البته تا این‌جا برای مردم بوده است، یعنی یکی به زبان ‌عربی، یکی هم این‌که در کجا پیاده بشود، یکی هم با توضیحی که پیغمبراکرم فرموده است و علی‌بن‌ابیطالب نوشته است، البته این آخری یعنی نزول پنجم هم برای مردم بوده است منتها این را سیاست وقت آن‌ها قبول نکرد، نتوانست بپذیرد، چون اگر می‌پذیرفتند دین خدا یکپارچه می‌شد، یک‌دست می‌شد، هیچ مسلمانی هم نمی‌تواند بگوید قرآن بی‌خود می‌گوید، وقتی‌که بگوید «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ فی عَلیٍّ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» (بحارالانوار/ ج37، ص189)، درباره‌ی علی آن‌چه را که به تو گفتیم ابلاغ کن! خب پیغمبراکرم و غدیر خم فراموش نمی‌شد و امثال این‌ها، لذا قبول نکردند، حضرت ‌امیر آن کتاب را بعد از پیغمبر در مسجد آورد و ارائه داد، گفتند: نه! «حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ»، کتاب خدا کافی است، تفسیر و تأویل و این حرف‌ها زیاد می‌شود! و حال این‌که خدا در قرآن می‌فرماید: «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏، إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى‏» (نجم/3-4)، پیغمبر از روی خواسته‌ی دلش نطق نمی‌کند، همه‌ی آن وحی است، ولی این را آن‌ها نمی‌فهمیدند، یعنی یک عده‌ی آن‌ها زرنگ بودند می‌فهمیدند که اگر این‌ها باشد دیگر خلافت بعد از پیغمبر از بین می‌رود، یک عده هم نفهم بودند و نفهمیدند، تابع زور و این‌ها بودند. پس نزول پنجم هم این می‌شود که نزول پنجم همان کتاب علی است، کتاب یک نسخه هم بیشتر نبود، حالا شاید هم دو نسخه بوده است، نمی‌دانم، یک نسخه بود که آن را دست حضرت ‌امیر دادند که ایشان هم روز وفات خود دست حضرت امام‌ حسن داد و حضرت امام ‌حسن هم دست امام‌ حسین داد ، حضرت امام‌ حسین صلواةالله‌علیه دست حضرت سجاد دادند، الآن همین‌طور پیش ائمه مانده است و چون خدای‌ تعالی هم فرموده است: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» (حجر/9)، ما آن را حفظ می‌کنیم، بنابراین نزد امام‌ زمان محفوظ است و ایشان هم که یدالله است، محفوظ است تا روزی که ظهور کند و مردم لیاقت برای یکپارچگی و یک‌شکل‌بودن را داشته باشند و بر همین اساس حضرت ‌امیر صلواة‌الله‌علیه به اوصیاء خود داد، گاهی هم بعضی‌ها می‌آمدند تقاضا می‌کردند که ما آن کتاب را می‌خواهیم ببینیم، می‌آوردند نشان آن‌ها می‌دادند، مسئله‌ای هم نداشت، اگر قبول می‌کردند حتی می‌توانستند نسخه از روی آن بردارند، شاید همین روایت نسخه‌هایی از همان کتاب است، گاهی هم گفتند که کتاب علی… البته می‌گویم اسامی مختلفی دارد که یکی از اسامی آن و معروف‌ترین آن همین کتاب علی است و مردم هم می‌توانستند نسخه بگیرند که بعضی‌ها هم گرفتند، خود ائمه علیهم‌السلام می‌فرمودند، خیلی‌ها هم آن کتاب را دیدند و گاهی خود امام علیه‌الصلاةوالسلام می‌فرمود: ما در کتاب علی نگاه کردیم، فلان کس خلیفه نمی‌شود، معلوم است آن‌قدر دقیق است که اسامی خلفاء، سلاطین، همه‌ی این‌ها نوشته شده است، اصحاب آن‌ها، یاران آن‌ها، مثلاً تمام کسانی که دارای صفات حمیده هستند، اولیاء خدا، همه‌ی این‌ها نوشته شده است و یک کتاب عظیمی است که إن‌شاءالله امام ‌عصر ارواحنافداه تشریف بیاورند این کتاب را می‌آورند. این معنای نزول قرآن است؛ تا جایی که مربوط به خدا و پیغمبر بود همین‌جا بود، تا این نزول پنجم بود،

 

نزول ششم و هفتم (ترجمه و تفسیر با توجه به روایات)

دوتا نزول دیگر هم هست که اجازه‌ی آن را به ما دادند: یکی ترجمه است که طبعاً ترجمه‌ی فارسی قرآن، نزول قرآن است، این در دست ما است و ممکن است ما غلط ترجمه کنیم، ممکن هم هست که درست ترجمه کنیم، یکی هم تفسیرهایی است که از داخل روایات استفاده می‌شود که اگر از داخل روایات استفاده نشود و تفسیر به رأی باشد ممنوع است و اگر از روایات استفاده بشود و تفسیر به روایات باشد اشکالی ندارد.

و صلی الله علی سیدنا محمد و آله اجمعین.

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

اعتقادات خصوصی – جلسه هشتم – ۲ ذیحجه ۱۴۲۷

اعوذ بالله من الشّیطان‌الرّجیم
بسم الله‌الرّحمن‌الرّحیم
الحمدللّه و الصلوة و السلام علی رسول‌الله و علی آله آل‌الله لاسیّما علی بقیّة‌اللّه روحی و ارواح‌‌العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة‌الدائمة علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم‌الدّین.

معنای حکمت و حکیم
گفتیم آن‌چه در دو هزار سال به ما تعلیم دادند مسائل زیاد وبسیار هم مهم است و شناخت حقایق اشیاء و همان حکمتی است که خدای تعالی در قرآن می‌فرماید: «آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ» (لقمان/12) یا مثلاً پیغمبرها آمده‌اند که «يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ» (آل‌عمران/164)، این حکمت را امشب یک مقداری برای شما تعریف می‌کنیم و توضیح می‌دهیم که اصلاً چیست. حکمت در لغت به معنای محکم‌کردن است، قُرص‌کردن، پابرجاکردنِ چیزی را حکمت می‌گویند، البته اصطلاحاً به کسی که یک حرف قاطعی می‌زند و چون و چرا ندارد حکیم می‌گویند و به علمی که چون و چرا ندارد حکمت می‌گویند و بالأخره چیزی که محکم است و چون و چرا ندارد، این حکمت است، لذا خدا در قرآن می‌فرماید: «وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثيراً» (بقره/269)، به آن کسی که مطالب بدون چون و چرا تعلیم داده شد و به او گفته شد، خیر کثیری به او گفته شده است؛ و ما می‌دانیم که در آن دو هزار سالی که خدای تعالی در ابتدای خلقتِ ما به ما تعلیم داده و آن‌طور با افتخار می‌فرماید: «أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ» (اعراف/172)، یک مطالب سستی که چون و چرا در آن باشد به ما یاد نداده است، چیزهایی به ما یاد داده و تعلیم داده است- بوسیله‌ی ائمه یا بوسیله‌ی خودش، حالا فرقی هم نمی‌کند- که قطعی است و چون و چرا ندارد، همان‌طوری که خودِ قرآن، چون و چرا ندارد، قرآن هم مثلاً می‌فرماید: «وَ الْكِتابِ الْمُبينِ، إِنَّا أَنْزَلْناهُ في‏ لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرينَ، فيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكيمٍ» (دخان/2-4)، امر حکیم یعنی امری، مطالبی، حقایقی که محکم است، محکم است یعنی چون و چرا ندارد، حرفی در آن نیست، «لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ» (فصلت/42)، هرچه که چون و چرا نداشت را حکمت می‌گویند، سابق‌ها به دکترها حکیم می‌گفتند به‌خاطر این‌که حرف‌های آن‌ها چون و چرا نداشت، مثلاً قرآن را حکیم می‌گویند: «و الْقُرْآنِ الْحَكيمِ» (یس/2)‏، کتاب حکیم، برای این‌که چون و چرا ندارد. اگر ما حقایق اشیاء را بشناسیم دیگر چون و چرا ندارد، در یک روایتی هست که «اللّهُمَّ ارنا الأشياء كما هي» (عوائداللئالی/ ج4، ص132)، اگر ما اشیاء را همان‌طوری که حقیقت آن است بفهمیم، این جزء حکمت است، اگر یک چیزی با فکرمان، فکر صحیح، قلب سالم، – قلب سالم که در حقیقت عقل است- اگر تطبیق کرد این حکیم می‌شود.

فرق حکمت با فلسفه
هر چیزی که با فطرت ما، با آن‌چه که خدا به ما تعلیم داده تطبیق کرد این حکمت است، اما چیزهایی که مثلاً در همین تلویزیون گاهی ممکن است امروز یک مطلبی بگویند و فردا برعکس آن را و خلاف آن را بگویند، مثلاً فرض کنید یک روز بگویند چایی ضرر دارد و یک روز بگویند چایی مفید است، یک روز بگویند روغن حیوانی ضرر دارد و یک روز بگویند روغن حیوانی مفید است، این‌ها معلوم است که حکمت نیست، اما اگر یک کسی تحقیق کرد، صد درصد، برو و برگرد نداشته باشد، محکم باشد، که مثلاً روغن حیوانی مفید است، این دیگر حکمت است؛ و بالأخره هر چیزی که در معارف و حقایق از جانب خدا باشد یقیناً حکمت است و هر چیزی که از فلسفه‌ی بشری باشد – چون خودشان می‌گویند که فلسفه، شناخت حقایق اشیاء متکیاً به افکار بشر است، این‌ها اگر متکی به افکار بشر باشد و چون زمان در افکار بشر تأثیر دارد، مکان تأثیر دارد، روحیات شخص تأثیر دارد- آن حکمت نیست؛ مثلاً فرض کنید سابقاً می‌گفتند: همه‌ی کُرات به دُور زمین می‌چرخند و زمین مسطح است و روی آب قرار گرفته است ولی حالا می‌گویند که زمین دُور خورشید می‌چرخد! نه آن حکمت بوده و نه این حکمت است، این‌ها فلسفه است، نشستند فکر کردند، فرضیه‌هایی اختراع کردند، حتی در همین مسائل روزمره، – ولو این‌که مسائل فیزیکی، مسائل شیمی، حتی ریاضی، خیلی به ندرت پیدا می‌شود که با آن حقایق واقعی تطبیق کند- مثلاً همین که زمین به دُور خورشید دارد می‌چرخد، ممکن است مثلاً یک وقتی کشفی بشود در نحوه‌ی چرخیدن آن، در چرخش وضعی و انتقالی آن، در همه‌ی این‌ها ممکن است حرف باشد و در آینده باز یک چیز دیگری بگویند، فرض کنید در جنبه‌های ریاضی، یا مثلاً حدس می‌زنند الآن در کُرات آب باشد، حیات باشد، یک وقت هم ممکن است باز حدس بزنند که نباشد، ما می‌بینیم در فلسفه‌ها – که همه‌ی این‌ها را شامل می‌شود، یعنی طبیعیاتش به چیزهایی که مربوط به خاصیت‌ها و طبیعت است و فلکیاتش به چیزهایی که مربوط به افلاک است و الهیات آن هم به چیزهایی که مربوط به ماوراء طبیعت و فلکیات است، مربوط است. می‌بینیم در تمام این‌ها- تغییر پیدا می‌شود، چون متکیاً به افکار بشری است، و از آن طرف حکمت، چون متکی به وحی است – ما به لقمان حکمت دادیم، ما به انبیاء حکمت دادیم- از این نظر حکمت است، یعنی چیزیست که تغییرناپذیر است، محکم است، از لفظ آن هم خوب پیداست که محکم است، اگر محکم نبود و قطعی نبود خدای تعالی در قرآن نمی‌فرمود: «وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثيراً»، هیچ‌وقت خدای تعالی به علمی که مشکوک است و معلوم نیست حقیقت داشته باشد یا نداشته باشد، خیر کثیر نمی‌فرماید.

فطرت یا غریزه
پس بنابراین حکمت را خدا به ما در همان دو هزار سال عنایت کرد، اسم آن را هم فطرت گذاشت، چون با خلقت ما آمیخته است و فطری است، و غریزه هم می‌گویند، البته غریزه از الفاظ مستحدثه است، حالا اگر این‌طوری می‌گویند اشکالی ندارد، غریزه‌ی ما یعنی همان فطرت ما، معنای آن با فطرت شاید یکی باشد.

فرق عقل با فکر
مسئله‌ای که خیلی ممکن است در آن اشتباه بشود، این است که عقل کدام است؟ از روایات استفاده می‌شود که عقل، همین علومی است که به ما تعلیم دادند. خدا درباره‌ی عقل به دو شکل مطلب فرموده است و هر دو شکل آن هم ممکن است حقیقت داشته باشد؛ اگر گفتیم: عقل همان معارفی است – همان حکمت- که در آن دو هزار سال به ما تعلیم داده شده، در این‌صورت روایات برای ما خیلی ساده می‌شود و درست درمی‌آید، اگر گفتیم: عقل، تفکر انسان است، – که اکثراً فلاسفه مباحث فکریه را می‌گویند: مباحث عقلیه!- خیلی افراد هستند که می‌گویند عقل آدم این‌طوری می‌گوید و خیلی هم با این طرز فکر در لسان اهل بیت علیهم الصلوة و‌السلام مبارزه شده است که حتی از امام سؤال می‌شود که پس آن‌چه در معاویه هست چیست؟ می‌فرماید: آن عقل نیست! ببینید این مبارزه است دیگر، «الْعَقْلُ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ» (کافی/ج1، ص11)، عقل آن چیزی است که به وسیله‌ی آن، رحمان عبادت می‌شود، «وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ» و به وسیله‌ی آن عقل، کسب بهشت می‌شود؛ ما خیلی خوب می‌فهمیم که با فکر، کسب بهشت نمی‌شود، مثلاً نمی‌شود بگوییم: فلان ظالم فکر ندارد، فکر دارد، چون اگر فکر نداشت تکلیف نداشت، فکر دارد ولی به عقلش عمل نمی‌کند، این‌طوری باید بگوییم؛ یا بگوییم: عقل ندارد، یعنی توجهی به آن‌چه که خدا در او قرار داده است ندارد، و آن وقت روایات آن هم درست می‌شود. یک تعارضی از نظر ظاهری در روایات است که اکثراً هم در آن گیر می‌کنند و مشکل دارند، – البته غیر از وحدت‌وجودی‌ها- و آن این است که «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْلُ» (المحجة البيضاء، ج 5 / 7، كتاب شرح عجائب‌القلب، بيان معنى النفس والروح والعقل والقلب) می‌گویند: عقل را خدا خلق کرد و جنودی برای آن در نظر گرفت و هر کس عقل دارد، این جنود را هم دارد، و هر کس عقل ندارد جهل دارد، در مقابلش جهل است، و لذا جهل را هم در مقابل آن انداختند،

معنای عقل و عقل کل و عقلی که در ما است
دسته‌ی دوم روایات این است که خدا به هر کسی عقل داد همه چیز داد، به هر کسی عقل نداد هیچ چیزی نداد، آیا این عقلی که به ماها داده است همان عقلی است که در اول خلقت خلق شده؟ یا این‌که او یک چیز است و این یک چیز است، چون معلوم نیست آن چیزی که در اول خلقت و قبل از همه‌ی اشیاء خلق شده است به ما داده باشند، اثبات آن خیلی مشکل است که ما هم همان‌طوری که پیغمبراکرم صلی‌ الله‌ علیه ‌وآله هست باشیم، اگر آن‌طوری باشد – یعنی همان چیزی که در اول خلقت خلق شده است به ما هم داده باشند – ما با پیغمبر فرقی نمی‌کنیم، چون به پیغمبر هم در اول خلقت یک چیزهایی داده شد و به خاطر همان، اول است، یعنی ما هم در ردیف پیغمبر و «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ» می‌شویم، چون عقل ما «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ» است! ما اگر بخواهیم این‌طوری توضیح بدهیم و تشریح کنیم، اول می‌رویم روی معنای لفظ عقل که عقل یعنی چه؟ عقل به معنای عقال است، عقال یعنی محدود کردن، پابند زدن؛ محدود کردن را عقل می‌گویند، از عِقال می‌آید، عقال یعنی پای شتر را می‌بندند و او را محدود می‌کنند که از این‌جا حرکت نکند، یا در لغت خیلی داریم چیزهایی که اسم آن عقل است، و خلاصه‌ی همه‌ی این‌ها این است که عقل یک چیزی است که انسان را محدود – محدود به یک حد صحیحی- می‌کند؛ شتر می‌خواهد از این‌جا تجاوز نکند، محدود باشد، پای او را عقال می‌کنند، همه‌ی آن چیزی که خدای تعالی به پیغمبراکرم تعلیم داد سبب عقال پیغمبر شد، یعنی سبب محدودیت پیغمبر شد، سبب بندگی واقعی پیغمبر در مقابل خدا شد، از نظر بندگی محدود شد و حقِ این‌که کوچکترین تجاوزی از آن حد بکند نداشت، پس او عقل کل است، یعنی حتی مکروه، ترک اُولی – همان‌طور که قبلاً هم گفتیم- از او سرنزده، علم مطلق و معصوم از جهل هم هست، آن‌چه که در او هست عقل است و همان را خدای تعالی در ابتدا خلق کرد، ما هرچه از این عقل، از این علوم، از آن‌چه که به پیغمبر داده شده، هرچه از آن‌ها کسب بکنیم و در وجودمان پیاده بکنیم و در ما باشد ما همان اندازه عقل داریم، و هرچه که نباشد یا کمتر باشد عقل‌مان کمتر است، پس ببینید، اگر گفتند: معاویه با آن زیرکی عاقل نیست، این‌جا درست می‌شود، اگر حیوانات را گفتند عقل ندارند درست است، چرا؟ به‌جهت این‌که آن‌ها از این علوم هیچ اطلاعی ندارند؛ اگر یک ولیّ خدا را گفتند: عاقل است و یک دشمن خدا را گفتند: بی‌عقل است درست است، ببینید همه‌ی روایات هم این‌جا توجیه می‌شود، روایاتی که مربوط به عقلِ اول است، عقلِ کل است، و آن‌چه که مربوط به عقول ما است. پس این کلمه‌ی عقل هم درست است.

فکر، دلیل و راهنمای عقل است
بعد می‌آییم سراغ این مطلب که فکر چیست؟ فکر آن چیزی است که انسان را به عقل می‌رساند، لذا در روایت دارد «الفکر دلیل العقل» (بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، ج 68، ص 306)، فکر کردن دلیل و راهنمای عقل است؛ راهنما یعنی انسان به وسیله‌ی او به عقل می‌رسد، مثلاً می‌نشیند فکر می‌کند که این آسمان و زمین را چه کسی خلق کرده است؟ آیا می‌شود خودش به وجود آمده باشد؟ می‌نشیند فکر می‌کند که این درخت‌ها را چه کسی در زمستان این‌طور چوبِ خشک می‌کند و در تابستان آن‌طور سبز می‌کند؟ از نظم خلقت یا از هر جای دیگر، از هر دلیلی، با فکر به این می‌رسد که خدایی هست، وقتی با این دلایل می‌بیند خدا هست همان «أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ» ظاهر می‌شود؛ ربّ ما هم هست، چطور شد ربّ درخت باشد، برگ‌های درخت در زمستان می‌ریزد و باز دومرتبه در تابستان برگ‌ها بیرون می‌آید، چطور ربّ او هست ولی ربّ ما نیست؟ ما اصلاً چه اطلاعی داریم از سلامتی‌مان؟ از بیماری‌مان؟ چون گرسنه هستیم غذا می‌خوریم، بعد این می‌رود در بدن انسان تبدیل به سلول می‌شود، زیادی‌اش حذف می‌شود، که اگر کسی هشتاد کیلو است بعد نود کیلو شد، یک مقدار دلواپس می‌شود که چرا دفع نشده، و مرتب هم این کارها را خدای تعالی انجام می‌دهد؛ این‌ها فکر است، این‌ها را نمی‌شود عقل گفت، این‌ها فکر است و انسان را به عقل می‌رساند و عقل این است که بگوییم: خدایی هست و همه‌ی کارها را خدا می‌کند. پس فکر، عقل نیست، «دلیل‌العقل» است، همانطوری که امام علیه الصلوة و‌السلام فرموده است و در آیات قرآن هم که از ما می‌خواهند «أَفَلا تَعْقِلُونَ» (بقره/44) آیا شما تعقل نمی‌کنید، یعنی چرا مثلاً فکرتان را به کار نمی‌اندازید که به عقل برسید، یعنی عقل را چرا به دست نمی‌آورید؟ چرا خودتان را با فکر به آن‌جایی نمی‌رسانید که به حقیقت برسید، به حکمت برسید؟ «أَفَلا تَتَفَكَّرُونَ» (انعام/50)، وقتی «تَتَفَكَّرُونَ» می‌گوید منظور این است که فکر بکن تا به عقل برسی، دقت فرمودید؟ بنابراین ما عقل را هم این‌طوری می‌فهمیم و لذا آن را در مقابل جهل هم قرار داده است، هر جاهلی هم بالأخره فکر دارد، دارد فکر می‌کند، خیلی از افراد جاهل هستند که نه سواد ظاهری دارند، نه سواد باطنی دارند، نه از علوم قرآن اطلاعی دارند، نه از علوم ریاضی و غیره اطلاعی دارند، ولی باز هم می‌بینیم که فکر دارند، اگر عقل به معنای فکر بود نمی‌توانستیم بگوییم که یک عده جاهل هستند، یعنی یک عده عقل ندارند، و حال اینکه فکر دارند، همه فکر دارند، جز یک عده دیوانه، البته دیوانه‌ها هم در یک حدی فکر دارند، ولی فکر آن‌ها خوب کار نمی‌کند، امام علیه الصلوة و‌السلام هم می‌فرماید: به این‌ها نگویید عقل ندارند، بلکه بگویید این‌ها یک مرضی دارند که نمی‌توانند از سلول‌های مغزی‌شان استفاده بکنند (مشکاة الأنوار في غرر الأخبار، جلد 1، صفحه 270).

حکمت، عقل، نور، اسم علومی است که در عالم ارواح به ما تعلیم داده‌اند
پس آن‌چه که به انسان تعلیم داده شده است، گاهی اسم آن را عقل می‌گذارند چون انسان را عِقال می‌کند، بنده‌ی خدا می‌کند، «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ»، اسم آن را نور گذاشتند چون علم، نور است و مثال زدند به این نورهای ظاهری، در حقیقت مثل این است که اگر چراغ این‌جا نباشد شما جلوی پایتان را نمی‌بینید و چون عقل هست شما جلوی پایتان را برای رفتن به سوی بهشت می‌بینید، اسم آن علوم را نور گذاشتند، همه‌ی این‌ها اسم آن علوم است، اسم علومی که به ما تعلیم دادند حکمت، عقل، نور است، «وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ» (نور/40) که این آیه تأیید می‌کند، و اسم آن ظرفی که این حکمت یا نور در آن قرار گرفته است را روح گذاشتند، خوب مشخص شد که روح چیست؟ البته چون همیشه روح با نور و علم و عقل با هم هستند، مثل این است که ما با یک نفری که صحبت می‌کنیم بخواهیم روح آن را جدا حساب بکنیم و خود او را جدا، این مساله کم اتفاق می‌افتد، گاهی انسان وقتی که خواب است روحش جداست و خودش خواب است و شما هم با او حرف نمی‌زنید و صحبت هم نمی‌کنید یا با مرده همین‌طور، صحبت نمی‌کنید. پس بنابراین عقل، نور، حکمت، این‌ها در روح واقع شده و چون با هم یکی هستند، از اولی که خلق شدند تا به حال – که الآن ده دوازده هزار سال است- این‌ها با هم بودند، لذا روح و علم یکی است، روح بدون علم ارزشی ندارد و هرچه هم علم آن بیشتر باشد، عقل آن بیشتر باشد، حکمت آن بیشتر باشد ارزش آن بیشتر است. این قضیه‌ی روح انسان بود که دو شب قبل گفتم که به معنای این است که روح انسان – حالا چه موقع خلق شده است، نمی‌دانیم ولی- قبل از بدن خلق شده است، دو هزار سال قبل از بدن ذری خلق شده و بعد هم در بدن ذری آمده و بعد هم در این بدن آمده و دیگر همیشه هم هست.
مسئله‌ی بعدی که باید درباره‌ی آن صحبت بکنیم این است که این‌ها چه کار می‌کردند؟ انسان‌ها در این مدت چه کار می‌کردند که دیشب توضیح دادم که بودنِ آن‌ها مطرح است، این‌که آن‌ها چه کار کردند و چه کار می‌کردند زیاد مسئله‌ای نیست و مطرح نیست.

آن علمی که به عنوان معلومات در روح مقدس پیغمبراکرم و ائمه‌ی اطهار علیهم‌السلام قرار گرفت قرآن است
حالا می‌آییم سر آن مطلبی که علم الهی آمد و بر پیغمبراکرم نازل شد، آن‌چه که مربوط به ما است قرآن است، ولی آیا علم پیغمبر در همان ابتدا که داده شد همین قرآن بود؟ یا بیشتر از این بود و یا کمتر از این بود؟ ما می‌گوییم آن علمی که به عنوان معلومات در روح مقدس پیغمبراکرم و ائمه‌ی اطهار قرار گرفت قرآن است، منتها قرآن بطن دارد، قرآن بطونی دارد که بطون آن از ظاهر قرآن استفاده نمی‌شود. یک وقتی من یک کتابی دیدم که هر حرف این کتاب چندتا معنا داشت، روایت هم دارد درباره‌ی قرآن که هر حرف آن هفتاد هزار معنا دارد! معنا ندارد که مثلاً بگوییم یک «لام» هفتاد هزار معنا داشته باشد، «لام» یک «لام» است، یا «ب» یک «ب» است، ولی آن کتاب را که من دیدم تقریباً مسئله تا حدی برای من حل شد، آن کتاب این‌طوری بود که یک قصیده، یک شعری بود در مدح علی‌بن‌ابیطالب علیه‌السلام که مثلاً یا علی … ، حالا من شعرهای آن را به یاد ندارم، این «یاء» یا علی به صورت عرضی که می‌خواندیم «یاء» یا علی بود، اما وقتی طولی می‌خواندیم یعنی «یاء» اول سطر اول و مثلاً «باء» دوم سطر دوم را کنار هم می‌گذاشتیم این‌ها یک معنای دیگری داشت، مثلاً فرض کنید یا علی یرمی، این «یاء» در سطر اول به معنای یا علی است ولی در سطر دوم به معنای یرمی است، یعنی چون روی رمی آمده است رَمی تبدیل به یرمی شده است، این معنای دیگری دارد، این «یاء» را اگر بخواهیم جدا بکنیم آن معنای «یاء» یا علی نیست، خوب می‌فهمید؟ یا مثلاً از «یاء» اول در سطر اول و حرف دوم از سطر دوم، اینطوری پایین برویم یا «یاء» اول در سطر اول و «یاء» سوم در سطر دوم، همین‌طور همه‌جا می‌شد آن را این طرف و آن طرف کرد، که یک «یاء» تقریباً حدود ده تا معنا داشت، می‌شد بفهمیم که یک «یاء» به ضمیمه‌ی مابعدش چند تا معنا دارد، وقتی یک انسانی بتواند چنین اشعاری بگوید که هر شعر آن هم در مدح یکی از ائمه علیهم الصلوة و‌السلام بود، بتواند چنین شعری بگوید که هر حرف آن ده تا معنا داشته باشد – البته نمی‌خواهم بگویم قرآن هم همین‌طور است- وقتی یک بشری این‌طوری بگوید، دیگر معجزه طبعاً ممکن است هفتاد هزار معنا داشته باشد، یک طوری آن را ترتیب داده باشند که هر حرف آن هفتاد هزار معنا داشته باشد، لذا در این کتاب مجمع‌البیان این روایت را من دیدم که هر حرف از قرآن هفتاد هزار معنا دارد (جامع الأسرار ومنبع الأنوار، ص ۵۳۰)،. ما چیزی که از این قرآن می‌بینیم یک «یاء» است و برای ما یک معنا هم بیشتر ندارد، حتی بعضی از حرف‌های آن اصلاً برای ما معنا ندارد: «الم» (بقرة/1)، الف و لام و میم، این چه معنایی دارد؟ ولی می‌بینید این‌ها برای پیغمبراکرم کلی معنا دارد، حالا اسم همه‌ی این‌ها را قرآن می‌گذاریم، این قرآن با هفتاد هزار معنا در هر حرفی، در قلب پیغمبر است، با یک معنا در مصحف در همین خود قرآن است، و هرچه انسان بتواند در آن بطون قرآن به وسیله‌ی راهنمایی‌های ائمه‌ی‌ اطهار – که تفسیر ائمه‌ی اطهار می‌شود- جلوتر برود از آن حکمت بیشتر استفاده کرده است، آن هم باز محدود است، برای ماها محدود است. پس علمی که خدا از ذات مقدس خودش، – که اسمش علم لدنی هست، اسمش علم الهی هست- از ناحیه‌ی خودش به پیغمبراکرم داد علم به همه‌ی چیزها بود، قوانین همه‌ی موجودات، مثلاً ستاره‌ی فلان که در فلان کهکشان است در چه مداری حرکت بکند که با یک ستاره‌ی دیگر برخورد نکند یا اگر هم برخورد می‌کند، روی مصلحتی برخورد کند، این‌ها همه در همان علم اولی که خدا بر قلب مقدس پیغمبراکرم نازل کرد وجود داشت و پیغمبر هم می‌دانست، چون اگر نمی‌دانست باز نزولش عبث می‌شد، پس پیغمبراکرم هم می‌دانست، و همان پیغمبر وقتی که خدا عالَم را خلق کرد این علوم را نظم داد، یعنی به همه‌ی اشیاء احاطه پیدا کرد، که همان شب قدر می‌شود و موجودات عالم را نظم داد، مثلاً خورشید کجا حرکت کند، زمین کجا باشد، خورشید چقدر حرارت داشته باشد، زمین چقدر حرارت داشته باشد، زمستان چطوری باشد، تابستان چطوری باشد، همه‌ی چیزها، حتی ریزترین چیزی که یک مورچه‌ی زیر زمین مثلاً چطور حرکت کند که به حیاتش ادامه بدهد، همه‌ی چیزهایی که در عالم هست، شاید فهم آن برای ما خیلی مشکل باشد ولی همه‌ی این‌ها را پیغمبراکرم با آن قدرتی که خدا به او داد و با آن علمی که خدا به او داد همه را نظم داد و لذا می‌بینید در سوره‌ی قدر خدا می‌فرماید: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ في‏ لَيْلَةِ الْقَدْرِ» (قدر/1) بعد می‌گوید: «وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ» (قدر/2).

خدا در امور مهم، با افراد خاص صحبت می‌کند
یک مطلبی هم این‌جا من به شما بگویم، هرچند این از مطالب ما یک مقدار فاصله دارد ولی این مطلب باید گفته بشود که شأن خدای تعالی این‌قدر بالا است که با ماها خیلی کم حرف می‌زند، اصلاً کبریائیت او ایجاب می‌کند که با ما زیاد حرف نزند، وإلّا ما بخواهیم مدام بگوییم: خدایا این‌طور بکن، او بگوید: چشم! و صدای چشم او را هم بشنویم! و هرچه هم ما می‌گوییم فوری او بگوید: چشم و دعاهای ما را مستجاب بکند، چون فرموده است که «ادْعُوني‏ أَسْتَجِبْ لَكُمْ» (غافر/60)، و این‌طور مطیع ما باشد، نه! خدا با افراد، آن هم افراد خاص، همه‌گونه قدرت دارد که صحبت بکند، ولی کبریائیت او ایجاب نمی‌کند که هر چیز جزئی را در محضر او درخواست کنیم، هر وقت می‌خواهی شوخی هم بکنی بروی بگویی: خدایا این مگس را از روی بینی من بلند کن! و او هم بگوید: چشم، و در هر کاری این‌طوری پیش برویم، حتی ملائکه را قرار داده است برای این‌که این کارهای جزئی را آن‌ها انجام بدهند، البته نه این‌که بدون قدرت خدا باشد، «لَاحَوْلَ وَ لَاقُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ»، ولی وسیله‌ی آن ملائکه باشند، مثلاً این دانه‌های باران که زمین می‌ریزد، اگر خدا بخواهد می‌ریزد وإلّا نمی‌ریزد، دانه‌های باران را می‌گویند مَلَک از آسمان می‌آورد، کارهای جزئی دیگر، حالا ما هم اگر از خدا چیزی بخواهیم خدا به یک مَلکی دستور می‌دهد که مثلاً فلان کار را بکن.

نظم عالم در شب قدر اوّل، بوسیله‌ی اهل بیت عصمت و ‌طهارت علیهم‌السلام انجام شد
پس ببینید خیلی ساده است، همه‌ی چیزهای مهم، همه‌ی کارها، «قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ» (نساء/78) آیه‌ی شریفه‌ی قرآن است که بگو: همه چیز از جانب خدا است؛ اما وسیله دارد، لذا خدای تعالی در ابتدای خلقت موجودات، وسیله قرار داد و فرمودند که «ابى اللّه ان يجرى الامور الا باسبابها» (اصول كافى/ ج 1، ص 259)، خدا إبا می‌کند که امور را مستقیم و بدون اسباب آن انجام بدهد، لذا خود خدا پیغمبراکرم را خلق کرد، روح مقدس ایشان را خود او خلق کرد، از علومش به او داد و از قدرتش به او داد ولی بعد کنار ننشست، اگر کنار می‌نشست دیگر مسئله‌ی بداء معنا نداشت، کنار ننشست، همه‌ی کارها در عین حال در دست خودش است ولی پیغمبر انجام می‌دهد، مثل این می‌ماند که مثلاً فرض کنید یک انسان پَستی، یک دشمنی آمده است یک چیزی می‌خواهد ولی خود من نمی‌خواهم با او روبه‌رو بشوم، محتاج است، نیازمند است، خود او هم نمی‌فهمد که محتاج و نیازمند است، خود من می‌خواهم مستقیم با او روبه‌رو نشوم، مثلاً به شما می‌گویم شما برو این پول را به او بده، با این‌که پول را من دادم، همه‌چیز را من دادم، ولی برای اینکه کبریائیت من و عظمت من شکسته نشود و با او روبه‌رو نشوم می‌گویم بگیر تو بده، پیغمبراکرم چنین حالتی داشته است، بعد در شب قدر همه‌ی چیزها را پیغمبراکرم منظم کرده است، قبل از این خدا به او می‌فرماید: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ في‏ لَيْلَةِ الْقَدْرِ» ما به تو در لیله‌ی قدر قرآن را نازل کردیم، و تو چه می‌دانی که این لیله‌ی قدر چقدر اهمیت دارد؟ خطاب این «چه می‌دانی» به پیغمبر است ولی منظور این است که مردم بفهمند که شما چه می‌دانید که این لیله‌ی قدر چقدر عظمت دارد؟ بعد می‌فرماید: «خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ، تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ» (قدر/3-4) به وسیله‌ی ملائکه، به وسیله‌ی روح، هر مسئله‌ای را تنظیم می‌کند، البته منظور در شب قدر اول است، «مِنْ كُلِّ أَمْرٍ»، و با سلامتی «سَلامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ» (قدر/5)، همه‌ی این مسائل با سلامتی در یک شب تقدیر می‌شود، همه منظم می‌شود؛ این نظم با اصل خلقت فرق می‌کند، اول خدای تعالی به‌وسیله‌ی پیغمبر خلقت کرده است، منتها خدای تعالی خلقت کرده است، «في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ» (اعراف/54) در شش شبانه‌روز این‌ها را خلق کرد، اگر این‌ها خلق بشوند و بی‌نظم باشند به‌هم می‌ریزند، شلوغ می‌شود، زندگی آرامش ندارد، بعد در شب قدرِ بعد از خلقت آسمان‌ها و زمین، یک شب را به عنوان شب قدر قرار داده است، البته نه این شب قدر سال 1385، شب قدری که بعد از خلقت آسمان‌ها و زمین بود، «من‏ كُلُّ أَمْرٍ» در همه‌ی امور هم این کار را کرده است، و بعد به‌وسیله‌ی پیغمبراکرم این کار را انجام داده است که در نهج‌البلاغه حضرت علی‌بن‌ابیطالب می‌فرماید: «نحن صنائع‌اللّه» ما اهل بیت عصمت – که پیغمبر و ائمه‌ی اطهار باشند می‌فرماید- ما صنائع خدا هستیم، یعنی ما را خدا مستقیم خلق کرده است «و الخلق صنائعنا» (الصراط المستقيم إلی مستحقی التقديم/ ج 2، ص 235) ما خلق را ساختیم و صنعت کردیم، صنعت ما بوده است، یا می‌فرماید: «خَلَقَ اَللَّهُ اَلْمَشِيَّةَ قَبْلَ اَلْأَشْيَاءِ» (بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام/ جلد 4، صفحه 145) اسم ائمه و پیغمبر را مشیت و آن خواسته‌های خدا گفته است، «ثُمَّ خَلَقَ اَلْأَشْيَاءَ بِالْمَشِيَّةِ» اشیاء را به وسیله‌ی این مشیت که همین اسم چهارده معصوم است خلق کرده است، چون در روایت دیگری دارد که «نحن مشیّةالله» (مستدرک سفینة البحار؛ الشیخ علی النمازی الشاهرودی؛ ج6، ص 99)، «و خلق الأشیاء بالمشیّة». فکر می‌کنم این مسئله، خیلی مسئله‌ی روشنی باشد و مطلب زیادی هم نباید درباره‌ی آن گفته بشود و روی این حساب، ما هم روح را شناختیم، هم عقل را شناختیم، هم نوری که خدا در ما قرار داده است که می‌فرماید: «وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ» هم آن را شناختیم، هم عقل را شناختیم و عقلِ اول را هم شناختیم و عقول جزئی را هم که خدای تعالی به ما داده است فهمیدیم و آن علمی که خدا در روز اول به عنوان قرآن به پیغمبراکرم داد شناختیم و کیفیت این‌که به وسیله‌ی پیغمبر، همه‌ی اشیاء تنظیم شده است را متوجه شدیم، ببینید باز توضیح بدهم که ممکن است مثلاً ده تا فرش در این اتاق باشد و همه روی هم یک گوشه‌ای گذاشته شده باشد، این فرش‌ها را در شب قدر منظم می‌کنند، جابه‌جا می‌کنند، جاهای معیّنی می‌اندازند، در شب قدر که می‌گوید «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ» یعنی مثلاً فرض کنید هر چیزی که در آن اتاق است با سلامتی، با درستی، با صحتِ کار، این‌ها را خدای تعالی تنظیم می‌کند و این روحی که این‌جا می‌گوید: «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ» این همان روح‌القدس است، روحِ قدس یعنی روح پاکی که از هر آلودگی حتی از جهل، پاک است و لذا درباره‌ی حضرت عیسی می‌فرماید که «وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ» (بقرة/87) ما او را به وسیله‌ی روح‌القدس تأیید کردیم که حضرت عیسی به وسیله‌ی پیغمبراکرم تأیید شده، یعنی کمک شده، با او همراهی شده است، خواستند او در صراط مستقیم حرکت کند و در مورد هر چیزی هم خدای تعالی همین کار را کرده است، بعضی‌ها تکویناً قبول کردند و بشر چون اختیار دارد باید هم تکوینی قبول کند و هم تشریعی. و این‌ها را ما فهمیدیم و بلد شدیم.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله أجمعین

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

اعتقادات خصوصی – جلسه هفتم – ۱ ذیحجه ۱۴۲۷

اعوذ بالله من الشّیطانالرّجیم

بسم اللهالرّحمنالرّحیم

الحمدللّه و الصلوة و السلام علی رسولالله و علی آله آلالله لاسیّما علی بقیّةاللّه روحی و ارواح‌‌العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنةالدائمة علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یومالدّین.

 

انسان برای زندگی حیوانی خلق نشده است

یکی از مسائلی که باید مورد بحث جدی واقع بشود و در اذهان حک بشود مسئله‌ی خلقت انسان است، – همانطوری که شب‌های گذشته گفتم- همه‌ی انسانیتِ انسان به روح او است، نه به بدنش. خب این روح چه موقع خلق شده است و چه موقع به‌وجود آمده و تا چه موقع هست؟ چون علی بن ابیطالب فرمود: «رَحِمَ اللّه‏ امرَءً عَرَفَ قَدرَهُ» (غررالحکم/ ص ۳۷۳) خدا رحمت کند، خدا مهربانی‌اش را متوجه آن کسی بکند که حد خود را بداند. تو چه کسی هستی؟ تو برای خواب و خوراک آمدی؟ اصلاً چه‌کاره هستی؟ الاغ معلوم است که چه‌کاره است، بار می‌برد، گوسفند معلوم است چه‌کاره است، گوشتش را می‌خورند، پشمش را استفاده می‌کنند، همین کارهایی که معلوم است، هر حیوانی را که شما تصور کنید… حالا یک عده از آن‌ها از انظار ما، از افکار ما دور هستند، حشرات و این‌ها را ما نمی‌دانیم چه‌کاره هستند، ولی این‌هایی که می‌دانیم، بالأخره هر کسی خودش باید بداند چه‌کاره است، ماها چه‌کاره هستیم؟ این‌ها را که عرض می‌کنم جدی بگیرید، اگر به خوردن و خوابیدن و این‌طور چیزها باشد که حیوانات راحت‌ترند، من نمی‌خواهم حالا در این برنامه بحث‌های مفصلی بکنم وإلّا دلایلی می‌آورم که حیوانات خیلی راحت‌تر از ما، خوش‌تر از ما هستند و زندگی بهتری از زندگی ما دارند. من همین امشب به یک روباهی نگاه می‌کردم، می‌گفتم این بالأخره نه غصه‌ای دارد، نه غمی دارد، خدا هم این‌قدر برای او پشم و این چیزها درست کرده است که احساس سرما نمی‌کند، خیلی راحت می‌آید این‌جا می‌گردد که یک چیزی پیدا کند بخورد و شکم خود را سیر کند، تلاش او از تلاش ما برای خوردن بیشتر، درآمد او کمتر، ولی خوش‌تر است، خیلی خوش، هر حیوانی را شما تصور کنید می‌بینید از ما خوش‌تر زندگی می‌کند. پس خدا ما را برای این خلق نکرده است وإلّا تمام خوشی‌ها را نصیب ما می‌کرد.

 

سرنوشت بدن بعد از مرگ و استقلال روح در عوالم مختلف

بدن همانطور که گفتم یک موجود بی‌وفای سیار، مثل جوی آب است که مدام دارد رد می‌شود و آخر هم خودش در قبر می‌پوسد، حتی شهداء هم می‌پوسند، حالا انبیاء و اوصیاء مستثنی هستند که شاید بیشتر هم متوجه پیغمبر اکرم و ائمه‌ی اطهار علیهم الصلاة و السلام باشد، وإلّا شهداء، صدیقین، صالحین، همگی بدن‌های خود را در کره‌ی زمین می‌گذارند و می‌روند. فقط و فقط چیزی که ما می‌فهمیم این است که روح انسان استقلال دارد، مستقل است. من دلایلی در کتاب‌آوردم، حتماً بروید مطالعه کنید، از شما می‌پرسم که چندتا دلیل می‌توانید برای استقلال روح پیدا کنید؟ معنای استقلال روح این است که روح بدون بدن، هم قبل ممکن است باشد و هم بعد و هم الآن. مثلاً فرض کنید که اگر شما پولی به کسی بدهکار باشید، هیچ‌وقت آن شخص نمی‌آید بعد از بیست سال بگوید: من به شما پولی قرض ندادم یا بدهی ندارید! هیچ‌وقت نمی‌آید بگوید، چرا؟ با این‌که حق همین است که باید این را بگوید: به‌خاطر این‌که من آن فرد بیست سال قبل نیستم! به این دلیل که غذا خوردم و بدن من تجدید شده است و شما به آن بدنی که پول دادی یا از آن بدنی که پول گرفتی حالا نیست! متوجه هستید؟ فرض کنید شما یک آب دهانی در جوی آب می‌اندازید، این آب رفته است، حالا بیایید بگویید آن چیزی که من داخل این جوی انداختم کجا است؟ آن رفت؛ شما بیست سال قبل به یک کسی پول قرض دادید، حالا اگر بخواهید بگیرید می‌گوید: بدن من آن بدن نیست؟ من آن نیستم؟ البته شکل آن هستم ولی من آن نیستم! حالا دلایل زیاد و خوبی من نقل کردم و در کتاب‌های پاسخ ما توضیح دادم، إن‌شاءالله خوب دقت کنید، پیدا کنید و حتماً تحقیق را انجام بدهید، تقریباً هشت دلیل است که روح انسان مستقل است، مسلّم قبل بوده است، به‌جهت این‌که خدا می‌فرماید: «وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي‏» (حجر/29) من دمیدم روح را در بدن. بدن وقتی که در رَحِم مادر به کمال می‌رسد، اول «علقة» است و «مضغة» است، «فَكَسَوْنَا» (مؤمنون/14) بعد «لحم» و استخوان و وقتی که بدن، کاملِ کامل شد آن‌وقت خدا روح را در آن می‌دمد، معلوم است که روح، جدای از بدن است، نمی‌شود بگوییم که روح نبوده است و اصلاً چیز حسابی نیست و بدن است که مهم است، ما اشتباه می‌کنیم، الآن وقتی می‌خواهیم با شماها حرف بزنیم خیال می‌کنیم آقا تقی این شکلی است، آقای کاشانی آن شکلی است، نه! در حقیقت این شکلِ لباس شما است، بدن شما است، جسد شما است، انسان روح است و نه جسد.

 

خلقت روح انسان، دو هزار سال قبل از بدن عالم ذر

این روح یقیناً قبل از بدن خلق شده است، حالا چه موقع خلق شده است این را ما نمی‌دانیم، ما همین‌قدر می‌دانیم که ولو یک لحظه، زودتر از بدن خلق شده، چون بدن ظرف برای روح است، بدن لباس برای روح است، نمی‌شود که اول انسانی نباشد بعد لباس او را که دوختند بیایند برای او بدن درست کنند، نه، مسلّم آن قبل بوده است، این قبل چه موقع بوده است؟ ما نمی‌دانیم، ما چرا نمی‌دانیم؟ به جهت این‌که قدر مسلّم است که ما در رَحِم مادر بودیم، نُه ماه هم بودیم، یا لااقل پنج ماهِ آن را با عقل و شعور و فهم و درک بودیم، چرا این را به یاد نداریم؟ قبل آن هم همین‌طور است، ما نمی‌توانیم به یاد داشته باشیم، البته بعد برای شما توضیح می‌دهم که یک علائمی هست ولی علائم آن هم خیلی صد درصد دلیل نمی‌شود، کمک است، فقط باید ببینیم خدایی که ما را خلق کرده است از او می‌توانیم بپرسیم که خدایا! تو چه موقع ما را خلق کردی؟ ائمه‌ی اطهار علیهم الصلاة والسلام و پیغمبر اکرم که از زبان خدا گفتند و لسان‌الله هستند و من هم قبلاً برای شما گفتم که پیغمبر اکرم هرچه فرموده وحی است و ائمه‌ی اطهار هرچه فرمودند از زبان پیغمبر اکرم گفتند، مخصوصاً اگر روایت متواتر باشد، یعنی مثلاً این‌قدر می‌گویند… حالا من معنی تواتر را برای شما بگویم، مثلاً این‌جا ایستادید یکی می‌آید می‌گوید فلانی فلان‌جا فلان مشکل را پیدا کرده است، «الخبر يحتمل الصدق و الكذب» خبر احتمال صدق و کذب دارد، ممکن است راست باشد و ممکن است دروغ باشد، اما اگر نفر دوم هم آمد همان را گفت، نفر سوم هم آمد همان را گفت، نفر چهارم هم آمد همان را گفت، نفر پنجم… هر کسی از پایین می‌آید همین را می‌گوید، اگر باز هم بگوییم که شاید باشد و شاید نباشد دیگر به شما می‌خندند، معنای تواتر این است که هفت، هشت، ده نفر یک کلام را نقل کنند، این معنی تواتر است، حالا اگر بیشتر هم شد که بهتر، تواتر قطع‌آور است، این را هم در اصول می‌گویند که هر چیزی که متواتر شد یقین‌آور است، حالا یک آدم شکاکی که یک‌جا ایستاده است که هر چیزی را اصلاً باور نمی‌کند آن هیچ، آن‌ها شکاک هستند، غیرعادی هستند، مثل وسواسی‌ها، اگر یک وسواسی برای وضو روی دست خود را ده مرتبه آب ریخت این دلیل نمی‌شود که بگوییم وضو این‌طوری است، اگر ده نفر آمدند، بیست نفر آمدند و یک مطلبی را گفتند و این شخص باز هم باور نکرد این یک فرد شکاکی است، این غیرعادی است و نمی‌شود به او اعتنا کرد و بلکه آن شخص باید همان فکری را بکند که دیگران می‌کنند، اگر ده نفر آمدند گفتند پیغمبر اکرم این‌طوری گفته است، بیست نفر آمدند گفتند پیغمبر اکرم این‌طوری گفته است، ما باید یقین بکنیم که پیغمبر فرموده است، فرمایش پیغمبر هم که وحی است، صریح قرآن است، حتی فرمایش ائمه‌ی اطهار علیهم الصلاة و السلام طبق استدلالی که کردم وحی است. بنابراین حالا ما می‌توانیم با این مقدمه بفهمیم که خدا روح انسان را چه موقع خلق کرده است، بدن را که می‌دانیم چه موقع خلق کرده است، تاریخ هم گذاشته‌ایم و تاریخ شمسی آن این‌طور، تاریخ قمری آن‌طور، همه‌ی این‌ها را می‌دانیم ولی روح را نمی‌دانیم، چون قبل از بدن بوده است. پیغمبر اکرم و ائمه‌ی اطهار متواتراً فرمودند که روح، دو هزار سال قبل از بدن خلق شده است: «إِنَّ اَللَّهَ خَلَقَ اَلْأَرْوَاحَ قَبْلَ اَلْأَبْدَانِ بِأَلْفَيْ عَامٍ» (بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام/ جلد 58 ، صفحه 131) این روایت متواتر هم هست، «خدا خلق کرد ارواح را قبل از بدن‌ها به دو هزار سال»، دو هزار سال قبل، خب مثلاً الآن بدن من در سال 1314 خلق شده است، دو هزار سال قبلش می‌شود دو هزار سال قبلش دیگر! اگر این را گفتیم باز با یک آیاتی از قرآن منافات دارد، چون صریح آیه‌ی قرآن است که خدای تعالی حضرت آدم را که خلق کرد ذریه‌ی او را هم خلق کرد: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني‏ آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى» (أعراف/172) آن‌جا بودند، حالا چه موقع آن‌ها را خلق کرده است؟ باز در آن هم حرف است، بالأخره وقتی حضرت آدم را خدا خلق کرد بنی‌آدم هم بودند، چون به آن‌ها گفت: «أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ»؟ همه گفتند: «بَلى»، این را قرآن دارد می‌گوید، پس معلوم است بودند که گفتند: «بلی»، اگر نبودند که نمی‌گفتند «بلی»، دقت می‌کنید؟ خوب این‌ها را متوجه باشید. پس این ابدانی که می‌گوید دو هزار سال قبلش… اصلاً با این بدن منافات دارد و این بدن به دلایلی منظور نیست، چون الان از میلاد حضرت مسیح – که امروز هم روز تولد ایشان بوده است – 2006 سال می‌گذرد، اگر این بدن منظور بوده است ما در زمان تولد حضرت مسیح نبودیم، روح ما هم نبوده است.

 

عمر همه‌ی انسان‌ها دوازده هزار سال است

این ابدان چه ابدانی است؟ «خَلَقَ اَللَّهُ اَلْأَرْوَاحَ قَبْلَ اَلْأَجْسَادِ بِأَلْفَيْ عَامٍ» (بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام/ جلد 58، صفحه 132)، در کتاب‌ها در این مورد دچار مشکل شدند و به خاطر همین هم شاید بعضی مسائل را به وجود آوردند، این ابدان بدن ذری است، یعنی آن ذره‌ای که از پشت حضرت آدم خارج شد، این‌که ذره‌ای و ریز بوده مهم نیست، بزرگی و کوچکی بدن مطرح نیست، چون نمی‌گوییم آن کسی که قدّ کوتاهی دارد بدن ندارد و این کسی که قدّ بلندی دارد بدن دارد؛ منظور بدن است، بدن یعنی یک چیزی که از جنس این کره‌ی زمین باشد، خاک باشد و بعد روح به آن تعلق پیدا کند، این‌که می‌گوییم روح وارد بدن او شد یا خارج شد، این‌ها منظور تعلقاتش است، یعنی مثلاً فرض کنید که الآن شما چون دارای روح هستید می‌توانید اطراف خود را ببینید، چون روح اطراف خودش را می‌بیند، روح همه چیز را می‌شنود، این حواسّی که در انسان هست و در موقع خواب نیست این را روح می‌گویند. پس ارواح دو هزار سال قبل از ابدان ذری خلق شدند، ابدان هم حالا برای ما قدر مسلّمش زمانی است که حضرت آدم خلق شده است، حضرت آدم که خلق شد ذریه‌ی او بودند، چون روایات این‌طوری می‌رساند که همان موقعی که بدن حضرت آدم خلق شده ذریه‌ی او از پشتش به صورت ذره‌ای بیرون آمده‌اند، چون آن موقع بودند، پس خلقت بدن حضرت آدم و خلقت بدن ما، – بدن کوچک ما – این در همان سالی بوده است که خدا حضرت آدم را خلق کرده است، طبق آن‌چه که بعضی مورخین نوشتند حضرت آدم حدود ده هزار سال قبل بوده است و ما و بقیه‌ی افراد بشر، حدود دوازده هزار سال قبل بودیم، دو هزار سال قبل از ابدان روح ما بوده و ده هزار سال از زمان خلقت بدن ذری تا الان، دوازده هزار سال می‌شود، پس ما تاریخ تولدمان را، تاریخ ایجادمان را، تاریخ خلقت‌مان را از این روایات به دست آوردیم، اول این‌که «خَلَقَ اَللَّهُ اَلْأَرْوَاحَ قَبْلَ اَلْأَجْسَادِ بِأَلْفَيْ عَامٍ» دو هزار سال این‌جا، بعد در زمانی که بدن حضرت آدم خلقت شد، در آن زمان بدن‌های ما هم خلق شده است، چون بوده است، خدا با آن‌ها صحبت کرده که گفته است «أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏».

 

ما دو هزار سال در عالم ارواح تعلیم دیدهایم

می‌آییم سر این‌که این دو هزار سال قبل از ابدان، این‌جا ما چه‌کار می‌کردیم؟ چه بوده است؟ تا بعد همین‌طور نوبت به نوبت جلو بیاییم. روح ما در این دو هزار سال روح تنهایی بوده و بدن نداشته است، به ما تعلیماتی می‌دادند، تعلیمات حقایق، نه این‌که مثلاً در کشاورزی یکی مهندس بشود، کشاورزی وقتی نباشد مهندسی آن هم به درد نمی‌خورد، یا وقتی هنوز بدن نیست دکتری بدن به درد نمی‌خورد و از این‌طور چیزها، آن‌چه که به ما تعلیم دادند که مهمِ آن توحید و ربوبیت پروردگار است و بعد این‌که مثلا ظلم خوب نیست، چه چیزهایی خوب نیست، طرز معاشرت صحیحی که خدا از انسان می‌خواهد و از همه مهمتر، متخلق به اخلاق‌الله شدن، چون خدای تعالی – حالا به این بحث می‌رسیم – می‌خواست برای خودش جانشین خلق کند. ببینید، سه چیز: یکی خداشناسی، دوم حقایقی از قبیل بد بودن ظلم و چیزهایی که مربوط به معاشرت با مردم است، – البته نه در این دنیا بلکه معاشرت روز قیامت، بهشت و این چیزها – و سوم متخلق به أخلاق‌الله شدن که این دوتای آخری تقریباً نزدیک به هم است و انسان تا خداشناس نباشد نمی‌تواند متخلق به اخلاق‌الله بشود، نمی‌تواند با دیگران مِثل خدا، مَثَل خدا، مِثل خدا معاشرت کند، پس بنابراین این سه چیز خیلی مهم است که من در کتاب در محضر استاد یک مقداری از آن را شرح دادم، این‌ها را به ما تعلیم دادند،

 

تثبیت شدن تعلیمات عالم ارواح در روح ما

تعلیم هم به دو شکل است: یک وقت هست یک چیزی را به شما یاد می‌دهند شما می‌شنوید، یک وقت این‌قدر تکرار می‌کنند، این‌قدر به شما یادآوری می‌کنند که این عادت شما بشود، این در دل شما تثبیت بشود. من الآن می‌گویم: آقای فلان که در مجلس نشستی، مثلاً فلان کار را نکن، بد است، شما هم می‌شنوی و می‌فهمی که بد است و قبول هم می‌کنی و چشم هم می‌گویی ولی چون این درست در روح تو ثبت نشده است باز یک جای دیگر فراموش می‌کنی، یعنی باز می‌بینیم همان کار را کرد، این‌طور نباید باشد، باید طوری باشد که ثبت بشود، این خیلی مهم است، ثبت آن مهم است، یعنی می‌شود گفت که اگر در آن زمان، در یک دقیقه تمام علوم را به شما یاد دادند، بقیه‌ی آن برای تثبیتش بوده است، مثلاً ما می‌گوییم تزکیه‌ی نفس، تند تند هم مراحل می‌دهند و بالا می‌روند، بعد به مرحله‌ی عبودیت می‌رسند ولی نماز صبحش را ممکن است بیدار هم باشد و نخواند، این که نشد دیگر، مرحله‌ی عبودیت باید در وجود تو ثبت بشود، استقامت باید در وجودت ثبت بشود، بیداری باید در وجودت ثبت بشود، اما به دلیل این‌که تکرار نمی‌شود و پشت آن گرفته نمی‌شود ثبت نمی‌شود، ولی بدی ظلم در وجودمان ثبت شده است، همان ظالمِ بدبختی که از همه ظالم‌تر است به او بگویی ماشاءالله! کار خوبی می‌کنی! اگر برای او ثابت بشود که ظلم می‌کند می‌گوید: نه، ظلم خوب نیست، به دزد بگویند: دزد! ناراحت می‌شود، دزدی را بد می‌داند، اگر به دروغ‌گو بگویند: دروغ‌گو! بدش می‌آید. ما یک‌وقتی بحث می‌کردیم که آیا دروغ بد است یا نه؟ چون اگر مصلحت باشد می‌گویند: «دروغ مصلحتی به ز راست فسادآور»، اگر این‌طوری باشد هرجا مصلحت دارد دروغ می‌گوییم و هر جا هم که مصلحت ندارد خب راست می‌گوییم، چه فرقی می‌کند؟ بالأخره یک کاری است که دارد می‌شود، من در جواب گفتم: در فطرت ما گذاشتند که راستگویی خوب است و دروغگویی بد است، مصلحتش و این چیزها را بعد حساب می‌کنیم. الآن اگر به ما بگویند دروغگو بدمان می‌آید، اگر به ما بگویند راستگو خوش‌مان می‌آید. خدای تعالی در قرآن می‌فرماید: «وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبينَ‏» (مرسلات/15) و از آن طرف می‌فرماید که «فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقينَ» (نساء/69) صدیقین یعنی راستگویان. پس ما دروغگویی را بد می‌دانیم، از کجا بد است؟ خیلی‌ها می‌توانند استدلال بکنند که دروغ گاهی خوب است، می‌گوییم راست هم گاهی خوب است، مثلاً انسان که همه چیز را نمی‌تواند راست بگوید. پس بنابراین در فطرت ما خیلی چیزها گذاشتند منتها این‌طور که روایت دارد، ما از همان عالم ارواح یعنی طی دو هزار سال همه‌ی این حقایق در وجود ما ثبت شد، هرچه که پیغمبرها آمدند گفتند، هرچه که ائمه‌ی اطهار گفتند، هرچه که پیغمبر اکرم و قرآن گفته ، همه‌ی این‌ها در وجود ما ثبت شده است و اسلام هم اسم آن را فطرت می‌گذارد، فطرت یعنی خلقت، یعنی همان اول خلقت، یعنی وقتی که انسان خلق شد این‌ها را به او دادند و در مدت دو هزار سال این‌ها در ظرف روح ما ثبت شد، همانطوری که درباره‌ی ظرف پیغمبر اکرم گفتم، این ظرف پر از حقایق شد و ثبت شد. درباره‌ی حضرت آدم خدای تعالی می‌گوید: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها» (بقره/31) خدا کل اسماء را به حضرت آدم تعلیم داد، حالا همان موقع بوده است؟ بعد از دو هزار سال بوده است که روح او همه‌ی اسماء را یاد گرفته است؟ او که نمی‌گوید چه موقع «عَلَّمَ»؟ چه موقع «عَلَّمَ»؟ همان موقع بوده است؟ همانطوری که ما یک کلاسی داشتیم و این‌ها را به ما یاد دادند حضرت آدم هم در همان کلاس بوده است؟ چون پدر و فرزندی بعدها درست شد، وإلّا در عالم ارواح «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها» (شمس/7)، بعضی‌ها در مورد «سَوَّاها» می‌گویند یعنی همه مساوی، یک‌جا، سر یک میز، یک کلاس، همه‌ی افراد بشر نشستند و خدا این‌ها را ساخت، تربیت کرد، منتها به وسیله‌ی ائمه‌ی اطهار «لَوْلَانَا مَا عُرِفَ اللَّهُ» (بصائر الدرجات/ ص81) اگر ما نبودیم خدا شناخته نمی‌شد، اگر ما نبودیم خدا بندگی نمی‌شد، چون آن‌ها بودند که همه‌ی اسماء الهی و همه‌ی حقایق را می‌دانستند و در ما به‌وجود آوردند و تعلیماتی به ما دادند، اول آن‌ها از خدا همه‌ی این حقایق را گرفتند و بعد آن‌ها برای ما واسطه‌ی فیض شدند. پس به این نتیجه می‌رسیم که ما یک کلاسی به مدت دو هزار سال داشتیم که همه‌ی حقایق را به ما تعلیم دادند، همه‌ی علوم را در آن دو هزار سال به ما تعلیم دادند و در وجود ما ثبت کردند، لذا وقتی که خدای تعالی می‌فرماید: «أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ»… این را من مکرر گفتم که آیا من ربّ شما نیستم؟ همه گفتند: «بَلى»، حتی شمر هم گفت: «بلی»، چون نمی‌گوید که یک نفر «بلی» گفت و یکی «بلی» نگفت، شمر هم گفت: «بلی»، یزید هم گفت: «بلی»، حضرت سلمان هم گفت: «بلی»، همه گفتند: «بلی»، چرا؟ به‌جهت این‌که کاملاً خدا را می‌شناختند که مربی این‌ها است و به این‌ها تعلیم داده است، همان موقعی که خدا حضرت آدم را خلق کرد گفتند: «بلی».

 

دلیل مهمی بر اینکه ما در عالم ارواح تعلیم دیدهایم

ببینید، یک مثال برای شما بزنم تا این مسئله برای بعضی‌ها خوب روشن بشود، شما اگر یک نفری را همین‌طوری بدون این‌که اصلاً چیزی به شما یاد داده باشد، چیزی برای شما گفته باشد یا حتی او را بشناسید، بیاید بگوید: من معلم شما نبودم؟ شما می‌گویید: ما شما را نمی‌شناسیم چه برسد که حالا بخواهید معلم ما هم باشید! خدا به طور نفیاً می‌گوید: من ربّ شما نیستم؟ اگر ما خدا را در آن‌وقت نمی‌شناختیم، اگر خدا ما را تربیت نکرده بود، اگر خدا ما را با آن حقایق نساخته بود ما نمی‌توانستیم بگوییم: «بلی»، می‌فرماید: «أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏ شَهِدْنا» بعد می‌گوید: «شَهِدْنا» ما شاهد بودیم که تو ربّ ما هستی، تو ما را درست کردی، ما را ساختی. اگر مثلاً من به یکی از شاگردها بگویم: تو این‌طور فاسد بودی، تو این‌طوری بودی، این‌طوری بودی، من تو را تربیت نکردم؟ می‌گوید: چرا، شما من را تربیت کردید. چرا؟ به جهت این‌که دیده است چه چیزهایی به او گفتیم، چقدر به او تعلیمات دادیم، «شَهِدْنا» دارد، می‌گوید: ما شاهد بودیم، ما دیدیم که تو ربّ ما هستی، چون «أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى» را نقل می‌کند، «شَهِدْنا» هم پشت سر آن است، یعنی ما شاهد بودیم، «شَهِدْنا»، اگر شهید را شهید می‌گویند به این جهت است که چشم او باز است و همه‌جا را می‌بیند، معنای شاهد همین است، یعنی من دیدم، «أشهد أن لا إله إلّا الله» یعنی شهادت می‌دهم که خدا یکی است، پس منظور از «شَهِدْنا» در آیه این است، یعنی ما شاهد بودیم. بنابراین در این دو هزار سال ما را می‌ساختند و ما را تربیت کردند و در روح ما ثبت کردند و در فطرت ما قرار دادند که بعد از دوازده هزار سال یا بعد از ده هزار سال، الآن همه‌ی آن‌ها در ذهن ما هست، فطرت ما شده است، وحدانیت پروردگار جزو فطرت انسان است، بالأخره انسان هرچه این طرف بزند یا آن طرف بزند در آخر می‌گوید: خدا یکی است؛ صفات الهی که کدام آن خوب است و کدام را نباید به خدا نسبت داد، ما از کجا می‌دانیم ظلم بد است؟ چرا ظلم بد است؟ چه کسی گفته است ظلم بد است؟ همان خدا روز اول در عالم ارواح به ما گفت که ظلم بد است و ظلم نکنید. چه کسی به ما گفته است که دروغ بد است؟ همین صفات بد، بد است و صفات خوب، خوب است؟ همین هفتاد و چند صفت رذیله و هفتاد و چند صفت حسنه، این‌ها را چه کسی به ما گفته است خوب است یا بد است؟ این‌ها فطرت ما است، مردم می‌گویند: فطرت ما این‌طوری است، یعنی در وجود ما این ثبت شده است، ثبت هم از اولی که ما خلق شدیم روی اختیار بوده است، یعنی اختیار هم به ما دادند، از اولی که خلق شدیم می‌توانستیم این کلاس را اصلاً نرویم، یعنی جای دیگری نداشتیم که برویم، همه‌ی ما را خدا خلق کرده و در یک کلاس ریخته و ما را تربیت کرده است و بعد از این‌که حضرت آدم را خدا خلق کرد یک بدنی به ما داد، البته اگر آن را زیر ذره‌بین می‌گذاشتند ماکت همین بدن بود، البته این بدن هم کوچک است، الآن در مقابل کهکشان‌ها و این‌ عالم این بدن از یک ذره هم باز کمتر است، همین‌طور ما رشد می‌کنیم. در عالم ذر چه‌کار می‌کردیم؟ زندگی می‌کردیم، بودیم، چون مسئله، بودن است، در بهشت هم بودن است، تا ابد هم بودن است، حالا هر کسی مطابق فهم و درکش کار می‌کند، ما چون می‌خواهیم همه را با این دنیا مقایسه بکنیم یک مقدار مشکل پیدا می‌کنیم، وإلّا بودن، الآن شما این‌جا نشستید، بودید، هستید، حالا یک دقیقه باشید یا یک سال باشید یا صدهزار سال باشید یا بی‌نهایت سال باشید، بودن شما مطرح است، نمی‌دانم این مسئله را خوب می‌فهمید یا نه؟ بودن! حالا چه‌کار می‌کنیم؟ آن دیگر در زمان و مکان طبق مقتضیاتی که پیش بیاید باید باشیم تا بدانیم چه‌کار کنیم. وقتی که خدا حضرت آدم را خلق کرد بدن ذره‌ای به ما لطف کرد که خدا ما را دو هزار سال قبل از ابدان خلق کرد، منظور همین بدن ذری است، نه این بدنی که ما الآن داریم، این بدن که همین‌طور روان است، پس خدا روح را خلق کرد، «إِنَّ اَللَّهَ خَلَقَ اَلْأَرْوَاحَ قَبْلَ اَلْأَبْدَانِ بِأَلْفَيْ عَامٍ»، در عالم ارواح که کار ما معلوم بود، در عالم ذر هم که عالم میثاق است هر آن‌چه که بلدیم و به ما یاد دادند – که در عالم ذر همه‌ی آن‌ها برای ما محفوظ است، به یاد ما بوده است- با همان‌ها زندگی می‌کردیم، گفتم: بودن مهم است، حالا شرایط زندگی چطوری باشد زیاد بحث‌کردن درباره‌ی آن لازم نیست، به‌جهت این‌که الآن مثلاً فرض کنید ده نفر آشنا داریم، یکی در خانه‌ی فقیری هست، یکی در خانه‌ی ثروتمندی هست، یکی در خانه‌ی گرم است، یکی در خانه‌ی سرد است، این‌ها دیگر مهم نیست، می‌گوییم فلانی هست، نمی‌گوییم که چطوری هست، چطوری را باید آن‌جا بود تا ببینیم مقتضیات چیست،

 

سنجش افراد بشر بوسیله‌ی امتحان در عالم ذر و دنیا

اجمالاً خدای تعالی در عالم ذر همه‌ی افراد را راحت خلق کرده است، چون آن‌جا ناراحتی نبوده است، همه‌ی افراد را راحت خلق کرده است فقط برای این‌که همه‌ی ما را چک بکند… معنای چک‌کردن این است که ما می‌خواهیم بعد از این به بهشت برویم، خدای تعالی می‌خواهد ما را به بهشت ببرد، حالا بهشتی که ما می‌خواهیم برویم بهشت خلد است، خلد یعنی إلی‌الأبد آن‌جا هستیم، این‌ها همه در زمان‌های کوتاهی است، چون ما کوتاه‌بین هستیم، خودمان کوچک هستیم، همه‌چیز را کوچک تصور می‌کنیم، کوتاه می‌بینیم، این‌جا الآن یک چک‌کردن است، چک‌کردن، امتحان‌کردن، بررسی‌کردن، هرچه می‌خواهید اسم آن را بگذارید، روح ما را وارد شکم مادر می‌کنند، پنج ماه در آن‌جا هستیم، نُه ماه بدن درست می‌شود، یعنی چهار ماهش روی جریان طبیعی مشغول ساختن بدن ما هستند و پنج ماه با روح در شکم مادر هستیم، در آن‌جا باز بودیم، هستیم، نه این‌که هیچ چیزی را ندانیم، هیچ چیزی را نفهمیم، موقع تولد برای این‌که حسابی ببینند آن‌چه که در عالم ارواح و در عالم ذر یاد گرفتیم ثبت شده است، برای این‌که ما را چک کنند حافظه‌ی ما را از ما می‌گیرند، به اصطلاح آن‌چه که بلد بودیم از ما می‌گیرند ولی در فطرت‌مان هست. من مکرر گفتم که یاد آمدن با یاد گرفتن فرق می‌کند، الآن من چیزهایی را به شما می‌گویم، شاید در همین کلمات هم باشد که مثلاً چند سال قبل در یک سخنرانی من یک چیزی را گفتم، حالا باز دومرتبه که به شما می‌گویم شما آن مطلب را به یاد می‌آورید اما اگر نگفته باشم این را یاد می‌گیرید. در این دنیا همه‌چیز در این ذات ما هست، قرآن آمده است، ائمه‌ی اطهار آمده‌اند، انبیاء آمده‌اند که به یاد ما بیاورند، اگر به یاد ما آمد و طبق آن عمل کردیم و خوب نشان دادیم که روح‌مان به آن‌چه که در آن ثبت شده عمل می‌کند و وجودش ثابت است و از آن استفاده می‌کند اگر این‌طوری شد.. یعنی اگر به ما فراموشی ندهند که امتحان اصلاً معنا ندارد، چک‌کردن معنا ندارد، می‌خواهند ببینند وقتی حواس‌مان پرت است، این‌جا این‌قدر غافل هستیم، آیا باز هم ظلم می‌کنیم؟ دروغ می‌گوییم؟ این کار بد را ما انجام می‌دهیم یا نه؟ مهربانی می‌کنیم؟ این کار خوب را انجام می‌دهیم یا نه؟ این‌جا یک غفلتی به ما دادند، اولش این است که آن‌ها را فراموش می‌کنیم، دوم این است که از طریق چشم غافل می‌شویم، از طریق گوش غافل می‌شویم، انبیاء و قرآن و همه هم آمدند بگویند که غافل نشو! اسم قرآن ذکر شده است، اسم پیغمبر مُذکِّر شده است، یعنی یادآورنده، یاد، و همه‌ی مواعظ و سخنرانی‌ها و ائمه‌ی اطهار و همه که آمدند برای این است که به ما یادآوری کنند که تو این‌طوری بودی، «در روز ألست بلی گفتی/ امروز به بستر لا خفتی» (دیوان اشعار شیخ بهایی/ مثنوی شیر و شکر، بخش1: بسم الله الرحمن الرحیم) ، چرا آن روز تو «بلی» گفتی ولی حالا قبول نداری؟ از خدا گرفته، – یک عده اصلاً خدا را قبول ندارند – بعد می‌آیند می‌رسند به این‌جا که اعمال خوب را قبول ندارند، البته آخرش به جای خوبی می‌رسد، یعنی این شاگردهای دوران زمان جاهلیت و زیاد بودن موجبات غفلت و نبودن امام و پیغمبر بالای سر افراد، این‌ها سبب شده است که صد درصد بعضی‌ها غافل هستند ولی وجدان همه‌ی آن‌ها سر جای خودش است، فطرت آن‌ها سر جای خودش است، بعد می‌رسند به این دوران دنیا که خیلی هم کوتاه است، همین که می‌گویم یک چک‌کردن است، دنیا که تمام شد… این‌جا إن‌شاءالله برای شب بعد باشد، در این‌ها خیلی حرف است، باید إن‌شاءالله روی این‌ها یک مقداری کار بکنیم.

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

اعتقادات خصوصی – جلسه ششم – ۳۰ ذیقعده ۱۴۲۷

 

اعوذ بالله من الشّیطانالرّجیم

بسم اللهالرّحمنالرّحیم

الحمدللّه و الصلوة و السلام علی رسولالله و علی آله آلالله لاسیّما علی بقیّةاللّه روحی و ارواح‌‌العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنةالدائمة علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یومالدّین.

 

در مسئله‌ی اعتقادات که باید انسان اعتقاداتش درست باشد، درباره‌ی چند موضوع درباره‌ی ائمه‌ علیهم السلام امشب صحبت کنیم و بعد ان‌شاءاللّه برویم در مورد مسائل دیگر اعتقادات.

 

امام علیه السلام اگر بخواهد، می‌تواند الیالابد در دنیا بماند

البته همانطوری که دیشب گفتم، اگر خدا بخواهد و امام خودش بخواهد – که خواست خدا و امام هم یکی است- امام الی‌الابد می‌تواند در دنیا یا هر جائی از جاهائی که خدا خلق کرده است بماند، فرقی نمی‌کند، دنیا، آخرت، این‌ها اسم‌هائی است که ما روی برنامه‌های زندگی‌مان گذاشتیم، و الّا با یک نظر عمیق، دنیا و آخرت و قیامت و بهشت و جهنم و این‌ها همه‌اش چیزهائی است که مربوط به زندگی انسان است، انسان وقتی که زندگی می‌‌‌‌‌کند همه‌ی این‌ها را دارد، یعنی از نظر مکان فرقش چیست؟ همه‌اش مکان‌هائی است که خدا خلق کرده است؛ نهایتا این‌که ما می‌گوئیم اگر ائمه‌ی اطهار علیهم‌الصّلاة‌ و‌السّلام را نمی‌کشتند همیشه در دنیا می‌ماندند، اینطور نیست که بگوئیم مثلا اختیار نداشتند دیگر در بدن بمانند، با اراده ممکن بود از بدن خارج بشوند، همانطوری که بعضی از اولیاء خدا در تخلیه‌ی روح، روح‌شان را تخلیه می‌کنند، تخلیه‌ هم فرقی نمی‌‌کند، چه انسان خودش خودش را تخلیه‌ی روح بکند، – یک مقدار فرقش این است که اختیارش دست خودش است- چه این‌که خوابش ببرد و روحش از بدنش خارج بشود، هیچ فرقی نمی‌کند، لذا در روایات دارد که «کما تنامون تموتون» (إرشاد القلوب/ حدیث 81506)، همانطوری که می‌خوابید می‌میرید.

 

بدن، روح نباتی، روح درّاکه

شما اگر یک بررسی بکنید و بدن را تشریحش بکنید می‌بینید که یک گوشت و پوست و استخوان و خونی است که اصلا مثل سنگ‌هاست، مثل جمادات است، یک روح نباتی است که آن هم روح نیست، همین بدن وقتی سالم باشد خودبخود مشغول فعالیت‌های بدنی می‌شود، خون در جریان می‌افتد، مثل درخت، مثل چیزهای دیگری که در عالم، حیات مادی دارند، مثل ساعت وقتی که سالم باشد کار می‌کند، در حقیقت نمی‌شود گفت این روح نباتی چیزی هست، چیز مستقلی نیست، اسمش را از نظر علمی روح نباتی می‌گذارند، و الّا به‌مجرد این‌که یک خللی در اعضاء رئیسه‌ی بدن به‌وجود آمد او از بین می‌رود، مثلا مغزش یا قلبش مشکلی پیدا کرد، یا خون در بدنش وجود نداشت، آن روح نباتی، – حالا اسمش را روح نباتی بگذاریم و الّا هیچ‌چیز نیست- او از بین می‌رود. یک روح درّاکِ حسّاسی هست که این در عالم ارواح بوده، در عالم ذر بوده، در این دنیا هست، در قیامت هست، در بهشت هست، در جهنّم هست، آن مهم است که آن روح – البته بیکارها نشستند چیزهائی درست کردند و گفتند و ما حرف‌های آن‌ها را تکرار نکنیم- فقط یک روح درّاکی هست که خیلی درک می‌کند، این روح در حیوانات هم هست، این روح در ملائکه هم هست، در اجنّه هم هست، منتهی در حیوانات چون روح، درّاک نیست بقاء هم ندارد و بقائش هم خیلی ضعیف است، و در ملائکه هم هست و خیلی خوب کار می‌کند، منتهی در یک حد خاصی واقع شده، و این روح در اجنّه و انسان‌ها قابل رشد و ترقی و تکامل است، همینطوری که در خودمان احساس می‌کنیم که هست؛ این روح است که الی‌الابد است، و الّا بدن، ابدی نیست، اگر گفتیم بدن ابدی است ازلی هم باید باشد و اگر ازلی هم بود که قدیم می‌شود و مخصوصا برای ما محسوس هم هست که ابدی نیست، به این دلیل که از پوست و گوشت و استخوان به خاک تبدیل می‌شود، از خاک به گیاهان و نباتات تبدیل می‌شود و همیشه در تغییر و عوض شدن است و بدن دائما هم در حال از بین رفتن است، هر چند سال یک‌مرتبه، تمام بدن از بین می‌رود و غذاها جزء بدن می‌شود، یعنی وقتی ما غذا می‌خوریم به‌جز یک بخش خیلی جزئی‌اش که فضولات است بقیه‌اش جزء بدن می‌شود، اگر بدن ضایعات نداشته باشد و از آن چیزی حذف نشود باید خیلی بزرگ بشود، به‌اندازه‌ی یک کوهی بشود، مثلا فرض کنید ما هر روزی یک کیلو، یک کیلو و نیم، غذا می‌خوریم، فضولاتش نهایت نیم کیلو باشد، و نیم کیلو باقی می‌ماند، پس اقلا باید روزی نیم کیلو به وزن‌مان اضافه شود، و اگر اینطوری باشد در سال که تقریبا سیصد و شصت روز باشد باید انسان صد و هشتاد کیلو اضافه وزن پیدا کند اگر که ضایع نشود، پس معلوم است که از یک طرف می‌آید و از یک طرف می‌رود و این بدن هیچ‌وقت دوام ندارد، تنها ما هم اینطوری نیستیم، خود ائمه‌ی اطهار هم همینطوری هستند، یعنی آن‌ها هم غذا می‌خورند، آن‌ها هم بزرگ‌تر از این نمی‌شوند، من الان حساب می‌کنم که بیست سال است که حدوداً هشتاد کیلو هستم، حالا یک مقدار بالا و پائین می‌شود، امام صادق صلوات‌اللّه‌علیه هم از نظر بدنی همینطور بودند و امام زمان صلوات‌اللّه‌علیه که هزار و صد و هفتاد سال از عمرشان می‌گذرد هم همین وزن هستند، همین وزن متوسط، و اگر امام زمان صوات‌اللّه‌علیه صد و پنجاه کیلو وزنش باشد ما اصلا می‌گوئیم مریض است امام نیست. پس این بدن مثل یک جُوی است، از یک طرف وارد می‌شود و از یک طرف خارج می‌شود، اگر بگوئیم همان غذائی که خوردیم همان از بین می‌رود – که نمی‌رود و همان ضایع نمی‌شود و یک مقدارش در بدن می‌ماند- غذا فایده‌ای برای انسان ندارد! معلوم است که این دارد استفاده می‌شود. یک وقتی با یک دکتری بودیم می‌گفت: سلول‌های مغزی عوض نمی‌شود، – یک عده از مادیین این را می‌گویند- من به او گفتم: سلول مغزی تغذیه می‌کند یا نه؟ گفت: بله، چون نمی‌تواند بگوید تغذیه نمی‌کند، گفتم: اگر تغذیه می‌کند حتما عوض می‌شود، به جهت این‌که معنا ندارد تغذیه بکند و در یک حد معینی هم سال‌ها بماند و آن‌هائی که قبلا داشته از بین نرود و جایگزین نکند، پس از بین می‌رود، حالا سلول‌های مغزی بحث مفصلی دارد، در واقع روح آن‌جا دارد کار می‌کند، حالا بحث روح را برای بعد می‌گذاریم. پس بنابراین بدن انسان از اوّل بچّه‌گی تا به آخر، هر چند وقت یک‌دفعه می‌میرد، منتهی در این‌جا مردنش تدریجی است، یعنی انسان احساس نمی‌کند، مثل جوی آبی که پارسال آمدیم سر جوی آب، همینطور آب داشته و امسال هم آمدیم آب دارد، ولی آن آبی که پارسال در این‌جا دیدی معلوم نیست کجا باشد، این یک آب جدیدی است، این بدنی هم که ما الان داریم همدیگر را می‌بینیم این بدن جدیدی است که داریم، آن بدنی که پارسال از همدیگر می‌دیدیم آن بدن نیست، روح انسان است که همان است، و الّا اگر بگوئیم که این بدن همان بدن قبلی است همه به‌ ما می‍‍خندند، اصلا دو دو تا چهارتاست، هر بچه‌ای هم می‌فهمد که بدن انسان عوض می‌شود؛ در مُردن، بدن یک‌دفعه گرفته می‌شود و یک بدن دیگر به شخص می‌دهند، بدن در دوران زندگی انسان در دنیا تدریجا عوض می‌شود، ائمه هم در دنیا همینطور هستند، آن چیزی که همیشه هست، چه در امام و چه در ما، آن روح‌شان است، روح‌شان را هم که گفتیم همه‌ی علومی که خدای تعالی برای مخلوق منظور کرده که لازم است که آن علوم بر مخلوق اعمال بشود به این چهارده معصوم داده است، هم از آیات قرآن استدلال می‌شود و هم از عقل و منطق.     

 

روح ائمه‌ی اطهار علیهمالسلام همان ظرفیتی را دارد که روح پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله داشت     

درباره‌ی پیغمبر گفتیم که خدای تعالی می‌خواسته است همه‌ی قدرتش – آن اندازه‌ای که بشر می‌توانسته کسب بکند- همه‌اش را به بشر نشان بدهد، و راهی برای نشان دادن نیست جز این‌که مخلوقی درست کند که همه‌ی علم و قدرتش را از طریق آن به بشر نشان بدهد، لذا در قرآن یک‌جا تحت عنوان «أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» (نساء/59) این را بیان کرده است، چون معنا ندارد که ما در ردیف خدا و پیغمبر، یک غیر معصومی را، آن هم غیرمعصوم از جهل را اطاعت کنیم، «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ»‌ (مائدة/55)، ولیّ شما، – خطاب به تمام بشریت بلکه به تمام عالم خلقت است، چون قرآن بر تمام خلقت نازل شده که ولیّ شما- فرمانده شما خدا است و پیغمبر است و اولی‌‌الامر؛ قدر مسلّم اولی‌الامر هم ائمه‌ی اطهار هستند، چون سنی‌ها می‌گویند: شاه‌ها هم اولی‌الامرند! که حرف بسیار غلطی است، چون در ردیف خدا و پیغمبر است، یا مثلا «وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ»‌ (يس/12)، آیات زیادی داریم ولی مختصر می‌خواهم صحبت کنم، این‌ها همه‌اش دلیل بر این است که روح آن‌ها همان ظرفیتی را دارد که روح پیغمبر اکرم داشت.

 

شرایط لازم برای طول عمر و دلایل طول عمر امام زمان ارواحنا فداه

این را هم بدانید که هر چیزی که کمِ آن انجام شد زیادش هم به همان دلیل انجام می‌شود، مثلا فرض کنید که اگر از این سقف، یک قطره آب چکید، اگر سوراخش را گشادتر کنند ده قطره می‌چکد، یک حوض ممکن است از آن‌جا پائین بریزد، بالاخره امکانش هست، به‌طور کلی هر چیزی که در عالم، قابل زیاد و کم شدن است، – چون عمر انسان زیاد و کم می‌شود- هر چیزی که قابل کم و زیاد شدن باشد قابل زیادتر و زیادتر و زیادتر و زیادتر شدن است، یعنی مثلا شما می‌بینید یک نفر صد سال عمر کرد، ممکن است همین وضع را داشته باشد، هزار سال عمر کند، ده هزار سال عمر کند، دیگر دلیل نمی‌خواهد که یک نفر چرا هزار سال عمر می کند، باید این را بحث کنیم که به چه دلیل عمر نکرد؟ هر کس که می‌میرد می‌گویند: چه شد که مرد؟ نمی‌گویند که چه شد که فلانی زنده است! این «چه شد» دلیل بر این است که فطرت انسان می‌گوید: چه شد که مُرد؟ درباره‌ی امام زمان خیلی مسئله ساده است، یک‌قدری امشب می‌خواستم درباره‌ی حضرت صحبت کنم، عمرشان که برای ما اصلا مسئله‌ای نیست، تا وقتی خدا بخواهد و خودشان دوست داشته باشند در دنیا می‌مانند، برای از دنیا رفتن‌شان هم لازم نیست که مرضی داشته باشند، هر وقت بخواهند می‌روند، اصلِ کار، روح است؛ هر وقت بخواهند روح‌شان بیرون می‌رود و هر وقت بخواهند روح‌شان در بدن‌شان می‌آید، در همین الان هم هر کس بگوید که امام زمان صلوات‌اللّه‌علیه زنده است به این معنا که همان بدنی که از حضرت نرجس خاتون متولّد شده آن بدن تا الان مانده، این حرف بسیار غلطی است، یعنی همینطور که ما در مورد خودمان این حرف را نمی‌زنیم در مورد حضرت هم نمی‌زنیم؛ این دوام عمر علت دارد، فقط دوام پیدا کرده، مثل یک جوی آبی که صد سال است دارد رد می‌شود یا هزار سال، بلکه همین رودخانه را می‌گویند بین این کوه و آن کوه از ابتدا صاف بوده، آب آمده سر کوه‌ها جریان پیدا کرده، جریان پیدا کرده، این پائین آمده، این کار اقلا یک میلیون سال وقت لازم دارد که این راه ایجاد بشود، این جوی آب ادامه داشته باشد تا این اندازه فرو ببرد، بدن انسان هم اگر شرائطش باشد می‌ماند، نباشد از بین می‌رود، این دیگر مسئله‌ای نیست، شرایطی که لازم دارد این است که اول: انسان علم به این که چه چیزهائی برای سلول‌های بدنش نافع است و چه چیزهائی ضرر دارد داشته باشد؛ دوّم هم این‌که انسان گناه نکند؛ ماها همه‌مان گناه‌کاریم، خودمان هم بدن‌مان را از بین می‌بریم، با خوردن غذای اضافی، با سرماخوردگی، شاید تقصیر هم نداشته باشیم، چون علمش را هم نداریم، اگر علمش را داشته باشیم و بدانیم این غذائی که می‌خوریم یک ساعت عمرمان را کم می‌کند نمی‌خوریم، من به یک سیگاری گفتم که تو با دائم سیگار کشیدن یقین نداری که مقداری عمرت کم می‌شود؟ گفت: چرا! گفتم: خب اگر شما دو روز قبل از مردن واقعی‌ات باشد به تو خبر بدهند دو روز دیگر می‌میری، اگر الان خودکشی بکنی حرام نیست؟ گفت: چرا، گفتم: سیگار کشیدن تدریجی همان است فرقی نمی‌کند، پس این هم حرام است، منتهی ما نمی‌دانیم، اطلاع نداریم، آن علمش را نداریم، اگر علمش را داشته باشیم چیزهائی که بدانیم ضرر دارد یا احتمال بدهیم و بخوریم این یقینا خودکشی است، امام این کار را نمی‌کند، امام حتی ترک اولی هم نمی‌کند، الان بداند این پرتقال برای بدنش ضرر دارد، ولو یک سر سوزن ضرر داشته باشد نمی‌خورد، هوای نفس ندارد که هر چه خوشمزه بود بخورد، هوای نفس ندارد، علم هم دارد، هیچ‌وقت هم گناه نمی‌کند، معصوم است، مکروه هم انجام نمی‌دهد، ترک اولی هم انجام نمی‌دهد. اگر یک وقتی دیدیم یک کسی مُرد، مثلا یکی از ائمه را دیدیم از دنیا رفتند، باید تحقیق کنیم ببینیم چه شد که از دنیا رفتند؛ من نمی‌خواهم درِ این جهت را ببندم که بگویم اگر آن‌ها را نکشند می‌مانند، نه! چون اگر اراده بکنند که نباشند، خیلی ضرورت ندارد که خودشان را نگه دارند، تخلیه‌ی روح می‌کنند از بدن بیرون می‌روند، همانطور که ما شب‌ها می‌خوابیم و از بدن بیرون می‌رویم؛ روح نباتی که بنا نبود چیزی باشد، بدن انسان هم که خودش تدریجا دارد عوض می‌شود، الباقی همان روح دراک انسانی می‌ماند؛ گاهی مأموریت دارند مثل امام جواد صلوات‌اللّه‌علیه بیست و پنج سال در دنیا باشند، حالا فرض می‌کنیم هیچ‌کدام‌شان را هم نکشتند و مسموم نکردند، بیست و پنج سال در این دنیا بمانند، یک‌وقت هم دستور دارند که هزار و صد و هفتاد سال بمانند، این مربوط به خواست خداست، منتهی می‌گوئیم ما هم دل‌مان می‌خواهد بمانیم، چرا ما نمی‌مانیم؟ می‌گوئیم: شما به‌خاطر این‌که نه علمش را دارید و نه عصمتش را، اگر علم و عصمت را می‌داشتید اقلا رعایت می‌کردی، این‌ سیگاری که می‌دانی ضرر دارد نکش، مشروبی که می‌دانی ضرر دارد و عمرت را کم می‌کند نخور، واقعا اگر انسان دقت بکند حتی همین ماها هم می‌توانیم این کار را بکنیم، دقت بکند هر چیزی که می‌خورد، هر جائی که هست، هر هوائی که استشمام می‌کند، هر چیزی که می‌خورد طبق هوای نفسش نباشد؛ چطور شد وقتی شما مریض می‌شوید یک‌مقدار خودتان را کنترل می‌کنید، سرخ کردنی نخورید، چه نخورید، چه نخورید، و چه داروهائی بخورید، آدمی که مریض بوده در جایش افتاده باشد بلند می‌شود راه می‌افتد! خب اگر همین رعایت را همیشه بکند، ببیند چه برایش ضرر دارد نخورد، خیلی کم مریض می‌شود، خیلی کم گرفتار اینطور مسائل می‌شود. ماها خب بالاخره هوای نفس داریم و تزکیه‌ی نفس نکردیم، خدا تا چه اندازه ما را مؤاخذه بکند… چون بعضی چیزها را می‌دانیم ضرر دارد و عمل می‌کنیم، آن دیگر با خود خداست و به ما ارتباط ندارد، ولی آن‌چه که عمرمان را کم می‌کند همین ندانم‌کاری‌ها و نداشتن علم و عصمت است. پس اگر حضرت ولی عصر صلوات اللّه علیه صد هزار سال، صدها هزار سال هم عمر بکند همان است که مدام اضافه شده؛ من یک وقتی مکه می‌رفتم، گفتم یک کیلومتر راه را در برف می‌توانم بروم، هزار کیلومتر هم تکرار همان یک کیلومتر است، ده هزار کیلومتر هم تکرار همان یک کیلومتر است، اصلا معنا ندارد که یک چیزی مشکل باشد، هر چیزی همینطور است، لذا ما درباره‌ی طول عمر حضرت ولی عصر اگر توانستیم از طریق عقل و قرآن اثبات بکنیم که حضرت ولی عصر ارواحنا فداه عالِم به جمیع علومِ عالَم تکوین است و معصوم هم هست، مکروه هم انجام نمی‌دهد، ترک اولی هم انجام نمی‌دهد، هضم مساله راحت است. این‌که اگر انسان بداند عمرش کم می‌شود و انجام بدهد که اصلا حرام است! ولی حالا این دو چیز را ما درباره‌ی امام زمان معتقد باشیم که قطعا باید معتقد باشیم، اگر معتقد نباشیم اصلا مسلمان نیستیم، در مورد پیغمبر اگر معتقد نباشیم اصلا مسلمان نیستیم، پیغمبر اکرم تقریبا می‌شود گفت بی‌نهایت ازلی است، شبه ازلی است، که اوّل چیزی که خدا خلق کرد بوده است، الان کشفیاتی می‌کنند می‌گویند متعلق به بیست میلیون سال قبل است، پس معلوم است روح مقدس پیغمبر اکرم قبل از او خلق شده است، بیست میلیون که هیچ، شاید صدها میلیون سال است که روح مقدس پیغمبر اکرم خلق شده و بی‌نهایت هم خلق شده، یعنی هست، خب اگر یک چنین چیزی ما درباره‌ی پیغمبر اکرم معتقد شدیم و علمش بر همه‌ی کائنات بود که قرآن درباره‌ی این مسئله صریح است که «وَ کُلَّ شَيْ‌ءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ»‌ (يس‏/12) در امام مبین هر چیزی احصاء شده، هر چیزی، یعنی چیزی نیست که علمش به او داده نشده باشد، صریح آیات قرآن است، ما یا باید قرآن و دعاها را منکر بشویم «وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ» (توبة/105)، یا باید همه‌ی این‌ها را منکر بشویم که غیر مسلمان می‌شویم، اگر به همه‌ی این‌ها معتقد شدیم پیغمبر اکرم و ائمه‌ی اطهار علیهم الصّلاة ‌والسّلام بر همه‌چیز آگاهند و معصوم هم که هستند، چون اگر معصوم نباشند خدا نمی‌گوید «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْکُمْ» (نساء/59) معصوم هم هستند، بنابراین طول عمر اصلا مسئله‌ای نیست، یعنی اصلا نباید روی آن بحثی کرد.

 

ملاقات با حضرت ولی عصر صلوات‌اللّه علیه در زمان غیبت طبق مصلحت و خواست آن حضرت است

درباره‌ی حضرت ولی عصر صلوات‌اللّه علیه دو سه چیز گفتم؛ این را هم بدانید و جزء اعتقادات‌تان باشد: حضرت بقیة‌اللّه ارواحنا فداه نه اختیار دیدنش دست ماست و نه هم معنا ندارد که به‌کلی دیده نشود، غلط است، نمی‌شود که یک کسی در بدن مادیِ ظاهری باشد و دیده نشود! مگر بگوئیم که حضرت روح است! مثل ارواح ائمه‌ی دیگر، و الّا معنا ندارد که در همین بدن فیزیکی باشد و دیده نشود، پس دیده می‌شود؛ و می‌گوئیم که خب اگر دیده می‌شود پس هر وقت دل من بخواهد دیده می‌شود؟ دلِ من هم مطرح نیست، یعنی غلط است، بی‌ادبی است، حتی برای یک عالمی که شما درِ خانه‌اش می‌روید اختیار دست اوست که دم در بیاید و شما او را ببینید یا نبینید، این معنا ندارد و بی‌ادبی نسبت به حضرت ولی عصر است که بگوئیم: هر وقت دلِ من بخواهد دیده بشود! پس هر وقت دل من بخواهد دیده بشود نیست، به‌طور کلی هم دیده نشود نیست؛ هر دویش غلط است، یکی بی‌ادبی و یکی محال است؛ این صحیح است که اختیارِ دیدن و دیدار با خودِ حضرت باشد، اگر کسی بگوید که حضرت اختیار ندارد! مثل بعضی از این آخوندها می‌گویند که حضرت اصلا محال است دیده شود!! یعنی خود حضرت هم اختیار ندارد، این هم غلط است و صحیح نیست، پس باقی می‌ماند که هر وقت خود حضرت دوست داشته باشد، به هر مناسبتی، به هر مصلحتی، حالا ما کار نداریم که چه‌طوری حضرت مصلحت می‌داند، با چهل شب چهارشنبه به مسجد جمکران رفتن مصلحتش عوض می‌شود؟ نه، این همان مجبور کردن حضرت به این جهت است و چیزی که حقیقت دارد و عقل می‌پسندد و غیر از این غلط است این است که حضرت هر وقت خودشان بخواهند و خدا بخواهد و مصلحت باشد و به هر کسی که باز او بخواهد اجازه ملاقات می‌دهد، چون می‌گویند فقط بعضی اولیاء خدا می‌بینند! یعنی باز اختیار را دست اولیاء خدا می‌دهند، آخر من به یک کسی پیغام دادم که به این آقای وحید بگوئید که این حرف صحیح نیست که فقط اولیاء خدا، کملین از بندگان خدا امام زمان را می‌بینند، مثل سید بن طاووس و امثالهم، اگر خیلی هم بخواهیم چیزی بگوئیم این‌ها فقط مقتضیاتش را فراهم می‌کنند، و الّا اختیار را از حضرت سلب نمی‌کنند که حالا ما باید حضرت را ببینیم! نه با چهل شب چهارشنبه اختیار از دست حضرت خارج می‌شود، نه با صالح شدن، نه با صدیق شدن، نه با شهید شدن، اصلا هیچ چیزی اختیار را از حضرت نمی‌گیرد و غلط هم هست اگر بگوئیم می‌گیرد، چرا! یک مقتضیاتی اگر پیش بیاید… حضرت نیامده که همیشه با صالحین باشد، مگر حضرت احتیاج به صالحین دارد؟ که چون این آقا صالح شده، حضرت بیاید هر روز خدمت ایشان بنشیند و از وجودشان بخواهد استفاده بکند! نه، احتیاج ندارد، فقط مصلحت، این مطلب خوب در ذهن‌تان باشد، در این‌ها اختلافات و حرف‌های زیادی است، و این را بگوئید – مگر احمق باشد که قبول نکند- که هر جائی که صلاح بداند، و لو صلاح بداند که یک ناصبی حضرت را ببیند و بعد هم مسلمان نشود، مساله‌ای نیست، مگر ابوسفیان و عمر و ابابکر بعد مسلمان شدند که پیغمبر اکرم را دیدند؟ هم پیغمبر بالاتر از حضرت ولی عصر بود و هم آن‌ها بدتر از هر کسی بودند، بدتر از هر کافری بودند، هر روز هم خدمت حضرت می‌رسیدند، حضرت را می‌دیدند؛ ببینید دو دو تا چهارتاست، اگر بگوئیم که حضرت به هیچ‌وجه دیده نمی‌شود معنایش این است که خودش هم اختیار ندارد که بتواند خودش را به کسی نشان بدهد، اگر بگوئیم که صالحین می‌بینند این مجبور کردنِ حضرت به ملاقات است، فقط می‌توانیم بگوئیم که هر وقت حضرت صلاح بداند، خدا صلاح بداند دیده می‌شود، اگر بگوئیم: اصلا دیده نمی‌شود که آن اشکال را دارد، اگر بگوئیم: همیشه ما می‌توانیم و اختیار دست ماست و هر وقت بخواهیم می‌توانیم برویم خدمتش این هم نیست، حتی نواب خاص هم اینطوری نبوده که بگوئیم اختیار دست نواب خاص بوده و هر وقت دوست داشتند می‌توانستد خدمت حضرت برسند، گاهی نامه را می‌نوشتند و بعد از مدت‌ها نامه‌شان برمی‌گشت، اختیار دست خداست، دست امام است، حتی همین شب‌ها مسئله‌ی «وَ وَاعَدْنَا مُوسَى ثَلاَثِينَ لَيْلَةً» (أعراف‏/142)، اختیار دست حضرت موسی نبود، حضرت موسی به مردم گفته بود: سی‌شب من می‌روم و برمی‌گردم، چون وعده بود، آن هم با مصلحت خدا سی‌شب، خدا دوست داشت ده شبِ دیگر هم اضافه کند، خب بکند، هیچ هم ایشان حرفی نزد که من قول دادم و این حرف‌ها، اختیار را ما از خدا و امام نباید سلب بکنیم و این حرف را نباید بزنیم، امام زمان صلوات اللّه علیه اگر نستجیر باللّه صد هزار سال دیگر تشریف نیاورند فرقی نمی‌کند با این‌که مثلا فرض کنید مثل حضرت جواد بیست و پنج ساله یا بیست و هفت ساله از دنیا بروند، یعنی هر چه دوست دارند، هر چه خدا اراده بکند…

 

مهمترین دلیل طول عمر و سایرامتیازات امام علیهالسلام علم و عصمت او است

البته این دلائلی هم که ما می‌آوریم  برای کفار و مشرکین است که حالا چطور شده یک شخصی هزار و صد و هفتاد سال بماند! این چطور شده، ما اگر از اساس شروع بکنیم برای او هم واضح می‌شود که امام ما، یعنی چنین کسی… صدها مورد هم در یازده امام نشان دادند که همه‌کار می‌توانند بکنند، و بعد هم اگر امام علم نداشته باشد چه ارزشی دارد؟ خب مثل ماست، چرا او امام باشد و ما امام نباشیم؟ اگر بنا باشد خدا عالَم خلقت را دست کسی بدهد که عالِم نباشد غلط است، مخصوصا اگر علم دارد می‌خواهد بدن خودش را نگه دارد، حالا سرِ یک سفره‌ای واقع شد و غذای زیادی خورد و شکمش درد گرفت و اسهال گرفت و ضعیف شد و مُرد! خب این با ما چه فرقی می‌کند؟ چرا او امام ما باشد و ما مأموم او باشیم؟ امام یعنی هم عصمت داشته باشد هم علم داشته باشد، و لازمه‌ی عصمت، علمی است که دارد، و ما هم حتی اینطوری هستیم که مثلا اگر جائی هوائی برای‌مان ضرر داشته باشد نباید بمانیم، همین‌هائی که در تهران زندگی می‌کنند، خب هوای تهران برای‌شان ضرر دارد، اگر در عمرشان تأثیر بگذارد و خودشان هم بدانند که در عمرشان تأثیر می‌گذارد حرام است که آن‌جا باشند، مثل همین می‌ماند که می‌گویم: اگر یک کسی در سنّ مثلا فرض کنید صد سالگی یک کاری کرد که این شخص اگر این کار را نمی‌کرد صد و دو سال زندگی می‌کرد، مثل این است که دو سال قبل از مردنش خودکشی کرده، چه فرقی می‌کند؟ پس بنابراین حل مسأله‌ی طول عمر حضرت ولی عصر برای خودمان خیلی ساده است، نه هزار سال، صدها هزار سال هم بماند ساده است، و علاوه‌ی بر این، برای ما هم همین است، شما فکر نکنید همین من و شما که این‌جا نشستیم از این مساله مستثنی هستیم، دو دو تا چهار تاست، عمرمان مثلا اگر یکی چهل ساله باشد، یکی بیست ساله باشد، یکی هفتاد ساله باشد، این‌ها صحیح نیست، چون بدن تدریجی دارد از بین می‌رود، حالا باید بنشینند حساب کنند که این بدنی که قبلا داشتیم چند سال مانده، همان چند سال عمر بدن ماست، و الّا چند سال هم نیست، شاید هر روز یک قسمتش کم می‌شود، اگر بگوئیم این عمر مربوط به روح‌مان است، صریح قرآن است که وقتی حضرت آدم را خدا خلق کرد ما را هم خلق کرده بود، – حالا عالم ارواح و عالم ذر را شرح می‌دهم- پس روح و بدن که نباشد چرا عمر ما این مقدار است؟ بله! تاریخ تولد ما از مادر این‌وقت بوده است! خب شما تولد از مادر را حساب نکن، شما از آن وقتی که در چاه افتادی و بیرونت آوردند از آن‌وقت حساب کن، اگر ملاک محاسبه مکان است از آن‌وقت حساب کن، اگر عمرتان را بخواهید از نظر یک زمانی که یک کاری واقع شده حساب کنید خب خیلی کارها در زندگی واقع شده، مثلا از وقتی که ریش درآوردید حساب کنید، خب این هم یکی از تحولات زندگی انسان است که انسان از عالم ذر در عالم رحم بیاید و از عالم رحم در دنیا بیاید، همین! هیچ چیز دیگری نیست، البته از این دروغ‌های متعارف خیلی زیاد است، مثل شب یلدا، حالا دیشب با امشب که شب یلداست چه فرقی دارد، حالا باز این فرق می‌کند، یک نیم‌دقیقه‌ای با هم فرق دارد، ولی خیلی چیزها هست که هیچ فرقی هم ندارد و ما روی آن‌ها حساس شدیم و دعوا و سر و صدا راه انداختیم، عالم ذر را ما نمی‌دانیم چقدر بوده، یعنی تقریبا می‌دانیم، ولی از نظر تاریخی یک مقدار مشکل دارد، آن‌طوری که مرحوم سپهر در ناسخ‌التواریخ می نویسد: نهایت حدود ده‌هزار سال از هبوط آدم و دو هزار سال هم قبلش که تقریبا دوازده هزار سال می‌شود، دوازده هزار سال عمر روح‌مان است و بی‌نهایت هم باقی می‌ماند و این‌قدر هم ما را در این بدن آورده‌اند کوچک‌مان کرده‌اند که هم دوازده‌هزار سال برای‌مان مهم است هم این همیشه باقی‌ماندنش، همیشه باقی‌ماندنش مهم‌تر است به‌جهت این‌که انسان حوصله‌اش سر می‌آید، چقدر می‌خواهد بماند؟ خیال می‌کنیم پیر می‌شویم، مریض می‌شویم، نه، این یکی که انسان همیشه در عالم باقی می‌ماند را که نمی‌توانیم منکر بشویم، کره‌ی زمین حالا یک از جاهاست، نزدیک به صد آیه و بیشتر در قرآن در مورد این‌که همیشه هستیم وجود دارد، خب گذشته‌اش را هم چند آیه‌ای داریم که ما در گذشته بودیم و خدا با ما تعهداتی داشته است. منظور از همه‌ی این حرف‌ها این است که عمر حضرت ولی عصر، علم حضرت ولی عصر صلوات الله علیه، خیلی روشن و بدیهی است. حالا ما در کتاب مصلح غیبی استدلال به طول عمر و این مسائل کردیم اما نمی‌دانم حضرت نوح در آن زمانی که حتی بهداشت به هیچ‌وجه نبوده، – امروز دکترها می‌گویند ما بشر را نگه می ‌داریم! – در آن اوضاع آن‌وقت و غصه‌اش هم زیاد بوده و جوش هم زیاد می‌خورده، صریح قرآن است که نهصد و پنجاه سال فقط در بین مردم بود و تبلیغ می‌کرد، حالا عمرش چقدر بوده؟ بعضی‌ها می‌گویند بیشتر از هزار سال عمرش بوده است، و حضرت خضر هم در روایات دارد که همینطور از همان زمان‌ها، چهار پنچ هزار سال تا الان بوده، می‌خواهم بگویم این‌ها چیزهائی نیست که هم ما این‌قدر جوش بزنیم، غصه‌اش را بخوریم، اگر معتقد نباشیم که اصلا کافریم! اگر معتقد به این مسائل نباشیم هم بی‌عقلی هستیم و هم کافر، همان بت‌پرست هم نمی‌گوید که بدن من هر چند وقت یک‌دفعه از بین نمی‌رود، همه‌ی بد‌ن‌ها تدریجی از بین می‌رود، جائی از بدن که زخم می‌شود بعد از چند روز می‌بینیم سلول‌ها آمدند آن‌جا را پر کردند و صافش کردند و خون هم دیگر نمی‌آید، یک ردّی ممکن است سال‌ها بماند آن هم به‌خاطر این است که خوب به آن رسیدگی نشده است، لااقل یک رد است دیگر، مثل جوی آبی می‌ماند که آبش رفته و جوی‌اش مانده است، این مطلب درباره‌ی حضرت ولی عصر صلوات الله علیه بود، و از چیزهائی که ما باید ان‌شاءالله بحثش را بکنیم خلقت خودِ ما است که از اوّل به چه نحوه ما خلقت شدیم و این مقدمه را ولو من برای امام عرض کردم، برای خودمان بدانیم، که بدن ما مسئله‌ای ندارد و اصلا مطرح نیست، بدن اصلا مطرح نیست، همانطور که لباس ما مطرح نیست و نباید مطرح باشد، روح نباتی هم به همان دلیلی که گفتم مطرح نیست، و می‌ماند روح درّاک انسانی که این چطوری خلق شد؟ چه چیز به او یاد دادند و چه انجام شد؟ این را ان‌شاءالله شب‌های بعد صحبت می‌کنیم.

و صلی الله علی سیدنا محمد و آله و سلم

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

اعتقادات خصوصی – جلسه پنجم – ۲۹ ذیقعده ۱۴۲۷

 

اعوذ بالله من الشّیطانالرّجیم

بسم اللهالرّحمنالرّحیم

الحمدللّه و الصلوة و السلام علی رسولالله و علی آله آلالله لاسیّما علی بقیّةاللّه روحی و ارواح‌‌العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنةالدائمة علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یومالدّین.

 

دلیل عقلی برای اینکه ائمه‌ی اطهار علیهم السلام همه‌ی علوم پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله را دارند

در شب گذشته گفتیم که خدای تعالی همه‌ی علومی که مخلوق می‌تواند تحملش را بکند به پیغمبر اکرم داده است و مسئله‌ی بداء را توضیح دادیم و باید عرض کنیم که بحث امشب، مسئله‌ی علم ائمه علیهم الصّلاة و السّلام است که جانشینان پیغمبر هستند. یک دلیل عقلی داریم درباره‌ی این‌که آن‌چه که پیغمبر دارد باید ائمه‌ی اطهار داشته باشند و یک دلیل نقلی. دلیل عقلی‌مان این است: یک شخصی که می‌خواهد جای شخص دیگری باشد و او نباشد، باید حتما آن‌چه او می‌داند این هم بداند، که اگر ندانست یا باید بگوئیم لازم نیست که جانشین بداند، پس در وجود مقدّس پیغمبر اکرم هم آن‌چه می‌دانست زیادی است، یا باید بگوئیم در پیغمبر لازم بوده و زیادی نیست، پس باید جانشینش هم بداند. مثلا فرض کنید یک مغازه‌ای را می‌خواهند به دست کسی بدهند که کارهای مغازه را بکند، باید تمام خصوصیاتی را که آن نفر قبلی می‌دانسته این بعدی هم بداند، و الّا مراجعین را گمراه می‌کند. اگر مثلا فرض کنید که یک گَردی در این مغازه‌ی عطاری هست که برای تقویت خوب است، اگر اوّلی می‌داند ولی دوّمی که جای او می‌آید نمی‌داند، ممکن است این گرد را بعنوان چیز دیگری به مشتری بدهد. ببینید، همه‌ی حیوانات از حشرات گرفته تا حیوانات بزرگ، این‌ها را خدا – خدای با آن عظمت که می‌‌خواهد بندگانش را راهنمائی کند- به اندازه‌ای که زندگی‌شان را در دنیا انجام بدهند و عمل بکنند راهنمائی کرده است، از حشرات گرفته تا فیلی که بزرگ‌ترین حیوان است، این‌ها همه می‌دانند چه‌کار بکنند، البته محدوده‌ی زندگی‌شان هم محدود است، ماندن‌شان هم محدود است؛ همه می‌دانند چه‌کار باید بکنند، فقط بشر است که نمی‌داند چه‌کار باید بکند، با این‌که زندگی‌اش نامحدود است، بی‌نهایت است، و فکر و فهمش هم خیلی زیادتر از حیوانات است، بیشتر می‌فهمد. این‌جا یا باید بگوئیم که خدای تعالی به بشر ظلم کرده و هیچ چیز به بشر تعلیم نداده که با آن‌چه که در آیات و روایات آمده منافات دارد «وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ» (إسراء/70)، ما بنی‌آدم را اکرام کردیم، ما می‌بینیم آن‌چه را که حیوانات می‌فهمند و درک می‌کنند ما درک نمی‌کنیم، خیلی از چیزها هست که از یکدیگر یاد می‌گیریم، تجربیاتی که از یکدیگر یاد می‌گیریم، ولی حیوانات از یکدیگر یاد نمی‌گیرند، خدا یادشان داده است، خدا چرا به آن‌ها یاد داد اما به ما یاد نداد؟ این یک مسئله؛ می‌گوئیم به‌خاطر این‌که خدا به ما عقل داده و باید بگوئیم: انبیاء را برای ما فرستاده و راهنما برای ما قرار داده که ما بدانیم چه کارهائی را باید انجام بدهیم؛ خب، پس همین‌جا ثابت می‌شود که انبیاء وجودشان لازم است؛ انبیاء تمام شدند، از نظر اسلام خاتم‌الانبیاء آمد و انبیاء تمام شدند و وحی قطع شد، این‌جا همان‌چه را که به پیغمبر اکرم نازل شده آیا یک کسی باید بلد باشد و نشرش بدهد و پیاده‌اش کند یا نه؟ یک‌وقت هست جانشینی همینطوری است که مردم فکر می‌کنند، هر کس که توانست نظم جامعه را کنترل کند و جامعه را بتواند حفظ کند او حاکم است، یک‌وقت هست که می‌گوئیم «إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا» (مؤمنون‏/37) و ما بیشتر از همین وظیفه نداریم، خب یک رئیس‌جمهور می‌آید جامعه را کنترل می‌کند، یک قلدری می‌آید جامعه را کنترل می‌کند، حالا یا با ترس یا با هر چیز دیگر، هر چه هم فحشش می‌دهند پوستش کلفت است، هیچ اعتنائی نمی‌کند؛ یک‌وقت هست که می‌گوئیم نه، این جامعه باید آن‌طوری که دین گفته، خدا گفته، باید کنترل بشود، جامعه‌ای که خدا گفته؛ خدا به چه کسی گفته است؟ به رئیس‌جمهور گفته؟ نه! ما معتقد نیستیم که رئیس‌جمهور یک مملکت، مخصوصا همین ممالک اسلامی که الان در دنیا هست، فرقی هم نمی‌کند ایران باشد یا غیر ایران باشد، هر جا می‌خواهد باشد، این نمی‌تواند جامعه را کنترل بکند، به‌جهت این‌که این‌ها در داخل خانه چه‌کار می‌کنند؟ کجا بمب درست می‌کنند؟ کجا می‌خواهند مردم را بکشند؟ کجا می‌خواهند تریاک را جابجا بکنند؟ همین فسادهائی که الان هست… این رئیس‌جمهور که هیچ، صد تا رئیس‌جمهور هم در این مملکت باشد نمی‌توانند کنترل بکنند؛ بگوئیم خدا انسان را به حال خودش واگذاشته و پیغمبر آمده و تمام شد و رفت؟ این هم نیست! ما قبول داریم که خدا همه‌ی علوم را به پیغمبر اکرم داده و آن‌چه هم که برای نظام جامعه مفید بوده آن‌ها را هم بیان کرده و تمام هم شده، هیچ مسئله‌ای نبوده که به پیغمبر اکرم وحی نشده باشد و او هم به ما نگفته باشد، الّا این‌که همه لیاقت پذیرش آن مسائل را ندارند. ببینید، پیغمبر اکرم بیست و سه سال بیشتر وقت نداشت، در این بیست و سه سال یا باید بگوئیم که حقایق را به همه‌ی مردم رسانده، که نرسانده! اصلا وقت نبوده؛ یا باید بگوئیم که بی‌خود نازل شده! که فعل خدا عبث می‌شود؛ یا باید بگوئیم به یک نفری که یک مقداری بیشتر از او زندگی کرده یاد داده که او باید به مردم بگوید، که عقلائی‌اش همین است، چرا؟ به‌جهت این‌که اگر بگوئیم که خدای تعالی همه‌ی حقایق را به پیغمبر اکرم تعلیم داده و گفته و او هم همه‌ را به مردم نگفته، آن وحی‌ها، آن مطالب، عبث می‌شود، بی‌فایده می‌شود؛ یا باید بگوئیم که به همه‌ی مردم گفته که این را هم می‌دانیم به همه نگفته، به همه‌ی مردم حقایق نرسیده است، یا باید همان مطلبی که شیعه می‌گوید و بسیار هم مطلب عقلائی و درستی است را معتقد باشیم که همه‌ی حقایق را به علی بن ابیطالب علیه السّلام یا وصی‌اش – حالا ما با احساسات نمی‌خواهیم اسمش را بیاوریم ولی خب کس دیگری هم نبوده، به علی بن ابیطالب علیه‌الصلاة و ‌السّلام همه‌ی مطالب را – فرموده که در مدت طولانی، یعنی سی سالی که علی بن ابیطالب بعد از پیغمبر در دنیا هست کم‌کم به مردم بگوید؛ باز علی بن ابیطالب هم وقتش برای این‌که همه‌ی حقایق را به مردم برساند کم است، باز امام بعدی، امام بعدی، امام بعدی، تا می‌رسد به امام حسن عسکری صلوات‌اللّه‌علیه، این‌ها هم درست است که همه را می‌د‌انستند و همه‌ی حقایق را هم می‌خواستند به مردم برسانند ولی مردم پذیرش نداشتند، حتی بعضی‌های‌شان را به زندان انداختند، بعضی‌های‌شان را مسموم کردند، بعضی‌های‌شان را کشتند و نگذاشتند حقایق را به همه برسانند، البته تا حدی چرا، همین یازده امامی که تا حضرت ولی عصر صلوات‌اللّه علیه بودند یک مقداری از حقایق را که تا زمان ظهور هر چه بشر به آن احتیاج داشته باشد برای مردم گفتند. اگر بگوئیم بودن این‌ها هم لازم نیست و مثل سایر مردم‌اند و همه‌ی علوم را بلد نیستند، آن‌وقت هم آن‌چه که بر پیغمبر نازل شده عبث و بی‌فایده می‌شود، هم وجود خودشان بی‌فایده می‌شود، و هم ما سرگردان می‌شویم.

 

لزوم با هم بودن قرآن و ائمه‌ی اطهار علیهم السلام برای هدایت بشر

عموم مردم الان از قرآن چه می‌فهمند؟ هیچ! حتی مجتهدین و مراجع تقلید هم از قرآن چیزی نمی‌فهمند. شما اگر تنها قرآن را داشته باشید رکعات نماز صبح، نماز ظهر، نماز مغرب را پیدا کنید! می‌خواهم بگویم اگر روایات را نداشته باشید مراجع هم نمی‌فهمند، حرام‌ها، حلال‌ها، واجب‌ها، مستحب‌ها، اکثر این‌ها را انسان از قرآن نمی‌فهمد، و بی‌معناترین حرف‌ها «حسبنا کتاب اللّه» (صحیح بخاری، ۱۴۲۲ق، ج۶، ص۹؛ صحیح مسلم، بیروت، ج۳، ص۱۲۵۹) است، قرآن برای‌مان بس است! نه، قرآن بس نیست، باید یک کسی باشد که همه‌ی حقایق قرآن را بفهمد، علاوه‌ی بر این خدای تعالی در همین قرآنی که معجزه است می‌فرماید که «فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ، بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ» (نحل‏/43-44)، اگر نمی‌فهمید از بینات و زبر و مسائلی که در قرآن هست بپرسید، پس معلوم است که می‌شود نفهمید و باید بپرسند، «فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ»(انبیاء‏/7) «وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ» (آل عمران/7)، اهل ذکر چه کسانی هستند؟ ذکر، قرآن است: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»‌ (حجر/9)، اهل قرآن کسانی هستند که حقایق قرآن را می‌دانند، اهل این خانه نمی‌شود که نداند این خانه سقف دارد یا ندارد؟ دیوار دارد یا دیوار ندارد؟ اهلش است، اهل ذکرند، «إِنَّمَا يَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِه‌» (روضة الکافی، شیخ کلینی، ج8، ص311، ح485)، قرآن را کسی می‌فهمد که به او خطاب شده است، به پیغمبراکرم خطاب شده و او هم همه را به علی بن ابیطالب گفته که دیگر کتاب علی معروف است، بعد هم این‌ها را هر یک از ائمه‌ به امام بعدی خود بیان کرده است، این یک راه رسمیِ معمولی‌اش است. راه واقعی و حقیقی‌اش که در اوّل گفتیم، حالا که بنا است همه‌ی علوم تعلیم داده بشود چرا خودِ خدا این کار را نکند؟ خدای تعالی می‌فرماید: «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ» (توبة/36) چون با کنایه فرموده این‌طوری می‌شود: عدد شهرها، ماه‌ها، که در تفسیر دارد که ائمه‌ی اطهار منظور هستند (بحار الأنوار، ج۲۴، ص۲۴۰)، این‌ها عددشان دوازده‌تاست، دوازده تا آمده تا به حضرت امام حسن عسکری رسیده است، حضرت امام حسن عسکری صلوات‌اللّه‌علیه وحضرت ولی عصر هم امام هستند، منتهی این را بدانید آن‌چه را که برای بشر تا زمان ظهور لازم بوده ائمه‌ی قبلی فرموده‌اند، این‌ها را اگر با آیات قرآن ضمیمه بکنند، – البته با حکمت، با فهم، هر کسی نمی‌‌تواند- تمام احکام‌شان را بلدند، حرام‌شان، حلال‌شان، چه بخورند، چه بیاشامند، چقدر کار بکنند، حتی از حیوانات بهتر.

 

لزوم داشتن امام معصوم برای تزکیه‌ی نفس و هدایت بشر

بشر در هوای نفس است، هوای نفسی که در یک حد خیلی بدی است، ما خیال می‌کنیم که از حیوانات بهتر هستیم؛ شما اوّل مشخص بشود که گوشت‌خوار هستید یا گیاه‌خوار؟ سگ می‌داند که گوشت‌خوار است یا گیاه‌خوار، مثلا بکشندش گیاه نمی‌خورد، گرگ می‌داند گیاه‌خوار است یا گوشت‌خوار، بکشندش گیاه نمی‌خورد، گوسفند را بکشند گوشت نمی‌خورد، ما می‌بینیم که خدای تعالی این‌ها را راهنمائی کرده و تحت فرمان پروردگار هم هستند، امّا انسان، انسان را فرض می‌کنیم روی برنامه‌ی صحیح خودش، هم گوشت‌‌خوار است هم گیاه‌خوار، خیلی خوب، اشکال ندارد، هم گوشت بخور و هم گیاه، امّا چیزهائی را که می‌دانی برایت فایده‌ای ندارد، ضرر دارد، فقط خوشمزه است، این را که می‌خوری این‌جا وضع تو از حیوانات پست‌تر می‌شود، چون حیوانات نمی‌خورند! چرا ما می‌خوریم ولی آن‌ها نمی‌خورند؟ برای این‌که ما هوای نفس داریم و تحت فرمان نیستیم، آن‌ها تحت فرمان‌اند، آن‌ها تحت فرمان الهی هستند. شما می‌بینید مرغ، درون این‌همه آشغال، گندم‌ها را جمع می‌کند و می‌خورد، حالا اگر می‌بینید چند تا سنگ در سنگدانش هست، گندم را که می‌خواسته بخورد کنارش هم یک سنگی داخل رفته و خدای تعالی او را از این‌که سنگ‌ها در معده‌اش برود حفظ کرده و سنگدان برایش درست کرده است، و الّا شما یک مرغ را جائی بگذارید و یک مشت شن جلویش بگذارید، از گرسنگی هم بمیرد نمی‌خورد، بشر اینطوری نیست، بشر باید همیشه یک نفر بالای سرش باشد، اوّل او را تزکیه‌ی نفس بکند، «وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ» (جمعة/2)، این صریح قرآن است، اوّل این‌که هوای نفس را از او بگیرد، یعنی او را مطیع خدا بکند، همانطوری که حیوانات مطیع‌اند، یعنی تزکیه‌شان بکند، «يُزَکِّيهِمْ»، حالا که تزکیه شدی بعد یادشان بدهد که چه بخورید، چه بکنید، چطوری خودتان را حفظ کنید؛ حالا ما یک بار سنگینی هم روی دوش‌مان است، دنیای‌مان را که باید اداره بکنیم آخرت‌مان را هم باید درست بکنیم، مثلا فرض کنید یک مگس ممکن است دو سه ماه عمر داشته باشد، خب برای این دو سه ماه بال‌اش او را به حرکت در می‌آورد، چشمش این‌قدر تیز است که میکروب‌ها را در فضا می‌بیند، خلاصه حیات خودش را حفظ می‌کند، عمر ما شاید از اکثر حیوانات بیشتر باشد، واجب است که خودمان را در این دنیا حفظ بکنیم، آخرت‌مان را هم باید درست کنیم، چون وقت زیاد است، یعنی ما عمرمان خیلی زیاد است و باید مطابق این عمر هم کار بکنیم، پس اوّل کاری که می‌کنیم باید تزکیه‌ی نفس بکنیم، هر چه که جلویت گذاشتند برای خوشمزه بودنش نباید بخوری، مرحله‌ی جهاد همین است، هر کاری که پیش آمد و خوشش آمد نباید انجام دهد، مگر برایش مفید باشد، اگر کرد و مفید نبود از حیوانات بدتر است! چون حیوانات هیچ‌وقت کار غیر مفید نمی‌کنند، مثلا چطور؟ فرض کنید یک الاغی پایش در یک پُلی فرو رفته باشد، یک وقتی یک‌جائی بودیم، این الاغ را هر چه چوب می‌زدند از روی پل رد نمی‌شد، پل خوب و سالمی بود و همه رد می‌شدند، من از صاحبش پرسیدم: چرا رد نمی‌شود؟ گفت: یک‌دفعه پل خراب بوده، پایش این‌جا فرو رفته، دیگر از این‌جا نمی‌رود؛ ببینید، من نمی‌خواهم الان نصیحت کنم ولی آن‌ها طبق وحی الهی دارند بندگی می‌کنند، خدا به او گفته چیزی که برایت خطر دارد انجام نده! می‌بینید مرغ وقتی شغال را می‌بیند در عین حالی که شغال سیر است و دارد از آن‌جا رد می‌شود ولی می‌ترسد، چیزی که برایت ضرر دارد انجام نده، این را خدا در باطنش گذاشته است. در بشر هم خدا بوسیله‌ی انبیاء گفته است، – حالا من به موقع خودش می‌رسم، نقدا درباره‌ی ائمه می‌خواهم صحبت کنم- و همیشه هم هوای نفسِ انسان بر انسان مسلط است، همیشه، یعنی همین الان حتی ممکن است یک بچه به پدرش بگوید: دلم می‌خواهد! دلش می‌خواهد، این مسلط است، و انبیاء هم همه برای این آمدند که این را تحت فرمان خدا قرار بدهند، خیلی هم فوق‌العاده نیست که بگوئید: چرا ما باید بندگی بکنیم ولی حیوانات نه؟ حیوانات خودکار دارند بندگی می‌کنند و بنده هستند، و لذا خدا ما را احترام کرده و اختیار به ما داده است. یک‌وقت هست که یک بچه‌ای عقلش نمی‌رسد و دستش را طرف برق می‌کند و شما دستش را می‌گیرید و به زور او را می‌کشید، ولی به یک آدم بزرگ می‌گوئید: این برق انسان را می‌گیرد و انسان را می‌کُشد، یک کلمه به او می‌گوئید دیگر خودش باید با اختیارِ خودش به برق دست نزند، چرا دست بچه را گرفتی و کشیدی؟ گریه هم می‌افتد، شاید به زمین هم بخورد، و به او نگفتی که این برق است؟ می‌گوئید: نمی‌فهمد! ولی به یک آدم بزرگ می‌گویند: آقا آن‌جا سیم برق لخت است، فقط همین را می‌گوئی، دیگر دستش را نمی‌کشی، برای این‌که خودش می‌فهمد، خدای تعالی بشر را خلق کرده که احترامش بکند، «کَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ» (إسراء/70) گفته که آقا! آن چیز ضرر دارد، نخور، این چیز نجس است نخور، آن چیز بد است نخور، خیلی از چیزها هم معنایش را ما نمی‌فهمیم، همان‌قدر که آن حکیم دانا گفته که نکن! ما باید نکنیم، دیگر تعبدا هم که شده نباید کرد. پس بنابراین همیشه انسان یک امامی، یک رهبری، یک کسی که از طرف خدا به انسان بگوید: بکن یا نکن، باید کنار انسان باشد، لذا می‌گویند: عملِ عامیِ بدون تقلید – حالا علت تقلید و ولایت را بعدا صحبت می‌کنم- باطل است، یا مثلا فرض کنید کسی که به رأی خودش بخواهد قرآن را تفسیر بکند، «ان اصاب فقد اخطأ» (تفسیر برهان، جلد 1، صفحه 18-19) حتی اگر درست هم تفسیر بکند خطا کرده است، پس بنابراین می‌خواستم این را بگویم که فرقی بین علی بن ابیطالب و پیغمبر اکرم نیست، پیغمبر اکرم همه‌ی وحی را آورده است، هر چه را که پیغمبر اکرم نگفته علی بن ابیطالب از قول پیغمبر اکرم به مردم می‌گوید، بالاخره هر دوی‌شان در یک حد هستند، باید باشند، عقل می‌گوید باید باشند، روایات هم زیاد داریم که پیغمبر اکرم می‌فرماید: خدا دوازده خلیفه و جانشین به من عنایت کرده که علم و فهم و درک و عصمت من را دارند. دقت فرمودید؟ اولّا ائمه همیشه هستند، در روایات زیادی داریم که اگر دو نفر روی کره‌ی زمین باشند آن نفر دوّم، یعنی کسی که دیرتر می‌میرد، باید امام باشد، به جهت این‌که «لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ» (نساء/165) نگویند: خدایا! اگر تو برای ما یک راهنما می‌فرستادی ما گمراه نمی‌شدیم، به این علت که تو مثل حیوانات به ما غریزه ندادی که مثل مرغ قطعه‌قطعه‌مان بکنند شن نخوریم، البته شن جلوی ما بریزند نمی‌خوریم، بالاخره اینطوری نیستیم، یک‌طوری به ما نفهماندی که یک چیزی که حرام است یا ضرر دارد نباید بخوریم؛ یا خودت می‌خواسته به ما الهام بکنی، یا یک کسی باید از طرف تو می‌آمده و می‌گفته، یکی از این دو تا، دیگر نمی‌شود که ما پست‌تر از حیوانات باشیم! بنابراین همیشه امام لازم است که باشد، روایات هم زیاد داریم و هر چه می‌گویم مسائلی نیست که همین‌طور فکری بگویم.

 

خلاصه‌ی مطلب برای شناخت خدا و پیغمبر و ائمه علیهم‌السّلام

پس آن‌چه که ما در این سه چهار شب توضیح دادیم این شد که خدای تعالی اصل وجودش مسلّم است، صفات ذات خدا قدرت و علم است که اصلش همان علم است و هر کاری هم که می‌کند – صفت فعلش و غیره- با همین قدرت و علم می‌کند، بعد آمدیم سر مسئله‌ی خلقت، خدای تعالی خلق کرد و تمام علوم را به پیغمبر اکرم تعلیم داد و حالا یا خدا به ائمه تعلیم داده یا پیغمبر تعلیم داده، این‌ها هم همه‌اش لحظه‌ای است، طوری نیست که بگوئیم مدتی علی بن ابیطالب نشسته و پیغمبر اکرم برایش درس گفته و این‌ها را یاد گرفته است، نه! اگر هم بوده پیغمبر اکرم در همان اوّل خلقت که خدا به او تعلیم داد، فورا یک ظرف دیگر این‌جا بود که یا پیغمبر در ظرف علی بن ابیطالب ریخت یا خود خدا، فرقی هم نمی‌کند، بالاخره او یداللّه است، و همین‌طور ائمه‌ی اطهار علیهم الصّلاة و السّلام. اگر یک وقتی می‌نشینیم می‌گوئیم: پیغمبر اکرم هزار باب علم را به علی بن ابیطالب  تعلیم داد که از هر بابی هزار باب علم باز شد، که روایت هم دارد و شنیدید (بصائر الدرجات، تهران، منشورات الاعلمي، 1404ق، ص335)، این معنایش این نیست که مثلا امشب یک باب از علم را یاد داده، فردا شب یک باب دیگر، پس فردا شب یک باب دیگر، نه! این ممکن است همه‌اش در یک لحظه باشد، همه‌ی هزار هزار که یک میلیون باب علم باشد فقط برای این است که ما بفهمیم که علی بن ابیطالب بعد از پیغمبر اکرم است، علی بن ابیطالب ناشر احکامی است که به پیغمبر نازل شده، این برای این است که این را بفهمیم، و الّا برای این‌که حالا بگوئیم پیغمبر، شاگردی به نام علی بن ابیطالب داشت، چون در عالم ارواح و عالم انوار این حرف‌ها و این زمان‌ها و این مسائل اصلا مطرح نیست، فرض کنید خدا روح پیغمبر اکرم را خلق کرد، فورا تمام علوم را به او تعلیم داد، و در همان لحظه علی بن ابیطالب – در روایت هم هست، نه این که من از خودم بگویم، در همان لحظه علی بن ابیطالب- را خلق کرد، در همان لحظه همه‌ی علوم را به او تعلیم داد، در همان لحظه فاطمه‌ی زهرا و همینطور تا امام زمان، اینطوری است، مثلا اگر می‌خواست این چهارده معصوم در یک مدتی یعنی می‌‌خواست برایش مدت بگذاریم، اصلا مدت نداشت در همان لحظه‌ی اوّل همه را خلق کرد، هیچ مشکلی هم نیست، و خدای تعالی در قرآن صریحا می‌فرماید که «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» (يس‏/82)،  تمام درست مي‌شود، و لذا برای این‌که ماها بفهمیم، روایتی که درباره‌ی خلقت پیغمبر اکرم هست می‌گوید: خدای تعالی نور پیغمبر اکرم را خلق کرد، بعد این‌ها را دو نصف کرد «قال للنصف: کنّ محمّدا و قال للنصف: کنّ علیّا» (الزام الناصب فی اثبات الحجة الغائب عجل الله تعالی فرجه الشریف/ الجزء:1، صفحة 37) ببینید همین حرفی را که من عرض می‌کنم تایید می‌کند، «فَقالَ لِلنصف کُن نَبیّاً وَ قَال لِلنصف کُن وَلیّاً» ولیّ به معنای آن کسی است که همان چه را که به پیغمبر نازل شده همان را توضیح بدهد، چون همه چیز به پیغمبر اکرم گفته شده است، یک کلمه هم یا از طریق وحی یا همینطوری از خودش حرفی نمی‌زند، همانطوری که او «مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ» (نجم‏/3) است علی بن ابیطالب هم «مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى» است، این‌ها مسلّم است، این خلاصه‌ی حرف برای شناخت خدا و پیغمبر و ائمه علیهم‌السّلام است.

 

علت شهادت ائمه‌ی اطهار علیهم السلام با اینکه همه‌ی علوم را میدانستند

حالا ممکن است کسی ایراد بگیرد که چرا علی بن ابیطالب علیه‌الصّلاة‌و‌السّلام در خانه نشست، «فَصَبَرتُ، وفِی العَینِ قَذىً، وفِی الحَلقِ شَجاً» (نهج البلاغة، الخطبة ۳) چرا در محراب کشته شد؟ چرا حضرت مجتبی مسموم شد؟ چرا حضرت سیّدالشّهداء در کربلا شهید شد؟ یک کلمه جواب همه‌ی اینهاست و این‌ها را حل می‌کند، من زیاد مثال زدم و شنیدید که اگر حضرت سلیمان با همان عقل و دانش و مقام نبوّت و انسانیّت یک مدتی بخواهد با مورچه‌ها زندگی بکند، نمی‌شود که حضرت سلیمانِ با دو متر قد درون سوراخ مورچه برود، می‌شود؟ می‌شود که این غذای مورچه‌ها را نخورد؟ نمی‌شود! بگویند یک‌دست چلوکباب برای حضرت سلیمان داخل سوراخ مورچه‌ها ببرید! نمی‌شود، باید همان غذای مورچه‌ها را بخورد، می‌شود یک کارهائی که مورچه‌ها را اذیت می‌کند این را اذیت نکند؟ نه دیگر، وقتی حضرت کوچک شد و درون لانه‌ی مورچه‌ها رفت همه‌ی شرایطی که برای مورچه‌ها هست برای این هم هست، غیر این نمی‌شود، محال است؛ فاصله‌ی بین حضرت سلیمان و مورچه‌ها خیلی کمتر است از فاصله‌ای که بین ما و پیغمبر اکرم یا ائمه‌ی اطهار است، فاصله‌ی ما بیشتر است، چرا؟ به‌جهت این‌که آن‌ها مظهر ذات مقدّس پروردگارند، علم‌شان از نظر ریاضی بی‌نهایت است، از هر نظر که شما تصور کنید خیلی بالا هستند، خیلی مقام‌شان بالاست، حالا می‌خواهند بیایند در کره‌ی زمین، این لانه‌ی مورچه، با ما زندگی کنند، بگوئیم که پس چرا وقتی که شمشیر به حضرت سیّدالشّهداء زدند حضرت سیدالشّهداء را کشت! هر انسانی را وقتی شمشیر بزنند کشته می‌شود، همانطوری که اگر حضرت سلیمان درون لانه‌ی مورچه بود، مورچه با فشار دست کشته می‌شود، حضرت سلیمان هم کشته می‌شد، چون این‌جا آمده، با شرایط مورچه‌ها زندگی می‌کند، ائمه‌ی اطهار هم با شرایط ما می‌خواهند زندگی بکنند، اگر با شرایط ما نباشند اصلا کاری که خودشان عقل‌شان می‌رسد و فکرشان می‌رسد علیه خودشان نمی‌کنند، مثلا حضرت ولی‌عصر صلوات الله علیه، – می‌خواهم بگویم که این‌ها یک کلیّتی است که خیلی از مسائل را حل می‌کند- هر یک از ائمه را اگر نمی‌کشتند، چون کشتن مال آن‌هاست و مثل این است که یک مورچه‌ای را بخواهند بکشند، با حضرت سلیمان فرقی نمی‌کند، یک آدمی را بخواهند بکشند با حضرت موسی بن جعفر فرقی نمی‌کند، چون با شرایط بشر می‌خواهند یک مدتی با بشر زندگی بکنند؛ آن‌ها اگر کاری علیه این‌ها کردند این‌ها باید تسلیم باشند، مثلا بگوئیم چرا حضرت موسی بن جعفر چهارده سال یا هفت سال در زندان باشد؟ یک اراده بکند در زندان نباشد! اگر می‌خواست چنین اراده‌ای بکند، چنین کارهایی بکند، در کره‌ی زمین نمی‌آمد، حضرت سلیمان در لانه‌ی مورچه نمی‌خواست برود! – خوب دقت بکنید، این مطلب پاسخگوی خیلی از مشکلات است- ولی کاری که خودش بخواهد علیه خودش بکند نمی‌کند، مثلا با اختیار خودش، با وضع خودش، با فکر خودش، که کسی دخالت نداشته باشد، یک غذائی بخورد که او را بکشد یا مریضش کند، این نیست، اگر مرضی یا قتلی به‌وجود می‌آمده است از ناحیه‌ی دیگران بوده است، اتفاقا داخل بازداشتگاه یک شبی یک مناجاتی با پروردگار می‌کردم که چرا ما اینجائیم؟ خیلی زود فهمیدم که کار آن‌هاست، کار ظالمین است، خیلی زود من فهمیدم، آن‌چه که کار ما و تو است این است که تو وضع مزاجی‌ات را مواظب باشی، ما هم مواظبت جایت و وضعت هستیم، و واقعا هم مسئله حل شد. حالا ما اصلا جزء همان مورچه‌های بی‌عقل هستیم، مثل حضرت سلیمان که نیستیم، هر یک از ائمه، اگر ائمه را نمی‌کشتند مثل امام زمان تا حالا زنده بودند، چرا؟ به‌جهت این‌که علمش را دارند، – همان حرفی که همیشه می‌زنیم- و چیزی که برای بدن‌شان ضرر داشته باشد هیچ‌وقت نمی‌خورند و استفاده نمی‌کنند، پس باقی می‌مانند. چطور شد بچه‌ی دارای همین سلول‌ها رشد می‌کند، بزرگ می‌شود، ولی آدم بزرگ نمی‌تواند به همان وضعی که هست خودش را نگه بدارد؟ چرا؟ از نظر طبیعی می‌خواهم عرض کنم، چرا؟ بنابراین ائمه‌ی اطهار علیهم‌الصّلاة‌و‌السّلام اگر آن علم و عصمت را داشته باشند که به پیغمبر اکرم داده شده که همه‌ی علوم را دارند، هیچ‌وقت نمی‌میرند، منتهی آمده‌اند که با شرایط ما زندگی کنند. شما فرض کنید بروید خانه‌ی یک فقیری، شاید صد میلیون پول هم در جیب‌تان باشد، ولی او نان و ماست می‌خورد، شما هم باید نان و ماست بخوری، چه‌کار می‌خواهی بکنی؟ اگر می‌خواستی با شرایط این فقیر زندگی نکنی، غذا نخوری، نمی‌خواست این‌جا بیائی، باید بروی در چلوکبابی بنشینی و چلوکباب بخوری؛ ائمه‌ی اطهار «خَلَقَكُمُ اللّهُ أنْوارا» (مفاتیح الجنان/ زیارت جامعه کبیره) ببینید، اوّل رفته روی انوار، انوار یعنی روحی که دارای علم است، آن علم الهی «فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقينَ» در عرش بودند، حالا «محدقین» یعنی دور هم بودید، با هم بودید، «حَتّى مَنَّ عَلَيْنا بِكُمْ» خدا بر ما منت گذاشت و شما را آورد، خب حالا در این کره‌ی زمین آورده، باید با همین کره‌ی زمین زندگی بکنند، «فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقينَ حَتّى مَنَّ عَلَيْنا بِكُمْ فَجَعَلَكُمْ في بُيُوتٍ أذِنَ اللّهُ أنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ» در خانه‌هائی، حالا شما «بیوت» را با آن مثال لانه حساب بکنید، حضرت سلیمان درون لانه‌ی مورچه‌ای آمده و بر مورچه‌ها منت گذاشتند و مورچه‌ها هم یک عده‌شان نفهمیدند، حضرت سلیمان هم بالاخره عقلش زیاد است، فهمش زیاد است، درکش زیاد است، ولی بدنش که همان بدن است! آمده‌اند این را گاز گرفتند، کشتندش، ریختند روی سرش، اذیتش کردند، زندانش کردند، خب می‌خواستی این‌جا نیائی! البته این‌ها بنده‌ی خدا هستند، خدای تعالی این‌ها را آورده است: «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِم» (آل‏عمران‏/164) یعنی شبیه به خودشان، «مِنْ أَنْفُسِهِمْ» یعنی از نفس خودتان، از هیکل‌های خودتان؛ شما الان این آیه را عینا خطاب به مورچه‌ها در نظر بگیرید، حضرت سلیمان را با همان عقل و دانش فرستاده و به مورچه‌ها می‌گوید: خدا بر شما منت گذاشته «إِذْ بَعَثَ» مبعوث کرده «رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِم» از خود شما، یعنی هیکل مورچه‌ای دارد، ولی خب مهربانی‌ها مربوط به روحش بوده است؛ و چرا این‌ها بین ماها آمده‌اند؟ چرا حضرت سلیمان در بین مورچه‌ها آمده؟ برای این‌که مورچه‌ها را به حقایق برساند، البته مورچه که فهمش بالا نمی‌رود، اما در مورد ماها برای این‌که فهم و درک‌مان بالا برود و بفهمیم که چه‌کار باید بکنیم، حالا بقیه‌اش باشد برای شب شنبه.

 

ذکر مصیبت امام جواد علیه السلام

شهادت حضرت حضرت جواد علیه‌الصّلاة‌و‌السّلام خیلی برای ما باید حزن‌آور باشد. گاهی می‌شود که انسان احساس می‌کند امام کجا و بشر کجا! آن‌وقت این بشر بیاید با بدترین وضع، امام زمانش را بکشد، که ام‌الفضل حضرت جواد صلوات اللّه علیه را مسموم کرد و حتی ایشان را تشنه شهید کرد. برای حضرت جواد علیه‌الصّلاة‌و‌السّلام آب آوردند، می‌گویند ام‌الفضل گرفت و گفت بگذارید ابن‌الرّضا با لب‌های تشنه شهید بشود و بعد هم بدن مقدّس حضرت را روی بامی انداخت که پرنده‌ها می‌‌آمدند روی بدن حضرت سایه می‌انداختند.

السّلام علیک یا مولای یا ابا جعفر، یا محمد بن علی، ایّها الجواد، یابن رسول اللّه، یا سیّدنا و مولانا، السّلام علیک، صلّی اللّه علیک و رحمة اللّه و برکاته، اللّهم صلّ علی ابا جعفر محمد بن علی، صلوة لا یقوی علی احصائها غیرک، اللّهّم صلّ علیهِ عدد ما احصی کتابک و احاط به علمک، اللّهم صلّ علیه صلوة لا یقوی علی احصائها غیرک، السلام علیک و رحمة الله و برکاته.

ضمنا شهادت مرحوم آقای هاشمی نژاد هم فردا از نظر تاریخ قمری بوده یک فاتحه هم برای ایشان بخوانید.

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

اعتقادات خصوصی – جلسه چهارم – ۲۸ ذیقعده ۱۴۲۷

اعوذ بالله من الشّیطانالرّجیم

بسم اللهالرّحمنالرّحیم

الحمدللّه والصلوة والسلام علی اشرفالانبیاء والمرسلین، رسول ربالعالمین، و علی آله الطیبینالطاهرین، لاسیّما علی بقیّةاللّه فیالعالمین روحی و ارواح‌‌العالمین لتراب مقدمه الفداء.

 

علم خاندان عصمت و طهارت علیهم‌السلام و فرق آنها با خدا

موضوع صحبت ما این است که گفتیم: اعتقاد ما درباره‌ی پیغمبراکرم این است – حتی از نظر عقلی هم درست است- که لازم بوده خدای ‌تعالی «علم ما کان و ما یکون» را در وجود پیغمبراکرم بگذارد و ظرف این علمی که خدا در وجود مقدّس پیغمبراکرم گذاشته، روح پیغمبراکرم است، ببینید؛ در خودِ ما هم همین‌طور است، روح، یک قوه‌ی‌ درّاکه است که آن‌چه از چیزهائی که از طریق چشم، گوش و فکر وارد قلب انسان می‌شوند قبول می‌کند؛ اسم قلب را قلب گذاشتند به‌خاطر این‌که کم و زیاد می‌شود، زیر و رو می‌شود، حالا شما اسم آن را روح بدانید، روحِ انسان یک ظرفیتی دارد که هر چه از معلومات به آن وارد شود در خود ضبط می‌کند، دیدنی‌ها را ضبط می‌کند، شما یک‌دفعه یک چیزی را ببینید این در روح‌تان ضبط می‌شود، یک‌دفعه یک چیزی را بشنوید این تُنِ صدا در روح‌تان ضبط می‌شود، یک‌مرتبه اگر یک چیزی را لمس کنید ضبط می‌شود، شما در تاریکی ممکن است به یک چیزی دست بزنید، بگوئید فلان چیز است، یا مثلاً یک چیزی را بشنوید ضبط می‌شود، حالا این کار به‌مرور انجام می‌شود، اما خدای تعالی یک‌دفعه همه‌ی حقایق را از معقولات و محسوسات، در روح مقدّس پیغمبراکرم قرار داده؛ ما اگر به این دو چیز یعنی خدا و پیغمبر نگاه کنیم، شاید در مرحله‌ی اوّل نشناسیم که کدام یکی خالق است و کدام یکی مخلوق است! و همین جریان هم از نظر روایات اتفاق افتاده که ملائکه یا حتی جبرئیل – که خودِ جبرئیل، اعظم‌ ملائکه است- می‌گوید: ما وقتی روح پیغمبراکرم را دیدیم خیال کردیم او خداست (تحفه المجالس، صفحه ۸)، «فسبّحنا فسبحت الملائکة» (بحارالأنوار/ ج ۵۴، ص ۵۸)، خاندان عصمت می‌فرمایند: ما تسبیح کردیم، فهمیدند که یک کس دیگری هست که ما بنده‌ی او هستیم، ما کوچک او هستیم، ارادت به او داریم، یا هر چه که شما می‌خواهید تصور کنید، تسبیح کردیم آن‌ها هم تسبیح کردند یعنی ملائکه تسبیح کردند، «و قدّسنا فقدّست الملائکة و کبّرنا فکبّرت الملائکة» ما تکبیر گفتیم، مثلاً گفتیم: اللّه‌اکبر، آن‌ها فهمیدند ما خدا نیستیم، والّا آن‌طوری که ما بخواهیم تصور بکنیم باید این‌طوری باشد که اگر هر دوی خدا و پیغمبر، جلوی چشم ما مجسّم می‌شدند، یعنی مثلا آن علومی که دارند برای ما ظاهر می‌شد، ما فرقی بین این‌ها نمی‌گذاشتیم، در اذن دخول ائمه‌ی ‌اطهار علیهم‌الصّلاة ‌و‌السّلام دارد که «الحمدللّه الّذی منّ علینا بحکّام یقومون مقامه لو کان حاضرا فی المکان» (مفاتیح الجنان/ اذن دخول دوم حرم های شریف)، اگر خدا در یک مکانی حاضر می‌شد – البته فقط می‌توانید تصور کنید، و الّا چنین چیزی محال است، اگر حاضر می‌شد- ما فرقی بین آن حکامی که خدا بر ما حاکم قرار داده و بین خدا نمی‌گذاشتیم، «الحمدللّه الذّی» معنایش این است که حمد می‌کنم خدائی را که «منّ علینا بحکّام»، منت گذاشت بر ما و یک حکامی را به ما داد که «یقومون مقامه» یعنی جای او قرار می‌گیرند؛ خیلی آیات و روایات در همین خصوص داریم؛ مثلاً «مَن عَرفکُم فَقَد عَرفَ اللّه» (مفاتیح الجنان/ زیارت جامعه)، کسی که شما را بشناسد قطعاً خدا را شناخته است یا کسی که خدا را بشناسد شما را شناخته، چون از نظر ظاهر هیچ فرقی نیست، ولی از نظر حقیقت باید این را معتقد باشیم: اوّل این‌که این‌ها بندگان خدا هستند، و بعد هم این‌ها مخلوق خدا هستند، یعنی خدا این علم را به این‌ها داده، این دو تا فرق را همیشه در نظر داشته باشید.

 

خدا همه‌ی علوم را در محدوده‌ی مخلوقات به رسول ‌اکرم صلی ‌الله‌ علیه‌ وآله داده است ولی دست خدا باز است

یک مسئله این‌جا باقی می‌ماند که اگر همه‌ی علوم را خدا به این‌ها داده پس مسئله‌ی بداء چه می‌شود؟ این‌که «وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ» (انعام/59) چه می‌شود؟ این‌که در قرآن است: «وَ وَجَدَکَ ضَالّاً فَهَدَی» (ضحی/7) چه می‌شود؟ «مَا لَم تَکُن تَعلَمُ» (نساء/113) که خطاب به پیغمبر است چه می‌شود؟ این را خیلی ساده می‌شود حل کرد، به‌طور کلی هر مخلوقی ذاتاً از خودش چیزی ندارد چون مخلوق است و این‌که ما می‌گوئیم «لایَعلَمُها الا هو» یا «عَلَّمَکَ مَا لَم تَکُن تَعلَمُ»، خدا چیزهائی به تو یاد داد که خودت ذاتاً نبودی که بدانی؛ همان‌طوری که در شب‌های گذشته گفتم، پیغمبراکرم ذاتاً – چون الان بحث‌مان روی پیغمبراکرم است، ذاتاً پیغمبراکرم- چیزی نمی‌دانست، اصلاً چیزی نبود تا بداند، چون مخلوق معنایش این است که خلقش کردند و نبود و بود شد، این‌طوری باید بگوئیم، خُب چیزی که نبوده و بود شده، مثلاً این پتو نبوده و بعد بود شده، خُب این پتو رنگش به طریق اولی با خودش بوده، همه‌ی عوارضش نبوده و بود شده، نمی‌شود بگوئیم که رنگش بوده خودش نبوده! نمی‌شود بگوئیم که علمش بوده خودش نبوده، نه، این ظرف را خدا درست کرده و علم را به آن‌ها داده و لذا – ولو رتبتاً، ولو یک لحظه- خودِ وجودِ پیغمبراکرم قبل از روحش بوده، قبل از قدرتش بوده، و گفتم چون خدای‌تعالی می‌خواهد خودش را معرفی بکند آن‌چه که پیغمبر می‌داند – به همین معنائی که در آیات قرآن و رایات است، عقلی هم هست- باید تمام علم و قدرتی که در مخلوق می‌گنجد در وجود مقدّس پیغمبراکرم قرار بدهد، الّا این‌که عقل و همه چیز می‌گوید که باید خدای ‌تعالی که همه‌ی علوم را به پیغمبر‌اکرم تعلیم دهد، علومی که ما می‌گوئیم مربوط به کائنات است مربوط به مخلوق است، هر چه که مربوط به مخلوق است از علم به او داد، خُب، حالا اگر این‌طور است که همه‌ی علم را داده، آیا خودش کنار رفت؟ کاری به عالم ندارد؟ مثلاً پیغمبراکرم علم همه‌ی کائنات و موجودات را دارد و قدرت این‌که این‌ها را منظم هم بکند دارد، مَثَلِ ‌اعلای خداست، آیا تمام شد؟ خُب اگر این‌طوری بگوئیم خدا دیگر التماس دعا! باید بگوئیم: خدایا تو برو خانه و بخواب، پیغمبر هست، ائمه‌ی ‌اطهار علیهم ‌الصّلاة ‌و ‌السّلام هستند! یا باید بگوئیم که نه؛ خدا دست در کار است، تغییر می‌دهد، و پیغمبراکرم نمی‌تواند در وقتی‌که خدا اراده بکند یک چیزی را تغییر بدهد دخالت کند، اختیار صد درصد دست خداست، تغییرات هم دست خداست، آن‌وقت این علمِ پیغمبراکرم طبعاً علمِ صد درصد – البته در بعضی مسائل- نمی‌شود. ببینید، آن‌چه که خلق شده که همه را پیغمبر می‌داند، آن‌چه را که خلق نشده آن را هم می‌داند، «ما کان و ما یکون»، دقت کردید؟ آن‌چه که الان هست این را هم می‌داند، اما آن‌چه که بعداً خلق بخواهد بشود اگر علمش را صد درصد به پیغمبراکرم بدهد دست خدا صد درصد بسته می‌شود، چون خدا دیگر هیچ دخالتی نباید در آن‌چه که به پیغمبر یاد داده بکند، چون اگر دخالت کرد و تغییر داد علم او به‌هم می‌خورد، مثلاً من الان می‌دانم ساعت شش و نیم یا هفتِ صبح آفتاب می‌زند، خُب اگر بگوئیم که خدا نمی‌تواند تغییر بدهد که مثلاً فردا ساعت ده آفتاب بزند و این برای من علم بشود، – علم یعنی صد درصد- ما الان عالِم هستیم به این‌که ساعت هفت صبح آفتاب در می‌آید، این‌جا سؤال است که آیا خدای‌ تعالی می‌تواند خورشید را عقب بیندازد و فردا ساعت ده آفتاب را در بیاورد؟ اگر بگوئیم هر چه که به پیغمبر یاد دادند همان خواهد شد، به پیغمبر یاد دادند که ساعت هفت آفتاب می‌زند، اگر بگوئیم که خدا نمی‌تواند این را تغییرش بدهد دست خدا بسته می‌شود، اگر گفتیم می‌تواند تغییر بدهد این علم نمی‌شود چون احتمال تغییر هست، دقت کردید؟ یقیناً هم دست خدا بسته نیست، صریحاً قرآن می‌فرماید: «وَ قَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ»، «مَغْلُولَةٌ» معنایش همین است: یعنی خدا تمام کارها را مثلا به طبیعت تفویض کرده است، همین‌هائی که می‌گویند طبیعت این‌طوری می‌کند این هم فرقی نمی‌کند، یا به طبیعت تفویض کرده یا به پیغمبراکرم تفویض کرده، مفوّضه همین‌طورند، می‌گویند به یک جائی تفویض شده است و خدا خودش کنار نشسته! الان در فلاسفه‌ی اسلامی شیعه افرادی هستند این حرف را می‌زنند، ظاهراً بوعلی‌سینا هم می‌گوید که خدا در کارهای کلیِ خلقت دخالت داشته، در جزئیات دیگر دخالت ندارد، جزئیات را روی جریان طبیعی گذاشته ، روی طبیعت کار می‌شود، پس دست خدا در مسائل جزئیِ طبیعی بسته است! این‌جا خدا خیلی با غضب هم می‌فرماید که یهود می‌گویند «يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ» دست خودشان بسته باد، «بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ» (مائدة/64)، دست خدا باز است.

 

مسئله‌ی بَداء و علم غیب مطلق

اگر دست خدا بخواهد در آن‌چه که خلقت نشده باز باشد – با این‌که علم آن را هم به پیغمبراکرم داده و خلقت نشده- در آن‌ها تغییراتی ممکن است به‌وجود بیاید، مثلاً به پیغمبراکرم می‌فرماید: امام دوازدهم امامت دارد و همان روزی که حضرت عسکری علیه‌ الصّلاة‌ و‌السّلام از دنیا می‌رود امام دوازدهم ظاهر می‌شود، به پیغمبراکرم این‌طوری گفتند، ولو این‌که جزئیاتی هم باز گفتند ولی اگر نگفته بودند یک بداء حاصل می‌شود، یعنی بداء برای پیغمبر به معنای ظهورِ بعدالخفاست، یعنی یک چیزی مخفی بود حالا ظاهر شد، غیبت حضرت ولی‌عصر صلوات ‌اللّه ‌علیه برای ائمه‌ی ‌اطهار و پیغمبراکرم مخفی بود، تا امام ‌حسن علیه‌الصّلاة ‌و‌السّلام از دنیا رفت امام ‌حسین امام بود، پس تا امام ‌عسکری از دنیا رفت امام ‌زمان امام است، امام باید ظاهر هم باشد تا مردم مراجعه کنند، خُب چرا نشد؟ برای این‌که دست خدا باز است! این‌جا خودِ پیغمبراکرم صلی ‌اللّه ‌علیه‌ و‌آله‌ و‌سلّم نمی‌تواند بگوید: من عالِم به «ما یکون» هستم، البته عالِم به «ما یکون» و به آن‌چه انجام خواهد شد هست، ببینید از باب مثال، همان‌طوری که یک راننده عالِم است که با سرعت صد کیلومتر که می‌رود، سرِ یک ساعت به صد کیلومتری می‌رسد، ولی احتمال می‌دهد وسط راه مانع پیش بیاید، آن مانع دست این نیست، پیغمبراکرم به همه چیز عالِم است منتهی چون خدا فعّال است، «فَعالٌ لِما یُریدُ» (بروج/16)، چون خدا «يَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ» (ابراهیم/27) است، هر چه را بخواهد انجام می‌دهد، اسم این‌که خدا می‌داند و پیغمبر نمی‌داند هم بداء است هم علم غیب است، که غیب مطلق «لا یعلم الغیب الا هو»، از پیغمبراکرم گرفته تا همه‌ی موجودات، غیر از او کسی علم غیب نمی‌داند، علم غیب را هم امام علیه الصلوة و السلام معنا کرده که غیب در مورد خدا که عالم به غیب است منظور آن‌چه که خلق نشده است می‌باشد، چون برای خدا معنا ندارد بگوئیم که یک چیزی غیب است و خدا عالم به آن است چون خدا محیط بر همه چیز است، هیچ‌وقت نمی‌توانیم بگوئیم یک چیزی غیب است، از نظر ما یک چیزهائی شهود است یک چیزهائی غیب است ولی از نظر خدا، هیچ‌چیز غیب نیست. عالم‌الغیب یعنی چه؟ یعنی عالِم به آن‌چه که هنوز خلق نشده، چون خلق نشده ناپدید است، ولی خدا عالِم به آن است، پیغمبر هم عالم است منتها فرق پیغمبراکرم با خدا در این‌جا – می‌خواهم فرق‌ها را بگذارم، با خدا در این‌جا- در همین است که اختیارِ صد درصد در دست پیغمبر نیست، ولی در دست خدا هست، می‌تواند تغییر بدهد، ما نمی‌توانیم بگوئیم پیغمبراکرم می‌تواند آن‌چه را که خدای‌تعالی اراده کرده و می‌خواهد خلق بکند یا عالِم به آن خلقت است تغییر بدهد، ولی از آن‌طرف می‌توانیم بگوئیم خدا می‌تواند آن‌چه را که پیغمبر می‌داند تغییر بدهد، دقت فرمودید؟ و این پشتوانه‌ی آیات قرآن هم دارد که «يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاءُ» (رعد/39)، می‌گوید: خدا آن‌چه را که بخواهد محو می‌کند، محو می‌کند یعنی چه؟ یعنی آن‌چه را که پیغمبراکرم و ائمه‌ی ‌اطهار علیهم ‌الصّلاة‌ و‌السّلام می‌دانستند و خدا هم به آن‌ها تعلیم داده گاهی محو می‌کند و آن‌چه را که خدا می‌خواهد ثابت می‌کند «يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ»، در عین حال «عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتَابِ‌»، که منظور از «أُمُّ الْکِتَابِ»‌ قلب ‌مقدّس پیغمبراکرم است که در نزد خدا در عین حال «أُمُّ الْکِتَابِ»‌ است، آن علمی هم که دائم برای رسول اکرم و حتی ائمه‌ی ‌اطهار افزوده می‌شود از همین قبیل است.

 

تفاوت وعده، وعید و تکوینیات

پس بنابراین علومی که در روز اوّل به پیغمبراکرم داده شده به سه بخش تقسیم می‌شود: یکی علم به آن‌چه که هست، یکی علم به آن‌چه که قبلاً بوده، حالا علم به معرفت خدای ‌تعالی را شامل می‌شود – یعنی عمده‌ی علمی که خدا به پیغمبراکرم داده معرفة‌اللّه است، خدا همیشه بوده و این علم را خدای‌ تعالی به پیغمبراکرم داده است- علم به آن‌چه که الان هست که اگر غیر از پیغمبر و ائمه‌ی ‌اطهار کس دیگری نبوده خدا و پیغمبر و ائمه به همین‌ها علم داشته‌اند، علم به «ما یکون»، به آن‌چه که خواهد شد، به آن‌چه که آینده می‌شود، این علم به «ما یکون» به دو بخش تقسیم می‌شود: یک بخشِ آن وعده است، وعده‌ها، خدای‌تعالی فرموده: «إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ» (القمر/54)، در بهشت‌ها و چشمه‌ها زندگی می‌کنند، بهشت، نعمت‌هائی که خدا وعده کرده که اولیاء خدا «لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاَ هُمْ يَحْزَنُونَ‌» (يونس‏/62)، امثال این‌ها، به‌طور کلی وعده‌های‌الهی، نه این‌که دست خدا در وعده‌های‌الهی بسته باشد، ولی چون «إِنَّ اللَّهَ لاَ يُخْلِفُ الْمِيعَادَ» (آل‏عمران‏/9) ، از صفات ‌حمیده‌ی الهی این است که تخلف نمی‌کند، می‌شود اطمینان پیدا کرد که وعده‌های ‌الهی صد درصد است، که این‌ها را خدای ‌تعالی به پیغمبراکرم تعلیم داده است، وعده‌های ‌الهی مسلّم است، اگرچه از نظر علمی این علم با علمِ به آینده در مسائل دیگری که می‌خواهم بگویم فرق نمی‌کند، چون خدا هست و می‌تواند تغییر بدهد و «يَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ» ممکن است شامل آن هم بشود امّا از باب این‌که خدا خودش فرموده: «إِنَّ اللَّهَ لاَ يُخْلِفُ الْمِيعَادَ»، می‌توان گفت که جنبه‌ی علمی دارد، غیب است ولی این غیب و علم را خدا به ما منتقل کرده؛ دوّم چیزهائی است که الان خلق نشده و مربوط به آینده است امّا وعید است، وعید یعنی مثلاً کسی که یک رکعت نمازش ترک شود کافر است و کافر هم جایش در جهنم است، مثلا گنه‌کار، «إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ‌» (الانفطار/14)، در قرآن فرموده که فجّار در جهنم هستند، همین عذاب‌هائی که گفته شده، اسم آن وعید است، وعید قابل تخلف است یعنی حتی از یک مسائل عادی هم بیشتر قابل تخلف است، والّا عفو معنا ندارد، غفران معنا ندارد، این صفات الهیِ رحم و رحمان و رحیم دیگر معنا ندارد، اگر مثل وعده باشد مثلاً گفته شده باشد اگر کسی گناه کرد به جهنم می‌رود و این حتمی باشد، مثلاً خدای‌تعالی گفته باشد که «ان اللّه لا یخلف الوعید»! نه، وعید حتماً قابل تخلف است، به‌جهت این‌که انسان حتی به یک نفر می‌گوید: اگر فلان کار را بکنی من تو را می‌زنم یا مثلاً حضرت رسول ‌اکرم وقتی‌که کفار حضرت حمزه را شهید کردند فرمود: اگر دستم به این‌ها برسد هفتاد نفر از این‌ها را می‌کشم، شاید هفتاد نفر هم ارزش یک موی حمزه را نداشتند، نه این‌که حضرت مبالغه کرده باشد یا گُتره حرف زده باشد، نه، شاید ارزش یک موی حضرت حمزه را هم نداشته باشند و درست هم گفته باشد، ولی خدای ‌تعالی به حضرت رسول‌اکرم می‌فرماید: «وَ إِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُمْ بِهِ» (النحل‏/126)، یک نفر کشته شده یک نفر را بکشید و اگر همین را هم عفو کنید بهتر است، دقت کردید؟ پس معلوم است که عفو یک چیزی است که می‌شود، در ما هم مرسوم است می‌گوئیم که اگر دستم به فلانی برسد قطعه‌قطعه‌اش می‌کنم! وقتی به او می‌رسد می‌گوید آقا ببخشید، من نفهمیدم، می‌گوید که خُب بخشیدم، معنای عفو است؛ پس جهنم و عذاب‌ها و همه‌ی این‌ها قابل تخلف است و با عفو درست می‌شود، خدای‌تعالی اگر فرموده: «من ترک الصّلاة عامداً متعمداً فقد کفر ولو برکعة» (عوالى الآللى/ ج ۲، ص ۲۲۴)، از آن‌طرف می‌گوید: کفار به جهنم می‌روند، پس روی این حساب کسی که یک رکعت نمازش را عمداً ترک کرده باشد باید به جهنم برود، عفو هم نخورد، اما نه! عفو می‌خورد و قابل تخلف است، بنابراین، این بخشِ علم – که علم غیب هم هست- ‌را لااقل احتمال می‌دهیم که صد درصد نیست، اما وعده صد درصد است، چرا؟ چون خودِ خدا فرموده: «إِنَّ اللَّهَ لاَ يُخْلِفُ الْمِيعَادَ»، این دو بخش که تکلیفش روشن شد، بخش سوّم که چیزهای عادی است: ماه‌گرفتگی، این‌که ستاره‌ها چطور بچرخند، چه بکنند، علم همه‌ی این‌ها را خدا به پیغمبراکرم داده، اما دست خودش هم باز است، دست خدا هم در وعید باز است و هم در چیزهای تکوینی، چیزهائی که مربوط به وعده و وعید نیست؛ این‌جا اسم آن علم غیبی که مخصوص خدای ‌تعالی است «عالم الغیب و الشهادة» است که خدا عالم است و همان علم را به پیغمبراکرم داده ولی در عین حال گاهی «بدا»، یعنی خدا به‌خاطر یک مصلحتی تغییر می‌دهد، این تغییر چون یک‌طرفِ جریان، در دست خداست و یک‌طرفِ جریان، در دست یک کارهائی است که شده و تغییر پیدا کرده، مثلاً ظهور حضرت ولی‌عصر صلوات ‌اللّه ‌علیه، ما این‌طوری می‌گوئیم، می‌گوئیم: «بدا»، یعنی آن‌چه که مخفی بود ظاهر شد، همان «يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ»، همان «بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ»، همین‌ها سبب می‌شود ما معنای بداء را خوب بفهمیم، در یک روایت در تفسیر این آیه‌ی شریفه: «هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُکُمْ فِي الْأَرْحَامِ کَيْفَ يَشَاءُ» (آل‏عمران‏/6)، خدا آن کسی است که بچه را در رحم‌های مادران آن‌طوری که بخواهد صورت‌بندی می‌کند، که بعضی از روایات دارد که منظور، صورت‌بندی‌های روحی هم هست که عمده‌اش هم شاید همان روحی باشد، شقی باشد، «الشَّقِی مَنْ شَقِی فِی بَطْنِ أُمِّهِ وَ السَّعِیدُ مَنْ سَعِدَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ» (توحید صدوق/ ص 356، باب 58، ح 3)، شقاوتش، سعادتش، این‌ها همه صورت‌بندی می‌شود، در آخر به آن ملکی که برای صورت‌بندی می‌فرستد – در یک روایت است- به او می‌فرماید: «واجعل لی البداء» (الکافی/ ج ۶، ص۱۴)، برای من بداء هم بگذار، نه این که هر طوری که درستش کردی همان باشد، دقت کردید؟ که آقای علامه‌ی طباطبائی این قسمت آخرش را از روایت قطع می‌کند، برای این‌که آن «الشقی من شقی فی بطن امه»، آن را می‌خواهد … حالا به آن کار نداریم. بنابراین معنای بداء را هم خوب فهمیدیم.

 

فرق علم پیغمبراکرم صلی ‌الله‌ علیه ‌و آله و علم خدا

پس اوّلین فرق بین علم پیغمبر و علم خدا در این است که علم پیغمبر ذاتی نیست، معلومات است، اکتسابی است، از خدا کسب کرده است، ولی در خدا ذاتی است، عین ذاتش است؛ دوّم این‌که هر چه می‌دانند تحت فرمان ‌الهی هستد و طبق دستور الهی از علم و قدرت‌شان استفاده می‌کنند؛ و سوّم این‌که در مسائل تکوینی بطور کلی هر چه را که یاد گرفتند – نه این‌که یاد نداشته باشند- قابل تغییر است و خدا می‌تواند دخالت کند و اگر نتواند دخالت کند و تفویض کرده باشد ما دیگر خدای به درد بخوری نداریم، دیگر دلیلی ندارد ما بندگی خدا را بکنیم، در عین حال ائمه‌ی ‌اطهار و پیغمبراکرم همه‌ی علومی که مربوط به مخلوق است می‌دانند. خُب این مطلب تا حدی معلوم شد و باید جزء معتقدات ما باشد و حتماً به آن اعتقاد داشته باشیم.

 

علم و قدرت یک چیزند

و مسئله‌ی بعدی که پیش می‌آید؛ شما این را بدانید، علم و قدرت دو چیز نیستند، علم و قدرت در حقیقت یک چیز هستند، یعنی علم است که قدرت به‌وجود می‌آورد، مثلاً یک مهندسِ خیلی عالی‌رتبه در آزمایشگاهش، در کارگاهش نشسته خیلی هم ضعیف است، هیچ قدرتی – آن‌طور که ما فکر می‌کنیم-‌ ندارد، اما یک هواپیما می‌سازد که 450 نفر در آن سوار می‌شوند و وزن خود هواپیما هم هست، این وزن سنگین بالا می‌رود، این قدرت مربوط به علم است، یعنی علم او این قدرت را به‌وجود آورده است، اگر همین آدم دو سه تا از پیچ‌هایش را مثلاً نفهمد که باید بسته باشد، هواپیما مثلاً بالا نمی‌رود. خدای‌تعالی در قرآن می‌فرماید: «قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِيکَ» (النمل/40)، ببینید با علم رفت و آن تخت را آورد نه با قدرت، کارِ قدرت نیست، قدرتی که ما فکر می‌کنیم این است که اگر این سقف پائین آمد ما با دست‌مان بگیریم، چقدر ما می‌توانیم جلوی این سقف را بگیریم؟ اما علم‌مان سبب شده این سقف را یک طوری بسازیم که هیچ‌وقت پائین نیاید و با خیال راحت زیرش بنشینیم، ببینید همه‌اش علم است، علم است که تلویزیون می‌سازد، آن کسی که تق و توق می‌کند و دو چیز را به‌هم وصل می‌کند اگر علم نداشته باشد هیچ‌وقت نمی‌تواند چنین چیزی درست کند، بدون علم او یک کارگر است، حتی به او می‌گویند این‌جا را لحیم کن، آن سیم را به آن‌جا ببند، یک شخص کارگر است، بیشتر از همین هم نمی‌شود، یک کسی ممکن است حتی با آهن‌آلات همین کارها را انجام بدهد، یک خاکی این‌جا ریختید، علم دارید که این خاک باید آن‌طرف ریخته بشود، یک‌وقت با دست آن‌جا می‌ریزید، یک‌وقت با بیل می‌ریزید، یک‌وقت باد می‌آید خودش آن‌جا می‌ریزد، ببینید علم نباشد ممکن است کار انجام شود امّا کار بی‌فایده و بی‌ارزش است، علم است که کارِ صحیح و واقعی را انجام می‌دهد، نمی‌دانم این را متوجه هستید یا نه، مثال‌های زیادی دارد؛ لذا یکی از اعجازهای قرآن همین است: «قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ» یک کسی که علمی داشت گفت که من تخت بلقیس را از شش‌ماه راه می‌آورم، او علمش کار می‌کند، درباره‌ی قدرت خدای‌ تعالی هم این‌طور فکر نکنید که اگر ما می‌گوئیم خدا قدرت دارد پس خدا این کوه را برمی‌دارد آن‌طرف می‌گذارد! پس چرا ما این‌قدر تلاش کردیم کوه از این‌جا به آن‌جا منتقل نشده؟ این خلاف علم است، این کوه باید این‌جا باشد و آن کوه باید آن‌جا باشد، اگر بخواهد و مصلحت باشد آن‌وقت ممکن است منتقل بکند، پس اساس إعمال قدرت، روی علم است، علم اوّل باید باشد، ما خیال می‌کنیم که کار علم إعمال قدرت است، من همین چند روز قبل در آیات قرآن فکر می‌کردم «وَ سَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ وَ الطَّيْرَ» (الأنبياء/79)، مثلاً حضرت داوود وقتی راه می‌رفت کوه‌ها را چه‌کار می‌کرد؟ مثلا کوه‌ها را آن‌طرف می‌برد؟ نه، یک علمی خدا به او داده بود که اگر مصلحت بود این کوه از این‌جا برداشته شود و آن‌طرف گذاشته شود این کار را می‌کرد! الان هم همین خودِ بشر هم چنین مسائلی دارد، مثلاً فرض کنید یک کوه سنگی یا خاکی، فرق نمی‌کند، منتهی وسائلش اگر آماده باشد می‌توانند از این‌جا بردارند آن‌طرف بگذارند و برعکس، مسئله‌ای نیست، منتهی او با علمی که خدا داده بود انجام می‌داد؛ و این هم نکته‌ای بود که باید حتماً بلد باشید که اساس قدرت و قدرتِ صحیح و اظهارِ قدرتِ صحیح، علم است. ما اگر بخواهیم درباره‌ی خدای ‌تعالی حرف بزنیم باید بگوئیم: خدای‌ تعالی علیم است، عالِم است، و طبعاً علم، قدرت به‌وجود می‌آورد و لازمه‌ی علم، قدرت هم هست. قدرت را ما این‌گونه معنا نکنیم که یک وزنی را برداریم، مثلاً می‌گوئیم آقای رضازاده‌ی اردبیلی قدرتش خوب است، اگر همان فهم و درک و شعور را نمی‌داشت خُب سنگین‌وزن‌تر از آن، چیزهای دیگری هست ممکن است سنگی باشد که ده برابر این وزنه را روی آن بگذارند ولی او با یک فن و علمی آن را برمی‌دارد، ما نباید بگوئیم: قدرتمندترین! باید بگوئیم: این عالِمی است که این قدرت در اثر آن علم در او به‌وجود آمده است. می‌خواهم یک چیزی را به شما بگویم که این دو چیز جدای از هم نیست، قدرت و علم با هم است، یعنی در حقیقت قدرت زائیده شده از علم است و قدرت وقتی إعمال می‌شود که علمی باشد، ولی به عکس آن، ممکن است قدرت باشد و علم نباشد و فساد عجیبی به‌وجود بیاید، فرض بفرمایید شیطان قدرت دارد ولی جاهل است، علم ندارد، لذا کارهای او همه روی فساد انجام می‌شود. حالا این ممکن است سنگین باشد و با درک همه هماهنگ نباشد ولی این اندازه را حتماً از این آیات و روایات می‌فهمید که علم جلوتر از قدرت است، قدرتِ تنها به درد نمی‌خورد ولی علم به درد می‌خورد و ارزش وجودی دارد. این مسائل مربوط به بداء و این‌ها بود، اگر اشکالی و سؤالی دارید می‌توانید در پنج دقیقه بگوئید.

و صلی اللّه علی سیدنا محمد و آله اجمعین

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

اعتقادات خصوصی – جلسه سوم – ۲۷ ذیقعده ۱۴۲۷

اعوذ بالله من الشّیطانالرّجیم

بسم اللهالرّحمنالرّحیم

الحمدللّه و الصلوة و السلام علی رسولالله و علی آله آلالله لاسیّما علی بقیّةاللّه روحی و ارواح‌‌العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنةالدائمة علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یومالدّین.

 

معنای مُبدئ و خالق

درباره مسئله‌ی خداشناسی مطالب اصلی آن را عرض کردیم، دو سه تا از صفات‌ پروردگار است که به‌‌مناسبت بحث‌های بعد لازم است توضیح داده بشود. یکی از آن صفات – که همان صفات ‌فعل خداست نه صفات ‌ذاتش و خیلی هم اهمیّت دارد – ربّ است، یکی هم خالق است و یکی هم مُبدئ است. مُبدئ خودش نشان می‌دهد که یک مسئله‌ای بوده که نبوده، بعد بود شده، مثلاً «بَدَء الخَلائقَ بِرَحمَته»، شما این را بدانید ما هر وقت «خلق» می‌گوئیم منظور آن‌چه که در عالم تکوین است می‌باشد، آن‌چه که خدای‌تعالی ایجاد کرده و نبوده و بعد بود کرده منظورمان است، معلوم است که بدئی داشته، ابتدائی داشته، که علی‌بن‌ابیطالب در نهج‌البلاغه می‌فرماید: «مُبتَدئُ الْخَلاَئِقِ بِعِلْمِهِ» (نهج البلاغه/خطبه191)، این کلمه‌ی «مبدأ» و کلمه‌ی «بَدء» و کلمه‌ی «بدیء» این‌ها یک معنای شروع به‌ کار را می‌دهد، معلوم است قبلش شروع نکرده بعد شروع کرده است، و خلق هم همین‌طور است، یعنی نبوده بعد خلق کرده است. خلق‌کردن با ظاهر کردن فرق می‌کند، خلق به معنای این است که انسان یا خدای‌تعالی یا هر چیزی، یک چیزی که نباشد را ایجادش کنند، مثلاً گاهی هیئت را خلق می‌کند، گاهی وجود را خلق می‌کند، هر موجودی می‌تواند یک هیئتی خلق بکند، مثلاً فرض کنید حضرت عیسی می‌فرماید: «أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّينِ کَهَيْئَةِ الطَّيْرِ» (آل‏عمران‏/49)، من از خاک خلق می‌کنم؛ معلوم است که ذاتش را خلق نمی‌کند، هیئتش را خلق می‌کند، چون می‌گوید: « أَخْلُقُ لَکُمْ من الطین کَهَيْئَةِ الطَّيْرِ» هیئتش را خلق کرده، بعد درونش می‌دمم، «فَيَکُونُ طَيْراً» بعد پرنده‌ای می‌شود. بعضی‌ها می‌گویند: فلانی خلاقیت دارد، یعنی این شخص یک چیزی که سابقه ندارد کسی گفته باشد یا ساخته باشد را گفته یا ساخته، این‌که می‌گوئیم سابقه نداشته خلاصه‌اش یعنی ابتکار ذهنی دارد. پس خلق به معنای به‌وجود آوردن چیزی است. اگر به خدا نسبت بدهید همه نحوه‌اش را خدای‌تعالی خلق می‌کند، خلّاق ‌مطلق است، یعنی نبوده، بودش کرده، این یک نوع خلق است؛ بوده، هیئتش را خلق کرده، این یک خلقت است؛ هیئتش بوده، هیئتش را عوض کرده، که همان خلق‌کردن هیئت است؛ این‌ها را خلق می‌گویند. پس خلق درباره‌ی خدا از عدم به‌وجود آوردن است، یعنی نباشد بعد بودش کند. خدای‌تعالی بود و بعد همه‌ی چیزها را خلق کرد، تکوین کرد. این دو موضوع یعنی بدء و خلق هر دو در واقع یک معنا دارد. خلق وسیع‌تر است، بدء شروع به کار است.

 

رَبّ مطلق و غیر مطلق

و مسئله‌ی سوّم که می‌ماند، به ربّ برمی‌گردیم. ربّ‌ مطلق و غیرمطلق داریم. ربّ‌ مطلق صد درصد ربوبیّت و پرورش را از ایجاد گرفته تا تمام کیفیت و خصوصیتی که در موجودات است به‌وجود می‌آورد، این را ربّ مطلق می‌گویند. شما مثلاً فرض کنید اگر یک چیزی را تربیت کردید، مربوب شما شد، شما مثلاً می‌خواهید یک رُبّی درست کنید، باید گوجه‌فرنگی‌اش باشد، همه چیزش باید باشد، شما فقط کیفیتش را عوض می‌کنید، شما رَبّ او هستید، شما رَبّ غیرمطلق هستید و او مربوب، و اسمش رُبّ است. خدای‌تعالی از این بالاتر کار می‌کند، یعنی ایجاد می‌کند، چون احتیاج به مخلوق خودش ندارد، هیچ‌چیز را از مخلوق خودش نمی‌گیرد، از ابتدا ایجاد می‌کند، بعد آن را می‌سازد، بعد خدای ‌تعالی عالَمین را – که همه‌ی عالم‌ها را در برمی‌گیرد – آن‌طوری که باید باشد تربیتش می‌کند. اگر شما فرض کنید انار را روی زمین ریختید و آتش هم روی آن ریختید، نمی‌گویند رُبّ درست کردید، ولی اگر کاملا پختید و یک رُبّ خوش‌مزّه‌ی خوبی درست کردید که همه‌ی خصوصیاتش صحیح و در جای خودش بود، این را رُبّ می‌گویند. خدای‌تعالی هم هر چه که لازمه‌ی آن چیزهائی است که خلق کرده اگر به آن‌ها داد رَبّ است. رب‌العالمین، ربّ همه‌ی جهان است. شما اگر یک سنگ را پرتاب کرده باشید یک جای بی‌خودی افتاده باشد، این دخالت شما در او بوده است، امّا اگر مخلوق به آن کاری نداشته باشد، آب و هوا کاری به آن نداشته باشد، یک سنگی یک جائی قرار گرفته، این روی یک مصلحتی خدا آن‌جا قرارش داده، این را شما بدانید، همین‌طور بی‌خود نیست منتها ما مصلحتش را نمی‌فهمیم. گاهی ما فکر می‌کنیم خدای‌تعالی موجودات را که ایجاد کرده ربوبیّتش را اعمال نکرده است، مثلاً درخت این‌جا خودش درآمده است، جنگل می‌رویم می‌گوئیم این درختان طبیعی است، جنگلی است، بی‌خود در آمده است، بی‌جا درآمده؛ این بی‌جا گفتن برای این است که با فکر خودمان مقایسه می‌کنیم، یعنی ما فکرمان صحیح کار نمی‌کند، اگر الان فرض کنید کاپوت ماشین را بالا بزنید، موتور ماشین، موتوری که تازه از کارخانه بیرون آمده، ما چون نمی‌دانیم چه چیز باید در کجا باشد و اطلاعاتی از خصوصیات یک موتور نداریم می‌گوئیم: عجب موتور بی‌نظمی است! این لوله‌ی لاستیکی را کنار یک آهنی گذاشتند، یک وسیله‌ی بزرگ را وسط، وسیله‌ی کوچک را آن‌طرف گذاشتند، دل‌مان می‌خواهد مثلاً به ترتیب قد پائین بیاید یا به ترتیب ضخامت ردیفش کرده باشند، این را منظم می‌دانیم، ولی اگر یک نفری که به وضع موتور ماشین وارد است و کاملاً اطلاع داشته باشد یا لااقل یک موتورساز باشد، بیاید همان کاپوت ماشین را بالا بزند می‌گوید: عجب موتور منظمی دارد! موتور سالمی دارد! از نظر کسی که اطلاع ندارد موتور، خیلی ناسالم و نامرتب است، از نظر کسی که اطلاع دارد می‌گوید: عجب موتور مرتبی است؛ ما وارد جنگل ‌که می‌شویم می‌گوییم: عجب نامرتب است، این‌ جایش خوب است، آن ‌جایش بد است، این‌جا عجب زیباست، آن‌جا عجب زشت است؛ امروز چرا برف آمد؟ شب چرا هوا صاف شد؟ این چون و چراها مال نفهمی ماست، یعنی هر کلمه‌ای درباره‌ی عالم‌خلقت بگوئیم، هر چه که مربوط به خدا باشد و مربوط به مخلوق نباشد… یک وقتی مخلوق، یک برنامه‌ی زشتی انجام داده، مثلاً فرض کنید چوب‌ها را در راه رودخانه ریختند یا یک ساختمانی ساختند که آب پشتش جمع شده و سیل راه افتاده، خب این به خدا ارتباطی ندارد، می‌خواست این‌جا چوب نریزی، این را نمی‌گوئیم، گاهی این‌طوری هستیم که می‌گوئیم: سیل علامت بی‌نظمی است! خُب چرا سیل بیاید این‌همه ساختمان و درخت که خدای تعالی خودش به‌وجود آورده همه را از بین ببرد؟ خب ما روی نافهمی‌مان این حرف را می‌زنیم، باید تحقیق بکنیم که ببینیم علت این سیلی که آمد چه بوده؟ یک وقت هست که این‌طور چیزهاست، این‌ها را نمی‌گوئیم، ولی هر چیزی که بشر هیچ کاری، هیچ عملی در مقابلش انجام نداده و خدا انجام داده، این از دو حال خارج نیست: یا این‌که ما مصلحتش را می‌فهمیم که هیچ، اگر نمی‌فهمیم مثل همان موتور ماشین است که درست حواس‌مان را جمع نکردیم، وارد نبودیم، روی جهل‌مان است که این حرف را می‌زنیم. پس تمام عالم تحت ربوبیّت ‌الهی است. 

 

خدا خالق و مربی بدی‌ها نیست

این‌جا بعضی‌ها می‌گویند: خدا شیطان را خلق کرد، آدم‌های بد را خلق کرد، صفات ‌رذیله را خلق کرد، جهنم را خلق کرد، می‌گوئیم: این‌ها مربوط به ربوبیّت ‌الهی نیست، حتی در تفاسیر من دیدم که می‌گویند: این‌ها مربوط به ربوبیّت ‌الهی است، پس خوب است! نه، شیطان، خودش شیطان شد؛ همان قضیه‌ای که خدای‌تعالی در قرآن می‌فرماید که به او دستور داد به آدم سجده کن، او سجده نکرد، آیا روی اختیار سجده نکرد یا روی جبر؟ یقیناً روی اختیار بوده، و الّا خدا به او امر نمی‌کرد، همان‌طور که ملائکه سجده کردند او را هم مجبورش می‌کرد سجده کند، پس روی اختیار سجده نکرد، از همان‌جا سرکشی‌اش شروع شد؛ و ما خودمان هم احساس می‌کنیم که خدای ‌تعالی ما را خلق کرده که همیشه خوش باشیم، خرّم باشیم، سرحال باشیم، خُب ما خوشی را در یک چیزهای دیگری می‌دانیم، فکر می‌کنیم اگر فلان غذا را که خوش‌مزه است زیاد خوردیم این کارخوبی‌ست، می‌بینیم نه، مریض‌مان کرد، چرا؟ به‌جهت این‌که دستور پروردگار را عمل نکردیم که اگر دو لقمه کمتر از سیری مطلق بخوریم سالم‌تریم، یا غذائی که می‌خوریم چه غذائی باشد، این‌ها را عمل نکردیم. پس این‌ها تحت ربوبیّت ‌الهی نیست، تحت ربوبیّت ماست، ما مربیِ این کارها شدیم و خطا کردیم و اشتباه کردیم، مثل این است که کسی بیاید سر موتور ماشین، روی فکر خودش بگوید: این شیلنگ را بکَنیم، این‌جا چرا شیلنگ پلاستیکی گذاشتند؟ چرا این‌جا لوله‌ی آهنی گذاشتند؟ این‌ها را برداریم جابجایش بکنیم، خُب جابجایش کردیم، ماشینت راه نمی‌رود، خراب می‌شود، بدنت هم همین‌طور است، اگر حسابش را نکردی هر چه خوش‌مزه بود خوردی، من این غذای خوش‌مزه را می‌خورم، آن غذا خوش‌مزه نیست نمی‌خورم! غذا خوردنت مثل دارو خوردن نبود، خُب طبعا تو از دائره‌ی ربوبیّت ‌الهی خارج شدی، به‌مجرد این‌که هوای ‌نفس در کار آمد از دائره‌ی ربوبیّت ‌الهی خارج شدی و وقتی‌که خارج شدی، خدا دیگر این‌جا ربّ تو نیست، شیطان دیگر ربّش خدا نیست، آدمی که بد اخلاق است و اخلاق رذیله دارد این ربّش دیگر خدا نیست، دقت می‌کنید؟ ربّ ما گاهی شیطان می‌شود، گاهی می‌شود که شیطان می‌آید ما را می‌سازد، افراد شیطان‌سیرت همین‌طورند؛ پس یکی هم مسئله‌ی ربوبیّت است که به غیر از بشر که تحت تأثیر ربوبیّت ‌الهی از نظر روحی واقع نمی‌شود، بقیه همه تحت ربوبیّت مطلق ‌الهی هستند، درختی که سر این کوه در برف‌ها درآمده و تابستان هم در آفتاب است تحت ربوبیّت ‌الهی است، درّه هم تحت ربوبیّت ‌الهی است، حالا ما می‌گوئیم که این وجود درخت در آن‌جا چه فایده‌ای دارد؟ تو نمی‌فهمی! همان‌طور که موتور ماشین که یک چیز کوچکی است و خیلی جمع و جور کردنش و فهمیدنش آسان است و اکثراً هم می‌فهمند ولی کسی که هیچ اطلاعی از این ندارد نمی‌فهمد، پس این‌ها یک صفاتی است که باید روی آن بحث شود، البته همه‌ی صفات ‌الهی باید مورد بحث باشد ولی خُب ما هم قبلاً بحث کردیم و هم تکرار می‌شود و هم این‌که اصل مسئله همان است که ما خدا را یک عالِم ‌مطلقی بدانیم که قدرت دارد و مُبدئ است و خالق است و ربّ است، این مسائل را باید بدانیم.

 

در ذات خدا فکر نکنید

این مسائل را اگر خوب به آن دقت بکنیم و به همین مطالب معتقد شویم، می‌آئیم سر این‌که از ما سؤال می‌شود: خدا از چه ساخته شده است؟ اصلاً نباید حرفش را بزنیم، اصلاً به ما مربوط نیست، چون اصلاً ساخته نشده! خدا قبل از این‌که خلق را ایجاد بکند چه‌کار می‌کرد؟ چه بود؟ این‌ها اصلاً به ما مربوط نیست، چرا به ما مربوط نیست؟ برای این‌که فکرمان به جائی نمی‌رسد. شما الان بخواهید یک پرتقال را بردارید تشریح کنید که این حقیقتش چه هست؟ نمی‌فهمید! حتی این‌ را هم نمی‌فهمید، چه برسد به چیزی که از محدوده‌ی فکر انسان خارج است. اجمالاً خدای ‌تعالی بیشتر از این اندازه از هیچ‌کس توقع ندارد که خدا را این‌طور بشناسیم: خدا بود و هیچ چیز نبود و همه چیز را خلق کرد، و نمی‌توانیم منکر این جهت بشویم و منکر هم نیستیم و خدا را هم قبول داریم و خدا قادر مطلق و عالِم ‌مطلق است، این مطلب تا همین‌جا کافی‌ست.

 

خلقت مخلوقات برای شناخت خدا است

می‌آئیم سر خلقت؛ خلقت از یک نظر بر دو بخش تقسیم می‌شود، در واقع اسم مخلوق بیشتر به آن‌چه که می‌بینیم به‌خاطر این‌که زیر نظر ماست و حسّش می‌کنیم گفته می‌شود، گاهی هم به غیر این گفته می‌شود، ولی آیات قرآن عبارت مخلوق را بیشتر به آن‌چه که ما حس می‌کنیم گفته است. ما یک چیزی را که حس می‌کنیم و نمی‌توانیم از آن فرار کنیم – این نکته را خوب دقت کنید- این است که واجب‌الوجود چطور توانست با ممکن‌الوجود که تباین کلی با هم دارند وصل بشود؟ بیاید خلق کند و تمام! این چطوری شد؟ خُب وقتی آدم از خودِ خدا سؤال می‌کند، خدای ‌تعالی در جواب می‌فرماید: «کنت کنز مخفیا» (بحارالأنوار/ ج 84، ص 199 و 344)،حالا این حدیث‌ قدسی به‌خاطر این‌که مطلبی عقلی و درست و صحیح است یا راهنمای ما برای رسیدن به این حقیقت است ما سندش را کار نداریم- وقتی‌که هیچ‌کس نباشد، هیچ چیز نباشد که خدا را بشناسد، طبعاً مخفی است، من یک گنج مخفی بودم، «فَاَحبَبتُ أن اُعرَف» پس دوست داشتم که شناخته بشوم، طبیعی است که وقتی انسان هنری دارد می‌خواهد دیده شود، ما هم این‌طوری هستیم که وقتی یک هنر خیلی فوق‌العاده‌ای داریم، مثلاً می‌توانیم که روی یک تابلوی کوچک، تمام حقایق عالم را بِکِشیم ولی خُب این کار را نکردیم، این‌که این کار را نکردیم برای ما یک نقص عملی محسوب می‌شود، خُب چرا نمی‌کنیم؟ من یک کنز مخفی بودم، «فَاَحبَبتُ أن اُعرَف»، این «حُبّ»، نه این‌که خوشم می‌آمد که انجام دهم، معنایش این نیست، معنایش این است که لازمه‌ی رفع این مسئله که یک نقصی احساس می‌شود این است که خلقت را به‌وجود بیاورم، «فَخَلَقتُ الخَلقَ لِکَی أُعرَف» من خلق را خلق کردم تا این‌که شناخته بشوم، یک نقاش روی آن تابلو تمام هنرش را می‌ریزد، باید این کار را بکند، اگر باز ناقص بکند بدتر است، تمام هنرش را می‌ریزد تا شناخته شود، لذا ما می‌گوئیم: – به مثال‌مان توجه کنید- اگر یک نقاش بسیار هنرمندی که همه‌ی کارها را خوب بلد است، این شخص بردارد اوّلین نقاشی‌ای که می‌کشد یک نقاشی ناقصی انجام بدهد، خط‌خطی بکند، مثل بچه‌های شش هفت‌ساله نقاشی کند، این خلاف توقع از این نقاش است، اگر یک نقاشی متوسطی بکشد باز هم خلاف توقع است، اگر می‌خواهد خوب شناخته شود و او را بشناسند که چه کسی است باید همه‌ی هنرش را  – البته تا جائی که ممکن است- روی این نقاشی بریزد.

 

اولین مخلوق خدا مستجمع جمیع صفات ‌الهی است

این‌جاست که ما می‌گوئیم خدای‌تعالی وقتی‌که می‌خواست اوّلین مخلوقش را به‌وجود بیاورد باید یک چیزی عین خودش بسازد، یعنی به تمام معنا قدرت خودش را داشته باشد، علم خودش را داشته باشد، احاطه‌ی علمی خودش را این مخلوق داشته باشد، به‌جهت این‌که ما می‌خواهیم بفهمیم خدا عالِم است یا عالِم نیست؟ ما که خدا را نمی‌بینیم، نقاشی‌اش را می‌بینیم، طرحش را می‌بینیم، می‌خواهیم بفهمیم خدا قادر است یا قادر نیست؟ مثلاً چقدر قادر است؟ نقاشی‌اش را می‌بینیم، خوب دقت می‌کنید؟ این را می‌فهمید یا نه؟ اگر یک آیینه‌ی تاری باشد ما بخواهیم صورت یک شخصی را ببینیم، این خوب نشان نمی‌دهد، تار است، خوب معلوم نمی‌شود، اما باید این آیینه‌ای که جلویش می‌گذارد آن‌چنان شفاف باشد که اگر یک دانه‌ی ریزی هم در صورتش باشد حتی آن را نشان بدهد، بلکه آن‌قدر هم درشتش بکند که ما کاملاً به صفات او اطلاع پیدا بکنیم. ما گفتیم خدای‌تعالی دارای علم و قدرت و ربوبیّت است؛ باید اوّل تابلوئی که نقاش می‌کشد، اوّل مخلوقی که خدای‌تعالی ایجاد می‌کند، مستجمع جمیع صفات ‌الهی باشد، و الّا هدف انجام نمی‌شود، «لِکَی أُعرَف» انجام نمی‌شود، دقت کردید؟ و لذا خیلی هم ساده می‌بینیم که ده‌ها روایت سنی و شیعه داریم، بلکه از آیه‌ی قرآن هم استفاده می‌شود که خدای‌تعالی به پیغمبر می‌فرماید: «ای پیغمبر! بگو: اگر برای خدا فرزندی می‌خواست باشد می‌خواست آن فرزند من باشم» که «أَنا اوَّل العابدین» (زخرف/81)، من اوّل عابدم؛ اوّل عابد یعنی اوّل مخلوق؛ چرا؟ به‌جهت این‌که هر چیزی که در عالم وجود دارد تکوینا بنده‌ی خداست، خورشید تکوینا بنده‌ی خداست، یعنی سر ساعت، سر دقیقه، سر لحظه، طبق خواسته‌ی خدا بیرون می‌آید؛ در معنای ربوبیّت گفتیم که هر چیزی در هر جائی که هست تحت ربوبیّت‌الهی است و او ربوبیّت خدا را قبول کرده است، چون اگر یک گوجه‌فرنگی مثل سنگ بود، هر چه آن را پختی نپخت، شما نمی‌توانی رُب درست کنی، این ربوبیّتِ تو را قبول نکرده است، قدرت ‌الهی ایجاب می‌کند هر چیزی که در عالم هست، همه چیز تحت بندگی ‌الهی باشد، وقتی‌که تحت بندگی ‌الهی شد، اگرخدای‌تعالی می‌گوید: «بگو من اوّل عابد هستم» یعنی اوّل مخلوق هستم، نمی‌شود که یک مخلوق دیگری هم باشد، و او هم طبعاً بنده‌ی خداست، پس پیغمبر را بعد از او خلق کرده و این دوّم عابد می‌شود نه «اوّل‌العابدین». در روایات هم که زیاد داریم؛ «أَوَّلُ ما خَلَقَ اللّه رُوحی» (مرصاد العباد/ 37، 52، 403)، «أَوَّلُ ما خَلَقَ اللّه نُوری» (بحارالانوار/ ج25، ص22، ح 37 و 38) که این‌جا بحث داریم که شاید همین امشب فرصت باشد که من بگویم، اوّل چیزی که خدای ‌تعالی خلق کرد روح مقدّس پیغمبر بود، روح در حقیقت همان قوّه‌ی درّاکه‌ی انسان است، منتهی این روح، یک روح بسیار بزرگی بود که امیر‌المؤمنین می‌فرماید: «این قلوب، این قلب‌ها ظرف است، بهترینش آن است که ظرفیتش بیشتر باشد» (بحارالانوار/ ج1، ص189، ح6)، روح پیغمبراکرم را که خدای‌تعالی خلق کرد یک ظرفی خلق کرد که تمام علم و قدرت‌الهی، – البته به‌مناسبت ظرفیتش محدود بود، ولی خدا نامحدود است- تمام آن را بتواند در این ظرف بریزد. مثلاً فرض کنید یک آیینه‌ی دو سانت در دو سانت را در جلوی‌تان می‌گذارید، خُب این یک قست از صورت‌تان را نشان می‌دهد، امّا یک‌وقت یک آیینه‌‌ای به‌قدری بزرگ است که وقتی جلوی‌تان می‌گذارید از سر انگشت‌تان تا مغز سرتان را نشان می‌دهد، آن خدائی که می‌خواهد تمام صفاتش را به موجودات اظهار بکند باید اوّل چیزی را که خلق می‌کند یک آیینه‌ی به تمام معنا باشد، یک ظرفی باشد که همه‌ی صفات‌الهی را بشود در او جا داد، – نه این‌که همه‌ی صفات در حد اعلی در او باشد- به اندازه‌ای که بالاخره مخلوق می‌تواند بپذیرد. مثلاً شما یک تابلوئی می‌خواهید بکشید، هیچ‌کس از شما توقع ندارد روی یک تابلوی یک‌متر در یک‌متر همه چیز را بکشید، به‌اندازه‌ی ظرفیتش، بالاخره مخلوق محدود است، ولی باید همه‌ی علمی که عالم خلقت به آن نیازمند است داشته باشد، – دقت کنید – نه آن مقداری که همه‌ی وجود خدا در این روح منتقل بشود و نه آن‌قدر کم که نتواند عالَم را بفهمد و عالَم را درک کند، عالَم چون مخلوق است و چون محدود است یک مخلوق محدود می‌تواند همه را از اوّل تا به آخر درک بکند، یعنی از لحظه‌ای که خدا روح مقدس پیغمبراکرم را خلق کرد الی‌الابد، «الی انقضاء خلقک»، همه‌ی این‌ها را بتواند در خودش جا دهد، یک‌چنین ظرفی و روحی را خلق کرد. شما فرض کنید یک نقاشی خیلی مهمی می‌خواهید بکشید، فکر می‌کنید ده‌متر در ده‌متر پارچه لازم داشته باشید، اوّل پارچه‌اش را تهیه می‌کنید، تا زمانی که پارچه یا آن چیزی که می‌خواهید روی آن نقاشی بکنید هست، – حالا من نمی‌دانم روی پوست نقاشی می‌کنند، روی هر چه نقاشی می‌کنند، تا آن هست- ممکن است که نقاشی نکرده باشید، فقط پوستی باشد، حالا یک وقت فکر نکنید پیغمبراکرم وقتی روحش خلق شد ولو برای یک لحظه بی‌علم بود، ولی لازمه‌ی مخلوق این است که هیچ چیز نداند. نقاش همان اوّل یک پارچه‌ی سفید بزرگی این‌جا انداخته، منتهی بعدش شروع می‌کند به نقاشی و بعد خودش را در آن نقاشی نشان می‌دهد. پروردگار متعال احتیاجی به این‌که زمانی داشته باشد و زمان بخواهد ندارد، روح مقدّس پیغمبراکرم را خلق کرد و شاید در یک صدم لحظه – این‌طوری بگوئیم، معطل نکرد و- علمی که در او می‌خواست بریزد و او را پُر کند ریخت، – این را دقت کنید، چون آیات قرآن هم بیان می‌کند و توضیح نمی‌دهد و ممکن است انسان در شبهه بماند- اگر بگوییم پیغمبر بود ولی هیچ چیز نمی‌دانست! نه، این‌طور نبود، «وَ وَجدَک ضالاًّ» (ضحی/7)، این «وَجَدَکَ ضالاً» یعنی همان اول این‌طور بود، چون بالاخره بخواهی آب را در ظرفی بریزی ولو همان لحظه که ظرف ساخته شده آب درونش بریزی ولی خُب رتبتاً در مرحله‌ی دوّم واقع شده یعنی اوّل ظرف باید باشد بعد آب درونش بریزید، اوّل روح پیغمبر را خلق کرد بعد نور علم را در دل پیغمبراکرم ریخت، نه این علم که «ضَرَبَ ضَرَبا ضَرَبُوا»، علمی که همه‌ی چیزها را شامل شود، حتی درون آن اتمی که صدها میلیارد سال دیگر می‌خواهد خلق بشود چه هست، علم این را خدای‌تعالی به پیغمبراکرم داد، یعنی اصلاً مطلب عقلی است، روایات هم نمی‌خواهد داشته باشد، روایات فراوان دارد، آیات و روایات فراوان است، منتهی ما این‌ها را همین‌طوری می‌گوئیم و آن‌ را به شما واگذار می‌کنیم که بروید ان‌شاءاللّه آیات و روایاتش را پیدا کنید که البته پیداست، شما کتاب بحار الانوار را بردارید همه‌ی این‌ها آن‌جا هست، ما هم هر چه بلدیم از همین کتاب بحار و آیات و روایات است. ببینید؛ خدا می‌خواست خودش را نشان بدهد، قدرتش را نشان بدهد، علمش را نشان بدهد، دقت می‌کنید؟ ما چقدر از علم خدا می‌توانیم بفهمیم؟ به اندازه‌ای که در مخلوق فعال است؛ از رحم خدا چقدر می‌توانیم بفهمیم؟ به اندازه‌ای که در مخلوق فعال است، والّا ما معنای واقعی بی‌نهایت را که نمی‌توانیم بفهمیم، احدیّت را که نمی‌توانیم بفهمیم، «لَم یَلِد و لَم یُولد و لَم یکُن لهُ کُفوا أَحد» (توحید/3-5) را ما نمی‌توانیم بفهمیم، ما آن اندازه‌ای که می‌توانیم بفهمیم را خدای ‌تعالی در قلب پیغمبر ریخته، حالا هر چه می‌توانید این معنا را خوب درک بکنید بهتر است، اصلاً لازمه‌ی خلقت این است، اگر این نبود «فَخَلقتَ الخَلق لِکَی أُعرف» معنا نداشت، اگر این نبود «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ»‌ (ذاريات‏/56) معنا نداشت. خوب دقت شد این‌جا یا نه؟ آن علم خدا که مخلوق لازم دارد اگر خدا بخواهد شناخته بشود باید در مخلوق اوّلش همه‌ی این‌ها را قرار بدهد… مثلاً فرض کنید الان علم من این است که مصلحت این است که این میز این‌جا باشد، روی مبل نباشد، این علم را من به شما تعلیم دادم، همین‌طور شما تصور کنید هر موجودی در عالم در کجا واقع بشود، چه‌طوری باشد، چه موقع خلق بشود، چه وقت از بین برود، چه مدت باید وجود داشته باشد، پس ما بی‌جهت نمی‌گوئیم که «اوّلُ ما خَلَقَ اللّه روحی» درست است، «اوّلُ ما خلقَ اللّه نورُ نبیِّک یا جابر» درست است، دقت کردید؟ آن‌وقت این روح و این نور توأماً جانشین پروردگار می‌شود، یعنی جای پروردگار است، نه این‌که پروردگار کنار برود، نه! جای اوست، «من عرفکم فقد عرف اللّه» (مفاتیح الجنان/ زیارت جامعه)، کسی که شما را بشناسد خدا را شناخته، یعنی بیشتر از این نمی‌شود خدا را شناخت.

 

فرق علم خدا با علم پیغمبراکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله

خدا علم و قدرتش بی‌نهایت است، یک‌وقت فکر نکنید علم و قدرت خاندان عصمت و طهارت و پیغمبراکرم هم بی‌نهایت است! نه، از نظر ریاضی ممکن است بی‌نهایت باشد، اما چون مخلوق است و محدود است علمش هم طبعاً محدود می‌شود، بی‌نهایتِ حقیقی نیست. خودِ علم، مجرّد است یعنی هیچ حدی به آن نمی‌خورد و علم مجرد هم قابل انتقال به جائی نیست؛ من نمی‌توانم مثلاً هر چه بلد هستم به شما بگویم و دیگر خودم فراموش بکنم، مثل آبِ درون لیوان که اگر درون لیوان شما ریختم لیوان خودم آب نداشته باشد، نه! معنای مجرّد بودن این است که شما مدام از این عکس می‌گیرید، آن یکی هم عکس می‌گیرد، آن یکی هم می‌گیرد… این‌ها معلومات است، یعنی علم واقعی نیست؛ آن‌چه پیغمبراکرم هم دارد علم ‌حصولی است، علم ‌ذاتی نیست که بگوئیم مثل خداست و خودِ خداست، نه! علم ‌حصولی است، منتهی از نظر ما فرقی ندارد، چه ما در آینه شخص را ببینیم چه خودش را مستقیم ببینیم، خودِ خدا که دیده نمی‌شود، ای موسی «لَن تَرانی» (اعراف/143)، پس ما مظاهر خدا را می‌بینیم؛ ما این را از نظر عقل، از نظر آیات قرآن، از نظر روایات، داریم که خدای ‌تعالی پیغمبر را خلق کرد، «و أَودَعتَهُ» خیلی جمله‌ی جالبی در دعای ندبه است، یعنی جاهای دیگر من ندیدم این‌طور جمله‌ی جالبی باشد، «أَودَعتَهُ»، «أَودَع» یعنی گذاشتی درون آن، مثلاً این‌که داخل یک ظرفی یک چیزی را به ودیعه بگذارند، امانت بگذارند، نه این‌که مال خودش باشد، نه این‌که اختیارش دست خدا نباشد، «وَ أَودَعتَهُ عِلم ما کان وَ ما یَکُون الی انقضاءِ خَلقِک» که خلق، انقضاء ندارد ولی تا هر زمان هست… یک چنین علمی خدای‌ تعالی به روح مقدّس پیغمبراکرم داد و آیات قرآن و روایات هم خوب تطبیق می‌کند، پیغمبراکرم هم فرمود: من دوازده وصی دارم که خدای‌ تعالی علم من و قدرت من و هر چه که من دارم به آن‌ها هم عنایت کرده است. حالا آن بحث بعدی است. پس ما تا این‌جا آمدیم که خدای ‌تعالی همه‌ی علومی که، – خوب دقت کنید این قسمت را، همه‌ی علمی که- مخلوقات عالَم، اعم از کهکشان‌ها، موجوداتی که در این کهکشان‌هاست، همه را به ودیعه در روح پیغمبر قرار داد. ببینید؛ علم پروردگار بی‌نهایت است و علم پیغمبراکرم محدود، پس محدود همیشه می‌تواند به‌صورت دائمی از بی‌نهایت کسب فیض بکند و متوقف هم نیست که بگوئیم حالا همه‌ی علم را خدای‌ تعالی به پیغمبراکرم داده، دیگر چیزی نمانده که باز به او بدهد، این‌ها را ما درست نمی‌فهمیم ولی گفته‌اند: علم ما دائما زیاد می‌شود. تا این‌جا معلوم شد که پیغمبر‌اکرم دارای همه‌ی علوم است، یعنی الان این نشست ما و شما، چند نفر هستیم؟ چه در قلب‌مان می‌گذرد؟ چه‌طوری فکر می‌کنیم؟ چقدر درک می‌کنیم؟ همه‌ی این‌ها را پیغمبراکرم در آن روز اوّل فهمید و تا این‌قدر می‌دانست اگر یک ذره‌ای یک میلیارد سال دیگر، باد از این‌جا بردارد سر یک متری بیندازد الان امام‌زمان این را می‌داند، فقط یک مسأله این‌جا باقی می‌ماند که خیلی مهم است که امشب فرصت نمی‌کنیم، مسأله‌ی بداء است که ان‌شاءاللّه فردا شب عرض می‌کنیم.

و صلی اللّه علی سیدنا محمد و آله اجمعین

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

اعتقادات خصوصی – جلسه دوم – ۲۶ ذیقعده ۱۴۲۷

 

اعوذ بالله من الشّیطانالرّجیم

بسم الله الرّحمنالرّحیم

الحمدللّه و الصّلاة و السّلام علی رسولاللّه و علی آله آلاللّه لاسیّما علی بقیّةاللّه روحی و ارواحالعالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنةالدّائمة علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یومالدّین.

 

روایات، راهگشا به آیات قرآن است

طبق آن‌چه که دیشب صحبت شد، از این به بعد هر چه در قرآن است و هر چه در روایات متواتره است کاملا مورد قبول ماست؛ یا اگر روایت متواتره هم نباشد یک توضیحاتی و مطالبی درباره‌ی آیات قرآن است که عقل قبول می‌کند، می‌بیند كه راه‌‌گشاست، با این‌که روایت واحد است، حدیثِ متواتر نیست، – آن‌طوری که دیشب گفتیم- ولی گاهی بعضی روایات است که راه‌گشا به آیات قرآن است، یا حتی گاهی بعضی برداشت‌هاست که عقلی است و راهنما به آیات قرآن است.

 

بهترین چیزی که خدا را کاملا معرفی می‌کند، سوره‌ی توحید است

بهترین چیزی که خدا را کاملا معرفی می‌کند و بسیار مختصر و به نظر من از اعجاز قرآن است، این است که خدای تعالی می‌فرماید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ، قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ، اللَّهُ الصَّمَدُ، لَمْ یلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ، وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ» (إخلاص/1-4) ، همین سوره‌ای که اگر کسی بخواند مثل این است که یک ثلث قرآن را خوانده، اگر دو مرتبه بخواند دو ثلث قرآن و اگر سه مرتبه بخواند تمام قرآن را خوانده است، به‌جهت این‌که تمام قرآن همین مطلب را می‌رساند و می‌خواهد ما را به همین مطلب جزئی که در این سوره‌ی کوچک و پُر محتواست برساند، همه‌ی عبادات، همه‌ی تزکیه‌ی نفس، هر چه که هست ما را می‌خواهد به همین برساند، و لذا ذات مقدّس پروردگار با قاطعیت می‌فرماید: «قُل»،

 

توضیح کلمه‌ی «قلُ»

این «قُل» را در سوره آورده‌اند و جزء مطالبی که باید در قرآن باشد قرارش داده‌اند برای این‌که هر که می‌خواند، خودش به خودش بگوید: «قُل»: «بگو»، معتقد باش، توجه داشته باش؛ این «بگو» خیلی مهم است، تنها به پیغمبراکرم نمی‌گویند: «بگو»، اگر خدای تعالی به پیغمبراکرم می‌فرمود: «بگو»، می‌خواست دیگر «قُل»اش را در وقتی که قرآن را تنظیم می‌کند نگذارد، یعنی خدا گفته: «بگو»، او هم بگوید: «هو اللّه احد»، نه، این «قُل» همه‌ی مردم دنیا را شامل می‌شود، به همه می‌گوید: «بگو»، یعنی به خودت بگو، به سلول‌های بدنت بگو، به تمام وجودت بگو که: «هو».

 

توضیح کلمه‌ی «هُوَ»

«هُوَ» از اسماء پرودگار است، ضمیر نیست، اشاره هست ولی از صفات پروردگار است، شما فرض کنید در دلِ اتم ایستاده باشید و بخواهید از داخل دل اتم به شش جهت اشاره کنید، به «او» می‌شود اشاره کرد، – دقت کنید این خیلی مهم است- فرض کنید «هو» به معنای «او» باشد، همه جا هست؛ «او» یا اشاره به طرف راست است یا به طرف چپ یا به طرف جلو یا به طرف عقب، اگر ما «او» را این‌طوری معنا بکنیم، باید به آن مکان بدهیم، ولی این‌طوری نباید معنا بکنیم، یعنی اگر گفتیم «او»، «او» یعنی این کسی که پیش رو است یا این کسی که پشت سر است یا این کسی که طرف راست است یا این کسی که طرف چپ است یا این کسی که بالای سر است یا این کسی که پائین است، نه؛ هر چقدر شما دقیق بشوید و درون هسته‌ی اتم بروید، باز همه جا او هست، – نمی‌دانم خوب معلوم است یا نه- یعنی یک هزارم از مکانی که سر سوزن می‌گیرد، – دیگر از اتم نمی‌شود کوچک‌تر در نظر گرفت- در تمام این‌ها «او» هست، اوست، اشاره است؛ حالا از باب مثال، مرحوم فیض کاشانی این مثال را می‌زند که ماهی در دریا می‌خواهد بگوید: «او»، باز آن‌جا این قابلیت را دارد که جهت به آن بدهد ولی این‌جا هیچ جهتی ندارد، این‌جا ذات خدا را دارد می‌گوید، ذات مقدّس پروردگار، همه‌جا هست، یعنی شما جائی را پیدا نمی‌کنید ولو یک ذرّه را هزارها بار تقسیمش بکنید، باز بگوئید: درون این یکی از هزار تقسیم، خالی از خداست، نه! این‌جا هم هست؛ پس بنابراین وقتی می‌گوئیم: «هو» یعنی «او»؛ نه «او»ای که در بالای سر است، «او»ای که در پائین پاست، «او»ای که در طرف راست است، «او»ای که در طرف چپ است؛ و لذا در روایت صحیحه‌ای در کتاب توحید صدوق است که حضرت امیر‌المؤمنین در یکی از جنگ‌ها می‌فرمود: «یا هو یا من لاهو الّا هو»؛ این «یا هو یا من لاهو الا هو» را که می‌فرمود جنگ هم می‌کرد، رسول ‌اکرم فرمود: این عبارت را از کجا آوردی؟ حضرت ‌امیر‌المؤمنین علیه الصلوة و‌‌السّلام فرمود: حضرت خضر به من گفت، رسول ‌‌اکرم فرمود: این اسم اعظم پروردگار است، چون خیلی مهم است. از باب تذکر عرض کنم: اگر شما با همین توجه که «دل هر ذره‌ای که بشکافی، آفتابی‌ش در میان بینی»، با این توجه اگر انسان زیاد بگوید: «یا هو یا من لاهو الا هو» – حالا «یا هو»ی آن خیلی مهم است- یک حالت جذبه‌ای به انسان دست می‌دهد که خیلی از آن جذبه استفاده می‌کند. از این‌ها بگذریم.

 

کلمه‌ی «اللّه» مستجمع جمیع صفات الهی است

«قل هو اللّه»؛ كلمه‌ی «اللّه» که بعد از «هو» آمده مستجمع جمیع صفات است، – خوب دقت کنید- مثلا شما الان اگر بخواهید اشاره به طرفی بکنید، باید یک طوری اشاره بکنید که طرف با همان اشاره شناخته بشود، مثلا من می‌گویم: تلویزیون؛ از این کلام شناخته می‌شود که این تلویزیون شیشه دارد، آهن دارد، یک تصویراتی دارد و تمام خصوصیاتش؛ کلمه‌ی «اللّه» هم مستجمع جمیع صفات الهی است، یعنی جمیع صفات الهی را یک‌جا گذاشته‌اند و روی آن یک اسمی گذاشته‌اند و آن کلمه‌ی «اللّه» است، وقتی که ما به خدا اشاره می‌کنیم و می‌گوئیم: «او»، همه‌ی صفات الهی را باید در نظر بگیریم، ببینید چقدر مهم است، یعنی هر چه خدا صفت جلالیه، جمالیه، صفات سلبیه، صفات ثبویه، هر چه دارد، همه را با این کلمه‌ی «قل هو اللّه» بیان فرموده، ببینید، وقتی می‌گوئیم:  «هو»، یعنی آن کسی که آن صفات را دارد که «اللّه» روی آن احاطه کرده است، در واقع ما با همین «قل هو اللّه» یک خدائی را اشاره کردیم که تمام صفات الهی – هر چه هست- روی آن جمع شده و ما داریم به آن چیز اشاره می‌کنیم که می‌گوئیم: «قل هو اللّه».

 

توضیح کلمه‌ی «احد»

بعد می‌رسیم به کلمه‌ی بعد که «احد» است، غالبا اینطوری‌ است که «واحد» و «احد» هر دو به معنای «یکی» است، منتها «احد» به معنای یکی است که دو ندارد، حالا چطور دو ندارد؟ یک چیزی را فرض کنید که اصلا دوّم برایش تصوّر نشود، – که فقط ذات مقدّس پروردگار است، و الّا چیز دیگری معنا ندارد- مثلا قدرت و علم بی‌نهایت، علم بی‌نهایتی که معلومات نباشد، ما اصلا جز علم خدا هیچ علم دیگری نداریم، آن‌های دیگر معلومات است، علم پروردگار یا قدرت پروردگار که ذاتی باشد، – دقت می‌کنید؟- اصلا معنای «احد» این است: علم ذاتی باشد، علم اکتسابی نباشد و بی‌نهایت هم باشد یعنی محدود به یک حدی نباشد؛ مثلا علم طب محدود به طب است، علم فقه محدود به فقه است؛ این سه خصوصیت را اگر متوجه شدیم می‌شود: «مجرد مطلق»، چون دو تا مجرد داریم: یکی مجرد نسبی و یکی مجرد مطلق؛ خیلی چیزها نسبت به چیز دیگر مجرد است، کسی که لباس ندارد نسبت به کسی که لباس دارد مجرد است، کسی که زن ندارد نسبت به کسی که زن دارد مجرد است، زنی که شوهر ندارد نسبت به زنی که شوهر دارد مجرد است، این مجرد نسبی است؛ مجرد مطلق یعنی هیچ حدی و قیدی به او نخورد، پاکِ پاک از همه جهت، از زمان، از مکان، از تجزیه، جسم، از همه‌ی این‌ها پاک باشد، مجردی مطلق است که هیچ چیز او را مقید نکند و یک چیز بیشتر تصور ندارد، چون اگر گفتیم: دو تا! معلوم است که یکی بر دیگری باید یک امتیازی، یک تفاوتی داشته باشد که ما آن را دو تا بدانیم، والّا نمی‌شود دو تا بدانیم، یا باید یکی این‌طرف باشد یکی آن‌طرف و مکان داشته باشند، یا باید یکی سفید باشد یکی سیاه و رنگ داشته باشند، یا باید یکی در این زمان باشد یکی در آن‌ زمان، و الّا دو تا معنا ندارد، مجرد مطلق چیزی است که دو تا معنا نداشته باشد، پس این‌جا ما می‌گوئیم: «قل هو اللّه احد»، «احد» که می‌گوئیم یعنی «یکی» که به هیچ‌وجه «دو» برایش معنا نداشته باشد. پس ببینید، خیلی مطلب تا همین «قل هو اللّه احد» وجود داشت، یعنی همه‌ی آن‌چه که ما در مورد خدا باید معتقد باشیم و همچنین همه‌ی ادیان مختلف، – که اگر بخواهند درباره‌ی خدا صحبت کنند این‌طوری صحبت نمی‌کنند- تا همین‌جا گفته شد: «قل هو اللّه احد».

 

معنای «صمد»

«اللّه الصّمد»: از این‌جا به بعد شروع می‌کند به توضیح همین قسمت اوّل؛ معانی مختلفی برای «صمد» گفته‌اند ولی آن‌که زیادتر از همه گفته‌اند و باید هم همین باشد، – کلام مفسرین نیست- و روایت دارد این است: «الّذِی لا جَوفَ لَهُ»، همین «اللّه»ی که الان این‌جا صحبتش بود را دارد توضیح می‌دهد، آن چیزی است که «لا جوف له»، این مطلب کلام را تمام کرده است. ما هر چه در مورد «هو» آن‌جا گفتیم که هر جائی بخواهیم اشاره بکنیم، باز از آن هم باید دقیق‌تر اشاره کرد، اصلا قابل اشاره نیست، همه جا او هست، این‌جا «صمد» یعنی «لا جوف له»، شما در عالم خلق اگر بگردید چیزی را پیدا نمی‌کنید که «تو» یعنی درون نداشته باشد، مثلا همان اتم، ریزترین چیزها در عالم تکوین، در عالم مخلوق اتم است، می‌گویند: اگر اتم جوف نداشته باشد – که نمی‌شود- محال است که وجود پیدا بکند، همان اتم جوف دارد، یعنی یک هسته دارد، الکترون‌ها دورش می‌چرخند؛ حتی در یک کتابی دیدم که اگر فرض کنیم، – که فرضِ محال است- که اگر بشود جوف کره زمین را کم بکنند یا از بین ببرند، یا مثلا فضای بین الکترون‌ها و هسته را از بین ببرند، کره‌ی زمین با همین وزن به اندازه‌ی یک نارنج می‌شود، یعنی وزنش تغییر نمی‌کند ولی کوچک می‌شود، – البته این بحث‌ها زیاد به‌درد ما نمی‌خورد، باز همان بحث‌های فلسفی پیش می‌آید- هیچ چیزی در عالم تکوین، معنا پیدا نمی‌کند که جوف نداشته باشد، همه‌اش جوف دارد، این‌جا یک صفتی را در سوره‌ی توحید انتخاب کرده که منحصراً باید برویم خدا را بشناسیم که «الّذِی لا جَوفَ لَهُ»، یعنی اگر جوف داشته باشد حتما باید اجزاء داشته باشد، یک جائی باید باشد که خدا نباشد و یک جائی باشد که خدا باشد، فرض کنید بین همان الکترون‌ها و هسته، اگر بنا باشد که خدا هم از این چیزها تشکیل شده باشد، دیگر خدا بین الکترون‌ها و هسته نیست، این یک، و دوّم: دارای اجزاء می‌شود، پس «الّذِی لا جَوفَ لَهُ».

 

توضیح آیه‌‌ی «لَمْ یلِدْ وَ لَمْ یولَدْ»

«لَمْ یلِدْ» باز توضیح «الّذِی لا جَوفَ لَهُ» است؛ تولید شدن معمولا گرفتن و استخراج کردن محتویاتی از یک چیز است، مثل آب انار كه از انار تولید می‌‌‌‌شود، مثل آب هویج كه از هویج تولید می‌شود، این آبی كه از این چیز تولید شده از او كم شده است، اگر یك مقدار هویج را در ترازو بكشید، مثلا یك كیلو هویج را آب بگیرید، دیگر یك كیلو نیست، آب از او تولید شده، یعنی از او كم شده است؛ خدای تعالی هر چه خلق بكند حتی اگر میلیاردها برابر بیشتر از آن‌چه كه خلق كرده خلق بكند از وجودش چیزی كم نمی‌شود، به‌جهت این‌كه اگر از خدا چیزی تولید بشود او هم دارای اجزاء می‌شود و مشابه مخلوق است، همین دلیل بر حرفی است كه دیشب عرض كردم كه خدای تعالی وجود خودش با وجود خلقش تبایُن دارد، یعنی دو چیز است، اگر چیزی از خلقش بگیرند از آن كم می‌شود، شما اگر آب پرتقال را بگیرید از آن چیزی کم می‌شود ولی خدا هر چه خلق بكند و از او گرفته بشود، هیچ چیز از او كم نمی‌شود، خوب دقت كردید؟ معنای «لم یلد» همین است كه از خدا هیچ چیز تولید نمی‌شود ولی خلق می‌شود: «إِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»‌ (بقرة‏/117) تا بگوید: باش! هست. حالا خدائی كه فرض کنید این همه کرات را خلق کرده آیا از وجودش کم شده؟ نه! «لم یلد»؛ و دوّمی‌اش هم همین‌طور که خدا از چیزی گرفته نشده، از چیزی تولید نشده است؛ مثلا این خدا یک خدائی داشته باشد که خلقش کرده باشد، نه! ببینید خیلی مطلب درست جلو می‌آید، این‌ها اعتقاداتی است که اهل بیت عصمت‌ و طهارت علیهم الصلوة و‌السّلام در روایات خیلی توضیحش داده‌اند و خیلی هم عالی گفته شده است؛ «لَمْ یلِدْ وَ لَمْ یولَدْ»، نه زائیده و زائیده نشده و این حرف‌ها اصلا غلط است، چون خودِ تولّد هم که برای یک بچه می‌گوئیم: فلانی متولّد شده، یعنی از یک چیزی گرفته شده، پدر و مادرش بوده‌اند و از آن‌ها این بچه گرفته شده، متولد شده، تولید شده، اما درباره‌ی خدا نمی‌توانیم بگوئیم از چیزی تولید شده یا از او چیزی تولید شده، چون تولید لازمه‌اش این است که از چیز قبلی کم شود که می‌فرماید: «لم یلد»؛ این‌که از چیزی گرفته شده باشد که از آن قبلی چیزی کم بشود می‌شود: «لَمْ یولد». تا این‌جا می‌بینیم که خیلی شناسنامه‌ی عالی برای ذات مقدّس پروردگار اجمالا، خیلی به اجمال گفته شد، چون آن صفت حساسی که خیلی مهم است، یکی مجرّد بودن خداست که در «الصمد» گفته شده و یکی این که از چیزی تولید نشده، چون یکی از مسائل این است که خدا را چه کسی خلق کرده، این را باید جواب بدهیم، یکی دیگر هم این که وجود موجودات، مثل موج آب نیست که از آب تولید شده باشد. پس ببینید تا اینجا سه تا مسئله‌ی خیلی مهم را بیان کرده، در تمام قرآن اگر بخواهید بگردید توضیح همین حرف در مورد خداست: یکی «صمد» است، یکی «لم یلد» است، یکی «لم یولد».

 

توضیح آیه‌ی «وَ لَمْ یکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَد»

و چهارمی که باز توضیح همه‌ی این هاست و تأئید همه‌ی این هاست، «وَ لَمْ یکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَد»، «احد» به همان معنائی که عرض کردم، به معنای چیزی که تصوّر ندارد که دوّمی داشته باشد. شما ممکن است یک نگین انگشتری پیدا کنید که دوّمی به این اندازه نداشته باشد، منظور این نیست؛ بلکه اصلا تصوّر نمی‌شود، مجرد مطلق است، دقت فرمودید؟ یک کفوی که آن هم مجرد مطلق باشد اصلا غلط است، معنا ندارد، متوجه‌ هستید؟ ببینید؛ «کفو» اصلا به معنای چیزی است که صد درصد کار آن یکی را بکند، این را بدانید؛ کفویت یعنی یکی کفایت دیگری را بکند، اگر آن نبود این باشد، این را کفو می‌گویند، از کُفویّت می‌آید، از اکتفاء کردن به دوّمی می‌آید، مثلا دو نفر باشند که یکی از این دو نفر کار دیگری را صد درصد بکند، یک موجودی را شما پیدا بکنید که صد درصد کار دیگری را بکند و دو چیز باشند، این را کفو می‌گویند و در ماها هم هست که مثلا اگر من توانستم صد درصد کار شما را بکنم کفو شما هستم و شما هم اگر توانستید صد درصد کار من را بکنید کفو من هستید، والّا کفویت ناقص است، – این را خوب دقت کنید- اگر می‌گویند زن و شوهر باید کفو هم باشند، یعنی صد درصد با هم سازش داشته باشند، صد درصد کار همدیگر را بتوانند بکنند، البته هیچ کفویّتی صد درصد شاید نتواند بشود، اکثرا کفو بودن ناقص است، ولی خُب حالا گفتند تا حدی، تعیین کردند، مثلا وقتی زن کفو مرد است که اگر این مسلمان است او هم مسلمان باشد، اگر این متدین است او هم متدین باشد، اگر این خوش اخلاق است او هم خوش اخلاق باشد و اگر هر کاری را که زن نتواند نسبت به مرد بکند یا مرد نتواند نسبت به زن بکند، این کفویّت تا یک حدی هست، این مسلمان است او هم مسلمان است ولی صد درصد نیست؛ کفویّت صد درصد احدی برای خدا نیست، احد هم باز به همان معناست، یعنی یک موجود مجرد مطلقی که آن قدرت را داشته باشد، آن علم را داشته باشد، آن علم بی‌نهایت، آن قدرت بی‌نهایت، مجرد هم باشد، اصلا معقول نیست، یعنی به فکر انسان نمی‌آید، و خدا همین را با توجه به احدیّت خودش فرموده: «وَ لَمْ یکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَد». پس این شناسنامه‌ی خداست. ما درباره‌ی ذات مقدّس پروردگار بیشتر از این نمی‌خواهیم حرف بزنیم. شناسنامه‌ی خدا این است که: بگو! یعنی ای سلول‌های بدن من، من به شما می‌گویم، روحم به تمام بدن من می‌گوید، خودم به خودم می‌گویم، ببینید، یعنی اعتقاد پیدا می‌کنم، انسان چه موقع خودش به خودش چیزی می‌گوید؟ وقتی که اعتقاد پیدا بکند؛ که: «هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ، اللَّهُ الصَّمَدُ، لَمْ یلِدْ وَ لَمْ یولَدْ، وَ لَمْ یکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ» که کفوی هم نیست، دقت کردید؟ حالا ما به یک چنین خدائی معتقد هستیم، البته فقط معتقدیم، نمی‌توانیم هم معتقد نباشیم، غیر از این اصلا غلط است، حرف است، چرت است، غیر از همین که گفتیم – یعنی قرآن برای ما بیان کرده- اصلا غلط است، هر چه می‌خواهد باشد.

 

صفات ثبوتیه و صفات سلبیه و صفات جلالیه و صفات جمالیه

برمی‌گردیم در توضیح همین سوره و یا صفات الهی. لازمه‌ی این که خدای تعالی عالم مطلق و قادر مطلق باشد، این است که صفاتی را داشته باشد. صفاتی هست که در قرآن آمده، صفاتی هست که در روایات آمده، این صفات را تقسیم بندی کرده‌اند، یک دسته صفات ثبوتیه است، این‌ها همه‌اش «أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ» (نجم/23) است که ما نمی‌خواهیم بحث این قدر مفصل باشد، خدای تعالی کبریائیّت دارد، خدای تعالی صفات ثبویته دارد: صفات ثبوتیه آن صفاتی است که به خدا نسبت داده می‌شود، می‌گوئیم: خدا «رحمن» است، «رحیم» است؛ صفات سلبیه صفاتی است که صفات خدا نیست، چیزهائی است که باید از خدا سلب بشود، مثلا خدا مکان ندارد، محدود نیست، این نیست‌نیست‌ها را سلبیه می‌گویند؛ صفات جمالیه آن صفاتی است که مهربانی خداست، رحمانیت خدا، که این‌ها در مرحله‌ی اوّل است و صفات جلالیه صفاتی است که عظمت پروردگار، قهاریّتش، جباریّتش، عذاب‌هائی که برای مشرکین دارد آن‌ها را معرفی می‌کند. پس صفات ثبوتیه و صفات سلبیه و صفات جلالیه و صفات جمالیه، این ها را بلد باشید.

 

صفات ذات و صفات فعل خدا

 صفات ذات خدا که حضرت امیر هم می‌فرماید: «نَفْىُ الصِّفاتِ عَنْهُ» (نهج البلاغة/ خطبه 1)، اصلا ما نباید خدا را با چیزی معرفی بکنیم؛ علمِ مسلّم، قدرتِ مسلّم، دیگر بقیه‌اش تجزیه نمی‌شود، هر چه که ما درباره‌ی خدا بعد از صفات ذات خدا می‌گوئیم صفات فعل خداست. فرض کنید خدا بود، یک قدرت مطلقی که هر کاری را با اراده انجام می‌دهد، این بود، علم مطلقی که همه‌ی مصالح و مفاسد را می‌داند، این بود، این قدیم است، امّا تا خلقی نکرده خالق نیست، چرا خالق نیست؟ برای این‌که مثل شما که تا قتلی نکرده باشید، قاتل نیستید، ما همه‌مان قدرت بر قتل داریم، قدرت بر این‌که کسی را بکشیم داریم، امّا تا کسی را نکشتیم به ما قاتل نمی‌گویند، پس این قتل و قاتل، اسم آن کاری است که ما کردیم، نه این که اسم خودمان باشد.

 

فقط خدای تعالی ازلی و قدیم است

دقت کنید، ما مثل صوفیه نیستیم که بگوییم خدا همیشه خالق بوده، نه! صریح روایات است، دیشب هم خواندم، ما معتقدیم که خدای تعالی بود، نمی‌شود که نباشد، بود، و هیچ چیز نبود، یکی بود و یکی نبود، غیر از خدا چیزی نبود، مخصوصا در مکتب‌خانه‌ها و بچه‌مدرسه‌ای‌ها می‌گفتند که در مغز و کله‌ی ما برود که متأسفانه در مغز و کله‌ی مثلا افلاطون و این‌ها نرفت، یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچ چیز نبود، هیچ کس نبود؛ اگر این را معتقد نباشیم تعدّد قُدما لازم می‌آید، خیلی بد می‌شود، یعنی ما مشرک می‌شویم، این را بدانید، اگر نگفتیم غیر از خدا هیچ‌کس نبود ما مشرکیم! یعنی همیشه کنار خدا یک چیزی بوده و آن‌وقت مخلوق، قدیم می‌شود.

 

صفات فعل اسم کار خداست نه اسم خودِ خدا

پس یک وقتی بوده که خدائی بوده، تک و تنها، هیچ چیز نبوده، خلق که کرد شد خالق، اسمش خالق شد، اسم خدا خالق نیست، این را بدانید، شاید علماء خوش‌شان نیاید، اسم خدا خالق نیست، ولی اسم کار خدا خلق هست، چون این خلق را ایجاد کرده خالق شده، چون این قتل را انجام داده قاتل شده، چون این ضرب را انجام داده ضارب شده، والّا این‌ها مطرح نبود، پس خلق کرد، بعد این‌ها رزق می‌خواهند، رزق که به آن‌ها داد رازق شد، مهربانی به آن‌ها کرد رحمان شد، مهربانی دقیق‌تری در مرحله‌ی بالاتری کرد، رحیم شد، رأفت به آن‌ها کرد رئوف شد، همینطور تمام صفاتِ بعد از این صفتِ علم و قدرت و تا حدی صمد و این‌ها – که همینطور است- از این بگذریم، تمام صفات الهی صفات کارِ خداست، صفات فعل خداست، نه این‌که صفات خدا باشد، شما مثلا همه‌کار می‌توانید بکنید، مثلا می‌توانید کسی را بکشید قاتل بشوید، الان اگر بگوئیم شما هم قاتلید، هم ضاربید، هم نجارید، هم آهنگرید، هر کاری را که می‌توانید بکنید بگویند: تو اسمت این است! این غلط است، اسم من مثلا فرض کنید حسن است، ولی این‌ها صفات کار من است، یعنی من تا این کار را نکردم این اسم را روی من نمی‌گذارند، تا خدا حرف نزده متکلّم نیست. متکلمین می‌گویند: کلام خدا عین ذات خداست، بعضی می‌گویند: نه! کلام، فعل خداست؛ تا اراده نکرده، – چون اراده‌اش همان خلقش است- تا خلق نکرده، مرید نمی‌شود؛ حالا صفات زیادی هست، این‌ها را فقط شما باید معناهایش را بفهمید و با خدا هم تطبیق بکند، والّا هزار و یک اسم برای خدا گذاشته‌اند، «يَا مُجِيبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرِّينَ»، تا مضطری نباشد و او دعا نکند و خدا اجابت نکند، خدا «مُجِيبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرِّينَ» نمی‌شود، چون معنا ندارد، مفهومی ندارد، «یا مُجْرِي الْفُلْکِ»… از این اسمائی که در جوشن کبیر است، «یا قاضی الحاجات»، آن وقتی که نبودند حاجتی نبود، اگرچه خدا قدرت بر این که اگر کسی باشد و حاجتی داشته باشد و خدا حاجتش را به او بدهد، این قدرت را داشت، همانطور که شما قدرتِ زدن دارید، ولی ضارب نیستید؛ این را یک قدری باید بر آن دقت بشود، خدا یکی یا دو تا اسم بیشتر ندارد و این یک اسم یا دو اسم هم اسم ذاتش است، اسم وجودش است، و بقیه‌اش هر چه هست اسم کار او است نه اسم خودش، شما نجار را چرا نجار می‌گوئید؟ اسمش که نجار نیست، وقتی که نجاری کرد به او نجار می‌گوئید، تمام صفات الهی همینطور است.

 

صفات فعل خدا توقیفی است

روی این اصل، در قرآن، صفات خدا هم توقیفی است، ما حق نداریم از خودمان یک اسمی درست کنیم و روی خدا بگذاریم، باید خدای تعالی اوّل خودش اسم خودش را تعیین بکند، یعنی همین صفات فعل را خدا تعیین بکند و بعد ائمه‌ی اطهار علیهم الصلوة و‌السّلام تأئید بکنند، عقل تأئید بکند، تا ما بتوانیم مثلا به خدا بگوئیم: محبوب، امّا نمی‌توانیم بگوئیم: معشوق! چرا؟ به جهت این‌که عشق از گیاهی گرفته شده که عشقه است، در کتاب لغت هست که این گیاه به درخت می‌پیچد، و آدمِ با محبت، یک موجودِ با محبتی نسبت به محبوبش اگر محبت داشته باشد ممکن است که به هم بچسبند، خُب این درباره‌ی خدا معنا ندارد، چرا؟ به جهت این‌که خدا جسم نیست که مثل آن گیاه به چیزی بپیچد، چون ذهنیت انسان به طرف آن می‌رود، ولی صفت محبوب اینطوری نیست، یکی را خدا می‌خواهد یکی را نمی‌خواهد. مثلا «واللَّهَ یهْدِی مَنْ یشاء» (بقرة‏/213) خدا کسی را که بخواهد هدایت می‌کند، چه کسانی را خدا می‌خواهد هدایت‌شان بکند؟ «وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنَا» (عنكبوت‏/69) کسانی که جهاد در راه خدا بکنند به راه خدا هدایت می‌شوند، این‌ها را خدا می‌خواهد که هدایت کند؛ «إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ التَّوَّابِینَ»‌ (البقرة/222) مثلا توبه بکن تا خدا دوستت داشته باشد، شما را بخواهد، خواستن خیلی کلمه‌ی معمولی است، «وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ» (البقرة/222)، تو خودت را پاک کن خدا تو را دوست دارد، «إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُحْسِنِینَ‌» (بقرة/195)، «إِنَّ اللَّهَ لاَ یحِبُّ مَنْ کَانَ مُخْتَالاً فَخُوراً» (نساء/36) آن‌هائی که فخر بر دیگری می‌فروشند، آن‌هائی که کفران نعمت الهی را می‌کنند، این‌ها را خدا دوست ندارد، خب پس ما می‌بینیم که محبت جزو صفات الهی هست، محبت اشکال ندارد؛ یا می‌گوئیم: ای خدائی که محبوبی! ای خدائی که دوست‌داشتنی هستی! بقیه‌اش همه در قرآن و روایات هست و عقل هم تأئید می‌کند، به ما می‌گویند: محبوب با معشوق چه فرقی می‌کند؟ می‌گوئیم: تو نمی‌فهمی! عرب نیستی که بفهمی چه اشاره‌ای دارد، این اشاره به آن مسئله دارد و لذا به خدا نباید اطلاق بشود.

 

توصیه به فهمیدن اعجاز قرآن

این دو بحث دیشب و امشب در ارتباط با خداشناسی و توحید بود و خیلی باید روی آن کار بشود، نمی‌دانم چه‌طوری بتوانیم روی آن کار بکنیم، یکی اعجاز قرآن بود و ما هر چه هم الان می‌گوئیم ان‌‌شاءاللّه از قرآن خواهیم گفت، یکی اعجاز قرآن بود که این باید ثابت بشود و باز مطالعه بشود و به همه توصیه می‌کنم که یک دفعه، دو دفعه، ده دفعه، تا جائی که صد درصد جا بیفتد، این موضوعِ دومقاله را باز هم مطالعه بکنید، شما می‌گوئید ما یک دفعه مطالعه کردیم، نه! اگر یک دفعه مطالعه کردید الان باید قرآن را معجزه بدانید و خدا را ثابت بدانید و رسالت رسول اکرم را هم ثابت بدانید.

و صلی اللّه علی سیّدنا محمّد و آله اجمعین

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

اعتقادات خصوصی – جلسه اول – ۲۵ ذیقعده ۱۴۲۷

 

اعوذ بالله من الشّیطانالرّجیم

بسم اللهالرّحمنالرّحیم

الحمدللّه و الصلوة و السلام علی رسولالله و علی آله آلالله لاسیّما علی بقیّةاللّه روحی و ارواح‌‌العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنةالدائمة علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یومالدّین.

 

موضوعات مطرح شده در این درس:

1- اهمیت عقاید صحیح و بیان حقیقت فطرت

2- تباین وجود خالق با مخلوق

3- لزومِ داشتنِ میزانِ صحیح برای شناخت صفات خداوند

4- معنای معجزه و نتیجه‌ی اثبات اعجاز قرآن

5- اثبات حجیّت سخنان پیغمبراکرم صلی اللّه علیه و آله از طریق قرآن

 

عقائد صحیح، گذرنامه‌ی بهشت

یک سلسله مطالبی درباره‌ی عقائد و اخلاقیات و مسائلی در ارتباط با دین است که مطرح می‌شود. همان‌طوری که می‌دانیم و مکرر هم گفتم، اگر عقائد صحیح باشد، مثل گذرنامه‌ای است که به انسان می‌دهند و بدون حرف وارد بهشت می‌شود، منتهی باید عقائد در صراط مستقیم و صحیح باشد و بهترین چیزها از نظر عقل و هم از نظر نقل که هر مسلمانی به آن معتقد است این است که انسان بتواند برای عقائدش از آیات قرآن و روایات تأیید بیاورد، یعنی لااقل اگر این عقیده‌ای را که دارد، خواست به آن معتقد باشد و جدّی باشد، باید حتماً ببیند که قرآن هم همین را گفته، ائمه‌ی ‌اطهار هم همین را گفتند؛ این‌جا دور هم لازم نمی‌‌آید، به‌خاطر این‌که ما اجمالاً مسلمانیم و عقائدمان را باید از همین مأخذی که به آن ایمان آوردیم بگیریم.

 

عقائد ما غالباً فطری است

مسئله‌ی اوّلی که باید خیلی روی آن تکیه کرد این است که ما عقائدمان غالباً فطری است؛ فطرت به معنای خلقت است و خدای تعالی در قرآن می‌فرماید که «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ» (روم‏/30)، یا در روایات است که «كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى اَلْفِطْرَةِ» هر مولودی که متولّد می‌شود روی فطرت متولّد می‌شود، از کلام بعد استفاده می‌شود که فطرت همان اسلام است، «وَ إِنَّمَا أَبَوَاهُ يُهَوِّدَانِهِ وَ يُنَصِّرَانِهِ وَ يُمَجِّسَانِهِ» (عدة الداعي و نجاح الساعي، جلد 1، صفحه 332) ؛ فطرت چیست؟ فطرت یک مسائلی است که در وجود انسان است، مثلا می‌گوئیم: بدیِ ظلم، فطری است یا مثلا در آیات قرآن است که «وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّه» (زمر/38)، یعنی مردم در فطرت‌شان به اصل وجود خدا اعتقاد دارند و فطری‌شان است، یعنی در وجودشان هست، و لذا تمام مردم – حالا شش میلیارد باشد، هفت میلیارد باشد، هر چه بشر روی کره زمین است، طبق آماری که گرفتند، تمام این‌ها – اجمالاً به وجود خدا اعتقاد دارند، «أَفِي اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» (إبراهيم‏/10)، در ذات خدا هیچ شکی نیست.

 

اثبات وجود خدا اثبات نیست، تحکیم فطرت است

می‌گویند حتی مرحوم سیّد نعمت‌الله جزایری می‌خواست یک کتاب در اثبات وجود خدا بنویسد، کنیزی داشت، به او گفت: «أَفِي اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»، او هم ننوشت، چون اصل وجود خدا را ما نمی‌توانیم با این همه مظاهری که در عالم هست منکر بشویم؛ توضیحی که باید داد و مطلبی که ما در اثبات وجود خدا باید بگوئیم، در حقیقت «توضیحی» است، یعنی «تحکیمی» است، اثبات وجود خدا در واقع اثبات نیست، تحکیمِ همان فطرتی است که ما داریم، حتی مثلا ملای رومی می‌گوید: «سنگ‌تراشی بود اندر کوه طور»، با همان بی‌سوادی‌اش و کندی‌اش و نادانی‌اش می‌گوید: «تو کجائی تا شوم من چاکرت، چارقت دوزم کنم شانه سرت»، این را از کسی یاد نگرفته بود که خدائی هست، اجمالاً می‌دانست که خدائی هست، منتهی در صفات خدا چیزی بلد نبود.

 

وجود خدا با وجود مخلوق تباین دارد

اصل وجود خدا را ما شک نداریم. یک مسئله‌ای که این‌جا فلاسفه در بین ما اختلاف به‌وجود آوردند، – ما حرف‌های آن‌ها را نمی‌خواهیم تکرار بکنیم، حرف‌شان را نمی‌فهمیم، شاید هم چون آن حرف‌ها را آدم عاقل نمی‌زند و متاسفانه بعضی از آن‌ها نقل می‌کنند، ولی شاید یک چیزی می‌گویند که ما نمی‌فهمیم، ما آن‌چه را که می‌فهمیم صحبتش را می‌کنیم- وجود خدا با وجود مخلوق تباین دارد، تباین در مقابل سنخیّت است. ما باید معتقد باشیم که خدائی هست، وجود دارد، باید معتقد باشیم که مخلوق هم وجود دارد، چون نمی‌توانیم بگوئیم که این کوه‌ها و این سبزه‌ها و انسان‌ها وجود ندارند، اگر بگوئیم چیزی وجود ندارد هر انسانی به ما می‌خندد، آن وقت چیزی نیست که مورد بحث باشد! خدا وجود دارد، مخلوق هم وجود دارد. از نظر مفهوم لغوی، وجود یکی است، وجود وجود است دیگر، ما خصوصیات وجود را که نمی‌خواهیم این‌جا بسنجیم، اگر منظور از وحدت وجود این است که از نظر مفهوم لغوی یکی است بحثی نیست، حرفی نداریم، اما اگر بگوئیم که از نظر ذات یکی است نمی‌توانیم چنین حرفی بزنیم، تباین دارد، تباین یعنی از هم جداست، یعنی آن وجودی که خدا دارد غیر از آن وجودی است که مخلوق دارد، وجود خدا ثابت، لمیزل و لایزال است، قدیم است، برای خدا این حرف‌ها نیست ‌که یک‌وقتی به‌وجود آمده و یک وقتی از بین برود یا مثلا جسم باشد، مرئی باشد، محل داشته باشد، ولی درباره‌ی مخلوق همه‌ی این‌ها هست، وجود مخلوق این‌طوری است که مثلا نبوده و بود شده، «كُنْتَ إِذْ لَمْ تَكُنْ سَمَاءٌ مَبْنِيَّةٌ وَ لاَ أَرْضٌ مَدْحِيَّةٌ وَ لاَ شَمْسٌ مُضِيئَةٌ وَ لاَ لَيْلٌ مُظْلِمٌ وَ لاَ نَهَارٌ مُضِيءٌ وَ لاَ بَحْرٌ لُجِّيٌّ وَ لاَ جَبَلٌ رَاسٍ وَ لاَ نَجْمٌ سَارٍ وَ لاَ قَمَرٌ مُنِيرٌ …» (مفاتیح الجنان/ دعای یستشیر)، در همین دعای یستشیر است که من خیال می‌کنم ارزش دعای یستشیر که این همه ثواب برای خواندنش تعیین کرده‌اند بیشتر برای این کلام است: «كُنْتَ قَبْلَ كُلِّشَىْ‏ءٍ، وَكَوَّنْتَ كُلَّشَىْ‏ءٍ، وَقَدَرْتَ عَلى‏ كُلِّشَىْ‏ءٍ» یعنی هیچ چیز نبود، بعد بود شد، چه کسی بودش کرد؟ خدا! خدا بوده و مخلوق نبوده، پس ایجاد کرده است، منظور از مخلوق فقط من و شما نیستیم، منظور هر چه که غیر خداست، «ماسوی اللّه»، این را خدا ایجادش کرده و الان در همین لحظه‌ای که الان ما این‌جا نشستیم یا لحظات قبل، تا هر وقت که بوده، اگر خدا بخواهد که ما نباشیم نیستیم، «إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ کُنْ فَيَکُونُ‌» (يس/82)، اگر بگوید باش، هست! همان‌طور که اگر بگوید باش، هست، اگر بگوید نباش هم نیست، و ما لحظه به لحظه‌ی وجودمان مثل این است که از بین برود و وجود جدیدی خدا خلق کند، همه‌ی موجودات همین‌طورند. یک وجود مخلوق داریم یک وجود خالق، وجود خالق که متکلّمین می‌گویند: «واجبالوجود»، تعبیر واجبالوجود دارند، واجبالوجود معنایش همین است که وجود او لازم است که باشد و بوده و همیشه هم هست و هیچ‌وقت هم نمی‌شود که نباشد، ولی ممکنالوجود، ممکن است باشد و ممکن است نباشد. پس روی این حساب، بین خالق و مخلوق تباین کلّی است، یعنی جدائی کلّی وجود دارد، او وابسته نیست، این وابسته است، او مکان ندارد، این مکان دارد، او را زمان در برنمی‌گیرد، این را زمان در برمی‌گیرد، – این‌ها بحث‌هائی است که لازم نیست توضیح بدهم- مخلوق دارای اجزاء است، او دارای اجزاء نیست، او قابل تجزیه نیست که بگوئیم: یک خدائی در آسمان است و یک خدائی در زمین! مثلا جدایش کنیم، یا بگوئیم یکی هستند ولی مثلا مثل سر و بدن باشند، ولی مخلوقِ خدا دارای اجزاء است، خدا دارای مکان نیست، این که می‌گوئیم دارای مکان نیست معنایش این نیست که خدا همه‌جا هست، مثل هوا که همه جا هست، یا مثل نور که همه جا هست، نه! اصلا ما هیچ‌چیز درباره‌ی ذات مقدّس پروردگار نمی‌دانیم و نباید هم بدانیم، چون نمی‌توانیم هم بدانیم، اجمالا ما می‌دانیم یک موجودی در عالم هست که علم مطلق دارد، چیزی از او پنهان نیست و قدرت مطلق هم دارد، این را می‌دانیم که یک موجودی در عالم هست که علم است و قدرت، و همیشه بوده و همیشه هم خواهد بود، و اگر در یکی از این‌ها خدشه وارد شود می‌بینیم کار خراب می‌شود، می‌بینید خیلی روشن است، دلیلش هم این است که همه‌ی موجودات را خلق کرده است؛ اگر بگوئیم که خدا این موجودات را خلق نکرده، این موجودات هستند یا نیستند؟ بله! هستند، خب حالا که هستند، همیشه بودند یا یک چیزی که همیشه بوده این‌ها را خلق کرده؟ طبیعتا هر کدام را که بگوئیم، قائل به یک موجودی که همیشه بوده هستیم، به جهت اینکه اگر عالم را – یعنی مخلوق را – معتقد باشیم که همیشه بوده، قائل به این می‌شویم که یک قدیمی – یک موجودی که همیشه بوده- هست، اگر قائل شدیم که این‌ها را یک موجودی که همیشه بوده خلق کرده، باز هم اعتقاد به این‌که یک‌چیزی که همیشه بوده پیدا می‌کنیم، چون نمی‌توانیم بگوئیم که مثلا فرض کنید مخلوق را خدا خلق کرده و خدا را باز یک خدای دیگر خلق کرده است، چون همینطور جلو می‌رویم، آخرش به یک‌جائی می‌رسیم که یک موجودی همیشه بوده است.

 

عالَم، متغیّر و حادث است

ببینید، سه حالت بیشتر ندارد: یا مخلوقی که الان ما داریم می‌بینیم همیشه بوده، یا این‌که باید بگوئیم که یک‌چیزی که همیشه بوده این را خلق کرده، پس اجمالا خواهی‌نخواهی ما معتقد به یک چیزی که همیشه بوده هستیم، آن‌وقت می‌رویم سراغ مخلوق، می‌بینیم این مخلوق در تحوّل است و چیزی که در تحول باشد این نمی‌تواند ثابت باشد، مثلا فرض کنید شما ده تا بشکه را این‌جا پهلوی هم گذاشتید و همه را به هم راه دادید، معتقدید که این بشکه‌ها همیشه پر از آب بوده است، خب ثابت است دیگر، اگر همیشه بوده همیشه هم باید بماند، اما اگر دیدید از آن بشکه آب درون این بشکه می‌آید، از این دارد درون آن می‌رود، یکی آب کم دارد یکی آب زیاد دارد، یکی آب نصف دارد یکی پر است، اگر این را دیدیم می‌فهمیم که این همیشه اینطوری نبوده است، یکی را تازه آب کردند، پُر کردند، یکی را هم مثلا آب نکردند، بالاخره این تحویل و تحولی که الان در عالم هست، مثلا حرارت خورشید به کره‌ی زمین می‌آید، زمین حرارت را به ماه می‌دهد، همین‌طور دارد جابه‌جایی انجام می‌شود، این جابه‌جائی علامت این‌ است که حادث است، «العالم متغیّر و کل متغیّر حادث»، اصلا کل متغیّر، حادث است، «فالعالم حادث» این در «کبری فی المنطق» هم هست، پس آن‌چه را که ما الان می‌بینیم این است که در تحوّل است، به قول معروف، اصل دوّم ترمودینامیک است، و همین تحول، علامت این است که حادث است، یک کسی کم و زیادش کرده، بعضی جاهایش را تازه به‌وجود آورده، بعضی جاهایش از قدیم بوده، جلوتر بوده است.

 

تباین و تفاوت یک موجود قدیم با موجودات حادث

الان مثلا کراتی که ما به عنوان ستاره می‌بینیم این‌ها یک عده‌شان حیات از روی آن‌ها برداشته شده، یک عده تازه حیات در روی آن‌ها به‌وجود آمده، یک عده‌شان شاید هیچ‌وقت حیات روی آن‌ها به‌وجود نیاید، این مثل همان بشکه‌هاست، می‌بینیم همه‌اش در حال جابه‌جا شدن است، خودِ جابه‌جائی علامت این است که حادث است – دقت کردید- معنای «العالم متغیّر» این است، یک مطلب دیگر هم ‌که می‌گویند ثابت شده است و باید هم همینطور باشد، این است که از عالم کم می‌شود، از کل هستی- ولو خیلی کم- کم می‌شود، معدوم می‌شود، هر چیزی هم که معدوم شد دلیل بر این است که حادث است، مثلا فرض کنید که یک سطل آب، می‌بینیم از آن کم می‌شود، از آن‌طرف هم یک روزی پُرش کردند، و الّا این اگر می‌خواست همیشه باشد می‌بایست همیشه هم آبش تمام شده باشد، این‌ها خوب نشان می‌دهد که دو چیز، دو موجود، در کنار هم هستند که یک موجود، همیشگی بوده، قدیم است، یک موجود هم حادث است، همین حدوث و همین قدمت، دلیل بر این است که این دو تا وجود با هم تباین دارند، تباین یعنی جدائی، جداست از هم، هر چه او دارد این ندارد و هر چه این دارد او ندارد؛ او غنی مطلق است، این فقیر مطلق است، این هیچ چیز از خودش ندارد، بشر اشرف مخلوقات است، ما می‌بینیم هیچ مالکیتی بر هیچ‌چیز ندارد، مثلا چند سال دیگر زنده می‌مانیم؟ چقدر می‌مانیم؟ چقدر می‌توانیم باشیم؟ مثلا مریض نشویم، نقصی پیدا نکنیم، هیچ مالکیتی نداریم! اگر خوب فکر کنیم می‌بینیم نیازمند مطلقیم، شما الان می‌توانید بگوئید که مثلا صد درصد در اختیارم است که از این‌جا تا کنار در بروم؟ می‌گوئیم: یک افرادی بودند که از این‌جا بلند شدند آن‌جا افتادند نتوانستد بروند، «لا حول و لا قوة الا باللّه العلی العظیم»،  این مطلب برای این است که معنای این‌که وجود مخلوق با وجود خالق تباین دارد و از نظر ذات وحدت ندارند را بفهمیم، چون از این حرف‌ها زیاد می‌گویند، ولی وحدتِ مفهومی دارند، چون بالاخره هر دوی این‌ها موجودند، وجود دارند، وحدت مفهومی دارند، چون وقتی که واو و جیم و واو و دال «وجود» را می‌گوئیم، هم بر این اطلاق می‌شود هم بر آن، این هم وجود دارد آن هم وجود دارد. یک عده هستند که می‌گویند: این دوتا وجود، با هم تباین ندارند، یکی هستند، ما نمی‌فهمیم، لااقل باید بگوئیم ما نمی‌فهمیم، یک عده هستند که می‌گویند: یکی از آن‌ها وجود ندارد یکی وجود دارد و ما خیالات می‌کنیم، «كل ما في الكون وهم أو خيال، أو عكوس في المرايا أو ضلال‌» (اسفار/ج1، ص46) که سوفسطایی‌ها می‌گویند: ما اصلا وجود نداریم، ما خیال می‌کنیم! مثل دریا که موجش وجود ندارد! این حرف‌ها برای کسانی است که خدا را از راه صراط مستقیم نشناختند. پس وجود خدا مستقل و ثابت و غنی، وجود مخلوق غیرمستقل و غیرثابت و فقیر و نیازمند، این را اعتقاد پیدا کنید؛ از نظر لفظ، این هم وجود است آن هم وجود است، این هم صندلی است آن هم صندلی است مثلا، خدا هم وجود دارد مخلوق هم وجود دارد، – منظور از مخلوق، همه‌ی کرات بالا و پائین و هر چه هست می‌باشد- از نظر ذات تباین دارند، یعنی خدای تعالی ما را خلق کرده، پس وابسته‌ی به او هستیم، ما نبودیم بود شدیم، ما بودیم و ممکن هم هست از بین برویم، «كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ» (رحمن/26).

 

اعتقاد به خدا پشتوانه از آیات و روایات دارد

ببینید، همه هم پشتوانه‌ی آیات قرآن دارد و روایات هم زیاد داریم، در دعاها هم مکرر گفتند که «كُنْتَ قَبْلَ كُلِّشَىْ‏ءٍ، وَكَوَّنْتَ كُلَّشَىْ‏ءٍ»، «کنت قبل کل شیء» باید یک موجودی نباشد، او باشد، و این «کوَّنت» یعنی: «کل شیء» را تکوین کردی؛ این را باید اعتقاد پیدا کنید، اگر این اعتقاد را داشتید هم صحیح است که با خدا حرف بزنید، هم صحیح است که پیغمبر خدا را قبول داشته باشید، همه‌ی این‌ها درست می‌شود. این یک بحث درباره‌ی وجود خدا بود.

 

اختلاف مردم درباره‌ی صفات خدا و لزومِ داشتنِ میزان در شناخت صفات الهی

در این‌جا چیزی که بیشتر از همه در بین افراد اختلاف است و ما باید برنامه‌مان را با همین قدم‌هائی که برمی‌داریم درست کنیم این است که خدا چه صفاتی دارد؟ همان موجودِ قدیمِ خالقِ غنیّ، این چه صفاتی دارد؟ در صفات خدا ما الان نمی‌توانیم وارد بشویم، چرا؟ به جهت این‌که ما خدا را نمی‌شناسیم؛ چه وقت می‌توانیم وارد بشویم؟ وقتی که پیغمبر خدا را شناختیم، سخنانش را فهمیدیم، ما خدا را از طریق سخنان رسول خدا که خدای تعالی به او گفته می‌توانیم بشناسیم، این بحث دوّم است. مثلا چطور؟ یعنی الان ما خودمان کاملا احساس می‌کنیم در دنیا که هستیم، همین کره‌ی کوچک زمین، می‌بینیم که فرض کنید صدها، هزارها مذاهب، شاید با این‌که خدا را قبول دارند اما اختلافاتی درباره‌ی خدا با هم دارند، هر کدام یک چیزی می‌گویند، یک عده می‌گویند: خدا جسم است؛ یک عده می‌گویند: خدای تعالی به شکل انسان است؛ حتی در همین مسلمان‌ها این حرف‌ها را می‌زنند؛ یک عده می‌گویند: خدا نور است؛ حرف‌ها زیاد است، همه‌ی اختلافاتِ درباره‌ی خدا، درباره‌ی صفات خداست نه درباره‌ی‌ ذات خدا، البته درباره‌ی ذات خدا فقط همین وحدتِ وجود که مفهوم را با معنا قاطی کردند، فقط همین مشکل است، و الّا مشکل دیگری ما در بین مردم و مذاهب مختلف نداریم، همه‌ی مذاهب مختلف از دو بخش خارج نیستند: یک بخش‌شان می‌گویند: بین خدا و خلق تباین است و یک بخش‌شان هم می‌گویند که وجود خدا و خلق یکی است، یا اصلا مخلوق وجود ندارد، یا می‌گویند: اگر هم مخلوق وجود دارد مثل موجِ دریاست که باصطلاح یک تخیلاتی است، همان خودِ خداست که دارد حرکت می‌کند. ولی در صفات ذات مقدّس پروردگار خیلی اختلاف است، این‌قدر اختلاف است که نمی‌شود شمرد، چون این‌ها از روی یک میزانی نرفتند صفات خدا را بشناسند، میزانی نداشتند، مثلا فرض کنید یکی گفته: بت خدا است، یکی گفته شیطان خداست، حتی شیطان‌پرست هم داریم، ولی اگر ما آمدیم و صفات خدا را از یک منبع صحیحی اخذ کردیم… این‌که گفتم بعد از این‌که خدا را قبول کردیم، باید اوّل پیغمبر را بشناسیم، بعد قرآن را بشناسیم، بعد صفات خدا را بشناسیم، برای همین است که میزان داشته باشیم، اوّل باید دنبال میزان بگردیم، فرض کنید ما یک مقداری شکر این‌جا داریم، اما نمی‌دانیم چقدر، در این‌که این شکر، شکر است و این‌جا است حرفی نیست، در این‌که خدای تعالی هست حرفی نیست، امّا این شکر وزنش چقدر است، این شکر چند کیلو است، این را باید اوّل یک میزانی تهیه بکنیم، بیائیم با آن میزان، مقدار شِکَر را بسنجیم، این وزن از صفات شِکَر است، این را باید بسنجیم.

 

فرق معجزه با سِحر

خب می‌رویم دنبال میزان، اگر دنبال میزان رفتیم جریان اعجاز قرآن – که در مقدمه‌ی کتاب توضیح آیات است- را باید انسان باید تحقیق بکند، اگر تحقیق بکند و برایش ثابت بشود، یعنی بسنجد، قرآن خودش می‌گوید: من معجزه هستم، معجزه هم به معنای این است که هیچ موجودی از موجودات عالم نمی‌تواند این را به‌وجود بیاورد و حتما بر خلاف این موجودات عالم حرکت می‌کند؛ مثلا فرض کنید شما یک پوست نارنگی را این‌جا می‌اندازید، کار طبیعت این است که این پوست نارنگی کم‌کم خشک می‌شود، کم‌کم از بین می‌رود، اگر آمد و فرض کنیم بر خلاف طبیعت این باقی ماند، یا مرده زنده شد، معجزاتی که در گذشته بوده خیلی هم بوده و انبیاء داشته‌اند، فرض کنید می‌شود با چشمِ مردم یک کاری کرد که مردم فکر کنند این سیم، مار است، چشم‌بندی‌ها همینطوری است، اما اگر آمدیم و این سیم، هر چه در اطاق بود خورد، بعد هم همین سیم شد، این دیگر معجزه است، یعنی این اصلا غیر طبیعی است، غیر عادی است، که جریان حضرت موسی همین بوده، حضرت موسی عصایش را که انداخت عصا بود دیگر، آن‌جا مار زیادی ریخته بود، هر چه آن‌جا ریسمان ریخته بودند و مردم هم خیال می‌کردند مار است همه را خورد، بعد هم عصا به همان وزن قبلی شد، این‌ها چه شد؟ از بین رفت، نه این‌که از بین رفت، معجزه همین است که این کار، کار خداست، کار طبیعت نیست، مرده‌ای که چند روز است مُرده و پوسیده، زنده‌ بشود‌ و این‌که عین قبل بشود این معجزه است، اما اگر کسی تازه مرده باشد و ممکن است دکترها معالجه‌اش کنند و زنده شود این معجزه نیست، می‌خواهم بگویم یک چیزی است که غیر طبیعی است، این جمله را گفتم برای این‌که معجزه به معنای این است که همه‌ی چیزهائی که در عالم است این‌ها اگر کوشش بکنند، پشت به پشت هم بدهند، بخواهند این را به‌وجود بیاورند نمی‌توانند.

 

معنای معجزه بودن قرآن و اثبات خدا و رسول خدا وقرآن

ببینید، در عالم یک مشت جمادات داریم؛ جامد، سنگ، چوب، خاک، یک مشت نباتات داریم؛ گیاهان، درختان، یک‌دسته حیوانات داریم، یک دسته هم انسان و جن؛ حالا جن از موضوع بحث ما خارج است، انسان؛ اگر انسان‌ها و جن‌ها نتوانستند یک کاری را بکنند یقینا حیوانات نمی‌توانند، دست بالا را می‌گیریم، اگر حیوانات نتوانستند نباتات به طریق اولی نمی‌توانند، اگر نباتات نتوانستند یقینا جمادات حتما نمی‌توانند، قرآن ادعایش این است، – حالا ما فرض می‌کنیم هنوز مسلمان نیستیم- قرآن ادعایش این است که جن و انس، – دیگر جمادات و نباتات و حیوانات را نمی‌گوید، چون آن‌ها ممکن است در معجزات دیگر دخالت داشته باشند، اما در موضوع قرآن چون جنبه‌ی علمی دارد مطرح نیستند- جن و انس اگر بخواهند مثل قرآن را بیاورند نمی‌توانند، پس دیگر نباتات و جمادات معلوم است، این معنای معجزه است، یعنی هیچ‌یک از موجودات عالم خلقت نمی‌توانند چنین کاری بکنند، پس چه کسی کرده است؟ آن کسی که مافوق این‌هاست، آن کسی که همه‌ی مخلوق را او خلق کرده است، آن‌وقت نتیجه چه می‌شود؟ نتیجه این می‌شود که با اثبات اعجاز قرآن، خدا ثابت می‌شود، وقتی قرآن، خدا را ثابت کرد، – خدا که ثابت بوده- قرآن که معجزه‌بودنش ثابت شد، پیغمبر هم رسالتش ثابت می‌شود، چون خدا هیچ‌وقت معجزه را به دست یک موجود پلیدی صادر نمی‌کند، رسالت پیغمبر که ثابت شد، – این‌ها خیلی مهم است، ما در کتاب‌ها نوشتیم، و الّا من در کتاب‌ها ندیدم- اگر معجزه بودن قرآن ثابت شد رسالت پیغمبر هم ثابت می‌شود، رسالت پیغمبر که ثابت شد، باز قرآن معجزه است، همه‌ی حرف‌هایش هم حق است، خب می‌نشینیم سر این سفره‌ای که هیچ شکی، هیچ دغدغه‌ای نداریم، در چه چیز آن؟ در این‌که همه‌ی مطالب را دارد، مثل این‌که یک سفره‌ای پهن باشد و انسان یقین داشته باشد هیچ غذائی ضرر برای او ندارد، همه‌اش خوب و سالم است، وقتی که اینطوری شد باید برگردیم خدا را از چیزی که حق است و ثابت است بشناسیم، اگر کسی سر یک سفره‌ای نشسته باشد که غذاهای خوب و پاک دارد ولی می‌رود از آشغال‌دانی جمع می‌کند و می‌خورد، مثل کسانی است که مسلمان هستند و می‌روند از فلسفه‌ی یونان و این طرف و آن طرف می‌خواهند چیز جمع بکنند بخورند. مطالبی که من می‌گویم دو دو تا چهارتاست. پس با این بحثی که در اعجاز قرآن در کتاب دو مقاله یا در مقدمه‌ی کتاب توضیح آیات قرآن گفتیم، یک میزانی به دست‌مان می‌آید که ما با چه میزانی صفات خدا را بدست بیاوریم؟ خیلی راحت، هر چه قرآن گفته آن را قبول می‌کنیم، هر چه را هم قرآن نگفته قبول نمی‌کنیم، هر چه که بر خلاف قرآن باشد که اصلا «فاضربوه علی الجدار» (الاصول من الکافی، الشيخ الکلينی، ج1، ص69) به دیوار می‌زنیم، هر چه هم که طبق آیات قرآن گفته شده که در واقع همان آیات قرآن است، مثلا «قل هو اللّه احد» (توحید/1)؛ بگو که او در ذات یکتاست، خب ما هم همین را معتقدیم، یعنی اجزائی ندارد، تعدادی ندارد، شریکی ندارد، خیلی راحت، بحث های مختلفی هست، به ما یقین شده که هرچه در این سفره هست برای ما مفید است. بحث اعجاز قرآن را مدام تکرار بکنید خیلی مفید است، کلید همه‌ی معارف است، معارف قرآن، معارف صحیحِ واقعیِ عقلی، اگر معجزه بودن قرآن را بتوانیم به خودمان بقبولانیم و برای‌مان قطعی بشود دیگر صفات خدا را از داخل همان قرآن به‌دست می‌آوریم.

 

حجیّت کلام پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله

یک مطلب هم به اندازه‌ای که وقت است من بگویم که قرآن یک کلمه‌ای دارد، می‌گوید که آن‌چه پیغمبر اکرم می‌فرماید – غیر از قرآن البته، و الّا معنا ندارد که خود قرآن منظور باشد- آن‌چه پیغمبر اکرم می‌فرماید وحی است؛ «وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ» (نجم/3-4‏)، هر چه پیغمبر می‌فرماید وحی است. چرا می‌گوئیم قرآن نمی‌شود باشد؟ به‌جهت این‌که دارد می‌گوید: «مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى‌، إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى»‌، این می‌خواهد حجیّت کلام پیغمبر را برساند، حجیّت کلام پیغمبر متکی به حجیّت قرآن است. اگر مثلا هنوز قرآن برای ما حجّت نشده – که خدا دارد حجّتش می‌کند- و بخواهد خود قرآن را بگوید دور لازم می‌آید، چطور دور لازم می‌آید؟ حجیّت قرآن وابسته به این کلام است و حجیّت این کلام به قرآن است، این دور است و باطل است. ببینید، یک نفری که نمی‌دانیم راست می‌گوید یا دروغ می‌گوید، این شخص می‌گوید هر چه که فلانی می‌گوید راست است، ما نمی‌دانیم خودت راست می‌گوئی یا دروغ! بعد تو می‌خواهی آن شخص را راستگو معرفی کنی؟ این غلط است، باید اوّل ما او را راستگو بشناسیم بعد او بیاید… این‌که می‌گویند مجلس خبرگان بیاید و ولی فقیه را انتخاب کند و عوام مردم نمی‌توانند به‌خاطر همین جهت است، اگر یک‌عده آدم‌هائی که از فقه اطلاعی ندارند و گفتند که فلانی مجتهد مطلق است، می‌گوئیم خب تو از کجا می‌دانی؟ کلام خدا اوّل حجیّتش با معجزه ثابت می‌شود و بعد وقتی که با معجزه ثابت شد که این کلام خداست و حجّت است، این می‌تواند بیاید بگوید که کلام پیغمبر وحی است و حجّت است، و الّا نمی‌تواند بگوید. پس روی این حساب، دیگر کلمات پیغمبر ‌اکرم هر کدام ثابت ‌شود که از ایشان رسیده است – مثلا ما خودمان با گوش خودمان از دو لب پیغمبر بشنویم یا اینطوری باشد یا آن‌قدر متواتر باشد که یقین بکنیم پیغمبر گفته است- این کلمات هم حجّت است، مثل قرآن است، وحی است، دیگر با وحی فرقی نمی‌کند.

 

فرق قرآن با وحی روائی

منتهی فرق قرآن با وحی روائی، – وحی‌هائی که به پیغمبر اکرم شده- همین است که قرآن، حروفش را هم خدا تنظیم کرده است، یعنی می‌فرماید که ما قرآن را نازل کردیم «بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ‌» (شعراء/195) که آن عربی‌اش را – مثلا «قل»، قاف و لام را- خدا به هم وصل کرده و به پیغمبر وحی کرده است، ولی دیگر کلمات پیغمبر، معنایش را خدا به پیغمبر فرموده، پیغمبر اکرم به زبان خودش فرموده، مثل فارسی‌هائی که ما صحبت می‌کنیم، مثلا در قرآن نوشته «قل هو اللّه احد»، «قل» را می‌گوئیم «بگو»، «بگو» را خدا نگفته، خدا «قل» گفته، ولی الان هم که می‌گوئیم: «قل هو الله احد» یعنی «بگو خدا یکی است» این هم کلام خداست، مال خداست، منتهی معنایش را از طریق «قل هو الله احد» به ما الهام کرده، القاء کرده، وحی کرده و ما با زبان خودمان، حالا فارسی زبانیم با فارسی، عربی زبانیم با عربی، حتی ممکن است عربی را با لفظ دیگری بگوئیم، و آن‌چه را که با لفظ دیگر گفته می‌شود این‌ها روایات گفته می‌شود، یعنی اگر از طرف پیغمبر اکرم اگر باشد وحی است و هرچه را که پیغمبر اکرم، – بلاتشبیه طوطی‌صفت- بگوید که خدا گفته، این‌ها قرآن است. پس کلمات پیغمبر اکرم که از دو لبش ما بشنویم، یا آن‌قدر متواتر باشد که ما یقین کنیم پیغمبر اکرم این را فرموده، این را در کنار قرآن می‌گذاریم، الباقی می‌ماند کلمات ائمه‌ی اطهار و کلماتی که خودمان از پیغمبر نشنیدیم یا تواتر ندارد، این‌ها هم بحث‌هائی دارد که باید ان‌شاءاللّه جلسات بعد گفته بشود.

و صلّی الله علی سیّدنا محمّد و آله اجمعین

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

۷ صفر ۱۴۲۶ قمری – میلاد حضرت موسی بن جعفر امام کاظم (علیه السلام)

أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
الحمدلله و الصلاة و السلام علی رسول‌الله و علی آله آل‌الله، لاسیما علی بقیة‌الله روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة‌الدائمة علی أعدائهم أجمعین، من الآن الی قیام یوم الدین.
«أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ * بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * وَلَقَدْ آتَيْنَا إِبْرَاهِيمَ رُشْدَهُ مِن قَبْلُ وَ كُنَّا بِه عَالِمِينَ * إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِي أَنتُمْ لَهَا عَاكِفُونَ * قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءنَا لَهَا عَابِدِينَ» (انبیاء/51-53)

سُرور سالک الی الله و سُرور مردم غافل
میلاد مسعود حضرت امام موسی ابن جعفر صلوات‌الله و سلامه علیه را به پیشگاه مقدس حضرت بقیة‌الله ارواحنا فداه تبریک عرض می‌کنیم و امیدواریم همه‌ی ما زیر سایه‌ی آن حضرت از همه‌ی برکت‌ها و خیرها و سلامتی‌ها، مخصوصاً در سال آینده‌ی شمسی برخوردار باشیم و حضرت بقیة‌الله را از خود راضی کنیم. اگر چه مناسب بود امروز به مجلس جشن و سرور بپردازیم، ولی سرور اهل علم و دانش، آن‌هایی که فهمیده‌اند که تنها این دنیا نیست که به آن‌ فکر کنند، تنها این دنیا نیست که آن را مورد توجه قرار بدهند، و سرور‌شان إن‌شاءالله آن وقتی است که در این دنیا امام زمان‌شان بیاید و در آخرت با خاندان عصمت و طهارت محشور باشند، لذا هر چیزی که سبب شود آن‌ها به حقایق دست پیدا کنند همان مایه‌ی سرور آن‌ها است. سرور یک دانشمند، یک انسان فهیم، یک انسانی که از خواب غفلت بیدار شده در آن است که راه نجاتی از گرفتاری‌ها پیدا کند، ولی سرور کسانی که فقط جلوی پای‌شان را می‌بینند، عمیق نیستند، متفکر نیستند، به آخرت فکر نمی‌کنند، به آینده‌ی خود توجه ندارند در همین مسائل مختلفی است که هست، حالا به وسیله‌ی گناه کردن باشد یا به غیر گناه و بالأخره با غفلت از یاد خدا باشد، سرور آن‌ها در این است – چنان‌که شاید در تلویزیون‌های خارجی و حتی یک بخشی از داخلی ملاحظه می‌کنید- که شادی و سرور را در گفتن دروغ در بعضی از شوخی‌های موذی برای دیگران قرار داده‌اند، سرورشان این است که چیزهای منفجره درست کنند، مردم را بترسانند، زخمی کنند و بالأخره یک صدایی بلند شود تا آن‌ها تفریحی کرده باشند، سرورشان در این است که دور سفره‌ی هفت‌سین که هیچ معنایی برای یک عاقل ندارد بنشینند و سال را تحویل کنند، سرورشان در این است که به عنوان سیزده به در از شهر خارج شوند و زراعت‌های مردم را پایمال کنند و کلی صدمات و ضررهایی بر جان و مال خودشان و دیگران به‌وجود بیاورند، این‌ها برای کسانی است که عمیق نیستند، لحظه‌ای را مشاهده می‌کنند، ولی آنچه که برای یک سالک الی الله، یک دانشمند، یک متفکر واقعی، یک فردی که خود را ابدی می‌داند، خود را همیشگی می‌داند، زندگی خود را وابسته به زندگی خدای‌تعالی و ائمه‌ی اطهار مشاهده می‌کند، این شخص سرورش در این است که یک چیزی یاد بگیرد که آن زندگی دائمی را پر از سرور و آرامش قرار بدهد و ایمانش را تقویت کند.

رشد و کمالات حضرت ابراهیم علیه‌السلام از عالم ذر بوده است
شما در همین آیاتی که تصادفاً به این هفته افتاده و پیش آمده دقت کنید؛ قضیه‌ی حضرت ابراهیم را من تا به آخر به شکلی قرار داده‌ام که بخوانند و بعد برداشت از کل آن بکنند؛ اول خدای‌تعالی می‌فرماید: «وَلَقَدْ آتَيْنَا إِبْرَاهِيمَ رُشْدَهُ» ما به حضرت ابراهیم رشدش را دادیم «مِن قَبْلُ»، آن زمانی که حضرت ابراهیم با پدرش یا عمویش سخن می‌گوید و بحث می‌کند هنوز در سنین نوجوانی بوده، چون قضایا را خدای‌تعالی خلاصه کرده و اولش این است که «قَالَ بَل رَّبُّكُمْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» (انبیاء/56)، با پدرش بحث می‌کند و مطالبی را -که در بعد عرض می‌کنم- بیان می‌کند. این رشدی که خدا به او از قبل عنایت کرده همان رشدی است که در عالم ذر به او عنایت فرموده، معنای دیگری ندارد، یعنی در عالم ذر – همان‌طوری که امروز در دعای ندبه خواندید- خدای‌تعالی با همه‌ی مردم میثاق بست که وقتی وارد دنیا شدید – خوب دقت کنید- دنیا را جلسه‌ی امتحان بدانید، زرق و برق دنیا شما را نگیرد، ثروت و قدرت دنیا شما را نگیرد، جاه و مقام دنیا شما را نگیرد، وقتی وارد دنیا شدید باید زهد در دنیا داشته باشید، «فشَرَطْتَ عَلَيْهِمُ‏ الزُّهْدَ فِي دَرَجَاتِ هَذِهِ الدُّنْيَا الدَّنِيَّةِ» (بحار الأنوار/ج 99، ص 104). دنیا درجات مختلفی دارد: یک درجه‌اش مقام است، یک درجه‌اش ثروت است، یک درجه‌اش مثلاً معروفیت و شهرت است، یک درجه‌اش ممکن است محبوبیت باشد، حتی سخاوت‌های بی‌جا، حتی کارهایی که انسان برای مردم می‌کند که مردم او را یک آدم بزرگ و محترم و سخاوت‌مند بدانند، این‌ها یک درجاتی است که در دنیا هست؛ از شما خواسته‌اند، با شما شرط کرده‌اند که در این دنیا به این چیزها نگرایید، زهد داشته باشید، نه اینکه مقام نداشته باشید! ثروت نداشته باشید! بلکه دلبستگی نداشته باشید، چون هر چه ثروت باشد، هر چه قدرت باشد، اما دلبستگی نباشد، وابستگی نباشد، این قدرت و این ثروت و این شهرت مسئله‌ای نیست، مهم نیست، اهمیت ندارد، پیغمبر اکرم از همه معروف‌تر بود، خیلی از ثروت‌مند‌ها بودند، حضرت سلیمان از همه ثروت‌مند‌تر بود، آصف بن برخیا آن قدرت عجیب را داشت، اما خدا آن‌ها را می‌ستاید، چرا؟ برای اینکه دل‌شان به این کار بستگی نداشت، بستگی نداشته باشید. خدای تعالی زهد در این دنیا را شرط کرد، «وَ زُخْرُفِهَا» زینت‌های دنیا را، «وَ زِبْرِجِهَا فَشَرَطُوا لَكَ ذَلِك‏». این را بدانید، توجه این جملات به انبیاء است ولی همه‌ی مردم این تعهد را دادند، فرقی که بین انبیاء و سایرین بود این بود که سایرین به وعده‌شان وفا نکردند و یا خدا می‌دانست که این‌ها روی اختیار خودشان به وعده‌های‌شان وفا نمی‌کنند، ولی انبیاء را می‌دانست که وفا می‌کنند، «فَشَرَطُوا لَكَ ذَلِك‏ وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفَاءَ بِهِ»، و خدایا تو می‌دانستی که این‌ها به آن وفا می‌کنند، «وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفَاءَ بِهِ فَقَبِلْتَهُمْ» قبول‌شان کردی، «وَ قَرَّبْتَهُمْ» (فرازهایی از دعای ندبه) مقرب‌شان کردی و بالأخره آن‌ها را به عنوان رهبر و امام و انبیاء برای مردم قرار دادی، این معنای «رُشْدَهُ مِن قَبْلُ» است. حضرت ابراهیم در قبل رشدش را بخاطر تعهدی که داده بود و وفای به عهدش و قاطعیتش دریافت کرده و آن‌چنان قاطعیت داشت که خدای‌تعالی می‌دانست که او تخطی نمی‌کند. ما آن قدر ضعیف هستیم که به خودمان اعتماد نداریم، اگر وعده‌ای به کسی دادیم که فردا – به همین نزدیکی- یک کاری را می‌کنیم می‌بینیم که از خودمان اگر بپرسیم که آیا به این وعده‌ات وفا خواهی کرد؟ می‌گوید: اطمینان ندارم، نمی‌دانم، اما در عالم ذر، حضرت ابراهیم با خدا عهد کرده که در دنیا زخرفش، زبرجش، مقامش، قدرتش، این‌ها او را نگیرد؛ حضرت ابراهیم یک ثروت‌مند عجیبی بود، قدرت‌مند عجیبی بود، معروفیت عجیبی داشت، اما هیچ‌کدام او را نگرفت، فرزندان خوبی داشت، تا گفتند فرزندت را ذبح کن، ذبح کرد و می‌خواست ذبح بکند، چون کارهایی که مربوط به او بود انجام داد. رشدش را از قبل به او عنایت کردیم، «وَكُنَّا بِه عَالِمِينَ»، این جمله هم عجیب است! همانطوری که در دعای ندبه می‌گوید: «وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ‏ الْوَفَاءَ بِهِ»، اینجا هم می‌فرماید: «وَكُنَّا بِه عَالِمِينَ»، این یک مقداری توضیح دارد که اهل فهم فهمیدند.

دوری از رسومات غلط گذشتگان
حضرت ابراهیم یک فردی بسیار بزرگ است که بعد از پیغمبر اسلام بالاترین و مقامش رفیع‌ترین است، اینجا وقتی که با اقوام و خویشاوندان و بخصوص عمویش یا پدرش صحبت می‌کند، می‌گوید: این تماثیلی که شما برای خودتان درست کردید، مجسمه‌ها، عکس‌ها، این چیزهایی که برای خدا مثل می‌زنید، «مَا هَذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِي أَنتُمْ لَهَا عَاكِفُونَ» – این قسمت امروز خیلی مناسب است آقایان- «قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءنَا لَهَا عَابِدِينَ»، ما پدران‌مان را دیدیم که همین‌ها را می‌پرستیدند، پدران‌مان! پدران شما چه کسانی هستند؟ پدران شما یک مشت افراد بازی‌کننده بودند، می‌خواستند بازی کنند، بازی از کودکی تا به بزرگی رشد کرده و برترین هم شده، آن‌چنان بازی در زمان ما رشده کرده که اگر یک فردی در زمان ما پیدا شود که تقوایش برتر و علمش بالاتر باشد آن‌قدر معروف نمی‌شود که یک بازیکن در اقسام و قسمت‌های مختلف ورزش یا غیر ورزش، ارزش داشته باشد و همه‌ی ما دل‌مان می‌خواهد عقب سر آن‌ها حرکت کنیم. چرا سیزده به در می‌روید؟ نمی‌دانیم! چرا شب چهارشنبه سوری را این‌طور اهمیت می‌دهید؟ جداً من الآن از همه‌ی شما می‌خواهم که یک فایده‌ی کوچک، لااقل به اندازه‌ای که یک فوتبالیست توپ را به دروازه می‌اندازد – یک بازیگر است دیگر- و یک جام طلایی می‌گیرد، به همین اندازه‌ یک فایده‌ای نقل کنید تا من هم از سال آینده هم در چهارشنبه سوری شما شرکت کنم و هم در سیزده به در شما. ببینید غیر از این جمله را می‌توانید بگویید که کفار بت‌پرست زمان ابراهیمی که ابراهیم را آتش زدند و می‌خواستند آتش بزنند گفتند؟ چیز دیگری داریم بگوییم؟ «قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءنَا لَهَا عَابِدِينَ»، این یک رسم است! همین چند روز قبل، قبل از روز سه‌شنبه بود ظاهراً، در تلویزیون ایران، از مردم سؤال می‌کردند که شب چهارشنبه سوری چیست؟ همه می‌گفتند: نمی‌‌دانیم! چرا انجام می‌دهید؟ خب گذشته‌های ما انجام می‌دادند، ببینید با این آیه چقدر تطبیق می‌کنیم؟ شما روز سیزده به در بروید از این مردم که تعطیل کرده‌اند و به بیابان ریخته‌اند و زن‌ها و مردها با هم همه مشغول فحشاء هستند بپرسید چرا این کار را می‌کنید؟ ببینید چه می‌گویند؟ «قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءنَا لَهَا عَابِدِينَ» اگر غیر از این کلام را گفتند ؟ از دوستانی که در مجلس حرف مرا می‌شنوند نه، از مردم معمولی بپرسید چرا؟ چرا این کار را می‌کنید؟ می‌گویند: خب رسم است، قبلی‌ها کردند، هر سال خودمان انجام دادیم. کوچک‌ترین فایده‌ای…
یک بشر، یک لحظه‌ی عمرش باید حساب شود، فایده‌ای برایش داشته باشد. می‌گویند وقت طلاست، از طلا هم گران‌تر است، چون طلا را اگر گم کردید می‌توانید بروید از بازار بخرید، ولی وقت را دیگر نمی‌شود برگرداند، این وقت با ارزش‌تان. آباء ما این کار را کرده‌اند! مردم چه می‌گویند! دخترم اگر دوره‌ی تحصیلات عالیه را نگذارند اقوام سرزنش می‌کنند! دختر بیچاره را دوازده سال گرفتارش می‌کنند، بعد هم منحرفش می‌کنند، برای اینکه مردم، همسایه‌ها، قوم و خویش‌ها می‌گویند این چرا تحصیلات عالیه نکرده؟ و الا من مکرر از افراد ثروتمند سؤال کردم، ، که آقا شما می‌خواهی دخترت بعد برود کارمند دولت بشود؟ می‌گوید: نه، من الحمدلله آن‌قدر ثروت دارم که از این حرف‌ها کنار هستم، پس چرا این کار را می‌کنی؟ بد است! مردم حرف می‌زنند، همین جمله، «وَجَدْنَا آبَاءنَا لَهَا عَابِدِينَ». حضرت ابراهیم می‌دانید چه گفت؟ به ما هم حضرت ابراهیم می‌گوید، این قرآن برای مردم زمان ابراهیم نیست، و الا لغو بود برای ما نقل کنند، این حکایت‌ها را خدای تعالی می‌فرماید که ما یاد بگیریم، «لَقَدْ كُنتُمْ»، شما، «کنتم» خودش معنی شما را می‌رساند، «أَنتُمْ» تأکید است، شما، شما، و پدران شما «فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ» (انبیاء/54) در گمراهی آشکارایی هستید.

تا می‌توانید نفاق نداشته باشید
من بحثم درباره‌ی شرح صدر بود، می‌خواستم در آن‌باره صحبت کنم ولی این چند جمله را برای دوستان عرض می‌کنم که تا می‌توانید منافق نباشید، اِ ! چه حرف تندی به ما زدی! همین را می‌گویم. اگر شما همراه آن‌هایی که آباء‌تان «وَجَدْنَا آبَاءنَا لَهَا عَابِدِينَ» بودید، از صف حضرت ابراهیم جدا شده، به صف قوم حضرت ابراهیم، همان بت‌پرستان وارد خواهید شد. بدترین چیزها نفاق است. یک وقتی در مشهد یک عده‌ای با ما خیلی رفیق بودند، البته نه در برنامه‌های تزکیه‌ی نفس، از بازاری‌های مشهد بودند، ما رفته بودیم در جاغرق – یک ده ییلاقی در مشهد است- بالای کوه یک منزلی از دوستان بود، من آنجا بودم، دیدم از کنار رودخانه صدای یک آهنگ تندی می‌آید، برای نهی از منکر رفتیم، از بالا نگاه کردم دیدم رفقای خودمان هستند و همین‌هایی که نماز جماعت می‌آیند، مشغول قمار هم هستند، آهنگ هم جدا، من آنجا معنی نفاق را فهمیدم. فردا هم که باز نماز بود، چون مغازه‌شان نزدیک مسجد ما بود، نماز ما آمده بودند، خب من خجالت کشیدم بروم نهی از منکر کنم، واقعاً خجالت کشیدم! آن‌ها هم نمی‌دانستند که من دیدم‌. کاری نکنیم که تحت تأثیر دیگران واقع شویم، من یقین داشتم که آن‌ها تحت تأثیر چند رفیق بدی که همراه‌شان بود واقع شدند، آن قدر هم بد نبودند. تحت تأثیر فامیل، اقوام واقع نشوید که خدای نکرده به گناه بیافتید، گناه نکنید، بقیه‌اش با خودتان، وقت‌تان برای شما ارزش دارد یا ندارد، من فکر می‌کنم وقت خیلی ارزش دارد، اگر ما بفهمیم که وقت‌مان چقدر ارزش دارد آن کاری را می‌کنیم که حضرت فضه می‌کرد، قرآن را تمام حفظ بود، اگر سؤالی از او می‌کردند با اشاره قرآن می‌خواند، جایی که کلام خدا باشد چه کلامی ارزش دارد که انسان بشنود و یا بگوید؟.

خرافات نوروز
فکر نکنید که من با بهار و فروردین و حتی تحویل سال مخالف هستم، نه، این‌ها همه جای خودش هست، روز اول فروردین روز اولی است که بهار شروع می‌شود. من یک وقت در مکه بودم، در مسجدالحرام، موقع تحویل سال بود، البته من خودم زیاد متوجه نبودم، کنار یک عالم بزرگ اهل سنت نشسته بودم، یک عده از ایرانی‌ها هم آنجا بودند و یک‌دفعه شروع کردند در مسجدالحرام به سوت‌زدن و دست‌زدن، این عالم از من پرسید چه خبر شد؟ نگاه کرد دید ایرانی‌ها هستند، از من پرسید، من یادم آمد تحویل سال است، گفتم از همین لحظه – می‌خواهم بگویم من دفاع هم کردم- از همین لحظه بهار شروع شده، گفت: خب شروع شود. گفتم: ایران یک مملکتی است که برف زیادی می‌آید، مردم در زمستان در فشار هستند و چون از این لحظه آغاز بهار است و آن فشارها تمام می‌شود این‌ها خوشحال هستند و لذا ابراز خوشحالی می‌کنند، بالأخره اینطوری جواب دادیم، ولو اینکه شما می‌دانید که این حرف بر خلاف حقیقت بود که من گفتم و همان « قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءنَا لَهَا عَابِدِينَ» است. دیگر او از تفصیلش خبر نداشت، از اینکه ماهی آزاد داخل حوض را بگیرید بکنید داخل شیشه، حالا این را من نمی‌دانم فلسفه‌اش چه هست؟ و آنجا می‌گذارید و بعد هم دست بچه‌ها می‌دهید خفه‌اش می‌کنند از آن هم اطلاع نداشت، او هم نپرسید و ما هم چون جوابی نداشتیم نگفتیم. از اینکه زن و مرد نامحرم، با هم روبرو می‌شوند و خانم‌ها آرایش می‌کنند و در خانه‌های دوستان نامحرم می‌روند و خودشان را نشان می‌دهند، از آن هم خبر نداشت. از چهارشنبه سوری هم خبر نداشت. از سیزده به در هم خبر نداشت و خلاصه از خیلی از چیزها خبر نداشت. خب الحمدلله، همین اندازه که این را گفتیم… یک وقتی می‌گفتند در ترکیه یک دریاچه‌ای هست که یک روز معینی بعضی‌ از متعصبین و همان افرادی که مثل ما در آن‌جا هستند، ماست می‌برند این دریاچه‌ی بزرگ را دوغ کنند. باور کنید همینطور که شما به آن‌ها می‌خندید آن‌ها هم به شما می‌خندند. دوغ کنند! خب حالا این دوغ بشود چه می‌شود؟ آن‌ها یک نتیجه‌ای می‌گیرند که هر وقت صد در صد دوغ شد – چون آبش نمک هم دارد احتیاج به نمک ندارد- دنیا قیامت می‌شود، خب یک چیزی هست. ما هم اگر یک جایی پیدا می‌کردیم که دوغی درست می‌کردیم، اقلا قیامت صغری پیدا می‌شد خیلی خوب بود.

عدد سیزده نحس نیست
ببینید! این در همه جا هست، در اروپا هست، شما فکر می‌کنید این‌که سیزده نحس است را چه کسانی به ما تحمیل کردند؟ در کتاب‌ها هست و من هم در بعضی از کتاب‌هایم نوشته‌ام، این مال اروپایی‌ها است، یکی از دانشمندان نویسنده که به یک جهتی نمی‌خواهم اسمش را ببرم – فوت کرده- این می‌گفت: سازمان ملل رفتم، در ساختمان سازمان ملل، طبقه به طبقه را که به من نشان می‌دادند، طبقه‌ی دوازدهم را دیدم، یک دفعه دیدم طبقه‌ی چهاردهم هستم، اول فکر کردم من اشتباه کردم، بعد پرسیدم طبقه‌ی سیزدهم چه شد؟ گفتند: اینجا طبقه‌ی سیزدهم ندارد، به جهت اینکه سیزده نحس است! سیزده نفر دور هم جمع نمی‌شوند! ولی مولای ما امیرالمؤمنین، که یا با اراده‌ی خودش و یا با اراده‌ی خدا، روز سیزده رجب متولد می‌شود و علاوه بر اینکه نحسی نداشته، تمام عالم ماسوی‌الله را به سعادت کشانده، این معنی سیزده است. من شاید خودم از اول کودکی تا به حال، سیزده به در از خانه خارج نشدم، هیچ وقت هم نحسی ندیدم. یک روز در خانه بنشینید، یک روز در این کارهای دیگران نروید، خودتان را شبیه به آن‌ها هم قرار ندهید، «مَنْ‏ تَشَبَّهَ‏ بِقَوْمٍ‏ فهو مِنْهُم‏» (مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل/ج 17، ص 440) کسی که خودش را شبیه به جمعیتی بکند از همان‌ها است. حالا منزل‌مان هم کنار شهر است ما یک قدمی برویم تا بیابان یک قدمی بزنیم و برگردیم بگوییم سیزده به در، چهارده به تو، حالا اگر ما این‌ها را نگوییم شاید چهارده وارد نشود؟ حالا بقیه‌ی شعرش بد است من بخوانم، شاید اکثرتان هم می‌دانید. روز تولد حضرت موسی‌بن‌جعفر است گفتم یک مقداری شما را بخندانم.

عمل کردن به حرف خوب
یک مقداری فکر کنید، این‌ها می‌دانید چه گفتند؟ «قَالُوا أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنتَ مِنَ اللَّاعِبِينَ» (انبیاء/55) آخر یکی از خصوصیات یک سالک الی الله این است که حرف را بشنود؛ به شخص نگاه نکند، هم روایت دارد، هم در قرآن آمده، هم در شعر گفته‌اند، آیه‌ی قرآن: «الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ» (زمر/18)، صاحبان لب و صاحبان مغز آن‌هایی هستند که حرف را گوش می‌دهند، خوب‌های آن را برای خودشان جمع می‌کنند و عمل می‌کنند. روایت هم می‌گوید: «انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال» (غررالحکم، ص361) ، نگو فلانی چنین حرفی را زده، به حرف توجه کن و نگاه کن حرف چقدر حکمت‌آمیز است، عمل کن. شاعر هم می‌گوید: «تو سخن را نگر که حالش چیست؟ / برگذارنده‌ی سخن منگر». ما متأسفانه در درس‌های علمی‌مان، در مباحث‌مان، همین‌که می‌رسیم به اسم یک شخصیتی، شخصیت سیاسی باشد یا یک شخصیت معروف علمی باشد، یا یک شخصیت معروف باتقوایی باشد، که فلانی مطلب را گفته، مجبور هستیم بگوییم بله، ببخشید، و حال اینکه خلاف است. «أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ»، ببینید، به طرف نگاه می‌کنند، تو به حق به طرف ما آمدی؟ «أَمْ أَنتَ مِنَ اللَّاعِبِينَ»، یا آمدی با ما بازی کنی؟ چون تا حالا هر چه دیدند بازیگر دیدند و بازی‌کننده، هر چه ما به اصطلاح آمر به معروف و ناهی از منکر دیدیم بازیگر و بازی‌کننده بودند. شاید خود من -إن‌شاءالله که اینطوری نباشم- منبر می‌روم و شما را با حرف‌های بیهوده‌ام بازی می‌دهم. همه‌ی شما امروز که روز تولد حضرت موسی‌بن‌جعفر است از خدا بخواهید که اگر یک لحظه، من این‌گونه بنا شد باشم، خدا قبل از آن مرگ مرا برساند. بازی کردن با مردم یعنی چه؟ «أَمْ أَنتَ مِنَ اللَّاعِبِينَ»، با یک شرح صدری! ما باشیم عصبانی می‌شویم، من چه کردم که شما خیال می‌کنید من با شما بازی می‌کنم؟ از شما چه توقعی داشتم؟ من که از روز اول گفتم: «يَا قَوْمِ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا» (هود/51) حضرت ابراهیم این را می‌گوید، من که از شما مزدی نمی‌خواهم، اگر بخواهم با شما باشم خب من هم با شماها در بت‌خانه می‌آیم، عبادت می‌کنم، عمویم که آذر باشد ایشان به ما لطف بیشتری پیدا می‌کند، شما به ما محبت پیدا می‌کنید، همه با هم، متحد، دوست، صمیمی، رفت و آمد…

قاطعیت در برابر کفر و بیهودگی
در عین حال چیزی نمی‌گوید، می‌گوید: «قَالَ بَل رَّبُّكُمْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» (انبیاء/56) آخر این بت‌هایی که شما می‌پرستید و در بت‌خانه گذاشتید، این‌ها همان بت‌خانه را نمی‌توانند جارو کنند، زیردست و پای خودشان را جارویی بزنند؛ رب شما رب آسمان‌ها و زمین است، آن کسی که همه‌ی این‌ها را خلقت کرده و من بر این موضوع شاهد هستم، حضرت ابراهیم خیلی مقام دارد، همه‌ی این‌ها را من دیده‌ام، در عالم ذر، در عالم ارواح، در عالمی که متصل به عالم وحی بودم. ولی یک کاری تصمیم دارم با قاطعیت بکنم. ای کاش شما هم همین‌طوری باشید، یک قاطعیتی پیدا بکنید، در مقابل کفر و ظلم و بیهودگی ایستادگی کاملی داشته باشید. «تَاللَّهِ»، قسم می‌خورد، «لَأَكِيدَنَّ أَصْنَامَكُم» (انبیاء/57)، این بت‌های شما را من یک طوری پدرشان را در می‌آورم، کیدشان می‌کنم، مخفی، وقتی که شما پشت کردید و روز سیزده به در رفتید ما درست‌شان می‌کنیم، آن‌ها یک چنین روزی داشتند، همه شان خارج از شهر می‌رفتند، این رسمی بوده که همیشه بوده، در کنار این رود أرس که اصحاب رس بودند دوازده تا بت داشتند درخت‌های صنوبر را می‌پرستیدند و روز سیزده که می‌شد همه برای تفریح در بیابان‌ها منتشر می‌شدند، این‌ همان رسم‌ است که دارد انجام می‌شود، در روایات هم دارد، آن‌ها هم ظاهراً روز سیزده به در می‌رفتند نمی‌دانم، بالأخره یک روزی همه‌ی آن‌ها بیرون رفتند. حضرت ابراهیم مثل شماها بود بیرون نرفت، در خانه نشسته، ولی بلند شده یک تبری دست گرفته، وارد بت‌خانه شد، درِ بت‌خانه را هم – آن‌قدر مطمئن بودند، چون حضرت ابراهیم تنها بود- در بت‌خانه را هم نبسته بودند، اگر هم بسته بودند خیلی محکم نبسته بودند، وارد بت‌خانه می‌شود و همه را می‌شکند، فقط آن بزرگی، یک بت بزرگ مانده بود، چون بت‌پرست، مشرک، به یکی دو تا خدا نمی‌تواند اکتفاء بکند، این را بدانید، در آن آیه هم می‌فرماید: «لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ» (انبیاء/22) این آلهة جمع إله است، إلا الله، چون نزد این خدا می‌آید می بیند حاجتش داده نشد خب آدم باید یک امیدی داشته باشد، آنجا می‌رود می‌بیند حاجتش داده نشد، می‌رود یک بت دیگر درست می‌کند. من در بنارس هندوستان- الان هم هست- یک بت‌خانه دیدم، بیست و دو تا گنبد داشت، زیر هر گنبد سه تا بت بود، این‌ها هر کدام‌شان یک خدمتی شاید به مریدان‌شان می‌کردند، این بت پول است، هر کسی پول می‌خواهد این‌جا برود، ما که رفتیم چیزی گیرمان نیامد، البته شاید چون ما کافر به آن‌ها بودیم به کفارشان نمی‌دادند، این بت خوشبختی است، این بت زیبایی است، این بت ازدواج است، مجردها آن‌جا می‌رفتند. دخترها و پسرها… واقعا می‌گویم، حتی نمایش می‌دادند که چطوری باید انسان همسر انتخاب کند، شاید بیست تا مجسمه‌ی دختر را روی یک ریلی رد می‌کردند، بعد پسر هم این‌جا روی مبل نشسته بود، یعنی در واقع این کار را می‌کنند، بعد دستمالش را اگر پسر به طرف هر کدام از این دخترها پرتاب می‌کرد، همان را طالب بود، این را در همان بت‌خانه نشان می‌دادند. یک مقدار به خودمان بیاییم، خب کسانی که بت‌پرست هستند، قدرت‌پرست هستند، این وزیر اعتنایی به آن‌ها نکرد، خب به آن وزارت‌خانه می‌رویم، آن وزیر آدم گرمی است، خیلی خب یک نامه بنویس، ما را به عنوان یک کارمند این‌جا قبول کنید، این‌هم اعتنایی به نامه‌اش نکرد، آن یکی می‌روند ، نمی‌توانند به یک بت اکتفا کنند؛ این نامه را برای خدا بنویس، خدای من شاهد است دوستانی داریم، حیف که نمی‌توانم معرفی‌شان کنم، که عوض همه‌ی این کارها به خدا می‌نوشتند و خدا اگر صلاح‌شان می‌دانست، می‌دیدند، خود وزیر فردا در خانه آمد؛ من در همه‌ی دوستان وقتی فکر کردم دیدم تو لیاقت این مدیریت را داری. نامه را به خدا بنویس، مثل حضرت ابراهیم باش. همه‌ی این خداها را شکست، پایین ریخت، تبر را هم گذاشت روی دوش آن بت بزرگ، بیرون آمد. وقتی از سیزده به در برگشتند – حالا من سیزده به در می‌گویم- دیدند که بله، بت‌هایشان شکسته، «مَن فَعَلَ هَذَا بِآلِهَتِنَا» (انبیاء/59)، چه کسی با خدایان ما این کار را کرده؟ گفتند: یک جوانی بود، حرف این‌ها را می‌زد، حرف این بت‌های ما را می‌زد، «يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ» (انبیاء/60)، اسمش ابراهیم بود، اسمش را ابراهیم می‌گفتند؛ گفتند بیاورید جلوی چشم مردم محاکمه‌اش کنید. بله دنیا همین است. کار خوب کردی، بر خلاف میل مردم بود، اگر دادگاه قضایی تو را محاکمه نکند همین مردم محاکمه‌ات می‌کنند، آقا از تو بعید است! چه از من بعید است؟ از تو بعید است که در این اجتماع فامیلی که خانم‌ها می‌رقصند و مشغول عیش و نوش هستند، تو عیش همه را بر هم زدی، از تو بعید است. ندارید؟ حتماً دارید، و الا به من آن‌قدر شکایت از فامیل‌تان نمی‌کردید.

با دلیل افراد را متوجه عقاید باطل‌شان کنید
حضرت ابراهیم را آوردند، «أَأَنتَ فَعَلْتَ هَذَا بِآلِهَتِنَا يَا إِبْرَاهِيمُ» (انبیاء/62) آیا تو این کارها را کردی؟ حضرت ابراهیم در این‌جا از نظر فنی فوق‌العاده کار عجیبی کرد. اگر همان‌جا می‌گفت: بله من کردم، خب می‌گرفتند او را می‌زدند مطلب تمام می‌شد. اگر می‌گفت: من نکردم، می‌گفتند: دروغ می‌گویی، باز خودش را ضعیف معرفی می‌کرد. از نظر مجادله راهی جز این‌که فرمود نداشت. نگفت من نکردم، گفت: «بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هذا» نشانش داد، این، این، تبر هم روی دوشش هست، می‌بینید که آلت جرم هم دست اوست، «فَاسْأَلُوهُمْ إِن كَانُوا يَنطِقُونَ» (انبیاء/63) ببینید، بروید سؤال کنید، اگر حرف می‌زند از خودش بپرسید. بت که حرف نمی‌زند! بت که حرکتی ندارد! «فَرَجَعُوا إِلَى أَنفُسِهِمْ»، اگر این حرف را حضرت ابراهیم نمی‌زد، این مردم به نفس‌شان رجوع نمی‌کردند، چرت‌شان لااقل پاره نمی‌شد، چرت‌شان پاره شد. «فَرَجَعُوا إِلَى أَنفُسِهِمْ»،هیچ برای‌تان پیش آمده که با خودتان فکر کنید راست می‌گوید، اما خب نمی‌شود گفت؟ الآن همه‌ی شما می‌گویید: فلانی راست می‌گوید، شب چهارشنبه‌‌سوری یعنی چه؟ هفت سین یعنی چه؟ نمی‌دانم، سیزده به در یعنی چه؟ همه‌ی شما می‌دانید. شما می‌گویید یعنی چه و نمی‌روید، ولی یک عده می‌گویند یعنی چه ولی باید رفت، همین. «فَقَالُوا إِنَّكُمْ أَنتُمُ الظَّالِمُونَ» (انبیاء/64)،خودشان به خودشان گفتند که شما دارید ظلم می‌کنید، همه‌ی آن‌ها فهمیدند که این‌ بت‌ها نمی‌توانند حرف بزنند. حضرت ابراهیم هم اینجا اوج گرفت، وقتی طرف محکوم می‌شود و یک مقدار در فکر می‌رود باید مطالب را به او گفت و فهماند. «قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنفَعُكُمْ شَيْئًا وَلَا يَضُرُّكُمْ» (انبیاء/66) وقتی یک چیزی فایده‌ای ندارد چه ارزشی دارد که شما به آن چسبیده‌اید؟

قداست باید دلیل داشته باشد
آقایان! ما هم گاهی از این مسائل داریم. من در یک بیابانی رفته بودم، یک دهی بود، یک درختی را – ما مشهد زالزالک می‌گوییم، نمی‌دانم شما چه می‌گویید، البته اسم مشهدی هم دارد آن را نمی‌گویم، همان زالزالک بین‌المللی است، مشهدی جلوی چشمم نیست، آن اسم دومش را هر چه فکر می‌کنم نگویم بهتر است چون شما به ما می‌خندید، الان مشهدی اینجا فقط من هستم و این یکی از اشتباهات است که اگر یک اصطلاحی یک جامعه‌ای داشته باشند او را مسخره‌اش کنند و دست بیاندازند و به او بخندند، این هم ضمناً معلوم باشد، این درخت را می‌گفتم- درخت زالزالک را دیدم آن‌قدر پارچه بسته‌اند، آن‌قدر نخ بسته‌اند که این درخت‌ اصلا از درخت بودن بیرون آمده، این یک جُل‌بندی شده، اینجا چه چیزی هست؟ یکی خواب دیده که نمی‌دانم این‌جا یک نوری بوده، خب حالا، «مَا هَذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِي أَنتُمْ لَهَا عَاكِفُونَ»، یک چیزی داشته باشد، حالا دوستان رفتند – در مجلس هستند – یک درختی در زرآباد است، روی برگ‌هایش اسامی ائمه نوشته شده و در شب عاشوراء هم یک شاخه‌اش می‌شکند و خون می‌آید و خب این یک کاری انجام می‌دهد، باز هم اگر بگوییم فقط این درخت کار انجام می‌دهد، چه خدا بخواهد و چه خدا نخواهد، این هم شرک است، ولی خب این وابسته به امام حسین صلوات الله علیه است، وابسته به ائمه‌ی اطهار است. من با یک سنی یک وقتی صحبت می‌کردم، همان طوری که کعبه، با اینکه هیچ چیز در آن نیست، – داخل کعبه نه قبر کسی هست، نه خدا آنجاست، یعنی خدا هست و همه جا هم هست، ولی هیچ چیز داخل آن نیست- شما آن‌قدر طواف دورش می‌کنید، ضریح علی‌بن‌موسی‌الرضا که بدن حضرت رضا ولو چند روزی آن‌جا دفن بوده، ما دورش طواف نکنیم؟ طواف نمی‌کنیم! حالا که بسته‌اند طوری که نشود طواف کرد ولی خب آن ارزش را که دارد. آن یک سنگ است، از نظر وضع مالی‌اش که این بهتر است، از نظر موقعیت معنوی‌اش که تازه علی ابن ابیطالب چون سه روزی در آنجا بود و در آنجا متولد شد کعبه، کعبه شد و الا قبلش که بت‌خانه بود. ما ضریح‌های ائمه، حتی ضریح‌های امام‌زاده‌ها را می‌بوسیم، دوست داریم، بخاطر اتصال‌شان به پیغمبر و پیغمبر به خدا، نه بخاطر خودشان، و الا همین ضریح را الان بردارند، خدای نکرده، نستجیربالله، بگذارند روی قبر یکی از مخالفین فاطمه‌ی زهرا، ما حاضر نیستیم که یک آب دهان هم حرامش کنیم. حضرت ابراهیم خیلی این‌جا تند می‌شود، می‌گوید چه را عبادت می‌کنید که نه فایده‌ای برای شما دارد نه ضرری برای شما دارد؟ هیچ! «أُفٍّ لَّكُمْ»، همان عبارة الاُخرای تف بر شما، «أُفٍّ لَّكُمْ» معناهای مختلفی که دارد یکی هم این است، «وَلِمَا تَعْبُدُونَ» ، و آنچه که عبادت می‌کنید، «مِن دُونِ اللَّهِ» (انبیاء/67) ، چرا عقل ندارید، چرا عقل‌تان را به کار نمی‌اندازید؟ خب جواب حضرت ابراهیم با همه‌ی این حرف‌ها چه شد؟ «قَالُوا حَرِّقُوهُ»، این را آتش بزنید، «وَانصُرُوا آلِهَتَكُمْ»، این رسومات‌تان را بهم نزنید. همه‌ی مسائلی که در قبل از انقلاب بود تقریبا همه تحولی پیدا کرد، اما سیزده به در و چند تا چیز دیگر با همه‌ی این مسائلی که پیش آمد متاسفانه تحول پیدا نکرده، نه اینکه یک وقت فکر کنید زمام‌دارها و شخصیت‌های اول مملکت این مسائل را دوست دارند، خودشان اقدام می‌کنند، نه! مردم می‌خواهند، خب طبیعتا یک چیزی که حالا احساس می‌شود گناهی ندارد و مردم می‌خواهند، نباید خیلی مزاحم مردم شد، و الا من که به شماها می‌گویم، شما اهل تزکیه‌ی نفس هستید، به آن چند نفری که حالا متفرقه اگر در مجلس ما آمده باشند به آن‌ها کار نداریم، سیزده به درشان را هم بروند و کار خودشان را بکنند ولی به شماها دارم عرض می‌کنم. خب خدا حالا اینجا به کمک حضرت ابراهیم می‌آید، وقتی که گفتند: «حَرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِن كُنتُمْ فَاعِلِينَ» (انبیاء/68)، اینجا خدا به کمک او می‌آید، این‌ها آتش آوردند، وقتی که رئیس مملکت می‌گوید که: «حَرِّقُوهُ»، همه باید کمک کنند، برداشتند هیزم آوردند، یک‌جا جمع کردند که هیزم‌های خشک به‌قدری زیاد شد که نمی‌توانستند جلو بروند، می‌شد حضرت ابراهیم را یک هل بدهند در آتش بیندازند، منجنیق نمی‌خواست، اما خودشان نمی‌توانستند از کثرت حرارت جلو بروند. ما یک وقتی در هندوستان بودیم، آتش درست کرده بودند که این سینه‌زن‌ها در آتش بروند، من سه متری آتش ایستاده بودم، صورتم داغ شده بود، می‌گفتم صورتم پوست می‌اندازد، چون گاهی آتش تا یک محیط چند متری را داغ می‌کند، این معلوم است که تا محیط ده یا بیست متری را، حتی شاید بیشتر، این حرارت داشته که نمی‌توانستند خودشان جلو بروند، با منجنیق انداختند، پرتش کردند، بلندش کردند، در همان لحظه‌ای که بلند شده؛ ابراهیم است و خلیل است و خدا هست و… خیلی عجیب است! چه کسی او را در بغل گرفته؟ شما نگویید حضرت ابراهیم چرا به جبرئیل نگفت، جبرئیل وسیله است! وقتی که خود خدا او را در بغل گرفته وسیله نمی‌خواهد. مثلا شما فرض کنید یک قدرت‌مند خیلی پرقدرتی شما را نگهداشته، یک بچه‌ای آمده می‌گوید می‌خواهی من کمکت کنم؟ اصلا به او می‌خندی. خدا در بغلش نگه داشته، این را که می‌گویم باید انسان احساس بکند، حضرت ابراهیمی که خلیل خداست، این هم که برای ما نقل کردند نه اینکه جبرئیل پیش از خدا آمده باشد، بلکه می‌خواستند برای ما نقل کنند که انسان به این مقام و مرحله می‌رسد که خدا او را گرفته، از آن طرف هم می‌گوید «يَا نَارُ»، ای آتش! بوده باش! آتش باش ولی سرد و سلام باش! فکر نکنید آتش نبود، یا آن آتش را خدا از بین برد و یک بادی فرستاد و آتش از بین رفت، نه! آتش می‌سوخت ولی سرد شد که روایت دارد اگر سلامش را خدا نمی‌گفت آن قدر سرد می‌شد که ممکن بود حضرت ابراهیم لااقل سرما بخورد، مدتی سرماخوردگی پیدا کند؛ «بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ» (انبیاء/69)، آنهایی که می‌گویند هیچ‌وقت علت از معلول جدا نمی‌شود بیایند این آیه را جواب بدهند؛ ما اصلا اسم خدا را علت نباید بگذاریم؛ علت، مجبور از ایجاد معلول است، آتش مجبور است که بسوزاند، اگر علت تامه باشد مجبور از ایجاد معلول است و خدا مجبور نیست! آتش، علت تامه نیست، اراده‌ی الهی علت تامه‌ی سوختن هرچیز است، گاهی می‌گوید نسوز! خدای من شاهد است همان روزی که من در هندوستان بودم برای یک لحظه با خودم فکر کردم شاید من تا امروز فکر می‌کردم آتش می‌سوزاند، این‌طور این‌ها آرام دارند روی هشت متر آتش برافروخته‌ای که من سه متری ایستادم، صورتم دارد می‌سوزد! این‌ها دارند این‌طور راه می‌روند و هیچ طورشان هم نیست! خدا می‌گوید: «يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا»، حالا منتها آن‌ها زود رد می‌شدند، چون «سَلَامًا» را از خدا نشنیده بودند، می گفتند اگر توقف کنیم شاید بسوزیم، تند هم رد نمی‌شدند، یعنی یک بچه‌ی پنج شش ساله‌ای را داشتند عبور می‌دادند، یقینا اگر در وضع عادی آن بچه را عبور بدهند کباب که هیچ، سوخته می‌شود، یعنی می‌سوزد، زغال می‌شود، یک چنین آتشی بود، یک پیرمردهای تنومندی می‌آمدند، چون صف بود، هزار و صد و بیست نفر آن شب در آن آتش رفتند، یک پیرمردهایی می‌آمدند در صف وارد می‌شدند که وقتی پای‌شان را در آتش می‌گذاشتند، چون آتش گود بود، آتش‌ها روی پاهای‌شان می‌ریخت و بعد عبور می‌کردند که من یکی را فردایش دیدم، گفتم پایت را ببینم، موهای پشت پایش هم نسوخته بود و حال اینکه اگر شما اینطوری روی یک منقل آتش، آن آتش، دست‌تان را بگردانید موهای دست‌تان می‌سوزد. حالا ما علت تامه اصلا نداریم جز خدا، خدا را هم نمی‌شود علت گفت، بخاطر این‌که علت تامه مجبور از ایجاد معلول است، خدای تعالی هرچه بخواهد انجام بدهد، هرچه هم نخواهد انجام نمی‌دهد؛ يَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ بِقُدْرَتِهِ وَ يَحْكُمُ مَا يُرِيدُ بِعِزَّتِهِ (مستدرک الوسائل ج5ص49)، اگر کسی بیشتر از این درباره‌ی موجوداتی که غیر خدایی هستند فکر کند، حتی درباره‌ی ائمه اطهار، این مشرک است! هرچه خدا بخواهد؛ باذن الله است، با اراده‌ی پروردگار است، بله، دست خدا امام زمان است، کارها بوسیله‌ی یدالله انجام می‌شود، عین الله اند، وجه الله اند، همه چیز جنبه‌ی وساطت دارد، منتها باذن پروردگار باید باشد. «وَأَرَادُوا بِهِ كَيْدًا فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَخْسَرِينَ» (انبیاء/70)، آنان خواستند یک کیدی انجام بدهند، یک کاری انجام بدهند، ابراهیم را از بین ببرند و ما این‌ها را زیان‌کارترین قرار دادیم، بدترین قرار دادیم، بیچاره‌ترین قرار دادیم، و خدای تعالی «وَنَجَّيْنَاهُ وَلُوطًا إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا لِلْعَالَمِينَ» (انبیاء/71)، خدایا این دوستان را، این‌هایی که امام زمان را دوست دارند، از میان دنیایی که پر از ظلم و جور است نجات مرحمت بفرما و به زمینی که بوسیله‌ی امام زمان صلوات الله علیه برکتش دادی در آنجا قرارمان بده و ان‌شاءالله بگوییم: متی ترانا و نراک و قد نشرت لواء النصر تری اترانا نحف بک، در آن‌جایی که هر جا امام زمان پایش را بگذارد آن‌جا «ارض التی بارکنا فیه للعالمین»، همان‌جا زمینی است که خدای تعالی برای همه‌ی مردم برکت داده، و بچه‌های‌تان همه ان‌شاءالله صالح می‌شوند، «وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ» (انبیاء/72)، همه را صالح قرار می‌دهد، دیگر دغدغه نداشته باشید بچه‌ام کجا رفت؟ حالا چه می‌شود؟ چطور می‌شود؟ نه! زمان ظهور حضرت بقیة‌الله همه صالح می‌شوند، «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا»، ائمه‌ای که «يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا»، من نمی‌خواهم این آیات را تفسیر به آن جهت بکنم، طبعا برای ما این‌طور می‌شود، همه‌ی بچه‌های‌تان آمر به معروف، ناهی از منکر، صالح، خوب، کارهای خوب را خدای تعالی به این‌ها الهام می‌کند، «وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ» ، اقامه‌ی نماز می‌کنند و ایتاء زکات می‌کنند و همه‌شان، «وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ» (انبیاء/73)، همه‌شان برای ما بنده هستند، همه‌ی فرزندان‌تان بنده‌های خدا خواهند شد، ان‌شاءالله اگر ظهور بشود و آن ائمه ی یهدون بامرنا پیشوایان ما باشند، همه‌ی خوبی‌ها را ان‌شاءالله خواهیم دید و این آیاتی که مربوط به حضرت ابراهیم بود امروز همه‌اش را تا حدی ترجمه کردم که قبلا هم ترجمه شده بود. امیدواریم خدای تعالی در این روز عزیز که دو عید بزرگ، تولد حضرت موسی بن جعفر صلوات الله علیه و روز جمعه که من به زبانم می آید بگویم من سی پشت با حضرت موسی بن جعفر بیشتر فاصله ندارم، الحمدلله، وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ (ضحی/11) و یکی از بزرگترین روزهای عزیز ماست و روز جمعه هم که روز عید فرج است، امیدواریم خدای تعالی همه‌ی ما را پیرو حضرت ابراهیم در همه چیز، در رشد کاملی که او داشت قرارمان بدهد و ان شاءالله درباره ی شرح صدر از هفته‌های آینده همان دو ساعت به ظهر ان شاءالله آقایان جلسه را تشکیل می‌دهند و همانطوری که در چند هفته قبل گفتم یک مقداری زودتر خودشان را به دعای ندبه برسانند و دعای ندبه را اهمیت بدهند. یک کسی یک نامه‌ای یک وقتی برای من نوشته بود که شما چرا این قدر به دعای ندبه اهمیت می دهید؟ گفتم که هرچه من بگویم اگر خوب بگویم با واسطه کلمات خاندان عصمت است ولی دعای ندبه مستقیما کلام امام صادق و کلام حضرت ولی عصر است، چون دوتا روایت دارد؛ مرحوم مجلسی در کتاب زادالمعاد می فرماید: به سند معتبر از امام صادق دعای ندبه نقل شده و معروف هم هست که از خود حضرت ولی عصر ارواحنا فداه هست و دعای ندبه از خصوصیاتش این است از دعاهایی است، از روایاتی است که هیچ سند نمی‌خواهد، سند صحیحی دارد، خیلی هم خوب، ولی سند نمی‌خواهد به جهت اینکه جملاتش یا با آیات قرآن دقیقا تطبیق می‌کند یا با روایات متواتر، یعنی اگر یک نفر بنشیند روایات متواتر را بریزد و آیات قرآن را هم بریزد و بتواند ردیف کند… چون این کلمات، این ردیف کردنش مثل خود قرآن که ردیف کردنش به بشر نمی‌خورد، بشر نمی‌تواند این کار را بکند؛ این دعای ندبه را هم بشر معمولی نمی‌تواند بردارد ردیف بکند، مگر کسی خیلی استاد باشد شاید حالا بتواند از آیات و روایات… و لذا سند نمی‌خواهد، از همان اولش شما یک کلمه پیدا بکنید که با روایات و یا با آیات قرآن تطبیق نکند آن کلمه را من می‌گویم بردارید و همه‌اش تطبیق می‌کند، کم دعایی به این محکمی در دعاها وجود دارد. ان شاءالله دعای ندبه‌تان را مقید باشید بیایید بخوانید، از هفته‌ی گذشته هم گفتم درها را باز بگذارند، دیگر بقیه‌اش را به فرهنگ و علاقه و محبت خودشان به امام زمان واگذارید، یک دو سه هفته برای آگاهاندن بود که عرض کردم درها را ببندید و کسی که برای دعای ندبه نمی‌آید برای حرفهای ما هم نیاید، ولی نه، از هفته‌ی گذشته گفته‌ام در باز باشد و امروز ان شاءالله امیدواریم عیدی کاملی بگیرید و همه‌تان موفق باشید، خدا توفیقات همه‌ی دوستان را در هر کجا که صدای من را می‌شنوند ان شاءالله زیادتر بفرماید.

دعای ختم مجلس
نسئلک اللهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحب الزمان، یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا رحمان یا رحیم یا غیاث المستغیثین،
عجل لولیک الفرج،
پرورگارا، به آبروی ولی عصر فرج آن حضرت را برسان، همه‌ی ما را از یاوران خوب آن حضرت قرار بده، قلب مقدسش را از ما راضی بفرما.
خدایا، به آبروی آقای‌مان حجة بن الحسن ما را در سال آینده، چه شمسی و چه قمری، خدایا سعادت‌مند قرار بده.
پروردگارا، ما را از مومنین واقعی قرا بده، اهل تقوا قرا بده، دارای شرح صدر قرا بده.
پروردگارا، تزکیه‌ی نفس ما را با جدیت از ما قبول بفرما.
پروردگارا، به آبروی ولی عصر آنی و کمتر از آنی ما را به خودمان وامگذار، ما را از امام زمان‌مان جدا نفرما.
پروردگارا، هر چه بیشتر ما را به حجة بن الحسن نزدیک بفرما، روحیات‌مان را با روحیات آن حضرت مطابق بفرما.
خدایا به آبروی ولی عصر قسم‌ات می‌دهیم، به آبروی حجة بن الحسن قسم‌ات می‌دهیم مشکلات همه‌مان را رفع بفرما، آن‌چه خیر است نصیب‌مان بفرما، آن‌چه شر است از ما دور بفرما.
پروردگارا به آبروی حجة بن الحسن خدمت‌گزاران به دین، خدمت‌گزاران به این مملکت، خدمت‌گزاران به این مردم، به آبروی ولی عصر زیر سایه‌ی امام زمان حفظ بفرما. اموات‌مان غریق رحمت بفرما. شهدای‌مان با شهدای کربلا محشور بفرما.
خدایا عاقبت امرمان ختم به خیر بفرما.
و عجل فی فرج مولانا صاحب‌الزمان …

 

لینک ویدیو در آپارات : کلیک کنید

 

۱۰ شعبان ۱۴۲۳ قمری – اهمیت روح و غذای روح

«أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی بقیةالله روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداه و اللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین»

حجاب روحی توجه به محسوسات
یک موضوعی که با این ایام مناسبت دارد این است که الآن هم ماه شعبان است و با غذای روح ارتباط دارد و هم مربوط به بحث های هفته های گذشته است عرض کنم که شاید خیلی ضرورت دارد و خیلی لازم باشد. به طور کلی ما افرادی که در کُرۀ زمین زندگی می کنیم از روز تولد تا الآن هر کسی در هر سنی که هست بیشتر از هر چیز به عالم مُلک، به محسوسات، به آنچه که در اطرافمان هست و یا می بینیم یا می شنویم یا می چشیم یا لمس می کنیم یا استشمام می کنیم توجه پیدا کردیم، بیشتر از همه به آن ها متوجه هستیم. گاهی هم که صحبت از ملکوت می شود یا حتی صحبت از خدای تعالی می شود -که بیشتر از همه{موضوعات از این موضوع}صحبت می شود – یا صحبت از ائمۀ اطهار می شود یا صحبت از مردن، قیامت، آخرت می شود تا جایی که زور ما می رسد خود ما آن ها را در مادیات می کشانیم. -کل بشر این طور است-، آن ها را در مادیات می کشانیم، مثلاً دوست داریم که خدا را به یک صورتی بالأخره یا در ذهن خود یا در خارج از ذهن خود قرار بدهیم یا ائمۀ اطهار یا حتی حضرت بقیةالله ارواحنا فداه یا مثلاً قیامت، بهشت، جهنم، حتی ملائکه ای که هیچ شکلی ندارند بالأخره باید یک شکلی به آن ها داد، همه را می خواهیم به این قسمتی که محسوساتمان هست بکشانیم ، محسوسات ظاهری ما هست، و لذا روح و غذای روح و چشم روح و گوش روح این ها را اصلاً نمی فهمیم، یک مسائلی هست که علما گفتند و ائمۀ اطهار فرمودند و خدای تعالی در قرآن مکرر بیان کرده است، یک چیزی تعبداً می شناسیم و لذا به طرف آن ها هم کشیده نمی شویم، {نمی فهمیم} اصلاً غذای روح یعنی چه؟ حالا هرچه ما می گوییم مثلا غذای روح، شما اصلاً ممکن است خیال کنید اگر یک حالی برای انسان پیدا شد، حالا چه با موسیقی این حال پیدا شده باشد، چه با اشعار مثنوی این حال پیدا شده باشد، چه حتی با تُن صدا ، با تُن صدای محزون انسان محزون می شود، با تُن صدای شاد انسان شاد می شود، می بینید دیگر، با هر تُن صدا… . اینکه می گویم تُن صدا گاهی می شود یک کسی یک اشعار مدحی را با آهنگ مصیبت می خواند و شما می بینید گریه می کنید، اشعار مصیبت را با آهنگ شاد می خواند شما گریه نمی کنید، خیلی داریم، این فقط مربوط به تُن صدا است، تُن صدا گاهی انسان را محزون می کند، گاهی تُن صدا انسان را خوشحال می کند و همینطور خیلی از چیزها، آن چنان این ها حجاب شده و سد شده از یک دیوار بُتنی بسیار قوی می بینید این ها بیشتر جلوی ما را از معنویات گرفته است و این مسئله خیلی مشکلات ایجاد کرده که هرچه انسان زور می زند که مثلاً به شما بگوید چشم دل اهمیتش از چشم ظاهر بیشتر است، دیدش هم بیشتر است، فهمش هم بیشتر است، می بینیم {می گویند} بسیار خوب، چون شما گفتید عیبی ندارد ولی این معنا احساس نمی شود یا مثلاً فرض کنید که گوش دل مهم تر است، خودِ روح انسان مهم تر از بدنش هست و همین طور همۀ چیزها.

انحرافات فکری در شناخت خدا و حقیقت روح و ملائکه و قیامت و بهشت
در دنیا مثلاً اگر شش میلیارد جمعیت باشد نهایت فرض کنید همین شیعیان که مثلاً ۱۵۰ میلیون باشند در بین این ها شاید چند میلیونی این را فهمیده باشند وإلّا همه خدا را در یک صورت ظاهری می آورند. حالا بت -پرست ها که در همان صورت های بت هایشان می آورند، مسیحی ها در صورت حضرت عیسی می آورند، چون آن موحدترین مسیحی ها که بعضی از آن ها کتاب هایی هم نوشته اند و من مطالعه کردم نظرشان این است که می گویند مثلاً دریا را شما تصور کنید این خدای پدر است، بعد آن رودخانه ای که از دریا منشعب شده باشد این روح القدس است و اگر در حوض آبی از آب آن دریا بریزد یا در استخری بریزد این خدای پسر است. در حقیقت آب را خدا می دانند که از آن جا به این جا آمده است، از این جا هم به جای دیگر آمده است و به خدای پسر رسیده است. سنّی ها خدا را در عرش به شکل خود ما می دانند که آن جا نشسته و علم او احاطۀ بر ما دارد. این ها مطالبی است که هست و می بینید همۀ مردم دنیا به یک نحوی خدا را، پیغمبر را، ائمۀ اطهار را، روح را، ملائکه را، بهشت را، جهنم را، قیامت را به یک عالم مُلکی کشاندند که محسوس است. حالا ما چون می دانیم این ها شرک است و درست نیست فقط دربارۀ خدا را سکوت کردیم، باز هم نمی فهمیم خدا یعنی چه و حال اینکه عیناً در بعد از این دنیا همۀ مسائل معکوس می شود، یعنی اگر ما بخواهیم مثلا بهشت را تصور کنیم یا جهنم را تصور کنیم باید به زور این ها را در عالم مُلک بکشانیم وإلّا همۀ آن ها را ملکوتی احساس می کنیم.

اهمیت دادن به روح و غذای روح وارتباط با خدا
در این بین یک کاری که باید کرد که خیلی مشکل است، یعنی من این را به شما عرض کنم شاید از اول این برنامه های تزکیۀ نفس که ما شروع کردیم تا به حال، خیلی کم اتفاق افتاده است که لااقل همان اندازه که به بدن اهمیت می دهیم به روح هم اهمیت بدهیم. همان اندازه ای که بت پرست ها به خدای ساختگی دست خودشان اهمیت می دهند ما به خدای واقعی اهمیت بدهیم، آن ها بیشتر اهمیت می دهند، یعنی آن {بت}مطابق میل آن -ها است ولی برای ما مطابق میل ما نیست، آن مطابق احساسات آن ها است، مطابق محسوسات آن ها است ولی برای ما مطابق محسوسات ما نیست. من دیدم بت پرست در بتخانه آنچنان مبهوت بت بود که من مدتی کنار او ایستاده بودم و او متوجه من نشد و حال اینکه چنین حالتی از یک نمازخوان، از یک کسی که در محراب ایستاده باشد کم دیده شده است که آن چنان مبهوت خدا بشود {که متوجه کسی دیگر نشود} من نزدیک آن بت پرست ایستاده بودم که ببینم چه کار می کند دیدم هیچ متوجه من نشد، از آن جایی فهمیدم متوجه من نشده است که وقتی چشم او به من افتاد یک تکانی خورد، معلوم بود تا حالا متوجه نبوده است.
این مسئله خیلی مهم است، تا می گوییم آقا “دُعِيتُمْ فِيهِ إِلَى ضِيَافَةِ اللَّهِ” (بحارالأنوار/ج ‏۹۳، ص ۳۵۶ ) به مهمانی خدا دعوت شده اید ذهن این ها فوراً روی پلو و قرمه سبزی و قیمه می رود، باید کلی روی آن مسائل حرف بزنیم تا آن ها را {به این طرف} بکشانیم که آن هم باز کشیده نمی شوند و این طرف نمی آیند. در مورد غذای روح، مثلاً ما این مدت این قدر دربارۀ غذای روح صحبت کردیم، حتی خود ماها، چقدر تا به حال گرسنگی روحی کشیدیم؟ چقدر غذای روح برای خودمان تهیه کردیم؟ چقدر به غذای روح اهمیت دادیم؟ من که فکر نمی کنم یک دهم آنچه که به غذای بدن اهمیت دادیم به غذای روح اهمیت داده باشیم، به جهت اینکه سر ظهر که می شود گرسنه می شویم، حسابی هم گرسنه می شویم، فوراً هر جای شهر هستیم، هرجا هستیم سر ماشین را به طرف خانه کج می کنیم و می رویم غذا می خوریم اما حالا اگر نماز ما به عصری افتاده باشد آن احساس گرسنگی بدنی را واقعاً ما داریم؟ مثلاً نماز ما چند ساعت تأخیر شده است، چند ساعت توجه ما به خدا تأخیر شده است، حالا به نماز خاص هم کار نداریم، آن هم توجه به خدا است، مطمئناً اکثر ما این طور نیستیم! این مسئله را باید حلش کرد، هر طوری هست باید این را حلش کرد، اگر این را حل نکنیم از ماه رمضان هیچ چیزی نمی فهمیم.

دلیل عدم موفقیت در راه کمالات
اگر فقر معنوی ما آن قدر برای ما اهمیت داشته باشد که فقر مالی برای ما دارد… یعنی وقتی انسان فقر مالی دارد چقدر غصه می خورد؟! چیزی ندارد بخورد، پول ندارد، زن و بچۀ او گرسنه هستند، جایی ندارند استراحت کنند، همین مسائلی که در فقر مادّی هست، در فقر ظاهری هست. مدام به فکر زن و بچۀ تان هستید، تازه اگر فرد متدینی باشید، هم به فکر زن و بچه و غذای زن و بچه و این ها هستید، هم به فکر مکان خود هستید، هم به فکر شکم خود هستید، هم به فکر لباس خود هستید، به فکر همه چیز هستید، همین اندازه که باید صدها برابر بیشتر از این باشد ولی حالا ما همین اندازه را {می گوییم} آیا همین اندازه به فکر گرسنگی روحی فرزندانمان هستیم؟ همین اندازه به فکر گرسنگی روحی خودمان هستیم؟ همین اندازه به فکر مَسکن روحی خودمان هستیم؟ همین اندازه که مثلا به فکر محلی که می خواهد این روح ما در آن جا آسایش داشته باشد هستیم؟ همان اندازه که به فکر مرض های مختلفی که ممکن است به بدنمان عائد بشود {هستیم} تا جایی که وقتی در تلویزیون گفته می شود از یک ظرف همه غذا نخورید ممکن است دهان او{دیگری} میکروب داشته باشد و آن میکروب بیاید در این ظرف و غذایی که او داشت می خورد و به همه منتقل بشود، چقدر با احتیاط با این مسائل برخورد می کنیم، از آن طرف با احتیاط با جهات روحی مان برخورد نمی کنیم! یعنی این ها دیگر مسائلی است که {گفتنش} وقت گذراندن است، من اجمالاً بگویم که به نظر من یک صَدم از آنچه که برخورد بدنی و احتیاط-های بدنی و گرسنگی های بدنی… حتی تا جایی رسیده است که می گویند «من لا معاش له لا معاد له» که البته این روایت به این صورت نیست و اگر هم باشد برای افراد خیلی ضعیف و پایین است که کسی که معاش ندارد معاد ندارد وإلّا اگر این حرف که کسی که معاش ندارد معاد ندارد درست باشد می خواست ابوذر اصلاً دین نداشته باشد، از او گرسنه تر و بی جاتر و بی مکان تر که پیدا نمی شود. باید هرچه آدم فقیر… که حالا بعضی ها معتقد هستند همۀ ائمه فقیر بودند و حتی حضرت زهرا چادر خود را گِرو می گذاشت و حتی انبیاء همه گدا بودند و همه پَست بودند و همه فکر… می خواهم بگویم همان متدینین اهل صفه… اهل صفه هم علت داشت که دست به دهان بودند، {علتش این بود که}این ها مثل سربازهایی بودند که از خانه و زندگیشان این ها را بیرون کردند و مهاجر بودند، آمدند در صفه های مسجد زندگی می کردند، آن هم برای مدت بسیار کوتاهی بود، تا یک مدتی که بعد دستور داده شد که اهل مدینه باید با مهاجرین غذا و لباس و همه چیزهای خود را قسمت کنند و با صفا با هم زندگی کنند و تمام شد. بعد شاید بعضی از اهل مهاجرین ثروتمندتر از انصار بودند. حالا همان مهاجرین اهل صفه باید همه در همان روزهای اول هیچ دین نداشته باشند؟! چون «من لا معاش له لا معاد له»؟! افرادی که معاش ندارند{آخر} چه ارتباطی به روح آن ها دارد؟ به عظمت خدای تعالی که در مقابل چشم آن ها باشد{چه ارتباطی دارد}؟ زیاد نمی خواهم به این مسائل بپردازم، اجمالاً می خواهم عرض کنم ما یک صَدُم از آنچه که به بدنمان، به خوراک بدنیمان، به مکان بدنمان، به زندگی ظاهریمان اهمیت می دهیم به مسائل روحیمان اهمیت نمی دهیم و تمام عدم موفقیت ما در راه کمالات همین است، افرادی هستند شاید ده سال یا بیست سال زحمت کشیدند روی تزکیۀ نفس، – باید بگوییم به اصطلاح-، ولی در یک امتحان خیلی جزئی که پیش آمده که آن هم دسترنج خود آن ها بوده است که فقیر شدند، می بینید دینشان را از دست دادند، ایمانشان را از دست دادند، بلکه همه چیزشان را از دست می دهند، این برای آن است که این مشکل را حل نکردند. اول کاری که انسان می-کند این است که باید این مشکل را حل کند. من دارم عرض می کنم اگر این مشکل را حل نکنید، یعنی حداقل اقلِ اقل آن این است که به اندازه ای که برای بدنتان مواظبت می کنید و فکرتان را به خودش متوجه کرده است، اقلاً مساوی آن روحتان را هم به همان اندازه اهمیت بدهید. همان اندازه ای که وقتی ظهر گرسنه می شوید دیگر طاقتتان طاق میشود و نمیدانم یک مقدار سن شما هم بالا باشد پای شما به لرزه می افتد و نمی دانم دیگر اخلاق ندارید و انسانیت شما همه سر شکم می رود همان اندازه لااقل برای خوراک روحتان، برای امراض روحیتان، برای مَسکن روحتان، برای آرامش روحتان {ارزش} قائل بشوید. اگر این مشکل را تا همین اندازه که اقل آن است… وإلّا صدها برابر اهمیت غذای روح، اهمیت مسکن روح، اهمیت همه چیز روح بالاتر از بدن است اما ما می گوییم مساوی {باشد} می گویند مرحوم آشیخ جعفر شوشتری در یک شهری گفت همۀ انبیاء آمدند شما را دعوت می کنند به اینکه موحد بشوید من می گویم مشرک بشوید، لااقل مساوی، یعنی گرسنگی روح شما مثل گرسنگی بدن شما، فشار روحتان مثل فشار بدنتان، مرض روحی شما مثل مرض بدن شما برایتان اهمیت داشته باشد، همین. این را بدانید تا این مشکل را حل نکنید بدانید اگر من ، حتی خدای تعالی که دیگر مافوق… مگر ارادۀ اجباری بکند وإلّا بخواهد با اختیار شما مخلوط باشد هیچ کس نمی تواند شما را به هیچ کمالی برساند، به طور کلی گفتم، به جهتی که شما نمی خواهید. می دانید؟ می گویید چطور من نمی خواهم، این قدر از راه دور آمدم تزکیۀ نفس و فلان و این ها؟ اگر می خواهی اول باید اهمیت این مسائل را متوجه بشوی، دنبال آن بروی، این ها را تکمیلش کنی، بعد به آن اهمیت بدهی، بعد بیایی، چرا، ممکن است فرض کنید در یک مجلسی یک سفرۀ خوبی از غذای روح انداختند شما هم می آیی می نشینی و می خوری اما وقتی که همین مجلس، همین مجلسی که حالا برای غذای روح آماده شده است اگر یک ناهاری یا شامی هم ضمیمۀ آن بشود آن وقت ارزش دارد. روز نیمۀ شعبان رفتیم جشن ولی چیزی نبود، یکی دو تا شیرینی خوردیم، من که میل نداشتم و دیگران هم یکی دوتا شیرینی خوردند و آمدند، این می شود. ناهار نبود؟ نه. مطالبی هم که گفته شد همان چیزهایی بود که همیشه می گویند و ما نمی فهمیم، تمام شد و رفت، این می شود نیمۀ شعبان. شب نیمۀ شعبان چطور؟ آن هم همین طور. ماه رمضان؟ الحمدلله تمام شد، ما زخم معده گرفتیم، مرض های مختلف گرفتیم، و راست هم می گوید چون روایت دارد امام علیه الصلاة و السلام فرمود از ماه رمضان بیشتر جز گرسنگی و تشنگی هیچ چیز دیگری استفاده نمی کنند، چون برای استفاده نیامده است، برای این جهت نیامده است سر این سفره بنشیند، برای غذای روح نیامده است سر سفرۀ آن بنشیند، بخوریم، بخوابیم، حالا مثلاً این طوری باید بگوییم که شدت و ضعف دارد، یکی می خورد و می خوابد و مثل حیوانات است، ضمناً برای یک درصد به خدا هم توجه دارد ولی یکی دیگر اصلاً هیچ توجهی ندارد، یک درصد.

امتحانی برای اینکه انسان به روحش بیشتر اهمیت می دهد یا بدنش
من این حرف ها را برای شماها نباید بزنم به جهتی که شما استثنائی هستید، ولی اگر نگوییم همۀ ما برای اکثر ما این مشکل حل نشده است. ماه شعبان است و ایامی است که کم کم باید به ماه رمضان برسیم ولی برای اکثر ما این مسئله حل نشده ، درست نشده. می گویید نه، یک شبانه روز خودتان را امتحان کنید. یک شبانه روز شما غذا نخورید و یک شبانه روز هم هیچ حرفی که روح شما را ترقی بدهد نشنوید، ببینید از کدام یکی بیشتر احساس ناراحتی می کنید. خیلی راحت بنشینید خودتان را امتحان کنید، از همین الآن شما تا فردا شب این موقع غذا نخورید حال حرکت ندارید، اخلاق ندارید، همۀ چیزها را فدای حالتان می کنید. بابا برو آن طرف، من حال ندارم، من دیروز تا حالا غذا نخوردم. یک وقت شده است که بگویید من دیروز تا حالا یک حرفی که رشدی به روح من بدهد، یک کمالی به روح من بدهد نداشتم لذا اخلاق ندارم، اوقات من تلخ است. از این روزها آن قدر اتفاق می افتد، آن قدر ما داریم که حساب ندارد. همین علامت بر این است که شما به روح خود کمتر اهمیت می دهید، یعنی نمی شناسید، نمی فهمید که روح اصلاً یعنی چه، این طوری است.

چکار کنیم که به روح و غذای روح و مسائل روحی بیشتر اهمیت بدهیم
بیاییم این را درست کنیم، چطوری درست کنیم؟ اگر بخواهید درست می شود، اول باید روح را شناخت، بابا روح یعنی خود تو. من یک وقتی می گفتم بدن یعنی مَرکب، از باب مسامحه، بعد یکی از ما {پرسید} گفتم: نه، مَرکب هم نیست، مرکب که بر انسان سوار نمی شود، شما هیچ وقت دیدید الاغی بر انسان سوار بشود و آن را این طرف و آن طرف بکشد؟ الآن بدن ما بر روح ما سوار است، ما به خاطر او نمی توانیم پرواز کنیم، نمی توانیم حرکت کنیم، نمی توانیم سرعت داشته باشیم، نمی توانیم خدمت کنیم، نمی توانیم کار کنیم. بهترین تشبیه برای بدن نسبت به روح لباس است، این شباهت بیشتر است، به جهتی که هیچ کاری برای ما نمی کند، فقط بار گرانی است کشیدن به دوش، یک باری است که روی دوش ما افتاده است و ما نمی توانیم… آن هم نه لباس سبکی که چندان تأثیری نداشته باشد، چون بعضی از لباس ها سبک است تأثیر ندارد ولی لباسی که مثلاً از آهن درست کرده باشند که بگوییم «و ثقل الحديد أجهدني» (بحار الأنوار، ج ‏45، ص 43) این طوری باشد، لباسی باشد که از سیمان درست کرده باشند، چنین چیزی است، بلکه از این هم بدتر است. این را ما بفهمیم، بشناسیم، حالا چطوری بشناسیم؟ باید روی آن کار بکنید، یک مقدار باید راهنمایی بشوید و یک مقدار هم باید روی آن کار بکنید. آن مقداری که مربوط به راهنمایی است همین است که شما معتقد به قیامت هستید یا نیستید؟ شما می گویید هستیم. اگر می خواهید در همین دنیا بیایید بدن انسان برای انسان دوام ندارد، پس بدن، انسان نیست، چرا؟ دیگر حساب این دو دو تا چهار تا شده است که بدن ده سال قبل را الآن ندارید، بدن بیست سال قبل در ده سال قبل از بین رفت، چیزی که از بین می رود، چیزی که نیست، عوام ترین ماها در این جمع الآن شاید این را بفهمد و بداند که با خوردن غذا سلول های جدید جایگزین سلول های قبلی می شود و آن سلول های قبلی از بین می رود، این را دیگر همه می دانند، حتی در کلاس های دبستانی هم خواندیم، این حرفی نیست، برو برگرد ندارد. پس تو آن نیستی که از بین رفته ، تویی که در بیست سال قبل خیلی خاطرات را در ذهن خود سپردی، تویی که در بیست سال قبل معتقد به خدا شدی، تویی که در بیست سال قبل خیلی از کارها را کردی و الآن به یاد داری، تو این بدن نیستی، اگر این بدن بودی می خواست همانطوری که خود بدن از بین رفت خاطراتش هم از بین برود، همه چیز فراموش بشود. پس این بدن نیستی. این بدنی که ده سال نمانده، می آید تا روز قیامت و بهشت و إلی الأبد بماند؟ آن یک لباسی است حالا نهایت بگویند همین لباس را در موقع مرگ بیرون می آورند و روز قیامت باز از همین پنبه و مثلاً پشمی که برای لباس تو بوده است باز دومرتبه برای تو نخ می بافند و لباسی درست می-کنند و باز بر تن تو می کنند، نهایت این است ولی این دوام ندارد، این با تو همیشه نیست، تو بالأخره این نیستی. این یک راهنمایی اساسی است منتها ما نمی فهمیم، ما این را قبول داریم، اعتقاد داریم، برو برگرد نیست، دو دو تا چهارتا است ولی نمی فهمیم، دیگر حالا معما است، حالا هرچه می خواهید آن را حساب کنید، ما نمی فهمیم. باز هم از این جا که بیرون رفتیم به گرسنگی شام شبمان بیشتر پابند هستیم، باز هم این رنگ لباسمان یا اینکه کجای لباسمان یک مقدار نازک شده است و می خواهد پاره بشود یا یک جای آن پاره شده است، یک جای آن کثیف شده است، به این ها بیشتر توجه داریم تا به روحمان. موقع خواب مثلاً اگر شما غذا زیاد خورده باشید ممکن است دل شما درد بگیرد یا غذا نخورده باشید نمی توانید بخوابید یا هر چیزی دیگری، می بینید دیگر همین چیزهایی که هست. آب بالای سرتان نباشد دلواپس هستید که اگر من نصف شب تشنه شدم ممکن است حال اینکه در آن وضعیت خواب آلود بلند شوم بروم از داخل یخچال آب بردارم نداشته باشم و آب را بیاوری بالای سرت بگذاری. کدام یکی از این کارها و از این قبیل کارها را برای روحت کردی؟ برای غذای روحت کردی؟ من می ترسم چیزی بگویم این ها به عنوان دستور باشد یا به عنوان عمل شما بدانید، این ها مربوط به وضع روح خود انسان است. یک کاری کرده باشید که نصف شب برای مناجات با خدا به زحمت نیفتید، همانطوری که آب را آوردید بالای سر خود گذاشتید که به زحمت نیفتید که تا یخچال بروید و برگردید، یک کاری کرده باشید که به زحمت نیفتید، تا بیدار شدید یک آب سرد خوردنیِ خوبی کنار شما باشد که فوراً بردارید سر بکشید، همانطور که در مسائل بدنی انجام می دهید در مسائل روح هم انجام بدهید. حالا می گویم اگر من بگویم که چه کار باید کرد ممکن است همۀ شما فکر کنید این هم فُرمالیتۀ آن است و درست کنم، حالا اقلاً من هم مثلاً یک قرآن بالای سر خودم بگذارم، یک چیزی که من را متوجه به خدا بکند بالای سر من باشد یا مثلاً از این قبیل، نه هیچ چیزی منظور نیست، هر کسی باید وضع خودش را رعایت کند، یکی نصف شب باید بلند شود شربت بخورد، یکی نصف شب باید آب سرد بخورد، یکی باید آب گرم بخورد، یکی باید یک کار دیگری بکند، خلاصه هر کسی مربوط به خود او است ولی شما فکر کنید که من چه کار کنم، روی این اگر یک سال هم فکر بکنید، یک سال آن را هم عمل بکنید ارزش دارد که چه کار من بکنم که نصف شب که بلند شدم حوصلۀ من بکشد بر اینکه من فلان مناجات را با خدا بکنم، فلان آب سرد ولایت را بتوانم استفاده بکنم، همین، چه کار کنم. این یک کاری است، یا مثلاً صبح تا غروب حرکت می کنید و برای یک مسافرتی می روید، صبح بگویید ما ظهر به کجا می رسیم؟ ناهار کجا می خوریم؟ یک غذایی تهیه می کنیم و در ماشین می گذاریم، آب باشد، میوه باشد، تنقلات باشد و همین کارهایی که مخصوصاً در مسافرت های دور انجام می دهیم. در همان مسافرت روح خود شما مهم تر است، چه کار بکنیم؟ یک نواری مثلاً گوش بدهید، یک سخنرانی گوش بدهید، یک قرآنی را با توجه گوش بدهید، یک کاری بکنید که غذای روحتان را هم تأمین کرده باشید، نداریم، یعنی به آن بیشتر اهمیت می دهیم، مثلاً از مشهد حرکت کردید و می خواهید به تهران بروید یک صبح تا عصری راه دارید، ظهر کجا ناهار بخوریم؟ مثلاً شاهرود، نمی دانم کدام رستوران تمیزتر است؟ غذای آن بهتر است؟ همۀ این ها را دقیق رعایت می کنیم ولی حالا در راه مثلاً چه کار بکنیم که روح ما یک مقداری رشد بکند، یک مقداری سیر بشود، یک مقدار غذایی برای آن تهیه بکنیم، هیچ گاه به فکر نیستیم اگر هم باشیم خیلی ضعیف هستیم، ببینید این ها است. اگر ما خودمان را بشناسیم، بفهمیم چه کسی هستیم، حضرت امیر فرمود: «رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً عَرَفَ قَدْرَهُ» (عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، ص261) قدر خودتان را بشناسید، تو چه کسی هستی؟ اگر تو این بدن هستی هر کاری می خواهی بکن، بیشتر از همین کارهایی هم که می کنی نمی توانی انجام بدهی، حتی چایی خودت را هم در راه با آن لرزش ماشین و این ها درست می کنی، فلاکس حتماً باید داشته باشی، همۀ کارها را می کنی ولی کوچکترین کاری برای روحت نمی کنی. خود من یکی از شماها و شماها هم یکی از ما، همۀ ما با هم هستیم دیگر، چه کار می کنیم؟ در راه که می آییم یک غذایی برای روح خود تهیه بکنیم، چون این حیوونی هم بیچاره هم گرسنه می شود، تشنه می-شود، این اصلاً خود ما هستیم، ما این هستیم. مثل این است که شما وقتی مسافرت می روید برای لباستان صابون برارید، یک تشت برای رختشویی بردارید یا یک ماشین لباس شویی عقب ماشینتان بگذارید، نمیدانم چه و چه و چه، همۀ این ها را بکنید ولی اصلاً غذا برای خودتان برندارید، حالا به همان سلسله مراتب برمی گردید. غذا برای خودتان برندارید، به شما نمی خندند؟ یک ماشین لباس شویی عقب گذاشتید، نمی دانم اتو، هر چیزی که برای مرتب بودن لباس شما لازم است که حتی یک چین بر آن وارد نشده باشد تهیه می کنید و برمی دارید اما ناهار برای ظهرتان فکر نکرده باشید. به خدا قسم صد برابر بدتر از این است این کارهایی که ما الآن داریم می کنیم، یعنی آن عقلِ کلی که دارد به ما نگاه می کند، همانطوری که ما به آن انسانی که برای لباسش اتو برداشته ، ماشین لباس شویی برداشته ، صابون برداشته ، همه چیز برداشته ، در این راه بیابانی که می خواهد از مشهد تا تهران بیاید همۀ این ها را برداشته ولی غذا برنداشته برای شکم خودش و خودش ، گرسنگی هم می کشد، اصلاً گرسنگی را متوجه نمی شود، نمی فهمد روح این مرده است. از همین جا معلوم می شود که روح چه کسی مرده است و روح چه کسی نیمه مرده است. روحی کی صد در صد …

کسانی که ذائقه معنوی ندارند توقع نداشته باشند چشم دل را بشناسند
اگر از صبح تا شب شما در ماشین آمدید، مدام تخمه خوردید و تنقلات خوردید و شوخی کردید و حرف های بی ربط زدید، به قول خود آن ها نردبان در راه بیندازید، مدام راه را کم کنید، سرتان را گرم کنید ولی هیچ فایده-ای از جهت روحی نداشته باشید این شخص آن چنان مورد خنده و تمسخر است، اگر همان جا یک توجهی به خدا و ائمه و ارواح مؤمنین بکنید می بینید همۀ آن ها دارند به شما می خندند، عجب انسان احمقی است. این کلمه را برای خود قبول کنید، کسی که همه چیز برای راه خود، برای بدن خود، برای شکم خود تهیه می کند و هیچ چیز برای روح خود تهیه نمی کند به خدا قسم خیلی پست تر از این انسانی است که همه چیز برای لباس خود تهیه کرده است ولی برای بدنش هیچ چیزی تهیه نکرده است. بیاییم از این جا تکانی بخوریم، یک حرکتی بکنیم و دوست داشتم اگر می شد این حرف من به همه می رسید که متأسفانه نمی شود که دیگر توقع نداشته باشید، تو که مدام به بدنت رسیدی، مدام به خوراک شکمت رسیدی توقع داری چشم دلت را بشناسی یا از چشم دل استفاده کنی؟ توقع داری از گوش دل استفاده کنی؟ توقع داری که حرف مفید برای تو غذا بشود؟ تو اصلاً ذائقه نداری، تو به ذائقۀ ات اهمیت نمی دهی، اشتهای خودت را کور کردی. این مسئله برای خود من تجربه است این هایی که تا ساعت هشت صبح می خوابند بعد که بلند می شوند واقعاً میل به صبحانه ندارند. می-گوییم که از ساعت هشت شب تا هشت صبح دوازده ساعت است چطور شد در این مدت دوازده ساعت اشتها به غذا نداری ولی ظهر که غذا می خوری ساعت دوازده تا هشت شب آن قدر گرسنه می شوی که حساب ندارد، چرا؟ علت آن این است که اشتهای تو کور شده است، یعنی یک مدتی قبل از آفتاب بلند شو صبحانه بخور… ماه رمضان بهترین تجربه است، بین افطار و سحری فاصله خیلی کمتر است تا شام و صبحانه، سحر انسان بلند می-شود حسابی میل به غذا دارد و زیادی هم می خورد، علت آن این است که اشتهای تو کور شده است، این اشتهای کورشده {البته} اگر تو را از پا درنیاورد… یک مدتی غذا نخور، اشتهای تو آن چنان کور می شود که اصلاً میل به غذا نداری. بعضی ها که آب درمانی می کنند می گویند دو سه روز اول غذا نخوردن سخت است بعد دیگر خیلی ساده می شود، آسان می شود، به اصطلاح عوام اشتهای آن ها کور می شود، یعنی ما مشهدی ها می گوییم تلخه می شود. دیگر میل به غذا ندارد، متأسفانه ماها این طوری شدیم، دیگر میل به غذا نداریم. یک قدری هم صحبت بشود، نه می فهمیم، نه استفاده می کنیم، نه درک می کنیم، مدام در همین مسائل ظاهری هستیم، همین ها ما را کَر و کور کرده است.

شناخت روح وداشتن چشم دل و گوش دل برای ارتباط با خدا و حقایق
این مسئله حتماً باید حل شود، اگر آن را حل کردید یعنی حالا با یک دلایل عقلی و علمی می توانم ثابت کنم که صد برابر تأثیر گرسنگی روح انسان بیشتر است، تأثیر فقر آن بیشتر است، ناراحتی آن بیشتر است، تأثیر همه چیز آن از بدن بیشتر است و در ما اثری ندارد. نماز هم که می خوانیم غذای روح مان نیست، این نماز مثل نان است که سر هر سفره هست، مثل برنج الآن است که سر هر سفره هست. نگویید ما مدام نماز خواندیم، نماز خواندیم…، به خدا قسم من فرد هفتاد ساله هشتاد ساله را دیدم که هنوز نمی فهمد نماز یعنی چه، هنوز «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ‏» (فاتحه، آیه 5) را عمل نمی کند، این قدر هم تکرار شده است. این یک غذایی نیست که تنوع در آن باشد، نه، این باید باشد، این نان سر سفره است، این برنج سر سفره است، این اساس سفره است. بقیۀ اعمال عبادی که مستحب است مثل تنوعات مختلفی است که ما داریم و همین یک بدبختی است که من باید مدام مثال به….، یعنی بالاتر این است که خدای تعالی هم برای اینکه ما بفهمیم مدام مثال به همین مادیات زده است وإلّا روح انسان یک چیز دیگر است، روح چشم دارد که خیلی قوی تر از چشم ظاهری است، اصلاً بی خود اسم این چشم را چشم گذاشتند به جهت اینکه یک محدودۀ خیلی ساده ای را می تواند ببیند، تازه آنهم نه باطن آن را، من الآن چقدر می توانم ببینم؟ حتی آقای کاشانی را هم نمی توانم ببینم، فقط این قسمت را می توانم ببینم. من چقدر می توانم ببینم؟ چقدر می توانم بشنوم؟ چقدر می توانم احساس کنم؟ اما روح انسان،خدای با آن عظمت را احساس می کند، خدای با آن عظمتی که همۀ موجودات مثل ذره ای، آن هم تازه نمی شود مقایسه کرد، مثل ذره ای در مقابل پروردگار است آن خدا را می بیند. ببینید این چشم مهم تر است یا آن چشم؟ «ما رايت شيئا الا و رأيت اللَّه قبله و بعده‏ و معه» (درخشان پرتوى از اصول كافى، ج ‏1، ص 115) «لقاءالله، رؤیةالله» این همه روایات و آیات و این ها هست، آن چشم است یا این چشم؟ تازه این قسمتی را که من الآن دارم با این چشم می بینم این تازه با روح است، آن هم مربوط به روح است که دارم می بینم، تازه باطن شما، درون دل های شما چه می گذرد من نمی بینم، پشت سر شما مثلاً الآن چه چیزی هست من نمی بینم اما آن چشم، خدا را می بیند. لذا خدا می فرماید «وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ» (أعراف، آیه 179) این چشم بدنی، لباسی را دارد «لا يُبْصِرُونَ بِها» ولی حتی با همان چشم هم نمی تواند ببیند، یعنی همین محدوده ای که الآن من دارم نگاه می کنم باز یک محدودتری در آن هست، یعنی صورت های شما را می بینم ولی پشت سر شما را نمی بینم، ظاهر شما را می بینم ولی قلب شما را نمی بینم، افکار شما را نمی بینم، علوم شما که در مغز شما هست من نمی بینم، من نمی توانم با یک نگاه ببینم که کدام یک از شما باسوادتر هستید و کدام یک بی سوادتر، نمی توانم ببینم ولی آن چشم… آقایان خدای من شاهد است خیال نیست، الآن تا من می گویم خدا، او می گوید تخیل است، تفکر است، عقل است، هرچه که هست، دیدن است، دیدن واقعی آن است. من اگر گفتم آقا ولی عصر علیه السلام از در وارد شدند، این جا آمدند نشستند و این ها، شما هم ببینید، بله دیدیم اما اگر گفتیم الآن احاطۀ علمی حضرت ولی عصر ارواحنا فداه بر ما دارد ما چون آن چشم را نداریم آن را نمی-بینیم، چون چشم روحی نداریم روح حضرت را نمی بینیم، سخن ایشان را نمی شنویم، سخن خدا را نمی شنویم، واقعاً نمی شنویم، شما می گویید نه، الآن این اتاق خلوت بشود تمام افراد این اتاق بیرون بروند شما باشید و خودتان و خدای شما، یک قدری با خدا صحبت کنید، اگر یک طرفه نبود، هر چه شما بگویید ولی جواب خبری نیست، چرا؟ به جهتی که گوش ما کَر است وإلّا به قول شاعر می گوید آواز خدا همیشه در گوش دل است، گوش مان کر است. ما خدا را نمی بینیم، در خلوت، نیمه های شب نمی بینیم، چرا؟ برای اینکه چشم مان کور است. چرا علی بن ابیطالب در بین جمعیت… همۀ جمعیت دُور او بودند وإلّا نمی گفت «ما رايت شيئا الا و رأيت اللَّه قبله و بعده‏ و معه» خدا را می بیند، چطور شد علی بن ابیطالب دید، اولیاء خدا می بینند، همه متوجه خدا هستند، همه با خدا هستند، فرق حضرت یوسف و زلیخا همین بود که زلیخا خدا را نمی دید ولی یوسف می دید و همان خدا این را کنترل کرد «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى‏ بُرْهانَ رَبِّهِ» (یوسف، آیه 24) اگر حضرت یوسف خدا را نمی دید و مثل زلیخا بود او هم چه فرقی می کرد، هر دو مثل هم انسان بودند.

اگر روح شناس باشید ، امراض روحی در افراد خودش را نشان می دهد
چرا ماها روح را نمی بینیم که روح ما مثلاً چه خوراکی دارد، چه مرضی دارد. الآن کدام یک از ما بیشتر مریض هستیم؟ کدام یک از ما بیشتر سالم هستیم؟ هیچ کس نمی داند. یک مقداری اهل ریا و ریا کاری باشیم خود را خوب و سالم معرفی کنیم شما هم خیال می کنید من سالم هستم و حال اینکه امراض بدنی را می شود پوشاند، تمام بدن شما زخم باشد یک لباس بپوشید تمام است، اما امراض روحی خیلی زود ظاهر می شود ولی در عین حال ما نمی بینیم. افرادی هستند که سرتاپا مرض هستند و حتی اعمالشان نشان می دهد که این ها مریض هستند ولی ماها حتی نمی بینیم. روح خیلی خود را زود نشان می دهد، نه اینکه فکر کنید حالا وقتی چشم یک ولیّ خدا به صورت شما می افتد می فهمد که چقدر در باطن شما امراض مختلف هست، نه، خودش را نشان می دهد، روح اصلاً خود شما هستید، حقیقت شما است، خودش را زود نشان می دهد، تکبر را زود نشان می دهد، نمی دانم مرض های مختلف را زود نشان می دهد ولی مرض های بدنی زود نشان داده نمی شود، در عین حال چشم ما کور است و مرض های روحی افراد را نمی بینیم. بعضی وقت ها من می بینم بعضی ها گول بعضی ها را می خورند می-گویم تو چطور ندیدی که این فرد خائن است؟ نه اینکه حالا فکر کنید من می بینم و او نمی بیند، نه، این به خاطر این است که خیانت، خودش را زود نشان می دهد، انسان خائن خودش را زود معرفی می کند، اما یک زخم سرطان پشت شما یا روی شکم شما باشد این را می شود پوشاند، می شود این را ظاهر نکرد، بلکه انسان اصرار دارد که آن را ظاهر نکند.

شناخت روح و معنای ارتباط با امام زمان و حقیفت کمالات
بالأخره می خواهم این را عرض کنم که ما تا این مشکل را، همین مشکلی که عرض کردم، حل نکنیم به هیچ کمالی نمی رسیم، یعنی می دانید علت آن هم این است که نمی خواهیم، چون نمی شناسیم، بدی ها را نمی بینیم، نقص ها را نمی بینیم، کمالات را نمی بینیم، طبعاً نمی خواهیم هم که آن نقص ها برطرف بشود، آن کمالات {به وجود بیاید} شما بگویید من خیلی شائق هستم امام زمان را ببینم، من دیدم افرادی را که شب تا صبح گریه می-کنند، واقعاً هم عاشق هستند اما عاشق چشم و ابروی آقا هستند، به او می گویند چشم دلت را باز کن امام زمان کنار تو نشسته است، او می گوید نه، می گوید من در عین حال دوست دارم بدن حضرت را ببینم. خدا که بدن ندارد چه کار می کنی؟ چون اصل او است،این جا چه کار می کنی؟ من خیلی دوست دارم به کمالات برسم، کمالات چیست؟ گاهی بعضی ها را دوست دارم یک مقدار تکان بدهم می گویم کمالات چیست؟ می گویند ما هم مکاشفه داشته باشیم، ما هم خواب خوب بینیم، وقتی به دیوار می گوییم برو عقب برود، وقتی به کوه می گوییم همراه ما راه بیفتد بیاید، حالا کوه عَلَم کوه با شما راه افتاد، شما می خواهید تهران بروید، او را آن جا چه کار می کنی؟ ما یک وقتی کنار دریای بمبئی ایستاده بودیم یک شخصی ماری آورده بود، این مار خیلی قطور بود، شاید تنۀ آن طوری بود که یک انسان را می بلعید، نمی دانم این را چطوری آورده بود می خواست بفروشد بچۀ ما می گفتی این را بخریم، گفتیم حالا ما خریدیم آن را چه کار کنیم؟ آن را کجا ببریم؟ شب باید در یک اتاق پهلوی خود تو بخوابد. حالا این کوه با تو راه افتاد آن را چه کار می خواهی بکنی؟ تمام پرنده ها تحت فرمان تو بودند، شب این شغال های کلاردشت و گرگ ها و همۀ این ها آمدند آقا ما در اختیار شما هستیم، می گویید برو رد کارت، ما جا برای خودمان نداریم تا چه برسد برای شما. انسان بیچاره است، این همه کرامتی که در نظر تو کرامت است و خیال می کنی کمالات است این ها جز دردسر چیز دیگری ندارد. کمالات این است که انسان چشمش را باز کند، همان یک لحظه ای که در نیمه شب چشمش را باز می کند خدا را ببیند، این کمال است. یک لحظه ای که چشمش را باز می کند ائمۀ معصومین را دُور خودش ببیند. یک لحظه ای که چشمش را باز می کند و به خودش نگاه می کند هرچه می بیند صفات حمیده باشد، این ها کمالات است. ببینید اشتباهی می رویم، الآن یک مستجاب الدعوه ای این جا باشد که هرچه بگوید فوری انجام بشود، چنین فردی باشد، می گوییم به به عجب انسان خوبی است، چه خوبی دارد؟ مستجاب الدعوه وقتی خوب است که بندۀ خدا باشد وإلّا چه خوبی دارد؟ به یکی گفتند فلانی روی آب راه می رود، هرچه روی آب راه برود مثل ماهی نمی تواند آن طور غواصی بکند، به یکی گفتند فلانی طی الأرض دارد و به هوا می پرد، مثل کبوتر است، تازه مثل یک حیوانی شده است. این ها کمال نیست، این ها تازه اگر چیزی هم باشد و انسان درست راه را رفته باشد، بر فرض ریاضت های شرعی کشیده باشد، تازه نمودار کمالات است، یعنی نشانگر کمالات است، نشان می دهد… تو اگر نخواسته باشی به کسی کمالات خودت را نشان بدهی هیچ وقت از آن ها استفاده نمی کنی، وإلّا نشانگر کمالات است، یعنی این کسی که مستجاب الدعوه است معلوم است که با خدا ارتباط دارد، خدای تعالی به حرف او توجه می کند و دعای او را مستجاب می کند آن هم اگر صلاح باشد وإلّا خود این ها کمالات نیست. این قدر جوکی های هندی در هندوستان هستند و کارهای عجیب و غریبی می کنند که حساب ندارد، آن ها باکمال هستند؟ حتی بعضی از آن ها خدا را هم قبول ندارند، باکمال هستند؟ نه، جداً، نمی خواهم این مسائل تحمیلی باشد، این ها عقلی نیست؟ این کار نشانگر چیست؟ این مستجاب الدعوه بودن؟ جز این است که مردم دُور تو جمع بشوند و بگویند آقا برای ما دعا کن، شما هم خدا را مجبور بکنید نستجیر بالله {دعای شما را برآورده کند} مثل اینکه می گویند حضرت ابوالفضل نستجیر بالله از این کارها کرد و به خاطر اینکه فشار شما زیادتر است، قدرت شما زیادتر از خدا است او را مجبور {به استجابت دعا کنید} مثل جریان حضرت یعقوب در تورات که با خدای تعالی کشتی گرفت و خدا را بر زمین زد، آخر آن این-طوری می شود دیگر، این کمال تو است، هیچ وقت به این طور کمالات فکر نکنید. کمال آن چیزی است که عقل انسان زیاد بشود، علم او زیاد بشود، حکمت او زیاد بشود، معرفت او زیاد بشود، خدا را بهتر بشناسد، همه چیز او درست باشد، انسان واقعی بشود، الگوی برای همۀ مردم باشد و خود او نمونه ای از وجود مقدس علی بن ابیطالب باشد، نمونه ای از وجود مقدس امام زمان باشد. امیدوار هستیم خدای تعالی همۀ ما را به حقیقت برساند، این جا است که علی بن ابیطالب به کمیل می گوید «ما لک و الحقیقة؟» إن شاءالله شما مورد این خطاب واقع نشوید و از خدا می خواهم همۀ شما به حقیقت إن شاءالله برسید.
«و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

در محضر استاد جلد اول

 

دانلود کل کتاب با فرمت pdf

 

 

پیشگفتار

تاریکی های روح و صفات رذیله ی آن

مراحل سیر و سلوک

جاه طلبی

انقطاع از خلق و اعتماد به نفس

ریاکاری

ظلم و ستمگری

نفاق و دوروئی

سوء خُلق

ناسپاسی

حلال و حرام واقعی و ظاهری

غضب

فحّاشی و عداوت

بی مهری نسبت به مردم

عجـله

کبر و عجب

بی حالی و بی محبّتی

تنگ نظری و نداشتن شرح صدر

شهرت طلبی

حسـد

بخـل

خیانت

بی حیائی

اسراف

حـرص

طمـع

قساوت

شهوت غریزه ی جنسی

مرض نمّامی

وسواس

پست طبعی

انتقام جوئی

کم صبری

لجاجت و انکار

کذب و دروغگوئی

زهد و معنی غلط آن

مبارزه ی با نفس

قضیه ی «سید حمیری» که موضوع بالا را تأیید می کند

هدایت او به دین حقّ

در موقع مرگ، سید حمیری از گناهان پاک می شود

مقام «سید حمیری» در بهشت

رفع شک و ایجاد یقین

خوف از خدا

 

 

 

پیشگفتار

در شب میلاد مسعود حضرت «ابی عبداللّه الحسین» (علیه السّلام) یعنی شب سوّم شعبان ۱۴۰۳ به نوشتن این کتاب مشغول شدم و از روح پاک آن حضرت کمک می خواهم تا بتوانم این کتاب را که از جهتی مشکل ترین مطالب علمی و معنوی در آن مطرح می شود، با ساده ترین عبارات و واضحترین مثالها، برای روندگان راه حقّ و حقیقت بنویسم و حقایق عالیه ای را در این کتاب بگنجانم، تا خدا را از خود راضی کنم.[۱]

ضمنا در این چاپ که چهاردهمین چاپ این کتاب است، تغییراتی داده شده که با چاپهای قبل بسیار فرق دارد، یعنی مطالبی از آن حذف شده و مطالبی هم بر آن اضافه گردیده که ناگزیر شده ایم آن را در دو جلد تنظیم کنیم، ولی از جهاتی مناسب تر و منظّم تر گردیده است و جواب شبهاتی که بعضی از افراد به مطالب علمی و حقیقی و مضامین روایات و آیات قرآن که در این کتاب آمده داشته اند، داده شود. مثلاً بحثهای «یقظه» و «توبه» و «استاد لازم است» از این کتاب، به کتاب «سیر الی اللّه» انتقال یافته و مباحثی بر این کتاب، بالأخص در جلد دوّم اضافه گردیده است که ما می خواسته ایم در جلد دوّم کتاب «سیر الی اللّه» آنها را بیاوریم ولی با اشاره در این جلد آنها ذکر شده است، امید است مورد توجّه خوانندگان عزیز قرار گیرد.

 

در محضر استاد:

روزگاری بود، جوان بودیم، استاد خوبی داشتیم، چقدر مهربان بود، هر چه از او سؤال می کردیم جواب می داد، قصّه های خوبی برایمان می گفت، چشمش باز بود و حقایق را با چشم دل می دید، از عالم ارواح برایمان خیلی حرف می زد، موجودیت و صفات روح را شناخته بود و حالات آن را توضیح می داد، دستش به دست نور مقدّسی بود و حقایق را می دید و برای ما نقل می کرد، وقتی با او می نشستیم روحمان پرواز می کرد، عشق و علاقه مان به خدا زیاد می شد.

خودمان را در محضر خدا و «پیغمبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) و «ائمّه ی اطهار» (علیهم السّلام) می دیدیم، هیچگاه دست از پا خطا نمی کردیم، واجبات را انجام می دادیم و محرّمات را ترک می کردیم، او دست نوازش به سر ما می کشید و با کمال محبّت ما را تربیت می کرد.

همیشه غمخوار ما بود و نمی گذاشت کوچکترین ناراحتی در زندگی معنوی داشته باشیم.

حالا دوباره در این کتاب می خواهم به یاد «محضر استاد» و لذّتهائی که از آن برده ام ساعتها سرگرم باشم، شاید باز همان حالات و همان عشق و علاقه تجدید شود و درهای رحمت الهی به رویم باز گردد و شما خوانندگان محترم هم از آن بهره بردارید و راه و روش بدست آوردن کمالات روحی را از محضر استاد ما تعلیم بگیرید.

 

این استاد کیست و کجا است؟

شما از او چه می خواهید؟ جز آنکه مایلید مطالب علمی و اخلاقی و روحی و معنوی او را یاد بگیرید و عمل کنید.

این را که من برای شما می نویسم؛ اگر بدن این استاد در مقابل چشم شما ظاهرا نباشد، چه می شود؟[۲]

اصلاً فرض کنید استادی در کار نبوده و من می خواسته ام حقایق عالیه ی روحی را با این روش، بهتر در اختیار شما بگذارم، تا خوب متوجّه مطالب بشوید و حقیقت را دریابید؛ عیبی دارد؟ فکر نمی کنم.

خیالتان راحت باشد، هیچ اشکال شرعی و عرفی ندارد. (بخصوص اگر در مقدّمه ی کتاب تذکر داده شده باشد، چنانکه من تذکر می دهم).

پس فکرتان را به اصل مطالب متوجّه کنید تا حقیقت تزکیه ی نفس و معارف عالیه ی اسلامی را که خیلی دقیق است و من خیلی زحمت کشیده ام که آن را ساده نوشته ام، درک کنید.

ضمنا در این کتاب از این استاد فقط به عنوان «او» یاد می شود، توجّه داشته باشید که منظور کس دیگری جز او نبوده و به دیگری توجّه نکنید.[۳]

امّا خود من به تمام مطالب این کتاب معتقدم و آن را حجّت بین خود و پروردگارم می دانم، زیرا آنها خلاصه ای از آیات قرآن و روایات متواتره ی اسلامی و مذاق پاک «اهل بیت عصمت و طهارت» (علیهم السّلام) است که انشاءاللّه تا بتوانم به مدارک آنها نیز اشاره خواهم کرد.

  

تاریکی های روح و صفات رذیله ی آن

او می گفت:

سالها در فکر بودم که من چه هستم؟ و از چه ساخته شده؟ و از چه چیزهائی ترکیب گردیده ام؟[۴]

یک روز می دیدم، شخصی پشت میز تشریحی ایستاده و مرا کنار میزش آورده و می گوید: می خواهم تو را تشریح کنم تا ببینی از چه ساخته شده ای و چه هستی. من هر چه خواستم از دست او فرار کنم، مثل آنکه از خود اراده ای نداشتم و هر چه کردم موفّق به فرار از دست او نشدم.

بالأخره مرا روی میز تشریح گذاشت و با چاقوئی که در دست داشت، مرا به دو بخش تقسیم کرد. من آنجا احساس درد نکردم، ولی ناگهان متوجّه شدم که من سه چیز هستم:

اوّل «بدن» همانکه وقتی انسان می میرد، به ظاهر و در مقابل چشم مردم دنیا باقی می ماند، یعنی گوشت و پوست و استخوان و خون؛ آن شخص بدنم را کناری انداخت، مثل کسی که به او اصلاً کاری ندارد.

دوّم «روح نباتی» آن هم با کنار انداختن بدن به کناری افتاد، این روح تنها اسمش روح است، استقلال ندارد، تا بدن سالم است، این روح با او هست، یعنی از وقتی که انسان در رحم، نطفه اش منعقد می شود، این روح در او ایجاد می گردد و تا زمانی که می میرد، آنی این روح از بدن انسان جدا نمی شود و وقتی هم که انسان مُرد، این روح دیگر وجود مستقلّ خارجی ندارد.

سوّم «روح» یعنی خود ما، حقیقت ما، همان چیزی که وقتی ما به خواب می رویم و یا بیهوش می شویم، در بدن از فعّالیت می افتد. یعنی در حال خواب اثری وجودی در بدن ندارد.

و خلاصه آن روحی که در ما در حال بیداری هست و در حال خواب نیست، آن را می گویم.[۵]

بالأخره آن شخص آن روح را (یعنی من را) در دست گرفت و به من گفت: تو این هستی، حقیقت تو این است.

آن دو چیز دیگر انگل تو بودند، موقّت بودند، برای انجام کارهائی که در دنیا باید انجام دهی، بطور موقّت به تو داده اند. بیا تا بر سر این روح کار کنیم و ببینیم او در چه وضعی است.

من به آن روح (یعنی به خودم) نگاه کردم، دیدم روح چیزی است شبیه به بدنم، عینا مثل آنکه شما شیشه ای را که آبش یخ زده باشد شکسته باشید و یخ قالبی او سالم مانده باشد.[۶]

من به روح خودم دقیق تر شدم، دیدم مثل آنکه لایه ی سیاهی از دود سراسر وجود روحم را گرفته است، خوب معلوم است که این دود سیاه با آن بخار منوّر که خود روح بود، مخلوط شده و او را از نورانیت انداخته است.

آن شخص که عهده دار «میز تشریح» بود، با یک اشاره دستور داد که این دود از آن روح جدا شود.

او هم اطاعت کرد و جدا شد و من بعد از این تجزیه وقتی به روح نگاه کردم، به قدری آن را شفّاف و زیبا دیدم که مبهوت شدم.

آن شخص به من گفت: حالا حقیقت تو این است، روز اوّل خدا این را به نام تو خلق کرد، تو این هستی، آن بدن و آن روح نباتی و آن سیاهی که من او را از روح تو بیرون کشیدم، هیچ کدام جزء وجود واقعی تو نیستند.

زیرا بدنت را بعدا به تو داده اند که بتوانی از لذائذ دنیا به وسیله ی آن بهره مند شوی و به وظائفی که از طرف خدا به تو محوّل می شود و ناگزیر باید بوسیله ی بدن، بعضی از آنها را انجام دهی، عمل کنی.[۷]

علاوه بر اینها همه روزه و بلکه لحظه به لحظه سلولهای بدنت از بین می روند و از تغذیه ای که می کنی، سلولهای جدیدی بوجود می آیند. یعنی در حقیقت بدنت مثل نهر آبی به سوی فنا و از بین رفتن جاری است و اگر چند روز از راه تغذیه آن را جبران نکنی، بدن ضعیف می شود و کم کم از بین می رود، پس این بدن آن قدر ارزش ندارد که فکرش را بکنی.

علی بن ابیطالب (علیه السّلام) می فرماید: تعجّب می کنم از کسی که اوّلش نطفه است و آخرش لاشه ی گندیده است و در این بین حامل عذره است چگونه تکبّر می کند.[۸]

یعنی بدبخت آن کسی است که فقط به بدنی که اوّلش نطفه و پایانش لاشه ی گندیده است توجّه داشته باشد و همه چیز را همان بداند و تکبّر کند.

توضیح اینکه ممکن است بعضی از دانشمندان مطالب فوق را با مسأله ی حرکت جوهری متضاد فرض کنند ولی ما در این کتاب تنها و تنها به آیات قرآن و سخنان پیشوایان اسلام (علیهم السّلام) توجّه داریم و با همه ی مشکلات و هجومهای مخالفین، به یاری خدا تصمیم گرفته ایم که از نظرات آنها آن هم در خصوص مطالبی که از نظر ما پنهان است و در آیات قرآن و روایات به وضوح گفته شده، پیروی کنیم و نگذاریم افکارمان به مطالب غیر آنها متوجّه شود.

و امّا روح نباتی که فقط برای زنده نگه داشتن همان بدن است، ارزشش خیلی کمتر از خود بدن خواهد بود. زیرا کار او رساندن مواد غذائی به سلولهای بدن است و بالأخره آن چنانکه گیاهان را همین روح زنده نگه می دارد و مایه ی رشد و نموّ آنها می شود، همچنان بدن انسان را هم همین روح زنده نگه می دارد و لذا اسمش را روح نباتی یا روح گیاهی گذاشته اند.

و آن سیاهی که من از روح تو بیرون کشیدم، در حقیقت آلودگیهائی است که انسان در عالم «ذر» و این دنیا یا به خاطر انتخاب خود و یا به خاطر آلوده بودن محیط زیست، در روح خود بوجود آورده است که باید آن را تزکیه کنی و عمده ی کار تو در دنیا همین است.

واضحتر بگویم: این سیاهی، این ظلمت، این تاریکی را تو به خاطر ندانم کاریهایت و توجّه زیادت به دنیا و تحت تأثیر شیطان قرار گرفتنت در خودت بوجود آورده ای و در دنیا تنها کارت این است که این ظلمت را از خود دور کنی و ضمنا این را بدان که این سیاهی اگر فعلاً در وجودت از روحت فعّالتر نباشد، کمتر نخواهد بود، زیرا هر مقدار روحت و عقلت برای سعادتت فعّالیت می کند، این سیاهی که وقتی در روحت پیدا شد، بعضی نامش را «نفس امّاره ی بالسّوء» و بعضی اسمش را روح حیوانی می گذارند، برای بدبخت کردنت فعّالیت می نماید.

 

او می گفت:

من در آن حال به آن سیاهی که از روحم جدا شده بود، دقیق شدم. دیدم به قدری کثیف است که قابل تصوّر نیست.

آن سیاهی عینا مانند صورت زشت شیطان بود که یک شب او را با همین حالت دیده بودم.

یعنی یک شب در اوائل جوانی در خانه ی خلوتی در اطاق تنهائی خوابیده بودم و زن جوانی در اطاق دیگر، او هم تنها خوابیده بود.

ناگهان متوجّه شدم که شخصی مرا بیدار می کند، نمی دانم بیدار شده بودم یا بین خواب و بیداری بودم که دیدم یک موجودی شبیه به انسان ولی مثل دود سیاه با قیافه ی بسیار خائنانه مرا به طرف خیانت دعوت می کند. من از ترس به خود لرزیدم و فریادی کشیدم و بیهوش شدم.

حالا می فهمم که این تصویر صورت شیطانی داشته که در روح شفّاف و پر نور من منعکس شده و همان خصوصیاتی که آن شیطان داشته، حالا در روح من بوجود آمده است.

پس همان طوری که آن شخص می گفت، من باید آن تصویر شیطانی یعنی آن سیاهی را از خود دور کنم و الاّ من هم مثل شیطان که به خاطر جهلش، به خاطر خیانتش، به خاطر کبر و خودخواهیش و بالأخره به خاطر صفات زشتش از درگاه پروردگار مطرود شد و تا روز قیامت ملعون گردید و در جهنّم مخلّد شد، من هم ملعون و مطرود و مخلّد در آتش خواهم بود.

لذا تصمیم گرفتم با برنامه ای که برای تو آنها را خواهم گفت، آن ظلمت و سیاهی را از روحم جدا کنم. یعنی اوّل قطعه قطعه ی آن سیاهی را بشناسم و سپس روحم را از آنها تصفیه و تزکیه کنم و به مقام ارزنده ی معنوی برسم.

 

او می گفت:

من دقّت می کردم که این کثیفی و سیاهی بیشتر از کجا در روحم ایجاد شده ناگهان متوجّه شدم که در دوران کودکی که عقل و ایمانم آن قدر نبود که بتوانم برای خدا و شناخت حقیقت گناه[۹] و صفات رذیله، از آنها صرف نظر کنم و دائما خود را به کثافات و اخلاق رذیله گرفتار می کردم، مثلاً به اسباب بازیهایم محبّت شدیدی داشتم و این محبّت وسیله ی حرص و طمع و محبّت دنیا و تکبّر و خودخواهی و حسادت می شد و چون کودک بودم آنها مانند نقش در حجر در وجودم ثبت می گردید[۱۰] و هیچ رادع و مانعی برایش نبود و لذا لازم است که هر کس به حدّ تکلیف می رسد اوّل عقائدش را درست کند و سپس به پاک کردن روح و نفسش بپردازد والاّ محال است بتواند رستگار شود.

 

او می گفت:

در اینجا آن جلسه بهم خورد و آن چهار چیزی را که آن شخص از هم جدا کرده بود،[۱۱] باز به هم متّصل شد. ولی من خدا را شکر کردم که لطف الهی شامل حال من گردیده بود و روح و نفس و حقائقی را در این باره شناخته و وجدان کرده بودم و حالت یقظه و بیداری از خواب غفلت به من دست داده بود.

و من بعدها که به آیات قرآن و روایات مراجعه کردم، به وضوح دیدم که حقیقت غیر از این نبود.[۱۲]

لذا بعد از آن روز تمام توجّهم را به آن دود سیاهی که وارد روحم شده بود داده بودم و می خواستم به هر وسیله ای که شده، کم کم او را از وجودم بیرونش کنم تا بتوانم سیر الی اللّه را ادامه دهم و به وصل کامل برسم، ولی در این بین متحیر بودم که از کجا شروع کنم و چگونه این صفات رذیله را که قلب و روحم را سیاه کرده از خود بیرون نمایم، تا آنکه یک شب قرآن می خواندم و از کلام الهی استمداد می کردم که به این آیات رسیدم:

«یا اَیهَا الَّذینَ امَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللّهَ اِنَّ اللّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ* وَ لاتَکونُوا کالَّذینَ نَسُوا اللّهَ فَاَنْسیهُمْ اَنْفُسَهُمْ اُولئِک هُمْ الْفاسِقُونَ* لایسْتَوِی اَصْحابُ النّارِ وَ اَصْحابُ الْجَنَّةِ اَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفائِزُونَ* لَوْ اَنْزَلْنا هذَا الْقُرْانَ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیتَهُ خاشِعا مُتَصَدِّعا مِنْ خَشْیهِ اللّهِ وَ تِلْک الاَْمْثالُ نَضْرِبُها لِلنّاسِ لَعَلَّهُمْ یتَفَکرُونَ* هُوَ اللّهُ الَّذی لااِلهَ اِلاّ هُوَ عالِمُ الْغَیبِ وَ الشَّهادَةِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحیمُ* هُوَاللّهُ الَّذی لااِلهَ اِلاّ هُوَ الْمَلِک الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیمِنُ الْعَزیزُ الْجَبّارُ الْمُتَکبِّرُ سُبْحانَ اللّهِ عَمّا یشْرِکونَ هُوَاللّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الاَْسْماءُ الْحُسْنی یسَبِّحُ لَهُ ما فِی السَّمواتِ وَ الاَْرْضِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ».[۱۳]

این آیات را چند مرتبه برای آنکه در آنها بهتر تدبّر کنم خواندم و از طرفی چون می دانستم که از «ائمّه ی اطهار» (سلام اللّه علیهم اجمعین) نقل شده که هر کس هر آیه و سوره ای از قرآن را برای هر حاجتی که دارد بخواند، حاجتش برآورده می شود،[۱۴] من این آیات را برای همین حاجت خواندم و از خدا خواستم که مرا از این تاریکیها و از این سیاهیها که در روحم وارد شده نجات دهد.

ناگاه باز همان حالت جدا شدن روح از بدن و جدا شدن آن سیاهی از روحم به من دست داد، ولی این دفعه که پس از ماهها انتظارش را می کشیدم، آن را به آسانی از دست ندادم و خودم آن سیاهی را به آزمایشگاه بردم تا ببینم او چیست؟ و جنس این رنگ سیاه از چیست؟

خوشبختانه در همان آزمایش اوّل تمام وجودش را شناختم و متوجّه شدم که از چه راهی می توانم آن را به کلّی از بین ببرم.

وقتی او را آزمایش کردم، دیدم سر تا پایش جهل و نادانی است. بنابراین طبیعی بود که جهل را می توان با علم بر طرف کرد.

توضیح آنکه آن سیاهی که در روح من بود در اثر بی توجّهی به مطالبی که در عالم ارواح از مکتب اهل بیت (علیهم السّلام) یاد گرفته بودم و فراموشم شده بود، بوجود آمده بود. لذا نادانی و فراموشی جای دانائی و علم را گرفته بود، بر همین اساس، شرارت جای خیر و کفر جای ایمان را پر کرده بود.

بنابراین اگر من می توانستم ایمانم را محکم کنم، طبیعی بود که کفر و کم کم شرارت را از خود بیرون کرده بودم و یک مقدار از آن سیاهی را از روحم برطرف نموده بودم.

و لذا باز به فکر چاره جوئی برای رفع این تاریکی افتادم و مایل بودم هر چه زودتر بتوانم این سیاهی را از وجودم برطرف کنم، امّا نمی دانستم که این کار چقدر مشکل است، سالها طول کشید و ریاضتهای زیادی کشیدم و من به وسائل مختلف متوسّل می شدم.

مثلاً گاهی دلائل علمی اثبات وجود خدا را مطالعه می کردم و گاهی به آیات آفاق و انفس[۱۵] دقیق می شدم و گاهی ساعتها در ریزه کاریهای جهان آفرینش بخصوص در ارتباط با گیاهان و حشرات و شعور حیوانی که در آنها بود و کیفیت خلقت آنها فکر می کردم. اگر چه همه ی اینها در تقویت ایمانم مؤثّر بود، ولی دلم آرام نمی گرفت و پس از آن همه زحمت، تازه ایمان موقّتی پیدا کرده بودم، یعنی این سیاهی از این به بعد کم و زیاد می شد، گاهی ایمانم قوّت پیدا می کرد و دلم آرام می گرفت و گاهی کفر و جهل سر تا پای وجودم را احاطه می کرد و تمام وجودم شرارت و بدی می شد، بالأخره ایمان مستقرّی نداشتم و این خود بیشتر از سابق اسباب زحمت شده بود، زیرا وقتی ایمانم از بین می رفت نبودنش را بیشتر احساس می کردم و بیشتر مرا در طوفان و ناراحتی قرار می داد، امّا در عین حال خوشحال بودم که برای ایمانم در دلم لانه ای ساخته ام و ایمان مانند کبوتری که قدم در لانه ی تازه می گذارد و هنوز به آن لانه عادت نکرده و بلکه چون در آن لانه جانوران موذی را می بیند (که منظورم همان سیاهیها است) از اقامت در آن می ترسد و فرار می کند، می باشد.

پس باید لانه ی دل را بررسی کنم و علّت عدم استقرار ایمان را در آن پیدا کنم تا شاید ایمانم در آن مستقر شود.

امّا متأسّفانه وقتی به روحم، به نفسم، به خودم و به اصطلاح به لانه ی ایمانم مراجعه کردم، دیدم در آن جانوران زیادی بودند که من آنها را برای تو اسم می برم و حتما یا همه ی آنها و یا تعدادی از آنها در تو هست و به همین جهت ایمانت مستقر نیست و باید آنها را از بین ببری و هر یک به سهم خود در تشدید آن تاریکی و سیاهی در روح، مؤثّر است.

آنها عبارت بودند از:

«محبّت به دنیا، ریاست طلبی، ظلم به همنوع، نفاق، ناسپاسی، بی مهری نسبت به همنوع، عجله، کبر و عجب، سستی و نداشتن محبّت، شهرت طلبی، حقد و حسد، بخل، خیانت، بی حیائی، اسراف، حرص، طمع، قساوت، شهوترانی، نمّامی، پست طبعی، انتقام جوئی، کم صبری، انکار و لجاجت، دروغ، فقر ذاتی در مقابل مردم و پست طبعی، دشمنی نسبت به مردم، تفاخر و نداشتن تواضع».[۱۶]

البتّه همه ی این صفات را من نداشتم، زیرا محیط زندگی و تربیت خانوادگی من خیلی از این صفات را از من پاک کرده بود و یا بهتر بگویم، نگذاشته بود که آنها در من بوجود بیاید، ولی من خیلی از اینها را هم داشتم، بخصوص محبّت دنیا و شهرت و ریاست طلبی که تار و پود زندگی مرا به باد می داد و همین صفات بود که سیاهی غلیظی در روح من بوجود آورده بود. ولی به برکت خاندان عصمت (علیهم السّلام) و توسّل به آنها و کمک استادم شروع به پاکسازی روحم از این آلودگیها کردم و بحمداللّه موفّق هم شدم.[۱۷]

و به یاری خدا تجربیات خودم را برای تو می گویم تا تو هم انشاءاللّه موفّق شوی.[۱۸]

 

مراحل سیر و سلوک

او می گفت:

مراحل سیر و سلوک و تهذیب نفس اینها است: اوّل یقظه، دوّم توبه، سوّم استقامت، چهارم صراط مستقیم است و استاد اینها را مفصّلاً شرح می داد و ما آنها را در کتاب «سیر الی اللّه» مفصّلاً شرح داده ایم.

و ضمنا می فرمود اینکه می بینید در هر نماز در سوره ی حمد می خوانیم: «اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» به خاطر اهمیت صراط مستقیم در سیر و سلوک است.

زیرا همه ی مدّعیان سیر و سلوک در صراط مستقیم نیستند یعنی پیرو هواهای نفسانی مرشد و قطب و مدّعیان استادی می باشند و چون اکثر آنها منحرف اند بسیار سفارش شده که از خدا بخواهید تا خدا شما را در صراط مستقیم دین قرار دهد و خود قرآن صراط مستقیم را معرّفی کرده و فرموده:

«وَ اَنِ اعْبُدُونی هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ»[۱۹] البتّه از آیات مختلف قرآن استفاده می شود که عبادت وقتی معقول است که طبق گفتار و دستورات پیامبر اکرم (صلی اللّه علیه و آله) و ائمّه ی اطهار (علیهم السّلام) باشد زیرا تنها و تنها راه رسیدن به مقام خلیفه اللّهی و کمالات روحی بندگی خدا است و بندگی خدا هم میسّر نمی شود مگر از طریق گفتار و دستورات خدای تعالی و رسول اکرم (صلی اللّه علیه و آله) و ائمّه ی اطهار (علیهم السّلام) و این از امتیازات راه اهل بیت برای رسیدن به کمالات روحی است برخلاف مسلکهائی که آنها کمالات روحی را متّکی بر ریاضتهای خود درآورده و بدعتهائی در دین می دانند.[۲۰]

  

انبساط و انقباض [۲۱]

او می گفت:

یک روز جوانی که من به او خیلی علاقه داشتم و او از خانواده ی بسیار نجیبی بود، نزد من آمد و گفت:

چند روز است که ایمانم به کلّی از دستم رفته و خود را آنچنان بی اعتقاد به حقایق جهان هستی احساس می کنم که نزدیک است منفجر شوم، از شما تقاضا دارم هر چه زودتر این مرض روحی مرا معالجه کنید.

من چون او را می شناختم و می دانستم که دلائل علمی و عقلی و نقلی اصول اعتقادات را نمی داند، یعنی در این باره تحقیق نکرده و حتّی کتابی هم مطالعه ننموده است، به او دستور دادم که یک دوره اصول اعتقادات را درس بگیرد و عقائد خود را از نظر علمی محکم نماید تا شاید ایمانش به او برگردد. (در پرانتز عرض می کنم که چون استاد به معارف قرآن بسیار اهمیت می داد و بلکه تنها معارف قرآن را عرفان حقیقی و واقعی می دانست، راه اعتقاد به عقائد حقّه را این گونه تصوّر می فرمود. او می گفت: اوّلین کاری که باید یک مسلمان و یا حتّی یک غیر مسلمان برای رسیدن به حقایق عمل کند، این است که اعجاز قرآن آن گونه که خود قرآن می گوید: (اگر جنّ و انس پشت به پشت یکدیگر بدهند نمی توانند مثل قرآن را بیاورند) برای خود ثابت کند که اگر این کار را بکند، خدا را با علم و قدرتش برای خود ثابت کرده و رسالت رسول اکرم (صلی اللّه علیه و آله) را معتقد شده و مهمتر از همه محتوای قرآن را که معجزه است و از جانب خدا است و شامل بحث معارف و خداشناسی و معادشناسی و به طور کلّی معارف و احکام اسلامی است را راهنمای اعتقادات و عقائد خود قرار داده است. بحث مفصّل مطالب فوق را در مقدّمه ی جلد اوّل کتاب «توضیح آیات قرآن» و کتاب «دو مقاله» ذکر نموده ایم.)

او به این دستور عمل کرد و بحمداللّه استاد خوبی هم نصیبش شد.

من به استاد او گفته بودم که باید برنامه ی درسی او را صحیح تنظیم کند تا در مدّت کوتاهی اصول اعتقاداتش را یاد بگیرد و او هم به این دستور عمل کرد و بحمداللّه ناراحتی روحی او رفع شد.

 

او می گفت:

مرد سالخورده ای که به قول خودش سالها در رشته ی فلسفه و عقائد اسلامی زحمت کشیده بود و خود را از علماء متخصّص در رشته ی عقائد می دانست، روزی به من گفت: من نمی دانم چرا با اینکه دلائل زیادی در اثبات وجود خدا و سائر مسائل اعتقادی دارم، در عین حال گاهی آن چنان بی ایمان می شوم که می خواهم منفجر گردم، در آن وقت مثل کسی هستم که همه ی این دلائل را برای انکار این حقایق داشته باشد؛ حالا من باید چه کنم؟

به او گفتم: خانه ی دل تو ممکن است مملوّ از صفات رذیله باشد، نفست را تزکیه نکرده ای. لذا وقتی ایمان را با زنجیرهای دلائل به این خانه می کشانی و او مجبور می شود که وارد خانه ی دل تو گردد و از طرفی با آن صفات رذیله سر سازش ندارد، با اندک غفلتی از دل تو بیرون می رود و آن وقت دیگر نمی توانی به آسانی ایمان را به خانه ی دل خود برگردانی.

درست مثل کبوتری که شما بخواهید او را در لانه ای که پر از حیوانات درنده است، جای دهی. طبیعی است که او حاضر نمی شود در آنجا بماند و مستقر گردد.

بنابراین اگر بخواهی خانه ی دل را مقرّ ایمان قرار دهی و او را در آنجا مستقر نمائی، باید نفست را از صفات رذیله تزکیه کنی و قلبت را از جمیع خصلتهای زشت پاک نمائی.

 

او می گفت:

روزی خدمت مردی که سالها در سیر و سلوک بوده و حقیقتا به کمالات معنوی خوبی رسیده و وجود او مایه ی بهره های معنوی فراوانی است، رفتم و از او خواستم که گوشه ای از تجربیات خود را در امور معنوی و سیر الی اللّه برای من نقل کند.

او گفت: من در سفر وصول به کمالات روحی می دیدم که گاهی حالت انبساط عجیبی دارم، یعنی به قدری روحیاتم خوب است که مانند کسی که همه ی حقایق و ماوراءالطّبیعه و معنویات را به چشم می بیند، می باشم. ولی گاهی هم به قدری در انقباض قرار می گرفتم و همچون کسی بودم که در تاریکی فوق العاده ای قرار گرفته و حتّی جلوی پایش را هم نمی بیند.

ولی در هر حال به سیر معنوی و تزکیه ی روحم ادامه می دادم و این انبساط و انقباض را اهمیت نمی دادم و در حقیقت خود را مثل مسافری که در اتوبوس نشسته و طی طریق می کند و در راه گاهی به شهرها و چراغها و مناظر زیبا می رسد و آنها جلب توجّهش را می نماید و گاهی هم در بیابانهای بی آب و علف و تاریک که هیچ چیز را نمی بیند، تصوّر می کردم.

فراموش نمی کنم که در آن زمانها گاهی خوابهای بسیار خوب، مکاشفات بسیار جالب، استشمام عطرهای معنوی و حتّی مشاهداتی که فوق العاده جلب توجّه مرا می کرد، داشتم. امّا استادم به من می گفت: مبادا اینها تو را سرگرم کند، زیرا تا وقتی به مقصد که همان کمالات معنوی و تزکیه ی نفس است نرسیده ای، اینها برای تو فائده ای ندارد، حتّی وقتی به اینها می رسی و در عین حال می بینی که هنوز در وجودت صفات غیر انسانی وجود دارد، باید بدانی که گاهی همینها مایه ی توقّف تو و یا لااقل مایه ی سرگرمی تو از وصول به آن مقاصد است.

و همچنین وقتی خواب نمی بینی و یا مکاشفه و مشاهده ای نداری و یا در انقباض مطلقی و حتّی نشاطی در دعاء و عبادت در خود احساس نمی کنی، ولی مشغول تزکیه ی نفسی و به سوی خدا می روی، خود را مثل کسی بدان که در بیابان تاریکی در اتوبوس نشسته و به سفرش ادامه می دهد و یا مثل کسی که از بیابان بی آب و علف عبور می کند و آن بیابان هیچ چیز ندارد که او تماشا کند. و علاوه کسی که برای به دست آوردن خوابهای خوب و یا مکاشفات غیر علمی و یا حتّی برای کرامات و غیبگوئی در سیر و سلوک قرار می گیرد مثل کسی است که در هواپیما فقط برای شکلاتی که مهماندار به مسافرین می دهد بنشیند و از مسافرت مقصد اصلی را منظور نکند و اگر به او شکلات ندادند ناراحت شود.

باید سالک الی اللّه بکوشد که به انقباض و انبساط و کشف و شهود و کرامات و غیبگوئی توجّه نکند و صد درصد به فکر کمالات روحی باشد.

و بالأخره اینها یعنی این انقباضها و انبساطها نباید سالک الی اللّه را از مقصد که همان کمالات روحی است، باز بدارد و بلکه او باید سرش را به زیر بیندازد و به سیر خود دائما ادامه دهد.

 

او می گفت:

انقباض و انبساط بر دو قسم است گاهی این دو حالت برای غیر سالک الی اللّه از مردم عادی روی می دهد. طبعا انقباض مربوط به گناه و انبساط مربوط به کار خوبی است که انجام داده است، ولی برای سالک الی اللّه انقباض لازم است زیرا این دو حالت علامت حرکت و سیر است. اگر این دو حالت نباشد، معلوم است که سالک الی اللّه حرکتی ندارد. اگر انقباض نباشد، قدر انبساط دانسته نمی شود و انقباض و انبساط برای سالک الی اللّه کار خدا است. زیرا او می فرماید: «اَللّهُ یقْبِضُ وَ یبْسُطُ وَ اِلَیهِ تُرْجَعُونَ».[۲۲]

  

حبّ دنیا [۲۳]

استاد در این فصل با بیان جذّاب خود خواسته محبّت دنیا را از دل سالک الی اللّه بیرون کند و او را با فکری راحت به سوی خدای تعالی، منزل به منزل سیر دهد.

 

او می گفت:

اگر چه وقتی انسان توانست محبّت خود را به طرف ذات مقدّس پروردگار متمرکز کند و چیزی را جز خدای تعالی و برای خدای تعالی دوست نداشته باشد خودبخود محبّت دنیا از دلش بیرون می رود ولی در مقدّمه ی سیر و سلوک و بلکه در حال یقظه و بیداری باید تا جائی که محبّت دنیا مانع حرکت او است از دل بیرون کند و غل و زنجیری که او را در این راه زمین گیر کرده و از مقصد باز داشته که علی (علیه السّلام) در دعای کمیل می فرماید: «و قعدت بی اغلالی» از دست و پای خود باز کند تا بتواند به سوی خدا و کمالات روحی حرکت نماید.

 

او می گفت:

یک روز به زیارت حرم «حضرت رضا» (علیه السّلام) مشرّف شدم، زیارت «جامعه ی کبیره» را با توجّه می خواندم، به جملات زیارت کاملاً دقیق بودم، همه را به قصد معنی و خطاب به «اهل بیت عصمت» (علیهم السّلام) می خواندم، روحم به پرواز درآمده بود، حال خوشی داشتم، مثل کبوتری بودم که از قفس پریده و می خواهد به سوی چشمه ی خورشید پرواز کند.

ولی افسوس، در وقت پرواز مثل آنکه سنگ بزرگی به پاهایم بسته باشم، مرا به طرف زمین کشید و به روی زمین انداخت، در آن حال به آن سنگ نگاه کردم دیدم رویش نوشته «محبّت دنیا»، که اصل همه ی بدیها است.[۲۴]

خدایا باز با این مانع چه کنم؟ آه که چقدر سنگ سنگینی جلوی پایم افتاده، عجب گرفتاری بزرگی برایم بوجود آورده است، چرا دل مرا «محبّت دنیا» فرا گرفته؟

مگر من نمی دانم که دنیا بازیچه است؟!

مگر من نمی دانم که هر چه داشته و دارم، باید بگذارم و بروم؟![۲۵]

مگر دنیا همه چیزش اسباب زحمت نیست؟

مگر دنیا خانه ای که به بلا پیچیده شده است، نیست؟[۲۶]

مگر دنیا به کسی وفا کرده؟

مگر کسی در دنیا باقی مانده؟ پس چرا من به آن دل ببندم؟!

چرا این گونه خود را گرفتار او کنم؟ من نباید حتّی به مقدار سر سوزنی محبّت دنیا را در دل داشته باشم و باید فرض کنم که الآن باید از دنیا بروم و حتّی کوچکترین چیزی که به آن محبّت دارم، نمی توانم با خودم ببرم. خانه و زندگی را باید بگذارم، زن و فرزند و املاک و زینتها را باید بگذارم، حتّی لباسهایم را، حتّی بدنم را و بالأخره همه و همه را باید ترک کنم و تنهای تنها، مجرّدِ مجرّد باید با خدا روبرو شوم. اگر دلبستگی به مال دنیا داشته باشم، در وقتی که با خدای تعالی روبرو می شوم، تمام توجّهم به او نخواهد بود، آنجا است که مورد غضب الهی واقع می گردم، او مرا طرد می کند، او مرا لعنت می کند، او مرا آن چنانکه شیطان را رانده ی درگاه خود قرار داد، مرا هم می راند و تا روز قیامت لعنتش را نصیب من می کند.[۲۷]

پس چرا این چنین دنیائی را دوست بدارم و برای خود این همه زحمت درست بکنم؟ بحمداللّه آن روز به برکت «خاندان عصمت و طهارت» (علیهم السّلام) و توسّل به آنها به کلّی «محبّت دنیا» را از دل کندم و مثل کبوتری که پایش از تله در می آید و به سوی آسمان پر می کشد، من هم به سوی حقایق و معنویات پرواز نمودم.

 

او می گفت:

روز عرفه ای بود، من در آن روز دعاء حضرت «امام حسین» (علیه السّلام) در روز عرفه را در اطاق خلوتی می خواندم، هنوز دعاء را تمام نکرده بودم که مکاشفه ای دست داد، در آن حال خود را در دنیا به صورتی که تا چند لحظه ی دیگر شرح می دهم، می دیدم و چون دنیا را این چنین دیدم، بغض دنیا را در دل گرفتم و دیگر به آن اعتماد نکردم.

در آن مکاشفه خود را در میان درّه ای که کوهها از چهار طرف، سر به آسمان کشیده بودند می دیدم، محلّی که من در آن بودم، مثل چاهی بود که هیچ راه فرار نداشت و اگر سنگی از قلّه ی کوه کنده می شد، مستقیم به سر من می خورد.

در این حال به وحشت افتادم و وقتی ترس و وحشتم زیادتر شد که می دیدم از سر قلّه های کوههای اطراف سنگهائی کنده شده و با سرعت به طرف من می آید، به روی هر سنگی یکی از بلاهای دنیا نوشته شده و اگر همه ی آنها به روی من بریزند، مرا زیر خود مدفون می کنند و برای همیشه بدبخت و بیچاره ام.

امّا در این بین چشمم به انوار مقدّسه ی «اهل بیت عصمت و طهارت» یعنی «چهارده معصوم» (صلوات اللّه و سلامه علیهم اجمعین) افتاد که بالای سرم دور یکدیگر نشسته اند و به بیچارگی من نگاه می کنند. به حضرت «بقیه اللّه» ارواحنا فداه متوسّل شدم، عرض کردم: مولایم از این همه بلاها که این گونه به سر من می ریزد، به شما پناه می برم.

به خودت قسم که اگر به ما مردم لئیم، شخص ضعیفی که دشمن به او حمله کرده، پناه بیاورد و ما قدرت بر دفع آن بلا را از او داشته باشیم، به او پناه می دهیم.

حالا من که به شما پناهنده ام، اینها هم دشمن منند و شما هم قادر بر دفع آنها هستید و علاوه:

(تو کریمی، از اولاد کریمهائی و از طرفی امر شده ای که ما را در پناه خود میهمان کنی، پس به من پناه بده و مرا مهمان کن، درود خدا بر تو و پدران پاک و پاکیزه ات باد).[۲۸]

حضرت «بقیه اللّه» ارواحنا فداه اراده فرمودند که همه ی بلاها (با آنکه بر سر من سرازیر بودند) در جای خود متوقّف شوند، در این بین صدائی به آواز بسیار بسیار لطیف و دلربائی که مثل آن صدا را در دنیا نشنیده بودم، این آیات از قرآن را تلاوت می کرد:

«وَ مَا الْحَیوةُ الدُّنْیا اِلاّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدّارُ الاْخِرَةُ خَیرٌ لِلَّذینَ یتَّقُونَ اَفَلا تَعْقِلُونَ».[۲۹]

«اَرَضیتُمْ بِالْحَیوةِ الدُّنْیا مِنَ الاْخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَیوةِ الدُّنْیا فِی الاْخِرَةِ اِلاّ قَلیلٌ».[۳۰]

«اِنَّ الَّذینَ لایرْجُونَ لِقائَنا وَ رَضُوا بِالْحَیوةِ الدُّنْیا وَ اطْمَاَنُّوا بِها وَ الَّذینَ هُمْ عَنْ ایاتِنا غافِلُونَ* اُولئِک مَأْویهُمُ النّارُ بِما کانُوا یکسِبُونَ».[۳۱]

«اِنَّما مَثَلُ الْحَیوةِ الدُّنْیا کماءٍ اَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الاَْرْضِ مِمّا یأْکلُ النّاسُ وَ الاَْنْعامُ حَتّی اِذا اَخَذَتِ الاَْرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّینَتْ وَ ظَنَّ اَهْلُها اَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَیها اَتیها اَمْرُنا لَیلاً اَوْ نَهارا فَجَعَلْناها حَصیدا کاَنْ لَّمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ کذلِک نُفَصِّلُ الاْیاتِ لِقَوْمٍ یتَفَکرُونَ».[۳۲]

«اِنَّ وَعْدَاللّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّکمُ الْحَیوةُ الدُّنْیا وَ لا یغُرَّنَّکمْ بِاللّهِ الْغَرُورُ».[۳۳]

«فَاَمّا مَنْ طَغی* وَ اثَرَ الْحَیوةَ الدُّنْیا* فَاِنَّ الْجَحیمَ هِی الْمَأْوی* وَ اَمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی* فَاِنَّ الْجَنَّةَ هِی الْمَأْوی».[۳۴]

«ترجمه ی آیات فوق»

«و دنیا جز بازیچه و لهو چیزی نیست، ولی خانه ی آخرت بهتر است برای کسانی که تقوی داشته باشند، آیا شما تعقّل نمی کنید؟».

«آیا شما به زندگی دنیا در مقابل آخرت راضی می شوید؟ و حال آنکه ارزش زندگی دنیا در مقابل آخرت چیزی نیست».

«کسانی که امید لقاء ما را ندارند و تنها به زندگی دنیا راضی شده اند و به آن اطمینان پیدا می کنند، آنها کسانی هستند که از نشانه های ما غافلند، آنها جایگاهشان جهنّم است و این به خاطر چیزی است که کسب کرده اند».

«مَثَل زندگی دنیا مَثَل آبی است که نازل می شود از آسمان، پس مخلوط شود با روئیدنیهای زمین از گیاهانی که مردم و حیوانات می خورند، تا آنکه زمین سبزی و خرّمی خود را دریافت دارد و اهل آن زمینها گمان کنند آنها نیرومند بر این سبزی و خرّمی هستند، که ناگهان شب یا روز اراده و امر ما برسد و آنچنان آن را درو کند مثل روز گذشته که در آن چیزی نبوده، این چنین خدا تفصیل می دهد نشانه های خود را برای کسانی که فکر کنند».

«تحقیقا وعده ی خدا حقّ است، پس شما را زندگی دنیا مغرور نکند و شما را دنیا به عفو پروردگار گول نزند».

«پس امّا کسی که طغیان کند و زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح دهد، پس تحقیقا جهنّم مأوای او است».

به به چقدر این صوت دلربا بود، چقدر این آیات مؤثّر بود، چقدر برای کنده شدن از دنیا و متوجّه شدن به آخرت، این مطالب پر فائده بود.

امّا من که هنوز در آن درّه و یا به تعبیر بهتر، گودالی که در وسط کوههای سر به فلک کشیده بود، قرار گرفته بودم و نمی دانستم چه باید بکنم و با قطع شدن صدا دوباره همّ و غم و ترس شدیدی مرا فرا گرفته بود و از طرفی هم دیدم باز دوباره سنگها به طرف من پرت می شوند، به گریه افتادم و از صدمه ی هر یک از سنگها به یکی از «معصومین» (علیهم السّلام) پناه می بردم و گاهی به معصومی از چند سنگ پناهنده می شدم.

و بالأخره از صدمه ی سنگهای پرتاب شده، در پناه «معصومین» سالم ماندم، ولی از همه ی اینها به این نتیجه رسیدم که دنیا جای بدی است، کسی که به آن محبّت پیدا کند، دیوانه است.

کسی که دل به دنیا با آن همه بلاها که دائما به سرش فرود می آید ببندد، بی عقل است.

و اگر کسی بخواهد از بلاهای دنیا محفوظ بماند، باید به انوار مقدّسه ی «معصومین» (صلوات اللّه علیهم اجمعین) پناهنده شود و خود را در زیر سایه ی الطاف آنها قرار دهد.

«من اتاکم نجی و من لم یأتکم هلک»[۳۵] (کسی که درِ خانه ی شما آمد، نجات پیدا کرد و کسی که از شما تخلّف نمود، هلاک شد).

استاد پس از نقل این قضیه می گفت: الآن حدود بیست سال از آن مکاشفه می گذرد، ولی بحمداللّه حتّی یکی از آن بلاها هم متوجّه من نشده و از صدمه ی همه ی آنها در پناه خاندان «عصمت و طهارت» (علیهم السّلام) محفوظ مانده ام.

 

او می گفت:

روزی در مجلسی ذکر مصیبت اصحاب حضرت «سیدالشّهداء» (علیه السّلام) شد، روضه خوان، بی محبّتی آن اصحاب کبار را به دنیا شرح می داد، من هم یکی به خاطر ذکر مصیبت و دیگر به خاطر آنکه چرا من این گونه نیستم، سر به زانو گذاشته بودم و گریه می کردم، ناگهان خود را در حالی دیدم که فکر نمی کنم خواب بودم، بلکه احتمالاً همان مکاشفه بود ولی با مکاشفه های معمولی مختصر فرقی داشت.

به هر حال خود را در زندانی می دیدم که داخل زندان هرج و مرج است، چند نفر قُلدر همه را اذیت می کنند، حتّی به زندانبان هم اعتنائی نمی کنند، اخبار مختلفی از خارج زندان به داخل شایع شده است.

یکی می گوید: اگر از این زندان آزاد شوید، شاه پرقدرتی شما را دستگیر می کند و همه را شکنجه می دهد و بلکه در آتش می سوزاند و حتّی به شما مهلت نفس کشیدن نمی دهد.

آنهائی که این شایعه را باور کرده بودند، به هیچ وجه نمی خواستند از زندان بیرون بروند، باز همین زندان با همه ی ناراحتیهایش برای آنها بهتر بود.

جمعی هم که از همه کم عقل تر و کم فکرتر و کم حافظه تر بودند، حتّی خارج زندان را به کلّی فراموش کرده بودند و می گفتند: اصلاً خارج از این زندان چیزی نیست و هر چه هست همین زندان است، آنها هم نمی خواستند از زندان بیرون بروند.

ولی عدّه ای می دانستند که در زندانند، آن هم در زندان با اعمال شاقّه، آن هم در زندانی که هرج و مرج است و حقوق محدود زندانیها پایمال می شود و می دانستند که در خارج زندان چه نعمتها، چه لذّتها، چه قصرها، چه کاخها، برای آنها مهیا شده است، اینها بودند که برای آزادی لحظه شماری می کردند، همه روزه از زندانبان و مافوق و مافوق تر او تقاضای آزادی می نمودند.

در آن حال شخصی به من گفت: مَثَل این زندانیها و مثل این زندان مثل دنیا و اهل دنیا است.[۳۶] اگر به آن دو دسته از زندانیها بگوئی: خدا شما را از زندان نجات دهد، مساوی است با آنکه به یکی از اهل دنیا بگوئی: خدا مرگت دهد، ولی اگر به این دسته از مردم با شعور و با عقل و بلکه اولیاء خدا بگوئی: خدا تو را مرگ دهد، مساوی است با آنکه به آنها بگوئی خدا تو را از زندان نجات دهد، آنها خوشحال می شوند، آن چنانکه اصحاب «سیدالشّهداء» (علیه السّلام) در شب عاشوراء خوشحال بودند که فردا از زندان دنیا نجات پیدا می کنند.[۳۷]

قرآن در این خصوص می فرماید:

قُلْ یا اَیهَا الَّذینَ هادُوا اِنْ زَعَمْتُمْ اَنَّکمْ اَوْلِیاءُ لِلّهِ مِنْ دُونِ النّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ اِنْ کنْتُمْ صادِقینَ* وَ لا یتَمَنَّوْنَهُ اَبَدا.[۳۸]

بگو ای کسانی که یهودی هستید، اگر گمان می کنید که شما از اولیاء خدائید نه سایر مردم، پس تمنّای مرگ کنید اگر راست می گوئید، که هرگز این تمنّا را نخواهند کرد.

 

او می گفت:

اگر کسی به روایاتی که در مذمّت دنیا و روایاتی که در مدح دنیا از ناحیه ی «معصومین» (علیهم السّلام) وارد شده توجّه کند، به خوبی مرض حبّ دنیا از او معالجه می شود و از طرف دیگر ارزش دنیا را درک می کند.

 

«ترجمه ی روایاتی در مدح دنیا و مال دنیا»

«رسول خدا» (صلی اللّه علیه و آله) فرمود:

«بهترین کمک و یاری دهنده بر طاعت پروردگار، دارائی و مال است.»[۳۹]

«امام صادق» (علیه السّلام) فرمود:

«بهترین یاری دهنده برای بدست آوردن آخرت، دنیا است.»[۴۰]

«پیامبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) فرمودند:

«سه چیز از دنیای شما مورد پسند من است: بوی خوش، زنان و نور دیدگان من در نماز است.»[۴۱]

«امام باقر» (علیه السّلام) به نقل از «پیامبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) فرمودند:

«عبادت هفتاد جزء است که بهترین و بالاترین آن، طلب روزی از راه حلال است.»[۴۲]

«امام صادق» (علیه السّلام) به نقل از «پیامبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) فرمودند:

«ملعون آن کسی است که بار زندگی و خرج خود را بر مردم تحمیل نماید.»[۴۳]

«امام سجّاد» (علیه السّلام) فرمودند:

«دنیا بر دو گونه است: دنیائی که از آن به قدر نیاز استفاده گردد و دیگری دنیای ملعون (که وسیله ی عیش و نوش و گناه باشد).»[۴۴]

«حضرت باقر» (علیه السّلام) فرمودند:

«آن کس که در دنیا روزی خویش را با بی نیازی از مردم به دست آورد و آن را در راه تأمین کفاف خانواده و لطف به همسایه به کار برد، خدا را در حالی ملاقات می کند که صورت او همانند ماه شب چهارده باشد.»[۴۵]

«امام صادق» (علیه السّلام) فرمودند:

«کوشش کننده برای بدست آوردن روزی عیال خود، همانند مجاهد در راه خدا است.»[۴۶]

آن حضرت، درباره ی مردی که گفت: «در خانه ی خود می نشینم و نماز خوانده و روزه گرفته و خدای خویش را عبادت می نمایم و روزی من خواهد رسید،» فرمود:

«این یکی از سه نفری است که دعای آنها مستجاب نمی شود.»[۴۷]

و فرمودند: «خداوند سفرهای غریبانه را که در طلب روزی باشد دوست می دارد.»[۴۸]

و مردی به حضرتش گفت: به خدا که ما دنیا را می طلبیم و دوست داریم که آن را بدست آوریم.

حضرت فرمود: دوست داری که با آن چه کنی؟

گفت: می خواهم که دنیای بدست آمده را برای خود و خانواده ام به کار گیرم و با آن صدقه داده و به نزدیکان رسیدگی کرده و زیارت حج و عمره بجا آورم.

آن حضرت فرمود: «این طلب دنیا نیست و بلکه این طلب آخرت است.»[۴۹]

آن حضرت در جای دیگر فرمودند:

«هر کسی که دنیای خویش را در راه آخرت ترک گوید، از ما نیست.»[۵۰]

 

«روایاتی در مذمّت دنیا»

«پیامبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) فرمودند:

«اگر دنیا در پیشگاه خداوند به اندازه ی بال پشه ای ارزش می داشت، هرگز کافری را از آن جرعه ی آبی نمی نوشانید!»[۵۱]

و فرمودند: «دنیا ملعون است و هر چه در آن است نیز ملعون است. مگر قسمتی از دنیا که برای خدا باشد.»[۵۲]

و در جای دیگری فرمودند:

«آن کس که دنیای خود را دوست بدارد، به آخرت خویش ضرر زده و آن کس که آخرت را دوست بدارد، به دنیای خود زیان رسانده است. پس امور جاودان و ماندنی را بر امور نابود شدنی و فانی برگزینید.»[۵۳]

و فرمود: «دوستی دنیا سرچشمه و منشاء هر گناه است.»[۵۴]

و فرمود: «شگفتی بسیار از کسی که جاودانگی آخرت را تصدیق کرده و برای دنیای فانی می کوشد.»[۵۵]

و فرمود: «آن کس که صبح نماید در حالی که دنیا بزرگترین غم او باشد، در نزد خداوند ارزشی و جایگاهی ندارد و خداوند قلب وی را مبتلا به چهار خصلت می نماید: غمی که هیچگاه از آن دور نشود و کاری که هیچگاه از آن فارغ نگردد و فقری که هیچگاه او را رها نسازد و آرزوئی که هیچگاه برآورده نشود و به کمال نهایت آن نرسد.»[۵۶]

«امام صادق» (علیه السّلام) به نقل از «پیامبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) فرمودند:

«دنیا خانه ی کسی است که او را خانه ای نیست (در آخرت جایگاهی ندارد) و آن را که عقلی نباشد، برای دنیا می کوشد و می اندوزد.»[۵۷]

و نیز آن حضرت به نقل جدّ بزرگوارشان فرمودند:

«مرا با دنیا چه کار؟ مَثَل من و مَثَل دنیا، همانند سواری است که در روز گرم تابستان درختی بر او نمایان گردد و لحظه ای به زیر سایه ی آن بیارامد و آن را ترک گوید و برود.»[۵۸]

و به «امیرالمؤمنین» (علیه السّلام) گفته شد: دنیا را برای ما وصف نمایید.

فرمودند: «چگونه توصیف کنم برای تو خانه ای را که هر کس در آن سالم باشد، از نیرنگ آن در امان نباشد و آن کس که در آن بیمار گردد، پشیمان شود و آن کس که در آن فقیر گردد، غمگین شود و آن کس که در آن بی نیاز گردد، مورد هجوم فتنه ها واقع شود. در حلال آن حساب و در حرام آن عقاب و مجازات است.»[۵۹]

و نیز فرمودند:

«جز این نیست که دنیا شش چیز است: خوردنی، آشامیدنی، پوشیدنی، مرکبی که سوار آن شوند و زنی که به همسری گیرند و عطری که بو کنند. پس نیکوترین خوردنیها عسل است که آن جویده شده و خارج شده ی از زنبور است و بهترین آشامیدنیها آب است که در آشامیدن آن نیکوکار و فاجر یکسانند و بهترین پوشیدنیها حریر است و آن نخی از کرمی می باشد و بهترین مرکبها اسب است که بر پشت آن مردان به قتل رسند و والاترین منکوحات، زن است … زیباترین جای بدن خویش را (صورت) آرایش می نماید، ولی زشت ترین عضو او مورد نظر قرار می گیرد. و بهترین عطرها مُشک است و آن خون حیوان است.»[۶۰]

«حضرت صادق» (علیه السّلام) فرمودند:

«رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله) از هیچ چیز دنیا در شگفت نگردید مگر از گرسنه ای که در دنیا با ترس بسر برد. (یعنی رزق دهنده را که خداوند است، فراموش کرده و به کفایت او بندگان خویش را ایمان نداشته باشد).»[۶۱]

«حضرت لقمان» به پسرش گفت:

«ای پسرم! دنیایت را به آخرتت بفروش که به اندازه ی تمام دنیا سود می بری و آخرتت را به دنیا مفروش که در هر دو زیان می بینی.»[۶۲]

«امام مجتبی» (علیه السّلام) این بیت شعر را زیاد به کار می بردند:

«ای اهل لذّتهای دنیا، برای لذّات دنیا بقائی نیست و مغرور شدن به سایه ای که رفتنی است، ابلهی است.»[۶۳]

«رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) دنیا را از حیث مغرور شدن به آن و از دست دادن آن، این گونه تمثیل فرموده اند:

«دنیا رؤیا است و اهل آن، بر آن مجازات شده، عقاب می شوند.»[۶۴]

روایت گردیده که حقیقت دنیا برای «عیسی» (علیه السّلام) آشکار گردیده پس آن را به صورت پیره زنی بی دندان یافت که همه گونه آرایشی نموده بود! پس عیسی به پیره زن گفت: تاکنون چند شوهر اختیار کرده ای؟

پیره زن گفت: شماره ی آنها را نمی دانم!

«عیسی» گفت: آیا همه تو را طلاق دادند؟

پیره زن گفت: خیر، تمامی آنها را کشتم!

پس «عیسی» (علیه السّلام) فرمود:

«وای بر حال شوهران باقی مانده ی تو! چگونه از فرجام شوهران گذشته عبرت نمی گیرند که تو چگونه آنها را یکی پس از دیگری کشتی و چگونه از تو واهمه نداشته، دوری نمی کنند؟»[۶۵]

«دنیا به منزله ی پل است، پس از آن عبور کنید و به آبادی آن نکوشید.»[۶۶]

«حضرت عیسی» (علیه السّلام) فرمودند:

«دنیا به منزله ی گذرگاه است، پس از آن عبور کنید.»[۶۷]

«امیرالمؤمنین» (علیه السّلام) در نامه ای به سلمان دنیا را، این گونه تشبیه فرموده اند:

«مَثَل دنیا، مثل ماری است که تن آن نرم و زهر آن کشنده است. پس از اموری از دنیا که تو را خوش آید دوری کن، زیرا که زمان اندکی با تو همراه خواهد بود و چون یقین نمودی که دنیا زودگذر است و رهایش خواهی ساخت، غم آن را مخور و در خوشایندترین لحظات دنیا، بیشتر از آن بر حذر باش، که دنیاپرست هر اندازه که در لذّتی، بیشتر به دنیا اعتماد نماید و از آن برخوردار گردد، دنیا او را به جائی می برد که خوشایندش نباشد.»[۶۸]

«رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) فرمودند:

«مَثَل صاحب دنیا مثل آن کس است که در آب راه می رود، آیا آن کس که در آب راه می پیماید، می تواند از تر شدن پاهای خود جلوگیری کند؟»[۶۹]

«حضرت صادق» (علیه السّلام) فرمودند:

«مثل خواستار دنیا همانند کسی است که از آب دریا می آشامد، هر اندازه که بیشتر بیاشامد، تشنگی او زیادتر می شود تا آنکه او را به کشتن بدهد.»[۷۰]

و از جهت مقایسه ی دنیا به آخرت، «پیامبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) فرمودند:

«نسبت دنیا به آخرت، مثل این است که یکی از شما انگشت خویش را در آب دریا فرو برد، آنگاه ببیند که چه اندازه از آب را به خود گرفته است.»[۷۱]

«امام کاظم» (علیه السّلام) فرمودند:

«لقمان به فرزند خود گفت: ای پسر! همانا دنیا دریائی ژرف است که خلق بسیار در آن غرق شده اند، پس بایستی کشتی تو در آن دریا، تقوی و ترس از خدا و بار آن ایمان و بادبان آن توکل و بهای آن عقل و ناخدا و راهنمای آن دانش و فرمان آن شکیبائی باشد.»[۷۲]

«امام صادق» (علیه السّلام) به نقل از پدرشان «حضرت باقر» (علیه السّلام) فرمودند:

«مثل دنیاپرست، همچون کرم ابریشم است که هر اندازه بر خویشتن بیشتر می تند، بیرون رفتن خود را ناممکن تر می سازد، تا آنکه در پیله ی خویش بمیرد.»[۷۳]

استاد رو به من کرد و گفت: تو روایات مذمّت دنیا و مدح دنیا را دیدی و خواندی پس این را بدان که محبّت دنیا بسیار بد است ولی دنیا داشتن و مال دنیا را برای راحتی خودت و زن و زندگیت و تأمین واجب النفقه ات و انفاقت به فقراء و مساکین و در راه خدا صرف نمودنت بسیار خوب است. کلیه ی انبیاء و ائمّه ی اطهار (علیهم السّلام) دنیا و مال دنیا را داشتند ولی محبّت دنیا را نداشتند و آنچه را که رها می کردند محبّت دنیا بود.

  

جاه طلبی

او می گفت:

در ایام طلبگی در شرح حالات مرحوم «صاحب جواهر آیه اللّه شیخ محمّد حسن» رحمه اللّه علیه خوانده بودم که او به طلاّب و محصّلین نجف پس از امتحان اجازه ی اجتهاد می داد.

یک روز یکی از طلاّب مطالبی در فقه جمع آوری کرده بود و از دو نفر هم امضاء گرفته بود که آنها تصدیق کرده بودند که آن مطالب متعلّق به او است، ولی در حقیقت او آن مطالب را از جای دیگری برداشته و به اسم خود کرده و آنها را نزد «شیخ محمّد حسن» برده و از معظّم له اجازه ی اجتهاد گرفته بود. پس از چند روز بعضی از طلاّب که از موضوع اطّلاع پیدا می کنند، به مرحوم «شیخ» جریان را می گویند.

او هر چه تلاش می کند که آن طلبه را پیدا کند و اجازه ی اجتهاد را از او پس بگیرد، موفّق نمی شود.

یک روز مرحوم شیخ به منبر می رود و طلاّب را موعظه می کند و به آنها از زشتی «حبّ جاه» و ریاست طلبی سخن می گوید و سپس گریه ی زیادی می کند و می فرماید: این امراض سعادت دائمی انسان را به خطر می اندازد و از منبر پائین می آید و دیگر به کسی اجازه ی اجتهاد نمی دهد و بعد از چند روز از غصّه دق می کند و از دنیا می رود.

من از همان ایام طلبگی که این قضیه را شنیده بودم، همیشه با خود می گفتم، اگر آن طلبه حبّ جاه و ریاست نمی داشت، چه احتیاجی به اجازه ی اجتهاد داشت؟ آن هم با آن حیله و مکر آن را از آن عالم بزرگ بگیرد و سبب ناراحتی و حتّی قتل او گردد.

چرا انسان باید تا به این حدّ به این صفات پست شیطانی پای بند باشد؟! لذا به فکر علاج این کسالت، یعنی حبّ جاه و مقام از همان اوائل جوانی بودم و گاهی که فکر می کردم دیگر این صفت در من وجود ندارد، خود را یک آزمایش عملی می نمودم که چند مرتبه رفوزه شدم، ولی دفعه ی آخر بحمداللّه دیدم به ترک آن صفات موفّق شده ام.

حالا می دانم تو خیلی دوست داری که بدانی، چگونه من این صفت را از خود تزکیه کردم و چگونه خود را آزمایش می نمودم. من هم چون تو را شاگرد خوبی می بینم، همه اش را برای تو شرح می دهم، به شرط آنکه مقید باشی مو بمو آنها را عمل کنی.

من ابتداء برای بیرون کردن صفت حبّ جاه و ریاست از خود، به عواقب آن فکر کردم. آخرین مرحله ی شغلی را که من در آن بودم، در نظر گرفتم، دیدم من که یک طلبه هستم، نهایت این است که آخرش مرجع تقلید می شوم، آن وقت میلیونها مردم از من تقلید می کنند، ریاست عامّه ی شیعه را به عهده می گیرم.

در آن موقع از دو حال خارج نیست، یا آنکه از این ریاست لذّت می برم و نفسم را از خود راضی کرده ام و به هیچ وجه خدا را در نظرم نگرفته ام و تنها پول «سهم امام» (علیه السّلام) را از مردم گرفته و با مسئولیت خود به طلاّب داده ام، طلاّب هم نه به خاطر محبّت واقعی، بلکه به خاطر پولم به من اظهار علاقه کرده اند.

در این صورت شب اوّل قبر، اوّل بدبختی و بیچارگی من خواهد بود و روز قیامت قطعا مرا از یک کافر عوامی که خدا و دین و «امام زمان» (علیه السّلام) را به بازی نگرفته بیشتر عذابم می کنند، زیرا من همه ی آنها را وسیله ی ارضاء هوای نفس خود کرده ام و آنها را به بازی گرفته ام.

و یا آنکه از مرجعیت لذّت نمی برم، هوای نفسم را از بین برده ام و بار گرانی که نیابت حضرت «بقیه اللّه» (علیه السّلام) باشد به دوش کشیده ام و بالأخره به شرائط مرجعیت و نیابت آن حضرت که شرط اوّلش مخالف با هوای نفس بودن و شرط دوّمش مطیع مولا بودن است، عمل کرده ام که در این صورت از همین الآن باید حبّ جاه و ریاست را از دل بیرون کنم تا لیاقت آن مقام مقدّس را پیدا نمایم.[۷۴]

بنابر این حبّ جاه و ریاست نباید در من وجود داشته باشد.

حتّی در آن مدّت مقید شدم که با مراجع تقلید بیشتر تماس بگیرم، شاید بهتر به این حقیقت برسم و بتوانم کاملاً این موضوع را عین الیقین برای خودم بنمایم، همین طور هم شد.یعنی دیدم آنهائی که اهل هوی بودند، با داشتن علم زیاد زود شناخته می شدند و ارزشی در اجتماع پیدا نمی کردند.

زیرا خدا به خاطر داشتن ایمان و پاکی و نیکوکاری، محبّت انسان را به دل مردم می اندازد و می فرماید:

«اِنَّ الَّذینَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَیجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمانُ وُدًّا».[۷۵]

یعنی: تحقیقا کسانی که ایمان داشته باشند و عمل شایسته کنند خدا محبّت آنها را در دلهای مردم قرار می دهد.

و امّا کسانی که اهل هوی نبودند و پاک و پاکیزه بودند، آنها هم زودتر شناخته می شدند. زیرا خدای تعالی خوبیها را آشکار می کند و بدیها را می پوشاند، ولی از زحمات طاقت فرسای مرجعیت، بخصوص که خود را در زیر بار مسئولیت بسیار بسیار سنگینی می دیدند، ناراحت بودند و لذّت نمی بردند، زیرا ترسشان از خدا بیشتر بود، دلهره شان از دیگران زیادتر بود، حتّی یکی از مراجع به من می گفت: فلانی، من آخر عمری شغل صرّافی با مسئولیت فوق العاده سنگینی به عهده گرفته ام. منظورش این بود که می گفت: من باید پول «سهم امام» (علیه السّلام) را از مردم بگیرم و مردم مسئولیت آن را به گردن من بیاندازند و من بین طلاّب تقسیم کنم و باز هم مسئول باشم، یعنی اگر یک ریال آن را بیجا مصرف نمایم، نزد خدا و «امام زمان» (علیه السّلام) مورد مؤاخذه قرار می گیرم.

لذا من پس از مدّتی که این گونه فکر می کردم و با این بزرگان تماس می گرفتم، خیال می کردم که به کلّی محبّت جاه و ریاست از دلم رفته، ولی با یک آزمایش که برای خود پیش آوردم، متوجّه شدم که اشتباه می کنم و آن این بود که:

مدّتها مرا برای ریاستی دعوت می کردند، آن روزها قبول کردم، وقتی به محلّ کار رفتم، دیدم خیلی دوست دارم که خود را بر کارمندان و زیردستان ترجیح دهم، آنها غذای بهتر را جلوی من بگذارند، وقتی وارد مجلسی می شوم، همه جلوی پای من برخیزند، من با تأنّی بیشتری با مردم حرف بزنم، که مرا با شخصیت بدانند، حتّی با کمال تأسّف یک روز دیدم، جمعی از ارباب رجوع مرا بی جهت مدح می کنند، خوشحال شدم و به آنها نگفتم اشتباه می کنید و بلکه یک روز هم که خود را حاضر کردم که بگویم اشتباه می کنید، طوری گفتم که آنها بیشتر مرا مدح کردند.

شب به منزل آمدم، به اطاق خلوتی رفتم و نفسم را به محاکمه کشیدم و به او گفتم: آخر برای چه این مرض را ترک نمی کنی؟! چرا از حبّ جاه و ریاست دست بر نمی داری؟ به هر حال با خودم فکر کردم که بالأخره من مریضم، باید معالجه شوم. کتاب «بحارالانوار» را باز کردم، با خود فکر می کردم که چون کلمات «ائمّه ی اطهار» (علیهم السّلام) نور است و روح من هم به خاطر داشتن حبّ جاه و ریاست، ظلمانی شده، پس باید با این انوار، آن ظلمت را برطرف کنم. لذا صفحات ۱۴۵ تا ۱۴۶ کتاب بحارالانوار جلد ۷۰ را مطالعه کردم. این روایات نوشته شده بود:

۱ ـ حضرت «امام رضا» (علیه السّلام) فرمودند: آن قدری که طلب ریاست به دین انسان ضرر می زند، دو گرگ درنده به گوسفندی بی چوپان ضرر نمی زنند.[۷۶]

۲ ـ «امام صادق» (علیه السّلام) فرمودند: کسی که ریاست طلب باشد، هلاک می شود.[۷۷]

۳ ـ «امام صادق» (علیه السّلام) فرمودند: بترسید از این رئیسهائی که بر مردم ریاست بی جهتی می کنند.[۷۸]

۴ ـ «امام صادق» (علیه السّلام) فرمودند: به خدا قسم صدای خوردن کفش به زمین پشت سر انسان، برای او جز هلاک شدن و هلاک کردن دیگران، فائده دیگری ندارد.[۷۹]

۵ ـ «امام صادق» (علیه السّلام) فرمودند: کسی که ادّعای ریاست کند، ملعون است و کسی که اهتمام بر طلب ریاست نماید، ملعون است و کسی که نفسش را به ریاست وعده دهد، ملعون است.[۸۰]

۶ ـ «امام باقر» (علیه السّلام) فرمودند: ای ابا ربیع! به هیچ وجه طلب ریاست نکن.[۸۱]

۷ ـ «امام صادق» (علیه السّلام) فرمودند: بترس از ریاست، زیرا کسی نیست که آن را طلب کند، مگر آنکه هلاک می شود.[۸۲]

۸ ـ حضرت «علی بن موسی الرّضا» (علیه السّلام) فرمودند: کسی که طلب ریاست برای خود کند، هلاک می شود. زیرا ریاست شایستگی ندارد، جز برای اهلش.[۸۳]

و بالأخره ذات اقدس متعال در این باره بهترین کلام را فرموده که می گوید:

این خانه ی آخرت را برای کسانی که برتری طلب در روی زمین و فساد کننده در آن نباشند، قرارش می دهیم و عاقبت همه ی خوبیها متعلّق به متّقین است.[۸۴]

این روایات و این آیه ی قرآن را خواندم.

ولی مگر سیاهی دل من با این مقدار از کلمات پر نور خاندان «عصمت» برطرف می شد، اگر چه بعد از خواندن این روایات تا چند روزی آرامتر بودم.

امّا یک روز دیدم خودم را گول می زنم، زیرا به مردم که تواضع می کنم، برای این است که مرا دوست بدارند و بیشتر احترامم کنند. به همه که سلام می کنم، به خاطر این است که آنها را خجالت بدهم و بعدا آنها بر من سبقت به سلام بگیرند.

اگر یکی از مریدان دوزانو در مقابلم نمی نشست، در دل ناراحت می شدم!

وقتی وارد مجلس می گردیدم و مردم به خاطر ورودم صلوات می فرستادند، خوشحال می شدم!

یک روز وارد مجلسی شدم، جمعیت چند هزار نفره ای که برای دیدن من جمع شده بودند، همه از جا برخاستند و صلوات فرستادند و من در ضمن چند کلمه ای که برای مردم حرف می زدم، گفتم: برادران شما که این گونه اظهار محبّت به من می کنید، شاید نفس من خوشش بیاید و حال آنکه من لیاقت این همه محبّت را ندارم، اینجا معلوم بود که مردم به زبان حال و قال می گفتند:

ببین چه آقای خوبی است! چقدر شکسته نفسی می کند! خیلی خوشم آمده بود. ولی وقتی به منزل رفتم و خوب به عمق مطلب فکر کردم، متوجّه شدم که خود این شکسته نفسی من به خاطر هوای نفسم بوده است.

ضمنا مطلب قابل توجّه این بود که وقتی از پشت میز سخنرانی در آن مجلس به میان مردم آمدم، پیرمرد دهاتی نورانی پیش من آمد و به من گفت: شما نباید آن قدر ضعیف باشید که از ابراز احساسات مردم تغییر حال پیدا کنید و نفستان خوشش بیاید و یا اگر به شما بی اعتنائی کردند، ناراحت شوید. شرح صدر داشته باشید و به این مسائل اهمیت ندهید.

من در آن مجلس از بس از اظهار محبّت مردم و احترامات آنها مست خوشحالی شده بودم. نفهمیدم این پیرمرد چه می گوید. ولی وقتی در منزل فکر می کردم، متوجّه شدم که او مرا متنبّه کرده و به من فهمانده است که اگر بر فرض من راست بگویم و از این احترامات خوشم نیاید، تازه شرح صدر نداشته ام و ضعیف بوده ام.

اینجا بود که من می خواستم منفجر شوم، دیوانه شده بودم، با خود می گفتم: پس من کی از آن سیاهیهای روحی، بخصوص از جاه طلبی و ریاست طلبی نجات پیدا می کنم؟

گریه ی زیادی کردم و سپس چون بیشتر از این نمی توانستم از وسائل عادی استفاده کنم، دست به وسائل معنوی زدم. ناگهان به فکرم رسید که نماز استغاثه ی به حضرت «صدّیقه ی کبری فاطمه ی زهراء» (سلام اللّه علیها) را بخوانم و از آن مخدّره و ملکه ی جهان هستی درخواست رفع این بلاء و مرض روحی را بنمایم.

این نماز را با همان آدابی که در باب دوّم کتاب باقیات الصالحات (در نمازهای مستحبّه) «مفاتیح الجنان» است خواندم، یعنی دو رکعت نماز به نیت استغاثه ی به حضرت «فاطمه ی زهراء» (سلام اللّه علیها) خواندم و بعد از نماز سه مرتبه «اللّه اکبر» گفتم و سپس سر به سجده گذاشتم و صد مرتبه گفتم: «یا مولاتی یا فاطمة اغیثینی» (یعنی: ای مولای من! ای فاطمه ی زهراء! مرا از شرّ این دشمن پناه ده) بعد طرف راست صورتم را به زمین گذاشتم و همان جمله را صد مرتبه گفتم و باز طرف چپ صورتم را به زمین گذاشتم و همان جمله را صد مرتبه گفتم و باز سر به سجده گذاشتم و همان جمله را صد مرتبه گفتم. هنوز سر از سجده بر نداشته بودم که آثار لطف حضرت «صدّیقه ی کبری امّ الائمّه» (سلام اللّه علیها) ظاهر شد و مرا از آن سیاهی یعنی صفت ریاست طلبی نجات داد و بعدا که به قلبم مراجعه نمودم و دهها مرتبه خود را امتحان نمودم، بحمداللّه اثری از آن صفت در خود ندیدم.

در اینجا تذکر این نکته لازم است که بعضی از مردم گمان کرده اند، شفای امراض روح اهمیتش کمتر از شفای مرضهای جسمی است. لذا اگر گفته شود که فلان کور به برکت حضرت «فاطمه ی زهراء» (سلام اللّه علیها) شفا یافت، از نظر آنها شگفت انگیزتر از آن است که گفته شود، فلان شخص ریاست طلب بود و به برکت آن حضرت (سلام اللّه علیها) شفا یافت.

و حال آنکه اهمیت و ارزش هر چیزی مربوط به نتیجه و فائده ی آن چیز است.

مثلاً اگر وقتی یک کور شفا پیدا می کند، حدّاکثر فائده اش این است که چند سالی بسیار محدود که می خواهد در دنیا زندگی کند، چشم دار می باشد و وقتی از دنیا رفت، دیگر بین کور و بینا فرقی نمی باشد و فائده ی آن بینائی همین جا یعنی در این دنیا تمام شده است.

ولی یک شخص حسود اگر شفا پیدا کند، از بدبختی همیشگی نجات پیدا کرده، زیرا صفات روحی به مانند خود روح اگر معالجه نشود همیشه با او هست و صفات بدنی هم به مانند خود بدن برای مدّت موقّتی باقی می ماند. بنابراین امراض روحی با امراض جسمی به هیچ وجه قابل مقایسه نیست، زیرا زندگی دنیا در مقابل زندگی آخرت صفر است.

  

انقطاع از خلق و اعتماد به نفس

او می گفت:

در یکی از روزهای ماه شعبان مناجاتی را که از حضرت «امیرالمؤمنین علی» (علیه السّلام) نقل شده و معروف به مناجات «شعبانیه» است می خواندم، از اواسط دعاء حالم منقلب شد، نمی دانستم کجا هستم و چه می کنم، من در آن حال فقط خدا را با چشم دل می دیدم و نور مقدّسی را بین خود و ذات اقدس متعال واسطه ی فیض مشاهده می کردم.

تا اینکه به این جملات رسیدم:

«اِلهی بِک عَلَیک اِلاّ اَلْحَقْتَنی بِمَحَلِّ اَهْلِ طاعَتِک وَ الْمَثْوَی الصّالِحِ مِنْ مَرْضاتِک فَاِنّی لااَقْدِرُ لِنَفْسی دَفْعا وَ لااَمْلِک لَها نَفْعًا اِلهی اَنَا عَبْدُک الضَّعیفُ الْمُذْنِبُ وَ مَمْلُوکک الْمُنیبُ فَلاتَجْعَلْنی مِمَّنْ صَرَفْتَ عَنْهُ وَجْهَک وَ حَجَبَهُ سَهْوُهُ عَنْ عَفْوِک اِلهی هَبْ لی کمالَ الاِْنْقِطاعِ اِلَیک وَ اَنِرْ اَبْصارَ قُلُوبِنا بِضِیاءِ نَظَرِها اِلَیک حَتّی تَخْرِقُ اَبْصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ اِلی مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصیرَ اَرْواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِک».[۸۵]

من در آن موقع به قدری محو جمال حق شده بودم، که قدرت نداشتم با زبان بدنی این جملات را بگویم، بلکه همه ی این کلمات را با زبان دل می گفتم و آنچه در این عبارات است، در روح خود احساس می کردم، من دیگر حجب نور را پاره کرده و به معدن عظمت و عزّت و کرامت متّصل شده بودم. و چون می خواهم خصوصیات این مکاشفه را شرح دهم، لازم است ترجمه و شرح مختصری از جملات مناجات «شعبانیه» را که در بالا نقل کردم، برای تو بگویم.

در این بخش از دعاء می گوئیم:

پروردگارا! به حقّ خودت قسمت می دهم که مرا به مقام اهل طاعت و به جایگاه شایسته از خشنودیت ملحق کن. زیرا من قدرتی که از خود چیزی را دفع کنم، ندارم و مالک چیزی که مفید برای من باشد، نیستم.

محبوبم، معبودم، من بنده ی ضعیف گناهکار و مملوک برگشته به دامن تو هستم، پس مرا از کسانی که از آنها رویت را برگردانده ای و غفلت او از عفو تو محجوبش کرده، قرار مده.

محبوبم، معبودم، مرا به تمام معنی منقطع از خلق و متوجّه به خودت بفرما و دیده ی دلم را آنچنان به نور دیدارت روشن کن که دیدگان دلم حجابهای نور را پاره کند و به معدن عظمت و رحمتت برسد و ارواح ما وابسته ی به عزّت قدس و پاکی تو گردد.

من در این مکاشفه معنی «حجب نور» را که برای اکثر مردم نامعلوم است، فهمیده بودم.

من در این مکاشفه معنی رسیدن به معدن عظمت و رحمت را درک کرده بودم.

من در این مکاشفه معنی عبودیت کامل را شناخته بودم.

و می دانستم که در مقابل معبودم موجود ناچیزی هستم. حالا خواهی گفت: چطور این مطلب را فهمیدی و چگونه از جملات این دعاء چهار مطلب فوق را احساس کردی؟

در جواب می گویم: اگر چه بعضی از حالات روحی طوری است که اگر انسان صدها صفحه کتاب را پر کند و یا ساعتها حرف بزند، نمی تواند شرح یک لحظه ی آن را بیان کند. ولی در عین حال با حول و قوّه ی الهی مطالب فوق را تا جائی که برایم میسّر باشد و تو استعداد فهمش را داشته باشی، برای تو شرح می دهم.

اوّل:

گفتم: من در این مکاشفه معنی حجب نور را فهمیده بودم.

بله عزیزم؛ معنی حجاب نور این بود که گاهی برای انسان هدفهائی غیر از خدا که در عین حال مورد رضایت الهی است وجود دارد، مثل عبادتهائی که از ترس جهنّم و یا بعضی از اعمال مستحبّه که برای وسعت رزق و یا عبادت برای رفع گرفتاریها، انجام می شود که واضح است، این اهداف مورد غضب الهی نیست و بلکه پروردگار در قرآن مجید و پیشوایان دین در ضمن روایات زیادی مردم را به منظور کردن این اهداف تشویق هم فرموده اند ولی در عین حال کسانی که این اهداف را دارند، به خدا نمی رسند و در زمره ی محبّین و مخلَصین قرار نمی گیرند. زیرا هدفشان خدا نبوده و او را نمی خواسته اند، بلکه این اهداف برای آنها حجاب است. زیرا با خلوص واقعی منافات دارد آنها تنها خدا را نمی خواهند بلکه ثوابهای الهی را می خواهند، ولی نور است، زیرا مبغوض ذات اقدس متعال نمی باشد، بلکه خدای تعالی آن را حلال کرده است. به خلاف وقتی که انسان اهداف شیطانی و اعمال شیطانی داشته باشد، که طیبعی است علاوه بر آنکه در حجاب قرار می گیرد، حجابش هم ظلمانی است او را تاریک می کند و از همه چیز باز می دارد.[۸۶]

ولی وقتی انسان این حجب نورانی را هم پاره کرد، یعنی به مقام خلوص رسید و از همه ی خواسته های نفسانی، حلال و حرامش صرف نظر کرد و جز خدا و وصل به او چیزی نخواست، سراسر قلبش مملوّ از محبّت خدا شد، حتّی سر سوزنی محبّت غیر خدا در دلش نبود، انقطاع کامل از غیر خدا پیدا کرد، حجب ظلمانی و نورانی را پاره کرده، به وصل محبوب نائل شده و به حقیقت رسیده است.

دوّم:

گفتم: من در این مکاشفه معنی انقطاع از خلق را درست لمس کرده بودم.

بله دوست محترم، من در آن حال که از حجب نور عبور کرده بودم و خلوص واقعی را بدست آورده بودم و متوجّه شدم که تمام کمالات جمالیه و جلالیه که با فطرت ذاتی، آنها را دوست می داشتم، در یک موجود همه ی آنها جمع شده و نام آن موجود «خدای تبارک و تعالی» است، فطرتم او را دوست می داشت، او را من نه به خاطر نعمتهائی که به من داده و نه به خاطر طمعی که به او دارم دوست می داشتم، بلکه چون او دوست داشتنی بود، او را دوست می داشتم و در دلم جز او به چیز دیگری فکر نمی کردم و چیز دیگری را هم دوست نمی داشتم، تا چه برسد که از دیگری امید کمک داشته باشم.

سوّم:

گفتم: من در این مکاشفه معنی رسیدن به معدن عظمت و رحمت را فهمیده بودم.

بله من متوجّه شدم که هدف اصلی و حقیقی از «سیر الی اللّه» رسیدن به این معدن است و معدن مرکز جواهرات و اشیاء قیمتی است و بدون تردید چیزی پر قیمت تر از عظمت و آقائی واقعی نیست و اگر خدای تعالی مختصری از آن را به هر کس ببخشد، دارای کمالات روحی و لایق مقام قرب الهی می گردد.

من در آنجا فهمیدم که معدن کمالاتی که ما باید به آن خود را برسانیم و من در آن وقت رسیده بودم انوار مقدّسه ی ارواح «معصومین» (علیهم السّلام) بود.

آن نوری که «اوّل ما خلق اللّه» است.[۸۷]

آن نوری که آینه ی تمام نمای خدای تعالی است و تمام صفات کمالیه ی الهی در آن جمع شده است.

آن نوری که در دعاء رجبیه می گوئیم: «بین تو ای خدا و بین آنها جز آنکه آنها بنده ی تو و مخلوق تواَند جدائی دیگری نیست»[۸۸] و بالأخره آن نور مقدّس حضرت «خاتم انبیاء» و اولاد «معصومینش» (علیهم السّلام) بودند، زیرا آنها معدن رحمت الهی هستند که در زیارت جامعه می گوئیم: «السّلام علیکم یا اهل بیت النّبوّة و … و معدن الرّحمة».

این همان رحمتی است که در دعاء کمیل می گوئیم: «و برحمتک الّتی وسعت کلّ شی ء»[۸۹] این همان رحمتی است که اگر از بخش خصوصیش شامل حال کسی بشود، به عظمت و کمال رسیده است که در تفسیر کلمه ی «رحیم» امام (علیه السّلام) می فرماید: «للمؤمنین خاصّة»[۹۰].

استاد در اینجا به من گفت: می دانم که خوب نمی توانی مطلب را بفهمی، باید برایت بیشتر توضیح دهم.

خدا بود و هیچ چیز نبود.[۹۱] سپس نور مقدّس «خاندان عصمت و رسالت» (علیهم السّلام) را خلق کرد[۹۲] و آنها را آینه ی تمام نمای خودش قرار داد و تمام صفات افعال خودش را در آنها ایجاد کرد و آنها همه ی صفات و خصوصیات الهی به جز صفات ذات، مثل ازلیت و تجرّد مطلق را دارا شدند. چون خدای تعالی برای ارسال فیض، واسطه می خواهد و چون آنها واسطه ی فیض بین بالا و پائین اند،[۹۳] یعنی واسطه ی بین خالق و مخلوقند و چون خدای تعالی بزرگتر از آن است که مخلوقات پست هم بتوانند مستقیم با او در ارتباط باشند. (و به همین دلیل در شریعت حتّی یک جمله بدون واسطه به کسی وحی نشده و تنها به نور مقدّس حضرت «خاتم انبیاء» (صلی اللّه علیه و آله) وحی گردیده است).

باید هدف و مقصود همه ی سالکین الی اللّه رسیدن به معرفت و کسب فیض و آینه ی تمام نمای این میزان اعمال[۹۴] و ایجاد صفات و خصوصیات این معدن عظمت و رحمت در خود باشند که اگر کسی به سر منزل مقصود رسید، به حقیقت «مناجات شعبانیه» رسیده، یعنی حجب نور را پاره کرده و به معدن عظمت و رحمت الهی رسیده و روحش به عزّت و پاکی پروردگار پیوسته است.

شاید تو در دلت خیال کنی که چگونه من سیر الی اللّه را به رسیدن به انوار «معصومین» (علیهم السّلام) تفسیر می کنم.

در جواب می گویم: خیالت راحت باشد، این هم سیر الی اللّه است. زیرا رهبران معصوم ما خودشان فرموده اند:

«معرفتی بالنّورانیة معرفه اللّه عزّوجل» یعنی: «علی» (علیه السّلام) فرموده: شناختن من در بُعد روحی بوسیله ی علمی که نور است، همان شناختن خدا است.[۹۵]

و خودشان به ما دستور داده اند که در زیارتهایشان بگوئیم: «من عرفکم فقد عرف اللّه» کسی که شما را بشناسد، خدا را شناخته است.

و قبول این موضوع از نظر عقلی هم خیلی زحمت ندارد. زیرا آنچه از صفات خدای تعالی که منحصر به خودش هست، (یعنی صفات ذات) که شناخته نمی شود و حتّی ما را از فکر کردن در آن نهی کرده اند،[۹۶] ولی آنچه از صفات افعال[۹۷] که ممکن است، در دیگری بوجود آید و می شود آنها را شناخت و باید به آنها معرفت پیدا کرد، قطعا آنها بطور کامل در رهبران «معصوم اسلام» (علیهم السّلام) وجود پیدا کرده است.

بنابراین، شناختن «معصومین» (علیهم السّلام) همان شناختن خدا است و حرکت به طرف این دریای معرفت، همان سیر الی اللّه است.

چهارم:

گفتم: من در این مکاشفه معنی عبودیت کامل را درک کرده بودم و می دانستم که در مقابل معبودم موجود ناچیزی هستم.

آری من متوجّه شدم که چون اختیار هیچ نفعی و ضرری را برای خود ندارم و او بی نیاز مطلق و من فقیرم، او ولی مطلق و من در مقابل او بیچاره ام، همه چیز من از او است و حتّی وجودم و نعمتهائی که اطرافم قرار گرفته، همه از او می باشد و بالأخره مخلوقی هستم که در مقابل پروردگارم از خود هیچ ندارم و همه چیزم از او است.

دانستم که باید بندگی کنم، از خود رأیی نداشته باشم و به او توکل کنم و در مقابل او تسلیم باشم و هیچ اراده ای از خود نداشته باشم.

بالأخره من می خواستم با نقل این مکاشفه دو چیز را به تو بگویم که تا تو آنها را عمل نکنی، انسان کاملی نخواهی شد.

اوّل: آنکه بدان تا تمام صفات حسنه را در خود ایجاد نکرده ای، به خدا و مظاهر الهی نزدیک نمی شوی. زیرا مثلاً چگونه ممکن است تو که بخیلی با خدای جواد، خدای رازق، خدای رحمان و مظاهرش یعنی «معصومین» (علیهم السّلام) رفیق شوی؟ آیا خودت یک چنین کاری را می کنی؟ یعنی حاضری تو که مثلاً خوش اخلاقی با یک مرد بداخلاق چند روزی رفاقت کنی و به او نزدیک باشی؟ پس چگونه ممکن است تو که ظالم و ستمگری، با خدائی که رحیم و رحمان و عادل است، نزدیک شوی؟

پس اگر به مقدار سر سوزنی صفات روحی و اعمالت با «معصومین» (علیهم السّلام) سنخیت نداشته باشد، تو در حجابی و از آنها و خدای تعالی فاصله داری.

دوّم: آنکه بدان تا از همه ی مردم، تا از همه ی چیزهائی که جنبه ی غیر الهی دارد، تا از غیر خدا دل نکنی و آنها را بی اعتبار، چنانکه هست، ندانی و دلت را صددرصد به خدا ندهی و محبّت غیر خدا را در دل ایجاد نکنی و آنچنان که «معصومین» (علیهم السّلام) که از غیر خدا بریده بودند و تنها به خدا دل بسته بودند نباشی، به مقصد که حقیقت تشیع و حقیقت اسلام و حقیقت انسانیت است، نمی رسی.

اگر خواهی آری به کف دامن او

برو دامن از هر چه جز اوست برچین

 

او می گفت:

در مجلسی که دوستان متوسّل به حضرت «بقیه اللّه» روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء شده بودند و حال خوشی داشتند، چند نفر مریض که در آن مجلس برای استشفاء آورده بودند، ناگهان شفا یافتند. من به این فکر فرو رفتم که چگونه این مریضهای صعب العلاج یک مرتبه خوب شدند؟

ناگهان ملهم شدم که علّت شفای آنها انقطاع آنها از وسائل ظاهری و اتّصالشان به منبع نیروی معنوی یعنی معدن رحمت الهی حضرت «بقیه اللّه» ارواحنا فداه بوده است.

پس از این الهام مؤیداتی پشت سر هم از جریانات مختلف و آیات و روایات متعدّد که در این زمینه وارد شده، به فکرم رسید که آنها را مختصرا برای تو فهرست می کنم.

یک:

ذات مقدّس متعال می فرماید: «فَاِذا رَکبُوا فِی الْفُلْک دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدّینَ فَلَمّا نَجّیهُمْ اِلَی الْبَرِّ اِذا هُمْ یشْرِکونَ».[۹۸] یعنی: پس وقتی سوار کشتی می شوند و از همه ی وسائل دیگر قطع می گردند، خدا را با خلوص می خوانند، ولی وقتی آنها به خشکی بر می گردند، مشرک می شوند و با دیگران پیوند می کنند.

دو:

در این خصوص که وقتی مردم سوار کشتی می شوند و یا به ابتلائی دچار می گردند و از غیر خدا منقطع می گردند و به خدا متوجّه می شوند، آن وقت مشکلشان حلّ می شود، روایات زیادی وارد شده است.

سه:

در جلسات زیادی دیده ایم که وقتی توجّه خوبی به خدا، یا به یکی از «معصومین» (علیهم السّلام) می شود، در آن مجلس اگر مریضی باشد، شفا پیدا می کند و یا لااقل تجلیاتی به صورتهای مختلف از قبیل استشمام عطرهای معنوی و رؤیت انوار و یا دیدن ارواح اولیاء خدا خواهد بود و بدون تردید اینها بوجود نمی آید جز به خاطر انقطاعی که اهل آن مجلس و یا لااقل کسی که آن تجلّیات را مشاهده کرده، از غیر خدا و اتّصال و اتّکاء آنها به خدا و یا به آن انوار طیبه می باشد.

چهار:

در حرمها و مشاهد مشرّفه و حتّی امامزاده ها مریضهای زیادی دخیل شده اند و شفا پیدا کرده اند. وقتی از آنها سؤال می شود: چه حالی پیدا کردید که شفای خود را دریافت نمودید؟ بدون استثناء می گویند: در اثر جوّ معنوی که در آنجا بود، حالت انقطاعی در ما پیدا شد و قلب و دل ما کاملاً متوجّه آن ولی خدا گردید و ما از او خواستیم که ما را شفا دهد.

پنج:

بسیار دیده شده مریضهائی را که اطبّاء جواب گفته اند و آنها را مأیوس نموده اند، به خاطر آنکه انقطاع از وسائل ظاهری پیدا کرده اند و ایمانی به نیروی معنوی داشته اند و متوسّل به وسائل الهی یعنی ارواح مقدّسه ی معصومین (علیهم السّلام) گردیده اند، معجزه آسا آنا شفا یافته اند.

اینها مرا معتقد کرد که اگر انسان بتواند آن حالت انقطاع از وسائل ظاهری یعنی منقطع شدن از غیر خدا را در قلب و روح خود ایجاد کند و آن حالت بتواند دوام داشته باشد، یعنی همیشگی باشد، همیشه کارهای معجزه آسا برایش اتّفاق می افتد، یعنی هر وقت هر چه بخواهد انجام می شود. اراده ی او اراده ی الهی می گردد و بالأخره همان گونه که در مضمون بعضی از روایات آمده که خدای تعالی در حدیث قدسی فرموده:

«بنده ی من! اطاعت مرا بکن تا تو را مثل خودم قرار دهم،[۹۹] من وقتی به چیزی می گویم باشد، هست. تو هم وقتی به چیزی می گوئی باشد، خواهد بود» می گردد.

لذا استبعاد ندارد، اگر بگوئیم فلان ولی خدا به اتّکاء قدرت الهی می تواند، در کائنات تصرّف کند. زیرا نمونه اش را همه کس در همه جا دیده اند.

 

 

ریاکاری

او می گفت:

در ایام جوانی که خیلی دوست داشتم مردم مرا به خوبی و دیانت بشناسند و تا می توانستم به هر وسیله ای که بود گناهانم را مخفی و خوبیهایم را اظهار نمایم، دیدم کم کم مبتلا به ریا شده ام.

یعنی نماز خواندنم در خلوت با نمازی که در میان مردم می خوانم فرق می کند، مناجاتها و اشک و آهم در جلسات و در میان مردم بهتر از آن وقتی است که همین اعمال را در خلوت انجام می دهم، دوست دارم که در بین مردم غذا کم بخورم و اوّل و آخر غذا «نمک» بخورم، «بسم اللّه» و «الحمدللّه» را بلند بگویم، تا مردم بگویند او به مستحبّات خوب عمل می کند و مقید به آنها است.[۱۰۰]

یک روز یک نفر به من گفت: خدا از گناهان من و تو بگذرد، در عین آنکه سر تا پا گناه بودم، از او خوشم نیامد. زیرا نمی خواستم او مرا گناهکار بشناسد و مرا به خودش ضمیمه کند.

یک روز دیگر به فکر افتادم که پیشانیم را بیشتر به مُهر فشار دهم که در پیشانیم آثار مُهر و پینه ی آن ظاهر شود، تا مردم مرا با قیافه ی دینی ببینند.

کوشش می کردم لباسهای قیمتی با آنکه ثروت داشتم، نپوشم تا مردم مرا یک زاهد و درویش تصوّر کنند.

مقید بودم موی سرم را با تیغ در حمّام با آنکه خیلی جوان بودم، بتراشم و خود را یک فرد مقدّس معرّفی کنم.

در مجالس وقتی به منبر می رفتم و یا با مردم صحبت می کردم، صدایم را نازک می کردم و گاهی مثل کسی که بغض راه گلویش را گرفته و حرفها در خودش اثر کرده و با زحمت اشکی هم از گوشه ی چشمم خارج می کردم تا مردم را گول بزنم.

حتّی یک روز مردم را نصیحت می کردم که ریا نکنند و خودم در همان وقت ریا می کردم.

گاهی در مجالس چون حرفی بلد نبودم بزنم ساکت بودم، ولی خودم را مثل کسی که «صمت و سکوت» را پیشه کرده، نشان می دادم.

گاهی کوشش می کردم خودم را طوری معرّفی کنم که مردم فکر کنند من تنها با اولیاء خدا سر و کار دارم.[۱۰۱]

امّا در تمام این احوال ناراحت بودم. زیرا وقتی تنها می نشستم نفس لوّامه ام مرا به قدری سرزنش می کرد که خود بخود متوجّه می شدم، چقدر بدبختم.

و بالأخره یقین پیدا کرده بودم که مرض «ریا» در من ریشه کرده و نزدیک است مرا از پا درآورد.

یک شب که بیشتر ریا کرده بودم و طبعا نفس لوّامه ام مرا در خلوت بیشتر سرزنش کرده بود، با توسّل به حضرت «سیدالشّهداء» (علیه السّلام) و گریه ی زیاد برای مصائب آن حضرت به خواب رفتم، صحراء محشر را به خواب دیدم.

من ایستاده بودم و اعمال مرا ملکی در کیسه ای ریخته بود و آنها را آورد کنار میزانی گذاشت، اوّل نمازهای مرا بیرون آورد، مثل سیبی بود که کرمها او را خورده بودند و پوسیده بود، آن را در میزان نگذاشت و بلکه بیرون انداخت.[۱۰۲]

بعد روزه های مرا بیرون آورد، آنها هم متأسّفانه مثل گلابیهائی بود که گوشه و کنارشان را کرم خورده بود، می خواست آنها را هم بیرون بریزد که من دستش را گرفتم و گفتم: من در این ولایت غربت تنها امیدم به فروختن همینها است که بتوانم پولی به دست بیاورم و زندگیم را تأمین کنم.

گفت: بسیار خوب ولی من می دانم اینها را او قبول نمی کند.

گفتم: کی قبول نمی کند؟

گفت: خریدار.

گفتم: خریدار کیست؟

گفت: خدا.

گفتم: خوب از او سؤال می کنم، ناگهان شنیدم که صدائی آمد فرمود: چون در اینها دیگری را شریک کرده ای و من هم باید شریک خوبی باشم، حقّم را به طرفم واگذار می کنم، تو همه ی آنها را به شریکم بده.[۱۰۳]

هر چه گریه کردم و گفتم: که ای مولای من، او پول ندارد، چیزی ندارد، خودش هم مثل من بیچاره است.

فرمود: حرف همین است، می خواستی شریک مرا از بیچاره ها انتخاب نکنی. سپس به ملکی که اعمال مرا در کیسه کرده بود، خطاب کرد که همه ی آنها را در زباله دان بریز، آنها به درد نمی خورند.

آن ملک هم کیسه را بدون معطّلی برداشت و به طرف محلّی که آشغالها را می ریزند، رفت و ته کیسه را گرفت و تمام محتوای آن را در میان آن ظرف زباله ریخت و کیسه ی خالی را به دست من داد.

من چند لحظه متحیر به آن میوه ها نگاه می کردم، ناگهان خودم متوجّه شدم که این میوه های پوسیده و کرمو به درد بردن به بهشت هم نمی خورد و اگر آنها را به بهشت می بردم، اسباب خجالتم می شد.

گفتم: پس خدایا دوباره مرا به دنیا برگردان تا توشه ی سالمی تهیه کنم. امّا دیگر سکوت همه جا را گرفته بود، من فریاد می زدم، ولی تنها صدای خودم برمی گشت و به گوشم می رسید، گریه می کردم، کسی به دادم نمی رسید، ناگهان از خواب بیدار شدم. و لذا از آن وقت تا مدّت زمانی هر وقت به فکر «ریا» می افتادم، متذکر آن خواب می شدم، فورا خود را منصرف می کردم تا بحمداللّه ترک «ریا» عادتم شد و بحمداللّه بعدها لذّتی که در خلوت از عبادت می بردم، غیر قابل وصف بود.[۱۰۴]

 

 

ظلم و ستمگری

او می گفت:

یکی از الطاف الهی نسبت به من این بود که من ذاتا از ظلم و ستم به دیگران منزجر و متنفّر بودم.

نه خودم به کسی ظلم می کردم و نه از ظالمین و ستمگران خوشم می آمد.

آخر ظلم از بدیهی ترین و واضح ترین صفات زشتی است که وجدان انسان از آن متنفّر است.

خدا در قرآن ظالم و ستمگر را مکرّر لعن کرده و به او وعده ی عذاب الیم داده است.[۱۰۵]

اگر این صفت حیوانی در کسی وجود داشته باشد، فرسنگها از خدا و اولیاء خدا دور است و به هیچ وجه او را در میان انسانها راه نمی دهند.

امّا یک روز یکی از قدرتمندان که متأسّفانه دارای مقام مهمّی در دستگاه دولت هم بود، به عنوان مریضی که نزد طبیب می رود، نزد من آمد و گفت: من نمی دانم چه کنم؟ هر وقت قدرتی بر کسی پیدا می کنم، دوست دارم به او هر چه بیشتر ظلم نمایم.

خواستم او را نصیحت کنم، گفت: من خودم بیشتر از هر کس بدی ظلم را می دانم، عواقب وخیم آن را می شناسم، می دانم نزد خدا کسی بدتر از ظالم و عملی بدتر از ظلم نیست.

ولی از شما می خواهم که اگر می توانید، این مرض کشنده را از من رفع کنید و مرا از این بدبختی نجات دهید.

من مقداری او را راهنمائی کردم و صریحا به او گفتم: که تا صفت ظلم و بیدادگری در تو باشد، از خدا دوری و به شیطان و شیطان سیرتان و طواغیت نزدیکی.

مگر نمی بینی که خدای تعالی همه جا نام خودش را به «رحمن و رحیم» و «ارحم الرّاحمین» بودن ذکر کرده و در اوّل هر سوره از قرآن خودش را به این نامها معرّفی فرموده و در سوره ی حمد که لااقل هر روز ده مرتبه آن را در نمازهای واجب می خوانیم، کلمه ی «رحمن و رحیم» را تکرار کرده است.

مگر نمی دانی که خدای تعالی راضی نیست یک لحظه قدرت در دست ظالمین باشد و لذا فرموده: «لاینالُ عَهْدِی الظّالِمینَ».[۱۰۶]

گفت: آقا من به شما عرض کردم که من همه ی اینها را می دانم، احتیاج به نصیحت ندارم، نمک روی زخمم نپاشید، فقط اگر معالجه اش را می دانید، برای من نسخه کنید.

گفتم: تو ممکن است گوش ندهی، ولی اگر تعهّد می کنی که هر چه بگویم و لو از نظرت جاهلانه باشد گوش دهی، فردا صبح نسخه ای برایت می نویسم، ساعت ۸ صبح منتظرت هستم. او خداحافظی کرد و رفت.

حالا شاید تو با خودت بگوئی شما اگر چیزی می دانستید چرا همان روز به او نگفتید؟

در جواب می گویم: نه، من چیزی را که برای او مفید باشد و او را با سرعتی که لازم بود متحوّلش کند، آن روز بلد نبودم و لذا می خواستم نیمه شب از خدا و «ائمّه ی اطهار» (علیهم السّلام) بخواهم، شاید آنها مرا در معالجه ی مرضش راهنمائی فرمایند.

زیرا دعا با زبان غیر، بهتر مستجاب می شود، او خودش ظالم و گناهکار بود و با زبانش معصیت زیادی کرده بود، خیلی ها را رنجانده بود، خدا به آن زبان معصیت کار اعتنائی نمی کرد و دعایش را مستجاب نمی فرمود.

ولی او با زبان من معصیت نکرده بود، لذا دعاء من در حقّ او مستجاب می شد.

آن شب من درِ خانه ی خدا خیلی تضرّع و زاری کردم، صورت به خاک گذاشته بودم، علاوه بر آنکه برای او طلب عفو می کردم، شفای مرض روحیش را هم از خدا می خواستم.

تا آنکه طبق حساب معینی که داشتم به حضرت «امام مجتبی حسن بن علی» (علیهما السّلام) متوسّل شدم، بعد از آن شاید به اصطلاح شما به خواب رفته بودم، در همان عالم به من فرمودند: به او بگو که فعلاً تو را از این مرض نجات می دهیم، ولی این را بدان که امراض روحی مثل اعتیاد است، اگر کوچکترین غفلتی بکنی و یا دوباره کوچکترین ظلمی بکنی، آن مرض عود می کند.

لذا هر زمان از این به بعد نفست و یا شیطانت به تو پیشنهاد ظلم و ستمی را کرد، فورا خودت را به جای طرفت قرار بده، یعنی خودت را مظلومی تصوّر کن که در چنگال ظالم قرار گرفته[۱۰۷] و بر کس مپسند آنچه تو را نیست پسند. در اطاق خلوتی مقابل آئینه بایست و خودت را تحقیر کن و مزّه ی حقیر شدن را مختصری بچش تا دیگران را تحقیر نکنی.

ای ظالم این را بدان، هر که جان و فهم و احساس دارد، مثل تو است، همان گونه که اگر فشاری به تو وارد شود ناراحت می شوی، درد تو را اذیت می کند، زندان و محدودیت تو را رنج می دهد، همچنین دیگران را هم ناراحت می کند، آنها هم اذیت می شوند، آنها هم رنج می برند، حتّی مورچه ای نباید از دست تو اذیت شود.

تو که هستی که صدها حیوان جاندار به خاطر استراحت تو باید از بین بروند؟!

تو که هستی که وقتی در اطاق استراحتت مورچه یا مگس پیدا شود، مواد سمّی را روی آنها می ریزی و همه ی آنها را از بین می بری؟!

تو که هستی که باید خدا آنچه در آسمان و زمین خلق کرده، برای تو باشد و تو راحت باشی؟!

مگر آنکه تو رحم داشته باشی، آنچنان که خدا رحیم است.

مگر آنکه تو ظلم نکنی، آنچنان که خدای تعالی به احدی ظلم نمی کند.

و بالأخره مگر آنکه تو مظهر صفات کمالیه ی الهی باشی تا تو را اشرف مخلوقات بدانند.

تو اگر ظالم و ستمگر باشی، به خدا نزدیک نیستی. زیرا اگر به قدر سر سوزنی ظلم کنی، فرسنگها از خدای تعالی و انسانیت دوری و از هر حیوانی پست تری.

فردای آن روز وقتی او را دیدم، مطالب فوق را با شرح مختصری برای او نسخه کردم، او خیلی تحت تأثیر واقع شد و چند روزی بیشتر نگذشت که با فعّالیتی که خود او داشت به کلّی صفت ظلم از قلب او بیرون آمد و بعد از آن به قدری دلرحم شده بود که حاضر نبود حتّی مگسی را بکشد و یا مورچه ای را آزار نماید.

بله این طور یک صفت حیوانی را انسان از خود دور می کند، یعنی اوّل باید انسان خطر را احساس کند و سپس ضررهای آن را درک نماید و بعد به هر نحوی که شده بالأخصّ با توسّل به «اهل بیت عصمت و طهارت» (علیهم السّلام) آن صفت رذیله را از خود دور کند، چنانکه ملاحظه فرمودید که چگونه شخص مذکور توانست این صفت زشت پر خطر را از روح خود زائل نماید.

 

او می گفت:

استادی داشتم که به من دستوری داده بود و لازم بود تا چهل روز قبل از بیرون آمدن از منزل آن را انجام دهم و همه روزه آن را انجام می دادم.

فکر نکن که آن دستور ریاضت شیطانی بوده و یا ذکر و عملی بوده که از «معصومین» (علیهم السّلام) نرسیده بود، بلکه اگر نمی خواستم جریانی که بعدا برایم اتّفاق افتاد برای تو نقل کنم، آن دستور را هم شرح می دادم تا ببینی که آن دستور بسیار ساده ای بوده است.

به هر حال حدود بیست روز علی الدّوام آن عمل را انجام داده بودم، ولی روز بیست و یکم در خواب می دیدم در حال ذکرم و پس از ذکر، وقتی از منزل بیرون آمدم، دیدم خیابان جلوی منزل ما مملوّ از حیوانات اهلی و وحشی است. اوّل تعجّب کردم که چرا این حیوانات را داخل شهر راه داده اند ولی وقتی دقیق شدم با توجّه به تذکری که قبلاً استادم به من داده بود و گفته بود که ممکن است چشم برزخی تو باز شود و مردم را به صورت حیوانات ببینی، متوجّه شدم که این همان حالت است که به من دست داده است.

ضمنا یکی از دوستان قبلاً به من می گفت: یک شب در عالم رؤیا دیدم در حرم مطهّر حضرت «علی بن موسی الرّضا» (علیه السّلام) هستم، ولی در آن مکان مقدّس جز چند نفری که به صورت انسان بودند، بقیه همه به صورت حیواناتند.

به هر حال چند قدم در خیابان راه رفتم، شخصی که سیرتش به شکل خنزیر و خوک وحشی بود، نزد من آمد و احوال مرا پرسید.

به او گفتم: در چه فکری؟ چرا تو را در این حال می بینم؟

گفت: شخصی پول زیادی دارد، ولی عقل کاملی ندارد و می خواهد جنسی را که تنها من آن را دارم و از خیلی قدیم احتکارش کرده ام، تهیه کند. و لذا من تصمیم گرفته ام که او را پیدا کنم و این جنس را به او چند برابر قیمت اصلیش بفروشم و سر او را کلاه بگذارم و از این موقعیت کاملاً سوء استفاده کنم.

من به او گفتم: این کار را نکن، این عمل ظلم است و خدا ظالمین را نمی آمرزد.

تو الآن اگر متوجّه بودی که چه سیرتی داری، هیچ وقت این کار را نمی کردی.

عجیب این بود که خود او می گفت: من می دانم چه سیرتی دارم.

به او گفتم: چه سیرتی داری؟

گفت: مثل خنزیری هستم که از کثافات و خوردن حرام لذّت می برم، علاوه از ظلم به دیگران هم لذّت می برم.

من به او گفتم: ای بیچاره مگر تو به مرگ اعتقادی نداری؟ آیا پس از مرگ نمی خواهی خدا به فریادت برسد و به تو مهربانی کند؟

مگر نمی دانی که خدا در قرآن فرموده: «وَاللّهُ لایحِبُّ الظّالِمینَ»[۱۰۸] خدا ستمگران را دوست نمی دارد؟

مگر نمی دانی که خدا در قرآن فرموده: «اِنَّهُ لایفْلِحُ الظّالِمُونَ»[۱۰۹] تحقیقا خدای تعالی ظالمین و ستمگران را رستگار نمی کند؟

مگر نمی دانی که خدای تعالی در قرآن فرموده: «اِنَّ الظّالِمینَ لَهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ»[۱۱۰] تحقیقا برای ستمگران عذاب دردناکی مهیا شده؟

مگر نمی دانی که خدای تعالی در قرآن فرموده: «فَما لِلظّالِمینَ مِنْ نَصیرٍ»[۱۱۱] در قیامت برای ستمگران یار و مددکاری نیست؟

وقتی این آیات را برای او خواندم، اشکی از کنار دیدگانش جاری شد و او از آن عمل اظهار پشیمانی کرد و آن اشک چشم مثل آنکه او را شستشو داد و او را به صورت انسانی برگردانید.

 

 

نفاق و دوروئی

او می گفت:

یکی از دوستان مبتلاء به تنگی نفس و سینه درد شده بود، سالها بود این مرض از او دست بر نمی داشت، به اطبّاء و متخصّصین زیادی مراجعه کرده بود، ولی متأسّفانه همه ی تلاشهایش بی فائده بود.

تا آنکه یکی از اولیاء خدا به او گفته بود: اگر می خواهی درد سینه ات شفا پیدا کند، باید قرآن بخوانی. زیرا پروردگار متعال می فرماید:

«یا اَیهَا النّاسُ قَدْ جائَتْکمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکمْ وَ شَفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ وَ هُدًی وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ».[۱۱۲]

یعنی: ای مردم برای شما از طرف پروردگار موعظه ای آمده است که شفا برای امراضی است که در سینه ها است و هدایت و رحمت برای مردمان با ایمان است.

من به او گفتم: به مضمون این مطلب روایتی هم هست، ولی تو باید این را بدانی که قرآن شفادهنده ی امراض روحی است و این معنی که آن دوست برای تو گفته تأویل آیه است.[۱۱۳]

تو اگر می خواهی درد سینه ات خوب شود، قرآن را بخوان و ایمان به آنکه این کلام خدا است، پیدا کن و به آن عمل بنما و بعد شفای همه ی امراض را در دست خدا بدان. زیرا در همان قرآن از قول حضرت «ابراهیم» (علیه السّلام) فرموده: «وَ اِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یشْفینِ»[۱۱۴] یعنی: وقتی مریض می شوم خدا مرا شفا می دهد.

ولی در جای دیگر می فرماید:

«وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْانِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لایزیدُ الظّالِمینَ اِلاّ خَسارًا».[۱۱۵]

یعنی: ما نازل نمودیم از قرآن چیزی را که شفا و رحمتی است برای مردمان با ایمان و برای ظالمین جز ضرر چیزی زیاد نمی شود.

بنابراین اگر می خواهی قرآن مرض جسمی تو را شفا دهد، باید اوّل امراض روحی خود را به وسیله ی قرآن معالجه کنی و سپس شفای جسم خود را با خواندن قرآن معالجه نمائی.

و چون درد سینه و تنگی نفس به آن دوست فشار زیادی آورده بود، حاضر شد که خود را تحت برنامه ی تزکیه ی نفس قرار دهد و صفات رذیله را از خود برطرف نماید.

اوّلین صفتی که در او خیلی ظاهر بود، نفاق و دوروئی بود. لذا لازم بود که ابتداء آیاتی از قرآن در این خصوص برای او تلاوت شود.

من در اینجا آیات زیر را برای او تلاوت کردم.

«آیات سوره ی توبه»

۱ ـ «اَلْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ یأْمُرُونَ بِالْمُنْکرِ وَ ینْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَ یقْبِضُونَ اَیدِیهُمْ نَسُواللّهَ فَنَسِیهُمْ اِنَّ الْمُنافِقینَ هُمُ الْفاسِقُونَ* وَعَدَاللّهُ الْمُنافِقینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْکفّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها هِی حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اللّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقیمٌ».[۱۱۶]

۲ ـ «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ (۱) اِذا جاءَک الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ اِنَّک لِرَسُولُ اللّهِ وَ اللّهُ یعْلَمُ اِنَّک لَرَسُولُهُ وَ اللّهُ یشْهَدُ اِنَّ الْمُنافِقینَ لَکاذِبُونَ (۲)

اِتَّخَذُوا اَیمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللّهِ اِنَّهُمْ ساءَ ما کانُوا یعْلَمُونَ (۳)

ذلِک بِاَنَّهُمْ امَنُوا ثُمَّ کفَرُوا فَطُبِعَ عَلی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لایفْقَهُونَ (۴)

وَ اِذا رَأَیتَهُمْ تُعْجِبُک اَجْسامُهُمْ وَ اِنْ یقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ کاَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ یحْسَبُونَ کلَّ صَیحَةٍ عَلَیهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قاتَلَهُمُ اللّهُ اَنّی یؤْفَکونَ (۵)

وَ اِذا قیلَ لَهُمْ تَعالَوْا یسْتَغْفِرْ لَکمْ رَسُولُ اللّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَأَیتَهُمْ یصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَکبِرُونَ (۶)

سَواءٌ عَلَیهِمْ اَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ اَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ یغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ اِنَّ اللّهَ لایهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ هُمُ الَّذینَ یقُولُونَ لاتُنْفِقُوا عَلی مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللّهِ حَتّی ینْفَضُّوا وَ لِلّهِ خَزائِنُ السَّمواتِ وَ الاَْرْضِ وَ لکنَّ الْمُنافِقینَ لایفْقَهُونَ (۷)

یقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا اِلَی الْمَدینَةِ لَیخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَ لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لکنَّ الْمُنافِقینَ لایعْلَمُونَ (۹)».[۱۱۷]

«آیات سوره ی نساء»

۳ ـ «بَشِّرِ الْمُنافِقینَ بِاَنَّ لَهُمْ عَذابا اَلیما* اَلَّذینَ یتَّخِذُونَ الْکافِرینَ اَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ اَیبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَاِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمیعا* وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیکمْ فِی الْکتابِ اَنْ اِذا سَمِعْتُمْ ایاتِ اللّهِ یکفَرُ بِها وَ یسْتَهْزَءُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّی یخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیرِهِ اِنَّکمْ اِذًا مِثْلُهُمْ اِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقینَ وَ الْکافِرینَ فی جَهَنَّمَ جَمیعا* اَلَّذینَ یتَرَبَّصُونَ بِکمْ فَاِنْ کانَ لَکمْ فَتْحٌ مِنَ اللّهِ قالُوا اَلَمْ نَکنْ مَعَکمْ وَ اِنْ کانَ لِلْکافِرینَ نَصیبٌ قالُوا اَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیکمْ وَ نَمْنَعْکمْ مِنَ الْمُؤْمِنینَ فَاللّهُ یحْکمُ بَینَکمْ یوْمَ الْقِیمَةِ وَ لَنْ یجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً* اِنَّ الْمُنافِقینَ یخادِعُونَ اللّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ اِذا قامُوا اِلَی الصَّلوةِ قامُوا کسالی یراؤُنَ النّاسَ وَ لا یذْکرُونَ اللّهَ اِلاّ قَلیلاً* مُذَبْذَبینَ بَینَ ذلِک لا اِلی هؤُلاءِ وَ لااِلی هؤُلاءِ وَ مَنْ یضْلِلِ اللّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبیلاً* یا اَیهَا الَّذینَ امَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْکافِرینَ اَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ اَتُریدُونَ اَنْ تَجْعَلُوالِلّهِ عَلَیکمْ سُلْطانا مُبینا* اِنَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْک الاَْسْفَلِ مِنَ النّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصیرا».[۱۱۸]

«آیات سوره ی بقره»

۴ ـ «وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یقُولُ امَنّا بِاللّهِ وَ بِالْیوْمِ الاْخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ* یخادِعُونَ اللّهَ وَ الَّذینَ امَنُوا وَ ما یخْدَعُونَ اِلاّ اَنْفُسَهُمْ وَ ما یشْعُرُونَ* فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضًا وَ لَهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ بِما کانُوا یکذِبُونَ* وَ اِذا قیلَ لَهُمْ لاتُفْسِدُوا فِی الاَْرْضِ قالُوا اِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ* اَلا اِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکنْ لایشْعُرُونَ* وَ اِذا قیلَ لَهُمْ امِنُوا کما امَنَ النّاسُ قالُوا اَنُؤْمِنُ کما امَنَ السُّفَهاءُ اَلا اِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لکنْ لایعْلَمُونَ* وَ اِذا لَقُوا الَّذینَ امَنُوا قالُوا امَنّا وَ اِذا خَلَوْا اِلی شَیاطینِهِمْ قالُوا اِنّا مَعَکمْ اِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ* اَللّهُ یسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ یمُدُّهُمْ فی طُغْیانِهِمْ یعْمَهُونَ* اُولئِک الَّذینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدی فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما کانُوا مُهْتَدینَ* مَثَلُهُمْ کمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ نارا فَلَمّا اَضائَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکهُمْ فی ظُلُماتٍ لایبْصِرُونَ* صُمٌّ بُکمٌ عُمْی فَهُمْ لایرْجِعُونَ* اَوْ کصَیبٍ مِنَ السَّماءِ فیهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ یجْعَلُونَ اَصابِعَهُمْ فی اذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللّهُ مُحیطٌ بِالْکافِرینَ* یکادُ الْبَرْقُ یخْطَفُ اَبْصارَهُمْ کلَّما اَضاءَ لَهُمْ مَشَوْا فیهِ وَ اِذا اَظْلَمَ عَلَیهِمْ قامُوا وَ لَوْ شاءَ اللّهُ لذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ اَبْصارِهِمْ اِنَّ اللّهَ عَلی کلِّ شَیئٍ قَدیرٌ».[۱۱۹]

«آیات سوره ی احزاب»

۵ ـ «مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّهَ عَلَیهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ ینْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلاً* لِیجْزِی اللّهُ الصّادِقینَ بِصِدْقِهِمْ وَ یعَذِّبَ الْمُنافِقینَ اِنْ شاءَ اَوْ یتُوبَ عَلَیهِمْ اِنَّ اللّهَ کانَ غَفُورا رَحیما».[۱۲۰]

وقتی من این آیات را برای او تلاوت کردم، چون او عربی می دانست و معنی آیات را می فهمید، یکسره گریه می کرد و بعضی از جاها که در آیات وعده های عذاب داده می شد، ناله و فریادش زیادتر می گردید، کم کم از سیمایش آثار یأس از رحمت خدا ظاهر می شد.

ولی وقتی آیه ی اخیر که از سوره ی احزاب انتخاب شده بود، برای او خواندم و مقید بودم آن را تکرار کنم و جمله ی:

«اِنَّ اللّهَ کانَ غَفُورا رَحیما» را با تأنّی بیشتری خواندم، ناگهان دیدم برق امیدی در سیمایش درخشید، اشک را از چشمانش پاک کرد و سر را بالا گرفت و به صورت من خیره شد و گفت: شما بودید که قرآن می خواندید؟

گفتم: پس چه؟ کس دیگری اینجا نبود که قرآن بخواند.

گفت: نه، کلام که مال خدا بود، شما هم مثل شجره ای بودید که خدا به آن وسیله با موسی حرف می زد. صریحتر بگویم، اگر شما به اختیار خودتان این آیات را انتخاب کردید، چرا لااقل آنها را به ترتیب سوره های قرآن نخواندید؟ من از آن اوّلی که شما شروع به خواندن قرآن کردید، در حال بی خودی عجیبی افتاده بودم که نه شما را می دیدم و نه خودم را و نه خانه را و نه هیچ چیز را و فقط فکر می کردم که روح منافقانه ی من سر به زیر در مقابل پروردگار عظیم ایستاده و او این کلمات را برای من می گوید و لذا وقتی به آیات سوره ی بقره رسیدید، دیدم آن مطالب کاملاً با من تطبیق می کند، در آنجا نزدیک بود از شرمندگی و یأس فریادی بکشم و برای همیشه بدبخت باشم، ولی آیه ی اخیر که از سوره ی احزاب قرائت شد، روزنه ی امیدی را به رویم باز کرد، متوجّه شدم که منافقین هم می توانند توبه کنند و خدای تعالی با همه ی غضبی که به آنها فرموده، در عین حال برای آنها هم غفور و رحیم است.

او راست می گفت، من آیات فوق را با اختیار و طبق برنامه، انتخاب نکرده بودم، بلکه چون این آیات را حفظ بودم، اوّل آیه ی ۶۶ سوره ی توبه را تلاوت کردم و حال آنکه اگر می خواست روی ترتیب سوره ها باشد، می بایست اوّل آیات سوره بقره را می خواندم، ولی چون لازم بود که با تشدّد بیشتری در مرحله ی اوّل با او سخن گفته شود تا کم کم نرم شود، این آیات به زبانم آمد که ترجمه اش این است:

«ترجمه ی آیات ۶۷ و ۶۸ سوره ی توبه»

مردان و زنان منافق، طرفدار یکدیگرند، آنها به هم کمک می کنند، آنها یکدیگر را به کارهای بد امر می کنند و از کارهای خوب باز می دارند.

آنها دستهای یکدیگر را می فشارند و خدا را فراموش کرده اند، خدا هم آنها را فراموش می کند، منافقین فاسقند.

خدا وعده داده است که مرد و زن منافق و کفّار را در آتش جهنّم که همیشه در آن خواهند بود، قرار دهد و آنها را همین عذاب کفایت می کند و علاوه خدا آنها را لعنت کرده و برای آنها عذاب دائمی بر پا است.

بعد از این آیات، چند آیه از سوره ی منافقون به زبانم جاری شده بود که مقداری ملایمتر بود، ولی در عین حال در آن آیات صفات منافقین را بیان می کند و آنها را رانده ی درگاه پروردگار می داند و آنها را از رحمت الهی مأیوس می فرماید که ترجمه ی آن آیات این است:

«ترجمه ی آیات سوره ی منافقون»

وقتی منافقین نزد تو آمدند، می گویند: ما شهادت می دهیم که تحقیقا تو فرستاده ی الهی هستی. (۱)

خدا می داند که تحقیقا تو فرستاده ی الهی هستی ولی منافقین در اظهار این اعتقاد دروغ می گویند، (۲) یعنی این مطلب را تنها برای اینکه اظهار ایمانشان را سپری برای بستن راه خدا قرار دهند می گویند، آنها بد عمل می کنند. (۳)

آن به خاطر این است که آنها ایمان آوردند بعد کافر شدند، خدای تعالی دلهای آنها را مُهر کرده که نمی فهمند. (۴)

آنها را وقتی می بینی اجسامشان تو را به تعجّب می اندازد، آنها به قدری خوش زبانی می کنند که تو حرفهای آنها را گوش می دهی، ولی آنها مثل چوب خشکند، هر صدائی را که می شنوند، گمان می کنند به ضرر آنها است منافقین دشمن تو هستند، از آنها دوری کن، خدا آنها را بکشد، چقدر از حقّ و حقیقت دوری می کنند. (۵)

وقتی به آنها گفته می شود بیائید تا رسول خدا برای شما از خدا طلب آمرزش کند، سر می پیچند و آنها را می بینی که با کبر و نخوت راه خدا را سدّ می کنند. (۶)

برای آنها مساوی است، چه استغفار کنی چه نکنی خدا هرگز آنها را نمی آمرزد، زیرا خدا مردم فاسق را هدایت نمی کند. (۷)

اینها کسانی هستند که می گویند: به کسانی که اطراف پیامبر خدا قرار گرفته اند، انفاق نکنید تا از دورش پراکنده شوند، ولی گنجهای آسمان و زمین مال خدا است امّا منافقین نمی فهمند. (۸)

می گویند: وقتی به مدینه برگشتیم مردمان عزیز و ثروتمند، ذلیلها و فقراء را از میان خود بیرون می کنند، ولی منافقین نمی دانند که عزّت مال خدا و رسول خدا و مردمان با ایمان است. (۹)

ملاحظه فرمودید که این آیات هم با تشدّد منافقین را نکوهش کرده و این مطالب برای منافقین کاملاً یأس آور است.

آیات بعد مربوط به سوره ی نساء بود که باز آن آیات هم مانند آیات سوره ی منافقین با سرزنش زیاد و وعده های عذاب و مطالب یأس آور، آورده شده و من به هیچ وجه در پشت سر هم قرار دادنش دخالتی نداشتم.

ترجمه ی آیات سوره نساء اینها است:

«ترجمه ی آیات سوره ی نساء»

به منافقین بشارت بده که برای آنها عذاب دردناکی است.

آنها کسانی هستند که کفّار را ولی خود می دانند و مؤمنین را ترک گفته اند، آیا از رفاقت با کفّار طلب عزّت می کنند؟ به تحقیق که تمام عزّت مال خدا است.

ای منافقین، نازل شد در قرآن برای شما آیاتی که وقتی آن آیات الهی را می شنوید، به آن کافر می شوید و مسخره می کنید. ای مؤمنان با آنها ننشینید تا به مطالب دیگری بپردازند و اگر با آنها باشید، شما مثل آنها هستید و خدا در جهنّم کفّار و منافقین را با هم جمع می کند.

منافقین کسانی هستند که مراقب حال شمایند. اگر برای شما از طرف خدا پیروزی نصیب شود، می گویند: مگر ما با شما نبودیم؟ و اگر چیزی نصیب کفّار شود، به آنها می گویند: مگر ما به کمک شما نبودیم و از شما دفاع نمی کردیم و نمی گذاشتیم که مؤمنان بر شما غلبه کنند؟ خدا روز قیامت بین شما حکم می کند و خدا برای کفّار علیه مؤمنین راهی قرار نداده است.

منافقان با خدا مکر می کنند، خدا هم به آنها مکر می کند. آنها وقتی برای نماز می ایستند، با حال کسالت می ایستند، آنها می خواهند با این نماز در مقابل مردم ریا کنند و هیچ گاه به یاد خدا، مگر کمی از اوقات نیستند، مردّد بین این دسته و آن دسته هستند، نه به سوی آن دسته می روند و نه به سوی این دسته تمایل پیدا می کنند، کسی را که خدا گمراهش کرده، راهی به سوی حقّ پیدا نمی کند.

ای کسانی که ایمان آورده اید، کفّار را ولی خود نگیرید و حال آنکه مؤمنین را ترک کرده باشید. آیا شما می خواهید در مقابل خدا سلطان آشکارائی قرار دهید؟

جز این نیست که منافقین در پست ترین جاهای جهنّمند و تو برای آنها یار و مددکاری نمی یابی.

پس از این آیات که از سوره ی نساء نقل شد، آیات سوره ی بقره تلاوت گردید که باز به مانند آیات قبل تمامش نکوهش منافقین است و ترجمه اش این است:

«ترجمه ی آیات سوره ی بقره»

بعضی از مردم می گویند: ما به خدا و روز قیامت ایمان داریم ولی آنها مؤمن نیستند، می خواهند خدا و کسانی را که ایمان آورده اند بفریبند ولی آنها جز خودشان را نمی فریبند آنها شعور ندارند.

در دلهای آنها مرض است، خدا هم مرض روحی آنها را زیاد می کند و به خاطر آنچه را که به دروغ گرفته اند خدا آنها را به عذاب سخت و دردناکی مبتلا می فرماید.

و زمانی که به آنها گفته می شود: در روی زمین فساد نکنید، می گویند: ما مصلحیم، بدانید که آنها مفسدند، ولی نمی فهمند.

و وقتی به آنها گفته می شود: آن چنانکه مردم ایمان آورده اند شما هم ایمان بیاورید، می گویند: آیا ما آن چنانکه دیوانه ها ایمان آورده اند ایمان بیاوریم؟! آگاه باشید که خود آنها دیوانه اند ولی نمی دانند.

و زمانی که ملاقات می کنند کسانی را که ایمان آورده اند، می گویند: ما هم ایمان داریم ولی وقتی با رفقای شیطان سیرت خود خلوت می کنند می گویند: ما با شما هستیم و ما آنها را مسخره می کنیم خدا آنها را استهزاء می کند و آنها را به سوی طغیانشان آنچنان می کشاند که حیران باشند.

اینها کسانی هستند که گمراهی را بر هدایت ترجیح داده و خریده اند، ولی از این تجارت بهره ای نمی برند و هدایت نمی شوند. مَثَل اینها مَثَل کسی است که آتشی برافروخته باشد، ولی همین که اطرافش روشن شد نورش را خدا خاموش کند و آنها را در ظلمت بگذارد که جائی را نبینند.

آنها کر و گنگ و کور باشند و به سلامتی بر نمی گردند.

یا مَثَل بارانی که از آسمان ببارد و در آن ظلمات و رعد و برق باشد و شخصی در میان باران باشد، انگشتان را از ترس مرگ در اثر صاعقه در میان گوش بگذارد و خدا احاطه ی بر کفّار دارد، نزدیک باشد که برق چشمهای آنها را از بین ببرد ولی هر زمان که در اثر برق چند لحظه ای زمین روشن می شود، آنها در راه می روند. و وقتی تاریک می شود میان ظلمت می ایستند و اگر خدا بخواهد چشم و گوش آنها را می برد، خدا بر هر چیزی قدرت دارد.

تا اینجا که این آیات تلاوت می شد او یکسره زار زار گریه می کرد و کم کم نزدیک بود که از رحمت خدا مأیوس شود، زیرا تمام آنچه خدای تعالی در اوصاف منافقین در این آیات فرموده با او تطبیق می کرد، او فوق العاده ناراحت بود ولی به مجرّد آنکه آیه ی ۲۲ سوره ی احزاب را خواندم، برق امید در سیمایش ظاهر شد، که ترجمه ی آیات سوره ی احزاب این است:

«ترجمه ی آیات سوره ی احزاب»

از میان مردان با ایمان جمعی هستند که در پیمان الهی راستی و صداقت به خرج داده اند که بعضی از آنها مدّتشان سرآمده و بعضی دیگر منتظر ملاقات با پروردگارند و آنها تغییری در عهد خود ندادند تا جزا دهد خدا راستگویان را به خاطر صداقتشان و عذاب کند منافقان را اگر بخواهد یا آنکه توبه ی آنها را قبول کند و به سوی آنها برگردد. بدون شک خدا بخشنده ی مهربانی است.

وقتی او سخنانش تمام شد، من به او گفتم: برای تو مطلبی از این جالبتر می گویم و آن این است که بعد از آیاتی که برای تو از سوره ی نساء تلاوت کردم. که آخرش این بود: «اِنَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْک الاَْسْفَلِ مِنَ النّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصیرا».[۱۲۱]

این آیات در قرآن بود: «اَلاَّ الَّذینَ تابُوا وَ اَصْلَحُوا وَاعْتَصَمُوا بِاللّهِ وَ اَخْلَصُوا دینَهُمْ لِلّهِ فَاُولئِک مَعَ الْمُؤْمِنینَ وَ سَوْفَ یؤْتِ اللّهُ الْمُؤْمِنینَ اَجْرا عَظیما».[۱۲۲]

گفت: این آیات را پس چرا همان وقت نخواندی؟ گفتم: همه ی مطلب همین جا است، می خواستم آنها را بخوانم ولی آن وقت به یادم نیامد، معلوم است که هنوز صددرصد آن وقت قلبت نرم نشده بود.

ولی الآن یادم آمد و می بینی که چقدر خدای تعالی با مهربانی کاملی راه نجات را حتّی برای منافقین باز کرده و آنها را به توبه و اصلاح امورشان و اعتصام و خلوص دعوت کرده است.

او باز شروع به گریه کرد، ولی این دفعه گریه ی شوق بود و تصمیم گرفت که این صفت را با ریاضت شرعی و توسّل به حضرت «سیدالشّهداء» (علیه السّلام) از خود رفع کند و بحمداللّه موفّق هم شد و پس از چند روز که صددرصد خود را بوسیله ی این آیات ساخته بود و صفت نفاق را به کلّی از روح خود تزکیه و پاک کرده بود و آیات قرآن و بخصوص سوره ی مبارکه ی حمد را زیاد تلاوت می نمود، درد سینه و تنگی نفس به کلّی از او برطرف شد و شفا یافت و مشغول گذراندن مراحل تزکیه ی نفس گردید.

 

 

سوء خُلق

او می گفت:

من در مشهد مقدّس سحرها در شبهای زمستان قبل از آنکه درِ حرم مطهّر «علی بن موسی الرّضا» (علیه السّلام) باز شود، خودم را پشت درِ صحن می رساندم تا اوّل کسی باشم که وارد حرم مطهّر می شوم، ولی در همان اوّل وقت گاهی قبل از من و گاهی همراه با من مردی وارد حرم مطهّر می شد و بدون صرف وقت مشغول نماز و عبادت می گردید. من در آن شبها خیلی دوست داشتم که با او رفاقت و مصاحبت کنم، زیرا فکر می کردم که او یکی از اولیاء خدا است. عجیب عبادتی می کرد، عجب حالی داشت و حتّی یک لحظه از عبادت غافل نمی شد و به من فرصت نمی داد که احوالش را بپرسم. یک شب در حرم مطهّر زائری بدون توجّه پایش را روی سجّاده ی او گذاشت و مشغول زیارت شد. او در حال نماز یکی دو بار با دست و بلند گفتن کلمات نماز می خواست آن زائر را متوجّه آن عمل که پا روی سجّاده اش گذاشته بود کند، ولی آن زائر متوجّه نمی شد، لذا پس از نماز با خشونت عجیبی رو به او کرد و گفت: «ولدالزّنا» پایت را از روی سجّاده ی من بردار! من آنجا فهمیدم که اگر انسان مبتلاء به سوء خلق باشد، چه بدیهائی ببار می آورد.

 

او می گفت:

روزی بعد از خواب عصرانه، مشغول تفکر درباره ی افراد بداخلاق بودم، ناگهان حالت مکاشفه ای دست داد و من در آن حال افراد بداخلاق را به صورت حیوانات درنده ای می دیدم که گوشت و پوست دیگران را می جویدند و بوی گند آنها فضا را پر کرده بود، من به یکی از آنها گفتم: چرا خود را معالجه نمی کنی و چرا این گونه به خود ظلم می کنی و چرا از این حالت زشت بیرون نمی آئی؟

گفت: چگونه می توانم این عمل را انجام دهم و خود را از این سیرت نجات دهم؟

من به او گفتم: همه روزه صبح به آینه نگاه کن و با قیافه ی خوش خلق، خود را ببین و بعد با قیافه ی بدخلق هم خود را ببین و به وجدانت مراجعه کن. فکر کن، از کدام قیافه بیشتر خوشت می آید. در کوچه و بازار هر کس تو را می بیند اگر بدخلق باشی، آنها از تو بدشان می آید و اگر خوش خلق باشی، همه تو را دوست دارند و حتّی انسان وقتی آدمهای بد اخلاق را می بیند، در باطن مکدّر می شود، ولی وقتی خوش خلقها را مشاهده می کند، در باطن خوشحال می گردد. چنانکه من وقتی آن مرد را در حرم مطهّر با آن اخلاق بد دیدم، با آنکه قبلاً او را زیاد دوست می داشتم، بسیار از او بدم آمد و در دل از او مکدّر شدم.

و ضمنا من متوجّه شدم که اگر انسان خودش را نساخته باشد، اخلاق حسنه پیدا نکرده باشد، معرفت به خدا نداشته باشد، خود را متخلّق به اخلاق اللّه نکرده باشد، عبادتهای زیاد او، نمی تواند به او فضیلتی ببخشد و او را به سیرت حیوانات درنده نشان می دهد و نزد خدا ارزشی ندارد.

در اینجا یادم از روایتی که از «امام باقر» (علیه السّلام) نقل شده، آمد که آن حضرت فرمود:

روزی حضرت «موسی بن عمران» (علیه السّلام) یکی از بنی اسرائیل را دید که سجده های طولانی و سکوت دائمی دارد و هیچگاه او را ترک نمی کند و همیشه در خدمت حضرت موسی است، در این بین یک روز حضرت موسی با او بر زمین پر آب و علفی عبور کردند، آن مرد بنی اسرائیلی آهی کشید و تأسّف خورد، حضرت موسی به او گفت: چرا آه کشیدی؟ آن شخص عرض کرد: آرزو داشتم که برای خدا خری می بود تا من آن را در این چمنزار می چراندم.

حضرت موسی از شنیدن این جمله به رو، به روی زمین افتاد و ضعف کرد. سپس به او وحی رسید که چرا از شنیدن کلام بنده ی ما این گونه ناراحت شدی؟ مگر نمی دانی که من بندگانم را به مقدار عقلشان مؤاخذه می کنم؟[۱۲۳]

بنابر این عقل که همان انعکاس صفات حسنه ی «خاندان عصمت و طهارت» (علیهم السّلام) در روح انسانی است، هر مقدار کاملتر باشد، ارزش انسان و کمال او بیشتر است.

طبق این اصل مسلّم عقلی، هر کسی خوش خلق تر و بردبارتر و مدارایش با مردم بیشتر است، به «پیامبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) و «ائمّه ی اطهار» (علیهم السّلام) نزدیکتر است. زیرا آنها بودند که دارای خلق عظیم و بیشتر از همه در مشکلات مقاومت می کردند و با دوستان مروّت و با دشمنان مدارا می نمودند، پس بکوشید که این حالات را در خود ایجاد کنید.[۱۲۴]

  

ناسپاسی

او می گفت:

شخصی مدّتها با من رفیق بود، او بسیار متعهّد و متوجّه و اهل عبادت و پاک بود، به عقیده ی من تمام وسائل رفع حجب ظلمانی و نورانی برای او فراهم بود، ولی در عین حال حجابهایش برطرف نمی شد و هیچ چیز برایش کشف نمی گردید، قلبش به چشمه ی حکمت مبدّل نشده بود، من و خودش به فکر چاره جوئی افتادیم، حدود چند روز من و او (بخصوص من) دقیقا این جهت را ریشه یابی کردیم.

بالأخره به این نتیجه رسیدیم که او یکی از صفات حسنه ی انسانی را ندارد و بلکه در مقابل، دارای صفتی از صفات رذیله ی حیوانی است.

حالا قطعا تو دوست داری اطّلاع پیدا کنی که آن حجاب یا آن صفت رذیله چه بود که مرد به آن خوبی را از کمالات و کشف حجب روحی بازداشته بود.

بله من هم آن را برای تو می گویم، ولی قبل از آن باید به یک موضوع مهم معنوی اشاره کنم و تو آن را باید خوب یاد بگیری.

و آن این است که سه نوع صفات روحی در انسان تصوّر می شود:

اوّل: «صفات حسنه ی انسانی» که هر چه آنها کاملتر و بیشتر در انسان وجود داشته باشد، انسانیت انسان کاملتر است.

دوّم: «صفات رذیله ی حیوانی و شیطانی» که نباید سر سوزنی در انسان وجود داشته باشد و الاّ همانها حجاب او خواهند بود. مانند: حبّ دنیا، بخل، خیانت، کذب، حسد و غیره.

سوّم: «صفات حیوانی» که مانعی ندارد در انسان وجود داشته باشد، الاّ آنکه باید حتما تحت کنترل عقل باشد، مثل غریزه ی جنسی که برای بقاء نسل و مثل شهوت خوردن و آشامیدن که برای بقاء بدن و حیات جسمی وجودش لازم است.

حالا که این مطلب را برای تو گفتم، باید بدانی که اگر یک صفت حیوانی و شیطانی در تو وجود داشته باشد، همان حجاب تو خواهد بود، در این صورت نمی توانی به حقایق و معنویات و کمالات روحی برسی.

حتّی اگر یکی از این صفات و لو کوچکترینش در تو باشد، تو در حجابی.

دوست فوق الذّکر ما هم همه ی صفات حیوانی و شیطانی را از نفس خود تزکیه کرده بود و فقط یک صفت در او وجود داشت که حجاب او شده بود و آن صفت «ناسپاسی» بود.

از مردم در مقابل خدماتی که برای او کرده بودند تشکر نمی کرد، او خودش را همیشه از مردم طلبکار تصوّر می کرد، او نمی فهمید کسی که از مخلوق تشکر نکند شکر خالق را هم نخواهد کرد.[۱۲۵] زیرا چیزی که در اینجا عمده است، صفت ناسپاسی و کفران است، نه عمل به آن. و لذا کسی که دارای این صفت باشد، (یعنی ناسپاس باشد) نعمتهای خدا را هم ناسپاسی می کند.

من یک روز برای آزمایش که ببینم آیا این صفت در او تا چه حدّی وجود دارد، مقداری درباره ی نعمتهای الهی با او حرف زدم. او به من گفت: بر خدائی که ما را خلق کرده، لازم است که این نعمتها را به ما بدهد. کم کم دیدم می خواهد خدا را هم بدهکار کند. اینجا بود که دیگر هیچ تردیدی برایم باقی نمانده بود که شخص ناسپاس خدای تعالی را هم شکر نمی کند و بلکه او را بدهکار هم می داند، من دیگر می دانستم که حجاب دوست فوق الذّکر ما همین صفت ناسپاسی است.

من برای او عینا آینه ای بودم که لکه ی سیاه ناسپاسی را در صورت او به او نشان می دادم. او هم بر خلاف مردم معمولی که وقتی عیبی را به آنها تذکر می دهند ناراحت می شوند، ناراحت نشد. بلکه تشکر کرد و از من خواست تا راه علاج این مرض روحی را به او نشان دهم.

من هم این کار را کردم، یعنی به او گفتم که چگونه باید رفع این گونه امراض روحی را بکند. حالا اگر مایل باشی برای تو هم آن نسخه را دستور می دهم تا اگر یک روز به این مرض مبتلا شدی، خیالت راحت باشد.

من از این پیشنهاد خیلی خوشحال شدم و به او گفتم: تشکر می کنم.

لذا او گفت: شخصی که ناسپاسی می کند و شکر خدا را نمی نماید. اگر به دستور زیر عمل کند، این صفت از او برطرف می گردد.

او باید همیشه در نعمتهای مادّی و ظاهری به کسی که دارای آن نعمتها نیست، نگاه کند و به مافوقش نگاه نکند. مثلاً اگر ثروتی دارد و به کسی محتاج نیست، به آنهائی که احتیاجمند و فقیرند نظر کند و به نعمت ثروتی که خدا به او داده است شکر نماید و یا اگر خدای تعالی به او نعمت صحّت مزاج را عنایت فرموده، به مریضهائی که در بیمارستانها بستری هستند و شبها از شدّت درد به خواب نمی روند، فکر کند و خدا را شکر نماید و بالأخره به هر نعمتی که دست یافته، اگر توجّه به آن کسی که آن نعمت را ندارد بکند. موجب شکر او بر آن نعمت می گردد.

و البتّه لازم است که این موضوع را جدّی بگیرد، یعنی اگر واقعا مبتلا به مرض ناسپاسی است، همان طوری که برای کسالت زخم معده اش چند روز از تمام کارها دست می کشد و در میان مریضخانه ها پی این دکتر و آن پزشک می دود و هر دوای تلخ و شوری را که به او می دهند می خورد، همچنین باید برای رفع این کسالت روحی هم چند روزی به عیادت بیماران برود و بر سلامتی خود شکر کند و در دل به آن مریضها خطاب کند و بگوید: «الحمدللّه الذی عافانی مما ابتلاک به ولو شاء فعل» یعنی حمد و سپاس خدائی را که مرا از مرضی که تو را به آن مبتلا کرده عافیت داده و اگر بخواهد می تواند مرا هم مبتلا کند و یا پی کسانی که فاقد نعمتهائی که او دارد می باشند، برود و با چشم خود آنها را ببیند و روحیه ی شکر را در خود ایجاد کند و بالأخره در این ارتباط چند روزی وقت خود را صرف کند تا به وسیله ی این نسخه به سپاسگوئی پروردگار عادت نماید.

من خودم به خاطر آنکه مبادا ناسپاس باشم، هر شب قبل از خواب سر به سجده می گذارم و درباره ی نعمتهای ظاهری و باطنی الهی فکر می کنم و در مقابل هر نعمتی که به یادم می آید، یک مرتبه کلمه ی «الحمدللّه ربّ العالمین» را می گویم و گاهی آن قدر نعمتهای پروردگار زیاد است که مدّتها این سجده طول می کشد و در پایان که خود را عاجز از شکر نعمت الهی مشاهده می کنم، به یاد این آیه ی شریفه می افتم و شاید هم خدای تعالی از وراء حجاب و از راه الهام با من حرف می زند و می فرماید: «وَ اِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللّهِ لاتُحْصُوها».[۱۲۶]

از دست و زبان که برآید

کز عهده ی شکرش به در آید

و گاهی که در لابلای آن همه نعمت می بینم فاقد یک نعمتم، آن را هم از خدا می خواهم و چون او خودش فرموده: «لَئِنْ شَکرْتُمْ لاََزیدَنَّکمْ»[۱۲۷] اگر شکر مرا بکنید، من نعمتم را برای شما افزون می کنم، فورا آن نعمت را که از او طلب نموده ام به من می دهد.

تو هم این دستور را همیشه عملی کن و بخصوص اگر بعد از این سجده «مناجات شاکرین» را بخوانی و با زبان معصوم، خدا را شکر کنی و حقّ ادب در کلام را هم کاملاً رعایت نمائی، بهتر است.[۱۲۸]

بالأخره این دستور را به دوستم گفتم، او هم عمل کرد و مرض ناسپاسی که یکی از صفات حیوانی بود، از او رفع شد و از آن پس در مقابل محبّتهای دیگران هم سپاسگزار بود و بحمداللّه از آن پس حجابها از او برطرف گردید.

او می گفت:

شبی در حال مکاشفه، مرد ناسپاسی را می دیدم که به صورت حیوانی پست تر از سگ در مقابل من قرار گرفته، من به او می گویم: این حالت از ناسپاسی تو است که در تو جلوه کرده است، لااقل می خواست از سگ صفت وفاء و تشکر از منعم را یاد بگیری و خود را به این روز سیاه نیاندازی و او دائما سر تکان می داد و مرا تصدیق می نمود.

 

 

حلال و حرام واقعی و ظاهری

او می گفت:

روزی یکی از دراویش که خیلی خود را زحمت داده بود و به قول خودش به وسیله ی خوردن غذای حلال واقعی خود را به کمالات روحی به خیال خود رسانده بود، از من پرسید: آیا من از این بیشتر در دنیا تکلیف دارم که زحمت بکشم و خود را از حرام نگه دارم؟

من مقداری به او خندیدم و با آنکه او از نظر جمعی بسیار بزرگ بود، به قدری کوچک در نظرم جلوه کرد که نتوانستم با احترام زیاد، که معمولم بود، با او صحبت کنم.

لذا با ناراحتی به او گفتم: حلال واقعی و حلال ظاهری کدام است؟ مگر نه این است که هر چه خدای تعالی فرموده حلال است، ظاهرا و واقعا حلال است و هر چه را که او فرموده حرام است، ظاهرا و باطنا حرام است.

آن درویش به خاطر آنکه در محیطی که تربیت شده بود به غلط بعضی از مطالب را مانند میخ در مغزش کوبیده بودند، خنده ای کرد و گفت: مثلاً شما معتقدید که گوشت گوسفند مرده ای را که من نمی دانم در واقع مرده بوده است با گوشت گوسفند ذبح شده ای که می دانم ذبح شده و با شرائطش سر بریده شده است، فرقی ندارد؟ اوّلی در حکم ظاهریش چون من نمی دانم حلال است ولی در حکم واقعیش چون مرده است، در عالم واقع حرام است، امّا دوّمی هم در حکم واقعی و هم در حکم ظاهریش حلال است.

من به او گفتم: حکم واقعی آن گوسفند از طرف چه کسی و برای چه کسی صادر شده؟ مگر نه این است که حکم در دست خدا است و او است که باید احکام را صادر کند و ما مکلّفیم به احکامی که او صادر کرده، عمل نمائیم؟ و ما می دانیم که او به وسیله ی پیشوایان دین فرموده: «همه چیز برای تو حلال است، مگر آنکه بدانی خدا چیزی از آنها را برای تو حرام کرده است».

یعنی هر چه را که دانستی حرام است، آن را ترک کن و بقیه را حلال بدان و از آن استفاده بنما.[۱۲۹]

گفت: مثلاً شما معتقدید که حرامهای واقعی اثر وضعی هم ندارند؟!

گفتم: اوّلاً حرامهای واقعی یعنی چه؟ مثلاً اگر شما شیشه ی مشروبات الکلی (خمر) را به خیال آنکه آب است آشامیدید، حرام خورده اید؟ قطعا کسی این را نگفته است، هیچ کس این چنین فتوائی نداده است.

گفت: انسان مست هم نمی شود؟!

گفتم: من نمی گویم اگر انسان یکی از مشروبات الکلی را خورد مست نمی شود، ولی من می گویم: اگر یکی از اولیاء خدا اشتباها شیشه ی مشروب را سر کشید و یک شب تا صبح به حال مستی افتاد، صبح که از خواب بر می خیزد سر سوزنی از قربش به خدا کم نمی شود.

زیرا اگر بگوئیم خدای تعالی او را به خاطر این اشتباه از درگاهش طرد کرده، خدا را ظالم تصوّر کرده ایم.

زیرا خود او گفته است: هر چه را که می دانی حلال است بخور. اگر در واقع حرام بود و تو نمی دانستی که آن حرام است گناه نکرده ای و حرامی نخورده ای. آن وقت چگونه ممکن است که در عین حال مرا بی تقصیر از درگاهش دور کند و از مقام قربش بیاندازد؟!

و امّا اثر وضعی که متأسّفانه خیلی در بین مردم عوام معروف است، حقیقتش شرک و کفر است.

زیرا وقتی خدا اجازه داد که من اگر چیزی را نمی دانم حرام است بخورم و خدا اثری روی او نگذاشته و طبعا اراده نفرموده که من از مقام قربش دور شوم، آیا خود غذائی که در واقع حرام است و من نمی دانم که آن حرام است و خوردم، می تواند مستقلاًّ اثری روی من داشته باشد که روح مرا در حجاب قرار دهد و مرا از مقام قرب خدا دور نماید؟! قطعا جواب منفی است.

بنابراین اگر کسی یک چنین نیروئی برای غیر خدا آن هم در مقابل اراده ی الهی، قائل باشد مشرک است، زیرا برای غیر خدا نیروی مستقلّی که به مبارزه ی خدای تعالی می رود و اراده ی او را از بین می برد و نیروی خودش را بر او غلبه می دهد، قائل شده است. طبق این اصل اگر انسان از روی اضطرار یا روی اجبار و تقیه و یا سهو و اشتباه و یا نادانی غذای حرامی را خورد، به هیچ وجه در روح و معنویت او اثری نمی گذارد، اگر چه ممکن است بعضی از آنها در بدن انسان اثر بدی بگذارد، چنانکه «ائمّه ی اطهار» (علیهم السّلام) غذای مسمومی که در حقیقت حرام است و اگر کسی آن را عمدا و آزادانه بخورد، بدترین عمل حرام را انجام داده، به خاطر فشار دشمن و اضطرار می خوردند و مسموم می شدند و حتّی اثر کشنده ای روی بدن آنها می گذاشت ولی کوچکترین حجاب و اثری روی روح آنها نداشت، بلکه مایه ی قرب آنها هم می شد. طبیعی است که اگر غذای حرام واقعی می خواست اثر وضعی در روح داشته باشد، فرقی بین حال اضطرار و تقیه و جهل آن نبود.

بنابراین همان گونه که در کتب فقهیه ثابت است، تنها و تنها باید اعمال و گفتار و حتّی سکوت «ائمّه ی اطهار» (علیهم السّلام) که در حقیقت همان اسلام واقعی و صراط مستقیم و میزان اعمال است، معیار برای سیر الی اللّه و تکامل روح انسان باشد و کوچکترین گامی بر خلاف روش آنها چه در طرف افراط و چه در جهت تفریط بر ندارد و بداند که آنها سر سوزنی وسوسه در قلبشان راه نمی دادند و آنها فرموده اند:

«انّ اللّه کما یحبّ ان یؤخذ برخصه یحبّ ان یؤخذ بعزائمه».[۱۳۰]

یعنی: همان گونه که خدا دوست دارد به دستورات اکیدش عمل شود، هم چنین دوست دارد که در آنچه مردم را آزاد گذاشته است، آزاد باشند.

حتّی می گویند: قصّابی در زمان خلافت حضرت «امیرالمؤمنین» (علیه السّلام) خدمت آن حضرت رسید و گفت: من وارد منزلی شدم، سگی از میان منزل بیرون آمد و دهانش آلوده به ماست بود، من با عجله به طرف ظرف ماستی که در منزل بود رفتم، دیدم روی ماست بهم خورده. حالا با آن ماستها چه کنم؟

حضرت «امیرالمؤمنین» (علیه السّلام) فرمودند: بگو انشاءاللّه دهان سگ از جای دیگر ماستی شده و ظرف ماست را هم کس دیگری بهم زده است. آن قصّاب در باطن قبول نکرد و آن ماست را نخورد و بلکه ماستها را بیرون ریخت و اسراف کرد. یک روز همین قصّاب در منزلی گوسفندی را کشته بود و دست و پنجه اش آلوده به خون گوسفند بود و چاقو هم در دستش بود، برای ادرار کردن به خرابه ی مجاور همان منزل رفت، ناگهان دید شخصی را تازه کشته اند و در میان خرابه انداخته اند. او که دست و پنجه اش به خون گوسفند آلوده بود و چاقو در دست داشت، ترسید که مبادا او را متّهم به قتل آن مقتول بنمایند. با عجله از میان خرابه بیرون آمد، تصادفا مأمور حکومتی او را گرفت و به خدمت حضرت «امیرالمؤمنین» (علیه السّلام) آورد. آن حضرت وقتی چشمشان به او افتاد فرمودند: حالا بگو آیا قضیه ی ماست و سگ صحیح است یا خیر؟

گفت: بله قربانت گردم من اشتباه کردم که آن ماستها را بیرون ریختم و اسراف نمودم.[۱۳۱] منظور از نقل این قضیه آن است که بگوئیم تا جائی که نجاست و طهارت قطعی و یقینی نشده، نباید از آن پرهیز کنیم و خود را با این اعمال به وسواس مبتلا نمائیم.

بنابراین ما در نجاست و طهارت و در حرام و حلال تا حدّی که یقین به حرمت و نجاست نداشته باشیم، می توانیم استفاده کنیم و نباید هیچ چیز را بدون یقین نجس و حرام بدانیم.

اگر چه لازمه ی تقوی این است که انسان در بدست آوردن غذا تا جائی که به آبروی مؤمنی لطمه ای نخورد، باید دقّت کند و از حرام دوری نماید و اگر این دقّت خدای نکرده سبب توهین به دیگری و یا باعث سوءظنّی به برادران مؤمن شود فعل حرام هم انجام گرفته است.

یکی از اولیاء خدا می گفت: روزی مرا شخصی که می دانستم رباخوار است، به منزل برای غذا دعوت کرد، من از رفتنش استنکاف کردم، او نزد من آمد و گفت: می دانم چرا به منزل ما نمی آئید، فکر می کنید که من از مال حرام برای شما غذا تهیه کرده ام، ولی این طور نیست. نه برای شما، بلکه برای همه ی مهیمانان از مال حلالی که از مرحوم پدرم به ارث رسیده غذا تهیه نموده ام.

گفتم: آمدن من ممکن است سبب ترویج تو در بین مردم بشود و مردم گمان کنند که لابد تو کار خوبی می کنی که من به منزل تو می آیم.

گفت: اتّفاقا فکر این را هم کرده بودم و تصمیم داشتم در وقتی که شما به منزل ما آمدید، در حضور مردم توبه کنم و آنها را شاهد بگیرم که دیگر ربا نخورم و ضمنا از هر کس ربا گرفته ام به آنها حقّشان را برگردانم.

گفتم: اگر این طور است، بر من واجب خواهد بود که به منزل تو بیایم و لذا به آنجا رفتم، تهیه ی نهار مفصّلی دیده بود، جمع زیادی را دعوت کرده بود، سر سفره رو به مردم کرد و گفت: آقایان من کم و بیش بین مردم به عنوان یک رباخوار معرّفی شده ام ولی این غذا را از مال حلالی تهیه نموده ام و امروز به خاطر آنکه متوجّه شده ام که رباخواری جنگ با خدا است، از این عمل توبه می کنم و از شما می خواهم که برای من دعاء کنید، شاید خدا توبه ی مرا قبول کند.

و جدّا او توبه ی خوبی کرد و دیگر به آن گناه آلوده نشد و من دانستم که نباید به خاطر سوءظنّ، از رفت و آمد با مردم خودداری کنم، بلکه باید در این گونه مجالس بروم و سبب ترک گناهان آنها بشوم.

 

 

غضب

او می گفت:

شبی در عالم رؤیا می دیدم که من بر اسبی سوار شده ام و در راهی می روم، امّا آن اسب ناگهان یک حرکت غیر عادی کرد و مرا به زمین انداخت، من بسیار غضبناک شدم و از جا برخاستم، با اسلحه ای که در دستم بود به پهلوی آن حیوان زدم و او را مجروح کردم، اسب به زبان آمد و گفت: من از این حرکت معذور بودم، زیرا زیر پای من اژدهائی پیدا شد و من ترسیدم، ولی تو به چه عذر مرا مجروح کردی؟ آیا غیر از اظهار «غضب» که خود یک صفت حیوانی است، چیز دیگری بوده است؟ آیا در این صورت فرق تو با من که حیوانی هستم چیست؟

من در این موقع از خواب بیدار شدم، وقت نماز شبم بود، یعنی تقریبا بیشتر از یک ساعت به اذان صبح باقی نمانده بود، فورا از جا برخاستم و مشغول نماز شب شدم و در تمام سجده ها و قنوتها از خدا خواستم که این صفت حیوانی را از من دور کند، زیرا به وسیله ی این رؤیا خوب فهمیده بودم که یکی از حجابهای روح من این صفت حیوانی است که در من وجود دارد و من با داشتن این حالت محال است که از حکمت و معرفت بهره ای ببرم، زیرا حضرت «امیرالمؤمنین علی» (علیه السّلام) فرموده:

«غیر منتفع بالحکمة عقل معلول بالغضب و الشّهوة».[۱۳۲]

یعنی: عقلی که غضب و شهوت بر او غلبه کرده، از حکمت نفعی نمی برد.

لذا پس از آن دعاءها و تضرّع و زاریها و توسّل به حضرت «بقیه اللّه» روحی فداه که بعد از نماز وَتر انجام داده بودم، خدای مهربان، خدای عزیز، خدای رحمن و رحیم به من لطف و عنایت زیادی کرد و صفت غضب را از من برطرف نمود و من برای آنکه کاملاً مطمئن شوم که صددرصد موفّق به رفع این حجاب و این مرض روحی شده ام یا نه، مایل بودم که اگر بتوانم خود را آزمایش کنم، ولی نمی دانستم که از کجا باید شروع کنم. تا آنکه یک روز از مسافرت دوری به منزل آمده بودم و به خاطر پیشامد ناگواری که در منزل، در نبودن من اتّفاق افتاده بود فوق العاده پریشان بودم و با کمال خستگی یکی دو ساعت در رختخواب دراز کشیده بودم ولی خوابم نبرده بود، تمام اعصابم لرزش خفیفی پیدا کرده بود، ده بار چشمم را روی هم گذاشته بودم و اعداد را در مقابل چشمم مجسّم کرده بودم که شاید خوابم ببرد،[۱۳۳] ولی پس از چند لحظه چشمم باز می شد و به هیچ وجه خوابم نمی برد تا آنکه نفهمیدم چه شد که چند دقیقه ای خوابم برد، ناگهان صدای زنگ در بلند شد، من از خواب پریدم، بدنم می لرزید، ولی دیدم هنوز عصبانی نشده ام، از جا برخاستم، به پشت در منزل رفتم، در را باز کردم، جوانی که از قیافه و سر و وضعش پیدا بود که مقداری کم عقل است، به من گفت: منزل فلانی این جا است؟ گفتم: نه اشتباه آمده اید. مقداری او سر بسر من گذاشت و با آنکه یکی از دوستان که او هم برای باز کردن در پشت در آمده بود و از وضع من اطّلاع داشت، دیدم پشت سر من ایستاده و به حرفهای او می خندد. به هر حال در را بستم و باز به اطاق خوابم رفتم، در بین راه سرم گیج می خورد، نزدیک بود به زمین بخورم، در عین حال باز با زحمات زیاد توانستم به خواب بروم، این دفعه زنگ تلفن به صدا درآمد، گوشی را برداشتم، یکی از رفقایم بود، با او احوالپرسی کردم، او از من می خواست که چند دقیقه ای پیش من بیاید، می گفت: یک کار فوری دارم که با تلفن نمی شود آن را گفت. به او گفتم: مانعی ندارد، می توانی الآن نزد من بیائی، طبیعی است که دیگر نمی توانستم بخوابم، بخصوص که او هم پس از چند دقیقه خود را به منزل ما رساند.

به من می گفت: فلانی اصرار دارد که دخترش را به من بدهد. شما به او همین الآن نامه بنویسید و یا تلفن کنید و به او بگوئید اگر من دختر او را بگیرم به او خرجی نمی دهم، باید خودش مخارج خودش را پیدا کند. من اینجا اگر قبلاً بود خیلی عصبانی می شدم، ولی دیدم بحمداللّه کاملاً بر اعصابم مسلّطم و می توانم با آرامی به او بفهمانم که این شرط غیر شرعی است. بالأخره دانستم دعاءهای من مستجاب شده و غضب را خدای تعالی از من برده و این حجاب را به کلّی برطرف کرده است.

ضمنا مطالعه ی این احادیث در رفع غضبم بسیار مؤثّر بود:

۱ ـ «امام صادق» (علیه السّلام) فرمود: «الغضب مفتاح کلّ شرّ»[۱۳۴] یعنی: غضب کلید همه ی بدیها است.

۲ ـ از «امیرالمؤمنین» (علیه السّلام) سؤال شد: حلیم ترین مردم چه کسی است؟ فرمود: کسی که هیچگاه غضب نکند.[۱۳۵]

۳ ـ «پیامبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) فرمود: کسی که جلوی غضبش را بگیرد، خدای تعالی عیوبش را ستر می کند.[۱۳۶]

۴ ـ «پیامبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) فرمود: غضب سنگی است که از طرف شیطان به سوی انسان پرتاب می شود.[۱۳۷]

۵ ـ «پیغمبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) فرمود: غضب ایمان انسان را فاسد می کند، آن چنانکه سرکه عسل را فاسد می نماید.[۱۳۸]

۶ ـ شخصی از «رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) پرسید: چه چیز انسان را از غضب الهی دور نگه می دارد؟ فرمود: غضب نکن.[۱۳۹]

۷ ـ «ابودردا» به «رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) عرض کرد: مرا به عملی راهنمائی کنید که وارد بهشت شوم، آن حضرت فرمود: غضب نکن.[۱۴۰]

۸ ـ «امام صادق» (علیه السّلام) فرمود: کسی که نتواند غضبش را کنترل کند و مالک آن نباشد، مالک عقل خود نیست.[۱۴۱]

۹ ـ «امام باقر» (علیه السّلام) فرمود: «رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) فرمود: کسی که جلوی غضبش را بر مردم بگیرد، خدای تعالی جلوی عذاب روز قیامت را از او می گیرد.[۱۴۲]

 

او می گفت:

سالها قبل از میلاد مسیح مردی به نام «عوید بن ادیم» که «ذوالکفل» لقب گرفته بود و از نزدیکان یکی از پیامبران آن زمان بود کنار آن پیامبر در میان جمعی از دوستانش نشسته بود، پیامبر مذکور به آنها گفت:

از میان شما چه کسی حاضر است بعد از من امور مردم را به عهده بگیرد و آنها را به سوی سعادت رهبری کند؟ امّا یک شرط هم دارد و آن این است که هیچگاه به مردم غضب نکند و کم حوصله نباشد؛ زیرا غضب بیجا با پیامبری منافات دارد. «ذوالکفل» از میان آن جمع برخاست و گفت: من عهده دار این وظیفه و مقام خواهم شد و آن شرط را که می گوئی عمل خواهم کرد. آن پیامبر او را به این شرط پذیرفت و او را بعد از خودش به جانشینی قبول نمود و خدای تعالی هم او را به پیامبری برگزید و قبولش کرد.

اتّفاقا چند روزی بیشتر نگذشت که آن پیامبر از دنیا رفت و «ذوالکفل» رسما به عنوان پیامبر جدید در بین مردم از طرف پروردگار مشغول هدایت آنها گردید و بر همین اساس هر روز از اوّل صبح به مسند قضاوت می نشست و جواب مراجعین را می داد. این برنامه به همین منوال همه روزه ادامه داشت و بسیار عالی پیش می رفت، تا آنکه یک روز شیطان به سایر شیاطین که سرسپرده گان وی بودند گفت: کدام یک از شما می توانید «ذوالکفل» را گمراه کنید؟ یکی از آنها که نامش «ابیض» بود گفت: من عهده دار این کار می شوم.

شیطان او را به کناری خواست و به او گفت: کوشش کن تا او را به غضب بیاوری که اگر چنین کردی ممکن است او از مقام نبوّت خلع شود، «ابیض» قبول کرد و منتظر شد تا او پس از کارهای خسته کننده روزانه به منزل برود و استراحت کند. همین که شب شد و «ذوالکفل» در رختخواب استراحت کرد، «ابیض» خود را به صورت انسانی درآورد و با صدای بلند پشت در خانه ی او فریاد زد من مظلومم، من مظلومم، بدادم برسید.

«ذوالکفل» برخواست و او را به نزد خود طلبید و گفت: چه کسی به تو ظلم کرده؟ «ابیض» گفت: کسی که هیچ رحم در دل ندارد.

«ذوالکفل» به او گفت: به آن ظالم بگو نزد من بیاید تا او را نصیحت کنم و از تو رفع ظلم نمایم. «ابیض» گفت: من بدون نشانی نمی روم.

«ذوالکفل» انگشتر خود را از دست درآورد و به او داد و گفت: با این نشانی به او بگو نزد من بیاید تا ببینم چرا ظلم می کند. «ابیض» انگشتر را گرفت و رفت، فردا شب در همان نیمه ی شب درست وقتی که «ذوالکفل» استراحت کرده بود، باز فریادش بلند شد که ای مردم، من مظلومم، من مظلومم، و با این فریادها به طرف منزل «ذوالکفل» رفت و گفت: او به این انگشتر اعتنائی نکرد.

دربان به او گفت: چرا فریاد می کنی؟ «ذوالکفل» تازه استراحت کرده، امّا او به گفتار دربان اعتنائی نکرد و همچنان فریاد می زد و می گفت: من نمی گذارم او استراحت کند، نمی گذارم بخوابد، من مظلومم، من مظلومم، دربان وارد منزل شد و جریان را به «ذوالکفل» گفت. آن حضرت بیرون آمد و نامه ای به آن کسی که او می گفت، نوشت و او را به محکمه دعوت کرد و به دست «ابیض» داد و گفت: این نامه را به او بده و به او بگو نزد من بیاید، «ابیض» نامه را گرفت باز فردای آن شب هنگام ظهر در وقتی که «ذوالکفل» استراحت کرده بود و هوا به قدری گرم بود که اگر گوشتی را در مقابل آفتاب قرار می دادند بریان می شد، «ابیض» به در خانه ی «ذوالکفل» برگشت و فریاد می زد که من مظلومم و آن قدر فریاد کرد که «ذوالکفل» مجبور شد از خانه بیرون بیاید. وقتی چشم «ابیض» به آن حضرت افتاد، به او گفت: آن ظالم به هیچ چیز نه به نامه تو و نه به انگشتر تو و نه به مُهر و امضاء تو، به هیچ چیز اعتنائی ندارد، در این صورت خودت باید بیائی تا او را قانع کنی. سپس دست او را گرفت و با شدّت بیرون کشید امّا «ذوالکفل» غضبناک نشد و به آرامی همراه او می رفت.

در این موقع وقتی «ابیض» دید که «ذوالکفل» باز هم غضبناک نشد، از فریب او مأیوس گردید و دست خود را از دست او بیرون آورد و فرار کرد.[۱۴۳]

ضمنا همان گونه که از روایات استفاده می شود و ناگفته پیدا است که غضب از صفاتی است که باید در انسان کنترل شود و باید در انسان وجود داشته باشد و آنچه در احادیث وارد شده که غضب چنین و چنان است، منظور استفاده ی بیجا و نادرست از این نیروی ذاتی است، به عبارت واضحتر «غضب» مانند گازی است که در لوله های شهر باشد که باید هم باشد، ولی باید کنترل گردد. لوله ی گاز و شیر قطع و وصل گاز باید آب بندی شده باشد، حتّی سر سوزنی از آنها گاز خارج نشود، زیرا خطرناک است. همچنین غضب باید در وجود انسان باشد، آن چنانکه خدا غضب می کند و «معصومین» (علیهم السّلام) غضب داشته اند.[۱۴۴] ولی باید غضب انسان کاملاً کنترل شود و حتّی کوچکترین اظهار غضب بیجا در انسان یافت نشود.

بنابراین غضب در حقیقت از صفاتی است که باید فقط کنترل شود، نه آنکه به کلّی از بین برود و عقل و روح بر آن مسلّط باشد، آن چنانکه از روایات (۸ و ۹) که در بالا ذکر شد، به صراحت این معنی استفاده می شود. زیرا در آن روایات از نگه نداشتن غضب و عدم تسلّط عقل بر آن مذمّت شده است.

 

 

فحّاشی و عداوت

او می گفت:

جوانی در محلّه ی ما بود که به فحّاشی و نزاع و دشمنی با مردم معروف شده بود. مادرش می گفت: اگر «غلام عبّاس» یک روز با کسی دعوا نکند و کتک نخورد و یا کتک نزند، خوشحال به خانه بر نمی گردد.

همه ی مردم از او مذمّت می کردند. یک روز من او را دیدم. او ظاهرا مرا می شناخت. نزدیک آمد و یک سلام داش منشانه ای به من کرد. ناگهان محبّت عجیبی از او در دل من افتاد. من به او گفتم: غلام عبّاس چرا گاهی به منزل ما نمی آئی؟

گفت: آقا ما از فسّاق و فجّاریم، چطور می توانیم به منزل علماء برویم؟

من گفتم: نه، چرا این طور فکر می کنی؟ بیا همین الآن با هم به منزل برویم و مقداری با هم صحبت کنیم.

گفت: نه آقا قربانتان گردم، مرا راحت بگذارید. این قدر که شما به من اظهار لطف می کنید، من لیاقتش را ندارم. مگر مردم نگفته اند که من چطور آدمی هستم؟!

گفتم: اتّفاقا الآن احساس می کنم که به قدری من تو را دوست دارم که کمتر کسی را در این محل مثل تو دوست می دارم.

وقتی این جمله را از من شنید، عرق به پیشانیش نشست و گفت: متشکرم.

شما مگر نمی دانید که مردم از دست و زبان من در اذیتند؟!

مگر شما نمی دانید که من همیشه دعوا می کنم و تا به حال چند مرتبه به خاطر چاقوکشی به زندان رفته ام؟!

مگر شما نمی دانید، من یک آدم بسیار بد و فحّاشی هستم؟ چرا این قدر مرا احترام می کنید؟!

گفتم: درست می شود، اینها چیزی نیست، ولی در تو صفات خوبی هست که من به خاطر آنها تو را دوست می دارم.

گفت: لطفا بفرمائید در من چه صفت خوبی وجود دارد که خودم مطّلع نیستم؟

گفتم: یکی از آن صفات همین است که تو در خودت صفت خوبی سراغ نداری و خود را ناچیز و معصیتکار می دانی. دوّم آنکه مردانگی داری، غیرتمندی، آقائی و چیزهائی از این قبیل به او گفتم که هم دروغ نبود و هم او را به من دلگرم می کرد. او خیلی خوشحال شد و ضمنا در این مدّتی که من با او حرف می زدم، به طرف منزل هم می رفتیم، وقتی به منزل رسیدیم، با اصرار او را به منزل بردم و به او گفتم: حالا بیا به خاطر محبّتی که به تو دارم، از این کارها که خودت هم آنها را بد می دانی دست بکش.

گفت: آقا من خیلی دوست دارم این طور نباشم ولی عادت کرده ام، در مقابل ناملایمات کنترلم را از دست می دهم. حتّی چندین بار تصمیم گرفتم که فحّاشی و دعوا نکنم، امّا نشد.

من به او گفتم: من به تو برنامه ای می دهم که این حالات از تو برطرف شود و می دانم که چون تو جوانمردی و اراده ات در وقتی که تعهّد کنی قوی می شود، از تو فقط تقاضا دارم که هر چه می گویم عمل کنی.

گفت: چشم قربان، من حاضرم جانم را در راه شما بدهم.

گفتم: «غلام عبّاس» هر وقت عصبانی شدی و خواستی دعوا کنی، اگر ایستاده ای بنشین و اگر نشسته ای برخیز و بایست آن وقت دعوا کن.

گفت: چشم قربان.

گفتم: یک کار هم برای آنکه دیگر فحّاشی نکنی، به تو دستور می دهم و آن اینکه هر وقت خواستی به کسی فحش بدهی، قبل از آنکه فحش را بگوئی، یک «صلوات» بفرست، بعد فحش را بگو.

باز هم گفت: چشم قربان.

گفتم: یک دستور هم برای آنکه با مردم دشمنی نکنی به تو می دهم و آن این است که هر وقت به کسی بدبین شدی، بگو اینها مخلوق خدای من هستند. قربانشان هم باید بروم.

گفت: چشم قربان.

«غلام عبّاس» آن روز رفت ولی من می دانستم که او اینها را عمل می کند، زیرا او جوانمرد بود و به من قول داده بود.

سه روز بعد آمد، گفت: آقا با آن دستوراتی که شما به من داده اید، من نتوانسته ام حتّی یک دعوا بکنم. فحش نداده ام، دلم دارد می ترکد، آمده ام بگویم من می خواهم قراردادمان را بهم بزنم. من به او گفتم: اینجا بنشین هر چه می خواهی به من فحش بده و عقده ی دلت را خالی کن و قراردادمان را بهم نزن، تو جوانمردی نباید جوانمردیت را خراب کنی.

گفت: زبانم لال شود که من به شما فحش بدهم. چشم قربان قراردادمان را بهم نمی زنیم و برخاست و رفت.

چند روز بعد باز آمد و گفت: آقا وضع من بسیار مضحک شده، رفقا می آیند مرا اذیت می کنند وقتی من عصبانی می شوم، یک لحظه می نشینم، همه می خندند. من هم خنده ام می گیرد. عصبانیت من هم تمام می شود.

دیروز خواستم به کسی فحش بدهم، آهسته یک «صلوات» فرستادم، دیدم فحش با «صلوات» سازش ندارد، بخصوص که طرف هم سید بود و شما گفته بودید «آل محمّد» (صلی اللّه علیه و آله) شامل سادات هم می شود. لذا چه معنی داشت که من هم به او دعاء کنم و هم به او فحش بدهم و بالأخره این دستورات شما مرا خیلی به زحمت انداخته، امّا پنجاه درصد در این چند روز آن عادت که می گفتم پیدا کرده ام، رفع شده است.

من به او گفتم: پس حالا بیا تا برایت توضیح بدهم که چه کارهای بدی را ترک کرده ای، نه از قول خودم، بلکه از قول کسانی که من خاک پای آنها هم حساب نمی شوم.

خدای تعالی در قرآن می فرماید:

با یکدیگر نزاع و دعوا نکنید که خود را بی ارزش و خوار می کنید و آبروی خود را در میان مردم می برید.[۱۴۵]

باز پروردگار متعال از قول اولیاء خدا می فرماید که آنها می گویند: خدایا! در دلهای ما نسبت به کسانی که ایمان آورده اند، کینه و بغض قرار مده.[۱۴۶]

«پیامبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) فرمود: با یکدیگر مشاجره و دعوا نکنید، زیرا نزاع و مشاجره نادانی انسان را ظاهر می کند و عزّت انسان را از بین می برد.[۱۴۷]

«پیامبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) فرمود: دائما جبرئیل از طرف پروردگار مرا از نزاع و مشاجره با مردم نهی می کرد. آنچنان که از شرابخواری و عبادت بتها نهی می نمود.[۱۴۸]

و نیز فرمود: کسی که با مردم مشاجره و نزاع بکند، جوانمردیش از بین می رود.[۱۴۹]

و «امام صادق» (علیه السّلام) فرمود: مؤمن فحّاش نمی شود.[۱۵۰]

وقتی من این روایات را می خواندم، دوست عزیزم آقای «غلام عبّاس» مرتّب گریه می کرد و سپس به من گفت: نامرد باشم اگر این عادتها را ترک نکنم و بحمداللّه علاوه بر آنکه آن عادتها را ترک کرد، قدم در راه سیر و سلوک هم گذاشت و امروز او یکی از اولیاء خدا شده است.

 

 

بی مهری نسبت به مردم

او می گفت:

سالها آرزو می کردم که خود را از نظر روحی به کمالات انسانی برسانم، ولی نمی دانستم چه باید بکنم، بخصوص که در خود حجابی تصوّر می کردم که روح مرا می رنجاند و آن نداشتن گذشت نسبت به مردم و بی مهری نسبت به آنها بود، این صفت غیر انسانی مرا رنج می داد.

بخصوص وقتی که در شرح حال مرحوم آیه اللّه «سید حسن مدرّس» خوانده بودم که وقتی می خواستند او را در مدرسه ی «جدّه ی بزرگ» در اصفهان ترور کنند و به طرف او چند نفر تیراندازی نمودند و موفّق نشدند و جمعی آنها را دستگیر کردند و به نزد آن مرحوم آوردند. او به آنها گفت: من از شما گذشتم، شما زود فرار کنید که به دست پلیس نیفتید، مبادا آنها شما را آزار دهند. زیرا شما تقصیری ندارید، دشمنان من شما را گول زده اند و شما از من شناخت درستی ندارید.

با شنیدن این قضیه و دهها قضیه از گذشتهائی که «ائمّه ی اطهار» (علیهم السّلام) از ظالمین و قاتلین خود داشته اند، مثل جریان حضرت «امیرالمؤمنین» (علیه السّلام) و ابن ملجم، یقین می کردم که این حالت برای من نقص است، این یک صفت حیوانی است که در من نباید وجود داشته باشد، انسان باید نوع دوست باشد، به مردم کمک کند. «پیغمبر اسلام» (صلی اللّه علیه و آله) فرموده:

«من اصبح لا یهتمّ بامور المسلمین فلیس بمسلم».[۱۵۱] کسی که هر روز صبح اهتمام برای خدمت به مردم مسلمان نداشته باشد، مسلمان نیست.

این حیواناتند که تنها به خودشان و استراحت خودشان فکر می کنند! امّا انسان باید در مقابل همنوعانش گذشت داشته باشد، ایثارگر باشد، خودش را برای استراحت مردم به زحمت بیاندازد و شب و روز در راه خدمت به خلق فعّال باشد.

لذا برای رفع این مرض روحی با خودم قرار گذاشتم که چهل روز سوره ی «دهر» را روزی یک مرتبه صبحها بخوانم، من این ختم را از کسی نشنیده و یا در کتابی ندیده بودم ولی چون به طور کلّی در روایات آمده که اگر کسی هر مقدار از آیات قرآن را برای هر حاجتی بخواند، خدای تعالی آن حاجت را برآورده می کند.[۱۵۲] علاوه بر آنکه آن سوره، همه اش بیانگر ایثارگریهای «اهل بیت عصمت و طهارت» (علیهم السّلام) بود و مسلّم بی تأثیر در روحیه ی من نبود و بخصوص که بعد از قرائت آن سوره، همه روزه دست به دعاء بر می داشتم و خدا را به جان حضرت «علی» و حضرت «فاطمه» (سلام اللّه علیهما) و فرزندانشان قسم می دادم که این مرض روحی از من برداشته شود و نفس مرا از این آلودگی تزکیه فرماید.

تا آنکه یک روز که بعد از نهار خوابیده بودم، در عالم رؤیا دیدم سید بزرگواری به لباس اهل علم نزد من آمد و خون سیاهی از رگهای پشت من گرفت و به دور انداخت. من خود را در آن موقع سبک احساس کردم، دلم نرم شده بود و حالت عطوفت و مهربانی نسبت به مردم پیدا کرده بودم، امّا آن سید بزرگوار را نشناختم، فردای آن روز سیدی به همان شکل و قیافه در بیداری نزد من آمد و اظهار حاجتی به من کرد که انجامش برای من خیلی مشکل بود، من می خواستم طبق معمول تن از زیر بار خالی کنم، ولی او چند جمله مرا نصیحت کرد و مثل پدر مهربانی مرا از داشتن این صفت نهی کرد. من یک دفعه به یاد خواب روز قبل افتادم و کاملاً احساس می کردم که این کلمات و این نهی از منکر، گرفتن آن خون سیاهی است که همین سید در خواب از من می گرفت، کم کم قلبم نرم شد و حالت محبّت و عطوفت عجیبی در دلم ایجاد شد و به شکرانه ی این موهبت الهی خواسته ی آن سید را که خیلی مشکل بود و بعدها دانستم، از غیر من هم بر نمی آمد، عملی کردم و بحمداللّه از آن به بعد در حلّ مشکلات مردم کوشا بودم و مردم مؤمن را از خودم بیشتر دوست می داشتم و همیشه خودم را وقف خدمت به مردم کرده بودم. حتّی چون می دانستم خدا وعده کرده که روزی مرا برساند، همان کارهائی که دیگران برای طلب روزی می کنند، من به نیت خدمت به مردم انجام می دادم و طبعا دیگر کم فروشی و غش و تقلّب در کارهایم نبود و صددرصد کارهایم برای خدا بود.

 

 

عجـله

او می گفت:

من در اوائل جوانی خیلی «عجول» بودم، یعنی می خواستم هر کاری را قبل از آنکه وقتش برسد، انجام دهم و یا برایم انجام دهند. طبیعی است که اگر کسی یک چنین حالتی داشته باشد، همیشه ناراحت است. علاوه بر آنکه کارهایش صحیح انجام نمی شود، حوصله اش زود سر می آید و هیچگاه توفیق به کارهای صحیح و درست و حسابی پیدا نمی کند.

در اینجا توضیح این مطلب لازم است، همان گونه که استاد، در ضمن کلماتشان معنای عجله را فرمودند و گفتند: «عجله چیزی است که انسان بخواهد کاری را قبل از آنکه وقتش برسد انجام دهد.» می گوئیم: بنابراین عجله به معنی این نیست که انسان کارهای خوب را سریع و فوری انجام ندهد و تنبلی کند، بلکه این عمل سبقت و سرعت است و خدای تعالی آن را در کارهای خیر امر کرده و فرموده: «فَاسْتَبِقُوا الْخَیراتِ».[۱۵۳]

ولی عجله این است که انسان کاری را قبل از آنکه وقت صحیحش برسد انجام دهد، مثلاً میوه را قبل از رسیدن آن از درخت بچیند، یا غذائی که هنوز سرد نشده و دهان را می سوزاند بخورد، نماز را قبل از آنکه وقتش برسد بخواند و هکذا سائر چیزهائی که مرهون به اوقاتش هست، قبل از وقت انجام دهد و یا بخواهد که برایش انجام دهند.

 

او می گفت:

این حالت روانی مرا در همان اوائل جوانی زیاد رنج می داد، خیلی از کارهای عبادی را برای رفع این مرض روحی و از بین بردن صفت عجله از پیش خود بدون دستور استاد انجام می دادم، نمازهائی خواندم، روزه هائی گرفتم، دعاهائی را که مأثور بود، خواندم و چلّه گرفتم، امّا بعدها متوجّه شدم که خود این اعمال از روی روحیه ی عجولانه ی من انجام شده است، من نباید زیاد عجله در رفع این امراض روحی می کردم، من فقط لازم بود که در این خصوص تنها به وسیله ی محاسبه و مراقبه به تدریج خود را به تأنّی و آرامش عادت می دادم. این مطلب را در شب عرفه در مکه ی معظّمه از یک مرد خدا یاد گرفتم.

روز هشتم ذیحجّه الحرام وقتی آفتاب می خواست غروب کند و تقریبا اکثر حجّاج به صحراء عرفات رفته بودند و من در گوشه ی مسجدالحرام از کثرت خستگی خوابم برده بود، ناگهان از خواب پریدم و از بس عجله داشتم که خود را به صحراء عرفات برسانم، از این طرف به آن طرف می دویدم و می خواستم وسیله ای برای رفتن به آن صحراء پر معنویت پیدا کنم، ناگهان چشمم به یکی از اولیاء خدا افتاد که به آرامی غیر قابل وصفی به طرف مسجدالحرام برای نماز مغرب و عشاء می رود. به او گفتم: شما مگر برای وقوف به عرفات نمی روید؟

گفت: هنوز وقت وقوف نشده است. دست مرا در دستش گرفت و مثل کسی که از این نقص روحی من مطّلع باشد، به من گفت: عجله نکن! فردا ساعت نُه صبح با هم به عرفات می رویم. من که همان ساعت هم برایم دیر شده بود، دستم را از دستش کشیدم و گفتم: همه ی حجّاج رفته اند!

او با کمال خونسردی به من گفت: آنها رفته اند که راه را برای ما خلوت کنند تا ما فردا با راحتی به طرف عرفات برویم. در اینجا او مقداری ایستاد و مرا نصیحت کرد و آخرین کلامش این بود که: بر فرض اگر خواستی الآن بروی، این طور خودت را ناراحت نکن، با کمال اطمینان کنار خیابان بایست تا ماشین برسد، سوار شو و به عرفات برو. سپس اضافه کرد و گفت: حالا بیا با هم به مسجدالحرام برویم، نماز مغرب و عشاء را بخوانیم، بعد از نماز تصمیم خواهیم گرفت.

گفتم: می ترسم به وقوف در عرفات نرسم.

گفت: تمام راه پانزده کیلومتر بیشتر نیست، اگر پیاده هم بخواهی بروی، چند مرتبه تا فردا ظهر می توانی به عرفات بروی.

ضمنا ناگفته نماند که آنچه واجب است در عرفات انجام شود، فقط وقوف یعنی ماندن در صحراء عرفات است، حجّاج باید از ظهر روز نهم ذیحجّه الحرام تا مغرب همان روز در آن صحرا وقوف کنند.

و کاروانها که از روز هشتم ذیحجّه الحرام به عرفات می روند، برای این است که اگر همه ی آنها بخواهند روز عرفه به عرفات بروند، ازدحام جمعیت به قدری می شود که شاید ناراحتیهای غیر قابل جبرانی بوجود آید.

بالأخره با هم به مسجدالحرام رفتیم و نماز مغرب و عشاء را خواندیم. بعد از نماز به من گفت: بیا با هم برای خوردن غذا به محلّی که من هستم برویم. من چون از مصاحبت با او لذّت می بردم، با او رفتم، غذا خوردیم، بعد از غذا به من گفت: شب عرفه است، بیا با هم در مسجدالحرام بیتوته کنیم.

باز من گفتم: رفتن به عرفات چه می شود؟

او به من گفت: من هم باید اعمال حجّ را انجام دهم، هر چه من کردم تو هم می کنی. من اطاعت کردم، تا بعد از اذان صبح و اداء نماز صبح در مسجدالحرام بیتوته کردیم، طبعا در این مدّت من مقداری آرام شده بودم ولی صبح که آن مرد خدا به محلّ اقامتش رفت و با کمال خونسردی خوابید و به من گفت: تو هم استراحت کن، من بسیار ناراحت شدم.

به او گفتم: اگر خوابمان ببرد و به وقوف نرسیدیم چه کنیم؟

فرمود: من که به یاری خدا ساعت هشت صبح بیدار می شوم و ساعت نه صبح به طرف عرفات حرکت می کنم، تو هم با این عجله ای که داری طبعا یا به خواب نمی روی و یا خواب نمی مانی. پس چرا استراحت نکنیم؟

من دیگر چیزی نگفتم، او خوابید ولی من با آنکه شب را نخوابیده بودم، هر لحظه به ساعت نگاه می کردم و منتظر ساعت هشت بودم، هنوز چند دقیقه ای به ساعت هشت باقی بود که آن ولی خدا از خواب برخاست و مرا به مسجدالحرام برد. آنجا با کمال تأنّی دو رکعت نماز خواند، با هم احرام بستیم و به خارج مسجد کنار خیابان آمدیم. ماشینها پشت سر هم می آمدند و مسافر برای رفتن به عرفات سوار می کردند، ما هم به آن ماشینها سوار شدیم و حدود یک ساعت و نیم در راه بودیم و بالأخره ساعت ده و نیم که هنوز دو ساعت به زمان وقوف در عرفات باقی بود، به صحراء عرفات رسیدیم. اینجا آن مرد خدا به من گفت: اینجا صحراء عرفات است، باید حقایق شناخته شود، من به تو توصیه می کنم که هیچگاه در هیچ کاری عجله و شتابزدگی نداشته باش. زیرا وقتی در کارها عجله کنی، وقتت ضایع می شود و کارت هم صحیح انجام نمی گردد و این را بدان، حقیقت صفت عجله از شیطان است و کسی که این صفت را دارد، شیطان سیرت است و من از تو می خواهم همین امروز در این صحرائی که قطعا حضرت «بقیه اللّه» روحی فداه تشریف دارند، از آن حضرت بخواهی که این حالت از تو برطرف شود و نفست از این جهت تزکیه گردد و دیگر هیچ کاری را قبل از آنکه وقتش برسد، انجام ندهی و ضمنا این را بدان که باز نباید برای رفع این مرض روحی عجله کنی، بلکه با کمال آرامی با محاسبه ی کامل همان طوری که دیشب تا به حال من برای تو انجام می دادم و مراقبت بر اینکه کم کم باید این حالت از تو برطرف شود، خود را عادت به تعمّق و حساب کردن و تفکر در جمیع کارها بدهی.

من از او تشکر کردم و به دستورش در آن روز و روزهای بعد عمل نمودم، یعنی بحمداللّه موفّق شدم که از حضرت «ولی عصر» ارواحنا فداه در آن روز بخواهم تا مرا در رفع آن مرض روحی کمک فرماید.

 

 

کبر و عجب

او می گفت:

روزی در دوران طلبگی در حرم حضرت «معصومه» (سلام اللّه علیها) مشغول زیارت بودم، مردی که خود را از اولیاء خدا می دانست و شب و روز عبادت می کرد، در حالی که مفاتیح در دست داشت، نزد من آمد. من به خاطر آنکه به او حسن ظنّ داشتم، برایش ایستادم و به او سلام کردم. او جواب مرا داد، ولی به قدری نگاه به او روحیه ی مرا تاریک کرد که می خواستم از نزدش فرار کنم، در عین حال ترسیدم که این وسوسه ی شیطان باشد. لذا با خود گفتم که انسان نباید به کسی سوءظنّ داشته باشد و پهلوی او نشستم، امّا ناراحت بودم، نمی خواستم لحظه ای به او نگاه بکنم. با خودم گفتم: من که همیشه به فکر رفع امراض روحی خودم هستم، باید اینجا هم تجربه کنم و ببینم که آیا من مریض روحی ام یا او دارای صفات روحی زشتی است که من از او متنفّرم، بالأخره هر طور بود خود را حاضر کردم که با او صحبت کنم. مقداری با هم درباره ی مراتب و کمالات روحی حرف زدیم. او معتقد بود که خودش به جمیع مراتب کمالات روحی رسیده است.

به من می گفت: معنی ندارد که سادات به خاطر آنکه فرزند «پیامبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) هستند، آن همه فضائل داشته باشند که شما می گوئید.

به من می گفت: انسان تا عبادت نکند، بندگی نکند، اعمال مستحبّه را (تا می تواند) انجام ندهد، نزد خدا ارزشی ندارد.

به من می گفت: کمالات روحی یعنی انجام واجبات و ترک محرّمات. او این مطالب را مشروح یعنی با مثالهای مفصّلی توضیح می داد، ولی به قدری متکبّرانه حرف می زد که من فقط مجبور بودم مطالبش را بشنوم و حرفی نزنم، امّا در اینجا ناچار شدم از او سؤال کنم که اگر فردی از نظر روحی دارای صفات حیوانی باشد، ولی واجباتش را انجام دهد و محرّمات را ترک کند، باز هم به کمالات روحی رسیده است؟ گفت: با شما آخوندها نمی شود حرف زد، فورا اشکال می کنید، انسانی که واجباتش را انجام ندهد و محرّمات را ترک نکند، حیوان است. گفتم: قبول دارم ولی از آن طرف اگر انسانی که حیوان سیرت است، تمام واجبات را انجام داد و محرّمات را ترک کرد، باز هم به کمالات روحی رسیده است؟ گفت: آه! چقدر شماها جاهلید و بالأخره صورتش را از من برگرداند و گفت: باید درس نمی خواندی تا این حجابهای روحی برایت پیدا نمی شد و مطلب به این واضحی را زودتر می فهمیدی. من در اینجا متوجّه شدم که بیچاره مبتلا به مرض کبر و خودخواهی شده و در جهل مرکب هم قرار گرفته و باید از او دوری کنم. زیرا این چنین افراد به هیچ وجه اصلاح نمی شوند، علاوه ممکن است انسان را هم منحرف کنند.

 

او می گفت:

یک روز من به خاطر آنکه با خواندن سرگذشتهای جمعی که در زمان غیبت کبری خدمت حضرت «بقیه اللّه» روحی فداه رسیده اند حالی پیدا کنم، کتاب «نجم الثّاقب» را مطالعه می کردم، شخصی که به خود مغرور بود و چند جمله از اصطلاحات فلسفی و علوم ظاهری را یاد گرفته بود، متکبّرانه به من گفت: برای شما که درس خوانده اید، عیب است که این قضایا را مطالعه کنید و این حرفها را باور نمائید.

گفتم: مگر احتمال می دهید مرحوم «حاجی نوری» با آن عظمت علمی و مقام معنوی اینها را جعل کرده باشد؟

گفت: من که به این مطالب اعتقادی ندارم و اساسا چرا ما که این همه درس خوانده ایم، «امام زمان» (علیه السّلام) را نبینیم، ولی بقّالها و چقّالها و شعربافهای بی سواد مثل «حاج علی بغدادی» و «اسماعیل هرقلی» و «علی بن مهزیار اهوازی» آن حضرت را ببینند؟

پاسخ این حرف معلوم بود، لذا من به او چیزی نگفتم ولی متوجّه شدم که یکی از حجابهای پر خطر برای انسان عجب و تکبّر است. هر چه به انسان می رسد از طرف خدا است، هیچگاه کسی نمی تواند خود را غنی بداند، زیرا خدای تعالی در قرآن فرموده: «اَنْتُمُ الْفُقَراءُ».[۱۵۴] «شماها همه محتاجید» و اگر کسی به حقیقت عبادتها و اعمال و قوانین الهی توجّه کند، به خوبی می فهمد که منظور از نتیجه ی همه ی عبادتها دو چیز است، یکی آنکه خدا را به عظمت و بزرگی و بی نیازی بشناسد و دوّم خود را محتاج و فقیر ناچیزی بداند.

بنابراین اگر سر سوزنی کبر در وجود انسان یافت شود، به حقیقت عبودیت نرسیده و در روح او بزرگترین حجابها وجود پیدا کرده است.

و منحصرا راه علاج این حجاب و این مرض روحی تفکر در فلسفه ی عبادات و ایجاد حقیقت عبودیت در نفس و رفع عجب و کبر و خودخواهی از نفس است.

حضرت «علی بن موسی الرّضا» (علیهما السّلام) از حضرت «علی بن ابیطالب» (علیه السّلام) نقل می فرماید که آن حضرت فرمود: «و حسبک من الجهل ان تعجب بعلمک»[۱۵۵] یعنی: در جهل تو همین بس که به علمت تکبّر و عجب کنی.

و «امام صادق» (علیه السّلام) فرمود: «لاجهل اضّر من العجب»[۱۵۶] نادانی و جهلی پر ضررتر از عجب نیست.

و حضرت «علی بن ابیطالب» (علیه السّلام) فرمود: «اعجاب المرء بنفسه دلیل علی ضعف عقله»[۱۵۷] یعنی: علامت کم عقلی یک انسان این است که به خود عجب کند.

 

او می گفت:

روز یکشنبه ای که من طبق روایاتی معتقد بودم که آن روز متعلّق به حضرت «امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب» (علیه السّلام) است و بخصوص ساعت اوّل روز که باز طبق بعضی از احادیث به آن حضرت تعلّق دارد،[۱۵۸] مشغول توسّل به آن وجود مقدّس بودم، ناگهان مثل آنکه به خواب بروم، یا بهتر بگویم در آن موقع متوجّه نشدم در چه حالی هستم، فقط می دیدم حجابهائی از جلوی چشمم برطرف شده و جمعی از مردم را می بینم که مثل مورچگان زیر دست و پای دیگران پایمال می شوند، بخصوص مردی را می دیدم که او را می شناختم و بسیار متکبّر بود، پائی روی بدنش گذاشته بودند و دست و پایش خورد شده بود و می شلید و راه می رفت و ناله های دلخراشی می کرد. از او پرسیدم: چرا به این صورت درآمده و چرا در این حالت از لانه ات خارج شده ای که تو را این گونه پایمال کنند؟ سرش را بالا کرد و نگاه متکبّرانه ای به من انداخت و ناله اش را برای حفظ شخصیتش فرو نشاند و گفت: از خانه بیرون نیایم تا مثل شما مردم بی ارزش در کوچه و بازار راه بروید و میهن عزیز مرا بدنام کنید؟ بگذارید لااقل امثال ما افراد با شخصیت هم در کوچه و بازار راه بروند تا مردم بدانند که این مملکت چه رجال برجسته و محترمی دارد!

این جریان را در یک لحظه دیدم و بعد به حال عادی برگشتم. اتّفاقا همان روز وقتی به طرف حرم حضرت «علی بن موسی الرّضا» (علیه السّلام) می رفتم، به همان مرد در کوچه برخوردم، او به من نگاه متکبّرانه ای کرد و به رفیقش که زیر بغل او را گرفته بود و به او کمک می کرد گفت: تا وقتی این آخوندها در این مملکت باشند، مردم متمدّن نمی شوند. روز بعد از رفیقش پرسیدم: چرا دیروز شما زیر بغل فلانی را گرفته بودید؟ مگر خدای نکرده کسالتی دارد؟

گفت: نه شب قبلش زیادتر مشروب خورده بود و وقتی به خانه اش برگشته بود، زن و فرزندانش در منزل نبودند، او هم کلید نداشته که در را خودش باز کند، لذا در کوچه نشسته بود که ناگهان جوانهای محل، بخاطر عقده ای که از او داشتند، (زیرا او همیشه آنها را تحقیر می کرد) به سر او می ریزند و او را می زنند و بدنش را کبود می کنند و احتمالاً بازویش را شکسته بودند که من او را به دکتر بردم و عکس برداری کرده اند تا ببینم نتیجه اش چه می شود.

من در اینجا به یاد روایتی که از «امام صادق» (علیه السّلام) نقل شده افتادم که فرمود:

در روز قیامت متکبّرین را به صورت ذرّه ای زیر پای مردم قرارشان می دهند و مردم آنها را پایمال می کنند تا خدا از حساب خلایق فارغ شود.[۱۵۹]

 

او می گفت:

یکی از اولیاء خدا که چشم بازی داشت و سیرتها را گاهی روی مصالحی مشاهده می کرد، یعنی خدای تعالی به او نشان می داد، می گفت: روزی یکی از علماء و مدرّسین بزرگ را دیدم که به صورت حیوان درنده ای به طرف من می آید، اوّل از او ترسیدم ولی کم کم او کوچک شد که نزدیک بود زیر دست و پای من پایمال شود. در این موقع به خود آمدم و خود را در مقابل صورت ظاهری او دیدم. او متکبّرانه به من نگاه می کرد و منتظر سلام بود. به او گفتم: شما چه مزیتی بر دیگران دارید؟ اگر به خاطر عملتان مایلید مردم به شما تعظیم کنند، پس می بایست «پیامبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) در مقابل هیچ کس تواضع نکند.

مرحوم «مجلسی» رحمه اللّه علیه در کتاب «بحارالانوار» می گوید:

چقدر سریع تکبّر به سراغ علماء می آید و از همین جهت است که «پیامبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) فرموده: آفت علم، «خیلاء» است. یعنی عالم، مغرور به عزّت علم بشود و خود را بزرگ بداند و مردم را کوچک بشمارد و به آنها آنچنان که به حیوانات نگاه می کند، نگاه کند و از مردم توقّع احترام داشته باشد و منتظر باشد که همه به او سلام کنند و آنها را به خدمت خود بکشاند و شئونات آنها را در نظر نگیرد و گمان کند که در آخرت او نزد خدا بالاتر و با فضیلت تر از دیگران است و بر مردم بیشتر از آنچه بر خود می ترسد، بترسد و آنها را اهل عذاب بداند و برای خود بیشتر از آنچه برای مردم امید رحمت دارد، داشته باشد. اگر این چنین شخصی را مردم، جاهل بدانند بهتر است از اینکه او را عالم بدانند.[۱۶۰]

 

او می گفت:

سحرگاهی در مسجد بالای سر حضرت «معصومه» (سلام اللّه علیها) نشسته بودم. مرد مسنّی که از نماز شب فارغ شده بود و کنار من نشسته بود، به من نگاه متکبّرانه ای کرد و گفت: پسر، چه می کنی؟ (من در آن موقع هنوز خیلی جوان بودم، لذا مؤدّبانه اوّل سلام کردم و بعد گفتم:) دعاء حزین را می خوانم.

گفت: نماز شب را خوانده ای؟ گفتم: بله. گفت: الآن اذان می گویند، مبادا بروی پشت سر این علمای نماز بخوانی. گفتم: چرا؟ گفت: اینها اهل عبادت نیستند، فلانی (اشاره کرد به یکی از علماء که در حرم نماز می خواند) الآن آمده ولی من از یک ساعت به اذان صبح اینجا مشغول عبادتم. حالا من بروم پشت سر او نماز بخوانم؟

گفتم: شاید او طبق دستوری که بهتر است اعمال مستحبّه را در خلوت انجام دهیم، نماز شبش را در منزل خوانده و حالا برای نماز واجب به حرم مشرّف شده است.

گفت: نه پسرم، اینها اگر اهل عبادت می بودند، این طور چاق نمی شدند، گردن کلفت نمی کردند، لااقل مثل من اشک روانی داشتند، آثار سجده در پیشانیشان دیده می شد، اینها به خاطر عبادت نکردن هلاک خواهند شد، روز قیامت از حسب و نسب سؤال نمی کنند، بلکه از این عبادتها سؤال می کنند، آنجا معلوم می شود که چه کسی به چه کسی احتیاج دارد.

(ضمنا وقتی این مطالب را شرح می داد و به بدیها و هلاکتها می رسید، به پیشنماز بیچاره اشاره می کرد و وقتی از عبادت و نجات در روز قیامت حرفی می زد به خودش اشاره می نمود).

من با آنکه آن روزها خیلی جوان بودم، ولی استادی داشتم که خدا رحمتش کند، هر روز به من یک روایت درس می داد و من آن را حفظ می کردم که منجمله این حدیث بود که برای او خواندم و به او گفتم:

«پیغمبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) فرموده: اگر کسی را شنیدید که می گوید مردم هلاک می شوند، خودش زودتر هلاک می شود.

او از کلام من ناراحت شد و گفت: عیب شما طلبه ها این است که زیاد بحث می کنید و دیگر با من حرف نزد. من از آن روز به بعد مواظب او بودم، او در مجالس می نشست مثل اینکه با همه قهر بود، اگر مردم با یکدیگر حرفهای خودشان را می زدند، به آنها با لحن تندی می گفت: اینها لغو است و شما اگر مؤمن بودید از لغو اعراض می کردید.

او نمی دانست که ورع و تقوی به پیشانی پینه بسته ی او نیست، به صورت درهم کشیده ی او نیست، به گردن کج او نیست، بلکه ورع و تقوی به قلب است. آنچنان که «رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) فرمود: تقوی اینجا است و اشاره به سینه ی مبارکش فرمود.[۱۶۱]

 

او می گفت:

روزی سید بزرگواری که من به او علما و ادبا و حسبا و نسبا فوق العاده ارادت داشتم، به من فرمود: من از جهت اصل و نسب بسیار مفتخرم. شخص نادانی که در کنار ما ایستاده بود و به خیال خود در حال تزکیه ی نفس بود و می خواست به اصطلاح کبر و خودخواهی و تفاخر را از بین ببرد، به آن سید بزرگوار گفت: تفاخر به اصل و نسب یک نوع تکبّر است که نمی بایست شما داشته باشید.

من فوق العاده از این کلام ناراحت شدم و به او گفتم: تو شنیده ای که تکبّر به اصل و نسب بد است، ولی نمی دانی که اگر کسی نسبش به «رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) و حضرت «امیرالمؤمنین» (علیه السّلام) برسد، دارای بزرگی و علوّ واقعی است، مایه ی همه ی خوشبختیها است، مایه ی عظمت و فخر است و آنکه تو شنیده ای که نباید انسان به اصل و نسب افتخار کند، در صورتی است که اعقاب انسان از رجال قدرت و شخصیتهای سیاسی و غیر واقعی باشند، ولی اگر کسی افتخار سیادت و ذریه ی «پیامبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) بودن را داشته باشد، به اصل و نسب تکبّر نکرده، بلکه به نعمت الهی اقرار کرده که استحباب دارد.

«امام صادق» (علیه السّلام) فرمود: شخصی خدمت «رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) رسید و با تفاخر گفت: من فلان پسر فلان تا نُه نفر از آبائش را شمرد. حضرت «رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) به او فرمودند: و تو هم دهمین آنها هستی که با آنها به خاطر این تفاخرت در آتش جهنّم خواهی بود.[۱۶۲]

و بطور کلّی «تکبّر» بزرگی را به خود بستن است و طبیعی است که اگر بزرگی در شخصی ذاتی باشد، آن را بزرگ و کبیر و عظیم می دانند و اصطلاحا و لغتا «تکبّر» به این صفت و متکبّر به این چنین شخصی گفته نمی شود.

 

او می گفت:

زنها معمولاً به جمال ظاهری خیلی افتخار می کنند، من زنی را می شناسم که تمام حجابهای روحیش برطرف شده ولی چون بسیار زیبا است و وقتی در میان زنها قرار می گیرد، از همه بیشتر مورد توجّه واقع می شود، این موضوع سبب شده که او متکبّره شود و این صفت روحی تنها حجاب او گردد.

و لذا یکی از وسائل ایجاد تکبّر در انسان جمالهای ظاهری است ولی اگر انسان متوجّه باشد که این گونه نعمتها را خدا به انسان عنایت کرده و به او در میان دیگران برتری داده، تنها چیزی که باید در او وجود پیدا کند، شکر نعمت الهی و تواضع در مقابل خدای تعالی است.

 

او می گفت:

روزی پس از توسّل به حضرت «بقیه اللّه» ارواحنا فداه و درخواست رفع حجب معنوی از روح و قلبم متوجّه شدم که چند روز قبل به خاطر آنکه با شخص فقیری متکبّرانه روبرو شدم، سیاهی عظیمی در روح و قلبم پیدا شده که همان سبب دوری من از حقیقت و معنویت در این چند روزه گردیده است.

لذا دوباره به آن حضرت متوسّل شدم و از آن وجود مقدّس رفع آن سیاهی را خواستم و در مقابل فقرای آن قدر تواضع کردم تا آن سیاهی از روح و قلبم رفع شد.

«امام باقر» و «امام صادق» (علیهما السّلام) فرمودند: کسی که به وزن ذرّه ای از کبر در قلبش باشد، وارد بهشت نمی شود.[۱۶۳]

«امام صادق» (علیه السّلام) فرمود: هیچ کس نیست که تکبّر بکند و یا جبّاریت از خود نشان بدهد، مگر آنکه در اثر عقده و کسر و پست طبعی است که در او وجود دارد.[۱۶۴]

«پیامبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) فرمود: کسی که تکبّر کند، خدا او را به زمین می زند.[۱۶۵]

 

او می گفت:

استادی داشتم که از نظر روحی و معنوی فوق العاده با عظمت بود و لذا جمعی او را به عنوان مرشد و پیر طریقت و استاد انتخاب نموده بودند و چون من از همه ی آنها به آن استاد نزدیکتر بودم، پس از فوت او شاگردان او دور مرا گرفتند و مرا جانشین او تصوّر کردند. من هم از این برنامه فوق العاده خوشم آمده بود و همه روزه در محلّی که قبلاً استادم می نشست، می رفتم و به همان کیفیت من هم می نشستم و متکبّرانه مردم را یکی یکی می پذیرفتم و سؤالات آنها را جواب می گفتم.

چند روز بر این منوال گذشت، ولی چون من هم بالأخره مدّتی در محضر استادم مشغول تزکیه ی نفس بودم، وقتی سرم خلوت می شد، نفس لوّامه و وجدانم به سراغم می آمد و مرا سرزنش می کرد و می گفت:

تو که لیاقت این مقام را نداری.

تو که خودت مریضی، چگونه می خواهی دیگران را معالجه کنی؟

تو که حتّی نمی توانی پست ترین صفت حیوانی یعنی کبر را از خود دور کنی، چگونه می خواهی به تزکیه ی روح مردم بپردازی؟

و خلاصه از این قبیل ملامتها مرا می کرد و مرا متنبّه می نمود، امّا نفس امّاره نمی گذاشت که من خود را از آن پُست و مقامی که گمانش را نداشتم و بسیار زود به سراغم آمده بود دست بکشم و مرا دائما به بدی دعوت می کرد و به من می گفت:

تو که دنبال این مقام نرفته ای، خودش به سراغت آمده، پس از آن استفاده کن، ممکن است بعدا یک چنین موقعیتی پیدا نکنی و نتوانی مردم را هدایت نمائی.

این مطالب که در ذهنم می آمد و هی شیطان به من القاء می کرد، تنها به خاطر فریب دادن من بود و الاّ من که می دانستم لیاقت آن مقام را ندارم.

به هر حال محبّت به مقام و اغواء شیطان و نفس امّاره چند روزی مرا وادار کرد که در مسند استادم بنشینم و خود را استاد دیگران بدانم.

ولی روز بروز توفیقاتم کم می شد، حال عبادت را از من گرفته بود، از همه بدتر صفت کبر مانند دود سیاهی سراسر روح مرا می گرفت، کم کم می خواستم باور کنم که من از دیگران برتر و بهترم.

ولی خوشبختانه یک شب، از غصّه ی کم توفیقی و تاریکی قلبی گریه ی زیادی کردم، خود را در کشمکش عجیبی می دیدم، چطور از آن ریاست و بزرگی و تکبّر دست بکشم و از طرفی فکر می کردم که چگونه جواب خدای تعالی را بدهم که این مقام را به خود بسته ام و جمعی از دوستان خدا را سرگردان کرده ام.

بالأخره آخرین تصمیم خود را گرفتم. لذا فردای آن روز که با مریدان به باغ باصفائی در خارج شهر رفته بودیم، اعمالی که خلاف شرع نبود ولی مرا تنزّل می داد، انجام دادم.

اوّل مریدها گمان کردند که من می خواهم خود را بشکنم والاّ من همان ولی خدائی که بوده ام هستم، امّا وقتی آن کارها ادامه پیدا کرد و آنها را در ارزش و عظمت من به شک انداخت، در گوشه ای نشستم و مشغول حرف زدن و نصیحت آنها گردیدم و چون معمولاً وقتی من حرف می زدم، همه ی آنها طبق ادب اهل معنی دست از همه کار می کشیدند و دوزانو در مقابل من می نشستند و خوب به حرفهای من گوش می دادند، همه نشسته بودند. به آنها گفتم: برادران، در عین آنکه شما به من کمال لطف را کرده اید و به من این افتخار را داده اید که مرا بالاتر و برتر از خود دانسته اید و من از محبّت شما ممنونم، ولی به خدای عظیم قسم، من این لیاقت را که بتوانم امراض روحی شما را معالجه کنم ندارم و بلکه به جهت آنکه شما در مقابل من تواضع کرده اید و به خیال آنکه من بر شما برتری دارم، مرا به عنوان استاد قبول نموده اید و من به خاطر آنکه این بزرگی را به خود چسبانده ام و به اصطلاح «تکبّر» کرده ام و خود را به عنوان استاد بر شما تحمیل نموده ام، شما از من خیلی بهتر و برتر و دارای کمالات بیشتری هستید و لذا از شما تقاضا دارم شما به من کمک کنید، تا من هم بتوانم این نواقص روحی را از خود برطرف کنم.

امّا متأسّفانه دوستان این مطلب را باور نمی کردند و آن را حمل بر شکسته نفسی من نمودند، ولی من به قدری برای آنها قسم خوردم و اصرار کردم که بالأخره آنها قبول کردند و دست از من کشیدند.

یکی از آنها که دارای فراست بیشتری بود و همیشه می خواست از هر موقعیتی تا جائی که برایش ممکن است، استفاده ی معنوی بکند، رو به من کرد و گفت: حالا ما این مطلب را از شما قبول کردیم ولی اگر ممکن است برای معالجه ی کبر، شما بگوئید که چگونه حاضر شدید این گونه تواضع کنید و حقیقت را برای ما شرح دهید؟

به او گفتم: دیشب که نفس لوّامه ام مرا سرزنش کرد، عظمت ذات اقدس متعال را به من گوشزد می کرد، کبریائیت او را به من یادآور می شد، روایاتی را که از مرحوم استاد درباره ی کبر و خودخواهی شنیده بودم به من تذکر می داد، بخصوص این روایت که از «ائمّه ی اطهار» (علیهم السّلام) مکرّر نقل شده، مثل نوشته ای در مقابل چشمم تجلّی می نمود.

«امام باقر» (علیه السّلام) فرمود: کبریائیت لباس پروردگار است، یعنی مخصوص او است و کسی که بخواهد چیزی از آن را به خود اختصاص دهد، خدا او را به رو در آتش جهنّم می اندازد.[۱۶۶]

و از طرفی مرا به خودم معرّفی می نمود و می گفت: تو ذلیل ترین ذلیلها هستی، تو به قدری ضعیفی که نمی توانی در مقابل شیطان و نفس امّاره، استقامت کنی و حقیقت را اظهار نمائی و کسی که این چنین است، به قدری بی ارزش است که به حساب نمی آید.

و از نظر بدنی خدای تعالی در قرآن مجید با لحن بسیار تندی تو را معرّفی کرده و فرموده:

مرده باد انسان، چقدر مطالب را ندیده می گیرد و کفران می کند! از چه چیز او را خلق کرده است؟ از نطفه او را خلق نموده و او را محدود کرده، سپس او را به دنیا آورده و بعدا او را در میان قبر لاشه ی گندیده ای قرار داده است.[۱۶۷]

حضرت «امیرالمؤمنین علی» (علیه السّلام) می فرماید: تعجّب می کنم از پسر آدم که اوّلش نطفه و آخرش لاشه ی گندیده است، او در این بین ایستاده در حالی که ظرف نجاست و عذره است، چگونه تکبّر می کند؟[۱۶۸]

این مطالب را به او گفتم و از آن روز به بعد به فکر از بین بردن صفت کبر که در روحم بود افتادم و بحمداللّه با تواضع زیادی که در مقابل مردم می کردم، یعنی به همه اوّل من سلام می کردم و نمی گذاشتم کسی دست مرا ببوسد، بلکه با کلماتی از قبیل آنکه: مرا دعا کنید، اگر لطف الهی نباشد من بیچاره ام، برای آمرزش من از خدا طلب عفو کنید و امثال اینها، کاملاً صفت کبر را در مدّت کوتاهی از روح خود بیرون کردم و امیدوارم دیگر این صفت کشنده مرا تهدید نکند و مرا به سوی هلاکت نکشاند.

 

 

بی حالی و بی محبّتی

او می گفت:

روزی یکی از طلاّب علوم دینی که قلبش مملوّ از محبّت خدا بود، نزد من آمد. دیدم رنگش زرد شده، کم خوابی و خستگی از قیافه اش پیدا است.

از او پرسیدم: چرا این طور شده ای؟

گفت: چند شب است که وقتی همه ی مردم می خوابند تازه من خواب از سرم می پرد و اشک از گوشه های چشمم جاری می شود، دلم هوای خدا را پیدا می کند و مشغول ذکر او می شوم.

به او گفتم: چه ذکری را بیشتر می گوئی؟

گفت: نمی توانم حقیقت را بگویم، چون زیاد دیوانگی می کنم، مثلاً یک شب صدها مرتبه بی اختیار گفتم: خدا جانم، خدا جانم، خدا جانم، ناگهان دیدم در مقابل چشمم غباری گرفت، در آن غبار کلمه ی «جانم» با خطّ نوری نوشته شد و مدّتی تلؤلؤ داشت که از کثرت نشاط بی حال روی زمین افتادم.

من به او گفتم: «امام صادق» (علیه السّلام) فرموده:

از جمله ی سخنانی که خدا به حضرت «موسی» (علیه السّلام) فرموده این بود که ای «موسی»، دروغ می گوید کسی که فکر می کند مرا دوست دارد ولی وقتی شب فرا می رسد می خوابد. آیا مگر این طور نیست که دوست، خلوت با دوستش را دوست می دارد؟[۱۶۹]

بله، عجب از عاشقی که خواب کند خواب بر عاشقان حرام بود

این محبّتها است که محبّت می آورد و اگر کسی خدا را دوست داشته باشد، بداند که خدا هم او را دوست دارد.[۱۷۰]

و بدان هر چه بیشتر خدا را دوست داشته باشی، خدا هم بیشتر تو را دوست دارد.

از «امام صادق» (علیه السّلام) نقل شده که فرمود: کسی که مشتاق خدا است، به خوراک اشتهاء ندارد، از آشامیدنیها لذّت نمی برد، بوی خوش را نمی فهمد، با دوست دیگری انس نمی گیرد، در خانه ای مأوی و دل نمی بندد، در محلّ آبادی سکونت نمی کند، لباس نرم نمی پوشد، قرار ندارد، شب و روز خدا را عبادت می کند، امیداور است که به معشوقش برسد، دائما با خدا با زبان پر از محبّت که از درون پر از شوق منشاء گرفته، مناجات می کند. چنانکه خدای تعالی از حالات حضرت «موسی» (علیه السّلام) خبر می دهد که وقتی در میعاد ملاقات با پروردگارش می رسید می گفت: پروردگارا، عجله کردم، زودتر از موعد آمدم تا تو را از خودم خوشنود کنم. «پیغمبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) جمله ی او را این چنین تفسیر می کند که حضرت «موسی» در رفت و آمدش به میعادگاه که مدّت چهل روز ادامه داشت، از اشتیاق پروردگارش، نه چیزی می خورد، نه چیزی می آشامید، نه خوابی داشت و نه به چیزی اشتهاء پیدا می کرد.

سپس فرموده: وقتی داخل میدان شوق و محبّت به خدا شدی، اوّل با گفتن تکبیر باید خودت و آرزوهای دنیائیت را پشت سر گذاری و همه چیز را غیر معشوقت بر خود حرام بدانی و خود را بین مرگ و زندگی قرار دهی و لبیک گویان به سوی او حرکت کنی، خدا اجرت را بزرگ می کند و شخصی که مشتاق لقاء پروردگار است، مثل یک غریق است که او هدفی جز خلاص از غرق شدن ندارد، او در آن موقع همه چیز را غیر از نجاتش فراموش می کند و چیزی جز آن را نمی خواهد.[۱۷۱]

روز دیگری یکی از اولیاء خدا را ملاقات کردم. از او پرسیدم: با محبّت خدا چگونه ای، گفت: «دوست می دارمش به بانگ بلند» قربانش بروم، دلم می خواهد در میان کوچه و بازار با فریاد او را معرّفی کنم و مردم را به محبّتش دعوت نمایم.

گفتم: این وظیفه ی انبیاء است که باید مردم را به محبّت خدا دعوت کنند.

گفت: اگر من و تو دوست خدا و «شیعه ی علی مرتضی» (علیه السّلام) باشیم، مثل انبیائیم.

گفتم: با این شعر چه می کنی که فرموده اند:

هر که را اسرار حقّ آموختند مُهر کردند و دهانش دوختند[۱۷۲]

ساکت شد و دیگر چیزی نگفت. پس از چند روز که او را دیدم و از او احوال پرسیدم، به من گفت: از خدا خواسته ام تا مرا از این دنیا ببرد، قید و بند را از دست و پای من بردارد و به من توفیق ملاقات و برگشت به سوی خودش را عنایت فرماید.[۱۷۳] زیرا محبّت به او صبر و طاقت را از من برده و چون این دنیا مایه ی غفلت و نسیان است و مرا از محبوبم جدا می کند، از او خواسته ام تا مرا به جوار رحمت خودش جا دهد و از این غفلت سرا بیرون ببرد.

من به او گفتم: تو هنوز نپخته ای، تو هنوز کم جنبه ای، تو هنوز باید درس خداشناسی و محبّت او را بخوانی، «پیغمبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) از قول جبرئیل فرموده که محبوبت، خدای عزیزت می گوید:

آن قدری که بنده ی من به وسیله ی انجام واجبات و ترک محرّمات به من نزدیک می شود، با چیز دیگری آن قدر نزدیک نمی گردد و دائما بنده ی من به وسیله ی نوافل و مستحبّات به من اظهار محبّت می کند، تا آنکه من او را دوست دارم، وقتی او را دوست داشتم، من گوش او می شوم که با آن گوش بشنود و چشم او می شوم که با آن چشم ببیند و زبان او می شوم که با آن تکلّم کند و دست او می شوم که با آن دست کار بکند و پای او می شوم که با آن پا راه برود. وقتی مرا بخواند، جوابش را می دهم و وقتی از من چیزی بخواهد، به او عطا می کنم و من درباره ی هیچ چیز بدون قاطعیت نبوده و نخواهم بود، جز در قبض روح بنده ی مؤمنم، وقتی که او از مردن کراهت دارد و من ناراحتی او را نمی خواهم.[۱۷۴]

روزی جوانی که فوق العاده رنجور شده بود و غصّه می خورد که چرا تمام محبّتش متوجّه خدا نگشته و تنها او را دوست ندارد، نزد من آمد و گفت: چه کنم که محبّتم به خدا بیشتر شود؟

من از کلام پروردگار که به حضرت داود خطاب کرده، نسخه ای اقتباس کردم و گفتم: اگر نعمتهای خدا را به یاد بیاوری، محبّتت به خدای تعالی زیاد می شود. زیرا پروردگار متعال به حضرت داود فرمود:

مرا دوست داشته باش و محبّت مرا به مخلوقم تعلیم ده. حضرت داود عرض کرد: من که تو را دوست می دارم، امّا چگونه محبّت تو را در قلوب مردم جای دهم؟

فرمود: نزد آنها نعمتهایم را متذکر شو، زیرا وقتی این کار را کردی آنها به من محبّت پیدا می کنند.[۱۷۵]

خدائی که ما را از نیستی به عرصه ی وجود آورده، خدائی که پیامبرانش را با همه ی عظمتی که داشته اند، راهنمای ما قرار داده، خدائی که ما را در پناه خود از شرّ بلاهای دنیائی محفوظ نگه داشته، خدائی که هر چه احتیاج داشته ایم به ما مرحمت فرموده، خدائی که بر ما قرآن کریمش را نازل فرموده، خدائی که در مقابل گناهان ما عفو و رحمتش را قرار داده، خدائی که به ما عقل و علم و بصیرت داده و خلاصه خدائی که هر چه خواسته ایم و یا هر چه احتیاج داشته ایم، به ما عنایت فرموده، نمی توان او را دوست نداشت، بلکه باید این خدای عزیز را، این خدای رئوف و مهربان را، این خدای عفوّ و کریم را، از هر چیزی بیشتر دوست داشت.

 

او می گفت:

بسیاری از مردم که شنیده اند من در علم اخلاق و تزکیه ی نفس مختصر اطّلاعی دارم، نزد من می آیند و از من تقاضای راهنمائی می کنند، ولی من به هر کسی که کتابی خوانده و یا تحت تأثیر سخنگوئی واقع شده و موقّتا شوق مختصری در او برای پیمودن راه پر خطر خلوص و سیر الی اللّه ایجاد گردیده، جواب مثبت نمی دهم. بلکه باید ببینم که آیا او حرکتی دارد یا نه؟ او اهل محبّت هست یا نه؟ او حیات و یقظه ی این راه طولانی را که باید با سرعت حرکت کرد و پشتکار جدّی داشت، دارد یا نه؟ اگر داشته باشد، طبعا می تواند به سیرش به سوی کمالات ادامه دهد و الاّ شخصی که کسل است، کسی که خواب آلوده است، کسی که عشق و محبّت ندارد و بالأخره کسی که بی حال و سست است، طبعا نمی تواند حرکت به سوی کمالات و سیر الی اللّه داشته باشد.

و بالأخره اساسا تا در کسی عشق و شوری نباشد، محبّت و علاقه ای وجود نداشته باشد، محال است که به مقام اهل معرفت و اولیاء خدا برسد.

من تجربه کرده ام، کسانی که اهل عشق و محبّتند، حتّی اگر شدیدا مبتلا به عشق مجازی هم باشند، صددرصد بهتر می توانند در راه کمالات قدم بگذارند. ولی کسانی که راحت طلبند و اهل محبّت نیستند، اگر عبادتی هم می کنند، به خاطر راحتی خود در روز قیامت است. هیچگاه تا آن حالت و فکر را دارند، نشده که حتّی کوچکترین گامی به سوی کمالات روحی بردارند.

عاشقی که به عشق مجازی مبتلا است، بزرگترین صفتی را که باید یک سالک الی اللّه داشته باشد او دارد، ولی باید شخصی پیدا شود که او را به مقصد و محبوب واقعی راهنمائی کند و از اشتباه در مصداق، بیرونش بیاورد.

امّا شخص بی حال و بی محبّتی که به هیچ چیز علاقه ندارد، چطور ممکن است به خدا علاقه داشته باشد؟

شخص بی عشق و بی علاقه ای که در مقابل همه چیز بی تفاوت است، در حقیقت مرده ای است که در میان مردم راه می رود.

کسی که عشق و محبّت ندارد، قطعا در مقابل خوبیها، زیبائیها و کمالات هیچ احساسی نخواهد داشت و لذا او را باید حیوانی دانست که در میان انسانها زندگی می کند.

من مدّتی که مأموریت داشتم بعضی از جوانها را نصیحت کنم و آنها را به سوی خدا دعوت نمایم، وقتی می شنیدم که جوانی به عشق مجازی مبتلا شده، فورا به سراغ او می رفتم و اگر چه در مرحله ی اوّل به من اعتنائی نمی کرد، ولی من آن قدر او را موعظه می کردم تا موفّق می شدم که عشق او را متوجّه محبوب حقیقی نمایم.

من در اینجا دو قضیه برای تو نقل می کنم تا متوجّه شوی مطالب فوق چقدر محکم و اساسی و پر ارزش است.

 

قضیه ی اوّل:

یکی از بزرگان و اولیاء خدا که من سالها نزد او شاگردی کرده ام، این حکایت را که برای خود او اتّفاق افتاده بود، برای من نقل کرد.

او می گفت: پدر و مادرم می گفتند: تو از کودکی خیلی اهل محبّت بودی، زود با افراد انس می گرفتی و نسبت به آنها اظهار علاقه می کردی. امّا آنچه را که در زندگی خودم به یاد دارم، این است که وقتی در سنّ نوزده سالگی بودم با پدر و مادرم از وطنمان برای زیارت قبر مقدّس حضرت «علی بن موسی الرّضا» (علیه السّلام) با ماشین به طرف مشهد حرکت کردیم. پدر و مادرم در صندلی جلوی ماشین نشسته بودند. وقتی ماشین حرکت کرد، من روی حسّ محبّتی که به مردم داشتم، از جا برخاستم و هر کس هر احتیاجی داشت، برایش برآورده می کردم.

یعنی اگر کسی آب می خواست، به او آب می دادم و اگر کسی کاری به راننده داشت و صدایش به او نمی رسید، واسطه ی پیغام او می گردیدم و بالأخره هر کس هر کاری داشت، به من مراجعه می کرد، من انجام می دادم.

در این بین دختر خانمی که از نظر من مثل قرص آفتاب که از پس ابر خارج شود و فورا دوباره پشت ابر فرو برود، در صندلی پشت سر من نشسته بود و بدون تعمّد چادرش از روی صورتش به یک طرف رفت و صورتش ظاهر شد ولی فورا دوباره صورت خود را پوشانید و حتّی سرسوزنی از صورتش دیده نمی شد. امّا من ناگهان احساس کردم تمام بدنم می لرزد و همه ی محبّتی که نسبت به همه داشتم جمع شده و به زیر آن چادر متمرکز گردیده است، امّا چه می توانستم بکنم، لذا فورا روی صندلی خودم نشستم و فکر می کردم که از چه راهی می توانم با او صحبت بکنم. به نظرم آمد که خوب است همین چادر کنار رفتن را بهانه کنم و بروم از او بپرسم که آیا شما کاری داشتید؟ لذا همین کار را کردم.

او در جواب من گفت: بله، مقداری آب می خواستم، اگر زحمت نیست لطف کنید.

من از این جواب محبّتم نسبت به او چندین برابر شد. لذا فورا قمقمه را برداشتم و مقداری آب در ظرفی ریختم و به او دادم. امّا ناگهان گریه ی شوقی به من دست داد که نتوانستم خودم را کنترل کنم. (در اینجا نمی خواهم برای تو بگویم چه شد چون اگر خودت مبتلای به عشق شده باشی، می دانی چه می شود و اگر اهل عشق نباشی، شاید اگر آنها را من به تو بگویم، تو با خود فکر کنی که من عجب آدم بی حیائی بوده ام که آن اعمال را انجام داده ام، ولی خدا می داند به قدری با حیا بودم که مثل من در میان کسانی که در سنین عمر من بودند، کمتر یافت می شد).

ولی این قدر به تو می گویم که همه ی اهل ماشین فهمیدند که من عاشق آن دختر شده ام.

خوشبختانه این جریان وقتی اتّفاق افتاد که نزدیک مشهد بودیم و پس از یکی دو ساعت که من یکسره گریه می کردم، به مشهد رسیدیم. پدر و مادرم که جریان را متوجّه شده بودند ولی به روی من نمی آوردند، خواستند به من محبّت کنند. لذا با پدر و مادر آن دختر طرح دوستی ریختند. اتّفاقا آنها اهل مشهد بودند و ما را به منزلشان دعوت کردند. در ظرف چهار روزی که از آن جریان و از شروع عشق من گذشته بود، پنج کیلو لاغر شده بودم. همه فکر می کردند که من مریضم.

روزها از صبح تا غروب آفتاب در حدود منزل آنها می گردیدم. شبها به مجرّدی که چشمم را روی هم می گذاشتم آن لحظه را که در ماشین از قیافه ی آن دختر دیده بودم، به وضوح را می دیدم و صدایم را به گریه بلند می کردم.

شب قبل از آنکه به منزل آنها برویم، شب جمعه ای بود. آن شب را تا صبح در حرم مطهّر حضرت «علی بن موسی الرّضا» (علیه السّلام) بیتوته کردم.

اتّفاقا سرشب پدر و مادر آن دختر را دیدم که به حرم آمده بودند و وقتی مرا دیدند به من گفتند: به پدر و مادرت بگو فردا شب فراموش نکنند به منزل ما بیایند، تو هم بیا، زیرا ما تو را هم دوست داریم.

صبح روز جمعه که بسیار خسته بودم و بی اختیار چرت می زدم، چند دقیقه ای به خواب رفتم، در عالم رؤیا دیدم شخصی مرا خوابانده و قلب مرا که مثل چراغ قوّه ای بود و نور فوق العاده ای داشت، با زحمت زیاد می خواهد به طرف آسمانها بچرخاند. من به او گفتم: شما با قلب من چه کار دارید؟ گفت: حیف این نور است که به آنجا بتابد و (او به گوشه ای اشاره کرد.) من به آن طرف نگاه کردم، دیدم همان دختر به همان حالی که در ماشین صورتش را باز کرد و بست نشسته و این چراغ قوّه به همان موضع می تابد و آن حالت پشت سر هم تکرار می شود، از او تقاضا کردم که این کار را نکند. گفت: من این کار را می کنم، اگر خوشت نیامد، باز قلبت را به همان حال اوّل بر می گردانم.

من گفتم: حتّی یک لحظه هم حاضر نیستم توجّه قلبیم را از این دختر بگردانم.

او دیگر به من اعتنائی نکرد و با فشار و اِعمال قدرتی که می نمود، آن چراغ قوّه را به طرف آسمانها برگرداند. من به طرف نور آن چراغ قوّه نگاه می کردم. ناگهان در آنجا چیزی را دیدم که اگر نمی بود که عشق من قبلاً متوجّه آن دختر شده بود و اگر نمی بود که نمی توان آن را وصف کرد و اگر نمی بود که تو استعداد شرح و بیان آن را نمی داشتی، ساعتها برای تو آن را توصیف می کردم و می گفتم چگونه از آن شخص تقاضا کردم که آن نور را همان جا یعنی به طرف آسمانها و به طرف آن جمال و کمال حقیقی متمرکز کند و به قدری پیچ و مهره ی آن چراغ قوّه را روی همین میزان محکم نماید که من تا ابد نتوانم آن را تغییر دهم. او هم همین کار را کرد و به من گفت: اگر می خواهی این نور همیشه به این طرف بتابد، نماز شبت را ترک نکن.

به حضرت «بقیه اللّه» (علیه السّلام) توسّلت را قطع مکن.

و چشمت را کنترل کن و معصیت خدا را نکن و حالا هر مقدار که تو امروز می بینی من از کمالات و علوم بهره برده ام، به خاطر همان توجّهی بوده که آن شخص در آن خواب به من داده است.

 

قضیه ی دوّم:

شخصی را دیدم که از بی حالی و بی محبّتی مرده ای بود که بین زنده ها حرکت می کرد. از او سؤال کردم: آیا هیچ شده به چیزی دلبسته باشی؟ گفت: نه، تا به حال هیچ چیز را دوست نداشته ام و به چیزی علاقه پیدا نکرده ام، همیشه مایل بوده ام که مردم و خدا به من کمک کنند و دنیا و آخرتم را تأمین نمایند. مردم را می خواهم که دنیایم را آباد کنند و در دنیا به من کمک کنند و خدا را می خواهم به خاطر آنکه آخرتم را آباد کند و در آخرت به من کمک نماید و در غیر این صورت از همه چیز بدم می آید. من به او گفتم: مردم شما را عالم و دانشمند می دانند. اگر این فکر صحیح است، معنی این روایات چیست؟

آن وقت این روایات را برای او خواندم:

«امام صادق» (علیه السّلام) فرمود: کسی که دیگری را برای خدا دوست دارد، در حقیقت خدا را دوست داشته و کسی که او را مردم به خاطر خدا دوست بدارند، حبیب خدا است. زیرا آنها یکدیگر را جز برای خدا دوست نداشته اند.[۱۷۶]

«پیغمبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) فرمود: انسان با آنچه دوست دارد محشور می شود، پس اگر کسی دیگری را برای خدا دوست داشته باشد، خدا را دوست داشته و خدا کسی را دوست ندارد، مگر اینکه او خدا را دوست داشته باشد.[۱۷۷]

«پیامبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) فرمود: با فضیلت ترین مردم در دنیا و آخرت بعد از انبیاء (علیهم السّلام) کسانی هستند که خدا را دوست دارند و برای خدا نسبت به یکدیگر اظهار محبّت می کنند و هر محبّتی معلول چیزی است که عاقبت دشمنی را بوجود می آورد، مگر این دو محبّت که هر دو از یک سرچشمه جاری شده است و کم و زیاد نمی شود. خدای تعالی می فرماید: دوستان در آن روز با هم دشمن اند، مگر اهل تقوی[۱۷۸] که دوستی آنها برای خدا بوده و به خاطر آنکه اصل محبّت دوری از غیر محبوب است.[۱۷۹]

«امیرالمؤمنین» (علیه السّلام) فرمودند: در بهشت پاکترین و لذیذترین چیز محبّت به خدا و محبّت برای خدا و کرنش برای او است. زیرا خدای تعالی می فرماید: آخرین خواندن اهل بهشت این است که می گویند: «الحمدللّه ربّ العالمین» و این به خاطر آن است که می گویند وقتی مؤمنین محبّتهای الهی را می بینند و نعمتهای الهی را مشاهده می کنند، محبّت خدا در دلهای آنها زیاد می شود و با صدای بلند می گویند: «الحمدللّه ربّ العالمین».[۱۸۰]

«پیامبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) به بعضی از اصحابشان فرمودند: ای بنده ی خدا! دوست بدار برای خدا و مبغوض بدار برای خدا و ولایت را بپذیر برای خدا و دشمن بدار برای خدا. زیرا هیچ کس ولی خدا نمی شود، مگر با این کارها و کسی طعم ایمان را نمی چشد، اگر چه نماز زیادی بخواند و روزه ی زیادی بگیرد، مگر آنکه این گونه شود.

سپس فرمود: شما امروز برادریهایتان بیشتر به خاطر دنیا است، به خاطر دنیا به یکدیگر اظهار دوستی می کنید و به خاطر دنیا با یکدیگر اظهار بغض می کنید. این دوستیها و دشمنیها برای شما فائده ای ندارد. آن شخص به «رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) عرض کرد: من چگونه بدانم که دوستی و دشمنی من در راه خدا است و چه کسی ولی خدا است تا او را دوست بدارم و چه کسی دشمن خدا است تا او را دشمن بدارم؟ «پیغمبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) به حضرت «علی بن ابیطالب» (علیه السّلام) اشاره فرمود و گفت: این مرد را می بینی؟ عرض کرد: بله. فرمود: دوست این مرد (یعنی حضرت «علی بن ابیطالب» علیه السّلام) ولی خدا است، او را دوست بدار و دشمن او دشمن خدا است، تو هم او را دشمن بدار.

سپس آن حضرت اضافه فرمود: دوست این مرد را دوست بدار و لو اینکه پدر و فرزندانت را کشته باشد و دشمن این مرد را دشمن بدار و لو اینکه آنها پدر و فرزندانت باشند.[۱۸۱]

«امام صادق» (علیه السّلام) فرمود: محکمترین ریسمان ایمان این است که دوست بداری برای خدا و دشمن بداری برای خدا و اعطاء کنی برای خدا و ندهی برای خدای عزّوجل.[۱۸۲]

خدای تعالی به حضرت «موسی» (علیه السّلام) خطاب کرد: آیا تا به حال کاری برای من کرده ای؟ گفت: برای تو نماز خوانده ام، روزه گرفته ام، صدقه داده ام، ذکر گفته ام. خدای تبارک و تعالی فرمود: امّا نماز برای این بوده که آن علامت اسلام و تسلیم شدنت است. روزه هم برای تو سپری از آتش جهنّم می باشد. صدقه هم سایه ای از بلاها است. ذکر هم برایت نورانیت می آورد، پس چه کاری را برای من کرده ای؟

حضرت «موسی» (علیه السّلام) عرض کرد: خدایا! مرا به عملی که تنها برای تو باشد، راهنمائی فرما. خدای تعالی فرمود: ای «موسی»، آیا هیچگاه ولیی از اولیاء مرا دوست داشته ای و یا هیچگاه دشمنی از دشمنان مرا دشمن داشته ای؟ حضرت «موسی» (علیه السّلام) دانست که افضل اعمال نزد خدا دوست داشتن برای خدا و دشمن داشتن برای خدا است[۱۸۳] و به همین جهت حضرت «رضا» (علیه السّلام) در نوشته ی خود اشاره فرموده اند: «کن محبّا لآل محمّد و ان کنت فاسقا و محبّا لمحبّیهم و ان کانوا فاسقین»[۱۸۴] یعنی: دوست بدار «آل محمّد» (علیهم السّلام) را اگر چه تو فاسقی و دوست بدار دوستان آنها را اگر چه آنها فاسق باشند.

وقتی این احادیث را برای آن آقا خواندم، او گفت: دعاء کنید که انشاءاللّه خدای تعالی در قلب من محبّت ایجاد کند. زیرا محبّت و علاقه را که نمی شود از بازار خرید.

او راست می گفت: به نظر من بدترین امراض روحی همین است که انسان محبّت و عشق و علاقه به چیزی نداشته باشد. زیرا هر صفت زشتی را انسان باید با محبّت به جهت مقابلش برطرف کند، امّا اگر کسی پیدا شد که این سرمایه ی اوّلیه را نداشت، کارش خیلی مشکل است، مگر آنکه یا خودش و یا دوستی برای او لااقل روزی چند دقیقه توسّل به حضرت «بقیه اللّه» روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء پیدا کند و از آن حضرت بخواهد که محبّت و شوق به حقایق در او بوجود بیاورند.

 

 

تنگ نظری و نداشتن شرح صدر

او می گفت:

یکی از الطافی که خدا به بنده اش می کند، این است که او را دارای شرح صدر و استعداد تحمّل ناروائیها از سوی دیگران می فرماید.

یکی از نعمتهای بزرگی که خدای تعالی به پیامبرش برای پیشبرد اهدافش عنایت کرده، شرح صدر بوده. چنانکه در مقام امتنان فرموده: «الم نشرح لک صدرک»[۱۸۵] یعنی: آیا ما به تو شرح صدر ندادیم؟

بنابر این یکی از امراضی که باید از سالک الی اللّه در مسیر سیر الی اللّه برطرف شود تا دیگر غیبت که یکی از گناهان کبیره است نکند، تا بسیاری از گناهان بزرگ و کوچک را نکند تنگ نظری و نداشتن شرح صدر، این یک مرض روحی است که حتما باید از انسان برطرف شود.

 

او می گفت:

روزی در مجلسی که جمعی از علماء نشسته بودند و از هر دری سخنی به میان می آمد، یکی از آنها که عالم روانشناسی بود، به اهل مجلس گفت: اگر پروردگار متعال یکی از گناهان را حلال کند و اختیار انتخابش را به عهده ی شما بگذارد، شما کدام یک از آنها را انتخاب می کنید؟

هر کس چیزی گفت. در این میان یک نفر که او از اولیاء خدا بود گفت: «من هیچ یک از آنها را انتخاب نمی کنم، زیرا اگر انسان حقیقت گناه را درک کند و بداند معصیت خدا چقدر زشت است، هیچگاه میل به گناه پیدا نمی کند» که البتّه این گفته مورد توجّه سائرین غیر از من واقع نشد.

دیگری گفت: من از میان گناهان، «غیبت کردن» را انتخاب می کنم! زیرا خیلی دوست دارم غیبت مردم را بکنم. در اینجا جمعی او را مسخره کردند و به او خندیدند و گفتند: این همه گناهان لذّت بخش دیگر هست، تو از همه جا تنها این گناه را انتخاب می کنی؟ او گفت: من حقیقت را می گویم، لذّت غیبت کردن برای من از همه بیشتر است.

من که در این بین می خواستم از محضر علماء استفاده ای کرده باشم و اساسا در آن مجلس برای استفاده ی از آنها حضور یافته بودم. از آن ولی خدا که گفته بود من هیچ یک از گناهان را انتخاب نمی کنم، به طور خصوصی پرسیدم: شما چگونه به این مقام رسیده اید که گناه برای شما لذّت بخش نیست؟

گفت: اگر انسان بنده ی خدا باشد و خدای تعالی حجابها را از او برداشته باشد و نفع و ضرر اشیاء را به او شناسانده باشد، به مضمون اینکه در دعاء وارد شده «الّلهمّ ارنا الحقائق کما هی»[۱۸۶] (یعنی: خدایا حقایق همه چیز را آن چنانکه هست به من نشان بده) موفّق شده باشد، از گناه به خاطر ضررها و فسادهای واقعی آن دوری می کند، چه آنکه خدا آن را حرام کرده باشد یا حلال فرموده باشد.

گفتم: مطلب دوّمی که می خواستم از شما بپرسم، این بود که چرا آن «آقا» این مقدار از غیبت کردن لذّت می برد که در میان آن همه گناهان لذّت بخش نفسانی تنها غیبت کردن را انتخاب می کند؟

گفت: چون ممکن است اگر در تشریح حالات او پشت سر او اظهارنظر کنیم غیبت او باشد، بد نیست خود او را هم در بحثمان شرکت دهیم، تا بهتر حقیقت را بفهمیم و هم از این گناه کبیره پرهیز نمائیم، من قبول کردم و او را به اطاقی که من و آن ولی خدا نشسته بودیم دعوت نمودم و موضوع بحثمان را از اوّل تا به آخر برای او نقل کردم. او گفت: من فکر می کنم که علّت وجود این حالت در من اذیتها و حقّ کشیهائی باشد که مردم نسبت به من انجام داده اند. من به قدری از این مردم ناراحتی دیده ام که تنها و تنها عقده ام با مذمّت آنها، مفتضح کردن آنها و بالأخره غیبت کردن آنها حل می شود و من نمی دانم چه کنم تا از این مرض روحی نجات پیدا کنم. (در اینجا چون آن شخص به من و به آن ولی خدا محبّتی داشت و ما را به عنوان طبیب روح خودش تصوّر می کرد، گفت:) حالا از شما می خواهم که این مرض روحی مرا معالجه بفرمائید.

آن ولی خدا به او گفت: من دو نسخه برای تو می نویسم که اگر عمل کردی، به طور قطع نجات پیدا خواهی کرد.

اوّل: آنکه بدان مردم عنود و پست دنیا همه ی اولیاء خدا را از حضرت «آدم» تا «خاتم انبیاء» (صلی اللّه علیه و آله) و حتّی خدای تعالی را متّهم کرده و اذیت نموده اند و این تو تنها نیستی که از دست مردم اذیت شده ای.

زیرا وقتی انسان بداند که دنیا و اهل دنیا مردم آزارند و بخصوص اولیاء خدا را بیشتر اذیت می کنند، مسأله برایش عادّی می شود و شرح صدر برایش بوجود می آید.

روزی در ایام تحصیل در قم شخصی نامه ای که در آن فحشهای زیادی برای من نوشته بود، بدست من داد، من فوق العاده ناراحت شدم، خدمت مرحوم «آیه اللّه العظمی بروجردی» رفتم و از مردم شکایت کردم و نامه را به معظّم له نشان دادم. ایشان همان جا که نشسته بودند، چند نامه به من ارائه فرمودند که به معظّم له در آنها جسارتهای عجیبی کرده بودند و آن قدر آن مطالب زشت و وقیحانه بود که من با توجّه به آنها، دیدم باید به کلّی ناراحتیهای خودم را فراموش کنم و دانستم که انسان هر چه پاکتر باشد، ممکن است مردم بیشتر به او توهین بکنند.[۱۸۷]

از «علقمه» نقل شده که گفت: من به «امام صادق» (علیه السّلام) عرض کردم:

یابن رسول اللّه چه کسانی شهادتشان قبول می شود و چه کسانی شهادتشان قبول نمی شود؟

فرمود: هر کس مسلمان باشد و به دستورات اسلام عمل کند، جائز است شهادتش را قبول کنیم.

گفتم: آیا کسانی که ممکن است گناه کنند، شهادتشان قبول است؟

فرمود: اگر شهادت آنها قبول نشود، پس باید بگوئیم تنها «انبیاء» و «اوصیاء» (علیهم السّلام) که معصومند باید شهادت بدهند و کس دیگری حقّ ندارد شهادت بدهد.

بنابراین اگر کسی را دیدی که ظاهرالصّلاح است و به چشمت ندیده ای مرتکب گناه بشود و یا دو شاهد عادل علیه او شهادت نداده اند، او عادل است و شهادتش قبول است و باید آبرویش محفوظ باشد، اگر چه در واقع هم گناهکار باشد.

و کسی که این چنین شخصی را غیبت کند، یعنی کارهای بدی که او کرده به دیگران بگوید، از ولایت حقّ بیرون و تحت ولایت شیطان می باشد.

زیرا پدرم از آبائش و آنها از «رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) نقل کرده اند که آن حضرت فرمودند: کسی که مؤمنی را غیبت کند، به آنچه در او هست خدای تعالی هرگز بین آن شخص غیبت کرده شده و غیبت کننده را در بهشت جمع نمی کند و امّا اگر کسی پشت سر برادر مؤمنی چیزی بگوید که در او نباشد، خدای تعالی او را در جهنّم مخلّد قرار خواهد داد و جهنّم بد جائی است.

«علقمه» می گوید: به «امام صادق» (علیه السّلام) عرض کردم: یابن «رسول اللّه» مردم به ما چیزهای بزرگ بدی نسبت می دهند و به این جهت سینه ی ما تنگ شده و فوق العاده ناراحتیم. حضرت «صادق» (علیه السّلام) فرمود: «یا علقمه انّ رضا النّاس لایملک و السنتهم لاتضبط».

(کسی نمی تواند همه ی مردم را از خود خوشنود کند و جلوی زبان مردم را بگیرد.) شما چگونه می خواهید از دست و زبان مردم راحت باشید و حال آنکه انبیاء و فرستادگان و حجّتهای الهی (علیهم السّلام) از آنها سالم به در نرفته اند.

آیا «یوسف صدّیق» را به اینکه می خواسته زنا کند، نسبت ندادند؟!

آیا نگفتند که حضرت «ایوب» به خاطر آنکه گناه کرده، به آن بلاها مبتلاء شده است؟

آیا به حضرت «داود» تهمت نزدند که او به پشت سر پرنده ای به بام رفته تا به زن (اوریبا) نگاه کند و عشق به او پیدا کرده و شوهرش را به خطّ مقدّم جبهه فرستاده تا کشته شود و زن او را برای خودش بگیرد!

آیا حضرت «موسی» را متّهم به آنکه او عنّین است، نکردند؟ و به این سبب او را اذیت نمودند، تا آنکه خدا او را از آن تهمت نجات داد، زیرا او نزد خدا آبرومند بود!

آیا پیامبران دیگر را به اینکه آنها دروغگو و ساحرند و برای دنیا ادّعاء نبوّت کرده اند، متّهم ننمودند؟ آیا حضرت «مریم» را به اینکه او با شخصی به نام «یوسف نجّار» زنا کرده و «عیسی» را متولّد نموده، متّهم نکردند؟

آیا پیامبر اسلام حضرت «محمّد بن عبداللّه» (صلی اللّه علیه و آله) را به اینکه او شاعر دیوانه ای است، نسبت ندادند؟

آیا او را متّهم به اینکه عاشق زن «زید بن حارثه» شده و کارهائی انجام داده که «زید بن حارثه» او را طلاق دهد و خودش او را بگیرد، ننمودند؟

آیا در جنگ بدر «پیغمبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) را متّهم نکردند به اینکه از غنائم «قطیفه حمراء» برای خود برداشته تا آنکه پروردگار متعال این آیه را نازل کرد: «وَ ما کانَ لِنَبِی اَنْ یغُلَّ وَ مَنْ یغْلُلْ یأْتِ بِما غَلَّ یوْمَ الْقِیامَةِ».[۱۸۸]

یعنی: پیامبر نمی تواند که هم فرستاده ی الهی باشد و هم خیانتکار باشد و کسی که خیانت کند، او را با آنچه خیانت کرده روز قیامت می آورند.

آیا به «پیغمبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) نسبت ندادند که او در خصوص خلافت پسر عمویش حضرت «علی بن ابیطالب» (علیه السّلام) روی هوای نفس حرف می زند تا آنکه خدا آنها را تکذیب کرد و فرمود: «وَ ما ینْطِقُ عَنِ الْهَوی* اِنْ هُوَ اِلاّ وَحْی یوحی»[۱۸۹] (سخنی روی هوای نفس نمی گوید، جز آنکه هر چه می گوید، وحی است که خدا بر او نازل فرموده است).

آیا به آن حضرت نسبت دروغ ندادند و نگفتند که فرستاده ی الهی نیست؟! تا آنکه خدای تعالی فرمود: قبل از تو هم پیامبران را تکذیب کرده اند، آنها در مقابل این تکذیب صبر نمودند و اذیت شدند تا آنکه کمکهائی به آنها رسید! و یک روز هم که فرمود: من به آسمان رفته ام، به معراج رفته ام، کسی گفت: به خدا قسم دیشب تا صبح از رختخوابش جدا نشده است!

و امّا آنکه درباره ی اوصیاء تهمت زده اند، بیشتر از اینها است!

آیا به سید اوصیاء حضرت «امیرالمؤمنین» (علیه السّلام) نگفتند که او طالب دنیا و سلطنت است و او فتنه را بر آرامش ترجیح می دهد، او خون مسلمانان را می ریزد و اگر در وجود آن حضرت خیری می بود به «خالد بن ولید» دستور داده نمی شد که گردنش را بزند!

آیا آن حضرت را متّهم نکردند بر اینکه می خواهد دختر ابوجهل را با بودن حضرت «فاطمه ی زهراء» (صلوات اللّه علیها) بگیرد و گفتند: «پیغمبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) از آن حضرت در منبر شکایت کرده و فرموده که حضرت «علی بن ابیطالب» (علیه السّلام) می خواهد دختر دشمن خدا را روی دختر «پیغمبر خدا» (صلی اللّه علیه و آله) بگیرد، همه بدانند که «فاطمه» (علیها السّلام) پاره ی تن من است، کسی که او را اذیت کند، مرا اذیت کرده و کسی که او را مسرور کند، مرا مسرور کرده و کسی که او را به غیظ اندازد، مرا به غیظ انداخته است.

سپس «امام صادق» (علیه السّلام) به علقمه فرمودند: ای علقمه! ببین چقدر تعجّب آور است حرف مردم درباره ی حضرت «علی بن ابیطالب» (علیه السّلام) که جمعی از مردم می گویند که او خدائی است که باید عبادت شود! و جمعی می گویند: او بنده ی معصیت کار خدا است! و کلام کسی که می گوید: او بنده ی معصیت کار خدا است، بر حضرت «علی بن ابیطالب» (علیه السّلام) آسانتر است از کلام کسی که می گوید: او خدا است.

ای علقمه! آیا به خدای تعالی نسبت ندادند که او سه تا است؟ آیا او را به خلق تشبیهش نکردند؟

آیا نگفتند که خدا همان دهر است؟!

آیا نگفتند که خدا همان فلک است؟!

آیا نگفتند که خدا جسم است؟!

آیا نگفتند که خدا دارای صورت است؟! «تعالی اللّه عن ذلک علوّا کبیرا».

ای علقمه! زبانهائی که به ذات خدای تعالی چیزهائی که نباید نسبت داده شود، نسبت می دهند، چطور ممکن است به شما آنچه را که دوست ندارید، نسبت ندهند. پس از خدا کمک بگیرید و صبر کنید.

زیرا زمین مال خدا است، به هر که بخواهد از بندگان خود می دهد ولی عاقبت مال متّقین خواهد بود (که منظور زمان ظهور «امام عصر» (عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) است).

سپس حضرت «صادق» (علیه السّلام) اضافه فرمودند که بنی اسرائیل به حضرت «موسی» گفتند: همان گونه که ما را قبل از آن که تو بیائی اذیت می کردند، بعد از آن هم اذیت می کنند.

پروردگار متعال به حضرت «موسی» فرمود که به آنها بگو: امید است خدای تعالی دشمن شما را هلاک کند و شما را در زمین جانشین آنها نماید تا ببیند شما چگونه عمل می کنید.[۱۹۰]

(این بود آنچه «امام صادق» (علیه السّلام) برای رفع مرض شما نسخه داده بودند).

پر واضح است وقتی انسان متوجّه شد که انبیاء و اولیاء خدا از دست و زبان مردم محفوظ نبوده اند و حتّی آنها به پروردگار متعال هم تهمت زده اند، طبق قانون طبیعی که «البلیة اذا عمّت طابت» یعنی: وقتی بلیه ای عمومیت پیدا کرد، گوارا می شود، تحمّل انسان در مقابل این سرزنشها زیاد می گردد، دیگر عقده نمی کند و بدخواه مردم نمی گردد و بلکه از باب «ادب را از که آموختی، از بی ادبان» می کوشد تا او نسبت به مردم آن گونه که آنها نسبت به او هستند نباشد.

دوّم: آنکه بدان صفت بدخواهی برای مردم و غیبت کردن از این جهت زشت ترین صفات ناپسند روحی است که انسان وقتی غیبت می کند، مثل کسی است که گوشت مرده ی آن شخص غیبت شده را می جود.[۱۹۱]

این تشبیه از قرآن مجید اخذ شده و معنایش احتمالاً این است که چون مدّتها انسان زحمت می کشد و آبروئی برای خود کسب می کند و خود را آبرومند می نماید، ولی غیبت کننده در وقتی که او اطّلاعی از آن آبروریزی ندارد، حیثیت او را می جود و از بین می برد و اعمال زشت غیبت شونده را کـه کامـلاً مورد تنفّر غیبت کننده است، در اختیار می گیرد و می خورد.

لذا اگر کسی بداند که اقلّ ضرر غیبت این است که انسان اعمال حسنه ی خود را از دست می دهد و خدای تعالی کارهای خوب او را به نفع کسی که غیبت شده، ضبط می کند و در مقابل، اعمال حسنه ی غیبت کننده را در نامه ی اعمال غیبت شونده می نویسد، هیچگاه انسان خود را به غیبت آلوده نمی کند و لب به غیبت مردم باز نمی نماید.

«امام ابی الحسن موسی بن جعفر» (علیهما السّلام) فرمودند: کسی که شخصی را به گناهی که کرده ولی مردم نمی دانند، پشت سر او نام ببرد، او را غیبت کرده است و اگر او را به گناهی که نکرده پشت سرش منتسب کنند، او را تهمت زده است.[۱۹۲]

 

 

شهرت طلبی

او می گفت:

من نمی دانم چرا بعضی از مردم با اینکه از معروفیت و شهرت، ضررهای بسیاری دیده اند و به هیچ وجه از آن استفاده ای ننموده اند، در عین حال بسیار دوست دارند که معروف شوند، همه ی مردم آنها را بشناسند، حتّی عجیبتر آنکه بعضی معروفیت و شهرت را و لو به بدی هم که باشد، برای خود بوجود می آورند!

بعضی افتخار می کنند که آنها را همه ی مردم می شناسند.

بدون تردید این مرضی است روانی که باید معالجه شود. بخصوص اگر کسی مایل باشد سیر الی اللّه بکند و خود را بدون مزاحمت به حقّ و حقیقت برساند.

شبی در عالم رؤیا به محضر مقدّس حضرت «بقیه اللّه» روحی فداه رسیدم و از آن حضرت درخواست نمودم که مرا در مقرّ خود مستقر فرمایند و بالأخره به ایشان گفتم: من می خواهم همیشه با شما باشم. آن حضرت فرمودند: نه، تو خیلی بین مردم معروف شده ای و اگر ما تو را ببریم، موج ایجاد می کند، مردم می گویند: فلانی چه شد؟ و این خلاف برنامه است و اگر تو مثل زمان کودکیت غیر معروف می بودی، تو را نزد خود می بردیم.

یکی از علماء به من می گفت: من از اوّل عمر هر کاری که می کردم، پنجاه درصد آن به خاطر شهرت بود، می خواستم معروف بشوم و مردم مرا بشناسند. حالا که به مقصد رسیده ام و شهرت پیدا کرده ام، متوجّه شده ام که بدترین چیزها معروف و مشهور بودن است. مزاحمتهای مردم از یک طرف، سلب آزادی انسان از طرف دیگر. توقّعات مردم به قدری است که جدّا غیر قابل تحمّل است و از همه بدتر معروفیت و شهرت، انسان را از معنویت باز می دارد و سبب حبّ جاه و ریاست می شود.

لذا اگر کسی بخواهد آزادانه به سوی کمالات حرکت کند، باید از شهرت طلبی از اوّل جوانی دوری کند و نگذارد بین مردم خیلی معروف شود، زیرا «امام صادق» (علیه السّلام) به «معروف کرخی» فرمود: «اقلل معارفک» یعنی: آشنایان خود را کم کن.[۱۹۳]

ضمنا معروفیت به سه قسم تقسیم می شود: اوّل آنکه انسان به آنچه از کمالات و خوبیهائی که دارد، معروف و مشهور شود. دوّم آنکه انسان به آنچه از خوبیهائی که ندارد، معروف گردد. سوّم آنکه انسان به آنچه از بدیها که دارد و یا ندارد معروف گردد که در هر سه مورد، شهرت خوب نیست. مگر آنکه در موارد اوّل و دوّم خدای تعالی بخواهد از وجود او به نفع کارهای خیر استفاده فرماید.

 

 

حسـد

او می گفت:

دوستی داشتم که خیلی از من بهتر، با فضیلت تر، با استعدادتر، خوش حافظه تر، خوش قیافه تر، خوش اخلاق تر، ثروتمندتر و بالأخره از هر جهت بهتر و بالاتر از من بود و من همیشه با او بودم، ضمنا طبیعی بود که در هر مجلسی که من و او با هم حاضر می شدیم، طرف توجّه مردم از هر جهت او واقع می شد و لازم بود همیشه من از او احترام کنم، کم کم متوجّه شدم که حالت حسدی نسبت به او پیدا کرده ام.

دیگر دوست ندارم از او زیاد مدح کنم، بلکه اگر کسی مدح او را می گفت، من در قلبم ناراحت می شدم و مدّتی در این حال بودم، کم کم احساس می کردم که نسبت به آن دوست بافضیلتم در قلبم عداوت و دشمنی پیدا کرده ام، نمی توانم او را در حال خوشی و خوشحالی ببینم. بلکه از وجود او متنفّرم.

اینجا بود که متوجّه شدم روحم مریض شده و صددرصد مبتلاء به مرض صعب العلاج «حسد» گردیده است.

فورا بار سفر بستم، راه دوری را تا شهری که استادم در آن زندگی می کرد طی نمودم، وقتی به خدمتش رسیدم و مرض روحی تازه ام را برای او شرح دادم، او گفت: خوب کردی که زود به فکر علاجش افتادی، باید سه روز نزد من بمانی تا آنکه دستورات لازم را برای رفع صفت حسد از روایات و احادیث و کلمات بزرگان و توضیحی که خودم می دهم برای تو نقل کنم تا شاید بتوانی رفع حسدت را بکنی و من اجمالی از آنچه استادم برای من فرمود، به تو می گویم تا تو هم اگر خدای نکرده مبتلاء به این کسالت و مرض روحی شدی، بتوانی خود را معالجه کنی و ضمنا دستور داد که من زیاد سوره ی «فلق» را بخوانم و وقتی در مقابل آن دوست محسودم می رسم، علاوه بر آنکه اگر دیگران از او مدح می کنند، من هم آنها را تأیید کنم، خودم هم او را زیاد مدح نمایم و عظمت او را برای مردم نقل کنم و خودم را پائین تر و بی ارزش تر از او معرّفی نمایم و بالأخره او در آن سه روز برای من این احادیث را از کتاب «بحارالانوار» می خواند و مدّتی در اطرافش حرف می زد.

۱ ـ «امام باقر» (علیه السّلام) فرمود: حسد ایمان انسان را از بین می برد، آن چنانکه آتش چوب را از بین می برد.[۱۹۴]

۲ ـ «امام صادق» (علیه السّلام) فرمود: آفت دین، حسد است.[۱۹۵]

۳ ـ «رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) فرمود: خدای تعالی به حضرت «موسی» (علیه السّلام) فرمود: ای پسر عمران! هیچگاه به مردم به خاطر آنچه که من به آنها از فضلم داده ام، حسد نورزی و چشم به آن نداشته باشی و در این خصوص از نفست تبعیت نکنی، زیرا حسود دشمن نعمتهای من است، مخالف قسمتی است که من بین بندگانم نموده ام و کسی که این چنین باشد، از من نیست و من هم از او نیستم.[۱۹۶]

۴ ـ «لقمان» به پسرش فرمود: از برای حسود سه علامت است: اوّل آنکه: پشت سرت غیبت می کند، دوّم آنکه: وقتی تو را می بیند، تملّق می گوید و سوّم آنکه: وقتی مصیبتی به تو می رسد، تو را شماتت می کند.[۱۹۷]

۵ ـ «امام صادق» (علیه السّلام) فرمود: راحتی برای حسود نیست.[۱۹۸]

۶ ـ «امام صادق» (علیه السّلام) فرمود: برای حسود لذّتی نیست.[۱۹۹]

۷ ـ «امیرالمؤمنین» (علیه السّلام) فرمود: صحّت جسد، از کم بودن حسد بدست می آید.[۲۰۰]

۸ ـ حضرت «امیرالمؤمنین» (علیه السّلام) فرمود: من ندیده ام ظالمی که شبیه تر به مظلوم باشد مثل حسود، ناراحتی دائمی دارد و دلش همیشه پر از همّ و غم و حزن است.[۲۰۱]

۹ ـ حضرت «علی» (علیه السّلام) فرمود: برای تو همین بس است که وقتی تو خوشحالی «حسود» ناراحت است.[۲۰۲]

۱۰ ـ «لقمان» به پسرش فرمود: بترس از حسد، زیرا حسد بدی تو را ظاهر می کند، ولی بدی کسی را که تو نسبت به او حسد ورزیده ای ظاهر نمی کند.[۲۰۳]

من پس از آن چند روز که در محضر استادم بودم و آن دستورات را گرفتم و این روایات را از او شنیدم، به وطنم برگشتم و دقیقا به آن مطالب عمل کردم، بحمداللّه به کلّی مرض حسادت از من رفع شد.

 

 

بخـل

او می گفت:

مدّتی در اوائل زندگی که مبتلاء به تنگدستی و عدم توکل و فقر بودم، ناخودآگاه مبتلاء به مرض پر خطر «بخل» شده بودم، من مدّتها خیال می کردم بخیل نیستم، بلکه این قناعت و عقل معاش است که حاضر نمی شوم چیزی به کسی بدهم و برای روز مبادا پول و آنچه دارم جمع می کنم.

امّا یک شب متوجّه شدم که مرض «بخل» مثل سرطان در تمام اعضاء وجودم ریشه دوانده و دست و پای مرا بسته و نمی گذارد کوچکترین اظهار جود و سخاوتی بکنم.

اصل قضیه از این قرار بود:

آن شب که شب جمعه بود، دعاء کمیل را خوانده بودم، حال تضرّع و بکائی به من دست داده بود، از خدا طلب عفو می کردم و گناهانم را به یاد می آوردم و ضمنا تقاضا می کردم که خدایا حجابهای روحی مرا برطرف کن، تا به مقام فناء فی اللّه و کمالات روحی برسم.

ناگهان چشمم به مقدار پولی افتاد که برای فردای آن روز کنار گذاشته بودم و می خواستم با آن پول وسائل نهار و شام روز جمعه را تهیه کنم.

در این بین یکی از طلاّب که در همان مدرسه ای که من هم در آنجا بودم حجره داشت پشت در اطاق مرا می زد و مثل اینکه با من کاری داشت. من در را باز کردم، او وارد اطاق شد و گفت: فلانی من همین امشب به فلان مبلغ پول احتیاج دارم. اتّفاقا این مبلغ همان مقدار پولی بود که من در گوشه ی حجره برای فردایم کنار گذاشته بودم.

اوّل فکر می کردم او پول مرا دیده و به طمع آنکه بتواند آن را از من بگیرد به سراغ من آمده است، ولی بعدا با دلائلی متوجّه شدم نه، این طور نیست و جدّا احتیاج به آن مقدار پول دارد. امّا من هر چه کردم، «بخل» به من اجازه نداد که به او راست بگویم و خود را حاضر کنم که آن پول را به او بدهم. لذا به او گفتم: فلانی من هم مثل تو پولی ندارم و نمی توانم حاجت تو را برآورده کنم. او هم اصراری نکرد و فورا از حجره ی من بیرون رفت.

امّا من اینجا فهمیدم که مرض «بخل» بر من غلبه کرده و نزدیک است مرا از پا درآورد. لذا به فکر چاره جوئی افتادم، در همان شب کتاب «بحارالانوار» را برداشتم و آیات و روایات باب «بخل» را مطالعه کردم، در آنجا این احادیث جلب توجّه مرا می کرد:

۱ ـ «امام صادق» (علیه السّلام) فرمود: اگر جزای الهی و جبران او حقّ است، پس بخل برای چیست؟[۲۰۴]

۲ ـ «پیغمبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) فرمود: کمترین راحتی برای کسی است که بخیل باشد.[۲۰۵]

۳ ـ «امام صادق» (علیه السّلام) فرمود: تعجّب می کنم از کسی که در مال دنیا بخل می کند و حال آنکه دنیا به او رو می کند، یا بخل می کند و حال آنکه از او پشت کرده است، بنابراین انفاق کردن با اقبال دنیا به او ضرری نمی رساند و همچنین انفاق نمودن با پشت کردن دنیا به او فائده ای نمی رساند.[۲۰۶]

۴ ـ «پیامبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) فرمود: بهشت بر کسی که بخیل باشد، حرام است.[۲۰۷]

۵ ـ «پیامبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) فرمود: آن چنانکه بخل ایمان را از بین می برد، چیزی مثل آن ایمان را از بین نمی برد.[۲۰۸]

۶ ـ «پیامبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) فرمود: دو صفت در مؤمن وجود پیدا نمی کند، یکی بخل است و دیگر بداخلاقی است.[۲۰۹]

۷ ـ «امام صادق» (علیه السّلام) فرمود: جوان سخی گناهکار، در نزد خدا محبوبتر از پیرمرد بخیل عابد است.[۲۱۰]

۸ ـ «امیرالمؤمنین» (علیه السّلام) فرمود: بخل برای انسان ننگ است.[۲۱۱]

۹ ـ «امام صادق» (علیه السّلام) فرمود: بهترین شما کسانی هستند که از مردم دستگیری می کنند و بدترین شما بخیلهای شما می باشند.[۲۱۲]

۱۰ ـ «پیامبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) فرمود: بخیل از خدا دور است، ولی به جهنّم نزدیک است.[۲۱۳]

پس از مطالعه ی این روایات مقداری در آنها فکر کردم و از خدای تعالی به خاطر آن دروغ که به آن طلبه گفته بودم، طلب عفو نمودم و مقداری گریه کردم و برای آنکه خدای تعالی مرا قطعا بیامرزد، متوسّل به حضرت «بقیه اللّه» روحی فداه شدم و آن حضرت را واسطه ی بین خود و پروردگارم قرار دادم و از آن حضرت استمداد کردم که مرا برای رفع این مرض روحی کمک کند و لذا همان ساعت از جا برخاستم و آن مبلغ پول را برداشتم و به حجره ی همان طلبه رفتم و از او عذرخواهی کردم و آن پول را به او دادم و تا مدّتی مقید بودم که با همه ی مشکلاتی که از نظر روحی و غیره برایم پیش می آمد، هر چه پول بدستم می رسد، در راه خدا انفاق کنم. روزهای اوّل به قدری به من سخت می گذشت که حساب نداشت. ولی چون بنای مبارزه با آن خصلت زشت را داشتم، با کمال کوشش به انفاق نمودن ادامه می دادم، حتّی اگر پول نداشتم کتابهایم را می فروختم و انفاق می کردم. گاهی شیطان و نفس و بعضی از دوستان بی اطّلاع به من می گفتند: این گونه انفاق از نظر اسلام و عقل صحیح نیست. زیرا پروردگار متعال به «پیامبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) در قرآن مجید دستور فرموده که دستت را صددرصد به انفاق باز نکن که خودت در گوشه ای بنشینی و مورد ملامت قرار بگیری.[۲۱۴]

من به آنها علاوه بر اینکه اعمال خاندان عصمت و ایثارگریهای آنها را گوشزد می کردم، می گفتم که من مریضم، من باید آن قدر در سخاوت و انفاق افراط کنم، تا از نفسم بخل را ریشه کن نمایم، نفسم را به مرگ بگیرم تا به تب راضی شود.

حالا تو فکر نکنی که من این اعمال را خودسرانه انجام می دادم. نه، این طور نبود، بلکه استادم به من این دستورات را می داد و او به طور کلّی به من گفته بود که هر وقت خواستی یک مرض روحی را از خود بیرون کنی، مخالفش را با هر سختی که شده زیاد انجام بده تا مطمئن شوی که آن صفت از تو بیرون رفته است.

من هم با انجام آن اعمال به مدّت چند ماه، یک روز احساس کردم که دیگر در روحم «بخل» وجود ندارد، یعنی یک روز شخصی به من یک تسبیح قیمتی «شاه مقصود» داد، با آنکه من به آن علاقه ی زیادی پیدا کرده بودم، دیدم به آسانی می توانم آن را به یک ولی خدا که تسبیح نداشت، اهداء کنم. بعد از آن چند مرتبه ی دیگر خود را امتحان نمودم، دیدم بحمداللّه صفت بخل به کلّی از قلبم رفته و به جای آن صفت سخاوت قرار گرفته است.

ضمنا در آن مدّت، ذکری که زیاد آن را تکرار می کردم و حتّی گاهی شبها ساعتها آن را با آه و ناله و گریه می گفتم، این دعاء بود:

«اَللّهُمَّ قِنی شُحَّ نَفْسی»[۲۱۵] یعنی: خدایا مرا از صفت بخل که در نفسم واقع شده است نگهدار.

این دعاء را از روایتی یاد گرفته بودم که «ابی قره» می گوید: دیدم «امام صادق» (علیه السّلام) از اوّل شب تا صبح اطراف خانه ی خدا طواف می کرد و می فرمود:«اَللّهُمَّ قِنی شُحَّ نَفْسی» به آن حضرت گفتم: قربانت گردم من دیشب نشنیدم که به غیر از این دعاء، دعاء دیگری بخوانید. فرمود: چه چیزی بدتر از صفت بخل در نفس انسان است.

خدای تعالی در قرآن فرموده: «وَ مَنْ یوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَاُولئِک هُمْ الْمُفْلِحُونَ».[۲۱۶] یعنی: کسی که نگه داشته شود از بخل در نفس، آنها همان رستگارانند.

 

 

خیانت

او می گفت:

روزی اسبی که افسارش گسیخته بود، وارد گلخانه ی منزل یکی از ثروتمندان که گلهای بسیار قیمتی داشت، شده بود و تمام گلدانهای پر ارزش او را ضایع و خراب کرده بود، من هم اتّفاقا آنجا بودم. ضمنا صاحب خانه به من اصرار کرده بود که درباره ی مسأله ای از اخلاقیات اسلامی حرف بزنم. من در آن مجلس گفتم:

این حیوان دارای صفتی است که به خاطر داشتن آن صفت وارد گلخانه شده و گلها را خورده و آن غریزه ی حیوانی است که خدای تعالی در او قرار داده است و در انسان هم این غریزه هست که نامش غریزه ی جلب منافع است، حالا اگر این صفت، تحت کنترل دین و عقل باشد و به آنچه متعلّق به او نیست و برای او خلق نشده تجاوز نکند و تنها به حقّ خود اکتفا نماید، او با داشتن این صفت امین است و خیانت نکرده و یکی از صفات حیوانی را از نفس خود تزکیه نموده و آن را کنترل کرده است. ولی اگر به حقوق دیگران تجاوز کند و برای او فرقی نکند که چیزی متعلّق به او باشد و یا برای او خلق شده باشد و یا از نظر دینی حلال باشد و یا آنکه متعلّق به او نباشد و برای او خلق نشده و یا حرام باشد، هر چه باشد، اگر میلش کشید آن را برای خود انتخاب کند، در این صورت مثل همین حیوان دارای صفت حیوانی است که اسمش را عقلاء و دین، «خیانت» می گذارند.

که باید سالک الی اللّه و کسی که می خواهد به مقام والای «فناء فی اللّه» برسد، نفس خود را از این صفت حیوانی تزکیه کند و تنها راه علاج این مرض روحی این است که اوّلاً ایمانش را تقویت کند و بداند که همیشه خدای تعالی و «رسول اکرم» و «ائمّه ی اطهار» (علیهم السّلام) ناظر اعمال او هستند و همان طوری که اگر یک ناظر محترم به اعمال او نگاه می کرد، او خیانت نمی کرد، هم چنین لااقل برای این عزیزان آن مقدار احترام را قائل باشد و آنها را ناظر دائمی بر اعمال ظاهری و قلبی خود بداند.

و ضمنا این آیات را تا رفع کامل این صفت حیوانی باید ورد خود سازد:

۱ ـ «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیرَی اللّهُ عَمَلَکمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ».[۲۱۷]

یعنی: بگو ای «پیامبر» هر چه می خواهید عمل کنید، پس خدا و رسولش و «ائمّه ی اطهار» (علیهم السّلام) آن را می بینند.

۲ ـ «اِنَّ رَبَّک لَبِالْمِرْصادِ»[۲۱۸] یعنی: تحقیقا خدایت در کمین تو است.

ضمنا اگر انسان تزکیه ی نفس کند و به مطالبی که در کتاب «سیر الی اللّه» دستور داده شده، عمل نماید و در آخر به مرحله ی یقین برسد، طبعا این مرض روحی از او رفع خواهد شد.

 

 

بی حیائی

او می گفت:

حیاء این است که انسان سخن رکیک و زشت در میان مردم نگوید، اعمال خلاف در حضور مردم انجام ندهد، حقوق بزرگترها را رعایت کند، در حضور آنها ادب را حفظ نماید و کسی که این چنین نباشد، بی حیاء است. کسی که رعایت حقوق بزرگان را نمی کند، بی حیاء است، کسی که رعایت محضر پروردگار را نمی کند و گناه می کند، بی حیاء است، کسی که مسلمان است و می داند خدای تعالی و معصومین پاک (علیهم السّلام) ناظر اعمال و حتّی افکار و خطورات قلبی او هستند و کار بد می کند، بی حیاء است، ولی اگر کسی نتواند حقّ خود را بگیرد یا از حقوق دیگران دفاع کند، خجول است نه با حیاء، اگر نتوانست در میان مردم سخن بگوید و یا امر به معروف و نهی از منکر کند، خجول است نه با حیاء.

 

او می گفت:

روزی در مجلسی که جمعی از علماء و بزرگان در آن جمع شده بودند و من هم به مناسبتی در آن جمع حضور یافته بودم، ناگهان متوجّه شدم که یکی از علماء شاید هم از سایرین کم سن تر بود، به قدری منوّر است، به قدری مورد لطف الهی قرار گرفته که نمی توان وصف کرد. به او نزدیک شدم تا ببینم صفت بارزی که او را به این مقام والا رسانده، چیست؟

یعنی سالها با او معاشرت کردم، صفات خوبی در او بود. امّا آنچه در او زیادتر از همه جلب توجّه می کرد، صفت «حیاء» عجیبی بود که مثل دستگاه کنترل کننده او را از همه ی گناهان و بی ادبیهای اجتماعی حفظ می کرد.

او در میان اجتماع هیچگاه کاری که بر خلاف ادب اجتماعی بود انجام نمی داد، همیشه دوزانو می نشست، زیاد این طرف و آن طرف نگاه نمی کرد، تکیه به دیوار نمی داد، دست به سر و صورت نمی کشید، تا می توانست صدای سرفه و عطسه اش را خفه می کرد، همیشه دستمال تمیزی در اختیار داشت که خود را با آن تمیز می کرد، لباس و بدنش به قدری نظیف و تمیز بود که به وصف نمی آمد.

در وقت سخن گفتن لبانی متبسّم داشت، احترامات مردم را مطابق شئوناتشان حفظ می کرد.

کلماتی که از دهانش خارج می شد حساب شده بود، لغو نمی گفت، مزاح زیاد نمی کرد، کسی را به القاب بد یاد نمی نمود، بلکه می کوشید هر لقبی را که طرف مقابلش بیشتر دوست دارد آن را برای او بگوید.

به همه ابتداء او سلام می کرد و افشاء در سلام داشت، یعنی بلند سلام می کرد، به صورت طرف در وقت سخن گفتن زیاد نگاه نمی کرد و مثل «امام سجّاد» (علیه السّلام) که «فرزدق» درباره اش می گوید: از حیاء چشم به جائی نمی دوزد، بود. در مقابل مردم هیچگاه لباس رسمی خودش را تخفیف نمی داد، عمّامه از سر بر نمی داشت، عبایش را حتّی برای طلاّب و جوانهائی که به او مراجعه می کردند کنار نمی گذاشت، او با همه مهربان بود و کینه ی احدی را در دل نگه نمی داشت.[۲۱۹]

او به این کارها عادت کرده بود و طبع ثانوی در او پیدا شده بود، او در اجتماع هیچگاه کار خلاف متعارف و خلاف مروّت نمی کرد و حتّی اگر به قریه ها و یا به شهر و یا به مملکتی وارد می شد و از رسومات آنجا و آداب آن محیط اطّلاعی نداشت، از اهلش سؤال می کرد و کاری که خلاف متعارف آن محیط بود انجام نمی داد.

او در مقابل پروردگار، با ایمان راسخی که داشت از انجام گناهان حیاء می کرد و به کوچکترین کاری که پروردگار متعال را به غضب بیاورد دست دراز نمی کرد.

من از حیاء او در مقابل خدای تعالی متوجّه شده بودم که دارای ایمان کاملی است، زیرا بدون تردید کسی که ایمان نداشته باشد، نمی تواند تا این حدّ در مقابل خدای تعالی حیاء داشته باشد و یا آنکه بگوئیم کسی که حیاء دارد، ایمان دارد.

چنانکه در روایات از «امام صادق» (علیه السّلام) رسیده که آن حضرت فرمود: منشاء حیاء از خدای تعالی ایمان است و کسی که ایمان دارد، در بهشت است.[۲۲۰]

این روایت به همین مضمون یعنی حیاء را از ایمان دانستن در روایات کثیره ای آمده و علّتش هم همین است که کسی که حیاء دارد، خدای تعالی را با چشم دل می بیند و در محضر پروردگار ادب حضور را از دست نمی دهد و نمی تواند گناه بکند.

این عالم بزرگ هم همین طور بود، از خدا حیاء می کرد و در خلوت و جلوت هیچگاه کوچکترین گناهی انجام نمی داد، خدا او را رحمت کند و با موالیانش او را محشور نماید.

ضمنا من به تو می گویم: اگر بتوانی این گونه حیائی داشته باشی، یعنی بی حیائی را که یکی از صفات رذیله ی انسانی است از خود دور کنی، قدم بزرگی در راه تزکیه ی نفس برداشته ای.

 

 

اسراف

او می گفت:

دوستی داشتم که او از تجّار محترم تهران و مرد بسیار خیری بود. او تنها برای ساختمان یک بیمارستان دهها میلیون و برای چاپ کتب دینی میلیونها تومان داده بود.

یک روز با دو نفر از دوستان به اتّفاق این تاجر محترم می خواستیم از قم به مسجد جمکران برویم. ما چهار نفر بودیم، همه دسته جمعی به ایستگاه ماشینهای مسجد جمکران رفتیم تا با یک ماشین سواری به طرف مسجد برویم. در بین راه آن تاجر تهرانی به ما گفت: بعدا اختلافمان نشود، در صورتی من با شما می آیم که اجازه بدهید کرایه ی ماشین را من بدهم. ما پس استنکاف و اصرار او حاضر شدیم که کرایه ی ماشین را او بدهد و لذا وقتی به ایستگاه ماشینهای جمکران رسیدیم، یک ماشین خالی که آماده برای رفتن به مسجد جمکران بود، سر ایستگاه ایستاده بود و ما چهار نفر سوار ماشین شدیم و آن تاجر تهرانی بدون معطّلی و شاید به خاطر آنکه مبادا ما پول ماشین را بدهیم، چهار تومان (که آن وقت کرایه ی ما چهار نفر همین مبلغ بود) به راننده ی ماشین داد.

راننده گفت: اگر شما یک تومان دیگر بدهید، من همین الآن شما را بدون معطّلی به مسجد جمکران می رسانم و الاّ باید صبر کنیم تا یک مسافر دیگر هم بیاید و بعد به طرف مسجد جمکران برویم.

آن تاجر تهرانی گفت: نه ما منتظر می شویم تا یک مسافر دیگر هم بیاید، زیرا عجله ای نداریم، دوستان و راننده ی ماشین خیلی از کم سخاوتی آن تاجر تهرانی تعجّب کردند و حتّی یکی از دوستان گفت: آقای راننده حرکت کن آن یک تومان را من می دهم. من به دوستم اشاره کردم که همان گونه که تاجر تهرانی گفته بهتر این است که صبر کنیم تا یک مسافر دیگر هم بیاید و بعد به طرف مسجد جمکران برویم و اتّفاقا چیزی نگذشت که یکی از طلاّب قم قصد مسجد جمکران را داشت و با عجله خود را به ماشین رساند و سوار ماشین شد و ما به طرف مسجد جمکران حرکت کردیم، در بین راه به خاطر آنکه مبادا دوستان نسبت به آن تاجر محترم سوءظنّ پیدا کنند، من مقداری از خدمات ارزنده ی آن تاجر را برای دوستان توضیح می دادم. راننده ی ماشین گفت: پس چگونه کسی که این گونه خیر است، حاضر نشد که یک تومان اضافه بدهد تا من شما را زودتر به مقصد برسانم؟

اینجا خود آن تاجر گفت:

آقای راننده، شما فکر کرده ای که خدای تعالی به من ثروت داده، روز قیامت حسابش را از من نمی خواهد؟ مال دنیا در دست من امانت است، ما باید روز قیامت حساب آن را پس بدهیم، این آقایان اهل علم اند، از آنها بپرسید: مگر در روایات نیامده که فرموده اند: «فی حلالها حساب». یعنی: در مال حلال دنیا حساب است، اگر روز قیامت خدای تعالی از من بپرسد که: چرا یک تومان را اضافه دادی و صبر نکردی که آن آقای طلبه هم بیاید و سوار شود و او هم به فیض مسجد برسد و تو هم یک تومان را اسراف نمی کردی؟ چه جواب پروردگار را بدهم؟ من میلیونها تومان برای امور خیریه داده ام، ولی همه اش را دقیقا روی حساب داده ام و می توانم جواب الهی را بدهم، امّا این یک تومان را هر چه فکر کردم، دیدم نمی توانم جز به حساب اسراف در حساب دیگری قرار بدهم.

من آن روز از این گفتگوها خیلی استفاده کردم، آن روز متوجّه شدم که خدای تعالی بی جهت به کسی ثروت نمی دهد، این تاجر تهرانی به این آیه ی شریفه عمل می کند که خدای تعالی فرموده:

«وَالَّذینَ اِذا اَنْفَقُوا لَمْ یسْرِفُوا وَ لَمْ یقْتُرُوا وَ کانَ بَینَ ذلِک قَوامًا».[۲۲۱]

یعنی: مردمان با ایمان و عبادالرّحمن کسانی هستند که وقتی انفاق می کنند، اسراف نمی کنند و کم هم انفاق نمی کنند، بلکه بین این و آن راه صحیح را انتخاب می نمایند.

روایات متعدّده ای آمده که خدای تعالی اسراف را مبغوض می دارد.[۲۲۲]

و در روایات از «امام هشتم» آمده که فرمود: «انّ اللّه کرّه الاسراف» یعنی: خدا اسراف را نمی خواهد.[۲۲۳]

و معنی اسراف همین است که انسان دارای صفتی باشد که مال خود را بیهوده مصرف کند و لذا یکی از صفات خبیثه ای که باید از نفس و روح تزکیه شود، همان حالتی است که انسان را وادار به اسراف می کند و بدون تردید راه علاج این حالت همین است که انسان خود را مالک مطلق اموال خود نداند و بداند آنچه خدای تعالی به او داده، به عنوان امانت بوده و حسابش را از او می خواهد و در نامه ی اعمال انسان حتّی کوچکترین چیزی فروگذار نمی شود[۲۲۴] و مثقال ذرّه ای هم به حساب می آید.[۲۲۵]

 

 

حـرص

او می گفت:

حرص به معنی افزون خواهی و آرزوهای دراز داشتن و طمع است، بنابراین اگر حرص برای هدایت مردم باشد، برای خوشبختی مردم باشد، برای سعادت و موفّقیت مردم باشد، برای کمالات روحی باشد، بسیار خوب و پسندیده است.

چنانکه یکی از صفات حمیده ی پیامبر اکرم (صلی اللّه علیه و آله) حرص برای هدایت بوده و خدای تعالی او را به این صفت در قرآن مدح فرموده که می گوید:

«لَقَدْ جائَکمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِکمْ عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیکمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ».[۲۲۶]

ولی اگر کسی را بگویند حریص است، بیشتر به معنی افزون خواهی در مال دنیا که از روی محبّت به دنیا این مرض روحی برخواسته است، منظور نموده اند.

 

او می گفت:

مدّتی بود که جوانی روزی چند دقیقه ای اوّل صبح به منزل ما می آمد و به من می گفت: مرا نصیحتی بکنید، من هم به خاطر آنکه او زحمت کشیده و به منزل ما آمده و نباید او را دست خالی برگردانم، مطلبی برای او از احادیث و روایات می گفتم و او گوش می داد و با عجله حرکت می کرد و می رفت. یکی از روزها برای او درباره ی حرص دنیا حرف زدم و به او گفتم:

«امام صادق» (علیه السّلام) می فرماید: اگر رزق انسان تقسیم شده است، پس حرص برای چیست؟[۲۲۷]

و باز فرموده که: «رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) فرمود: غنی ترین مردم کسی است که اسیر حرص نباشد.[۲۲۸]

شیخی از اهل شام از «امیرالمؤمنین» (علیه السّلام) سؤال کرد: چه ذلّتی بدترین ذلّتها است؟

آن حضرت فرمود: حرص در مال.[۲۲۹]

«رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) فرمود: فرزند آدم پیر می شود ولی دو چیز در او جوان می گردد، یکی حرص بر مال دنیا و دیگری حرص بر طول عمر است.[۲۳۰]

وقتی این چند روایت را من در آن روز برای آن جوان خواندم، به من گفت: ممکن است مقداری درباره ی حرص توضیح بفرمائید؟

من گفتم: روزی انسان در دنیا تقدیر و تقسیم شده و هیچ جانداری نیست، جز آنکه خدای تعالی روزیش را عهده دار گردیده[۲۳۱] و این معنی در آیات قرآن و شاید در صدها روایت تأیید شده و اگر کسی مسلمان باشد، باید به این موضوع معتقد گردد و از طرفی آن چنانکه نماز و روزه واجب است، کار و فعّالیت برای نظام زندگی اجتماعی دنیا هم واجب است. نهایت آن عبادات، واجب عینی است. یعنی برای همه ی مردم نماز و روزه واجب است و کسی نمی تواند به خاطر آنکه دیگری آنها را انجام داده است آنها را ترک کند، امّا کسب و کار اگر چه اجمالش واجب عینی است، ولی هر کار معینی در صورتی واجب است که آن کار را دیگری انجام نداده باشد و مردم در مضیقه و فشار باشند.

بنابر این کسب و کار را به خاطر امر الهی و رفع تکلیف انجام می دهیم و روزی را خدای تعالی یا از همان راه و یا از طریق دیگر برای ما می رساند، پس در این صورت حرص برای جمع آوری مال دنیا چه معنی دارد؟

آن جوان گفت: حالا برای رفع این مرض روحی چه باید بکنم؟ زیرا من عجیب مبتلاء به مرض حرص در مال دنیا هستم و حتّی چند روز قبل که شما درباره ی مذمّت محبّت دنیا با من صحبت کردید، من خودم را خیلی سرزنش نمودم و می خواستم حرص دنیا را از دل بیرون کنم، ولی در عین حال شیطان مرا مانع می شد و نمی گذاشت که درباره ی این مسأله زیاد فکر نمایم.

من به او گفتم: اوّل آنکه سوره ی مبارکه ی تکاثر را زیاد بخوان و از خدا بخواه که تو را به خاطر قرائت این سوره ی مبارکه از این مرض روحی نجات بدهد.

دوّم: سوره ی قیامت را لااقل روزی یک مرتبه تلاوت کن و به معانی آن توجّه بیشتری نما که اگر چنین بکنی، خدای تعالی قلبت را از این مرض شفا مرحمت می فرماید.

«امام صادق» (علیه السّلام) به مثل توئی فرموده: حرص بر چیزی از مال دنیا مزن، زیرا اگر آن را ترک کنی، دنیا خودش به سراغت می آید و تو در نزد خدا راحت و پسندیده ای به خاطر ترک آن و اگر در طلب دنیا عجله کنی و توکل و رضا و تسلیم را ترک نمائی، در نزد خدای تعالی مذموم خواهی بود. زیرا خدای تعالی دنیا را به منزله ی سایه ی تو وقتی در آفتاب راه می روی قرار داده که اگر تو در عقب او راه بروی، از تو فرار می کند و تو هیچگاه به او نمی رسی ولی اگر به او پشت کنی، او عقب تو می آید و با تو هست و تو راحتی. سپس آن حضرت فرمود:

«پیامبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) فرمود: آدم حریص همیشه محروم است و علاوه بر اینکه محروم است، در هر کاری که باشد مذموم است. چطور ممکن است محروم نباشد؟ و حال آنکه از اتّکاء به پروردگار فرار کرده و با کلام الهی مخالفت نموده که می فرماید:

«اَللّهُ الَّذی خَلَقَکمْ ثُمَّ رَزَقَکمْ ثُمَّ یمیتُکمْ ثُمَّ یحْییکمْ»[۲۳۲] (یعنی: خدا است آن کسی که شما را خلق کرد، پس از آن روزی به شما داد و سپس شما را می میراند و بعد زنده تان می کند.) حریص مبتلاء به هفت مرض سخت است: فکری که برای بدنش ضرر دارد و نفعی ندارد، همّ و غمّی که آخر ندارد، سختی که تا دم مرگ استراحت ندارد، زمان راحتیش در سخت ترین ناراحتی بسر می برد، خوفی بر او مستولی است که اتّفاقا در آن خواهد افتاد، حزنی او را احاطه کرده که بدون جهت عیشش را بهم زده است، او در نزد خدای تعالی باید حسابی پس بدهد که جز عذاب چیزی در مقابل او نیست، مگر آنکه خدا او را عفو کند و او عقابی دارد که نمی تواند با هیچ حیله ای از آن فرار نماید.[۲۳۳]

 

 

طمـع

او می گفت:

شبی بعد از نوافل شب، چند مرتبه آیه ی نور را خواندم و به معنایش که چگونه خدای تعالی انوار مقدّسه ی خاندان «عصمت و طهارت» (علیهم السّلام) را معرّفی فرموده فکر می کردم، ناگهان پرده ای از جلوی چشمم رفع شد و جمعی را در حال مستی و جمع دیگری را در حال عذاب مشاهده کردم. شخصی که موکل بر عذاب آنها بود، گفت: اینها مست شراب شیطانند و تا به این عذابها مبتلاء نشوند، به هوش نمی آیند. از او پرسیدم: شراب شیطان چیست؟ گفت: شراب شیطان «طمع» است و معنی «طمع» این است که انسان به مالی که در اختیار دیگران است، چشم بدوزد و بخواهد آن را به هر وسیله ای که هست، از دست آنها بیرون بیاورد.

«امام صادق» (علیه السّلام) فرمود: به من خبر رسیده که از «کعب احبار» سؤال شد: چه چیز در دنیا شایسته ترین چیزها است و چه چیز فاسدترین چیزها است؟ او گفته: شایسته ترین چیزها ورع و بدترین چیزها طمع است. سؤال کننده گفته: راست گفتی ای کعب احبار.

سپس «امام صادق» (علیه السّلام) فرمودند: «طمع» خمر و شراب شیطان است که به دوستان نزدیکش به دست خودش می دهد، آنها مست می شوند و از مستی به هوش نمی آیند، مگر وقتی که خدای تعالی آنها را به عذاب دردناک خود و یا در کنار شیطان، در جهنّم قرارشان دهد و اگر در بدی صفت طمع چیزی جز فروختن دین به دنیا نبود، باز هم بزرگ بود و اهمیت داشت.[۲۳۴]

خدای تعالی در قرآن مجید می فرماید: آنها کسانی هستند که ضلالت را به وسیله ی از دست دادن هدایت و عذاب را به وسیله ی از دست دادن آمرزش می خرند. آیا آنها را چه چیز این قدر پر تحمّل بر قبول کردن آتش جهنّم قرارشان داده است؟[۲۳۵]

حضرت «امیرالمؤمنین» (علیه السّلام) فرموده: تفضّل کن به هر کس که می خواهی تا امیرش شوی و اظهار بی نیازی کن از هر کس که می خواهی تا تو هم مثل او باشی و اظهار احتیاج بکن به هر کسی که می خواهی تا اسیر او گردی.[۲۳۶]

ایمان از شخص طمعکار گرفته شده ولی او نمی فهمد. زیرا ایمان به خدا بین انسان و طمع به خلق خدا فاصله می اندازد و شخص مؤمن می گوید: ای کسی که من می خواهم به مال تو طمع داشته باشم، خزائن پروردگار مملوّ از همه ی چیزهای بسیار خوب و پر ارزش است و خدا اجر کسی را که نیکو عمل کند، ضایع نمی فرماید.

ولی آنچه در اختیار مردم است، مشوب به بدیها و علّتها است و ایمان، آدمی را به توکل و قناعت و کمی آرزو و آمال و ملزم بودن به اطاعت پروردگار و ناامید بودن از مردم وادار می کند.

پس اگر کسی ایمانش را برای این امور به کار گرفت، تمام این فوائد را می برد و ایمان با او ملازم است. ولی اگر از ایمان این استفاده ها را نکرد، ایمان از او مفارقت می کند و به شومی طمع دچار می گردد.

«امام سجّاد» (علیه السّلام) فرمود: تمام خیر را در یک چیز مجتمع دیدم و آن قطع امید از آنچه در دست مردم است بود.[۲۳۷]

«امام صادق» (علیه السّلام) فرمود: چقدر برای مؤمن بد است که به چیزی طمع و رغبت داشته باشد که آن سبب ذلّت او گردد.[۲۳۸]

 

او می گفت:

اگر انسان بخواهد به خدا و «ائمّه ی اطهار» (علیهم السّلام) نزدیک شود، باید به آنچه در دست مردم است طمع نداشته باشد. زیرا طمع، انسان را ذلیل می کند، ایمان انسان را فاسد می کند، توکل به خدا را از بین می برد و همیشه او را ناراحت و محزون نگه می دارد.

 

 

قساوت

او می گفت:

شخص قسی القلبی را دیدم که اگر تمام مردم را در مقابلش با بدترین شکنجه ها می کشتند، ناراحت نمی شد. وقتی به سیرتش نگاه کردم او را به صورت حیوان درّنده ی بدقیافه ای دیدم که در آن روز وقتی از مقابلم عبور کرد و من در محلّی که معبر عموم بود نشسته بودم، از وحشت از جا پریدم و تا مدّتی بدنم از ترس می لرزید. اتّفاقا او پس از مدّت کوتاهی به قدرت رسید، در آن مدّت عدّه ی زیادی از بی گناهان را با شکنجه های غیرقابل وصفی کشت، و یا آنها را به زندانهای طویل المدّت محکوم نمود.

استاد اخلاقم به من می گفت: قساوت قلب آنچنان تاریکی و حجاب برای انسان بوجود می آورد که اگر بخواهد حتّی یک قدم به طرف معنویات حرکت کند، برایش میسّر نمی گردد.

«امیرالمؤمنین» (علیه السّلام) فرمود: دو خاطره در قلب پیدا می شود که یکی از شیطان است و دیگری از ملک است. امّا آن حالت و خاطره ای که مربوط به ملک است، رقّت و مهربانی و فهم قلبی است و امّا آن حالت و خاطره ای که از شیطان است، سهو و قساوت قلب است.[۲۳۹]

خدای تعالی به حضرت «موسی» (علیه السّلام) فرمود: کسی که قساوت قلب داشته باشد، از من دور است.[۲۴۰]

 

او می گفت:

قساوت به وسیله ی بعضی از اعمال غیر انسانی و یا کارهائی که انسان در آن کارها ناگزیر باید رحم و عاطفه را کناری بگذارد، بوجود می آید.

مثلاً گفته اند: شکار و کشتن حیوانات قساوت می آورد. زیرا انسان در وقت کشتن یک حیوان، لااقل باید خود را از شکنجه ای که به آن حیوان و لو در یک لحظه وارد می شود، غافل کند.

یا گفته اند قضاوت و حکومت قساوت می آورد. زیرا انسان باید گریه ها و ناراحتیهای خانواده ای که یک نفر از آنها اعدام و یا محکومیت دیگر پیدا کرده را تحمّل کند و آن را نادیده بگیرد و همچنین سائر چیزهائی که از نظر عقل و روایات قساوت می آورد، تقریبا از همین قبیل است.

بنابراین همین عدم توجّه و یا غافل نمودن خود از ناراحتی حیوان و یا انسانی، رفته رفته دل را محکم می کند و قساوت را در قلب پا برجا می نماید و در مدّت زمان کوتاهی دیگر هر چه انسان بخواهد در دل رحم و عاطفه ای راه بدهد، برایش ممکن نمی شود.

ولی اگر همه ی کارهایش روی حساب باشد، مثلاً وقتی حیوانی را می کشد و یا شکار می کند، توجّه به ناراحتی آن حیوان داشته باشد و از این ناراحتی محزون بشود، ولی به خاطر آنکه جمعی از افراد بشر گرسنه اند و آنها هم ناراحت اند و علاوه ناراحتی این حیوانات یک لحظه است ولی ناراحتی گرسنه ها طولانی است و باز علاوه بر آنکه آنها اشرف مخلوقات اند و خدای تعالی این حیوانات را برای آنها خلق کرده است، این شکار و یا این کشتن را انجام بدهد، مبتلاء به قساوت نمی شود و هیچگاه حیوانی را بی جهت نمی کشد و همه ی کارهایش روی حساب خواهد بود.

و یا اگر حاکم و قاضی وقتی می خواهد شخصی را اعدام و یا محکوم به زندان بکند، حساب کند که درست است خانواده ای به خاطر این محکومیت ناراحت می شوند، ولی در مقابل صدها نفر از ناراحتیهائی که ممکن است به خاطر وجود این محکوم در میان آنها داشته باشد، کاسته می شود و عقدها بر طرف می گردد و نظام اجتماعی حفظ می شود، پس آن وقت آن محکومیت را انجام بدهد، قساوت او را نمی گیرد، بلکه چون این اعمال به خاطر ترحّم به دیگران و رعایت اهمّ و مهمّ بوده است، رحم و عطوفت را در دل زیادتر هم می کند.

و بعلاوه این چنین شکارچی و یا این چنین قاضی و حاکم هیچگاه اشتباه نمی کنند. زیرا دقّت کاملی بر عمل خود دارند و اگر به ندرت اشتباه بکنند، فوق العاده ناراحت می شوند و به فکر جبران آن اشتباه بر می خیزند.

 

او می گفت:

در ایام جوانی دوستی داشتم که گاهی به شکار حیوانات صحرائی می رفت. یک روز به من گفت: بیا با هم به شکار برویم. به او گفتم: چون من در اعمالم تحت نظر استاد و مربّی اخلاقم هستم، باید از او اجازه بگیرم. گفت: مانعی ندارد. من نزد استادم رفتم، او به من اجازه نمی داد به شکار بروم. زیرا می گفت: شکار حیوانات قساوت می آورد و قساوت هم انسان را از خدا دور می کند و یک حجاب دیگر بر حجابهای قلبیت افزوده می شود. من سخن استادم را گوش دادم و به دوست شکارچی ام مطلب او را گفتم. او گفت: من هم مقیدم شکار را برای تفریح انجام ندهم. زیرا یک روز حیوانی را تیر زدم گلوله به شکمش اصابت کرده بود، آن حیوان راه دوری را پیمود تا به زمین افتاد، خون در طول راه قطره قطره از شکمش به زمین ریخته بود، من هم مدّتی طول کشید تا به او رسیدم، او هنوز جان داشت، من چاقو از جیب بیرون آوردم و سر او را به خاطر آنکه او زودتر راحت شود بریدم. امّا بالای سر او نشستم و گریه ی زیادی کردم که چرا او زیادتر از معمول ناراحت شده است؟ ولی وقتی تأثّر و تأسّفم زیادتر شد که متوجّه شدم آن حیوان باردار است و گلوله ممکن است به جنین در رحم هم خورده باشد و علاوه نمی خواست که من این چنین حیوانی را شکار کنم.

چرا این طور شد؟ چرا من این کار را کردم؟ لذا آن روز تصمیم گرفتم که دیگر به شکار نروم. ولی گاهی ضرورت ایجاب می کند که برای تأمین معاشم به شکار بروم.

 

او می گفت:

چند سال قبل دوستی داشتم. به قدری دل رحم بود که نمی خواست مورچه ای از او ناراحت شود. مکرّر دیده بودم که مگسها را از اطاق بیرون می کرد و با آنکه وسائل حشره کش در اختیارش بود، از آنها استفاده نمی کرد. ولی پس از چند سال همین دوست محترممان قاضی دادگاه شد، خودش می گفت: حالا آدم شده ام! اگر در یک روز دهها نفر از این محکومین را اعدام کنم، ناراحت نمی شوم.

البتّه شاید در هر کار بهترش آن است که انسان از افراط و تفریط به دور باشد، ولی خواهی نخواهی این گونه اعمال قساوت می آورد و این صفت حیوانی را در انسان زنده می کند.

بنابر این اگر کسی بخواهد به کمالات انسانی برسد، باید نگذارد که صفت قساوت در او ایجاد شود و اگر در وجودش قساوت پیدا شده با توسّل به «اهل بیت عصمت و طهارت» (علیهم السّلام) و با تفکر در اینکه همان گونه که من وقتی در فشار قرار می گیرم ناراحت می شوم، پس یک جاندار هم همین ناراحتی را پیدا می کند، پس باید برای او دلم بسوزد و رفع ناراحتیش را بکنم، صفت قساوت را از خود دور کند.

و اگر سوره ی «نوح» را به نیت اینکه رفع قساوتش بشود بخواند، بسیار مفید خواهد بود.

 

 

شهوت غریزه ی جنسی

او می گفت:

شهوت غریزه ی جنسی باید کنترل شود و نباید این عطیه ی الهی صددرصد در انسان از بین برود، زیرا اگر این غریزه در انسان صددرصد نابود شود، نسل او قطع می گردد و از لذائذ دنیا که عمده اش مربوط به غریزه ی جنسی است، محروم می گردد.

بنابراین باید نفس را تحت اراده ی عقل تقویت نمود تا بتوان با قدرت کامل عقلی، غریزه ی جنسی را از اعمالی که در شرع حرام است، مانع شد و به آنچه حلال است، رو آورد و از بهترین لذائذ حیوانی بهره مند گردید و نسل بشر قطع نگردد.

 

او می گفت:

جوانی که سالها به تزکیه ی نفس اشتغال داشت، روزی به من گفت: من از هر جهت توانسته ام خودم را کنترل کنم و صفات ناپسند حیوانی را از خودم دور کنم، ولی متأسّفانه نتوانسته ام مسأله ی شهوت غریزه ی جنسی را در خودم کنترل نمایم و همیشه این صفت حیوانی مرا به گناه و معصیت و نسیان از یاد خدا می کشاند.

من به او گفتم: می دانی چرا این صفت با تو بیشتر از سائر صفات حیوانی مبارزه می کند؟

گفت: نه، ولی خدمت شما آمده ام تا ببینم چرا این چنین است و چه راهی برای سرکوب این غریزه ی حیوانی وجود دارد؟

من به او گفتم: علّت عمده ی این عدم موفّقیت مربوط به یک اشتباهی است که شما درباره ی این غریزه دارید و آن اشتباه این است که فکر می کنید باید آن را سرکوب کرد و یا مثل سائر صفات حیوانی باید آن را از بین برد. ولی این چنین نیست، بلکه هر چه قوّه ی شهوت در انسان قویتر باشد، انسان سالمتر و کاملتر است، عینا مانند قوّه ی بینائی و شنوائی و بویائی است که هر چه اینها در انسان قویتر باشند، انسان کاملتر است.

لذا دین مقدّس اسلام در هیچ کجا دستور نفرموده که باید انسان غریزه ی جنسی را به کلّی از بین ببرد. ولی همان گونه که قوّه ی بینائی و یا چشائی و یا شنوائی را باید کنترل کند، قوّه ی شهوانی را هم باید کنترل نماید. یعنی همان گونه که مثلاً نباید به چیزی که خدا حرام کرده نگاه کنیم، همچنین نباید از غریزه ی جنسی هم در مواردی که خدا حرام فرموده استفاده نمائیم.

بنابراین همان طوری که اگر انسان چشمش به نامحرم افتاد، نباید برای تزکیه ی روحش چشمش را کور کند، همچنین اگر غریزه ی جنسی، او را به حرام انداخت، نباید آن را سرکوب نماید، بلکه همان طوری که اگر انسان چشم قوی دارد شکر خدا را می کند و کمالی از نظر بدنی در خود احساس می نماید و خوشحال است، همچنین اگر انسان از نظر غریزه ی جنسی بسیار قوی باشد، باید خود را از نظر بدنی قوی و کامل بداند و خوشحال باشد، نهایت باید آن را کنترل کند.

بنابراین، اینکه گفتید: «من غریزه ی جنسی ام را می خواهم سرکوب کنم،» صحیح نیست، بلکه درستش این است که بگوئید: من می خواهم حالتی در خود ایجاد کنم که زمام اختیار نفسم بدست خودم باشد، یعنی غریزه ی جنسی ام را در وقتی آزاد بگذارم که خدا برایم حلال کرده است و وقتی آن را مانع شوم که برایم حرام نموده است و بلکه در خود صفتی ایجاد کنم که تنها از حلال الهی خوشم بیاید و از حرام الهی متنفّر باشم.

وقتی سخنان من به اینجا رسید، آن جوان گفت: حالا فهمیدم که اشتباه می کرده ام و حقّ با شما است. زیرا اگر سرکوب کردن غریزه ی جنسی مطلوب بود، «پیامبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) نمی فرمود:

نکاح کردن و ازدواج، سنّت من است و کسی که از آن سنّت من سرپیچی کند، از من نیست.[۲۴۱]

من گفتم: در تشویق مردم به ازدواج و اعمال زناشوئی آن قدر روایت وارد شده که اگر بخواهیم آنها را نقل کنیم، خود کتاب مستقلّی می شود و از آن طرف از کسانی که در عزوبت و تجرّد زندگی می کنند، به قدری مذمّت شده که اگر کسی بخواهد آنها را منکر شود، انکار ضروریات دین را کرده است.

بنابراین اگر می خواهی موفّق به تزکیه ی نفس شوی، باید تا می توانی نفس خود را تحت کنترل خود قرار دهی و علاوه در روحت صفت انزجار از حرام را بوجود بیاوری، تا خود به خود شهوات و غریزه ی جنسی کنترل شود.

لذا خدای تعالی در حالات مؤمنین می فرماید: «وَالَّذینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ* اِلاّ عَلی اَزْواجِهِمْ اَوْ ما مَلَکتْ اَیمانُهُمْ فَاِنَّهُمْ غَیرُ مَلُومینَ».[۲۴۲]

یعنی: مردان با ایمان و اولیاء خدا کسانی هستند که شهوت خود را کنترل می کنند، مگر برای همسران و کنیزان خود که در این صورت هر چه آنها غریزه ی خود را در مقابل همسران و کنیزان خود آزاد بگذارند، ملامت نمی شوند.

 

او می گفت:

مردی از شاگردانم بود و بسیار زحمت کشیده بود و اهل عبادت شده بود، هر چه می کرد شهوت جنسی اش را نمی توانست کنترل کند، با آنکه زن داشت، بسیار به حرام می افتاد و کم کم می خواست این گناه را کوچک بشمارد. با خواندن روایاتی که نقل می شود بحمداللّه متنبّه شد و خود را کنترل کرد و کم کم صفت تنفّر از شهوترانیهای حرام در او بوجود آمد.

 

 

«روایاتی در مذمّت شهوترانی جنسی»

۱ ـ «امام باقر» (علیه السّلام) فرمود: خدا به چیزی بهتر از عفّت شکم و فرج عبادت نشده است.[۲۴۳]

۲ ـ «امام باقر» (علیه السّلام) فرمود: بهترین عبادت عفّت فرج و شکم است.[۲۴۴]

۳ ـ «رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) فرمود: از سه چیز بعد از خودم برای امّتم می ترسم:

اوّل: گمراهی بعد از آنکه اسلام را شناختند.

دوّم: آنکه از امتحان الهی خوب خارج نشوند.

سوّم: از شهوت شکم و فرج، سالم بیرون نروند.[۲۴۵]

۴ ـ «امام صادق» (علیه السّلام) فرمود: به پدران خود نیکی کنید تا فرزندانتان به شما نیکی کنند و چشم بد به زنهای مردم نداشته باشید تا دیگران به زنهای شما چشم بد نداشته باشند.[۲۴۶]

۵ ـ در روایات متعدّده ای «پیامبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) فرمود: کسی که دو چیز را با من تعهّد کند که انجام دهد، من برای او بهشت را ضمانت می کنم.

«ابوهریره» و جمعی از اصحاب گفتند: پدر و مادرمان به قربانت شوند. ما تعهّد می کنیم، آن دو چیز چیست؟ «پیامبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) فرمود: کسی که تعهّد و ضمانت کند که زبان و فرجش را حفظ کند، من بهشت را برای او ضمانت می کنم.[۲۴۷]

 

 

مرض نمّامی

او می گفت:

من عادت کرده ام که وقتی برای دیگران دعا می کنم، هر کس زودتر به نظرم بیاید او را اوّل دعا می کنم و اگر نمی بایست او را دعا کنم، به من الهام می شود که دعایش نکنم. لذا شبی در قنوت «نماز وتر» شخصی را که حتّی در روز قبل به ذهنم سپرده بودم که دعایش کنم، هر چه خواستم چند جمله برای او دعا کنم، دیدم مثل آنکه کسی به من می گوید: او را دعا نکن، زیرا خدا او را نمی آمرزد. با خودم فکر می کردم که شاید این وسوسه ی شیطان باشد، ولی من که فرق بین الهام و وسوسه را می دانم و متوجّهم که این وسوسه نیست، پس ممکن است او کاری کرده که مورد غضب الهی واقع شده است. لذا دعایش نکردم ولی کنجکاو شدم ببینم این دوست پر سابقه ام چرا این چنین مورد غضب الهی قرار گرفته که نباید کسی او را دعا کند؟ چند روزی بیشتر از قبل با او معاشرت کردم، باز هم چیزی نفهمیدم. البتّه بیشتر علّتش این بود که به خاطر آنکه تجسّس در حالات مردم گناه است، زیاد از اخلاقیاتش تجسّس نمی کردم و الاّ شاید حقیقت را خودم می یافتم.

به هر حال باز شبی در ضمن مناجاتم از خدا خواستم که او را مورد لطف خود قرار دهد و اگر گناهی کرده است، او را بیامرزد. ناگهان متوجّه شدم که او مبتلاء به صفت زشتی است که تا آن را ترک نکند، خدای تعالی به او کوچکترین لطفی نخواهد کرد.

ضمنا معلوم باشد که دعای من برای او به خاطر آنکه او از دنیا و مادّیات بیشتر بهره بردارد نبود، بلکه من در دعاءها برای دوستان همیشه از رحمت خاصّه ی الهی تقاضا می کنم که معنی رحیمیت پروردگار شاملشان گردد.

من به هر حال یک روز ناگزیر شدم جریان آن شب و دعاء نکردنم و جریانات بعد از آن را برای او نقل کنم و از او بپرسم: تو دارای چه صفت زشتی هستی که این گونه مورد غضب الهی قرار گرفته ای؟ پس از آنکه او حرفهای مرا خوب گوش داد، به گریه افتاد و بسیار متأثّر شد و گفت: درست است. در من صفتی از صفات شیطانی وجود دارد که من تا به حال هر چه خواسته ام آن را از روحم تزکیه کنم موفّق نشده ام، از طرفی هم خجالت می کشیدم آن را به کسی بگویم ولی چند شب قبل گریه ی زیادی کردم و از خدای تعالی برای حلّ این مشکل کمک خواستم. مثل آنکه خدای تعالی این برنامه را برای شما پیش آورده تا شما به من کمک کنید.

گفتم: این صفت بدی که شما نمی توانید از خود دور کنید چیست؟ زیرا من در امراض روحی بسیار تجربه دارم و آنچه برایم ثابت شده این است که آنچه در رفع آنها اهمیت دارد، تشخیص مرض است و وقتی اصل مرض روحی تشخیص داده شد، معالجه اش آسان است.

گفت: من مرضم را تشخیص داده ام، از وجودش هم رنج می برم، ولی هر چه کرده ام نتوانسته ام آن را رفع کنم و آن صفت و مرض روحی «نمّامی» است. من به مرحله ی عشق، دوست دارم دوبهم زنی کنم. فوق العاده علاقه مندم نفاق افکنی کنم و خلاصه به قدری دوست دارم سخن چینی کنم که از حد خارج است.

این مرض روحی را به انحاء مختلف خواسته ام از خود دور کنم ولی متأسّفانه تا به حال موفّق نشده ام.

حتّی چند روزی خودم را تبعید از معاشرت با مردم کردم، یعنی انزوا اختیار نمودم. ولی باز در همان اوّلین روزی که دوستان به دیدن من آمدند، مشغول سخن چینی شدم و دو دوستی را که با هم گرم صحبت بودند، در همان مجلس به جان هم انداختم.

چند روز قبل مرد خدائی را که همه به او معتقد بودند و از وجودش استفاده می کردند، من در مجلسی از او زیاد مذمّت نمودم و هر چه درباره ی هر که گفته بود، برای آنها نقل کردم و همه را از او متنفّر نمودم که بعدا شنیدم آنها به سر او ریخته اند و او را اذیت کرده اند.

همین الآن من خیلی دوست دارم شما را با فلانی (او یکی از دوستان صمیمی من بود) به جان هم بیاندازم و خودم دعوای شما را تماشا کنم!

(من از این مرد خیلی ترسیدم و جدّا از این صفت زشت شیطانی او بسیار متنفّر شدم، ولی احتمال دادم که خدای تعالی مرا برای رفع مرض روحی او فرستاده است.)

لذا به او گفتم: هیچ می دانی که نمّامی به مرحله ی جنگ با خدا است؟ زیرا خدای تعالی می خواهد بین مردم الفت و محبّت و اتّحاد و اتّفاق بوجود بیاورد ولی تو می خواهی بر خلاف خواسته ی الهی بین مردم نفاق و دوئیت و جدائی بوجود بیاوری و هیچگاه کسی در مقابل خدای با عظمت نمی تواند طاقت بیاورد و قطعا به زمین می خورد و مورد لعن و غضب الهی قرار می گیرد.

آیا می خواهی زشتیهائی که از طرف خدای تعالی متوجّه شخص نمّام و سخن چین می شود بدانی؟ اینها است:

اوّل ـ «رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) فرمود: وقتی من به معراج رفتم، زنی را دیدم که سرش به شکل خوک و بدنش به شکل الاغ بود و هزار هزار رنگ بر او عذاب وارد می شد. شخصی از آن حضرت سؤال کرد: عمل این زن چه بوده که این گونه عذاب می شده است؟ آن حضرت فرمود: آن زن سخن چین و دوبهم زن و نمّام و دروغگو بود.[۲۴۸]

دوّم ـ شخص سخن چین همیشه مورد تنفّر مردم است و بدترین مردم نزد خدا و خلق به حساب می آید.

زیرا «پیامبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) فرمود: مؤمن، عزیز و کریم است ولی شخص فاجر، لئیم و پست طبع است و بهترین افراد مؤمن کسی است که سبب الفت و دوستی بین مؤمنین شود و در کسی که الفت دیگران را قبول نکند و خودش هم اهل الفت نباشد، خیری وجود ندارد. سپس فرمود: و بدترین مردم کسی است که مؤمنین را دشمن بدارد و قلوب مؤمنین نسبت به او بغض داشته باشد. آنهائی که برای سخن چینی و ایجاد اختلاف این طرف و آن طرف می روند، بین دوستان تفرقه ایجاد می کنند و از روی زورگوئی و ظلم برای پاکدامنان عیب می تراشند، به آنها خدای تعالی روز قیامت نگاه نمی کند و آنها را از عیوب پاک نمی کند. سپس «رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) این آیه را تلاوت فرمود: «هُوَ الَّذی اَیدَک بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنینَ* وَ اَلَّفَ بَینَ قُلُوبِهِمْ».[۲۴۹]

(یعنی: خدا تو را کمک فرمود به وسیله ی یاری خودش و همچنین مؤمنین را و بین قلوب مؤمنین الفت برقرار فرمود.)[۲۵۰]

سوّم ـ شخص نمّام و سخن چین شریک ابلیس است، زیرا؛ «امام صادق» (علیه السّلام) فرمود:

نمّام گواهی دهنده به دروغ و شریک ابلیس است.[۲۵۱]

چهارم ـ شخص نمّام و سخن چین را اسلام در ردیف بدترین مردم مثل قاتل و دائم الخمر می داند، زیرا «امام صادق» (علیه السّلام) فرمود:

سه کس وارد بهشت نمی شوند. اوّل: کسی که خون مردم را می ریزد. دوّم: کسی که دائم الخمر است. سوّم: کسی که این طرف و آن طرف برای سخن چینی برود.[۲۵۲]

پنجم ـ شخص نمّام وارد بهشت نمی شود، زیرا در روایات متعدّده ای از «رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) نقل شده که فرمود:

«لایدخل الجنّة قتّات»[۲۵۳] یعنی: نمّام وارد بهشت نمی شود.

ششم ـ کسی که نمّامی می کند، احتمال دارد «ولدالزّنا» باشد، زیرا «شهید ثانی» در کتاب «الغیبه» می فرماید:

نمّامی یکی از گناهان کبیره است، خدای تعالی در قرآن می فرماید: «هَمّازٍ مَشّاءٍ بِنَمیمٍ».[۲۵۴] یعنی: کنایه زن و کسی که می رود برای نمّامی، تا آنکه فرموده: «عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِک زَنیمٍ».[۲۵۵] باز کسی که بعد از آن زنیم است. بعضی از علماء گفته اند: این آیه دلالت دارد بر اینکه اگر کسی اخبار دیگران را کتمان نکند و نمّامی کند، ولدالزّنا است. زیرا زنیم به کسی می گویند که حقیقتا نطفه اش از شوهر مادرش نباشد ولی به او نسبت داده شده باشد.[۲۵۶]

سپس اسلام اجازه نفرموده که مردم، نمّام را تصدیق کنند. زیرا او فاسق است و گفتارش مردود است و خدای تعالی در قرآن فرموده: اگر فاسق برای شما خبری آورد از حقیقتش تحقیق کنید.[۲۵۷]

بلکه اسلام فرموده: اگر نمّامی را دیدید که سخن چینی می کند، باید او را نصیحت کنید که اگر او را در همان جا نصیحت کردید، بسیار مؤثّر واقع می شود و اگر متنبّه نشد، از او اظهار انزجار بکنید. زیرا خدای تعالی او را دشمن می دارد و از همه لازمتر این است که نسبت به کسی که او را شخص نمّام مذمّت می کند، نباید بدبین شوید. زیرا هیچگاه مؤمن از برادر مؤمنش با گفته ی یک فاسق منزجر نمی شود.

من وقتی این مطالب را برای آن شخص گفتم، او بسیار گریه کرد و گفت: این روایات و این سخنان در من اثر فوق العاده ای گذاشت و انشاءاللّه می روم که نمّامی را به کلّی ترک کنم. او رفت ولی پس از چند روز که برگشت به من گفت: حالم خیلی بهتر است، امّا هنوز صددرصد موفّق نشده ام که این صفت پلید را از خودم دور کنم، مرتّب شیطان مرا به نمّامی تشویق می کند.

من به او گفتم: اگر می خواهی این حالت صددرصد از تو برطرف شود، باید تحقیقا ببینی چه کسی را برای چه کسی می خواهی مذمّت نمائی و بین چه کسانی نمّامی می کنی، همانها را انتخاب کن ولی بین آنها محبّت بیشتر و ائتلاف زیادتر بوجود بیاور. یعنی اگر می خواسته ای از این نزد آن بدگوئی بکنی، برو نزد آن و از این مدح کن، خوبیهایش را بگو و حتّی اگر او نسبت به این بدگوئی کرد، بگو او تو را مدح می کرد و تعریف تو را می نمود. این دروغ علاوه بر آنکه اشکالی ندارد، خوب هم هست و مایه ی محبّت و ائتلاف بین مسلمانها است. این دروغ را بگو هم خودت را از آن مرض روحی نجات بده و هم بین مسلمانها مودّت و دوستی ایجاد نما.

ضمنا روزی یک مرتبه پس از نماز صبح سوره ی «قلم» را به نیت آنکه این صفت از تو برطرف شود، قرائت کن و بعد از آن متوسّل به «امام هادی» (علیه السّلام) بشو حتما صفت نمّامی از تو رفع خواهد شد.

دوست ما این کارها را انجام داد و در مدّت کوتاهی موفّق به ترک نمّامی و تزکیه ی این صفت شیطانی یعنی سخن چینی و نمّامی از روح و نفس خود گردید.

 

 

وسواس

او می گفت:

وقتی ما در مدرسه درس می خواندیم، طلبه ای در آنجا بود که وسواس داشت. رسما شیطان با او حرف می زد و او هم با شیطان حرف می زد!

یعنی خوب به یاد دارم، روزی در پشت درِ مستراحی که او در آن بود، ایستاده بودم. شنیدم مثل اینکه او با کسی حرف می زند، هی می گوید: بس است! من دیگر کاری ندارم، به خدا بس است، ناراحت شدم. من نمی دانستم که او یعنی همان شخص وسواسی در مستراح است. و لذا وقتی این کلمات را آن هم با ناراحتی و بلند ولی بدون جوهره ی صدا از آنجا شنیدم، گمان کردم دو نفر هستند که در میان مستراح با هم حرف می زنند. امّا چند لحظه بیشتر نگذشت که او خارج شد و بعد دیگر کسی در آنجا نبود. آن وقت فهمیدم او تنها بوده است، از او پرسیدم: شما با که حرف می زدید؟

گفت: با خودم، با این شیطانی که بر دوش من سوار شده و به من فرمان می دهد، درست حدود یک ساعت است خودم را می شویم، باز هم می گوید: کم است، نمی دانم چه کنم؟! من اوّل همان گونه که او در قلبم با من حرف می زد به او قلبی جواب می دادم و می گفتم: بس است، ولی کم کم نتوانستم خودم را کنترل کنم، با زبان و با صدا به او جواب می دادم که شما شنیدید و می گوئید تو با که حرف می زدی؟

گفتم: من سالها است که می خواهم کیفیت وسوسه را از کسانی که با آن زیاد سر و کار دارند بپرسم، شما ممکن است در این خصوص به من کمک کنید؟

گفت: مانعی ندارد ولی می ترسم شما هم به این مرض مبتلاء شوید، اگر به قصد استهزاء و عیب جوئی با من حرف بزنید.

گفتم: خدا می داند که چنین قصدی ندارم و امیدوارم بتوانم در رفع مرض روحی شما به شما کمک هم بکنم. خیلی خوشحال شد و گفت: پس بیائید با هم به اطاقمان برویم و در این خصوص مفصّلاً حرف بزنیم. وقتی به اطاق او رفتیم، او اوّل شرح مفصّلی از کیفیت پیدایش این مرض روحی را در خود بیان کرد که خلاصه اش این بود. او می گفت: من یک نفر وسواسی را استهزاء کردم، او متأثّر شد من از همان ساعت مبتلا به وسواس شدم.

به هر حال از او پرسیدم: شما فقط در طهارت و نجاست وسواس دارید یا در عبادت و چیزهای دیگر هم مبتلاء به وسواسید؟

گفت: روزهای اوّل فقط در طهارت و نجاست مبتلاء به وسواس بودم ولی کم کم در عبادت و در سائر چیزها و حتّی اخیرا در عقائد هم مبتلا به وسواس شده ام.

گفتم: مثلاً وقتی محلّی که نجس است، مطابق دستور شرع می شوئید، چه حالتی به شما دست می دهد که مجبور می شوید باز هم همان جا را بشوئید؟

گفت: الآن نمی توانم آن حالت را دقیق برای شما شرح بدهم ولی تقریبا یک حالت بی اراده ای مثل سربازی که در مقابل فرمانده ی پر قدرتی قرار گرفته و نمی تواند از فرمانش سرپیچی کند، پیدا می کنم و تنها در دل از عملم ناراضی هستم ولی جبرا باید آنچه او می گوید، انجام دهم.

گفتم: می توانید بگوئید چگونه آن فرمانده خواسته اش را به شما می گوید؟

گفت: ده برابر قویتر و بالاتر از وقتی که همان فرمانده با حرف زدن مطلبش را به من بگوید، حتّی گاهی که می خواهم فرمانش را عمل نکنم، چنان به من نهیب می زند که گاهی فکر می کنم حتّی صدایش را می شنوم و بالأخره کاملاً احساس می کنم که نیروئی در تمام وجودم مستقرّ شده و بر خلاف خواسته ی نفسم بر من فرمانروائی می کند و آنچه او می خواهد من ناگزیرم موبه مو اجراء کنم و بهترین جمله ای که باید در مقابل انتقال آن فرمان به قلب انسان تعبیر کرد، وسواس است.

اینها خلاصه ی مطالبی بود که بین من و او ردّ و بدل شد و بعد از این برخورد، صدها وسواسی را دیده ام که وقتی شرح حال خود را برای من می گفتند، همه در یک مسأله اتّفاق داشتند و آن این بود که وقتی آن حالت به ما دست می دهد، مثل وقتی است که دهها نفر با قاطعیت کاملی چیزی را که نفسمان آن را نمی خواهد به ما تحمیل می کنند و ما مجبوریم آن را عمل کنیم و حتّی تمام اعضاء وجودمان تحت فرمان آن فرمانده ی قوی قرار می گیرد.

در اینجا توجّه به چند نکته لازم است:

یک ـ استادم می گفت: زمانی که شیطان را شناختی می توانی خدا را هم بشناسی. زیرا اگر انسان مبتلاء به وسواس شده باشد، می داند که نیروی مرموزی با تمام قدرت در وجود انسان فرمان می دهد، یعنی همان گونه که درباره ی شیطان می گویند: در تمام رگهای بدن انسان مثل خون جریان دارد و انسان را به طرف بدیها و خلافکاریها می کشاند و به او فرمان می دهد، همچنین الهام مثل وسواس است، با این تفاوت که آن از طرف شیطان و این از طرف رحمان است که اگر کسی بتواند به جای شیطان، رحمان و به جای وسواس، الهام را بنشاند و قرار دهد، همان بنده ای می شود که صددرصد تحت فرمان الهی است و نمی تواند لحظه ای از فرمان خدای تعالی سرپیچی کند.

دو ـ شیطان و نفس امّاره گاهی با هم همکاری می کنند و گاهی شیطان مستقلاًّ در وجود انسان فعّالیت می کند، در اینجا ضابطه ای که انسان بتواند بوسیله ی آن اعمال مستقلّه ی شیطانی را بدست بیاورد و استقلال او را کاملاً مشاهده کند، این است که نفس همیشه راحت طلب است. مثلاً نفس می گوید: روزه نگیر، نماز نخوان، فلان کار پرزحمت عبادی را انجام نده و شیطان در این امور او را کمک می کند و به انسان همان راحت طلبیها را وسوسه می نماید. امّا هیچگاه نفس انسان نمی گوید: نماز را ده مرتبه برای آنکه واقعا نماز خوانده باشی بخوان، ده مرتبه دستت را بشوی تا طهارت واقعی را به دست بیاوری، اینها و آنچه از این قبیل است فقط وسوسه ی شیطان است. یعنی در این گونه موارد شیطان بر خلاف هوای نفس فرمان می دهد و خودش مستقلاًّ عمل می کند.

سه ـ افراد وسواسی معنی ولایت شیطان را می فهمند و می دانند که چگونه می توان ولایت موجودی را که نمی شود او را دید، قبول نمود.

چهار ـ افراد وسواسی معنی الهام را که شنیدن سخن بدون استفاده از دهان و زبان و لب و گوش و امواج هوا است با مقایسه ی به وسواس می فهمند و قاطعیت آن را می شناسند، آنها متوجّه می شوند که اگر کسی تحت ولایت الهی قرار گرفت، چگونه بی اختیار حقیقت عبودیت در وجود او پیاده می شود و چگونه خدای تعالی با او حرف می زند.

اینها مطالبی است که تو باید آن را بدانی، زیرا ممکن است خدای نکرده یک وقت مبتلاء به وسواس بشوی و نتوانی حقیقت وسواس را بشناسی و خودت را نتوانی معالجه کنی، بالأخره من به آن دوست طلبه ام دستوراتی دادم که الآن برای تو هم آنها را مختصرا شرح می دهم که اگر خدای نکرده یک روز به وسواس مبتلا شدی، به وسیله ی این دستورات آن را از خود دور کنی و آن را بشناسی و معنی ولایت شیطان را بدانی.

اوّل ـ به او گفتم: باید چند روزی صددرصد خود را در اختیار من بگذاری و هر چه من می گویم، عمل کنی.

گفت: شاید شما بگوئید در این مدّت وسواس نداشته باش که من قطعا نمی توانم عمل کنم ولی هر کار دیگری را که بگوئید، عمل می کنم.

گفتم: نه، نمی گویم وسواس نداشته باش، زیرا اگر این نحوه حرف بزنم، مثل طبیبی هستم که به مریض بگوید: مریض نباش، این غلط است. ولی از تو تقاضا می کنم که غیر از این هر چه به تو می گویم عمل کنی، اگر چه فلسفه اش را هم ندانی.

گفت: مانعی ندارد عمل می کنم و چون در یک مدرسه بودیم، من می توانستم کاملاً مراقب او باشم و نگذارم برنامه ها را تخطّی کند.

دوّم: به او گفتم: باید دو دست لباس داشته باشی، یک دست تمامش نجس واقعی باشد و آن را همیشه بپوشی و یک دست لباس پاک داشته باش که آن را تنها در وقت نماز بپوشی.

گفت: بسیار خوب و این کار را عملی کرد.

نتیجه اش این بود که آن وحشتی که از نجس در روح او بوجود آمده بود، برطرف شد. او این کار را مدّت دو هفته به این ترتیب انجام می داد که لباس پاک را در سجادّه اش گذاشته بود و وقتی می خواست نماز بخواند، لباس نجس را بیرون می آورد و لباس پاک را می پوشید و پس از نماز فورا مقید بود لباس نجس را دوباره بپوشد و عقب کار و درس خود برود.

سوّم: پس از دو هفته به او گفتم: هر وقت به مستراح می روی، با همان لباس نجس برو و مقید نباش خود را بشوئی بلکه با همان لباس نجس خود را خشک کن ولی اگر نجاست دارای عین است اوّل آن را از خود با آب یا با کاغذ پاک کن و بعد با لباس خود آن را خشک نما. این کار برای او بسیار مشکل بود، لذا به من گفت: پس موقع نماز چه بکنم؟ گفتم: قبل از نماز خود را بشوی و پاک کن.

گفت: بسیار خوب و مدّت یک هفته این کار را می کرد، نتیجه اش این بود که آمیخته شدن به نجاست واقعی برایش آسان شده بود.

پس از آن، دستورات جدّی و معنوی را برای او آغاز کردم.

اوّل مقداری درباره ی آنکه باید یک انسان دارای اراده ی قوی باشد و کاری را که می داند بد است و یا غیر متعارف است نکند، حرف زدم و سپس روایاتی را که در مذمّت وسوسه و وسواس وارد شده، برای او نقل نمودم که یکی از آن روایات این است.

«امام صادق» (علیه السّلام) فرمود: شیطان به وسیله ی وسوسه نمی تواند بر ضرر بنده ی خدا کاری بکند، مگر آنکه آن بنده ی خدا از یاد خدا اعراض کرده باشد و در امر الهی سستی کرده باشد و نهی الهی را انجام داده باشد.[۲۵۸]

در نزد «امام صادق» (علیه السّلام) شخصی را به عقل و درایت نام بردند و گفتند: او وسواس دارد. حضرت فرمود: چگونه عاقل است که شیطان را اطاعت می کند؟![۲۵۹]

سپس به او گفتم: باید هر روز مقداری بنشینی با شیطان حرف بزنی و جدّا با او مبارزه کنی، به او بگو من یک شخص با اراده و آزادی هستم و به هیچ وجه گوش به حرف تو نمی دهم و خلاصه بنای مخالفت با او را بگذار و کم کم خود را قانع کن که خیلی آسان می توانی با شیطان مبارزه کنی و مرتّب کلمات «لااله الاّ اللّه» و «لا حول و لاقوّة الاّ باللّه» را بگو.

زیرا در روایات است که از عالم «آل محمّد» (علیهم السّلام) از وسوسه ی زیاد سؤال شد، فرمود:

چیزی در آن نیست اگر بگوید: «لااله الاّ اللّه».[۲۶۰]

و در روایت دیگر فرموده بگوید: «لاحول و لا قوّة الاّ باللّه».[۲۶۱]

و در حدیث دیگر فرمود بگوید: «لا اله الاّ اللّه محمّد رسول اللّه و علی امیرالمؤمنین».[۲۶۲]

و در حدیثی آمده که بگوید: «آمنت باللّه و رسوله مخلصا له الدّین».[۲۶۳]

و مرحوم شیخ شهید از حضرت «رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) نقل فرموده که بگوید: «لاحول و لاقوّة الاّ باللّه العلی العظیم».[۲۶۴]

و در حدیث دیگر فرمود این دعاء را بخواند:

«اَللّهُمَّ اِنَّ اِبْلیسَ عَبْدُ مِنْ عَبیدِک یرانی مِنْ حَیثُ لااَراهُ وَ اَنْتَ تَراهُ مِنْ حَیثُ لایراک وَ اَنْتَ اَقْوی عَلی اَمْرِهِ کلِّهِ وَ هُوَ لایقْوی عَلی شَیئٍ مِنْ اَمْرِک اَللّهُمَّ فَاَنَا اَسْتَعینُ بِک عَلَیهِ یا رَبِّ فَاِنّی لاطاقَةَ لی بِهِ وَ لا حُولَ وَ لاقُوَّةَ لی عَلَیهِ اِلاّ بِک اَللّهُمَّ اِنْ اَرادَنی فَاَرِدْهُ وَ اِنْ کادَنی فَکدْهُ وَ اِکفِنی شَرَّهُ وَ اِجْعَلْ کیدَهُ فی نَحْرِهِ بِرَحْمَتِک یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ وَ صَلَّی اللّهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِهِ الطّاهِرینَ».[۲۶۵]

دوست طلبه ی ما وقتی با جدیت کامل و توجّه به اینکه باید این وسوسه ها را از دل بیرون کند و الاّ به هیچ وجه ممکن نیست در دلی که وسوسه وارد شده، الهامات الهی نازل گردد و چون (دیو چو بیرون رود فرشته درآید) این دستورات را عمل کرد، بحمداللّه موفّق شد که وسواس را از خود دور کند و از آن گرفتاری بزرگ خود را نجات دهد.

 

 

پست طبعی

او می گفت:

بعضی از مردم هستند که استغناء طبع عجیبی دارند، یعنی بی اعتناء به مال مردم و بی توجّه به آنچه در اختیار مردم است می باشند. اینها نزد خدا بسیار محبوب اند. اینها اگر فاسق یا کافر باشند، از این جهت که استغناء طبع دارند، نسبت به کفّار و فسّاقی که این چنین نیستند، نزد خدا محبوبترند.

 

او می گفت:

دوستی داشتم که «طبع پستی» داشت، یعنی گداطبع بود! با آنکه ثروت زیادی داشت، اگر کسی به او کمکی می کرد، خیلی خوشحال می شد.

وقتی پیش من می نشست، تنها کسانی را تعریف و مدح می کرد و از آنها خوشش آمده بود که به او کمک کرده بودند، همیشه چشمش به دست مردم بود و دائما منتظر بود ببیند برای او چه هدیه ای می آورند و بالأخره حالت حیوانی را داشت که تنها وقتی در مقابلش لقمه نانی می انداختند، دُم تکان می داد و این حالت هم برای او حجاب شده بود، او را نمی گذاشت به کمالات روحی راهی پیدا کند.

روزی در این باره مطالبی را به او تذکر دادم و روایاتی را برای او خواندم که خیلی تحت تأثیر قرار گرفت و از من خواست که به او در دفع این مرض روحی کمک کنم. شاید بتواند این گداطبعی و پست طبعی را از خود دور کند و دارای عفاف و غنای طبع بشود.

لذا من به او گفتم: در احادیث وارد شده که تفکر کردن از عبادت ثوابش بیشتر است.[۲۶۶] شما در شبانه روز چند دقیقه ای ترتیبی بدهید که درباره ی همین موضوع فکر کنید شما که بحمداللّه ثروت دارید و اگر هم نمی داشتید، با طبع بلند و بی اعتنائی به مردم، بهتر می توانستید جلب اعتماد دیگران را بکنید و ارزش احترام مردم و اطمینان آنها به شما بیشتر از آن چیزی است که نهایت یک فرد می خواهد به شما بدهد. علاوه کسانی که معتقد به خدا هستند، باید تمام توجّهشان در امور دنیا و آخرتشان به خدا باشد و از همه بالاتر، مگر مال زیاد خوشبختی می آورد؟ بلکه آنچه مایه ی خوشبختی است، این است که انسان به آنچه دارد اکتفا کند و طبع غنی داشته باشد.

«امام صادق» (علیه السّلام) فرمود: برای انسان داشتن طبع غنی بهتر از دریاها ثروت است.[۲۶۷]

جبرئیل به «پیامبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) عرض کرد: شرف انسان به قیام در شب است و عزّت او در استغناء او از مردم است.[۲۶۸]

«امام صادق» (علیه السّلام) فرمود که «رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) فرموده: بهترین بی نیازیها بی نیازی نفس است.[۲۶۹]

شخصی به «رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) عرض کرد: تقاضا می کنم به من مطلبی تعلیم دهید که وقتی به آن عمل کنم هم مردم مرا دوست داشته باشند و هم خدای تعالی مرا دوست داشته باشد. آن حضرت فرمود: روی بیاور به آنچه خدای تعالی دارد و اظهار احتیاج به آنها بکن تا خدا تو را دوست داشته باشد و کناره گیری کن از آنچه در اختیار مردم است تا مردم تو را دوست داشته باشند.[۲۷۰]

ثروت زیاد بخصوص که انسان آنها را با گداطبعی به دست آورده باشد، او را بدبخت می کند. در احادیث متعدّده ای وارد شده که «رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) وقتی دعا می کرد، عرض می نمود:

«اللّهمّ ارزق محمّدا و آل محمّد و من احبّ محمّدا و آل محمّد العفاف و الکفاف و ارزق من ابغض محمّدا و آل محمّد المال و الولد».[۲۷۱]

یعنی: خدایا به «محمّد» و «آل محمّد» و کسانی که آنها را دوست دارند، عفّت نفس و مالی که آنها را کفایت کند، عنایت کن ولی دشمنان آنها را مال و اولاد زیادی بده.

در حدیث دیگری از «امام سجّاد» (علیه السّلام) نقل شده که فرمود: روزی «رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) بر شتربانی عبور فرمود، کسی را نزد او فرستاد که به آنها شیر بدهد. شتربان گفت: شیر صبح را دوشیده ام و مصرف شده و امّا شیری که شترها در پستان دارند، برای شب است. حضرت «رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) فرمودند: خدایا مال و اولاد او را زیاد بگردان.

پس از آن به چوپان گوسفندانی عبور فرمودند و کسی را نزد او فرستادند و از او تقاضای شیر فرمودند. او هر چه گوسفند داشت دوشید و در ظرف «رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) ریخت و یک گوسفند هم برای آن حضرت فرستاد و عرض کرد: اگر مایلید و یا بیشتر می خواهید تقدیم کنم. «پیامبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) فرمود: خدایا به مقدار کفایت به او مرحمت بفرما.

یکی از اصحاب عرض کرد: یا «رسول اللّه» درباره ی آن کسی که به شما شیر نداد، دعائی کردید که همه ی ما آن را دوست داشتیم و امّا درباره ی کسی که به شما شیر داد و آن قدر محبّت کرد، دعائی فرمودید که همه ی ما آن را کراهت داشتیم.

فرمود: رزق کم اگر کافی باشد، بهتر از روزی زیاد است که اسباب زحمت گردد و سپس فرمود: «اللّهمّ ارزق محمّدا و آل محمّد الکفاف»[۲۷۲] یعنی: خدایا به «محمّد» و «آل محمّد» به قدر کفایت عنایت بفرما.

آن روزها با اینکه آن دوست خیلی برایش مشکل بود که عادت خود را ترک کند، ولی در عین حال با اراده ی قوی و توجّه به بدی گداطبعی خود را مقید کرد که به هر نحوی که می شود، باید آن حالت را از روح خود تزکیه کند و لذا تصمیم گرفت که به ثروت ثروتمندان بی اعتنائی کند و در عوض هدیه ی دیگران، او هم به آنها هدیه ای تقدیم نماید و صدقه زیاد بدهد و پولی را که دارد، در یک جا جمع نکند و بلکه چیزی بخرد و آنها را متفرّق نماید و یا صدقه دهد و به آنچه خدا به او عنایت کرده شکر کند و به کسانی که کمتر از او مال دنیا دارند نگاه کند و به خاطر آنکه به او بیشتر از آنها مرحمت فرموده، از پروردگارش ممنون باشد و لذا وقتی او این برنامه ها را صحیح انجام داد بحمداللّه در مدّت کوتاهی تغییر روحیه داد و آن صفت زشت «پست طبعی» تبدیل به صفات حسنه خوبی مثل استغناء طبع گردید.

 

او می گفت:

شهید ثانی در کتاب «منیه المرید» می گوید: «عالم و متعلّم نباید بر هیچ کس و بر هیچ چیزی متّکی باشند؛ بلکه باید زمام امور خود را در زندگی و رزق و روزی و امثال آن به خداوند متعال واگذار نمایند تا از این رهگذر، نفحات قدس الهی و الطاف پاکیزه ی پروردگار و لحظات انس و الفت با خداوند، بر آنان تجلّی کند و مشکلاتشان حل شده و منظورشان تأمین گردد و امور زندگانی آنان به صلاح آید.

از «پیامبر گرامی اسلام» (صلی اللّه علیه و آله) چنین روایت کرده اند که فرمود: خداوند متعال، عهده دار رزق و روزی طالب علم است و روزی او را از طریق ویژه ای تضمین می کند که سایر مردم مشمول این لطف خاص او نیستند.

در حالات شخصی من، از آن هنگام که به تحصیل علم سرگرم شدم (اوائل دهه ی ۹۳۰ ه. ق) تا این زمان که به نگارش این کتاب می پردازم، (۹۵۳ ه. ق) در این خصوص، حوادث جالبی رخ داده که سراسر حاکی از مراحم و لطف خداوندی است نسبت به من …».

 

او می گفت:

تو طلبه هستی، بیشتر از سائرین باید به فکر مناعت طبع و آزادگی باشی. امیرالمؤمنین (علیه السّلام) جدّ بزگوارت در دیوانی که به آن حضرت منسوب است می فرماید:

لنقل الصخر من قلل الجبال

احبّ الی من منن الرّجال

و ذقت مرارة الأشیاء طرّا

فما طعم امّرُ من السؤل [۲۷۳]

یعنی: حمل صخره های سنگین از قلّه های کوهها برای من بهتر از منّتی است که دیگران بر من بگذارند و من تمام تلخیها را چشیده ام، تلختر از سؤال کردن از مردم چیزی ندیده ام.

 

 

انتقام جوئی

او می گفت:

یکی از شخصیتهای بسیار بزرگ مملکتی که سالها در زندانهای سیاسی مورد ضرب و هتک و شکنجه قرار گرفته بود و پس از سپری شدن عمری به اریکه ی قدرت تکیه زده بود و توانسته بود بر دشمنانش مسلّط شود، روزی از من پرسید: من حالا با دشمنانم چه بکنم و چگونه از آنها انتقام بگیرم؟

من به او گفتم: چون تو مسلمانی، بهتر این است که به رهبر اسلام حضرت «رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) اقتداء کنی و آنچه او در وقتی که بر دشمنانش مسلّط شد انجام داد، انجام دهی. زیرا پروردگار متعال از افراد انتقام جو و کینه دل بدش می آید و در مقابل، چون خودش صاحب گذشت و عفو و بخشش است، از مردمی که دارای این صفات باشند، خوشنود است.

او گفت: ممکن است مقداری از شرح حال «رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) و یا لااقل چند فراز از گذشت و عفو آن حضرت را برای من نقل کنید؟

گفتم: روزی که رسول گرامی اسلام حضرت «محمّد بن عبداللّه» (صلی اللّه علیه و آله) بر کفّار مکه غلبه کرد، بدترین کسی که از کفّار با آن حضرت روبرو شد، «ابوسفیان» بود. «عبّاس» عموی پیغمبر می گوید: صبح وقتی «ابوسفیان» را به محضر «پیامبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) بردم و آن حضرت چشمش به او افتاد، بدون آنکه به یاد او بیاورد که در گذشته چه کرده، به او فرمود: ای «ابوسفیان»، وقت آن نرسیده که توحید را تعلیم بگیری و بگوئی: «لااله الاّ اللّه»؟

«ابوسفیان» گفت: پدر و مادرم به قربانت. چقدر تو کریم و مهربان و حلیمی، به خدا قسم اگر غیر خدای واحد خدای دیگری بود، روز «بدر» و روز «اُحد» ما را بی نیاز می کرد.

«رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) فرمود: هنوز وقت آن نرسیده که بدانی و بگوئی من «رسول خدایم»؟ ابوسفیان گفت: پدر و مادرم به قربانت من هنوز درباره ی این موضوع شک دارم.

«عبّاس» می گوید من به او گفتم: وای بر تو، به حقّ و راستی شهادت بده که او «رسول خدا» است و الاّ گردنت را می زند، آن وقت «ابوسفیان» شهادت به رسالت آن حضرت داد.

«رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) فرمود: او را ببر و در گوشه ای از بیابان نگهش دار تا لشگر خدا از او عبور کنند (و این به خاطر آن بود که ممکن بود بعضی از مسلمانها او را بکشند).

«ابوسفیان» و «عبّاس» در آن مخفیگاه ایستاده بودند و دسته دسته مسلمانها از مقابل آنها عبور می کردند، «ابوسفیان» مرتّب از «عبّاس» اسامی آن قبائل را می پرسید و «عبّاس» برای او شرح می داد.

تا آنکه «پیامبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) در حالی که مهاجرین و انصار اطراف او را گرفته بودند و تمامشان غرق در اسلحه بودند و جز چشمشان چیز دیگر از آنها دیده نمی شد، تشریف آوردند.

«ابوسفیان» گفت: اینها کیستند؟

«عبّاس» می گوید: گفتم این «رسول خدا» است که در میان مهاجرین و انصار به طرف مکه می رود.

«ابوسفیان» گفت: ای اباالفضل (یعنی ای عبّاس) پسر برادرت سلطنت بزرگی پیدا کرده.

گفتم: وای بر تو این نبوّت و رسالت الهی است.

«ابوسفیان» گفت: بله همین طور است.

در این موقع «حکیم بن حزام» و «بدیل بن رقاء» خدمت «رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) مشرّف شدند و مسلمان گردیدند و با آن حضرت بیعت نمودند. «رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) به آنها فرمود: قدری جلوتر بروید و قریش را به اسلام دعوت کنید و فرمود: به آنها بگوئید کسی که به خانه ی «ابوسفیان» که در بالا محلّه ی مکه واقع شده و خانه ی «حکیم بن حزام» که در پائین محلّه ی مکه است، داخل شود، در امان است. وقتی «رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) وارد مکه شد، «سعد بن عباده» در بین مردم راه می رفت و فریاد می زد:

«الیوم یوم الملحمه

الیوم تسبی الحرمه»

یعنی: امروز روز انتقام است، امروز روزی است که زنها اسیر می شوند.

«ابوسفیان» با عجله خود را به «رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) رسانید و لباس آن حضرت را بوسید و گفت: پدر و مادرم به قربانت، ببینید «سعد بن عباده» چه می گوید! حضرت «رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) گوش دادند، شنیدند که «سعد بن عباده» می گوید: امروز روز انتقام است… .

حضرت «رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) به حضرت «امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب» (علیه السّلام) فرمودند: جلو «سعد بن عباده» را بگیر و عَلَم را از او بستان. سپس «پیغمبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) به درِ خانه ی کعبه رسیدند و فرمودند: «لا اله الاّ اللّه وحده وحده انجز وعده و نصر عبده و حزم الاحزاب وحده».

«سعد بن عباده» وقتی چشمش به «ابی سفیان» افتاد، صدا زد: ای «ابوسفیان» امروز روز انتقام است، امروز روزی است که حُرمت و عظمت تو از بین می رود، امروز روزی است که قریش را خدا ذلیل کرده است. «ابوسفیان» به «پیامبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) عرض کرد: شما مگر به کشتن اقوام و عشیره ات امر کرده ای که سعد بن عباده این چنین سخنی را می گوید؟

«رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) فرمود:

ای ابوسفیان، او اشتباه می کند.

«الیوم یوم المرحمه»

امروز روز مهربانی و مرحمت است، امروز روزی است که خدا قریش را عزیز کرده است.[۲۷۴]

دوست عزیز، آیا هیچ می دانی که یکی از امتیازات «رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) این بود که با همه ی اذیتهائی که آن حضرت را کردند، هیچگاه قومش را نفرین نکرد و برای آنها بدی را نخواست و حتّی خدای تعالی شهادت می دهد که ناراحت بودن مردم برای او سخت بوده است. او مردم را دوست می داشت و آن قدر در هدایت مردم کوشید تا پروردگار متعال به او فرمود: «طه» ای «رسول اکرم» ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که خود را به مشقّت بیاندازی.[۲۷۵]

او وقتی وارد مکه شد، مردم را به اسلام دعوت کرد و اسلام همه ی مردم را قبول فرمود، ولی اسلام «عبداللّه بن ابی امیه» برادر «امّ السّلمه» را به خاطر جسارتی که به آن حضرت کرده بود نپذیرفت.

او نزد «امّ السّلمه» آمده و گفت: ای خواهر، «پیغمبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) اسلام همه ی اهل مکه را پذیرفته ولی اسلام مرا نمی پذیرد و مرا مثل دیگران قبول نمی کند. زوجه ی «رسول خدا» «امّ السّلمه» صبر کرد تا آنکه «رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) نزد او رفت. به آن حضرت گفت: یا «رسول اللّه»، شما اسلام همه را قبول کرده اید، ولی چرا اسلام برادر مرا نمی پذیرید؟ «رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) فرمود: ای «امّ السّلمه»، برادرت آن زمان آنچنان مرا تکذیب کرد که هیچ کس آن گونه مرا تکذیب ننمود. «امّ السّلمه» گفت: پدر و مادرم به قربانت مگر خودت نفرموده ای:

«الاسلام یجب ما کان قبله؟» یعنی: اسلام جبران می کند گناهان و تقصیرهای قبلی را؟

«رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) فرمود: بله همین طور است. لذا اسلام «عبداللّه بن ابی امیه» را قبول فرمود.[۲۷۶]

دوست عزیز حالا تو هم دشمنانت را عفو کن تا آنها دوستان تو گردند.

آنها را عفو کن تا آنها بیشتر به بدیهای خود پی ببرند.

آنها را عفو کن تا بین تو و آنها فرقی باشد.

آنها را عفو کن تا متّصف به یکی از صفات الهی گردی.

آنها را عفو کن تا تو را متّهم به صفت انتقام جوئی و کینه توزی نکنند.

و بالأخره آنها را عفو کن تا خدای تعالی تو را روز قیامت عفو کند.

آن دوست عزیز به این دستور عمل کرد و نود درصد دشمنان خود را تبدیل به دوستان خوبی نمود که فدائی او بودند و جان خود را باز خرید عفو او می دانستند و ده درصدی که شعور و درک این محبّت را نداشتند و به دشمنی خود ادامه دادند، آن قدر قدرت و ارزش نداشتند که اسباب زحمت او بشوند.

 

 

کم صبری

او می گفت:

زمانی که من در نجف اشرف و کربلاء معلاّ رفت و آمد داشتم و غالبا وقتم را برای دریافت کمالاتی از ارواح مقدّسه ی حضرت «امیرالمؤمنین» و حضرت «سیدالشّهداء» (علیهما السّلام) در حرمهای این دو امام معصوم می گذراندم، جوانی را می دیدم که گاهی در کربلا و گاهی در نجف بود و در حرمهای کربلا و نجف آن قدر گریه می کرد که من می ترسیدم خود را تلف کند.

او از عمرش بیشتر از شانزده سال نگذشته بود.

او در آن سنّ کم، بسیار متعبّد و با توجّه بود.

او کمتر وقت خود را به غفلت و بدون یاد خدا می گذراند و همیشه مشغول دعا و عبادت بود.

یک روز در حرم حضرت «امیرالمؤمنین» (علیه السّلام) کنار من نشسته بود و گریه ی زیادی می کرد، تا آنکه حالت ضعف به او دست داد و من مجبور شدم سر او را به دامن بگیرم و اشک از چشمانش پاک کنم. وقتی به حال آمد، به من گفت: آقا ببخشید، من متوجّه نبودم که به شما زحمت داده ام. من به آن جوان گفتم: چرا تو این قدر ناآرامی می کنی؟ برای چه این قدر گریه می کنی؟ از خدا چه می خواهی که به تو نداده است که گاهی می شنوم در دعاهایت از خدا گله داری؟

گفت: یک روز دعای فرج را می خواندم، ناگهان عشق حضرت «بقیه اللّه» روحی فداه به دلم افتاد و ناآرامی من از آنجا شروع شد.

گفتم: حالا از خدا چه می خواهی؟

گفت: می خواهم همیشه با حضرت «ولی عصر» (علیه السّلام) باشم.

گفتم: اگر حرف مرا گوش بدهی و مقداری بتوانی کم صبری و ناآرامی را از خودت دور کنی، من به تو دستوری می دهم که بتوانی به این مقصد برسی.

ولی او جوان بود، او زیاد نمی توانست به دستوراتی که برای این مقصد بزرگ تعیین شده عمل کند. لذا او را بدون عمل کردن به آن برنامه به مقصد رساندند.

و ضمنا من نمی خواستم و بلکه نه برای من و نه برای دیگران میسّر است که کسی را موفّق به این مقصد یعنی آنکه همیشه در محضر حضرت «بقیه اللّه» ارواحنا فداه باشد بنمایم، ولی می خواستم با برنامه ای که حالا برای تو شرح می دهم او را ابتداء وادار به صبرش کنم و بعد او را متوجّه به مقام معنوی و احاطه ی روحی آن حضرت بنمایم و سپس به او بگویم حالا که دانستی آن حضرت همه جا هست، اگر تو هم توجّه به آن حضرت داشته باشی، همیشه با آن حضرت خواهی بود.

و بالأخره مطلب مهمّی که در آن روز برای او مفصّلاً شرح دادم و مقداری او را آرام کردم و به نظر من باید سالکین الی اللّه این مطلب را بدانند و حتما عمل کنند این بود، به او گفتم که بزرگترین راز موفّقیت، بردباری و تحمّل و صبر است.

کم صبری در هر کاری مایه ی فساد آن کار می شود، در قرآن مجید مکرّر از «صابرین» و کسانی که مقصد را فهمیده اند و با بردباری مشقّات راه و مقصد را تحمّل می کنند، بسیار مدح شده و آنها را مؤمنین واقعی می داند.

شما اگر در راه تزکیه ی نفس و وصول به اهداف عالیه ی کمالات انسانی بردبار و متحمّل مشقّات نباشید، به هیچ وجه به مقصد انسانی و کمالات نفسانی نمی رسید.

بنابراین، فرزندم آرام بگیر و تحمّل کن و کاری نکن که خدای تعالی را کفران کرده باشی. زیرا کم صبری سبب کفران نعمت الهی می گردد و همین توفیق را که خدا به تو داده و محبّت حضرت «بقیه اللّه» روحی فداه را در دلت انداخته، از کف بیرون می کند. سپس به او گفتم: سوره ی مبارکه ی «عصر» را زیاد بخوان، امید است خدای تعالی به تو آرامش کاملی مرحمت بفرماید.

 

 

لجاجت و انکار

او می گفت:

مرد خبیثی که در رژیم شاهنشاهی جزء اعوان ظلمه بود و اکثر کارهای ظالمانه و زشت را نسبت به مردم مسلمان انجام می داد، یک روز که من دچار ظلم او شده بودم و مقداری او مرا هم اذیت کرده بود، پس از آنکه آرام گرفت، به او گفتم: آیا هیچ شده که دلت به حال مظلومی بسوزد و از ظلمی ناراحت بشوی؟

گفت: اوائلی که به این شغل وارد شده بودم، گاهی دلم به حال بعضی از مظلومین می سوخت. مثلاً یک روز مادری را به زندان محکوم کرده بودند، او دو فرزند دختر داشت، یکی از آنها در سنّ دوازده سالگی بود و دیگری هنوز شیر می خورد. یک روز آن دختر دوازده ساله بچّه ی شیرخوار را به زندان آورد و از من تقاضای ملاقات با مادرش را نمود، من به او ملاقات دادم، ولی ملاقاتها از پشت شیشه انجام می شد، به مجرّدی که بچّه ی شیرخوار چشمش به مادرش افتاد، دهانش را مثل ماهی از آب بیرون افتاده بهم می زد و از مادر شیر می خواست.

مادرش سینه اش را بیرون آورد و به شیشه چسباند و آن طفل لبها را به آن طرف شیشه گذاشت و به شیشه زبان می کشید، من دلم به حال آن بچّه سوخت، به آنها اجازه دادم که در اطاق خودم با هم ملاقات کنند، تا مادر بتواند بچّه اش را شیر بدهد، در این بین رئیس مافوق من وارد اطاق شد و از حال آن بچّه و مادرش سؤال کرد. من به او جریان را گفتم. او به من با عصبانیت گفت: اگر بخواهد دلت هر روز به حال یکی بسوزد، باید هر روز یکی از زندانیان را آزاد کنیم.

من دیدم راست می گوید، لذا تصمیم گرفتم که دیگر دلم به حال احدی نسوزد و الآن به این هدف رسیده ام و رسما می گویم که اگر صدها نفر را در مقابل چشمم قطعه قطعه کنند، ابدا متأثّر نمی شوم!

من به او گفتم: آیا این صفت و حالت که تو داری خوب است یا بد است؟

گفت: برای شغلی که من دارم خوب است!

گفتم: اگر این شغل را نمی داشتی، باز هم این حالت برای تو خوب بود؟

گفت: بله اگر انسان خیلی دل رحم باشد، مردم او را ضعیف می دانند.

گفتم: این صفت در حیوانات بیشتر پیدا می شود یا در انسانها؟

گفت: در حیوانات.

گفتم: انسان آیا باید صفت حیوانی داشته باشد یا صفت انسانی، اینجا نتوانست چیزی بگوید، ولی گفت: من نمی دانم، فقط این حالتی را که من دارم برای من خوب است و اگر نداشته باشم باید شغلم را ترک کنم.

گفتم: خوب ترک کنید!

گفت: بعد چطور زندگی کنم؟

گفتم: خدا روزیت را می رساند.

گفت: اگر من معتقد به خدا می بودم، این طور نبودم.

و بالأخره با لجاجت عجیبی حاضر نشد قبول کند که ظلم بد است و او نباید تا این حدّ ظالم باشد!

من اینجا فهمیدم که یکی از حجابهای ضخیمی که به کلّی قلب انسان را تاریک می کند، لجاجت و انکار حقایق است.

انسانی که انکار بدی ظلم را بکند، انسانی که انکار وجود مقدّس پروردگار را بنماید، چگونه ممکن است از مرحله ی حیوانی نجات پیدا کند و خود را به مقام انسانی برساند؟

لذا ذات مقدّس پروردگار از این گونه افراد به کلّی سلب امید کرده و می فرماید: «یکسان است، چه آنها را بترسانی و چه نترسانی ایمان نمی آورند.»[۲۷۷]

این مرحله ی از کفر و لجاجت و انکار به قدری برای یک انسان خطرناک است که اگر کسی دارای این حالت باشد، به هیچ وجه نمی تواند به سوی کمالات قدم بردارد.

این حالت به قدری بد است که انسان را در جهل مرکب برای همیشه نگه می دارد و هلاک می کند.

بنابراین اگر می خواهی به سوی کمالات روحی و مقامات انسانی قدم برداری، باید انکار و لجاجت را کناری بگذاری و هر چه را از هر کس می شنوی، طبق آیه ی قرآن عمل کنی. زیرا خدای تعالی در وصف صاحبان عقل و روندگان راه هدایت می فرماید: «آنها کلمات دیگران را استماع می کنند و بهترش را انتخاب می نمایند، اینها را خدای تعالی به راه کمالات، هدایت می کند و اینها صاحبان عقلند».[۲۷۸]

یعنی کسی که لجاجت نمی کند و حرف حساب سرش می شود و سخنان خوب را انتخاب می کند، صاحب عقل است.

پس اوّلین نسخه ای که باید به این گونه افراد لجوج داد و باید آنها به آن عمل کنند، (که اکثرا نمی کنند) این است که وقتی به کلامی و یا مطلبی می رسند، باید اوّل آن را کاملاً تحلیل کنند که اگر آن کلام و یا آن مطلب قابل قبول است، بپذیرند و الاّ آن را رد کنند.

دوّمین نسخه ای که باید آنها عمل کنند تا از این مرض مهلک رهائی یابند این است که وجدان خود را تقویت نمایند و مؤدّبانه به سخنان حتّی کوچکترین افراد بشر گوش دهند و کبر و غرور را کناری بگذارند.

سوّمین نسخه ای که بسیار مؤثّر است و باید مردم نسبت به این گونه اشخاص عمل کنند تا شاید آنها از خواب غفلت بیدار شوند و خودشان به فکر علاج خود بیافتند، این است که مردم زیاد به این گونه افراد اعتنا نکنند، آنها را به لجاجت و انکار وادار ننمایند، غرور آنها را نشکنند و با این افراد مریض آن چنانکه با یک مریض جسمی ترحّما عمل می نمایند، عمل نمایند.

و بالأخره اگر کسی بخواهد حالت لجاجت و انکار را از نفس خود تزکیه کند، سوره ی مبارکه ی «کافرون» را زیاد بخواند، انشاءاللّه موفّق خواهد شد.

 

 

کذب و دروغگوئی

او می گفت:

در محلّه ی ما، مردی بود که هیچگاه دروغ نمی گفت و طبعا هر کس هر چه به او می گفت، او فکر می کرد راست می گوید. حتّی یک سال با او و جمعی از اهل محل به کربلاء رفته بودیم، روز آخر اهل محل که می دانستند او بسیار ساده است و همه ی حرفها را باور می کند، به او گفتند: «مشهدی علی» ما همه از «امام حسین» (علیه السّلام) ورقه ای گرفته ایم که در آن نوشته شده از آتش جهنّم آزادید، آیا تو هم آن ورقه را گرفته ای یا نه؟!

گفت: نه، پس چرا حضرت «سیدالشّهداء» (علیه السّلام) بین من و شما امتیاز قائل شده است؟ و گریه کنان به طرف حرم حضرت «سیدالشّهداء» (علیه السّلام) رفت!

یکی از رفقا می خواست او را برگرداند و به او بگوید: ما دروغ گفته ایم، کسی به ما ورقه ای نداده است. من نگذاشتم و به آنها گفتم: اوّل نمی خواست این دروغ را بگوئید، حالا که گفتید و قلب او را متوجّه به حضرت «سیدالشّهداء» (علیه السّلام) نموده اید، بگذارید برود، شاید کاری صورت بدهد و چیزی بگیرد. همین طور هم شد، او رفت، پس از یکی دو ساعت که برگشت، خوشحال بود. از او پرسیدم: «مشهدی علی» چه کردی؟ گفت: من هم گرفتم ولی آقا فرمودند: به رفقایت این ورقه را نشان نده که آنها ناراحت می شوند.

صداقت «مشهدی علی» به قدری عجیب بود که برای او نورانیت فوق العاده ای به وجود آورده بود ولی در مقابل او مرد کذّابی بود که همیشه دروغ می گفت و مرتّب «مشهدی علی» را اذیت می کرد، امّا آن مرد دروغگو همیشه بدبخت بود و کسی به او اعتماد نمی کرد، ولی «مشهدی علی» بسیار ثروتمند و خوشبخت بود و سعادت دنیا و آخرت را کسب کرده بود.

من در آن وقت درباره ی این دو نفر خیلی فکر می کردم و بالأخره به این نتیجه رسیدم که چون مشهدی علی بخاطر آنکه خدا راستگو است و او هم راستگو است، به خدا نزدیک است. لذا خدای تعالی به او کمک می کند و دنیا و آخرت او را تأمین می نماید، ولی آن شخص دروغگو چون در این صفت از خدای تعالی فاصله دارد، پس از خدا دور است و خدای تعالی به او کمک نمی کند و لو هر مقدار هم زرنگ باشد.

ضمنا در اینجا تذکر این نکته لازم است که روایات زیادی در مذمّت دروغ بستن به «خدا» و «پیغمبر» و «ائمّه ی اطهار» (علیهم السّلام) وارد شده که مراجع تقلید فتوی می دهند اگر روزه دار بوسیله ی گفتن و یا نوشتن و یا بوسیله ی اشاره و مانند اینها به خدا و یا یکی از پیامبران الهی و یا به «ائمّه ی اطهار» (علیهم السّلام) و یا به «فاطمه ی زهراء» (سلام اللّه علیها) دروغ نسبت دهد، علاوه بر آنکه گناه بزرگی کرده، روزه اش باطل است.

و حتّی فرموده اند: اگر پس از آنکه این عمل را انجام داد، فورا توبه کند و اعلام نماید که من دروغ به آنها بسته بودم، باز هم روزه اش باطل است.

بنابراین باید نویسندگان و گویندگان مذهبی که غالبا با آیات قرآن و روایات «معصومین» (علیهم السّلام) سر و کار دارند، بکوشند که با کمال احتیاط مطالب را ادا کنند. زیرا حضرت «امیرالمؤمنین» (علیه السّلام) فرمود:

«کذْب السفیر یولد الفساد و یفوت المراد و یبطل الحزم و ینقص العزم».[۲۷۹]

یعنی دروغ کسی که می خواهد سخنان بزرگان را برای مردم نقل کند و واسطه بین آنها و دیگران باشد، فساد بوجود می آورد و مقصود و مراد و هدفی که آن بزرگان داشته اند، از دست می رود و به دوراندیشی که هدف بزرگان است، نقص وارد می کند.

و تذکر دیگر آنکه بدتر از دروغ گفتن و دروغ نسبت دادن به «خدا» و «پیغمبر» و «ائمّه ی اطهار» (علیهم السّلام) تکذیب کردن و آنها را به دروغ گفتن نسبت دادن است.

زیرا تکذیب برادران مؤمن و آنها را به دروغ نسبت دادن و آنها را بی اعتبار نمودن از دروغ گفتن به آنها صدها برابر گناهش بیشتر است. حتّی در روایت صحیحه ای حضرت «موسی بن جعفر» (علیه السّلام) فرمودند:

گوش و چشمت را در خصوص بدیهای برادر مؤمنت تکذیب کن، حتّی اگر پنجاه نفر علیه او قسم خوردند و کار بدی را به او نسبت دادند و او منکر بود، همه ی آنها را تکذیب کن و خود او را تصدیق نما و چیزی که آبروی او را می برد و شخصیت او را می شکند به او نسبت نده. زیرا در این صورت یعنی اگر به او این بدیها را نسبت دادی از کسانی خواهی بود که خدای تعالی در قرآن می فرماید: کسانی که دوست دارند بدیها در بین مردم مؤمن و مسلمان شایع شود، برای آنها عذاب دردناکی است.[۲۸۰]

بنابراین تکذیب کردن یک مسلمان تا این حد عمل زشت و ناپسندی است. همچنین اگر دروغ بستن به «خدا» و «پیامبر» و «ائمّه ی اطهار» (علیهم السّلام) از گناهان کبیره است و روزه را باطل می کند، تکذیب نمودن «خدا» و «پیامبر» و «ائمّه ی اطهار» (علیهم السّلام) کفر است و انسان را از دائره ی مسلمانان خارج می نماید و حتّی کلیه ی مراجع تقلید می گویند یک چنین کسی مرتد و نجس است و خدای تعالی در سوره ی مرسلات مکرّر می فرماید: «وَیلٌ یوْمَئِذٍ لِلْمُکذِّبینَ»[۲۸۱] یعنی وای بر تکذیب کنندگان در روز قیامت.

 

 

زهد و معنی غلط آن

او می گفت:

یکی از دراویش که به خیال خود کلاه هفت ترکی به سر گذاشته و همه چیز را ترک کرده، چند روزی با من معاشرت می کرد و از من معنی «زهد» را می پرسید و می گفت: چرا اهل معرفت این قدر از زهّاد مذمّت کرده و آنها را به باد مسخره گرفته اند؟

گفتم: «زهد» به معنی بی رغبتی و بی اعتنائی و کناره گیری از دنیا و زخارف دنیا است که اگر این صفت در انسان حقیقت پیدا کند و در مقابلش رغبت و توجّه به خدای تعالی بوجود آید، بهترین چیزی است که باید در راه تکامل و ترقّیات روحی در انسان وجود داشته باشد. ولی اگر زهد به معنای تنبلی و بی تفاوتی و عبادت کردنهای قشری و بی حقیقت و نداشتن عشق و علاقه به معنویت و تنها گلیم خود را از آب بیرون کشیدن باشد، بی ارزش است و این همان است که اهل معرفت آن را مذمّت کرده و این زاهدان را از حقیقت و معنویت و عشق و عرفان دور دانسته اند.

«امام صادق» (علیه السّلام) فرمود: معنی زهد این نیست که مال دنیا را از دست بدهی و حلال خدا را بر خود حرام کنی. بلکه زهد در دنیا این است که به ثروت و قدرت و آنچه در اختیار داری، تکیه نکنی و آنها را پشتیبان محکمتری از آنچه در نزد خدا است، برای خود ندانی.[۲۸۲]

حفص می گوید: من به «امام صادق» (علیه السّلام) گفتم: قربانت گردم، تعریف و معنی زهد چیست؟

فرمود: خدای تعالی در قرآن تعریف کرده و فرموده: «لِکیلا تَأْسَوْا عَلی مافاتِکمْ وَ لاتَفْرَحُوا بِما اتاکمْ».[۲۸۳]

یعنی: اگر چیزی که در اختیار داری از دستت رفت ناراحت نشوی و به آنچه به تو می رسد خوشحال نگردی. سپس فرمود: هر که به خدا بیشتر یقین داشته باشد، از او بیشتر می ترسد و هر که بیشتر از خدا بترسد، یقینش به خدا بیشتر، زهدش در دنیا بیشتر می باشد.[۲۸۴]

«رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) فرمود: وقتی کسی را دیدید که روحیه ی زاهدانه ای دارد، (یعنی هر چه از دستش می رود به آن تأسّف نمی خورد و هر چه را بدست می آورد خوشحال نمی شود) به او نزدیک شوید زیرا می توانید از او حکمت بیاموزید.[۲۸۵]

درویش فوق الذّکر به من گفت: اگر معنی «زهد» این است که انسان به آنچه از دستش رفته تأسّف نخورد و به هر چه بدست می آورد خوشحال نشود و دایره اش به قدری وسیع باشد که شامل بهشت و جهنّم هم گردد و حتّی اگر محبّت خدا و موالیانش را از دست داد ناراحت نگردد، پس همین کلاه هفت ترک ما، گویای همین مطلب است و «زهد» واقعی از آن ما است.

گفتم: اشتباه شما در این است که فکر می کنید معنی «زهد» از دست دادن همه چیز است، حتّی مقصد واقعی. (یعنی فناء و وصول به مقام قرب الهی) نه، این طور نیست، زهد خودش هدف نیست.

زهد وسیله است، وسیله ی برای رسیدن به قرب الهی و فناء فی اللّه، ترک دنیا می کنیم تا به عقبی برسیم.

ترک محبّت دنیا می کنیم تا به محبّت «مولا» موفّق شویم. هدف و مقصد قرب است و چون محبّت دنیا با محبّت «مولا» منافات دارد و باید دیو بیرون رود تا فرشته درآید، باید زهد در دنیا بورزیم و به زخارف دنیا توجّه نکنیم تا به مقصد واقعی که «فناء فی اللّه» و حبّ و بغض فی اللّه است نائل گردیم.

لذا در روایات بسیاری از پیشوایان دین نقل شده که خلاصه ی معنی زهد را در این آیه ی شریفه که می فرماید: «لِکیلا تَأْسَوْا عَلی مافاتِکمْ وَ لاتَفْرَحُوا بِما اتاکمْ» دانسته اند. یعنی اگر تمام دنیا مال تو باشد و در راه رسیدن به مقصد که کمالات روحی و فناء فی اللّه است آن را از دست بدهی، ناراحت نشوی و اگر خیلی چیزها هم نصیبت گردد و مربوط به دنیا باشد، چون به دنیا علاقه نداری، خوشحالت نکند.

 

 

مبارزه ی با نفس

او می گفت:

یک روز کودک بی ادبی را در میان خیابان دیدم که صورت درهم کشیده و آنچه پدرش به او می گوید که مثلاً چرا فلان کار را کرده ای؟ در جواب با کمال پر روئی می گوید: «دلم می خواست» و وقتی به او می گفت: فلان کار را بکن، باز جواب می داد: «دلم نمی خواهد» و این سؤال و جوابها مکرّر بین آنها ردّ و بدل می شد، من از این منظره فوق العاده دلگرفته شدم، من هنوز آن موقع جوان بودم، لذا تصمیم گرفتم به کسی این طور جواب ندهم. شب در عالم رؤیا دیدم کسی به من می گوید: «قبح عمل آن کودک در دو چیز بود».

اوّل: نباید هر چه دلش می خواهد انجام دهد. زیرا دل او هنوز نمی تواند بفهمد که چه چیز برایش مفید است و چه چیز برایش ضرر دارد و چون نفس انسان راحت طلب است، اکثرا اقدام به آنچه برایش ضرر دارد می کند.[۲۸۶]

دوّم: آنکه این گونه سخن گفتن با بزرگتر چون بی ادبی است و ترجیح دادن خواست خود بر خواست او بسیار بد است، لذا تنفّرآور بوده است.

حالا اگر طرف مقابل خدای بزرگ باشد، یعنی کسی که آنچه دستور می دهد تنها و تنها به نفع بندگانش می باشد و اگر بگوئیم احترام هر کس به قدر بزرگی او است، پس خدای تعالی باید بی نهایت احترام شود و سر سوزنی نباید انسان هوای نفس خود را بر خواست خدای تعالی ترجیح دهد.

این کلمات را شخص ناشناسی در خواب به من گفت. من در همان عالم ناگهان خود را در میان باغ بزرگی که همه نوع میوه داشت دیدم و چون خیلی گرسنه بودم، مشغول خوردن میوه شدم، میوه های اشتهاآور عجیبی بود که در دنیا مثلش را نخورده بودم.

آنجا به یاد روایتی افتادم که از «رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) رسیده که فرموده: «خوشا به حال کسی که شهوت و تمایل نقد دنیائی را به خاطر وعده هائی که آن را ندیده و اخروی است ترک کند.»[۲۸۷] من آنجا فهمیدم که این باغ بزرگ بهشت است و این نعمتها به خاطر ترک هوای نفس که در دنیا من نموده ام به من لطف شده است.

جای شما خیلی خالی بود، آن میوه ها به قدری لذّت بخش بود که نمی توانم وصفشان کنم.

از همه بالاتر نشاط عجیبی در روح من بوجود آمده بود. زیرا می دانستم خدای تعالی از من راضی است، برای چند لحظه در همان عالم خواب آن قدر خود را با قدرت می دیدم که نمی توانم وصف کنم، یعنی خودم را متّکی به ذات اقدس پروردگار می پنداشتم.

صدای پروردگار متعال طنین می انداخت که به عزّت و جلالم و به عظمت و بزرگی و ارزشم که کسی خواست مرا بر خواست خودش ترجیح نمی دهد، مگر آنکه من همّتش را در امر آخرتش قرار می دهم و از طبع پستی نجاتش می دهم و خودم تمام گرفتاریهایش را به عهده می گیرم و آسمان و زمین روزی او را ضمانت می کنند و دنیا در حالی که او بی اعتناء به آن است، به او رو می آورد.[۲۸۸]

در این موقع از خواب بیدار شدم و از لذّت آن صدای بسیار بسیار روح افزا مدّتها در نشاط بودم.

 

او می گفت:

روزی جوانی که فوق العاده به من اظهار دوستی و و رفاقت می کرد و از من خواسته بود که او را به شاگردی خود قبول کنم و تحت تربیت روحی قرارش دهم، به من گفت: نمی دانم چرا شما نسبت به من تا این حدّ کم لطفید؟! چرا به من چیزی نمی گوئید تا من از شرّ هوای نفس راحت شوم؟ آخر به من ذکری، وردی یا بالأخره دعائی تعلیم دهید تا نفس من رام شود، این قدر مرا به سوی گناه نکشاند و مرا آزار ندهد.

من به او گفتم: تو هنوز نتوانسته ای حقیقت نفست را بشناسی و نتوانسته ای بفهمی که او چقدر قدرت دارد! چگونه می خواهی با او مبارزه کنی؟

اگر کسی حدود نیروی دشمن را نداند، چگونه می تواند پنجه در پنجه ی او بیاندازد؟

نفس، بسیار قدرتمند و پر نیرو است و بسیار انسان را به بدی می کشاند.

نفس اژدرها است، او کی خفته است!

این نفس موجودی است که «انبیاء» (علیهم السّلام) با همه ی قدرتی که خدا به آنها داده بود، از نیروی او در وحشت بودند و از قدرت او به خدای تعالی شکایتها می کردند.[۲۸۹]

«پیامبر عظیم الشّأن اسلام» (صلی اللّه علیه و آله) جمعی را به جنگ بسیار بسیار پر مشقّتی می فرستد، وقتی که آنها بر می گردند، به آنها می گوید: «مرحبا به جمعیتی که جهاد کوچک را انجام داده و برای آنها جهاد بزرگی باقی مانده است!»

یکی با کمال تعجّب می پرسد: «یا رسول اللّه، جهاد بزرگتر کدام است؟!»

می فرماید: «جهاد با نفس». بعد فرمود: «با فضیلت ترین مجاهد کسی است که با نفسی که بین دو پهلویش قرار گرفته مبارزه کند».[۲۹۰]

بنابراین اگر بخواهی با نفست جدّی مبارزه کنی، باید خیلی خودت را بیشتر از اینها آماده نمائی.

سپس من به او گفتم: دوستی داشتم که به هندوستان رفته بود و از مرکز مرتاضها دیدن کرده بود. او نقل می کرد و می گفت: من از مرّبی مرتاضها سؤال کردم: چگونه شاگردان نزد شما ریاضت را شروع می کنند؟ و شما ابتداء چه دستوراتی به آنها می دهید؟

او گفت: ما مدّتها مراجعه کننده را آزمایش می کنیم تا ببینیم در مقابل چه خواستهائی بیشتر حسّاس است و چه چیزهائی را بیشتر دوست دارد و یا از چه چیزهائی بیشتر بدش می آید.

وقتی این موضوع کاملاً برایمان روشن شد، به او دستور می دهیم که باید ضدّ آن را با تمام علاقه ای که در خود بوجود می آورد انجام دهد. مثلاً آن آقا (اشاره کرد به کسی که مقدار زیادی عذره ی انسان را در دیگی ریخته بود و زیرش را آتش کرده بود و بوی تعفّن، تمام فضای اطرافش را پر کرده و آن را با ملاقه ای بهم می زد) خیلی بددل بود، از آب دهان دیگران حالش بهم می خورد، بدون قاشق و چنگال غذا نمی خورد، ما به او این دستور را دادیم تا بر نفسش مسلّط شود تا این گونه نفس او بر او حکمفرمائی نکند.

دیگری بسیار بلندپرواز و متکبّر و ثروتمند بود، پول زیادی نزد ما آورد که به او وردی تعلیم دهیم تا بر هوای نفسش مسلّط شود، به او گفتیم: این کارها با پول درست نمی شود، اگر می خواهی مسلّط بر هوای نفس خود گردی، باید ده روز در کنار میدانی که حجره ی تجارتت آنجا است بنشینی و گدائی کنی و خود را به مردم مستحقّ و گدای واقعی معرّفی نمائی تا غرورت بشکند و ما بتوانیم با تو در دفع هوای نفس کار کنیم.

من به آن جوان گفتم: مرتاضهای هند این کارهای مشکل را فقط و فقط به خاطر تقویت روح، آن هم در راه غیر مشروع انجام می دهند، اگر تو هم در همین اندازه خود را حاضر کنی که در راه صحیح و ریاضتهای مشروع زحمت بکشی و ترک تمایلات نفسانی خود را بنمائی، موفّق خواهی شد.

زیرا هر کاری که در اسلام از آن سخت تر نباشد (چه در جهت مثبت، یعنی انجام واجبات و مستحبّات و چه در جهت منفی، یعنی در ترک محرّمات و مکروهات) مشکلتر از کارهائی که آنها انجام می دهند نیست.

علاوه این کارها خدائی و اسلامی است و اگر بتواند روح را بسازد، برای همیشه مفید و پرارزش است، اینها انسان را به «امام زمان» (علیه السّلام) نزدیک می کند، او را موفّق به رفاقت و هم صحبتی «اهل بیت عصمت و طهارت» (علیهم السّلام) در دنیا و آخرت می نماید، حجابها را از انسان بر می دارد و او را در صراط مستقیم دین قرار می دهد و به مقصود می رساند.

آن جوان تصمیم گرفت که این جهاد اکبر را با کمال شهامت انجام دهد و می گفت: هر وقت شیطان و نفس امّاره بخواهند مرا تضعیف کنند، باید آن اعمال مشکل مرتاضهای هند را با فوائد مختصری که آنها برای کارهای خود در نظر می گیرند، من در مقابل کارهای کم زحمت و پر فائده ی اسلامی در نظر بگیرم تا همه ی کارها برایم آسان شود و تا بتوانم با نفس امّاره ام جهاد کنم.

من به او گفتم: اگر می خواهی بر هوای نفست غلبه کنی، باید بر نفس خود فوق العاده سخت بگیری تا موفّق شوی.

زیرا «رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) فرمود: «لایکون العبد مؤمنا حتّی یحاسب نفسه اشدّ من محاسبة الشریک شریکه و السید عبده».[۲۹۱]

یعنی: بنده ی خدا مؤمن واقعی نخواهد شد مگر آنکه نفس خود را به قدری در محاسبه ی شدید قرار دهد، همان گونه که شریک از شریکش و آقا از بنده اش حساب می کشد.

و «امیرالمؤمنین» (علیه السّلام) فرمودند: «غالب الهوی مغالبة الخصم خصمه و حاربه محاربة العدو عدوّه لعلّک تملکه».[۲۹۲]

یعنی: با هوای نفس همچون دشمن مقابله کن و با او چون یک دشمن سرسخت بجنگ تا مالک او شوی.

 

او می گفت:

شبی مشغول نماز شب بودم، نمی دانم نماز وترم را خوانده بودم یا ایستاده بودم که آن را بخوانم، احساس کردم در خارج منزل باد شدیدی حرکت کرده و کم کم بر شدّتش افزوده می شود و به طوفانی مبدّل می گردد، از جا بلند شدم و کنار پنجره رفتم، دیدم به قدری طوفان شدید است که درختهای کهن را می خواهد از جا بکند.

(از اینجا بقیه ی داستان را یا خواب می دیدم و یا حقیقتی در عالم بی خودی به من مکشوف می گردید).

سه نفر در این طوفان ایستاده بودند که یکی از آنها قوی هیکل بود و دیگری متوسط ولی سوّمی به قدری ضعیف و لاغر بود که او را طوفان از جا حرکت داد و می خواست او را به در و دیوار بزند که همان مرد قوی هیکل او را گرفت و از طوفان نجاتش داد.

در این موقع می دیدم که شخصی کنار من در اطاق، پشت پنجره ایستاده و به من می گوید: راستی چه خوب گفته اند که:

برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی

که در نظام طبیعت ضعیف پامال است

آن مرد قوی هیکل، هم خودش را از طوفان نجات داد و هم توانست دست دیگری را بگیرد و چقدر بدبخت است کسی که نه خودش را بتواند و نه دیگری را دستگیری کند و یا لااقل انسان باید مثل نفر دوّم باشد که در طوفانها خودش را نجات دهد و طوفان او را به در و دیوار نزند.

در این موقع به حال عادی برگشتم و به طرف سجّاده ام رفتم و به قدری آن دو منظره مرا متوجّه خود کرده بود که نمی دانستم آیا نماز وترم را خوانده ام یا خیر؟

به هر حال به خاطر آنکه بتوانم از این مکاشفه بهره ی بیشتری بردارم، روی سجّاده ام نشستم و به فکر فرو رفتم.

یادم آمد که چند سال قبل سه نفر از شاگردانم که برای ادامه ی تحصیل به اروپا رفته بودند و هر سه مهندس بودند، سه نامه به یک مضمون در ظرف یک سال برایم نوشته بودند و آنها در آن نامه ها از من برای زندگی در اروپا و معاشرت با مردم و بخصوص با برخوردهائی که ممکن است با ارباب مذاهب داشته باشند، درخواست نموده بودند که آنها را راهنمائی کنم.

من در جواب هر یک، مطلبی بر خلاف مطلب دیگری برای آنها نوشته بودم.

مثلاً یکی را تشخیص داده بودم که از جهت روحی بسیار قوی است و می تواند جمعی را تحت تأثیر قرار دهد و عدّه ای را هدایت کند، برای او نوشتم:

 

بسمه تعالی

شما می توانید خود را در طوفانهای عقائد مختلف بیاندازید و با ارباب مذاهب جهان سخن بگوئید و آنها را به دین مقدّس اسلام راهنمائی و هدایت کنید و این عمل یکی از بزرگترین وظائف شما است. زیرا سیر الی اللّه شما تمام شده و حالا باید سیر من الحقّ الی الخلقتان را شروع کنید و برای تشویق او روایات و آیاتی که مردم را به تبلیغ اسلام و ائتلاف و ورود در اجتماع وادار می کرد، نقل نمودم. (که این مطالب را در کتاب «اتّحاد و دوستی» نوشته ام).

او هم به این دستور عمل کرد و صدها نفر بوسیله ی او به دین مقدّس اسلام هدایت شدند.

دیگری که آن مقدار از نظر روحی قوی نبود ولی تنها می توانست گلیم خود را از آب بکشد، در جوابش نوشتم:

 

بسمه تعالی

شما نباید با مذاهب مختلف سر و کلّه بزنید، بحث و جدل کنید، بلکه وظیفه ی شما این است که هر چه می توانید خود را از جهت روحی تقویت نمائید، خود را به کمال انسانی برسانید، اگر چه بحمداللّه ایمان شما به قدری قوی است که آنها نمی توانند در شما اثری بگذارند ولی شما هم نمی توانید با آنها بحث کنید و آنها را تحت تأثیر قرار دهید، پس چه بهتر که خود را زحمت ندهید و با آنها بحث نکنید.

در اینجا آیات و روایاتی که مردم را از مجادله با کفّار و مشرکین منع فرموده، برای او نقل کردم و او هم بحمداللّه به آنها عمل کرد و اگر چه نتوانسته بود کسی را هدایت کند ولی خودش را از انحراف حفظ کرده بود.

سوّمی که خیلی از نظر روحی ضعیف بود و شاید بهترین مثلی که درباره اش باید زده شود، همان کلام حضرت «علی بن ابیطالب» و «امام صادق» (علیهما السّلام) است که فرمودند: اینها «غثاء» هستند (یعنی: کف روی آبند، هر کجا آب برود آنها هم می روند).

مانند پشه هائی هستند که حتّی بادهای ملایم هم آنها را به مشرق و مغرب متمایل می کند.[۲۹۳]

پایشان روی پوست خربزه است، با یک حرکت دادن به زمین می خورند.

هر روز تحت تأثیر حرفی قرار می گیرند، هر روز به مذهبی گرایش پیدا می کنند، عمل نادرست خود را که از کمال ضعف روحی برخواسته است، چنین توجیه می کنند که:

چنان با نیک و بد سرکن، که بعد از مردنت عرفی …مسلمان با آب زمزم شوید و هندو بسوزاند

بالأخره به این دوست هم این گونه جواب دادم.

 

بسمه تعالی

تا وقتی خوب به کمال روحی و قدرت نفس در راه اسلام نرسیده ای، نباید در میان اجتماع وارد شوی، زیرا عزلت و کناره گیری از مردم تا زمانی که سیر الی الحقّ می کنی برای تو لازم است.

حضرت «امیرالمؤمنین» (علیه السّلام) فرمود: ای مردم، خوشا به حال کسی که در خانه بنشیند و به آنچه دارد قناعت کند و بر گناهانش گریه نماید و خود را به زحمت بیاندازد و مردم از او در استراحت باشند.[۲۹۴]

و نیز حضرت «علی» (علیه السّلام) فرمود: «عیسی بن مریم» گفته است: خوشا به حال کسی که سکوتش فکر کردن باشد و نگاهش عبرت باشد و خانه اش او را در برگیرد، یعنی در خانه بنشیند و به آن مأنوس باشد و بر گناهانش گریه کند و مردم از دست و زبان او سالم باشند.[۲۹۵]

و در حدیثی «امام علی» (علیه السّلام) فرمود: زمانی بیاید که عافیت و سلامتی در ده جزء باشد که نُه جزء آن در گوشه گیری از مردم و جزء دیگر آن در سکوت و کمتر سخن گفتن با مردم باشد.[۲۹۶]والسّلام

و بالأخره روایات و آیاتی که انسان را به اعتزال از مردم وادار می کند، تنها برای حفظ او از خطرات و انحرافات روحی نوشتم و برای او فرستادم و او هم به آن برنامه عمل کرد و بحمداللّه از انحراف محفوظ ماند.

حالا در اینجا تذکر دو نکته را لازم می دانم:

اوّل: آنکه گاهی چون انسان از نظر روحی ضعیف است و تنها می خواهد از خطرات محفوظ بماند، باید از مردم کناره گیری کند.

و گاهی به خاطر آنکه چون ضعیف است و می خواهد در راه کمالات قدم بردارد و اگر با مردم معاشرت کند موفّق نمی شود، از مردم کناره گیری می کند.

در صورت دوّم استاد و مربّی باید شاگرد را کاملاً تحت مراقبت جدّی خود قرار دهد و او را نگذارد با مردم معاشرت نماید، تا تنها دلش متوجّه خدا باشد و کم کم با خدا انس بگیرد.

«امام صادق» (علیه السّلام) فرمود: خدای تعالی به یکی از پیامبران بنی اسرائیل وحی فرمود که اگر دوست داری با من روز قیامت در «حظیرة القدس» ملاقات کنی، باید در دنیا تنها و غریب و مهموم و محزون و ترسان از مردم مثل پرنده ای که در زمین بی آب و علف، تنها زندگی می کند و از سر درختها می خورد و از چشمه های آب می نوشد و وقتی شب فرا می رسد تنها می خوابد و با پرندگان دیگر به لانه نمی رود و تنها با خدا انس دارد و از پرندگان در وحشت است باشی.[۲۹۷]

و حضرت «ابومحمّد» (علیه السّلام) فرمودند: کسی که با خدا انس بگیرد، از مردم در وحشت خواهد بود.[۲۹۸]

ولی بدون تردید این روایت حال کسی را نقل می کند که هنوز در بدایت انس با خالق متعال است و الاّ مردانی که با خدا انس گرفته اند و ذکر و یاد او ملکه ی آنها شده و از انس با او لذّت می برند، معاشرت با مردم هیچ اثری در آنها ندارد و بلکه در زمره ی مردانی هستند که خدای تعالی در قرآن وصفشان فرموده: «رِجالٌ لاتُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لابَیعٌ عَنْ ذِکرِاللّهِ»[۲۹۹] یعنی: مردانی که تجارت و کسب، آنها را از یاد خدا باز نمی دارد.

آنها همیشه و در همه حال با خدا و به یاد خدا می باشند، برای آنها فرقی ندارد، چه در میان مردم باشند و یا در سر قلّه های کوه، تک و تنها به سر می برند، در همه حال از مناجات با خدا آن چنان لذّت می برند که وجود و عدم هر چیز در مقابل چشمشان ناچیز است.

«امام صادق» (علیه السّلام) فرمود: هیچ مؤمنی نیست مگر آنکه خدای تعالی از همان ایمانش برای او انس بوجود آورده که آرامش خاطر دارد. حتّی اگر بر سر قلّه های کوه زندگی کند، از هیچ چیز وحشت نخواهد داشت.[۳۰۰]

بنابر این اگر انسان به مقام قرب انس کامل با پروردگار برسد، می تواند در میان مردم باشد و آنها را به سوی خدا دعوت کند و دستگیری از آنها بنماید ولی اگر هنوز به کمال نرسیده و روحش با خدای تعالی کاملاً انس نگرفته، باید در عزلت و دوری از مردم خود را بسازد، اوّل نفس خود را به کمال برساند و سپس برای دستگیری از مردم در میان مردم وارد شود.

دوّم: گاهی یک فرد در بعضی از صفات روحی بسیار با قدرت است ولی در بعضی از صفات دیگر روحی بسیار ضعیف و ناتوان است و نمی تواند در این جهت خود را کنترل کند. در این صورت اگر در صفات رئیسی و پر اهمیت روحی قدرتمند است، شاید در همین دنیا و الاّ قطعا در عالم برزخ او به کمالات روحی تمام عیاری خواهد رسید و این نواقص جزئی به کلّی از بین خواهد رفت.

ولی در عین حال چه بهتر که آنها را هم خودش بدون آنکه فشارهای عالم برزخ را تحمّل کند، در دنیا از خود تزکیه نماید و حجابهای روحی خود را برطرف کند.

فراموش نمی کنم، روزی در میان مسجدالحرام نشسته بودم و به مردمی که دور خانه ی کعبه طواف می کردند، نگاه می کردم. چشمم به مردی افتاد که از نظر سیرت در یک بُعد، به مانند حیوان درّنده ای بود که انسان می ترسید به او نگاه کند ولی از بُعد دیگر صورت انسانی داشت.

توضیح آنکه وقتی با توجّه به عقائد او درباره ی ولایت «خاندان عصمت» (علیهم السّلام) و مبارزه ی او با آنان به او نگاه می کردم، سیرتش مثل حیوانی که بسیار وحشتناک است جلوه می کرد. حتّی در آن حال تعجّب می کردم، چرا او را در مسجدالحرام راه داده اند، ولی وقتی از نظر صفات جود و سخاوت و مهربانی که در او بود به او نگاه می کردم، او را به صورت انسانی مشاهده می نمودم. بعدها هم که با او تماس گرفتم، متوجّه شدم که او در عین آنکه مرد با سخاوت و مهربانی است، ولی پیرو «خاندان عصمت و طهارت» (علیهم السّلام) نبوده است.

این چنین کسی اگر در این دنیا نواقص روحی خود را برطرف نکند، خیلی مشکل است که بتواند در عالم قیامت آن را جبران نماید، زیرا مهمترین صفات زشت روحی کجرویهای انسان در عقائد است. به خلاف آن کسی که در عقائد و ولایت کامل است. امّا در این گونه از صفات به کمال نرسیده که قطعا او را در عالم قیامت به کمال می رسانند.

 

 

قضیه ی «سید حمیری» که موضوع بالا را تأیید می کند

در تواریخ نوشته اند: «ابوهاشم اسماعیل بن محمّد حمیری» که به «سیدالشّعراء» ملقّب است اهل گناه و معصیت بوده و تا آخر عمر نتوانسته بود نفس خود را وادار کند که حتّی مشروب (خمر) نخورد.

ولی چون دارای ولایت و اعتقادات خوبی بوده و قلبش مملوّ از بغض دشمنان «خاندان عصمت» (علیهم السّلام) بوده و نسبت به حضرت «علی بن ابیطالب» (علیه السّلام) عشق می ورزیده است، خدای تعالی او را به کمالات روحی فوق العاده ای در دم مرگ رسانده که می توانسته در بهشت برزخی با «پیغمبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) و «علی بن ابیطالب» (علیه السّلام) و حضرت «فاطمه ی زهراء» و حضرت «امام حسن» و حضرت «امام حسین» (علیهم السّلام) همنشین باشد.

سرگذشت او این است:

«حمیری» مردی گندمگون، با قدّ رشید، زیبا صورت، پیشانی بلند، خوش بیان، که وقتی من او را در خواب دیدم، فکر می کردم کسی را به آن زیبائی در میان مردم عادی ندیده ام.

او مرد عاشقی بود که تمام سلولهای بدنش از عشق «علی» (علیه السّلام) دم می زد.

ولی او معتقد به امامت «حضرت صادق» (علیه السّلام) نبود، او شارب الخمر بود و چون محبّت «علی بن ابیطالب» (علیه السّلام) که بزرگترین صفت و عقیده ی خوب انسانی است در دل داشت، قبل از مرگ به جبران و رفع امراض روحی خود موفّق شد.

محبّت او به حضرت «علی بن ابیطالب» (علیه السّلام) از این اشعار استفاده می شود:

بابی انت و امّی یا امیرالمؤمنینا

بابی انت و امّی و برحطی اجمعینا

و باهلی و بمالی و بناتی والبنینا

و فدتک النفس منّی یا امام المتّقینا

«سید حمیری» در اوائل جوانی معتقد بود که «محمّد بن حنفیه»[۳۰۱] امام زمان او است و او زنده است و برای بوجود آوردن عدل و داد ظهور می کند و لذا مکرّر می گفت:

حتّی متی و الی متی المدی یابن الوصی و انت حی ترزق

یعنی: تا کی و تا چند و تا چه زمانی ای پسر وصی پیامبر در فراقت صبر کنیم و حال آنکه تو زنده ای و روزی می خوری.

 

 

هدایت او به دین حقّ

«داود رقّی» نقل می کند که روزی در نزد «امام صادق» (علیه السّلام) نام «سید حمیری» برده شد. آن حضرت فرمودند:

«او کافر است.» این خبر به سید حمیری رسید، او در مکه موسم حجّ به محضر «امام صادق» (علیه السّلام) مشرّف شد، عرض کرد: مولای من با این محبّتی که به شما دارم، با این بغضی که نسبت به دشمنانتان دارم، باز هم کافرم؟

«امام صادق» (علیه السّلام) فرمود: چه فائده، تو امام زمانت را نمی شناسی و به او ایمان نداری. سپس دلائل امامت خود را به او نشان داد و فرمود: «امام سجّاد» (علیه السّلام) شاهد بوده که «محمّد بن حنفیه» از دنیا رفته و سپس دست او را گرفت و او را به خانه ای برد.

سید حمیری نگاه کرد، دید در آنجا قبری است و آن قبر شکافته شد. شخصی از قبر خارج گردید در حالی که خاک از سر و صورت و ریشش می ریخت. «امام صادق» (علیه السّلام) به او فرمود: تو کیستی؟

عرض کرد: من «محمّد» پسر حضرت «علی بن ابیطالب» (علیه السّلام) که معروف به «محمّد بن حنفیه»ام.

سپس آن حضرت به او فرمودند: من کیستم؟

او گفت: شما حضرت «جعفر بن محمّد الصّادق» (علیهما السّلام) امام و حجّت دهر و زمانید.

پس از آن سید حمیری به «امام صادق» (علیه السّلام) عرض کرد که ای پسر رسول خدا، روایات زیادی از اجدادتان نقل شده که شخصی از شما خاندان رسالت غایب می شود، پس آن شخص کیست؟

«امام صادق» (علیه السّلام) فرمود: این احادیث صحیح است ولی مربوط به ششمین نفر از فرزندان من که او دوازدهمین امام از «ائمّه ی اطهار» (علیهم السّلام) بعد از «رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) است.

اوّل آنها «علی بن ابیطالب» (علیه السّلام) و آخر آنها حضرت «بقیه اللّه فی الارض و صاحب الزّمان» (علیه السّلام) است.

به خدا قسم اگر حتّی به مقداری که نوح در میان قومش ماند او در غیبت بماند، از دنیا نمی رود تا آنکه ظاهر شود و دنیا را پر از عدل و داد کند، پس از آنکه پر از ظلم و جور شده باشد.

«سید حمیری» می گوید: وقتی این مطالب را از «امام صادق» (علیه السّلام) شنیدم، این اشعار را گفتم:

تجعفرت باسم اللّه و اللّه اکبر و ایقنت انّ اللّه یعفو و یغفر

و یثبت مهما شاء ربّی بامره و یمحو و یقضی فی الامور و یقدر

یعنی: به نام خدا، «جعفری» شدم و خدا بزرگتر است از آنکه وصف شود و یقین دارم آنکه خدا مرا عفو می کند و می بخشد و باقی می گذارد هر چه را بخواهد و محو می کند و می گذارند و تقدیر می کند هر کاری را که اراده کند.

 

 

در موقع مرگ، سید حمیری از گناهان پاک می شود

سید حمیری وقتی محتضر شد و می خواست از دنیا برود، در بغداد بود. او به جوانی که در خدمتش بود گفت: وقتی من خواستم از دنیا بروم، نزد جمعی که اهل بصره اند می روی و به آنها از حال من خبر می دهی و بعد نزد کوفیها می روی و به آنها هم حال مرا می گوئی، از اهل بصره کسی جز یکی دو نفر بیشتر نمی آیند.

آن جوان طبق دستور آن کار را کرد، از اهل بصره ساکن بغداد جز سه نفر کس دیگری نیامد بلکه بعضی او را لعنت هم کردند ولی به مجرّد آنکه اهل کوفه ساکن بغداد خبر احتضار «سید حمیری» را شنیدند، هفتاد نفر از آنها تکبیرگویان با عجله خود را به بالین او رساندند.

او در حال سختی بود، صورتش مثل قیر سیاه شده بود و نمی توانست با کسی حرف بزند، ناگهان مقداری به هوش آمد و رو به طرف نجف اشرف کرد و سه مرتبه با اشک ریزان و قلب حزین گفت:

«یا امیرالمؤمنین» آیا با دوستت باید همین گونه رفتار شود؟

راوی قسم می خورد و می گوید: واللّه دیدم صورتش کم کم مثل ماه شب چهاردهم سفید شد و سید حمیری با لبانی متبسّم تکیه به دستهای خود داد و این اشعار را همان جا انشاد کرد و خواند:

کذب الزّاعمون انّ علیا لم ینجّی محبّه من هنات

قد و ربّی دخلت جنّة عدن و عفی لی اله عن سیأتی

فابشروا الیوم اولیاء علی(ع) و تولّوا علی حتّی الممات

ثمّ من بعده تولّوا بنیه(ع) واحدا بعد واحد بالصّفات

(یعنی: دروغ گفته اند کسانی که می گویند: حضرت «علی بن ابیطالب» (علیه السّلام) دوستانش را از گرفتاریها نجات نمی دهد.

چرا، قسم به خدا من وارد بهشت عدن شدم و خدا گناهان مرا عفو کرد.

پس بشارت باد دوستان «علی» (علیه السّلام) را و من توصیه می کنم که آنها دوست داشته باشند آن حضرت را تا زمانی که مرگ دامنگیرشان گردد.

پس از او دوست بدارند فرزندان آن حضرت را یکی پس از دیگری با صفات خاصّه ای که آنها دارند).

 

 

مقام «سید حمیری» در بهشت

مرحوم علاّمه ی امینی در کتاب «الغدیر» جلد ۲ صفحه ی ۲۲۲ می نویسد که «سهل بن ذبیان» گفت: یک روز صبح قبل از آنکه کسی خدمت حضرت «علی بن موسی الرّضا» (علیه السّلام) برسد، من به محضرش مشرّف شدم.

به من فرمود: مرحبا ای پسر ذبیان، همین الآن می خواستم کسی را نزد تو بفرستم تا تو را پیش من بیاورد.

گفتم: برای چه ای پسر «پیغمبر» (صلی اللّه علیه و آله)؟

فرمود: به خاطر خوابی که دیشب دیده ام!

گفتم: انشاءاللّه خیر است.

فرمود: دیشب در خواب می دیدم مثل اینکه نردبانی برایم نصب شده که صد پلّه دارد، من از آن نردبان بالا رفتم تا به آخر آن رسیدم.

گفتم: ای مولای من، به شما بشارت می دهم که عمرتان طولانی می شود یعنی صد سال عمر می کنید.

فرمود: هر چه خدا می خواهد.

سپس فرمود: وقتی به آخر نردبان رسیدم، مثل آنکه دیدم وارد قبّه ی سبزی که داخلش از بیرونش پیدا بود شدم، آنجا دیدم جدّم «رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) در حالی که طرف چپ و راست آن حضرت دو جوان زیبا صورتی که از نور صورتشان همه جا روشن بود نشسته اند.

و نیز در خدمت آن حضرت خانمی که بسیار با شخصیت بود و در مقابلش مردی که بسیار با عظمت به نظر می رسید، بودند.

پیرمردی در مقابل آنها ایستاده و این قصیده را برای آنها می خواند:

«لام عمر و باللواء مربع» (که در پاورقی، این قصیده تمامش نقل می شود).

وقتی «رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) چشمشان به من افتاد فرمودند: مرحبا به تو ای پسرم، ای «علی بن موسی الرّضا» به پدرت «علی» سلام کن.

من به آن حضرت سلام کردم.

سپس «رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) فرمود: به مادرت «فاطمه ی زهراء» (سلام اللّه علیها) هم سلام کن.

من به آن حضرت سلام کردم.

سپس فرمود: به پدرانت[۳۰۲] حضرت «امام حسن» و حضرت «امام حسین» هم سلام کن.

من به آنها سلام کردم.

سپس به من فرمود: به شاعر ما و کسی که در دنیا مدح ما را گفته، «سید اسماعیل حمیری» هم سلام کن.

من به او هم سلام کردم و خدمت «رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) نشستم، حضرت «رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) به سید اسماعیل رو کرد و فرمود: قصیده را دوباره بخوان.

او قصیده را از اوّل دوباره شروع کرد به خواندن و گفت:

لامّ عمر و باللواء مربع طامسه اعلامها بلقع

حضرت «رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) گریه می کردند تا آنکه به این شعر رسید:

قالوا له: لو شئت اعلمتنا الی من الغایة و المفزع

یعنی: مردم مسلمان به «رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) گفتند: اگر مایلید به ما معلوم کنید که بعد از شما کار در دست کیست و ما به چه کسی باید پناه ببریم؟

در اینجا «رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) همان طور که گریه می کردند، دستها را به طرف آسمان دراز کردند و گفتند: خدایا تو شاهدی که من به آنها گفتم و به آنها معرّفی کردم که باید کار در دست «علی بن ابیطالب» (علیه السّلام) باشد و او پناهگاه شما خواهد بود.

سید حمیری شعرها را باز خواند تا آنکه رسید به این فرد از شعر که درباره ی حضرت «امیرالمؤمنین» (علیه السّلام) می گوید:

و رایة یقد مها حیدر و وجهه کالشّمس اذ تطلع

یعنی: یک علم در دست حضرت «امیرالمؤمنین» حیدر کرّار (علیه السّلام) است که صورتش مانند خورشید در وقت طلوع می درخشد.

اینجا حضرت «رسول اکرم» و حضرت «فاطمه ی زهراء» (سلام اللّه علیها) و هر کس در آنجا بود، گریه کردند. وقتی قصیده تمام شد، «پیغمبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) متوجّه من شد و به من فرمود: ای «علی بن موسی» (علیهما السّلام) این قصیده را حفظ کن و به شیعیان ما امر کن که این قصیده را حفظ کنند و به آنها اعلام کن کسی که این اشعار را حفظ کند یا مداومت به خواندنش بنماید، من برای او بهشت را ضمانت می کنم.

در اینجا حضرت «علی بن موسی الرّضا» (علیهما السّلام) فرمود: حضرت «رسول اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) آن قدر این قصیده را برای من تکرار فرمود که من آنها را حفظ کردم.[۳۰۳]

از مطالب فوق استفاده می شود که اگر کسی در عقائد دینی خود محکم باشد و به هر بادی نلغزد، اگر چه به بعضی از عقائد فرعی یا صفات حیوانی مبتلا باشد و در راه آنها لجاجت نکند، خدای تعالی به وسیله ی «امام زمان» (علیه السّلام) او را هدایت می فرماید و از صفات حیوانی نجاتش می دهد و در آخرت او را با «خاندان عصمت و طهارت» (علیهم السّلام) همنشین می فرماید.

 

 

رفع شک و ایجاد یقین

او می گفت:

در شب بیست و سوّم ماه مبارک رمضان به خاطر آنکه یقینم زیاد شود، هزار مرتبه سوره ی مبارکه ی «قدر» را خواندم.[۳۰۴] ناگهان برای یک لحظه معنای کلام مولا حضرت «امیرالمؤمنین» (علیه السّلام) که فرموده: «لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا»[۳۰۵] (اگر پرده ها و حجابهای مادّی برطرف شود، یقین من بیشتر از این نمی شود) به یادم آمد.

آن حالت به قدری لذّت بخش بود، به قدری آرامش می داد، به قدری مرا به خدا نزدیک می کرد که قابل وصف نیست!

به وجود خدای تعالی بدون توجّه به دلائل اثبات وجود خدا و به ولایت کلّیه ی «امام زمان» ارواحنا فداه و به تمام حقائق و معارف و مراحل عالم قیامت آنچنان یقین پیدا کرده بودم که اگر صدها فیلسوف با دلائل به صورت ظاهرا محکم می خواستند آن عقائد و یقین را از من بگیرند، قطعا نمی توانستند.

من دیگر جزء کسانی بودم که خدای تعالی مکرّر در قرآن مجید فرموده:

«آنها به ملاقات پروردگارشان یقین دارند.[۳۰۶]

آنها به خدای آسمان و زمین یقین دارند.[۳۰۷]

آنها به آیات خدا یقین دارند.[۳۰۸]

آنها به عالم آخرت و روز قیامت یقین دارند.»[۳۰۹]

ای کاش آن حالت همیشه می ماند.

ای کاش لحظه ای از آن حالت جدا نمی شدم.

امّا چه کنم همان گونه که شب بیست و سوّم یعنی شب قدر سپری می شد، آن حالت هم از دستم رفت.

صبح آن روز به درِ خانه ی حضرت «ولی عصر» ارواحنا فداه گریه ی زیادی کردم و دوام آن حالت را از آن حضرت خواستم.

به دلم الهام شد که دوای تثبیت آن حالت را از مداومت قرائت سوره ی «صافات» استمداد کنم.

آن سوره را هر شب می خواندم و در هر شبی یکی از فوائد و آثار یقین را مشاهده می کردم، حال می خواهم اگر خوب گوش دهی، آنها را برای تو شرح دهم.

شب اوّل متوجّه شدم که لازمه ی یقین این است که نباید از هیچ چیز غیر از خدای تعالی بترسم.

«امام صادق» (علیه السّلام) فرمود: هیچ چیز نیست مگر آنکه علامتی دارد.

راوی می گوید: به «امام صادق» (علیه السّلام) عرض کردم: قربانت گردم مرز توکل به خدا چیست؟ فرمود: یقین است. عرض کردم: مرز یقین چیست؟ فرمود: این است که از چیزی غیر از خدا نترسی.[۳۱۰]

این مطلب از نظر عقل به قدری صحیح بود که من فوق العاده به آن توجّه کردم و بعدها متوجّه شدم که قرآن کریم می گوید: «فَلاتَخافُوهُمْ وَ خافُونِ اِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنینَ».[۳۱۱]

(از آنها نترسید و از من که خدای شمایم بترسید، اگر ایمان دارید).

شب دوّم تا اواخر شب خبری نشد، شاید علّتش این بود که روز قبلش در مجالس مختلفی حضور یافته بودم و حرفهائی که تقریبا لازم نبود گفته شود گفته بودم و صمت و سکوت را که از شرائط تکامل روح است، رعایت نکرده بودم.

به هر حال اواخر شب بود که قلبم روشن شد و دانستم لازمه ی یقین این است که به خاطر رضایت مردم نباید خدا را به غضب بیاورم و بالأخره شخصی که به خدا ایمان و یقین دارد، نمی تواند قدرت و خواسته ی مردم را در مقابل پروردگار به حساب بیاورد.

«امام صادق» (علیه السّلام) فرمودند: اگر یقین شخص مسلمان صحیح باشد، مردم را به سخط خالق از خود راضی نمی کند.[۳۱۲]

شب سوّم همان اوّل شب پس از قرائت سوره ی «صافات» متوجّه شدم که عمل کم دائم با داشتن یقین، بهتر از عمل زیادی است که با یقین و دوام توأم نباشد.

در آن شب خیلی استفاده کردم، زیرا اوّلاً به مسأله ی فوق که از مسائل بسیار مهمّ تکامل روح است، توجّه پیدا کرده بودم و بعدها این مسأله را شاید متجاوز از ده مرتبه به شاگردانم دستور دادم که تمام آنها به نتایج فوق العاده قابل توجّهی رسیدند.

در مشهد جوانی که هر روز صبح نمازش قضا می شد و اعمال عبادی مرتّبی نداشت، یک شب زمستان تا صبح در حرم حضرت «علی بن موسی الرّضا» (علیه السّلام) بیدار بود و به خیال خود جبران آنچه را که در ظرف یک هفته انجام نداده بود می کرد.

من به او گفتم: می دانی تو مثل چه کسی هستی؟

گفت: نه!

گفتم: تو مثل کسی هستی که یک وقت آن قدر غذا نخورد که مریض شود و یک وقت هم آن قدر غذا بخورد که باز هم مریض شود.

روح انسان مثل بدن انسان باید غذای مرتّب و منظّمی داشته باشد.

«امام صادق» (علیه السّلام) فرمود: عمل دائم کم با داشتن یقین در نزد خدا بهتر از عمل زیاد بدون یقین است.[۳۱۳]

حضرت «امیرالمؤمنین» (علیه السّلام) فرمود: عمل کم دائمی بهتر از عمل زیاد ملال آور است.[۳۱۴]

ثانیا چون آن شب همان اوّل شب به نتائج یقین رسیده بودم، برایم تجربه شده بود که چون روز قبلش با محاسبه و مراقبت دقیق مواظب اعمالم بودم و نگذاشته بودم کوچکترین گناهی از من سر بزند، باید باز هم در حال سیر و سلوک این محاسبه و مراقبت را دائما داشته باشم.

شب چهارم: وقتی سوره ی «صافات» را خواندم، نورانیت یقین فوق العاده بر قلبم مستولی شد و فردای آن روز از همان نورانیت ولی بسیار رقیق سراسر روح و قلبم را فرا گرفت و آنچه در آن شب و روز متوجّه شدم، این بود که به کلّی نباید غصّه ی روزی را بخورم. زیرا خدای تعالی ضمانت رزق مرا کرده است.

«امام صادق» (علیه السّلام) فرمود: اگر کسی از شما آن چنانکه از مرگش فرار می کند از روزیش فرار کند، رزقش به او می رسد، آن چنانکه مرگ به او می رسد.[۳۱۵]

شب پنجم که شب بیست و هفتم ماه مبارک رمضان بود و کم کم آن ماه رو به اتمام می رفت و می دانستم که اگر در ماه رمضان این یقین را در روحم صددرصد تثبیت نکنم، دیگر بعد از ماه رمضان نمی توانم به این موفّقیت برسم، آن شب خیلی تلاش کردم که بعد از قرائت سوره ی «صافات» از خدا و «امام عصر» (علیه السّلام) بخواهم که یقینم مستقرّ شود و شب و روز در یک حالت باشم، یعنی در حال یقین کامل و دائمی بسر ببرم و چون من روز قبلش که روز بیست و ششم ماه رمضان بود، این دعا را زیاد خواندم:

«اَللّهُمَّ ارْزُقْنِی التَّجافِی عَنْ دارِ الْغُرُورِ وَ الاَْنابَةَ اِلی دارِ الْخُلُودِ وَ الاِْسْتِعْدادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْتِ».[۳۱۶]

یعنی: خدایا، مرا روزی کن که پهلو خالی کنم از خانه ی دنیای پر فریب و برگردم به سوی خانه ی دائمی. و آماده شوم برای مردن قبل از آنکه مرگ به سراغم بیاید.

دیگر یقینم به خدا و قیامت به قدری زیاد شده بود که از مرگ نمی ترسیدم، از دشمن باکی نداشتم، معنای این جمله از زیارت «امین اللّه» را که می فرماید:

«اللّهمّ فاجعل نفسی مطمئنّة بقدرک راضیة بقضائک» یعنی: خدایا، نفسم را به تقدیراتت آرام نگهدار و به قضا و قدرت راضی بفرما.

کاملاً درک کرده بودم و بلکه این دعا در حقّم مستجاب شده بود، من تا آن شب نمی دانستم که چه ارتباطی بین ولی خدا شدن و تمنّای مرگ کردن است که خدای تعالی در سوره ی جمعه می فرماید:

«قُلْ یا اَیهَا الَّذینَ هادُوا اِنْ زَعَمْتُمْ اَنَّکمْ اَوْلِیاءُ لِلّهِ مِنْ دُونِ النّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ اِنْ کنْتُمْ صادِقینَ».[۳۱۷]

یعنی: ای کسانی که یهودی شده اید، اگر گمان دارید که شما اولیاء خدائید غیر از مردم، پس درخواست مرگ از خدا بکنید اگر راست می گوئید.

ولی آن شب با داشتن یقین به این نتیجه رسیده بودم که عالم آخرت روح و ریحان و بهشت و نعمت است، وقت دیدار با خدا و اولیاء او است، زمان وصال و پایان فراق و تمام بدبختیها و ناراحتیها و نجات از زندان و پایان جلسه ی امتحان است. چرا آن را از خدای تعالی نخواسته باشم؟ آیا ممکن است عاشقی دیدار معشوقش را طلب نکند و تمنّای آن را نداشته باشد؟

از آن شب به بعد به خاطر یقین مستدامی که به من داده شده بود، از هیچ چیز نمی ترسیدم. روزها و شبها گاهی یکه و تنها در مقابل خطرات عجیبی که غیرقابل وصف است قرار می گرفتم و به هیچ وجه دلهره نداشتم.

گاهی هم به یاد قضیه ای که در روایات متعدّده از حضرت «علی بن ابیطالب» (علیه السّلام) معروف است می افتادم که:

«امام صادق» (علیه السّلام) فرمود: قنبر غلام حضرت «علی بن ابیطالب» (علیه السّلام) خیلی آن حضرت را دوست می داشت، لذا او به عنوان پاسداری، وقتی حضرت «علی بن ابیطالب» (علیه السّلام) از مدینه بیرون می رفتند، او هم پشت سر آن حضرت با شمشیر بیرون می رفت و مواظبت می کرد تا مبادا خطری متوجّه آن حضرت شود. یک شب حضرت «امیرالمؤمنین» (علیه السّلام) او را دیدند، به او فرمودند: قنبر اینجا چه می کنی؟ عرض کرد: آقا آمده ام پشت سر شما باشم و شما را مواظبت کنم.

«امیرالمؤمنین» (علیه السّلام) فرمودند: تو می خواهی مرا از گزند اهل آسمانها حفظ کنی یا از خطرات اهل زمین؟

عرض کرد: نه، من می خواهم شما را از خطرات اهل زمین حفظ کنم.

«امیرالمؤمنین» (علیه السّلام) فرمودند: اهل زمین نمی توانند بدون اذن پروردگار به من گزندی بزنند، تو از همین جا برگرد.

و آن حضرت اکثر شبها تنها برای عبادت و مناجات با پروردگار در بیابانهای پشت شهر کوفه می رفت و بیتوته می کرد.[۳۱۸]

«امام صادق» (علیه السّلام) فرمود: یک روز «پیغمبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) نماز صبح را خواند و برای موعظه به طرف مردم برگشت، ناگهان چشمش به جوانی افتاد که در مقابلش نشسته و چرت می زند و به حدّی خسته است که سرش به زمین می خورد، رنگش زرد شده، بدنش لاغر شده، چشمهایش به گودی نشسته!

«پیغمبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) به او فرمود: احوالت چطور است؟ چگونه شب را به صبح آوردی؟

گفت: شب را با یقین صبح کردم! «پیغمبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) از سخن او تعجّب کرد و فرمود: برای هر چیزی حقیقت و علامتی است. علامت و حقیقت یقین تو چیست؟

گفت: ای رسول خدا، یقین من است که مرا محزون کرده، خواب را از چشمم در شبها ربوده و پوست بدنم را به استخوانهایم چسبانده، از دنیا و از آنچه در دنیا است مرا بیزار نموده است.

در حالی بسر می برم مثل آنکه می بینم عرش خدا را برای حساب گذاشته اند و مردم برای حساب جمع شده اند و من هم در میان آنها هستم.

و مثل اینکه می بینم اهل بهشت در بهشت متنعّم و بر پشتیها تکیه زده اند و یکدیگر را می شناسند.

و مثل آنکه می بینم اهل جهنّم در آن به عذاب مبتلاء هستند.

و مثل اینکه الآن صدای زفیر جهنّم در گوشم طنین می اندازد و من فوق العاده از اینها در وحشتم.

اینجا بود که «پیغمبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) فرمود: این بنده ای است که خدا قلبش را با ایمان منوّر ساخته، سپس به او رو کرد و فرمود: بر این حالت همیشه باش و هیچگاه یقین خود را از دست مده.

آن جوان گفت: یا رسول اللّه از خدا بخواهید که خدا شهادت در رکاب شما را نصیبم کند.

رسول خدا برای او دعا کرد.

پس از چند روز «پیامبر اکرم» (صلی اللّه علیه و آله) برای جنگی از مدینه خارج شد. او پس از نُه نفر که در آن جنگ کشته شدند، به شهادت رسید و دهمین فرد از شهداء آن جنگ شد.[۳۱۹]

 

او می گفت:

سالها در اوائل جوانی فکر می کردم که معنی عین الیقین و حقّ الیقین چیست و چرا اساتید معرفت النّفس، این دو مرحله را بالاتر از مرحله ی علم الیقین می دانند؟ مقداری در کتب حدیث و قرآن مجید و سخنان علماء فنّ، تحقیق نمودم و مطالبی در این خصوص دستگیرم شد ولی آنچه مرا در این مراحل خوب آگاه نمود، قضیه ای است که برای تو نقل می کنم.

شبی در عالم رؤیا مردی را دیدم که به قیافه ی دانشمندان بزرگ یهود بود، نزد من آمد، می خواست با دلائلی مرا از دین مقدّس اسلام به دین یهودیت برگرداند و من متأسّفانه در عالم رؤیا نمی توانستم دلائل او را ردّ کنم ولی آنچنان به حقّانیت اسلام یقین داشتم که کوشش او بی فائده بود، لذا وقتی بیدار شدم مثل کسی بودم که از دست درّنده ای نجات پیدا کرده و از باطلی به حقّی واصل گردیده است.

در آنجا برای چند لحظه معنی حقّ الیقین را در وجود خود احساس می کردم، یعنی وقتی از خواب بیدار شدم دیدم مثل کسی هستم که یقین دارد روز است، ولی دیگری می خواهد به او تحمیل کند که شب است.

مثل کسی است که یقین دارد ظلم بد است، ولی دیگری می خواهد به او بگوید ظلم خوب است.

مثل کسی که می داند خیانت بد است، ولی دیگری می خواهد به او تحمیل کند که خیانت خوب است.

در این موارد انسان چه حالتی دارد؟ من هم در آن موقع همان حالت را داشتم، یعنی آن دانشمند یهودی می خواست چیزی را به من تحمیل کند که خلاف آن برای من حقّ و یقین بود، همان طوری که برای تو بدی ظلم و بدی خیانت، حقّ و یقین است.

آیا اگر صدها دلیل فلسفی و علمی برای تو اقامه کنند که ظلم به ضعفاء کار خوبی است، تو می توانی آن را قبول کنی؟ قطعا نه.

من هم نمی توانستم قبول کنم که دین یهودیت بهتر از دین مقدّس اسلام است.

به هر حال من با این خواب متوجّه شدم که معنی حقّ الیقین چیست و شاید تو هم با این مثالها فهمیده باشی معنی حقّ الیقین چه می باشد.

و همچنین سالها دوستانی برای من مطالبی از ورود شیعیان هندوستان در روز عاشورا در میان آتش نقل می کردند، حتّی عکسهائی از آن جریانات به من نشان داده بودند و بالأخره من یقین کرده بودم که اجمالاً شیعیان در ماه محرّم و صفر پس از خاتمه ی عزاداری میان آتش می روند و نمی سوزند ولی در سال ۱۳۶۱ هجری شمسی که من خودم در «احمدآباد» هندوستان منظره ی داخل آتش شدن سینه زنهای حسینی را دیدم و آن معجزه ی زنده را مشاهده کردم، معنی واقعی وتفاوت مرحله ی علم الیقین با مرحله ی عین الیقین را احساس کردم و لذا در آن شب مرتّب با خود می گفتم: «شنیدن کی بود مانند دیدن».

حالا با نقل این قضایا، شاید تو فهمیده باشی معنی مراحل یقین چگونه است و چرا در آیات قرآن و روایات متواتره مراحل یقین را به سه مرحله تقسیم نموده اند.

بنابراین مرحله ی اوّل یقین، «علم الیقین» است، یعنی گاهی انسان از نظر علمی به چیزی یقین پیدا می کند؛ «کلاّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیقینِ».[۳۲۰]

و مرحله ی دوّم یقین، «عین الیقین» است، یعنی انسان علاوه بر آنکه به چیزی علم دارد، او را می بیند و مشاهده می کند و طبیعی است که شنیدن و علم پیدا کردن هیچگاه مانند دیدن و مشاهده نمودن نمی باشد، بلکه دیدن دهها برابر بر شنیدن مزیت دارد؛ «ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَینَ الْیقینِ».[۳۲۱]

مرحله ی سوّم، «حقّ الیقین» است و آن وقتی است که انسان به چیزی آنچنان یقین داشته باشد که ممکن نباشد در او تردیدی بوجود آید و لو آنکه صدها دلیل علمی و فلسفی برایش اقامه کنند؛ «اِنَّ هذا لَهُوَ حَقُّ الْیقینِ».[۳۲۲]

که اگر انسان بتواند خود را در هر چیزی که مربوط به اعتقادات است به مرحله ی «حقّ الیقین» برساند، از نظر روحی به کمال رسیده و دلش آرام گرفته و قلبش مطمئن شده و با خیال راحت به طرف آن حقیقت حرکت می کند و این صفت در سیر و سلوک از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است.

 

 

خوف از خدا

او می گفت:

روزی جوانی که یقین کاملی به مبداء و معاد داشت و از خوف خدا در حال عبادت می لرزید و اشک می ریخت، در مسجد جامع قدیمی قم کنار من نماز می خواند و فوق العاده مضطرب بود. به او گفتم: از چه می ترسی؟

گفت: شما استاد من هستید، من از شما یاد گرفته ام که باید از خدا بترسم، پس از خدا می ترسم.

به او گفتم: از عدل خدا می ترسی یا از آنکه مبادا او ظلمی به تو بکند از او می ترسی.

گفت: از هیچ کدام چون عدل ترس ندارد و ذات خدا از ظلم منزّه است ولی از بس خدا را دوست دارم می ترسم که ناخودآگاه کاری از من سر زند که محبوبم محبّتش نسبت به من کم شود.

گفتم: احسنت و بارک اللّه این ترسی است که اولیاء خدا از خدای تعالی دارند. هر چه انسان خدا را بیشتر بشناسد و محبّتش به خدا بیشتر شود، ترسش از خدا بیشتر می گردد.

این نحوه ی ترس را هر عاشقی از معشوق و هر محبّی از محبوبش دارد.

همین جوان قبل از آنکه این حالت را پیدا کند، نسبت به خود من محبّت فوق العاده ای داشت، او همه روزه نزد من می آمد و اظهار محبّت می کرد و مرا با اظهار محبّتش وادار می نمود که مطالبی برای او بگویم.

یک روز من مقداری کسل بودم و حوصله ی اظهار محبّت را نسبت به او نداشتم، دیدم فوق العاده مضطرب است. از او پرسیدم: چرا این قدر اضطراب داری؟

گفت: از روزی که به شما علاقه پیدا کرده ام و محبّت شما در دلم مستقرّ شده، در کنارش خوف عجیبی که هر چه محبّتم زیادتر می شود این خوف هم بیشتر می گردد، قرار گرفته و فوق العاده مرا ناراحت نموده است. من همیشه می ترسم ناخودآگاه کاری کنم که شما مرا طرد کنید، محبّت شما نسبت به من کم شود، من از چشم شما بیافتم و امروز که احساس کردم شما به سردی جواب سلام مرا دادید و مثل هر روز با محبّت بیشتری با من روبرو نشدید، آن خوف و ترس قوّت بیشتری گرفت و مرا مضطرب نمود.

من به او گفتم: علّت این سردی، کم علاقه ای نسبت به تو نبوده بلکه از نظر مزاجی مقداری کسالت دارم.

بالأخره نمی دانم تو که اهل محبّت و معرفتی آیا تجربه کرده ای که وقتی انسان به دوست خوبی برخورد می کند، در مرحله ی اوّل زیاد اصرار دارد که از او عهد و میثاق بگیرد که بی وفائی نکند، دوستی و محبّتشان همیشگی باشد، اگر محبوب از او تقصیری دید به حساب نیاورد، اگر قصوری مشاهده کرد به دل نگیرد و بلکه به او تذکر دهد تا دوباره به آن کار مبادرت ننماید.

اینها همه اش ناشی از همان خوفی است که محبّ از محبوب و عاشق از معشوق دارد و به خاطر وجود همین خوف است که انسان مطیع محبوبش می شود، به سیرت او در می آید، صفات و اعمال او را در خود ایجاد می کند و لذا اولیاء خدا هر چه معرفتشان به خدا بیشتر می شود، ترسشان از خدا بیشتر می گردد. آنها تا جائی از خدا می ترسند که آنی از این خوف غفلت نمی کنند. آنها در عین آنکه محبوب را رئوف و مهربان می دانند، رحمان و رحیم می دانند، در عین حال از اینکه مبادا کاری بکنند که محبوب را به غضب در بیاورند می ترسند، شبها تا صبح گریه ها و ناله هائی دارند و از خدا طلب عفو از قصور و تقصیرشان می نمایند، آنها عفو خدا را به خاطر جلب رضایت او می خواهند، آنها غفران ذنوب را تنها به خاطر نجات از جهنّم و عذاب نمی خواهند، بلکه می ترسند که مبادا مورد غضب محبوب و معبود خود واقع شده باشند.

شبی در عالم رؤیا محبوبی را زیارت کردم که جانم به قربانش در عین آنکه از او کسی را مهربانتر ندیده ام ولی از او می ترسیدم. او هر چه به من دلداری می داد و مهربانی می کرد، من خوفم بیشتر می شد و می ترسیدم که اعمالم و یا شیاطین مرا از او دور کنند و او را از من بگیرند.

معروف است که روزی مجنون را به نزد لیلی بردند و آنها را در یک منزل جا دادند. مجنون نشست و های های گریه کرد. از او پرسیدند: چرا گریه می کنی؟ گفت: می ترسم لیلی را از من بگیرند.

هر عاشقی وقتی به معشوقش می رسد و ارزش او را می یابد، اوّل ناراحتی و ترسی که در دلش پیدا می شود، این است که مبادا او را از دست بدهد.

شما چرا وقتی یک چیز قیمتی را بدست می آورید، زیاد می ترسید که مبادا او را گم کنید و کاملاً محافظتش می کنید؟ اینها همه معنی و مثالهای خوفی است که اولیاء خدا از خدا دارند.

من خودم یک روز که در اثر خواندن قرآن حالت فناء موقّتی پیدا کرده بودم و به عظمت الهی توجّه نموده بودم، آن چنانکه خدای تعالی بی نهایت عزیز است، در من خوف فوق العاده ای از آنکه مبادا آن حالت از من سلب شود پیدا شده بود که نزدیک بود قالب تهی کنم.

و بالأخره معنی آیات مکرّری که در قرآن آمده و می فرماید: «مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ»[۳۲۳] کسی که از مقام الهی بترسد برای او بهشت است، منظور همین معنی از خوف است که اهل عرفان و اولیاء خدا و محبّین دارا هستند و چون هیچ کس را جز خدا دوست ندارند، از هیچ کس هم جز خدا نمی ترسند و اهمیت نمی دهند که دوستان مجازی یعنی غیر الهی از دستشان بروند که آیات زیادی نیز شامل این معنی می گردد.

«امام صادق» (علیه السّلام) فرمود: کسی که خدا را بشناسد، از خدا می ترسد و کسی که از خدا بترسد، نفسش را از دنیا و محبّت آن جدا می کند.[۳۲۴]

حضرت «امام صادق» (علیه السّلام) به اسحاق بن عمّار فرمودند: بترس از خدا مثل آنکه او را می بینی و اگر تو او را نمی بینی، او تو را می بیند و اگر فکر می کنی که او تو را نمی بیند، کافری و اگر می دانی که او تو را می بیند و در عین حال با معصیت خود با او مبارزه می کنی، تو او را از کمترین نگاه کنندگان بر اعمالت قرارش داده ای.[۳۲۵]

ضمنا این را بدان که اگر اولیاء خدا از جهنّم و عذاب الهی می ترسند و از خوف جهنّم اشک می ریزند، تنها به خاطر آنکه در عذاب الهی ناراحتی می کشند نیست، بلکه چون این عذاب از غضب و بی محبّتی و فراق ناراحتی محبوبشان منشاء گرفته ناراحتند. آنها از فراق و دوری پروردگارشان بیشتر می سوزند تا از شعله های آتش جهنّم، آنها در مفارقت از رحمت الهی بیشتر متأثّرند تا عذابی که متوجّه آنها شده است.

حضرت «علی» (علیه السّلام) عرض می کند: پروردگارا تو می دانی ضعف بدن مرا در مقابل بلاهای کمی که در دنیا به من می رسد، با اینکه این بلائی است که کم دوام و زمانش کوتاه است، پس چگونه من بلاهای آخرت را که زمانش بسیار طولانی است و پر دوام است، تحمّل کنم؟

آن بلائی است که از اهل عذاب تخفیف داده نمی شود، زیرا از غضب و انتقام و سخط تو منشاء گرفته است و این عذابی است که آسمانها و زمین نمی توانند تحمّلش را بکنند. (تا آنکه می فرماید) پروردگارا، بر فرض که من به عذابت صبر کنم، چگونه بر فراقت تحمّل نمایم.[۳۲۶]

آری، در نظر حضرت «علی» (علیه السّلام) عذابی که از غضب الهی برخواسته، قابل تحمّل حتّی برای آسمانها و زمین نیست و فراق و دوری معنوی از پروردگار متعال سخت تر از تحمّل در آتش جهنّم است.

از اوّل کتاب تا به اینجا مطالبی مربوط به تزکیه ی نفس و نجات از امراض روحی که از استاد شنیده و نقل شده تذکر داده شد و اینها همان مطالبی است که باید در تزکیه ی نفس به آن عمل شود. استاد آن مطالبی را که اگر رعایت شود انسان به کمال می رسد فرموده بودند و من با قلم بسیار ساده و همه کس فهم برای شما خوانندگان عزیز نوشتم. امید است اینها برای شما سالکین الی اللّه مفید واقع گردد.

امّا از این قسمت به بعد بخشی از معارف و حقایق که از استاد شنیده شده و برای سیر الی اللّه و سالکین به سوی حقایق و معارف اطّلاعش لازم است در جلد دوّم نوشته می شود.

امید است سائرین الی اللّه با توجّه به این مطالب بهتر بتوانند به سوی خدا حرکت کنند و از کتاب «سیر الی اللّه» که بعد از این دو جلد کتاب، باید بخوانند، بهتر استفاده کنند.

«پایان جلد اوّل»

 

 

 

 


 

[۱] ــ بدون تردید در قرآن مطالب عالیه ی علمی وجود دارد و خدای تعالی مکرّر می فرماید: «وَ لَقَدْ یسَّرْنَا الْقُرْانَ لِلذِّکرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکرٍ» سوره ی قمر آیات ۱۷ و ۲۲ و ۳۲ و ۴۰ یعنی ما قرآن را سهل و آسان کردیم برای تذکر مردم. بنابراین می شود که مطالب عالیه ی علمی را به نحوی بنویسیم که همه ی مردم آنها را بفهمند و استفاده کنند و چقدر اشتباه است که بگوئیم مطالب علمی حتما باید در قالب الفاظ نامأنوس و اصطلاحات فلسفی گفته شود.

و بر این اساس باید نویسندگان و پیروان قرآن بکوشند که آنها هم مطالب علمی و عرفانی خود را از اصطلاحات غیر مأنوس دور نگه دارند و تا ممکن باشد (که البتّه کار آسانی نیست) مطالب علمی و مشکل را برای مفیدتر واقع شدن آنها آسان و ساده بنویسند.

[۲] ــ بعضی از منتقدین وقتی می خواهند به مبانی حکمت الهی که من در این کتاب نقل کرده ام، توهین کنند و از طرفی نمی خواهند به دلائلی با شناختی که از من دارند، لبه ی تیز حملاتشان را مستقیما به طرف من قرار دهند، به آن استاد فرضی که من به عنوان «او» از او یاد کرده ام قرار می دهند و به او توهین می کنند و در همان نوشته با اصرار زیادی اثبات می کنند که آن استاد فرضی خود مؤلّف بوده است. خدا آنها را از خواب غفلت بیدار کند.

[۳] ــ دوستی و یا دوستانی مکرّر به من گفته اند که این استاد خود شما بوده اید، ولی چون می خواسته اید رد گم کنید و اگر تمجیدی و یا حسادتی در کار است مستقیم به شما نخورد، لذا با جمله ی «او می گفت:» مطالب را ذکر کرده اید. من در جواب گفته ام حالا اگر دوست شما طبق گفته ی شما از نوشته ای مقصدی دارد، چرا نمی گذارید به مقصدش برسد و او را مجبور به آنچه نمی خواهد اظهار شود می کنید.

[۴] ــ خوانندگان عزیز، مبانی در اعتقادات و اخلاق و تزکیه ی نفس بین علماء مختلف است. جمعی که در گذشته زیاد نبودند و صد درصد در انزوا بودند، اعتقادات خود را از فلسفه ی مشّاء و اشراق و تصوّف می گرفتند. ولی اکثر علماء دین، اعتقادات خود را از دلائل عقلی با راهنمائی قرآن و روایات اتّخاذ می کردند و هر دسته ای به طرف مقابل خود حملاتی و بحث و مباحثه ای با هم داشتند و به هیچ وجه این گفتگوها جنبه ی سیاسی به خود نمی گرفت. ولی متأسّفانه در زمان ما این بحثها گاهی جنبه ی سیاسی به خود می گیرد و اگر قدرت در هر طرف باشد، طرف مقابل را اذیت و آزار می دهند.

[۵] ـ عن ابی جعفر الثّانی علیه السّلام: ….نعم اما الرجل اذا نام فانّ روحه یخرج مثل شعاع الشّمس فیتعلق بالرّیح و الرّیح بالهواء فاذا اراد اللّه ان ترجع جذب الهواء الرّیح و جذب الرّیح الرّوح فرجعت الی البدن فاذا اراد اللّه ان یقبضها جذب الهواء الرّیح و جذب الرّیح الرّوح فقبضها. (بحارالانوار جلد ۵۸ صفحه ی ۳۹ حدیث ۹).

[۶] ـ باسناده عن یونس بن ظبیان عن ابی عبداللّه علیه السّلام: قال فاذا قبضه اللّه عزّوجل صیر تلک الرّوح فی قالب کقالبه فی الدّنیا فیأکلون و یشربون فاذا قدّم علیهم القادم عرفوه بتلک الصورة الّتی کانت فی الدّنیا. (بحارالانوار جلد ۵۸ صفحه ی ۵۰ حدیث ۳۰ ـ کافی جلد ۳ صفحه ی ۲۴۵).

[۷] ـ عن عبداللّه بن الفضل الهاشمی قال: قلت لابی عبداللّه علیه السّلام: لای علة جعل اللّه عزّوجل الارواح فی الابدان بعد کونها فی ملکوته الاعلی فی ارفع محلّ؟ فقال (علیه السّلام): انّ اللّه تبارک و تعالی علم انّ الأرواح فی شرفها و علوّها متی ما ترکت علی حالها نزع اکثرها الی دعوی الربوبیة دونه عزّوجلّ فجعلها بقدرته فی الابدان الّتی قدّر لها فی ابتداء التّقدیر نظرا لها و رحمة بها و احوج بعضها الی بعض و علق بعضها علی بعض، و رفع بعضها علی بعض و رفع بعضها فوق بعض درجات و کفی بعضها ببعض و بعث الیهم رسله، و اتخذ علیهم حججه مبشّرین و منذرین ـ یأمرون بتعاطی العبودیه و التواضع لمعبودهم بالانواع الّتی تعبّدهم بها و نصب لهم عقوبات فی العاجل و عقوبات فی الاجل ـ و مثوبات فی العاجل و مثوبات فی الآجل لیرغّبهم بذلک فی الخیر و یزهدهم فی الشّر و لیذلّهم بطلب المعاش و المکاسب، فیعلموا بذلک انّهم بها مربوبون و عباد مخلوقون، یقبلوا علی عبادته فیستحقّوا بذلک نعیم الابد و جنّة الخلد ـ و یامنوا من النزوع الی ما لیس لهم بحقّ.

ثمّ قال علیه السّلام: یا ابن الفضل! انّ اللّه تبارک و تعالی احسن نظرا لعباده منهم لأنفسهم، ألاتری انّک لاتری فیهم الاّ محبّا للعلوّ علی غیره حتّی انّه یکون منهم لمن قد نزع الی دعوی الربوبیة و منهم من نزع الی دعوی النبوّة بغیر حقّها، و منهم من نزع الی دعوی الامامة بغیر حقّها و ذلک مع ما برون فی انفسهم من النقص و العجز و الضعف و المهانة و الحاجة و الفقر و الآلام و المناوبة علیهم و الموت الغالب لهم و القاهر لجمیعهم ـ یا ابن الفضل انّ اللّه تبارک و تعالی لایفعل بعباده الاّ الأصلح لهم و لایظلم النّاس شیئا و لکنّ النّاس أنفسهم یظلمون. (علل الشرایع جلد اوّل صفحه ی ۱۵ و ۱۶ بحارالانوار جلد ۵۸ صفحه ی ۱۳۳ حدیث ۶).

[۸] ــ عن امیرالمؤمنین علیه السّلام: عجبت لابن آدم اوّله نطفه و آخره جیفه و هو قائم بینهما وعاء للغائط ثمّ یتکبّر. (بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۲۳۴ حدیث ۳۳).

[۹] ــ انسان اگر بخواهد از گناهان پاک باشد باید یا آنچنان خدا را بشناسد که او را در مقابل خود حاضر بداند و یا باید حقیقت گناه را بشناسد، چنانکه انسان وقتی ضرر «زهر» را دانست، به هیچ وجه آن را نمی خورد.

[۱۰] ــ عن امیرالمؤمنین علیه السّلام: «العلم فی الصغر کالنقش فی الحجر»، («کنزالفوائد» تألیف علاّمه ی کراجکی جلد ۱ صفحه ی ۳۱۹ و «الطرائف» تألیف سید بن طاووس جلد ۲ صفحه ی ۵۱۴).

[۱۱] ــ یعنی بدن و روح و سیاهی و روح نباتی.

[۱۲] ــ علی علیه السّلام می فرماید: «عجبت لمن یجهل نفسه کیف یعرف ربّه» یعنی تعجّب می کنم از کسی که روح و نفس خود را نشناخته چگونه ممکن است خدا را بشناسد پس لازم است انسان روح و نفس خود را بشناسد. (غرر الحکم صفحه ی ۲۳۳ حکمت ۴۶۵۹)

[۱۳] ـ سوره ی حشر آیه ی ۱۹ تا آخر سوره.

[۱۴] ــ عن الحسن بن علی علیهما السّلام: من قرأ القرآن کانت له دعوة مجابة إمّا معجّلة و إمّا مؤجّلة. (بحارالانوار جلد ۸۹ صفحه ی ۲۰۴ حدیث ۳۱ و جلد ۹۰ صفحه ی ۳۱۳ و مستدرک الوسائل جلد ۴ صفحه ی ۲۶۰ حدیث ۴۶۴۲ ـ ۸).

[۱۵] ــ منظور از انفس نشانه هائی است که خدای تعالی در وجود خود انسان برای اثبات وجود خودش قرار داده و منظور از آفاق نشانه هائی که خدای تعالی در خلقت آسمانها و زمین و نظم عجیب عالم قرار داده است که در آیه ی ۵۳ سوره ی فصّلت اشاره به همین معنی فرموده که می گوید: «سَنُریهِمْ ایاتِنا فِی الاْفاقِ وَ فی اَنْفُسِهِمْ حَتّی یتَبَینَ لَهُمْ اَنَّهُ الْحَقُّ اَوَلَمْ یکفِ بِرَبِّک اَنَّهُ عَلی کلِّ شَی ءٍ شَهیدٌ».

[۱۶] ـ روایت جنود عقل و جهل مفصّل است. اصول کافی جلد اوّل صفحه ی ۱۴.

[۱۷] ــ خوانندگان عزیز توجّه داشته باشید که این کتاب بر اساس احادیث و روایات و قرآن مجید نوشته شده و به هیچ وجه مکاتیب فلسفی و سخنان دانشمندان متصوّفه در آن مورد توجّه واقع نشده است، زیرا همه ی علماء و دانشمندان مسلمان بخصوص شیعیان که کتابهای مرا به زبانهای مختلف خوانده اند، می دانند که من کوشش کرده ام از افکار متصوّفه هیچ گونه استفاده نکنم و صراط مستقیم را فقط در کلمات خدای تعالی و معصومین صلوات اللّه علیهم اجمعین بدانم. امّا چون اظهار عقیده آزاد است و دوران قرون وسطائی سپری شده و تفتیش عقاید ممنوع است و شاعر گفته:

تو سخن را نگر که حالش چیست بر گزارنده ی سخن منگر

و قرآن فرموده: «اَلَّذینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ اَحْسَنَهُ اُولئِک الَّذینَ هَدیهُمُ اللّهُ وَ اُولئِک هُمْ اُولُوا الْأَلْبابِ» (سوره ی زمر آیه ی ۱۸) و امام (علیه السّلام) فرموده: «انظر الی ما قال ولاتنظره الی من قال» (غررالحکم صفحه ی ۵۸ حکمت ۶۱۲) من آنچه در این کتاب می نویسم، بر اساس مبانی تصوّف و فلسفه نبوده بلکه دقیقا آنچه را که از مذاق پاک اهل بیت پیغمبر اکرم (صلی اللّه علیه و آله) استفاده می شده نوشته ام. ما در این کتاب پیرو علماء بزرگی همچون شیخ طوسی و علاّمه ی حلّی و علاّمه ی مجلسی و مراجع بزرگ تقلید تا استاد بزرگوارمان حضرت آیه اللّه بروجردی (رضوان اللّه تعالی علیه) بوده ایم و امیدواریم بر این عقیده و روش تا آخر عمر باقی باشیم.

[۱۸] ــ دوستان عزیز کوشش کنید به آنچه تا اینجا نوشته ام توجّه نمائید که کلید همه ی موفّقیتها در توجّه به نکاتی است که من با قلم ساده در این قسمت نوشته ام. زیرا اگر اهمیت ندهید، ممکن است شیطان وسوسه های مختلفی بکند. مثلاً این استاد کیست؟ یا کسی که این همه صفات رذیله داشته چگونه ممکن است پاک شود و مشمول «قد افلح من زکیها» گردد و آیا اینها راست است یا دروغ و چگونه ممکن است مطالب عرفانی و علمی این گونه ساده نوشته شود که حتّی من هم بفهمم و… این افکار اگر در شما بوجود آید، شیطان خودتان را وسوسه کرده و از راه خدا باز داشته است و اگر کسی این حرفها را به شما بگوید او سدّ راه خدا شده و نگذاشته چکیده ی احادیث و روایات و مطالب اسلامی را بفهمید و عمل کنید. اعاذنا اللّه و ایاکم

[۱۹] ــ سوره ی یس آیه ی ۶۱.

[۲۰] ــ مراحل فوق مقدّمه ای برای جهاد با نفس و مرحله ی عبودیت است که اگر کسی بتواند این هفت مرحله یعنی مرحله ی یقظه و مرحله ی توبه و مرحله ی استقامت و مرحله ی صراط مستقیم و مرحله ی محبّت به خدا و مرحله ی جهاد با نفس و مرحله ی عبودیت را که مراحل تزکیه ی نفس اند صحیح و کامل بگذراند، با تجربه ای که ما داشته ایم، یعنی بوسیله ی این مراحل صدها نفر از همه ی صفات رذیله پاک شده اند، صد درصد از آن سیاهی که در روح بوجود آمده بود و در بالا آنها را یادآوری کرده ایم، پاک می گردد و حتّی یک نقطه ی تاریک در روح و نفس او باقی نمی ماند.

[۲۱] ــ این بحث را قبل از توضیح پاک کردن نفس از رذائل در اینجا آورده ایم که اگر سالک الی اللّه در سفر به سوی خدای تعالی حالت قبضی در خود احساس نمود، بداند چه شده و چه باید بکند.

[۲۲] ــ سوره ی بقره آیه ی ۲۴۵.

[۲۳] ــ مهمترین صفت رذیله ای که ممکن است انسان را از خدای تعالی دور کند و حتّی مایه ی ایجاد بخش مهمّی از صفات رذیله در روح انسان بشود، «حبّ دنیا» و «حبّ جاه و مقام» و «حبّ ریاست» است و اگر چه ممکن است انسان با گذراندن مراحل هفتگانه ی تزکیه ی نفس که در کتاب «سیر الی اللّه» شرح داده ایم، این صفات را بتواند از خود دور کند، ولی بهتر این است که این امراض روحی را مستقلاًّ هم معالجه نماید تا بهتر بتواند موفّق گردد.

[۲۴] ـ حبّ الدّنیا رأس کلّ خطیئة. (بحارالانوار جلد ۷۲ صفحه ی ۹۰ حدیث ۶۲).

[۲۵] ـ الدّنیا دار ممّر و لا دار مقرّ (نهج البلاغه، حکمت ۱۳۳).

[۲۶] ـ دار بالبلاء محفوفه (نهج البلاغه، خطبه ی ۲۱۷).

[۲۷] ــ خوانندگان عزیز، شما این قسمت از کتاب و یا قسمتهای بعدی را که استاد بعضی از صفات رذیله را به خود نسبت داده و راه علاجش را بیان فرموده وقتی می خوانید، آیا غیر از این فکر می کنید که او می خواسته با این روش به توضیح مطلب بیفزاید و آنها را برای خوانندگان روشن کند؟ مسلّما خیر. ولی متأسّفانه بعضی از نویسندگان که مانند عروسک کوکی هستند، با بی توجّهی به حقیقت مطلب و اظهار عناد می گویند: استادی که این همه رذائل را داشته، چگونه می تواند مربّی دیگران باشد؟ غافل از آنکه مخلوق بذاته فقیر است و اگر فضل خدای تعالی نباشد همه ی بدیها را به خاطر فقرش دارد و استاد ما از این بُعد خود را اینگونه معرّفی می نماید.

[۲۸] ــ «انت یا مولای کریم من اولاد الکرام و مأمور بالضّیافة و الاجارة فاضفنی و اجرنی صلوات اللّه علیک و علی آبائک الطّبین الطّاهرین». زیارت روز جمعه مفاتیح الجنان صفحه ی ۱۲۰.

[۲۹] ـ سوره ی انعام آیه ی ۳۲.

[۳۰] ـ سوره ی توبه آیه ی ۳۸.

[۳۱] ـ سوره ی یونس آیه ی ۷.

[۳۲] ـ سوره ی یونس آیه ی ۲۴.

[۳۳] ـ سوره ی لقمان آیه ی ۳۳.

[۳۴] ـ سوره ی نازعات آیات ۳۷ تا ۴۲.

[۳۵] ـ زیارت جامعه ی کبیره.

[۳۶] ـ فی وصیة النبی صلی اللّه علیه و آله لعلی (علیه السّلام) قال: یا علی انّ الدّنیا سجن المؤمن و جنّة الکافر (الروایة) (وسائل الشیعة جلد ۱۶ صفحه ی ۱۷ حدیث ۲۰۸۴۶ خصال جلد اوّل صفحه ی ۱۰۸ حدیث ۷۳).

[۳۷] ـ خرج حبیب بن مظاهر یضحک فقال له یزید بن الحصین الهمدانی ما هذه ساعة ضحک. قال حبیب: و ای موضع احقّ بالسّرور من هذا؟ ما هو الاّ ان یمیل هؤلاء باسیافهم فنعانق الحور. (رجال کشی صفحه ی ۵۳ و مقتل الحسین صفحه ی ۲۱۶).

عن ابی جعفر الثانی عن آبائه (علیهم السّلام) قال: قال علی بن الحسین (علیه السّلام) لما اشتد الامر بالحسین بن علی بن ابی طالب نظر الیه من کان معه فإذا هو بخلافهم لأنهم کلما اشتد الأمر تغیرت ألوانهم و ارتعدت فرائصهم و وجلت قلوبهم و کان الحسین (علیه السّلام) و بعض من معه من خصائصه تشرق ألوانهم و تهدأ جوارحهم و تسکن نفوسهم فقال بعضهم لبعض انظروا لایبالی بالموت فقال لهم الحسین (علیه السّلام) صبرا بنی الکرام فما الموت إلا قنطرة تعبر بکم عن البؤس والضراء إلی الجنان الواسعة و النعیم الدائمة فأیکم یکره أن ینتقل من سجن إلی قصر و ما هو لأعدائکم إلا کمن ینتقل من قصر إلی سجن و عذاب إن أبی حدثنی عن رسول اللّه (صلی اللّه علیه و آله) أن الدنیا سجن المؤمن و جنّة الکافر و الموت جسر هؤلاء إلی جنانهم و جسر هؤلاء إلی جحیمهم ما کذبت ولا کذبت. (بحارالانوار جلد ۴۴ صفحه ی ۲۹۷ حدیث ۲).

[۳۸] ـ سوره ی جمعه آیه ی ۶.

[۳۹] ـ «نعم العون علی طاعة اللّه المال». (وسائل الشیعه، جلد ۶ صفحه ی ۱۷).

[۴۰] ـ «نعم العون علی الآخرة الدّنیا». (وسائل الشیعه، جلد ۱۲ صفحه ی ۱۷).

[۴۱] ـ «حبّب الی من دنیاکم ثلاث: الطّیب و النّساء و قرّة عینی فی الصّلاة».

(مسند احمد، جلد۳ صفحه ی ۱۲۸ ـ سنن نسائی، جلد ۷ صفحه ی ۶۱).

[۴۲] ـ «العبادة سبعون جزء افضلها طلب الحلال». (وسائل الشیعه، جلد ۱۲ صفحه ی ۱۱).

[۴۳] ـ «ملعون من القی کلّه علی النّاس». (وسائل الشیعه، جلد ۱۲ صفحه ی ۱۸).

[۴۴] ـ «الدّنیا دنیاءان: دنیا بلاغ و دنیا ملعونة». (اصول کافی، جلد ۲ صفحه ی ۳۱۷).

[۴۵] ـ «من طلب الرّزق فی الدّنیا استعفافا عن النّاس وسیعا علی اهله و تعطّفا علی جاره لقی اللّه عزّوجلّ و وجهه مثل القمر لیلة البدر». (وسائل الشیعه، جلد ۱۲ صفحه ی ۱۱).

[۴۶] ـ «الکادّ علی عیاله کالمجاهد فی سبیل اللّه». (اصول کافی جلد ۵ صفحه ی ۸۸).

[۴۷] ـ رجل قال: لأقعدنّ فی بیتی و لاصلینّ و لاصومنّ و لاعبدنّ ربّی فامّا رزقنی فسیأتی، قال: «هذا احد الثلاثة الّذین لایستجاب لهم». (وسائل الشیعه، جلد ۱۲ صفحه ی ۱۴).

[۴۸] ـ «انّ اللّه لیحبّ الاغتراب فی طلب الرّزق». (اصول کافی جلد ۵ صفحه ی ۸۸).

[۴۹] ـ «واللّه انّا لنطلب الدّنیا و نحبّ ان نؤتیها، فقال علیه السّلام: تحبّ ان تصنع بها ماذا؟ قال: اعوذ بها علی نفسی و عیالی و اصل بها و اتصدّق بها و احجّ و اعتمر. فقال (علیه السّلام): لیس هذا طلب الدّنیا هذا طلب الآخرة». (وسائل الشیعه جلد ۱۲ صفحه ی ۱۹).

[۵۰] ـ «لیس منّا من ترک دنیاه لآخرته».

(من لایحضره الفقیه جلد ۲ صفحه ی ۵۱ ـ وسائل الشیعه جلد ۱۲ صفحه ی ۴۹).

[۵۱] ـ «لو کانت الدّنیا تعدل عند اللّه جناح بعوضة ما سقی کافرا منها شربة ماء».

(محجّة البیضاء، جلد ۵ صفحه ی ۳۵۳).

[۵۲] ـ «الدّنیا ملعونة ملعون ما فیها الاّ ما کان للّه منها». (محجّة البیضاء جلد ۵ صفحه ی ۳۵۳).

[۵۳] ـ «من احبّ دنیاه اضرّ بآخرته و من احبّ آخرته اضرّ بدنیاه فاثروا ما یبقی علی ما یفنی». مستدرک حاکم نیشابوری، جلد ۴ صفحه ی ۳۱۹.

[۵۴] ـ «حبّ الدّنیا رأس کلّ خطیئة». (محجّة البیضاء جلد ۵ صفحه ی ۳۵۳ ـ خصال، جلد ۱ صفحه ی ۱۱).

[۵۵] ـ «یا عجبا کلّ العجب للمصدّق بدار الخلود و هو یسعی لدار الغرور». (محجّة البیضاء جلد ۵ صفحه ی ۳۵۳).

[۵۶] ـ «من اصبح و الدّنیا اکبر همّه فلیس من اللّه فی شی ء و الزم اللّه قلبه اربع خصال همّا لاینقطع عنه ابدا و شغلاً لایتفرّغ منه ابدا و فقرا لاینال غناه ابدا و املاً لایبلغ منتهاه ابدا». محجّه البیضاء جلد ۵ صفحه ی ۳۵۵.

[۵۷] ـ «الدّنیا دار من لا دار له و لها یجمع من لا عقل له». (اصول کافی جلد ۲ صفحه ی ۱۲۹ ـ محجّة البیضاء جلد ۵ صفحه ی ۳۵۵ ـ بحارالانوار جلد ۱۶ صفحه ی ۲۶۶ حدیث ۶۷).

[۵۸] ـ «مالی و للدّنیا انّما مثلی و مثلها کمثل الرّاکب رفعت له شجرة فی یوم صائف فنام تحتها ثمّ راح و ترکها». اصول کافی جلد ۲ صفحه ی ۱۳۴.

[۵۹] ـ «و ما اصف لک من دار من صحّ فیها ما آمن و من سقم فیها ندم و من افتقر فیها حزن و من استغنی فیها فتن، فی حلالها الحساب و فی حرامها العذاب».

محجّة البیضاء جلد ۵ صفحه ی ۳۶۱ ـ نهج البلاغة عبده، خطبه ی ۸۰.

[۶۰] ـ «انّما هی ستّة اشیاء مطعوم و مشروب و ملبوس و مرکوب و منکوح و مشموم فاشرف المطعومات العسل و هو مذقة ذباب و اشرف المشروبات الماء یستوی فیه البرّ و الفاجر و اشرف الملبوسات الحریر و هو نسج دودة و اشرف المرکوبات الفرس و علیه یقتل الرّجال و اشرف المنکوحات المرأة و هی مبال واللّه انّ المرأة لیزین احسن شی ء منها و یراد اقبح شی ء منها و اشرف المشمومات المسک و هو دم الحیوان».

(محجّة البیضاء جلد ۵ صفحه ی ۳۶۲).

[۶۱] ـ «ما اعجب رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله شئ من الدّنیا الاّ ان یکون فیها جائعا خائفا».

(اصول کافی جلد ۲ صفحه ی ۱۲۹).

[۶۲] ـ «یا بنی بع دنیاک باخرتک تربحهما جمیعا و لاتبع اخرتک بدنیاک فتخسرهما جمیعا».

(محجّة البیضاء جلد ۵ صفحه ی ۳۶۹).

[۶۳] ـ (محجّة البیضاء جلد ۶ صفحه ی ۹ ـ بحارالانوار جلد ۷۳ صفحه ی ۱۲۲).

«یا اهل لذّات دنیا لابقاء لها انّ اغترارا بظلّ زائل حمق».

[۶۴] ـ «الدّنیا حلم و اهلها علیها مجازون معاقبون».

(محجّة البیضاء جلد ۶ صفحه ی ۱۰).

[۶۵] ـ «تمثّلت الدّنیا لعیسی علیه السّلام فی صورة امراة زرقاء فقال لها: کم تزوّجت؟ قالت: کثیرا، قال: فکلّ طلّقک؟ قالت: بل کلاّ قتلت! قال: فویح ازواجک الباقین کیف لایعتبرون بالماضین؟».

(بحارالانوار جلد ۷۳ صفحه ی ۱۲۵ حدیث ۱۲۰ و جلد ۱۴ صفحه ی ۳۳۰ حدیث ۶۶).

[۶۶] ـ «الدّنیا جسر فاعبروها و لاتعمروها».

[۶۷] ـ «انّما الدّنیا قنطرة فاعبروها». بحارالانوار، جلد ۷۳ صفحه ی ۹۳ ـ خصال، جلد ۱ صفحه ی ۳۳.

[۶۸] ـ «امّا بعد، فانّما، مثل الدّنیا مثل الحیة، لین مسّها قاتل سمّها، فأعرض عمّا یعجبک فیها لقلّة ما یصحبک منها، وضع عنک همومها لما ایقنت به من فراقها و تصرّف حالاتها و کن انس ما تکون بها احذر ما تکون منها، فانّ صاحبها کلّما اطمأنّ فیها الی سرور اشخصته عنه الی محذور، او الی ایناس ازالته عنه الی ایحاش والسّلام». (نهج البلاغة فیض، جلد ۵ نامه ی ۶۸ و بحارالانوار جلد ۳۳ صفحه ی ۴۸۴ حدیث ۶۸۹).

[۶۹] ـ «انّما مثل صاحب الدّنیا کمثل الماشی فی الماء، هل یستطیع الّذی یمشی فی الماء ان لاتبتلّ قدماه». (محجّة البیضاء جلد ۶ صفحه ی ۱۲).

[۷۰] ـ «مثل الدّنیا کمثل ماء البحر کلّما شرب منه العطشان ازداد عطشا حتّی یقتله».

(اصول کافی، جلد ۲ صفحه ی ۱۳۶).

[۷۱] ـ «ما الدّنیا فی الآخرة الاّ کمثل ما یجعل احدکم اصبعه فی الیم فلینظر بم ترجع الیه من الاصل».

(محجّة البیضاء جلد ۶ صفحه ی ۱۴).

[۷۲] ـ «یا بنی انّ الدّنیا بحر عمیق قد غرق فیه عالم کثیر، فلتکن سفینتک فیها تقوی اللّه وحشوها الایمان و شرا عها التوکل و قیمها العقل و دلیلها العلم و سکانها الصّبر». (اصول کافی جلد ۱ صفحه ی ۱۶ ـ بحارالانوار جلد ۷۸ صفحه ی ۲۹۹ قسمتی از حدیث ۱، وصایای حضرت موسی بن جعفر (علیه السّلام) به هشام).

[۷۳] ـ «مثل الحریص علی الدّنیا کمثل دودة القزّ کلّما ازدادت علی نفسها لفّا کان ابعد لها من الخروج حتّی تموت غمّا». (اصول کافی جلد ۲ صفحه ی ۱۳۴ حدیث ۲۰ و بحارالانوار جلد ۷۳ صفحه ی ۲۳ حدیث ۱۳).

[۷۴] ـ عن ابی عبداللّه علیه السّلام قال: و امّا من کان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظا لدینه، مخالفا علی هواه مطیعا لأمر مولاه، فللعوام ان یقلّدوه. (وسائل الشیعه جلد ۱۸ صفحه ی ۱۳۱ حدیث ۳۳۴۰۱، تفسیر امام حسن عسکری (علیه السّلام) صفحه ی ۲۹۹).

[۷۵] ـ سوره ی مریم آیه ی ۹۶.

[۷۶] ـ عن ابی الحسن علیه السّلام: انّه ذکر رجلاً فقال انّه یحبّ الرّیاسة فقال: ماذئبان ضاریان فی غنم قد تفرّق رعاءها با ضرّفی دین المسلم من طلب الرّیاسته. (بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۱۴۵ حدیث ۱).

[۷۷] ـ عن ابی عبداللّه علیه السّلام قال: من طلب الرّیاسه هلک.

(جامع السّعاداة جلد ۲ صفحه ی ۳۶۱ و بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۱۵۰ حدیث ۲).

[۷۸] ـ قال الصّادق علیه السّلام: ایاکم و هؤلاء الرؤساء الّذین یترأسّون. (جامع السّعاداة جلد ۲ صفحه ی ۳۶۱ و الکافی جلد ۲ صفحه ی ۲۹۷ حدیث ۳ و وسائل الشیعة جلد ۱۵ صفحه ی ۳۵۰ حدیث ۲۰۷۱۰).

[۷۹] ـ عن عبداللّه بن سکان قال: سمعت ابا عبداللّه علیه السّلام: یقول ایاکم و هؤلاء الرؤساء الّذین یترأسون، فواللّه ما خفقت النّعال خلف رجل الاّ هلک و أهلک. (بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۱۵۰ حدیث ۳).

[۸۰] ـ قال ابو عبداللّه علیه السّلام: ملعون من ترأس، ملعون من هم بها، ملعون من حدّث بها نفسه. (اصول کافی جلد ۲، کتاب الایمان و الکفر، باب طلب الرّیاسه حدیث ۴).

[۸۱] ـ قال الباقر علیه السّلام: لاتطلبن الرّیاسه.

(جامع السعاداة جلد ۲ صفحه ی ۳۶۱ و وسائل الشیعة جلد ۱۵ صفحه ی ۳۵۱ حدیث ۲۰۷۱۴ و بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۱۵۱ حدیث ۶).

[۸۲] ـ قال ابو عبداللّه علیه السّلام: ایاک و الرّیاسة، فما طلبها احد الاّ هلک.

(بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۱۵۳ حدیث ۱۱).

[۸۳] ـ من طلب الرّیاسة لنفسة هلک، فانّ الرّیاسة لاتصلح الاّ لاهلها.

(بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۱۵۴ حدیث ۱۲).

[۸۴] ـ «تِلْک الدّارُ الاْخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لایریدُونَ عُلُوّا فِی الاَْرْضِ وَ لافَسادا وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ». سوره ی قصص آیه ی ۸۳.

[۸۵] ـ دعاء شعبانیه، مفاتیح الجنان صفحه ی ۱۵۶.

[۸۶] ـ قال الحسین علیه السّلام: ان قوما عبدوا للّه رغبة فتلک عباده التجار و ان قوما عبدوا للّه رهبة فتلک عباده العبید و ان قوما عبدوا للّه شکرا فتلک عبادة الاحرار و هی افضل العباده.

(تحف العقول صفحه ی ۲۵۰ حدیث ۵).

[۸۷] ـ عن جابر بن عبداللّه، قال قلت لرسول اللّه صلی اللّه علیه و آله: اوّل شیئ خلق اللّه تعالی ما هو؟ فقال: نور نبیک یا جابر خلقه اللّه ثم خلق منه کلّ خیر. (بحارلانوار جلد ۱۵ صفحه ی ۲۴ حدیث ۴۳).

[۸۸] ـ دعای رجبیه از ناحیه ی مقدّسه ی «امام عصر» علیه السّلام است: «لافرق بینک و بینها الاّ انّهم عبادک و خلقک». (بحارالانوار جلد ۹۸ و مفاتیح الجنان).

[۸۹] ـ دعای کمیل، مفاتیح الجنان.

[۹۰] ـ ذیل آیه ی شریفه ی «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم». تفسیر برهان جلد اوّل صفحه ی ۴۰.

[۹۱] ـ روی عن امیرالمؤمنین علیه السّلام قال: کان اللّه و لا شی ء معه. (بحارالانوار جلد ۱۵ صفحه ی ۲۷). و دعای یستشیر کنت قبل کلّ شی ء ـ و کوّنت کلّ شی ء ـ قدرت علی کلّ شی ء و ابتدعت کلّ شی ء.

و خطبه ی حضرت زهراء (سلام اللّه علیها) که در مسجد ایراد فرمودند: ابتدع الاشیاء لا من شیئ کان قبلها و انشاها بالاجتذاء امثلة امتثلها. (احتجاج طبرسی جلد ۱، صفحه ی ۹۷ و بحارالانوار جلد ۲۹ صفحه ی ۲۲۰).

[۹۲] ـ روی عن امیرالمؤمنین علیه السّلام قال: … فاوّل ما خلق نور حبیبه محمّد (صلی اللّه علیه و آله) قبل خلق الماء و العرش و الکرسی و السماوات و الارض و اللّوح و … (بحارالانوار جلد ۱۵ صفحه ی ۲۸).

[۹۳] ـ این السّبب المتّصل بین الارض و السّماء (دعاء ندبه).

[۹۴] ـ السّلام علی یعسوب الایمان و میزان الاعمال.

(مفاتیح الجنان زیارت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) صفحه ی ۳۵۳).

[۹۵] ـ قال امیرالمؤمنین علیه السّلام: معرفتی بالنّورانیه معرفة اللّه عزّوجل و معرفة اللّه عزّوجل معرفتی بالنّورانیه و هوالدّین الخالص. (بحارالانوار جلد ۲۶ صفحه ی ۲ حدیث ۱).

[۹۶] ــ قال أبوعبداللّه علیه السّلام: ایاکم و الکلام فی اللّه تکلموا فی عظمته ولا تکلموا فیه فإن الکلام فی اللّه لایزداد إلا تیها. (توحید صدوق صفحه ی ۴۵۷ باب النهی عن الکلام و الجدال و… حدیث ۱۷).

محمّد بن الحسن عن سهل بن زیاد عن الحسن بن محبوب عن علی بن رئاب عن أبی بصیر قال: قال أبوجعفر (علیه السّلام): تکلّموا فی خلق اللّه ولا تتکلّموا فی اللّه فإنّ الکلام فی اللّه لایزداد صاحبه الاّ تحیرا. و فی روایة أخری عن حریز تکلّموا فی کلّ شی ء ولا تتکلّموا فی ذات اللّه. (اصول کافی جلد ۱ صفحه ی ۹۲ باب النهی عن الکلام فی الکیفیة …).

[۹۷] ــ صفات افعال آن اسمائی است که روی کاری که خدا کرده است می گذارند مثلاً وقتی خدای تعالی چیزی را خلق کرد و یا رزق داد اسمش را خالق و رازق می گویند همان گونه که انسان تا وقتی نزده است به او ضارب نمی گویند ولی وقتی که کسی را زد به او ضارب می گویند.

[۹۸] ـ سوره ی عنکبوت آیه ی ۶۵.

[۹۹] ـ قال اللّه تعالی فی حدیث القدسی: «عبدی اطعنی اجعلک مثلی».

(جواهر السّنیه فی الاحادیث القدسیه صفحه ی ۳۶۱).

[۱۰۰] ـ قال امیرالمؤمنین صلوات اللّه علیه: ثلاث علامات للمرائی، ینشط اذا رأی الناس و یکسل اذا کان وحده و یحبُّ ان یحمد فی جمیع اموره. (بحارانوار جلد ۶۹ چاپ بیروت و جلد ۷۲ چاپ ایران صفحه ی ۲۸۸ حدیث ۸).

[۱۰۱] ــ این مطالب را که استاد به خود نسبت می دهد، برای این است که اوقع در نفوس باشد و ممکن است هر یک از این حالات متعلّق به یک فرد خاصّی باشد که طبعا وقتی از خواب غفلت کسی بیدار شد و فهمید این صفات نباید در انسان باشد و خود عمل کرد و به دیگران سفارش نمود که این صفات را نداشته باشید، خود استاد است و ما به عنوان استاد از او نقل می کنیم.

[۱۰۲] ـ سمعت ابا عبداللّه علیه السّلام قال: یجاء بعبد یوم القیامة قد صلّی فیقول: یا ربّ صلیت ابتغاء وجهک، فیقال له، بل صلیت لیقال ما احسن صلاة فلان؟ اذهبو به الی النّار و ….

(بحارالانوار جلد ۶۹ صفحه ی ۳۰۱ حدیث ۴۴).

[۱۰۳] ـ عن ابی عبداللّه علیه السّلام قال: یقول اللّه عزّوجل: انا خیر شریک فمن عمل لی و لغیری فهو لمن عمل له غیری. (بحارالانوار جلد ۶۹ صفحه ی ۲۹۹ حدیث ۳۲).

[۱۰۴] ــ ناگفته نماند که آنچه در این کتاب نوشته می شود، استنباطی است که از آیات و روایات شده است و چون «لا یأتیه الباطل» قول و کلام کسی نمی تواند ناقض مطالب آن باشد و تا بحال هم نشده است.

[۱۰۵] ـ سوره ی زخرف آیه ی ۶۵.

[۱۰۶] ـ سوره ی بقره آیه ی ۱۱۸.

[۱۰۷] ـ قال ابوجعفر علیه السّلام: ایاک و ظلم من لایجد علیک ناصرا الاّ اللّه.

(بحارالانوار جلد ۷۲ صفحه ی ۳۰۸ حدیث ۱).

[۱۰۸] ـ سوره ی آل عمران آیه ی ۵۷.

[۱۰۹] ـ سوره انعام آیه ۲۱.

[۱۱۰] ـ سوره ی ابراهیم آیه ی ۲۲.

[۱۱۱] ـ سوره ی فاطر آیه ی ۳۷.

[۱۱۲] ـ سوره ی یونس آیه ی ۵۷.

[۱۱۳] ـ روی عن العالم علیه السّلام: فی القرآن شفاء من کلّ داء و قال داووا مرضاکم بالصّدقه، و استشفوا بالقرآن، فمن لم یشفه القرآن فلاشفاء له. (بحارالانوار جلد ۸۹ صفحه ی ۲۰۲ حدیث ۲۶).

[۱۱۴] ـ سوره ی شعراء آیه ی ۷۹.

[۱۱۵] ـ سوره ی اسراء آیه ی ۸۷.

[۱۱۶] ـ سوره ی توبه آیه ی ۶۶.

[۱۱۷] ـ سوره ی منافقون آیات ۱ تا ۸.

[۱۱۸] ـ سوره ی نساء آیات ۱۳۸ تا ۱۴۵.

[۱۱۹] ـ سوره ی بقره آیات ۷ تا ۲۰.

[۱۲۰] ـ سوره ی احزاب آیات ۲۲ تا ۲۴.

[۱۲۱] ـ سوره ی نساء آیه ی ۱۴۵.

[۱۲۲] ـ سوره ی نساء آیه ی ۱۴۶.

[۱۲۳] ـ عن ابی جعفر علیه السّلام قال: کان یری موسی بن عمران (علیه السّلام) رجلاً من بنی اسرائیل یطوّل سجوده و یطوّل سکوته فلایکاد یذهب الی موضع الاّ و هو معه فبینا هو یوما من الایام فی بعض حوائجه اذمرّ علی ارض معتبشة تزهو و تهتنّو قال: فتأوه الرّجل فقال له موسی: علی ماذا تأوهت؟ قال: تمنّیت ان یکون لربّی حمارا ارعاه قال: فاکبّ موسی (علیه السّلام) طویلاً ببصره علی الارض اغتماما بما سمع منه قال: فانحطّ علیه الوحی، فقال له: ما الّذی اکبرت من مقالة عبدی؟ انا اؤاخذ عبادی علی قدر ما اعطیتهم من العقل.

(عوالم جلد ۲ صفحه ی ۱۶ عن محاسن البرقی جلد ۱ صفحه ی ۱۹۳ حدیث ۱۰ و بحارالانوار جلد ۱ صفحه ی ۹۱ حدیث ۲۱).

[۱۲۴] ـ در کتاب «اتّحاد و دوستی» درباره ی حسن خلق و مذمّت بداخلاقی مطالبی آورده ام، به آنجا نیز مراجعه فرمائید.

[۱۲۵] ـ عن الرّضا علیه السّلام قال: من لم یشکر المنعم من المخلوقین لم یشکر اللّه عزّوجل.

(عیون اخبار الرّضا علیه السّلام جلد ۲ صفحه ی ۲۴ حدیث ۲).

[۱۲۶] ـ سوره ی ابراهیم آیه ی ۳۴.

[۱۲۷] ـ سوره ی ابراهیم آیه ی ۷.

[۱۲۸] ـ چون این مناجات در «مفاتیح» در دسترس همگان می باشد، از درج متن عربی و ترجمه ی آن خودداری می شود.

[۱۲۹] ــ «کلّ شی ء لک حلال».

[۱۳۰] ـ «مستدرک الوسائل» جلد اوّل صفحه ی ۱۴۳ ـ باب ۲۳ ـ حدیث ۲۱۴ ـ ۱. و وسائل الشیعه ـ جلد ۱ صفحه ی ۱۰۷ حدیث ۲۶۳ و وسائل جلد ۱۶ صفحه ی ۲۳۲ حدیث ۲۱۴۴۱.

[۱۳۱] ـ در بحارالانوار جلد ۴۰ باب ۹۷ صفحه ی ۳۱۵ حدیث ۹۱، تقریبا به مضمون فوق روایتی آمده ولی ما آنچه را که استاد نقل کرده بود به عینه در کتب احادیث پیدا نکردیم. مصحّح

[۱۳۲] ـ غررالحکم صفحه ی ۶۵ حدیث ۸۶۳.

[۱۳۳] ــ می گویند: اگر کسی به بی خوابی مبتلا شده باشد و بخواهد خوابش ببرد، باید اعداد، یعنی از یک تا صد و یا بیشتر را در فکر و ذهنش بشمارد، خوابش خواهد برد.

[۱۳۴] ـ بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۲۶۳ حدیث ۴.

[۱۳۵] ـ سئل امیرالمؤمنین علیه السّلام: من احلم النّاس؟ قال: الّذی لایغضب. (امالی صدوق صفحه ی ۲۳۷ و بحارالانوار ـ جلد ۶۸ ـ صفحه ی ۴۲۰ ـ حدیث ۵۲).

[۱۳۶] ـ عن النّبی صلی اللّه علیه و آله یقول: من کفّ غضبه ستر اللّه عورته. (ثواب الاعمال صفحه ی ۱۳۳ و بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۲۶۶ حدیث ۲۱).

[۱۳۷] ـ قال النّبی صلی اللّه علیه و آله: الغضب جمرة من الشّیطان.

(بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۲۶۵ حدیث ۱۵).

[۱۳۸] ـ قال النّبی صلی اللّه علیه و آله: الغضب یفسد الایمان کما یفسد الصبر العسل و کما یفسد الخلّ العسل. (بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۲۶۵ حدیث ۱۵).

[۱۳۹] ـ سئل النّبی صلی اللّه علیه و آله: ما یبعّد من غضب اللّه تعالی؟ قال لاتغضب. (بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۲۶۶ حدیث ۲۱).

[۱۴۰] ـ قال ابوالدرداء: قلت: یا رسول اللّه دلّنی علی عمل یدخلنی الجنّة. قال: لاتغضب. (بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۲۶۷ حدیث۲۱).

[۱۴۱] ـ قال ابوعبداللّه علیه السّلام: من لم یملک غضبه لم یملک عقله. (بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۲۷۸ حدیث ۳۳).

[۱۴۲] ـ عن ابی جعفر علیه السّلامقال: قال رسول اللّه (صلی اللّه علیه و آله): من کفّ نفسه عن أعراض النّاس أقال اللّه نفسه یوم القیامة و من کفّ غضبه عن النّاس کفّ اللّه تبارک و تعالی عنه عذاب یوم القیامة. (بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۲۸۰ حدیث ۳۴).

[۱۴۳] ـ این قضیه عینا در کتاب بحارالانوار جلد ۶۰، صفحه ی ۱۹۵ و ۱۹۶، حدیث ۵. از قول «پیامبر اسلام» صلی اللّه علیه و آله نقل شده و سپس می گوید که آن حضرت فرمود: خدای تعالی قضیه ی «ذوالکفل» را بر پیامبرش نازل فرمود تا او به اذیتها صبر کند و به مردم غضب ننماید و غضب خود را کنترل کند.

[۱۴۴] ـ قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله: انّ اللّه یغضب لِغضب فاطمه. (بحارالانوار جلد ۴۳ صفحه ی ۲۲۰ حدیث ۳ و مستدرک الصحیحین جلد ۳ صفحه ی ۱۵۳ و کنزالعمال جلد ۶ صفحه ی ۲۱۹ و فضائل الخمسه جلد ۳ صفحه ی ۱۵۵ باب انّ اللّه یغضب لغضب فاطمه….)

[۱۴۵] ـ «وَلاتَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ریحُکمْ». سوره ی انفال آیه ی ۴۶.

[۱۴۶] ـ «وَ لاتَجْعَلْ فی قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذینَ امَنُوا»، سوره ی حشر آیه ی ۱۰.

[۱۴۷] ـ عن الرّضا عن آبائه علیهم السّلام قال: قال رسول اللّه (صلی اللّه علیه و آله): ایاکم و مشاجرة النّاس، فانّها تظهر الغرّة و تدفن العزّة. (بحارالانوار جلد ۷۲ صفحه ی ۲۱۰ حدیث ۳).

[۱۴۸] ـ … ثمّ قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله: لم یزل جبرئیل (علیه السّلام) ینهانی عن ملاحاة الرّجال کما ینهانی عن شرب الخمر و عبادة الأوثان. (بحارالانوار جلد ۷۲ صفحه ی ۲۱۰ حدیث ۴).

[۱۴۹] ـ عن الباقر ـ عن آبائه علیهم السّلام قال: قال رسول اللّه (صلی اللّه علیه و آله): من کثر همّه سقم بدنه، و من ساء خلقه عذّب نفسه، و من لاحی الرّجال سقطت مروّته و ذهبت کرامته.

(بحارالانوار جلد ۷۲ صفحه ی ۲۱۰ حدیث ۴).

[۱۵۰] ـ عن ابی عبداللّه علیه السّلام: قال قام رجل الی امیرالمؤمنین (علیه السّلام) و هو یخطب فقال: یا امیرالمؤمنین صف لنا صفة المؤمن من کاننا تنظر الیه، فقال علیه السّلام: المؤمن هو الکیس الفطن… (الی أن قال) عالم حازم لافحاش و لاطیاش الروایة. (اعلام الدین صفحه ی ۱۱۵ باب صفة المؤمن).

[۱۵۱] ـ بحارالانوار جلد ۷۱ صفحه ۳۳۷ حدیث ۱۱۶.

[۱۵۲] ـ قال حسن بن علی علیهما السّلام: من قراء القرآن کانت له دعوة مجابة ، امّا معجلة وامّا مؤجّلة. (بحارالانوار جلد ۸۹ صفحه ی ۲۰۴ حدیث ۳۱).

[۱۵۳] ـ سوره ی بقره آیه ی ۱۴۸.

[۱۵۴] ـ سوره ی فاطر آیه ی ۱۵.

[۱۵۵] ـ وسائل الشیعه جلد اوّل صفحه ی ۱۰۵ باب ۲۳ ـ حدیث ۲۵۸ و بحارالانوار جلد ۲ صفحه ی ۴۸ حدیث ۷.

[۱۵۶] ـ بحارالانوار جلد ۷۲ صفحه ی ۳۱۵ حدیث ۱۹.

[۱۵۷] ـ وسائل الشیعه جلد اوّل صفحه ی ۱۰۰ باب ۲۳ حدیث ۲۳۹ و بحارالانوار جلد ۱ صفحه ی ۱۶۱ حدیث ۵۰.

[۱۵۸] ـ فی، الغیبة للنعمانی عن مفضل بن عمر قال: قلت لأبی عبداللّه (علیه السّلام) قول اللّه تعالی: «بَلْ کذَّبُوا بِالسّاعَةِ وَ أَعْتَدْنا لِمَنْ کذَّبَ بِالسّاعَةِ سَعیرًا» قال لی انّ اللّه خلق السنة اثنی عشر شهرا و جعل اللیل اثنتی عشرة ساعة و جعل النهار اثنتی عشرة ساعة و منا اثنا عشر محدثا و کان امیرالمؤمنین ساعة من تلک الساعات. (بحارالانوار جلد ۳۶ صفحه ی ۳۹۹ حدیث ۶).

فی (الغیبة للنعمانی) عن عمر بن أبان عن ابن سنان عن ابی السائب قال: قال ابوعبداللّه جعفر بن محمّد (علیه السّلام): اللیل اثنا عشر ساعة و النهار اثنا عشر ساعة و الشهور اثنا عشر شهرا و الائمّة اثنا عشر اماما و النقباء اثنا عشر نقیبا و انّ علیا ساعة من اثنی عشر ساعة و هو قول اللّه عزّ وجلّ: «وَ اَعْتَدْنا لِمَنْ کذَّبَ بِالسّاعَةِ سَعیرًا». (بحارالانوار جلد ۳۶ صفحه ی ۳۹۹ حدیث ۶).

[۱۵۹] ـ عن داود بن فرقد عن اخیه قال سمعت ابا عبداللّه علیه السّلام یقول: انّ المتکبّرین یجعلون فی صور الذّر یتوطّؤهم النّاس حتّی یفرغ اللّه من الحساب. (بحارالانوار جلد ۷ صفحه ی ۲۱۶ حدیث ۱۸ و جلد ۷۰ صفحه ی ۲۱۹ حدیث ۱۱).

[۱۶۰] ـ الاوّل العلم و ما اسرع الکبر الی العلماء و لذلک قال صلی اللّه علیه و آله: آفته العلم «الخیلاء» فهو یتعزّز بعزّ العلم و یستعظم نفسه، و یستحقر النّاس و ینظر الیهم نظره الی البهائم و یتوقّع منهم الاکرام و الابتداء بالسّلام و یستخدمهم و لایعتنی بشأنهم، هذا فیما یتعلّق بالدّنیا و امّا فی الآخره فبأن یری نفسه عنداللّه اعلی و افضل منهم، فیخاف علیهم اکثر ممّا یخافه علی نفسه، و یرجو لنفسه اکثر ممّا یرجولهم و هذا بان یسّمی جاهلاً اولی من ان یسّمی عالما. (بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۱۹۶ و ۱۹۷)

[۱۶۱] ـ قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله: «التّقوی ههنا» و اشار الی القلب.

(محجّة البیضاء جلد ۵ صفحه ی ۷۸).

[۱۶۲] ـ عن ابی عبداللّه علیه السّلام قال: اتی رسول اللّه (صلی اللّه علیه و آله) رجل فقال: یا رسول اللّه انا فلان بن فلان حتّی عدّ تسعه فقال رسول اللّه (صلی اللّه علیه و آله): اما انّک عاشرهم فی النّار.

(بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۲۲۶ حدیث ۱۹).

[۱۶۳] ـ عن ابی جعفر و ابی عبداللّه علیهما السّلام قالا: لایدخل الجنّة من فی قلبه مثقال ذرّة من کبر.

(بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۲۱۵ حدیث ۶).

[۱۶۴] ـ عن ابی عبداللّه علیه السّلام قال: ما من رجل تکبّر او تجبّر الاّ لذلّة وجدها فی نفسه.

(بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۲۲۵ حدیث ۱۷).

[۱۶۵] ـ و عنه علیه السّلام قال: قال رسول اللّه (صلی اللّه علیه و آله): من یستکبر یضعه اللّه.

(بحاالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۲۳۱ حدیث ۲۳).

[۱۶۶] ـ قال ابو جعفر علیه السّلام: العزّ رداء اللّه و الکبر ازاره فمن تناول شیئا منه اکبّه اللّه فی جهنّم.

(بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۲۱۳ حدیث ۳).

[۱۶۷] ـ «قُتِلَ الاِْنْسانُ ما اَکفَرَهُ* مِنْ اَی شَیئٍ خَلَقَهُ* مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ* ثُمَّ السَّبیلَ یسَّرَهُ* ثُمَّ اَماتَهُ فَاَقْبَرَهُ»، (سوره ی عبس آیه ی ۱۷ تا ۲۱).

[۱۶۸] ـ قال امیرالمؤمنین علیه السّلام: عجبت لابن آدم اوّله نطفة و آخره جیفة و هو قائم بینهما وعاء للغائط تم یتکبّر. (بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۲۳۴ حدیث ۳۳).

[۱۶۹] ـ عن ابی عبداللّه علیه السّلام قال: کان فیما ناجی اللّه عزّوجل به موسی بن عمران (علیه السّلام) (أن قال) له ـ یابن عمران ـ کذب من زعم انّه یحبّنی فاذا جنّة اللّیل نام عنّی الیس کلّ محبّ یحبّ خلوة حبیبه؟ ها اناذا یا بن عمران. (بحارالانوار جلد ۶۷ صفحه ی ۱۴ حدیث ۲).

[۱۷۰] ـ فی اخبار داود علیه السّلام: یا داود ابلغ اهل ارضی انّی حبیب من احبّنی و… (بحارالانوار جلد ۶۷ صفحه ی ۲۶ حدیث ۲۸).

[۱۷۱] ـ قال الصّادق علیه السّلام: المشتاق لایشتهی طعاما و لایلتذّ بشراب و لایستطیب رقادا، و لایأنس حمیما و لایأوی دارا و لایسکن عمرانا و لایلبس لینا و لایقرّ قرارا و یعبداللّه لیلاً و نهارا راجیا ان یصیر الی ما اشتاق الیه و یناجیه بلسان شوقه معبّرا عمّا فی سریرته، … (بحارالانوار جلد ۶۷ صفحه ی ۲۴ حدیث ۲۴).

[۱۷۲] ـ شعر از «حافظ».

[۱۷۳] ـ سوره ی جمعه آیه ی ۶.

[۱۷۴] ـ عن ابی عبداللّه علیه السّلام قال: قال رسول اللّه (صلی اللّه علیه و آله) قال اللّه ما تحبّب الی عبدی بشیئ احبّ الی ممّا افترضته علیه و … (بحارالانوار جلد ۶۷ صفحه ی ۲۲ حدیث ۲۱).

[۱۷۵] ـ قال اللّه عزّوجل لداود علیه السّلام: احببنی و حبّبنی الی خلقی قال یا ربّ نعم انا احبّک فکیف احببک الی خلقک؟ قال اذکر ایادّی عندهم فانّک اذا ذکرت ذلک لهم احبّونی. (بحارالانوار جلد ۶۷ صفحه ی ۲۲ حدیث ۱۹).

[۱۷۶] ـ قال الصّادق علیه السّلام: المحبّ فی اللّه محبّ اللّه و المحبوب فی اللّه حبیب اللّه لانّهما لایتحابان الاّ فی اللّه. (الروایة) (بحارالانوار جلد ۶۶ صفحه ی ۲۵۱ حدیث ۳۰).

[۱۷۷] ـ عن الصادق علیه السّلام: … المرء مع من احبّ فمن احبّ عبدا فی اللّه فانّما احبّ اللّه و لایحبّ اللّه تعالی الاّ من احبّه اللّه. الروایة (بحارالانوار جلد ۶۶ صفحه ی ۲۵۱ حدیث ۳۰).

[۱۷۸] ـ سوره ی یونس آیه ی ۱۰.

[۱۷۹] ـ قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله: افضل النّاس بعد النّبیین فی الدّنیا و الآخره المحبّون للّه المتحابون فیه و کلّ حبّ معلول یورث بعدا فیه عداوة الاّ هذین ـ وهما من عین واحدة یزیدان ابدا و لاینقصان قال اللّه عزّوجل: «اَلاَْخِلاّءُ یوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ اِلاَّ الْمُتَّقینَ» لانّ اصل الحبّ التبرّی عن سوی المحبوب. (بحارالانوار جلد ۶۶ صفحه ی ۲۵۱ حدیث ۳۰).

[۱۸۰] ـ و قال امیرالمؤمنین علیه السّلام: انّ اطیب شی ء فی الجنّة و ألذّه حبّ اللّه، و الحبّ فی اللّه و الحمدللّه. قال اللّه عزّوجل: «وَ اخِرُ دَعْویهُمْ اَنِ الْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ» وذلک انّهم اذا عاینوا ما فی الجنّة من النعیم هاجت المحبّة فی قلوبهم فینادون عند ذلک: ان الحمدللّه ربّ العالمین. (بحارالانوار جلد ۶۶ صفحه ی ۲۵۱ حدیث ۳۰).

[۱۸۱] ـ قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله لبعض اصحابه ذات یوم: یا عبداللّه أحبب فی اللّه، و أبغض فی اللّه و وال فی اللّه و عاد فی اللّه، فانّه لاتنال ولایة اللّه الاّ بذلک، و لایجد رجل طعم الایمان، و ان کثرت صلاته و صیامه حتّی یکون کذلک و قد صارت مواخاة النّاس یومکم هذا أکثرها فی الدّنیا علیها یتوادّون و علیها و یتباغضون و ذلک لایغنی عنهم من اللّه شیئا، فقال له: و کیف لی أن أعلم أنی قد والیت و عادیت فی اللّه عزّوجل؟ و من ولی اللّه عزّوجل حتّی اوالیه و من عدوّه حتّی اعادیه فاشار له رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله الی علی (علیه السّلام) فقال: اتری هذا؟ فقال بلی، قال: ولی هذا ولی اللّه، فواله و عدوّ هذا عدوّ اللّه فعاده، وال ولی هذا و لو انه قاتل ابیک و ولدک و عاد عدوّ هذا و لو انّه ابوک و ولدک. (بحارالانوار جلد ۶۶ صفحه ی ۲۳۶ حدیث ۱).

[۱۸۲] ـ عن ابی عبداللّه علیه السّلام قال: انّ من اوثق عری الایمان ان تحبّ فی اللّه و تبغض فی اللّه و تعطی فی اللّه و تمنع فی اللّه عزّوجل. (بحارالانوار جلد ۶۶ صفحه ی ۲۳۶ حدیث ۲).

[۱۸۳] ـ بحارالانوار جلد ۶۶ صفحه ی ۲۵۲ حدیث ۳۳.

[۱۸۴] ـ و الیه اشار الرّضا علیه السّلام بمکتوبه: کن محبّا لآل محمّد و ان کنت فاسقا و محبّا لمحبّیهم و ان کانوا فاسقین. (بحارالانوار جلد ۶۶ صفحه ۲۵۳ ذیل حدیث ۳۳).

[۱۸۵] ـ سوره ی انشراح آیه ی ۱.

[۱۸۶] ـ عوالی اللآلی جلد ۴ صفحه ی ۱۳۴ حدیث ۲۲۸.

[۱۸۷] ــ واضح ترین نمونه ی این گونه عقده ها و حسادتها، جسارتهائی است که یک مرد بی اطّلاع از حقایق به اولیاء خدائی که در این کتاب کلماتشان را به عنوان استاد نقل نموده ایم کرده است اگر چه جواب ابلهان خاموشی است و ما هم خاموشیم و او را به خدای تعالی وامی گذاریم و خدای تعالی هم تا به امروز پاسخ او را داده است ولی این را همه ی خوانندگان محترم بدانند که آنچه در ردّ مطالب این کتاب گفته می شود در حقیقت ردّ حقایق قرآن و روایات متواتره است و در نهایت اختلاف مبنائی با بعضی از علماء است و کسی که به فحّاشی و اهانت متوسّل می شود ضعیف است علاوه بر آنکه «المؤمن لایکون فحّاشا».

[۱۸۸] ـ سوره ی آل عمران آیه ی ۱۶۱.

[۱۸۹] ـ سوره ی نجم آیه ی ۳.

[۱۹۰] ـ (بحارالانوار جلد ۱۰۱ صفحه ی ۳۱۴ و از امالی صدوق صفحه ی ۱۰۲).

[۱۹۱] ـ سوره ی حجرات آیه ی ۱۲.

[۱۹۲] ـ «قال ابوالحسن علیه السّلام: من ذکر رجلاً من خلفه بما هو فیه ممّا عرفه النّاس لم یغتبه و من ذکره من خلفه بما هو فیه ممّا لایعرفه النّاس اغتابه و من ذکره بما لیس فیه فقد بهته». (بحارالانوار جلد ۷۲ صفحه ی ۲۴۵ حدیث ۶). ضمنا شاید تذکر این نکته لازم باشد که اختلافات مبنائی زیادی در این کتاب که با عقاید جمعی از علمای عرفان و تصوّف مخالف باشد، به چشم بخورد که موجب بدگوئی کسانی که نتوانسته جز عبادالرّحمن که در روی زمین با شرح صدر حرکت می کنند باشد. ولی تنها و تنها آنها اختلافات مبنائی است که ما با مسلک فلسفه و تصوّف داریم ولی در عین حال ما نسبت به طرفداران فلسفه احترام قائلیم و هیچگاه زبان به جسارت آنها باز نمی کنیم.

[۱۹۳] ـ کتاب «اتّحاد و دوستی» صفحه ی ۲۷ و کتاب «مجمع البحرین» لغت «معروف کرخی».

و عن الصادق علیه السّلام أنّه قال له معروف الکرخی أوصنی یا بن رسول اللّه قال: أقلل معارفک. قال: زدنی. قال: أنکر من عرفت منهم. قال: زدنی. قال: حسبک. (مستدرک الوسائل جلد ۱۱ صفحه ی ۳۸۷ حدیث ۱۳۳۳۳ ـ ۱۶ و التحصین لابن فهد الحلی صفحه ی ۱۱).

[۱۹۴] ـ قال ابو جعفر علیه السّلام: و ان الحسد لیأکل الایمان کما تأکل النّار الحطب.

(بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۲۳۷ حدیث ۱).

[۱۹۵] ـ قال ابو عبداللّه علیه السّلام: آفة الدّین الحسد و العجب و الفخر.

(بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۲۴۸ حدیث ۵).

[۱۹۶] ـ قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله: قال اللّه عزّوجل لموسی بن عمران: یا ابن عمران لاتحسدنّ النّاس علی ما آتیتهم من فضلی و لاتمدّنّ عینیک الی ذلک و لاتتبعه نفسک فانّ الحاسد ساخط لنعمی صادّ لقسمی الّذی قسمت بین عبادی و من یک کذلک فلست منه و لیس منّی.

(بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۲۴۹ حدیث ۶).

[۱۹۷] ـ عن ابی عبداللّه علیه السّلام قال: قال لقمان لابنه للحاسد ثلاث علامات یغتاب اذا غاب و یتملّق اذا شهد و یشمت بالمصیبة. (بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۲۵۱ حدیث ۱۱).

[۱۹۸] ـ عن الصّادق علیه السّلام: لا راحة لحسود. (بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۲۵۲ حدیث ۱۲).

[۱۹۹] ـ عن الصّادق علیه السّلام: و لا لحسود لذّة. (بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۲۵۲ حدیث ۱۲).

[۲۰۰] ـ قال امیرالمؤمنین علیه السّلام: صحّة الجسد من قلّة الحسد.

(بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۲۵۶ حدیث ۲۸).

[۲۰۱] ـ قال امیرالمؤمنین علیه السّلام: ما رأیت ظالما اشبه بمظلوم من الحاسد نفس دائم و قلب هائم و حزن لازم. (بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۲۵۶ حدیث ۲۹).

[۲۰۲] ـ قال علی علیه السّلام: یکفیک من الحاسد انّه یغتم فی وقت سرورک.

(بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۲۵۶ قسمت پنجم حدیث ۲۹).

[۲۰۳] ـ و قال لقمان لابنه: ایاک و الحسد فانّه یتبین فیک و لایتبین فیمن تحسده.

(بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۲۵۷ حدیث ۲۹).

[۲۰۴] ـ عن الصّادق علیه السّلام قال: ان کان الخلف من اللّه عزّوجل حقّا فالبخل لماذا.

(بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۳۰۰ حدیث ۱).

[۲۰۵] ـ عن الصّادق علیه السّلام قال: قال رسول اللّه (صلی اللّه علیه و آله) اقل النّاس راحة البخیل.

(بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۳۰۰ حدیث ۲).

[۲۰۶] ـ قال الصّادق علیه السّلام: عجبت لمن یبخل الدّنیا و هی مقبلة علیه، او یبخل بها و هی مدبرة عنه، فلا الانفاق مع الاقبال یضرّه و لا الامساک مع الادبار ینفعه. (بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۳۰۰ حدیث ۳).

[۲۰۷] ـ قال النّبی صلی اللّه علیه و آله: قال اللّه عزّوجل: حرمت الجنّة علی المنان و البخیل و القتات.

(بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۳۰۱ حدیث ۶).

[۲۰۸] ـ قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله: ما محق الایمان محق الشحّ شیی.

(بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۳۰۱ حدیث ۸).

[۲۰۹] ـ قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله: خصلتان لاتجتمعان فی مسلم: البخل و سوء الخلق.

(بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۳۰۱ حدیث ۹).

[۲۱۰] ـ عن الصّادق علیه السّلام: قال شاب سخی مرهق فی الذنوب احبّ الی اللّه عزّوجل من شیخ عابد بخیل. (بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۳۰۷ حدیث ۳۴).

[۲۱۱] ـ قال امیرالمؤمنین علیه السّلام: البخل عارٌ. (بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۳۰۷ حدیث ۳۶).

[۲۱۲] ـ عن الصّادق علیه السّلام قال: خیارکم سمحائکم و شرارکم بخلاؤکم و من خالص الایمان البرّ بالاخوان و السّعی فی حوائجهم. (بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۳۰۷ حدیث ۳۴).

[۲۱۳] ـ عن جعفر بن محمّد، عن ابیه، عن آبائه علیهم السّلام قال: قال رسول اللّه (صلی اللّه علیه و آله): البخیل بعید من اللّه، بعید من النّاس، قریب من النّار. (بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۳۰۸ حدیث ۳۷).

[۲۱۴] ـ «وَ لاتَجْعَلْ یدَک مَغْلُولَةً اِلی عُنُقِک وَ لاتَبْسُطْها کلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوما مَحْسُورا».

(سوره ی اسراء آیه ی ۲۸).

[۲۱۵] ـ قال و حدثنی أبی عن الفضل بن أبی قرة مرة قال رأیت أباعبداللّه (علیه السّلام) یطوف من أول اللیل إلی الصباح و هو یقول اللّهمّ قنی شح نفسی، فقلت جعلت فداک ما سمعتک تدعو بغیر هذا الدعاء، قال و أی شی ء أشد من شح النفس إن اللّه یقول: «وَ مَنْ یوقَ شُحَّ نَفْسِه فَأُولئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ». این حدیث در تفسیر آیه ی ۱۶ سوره ی تغابن و آیه ی ۹ سوره ی حشر در «تفسیر برهان» ذکر شده است و در تفسیر القمی جلد ۲ صفحه ی ۳۷۲ و بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۳۰۱ حدیث ۷).

[۲۱۶] ـ سوره تغابن آیه ۱۶ و سوره حشر آیه ۹.

[۲۱۷] ـ سوره ی توبه آیه ی ۱۰۵.

[۲۱۸] ـ سوره ی فجر آیه ی ۱۳.

[۲۱۹] ـ مطالب اخلاقی و اجتماعی فوق را در کتاب «اتّحاد و دوستی» شرح داده ایم.

[۲۲۰] ـ عن ابی عبداللّه علیه السّلام قال: الحیاء من الایمان و الایمان فی الجنّة.

(بحارالانوار جلد ۶۸ صفحه ی ۳۲۹ حدیث ۱).

[۲۲۱] ـ سوره ی فرقان آیه ی ۶۷.

[۲۲۲] ـ عن ابی عبداللّه علیه السّلام قال: انّ القصد امر یحبّه اللّه عزّوجل و انّ السرف یغبضه حتّی طرحک النواة فانّها تصلح لشی ء و حتّی صبک فضل شرابک. (بحارالانوار جلد ۶۸ صفحه ی ۳۴۶ حدیث ۱۰).

[۲۲۳] ـ عن محمّد بن عمرو بن سعید عن بعض اصحابه قال: سمعت العبّاسی و هو یقول: استأذنت الرّضا علیه السّلام فی النفقه علی العیال فقال بین المکروهین قال فقلت جعلت فداک لا واللّه ما اعرف المکروهین، فقال لی: یرحمک اللّه اما تعرف انّ اللّه عزّوجلّ کره الاسراف و کره الاقتار فقال: «وَالَّذینَ اِذا اَنْفَقُوا لَمْ یسْرِفُوا وَ لَمْ یقْتُرُوا وَ کانَ بَینَ ذلِک قَوامًا» (سوره ی فرقان آیه ی ۶۷). (بحارالانوار جلد ۶۸ صفحه ی ۳۴۷ حدیث ۱۱).

[۲۲۴] ـ سوره ی کهف آیه ی ۴۹.

[۲۲۵] ـ سوره ی زلزال آیه ی ۸.

[۲۲۶] ـ سوره ی توبه آیه ی ۱۳۰.

[۲۲۷] ـ عن الصّادق علیه السّلام قال: ان کان الرّزق مقسوما فالحرص لماذا؟

(بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۱۶۰ حدیث ۱).

[۲۲۸] ـ عن الصّادق علیه السّلام قال: قال النّبی (صلی اللّه علیه و آله): اغنی النّاس من لم یکن للحرص اسیرا.

(بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۱۶۰ حدیث ۲).

[۲۲۹] ـ سئل امیرالمؤمنین علیه السّلام: ای ذلّ اذّل؟ قال: الحرص علی الدّنیا. (بحارالانوار جلد ۷۰صفحه ی ۱۶۱ حدیث ۴).

[۲۳۰] ـ عن النّبی صلی اللّه علیه و آله فقال: یهرم ابن آدم و یشبّ منه اثنان: الحرص علی المال و الحرص علی العمر. (بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۱۶۱ حدیث ۷).

[۲۳۱] ـ سوره ی هود آیه ی ۶.

[۲۳۲] ـ سوره روم آیه ۴۰.

[۲۳۳] ـ قال الصّادق علیه السّلام: لاتحرص علی شیئ لو ترکته لو صل الیک و کنت عنداللّه مستریحا محمودا بترکه و مذموما باستعجالک فی طلبه و ترک التّوکل علیه و الرّضا بالقسم، فانّ الدّنیا خلقها اللّه تعالی بمنزلة ظلّک: انّ طلبته اتعبک و لاتلحقه ابدا و ان ترکته تبعک و انت مستریح….

(بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۱۶۵ حدیث ۲۶).

[۲۳۴] ـ قال الصّادق علیه السّلام: بلغنی انّه سئل کعب الأحبار: ما الأصلح فی الدّین؟ و ما الأفسد؟ فقال: الأصلح الورع و الأفسد الطمع، فقال له السائل: صدقت یا کعب الأحبار. و الطمع خمر الشّیطان، یستقی بیده لخواصّه، فمن سکر منه لایصحو الاّ فی عذاب اللّه او مجاورة ساقیه، و لو لم یکن فی الطمع الاّ مشاراة الدّین بالدّنیا کان عظیما قال اللّه عزّوجل: «اُولئِک الَّذینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدی وَ الْعَذابَ بِالْمَغْفِرَةِ فَما اَصْبَرَهُمْ عَلَی النّارِ». (بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۱۶۹ حدیث ۶).

[۲۳۵] ـ سوره ی بقره آیه ی ۱۷۵.

[۲۳۶] ـ و قال امیرالمؤمنین علی علیه السّلام تفضّل علی من شئت فأنت أمیره و استغن عمّن شئت فأنت نظیره و افتقر الی من شئت فأنت أسیره. (بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۱۶۹ حدیث ۶ قسمت دوّم).

[۲۳۷] ـ قال علی بن الحسین علیه السّلام: رأیت الخیر کلّه قد اجتمع فی قطع الطمع عمّا فی أیدی النّاس.

(بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۱۷۱ حدیث ۱۰).

[۲۳۸] ـ عن ابی عبداللّه علیه السّلام قال: ما أقبح بالمؤمن أن تکون له رغبة تذلّه.

(بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۱۷۰ حدیث ۸).

[۲۳۹] ـ قال امیرالمؤمنین علیه السّلام: لمّتان لمّة من الشیطان و لمّة من الملک، فلمّة الملک الرّقّة و الفهم و لمّة الشّیطان السهو و القسوة. (بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۳۹۷ حدیث ۲).

[۲۴۰] ـ عن علی بن عیسی رفعه قال: فیما ناجی اللّه عزّوجل به موسی صلوات اللّه علیه: و القاسی القلب منّی بعید. (بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۳۹۸ حدیث ۳).

[۲۴۱] ـ قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله: النّکاح سنّتی فمن رغب عن سنّتی فلیس منّی.

(بحارالانوار جلد ۱۰۰ صفحه ی ۲۲۰ حدیث ۲۳).

و قال امیرالمؤمنین (علیه السّلام): تزوجوا فان رسول اللّه (صلی اللّه علیه و آله) کثیرا ما یقول: من کان یحبّ ان یتبع سنّتی فلیتزوّج، فان من سنّتی التزویج. (بحارالانوار جلد ۱۰۰ صفحه ی ۲۱۸ حدیث ۱۰).

[۲۴۲] ـ سوره مؤمنون آیه ی ۵.

[۲۴۳] ـ عن ابی جعفر علیه السّلام قال: ما عبداللّه بشیئ أفضل من عفّة بطن و فرج.

(بحارالانوار جلد ۶۸ صفحه ی ۲۶۸ حدیث ۱).

[۲۴۴] ـ قال ابوجعفر علیه الصلوة و السّلام: انّ افضل العبادة عفّة البطن و الفرج.

(بحارالانوار جلد ۶۸ صفحه ی ۲۶۹ حدیث ۲).

[۲۴۵] ـ قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله: ثلاث اخافهنّ بعدی علی امّتی الضّلالة بعد المعرفة و مضلاّت الفتن و شهوة البطن و الفرج. (بحارالانوار جلد ۶۸ صفحه ی ۲۶۹ حدیث ۵).

[۲۴۶] ـ عن ابی عبداللّه (علیه الصلوة والسّلام) قال: برّوا آباءکم یبرّکم أبناءکم و عفوّا عن نساء النّاس تعفّ نساؤکم. (بحارالانوار جلد ۶۸ صفحه ی ۲۷۰ حدیث ۱۰).

[۲۴۷] ـ عن أنس قال: خرج رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله علی أصحابه فقال: من ضمن لی اثنین ضمنت له الجنّة فقال أبوهریرة: فداک أبی و أمّی یا رسول اللّه! أنا أضمنهما لک، ما هما؟ فقال رسول اللّه (صلی اللّه علیه و آله): من ضمن لی ما بین لحییه و ما بین رجلیه، ضمنت له الجنّة.

(بحارالانوار جلد ۶۸ صفحه ی ۲۷۲ حدیث ۱۸).

[۲۴۸] ـ قال النّبی صلی اللّه علیه و آله: لمّا اسری بی رأیت امرأة رأسها رأس خنزیر و بدنها بدن الحمار و علیها الف الف لون من العذاب فسئل ما کان عملها؟ فقال: انّها کانت نمّامة کذّابه.

(بحارالانوار جلد ۷۲ صفحه ی ۲۶۴ حدیث ۷).

[۲۴۹] ـ سوره ی انفال آیه ی ۶۲.

[۲۵۰] ـ عن الصّادق (علیه السّلام)، عن آبائه (سلام اللّه علیهم اجمعین) قال: قال النّبی (صلی اللّه علیه و آله): المؤمن غرّ کریم و الفاجر خبّ لئیم و خیر المؤمنین من کان مألفة للمؤمنین و لاخیر فیمن لایؤلف و لایألف. قال و سمعت رسول اللّه (صلی اللّه علیه و آله) یقول: شرار النّاس من یبغض المؤمنین و تبغضه قلوبهم: المشّاؤن بالنمیمة و المفرّقون بین الأحبّة، الباغون للبراء العیب، اولئک لاینظر اللّه الیهم یوم القیامة و لایزکیهم ثمّ تلا (صلی اللّه علیه و آله) «هُوَ الَّذی اَیدَک بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنینَ وَ اَلَّفَ بَینَ قُلُوبِهِمْ».

(بحارالانوار جلد ۷۲ صفحه ی ۲۶۵ حدیث ۹).

[۲۵۱] ـ قال الصّادق علیه السّلام للمنصور: فانّ النّمام شاهد زور و شریک ابلیس فی الاغراء بین النّاس.

(بحارالانوار جلد ۷۲ صفحه ی ۲۶۴ حدیث ۳).

[۲۵۲] ـ عن ابی عبداللّه علیه الصّلوة و السّلام قال: لایدخل الجنّة سفّاک الدم و لامدمن الخمر و لامشّاء بنمیم. (بحارالانوار جلد ۷۲ صفحه ی ۲۶۵ حدیث ۱۱).

[۲۵۳] ـ قال النّبی صلی اللّه علیه و آله: لایدخل الجنّة قتّات.

(بحارالانوار جلد ۷۲ صفحه ی ۲۶۵ حدیث ۸).

[۲۵۴] ـ سوره ی قلم آیه ی ۱۱.

[۲۵۵] ـ سوره ی قلم آیه ی ۱۳.

[۲۵۶] ـ قال الشّهید الثّانی قدّس اللّه روحه فی رسالته الغیبة فی عدّ مایلحق بالغیبه: احدها النمیمة و النمیمة احدی المعاصی الکبائر قال اللّه تعالی: «هَمّازٍ مَشّاءٍ بِنَمیمٍ» ثمّ قال: «عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِک زَنیمٍ» قال: بعض العلماء دلّت هذه الایة علی أنّ من لم یکتم الحدیث و مشی بالنمیمة ولد زنا لأنّ الزنیم هو الدّعی.

بحارالانوار جلد ۷۲ صفحه ی ۲۶۸ قسمت بیان.

[۲۵۷] ـ «اِنْ جائَکمْ فاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَینُوا اَنْ تُصیبُوا قَوْما بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی ما فَعَلْتُمْ نادِمینَ».

(سوره ی حجرات آیه ی ۶).

[۲۵۸] ـ قال الصّادق علیه السّلام: لایتمکن الشّیطان بالوسوسة من العبد الاّ و قد اعرض عن ذکر اللّه و استهان بأمره و سکن الی نهیه. (بحارالانوار جلد ۶۹ صفحه ی ۱۲۴ حدیث ۲).

[۲۵۹] ـ محمّد بن یحیی عن احمد بن محمّد عن ابن محبوب عن عبداللّه بن سنان قال ذکرت لأبی عبداللّه علیه السّلام رجلا مبتلی بالوضوء و الصلاة و قلت هو رجل عاقل فقال أبو عبداللّه و أی عقل له و هو یطیع الشیطان فقلت له و کیف یطیع الشیطان فقال سله هذا الّذی یأتیه من أی شی ء هو فإنّه یقول لک من عمل الشّیطان. اصول کافی جلد ۱، کتاب العقل و الجهل صفحه ی ۱۲ حدیث ۱۰ و وسائل الشیعه جلد ۱ صفحه ی ۶۳ باب ۱۰ حدیث ۱۳۷.

[۲۶۰] ـ سألت العالم علیه السّلام عن الوسوسة ان کثرت قال: لاشی ء فیها یقول لااله الاّ اللّه. (بحارالانوار جلد ۶۹ صفحه ی ۱۲۷ حدیث ۱۳).

[۲۶۱] ـ أروی انّ رجلا قال للعالم: یقع فی نفسی امر عظیم، فقال: قل: لااله الاّ اللّه، و فی خبر آخر: لاحول و لاقوّة الاّ باللّه. (بحارالانوار جلد ۶۹ صفحه ی ۱۲۷ حدیث ۱۳).

[۲۶۲] ـ أروی اذا خطر ببالک فی عظمته و جبروته او بعض صفاته شی ء من الأشیاء فقل: لااله الاّ اللّه محمّد رسول اللّه و علی امیرالمؤمنین. (بحارالانوار جلد ۶۹ صفحه ی ۱۲۸).

[۲۶۳] ـ بحارالانوار جلد ۹۲ صفحه ی ۱۳۶ حدیث ۱.

[۲۶۴] ـ بحارالانوار جلد ۹۲ صفحه ی ۱۳۷ حدیث ۴.

[۲۶۵] ـ کتاب «المجتنی من الدعاء المجتبی» تألیف سید بن طاووس رحمه اللّه تعالی، صفحه ی ۱۹.

[۲۶۶] ـ عن ابی عبداللّه علیه السّلام قال: تفکر ساعة خیر من عبادة سنة «اِنَّما یتَذَکرُ اُولُو الاَْلْبابِ».

(بحارالانوار جلد ۶۸ صفحه ی ۳۲۷ حدیث ۲۲).

[۲۶۷] ـ عن الصّادق علیه السّلام: ناقلاً عن حکیم غنی النّفس اغنی من البحر. (بحارالانوار جلد ۷۲ صفحه ی ۱۰۵ حدیث ۱).

[۲۶۸] ـ عن ابی عبداللّه علیه السّلام قال: شرف المؤمن قیام اللّیل و عزّه استغناؤه عن النّاس.

(بحارالانوار جلد ۷۲ صفحه ی ۱۰۹ حدیث ۱۴).

[۲۶۹] ـ عن الصّادق علیه السّلام قال: قال النّبی (صلی اللّه علیه و آله): خیر الغنی غنی النّفس.

(بحارالانوار جلد ۷۲ صفحه ی ۱۰۶ حدیث ۵).

[۲۷۰] ـ قال رجل للنّبی صلی اللّه علیه و آله: علّمنی شیئا اذا انا فعلته احبّنی اللّه من السّماء و احبّنی النّاس من الارض قال: ارغب فیما عنداللّه یحبّک اللّه و ازهد فیما عندالنّاس یحبّک النّاس.

(بحارالانوار جلد ۷۲ صفحه ی ۱۰۷ حدیث ۱۰(.

[۲۷۱] ـ وسائل الشیعه جلد ۱۵ صفحه ی ۲۴۳ حدیث ۳.

[۲۷۲] ـ کتاب بحار الانوار باب الکفاف.

[۲۷۳] ــ دیوان علی علیه السّلام صفحه ی ۳۴۰.

[۲۷۴] ـ بحارالانوار جلد ۲۱ صفحات ۱۰۱ الی ۱۰۶.

[۲۷۵] ـ سوره ی طه آیه ی ۲.

[۲۷۶] ـ بحارالانوار جلد ۲۱ صفحه ی ۱۱۴ حدیث ۸.

[۲۷۷] ـ سوره ی بقره آیه ی ۶.

[۲۷۸] ـ سوره ی زمر آیه ی ۱۷.

[۲۷۹] ــ غررالحکم صفحه ی ۳۴۵ فصل ۶ از باب الثانی فی الحکومة، حکمت ۷۹۲۸.

[۲۸۰] ــ سهل بن زیاد عن یحیی بن المبارک عن عبداللّه بن جبله عن محمّد بن الفضیل عن ابی الحسن الاوّل علیه السّلام قال: قلت له: جعلت فداک الرجل من اخوانی یبلغنی عنه الشی ء الذی اکرهه فاساله عن ذلک فینکر ذلک و قد اخبرنی عنه قوم ثقات فقال لی یا محمّد کذب سمعک و بصرک عن اخیک فان شهد عندک خمسون قسامه و قال لک قولا فصدقه و کذبهم لا تذیعن علیه شیئا تشینه به و تهدم به مروته فتکون من الذین قال اللّه فی کتابه: «اِنَّ الَّذینَ یحِبُّونَ اَنْ تَشیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذینَ امَنُوا لَهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ» (سوره ی نور آیه ی ۱۹). (اصول کافی جلد ۸ صفحه ی ۱۴۷ حدیث ۱۲۵ و بحارالانوار جلد ۷۵ صفحه ی ۲۱۴ حدیث ۱۱ و وسائل الشیعه جلد ۱۲ صفحه ی ۲۹۵ حدیث ۱۶۳۴۳).

[۲۸۱] ــ سوره ی مرسلات آیه ی ۱۶.

[۲۸۲] ـ قال ابو عبداللّه علیه السّلام: لیس الزّهد فی الدّنیا باضاعة المال و لا بتحریم الحلال، بل الزّهد فی الدّنیا ان لاتکون بما فی یدک اوثق منک بما فی یداللّه عزّوجل.

(بحارالانوار جلد ۶۷ صفحه ی ۳۱۰ حدیث ۴).

[۲۸۳] ـ سوره ی حدید آیه ی ۲۲.

[۲۸۴] ـ عن حفص قال: قلت لأبی عبداللّه علیه السّلام: جعلت فداک ما حدّ الزّهد فی الدّنیا؟ فقال: فقد حدّه اللّه فی کتابه فقال عزّوجل: «لِکیلا تَأْسَوْا عَلی مافاتِکمْ وَ لاتَفْرَحُوا بِما اتاکمْ» انّ اعلم النّاس باللّه اخوفهم باللّه و اخوفهم له اعلمهم به و اعلمهم به ازهدهم فیها. (بحارالانوار جلد ۶۷ صفحه ی ۳۱۱ حدیث ۸).

[۲۸۵] ـ قال النّبی صلی اللّه علیه و آله: اذا رأیتهم الرّجل قد اعطی الزّهد فی الدّنیا فاقتربوا منه، فانّه یلقی الحکمة. (بحارالانوار جلد ۶۷ صفحه_ی ۳۱۱ حدیث ۹).

[۲۸۶] ـ قال ابوالحسن علیه السّلام: اتّق …. قال و کان ابوعبداللّه (علیه السّلام) یقول: لاتدع النفس و هواها فانّ هواها فی رداها و ترک النّفس و ما تهوی اذاها و کف النّفس عمّا تهوی دواؤها.

(جامع الاحادیث الشیعه جلد ۱۳ صفحه ی ۲۵۱ حدیث ۳۶).

[۲۸۷] ـ قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله: طوبی لمن ترک شهوة حاضرة لموعود لم یره.

(بحارالانوار جلد ۷۰ صفحه ی ۷۴ حدیث ۱).

[۲۸۸] ـ عن علی بن الحسین علیهما السّلام قال: ان اللّه عزّوجل یقول: و عزّتی و عظمتی و جلالی و بهائی و علوّی و ارتفاع مکانی لایؤثر عبد هوای علی هواه الاّ جعلت همه فی آخرته و غناه فی قلبه و کففت علیه ضیعته و ضمنت السّموات و الارض رزقه و اتته الدّنیا و هی راغمه.

(بحارالانوار جلد ۶۷ صفحه ی ۷۷ حدیث ۸).

[۲۸۹] ـ عن غرر قال علی علیه السّلام: ان نفسک لخدوع ان تثق به یقتدک الشیطان الی ارتکاب المحارم، ان النّفس لأمارة بالسّوء و الفحشاء، فمن ائتمنها خانته و من استأمن الیها اهلکته و من رضی عنها اوردته شرّ الموارد و ان المؤمن لایمسی و لایصبح الاّ و نفسه ظنون عنده فلایزال زادیا علیها و مستزیدا الیها.

(جامع الاحادیث الشیعه جلد ۱۳ صفحه ی ۲۴۶ حدیث ۱۲).

[۲۹۰] ـ قال امیرالمؤمنین علیه السّلام: انّ رسول اللّه (صلی اللّه علیه و آله) بعث سریة فلمّا رجعوا قال: مرحبا بقوم قضوا الجهاد الاصغر و بقی علیهم الجهاد الاکبر قیل: یا رسول اللّه و ما الجهاد الاکبر؟ قال: جهاد النّفس ثمّ قال (صلی اللّه علیه و آله): افضل الجهاد من جاهد نفسه الّتی بین جنبیه.

(بحارالانوار جلد ۶۷ صفحه ۶۵ حدیث ۷).

[۲۹۱] ـ بحارالانوار جلد ۶۷ صفحه ی ۷۲ حدیث ۲۲.

[۲۹۲] ـ جامع الاحادیث الشیعه جلد ۱۳ صفحه ی ۲۴۹ ذیل حدیث ۲۸.

[۲۹۳] ـ (نهج البلاغه بخش حکمتها، حکمت ۱۴۷) و من کلام له (علیه السّلام) لکمیل بن زیاد النّاس ثلاثة … و همج رعاع اتباع کل ناعق یمیلون مع کل ریح …

خصال صدوق ره باب الثلاثة: النّاس ثلاثة عن ابی عبداللّه (علیه السّلام) قال: النّاس یغدون علی ثلاثة، عالم و متعلّم و غثاء، فنحن العلماء و شیعتنا المتعلّمون و سائر النّاس غثاء …

[۲۹۴] ـ قال امیرالمؤمنین علیه السّلام: ایها النّاس طوبی لمن لزم بیته و اکل کسرته و بکی علی خطیئته و کان من نفسه فی تعب و النّاس منه فی راحة. (بحارالانوار جلد ۶۷ صفحه ی ۱۰۹ حدیث ۴).

[۲۹۵] ـ عن علی علیه السّلام قال: عیسی بن مریم (علی نبینا و آله و علیه السّلام): طوبی لمن کان صمته فکرا و نظره عبرا و وسعه بیته و بکی علی خطیئته و سلم النّاس من یده و لسانه. (بحارالانوار جلد ۶۷ صفحه ی ۱۰۹ حدیث ۶).

[۲۹۶] ـ عن علی علیه السّلام قال: یأتی علی النّاس زمان تکون العافیه فیه عشرة اجراء تسعة منها فی اعتزال النّاس و واحدة فی الصمت.

(بحارالانوار جلد ۶۷ صفحه ی ۱۰۹ حدیث ۷).

[۲۹۷] ـ قال الصّادق علیه السّلام: ان اللّه عزّوجل اوحی الی نبی من انبیاء بنی اسرائیل ان احببت ان تلقانی غدا فی حظیرة القدس فکن فی الدّنیا وحیدا غریبا مهموما محزونا مستوحشا من النّاس بمنزلة الطّیر الواحد الّذی یطیر فی ارض القفار و یأکل من رؤوس الاشجار و یشرب من ماء العیون فاذا کان الّیل أوی وحده و لم یأومع الطیور استأنس بربّه و استوحش من الطیور. (بحارالانوار جلد ۶۷ صفحه ی ۱۰۸ حدیث ۱).

[۲۹۸] ـ قال الامام ابومحمّد علیه السّلام: من آنس باللّه استوحش من النّاس. (بحارالانوار جلد ۶۷ صفحه ی ۱۱۰ حدیث ۱۱).

[۲۹۹] ـ سوره ی نور آیه ی ۳۷.

[۳۰۰] ـ عن الصّادق علیه السّلام قال: ما من مؤمن الاّ و قد جعل اللّه له ایمانه انسا یسکن الیه حتّی لو کان علی قلّة جبل لم یستوحش. (بحارالانوار جلد ۶۷ صفحه ی ۱۱۱ حدیث ۱۴).

[۳۰۱] ـ محمّد بن حنفیه پسر حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام است که جمعی به نام «کیسانیه» معتقدند، او زنده است و امام جهانیان است.

[۳۰۲] ــ و چون همسر امام سجّاد علیه السّلام و مادر امام باقر (علیه السّلام) دختر امام مجتبی (علیه السّلام) بوده است، فرزندان ائمّه (علیهم السّلام) از امام باقر (علیه السّلام) به بعد، فرزندان امام مجتبی (علیه السّلام) هم هستند.

[۳۰۳] ـ کتاب «الغدیر» جلد ۲ صفحات ۲۱۳ تا ۲۸۹ و بحارالانوار جلد ۴۷ صفحه ی ۳۲۹.

اشعار «سید حمیری»:

لاُمِّ عمرو باللّوی مربع طامسة اعلامها بلقع

تروع عنها الطّیر وحشیةً والوحش من خیفته تفزع

رقش یخاف الموت من نقشها والسمّ فی أنیابها منقع

برسم دار ما بها مونس الاّ صلال فی الثری وقّع

لمّا وقفت العیس فی رسمها والعین من عرفانه تدمع

ذکرت مَن قد کنت ألهو به فبتّ والقلب شج موجع

کأنّ بالنّار لما شفّنی من حبّ أروی کبدی لدّع

عجبت من قوم أتوا احمدا بخطّة لیس لها موضع

قالوا له: لو شئت أعلمتنا الی مَن الغایة و المفزع

اذا توفّیت و فارقتنا و فیهم فی الملک مَن یطمع

فقال: لو أعلمتکم مفزعا کنتم عسیتم فیه أن تصنعوا

صنیع أهل العجل اذ فارقوا هارون فالترک له أوسع

و فی الّذی قال بیان لمن کان اذا یعقل أو یسمع

ثمّ أتته بعد ذا عزمة من ربّه لیس لها مدفع

بلّغ و الاّ لم تکن مبلغا واللّه منهم عاصم یمنع

فعندها قام النّبی الّذی کان بما یأمر به یصدع

یخطب مأمورا و فی کفّه کفّ علی ظاهر تلمع

رافعها أکرم بکفّ الّذی یرفع والکفّ الّذی ترفع

یقول و الأملاک من حوله واللّه فیهم شاهد یسمع

مَن کنت مولاه فهذا له مولی فلم یرضوا و لم یقنع

فاتّهموه و حنت فیهم علی خلاف الصّادق الأضلع

و ضلّ قوم غاضهم فعله کأنّما آنافهم تجدع

حتّی اذا واروه فی لحده وانصرفوا عن دفنه ضیعوا

ما قال بالأمس و أوصی به واشتروا الضرّ بما ینفع

و قطعوا ارحامه بعده فسوف یجزون بما قطعوا

و ازمعوا غدرا بصولاهم تبّا لما کانوا به ازمعوا

لاهم علیه یردوا حوضه غدا و لاهم فیهم یشفع

حوضا له ما بین صنعاالی ایله ارض الشّام بل اوسع

ینصب فیه علم للهدی و الحوض من ماء له مترع

یفیض من رحمته کوثر ابیض کالفضّة او انصع

حصاه یاقوت و مرجانه و لؤلؤ لم تجنه اصبع

بطحائه مسک و حافاته یهتزّ منها موبق مربع

اخضر مادون النوری ناضرّ وفاقع اصفر اوانصع

فیه اباریق و قد حانه یذبّ عنه الرّجل الاصلع

یذبّ عنه بن ابیطالب ذبا کجربی ابل شرع

و العطر و الریحان انواعه زاک و قد هبّت به زعزع

ریح من الجنّة مأمورة ذاهبة یس؟ لها مرجع

اذا دنوا منه لکی یشربوا قیل لهم تبالکم فارجعوا

فالتمسوا دونکم منهلا یرویکم او مطعما یشبع

هذا لمن والی نبی احمدا و لم یکن غیرهم یتبع

فالفوز للشّارب من حوضه والذّل و الویل لمن یمنع

فالنّاس یوم البعث رایاتهم خمس فمنها هالک أربع

قائدها العجل و فرعونهم و سامری الامّة المفظع

و رایة یقدمها ادلم عبد لئیم لکع اولع

و رایة یقدمها نعثل لابرّد اللّه له مضجع

و رایة یقدمها حبتر للزور و البهتان مستبدع

اربعة فی سقر اودعوا لیس لهم من قعرها مطلع

و رایة یقدمها حیدر و وجهه کالشّمس اذ تطلع

غدا یلاقی المصطفی حیدر و رایة الحمد له یرفع

مولی له الجنّة مأمورة والنّار من اجلاله تفزع

امام صدق و له شیعه یروا من الحوض و لم یمنع

بذاک جاء الوحی من ربّنا یا شیعة الحقّ فلاتجزع

الحمیری ماد حکم لم یزل و لو یقطّع اصبع اصبع

و بعده صلّوا علی المصطفی و صنوه حیدره الاصلع

[۳۰۴] ـ مفاتیح الجنان صفحه ی ۲۳۵.

[۳۰۵] ـ غررالحکم جلد ۲ صفحه ی ۶۰۳ حدیث ۱.

[۳۰۶] ـ «لَعَلَّکمْ بِلِقاءِ رَبِّکمْ تُوقِنُونَ»، سوره ی رعد آیه ی ۲.

[۳۰۷] ـ «رَبِّ السَّمواتِ وَ الاَْرْضِ وَ ما بَینَهُما اِنْ کنْتُمْ مُوقِنینَ»، سوره ی دخان آیه ی ۷.

[۳۰۸] ـ «وَ کانُوا بِایاتِنا یوقِنُونَ»، سوره ی سجده آیه ی ۲۴.

[۳۰۹] ـ «وَ بِالاْخِرَةِ هُمْ یوقِنُونَ»، سوره ی بقره آیه ی ۴.

[۳۱۰] ـ عن ابی بصیر عن ابی عبداللّه علیه السّلام قال: لیس شیئ الا و له حدّ قال قلت: جعلت فداک فما حدّ التّوکل؟ قال: الیقین، قلت: فما حدّ الیقین؟ قال: ان لاتخاف مع اللّه شیئا.

(بحارالانوار جلد ۶۷ صفحه ی ۱۴۲ حدیث ۶).

[۳۱۱] ـ سوره ی آل عمران آیه ی ۱۵۷.

[۳۱۲] ـ عن ابی عبداللّه علیه السّلام قال: من صحّة یقین المرء المسلم ان لایرضی النّاس بسخط اللّه.

(بحارالانوار جلد ۶۷ صفحه ی ۱۴۳ حدیث ۷).

[۳۱۳] ـ سمعت اباعبداللّه علیه السّلام یقول: ان العمل الدائم القلیل علی الیقین افضل عنداللّه من العمل الکثیر علی غیر یقین. (بحارالانوار جلد ۶۷ صفحه ی ۱۴۷ حدیث ۸).

[۳۱۴] ـ قال امیرالمؤمنین علیه السّلام: قلیل مدوم علیه خیر من کثیر مملول منه.

(بحارالانوار جلد ۶۷ صفحه ی ۱۴۷).

[۳۱۵] ـ عن ابی عبداللّه علیه السّلام قال: و لو ان احدکم فرّ من رزقه کما یفرّ من الموت لادرکه رزقه کما یدرکه الموت. (بحارالانوار جلد ۶۷ صفحه ی ۱۴۳ حدیث ۷).

[۳۱۶] ـ مفاتیح الجنان صفحه ی ۲۳۶.

[۳۱۷] ـ سوره ی جمعه آیه ی ۶.

[۳۱۸] ـ عن ابی عبداللّه علیه السّلام قال: کان قنبر غلام علی یحبّ علیا حبّا شدیدا فاذا خرج علی خرج علی اثره بالسّیف فراه ذات لیلة فقال یا قنبر مالک؟ فقال: جئت لأمشی خلفک یا امیرالمؤمنین قال: و یحک امن اهل السّماء تحرسنی او من اهل الأرض؟ فقال: لابل من اهل الأرض فقال: ان اهل الأرض لایستطیعون لی شیئا الاّ باذن اللّه من السّماء فارجع فرجع. (بحارالانوار جلد ۶۷ صفحه ی ۱۵۸ حدیث ۱۵).

[۳۱۹] ـ سمعت اباعبداللّه علیه السّلام فیقول: ان رسول اللّه (صلی اللّه علیه و آله) صلّی بالنّاس الصبح فنظر الی شابّ فی المسجد و هو یخفق و یهوی برأسه مصفرّا لونه (الحدیث) . (بحارالانوار جلد ۶۷ صفحه ی ۱۵۹ حدیث ۱۷).

[۳۲۰] ـ سوره ی تکاثر آیه ی ۵.

[۳۲۱] ـ سوره ی تکاثر آیه ی ۷.

[۳۲۲] ـ سوره ی واقعه آیه ی ۹۵.

[۳۲۳] ـ سوره ی نازعات آیه ی ۴۰.

[۳۲۴] ـ قال ابو عبداللّه علیه السّلام: من عرف اللّه خاف اللّه و من خاف اللّه سخت نفسه عن الدّنیا. (بحارالانوار جلد ۶۷ صفحه ی ۳۵۶ حدیث ۳).

[۳۲۵] ـ قال ابوعبداللّه علیه السّلام: یا اسحق، خف اللّه کانک تراه و ان کنت لاتراه فانّه یراک و ان کنت تری انّه لایراک فقد کفرت و ان کنت تعلم انّه یراک ثمّ برزت له بالمعصیته، فقد جعلته من اهون النّاظرین علیک. (بحارالانوار جلد ۶۷ صفحه ی ۳۵۵ حدیث ۲).

[۳۲۶] ـ مفاتیح الجنان، دعای کمیل.

 

 

 

۱۷ شعبان ۱۴۲۶ – سمینار اول صراط

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

سوره مبارکه نازعات

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«خصوصیات ملائکه»

وَالنَّازِعَاتِ غَرْقاً ﴿۱﴾

قسم به فرشتگانی که جان را با قدرت می گیرند. ﴿۱﴾

وَالنَّاشِطَاتِ نَشْطاً ﴿۲﴾

و قسم به فرشتگانى که روح را با نشاط مى گیرند. ﴿۲﴾

وَالسَّابِحَاتِ سَبْحاً ﴿۳﴾

و قسم به فرشتگانى که (در فضا) با سرعت حرکت مى کنند. ﴿۳﴾

فَالسَّابِقَاتِ سَبْقاً ﴿۴﴾

پس بر یکدیگر سبقت می گیرند. ﴿۴﴾

فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْراً ﴿۵﴾

پس کارها را تدبیر می کنند. ﴿۵﴾

یَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ ﴿۶﴾

آن روزی که زلزله لرزاننده ای باشد. ﴿۶﴾

«خصوصیات روز قیامت»

تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ ﴿۷﴾

پشت آن زلزله دیگری قرار گیرد. ﴿۷﴾

قُلُوبٌ یَوْمَئِذٍ وَاجِفَةٌ ﴿۸﴾

در آن روز دلها می ترسند. ﴿۸﴾

أَبْصَارُهَا خَاشِعَةٌ ﴿۹﴾

دیدگان آنها خاشع است. ﴿۹﴾

یَقُولُونَ أَئِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِی الْحَافِرَةِ ﴿۱۰﴾

می گویند: آیا ما به حالت اوّل برمی گردیم؟ ﴿۱۰﴾

أَإِذَا كُنَّا عِظَامًا نَّخِرَةً ﴿۱۱﴾

آن وقتی که ما استخوانهای پوسیده ای شدیم؟ ﴿۱۱﴾

قَالُوا تِلْكَ إِذًا كَرَّةٌ خَاسِرَةٌ ﴿۱۲﴾

می گویند: در این صورت برگشت زیان آوری است. ﴿۱۲﴾

فَإِنَّمَا هِیَ زَجْرَةٌ وَاحِدَةٌ ﴿۱۳﴾

پس جز این نیست که آن یک فریاد است. ﴿۱۳﴾

فَإِذَا هُم بِالسَّاهِرَةِ ﴿۱۴﴾

پس ناگهان آنها در زمین ظاهر می گردند. ﴿۱۴﴾

«اشاره ای به قصّه حضرت موسی علیه السلام»

هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ مُوسَىٰ ﴿۱۵﴾‏

آیا قصّه موسی به تو رسیده است؟ ﴿۱۵﴾

إِذْ نَادَاهُ رَبُّهُ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى ﴿۱۶﴾

آن وقتی که در وادی مقدّس طوی پروردگارش او را صدا زد. ﴿۱۶﴾

اِذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى ﴿۱۷﴾

(که) به طرف فرعون برو، قطعا او طغیان کرده است. ﴿۱۷﴾

«دعوت کردن حضرت موسی علیه السلام، فرعون را به تزکیه نفس و انس با خدا»

فَقُلْ هَلْ لَكَ إِلَى أَنْ تَزَكَّى ﴿۱۸﴾

پس (به او) بگو: آیا می خواهی تزکیه کنی؟ ﴿۱۸﴾

وَأَهْدِيَكَ إِلَى رَبِّكَ فَتَخْشَى ﴿۱۹﴾

و من تو را به سوی پروردگارت هدایت کنم تا از او در خشیت باشی؟ ﴿۱۹﴾

فَأَرَاهُ الْآيَةَ الْكُبْرَى ﴿۲۰﴾

پس (موسی) به او نشانه بزرگ خدا را نشان داد. ﴿۲۰﴾

«عصیان فرعون و ادّعای بزرگ او»

فَكَذَّبَ وَعَصَى ﴿۲۱﴾

پس او تکذیب کرد و عصیان نمود. ﴿۲۱﴾

ثُمَّ أَدْبَرَ یَسْعَى ﴿۲۲﴾

سپس پشت کرد و (در کارش) سعی نمود. ﴿۲۲﴾

فَحَشَرَ فَنَادَى ﴿۲۳﴾

پس جمع کرد و (مردم را) ندا داد. ﴿۲۳﴾

فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى ﴿۲۴﴾

پس گفت: من پروردگار برتر شما هستم. ﴿۲۴﴾

فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَكَالَ الْآخِرَةِ وَالْأُولَى ﴿۲۵﴾

پس خدا او را به عذاب آخرت و دنیا گرفت. ﴿۲۵﴾

إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِمَنْ يَخْشَى ﴿۲۶﴾

قطعا در آن عبرتی بود برای کسی که از خدا خشیت داشته باشد. ﴿۲۶﴾

برداشت از آیات ۲۶ – ۱۵

حضرت موسی علیه السلام و فرعون

قضیه حضرت موسی علیه السلام و فرعون مکرر در قرآن ذکر شده ولی در هر دفعه به مسئله اخلاقی و تهذیب نفس اشاره مستقلی گردیده است. در این قسمت برداشت مان برای سالک الی اللّه این است که خدای تعالی حضرت موسی   علیه السلام را به سوی فرعون فرستاده که به او بگوید: آیا می خواهی تزکیه نفس کنی، آیا می خواهی به سوی خدا بروی و از خدا بترسی و در خشیت باشی. و به او آیت بزرگ خدا را نشان بده اما او قبول نکرد و تکذیب کرد و به هوای نفس خود و خواسته خود ادامه داد و گفت: من پروردگار برتر شمایم. خدا پس از این مهربانی که به او نمود و او توجه نکرد بلکه با خدا مبارزه نمود. خدا او را به عذاب دنیا و آخرت مبتلا فرمود. این پند و اندرزی است برای کسی که از خدا خشیت دارد.

«خلقت آسمانها و زمین مهمّ تر است یا خلقت شما؟»

أَأَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ السَّمَاءُ بَنَاهَا ﴿۲۷﴾

آیا خلقت شما سخت تر است یا بنای آسمان(ها) که آن را ساخته است؟ ﴿۲۷﴾

رَفَعَ سَمْكَهَا فَسَوَّاهَا ﴿۲۸﴾

سقف آن را بالا برده و آن را منظّم فرموده. ﴿۲۸﴾

وَأَغْطَشَ لَیْلَهَا وَأَخْرَجَ ضُحَاهَا ﴿۲۹﴾

و شبش را تاریک کرده و روزش را ظاهر نموده. ﴿۲۹﴾

وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذَلِكَ دَحَاهَا ﴿۳۰﴾

و زمین را بعد از آن گسترش داده. ﴿۳۰﴾

أَخْرَجَ مِنْهَا مَاءَهَا وَمَرْعَاهَا ﴿۳۱﴾

آبش را از آن خارج کرده و چراگاهش را بیرون آورده ﴿۳۱﴾

وَالْجِبَالَ أَرْسَاهَا ﴿۳۲﴾

و کوهها را محکم کرده. ﴿۳۲﴾

مَتَاعًا لَكُمْ وَلِأَنْعَامِكُمْ ﴿۳۳﴾

(همه) برای بهره گیری شما و چهارپایانتان است. ﴿۳۳﴾

فَإِذَا جَاءَتِ الطَّامَّةُ الْكُبْرَى ﴿۳۴﴾

پس وقتی که حادثه بزرگ بیاید. ﴿۳۴﴾

يَوْمَ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسَانُ مَا سَعَى ﴿۳۵﴾

روزی که انسان به یاد آنچه کوشش کرده، بیفتد. ﴿۳۵﴾

وَبُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِمَن يَرَىٰ ﴿۳۶﴾

و جهنّم برای کسی که ببیند، آشکار گردد. ﴿۳۶﴾

فَأَمَّا مَن طَغَىٰ ﴿۳۷﴾

پس امّا کسی که طغیان کرده ﴿۳۷﴾

وَآثَرَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا ﴿۳۸﴾

و زندگی دنیا را مقدّم داشته. ﴿۳۸﴾

فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوَىٰ ﴿۳۹﴾

پس قطعا جهنّم همان مأوای او است. ﴿۳۹﴾

وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَىٰ ﴿۴۰﴾

و امّا کسی که بترسد از مقام پروردگارش و نفسش را از هوی نهی کند، ﴿۴۰﴾

فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَىٰ ﴿۴۱﴾

پس قطعا بهشت مأوای او خواهد بود. ﴿۴۱﴾

برداشت از آیات ۴۱ – ۴۰

 ترس از خدا

سالک الی اللّه باید از مقام و شخصیت پروردگارش بترسد و نفسش را از هوا و هوس نهی کند تا آن که بهشت مأوای او گردد. زیرا با داشتن هوای نفس به خصوص نفس اماره بالسوء نمی تواند در بهشت مأوی بگیرد و لذا یا در دنیا که سهل تر است و یا در روز قیامت که سخت تر است باید خود را تزکیه کند. زیرا بهشت محل ناسازگاری و نزاع و دعوا نیست بلکه آنجا محل آرامش و راحتی است.

«سؤال درباره زمان قیامت»

يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا ﴿۴۲﴾

از تو درباره ساعت قیامت می پرسند که در چه وقت واقع خواهد شد؟ ﴿۴۲﴾

فِيمَ أَنْتَ مِنْ ذِكْرَاهَا ﴿۴۳﴾

تو را به گفتگوی آن چه کار است؟ ﴿۴۳﴾

إِلَى رَبِّكَ مُنْتَهَاهَا ﴿۴۴﴾

آن به پروردگارت منتهی می شود. ﴿۴۴﴾

إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرُ مَن یَخْشَاهَا ﴿۴۵﴾

فقط تو کسی را که از آن (قیامت) می ترسد، بیم دهنده ای. ﴿۴۵﴾

كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَهَا لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا عَشِيَّةً أَوْ ضُحَاهَا ﴿۴۶﴾

مثل این است که آنها روزى که آن (قیامت) را مى بینند، چنین احساس مى کنند که جز شبى یا روزى (در عالم برزخ) توقّف نکرده اند. ﴿۴۶﴾

سوره مبارکه عبس

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«تکبّر مردی از قریش به خاطر دیدن کوری فقیر»

عَبَسَ وَتَوَلَّىٰ ﴿۱﴾

صورت درهم کشید و رو برگرداند. ﴿۱﴾

أَن جَاءَهُ الْأَعْمَىٰ ﴿۲﴾

از آنکه کوری نزد او آمد. ﴿۲﴾

وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّىٰ ﴿۳﴾

و تو چه مى دانى؟ شاید او تزکیه کند. ﴿۳﴾

أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنفَعَهُ الذِّكْرَىٰ ﴿۴﴾

یا متذکر شود، پس آن تذکر به حال او مفید باشد. ﴿۴﴾

أَمَّا مَنِ اسْتَغْنَىٰ ﴿۵﴾

امّا کسى که خود را بى نیاز مى پندارد، ﴿۵﴾

فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى ﴿۶﴾

پس تو به او رو می آوری. ﴿۶﴾

وَمَا عَلَيْكَ أَلَّا يَزَّكَّىٰ ﴿۷﴾

و حال اینکه برای تو چیزی نخواهد بود، مگر اینکه تزکیه کند. ﴿۷﴾

وَأَمَّا مَنْ جَاءَكَ يَسْعَى ﴿۸﴾

و امّا کسی که با کوشش نزد تو می آید ﴿۸﴾

وَهُوَ يَخْشَىٰ ﴿۹﴾

و او از خدا می ترسد. ﴿۹﴾

فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى ﴿۱۰﴾

پس تو از او غافل هستی. ﴿۱۰﴾

برداشت از آیات ۱۰ – ۱

مهربانی با همه

سالک الی اللّه باید با فقراء و آنهایی که از جهتی نقصی در بدن دارند ولی احتمال آن که اهل تزکیه نفس باشند و یا آن که اهل تقوی باشند و از تذکرات قرآن استفاده می کنند، بسیار مهربان باشد و او را بر قدرتمندان کافر ترجیح دهد نه آن که نسبت به قدرتمندان و کفار با مهربانی روبرو شود. و مسئله تزکیه نفس برای او مطرح نباشد و برای کسی که با سعی و کوشش برای استفاده از مجالس موعظه قرآن می آید و از خدا می ترسد احترام قائل نباشد و از او غافل باشد.

كَلَّا إِنَّهَا تَذْكِرَةٌ ﴿۱۱﴾

هرگز، قطعا قرآن یادآوری است. ﴿۱۱﴾

فَمَن شَآءَ ذَكَرَهُۥ ﴿۱۲﴾

پس کسی که بخواهد، به یاد آن خواهد بود. ﴿۱۲﴾

فِي صُحُفٍ مُّكَرَّمَةٍ ﴿۱۳﴾

در صحیفه هائی گرامی داشته شده. ﴿۱۳﴾

مَّرْفُوعَةٍ مُّطَهَّرَةٍ ﴿۱۴﴾

رتبه ای بالا و پاک شده. ﴿۱۴﴾

بِأَیْدِی سَفَرَةٍ ﴿۱۵﴾

به دستهای سفیرها(ی حقّ). ﴿۱۵﴾

کِرَامٍ بَرَرَةٍ ﴿۱۶﴾

(ملائکه مقرّب) عالی رتبه نیکو. ﴿۱۶﴾

قُتِلَ الْإِنْسَانُ مَا أَكْفَرَهُ ﴿۱۷﴾

کشته باد انسان، چه چیز او را ناسپاس کرده؟ ﴿۱۷﴾

برداشت از آیات ۱۷ – ۱۱

قرآن مذکر است

سالک الی اللّه باید قرآن را که یادآوری کننده آن چیزهائی است که خدای تعالی در عالم ارواح به او تعلیم داده و در فطرت او گذاشته است متوجه باشد و آنها را که به وسیله صحیفه هائی که محترمانه به دست سفراء الهی داده شده بگیرد و هم معلومات عالم ارواح را به یاد او بیاورد و از پروردگارش تشکر کند.

«خلقت بدن انسان»

مِنْ أَیِّ شَیْءٍ خَلَقَهُ ﴿۱۸﴾

از چه چیز او را خلق کرده؟ ﴿۱۸﴾

مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ ﴿۱۹﴾

از نطفه خلقش کرده، پس موزونش ساخته. ﴿۱۹﴾

ثُمَّ السَّبِیلَ یَسَّرَهُ ﴿۲۰﴾

سپس راه را برای او آسان کرده. ﴿۲۰﴾

ثُمَّ أَمَاتَهُ فَأَقْبَرَهُ ﴿۲۱﴾

بعد او را میرانده و در قبر قرارش داده. ﴿۲۱﴾

ثُمَّ إِذَا شَاءَ أَنشَرَهُ ﴿۲۲﴾

سپس هر زمان که بخواهد، او را زنده می کند. ﴿۲۲﴾

کَلَّا لَمَّا یَقْضِ مَا أَمَرَهُ ﴿۲۳﴾

هرگز، آنچه را که به او فرمان داده، اطاعت نکرده است. ﴿۲۳﴾

فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ ﴿۲۴﴾

پس انسان باید بر طعامش نظارت داشته باشد. ﴿۲۴﴾

أَنَّا صَبَبْنَا الْمَاءَ صَبًّا ﴿۲۵﴾

ما آب را (از آسمان) ریختیم. ﴿۲۵﴾

ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقّاً ﴿۲۶﴾

سپس زمین را شکافتیم. ﴿۲۶﴾

فَأَنْبَتْنَا فِيهَا حَبًّا ﴿۲۷﴾

پس در آن دانه را رویاندیم. ﴿۲۷﴾

وَعِنَباً وَ قَضْباً ﴿۲۸﴾

و انگور و سبزیها(ی خوردن) را. ﴿۲۸﴾

وَزَیْتُوناً وَنَخْلاً ﴿۲۹﴾

و (درخت) زیتون و درخت خرما را. ﴿۲۹﴾

وَحَدَائِقَ غُلْباً ﴿۳۰﴾

و باغهای پر درخت را. ﴿۳۰﴾

وَفَاکِهَةً وَ أَبّاً ﴿۳۱﴾

و میوه و علف را رویاندیم. ﴿۳۱﴾

مَتَاعًا لَكُمْ وَ لِأَنْعَامِكُمْ ﴿۳۲﴾

تا بهره ای برای شما و چهارپایانتان باشد. ﴿۳۲﴾

برداشت از آیات ۳۲ – ۲۴

نظارت بر خوردنی ها

سالک الی اللّه باید بر طعامش نظارت داشته باشد که در مرحله اول از راه حلال به دست بیاورد و متوجه باشد که خدای تعالی  باران را از آسمان فرو ریخته و گیاهان و انگور و خرما را خلق کرده و بالاخره در وقت غذا خوردن به یاد محبت های الهی و نعمت های او باشد و خدا را شکر کند.

 

«روز قیامت»

فَإِذَا جَاءَتِ الصَّاخَّةُ ﴿۳۳﴾

پس زمانی که صدای مهیب (قیامت) بیاید. ﴿۳۳﴾

یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ ﴿۳۴﴾

روزی که انسان از برادر خود ﴿۳۴﴾

وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ ﴿۳۵﴾

و مادر خود و پدر خود ﴿۳۵﴾

وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِیهِ ﴿۳۶﴾

و رفیق خود و فرزندان خود فرار می کند. ﴿۳۶﴾

لِکُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ ﴿۳۷﴾

برای هر انسانی از آنها، در آن روز کاری است که او را به خود مشغول می کند. ﴿۳۷﴾

وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُّسْفِرَةٌ ﴿۳۸﴾

در آن روز صورتهائی بشّاش و نورانی است. ﴿۳۸﴾

ضَاحِکَةٌ مُّسْتَبْشِرَةٌ ﴿۳۹﴾

خندان و مسرور است. ﴿۳۹﴾

وَوُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْهَا غَبَرَةٌ ﴿۴۰﴾

و صورتهائی در آن روز بر آن غبار نشسته است. ﴿۴۰﴾

تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ ﴿۴۱﴾

دود سیاهی آنها را پوشانده است. ﴿۴۱﴾

أُولَٰئِكَ هُمُ الْكَفَرَةُ الْفَجَرَةُ ﴿۴۲﴾

اینها همان کافران فاجر هستند. ﴿۴۲﴾

سوره مبارکه تکویر

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«آثار برپائی قیامت»

إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ ﴿۱﴾

زمانی که خورشید درهم پیچیده شود. ﴿۱﴾

وَإِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ ﴿۲﴾

و زمانی که ستاره ها تیره شوند. ﴿۲﴾

وَإِذَا الْجِبَالُ سُیِّرَتْ ﴿۳﴾

و زمانی که کوهها به راه بیفتند. ﴿۳﴾

وَإِذَا الْعِشَارُ عُطِّلَتْ ﴿۴﴾

و زمانی که اموال معطّل و بی فایده بماند. ﴿۴﴾

وَإِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ ﴿۵﴾

و زمانی که وحوش محشور شوند. ﴿۵﴾

وَإِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ ﴿۶﴾

و زمانی که دریاها آتش بگیرند. ﴿۶﴾

وَإِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ ﴿۷﴾

و زمانی که نفسها جفت گردند. ﴿۷﴾

وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ ﴿۸﴾

و زمانی که از دختران زنده به گور شده، سؤال شود. ﴿۸﴾

بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ ﴿۹﴾

به چه گناهی کشته شده اند؟ ﴿۹﴾

وَإِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ ﴿۱۰﴾

و زمانی که نامه های اعمال پخش شود. ﴿۱۰﴾

وَإِذَا السَّمَاءُ كُشِطَتْ ﴿۱۱﴾

و زمانی که پرده از آسمان گرفته شود. ﴿۱۱﴾

وَإِذَا الْجَحِیمُ سُعِّرَتْ ﴿۱۲﴾

و زمانی که جهنّم شعله ور گردد. ﴿۱۲﴾

وَإِذَا الْجَنَّةُ أُزْلِفَتْ ﴿۱۳﴾

و زمانی که بهشت زینت گردد. ﴿۱۳﴾

عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ ﴿۱۴﴾

هر نفسی می داند که چه حاضر کرده است. ﴿۱۴﴾

«قرآن تنها از زبان رسول اکرم صلی الله علیه و آله است»

فَلَا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ ﴿۱۵﴾

پس نه، قسم می خورم به ستاره های رجوع کننده. ﴿۱۵﴾

اَلْجَوَارِ الْكُنَّسِ ﴿۱۶﴾

که حرکت می کنند و از چشمها پنهان می شوند. ﴿۱۶﴾

وَاللَّیْلِ إِذَا عَسْعَسَ ﴿۱۷﴾

و قسم به شب وقتی که به آخر رسد. ﴿۱۷﴾

وَالصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ﴿۱۸﴾

و قسم به صبح وقتی که دمیده شود. ﴿۱۸﴾

إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ ﴿۱۹﴾

قطعا آن (قرآن) حتما سخن رسول بزرگواری است. ﴿۱۹﴾

«عظمت رسول اکرم صلی الله علیه و آله»

ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ ﴿۲۰﴾

نیرومند است، نزد صاحب عرش مقام والائی دارد. ﴿۲۰﴾

مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ ﴿۲۱﴾

اطاعتش را مى کنند، و آنجا امین است. ﴿۲۱﴾

وَمَا صَاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ ﴿۲۲﴾

و آنکه مصاحب شما بوده، دیوانه نیست. ﴿۲۲﴾

«ملاقات با جبرئیل»

وَلَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِینِ ﴿۲۳﴾

و قطعا او جبرئیل را در افق روشنی دیده است. ﴿۲۳﴾

وَمَا هُوَ عَلَى الْغَیْبِ بِضَنِینٍ ﴿۲۴﴾

و او بر پنهانیهائی که در نزد او است، بخل ندارد. ﴿۲۴﴾

وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَیْطَانٍ رَجِیمٍ ﴿۲۵﴾

و آن (قرآن) کلام شیطان رانده شده نمى باشد. ﴿۲۵﴾

فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ ﴿۲۶﴾

پس کجا می روید؟ ﴿۲۶﴾

«قرآن برای تذکر است»

إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ ﴿۲۷﴾

این (قرآن) جز تذکری برای جهانیان نمی باشد. ﴿۲۷﴾

لِمَنْ شَاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَسْتَقِيمَ ﴿۲۸﴾

برای کسی که از شما بخواهد راه مستقیم را انتخاب کند. ﴿۲۸﴾

وَمَا تَشَاؤُونَ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ ﴿۲۹﴾

و شما جز آنچه خدای پروردگار جهانیان بخواهد، نمی خواهید. ﴿۲۹﴾

برداشت از آیات ۲۹ – ۲۷

قرآن مذکر است

سالک الی اللّه باید قرآن را مذکر و یادآورنده حقایقی که خدای تعالی در عالم ارواح به او یاد داده و سپس در فطرت او آن  را تثبیت فرموده بداند و به وسیله قرآن اعتقادات خود را در صراط مستقیم قرار دهد و آن چه خدا می خواهد همان را بخواهد.

سوره مبارکه انفطار

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«علائم قیامت»

إِذَا السَّمَاءُ انْفَطَرَتْ ﴿۱﴾

وقتی که آسمان شکافته شود. (۱)

وَإِذَا الْكَوَاكِبُ انْتَثَرَتْ ﴿۲﴾

و وقتی ستاره ها فرو ریزند. (۲)

وَإِذَا الْبِحَارُ فُجِّرَتْ ﴿۳﴾

و زمانی که دریاها منفجر شود. (۳)

وَإِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ ﴿۴﴾

و زمانی که قبرها زیر و رو گردند.(۴)

عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ وَأَخَّرَتْ ﴿۵﴾

هر کس می داند چه پیش فرستاده و چه بعد از آن فرستاده است. (۵)

«غرور انسان»

يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ ﴿۶﴾

ای انسان، چه چیز تو را مغرور کرده که پروردگارت کریم است؟ (۶)

الَّذِي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ ﴿۷﴾

آن کسی که تو را آفریده و (اندامت را) کامل نموده و منظّمت ساخته است. (۷)

فِي أَيِّ صُورَةٍ مَا شَاءَ رَكَّبَكَ ﴿۸﴾

در هر صورتی که خواسته، تو را ترکیب فرموده. (۸)

«تکذیب قیامت»

كَلَّا بَلْ تُكَذِّبُونَ بِالدِّينِ ﴿۹﴾

هرگز، بلکه شما روز جزا را تکذیب می کنید. (۹)

«اوصاف ملائکه»

وَإِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ ﴿۱۰﴾

و قطعا بر شما محافظینی گذاشته شده. (۱۰)

كِرَامًا كَاتِبِينَ ﴿۱۱﴾

والامقامِ نویسنده اند. (۱۱)

یَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ ﴿۱۲﴾

هر چه می کنید، می دانند. (۱۲)

برداشت از آیات ۱۲ – ۶

باید از خدا ترسید

سالک الی اللّه نباید به خاطر نعمت هائی که خدای تعالی به او داده گناه بکند و فکر کند که او بخشنده و مهربان است و گناهان او را منظور نمی کند بلکه باید بداند که خدای تعالی با کسانی که به این جهت و با این فکر معصیت می کنند و نعمت های الهی را در نظر نمی گیرند و ملائکه موکل بر هر انسانی را معتقد نیستند. آنها را به جهنم می برد و برخورد بدی با آنها دارد.

إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِی نَعِیمٍ ﴿۱۳﴾

قطعا نیکان در نعمتند. (۱۳)

وَإِنَّ الْفُجَّارَ لَفِی جَحِیمٍ ﴿۱۴﴾

و قطعا بدکاران در دوزخند. (۱۴)

یَصْلَوْنَهَا یَوْمَ الدِّینِ ﴿۱۵﴾

روز جزا وارد دوزخ می شوند. (۱۵)

وَمَا هُمْ عَنْهَا بِغَائِبِینَ ﴿۱۶﴾

و آنها هرگز از آن غیبت ندارند.(۱۶)

«روز جزا»

وَمَا أَدْرَاكَ مَا يَوْمُ الدِّينِ ﴿۱۷﴾

و تو چه می دانی که روز جزا چیست؟ (۱۷)

ثُمَّ مَا أَدْرَاكَ مَا يَوْمُ الدِّينِ ﴿۱۸﴾

سپس چه می دانی که روز جزا چیست؟ (۱۸)

يَوْمَ لَا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئًا وَالْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ ﴿۱۹﴾

روزی است که کسی برای کسی هیچ چیز را مالک نخواهد بود و تمام کار در آن روز در اختیار خدا است. (۱۹)

سوره مبارکه مطففین

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«زشتی کم فروشی»

وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ ﴿۱﴾

وای بر کم فروشان. ﴿۱﴾

الَّذِينَ إِذَا اكْتَالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ ﴿۲﴾

آن کسانی که وقتی از مردم پیمانه می گیرند، کاملش را می گیرند. ﴿۲﴾

وَإِذَا كَالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ ﴿۳﴾

و وقتی که به آنها پیمانه ای یا وزنی می دهند، کم می گذارند. ﴿۳﴾

أَلَا يَظُنُّ أُولَئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ ﴿۴﴾

آیا آنها گمان نمی کنند که مبعوث می شوند؟ ﴿۴﴾

لِیَوْمٍ عَظِیمٍ ﴿۵﴾

برای روز عظیمی. ﴿۵﴾

یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿۶﴾

روزی که مردم در مقابل پروردگار جهانیان ایستاده اند. ﴿۶﴾

برداشت از آیات ۶ – ۱

کم فروشی

سالک الی اللّه باید بداند که هر چه در دنیاست مال خداست و انسان مالک واقعی اموال خود و حتی بدن خود نیست. لذا نمی تواند برای همیشه آنها را نگه دارد و بالاخره روزی می میرد و آن اموال از دستش می رود بلکه باید تصور کند که اموالش در حقیقت مال خدا است و اگر از راه حلال به دست آورده باشد خدای تعالی موقتا به او اجازه تصرف داده و باید در هر کجا که خدا اجازه می دهد آنها را مصرف کند. بنابراین اگر تخلف کرد و کم فروشی نمود و یا از کیل و ترازو کم گذاشت نشانگر این است که او به حقیقت معتقد نیست و نمی داند که یک روزی با صاحب مال که خدای تعالی باشد روبرو می شود و خدا به حساب دقیق او رسیدگی می کند و او را به خاطر کم فروشی مؤاخذه می نماید او نمی داند که همه اعمالش در نوشته دقیقی تسجیل شده است. اینها متجاوزین گناه کارند و وقتی برای آنها آیات قرآن و احکام دین خوانده می شود می گویند اینها قصه ها و حرفهای قدیمی است این افراد حتی در قیامت هم از لقاء خدای تعالی محرومند و اینها به طرف جهنم فرستاده می شوند.

«سجین چیست»

كَلَّا إِنَّ كِتَابَ الْفُجَّارِ لَفِي سِجِّينٍ ﴿۷﴾

هرگز، قطعا نامه اعمال بدکاران در سجین است. ﴿۷﴾

وَمَا أَدْرَاكَ مَا سِجِّينٌ ﴿۸﴾

و تو چه می دانی که سجین چیست؟ ﴿۸﴾

كِتَابٌ مَرْقُومٌ ﴿۹﴾

نوشته ای است، رقم زده شده. ﴿۹﴾

وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ ﴿۱۰﴾

در آن روز وای بر تکذیب کنندگان. ﴿۱۰﴾

الَّذِينَ يُكَذِّبُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ ﴿۱۱﴾

کسانی که روز جزا را تکذیب می کنند. ﴿۱۱﴾

وَمَا يُكَذِّبُ بِهِ إِلَّا كُلُّ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ ﴿۱۲﴾

و جز متجاوز گناهکار کسی آن را تکذیب نمی کند. ﴿۱۲﴾

«مسخره کردن آیات خدا»

إِذَا تُتْلَى عَلَیْهِ آیَاتُنَا قَالَ أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ ﴿۱۳﴾

وقتی که آیات ما بر او تلاوت می شود، می گوید: افسانه های پیشینیان است. ﴿۱۳﴾

كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ مَا كَانُوا يَكْسِبُونَ ﴿۱۴﴾

هرگز، بلکه آنچه کرده اند، بر دلهایشان زنگار زده است. ﴿۱۴﴾

كَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ ﴿۱۵﴾

هرگز، آنها از پروردگارشان آن روز در حجابند. ﴿۱۵﴾

ثُمَّ إِنَّهُمْ لَصَالُوا الْجَحِیمِ ﴿۱۶﴾

سپس آنها قطعا وارد دوزخ می شوند. ﴿۱۶﴾

ثُمَّ يُقَالُ هَذَا الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ ﴿۱۷﴾

سپس (به آنها) گفته می شود: این است آنچه را که شما آن را تکذیب می کردید. ﴿۱۷﴾

«بالاترین مرتبه بهشت»

كَلَّا إِنَّ كِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ ﴿۱۸﴾

هرگز، قطعا نامه اعمال نیکان در بالاترین مرتبه است. ﴿۱۸﴾

وَمَا أَدْرَاكَ مَا عِلِّيُّونَ ﴿۱۹﴾

و تو چه می دانی که بالاترین مرتبه (بهشت) چیست؟ ﴿۱۹﴾

كِتَابٌ مَرْقُومٌ ﴿۲۰﴾

نوشته ای است رقم زده شده. ﴿۲۰﴾

«نعمتهای مقرّبان در بهشت»

یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ ﴿۲۱﴾

که مقرّبان آن را شهادت می دهند. ﴿۲۱﴾

إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِی نَعِیمٍ ﴿۲۲﴾

قطعا نیکان در نعمتند. ﴿۲۲﴾

عَلَى الْأَرَائِكِ يَنْظُرُونَ ﴿۲۳﴾

بر تختها تکیه زده و نگاه می کنند. ﴿۲۳﴾

تَعْرِفُ فِی وُجُوهِهِمْ نَضْرَهَ النَّعِیمِ ﴿۲۴﴾

در صورتهایشان نشاطِ نعمت را می شناسی. ﴿۲۴﴾

یُسْقَوْنَ مِن رَّحِیقٍ مَّخْتُومٍ ﴿۲۵﴾

آنها از شرابی سربسته می آشامند. ﴿۲۵﴾

خِتَامُهُ مِسْكٌ وَ فِي ذَلِكَ فَلْيَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ ﴿۲۶﴾

مُهر آن از مِشک است. و در آن (نعمتها) باید به یکدیگر سبقت بگیرند. ﴿۲۶﴾

«تسنیم چیست»

وَمِزَاجُهُ مِن تَسْنِیمٍ ﴿۲۷﴾

و ترکیب آن (شراب) از «تسنیم» است. ﴿۲۷﴾

عَیْناً یَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ ﴿۲۸﴾

(تسنیم) چشمه اى است که از آن مقرّبان مى نوشند. ﴿۲۸﴾

«مسخره مجرمین مؤمنان را»

إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كَانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ ﴿۲۹﴾

قطعا کسانی که مجرمند، دائما به کسانی که ایمان آورده اند می خندند. ﴿۲۹﴾

وَإِذَا مَرُّواْ بِهِمْ یَتَغَامَزُونَ ﴿۳۰﴾

و زمانى که از کنار آنها مى گذرند، آنها را با اشاره مسخره مى کنند. ﴿۳۰﴾

وَإِذَا انْقَلَبُوا إِلَى أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَكِهِينَ ﴿۳۱﴾

و وقتی که به نزد خانواده شان برمی گردند، مسرور برمی گردند. ﴿۳۱﴾

وَإِذَا رَأَوْهُمْ قَالُوا إِنَّ هَؤُلَاءِ لَضَالُّونَ ﴿۳۲﴾

و وقتی که خانواده شان را می بینند، می گویند: قطعا اینها گمراهانند. ﴿۳۲﴾

«مؤمنین»

وَمَا أُرْسِلُوا عَلَیْهِمْ حَافِظِینَ ﴿۳۳﴾

در حالی که مؤمنین بر آنها به عنوان محافظ فرستاده نشده بودند. ﴿۳۳﴾

فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ ﴿۳۴﴾‏

پس آن روز کسانی که ایمان آورده اند، به کافران می خندند. ﴿۳۴﴾

عَلَى الْأَرَائِكِ يَنْظُرُونَ ﴿۳۵﴾

در حالی که بر تختها نشسته و نگاه می کنند. ﴿۳۵﴾

هَلْ ثُوِّبَ الْكُفَّارُ مَا كَانُوا يَفْعَلُونَ ﴿۳۶﴾

آیا کفّار پاداش آنچه را که انجام داده اند گرفته اند؟ ﴿۳۶﴾

سوره مبارکه انشقاق

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«علائم قیامت»

إِذَا السَّمَاءُ انْشَقَّتْ ﴿۱﴾

زمانی که آسمان شکافته شود. ﴿۱﴾

وَأَذِنَتْ لِرَبِّهَا وَحُقَّتْ ﴿۲﴾

و فرمان پروردگارش را ببرد و حقّ هم همین است. ﴿۲﴾

وَإِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ ﴿۳﴾

و وقتی که زمین کشیده شود. ﴿۳﴾

وَأَلْقَتْ مَا فِیهَا وَتَخَلَّتْ ﴿۴﴾

و آنچه در او است بیرون اندازد و خالی شود. ﴿۴﴾

وَأَذِنَتْ لِرَبِّهَا وَحُقَّتْ ﴿۵﴾

و فرمان پروردگارش را ببرد و حقّ هم همین است. ﴿۵﴾

«ملاقات با خدای تعالی»

يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ ﴿۶﴾

ای انسان، قطعا تو با تلاش و رنج به سوی پروردگارت می روی و او را ملاقات خواهی نمود. ﴿۶﴾

«نامه اعمال در قیامت»

فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ ﴿۷﴾

پس امّا کسی که نامه اعمالش به دست راستش داده شود. ﴿۷﴾

فَسَوْفَ یُحَاسَبُ حِسَاباً یَسِیراً ﴿۸﴾

به زودی حساب آسانی برای او محسوب می شود. ﴿۸﴾

وَیَنقَلِبُ إِلَى أَهْلِهِ مَسْرُوراً ﴿۹﴾

و به سوی خانواده اش خوشحال برمی گردد. ﴿۹﴾

وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ وَرَاءَ ظَهْرِهِ ﴿۱۰﴾

و امّا کسی که نامه اعمالش از پشت سرش به او داده می شود. ﴿۱۰﴾

فَسَوْفَ یَدْعُو ثُبُوراً ﴿۱۱﴾

پس به زودی فریاد می زند که هلاک شدم. ﴿۱۱﴾

وَیَصْلَى سَعِیراً ﴿۱۲﴾

و در آتش سوزان انداخته می شود. ﴿۱۲﴾

إِنَّهُ كَانَ فِي أَهْلِهِ مَسْرُورًا ﴿۱۳﴾

او در میان خانواده اش مسرور بوده. ﴿۱۳﴾

إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ يَحُورَ ﴿۱۴﴾

قطعا او گمان مى کرده که هرگز بازگشتى نخواهد داشت. ﴿۱۴﴾

بَلَى إِنَّ رَبَّهُ كَانَ بِهِ بَصِيرًا ﴿۱۵﴾

بلکه قطعا پروردگار او به او بینا بوده. ﴿۱۵﴾

فَلَا أُقْسِمُ بِالشَّفَقِ ﴿۱۶﴾

پس نه، قسم می خورم به سرخی غروب. ﴿۱۶﴾

وَاللَّیْلِ وَمَا وَسَقَ ﴿۱۷﴾

و قسم به شب و آنچه که جمع می کند. ﴿۱۷﴾

وَالْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ ﴿۱۸﴾

و قسم به ماه وقتی که کامل می شود. ﴿۱۸﴾

لَتَرْكَبُنَّ طَبَقًا عَنْ طَبَقٍ ﴿۱۹﴾

قطعا شما از حالی به حالی منتقل می شوید. ﴿۱۹﴾

«چرا مردم ایمان نمی آورند؟»

فَمَا لَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ ﴿۲۰﴾

پس آنها را چه شده که ایمان نمی آورند؟ ﴿۲۰﴾

وَإِذَا قُرِئَ عَلَیْهِمُ الْقُرْآنُ لَا یَسْجُدُونَ ﴿۲۱﴾ 

و زمانی که بر آنها قرآن خوانده می شود، سجده نمی کنند. ﴿۲۱﴾

بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا يُكَذِّبُونَ ﴿۲۲﴾

بلکه کسانی که کافر شده اند تکذیب می کنند. ﴿۲۲﴾

وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا یُوعُونَ ﴿۲۳﴾

و خدا آنچه را که در دل پنهان می کنند، به خوبی می داند. ﴿۲۳﴾

فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ ﴿۲۴﴾

پس آنها را به عذاب دردناکی بشارت بده. ﴿۲۴﴾

إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ ﴿۲۵﴾

مگر کسانی که ایمان آورده اند و کارهای نیک کرده اند، برای آنها اجری بدون منّت خواهد بود. ﴿۲۵﴾

برداشت از آیات ۲۵ – ۲۰

یقین به قیامت

سالک الی اللّه باید ایمانش را به خدای تعالی و آیات قرآن و آخرت روز به روز بیشتر کند و به قیامت یقینی پیدا نماید، و وقتی آیات قرآن را قرائت می کند کمال خضوع را در مقابل پروردگار انجام دهد و سجده کند و جزء کسانی که به نشانه های الهی کافرند و نعمتهای خدا را کفران می کنند نباشد. و بالاخره آن چنان در ایمان و عمل صالح قوی باشد که بدون منت از خدای تعالی اجر و ثواب بی نهایتی دریافت نماید.

سوره مبارکه بروج

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«اصحاب اخدود»

وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ ﴿۱﴾

قسم به آسمانی که صاحب برجها است. ﴿۱﴾

وَالْیَوْمِ الْمَوْعُودِ ﴿۲﴾

و قسم به روزی که وعده داده شده است. ﴿۲﴾

وَشَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ ﴿۳﴾

و قسم به شاهد و مشهود. ﴿۳﴾

قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ ﴿۴﴾

کشته باد اصحاب اخدود. ﴿۴﴾

اَلنَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ ﴿۵﴾

آن آتشی صاحب شعله است. ﴿۵﴾

إِذْ هُمْ عَلَیْهَا قُعُودٌ ﴿۶﴾

وقتی که آنها کنار آن (آتش) نشستند. ﴿۶﴾

وَهُمْ عَلَى مَا یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شُهُودٌ ﴿۷﴾

و آنها آنچه را با مؤمنین انجام می دادند شاهد بودند. ﴿۷﴾

وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ ﴿۸﴾

و حال اینکه آنها هیچ عیبی بر مؤمنین نگرفته بودند، جز آنکه به خدای عزیز حمید ایمان آورده بودند. ﴿۸﴾

الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ ﴿۹﴾

آن خدائی که فرمانروائی آسمانها و زمین مال او است. و خدا بر هر چیزی گواه است. ﴿۹﴾

«بدی آزار و اذیت مؤمنین»

إِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمْ عَذَابُ الْحَرِیقِ ﴿۱۰﴾

قطعا کسانی که مردان مؤمن و زنان مؤمنه را اذیت کرده اند، سپس توبه ننموده اند، برای آنها عذاب جهنّم خواهد بود و برای آنها عذاب سوزنده ای می باشد. ﴿۱۰﴾

«ثواب ایمان و عمل صالح»

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ذَلِكَ الْفَوْزُ الْكَبِيرُ ﴿۱۱﴾

قطعا کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، برای آنها بهشتهائی که از دامن آنها نهرها جاری است خواهد بود. آن فوز بزرگی است. ﴿۱۱﴾

إِنَّ بَطْشَ رَبِّكَ لَشَدِيدٌ ﴿۱۲﴾

قطعا عقاب پروردگارت شدید است. ﴿۱۲﴾

«صفات پروردگار متعال»

إِنَّهُ هُوَ يُبْدِئُ وَيُعِيدُ ﴿۱۳﴾

قطعا خدا، او است که شروع می کند و برمی گرداند. ﴿۱۳﴾

وَهُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ ﴿۱۴﴾

و او بخشنده دوستداری است. ﴿۱۴﴾

ذُو الْعَرْشِ الْمَجِيدُ ﴿۱۵﴾

صاحب عرش ارجمندی است. ﴿۱۵﴾

فَعَّالٌ لِمَا يُرِيدُ ﴿۱۶﴾

هر چه بخواهد، نسبت به آن فعّال است.﴿۱۶﴾

«لشگریان فرعون و قوم ثمود»

هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ الْجُنُودِ ﴿۱۷﴾

آیا حدیث لشگریان به تو رسیده است؟ ﴿۱۷﴾

فِرْعَوْنَ وَثَمُودَ ﴿۱۸﴾

فرعون و قوم ثمود. ﴿۱۸﴾

بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي تَكْذِيبٍ ﴿۱۹﴾

بلکه کسانی که کافر شده اند، در حال تکذیب کردن هستند. ﴿۱۹﴾

وَاللَّهُ مِنْ وَرَائِهِمْ مُحِيطٌ ﴿۲۰﴾

و خدا بر ایشان احاطه دارد. ﴿۲۰﴾

«لوح محفوظ»

بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ ﴿۲۱﴾

بلکه آن قرآن مجید است. ﴿۲۱﴾

فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ ﴿۲۲﴾

در لوحی محفوظی است. ﴿۲۲﴾

سوره مبارکه طارق

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«همه مردم محافظی دارند»

وَالسَّمَاءِ وَالطَّارِقِ ﴿۱﴾

قسم به آسمان و قسم به طارق. ﴿۱﴾

وَمَا أَدْرَاكَ مَا الطَّارِقُ ﴿۲﴾

و تو چه می دانی که طارق چیست؟ ﴿۲﴾

اَلنَّجْمُ الثَّاقِبُ ﴿۳﴾

ستاره ای است درخشنده. ﴿۳﴾

إِنْ كُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَيْهَا حَافِظٌ ﴿۴﴾

هیچ کس نیست، مگر آنکه بر او محافظی است. ﴿۴﴾

«خلقت بدن انسان»

فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسَانُ مِمَّ خُلِقَ ﴿۵﴾

پس انسان نظر کند که از چه خلق شده است. ﴿۵﴾

خُلِقَ مِنْ مَاءٍ دَافِقٍ ﴿۶﴾

از آب جهنده خلق شده است. ﴿۶﴾

يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ ﴿۷﴾

که از بین پشت و سینه بیرون می آید. ﴿۷﴾

«روز قیامت»

إِنَّهُ عَلَى رَجْعِهِ لَقَادِرٌ ﴿۸﴾

قطعا او (خدا) بر برگشتن او توانا است. ﴿۸﴾

يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ ﴿۹﴾

روزی که باطنها ظاهر می شود. ﴿۹﴾

فَمَا لَهُ مِنْ قُوَّةٍ وَلَا نَاصِرٍ ﴿۱۰﴾

پس برای او قوّتی و یاری نخواهد بود. ﴿۱۰﴾

«قرآن کلام قطعی الهی است»

وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الرَّجْعِ ﴿۱۱﴾

قسم به آسمانی که دارای باران است. ﴿۱۱﴾

وَالْأَرْضِ ذَاتِ الصَّدْعِ ﴿۱۲﴾

و قسم به زمینی که دارای شکاف است. ﴿۱۲﴾

إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ ﴿۱۳﴾

قطعا آن (قرآن) سخن قطعى و بازکننده است. ﴿۱۳﴾

وَمَا هُوَ بِالْهَزْلِ ﴿۱۴﴾

و آن شوخی نیست. ﴿۱۴﴾

«حیله کفّار»

إِنَّهُمْ يَكِيدُونَ كَيْدًا ﴿۱۵﴾

قطعا آنها دائما حیله می کنند. ﴿۱۵﴾

وَأَكِيدُ كَيْدًا ﴿۱۶﴾

و من هم در برابر آنها پنهان کاری دارم. ﴿۱۶﴾

فَمَهِّلِ الْكَافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْدًا ﴿۱۷﴾

پس به کافرین مهلت بده، مهلتِ کوتاهی. ﴿۱۷﴾

برداشت از آیات ۱۷ – ۴

یقظه

سالک الی اللّه باید از آیات فوق مطالب زیر را در مرحله یقظه دریافت نماید:

۱  – انسان خودخواه و مغرور باید بداند که همیشه نگهبانی دارد که ناظر اعمال اوست و آن که روحش مرده است و فکر می کند فقط آن چه را که می بیند حقیقت دارد از چه چیز بدنش خلق شده است؟ از منی که از صلب پدر به رحم مادر ریخته شده و یا پرتاب گردیده است پس اگر بدن انسان همه چیز انسان باشد انسان بسیار بی ارزش است.

۲  – خدای تعالی در روزی که باطنها ظاهر می شود او را بر می گرداند و او نمی تواند اظهار قدرت کند و کمک کاری هم ندارد.

سوره مبارکه اعلی

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«تسبیح پروردگار»

سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى ﴿۱﴾

اسم پروردگارِ بلندمرتبه ات را تسبیح کن. ﴿۱﴾

الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى ﴿۲﴾

آن کسی که آفرید و منظّم فرمود. ﴿۲﴾

وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدَى ﴿۳﴾

و کسی که اندازه گیری کرد، پس هدایت نمود. ﴿۳﴾

وَالَّذِي أَخْرَجَ الْمَرْعَى ﴿۴﴾

و کسی که چراگاه را بیرون آورد. ﴿۴﴾

فَجَعَلَهُ غُثَاءً أَحْوَى ﴿۵﴾

پس آن را خشک و تیره قرار داد. ﴿۵﴾

«نزول سوّم قرآن»

سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَى ﴿۶﴾

به زودى (قرآن را) براى تو مى خوانیم، پس هرگز فراموش نمى کنى. ﴿۶﴾

إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا يَخْفَى ﴿۷﴾

مگر آنچه را که خدا بخواهد. قطعا خدا آشکار و آن چه را که پنهان است، مى داند. ﴿۷﴾

وَنُيَسِّرُكَ لِلْيُسْرَى ﴿۸﴾

و ما تو را در راه آسانی توفیق داده ایم. ﴿۸﴾

«تذکرات ممکن است مفید باشد»

فَذَكِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّكْرَى ﴿۹﴾

پس تذکر بده، اگر تذکر نفعی دارد. ﴿۹﴾

سَيَذَّكَّرُ مَنْ يَخْشَى ﴿۱۰﴾

به زودی کسی که خشیت دارد، متذکر می شود. ﴿۱۰﴾

وَيَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى ﴿۱۱﴾

و بدبخت ترین مردم از آن دوری می کند. ﴿۱۱﴾

الَّذِي يَصْلَى النَّارَ الْكُبْرَى ﴿۱۲﴾

همان کسی که در آتش بزرگی وارد می شود. ﴿۱۲﴾

ثُمَّ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحْيَى ﴿۱۳﴾

سپس در آن نه می میرد و نه زنده می ماند. ﴿۱۳﴾

«تزکیه نفس با نماز خواندن»

قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى ﴿۱۴﴾

قطعا رستگار کسی است که تزکیه نفس کند. ﴿۱۴﴾

وَذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى ﴿۱۵﴾‏

و نام پروردگارش را یاد کند، پس نماز بخواند. ﴿۱۵﴾

«آخرت بهتر از زندگی دنیا است»

بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا ﴿۱۶﴾

امّا شما زندگی دنیا را مقدّم می دارید. ﴿۱۶﴾

وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَى ﴿۱۷﴾

و حال آنکه آخرت بهتر و باقی تر است. ﴿۱۷﴾

برداشت از آیات ۱۷ – ۱۴

تزکیه

سالک الی اللّه باید بداند که تمام رستگاری در تزکیه هر چه در اختیار او است می باشد یعنی باید مالش و روحش و تمام متعلقاتش از بدی ها و از حرام ها و در اموال از حقوق مستمندان پاک باشد و زندگی دنیا را که موقت است بر آخرتی که بهتر است و باقی می ماند ترجیح ندهد.

إِنَّ هَذَا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولَى ﴿۱۸﴾

قطعا این (همان چیزى است که) در کتابهاى قبلى ها بوده است. ﴿۱۸﴾

صُحُفِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى ﴿۱۹﴾

کتابهای ابراهیم و موسی. ﴿۱۹﴾

سوره مبارکه غاشیه

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«توضیح غاشیه و جریان عذاب قیامت»

هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ الْغَاشِيَةِ ﴿۱﴾

آیا خبر غاشیه به تو رسیده است؟ ﴿۱﴾

وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ خَاشِعَةٌ ﴿۲﴾

صورتهائی که در آن روز، ذلّت بار و خاشع اند. ﴿۲﴾

عَامِلَةٌ نَاصِبَةٌ ﴿۳﴾

عمل کرده و خسته شده اند. ﴿۳﴾

تَصْلَى نَارًا حَامِيَةً ﴿۴﴾

به آتش سوزان وارد می شوند. ﴿۴﴾

تُسْقَى مِنْ عَيْنٍ آنِيَةٍ ﴿۵﴾

از چشمه ای داغ به آنها نوشانده می شود. ﴿۵﴾

لَيْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلَّا مِنْ ضَرِيعٍ ﴿۶﴾

برای آنها خوراکی جز از خار تلخ خشک بدبوئی نخواهد بود. ﴿۶﴾

لَا يُسْمِنُ وَلَا يُغْنِي مِنْ جُوعٍ ﴿۷﴾

(آنها را) نه چاق مى کند و نه از گرسنگى نجات مى دهد. ﴿۷﴾

«صورتهای شاداب و پر طراوت در بهشت»

وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَاعِمَةٌ ﴿۸﴾

صورتهائی در آن روز شاداب و با طراوتند. ﴿۸﴾

لِسَعْيِهَا رَاضِيَةٌ ﴿۹﴾

از فعّالیتهائی که کرده اند، راضی هستند. ﴿۹﴾

فِي جَنَّةٍ عَالِيَةٍ ﴿۱۰﴾

در بهشت عالی هستند. ﴿۱۰﴾

لَا تَسْمَعُ فِيهَا لَاغِيَةً ﴿۱۱﴾

در آن (بهشت) حرف لغو نمی شنوند. ﴿۱۱﴾

فِيهَا عَيْنٌ جَارِيَةٌ ﴿۱۲﴾

در آن (بهشت) چشمه ای جاری است. ﴿۱۲﴾

فِيهَا سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ ﴿۱۳﴾

در آن (بهشت) تختهای بلندی است. ﴿۱۳﴾

وَأَكْوَابٌ مَوْضُوعَةٌ ﴿۱۴﴾

و قدحهائی گذاشته شده است. ﴿۱۴﴾

وَنَمَارِقُ مَصْفُوفَةٌ ﴿۱۵﴾

و بالشهائی کنار یکدیگر گذاشته شده است. ﴿۱۵﴾

وَزَرَابِيُّ مَبْثُوثَةٌ ﴿۱۶﴾

و فرشهای خوبی پهن شده است. ﴿۱۶﴾

«نشانه های الهی در آفاق»

أَفَلَا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ ﴿۱۷﴾

آیا پس چرا به شتر نگاه نمی کنند که چگونه خلق شده است؟ ﴿۱۷﴾

وَإِلَى السَّمَاءِ كَيْفَ رُفِعَتْ ﴿۱۸﴾

و به آسمان (نگاه نمی کنند) که چگونه بالا برده شده است؟ ﴿۱۸﴾

وَإِلَى الْجِبَالِ كَيْفَ نُصِبَتْ ﴿۱۹﴾

و به کوهها (نگاه نمی کنند) که چگونه نصب شده است؟ ﴿۱۹﴾

وَإِلَى الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ ﴿۲۰﴾

و به زمین (نگاه نمی کنند) که چگونه مسطّح شده است؟ ﴿۲۰﴾

«پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فقط تذکر دهنده است»

فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ ﴿۲۱﴾

پس تذکر بده، فقط تو تذکردهنده هستی. ﴿۲۱﴾

لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ ﴿۲۲﴾

تو بر آنها مسلّط نیستی. ﴿۲۲﴾

إِلَّا مَنْ تَوَلَّى وَكَفَرَ ﴿۲۳﴾

مگر کسی که پشت کند و کافر شود. ﴿۲۳﴾

فَيُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذَابَ الْأَكْبَرَ ﴿۲۴﴾

پس خدا او را به عذاب بزرگ معذّب می کند. ﴿۲۴﴾

إِنَّ إِلَيْنَا إِيَابَهُمْ ﴿۲۵﴾

قطعا به سوی ما بازگشت آنها است. ﴿۲۵﴾

ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا حِسَابَهُمْ ﴿۲۶﴾

سپس قطعا بر عهده ما حساب آنها است. ﴿۲۶﴾

سوره مبارکه فجر

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«قسمهای ارزنده»

وَالْفَجْرِ ﴿۱﴾

قسم به طلوع صبح. ﴿۱﴾

وَلَیَالٍ عَشْرٍ ﴿۲﴾

و قسم به شبهای ده گانه. ﴿۲﴾

وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ ﴿۳﴾

و قسم به جفت و فرد. ﴿۳﴾

وَاللَّیْلِ إِذَا یَسْرِ ﴿۴﴾

و قسم به شب وقتی که می گذرد. ﴿۴﴾

هَلْ فِي ذَلِكَ قَسَمٌ لِذِي حِجْرٍ ﴿۵﴾

آیا در آن قَسَمی برای صاحب خِرد نیست؟ ﴿۵﴾

«جریان قوم عاد»

أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعَادٍ ﴿۶﴾

آیا ندیدی پروردگار تو با قوم عاد چه کرد؟ ﴿۶﴾

إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ ﴿۷﴾

که شهر «اِرَمی» که داری قامتهای بلندی بودند. ﴿۷﴾

اَلَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلَادِ ﴿۸﴾

آن چنانکه مانندش در میان شهرها خلق نشده بود. ﴿۸﴾

وَثَمُودَ الَّذِینَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ ﴿۹﴾

و قوم ثمودی که صخره ها را در بیابان می بریدند. ﴿۹﴾

«فرعون صاحب میخها بود»

وَفِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتَادِ ﴿۱۰﴾

و فرعونی که صاحب میخهائی بود. ﴿۱۰﴾

اَلَّذِینَ طَغَوْا فِی الْبِلَادِ ﴿۱۱﴾

آن کسانی که در بلاد طغیان کردند. ﴿۱۱﴾

فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسَادَ ﴿۱۲﴾

پس در آن بلاد فساد زیادی کردند. ﴿۱۲﴾

فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذَابٍ ﴿۱۳﴾

پس پروردگار تو بر آنها شلاّق عذاب را فرود آورد. ﴿۱۳﴾

إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ ﴿۱۴﴾

قطعا پروردگار تو در کمینگاه است. ﴿۱۴﴾

«امتحان الهی»

فَأَمَّا الْإِنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ ﴿۱۵﴾

امّا انسان وقتی که پروردگارش آزمایشش می کند و گرامی اش می دارد و نعمت به او می دهد، می گوید: پروردگار من مرا گرامی داشته است. ﴿۱۵﴾

وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ ﴿۱۶﴾

و امّا وقتی که او را آزمایش می کند و روزی اش را تنگ می کند، می گوید: پروردگارم به من اهانت کرده است. ﴿۱۶﴾

«اهمیت اکرام یتیم»

كَلَّا بَلْ لَا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ ﴿۱۷﴾

هرگز، بلکه شما یتیم را اکرام نمی کنید. ﴿۱۷﴾

وَلَا تَحَاضُّونَ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ ﴿۱۸﴾

و یکدیگر را بر اطعام مساکین تشویق نمی کنید. ﴿۱۸﴾

وَتَأْكُلُونَ التُّرَاثَ أَكْلًا لَمًّا ﴿۱۹﴾

و همه باقی مانده را جمع کرده و می خورید. ﴿۱۹﴾

وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا ﴿۲۰﴾

و مال دنیا را بسیار دوست دارید. ﴿۲۰﴾

برداشت از آیات ۲۰ – ۱۴

دنیا محل امتحان

سالک الی اللّه باید بداند که خدا همیشه در کمین او هست و بکوشد وقتی که خدای تعالی او را امتحان می کند با دادن نعمت و با تنگ کردن روزی باز هم خدا را دوست داشته باشد و وقتی هم که به او نعمت نداده باز هم خدا را دوست داشته باشد و یتیم را اکرام کند و مردم را به اطعام مساکین تشویق نماید و هر چه دارد تنها مصرف راحتی های خود نکند و دنیا را دوست نداشته باشد.

«صفات قیامت»

كَلَّا إِذَا دُكَّتِ الْأَرْضُ دَكًّا دَكًّا ﴿۲۱﴾

هرگز، وقتی که زمین سخت درهم کوبیده گردد. ﴿۲۱﴾

وَجَاءَ رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا ﴿۲۲﴾

و پروردگار تو و ملائکه صف در صف می آیند. ﴿۲۲﴾

وَجِيءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسَانُ وَأَنَّى لَهُ الذِّكْرَى ﴿۲۳﴾‏

و جهنّم در آن روز آورده می شود، آن روز انسان متذکر می شود. ولی تذکرش برای او چه فایده ای دارد؟ ﴿۲۳﴾

يَقُولُ يَا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَيَاتِي ﴿۲۴﴾

می گوید: ای کاش برای زندگی ام چیزی فرستاده بودم. ﴿۲۴﴾

فَيَوْمَئِذٍ لَا يُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ ﴿۲۵﴾

پس آن روز مانند عذاب او (خدا)، احدى را عذاب نمى کند. ﴿۲۵﴾

وَلَا يُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ ﴿۲۶﴾

و مانند بند و زنجیر او (خدا)، بند و زنجیر احدى نمى باشد. ﴿۲۶﴾

«خطاب به انسان با ایمان»

يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ﴿۲۷﴾

ای روح آرامش یافته. ﴿۲۷﴾

اِرْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً ﴿۲۸﴾

به سوی پروردگارت که هم تو از او خشنود باشی و هم او از تو خشنود باشد، برگرد. ﴿۲۸﴾

فَادْخُلِي فِي عِبَادِي ﴿۲۹﴾

پس در میان بندگانم داخل شو. ﴿۲۹﴾

وَادْخُلِي جَنَّتِي ﴿۳۰﴾

و در بهشتم وارد شو. ﴿۳۰﴾

برداشت از آیات ۳۰ – ۲۷

نفس مطمئنه

اگر سالک الی اللّه مراحل سیر و سلوک را اهمیت بدهد و تزکیه نفس کند و راه راست را بپیماید و ایمانش را کامل کند نفسش مطمئنه می شود و به سوی پروردگارش در حالی که هم خدا از او راضی است و هم او از خدا راضی باشد داخل جمعیت بندگان رسمی خدا می گردد و در دنیا و آخرت در بهشت الهی وارد می شود و حزن و اندوه از او برطرف می گردد و در راحتی کامل زندگی می کند.

سوره مبارکه ضحی

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«خدا پیغمبر صلی الله علیه و آله را به حال خود وانگذاشته است»

وَالضُّحَى ﴿۱﴾

قسم به روز که آفتاب بتابد. ﴿۱﴾

وَاللَّيْلِ إِذَا سَجَى ﴿۲﴾

و قسم به شب وقتی که آرام شود. ﴿۲﴾

مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَى ﴿۳﴾

که پروردگارت هرگز تو را وا نگذاشته و مورد خشم(ت) قرار نداده است. ﴿۳﴾

وَلَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولَى ﴿۴﴾

و حتما آخرت برای تو از دنیا بهتر است. ﴿۴﴾

«الطاف الهی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله»

وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى ﴿۵﴾

و به زودی پروردگارت به تو (آن قدر) عطا می کند که خشنود گردی. ﴿۵﴾

أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيمًا فَآوَى ﴿۶﴾

آیا (خدا) تو را یتیم نیافت، پس پناهت داد؟ ﴿۶﴾

وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَى ﴿۷﴾

و تو را گمشده نیافت، پس هدایتت کرد؟ ﴿۷﴾

وَوَجَدَكَ عَائِلًا فَأَغْنَى ﴿۸﴾

و تو را تهیدست نیافت، پس ثروتمندت کرد؟ ﴿۸﴾

فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلَا تَقْهَرْ ﴿۹﴾

پس از یتیم دوری نکن. ﴿۹﴾

وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ ﴿۱۰﴾

و سؤال کننده را از خود دور نکن. ﴿۱۰﴾

وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ ﴿۱۱﴾

و امّا نعمت پروردگارت را بازگو کن. ﴿۱۱﴾

برداشت از آیات ۱۱ – ۱

خشم الهی

سالک الی اللّه باید بداند که خدای تعالی هرگز او را به حال خود وانمی گذارد و بی جهت مورد خشم الهی واقع نمی شود و اگر در صراط مستقیم باشد و تزکیه نفس کند به قدری که خشنود گردد خدای تعالی به او نعمت عنایت می کند و از گمراهی نجاتش می دهد و ثروتمندش می کندبه شرط آن که با یتیم بدرفتاری نکند و سائل را از خود دور نکند و نعمت هائی که خدا به او داده برای مردم بگوید و کفران نکند.

سوره مبارکه لیل

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«فعّالیتهای بشر مختلف است»

وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَى ﴿۱﴾

قسم به شب وقتی که بپوشاند. ﴿۱﴾

وَالنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّى ﴿۲﴾

و قسم به روز وقتی که تجلّی کند. ﴿۲﴾

وَمَا خَلَقَ الذَّكَرَ وَالْأُنْثَى ﴿۳﴾

و قسم به کسی که مذکر و مؤنّث را خلق کرده. ﴿۳﴾

إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّى ﴿۴﴾

که سعی شما مختلف است. ﴿۴﴾

«پرهیزکاری سبب موفّقیت می شود»

فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَاتَّقَى ﴿۵﴾

پس امّا کسی که عطا کند و پرهیزکاری کند. ﴿۵﴾

وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَى ﴿۶﴾

و نیکی را قبول کند. ﴿۶﴾

فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى ﴿۷﴾

ما او را به زودی در سیر آسانی قرارش می دهیم. ﴿۷﴾

«بخل انسان را به پستی می اندازد»

وَأَمَّا مَنْ بَخِلَ وَاسْتَغْنَى ﴿۸﴾

و امّا کسى که بخل کند و خود را بى نیاز دید. ﴿۸﴾

وَكَذَّبَ بِالْحُسْنَى ﴿۹﴾

و نیکی را تکذیب کند. ﴿۹﴾

فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى ﴿۱۰﴾

پس به زودی او را در راه دشواری قرارش می دهیم. ﴿۱۰﴾

وَمَا يُغْنِي عَنْهُ مَالُهُ إِذَا تَرَدَّى ﴿۱۱﴾

و مال او در آن وقت که سقوط می کند او را از هیچ چیز بی نیاز نمی کند. ﴿۱۱﴾

«هدایت بر عهده خدا است»

إِنَّ عَلَيْنَا لَلْهُدَى ﴿۱۲﴾

قطعا هدایت بر عهده ما است. ﴿۱۲﴾

وَإِنَّ لَنَا لَلْآخِرَةَ وَالْأُولَى ﴿۱۳﴾

و قطعا برای ما آخرت و دنیا است. ﴿۱۳﴾

برداشت از آیات ۱۳ – ۱

فعالیت ها

سالک الی اللّه باید بداند که خدای تعالی پس از قسم هائی که در این سوره می خورد، می خواهد یک حقیقتی را که بشر به خاطر افکار و سطح فکرش در خود و در جامعه به وجود آورده بیان کند که می فرماید فعالیتهای شما و مقصد شما مختلف است حالا اگر کسی به مردم کمک کند و با تقوی باشد و خوبی ها را تصدیق کند و بپذیرد، خدای تعالی او را در سیر و سلوک و پیشرفت به آسانی موفق می فرماید ولی اگر کسی بخیل باشد و حرص ثروت و جمع کردن مال را داشته باشد و خوبی ها را ندیده بگیرد، راه سیر و سلوک بر او سخت می شود و مال و ثروتش سقوط می کند و برای او فائده ای ندارد و در آخر باید بداند که هدایت انسانها به عهده خدا است و اول و آخر همه چیز در دست او است.

«ترس از آتش»

فَأَنْذَرْتُكُمْ نَارًا تَلَظَّى ﴿۱۴﴾‏

و من شما را از آتشی که شعله می کشد، می ترسانم. ﴿۱۴﴾

لَا يَصْلَاهَا إِلَّا الْأَشْقَى ﴿۱۵﴾

کسی جز بدبخت ترین مردم داخل آن نمی شود. ﴿۱۵﴾

الَّذِي كَذَّبَ وَتَوَلَّى ﴿۱۶﴾

کسی که تکذیب کرده و پشت نموده است. ﴿۱۶﴾

وَسَيُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى ﴿۱۷﴾

و به زودی با تقواترین مردم از آن دور نگه داشته می شود. ﴿۱۷﴾

«انفاق برای خدا»

الَّذِي يُؤْتِي مَالَهُ يَتَزَكَّى ﴿۱۸﴾

آن کسی که مال خود را برای پاک شدن می بخشد. ﴿۱۸﴾

وَمَا لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزَى ﴿۱۹﴾

و برای احدی نزد او نعمتی نیست که ادا شود. ﴿۱۹﴾

إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلَى ﴿۲۰﴾

بلکه فقط برای جلب رضای پروردگارش که بزرگتر است، می دهد. ﴿۲۰﴾

وَلَسَوْفَ يَرْضَى ﴿۲۱﴾

و به زودی خشنود می گردد. ﴿۲۱﴾

برداشت از آیات ۲۱ – ۱۴

رضایت الهی

سالک الی اللّه باید بکوشد که خود را از آتشی که اشقیاء دچار آن هستند نجات دهد، یعنی تکذیب نکند و پشت به حقایق  نکند و با اهل تقوی باشد و مال خود را برای پاک شدن جان و مالش انفاق کند و مال کسی در نزد او نباشد مگر آن که آن را به صاحبش ردّ کند و برای رضای خدای تعالی همه این کارها را بکند تا خشنودی و رضایت او حاصل شود.

سوره مبارکه شمس

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«اهمیت تزکیه نفس»

وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا ﴿۱﴾

قسم به خورشید و قسم به نور خورشید. ﴿۱﴾

وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا ﴿۲﴾

و قسم به ماه وقتى که پشت آن (خورشید) مى رود. ﴿۲﴾

وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا ﴿۳﴾

و قسم به روز وقتی که آن را روشن می گرداند. ﴿۳﴾

وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا ﴿۴﴾

و قسم به شب وقتی که پرده به آن می اندازد. ﴿۴﴾

وَالسَّمَاءِ وَمَا بَنَاهَا ﴿۵﴾

و قسم به آسمان و قسم به کسی که آسمان را بنا کرده است. ﴿۵﴾

وَالْأَرْضِ وَمَا طَحَاهَا ﴿۶﴾

و قسم به زمین و قسم به کسی که آن را پهن کرده است. ﴿۶﴾

وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ﴿۷﴾

و قسم به روح و قسم به کسی که آن را مساوی درست کرده است. ﴿۷﴾

فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ﴿۸﴾

پس بدیها و پرهیزکاریش را به او الهام فرموده است. ﴿۸﴾

قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا ﴿۹﴾

که قطعا کسی که روح و نفسش را تزکیه کند، رستگار است. ﴿۹﴾

وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا ﴿۱۰﴾

و کسی که آلوده اش کند، زیانکار است. ﴿۱۰﴾

«خطای قوم ثمود»

كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا ﴿۱۱﴾

قوم ثمود به خاطر سرکشی خود تکذیب کردند. ﴿۱۱﴾

إِذِ انْبَعَثَ أَشْقَاهَا ﴿۱۲﴾

آن وقتى که شقى ترینشان به پا خاست. ﴿۱۲﴾

فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ نَاقَةَ اللَّهِ وَسُقْيَاهَا ﴿۱۳﴾

پس رسول خدا به آنها گفت: ماده شتر خدا و آب خوردنش را ﴿رعایت کنید﴾. ﴿۱۳﴾

فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاهَا ﴿۱۴﴾

پس او را تکذیب کردند و شتر را پی کردند. پس پروردگارشان آنها را به خاطر گناهشان درهم کوبید و با خاک یکسانشان کرد. ﴿۱۴﴾

وَلَا يَخَافُ عُقْبَاهَا ﴿۱۵﴾

و از عاقبت این کار نترسید. ﴿۱۵﴾

برداشت از آیات ۱۵ – ۱

تزکیه نفس

سالک الی اللّه با قرائت سوره شمس باید به اهمیت تزکیه نفس پی ببرد زیرا پروردگار متعال یازده قسم یاد کرده و با تأکید فرموده است: «کسی که نفسش را تزکیه کند رستگار است و کسی که آلوده به صفات رذیله اش کند زیانکار است» نمونه این زیانکاری قضیه قوم ثمود است که به خاطر صفات رذیله ای که داشتند ناقه اللّه را کشتند و خدای تعالی آنها را به خاطر این عملشان درهم کوبید و عذاب فرمود.

از این سوره مبارکه کاملاً استفاده می شود که در اسلام از هر واجبی واجب تر تزکیه نفس است و انسان جز با تزکیه نفس رستگاری برایش میسر نخواهد شد.

ضمنا تزکیه نفس با تزکیه عمل فرق می کند تزکیه نفس پاک کردن روح از صفات رذیله است و تزکیه عمل ترک محرمات است.

سوره مبارکه بلد

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«خدا انسان را در رنج آفریده است»

لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ ﴿۱﴾

نه، قسم می خورم به این شهر. ﴿۱﴾

وَأَنتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ ﴿۲﴾

و تو در این شهر ساکنی. ﴿۲﴾

 وَوَالِدٍ وَمَا وَلَدَ ﴿۳﴾

قسم به پدر و آنچه متولّد شد. ﴿۳﴾

 لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی کَبَدٍ ﴿۴﴾

قطعا انسان را در رنج آفریدیم. ﴿۴﴾

«مال زیاد، توانایی کامل نمی آورد»

أَيَحْسَبُ أَنْ لَنْ يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ ﴿۵﴾

آیا گمان می کند که بر او احدی توانائی ندارد؟ ﴿۵﴾

يَقُولُ أَهْلَكْتُ مَالًا لُبَدًا ﴿۶﴾

می گوید: مال زیادی را از دست داده ام. ﴿۶﴾

أَيَحْسَبُ أَنْ لَمْ يَرَهُ أَحَدٌ ﴿۷﴾

آیا گمان می کند که احدی او را ندیده است؟ ﴿۷﴾

أَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ ﴿۸﴾

آیا ما برای او دو چشم قرار نداده ایم؟ ﴿۸﴾

وَلِسَانًا وَشَفَتَيْنِ ﴿۹﴾

و یک زبان و دو لب؟ ﴿۹﴾

وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ ﴿۱۰﴾

و او را به راه خیر و شر هدایت نکرده ایم؟ ﴿۱۰﴾

«عقبه چیست»

فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ ﴿۱۱﴾

پس از «عقبه» نگذشت. ﴿۱۱﴾

وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ ﴿۱۲﴾

و تو چه می دانی که عقبه چیست؟ ﴿۱۲﴾

فَكُّ رَقَبَةٍ ﴿۱۳﴾

آزاد کردن برده ای است. ﴿۱۳﴾

أَوْ إِطْعَامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ ﴿۱۴﴾

یا اطعامی در روز گرسنگی است. ﴿۱۴﴾

يَتِيمًا ذَا مَقْرَبَةٍ ﴿۱۵﴾

یتیمی را از اقوام ﴿۱۵﴾

أَوْ مِسْكِينًا ذَا مَتْرَبَةٍ ﴿۱۶﴾

یا مسکینی را که خاک نشین است. ﴿۱۶﴾

«اصحاب یمین»

ثُمَّ كَانَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَتَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ ﴿۱۷﴾

سپس از کسانی باشد که ایمان آورده اند و یکدیگر را به صبر و مهربانی توصیه می کنند. ﴿۱۷﴾

أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ ﴿۱۸﴾

اینها اصحاب یمین اند. ﴿۱۸﴾

«اصحاب شمال»

وَالَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِنَا هُمْ أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ ﴿۱۹﴾

و کسانی که به آیات ما کافر شده اند، آنها افراد شومی هستند. ﴿۱۹﴾

عَلَيْهِمْ نَارٌ مُؤْصَدَةٌ ﴿۲۰﴾

بر آنها آتش سر پوشیده ای خواهد بود. ﴿۲۰﴾

برداشت از آیات ۲۰ – ۱

همه نعمتها از جانب خداست

سالک الی اللّه باید بداند که شرافت مدینه یا مکه به خاطر زندگی پیامبر اکرم   صلی الله علیه و آله در آنها است و باید بداند که دنیا محل ناراحتی و رنج است و نباید به آن دل ببندد و برای از دست دادن مال دنیا که در این کار تقصیری نداشته باشد ناراحت نشود. زیرا خدای تعالی او را می بیند و عذر او را می پذیرد و باید بداند که هر نعمتی چه ظاهری باشد مثل چشم و زبان و یا معنوی باشد مثل هدایت یا آزاد کردن برده و اطعام یتیم و مسکین و امر به معروف و نهی از منکر توفیقش از جانب خدا است و اگر موفق به این اعمال شد از اصحاب یمین است ولی اگر صفات رذیله اش او را مانع از این اعمال بشود این فرد از افراد شوم محسوب می شود که جهنم بر او احاطه خواهد کرد.

سوره مبارکه نبأ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

عَمَّ يَتَسَاءَلُونَ ﴿۱﴾

از چه چیز از یکدیگر سؤال می کنند؟ ﴿۱﴾

«تذکر نعمتهای الهی»

عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ ﴿۲﴾

از خبر مهمّ با عظمت. ﴿۲﴾

اَلَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ ﴿۳﴾

آن (خبری) که آنها در آن اختلاف دارند. ﴿۳﴾

كَلَّا سَيَعْلَمُونَ ﴿۴﴾

هرگز، به زودی خواهند دانست. ﴿۴﴾

ثُمَّ كَلَّا سَيَعْلَمُونَ ﴿۵﴾

سپس هرگز، به زودی خواهند دانست.﴿۵﴾

أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهَاداً ﴿۶﴾

آیا ما زمین را (همچون) گهواره قرار ندادیم؟ ﴿۶﴾

وَالْجِبَالَ أَوْتَاداً ﴿۷﴾

و کوهها را میخهائی؟ ﴿۷﴾

وَخَلَقْنَاكُمْ أَزْوَاجًا ﴿۸﴾

و شما را جفت خلق نکردیم؟ ﴿۸﴾

وَجَعَلْنَا نَوْمَكُمْ سُبَاتًا ﴿۹﴾

و خواب شما را در برگیرنده قرار نداده ایم؟﴿۹﴾

وَجَعَلْنَا اللَّیْلَ لِبَاساً ﴿۱۰﴾

و شب را لباسی ﴿برای شما﴾ قرار نداده ایم؟ ﴿۱۰﴾

وَجَعَلْنَا النَّهَارَ مَعَاشاً ﴿۱۱﴾

و روز را (وسیله) زندگی و معیشت قرار نداده ایم؟ ﴿۱۱﴾

وَبَنَيْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعًا شِدَادًا ﴿۱۲﴾

و بالای سر شما هفت آسمان محکم بنا نکرده ایم؟ ﴿۱۲﴾

وَجَعَلْنَا سِرَاجاً وَهَّاجاً ﴿۱۳﴾

و چراغی روشن قرار ندادیم؟ ﴿۱۳﴾

وَأَنْزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاءً ثَجَّاجًا ﴿۱۴﴾

و از ابرهای فشرده شده آب فراوانی نازل نکردیم؟ ﴿۱۴﴾

لِنُخْرِجَ بِهِ حَبّاً وَنَبَاتاً ﴿۱۵﴾

برای اینکه بوسیله آن دانه و گیاهی را (از زمین) خارج کنیم؟ ﴿۱۵﴾

وَجَنَّاتٍ أَلْفَافاً ﴿۱۶﴾

و باغهای پر درختی را؟ ﴿۱۶﴾

«تذکر خصوصیات روز قیامت»

إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ كَانَ مِيقَاتًا ﴿۱۷﴾

قطعا روز جدائی میقاتگاه همه است. ﴿۱۷﴾

یَوْمَ یُنفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً ﴿۱۸﴾

روزی که در صور دمیده می شود، پس شما دسته دسته می آیید. ﴿۱۸﴾

وَفُتِحَتِ السَّمَاءُ فَكَانَتْ أَبْوَابًا ﴿۱۹﴾

و آسمان به صورت درهای متعدّدی باز می شود. ﴿۱۹﴾

وَسُيِّرَتِ الْجِبَالُ فَكَانَتْ سَرَابًا ﴿۲۰﴾

و کوهها حرکت می کنند و به صورت سرابی در می آیند. ﴿۲۰﴾

إِنَّ جَهَنَّمَ كَانَتْ مِرْصَادًا ﴿۲۱﴾

قطعا جهنّم کمینگاه (بزرگی) می باشد. ﴿۲۱﴾

«عذاب طاغوتها و طغیانگران»

لِلطَّاغِينَ مَآبًا ﴿۲۲﴾

برای طغیانگران برگشتی به آن خواهد بود. ﴿۲۲﴾

لَابِثِینَ فِیهَا أَحْقَاباً ﴿۲۳﴾

مدّتهای طولانی در آن می مانند. ﴿۲۳﴾

لَا يَذُوقُونَ فِيهَا بَرْدًا وَلَا شَرَابًا ﴿۲۴﴾

در جهنّم نه سردی و نه نوشیدنی می چشند. ﴿۲۴﴾

إِلَّا حَمِیماً وَغَسَّاقاً ﴿۲۵﴾

مگر آب جوشان و خون و چرک بدنها. ﴿۲۵﴾

جَزَاءً وِفَاقًا ﴿۲۶﴾

(برای آنها) جزای مناسبی است. ﴿۲۶﴾

إِنَّهُمْ كَانُوا لَا يَرْجُونَ حِسَابًا ﴿۲۷﴾

قطعا آنها بودند که امیدی به (روز) حساب نداشتند. ﴿۲۷﴾

وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا كِذَّابًا ﴿۲۸﴾

و آیات ما را تماما تکذیب کردند. ﴿۲۸﴾

وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ كِتَابًا ﴿۲۹﴾

و هر چیزی را حساب کردیم و به صورت کتابی درآوریم. ﴿۲۹﴾

فَذُوقُوا فَلَنْ نَزِيدَكُمْ إِلَّا عَذَابًا ﴿۳۰﴾‏

پس بچشید، براى شما جز عذاب چیزى زیاد نمى کنیم. ﴿۳۰﴾

«ثوابهای اهل تقوی»

إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ مَفَازاً ﴿۳۱﴾

قطعا برای متّقین رستگاری است. ﴿۳۱﴾

حَدَائِقَ وَأَعْنَاباً ﴿۳۲﴾

باغهای دیوار کشیده و (درختان) انگور است. ﴿۳۲﴾

وَكَوَاعِبَ أَتْرَابًا ﴿۳۳﴾

و دختران بسیار جوان و هم سنّ و سال. ﴿۳۳﴾

وَكَأْسًا دِهَاقًا ﴿۳۴﴾

و جامهای پُر. ﴿۳۴﴾

لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَلَا كِذَّابًا ﴿۳۵﴾

در آن (بهشتها) نه لغو و نه دروغی را می شنوند. ﴿۳۵﴾

جَزَاءً مِنْ رَبِّكَ عَطَاءً حِسَابًا ﴿۳۶﴾

جزائی از طرف پروردگار تو، عطائی است از روی حساب. ﴿۳۶﴾

«کسی بدون اجازه نمی تواند در قیامت حرف بزند»

رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا الرَّحْمَنِ لَا يَمْلِكُونَ مِنْهُ خِطَابًا ﴿۳۷﴾

پروردگار آسمانها و زمین و آنچه در بین آنها است، خدای بخشنده ای است که کسی نمی تواند بدون اجازه او سخنی بگوید. ﴿۳۷﴾

يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلَائِكَةُ صَفًّا لَا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَقَالَ صَوَابًا ﴿۳۸﴾

روزی که روح و ملائکه در یک صف می ایستند، کسی جز با اذنی که برای او خدای بخشنده داده است، سخنی نمی گوید و (وقتی که) می گوید، درست می گوید. ﴿۳۸﴾

ذَلِكَ الْيَوْمُ الْحَقُّ فَمَنْ شَاءَ اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ مَآبًا ﴿۳۹﴾

آن روز حقّی است، پس کسی که بخواهد، راهی به سوی پروردگارش اتّخاذ می کند. ﴿۳۹﴾

إِنَّا أَنْذَرْنَاكُمْ عَذَابًا قَرِيبًا يَوْمَ يَنْظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ وَيَقُولُ الْكَافِرُ يَا لَيْتَنِي كُنْتُ تُرَابًا ﴿۴۰﴾

ما شما را از عذاب نزدیکی می ترسانیم، روزی که انسان نگاه می کند که چه جلو فرستاده و کافر می گوید: ای کاش من خاک می بودم. ﴿۴۰﴾

سوره مبارکه مرسلات

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«قیامت حتما واقع می گردد»

وَالْمُرْسَلَاتِ عُرْفاً ﴿۱﴾

قسم به ملائکه ای که پی درپی فرستاده می شوند. ﴿۱﴾

فَالْعَاصِفَاتِ عَصْفاً ﴿۲﴾

پس (آنها) سخت توفنده اند. ﴿۲﴾

وَالنَّاشِرَاتِ نَشْراً ﴿۳﴾

و قسم به افشاکنندگان افشاگر. ﴿۳﴾

فَالْفَارِقَاتِ فَرْقاً ﴿۴﴾

که جداکننده حقّ از باطلند. ﴿۴﴾

فَالْمُلْقِيَاتِ ذِكْرًا ﴿۵﴾

پس القاء کننده وحی اند. ﴿۵﴾

عُذْراً أَوْ نُذْراً ﴿۶﴾

خواه عذری باشد یا هشداری باشد. ﴿۶﴾

«وای بر تکذیب کننده روز قیامت»

إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَوَاقِعٌ ﴿۷﴾

جز این نیست که آنچه وعده داده شده اید، واقع خواهد شد. ﴿۷﴾

فَإِذَا النُّجُومُ طُمِسَتْ ﴿۸﴾

پس وقتی که ستاره ها محو شوند. ﴿۸﴾

وَإِذَا السَّمَاءُ فُرِجَتْ ﴿۹﴾

و زمانی که آسمان از هم شکافته گردد. ﴿۹﴾

وَإِذَا الْجِبَالُ نُسِفَتْ ﴿۱۰﴾

و زمانی که کوهها از جا کنده شوند. ﴿۱۰﴾

وَإِذَا الرُّسُلُ أُقِّتَتْ ﴿۱۱﴾

و زمانی که برای پیامبران وقتی تعیین شود. ﴿۱۱﴾

لِأَیِّ یَوْمٍ أُجِّلَتْ ﴿۱۲﴾

برای چه روزی به تأخیر افتاده است؟ ﴿۱۲﴾

لِیَوْمِ الْفَصْلِ ﴿۱۳﴾

برای روز جدایی. ﴿۱۳﴾

وَمَا أَدْرَاكَ مَا يَوْمُ الْفَصْلِ ﴿۱۴﴾

و تو چه می دانی که روز جدائی چیست؟ ﴿۱۴﴾

وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ ﴿۱۵﴾

در آن روز وای بر تکذیب کنندگان. ﴿۱۵﴾

أَلَمْ نُهْلِكِ الْأَوَّلِينَ ﴿۱۶﴾

آیا ما ملّتهای قبلی را هلاک نکردیم؟ ﴿۱۶﴾

ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الْآخِرِینَ ﴿۱۷﴾

سپس بعدیها را پیرو آنها قرار ندادیم؟ ﴿۱۷﴾

كَذَلِكَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِينَ ﴿۱۸﴾

این چنین با گناهکاران رفتار می کنیم. ﴿۱۸﴾

وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ ﴿۱۹﴾

در آن روز وای بر تکذیب کنندگان. ﴿۱۹﴾

«اشاره به خلقت بدن انسان»

أَلَمْ نَخْلُقْكُمْ مِنْ مَاءٍ مَهِينٍ ﴿۲۰﴾

آیا ما شما را از آب پستی نیافریدیم؟ ﴿۲۰﴾

فَجَعَلْنَاهُ فِي قَرَارٍ مَكِينٍ ﴿۲۱﴾

پس او را در قرارگاهی محفوظ قرارش نداده ایم؟ ﴿۲۱﴾

إِلَى قَدَرٍ مَعْلُومٍ ﴿۲۲﴾

تا مدّت معینی؟ ﴿۲۲﴾

فَقَدَرْنَا فَنِعْمَ الْقَادِرُونَ ﴿۲۳﴾

پس ما توانا بودیم، ما قدرتمند خوبی هستیم. ﴿۲۳﴾

وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ ﴿۲۴﴾

در آن روز وای بر تکذیب کنندگان. ﴿۲۴﴾

«حرکت انتقالی زمین»

أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفَاتًا ﴿۲۵﴾

آیا ما زمین را پرنده سریعی قرار نداده ایم؟ ﴿۲۵﴾

أَحْيَاءً وَأَمْوَاتًا ﴿۲۶﴾

مرده و زنده. ﴿۲۶﴾

وَجَعَلْنَا فِيهَا رَوَاسِيَ شَامِخَاتٍ وَأَسْقَيْنَاكُمْ مَاءً فُرَاتًا ﴿۲۷﴾

و کوههای بلند در او قرار دادیم و به شما آب گوارائی نوشاندیم. ﴿۲۷﴾

وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ ﴿۲۸﴾

در آن روز وای بر تکذیب کنندگان. ﴿۲۸﴾

«شعله های جهنّم»

اِنْطَلِقُوا إِلَى مَا كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ ﴿۲۹﴾

بروید به سوی آن چیزی که تکذیبش می کرده اید. ﴿۲۹﴾

اِنْطَلِقُوا إِلَى ظِلٍّ ذِي ثَلَاثِ شُعَبٍ ﴿۳۰﴾

بروید به زیر سایه ای که سه بخش دارد. ﴿۳۰﴾

لَا ظَلِیلٍ وَلَا یُغْنِی مِنَ اللَّهَبِ ﴿۳۱﴾

نه سایه دارد و نه از شعله حفاظت می کند. ﴿۳۱﴾

إِنَّهَا تَرْمِی بِشَرَرٍ كَالْقَصْرِ ﴿۳۲﴾

همانا آن شراره اى از خود پرتاب مى کند که مانند قصرى است. ﴿۳۲﴾

كَأَنَّهُ جِمَالَتٌ صُفْرٌ ﴿۳۳﴾

گوئی آنها شتران زردرنگی هستند. ﴿۳۳﴾

وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ ﴿۳۴﴾

در آن روز وای بر تکذیب کنندگان. ﴿۳۴﴾

هَذَا يَوْمُ لَا يَنْطِقُونَ ﴿۳۵﴾

این روزی است که (آنها) حرف نمی زنند. ﴿۳۵﴾

وَلَا یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ ﴿۳۶﴾

و به آنها اجازه داده نمی شود که عذرخواهی کنند. ﴿۳۶﴾

وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ ﴿۳۷﴾

در آن روز وای بر تکذیب کنندگان. ﴿۳۷﴾

هَذَا یَوْمُ الْفَصْلِ جَمَعْنَاكُمْ وَالْأَوَّلِینَ ﴿۳۸﴾

این روز جدائی است. همه شما را و گذشتگان را جمع کرده ایم. ﴿۳۸﴾

فَإِنْ كَانَ لَكُمْ كَيْدٌ فَكِيدُونِ ﴿۳۹﴾

پس اگر شما حیله ای دارید، حیله تان را بکنید. ﴿۳۹﴾

وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ ﴿۴۰﴾

در آن روز وای بر تکذیب کنندگان. ﴿۴۰﴾

إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی ظِلَالٍ وَعُیُونٍ ﴿۴۱﴾

قطعا متّقین زیر سایه ها و کنار چشمه هایند. ﴿۴۱﴾

وَفَوَاكِهَ مِمَّا یَشْتَهُونَ ﴿۴۲﴾

و میوه هائی از آنچه اشتهاء دارند. ﴿۴۲﴾

كُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِيئًا بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۴۳﴾

بخورید و بیاشامید، گوارایتان باد به خاطر عملی که انجام داده اید. ﴿۴۳﴾

إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ﴿۴۴﴾

ما این چنین نیکوکاران را پاداش می دهیم. ﴿۴۴﴾

وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ ﴿۴۵﴾

در آن روز وای بر تکذیب کنندگان. ﴿۴۵﴾

«وای بر منعمان دنیائی که تکذیب می کنند»

كُلُوا وَتَمَتَّعُوا قَلِيلًا إِنَّكُمْ مُجْرِمُونَ ﴿۴۶﴾

(در دنیا) بخورید و اندکى بهره بردارید، شما گناهکارید. ﴿۴۶﴾

وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ ﴿۴۷﴾

در آن روز وای بر تکذیب کنندگان. ﴿۴۷﴾

وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ ارْكَعُوا لَا يَرْكَعُونَ ﴿۴۸﴾

و وقتی به آنها گفته می شود به رکوع روید، به رکوع نمی روند. ﴿۴۸﴾

وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ ﴿۴۹﴾

در آن روز وای بر تکذیب کنندگان. ﴿۴۹﴾

فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ ﴿۵۰﴾

پس به کدام سخن بعد از آن (قرآن) ایمان مى آورند؟ ﴿۵۰﴾

سوره مبارکه دهر

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنْسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئًا مَذْكُورًا ﴿۱﴾

مگر نه این که بر انسان مدّتى از زمان گذشت که چیز قابل ذکرى نبود؟! ﴿۱﴾

«خلقت بدن انسان»

إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعًا بَصِيرًا ﴿۲﴾

قطعا ما انسان را از نطفه مخلوطی آفریدیم، او را امتحان کردیم، پس او را شنوا و بینا قرارش دادیم. ﴿۲﴾

إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا ﴿۳﴾

قطعا ما او را به راه هدایتش نمودیم یا شکرکننده و یا ناسپاس بوده است. ﴿۳﴾

إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ سَلَاسِلَ وَأَغْلَالًا وَسَعِيرًا ﴿۴﴾

قطعا ما برای کافرین زنجیرها و غل ها و شعله های آتش آماده کرده ایم. ﴿۴﴾

«فضائل حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام و اهل بیت عصمت علیهم السلام»

إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا ﴿۵﴾

قطعا خوبان از جامی می نوشند که با عطر خوشی آمیخته است. ﴿۵﴾

عَيْنًا يَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيرًا ﴿۶﴾

چشمه ای که از آن بندگان خدا می آشامند، آن را به نحو خوبی جاری می کنند. ﴿۶﴾

يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَيَخَافُونَ يَوْمًا كَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيرًا ﴿۷﴾

به نذر وفا می کنند و از روزی که شرّش فراگیر است، می ترسند. ﴿۷﴾

وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا ﴿۸﴾

و به خاطر محبّت به خدا مسکین و یتیم و اسیر را اطعام می کنند. ﴿۸﴾

إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا ﴿۹﴾

جز این نیست که ما به خاطر خدا شما را اطعام کرده ایم. از شما جزا و شکری نمی خواهیم. ﴿۹﴾

إِنَّا نَخَافُ مِنْ رَبِّنَا يَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِيرًا ﴿۱۰﴾

قطعا ما از پروردگارمان روزی که سخت و درهم پیچیده و هولناک است، می ترسیم. ﴿۱۰﴾

فَوَقَاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذَلِكَ الْيَوْمِ وَلَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَسُرُورًا ﴿۱۱﴾

پس خدا آنها را از شرّ آن روز نگه داشته و به آنها طراوت و شادمانی می بخشد. ﴿۱۱﴾

«خصوصیات بهشتی که به اهل بیت علیهم السلام عنایت می شود»

وَجَزَاهُمْ بِمَا صَبَرُوا جَنَّةً وَحَرِيرًا ﴿۱۲﴾

و جزای صبری که کرده اند، بهشت و حریر خواهد بود. ﴿۱۲﴾

برداشت از آیات ۱۲ – ۱

دوستان خدا

سالک الی اللّه باید بداند که خدای تعالی بدن او را از نطفه به هم آمیخته ای خلق فرموده است و راه سلوک به سوی خوبی ها را به او راهنمائی و هدایت فرموده است. پس انسان باید شاکر این لطف الهی باشد و اما اگر کفران کرد عذاب آخرت و غضب الهی نصیب او می گردد.

سالک الی اللّه باید در اعمالش اقتدا به موالیانش حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام و فاطمه زهرا علیهاالسلام و امام حسن و امام حسین علیهماالسلام بنماید یعنی به نذرش وفا کند و از روز قیامت بترسد و به مسکین و یتیم و اسیر و مستمندان کمک کند و این کمک به خاطر خدا باشد و حتی متوقع چیزی که در مقابل آن بگیرد نباشد و حتی از آنها تشکر کردن را نخواسته باشد به خاطر این که از روز قیامت می ترسد تا خدای تعالی از شر آن روز او را نگه دارد. و سرور و خوشحالی را نصیب او گرداند.

مُتَّكِئِينَ فِيهَا عَلَى الْأَرَائِكِ لَا يَرَوْنَ فِيهَا شَمْسًا وَلَا زَمْهَرِيرًا ﴿۱۳﴾

در آن (بهشت) بر تختها تکیه کرده اند و در آن نه آفتابى و نه سرمائى مى بینند. ﴿۱۳﴾

وَدَانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلَالُهَا وَذُلِّلَتْ قُطُوفُهَا تَذْلِيلًا ﴿۱۴﴾

و سایه هاى درختها بر سرشان افتاده و چیدن میوه هایش سهل و آسان است. ﴿۱۴﴾

وَيُطَافُ عَلَيْهِمْ بِآنِيَةٍ مِنْ فِضَّةٍ وَأَكْوَابٍ كَانَتْ قَوَارِيرَا ﴿۱۵﴾

و جامهائى از نقره و کوزه هائى (بزرگ) که مانند شیشه است، در اطرافشان به گردش مى آید. ﴿۱۵﴾

قَوَارِيرَ مِنْ فِضَّةٍ قَدَّرُوهَا تَقْدِيرًا ﴿۱۶﴾

کوزه هائی از نقره که آنها را به اندازه خود به حدّ کامل پر کرده اند. ﴿۱۶﴾

وَيُسْقَوْنَ فِيهَا كَأْسًا كَانَ مِزَاجُهَا زَنْجَبِيلًا ﴿۱۷﴾

و در آنجا جامی به آنها می آشامانند که با زنجبیل آمیخته شده باشد. ﴿۱۷﴾

عَيْنًا فِيهَا تُسَمَّى سَلْسَبِيلًا ﴿۱۸﴾

چشمه ای در آنجا هست که سلسبیل نامید شده. ﴿۱۸﴾

وَيَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدَانٌ مُخَلَّدُونَ إِذَا رَأَيْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤًا مَنْثُورًا ﴿۱۹﴾

و پسرانى که همیشه هستند، گِرد آنها مى چرخند که وقتى آنها را نگاه کنى، گمان مى کنى که آنها مروارید پراکنده اند. ﴿۱۹﴾

وَإِذَا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نَعِيمًا وَمُلْكًا كَبِيرًا ﴿۲۰﴾

و وقتی نگاه کنی، باز هم نعمت فراوان و مُلکی بزرگ را می بینی. ﴿۲۰﴾

عَالِيَهُمْ  ثِيَابُ سُنْدُسٍ خُضْرٌ وَإِسْتَبْرَقٌ وَحُلُّوا أَسَاوِرَ مِنْ فِضَّةٍ وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا ﴿۲۱﴾

بر تنشان لباسهائى از سندس سبز و استبرق است و با دستبندهائى از نقره آراسته اند و پروردگارشان از آشامیدنى پاکى به آنها مى آشاماند. ﴿۲۱﴾

إِنَّ هَذَا كَانَ لَكُمْ جَزَاءً وَكَانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُورًا ﴿۲۲﴾

قطعا این برای شما پاداشی خواهد بود و کوششتان سپاسگزاری شده است. ﴿۲۲﴾

«نزول قرآن»

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ تَنْزِيلًا ﴿۲۳﴾

قطعا ما بر تو قرآن را کاملاً نازل نمودیم. ﴿۲۳﴾

فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِمًا أَوْ كَفُورًا ﴿۲۴﴾

پس به حکم پروردگارت صبر کن و هیچ گناهکار یا کافری از آنها را اطاعت نکن. ﴿۲۴﴾

«دستورات عبادی به رسول اکرم صلی الله علیه و آله»

وَاذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ بُكْرَةً وَأَصِيلًا ﴿۲۵﴾

و صبح و شام اسم پروردگارت را یاد کن. ﴿۲۵﴾

وَمِنَ اللَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَسَبِّحْهُ لَيْلًا طَوِيلًا ﴿۲۶﴾

و مقداری از شب را برای خدا سجده کن و شب طولانی او را تسبیح نما. ﴿۲۶﴾

«دنیا دوستان»

إِنَّ هَؤُلَاءِ يُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ وَيَذَرُونَ وَرَاءَهُمْ يَوْمًا ثَقِيلًا ﴿۲۷﴾

قطعا آنها زندگى زودگذر دنیا را دوست دارند، در حالى که روز سنگینى را در پشت سرشان رها نموده اند. ﴿۲۷﴾

نَحْنُ خَلَقْنَاهُمْ وَشَدَدْنَا أَسْرَهُمْ وَإِذَا شِئْنَا بَدَّلْنَا أَمْثَالَهُمْ تَبْدِيلًا ﴿۲۸﴾

ما آنها را خلق کردیم و باطنشان را محکم نمودیم و وقتى که بخواهیم مانند اینها را به جاى اینها مى آوریم. ﴿۲۸﴾

«قرآن تذکردهنده است»

إِنَّ هَذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شَاءَ اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلًا ﴿۲۹﴾

قطعا این (قرآن) یادآورى است، پس کسى که مى خواهد راهى به سوى پروردگارش اتّخاذ کند. ﴿۲۹﴾

وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا ﴿۳۰﴾

و شما هیچ چیز را نمى خواهید مگر آنکه خدا بخواهد. قطعا خدا داناى حکیمى بوده است. ﴿۳۰﴾

يُدْخِلُ مَنْ يَشَاءُ فِي رَحْمَتِهِ وَالظَّالِمِينَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا ﴿۳۱﴾

هر کس را بخواهد در رحمت خودش داخل مى کند. و براى ستمگران عذاب دردناکى مهیا نموده است. ﴿۳۱﴾

برداشت از آیات ۳۱ – ۲۴

مطالب حکمت آمیز

سالک الی اللّه باید از آیات فوق مسائل حکمت آمیز زیر را برداشت کند:

۱  –  در مقابل حکم الهی پر تحمل و صبور باشد و از افراد گناهکار و کافر به هیچ وجه اطاعت نکند. زیرا همه بدبختی ها در اثر انحراف از دستورات الهی و پیروی از معصیت کاران و کفار است.

۲  –  صبح و شام به یاد خدا و نشانه های پروردگارش باشد. زیرا یاد خدا انسان را از انحراف نجات می دهد.

۳  –  در بخشی از شب باید برای رسیدن به لقای پروردگار برای خدا سجده کند.

۴  –  و همه شب طولانی را به غفلت نگذراند و تسبیح پروردگار را بنماید.

۵  –  زندگی زودگذر دنیا را دوست نداشته باشد بلکه به آخرت فکر کند.

۶  –  حقایق قرآن را مذکر و یادآوری کننده برای راه خدا اتخاذ کند.

۷  –  بداند که باید خود را به جایی برساند که هر چه خدا می خواهد همان را او هم خواسته باشد تا خدای تعالی او را در رحمت خاصه اش وارد کند و از ظالمینی نباشد که عذاب دردناکی برای آنها مهیا کرده باشد.

سوره مبارکه قیامه

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«زنده شدن با بدن خاکی در روز قیامت»

لَا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيَامَةِ ﴿۱﴾

نه، قسم می خورم به روز قیامت. ﴿۱﴾

وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ ﴿۲﴾

و نه، قسم می خورم به نفس بسیار ملامت کننده. ﴿۲﴾

أَيَحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظَامَهُ ﴿۳﴾

آیا انسان گمان می کند که ما هرگز استخوانهایش را جمع نمی کنیم؟ ﴿۳﴾

بَلَى قَادِرِينَ عَلَى أَنْ نُسَوِّيَ بَنَانَهُ ﴿۴﴾

بلکه قادریم بر آنکه سر انگشتانش را مرتّب کنیم. ﴿۴﴾

بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ ﴿۵﴾

بلکه انسان می خواهد در تمام عمری که در پیش دارد، گناه کند. ﴿۵﴾

يَسْأَلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ ﴿۶﴾

می پرسد: روز قیامت کی خواهد شد؟ ﴿۶﴾

فَإِذَا بَرِقَ الْبَصَرُ ﴿۷﴾

وقتی که چشم خیره شود. ﴿۷﴾

وَخَسَفَ الْقَمَرُ ﴿۸﴾

و ماه تیره شود. ﴿۸﴾

وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ ﴿۹﴾

و خورشید و ماه با هم جمع شوند. ﴿۹﴾

یَقُولُ الْإِنسَانُ یَوْمَئِذٍ أَیْنَ الْمَفَرُّ ﴿۱۰﴾

در آن روز انسان می گوید: راه فرار کجا است؟ ﴿۱۰﴾

كَلَّا لَا وَزَرَ ﴿۱۱﴾

هرگز راه فراری وجود ندارد. ﴿۱۱﴾

إِلَى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ ﴿۱۲﴾

آن روز محل استقرار فقط نزد پروردگار تو است. ﴿۱۲﴾

يُنَبَّأُ الْإِنْسَانُ يَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ ﴿۱۳﴾

آن روز انسان به آنچه در گذشته کرده و بعد انجام داده، با خبر می شود. ﴿۱۳﴾

«هر انسانی به اعمال خود آگاه است»

بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ ﴿۱۴﴾

بلکه انسان بر نفس خودش بینا است. ﴿۱۴﴾

وَلَوْ أَلْقَى مَعَاذِیرَهُ ﴿۱۵﴾

و اگر چه برای خود عذرهائی درست کند. ﴿۱۵﴾

«در خواندن قرآن عجله نکن»

لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ ﴿۱۶﴾

زبانت را براى عجله کردن به خواندن آن (قرآن) حرکت نده. ﴿۱۶﴾

إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ﴿۱۷﴾

قطعا جمع کردن و خواندن آن (قرآن) بر عهده ما است. ﴿۱۷﴾

فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ﴿۱۸﴾

پس وقتى که ما آن (قرآن) را خواندیم، از خواندن آن پیروى کن. ﴿۱۸﴾

ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ ﴿۱۹﴾

سپس بیان آن (قرآن) بر عهده ما است. ﴿۱۹﴾

برداشت از آیات ۱۹ – ۱۴

نفس انسان

سالک الی اللّه باید بداند که خدای تعالی نفس انسان را بینا به خوبیها و بدی ها قرار داده و آیات قرآن از جانب خدا میزان برای آن است پس باید از آن پیروی کند. زیرا کلام پروردگار به هیچ وجه توأم با خطا و اشتباه نیست و در تفسیر قرآن از چهار چوبه کلام معصومین علیهم السلام تجاوز نکند.

«سکرات موت و قیامت»

كَلَّا بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ ﴿۲۰﴾

هرگز، بلکه (شما) دنیاى زودگذر را دوست دارید. ﴿۲۰﴾

وَتَذَرُونَ الْآخِرَةَ ﴿۲۱﴾

و آخرت را وا می گذارید. ﴿۲۱﴾

وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَاضِرَةٌ﴿۲۲﴾

صورتهائی در آن روز مسرور است. ﴿۲۲﴾

إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ ﴿۲۳﴾

به پروردگارش نگاه می کند. ﴿۲۳﴾

وَوُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ بَاسِرَةٌ ﴿۲۴﴾

و صورتهائی در آن روز درهم کشیده است. ﴿۲۴﴾

تَظُنُّ أَنْ يُفْعَلَ بِهَا فَاقِرَةٌ ﴿۲۵﴾

چون می داند که کاری کمرشکن با او می کنند. ﴿۲۵﴾

كَلَّا إِذَا بَلَغَتِ التَّرَاقِيَ ﴿۲۶﴾

هرگز، وقتی که جان به گلوگاه برسد. ﴿۲۶﴾

وَقِیلَ مَنْ رَاقٍ ﴿۲۷﴾

و گفته شود: چه کسی نجات می دهد؟ ﴿۲۷﴾

وَظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ ﴿۲۸﴾

و گمان کند که قطعا فراق حاصل شده. ﴿۲۸﴾

وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ ﴿۲۹﴾

و ساق پاها به هم بپیچد. ﴿۲۹﴾

إِلَى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمَسَاقُ ﴿۳۰﴾

در آن روز همه مسیرها به سوی پروردگارت خواهد بود. ﴿۳۰﴾

«خطاب به ابوجهل»

فَلَا صَدَّقَ وَلَا صَلَّى ﴿۳۱﴾

او هرگز تصدیق نکرد و نماز نخواند. ﴿۳۱﴾

وَلَكِنْ كَذَّبَ وَتَوَلَّى ﴿۳۲﴾

ولی تکذیب کرد و پشت نمود. ﴿۳۲﴾

ثُمَّ ذَهَبَ إِلَى أَهْلِهِ یَتَمَطَّى ﴿۳۳﴾

سپس به طرف خانواده اش با تکبّر رفت. ﴿۳۳﴾

أَوْلَى لَكَ فَأَوْلَى ﴿۳۴﴾

 ﴿عذاب﴾ برای تو سزاوارتر است، پس سزاوارتر است. ﴿۳۴﴾

ثُمَّ أَوْلَى لَكَ فَأَوْلَى ﴿۳۵﴾

سپس (عذاب) براى تو شایسته تر است، پس شایسته تر است. ﴿۳۵﴾

«انسان بیهوده رها نشده است»

أَيَحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدًى ﴿۳۶﴾

آیا انسان گمان می کند که بی ارزش رها شده است؟ ﴿۳۶﴾

أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِنْ مَنِيٍّ يُمْنَى ﴿۳۷﴾

آیا نطفه ای از منی که ریخته می شود نبوده است؟ ﴿۳۷﴾

ثُمَّ كَانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى ﴿۳۸﴾

سپس علقه بوده، پس خدا او را موزون خلق کرده است. ﴿۳۸﴾

فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالْأُنْثَى ﴿۳۹﴾

و از او دو زوج مرد و زن قرار داده است. ﴿۳۹﴾

أَلَيْسَ ذَلِكَ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ يُحْيِيَ الْمَوْتَى ﴿۴۰﴾

آیا آن قادر نیست که مرده ها را زنده کند؟ ﴿۴۰﴾

برداشت از آیات ۴۰ – ۳۶

انسان بی ارزش نیست

سالک الی اللّه باید بداند که خدای تعالی او را از نطفه خلق کرد سپس او را به صورت علقه در آورده و بعد او را انسانی آفریده است پس او را به حال خود وانمی گذارد و بیهوده و بی ارزش او را قرار نمی دهد.

سوره مبارکه مدثر

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«دستور تبلیغ رسالت»

یَا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ ﴿۱﴾

ای در بستر خوابیده، ﴿۱﴾

قُمْ فَأَنذِرْ ﴿۲﴾

برخیز و مردم را از آینده بدشان بترسان. ﴿۲﴾

وَرَبَّكَ فَكَبِّرْ ﴿۳﴾

و پروردگارت را تکبیر بگو. ﴿۳﴾

وَثِيَابَكَ فَطَهِّرْ ﴿۴﴾

و لباست را پاک کن. ﴿۴﴾

وَالرُّجْزَ  فَاهْجُرْ ﴿۵﴾

و از پلیدی دوری کن. ﴿۵﴾

وَلَا تَمْنُنْ تَسْتَكْثِرُ ﴿۶﴾

و منّت نگذار، در حالی که زیاده طلبی می کنی. ﴿۶﴾

«قیامت برای کفّار سخت است»

وَلِرَبِّكَ فَاصْبِرْ ﴿۷﴾

و به خاطر پروردگارت صبر کن. ﴿۷﴾

برداشت از آیات ۷ – ۱

وظائف سالک الی اللّه

سالک الی اللّه باید به پیروی از رسول اکرم صلی الله علیه و آله قیام کند و مردم را به راه راست هدایت کند و از عاقبت بدی که برای کفار گفته شده آنها را بترساند و پروردگارش را تکبیر بگوید، روح و بدن و لباسش را از آلودگی های روحی و ظاهری پاک کند و از هر پلیدی دوری نماید و به کسی، به خاطر کار خوبی که برای او کرده منت نگذارد و به خاطر پروردگارش صبر و بردباری را پیشه کند.

فَإِذَا نُقِرَ فِی النَّاقُورِ ﴿۸﴾

پس وقتی که در «صور» دمیده شود. ﴿۸﴾

فَذَلِكَ يَوْمَئِذٍ يَوْمٌ عَسِيرٌ ﴿۹﴾

پس آن روز، روز سختی خواهد بود. ﴿۹﴾

عَلَى الْكَافِرِينَ غَيْرُ يَسِيرٍ ﴿۱۰﴾

برای کافران آسان نخواهد بود. ﴿۱۰﴾

«اشاره به قضیه ولید بن مغیره»

ذَرْنِی وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِیداً ﴿۱۱﴾

مرا با کسی که به تنهائی خلقش کرده ام وابگذار. ﴿۱۱﴾

وَجَعَلْتُ لَهُ مَالًا مَمْدُودًا ﴿۱۲﴾

و برای او مال بسیاری قرار دادم. ﴿۱۲﴾

وَبَنِینَ شُهُوداً ﴿۱۳﴾

و فرزندانی که در خدمت او هستند. ﴿۱۳﴾

وَمَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِيدًا ﴿۱۴﴾

و وسایل زندگی را برای او مهیا ساختم. ﴿۱۴﴾

ثُمَّ یَطْمَعُ أَنْ أَزِیدَ ﴿۱۵﴾

سپس طمع دارد که بر آن بیفزایم. ﴿۱۵﴾

كَلَّا إِنَّهُ كَانَ لِآيَاتِنَا عَنِيدًا ﴿۱۶﴾

هرگز، قطعا او با آیات ما دشمنی می کند. ﴿۱۶﴾

سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً ﴿۱۷﴾

به زودی او را وادار می کنم که بالا برود. ﴿۱۷﴾

إِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ ﴿۱۸﴾

او فکر کرد و اندازه گیری نمود. ﴿۱۸﴾

فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ﴿۱۹﴾

پس او کشته باد، چگونه اندازه گیری کرد؟ ﴿۱۹﴾

ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ﴿۲۰﴾

سپس هم او کشته باد، چگونه اندازه گیری کرد؟ ﴿۲۰﴾

ثُمَّ نَظَرَ ﴿۲۱﴾

سپس نگاهی کرد. ﴿۲۱﴾

ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ ﴿۲۲﴾

سپس چهره اش را درهم کشید و با عجله دست بکار شد. ﴿۲۲﴾

ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَكْبَرَ ﴿۲۳﴾

سپس پشت کرد و تکبّر نمود. ﴿۲۳﴾

فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ یُؤْثَرُ ﴿۲۴﴾

پس گفت: این جز سحری همچون سحر گذشتگان نیست. ﴿۲۴﴾

إِنْ هَذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ ﴿۲۵﴾

این (قرآن چیزى) جز کلام بشر نیست. ﴿۲۵﴾

برداشت از آیات ۲۵ – ۱۱

ولید بن مغیره

سالک الی اللّه نباید مثل «ولید بن مغیره» کج فکر باشد خدای تعالی به او ثروت زیادی داده و فرزندانی که همیشه با او بوده اند عنایت فرموده و وسائل زندگی کاملی به او مرحمت فرموده ولی او طمع داشت که خدا به او زیادتر بدهد اما به خاطر کفران نعمتی که کرد و نسبت به نشانه ها و آیات الهی دشمنی نمود و فکر کرد و اندازه گیری کرد و کم و زیاد کرد. خدا او را بکشد او با کج فکری خودش بسیار بد اندازه گیری نمود سپس به حقیقت پشت کرد و تکبر نمود و قرآن با این عظمت را سحر دانست و بدون تفکر گفت: این کلام بشر است. اگر سالک الی اللّه کوچکترین کج فکری در زندگی و اعتقاداتش بکند مانند ولید بن مغیره قطعا او به دوزخ روانه خواهد شد. و جهنم بد جایگاهی است.

سَأُصْلِیهِ سَقَرَ ﴿۲۶﴾

به زودی او را وارد دوزخ می کنیم. ﴿۲۶﴾

وَمَا أَدْرَاكَ مَا سَقَرُ ﴿۲۷﴾

و تو چه می دانی که دوزخ چیست؟ ﴿۲۷﴾

لَا تُبْقِی وَلَا تَذَرُ ﴿۲۸﴾

نه (چیزى را) باقى مى گذارد و نه (چیزى را) رها مى کند. ﴿۲۸﴾

لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ ﴿۲۹﴾

پوست بدن را می سوزاند. ﴿۲۹﴾

«بر آتش جهنّم نوزده نفر موکل اند»

عَلَيْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ ﴿۳۰﴾

بر آن آتش نوزده نفر (موکل) هستند. ﴿۳۰﴾

وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَائِكَةً وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَيَزْدَادَ الَّذِينَ آمَنُوا إِيمَانًا وَلَا يَرْتَابَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْمُؤْمِنُونَ وَلِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْكَافِرُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَمَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ وَمَا هِيَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْبَشَرِ ﴿۳۱﴾

و ما نگهبانان آتش را جز ملائکه قرار نداده ایم و تعداد آنها را جز براى آزمایش کفّار قرار نداده ایم تا کسانى که کتاب به آنها داده شده، یقین کنند و کسانى که ایمان آورده اند، ایمانشان زیاد شود و کسانى که به آنها کتاب داده شده و مؤمنین شک نکنند و کسانى که در دلهایشان مرض است و کافران مى گویند: خدا چه مى خواهد با این مثلى که زده است؟ این چنین خدا هر که را بخواهد گمراه مى کند. و هر که را بخواهد هدایت مى کند و کسى لشگر پروردگارت را نمى داند مگر او، و این جز یادآورى براى بشریت نیست. ﴿۳۱﴾

«آیات قرآن پدیده بزرگی است»

كَلَّا وَالْقَمَرِ ﴿۳۲﴾

هرگز، قسم به ماه ﴿۳۲﴾

وَاللَّیْلِ إِذْ أَدْبَرَ ﴿۳۳﴾

و قسم به شب، وقتی که پشت می کند. ﴿۳۳﴾

وَالصُّبْحِ إِذَا أَسْفَرَ ﴿۳۴﴾

و قسم به صبح وقتی که آشکار می شود. ﴿۳۴﴾

إِنَّهَا لَإِحْدَى الْكُبَرِ ﴿۳۵﴾

قطعا قرآن یکی از آیات بزرگتر است. ﴿۳۵﴾

نَذِيرًا لِلْبَشَرِ ﴿۳۶﴾

انذارکننده بشر است. ﴿۳۶﴾

لِمَنْ شَاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ ﴿۳۷﴾

برای کسی که از شما بخواهد مقدّم شود یا عقب بیفتد. ﴿۳۷﴾

«اصحاب یمین بی حساب وارد بهشت می شوند»

كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ ﴿۳۸﴾

هر شخصی گرو کاری است که کرده است. ﴿۳۸﴾

إِلَّا أَصْحَابَ الْیَمِینِ ﴿۳۹﴾

مگر اصحاب یمین. ﴿۳۹﴾

فِي جَنَّاتٍ يَتَسَاءَلُونَ ﴿۴۰﴾

که در باغهای بهشت اند و سؤال می کنند ﴿۴۰﴾

عَنِ الْمُجْرِمِینَ ﴿۴۱﴾

از مجرمین ﴿۴۱﴾

مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ ﴿۴۲﴾

چه چیز شما را به جهنّم برده است؟ ﴿۴۲﴾

قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ ﴿۴۳﴾

می گویند: ما از نمازگزاران نبودیم. ﴿۴۳﴾

وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ ﴿۴۴﴾

و به مساکین اطعام نمی کردیم. ﴿۴۴﴾

وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ ﴿۴۵﴾

و با بیهوده ها به هر جا می رفتند، می رفتیم. ﴿۴۵﴾

وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ ﴿۴۶﴾

و روز جزا را تکذیب می کردیم. ﴿۴۶﴾

حَتَّى أَتَانَا الْیَقِینُ ﴿۴۷﴾

تا زمانی که مرگ به ما رسید. ﴿۴۷﴾

فَمَا تَنْفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ ﴿۴۸﴾

پس شفاعتِ شفاعت کنندگان برای آنها نفعی نخواهد داشت. ﴿۴۸﴾

فَمَا لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ ﴿۴۹﴾

پس آنها را چه شده بود که از تذکرات روی گردان بودند؟ ﴿۴۹﴾

كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ ﴿۵۰﴾

قطعا آنها مثل خرهای رم کرده بودند. ﴿۵۰﴾

فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ ﴿۵۱﴾

که از شیر گریخته باشند. ﴿۵۱﴾

«از آخرت نمی ترسند»

بَلْ يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُؤْتَى صُحُفًا مُنَشَّرَةً ﴿۵۲﴾

بلکه هر شخصی از آنها می خواهد نامه های جداگانه ای برایش فرستاده شود. ﴿۵۲﴾

كَلَّا بَلْ لَا يَخَافُونَ الْآخِرَةَ ﴿۵۳﴾

هرگز، بلکه آنها از آخرت نمی ترسند. ﴿۵۳﴾

«قرآن یادآوری است»

كَلَّا إِنَّهُ تَذْكِرَةٌ ﴿۵۴﴾

هرگز، قطعا آن قرآن تذکر و یادآوری است. ﴿۵۴﴾

فَمَنْ شَاءَ ذَكَرَهُ ﴿۵۵﴾

پس کسی که بخواهد، آن را متذکر می شود. ﴿۵۵﴾

وَمَا يَذْكُرُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ هُوَ أَهْلُ التَّقْوَى وَأَهْلُ الْمَغْفِرَةِ ﴿۵۶﴾

و متذکر نمی گردند، مگر اینکه خدا بخواهد. که خدا اهل تقوا و اهل آمرزش است. ﴿۵۶﴾

برداشت از آیات ۵۶ – ۳۸

گرو اعمال

سالک الی اللّه باید از آیات فوق پندهای زیر را بگیرد:

۱  –  هر انسانی مرهون عملی است که انجام داده است.

۲  –  کسانی که در اعتقادات درست حرکت کرده باشند و شیعه علی بن ابیطالب علیه السلام باشند از مورد فوق استثناء هستند. و مرهون اعمال خود نیستند. و در بهشت وارد می شوند.

۳  –  آن قدر اصحاب یمین آزادند که می توانند سؤالاتی از اهل جهنم بکنند.

۴  –  علت جهنمی شدن کسانی که به سوی خدا حرکت نمی کنند تارک الصلوه بودن و به مساکین اطعام نکردن و با هر گناهکاری هماهنگ شدن و روز قیامت را تا آخر عمر دروغ پنداشتن بوده است.

۵  –  آن چنان آنها در دنیا بد عمل کرده اند که کسی نمی تواند شفاعتشان کند یعنی به هیچ وجه با سعادت، هماهنگ نمی شوند.

۶  –  آنها مانند خرهایی که از شیر رم کرده اند، می باشند.

۷  –  آنها مایلند مستقلاً خدای تعالی بر آنها کتابی نازل کند.

۸  –  آنها از آخرت نمی ترسند.

۹  –  سالک الی اللّه باید بداند که قرآن یادآوری کننده است و هر کسی بخواهد می تواند به وسیله قرآن به یاد آنچه در عالم ارواح به او تعلیم داده شده بیافتد.

۱۰  –  خدای تعالی چون اهل تقوی و مغفرت است باید سالک الی اللّه تقوی را پیشه کند و از خدا طلب آمرزش نماید.

سوره مبارکه مزمل

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«دستوراتی برای رسول اکرم صلی الله علیه و آله»

یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ ﴿۱﴾

ای لباس به خود پیچیده، ﴿۱﴾

قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلاً ﴿۲﴾

جز کمی، شب را برخیز. ﴿۲﴾

نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِيلًا ﴿۳﴾

نیمی از شب یا کمی از آن را بکاه. ﴿۳﴾

«خواندن قرآن با ترتیل»

أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلاً ﴿۴﴾

یا بر نصف آن بیفزای و قرآن را ترتیلاً تلاوت کن. ﴿۴﴾

إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا ﴿۵﴾

ما به زودی بر تو کلام سنگینی را القاء می کنیم. ﴿۵﴾

إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئًا وَأَقْوَمُ قِيلًا ﴿۶﴾

قطعا عبادت شب پا برجاتر و سخن را محکم تر قرار می دهد. ﴿۶﴾

إِنَّ لَكَ فِي النَّهَارِ سَبْحًا طَوِيلًا ﴿۷﴾

قطعا برای تو در روز، آمد و شد طولانی خواهد بود. ﴿۷﴾

وَاذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ وَتَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلًا ﴿۸﴾

و نام پروردگارت را یاد کن و تنها به او بپرداز. ﴿۸﴾

رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكِيلًا ﴿۹﴾

پروردگار مشرق و مغرب که خدائی جز او نیست، پس او را وکیل خود اتّخاذ کن. ﴿۹﴾

«دستور صبر و بردباری»

وَاصْبِرْ عَلَى مَا یَقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلاً ﴿۱۰﴾

و بر آنچه می گویند، صبر کن و به نحو خوبی از آنها دوری نما. ﴿۱۰﴾

وَذَرْنِي وَالْمُكَذِّبِينَ أُولِي النَّعْمَةِ وَمَهِّلْهُمْ قَلِيلًا ﴿۱۱﴾

و مرا با تکذیب کنندگان صاحب نعمت وابگذار و آنها را کمی مهلت بده. ﴿۱۱﴾

برداشت از آیات ۱۱ – ۱

تهجد و صبر

سالک الی اللّه باید از قرائت و توجه به  ترجمه سوره مزمل پند و اندرزهای زیر را بگیرد:

۱  –  باید شبها که همه در خواب اند برخیزد و مشغول تهجد شود و حتی اگر برایش میسر است بیشتر شب را احیاء نگه دارد.

۲  –  قرآن را در خلوت شب به نحو ترتیل تلاوت کند.

۳  –  نام پروردگارش را زیاد ببرد و او را در روز و شب متذکر باشد.

۴  –  در مقابل یاوه گویان صبور باشد و از آنها با حسن خلق و خوبی دوری کند و آنها را به خدای تعالی وابگذارد.

«قیامت و عذاب»

إِنَّ لَدَيْنَا أَنْكَالًا وَجَحِيمًا ﴿۱۲﴾

قطعا نزد ما زنجیرها و دوزخ خواهد بود. ﴿۱۲﴾

وَطَعَامًا ذَا غُصَّةٍ وَعَذَابًا أَلِيمًا ﴿۱۳﴾

و غذائی گلوگیر و عذابی دردناک (می باشد). ﴿۱۳﴾

يَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ وَكَانَتِ الْجِبَالُ كَثِيبًا مَهِيلًا ﴿۱۴﴾

روزی که زمین و کوهها به لرزه می افتند و کوهها تپّه هائی از ریگ پراکنده خواهند بود. ﴿۱۴﴾

«فرستادن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله»

إِنَّا أَرْسَلْنَا إِلَيْكُمْ رَسُولًا شَاهِدًا عَلَيْكُمْ كَمَا أَرْسَلْنَا إِلَى فِرْعَوْنَ رَسُولًا ﴿۱۵﴾

قطعا ما پیامبرى به سوى شما فرستاده ایم که بر (اعمال) شما گواه است، همان گونه که به طرف فرعون رسولى را فرستادیم. ﴿۱۵﴾

فَعَصَى فِرْعَوْنُ الرَّسُولَ فَأَخَذْنَاهُ أَخْذاً وَبِیلاً ﴿۱۶﴾

پس فرعون آن فرستاده را عصیان کرد و ما او را به سختی مجازات نمودیم. ﴿۱۶﴾

«سختی روز قیامت»

فَكَيْفَ تَتَّقُونَ إِنْ كَفَرْتُمْ يَوْمًا يَجْعَلُ الْوِلْدَانَ شِيبًا ﴿۱۷﴾

پس چگونه خود را دور نگه می دارید، اگر کافر شوید به آن روزی که نوجوانان را پیر می کند. ﴿۱۷﴾

اَلسَّمَاءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ كَانَ وَعْدُهُ مَفْعُولًا ﴿۱۸﴾

آسمان در آن (روز) از هم شکافته مى شود، وعده خدا انجام شدنى خواهد  بود. ﴿۱۸﴾

«قرآن راهنمای سالکین الی اللّه است»

إِنَّ هَذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شَاءَ اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلًا ﴿۱۹﴾

قطعا این قرآن تذکرى است، پس هر که مى خواهد راهى به طرف پروردگارش از آن اتّخاذ کند. ﴿۱۹﴾

«بیداری شب و تلاوت قرآن»

إِنَّ رَبَّكَ يَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدْنَى مِنْ ثُلُثَيِ اللَّيْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ وَطَائِفَةٌ مِنَ الَّذِينَ مَعَكَ وَاللَّهُ يُقَدِّرُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ عَلِمَ أَنْ لَنْ تُحْصُوهُ فَتَابَ عَلَيْكُمْ فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ عَلِمَ أَنْ سَيَكُونُ مِنْكُمْ مَرْضَى وَآخَرُونَ يَضْرِبُونَ فِي الْأَرْضِ يَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَآخَرُونَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنْهُ وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَيْرًا وَأَعْظَمَ أَجْرًا وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ ﴿۲۰﴾

قطعا پروردگار تو مى داند که تو و جمعى از کسانى که با تو هستند، نزدیک به دو ثلث از شب و نصف آن و یک ثلث آن را بر مى خیزید. و خدائیکه شب و روز را مقدّر فرموده، مى داند که شما هرگز حساب آن را ندارید. پس (خدا) به سوى شما بر مى گردد، پس آنچه (براى شما) از قرآن میسّر است، قرائت کنید. (خدا) مى داند اینکه جمعى از شما به زودى مریض خواهند شد و بقیه براى بدست آوردن چیزى از فضل الهى در زمین مسافرت مى کنند و جمعى دیگر در راه خدا جنگ مى نمایند. پس به قدرى که (براى شما) میسّر است، از آن (قرآن) تلاوت کنید. و نماز را به پا دارید و زکات را بدهید و به خدا قرض الحسنه بدهید. و هر چه را که از خوبیها براى خودتان جلو بفرستید، در نزد خدا آن را مى یابید. آن بهتر است و اجر بزرگترى دارد. و طلب بخشش کنید از خدا قطعا خدا بخشنده مهربانى است. ﴿۲۰﴾

برداشت از آیات ۲۰ – ۱۹

اعتقادات

سالک الی اللّه باید از قرآن، اعتقاداتش را تصحیح کند و راهی به سوی خدای تعالی پیدا نماید. و در تمام احوال یعنی در راحتی ها و در فشارها از فضل خدا استمداد کند و نماز را به پا دارد و زکات مالش را بدهد و در راه خدا فداکاری کند و از اموال خود انفاق نماید تا آن را در نزد خدا به چندین برابر دریافت کند و اجر بزرگی از خدای تعالی بگیرد و در عین حال از خدا برای کوتاهی هایی که کرده است طلب بخشش نماید زیرا خدا بخشنده و مهربان است.

سوره مبارکه جن

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«فهم و درک جنّها از قرآن»

قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا ﴿۱﴾

بگو: به من وحى شده که قطعا جمعى از جنّیها سخنانم را گوش داده اند، پس گفته اند که قطعا ما قرآن عجیبى را استماع کرده ایم. ﴿۱﴾

يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَلَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنَا أَحَدًا ﴿۲﴾

که به سوى رشد و کمال هدایت مى کند، پس ما به آن ایمان آورده ایم و هرگز احدى را براى پروردگارمان شریک قرار نخواهیم داد. ﴿۲﴾

وَأَنَّهُ تَعَالَى جَدُّ رَبِّنَا مَا اتَّخَذَ صَاحِبَةً وَلَا وَلَدًا ﴿۳﴾

و اینکه مقام با عظمت پروردگارمان بلند است، هرگز مصاحب و فرزندى نگرفته است. ﴿۳﴾

وَأَنَّهُ كَانَ يَقُولُ سَفِيهُنَا عَلَى اللَّهِ شَطَطًا ﴿۴﴾

و قطعا بى عقل از ما (شیطان) درباره خدا سخنان بیهوده اى مى گوید. ﴿۴﴾

وَأَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ تَقُولَ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى اللَّهِ كَذِبًا ﴿۵﴾

و قطعا ما گمان مى کردیم که هرگز انس و جنّ بر خدا دروغ نمى بندند. ﴿۵﴾

وَأَنَّهُ كَانَ رِجَالٌ مِنَ الْإِنْسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا ﴿۶﴾

و اینکه قطعا مردانى از انسانها به مردانى از جنّ پناه مى برند، پس آنها بر گمراهى انسانها مى افزایند. ﴿۶﴾

وَأَنَّهُمْ ظَنُّوا كَمَا ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ أَحَدًا ﴿۷﴾

و قطعا آنها گمان کرده اند، چنانکه شما گمان کردید که خدا هرگز احدى را مبعوث نمى کند. ﴿۷﴾

وَأَنَّا لَمَسْنَا السَّمَاءَ فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ حَرَسًا شَدِيدًا وَشُهُبًا ﴿۸﴾

و اینکه ما آسمان را جستجو کردیم، دیدیم که آسمانها پر از محافظان قوى و تیرهاى شهاب اند. ﴿۸﴾

وَأَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقَاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهَابًا رَصَدًا ﴿۹﴾

و قطعا ما براى شنیدن در مواضعى به کمین مى نشستیم و کسى که اکنون بخواهد استماع کند، تیر شهابى در کمین خود خواهد یافت. ﴿۹﴾

وَأَنَّا لَا نَدْرِي أَشَرٌّ أُرِيدَ بِمَنْ فِي الْأَرْضِ أَمْ أَرَادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَدًا ﴿۱۰﴾

و ما نمى دانیم که آیا بدى براى کسى که در زمین است خواسته شده یا پروردگارشان براى آنها رشد و کمال را خواسته است. ﴿۱۰﴾

وَأَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَمِنَّا دُونَ ذَلِكَ كُنَّا طَرَائِقَ قِدَدًا ﴿۱۱﴾

و قطعا بعضى از ما افراد صالح و بعضى از ما افرادى پایین تر از آن هستیم و ما جمعیتهاى متفاوتى هستیم. ﴿۱۱﴾

وَأَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ نُعْجِزَ اللَّهَ فِي الْأَرْضِ وَلَنْ نُعْجِزَهُ هَرَبًا ﴿۱۲﴾

و قطعا ما مى دانیم که هرگز نمى توانیم خدا را در زمین عاجز کنیم و هرگز نمى توانیم با فرار از او عاجزش نماییم. ﴿۱۲﴾

وَأَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدَى آمَنَّا بِهِ فَمَنْ يُؤْمِنْ بِرَبِّهِ فَلَا يَخَافُ بَخْسًا وَلَا رَهَقًا ﴿۱۳﴾

و قطعا ما وقتى هدایت را شنیدیم، به آن ایمان آوردیم. پس کسى که به پروردگارش ایمان بیاورد، از نقصان و از ظلم نمى ترسد. ﴿۱۳﴾

وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولَئِكَ تَحَرَّوْا رَشَدًا ﴿۱۴﴾

و قطعا بعضى از ما مسلمانند و بعضى از ما تعدّى کننده هستند. پس کسى که تسلیم شود، پس آنها راه رشد و کمال را پیدا کرده اند. ﴿۱۴﴾

وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا ﴿۱۵﴾

و امّا تعدّی کنندگان برای جهنّم هیزمند. ﴿۱۵﴾

وَأَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا ﴿۱۶﴾

و اینکه اگر بر راه دین پابرجا باشند،حتماً با آب فراوان گوارائى سیرابشان مى کنیم. ﴿۱۶﴾

لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَمَنْ يُعْرِضْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِ يَسْلُكْهُ عَذَابًا صَعَدًا ﴿۱۷﴾

براى آنکه در این نعمت امتحانشان کنیم. و کسى که از یاد پروردگارش اعراض کند، او را در عذاب سختى قرارش مى دهد. ﴿۱۷﴾

وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا ﴿۱۸﴾

و قطعا مسجدها مال خدا است، پس با خدا احدی را نخوانید. ﴿۱۸﴾

وَأَنَّهُ لَمَّا قَامَ عَبْدُ اللَّهِ يَدْعُوهُ كَادُوا يَكُونُونَ عَلَيْهِ لِبَدًا ﴿۱۹﴾

و قطعا زمانى که بنده خدا (رسول اکرم) قیام کرد و او (خدا) را مى خواند، (اطرافش ازدحام مى کردند) و چیزى نمانده بود که بر سر او بریزند. ﴿۱۹﴾

«آنچه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله باید به مردم بگوید»

قُلْ إِنَّمَا أَدْعُو رَبِّي وَلَا أُشْرِكُ بِهِ أَحَدًا ﴿۲۰﴾

بگو: جز این نیست که من پروردگارم را مى خوانم و احدى را براى او شریک قرار نمى دهم. ﴿۲۰﴾

قُلْ إِنِّي لَا أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَلَا رَشَدًا ﴿۲۱﴾

بگو: من برای شما مالک ضرر و رشد و کمالی نیستم. ﴿۲۱﴾

قُلْ إِنِّي لَنْ يُجِيرَنِي مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَلَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا ﴿۲۲﴾

بگو: قطعا این چنین است که مرا احدى در مقابل خدا حمایت نمى کند و هرگز غیر از خدا پناهگاهى نمى یابم. ﴿۲۲﴾

إِلَّا بَلَاغًا مِنَ اللَّهِ وَرِسَالَاتِهِ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ﴿۲۳﴾

جز این نیست که من از جانب خدا ابلاغ رسالاتش را مى کنم. و کسى که معصیت خدا و رسولش را بکند، پس قطعا آتش جهنم که همیشه در آن خواهد بود، براى او مى باشد. ﴿۲۳﴾

حَتَّى إِذَا رَأَوْا مَا يُوعَدُونَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ نَاصِرًا وَأَقَلُّ عَدَدًا ﴿۲۴﴾

تا وقتى که آنچه را که به آنها وعده داده شده ببینند، پس به زودى مى دانند چه کسى یاورش ضعیف تر و عددش کمتر است. ﴿۲۴﴾

قُلْ إِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ مَا تُوعَدُونَ أَمْ يَجْعَلُ لَهُ رَبِّي أَمَدًا ﴿۲۵﴾

بگو: من نمى دانم آیا آنچه که به شما وعده داده شده است، نزدیک است یا پروردگارم براى او مدّتى قرار داده است. ﴿۲۵﴾

«خدای تعالی بر غیب آگاه است»

عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا ﴿۲۶﴾

عالم پنهانیها است، پس احدی را بر غیبش آگاه نمی کند. ﴿۲۶﴾

إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا ﴿۲۷﴾

مگر کسى را که از پیامبران راضى شده باشد، پس قطعا او مراقبى از مقابل و از پشت سر براى او قرار مى دهد. ﴿۲۷﴾

لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا ﴿۲۸﴾

تا بداند که رسالتهاى پروردگارشان را ابلاغ نموده اند و (خدا) به آنچه نزد آنها است احاطه دارد و عدد هر چیزى را احصاء نموده است. ﴿۲۸﴾

برداشت از آیات ۲۸ – ۱

اجنه مثل انسان اند

سالک الی اللّه باید از سوره مبارکه جن این برداشت ها را داشته باشد:

اول: اجنه را مخلوقی مانند انسان بداند که زندگی آنها با زندگی بشر متفاوت است ولی در فهم و درک و رشد و کمالات  با انسان فرقی ندارند.

دوم: رسول اکرم صلی الله علیه و آله در هدایت و رشد و تزکیه نفس بر آنها هم مبعوث شده و مانند انسانها آنها هم به کمالاتی می رسند.

سوم: بی عقل ترین آنها که ابلیس و شیطان است سخنان بیهوده ای درباره معارف حقه می گوید و آنها را و بشر را منحرف می کند. پس نباید از او پیروی نمود.

چهارم: سالکین الی اللّه از جن و انس نباید به خدا دروغ ببندند.

پنجم: انسانها نباید به اجنه پناه ببرند و به این وسیله گمراه شوند.

ششم: اجنه می گویند: که ما آسمان و زمین را جستجو کردیم و قدرت خدا را در محافظت همه چیز بسیار قوی دیدیم و هیچ چیز از احاطه علمی پروردگار خارج نبوده است.

هفتم: خدای تعالی برای کسی جز رشد و کمال چیزی نخواسته و باید این مطلب را تحقیقا بداند.

هشتم: اجنه افراد صالحی دارند و آنها در معنویات با یکدیگر متفاوت اند.

نهم: جمعی از اجنه وقتی هدایت قرآن را شنیدند به آن  ایمان آوردند و به رشد رسیدند.

دهم: بعضی از اجنه که متجاوزند و نام آنها شیطان و شیاطین است وارد جهنم می شوند و اینها عذاب الهی را مشاهده خواهند کرد.

یازدهم: کسانی که از جن و انس در راه راست استقامت داشته باشند خدا از آب گوارای معنویت سیرابشان می کند.

دوازدهم: کسی که امتحان شود و از یاد خدا اعراض کند خدا او را در عذاب سختی قرار می دهد.

سیزدهم: مساجد و محل سجده گاه مال خدا است و در آن مساجد و به وسیله آن محل سجده ها کس دیگری را با خدای تعالی  شریک قرار ندهد.

چهاردهم: کسانی که بندگی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را احساس می کنند و او آنها را به سوی خدا دعوت می کند باید به دورش جمع شوند و از دستوراتش سرپیچی نکنند.

پانزدهم: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله باید به مردم بگوید: که من شما را به سوی خدایم دعوت می کنم و هیچ کس را در دعوتم شریک او قرار نمی دهم.

شانزدهم: باید بگوید: که من برای خودم ضرر و رشد و کمالی را مالک نیستم.

هفدهم: باید بگوید: که مرا احدی غیر از خدا پناه نمی دهد.

هجدهم: باید بگوید: که من مبلغ سخنان پروردگارم هستم و کسی که خدا و پیغمبرش را عصیان کند در جهنم مخلد خواهد بود.

نوزدهم: باید بگوید آن چه به شما خدای تعالی وعده داده است ممکن است نزدیک باشد یا مدتی طول بکشد.

بیستم: علم غیب مال خداست و به علم غیب احدی را مطلع نمی کند مگر کسی که مورد رضایت او از پیامبران باشد که برای او راهی به علم غیب قرار دهد و همه چیز در نزد خدا عددش احصاء شده است.

سوره مبارکه نوح

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«قضیه ای از حضرت نوح علیه السلام»

إِنَّا أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ أَنْ أَنْذِرْ قَوْمَكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿۱﴾

قطعا ما نوح را به سوى قومش فرستادیم، اینکه قومت را قبل از آنکه عذاب دردناکى به آنها برسد، بترسان. ﴿۱﴾

قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ ﴿۲﴾

نوح گفت: ای قومِ من، قطعا من برای شما ترساننده آشکاری هستم. ﴿۲﴾

أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ وَأَطِيعُونِ ﴿۳﴾

اینکه خدا را بندگی کنید و تقوای او را رعایت کنید و مرا اطاعت نمایید. ﴿۳﴾

يَغْفِرْ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَيُؤَخِّرْكُمْ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ أَجَلَ اللَّهِ إِذَا جَاءَ لَا يُؤَخَّرُ لَوْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿۴﴾

تا بعضى از گناهان شما را ببخشد و اجل شما را تا زمان مقدّر به تأخیر بیندازد. قطعا زمانى که وقتِ مقدّر خدا برسد تأخیر نمى شود، اگر شما مى دانستید. ﴿۴﴾

قَالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلًا وَنَهَارًا ﴿۵﴾

نوح گفت: پروردگار من، قطعا من شب و روز قومم را دعوت کردم. ﴿۵﴾

فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعَائِي إِلَّا فِرَارًا ﴿۶﴾

پس دعوت من جز بر فرارشان چیزی نیفزود. ﴿۶﴾

وَإِنِّي كُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ وَاسْتَغْشَوْا ثِيَابَهُمْ وَأَصَرُّوا وَاسْتَكْبَرُوا اسْتِكْبَارًا ﴿۷﴾

و من هر وقت آنها را طلبیدم براى اینکه تو آنها را ببخشى، انگشتها را در گوشهایشان قرار دادند و لباسهاى خود را به سر کشیدند و اصرار کردند و هر چه بیشتر تکبّر نمودند. ﴿۷﴾

ثُمَّ إِنِّي دَعَوْتُهُمْ جِهَارًا ﴿۸﴾

سپس قطعا من آنها را علنی دعوت کردم. ﴿۸﴾

ثُمَّ إِنِّي أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَأَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْرَارًا ﴿۹﴾

سپس من به آنها اعلام نمودم و در خلوت و پنهانی به آنها گفتم. ﴿۹﴾

فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا ﴿۱۰﴾

پس گفتم: طلب بخشش کنید از پروردگارتان، قطعا او بسیار آمرزنده است. ﴿۱۰﴾

يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُمْ مِدْرَارًا ﴿۱۱﴾

تا از آسمان بر شما پی در پی باران بفرستد. ﴿۱۱﴾

وَيُمْدِدْكُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَيَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَيَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهَارًا ﴿۱۲﴾

و بوسیله اموال و فرزندان شما را کمک کند و برای شما بهشتهائی قرار دهد و برایتان نهرهائی قرار بدهد. ﴿۱۲﴾

مَا لَكُمْ لَا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقَارًا ﴿۱۳﴾

شما را چه شده که برای خدا عظمت و وقاری در نظر نمی گیرید. ﴿۱۳﴾

وَقَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوَارًا ﴿۱۴﴾

و حال اینکه شما را قطعا در مراحل مختلف خلق کرده است. ﴿۱۴﴾

أَلَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا ﴿۱۵﴾

آیا نمی بینید چگونه خدا هفت آسمان را طبقه طبقه آفریده است؟ ﴿۱۵﴾

وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا ﴿۱۶﴾

و ماه را در این آسمانها نوری و خورشید را چراغ فروزانی قرار داده است. ﴿۱۶﴾

وَاللَّهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَبَاتًا ﴿۱۷﴾

و خدا شما را از زمین مانند گیاهی رویانده است. ﴿۱۷﴾

ثُمَّ يُعِيدُكُمْ فِيهَا وَيُخْرِجُكُمْ إِخْرَاجًا ﴿۱۸﴾

سپس شما را در زمین بر می گرداند و شما را بار دیگر از زمین کاملاً خارج می کند. ﴿۱۸﴾

وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ بِسَاطًا ﴿۱۹﴾

و خدا برای شما زمین را پهن قرار داده است. ﴿۱۹﴾

لِتَسْلُكُوا مِنْهَا سُبُلًا فِجَاجًا ﴿۲۰﴾

تا از راههاى وسیع (و درّه هاى) آن بگذرید. ﴿۲۰﴾

قَالَ نُوحٌ رَبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِي وَاتَّبَعُوا مَنْ لَمْ يَزِدْهُ مَالُهُ وَوَلَدُهُ إِلَّا خَسَارًا ﴿۲۱﴾

نوح عرض کرد: پروردگار من، قطعا آنها نافرمانى مرا کردند و از کسى پیروى نمودند که مال و اولادش جز خسارت چیزى بر او زیاد نکرد. ﴿۲۱﴾

وَمَكَرُوا مَكْرًا كُبَّارًا ﴿۲۲﴾

و حیله و مکر بزرگی به کار انداختند. ﴿۲۲﴾

وَقَالُوا لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَلَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَلَا سُوَاعًا وَلَا يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسْرًا ﴿۲۳﴾

و گفتند: خدایانتان را ترک نکنید و «ود» و «سواع» و «یغوث» و «یعوق» و «نسر» را حتما وانگذارید. ﴿۲۳﴾

وَقَدْ أَضَلُّوا كَثِيرًا وَلَا تَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلَّا ضَلَالًا ﴿۲۴﴾

و قطعا بسیارى را گمراه کردند و (خدایا) براى ستمگران جز گمراهى چیزى زیاد نکن. ﴿۲۴﴾

مِمَّا خَطِيئَاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَارًا فَلَمْ يَجِدُوا لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْصَارًا ﴿۲۵﴾

(بالأخره)  به خاطر خطاهایشان غرق شدند و در آتش داخل شدند و غیر از خدا یار و یاورى براى خود نیافتند. ﴿۲۵﴾

وَقَالَ نُوحٌ رَبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارًا ﴿۲۶﴾

و نوح گفت: پروردگارِ من، روی زمین احدی از کفّار را باقی نگذار. ﴿۲۶﴾

إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلَا يَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا كَفَّارًا ﴿۲۷﴾

قطعا تو اگر آنها را بگذارى، بندگانت را گمراه مى کنند و اولادى جز فاجر و کافر بوجود نمى آورند.﴿۲۷﴾

رَبِّ اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِمَنْ دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِنًا وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَلَا تَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلَّا تَبَارًا ﴿۲۸﴾

پروردگار من، مرا و پدر و مادرم را و کسى که در خانه من وارد مى شود و مؤمن باشد، بیامرز و همچنین مردان مؤمن و زنان مؤمن را ببخش و براى ظالمین جز هلاکت چیزى زیاد نفرما. ﴿۲۸﴾

برداشت از آیات ۲۸ – ۱

استقامت در تبلیغ

سالک الی اللّه باید از سوره نوح پندهای زیر را دریافت کند:

۱  –  قبل از آن  که خدای تعالی او را به عذاب دردناکی مبتلا نماید از گناه دوری کند و به آن آلوده نگردد.

۲  –  بنده رسمی خدا باشد و تقوای الهی را رعایت کند و از انبیاء اطاعت نماید.

۳  –  آمرزش پروردگار را بخواهد و توبه و استغفار را تأخیر نیندازد.

۴  –  کوشش کند که با استقامت کامل اقوام و خویشاوندان خود را هر چند آنها سرسخت باشند به سوی خدا دعوت کند و شکایت متکبرین را به خدای تعالی عرضه نماید.

۵  –  مردم را به سوی طلب مغفرت خدای غفار دعوت کند و به آنها بگوید که اگر می خواهید نعمتهای آسمان بر شما فرو بریزد و خدا به وسیله اموال و فرزندانتان کمکتان کند و بهشت و آن چه از نعمتها در قیامت هست به شما عنایت کند از خدا طلب بخشش کنید و به سوی او برگردید.

۶  –  به مردم بگوید که چرا برای خدا عظمت و وقری قائل نیستید و نعمتهای الهی و عظمت پرودرگار را به آنها تذکر دهد و با کمال استقامت به نصیحت مردم بپردازد و خود را امام المتقین قرار دهد.

۷  –  از بت پرستی و بت و شرک مردم را بترساند و تا می تواند نگذارد که آنها از توحید سرپیچی کنند.

۸  –  زود از رحمت خدا مأیوس نشود و همیشه دل به کمک های الهی بسته باشد.

۹  –  در آخر با دعا و نیایش در خانه خدا بگوید «خدایا مرا بیامرز، پدر ومادرم را بیامرز و کسی که از مؤمنین وارد منزل من می شوند آن را هم بیامرز و به طور کلی مؤمنین و مؤمنات را ببخش و برای ظالمین هلاکت را منظور بفرما».

سوره مبارکه معارج

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«درخواست عذاب»

سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ ﴿۱﴾

سؤال کرد سؤال کننده ای عذابی را که واقع شد. ﴿۱﴾

لِلْكَافِرِينَ لَيْسَ لَهُ دَافِعٌ ﴿۲﴾

برای کافران از آن عذاب، دفع کننده ای نخواهد بود. ﴿۲﴾

مِنَ اللَّهِ ذِي الْمَعَارِجِ ﴿۳﴾

از طرف خدائی که ملائکه اش بالا می روند. ﴿۳﴾

تَعْرُجُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ ﴿۴﴾

ملائکه و روح در روزی که مقدارش پنجاه هزار سال است، به سوی او بالا می روند. ﴿۴﴾

فَاصْبِرْ صَبْراً جَمِیلاً ﴿۵﴾

پس بردباری کن، صبر خوبی پیشه کن. ﴿۵﴾

«روز جدائی و یا روز قیامت»

إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً ﴿۶﴾

قطعا آنها آن (روز) را دور مى بینند. ﴿۶﴾

وَنَرَاهُ قَرِیباً ﴿۷﴾

و ما آن را نزدیک می بینیم. ﴿۷﴾

يَوْمَ تَكُونُ السَّمَاءُ كَالْمُهْلِ ﴿۸﴾

روزی که آسمان مانند مس گداخته می شود. ﴿۸﴾

وَتَكُونُ الْجِبَالُ كَالْعِهْنِ ﴿۹﴾

و کوهها مانند پشم رنگین حلاّجی شده خواهد شد. ﴿۹﴾

وَلَا یَسْأَلُ حَمِیمٌ حَمِیماً ﴿۱۰﴾

و دوستی از دوستش سؤال نمی کند. ﴿۱۰﴾

یُبَصَّرُونَهُمْ یَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ یَفْتَدِی مِنْ عَذَابِ یَوْمِئِذٍ بِبَنِیهِ ﴿۱۱﴾

آنها را نشان می دهند، گناهکار دوست دارد که فرزندش را در مقابل عذاب آن روز فدا کند. ﴿۱۱﴾

وَصَاحِبَتِهِ وَأَخِیهِ ﴿۱۲﴾

و زنش و برادرش را. ﴿۱۲﴾

وَفَصِيلَتِهِ الَّتِي تُؤْوِيهِ ﴿۱۳﴾

و قبیله اش را که به او پناه می دادند. ﴿۱۳﴾

وَمَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ يُنْجِيهِ ﴿۱۴﴾

و همگی آنها که در روی زمین هستند را ﴿فدا کند﴾ تا نجاتش دهند. ﴿۱۴﴾

كَلَّا إِنَّهَا لَظَى ﴿۱۵﴾

هرگز چنین نخواهد شد. قطعا آن شعله های سوزان است. ﴿۱۵﴾

نَزَّاعَةً لِلشَّوَى ﴿۱۶﴾

تمام پوست بدن را می کند. ﴿۱۶﴾

تَدْعُو مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلَّى ﴿۱۷﴾

کسی که فرار کرده و روگردانده، صدایش می زند. ﴿۱۷﴾

وَجَمَعَ فَأَوْعَى ﴿۱۸﴾

و جمع کرد پس ذخیره نمود. ﴿۱۸﴾

إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً ﴿۱۹﴾

قطعا انسان حریص و کم طاقت آفریده شده است. ﴿۱۹﴾

إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً ﴿۲۰﴾

وقتی که بدی به او می رسد، جزع می کند. ﴿۲۰﴾

وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً ﴿۲۱﴾

و وقتی که خوبی به او می رسد، مانع می شود. ﴿۲۱﴾

«حالات نمازگزاران»

إِلَّا الْمُصَلِّینَ ﴿۲۲﴾

مگر نمازگزاران. ﴿۲۲﴾

اَلَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ ﴿۲۳﴾

همان کسانی که در نمازشان مداومت دارند. ﴿۲۳﴾

وَالَّذِینَ فِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ ﴿۲۴﴾

و کسانی که در اموالشان حقّ معلومی است. ﴿۲۴﴾

لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ ﴿۲۵﴾

برای سؤال کننده و کسی که محروم است. ﴿۲۵﴾

وَالَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ ﴿۲۶﴾

و کسانی که روز جزا را تصدیق می کنند. ﴿۲۶﴾

وَالَّذِينَ هُمْ مِنْ عَذَابِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ ﴿۲۷﴾

و کسانی که آنها از عذاب پروردگارشان می ترسند. ﴿۲۷﴾

إِنَّ عَذَابَ رَبِّهِمْ غَیْرُ مَأْمُونٍ ﴿۲۸﴾

زیرا قطعا عذاب پروردگارشان ﴿برای هیچ کس﴾ امن نمی شود. ﴿۲۸﴾

وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ ﴿۲۹﴾

و کسانی که دامنشان را حفظ می کنند. ﴿۲۹﴾

إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ ﴿۳۰﴾

مگر برای همسرانشان یا برای کنیزانشان که اینها مورد سرزنش نیستند. ﴿۳۰﴾

فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ ﴿۳۱﴾

پس کسی که غیر آن را بخواهد، آنها همان متجاوزین اند. ﴿۳۱﴾

وَالَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ ﴿۳۲﴾

و همان کسانی که آنها امانتها و تعهّداتشان را رعایت می کنند. ﴿۳۲﴾

وَالَّذِینَ هُم بِشَهَادَاتِهِمْ قَائِمُونَ ﴿۳۳﴾

و همان کسانی که آنها به شهادتهایشان ایستادگی می کنند. ﴿۳۳﴾

وَالَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ ﴿۳۴﴾

و همان کسانی که آنها نمازشان را مواظبت می کنند. ﴿۳۴﴾

أُولَئِكَ فِي جَنَّاتٍ مُكْرَمُونَ ﴿۳۵﴾

این دسته در بهشتها، گرامی داشته می شوند. ﴿۳۵﴾

«طمع کافران»

فَمَالِ الَّذِينَ كَفَرُوا قِبَلَكَ مُهْطِعِينَ ﴿۳۶﴾

پس کافران را چه می شود که به طرف تو با شتاب می آیند؟ ﴿۳۶﴾

عَنِ الْیَمِینِ وَعَنِ الشِّمَالِ عِزِینَ ﴿۳۷﴾

گروه گروه از طرف راست و از طرف چپ. ﴿۳۷﴾

أَيَطْمَعُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُدْخَلَ جَنَّةَ نَعِيمٍ ﴿۳۸﴾

آیا هر شخصی از آنها طمع دارد که در بهشت پر نعمت داخل شود؟ ﴿۳۸﴾

كَلَّا إِنَّا خَلَقْنَاهُمْ مِمَّا يَعْلَمُونَ ﴿۳۹﴾

هرگز، ما آنها را از آنچه می دانند آفریدیم. ﴿۳۹﴾

«تبدیل مردمان بد به مردمان خوب»

فَلَا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ إِنَّا لَقَادِرُونَ ﴿۴۰﴾

پس نه، قسم می خورم به پروردگار مشرقها و مغربها که قطعا ما قدرت داریم. ﴿۴۰﴾

عَلَى أَنْ نُبَدِّلَ خَيْرًا مِنْهُمْ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ ﴿۴۱﴾

که آنها را به بهتر از آنها تبدیل کنیم و بر ما هرگز آنها سبقت نمی گیرند. ﴿۴۱﴾

فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَيَلْعَبُوا حَتَّى يُلَاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ ﴿۴۲﴾

پس آنها را به حال خود وابگذار تا در دنیا فرو روند و بازی کنند تا وقتی روزشان را که به آنها وعده داده شده است، ملاقات نمایند. ﴿۴۲﴾

يَوْمَ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْدَاثِ سِرَاعًا كَأَنَّهُمْ إِلَى نُصُبٍ يُوفِضُونَ ﴿۴۳﴾

روزی که از قبرها با سرعت بیرون می آیند، مثل این است که آنها به سوی بتهای خود می شتابند. ﴿۴۳﴾

خَاشِعَةً أَبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ذَلِكَ الْيَوْمُ الَّذِي كَانُوا يُوعَدُونَ ﴿۴۴﴾

در حالی که چشمهایشان از خشوع پایین افتاده، ذلّت و خواری بر آنها مستولی شده، این است روزی که وعده داده می شدند. ﴿۴۴﴾

برداشت از آیات ۴۴ – ۱

آنچه باید سالک الی اللّه عمل کند

سالک الی اللّه باید از سوره مبارکه معارج برداشتهای زیر را داشته باشد:

۱  –  همیشه از خدای تعالی لطف و رحمت و مغفرت را طلب کند و نسبت به حقیقت و ولایت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، حسادت نکند.

۲  –  دارای بردباری و صبر خوبی باشد و استقامت را از دست ندهد.

۳  –  هر چیزی را که کفّار از الطاف الهی بعید می دانند او نزدیک بداند و وعده های الهی را مسلم تصور کند.

۴  –  عذاب روز قیامت را برای کفار و مشرکین قطعی بداند و سختی آن عذاب را اهمیت بدهد.

۵  –  یقینا انسان اگر تزکیه نفس نکند حریص و کم طاقت خواهد بود که وقتی به او ناراحتی می رسد جزع و فزع می کند و وقتی که به او خوبی می رسد ظرفیت پذیرش آن را ندارد.

۶  –  باید انسان با خواندن نماز خود را به کمالات برساند و تا می تواند مداومت به نماز داشته باشد زیرا فرموده اند: نماز بهترین موضوعات است.

۷  –  در اموال سالک الی اللّه برای سؤال کنندگان و کسانی که از مال دنیا محروم اند حق معینی از خمس و زکات وجود دارد، که باید آن را بپردازد.

۸  –  روز جزا را قبول داشته باشد و از عذاب الهی بترسد.

۹  –  دامن خود را از آلودگی  پاک نگه دارد و تنها با همسران و آنهایی که به دست خود خریده است ابراز شهوت و شهوت جنسی کند.

۱۰  –  امانت دار باشد و عهد خود را رعایت کند.

۱۱  –  شهادت خود را هیچ گاه انکار نکند و پایبند به آن باشد.

۱۲  –  نمازها را اول وقت صحیح بخواند و احکام آن را حفظ کند.

۱۳  –  خدای تعالی را بر همه چیز قادر بداند و عالم را به اراده او قائم بداند.

سالکین الی اللّه باید نسبت به کفار بی اعتنا باشند و در بازی آنها شرکت نکنند که روز قیامت خدای تعالی  کفار را به جزای اعمالشان می رساند.

سوره مبارکه حاقه

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«اشاره ای به قیامت»

اَلْحَاقَّةُ ﴿۱﴾

روز قیامت که حتما واقع شدنی است، ﴿۱﴾

مَا الْحَاقَّةُ ﴿۲﴾

چه روز قیامتی ﴿۲﴾

وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْحَاقَّةُ ﴿۳﴾

و تو چه می دانی که روز قیامت چیست؟ ﴿۳﴾

«اشاره ای به قضیه قوم عاد و ثمود»

كَذَّبَتْ ثَمُودُ وَعَادٌ بِالْقَارِعَةِ ﴿۴﴾

قوم ثمود و قوم عاد عذاب کوبنده روز قیامت را تکذیب کردند. ﴿۴﴾

فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهْلِكُوا بِالطَّاغِيَةِ ﴿۵﴾

امّا ثمود بوسیله عذاب طغیانگری هلاک گردیدند. ﴿۵﴾

وَأَمَّا عَادٌ فَأُهْلِكُوا بِرِيحٍ صَرْصَرٍ عَاتِيَةٍ ﴿۶﴾

و امّا عاد بوسیله باد تند سوزناکی هلاک شدند. ﴿۶﴾

سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ حُسُومًا فَتَرَى الْقَوْمَ فِيهَا صَرْعَى كَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِيَةٍ ﴿۷﴾

خدا هفت شب و هشت روز پى در پى آن باد را بر آنها مسخّر کرده بود. پس مردم را در آن باد مى دیدى که مانند تنه هاى درخت خرما در روى زمین افتاده و هلاک گردیده اند. ﴿۷﴾

فَهَلْ تَرَى لَهُمْ مِنْ بَاقِيَةٍ ﴿۸﴾

پس آیا کسی را از آنها باقی می بینی؟ ﴿۸﴾

«اشاره ای به قضیه فرعون و حضرت نوح علیه السلام»

وَجَاءَ فِرْعَوْنُ وَمَنْ قَبْلَهُ وَالْمُؤْتَفِكَاتُ بِالْخَاطِئَةِ ﴿۹﴾

و فرعون و کسى که قبل از او بود و اهل شهرهائى که زیرورو شده بودند، با خطاهاى بزرگى آمدند. ﴿۹﴾

فَعَصَوْا رَسُولَ رَبِّهِمْ فَأَخَذَهُمْ أَخْذَةً رَابِيَةً ﴿۱۰﴾

پس فرستاده پروردگارشان را عصیان کردند و (خدا) آنها را به عذاب شدیدى گرفتار فرمود. ﴿۱۰﴾

إِنَّا لَمَّا طَغَى الْمَاءُ حَمَلْنَاكُمْ فِي الْجَارِيَةِ ﴿۱۱﴾

قطعا زمانى که آب طغیان کرد، ما شما را در کشتى (که حرکت مى کرد)، سوار کردیم. ﴿۱۱﴾

لِنَجْعَلَهَا لَكُمْ تَذْكِرَةً وَتَعِيَهَا أُذُنٌ وَاعِيَةٌ ﴿۱۲﴾

تا ما آن را وسیله تذکری برای شما قرار دهیم تا گوشهای شنوا آن را بگیرند و بفهمند. ﴿۱۲﴾

برداشت از آیات ۱۲ – ۱۰

مواعظ الهی

سالک الی اللّه باید از مواعظ الهی سرپیچی نکند والا دچار عذاب شدید پروردگار واقع می گردد. چنان که اقوام گذشته با عصیان شان از قبیل طغیان آب و عذاب های شدید در دنیا دچار عذاب گردیدند و همه را خدای تعالی وسیله تذکری برای دیگران قرار داد تا شاید  گوش شنوا داشته باشند و حقایق را بفهمند.

«روز قیامت و نامه اعمال»

فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ نَفْخَةٌ وَاحِدَةٌ ﴿۱۳﴾

پس وقتی که در صور یک بار دمیده شود. ﴿۱۳﴾

وَحُمِلَتِ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ فَدُكَّتَا دَكَّةً وَاحِدَةً ﴿۱۴﴾

و زمین و کوهها از جا بلند شوند و یکباره متلاشی گردیدند. ﴿۱۴﴾

فَيَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ ﴿۱۵﴾

پس در آن روز واقعه (بزرگی) روی دهد. ﴿۱۵﴾

وَانْشَقَّتِ السَّمَاءُ فَهِيَ يَوْمَئِذٍ وَاهِيَةٌ ﴿۱۶﴾

و آسمان شکافته شود و در آن روز فرو می ریزد. ﴿۱۶﴾

وَالْمَلَكُ عَلَى أَرْجَائِهَا وَيَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمَانِيَةٌ ﴿۱۷﴾

و ملائکه در اطراف آسمان قرار مى گیرند و عرش پروردگارت را هشت (مَلَک) بالاى سرشان در آن روز حمل مى کنند. ﴿۱۷﴾

يَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لَا تَخْفَى مِنْكُمْ خَافِيَةٌ ﴿۱۸﴾

در آن روز (همه تان) عرضه می شوید و چیزی از شما مخفی نمی ماند. ﴿۱۸﴾

«حالات اصحاب یمین»

فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ هَاؤُمُ اقْرَءُوا كِتَابِيَهْ ﴿۱۹﴾

پس کسی که نامه اعمالش بدست راستش داده شود، می گوید: بیایید نامه اعمال مرا بخوانید. ﴿۱۹﴾

إِنِّي ظَنَنْتُ أَنِّي مُلَاقٍ حِسَابِيَهْ ﴿۲۰﴾

من یقین داشتم که صورت حسابم را خواهم دید. ﴿۲۰﴾

فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَاضِيَةٍ ﴿۲۱﴾

پس او در زندگی رضایت بخشی خواهد بود. ﴿۲۱﴾

فِي جَنَّةٍ عَالِيَةٍ ﴿۲۲﴾

در بهشتی عالی. ﴿۲۲﴾

قُطُوفُهَا دَانِيَةٌ ﴿۲۳﴾

میوه هایش پایین آمده اند. ﴿۲۳﴾

كُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِيئًا بِمَا أَسْلَفْتُمْ فِي الْأَيَّامِ الْخَالِيَةِ ﴿۲۴﴾

بخورید و بیاشامید، گوارایتان باد به خاطر آنچه که در ایام گذشته انجام دادید. ﴿۲۴﴾

«حالات اصحاب شمال»

وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِشِمَالِهِ فَيَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتَابِيَهْ ﴿۲۵﴾

و امّا کسی که نامه اعمالش بدست چپش داده شود، می گوید: ای کاش نامه اعمالم به من داده نمی شد. ﴿۲۵﴾

وَلَمْ أَدْرِ مَا حِسَابِيَهْ ﴿۲۶﴾

و من نمی دانستم که چه حسابی دارم. ﴿۲۶﴾

يَا لَيْتَهَا كَانَتِ الْقَاضِيَةَ ﴿۲۷﴾

ای کاش به همان مرگ تمام می شد. ﴿۲۷﴾

مَا أَغْنَى عَنِّي مَالِيَهْ ﴿۲۸﴾

ثروت و دارایی ام مرا بی نیاز نکرد. ﴿۲۸﴾

هَلَكَ عَنِّي سُلْطَانِيَهْ ﴿۲۹﴾

اقتدارم از دستم رفت. ﴿۲۹﴾

خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ﴿۳۰﴾

او را بگیرید پس در غل و زنجیرش کنید. ﴿۳۰﴾

ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ ﴿۳۱﴾

سپس او را به جهنّم بیندازید. ﴿۳۱﴾

ثُمَّ فِي سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعًا فَاسْلُكُوهُ ﴿۳۲﴾

سپس او را در زنجیرى که طولش هفتاد ذرع است پس ببندید. ﴿۳۲﴾

إِنَّهُ كَانَ لَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ ﴿۳۳﴾

قطعا او به خدای عظیم ایمان نمی آورد. ﴿۳۳﴾

وَلَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ ﴿۳۴﴾

و مردم را بر اطعام مساکین تشویق نمی کرد. ﴿۳۴﴾

فَلَیْسَ لَهُ الْیَوْمَ هَاهُنَا حَمِیمٌ ﴿۳۵﴾

پس او در اینجا امروز حمایت و دوستی ندارد. ﴿۳۵﴾

وَلَا طَعَامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِینٍ ﴿۳۶﴾

و خوراکی جز چرک و خون نخواهد داشت. ﴿۳۶﴾

لَا يَأْكُلُهُ إِلَّا الْخَاطِئُونَ ﴿۳۷﴾

او غذائی جز آنچه خطاکاران می خورند، نخواهد خورد. ﴿۳۷﴾

فَلَا أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ ﴿۳۸﴾

پس نه، قسم به آنچه می بینید. ﴿۳۸﴾

وَمَا لَا تُبْصِرُونَ ﴿۳۹﴾

و آنچه نمی بینید. ﴿۳۹﴾

إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ ﴿۴۰﴾

قطعا این قرآن گفتار رسول کریمی است. ﴿۴۰﴾

وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِیلاً مَا تُؤْمِنُونَ ﴿۴۱﴾

و آن سخن شاعری نیست، امّا کم ایمان می آورید. ﴿۴۱﴾

وَلَا بِقَوْلِ كَاهِنٍ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ﴿۴۲﴾

و گفته کاهنی نیست، امّا کم متذکر می شوید. ﴿۴۲﴾

تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿۴۳﴾

نازل شده ای از جانب پروردگار جهانیان است. ﴿۴۳﴾

وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ ﴿۴۴﴾

و اگر او بر ما بعضی گفته ها را می بست. ﴿۴۴﴾

لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ﴿۴۵﴾

ما او را با قدرت کاملمان می گرفتیم. ﴿۴۵﴾

ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ ﴿۴۶﴾

سپس رگ وتینش را قطع می کردیم. ﴿۴۶﴾

فَمَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ ﴿۴۷﴾

پس احدی از شما نمی توانست از او مانع شود. ﴿۴۷﴾

«قرآن برای متّقین تذکر است»

وَإِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِلْمُتَّقِينَ ﴿۴۸﴾

و قطعا آن قرآن یادآوری برای متّقین است. ﴿۴۸﴾

وَإِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْكُمْ مُكَذِّبِينَ ﴿۴۹﴾

و قطعا ما می دانیم که عدّه ای از شما تکذیب کننده اند. ﴿۴۹﴾

وَإِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكَافِرِينَ ﴿۵۰﴾

و حتما آن مایه حسرت کافران است. ﴿۵۰﴾

وَإِنَّهُ لَحَقُّ الْیَقِینِ ﴿۵۱﴾

و قطعا آن حقّ است، یقین است. ﴿۵۱﴾

فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ ﴿۵۲﴾

پس بنام پروردگار عظیمت تسبیح کن. ﴿۵۲﴾

برداشت از آیات ۵۲ – ۳۳

عظمت قرآن و تذکر عالم ارواح

سالک الی اللّه باید از آیاتی که تلاوت شد استفاده های زیر را بکند:

۱  –  اگر می خواهد به عذاب الهی مبتلا نشود به خدای با عظمت ایمان بیاورد.

۲  –  به مساکین رسیدگی کند و مانع اطعام آنها نشود.

۳  –  اگر می خواهد روز قیامت دوستان و اولیای خدا او را تزکیه نفس کنند با ایمان کامل به مردم کمک کند.

۴  –  باید بداند که قرآن کلام خدا است و کتابی است که  حتی حروفش را خدای تعالی تنظیم کرده ولی از زبان پیامبر کریمی صادر شده و او شاعر و کاهن و جادوگر نبوده است.

۵  –  باید سالک الی اللّه در خصوص رسول اکرم صلی الله علیه و آله و قرآن معتقد باشد که قرآن به این صورت که نازل شده برای تذکر است و از جانب مربی جهانیان به دست ما برای تربیت ما رسیده است.

۶  –  پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و یا هر کس دیگر حق ندارند به خدای تعالی در قرآن و تفسیر آن جمله ای را اضافه بر آن چه که هست ببندند و به او نسبت بدهند زیرا در این صورت تربیت الهی از صراط مستقیم خارج می شود و خدا را به غضب در می آورد.

۷  –  اگر دانشمندی تفسیر به رأی و یا آیه ای در قرآن و یا جمله ای به عنوان قرآن عمدا برای مردم بیان کند خدا رگ حیات او را می زند و کسی نمی تواند مانع غضب الهی گردد.

۸  –  قرآن برای اهل تقوی و کسانی که در راه تزکیه نفس زحمت کشیده اند و فطرت خود را ظاهر نموده اند یادآوری علومی است که در عالم ارواح یاد گرفته اند.

۹  –  آنهایی که به دروغ تزکیه نفس را به خود بسته اند و اعمالشان مخالف تزکیه نفس و عمل به قرآن است در نزد خدا شناخته شده اند و خدا آنها را در روز قیامت مؤاخذه خواهد فرمود.

۱۰  –  چون در قیامت همه معارفی که در عالم ارواح به ما تعلیم داده اند به طور حق الیقینی زیر سایه قرآن به یادمان می آید اگر کفران آن را کرده باشیم حسرت زیادی خواهیم خورد. والا هیچ خوف و حزنی نخواهیم داشت.

۱۱  –  ما باید به نشانه های خدا و خلقت خدای عظیم را و تربیت او را در جمیع عالم از همه عیوب پاک بدانیم و خدای عظیم را صبح و شام تسبیح بگوییم.

سوره مبارکه قلم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«صفات رسول اکرم صلی الله علیه و آله»

ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ ﴿۱﴾

«ن» قسم به قلم و آنچه می نویسند. ﴿۱﴾

مَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ ﴿۲﴾

که تو به نعمت و لطف پروردگارت دیوانه نیستی. ﴿۲﴾

وَإِنَّ لَكَ لَأَجْرًا غَيْرَ مَمْنُونٍ ﴿۳﴾

و قطعا برای تو اجر بدون منّتی خواهد بود. ﴿۳﴾

وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ ﴿۴﴾

و قطعا تو دارای حُسن خُلق عظیمی هستی. ﴿۴﴾

فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ ﴿۵﴾

پس به زودی تو می بینی و آنها هم خواهند دید. ﴿۵﴾

بِأَيْيِكُمُ الْمَفْتُونُ ﴿۶﴾

که کدام یک از شما دیوانه هستند. ﴿۶﴾

إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ ﴿۷﴾

قطعا پروردگار تو به حال کسانی که از راه او گم شده اند، داناتر است و او به حال هدایت یافتگان داناتر است. ﴿۷﴾

«از کفّار اطاعت نکن»

فَلَا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ ﴿۸﴾

پس تکذیب کنندگان را اطاعت نکن. ﴿۸﴾

وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ ﴿۹﴾

آنها دوست دارند که تو نرمش نشان دهی تا آنها هم نرمش نشان دهند. ﴿۹﴾

برداشت از آیات ۹ – ۸

دروغ پردازی

سالک الی اللّه نباید از دروغ پردازان اطاعت کند زیرا دروغ پردازان دوست دارند مردم در مقابل دروغ شان نرمش نشان دهند.

وَلَا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ مَهِينٍ ﴿۱۰﴾

و از کسی که بسیار قسم می خورد و پست است، اطاعت نکن. ﴿۱۰﴾

هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِيمٍ ﴿۱۱﴾

کسی که عیب جو است و به نمّامی می رود. ﴿۱۱﴾

مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ ﴿۱۲﴾

بسیار مانع کار خوب است، متجاوز گناهکاری است. ﴿۱۲﴾

عُتُلٍّ بَعْدَ ذَلِكَ زَنِيمٍ ﴿۱۳﴾

بعد از آن کینه توز و خشن و زنازاده است. ﴿۱۳﴾

أَنْ كَانَ ذَا مَالٍ وَبَنِينَ ﴿۱۴﴾

به خاطر آنکه صاحب مال و فرزندان است. ﴿۱۴﴾

برداشت از آیات ۱۴ – ۱۰

قسم خوردن

سالک الی اللّه از کسی که بسیار قسم می خورد و خودش را پست نشان می دهد و عیب جوی مردم و نمام است و مانع کارهای خوب است و متجاوز و گناهکار است و کینه توز و بداخلاق و معصیت کار است نباید اطاعت کند و اطاعت از آن کس نباید به خاطر آن که ثروت و فرزندان زیادی دارد باشد.

«قرآن افسانه نیست»

إِذَا تُتْلَى عَلَیْهِ آیَاتُنَا قَالَ أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ ﴿۱۵﴾

وقتی که بر او آیات ما تلاوت می شود، می گوید: افسانه های قدیمیها است. ﴿۱۵﴾

سَنَسِمُهُ عَلَى الْخُرْطُومِ ﴿۱۶﴾

ما به زودی بر بینی او علامت ننگ می گذاریم. ﴿۱۶﴾

برداشت از آیات ۱۶ – ۱۵

تکذیب آیات الهی

سالک الی اللّه  نباید گوش به گفتار کسانی که آیات خدا را تکذیب می کنند و علامت ننگ بر آنها زده شده است، بدهد.

«باغداران به خاطر انفاق نکردن به مساکین بیچاره شدند»

إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ كَمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَيَصْرِمُنَّهَا مُصْبِحِينَ ﴿۱۷﴾

ما آنها را امتحان می کنیم، آنچنان که باغ دارها را وقتی که قسم یاد کردند که میوه های باغ را صبحگاه بچینند، امتحان نمودیم. ﴿۱۷﴾

وَلَا یَسْتَثْنُونَ ﴿۱۸﴾

و هیچ استثناء نکنند. ﴿۱۸﴾

فَطَافَ عَلَيْهَا طَائِفٌ مِنْ رَبِّكَ وَهُمْ نَائِمُونَ ﴿۱۹﴾

پس بر باغ آنها بلای فراگیری از جانب پروردگارت فرود آمد، در حالی که آنها خواب بودند. ﴿۱۹﴾

فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيمِ ﴿۲۰﴾

پس باغ آنها مانند شب سیاه شده بود. ﴿۲۰﴾

فَتَنَادَوْا مُصْبِحِينَ ﴿۲۱﴾

پس صبح یکدیگر را صدا زدند. ﴿۲۱﴾

أَنِ اغْدُوا عَلَى حَرْثِكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَارِمِينَ ﴿۲۲﴾

که به طرف باغتان بروید، اگر مایلید میوه ها را بچینید. ﴿۲۲﴾

فَانطَلَقُوا وَهُمْ یَتَخَافَتُونَ ﴿۲۳﴾

پس آنها به طرف باغها رفتند و با هم آهسته مى گفتند.﴿۲۳﴾

أَنْ لَا يَدْخُلَنَّهَا الْيَوْمَ عَلَيْكُمْ مِسْكِينٌ ﴿۲۴﴾

که قطعا امروز نباید بر شما مسکینی وارد گردد. ﴿۲۴﴾

وَغَدَوْا عَلَى حَرْدٍ قَادِرِینَ ﴿۲۵﴾

و آنها در حالی صبح کردند که تصمیم داشتند با قدرت از مساکین جلوگیری کنند. ﴿۲۵﴾

فَلَمَّا رَأَوْهَا قَالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ ﴿۲۶﴾

پس وقتی که باغها را دیدند، گفتند: قطعا ما گمراهیم. ﴿۲۶﴾

بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ ﴿۲۷﴾

بلکه ما محروم گردیده ایم. ﴿۲۷﴾

قَالَ أَوْسَطُهُمْ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ لَوْلَا تُسَبِّحُونَ ﴿۲۸﴾

آن کسی که بهتر از بقیه بود، گفت: آیا من به شما نگفتم که چرا خدا را تسبیح نمی کنید؟ ﴿۲۸﴾

قَالُوا سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ ﴿۲۹﴾

آنها گفتند: منزّه است پروردگار ما، قطعا ما ستمگر بوده ایم. ﴿۲۹﴾

فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ یَتَلَاوَمُونَ ﴿۳۰﴾

پس بعضی از آنها به بعضی رو کرده، یکدیگر را ملامت نمودند. ﴿۳۰﴾

قَالُوا يَا وَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا طَاغِينَ ﴿۳۱﴾

گفتند: ای وای بر ما، قطعا ما طغیانگر بودیم. ﴿۳۱﴾

عَسَى رَبُّنَا أَنْ يُبْدِلَنَا خَيْرًا مِنْهَا إِنَّا إِلَى رَبِّنَا رَاغِبُونَ ﴿۳۲﴾

امیدواریم که پروردگارمان بهتر از آن را به ما بدهد. قطعا ما به سوی پروردگارمان اشتیاق داریم. ﴿۳۲﴾

كَذَلِكَ الْعَذَابُ وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ ﴿۳۳﴾

این چنین است عذاب و عذاب آخرت بزرگتر است، اگر آنها مى دانستند. ﴿۳۳﴾

«با مسلمانان مثل مجرمین معامله نمی شود»

إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتِ النَّعِیمِ ﴿۳۴﴾

قطعا برای متّقین نزد پروردگارشان بهشتهای پر نعمتی است. ﴿۳۴﴾

أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ ﴿۳۵﴾

آیا پس ما مسلمانان را مانند مجرمین قرار مى دهیم؟ ﴿۳۵﴾

مَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ ﴿۳۶﴾

شما را چه شده؟ چگونه حکم می کنید؟ ﴿۳۶﴾

برداشت از آیات ۳۶ – ۳۴

رعایت تقوی

سالک الی اللّه باید بداند که اگر تقوی را در تمام عمر رعایت کند به بهشت پر نعمتی خواهد رسید. و خدای تعالی مسلمین را مانند مجرمین قرار نمی دهد. بلکه مسلمین را در ناز و نعمت قرارشان خواهد داد.

أَمْ لَكُمْ كِتَابٌ فِيهِ تَدْرُسُونَ ﴿۳۷﴾

آیا برای شما کتابی در این باره هست که درس بخوانید؟ ﴿۳۷﴾

إِنَّ لَكُمْ فِيهِ لَمَا تَخَيَّرُونَ ﴿۳۸﴾

که در آن برای شما هر چه را که اختیار می کنید، باشد. ﴿۳۸﴾

أَمْ لَكُمْ أَيْمَانٌ عَلَيْنَا بَالِغَةٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ إِنَّ لَكُمْ لَمَا تَحْكُمُونَ ﴿۳۹﴾

یا براى شما تا روز قیامت قسمهاى بلیغى که به عهده ما باشد بوده که قطعا شما هر چه مى خواهید حکم کنید. ﴿۳۹﴾

سَلْهُمْ أَيُّهُمْ بِذَلِكَ زَعِيمٌ ﴿۴۰﴾

از آنها سؤال کن کدام یک از آنها ضامن این (جریان) هستند؟ ﴿۴۰﴾

«بتها را خبر کنید»

أَمْ لَهُمْ شُرَكَاءُ فَلْيَأْتُوا بِشُرَكَائِهِمْ إِنْ كَانُوا صَادِقِينَ ﴿۴۱﴾

یا برای آنها شریکهائی است؟ پس شریکهای خود را بیاورند، اگر راست می گویند. ﴿۴۱﴾

«عذابهای روز قیامت»

يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ سَاقٍ وَيُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلَا يَسْتَطِيعُونَ ﴿۴۲﴾

روزی که ساق پاها برهنه می شود و به سجده دعوت می گردند، پس استطاعت ندارند. ﴿۴۲﴾

خَاشِعَةً أَبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ وَقَدْ كَانُوا يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ وَهُمْ سَالِمُونَ ﴿۴۳﴾

چشمهایشان خاشع است و ذلّت وجودشان را گرفته و قطعا آنها به سجده دعوت مى شدند، در حالى که سالم بودند. ﴿۴۳﴾

فَذَرْنِي وَمَنْ يُكَذِّبُ بِهَذَا الْحَدِيثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ ﴿۴۴﴾

پس مرا با کسانى که به این حدیث تکذیب مى کنند، وابگذار. به زودى آنها را به تدریج از آنجائى که نمى دانند، به طرف عذاب خواهیم برد. ﴿۴۴﴾

وَأُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ ﴿۴۵﴾

و به آنها مهلت می دهم، زیرا که نقشه های من محکم است. ﴿۴۵﴾

أَمْ تَسْأَلُهُمْ أَجْرًا فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ ﴿۴۶﴾

یا آنکه تو از آنها اجری سؤال کرده ای که در پرداختش سنگین اند. ﴿۴۶﴾

أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ ﴿۴۷﴾

یا علم غیب نزد آنها است که آنها می نویسند. ﴿۴۷﴾

«اشاره ای به قضیه حضرت یونس علیه السلام»

فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُنْ كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَى وَهُوَ مَكْظُومٌ ﴿۴۸﴾

پس به حکم پروردگارت صبر کن و مثل یونس نباش، آن وقتی که با اندوه خدا را خواند. ﴿۴۸﴾

لَوْلَا أَنْ تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ مَذْمُومٌ ﴿۴۹﴾

اگر نعمتى از طرف پروردگارش به کمکش نیامده بود، به زمین خشک بیرون مى افتاد و او مذمّت شده بود.﴿۴۹﴾

فَاجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِینَ ﴿۵۰﴾

پس پروردگارش او را پذیرفت و او را از صالحان قرارش داد. ﴿۵۰﴾

برداشت از آیات ۵۰ – ۴۸

صبر

سالک الی اللّه باید بسیار صبور و بردبار باشد و به خاطر کم صبری خود را مورد غضب پروردگار قرار ندهد و مانند  حضرت یونس علیه السلام که به خاطر مختصر ضیق صدری خود را به زندان الهی مبتلا نمود، نباشد. و اگر چنین شد فورا با ذکر یونسیه از پروردگارش نعمتش را دوباره دریافت کند تا مورد مذمت خدا قرار نگیرد و خدا او را بپذیرد و از بندگان صالح خود قرارش دهد.

«آیه چشم زخم»

وَإِنْ يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ ﴿۵۱﴾

و کسانى که کافر شده اند، وقتى که قرآن را مى شنیدند چیزى نمانده بود که با چشمشان تو را بزنند و مى گویند: قطعا او دیوانه است. ﴿۵۱﴾

وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ ﴿۵۲﴾

و حال آنکه قرآن جز این نیست که یادآوری کننده برای جهانیان است. ﴿۵۲﴾

برداشت از آیات ۵۲ – ۵۱

چشم زخم

سالک الی اللّه باید خود را از چشم زخم و توجه عمیق دیگران، نگه دارد تا او را متهم نکنند و باید به وسیله آیات قرآن مردم را از خواب غفلت بیدار کند.

سوره مبارکه ملک

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿۱﴾

پر برکت است خدائى که سلطنت عالم هستى بدست او است و او بر هر چیزى توانا است. ﴿۱﴾

«خلقت مرگ و زندگی»

الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ ﴿۲﴾

آن کسى که مرگ و زندگى را خلق کرده تا شما را بیازماید که کدام یک از شما بهتر عمل مى کنید. و او عزیز بخشنده اى است. ﴿۲﴾

«آسمانهای هفتگانه طبقه طبقه است»

الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا مَا تَرَى فِي خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِنْ تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى مِنْ فُطُورٍ ﴿۳﴾

آن کسى که آسمانهاى هفتگانه را طبقه طبقه خلق کرده. در خلقت خداى بخشنده تفاوتى نمى بینى. پس با بینش دقیقى برگرد نگاه کن. آیا (هیچ) خللى مشاهده مى کنى؟ ﴿۳﴾

«همه خلقت را با دقّت نگاه کن»

ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنْقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خَاسِئًا وَهُوَ حَسِيرٌ ﴿۴﴾

باز هم برگردان بصیرتت را دوباره، بینائى ات به تو بر مى گردد، در حالى که آن خسته و ناتوان شده است. ﴿۴﴾

«شهاب ثاقب»

وَلَقَدْ زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَجَعَلْنَاهَا رُجُومًا لِلشَّيَاطِينِ وَأَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابَ السَّعِيرِ ﴿۵﴾

و قطعا آسمان دنیا را با چراغهائى زینت داده ایم و آن چراغها را تیرهائى براى شیطانها قرار داده ایم و براى آنها عذاب آتش افروخته اى آماده نموده ایم. ﴿۵﴾

«عذاب کافران در جهنّم و گفتگو با آنها»

وَلِلَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ ﴿۶﴾

و براى کسانى که به پروردگارشان کافر شده اند، عذاب جهنّم خواهد بود و بد بازگشتى است. ﴿۶﴾

إِذَا أُلْقُوا فِیهَا سَمِعُوا لَهَا شَهِیقاً وَهِیَ تَفُورُ ﴿۷﴾

وقتى که در آن آتش مى افتند، صداى وحشتناکى را از آن مى شنوند و این آتش فوران دارد. ﴿۷﴾

تَكَادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ كُلَّمَا أُلْقِيَ فِيهَا فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ ﴿۸﴾

آنچنان که نزدیک است جهنّم از شدّت غیظ از هم جدا شود. هر زمان که فوجى (از مردم) در آن انداخته مى شوند، موکلین دوزخ از آنها سؤال مى کنند: آیا براى شما بیم دهنده اى نیامد؟ ﴿۸﴾

قَالُوا بَلَى قَدْ جَاءَنَا نَذِيرٌ فَكَذَّبْنَا وَقُلْنَا مَا نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِي ضَلَالٍ كَبِيرٍ ﴿۹﴾

مى گویند: چرا براى ما قطعا ترساننده اى آمد، ولى ما تکذیب کردیم و گفتیم: خدا چیزى را نازل نفرموده، شما جز در گمراهى بزرگى نیستید. ﴿۹﴾

وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ ﴿۱۰﴾

و گفتند: اگر ما شنوا یا عاقل بودیم، در میان اهل جهنّم نمى بودیم. ﴿۱۰﴾

فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقًا لِأَصْحَابِ السَّعِيرِ ﴿۱۱﴾

پس به گناهشان اعتراف می کنند، پس دور باشند اهل جهنّم. ﴿۱۱﴾

«حالات خاشعین»

إِنَّ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبِيرٌ ﴿۱۲﴾  

قطعا کسانى که از پروردگارشان به پنهانى در خشیت اند، براى آنها بخشش و اجر بزرگى خواهد بود. ﴿۱۲﴾

«خدا پنهانیها و آشکارها را می داند»

وَأَسِرُّوا قَوْلَكُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِهِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ﴿۱۳﴾

و چه گفتارتان را پنهان کنید و یا آن را آشکار نمایید، قطعا خدا به آنچه در دلها است، آگاه است. ﴿۱۳﴾

أَلَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ ﴿۱۴﴾

آیا کسى که خلق فرموده نمى داند؟ و حال اینکه او لطف کننده آگاهى است. ﴿۱۴﴾

«خدای تعالی زمین را برای استفاده مردم رام کرده است»

هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا فَامْشُوا فِي مَنَاكِبِهَا وَكُلُوا مِنْ رِزْقِهِ وَإِلَيْهِ النُّشُورُ  ﴿۱۵﴾

او (خدا) آن کسى است که زمین را رام شما کرد. پس بر او سوار بشوید و بروید و از روزى او (خدا) بخورید که بازگشت همه به سوى او است. ﴿۱۵﴾

«آیا مردم از عذاب خدا در امانند؟»

أَأَمِنْتُمْ مَنْ فِي السَّمَاءِ أَنْ يَخْسِفَ بِكُمُ الْأَرْضَ فَإِذَا هِيَ تَمُورُ ﴿۱۶﴾

آیا شما در امانید از کسى که در آسمان است اینکه به زمین (را بشکافد و) شما را فرو ببرد، پس ناگهان آن زمین به لرزش خود ادامه دهد؟ ﴿۱۶﴾

أَمْ أَمِنْتُمْ مَنْ فِي السَّمَاءِ أَنْ يُرْسِلَ عَلَيْكُمْ حَاصِبًا فَسَتَعْلَمُونَ كَيْفَ نَذِيرِ  ﴿۱۷﴾

یا اینکه از کسى که در آسمان است، در امانید از اینکه بر شما باد تندى بفرستد؟ پس به زودى خواهید دانست که ترساننده هاى من چگونه بوده اند. ﴿۱۷﴾

وَلَقَدْ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ ﴿۱۸﴾

و قطعا کسانى که قبل از آنها بوده اند، تکذیب کردند. پس چگونه بود مجازات من؟ ﴿۱۸﴾

«پرندگان را خدای تعالی در آسمان نگه می دارد»

أَوَلَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ فَوْقَهُمْ صَافَّاتٍ وَيَقْبِضْنَ مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمَنُ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ بَصِيرٌ ﴿۱۹﴾

آیا به پرندگانى که بالاى سر آنها است که بال خود را پهن مى کنند و جمع مى کنند، نگاه نمى کنند؟ آنها را جز خداى رحمن چیزى نگه نمى دارد. قطعا او به هر چیزى بینا است. ﴿۱۹﴾

«کافران در غروراَند»

أَمَّنْ هَذَا الَّذِي هُوَ جُنْدٌ لَكُمْ يَنْصُرُكُمْ مِنْ دُونِ الرَّحْمَنِ إِنِ الْكَافِرُونَ إِلَّا فِي غُرُورٍ ﴿۲۰﴾

آیا این کسى که او براى شما لشگرى است، شما را غیر از خداى رحمان یارى مى کند؟ کافران جز در غرور نیستند. ﴿۲۰﴾

أَمَّنْ هَذَا الَّذِي يَرْزُقُكُمْ إِنْ أَمْسَكَ رِزْقَهُ بَلْ لَجُّوا فِي عُتُوٍّ وَنُفُورٍ ﴿۲۱﴾

یا این کسى که به شما روزى مى دهد، اگر روزیش را نگه دارد؟ بلکه آنها در سرکشى و فرار در حال لجاجت اند. ﴿۲۱﴾

أَفَمَنْ يَمْشِي مُكِبًّا عَلَى وَجْهِهِ أَهْدَى أَمَّنْ يَمْشِي سَوِيًّا عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ  ﴿۲۲﴾

آیا کسى که به رو افتاده و راه مى رود، بیشتر هدایت شده یا کسى که درست در راه راست قدم بر مى دارد؟ ﴿۲۲﴾

برداشت از آیات ۲۲ – ۱۵

پندهای قرآنی

سالک الی اللّه باید از آیات پانزده تا آیه بیستم سوره ملک این پندها را دریافت دارد:

۱  –  سالک الی اللّه باید از زمین بهره برداری کند و از رزقی که خدا از زمین به آنها می دهد کمال استفاده را نموده و از خدای تعالی متشکر باشد.

۲  –  به خدای تعالی ایمان داشته باشد تا در امن الهی زندگی کند.

۳  –  اگر راه صلاح را در پیش بگیرند از عذاب های ناگهانی الهی در امان اند.

۴  –  نشانه های الهی را در همه چیز با چشم عبرت ببینند و پرنده ها را که خدا در فضا نگه داشته آنها را مشاهده کنند.

۵  –  رحمانیت و مهربانی عام پروردگار را در همه چیز ببیند و کفر و غرور را کناری بگذارد.

۶  –  سالک الی اللّه نباید با خدای تعالی سرکشی و لجاجت کند و دستورات او را باید دقیقا عمل نماید.

۷  –  سالک الی اللّه باید برای خود راهنمایی که در صراط مستقیم باشد در مقابل کج رویهای دیگران انتخاب کند و از خدای تعالی در هر حال کمک بگیرد.

«شکرگذاران کم اند»

قُلْ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلًا مَا تَشْكُرُونَ ﴿۲۳﴾

بگو: او (خدا) آن کسى است که شما را خلق کرد و براى شما شنوائى و بینائیهائى و قلبهائى قرار داد، چه کم شکر مى کنید. ﴿۲۳﴾

قُلْ هُوَ الَّذِي ذَرَأَكُمْ فِي الْأَرْضِ وَإِلَيْهِ تُحْشَرُونَ ﴿۲۴﴾

بگو: او کسى است که شما را در زمین آفرید و به سوى او محشور مى گردید. ﴿۲۴﴾

وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ ﴿۲۵﴾

و آنها مى گویند: این وعده چه زمانى انجام خواهد شد، اگر شما راست مى گویید؟ ﴿۲۵﴾

«علم قیامت در دست خدا است»

قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ ﴿۲۶﴾  

بگو: جز این نیست که علم آن در نزد خدا است و من جز ترساننده آشکارائى نیستم. ﴿۲۶﴾

فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِيئَتْ وُجُوهُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَقِيلَ هَذَا الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ ﴿۲۷﴾

و زمانى که آن وعده را از نزدیک ببینند، صورت کسانى که کافر شده اند زشت مى شود و به آنها گفته مى شود: این است آن چیزى که شما درخواست آن را داشتید. ﴿۲۷﴾

قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَهْلَكَنِيَ اللَّهُ وَمَنْ مَعِيَ أَوْ رَحِمَنَا فَمَنْ يُجِيرُ الْكَافِرِينَ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ ﴿۲۸﴾

بگو: چه مى بینید اگر خدا من و کسانى که با من هستند، (همه را) هلاک کند یا به ما مهربانى کند، پس چه کسى کافران را از عذاب دردناک پناه مى دهد؟ ﴿۲۸﴾

«باید به خدا ایمان آورد و به او توکل نمود»

قُلْ هُوَ الرَّحْمَنُ آمَنَّا بِهِ وَعَلَيْهِ تَوَكَّلْنَا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ ﴿۲۹﴾

بگو: او خداى رحمان است، به او ایمان آوردیم و بر او توکل کردیم، پس به زودى خواهید دانست چه کسى در گمراهى آشکارى است. ﴿۲۹﴾

قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِمَاءٍ مَعِينٍ ﴿۳۰﴾

بگو: چه مى بینید اگر زمانى آبهاى شما فرو رود، چه کسى آب گوارائى به شما خواهد داد؟ ﴿۳۰﴾

سوره مبارکه تحریم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«آنچه را خدای تعالی حلال کرده بر خود حرام نکنید»

يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضَاتَ أَزْوَاجِكَ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ ﴿۱﴾

اى پیامبر، چرا آنچه را که خدا براى تو حلال کرده، به خاطر بدست آوردن رضایت همسرانت بر خود حرام مى کنى؟ و خدا بخشنده مهربانى است. ﴿۱﴾

قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أَيْمَانِكُمْ وَاللَّهُ مَوْلَاكُمْ وَهُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ ﴿۲﴾

قطعا خدا براى شما راه حلال شدن قسمهایتان را دستور فرموده. و خدا مولاى شما است. و او داناى حکیمى است. ﴿۲﴾

«زشتی افشاء سرّ»

وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلَى بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِيثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنْبَأَكَ هَذَا قَالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ ﴿۳﴾

و زمانى که پیغمبر سرّى را به بعضى از همسرانش گفت و چون آن را افشا کرد و خدا آن را بر پیغمبر ظاهر نمود، بعضى از آن را شناساند و بقیه را بازگو نکرد. پس وقتى که پیغمبر به او مطلب را خبر داد، آن زن گفت: چه کسى به تو این را خبر داده؟ پیامبر فرمود: داناى آگاهى به من خبر داده است. ﴿۳﴾

«توبه دو زن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله»

إِنْ تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا وَإِنْ تَظَاهَرَا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمَلَائِكَةُ بَعْدَ ذَلِكَ ظَهِيرٌ  ﴿۴﴾

اگر شما دو نفر (از کار خود) به درگاه خدا توبه کنید که قطعا دلهایتان منحرف شده و اگر بر ضدّ پیغمبر تظاهر کنید، پس قطعا سرپرست او خدا است و جبرئیل و شایسته اى از مؤمنین و ملائکه بعد از آن پشتیبان اویند. ﴿۴﴾

عَسَى رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَكُنَّ أَنْ يُبْدِلَهُ أَزْوَاجًا خَيْرًا مِنْكُنَّ مُسْلِمَاتٍ مُؤْمِنَاتٍ قَانِتَاتٍ تَائِبَاتٍ عَابِدَاتٍ سَائِحَاتٍ ثَيِّبَاتٍ وَأَبْكَارًا ﴿۵﴾

امید است که پروردگار او اگر شما را طلاق بدهد، همسرانى بهتر از شما که مسلمان باشند، مؤمن باشند، متواضع باشند، توبه کننده باشند، عابد باشند، هجرت کننده باشند، غیر باکره یا باکره باشند، عوض شما به او عنایت فرماید. ﴿۵﴾

«دستور مراقبت از اهل بیت خود و نجات آنها از آتش»

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَيْهَا مَلَائِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ ﴿۶﴾

اى کسانى که ایمان آورده اید، خودتان و اهلتان را از آتشى که هیزمش مردم و سنگها است، نگه دارید. بر آن (آتش) ملائکه غلاظ و شداد موکلند که این ملائکه آنچه را که خدا به آنها امر مى کند، عصیان نمى کنند و انجام مى دهند آنچه به آنها فرمان داده مى شود. ﴿۶﴾

«معذرت خواهی کافران فایده ای ندارد»

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَعْتَذِرُوا الْيَوْمَ إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۷﴾  

اى کسانى که کافر شده اید، امروز عذرخواهى نکنید. جز این نیست که آنچه کرده اید جزا داده مى شوید. ﴿۷﴾

«توبه نصوح»

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحًا عَسَى رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ يَوْمَ لَا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ يَسْعَى بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿۸﴾

اى کسانى که ایمان آورده اید، توبه کنید به سوى خدا با توبه نصوح. امید است پروردگارتان گناهانتان را جبران کند و در بهشتهائى که از دامن آنها نهرها جارى است داخلتان نماید در روزى که خدا، پیغمبر و کسانى را که با او ایمان آورده اند خوار و ذلیل نمى کند. نور آنها در پیش رویشان و طرف راستشان در حرکت است. مى گویند: پروردگار ما، نور ما را برایمان کامل کن و ما را بیامرز که تو بر هر چیزى توانایى. ﴿۸﴾

«جهاد با کفّار»

يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ ﴿۹﴾

اى پیغمبر، با کفّار و منافقین جهاد کن و بر آنها سخت بگیر. و مأواى آنها جهنّم است و بد بازگشتى است. ﴿۹﴾

«زنهای بد مانند زن نوح و زن لوط»

ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَيْئًا وَقِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ ﴿۱۰﴾

خدا براى کسانى که کافر شده اند مَثَلى مى زند، زن نوح و زن لوط را. آن دو تحت (فرمان) دو نفر از بندگان صالح ما بوده اند. پس به آنها خیانت کردند و (ارتباط با آن دو پیغمبر) براى آن دو زن چیزى از (عذاب الهى) را از آنها بى نیاز نکرد و به آنها گفته شد: در آتش با واردشوندگان شما هم وارد شوید. ﴿۱۰﴾

«زنهای خوب مانند زن فرعون و مریم مادر عیسی علیه السلام»

وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ﴿۱۱﴾

و خدا براى کسانى که ایمان آورده اند، مثلى مى زند. زن فرعون زمانى که عرض کرد: پروردگار من، براى من در نزد خودت در بهشت خانه اى بنا کن ومرا از فرعون و کارش نجات مرحمت فرما و مرا از مردم ستمگر نجات ده. ﴿۱۱﴾

وَمَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهِ مِنْ رُوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِكَلِمَاتِ رَبِّهَا وَكُتُبِهِ وَكَانَتْ مِنَ الْقَانِتِينَ ﴿۱۲﴾

و مریم دختر عمران آن خانمى که دامنش را پاک نگه داشت، پس ما از روحمان در آن دمیدیم و سخنان و کتابهاى پروردگارش را تصدیق کرد و از مطیعان و خشوع کنندگان بود. ﴿۱۲﴾

برداشت از آیات ۱۲ – ۱

برداشت هایی از سوره تحریم

سالک الی اللّه باید از سوره مبارکه تحریم معارف و حقایق زیر را استفاده کند و به کار ببندد:

۱  –  خود را آن چنان در صراط مستقیم دین قرار دهد که هر چه را که خدا حرام کرده، حرام بداند و هر چه را که خدا حلال کرده، حلال بداند و رعایت حال نزدیک ترین کسانی که با او هستند و جلب رضایت آنها را در این ارتباط نکند و بداند که حتی خدای تعالی راه حلال شدن قسم ها را دستور داده و خدا فرمانده بامحبتی نسبت به بندگان خودش می باشد.

۲  –  سالک الی اللّه نباید اسرار دیگران را افشاء کند اگر چه همسر او باشد.

۳  –  باید بداند که خدای تعالی بعضی از خبرهای پنهانی را به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می دهد و اولیای خدا که به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله اقتدا کرده اند از بسیاری از اخبار سرّی مطلع اند.

۴  –  سالک الی اللّه باید بداند که خدای تعالی ولی مؤمنین است و حضرت جبرئیل و علی بن ابیطالب علیه السلام و یازده فرزندش علیهم السلام و کلیه ملائکه پشتیبان خدا هستند.

۵  –  اگر انسان، دوستان یا همسر موافقی در راه ایمان نداشته باشد و برای خدا از آنها صرف نظر کند خدای تعالی دوستان و همسران پاک و پاکیزه ای که بنده خدا باشند به او عنایت می کند.

۶  –  سالک الی اللّه باید علاوه بر آن  که خودش را از آتش جهنم نجات می دهد اهل و عیالش را هم از آتش جهنم حفظ کند و نگذارد آنها از صراط مستقیم منحرف شوند.

۷  –  تا می تواند باید کاری که مجبور شود از خدا و مردم معذرت خواهی کند انجام ندهد.

۸  –  سالک الی اللّه باید پس از یقظه و بیداری توبه نصوح کند که اگر توبه ای که بازگشت نداشته باشد، انجام داد، خدای تعالی گناهان گذشته اش را جبران می کند و وارد بهشتش می نماید و اگر پیروی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بکند خوار و ذلیل نمی شود بلکه وسائل هدایتش پیشاپیش او را به کمالات می رساند و خدای تعالی برای موفقیت و تزکیه نفس و کمالاتش دعایش را مستجاب می کند زیرا خدای تعالی بر هر چیزی قادر است.

۹  –  سالک الی اللّه باید با کفار و منافقین جهاد کند یعنی آنها را به هر نحوی که هست به طرف حقیقت دعوت کند و اگر دعوتش را قبول نکردند  در دوری از آنها سخت بگیرد زیرا در آخرت مأوای آنها جهنم است.

۱۰  –  مردهای سالک الی اللّه باید به هر نحوی که هست با شرح صدر با همسرانشان زندگی کنند و سخن از جدایی و طلاق نگویند آن چنان که حضرت نوح علیه السلام و حضرت لوط علیه السلام تا لحظه ای که خدا بر زنهای آنها غضب فرمود از آنها جدا نشدند.

۱۱  –  خانم های سالک الی اللّه باید حضرت آسیه علیهاالسلام همسر فرعون را الگوی خود قرار دهند و آن چنان با شرح صدر با شوهرهایشان در هر وضعی که شوهرها باشند زندگی کنند تا مانند حضرت آسیه علیهاالسلام مورد لطف پروردگار قرار بگیرند. آسیه علیهاالسلام در ردیف زنهای بزرگ عالم مانند حضرت خدیجه کبری علیهاالسلام و حضرت مریم علیهاالسلام و حضرت حوا علیهاالسلام قرار گرفت با این که نه همسر پیغمبر بود و نه مادر پیغمبر بلکه تنها به خاطر بندگی خدا به آن مقام رسید.

۱۲  –  خانم های سالک الی اللّه باید در عبادت و بندگی و درستی و صداقت و پاکدامنی به حضرت مریم علیهاالسلام اقتدا کنند تا مورد لطف پروردگار قرار گیرند.

سوره مبارکه طلاق

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«احکام طلاق و عدّه زنها»

يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَأَحْصُوا الْعِدَّةَ وَاتَّقُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ لَا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَّ وَلَا يَخْرُجْنَ إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ لَا تَدْرِي لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذَلِكَ أَمْرًا ﴿۱﴾

اى پیامبر، وقتى که خواستید زنان را طلاق دهید، آنها را با وقت عدّه شان طلاق دهید و حساب عدّه را نگه دارید و تقواى خدا را که پروردگارتان است داشته باشید، زنهایتان را از خانه هایشان بیرون نکنید و آنها نباید جز در وقتى که کار زشت آشکارائى انجام دادند بیرون روند. و این حدود خدا است. و کسى که از حدود خدا تجاوز کند، قطعا به خودش ظلم کرده. تو نمى دانى، شاید خدا بعد از آن کارى را احداث کند. ﴿۱﴾

فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ وَأَقِيمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ ذَلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا ﴿۲﴾

پس وقتى که عدّه آنها به پایان رسید، به خوبى آنها را نگه دارید یا با خوبى از آنها جدا شوید و دو عادل را از خودتان شاهد بگیرید و براى خدا شهادت بدهید. آن براى شما موعظه است، کسى که مؤمن به خدا و روز قیامت باشد به آن سفارش مى شود. و کسى که تقواى الهى را پیشه کند، خدا براى او نجاتى عنایت مى فرماید. ﴿۲﴾

«تقوی سبب وسعت رزق می شود»

وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا ﴿۳﴾

و به او روزى مى دهد از جائى که گمان ندارد. و کسى که بر خدا توکل کند، پس خدا او را کفایت مى کند. قطعا خدا فرمان خود را به پایان مى رساند، قطعا خدا براى هر چیزى اندازه اى قرار داده است. ﴿۳﴾

«احکام عدّه طلاق»

وَاللَّائِي يَئِسْنَ مِنَ الْمَحِيضِ مِنْ نِسَائِكُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلَاثَةُ أَشْهُرٍ وَاللَّائِي لَمْ يَحِضْنَ وَأُولَاتُ الْأَحْمَالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْرًا ﴿۴﴾

و کسانى که از زنهاى شما از حیض یائسه گردیده اند، اگر درباره آنها شک کنید، پس عدّه آنها سه ماه است و همچنین زنانى که حیض نشده اند. و زنهائى که حامله هستند، عدّه آنها این است که فرزندشان را بزایند. و کسى که تقواى الهى را رعایت کند، خدا براى او در کارش آسانى قرار مى دهد. ﴿۴﴾

«تقوی گناهان گذشته را جبران می کند»

ذَلِكَ أَمْرُ اللَّهِ أَنْزَلَهُ إِلَيْكُمْ وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ وَيُعْظِمْ لَهُ أَجْرًا ﴿۵﴾  

آن دستور خدا است که آن را بر شما نازل فرموده. و کسى که تقواى الهى را رعایت کند، خدا گناهان او را جبران مى کند و اجر او را بزرگ قرار مى دهد. ﴿۵﴾

برداشت از آیات ۵ – ۲

فوائد تقوی

سالک الی اللّه اگر تقوی را برای خدا رعایت کند به مسائل زیر موفق می شود:

۱  –  خدای تعالی در تمام امور برای او فرجی می رساند.

۲  –  از جایی که گمان ندارد روزی معنوی و مادی اش را تأمین می کند.

۳  –  اگر به خدای تعالی توکل کند خدا او را کفایت می نماید.

۴  –  مشکلات او را آسان می گرداند.

۵  –  گناهانش را جبران می کند.

۶  –  اجرش را بزرگ قرار می دهد.

«اظهار محبّت به همسران»

أَسْكِنُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ سَكَنْتُمْ مِنْ وُجْدِكُمْ وَلَا تُضَارُّوهُنَّ لِتُضَيِّقُوا عَلَيْهِنَّ وَإِنْ كُنَّ أُولَاتِ حَمْلٍ فَأَنْفِقُوا عَلَيْهِنَّ حَتَّى يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَكُمْ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَأْتَمِرُوا بَيْنَكُمْ بِمَعْرُوفٍ وَإِنْ تَعَاسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرَى ﴿۶﴾

آن زنها را هر جا که خودتان زندگى مى کنید که در توانتان هست، اسکان دهید و به آنها ضرر نرسانید تا کار را بر آنان تنگ کنید و اگر حامله باشند، باید مخارج آنها را تا وقتى که وضع حمل کنند بدهید. و اگر براى شما به فرزندشان شیر دادند، مزد آنها را بدهید و با یکدیگر با نیکى و محبّت مشورت کنید و (اگر نتوانستید توافق کنید و) کار براى شما سخت شد، پس زن دیگرى به آن بچّه شیر دهد. ﴿۶﴾

«انفاق برای وسعت رزق»

لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَمَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْرًا ﴿۷﴾

آنهائى که امکانات وسیعى دارند، باید از امکانات خود انفاق کنند و کسى که روزیش تنگ شده، از آنچه خدا به او داده بدهد، خدا کسى را جز به آن مقدارى که به او عنایت کرده، تکلیف نمى کند. خدا به زودى بعد از سختى آسانى را قرار مى دهد. ﴿۷﴾

برداشت از آیه ۷

انفاق

سالک الی اللّه اگر ثروتمند است از ثروتش باید انفاق کند و اگر تنگ دست است باز هم از همان مقداری که دارد انفاق نماید تا خدا بعد از سختی، آسانی را نصیب او گرداند.

«سختگیری در حساب»

وَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهَا وَرُسُلِهِ فَحَاسَبْنَاهَا حِسَابًا شَدِيدًا وَعَذَّبْنَاهَا عَذَابًا نُكْرًا ﴿۸﴾

و چه بسیار آبادیهائى که از امر پروردگارشان و پیامبران او سرپیچى کردند، پس ما به شدّت به حسابشان رسیدیم و آنها را به عذاب ناشناخته اى مجازاتشان نمودیم. ﴿۸﴾

فَذَاقَتْ وَبَالَ أَمْرِهَا وَكَانَ عَاقِبَةُ أَمْرِهَا خُسْرًا ﴿۹﴾

پس آنها اثر بد کارشان را چشیدند و عاقبت کارشان زیان بود. ﴿۹﴾

«صاحبان مغز باید تقوی داشته باشند»

أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا فَاتَّقُوا اللَّهَ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ الَّذِينَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْرًا ﴿۱۰﴾

خدا براى آنها عذاب سختى آماده کرده است. پس تقواى الهى را اى صاحبان مغزى که ایمان به خدا آورده اید، رعایت کنید. قطعا خدا براى شما چیزى را که از خواب غفلت بیدارتان مى کند، نازل فرموده است. ﴿۱۰﴾

«پیامبران مردم را از ظلمت به نور خارج می کنند»

رَسُولًا يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِ اللَّهِ مُبَيِّنَاتٍ لِيُخْرِجَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَمَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَيَعْمَلْ صَالِحًا يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا قَدْ أَحْسَنَ اللَّهُ لَهُ رِزْقًا ﴿۱۱﴾

پیامبرى که بر شما آیات روشن خدا را تلاوت مى کند تا خارج کند از تاریکیها به نور کسانى را که ایمان آورده و عمل صالح نموده اند. و کسى که به خدا ایمان بیاورد و عمل صالح کند، خدا او را وارد بهشتهائى مى کند که از دامن آنها نهرها جارى است که همیشه و دائما در آن بهشتها خواهد بود و قطعا خدا چه نیکو رزقى براى او قرار داده است. ﴿۱۱﴾

برداشت از آیات ۱۱ – ۱۰

سالک الی اللّه باید در کنار مراحل تزکیه نفس تقوی را بخاطر خدا رعایت کند و خود را صاحب مغز و حقیقت معرفی نماید زیرا خدای تعالی بر او قرآن که یادآوری کننده حقایق فطری او است، بر او نازل فرموده است و هم چنین پیامبرانی را که آیات روشن الهی را بخاطر آن که آنها را از ظلمات به سوی نور بکشاند به سوی آنها فرستاده است تا آنها اهل بهشت جاویدان گردند و خدای تعالی رزق نیکویی به آنها عنایت فرماید.

«زمین هم مثل آسمان هفتگانه است»

اَللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْمًا ﴿۱۲﴾

خدا کسى است که هفت آسمان و مثل آن را از زمین خلق فرمود. فرمان خدا بین زمینها و آسمانها نازل مى شود، براى آنکه بدانید قطعا خدا بر هر چیزى قادر است و قطعا خدا به هر چیزى احاطه علمى دارد. ﴿۱۲﴾

سوره مبارکه تغابن

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿۱﴾

براى خدا آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، تسبیح مى کنند. براى خدا مالکیت و براى خدا ستایش است و او بر هر چیزى قادر است. ﴿۱﴾

«خدا همه را مساوی خلق فرموده است»

هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ فَمِنْكُمْ كَافِرٌ وَمِنْكُمْ مُؤْمِنٌ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ﴿۲﴾

آن خدا کسى است که شما را آفرید، پس بعضى از شما کافر و بعضى از شما مؤمن شدید. و خدا به آنچه مى کنید بینا است. ﴿۲﴾

«خدای تعالی چه نیکو شما را صورت بندی فرموده است»

خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَصَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ ﴿۳﴾

خدا آسمانها و زمین را به حقّ خلق فرموده و شما را صورت بندى کرد و چه نیکو شما را صورت بندى کرده است و به سوى خدا بازگشت خواهد بود. ﴿۳﴾

«احاطه علمی خدای تعالی»

يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَيَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَمَا تُعْلِنُونَ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ﴿۴﴾

آنچه در آسمانها و زمین است، خدا مى داند و آنچه را که شما پنهان مى کنید و آنچه را که علنى مى کنید، (او) مى داند. و خدا به آنچه در سینه ها است آگاه است. ﴿۴﴾

«گذشتگان طعم عذاب را چشیده اند»

أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ فَذَاقُوا وَبَالَ أَمْرِهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿۵﴾

آیا خبر کسانى که قبلاً کافر شده اند به شما نرسیده؟ آنها طعم مجازات کار خود را چشیدند و براى آنها عذاب دردناکى خواهد بود. ﴿۵﴾

ذَلِكَ بِأَنَّهُ كَانَتْ تَأْتِيهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَقَالُوا أَبَشَرٌ يَهْدُونَنَا فَكَفَرُوا وَتَوَلَّوْا وَاسْتَغْنَى اللَّهُ وَاللَّهُ غَنِيٌّ حَمِيدٌ ﴿۶﴾

آن به خاطر این است که پیامبرانشان با دلایلى براى آنها آمدند، پس آنها گفتند: آیا بشرى مى خواهد ما را هدایت کند؟ پس کافر شدند و پشت کردند. و خدا بى نیاز است. و خدا غنى ستوده اى است. ﴿۶﴾

«همه در قیامت زنده می شوند»

زَعَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ لَنْ يُبْعَثُوا قُلْ بَلَى وَرَبِّي لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلْتُمْ وَذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ ﴿۷﴾

کسانى که کافرند گمان مى کنند که هرگز (در قیامت) زنده نمى شوند. بگو: چرا! به پروردگارم قسم حتما زنده مى شوید سپس به آنچه عمل کرده اید آگاه مى گردید. و آن بر خدا آسان است. ﴿۷﴾

فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنَا وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ ﴿۸﴾

پس به خدا و رسولش و نورى که ما نازل کرده ایم ایمان بیاورید. و خدا به آنچه عمل مى کنید آگاه است. ﴿۸﴾

يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ذَلِكَ يَوْمُ التَّغَابُنِ وَمَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَيَعْمَلْ صَالِحًا يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ وَيُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ﴿۹﴾  

آن روز خدا همه شما را براى روز اجتماع جمع تان مى کند. آن روز خسارت و پشیمانى است و کسى که به خدا ایمان بیاورد و عمل صالح انجام بدهد، گناهانش جبران مى شود و در بهشتهائى که از دامن آن نهرها جارى است و همیشه در آن مخلّد خواهند بود داخل مى شود. آن فوز عظیمى است. ﴿۹﴾

برداشت از آیات ۹ – ۸

ایمان

سالک الی اللّه باید به خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله و نوری که از عرش برای هدایت مردم نازل فرموده که منظور ائمه اطهار علیهم السلام هستند ایمان بیاورد و عمل صالح کند تا خدای تعالی سیئات او را خیرات کند و آنها را الی الابد در بهشت جاویدان مستقر فرماید که این بزرگترین موفقیتی است که نصیب آنها می گردد.

وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ خَالِدِينَ فِيهَا وَبِئْسَ الْمَصِيرُ ﴿۱۰﴾

و کسانى که کافر شده اند و آیات ما را تکذیب کرده اند اینها اهل آتش اند که در آن مخلّدند و بد بازگشتى است. ﴿۱۰﴾

«همه مصائب از جانب خدا است»

مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَمَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ﴿۱۱﴾

هر چه از مصیبت مى رسد جز به اذن خدا نمى باشد و کسى که به خدا ایمان داشته باشد خدا قلبش را هدایت مى کند. و خدا به هر چیزى دانا است. ﴿۱۱﴾

«بر عهده پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله جز ابلاغ رسالت چیزی نیست»

وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَإِنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ ﴿۱۲﴾

و خدا را اطاعت کنید و رسول را اطاعت کنید. پس اگر پشت کنید جز این نیست که بر رسول ما ابلاغ آشکارى است. ﴿۱۲﴾

«مؤمنین بر خدا توکل می کنند»

اَللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ﴿۱۳﴾

خدائى که هیچ خدائى جز او نیست. و مؤمنین بر خدا توکل مى کنند. ﴿۱۳﴾

برداشت از آیات ۱۳ – ۱۱

مصیبتها

سالک الی اللّه باید بداند که مصائبی که به او می رسد بخاطر گناهانی است که انجام داده و به اذن خدای تعالی او محکوم به این مصیبت ها گردیده است و اگر در این موقعیت ایمان به خدا پیدا کند به رفع مشکلش دلش راهنمایی می شود. و باید برای رسیدن به کمالات اطاعت از خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله بنماید و باید از گوش نکردن مردم حرفهای او را ناراحت نشود زیرا او وظیفه خود را انجام داده است. و این را بداند که مؤمنین بر خدای تعالی توکل می کنند و او هم باید توکل کند.

«بعضی از زنان و فرزندان دشمنان انسانند»

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلَادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَإِنْ تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ ﴿۱۴﴾

اى کسانى که ایمان آورده اید، قطعا بعضى از همسران شما و فرزندان شما دشمنان شمایند، پس از آنها دورى کنید. و اگر گذشت کنید و چشم پوشى نمایید و ببخشید، قطعا خدا بخشنده مهربانى است. ﴿۱۴﴾

«مال و فرزندانتان وسیله امتحان شمایند»

إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ وَاللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ ﴿۱۵﴾

جز این نیست که اموال شما و فرزندان شما امتحان شمایند. و در نزد خدا اجر عظیمى خواهد بود. ﴿۱۵﴾

«هر چه می توانید تقوی را کامل کنید»

فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا وَأَطِيعُوا وَأَنْفِقُوا خَيْرًا لِأَنْفُسِكُمْ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿۱۶﴾

پس هر چه مى توانید تقواى الهى را رعایت کنید و بشنوید و اطاعت کنید و انفاق نمایید که براى خودتان بهتر است و کسى که از بخل و حرص نفس خود را نگه بدارد، پس آنها همان رستگارانند. ﴿۱۶﴾

«به خدا قرض الحسنه بدهید»

إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا يُضَاعِفْهُ لَكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ شَكُورٌ حَلِيمٌ ﴿۱۷﴾

اگر به خدا قرض بدهید قرض الحسنه اى، براى شما آن را مضاعف مى نماید و شما را مى بخشد. و خدا شکرکننده و حلیم است. ﴿۱۷﴾

عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿۱۸﴾

دانا به غیب و شهود است، عزیز حکیمی است. ﴿۱۸﴾

برداشت از آیات ۱۸ – ۱۴

مواردی که باید توجه شود

سالک الی اللّه باید به ندای پروردگار که در آیات فوق به او داده شده توجه کاملی بنماید:

۱  –  بداند که گاهی می شود زن و فرزند انسان به او دشمنی می کند و او را به طرف شیطان می کشاند باید از آنها دوری کند.

۲  –  اگر زن و فرزند انسان از انحرافات و دشمنی به سوی خدا برگشتند آنها را عفو کند و چشم پوشی از گذشته های ناصحیح شان بنماید و آنها را ببخشد زیرا خدای تعالی بخشنده مهربانی است.

۳  –  سالک الی اللّه باید اموال و اولادش را برای خود مایه آزمایش بداند و از امتحانات الهی خوب خارج شود.

۴  –  تا جائی که برایش ممکن است خود را از مخالفت پروردگار حفظ کند.

۵  –  گوش شنوا داشته باشد و اطاعت اوامر الهی را بکند و در راه خدا انفاق نماید زیرا برای او اینها از همه چیز بهتر است.

۶  –  خود را از بخل و حرص نگه دارد تا رستگار شود.

۷  –  از اموال خود به خدای تعالی قرض الحسنه بدهد و اموالش را در راه خدا صرف کند تا خدا او را ببخشد و از او تشکر کند زیرا خدا عالم به غیب و شهود است و خدا عزیز حکیم است.

سوره مبارکه منافقون

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«شهادت منافقین»

إِذَا جَاءَكَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَكَاذِبُونَ ﴿۱﴾

وقتى که منافقین به نزد تو مى آیند، مى گویند: ما شهادت مى دهیم که تو رسول خدائى و خدا هم شهادت مى دهد که تو رسول خدائى و(لى) خدا شهادت مى دهد که منافقین دروغ مى گویند. ﴿۱﴾

«اظهار دروغی ایمان سپری برای منافقین شده است»

اِتَّخَذُوا أَيْمَانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّهُمْ سَاءَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿۲﴾

قسمهایشان را براى خود سپرى گرفته اند. پس راه خدا را مى بندند. قطعا آنها آنچه مى کنند، بد است. ﴿۲﴾

ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا فَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا يَفْقَهُونَ ﴿۳﴾

آن به خاطر این است که آنها ایمان آورده اند، سپس کافر شده اند، پس خدا بر دلهاى اینها مُهر زده است که آنها نمى فهمند. ﴿۳﴾

«منافقین چوب خشکی هستند»

وَإِذَا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسَامُهُمْ وَإِنْ يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ ﴿۴﴾  

و زمانى که آنان (منافقین) را مى بینى، بدنهایشان تو را به تعجّب مى اندازد و اگر حرف بزنند، به سخنشان گوش مى دهى. امّا آنها مانند چوبهاى خشکى هستند که به دیوار تکیه داده شده اند. هر صدائى از هر جائى بلند مى شود، بر ضدّ خود فکر مى کنند. آنها دشمنان (تو) هستند. پس از آنها دورى کن. خدا آنها را بکشد، چگونه آنها (از حقّ) منحرف مى شوند؟ ﴿۴﴾

«منافقین حاضر نمی شوند که رسول خدا صلی الله علیه و آله برای آنها استغفار کند»

وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُءُوسَهُمْ وَرَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَهُمْ مُسْتَكْبِرُونَ ﴿۵﴾

و زمانى که به آنها گفته مى شود که بیایید تا رسول خدا براى شما استغفار کند، سرهایشان را بر مى گردانند و تو آنها را مى بینى که اعراض نموده و آنها تکبّر مى کنند. ﴿۵﴾

سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ ﴿۶﴾

فرقى نمى کند براى آنها، چه براى آنها استغفار کنى یا استغفار نکنى، هرگز خدا آنها را نخواهد بخشید. قطعا خدا قومِ فاسق را هدایت نمى کند. ﴿۶﴾

«منافقین به مؤمنین انفاق نمی کنند»

هُمُ الَّذِينَ يَقُولُونَ لَا تُنْفِقُوا عَلَى مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى يَنْفَضُّوا وَلِلَّهِ خَزَائِنُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَفْقَهُونَ ﴿۷﴾

آنان (منافقین) کسانى هستند که مى گویند: بر مردمى که در نزد پیغمبر خدا هستند، انفاق نکنید تا پراکنده شوند. ولى خزینه هاى آسمان و زمین مال خدا است، امّا منافقین نمى فهمند. ﴿۷﴾

«آیا عزّت مال کیست؟»

يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَلَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَعْلَمُونَ ﴿۸﴾

(منافقین) مى گویند: اگر ما به مدینه برگردیم، حتماً عزیزترها ذلیل ترها را از مدینه بیرون مى کنند. در حالى که عزّت مال خدا و رسولش و مال مؤمنین است ولى منافقین نمى دانند. ﴿۸﴾

برداشت از آیات ۸ – ۱

دوری از بدیها

سالک الی اللّه باید به وسیله تدبر در آیات فوق از مسائل زیر دوری کند:

اول آن که: نفاق و دورویی در دین را کنار بگذارد زیرا خدا از دل همه کس آگاه است.

دوم: به وسیله قسم خوردن برای خود سپری که راه خدا بر مردم می بندد، قرار ندهد.

سوم: دین و ایمان را ملعبه خود قرار ندهد و مانند کف روی آب که روزی مؤمن و روزی کافر، نباشد.

چهارم: کاری نکند که بر دلش مهر نافهمی از جانب پروردگار زده شود.

پنجم: مانند بعضی از منافقین که جسم شان بسیار زیبا ولی روحشان مانند چوب خشک بوده که هر صدایی را بر ضرر خود فکر می کنند، نباشد و باید سالک الی اللّه از این دسته افراد برحذر باشد خدا آن منافقین را بکشد که از حق و حقیقت انحراف پیدا کرده اند.

ششم: نباید وقتی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله یا اوصیاء آن حضرت و یا مبلغین دین که به او می گویند بیا تا برای تو از خدا طلب مغفرت کنیم، سرپیچی کند و تکبر نماید.

هفتم: نباید خود را به جایی برساند که استغفار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اولیای آن حضرت برای این شخص فایده ای نداشته باشد و خدا او را هدایت نکند.

هشتم: سالک الی اللّه نباید علیه متدینین تبلیغات سوء کند و مردم را از اسلام متنفر نماید در حالی که می داند تمام ثروت ها در اختیار خدا است ولی منافقین نمی فهمند.

نهم: نباید فکر کند که عزت و عظمت در نزد خدا است بلکه باید بداند که عزت مال خدا و رسول خدا و مؤمنین است.

«اولاد و اموالتان شما را غافل نکنند»

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ﴿۹﴾

اى کسانى که ایمان آورده اید، اموالتان و اولادتان شما را از یاد خدا غافل نکند. و کسى که آن کار را بکند، پس آنها همان زیانکارانند. ﴿۹﴾

«قبل از مردن از اموالتان انفاق کنید»

وَأَنْفِقُوا مِنْ مَا رَزَقْنَاكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوْلَا أَخَّرْتَنِي إِلَى أَجَلٍ قَرِيبٍ فَأَصَّدَّقَ وَأَكُنْ مِنَ الصَّالِحِينَ ﴿۱۰﴾

و انفاق کنید از آنچه به شما روزى داده ایم، قبل از آنکه مرگ دامن یکى از شما را بگیرد و بگوید: پروردگار من، چرا مرگ مرا براى مدّت کمى به تأخیر نینداختى تا صدقه دهم و از صالحین باشم؟ ﴿۱۰﴾

«خدا مرگ احدی را به تأخیر نمی اندازد»

وَلَنْ يُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْسًا إِذَا جَاءَ أَجَلُهَا وَاللَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ﴿۱۱﴾

و هرگز خدا مرگ کسى را هنگامى که اجلش مى رسد، به تأخیر نمى اندازد. و خدا به آنچه مى کنید، آگاه است. ﴿۱۱﴾

برداشت از آیات ۱۱ – ۹

زن و فرزند

سالک الی اللّه نباید مال و اموال و اولادش او را از یاد خدا باز دارد. زیرا کسی که این کار را بکند بسیار ضرر کرده است و باید از آن چه خدا به او روزی فرموده انفاق کند تا از صالحین محسوب گردد. و به طور کلی این را بداند که هر وقت خدا بخواهد او را به عالم بعد از این عالم منتقل می فرماید.

سوره مبارکه جمعه

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ ﴿۱﴾

آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، براى خدا تسبیح مى کند؛ خدائى که مالک است، پاک است، عزیز حکیمى است. ﴿۱﴾

«رسول اکرم صلی الله علیه و آله برای تزکیه نفس و تعلیم کتاب و حکمت آمده است»

هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ ﴿۲﴾

او آن کسى است که در میان بیسوادان رسولى را مبعوث فرمود که از خود آنها بود، بر آنها آیات خدا را تلاوت مى کرد و آنها را تزکیه نفس مى نمود و آنها را کتاب و حکمت تعلیم مى فرمود و اگر چه قبل از این در گمراهى آشکارى بودند. ﴿۲﴾

وَآخَرِينَ مِنْهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِمْ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿۳﴾

و دیگران از آنها که هنوز به آنها ملحق نشده اند. و او عزیز حکیمى است. ﴿۳﴾

ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ ﴿۴﴾

این فضل خدا است، به هر کس بخواهد مى دهد و خدا صاحب فضل بزرگى است. ﴿۴﴾

«مَثَلی برای عالمان بی عمل»

مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ﴿۵﴾

مَثَل کسانى که تورات را حمل مى کنند، سپس آن را عمل نمى کنند، مانند مَثَل خرى است که کتابها را حمل مى کند. بد است مَثَل مردمى که آیات خدا را تکذیب مى کنند. و خدا قوم ستمگر را هدایت نمى کند. ﴿۵﴾

«اولیاء خدا تمنّای مرگ می کنند»

قُلْ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ ﴿۶﴾

بگو: اى کسانى که یهودى شده اید، اگر شما گمان مى کنید که شما اولیاى خدا غیر از مردم هستید، پس تمنّاى مرگ کنید، اگر راست مى گویید. ﴿۶﴾

وَلَا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ ﴿۷﴾

و هرگز تمنّاى مرگ نمى کنند، به خاطر آنچه پیش فرستاده اند. و خدا بر ستمگران دانا است. ﴿۷﴾

قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِيكُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۸﴾  

بگو: قطعا مرگى را که از آن فرار مى کنید، ملاقاتتان خواهد کرد. سپس شما را به عالم غیب و شهود بر مى گرداند. پس به شما آنچه کرده اید، خبر خواهد داد. ﴿۸﴾

برداشت از آیات ۸ – ۲

تربیت پیامبر اکرم  صلی الله علیه و آله

سالک الی اللّه باید خود را تحت تربیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله قرار دهد یعنی:

اول قرآن را تلاوت کند سپس به وسیله تعلیمات قرآن خود را تزکیه نماید و علم کتاب را از آن حضرت بیاموزد تا آنچه از حکمت، خدای تعالی در قلب او قرار داده به یادش بیاید و مانند حیوانات که بارشان کتاب کرده باشند و از عمل و دانش و کتاب و کتابخانه استفاده ای نکنند، نباشند و به مقام اولیای خدا خود را برساند و دنیا را برای خود زندانی بداند که هر لحظه تمنای نجات از آن زندان را داشته باشند و مانند یهودی ها که با آن همه ادعا هیچ گاه آرزوی مرگ را نمی کنند، نباشد و بداند که از مرگی که فرار می کند بالاخره با آن ملاقات خواهد نمود و به طرف پروردگار خواهد رفت و خدا او را به آن چه عمل کرده، مطلع می فرماید.

«به سوی نماز جمعه بشتابید»

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَيْعَ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿۹﴾

اى کسانى که ایمان آورده اید، وقتى روز جمعه براى نماز صدا زده مى شوید، پس به سوى یاد خدا با سرعت بروید و خرید و فروش را ترک کنید، این کار شما براى شما بهتر است اگر بدانید. ﴿۹﴾

فَإِذَا قُضِيَتِ الصَّلَاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيرًا لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ﴿۱۰﴾

پس وقتى که نماز تمام شد، در زمین پراکنده شوید و از فضل خدا طلب کنید و خدا را زیاد یاد کنید، شاید رستگار شوید. ﴿۱۰﴾

«پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را به خاطر تجارت و بازی ترک می کردند»

وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَيْهَا وَتَرَكُوكَ قَائِمًا قُلْ مَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ وَاللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ ﴿۱۱﴾

و زمانى که تجارت یا بازى اى را مى بینند، به سوى آنها مى روند و تو را در حالى که ایستاده اى ترک مى کنند. بگو: آنچه نزد خدا است، بهتر است از لهو و از تجارت. و خدا بهترین روزى دهندگان است. ﴿۱۱﴾

سوره مبارکه صف

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«همه موجودات برای خدای تعالی تسبیح می کنند»

سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿۱﴾

آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، براى خدا تسبیح مى کنند و او عزیز حکیمى است. ﴿۱﴾

«چرا به آنچه می گوئید عمل نمی کنید»

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ ﴿۲﴾

اى کسانى که ایمان آورده اید، چرا مى گویید آنچه را که عمل نمى کنید؟ ﴿۲﴾

كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ ﴿۳﴾

در نزد خدا بسیار بد است اینکه بگویید آنچه را که عمل نمى کنید. ﴿۳﴾

«خدای تعالی مؤمنین پر قدرت را دوست می دارد»

إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ ﴿۴﴾

قطعا خدا کسانى را که در راه او در صف واحدى مى جنگند و مانند بنیان آهنین اند، دوست مى دارد. ﴿۴﴾

«اشاره ای به قضیه حضرت موسی علیه السلام»

وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِي وَقَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ ﴿۵﴾  

و وقتى که موسى به قومش گفت: اى قوم، چرا مرا اذیت مى کنید و حال آنکه شما مى دانید که من فرستاده خدا به سوى شمایم؟ پس وقتى که آنها منحرف شدند، خدا هم قلوبشان را منحرف کرد. و خدا فاسقها را هدایت نمى کند. ﴿۵﴾

«بشارتی به رسول اکرم صلی الله علیه و آله از زبان حضرت عیسی علیه السلام»

وَإِذْ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُبِينٌ ﴿۶﴾

و زمانى که عیسى بن مریم گفت: اى بنى اسرائیل، من فرستاده خدایم به سوى شما در حالى که من توراتى را که قبل از من آمده است، تصدیق مى کنم و من بشارت دهنده هستم به پیامبرى که بعد از من خواهد آمد، اسمش «احمد» است. پس زمانى که با دلایل و بینات نزد آنها آمد، گفتند: این سِحر آشکارى است. ﴿۶﴾

وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُوَ يُدْعَى إِلَى الْإِسْلَامِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ﴿۷﴾

و چه کسى ظالم تر از آن کسى است که بر خدا دروغ مى بندد و او به اسلام دعوت شده است؟ و خدا قوم ستمگر را هدایت نمى کند. ﴿۷﴾

«خدا نمی گذارد نورش خاموش شود»

يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ ﴿۸﴾

مى خواهند نور خدا را با دهانشان خاموش کنند، ولى خدا نور خود را تمام مى کند و اگر چه کافران کراهت داشته باشند. ﴿۸﴾

«دین اسلام بر همه ادیان غلبه خواهد کرد»

هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ ﴿۹﴾

او کسى است که رسولش را با هدایت و دین حقّ فرستاده تا آن دین را بر همه ادیان غلبه دهد و اگر چه مشرکین کراهت داشته باشند. ﴿۹﴾

«تجارت با راهنمائی خدای تعالی»

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ ﴿۱۰﴾

اى کسانى که ایمان آورده اید، آیا شما را بر تجارتى که از عذاب الیم نجاتتان بدهد، دلالت کنم؟ ﴿۱۰﴾

تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿۱۱﴾

به خدا و پیامبرش ایمان بیاورید و با اموالتان و جانهایتان در راه خدا جهاد کنید، این براى شما بهتر است اگر بدانید. ﴿۱۱﴾

يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَيُدْخِلْكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ﴿۱۲﴾

تا خدا گناهانتان را ببخشد و در بهشتهائى که از دامن آن نهرها جارى است و در مسکنهاى پاکیزه در بهشتهاى جاویدان داخلتان کند، آن موفّقیت عظیمى است. ﴿۱۲﴾

«پیروزی نزدیک است»

وَأُخْرَى تُحِبُّونَهَا نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِيبٌ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ ﴿۱۳﴾

و دیگرى که آن را دوست دارید، یارى از جانب خدا است و فتح نزدیک است و به مؤمنین بشارت بده. ﴿۱۳﴾

«چه کسی خدای تعالی را یاری می کند؟»

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا أَنْصَارَ اللَّهِ كَمَا قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوَارِيِّينَ مَنْ أَنْصَارِي إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ فَآمَنَتْ طَائِفَةٌ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَكَفَرَتْ طَائِفَةٌ فَأَيَّدْنَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِينَ ﴿۱۴﴾

اى کسانى که ایمان آورده اید، پشتیبانان خدا باشید، آنچنان که عیسى بن مریم به حواریینش فرمود: چه کسى پشتیبان من است در راه خدا؟ حواریون گفتند: ما یاوران خدا هستیم. پس جمعى از بنى اسرائیل ایمان آوردند و جمع دیگرى کافر شدند. پس ما کسانى را که ایمان آورده بودند، علیه دشمنشان کمکشان کردیم. پس وقتى رسید که (بر آنان) پیروز گردیدند. ﴿۱۴﴾

برداشت از آیه ۱۴

نفاق

سالک الی اللّه باید پشتیبان خدا باشد و با خلوص کامل خدا را نصرت دهد و هیچ گونه نفاقی در او راه پیدا نکند.

سوره مبارکه ممتحنه

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«دشمنان خدا را دوست خود نگیرید»

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُوا بِمَا جَاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِيَّاكُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ إِنْ كُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فِي سَبِيلِي وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِي تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَيْتُمْ وَمَا أَعْلَنْتُمْ وَمَنْ يَفْعَلْهُ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ ﴿۱﴾

اى کسانى که ایمان آورده اید، دشمن من و دشمن خودتان را سرپرستانى (براى) خود نگیرید در حالى که با آنها با محبّت ملاقات مى کنید و قطعا آنها به آنچه که از حقّ براى شما آمده، کافر شده اند. آنها پیغمبر و شما را به خاطر اینکه ایمان به خدائى که پروردگار شما است آورده اید، بیرون مى کنند اگر شما براى جهاد در راه من و جلب رضایت من خارج شدید، مخفیانه با آنها دوستى مى کنید و من داناترم به آنچه که شما مخفى مى کنید و (یا) آنچه را که علنى مى نمایید. و کسى که از شما این کار را انجام دهد، پس قطعا از راه راست گمراه شده است. ﴿۱﴾

إِنْ يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْدَاءً وَيَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَأَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ وَوَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ ﴿۲﴾

اگر آنها به شما دست یابند، دشمنان شما خواهند بود و دستشان و زبانشان را به طرف شما به بدى دراز مى کنند و دوست دارند که شاید شما کافر شوید. ﴿۲﴾

برداشت از آیات ۲ – ۱

اهانت به رسول اکرم  صلی الله علیه و آله

سالک الی اللّه نباید دشمنان خدا را از روی محبت فرمانده خود قرار دهد اگر چه آنها با محبت با او برخورد کنند. زیرا سابقه آنها به قدری زشت است که به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله اهانت می کنند و آن حضرت و دستورات آن حضرت را از زندگی خود خارج می نمایند و مردم مسلمان را از راه حق منحرف می سازند و اگر بر مسلمانها قدرت پیدا کنند مسلمانان متوجه خواهند شد که آنها دشمنان صددرصد آنها هستند.

«خدا روز قیامت بین مردم جدایی می اندازد»

لَنْ تَنْفَعَكُمْ أَرْحَامُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ﴿۳﴾

روز قیامت خویشاوندانتان و اولادتان هرگز براى شما نفعى نخواهند داشت. خدا بین شما جدائى مى اندازد و خدا به آنچه مى کنید، بینا است. ﴿۳﴾

«حضرت ابراهیم علیه السلام الگوی خوبی است»

قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَمَا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ رَبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَإِلَيْكَ أَنَبْنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ ﴿۴﴾

قطعا براى شما در ابراهیم و کسانى که با او بوده اند، الگو و سرمشق خوبى است، آن وقتى که به قومشان گفتند: قطعا ما از شما و از آنچه که غیر از خدا عبادت مى کنید، بیزاریم. ما کافریم به شما و بین ما و بین شما دشمنى و بغض همیشه خواهد بود تا زمانى که به خداى واحد ایمان بیاورید. مگر قول ابراهیم به پدرش که من حتما براى تو طلب بخشش مى کنم و من از جانب خدا براى تو چیز دیگرى را مالک نیستم. پروردگار ما، بر تو توکل مى کنیم و به سوى تو برمى گردیم و بازگشت به سوى تو است. ﴿۴﴾

رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا وَاغْفِرْ لَنَا رَبَّنَا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿۵﴾  

پروردگار ما، ما را براى کسانى که کافر شده اند، وسیله آزمایش قرار نده و ما را بیامرز. پروردگار ما، قطعا تو همان عزیز حکیم هستى. ﴿۵﴾

برداشت از آیات ۵ – ۴

الگو داشتن

سالک الی اللّه باید حالات حضرت ابراهیم علیه السلام و کسانی که همراه او بوده اند را برای خود الگوی خوبی قرار دهد و توحید آنها را سرمشق خود بداند و بیزار از پرستیدن بتها و خورشید و ماه و ستارگان باشد. و دائما بگوید خدایا بر تو توکل می کنم و به سوی تو انابه می نمایم و به سوی تو حرکت می کنم. خدایا ما را برای کسانی که کافرند وسیله آزمایش قرار نده و ما را بیامرز زیرا تو عزیز حکیمی هستی.

لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَمَنْ يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ ﴿۶﴾

قطعا براى شما در آنها سرمشق نیکوئى خواهد بود براى کسى که امید به خدا و روز قیامت دارد و کسى که پشت کند پس قطعا خدا همان بى نیاز حمید است. ﴿۶﴾

«باید دشمنان به دوستانی مبدّل گردند»

عَسَى اللَّهُ أَنْ يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ الَّذِينَ عَادَيْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً وَاللَّهُ قَدِيرٌ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ ﴿۷﴾

امید است خدا بین شما و بین کسانى که دشمنشان مى دارید از آنها دوستى قرار دهد. و خدا قدرتمند است. و خدا بخشنده مهربانى است. ﴿۷﴾

«خدا عدالت کنندگان را دوست می دارد»

لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ ﴿۸﴾

خدا شما را از معاشرت با کسانى که در دین با شما جنگ نکرده و از شهر و دیارتان بیرونتان نکرده اند نهى نمى کند، اینکه به آنها نیکى کنید و با آنها با عدالت رفتار کنید. قطعا خدا عدالت کنندگان را دوست مى دارد. ﴿۸﴾

«دشمنان خودتان را سرپرستان خود قرار ندهید»

إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ ﴿۹﴾

جز این نیست که خدا شما را از دوستى کسانى که با شما در دین جنگ کرده اند و از شهر و دیارتان بیرونتان کرده اند و بر بیرون کردن شما همدستى نموده از اینکه آنها را سرپرست خود قرار بدهید، نهى مى کند. و کسى که آنها را دوست بدارد، پس آنها همان ستمگرانند. ﴿۹﴾

برداشت از آیات ۹ – ۶

برای لقاء پروردگار الگوی خوبی داشته باشید

سالک الی اللّه اگر بخواهد به خدا و زندگی دائمی روز قیامت برسد باید حضرت ابراهیم علیه السلام و خوبانی که در گذشته بوده اند و اعمال خوبی انجام داده اند را الگوی خوبی برای خود قرار دهد و اگر بخواهد خدای تعالی بین او و بین دشمنانش محبت ایجاد کند با این روش امید است او را به این هدف برساند.

سالک الی اللّه باید بداند که خدای تعالی در صورتی که دشمنانش او را اذیت آن چنانی نکرده اند از معاشرت و زندگی با آنها نهی شان نمی فرماید و اگر به آنها نیکی کنند و با عدالت زندگی نمایند آنها ممکن است به دوستانی مبدل شوند و عدالت درباره آنها کاربرد خوبی دارد. ولی خدای تعالی از معاشرت با دشمنانی که آنها با عداوت شدید با او روبرو شده اند نهی فرموده زیرا اگر آنها را دوست بدارد در ظلم با آنها شریک است.

«احکام زنهای مؤمنه مهاجر و زنهای کافره»

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا جَاءَكُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلَا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ لَا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَلَا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ وَآتُوهُمْ مَا أَنْفَقُوا وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَلَا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ وَاسْأَلُوا مَا أَنْفَقْتُمْ وَلْيَسْأَلُوا مَا أَنْفَقُوا ذَلِكُمْ حُكْمُ اللَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ﴿۱۰﴾

اى کسانى که ایمان آورده اید، وقتى که زنان مؤمنِ هجرت کننده نزد شما آمدند، پس امتحانشان کنید. خدا داناتر است به ایمان اینها. پس اگر شما هم به ایمانشان علم پیدا کردید، آنها را به سوى کفّار برنگردانید. نه این زنها براى کفّار حلالند و نه آنها براى اینها حلالند و به آن زنها آنچه خرج کرده اند بدهید. و هیچ اشکالى بر شما نیست اینکه با آنها وقتى که مَهرشان را به آنها دادید، ازدواج کنید. و زنان کافره را در نکاح خود نگه ندارید و آنچه را که شما براى زنان کافر داده اید، مطالبه کنید و آنها هم مى توانند آنچه را که خرج کرده اند، مطالبه کنند. آن است براى شما حکم خدا که بین شما حکم مى کند. و خدا داناى حکیمى است. ﴿۱۰﴾

وَإِنْ فَاتَكُمْ شَيْءٌ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ إِلَى الْكُفَّارِ فَعَاقَبْتُمْ فَآتُوا الَّذِينَ ذَهَبَتْ أَزْوَاجُهُمْ مِثْلَ مَا أَنْفَقُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ ﴿۱۱﴾

و اگر زنى از همسران شما از دستتان به طرف کفّار برود، پس شما در جنگى بر آنها پیروز شدید، به کسانى که همسرانشان رفته اند، مانندمَهرى که پرداخته اند بدهید. و از خدائى که شما به او ایمان دارید بپرهیزید. ﴿۱۱﴾

«شرایط بیعت زنها با رسول اکرم صلی الله علیه و آله»

يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا جَاءَكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ عَلَى أَنْ لَا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئًا وَلَا يَسْرِقْنَ وَلَا يَزْنِينَ وَلَا يَقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ وَلَا يَأْتِينَ بِبُهْتَانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلَا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ فَبَايِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ ﴿۱۲﴾

اى پیامبر، وقتى که زنهاى با ایمان نزد تو آمدند و با تو بیعت کردند بر اینکه چیزى را با خدا شریک قرار ندهند و دزدى نکنند و زنا ننمایند و اولادشان را نکشند و بهتانى در بین دستهایشان و پاهایشان نزنند و در خوبى معصیت تو را نکنند، پس تو با آنها بیعت کن و براى آنها از خدا طلب بخشش کن. قطعا خدا بخشنده مهربانى است. ﴿۱۲﴾

«با کسانی که خدا بر آنها غضب کرده دوستی نکنید»

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَوَلَّوْا قَوْمًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ قَدْ يَئِسُوا مِنَ الْآخِرَةِ كَمَا يَئِسَ الْكُفَّارُ مِنْ أَصْحَابِ الْقُبُورِ ﴿۱۳﴾

اى کسانى که ایمان آورده اید، با مردمى که خدا بر آنها غضب کرده، دوستى نکنید. آنها از آخرت مأیوسند، همان طورى که کفّارِ از اهل قبور مأیوسند. ﴿۱۳﴾

برداشت از آیات ۱۳ – ۱۰

دنیا محل تجارت است

سالک الی اللّه باید دنیا را محل تجارت خود قرار دهد تا بتواند به وسیله زاد و توشه ایی که از آن بر می دارد از عذاب دردناک جهنم نجات پیدا کند و این زاد و توشه عبارت اند از ایمان به خدا و ایمان به رسول خدا صلی الله علیه و آله و جهاد در راه خدا با مال و جان که اگر این تجارت را کرد خدا گناهانش را می بخشد و او را وارد بهشت می کند و مسکن پاک و پاکیزه ای در بهشت عدن به او می دهد و آن چه را که دوست دارد به او عنایت می کند و به او بشارت فتح و پیروزی نزدیکی را عنایت می فرماید.

سوره مبارکه حشر

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَكِيمُ ﴿۱﴾

آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است براى خدا تسبیح مى کنند و او عزیز حکیمى است. ﴿۱﴾

«کفّار از اهل کتاب»

هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِنْ دِيَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنْتُمْ أَنْ يَخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُمْ مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ  بِأَيْدِيهِمْ وَأَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ ﴿۲﴾

خدا آن کسى است که کفّار از اهل کتاب را در اوّلین برخورد از خانه هایشان بیرون کرد. شما گمان نمى کردید که آنها خارج گردند و آنها هم گمان نمى کردند که برج و باروهاى محکمشان آنها را از (قدرت) پروردگار حفظ نکند. پس (قدرت) خدا از جائى که گمان نمى کردند، به سوى آنها رفت و در دلهایشان رعب و ترس انداخت. با دستهاى خودشان و دستهاى مؤمنین خانه هایشان را خراب کردند. پس عبرت بگیرید، اى صاحبان بصیرت. ﴿۲﴾

وَلَوْلَا أَنْ كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْجَلَاءَ لَعَذَّبَهُمْ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابُ النَّارِ ﴿۳﴾  

و اگر خدا براى آنها ترک وطن را مقدّر نمى فرمود، خدا در دنیا عذابشان مى کرد و در آخرت هم براى آنها عذاب آتش بود. ﴿۳﴾

ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَمَنْ يُشَاقِّ اللَّهَ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ ﴿۴﴾

آن به خاطر این است که با خدا و پیامبرش درافتادند و کسى که با خدا دربیفتد، پس قطعا عقاب خدا شدید است. ﴿۴﴾

«تمام کارها با اذن خدا است»

مَا قَطَعْتُمْ مِنْ لِينَةٍ أَوْ تَرَكْتُمُوهَا قَائِمَةً عَلَى أُصُولِهَا فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَلِيُخْزِيَ الْفَاسِقِينَ ﴿۵﴾

هر چه از درخت با ارزش خرما را قطع کردید، یا آنها را به جاى خود به روى ریشه هایشان گذاشتید، همه به اذن خدا و براى اینکه فاسقان را خوار و رسوا کند، بوده است. ﴿۵﴾

«درآمدهای جنگی مال رسول خدا صلی الله علیه و آله است»

وَمَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَلَا رِكَابٍ وَلَكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿۶﴾

و آنچه را که خدا به رسولش از آنان برگردانده، چیزى است که شما براى کسب آن نه اسبى تاختید و نه رکابى زدید، ولى خدا پیامبران خود را بر هر کس که بخواهد پیروز مى کند. و خدا بر هر چیزى قادر است. ﴿۶﴾

«آنچه را که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله آورده باید محکم گرفت و آنچه را که نهی کرده باید ترک نمود»

مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ ﴿۷﴾

آن عایداتى که از اهل قریه ها خدا براى رسولش قرار مى دهد، پس مال خدا و مال رسولش و مال خویشاوندانِ نزدیک پیامبر و یتیمها و مسکینها و در راه مانده ها است. (چرا؟) براى اینکه در بین ثروتمندان شما آن عایدات دست بدست نگردد. و هر چه پیغمبر براى شما آورده، آن را بگیرید و آنچه را که از آن ممنوعتان کرده، پس ممنوع شوید و تقواى الهى را پیشه کنید که قطعا خدا کیفر شدیدى دارد. ﴿۷﴾

«اهمیت مهاجرین»

لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا وَيَنْصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ ﴿۸﴾

براى فقراى از هجرت کنندگانى که از شهرهایشان و اموالشان اخراج شده اند و آنها فضلى از خدا و رضایت او را مى خواهند و خدا و پیامبرش را یارى مى کنند، اینها همان راستگویانند. ﴿۸﴾

وَالَّذِينَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَالْإِيمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿۹﴾  

و کسانى که قبل از اینها خانه گرفته و ایمان آورده اند و مهاجرین به سوى آنها را دوست مى دارند و در دلهاى خود نیازى از آنچه به مهاجرین داده مى شود، احساس نمى کنند و آنها را در اموالشان بر خودشان، هر چند خودشان نیازمند باشند، مقدّم مى دارند. و کسى که نفس خودش را از بخل و حرص نگه دارد، پس آن گروه همان رستگارانند. ﴿۹﴾

«زشتی کینه نسبت به مؤمنین»

وَالَّذِينَ جَاءُوا مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ ﴿۱۰﴾

وکسانى که بعد از آنها آمده اند مى گویند: پروردگار ما، ما را و برادران ما را که بر ما در ایمان پیشى گرفته اند، بیامرز و در دلهاى ما کینه اى براى کسانى که ایمان آورده اند، قرار نده. پروردگار ما، قطعا تو رئوف مهربانى هستى. ﴿۱۰﴾

برداشت از آیات ۱۰ – ۲

چند دستور برای موفقیت

سالک الی اللّه باید مسائل زیر را معتقد باشد و بکار ببندد:

اول: خدا را قادر بر همه چیز بداند و از کفار و دشمنان نهراسد و از همه مسائلی که اتفاق می افتد و یا تاریخ گذشتگان به او می گوید عبرت بگیرد.

دوم: اگر می بیند که خدای تعالی به کفار مهلت می دهد و در دنیا با همه قدرتی که دارد آنها را عذاب نمی کند در آخرت بالاخره آنها را به عذاب آتش مبتلا خواهد فرمود.

سوم: آن چه در دنیا و آخرت از عذاب بر کفار می رسد بخاطر این است که با دستورات خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله در افتاده اند.

چهارم: باید بداند که وساطت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام در تمام چیزها کاربردش خیلی بیشتر از فعالیتهای مهم سیاسی و غیره است که انجام می دهد.

پنجم: باید کوشش کند که در تمام مسائل علمی و عرفانی و دینی تحت فرمان رسول اکرم صلی الله علیه و آله باشد و آنچه را پیغمبر صلی الله علیه و آله فرموده محکم بگیرد و آن چه را که نهی کرده بر خود ممنوع کند و تقوای الهی را کاملاً رعایت نماید.

ششم: رستگاری و فلاح را در یاری خدای تعالی بداند و فقر و ثروت را مایه رستگاری و عدم رستگاری خود نداند.

هفتم: اگر می خواهد رستگار شود فقرای از مؤمنین را در اموال خود بر خود مقدم بدارد و بداند کسی که خود را از بخل و حرص نگه می دارد رستگار واقعی است.

هشتم: در دعاها بگوید: خدایا من و برادرانی که بر من در ایمان سبقت گرفته اند بیامرز و آنها را از رحمت خود بهره مند فرما.

نهم: و در دعاهای خود از خدای تعالی بخواهد که کینه ای از اهل ایمان در دلش نباشد و خدا را رئوف و دارای مهربانی خاص الخاص بداند.

«دروغ گفتن منافقین به دوستان خود»

أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نَافَقُوا يَقُولُونَ لِإِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَكُمْ وَلَا نُطِيعُ فِيكُمْ أَحَدًا أَبَدًا وَإِنْ قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّكُمْ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ ﴿۱۱﴾

آیا ندیدى کسانى را که منافق اند به برادران کافر خود از اهل کتاب مى گویند: اگر شما را بیرون کنند، ما هم با شما بیرون مى رویم و هرگز در مقابل شما احدى را پیروى نمى کنیم و اگر با شما جنگ کنند، حتما شما را یارى خواهیم کرد ولى خدا شهادت مى دهد که قطعا اینها دروغگویانند. ﴿۱۱﴾

لَئِنْ أُخْرِجُوا لَا يَخْرُجُونَ مَعَهُمْ وَلَئِنْ قُوتِلُوا لَا يَنْصُرُونَهُمْ وَلَئِنْ نَصَرُوهُمْ لَيُوَلُّنَّ الْأَدْبَارَ ثُمَّ لَا يُنْصَرُونَ ﴿۱۲﴾

اگر آنها را بیرون کنند، منافقین با آنها بیرون نمى روند و اگر با آنها جنگ شود، منافقین کمکشان نخواهند کرد و اگر به کمکشان بیایند، حتماً پشت کرده و فرار مى کنند، سپس آنها یارى نمى شوند. ﴿۱۲﴾

«ضعف ایمان منافقین نسبت به خدای تعالی»

لَأَنْتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً فِي صُدُورِهِمْ مِنَ اللَّهِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَفْقَهُونَ ﴿۱۳﴾

قطعا شما در دلهاى آنها بیشتر از خدا مایه ترسید، زیرا که آنها قطعا مردمانى هستند که نمى فهمند. ﴿۱۳﴾

«دلهای کفّار و منافقین با یکدیگر وحدت ندارد»

لَا يُقَاتِلُونَكُمْ جَمِيعًا إِلَّا فِي قُرًى مُحَصَّنَةٍ أَوْ مِنْ وَرَاءِ جُدُرٍ بَأْسُهُمْ بَيْنَهُمْ شَدِيدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِيعًا وَقُلُوبُهُمْ شَتَّى ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَعْقِلُونَ ﴿۱۴﴾

آنها با شما دسته جمعى مقاتله نمى کنند، مگر در قریه هائى که داراى حصار محکمى باشد یا از پشت دیوارها. جنگشان بین خودشان شدید است، مى پندارى که آنها با هم هستند ولى دلهایشان از هم جدا است. آن به خاطر این است که آنها مردمى هستند که تعقّل نمى کنند. ﴿۱۴﴾

كَمَثَلِ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَرِيبًا ذَاقُوا وَبَالَ أَمْرِهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿۱۵﴾

اینها مانند کسانى که کمى قبل از آنها بوده اند، مى باشند. بدبختى کارشان را چشیده اند و براى آنها عذاب دردناکى خواهد بود. ﴿۱۵﴾

«شیطان در قیامت از انسان دوری می کند»

كَمَثَلِ الشَّيْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنْسَانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِنْكَ إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ ﴿۱۶﴾  

مَثَل اینها مَثَل شیطان است، زمانى که به انسان گفت: کافر شو. پس چون کافر شد، (شیطان) گفت: قطعا من از تو بیزارم، من از خدائى که پروردگار جهانیان است، مى ترسم. ﴿۱۶﴾

فَكَانَ عَاقِبَتَهُمَا أَنَّهُمَا فِي النَّارِ خَالِدَيْنِ فِيهَا وَذَلِكَ جَزَاءُ الظَّالِمِينَ ﴿۱۷﴾

پس عاقبتِ هر دوى آنها در آتش است که در آن همیشه خواهند بود. و آن جزاى ستمگران است. ﴿۱۷﴾

«برای قیامت چه چیز جلو فرستاده اید؟»

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ﴿۱۸﴾

اى کسانى که ایمان آورده اید، تقواى الهى را داشته باشید و هر کس باید نگاه کند که براى فردایش چه چیز جلو فرستاده است و تقواى خدا را پیشه کنید، قطعا خدا به آنچه مى کنید آگاه است. ﴿۱۸﴾

«کسانی که خدا را فراموش کرده اند فاسقند»

وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ﴿۱۹﴾

و مانند کسانى که خدا را فراموش کرده اند نباشید که خدا آنها را به فراموشى از خودشان دچار مى کند، اینها همان گناهکارانند. ﴿۱۹﴾

«اهل بهشت رستگارند»

لَا يَسْتَوِي أَصْحَابُ النَّارِ وَأَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفَائِزُونَ ﴿۲۰﴾

اهل آتش و اهل بهشت با هم مساوى نیستند، تنها اهل بهشت همان رستگارانند. ﴿۲۰﴾

«خضوع و خشوع کوه از ترس خدا»

لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ ﴿۲۱﴾

اگر این قرآن را بر کوه نازل مى کردیم، مى دیدى که آن کوه از ترس خدا خاشع و شکافته مى شود. و این مثالها را براى مردم مى زنیم شاید مردم تفکر کنند. ﴿۲۱﴾

برداشت از آیات ۲۱ – ۱۱

پندهای قابل توجه

سالک الی اللّه باید از آیاتی که تلاوت شد مطالب زیر را برای موفقیت در راهش استفاده کند:

۱  –  بداند که منافقین دروغگو هستند و به سخنان شان اعتماد نکند.

۲  –  منافقین ظاهر بین اند و حقایق را نمی فهمند.

۳  –  منافقین ترسو هستند و اگر بخواهند با مسلمانان قوی و دارای استقامت مبارزه کنند باید خود را در حصارهای محکمی قرار دهند و اگر جمعیت مسلمانها بیشتر باشد با آنها مبارزه نمی کنند و کاملاً ضعف و سستی در آنها مشاهده می شود. زیرا حتی به یکدیگر هم دروغ می گویند.

۴  –  منافقین با این که بدبختی کارشان را چشیده اند باز هم به بیچارگی خود ادامه می دهند تا آن که در آخرت مبتلا به عذاب دردناکی بشوند.

۵  –  منافقین مانند شیطانند که دیگران را وادار به کفر می کنند و در مواقع حساس آنها را به حال خود وا می گذارند.

۶  –  باید انسان بدون ارتباط با کفار و منافقین و شیاطین، تقوی را پیشه کند و راه راست را انتخاب نماید و ایمان به خدا داشته باشد.

۷  –  سالک الی اللّه باید دقیقا به آن چه برای آخرتش فرستاده است نظارت داشته باشد زیرا خدای تعالی به آن چه عمل می کند آگاه است.

۸  –  باید کوشش کند که خدا را فراموش نکند و جزء فاسقین محسوب نگردد.

۹  –  سالک الی اللّه اگر خدا را فراموش کرد خدا او را مانند کسی که فراموش شده است و رحمت خدا به او نمی رسد، قرارش خواهد داد.

۱۰  –  سالک الی اللّه باید جهنمی ها را با بهشتی ها فرق بگذارد زیرا بهشتی ها رستگارند ولی جهنمی ها خسارت دیده اند.

۱۱  –  سالک الی اللّه باید در مقابل قرآن و تدبر در آن خاضع و خاشع باشد و از مثالهایی که خدای تعالی در قرآن می زند، پند بگیرد.

«صفات و اسماء پروردگار»

هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ ﴿۲۲﴾

آن خدا کسى است که هیچ خدائى جز او نیست، غیب و شهود را مى داند، او بخشنده مهربانى است. ﴿۲۲﴾

هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ ﴿۲۳﴾

آن خدا کسى است که هیچ خدائى جز او نیست، حاکم و پاک از هر عیب، سلامت، مؤمن، نگهبان، عزیز، جبّار و متکبّر است. پاک است خدا از آنچه آنها مشرک مى شوند. ﴿۲۳﴾

هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿۲۴﴾

او خدائى است که خالق است، پدیدآورنده است، صورت ساز است، براى او نامها و نشانه هاى خوبى است. براى او آنچه در آسمانها و زمین است، تسبیح مى کند و او عزیز حکیمى است. ﴿۲۴﴾

سوره مبارکه مجادله

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«خدای تعالی همه چیز را می شنود»

قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِي تُجَادِلُكَ فِي زَوْجِهَا وَتَشْتَكِي إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ يَسْمَعُ تَحَاوُرَكُمَا إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ ﴿۱﴾

قطعا خدا شنیده است سخن زنى را که درباره همسرش با تو مجادله مى کرد و به خدا شکایت مى نمود و خدا گفتگوى شما را خواهد شنید. قطعا خدا شنواى بینائى است. ﴿۱﴾

«حکم ظهار و کفّاره آن»

الَّذِينَ يُظَاهِرُونَ مِنْكُمْ مِنْ نِسَائِهِمْ مَا هُنَّ أُمَّهَاتِهِمْ إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِي وَلَدْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَيَقُولُونَ مُنْكَرًا مِنَ الْقَوْلِ وَزُورًا وَإِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ ﴿۲﴾

کسانى از شما که زنهاى خود را «ظِهار» مى کنند، آن زنها هرگز مادرشان نیستند. مادران آنها جز زنهائى که از آنها متولّد شده اند نخواهند بود. و قطعا آنها سخن زشت و باطلى مى گویند. و خدا بخشنده و آمرزنده است. ﴿۲﴾

وَالَّذِينَ يُظَاهِرُونَ مِنْ نِسَائِهِمْ ثُمَّ يَعُودُونَ لِمَا قَالُوا فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَمَاسَّا ذَلِكُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ ﴿۳﴾

و کسانى که زنهاى خود را «ظِهار» مى کنند، سپس از آنچه گفته اند برمى گردند، پس باید قبل از تماس با یکدیگر بنده اى را آزاد کنند. آن است که شما به این وسیله موعظه شوید. و خدا به آنچه مى کنید آگاه است. ﴿۳﴾

فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ شَهْرَيْنِ مُتَتَابِعَيْنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَمَاسَّا فَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَإِطْعَامُ سِتِّينَ مِسْكِينًا ذَلِكَ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿۴﴾

پس کسى که نتوانست از عهده آزاد کردن بنده اى برآید، پس دو ماه پى در پى قبل از آنکه با همسرش تماس حاصل کند، روزه بگیرد. پس کسى که استطاعت روزه گرفتن ندارد، شصت مسکین را اطعام کند. آن به خاطر این است که به خدا و رسولش ایمان بیاورید. و این حدود خدا است و براى کافران عذاب دردناکى خواهد بود. ﴿۴﴾

«دشمنان خدای تعالی ذلیل خواهند شد»

إِنَّ الَّذِينَ يُحَادُّونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ كُبِتُوا كَمَا كُبِتَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَقَدْ أَنْزَلْنَا آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ مُهِينٌ ﴿۵﴾

قطعا کسانى که با خدا و رسولش دشمنى مى کنند ذلیل خواهند شد، چنانکه مردمى که قبل از آنها بودند، ذلیل شدند و قطعا ما آیات روشنى را نازل کردیم و براى کافرین عذاب خوارکننده اى خواهد بود. ﴿۵﴾

يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا أَحْصَاهُ اللَّهُ وَنَسُوهُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ ﴿۶﴾  

روزى که خدا همه آنها را مبعوث مى کند، پس به آنچه که کرده اند و خدا حسابش را نگه داشته و اینها فراموشش کرده اند، خدا آنها را با خبر مى نماید. و خدا شاهد بر هر چیزى است. ﴿۶﴾

«خدای تعالی همه چیز را می داند»

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ مَا يَكُونُ مِنْ نَجْوَى ثَلَاثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلَا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ وَلَا أَدْنَى مِنْ ذَلِكَ وَلَا أَكْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ مَا كَانُوا ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ﴿۷﴾

آیا ندیدى که خدا مى داند آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است؟ هیچ سه نفرى با هم سر به گوشى نمى کنند، مگر آنکه خدا چهارمین آنها است و هیچ پنج نفرى نیست، مگر آنکه خدا ششمین آنها است و نه تعدادى کمتر از آن و نه بیشتر، مگر آنکه خدا، هر جا باشند با آنها است. سپس روز قیامت به آنچه که عمل کرده اند، آنها را با خبر مى کند. قطعا خدا به هر چیزى دانا است. ﴿۷﴾

«نجوای فسادانگیز»

أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نُهُوا عَنِ النَّجْوَى ثُمَّ يَعُودُونَ لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَيَتَنَاجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَمَعْصِيَتِ الرَّسُولِ وَإِذَا جَاءُوكَ حَيَّوْكَ بِمَا لَمْ يُحَيِّكَ بِهِ اللَّهُ وَيَقُولُونَ فِي أَنْفُسِهِمْ لَوْلَا يُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِمَا نَقُولُ حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ يَصْلَوْنَهَا فَبِئْسَ الْمَصِيرُ ﴿۸﴾

آیا ندیدى کسانى را که از نجوا نهى شده بودند، سپس به آنچه که از آن نهى شده بودند برگشتند و براى گناه و دشمنى و نافرمانى پیامبر با یکدیگر نجوا کردند و وقتى که نزد تو مى آیند، به تو تهیتى که خدا به تو آن تهیت را نگفته مى گویند و در دل خود مى گویند: چرا خدا ما را به آنچه گفته ایم، عذاب نمى کند؟ جهنّم براى آنها کافى است، وارد آن مى شوند و چه بد جایگاهى است. ﴿۸﴾

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا تَنَاجَيْتُمْ فَلَا تَتَنَاجَوْا بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَمَعْصِيَتِ الرَّسُولِ وَتَنَاجَوْا بِالْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ ﴿۹﴾

اى کسانى که ایمان آورده اید، وقتى که با هم سر به گوشى حرف مى زنید، نجواى به گناه و دشمنى و سرپیچى از فرمان پیغمبر نکنید، بلکه نجواى به خوبیها و سفارش به تقوى کنید و تقواى خدائى که نزد او محشور مى شوید داشته باشید. ﴿۹﴾

«نجوا وسوسه شیطان است»

إِنَّمَا النَّجْوَى مِنَ الشَّيْطَانِ لِيَحْزُنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَلَيْسَ بِضَارِّهِمْ شَيْئًا إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ﴿۱۰﴾

جز این نیست که سر به گوشى کردن از جانب شیطان است، براى اینکه مؤمنین را محزون کند، ولى نمى تواند هیچ گونه ضررى به آنها برساند، مگر با اذن خدا. و مؤمنین بر خدا توکل مى کنند. ﴿۱۰﴾

برداشت از آیات ۱۰ – ۹

نجوا

سالک الی اللّه باید در بین دوستان خود که نشسته است نجوا نکند به خصوص در مسئله گناه و دشمنی با خوبان و انحرافات از دین. زیرا نجوا از ناحیه شیطان دستور داده می شود که دوستان و مؤمنین را محزون کند ولی می تواند انسان برای این که دیگران را به خوبی و تقوی وادار نماید نجوا کند بخاطر این که ممکن است شخصی از دوستان تقوایش را از دست داده باشد و نجوا کننده بخواهد او را امر به معروف نماید باید علنی این کار را انجام ندهد لذا خدای تعالی این گونه نجوا را استثناء فرموده است.

«در مجالس به یکدیگر جای دهید»

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ وَإِذَا قِيلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ ﴿۱۱﴾  

اى کسانى که ایمان آورده اید، وقتى به شما گفته مى شود: در مجالس (به دیگران) جاى دهید، پس جاى دهید. خدا به شما وسعت خواهد داد و زمانى که گفته مى شود: برخیزید، پس برخیزید. خدا درجات کسانى را که ایمان آورده و کسانى که به آنها علم داده شده است که از شما باشند، بالا مى برد و خدا به آنچه مى کنید آگاه است. ﴿۱۱﴾

برداشت از آیه ۱۱

آداب نشستن در مجالس

سالک الی اللّه باید در مجلسی که نشسته است رعایت اهل مجلس را بکند که اگر جا برای نشستن هست خیلی چسبیده به یکدیگر ننشینند و اگر جا نیست جا برای دیگران باز کنند و اگر صاحب منزل یا کسانی که احساس می کنند برای صاحبخانه، نشستن مزاحمت دارد و به آنها گفتند برخیزید، او هم برخیزد و بداند که خدای تعالی برای کسانی که به آنها علم داده است درجات پر ارزشی قائل شده و خدا به تمام اعمال بشر آگاه است.

«صدقه دادن حضرت علی علیه السلام در ملاقات با رسول اکرم صلی الله علیه و آله»

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَاجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَةً ذَلِكَ خَيْرٌ لَكُمْ وَأَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ ﴿۱۲﴾

اى کسانى که ایمان آورده اید، وقتى که با پیغمبر خصوصى مى خواهید حرف بزنید، قبل از خصوصى صحبت کردنتان صدقه بدهید، آن براى شما بهتر و پاکیزه تر است، اگر نداشتید، قطعا خدا بخشنده مهربانى است. ﴿۱۲﴾

أَأَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَتَابَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَاللَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ﴿۱۳﴾

آیا ترسیدید از دادن صدقه قبل از مناجاتتان با پیغمبر که فقیر شوید؟ پس حال که این کار را انجام ندادید و خدا توبه شما را پذیرفت، نماز را بر پا دارید و زکات را بدهید و خدا و رسولش را اطاعت کنید و خدا آگاه است به آنچه مى کنید. ﴿۱۳﴾

«دوستی با غیر مسلمانها نکنید»

أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ تَوَلَّوْا قَوْمًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مَا هُمْ مِنْكُمْ وَلَا مِنْهُمْ وَيَحْلِفُونَ عَلَى الْكَذِبِ وَهُمْ يَعْلَمُونَ ﴿۱۴﴾

آیا ندیدى کسانى را که دوستى کردند با قومى که خدا بر آنها غضب کرده است؟ آنها از شما نیستند و از آنان هم نیستند. آنها قسم دروغ مى خورند و حال آنکه خودشان مى دانند. ﴿۱۴﴾

أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا إِنَّهُمْ سَاءَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿۱۵﴾

خدا براى آنها عذاب سختى آماده کرده است. قطعا آنها بد چیزى را عمل کرده اند. ﴿۱۵﴾

«قسم خوردن را سپری برای کارهای بد خود قرار ندهید»

اِتَّخَذُوا أَيْمَانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ فَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ ﴿۱۶﴾

قسمهاى خود را سپرى براى خود قرار داده اند و مانع از راه خدا شده اند. پس براى آنها عذاب خوارکننده اى خواهد بود. ﴿۱۶﴾

لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلَا أَوْلَادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ﴿۱۷﴾

اموالشان و اولادشان به چیزى آنها را هرگز از عذاب خدا بى نیاز نمى کند. اینها اهل آتش اند که در آن جاودانه مى مانند. ﴿۱۷﴾

برداشت از آیات ۱۷ – ۱۴

نشست و برخاست با افراد بد

سالک الی اللّه نباید با کسانی که خدا به آنها غضب فرموده و با کسانی که قسم دروغ می خورند و قسم را برای خود سپری قرار داده اند که مانع از راه خدا بشوند دوستی کند. زیرا اینها اهل جهنم اند و مال و اولادشان آنها را از جهنم نجات نمی دهد.

«روز قیامت»

يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِيعًا فَيَحْلِفُونَ لَهُ كَمَا يَحْلِفُونَ لَكُمْ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلَى شَيْءٍ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْكَاذِبُونَ ﴿۱۸﴾

روزى که خدا همه آنها را محشور مى کند، پس براى خدا قسم مى خورند، همان طورى که امروز براى شما قسم مى خورند و چنین مى پندارند که آنها چیزى هستند. آگاه باشید که آنها قطعا همان دروغگویانند. ﴿۱۸﴾

«حزب شیطان»

اِسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ فَأَنْسَاهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ أُولَئِكَ حِزْبُ الشَّيْطَانِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ ﴿۱۹﴾

شیطان بر آنها مسلّط شده، پس یاد خدا را از ذهنشان برده. اینها حزب شیطانند. همه آگاه باشند که حزب شیطان همان زیانکارانند. ﴿۱۹﴾

برداشت از آیه ۱۹

حزب شیطان

سالک الی اللّه نباید کارهائی که شیطان را به سوی او می کشاند و او را از یاد خدا غافل می کند و در گروه شیطان سیرتانی که زیان کارند قرار  می دهد انجام دهد.

«دشمنان خدا و رسولش»

إِنَّ الَّذِينَ يُحَادُّونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِكَ فِي الْأَذَلِّينَ ﴿۲۰﴾

قطعا کسانى که با خدا و پیغمبرش دشمنى مى کنند، آنها در زمره ذلیل ترین ها هستند. ﴿۲۰﴾

كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ ﴿۲۱﴾  

خدا (براى خودش) چنین ثبت کرده است که من و پیامبرانم غلبه پیدا مى کنیم. قطعا خدا قوىِّ عزیز است. ﴿۲۱﴾

«دوستی با دشمنان خدا ممنوع است»

لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿۲۲﴾

هیچ قومى را که به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشند، نمى یابى که اظهار دوستى کنند با کسانى که خدا و رسولش را دشمن مى دارند و اگر چه پدران آنها باشند یا فرزندان آنها باشند یا برادران آنها باشند یا خویشاوندان و عشیره آنها باشند. در دلهاى این گروه ایمان ثبت شده است و خدا با روح ایمان آنها را تأیید فرموده است و در بهشتهائى که از دامن آن نهرها جارى است و همیشه در آن هستند، داخلشان مى فرماید. خدا از آنها راضى است و آنها از او (خدا) راضى هستند. اینها حزب اللّه اند. آگاه باشید که حزب اللّه همان رستگارانند. ﴿۲۲﴾

برداشت از آیات ۲۲ – ۲۰

دشمنی با خدا

سالک الی اللّه به وسیله اعمالش نباید با خدا و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله دشمنی کند. زیرا اگر این چنین بود روزی بالاخره ذلیل ترین افراد خواهد بود و خدای تعالی این گونه قرار داده است که در آخر پروردگار متعال و پیامبران علیهم السلام بر همه چیز غلبه پیدا می کنند. زیرا خدای تعالی قوی عزیزی است. سالک الی اللّه نباید به وسیله دوستی با دشمنان خدا، خدای تعالی را به غضب در بیاورد اگر چه این دشمنان پدرانشان یا فرزندانشان یا برادرانشان یا اقوامشان باشند. زیرا اگر بخواهد که ایمان در قلبش ثابت شود و روح ایمان او را کمک کند و داخل بهشتش نماید و خدا از او راضی شود و او هم از خدا راضی گردد و جزو حزب اللهی که رستگارند قرار بگیرد باید از دوستی با اینها خودداری نماید.

سوره مبارکه حدید

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«اشاره ای به صفات خدای تعالی»

سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿۱﴾

آنچه در آسمانها و زمین است، براى خدا تسبیح مى گوید و او عزیز حکیمى است. ﴿۱﴾

لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿۲﴾

مُلک آسمانها و زمین مال او است زنده مى کند و مى میراند و او بر هر چیزى قادر است. ﴿۲﴾

هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ﴿۳﴾  

او اوّل است و آخر است و ظاهر است و باطن است و او بر هر چیزى دانا است. ﴿۳﴾

«خدای تعالی آسمان و زمین را در شش روز خلق فرمود»

هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَمَا يَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا يَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا يَعْرُجُ فِيهَا وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ﴿۴﴾

آن (خدا) کسى است که آسمانها و زمین را در شش روز خلق فرمود، سپس به عرش پرداخت. آنچه در زمین فرو مى رود و آنچه از زمین خارج مى شود و آنچه از آسمان نازل مى گردد و آنچه به آسمان بالا مى رود، (همه را) مى داند و شما هر کجا که باشید، او (خدا) با شما است. و خدا به آنچه مى کنید بینا است. ﴿۴﴾

برداشت از آیه ۴

عظمت و نظارت الهی

سالک الی اللّه باید در زندگی متوجه باشد. خدای با عظمتی که بالا و پائین و هر چه که هست در مدت شش روز خلق فرمود و این خلقت ممکن بود با چشم به هم زدنی انجام شود ولی بخاطر آن که به بشر یا به کل مخلوقات، تأنی و دقت و عجله نکردن را تعلیم دهد در شش شبانه روز خلق فرمود. و هم چنین سالک الی اللّه باید بداند که خدا همیشه در هر کجا که باشد با او هست و همه کارهای او را دقیقا می بیند.

لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ ﴿۵﴾

مُلک آسمانها و زمین مال او است. و همه امور به سوى خدا بر مى گردد. ﴿۵﴾

يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَهُوَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ﴿۶﴾

شب را در روز قرار مى دهد و روز را در شب قرار مى دهد. و او به راز دلها دانا است. ﴿۶﴾

«ایمان بیاورید و انفاق کنید»

آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَأَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ فَالَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَأَنْفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ كَبِيرٌ  ﴿۷﴾

به خدا و رسولش ایمان بیاورید و از آنچه خدا شما را در آن جانشین دیگران قرار داده، انفاق کنید. پس کسانى که از شما ایمان بیاورند و انفاق کنند، براى آنها اجر بزرگى خواهد بود. ﴿۷﴾

«پیمان گرفتن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از مؤمنین در عالم قبل»

وَمَا لَكُمْ لَا تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ لِتُؤْمِنُوا بِرَبِّكُمْ وَقَدْ أَخَذَ مِيثَاقَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ ﴿۸﴾

و شما را چه شده که به خدا ایمان نمى آورید؟ در حالى که پیامبر شما را براى اینکه به پروردگارتان ایمان داشته باشید دعوت کرده و قطعا از شما پیمان گرفته، اگر مؤمن باشید. ﴿۸﴾

«پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شما را از ظلمت به نور می رساند»

هُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ عَلَى عَبْدِهِ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَإِنَّ اللَّهَ بِكُمْ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ ﴿۹﴾

آن او (خدا) کسى است که بر بنده خود آیات روشنى نازل فرموده، براى آنکه شما را از تاریکیها به نور بیرون بیاورد. و قطعا خدا به شما رئوف و مهربان است. ﴿۹﴾

«اهمیت انفاق در راه خدا»

وَمَا لَكُمْ أَلَّا تُنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلِلَّهِ مِيرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا يَسْتَوِي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُولَئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِينَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَقَاتَلُوا وَكُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ ﴿۱۰﴾

و شما را چه شده که در راه خدا انفاق نمى کنید و حال آنکه میراث آسمانها و زمین از خدا است. کسى که از شما قبل از فتح انفاق کرده و جنگ نموده، مساوى نیست. آنها مقام و درجه شان بالاتر است از کسانى که بعد از فتح انفاق کرده و جنگ کرده اند. و همه آنها را خدا به نیکى وعده فرموده. و خدا به آنچه مى کنید، دانا است. ﴿۱۰﴾

برداشت از آیات ۱۰ – ۷

پند و اندرزها

سالک الی اللّه باید به موارد زیر که از آیات فوق استفاده می شود عمل نماید:

۱  –  سالک الی اللّه باید ایمانش را به خدا و رسالت رسول اکرم صلی الله علیه و آله دائما تقویت کند و چون جانشین گذشتگان است مانند آنها انفاق نماید تا به خاطر تقویت ایمان و انفاق اجر بزرگی خدای تعالی به او عنایت فرماید.

۲  –  ایمان و اعتقاد سبب می شود که انسان به آنچه در عالم ذر و عالم میثاق از او تعهد گرفته شده عمل نماید و دعوت پروردگار را بپذیرد.

۳  –  دستورات قرآن و احادیث را باید بکار ببندد. زیرا از طرفی آنها را از ظلمت جهل به نور علم می رسانند و خدا به خاطر این لطفی که به بشر فرموده است رئوف و مهربان است.

۴  –  سالک الی اللّه باید در راه خدا انفاق کند زیرا خدای تعالی به او وعده خوبی به خاطر انفاقش داده و خدا به آن چه می کنید دانا است.

«خدای تعالی قرض الحسنه می خواهد»

مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ وَلَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ ﴿۱۱﴾  

چه کسى به خدا وام مى دهد، قرض الحسنه اى که خدا آن را براى او چندین برابر کند و اجر پر ارزشى براى او باشد؟ ﴿۱۱﴾

برداشت از آیه ۱۱

قرض الحسنه

سالک الی اللّه باید بداند که خدای تعالی  نسبت به او آن قدر مهربان است که هر چه او دارد با این که مال خداست در عین حال خدا از او از همان چیزها که به او داده است وام می خواهد که آن  را چندین برابر کند و به او پس دهد و اجر پرقیمتی به او بپردازد.

«روز قیامت نور مؤمنین در جلو آنها در حرکت است»

يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ يَسْعَى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِمْ بُشْرَاكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ﴿۱۲﴾

روزى که مردان با ایمان و زنان با ایمان را خواهى دید که نورشان پیشاپیششان و طرف راستشان در حرکت است. امروز بر شما بشارت باد به بهشتهائى که از دامن آنها نهرها جارى است. همیشه در آن خواهند بود. آن همان فوز عظیم است. ﴿۱۲﴾

يَوْمَ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُوا وَرَاءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذَابُ ﴿۱۳﴾

روزى که مردان منافق و زنان منافق به کسانى که ایمان آورده اند، مى گویند: رو برگردانید و به ما نگاه کنید تا از پرتو نور شما ما هم استفاده نماییم. به آنها گفته مى شود: به عقب خودتان برگردید، از آنجا کسب نور کنید. پس بین آنها دیوارى زده مى شود که درى دارد. باطنش رحمت است و ظاهرش عذاب است. ﴿۱۳﴾

يُنَادُونَهُمْ أَلَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ قَالُوا بَلَى وَلَكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَتَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ وَغَرَّتْكُمُ الْأَمَانِيُّ حَتَّى جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَغَرَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ ﴿۱۴﴾

آنها را صدا مى زنند آیا ما با شما نبودیم؟ مى گویند: چرا، ولى شما به خود خیانت کردید و انتظار کشیدید و تردید داشتید و آرزوهایتان شما را فریب داد تا وقتى که امر الهى رسید و شیطان شما را در برابر خدا مغرورتان کرد. ﴿۱۴﴾

«فدیه ای در برابر آتش گرفته نمی شود»

فَالْيَوْمَ لَا يُؤْخَذُ مِنْكُمْ فِدْيَةٌ وَلَا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مَأْوَاكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلَاكُمْ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ ﴿۱۵﴾

پس امروز از شما و از کسانى که کافر شده اند فدیه اى گرفته نمى شود. جایگاهتان آتش است، همان مولاى شما است و چه بد جایگاهى است. ﴿۱۵﴾

«آیا نوبت بازگشت نرسیده است؟»

أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلَا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلُ فَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ ﴿۱۶﴾

آیا وقت آن نرسیده است که کسانى که ایمان آورده اند، دلهایشان در مقابل یاد خدا و آنچه از حقّ نازل گردیده خاشع شود و مانند کسانى که از قبل کتاب به آنها داده شده نباشند که زمان طولانى بر آنها گذشت، پس دلهایشان قساوت پیدا کرد و بیشترى از آنها فاسق بودند؟ ﴿۱۶﴾

«حیات زمین در تابستان»

اِعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ﴿۱۷﴾

بدانید، قطعا خدا زمین را بعد از مرگش زنده مى کند. قطعا ما براى شما آیاتمان را بیان مى کنیم، شاید شما تعقّل کنید. ﴿۱۷﴾

«صدقه دهندگان و قرض دهندگان اجرشان مضاعف می شود»

إِنَّ الْمُصَّدِّقِينَ وَالْمُصَّدِّقَاتِ وَأَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا يُضَاعَفُ لَهُمْ وَلَهُمْ أَجْرٌ كَرِيمٌ ﴿۱۸﴾  

قطعا مردان صدقه دهنده و زنان صدقه دهنده و آنهائى که به خدا وام مى دهند قرض الحسنه اى، مضاعف مى شود براى آنها و اجر پر ارزشى خواهند داشت. ﴿۱۸﴾

«صدّیقین چه کسانی هستند؟»

وَالَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ أُولَئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ وَالشُّهَدَاءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَنُورُهُمْ وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ ﴿۱۹﴾

و کسانى که ایمان به خدا و رسولانش آورده اند، آنها همان صدّیقین و شهدا در نزد پروردگارشان هستند، براى آنها اجرشان و نورشان خواهد بود و کسانى که کافر شده اند و آیات ما را تکذیب کرده اند، آنها جهنّمى هستند. ﴿۱۹﴾

«مذمّت زندگی دنیا»

اِعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطَامًا وَفِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ ﴿۲۰﴾

بدانید که جز این نیست، زندگى دنیا بازى و بیهوده و تجمّل نمائى و فخرفروشى در بین خودتان و زیاده طلبى در اموال و در اولاد است. مانند مَثَل بارانى است که گیاهش کفّار را به تعجّب مى اندازد، سپس خشک مى شود، به نحوى که تو آن را زردرنگ مى بینى، سپس به کاه تبدیل مى گردد و در آخرت عذاب سختى است و بخشش و رضوان از جانب خدا است و زندگى دنیا جز متاع فریبنده اى چیزى نیست. ﴿۲۰﴾

«بهشتی که پهنای آن به وسعت آسمان و زمین است»

سَابِقُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ ﴿۲۱﴾

به سوى مغفرت پروردگارتان و بهشتى که پهناى آن مانند پهناى آسمان و زمین است و آماده شده براى کسانى که ایمان به خدا و رسولانش دارند، سبقت بگیرید آن فضل خدا است، به کسى که بخواهد مى دهد. و خدا صاحب فضل بزرگى است. ﴿۲۱﴾

«همه امور در لوح محفوظ ثبت شده است»

مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ ﴿۲۲﴾

مصیبتى در زمین و از ناحیه خودتان به شما نمى رسد، مگر قبل از آنکه زمین را بیافرینیم، در فرمانى ثبت شده است. قطعا آن براى خدا آسان است. ﴿۲۲﴾

لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ ﴿۲۳﴾

این به خاطر آن است که بر آنچه از دستتان رفته، متأسّف نشوید و به آنچه به شما داده شده است، شاد نگردید و خدا هیچ متکبّر افتخارکننده اى را دوست نمى دارد. ﴿۲۳﴾

«خدای تعالی بخیلها را دوست نمی دارد»

الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَمَنْ يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ ﴿۲۴﴾  

کسانى که بخل مى کنند و مردم را به بخل امر مى کنند و کسى که روبگرداند، پس قطعا خدا همان بى نیازِ پسندیده است. ﴿۲۴﴾

«اهمیت آهن»

لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ ﴿۲۵﴾

قطعا ما پیامبرانمان را با نشانه هائى فرستادیم و با آنها کتاب و میزان را نازل نمودیم تا مردم به عدالت قیام کنند و آهن را نازل کردیم که در آن نیروى شدید و منفعتهائى براى مردم است و تا خدا معلوم کند، چه کسى او و رسولانش را در پنهانى یارى مى کند. قطعا خدا قوىّ عزیزى است. ﴿۲۵﴾

«خدای تعالی در ذریه حضرت نوح و ابراهیم علیهما السلام نبوّت و کتاب را قرار داده است»

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا وَإِبْرَاهِيمَ وَجَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ ﴿۲۶﴾

و قطعا ما نوح و ابراهیم را فرستادیم و در ذریه آنها نبوّت و کتاب قرار دادیم. پس بعضى از آنها هدایت شدند و بسیارى از آنها فاسق گردیدند. ﴿۲۶﴾

«رهبانیت بدعتی بود که مسیحیت گذاشته بودند»

ثُمَّ قَفَّيْنَا عَلَى آثَارِهِمْ بِرُسُلِنَا وَقَفَّيْنَا بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَآتَيْنَاهُ الْإِنْجِيلَ وَجَعَلْنَا فِي قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَرَحْمَةً وَرَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا كَتَبْنَاهَا عَلَيْهِمْ إِلَّا ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَايَتِهَا فَآتَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ ﴿۲۷﴾

سپس ما در پشت آثار آنها پیامبرانى فرستادیم و بعد از آنها عیسى بن مریم را مبعوث نمودیم و به او انجیل را دادیم و در دل کسانى که از عیسى پیروى مى کردند، رأفت و مهربانى را قرار دادیم و رهبانیتى را که آنها بدعت گذاشته بودند، ما به آنها فرمان نداده بودیم. اگر چه منظور آنها رضاى خدا بود ولى حقّ آن را رعایت نکردند. پس ما به کسانى که از آنها ایمان آوردند، اجرشان را عنایت کردیم و بیشترى از آنها فاسق اند. ﴿۲۷﴾

«خدای تعالی به مؤمنین دو برابر مهربانی می کند»

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَيَجْعَلْ لَكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ ﴿۲۸﴾

اى کسانى که ایمان آورده اید، تقواى الهى را رعایت کنید و به رسولش ایمان بیاورید تا از رحمت خودش دو برابر به شما عنایت فرماید و براى شما نورى که با آن راه بروید، قرار دهد و شما را بیامرزد. و خدا بخشنده مهربانى است. ﴿۲۸﴾

لِئَلَّا يَعْلَمَ أَهْلُ الْكِتَابِ أَلَّا يَقْدِرُونَ عَلَى شَيْءٍ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَأَنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ ﴿۲۹﴾

تا آنکه اهل کتاب بدانند، قدرت ندارند بر چیزى از فضل خدا برسند و قطعا فضیلت بدست خدا است، آن را به کسى که بخواهد مى دهد. و خدا صاحب فضل عظیمى است. ﴿۲۹﴾

برداشت از آیات ۲۹ – ۱۶

تدبر در آیات الهی

سالک الی اللّه باید در آیاتی که تلاوت شد تدبر کند و این برداشتها را داشته باشد:

اول: از خواب غفلت بیدار شود و دل خود را با یاد خدا در مقابل خدا و آن چه از جانب خدا از حق و حقیقت نازل شده خاضع و خاشع نماید.

دوم: مانند گذشته ها از امت پیامبران گذشته با آرزوهای دراز دل خود را سخت و دارای قساوت قرار ندهد تا از فاسقین محسوب نگردد.

سوم: عقل که همان تعلیمات عالم ارواح است باید در همه کس زنده شود و در آیات خدا از قبیل زمستان و تابستان که خدا زمین را زنده می کند و می میراند تفکر نماید تا به معرفت خدای تعالی  که همان تعقل است برسد.

چهارم: به زن و مردی که صدقه می دهند که در حقیقت همان وام دادن خوبی به پروردگار است خدای تعالی اجر محترمانه ای خواهد داد.

پنجم: کسانی که ایمان راسخی به خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله می آورند آنها از صدیقین و راستگویانند آنها در نزد خدا از شهدا محسوب می شوند و اجر آنها در نزد پروردگارشان محفوظ است و خدای تعالی برای آنها روشنایی خوبی قرار می دهد.

ششم: همه مسلمانها باید بدانند که زندگی دنیا و دلبستگی به دنیا جز بازی بیهوده ای نبوده و به آن نباید دل ببندد.

هفتم: دل بستن به دنیا سبب تجمل گرائی و زیاده طلبی در اموال و اولاد می گردد و مانند بارانی است که به زمین می بارد و علوفه زیادی از زمین بیرون می آورد ولی ثمری و فایده ای ندارد و همه آن گیاهان تبدیل به کاه می شود و در آخرت هم خدای تعالی عذاب دردناکی نصیب این افراد می کند.

هشتم: باید بداند که بخشش و رضوان از جانب خدا است و دلبستگی به دنیا، مایه فریب است.

نهم: سالک الی اللّه باید برای رسیدن به مغفرت پروردگار و بهشتی که پهنایش به وسعت زمین و آسمان است کوشش کند.

دهم: خدای تعالی بهشتی را که به این وسعت است برای کسانی که به او و پیامبرانش ایمان آورده اند آماده کرده و این لطف الهی است به کسی را که او دوست می دارد می دهد و خدا همیشه صاحب فضل بزرگی بوده است.

یازدهم: آن چه از مصیبت در روی زمین به کسی می رسد در کتابی که از جانب خدا نازل شده است حکمش نوشته شده و این دقت در قانون گذاری بر خدا آسان است.

دوازدهم: زهد واقعی این است که محبت دنیا را انسان نداشته باشد تا جائی که اگر همه دنیا از دستش برود متأسف نگردد و اگر همه دنیا را به او بدهند هیچ خوشحال نشود.

سیزدهم: کسانی که خدا آنها را دوست نمی دارد متکبران و افتخارکنندگان هستند.

چهاردهم: کسانی که بخیل اند و مردم را وادار به بخل می کنند اینها را هم خدای تعالی دوست نمی دارد.

پانزدهم: خدای تعالی از کسانی که به دستورات او پشت می کنند و اطاعت امر او را نمی نمایند بیزار است.

شانزدهم: همه انبیاء و پیامبران علیهم السلام که آمده اند و کتاب و قوانینی آورده اند برای این بوده است که مردم با عدالت و سالم زندگی کنند.

هفدهم: در روزگاری که آهن هیچ ارزشی نداشت و مردم از آن استفاده ای نمی کردند خدای تعالی فرموده که ما آهن را در اختیار شما قرار دادیم که در آن منافع زیادی برای مردم هست و استحکام قابل توجهی دارد و این بخاطر امتحانی است که از مردم بکند و ببیند چه کسی خدا و پیغمبرش را به این وسیله یاری می نماید.

هجدهم: خدای تعالی پیامبران اولوالعزم مانند حضرت نوح و ابراهیم علیهم السلام و ذریه اینها را با نبوت و کتاب فرستاده تا مردم را هدایت کنند که بعضی از آنها به این وسیله هدایت شدند ولی بیشتر مردم فاسق گردیدند.

نوزدهم: خدای تعالی در دلهای کسانی که پیروی از حضرت عیسی علیه السلام و کتاب انجیل نموده بودند رأفت و مهربانی نسبت به یکدیگر به خاطر پیروی آنها از انبیاء علیهم السلام قرار داده است.

بیستم: مردم مسیحی رهبانیت و انزوا را در دین خدا بدعت گذاشتند و خدای تعالی آن را در کتابشان ننوشته بود بلکه خشنودی پروردگار و رعایت حق خدا را نوشته بود و کسانی که ایمان به آن آورده اند اجر خوبی در نزد خدا دارند.

بیست و یکم: کسی که با ایمان به خدا و ایمان به پیغمبرش تقوای الهی را رعایت کند از مهربانی خدا دو برابر به او داده می شود یعنی از رحمت خاص الخاص پروردگار کمال استفاده را می کند و خدا برای او نوری قرار می دهد که راه تزکیه نفس و کمالات را بپیماید.

بیست و دوم: اهل کتاب و بلکه همه مردم باید بدانند به تنهائی بر چیزی از فضل خدا نمی رسند بلکه فضل خدا در دست خدا است و خدا کسی را که دوست بدارد از تفضلاتش به او می دهد.

سوره مبارکه واقعه

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«در روز وقوع قیامت چه خواهد شد؟»

إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ ﴿۱﴾

زمانی که واقعه قیامت واقع شود. ﴿۱﴾

لَيْسَ لِوَقْعَتِهَا كَاذِبَةٌ ﴿۲﴾

برای واقع شدن آن دروغی در کار نیست. ﴿۲﴾

خَافِضَةٌ رَافِعَةٌ ﴿۳﴾

پایین آورنده و بالابرنده است. ﴿۳﴾

إِذَا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا ﴿۴﴾

آن وقتی که زمین به شدّت بلرزد. ﴿۴﴾

وَبُسَّتِ الْجِبَالُ بَسًّا ﴿۵﴾

و کوهها به شدّت درهم کوبیده شود. ﴿۵﴾

فَكَانَتْ هَبَاءً مُنْبَثًّا ﴿۶﴾

و مانند غبار پراکنده گردند. ﴿۶﴾

«مردم به سه بخش تقسیم می شوند»

وَكُنْتُمْ أَزْوَاجًا ثَلَاثَةً ﴿۷﴾

پس شما سه گروه خواهید بود. ﴿۷﴾

فَأَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ ﴿۸﴾

پس اصحاب دست راست، چه اصحاب دست راستى! ﴿۸﴾

وَأَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ ﴿۹﴾

و اصحاب دست چپ، چه اصحاب دست چپی! ﴿۹﴾

«خصوصیات مقرّبین»

وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ ﴿۱۰﴾

و سبقت گیرندگان، چه سبقت گیرندگانی! ﴿۱۰﴾

أُولَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ ﴿۱۱﴾

اینها مقرّبند. ﴿۱۱﴾

فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ ﴿۱۲﴾

در بهشتهای پر نعمتند. ﴿۱۲﴾

ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ ﴿۱۳﴾

گروه بسیاری از اوّلی ها هستند. ﴿۱۳﴾

وَقَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ ﴿۱۴﴾

و کمی از آخری ها هستند. ﴿۱۴﴾

عَلَى سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ ﴿۱۵﴾

بر تختهائی که به یکدیگر پیوسته است. ﴿۱۵﴾

مُتَّكِئِينَ عَلَيْهَا مُتَقَابِلِينَ ﴿۱۶﴾  

رو به روی یکدیگر بر آنها تکیه کرده اند. ﴿۱۶﴾

يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدَانٌ مُخَلَّدُونَ ﴿۱۷﴾

نوجوانانی که دائما در آنجا هستند، دور آنها می گردند. ﴿۱۷﴾

بِأَكْوَابٍ وَأَبَارِيقَ وَ كَأْسٍ مِنْ مَعِينٍ ﴿۱۸﴾

با قدح ها و کوزه ها و جام هائی که از چشمه های بهشتی است. ﴿۱۸﴾

لَا یُصَدَّعُونَ عَنْهَا وَلَا یُنزِفُونَ ﴿۱۹﴾

که از آن آشامیدنی ها سردرد نمى شوند و مست نمى شوند. ﴿۱۹﴾

وَفَاكِهَةٍ مِمَّا يَتَخَيَّرُونَ ﴿۲۰﴾

و میوه هائی از هر نوع که انتخاب کنند. ﴿۲۰﴾

وَلَحْمِ طَيْرٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ ﴿۲۱﴾

و گوشت پرنده، از هر نوع که اشتها داشته باشند. ﴿۲۱﴾

وَحُورٌ عِینٌ ﴿۲۲﴾

و حورالعین. ﴿۲۲﴾

كَأَمْثَالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ ﴿۲۳﴾

مانند مرواریدی که در صدف مخفی شده باشد. ﴿۲۳﴾

جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿۲۴﴾

جزای آن چیزی است که عمل کرده اند. ﴿۲۴﴾

لَا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْواً وَلَا تَأْثِیماً ﴿۲۵﴾

در آن بهشتها نه لغوی و نه گناهی می شنوند. ﴿۲۵﴾

إِلَّا قِیلاً سَلَاماً سَلَاماً ﴿۲۶﴾

جز آنکه گفته می شود: سلام، سلام. ﴿۲۶﴾

«خصوصیات اصحاب یمین»

وَأَصْحَابُ الْیَمِینِ مَا أَصْحَابُ الْیَمِینِ ﴿۲۷﴾

و اصحاب دست راست، چه اصحاب دست راستی! ﴿۲۷﴾

فِي سِدْرٍ مَخْضُودٍ ﴿۲۸﴾

در سایه درخت سدر بی خار. ﴿۲۸﴾

وَطَلْحٍ مَنْضُودٍ ﴿۲۹﴾

و درخت «طلح» [۱] پر برگ. ﴿۲۹﴾

[۱]  ــ درختى است که در یمن و حجاز است و بسیار خوش منظره و معطّر است.

وَظِلٍّ مَمْدُودٍ ﴿۳۰﴾

و سایه پهن شده. ﴿۳۰﴾

وَمَاءٍ مَسْكُوبٍ ﴿۳۱﴾

و آبی که ریزان است ﴿آبشار﴾. ﴿۳۱﴾

وَفَاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ ﴿۳۲﴾

و میوه های بسیار. ﴿۳۲﴾

لَا مَقْطُوعَةٍ وَلَا مَمْنُوعَةٍ ﴿۳۳﴾

که نه قطع می شود و نه ممنوع می گردد. ﴿۳۳﴾

وَفُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ ﴿۳۴﴾

و همسران بلندمرتبه. ﴿۳۴﴾

إِنَّا أَنْشَأْنَاهُنَّ إِنْشَاءً ﴿۳۵﴾

ما آنها را آفرینش جدید و خوبی دادیم. ﴿۳۵﴾

فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْكَارًا ﴿۳۶﴾

و همه را باکره قرار دادیم. ﴿۳۶﴾

عُرُباً أَتْرَاباً ﴿۳۷﴾

زنانی که به همسرانشان عشق می ورزند (و خوش زبان) و هم سنّ و سالند. ﴿۳۷﴾

لِأَصْحَابِ الْيَمِينِ ﴿۳۸﴾

اینها برای اصحاب یمین اند. ﴿۳۸﴾

ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ ﴿۳۹﴾

دسته ای از امّت اوّلی هستند. ﴿۳۹﴾

وَثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرِينَ ﴿۴۰﴾

و دسته ای از امّت آخری هستند. ﴿۴۰﴾

«خصوصیات اصحاب شمال»

وَأَصْحَابُ الشِّمَالِ مَا أَصْحَابُ الشِّمَالِ ﴿۴۱﴾

و اصحاب دست چپ، چه اصحاب دست چپی! ﴿۴۱﴾

فِي سَمُومٍ وَحَمِيمٍ ﴿۴۲﴾

در بادهای کشنده و آبهای سوزاننده. ﴿۴۲﴾

وَظِلٍّ مِنْ يَحْمُومٍ ﴿۴۳﴾

و در سایه ای از دودهای متراکم و آتشین اند. ﴿۴۳﴾

لَا بَارِدٍ وَلَا كَرِيمٍ ﴿۴۴﴾

که نه خنک و نه آرامش بخش است. ﴿۴۴﴾

إِنَّهُمْ كَانُوا قَبْلَ ذَلِكَ مُتْرَفِينَ ﴿۴۵﴾

قطعا اینها قبل از آن از ثروتمندان مغرور بوده اند. ﴿۴۵﴾

وَكَانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِيمِ ﴿۴۶﴾

و بر گناه(هاى) بزرگ اصرار مى کردند. ﴿۴۶﴾

وَكَانُوا يَقُولُونَ أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ ﴿۴۷﴾

و می گفتند: آیا وقتی ما مُردیم و خاک و استخوان گردیدیم، آیا دوباره ما مبعوث خواهیم شد؟ ﴿۴۷﴾

أَوَآبَاؤُنَا الْأَوَّلُونَ ﴿۴۸﴾

یا پدران گذشته ما ﴿مبعوث می شوند؟﴾ ﴿۴۸﴾

قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ ﴿۴۹﴾

بگو: قطعا اوّلین و آخرین. ﴿۴۹﴾

لَمَجْمُوعُونَ إِلَى مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ ﴿۵۰﴾  

همه برای موعد روز معینی جمع آوری می شوند. ﴿۵۰﴾

«گمراهان تکذیب کننده»

ثُمَّ إِنَّكُمْ أَيُّهَا الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ ﴿۵۱﴾

سپس شما ای گمراهانِ تکذیب کننده. ﴿۵۱﴾

لَآكِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ ﴿۵۲﴾

از درخت زقّوم خواهید خورد. ﴿۵۲﴾

فَمَالِئُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ ﴿۵۳﴾

پس شکمهایتان را از آن پر خواهید کرد. ﴿۵۳﴾

فَشَارِبُونَ عَلَيْهِ مِنَ الْحَمِيمِ ﴿۵۴﴾

بالای آن از آب سوزانی خواهید نوشید. ﴿۵۴﴾

فَشَارِبُونَ شُرْبَ الْهِيمِ ﴿۵۵﴾

و مانند شتران عطشان از آن می آشامید. ﴿۵۵﴾

هَذَا نُزُلُهُمْ يَوْمَ الدِّينِ ﴿۵۶﴾

این پذیرائی آنها روز جزا است. ﴿۵۶﴾

نَحْنُ خَلَقْنَاكُمْ فَلَوْلَا تُصَدِّقُونَ ﴿۵۷﴾

ما شما را آفریدیم. پس چرا تصدیق نمی کنید؟ ﴿۵۷﴾

أَفَرَأَيْتُمْ مَا تُمْنُونَ ﴿۵۸﴾

آیا (شما) مى بینید آن نطفه اى را که (در رحم) مى ریزید؟ ﴿۵۸﴾

أَأَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ ﴿۵۹﴾

آیا شما آن را خلق می کنید یا ما آفریدگاریم؟ ﴿۵۹﴾

«مرگ بین بشر تقدیر شده است»

نَحْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ ﴿۶۰﴾

ما بین شما مرگ را مقدّر نمودیم و بر ما کسی سبقت نمی گیرد. ﴿۶۰﴾

عَلَى أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثَالَكُمْ وَنُنْشِئَكُمْ فِي مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿۶۱﴾

بر اینکه امثال شما را به جای شما قرار دهیم و شما را در جائی که نمی دانید ایجادتان کنیم. ﴿۶۱﴾

وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولَى فَلَوْلَا تَذَكَّرُونَ ﴿۶۲﴾

و قطعا خلقت اوّلی را می دانید، پس چرا متذکر نمی شوید؟ ﴿۶۲﴾

أَفَرَأَيْتُمْ مَا تَحْرُثُونَ ﴿۶۳﴾

آیا دیده اید آنچه را که می کارید؟ ﴿۶۳﴾

أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ ﴿۶۴﴾

آیا شما آن را می رویانید یا ما رویاننده هستیم؟ ﴿۶۴﴾

لَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَاهُ حُطَامًا فَظَلْتُمْ تَفَكَّهُونَ ﴿۶۵﴾

اگر بخواهیم آن را کاه قرارش می دهیم تا در تعجّب بمانید. ﴿۶۵﴾

إِنَّا لَمُغْرَمُونَ ﴿۶۶﴾

قطعا ﴿بگویید:﴾ ما ضررکنندگانیم. ﴿۶۶﴾

بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ ﴿۶۷﴾

بلکه ما محرومانیم. ﴿۶۷﴾

«از خواب غفلت بیدار شوید»

أَفَرَأَيْتُمُ الْمَاءَ الَّذِي تَشْرَبُونَ ﴿۶۸﴾

آیا دیده اید آبی را که می نوشید؟ ﴿۶۸﴾

أَأَنتُمْ أَنزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنزِلُونَ ﴿۶۹﴾

آیا شما آن را از ابر نازل کرده اید یا ما آن را فرو فرستاده ایم؟ ﴿۶۹﴾

لَوْ نَشَاءُ جَعَلْنَاهُ أُجَاجًا فَلَوْلَا تَشْكُرُونَ ﴿۷۰﴾

اگر بخواهیم آن را تلخ قرارش می دهیم، پس چرا تشکر نمی کنید؟ ﴿۷۰﴾

أَفَرَأَیْتُمُ النَّارَ الَّتِی تُورُونَ ﴿۷۱﴾

آیا دیده اید آتشی را که شعله ور می کنید؟ ﴿۷۱﴾

أَأَنتُمْ أَنشَأْتُمْ شَجَرَتَهَا أَمْ نَحْنُ الْمُنشِؤُونَ ﴿۷۲﴾

آیا شما درختش را آفریده اید یا ما آفریده ایم؟ ﴿۷۲﴾

نَحْنُ جَعَلْنَاهَا تَذْكِرَةً وَمَتَاعًا لِلْمُقْوِينَ ﴿۷۳﴾

ما آن را برای مسافران تذکر و بهره ای قرار داده ایم. ﴿۷۳﴾

فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ ﴿۷۴﴾

پس نام پروردگار عظیمت را تسبیح بگو. ﴿۷۴﴾

«قرآن را جز پاکان نباید لمس کنند»

فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ ﴿۷۵﴾

پس قسم نمی خورم به موقعیتهای ستارگان. ﴿۷۵﴾

وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ ﴿۷۶﴾  

و قطعا آن قسمى است که اگر بدانید عظیم است. ﴿۷۶﴾

إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ ﴿۷۷﴾

که قطعا آن قرآن کریمی است. ﴿۷۷﴾

فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ ﴿۷۸﴾

در کتاب بسته شده ای است. ﴿۷۸﴾

لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ ﴿۷۹﴾

جز پاکان آن را مس نمی کنند. ﴿۷۹﴾

تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿۸۰﴾

از جانب پروردگار عالمیان نازل شده است. ﴿۸۰﴾

أَفَبِهَذَا الْحَدِيثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ ﴿۸۱﴾

آیا پس به این سخن و کلام بی توجّهی می کنید و کوچک می شمارید؟ ﴿۸۱﴾

وَتَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ ﴿۸۲﴾

و شما بهره خود را این قرار داده اید که قرآن را تکذیب کنید؟ ﴿۸۲﴾

«خدا به همه چیز از همه نزدیکتر است»

فَلَوْلَا إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ ﴿۸۳﴾

پس چرا وقتی که به گلوگاه می رسد. ﴿۸۳﴾

وَأَنتُمْ حِینَئِذٍ تَنظُرُونَ ﴿۸۴﴾

و شما در آن حال نگاه می کنید. ﴿۸۴﴾

وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَلَكِنْ لَا تُبْصِرُونَ ﴿۸۵﴾

و ما به آن نزدیک تر از شما هستیم ولی (شما) بصیرت ندارید. ﴿۸۵﴾

فَلَوْلَا إِنْ كُنْتُمْ غَيْرَ مَدِينِينَ ﴿۸۶﴾

پس اگر شما جزا داده نمی شوید. ﴿۸۶﴾

تَرْجِعُونَهَا إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ ﴿۸۷﴾

روح (خود) را برگردانید، اگر راست می گویید. ﴿۸۷﴾

«تقسیم بندگان خدا»

فَأَمَّا إِنْ كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ ﴿۸۸﴾

و امّا اگر از مقرّبین باشد. ﴿۸۸﴾

فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيمٍ ﴿۸۹﴾

پس راحت و دارای بوی خوش و بهشت پر نعمت است. ﴿۸۹﴾

وَأَمَّا إِنْ كَانَ مِنْ أَصْحَابِ الْيَمِينِ ﴿۹۰﴾

و امّا اگر از اصحاب دست راست باشد. ﴿۹۰﴾

فَسَلَامٌ لَكَ مِنْ أَصْحَابِ الْيَمِينِ ﴿۹۱﴾

پس سلام بر تو از طرف اصحاب دست راست. ﴿۹۱﴾

وَأَمَّا إِنْ كَانَ مِنَ الْمُكَذِّبِينَ الضَّالِّينَ ﴿۹۲﴾

و امّا اگر او از تکذیب کنندگان گمراه باشد. ﴿۹۲﴾

فَنُزُلٌ مِنْ حَمِيمٍ ﴿۹۳﴾

پس با آب جوشان پذیرائی می شود. ﴿۹۳﴾

وَتَصْلِيَةُ جَحِيمٍ ﴿۹۴﴾

و در آتش جهنّم وارد می شود. ﴿۹۴﴾

إِنَّ هَذَا لَهُوَ حَقُّ الْيَقِينِ ﴿۹۵﴾

قطعا این همان حقّ یقینی است. ﴿۹۵﴾

فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ ﴿۹۶﴾

پس بنام پروردگار بزرگت، تسبیح کن. ﴿۹۶﴾

برداشت از آیات ۹۶ – ۷۵

پند و اندرز

سالک الی اللّه باید از آیات آخر سوره واقعه این پند و اندرزها را بگیرد:

۱  –  زیاد قسم نخورد و اگر قسم خورد بداند که به چه چیز قسم خورده و حقیقت آن را درک کند.

۲  –  قرآن، اصل و حقیقت کتاب تکوین شده الهی است که منظور ممکن است «کتاب علی بن ابیطالب علیه السلام» باشد.

۳  –  ظاهر قرآن را بدون وضو و طهارت نباید لمس کند و باطن قرآن بدون تزکیه نفس حاصل نمی شود.

۴  –  نباید به قرآن بی توجهی کند و قرآن را تکذیب نماید.

۵  –  باید خدا را با حقیقت قرآن یکی بداند و این بصیرت را داشته باشد.

۶  –  باید ایمانش آن قدر قوی باشد که از مقربین گردد.

۷  –  باید بداند که مقربین دارای راحتی و خوشی و بهشت و نعمت خواهند بود.

۸  –  کاری کند که در زمره اصحاب یمین خودش را قرار دهد تا سلام و سلامتی اصحاب یمین نصیب او گردد.

۹  –  کوشش کند که از تکذیب کنندگان گمراه نباشد که اگر این چنین بود قطعا و یقینا به جهنم خواهد رفت.

۱۰  –  باید بداند که بهترین و بالاترین کار و روحیات مال کسی است که تسبیح پروردگار عظیم را بنماید.

سوره مبارکه رحمان

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«نعمتهای الهی»

اَلرَّحْمَنُ ﴿۱﴾

خدای بخشنده، ﴿۱﴾

عَلَّمَ الْقُرْآنَ ﴿۲﴾

قرآن را تعلیم داده، ﴿۲﴾

خَلَقَ الْإِنْسَانَ ﴿۳﴾

انسان را خلق کرده، ﴿۳﴾

عَلَّمَهُ الْبَیَانَ ﴿۴﴾

به او سخن گفتن تعلیم داده، ﴿۴﴾

اَلشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ ﴿۵﴾

خورشید و ماه را منظّم فرموده. ﴿۵﴾

وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ یَسْجُدَانِ ﴿۶﴾

و ستارگان (و یا گیاهان کوتاه بى ساقه) و درختان سجده مى کنند. ﴿۶﴾

وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِيزَانَ ﴿۷﴾

و خدا آسمان را بالا برده و میزان و حسابى (در آن) گذاشت. ﴿۷﴾

«عدالت در میزان را رعایت کنید»

أَلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ ﴿۸﴾

در میزان تعدّی نکنید. ﴿۸﴾

وَأَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِیزَانَ ﴿۹﴾

و وزن را بر اساس عدالت قرار دهید و میزان را کم نگذارید. ﴿۹﴾

«الطاف الهی بر مردم»

وَالْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ ﴿۱۰﴾

و زمین را برای مردم گذاشته. ﴿۱۰﴾

فِيهَا فَاكِهَةٌ وَالنَّخْلُ ذَاتُ الْأَكْمَامِ ﴿۱۱﴾

در آن میوه ها و درخت خرما با خوشه های غلاف دار ﴿۱۱﴾

وَالْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَالرَّیْحَانُ ﴿۱۲﴾

و دانه های با ساقه و برگ و گیاهان خوشبوی معطّر است. ﴿۱۲﴾

فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۱۳﴾

پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب می کنید؟ ﴿۱۳﴾

«چگونگی خلقت بدن جنّ و انس»

خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ كَالْفَخَّارِ ﴿۱۴﴾

انسان را از گِل خشکیده مانند آجر خلق کرد. ﴿۱۴﴾

وَخَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مَارِجٍ مِنْ نَارٍ ﴿۱۵﴾

و جن را از شعله های متحرّک آتش خلق فرمود. ﴿۱۵﴾

فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۱۶﴾  

پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب می کنید؟ ﴿۱۶﴾

«اشاره به کرویت زمین»

رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ ﴿۱۷﴾

پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب است. ﴿۱۷﴾

فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۱۸﴾

پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب می کنید؟ ﴿۱۸﴾

برداشت از آیات ۱۸ – ۱

سالک الی اللّه از آیاتی که تلاوت شد ﴿از اول سوره رحمن تا آیه ۱۸﴾ باید مطالب زیر را بفهمد:

۱  –  خدای تعالی به مخلوقش مهربان است و حتی کفار و فجار را از نعمت های عمومی اش ﴿که معنی رحمن است﴾ بهره مند می سازد.

۲  –  قرآن که مرآت علم پروردگار می باشد به خاتم انبیاء علیهم السلام در ابتدای خلقت نور مقدس آن حضرت،  تعلیم داده شده و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به حقایق قرآن هدایت گردیده است.

۳  –  انسان در میان جانداران کره زمین از این جهت اشرف مخلوقات است که فهم و درک خود را با سخن گفتن که خدای تعالی به او تعلیم داده برای مردم می گوید.

۴  –  همه چیز باید منظم و با حساب دقیقی انجام شود آن چنان که خدای تعالی ماه و خورشید را منظم فرموده است.

۵  –  باید در مقابل عظمت پروردگار خضوع کند و فرمانبردار باشد آن چنان که از ستارگان گرفته تا گیاهان همه تکوینا اطاعت پروردگار را می کنند و او را سجده می نمایند.

۶  –  باید عدالت را رعایت کند و افراط و تفریط را از بین ببرد و در کسب و کار با میزان صحیحی عمل کند.

۷  –  نعمتهای پروردگار را همیشه در مد نظر داشته باشد و به میوه های رنگارنگ و انواع خرماها و برگهای خوشبو توجه کند و نعمت های الهی را تکذیب نکند.

۸  –  بداند که خدای تعالی بدن انسان را از گل خشکیده خلق کرده و بدن اجنه را از شعله های متحرک آتش آفریده است.

۹  –  باید سالک الی اللّه خود را مربی تمام مردم کره زمین بداند چون فرموده اند: «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته» و نگذارد که آنها از موقعیت و محل خود تجاوز کنند.

«نشانه های الهی در دریا»

مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ ﴿۱۹﴾

دو دریا را بهم راه داد که بهم برسند. ﴿۱۹﴾

بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَا يَبْغِيَانِ ﴿۲۰﴾

بین آنها فاصله ای است که بر یکدیگر غلبه نمی کنند. ﴿۲۰﴾

فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۲۱﴾

پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب می کنید؟ ﴿۲۱﴾

يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ ﴿۲۲﴾

از آن دو دریا لؤلؤ و مرجان خارج می شود. ﴿۲۲﴾

فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۲۳﴾

پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب می کنید؟ ﴿۲۳﴾

وَلَهُ الْجَوَارِ الْمُنْشَآتُ فِي الْبَحْرِ كَالْأَعْلَامِ ﴿۲۴﴾

و براى او کشتیهائى ساخته شده که در دریا مانند کوههائى هستند. ﴿۲۴﴾

فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۲۵﴾

پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب می کنید؟ ﴿۲۵﴾

«بدن کسانی که در روی زمین هستند فانی می شود»

كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ ﴿۲۶﴾

هر کسى که روى آن (زمین) باشد، فانى مى شود. ﴿۲۶﴾

وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ ﴿۲۷﴾

و تنها وجه پروردگارت که صاحب جلالت و اکرام است، باقی می ماند. ﴿۲۷﴾

فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۲۸﴾

پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب می کنید؟ ﴿۲۸﴾

«خدای تعالی هر روزی در شغلی می باشد»

يَسْأَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ ﴿۲۹﴾

کسى که در آسمانها و زمین است، دست نیاز به سوى او دراز کرده و از او درخواست مى کند. او هر روز در کارى خواهد بود. ﴿۲۹﴾

فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۳۰﴾

پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب می کنید؟ ﴿۳۰﴾

«حساب روز قیامت»

سَنَفْرُغُ لَكُمْ أَيُّهَ الثَّقَلَانِ ﴿۳۱﴾

ای گروه جنّ و انس، به زودی به حسابتان می رسیم. ﴿۳۱﴾

فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۳۲﴾

پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب می کنید؟ ﴿۳۲﴾

«سیر و سفر در آسمانها»

يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ فَانْفُذُوا لَا تَنْفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطَانٍ ﴿۳۳﴾

اى گروه جنّ و انس، اگر مى توانید از مدارهاى آسمانها و زمین بگذرید، پس بگذرید، ولى نمى توانید بگذرید، مگر با تسلّط و نیرو. ﴿۳۳﴾

فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۳۴﴾

پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب می کنید؟ ﴿۳۴﴾

يُرْسَلُ عَلَيْكُمَا شُوَاظٌ مِنْ نَارٍ وَنُحَاسٌ فَلَا تَنْتَصِرَانِ ﴿۳۵﴾

بر شما شعله هائى از آتش بى دود و دودهاى متراکم فرستاده مى شود و (از کسى) نمى توانید یارى بطلبید. ﴿۳۵﴾

فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۳۶﴾

پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب می کنید؟ ﴿۳۶﴾

فَإِذَا انْشَقَّتِ السَّمَاءُ فَكَانَتْ وَرْدَةً كَالدِّهَانِ ﴿۳۷﴾

پس وقتی که آسمان شکافته شود و مانند روغن مذاب سرخ گردد. ﴿۳۷﴾

فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۳۸﴾

پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب می کنید؟ ﴿۳۸﴾

«در قیامت همه مطالب روشن است»

فَيَوْمَئِذٍ لَا يُسْأَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَلَا جَانٌّ ﴿۳۹﴾

پس در آن روز از گناه انس و جنّ پرسیده نمی شود. ﴿۳۹﴾

فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۴۰﴾  

پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب می کنید؟ ﴿۴۰﴾

یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیمَاهُمْ فَیُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِی وَالْأَقْدَامِ ﴿۴۱﴾

گناهکاران از سیمایشان شناخته می شوند، پس موهای جلوی سر و پاهایشان گرفته می شود. ﴿۴۱﴾

فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۴۲﴾

پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب می کنید؟ ﴿۴۲﴾

«معرّفی جهنّم»

هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ ﴿۴۳﴾

این همان جهنّمی است که گناهکاران آن را تکذیب می کردند. ﴿۴۳﴾

یَطُوفُونَ بَیْنَهَا وَبَیْنَ حَمِیمٍ آنٍ ﴿۴۴﴾

(امروز) در بین جهنّم و آب سوزان رفت و آمد مى کنند.﴿۴۴﴾

فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۴۵﴾

پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب می کنید؟ ﴿۴۵﴾

«برای هر که از خدا بترسد، دو بهشت خواهد بود»

وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ ﴿۴۶﴾

و برای کسی که از مقام پرورگارش بترسد، دو بهشت است. ﴿۴۶﴾

فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۴۷﴾

پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب می کنید؟ ﴿۴۷﴾

ذَوَاتَا أَفْنَانٍ ﴿۴۸﴾

دارای انواع درختان است. ﴿۴۸﴾

فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۴۹﴾

پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب می کنید؟ ﴿۴۹﴾

فِیهِمَا عَیْنَانِ تَجْرِیَانِ ﴿۵۰﴾

در میان آن دو بهشت، دو چشمه جریان دارد. ﴿۵۰﴾

فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۵۱﴾

پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب می کنید؟ ﴿۵۱﴾

فِيهِمَا مِنْ كُلِّ فَاكِهَةٍ زَوْجَانِ ﴿۵۲﴾

در آن دو بهشت از هر میوه ای دو نوع وجود دارد. ﴿۵۲﴾

فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۵۳﴾

پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب می کنید؟ ﴿۵۳﴾

مُتَّكِئِينَ عَلَى فُرُشٍ بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ وَجَنَى الْجَنَّتَيْنِ دَانٍ ﴿۵۴﴾

در آن بر پشتی هائی که داخلش از ابریشم است، تکیه زده اند. و میوه های آن دو بهشت در دسترس است. ﴿۵۴﴾

فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۵۵﴾

پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب می کنید؟ ﴿۵۵﴾

فِيهِنَّ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ ﴿۵۶﴾

در آن بهشتها زنان چشم خماری که دست هیچ انس و جنّی قبل از اینها به آنها نرسیده است، می باشد. ﴿۵۶﴾

فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۵۷﴾

پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب می کنید؟ ﴿۵۷﴾

كَأَنَّهُنَّ الْيَاقُوتُ وَالْمَرْجَانُ ﴿۵۸﴾

مثل اینکه آن دخترها یاقوت و مرواریدند. ﴿۵۸﴾

فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۵۹﴾

پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب می کنید؟ ﴿۵۹﴾

هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ ﴿۶۰﴾

آیا جزای نیکی غیر از نیکی است؟ ﴿۶۰﴾

فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۶۱﴾

پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب می کنید؟ ﴿۶۱﴾

«و دو بهشت دیگر هم برای آنها هست»

وَمِنْ دُونِهِمَا جَنَّتَانِ ﴿۶۲﴾

و غیر از آن دو بهشت، دو بهشت دیگر هم هست. ﴿۶۲﴾

فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۶۳﴾

پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب می کنید؟ ﴿۶۳﴾

مُدْهَامَّتَانِ ﴿۶۴﴾

هر دو سرسبزند که به سیاهى مى زند. ﴿۶۴﴾

فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۶۵﴾

پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب می کنید؟ ﴿۶۵﴾

فِیهِمَا عَیْنَانِ نَضَّاخَتَانِ ﴿۶۶﴾

در آن دو (بهشت) دو چشمه اى هست که مى جوشد.﴿۶۶﴾

فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۶۷﴾  

پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب می کنید؟ ﴿۶۷﴾

فِيهِمَا فَاكِهَةٌ وَنَخْلٌ وَرُمَّانٌ ﴿۶۸﴾

در آن دو بهشت میوه ها و درخت خرما و درخت انار است. ﴿۶۸﴾

فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۶۹﴾

پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب می کنید؟ ﴿۶۹﴾

فِیهِنَّ خَیْرَاتٌ حِسَانٌ ﴿۷۰﴾

در آن دو بهشت زنان نیکوخو و نیکو صورتند. ﴿۷۰﴾

فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۷۱﴾

پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب می کنید؟ ﴿۷۱﴾

حُورٌ مَقْصُورَاتٌ فِي الْخِيَامِ ﴿۷۲﴾

حوریه های پرده داری که در خیمه ها هستند. ﴿۷۲﴾

فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۷۳﴾

پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب می کنید؟ ﴿۷۳﴾

لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ ﴿۷۴﴾

قبل از آنها دست انس و جنّی به آنها نرسیده است. ﴿۷۴﴾

فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۷۵﴾

پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب می کنید؟ ﴿۷۵﴾

مُتَّكِئِينَ عَلَى رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَعَبْقَرِيٍّ حِسَانٍ ﴿۷۶﴾

بهشتی ها بر تختهائی که با پارچه های سبز پوشیده شده و بر بالشهای بسیار خوب تکیه کرده اند. ﴿۷۶﴾

فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۷۷﴾

پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب می کنید؟ ﴿۷۷﴾

تَبَارَكَ اسْمُ رَبِّكَ ذِي الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ ﴿۷۸﴾

پر برکت است نام پروردگار تو که صاحب جلالت و کرامت است. ﴿۷۸﴾

سوره مبارکه قمر

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«قیامت به زودی برای هر کسی می رسد»

اِقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ ﴿۱﴾

ساعت قیامت نزدیک شد و ماه شکافت. ﴿۱﴾

وَإِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَيَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ ﴿۲﴾

و وقتی که معجزه ای را ببینند، اعراض می کنند و می گویند: این سحر همیشگی است. ﴿۲﴾

وَكَذَّبُوا وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ وَكُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ ﴿۳﴾

و آنها تکذیب کردند و از هوای نفسشان پیروی نمودند و هر چیزی قرارگاهی دارد. ﴿۳﴾

وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنَ الْأَنْبَاءِ مَا فِيهِ مُزْدَجَرٌ ﴿۴﴾

و قطعا از اخباری که در آن انزجار است، به آنها رسیده است. ﴿۴﴾

حِكْمَةٌ بَالِغَةٌ فَمَا تُغْنِ النُّذُرُ ﴿۵﴾

حکمت بالغه ای است، پس ترساندنها سودی نداشت. ﴿۵﴾

فَتَوَلَّ عَنْهُمْ يَوْمَ يَدْعُ الدَّاعِ إِلَى شَيْءٍ نُكُرٍ ﴿۶﴾  

پس از آنها رو بگردان روزى که داعى (مرگ) آنها را به طرف چیزى که وحشتناک است، دعوت مى کند. ﴿۶﴾

خُشَّعًا أَبْصَارُهُمْ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْدَاثِ كَأَنَّهُمْ جَرَادٌ مُنْتَشِرٌ ﴿۷﴾

در حالى که چشمهاى آنها پایین افتاده و آنها مانند ملخهاى پراکنده از قبرها خارج مى شوند. ﴿۷﴾

مُهْطِعِينَ إِلَى الدَّاعِ يَقُولُ الْكَافِرُونَ هَذَا يَوْمٌ عَسِرٌ ﴿۸﴾

با شتاب به طرف دعوت کننده می روند. کافرها می گویند: امروز روز سختی است. ﴿۸﴾

«اشاره ای به قضیه حضرت نوح علیه السلام»

كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَكَذَّبُوا عَبْدَنَا وَقَالُوا مَجْنُونٌ وَازْدُجِرَ ﴿۹﴾

قبل از آنها قومِ نوح تکذیب کردند. پس بنده ما را تکذیب نمودند و گفتند: دیوانه اى است و او زجردیده شده. ﴿۹﴾

فَدَعَا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ ﴿۱۰﴾

پس دعا کرد پروردگارش را که قطعا من مغلوبم، پس یاریم کن. ﴿۱۰﴾

فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ السَّمَاءِ بِمَاءٍ مُنْهَمِرٍ ﴿۱۱﴾

پس ما درهای آسمان را به آبی که به شدّت می ریخت، باز نمودیم. ﴿۱۱﴾

وَفَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُيُونًا فَالْتَقَى الْمَاءُ عَلَى أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ ﴿۱۲﴾

و زمین را بصورت چشمه هایى شکافتیم، پس این دو آب (آب آسمان و زمین) به فرمانى که قطعا مقدّر شده بود، بهم پیوستند. ﴿۱۲﴾

وَحَمَلْنَاهُ عَلَى ذَاتِ أَلْوَاحٍ وَدُسُرٍ ﴿۱۳﴾

و او را بر کشتی که دارای تخته ها و میخهائی بود، سوار نمودیم. ﴿۱۳﴾

تَجْرِي بِأَعْيُنِنَا جَزَاءً لِمَنْ كَانَ كُفِرَ ﴿۱۴﴾

زیر نظر خودمان حرکت کرد. جزائی بود برای کسانی که کافر شده اند. ﴿۱۴﴾

وَلَقَدْ تَرَكْنَاهَا آيَةً فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ ﴿۱۵﴾

و قطعا آن را نشانه ای در میان مردم باقی گذاشتیم، آیا کسی هست که عبرت بگیرد؟ ﴿۱۵﴾

فَكَيْفَ كَانَ عَذَابِي وَنُذُرِ ﴿۱۶﴾

پس عذاب من و ترساندنهایم چگونه بوده است؟ ﴿۱۶﴾

«قرآن آن قدر نازل شده که آسان گردیده است»

وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ ﴿۱۷﴾

و قطعا ما قرآن را براى تذکر آسان قرار داده ایم، پس آیا کسى هست که عبرت بگیرد؟ ﴿۱۷﴾

«اشاره به قضیه قوم عاد»

كَذَّبَتْ عَادٌ فَكَيْفَ كَانَ عَذَابِي وَنُذُرِ ﴿۱۸﴾

قوم عاد تکذیب کردند، پس عذاب من و ترساندنهای من چگونه بوده است؟ ﴿۱۸﴾

إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا صَرْصَرًا فِي يَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ ﴿۱۹﴾

قطعا ما بر آنها باد تند سردی را در روز نحس مستمری فرستادیم. ﴿۱۹﴾

تَنْزِعُ النَّاسَ كَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ ﴿۲۰﴾

آن باد مردم را مى کند، مثل اینکه آنها تنه هاى درخت خرمائى هستند که از جا کنده مى شوند. ﴿۲۰﴾

فَكَيْفَ كَانَ عَذَابِي وَنُذُرِ ﴿۲۱﴾

پس عذاب من و ترساندنهایم چگونه بوده است؟ ﴿۲۱﴾

«قرآن آسان نازل شده تا مردم از خواب غفلت بیدار شوند»

وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ ﴿۲۲﴾

و قطعا ما قرآن را براى تذکر آسان قرار داده ایم، آیا پس کسى هست که عبرت بگیرد؟ ﴿۲۲﴾

«اشاره ای به قضیه قوم ثمود»

كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ ﴿۲۳﴾

قوم ثمود انذارها را تکذیب کردند. ﴿۲۳﴾

فَقَالُوا أَبَشَرًا مِنَّا وَاحِدًا نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذًا لَفِي ضَلَالٍ وَسُعُرٍ ﴿۲۴﴾

و گفتند: آیا (ما) از بشرى که یکى از ما است، پیروى کنیم؟ قطعا ما اگر چنین کنیم، در گمراهى و دیوانگى خواهیم بود. ﴿۲۴﴾

أَأُلْقِيَ الذِّكْرُ عَلَيْهِ مِنْ بَيْنِنَا بَلْ هُوَ كَذَّابٌ أَشِرٌ ﴿۲۵﴾

 آیا از میان ما بر او مطالب یادآورى کننده القا شده؟ بلکه او دروغگوى خودخواهى است. ﴿۲۵﴾

سَيَعْلَمُونَ غَدًا مَنِ الْكَذَّابُ الْأَشِرُ ﴿۲۶﴾

همین فردا به زودى خواهند دانست که دروغگوى خودخواه کیست؟ ﴿۲۶﴾

إِنَّا مُرْسِلُو النَّاقَةِ فِتْنَةً لَهُمْ فَارْتَقِبْهُمْ وَاصْطَبِرْ ﴿۲۷﴾  

ما ناقه را براى امتحان آنها فرستادیم، پس مراقب آنها باش و صبر داشته باش. ﴿۲۷﴾

وَنَبِّئْهُمْ أَنَّ الْمَاءَ قِسْمَةٌ بَيْنَهُمْ كُلُّ شِرْبٍ مُحْتَضَرٌ ﴿۲۸﴾

و به آنها خبر بده که آب میان آنها قسمت شده است، هر کدام به نوبت براى آشامیدن حاضر شوند. ﴿۲۸﴾

فَنَادَوْا صَاحِبَهُمْ فَتَعَاطَى فَعَقَرَ ﴿۲۹﴾

سردسته خود را صدا زدند، پس آمد و (ناقه را) پى کرد. ﴿۲۹﴾

فَكَيْفَ كَانَ عَذَابِي وَنُذُرِ ﴿۳۰﴾

پس عذاب من و ترساندنها چگونه بوده است؟ ﴿۳۰﴾

برداشت از آیات ۳۰ – ۹

پندها و اندرزها

سالک الی اللّه باید از آیاتی که قرائت شد استفاده و برداشتهای زیر را داشته باشد:

۱  –  این که به خاطر موفقیت در راه رسیدن به کمالات راهنماهای الهی را تکذیب نکند و برای سرپیچی از اوامرشان، به تهمت های زشت آنها را متهم ننماید.

۲  –  متوجه باشد که اگر راهنماها را متهم کرد و از اوامر آنها سرپیچی نمود کفران نعمت کرده و او مورد عذاب پروردگار واقع خواهد شد و خدا راهنماها را یاری خواهد کرد.

۳  –  اگر در دین رخنه ای وارد کند و یا از دستورات انبیاء علیهم السلام سرپیچی نماید باران که رحمت خدا است و چشمه های آب که بهترین نعمت الهی هستند تبدیل به عذاب بزرگی خواهند شد آن چنان که برای قوم نوح انجام گردید.

۴  –  اگر انسان طرفدار راهنمایان و پیغمبران و حق و حقیقت باشد خدای تعالی او را در وسط بلاهای دنیایی حفظ می کند و نمی گذارد به او آسیبی برسد و از هلاکت ها نجات پیدا می کند.

۵  –  سفینه نجات که اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام هستند به کمک او می آیند و آنها با الواح مستحکم او را راهنمایی می کنند.

۶  –  تمام راهنمایی ها صددرصد زیر نظر پروردگار است و عذاب برای کفار جزایی است که با اراده الهی انجام می گیرد.

۷  –  باید بدانیم که قرآن با کلمات مغلق و نامأنوس و غیر بلیغ بیان نشده که مردم از فهم آن عاجز باشند بلکه خدای تعالی آن را آسان نازل فرموده تا مردم متذکر آن چه خدا در عالم ارواح به آنها تعلیم داده است بشوند.

۸  –  باید از برداشتهایی که با تدبر از قرآن دارد پند و عبرت بگیرد و دین خدا را غریب نگذارد.

۹  –  گاهی به خاطر این که خدای تعالی عذابی در روزی مقرر فرموده آن روز، روز نحسی شده و ثبت گردیده است.

۱۰  –  باید انسان از خدای تعالی بخواهد که عذاب و آن چه خدا از آنها بشر را ترسانده بر او نازل نگردد.

۱۱  –  ملکوت و حقیقت را با ظاهری که انسان می بیند مقایسه نکند و فکر نکند که پیغمبران و راهنمایان مانند خود او هستند.

۱۲  –  خدای تعالی ساده بودن قرآن را و به وسیله قرآن تذکر دادن آن چه در عالم ارواح یاد گرفته ایم و پند گرفتن از قرآن را در سوره قمر تکرار کرده تا ما این سه مطلب را کاملاً یاد بگیریم و در اعمالمان و رفتارمان آنها را به کار ببندیم.

۱۳  –  در این آیات خدای تعالی مکررا نام قرآن و انبیاء را مذکر ﴿یادآورنده﴾ یاد کرده تا ما بدانیم که قبلاً این حقایق را به ما تعلیم فرموده و در دنیایی که دار امتحان است پیغمبران علیهم السلام و قرآن را برای کمک به امتحان  ما جهت یادآوری ما نازل نموده است.

۱۴  –  پروردگار متعال مواد امتحانی بشر را از اسباب مختلف قرار داده و برای هر قومی و جمعیتی به مناسبت زمان و مکانشان امتحانشان را ترتیب داده است.

۱۵  –  خدای تعالی پیامبران و در زمان ما حضرت حجت بن الحسن روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء را مراقب ما قرار داده و صبر و تحمل را برای آن حضرت مقدر فرموده است.

۱۶  –  باید به قسمتهای الهی ولو به صورت ظاهر به ضرر او تمام شود راضی گردد.

إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ صَيْحَةً وَاحِدَةً فَكَانُوا كَهَشِيمِ الْمُحْتَظِرِ ﴿۳۱﴾

قطعا ما بر آنها صیحه واحده اى فرستادیم. پس آنها مانند گیاه خشک شکسته شده گردیدند. ﴿۳۱﴾

«قرآن با لغات سخت گفته نشده که مردم متذکر شوند»

وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ ﴿۳۲﴾

و قطعا ما قرآن را برای تذکر آسان قرار داده ایم، پس آیا کسی هست که عبرت بگیرد؟ ﴿۳۲﴾

«اشاره ای به قضیه قوم لوط»

كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ بِالنُّذُرِ ﴿۳۳﴾

قومِ لوط ترسانندگان را تکذیب کردند. ﴿۳۳﴾

إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ حَاصِبًا إِلَّا آلَ لُوطٍ نَجَّيْنَاهُمْ بِسَحَرٍ ﴿۳۴﴾

قطعا ما بر آنها باد تندى که ریگها را به حرکت در مى آورد فرستادیم، مگر خاندان لوط که در سحر آنها را نجات دادیم. ﴿۳۴﴾

نِعْمَةً مِنْ عِنْدِنَا كَذَلِكَ نَجْزِي مَنْ شَكَرَ ﴿۳۵﴾

این نعمتى است از ناحیه ما. این چنین کسى را که شکر کند، جزا مى دهیم. ﴿۳۵﴾

وَلَقَدْ أَنْذَرَهُمْ بَطْشَتَنَا فَتَمَارَوْا بِالنُّذُرِ ﴿۳۶﴾

و قطعا (لوط) آنها را از مجازات ما ترساند، پس مجادله مى کردند به آنچه ترسیده مى شدند. ﴿۳۶﴾

وَلَقَدْ رَاوَدُوهُ عَنْ ضَيْفِهِ فَطَمَسْنَا أَعْيُنَهُمْ فَذُوقُوا عَذَابِي وَنُذُرِ ﴿۳۷﴾

و از مهمانان او کام دل خواستند. پس ما چشمهاى آنها را نابینا و محو نمودیم. پس بچشید عذاب مرا و انذارها را. ﴿۳۷﴾

وَلَقَدْ صَبَّحَهُمْ بُكْرَةً عَذَابٌ مُسْتَقِرٌّ ﴿۳۸﴾

و قطعا در اوّل صبحشان عذاب پایدارى به سراغشان آمد. ﴿۳۸﴾

فَذُوقُوا عَذَابِی وَنُذُرِ ﴿۳۹﴾

پس بچشید عذاب مرا و انذارها را. ﴿۳۹﴾

وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ ﴿۴۰﴾

و قطعا ما قرآن را براى تذکر، آسان قرار داده ایم، پس آیا کسى هست که عبرت بگیرد؟ ﴿۴۰﴾

«اشاره به قضیه اطرافیان فرعون»

وَلَقَدْ جَاءَ آلَ فِرْعَوْنَ النُّذُرُ ﴿۴۱﴾

و قطعا آل فرعون را پیامبرانی آمد. ﴿۴۱﴾

كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا كُلِّهَا فَأَخَذْنَاهُمْ أَخْذَ عَزِيزٍ مُقْتَدِرٍ ﴿۴۲﴾

(آنها) همه آیات ما را تکذیب کردند، پس ما آنها را مجازات کردیم، مجازات عزیز قدرتمندى. ﴿۴۲﴾

«خطاب به کفّار مکه»

أَكُفَّارُكُمْ خَيْرٌ مِنْ أُولَئِكُمْ أَمْ لَكُمْ بَرَاءَةٌ فِي الزُّبُرِ ﴿۴۳﴾

آیا کفّار شما بهتر از آن گروه شما هستند؟ یا براى شما برائت نامه اى در کتاب و نوشته وجود دارد؟ ﴿۴۳﴾

«اتّحاد و درهم شکستن کفّار قریش»

أَمْ يَقُولُونَ نَحْنُ جَمِيعٌ مُنْتَصِرٌ ﴿۴۴﴾

یا می گویند: ما جمعیت پیروزیم. ﴿۴۴﴾

سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَیُوَلُّونَ الدُّبُرَ ﴿۴۵﴾

به زودی جمع شکست می خورد و پشت کرده، فرار می کنند. ﴿۴۵﴾

بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ وَالسَّاعَةُ أَدْهَى وَأَمَرُّ ﴿۴۶﴾

بلکه ساعت قیامت وعده گاه آنها است و قیامت هولناک تر و تلخ تر است. ﴿۴۶﴾

«زندگی سخت گناهکاران»

إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی ضَلَالٍ وَسُعُرٍ ﴿۴۷﴾

قطعا گناهکاران در گمراهی و دیوانگی هستند. ﴿۴۷﴾

یَوْمَ یُسْحَبُونَ فِی النَّارِ عَلَى وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ ﴿۴۸﴾

روزى که با صورتشان در آتش کشیده مى شوند، بچشید احساس جهنّم را. ﴿۴۸﴾

«در خلقت، هر چیزی به اندازه است»

إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ ﴿۴۹﴾  

قطعا ما هر چیزی را به اندازه خلق کرده ایم. ﴿۴۹﴾

وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ ﴿۵۰﴾

و فرمان ما یک مرتبه بیشتر نیست، مانند چشم بر هم زدن. ﴿۵۰﴾

وَلَقَدْ أَهْلَكْنَا أَشْيَاعَكُمْ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ ﴿۵۱﴾

و قطعا ما هلاک کرده ایم مانند شما را، پس آیا کسی هست که عبرت بگیرد؟ ﴿۵۱﴾

«محاسبه دقیق الهی»

وَكُلُّ شَيْءٍ فَعَلُوهُ فِي الزُّبُرِ ﴿۵۲﴾

و هر چه را که انجام داده اند، در نامه ای خواهد بود. ﴿۵۲﴾

وَكُلُّ صَغِيرٍ وَكَبِيرٍ مُسْتَطَرٌ ﴿۵۳﴾

و هر کوچک و بزرگی نوشته شده است. ﴿۵۳﴾

إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ﴿۵۴﴾

قطعا اهل تقوا در بهشتها و نهرها هستند. ﴿۵۴﴾

فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ ﴿۵۵﴾

در جایگاه راستی و درستی نزد خدای مالک مقتدر. ﴿۵۵﴾

برداشت از آیات ۵۵ – ۵۴

درجات تقوی

سالک الی اللّه باید بداند که تقوی از مرحله یقظه به طور ضعیف باید شروع شود تا به مرحله کمالات روحی برسد و تقوی دائما تقویت گردد تا انسان را به لقاء پروردگار موفق نماید.

سوره مبارکه نجم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نه گمراه است و نه از روی هوای نفس حرف می زند»

وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى ﴿۱﴾

قسم به ستاره، وقتی که فرود می آید. ﴿۱﴾

مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى ﴿۲﴾

آنکه همراه شما (همیشه) بوده، نه گمراه شده و نه اغواء گردیده است.﴿۲﴾

وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى ﴿۳﴾

و از هوای نفس سخن نمی گوید. ﴿۳﴾

إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى ﴿۴﴾

جز این نیست که سخن او وحیى است که (به او از طرف خدا) وحى مى شود. ﴿۴﴾

عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى ﴿۵﴾

کسی که دارای قدرت بزرگی است، به او تعلیم داده است. ﴿۵﴾

ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَى ﴿۶﴾

همان کسی که صاحب نیرومندی است و تسلّط دارد. ﴿۶﴾

وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى ﴿۷﴾

و او در افق برتری قرار گرفته است. ﴿۷﴾

«اشاره به معراج رسول اکرم صلی الله علیه و آله»

ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى ﴿۸﴾

سپس نزدیک و نزدیکتر گردید. ﴿۸﴾

فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى ﴿۹﴾

تا آنکه (فاصله او) به اندازه دو کمان یا نزدیکتر شد. ﴿۹﴾

فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى ﴿۱۰﴾

پس به بنده اش وحی کرد، آنچه را باید وحی کند. ﴿۱۰﴾

مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى ﴿۱۱﴾

آنچه را دید، قلبش تکذیب نکرد. ﴿۱۱﴾

أَفَتُمَارُونَهُ عَلَى مَا یَرَى ﴿۱۲﴾

آیا بر آنچه می بیند، با او جدال می کنید؟ ﴿۱۲﴾

وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى ﴿۱۳﴾

و قطعا بار دیگر نیز او را دید. ﴿۱۳﴾

عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى ﴿۱۴﴾

در کنار درخت سدره المنتهی. ﴿۱۴﴾

عِنْدَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَى ﴿۱۵﴾

که در کنار آن، بهشت زندگی است. ﴿۱۵﴾

إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ مَا يَغْشَى ﴿۱۶﴾

در آن وقت، چیزی پوشاننده، درخت سدره المنتهی را پوشاند. ﴿۱۶﴾

مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى ﴿۱۷﴾

چشم به طرفی نگردید و تجاوز نکرد. ﴿۱۷﴾

لَقَدْ رَأَى مِنْ آيَاتِ رَبِّهِ الْكُبْرَى ﴿۱۸﴾

قطعا او از نشانه های بزرگتر پروردگارش، چیزها دید. ﴿۱۸﴾

«لات و عزی و منات بتهائی بوده اند»

أَفَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى ﴿۱۹﴾

آیا پس شما «لات» و «عزى» را دیدید؟ ﴿۱۹﴾

وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى ﴿۲۰﴾

و منات که سوّمی دیگری است. ﴿۲۰﴾

أَلَكُمُ الذَّكَرُ وَلَهُ الْأُنْثَى ﴿۲۱﴾

آیا براى شما پسر و براى او (خدا) دختر باید باشد؟ ﴿۲۱﴾

تِلْكَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِيزَى ﴿۲۲﴾

در این صورت آن تقسیمی غیر عادلانه است. ﴿۲۲﴾

إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَى ﴿۲۳﴾

اینها جز اسمهائى که شما و پدرانتان نامگذارى کرده اید، چیزى نیست. خدا براى آن دلیلى نازل نکرده است. آنها جز از گمان و هواى نفسشان پیروى نمى کنند و حال آنکه قطعا از طرف پروردگارشان براى آنها هدایت آمده است. ﴿۲۳﴾

أَمْ لِلْإِنْسَانِ مَا تَمَنَّى ﴿۲۴﴾

آیا برای انسان آنچه آرزو دارد، خواهد بود؟ ﴿۲۴﴾

فَلِلَّهِ الْآخِرَةُ وَالْأُولَى ﴿۲۵﴾

پس برای خدا آخرت و ﴿حیات﴾ اوّلین است. ﴿۲۵﴾

برداشت از آیات ۲۵ – ۲۳

ظنّ و گمان

سالک الی اللّه نباید از ظنّ و گمان و از هوای نفس با وجود هدایت صریحی که از جانب پروردگار به وسیله قرآن و روایات به او رسیده تبعیت کند و بداند هر چه انسان می خواهد و آرزو می کند به او خواهد رسید زیرا آخرت و عالم ارواح و عالم ذر همه اینها تحت نفوذ و قدرت پروردگار می باشند.

وَكَمْ مِنْ مَلَكٍ فِي السَّمَاوَاتِ لَا تُغْنِي شَفَاعَتُهُمْ شَيْئًا إِلَّا مِنْ بَعْدِ أَنْ يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَرْضَى ﴿۲۶﴾  

و چه بسیار ملائکه اى که در آسمانها هستند و شفاعت آنها مگر بعد از اجازه الهى براى کسى که بخواهد و راضى شود، سودى نخواهد داشت. ﴿۲۶﴾

«ملائکه زن نیستند»

إِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَيُسَمُّونَ الْمَلَائِكَةَ تَسْمِيَةَ الْأُنْثَى ﴿۲۷﴾

قطعا کسانى که به آخرت ایمان ندارند، حتماً ملائکه را به اسم مؤنث نامگذارى مى کنند. ﴿۲۷﴾

وَمَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا ﴿۲۸﴾

و آنها به این (مطلب) علمى ندارند، بلکه از گمان پیروى مى کنند و حال آنکه گمان، هرگز انسان را از چیزى از حقّ بى نیاز نمى کند. ﴿۲۸﴾

فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِكْرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا ﴿۲۹﴾

پس اعراض کن از کسى که از یاد ما رو مى گرداند و جز زندگى دنیا را نخواسته است. ﴿۲۹﴾

«هر کسی به اندازه ظرفیتش می فهمد»

ذَلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدَى ﴿۳۰﴾

این (همان)، حدّ و اندازه آنها از دانائى است. قطعا پرورگار تو داناتر است به کسى که از راه او (خدا) گمراه شده و و او داناتر است به کسى که هدایت یافته است. ﴿۳۰﴾

برداشت از آیات ۳۰ – ۲۸

هدایت و گمراهی

سالک الی اللّه نباید پیروی از ظنّ و گمانش بکند زیرا ظنّ و گمان انسان را به حقیقت نمی رساند و باید همیشه به یاد خدا باشد و تنها به زندگی دنیا بسنده نکند و تنها به آن چه می بیند معتقد نباشد و خدا را در گمراهی و هدایت خود ناظر و دانا بداند.

وَلِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ لِيَجْزِيَ الَّذِينَ أَسَاءُوا بِمَا عَمِلُوا وَيَجْزِيَ الَّذِينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى ﴿۳۱﴾

و آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، مال خدا است تا آنهائى را که بدى کردند به آنچه عمل کرده اند جزا دهد و کسانى را که عمل نیکو کرده اند، به نیکى جزا مرحمت فرماید. ﴿۳۱﴾

«اشاره به الطاف الهی»

اَلَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّكَ وَاسِعُ الْمَغْفِرَةِ هُوَ أَعْلَمُ بِكُمْ إِذْ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَإِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ فَلَا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَى ﴿۳۲﴾

آنان (آن نیکوکارانى) که از گناهان کبیره و فواحش، غیر از لغزشهاى کوچک اجتناب مى کنند، قطعا بخشش پروردگارت توسعه دارد. و او به شما داناتر است، زیرا که شما را از زمین خلق کرد و چون که در شکمهاى مادرانتان جنینهائى بودید. پس خود را پاک ندانید، او کسى را که تقوى دارد بهتر مى شناسد. ﴿۳۲﴾

«اشاره به ولید بن مغیره است»

أَفَرَأَيْتَ الَّذِي تَوَلَّى ﴿۳۳﴾

آیا پس دیدى آن کسى را که روگرداند؟ ﴿۳۳﴾

وَأَعْطَى قَلِيلًا وَأَكْدَى ﴿۳۴﴾

و کمى اعطاء کرد و (بعد) امتناع نمود؟ ﴿۳۴﴾

أَعِنْدَهُ عِلْمُ الْغَيْبِ فَهُوَ يَرَى ﴿۳۵﴾

آیا نزد او علم غیب است که (همه چیز را) مى بیند؟ ﴿۳۵﴾

أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ بِمَا فِی صُحُفِ مُوسَى ﴿۳۶﴾

آیا با خبر نشده است به آنچه در کتاب های موسی است؟ ﴿۳۶﴾

«اشاره به وفای حضرت ابراهیم علیه السلام»

وَإِبْرَاهِیمَ الَّذِی وَفَّى ﴿۳۷﴾

و ابراهیم که وفادار بود. ﴿۳۷﴾

أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى ﴿۳۸﴾

که هیچ کس بار گناه دیگری را بر عهده نمی گیرد. ﴿۳۸﴾

وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى ﴿۳۹﴾

و اینکه برای انسان جز آنچه را که سعی کرده است، نخواهد بود. ﴿۳۹﴾

«نتیجه اعمال انسان به زودی می رسد»

وَأَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَى ﴿۴۰﴾

و قطعا سعی او به زودی دیده می شود. ﴿۴۰﴾

ثُمَّ يُجْزَاهُ الْجَزَاءَ الْأَوْفَى ﴿۴۱﴾

سپس جزای او به طور کامل داده می شود. ﴿۴۱﴾

برداشت از آیات ۴۱ – ۳۲

گناهان کبیره

سالک الی اللّه باید از گناهان کبیره اجتناب کند و بداند که پروردگارش از لغزشهای کوچکش می گذرد، زیرا خدا مغفرتش شامل آنها می شود. و هم چنین خود را به عنوان پاک و تزکیه شده به دروغ معرفی نکند و بداند که خدای تعالی اهل تقوای واقعی را می شناسد. و از خدای تعالی و حقایق رو نگرداند و بکوشد که همه حقایق را قبول داشته باشد و برای مردم بیان کند و مغرور به آن که من از علم غیب مطلع ام نگردد، زیرا خدای تعالی ممکن است همه آن چه را که خلق نکرده نحوه دیگری به خاطر مصلحتی خلق کند. و کتابهای انبیاء گذشته علیهم السلام را قبول داشته باشد و بداند که کسی گناه دیگری را به عهده نمی گیرد. و از برای انسان جز آن چه را که درباره اش کوشش می کند وجود ندارد و جزای زحماتی را که در راه دین و حقیقت کشیده به زودی می بیند و جزای کاملی از خدا دریافت می کند.

وَأَنَّ إِلَى رَبِّكَ الْمُنْتَهَى ﴿۴۲﴾

و قطعا همه امور به پروردگارت پایان می پذیرد. ﴿۴۲﴾

«همه کارها در دست خدا است»

وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَأَبْكَى ﴿۴۳﴾

و قطعا او خدائی است که می خنداند و می گریاند. ﴿۴۳﴾

وَأَنَّهُ هُوَ أَمَاتَ وَأَحْيَا ﴿۴۴﴾  

و قطعا او خدائی است که می میراند و زنده می کند. ﴿۴۴﴾

وَأَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالْأُنْثَى ﴿۴۵﴾

و او است که دو زوج مرد و زن را خلق کرده است. ﴿۴۵﴾

مِنْ نُطْفَةٍ إِذَا تُمْنَى ﴿۴۶﴾

از یک نطفه، وقتی که ریخته می شود. ﴿۴۶﴾

وَأَنَّ عَلَيْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْرَى ﴿۴۷﴾

و بر عهده او (خدا) است که نشئه دیگر را ایجاد کند. ﴿۴۷﴾

وَأَنَّهُ هُوَ أَغْنَى وَأَقْنَى ﴿۴۸﴾

و قطعا او (خدائى) است که بى نیاز کرده و سرمایه داده است. ﴿۴۸﴾

وَأَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرَى ﴿۴۹﴾

و او (خدائى) است که پروردگار ستاره «شعرى» است. ﴿۴۹﴾

وَأَنَّهُ أَهْلَكَ عَادًا الْأُولَى ﴿۵۰﴾

و او قوم عاد را اوّل هلاک کرده است. ﴿۵۰﴾

«عذاب قوم نوح و ثمود»

وَثَمُودَ  فَمَا أَبْقَى ﴿۵۱﴾

و از قوم ثمود که کسی را باقی نگذاشت. ﴿۵۱﴾

وَقَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كَانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَأَطْغَى ﴿۵۲﴾

و قوم نوح را نیز پیش از این، قطعا، آنها ظالم تر و تجاوزکارتر بودند. ﴿۵۲﴾

وَالْمُؤْتَفِكَةَ أَهْوَى ﴿۵۳﴾

و شهرهائی که زیرورو شده و کوبیده شدند. ﴿۵۳﴾

فَغَشَّاهَا مَا غَشَّى ﴿۵۴﴾

پس آنها را با آنچه پوشاننده بود، پوشاند. ﴿۵۴﴾

«به نعمتهای خدا شک نکنید»

فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكَ تَتَمَارَى ﴿۵۵﴾

پس به کدام یک از نعمتهای پروردگارت شک داری؟ ﴿۵۵﴾

هَذَا نَذِيرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولَى ﴿۵۶﴾

این ترساننده از همان ترسانندگان قبلی است. ﴿۵۶﴾

برداشت از آیه ۵۶

رسول اکرم صلی الله علیه و آله مکمل ادیان گذشته است

سالک الی اللّه باید بداند که پیامبر صلی الله علیه و آله همان راه و روش پیغمبران گذشته علیهم السلام را دارد و بلکه او مکمل ادیان گذشته است.

«قیامت نزدیک است»

أَزِفَتِ الْآزِفَةُ ﴿۵۷﴾

نزدیک شدنی، نزدیک شده است. ﴿۵۷﴾

لَيْسَ لَهَا مِنْ دُونِ اللَّهِ كَاشِفَةٌ ﴿۵۸﴾

برای آن جز خدا کسی آشکارکننده نیست. ﴿۵۸﴾

أَفَمِنْ هَذَا الْحَدِیثِ تَعْجَبُونَ ﴿۵۹﴾

آیا پس از این گفتار تعجّب مى کنید؟ ﴿۵۹﴾

وَتَضْحَكُونَ وَلَا تَبْكُونَ ﴿۶۰﴾

و می خندید و گریه نمی کنید؟ ﴿۶۰﴾

وَأَنْتُمْ سَامِدُونَ ﴿۶۱﴾

و شما در غفلت و (هوسرانى) هستید. ﴿۶۱﴾

 

«سجده واجب»

فَاسْجُدُوا لِلَّهِ وَاعْبُدُوا ﴿۶۲﴾

پس برای خدا سجده کنید و عبادت نمایید. ﴿۶۲﴾

برداشت از آیات ۶۲ – ۵۹

عظمت قرآن

سالک الی اللّه باید از معجزه بودن و در کمال بلاغت و فصاحت بودن قرآن تعجب نکند. بلکه در مقابل قرآن یا از شوق و یا از ترس اشک بریزد و گریه کند و در غفلت و هوسرانی وقتش را نگذراند و برای خدا سجده کند و بندگی پروردگار را بنماید.

سوره مبارکه طور

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«عذاب روز قیامت حتمی است»

وَالطُّورِ ﴿۱﴾

قسم به کوه طور ﴿۱﴾

وَكِتَابٍ مَسْطُورٍ ﴿۲﴾

و قسم به کتابی که نوشته شده ﴿۲﴾

فِي رَقٍّ مَنْشُورٍ ﴿۳﴾

در ورقی باز شده ﴿۳﴾

وَالْبَیْتِ الْمَعْمُورِ ﴿۴﴾

قسم به «بیت المعمور»، ﴿۴﴾

وَالسَّقْفِ الْمَرْفُوعِ ﴿۵﴾

قسم به سقفی که بلند ساخته شده ﴿۵﴾

وَالْبَحْرِ الْمَسْجُورِ ﴿۶﴾

قسم به دریای سرشار ﴿۶﴾

إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ لَوَاقِعٌ ﴿۷﴾

قطعا عذاب پروردگارت واقع خواهد شد. ﴿۷﴾

مَا لَهُ مِنْ دَافِعٍ ﴿۸﴾

هیچ چیزی آن را بر نمی گرداند. ﴿۸﴾

«وای بر تکذیب کنندگان»

يَوْمَ تَمُورُ السَّمَاءُ مَوْرًا ﴿۹﴾

روزى که آسمان سخت به حرکت در مى آید. ﴿۹﴾

وَتَسِیرُ الْجِبَالُ سَیْراً ﴿۱۰﴾

و کوهها به راه می افتند. ﴿۱۰﴾

فَوَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ ﴿۱۱﴾

در آن روز وای بر تکذیب کنندگان. ﴿۱۱﴾

اَلَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ ﴿۱۲﴾

کسانی که خود در فرو رفتن در باطل بازی می کنند. ﴿۱۲﴾

یَوْمَ یُدَعُّونَ إِلَى نَارِ جَهَنَّمَ دَعّاً ﴿۱۳﴾

روزى که به سختى به سوى آتش جهنّم کشیده مى شوند. ﴿۱۳﴾

هَذِهِ النَّارُ الَّتِي كُنْتُمْ بِهَا تُكَذِّبُونَ ﴿۱۴﴾  

این آتشی است که شما آن را تکذیب می کردید. ﴿۱۴﴾

أَفَسِحْرٌ هَذَا أَمْ أَنْتُمْ لَا تُبْصِرُونَ ﴿۱۵﴾

آیا این سِحر است یا شما بصیرت ندارید؟ ﴿۱۵﴾

اِصْلَوْهَا فَاصْبِرُوا أَوْ لَا تَصْبِرُوا سَوَاءٌ عَلَيْكُمْ إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۱۶﴾

در آن وارد شوید. چه صبر کنید، یا آنکه صبر نکنید، بر شما مساوى خواهد بود. جز این نیست که به آنچه کرده اید، مجازات مى شوید. ﴿۱۶﴾

«حالات اهل تقوی در بهشت»

إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَعِیمٍ ﴿۱۷﴾

قطعا متّقین در بهشتها و نعمتهایند. ﴿۱۷﴾

فَاكِهِينَ بِمَا آتَاهُمْ رَبُّهُمْ وَوَقَاهُمْ رَبُّهُمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ ﴿۱۸﴾

به آنچه پروردگارشان به آنها داده و آنها را پروردگارشان از عذاب جهنّم نگه داشته، خوشحالند. ﴿۱۸﴾

كُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِيئًا بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۱۹﴾

بخورید و بیاشامید، گوارایتان باد بخاطر آنچه که عمل کرده اید. ﴿۱۹﴾

مُتَّكِئِينَ عَلَى سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ وَزَوَّجْنَاهُمْ بِحُورٍ عِينٍ ﴿۲۰﴾

در حالی که بر تختهای متّصل بهم تکیه کرده اند و آنها را با حورالعین همسر گردانیده ایم. ﴿۲۰﴾

«فرزندان مؤمنین به آنها ملحق می شوند»

وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْءٍ كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ ﴿۲۱﴾

و کسانى که ایمان آورده اند و در ایمان، فرزندانشان از آنها پیروى کرده اند، نسلشان را به آنها ملحق مى کنیم و چیزى از عمل آنها کم نمى کنیم. هر کسى گرو چیزى است که کسب کرده است. ﴿۲۱﴾

وَأَمْدَدْنَاهُمْ بِفَاكِهَةٍ وَلَحْمٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ ﴿۲۲﴾

و ما آنها را به میوه ها و گوشتی که دلخواه آنها است، تقویت می کنیم. ﴿۲۲﴾

يَتَنَازَعُونَ فِيهَا كَأْسًا لَا لَغْوٌ فِيهَا وَلَا تَأْثِيمٌ ﴿۲۳﴾

در آن بهشت در گرفتن جام درگیری دارند. در آن بهشت نه حرف لغو و نه گناه خواهد بود. ﴿۲۳﴾

وَيَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمَانٌ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَكْنُونٌ ﴿۲۴﴾

و در اطراف آنها پسران زیبا صورتی که مانند مروارید پنهان در صدف اند، بر آنها طواف می کنند. ﴿۲۴﴾

«گفتگوی اهل بهشت»

وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ يَتَسَاءَلُونَ ﴿۲۵﴾

و بعضی از آنها به بعضی رو می کنند و از هم می پرسند. ﴿۲۵﴾

قَالُوا إِنَّا كُنَّا قَبْلُ فِي أَهْلِنَا مُشْفِقِينَ ﴿۲۶﴾

می گویند: ما قبل از این در مورد خانواده مان ترسان بودیم. ﴿۲۶﴾

فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا وَوَقَانَا عَذَابَ السَّمُومِ ﴿۲۷﴾

پس خدا بر ما منّت گذاشت و ما را از عذاب نفوذکننده نگه داشت. ﴿۲۷﴾

إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ ﴿۲۸﴾

قطعا ما قبل از این خدا را می خواندیم، زیرا او همان نیکوکار مهربان است. ﴿۲۸﴾

«تهمتهائی که به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می زدند»

فَذَكِّرْ فَمَا أَنْتَ بِنِعْمَتِ رَبِّكَ بِكَاهِنٍ وَلَا مَجْنُونٍ ﴿۲۹﴾

پس تذکر بده که تو به لطف و نعمت پروردگارت کاهن و دیوانه نیستی. ﴿۲۹﴾

أَمْ يَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ ﴿۳۰﴾

یا می گویند: او شاعری است که ما منتظر مرگش هستیم. ﴿۳۰﴾

قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِينَ ﴿۳۱﴾  

بگو: منتظر باشید که من هم با شما از منتظرینم. ﴿۳۱﴾

أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلَامُهُمْ بِهَذَا أَمْ هُمْ قَوْمٌ طَاغُونَ ﴿۳۲﴾

یا (شاید) افکارشان آنها را به این (مطالب) امر مى کند. یا آنها مردم طغیانگرى هستند. ﴿۳۲﴾

أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لَا يُؤْمِنُونَ ﴿۳۳﴾

یا مى گویند: خودش آن (قرآن) را بافته. بلکه آنها ایمان نمى آورند. ﴿۳۳﴾

فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ إِنْ كَانُوا صَادِقِينَ ﴿۳۴﴾

پس آنها مطالبی مانند آن را بیاورند، اگر راستگو هستند. ﴿۳۴﴾

«دلیل برای اثبات ازلیت خالق»

أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ ﴿۳۵﴾

آیا آنها از ناچیز آفریده شده اند یا خودشان خالقند؟ ﴿۳۵﴾

«خدای تعالی با مردم کافر محاجّه می کند»

أَمْ خَلَقُوا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بَلْ لَا يُوقِنُونَ ﴿۳۶﴾

آیا آنها آسمانها و زمین را خلق کرده اند؟ بلکه یقین پیدا نمی کنند. ﴿۳۶﴾

أَمْ عِنْدَهُمْ خَزَائِنُ رَبِّكَ أَمْ هُمُ الْمُصَيْطِرُونَ ﴿۳۷﴾

آیا نزد آنها خزائن پروردگارت هست یا آنها (بر همه چیز) تسلّط دارند؟ ﴿۳۷﴾

أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ يَسْتَمِعُونَ فِيهِ فَلْيَأْتِ مُسْتَمِعُهُمْ بِسُلْطَانٍ مُبِينٍ ﴿۳۸﴾

آیا آنها نردبانى دارند که بوسیله آن مى شنوند؟ پس کسى که از آنها ادّعاى شنیدن مى کند، باید دلیل روشنى بیاورد. ﴿۳۸﴾

«خدا دختر ندارد»

أَمْ لَهُ الْبَنَاتُ وَلَكُمُ الْبَنُونَ ﴿۳۹﴾

آیا براى او (خدا) دختران ولى براى شما پسرانى باشند؟ ﴿۳۹﴾

أَمْ تَسْأَلُهُمْ أَجْرًا فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ ﴿۴۰﴾

آیا تو از آنها اجرى سؤال کرده اى که در پرداختش سنگین شده اند؟ ﴿۴۰﴾

أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ ﴿۴۱﴾

آیا نزد آنها علم غیب است، که آنها می نویسند؟ ﴿۴۱﴾

أَمْ يُرِيدُونَ كَيْدًا فَالَّذِينَ كَفَرُوا هُمُ الْمَكِيدُونَ ﴿۴۲﴾

یا آنها مى خواهند حیله اى کنند؟ پس کسانى که کافر شده اند، خودشان به حیله گرفتار مى شوند. ﴿۴۲﴾

برداشت از آیات ۴۲ – ۲۹

سالک الی اللّه باید از آیات قرآن حقایقی را که در فطرت او هستند متذکر شود و بداند که آورنده قرآن نه کاهن است و نه مجنون، نه شاعر است و نه از بین می رود و نه مانند دیگران طغیانگر است و نه قرآن را خودش ساخته و پرداخته است زیرا قرآن معجزه است و باید سالک الی اللّه بداند که خدای تعالی او را از نیستی به هستی آورده و خلق کرده است و باید بداند که خالق آسمانها و زمین خدا است و نزد پروردگار خزائن آسمانها و زمین وجود دارد و بر غیر خدا این حقایق روشن نیست.

سالک الی اللّه باید بداند که خدای تعالی فرزندی ندارد و ملائکه دختر نیستند که خدا انتخابشان کرده باشد بلکه ملائکه به هر شکلی بخواهند می توانند خود را بسازند و نیز باید بداند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از مردم اجر و مزدی طلب نمی کند و نیز باید بداند که علم غیب در نزد خدا است و به کسی اجازه نداده که از علم غیب مطلع شود و نیز باید متوجه باشد که با خدای تعالی  حیله ای نکند و الا خودش به آن حیله گرفتار می شود.

أَمْ لَهُمْ إِلَهٌ غَيْرُ اللَّهِ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ ﴿۴۳﴾

یا براى آنها خدائى غیر از خدا هست؟ منزّه است خدا از آنچه آنها شریک قرار مى دهند. ﴿۴۳﴾

وَإِنْ يَرَوْا كِسْفًا مِنَ السَّمَاءِ سَاقِطًا يَقُولُوا سَحَابٌ مَرْكُومٌ ﴿۴۴﴾

و اگر آنها ببینند که قطعه اى از آسمان افتاد، مى گویند: ابر متراکمى است. ﴿۴۴﴾

«روز قیامت»

فَذَرْهُمْ حَتَّى يُلَاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي فِيهِ يُصْعَقُونَ ﴿۴۵﴾

پس آنها را به حال خود واگذار کن تا روزى که آنها در آن صاعقه، مرگ را ملاقات کنند. ﴿۴۵﴾

يَوْمَ لَا يُغْنِي عَنْهُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئًا وَلَا هُمْ يُنْصَرُونَ ﴿۴۶﴾

روزى که حیله شان، آنها را از چیزى بى نیاز نمى کند و آنها یارى نمى شوند. ﴿۴۶﴾

وَإِنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا عَذَابًا دُونَ ذَلِكَ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ﴿۴۷﴾

و قطعا براى آنهائى که ظلم کرده اند، عذابى غیر از آن خواهد بود. ولى اکثر آنها نمى دانند. ﴿۴۷﴾

«صبر کن تو زیرنظر خدا هستی»

وَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنَا وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ حِينَ تَقُومُ ﴿۴۸﴾

و در مقابل فرمان پروردگارت بردبار باش زیرا تو قطعا زیر نظر ما هستى و وقتى که از جا بر مى خیزى، تسبیح و حمد پروردگارت را بکن. ﴿۴۸﴾

وَمِنَ اللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَإِدْبَارَ النُّجُومِ ﴿۴۹﴾

و بخشى از شب و بعد از فرو رفتن ستارگان، خدا را تسبیح کن. ﴿۴۹﴾

برداشت از آیات ۴۹ – ۴۸

اذکار نیمه شب

سالک الی اللّه باید در مقابل پروردگار و زحماتی که از این راه به او متوجه می شود صبور و بردبار باشد. زیرا قطعا او زیر نظر پروردگار می باشد. و وقتی از جا بر می خیزد بگوید: «سبحان اللّه و الحمد لله» و در نیمه های شب و صبح خدا را تسبیح کند.

سوره مبارکه ذاریات

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«وعده الهی راست است»

وَالذَّارِیَاتِ ذَرْواً ﴿۱﴾

قسم به بادهائی که پراکنده می کنند. ﴿۱﴾

فَالْحَامِلَاتِ وِقْراً ﴿۲﴾

و قسم به ابرهائی که بار سنگینی را حمل می کنند. ﴿۲﴾

فَالْجَارِیَاتِ یُسْراً ﴿۳﴾

و قسم به کشتیهائی که به آسانی می روند. ﴿۳﴾

فَالْمُقَسِّمَاتِ أَمْراً ﴿۴﴾

و قسم به ملائکه ای که کارها را تقسیم می کنند. ﴿۴﴾

إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَصَادِقٌ ﴿۵﴾

جز این نیست که آنچه شما وعده داده می شوید، راست است. ﴿۵﴾

«روز قیامت حتما واقع می شود»

وَإِنَّ الدِّینَ لَوَاقِعٌ ﴿۶﴾  

و قطعا روز جزا واقع شدنی است. ﴿۶﴾

برداشت از آیات ۶ – ۱

وعده های خدا راست است

سالک الی اللّه باید بداند که وعده های خدا راست است و روز جزا و قیامت حتما واقع می شود زیرا خدای تعالی علاوه بر آن که محال است سخن ناصحیحی بگوید در این باره چهار مرتبه به چهار چیز که بسیار مهم است قسم خورده و این مطلب را تثبیت فرموده است.

وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْحُبُكِ ﴿۷﴾

قسم به آسمانی که دارای امواج و خطوط است. ﴿۷﴾

إِنَّكُمْ لَفِي قَوْلٍ مُخْتَلِفٍ ﴿۸﴾

قطعا شما سخنتان مختلف است. ﴿۸﴾

«صفات دروغگویان»

يُؤْفَكُ عَنْهُ مَنْ أُفِكَ ﴿۹﴾

منحرف است کسی که از آن سرباز می زند. ﴿۹﴾

قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ ﴿۱۰﴾

مرگ بر دروغگویان. ﴿۱۰﴾

اَلَّذِينَ هُمْ فِي غَمْرَةٍ سَاهُونَ ﴿۱۱﴾

آنها که خود در جهل و سهوند. ﴿۱۱﴾

برداشت از آیات ۱۱ – ۷

اتّحاد

سالکین الی اللّه باید با یکدیگر متحد باشند و اختلاف در سخن نداشته باشند تا مورد لعن و نفرین پروردگار واقع نشوند و تا می توانند جهل و نادانی و سهو اشتباه در امور دین نکنند.

یَسْأَلُونَ أَیَّانَ یَوْمُ الدِّینِ ﴿۱۲﴾

سؤال می کنند که روز جزا چه وقت است؟ ﴿۱۲﴾

یَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ یُفْتَنُونَ ﴿۱۳﴾

همان روزی است که آنها در آتش گرفتار می شوند. ﴿۱۳﴾

ذُوقُوا فِتْنَتَكُمْ هَذَا الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ ﴿۱۴﴾

بچشید عذابتان را، این همان چیزی است که برای آن عجله می کردید. ﴿۱۴﴾

«اهل تقوی در بهشت اند»

إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَعُیُونٍ ﴿۱۵﴾

قطعا پرهیزکاران در بهشتها و چشمه ها هستند. ﴿۱۵﴾

آخِذِينَ مَا آتَاهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ كَانُوا قَبْلَ ذَلِكَ مُحْسِنِينَ ﴿۱۶﴾

آنچه پروردگارشان به آنها داده، می گیرند. قطعا آنها قبل از آن نیکوکار بودند. ﴿۱۶﴾

«خصوصیات اهل تقوی»

كَانُوا قَلِيلًا مِنَ اللَّيْلِ مَا يَهْجَعُونَ ﴿۱۷﴾

آنها این گونه بودند که کمى از شب را مى خوابیدند. ﴿۱۷﴾

وَبِالْأَسْحَارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ ﴿۱۸﴾

و در سحرها آنها استغفار می کردند. ﴿۱۸﴾

وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ ﴿۱۹﴾

و در اموالشان حقّی برای سؤال کننده و محروم بود. ﴿۱۹﴾

برداشت از آیات ۱۹ – ۱۵

اهل تقوی

اهل تقوی برای همه موفقیت ها، بخاطر دریافت آنچه خدا به آنها داده و عمل کرده اند در راحتی و بهشت و چشمه های آب هستند. اینها در دنیا نیکوکار بوده اند شبها کم می خوابیدند و در سحرها استغفار می کردند و از اموالشان به سؤال کنندگان و محرومین حقی را می پرداختند.

«نشانه هائی از قدرت خدا در زمین و در بدن انسان»

وَفِي الْأَرْضِ آيَاتٌ لِلْمُوقِنِينَ ﴿۲۰﴾

و در زمین نشانه هائی برای اهل یقین است. ﴿۲۰﴾

وَفِي أَنْفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ ﴿۲۱﴾

و در خودتان، آیا نمى بینید؟ ﴿۲۱﴾

«روزی انسان در آسمان است»

وَفِي السَّمَاءِ رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ ﴿۲۲﴾

و روزی شما در آسمان است و آنچه وعده داده می شوید. ﴿۲۲﴾

فَوَرَبِّ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ مَا أَنَّكُمْ تَنْطِقُونَ ﴿۲۳﴾

پس به خدای آسمان و زمین قسم که مسلّما آن حقّ است، همان طوری که شما حرف می زنید. ﴿۲۳﴾

«قصّه میهمانان حضرت ابراهیم علیه السلام»

هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ ضَيْفِ إِبْرَاهِيمَ الْمُكْرَمِينَ ﴿۲۴﴾

آیا برای تو قصّه میهمانان بزرگوار ابراهیم رسیده است؟ ﴿۲۴﴾

إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقَالُوا سَلَامًا قَالَ سَلَامٌ قَوْمٌ مُنْكَرُونَ ﴿۲۵﴾

وقتی که بر او داخل شدند و گفتند: سلام. گفت: سلام. شما مردمِ ناشناخته ای هستید. ﴿۲۵﴾

فَرَاغَ إِلَى أَهْلِهِ فَجَاءَ بِعِجْلٍ سَمِينٍ ﴿۲۶﴾

پس مخفی به طرف خانواده اش رفت و گوساله فربه ای را آورد. ﴿۲۶﴾

فَقَرَّبَهُ إِلَيْهِمْ قَالَ أَلَا تَأْكُلُونَ ﴿۲۷﴾

پس به آنها آن را نزدیک کرد، گفت: آیا شما نمی خورید؟ ﴿۲۷﴾

فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قَالُوا لَا تَخَفْ وَبَشَّرُوهُ بِغُلَامٍ عَلِيمٍ ﴿۲۸﴾

پس از آنها احساس ترس کرد. آنها گفتند: نترس و به پسر دانائی بشارتش دادند. ﴿۲۸﴾

فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِي صَرَّةٍ فَصَكَّتْ وَجْهَهَا وَقَالَتْ عَجُوزٌ عَقِيمٌ ﴿۲۹﴾

همسرش جلو آمد، در حالی که فریاد می زد، به صورت خود زد و گفت: پیرزنِ نازائی هستم. ﴿۲۹﴾

قَالُوا كَذَلِكِ قَالَ رَبُّكِ إِنَّهُ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ ﴿۳۰﴾  

گفتند: این گونه است ولی پروردگارت گفته است. قطعا او حکیم دانائی است.﴿۳۰﴾

برداشت از آیات ۳۰ – ۲۰

تذکرات مفید

سالکین الی اللّه باید از آیات بالا پندهای زیر را دریافت کنند:

اول: نشانه های پروردگار را برای تقویت ایمان و یقین شان در روی زمین ببینند.

دوم: نشانه های پروردگار را در وجود خودش با بصیرت کامل مشاهده کنند.

سوم: به رزق و روزی خودشان و آنچه به آنها وعده داده شده است در نزد خدا معتقد باشند و آن را حق و حقیقت بدانند.

چهارم: از مهمان پذیرائی کنند و او را هر که هست اکرام نمایند.

پنجم: در وقت برخورد با یکدیگر با گفتن سلام به هم اظهار محبت کنند.

ششم: بهترین پذیرائی از مهمان ولو ناشناس باشد، انجام دهند.

هفتم: اگر مهمان کاری که برخلاف توقع است انجام داد، علاوه بر آن که نباید ناراحت بشوند، منتظر بشارتی هم از او باشند.

هشتم: الهامات و سخنان پروردگار را قبول کنند و به خاطر عوامل ظاهری، قدرت خدا را نادیده نگیرند زیرا خدای تعالی حکیم دانائی است.

قَالَ فَمَا خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَ ﴿۳۱﴾

ابراهیم گفت: کار شما چیست ای فرستادگان؟ ﴿۳۱﴾

قَالُوا إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمٍ مُّجْرِمِینَ ﴿۳۲﴾

گفتند: ما به طرف مردم گناهکاری فرستاده شده ایم. ﴿۳۲﴾

لِنُرْسِلَ عَلَيْهِمْ حِجَارَةً مِنْ طِينٍ ﴿۳۳﴾

تا بر آنها سنگهائی از گِل بریزیم. ﴿۳۳﴾

مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُسْرِفِينَ ﴿۳۴﴾

سنگهائی که در نزد پروردگارت برای اسراف کنندگان نشان گذاری شده است. ﴿۳۴﴾

فَأَخْرَجْنَا مَنْ كَانَ فِيهَا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ﴿۳۵﴾

پس ما کسى را که در میان آنها از مؤمنین بود، خارجش کردیم. ﴿۳۵﴾

فَمَا وَجَدْنَا فِيهَا غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ ﴿۳۶﴾

ولی جز خانواده ای از مسلمانها در آن سرزمین نیافتیم. ﴿۳۶﴾

وَتَرَكْنَا فِيهَا آيَةً لِلَّذِينَ يَخَافُونَ الْعَذَابَ الْأَلِيمَ ﴿۳۷﴾

و (ما) در آن نشانه اى براى کسانى که از عذاب دردناک مى ترسند، باقى گذاشتیم. ﴿۳۷﴾

«حضرت موسی علیه السلام به طرف فرعون می رود»

وَفِي مُوسَى إِذْ أَرْسَلْنَاهُ إِلَى فِرْعَوْنَ بِسُلْطَانٍ مُبِينٍ ﴿۳۸﴾

و ﴿نشانه ای نیز﴾ در موسی وقتی که او را به سوی فرعون با دلیل آشکاری فرستادیم. ﴿۳۸﴾

فَتَوَلَّى بِرُكْنِهِ وَقَالَ سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ ﴿۳۹﴾

پس فرعون با تمام وجودش (از او) روى گرداند و گفت: ساحر یا دیوانه اى است. ﴿۳۹﴾

فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ وَهُوَ مُلِيمٌ ﴿۴۰﴾

پس ما فرعون و سپاهیانش را گرفتیم و آنها را در دریا انداختیم در حالی که او خودش را ملامت می کرد. ﴿۴۰﴾

«قوم عاد هلاک می شوند»

وَفِی عَادٍ إِذْ أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمُ الرِّیحَ الْعَقِیمَ ﴿۴۱﴾

و ﴿نشانه ای﴾ در قوم عاد، وقتی که بر آنها باد هلاک کننده ای فرستادیم. ﴿۴۱﴾

مَا تَذَرُ مِنْ شَيْءٍ أَتَتْ عَلَيْهِ إِلَّا جَعَلَتْهُ كَالرَّمِيمِ ﴿۴۲﴾

بر چیزی نمی وزید، مگر آنکه مثل خاکستر قرارش می داد. ﴿۴۲﴾

«صاعقه قوم ثمود را گرفت»

وَفِی ثَمُودَ إِذْ قِیلَ لَهُمْ تَمَتَّعُوا حَتَّى حِینٍ ﴿۴۳﴾

و در قوم ثمود، آن وقتی که به آنها گفته شد: تا مدّتی بهره مند باشید. ﴿۴۳﴾

فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ وَهُمْ يَنْظُرُونَ ﴿۴۴﴾

پس آنها از امر پروردگارشان سرپیچی کردند که صاعقه آنها را گرفت در حالی که آنها نگاه می کردند. ﴿۴۴﴾

فَمَا اسْتَطَاعُوا مِنْ قِيَامٍ وَمَا كَانُوا مُنْتَصِرِينَ ﴿۴۵﴾

آنها نتوانستند برخیزند و نتوانستند طلب یاری کنند. ﴿۴۵﴾

«قوم حضرت نوح علیه السلام مردم فاسقی بودند»

وَقَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ ﴿۴۶﴾

و ﴿همچنین﴾ پیش از اینها قوم نوح که قطعا آنها مردم فاسقی بودند. ﴿۴۶﴾

«تذکر نعمتهای خدای تعالی»

وَالسَّمَاءَ بَنَيْنَاهَا بِأَيْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ ﴿۴۷﴾

و (ما) آسمان را با قدرت خود بنا کردیم و قطعا ما آن را توسعه مى دهیم. ﴿۴۷﴾

وَالْأَرْضَ فَرَشْنَاهَا فَنِعْمَ الْمَاهِدُونَ ﴿۴۸﴾

و زمین را پهن کردیم، پس چه نیکو گستراننده ای هستیم. ﴿۴۸﴾

وَمِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ ﴿۴۹﴾

و از هر چیزی ما دو جفت خلق کردیم، شاید شما متذکر شوید. ﴿۴۹﴾

«به سوی خدا با سرعت بروید»

فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ ﴿۵۰﴾

پس به سوى خدا بشتابید. قطعا من براى شما از طرف او ترساننده آشکارى هستم. ﴿۵۰﴾

وَلَا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ ﴿۵۱﴾  

و با خدا، خداى دیگرى قرار ندهید. قطعا من براى شما از جانب او ترساننده آشکارى هستم. ﴿۵۱﴾

برداشت از آیات ۵۱ – ۳۱

از قصه های انبیاء که در این آیات ذکر می شود باید این درسها را آموخت:

اول: سالک الی اللّه باید معتقد باشد که ملائکه برای رحمت و برای عذاب از جانب خدا فرستاده می شوند و به دستور پروردگار مجرمین را عذاب می کنند آن گونه که قوم لوط را عذاب کردند و دقیقا بیشترین عذاب برای اسراف کنندگان خواهد بود ولی اگر خانواده ای مؤمن باشند و اسراف نکنند و تزکیه نفس نمایند از میان مجرمین نجات پیدا می کنند و از آیات استفاده می شود که اسراف از بزرگترین جرم هایی است که بشر مرتکب می گردد.

دوم: باید بکوشد که نسنجیده به اولیای خدا و انبیاء تهمت نزند و آنها را بی عقل نداند.

سوم: از نعمت های الهی بهره برداری کند و از اوامر پروردگارش سرپیچی نکند و الا به عذاب الهی مبتلا می گردد.

چهارم: کوشش کند نعمت های الهی را همیشه منظور نماید و نگاهی به آسمان و زمین کند و از نشانه های الهی پند بگیرد.

پنجم: باید بداند که همه حقایق را خدای تعالی در عالم ارواح به او تعلیم داده ولی در وقت تولد آنها را فراموش کرده تا امتحان بشود.

ششم: خدای تعالی برای این که کمکی به بشر در امتحانشان بکند پیامبران و کتب آسمانی را یادآوری کننده نازل فرموده است.

هفتم: باید به سوی خدا با شتاب حرکت کند و مراحل تزکیه نفس و کمالات را بگذراند.

هشتم: به نتیجه سیر و سلوکش برسد و مقام توحید را تجربه کند و به کمالاتی که از ناحیه پیامبران به او راهنمائی شده موفق گردد.

«پیامبران را ساحر یا دیوانه می خواندند»

كَذَلِكَ مَا أَتَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا قَالُوا سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ ﴿۵۲﴾

این چنین است که نزد کسانى که قبل از آنها بوده اند هیچ رسولى نیامد، مگر آنکه گفتند: ساحر یا دیوانه است. ﴿۵۲﴾

أَتَوَاصَوْا بِهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ طَاغُونَ ﴿۵۳﴾

آیا یکدیگر را به این سفارش کرده بودند؟ بلکه آنها مردمى طغیانگر بودند. ﴿۵۳﴾

فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَمَا أَنْتَ بِمَلُومٍ ﴿۵۴﴾

پس از آنها رو بگردان، تو ملامت نخواهی شد. ﴿۵۴﴾

«تذکر مفید است»

وَذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ ﴿۵۵﴾

و تذکر بده، زیرا قطعا تذکر براى مؤمنین فایده مى رساند. ﴿۵۵﴾

«خلقت جنّ و انس برای عبادت»

وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ ﴿۵۶﴾

و من جنّ و انس را خلق نکردم، مگر برای آنکه مرا عبادت کنند. ﴿۵۶﴾

«خدا از کسی رزقی نمی خواهد»

مَا أُرِيدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَمَا أُرِيدُ أَنْ يُطْعِمُونِ ﴿۵۷﴾

(من) از آنها هیچ رزقى نمى خواهم و من نمى خواهم که مرا اطعام کنند. ﴿۵۷﴾

إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ ﴿۵۸﴾

قطعا خدا همان رزّاقى است که صاحب قوّت و داراى قدرت است. ﴿۵۸﴾

«برای ستمگران عذابی خواهد بود»

فَإِنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ذَنُوبًا مِثْلَ ذَنُوبِ أَصْحَابِهِمْ فَلَا يَسْتَعْجِلُونِ ﴿۵۹﴾

پس قطعا براى کسانى که ستم کرده اند، نصیبى از عذاب مثل پیامد یارانشان است، پس عجله نکنند. ﴿۵۹﴾

فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ يَوْمِهِمُ الَّذِي يُوعَدُونَ ﴿۶۰﴾

پس واى بر کسانى که کافر شده اند، از روزى که وعده داده مى شوند. ﴿۶۰﴾

برداشت از آیات ۶۰ – ۵۲

سالک الی اللّه باید از آیات فوق برداشت های زیر را داشته باشند:

۱  –  بداند که اقوام گذشته از این جهت طغیانگر شدند و مورد عذاب پروردگار واقع شدند که پیغمبران را به آنچه نبودند متهم کردند.

۲  –  اگر خیرخواهان مردم و پیامبران کمکی در دنیا و قیامت به مجرمین نکنند از طرف پروردگار ملامت نمی گردند.

۳  –  پیامبران و مبلغین باید یادآوری کننده فطرتهای انسانها باشند تا شاید آنها متذکر گردند.

۴  –  مؤمنین چون تفکر می کنند و به وسیله تفکرشان به حقیقت عقل می رسند این تذکرات برای آنها مفید خواهد بود.

۵  –  خدای تعالی جن و انس را برای عبادت خلق کرده زیرا بندگی و عبادت آنها را به کمالات و مقام خلیفه اللهی می رساند.

۶  –  خدای تعالی نیازی در چیزی به کسی ندارد بلکه همه در همه چیز به پروردگارشان نیازمندند.

۷  –  ظالمین به طور کلی در ظلم و عذاب با یکدیگر شریک اند و در روز قیامت وای بر کسانی که خدا و نعمت هایش را کفران کنند که به  آنچه به آنها از عذاب وعده داده خواهند رسید.

سوره مبارکه ق

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

ق وَالْقُرْآنِ الْمَجِیدِ ﴿۱﴾

«ق»

قسم به قرآن مجید. ﴿۱﴾

«تعجّب کفّار از رسالت رسول اکرم صلی الله علیه و آله»

بَلْ عَجِبُوا أَنْ جَاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ فَقَالَ الْكَافِرُونَ هَذَا شَيْءٌ عَجِيبٌ ﴿۲﴾

بلکه آنها تعجّب مى کنند که ترساننده اى از خودشان برایشان آمده است، پس کافران مى گویند: این چیز عجیبى است. ﴿۲﴾

«کفّار قیامت را دور می دانند»

أَإِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا ذَلِكَ رَجْعٌ بَعِيدٌ ﴿۳﴾

آیا آن وقتى که ما مُردیم و خاک شدیم (دوباره زنده و محشور خواهیم شد) ؟ آن بازگشت دورى است. ﴿۳﴾

قَدْ عَلِمْنَا مَا تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ وَعِنْدَنَا كِتَابٌ حَفِيظٌ ﴿۴﴾

 قطعا ما مى دانیم آنچه را زمین از آنها کم مى کند و نزد ما کتابى است که حافظ (همه چیزها) است. ﴿۴﴾

بَلْ كَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ فَهُمْ فِي أَمْرٍ مَرِيجٍ ﴿۵﴾

بلکه وقتى حقّ برایشان آمد، تکذیب کردند، پس آنها در امرى پر حیرت واقع شده اند. ﴿۵﴾

«آسمان و زمین وسیله بینش به حقایق است»

أَفَلَمْ يَنْظُرُوا إِلَى السَّمَاءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْنَاهَا وَزَيَّنَّاهَا وَمَا لَهَا مِنْ فُرُوجٍ ﴿۶﴾

آیا به آسمانى که بالاى سر آنها است نگاه نکرده اند که چگونه ما آن را ساخته و زینت داده ایم و هیچ شکافى براى آن نمى باشد؟ ﴿۶﴾

وَالْأَرْضَ مَدَدْنَاهَا وَأَلْقَيْنَا فِيهَا رَوَاسِيَ وَأَنْبَتْنَا فِيهَا مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ ﴿۷﴾

و زمین را گسترش دادیم و در آن کوههاى عظیمى انداختیم و از هر نوع گیاه نشاط آورى در آن رویانیدیم. ﴿۷﴾

تَبْصِرَةً وَذِكْرَى لِكُلِّ عَبْدٍ مُنِيبٍ ﴿۸﴾

تا سبب بصیرت و یادآورى براى هر بنده إنابه کننده اى باشد. ﴿۸﴾

«فایده نزول باران پر برکت»

وَنَزَّلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً مُبَارَكًا فَأَنْبَتْنَا بِهِ جَنَّاتٍ وَحَبَّ الْحَصِيدِ ﴿۹﴾

و از آسمان آب پربرکتى نازل نمودیم، پس بوسیله آن، باغها و دانه هاى دروشدنى را رویاندیم. ﴿۹﴾

وَالنَّخْلَ بَاسِقَاتٍ لَهَا طَلْعٌ نَضِيدٌ ﴿۱۰﴾

و درختهاى بلندقامت خرما را که براى آنها خوشه هاى متراکمى است. ﴿۱۰﴾

رِزْقًا لِلْعِبَادِ وَأَحْيَيْنَا بِهِ بَلْدَةً مَيْتًا كَذَلِكَ الْخُرُوجُ ﴿۱۱﴾

(اینها) رزقى است براى بندگان و بوسیله آن (آب باران)، سرزمین مرده را زنده کردیم، این چنین (مرده ها از قبرها) خارج مى شوند. ﴿۱۱﴾

«تکذیب قوم حضرت نوح علیه السلام و دیگران از پیامبران»

كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَأَصْحَابُ الرَّسِّ وَثَمُودُ ﴿۱۲﴾

قبل از اینها قومِ نوح و اصحاب رسّ و اصحاب ثمود تکذیب کردند. ﴿۱۲﴾

وَعَادٌ وَفِرْعَوْنُ وَإِخْوَانُ لُوطٍ ﴿۱۳﴾

و عاد و فرعون و قوم لوط ﴿۱۳﴾

وَأَصْحَابُ الْأَيْكَةِ وَقَوْمُ تُبَّعٍ كُلٌّ كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِيدِ ﴿۱۴﴾

و اصحاب ایکه [۱] و قوم تُبَّع،[۲] همه اینها فرستادگان را تکذیب کردند، پس وعده عذابِ من برای آنها تحقّق یافت. ﴿۱۴﴾

[۱] ــ قوم شعیب علیه‏ السلام.

[۲] ــ جمعى که در سرزمین یمن زندگى مى‏ کردند.

«خلقت انسان»

أَفَعَيِينَا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِي لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ ﴿۱۵﴾  

آیا ما در خلقت اوّل عاجز بودیم؟ بلکه آنها در خلقت جدید تردید دارند. ﴿۱۵﴾

وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ ﴿۱۶﴾

و قطعا انسان را ما خلق کرده ایم و مى دانیم که نفسش چه چیزى به او وسوسه مى کند و ما به او از رگ گردن نزدیکتریم. ﴿۱۶﴾

«ملائکه موکل بر انسان»

إِذْ يَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّيَانِ عَنِ الْيَمِينِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِيدٌ ﴿۱۷﴾

زمانى که دو (فرشته) دریافت کننده از چپ و راست نشسته (اعمالش را) دریافت نمایند. ﴿۱۷﴾

مَا يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ ﴿۱۸﴾

هیچ سخنى که با لفظ بیرون بیاورد نیست مگر اینکه مراقب آماده اى نزد او وجود دارد. ﴿۱۸﴾

برداشت از آیات ۱۸ – ۱۶

خدا از رگ گردن نزدیکتر است

سالک الی اللّه باید بداند که خدا به او از رگ گردن نزدیکتر است و باید وسوسه های نفسانی و شیطانی را از خود دور کند و علاوه باید معتقد باشد که دو ملک که مراقب او هستند تمام گفتارش را حفظ می کنند و از راست و چپ او را محافظت می نمایند.

«سکرات مرگ و نفخ صور»

وَجَاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَلِكَ مَا كُنْتَ مِنْهُ تَحِيدُ ﴿۱۹﴾

و سکرات مرگ به حقّ مى رسد، آن همان چیزى است که تو از آن فرار مى کردى. ﴿۱۹﴾

وَنُفِخَ فِي الصُّورِ ذَلِكَ يَوْمُ الْوَعِيدِ ﴿۲۰﴾

و در صور دمیده می شود آن، روزِ وعده عذاب است. ﴿۲۰﴾

«ورود به محشر»

وَجَاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِيدٌ ﴿۲۱﴾

و هر کسى (به محشر) مى آید، همراهش هُل دهنده و شاهدى است. ﴿۲۱﴾

لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ ﴿۲۲﴾

(به او گفته مى شود:) قطعا تو در غفلت از این روز بودى، پس پرده ات را از تو کنار زدیم و بصیرتت امروز تیزبین شده است. ﴿۲۲﴾

«نامه اعمال نزد ملائکه حاضر و آماده است»

وَقَالَ قَرِينُهُ هَذَا مَا لَدَيَّ عَتِيدٌ ﴿۲۳﴾

و ملکى که با او بوده، مى گوید: این چیزى است که در نزد من حاضر و آماده است. ﴿۲۳﴾

«جهنّم مال معاندین است»

أَلْقِيَا فِي جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنِيدٍ ﴿۲۴﴾

در جهنّم هر کافر معاندی را بیندازید. ﴿۲۴﴾

مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ مُعْتَدٍ مُرِيبٍ ﴿۲۵﴾

کسى که بسیار مانع خیر مى شد و متجاوز و در شک و تردید بود. ﴿۲۵﴾

الَّذِي جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَأَلْقِيَاهُ فِي الْعَذَابِ الشَّدِيدِ ﴿۲۶﴾

آن کسى که با خدا، خداى دیگرى قرار مى داد، پس او را در عذاب شدید بیندازید. ﴿۲۶﴾

«شیطان از خود دفاع می کند»

قَالَ قَرِينُهُ رَبَّنَا مَا أَطْغَيْتُهُ وَلَكِنْ كَانَ فِي ضَلَالٍ بَعِيدٍ ﴿۲۷﴾

همنشینش (شیطان) مى گوید: پروردگار ما، من او را به طغیان نکشیدم، ولى خود او در گمراهى دورى بود. ﴿۲۷﴾

قَالَ لَا تَخْتَصِمُوا لَدَيَّ وَقَدْ قَدَّمْتُ إِلَيْكُمْ بِالْوَعِيدِ ﴿۲۸﴾

خدا مى گوید: نزد من با هم دشمنى نکنید و حال آنکه قطعا من براى شما قبلاً وعده عذاب را فرستاده بودم. ﴿۲۸﴾

«جهنّم می گوید: هَلْ مِنْ مَزید؟»

مَا يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ وَمَا أَنَا بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ ﴿۲۹﴾

نزد من کلام (به کلامى دیگر) تبدیل نمى شود و من ظالم به بندگان نیستم. ﴿۲۹﴾

يَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِيدٍ ﴿۳۰﴾

روزى که به جهنّم مى گوئیم: آیا پر شدى؟ و او مى گوید: آیا از این زیادتر هم هست؟ ﴿۳۰﴾

«بهشت برای اهل تقوی نزدیک می شود»

وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ غَيْرَ بَعِيدٍ ﴿۳۱﴾

و (در آن روز) بهشت براى متّقین طورى نزدیک مى شود که دور نمى گردد. ﴿۳۱﴾

هَذَا مَا تُوعَدُونَ لِكُلِّ أَوَّابٍ حَفِيظٍ ﴿۳۲﴾

این آن چیزى است که به شما براى هر بازگشت کننده نگه دارنده اى وعده داده مى شود. ﴿۳۲﴾

«اهل تقوی در بهشت»

مَنْ خَشِيَ الرَّحْمَنَ بِالْغَيْبِ وَجَاءَ بِقَلْبٍ مُنِيبٍ ﴿۳۳﴾

همان کسى که از خداى رحمان در پنهانى مى ترسد و با قلبى إنابه کننده مى آید. ﴿۳۳﴾

اُدْخُلُوهَا بِسَلَامٍ ذَلِكَ يَوْمُ الْخُلُودِ ﴿۳۴﴾

به سلامت وارد بهشت شوید. آن روز جاودانی است. ﴿۳۴﴾

لَهُمْ مَا يَشَاءُونَ فِيهَا وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ ﴿۳۵﴾  

براى آنها در آن بهشت هر چه بخواهند هست و نزد ما بیشتر از آن هم مى باشد. ﴿۳۵﴾

«یادی از مردم هلاک شده»

وَكَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَشَدُّ مِنْهُمْ بَطْشًا فَنَقَّبُوا فِي الْبِلَادِ هَلْ مِنْ مَحِيصٍ ﴿۳۶﴾

و چقدر از اقوامى که قبل از اینها هلاکشان کردیم، آنها نیرومندتر از اینها بودند که در شهرها تصرّف و نفوذ مى کردند. آیا راه گریزى داشتند؟ ﴿۳۶﴾

«آیات خدا برای کسی که دلِ بیدار دارد مفید است»

إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِمَنْ كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ ﴿۳۷﴾

قطعا در آن (آیات) یادآورى است براى کسى که قلب آگاه دارد یا گوش دل به آن مى دهد، در حالى که خود شاهد است. ﴿۳۷﴾

«خلقت آسمانها و زمین زحمتی برای خدا ندارد»

وَلَقَدْ خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَمَا مَسَّنَا مِنْ لُغُوبٍ ﴿۳۸﴾

و قطعا آسمانها و زمین و آنچه در بین اینها است، در شش روز خلق نمودیم و هیچ گونه زحمت و ناراحتى به ما نرسید. ﴿۳۸﴾

برداشت از آیات ۳۸ – ۳۶

دل شنوا

سالک الی اللّه باید بداند که نباید با خدای تعالی در جنگ و ستیز باشد زیرا خدا بسیار افرادی را که قوی تر از اینها هستند هلاک فرموده و راه فراری برای آنها باقی نگذاشته است این را کسی که دل شنوائی دارد می فهمد.

«قبل از طلوع خورشید و قبل از غروب، تسبیح خدا را بکنید»

فَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ الْغُرُوبِ ﴿۳۹﴾

پس صبر کن بر آنچه مى گویند و قبل از طلوع خورشید و قبل از غروب خورشید حمد و تسبیح پروردگارت را بگو. ﴿۳۹﴾

وَمِنَ اللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَأَدْبَارَ السُّجُودِ ﴿۴۰﴾

و در قسمتى از شب و بعد از سجده ها او را تسبیح کن. ﴿۴۰﴾

برداشت از آیات ۴۰ – ۳۹

تسبیح پروردگار

سالک الی اللّه در مقابل زخم زبان دیگران باید صبور باشد و قبل از طلوع آفتاب و قبل از غروب آفتاب تسبیح و حمد خدا را بگوید و در پاره ای از شب پس از سجده هائی که می کند باز هم تسبیح پروردگارش را بگوید و به این وسیله یعنی قرآن، مردمی را که از وعیدهای خدا می ترسند به آنچه در عالم ارواح فرا گرفته یادآوری نماید.

«روز قیامت و صیحه آسمانی»

وَاسْتَمِعْ يَوْمَ يُنَادِ الْمُنَادِ مِنْ مَكَانٍ قَرِيبٍ ﴿۴۱﴾

و روزی که منادی از مکان نزدیکی ندا می کند، گوش بده. ﴿۴۱﴾

يَوْمَ يَسْمَعُونَ الصَّيْحَةَ بِالْحَقِّ ذَلِكَ يَوْمُ الْخُرُوجِ ﴿۴۲﴾

روزی که به حقّ صیحه آسمانی را می شنوند، آن روزِ خروج است. ﴿۴۲﴾

إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي وَنُمِيتُ وَإِلَيْنَا الْمَصِيرُ ﴿۴۳﴾

قطعا ما زنده می کنیم و می میرانیم و بازگشت به سوی ما است. ﴿۴۳﴾

يَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ عَنْهُمْ سِرَاعًا ذَلِكَ حَشْرٌ عَلَيْنَا يَسِيرٌ ﴿۴۴﴾

روزى که زمین از روى آنها به سرعت شکافته مى شود، آن روزِ حشرى است که بر ما آسان است. ﴿۴۴﴾

نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ وَمَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِجَبَّارٍ فَذَكِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ يَخَافُ وَعِيدِ ﴿۴۵﴾

ما به آنچه که مى گویند، داناتریم و تو آنها را بر چیزى مجبور نمى کنى، پس بوسیله قرآن کسى را که از وعده عذابِ من مى ترسد، متذکر کن. ﴿۴۵﴾

سوره مبارکه حجرات

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«بر خدا و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مقدّم نشوید»

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿۱﴾

اى کسانى که ایمان آورده اید، در مقابل خدا و پیغمبرش پیشى نگیرید و تقواى خدا را داشته باشید. قطعا خدا شنواى دانائى است. ﴿۱﴾

«صدایتان را بلند نکنید»

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تَشْعُرُونَ ﴿۲﴾

اى کسانى که ایمان آورده اید، صداهایتان را بالاى صداى پیغمبر بلند نکنید و آنچنان که بعضى تان با بعضى تان بلند صحبت مى کنید، صدایتان را در سخن براى پیامبر بلند نکنید که اعمال شما از بین مى رود، در حالى که شما نمى دانید. ﴿۲﴾

إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولَئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ ﴿۳﴾

قطعا کسانى که نزد رسول خدا صدایشان را پایین مى آورند، آنها گروهى هستند که خدا قلبهایشان را براى تقوى امتحان کرده، براى آنها مغفرت و اجر بزرگى خواهد بود. ﴿۳﴾

«صدا زدن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از پشت درها»

إِنَّ الَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِنْ وَرَاءِ الْحُجُرَاتِ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ ﴿۴﴾‏

قطعا کسانى که از پشت اتاقها تو را صدا مى زنند، اکثرشان تعقّل نمى کنند. ﴿۴﴾

وَلَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّى تَخْرُجَ إِلَيْهِمْ لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ ﴿۵﴾

و اگر آنها صبر مى کردند تا تو به طرف آنها بیرون مى آمدى، براى آنها بهتر بود و خدا بخشنده مهربانى است. ﴿۵﴾

«عدم اعتبار خبر فاسق وقتی تحقیق نشود»

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ ﴿۶﴾

اى کسانى که ایمان آورده اید، اگر فاسقى خبرى نزد شما آورد، تحقیق و بررسى کنید تا مبادا قومى را با نادانى آسیب برسانید، پس صبح کنید در حالى که به آنچه کرده اید پشیمان شده باشید. ﴿۶﴾

وَاعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُولَئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ ﴿۷﴾

و بدانید که قطعا در بین شما رسول خدا است. اگر در بیشتر از کارها از شما اطاعت کند، دچار زحمت مى شوید. ولى خدا محبّت ایمان را به شما داده و در قلب شما آن را جلوه داده و کفر و فسق و عصیان را براى شما ناخوشایند قرار داده. اینها همان رشد یافته گان مى باشند. ﴿۷﴾

فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَنِعْمَةً وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ﴿۸﴾

فضیلت و نعمتى از جانب خدا است و خدا داناى حکیمى است. ﴿۸﴾

«ارزش صلح در اسلام»

وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ ﴿۹﴾

و اگر دو دسته از مؤمنین با هم بجنگند، پس بین آنها را صلح دهید. پس اگر یک دسته آنها بر دسته دیگر تجاوز کرد، با آن دسته اى که تجاوز کرده بجنگید تا به طرف فرمان خدا برگردد. پس اگر برگشت، با عدالت و قسط بین آنها را اصلاح کنید. قطعا خدا اهل قسط را دوست مى دارد. ﴿۹﴾

برداشت از آیات ۹ – ۱

بر خدا و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پیشی نگیرید

سالک الی اللّه باید از آیات اول سوره حجرات مسائل اخلاقی مهمی را دریافت کند و جدا عمل نماید:

۱  –  آن که در گفتار و کردار به هیچ وجه بر خدای تعالی و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پیشی نگیرد.

۲  –  آن که تقوی را برای خدا انجام دهد و خود را بی بند و بار معرفی نکند.

۳  –  صدایش را بالای صدای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و بزرگانی که در علم و تقوی از او برترند بلند نکند و مانند آنهایی که شعور ندارند، نباشد.

۴  –  باید بداند که علامت کسانی که دلهایشان به ایمان و تقوی امتحان شده این است که وقتی سخن می گویند بیشتر از آن چه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرموده نمی گویند و از حدود گفتار خدا و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تجاوز نمی کنند.

۵  –  کسانی که در مقابل خدا و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و بزرگان رعایت ادب را نمی کنند بیشترشان عقلشان را بکار نینداخته اند.

۶  –  در آداب زندگی باید از نیروی بردباری استفاده کنند تا به مغفرت و رحمت پروردگار برسند.

۷  –  نباید سالک الی اللّه به فاسق و گناهکار اعتماد کند والا در کارها پشیمانی برای او خواهد بود.

۸  –  اگر فاسقی خبری برای او آورد و یا چیزی را به او اطلاع داد از جای دیگری هم باید تحقیق کند و خبر او را نادیده بگیرد.

۹  –  در وقتی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در میان مردم، خودش و یا گفتارش و یا قرآنش وجود دارد با ایمان کامل به دستورات آنها عمل کند تا بر ایمانش اضافه شود و کفر و فسق و عصیان به نظرش زشت بیاید تا به رشد کامل برسد.

۱۰  –  کوشش کند بین مسلمانها که با یکدیگر اختلاف دارند اصلاح کند و متجاوز را سرجای خود بنشاند و با عدالت با آنها رفتار کند. زیرا خدای تعالی آنهایی که عدالت را ایجاد می کنند دوست می دارد.

«مؤمنین با هم برادرند»

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ﴿۱۰﴾

جز این نیست که مؤمنین برادرند، پس بین برادرانتان را اصلاح کنید. و تقواى خدا را داشته باشید، شاید به شما مهربانى شود. ﴿۱۰﴾

«دستورات معاشرت با مسلمانان»

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسَى أَنْ يَكُونُوا خَيْرًا مِنْهُمْ وَلَا نِسَاءٌ مِنْ نِسَاءٍ عَسَى أَنْ يَكُنَّ خَيْرًا مِنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمَانِ وَمَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ ﴿۱۱﴾‏

اى کسانى که ایمان آورده اید، مبادا قومى، قوم دیگر را مسخره کنند، شاید آن قوم از قوم دیگر بهتر باشند و زنها، زنها را مسخره نکنند، شاید آنها بهتر از اینها باشند و از یکدیگر عیب جوئى نکنید و با القاب زشت یکدیگر را یاد نکنید، بد است که بعد از ایمان نام کفرآمیز بگذارید. و کسانى که توبه نکرده اند، پس آنها همان ستمگرانند. ﴿۱۱﴾

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ ﴿۱۲﴾

اى کسانى که ایمان آورده اید، از بسیارى از گمانها اجتناب کنید، حتما بعضى از گمانها گناه است. و (هرگز) تجسّس نکنید و بعضى تان از بعض دیگر غیبت نکند. آیا یکى از شما دوست دارد گوشت برادرش را که مرده است، بخورد؟ پس (حتما) آن را کراهت دارید. و تقواى خدا را داشته باشید. قطعا خدا توبه پذیر مهربانى است. ﴿۱۲﴾

«هر که با تقواتر است محترم تر است»

يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ ﴿۱۳﴾

اى مردم، قطعا ما شما را از مرد و زنى آفریده ایم و شما را شعبه ها و قبیله هائى قرارتان داده ایم تا یکدیگر را بشناسید. قطعا گرامى ترین شما در نزد خدا با تقواترین شما است. قطعا خدا داناى خبیرى است. ﴿۱۳﴾

«اعراب ایمان نمی آورند»

قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِنْ تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ ﴿۱۴﴾

عربهاى بیابانى مى گویند: ایمان آورده ایم، بگو: شما ایمان نیاورده اید، ولى بگویید: مسلمان شده ایم، زیرا هنوز ایمان در دلهاى شما وارد نشده است و اگر خدا و رسولش را اطاعت کنید، چیزى از جزاى اعمالتان را از بین نمى برد. حتما خدا بخشنده مهربانى است. ﴿۱۴﴾

«مؤمنین واقعی تردیدی ندارند»

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ ﴿۱۵﴾

جز این نیست که مؤمنین آن کسانى هستند که به خدا و رسولش ایمان آورده اند، سپس تردیدى پیدا نکرده اند و با اموالشان و جانشان در راه خدا جهاد مى کنند، اینها همان راستگویانند. ﴿۱۵﴾

«به خدای تعالی چیزی یاد ندهید»

قُلْ أَتُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِينِكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ﴿۱۶﴾

بگو: آیا خدا را از دینتان با خبر مى کنید؟ و خدا هر چه در آسمانها و در زمین است مى داند. و خدا به هر چیزى دانا است. ﴿۱۶﴾

«اسلامتان را به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله منّت نگذارید»

يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لَا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلَامَكُمْ بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَدَاكُمْ لِلْإِيمَانِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ ﴿۱۷﴾

آنها بر تو منّت مى گذارند که اسلام آورده اند. بگو: اسلامتان را بر من منّت نگذارید، بلکه خدا بر شما به خاطر آنکه هدایتتان به ایمان کرده منّت مى گذارد، اگر شما راستگو هستید. ﴿۱۷﴾

إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ﴿۱۸﴾

قطعا خدا پنهانى آسمانها و زمین را مى داند. و خدا به آنچه مى کنید، بینا است. ﴿۱۸﴾

برداشت از آیات ۱۸ – ۱۰

دستورات اخلاقی سوره حجرات

سالک الی اللّه باید مسائل اخلاقی قرآن را مو به مو عمل کند و خود را به این وسیله دارای قلب سلیم نماید:

اول: خود را با سائر مؤمنین برادر بداند.

دوم: اختلافی اگر در بین مؤمنین پیدا شد اصلاح کند.

سوم: اگر می خواهد مشمول رحمت خاصه پروردگار واقع شود تقوی را کاملاً رعایت نماید.

چهارم: هیچ دسته ای و هیچ فردی را به اعمالشان تمسخر نکند چه بسا آنها در باطن بهتر از او باشند.

پنجم: از یکدیگر عیب جوئی نکنند.

ششم: با القاب زشت یکدیگر را صدا نزنند.

هفتم: سوء ظن به یکدیگر نداشته باشند که گناه بسیار بزرگی خواهد بود.

هشتم: جستجو در اسرار دیگران نداشته باشد.

نهم: غیبت یکدیگر را نکنند.

دهم: اگر تقوی را کاملاً رعایت کند خدا به سوی آنها با کمال مهربانی باز می گردد.

یازدهم: بداند که سیاه پوست بودن و سفید پوست بودن، عرب بودن و عجم بودن و شعبه شعبه بودن و قبیله قبیله بودن مایه امتیاز بر یکدیگر نیست این فقط به خاطر این است که یکدیگر را بشناسند و نباید امتیازات پوشالی را به رخ یکدیگر بکشند.

دوازدهم: بداند که تنها امتیاز بخاطر تقوی است و در نزد خدا گرامی ترینشان، باتقوی ترینشان می باشد.

سیزدهم: از منافقین پرهیز کند زیرا بعضی از منافقین هرگز در دلهایشان ایمان وارد نمی شود.

چهاردهم: سالک الی اللّه باید با مال و جانش در راه خدا جهاد کند و اگر به مرحله عبودیت رسیده است جان و مال خود را متعلق به خدا بداند.

پانزدهم: اسلام و دین و سیر و سلوکش را برای خدا با دل و جان قبول کند و بر کسی منت نگذارد و از خدای تعالی  در این موفقیت متشکر باشد.

شانزدهم: بخاطر این که خدا به او این توفیق را داده ممنون پروردگارش باشد، زیرا خدا به آنچه می کند بینا و دانا است.

سوره مبارکه فتح

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«فتح مکه»

إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا ﴿۱﴾

قطعا ما برای تو فتح کردیم، یک فتح آشکاری. ﴿۱﴾

لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا ﴿۲﴾

تا خدا گناهان گذشته ات و گناهان بعد از آن را براى تو ببخشد و نعمتش را براى تو تمام کند و به راهى راست هدایتت نماید. ﴿۲﴾

وَيَنْصُرَكَ اللَّهُ نَصْرًا عَزِيزًا ﴿۳﴾

و خدا یاریت کند، آنچنان یاری که شکست نداشته باشد. ﴿۳﴾

«نزول آرامش بر مؤمنین»

هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَعَ إِيمَانِهِمْ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا ﴿۴﴾

آن خدا کسى است که آرامش را بر قلوب مؤمنین نازل فرمود تا علاوه بر ایمانشان، ایمان زیادترى پیدا کنند و لشگرهاى آسمانها و زمین مال خدا است. و خدا داناى حکیمى است. ﴿۴﴾

لِيُدْخِلَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَيُكَفِّرَ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَكَانَ ذَلِكَ عِنْدَ اللَّهِ فَوْزًا عَظِيمًا ﴿۵﴾

براى اینکه مؤمنین و مؤمنات را به بهشتهائى که از دامن آنها نهرها جارى است و همیشه در آن خواهند بود، داخل کند و گناهانى از آنها را جبران نماید. و آن نزد خدا پیروزى عظیمى خواهد بود. ﴿۵﴾

«عذاب بدگمانی به خدای تعالی»

وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكَاتِ الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَيْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَلَعَنَهُمْ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا ﴿۶﴾

و خدا مردان منافق و زنهاى منافق و مردان مشرک و زنهاى مشرکى که به خدا بدگمانند، عذاب مى کند. بر آنها حوادث بد باشد و خدا بر آنها غضب نمود و لعنتشان کرد و براى آنها جهنّم را مهیا کرده و چه بد سرانجامى است. ﴿۶﴾

وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا ﴿۷﴾

و برای خدا لشگرهای آسمانها و زمین است و خدا عزیز حکیمی است. ﴿۷﴾

«پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بشارت دهنده است»

إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِيرًا ﴿۸﴾

ما تو را شاهد و بشارت دهنده و ترساننده فرستاده ایم. ﴿۸﴾

لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُعَزِّرُوهُ وَتُوَقِّرُوهُ وَتُسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِيلًا ﴿۹﴾  

تا شما به خدا و رسولش ایمان بیاورید و خدا را یارى کنید و او را تعظیم نمایید و هر صبح و شام خدا را تسبیح بگویید. ﴿۹﴾

«بیعت با پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله بیعت با خدا است»

إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمَا يَنْكُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا ﴿۱۰﴾

قطعا کسانى که با تو بیعت مى کنند، جز این نیست که با خدا بیعت مى نمایند. دست خدا بالاى دستهاى آنها است. پس کسى که بیعتش را بشکند، جز این نیست که بر ضرر خود شکسته است و کسى که به آنچه با خدا عهد بسته است وفا کند، پس اجر عظیمى به او خواهد داد. ﴿۱۰﴾

برداشت از آیات ۱۰ – ۱

موفقیت و هدایت

سالک الی اللّه از ده آیه ای که در اول سوره فتح نازل شده باید موفق به موارد زیر گردد:

۱  –  اگر بخواهد خدا گناهان او را بیامرزد و نعمتش را بر او تمام کند و به راه راست هدایتش نماید و با عزت خدا یاری اش نماید باید با جدیت کامل به طرف دشمنانش که یکی از آنها شیطان است، برود.

۲  –  امدادهای غیبی بر قلب او نازل می شود و آرامش در او پیدا می گردد و بر ایمانش اضافه می شود و موفقیت پشت موفقیت نصیبش می گردد.

۳  –  خدای تعالی لشگریانش را که ملائکه هستند به کمک او می فرستد تا آنها او را وارد بهشت خلد کنند و گناهانش را جبران کنند و این موفقیت بسیار بزرگی خواهد بود.

۴  –  سالک الی اللّه نباید به خدا بدگمان باشد و الا مانند منافقین و مشرکین خدا به او غضب می کند و او را لعنت می کند و جهنم را برای او آماده می کند و این راه بسیار بدی است که رفته است.

۵  –  سالک الی اللّه باید بداند که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله شاهد اعمال ماست و هم بشارت دهنده و هم ترساننده از عاقبت بدی که ممکن است در انتظار ما باشد، می باشد لذا خدا او را فرستاده تا خدا را با راهنمائی های او یاری کند و تعظیم نماید و هر صبح و شام تسبیح او را بگوید.

۶  –  سالک الی اللّه باید با پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله یا با وصی بر حقش حضرت بقیه اللّه ارواحنا فداه بیعت کند که بیعت با او بیعت با خداست و کسی که این بیعت را بشکند بر ضرر خود اقدام کرده و کسی که وفای به عهد خدا بکند اجر بزرگی خواهد داشت.

«منافقین آنچه در دل ندارند به زبان می آورند»

سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرَابِ شَغَلَتْنَا أَمْوَالُنَا وَأَهْلُونَا فَاسْتَغْفِرْ لَنَا يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ مَا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ لَكُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا إِنْ أَرَادَ بِكُمْ ضَرًّا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ نَفْعًا بَلْ كَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا ﴿۱۱﴾

به زودى تخلّف کنندگان از اعراب به تو مى گویند: ما را اموالمان و خانواده هایمان مشغولمان کرده، پس براى ما استغفار کن. اینها با زبانهایشان چیزى را که در قلوبشان نیست مى گویند. بگو: چه کسى براى شما از جانب خدا اگر اراده ضرر شما را بکند یا اراده نفع شما را بکند، چیزى را مالک است؟ بلکه خدا به آنچه مى کنید، آگاه است. ﴿۱۱﴾

«با وعده خدا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به مکه بر می گردد»

بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَالْمُؤْمِنُونَ إِلَى أَهْلِيهِمْ أَبَدًا وَزُيِّنَ ذَلِكَ فِي قُلُوبِكُمْ وَظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَكُنْتُمْ قَوْمًا بُورًا ﴿۱۲﴾

بلکه شما گمان کردید که پیغمبر و مؤمنین هیچ وقت به سوى خانواده هایشان برنمى گردند و آن گمان در دلهاى شما آرایش شده بود و شما بدگمانى کردید و شما (بالأخره) قومى هلاک شده، گردیدید. ﴿۱۲﴾

وَمَنْ لَمْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ سَعِيرًا ﴿۱۳﴾

و کسى که ایمان به خدا و رسولش نیاورد، پس قطعا ما براى کافران آتش سوزنده اى را آماده کرده ایم. ﴿۱۳﴾

«ملک آسمانها و زمین از خدا است»

وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشَاءُ وَيُعَذِّبُ مَنْ يَشَاءُ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا ﴿۱۴﴾

و مُلک آسمانها و زمین مال خدا است، مى بخشد هر که را بخواهد و عذاب مى کند هر که را بخواهد و خدا آمرزنده مهربانى است. ﴿۱۴﴾

«درباره غنائم جنگی»

سَيَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلَى مَغَانِمَ لِتَأْخُذُوهَا ذَرُونَا نَتَّبِعْكُمْ يُرِيدُونَ أَنْ يُبَدِّلُوا كَلَامَ اللَّهِ قُلْ لَنْ تَتَّبِعُونَا كَذَلِكُمْ قَالَ اللَّهُ مِنْ قَبْلُ فَسَيَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنَا بَلْ كَانُوا لَا يَفْقَهُونَ إِلَّا قَلِيلًا ﴿۱۵﴾  

وقتى که شما براى غنائم رفتید که آنها را بگیرید، متخلّفین گفتند: ما را هم بگذارید که پشت سر شما بیائیم آنها مى خواهند کلام خدا را عوض کنند. بگو: «هرگز نباید شما پشت سر ما بیائید، خدا قبلاً این چنین گفته است». پس آنها به زودى خواهند گفت: شما نسبت به ما حسادت مى کنید، ولى آنها جز کمى نمى فهمند. ﴿۱۵﴾

«اجر کسانی که خدا را اطاعت کنند»

قُلْ لِلْمُخَلَّفِينَ مِنَ الْأَعْرَابِ سَتُدْعَوْنَ إِلَى قَوْمٍ أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ تُقَاتِلُونَهُمْ أَوْ يُسْلِمُونَ فَإِنْ تُطِيعُوا يُؤْتِكُمُ اللَّهُ أَجْرًا حَسَنًا وَإِنْ تَتَوَلَّوْا كَمَا تَوَلَّيْتُمْ مِنْ قَبْلُ يُعَذِّبْكُمْ عَذَابًا أَلِيمًا ﴿۱۶﴾

به متخلّفین از اعراب بگو: به زودى به طرف مردمى که صاحب نیروى محکمى هستند، دعوت مى شوید که با آنها جنگ کنید یا مسلمان شوند. پس اگر اطاعت کنید، خدا اجر نیکوئى به شما خواهد داد و اگر روبگردانید، همان طورى که قبلاً روبرگردانده بودید، خدا شما را عذاب دردناکى خواهد نمود. ﴿۱۶﴾

«جمعی که می توانند به جنگ حاضر نشوند»

لَيْسَ عَلَى الْأَعْمَى حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَمَنْ يَتَوَلَّ يُعَذِّبْهُ عَذَابًا أَلِيمًا ﴿۱۷﴾

به کور حرجى نیست و به لنگ حرجى نیست و به مریض حرجى نیست (که به جنگ حاضر نشوند) و کسى که خدا و رسولش را اطاعت کند، خدا او را به بهشتهائى که از دامن آنها نهرها جارى است داخل خواهد فرمود و کسى که روبگرداند، (خدا) او را به عذاب دردناکى مجازات خواهد فرمود. ﴿۱۷﴾

«بیعت زیر درخت»

لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا ﴿۱۸﴾

قطعا خدا راضى شد از مؤمنین، آن وقتى که زیر درخت با تو بیعت مى کردند. پس خدا مى داند آنچه در دلهاى آنها است، پس آرامش را بر آنها نازل فرمود و فتح نزدیکى را به آنها پاداش داد. ﴿۱۸﴾

برداشت از آیات ۱۸ – ۱۱

مسائل اخلاقی

سالک الی اللّه باید از آیاتی که تلاوت شد مسائل اخلاقی زیر را با جان و دل بپذیرد:

۱  –  باید کوشش کند که اموال و زن و اولادش او را از خدا و دین باز ندارند و اگر او را اینها باز داشتند با ایمان کامل استغفار کند که اگر تنها به زبانش استغفار نماید خدا او را نمی بخشد و گذشته هایش را جبران نمی کند.

۲  –  از سوء ظن باید دوری کند و خود را به هلاکت روحی و معنوی نیاندازد.

۳  –  باید بداند که مغفرت پروردگار برای کسانی است که ایمان به خدا و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله دارند و خدا هر کس را که بخواهد ﴿یعنی استغفار نکند﴾ عذابش می فرماید ولی در عین حال خدا بخشنده مهربانی است.

۴  –  باید بداند که مخالفین اسلام آن چنان مادی هستند که به خاطر به دست آوردن پول و ثروت حتی کلام خدا را عوض می کنند و با مسلمانان درگیر می شوند و نسبت های بدی به آنها می دهند زیرا آنها زیاد فهم و شعور ندارند.

۵  –  سالک الی اللّه باید مطیع دین و دستورات الهی باشد تا اجر نیکوئی از طرف پروردگار دریافت نماید.

۶  –  سالک الی اللّه باید از افراد مریض مانند کورها و لنگ ها توقعی برای کارهای سخت نداشته باشد بلکه به آنچه برای آنها ممکن است انجام دهند راضی باشند.

۷  –  سالک الی اللّه اگر با جان و دل در بیعت با دین بماند خدای تعالی از او راضی می شود و آرامش را بر او نازل می کند و پیروزی سریعی نصیب او می گرداند.

«وعده پاداش با غنیمتهای زیاد»

وَمَغَانِمَ كَثِيرَةً يَأْخُذُونَهَا وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا ﴿۱۹﴾

و (نیز) غنیمتهاى زیادى که آنها را بدست مى آورند و خدا عزیز حکیمى است. ﴿۱۹﴾

وَعَدَكُمُ اللَّهُ مَغَانِمَ كَثِيرَةً تَأْخُذُونَهَا فَعَجَّلَ لَكُمْ هَذِهِ وَكَفَّ أَيْدِيَ النَّاسِ عَنْكُمْ وَلِتَكُونَ آيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ وَيَهْدِيَكُمْ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا ﴿۲۰﴾

خدا به شما غنیمتهاى بسیارى را وعده کرده بود که آنها را بدست خواهید آورد، ولى این مورد را زودتر براى شما قرار داد و جلو قدرت مردم را بر شما گرفت و این براى آن است که نشانه اى براى مؤمنین باشد و خدا شما را به راه راست هدایت کند. ﴿۲۰﴾

وَأُخْرَى لَمْ تَقْدِرُوا عَلَيْهَا قَدْ أَحَاطَ اللَّهُ بِهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرًا ﴿۲۱﴾

و غنائم دیگرى که شما بر آن قدرت ندارید، قطعا خدا به آن احاطه دارد. و خدا بر هر چیزى قادر است. ﴿۲۱﴾

وَلَوْ قَاتَلَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوَلَّوُا الْأَدْبَارَ ثُمَّ لَا يَجِدُونَ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا ﴿۲۲﴾

و اگر کافران با شما بجنگند حتما آنها پشت کرده و فرار مى کنند، سپس فرمانبردار و یاورى پیدا نخواهند کرد. ﴿۲۲﴾

سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا ﴿۲۳﴾  

سنّت خدائى است که در قبل هم بوده است و هرگز براى سنّت خدا تبدیلى نخواهى یافت. ﴿۲۳﴾

«فتح مکه به آرامش انجام شد»

وَهُوَ الَّذِي كَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ عَنْهُمْ بِبَطْنِ مَكَّةَ مِنْ بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَكُمْ عَلَيْهِمْ وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرًا ﴿۲۴﴾

و آن خدا کسى است که دست آنها را از شما و دست شما را از آنها در مرکز شهر مکه نگاه داشت، بعد از آنکه شما را بر آنها پیروز کرده بود. و خدا به آنچه مى کنید بینا است. ﴿۲۴﴾

هُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَالْهَدْيَ مَعْكُوفًا أَنْ يَبْلُغَ مَحِلَّهُ وَلَوْلَا رِجَالٌ مُؤْمِنُونَ وَنِسَاءٌ مُؤْمِنَاتٌ لَمْ تَعْلَمُوهُمْ أَنْ تَطَئُوهُمْ فَتُصِيبَكُمْ مِنْهُمْ مَعَرَّةٌ بِغَيْرِ عِلْمٍ لِيُدْخِلَ اللَّهُ فِي رَحْمَتِهِ مَنْ يَشَاءُ لَوْ تَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا ﴿۲۵﴾

آنها کسانى هستند که کافر شدند و شما را از مسجدالحرام و قربانى که به محل خود برسد، جلوگیرى کردند. و اگر مردان مؤمن و زنان با ایمان که شما آنها را نمى شناسید (در مکه) نبودند که مبادا آنها را پایمال کنید تا به شما ضرر و سرزنشى بدون آنکه بدانید، برسد (امر به جهاد مى شد) تا خدا در رحمت خود هر که را بخواهد وارد کند. اگر شما از هم جدا مى شدید، ما کسانى را که از آنها کافر شده اند، به عذاب دردناکى معذّبشان مى کردیم. ﴿۲۵﴾

«تعصّب زمان جاهلیت»

إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوَى وَكَانُوا أَحَقَّ بِهَا وَأَهْلَهَا وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا ﴿۲۶﴾

آن وقتى که کفّار در دلهایشان تعصّب قرار دادند، همان تعصّب (زمان) جاهلیت را، پس خدا بر پیامبرش و بر مؤمنین آرامشش را نازل فرمود و آنها را به کلمه تقوى ملزم نمود و آنها سزاوارتر به کلمه تقوى و اهل آن بودند. و خدا به هر چیزى دانا است. ﴿۲۶﴾

«رؤیای رسول اکرم صلی الله علیه و آله»

لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُءُوسَكُمْ وَمُقَصِّرِينَ لَا تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذَلِكَ فَتْحًا قَرِيبًا ﴿۲۷﴾

خدا رؤیاى پیامبرش را به حقّ صادقه قرار داد که حتما اگر خدا بخواهد، داخل مسجدالحرام مى شوید، در حالى که در امنیتید، سرهایتان را تراشیده یا کوتاه نموده اید، (از هیچ کس) نمى ترسید. خدا آنچه را که شما نمى دانید مى داند و غیر از آن پیروزى نزدیکى قرار داده است. ﴿۲۷﴾

«دین اسلام بر همه ادیان پیروز خواهد شد»

هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا ﴿۲۸﴾  

آن خدا کسى است که پیامبرش را با هدایت و دین حقّ فرستاده است، به خاطر آنکه آن را بر همه دینها پیروز کند. و خدا براى گواه بودن کافى است. ﴿۲۸﴾

«حالات اصحاب پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله»

مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا ﴿۲۹﴾

«محمّد» رسول خدا است و کسانى که با او هستند، بر کفّار سختگیر و بین خودشان مهربانند. آنها را بسیار در حال رکوع و سجود مى بینى که فضلى از خدا و رضایت او را مى طلبند. نشانه آنها در صورتهایشان از اثر سجود ظاهر است. آن است مَثَل آنها در تورات و مَثَل آنها در انجیل، مانند زراعتى است که شکوفه اش را بیرون آورده، پس آن را تقویت کرده تا محکم شده و بر ساقه خود ایستاده که زراعتکاران را به تعجّب درآورده است، براى آنکه کفّار را به خشم درآورد. خدا به کسانى که از آنها ایمان آورده و عمل صالح انجام داده اند مغفرت و اجر عظیمى را وعده داده است. ﴿۲۹﴾

برداشت از آیات ۲۹ – ۱۹

دستورات اخلاقی قرآن

سالک الی اللّه باید از آیاتی که تلاوت شد برداشتهای زیر را بکار ببندد و استفاده کند:

۱  –  آن که در مبارزه با دشمنان اسلام به فکر جنبه های مادی نباشد و تمام کارهایش برای رضای پروردگار باشد.

۲  –  اگر غنیمتی و یا استفاده ای در این راستا برای او به وجود آمد از جانب خدا بداند و از صراط مستقیمی که خدا سر راه او قرار داده تجاوز نکند.

۳  –  خدا می تواند همه بهره ها را به انسان برساند ولی باید بهره های مادی به وسیله قدرت شخصی و در محدوده تلاش خود او نصیبش گردد.

۴  –  در مقابل دشمن بایستد و به او پشت نکند که اگر در امر به معروف و نهی از منکر کوتاهی نمود یار و یاوری در سائر کارها هم پیدا نمی کند.

۵  –  باید بداند که خدای تعالی همه برنامه ها را روی حکمت قرار داده و هیچ گاه حکمت الهی تغییر نمی کند.

۶  –  همیشه خدای تعالی پشتیبان کسانی است که در تمام کارها خدا را منظور کرده اند و خدای تعالی آنها را بر همه مشکلات پیروز می فرماید.

۷  –  وحدت مسلمانها باید در تمام مشکلات که با آن روبرو می شوند پایدار بماند و الا خدای تعالی عذاب دردناکی متوجه اهل تفرقه می فرماید.

۸  –  سالک الی اللّه نباید تعصب جاهلانه داشته باشد و آن را اعمال کند زیرا در این صورت از کفار محسوب می شود.

۹  –  باید بکوشد که از آرامش کامل در زندگی دنیا برخوردار گردد تا ملتزم به تقوی گردد. زیرا تقوی با داشتن آرامش موفقیت آمیزتر است.

۱۰  –  سالک الی اللّه باید بداند که وعده های الهی که خدا به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله داده است حق است و تخلف ناپذیر است.

۱۱  –  سالک الی اللّه باید بداند که روزی دین مقدس اسلام که دین حقی است بالاخره بر تمام دنیا حکومت می کند و خدای تعالی این را به مسلمانها وعده کرده است.

۱۲  –  سالک الی اللّه باید بداند که حضرت محمد صلی الله علیه و آله برگزیده ترین و بالاترین و پرعظمت ترین رسول خدا است و کسانی که با او هستند دارای صفات حمیده اند. آنها در مقابل کفار با شدت عمل می کنند و در میان خودشان مهربانند، رکوع می کنند، سجده می کنند و به فضل خدا امیدوارند. صورتهایشان در اثر سجده مثل ماه می درخشد و در قیامت مغفرت و اجر بزرگی نصیب آنها خواهد شد این وعده خدا است و وعده خدا تخلف ناپذیر است.

سوره مبارکه محمد صلی الله علیه و اله

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«نتیجه بستن راه خدا»

اَلَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ ﴿۱﴾

کسانى که کافر شده اند و راه خدا را مى بندند، (خدا) اعمال آنها را از بین مى برد. ﴿۱﴾

«فایده ایمان به حضرت محمّد صلی الله علیه و آله»

وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَهُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ ﴿۲﴾

و کسانى که ایمان آورده اند و اعمال صالح انجام داده اند و بر آنچه بر «محمّد» نازل شده است، ایمان آورده اند و آن از طرف پروردگارشان حقّ است، خدا سیئات آنها را جبران مى کند و حال و کارشان را اصلاح مى نماید. ﴿۲﴾

ذَلِكَ بِأَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا اتَّبَعُوا الْبَاطِلَ وَأَنَّ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثَالَهُمْ ﴿۳﴾

آن به خاطر این است که کسانى که کافر شده اند، از باطل پیروى مى کنند و قطعا کسانى که ایمان آورده اند، از حقّى که از سوى پروردگارشان رسیده پیروى مى کنند. خدا این چنین براى مردم مثالهایشان را مى زند. ﴿۳﴾

«با کفّار خشونت»

فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَلِكَ وَلَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لَانْتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَكِنْ لِيَبْلُوَ بَعْضَكُمْ بِبَعْضٍ وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَنْ يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ ﴿۴﴾

پس وقتى با کسانى که کافر شده اند ملاقات کردید، گردنها(ى آنها) را بزنید تا زمانى که آنان را درهم کوبیدید پس اسیران را محکم ببندید یا بر آنها منّت گذارید و آزادشان کنید و یا فدیه بگیرید تا آن که اهل جنگ سلاحهاى خود را زمین بگذارند. آن است و اگر خدا مى خواست آنها را مجازات مى کرد، ولى خدا مى خواهد که بعضى از شما را بوسیله بعضى امتحان کند و کسانى که در راه خدا کشته مى شوند، خدا هرگز اعمالشان را ضایع نخواهد کرد. ﴿۴﴾

«اجر کسانی که در راه خدا کشته می شوند»

سَیَهْدِیهِمْ وَیُصْلِحُ بَالَهُمْ ﴿۵﴾

به زودی هدایتشان می کند و کار و حالشان را اصلاح می فرماید. ﴿۵﴾

وَيُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَهَا لَهُمْ ﴿۶﴾

و آنها را در بهشتی که به آنها معرّفی کرده، داخل می کند. ﴿۶﴾

«اگر خدا را یاری کنید خدا شما را یاری می کند»

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ ﴿۷﴾

ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر خدا را یاری کنید، خدا شما را یاری می کند و قدمهایتان را محکم می فرماید. ﴿۷﴾

«اعمال کفّار نابود می شود»

وَالَّذِينَ كَفَرُوا فَتَعْسًا لَهُمْ وَأَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ ﴿۸﴾

و کسانی که کافر شده اند، مرگ بر آنها باد و ﴿خدا﴾ اعمالشان را نابود کند. ﴿۸﴾

ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَرِهُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ ﴿۹﴾

آن به خاطر این است که آنها آنچه را که خدا نازل کرده، نپسندیدند، پس اعمالشان را خدا باطل کرد. ﴿۹﴾

«استحباب سیر و سفر»

أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَلِلْكَافِرِينَ أَمْثَالُهَا ﴿۱۰﴾

آیا پس سیر و سفر در زمین نکرده اند تا ببینند عاقبت کسانى که قبل از آنها بوده اند چگونه است؟ خدا آنها را نابودشان کرد و براى کافران امثال این مجازاتها خواهد بود. ﴿۱۰﴾

ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَأَنَّ الْكَافِرِينَ لَا مَوْلَى لَهُمْ ﴿۱۱﴾  

آن برای این است که قطعا خدا مولای کسانی است که ایمان آورده اند و حقیقتا برای کافران مولائی نخواهد بود. ﴿۱۱﴾

برداشت از آیات ۱۱ – ۱

رسول اکرم صلی الله علیه و آله الگو است

سالک الی اللّه باید از آیات اول سوره محمد صلی الله علیه و آله با الگو قرار دادن آن حضرت
مطالب زیر را استفاده کند:

۱  –  هیچ گاه به خاطر کفر و کفرانش راه خدا را بر مردم نبندد.

۲  –  به آن چه بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نازل شده ایمان کامل داشته باشد و عمل صالح را ترک نکند.

۳  – بداند که راه رسول اکرم صلی الله علیه و آله حق است و آن چه آورده از جانب خدا است پس باید به آنها عمل کند تا گناهانش جبران شود و کارهایش اصلاح گردد.

۴  –  بداند راه و روش کفار، باطل است و سالکین الی اللّه به خاطر ایمانشان به پروردگار، پیروی از حق می کنند.

۵  –  باید مسلمانان به خاطر حفظ اسلامشان با شدت با کفار روبرو شوند تا خدای تعالی به آنها کمک کند و دست آنها را بگیرد تا از راه صحیحشان دور نگردند و خدای تعالی آنها را با بهشت آشنا کند و آنها را در آن مخلد گرداند.

۶  –  بداند که اگر خدا را یاری کند خدا او را کمک می کند و قدمهای او را در راه رسیدن به کمالات استوار می فرماید.

۷  –  اگر کفران نعمت پروردگار را بکند و به حقایق کافر شود اعمال خوبش هم نابود می گردد.

۸  –  روی زمین سیر و سفر کند تا عاقبت کسانی که در قبل بوده اند و به خدای عظیم کفر ورزیده اند ببیند و خود را از بدبختی نجات دهد.

۹  –  باید بداند که بیهوده گی و سرگردانی برای کسانی است که رهبر الهی ندارند. ولی کسانی که رهبرشان خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام می باشند سرگردان نیستند و راه و روش صحیح را می شناسند.

«جزای ایمان و عمل صالح»

إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ وَيَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الْأَنْعَامُ وَالنَّارُ مَثْوًى لَهُمْ ﴿۱۲﴾

قطعا خدا کسانى را که ایمان آورده اند و اعمال صالح کرده اند، در بهشتهایى که از دامنشان نهرها جارى است داخل مى کند و کسانى که کافرند، بهره اى (که از متاع دنیا) مى برند، و (این است که) مى خورند، همان طورى که چهارپایان مى خورند و آتش جایگاه آنها است. ﴿۱۲﴾

«جزای کسانی که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله را از مکه بیرون کردند»

وَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ هِيَ أَشَدُّ قُوَّةً مِنْ قَرْيَتِكَ الَّتِي أَخْرَجَتْكَ أَهْلَكْنَاهُمْ فَلَا نَاصِرَ لَهُمْ ﴿۱۳﴾

و چه بسیار از قریه هائى بودند که قوّت و قدرتشان از قریه اى که (از آن) تو را خارج کردند بیشتر بود، ما آنها را هلاک کردیم، پس براى آنها یاورى نبود. ﴿۱۳﴾

أَفَمَنْ كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ كَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ ﴿۱۴﴾

آیا پس کسى که دلیل روشنى از جانب پروردگارش دارد، مانند کسى است که عمل بدش برایش زینت یافته و پیرو هواى آنها است؟ ﴿۱۴﴾

برداشت از آیات ۱۴ – ۱۲

ظلم

سالک الی اللّه تا می تواند نباید ظلم کند زیرا در این صورت یاری خدا از او برداشته می شود. سالک الی اللّه باید بداند کسانی که اعمالشان بد است به نظرشان جلوه می کند مانند کسانی که با دلیل و برهان از جانب پروردگارشان به آنها حقیقت القاء می شود، نیستند.

«مثل بهشت»

مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِيهَا أَنْهَارٌ مِنْ مَاءٍ غَيْرِ آسِنٍ وَأَنْهَارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ وَأَنْهَارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِينَ وَأَنْهَارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى وَلَهُمْ فِيهَا مِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ وَمَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ كَمَنْ هُوَ خَالِدٌ فِي النَّارِ وَسُقُوا مَاءً حَمِيمًا فَقَطَّعَ أَمْعَاءَهُمْ ﴿۱۵﴾

مثل بهشتى که به متّقین وعده داده شده این است که در آن نهرهائى از آبى که بدبو نیست و نهرهائى از شیرى که طعمش بر نگشته است و نهرهائى از شراب که لذّتى براى آشامندگان دارد و نهرهائى از عسل تصفیه شده مى باشد و براى آنها در بهشت از همه میوه ها هست و آمرزشى از جانب پروردگارشان مى باشد، مانند کسى است که او در جهنّم جاویدان بوده و از آب جوشانى که اندرونشان را قطعه قطعه مى کند نوشانده مى شوند؟ ﴿۱۵﴾

«اشاره به بعضی از منافقین»

وَمِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ حَتَّى إِذَا خَرَجُوا مِنْ عِنْدِكَ قَالُوا لِلَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مَاذَا قَالَ آنِفًا أُولَئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ ﴿۱۶﴾

و بعضى از آنها کسانى هستند که به تو گوش مى دهند تا وقتى که از نزد تو بیرون مى روند به کسانى که علم داده شده، مى گویند: الان چه مى گفت؟ اینها کسانى هستند که خدا بر دلهاى آنها مُهر زده و پیرو هواى نفس شان هستند. ﴿۱۶﴾

وَالَّذِينَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًى وَآتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ ﴿۱۷﴾

 و کسانى که هدایت شده اند، خدا بر هدایتشان مى افزاید و به آنها پرهیزکاریشان را عطا مى فرماید. ﴿۱۷﴾

«قیامت بر آنها ناگهان می رسد»

فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جَاءَ أَشْرَاطُهَا فَأَنَّى لَهُمْ إِذَا جَاءَتْهُمْ ذِكْرَاهُمْ ﴿۱۸﴾

آیا جز این انتظار دارند که ساعت قیامت ناگهان به آنها برسد؟ پس قطعا شرایط و علائم آن رسیده است، پس یادآورى (و ایمان به قیامت آنها) چه فایده اى برایشان دارد وقتى که (ساعت قیامت) برسد؟ ﴿۱۸﴾

«استغفار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله»

فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَمَثْوَاكُمْ ﴿۱۹﴾  

پس بدان که قطعا خدائى جز خداى یکتا وجود ندارد و براى گناه خودت و مردان مؤمن و زنان با ایمان طلب بخشش کن و خدا محلّ حرکت و قرارگاه شما را مى داند. ﴿۱۹﴾

برداشت از آیات ۱۹ – ۱۲

دریافت حقایق

سالک الی اللّه با توجه به آن چه خدای تعالی در قرآن در وصف مؤمنین و مذمت کفار فرموده باید راه خود را پیدا کند و عقلش را رشد دهد و فکرش را بکار بیندازد و حقیقت را به وسیله برداشتهایی که از آیات فوق دارد، دریافت نماید:

۱  –  ایمان خود را به خدا و روز جزا کامل کند.

۲  –  اعمالی که شایسته مقام شامخ انسانیت است داشته باشد.

۳  –  مانند حیوانات که قدر دان نعمتهای خدا نیستند و می خورند و زندگی می کنند نباشد، که در این صورت جایگاهشان جهنم است.

۴  –  بداند که موفقیت به قوّت و قدرت ظاهری نبوده، بلکه اگر راه خدا را انتخاب نکند خدا می تواند او را هلاک کند و یار و یاوری نداشته باشد.

۵  –  باید بداند کسی که دارای دلیل و برهانی که از جانب خدا به او رسید می باشد مانند کسی که اعمال بدش برایش تزیین شده و بی دلیل حرف می زند نمی باشد.

۶  –  پیروی از هوای نفس نکند و فقط خواسته های خودش را همیشه مورد توجه قرار ندهد.

۷  –  کسی که اهل تقوی است و در بهشت ساکن است و از همه نعمتهای الهی استفاده می کند مانند کسی که در آتش جهنم مخلد است نبوده و در مقابل این دو از نظر عواقب امور بی تفاوت نباشد.

۸  –  خود را مانند کسانی که بر دلهایشان مهر زده شده و پیرو هوای نفس اند قرار ندهد، بلکه خود را از دانشمندان و متفکرین قرار دهد.

۹  –  بداند که اگر هدایت عام الهی را به گوش جان خرید از هدایت خاص پروردگار هم برخوردار می شود.

۱۰  –  خود را آن چنان در انتظار حضرت بقیه اللّه ارواحنا فداه قرار دهد که اگر ناگهان آن حضرت ظهور فرمود او صددرصد آماده پذیرفتن آن حضرت باشد.

۱۱  –  بسیار در راه رسیدن به کمالات از ذکر «لا اله الا اللّه» و استغفار برای خود و مؤمنین و مؤمنات استفاده کند تا به مقصد برسد.

«منافقین از جنگ می ترسند»

وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا لَوْلَا نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْكَمَةٌ وَذُكِرَ فِيهَا الْقِتَالُ رَأَيْتَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ نَظَرَ الْمَغْشِيِّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلَى لَهُمْ ﴿۲۰﴾

و کسانى که ایمان آورده اند، مى گویند: چرا سوره اى نازل نمى شود؟ پس وقتى که سوره اى صریح و قطعى نازل مى شود و در آن سوره از جنگ یادى مى گردد، کسانى را که در دلشان مرض است، خواهى دید که با نظر کسى که در اثر ترس از مرگ غش نموده، به تو نگاه مى کنند، (پس همان مرگ) براى آنها سزاوارتر است. ﴿۲۰﴾

طَاعَةٌ وَقَوْلٌ مَعْرُوفٌ فَإِذَا عَزَمَ الْأَمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَ لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ ﴿۲۱﴾

اطاعت و کلام خوب (براى آنها بهتر بود)، پس وقتى که امر (جهاد) قطعى شد، اگر به خدا راست بگویند، براى آنها بهتر خواهد بود. ﴿۲۱﴾

فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَكُمْ ﴿۲۲﴾

پس آیا امید دارید که اگر برگردید، در زمین فساد کنید و قطع رحمهایتان را نمایید؟ ﴿۲۲﴾

أُولَئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَأَعْمَى أَبْصَارَهُمْ ﴿۲۳﴾

اینها کسانى هستند که خدا لعنتشان کرده و آنها را ناشنوا فرموده و بینائیهاى آنها را کور قرار داده است. ﴿۲۳﴾

«تدبّر در قرآن»

أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا ﴿۲۴﴾

آیا در قرآن تدبّر نمی کنند یا بر دلها قفلهایشان هست؟ ﴿۲۴﴾

إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَى لَهُمْ ﴿۲۵﴾

قطعا کسانى که بعد از آنچه براى آنها از هدایت روشن شده، مرتد مى شوند، شیطان براى آنها (کار زشتشان را) زینت داده و آرزوهایشان را طولانى قرار داده است. ﴿۲۵﴾

ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لِلَّذِينَ كَرِهُوا مَا نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِيعُكُمْ فِي بَعْضِ الْأَمْرِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِسْرَارَهُمْ ﴿۲۶﴾

آن به خاطر این است که آنها به کسانى که از آنچه خدا نازل کرده است کراهت دارند، مى گویند: ما شما را در بعضى از امور اطاعت مى کنیم، در حالى که خدا پنهان کاریهاى آنها را مى داند. ﴿۲۶﴾

برداشت از آیات ۲۶ – ۱۶

حقایقی که باید سرمشق قرار گیرد

سالک الی اللّه باید از آیات فوق مطالب زیر را سرمشق خود قرار دهد:

۱  –  وقتی قرآن می خواند و یا روایات معصومین علیهم السلام را برای او می خوانند خوب دقت کند و آن را بفهمد تا جائی که برای اهل علم بتواند آنها را مورد بحث قرار دهد و نگذارد دلش در مقابل سخنان خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله مهر شده باشد.

۲  –  از خدا طلب هدایت کند و راهنمائی های پروردگار را با دقت عمل نماید تا خدا هدایت و تقوایش را زیاد کند.

۳  –  باید بتواند خود را برای ظهور ناگهانی حضرت بقیه اللّه ارواحنا فداه و یا قیامت کبری حاضر کند و هیچ مشکلی در این ارتباط نداشته باشد.

۴  –  لا اله الا اللّه با توجه به معنایش زیاد بگوید و برای گناهان خود و مؤمنین و مؤمنات استغفار کند تا در راه تزکیه نفس موفق شود.

۵  –  باید آن قدر در استقامت و ثبات قوی باشد که اگر جنگ و یا پیشنهاد قتال از جانب خدای تعالی به او شد از مرگ و کشته شدن نترسد و الا مانند منافقین مطرود پروردگار خواهد بود.

۶  –  کوشش کند در روی زمین فساد نکند و قطع رحم ننماید زیرا اگر این کارها را کرد خدا او را لعنت می کند و کر و کور در مقابل حقایق او را محشور می نماید.

۷  –  اطاعت خدا و استماع کلمات خوب برای او بهتر از هوای نفسش باشد زیرا خدا مصالح او را بهتر می داند.

۸  –  در قرآن تدبر کند و نگذارد درب دلش بر حقایق قرآن قفل گردد.

۹  –  کوشش کند که اگر در راه تزکیه نفس وارد شد و راه هدایت را دریافت نمود به آنها پشت نکند و شیطان این کار زشتشان را برای آنها جلوه ندهد.

۱۰  –  در مقابل دستورات الهی که از جانب پروردگار نازل شده بدون هیچ کراهتی اطاعت کند زیرا خدای تعالی از قلوب آنها اطلاع دارد.

«عذاب در موقع مرگ»

فَكَيْفَ إِذَا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلَائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ ﴿۲۷﴾

پس چگونه است که وقتى ملائکه جان آنها را مى گیرند به صورتشان و پشتشان مى زنند؟ ﴿۲۷﴾

ذَلِكَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا مَا أَسْخَطَ اللَّهَ وَكَرِهُوا رِضْوَانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ ﴿۲۸﴾

آن به خاطر این است که اینها آنچه را که خدا را به خشم مى آورد، پیروى کردند و از خشنودى او کراهت داشتند، پس اعمالشان را نابود مى کند. ﴿۲۸﴾

«خدای تعالی کینه های منافقین را ظاهر می کند»

أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ يُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ ﴿۲۹﴾  

آیا گمان کرده اند کسانى که در قلبشان مرض است، اینکه خدا کینه هاى آنها را ظاهر نمى کند؟ ﴿۲۹﴾

وَلَوْ نَشَاءُ لَأَرَيْنَاكَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِيمَاهُمْ وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ أَعْمَالَكُمْ ﴿۳۰﴾

و اگر ما بخواهیم آنها را به تو نشان مى دهیم تا با قیافه هایشان آنها را بشناسى، اگرچه آنها را از لحن کلامشان خواهى شناخت و خدا اعمال شما را مى داند. ﴿۳۰﴾

«امتحان مجاهدین و صابرین»

وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِينَ مِنْكُمْ وَالصَّابِرِينَ وَنَبْلُوَ أَخْبَارَكُمْ ﴿۳۱﴾

و شما را قطعا آزمایش مى کنیم تا مجاهدین از میان شما و صابرین را معلوم کنیم و ما خبرهاى شما را مى آزمائیم. ﴿۳۱﴾

«جزای کفر و بستن راه خدا»

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَشَاقُّوا الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئًا وَسَيُحْبِطُ أَعْمَالَهُمْ ﴿۳۲﴾

قطعا کسانى که کافر شده اند و مانع راه خدا گردیده اند و بعد از آنکه هدایت براى آنها آشکار شده بود با پیغمبر مخالفت کردند، هرگز هیچ ضررى به خدا نمى رسانند و خدا اعمال آنها را نابود مى کند. ﴿۳۲﴾

برداشت از آیات ۳۲ – ۲۹

سدّ راه خدا

سالک الی اللّه باید مرض های روحی خود را معالجه کند تا خدای تعالی او را مفتضح نکند والا خدای تعالی به وسیله قیافه هایشان و لحن سخنانشان آنها را معرفی می کند و امراض قلبی آنها اخبار و حالات آنها را به دیگران می رساند. سالک الی اللّه باید بداند که کسانی که راه خدا را بر دیگران می بندند و رهبران دینی را به مشقت می اندازند به خدا هیچ ضرری نمی رسانند ولی اعمال خوب خودشان از بین می رود.

«عبادات و اعمال خود را باطل نکنید»

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَلَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَكُمْ ﴿۳۳﴾

اى کسانى که ایمان آورده اید، خدا را اطاعت کنید و رسول را اطاعت کنید و اعمالتان را باطل نکنید. ﴿۳۳﴾

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ مَاتُوا وَهُمْ كُفَّارٌ فَلَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ﴿۳۴﴾

قطعا کسانى که کافر شده اند و مانع راه خدا گردیده اند، سپس در حالى که آنها کافر بودند مُردند، هرگز خدا آنها را نمى بخشد. ﴿۳۴﴾

«شما مسلمانان برترید»

فَلَا تَهِنُوا وَتَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَاللَّهُ مَعَكُمْ وَلَنْ يَتِرَكُمْ أَعْمَالَكُمْ ﴿۳۵﴾

پس سستى نکنید و (کفّار را) به سلم و صلح دعوت ننمائید و شما برترید و خدا با شما است و چیزى از اعمالتان را کم نمى کند. ﴿۳۵﴾

«دنیا بازیچه و بیهوده است»

إِنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَإِنْ تُؤْمِنُوا وَتَتَّقُوا يُؤْتِكُمْ أُجُورَكُمْ وَلَا يَسْأَلْكُمْ أَمْوَالَكُمْ ﴿۳۶﴾

جز این نیست که زندگى دنیا بازى و بیهوده است. و اگر ایمان بیاورید و تقوى داشته باشید، خدا اجرهایتان را به شما مى دهد و اموالتان را نمى طلبد. ﴿۳۶﴾

برداشت از آیات ۳۶ – ۳۳

اطاعت خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله

سالکین الی اللّه باید دستورات خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله را اطاعت کنند و نگذارند اعمال خوبشان باطل شود و بدانند که اگر کفران نعمت پروردگار را بکنند و در راهشان از خود سردی نشان بدهند که دیگران از این راه بمانند اگر با همین حال بمیرند هرگز خدا آنها را نمی بخشد بنابراین نباید سستی کند بلکه مردم را به تسلیم در مقابل دستورات خدا وادار نمایند و بدانند که برتری و موفقیت مال آنهاست و زندگی دنیا بازی و بیهوده است و اگر تقوی را رعایت کنند خدای تعالی جزای آنها را بدون این که از اموالشان سوال کند کاملاً رعایت می فرماید.

«انسان بخیل و کینه توز است»

إِنْ يَسْأَلْكُمُوهَا فَيُحْفِكُمْ تَبْخَلُوا وَيُخْرِجْ أَضْغَانَكُمْ ﴿۳۷﴾

اگر اموالتان را بخواهد و حتّى اصرار نماید، شما بخل مى کنید و کینه شما را ظاهر مى کند. ﴿۳۷﴾

هَا أَنْتُمْ هَؤُلَاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَمِنْكُمْ مَنْ يَبْخَلُ وَمَنْ يَبْخَلْ فَإِنَّمَا يَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ وَاللَّهُ الْغَنِيُّ وَأَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ وَإِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُونُوا أَمْثَالَكُمْ ﴿۳۸﴾

آرى شما همانهائى هستید که براى انفاق در راه خدا خوانده شدید، پس بعضى از شما بخل کرده و کسى که بخل کند، جز این نیست که نسبت به خودش بخل کرده. و خدا همان بى نیاز است و شما همان فقیرها هستید. و اگر سرپیچى کنید خدا قومى غیر از شما را جایگزین مى کند، سپس آنها مانند شما نخواهند بود. ﴿۳۸﴾

برداشت از آیات ۳۸ – ۳۷

زشتی بخل

سالک الی اللّه نباید بخیل باشد زیرا ضررهای بخل به خودش بر می گردد و باید بداند که خدای تعالی صددرصد بی نیاز است ولی او صددرصد محتاج است و اگر دائما به این معنا توجه نداشته باشد خدای تعالی جمعی را به جای آنها می گذارد که آنها بخیل نباشند.

سوره مبارکه احقاف

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

حم ﴿۱﴾

حم ﴿۱﴾

تَنْزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ ﴿۲﴾

نازل کردنِ این کتاب از طرف خدای عزیز حکیم است. ﴿۲﴾

«آسمانها و زمین به حقّ خلق شده است»

مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُسَمًّى وَالَّذِينَ كَفَرُوا عَمَّا أُنْذِرُوا مُعْرِضُونَ ﴿۳﴾

آسمانها و زمین و آنچه بین آنها است را جز به حقّ و تا زمان معین خلق نکرده ایم. و کسانى که کافر شده اند، از آنچه که ترسانده مى شوند، روى گردانند. ﴿۳﴾

«آیا بتها چه چیزی را خلق کرده اند؟»

قُلْ أَرَأَيْتُمْ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِي مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّمَاوَاتِ ائْتُونِي بِكِتَابٍ مِنْ قَبْلِ هَذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ ﴿۴﴾

بگو: آیا مى بینید آنچه را که شما غیر از خدا مى خوانید چه چیز را از زمین خلق کرده اند؟ به من هم نشان دهید. یا براى آنها در آسمانها شرکتى است؟ نوشته اى قبل از این یا اثرى از علم براى من بیاورید، اگر شما از راستگویانید. ﴿۴﴾

وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لَا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَهُمْ عَنْ دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ ﴿۵﴾  

و چه کسى گمراهتر است از آن کسى که غیر خدا را مى خواند؟ کسى که تا روز قیامت او را اجابت نمى کند و آنها از دعاى مشرکین غافلند. ﴿۵﴾

وَإِذَا حُشِرَ النَّاسُ كَانُوا لَهُمْ أَعْدَاءً وَكَانُوا بِعِبَادَتِهِمْ كَافِرِينَ ﴿۶﴾

و زمانى که مردم محشور مى شوند، آنها دشمنشان هستند و آنها عبادت اینها را منکر خواهند شد. ﴿۶﴾

«قرآن حقیقت دارد»

وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ هَذَا سِحْرٌ مُبِينٌ ﴿۷﴾

و زمانى که بر آنها آیاتِ ما در حالى که روشن هستند تلاوت مى شود، کسانى که به حقّ کافرند، وقتى که آن حقّ به آنها رسید، مى گویند: این سحر آشکارى است. ﴿۷﴾

أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَلَا تَمْلِكُونَ لِي مِنَ اللَّهِ شَيْئًا هُوَ أَعْلَمُ بِمَا تُفِيضُونَ فِيهِ كَفَى بِهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ﴿۸﴾

یا مى گویند: قرآن را افترا بسته است. بگو: اگر من آن را به دروغ به خدا نسبت داده باشم، شما که نمى توانید براى من از جانب خدا چیزى را مالک باشید. خدا داناتر است به آنچه که شما در آن وارد مى شوید. شهادت خدا به آن بین من و بین شما کفایت مى کند و او بخشنده مهربانى است. ﴿۸﴾

«پیامبر غیر از سائر پیامبران نبوده است»

قُلْ مَا كُنْتُ بِدْعًا مِنَ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلَا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُبِينٌ ﴿۹﴾

بگو: من از میان پیغمبران نوظهور نبوده ام و من نمى دانم که با من و با شما چه انجام خواهد شد؟ و من جز پیرو وحیى که به من مى شود نیستم و من جز ترساننده آشکارى نیستم. ﴿۹﴾

برداشت از آیات ۹ – ۶

اظهار دشمنی نکنید

سالکین الی اللّه باید بکوشند که مانند کفار و هوای نفس پرستان تهمت نزنند، فحش ندهند و با یکدیگر اظهار دشمنی نکنند و آیات الهی را به سحر و جادو منتسب ننمایند و اگر دشمنان به آنها تهمت زدند به خدای تعالی وابگذارند و همیشه پیرو آیاتی که به رسول اکرم صلی الله علیه و آله وحی شده، باشند.

قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كَانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَكَفَرْتُمْ بِهِ وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَى مِثْلِهِ فَآمَنَ وَاسْتَكْبَرْتُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ﴿۱۰﴾

بگو: آیا شما چه مى بینید اگر آن از نزد خدا باشد و شما به آن کافر شده باشید و در حالى که شاهدى از بنى اسرائیل بر مثل این شهادت دهد، پس ایمان بیاورد ولى شما تکبّر کنید؟ قطعا خدا قوم ستمگر را هدایت نمى کند. ﴿۱۰﴾

«یهودیها خود را از دیگران برتر می دانند»

وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا لَوْ كَانَ خَيْرًا مَا سَبَقُونَا إِلَيْهِ وَإِذْ لَمْ يَهْتَدُوا بِهِ فَسَيَقُولُونَ هَذَا إِفْكٌ قَدِيمٌ ﴿۱۱﴾

و کسانى که کافر شده اند، درباره کسانى که ایمان آورده اند، مى گویند: اگر در اسلام آوردن خیرى مى بود، آنها بر ما پیشى نمى گرفتند. و چون بوسیله قرآن هدایت نشده اند، به زودى مى گویند: این دروغى قدیمى است. ﴿۱۱﴾

وَمِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً وَهَذَا كِتَابٌ مُصَدِّقٌ لِسَانًا عَرَبِيًّا لِيُنْذِرَ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَبُشْرَى لِلْمُحْسِنِينَ ﴿۱۲﴾

و حال آنکه قبل از این، کتاب موسى رهبر و رحمت بود. و این کتابى تصدیق کننده است که به زبان عربى است. به خاطر اینکه کسانى را که ظلم کرده اند بترساند و بشارتى براى نیکوکاران باشد. ﴿۱۲﴾

برداشت از آیات ۱۲ – ۱۰

کفار و خداپرستان

سالک الی اللّه باید بداند که همیشه غیر مسلمانها، روی غرور و بی توجهی با سالکین الی اللّه و خدا پرستان متکبرانه برخورد می کرده اند و همه چیز مسلمانها را به کذب و دروغ نسبت می داده اند. ولی خدای تعالی قرآن را به زبان عربی نازل فرمود تا ظالمین را از عواقب بدی که در انتظارشان هست بترساند و نیکوکاران را بشارت دهد.

«فایده توبه و استقامت»

إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ﴿۱۳﴾

حقیقتا کسانى که گفتند: پروردگار ما خدا است، سپس استقامت کردند، نه خوفى بر آنها هست و نه حزنى آنها را مى گیرد. ﴿۱۳﴾

أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿۱۴﴾  

این گروه اهل بهشتند، در آن همیشه خواهند بود، جزاى آن چیزى است که آنها عمل مى کردند. ﴿۱۴﴾

برداشت از آیات ۱۴ – ۱۳

استقامت

سالک الی اللّه باید مربی خود را بشناسد و خود را تحت تربیت او که خدای تعالی است قرار دهد و بداند که خدای تعالی  او را هدایت و تربیت می کند که اگر راه تزکیه نفس را برای رسیدن به کمالات انتخاب کند از اولیاء خدا می شود و اولیاء خدا از چیزی ترس ندارند و محزون نمی شوند و در بهشت جاویدانند.

«توصیه درباره پدر و مادر»

وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا وَ وَضَعَتْهُ كُرْهًا وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَإِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ ﴿۱۵﴾

و به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کردیم که به آنها احسان کند. مادرش با تحمّل رنج به او باردار شد و با رنج او را وضع حمل کرد و مدّت حمل و از شیر گرفتنش سى ماه گردید. تا زمانى که به توانائى و کمال خود رسید و به سنّ چهل سالگى رسید. گفت: پروردگارِ من، به دلم بینداز تا اینکه نعمتت را که به من و به پدر و مادرم عنایت کرده اى، شکر کنم و اینکه عمل صالحى که تو را خشنود کند، انجام دهم و فرزندانم را برایم صالح گردان. من به سوى تو باز مى گردم و قطعا من از مسلمانانم. ﴿۱۵﴾

أُولَئِكَ الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَنَتَجَاوَزُ عَنْ سَيِّئَاتِهِمْ فِي أَصْحَابِ الْجَنَّةِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِي كَانُوا يُوعَدُونَ ﴿۱۶﴾

اینها کسانى هستند که بهترین چیزى را که عمل کرده اند، از آنها قبول مى کنیم و از بدیهایشان مى گذریم. در مورد اهل بهشت وعده راستى است که به آنها وعده داده مى شد. ﴿۱۶﴾

«فرزندان ناخلف و بی ایمان»

وَالَّذِي قَالَ لِوَالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُمَا أَتَعِدَانِنِي أَنْ أُخْرَجَ وَقَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِنْ قَبْلِي وَهُمَا يَسْتَغِيثَانِ اللَّهَ وَيْلَكَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَيَقُولُ مَا هَذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ ﴿۱۷﴾

و کسى که به پدر و مادرش گفت: اُف بر شما، آیا شما به من وعده مى دهید که (از قبر) بیرون آورده مى شوم و حال آنکه قبل از من نسلهائى گذشته اند؟ ولى آن پدر و مادر به خدا استغاثه مى کنند که اى واى بر تو، ایمان بیاور. قطعا وعده خدا حقّ است، ولى او مى گوید: این جز افسانه هاى قدیمى ها چیزى نیست. ﴿۱۷﴾

أُولَئِكَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ إِنَّهُمْ كَانُوا خَاسِرِينَ ﴿۱۸﴾

اینها کسانى هستند که عذاب براى آنها محقّق شده است. قطعا در میان امّتهائى که قبل از آنها از جنّ و انس بوده، گذشته، آنها زیانکارانى بوده اند. ﴿۱۸﴾

وَلِكُلٍّ دَرَجَاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَلِيُوَفِّيَهُمْ أَعْمَالَهُمْ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ ﴿۱۹﴾

و براى هر یک، به خاطر آنچه عمل کرده اند درجاتى است و جزاى اعمالشان کاملاً داده مى شود و به آنها هیچ گونه ظلمى نمى شود. ﴿۱۹﴾

برداشت از آیات ۱۹ – ۱۵

احترام به پدر و مادر

سالک الی اللّه باید به پدر ومادرش نیکی کند و بخصوص به مادر که با زحمت و ناراحتی او را حامله بوده و شیر داده است. و در وقتی که فرزند عقلش کامل می شود و بدیها را با تجربه و علم و راهنمائیهای الهی می فهمد و راه صحیح را انتخاب می کند، از خدا می خواهد که در این راه وارد شود و خدا او را کمک کند و در مرحله توبه قرار می گیرد و توبه می کند و توبه اش قبول می گردد و می خواهد خود را به مقام تسلیم برساند و از خدا راههای کمالات و تزکیه نفس را طلب می کند و می گوید: خدایا کمکم کن تا بتوانم نعمتهایت را شکر کنم. خدای تعالی او را به مقام شاکرین می رساند و به بهترین وجه اعمال او را قبول می کند و از گناهانش می گذرد و خدای راستگو به وعده اش وفا می فرماید. اما اگر خدای نکرده سالک الی اللّه به پدر و مادرش بی ادبی کند و به آنهابا کلمه «اُف» جسارت نماید و تجربیات گذشتگان را به رخ آنها بکشد و خود را با جهل و نادانی از آنها جدا کند خدا با او برخورد تندی می کند و او را از خسارت دیدگان معرفی می فرماید و هر کسی به نتیجه عمل خود می رسد و به او هیچ گونه ظلمی از جانب پروردگار نمی شود.

«کفّار بر آتش عرضه می شوند»

وَيَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَيِّبَاتِكُمْ فِي حَيَاتِكُمُ الدُّنْيَا وَاسْتَمْتَعْتُمْ بِهَا فَالْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَبِمَا كُنْتُمْ تَفْسُقُونَ ﴿۲۰﴾  

و روزى که کافران بر آتش عرضه داده مى شوند (به آنها گفته مى شود:) چیزهاى خوبتان را در زندگى دنیایتان صرف کردید و از آنها بهره بردید، پس امروز به عذاب خوارکننده جزا داده مى شوید، به خاطر آنکه در زمین بدون حقّى تکبّر مى کردید و به خاطر فسقى که مى نمودید. ﴿۲۰﴾

«قضیه ای از حضرت هود علیه السلام»

وَاذْكُرْ أَخَا عَادٍ إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقَافِ وَقَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ ﴿۲۱﴾

و یاد کن برادر «قوم عاد» را آن وقتى که در بیابانهاى ریگزارى قومش را از آینده بدشان ترساند و قطعا قبل از او و بعد از او ترسانندگانى (در گذشته هاى دور) بودند که (مى گفتند) عبادت نکنید مگر خدا را من بر شما عذاب روز بزرگ را مى ترسم. ﴿۲۱﴾

قَالُوا أَجِئْتَنَا لِتَأْفِكَنَا عَنْ آلِهَتِنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ ﴿۲۲﴾

گفتند: آیا تو به نزد ما آمده اى تا ما را از خدایانمان جدا کنى؟ آنچه را که به ما وعده مى دهى، اگر راست مى گوئى براى ما بیاور. ﴿۲۲﴾

قَالَ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ وَأُبَلِّغُكُمْ مَا أُرْسِلْتُ بِهِ وَلَكِنِّي أَرَاكُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ ﴿۲۳﴾

(هود) گفت: جز این نیست که علم (آن) نزد خدا است و من فقط به آنچه فرستاده شده ام تبلیغتان مى کنم. ولى من شما را این چنین مى بینم، قومى هستید که خود را به نادانى مى زنید. ﴿۲۳﴾

فَلَمَّا رَأَوْهُ عَارِضًا مُسْتَقْبِلَ أَوْدِيَتِهِمْ قَالُوا هَذَا عَارِضٌ مُمْطِرُنَا بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ بِهِ رِيحٌ فِيهَا عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿۲۴﴾

پس وقتى که آن عذاب را دیدند که به صورت ابرى در درّه ها و آبگیرهاى آنها در حرکت است، گفتند: این ابرى است که براى ما باران مى بارد. ولى آن همان عذابى است که درباره اش عجله مى کردید، بادى است که در آن عذاب دردناکى براى شما خواهد بود. ﴿۲۴﴾

تُدَمِّرُ كُلَّ شَيْءٍ بِأَمْرِ رَبِّهَا فَأَصْبَحُوا لَا يُرَى إِلَّا مَسَاكِنُهُمْ كَذَلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الْمُجْرِمِينَ ﴿۲۵﴾

همه چیز را به امر پروردگارش از بنیان مى کنَد. پس چنان گردیدند که جز خانه هایشان چیزى دیده نمى شد. این چنین ما مردم گناهکار را جزا مى دهیم. ﴿۲۵﴾

وَلَقَدْ مَكَّنَّاهُمْ فِيمَا إِنْ مَكَّنَّاكُمْ فِيهِ وَجَعَلْنَا لَهُمْ سَمْعًا وَأَبْصَارًا وَأَفْئِدَةً فَمَا أَغْنَى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَلَا أَبْصَارُهُمْ وَلَا أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ شَيْءٍ إِذْ كَانُوا يَجْحَدُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَحَاقَ بِهِمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ ﴿۲۶﴾

و قطعا ما به آنها در چیزهائى امکاناتى داده بودیم که به شما در آن چیزها آن امکانات را نداده ایم و براى آنها شنوائى و بینائیهائى و دلهائى قرار داده بودیم، ولى براى آنها شنوائى شان و بینائیهایشان و دلهایشان فایده اى نداشت و آنها را در چیزى بى نیاز نکرد زیرا آنها آیات خدا را انکار مى کردند و آنچه را که مسخره مى نمودند، به سرشان آمد. ﴿۲۶﴾

برداشت از آیات ۲۶ – ۲۲

نصیحت کنندگان

سالک الی اللّه باید به آنهایی که نسبت به او خیرخواهی می کنند و او را نصیحت می نمایند، سوء ظن نداشته باشد تا بتواند نصایح آنها را بفهمد و بپذیرد و در نزد انبیاء علیهم السلام و دانشمندان از نادانان محسوب نشوند و عذابهای الهی به او نرسد و در دنیا و آخرت بدبخت و بیچاره نگردد و از مجرمین به حساب نیاید. و اگر چه خدای تعالی به این عدّه از افراد امکاناتی عنایت فرموده و چشم و گوش ظاهری به آنها داده ولی به خاطر انکار نعمتهای خدا و مسخره کردن الطاف الهی از چشم و گوش و دلشان استفاده ای نمی کند.

«خطاب به مردم مکه»

وَلَقَدْ أَهْلَكْنَا مَا حَوْلَكُمْ مِنَ الْقُرَى وَصَرَّفْنَا الْآيَاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ ﴿۲۷﴾

و قطعا همه قریه هائى که اطراف شما بود هلاک کردیم و آیات گوناگونمان را بیان کردیم، شاید آنها باز گردند. ﴿۲۷﴾

فَلَوْلَا نَصَرَهُمُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ قُرْبَانًا آلِهَةً بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ وَذَلِكَ إِفْكُهُمْ وَمَا كَانُوا يَفْتَرُونَ ﴿۲۸﴾  

پس چرا کسانى را که غیر از خدا براى تقرّب، به خدائى گرفته اند یاریشان نکرده اند؟ بلکه آنها را از دست داده اند. و آن بود دروغشان و آنچه را که افترا مى زدند. ﴿۲۸﴾

«جنّها قرآن را استماع می کنند و آن را تبلیغ می نمایند»

وَإِذْ صَرَفْنَا إِلَيْكَ نَفَرًا مِنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنْصِتُوا فَلَمَّا قُضِيَ وَلَّوْا إِلَى قَوْمِهِمْ مُنْذِرِينَ ﴿۲۹﴾

و زمانى که گروهى از جنّ را به طرف تو روانه نمودیم که قرآن را بشنوند، پس وقتى که نزد قرآن حاضر شدند، گفتند: ساکت باشید. پس وقتى که تمام شد، به سوى قومشان برگشتند در حالى که ترساننده آنها بودند. ﴿۲۹﴾

قَالُوا يَا قَوْمَنَا إِنَّا سَمِعْنَا كِتَابًا أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ وَإِلَى طَرِيقٍ مُسْتَقِيمٍ ﴿۳۰﴾

گفتند: اى قومِ ما، قطعا ما کتابى را شنیدیم که بعد از موسى نازل شده، تصدیق کننده کتابهاى قبلى است به حقّ و به راهى راست هدایت مى کند. ﴿۳۰﴾

يَا قَوْمَنَا أَجِيبُوا دَاعِيَ اللَّهِ وَآمِنُوا بِهِ يَغْفِرْ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَيُجِرْكُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ ﴿۳۱﴾

اى قومِ ما، دعوت کننده خدا را اجابت کنید و به او ایمان بیاورید تا خدا گناهان شما را به نفعتان بیامرزد و شما را از عذاب دردناک پناه دهد. ﴿۳۱﴾

وَمَنْ لَا يُجِبْ دَاعِيَ اللَّهِ فَلَيْسَ بِمُعْجِزٍ فِي الْأَرْضِ وَلَيْسَ لَهُ مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءُ أُولَئِكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ ﴿۳۲﴾

و کسى که دعوت کننده خدا را اجابت نکند، خدا را نمى تواند در زمین عاجز نماید و غیر از خدا براى او اولیائى نیست، آنها در گمراهى آشکارى هستند. ﴿۳۲﴾

«خدای تعالی قادر است که مرده ها را زنده کند»

أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَمْ يَعْيَ بِخَلْقِهِنَّ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ يُحْيِيَ الْمَوْتَى بَلَى إِنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿۳۳﴾

آیا ندیده اند که حقیقتا خدا آن کسى است که آسمانها و زمین را خلق فرمود و در خلقت آنها ناتوانى نداشت؟ او قادر است بر اینکه مرده ها را زنده کند، بلکه قطعا او بر هر چیزى قادر است. ﴿۳۳﴾

وَيَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَلَيْسَ هَذَا بِالْحَقِّ قَالُوا بَلَى وَرَبِّنَا قَالَ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ ﴿۳۴﴾

و روزى که کافران بر آتش عرضه مى شوند، (به آنها گفته مى شود:) آیا این بر حقّ نیست؟ مى گویند: به پروردگارمان قسم بله (که حقّ است خدا مى فرماید:). پس بچشید عذاب را به خاطر آنچه که کفران مى کردید. ﴿۳۴﴾

«دستور صبر به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله»

فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلَا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ مَا يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا سَاعَةً مِنْ نَهَارٍ بَلَاغٌ فَهَلْ يُهْلَكُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفَاسِقُونَ ﴿۳۵﴾

پس صبر کن، همان طورى که پیامبران اولوالعزم صبر کردند و براى آنها عجله نکن، آنها روزى که آنچه وعده داده مى شوند مى بینند، گویا که جز یک ساعت از روز نمانده اند، این ابلاغى است، پس آیا جز قوم فاسق کسى هلاک مى شود؟ ﴿۳۵﴾

برداشت از آیات ۳۵ – ۲۹

برداشتهای اجنّه

سالک الی اللّه باید از آیات فوق که مربوط به برداشتهای اجنّه از قرآن است استفاده های زیر را بکند:

۱  –  در مقابل شنیدن قرآن سکوت را کاملاً رعایت کند.

۲  –  آن چه را که از قرآن برداشت کرده برای دیگران بیان کند.

۳  –  بداند که کتابهای آسمانی گذشته را که تحریف نشده باید تصدیق کند.

۴  –  کسانی که او را به سوی خدا دعوت می کنند پاسخگوی آنها باشد و به آنها ایمان داشته باشد، تا خدای تعالی گناهانش را بیامرزد.

۵  –  اگر راهنمائیهای پیامبران و دعوت کنندگان به خدا را قبول نکند در دنیا بیچاره خواهد شد و گمراه می گردد.

۶  –  بداند که خدای تعالی که خالق آسمانها و زمین است دوباره مرده ها را زنده می کند و او بر هر چیزی قدرت دارد.

۷  –  اگر در دنیا حقایق را باور نکند، خدای تعالی روز قیامت او را به طرف عذاب می کشاند تا همه چیز را دقیقا باور کند.

۸  –  چون پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله الگوی مسلمانان است باید مانند او صبر کند و به هیچ کاری عجله نکند و بداند که فاسقین بالاخره هلاک می شوند.

سوره مبارکه جاثیه

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

حم ﴿۱﴾

حم ﴿۱﴾

تَنْزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ ﴿۲﴾

نازل شدن این کتاب از طرف خدای عزیز حکیمی است. ﴿۲﴾

«نشانه های خدا در آسمانها و زمین و جانداران»

إِنَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِلْمُؤْمِنِينَ ﴿۳﴾

قطعا در آسمانها و زمین نشانه هائی برای مؤمنین است. ﴿۳﴾

وَفِي خَلْقِكُمْ وَمَا يَبُثُّ مِنْ دَابَّةٍ آيَاتٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ ﴿۴﴾

و در خلقت خودتان و جاندارانى که پراکنده نموده است، نشانه هائى است براى مردمى که یقین دارند. ﴿۴﴾

وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ رِزْقٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ آيَاتٌ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ﴿۵﴾

و در اختلاف شب و روز و آنچه را که خدا از آسمان از رزق نازل فرموده. پس بوسیله آن زمین را بعد از آنکه مرده بود، زنده کرد و در گرداندن بادها همه نشانه هائى است براى مردمى که عقلشان را بکار بیندازند. ﴿۵﴾

تِلْكَ آيَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَآيَاتِهِ يُؤْمِنُونَ ﴿۶﴾

اینها آیات خدا است که بر تو به حقّ تلاوت مى کنیم. پس به کدام سخن تازه اى بعد از سخن خدا و آیات او ایمان مى آورند؟ ﴿۶﴾

«وای بر تهمت زنندگان»

وَيْلٌ لِكُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ ﴿۷﴾

وای بر هر تهمت زن گناهکاری. ﴿۷﴾

يَسْمَعُ آيَاتِ اللَّهِ تُتْلَى عَلَيْهِ ثُمَّ يُصِرُّ مُسْتَكْبِرًا كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْهَا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ ﴿۸﴾

که آیات خدا را که بر او تلاوت مى شود مى شنود، سپس متکبّرانه (بر راه خود) اصرار دارد، مثل اینکه آیات خدا را نشنیده است. پس به عذاب دردناکى او را بشارت بده. ﴿۸﴾

وَإِذَا عَلِمَ مِنْ آيَاتِنَا شَيْئًا اتَّخَذَهَا هُزُوًا أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ ﴿۹﴾

و وقتى که چیزى از آیات ما را بداند، آن را به مسخره مى گیرد. آنها هستند که برایشان عذاب خوارکننده اى خواهد بود. ﴿۹﴾

مِنْ وَرَائِهِمْ جَهَنَّمُ وَلَا يُغْنِي عَنْهُمْ مَا كَسَبُوا شَيْئًا وَلَا مَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاءَ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ ﴿۱۰﴾

پشت سر آنها جهنّم است و آنچه را که بدست آورده اند و آن اولیائى که غیر از خدا گرفته اند، بى نیازشان نمى کند و از براى آنها عذاب بزرگى خواهد بود. ﴿۱۰﴾

«قرآن هدایت است»

هَذَا هُدًى وَالَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ لَهُمْ عَذَابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِيمٌ ﴿۱۱﴾

این قرآن هدایت است و کسانى که به آیات پروردگارشان کافر شده اند، براى آنها عذابى از عقوبت دردناکى خواهد بود. ﴿۱۱﴾

«دریا و آسمانها و زمین مسخّر شده اند»

اَللَّهُ الَّذِي سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ فِيهِ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ﴿۱۲﴾

خدا کسى است که براى شما دریا را به خاطر آنکه کشتیها به امر او در آن حرکت کنند، مسخّر فرموده و براى آنکه از فضل خدا طلب کنید و شاید شما شکرگزار باشید. ﴿۱۲﴾

وَسَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا مِنْهُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ ﴿۱۳﴾  

و براى شما آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، همه اش را از طرف خودش مسخّر فرمود. قطعا در آن نشانه هائى است براى قومى که تفکر مى کنند. ﴿۱۳﴾

«امید به ایام اللّه»

قُلْ لِلَّذِينَ آمَنُوا يَغْفِرُوا لِلَّذِينَ لَا يَرْجُونَ أَيَّامَ اللَّهِ لِيَجْزِيَ قَوْمًا بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ ﴿۱۴﴾

بگو به کسانى که ایمان آورده اند: کسانى را که امید به ایام اللّه ندارند، مورد بخشش قرار دهند تا خدا هر قومى را به آنچه مرتکب شده (در آورده) جزا دهد. ﴿۱۴﴾

مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاءَ فَعَلَيْهَا ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ ﴿۱۵﴾

کسى که عمل شایسته کند، پس براى خود کرده و کسى که بدى کند، پس بر ضرر خود نموده، سپس به سوى پروردگارتان برگردانده مى شوید. ﴿۱۵﴾

«به بنی اسرائیل کتاب و حکمت و نبوّت عنایت شد»

وَلَقَدْ آتَيْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ ﴿۱۶﴾

و قطعا به بنى اسرائیل کتاب و حکمت و نبوّت دادیم و از غذاهاى پاکیزه روزیشان کردیم و بر جهانیان آنها را برترى دادیم. ﴿۱۶﴾

وَآتَيْنَاهُمْ بَيِّنَاتٍ مِنَ الْأَمْرِ فَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ ﴿۱۷﴾

و دلائلى از امر (رسالت) به آنها عنایت کردیم، پس آنها اختلاف نکردند، مگر بعد از آنکه علم و دانش به آنها رسید. (و این اختلاف) به خاطر برترى جوئى بین آنها بود. حتما پروردگار تو روز قیامت در آن چیزى که اختلاف مى کرده اند، بین آنها قضاوت خواهد فرمود. ﴿۱۷﴾

«از شریعت پیروی کن»

ثُمَّ جَعَلْنَاكَ عَلَى شَرِيعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْهَا وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ ﴿۱۸﴾

سپس ما تو را از امر نبوّت داراى شریعتى قرار دادیم. پس آن را پیروى کن و از هواهاى نفسانى کسانى که نمى دانند، تبعیت نکن. ﴿۱۸﴾

برداشت از آیات ۱۸ – ۱

سالک الی اللّه باید نصایح زیر را عمل کند و به آنها معتقد باشد

سالک الی اللّه باید از آیات سوره جاثیه استفاده های زیر را برای پیشرفت روحیاتش بکند:

۱  –  در آسمان و زمین هر چه هست نشانه های خدای تعالی است که باید آنها را مشاهده نماید و به آنها یقین کند.

۲  –  در خلقت بدنی خود و همه جانداران روی زمین فکر کند تا یقینش کامل شود.

۳  –  اختلاف شب و روز را در نظر بگیرد و در نزول باران که زمین را زنده می کند و بادهایی که اشیاء را جابجا می نماید تعّقل نماید.

۴  –  بهترین پدیده هایی که از طرف پروردگار ایجاد شده قرآن است و نباید هیچ گفتار و پدیده دیگری را در مقابل قرآن بپذیرد.

۵  –  سالک الی اللّه نباید به کسی تهمت بزند و یا گناهکار باشد.

۶  –  نباید وقتی آیات قرآن برای او خوانده می شود، متکبرانه با آنها برخورد کند و مثل کسی که آنها را نشنیده عمل نماید. زیرا خدا در این صورت او را به عذاب دردناکی مبتلا می کند.

۷  –  آیات الهی را به مسخره نگیرد و در عمل به آنها جدّی باشد.

۸  –  برای خود غیر از پروردگار، فرمانده با محبتی اتخاذ نکند و خدا را همه چیز خود بداند.

۹  –  خدای تعالی به قدری مهربان است که دریا را مسخّر بشر کرده تا از فضل الهی بهره مند گردند.

۱۰  –  همه این نعمتها را خدای تعالی برای بشر قرار داده که شاید آنها شاکر باشند.

۱۱  –  آسمانها و آن چه در زمین هست همه اش را برای بشر مسخّر گرداند، شاید آنها فکرشان را به کار بیندازند.

۱۲  –  مؤمنین و سالکین الی اللّه باید بدیهای دیگران را پرده پوشی کنند و به خدا وابگذارند تا خدای تعالی جزای آنها را بدهد.

۱۳  –  سالکین الی اللّه باید بدانند که اگر کار شایسته ای بکنند به نفع خود کرده و اگر بدی بکنند به ضرر خود کرده اند.

۱۴  –  خدا بنی اسرائیل را روز اول، نبوت و حکمت و رزق پاک عنایت کرد و به این خاطر آنها را بر همه جهانیان فضیلت داد ولی آنها قدر ندانستند و با سرکشی بین خودشان بعد از آن که همه چیز به آنها داده شده بود اختلاف کردند و مورد مذمت پروردگار قرار گرفتند. پس نباید سالک الی اللّه این گونه عمل کند و مانند آنها باشد.

۱۵  –  سالک الی اللّه نباید خواسته های نفسانی غیر مسلمانها را عمل کند و از آنها پیروی نماید.

إِنَّهُمْ لَنْ يُغْنُوا عَنْكَ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا وَإِنَّ الظَّالِمِينَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُتَّقِينَ ﴿۱۹﴾

آنها هرگز نمى توانند تو را به چیزى از خدا بى نیاز کنند و حقیقتا ستمگران بعضیشان اولیاى بعضى خواهند بود، ولى خدا ولىّ متّقین است. ﴿۱۹﴾

برداشت از آیه ۱۹

پیروی از ظالمین نکنید

سالک الی اللّه باید بداند که اگر پیروی از هوای نفس قدرتمندان ظالم بکند خدای تعالی به او عنایتی نخواهد داشت و ظالمین با یکدیگر صمیمی هستند ولی خدا، ولی متقین  است.

هَذَا بَصَائِرُ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ ﴿۲۰﴾

این شریعت مایه بینش براى مردم است و هدایت و رحمت است براى مردمى که یقین دارند. ﴿۲۰﴾

برداشت از آیه ۲۰

دین بینش می دهد

سالک الی اللّه باید بداند که دین مقدس اسلام به انسان بینش کاملی می دهد و او را هدایت می کند و رحمت خاص پروردگار برای اهل یقین است.

«گناهکار و مؤمن مساوی نیستند»

أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئَاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَوَاءً مَحْيَاهُمْ وَمَمَاتُهُمْ سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ ﴿۲۱﴾

آیا کسانى که مرتکب گناهان شدند، گمان کرده اند که ما آنها را مانند کسانى که ایمان آورده و عمل صالح نموده اند، زنده بودنشان و مردنشان را یکسان قرار مى دهیم؟ چه بد قضاوت مى کنند. ﴿۲۱﴾

برداشت از آیه ۲۱

سالک الی اللّه مانند دیگران نیست

سالکین الی اللّه زنده ماندنشان و مردنشان مانند زنده ماندن و مردن دیگران نیست بلکه کسانی که به سیر و سلوک خود ادامه می دهند و در دنیا زنده اند و بعد می میرند برای آنها خدای تعالی امتیازات فوق العاده ای قائل خواهد شد.

«جزای هر کس طبق عمل او خواهد بود»

وَخَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَلِتُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ ﴿۲۲﴾  

و خدا آسمانها و زمین را به حقّ خلق فرموده و براى اینکه هر کسى به آنچه کسب کرده، جزا داده شود و به آنها هیچ گونه ظلمى نمى شود. ﴿۲۲﴾

برداشت از آیه ۲۲

جزای اعمال

سالک الی اللّه باید بداند که خلقت آسمان و زمین برای این است که هر کس به جزای کار خود برسد و امتحان بدهد که در این صورت به هیچ کس ظلم نمی شود.

«بعضی هوای نفس خود را خدای خود قرار داده اند»

أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ ﴿۲۳﴾

آیا دیدى کسى را که هواى نفس خود را خداى خود گرفته است و خدا دانسته او را گمراه کرده و بر شنوائى او و دل او مُهر زده و بر بینش او پرده قرار داده است؟ پس چه کسى بعد از خدا او را هدایت مى کند؟ پس آیا متذکر نمى شوید؟ ﴿۲۳﴾

برداشت از آیه ۲۳

هوای نفس

سالک الی اللّه نباید همه چیز خود را، خواسته های نفسانی خود بداند و نباید تا جایی بندگی هوای نفسش را بکند که اوامر نفس خود را مانند اوامر پروردگارش تصور کند. زیرا خدای تعالی او را گمراه می کند و یا به حال خود وا می گذارد و بر دل و گوشش مهر می زند و بر بصیرت و بینایی اش پرده می افکند و کسی نمی تواند او را راهنمایی کند.

«گفتار مادّیین»

وَقَالُوا مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا يُهْلِكُنَا إِلَّا الدَّهْرُ وَمَا لَهُمْ بِذَلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ ﴿۲۴﴾

و مى گویند: غیر از همین زندگى دنیاى ما چیزى نیست، مى میریم و زنده مى شویم و ما را جز طبیعت هلاک نمى کند. و آنها به آن علمى ندارند، آنها فقط گمان مى کنند. ﴿۲۴﴾

وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ مَا كَانَ حُجَّتَهُمْ إِلَّا أَنْ قَالُوا ائْتُوا بِآبَائِنَا إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ ﴿۲۵﴾

و زمانى که آیات روشن ما بر آنها تلاوت مى شود، دلیلشان جز این نیست که مى گویند: پدران ما را بیاورید، اگر راست مى گویید. ﴿۲۵﴾

«جواب گفتار مادّیین»

قُلِ اللَّهُ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يَجْمَعُكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَا رَيْبَ فِيهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ﴿۲۶﴾

بگو: خدا زنده مى کند شما را، سپس مى میراند شما را، سپس براى روز قیامت که شکى در آن نیست، جمعتان مى کند، ولى اکثر مردم نمى دانند. ﴿۲۶﴾

برداشت از آیات ۲۶ – ۲۴

خدا یا طبیعت

کسانی که در سیر و سلوک موفّق نبوده اند اگر چه اسما مسلمان باشند چون پیروی از هوای نفس کرده اند، همه چیز خود را دنیا و زندگی دنیا می دانند و معتقدند که طبیعت آنها را خلق کرده و طبیعت آنها را از بین می برد و آنها هیچ دلیل قاطعی بر این اعتقاد ندارند و اگر معتقد به خدای تعالی می بودند و قرآن را از جانب حضرت حقّ فکر می کردند همه حقایق را در قرآن می یافتند و این گونه در سرگردانی نمی ماندند.

وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يَوْمَئِذٍ يَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ ﴿۲۷﴾

و مُلک آسمانها و زمین مال خدا است و روزى که ساعت قیامت بر پا مى شود، در آن روز باطل اندیشان ضرر مى کنند. ﴿۲۷﴾

«نامه اعمال در روز قیامت»

وَتَرَى كُلَّ أُمَّةٍ جَاثِيَةً كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَى إِلَى كِتَابِهَا الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۲۸﴾

و هر امّتى را به زانو درآمده خواهى دید. هر امّتى براى دریافت کارنامه خود دعوت مى شود. امروز جزا داده مى شوید به آنچه که عمل مى کردید. ﴿۲۸﴾

هَذَا كِتَابُنَا يَنْطِقُ عَلَيْكُمْ بِالْحَقِّ إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۲۹﴾

این نوشته ما است که علیه شما به حقّ سخن مى گوید، ما از آنچه عمل مى کردید، نسخه اى بر مى داشتیم. ﴿۲۹﴾

فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَيُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِي رَحْمَتِهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ ﴿۳۰﴾

امّا کسانى که ایمان آورده اند و عمل صالح کرده اند، پروردگارشان آنها را در رحمت خود داخلشان مى کند. این همان رستگارى آشکار است. ﴿۳۰﴾

وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا أَفَلَمْ تَكُنْ آيَاتِي تُتْلَى عَلَيْكُمْ فَاسْتَكْبَرْتُمْ وَكُنْتُمْ قَوْمًا مُجْرِمِينَ ﴿۳۱﴾

و امّا کسانى که کافر شده اند، پس آیا آیات من نبود که بر شما تلاوت مى شد و شما تکبّر مى کردید و قوم گناهکارى بودید. ﴿۳۱﴾

«لحظه قیامت»

وَإِذَا قِيلَ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَالسَّاعَةُ لَا رَيْبَ فِيهَا قُلْتُمْ مَا نَدْرِي مَا السَّاعَةُ إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَيْقِنِينَ ﴿۳۲﴾  

و زمانى که گفته مى شد: قطعا وعده خدا حقّ است و ساعت قیامت که در آن شکى نیست خواهد رسید، مى گوئید: ما نمى دانیم که ساعت قیامت چیست؟ ما گمان نمى کنیم، مگر ظنّ ضعیفى و ما به این موضوع یقین نداریم. ﴿۳۲﴾

وَبَدَا لَهُمْ سَيِّئَاتُ مَا عَمِلُوا وَحَاقَ بِهِمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ ﴿۳۳﴾

و بدیهائى که کرده اند، براى آنها ظاهر مى شود و آنها را آنچه که به آن استهزاء مى کردند، فرا مى گیرد. ﴿۳۳﴾

«خدای تعالی عملاً کفّار را فراموش می کند»

وَقِيلَ الْيَوْمَ نَنْسَاكُمْ كَمَا نَسِيتُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَذَا وَمَأْوَاكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُمْ مِنْ نَاصِرِينَ ﴿۳۴﴾

و به آنها گفته مى شود: امروز ما شما را فراموش مى کنیم، همان طورى که شما دیدار امروزتان را فراموش کرده بودید و جایگاه شما آتش است و براى شما هیچ یاورى نخواهد بود. ﴿۳۴﴾

«زندگی دنیا بعضیها را مغرور می کند»

ذَلِكُمْ بِأَنَّكُمُ اتَّخَذْتُمْ آيَاتِ اللَّهِ هُزُوًا وَغَرَّتْكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا فَالْيَوْمَ لَا يُخْرَجُونَ مِنْهَا وَلَا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ ﴿۳۵﴾

این وضع شما به خاطر این است که شما آیات خدا را به مسخره گرفته بودید و زندگى دنیا شما را مغرور کرده بود. پس امروز از آن خارج نمى شوند و هیچ گونه عذرى از آنها قبول نخواهد شد. ﴿۳۵﴾

«سپاس و ستایش مال خدا است»

فَلِلَّهِ الْحَمْدُ رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَرَبِّ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿۳۶﴾

پس ستایش براى خدا است که پروردگار آسمانها و پروردگار زمین است، پروردگار جهانیان است. ﴿۳۶﴾

وَلَهُ الْكِبْرِيَاءُ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿۳۷﴾

و کبریائیت در آسمانها و زمین مال او است و او همان عزیز حکیم است. ﴿۳۷﴾

برداشت از آیات ۳۷ – ۳۰

پندهایی از این آیات

سالک الی اللّه باید از آیات فوق مطالب زیر را کاملاً در نظر بگیرد و هیچ گاه فراموش نکند:

۱  –  ایمانش را با تفکر در آیات الهی کامل کند و اعمال درست و شایسته انجام دهد تا از رحمت خاص پروردگار استفاده کند.

۲  –  تکبّر در مقابل آیات الهی نداشته باشد و خود را در میان مجرمین قرار ندهد.

۳  –  یقین بداند که وعده خدا عملی خواهد شد و هیچ گاه پروردگار از وعده هایی که داده است تخلف نخواهد فرمود.

۴  –  کوشش کند خود را به یقین کامل در مسائل ا عتقادی برساند و تنها به ظنّ و گمان اکتفا نکند.

۵  –  بدیهای اعمالی که در دنیا انجام داده برایش روشن باشد و حقی را مسخره نکند.

۶  –  باید کوشش کند که خدا و روز قیامت را فراموش نکند و الا خدا هم روز قیامت او را نادیده خواهد گرفت و کمکی از جایی به او نمی رسد.

۷  –  باید کوشش کند که نشانه های پروردگار را به مسخره نگیرد و زرق و برق دنیا او را گول نزند زیرا در آخرت از او عذری پذیرفته نخواهد شد.

۸  –  باید همیشه توجه کاملی به خدای تعالی داشته باشد و عظمت خلقت را در نظر بگیرد و کبریائیت خدای عزیز و حکیم را در همه حال منظور کند.

سوره مبارکه دخان

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

حم ﴿۱﴾

حم ﴿۱﴾

وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ ﴿۲﴾

قسم به این کتاب روشنگر ﴿۲﴾

«شب قدر»

إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُبَارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ ﴿۳﴾

قطعا ما آن را در شبِ پر برکتی نازل کرده ایم. قطعا ما انذارکننده بوده ایم. ﴿۳﴾

فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ ﴿۴﴾

در آن (شب) هر موضوعى که بر اساس حکمت است فیصله پیدا مى کند. ﴿۴﴾

أَمْرًا مِنْ عِنْدِنَا إِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ ﴿۵﴾

کاری از جانب ما که قطعا ما فرستنده بوده ایم. ﴿۵﴾

رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ﴿۶﴾

رحمتی از طرف پروردگار تو که قطعا او شنوای دانائی است. ﴿۶﴾

رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ ﴿۷﴾

پروردگار آسمانها و زمین و آنچه بین اینها است، اگر یقین دارید. ﴿۷﴾

لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ رَبُّكُمْ وَرَبُّ آبَائِكُمُ الْأَوَّلِينَ ﴿۸﴾

خدائى جز او نیست، زنده مى کند و مى میراند، پروردگار شما و پروردگار پدران گذشته شما است. ﴿۸﴾

بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ يَلْعَبُونَ ﴿۹﴾

بلکه آنها در حال شک، بازی می کنند. ﴿۹﴾

«آسمان پر دود شود»

فَارْتَقِبْ يَوْمَ تَأْتِي السَّمَاءُ بِدُخَانٍ مُبِينٍ ﴿۱۰﴾

پس مراقب  روزی باش که آسمان دودی آشکار می آورد. ﴿۱۰﴾

يَغْشَى النَّاسَ هَذَا عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿۱۱﴾

که همه مردم را می گیرد. این عذاب دردناکی است. ﴿۱۱﴾

رَبَّنَا اكْشِفْ عَنَّا الْعَذَابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ ﴿۱۲﴾

پروردگار ما! از ما عذاب را برطرف کن، قطعا ما مؤمنیم. ﴿۱۲﴾

«از پیامبر صلی الله علیه و آله دوری کردند»

أَنَّى لَهُمُ الذِّكْرَى وَقَدْ جَاءَهُمْ رَسُولٌ مُبِينٌ ﴿۱۳﴾

آنها را چگونه یادآوری باشد؟ و قطعا رسول روشنگری نزد آنها آمد. ﴿۱۳﴾

ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَقَالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ ﴿۱۴﴾

سپس از او روگرداندند و گفتند: دیوانه ای که تعلیم داده شده است. ﴿۱۴﴾

إِنَّا كَاشِفُو الْعَذَابِ قَلِيلًا إِنَّكُمْ عَائِدُونَ ﴿۱۵﴾

حتما ما اگر کمى بعد از این عذاب را (از شما) بر داریم، شما (دو مرتبه به گناهانتان) بر مى گردید. ﴿۱۵﴾

«روز قیامت»

يَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْكُبْرَى إِنَّا مُنْتَقِمُونَ ﴿۱۶﴾

روزی که ما همان حمله بزرگ را انجام دهیم، قطعا ما انتقام گیرنده هستیم.﴿۱۶﴾

«قضیه ای از حضرت موسی علیه السلام»

وَلَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَجَاءَهُمْ رَسُولٌ كَرِيمٌ ﴿۱۷﴾

و قطعا قبل از آنها قوم فرعون را امتحان کردیم و پیامبر محترمی نزد آنها رفت. ﴿۱۷﴾

أَنْ أَدُّوا إِلَيَّ عِبَادَ اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ ﴿۱۸﴾  

که بندگان خدا را به من بسپارید. حقیقتا من برای شما فرستاده امینی هستم. ﴿۱۸﴾

وَأَنْ لَا تَعْلُوا عَلَى اللَّهِ إِنِّي آتِيكُمْ بِسُلْطَانٍ مُبِينٍ ﴿۱۹﴾

و اینکه بر خدا تفوّق طلبی نکنید. قطعا من با دلیل آشکاری نزد شما آمده ام. ﴿۱۹﴾

وَإِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَرَبِّكُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ ﴿۲۰﴾

و حتما من به پروردگارم و پروردگار شما پناه می برم، اینکه سنگسارم کنید. ﴿۲۰﴾

برداشت از آیات ۲۰ – ۱

برکات شب قدر

سالک الی اللّه باید از آیات سوره مبارکه دخان که تلاوت شد مسائل زیر را کاملاً بفهمد:

۱  –  بداند که قرآن و سخنان خاندان عصمت علیهم السلام که در کتاب علی علیه السلام جمع آوری شده، روشنگر همه مسائل عالم خلقت است.

۲  –  آن قدر این کتاب عظمت دارد که خدای بزرگ به آن قسم خورده است.

۳  –  این کتاب در شب قدر که بسیار شب مبارکی است نازل شده و خدای تعالی با قهّاریت و جبّاریتش همه چیز را روی حکمت از هم جدا و منظم فرموده است.

۴  –  نظام عالم خلقت بر اساس همین احکام تدبیر شده است.

۵  –  باید بداند که از طرف خدای تعالی که مربی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و مربی تمام عالم خلقت است به همه مهربانی شده و سالک الی اللّه باید به آنها یقین داشته باشد.

۶  –  باید بداند که حیات و مرگ همه چیز در دست خدای واحد است، آن خدایی که مربی تمام افراد بشر بوده و خواهد بود.

۷  –  نباید سالک الی اللّه قرآن و شب قدر را با همه عظمتشان و اوامر الهی را که در عالم هستی و خلقت، حاکم است به بازی بگیرد.

۸  –  باید از روزی که تمام آسمان را دود غلیظی می گیرد ﴿روز قیامت﴾ بترسد و از عذاب دردناک پروردگار بر حذر باشد.

۹  –  باید در دنیا و آخرت بخاطر نواقصی که در بندگی دارد از عذاب دردناک روز قیامت بترسد و از خدا بخواهد که آن عذاب را از او بردارد.

۱۰  –  تا می تواند از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پیروی کند و از آن حضرت روی نگرداند.

۱۱  –  مانند کفار و ستمگران، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را متهم به دروغگوئی و دیوانگی نکند وادب محضر آن حضرت و اوصیائش را حفظ نماید.

۱۲  –  روز قیامت را که روز انتقام الهی است از یاد نبرد و خود را از گناهان پاک نگه دارد.

۱۳  –  طرفدار مظلوم باشد و از مظلومین در مقابل ظالمین حمایت کند.

۱۴  –  در مقابل ستمگران با اتکاء به پروردگار قادر حکیم بایستد و نگذارد که ظالمین بر خدای تعالی و احکامش ولو او را سنگسار کنند تفوق طلبی داشته باشند.

وَإِنْ لَمْ تُؤْمِنُوا لِي فَاعْتَزِلُونِ ﴿۲۱﴾

و اگر به من ایمان نمی آورید، پس از من کناره گیری کنید. ﴿۲۱﴾

فَدَعَا رَبَّهُ أَنَّ هَؤُلَاءِ قَوْمٌ مُجْرِمُونَ ﴿۲۲﴾

پس پروردگارش را خواند که قطعا این گروه مردم گناهکاری هستند. ﴿۲۲﴾

فَأَسْرِ بِعِبَادِي لَيْلًا إِنَّكُمْ مُتَّبَعُونَ ﴿۲۳﴾

بندگانم را شبانه بِبَر که حتما شما تعقیب می شوید. ﴿۲۳﴾

وَاتْرُكِ الْبَحْرَ رَهْوًا إِنَّهُمْ جُنْدٌ مُغْرَقُونَ ﴿۲۴﴾

و از دریا وقتی که آرام است، بگذر. حقیقتا آنها لشگری هستند که غرق خواهند شد. ﴿۲۴﴾

كَمْ تَرَكُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ ﴿۲۵﴾

چه باغها و چشمه هائی را که باقی گذاشتند. ﴿۲۵﴾

وَزُرُوعٍ وَمَقَامٍ كَرِيمٍ ﴿۲۶﴾

و زراعتها و خانه های خوبی را که داشتند. ﴿۲۶﴾

وَنَعْمَةٍ كَانُوا فِيهَا فَاكِهِينَ ﴿۲۷﴾

و نعمتی که در آن فرو رفته بودند. ﴿۲۷﴾

كَذَلِكَ وَأَوْرَثْنَاهَا قَوْمًا آخَرِينَ ﴿۲۸﴾

این چنین آنها را به مردم دیگر به ارث دادیم. ﴿۲۸﴾

فَمَا بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ وَمَا كَانُوا مُنْظَرِينَ ﴿۲۹﴾

پس نه آسمان و نه زمین بر آنها گریه کرد و به آنها مهلت داده نشد. ﴿۲۹﴾

وَلَقَدْ نَجَّيْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ مِنَ الْعَذَابِ الْمُهِينِ ﴿۳۰﴾

و قطعا ما بنی اسرائیل را از آن عذاب ذلّت بار نجات دادیم. ﴿۳۰﴾

مِنْ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ كَانَ عَالِيًا مِنَ الْمُسْرِفِينَ ﴿۳۱﴾

از فرعون که حقیقتا او متکبر (مسلّط) بود و از اسراف کنندگان بود. ﴿۳۱﴾

وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَى عِلْمٍ عَلَى الْعَالَمِينَ ﴿۳۲﴾

و قطعا ما آنها را بر اساس علم بر جهانیان برتری دادیم. ﴿۳۲﴾

وَآتَيْنَاهُمْ مِنَ الْآيَاتِ مَا فِيهِ بَلَاءٌ مُبِينٌ ﴿۳۳﴾

و ما به آنها از نشانه هائی که در آن آزمایش آشکاری بود، دادیم. ﴿۳۳﴾

إِنَّ هَؤُلَاءِ لَيَقُولُونَ ﴿۳۴﴾

حتما آنها می گویند ﴿۳۴﴾

إِنْ هِيَ إِلَّا مَوْتَتُنَا الْأُولَى وَمَا نَحْنُ بِمُنْشَرِينَ ﴿۳۵﴾

که آن ﴿مرگ﴾ نیست مگر همان مرگ اوّل و ما هرگز ﴿روز قیامت﴾ زنده نمی شویم. ﴿۳۵﴾

فَأْتُوا بِآبَائِنَا إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ ﴿۳۶﴾

اگر شما راست می گوئید، پس پدران ما را بیاورید. ﴿۳۶﴾

أَهُمْ خَيْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ أَهْلَكْنَاهُمْ إِنَّهُمْ كَانُوا مُجْرِمِينَ ﴿۳۷﴾

آیا اینها بهترند یا قوم «تُبَّع» و کسانى که قبل از آنها بودند؟ (ما) هلاکشان کردیم، مسلّما اینها گناهکار بودند. ﴿۳۷﴾

«آسمان و زمین و آنچه بین آنها است بازیچه نبوده است»

وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ ﴿۳۸﴾

و ما آسمانها و زمین و آنچه در بین آنها است، برای بازی خلق نکرده ایم. ﴿۳۸﴾

مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ﴿۳۹﴾  

ما آسمانها و زمین را جز به حقّ خلق ننموده ایم، ولی اکثر آنها نمی دانند. ﴿۳۹﴾

«روز قیامت»

إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ مِيقَاتُهُمْ أَجْمَعِينَ ﴿۴۰﴾

قطعا ﴿روز قیامت﴾ روز جدائی، میقاتگاه همه آنها است. ﴿۴۰﴾

يَوْمَ لَا يُغْنِي مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَيْئًا وَلَا هُمْ يُنْصَرُونَ ﴿۴۱﴾

روزى که دوستى به چیزى، دوستش را بى نیاز نمى کند و آنها (از هیچ جائى) یارى نمى گردند. ﴿۴۱﴾

إِلَّا مَنْ رَحِمَ اللَّهُ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ ﴿۴۲﴾

مگر کسى را که خدا به او رحم کند. که قطعا او همان عزیز مهربان است. ﴿۴۲﴾

إِنَّ شَجَرَتَ الزَّقُّومِ ﴿۴۳﴾

حقیقتا درخت زقوم ﴿۴۳﴾

طَعَامُ الْأَثِيمِ ﴿۴۴﴾

غذای گناهکار است. ﴿۴۴﴾

كَالْمُهْلِ يَغْلِي فِي الْبُطُونِ ﴿۴۵﴾

مانند مسِ گداخته در شکمها می جوشد. ﴿۴۵﴾

برداشت از آیات ۴۵ – ۲۵

چند دستور اخلاقی از قرآن

سالک الی اللّه باید از آیات قرائت شده این دستورات را جدّا عمل کند:

۱  –  بداند که دنیا و نعمتهای دنیا باقی ماندنی نیست و هر چه از باغها و زراعتها می ماند برای دیگران خواهد بود پس نباید به آنها دل ببندد.

۲  –  اگر راه خدا را جدّی بگیرد خدای تعالی او و دوستانش را نجات می دهد و دشمنانش و کسانی که مانع راهش هستند را از بین می برد.

۳  –  مقامات عالیه و ریاستها باقی ماندنی نیست و نصیب دیگران می شود پس نباید جاه طلب باشد.

۴  –  در دنیا برتری جویی نکند و از اسراف کنندگان نباشد.

۵  –  امتیاز علم و دانش را بداند و آنها را تحصیل کند تا از انتخاب شدگان الهی باشد.

۶  –  همیشه خود را مهیای امتحانات الهی قرار دهد.

۷  –  به آخرت اعتقاد داشته باشد و بداند آنهایی که از دنیا رفته اند همه باقی می مانند.

۸  –  کوشش کند که از مجرمین و گناهکاران نباشد تا مانند اقوام گذشته خدای تعالی او را هلاک نکند.

۹  –  باید معتقد باشد که خدا آسمانها و زمین را بیهوده و برای بازی خلق نکرده بلکه برای استراحت بشر و حساب شده آفریده است.

۱۰  –  باید معتقد باشد که فرمانده با محبّت، فرمانبردار با محبّتی را یاری نمی کند مگر آن که مورد لطف و رحمت پروردگار واقع شوند.

۱۱  –  باید بداند که مشرکان و بی ایمانان به عذاب سختی در دنیا و آخرت مبتلا می شوند و در قیامت مورد مؤاخذه پروردگار قرار می گیرند.

كَغَلْيِ الْحَمِيمِ ﴿۴۶﴾

مانند جوشیدنِ آب جوش. ﴿۴۶﴾

خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلَى سَوَاءِ الْجَحِيمِ ﴿۴۷﴾

او را بگیرید تا میان جهنّم بکشید. ﴿۴۷﴾

ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذَابِ الْحَمِيمِ ﴿۴۸﴾

سپس بالای سرش از عذاب جوشان بریزید. ﴿۴۸﴾

ذُقْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْكَرِيمُ ﴿۴۹﴾

بچش! قطعا تو قدرتمند محترمی بودی. ﴿۴۹﴾

إِنَّ هَذَا مَا كُنْتُمْ بِهِ تَمْتَرُونَ ﴿۵۰﴾

این همان چیزی است که شما در آن تردید می کردید. ﴿۵۰﴾

«اهل تقوی جایگاه خوبی دارند»

إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقَامٍ أَمِينٍ ﴿۵۱﴾

قطعا متّقین در جایگاه امنی هستند. ﴿۵۱﴾

فِي جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ ﴿۵۲﴾

در باغها و چشمه ها. ﴿۵۲﴾

يَلْبَسُونَ مِنْ سُنْدُسٍ وَإِسْتَبْرَقٍ مُتَقَابِلِينَ ﴿۵۳﴾

که لباسهائی از حریر نازک و ضخیم می پوشند و روبروی یکدیگر نشسته اند. ﴿۵۳﴾

كَذَلِكَ وَ زَوَّجْنَاهُمْ بِحُورٍ عِينٍ ﴿۵۴﴾

این چنین اند و آنها را با حورالعین تزویج می کنیم. ﴿۵۴﴾

يَدْعُونَ فِيهَا بِكُلِّ فَاكِهَةٍ آمِنِينَ ﴿۵۵﴾

هر میوه ای را که در آنجا بخواهند، آسوده می طلبند. ﴿۵۵﴾

لَا يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولَى وَوَقَاهُمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ ﴿۵۶﴾

در آن بهشت مزه مرگ را نمى چشند، مگر همان مرگ اوّلى و خدا آنها را از عذاب جهنّم نگه مى دارد. ﴿۵۶﴾

فَضْلًا مِنْ رَبِّكَ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ﴿۵۷﴾

تفضّلی است از طرف پروردگارت، این همان فوز عظیم است. ﴿۵۷﴾

«قرآن آسان نازل شده»

فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ﴿۵۸﴾

پس جز این نیست که قرآن را به زبان تو آسان گردانیدیم، شاید آنها متذکر شوند. ﴿۵۸﴾

فَارْتَقِبْ إِنَّهُمْ مُرْتَقِبُونَ ﴿۵۹﴾

پس مراقب باش، حتما آنها هم مراقبند. ﴿۵۹﴾

برداشت از آیات ۵۹ – ۵۸

مراقبت کامل در دین

قرآن با بیان ساده به زبان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله جاری شده شاید مردم مطالبی را که در عالم ارواح یاد گرفته به یادشان بیاید و آنها باید مراقب خود باشند آن چنان که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مراقب آنها هست.

سوره مبارکه زخرف

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«قرآن عربی بلند مرتبه»

حم ﴿۱﴾

حم ﴿۱﴾

وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ ﴿۲﴾

قسم به کتاب آشکارا ﴿۲﴾

إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ﴿۳﴾

قطعا ما آن را قرآن عربی قرار دادیم تا شاید شما عقلتان را به کار بیندازید. ﴿۳﴾

وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ ﴿۴﴾

و قطعا آن در امّ الکتاب که در نزد ما است، بلندمرتبه حکیمی است. ﴿۴﴾

أَفَنَضْرِبُ عَنْكُمُ الذِّكْرَ صَفْحًا أَنْ كُنْتُمْ قَوْمًا مُسْرِفِينَ ﴿۵﴾

آیا ما از شما قرآن را بگیریم به خاطر آنکه شما قومی اسرافکارید؟ ﴿۵﴾

«پیامبران را مسخره کردند»

وَكَمْ أَرْسَلْنَا مِنْ نَبِيٍّ فِي الْأَوَّلِينَ ﴿۶﴾

و چه بسیار پیغمبرانی را که در اقوام پیشین فرستادیم. ﴿۶﴾

وَمَا يَأْتِيهِمْ مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ ﴿۷﴾

و هیچ نبیی به نزد آنها نیامد، مگر آنکه او را مسخره کردند. ﴿۷﴾

فَأَهْلَكْنَا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشًا وَمَضَى مَثَلُ الْأَوَّلِينَ ﴿۸﴾

پس ما کسانی را که از اینها قوی تر بودند، هلاک کردیم و داستان گذشتگان، گذشت. ﴿۸﴾

«مسلّم بودن وجود خدا برای همه کس»

وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ ﴿۹﴾

و اگر از آنها سؤال کنى چه کسى آسمانها و زمین را خلق کرده؟ حتما مى گویند: خداى عزیز دانا آنها را خلق فرموده است. ﴿۹﴾

اَلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَجَعَلَ لَكُمْ فِيهَا سُبُلًا لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ ﴿۱۰﴾  

آن کسى که زمین را براى شما گهواره قرار داد و براى شما در زمین راههائى را قرار داده است، شاید شما هدایت شوید. ﴿۱۰﴾

«فوائد باران»

وَالَّذِي نَزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍ فَأَنْشَرْنَا بِهِ بَلْدَةً مَيْتًا كَذَلِكَ تُخْرَجُونَ ﴿۱۱﴾

و کسى که از آسمان آب را به اندازه نازل فرمود، پس بوسیله آن سرزمین مرده را زنده کردیم. همچنین (شما از قبرها) بیرون آورده مى شوید. ﴿۱۱﴾

«فوائد کشتی و چهارپایان»

وَالَّذِي خَلَقَ الْأَزْوَاجَ كُلَّهَا وَجَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْفُلْكِ وَالْأَنْعَامِ مَا تَرْكَبُونَ ﴿۱۲﴾

و کسى که همه جفتها را خلق کرد و براى شما از کشتیها و چهارپایان چیزى که سوار شوید، قرار داد. ﴿۱۲﴾

لِتَسْتَوُوا عَلَى ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ وَتَقُولُوا سُبْحَانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذَا وَمَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ ﴿۱۳﴾

تا بر پشت آنها سوار شوید. سپس نعمت پروردگارتان را یاد کنید وقتى بر آن سوار مى شوید و بگویید: «سُبْحانَ الَّذى سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کنّا لَهُ مُقْرِنینَ» یعنى منزّه است کسى که براى ما این را مسخّر کرد والاّ ما توانائى جمع کردن آن را نداشتیم. ﴿۱۳﴾

وَإِنَّا إِلَى رَبِّنَا لَمُنْقَلِبُونَ ﴿۱۴﴾

و قطعا ما به طرف پروردگارمان بر می گردیم. ﴿۱۴﴾

«خدای تعالی مجرّد است و دارای اجزائی نیست»

وَجَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبَادِهِ جُزْءًا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَكَفُورٌ مُبِينٌ ﴿۱۵﴾

و براى خدا از بندگانش جزئى قرار دادند. قطعا انسان ناسپاس آشکارى است. ﴿۱۵﴾

أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا يَخْلُقُ بَنَاتٍ وَأَصْفَاكُمْ بِالْبَنِينَ ﴿۱۶﴾

آیا خدا از آنچه خلق فرموده، دختران را اتّخاذ نموده و شما را به داشتن پسران انتخاب فرموده است؟ ﴿۱۶﴾

«دختر مایه سرافکندگی نیست»

وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِمَا ضَرَبَ لِلرَّحْمَنِ مَثَلًا ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِيمٌ ﴿۱۷﴾

و وقتى که به یکى از آنها به آنچه براى خداى رحمان مَثَل مى زند، بشارت داده مى شود (یعنى دختر) صورتش به سیاهى بر مى گردد و (او به خشم مى آید) در حالى که خشم خود را فرو مى برد. ﴿۱۷﴾

أَوَمَنْ يُنَشَّأُ  فِي الْحِلْيَةِ وَهُوَ فِي الْخِصَامِ غَيْرُ مُبِينٍ ﴿۱۸﴾

(و مى گوید:) آیا کسى که در زینت و آلات نشو و نما کرده و در وقت خصومت نمى تواند مطلب خود را بیان کند؟ ﴿۱۸﴾

وَجَعَلُوا الْمَلَائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمَنِ إِنَاثًا أَشَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُكْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَيُسْأَلُونَ ﴿۱۹﴾

و ملائکه را که آنها بندگان خداى رحمان هستند، دخترانى قرار مى دهند. آیا شاهد خلقت آنها بوده اند؟ که شهادتشان به زودى نوشته مى شود و از آنها پرسش خواهد شد. ﴿۱۹﴾

«قول به جبر محکوم است»

وَقَالُوا لَوْ شَاءَ الرَّحْمَنُ مَا عَبَدْنَاهُمْ مَا لَهُمْ بِذَلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ ﴿۲۰﴾

و گفتند: که اگر خداى رحمان مى خواست، ما آنها را عبادت نمى کردیم. آنها به آن علمى ندارند. و آنها جز دروغگو چیزى نیستند. ﴿۲۰﴾

برداشت از آیات ۲۰ – ۱۵

اعتقاد به فرزند برای خدای تعالی

سالک الی اللّه باید هر سخن و ادعائی را که می کند با دلیل و برهان و عقلائی باشد و کوشش کند بخصوص به خدای تعالی تهمت ناروا نزند. نباید به خدای تعالی نسبت داشتن فرزند بمانند حیوانات و افراد بشر بدهد که این اعتقاد خدای تعالی را به غضب می آورد.

أَمْ آتَيْنَاهُمْ كِتَابًا مِنْ قَبْلِهِ فَهُمْ بِهِ مُسْتَمْسِكُونَ ﴿۲۱﴾

یا کتابى قبلاً براى آنها داده ایم که به آن تمسّک کرده اند؟ ﴿۲۱﴾

بَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُهْتَدُونَ ﴿۲۲﴾  

بلکه آنها گفتند: ما پدرانمان را بر دینى یافته ایم که ما از آثار آنها هدایت مى شویم. ﴿۲۲﴾

«از پدران جاهل نباید تقلید کرد»

وَكَذَلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ ﴿۲۳﴾

و این چنین، قبل از تو انذارکننده اى را در قریه اى نفرستادیم، مگر آنکه ثروتمندان آن گفتند: ما پدرانمان را بر دینى یافته ایم که ما بر آثار آنها اقتدا مى کنیم. ﴿۲۳﴾

قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُكُمْ بِأَهْدَى مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَيْهِ آبَاءَكُمْ قَالُوا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ ﴿۲۴﴾

گفت: اگر چه چیزى را که بهتر هدایت کند، از آنچه که پدرانتان را بر آن یافته اید، برایتان بیاورم؟ گفتند: ما به آنچه شما براى آن فرستاده شده اید، کافریم. ﴿۲۴﴾

فَانْتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ ﴿۲۵﴾

پس ما از آنها انتقام گرفتیم. نگاه کن که چگونه بوده است عاقبت تکذیب کنندگان. ﴿۲۵﴾

برداشت از آیات ۲۵ – ۲۲

به رسومات گذشتگان توجّه نکند

سالک الی اللّه نباید به رسومات و آن چه گذشتگان گفته اند و یا عمل کرده اند تحجّر پیدا کند و یا آن که به هر چیزی که ثروتمندان و قدرتمندان انجام داده اند اقتدا نماید. ولی باید توجه به رسولان خدا و کلام الهی با دقت داشته باشد و نگذارد که از دروغگویان محسوب شود.

«حضرت ابراهیم علیه السلام از بت پرستی بیزار بود»

وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ إِنَّنِي بَرَاءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ ﴿۲۶﴾

و زمانى که ابراهیم به پدر و قومش گفت: قطعا من از آنچه شما عبادت مى کنید، بیزارم. ﴿۲۶﴾

إِلَّا الَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُ سَيَهْدِينِ ﴿۲۷﴾

مگر کسى که مرا خلق کرده، پس قطعا او مرا به زودى هدایت مى کند. ﴿۲۷﴾

وَجَعَلَهَا كَلِمَةً بَاقِيَةً فِي عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ ﴿۲۸﴾

و آن را بعد از ابراهیم کلمه باقیه اى قرار داد، شاید آنها برگردند. ﴿۲۸﴾

بَلْ مَتَّعْتُ هَؤُلَاءِ وَآبَاءَهُمْ حَتَّى جَاءَهُمُ الْحَقُّ وَرَسُولٌ مُبِينٌ ﴿۲۹﴾

بلکه من آنها و پدرانشان را بهره مند کردم تا آنکه حقّ و رسول آشکارى براى آنها آمد.﴿۲۹﴾

وَلَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ وَإِنَّا بِهِ كَافِرُونَ ﴿۳۰﴾

و وقتى که حقّ نزد آنها آمد، گفتند: این سحر است و قطعا ما به آن کافریم. ﴿۳۰﴾

«روزی بین مردم تقسیم شده است»

وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ ﴿۳۱﴾

و گفتند: چرا این قرآن بر مرد بزرگ،[۱] از مکه و از طائف نازل نشده است؟ ﴿۳۱﴾

[۱] ــ منظور «ولید بن مغیره» از مکّه و «عروه بن مسعود ثقفى» از طائف بوده 

أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِيًّا وَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ ﴿۳۲﴾

آیا آنها رحمت پروردگارت را تقسیم مى کنند؟ ما بین آنها معیشتشان را در زندگى دنیایشان تقسیم کرده ایم. و بعضیشان را در درجات، بر بعضى برترى داده ایم، تا بعضى از آنها بعض دیگر را به کار گیرند ولى مهربانى پروردگار تو بهتر از آن چیزى است که آنها جمع آورى مى کنند. ﴿۳۲﴾

«اگر خدای تعالی به کفّار دنیا را بدهد همه کافر می شوند»

وَلَوْلَا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفًا مِنْ فِضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَيْهَا يَظْهَرُونَ ﴿۳۳﴾  

و اگر همه مردم امّت واحده اى نمى شدند (در کفر) ما براى کسانى که به خداى رحمان کافر شده اند، براى خانه هایشان سقفهایى از نقره و نردبانهائى که بر آن قصرها بالا روند، قرار مى دادیم. ﴿۳۳﴾

وَلِبُيُوتِهِمْ أَبْوَابًا وَسُرُرًا عَلَيْهَا يَتَّكِئُونَ ﴿۳۴﴾

و براى خانه هایشان درهائى و تختهائى که بر آن تکیه کنند، ﴿۳۴﴾

وَزُخْرُفًا وَإِنْ كُلُّ ذَلِكَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ ﴿۳۵﴾

و زیورهائى، و همه اینها نیست، مگر بهره زندگى دنیا، ولى آخرت نزد پروردگارت براى متّقین است. ﴿۳۵﴾

وَمَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمَنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ ﴿۳۶﴾

و کسى که از یاد خداى رحمان رو بگرداند، براى او شیطانى قرار مى دهیم که با او نزدیک و همنشین باشد. ﴿۳۶﴾

وَإِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ ﴿۳۷﴾

و قطعا شیاطین مانع آنها از راه مى شوند ولى آنها گمان مى کنند که اینها هدایت شدگانند.﴿۳۷﴾

«فاصله دو مشرق اشاره به کرویت زمین است»

حَتَّى إِذَا جَاءَنَا قَالَ يَا لَيْتَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ ﴿۳۸﴾

تا وقتى که نزد ما بیاید، مى گوید: اى کاش بین من و بین تو دورى دو مشرق مى بود، پس بد همنشینى بود. ﴿۳۸﴾

وَلَنْ يَنْفَعَكُمُ الْيَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ أَنَّكُمْ فِي الْعَذَابِ مُشْتَرِكُونَ ﴿۳۹﴾

و هرگز امروز براى شما نفعى ندارد، زیرا شما ظلم کردید و قطعا همه شما در عذاب با هم شریکید. ﴿۳۹﴾

«کسی که حقایق را نمی شنود هدایت نمی شود»

أَفَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِي الْعُمْيَ وَمَنْ كَانَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ ﴿۴۰﴾

آیا تو مى خواهى به ناشنوایان بشنوانى و کوران را و کسانى که در ضلالت آشکارى هستند، هدایت کنى؟ ﴿۴۰﴾

«خدا بعد وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از کفّار انتقام خواهد گرفت»

فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِكَ فَإِنَّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ ﴿۴۱﴾

پس اگر ما تو را از بین ببریم، قطعا ما از آنها انتقام خواهیم گرفت. ﴿۴۱﴾

أَوْ نُرِيَنَّكَ الَّذِي وَعَدْنَاهُمْ فَإِنَّا عَلَيْهِمْ مُقْتَدِرُونَ ﴿۴۲﴾

یا به تو نشان دهیم چیزى را که به آنها وعده داده ایم، پس ما قطعا بر آنها قدرت داریم. ﴿۴۲﴾

«تنها باید به وحی تمسّک نمود»

فَاسْتَمْسِكْ بِالَّذِي أُوحِيَ إِلَيْكَ إِنَّكَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ ﴿۴۳﴾

پس به آنچه به تو وحى شده است، تمسّک کن که تو بر صراط مستقیم هستى. ﴿۴۳﴾

وَإِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَلِقَوْمِكَ وَسَوْفَ تُسْأَلُونَ ﴿۴۴﴾

و قطعا قرآن براى تو و براى قومت یادآورى است و به زودى مورد سؤال واقع خواهید شد. ﴿۴۴﴾

برداشت از آیات ۴۴ – ۲۶

چند دستور اخلاقی و ایمانی

سالک الی اللّه باید از آیات فوق پندهای زیر را برداشت کرده و عمل کند:

۱  –  باید خود را به مرحله ای از توحید برساند که از عبادت همه موجودات غیر خدا بیزار باشد.

۲  –  خدایی که او را خلق کرده و در عالم ارواح تمام علوم را به او تعلیم داده به راه راست هدایتش می کند.

۳  –  اگر بخواهد همیشه در خوبی باقی بماند باید به آن حقایق برگردد.

۴  –  اگر بخواهد از راهنماییهای روشنگری بهره مند شود نباید آنها را مسخره کند و معجزات راه کمالات را سحر بداند.

۵  –  سالک الی اللّه باید بداند که خدای تعالی هر کس را لایق بداند به وسیله او راهنمائیهایش را انجام می دهد.

۶  –  تقسیم رحمت و نعمت پروردگار جز به وسیله خود پروردگار به کس دیگری داده نشده است. در دنیا روزی هر کسی به وسیله خدای تعالی عنایت گردیده و تقسیم شده است.

۷  –  مهربانی خدا بهتر از همه ثروتی است که مردم آن را جمع آوری می کنند.

۸  –  مهربانی عام پروردگار آن قدر زیاد است که اگر کفار به کفرشان نمی افزودند و همه کافر نمی شدند خدای تعالی خانه های آنها و حتی پله و سقف های خانه های آنها را از نقره قرار می داد و همه وسائل زیبای زندگی و راحتی را در دنیا به آنها عنایت می فرمود ولی از آخرت برای آنها خبری نبود و خدای تعالی آخرت را تنها برای متقین و اهل تقوی قرار داده است.

۹  –  کسی که یادی از این خدای مهربان نکند شیطانی در کنار او قرار می گیرد و دائما او را می فریبد و نمی گذارد به راه راست هدایت شود و بلکه مانع راه سالکین الی اللّه هم می گردد و به خیال خود دیگران را هدایت کرده است.

۱۰  –  کسی که از یاد خدای رحمان روگردان باشد روزی می رسد که می گوید ای کاش بین من و آن شیطان فاصله بین دو مشرق که دورترین فاصله ها است می بود و این شیطان چه بد همنشینی برای من بوده است. ولی دیگر فایده ای ندارد و همه در عذاب با هم شریک اند.

۱۱  –  با این که سخنان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و آیات قرآن نفوذ فوق العاده ای در مردم دارد ولی صدا هر چه بلند باشد افراد کر نمی شنوند و چراغ هر چه نورانی باشد کورها نمی بینند و این مثلی است که خدای تعالی برای کفار در قرآن می زند و متقین، آنها را در گمراهی زیادی مشاهده می کند.

۱۲  –  تا زمانی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در بین مردم هست و یا هر یک از اوصیائش در بین مردم باشند خدای تعالی عذاب بر کفار نازل نمی کند ولی در آخرت از آنها انتقام خواهد گرفت. زیرا خدای تعالی بر این کار قدرت بی نهایت دارد.

۱۳  –  سالک الی اللّه باید تنها و تنها به آن چه بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وحی شده از قرآن و سایر کلمات آن حضرت متمسک شود که در این صورت در صراط مستقیم سیر الی اللّه واقع گردیده است.

۱۴  –  قرآن و آن چه بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وحی شده است یادآوری درسهایی است که در عالم ارواح به بشر تعلیم داده شده و روزی از همه مردم بالاخص از نزدیکان آن حضرت سؤال می شود.

«سؤال از رسولان قبل کن»

وَاسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنَا أَجَعَلْنَا مِنْ دُونِ الرَّحْمَنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ ﴿۴۵﴾

و از رسولانى که ما قبل از تو فرستاده ایم، سؤال کن که آیا ما غیر از خداى رحمان خدایانى که عبادت شوند قرار داده ایم؟ ﴿۴۵﴾

«قضیه ای از حضرت موسی علیه السلام»

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَقَالَ إِنِّي رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿۴۶﴾

و قطعا ما موسى را با نشانه هاى خودمان به طرف فرعون و فرعونیان فرستادیم، پس گفت: من فرستاده پروردگار عالمیانم. ﴿۴۶﴾

فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِآيَاتِنَا إِذَا هُمْ مِنْهَا يَضْحَكُونَ ﴿۴۷﴾  

ولى وقتى که با آیات ما نزد آنها رفت، ناگهان آنها از شنیدن آن آیات مى خندیدند. ﴿۴۷﴾

وَمَا نُرِيهِمْ مِنْ آيَةٍ إِلَّا هِيَ أَكْبَرُ مِنْ أُخْتِهَا وَأَخَذْنَاهُمْ بِالْعَذَابِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ ﴿۴۸﴾

و ما به آنها معجزه اى نشان ندادیم، مگر آنکه آن معجزه از معجزه دیگر بزرگتر بود. و ما آنها را به عذاب گرفتارشان کردیم، شاید آنها برگردند. ﴿۴۸﴾

وَقَالُوا يَا أَيُّهَ السَّاحِرُ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ بِمَا عَهِدَ عِنْدَكَ إِنَّنَا لَمُهْتَدُونَ ﴿۴۹﴾

و گفتند: اى ساحر، پروردگارت را براى ما به خاطر آن قرارى که نزد تو دارد بخوان که قطعا ما هدایت خواهیم شد. ﴿۴۹﴾

فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِذَا هُمْ يَنْكُثُونَ ﴿۵۰﴾

پس زمانى که از آنها عذاب را برداشتیم، ناگهان آنها پیمان خود را مى شکستند. ﴿۵۰﴾

وَنَادَى فِرْعَوْنُ فِي قَوْمِهِ قَالَ يَا قَوْمِ أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَهَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي أَفَلَا تُبْصِرُونَ ﴿۵۱﴾

و فرعون در میان قومش ندا داد، گفت: اى قومِ من، آیا مُلک مصر مال من نیست؟ و حال اینکه این نهرها از زیر من جارى است، آیا شما نمى بینید؟ ﴿۵۱﴾

أَمْ أَنَا خَيْرٌ مِنْ هَذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ وَلَا يَكَادُ يُبِينُ ﴿۵۲﴾

یا مگر من از این مردى که از طبقه پستى است و نمى تواند خوب حرف بزند، بهتر نیستم؟ ﴿۵۲﴾

فَلَوْلَا أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جَاءَ مَعَهُ الْمَلَائِكَةُ مُقْتَرِنِينَ ﴿۵۳﴾

پس چرا بر او دستبندهائى از طلا آویخته نشده؟ یا چرا با او ملائکه اى همراه نیامده اند؟ ﴿۵۳﴾

فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ ﴿۵۴﴾

او قوم خود را تحقیر کرد، پس او را اطاعت کردند. قطعا آنها قوم فاسقى بودند. ﴿۵۴﴾

فَلَمَّا آسَفُونَا انْتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِينَ ﴿۵۵﴾

پس وقتى که ما را خشمگین کردند، از آنها انتقام گرفتیم، پس همه آنها را غرق نمودیم. ﴿۵۵﴾

فَجَعَلْنَاهُمْ سَلَفًا وَمَثَلًا لِلْآخِرِينَ ﴿۵۶﴾

پس ما آنها را پیشرو در عذاب و عبرتى براى آیندگان قرار دادیم. ﴿۵۶﴾

«قضیه ای از حضرت مسیح علیه السلام»

وَلَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلًا إِذَا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ ﴿۵۷﴾

و چون براى پسر مریم مثلى زده شد، ناگهان قومِ تو از آن به داد و فریاد افتادند. ﴿۵۷﴾

وَقَالُوا أَآلِهَتُنَا خَيْرٌ أَمْ هُوَ مَا ضَرَبُوهُ لَكَ إِلَّا جَدَلًا بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ ﴿۵۸﴾

و گفتند: آیا خدایان ما بهتر است یا او؟ ولى آنها این مثل را جز براى جدال نزدند، بلکه آنها جمعى خصومت کننده هستند. ﴿۵۸﴾

إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَيْهِ وَجَعَلْنَاهُ مَثَلًا لِبَنِي إِسْرَائِيلَ ﴿۵۹﴾

او (مسیح) جز بنده اى که ما به او نعمت داده ایم، نبوده و او را نمونه اى براى بنى اسرائیل قرار دادیم. ﴿۵۹﴾

وَلَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَا مِنْكُمْ مَلَائِكَةً فِي الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ ﴿۶۰﴾  

و اگر مى خواستیم به جاى شما ملائکه اى در زمین که جانشین (شما) باشند قرار مى دادیم. ﴿۶۰﴾

وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ فَلَا تَمْتَرُنَّ بِهَا وَاتَّبِعُونِ هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ ﴿۶۱﴾

و قطعا او (مسیح) وسیله علم به روز قیامت است. پس به قیامت شک نکنید و از من پیروى کنید. که این است راه راست. ﴿۶۱﴾

وَلَا يَصُدَّنَّكُمُ الشَّيْطَانُ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ ﴿۶۲﴾

و شیطان راه شما را سد نکند. قطعا او براى شما دشمن آشکارى است. ﴿۶۲﴾

وَلَمَّا جَاءَ عِيسَى بِالْبَيِّنَاتِ قَالَ قَدْ جِئْتُكُمْ بِالْحِكْمَةِ وَلِأُبَيِّنَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ ﴿۶۳﴾

و وقتى که عیسى با دلائل روشنى آمد، گفت: قطعا من براى شما حکمت آورده ام و براى اینکه بعضى از چیزهائى را که در آن اختلاف مى کنید، برایتان توضیح دهم. پس تقواى خدا را رعایت کنید و از من اطاعت نمائید. ﴿۶۳﴾

إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ ﴿۶۴﴾

قطعا خدا همان پروردگار من و پروردگار شما است، پس او را عبادت کنید که این است راه راست. ﴿۶۴﴾

فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِنْ بَيْنِهِمْ فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْ عَذَابِ يَوْمٍ أَلِيمٍ ﴿۶۵﴾

پس دسته هائى در بین آنها با هم اختلاف کردند. پس واى بر کسانى که ظلم کردند از عذاب روز دردناک. ﴿۶۵﴾

«قیامت ناگهان می رسد»

هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ ﴿۶۶﴾

آیا چه مى بینند جز اینکه قیامت ناگهان بدون آنکه آنها بفهمند به سراغشان بیاید؟ ﴿۶۶﴾

«محبّت دائمی مال متّقین است»

اَلْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ ﴿۶۷﴾

در آن روز دوستان، دشمن یکدیگرند، مگر متّقین. ﴿۶۷﴾

يَا عِبَادِ لَا خَوْفٌ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ وَلَا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ ﴿۶۸﴾

اى بندگان من، امروز بر شما نه خوفى باشد و نه اینکه شما محزون مى شوید. ﴿۶۸﴾

«مؤمنین و همسرانشان وارد بهشت می شوند»

اَلَّذِينَ آمَنُوا بِآيَاتِنَا وَكَانُوا مُسْلِمِينَ ﴿۶۹﴾

کسانی که به آیات ما ایمان بیاورند و تسلیم باشند. ﴿۶۹﴾

اُدْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنْتُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ تُحْبَرُونَ ﴿۷۰﴾

شما و همسرانتان با خوشحالى (کامل) وارد بهشت شوید. ﴿۷۰﴾

يُطَافُ عَلَيْهِمْ بِصِحَافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَأَكْوَابٍ وَفِيهَا مَا تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ وَتَلَذُّ الْأَعْيُنُ وَأَنْتُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ﴿۷۱﴾

با ظرفها و جامهائى از طلا دور آنها گردانده مى شوند و در آن بهشت آنچه دلها بخواهند و چشمها لذّت ببرند، خواهد بود و شما در آن بهشت همیشه خواهید ماند. ﴿۷۱﴾

برداشت از آیات ۷۱ – ۶۳

پندهای حکمت آمیز

سالک الی اللّه از آیات فوق باید پندهای زیر را دریافت نماید:

۱  –  اگر انسان به کسی که خدا به او حکمت عنایت کرده برخورد کرد بخصوص اگر به وسیله آن حکمت اختلافات در عقیده و یا در عمل برطرف بشود باید از آن شخص تبعیت کند.

۲  –  از خدای تعالی  پرهیز کند و اطاعت فرستادگان الهی را بنماید.

۳  –  خدا را مربّی خود بداند و بندگی او را بکند که راه راست جز این نخواهد بود.

۴  –  تا می تواند از اختلاف در گروه بندی ها بپرهیزد و از این راه خود را در صف ظالمین قرار ندهد زیرا خدای تعالی برای ظالمین عذاب دردناکی مهیا فرموده است.

۵  –  بداند که قیامت یا ظهور حضرت بقیه اللّه ارواحنا فداه ناگهان می رسد که اگر او در انقباض باشد ممکن است از رحمت الهی بی نصیب گردد.

۶  –  باید دوستان او اهل تقوی باشند تا هیچ گاه این دوستی از هم نپاشد.

۷  –  باید آن قدر به خدای تعالی خود را نزدیک کند که خدای تعالی او را به عنوان بنده خود خطاب کند و به او بگوید خوفی بر تو نیست و تو در قیامت محزون نخواهی بود.

۸  –  مسلمانی باشد که ایمان به آیات پروردگار آورده و با ابراز لطف پروردگار، خودش و همسرش با خوشحالی وارد بهشت شوند، آن بهشتی که هر چه انسان بخواهد و هر چه چشمش از آن لذت ببرد در آن وجود دارد و از همه مهمتر همیشه در آن بهشت باقی خواهد بود.

وَتِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۷۲﴾

و این بهشتى است که شما آن را به ارث برده اید، به خاطر آنچه عمل مى کردید. ﴿۷۲﴾

لَكُمْ فِيهَا فَاكِهَةٌ كَثِيرَةٌ مِنْهَا تَأْكُلُونَ ﴿۷۳﴾  

در آن بهشت براى شما میوه هاى زیادى است که از آن میوه ها مى خورید. ﴿۷۳﴾

«گناهکاران در جهنّم مخلّدند»

إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فِي عَذَابِ جَهَنَّمَ خَالِدُونَ ﴿۷۴﴾

قطعا گناهکاران در عذاب جهنّم دائما می مانند. ﴿۷۴﴾

لَا يُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَهُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ ﴿۷۵﴾

عذاب از آنها تخفیف داده نمی شود و آنها در جهنّم ناامیدند. ﴿۷۵﴾

وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَكِنْ كَانُوا هُمُ الظَّالِمِينَ ﴿۷۶﴾

و ما به آنها ظلم نکردیم ولی خودشان همان ستمگران بودند. ﴿۷۶﴾

وَنَادَوْا يَا مَالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنَا رَبُّكَ قَالَ إِنَّكُمْ مَاكِثُونَ ﴿۷۷﴾

و صدا مى زنند که اى مالک، اى کاش پروردگارت ما را بمیراند. (مالک) مى گوید: شما اینجا ماندنى هستید. ﴿۷۷﴾

لَقَدْ جِئْنَاكُمْ بِالْحَقِّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَكُمْ لِلْحَقِّ كَارِهُونَ ﴿۷۸﴾

قطعا ما حقّ را براى شما آوردیم ولى اکثرتان از حقّ کراهت داشتید. ﴿۷۸﴾

أَمْ أَبْرَمُوا أَمْرًا فَإِنَّا مُبْرِمُونَ ﴿۷۹﴾

یا کار خود را محکم کردند، پس قطعا ما هم محکم کننده هستیم. ﴿۷۹﴾

«سرّ و نجوای آنها را خدا می شنود»

أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لَا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُمْ بَلَى وَرُسُلُنَا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ ﴿۸۰﴾

آیا گمان مى کنند که ما سرّ آنها و نجواى آنها را نمى شنویم، بلى و فرستادگان ما نزد آنها هستند، مى نویسند. ﴿۸۰﴾

«پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله اوّل بنده خدا است»

قُلْ إِنْ كَانَ لِلرَّحْمَنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعَابِدِينَ ﴿۸۱﴾

بگو: اگر براى خداى رحمان فرزندى مى بود، پس من اوّل عابدین هستم. ﴿۸۱﴾

سُبْحَانَ رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ ﴿۸۲﴾

منزّه است پروردگار آسمانها و زمین، پروردگار عرش از آنچه وصف مى کنند. ﴿۸۲﴾

فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَيَلْعَبُوا حَتَّى يُلَاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ ﴿۸۳﴾

پس آنها را واگذار که فرو روند و بازى کنند تا روزى را که مال آنها است و به آنها وعده داده شده، ملاقات کنند. ﴿۸۳﴾

برداشت از آیات ۸۳ – ۷۴

از حکمت قرآن استفاده کنیم

سالک الی اللّه باید از برداشتهای زیر این استفاده ها را بکند:

۱  –  جرم زیادی نداشته باشد تا از مجرمینی که در جهنم مخلدند باشد و نباید از رحمت خدا نا امید گردد.

۲  –  نباید در جزای جرمش خدا را ظالم بداند. بلکه باید به ظلم خود علیه خود اعتراف کند.

۳  –  از حقّ و گفتن حرف حقّ کراهت نداشته باشد.

۴  –  با قاطعیت همه کارها را مستحکم کند و از پروردگارش در این جهت پیروی نماید.

۵  –  خدای تعالی  را بر اعمالش مطلع بداند. زیرا همه گفتار و کردارش نزد خدا و فرستادگان خدا محفوظ است.

۶  –  پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را اول مخلوق خدا بداند و به همین خاطر او را باید اول بنده خدای تعالی بشناسد.

۷  –  خدای تعالی را از همه آن چه که طرفداران غیر از دین مقدس اسلام و فلاسفه غیر مسلمان وصف می کنند منزه بداند.

۸  –  طرفداران فلسفه بافیها و بازیگرهای علمی را به حال خود وابگذارد و سخنان آنها را گوش ندهد.

«خدای آسمانها و زمین»

وَهُوَ الَّذِي فِي السَّمَاءِ إِلَهٌ وَفِي الْأَرْضِ إِلَهٌ وَهُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ ﴿۸۴﴾

و آن خدا کسى است که در آسمان، خدا است و در زمین، خدا است و او همان حکیم دانا است. ﴿۸۴﴾

وَتَبَارَكَ الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَعِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ﴿۸۵﴾

و پر برکت است کسى که مُلک آسمانها و زمین و آنچه در بین آنها است مال او است و نزد او علم ساعت قیامت است و به سوى او همه تان برگردانده مى شوید. ﴿۸۵﴾

«غیر از خدا کسی مالک شفاعت نیست»

وَلَا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ ﴿۸۶﴾

و کسانى که غیر از او (خدا) را مى خوانند، مالک شفاعت نمى شوند، مگر کسى که به حقّ شهادت بدهد و آنها مى دانند. ﴿۸۶﴾

«گفتگوی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله با خدای تعالی»

وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ ﴿۸۷﴾

و اگر از آنها سؤال کنى چه کسى خلقشان کرده، حتما مى گویند: خدا. پس چگونه منحرف مى شوند؟ ﴿۸۷﴾

وَقِيلِهِ يَا رَبِّ إِنَّ هَؤُلَاءِ قَوْمٌ لَا يُؤْمِنُونَ ﴿۸۸﴾

گفته شده پیغمبر: اى پروردگار من، قطعا اینها قومى هستند که ایمان نمى آورند. ﴿۸۸﴾

فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَقُلْ سَلَامٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ ﴿۸۹﴾

پس از آنها بگذر و بگو: سلام، پس به زودی می دانند. ﴿۸۹﴾

برداشت از آیات ۸۹ – ۸۸

انبیاء

سالک الی اللّه باید ایمان به خدای تعالی و انبیاء علیهم السلام بیاورد و کاری نکند که پیامبران به پروردگارشان از دست او شکایت کنند و پیامبران باید با محبت از مجرمین درگذرند و سلامتی را برای آنها بخواهند و آنها را به خدای تعالی وابگذارند.

سوره مبارکه شوری

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«وحی به پیامبر صلی الله علیه و آله»

حم ﴿۱﴾

حم ﴿۱﴾

عسق ﴿۲﴾

عسق ﴿۲﴾

كَذَلِكَ يُوحِي إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿۳﴾

این چنین خداى عزیز حکیم به تو و به کسانى که قبل از تو بوده اند، وحى مى کند. ﴿۳﴾

«آسمانها و زمین مال خدا است»

لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ ﴿۴﴾

آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، مال او است و او برتر عظیمى است. ﴿۴﴾

تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ وَالْمَلَائِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي الْأَرْضِ أَلَا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ﴿۵﴾

نزدیک است که آسمانها از بالا بشکافند. و ملائکه با سپاس، پروردگارشان را تسبیح مى گویند و براى کسانى که در (روى) زمین هستند، استغفار مى کنند. آگاه باشید که حقیقتا خدا همان بخشنده مهربان است. ﴿۵﴾

«خدا مواظب مشرکین است»

وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ اللَّهُ حَفِيظٌ عَلَيْهِمْ وَمَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ ﴿۶﴾

و کسانى که غیر از خدا اولیائى براى خود مى گیرند، خدا مواظب آنها است و تو وکیل آنها نیستى. ﴿۶﴾

«قرآن برای انذار و ترساندن است»

وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لَا رَيْبَ فِيهِ فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَفَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ ﴿۷﴾

و این چنین قرآن عربى را به تو وحى کردیم، براى اینکه مردم مکه و مردم اطراف مکه را بیم دهى و از روزى که همه جمع مى شوند که شکى در آن نیست، دسته اى در بهشت و دسته اى در آتش (جهنّم)اند، بترسانى. ﴿۷﴾

وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِنْ يُدْخِلُ مَنْ يَشَاءُ فِي رَحْمَتِهِ وَالظَّالِمُونَ مَا لَهُمْ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ ﴿۸﴾

و اگر خدا مى خواست، همه آنها را امّت واحده اى قرار مى داد. ولى کسى را که بخواهد، در رحمتش داخل مى کند. و براى ستمگران یار و یاورى نخواهد بود. ﴿۸﴾

«خدا ولی همه است و مرده ها را زنده می کند»

أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿۹﴾

یا غیر از خدا اولیائى براى خود مى گیرند و حال آنکه خدا ولىّ است و او است که مرده ها را زنده مى کند و او است که بر هر چیزى قادر است. ﴿۹﴾

وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ ﴿۱۰﴾  

و درباره هر چیزى که اختلاف کردید، حکمش به خدا واگذار مى شود. این خدایى که پروردگار من است، بر او توکل کرده ام و به سوى او انابه مى کنم. ﴿۱۰﴾

«همسرانتان از جنس خود شمایند»

فَاطِرُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا وَمِنَ الْأَنْعَامِ أَزْوَاجًا يَذْرَؤُكُمْ فِيهِ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ ﴿۱۱﴾

خالق آسمانها و زمین، براى شما از جنس خودتان همسرانى قرار داده است و از جنس چهارپایان جفتهائى قرار داده که شما را بوسیله آن زیاد کند. مانند خدا چیزى نیست و او (همان) شنواى بینا است. ﴿۱۱﴾

«کلید هر چیزی در دست خدا است»

لَهُ مَقَالِيدُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَقْدِرُ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ﴿۱۲﴾

کلیدهاى آسمانها و زمین مال او است. براى هر کس که بخواهد وسعت رزق مى دهد و (یا روزیش را) تنگ مى کند. قطعا او به هر چیزى دانا است. ﴿۱۲﴾

«دینی را که حضرت نوح علیه السلام سفارش کرده بود»

شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ ﴿۱۳﴾

دینى را که براى شما تشریع فرمود، چیزى بود که به نوح توصیه کرده بود و چیزى را که به تو وحى کرده ایم و آنچه را که به ابراهیم و موسى و عیسى توصیه نمودیم، این بود که دین را بر پا دارید و در دین تفرقه نیندازید. بر مشرکین سخت است، آنچه را که شما به سوى آن دعوتشان مى کنید. خدا انتخاب مى کند به طرف خود، کسى را که بخواهد و هدایت مى کند به سوى خود، کسى را که به او انابه نماید. ﴿۱۳﴾

«غالبا تفرقه به خاطر حسادت است»

وَمَا تَفَرَّقُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ أُورِثُوا الْكِتَابَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مُرِيبٍ ﴿۱۴﴾

و متفرّق نشدند مگر بعد از آنکه علم براى آنها آمد، به خاطر حسد و تجاوزى که بینشان قرار گرفت. و اگر فرمانى از طرف پروردگارت که به وقت معینى پیشى گرفته، نبود؛ میانشان قضاوت شده بود. و قطعا کسانى که بعد از آنها کتاب را به ارث بردند، در شک و تردید از آن هستند. ﴿۱۴﴾

برداشت از آیات ۱۴ – ۱۳

ایجاد تفرقه

سالک الی اللّه نباید در بین مردم با داشتن علم و دانش تفرقه ایجاد کند زیرا بدترین چیزها در نزد خدا ایجاد تفرقه بین مسلمانان و مردم است.

«دستور استقامت»

فَلِذَلِكَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَقُلْ آمَنْتُ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ كِتَابٍ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّكُمْ لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ لَا حُجَّةَ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنَا وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ ﴿۱۵﴾  

پس براى آن دعوت کن و آنچنان که امر شده اى، استقامت کن و پیرو هوسهاى آنها نباش و بگو: به آنچه خدا از کتاب نازل کرده، ایمان آوردم و امر شده ام که بین شما عدالت را گسترش دهم. خدا پروردگار ما و پروردگار شما است. اعمال ما براى خودمان و اعمال شما براى خودتان باشد. خصومتى بین ما و بین شما نیست. خدا بین ما را جمع مى کند و برگشت همه به سوى او است. ﴿۱۵﴾

برداشت از آیه ۱۵

استقامت

سالک الی اللّه باید برای دستورات پروردگار دارای استقامت باشد و از هوای نفس دیگران پیروی نکند و به آن چه خدای تعالی نازل فرموده ایمان داشته باشد و عدل و داد را در بین مردم گسترش دهد و با کفار و نادان ستیز نکند.

«بحث و جدل درباره خدائی که همه قبولش دارند بیهوده است»

وَالَّذِينَ يُحَاجُّونَ فِي اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا اسْتُجِيبَ لَهُ حُجَّتُهُمْ دَاحِضَةٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ ﴿۱۶﴾

و کسانى که درباره خدا بحث و جدل مى کنند بعد از آنکه او را (همه) قبول نموده اند، دلائلشان نزد پروردگارشان لغو و باطل (بیهوده) است و بر آنها غضب و براى آنها عذاب سختى خواهد بود. ﴿۱۶﴾

برداشت از آیه ۱۶

بحث درباره خدا

سالک الی اللّه نباید درباره ذات مقدس پروردگار بحث و گفتگو کند بخصوص وقتی که خدا را همه قبول دارند و بداند که این بحث و گفتگو علاوه بر آن که فایده ای ندارد ضررهائی هم به بار می آورد.

«درباره قیامت»

اَللَّهُ الَّذِي أَنْزَلَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ وَالْمِيزَانَ وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِيبٌ ﴿۱۷﴾

خدا کسى است که کتاب و میزان را به حقّ نازل فرموده و تو چه مى دانى، شاید ساعت قیامت نزدیک باشد. ﴿۱۷﴾

يَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِهَا وَالَّذِينَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْهَا وَيَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ أَلَا إِنَّ الَّذِينَ يُمَارُونَ فِي السَّاعَةِ لَفِي ضَلَالٍ بَعِيدٍ ﴿۱۸﴾

کسانى که ایمان به آن (آخرت) ندارند، براى آن (آخرت) عجله مى کنند، ولى کسانى که ایمان آورده اند، (در عین آنکه آن را دوست دارند)، از آن مى ترسند و مى دانند که حتما آن (ساعت قیامت) حقّ است. آگاه باشید، کسانى که درباره ساعت (قیامت) شک و تردید دارند، در گمراهى دورى هستند. ﴿۱۸﴾

«خدا به بندگانش لطف دارد»

اَللَّهُ لَطِيفٌ بِعِبَادِهِ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ وَهُوَ الْقَوِيُّ الْعَزِيزُ ﴿۱۹﴾

خدا به بندگانش لطف دارد، هر که را بخواهد روزى مى دهد و او قدرتمند عزیزى است. ﴿۱۹﴾

مَنْ كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ وَمَنْ كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ نَصِيبٍ ﴿۲۰﴾

کسى که بخواهد براى آخرت زراعت کند، ما به زراعت او مى افزائیم و کسى که بخواهد براى دنیا زراعت کند، ما از آن به او مى دهیم ولى در آخرت نصیبى ندارد. ﴿۲۰﴾

برداشت از آیات ۲۰ – ۱۹

کار برای آخرت

سالک الی اللّه باید بداند که خدا به بندگانش لطف دارد و به هر کس که اهل تقوی باشد روزی فراوانی می دهد و اگر کسی تنها برای آخرت زحمت بکشد خدای تعالی آخرتش را تأمین می کند ولی اگر کسی تنها برای دنیا کار کند و آخرتش را منظور ننماید در آخرت نصیبی برای او نخواهد بود.

«دینی که بدون ارتباط با خدا درست شده است»

أَمْ لَهُمْ شُرَكَاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّينِ مَا لَمْ يَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ وَلَوْلَا كَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿۲۱﴾

یا براى آنها بتهائى است که دینى بدون اذن خدا براى آنها تشریع کرده اند. و اگر کلمه جدائى نبود، میان آنها فورا حکم مى شد و قطعا براى (آن) ستمگران عذاب دردناکى خواهد بود. ﴿۲۱﴾

تَرَى الظَّالِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا كَسَبُوا وَهُوَ وَاقِعٌ بِهِمْ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فِي رَوْضَاتِ الْجَنَّاتِ لَهُمْ مَا يَشَاءُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذَلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ ﴿۲۲﴾  

ستمگران را مى بینى که از آنچه بدست آورده اند، ترسانند و آن بر آنها واقع مى شود. و کسانى که ایمان آورده اند و عمل شایسته انجام داده اند، براى آنها در باغهاى خوب بهشت نزد پروردگارشان هر چه بخواهند وجود دارد. آن همان فضیلت بزرگ است. ﴿۲۲﴾

«اجر رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دوستی خویشاوندان آن حضرت است»

ذَلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ ﴿۲۳﴾

آن چیزى است که خدا بندگانش را بشارت داده است، آن کسانى که ایمان آورده اند و عمل شایسته کرده اند. بگو: من بر رسالتم اجرى از شما سؤال نمى کنم، مگر دوستى با نزدیکانم و کسى که کار نیکى انجام دهد، (ما) براى او نیکى را زیاد مى کنیم. قطعا خدا بخشنده سپاسگزارى است. ﴿۲۳﴾

برداشت از آیه ۲۳

اجر رسالت

سالک الی اللّه اگر ایمانش را تکمیل کند و عمل صالح نماید خدای تعالی به او بشارت بهشت را می دهد و باید اجر رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در محبت نمودن به نزدیکانش را ادا کند زیرا در این صورت خدا او را می بخشد و از او تشکر می کند.

«خدا باطل را محو کرده و احقاق حقّ می کند»

أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا فَإِنْ يَشَإِ اللَّهُ يَخْتِمْ عَلَى قَلْبِكَ وَيَمْحُ اللَّهُ الْبَاطِلَ وَيُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ﴿۲۴﴾

یا مى گویند که او بر خدا دروغ بسته است؟ اگر خدا بخواهد، بر دلت مُهر مى زند و خدا باطل را محو مى کند و با کلماتش احقاق حقّ مى نماید. قطعا او به آنچه در سینه ها است، دانا است. ﴿۲۴﴾

«خدا توبه را قبول می کند»

وَهُوَ الَّذِي يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَعْفُو عَنِ السَّيِّئَاتِ وَيَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ ﴿۲۵﴾

و او (خدا) کسى است که توبه را از بندگانش قبول مى کند و بدیها(ى آنها) را عفو مى فرماید و مى داند آنچه را که انجام مى دهید.  ﴿۲۵﴾

وَيَسْتَجِيبُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَيَزِيدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَالْكَافِرُونَ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ ﴿۲۶﴾

و تقاضاى کسانى که ایمان آورده اند و عمل صالح نموده اند، قبول مى کند و از فضل خودش زیادتر به آنها مى دهد. و براى کافرین عذاب شدیدى خواهد بود. ﴿۲۶﴾

برداشت از آیات ۲۶ – ۲۵

مرحله توبه

سالک الی اللّه باید بعد از مرحله یقظه، توبه کند. تا خدای تعالی توبه او را قبول نماید و گناهانش را عفو کند زیرا پروردگار متعال تقاضاهای او را قبول می کند و بلکه زیادتر از آن چه به او وعده کرده است از فضلش عطا می فرماید.

«گاهی وسعت رزق موجب طغیان می شود»

وَلَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِي الْأَرْضِ وَلَكِنْ يُنَزِّلُ بِقَدَرٍ مَا يَشَاءُ إِنَّهُ بِعِبَادِهِ خَبِيرٌ بَصِيرٌ ﴿۲۷﴾

و اگر خدا براى بندگانش روزى را وسعت دهد، در زمین طغیان مى کنند ولى آنچه را که بخواهد، به اندازه نازل مى کند. قطعا او به بندگانش آگاه و بینا است. ﴿۲۷﴾

برداشت از آیه ۲۷

وسعت رزق

سالک الی اللّه باید بداند که گاهی اگر خدای تعالی روزی بندگانش را زیاد کند و ثروت به آنها عنایت کند در روی زمین طغیان می کنند بنابراین خدای تعالی به بعضی از آنها کمتر نعمت می دهد تا آنها را کنترل فرماید.

«نزول باران، رحمت است»

وَهُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ مَا قَنَطُوا وَيَنْشُرُ رَحْمَتَهُ وَهُوَ الْوَلِيُّ الْحَمِيدُ ﴿۲۸﴾

و خدا آن کسى است که باران را بعد از آنکه مأیوس شده اند، نازل مى کند و رحمتش را شامل همه مى نماید. و او ولىّ ستوده اى است. ﴿۲۸﴾

وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَثَّ فِيهِمَا مِنْ دَابَّةٍ وَهُوَ عَلَى جَمْعِهِمْ إِذَا يَشَاءُ قَدِيرٌ ﴿۲۹﴾

و از نشانه هاى او خلقت آسمانها و زمین و آنچه در میان آنها از جانداران پخش نموده است مى باشد و او (خدا) هر زمان که بخواهد بر جمع آورى آنها قدرت دارد. ﴿۲۹﴾

«مصائب مربوط به خود انسان است»

وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُو عَنْ كَثِيرٍ ﴿۳۰﴾

و آنچه مصیبت به شما مى رسد، به خاطر چیزى است که بدست آورده اید و خدا بسیارى را عفو مى کند. ﴿۳۰﴾

برداشت از آیه ۳۰

مصیبتهای انسان

سالک الی اللّه باید بداند که آن چه مصیبت به او می رسد به خاطر کارهایی است که او کرده و در عین حال خدای تعالی بسیاری از گناهانش را عفو می فرماید.

وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ ﴿۳۱﴾  

و شما نمى توانید در زمین خدا را درمانده کنید و براى شما غیر از خدا ولىّ و یاورى نخواهد بود. ﴿۳۱﴾

«کشتیها از دور مانند برجهائی دیده می شوند»

وَمِنْ آيَاتِهِ الْجَوَارِ فِي الْبَحْرِ كَالْأَعْلَامِ ﴿۳۲﴾

و از نشانه هاى او کشتیهائى است که در دریا مانند عَلَمهائى دیده مى شوند. ﴿۳۲﴾

إِنْ يَشَأْ يُسْكِنِ الرِّيحَ فَيَظْلَلْنَ رَوَاكِدَ عَلَى ظَهْرِهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ ﴿۳۳﴾

که اگر بخواهد، باد را ساکن مى کند تا آنها در میان آن (دریا) بى حرکت بمانند. قطعا در آن نشانه هائى است براى هر صبرکننده شکرگزارى. ﴿۳۳﴾

أَوْ يُوبِقْهُنَّ بِمَا كَسَبُوا وَيَعْفُ عَنْ كَثِيرٍ ﴿۳۴﴾

یا آنها را به خاطر آنچه که مردمش عمل مى کنند، نابود کند و حال آنکه از (کارهاى بد) بسیارى عفو مى فرماید. ﴿۳۴﴾

«جدل و بحث در آیات خدا و بهره از زندگی دنیا»

وَيَعْلَمَ الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِنَا مَا لَهُمْ مِنْ مَحِيصٍ ﴿۳۵﴾

و کسانى که در آیات ما بحث و جدل مى کنند، بدانند که براى آنها هیچ گریزى نمى باشد. ﴿۳۵﴾

فَمَا أُوتِيتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَمَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَأَبْقَى لِلَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ ﴿۳۶﴾

پس آنچه به شما از چیزى داده شده، بهره اى از زندگى دنیا است و آنچه در نزد خدا است، براى کسانى که ایمان آورده اند و بر پروردگارشان توکل مى کنند، بهتر و باقى تر است. ﴿۳۶﴾

«بندگان خدا از گناهان اجتناب می کنند»

وَالَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ يَغْفِرُونَ ﴿۳۷﴾

و کسانى که از گناهان بزرگ و فواحش اجتناب مى کنند و زمانى که غضب مى کنند، آنها مى بخشند. ﴿۳۷﴾

«ارزش مشورت در بین مسلمانها»

وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ ﴿۳۸﴾

و کسانى که پروردگارشان را اجابت مى کنند و نماز را برپا مى دارند و کارهایشان بینشان به مشورت گذاشته مى شود و از آنچه آنها را روزى داده ایم، انفاق مى کنند. ﴿۳۸﴾

برداشت از آیات ۳۸ – ۳۵

دستورات انسان ساز

سالک الی اللّه باید به دستورات زیر عمل کند:

۱  –  هر چه از مال دنیا به او می رسد فانی شدنی و از بین رفتنی است و برای زندگی دنیای او است پس نباید به آن اتکاء کرد.

۲  –  برای کسانی که ایمان دارند و به خدا توکل می کنند در نزد خدا چیزهایی است که همیشه باقی است پس باید درباره آنها فعالیت کند.

۳  –  باید از گناهان کبیره و فواحش دوری کند و خود را آلوده ننماید.

۴  –  باید وقتی که غضب می کند زود بر غضبش مسلط شود و طرف را ببخشد.

۵  –  در تمام کارها باید دستورات پروردگارش را اجابت کند.

۶  –  نماز بخواند و دیگران را وادار به خواندن نماز کند.

۷  –  در امور مهمش به دیگران مشورت کند.

۸  –  از آن چه خدا به او روزی کرده به دیگران انفاق نماید.

وَالَّذِينَ إِذَا أَصَابَهُمُ الْبَغْيُ هُمْ يَنْتَصِرُونَ ﴿۳۹﴾

و کسانى که وقتى ظلمى به آنها مى شود، آنها یارى مى طلبند. ﴿۳۹﴾

«جزای بدی، بدی است»

وَجَزَاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ ﴿۴۰﴾

و جزاى بدى مثل همان بدى است. پس کسى که عفو کند و صلح کند، پس اجر او بر عهده خدا است. قطعا خدا ستمگران را دوست نمى دارد. ﴿۴۰﴾

وَلَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولَئِكَ مَا عَلَيْهِمْ مِنْ سَبِيلٍ ﴿۴۱﴾

و کسى که ظلمى بر او شده، بعد از آن، اگر براى انتقام طلب یارى کند، هیچ گونه راه سرزنشى بر او نیست. ﴿۴۱﴾

إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَيَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿۴۲﴾

جز این نیست که ملامت بر کسانى است که بر مردم ستم مى کنند و به ناحق در زمین سرکشى مى نمایند. این گروهند که براى آنها عذاب دردناکى خواهد بود. ﴿۴۲﴾

«عفو و گذشت علامت قدرت است»

وَلَمَنْ صَبَرَ وَغَفَرَ إِنَّ ذَلِكَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ ﴿۴۳﴾

و کسى که بردبارى کند و گذشت نماید، قطعا آن از اراده قوى در کارها است. ﴿۴۳﴾

«برای ستمگران راه فراری از عذاب نخواهد بود»

وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ وَلِيٍّ مِنْ بَعْدِهِ وَتَرَى الظَّالِمِينَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ يَقُولُونَ هَلْ إِلَى مَرَدٍّ مِنْ سَبِيلٍ ﴿۴۴﴾  

و کسى را که خدا گمراه کند، براى او بعد از او (خدا) ولىّ نخواهد بود و ظالمین را خواهى دید که وقتى عذاب را مى بینند، مى گویند: آیا راهى براى برگشتن هست؟ ﴿۴۴﴾

برداشت از آیات ۴۴ – ۳۹

وظایف سالک الی اللّه

سالک الی اللّه باید به مسائل زیر عمل کند:

۱  –  اگر تجاوزی به حقوق او بشود از مردم مسلمان یاری و کمک بخواهد تا بتواند ظالم را سر جای خود بنشاند.

۲  –  در مقام ایجاد عدل و داد باید پاسخ بدیها را به بدی بدهد.

۳  –  اگر می تواند باید بدیهای دیگران را عفو کند و اصلاحشان نماید که در این صورت خدا به او اجر خواهد داد.

۴  –  به کسی ظلم نکند زیرا خدا ظالمین را دوست نمی دارد.

۵  –  اگر به او ظلمی شده و از مردم یاری می جوید و دادخواهی می کند و حتی اگر پشت سر آنها بدیهای ظالمین را می گوید غیبت نکرده و او را کسی سرزنش نمی کند.

۶  –  باید کسانی را که در روی زمین تجاوز به حقوق دیگران می کنند آنها را مطرود بداند زیرا خدا برای آنها عذاب دردناکی منظور فرموده است.

۷  –  باید خود را به جایی برساند که در مقابل خطاکاران تا می تواند صبر کند و ببخشد زیرا این علامت اراده قوی او است.

۸  –  باید کوشش کند که خدای تعالی او را به حال خود وانگذارد زیرا اگر خدا او را به حال خود وابگذارد برای او طرفداری وجود نخواهد داشت.

وَتَرَاهُمْ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا خَاشِعِينَ مِنَ الذُّلِّ يَنْظُرُونَ مِنْ طَرْفٍ خَفِيٍّ وَقَالَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ الْخَاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَأَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَلَا إِنَّ الظَّالِمِينَ فِي عَذَابٍ مُقِيمٍ ﴿۴۵﴾

و آنها را خواهى دید وقتى که بر عذاب عرضه مى شوند، در حالى که از روى ذلّت، خشوع مى کنند و زیرچشمى نگاه مى کنند و کسانى که ایمان آورده اند، مى گویند: که قطعا زیانکاران حقیقى کسانى هستند که به خودشان و خانواده شان در روز قیامت زیان رسانده اند. آگاه باشید که ستمگران در عذاب اقامت مى کنند. ﴿۴۵﴾

وَمَا كَانَ لَهُمْ مِنْ أَوْلِيَاءَ يَنْصُرُونَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ سَبِيلٍ ﴿۴۶﴾

و براى آنها دوستانى که کمکشان کنند، غیر از خدا نخواهد بود و کسى را که خدا گمراه کند، براى او راه چاره اى وجود ندارد. ﴿۴۶﴾

«دعوت پروردگار را اجابت کنید»

اِسْتَجِيبُوا لِرَبِّكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لَا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ مَا لَكُمْ مِنْ مَلْجَإٍ يَوْمَئِذٍ وَمَا لَكُمْ مِنْ نَكِيرٍ ﴿۴۷﴾

اجابت کنید پروردگارتان را قبل از آنکه روزى برسد که برگشتى براى آن از جانب خدا نخواهد بود. و براى شما در آن روز پناهگاهى نیست و براى شما مجال انکارى نخواهد بود. ﴿۴۷﴾

برداشت از آیات ۴۷ – ۴۵

ظالمین و ستمگران

سالک الی اللّه باید به فکر نفع و ضرر خودش و وابستگانش که چه بر سر آنها روز قیامت می آید باشد و این را بداند که ظالمین روز قیامت با ذلت روبرو می شوند و سرافکنده می گردند. بنابراین باید هر چه زودتر دعوت پروردگارشان را اجابت کنند و نگذارند به جایی برسد که ملجأ و پناهی نداشته باشند.

«وظیفه پیامبر صلی الله علیه و آله فقط تبلیغ است»

فَإِنْ أَعْرَضُوا فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا إِنْ عَلَيْكَ إِلَّا الْبَلَاغُ وَإِنَّا إِذَا أَذَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِهَا وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَإِنَّ الْإِنْسَانَ كَفُورٌ ﴿۴۸﴾

پس اگر اعراض کنند، ما تو را بر آنها نگهدارنده نفرستاده ایم. بر تو جز تبلیغ، چیزى نیست و قطعا ما وقتى که انسان را از جانب خودمان رحمتى مى چشانیم، به آن خوشحال مى شود و اگر به آنها به خاطر آنچه که جلو فرستاده اند بدى برسد، پس قطعا انسان ناسپاس است. ﴿۴۸﴾

برداشت از آیه ۴۸

نعمتهای پروردگار

سالک الی اللّه کفران نعمت الهی را طبق هوای نفس و عادت نباید بکند و قدر مهربانی خدا را باید بداند.

«تولّد دختر و پسر و دوقلو در دست خدا است»

لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ يَهَبُ لِمَنْ يَشَاءُ إِنَاثًا وَيَهَبُ لِمَنْ يَشَاءُ الذُّكُورَ ﴿۴۹﴾

مُلک آسمانها و زمین مال خدا است، هر چیزى را که بخواهد خلق مى کند، به هر کس بخواهد، دختر و به هر کس بخواهد، پسر عنایت مى فرماید. ﴿۴۹﴾

أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْرَانًا وَإِنَاثًا وَيَجْعَلُ مَنْ يَشَاءُ عَقِيمًا إِنَّهُ عَلِيمٌ قَدِيرٌ ﴿۵۰﴾

یا دختر و پسر را براى آنها جمع مى کند و هر کس را بخواهد، عقیم قرار مى دهد. قطعا او داناى توانائى است. ﴿۵۰﴾

«کیفیت سخن گفتن خدای تعالی با بشر»

وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ ﴿۵۱﴾

و براى هیچ بشرى این چنین نخواهد بود که خدا با او تکلّم کند، مگر از طریق وحى یا از پس پرده یا اینکه پیامبرى بفرستد که او (خدا) به او به اذن خود هر چه بخواهد، وحى مى کند. قطعا او برتر حکیمى است. ﴿۵۱﴾

برداشت از آیه ۵۱

تکلّم الهی با بشر

سالک الی اللّه باید بداند که خدای تعالی با افراد بشر تکلم نمی کند. زیرا عظمت پروردگار نمی گذارد که او با بشر هم سخن گردد ولی با پیامبران از طریق وحی و با اولیائش از طریق الهام و با سائر مردم به وسیله رسولان حرف زده است.

وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَلَكِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ ﴿۵۲﴾

و این گونه به تو روحى را از فرمان خود وحى کردیم. تو نمى دانستى که کتاب و ایمان چیست؛ ولى ما آن را نورى قرار دادیم که بوسیله آن هدایت کنیم هر کسى از بندگانمان را که بخواهیم. و قطعا تو به راه راست هدایت خواهى نمود. ﴿۵۲﴾

صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ ﴿۵۳﴾

راه خدائى که براى او است آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است. آگاه باشید که به سوى خدا همه کارها بر مى گردد. ﴿۵۳﴾

سوره مبارکه فصلت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«فوائد قرآن»

حم ﴿۱﴾

حم ﴿۱﴾

تَنْزِيلٌ مِنَ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ﴿۲﴾

نازل شدن از جانب خدای بخشنده مهربان است. ﴿۲﴾

كِتَابٌ فُصِّلَتْ آيَاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ ﴿۳﴾

کتابى که آیاتش فصل بندى شده، قرآنى است عربى، براى مردمى که دانا هستند. ﴿۳﴾

بَشِيرًا وَنَذِيرًا فَأَعْرَضَ أَكْثَرُهُمْ فَهُمْ لَا يَسْمَعُونَ ﴿۴﴾

بشارت دهنده و ترساننده است ولى بیشتر آنها روى گرداندند و آنها شنوائى ندارند. ﴿۴﴾

وَقَالُوا قُلُوبُنَا فِي أَكِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ وَفِي آذَانِنَا وَقْرٌ وَمِنْ بَيْنِنَا وَبَيْنِكَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ ﴿۵﴾

و مى گویند: دلهایمان درباره آنچه که (تو) ما را به آن دعوت مى کنى، در پرده هایى است و در گوشهاى ما سنگینى است و بین ما و بین تو فاصله است. تو کار خود را انجام بده، حتما ما هم کار خود را انجام خواهیم داد. ﴿۵﴾

برداشت از آیه ۵

دوری از کفّار

سالک الی اللّه باید از کسانی که دلهایشان در مقابل کلام حق قساوت دارد و سخت است دوری کند و بین خود و آنها پرده ای بیندازد تا آنها به اعمال اینها خرده نگیرند.

«پیامبر صلی الله علیه و آله مثل سایر مردم است ولی به او وحی می رسد»

قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ وَوَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ ﴿۶﴾

بگو: جز این نیست که من بشرى مثل شما هستم، به من وحى مى رسد که جز این نیست خداى شما خداى یکتائى است، پس به سوى او مستقیم شوید و از او طلب آمرزش کنید و واى بر مشرکین. ﴿۶﴾

برداشت از آیه ۶

استقامت و استغفار

سالک الی اللّه باید دائما خود را وادار به استقامت کند و استغفار نماید و جزء مشرکین نباشد.

اَلَّذِينَ لَا يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ ﴿۷﴾

کسانی که زکات را نمی دهند و آنها به آخرت کافرند. ﴿۷﴾

«اجر مؤمنین بدون منّت داده می شود»

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ ﴿۸﴾

قطعا کسانى که ایمان آورده و اعمال صالح کرده اند، براى آنها اجر بدون منّت و دائمى خواهد بود. ﴿۸﴾

برداشت از آیه ۸

ایمان و عمل صالح

سالک الی اللّه باید دائما ایمانش را تقویت کند و اعمال شایسته و خوب انجام دهد تا بدون منت از طرف پروردگار اجری را دریافت نماید.

«خدا زمین را در دو روز خلق فرمود»

قُلْ أَئِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَنْدَادًا ذَلِكَ رَبُّ الْعَالَمِينَ ﴿۹﴾

بگو: آیا شما به کسى که زمین را در دو روز خلق فرمود، کافر هستید و براى او همتاهائى قرار مى دهید؟ آن پروردگار عالمیان است. ﴿۹﴾

وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ مِنْ فَوْقِهَا وَبَارَكَ فِيهَا وَقَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ ﴿۱۰﴾

و بالاى زمین کوههاى محکمى قرار داده و در آن برکت قرار داده و در آن غذاهائى به اندازه احتیاج درخواست کنندگان در چهار روز مقدّر فرموده است. ﴿۱۰﴾

«آسمانهای هفتگانه در دو روز خلق شده»

ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ ﴿۱۱﴾

سپس به خلقت آسمان پرداخت، در حالى که آن (آسمان) به صورت دودى بود. پس به آسمان و زمین فرمود: از روى اطاعت و یا اکراه بیایید. آنها گفتند: ما با اطاعت مى آئیم. ﴿۱۱﴾

فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا وَزَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظًا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ ﴿۱۲﴾

پس در دو روز آنها را هفت آسمان قرار داد و در هر آسمانى دستورش را وحى فرمود. و آسمان پایین را به چراغهائى زینت دادیم و حفظ کردیم. این تقدیر (خداى) عزیز دانا است. ﴿۱۲﴾

فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُكُمْ صَاعِقَةً مِثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ ﴿۱۳﴾

پس اگر روى گرداندند، بگو: من شما را از صاعقه اى مثل صاعقه عاد و ثمود مى ترسانم. ﴿۱۳﴾

إِذْ جَاءَتْهُمُ الرُّسُلُ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ قَالُوا لَوْ شَاءَ رَبُّنَا لَأَنْزَلَ مَلَائِكَةً فَإِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ ﴿۱۴﴾

آن وقتى که پیامبران از پیش روى آنها و پشت سرشان به سوى آنها آمدند، اینکه جز خدا را عبادت نکنید. گفتند: اگر پروردگار ما مى خواست، حتما ملائکه اى را نازل مى کرد، پس قطعا ما به آنچه شما با آن فرستاده شده اید، کافریم. ﴿۱۴﴾

«قضیه ای از قوم عاد»

فَأَمَّا عَادٌ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَقَالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ ﴿۱۵﴾

و امّا قوم عاد بدون حقّى در زمین تکبّر کردند و گفتند: چه کسى از ما قوّتش بیشتر است؟ آیا نمى بینند که حقیقتا خدائى که آنها را خلق کرده، قوّتش از آنها شدیدتر است؟ و آنها نشانه هاى ما را انکار کردند. ﴿۱۵﴾

برداشت از آیه ۱۵

استقلال در اعتماد به نفس

سالک الی اللّه نباید در روی زمین با تکبر زندگی کند و فکر کند که قوت و قدرت ذاتی دارد و اتکاء به نفس خود بدون آن که خدای تعالی را منظور نماید داشته باشد.

فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا صَرْصَرًا فِي أَيَّامٍ نَحِسَاتٍ لِنُذِيقَهُمْ عَذَابَ الْخِزْيِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَخْزَى وَهُمْ لَا يُنْصَرُونَ ﴿۱۶﴾

پس ما بر آنها باد تندى در روزهاى نحسى فرستادیم، به خاطر آنکه عذاب پست کننده را در زندگى دنیا به آنها بچشانیم و قطعا عذاب آخرت خوارکننده تر است و آنها یارى نمى شوند. ﴿۱۶﴾

«قضیه ای از قوم ثمود»

وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَى عَلَى الْهُدَى فَأَخَذَتْهُمْ صَاعِقَةُ الْعَذَابِ الْهُونِ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ ﴿۱۷﴾

و امّا قوم ثمود، پس ما آنها را هدایت کردیم ولى آنها نابینائى را بر هدایت ترجیح دادند. پس صاعقه عذاب خوارکننده آنها را گرفت، به خاطر آنچه که بدست آورده بودند. ﴿۱۷﴾

وَنَجَّيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ ﴿۱۸﴾

و کسانى را که ایمان آورده و پرهیزکار بودند، نجاتشان دادیم. ﴿۱۸﴾

برداشت از آیات ۱۸ – ۱۷

عذاب خوار کننده

سالک الی اللّه در زندگی دنیا باید در دینش دقیق باشد و اهمیت زیادی به آن بدهد و نابینائی را بر هدایت انتخاب نکند. زیرا اگر این چنین کرد به عذاب خوار کننده ای مبتلا می شود ولی کسانی که ایمان داشته باشند و دارای تقوی باشند خدای تعالی آنها را از عذاب خوار کننده نجات می دهد.

«روزی که دشمنان خدا محشور می شوند»

وَيَوْمَ يُحْشَرُ أَعْدَاءُ  اللَّهِ إِلَى النَّارِ فَهُمْ يُوزَعُونَ ﴿۱۹﴾

و روزى که دشمنان خدا محشور شده، به سوى آتش (مى روند) و آنها بازداشت مى گردند. ﴿۱۹﴾

«چشم و گوش و پوست انسان در قیامت شهادت می دهد»

حَتَّى إِذَا مَا جَاءُوهَا شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿۲۰﴾

تا وقتى که وارد آن (جهنّم) شوند، علیه آنها گوشها و چشمها و پوستهایشان به آنچه کرده اند شهادت مى دهند. ﴿۲۰﴾

وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنَا قَالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ وَهُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ﴿۲۱﴾

و به پوستهایشان مى گویند: چرا علیه ما شهادت دادید؟ (آنها) مى گویند: خدائى که هر چیزى را به نطق درآورده، ما را هم به گفتن واداشته و او شما را اوّل مرتبه خلق فرمود و به سوى او برگردانده مى شوید. ﴿۲۱﴾

«عذاب بدگمانی به خدا»

وَمَا كُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ سَمْعُكُمْ وَلَا أَبْصَارُكُمْ وَلَا جُلُودُكُمْ وَلَكِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لَا يَعْلَمُ كَثِيرًا مِمَّا تَعْمَلُونَ ﴿۲۲﴾

و اگر شما اعمالتان را مخفى مى کردید، نه به این جهت بود که گوشها و چشمها و پوستهایتان علیه شما شهادت دهند، بلکه شما گمان مى کردید که خدا بیشتر آنچه را که انجام مى دهید نمى داند. ﴿۲۲﴾

وَذَلِكُمْ ظَنُّكُمُ الَّذِي ظَنَنْتُمْ بِرَبِّكُمْ أَرْدَاكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخَاسِرِينَ ﴿۲۳﴾

و این ظنّ شما بود که شما درباره پروردگارتان داشتید. (همان ظنّتان) شما را هلاک نمود و بالاخره زمانى رسید که شما از زیانکاران گردیدید. ﴿۲۳﴾

فَإِنْ يَصْبِرُوا فَالنَّارُ مَثْوًى لَهُمْ وَإِنْ يَسْتَعْتِبُوا فَمَا هُمْ مِنَ الْمُعْتَبِينَ ﴿۲۴﴾

پس اگر صبر کنند، آتش جایگاه آنها است و اگر درخواست عفو کنند، از عفوشدگان نخواهند بود. ﴿۲۴﴾

«همنشینان بد و دنیاپرست»

وَقَيَّضْنَا لَهُمْ قُرَنَاءَ فَزَيَّنُوا لَهُمْ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَحَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ إِنَّهُمْ كَانُوا خَاسِرِينَ ﴿۲۵﴾

و ما براى آنها دوستان همنشینى قرار دادیم که هر چه پیش روى آنها و پشت سر آنها بود، براى آنها جلوه دادند و امر الهى بر آنها تحقّق پیدا کرد در امّتهائى که قطعا قبل از آنها از جنّ و انس گذشته بودند. قطعا آنها خسارت یافتگان بودند. ﴿۲۵﴾

«کفّار گوش به قرآن نمی دهند»

وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ ﴿۲۶﴾

و کسانى که کافرند، گفتند: به این قرآن گوش ندهید و در آن (بین تلاوت)، سروصدا کنید، شاید (بر آنها) غلبه پیدا کنید. ﴿۲۶﴾

فَلَنُذِيقَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا عَذَابًا شَدِيدًا وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿۲۷﴾

و به کسانى که کافر شده اند، عذاب شدیدى را مى چشانیم و آنها را به بدترین چیزى که انجام مى داده اند، مجازات خواهیم نمود. ﴿۲۷﴾

ذَلِكَ جَزَاءُ أَعْدَاءِ اللَّهِ النَّارُ لَهُمْ فِيهَا دَارُ الْخُلْدِ جَزَاءً بِمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ ﴿۲۸﴾

آن جزاى دشمنان خدا است، آتش براى آنها است. در آن آتش خانه ابدى براى آنها خواهد بود، جزاى آن چیزى است که آیات ما را انکار مى کرده اند. ﴿۲۸﴾

برداشت از آیات ۲۸ – ۲۶

استماع کلام حق

سالک الی اللّه نباید آن قدر بر خود ظلم کند که گوشش را از کلام حق بگیرد و بر اهل قرآن بخواهد پیروز شود و آنها را منکوب کند. زیرا خدای تعالی این چنین افرادی را به عذاب شدیدی مبتلا می کند و جزای دشمنان خدا را آتش قرار داده و آنها را در آن آتش دائما نگه می دارد.

وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا رَبَّنَا أَرِنَا الَّذَيْنِ أَضَلَّانَا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ نَجْعَلْهُمَا تَحْتَ أَقْدَامِنَا لِيَكُونَا مِنَ الْأَسْفَلِينَ ﴿۲۹﴾

و کسانى که کافرند، مى گویند: پروردگار ما، کسانى که ما را گمراه کرده اند از جنّ و انس، به ما نشان بده تا آنها را زیر پاهایمان قرار دهیم تا از پست ترینها باشند. ﴿۲۹﴾

«کسی که استقامت کند در دنیا و آخرت ملائکه به کمکش می آیند»

إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ ﴿۳۰﴾

قطعا کسانى که مى گویند: پروردگار ما خدا است، سپس استقامت مى کنند، ملائکه بر آنها نازل مى شوند که نترسید و محزون نباشید و شما را به بهشتى که وعده داده شده اید، بشارت باد. ﴿۳۰﴾

نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ ﴿۳۱﴾

ما مددکاران شما در زندگى دنیا و در آخرت خواهیم بود و براى شما در آن، هر چه را که دلتان بخواهد، خواهد بود و براى شما در آن، هر چه را بخوانید، حاضر خواهد شد. ﴿۳۱﴾

نُزُلًا مِنْ غَفُورٍ رَحِيمٍ ﴿۳۲﴾

پذیرائی از طرف بخشنده مهربان است. ﴿۳۲﴾

برداشت از آیات ۳۲ – ۳۰

استقامت

سالک الی اللّه باید مراحل یقظه و توبه را تحت تربیت الهی انجام دهد سپس قدم در مرحله استقامت بگذارد و تا زنده است خود را بیدار و دارای استقامت نگه دارد تا ملائکه به او نازل شوند و کمک او باشند و به او بگویند از هیچ چیز نترس و محزون نباش و بر تو بشارت باد که در آخرت تو اهل بهشتی و ما همیشه در دنیا و آخرت تو را کمک می کنیم و راه حق را به تو نشان می دهیم و به جایی تو را می رسانیم که هر چه بخواهی خدای تعالی به تو عنایت می کند و برای تو وعده های الهی تحقق پیدا می کند این پذیرایی از جانب پروردگار بخشنده و مهربان است.

«بهترین کارها دعوت به خدا است»

وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ ﴿۳۳﴾

و چه کسى کلام نیکوترى دارد از کسى که به طرف خدا دعوت مى نماید و عمل صالح مى کند و مى گوید که حقیقتا من از مسلمانانم؟ ﴿۳۳﴾

«دستورات اخلاقی»

وَلَا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلَا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ ﴿۳۴﴾

و نیکى و بدى مساوى نیست. به آن گونه که بهتر ممکن است، دفاع کن. پس زمانى که بین تو و بین او دشمنى است، تصوّر کن که او دوست صمیمى است. ﴿۳۴﴾

وَمَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُوا وَمَا يُلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِيمٍ ﴿۳۵﴾

و جز کسانى که بردبارند، به این حقیقت نمى رسند و جز کسانى که بهره بزرگى دارند به آن حقیقت نمى رسند. ﴿۳۵﴾

برداشت از آیات ۳۵ – ۳۳

دعوت به خدا

سالک الی اللّه باید بداند که بهترین کلام سخن کسی است که مردم را به سوی خدا دعوت می کند و کار صحیح و شایسته انجام می دهد و شعارش این است که من مسلمانم و دقیقا متوجه این مسئله است که خوبی با بدی بسیار فرق دارند و همیشه با بهترین زبان و عمل از حق باید دفاع کند و دشمن را در عین آن که با احتیاط با او رفتار می کند مانند دوست خود بداند و صبر را پیشه کند و به این مسائل اخلاقی کسی نمی رسد مگر با تزکیه نفس و کسی که از این راه بهره کافی برده باشد.

«در وسوسه شیطان به خدا پناه ببر»

وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ﴿۳۶﴾

و اگر وسوسه اى از شیطان به تو رسید، پس به خدا پناه ببر که قطعا او شنونده دانائى است. ﴿۳۶﴾

«برای خورشید و ماه سجده نکنید»

وَمِنْ آيَاتِهِ اللَّيْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ لَا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلَا لِلْقَمَرِ وَاسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَهُنَّ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ ﴿۳۷﴾

و از نشانه هاى او شب و روز و خورشید و ماه است. براى خورشید و براى ماه سجده نکنید، بلکه براى خدائى که آنها را خلق کرده، اگر شما تنها او را عبادت مى کنید، سجده نمایید. ﴿۳۷﴾

فَإِنِ اسْتَكْبَرُوا فَالَّذِينَ عِنْدَ رَبِّكَ يُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَهُمْ لَا يَسْأَمُونَ ﴿۳۸﴾

پس اگر تکبّر کردند، کسانى که نزد پروردگار توأند، خدا را شب و روز تسبیح مى کنند و آنها خسته نمى شوند. ﴿۳۸﴾

برداشت از آیات ۳۸ – ۳۶

سجده برای خدا

سالک الی اللّه باید همیشه از اغوای شیطان به خدا پناه ببرد و به ماه و خورشید سجده نکند بلکه خدائی که آنها را خلق کرده سجده کند اگر می خواهد بنده رسمی خدا باشد و تکبر نکند زیرا آنهایی که در نزد خدا هستند شب و روز تسبیح می کنند و خسته نمی شوند.

«تابستان و حرکت گیاهان از نشانه های خدا است»

وَمِنْ آيَاتِهِ أَنَّكَ تَرَى الْأَرْضَ خَاشِعَةً فَإِذَا أَنْزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ إِنَّ الَّذِي أَحْيَاهَا لَمُحْيِي الْمَوْتَى إِنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿۳۹﴾

و از نشانه هاى او این است که حتما تو زمین را خشک مى بینى، پس وقتى که آب را بر آن نازل مى کنیم، به جنبش مى آید و رشد مى کند. قطعا کسى که آن (زمین) را زنده کرده، (مى تواند) مرده را زنده کند. حتما او بر هر چیزى قادر است. ﴿۳۹﴾

إِنَّ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي آيَاتِنَا لَا يَخْفَوْنَ عَلَيْنَا أَفَمَنْ يُلْقَى فِي النَّارِ خَيْرٌ أَمْ مَنْ يَأْتِي آمِنًا يَوْمَ الْقِيَامَةِ اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ﴿۴۰﴾

حقیقتا کسانى که درباره آیات ما به الحاد بر مى خیزند، بر ما پوشیده نیستند. آیا کسى که در آتش مى افتد بهتر است، یا کسى که روز قیامت با ایمان (نزد ما) بیاید؟ هر چه مى خواهید بکنید. قطعا خدا به آنچه مى کنید، بینا است. ﴿۴۰﴾

«قرآن کتاب شکست ناپذیری است»

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جَاءَهُمْ وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ ﴿۴۱﴾

حتما کسانى که به قرآن در آن وقتى که برایشان نازل شد، کافر شدند و حقیقتا آن کتابى است عزیز. ﴿۴۱﴾

لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ ﴿۴۲﴾

باطل کننده اى از قبلش و از بعدش متوجّه او نخواهد شد، نازل شده اى از جانب حکیم حمیدى است. ﴿۴۲﴾

مَا يُقَالُ لَكَ إِلَّا مَا قَدْ قِيلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِكَ إِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ وَذُو عِقَابٍ أَلِيمٍ ﴿۴۳﴾

درباره تو چیزى گفته نمى شود جز آنچه را که براى پیامبران قبل از تو گفته شده است. قطعا پروردگار تو داراى بخشش و صاحب عقاب دردناکى است. ﴿۴۳﴾

وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا أَعْجَمِيًّا لَقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آيَاتُهُ أَأَعْجَمِيٌّ وَعَرَبِيٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدًى وَشِفَاءٌ وَالَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ فِي آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَيْهِمْ عَمًى أُولَئِكَ يُنَادَوْنَ مِنْ مَكَانٍ بَعِيدٍ ﴿۴۴﴾

و اگر ما آن (قرآن) را عجمى قرار مى دادیم، (آنها) مى گفتند: چرا آیاتش واضح نیست؟ آیا قرآن عجمى از رسول عربى (سزاوار است)؟ بگو: آن (قرآن) براى کسانى که ایمان آورده اند، هدایت و شفا است و کسانى که ایمان نمى آورند، در گوشهایشان سنگینى است و آن برایشان کورى است (گویا) آنها از راه دورى صدا زده مى شوند. ﴿۴۴﴾

«اختلاف درباره تورات»

وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ فَاخْتُلِفَ فِيهِ وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مُرِيبٍ ﴿۴۵﴾

و ما به موسى کتاب دادیم. پس در آن اختلاف شد و اگر فرمانى از طرف پروردگارت پیشى نگرفته بود، در میان آنها قضاوت مى شد و حتما آنها درباره آن در شک و تردیدند. ﴿۴۵﴾

«هر کسی در گرو عمل خودش خواهد بود»

مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاءَ فَعَلَيْهَا وَمَا رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ ﴿۴۶﴾

کسى که عمل شایسته کند، براى خود انجام داده و کسى که بد کند، علیه خود انجام داده و پروردگار تو هرگز به بندگانش ظلم نخواهد کرد. ﴿۴۶﴾

«علم الهی»

إِلَيْهِ يُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَةِ وَمَا تَخْرُجُ مِنْ ثَمَرَاتٍ مِنْ أَكْمَامِهَا وَمَا تَحْمِلُ مِنْ أُنْثَى وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ أَيْنَ شُرَكَائِي قَالُوا آذَنَّاكَ مَا مِنَّا مِنْ شَهِيدٍ ﴿۴۷﴾

علم به ساعت قیامت به او (خدا) بر مى گردد. و میوه ها از غلافهاى خود بیرون نمى آیند و هیچ زنى حامله نمى شود و وضع حمل نمى کند، مگر به علم او (خدا) است. و روزى که ندا داده مى شوند که کجایند شریکهاى من؟ مى گویند که ما به تو اعلام کردیم که هیچ شاهدى براى گفتار ما نیست. ﴿۴۷﴾

وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَدْعُونَ مِنْ قَبْلُ وَظَنُّوا مَا لَهُمْ مِنْ مَحِيصٍ ﴿۴۸﴾

و آنچه را که قبلاً آنها مى خواندند از دست آنها رفته و مى دانند که براى آنها راه فرارى نیست. ﴿۴۸﴾

«انسان همیشه درخواست خوبی می کند»

لَا يَسْأَمُ الْإِنْسَانُ مِنْ دُعَاءِ الْخَيْرِ وَإِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَيَئُوسٌ قَنُوطٌ ﴿۴۹﴾

انسان از دعاى خیر خسته نمى شود و چون بدى به او مى رسد، پس مأیوس (و) ناامید مى گردد. ﴿۴۹﴾

وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ رَحْمَةً مِنَّا مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ هَذَا لِي وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِنْ رُجِعْتُ إِلَى رَبِّي إِنَّ لِي عِنْدَهُ لَلْحُسْنَى فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِمَا عَمِلُوا وَلَنُذِيقَنَّهُمْ مِنْ عَذَابٍ غَلِيظٍ ﴿۵۰﴾

و اگر بعد از ضررى که به او رسیده، رحمتى را از جانب خود به او بچشانیم، مى گوید: این از جانب خود من است و من گمان نمى کنم که ساعت قیامت بر پا شود و اگر من به سوى پروردگارم برگردانده شوم، حتما براى من در نزد او نیکى خواهد بود. پس به کسانى که کافر شده اند، خبر خواهیم داد آنچه را که عمل کرده اند و قطعا عذاب سختى به آنها مى چشانیم. ﴿۵۰﴾

برداشت از آیات ۵۰ – ۴۴

دستورات انسان ساز قرآن

سالک الی اللّه باید از آیات فوق استفاده های زیر را بکند:

۱ – تا می تواند ایراد بی جا به اهل حق به خصوص ذات مقدس پروردگار نداشته باشد.

۲ – بداند که قرآن حتی الفاظش از جانب پروردگار تنظیم شده و هدایت و شفا است برای کسانی که ایمان آورده اند.

۳ – باید بداند که کسانی که ایمان ندارند مانند کور و کری هستند که هیچ چیز نمی شنوند و حقایق را درک نمی کنند.

۴ – خدای تعالی به حضرت موسی علیه السلام کتاب عنایت کرده تا مردم هدایت شوند نه آن که در آن اختلاف کنند و با شک و تردید با کلام خدا روبرو شوند.

۵ – کسانی که اعمال شایسته انجام می دهند به نفع خود انجام داده و به خدای تعالی هیچ نفعی نمی رسانند.

۶ – کسانی که کار بد می کنند به ضرر خود آن کارها را انجام داده اند و خدا به بندگانش ظلم نمی کند.

۷ – خدای تعالی عالم به جمیع امور است پس نباید در محضر پروردگار اعمال ناشایستی انجام دهد.

۸ – نباید انسان از دعای خیر برای خود و دیگران خسته شود.

۹ – اگر بدی به او رسید نباید مأیوس و ناامید گردد.

۱۰ – اگر بلاهای ناگهانی از قبیل سیل و زلزله به او برسد از طرف پروردگار به او مهربانی خاصی خواهد شد.

۱۱ – نباید الطاف پروردگار را نادیده بگیرد و خدا و روز قیامت را منکر شود که اگر این چنین شد خدای تعالی به او عذاب سختی می چشاند.

«به نعمتهای الهی بی توجّه نباشید»

وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى الْإِنْسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَى بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعَاءٍ عَرِيضٍ ﴿۵۱﴾

و وقتى که ما نعمتى را به انسان بدهیم، اعراض و بى اعتنائى مى کند و خود را به کنارى مى کشاند و وقتى که بدى به او مى رسد، پس اهل دعاى مفصّلى مى شود. ﴿۵۱﴾

«قرآن از جانب خدا است»

قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كَانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ثُمَّ كَفَرْتُمْ بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ ﴿۵۲﴾

بگو: اگر شما ببینید که آن (قرآن) از جانب خدا است، سپس به آن کافر شده اید، چه کسى گمراهتر از آن کسى است که او در مخالفت دور و شدیدى قرار دارد؟ ﴿۵۲﴾

«نشانه های خدای تعالی در آفاق و انفس»

سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ ﴿۵۳﴾

به زودى آیاتمان را در آفاق و در وجود خودشان به آنها نشان مى دهیم تا اینکه براى آنها واضح شود که او حقّ است. آیا کفایت نمى کند اینکه پروردگار تو بر هر چیزى گواه است؟ ﴿۵۳﴾

أَلَا إِنَّهُمْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقَاءِ رَبِّهِمْ أَلَا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطٌ ﴿۵۴﴾

آگاه باشید که قطعا آنها به لقاى پروردگارشان در شکند. آگاه باشید که حقیقتا او (خدا) به همه چیز احاطه دارد. ﴿۵۴﴾

برداشت از آیات ۵۴ – ۵۱

نعمتهای الهی

سالک الی اللّه نباید نعمت های الهی را بی اهمیت تصور کند و تنها در وقتی که ناراحتی دارد با خدا ارتباط برقرار کند.

سالک الی اللّه اگر بخواهد آیات الهی را در آفاق و انفس ببیند باید به آنچه از جانب پروردگار نازل شده ایمان بیاورد و به لقای پروردگارش ایمان داشته باشد و بداند که خدا به هر چیزی احاطه دارد.

سوره مبارکه غافر

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

حم ﴿۱﴾

حم ﴿۱﴾

تَنزِیلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ ﴿۲﴾

نازل کردن (این) کتاب از جانب خداى عزیز دانا است. ﴿۲﴾

«خدا آمرزنده گناهان است»

غَافِرِ الذَّنبِ وَقَابِلِ التَّوْبِ شَدِیدِ الْعِقَابِ ذِی الطَّوْلِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ إِلَیهِ الْمَصِیرُ ﴿۳﴾

بخشنده گناه و قبول کننده توبه، شدیدالعقاب، صاحب نعمت که خدائى جز او نیست، برگشت به سوى او است. ﴿۳﴾

برداشت از آیات ۳ – ۲

توبه

سالک الی اللّه باید بداند که خدای تعالی کتاب و قرآن را برای راهنمایی بندگانش نازل فرموده و کسانی که توبه کنند گناهانش را می بخشد و توبه آنها را قبول می کند و کسانی که توبه نکنند و به هدایت های قرآن توجه ننمایند مورد تعقیب شدید پروردگار واقع می شوند زیرا همه باید به سوی او برگردند.

«غیر از کفّار کسی در آیات خدا جدل نمی کند»

مَا يُجَادِلُ فِي آيَاتِ اللَّهِ إِلَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَا يَغْرُرْكَ تَقَلُّبُهُمْ فِي الْبِلَادِ ﴿۴﴾

در آیات خدا جز کسانى که کافر شده اند، مجادله نمى کنند. پس تو را رفت و آمد آنها در شهرها گول نزند. ﴿۴﴾

كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَالْأَحْزَابُ مِنْ بَعْدِهِمْ وَهَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ ﴿۵﴾

قبل از آنها قوم نوح و جمعیتهائى که بعد از آنها بودند، تکذیب کردند و هر امّتى همّت بر آن مى داشتند که پیامبرشان را بگیرند و به باطل با او مجادله کنند تا حقیقت را از بین ببرند. پس (من) آنها را گرفتم. پس ببین که مجازات من چگونه بوده است؟ ﴿۵﴾

برداشت از آیه ۵

آیات قرآن

سالک الی اللّه نباید سخنان پیامبران و آیات شریفه و صریحه قرآن را در بحث و جدل بیاندازد و بخواهد حقیقت را از بین ببرد. زیرا در این صورت مورد مجازات پروردگار واقع می شود.

وَكَذَلِكَ حَقَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّهُمْ أَصْحَابُ النَّارِ ﴿۶﴾

و این چنین فرمان پروردگار تو بر کسانى که کافر شده اند، تحقّق یافت. قطعا آنها اهل آتش اند. ﴿۶﴾

«ملائکه برای مؤمنین دعا و استغفار می کنند»

اَلَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيُؤْمِنُونَ بِهِ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَحْمَةً وَعِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ ﴿۷﴾

کسانى که عرش را حمل مى کنند و کسانى که اطراف آن هستند، پروردگارشان را تسبیح و حمد مى گویند و به او (خدا) ایمان دارند و براى کسانى که ایمان آورده اند استغفار مى کنند. پروردگارِ ما، رحمت و علمت را بر هر چیزى وسعت دادى. پس بیامرز کسانى را که توبه کرده اند و راه تو را تبعیت نموده اند و از عذاب دوزخ نگاهشان دار. ﴿۷﴾

رَبَّنَا وَأَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدْتَهُمْ وَمَنْ صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿۸﴾

پروردگار ما، آنها و کسانى که از پدرانشان و همسرانشان و نسلشان که صالح باشند را در بهشت جاودانى که به آنها وعده داده اى، داخلشان فرما. قطعا تو عزیز حکیمى هستى. ﴿۸﴾

وَقِهِمُ السَّيِّئَاتِ وَمَنْ تَقِ السَّيِّئَاتِ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ﴿۹﴾

و آنها را از سیئات نگاه دار و کسى را که تو از بدیها نگاه دارى، آن روز (قیامت) قطعا به او مهربانى کرده اى. و این همان رستگارى بزرگ است. ﴿۹﴾

برداشت از آیات ۹ – ۷

استغفار ملائکه

سالک الی اللّه باید بداند که اگر ایمان واقعی پیدا کند و یقظه اش کامل باشد ملائکه برای او از پروردگار طلب آمرزش می کنند و می گویند:

ای خدائی که علم و رحمتت به همه چیز شامل شده به کسانی که به مرحله توبه قدم نهاده اند و توبه را تکمیل نموده اند و دارای استقامت و صراط مستقیم اند آنها را از عذاب جهنم نگه دار. 

پروردگارا آنها را وارد جنت عدن کن همان طوری که به آنها وعده کرده ای و پدران و همسران و ذریه آنها را هم اگر صالح باشند به این نعمتها داخل فرما و از گناهان آنها را نگه دار و کسی را که تو از گناه نگه داری به او مهربانی فرموده ای.

«دشمنی کردن خدا بزرگ است»

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنَادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَكْبَرُ مِنْ مَقْتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَى الْإِيمَانِ فَتَكْفُرُونَ ﴿۱۰﴾

قطعا کسانى که کافر شده اند، چنین ندا داده مى شوند که دشمنى خدا بزرگتر از دشمنى شما با خودتان است، در آن وقتى که به طرف ایمان دعوت مى شدید و (شما) کافر مى گشتید. ﴿۱۰﴾

«کفّار به گناهان خود اعتراف می کنند»

قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَأَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَى خُرُوجٍ مِنْ سَبِيلٍ ﴿۱۱﴾

(کفّار) مى گویند: پروردگار ما، دو بار ما را میراندى و دو بار ما را زنده کردى. حالا ما به گناهانمان اعتراف مى کنیم. پس آیا راهى براى بیرون رفتن هست؟ ﴿۱۱﴾

ذَلِكُمْ بِأَنَّهُ إِذَا دُعِيَ اللَّهُ وَحْدَهُ كَفَرْتُمْ وَإِنْ يُشْرَكْ بِهِ تُؤْمِنُوا فَالْحُكْمُ لِلَّهِ الْعَلِيِّ الْكَبِيرِ ﴿۱۲﴾

این وضع شما به خاطر آن است که وقتى خدا به یکتائى خوانده مى شد، انکار مى کردید و اگر براى او شریکى منظور مى شد، شما ایمان مى آوردید. پس حکومت مال خداى برترِ بزرگ است. ﴿۱۲﴾

«با اخلاص خدا را بخوانید»

هُوَ الَّذِي يُرِيكُمْ آيَاتِهِ وَيُنَزِّلُ لَكُمْ مِنَ السَّمَاءِ رِزْقًا وَمَا يَتَذَكَّرُ إِلَّا مَنْ يُنِيبُ ﴿۱۳﴾

او (خدا) آن کسى است که آیات خود را به شما نشان مى دهد و از آسمان رزق(تان) را نازل مى کند. و کسى جز توبه کنندگان متذکر نمى شود. ﴿۱۳﴾

فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ ﴿۱۴﴾

پس خدا را در حالى که دینتان را براى او خالص کرده اید بخوانید، هر چند کفّار کراهت داشته باشند. ﴿۱۴﴾

«القای روح بر بندگان»

رَفِيعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلَاقِ ﴿۱۵﴾

خداى صاحب عرش درجات را بالا مى برد. روحى را که از فرمانش هست، بر هر کسى که بخواهد از بندگانش القاء مى کند، براى آنکه از روز ملاقات بترساند. ﴿۱۵﴾

برداشت از آیات ۱۵ – ۱۳

اخلاص

سالک الی اللّه باید بداند که خدا برای آن که او را وادار کند که در مقابلش انابه نماید و متذکر پروردگارش گردد نشانه های خود را به او ارائه می دهد و از آسمان برای او روزی می رساند پس باید بکوشد با اخلاص خدا را بخواند و دینش را پاک و پاکیزه برای او قرار دهد اگر چه کفار نخواسته باشند. خدای تعالی به او روحی عنایت می کند که در روز ملاقات با او از عظمت پروردگار ترسان باشد.

«روز قیامت»

يَوْمَ هُمْ بَارِزُونَ لَا يَخْفَى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْءٌ لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ ﴿۱۶﴾

آن روزى که آنها آشکار مى شوند، چیزى بر خدا از آنها پنهان نیست. امروز سلطنت براى چه کسى است؟ براى خداى یکتاى غلبه کننده. ﴿۱۶﴾

اَلْيَوْمَ تُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ لَا ظُلْمَ الْيَوْمَ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ ﴿۱۷﴾

امروز هر کس به آنچه بدست آورده، جزا داده مى شود. هیچ ظلمى در این روز نیست. حقیقتا خدا سریع الحساب است. ﴿۱۷﴾

وَأَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَنَاجِرِ كَاظِمِينَ مَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَلَا شَفِيعٍ يُطَاعُ ﴿۱۸﴾

و آنها را بترسان از روزى که نزدیک است. آن وقتى که دلها در کنار حنجره ها مى رسد، در حالى که خشمشان را فرو مى نشانند، براى ظالمین هیچ دوست و شفیعى که اطاعت شود وجود ندارد. ﴿۱۸﴾

يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَمَا تُخْفِي الصُّدُورُ ﴿۱۹﴾

خدا خیانت چشمها را و آنچه را که (در) دلها مخفى مى کند، مى داند. ﴿۱۹﴾

وَاللَّهُ يَقْضِي بِالْحَقِّ وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لَا يَقْضُونَ بِشَيْءٍ إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ ﴿۲۰﴾

و خدا به حقّ قضاوت مى کند و کسانى را که غیر از خدا مى خوانند نمى توانند به چیزى قضاوت کنند. قطعا خدا همان شنواى بینا است. ﴿۲۰﴾

«در زمین سیر و سفر کنید»

أَوَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ كَانُوا مِنْ قَبْلِهِمْ كَانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَآثَارًا فِي الْأَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَمَا كَانَ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَاقٍ ﴿۲۱﴾

آیا (چرا) در زمین سیر و سفر نمى کنند تا ببینند عاقبت کسانى که قبل از آنها بوده اند و از آنها قدرت و آثارشان در زمین بیشتر بود، چگونه بوده است؟ پس آنها را خدا به خاطر گناهانشان گرفت و در برابر خدا مدافعى نداشتند. ﴿۲۱﴾

ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانَتْ تَأْتِيهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَكَفَرُوا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ إِنَّهُ قَوِيٌّ شَدِيدُ الْعِقَابِ ﴿۲۲﴾

آن به خاطر این بود که براى آنها پیامبرانشان با دلائل روشن آمده بودند، پس کافر شدند. پس خدا آنها را گرفت. قطعا خداى قوى، مجازاتش سخت است. ﴿۲۲﴾

برداشت از آیات ۲۲ – ۲۱

پند گرفتن در سیر و سفر

سالک الی اللّه باید در روی زمین سیر و سفر کند تا ببیند عاقبت کسانی که قبل از او بوده اند چگونه بوده است و چگونه خدای تعالی به خاطر گناهانشان آنها را مؤاخذه کرد و در مقابل پروردگار مدافعی نداشتند زیرا آنها وقتی با پیامبرانشان که با نشانه و معجزات آمده بودند روبرو می شدند آنها را ندیده می گرفتند و کفر می ورزیدند سپس خدای تعالی آنها را با قدرت شدیدش مؤاخذه فرمود.

«قضیه ای از حضرت موسی علیه السلام»

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُبِينٍ ﴿۲۳﴾

و قطعا ما موسی را با آیاتمان و دلیل روشنی فرستادیم. ﴿۲۳﴾

إِلَى فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَقَارُونَ فَقَالُوا سَاحِرٌ كَذَّابٌ ﴿۲۴﴾

به طرف فرعون و هامان و قارون. پس آنها گفتند: ساحر بسیار دروغگوئی است. ﴿۲۴﴾

فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِنَا قَالُوا اقْتُلُوا أَبْنَاءَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ وَاسْتَحْيُوا نِسَاءَهُمْ وَمَا كَيْدُ الْكَافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَالٍ ﴿۲۵﴾

پس وقتى که حقّ را از جانب ما براى آنها آورد، گفتند: پسران کسانى که با او ایمان آورده اند، بکشید و زنهایشان را زنده نگهدارید. و نقشه کافران جز در گمراهى نخواهد بود. ﴿۲۵﴾

وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِي أَقْتُلْ مُوسَى وَلْيَدْعُ رَبَّهُ إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَنْ يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسَادَ ﴿۲۶﴾

و فرعون گفت: مرا تنها بگذارید تا موسى را بکشم و او پروردگارش را بخواند. من مى ترسم که او دین شما را عوض کند یا اینکه در زمین فساد را ظاهر نماید. ﴿۲۶﴾

وَقَالَ مُوسَى إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَرَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لَا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسَابِ ﴿۲۷﴾

و موسى گفت: من به پروردگارم و پروردگار شما از هر متکبّرى که به روز حساب ایمان ندارد، پناه مى برم. ﴿۲۷﴾

وَقَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ مِنْ رَبِّكُمْ وَإِنْ يَكُ كَاذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِنْ يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ ﴿۲۸﴾

و مرد مؤمنى از اطرافیان فرعون که ایمانش را کتمان مى کرد، گفت: آیا شما مى خواهید مردى را بکشید که مى گوید: پروردگار من خدا است و دلائلى از طرف پروردگارتان براى شما آورده است؟ اگر دروغگو باشد، پس دروغش به ضرر خودش مى باشد و اگر راستگو باشد، بعضى از آن چیزى که وعده تان مى دهد، به شما خواهد رسید. قطعا خدا کسى را که اسراف کننده بسیار دروغگوئى باشد، هدایت نمى کند. ﴿۲۸﴾

يَا قَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظَاهِرِينَ فِي الْأَرْضِ فَمَنْ يَنْصُرُنَا مِنْ بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جَاءَنَا قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِيكُمْ إِلَّا مَا أَرَى وَمَا أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشَادِ ﴿۲۹﴾

اى قومِ من، سلطنت امروز مال شما است و در زمین شما پیروزید. پس چه کسى از عذاب خدا اگر به ما برسد، به ما کمک مى کند؟ فرعون گفت: (من) جز آنچه را که مى بینم، به شما نشان نمى دهم و (من) جز به راه کمال و رشد، شما را راهنمائى نمى کنم. ﴿۲۹﴾

وَقَالَ الَّذِي آمَنَ يَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ مِثْلَ يَوْمِ الْأَحْزَابِ ﴿۳۰﴾

و کسى که ایمان آورده بود، گفت: اى قوم من، قطعا من بر شما مثل روز احزاب مى ترسم. ﴿۳۰﴾

مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ وَمَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْمًا لِلْعِبَادِ ﴿۳۱﴾

مثل روش قوم نوح و عاد و ثمود و کسانى که بعد از آنها بودند. و خدا براى بندگانش ظلم را نمى خواهد. ﴿۳۱﴾

وَيَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنَادِ ﴿۳۲﴾

و اى قومِ من، قطعا من بر شما از روزى که صدا مى زنند، مى ترسم. ﴿۳۲﴾

يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ مَا لَكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ ﴿۳۳﴾

روزى که در حال پشت کردن فرار کنید، براى شما از جانب خدا هیچ نگه دارنده اى نیست و کسى را که خدا گمراه کند، براى او راهنمائى نخواهد بود. ﴿۳۳﴾

وَلَقَدْ جَاءَكُمْ يُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا زِلْتُمْ فِي شَكٍّ مِمَّا جَاءَكُمْ بِهِ حَتَّى إِذَا هَلَكَ قُلْتُمْ لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولًا كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتَابٌ ﴿۳۴﴾

و یوسف قبلاً با دلائل به سوى شما آمد. پس شما دائما درباره آنچه که برایتان آورده بود، در شک بودید تا زمانى که از دنیا رفت. (شما) گفتید که خدا بعد از او هرگز پیامبرى نخواهد فرستاد. این چنین خدا کسى را که اسراف کننده و تردیدکننده باشد، گمراه مى کند. ﴿۳۴﴾

اَلَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ وَعِنْدَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ ﴿۳۵﴾

کسانى که بدون آنکه تسلّطى (حجّتى) براى آنها رسیده باشد در آیات خدا بحث و جدال مى کنند، چه بسیار آن (جدال) نزد خدا و نزد کسانى که ایمان آورده اند، مبغوض است. این چنین خدا هر قلب تکبّرکننده جبّارى را مُهر مى کند. ﴿۳۵﴾

وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا هَامَانُ ابْنِ لِي صَرْحًا لَعَلِّي أَبْلُغُ الْأَسْبَابَ ﴿۳۶﴾

و فرعون گفت: اى هامان، ساختمان بلندى براى من بساز، شاید بتوانم به وسائلى دسترسى پیدا کنم. ﴿۳۶﴾

أَسْبَابَ السَّمَاوَاتِ فَأَطَّلِعَ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ كَاذِبًا وَكَذَلِكَ زُيِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَصُدَّ عَنِ السَّبِيلِ وَمَا كَيْدُ فِرْعَوْنَ إِلَّا فِي تَبَابٍ ﴿۳۷﴾

سببهائى که بشود به آسمان رفت تا از خداى موسى اطّلاع پیدا کنم و حتما من او را دروغگو فکر مى کنم. و این چنین براى فرعون، زشتىِ عملش زینت داده شده و از راه راست بازمانده شده بود. و کید و مکر فرعون جز به هلاکت او نینجامید. ﴿۳۷﴾

«قضیه مؤمن آل فرعون»

وَقَالَ الَّذِي آمَنَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشَادِ ﴿۳۸﴾

و کسى که ایمان آورده بود، گفت: اى قومِ من، از من پیروى کنید تا شما را به راه رشد و کمال هدایت کنم. ﴿۳۸﴾

يَا قَوْمِ إِنَّمَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا مَتَاعٌ وَإِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دَارُ الْقَرَارِ ﴿۳۹﴾

اى قومِ من، جز این نیست که این زندگى دنیا بهره اى است (زودگذر) و قطعا آخرت همان خانه باثبات و پایدار است. ﴿۳۹﴾

مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً فَلَا يُجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيهَا بِغَيْرِ حِسَابٍ ﴿۴۰﴾

کسى که کار بد کند، جز به مانند آن جزا داده نمى شود و کسى که عمل شایسته کند، مرد یا زن و در حالى که او مؤمن باشد، پس همه آنها به بهشت داخل مى شوند و در آنجا بى حساب روزى داده مى شوند. ﴿۴۰﴾

وَيَا قَوْمِ مَا لِي أَدْعُوكُمْ إِلَى النَّجَاةِ وَتَدْعُونَنِي إِلَى النَّارِ ﴿۴۱﴾

و اى قومِ من، مرا چه شده است که من شما را به نجات دعوت مى کنم ولى شما مرا به سوى جهنّم مى خوانید؟ ﴿۴۱﴾

تَدْعُونَنِي لِأَكْفُرَ بِاللَّهِ وَأُشْرِكَ بِهِ مَا لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَأَنَا أَدْعُوكُمْ إِلَى الْعَزِيزِ الْغَفَّارِ ﴿۴۲﴾

شما مرا دعوت مى کنید براى اینکه به خدا کافر شوم و براى او آن چیزى را که به آن علم ندارم شریک قرار دهم و من شما را به سوى عزیز آمرزنده اى دعوت مى کنم. ﴿۴۲﴾

برداشت از آیات ۴۲ – ۲۳

پندهایی از قضیه ای از حضرت موسی علیه السلام

سالک الی اللّه باید پندهای زیر را از قضیه حضرت موسی علیه السلام و فرعون یاد بگیرد:

۱ – همیشه مسائل علمی و حقیقی را با استدلال و تسلط کامل برای طرف مخالف بیان کند.

۲ – دشمنان هر تهمتی به انسان بزنند با شرح صدر آنها را نشنیده بگیرد و از پای در نیاید.

۳ – ظالمین هر جنایتی را که بکنند چون در گمراهی هستند خدای تعالی روزی آنها را به جزای اعمالشان می رساند.

۴ – باید بداند که طاغوتها در هر زمان خوبان را به عنوان مفسد ممکن است بکشند و یا اذیت کنند و خدای تعالی سالکین الی اللّه را به این وسیله امتحان می کند.

۵ – باید سالک الی اللّه از متکبرین و کسانی که به روز قیامت ایمان ندارند به خدا پناه ببرد تا خدا پشتیبان او باشد.

۶ – باید همیشه ظالمین را نصیحت کند و با استدلال آنها را به حقیقت راهنمائی نماید.

۷ – اگر لازم بود برای مصالح مهمی ایمان و اعتقادش را کتمان کند و تقیه نماید باید آن را انجام دهد.

۸ – خدای تعالی کسانی را که اسراف می کنند و یا زیاد دروغ می گویند هدایت نمی کند.

۹ – باید سالک الی اللّه از عذابهایی که بر گذشتگان به خاطر سرپیچی شان از فرمان خدا آمده، مردم را بترساند و آنها را موعظه کند.

۱۰ – سالک الی اللّه در مواعظش باید مردم را از خواب غفلت بیدار کند و روز قیامت را برای آنها با استدلالات روشن نماید.

۱۱ – سالک الی اللّه باید به مردم بفهماند که اگر خدا انسان را به حال خود واگذاشت برای او راهنمائی پیدا نمی شود.

۱۲ – باید سالک الی اللّه از قصّه های قرآن مثل قصه حضرت یوسف علیه السلام مردم را راهنمائی کند و برای آنها برداشت های خوبی داشته باشد.

۱۳ – سالک الی اللّه نباید اسراف کننده باشد.

۱۴ – سالک الی اللّه نباید در عقاید شک و تردید داشته باشد والا خدا او را به حال خود وامی گذارد و هدایتش نمی کند.

۱۵ – سالک الی اللّه نباید آیات قرآن را به رأی خود تفسیر کند و آنها را مورد بحث و گفتگو قرار دهد. زیرا اگر این کارها را بکند خدای تعالی و کسانی را که ایمان آورده اند به غضب در می آورد و آنها از او بیزارند.

۱۶ – سالک الی اللّه باید بداند که اگر نسبت به بندگان خدا متکبر و جبار باشد خدای تعالی او را در قبض کامل نسبت به معنویات قرار می دهد.

۱۷ – سالک الی اللّه باید بداند که کبر و غرور سبب بی اعتقادی و جنون می شود و حقایق را از راه صحیح نمی تواند بدست بیاورد و در کارهای معنوی به بن بست می رسد.

۱۸ – سالک الی اللّه در موارد خطر باید تقیه کند آن چنان که مؤمن آل فرعون با تقیه طرفداران فرعون را هدایت می فرمود.

۱۹ – سالک الی اللّه باید بداند که زندگی دنیا زودگذر است و زندگی پایدار، عالم آخرت است.

۲۰ – سالک الی اللّه باید بداند که خدا به قدری مهربان است که اگر کار بدی انجام دهد خدای تعالی جز به همان مقداری که بد کرده او را مؤاخذه نمی کند ولی کسانی که عمل شایسته انجام دهند و مؤمن باشند چه زن باشند و چه مرد، خدای تعالی آنها را به بهشت داخل می کند و بی حساب به آنها روزی می دهد.

سالک الی اللّه باید به کسانی که به او نیکی کرده اند، نیکی کند و نسبت به آنها بدی نکند و راهنمائی های صحیحی برای آنها داشته باشد.

لَا جَرَمَ أَنَّمَا تَدْعُونَنِي إِلَيْهِ لَيْسَ لَهُ دَعْوَةٌ فِي الدُّنْيَا وَلَا فِي الْآخِرَةِ وَأَنَّ مَرَدَّنَا إِلَى اللَّهِ وَأَنَّ الْمُسْرِفِينَ هُمْ أَصْحَابُ النَّارِ ﴿۴۳﴾

بدون شک جز این نیست که شما مرا به سوى آن کسى که نه در دنیا و نه در آخرت نمى تواند بخواند، دعوت مى کنید و حال آنکه ما به سوى خدا بر مى گردیم و حتما اسراف کنندگان، همانها اصحاب آتش اند. ﴿۴۳﴾

فَسَتَذْكُرُونَ مَا أَقُولُ لَكُمْ وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ ﴿۴۴﴾

پس به زودى متذکر خواهید شد آنچه را که من به شما مى گویم. و به خدا کارم را مى سپارم. قطعا خدا به بندگانش بینا است. ﴿۴۴﴾

فَوَقَاهُ اللَّهُ سَيِّئَاتِ مَا مَكَرُوا وَحَاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ ﴿۴۵﴾

پس خدا او را از بدیهاى آنچه که مکر مى کردند، نگه داشت و آل فرعون را در بدترین عذاب فرو برد. ﴿۴۵﴾

برداشت از آیات ۴۵ – ۴۳

اسراف

سالک الی اللّه نباید جزو مسرفین باشد و باید به مطالب زیر عمل کند:

۱ – اگر در وقت و در عمل اسراف کند آتش بدبختی زندگی او را تهدید می کند.

۲ – همه کارهای خود را به خدا وابگذارد زیرا خدا بر اعمال بندگانش بینا است.

۳ – اگر سالک الی اللّه معتقد به این مطلب باشد و بگوید: «افوض امری الی اللّه ان اللّه بصیر بالعباد» خدا بدی های کسانی را که می خواهند به او اذیت وارد کنند دفع می کند.

«عذاب فرعونیان در برزخ و قیامت»

اَلنَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَعَشِيًّا وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ ﴿۴۶﴾

(فرعونیان) صبح و شب به آن آتش عرضه مى شوند و روزى که ساعت قیامت برپا شود، داخل کنید فرعونیان را در سخت ترین عذاب. ﴿۴۶﴾

وَإِذْ يَتَحَاجُّونَ فِي النَّارِ فَيَقُولُ الضُّعَفَاءُ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا نَصِيبًا مِنَ النَّارِ ﴿۴۷﴾

و وقتى که در آتش با هم با نزاع گفتگو مى کنند، پس ضعفاى (آنها) به کسانى که مستکبرند، مى گویند: قطعا ما تابع شما بودیم. آیا پس شما از ما سهمى از آتش را پذیرا هستید؟ ﴿۴۷﴾

قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُلٌّ فِيهَا إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَكَمَ بَيْنَ الْعِبَادِ ﴿۴۸﴾

کسانى که مستکبرند، مى گویند: حتما ما همه در آتشیم و خدا قطعا بین بندگانش حکم کرده است. ﴿۴۸﴾

وَقَالَ الَّذِينَ فِي النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّكُمْ يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْمًا مِنَ الْعَذَابِ ﴿۴۹﴾

و کسانى که در آتش اند، به خازنین جهنّم مى گویند: دعا کنید که پروردگارتان یک روز عذاب را از ما تخفیف دهد. ﴿۴۹﴾

قَالُوا أَوَلَمْ تَكُ تَأْتِيكُمْ رُسُلُكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ قَالُوا بَلَى قَالُوا فَادْعُوا وَمَا دُعَاءُ الْكَافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَالٍ ﴿۵۰﴾

(خازنین جهنّم) مى گویند: آیا پیامبران شما نبودند که با نشانه هائى نزد شما آمدند؟ (اهل جهنّم) مى گویند: بله. (خازنین جهنّم) مى گویند: پس (خودتان خدا را) بخوانید ولى دعاى کافرین جز در گمراهى نیست. ﴿۵۰﴾

«پیامبران و مؤمنین از جانب خدا یاری می شوند»

إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ ﴿۵۱﴾

قطعا ما پیامبرانمان و کسانى را که ایمان آورده اند، در زندگى دنیا و روزى که شاهدان بپا مى ایستند، یارى خواهیم کرد. ﴿۵۱﴾

يَوْمَ لَا يَنْفَعُ الظَّالِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَلَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ ﴿۵۲﴾

روزى که ظالمین، معذرت خواهیشان براى آنها نفعى ندارد و لعنت (خدا) براى آنها است و براى آنها خانه بدى است. ﴿۵۲﴾

وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْهُدَى وَأَوْرَثْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ الْكِتَابَ ﴿۵۳﴾

و قطعا ما به موسى هدایت دادیم و به بنى اسرائیل کتاب را به ارث عنایت فرمودیم. ﴿۵۳﴾

هُدًى وَذِكْرَى لِأُولِي الْأَلْبَابِ ﴿۵۴﴾

 ﴿کتابی﴾ که هدایت و تذکر برای صاحبان مغز بود. ﴿۵۴﴾

«برای گناهانت استغفار کن»

فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِيِّ وَالْإِبْكَارِ ﴿۵۵﴾

پس صبر کن که قطعا وعده خدا حقّ است و براى گناهت طلب بخشش کن و در شب و صبح تسبیح با حمد پروردگارت را بگو. ﴿۵۵﴾

«کفّار به آرزوی خود نمی رسند»

إِنَّ الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ إِنْ فِي صُدُورِهِمْ إِلَّا كِبْرٌ مَا هُمْ بِبَالِغِيهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ  ﴿۵۶﴾

حتما کسانى که بدون تسلّطى (حجّتى) که براى آنها رسیده باشد در آیات خدا بحث و جدال مى کنند، در سینه هاشان جز تکبّر چیزى نیست. آنها هرگز به آن بزرگى و کبر (نهایت آرزوى خود) نمى رسند. پس به خدا پناه ببر. حقیقتا او همان شنواى بینا است. ﴿۵۶﴾

برداشت از آیات ۵۶ – ۵۵

صبر

سالک الی اللّه در راه رسیدن به هدف باید صبور باشد و برای گناهانش استغفار کند و پروردگارش را صبح و شام تسبیح بگوید و حمد او را بکند و جزو کسانی که در آیات خدا بدون تسلط علمی بحث می کنند نباشد. زیرا در این صورت وجود آنها را تکبر می گیرد و به جایی نمی رسند و باید در این گونه مسائل به خدا پناه ببرد. زیرا خدا بینا و شنوا است.

«خلقت آسمانها و زمین بزرگتر است»

لَخَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ﴿۵۷﴾

حتماً خلقت آسمانها و زمین بزرگتر از خلقت مردم است ولى اکثر مردم نمى دانند. ﴿۵۷﴾

«کور و بینا مساوی نیستند»

وَمَا يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَلَا الْمُسِيءُ قَلِيلًا مَا تَتَذَكَّرُونَ ﴿۵۸﴾

و کور و بینا مساوى نیستند و کسانى که ایمان آورده و عمل شایسته نموده اند، با بدکاران مساوى نیستند. کمتر متذکر مى شوید. ﴿۵۸﴾

«در وجود قیامت شکی نیست»

إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ لَا رَيْبَ فِيهَا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُونَ ﴿۵۹﴾

حتما ساعت (قیامت) که شکى در آن نیست مى رسد، ولى اکثر مردم ایمان نمى آورند. ﴿۵۹﴾

«دعا کنید تا خدا اجابت کند»

وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ ﴿۶۰﴾

و پروردگارتان فرموده: مرا بخوانید تا اجابتتان کنم. حقیقتا کسانى که از بندگى من تکبّر مى کنند، به زودى با ذلّت و خوارى در جهنّم داخل مى شوند. ﴿۶۰﴾

برداشت از آیات ۶۰ – ۵۸

کور و بینا مساوی نیستند

سالک الی اللّه باید بداند که کور و بینا مساوی نیستند و کسانی که ایمان دارند و عمل شایسته می کنند با معصیت کاران در نزد خدا مساوی نیستند و خدا دستور فرموده که همه دعا کنند تا خدا دعای آنها را اجابت کند و اگر دعا نکنند و با خدا به این وسیله مأنوس نشوند تکبر کرده اند و روز قیامت وارد جهنم می شوند.

«شب را برای آرامش قرار داده اند»

اَللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِرًا إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ ﴿۶۱﴾

خدا کسى است که شب را براى اینکه در آن آرامش داشته باشید و روز را روشن و دیدنى براى شما قرار داده است. قطعا خدا بر مردم، صاحب فضل است ولى اکثر مردم شکر نمى کنند. ﴿۶۱﴾

«کفّار چگونه منحرف می شوند»

ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ ﴿۶۲﴾

این خداى شما است که پروردگار شما است، خالق هر چیزى است، هیچ خدائى جز او نیست. پس چگونه منحرف مى شوید؟ ﴿۶۲﴾

كَذَلِكَ يُؤْفَكُ الَّذِينَ كَانُوا بِآيَاتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ ﴿۶۳﴾

کسانى که آیات خدا را انکار مى کنند، این چنین منحرف مى شوند. ﴿۶۳﴾

«خلقت و صورت بندی انسان»

اَللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ قَرَارًا وَالسَّمَاءَ بِنَاءً وَصَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَرَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَتَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ ﴿۶۴﴾

خدا آن کسى است که زمین را قرارگاه موقّت براى شما و آسمان را بنائى قرار داد و شما را صورت بندى نمود، پس چه نیکو است صورتهاى شما. و از غذاهاى پاکیزه به شما روزى داد. این است خداى شما که پروردگار شما است. پس پربرکت است خدائى که پروردگار جهانیان است. ﴿۶۴﴾

هُوَ الْحَيُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿۶۵﴾

او زنده اى است که هیچ خدائى جز او نیست. پس او را بخوانید، در حالى که دین خود را براى او خالص کرده باشید. حمد خدائى را که پروردگار عالمیان است. ﴿۶۵﴾

قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَمَّا جَاءَنِيَ الْبَيِّنَاتُ مِنْ رَبِّي وَأُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿۶۶﴾

بگو: من از اینکه عبادت کنم کسانى را که شما غیر از خدا مى خوانید نهى شده ام، وقتى که نشانه هائى از طرف پروردگارم براى من آمده است و (من) امر شده ام که در مقابل پروردگار عالمیان تسلیم باشم. ﴿۶۶﴾

برداشت از آیه ۶۶

بندگی خدا

سالک الی اللّه باید کوشش کند تا خود را به بندگی رسمی خدا برساند و غیر خدا را عبادت نکند و تسلیم پروردگارش باشد.

«خلقت بدن انسان»

هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيُوخًا وَمِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى مِنْ قَبْلُ وَلِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُسَمًّى وَلَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ﴿۶۷﴾

او (خدا) آن کسى است که شما را از خاک، سپس از نطفه، سپس از علقه خلق کرد، سپس شما را کودکى بیرون آورد، بعد تا برسید به قدرت (بدنى)، سپس براى اینکه پیر شوید. و بعضى از شما قبل از پیر شدن فوت مى شود و براى آنکه برسید به پایان عمر تعیین شده خود، تا شاید تعقّل کنید. ﴿۶۷﴾

هُوَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ فَإِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ ﴿۶۸﴾

او کسى است که زنده مى کند و مى میراند. پس وقتى که فرمانى را مقرّر نماید، جز این نیست که به آن مى گوید: باش، پس مى باشد. ﴿۶۸﴾

«عذاب کسانی که درباره آیات الهی مجادله می کنند»

أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ أَنَّى يُصْرَفُونَ ﴿۶۹﴾

آیا ندیدى کسانى را که درباره آیات خدا جدال مى کنند، چگونه دگرگون مى شوند؟ ﴿۶۹﴾

الَّذِينَ كَذَّبُوا بِالْكِتَابِ وَبِمَا أَرْسَلْنَا بِهِ رُسُلَنَا فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ ﴿۷۰﴾

آن کسانى که کتاب و آنچه که ما بوسیله آن پیامبرانمان را فرستاده ایم تکذیب مى کنند، به زودى خواهند دانست. ﴿۷۰﴾

إِذِ الْأَغْلَالُ فِي أَعْنَاقِهِمْ وَالسَّلَاسِلُ يُسْحَبُونَ ﴿۷۱﴾

آن وقتى که غُلها در گردنهاى آنها باشد و زنجیرها کشیده مى شوند. ﴿۷۱﴾

فِي الْحَمِيمِ ثُمَّ فِي النَّارِ يُسْجَرُونَ ﴿۷۲﴾

به طرف آب جوشان، سپس در آتش افروخته قرار مى گیرند. ﴿۷۲﴾

ثُمَّ قِيلَ لَهُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ تُشْرِكُونَ ﴿۷۳﴾

سپس به آنها گفته مى شود: کجایند آنچه را که شما براى خدا شریک قرار مى دادید، ﴿۷۳﴾

مِنْ دُونِ اللَّهِ قَالُوا ضَلُّوا عَنَّا بَلْ لَمْ نَكُنْ نَدْعُو مِنْ قَبْلُ شَيْئًا كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ الْكَافِرِينَ ﴿۷۴﴾

غیر از خدا؟ مى گویند: گمشان کرده ایم بلکه ما چیزى را قبل از این نمى خواندیم. این گونه خدا کافرین را گمراه مى کند. ﴿۷۴﴾

ذَلِكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَفْرَحُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَبِمَا كُنْتُمْ تَمْرَحُونَ ﴿۷۵﴾

آن عذاب شما به خاطر این است که به ناحق در روى زمین خوشحال بودید و به خاطر آنکه به خود مى نازیدید. ﴿۷۵﴾

اُدْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ ﴿۷۶﴾

داخل درهاى جهنّم شوید، در آن همیشه خواهید بود. پس چه بد جایگاهى متکبّرین دارند. ﴿۷۶﴾

«وعده خدا حقّ است»

فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَإِمَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيْنَا يُرْجَعُونَ ﴿۷۷﴾

پس صبر کن. قطعا وعده خدا حقّ است. پس اگر قسمتى از آنچه را که به آنها وعده داده ایم به تو نشان دهیم (در دنیا) و یا ما تو را بمیرانیم (و نشانت دهیم) به هر حال به سوى ما برگردانده مى شوند. ﴿۷۷﴾

«معجزات به اذن خدا از پیامبران صادر می شود»

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِنْ قَبْلِكَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنَا عَلَيْكَ وَمِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِذَا جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِيَ بِالْحَقِّ وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْمُبْطِلُونَ ﴿۷۸﴾

و قطعا ما قبل از تو پیامبرانى را فرستادیم. قصّه هاى بعضى از آنها را براى تو نقل کردیم و قصّه هاى بعضى از آنها را براى تو نگفتیم. و هیچ رسولى نبوده که معجزه اى بیاورد، مگر آنکه با اذن خدا بوده است. پس زمانى که فرمان خدا بیاید، به حقّ قضاوت مى شود و اینجا است که باطل اندیشان زیانکار گردند. ﴿۷۸﴾

«استفاده از چهارپایان»

اَللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَنْعَامَ لِتَرْكَبُوا مِنْهَا وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ ﴿۷۹﴾

خدا آن کسى است که چهارپایان را براى شما قرار داد که بعضى از آنها را سوار شوید و گوشت بعضى از آنها را بخورید. ﴿۷۹﴾

وَلَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ وَلِتَبْلُغُوا عَلَيْهَا حَاجَةً فِي صُدُورِكُمْ وَعَلَيْهَا وَعَلَى الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ ﴿۸۰﴾

و در آنها منافع دیگرى براى شما است و براى اینکه بوسیله آنها به خواسته اى که در دل دارید، برسید و بر آنها و بر کشتیها سوار مى شوید. ﴿۸۰﴾

وَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ فَأَيَّ آيَاتِ اللَّهِ تُنْكِرُونَ ﴿۸۱﴾

و خدا آیاتش را به شما نشان مى دهد. پس کدام یک از آیات خدا را منکر مى شوید؟ ﴿۸۱﴾

«استحباب سیر و سفر»

أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَانُوا أَكْثَرَ مِنْهُمْ وَأَشَدَّ قُوَّةً وَآثَارًا فِي الْأَرْضِ فَمَا أَغْنَى عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَكْسِبُونَ ﴿۸۲﴾

آیا پس چرا در زمین سیر و سفر نمى کنند تا ببینند عاقبت کسانى که قبل از آنها بوده اند و از آنها زیادتر و قدرت و آثارشان در زمین بیشتر بود، چگونه بوده است؟ پس آنها را آنچه بدست آورده بودند، بى نیاز نکرد. ﴿۸۲﴾

فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَرِحُوا بِمَا عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَحَاقَ بِهِمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ ﴿۸۳﴾

پس زمانى که پیامبرانشان با دلائل واضحى به نزد آنها آمدند، به علمى که در نزد آنها بود، خوشحال بودند. ولى آنچه را که استهزاء مى کردند، آنها را احاطه کرد. ﴿۸۳﴾

فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا قَالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَكَفَرْنَا بِمَا كُنَّا بِهِ مُشْرِكِينَ ﴿۸۴﴾

پس وقتى که عذاب ما را دیدند، گفتند: به خداى واحد ایمان آوردیم و به آنچه تا به حال براى او (خدا) شریک مى آوردیم، کافر شدیم. ﴿۸۴﴾

فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إِيمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ فِي عِبَادِهِ وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْكَافِرُونَ ﴿۸۵﴾

ولى در آن وقتى که عذاب ما را مى بینند، ایمانشان نفعى برایشان ندارد. این سنّت خدا است که قطعا درباره بندگانش گذشته است و اینجا است که کافران زیان کرده اند. ﴿۸۵﴾

برداشت از آیات ۸۵ – ۷۹

سیر و سفر

سالک الی اللّه در مقابل نعمت های الهی که در زیر گفته می شود باید شاکر باشد و از آنها استفاده معقول بکند:

۱ – خدای تعالی حیوانات حلال گوشت را برای تقویت بدن خلق کرده تا مردم از آن بخورند و بعضی از آنها را برای سوار شدن استفاده کنند و بارهای خود را بر آنها و بر کشتی ها سوار کنند و در این ارتباط خدا آیات خود را به آنها نشان دهد آیا چگونه آنها منکر خدا می شوند؟

۲ – باید در روی زمین سیر و سفر کند و به عاقبت کسانی که قبل از آنها بوده اند دقت نماید و ببیند فعالیتهای غیر خدائی آنها، برای آنها فایده ای نداشته است.

۳ – نباید به علوم و اعتقادات خرافی که از هر جا بدست آورده خوشحال باشد و سخنان انبیاء و آیات قرآن کریم نزد او سبک باشند و یا خدای تعالی نکرده آنها را مسخره کند.

۴ – نباید در وقتی که عذاب خدا را می بیند ایمان بیاورد ولی در مواقع عادی کافر و مشرک باشد که در این صورت ایمانش برای آنها فایده ای ندارد و این گونه از اشخاص ضرر زیادی کرده اند.

سوره مبارکه زمر

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

تَنْزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ ﴿۱﴾

کتابی که از جانب خدای عزیز حکیم نازل شده است. ﴿۱﴾

إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّينَ ﴿۲﴾

حتما ما به سوى تو این کتاب را به حقّ نازل نمودیم. پس عبادت کن خدا را در حالى که براى او دین را خالص کرده باشى. ﴿۲﴾

«اخلاص برای خدا»

أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ ﴿۳﴾

آگاه باش، دین خالص مال خدا است. و کسانى که غیر از او (خدا) اولیائى براى خود مى گیرند، (مى گویند:) آنها را عبادت نمى کنیم، مگر به خاطر اینکه ما را (آنها) در مرتبه قرب به خدا نزدیک کنند. قطعا خدا بینشان در آنچه آنها درباره آن اختلاف دارند، حکم مى کند. حتما خدا کسى را که دروغگوى کافرى است، هدایت نمى کند. ﴿۳﴾

برداشت از آیات ۳ – ۱

بندگی با اخلاص

سالک الی اللّه باید بداند که وقتی از قرآن می تواند کمال استفاده را کند که بندگی خدا را رسما انجام دهد و راه و روش و دینش را برای خدا خالص قرار دهد. زیرا دین خالص تنها برای خدا باید باشد و نباید غیر خدا را ولو به عنوان رابط بین خدا و خلق و بدون اذن پروردگار ولی خود بداند و بداند که خدا کافر دروغگو را هدایت نمی کند.

«خدا فرزندی برای خود نگرفته است»

لَوْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَدًا لَاصْطَفَى مِمَّا يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ سُبْحَانَهُ هُوَ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ ﴿۴﴾

اگر خدا مى خواست براى خود فرزندى بگیرد، از آنچه خلق کرده، هر چه مى خواست انتخاب مى کرد. منزّه است خدا، او خداى یکتاى قهّارى است. ﴿۴﴾

«ماه و خورشید در حرکتند»

خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ يُكَوِّرُ اللَّيْلَ عَلَى النَّهَارِ وَيُكَوِّرُ النَّهَارَ عَلَى اللَّيْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى أَلَا هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفَّارُ ﴿۵﴾

خدا آسمانها و زمین را به حقّ خلق فرموده. شب را بر روز و روز را بر شب مى پیچاند و خورشید و ماه را مسخّر فرموده که هر یک از آنها تا وقت معینى حرکت مى کنند. آگاه باش که او (خدا) همان عزیز آمرزنده است. ﴿۵﴾

«خلقت انسان در شکم مادر»

خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَأَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ يَخْلُقُكُمْ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ خَلْقًا مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِي ظُلُمَاتٍ ثَلَاثٍ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ ﴿۶﴾

شما را از یک نفر آفرید، سپس از (جنس) او همسرش را قرار داد و براى شما هشت جفت از چهارپایان نازل فرمود. شما را در شکمهاى مادرهایتان خلقتى بعد از خلقتى در تاریکیهاى سه گانه مى آفریند. این خداى شما است که پروردگارتان است. براى او سلطنت است. هیچ خدائى جز او نیست. پس چگونه منحرف مى شوید؟ ﴿۶﴾

«خدا کفر را برای بندگانش نمی پسندد»

إِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنْكُمْ وَلَا يَرْضَى لِعِبَادِهِ الْكُفْرَ وَإِنْ تَشْكُرُوا يَرْضَهُ لَكُمْ وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ﴿۷﴾

اگر کافر شوید، خدا از شما بى نیاز است و براى بندگانش کفر را رضایت نمى دهد و اگر شکر کنید، او (خدا) براى شما از آن (شکر) راضى مى شود و هیچ گناهکارى گناه دیگرى را به دوش نمى کشد. سپس برگشت شما به سوى پروردگارتان خواهد بود. پس شما را به آنچه کرده اید خبر مى دهد. قطعا خدا دانا است به آنچه در دلها مى گذرد. ﴿۷﴾

«و وقتی ضرری به انسان می رسد خدا را می خواند»

وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِيبًا إِلَيْهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِيَ مَا كَانَ يَدْعُو إِلَيْهِ مِنْ قَبْلُ وَجَعَلَ لِلَّهِ أَنْدَادًا لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِكُفْرِكَ قَلِيلًا إِنَّكَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ ﴿۸﴾

و زمانى که به انسان ضررى مى رسد، پروردگارش را مى خواند، در حالى که به طرف او بر مى گردد. سپس وقتى که او (خدا) نعمتى از نزد خود به او مى دهد، آنچه را که قبلاً به خاطر آن مى خوانده، فراموش مى کند و براى خدا اضدادى قرار مى دهد، براى اینکه از راه خدا منحرف کند. بگو: کمى از کفرت بهره بگیر، حتما تو از اهل آتشى. ﴿۸﴾

«کسانی که در نیمه های شب سجده و قیام می کنند»

أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّيْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَيَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ ﴿۹﴾

آیا چه کسى است که او لحظات شب را به عبادت مشغول است، در حال سجده و در حال قیام از آخرت مى ترسد و امید رحمت پروردگارش را دارد؟ بگو: آیا کسانى که مى دانند و کسانى که نمى دانند با هم مساوى هستند؟ جز این نیست که صاحبان مغز متذکر مى شوند. ﴿۹﴾

«کسی که نیکی کند برای او نیکی خواهد بود»

قُلْ يَا عِبَادِ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّكُمْ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِي هَذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةٌ وَأَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةٌ إِنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسَابٍ ﴿۱۰﴾

بگو: اى بندگان من که ایمان آورده اید، تقواى پروردگارتان را داشته باشید، براى کسانى که در این دنیا نیکى کرده اند نیکى است و زمین خدا وسیع است. جز این نیست که صابران اجرشان کامل و بى حساب داده مى شود. ﴿۱۰﴾

«مأموریتهای رسول اکرم صلی الله علیه و آله»

قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّينَ ﴿۱۱﴾

بگو: قطعا به من فرمان داده شده که خدا را بندگى کنم در حالى که دین را براى او خالص کرده باشم. ﴿۱۱﴾

وَأُمِرْتُ لِأَنْ أَكُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِينَ ﴿۱۲﴾

و مأموریت دارم که من اوّل مسلمانان باشم. ﴿۱۲﴾

قُلْ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ ﴿۱۳﴾

بگو: اگر من معصیت پروردگارم را بکنم، از عذاب روز بزرگ مى ترسم. ﴿۱۳﴾

قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصًا لَهُ دِينِي ﴿۱۴﴾

بگو: من بندگى خدا را در حالى که براى او دینم را خالص کرده ام، مى کنم. ﴿۱۴﴾

فَاعْبُدُوا مَا شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ قُلْ إِنَّ الْخَاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَأَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَلَا ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ ﴿۱۵﴾

پس شما هر چه را مى خواهید، غیر از خدا عبادت کنید. بگو: زیانکاران کسانى هستند که به خود و خویشاوندانشان روز قیامت ضرر مى زنند. آگاه باشید که همین است آن ضرر آشکار. ﴿۱۵﴾

برداشت از آیات ۱۵ – ۷

نکات قابل توّجه

سالک الی اللّه باید نکات زیر را کاملاً به خاطر بسپارد و در راه سیر و سلوکش به آنها عمل کند:

۱ – باید بداند که خدای تعالی بی نیاز از اعمال و عبادات او است.

۲ – باید بداند که خدا برای بندگانش کفر و کفران نعمت را رضایت نمی دهد.

۳ – باید بداند که خدای تعالی می خواهد بندگانش شاکر باشند تا از آنها راضی شود.

۴ – باید بداند که بار گناه کسی را دیگری به دوش نمی کشد.

۵ – باید بداند که برگشت همه به سوی خدا است و خدای تعالی او را آگاه می کند به آنچه که عمل کرده و آنچه که در قلبش گذشته است.

۶ – نباید وقتی دارای نعمت است خدا را فراموش کند و برای خدا شریک قرار دهد ولی وقتی که کمبود و ناراحتی بر او فشار می آورد دست به دامن پروردگار بزند و دعا کند. زیرا خدا از این گونه افراد منافق بیزار است و آنها را جهنمی می داند.

۷ – باید با کمال استقامت در نیمه های شب لحظاتی مشغول عبادت باشد، سجده کند و در حال قیام با خدا مناجات کند و از روز قیامت بترسد و در عین حال امیدوار به رحمت پروردگار باشد.

۸ – باید بداند و متذکر این معنی همیشه باشد که شخص دانا و نادان در پیشرفتهای روحی مساوی نیستند.

۹ – سالک الی اللّه باید تقوی و نگهداری خود از معصیت پروردگارش را رعایت کند.

۱۰ – باید به کسانی که در این دنیا به او خوبی می کنند خوبی کند.

۱۱ – بداند که زمین خدا وسعت دارد و می تواند برای جلب خوبیها در آن سفر کند.

۱۲ – بداند که خدای تعالی جزای صابرین و کسانی که دارای استقامت اند را بی حساب عنایت می کند.

۱۳ – باید عبادت و دینش روی اخلاص باشد و تنها خدا را عبادت کند.

۱۴ – باید به قدری در سیر و سلوکش جدی باشد که در بین همه از همه تسلیم تر در برابر اوامر الهی باشد.

۱۵ – باید برای معصیتش از عذاب روز قیامت بترسد.

۱۶ – باید معتقد باشد که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بنده خالص خدا بوده است.

۱۷ – نباید هر چه نفس اماره اش می خواهد، آن را بپرستد.

۱۸ – کسانی که این راه و روش و الگو بودن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را برای خود قرار ندهند، به خودشان و اهل بیت شان ضرر رسانده اند و بسیار ضرر آشکاری نموده اند.

لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ وَمِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ ذَلِكَ يُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبَادَهُ يَا عِبَادِ فَاتَّقُونِ ﴿۱۶﴾

براى آنها از بالاى سرشان سایه بانهائى از آتش است و از زیرشان سایه بانهائى (از آتش است). آن به خاطر این است که خدا بندگانش را بترساند. اى بندگان من، پس تقواى مرا داشته باشید. ﴿۱۶﴾

«بشارتی به بندگان خدا»

وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ ﴿۱۷﴾

و کسانى که از بندگى طاغوت اجتناب مى کنند و به سوى خدا بر مى گردند، بر آنها بشارت باد، پس به بندگان من بشارت بده. ﴿۱۷﴾

«انتخاب کلمات خوب»

اَلَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ ﴿۱۸﴾

کسانى که سخن را مى شنوند و از نیکوترینش پیروى مى کنند، آنها کسانى هستند که خدا هدایتشان کرده و آنها همان صاحبان مغزند. ﴿۱۸﴾

«پیغمبر صلی الله علیه و آله نمی تواند کسی را از آتش نجات دهد»

أَفَمَنْ حَقَّ عَلَيْهِ كَلِمَةُ الْعَذَابِ أَفَأَنْتَ تُنْقِذُ مَنْ فِي النَّارِ ﴿۱۹﴾

آیا کسى که فرمان عذاب بر او تحقّق پیدا کرده، آیا پس تو مى توانى کسى را که در آتش است نجات دهى؟ ﴿۱۹﴾

«اهل تقوی در قصرهای بهشتند»

لَكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِهَا غُرَفٌ مَبْنِيَّةٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَعْدَ اللَّهِ لَا يُخْلِفُ اللَّهُ الْمِيعَادَ ﴿۲۰﴾

ولى کسانى که تقواى پروردگارشان را پیشه کرده اند، براى آنها قصرهائى است که بالاى آن (قصرها)، قصرهاى بنا شده دیگرى است و از زیر آن (قصرها) نهرهائى جارى است. (این) وعده خدا است. خدا وعده را تخلّف نمى کند. ﴿۲۰﴾

«فایده نزول باران»

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَلَكَهُ يَنَابِيعَ فِي الْأَرْضِ ثُمَّ يُخْرِجُ بِهِ زَرْعًا مُخْتَلِفًا أَلْوَانُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَجْعَلُهُ حُطَامًا إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِأُولِي الْأَلْبَابِ ﴿۲۱﴾

آیا ندیدى که قطعا خدا از آسمان آب را نازل کرد، پس آن را به طرف چشمه هائى در زمین روان کرد، سپس بوسیله آن زراعتهائى به رنگهاى مختلف خارج مى نماید، سپس خشک مى شود، پس آن را زرد شده مى بینى، سپس آن را خُرد قرار مى دهد؟ حتما در آن یادآورى براى صاحبان مغزها است. ﴿۲۱﴾

«شرح صدر»

أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَيْلٌ لِلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ أُولَئِكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ ﴿۲۲﴾

پس آیا چه کسى است که خدا به او شرح صدر براى پذیرش اسلام داده است، پس او بر نورى از پروردگارش واقع شده است؟ پس واى بر آنهائى که قلوبشان در برابر ذکر خدا قساوت گرفته، اینها در گمراهى آشکارى هستند. ﴿۲۲﴾

«قرآن احسن الحدیث است»

اَللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُتَشَابِهًا مَثَانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ ﴿۲۳﴾

خدا بهترین حدیث را نازل کرده به صورت کتابى که آیاتش مشابه یکدیگرند، آیاتى مکرّر دارد. پوستهاى کسانى که از پروردگارشان مى ترسند، از شنیدن آن به لرزه مى افتد. سپس بدنشان و روحشان در مقابل ذکر خدا نرم مى گردد. آن هدایت خدا است که بوسیله آن کسى را که بخواهد هدایت مى کند و کسى را که خدا گمراه کند، پس براى او راهنمائى نیست. ﴿۲۳﴾

أَفَمَنْ يَتَّقِي بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذَابِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَقِيلَ لِلظَّالِمِينَ ذُوقُوا مَا كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ ﴿۲۴﴾

آیا چه کسى است که بتواند بوسیله وجهه خود بدى عذاب روز قیامت را از خود دور کند؟ و به ستمگران گفته مى شود: بچشید آنچه را که بدست آورده اید. ﴿۲۴﴾

برداشت از آیات ۲۴ – ۱۷

دوازده مورد از نکات مهّم

سالک الی اللّه باید با توجه به مسائل زیر خودش را اصلاح کند:

۱ – اگر بخواهد به حقیقت برسد، باید خودش را از هرگونه پرستش غیر خدا دور نگه دارد.

۲ – اگر بخواهد خدای تعالی به او بشارت بهشت بدهد، باید درِ خانه خدا انابه و توبه کند.

۳ – اگر بخواهد از جانب خدا هدایت شود و صاحب عقل و مغز و معرفت گردد. باید سخنان را بشنود و بهترین آن را انتخاب کند.

۴ – اگر بخواهد وظیفه اش را انجام بدهد، باید به آنهایی که امر به معروف و نهی از منکر را می پذیرند، امر به معروف و نهی از منکر کند و آنهایی که نمی پذیرند، خودش را به زحمت برای آنها نیندازد.

۵ – اگر بخواهد در غرفه های بهشتی که از دامن آنها نهرها جاری است برسد، باید تا می تواند تقوی را رعایت کند.

۶ – اگر بخواهد اعتقاداتش صحیح باشد، باید معتقد به این که خدا خلف وعده نمی کند، باشد.

۷ – اگر بخواهد از صاحبان مغز و عقل محسوب شود، باید به نشانه های خدا در آسمانها و زمین تفکر کند و چگونگی بیرون آمدن زراعت را از زمین بفهمد.

۸ – اگر بخواهد از طرف پروردگارش نوری به قلبش بتابد، باید شرح صدری در مقابل دستورات اسلام داشته باشد.

۹ – اگر بخواهد گمراه نشود باید از قساوت قلب با یاد خدا دوری کند.

۱۰ – اگر بخواهد در مقابل آیات الهی بدنش بلرزد، باید کتاب خدا را با تدبر بخواند.

۱۱ – اگر بخواهد خدا او را هدایت کند، باید از هدایت غیر خدا دوری کند تا گمراه نشود.

۱۲ – اگر بخواهد از عذابهای سخت روز قیامت دور شود، به مسائل بالا عمل کند تا به او گفته نشود که عذابهای سخت را بچشید به خاطر آن چه که انجام داده اید.

كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَيْثُ لَا يَشْعُرُونَ ﴿۲۵﴾

کسانى که از قبل بوده اند تکذیب کرده اند، پس از جائى که فکر نمى کردند عذاب براى آنها رسید. ﴿۲۵﴾

فَأَذَاقَهُمُ اللَّهُ الْخِزْيَ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ ﴿۲۶﴾

پس خدا رسوائى را در زندگى دنیا به آنها چشاند و عذاب آخرت بزرگتر است، اگر آنها مى دانستند. ﴿۲۶﴾

«درباره قرآن»

وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِي هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ﴿۲۷﴾

و قطعا ما براى مردم در این قرآن هر مثلى را زده ایم، شاید آنها متذکر شوند. ﴿۲۷﴾

قُرْآنًا عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ ﴿۲۸﴾

قرآنی عربی که انحرافی ندارد، شاید آنها تقوی پیشه کنند. ﴿۲۸﴾

«غلامی که چند نفر در مالکیت او شریکند»

ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلًا فِيهِ شُرَكَاءُ مُتَشَاكِسُونَ وَرَجُلًا سَلَمًا لِرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلًا الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ﴿۲۹﴾

خدا مَثَلى مى زند مردى که در مالکیت او چند نفر که با هم دعوا دارند شریکند و مردى که تنها تسلیم یک نفر است. آیا این دو مَثلشان مساوى است؟ الحمدللّه، بلکه بیشتر اینها نمى دانند. ﴿۲۹﴾

برداشت از آیات ۲۹ – ۲۷

انتخاب راه

سالک الی اللّه باید با تدبر در قرآن و مثلهایی که خدا در آن زده است از خواب غفلت بیدار شود و متذکر حقایق الهی گردد و به دستورات قرآن عمل کند تا تقوای حقیقی را بدست آورد و تا می تواند تسلیم یک استاد و یک راه بشود و درباره راهش و استادش تحقیق کند و هر روز به مسلک های مختلف با همه اختلافی که اقطاب مختلف صوفیه دارند، تسلیم نشود.

«همه حتّی پیغمبر صلی الله علیه و آله می میرند»

إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ ﴿۳۰﴾

قطعا تو می میری و قطعا آنها هم می میرند. ﴿۳۰﴾

ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عِنْدَ رَبِّكُمْ تَخْتَصِمُونَ ﴿۳۱﴾

سپس شما روز قیامت نزد پروردگارتان با هم خصمانه نزاع می کنید. ﴿۳۱﴾

«دروغ بستن به خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله»

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَكَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جَاءَهُ أَلَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوًى لِلْكَافِرِينَ ﴿۳۲﴾

پس چه کسى ظالم تر از آن کسى است که بر خدا دروغ مى بندد و وقتى آن (سخن صحیح) به او مى رسد درستى را تکذیب مى کند؟ آیا در جهنّم جائى براى کافران نیست؟ ﴿۳۲﴾

وَالَّذِي جَاءَ بِالصِّدْقِ وَصَدَّقَ بِهِ أُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ ﴿۳۳﴾

و کسی که سخن راستی بیاورد و تصدیقش کند، آنها همان پرهیزکارانند. ﴿۳۳﴾

لَهُمْ مَا يَشَاءُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذَلِكَ جَزَاءُ الْمُحْسِنِينَ ﴿۳۴﴾

برای این پرهیزکاران هر چه بخواهند نزد پروردگارشان هست. آن جزای نیکوکاران است. ﴿۳۴﴾

«اجر اهل تقوی بیشتر از عملشان می باشد»

لِيُكَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي عَمِلُوا وَيَجْزِيَهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿۳۵﴾

تا خدا بدترین چیزى را که عمل کرده اند، از آنها جبران کند و اجر آنها را به بهتر از آنچه کرده اند، جزا دهد. ﴿۳۵﴾

أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ وَيُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ ﴿۳۶﴾

آیا خدا کفایت کننده بنده اش نیست؟ ولى آنها تو را به کسانى که غیر از او (خدا) هستند، مى ترسانند. و کسى را که خدا گمراه کند، براى او راهنمائى وجود ندارد. ﴿۳۶﴾

وَمَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُضِلٍّ أَلَيْسَ اللَّهُ بِعَزِيزٍ ذِي انْتِقَامٍ ﴿۳۷﴾

و کسى را که خدا هدایت کند، براى او گمراه کننده اى وجود ندارد. آیا خدا عزیز صاحب انتقامى نیست؟ ﴿۳۷﴾

برداشت از آیات ۳۷ – ۳۳

هدایت پروردگار

سالک الی اللّه باید از آیات فوق استفاده های زیر را بکند:

اول: بداند که ظالم ترین مردم کسی است که به خدا دروغ ببندد و راستی را تکذیب کند.

دوم: اهل تقوی کسانی هستند که راست بگویند و راستی ها را قبول کنند که برای اینها در نزد پروردگارشان جزای خوبی خواهد بود و پروردگارشان کارهای بد آنها را جبران می کند و جزای آنها را به بهترین وجه عنایت می کند.

سوم: سالک الی اللّه باید بداند که اگر درست در بندگی خدا حرکت کند خدای تعالی او را کفایت می کند.

چهارم: نباید از کسانی که خدا پرست نیستند بترسد.

پنجم: باید بداند که کسی را که خدا گمراه کند و به حال خودش او را وابگذارد هدایت کننده ای برای او پیدا نمی شود.

ششم: باید بداند کسی را که خدا هدایت کند دیگران نمی توانند او را گمراه و سرگردانش نمایند.

«همه می گویند: آسمانها و زمین را خدا خلق کرده است»

وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلْ أَفَرَأَيْتُمْ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرَادَنِيَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كَاشِفَاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرَادَنِي بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكَاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ ﴿۳۸﴾

و اگر از آنها سؤال کنى: آسمانها و زمین را چه کسى خلق کرده است؟ قطعا مى گویند: خدا. بگو: پس آیا چه مى بینید درباره آنچه که غیر از خدا مى خوانید اگر خدا ضررى را براى من بخواهد، آیا آنها مى توانند ضرر او را از من برطرف کنند؟ یا اگر خدا رحمتى را براى من بخواهد، آیا آنها مى توانند رحمت او را مانع شوند؟ بگو: خدا براى من کافى است، بر او توکل مى کنند توکل کنندگان. ﴿۳۸﴾

«هر کسی مرهون عمل خودش می باشد»

قُلْ يَا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلَى مَكَانَتِكُمْ إِنِّي عَامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ ﴿۳۹﴾

بگو: اى قومِ من، شما در حدّ امکانات خود عمل کنید، من هم عمل مى کنم. پس به زودى خواهید دانست، ﴿۳۹﴾

مَنْ يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيْهِ عَذَابٌ مُقِيمٌ ﴿۴۰﴾

به چه کسى عذابى که او را خوار مى کند مى رسد و بر او عذاب دائمى وارد مى شود. ﴿۴۰﴾

«نزول قرآن برای مردم»

إِنَّا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ فَمَنِ اهْتَدَى فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ ﴿۴۱﴾

قطعا ما براى مردم کتاب را بر تو به حقّ نازل کردیم. پس کسى که هدایت شود، به نفع خود او است و کسى که گمراه شود، جز این نیست که بر ضرر خود او است و تو وکیل آنها نیستى. ﴿۴۱﴾

«تفاوت خواب و مرگ»

اَللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ ﴿۴۲﴾

خدا روح مردم را در وقت مرگِ آنها مى گیرد و نفسهائى که نمرده اند، در خواب آنها را هم مى گیرد. سپس ارواح کسانى را که مرگ بر آنها مقدّر شده، نگه مى دارد و ارواح دیگر را (به بدن) تا وقت معینى مى فرستد. حتما در آن نشانه هائى است براى مردمى که تفکر مى کنند. ﴿۴۲﴾

«شفاعت کسی که عقل ندارد قبول نمی شود»

أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعَاءَ قُلْ أَوَلَوْ كَانُوا لَا يَمْلِكُونَ شَيْئًا وَلَا يَعْقِلُونَ ﴿۴۳﴾

آیا آنها غیر از خدا شفعائى اتّخاذ مى کنند؟ بگو: آیا ولو آنکه آنها مالک چیزى نباشند و عقلى بکار نیندازند؟ ﴿۴۳﴾

قُلْ لِلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِيعًا لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ﴿۴۴﴾

بگو: همه شفاعت مال خدا است. فرمانروائى آسمانها و زمین مال او است. سپس به سوى او (خدا) برگردانده مى شوید. ﴿۴۴﴾

«نام خدا کفّار را مشمئز می کند»

وَإِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَإِذَا ذُكِرَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ ﴿۴۵﴾

و زمانى که خدا به وحدانیت یاد مى شود، دلهاى کسانى که ایمان به آخرت نیاورده اند مشمئز مى شود و وقتى که غیر از او (خدا) یاد مى گردد، ناگهان آنها ابراز خوشحالى مى کنند. ﴿۴۵﴾

برداشت از آیه ۴۵

یاد خدا

سالک الی اللّه باید وقتی که خدای تعالی به وحدانیت یاد می شود دلش روشن گردد و مثل کفار که با یاد خدا و آخرت دلشان مشمئز می شود، نباشد.

قُلِ اللَّهُمَّ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ عَالِمَ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ أَنْتَ تَحْكُمُ بَيْنَ عِبَادِكَ فِي مَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ ﴿۴۶﴾

بگو: خدایا، اى ایجادکننده آسمانها و زمین، اى داناى پنهانى و آشکار، خودت بین بندگانت در آنچه که درباره آن اختلاف مى کنند، حکم مى کنى. ﴿۴۶﴾

«عذاب ستمگران روز قیامت کم نمی شود»

وَلَوْ أَنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا وَمِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ الْعَذَابِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَبَدَا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مَا لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ ﴿۴۷﴾

و اگر ستمگران مالک تمام آنچه در زمین هست و بلکه یک برابر مثل آن با آن مى بودند حتما فدا مى دادند تا از بدى عذاب روز قیامت نجات یابند. از براى آنها از جانب خدا آنچه را که گمان نمى کردند، ظاهر مى شود. ﴿۴۷﴾

وَبَدَا لَهُمْ سَيِّئَاتُ مَا كَسَبُوا وَحَاقَ بِهِمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ ﴿۴۸﴾

و براى آنها گناهانى را که کسب کرده اند، ظاهر مى شود و بر آنها آنچه را که استهزاء مى کردند، واقع مى شود. ﴿۴۸﴾

«دعا در حال اضطرار»

فَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ ضُرٌّ دَعَانَا ثُمَّ إِذَا خَوَّلْنَاهُ نِعْمَةً مِنَّا قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ بَلْ هِيَ فِتْنَةٌ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ﴿۴۹﴾

و زمانى که به انسان ضررى مى رسد، ما را مى خواند. سپس وقتى نعمتى از جانب خودمان به او مى دهیم، مى گوید: آن فقط به خاطر علم و دانش (خودم) به من داده شده است، بلکه این امتحانى است ولى اکثر آنها نمى دانند. ﴿۴۹﴾

برداشت از آیه ۴۹

انس با خدا

سالک الی اللّه باید در تمام احوال انس با پروردگارش داشته باشد و مثل کسانی که وقتی سختی به آنها می رسد دعا می کنند و در راحتی ها به یاد خدا نیستند، نباشد.

قَدْ قَالَهَا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَمَا أَغْنَى عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَكْسِبُونَ ﴿۵۰﴾

قطعا کسانى که قبل از آنها بوده اند، این سخن را گفتند و آنچه را که بدست آورده بودند، آنها را بى نیاز ننمود. ﴿۵۰﴾

فَأَصَابَهُمْ سَيِّئَاتُ مَا كَسَبُوا وَالَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْ هَؤُلَاءِ سَيُصِيبُهُمْ سَيِّئَاتُ مَا كَسَبُوا وَمَا هُمْ بِمُعْجِزِينَ ﴿۵۱﴾

پس بدیهاى آنچه را که بدست آورده بودند، به آنها رسید. و به کسانى که از این گروه ستمگرى کرده اند، به زودى بدى آنچه را که کسب کرده اند، خواهد رسید و آنها نمى توانند ما را عاجز کنند. ﴿۵۱﴾

«خدا روزی را وسعت می دهد»

أَوَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَقْدِرُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ﴿۵۲﴾

آیا نمى دانند که خدا روزى را براى کسى که بخواهد وسعت مى دهد و براى هر کس که بخواهد تنگ مى کند؟ قطعا در آن نشانه هائى است براى مردمى که ایمان دارند. ﴿۵۲﴾

«مأیوس از رحمت خدا نباشید»

قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ﴿۵۳﴾

بگو: اى بندگان من که بر ضرر خود از حدّ تجاوز کرده اید، از رحمت خدا ناامید نشوید. حتما خدا همه گناهان را مى آمرزد. قطعا او همان آمرزنده مهربان است. ﴿۵۳﴾

وَأَنِيبُوا إِلَى رَبِّكُمْ وَأَسْلِمُوا لَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ الْعَذَابُ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ ﴿۵۴﴾

و به درگاه پروردگارتان انابه کنید و تسلیم او گردید، قبل از آنکه عذاب به شما برسد، سپس یارى نشوید. ﴿۵۴﴾

«از دستورات قرآن پیروی کنید»

وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ الْعَذَابُ بَغْتَةً وَأَنْتُمْ لَا تَشْعُرُونَ ﴿۵۵﴾

و از بهترین چیزى که بر شما از طرف پروردگارتان نازل شده پیروى کنید، قبل از آنکه ناگهان عذاب به شما برسد و شما از آن خبر نداشته باشید. ﴿۵۵﴾

«حسرت به خاطر گناهان»

أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتَا عَلَى مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ وَإِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ ﴿۵۶﴾

و اینکه مبادا کسى بگوید: اى افسوس بر من از تجاوزاتى که در حضور خدا نمودم و اینکه من از مسخره کنندگان بودم. ﴿۵۶﴾

أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدَانِي لَكُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِينَ ﴿۵۷﴾

یا بگوید: اگر خدا مرا هدایت مى کرد، من از اهل تقوى مى بودم. ﴿۵۷﴾

أَوْ تَقُولَ حِينَ تَرَى الْعَذَابَ لَوْ أَنَّ لِي كَرَّةً فَأَكُونَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ ﴿۵۸﴾

یا وقتى که عذاب را ببیند، بگوید: اگر براى من بار دیگر بازگشتى بود، من از نیکوکاران مى بودم. ﴿۵۸﴾

بَلَى قَدْ جَاءَتْكَ آيَاتِي فَكَذَّبْتَ بِهَا وَاسْتَكْبَرْتَ وَكُنْتَ مِنَ الْكَافِرِينَ ﴿۵۹﴾

بلکه قطعا آیات من براى تو آمد، پس آنها را تکذیب کردى و تکبّر نمودى و از کافران بودى. ﴿۵۹﴾

برداشت از آیات ۵۹ – ۵۰

عبرت از مسائل مختلف

سالک الی اللّه باید از آیات فوق چند موضوع را با تدبر بپذیرد:

۱ – بداند که کارهای بدی را که می کند برای او مصیبت هایی به بار می آورد.

۲ – اگر ظلمی انجام دهد به زودی زشتی آن ظلم عاید او خواهد شد.

۳ – خدا کسی را که دوست داشته باشد و بخواهد روزی اش را زیاد می کند و هر کس را که دوست ندارد و یا مصلحت بداند روزی اش را تنگ می نماید.

۴ – باید بداند که بندگان خدا هر مقدار هم که گناه کرده باشند نباید از رحمت خدا مأیوس گردند. زیرا خدا می تواند تمام گناهان را یک جا ببخشد زیرا او بخشنده مهربانی است.

۵ – سالک الی اللّه باید دائما درِ خانه خدا انابه کند و تسلیم او باشد قبل از آن که قیامت و مرگ او برسد.

۶ – باید از قرآن و چیزهای خوبی که از جانب پروردگار نازل شده است پیروی کند زیرا ممکن است عذاب پروردگار ناگهان برسد و او فرصت کارهای خیر را نداشته باشد و حسرت بخورد که چرا در کنار معرفت پروردگار و رحمت واسعه او بوده است و از آنها استفاده نکرده است یا بگوید اگر خدا مرا هدایت می کرد من اهل تقوی بودم و سستی و گناه خود را به گردن نگیرد یا بگوید که اگر خدا مرا دوباره به دنیا برگرداند من از نیکوکاران خواهم بود.

۷ – نباید در مقابل آیات الهی که از طرف پروردگار نازل شده تکبر کند و خود را در زمره کافرین قرار دهد.

وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ تَرَى الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ أَلَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوًى لِلْمُتَكَبِّرِينَ ﴿۶۰﴾

و روز قیامت کسانى را که بر خدا دروغ بسته اند، مى بینى که صورتهایشان سیاه شده. آیا در جهنّم براى متکبّرین جائى نیست؟ ﴿۶۰﴾

«متّقین از جهنّم نجات پیدا می کنند»

وَيُنَجِّي اللَّهُ الَّذِينَ اتَّقَوْا بِمَفَازَتِهِمْ لَا يَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ﴿۶۱﴾

و خدا کسانى را که تقوى دارند، با رستگاریشان نجات مى دهد، هیچ بدى به آنها نمى رسد و آنان (هرگز) محزون نخواهند شد. ﴿۶۱﴾

اَللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ ﴿۶۲﴾

خدا خالق هر چیزی است و او وکیل هر چیزی می باشد. ﴿۶۲﴾

برداشت از آیات ۶۲ – ۶۰

دروغ بستن به خدای تعالی

سالک الی اللّه باید کوشش کند که به خدای تعالی دروغ نبندد و بزرگی را به خود نسبت ندهد و بکوشد درجه اعلای تقوی را در خود پیاده کند تا بدیهای روز قیامت متوجه او نشود و به هیچ وجه محزون نگردد.

«کلیدهای آسمانها و زمین مال خدا است»

لَهُ مَقَالِيدُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللَّهِ أُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ﴿۶۳﴾

کلیدهاى آسمانها و زمین مال خدا است و کسانى که به آیات خدا کافر شده اند، آنها همان زیانکارانند. ﴿۶۳﴾

قُلْ أَفَغَيْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّي أَعْبُدُ أَيُّهَا الْجَاهِلُونَ ﴿۶۴﴾

بگو: آیا به غیر خدا اى نادانان، مرا امر مى کنید که عبادت کنم؟ ﴿۶۴﴾

«شرک اعمال انسان را ضایع می کند»

وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ ﴿۶۵﴾

و قطعا به تو و به کسانى که قبل از تو بوده اند، وحى شده است که اگر مشرک شوى، (تمام) اعمالت از بین مى رود و تو حتما از زیانکاران خواهى بود. ﴿۶۵﴾

بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَكُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ ﴿۶۶﴾

بلکه تنها (تو) خدا را عبادت کن و از شکرگزاران باش. ﴿۶۶﴾

برداشت از آیات ۶۶ – ۶۴

بندگی خدا

سالک الی اللّه نباید تحت اوامر جهال قرار بگیرد زیرا آنها انسان را به شرک دعوت می کنند و اگر کسی مشرک شد اعمال خوبش هم بی ارزش می شود و ضرر زیادی می کند پس باید فقط خدا را عبادت کند و از خدا متشکر باشد.

وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَالْأَرْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَالسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ ﴿۶۷﴾

و آنچنان که شایسته خدا است، خدا را نشناخته اند، در حالى که تمام زمین روز قیامت در قبضه او است و آسمانها در دست او پیچیده شده اند. منزّه و برتر است او، از آنچه براى او شریک قائلند. ﴿۶۷﴾

«نفخ صور در روز قیامت»

وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرَى فَإِذَا هُمْ قِيَامٌ يَنْظُرُونَ ﴿۶۸﴾

و در صور دمیده مى شود. پس هر کس که در آسمانها و هر کسى که در زمین است، جز آنکه خدا بخواهد، بیهوش مى افتد. سپس یک بار دیگر در صور دمیده مى شود، پس همه آنها ناگهان مى ایستند و نگاه مى کنند. ﴿۶۸﴾

وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْكِتَابُ وَجِيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَدَاءِ وَقُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ ﴿۶۹﴾

و زمین به نور پروردگارش روشن مى شود و نامه (اعمال) گذاشته مى شود و پیامبران و شهداء آورده مى شوند و به حقّ بینشان قضاوت مى گردد و بر آنها ظلمى نخواهد شد. ﴿۶۹﴾

وَوُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَا يَفْعَلُونَ ﴿۷۰﴾

و هر کس هر چه انجام داده است، دریافت مى کند و خدا به آنچه مى کنند، داناتر است. ﴿۷۰﴾

«کفّار به طرف جهنّم رانده می شوند»

وَسِيقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلَى جَهَنَّمَ زُمَرًا حَتَّى إِذَا جَاءُوهَا فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَتْلُونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِ رَبِّكُمْ وَيُنْذِرُونَكُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَذَا قَالُوا بَلَى وَلَكِنْ حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذَابِ عَلَى الْكَافِرِينَ ﴿۷۱﴾

و کسانى که کافرند، به طرف جهنّم دسته دسته رانده مى شوند تا وقتى که مقابل آن (جهنّم) مى آیند، درهاى آن (جهنّم) باز مى شود. نگهبانان آن (جهنّم) به آنها مى گویند: آیا فرستادگانى از خود شما براى شما نیامدند که بر شما آیات پروردگارتان را تلاوت مى کردند و از دیدار امروزتان شما را مى ترساندند؟ گفتند: بله. ولکن کلمه عذاب بر کافرین تحقّق پیدا کرد. ﴿۷۱﴾

قِيلَ ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ ﴿۷۲﴾

(به آنها) گفته مى شود: از درهاى جهنّم که همیشه در آن خواهید بود، وارد شوید. پس چقدر جایگاه متکبّرین بد است. ﴿۷۲﴾

«متّقین به طرف بهشت سوق داده می شوند»

وَسِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَرًا حَتَّى إِذَا جَاءُوهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ ﴿۷۳﴾

و کسانى که تقواى پروردگارشان را رعایت کرده اند، دسته دسته به سوى بهشت سوق داده مى شوند تا زمانى که به آن مى رسند و درهاى آن (بهشت) باز مى شود و نگهبانان آن (بهشت) به آنها مى گویند: درود بر شما، پاکید، پس داخل بهشتى که همیشه در آن خواهید بود، بشوید. ﴿۷۳﴾

وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَأَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشَاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ ﴿۷۴﴾

و (بهشتیها) مى گویند: حمد خدائى را که وعده اش به ما راست بود و زمین را به ما ارث داد و از هر جاى بهشت که مى خواهیم، مکانى براى خود انتخاب مى کنیم. پس چه خوب است اجر عمل کنندگان. ﴿۷۴﴾

«ملائکه دور عرش تسبیح می کنند»

وَتَرَى الْمَلَائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَقُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَقِيلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿۷۵﴾

و ملائکه را مى بینى که گرداگرد و اطراف عرش مى چرخند، تسبیح با حمد پروردگارشان مى کنند و بین آنها به حقّ قضاوت مى شود و گفته مى شود: الحمدللّه ربّ العالمین. ﴿۷۵﴾

سوره مبارکه ص

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«قرآن مایه یادآوری است»

ص وَالْقُرْآنِ ذِي الذِّكْرِ ﴿۱﴾

«ص» قسم به قرآنی که دارای تذکراتی است. ﴿۱﴾

بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي عِزَّةٍ وَشِقَاقٍ ﴿۲﴾

ولی کسانی که کافر شده اند، خود را در عزّت و جدائی می دانند. ﴿۲﴾

كَمْ أَهْلَكْنَا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ فَنَادَوْا وَلَاتَ حِينَ مَنَاصٍ ﴿۳﴾

چقدر ما از مردم را قبل از آنها هلاک کردیم، که آنها فریاد زدند و دیگر وقتى براى نجات آنها نبود. ﴿۳﴾

«پیامبران را تکذیب کردند»

وَعَجِبُوا أَنْ جَاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ وَقَالَ الْكَافِرُونَ هَذَا سَاحِرٌ كَذَّابٌ ﴿۴﴾

و تعجّب کردند که از خود آنها پیامبرى برایشان آمده است و کافران گفتند: این ساحر دروغگوئى است. ﴿۴﴾

أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عُجَابٌ ﴿۵﴾

آیا خدایان را یک خدا قرار داده؟ قطعا این چیز عجیبى است. ﴿۵﴾

وَانْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَى آلِهَتِكُمْ إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ يُرَادُ ﴿۶﴾

و بزرگانشان رفتند (و گفتند:) که بروید و بر خدایان خود ایستادگى (را تحمّل)کنید، حتما این همان چیزى است که هدف است. ﴿۶﴾

مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْ هَذَا إِلَّا اخْتِلَاقٌ ﴿۷﴾

ما این نحوه چیزى در آیین جدیدمان نشنیده ایم، این جز (یک دین) ساختگى (چیزى) نیست. ﴿۷﴾

أَأُنْزِلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ مِنْ بَيْنِنَا بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِنْ ذِكْرِي بَلْ لَمَّا يَذُوقُوا عَذَابِ ﴿۸﴾

آیا از میان ما فقط بر او قرآن نازل شده؟ بلکه آنها درباره قرآن من در شکند. بلکه هنوز عذابم را نچشیده اند. ﴿۸﴾

أَمْ عِنْدَهُمْ خَزَائِنُ رَحْمَةِ رَبِّكَ الْعَزِيزِ الْوَهَّابِ ﴿۹﴾

یا مگر خزائن رحمت پروردگارت که عزیز وهّابى است، نزد آنها است؟ ﴿۹﴾

أَمْ لَهُمْ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا فَلْيَرْتَقُوا فِي الْأَسْبَابِ ﴿۱۰﴾

یا براى آنها مالکیت آسمانها و زمین و آنچه در بین آنها است مى باشد؟ پس با هر وسیله اى به بالا (آسمانها) بروند. ﴿۱۰﴾

جُنْدٌ مَا هُنَالِكَ مَهْزُومٌ مِنَ الْأَحْزَابِ ﴿۱۱﴾

لشگر کوچک شکست خورده اى، از حزبها در آنجا (در جنگ بدر) هستند؟ ﴿۱۱﴾

برداشت از آیات ۱۱ – ۱

تکذیب انبیاء

از آیات فوق که بیشتر درباره تکذیب پیامبران الهی است مطالب زیر برداشت می شود:

۱ – قرآن دارای تذکراتی است که باید انسان از آنها متذکر شود.

۲ – کفار مغرور، خود را در عزت، متفاوت و برتر از سایر مردم می دانند.

۳ – آنهایی که تزکیه نفس نکرده اند و تنها به دنیا فکر می کنند و آخرت را فراموش کرده اند ناگهان هلاک می شوند و فرصتی برای نجات آنها وجود ندارد.

۴ – افراد ظاهر بین، به تقوی و معنویت انسانها که اصل انسان همان است فکر نمی کنند و اگر کار خارق العاده ای از آنها ببینند آنرا سحر و جادو تصور می کنند.

۵ – این افراد خداهای دروغین را قبول دارند و از خدای احد و واحد که انبیاء معرفی می کنند تعجب می نمایند.

۶ – آنهایی که با زور و قلدری خودشان را بزرگتر از دیگران می دانند و به مستضعفین فرمان می دهند به آنها می گویند که همین کارهای باطل را انجام دهید، هدف همین دنیا است و آخرتی در کار نیست.

۷ – آنها خدا و دین را تکذیب می کنند و دین را ساخته دست بشر می دانند.

۸ – آنهایی که تزکیه نفس نکرده اند حسادت و غرورشان مانع از اعتقاد به قرآن می شود و در اعتقاداتشان دچار شک و تردید می گردند.

۹ – غرور آنها نباید به حدی برسد که گمان کنند رحمت پروردگار فقط مخصوص آنها است و مالکیت آسمانها و زمین متعلّق به آنها است و حال آن که آنها بیچاره اند.

۱۰ – نباید غرور آنها باعث گردد که وقتی از طریق اسباب به آسمانها پرواز کردند خود را مستقل بدانند و خدا را منظور نکنند زیرا گاهی از چیزهای بسیار ضعیف و کوچک ضربه می خورند و حتی گاهی از بین می روند.

«قبل از اینها انبیاء را تکذیب کردند»

كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَفِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتَادِ ﴿۱۲﴾

قبل از اینها قوم نوح و عاد و فرعونِ صاحب میخها (که با آنها شکنجه مى کرد) تکذیب کردند. ﴿۱۲﴾

وَثَمُودُ وَقَوْمُ لُوطٍ وَأَصْحَابُ الْأَيْكَةِ أُولَئِكَ الْأَحْزَابُ ﴿۱۳﴾

و ثمود و قوم لوط و اهل ایکه، آنها هم حزبهائى بودند. ﴿۱۳﴾

إِنْ كُلٌّ إِلَّا كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ عِقَابِ ﴿۱۴﴾

هیچ یک از اینها نبودند جز آنکه پیامبران را تکذیب کردند، پس عقوبتِ من بر آنها تحقّق پیدا کرد. ﴿۱۴﴾

وَمَا يَنْظُرُ هَؤُلَاءِ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً مَا لَهَا مِنْ فَوَاقٍ ﴿۱۵﴾

و این گروه انتظارى نمى کشند، جز آنکه صیحه واحده اى (که به آنها برسد، و) براى آن بازگشتى وجود ندارد. ﴿۱۵﴾

وَقَالُوا رَبَّنَا عَجِّلْ لَنَا قِطَّنَا قَبْلَ يَوْمِ الْحِسَابِ ﴿۱۶﴾

و گفتند: پروردگار ما، کارنامه ما را براى ما تعجیل کن قبل از آنکه روز حساب برسد. ﴿۱۶﴾

«یادی از حضرت داوود علیه السلام»

اِصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَاذْكُرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ ذَا الْأَيْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ ﴿۱۷﴾

بر آنچه مى گویند صبر کن و یاد کن بنده ما داوود را، او صاحب قدرت بود و قطعا او بسیار توبه کننده بود. ﴿۱۷﴾

إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِيِّ وَالْإِشْرَاقِ ﴿۱۸﴾

ما کوهها را براى او مسخّر کردیم که شب و صبح تسبیح مى گفتند. ﴿۱۸﴾

وَالطَّيْرَ مَحْشُورَةً كُلٌّ لَهُ أَوَّابٌ ﴿۱۹﴾

و پرنده ها (با او) محشور بودند و همه (در همه کارها) به او مراجعه مى کردند. ﴿۱۹﴾

وَشَدَدْنَا مُلْكَهُ وَآتَيْنَاهُ الْحِكْمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ ﴿۲۰﴾

و سلطنتش را محکم کردیم و به او حکمت و فصل الخطاب عنایت فرمودیم. ﴿۲۰﴾

برداشت از آیات ۲۰ – ۱۲

مقام اولیاء خدا

سالک الی اللّه باید از آیات فوق کاملاً استفاده کند که تکذیب انبیاء به ضرر او است و او را از موفقیت باز می دارد و به مطالب زیر توجه کند:

۱ – عقوبت پروردگار بر انسان به خاطر تکذیب انبیاء و عمل نکردن به دستورات آنها تحقق پیدا می کند.

۲ – عقوبت پروردگار به زودی می رسد و کارنامه آنها قبلاً برای آنها روشن می گردد.

۳ – سالک الی اللّه باید به حرفهای نامربوط دشمنان توجه نکند و از اذیتی که دیگران به او می کنند رنج نبرد و بردبار باشد.

۴ – اگر انسان مراحل تزکیه نفس را بگذراند و توبه و انابه نزد پروردگار بکند و از اولیاء خدا شود خدای تعالی اگر صلاح بداند کوهها را مسخر او می کند که صبح و شام برای او تسبیح کنند.

۵ – حتی پرندگان را با او مأنوس می کند و در خدمت او قرار می دهد.

۶ – سلطه و حکمفرمایی او را محکم می کند و به او حکمت و فصل الخطاب عنایت می فرماید.

«قضیه قضاوت حضرت داوود علیه السلام»

وَهَلْ أَتَاكَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرَابَ ﴿۲۱﴾

و آیا جریان شاکیانى که از محراب بالا رفتند، به تو رسیده است؟ ﴿۲۱﴾

إِذْ دَخَلُوا عَلَى دَاوُودَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قَالُوا لَا تَخَفْ خَصْمَانِ بَغَى بَعْضُنَا عَلَى بَعْضٍ فَاحْكُمْ بَيْنَنَا بِالْحَقِّ وَلَا تُشْطِطْ وَاهْدِنَا إِلَى سَوَاءِ الصِّرَاطِ ﴿۲۲﴾

که ناگهان بر داوود وارد شدند. (داوود) از آنها وحشت کرد. گفتند: نترس، دو نفر دعوائى هستیم که یکى بر دیگرى تجاوز کرده، پس بین ما به حقّ قضاوت کن و ظلم نکن و ما را به راه راست هدایت فرما. ﴿۲۲﴾

إِنَّ هَذَا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً وَلِيَ نَعْجَةٌ وَاحِدَةٌ فَقَالَ أَكْفِلْنِيهَا وَعَزَّنِي فِي الْخِطَابِ ﴿۲۳﴾

این برادر من است که داراى نود و نه میش است و براى من یک رأس میش بیشتر نیست. او گفته است که آن یک میش را هم به من بده و با سخن و خطابش به من فشار آورده است. ﴿۲۳﴾

قَالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِكَ إِلَى نِعَاجِهِ وَإِنَّ كَثِيرًا مِنَ الْخُلَطَاءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَقَلِيلٌ مَا هُمْ وَظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاكِعًا وَأَنَابَ ﴿۲۴﴾

داوود گفت: قطعا با این درخواست که یک میش تو را بر میشهاى خودش بیفزاید، به تو ظلم نموده و بسیارى از دوستان بعضیشان بر بعض دیگر تجاوز مى کنند، مگر کسانى که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند. و چقدر عدّه آنها کم است. و داوود گمان کرد که جز این نیست که ما او را امتحان کردیم، پس از پروردگارش طلب بخشش کرد و خاشعانه به رکوع رفت و توبه نمود. ﴿۲۴﴾

فَغَفَرْنَا لَهُ ذَلِكَ وَإِنَّ لَهُ عِنْدَنَا لَزُلْفَى وَحُسْنَ مَآبٍ ﴿۲۵﴾

پس ما آن را بر او بخشیدیم و او نزد ما داراى مقام خوبى است و عاقبت خوبى خواهد داشت. ﴿۲۵﴾

يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ ﴿۲۶﴾

اى داوود، قطعا ما تو را خلیفه در روى زمین قرار دادیم، پس بین مردم به حقّ داورى کن و از هواى نفس خود پیروى نکن که تو را از راه خدا گمراه مى کند. حتما کسانى که از راه خدا گمراه شوند، براى آنها عذاب سختى به خاطر آنکه روز حساب را فراموش کرده اند، خواهد بود. ﴿۲۶﴾

«آسمان و زمین بیهوده خلق نشده اند»

وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلًا ذَلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ ﴿۲۷﴾

و ما آسمان و زمین و آنچه در بین اینها است، بیهوده خلق نکرده ایم. این گمان کسانى است که کافر شده اند، پس واى بر کسانى که کافر شده اند از آتش. ﴿۲۷﴾

أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ ﴿۲۸﴾

آیا ما کسانى را که ایمان آوردند و عمل صالح انجام داده اند، مانند فسادکنندگان در زمین قرارشان مى دهیم؟ یا اهل تقوى را مانند معصیت کاران قرار مى دهیم؟ ﴿۲۸﴾

«تدبّر در قرآن»

كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَلِيَتَذَكَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ ﴿۲۹﴾

کتابى که آن را به تو نازل کردیم، مبارک است براى این است که آیات او را تدبّر کنند و صاحبان مغزها متذکر شوند. ﴿۲۹﴾

برداشت از آیات ۲۹ – ۲۱

قضیه حضرت داود علیه السلام

از قضیه حضرت داود علیه السلام این مطالب برداشت می شود:

۱ – سالک الی اللّه باید همیشه در بین دو دست که نزاع می کنند به حق قضاوت کند و به یکی از دو طرف ظلم نکند و عادلانه به آنها رفتار کند.

۲ – سالک الی اللّه باید با دقت بیشتری در قضاوتهایش عمل کند و حرف ناپسند نزند.

۳ – خدای تعالی را باید بخشنده و مهربان بداند و اگر درست در راه کمالات حرکت کند عاقبت خوبی خواهد داشت.

۴ – از هوای نفس پیروی نکند زیرا پیروی از هوای نفس انسان را گمراه می کند و دچار عذاب سختی از جانب پروردگارش می گردد.

۵ – سالک الی اللّه باید بداند که خدای تعالی آسمان و زمین را بیهوده خلق نکرده و خود را به خاطر این فکر جهنّمی نکند.

۶ – سالک الی اللّه باید بداند که شخص مؤمن و کسی که دارای اعمال شایسته است مانند اهل فساد نیست.

۷ – سالک الی اللّه باید بین افراد فاجر و اهل تقوی فرق بگذارد و تا می تواند با متقین زندگی کند.

۸ – سالک الی اللّه باید در قرآن و آیات الهی تدبر کند تا جزء صاحبان مغز و دل و روح سالم محسوب شود.

«خدا حضرت سلیمان علیه السلام را به حضرت داوود علیه السلام عنایت کرد»

وَوَهَبْنَا لِدَاوُودَ سُلَيْمَانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ ﴿۳۰﴾

و ما سلیمان را به داوود عنایت کردیم. چه بنده خوبى بود. قطعا او به سوى خدا بازگشت مى کرد. ﴿۳۰﴾

إِذْ عُرِضَ عَلَيْهِ بِالْعَشِيِّ الصَّافِنَاتُ الْجِيَادُ ﴿۳۱﴾

آن وقتى که نزدیک غروب اسبهاى چابک تندرو بر او عرضه داشته شد. ﴿۳۱﴾

فَقَالَ إِنِّي أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّي حَتَّى تَوَارَتْ بِالْحِجَابِ ﴿۳۲﴾

گفت: قطعا من محبّت اسبها را بر یاد پروردگارم ترجیح دادم (تا وقت نماز گذشت و خورشید) در حجاب رفت. ﴿۳۲﴾

رُدُّوهَا عَلَيَّ فَطَفِقَ مَسْحًا بِالسُّوقِ وَالْأَعْنَاقِ ﴿۳۳﴾

اسبها را بار دیگر براى من بیاورید. پس دست به پاها و گردنهاى آنها کشید. ﴿۳۳﴾

«امتحان حضرت سلیمان علیه السلام»

وَلَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمَانَ وَأَلْقَيْنَا عَلَى كُرْسِيِّهِ جَسَدًا ثُمَّ أَنَابَ ﴿۳۴﴾

و قطعا ما سلیمان را امتحان کردیم و بر تخت او جسدى را انداختیم، سپس او توبه کرد. ﴿۳۴﴾

قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَهَبْ لِي مُلْكًا لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ ﴿۳۵﴾

گفت: پروردگارِ من، مرا ببخش و سلطنتى به من عطا کن که بعد از من براى احدى سزاوار نباشد، قطعا تنها تو بسیار عطاکننده هستى. ﴿۳۵﴾

فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَيْثُ أَصَابَ ﴿۳۶﴾

پس ما باد را مسخّر او کردیم. به فرمان او به آرامى حرکت مى کرد که به هر جا مى خواهد برود. ﴿۳۶﴾

وَالشَّيَاطِينَ كُلَّ بَنَّاءٍ وَغَوَّاصٍ ﴿۳۷﴾

و شیاطین را مسخّر او کردیم. همه بنّا و غوّاص بودند. ﴿۳۷﴾

وَآخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفَادِ ﴿۳۸﴾

و بقیه شیاطین در غل و زنجیر بودند. ﴿۳۸﴾

هَذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسَابٍ ﴿۳۹﴾

این عطاى ما است. پس مى خواهى منّت گذار و ببخش یا اگر مى خواهى بدون حساب نگهدار. ﴿۳۹﴾

وَإِنَّ لَهُ عِنْدَنَا لَزُلْفَى وَحُسْنَ مَآبٍ ﴿۴۰﴾

و حتما براى او در نزد ما قرب و منزلت و عاقبت خوبى خواهد بود. ﴿۴۰﴾

برداشت از آیات ۴۰ – ۳۰

حضرت سلیمان علیه السلام

سالک الی اللّه باید مانند حضرت سلیمان آن چنان مورد لطف پروردگار قرار بگیرد که خدای تعالی بگوید او چه بنده خوبی بوده است و او به سوی خدا برگردد. و اگر متوجه دنیا و مادیات شد و امتحان گردید و در امتحان کوتاهی نمود از خدا طلب بخشش کند و خدا را آن قدر کریم و عطوف بداند که از او هر حاجتی را که می خواهد بتواند طلب کند تا خدای تعالی به او همه چیز را عنایت فرماید، باد را مسخّر او گرداند، شیاطین را برای بنایی و غوّاصی در اختیار او قرار دهد و شیاطین سرکش را در غل و زنجیر برای او ببندد و در نزد پروردگار مقرب و عاقبت بخیر باشد.

«یادی از حضرت ایوب علیه السلام»

وَاذْكُرْ عَبْدَنَا أَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ ﴿۴۱﴾

و به یاد بیاور بنده ما ایوب را آن وقتى که پروردگارش را صدا زد که شیطان مرا به رنج و عذاب مبتلا نموده است. ﴿۴۱﴾

اُرْكُضْ بِرِجْلِكَ هَذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَشَرَابٌ ﴿۴۲﴾

با پاى خود به زمین بکوب. این چشمه اى است براى شستشو، سرد و آشامیدنى است. ﴿۴۲﴾

وَوَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنَّا وَذِكْرَى لِأُولِي الْأَلْبَابِ ﴿۴۳﴾

و خانواده اش را و مانند آنها را با آنها به خاطر مهربانیمان بر او عنایت کردیم و این تذکرى براى صاحبان مغزها بود. ﴿۴۳﴾

وَخُذْ بِيَدِكَ ضِغْثًا فَاضْرِبْ بِهِ وَلَا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ ﴿۴۴﴾

و دسته اى از ساقه ها(ى گندم) را به دستت بگیر، پس با آن بزن و قسم خود را نشکن. حتما ما ایوب را صابر یافتیم. خوب بنده اى بود. قطعا او توبه کننده است. ﴿۴۴﴾

برداشت از آیات ۴۴ – ۴۱

جدّیت سالک الی اللّه

سالک الی اللّه باید آن قدر جدی به سوی خدا حرکت کند تا خدا در کتاب جاویدانش از او یادی کند و او را از امراض بدنی و روحی نجات دهد و اهل و عیالش را در کنارش با مهربانی قرار دهد و پروردگار متعال او را مدح کند و بگوید: خوب بنده ای است زیرا او توبه کننده بوده.

«یادی از حضرت ابراهیم و اسحاق و یعقوب علیهم السلام»

وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَالْأَبْصَارِ ﴿۴۵﴾

و یاد کن بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را که صاحبان قدرت و بینش بودند. ﴿۴۵﴾

إِنَّا أَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ ﴿۴۶﴾

ما آنها را بوسیله مرحله خلوص، خالصشان کردیم و آن یادآورى خانه آخرت بود. ﴿۴۶﴾

وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ ﴿۴۷﴾

و قطعا آنها در نزد ما از انتخاب شدگان و خوبان بودند. ﴿۴۷﴾

برداشت از آیات ۴۷ – ۴۵

ارتباط با خدا

سالک الی اللّه باید آن چنان با خدا در ارتباط باشد که خدای تعالی به او قدرت و بینش عنایت فرماید و خود را به این وسیله به مرحله خلوص برساند و به یاد خانه آخرتش باشد و از اختیار شدگان و خوبان گردد.

«یادی از اسماعیل و یسع و ذوالکفل علیهم السلام»

وَاذْكُرْ إِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَذَا الْكِفْلِ وَكُلٌّ مِنَ الْأَخْيَارِ ﴿۴۸﴾

و یاد کن اسماعیل و یسع و ذوالکفل را که همه آنها از اخیار بودند. ﴿۴۸﴾

«نعمتهای اهل بهشت»

هَذَا ذِكْرٌ وَإِنَّ لِلْمُتَّقِينَ لَحُسْنَ مَآبٍ ﴿۴۹﴾

این یادآوری است و قطعا برای اهل تقوی نیکو بازگشتی خواهد بود. ﴿۴۹﴾

جَنَّاتِ عَدْنٍ مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوَابُ ﴿۵۰﴾

درهای بهشتهای دائمی برای آنها باز است. ﴿۵۰﴾

مُتَّكِئِينَ فِيهَا يَدْعُونَ فِيهَا بِفَاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ وَشَرَابٍ ﴿۵۱﴾

در آن بهشتها تکیه مى کنند (و) میوه هاى زیادى و آشامیدنیهائى را در آن مى خواهند. ﴿۵۱﴾

وَعِنْدَهُمْ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ أَتْرَابٌ ﴿۵۲﴾

و در کنار آنها همسران خمارچشم و هم سنّ و سالی هستند. ﴿۵۲﴾

هَذَا مَا تُوعَدُونَ لِيَوْمِ الْحِسَابِ ﴿۵۳﴾

این چیزی است که برای روز حساب به شما وعده داده می شود. ﴿۵۳﴾

إِنَّ هَذَا لَرِزْقُنَا مَا لَهُ مِنْ نَفَادٍ ﴿۵۴﴾

قطعا این روزی ما است که برای آن پایانی نیست. ﴿۵۴﴾

«عذابهای اهل جهنّم»

هَذَا وَإِنَّ لِلطَّاغِينَ لَشَرَّ مَآبٍ ﴿۵۵﴾

این است. و قطعا برای طغیانگران بد بازگشتی است. ﴿۵۵﴾

برداشت از آیات ۵۵ – ۴۸

تقوی

سالک الی اللّه باید تقوی را پیشه کند تا دارای بازگشت خوبی به سوی خدا باشد، درهای بهشتی که همیشگی است به روی او باز شود و او وارد آن بهشتها گردد. و از میوه ها و آشامیدنی های آن استفاده کند و از همسران خمار چشم و هم سنّ و سال بهره ببرد و وعده های الهی را دریافت کند و از روزی معنوی بی پایان استفاده نماید.

جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهَا فَبِئْسَ الْمِهَادُ ﴿۵۶﴾

به جهنّم می افتند. پس چه بد آسایشگاهی است. ﴿۵۶﴾

هَذَا فَلْيَذُوقُوهُ حَمِيمٌ وَغَسَّاقٌ ﴿۵۷﴾

این آب سوزان و خون و چرکی است، پس باید آن را بچشند. ﴿۵۷﴾

وَآخَرُ مِنْ شَكْلِهِ أَزْوَاجٌ ﴿۵۸﴾

و به این شکل مجازاتهای دیگری دارند. ﴿۵۸﴾

«مخاصمه اهل جهنّم»

هَذَا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَكُمْ لَا مَرْحَبًا بِهِمْ إِنَّهُمْ صَالُو النَّارِ ﴿۵۹﴾

اینها گروهی هستند که با شما وارد جهنّم می شوند. خوشامدی برای آنها نیست. قطعا همه آنها به آتش می روند. ﴿۵۹﴾

قَالُوا بَلْ أَنْتُمْ لَا مَرْحَبًا بِكُمْ أَنْتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنَا فَبِئْسَ الْقَرَارُ ﴿۶۰﴾

آنها مى گویند: بلکه خوشامد بر شما نباشد، شما آن (عذاب) را براى ما از پیش بوجود آوردید، پس چه بد قرارگاهى است. ﴿۶۰﴾

قَالُوا رَبَّنَا مَنْ قَدَّمَ لَنَا هَذَا فَزِدْهُ عَذَابًا ضِعْفًا فِي النَّارِ ﴿۶۱﴾

مى گویند: پروردگار ما، کسى که این عذاب را براى ما مقدّم داشته، در آتش عذابش را چندین برابر زیاد کن. ﴿۶۱﴾

وَقَالُوا مَا لَنَا لَا نَرَى رِجَالًا كُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرَارِ ﴿۶۲﴾

و آنها مى گویند: چرا مردانى را که ما آنها را از اشرار حسابشان مى کردیم، نمى بینیم؟ ﴿۶۲﴾

أَتَّخَذْنَاهُمْ سِخْرِيًّا أَمْ زَاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصَارُ ﴿۶۳﴾

آیا ما آنها را به مسخره گرفتیم یا چشمها آنها را نمی بیند؟ ﴿۶۳﴾

إِنَّ ذَلِكَ لَحَقٌّ تَخَاصُمُ أَهْلِ النَّارِ ﴿۶۴﴾

حتما آن حقیقت است که اهل آتش خصمانه با هم گفتگو مى کنند. ﴿۶۴﴾

«خدا یکی است»

قُلْ إِنَّمَا أَنَا مُنْذِرٌ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلَّا اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ ﴿۶۵﴾

بگو: جز این نیست که من یک بیم دهنده هستم و خدائی جز خدای واحد قهّار نیست. ﴿۶۵﴾

رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا الْعَزِيزُ الْغَفَّارُ ﴿۶۶﴾

پروردگار آسمانها و زمین و آنچه در بین آنها است که او عزیز بخشنده ای است. ﴿۶۶﴾

قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِيمٌ ﴿۶۷﴾

بگو: آن خبر بزرگی است. ﴿۶۷﴾

أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ ﴿۶۸﴾

که شما از آن اعراض می کنید. ﴿۶۸﴾

مَا كَانَ لِيَ مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الْأَعْلَى إِذْ يَخْتَصِمُونَ ﴿۶۹﴾

من علمی به ملأ اعلی وقتی که آنها مخاصمه می کردند، ندارم. ﴿۶۹﴾

إِنْ يُوحَى إِلَيَّ إِلَّا أَنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ ﴿۷۰﴾

به من چیزی جز آنکه من ترساننده آشکاری هستم، وحی نمی شود. ﴿۷۰﴾

«جریانی از خلقت حضرت آدم علیه السلام»

إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ طِينٍ ﴿۷۱﴾

آن وقتى که پروردگار تو به ملائکه گفت: قطعا من خالق بشرى که از گِل است، مى باشم. ﴿۷۱﴾

فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ ﴿۷۲﴾

پس زمانى که او را درست کردم و در او از روحم دمیدم، براى او به سجده بیفتید. ﴿۷۲﴾

فَسَجَدَ الْمَلَائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ ﴿۷۳﴾

پس ملائکه، همه آنها با هم سجده کردند. ﴿۷۳﴾

إِلَّا إِبْلِيسَ اسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ ﴿۷۴﴾

مگر ابلیس که تکبّر کرد و از کافران بود. ﴿۷۴﴾

قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعَالِينَ ﴿۷۵﴾

(خدا) گفت: اى ابلیس، چه چیز تو را مانع شد از اینکه سجده کنى براى چیزى که من با دو دستم خلقش کرده ام؟ آیا تکبّر کردى یا از برترى جویان بودى؟ ﴿۷۵﴾

قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ ﴿۷۶﴾

(ابلیس) گفت: من بهتر از او هستم، تو مرا از آتش خلق کردى ولى او را از گِل آفریدى. ﴿۷۶﴾

قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ ﴿۷۷﴾

(خدا) فرمود: از اینجا خارج شو، قطعا تو رانده شده اى. ﴿۷۷﴾

وَإِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلَى يَوْمِ الدِّينِ ﴿۷۸﴾

و بر تو لعنت من تا روز جزا خواهد بود. ﴿۷۸﴾

قَالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ ﴿۷۹﴾

(ابلیس) گفت: پروردگارِ من، مرا تا روزى که (مردم در قیامت) مبعوث مى شوند، مهلت بده. ﴿۷۹﴾

قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ ﴿۸۰﴾

خدا فرمود: تو حتما از مهلت داده شده ها هستی. ﴿۸۰﴾

إِلَى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ ﴿۸۱﴾

تا روز وقت معلوم. ﴿۸۱﴾

قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ ﴿۸۲﴾

(شیطان) گفت: به عزّتت قسم، حتما همه آنها را گمراه مى کنم. ﴿۸۲﴾

إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ ﴿۸۳﴾

مگر بندگان تو را، از بین آنها، عدّه ای که پاک و منزّه اند. ﴿۸۳﴾

قَالَ فَالْحَقُّ وَالْحَقَّ أَقُولُ ﴿۸۴﴾

(خدا) فرمود: پس حقّ است و حقّ را مى گویم. ﴿۸۴﴾

لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ وَمِمَّنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ ﴿۸۵﴾

جهنّم را از تو و از همگى آنها که از تو پیروى کنند پُر خواهم کرد. ﴿۸۵﴾

«پیغمبر صلی الله علیه و آله اجر و مزدی نمی خواهد»

قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ ﴿۸۶﴾

بگو: من بر این کارم از شما اجرى سؤال نمى کنم و من از تحمیل کنندگان نیستم. ﴿۸۶﴾

إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ ﴿۸۷﴾

آن ﴿قرآن﴾ جز تذکری برای جهانیان نیست. ﴿۸۷﴾

وَلَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِينٍ ﴿۸۸﴾

و قطعا خبر آن (توضیح مطالبش) را بعد از مدّتى خواهید دانست. ﴿۸۸﴾

 

برداشت از آیات ۸۸ – ۷۱

جریان حضرت آدم علیه السلام

سالک الی اللّه باید از قضیه خلقت انسان و جریان حضرت آدم علیه السلام و مخالفت ابلیس با خدای تعالی چند پند بگیرد:

۱ – آن که خدای تعالی با بندگان پاکش کارهایی را که می خواهد بکند در میان می گذارد.

۲ – آن که به آنها اجازه می دهد اظهار نظر بکنند و آن چه می فهمند اظهار نمایند.

۳ – آن که روح مستقلاً خلق شده و قبل از بدن دارای صفات الهی بوده است.

۴ – آن که شیطان و ابلیس به خاطر تکبّرش در زمره کفار قرار گرفت.

۵ – کبر و برتری جویی انسان را از خدا دور می کند.

۶ – سالک الی اللّه نباید به ظاهر ملکی بیشتر از علم و دانش و معنویات ملکوتی توجه داشته باشد.

۷ – اگر کبر و برتری جویی و به ظاهر ملکی انسان توجه داشت علاوه بر آن که رانده درگاه پروردگار می شود لعنت خدا بر او خواهد بود و از رحمت خدا دور می گردد.

۸ – اگر انسان عبادتی انجام داد مزدش در نزد خدا محفوظ می ماند.

۹ – تا می تواند در مقابل پروردگار تسلیم باشد و با خدای تعالی لجبازی نکند زیرا همه قدرت در دست خدا است و اگر این چنین کند خدای تعالی او را در روز قیامت به عذابهای دردناکی معذّب می کند.

۱۰ – اگر بخواهد سخنش در دیگران تأثیر بکند باید برای اجر و مزدی سخن نگوید و چیزی بر دیگران تحمیل نکند.

سوره مبارکه صافات

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

وَالصَّافَّاتِ صَفّاً ﴿۱﴾

قسم به ملائکه ای که صف در صف ایستاده اند. ﴿۱﴾

فَالزَّاجِرَاتِ زَجْراً ﴿۲﴾

و قسم به بازدارندگان که به اجبار باز می دارند. ﴿۲﴾

فَالتَّالِیاتِ ذِکْراً ﴿۳﴾

پس تلاوت کنندگان ذکر (قرآن). ﴿۳﴾

إِنَّ إِلَهَكُمْ لَوَاحِدٌ ﴿۴﴾

قطعا خدای شما یکی است. ﴿۴﴾

رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَرَبُّ الْمَشَارِقِ ﴿۵﴾

پروردگار آسمانها و زمین و آنچه بین آنها است و پروردگار مشرقها است. ﴿۵﴾

«آسمان دنیا به ستارگان زینت شده است»

إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ ﴿۶﴾

قطعا ما آسمان دنیا را به زیور ستارگان زینت کرده ایم. ﴿۶﴾

وَحِفْظًا مِنْ كُلِّ شَيْطَانٍ مَارِدٍ ﴿۷﴾

و آن را از هر شیطان سرکشی نگاه داشته ایم. ﴿۷﴾

لَا يَسَّمَّعُونَ  إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلَى وَيُقْذَفُونَ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ ﴿۸﴾

که نمى توانند به ملأ اعلى گوش دهند و به سوى آنها از هر طرف پرتاب مى شوند. ﴿۸﴾

برداشت از آیات ۸ – ۱

مقّدمات ظهور

سالک الی اللّه باید به مسائل زیر توجّهی کامل هم از نظر اعتقادی و هم از نظر اخلاقی داشته باشد:

۱ – باید بداند که خدای تعالی امور دنیا را در آسمانها که خالی از شیاطین است، با ملائکه تدبیر می فرماید.

۲ – برای این که شیاطین مبادا به آسمانها بروند و به تدبیرات الهی گوش دهند، از هر طرف به آنها سنگهای آسمانی پرتاب می شود.

۳ – آن چه برای شیاطین از اهمیت زیادتری برخوردار است، مسأله ظهور حضرت بقیه اللّه ارواحنا فداه که با تدبیر الهی چه وقت انجام خواهد شد، می باشد.

۴ – خدای تعالی زمان ظهور حضرت بقیه اللّه ارواحنا فداه را به کسی جز به اولیاء خودش اطلاع نمی دهد.

۵ – اگر نزدیک ظهور حضرت ولی عصر ارواحنا فداه خدای تعالی به خاطر آماده شدن مقدمات ظهور به اولیاء خود اطلاع دهد، با الهامات قلبی خواهد بود و آنها حقّ ندارند به یکدیگر آن را بگویند.

دُحُوراً وَلَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ ﴿۹﴾

دور می شوند و برای آنها عذاب دائمی است. ﴿۹﴾

إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ ﴿۱۰﴾

مگر کسی که بخواهد استراق سمع کند که شهاب ثاقب پشت سر او می رود. ﴿۱۰﴾

«خلقت انسان از گِل چسبنده»

فَاسْتَفْتِهِمْ أَهُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمْ مَنْ خَلَقْنَا إِنَّا خَلَقْنَاهُمْ مِنْ طِينٍ لَازِبٍ ﴿۱۱﴾

پس از آنها بپرس، آیا خلقت آنها سخت تر است یا کسانى را که (ما) آفریدیم؟ قطعا ما آنها را از گِل چسبنده خلق نمودیم. ﴿۱۱﴾

بَلْ عَجِبْتَ وَيَسْخَرُونَ ﴿۱۲﴾

بلکه تو تعجّب نمودی و آنها مسخره کردند. ﴿۱۲﴾

وَإِذَا ذُكِّرُوا لَا يَذْكُرُونَ ﴿۱۳﴾

و زمانی که یادآوری می شوند، متذکر نمی گردند. ﴿۱۳﴾

وَإِذَا رَأَوْا آيَةً يَسْتَسْخِرُونَ ﴿۱۴﴾

و زمانی که نشانه ای را می بینند، به مسخره می گیرند. ﴿۱۴﴾

وَقَالُوا إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ ﴿۱۵﴾

و می گویند: این جز سِحر آشکاری نیست. ﴿۱۵﴾

برداشت از آیات ۱۵ – ۱۱

عظمت خلقت

سالک الی اللّه باید به عظمت خلقت و کهکشانها نگاه کند و آنها را با خلقت بدن خود بسنجد و بداند که همه عظمت او و اکرام پروردگار به خاطر روح تزکیه شده او خواهد بود. بنابراین از مسخره کردن اهل معنی بپرهیزد و از کسانی که به روح و اهمیت آن بی توجه اند، دوری کند. زیرا آنها با همه تذکرات الهی متوجّه به حقیقت روح نمی شوند و حتی ممکن است حقایق را سحر و جادو تصوّر نمایند.

«معاد و روز قیامت»

أَإِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ ﴿۱۶﴾

مى گویند: آیا ما وقتى مُردیم و خاک شدیم و استخوانهایمان از بین رفت، آیا ما دوباره برگردانده مى شویم؟ ﴿۱۶﴾

أَوَآبَاؤُنَا الْأَوَّلُونَ ﴿۱۷﴾

و آیا پدران گذشته ما نیز (بر مى گردند)؟ ﴿۱۷﴾

قُلْ نَعَمْ وَأَنْتُمْ دَاخِرُونَ ﴿۱۸﴾

بگو: بله و شما در آن موقع خوار و ذلیلید. ﴿۱۸﴾

فَإِنَّمَا هِيَ زَجْرَةٌ وَاحِدَةٌ فَإِذَا هُمْ يَنْظُرُونَ ﴿۱۹﴾

پس جز این نیست که آن صیحه واحده است، پس ناگهان همه آنها نگاه می کنند. ﴿۱۹﴾

وَقَالُوا يَا وَيْلَنَا هَذَا يَوْمُ الدِّينِ ﴿۲۰﴾

و می گویند: ای وای بر ما، این روز جزا است. ﴿۲۰﴾

هَذَا يَوْمُ الْفَصْلِ الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ ﴿۲۱﴾

این همان روز جدائی است که شما آن را تکذیب می کردید. ﴿۲۱﴾

اُحْشُرُوا الَّذِينَ ظَلَمُوا وَأَزْوَاجَهُمْ وَمَا كَانُوا يَعْبُدُونَ ﴿۲۲﴾

محشور کنید کسانی را که ظلم کردند و همدوشانشان را و آنچه را که عبادت می کردند. ﴿۲۲﴾

مِنْ دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلَى صِرَاطِ الْجَحِيمِ ﴿۲۳﴾

غیر از خدا و آنها را به طرف راه جهنّم راهنمائی کنید. ﴿۲۳﴾

وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ ﴿۲۴﴾

و آنها را متوقّف کنید، باید آنها بازپرسی شوند. ﴿۲۴﴾

مَا لَكُمْ لَا تَنَاصَرُونَ ﴿۲۵﴾

شما را چه شده که از یکدیگر کمک نمی گیرید؟ ﴿۲۵﴾

بَلْ هُمُ الْيَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ ﴿۲۶﴾

بلکه آنها در آن روز تسلیم خواهند بود. ﴿۲۶﴾

وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ يَتَسَاءَلُونَ ﴿۲۷﴾

و بعضی از آنها بر بعضی رو می کنند و از هم سؤال می نمایند. ﴿۲۷﴾

قَالُوا إِنَّكُمْ كُنْتُمْ تَأْتُونَنَا عَنِ الْيَمِينِ ﴿۲۸﴾

جمعی از آنها می گویند: شما بودید که از طرف راست بر ما وارد شدید. ﴿۲۸﴾

قَالُوا بَلْ لَمْ تَكُونُوا مُؤْمِنِينَ ﴿۲۹﴾

می گویند: بلکه شما مؤمن نبودید. ﴿۲۹﴾

وَمَا كَانَ لَنَا عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطَانٍ بَلْ كُنْتُمْ قَوْمًا طَاغِينَ ﴿۳۰﴾

و ما بر شما تسلّطی نداشتیم، بلکه شما جمعیت طغیانگری بودید. ﴿۳۰﴾

فَحَقَّ عَلَيْنَا قَوْلُ رَبِّنَا إِنَّا لَذَائِقُونَ ﴿۳۱﴾

پس سخن (و فرمان او بر عذاب) پروردگارمان بر ما تحقّق پیدا کرد و قطعا همه ما (آن عذاب را) مى چشیم. ﴿۳۱﴾

فَأَغْوَيْنَاكُمْ إِنَّا كُنَّا غَاوِينَ ﴿۳۲﴾

پس ما شما را گمراه کردیم و ما حتما (خودمان هم) گول خورده بودیم. ﴿۳۲﴾

فَإِنَّهُمْ يَوْمَئِذٍ فِي الْعَذَابِ مُشْتَرِكُونَ ﴿۳۳﴾

پس آنها در آن روز در عذاب با یکدیگر شریکند. ﴿۳۳﴾

إِنَّا كَذَلِكَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِينَ ﴿۳۴﴾

ما این چنین با مجرمین عمل می کنیم. ﴿۳۴﴾

إِنَّهُمْ كَانُوا إِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ يَسْتَكْبِرُونَ ﴿۳۵﴾

آنها کسانی بودند که وقتی به آنها گفته می شد: خدائی جز خدای یکتا نیست، تکبّر می کردند. ﴿۳۵﴾

وَيَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِكُو آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَجْنُونٍ ﴿۳۶﴾

و می گفتند: آیا ما خدایانمان را به خاطر شاعر دیوانه ای ترک کنیم؟ ﴿۳۶﴾

بَلْ جَاءَ بِالْحَقِّ وَصَدَّقَ الْمُرْسَلِينَ ﴿۳۷﴾

ولى (پیامبر) به حقّ آمده است و پیامبران را تصدیق مى کند. ﴿۳۷﴾

إِنَّكُمْ لَذَائِقُو الْعَذَابِ الْأَلِيمِ ﴿۳۸﴾

قطعا شما عذاب دردناکی را خواهید چشید. ﴿۳۸﴾

«همه جزای عمل خود را می بینند»

وَمَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۳۹﴾

و شما جزا داده نمی شوید، جز در مقابل آنچه عمل کرده اید. ﴿۳۹﴾

إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ ﴿۴۰﴾

مگر بندگان خالص شده خدا. ﴿۴۰﴾

أُولَئِكَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ ﴿۴۱﴾

که آنها دارای رزق معلومی هستند. ﴿۴۱﴾

فَوَاكِهُ وَهُمْ مُكْرَمُونَ ﴿۴۲﴾

میوه هایی و آنها محترمند. ﴿۴۲﴾

فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ ﴿۴۳﴾

در باغهای پر نعمتند. ﴿۴۳﴾

عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِينَ ﴿۴۴﴾

بر تختهائى که روبروى یکدیگر قرار گرفته، (نشسته اند). ﴿۴۴﴾

يُطَافُ عَلَيْهِمْ بِكَأْسٍ مِنْ مَعِينٍ ﴿۴۵﴾

به دور آنها با پیاله هائی از شراب طواف می شود. ﴿۴۵﴾

بَيْضَاءَ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِينَ ﴿۴۶﴾

سفید و لذّت بخش برای نوشندگان است. ﴿۴۶﴾

لَا فِيهَا غَوْلٌ وَلَا هُمْ عَنْهَا يُنْزَفُونَ ﴿۴۷﴾

شرابی که زائل کننده عقل نیست و آنها از آشامیدن آن مست نمی شوند. ﴿۴۷﴾

وَعِنْدَهُمْ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ عِینٌ ﴿۴۸﴾

و در کنار آنها همسران زیباچشمی است که نگاه خود را محدود ﴿به ازواجشان﴾ کرده اند. ﴿۴۸﴾

كَأَنَّهُنَّ بَيْضٌ مَكْنُونٌ ﴿۴۹﴾

آنها در سفیدی مثل تخم مرغ دست نخورده اند. ﴿۴۹﴾

فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ يَتَسَاءَلُونَ ﴿۵۰﴾

بعضی از آنها بر بعضی رو می کنند و از یکدیگر می پرسند. ﴿۵۰﴾

قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ إِنِّي كَانَ لِي قَرِينٌ ﴿۵۱﴾

گوینده ای از آنها می گوید: حتما برای من همنشینی بود. ﴿۵۱﴾

يَقُولُ أَإِنَّكَ لَمِنَ الْمُصَدِّقِينَ ﴿۵۲﴾

می گفت: آیا تو از تصدیق کنندگانی؟ ﴿۵۲﴾

أَإِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَإِنَّا لَمَدِينُونَ ﴿۵۳﴾

که وقتی ما مردیم و خاک و استخوانهایی شدیم، آیا ما جزا داده می شویم؟ ﴿۵۳﴾

قَالَ هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ ﴿۵۴﴾

می گوید: آیا شما از آن اطّلاع دارید؟ ﴿۵۴﴾

فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فِي سَوَاءِ الْجَحِيمِ ﴿۵۵﴾

پس مطّلع می شود و او را نگاه می کند که در میان جهنّم است. ﴿۵۵﴾

قَالَ تَاللَّهِ إِنْ كِدْتَ لَتُرْدِينِ ﴿۵۶﴾

می گوید: به خدا قسم، چیزی نمانده بود که تو مرا به هلاکت بیندازی. ﴿۵۶﴾

وَلَوْلَا نِعْمَةُ رَبِّي لَكُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرِينَ ﴿۵۷﴾

و اگر نعمت پروردگارم نبود، من هم از احضارشدگان بودم. ﴿۵۷﴾

أَفَمَا نَحْنُ بِمَيِّتِينَ ﴿۵۸﴾

آیا پس ما دیگر نمی میریم؟ ﴿۵۸﴾

إِلَّا مَوْتَتَنَا الْأُولَى وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ ﴿۵۹﴾

بجز همان مرگ اوّلی، و دیگر ما عذاب نخواهیم شد؟ ﴿۵۹﴾

إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ﴿۶۰﴾

حتما این همان فوز عظیم است. ﴿۶۰﴾

لِمِثْلِ هَذَا فَلْيَعْمَلِ الْعَامِلُونَ ﴿۶۱﴾

برای مثل این باید عمل کنندگان عمل کنند. ﴿۶۱﴾

أَذَلِكَ خَيْرٌ نُزُلًا أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ ﴿۶۲﴾

آیا آن برای پذیرائی بهتر است یا درخت زقوم؟ ﴿۶۲﴾

إِنَّا جَعَلْنَاهَا فِتْنَةً لِلظَّالِمِينَ ﴿۶۳﴾

قطعا ما آن را برای ستمگران عذابی قرار داده ایم. ﴿۶۳﴾

إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِي أَصْلِ الْجَحِيمِ ﴿۶۴﴾

آن درختی است که از قعر جهنّم بیرون می آید. ﴿۶۴﴾

طَلْعُهَا كَأَنَّهُ رُءُوسُ الشَّيَاطِينِ ﴿۶۵﴾

شکوفه اش گوئی که سرهای شیاطین است. ﴿۶۵﴾

فَإِنَّهُمْ لَآكِلُونَ مِنْهَا فَمَالِئُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ ﴿۶۶﴾

پس حتما اهل دوزخ از آن می خورند و شکمهای خود را از آن پر می کنند. ﴿۶۶﴾

ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَيْهَا لَشَوْبًا مِنْ حَمِيمٍ ﴿۶۷﴾

سپس برای آنها روی آن خوراک، آب داغ متعفّنی خواهد بود. ﴿۶۷﴾

ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَى الْجَحِیمِ ﴿۶۸﴾

سپس حتما برگشت آنها به سوی جهنّم است. ﴿۶۸﴾

إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آبَاءَهُمْ ضَالِّينَ ﴿۶۹﴾

قطعا اینها پدران خود را گمراه یافتند. ﴿۶۹﴾

فَهُمْ عَلَى آثَارِهِمْ يُهْرَعُونَ ﴿۷۰﴾

پس آنها به دنبال پدرانشان کشانده می شوند. ﴿۷۰﴾

وَلَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ ﴿۷۱﴾

و قطعا قبل از آنها بیشتر گذشتگان گمراه شدند. ﴿۷۱﴾

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا فِيهِمْ مُنْذِرِينَ ﴿۷۲﴾

و قطعا ما در میان آنها پیامبران ترساننده ای فرستاده بودیم. ﴿۷۲﴾

فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُنْذَرِينَ ﴿۷۳﴾

پس نگاه کن عاقبت مردمی را که ترسانده شده بودند، چگونه شد. ﴿۷۳﴾

إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ ﴿۷۴﴾

مگر بندگان خالص شده خدا. ﴿۷۴﴾

«سلام بر حضرت نوح علیه السلام»

وَلَقَدْ نَادَانَا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجِیبُونَ ﴿۷۵﴾

و قطعا نوح ما را ندا داد و ما چه خوب اجابت کننده ای بودیم. ﴿۷۵﴾

وَنَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ ﴿۷۶﴾

و ما او و اهلش را از حزن و اندوه بزرگی نجات دادیم. ﴿۷۶﴾

وَجَعَلْنَا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْبَاقِينَ ﴿۷۷﴾

و ما ذریه او را آنچنان قرار دادیم که باقی بمانند. ﴿۷۷﴾

وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ ﴿۷۸﴾

و در میان آیندگان (نام) او را نگه داشتیم. ﴿۷۸﴾

سَلَامٌ عَلَى نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ ﴿۷۹﴾

سلام بر نوح در میان همه جهانیان. ﴿۷۹﴾

إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ﴿۸۰﴾

قطعا ما اینگونه نیکوکاران را پاداش می دهیم. ﴿۸۰﴾

إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِینَ ﴿۸۱﴾

حقیقتا او از بندگان مؤمن ما بود. ﴿۸۱﴾

ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِینَ ﴿۸۲﴾

سپس دیگران را غرق کردیم. ﴿۸۲﴾

«سلام بر حضرت ابراهیم علیه السلام»

وَإِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ ﴿۸۳﴾

و حقیقتا از شیعیان او ابراهیم بوده است. ﴿۸۳﴾

إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ ﴿۸۴﴾

آن وقتی که با قلبی سالم نزد پروردگارش آمد. ﴿۸۴﴾

إِذْ قَالَ لِأَبِیهِ وَقَوْمِهِ مَاذَا تَعْبُدُونَ ﴿۸۵﴾

آن وقتی که به پدرش و قومش گفت: چه چیزی را عبادت می کنید؟ ﴿۸۵﴾

أَئِفْكًا آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِيدُونَ ﴿۸۶﴾

آیا به دروغ خدایانی غیر از خدا را اراده کرده اید؟ ﴿۸۶﴾

فَمَا ظَنُّكُمْ بِرَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿۸۷﴾

گمان شما به پروردگار جهانیان چیست؟ ﴿۸۷﴾

فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ ﴿۸۸﴾

پس نظری به ستارگان انداخت. ﴿۸۸﴾

فَقَالَ إِنِّی سَقِیمٌ ﴿۸۹﴾

و گفت: من کسالت دارم. ﴿۸۹﴾

فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِینَ ﴿۹۰﴾

پس آنها در حالی که پشت به او کرده بودند، رفتند. ﴿۹۰﴾

برداشت از آیات ۹۰ – ۷۵

قضیه حضرت نوح و حضرت ابراهیم علیهم السلام

سالک الی اللّه باید از آیات فوق این برداشتها را داشته باشد:

۱ – اگر انسان با اخلاص به سوی خدا حرکت کند و تزکیه نفس نماید، خدا پاسخ او را در نیازمندی هایش بسیار خوب می دهد.

۲ – خدای تعالی اهل تزکیه نفس و متعلقینش را از حزن و اندوه بزرگ در دنیا و آخرت نجات می دهد.

۳ – اگر به دستورات الهی عمل کند و تزکیه نفسش را به کمال برساند، نامش و ذریه اش و خوبیهایش باقی می ماند.

۴ – سلامتی از ناحیه پروردگار برای روح او می رسد و با قلب سلیم خدا را ملاقات می کند.

۵ – اگر بنده واقعی و مؤمن به خدا باشد، خدای تعالی جزای خوبی به او عنایت می کند.

۶ – دشمنانش را از بین می برد و آنها را نابود می کند.

۷ – اگر با دلی پاک و تزکیه شده و سالم به محضر پروردگار برسد، خدای تعالی او را به عنوان مربّی و رهبر برای اقوام و خویشاوندان و نزدیکانش قرار می دهد.

۸ – اگر از مؤمنان تزکیه شده که دارای قلب سالمی هستند باشد، خدا او را موفّق به امر به معروف و نهی از منکر و شکستن بتها و استدلال بر وحدانیت خدا می فرماید.

فَرَاغَ إِلَى آلِهَتِهِمْ فَقَالَ أَلَا تَأْكُلُونَ ﴿۹۱﴾

او مخفیانه به طرف خدایان آنها رفت. به خدایان آنها گفت: آیا (غذا) نمی خورید؟ ﴿۹۱﴾

مَا لَكُمْ لَا تَنْطِقُونَ ﴿۹۲﴾

شما را چه شده که حرف نمی زنید؟ ﴿۹۲﴾

فَرَاغَ عَلَيْهِمْ ضَرْبًا بِالْيَمِينِ ﴿۹۳﴾

پس به طرف آنها رفت، با دست راستش ضربتی بر آنها زد. ﴿۹۳﴾

فَأَقْبَلُوا إِلَيْهِ يَزِفُّونَ ﴿۹۴﴾

مردم با شتاب به طرف او رفتند. ﴿۹۴﴾

قَالَ أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ ﴿۹۵﴾

(ابراهیم) گفت: آیا آنچه را که مى تراشید، عبادت مى کنید؟ ﴿۹۵﴾

وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ ﴿۹۶﴾

و حال آنکه خدا شما و آنچه را که می سازید، خلق فرموده است. ﴿۹۶﴾

قَالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْيَانًا فَأَلْقُوهُ فِي الْجَحِيمِ ﴿۹۷﴾

گفتند: کوره ای از آتش برای او بنا کنید و او را در آن جهنّم بیندازید. ﴿۹۷﴾

فَأَرَادُوا بِهِ كَيْدًا فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَسْفَلِينَ ﴿۹۸﴾

و خواستند به او نیرنگی بزنند، ما آنها را از پست ترینها قرارشان دادیم. ﴿۹۸﴾

وَقَالَ إِنِّي ذَاهِبٌ إِلَى رَبِّي سَيَهْدِينِ ﴿۹۹﴾

و ابراهیم گفت: من به سوى پروردگارم مى روم. (پروردگارم) به زودى مرا راهنمایى مى کند. ﴿۹۹﴾

رَبِّ هَبْ لِی مِنَ الصَّالِحِینَ ﴿۱۰۰﴾

پروردگارِ من! به من فرزندی عنایت کن که از صالحین باشد. ﴿۱۰۰﴾

فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِیمٍ ﴿۱۰۱﴾

پس ما او را به پسری بردبار بشارت دادیم. ﴿۱۰۱﴾

فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ ﴿۱۰۲﴾

و چون (ابراهیم) با فرزندش به «سعى» رسید، گفت: اى پسرم، من در خواب دیده ام که تو را ذبح مى کنم. پس دقّت کن، نظر و رأى تو چیست؟ پسر گفت: اى پدرم، آنچه را که امر شده اى، انجام بده. به زودى مرا، انشاءاللّه از بردباران خواهى یافت. ﴿۱۰۲﴾

فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ ﴿۱۰۳﴾

پس وقتى که هر دو تسلیم شدند و (ابراهیم) پیشانى او را به خاک گذاشت. ﴿۱۰۳﴾

وَنَادَيْنَاهُ أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ ﴿۱۰۴﴾

و ما او را ندا دادیم که ای ابراهیم! ﴿۱۰۴﴾

قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ﴿۱۰۵﴾

قطعا تو به رؤیایت تحقّق بخشیدی. ما نیکوکاران را اینگونه جزا می دهیم. ﴿۱۰۵﴾

إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِينُ ﴿۱۰۶﴾

قطعا این همان امتحان آشکار بود. ﴿۱۰۶﴾

وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ ﴿۱۰۷﴾

و فدای او قربانی بزرگی کردیم. ﴿۱۰۷﴾

وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ ﴿۱۰۸﴾

و او را برای آیندگان باقی گذاشتیم. ﴿۱۰۸﴾

سَلَامٌ عَلَى إِبْرَاهِیمَ ﴿۱۰۹﴾

سلام بر ابراهیم. ﴿۱۰۹﴾

كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ﴿۱۱۰﴾

این گونه ما نیکوکاران را جزا می دهیم. ﴿۱۱۰﴾

إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِینَ ﴿۱۱۱﴾

قطعا او از بندگان مؤمن ما بود. ﴿۱۱۱﴾

وَبَشَّرْنَاهُ بِإِسْحَاقَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ ﴿۱۱۲﴾

و ما او را به اسحاق، پیغمبری که از شایستگان بود، بشارت دادیم. ﴿۱۱۲﴾

وَبَارَكْنَا عَلَيْهِ وَعَلَى إِسْحَاقَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِمَا مُحْسِنٌ وَظَالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبِينٌ ﴿۱۱۳﴾

و به او و به اسحاق برکت دادیم. و از نسل ابراهیم و اسحاق، نیکوکار و ستمگر به خود، آشکار بودند. ﴿۱۱۳﴾

برداشت از آیات ۱۱۳ – ۹۱

بقیه قضیه حضرت ابراهیم علیه السلام

سالک الی اللّه باید از قضیه حضرت ابراهیم علیه السلام پندهایی بیاموزد:

۱ – حضرت ابراهیم علیه السلام آن چنان استقامتی داشت که وارد بتخانه شد و بتها را درهم کوبید با آن که می دانست همه مردم علیه او قیام می کنند.

۲ – سالک الی اللّه باید در مقابل دشمنان انبوه آن چنان استقامتی داشته باشد که امر به معروف و نهی از منکرش را ترک نکند.

۳ – در مقابل دشمنان باید عقایدی که برای او قطعی شده اظهار کند و برای آنها استدلال نماید و از هیچ چیز نترسد.

۴ – سالک الی اللّه باید در مقابل محکومیت های قضاوت جور، خود را به خدا واگذار کند تا خدا کید آنها را به خود آنها برگرداند.

۵ – سالک الی اللّه باید همیشه به سوی خدا برود و خود را از شایستگان قرار دهد.

۶ – اگر سالک الی اللّه کاملاً توانست استقامت کند و به راه انحرافی نرود و از خدای تعالی خواست که به او در رسیدن مقام صالحین کمک کند، خدا به او دوستان و فرزندان صالحی عنایت می فرماید.

۷ – سالک الی اللّه اگر به مقام صالحین رسید و رشد کاملی کرد، برای این که به خود او خدای تعالی بفهماند که به مقام خوبی رسیده، امتحان سختی برای او قرار می دهد.

۸ – سالک الی اللّه اوامر الهی را با جدیت و دقّت ولو آن که حکمتش را نفهمد انجام می دهد.

۹ – وقتی که سالک الی اللّه از امتحان خوب بیرون آمد، خدای تعالی کارها را برای او آسان می کند و آن قدر به او مقام و درجه می دهد که از نیکوکاران محسوب شود.

۱۰ – سالک الی اللّه اگر از امتحان خوب بیرون آمد، خدای تعالی سلامتی او را از جهت روح و بدن تأمین می کند و او را می ستاید. زیرا خدای تعالی شکور است.

۱۱ – سالک الی اللّه اگر از امتحان خوب بیرون بیاید، خدای تعالی حتی به فرزندانش توفیق بیشتری عنایت می کند تا آنها از خوبان باشند.

«سلام بر حضرت موسی و هارون علیهماالسلام»

وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَى مُوسَى وَهَارُونَ ﴿۱۱۴﴾

و قطعا ما به موسی و هارون منّت گذاشتیم. ﴿۱۱۴﴾

وَنَجَّيْنَاهُمَا وَقَوْمَهُمَا مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ ﴿۱۱۵﴾

که آنها و قومشان را از اندوهی بزرگ نجات دادیم. ﴿۱۱۵﴾

وَنَصَرْنَاهُمْ فَكَانُوا هُمُ الْغَالِبِينَ ﴿۱۱۶﴾

و آنها را یاری کردیم تا آنها غلبه کنند. ﴿۱۱۶﴾

وَآتَيْنَاهُمَا الْكِتَابَ الْمُسْتَبِينَ ﴿۱۱۷﴾

و به آن دو کتاب روشنگرى عنایت کردیم. ﴿۱۱۷﴾

وَهَدَيْنَاهُمَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ ﴿۱۱۸﴾

و آن دو را به راه راست هدایت نمودیم. ﴿۱۱۸﴾

وَتَرَكْنَا عَلَيْهِمَا فِي الْآخِرِينَ ﴿۱۱۹﴾

و آن دو را برای مردم باقی گذاشتیم. ﴿۱۱۹﴾

سَلَامٌ عَلَى مُوسَى وَهَارُونَ ﴿۱۲۰﴾

سلام بر موسی و هارون ﴿۱۲۰﴾

إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ﴿۱۲۱﴾

ما این چنین نیکوکاران را جزا می دهیم. ﴿۱۲۱﴾

إِنَّهُمَا مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِینَ ﴿۱۲۲﴾

آن دو از بندگان مؤمن ما بودند. ﴿۱۲۲﴾

برداشت از آیات ۱۲۲ – ۱۲۰

سلام الهی

خدای تعالی برای پیامبران اولوالعزم آن چنان احترامی قائل است که به آنها سلام گفته و همیشه باید سلام از بزرگتر به کوچکتر باشد، چنان که به حضرت موسی و هارون علیهم السلام خدای تعالی در این آیات عمل فرموده است. زیرا آنها از بندگان مؤمن خدای تعالی بودند.

«حضرت الیاس علیه السلام از پیامبران بود»

وَإِنَّ إِلْيَاسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ ﴿۱۲۳﴾

و قطعا الیاس از پیامبران بوده است. ﴿۱۲۳﴾

إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَلَا تَتَّقُونَ ﴿۱۲۴﴾

زمانی که به قومش گفت: آیا تقوی پیشه نمی کنید؟ ﴿۱۲۴﴾

أَتَدْعُونَ بَعْلاً وَتَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخَالِقِینَ ﴿۱۲۵﴾

آیا بعل [۱] را می خوانید و بهترین خلقت کنندگان را از دست می دهید؟ ﴿۱۲۵﴾

[۱] ــ اسم بتى است که قوم الیاس مى ‏پرستیدند.

اَللَّهَ رَبَّكُمْ وَرَبَّ آبَائِكُمُ الْأَوَّلِينَ ﴿۱۲۶﴾

خدایی که پروردگار شما و پروردگار پدران گذشته تان بوده است. ﴿۱۲۶﴾

فَكَذَّبُوهُ فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ ﴿۱۲۷﴾

پس او را تکذیب کردند. همه آنها ﴿در قیامت﴾ حاضر می شوند. ﴿۱۲۷﴾

إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ ﴿۱۲۸﴾

مگر بندگان خالص شده خدا. ﴿۱۲۸﴾

وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ ﴿۱۲۹﴾

و ما او را برای مردم باقی گذاشتیم. ﴿۱۲۹﴾

برداشت از آیات ۱۲۹ – ۱۲۳

قضیه حضرت الیاس علیه السلام

سالک الی اللّه باید معتقد باشد که حضرت الیاس علیه السلام از پیامبران بود و قومش را وادار به تزکیه نفس می کرد و در مرحله اول تقوی را به آنها پیشنهاد می نمود و اعتقادات صحیح را به آنها راهنمایی می کرد و خدای تعالی به خاطر این که او از بندگان خالص شده خدا بود، او را برای دیگران باقی گذاشت.

«سلام خدا بر آل محمّد صلی الله علیه و آله»

سَلَامٌ عَلَى إِلْ يَاسِينَ ﴿۱۳۰﴾

سلام بر آل یاسین. ﴿۱۳۰﴾

إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ﴿۱۳۱﴾

این گونه ما نیکوکاران را جزا می دهیم. ﴿۱۳۱﴾

إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِینَ ﴿۱۳۲﴾

قطعا او از بندگان مؤمن ما بود. ﴿۱۳۲﴾

برداشت از آیات ۱۳۲ – ۱۳۰

سلام بر آل محمد صلی الله علیه و آله

سالک الی اللّه باید بداند که آل پیامبر صلی الله علیه و آله یعنی ذریه آن حضرت از نسل حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام به قدری مورد لطف پروردگارند که در ردیف پیامبران اولوالعزم به آنها سلام گفته تا این گونه جزای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اجر رسالت او را عنایت کند. زیرا آن حضرت از بندگان مؤمن خدای تعالی بود. آنجا که فرموده: «آمن الرسول بما انزل الیه من ربّه».

«حضرت لوط علیه السلام از فرستادگان الهی بود»

وَإِنَّ لُوطًا لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ ﴿۱۳۳﴾

و حتما لوط از رسولان بود. ﴿۱۳۳﴾

إِذْ نَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ أَجْمَعِينَ ﴿۱۳۴﴾

آن وقتی که ما او و همه اهلش را نجات دادیم. ﴿۱۳۴﴾

إِلَّا عَجُوزاً فِی الْغَابِرِینَ ﴿۱۳۵﴾

مگر پیرزنی را که از بازماندگان بود. ﴿۱۳۵﴾

ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِینَ ﴿۱۳۶﴾

سپس دیگران را هلاک کردیم. ﴿۱۳۶﴾

وَإِنَّكُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَيْهِمْ مُصْبِحِينَ ﴿۱۳۷﴾

و قطعا شما بر آنها صبحگاهان می گذرید. ﴿۱۳۷﴾

وَبِاللَّیلِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ﴿۱۳۸﴾

و (همچنین) شب. پس (چرا) تعقّل نمى کنید؟ ﴿۱۳۸﴾

«حضرت یونس علیه السلام از فرستادگان الهی بود»

وَإِنَّ يُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ ﴿۱۳۹﴾

و قطعا یونس از پیامبران بود. ﴿۱۳۹﴾

إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ ﴿۱۴۰﴾

آن وقتى که به طرف کشتى پر (از مسافر) فرار کرد. ﴿۱۴۰﴾

فَسَاهَمَ فَكَانَ مِنَ الْمُدْحَضِينَ ﴿۱۴۱﴾

آنها قرعه انداختند، پس یونس بیرون انداختنی شد. ﴿۱۴۱﴾

فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَهُوَ مُلِیمٌ ﴿۱۴۲﴾

پس ماهی بزرگی او را بلعید و او خود را ملامت می کرد. ﴿۱۴۲﴾

فَلَوْلَا أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ ﴿۱۴۳﴾

و اگر او غیر از این بود که از تسبیح کنندگان بود، ﴿۱۴۳﴾

لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ ﴿۱۴۴﴾

تا روز قیامت در شکم آن ماهی می ماند. ﴿۱۴۴﴾

فَنَبَذْنَاهُ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ سَقِيمٌ ﴿۱۴۵﴾

پس ما او را در حالی که بیمار بود، به زمین خشکی انداختیم. ﴿۱۴۵﴾

وَأَنْبَتْنَا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِنْ يَقْطِينٍ ﴿۱۴۶﴾

و بر او درختی از کدو رویاندیم. ﴿۱۴۶﴾

وَأَرْسَلْنَاهُ إِلَى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزِيدُونَ ﴿۱۴۷﴾

و ما او را به طرف صد هزار نفر یا بیشتر فرستادیم. ﴿۱۴۷﴾

فَآمَنُوا فَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِينٍ ﴿۱۴۸﴾

پس آنها ایمان آوردند و ما تا مدّتی آنها را از زندگی بهره مند نمودیم. ﴿۱۴۸﴾

برداشت از آیات ۱۴۸ – ۱۳۹

قضیه حضرت یونس علیه السلام

سالک الی اللّه باید از آیاتی که خدای تعالی درباره حضرت یونس علیه السلام در اینجا بیان فرموده استفاده های زیر را بکند:

۱ – کوچکترین کوتاهی درباره انجام وظایفی که به او محوّل شده ننماید.

۲ – با خود فکر نکند که خدای تعالی ممکن است از همه تقصیرات انسان بگذرد و او را به هیچ وجه مؤاخذه نکند.

۳ – گناهان خود را به گردن بگیرد و به دیگران نسبت ندهد.

۴ – خدای تعالی قادر است که همه نوع عذابی را برای انسانی که ظلم به صدها هزار جمعیت ولو ناخود آگاه کرده، انجام دهد.

۵ – با تسبیح پروردگار و توجّه به حقیقت تسبیح می تواند از عذابهای بسیار سخت الهی نجات پیدا کند.

۶ – اگر خدا را از هر عیبی و هر ظلمی منّزه نمود و به آن اعتقاد پیدا کرد، خدا او را از عذابهای سخت نجات می دهد و بلکه به او مهربانی می کند و حتی از ناراحتی های بدنی او را حفظ می فرماید.

۷ – اگر با نیکوکاری و با عهده گرفتن ظلمها و با سلامت نفس خواست زندگی کند. باید تبلیغات و راهنمایی های مردم را نیز به عهده بگیرد. زیرا خدای تعالی مهربان است.

«برای خدا دختر و پسری نیست»

فَاسْتَفْتِهِمْ أَلِرَبِّكَ الْبَنَاتُ وَلَهُمُ الْبَنُونَ ﴿۱۴۹﴾

از آنها سؤال کن آیا برای پروردگارت دخترانی و برای آنها پسرانی هست؟ ﴿۱۴۹﴾

أَمْ خَلَقْنَا الْمَلَائِكَةَ إِنَاثًا وَهُمْ شَاهِدُونَ ﴿۱۵۰﴾

یا ما ملائکه را زن خلق کردیم و آنها شاهد بودند؟ ﴿۱۵۰﴾

أَلَا إِنَّهُمْ مِنْ إِفْكِهِمْ لَيَقُولُونَ ﴿۱۵۱﴾

همه بدانید، آنها با این تهمتشان می گویند: ﴿۱۵۱﴾

وَلَدَ اللَّهُ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ ﴿۱۵۲﴾

خدا فرزند آورده و قطعا آنها دروغگویند. ﴿۱۵۲﴾

أَصْطَفَى الْبَنَاتِ عَلَى الْبَنِينَ ﴿۱۵۳﴾

آیا خدا دختران را بر پسران ترجیح داده؟ ﴿۱۵۳﴾

مَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ ﴿۱۵۴﴾

شما را چه شده؟ چگونه قضاوت می کنید؟ ﴿۱۵۴﴾

أَفَلَا تَذَكَّرُونَ ﴿۱۵۵﴾

آیا پس چرا متذکر نمی شوید؟ ﴿۱۵۵﴾

أَمْ لَكُمْ سُلْطَانٌ مُبِينٌ ﴿۱۵۶﴾

آیا برای شما دلیل آشکاری هست؟ ﴿۱۵۶﴾

فَأْتُوا بِكِتَابِكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ ﴿۱۵۷﴾

پس اگر راستگو هستید، نوشته تان را بیاورید. ﴿۱۵۷﴾

«انتساب نداشتن خدا به اجنّه»

وَجَعَلُوا بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْجِنَّةِ نَسَبًا وَلَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ ﴿۱۵۸﴾

و بین خدا و جنّها نسبى قرار دادند و حال آنکه قطعا جنّها مى دانند که آنها احضار خواهند شد. ﴿۱۵۸﴾

سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ ﴿۱۵۹﴾

پاک است خدا از آنچه آنها توصیف می کنند. ﴿۱۵۹﴾

إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ ﴿۱۶۰﴾

مگر بندگان پاک و خالص شده خدا. ﴿۱۶۰﴾

فَإِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ ﴿۱۶۱﴾

پس حتما شما و آنچه را می پرستید. ﴿۱۶۱﴾

مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ بِفَاتِنِينَ ﴿۱۶۲﴾

نمی توانید آنها را گمراه کنید. ﴿۱۶۲﴾

إِلَّا مَنْ هُوَ صَالِ الْجَحِیمِ ﴿۱۶۳﴾

مگر کسی که خود به سوی جهنّم می رود. ﴿۱۶۳﴾

وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ ﴿۱۶۴﴾

و هیچ کس از ما نیست، مگر اینکه برای او مقام معلومی است. ﴿۱۶۴﴾

وَإِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ ﴿۱۶۵﴾

و ما همگی به صف ایستاده ایم. ﴿۱۶۵﴾

وَإِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ ﴿۱۶۶﴾

و قطعا ما تسبیح کنندگان هستیم. ﴿۱۶۶﴾

وَإِنْ كَانُوا لَيَقُولُونَ ﴿۱۶۷﴾

و اگر چه آنها می گفتند: ﴿۱۶۷﴾

لَوْ أَنَّ عِنْدَنَا ذِكْرًا مِنَ الْأَوَّلِينَ ﴿۱۶۸﴾

اگر در نزد ما کتابی از گذشتگان می بود، ﴿۱۶۸﴾

لَكُنَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ ﴿۱۶۹﴾

حتما ما بندگان پاک و خالص خدا بودیم. ﴿۱۶۹﴾

فَكَفَرُوا بِهِ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ ﴿۱۷۰﴾

پس به آن کافر شدند و به زودی خواهند دانست. ﴿۱۷۰﴾

وَلَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِينَ ﴿۱۷۱﴾

و قطعا سخن ما برای بندگان فرستاده شده مان از پیش مسلّم گردیده. ﴿۱۷۱﴾

إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ ﴿۱۷۲﴾

که قطعا آنها همان یاری شدگانند. ﴿۱۷۲﴾

وَإِنَّ جُنْدَنَا لَهُمُ الْغَالِبُونَ ﴿۱۷۳﴾

و حتما لشگر ما غلبه کنندگانند. ﴿۱۷۳﴾

فَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّى حِینٍ ﴿۱۷۴﴾

پس از آنها تا مدّتی رو بگردان. ﴿۱۷۴﴾

وَأَبْصِرْهُمْ فَسَوْفَ يُبْصِرُونَ ﴿۱۷۵﴾

و آنها را نگاه کن که آنها هم به زودی خواهند دید. ﴿۱۷۵﴾

أَفَبِعَذَابِنَا يَسْتَعْجِلُونَ ﴿۱۷۶﴾

آیا برای عذاب ما عجله می کنند؟ ﴿۱۷۶﴾

فَإِذَا نَزَلَ بِسَاحَتِهِمْ فَسَاءَ صَبَاحُ الْمُنْذَرِينَ ﴿۱۷۷﴾

پس وقتى که عذاب ما به ساحت آنها فرود آمد، پس بدصبحى انذارشدگان دارند. ﴿۱۷۷﴾

وَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّى حِینٍ ﴿۱۷۸﴾

از آنها تا مدّتی رو بگردان. ﴿۱۷۸﴾

وَأَبْصِرْ فَسَوْفَ يُبْصِرُونَ ﴿۱۷۹﴾

و (آنها را) نگاه کن که به زودى آنها هم خواهند دید. ﴿۱۷۹﴾

سُبْحَانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ ﴿۱۸۰﴾

منزّه است پروردگار تو، پروردگار عزّت، از آنچه وصف مى کنند. ﴿۱۸۰﴾

وَسَلَامٌ عَلَى الْمُرْسَلِینَ ﴿۱۸۱﴾

و سلام بر پیامبران. ﴿۱۸۱﴾

وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿۱۸۲﴾

و حمد برای خدایی که پروردگارِ جهانیان است. ﴿۱۸۲﴾

سوره مبارکه یس

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«پیغمبر صلی الله علیه و آله در راه راست است»

یس ﴿۱﴾

یس (محمّد) ﴿۱﴾

وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ ﴿۲﴾

قسم به قرآنِ پر از حکمت ﴿۲﴾

إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ ﴿۳﴾

قطعا تو از پیامبرانی ﴿۳﴾

عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ ﴿۴﴾

در راه راستی ﴿۴﴾

تَنْزِيلَ الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ ﴿۵﴾

از سوی خدای عزیز مهربان قرآن نازل شده است. ﴿۵﴾

لِتُنْذِرَ قَوْمًا مَا أُنْذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ ﴿۶﴾

براى آنکه بترسانى قومى را همان طور که پدرانشان ترسانده شدند. پس آنها غافلند (از انذارها). ﴿۶﴾

«صفات غافلین»

لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلَى أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ ﴿۷﴾

قطعا فرمان درباره اکثر آنها تحقّق یافته و آنها ایمان نمى آورند. ﴿۷﴾

إِنَّا جَعَلْنَا فِي أَعْنَاقِهِمْ أَغْلَالًا فَهِيَ إِلَى الْأَذْقَانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ ﴿۸﴾

ما در گردنهاى آنها غلهائى قرار دادیم که آن غلها تا به چانه هاى آنها رسیده پس سر آنها به بالا نگه داشته شده است. ﴿۸﴾

وَجَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ ﴿۹﴾

و از پیش روى آنها و از پشت سر آنها سدّى قرار داده ایم. پس دیده آنان را پوشانده ایم که آنها نمى بینند. ﴿۹﴾

وَسَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ ﴿۱۰﴾

و یکسان است براى آنها که بترسانى آنها را یا نترسانى، (آنها) ایمان نمى آورند. ﴿۱۰﴾

إِنَّمَا تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَخَشِيَ الرَّحْمَنَ بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَأَجْرٍ كَرِيمٍ ﴿۱۱﴾

جز این نیست که تو مى ترسانى کسى را که از ذکر (قرآن) تبعیت کند و از خداى رحمان در پنهانى بترسد، پس او را به مغفرت و اجر خوبى بشارت بده. ﴿۱۱﴾

«علم هر چیزی در قلب امام مبین ثبت شده است»

إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي الْمَوْتَى وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ ﴿۱۲﴾

حتما ما مرده ها را زنده مى کنیم و آنچه را که جلو فرستاده اند و آثار آنها را ثبت مى نماییم و (علم) هر چیزى را در امامى مبین احصاء کرده ایم. ﴿۱۲﴾

«قصّه فرستادگان حضرت عیسی علیه السلام به انطاکیه»

وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا أَصْحَابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ ﴿۱۳﴾

و براى آنها مَثَل اصحاب قریه را بزن، آن زمانى که فرستادگان به طرف آنها آمدند. ﴿۱۳﴾

إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَيْكُمْ مُرْسَلُونَ ﴿۱۴﴾

زمانى که ما به سوى آنها دو نفر را فرستادیم، پس آنها را تکذیب کردند و ما آنها را به سوّمى یارى کردیم (عزیز نمودیم)، پس آنها گفتند که ما حتما به سوى شما فرستادگانى هستیم. ﴿۱۴﴾

قَالُوا مَا أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنَا وَمَا أَنْزَلَ الرَّحْمَنُ مِنْ شَيْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَكْذِبُونَ ﴿۱۵﴾

مردم آن قریه گفتند: شما جز بشرى مثل ما نیستید و خداى بخشنده چیزى نازل نکرده. شما جز دروغگو چیزى نیستید. ﴿۱۵﴾

قَالُوا رَبُّنَا يَعْلَمُ إِنَّا إِلَيْكُمْ لَمُرْسَلُونَ ﴿۱۶﴾

گفتند: پروردگار ما مى داند که ما قطعا به سوى شما فرستاده شده ایم. ﴿۱۶﴾

وَمَا عَلَيْنَا إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ ﴿۱۷﴾

و بر ما جز ابلاغ صریح چیزی نیست. ﴿۱۷﴾

قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُمْ مِنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿۱۸﴾

گفتند: ما به شما فال بد زده ایم که اگر بس نکنید، حتماً شما را سنگسار مى کنیم و از طرف ما عذاب دردناکى به شما مى رسد. ﴿۱۸﴾

قَالُوا طَائِرُكُمْ مَعَكُمْ أَئِنْ ذُكِّرْتُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ ﴿۱۹﴾

گفتند: فال بد شما با شما است، اگر شما بفهمید و متذکر شوید؟ آیا شما متذکر مى شوید؟ بلکه شما قوم اسرافکارى هستید. ﴿۱۹﴾

«گفتار حبیب نجّار»

وَجَاءَ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعَى قَالَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ ﴿۲۰﴾

و مردى از دورترین نقطه شهر با شتاب آمد، گفت: اى قومِ من، از پیامبران پیروى کنید. ﴿۲۰﴾

اِتَّبِعُوا مَنْ لَا يَسْأَلُكُمْ أَجْرًا وَهُمْ مُهْتَدُونَ ﴿۲۱﴾

پیروى کنید از کسانى که از شما اجرى نمى خواهند و آنها هدایت شدگانند. ﴿۲۱﴾

برداشت از آیات ۲۱ – ۱۳

قضیه اصحاب قریه

سالک الی اللّه باید از قضیه ای که در اول سوره یس خدای تعالی مثل زده است، مطالب زیر را تعلیم بگیرد،

۱ – آن که راه تبلیغات دینی را به طور صحیح یاد بگیرد و اشتباه نکند.

۲ – با سیاست خاصی طوری موعظه کند که دیگران را عزیز کرده و ضمنا سخنان خودش را به مردم بفهماند.

۳ – به تبلیغ دین اکتفا کند و به سخنان بیهوده گویان توجه نکند.

۴ – از تهدید دیگران اگر خدا پشتیبان او است نترسد.

۵ – از اسراف کنندگان نباشد.

۶ – به کمک دین و رسالت پیامبران علیهم السلام برخیزد.

۷ – انصاف داشته باشد و حرف حق را به خصوص از کسانی که اجر و مزدی از او طلب نمی کنند، بپذیرد؟

وَمَا لِيَ لَا أَعْبُدُ الَّذِي فَطَرَنِي وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ﴿۲۲﴾

و مرا چه شده که عبادت نکنم کسى را که خلقم کرده و به سوى او برمى گردید. ﴿۲۲﴾

أَأَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً إِنْ يُرِدْنِ الرَّحْمَنُ بِضُرٍّ لَا تُغْنِ عَنِّي شَفَاعَتُهُمْ شَيْئًا وَلَا يُنْقِذُونِ ﴿۲۳﴾

آیا غیر از او خدایانى را (براى عبادت) بگیرم؟ که اگر خداى رحمان ضررى را براى من بخواهد، شفاعت آنها، از چیزى مرا بى نیاز نکرده و مرا نجات نخواهد داد. ﴿۲۳﴾

إِنِّي إِذًا لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ ﴿۲۴﴾

که قطعا من در آن وقت در گمراهی آشکاری هستم. ﴿۲۴﴾

إِنِّي آمَنْتُ بِرَبِّكُمْ فَاسْمَعُونِ ﴿۲۵﴾

من حتما ایمان به پروردگار شما آوردم، پس ﴿سخن﴾ مرا بشنوید. ﴿۲۵﴾

قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ ﴿۲۶﴾

گفته شد که داخل بهشت شو. گفت: ای کاش قوم من می دانستند. ﴿۲۶﴾

بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ ﴿۲۷﴾

که پروردگارم مرا بخشید و مرا از گرامی شدگان قرار داد. ﴿۲۷﴾

وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا كُنَّا مُنْزِلِينَ ﴿۲۸﴾

و ما بر قوم او بعد از او لشگرى از آسمان نازل نکردیم و ما هرگز از فرستندگان نبوده ایم. ﴿۲۸﴾

إِنْ كَانَتْ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ خَامِدُونَ ﴿۲۹﴾

جز یک فریاد چیزی نبود، پس ناگهان همه آنها خاموش شدند. ﴿۲۹﴾

«حسرت خدا بر عمل بندگانش»

يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ ﴿۳۰﴾

اى حسرت بر بندگان. پیامبرى نزد آنها نیامد، مگر آنکه آنها او را مسخره مى کردند. ﴿۳۰﴾

أَلَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَيْهِمْ لَا يَرْجِعُونَ ﴿۳۱﴾

 آیا ندیدند چقدر از جمعیتهائى قبل از آنها را هلاک کردیم؟ قطعا آنها به سوى اینها بر نمى گردند. ﴿۳۱﴾

وَإِنْ كُلٌّ لَمَّا جَمِيعٌ لَدَيْنَا مُحْضَرُونَ ﴿۳۲﴾

و اینکه همه آنها به نزد ما احضار خواهند شد. ﴿۳۲﴾

برداشت از آیات ۳۲ – ۳۰

استهزاء

سالک الی اللّه علاوه بر این که ناصحین و پیامبران را استهزاء نمی کند، به سخنان آنها باید دقیقا گوش دهد تا هدایت شود و گمراه نگردد که روز قیامت وقتی به محضر پروردگارش رسید سرافراز باشد.

«زمین مرده زنده می شود»

وَآيَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْنَاهَا وَأَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبًّا فَمِنْهُ يَأْكُلُونَ ﴿۳۳﴾

و نشانه اى براى آنها، زمین مرده اى است که آن را زنده مى کنیم و از آن دانه اى بیرون مى آوریم که مردم از آن مى خورند. ﴿۳۳﴾

وَجَعَلْنَا فِيهَا جَنَّاتٍ مِنْ نَخِيلٍ وَأَعْنَابٍ وَفَجَّرْنَا فِيهَا مِنَ الْعُيُونِ ﴿۳۴﴾

و در آن باغهائى از درختان خرما و درختان انگور قرار دادیم و در آن باغها چشمه هائى جارى نمودیم. ﴿۳۴﴾

لِيَأْكُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَمَا عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ أَفَلَا يَشْكُرُونَ ﴿۳۵﴾

براى اینکه از میوه هاى آن و آنچه را که با دستهایشان در آن باغها کار کرده اند، بخورند. آیا پس (چرا) تشکر نمى کنند؟ ﴿۳۵﴾

سُبْحَانَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْوَاجَ كُلَّهَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَمِنْ أَنْفُسِهِمْ وَمِمَّا لَا يَعْلَمُونَ ﴿۳۶﴾

منزّه است خدائى که همه زوجها را از آنچه زمین مى رویاند و از (دسترنج) خودشان و از آنچه نمى دانند، آفرید. ﴿۳۶﴾

وَآيَةٌ لَهُمُ اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُمْ مُظْلِمُونَ ﴿۳۷﴾

و نشانه دیگر براى آنها شب است که ما روز را از آن مى گیریم، ناگهان آنها در ظلمت قرار مى گیرند. ﴿۳۷﴾

«حرکت خورشید»

وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَهَا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ ﴿۳۸﴾

و (آیه دیگر) خورشیدى که براى رسیدن به قرارگاهش در حرکت است. این تقدیر خداى قادر دانا است. ﴿۳۸﴾

وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّى عَادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ ﴿۳۹﴾

و براى ماه منزلهائى تقدیر کردیم تا به صورت شاخه خشکیده قوسى شکل درخت خرما برگردد. ﴿۳۹﴾

لَا الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَهَا أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ ﴿۴۰﴾

نه براى خورشید سزاوار است اینکه به ماه برسد و نه شب بر روز پیشى مى گیرد و هر کدام در مدار خود شناورند. ﴿۴۰﴾

«کشتی یکی از نشانه های خدا است»

وَآيَةٌ لَهُمْ أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّيَّتَهُمْ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ ﴿۴۱﴾

و نشانه (دیگرى) براى آنها این است که نسل آنها را در کشتیهائى که پر از بارها است، حمل مى کنیم. ﴿۴۱﴾

وَخَلَقْنَا لَهُمْ مِنْ مِثْلِهِ مَا يَرْكَبُونَ ﴿۴۲﴾

و براى آنها مِثل آن (کشتى) مرکبهائى که سوار مى شوند، خلق کردیم. ﴿۴۲﴾

وَإِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلَا صَرِيخَ لَهُمْ وَلَا هُمْ يُنْقَذُونَ ﴿۴۳﴾

و اگر بخواهیم آنها را به طورى که نه فریادرسى داشته باشند و نه نجات داده شوند، غرقشان مى کنیم. ﴿۴۳﴾

إِلَّا رَحْمَةً مِنَّا وَمَتَاعًا إِلَى حِينٍ ﴿۴۴﴾

مگر آنکه رحمتى از طرف ما شامل حالشان شود و (بنا شود که) مدّتى در دنیا بهره مند گردند. ﴿۴۴﴾

وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّقُوا مَا بَيْنَ أَيْدِيكُمْ وَمَا خَلْفَكُمْ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ﴿۴۵﴾

و وقتى که به آنها گفته مى شود: به خاطر آنچه که پیش روى شما و آنچه که پشت سر شما قرار گرفته، تقوى داشته باشید تا شاید مورد رحمت پروردگار واقع شوید. ﴿۴۵﴾

وَمَا تَأْتِيهِمْ مِنْ آيَةٍ مِنْ آيَاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا كَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِينَ ﴿۴۶﴾

و هیچ نشانه اى از نشانه هاى پروردگارشان براى آنها نمى آید، مگر آنکه آنها از آن اعراض مى کنند. ﴿۴۶﴾

«دستور انفاق»

وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنُطْعِمُ مَنْ لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ ﴿۴۷﴾

و وقتى که به آنها گفته مى شود: از آنچه خدا روزیتان کرده انفاق کنید، کسانى که کافر شده اند، به کسانى که ایمان آورده اند، مى گویند: آیا ما کسى را اطعام کنیم که اگر خدا بخواهد، او را اطعام مى کند؟ شما جز در گمراهى آشکارى نیستید. ﴿۴۷﴾

برداشت از آیات ۴۷ – ۴۵

صفات حسنه

سالک الی اللّه باید به خاطر آن چه برایش پیش خواهد آمد از اعمال گذشته اش بترسد، شاید مورد مهربانی خدا واقع گردد و از آیات الهی اعراض نکند و به آنها دقّت عملی نماید و از آن چه خدای تعالی به او روزی فرموده انفاق کند و عاطفه انسانی داشته باشد و چون در این جهت باید امتحان بدهد، با خود نگوید که اگر خدا می خواست به فقرا هم خودش روزی کاملی عنایت می کرد که اگر این چنین فکری کرد، در گمراهی و اشتباه کاملی خواهد بود.

وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ ﴿۴۸﴾

و مى گویند: اگر شما راست مى گویید، این وعده چه وقت انجام خواهد شد؟ ﴿۴۸﴾

مَا يَنْظُرُونَ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَهُمْ يَخِصِّمُونَ ﴿۴۹﴾

انتظارى نمى کشند، مگر اینکه یک صیحه آنها را مى گیرد، در حالى که آنها مشغول مخاصمه و جنجال هستند. ﴿۴۹﴾

فَلَا يَسْتَطِيعُونَ تَوْصِيَةً وَلَا إِلَى أَهْلِهِمْ يَرْجِعُونَ ﴿۵۰﴾

آنها نمى توانند وصیتى کنند و نه به خانواده شان برگردند. ﴿۵۰﴾

«درباره روز قیامت»

وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَإِذَا هُمْ مِنَ الْأَجْدَاثِ إِلَى رَبِّهِمْ يَنْسِلُونَ ﴿۵۱﴾

و در صور دمیده مى شود. پس ناگهان آنها از قبرهاى خود به محضر پروردگارشان با شتاب مى آیند. ﴿۵۱﴾

قَالُوا يَا وَيْلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِنْ مَرْقَدِنَا هَذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَنُ وَصَدَقَ الْمُرْسَلُونَ ﴿۵۲﴾

مى گویند: اى واى بر ما، چه کسى ما را از مرقدمان (خوابگاه مان) بیرون آورد؟ این همان وعده خداى رحمان است و پیغمبران راست گفتند. ﴿۵۲﴾

إِنْ كَانَتْ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ جَمِيعٌ لَدَيْنَا مُحْضَرُونَ ﴿۵۳﴾

چیزى جز یک صیحه نبود. ناگهان همه آنها نزد ما احضار مى شوند. ﴿۵۳﴾

فَالْيَوْمَ لَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئًا وَلَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۵۴﴾

پس امروز چیزى از ظلم به کسى نمى رسد و جزا داده نمى شوید مگر آنچه که عمل مى کردید. ﴿۵۴﴾

إِنَّ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ الْيَوْمَ فِي شُغُلٍ فَاكِهُونَ ﴿۵۵﴾

قطعا اهل بهشت امروز مشغول و مسرورند. ﴿۵۵﴾

هُمْ وَأَزْوَاجُهُمْ فِي ظِلَالٍ عَلَى الْأَرَائِكِ مُتَّكِئُونَ ﴿۵۶﴾

آنها و همسرانشان در سایه ها روی تختها تکیه زده اند. ﴿۵۶﴾

لَهُمْ فِيهَا فَاكِهَةٌ وَلَهُمْ مَا يَدَّعُونَ ﴿۵۷﴾

براى آنها در آن بهشتها میوه هاى خوبى است و هر چه بخواهند در اختیارشان خواهد بود. ﴿۵۷﴾

سَلَامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِيمٍ ﴿۵۸﴾

سلام کلامی است از طرف پروردگار مهربان. ﴿۵۸﴾

وَامْتَازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ ﴿۵۹﴾

و اى گناه کاران، امروز (از میان مردم) شما جدا شوید. ﴿۵۹﴾

أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ ﴿۶۰﴾

آیا من با شما، اى فرزندان آدم، (در عالم ذر) عهد نبستم که شیطان را عبادت نکنید؟ که قطعا او براى شما دشمن آشکارى است. ﴿۶۰﴾

وَأَنِ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ ﴿۶۱﴾

و اینکه مرا عبادت کنید که راه راست همین است. ﴿۶۱﴾

وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلًّا كَثِيرًا أَفَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ ﴿۶۲﴾

و قطعا شیطان از شما گروه زیادی را گمراه کرد. آیا شما تعقّل نمی کنید؟ ﴿۶۲﴾

برداشت از آیات ۶۲ – ۶۰

تعهّدات

سالک الی اللّه باید به تعهّداتی که در عالم میثاق و عالم ذر با خدا بسته عمل کند که من جمله بندگی خدا که همان صراط مستقیم است و ترک بندگی شیطان که پیروی از دشمن است، می باشد.

هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ ﴿۶۳﴾

این جهنّمی است که شما وعده داده می شدید. ﴿۶۳﴾

اِصْلَوْهَا الْيَوْمَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ ﴿۶۴﴾

به خاطر آنچه که کفران می کردید، امروز داخل آن شوید. ﴿۶۴﴾

«روز قیامت دست و پای انسان شهادت می دهند»

اَلْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ ﴿۶۵﴾

امروز ما بر دهانهاى آنها مُهر مى زنیم و دستهایشان با ما سخن مى گویند و پاهایشان به آنچه که به دست آورده بودند، شهادت مى دهند. ﴿۶۵﴾

وَلَوْ نَشَاءُ لَطَمَسْنَا عَلَى أَعْيُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّرَاطَ فَأَنَّى يُبْصِرُونَ ﴿۶۶﴾

و اگر ما بخواهیم چشمهاى آنها را کور مى کنیم. پس در راه پیشى بگیرید. پس آیا آنها چگونه مى بینند (که پیشى بگیرند)؟ ﴿۶۶﴾

وَلَوْ نَشَاءُ لَمَسَخْنَاهُمْ عَلَى مَكَانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطَاعُوا مُضِيًّا وَلَا يَرْجِعُونَ ﴿۶۷﴾

و اگر بخواهیم، در جاى خودشان آنها را مسخ مى کنیم تا نتوانند بروند و نه برگردند. ﴿۶۷﴾

وَمَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَفَلَا يَعْقِلُونَ ﴿۶۸﴾

و کسى را که عمر طولانى مى دهیم، در خلقت او را مى شکنیم. آیا پس (چرا) تعقّل نمى کنند؟ ﴿۶۸﴾

«شعر گفتن برای پیامبر صلی الله علیه و آله سزاوار نیست»

وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا يَنْبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَقُرْآنٌ مُبِينٌ ﴿۶۹﴾

و ما به او (پیغمبر) شعر تعلیم ندادیم و شعر سزاوار او نیست. این چیزى جز یادآورى و قرآن آشکارى نیست. ﴿۶۹﴾

لِيُنْذِرَ مَنْ كَانَ حَيًّا وَيَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكَافِرِينَ ﴿۷۰﴾

به خاطر آنکه بترساند کسى را که زنده است و بر کافران عذاب الهى تحقّق پیدا کند. ﴿۷۰﴾

«خلقت چهارپایان»

أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا خَلَقْنَا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَيْدِينَا أَنْعَامًا فَهُمْ لَهَا مَالِكُونَ ﴿۷۱﴾

آیا ندیدند که ما براى آنها با قدرت خود چهارپایان را خلق کردیم، پس آنها آن چهارپایان را مالک شدند؟ ﴿۷۱﴾

وَذَلَّلْنَاهَا لَهُمْ فَمِنْهَا رَكُوبُهُمْ وَمِنْهَا يَأْكُلُونَ ﴿۷۲﴾

و چهارپایان را براى آنها رام کردیم تا بعضى از آنها مرکبشان باشد و بعضى از آنها را بخورند. ﴿۷۲﴾

وَلَهُمْ فِيهَا مَنَافِعُ وَمَشَارِبُ أَفَلَا يَشْكُرُونَ ﴿۷۳﴾

و در این چهارپایان براى آنها منفعتها و نوشیدنیهائى است (شیر). آیا پس (چرا) شکر نمى کنند؟ ﴿۷۳﴾

«خدا یکی است»

وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنْصَرُونَ ﴿۷۴﴾

و غیر از خدا، خدایانى را براى عبادت مى گیرند که شاید آنها یارى شوند. ﴿۷۴﴾

لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَهُمْ وَهُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ ﴿۷۵﴾

آنها نمى توانند اینها را یارى کنند و حال آنکه اینها براى آنها لشگر آماده اى هستند. ﴿۷۵﴾

فَلَا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ إِنَّا نَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ ﴿۷۶﴾

پس کلام آنها تو را محزون نکند. قطعا ما آنچه را که پنهان مى کنند و آنچه را که علنى مى کنند، مى دانیم. ﴿۷۶﴾

«خلقت انسان»

أَوَلَمْ يَرَ الْإِنْسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُبِينٌ ﴿۷۷﴾

آیا انسان نمى بیند که ما قطعا او را از نطفه خلق کردیم، پس ناگهان او دشمن آشکارى مى گردد. ﴿۷۷﴾

«معاد جسمانی»

وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ ﴿۷۸﴾

و براى ما مثالى زد و خلقت خودش را فراموش کرد. گفت: چه کسى استخوان ها را زنده مى کند و حال آنکه این پوسیده است؟ ﴿۷۸﴾

قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ ﴿۷۹﴾

بگو: آن کسى که اوّل مرتبه آن را بوجود آورد، زنده اش مى کند و او به هر خلقتى دانا است. ﴿۷۹﴾

برداشت از آیات ۷۹ – ۷۶

سرزنش دشمنان

سالک الی اللّه نباید از سخنان بیهوده دشمنان دین و راه و مسلکش ناراحت شود، بلکه باید آنها را به خدای تعالی وابگذارد. زیرا خدای تعالی پاسخ او را خواهد داد.

اَلَّذِي جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ ﴿۸۰﴾

آن کسى که از درخت سبز براى شما آتشى قرار مى دهد پس شما از آن درخت آتش روشن مى کنید. ﴿۸۰﴾

أَوَلَيْسَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلَى وَهُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِيمُ ﴿۸۱﴾

آیا خدائى که آسمانها و زمین را خلق کرد، قادر نیست بر اینکه مثل آنها را خلق کند؟ چرا و حال آنکه او خالق دانائى است. ﴿۸۱﴾

إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ ﴿۸۲﴾

جز این نیست که امر او وقتى چیزى را اراده کند، اینکه بگوید به او که باش، پس مى باشد. ﴿۸۲﴾

فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ﴿۸۳﴾

پس منزّه است آن کسى که بدست او ملکوت هر چیزى است و به سوى او شما برگردانده مى شوید. ﴿۸۳﴾

سوره مبارکه فاطر

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«قدرت ملائکه به سه بخش تقسیم می شود»

اَلْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا أُولِي أَجْنِحَةٍ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ مَا يَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿۱﴾

تمام ستایشها مال خدائى است که خالق آسمانها و زمین است. ملائکه را رسولانى قرار داده که صاحب دو بال و سه بال و چهار بال اند. و هر چه خدا بخواهد، در خلقت زیاد مى کند. قطعا خدا بر هر چیزى قادر است. ﴿۱﴾

مَا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلَا مُمْسِكَ لَهَا وَمَا يُمْسِكْ فَلَا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿۲﴾

هر چه را خدا براى مردم از رحمت خود بگشاید، کسى نمى تواند از آن جلوگیرى کند و هر چه را که جلوگیرى کند، کسى نمى تواند آن را بعدا آزاد کند. و او عزیز حکیمى است. ﴿۲﴾

«به یاد نعمتهای خدا باشید»

يَا أَيُّهَا النَّاسُ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ هَلْ مِنْ خَالِقٍ غَيْرُ اللَّهِ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ ﴿۳﴾

اى مردم، نعمت خدا را براى خودتان به یاد بیاورید. آیا خالقى غیر از خدا که شما را روزى از آسمان و زمین بدهد هست؟ هیچ خدائى جز او نیست. پس چگونه (از خدا) جدا مى شوید. ﴿۳﴾

وَإِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ ﴿۴﴾

و اگر تو را تکذیب کردند، پس قطعا پیامبرانى که قبل از تو بودند، آنها را هم تکذیب نمودند. و به سوى خدا همه کارها بر مى گردد. ﴿۴﴾

«وعده خدا حقّ است»

يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلَا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ ﴿۵﴾

اى مردم، قطعا وعده خدا حقّ است. پس شما را زندگى دنیا مغرور نکند و (شیطان) فریبنده شما را (به کرم خدا) مغرور ننماید. ﴿۵﴾

«شیطان دشمن شما است»

إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّمَا يَدْعُو حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِيرِ ﴿۶﴾

قطعا شیطان دشمن شما است، پس او را به عنوان دشمن خود بگیرید. جز این نیست که او حزب خود را مى خواند براى اینکه آنها اهل آتش سوزنده باشند. ﴿۶﴾

برداشت از آیات ۶ – ۵

غرور

سالک الی اللّه باید بداند که وعده الهی حقّ است و زندگی حقیقی انسان بعد از مرگ است و زندگی دنیا او را مغرور نکند و شیطان او را به کرم خدا مغرور ننماید.

اَلَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبِيرٌ ﴿۷﴾

کسانى که کافر شده اند، براى آنها عذاب شدیدى خواهد بود و کسانى که ایمان آورده اند و اعمال صالحه انجام داده اند، براى آنها بخشش و اجر بزرگى خواهد بود. ﴿۷﴾

«اشتباه مردم درباره اعمال خودشان»

أَفَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنًا فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا يَصْنَعُونَ ﴿۸﴾

آیا کسى که عمل بدش براى او زینت داده شده، پس عمل خود را نیکو مى بیند؟ پس حتما خدا کسى را که بخواهد گمراه مى کند و کسى را که بخواهد هدایت مى کند، پس به خاطر حسرتهایت بر آنها جانت را از دست ندهى. حتما خدا به آنچه مى کنند، دانا است. ﴿۸﴾

برداشت از آیه ۸

اعمال بد

سالک الی اللّه باید کوشش کند که اعمال بدش در نظرش جلوه نکند و حسرت اعمال زشت خودش و دیگران را نبرد.

«تشکیل ابرها»

وَاللَّهُ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّيَاحَ فَتُثِيرُ سَحَابًا فَسُقْنَاهُ إِلَى بَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَحْيَيْنَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا كَذَلِكَ النُّشُورُ ﴿۹﴾

و خدا کسى است که بادها را فرستاد، پس بادها ابرها را حرکت مى دهند و به سوى شهرِ مرده اى ابرها را فرستادیم. پس بوسیله آن زمین را بعد از آنکه مرده بود، زنده اش نمودیم. نشر (در قیامت) همین طور خواهد بود. ﴿۹﴾

«همه عزّت مال خدا است»

مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ وَالَّذِينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَكْرُ أُولَئِكَ هُوَ يَبُورُ ﴿۱۰﴾

کسى که عزّت را مى خواهد، پس همه عزّت مال خدا است. به سوى او کلام پاکیزه بالا مى رود و عمل شایسته آن را بالا مى برد. و کسانى که نقشه هاى بدى مى کشند، براى آنها عذاب شدیدى است و مکر اینها از بین مى رود. ﴿۱۰﴾

برداشت از آیه ۱۰

عزّت

سالک الی اللّه اگر در دنیا و آخرت بخواهد عزّت داشته باشد، باید بداند که آن در دست خدا است و تنها عمل صالح است که او را بالا می برد و به کمال می رساند.

«خلقت بدن انسان»

وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَكُمْ أَزْوَاجًا وَمَا تَحْمِلُ مِنْ أُنْثَى وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَمَا يُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَلَا يُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِي كِتَابٍ إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ ﴿۱۱﴾

و خدا شما را از خاک خلق کرد، سپس از نطفه، سپس شما را جفتهائى قرار داد. و هیچ ماده اى باردار نمى شود و هیچ وضع حملى واقع نمى گردد، مگر با علم خدا. و هیچ عمرکننده اى عمر زیاد نمى کند و هیچ کس از عمرش کم نمى شود، مگر در کتاب ثبت شده است. قطعا آن بر خدا آسان است. ﴿۱۱﴾

«دو دریا با هم مخلوط نمی شوند»

وَمَا يَسْتَوِي الْبَحْرَانِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ سَائِغٌ شَرَابُهُ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَمِنْ كُلٍّ تَأْكُلُونَ لَحْمًا طَرِيًّا وَتَسْتَخْرِجُونَ حِلْيَةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى الْفُلْكَ فِيهِ مَوَاخِرَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ﴿۱۲﴾

و دو دریا با هم مساوى نیستند. این دریا شیرین و گوارا است و آشامیدنى اش  خوشگوار و آن دریا شور و تلخ است و از همه (این دریاها) شما گوشت تازه اى مى خورید و وسائل زینت براى پوشیدنتان استخراج مى کنید و کشتیها را در آن مى بینى که دریا را مى شکافند تا از فضل خدا بهره بگیرید و شاید شما تشکر کنید. ﴿۱۲﴾

«ماه و خورشید حرکت می کنند»

يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مَا يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ ﴿۱۳﴾

شب را در روز و روز را در شب داخل مى کند و خورشید و ماه را مسخّر کرده که هر یک تا وقت معینى حرکت مى کنند. این است خداى شما که پروردگار شما است، براى او مالکیت است. و کسانى را که غیر از خدا مى خوانید، به اندازه پوست هسته خرما مالکیت ندارند. ﴿۱۳﴾

«بیچارگی بتها»

إِنْ تَدْعُوهُمْ لَا يَسْمَعُوا دُعَاءَكُمْ وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَكُمْ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ وَلَا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ ﴿۱۴﴾

اگر شما آنها را بخوانید، صداى شما را نمى شنوند و اگر هم شنیده اند، به شما جواب نمى دهند و روز قیامت آنها شرک شما را منکر مى شوند. و هیچ کس مانند (خداىِ) دانا تو را با خبر نمى کند. ﴿۱۴﴾

«همه مردم فقرای درگاه خدا هستند»

يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ ﴿۱۵﴾

اى مردم، شما نیازمندان به درگاه خدا هستید و خدا او است که بى نیاز ستوده اى است. ﴿۱۵﴾

إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ ﴿۱۶﴾

اگر بخواهد، شما را از بین مى برد و خلق تازه اى بوجود مى آورد. ﴿۱۶﴾

برداشت از آیات ۱۶ – ۱۵

فقر

سالک الی اللّه باید بداند که سرتاپا نیازمند و محتاج پروردگار است و تنها او است که از همه کس و همه چیز بی نیاز است و اگر خدای تعالی بخواهد، همه را نابود می کند و مخلوق جدیدی روی کار می آورد.

وَمَا ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِيزٍ ﴿۱۷﴾

و آن بر خدا مشکل نیست. ﴿۱۷﴾

«گناه هیچ کس بر عهده دیگری نخواهد بود»

وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَإِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلَى حِمْلِهَا لَا يُحْمَلْ مِنْهُ شَيْءٌ وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى إِنَّمَا تُنْذِرُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَمَنْ تَزَكَّى فَإِنَّمَا يَتَزَكَّى لِنَفْسِهِ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ ﴿۱۸﴾

و گناهکارى گناه دیگرى را به عهده نمى گیرد. و اگر کسى بار سنگینِ دیگرى را براى حمل گناه خود بخواند، چیزى از آن را بر عهده نخواهد گرفت و اگر چه از نزدیکان او باشد. جز این نیست که تو کسانى را مى ترسانى که به پنهانى از پروردگارشان در خشیت اند و نماز را بر پا مى دارند. و کسى که تزکیه (نفس) کند، جز این نیست که به نفع خود تزکیه مى کند. و برگشت به سوى خدا است. ﴿۱۸﴾

برداشت از آیات ۱۸ – ۱۷

تزکیه نفس

سالک الی اللّه باید بداند که هیچ کس گناه دیگری را در نزد خدا به دوش نمی کشد ولو از نزدیکان و اقربای انسان باشد و اگر کسی مشغول به تزکیه نفس می شود، به نفع خودش تزکیه نفس کرده و خود را از مهالک نجات داده و رستگار گردیده است.

«کور و بینا یکسان نیستند»

وَمَا يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ ﴿۱۹﴾

و کور و بینا با هم یکسان نیستند. ﴿۱۹﴾

وَلَا الظُّلُمَاتُ وَلَا النُّورُ ﴿۲۰﴾

و نه تاریکیها و نور ﴿۲۰﴾

وَلَا الظِّلُّ وَلَا الْحَرُورُ ﴿۲۱﴾

و نه سایه و حرارت ﴿۲۱﴾

وَمَا يَسْتَوِي الْأَحْيَاءُ وَلَا الْأَمْوَاتُ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشَاءُ وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ ﴿۲۲﴾

و زنده ها و مرده ها با هم مساوى نیستند. قطعا خدا به هر کسى بخواهد، مى شنواند ولى تو کسانى را که در قبرها هستند، نمى توانى بشنوانى. ﴿۲۲﴾

برداشت از آیات ۲۲ – ۱۹

بد و خوب با هم مساوی نیستند

سالک الی اللّه باید بداند همان گونه که کور با بینا و تاریکی با نور و سایه با آفتاب و زنده با مرده مساوی نیستند افراد غافل از خدا با سالکین الی اللّه مساوی نخواهند بود و کسانی که غافل اند اگر غفلت شان ادامه پیدا کند، منتهی به مرگ روحی شان خواهد شد که حتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هم نمی توند به آنها چیزی بشنواند.

«اوصاف رسول اکرم صلی الله علیه و آله»

إِنْ أَنْتَ إِلَّا نَذِيرٌ ﴿۲۳﴾

تو جز ترساننده ای نیستی. ﴿۲۳﴾

إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَإِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِيهَا نَذِيرٌ ﴿۲۴﴾

حتما ما تو را به حقّ بشارت دهنده و ترساننده فرستادیم. و هیچ امّتى نیست، مگر آنکه در میان آنها ترساننده اى بوده است. ﴿۲۴﴾

وَإِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ وَبِالزُّبُرِ وَبِالْكِتَابِ الْمُنِيرِ ﴿۲۵﴾

و اگر تو را تکذیب کرده اند، پس قطعا کسانى که قبل از آنها هم بوده اند، تکذیب نموده اند. پیامبرانشان با دلائل و پندها و با کتاب روشنائى دهنده به نزد آنها آمدند. ﴿۲۵﴾

ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ ﴿۲۶﴾

سپس کافران را من اخذ کردم، پس مجازات من (نسبت به آنها) چگونه بوده است؟ ﴿۲۶﴾

«بوسیله باران میوه های رنگارنگ بیرون می آید»

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَاتٍ مُخْتَلِفًا أَلْوَانُهَا وَمِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ بِيضٌ وَحُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا وَغَرَابِيبُ سُودٌ ﴿۲۷﴾

آیا ندیدى که خدا از آسمان آب را نازل فرمود، پس بوسیله آن آب، میوه هائى که رنگهاى مختلف داشت، بیرون آورد. و از کوهها رگه هائى سفید و سرخ با رنگهاى مختلف و سیاه پر رنگ آفریدیم؟ ﴿۲۷﴾

«جانداران رنگارنگ»

وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ كَذَلِكَ إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ غَفُورٌ ﴿۲۸﴾

و همچنین از مردم و جنبندگان و چهارپایان رنگهایشان مختلف مى باشد. جز این نیست که از میان بندگان خدا، علماء هستند که از خدا مى ترسند. قطعا خدا عزیز بخشنده اى است. ﴿۲۸﴾

«انفاق، تجارت پر منفعتی است»

إِنَّ الَّذِينَ يَتْلُونَ كِتَابَ اللَّهِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِيَةً يَرْجُونَ تِجَارَةً لَنْ تَبُورَ ﴿۲۹﴾

قطعا کسانى که کتاب خدا را تلاوت مى کنند و نماز را بر پا مى دارند و از آنچه به آنها روزى داده ایم، در پنهان و علنى انفاق مى کنند، اینها امید به تجارتى دارند که هرگز پایان پذیر نیست. ﴿۲۹﴾

لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُمْ وَيَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَكُورٌ ﴿۳۰﴾

تا اجرهایشان را کاملاً به آنها عنایت کند و براى آنها از فضل خودش زیادتر بدهد. حتما او بخشنده شکورى است. ﴿۳۰﴾

برداشت از آیات ۳۰ – ۲۸

اهمیت علم و دانش دینی

سالک الی اللّه باید بداند که علم و دانش دینی به قدری پر ارزش است که خدای تعالی کسانی را که تحصیل علوم دینی می کنند، اهل خشیت و عبادت دانسته و نام آنها در قرآن علماء گذاشته شده است. و کسانی که قرآن می خوانند و نماز را بر پا می دارند و از آن چه خدا به آنها انفاق کرده علنی و پنهانی انفاق می کنند، اینها تجارتی کرده اند که هرگز پایانی نخواهد داشت و خدای تعالی اجر آنها را کاملاً عنایت می کند و از آن چه وعده فرموده بیشتر هم به آنها خواهد داد.

«آنچه خدا وحی کرده حقّ است»

وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبَادِهِ لَخَبِيرٌ بَصِيرٌ ﴿۳۱﴾

و آنچه ما به تو از کتاب وحى کردیم، همان حقّ است و تصدیق کننده آنچه قبل از خود بوده، مى باشد. قطعا خدا به بندگانش آگاه بینائى است. ﴿۳۱﴾

«فضیلت بزرگ اهل البیت علیهم السلام»

ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ وَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ ﴿۳۲﴾

سپس ما کتاب را به ارث به کسانى که از میان بندگانمان اختیارشان کردیم، دادیم. پس جمعى از این اختیارشدگان کسانى هستند که ظلم کننده به خود مى باشند و بعضى از آنها میانه رو هستند و بعضى از آنها بر جمیع خوبیها به اذن خدا پیشى گرفته اند. این همان فضیلت بزرگ است. ﴿۳۲﴾

جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَلُؤْلُؤًا وَلِبَاسُهُمْ فِيهَا حَرِيرٌ ﴿۳۳﴾

بهشتهاى جاویدانى که داخل آنها مى شوند و در آن بهشت ها به دستبندهائى از طلا و مروارید زینت مى گردند و لباسشان در آن بهشتها حریر است. ﴿۳۳﴾

وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَكُورٌ ﴿۳۴﴾

و آنها مى گویند: حمد مال خدائى است که حزن را از ما برد. حتما پروردگار ما آمرزنده شکورى (حق شناس) است. ﴿۳۴﴾

اَلَّذِي أَحَلَّنَا دَارَ الْمُقَامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لَا يَمَسُّنَا فِيهَا نَصَبٌ وَلَا يَمَسُّنَا فِيهَا لُغُوبٌ ﴿۳۵﴾

آن خدائى که از فضل خود ما را در خانه دائمى واردمان کرد که در این خانه نه رنجى و نه سستى و ضعفى به ما مى رسد. ﴿۳۵﴾

«جزای کافران»

وَالَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ نَارُ جَهَنَّمَ لَا يُقْضَى عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا وَلَا يُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذَابِهَا كَذَلِكَ نَجْزِي كُلَّ كَفُورٍ ﴿۳۶﴾

و براى کسانى که کافر شدند، آتش جهنّم خواهد بود. هرگز درباره آنها اجازه داده نمى شود که بمیرند و عذاب جهنّم از آنها تخفیف داده نمى شود. این چنین ما هر کفران کننده اى را جزا مى دهیم. ﴿۳۶﴾

وَهُمْ يَصْطَرِخُونَ فِيهَا رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ أَوَلَمْ نُعَمِّرْكُمْ مَا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَنْ تَذَكَّرَ وَجَاءَكُمُ النَّذِيرُ فَذُوقُوا فَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ نَصِيرٍ ﴿۳۷﴾

و آنها در جهنّم فریاد مى کنند که پروردگار ما، ما را از جهنّم بیرون بیاور تا عمل صالح کنیم، غیر از آنچه که قبلاً عمل کرده بودیم. آیا ما شما را به اندازه کسى که متذکر شود، عمر ندادیم (که در آن متذکر شوید و حال آنکه) ترساننده نزد شما آمد؟ حالا بچشید، براى ظالمین یاورى نخواهد بود. ﴿۳۷﴾

إِنَّ اللَّهَ عَالِمُ غَيْبِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ﴿۳۸﴾

قطعا خدا پنهانى آسمانها و زمین را مى داند. و حتما به درون دلها آگاه است. ﴿۳۸﴾

«خدا شما را در روی زمین خلیفه قرار داد»

هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلَائِفَ فِي الْأَرْضِ فَمَنْ كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَلَا يَزِيدُ الْكَافِرِينَ كُفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلَّا مَقْتًا وَلَا يَزِيدُ الْكَافِرِينَ كُفْرُهُمْ إِلَّا خَسَارًا ﴿۳۹﴾

آن خدا کسى است که شما را خلیفه هائى در زمین قرار داد، پس کسى که کافر شود، کفرش به ضرر خودش خواهد بود و کفر کافرین، جز غضب خدا چیزى را براى آنها در نزد پروردگارشان زیاد نمى کند و کفر کافرین چیزى را مگر ضرر و خسران نمى افزاید. ﴿۳۹﴾

«بتها چه چیز را در روی زمین خلق کرده اند؟»

قُلْ أَرَأَيْتُمْ شُرَكَاءَكُمُ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِي مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّمَاوَاتِ أَمْ آتَيْنَاهُمْ كِتَابًا فَهُمْ عَلَى بَيِّنَتٍ مِنْهُ بَلْ إِنْ يَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا إِلَّا غُرُورًا ﴿۴۰﴾

بگو: آیا دیدید بتهایتان را، آنهائى را که غیر از خدا مى خوانید؟ به من نشان بدهید چه چیز را از زمین خلق کرده اند؟ یا براى آنها شرکتى در آسمانها است، یا به آنها کتابى داده ایم؟ پس آنها چه دلیلى براى شرکت خود دارند؟ بلکه ظالمین بعضیشان به بعضى جز فریب وعده اى نمى دهند. ﴿۴۰﴾

«خدا آسمان و زمین را نگه داشته است»

إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ أَنْ تَزُولَا وَلَئِنْ زَالَتَا إِنْ أَمْسَكَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا ﴿۴۱﴾

خدا آسمانها و زمین را از اینکه زائل شوند، قطعا نگه مى دارد و اگر آنها زائل شدند، احدى بعد از خدا نمى تواند آنها را نگه دارد. حتما خدا بردبار بخشنده اى است. ﴿۴۱﴾

«انسان بر تعهّداتش باقی نمی ماند»

وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَئِنْ جَاءَهُمْ نَذِيرٌ لَيَكُونُنَّ أَهْدَى مِنْ إِحْدَى الْأُمَمِ فَلَمَّا جَاءَهُمْ نَذِيرٌ مَا زَادَهُمْ إِلَّا نُفُورًا ﴿۴۲﴾

و با سوگند مؤکدشان به خدا قسم مى خورند که اگر ترساننده اى نزد آنها بیاید، آنها یکى از هدایت یافته ترین امّتها خواهند بود و زمانى که انذارکننده اى نزد آنها آمد، جز ابراز نفرت چیزى بر آنها زیاد نکرد. ﴿۴۲﴾

اِسْتِكْبَارًا فِي الْأَرْضِ وَمَكْرَ السَّيِّئِ وَلَا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًا وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلًا ﴿۴۳﴾

(اینها) به خاطر تکبّرشان در زمین و مکر بدشان بود و مکر بد بر نمى گردد مگر به اهلش. پس آیا آنها جز سنّت قبلى ها را انتظار دارند؟ پس هرگز براى سنّت الهى تبدیلى نمى یابى و هرگز براى سنّت خدا تغییرى نخواهى یافت. ﴿۴۳﴾

«سیر و سفر برای عبرت»

أَوَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَكَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُعْجِزَهُ مِنْ شَيْءٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ إِنَّهُ كَانَ عَلِيمًا قَدِيرًا ﴿۴۴﴾

آیا (چرا) در زمین سیر نمى کنند تا ببینند عاقبت کسانى که قبل از آنها بوده اند، چگونه است؟ و حال آنکه آنها قوّتشان از اینها بیشتر بود. و این چنین نبوده است که خدا ناتوان در مقابل چیزى در آسمانها و یا در زمین باشد. قطعا خدا عالم قادرى بوده است. ﴿۴۴﴾

«خدا به مردم سخت گیری نمی کند»

وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِمَا كَسَبُوا مَا تَرَكَ عَلَى ظَهْرِهَا مِنْ دَابَّةٍ وَلَكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِعِبَادِهِ بَصِيرًا ﴿۴۵﴾

و اگر خدا مردم را به آنچه به دست مى آورند مؤاخذه کند، به روى زمین جنبنده اى را باقى نمى گذارد. ولى تا وقت معینى آنها را به تأخیر مى اندازد. پس زمانى که وقت آنها رسید، پس حتما خدا به بندگانش بینا است. ﴿۴۵﴾

برداشت از آیات ۴۵ – ۴۴

امتحان

سالک الی اللّه باید برای عبرت گرفتن در روی زمین سیر و سفر کند و عاقبت کسانی که قبلاً بوده و قدرت و قوّتشان بیشتر از اینها بوده است را ببیند و عبرت بگیرد و بداند که خدای تعالی قادر است نگذارد در روی زمین کسی زنده بماند ولی بخاطر امتحانی که از آنها باید بگیرد، به آنها مهلت می دهد.

سوره مبارکه سبأ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«ستایش و سپاس مخصوص خدا است»

اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَلَهُ الْحَمْدُ فِي الْآخِرَةِ وَهُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ ﴿۱﴾

سپاس و ستایش براى خدائى است که آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، مال او است و براى او در آخرت حمد و سپاس است. و او حکیم آگاهى است. ﴿۱﴾

يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَمَا يَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا يَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا يَعْرُجُ فِيهَا وَهُوَ الرَّحِيمُ الْغَفُورُ ﴿۲﴾

آنچه در زمین فرو مى رود و آنچه از زمین بیرون مى آید و آنچه از آسمان نازل مى شود و آنچه به آسمان بالا مى رود، همه را خدا مى داند و او مهربانِ آمرزنده اى است. ﴿۲﴾

«کفّار، منکر قیامت اند»

وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَأْتِينَا السَّاعَةُ قُلْ بَلَى وَرَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ عَالِمِ الْغَيْبِ لَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ وَلَا أَصْغَرُ مِنْ ذَلِكَ وَلَا أَكْبَرُ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ ﴿۳﴾

و کسانى که کافر شده اند، مى گویند که ساعت قیامت به ما نخواهد رسید. بگو: چرا، به پروردگارم قسم که حتما براى شما خواهد آمد. او داناى پنهانى است. از او به قدر سنگینى ذرّه اى نه در آسمانها و نه در زمین و نه کوچکتر از آن و نه بزرگتر از آن پوشیده نخواهد بود، مگر آنکه در کتاب آشکارى وجود دارد. ﴿۳﴾

لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ ﴿۴﴾

به خاطر آنکه جزا دهد کسانى را که ایمان آورده و اعمال شایسته کرده اند. اینها هستند که براى آنها آمرزش و روزى پر ارزشى خواهد بود. ﴿۴﴾

«آیات خدا از کار نمی افتند»

وَالَّذِينَ سَعَوْا فِي آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِيمٌ ﴿۵﴾

و کسانى که سعى مى کنند که آیات ما را از کار بیندازند، آنها هستند که براى آنها عذابى از بلاى دردناکى خواهد بود. ﴿۵﴾

«آیات خدا حقّ است»

وَيَرَى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ هُوَ الْحَقَّ وَيَهْدِي إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ ﴿۶﴾

و کسانى که به آنها علم داده شده، مى بینند آنچه بر تو از جانب پروردگارت نازل گردیده، همان حقّ است و هدایت مى کند به سوى راه خداى عزیزِ ستوده. ﴿۶﴾

«گفتار کفّار درباره پیامبر صلی الله علیه و آله»

وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ نَدُلُّكُمْ عَلَى رَجُلٍ يُنَبِّئُكُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّكُمْ لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ ﴿۷﴾

و کسانى که کافر شده اند، گفتند: که آیا ما شما را دلالت کنیم بر مردى که شما را با خبر مى کند که وقتى کاملاً درهم کوبیده شدید، که شما حتما خلقت جدیدى خواهید یافت؟ ﴿۷﴾

أَفْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَمْ بِهِ جِنَّةٌ بَلِ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِي الْعَذَابِ وَالضَّلَالِ الْبَعِيدِ ﴿۸﴾

بر خدا دروغ بسته است یا او را جنون گرفته است. بلکه کسانى که ایمان به آخرت ندارند، در عذاب و گمراهى دورى هستند. ﴿۸﴾

أَفَلَمْ يَرَوْا إِلَى مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ إِنْ نَشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَيْهِمْ كِسَفًا مِنَ السَّمَاءِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِكُلِّ عَبْدٍ مُنِيبٍ ﴿۹﴾

آیا پس نمى بینند آنچه در مقابلشان است و آنچه پشت سرشان از آسمان و زمین است؟ اگر ما بخواهیم آنها را در زمین فرو مى بریم یا بر سر آنها سنگهائى از آسمان مى اندازیم. قطعا در آن نشانه اى براى هر بنده توبه کننده اى خواهد بود. ﴿۹﴾

«قضیه ای از حضرت داود علیه السلام»

وَلَقَدْ آتَيْنَا دَاوُودَ مِنَّا فَضْلًا يَا جِبَالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَالطَّيْرَ وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ ﴿۱۰﴾

و قطعا از ناحیه خودمان فضیلتى به «داود» عنایت کردیم. اى کوهها و اى پرندگان، با او همراه باشید و آهن را براى او نرم قرار دادیم. ﴿۱۰﴾

أَنِ اعْمَلْ سَابِغَاتٍ وَقَدِّرْ فِي السَّرْدِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا إِنِّي بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ﴿۱۱﴾

اینکه زره کاملى با بافت یکنواخت بساز و شایسته عمل کنید. قطعا من به آنچه مى کنید، بینایم. ﴿۱۱﴾

«قضیه ای از حضرت سلیمان علیه السلام»

وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ وَأَسَلْنَا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ وَمِنَ الْجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَمَنْ يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِيرِ ﴿۱۲﴾

و به سلیمان باد را (عنایت کردیم). صبح به مدّت یک ماه و عصر به مدّت یک ماه او را مى برد و چشمه مس را براى او جارى کردیم و از اجنّه کسى که در مقابل او به اذن پروردگارش کار مى کرد و اگر کسى از آنها از فرمان ما سرپیچى مى نمود، به او از عذاب آتش سوزنده مى چشاندیم. ﴿۱۲﴾

يَعْمَلُونَ لَهُ مَا يَشَاءُ مِنْ مَحَارِيبَ وَتَمَاثِيلَ وَجِفَانٍ كَالْجَوَابِ وَقُدُورٍ رَاسِيَاتٍ اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُكْرًا وَقَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ ﴿۱۳﴾

آنها هر چه سلیمان مى خواست، از محرابها و پیکرها و ظرفهاى بزرگ مانند حوض و دیگهاى ثابت براى او مى ساختند. اى آل داود، شکر بجا آورید. و کم اند از بندگان من که شاکر باشند. ﴿۱۳﴾

فَلَمَّا قَضَيْنَا عَلَيْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَى مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنْسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ مَا لَبِثُوا فِي الْعَذَابِ الْمُهِينِ ﴿۱۴﴾

پس وقتى که مرگ را بر او قطعى نمودیم، چیزى بر مرگ او جز جنبنده اى از زمین که عصاى او را مى خورد مردم را راهنمائى نکرد. وقتى که به زمین افتاد، براى اجنّه آشکار شد که اگر غیب را مى دانستند، در عذاب پست کننده اى باقى نمى ماندند. ﴿۱۴﴾

«قضیه قوم سبا»

لَقَدْ كَانَ لِسَبَإٍ فِي مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ جَنَّتَانِ عَنْ يَمِينٍ وَشِمَالٍ كُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّكُمْ وَاشْكُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ ﴿۱۵﴾

قطعا براى قوم سبا در محل زندگیشان نشانه اى بوده است، دو باغ از طرف راست و چپ. از روزى پروردگارتان بخورید و او را شکر کنید. شهرى پاک و پاکیزه و پروردگارى بخشنده. ﴿۱۵﴾

فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَبَدَّلْنَاهُمْ بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَوَاتَيْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَأَثْلٍ وَشَيْءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِيلٍ ﴿۱۶﴾

پس آنها (از پروردگارشان) روى گرداندند و ما سیل ویران کننده اى را برایشان فرستادیم و بجاى دو باغشان، دو باغ دیگر با میوه هاى تلخ و درختان گز و کمى از درخت سدر مبدّل ساختیم. ﴿۱۶﴾

ذَلِكَ جَزَيْنَاهُمْ بِمَا كَفَرُوا وَهَلْ نُجَازِي إِلَّا الْكَفُورَ ﴿۱۷﴾

این جزاى ما به آنها به خاطر کفرانشان بود و آیا ما جز کفران کننده را مجازات مى کنیم؟ ﴿۱۷﴾

وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا قُرًى ظَاهِرَةً وَقَدَّرْنَا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُوا فِيهَا لَيَالِيَ وَأَيَّامًا آمِنِينَ ﴿۱۸﴾

و در میان آنها و قریه هائى که در آنها برکت دادیم، قریه هائى را که آشکار بودند قرار دادیم و سیر و سفر در میان آنها مقرّر نمودیم. شبها و روزها در این قریه ها با کمال امنیت مسافرت کنید. ﴿۱۸﴾

فَقَالُوا رَبَّنَا بَاعِدْ بَيْنَ أَسْفَارِنَا وَظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ وَمَزَّقْنَاهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ ﴿۱۹﴾

پس گفتند: پروردگار ما، بین مسافرتهاى ما دورى بینداز. و به خود ظلم کردند. پس ما آنها را افسانه هائى قرار دادیم و کاملاً آنها را درهم کوبیدیم. در آن نشانه هائى براى هر صبرکننده سپاسگزارى مى باشد. ﴿۱۹﴾

وَلَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِيقًا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ﴿۲۰﴾

و قطعا شیطان گمان خود را درباره آنها درست تصوّر کرد. پس از او، همه، جز عدّه اى از مؤمنین تبعیت کردند. ﴿۲۰﴾

وَمَا كَانَ لَهُ عَلَيْهِمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْهَا فِي شَكٍّ وَرَبُّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ ﴿۲۱﴾

و شیطان بر آنها تسلّطى نداشت، مگر براى اینکه ما بدانیم چه کسى ایمان به آخرت دارد از کسى که او نسبت به آخرت در شک است. و پروردگار تو نگهدار هر چیزى است. ﴿۲۱﴾

«مشرکین پشتیبانی ندارند»

قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا يَمْلِكُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ وَمَا لَهُمْ فِيهِمَا مِنْ شِرْكٍ وَمَا لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهِيرٍ ﴿۲۲﴾

بگو: کسانى را که غیر از خدا گمان کرده اید، بخوانید. آنها به وزن ذرّه اى در آسمانها و در زمین مالکیت ندارند و براى آنها در آسمانها و در زمین شرکتى نیست و براى او از آنها پشتیبانى نخواهد بود. ﴿۲۲﴾

«شفاعت بدون اذن خدا فایده ای ندارد»

وَلَا تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ عِنْدَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ حَتَّى إِذَا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ قَالُوا مَاذَا قَالَ رَبُّكُمْ قَالُوا الْحَقَّ وَهُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ ﴿۲۳﴾

و شفاعتى نزد پروردگار جز براى کسى که اذن داده است نفعى ندارد، حتّى وقتى که اضطراب از دلهاى آنها برطرف گردد. (به آنها) مى گویند: پروردگارتان چه فرموده؟ مى گویند: حقّ را فرموده و او بلندمرتبه بزرگى است. ﴿۲۳﴾

«هدایت مال ما است یا مال شما است؟»

قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ وَإِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلَى هُدًى أَوْ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ ﴿۲۴﴾

بگو: چه کسى از آسمانها و زمین شما را روزى مى دهد؟ بگو: خدا و قطعا ما یا شما بر هدایت یا در گمراهى آشکارى هستیم. ﴿۲۴﴾

قُلْ لَا تُسْأَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنَا وَلَا نُسْأَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ ﴿۲۵﴾

بگو: شما از آنچه ما گناه کرده ایم، سؤال نمى شوید و ما هم از آنچه شما عمل کرده اید، سؤال نخواهیم شد. ﴿۲۵﴾

«خدا به حقّ داوری می کند»

قُلْ يَجْمَعُ بَيْنَنَا رَبُّنَا ثُمَّ يَفْتَحُ بَيْنَنَا بِالْحَقِّ وَهُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِيمُ ﴿۲۶﴾

بگو: پروردگار ما، میان ما را جمع مى کند. سپس در بین ما حقّ را باز مى فرماید و او فتّاح دانائى است. ﴿۲۶﴾

قُلْ أَرُونِيَ الَّذِينَ أَلْحَقْتُمْ بِهِ شُرَكَاءَ كَلَّا بَلْ هُوَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿۲۷﴾

بگو: آن کسانى را که به عنوان شریکهایى به خدا ملحق نموده اید، به من نشان دهید. هرگز، بلکه او خداى عزیز حکیمى است. ﴿۲۷﴾

«رسالت رسول اکرم صلی الله علیه و آله بر همه مردم دنیا است»

وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ﴿۲۸﴾

و ما تو را جز براى همه مردم که بشارت دهنده و ترساننده باشى، نفرستادیم و لکن اکثر مردم نمى دانند. ﴿۲۸﴾

وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ ﴿۲۹﴾

و مى گویند: این وعده چه وقت انجام خواهد شد اگر راست مى گویید؟ ﴿۲۹﴾

قُلْ لَكُمْ مِيعَادُ يَوْمٍ لَا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ سَاعَةً وَلَا تَسْتَقْدِمُونَ ﴿۳۰﴾

بگو: براى شما وعده روزى است که یک ساعت از آن نه تأخیر مى کنید و نه جلو خواهید افتاد. ﴿۳۰﴾

«کفّار می گویند: ما به این قرآن ایمان نمی آوریم»

وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ نُؤْمِنَ بِهَذَا الْقُرْآنِ وَلَا بِالَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ الْقَوْلَ يَقُولُ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لَوْلَا أَنْتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ ﴿۳۱﴾

و کسانى که کافر شده اند، مى گویند که ما هرگز به این قرآن و به آنچه قبل از آن بوده، ایمان نخواهیم آورد و اگر ظالمین را ببینى که در نزد پروردگارشان نگه داشته شده اند و بعضى از آنها به بعض دیگر سخن را بر مى گردانند. کسانى که مستضعف اند، به کسانى که مستکبرند، مى گویند: اگر شما نبودید، ما از مؤمنین بودیم. ﴿۳۱﴾

قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاكُمْ عَنِ الْهُدَى بَعْدَ إِذْ جَاءَكُمْ بَلْ كُنْتُمْ مُجْرِمِينَ ﴿۳۲﴾

کسانى که مستکبرند، به کسانى که مستضعف اند، گفتند: آیا ما شما را بعد از اینکه هدایت به سوى شما آمد، از هدایت مانع شدیم؟ بلکه خودتان گناهکار بودید. ﴿۳۲﴾

وَقَالَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَنْ نَكْفُرَ بِاللَّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَنْدَادًا وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَجَعَلْنَا الْأَغْلَالَ فِي أَعْنَاقِ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ يُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿۳۳﴾

و کسانى که مستضعف اند. به کسانى که مستکبرند، گفتند: بلکه مکر شب و روز شما آن وقتى که ما را فرمان مى دادید که به خدا کافر شویم و براى او ضدّهایى قرار دهیم (ما را گمراه کرد). و وقتى که آنها عذاب را مى بینند، پشیمانى خود را مخفى مى کنند و ما غلها را بر گردنهاى کسانى که کافر شده اند، قرار مى دهیم. آیا جز به آنچه کرده اند، جزا داده مى شوند؟ ﴿۳۳﴾

«مرفّه ها غالبا کافر می شوند»

وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ ﴿۳۴﴾

و ما در هیچ قریه اى رسول ترساننده اى نفرستادیم، مگر آنکه مرفّه هاى آن قریه گفتند: قطعا ما به آنچه شما براى آن فرستاده شده اید، کافریم. ﴿۳۴﴾

وَقَالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوَالًا وَأَوْلَادًا وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ ﴿۳۵﴾

و گفتند: ما اموال و اولادمان زیادتر است و ما به هیچ وجه از معذّبین نخواهیم بود. ﴿۳۵﴾

قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَقْدِرُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ﴿۳۶﴾

بگو: قطعا پروردگار من روزى کسى را که بخواهد، وسیع و کسى را که بخواهد، تنگ مى کند ولى بیشتر مردم نمى دانند. ﴿۳۶﴾

وَمَا أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ بِالَّتِي تُقَرِّبُكُمْ عِنْدَنَا زُلْفَى إِلَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَأُولَئِكَ لَهُمْ جَزَاءُ الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُوا وَهُمْ فِي الْغُرُفَاتِ آمِنُونَ ﴿۳۷﴾

و اموال و اولاد شما چیزى نیست که شما را (آنچنان) نزد ما مقرّب سازد، مگر کسى که ایمان بیاورد و عمل صالح کند، پس آنها گروهى هستند که جزاى مضاعف به خاطر آنچه که عمل کرده اند، براى آنها خواهد بود و آنها در غرفه هاى (بهشت) در امان هستند. ﴿۳۷﴾

وَالَّذِينَ يَسْعَوْنَ فِي آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ أُولَئِكَ فِي الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ ﴿۳۸﴾

و کسانى که سعى مى کنند که نشانه هاى ما را از کار بیندازند، آنها براى عذاب حاضر مى شوند. ﴿۳۸﴾

«هر چه انفاق شود، خدا جبران می کند»

قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَهُ وَمَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ ﴿۳۹﴾

بگو: حتما پروردگار من براى کسى که بخواهد از بندگانش، روزى را وسیع مى کند و براى هر کس که بخواهد، (روزى را) تنگ مى نماید و آنچه را که شما از چیزى انفاق کنید، خدا عوضش را مى دهد و او بهترین روزى دهندگان است. ﴿۳۹﴾

«روز حشر همه مردم»

وَيَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعًا ثُمَّ يَقُولُ لِلْمَلَائِكَةِ أَهَؤُلَاءِ إِيَّاكُمْ كَانُوا يَعْبُدُونَ ﴿۴۰﴾

و روزى که همه مردم را محشور مى کند، سپس به ملائکه مى گوید: آیا اینها بودند که شما را مى پرستیدند؟ ﴿۴۰﴾

قَالُوا سُبْحَانَكَ أَنْتَ وَلِيُّنَا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ كَانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ ﴿۴۱﴾

(ملائکه) مى گویند: تو پاکى، تو ولىّ ما هستى نه آنها، بلکه آنها جنّ را مى پرستیدند، بیشترشان به جنّها ایمان داشتند. ﴿۴۱﴾

فَالْيَوْمَ لَا يَمْلِكُ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ نَفْعًا وَلَا ضَرًّا وَنَقُولُ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّتِي كُنْتُمْ بِهَا تُكَذِّبُونَ ﴿۴۲﴾

پس امروز بعضى تان براى بعضى مالک نفع و ضررى نیست و به کسانى که ظالمند، مى گوئیم: عذاب آتشى که شما آن را تکذیب مى کردید، بچشید. ﴿۴۲﴾

«کفّار قرآن را دروغ و سحر می پندارند»

وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالُوا مَا هَذَا إِلَّا رَجُلٌ يُرِيدُ أَنْ يَصُدَّكُمْ عَمَّا كَانَ يَعْبُدُ آبَاؤُكُمْ وَقَالُوا مَا هَذَا إِلَّا إِفْكٌ مُفْتَرًى وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ ﴿۴۳﴾

و زمانى که آیات روشن ما بر آنها تلاوت مى شود، مى گویند: این جز مردى که مى خواهد شما را از آنچه که پدرانتان عبادت مى کردند مانع گردد، چیزى نیست و مى گویند: این قرآن جز تهمتى که بسته است، چیزى نیست. و کسانى که کافر شده اند وقتى که حقّ به طرفشان آمد، مى گویند: این جز سحرى آشکار چیزى نیست. ﴿۴۳﴾

وَمَا آتَيْنَاهُمْ مِنْ كُتُبٍ يَدْرُسُونَهَا وَمَا أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمْ قَبْلَكَ مِنْ نَذِيرٍ ﴿۴۴﴾

و ما چیزى از کتابهائى که آن را درس بگیرند، به آنها نداده ایم و ما قبل از تو به سوى آنها ترساننده اى نفرستاده ایم. ﴿۴۴﴾

وَكَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَيْنَاهُمْ فَكَذَّبُوا رُسُلِي فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ ﴿۴۵﴾

و کسانى که قبل از آنها بودند، تکذیب کردند و حال آنکه اینها به یک دهم آنچه به آنها (اقوام قبلى) داده ایم، نمى رسند، پس آنها پیامبران مرا تکذیب کردند. پس چگونه بوده است کیفر من؟ ﴿۴۵﴾

«برای خدا قیام کنید»

قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا مَا بِصَاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِيرٌ لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذَابٍ شَدِيدٍ ﴿۴۶﴾

بگو: جز این نیست که من شما را به یک چیز موعظه مى کنم، اینکه براى خدا دو نفرى و یک نفرى قیام کنید. سپس تفکر کنید، اینکه با شما مصاحب بوده، هیچ گونه دیوانگى ندارد. او جز بیم دهنده براى شما در مقابل عذاب شدید (چیز دیگرى) نیست. ﴿۴۶﴾

«اجر زحمات پیغمبر صلی الله علیه و آله با خدا است»

قُلْ مَا سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ ﴿۴۷﴾

بگو: آنچه را که من از اجر از شما خواسته ام، پس آن به نفع خود شما است. اجر من جز بر عهده خدا نخواهد بود و او بر همه چیز شاهد است. ﴿۴۷﴾

قُلْ إِنَّ رَبِّي يَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَّامُ الْغُيُوبِ ﴿۴۸﴾

بگو: قطعا پروردگار من حقّ را (بر دل من) مى اندازد. بسیار به پنهانیها دانا است. ﴿۴۸﴾

«حقّ آمد»

قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَمَا يُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا يُعِيدُ ﴿۴۹﴾

بگو: حقّ آمده است و باطل آغازگر (چیزى) نبوده و نه تجدیدکننده چیزى است. ﴿۴۹﴾

قُلْ إِنْ ضَلَلْتُ فَإِنَّمَا أَضِلُّ عَلَى نَفْسِي وَإِنِ اهْتَدَيْتُ فَبِمَا يُوحِي إِلَيَّ رَبِّي إِنَّهُ سَمِيعٌ قَرِيبٌ ﴿۵۰﴾

بگو: اگر من گمراه باشم، پس جز این نیست که بر ضرر خودم گمراه مى شوم و اگر هدایت شوم، پس به خاطر وحى است که از طرف پروردگارم به من شده است. قطعا خدا شنواى نزدیکى است. ﴿۵۰﴾

«روز قیامت فراری در کار نیست»

وَلَوْ تَرَى إِذْ فَزِعُوا فَلَا فَوْتَ وَأُخِذُوا مِنْ مَكَانٍ قَرِيبٍ ﴿۵۱﴾

و اگر وقتى را ببینى که فریادشان بلند است، امّا نمى توانند فرار کنند و از جاى نزدیکى آنها گرفته مى شوند. ﴿۵۱﴾

وَقَالُوا آمَنَّا بِهِ وَأَنَّى لَهُمُ التَّنَاوُشُ مِنْ مَكَانٍ بَعِيدٍ ﴿۵۲﴾

و مى گویند: به حقّ ایمان آوردیم. ولى چگونه مى توانند از راه دور به آن دسترسى پیدا کنند؟ ﴿۵۲﴾

وَقَدْ كَفَرُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ وَيَقْذِفُونَ بِالْغَيْبِ مِنْ مَكَانٍ بَعِيدٍ ﴿۵۳﴾

و آنها قطعا از قبل به حقّ و حقیقت کافر شدند و از مکان دور نسبتهاى ناصحیحى غائبانه (به حقّ) مى دادند. ﴿۵۳﴾

وَحِيلَ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ مَا يَشْتَهُونَ كَمَا فُعِلَ بِأَشْيَاعِهِمْ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كَانُوا فِي شَكٍّ مُرِيبٍ ﴿۵۴﴾

و بین آنها و بین آنچه را که مى خواستند جدائى افتاد، همان گونه که با هم کیشان آنها از قبل عمل شد. قطعا آنها در شک فریب دهنده اى بودند. ﴿۵۴﴾

سوره مبارکه احزاب

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«سخنان خدا به پیامبر صلی الله علیه و آله که منظور مردمند»

يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا ﴿۱﴾

اى پیامبر، تقواى خدا را داشته باش و از کفّار و منافقین اطاعت نکن. که قطعا خدا داناى حکیمى است. ﴿۱﴾

وَاتَّبِعْ مَا يُوحَى إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا ﴿۲﴾

و از آنچه به تو از جانب پروردگارت وحى مى شود، پیروى کن. قطعا خدا به آنچه مى کنید، آگاه است. ﴿۲﴾

وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ وَكِيلًا ﴿۳﴾

و بر خدا توکل کن و کافی است که خدا وکیل باشد. ﴿۳﴾

برداشت از آیات ۳ – ۱

تقوی

سالک الی اللّه باید تقوی را کاملاً رعایت کند و کفّار و منافقین را اطاعت نکند، بلکه پیرو وحی الهی باشد و بر خدا توکل کند.

«انسان در باطن دو دل ندارد»

مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ وَمَا جَعَلَ أَزْوَاجَكُمُ اللَّائِي تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِكُمْ وَمَا جَعَلَ أَدْعِيَاءَكُمْ أَبْنَاءَكُمْ ذَلِكُمْ قَوْلُكُمْ بِأَفْوَاهِكُمْ وَاللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ ﴿۴﴾

خدا برای هیچ کس دو قلب در درونش قرار نداده. و همسرانی که شما آنها را ظهار [۱] می کنید، خدا مادرهای شما قرار نداده است. و فرزند خوانده های شما را فرزندان شما قرار نداده است. این سخنی است که شما به دهانتان گفته اید و خدا حقّ را می گوید و او است که به راه حقّ هدایت می کند. ﴿۴﴾

[۱]  ــ ظهار یعنى مرد دست روى پشت زنش بگذارد و بگوید: «ظهرک کظهر امّى».

«فرزند خوانده ها را به نام پدرانشان یاد کنید»

اُدْعُوهُمْ لِآبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آبَاءَهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّينِ وَمَوَالِيكُمْ وَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ فِيمَا أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَلَكِنْ مَا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا ﴿۵﴾

آنها را منتسب به پدرانشان بخوانید. آن در نزد خدا عادلانه تر است. پس اگر پدرانشان را نمى شناسید، آنها برادران شما در دین و موالیان شما هستند. و در آنچه که به آن خطا کرده اید، باکى بر شما نیست. ولى آنچه را که از دلهایتان تعمّدا مى گویید (مشکل است). و خدا بخشنده مهربانى بوده است. ﴿۵﴾

«ولایت تامّه رسول اکرم صلی الله علیه و آله»

اَلنَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلَى أَوْلِيَائِكُمْ مَعْرُوفًا كَانَ ذَلِكَ فِي الْكِتَابِ مَسْطُورًا ﴿۶﴾

پیامبر بر مؤمنین از خودشان (در تصرّف) سزاوارتر است و زنهاى او مادرهاى مؤمنین اند و خویشاوندان بعضى از آنها بر بعض دیگر در کتاب خدا از مؤمنین و مهاجرین سزاوارترند، مگر آنکه بخواهید به اولیائتان نیکى کنید. که آن در کتاب نوشته شده است. ﴿۶﴾

«گرفتن پیمان از پیامبران در عالم ذر»

وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثَاقَهُمْ وَمِنْكَ وَمِنْ نُوحٍ وَإِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَأَخَذْنَا مِنْهُمْ مِيثَاقًا غَلِيظًا ﴿۷﴾

و زمانى که ما از پیامبران و از تو و از نوح و ابراهیم و موسى و عیسى بن مریم پیمان گرفتیم و از آنها پیمان محکمى اخذ نمودیم. ﴿۷﴾

لِيَسْأَلَ الصَّادِقِينَ عَنْ صِدْقِهِمْ وَأَعَدَّ لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا أَلِيمًا ﴿۸﴾

براى اینکه خدا از راستگویان، از صداقتشان سؤال کند. و براى کافرین عذاب دردناکى مهیا نموده است. ﴿۸﴾

«کمکهای خدای تعالی به مؤمنین»

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا وَجُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرًا ﴿۹﴾

اى کسانى که ایمان آورده اید، به یاد بیاورید نعمت خدا را به شما، آن وقتى که لشگرهائى به سوى شما آمدند. پس ما بر آنها باد و لشگرهائى که شما آنها را نمى دیدید، فرستادیم. و خدا به آنچه مى کنید، بینا بوده است. ﴿۹﴾

إِذْ جَاءُوكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا ﴿۱۰﴾

زمانى که آنها از ارتفاعات شما و از پایین شما به شما هجوم آوردند و آن وقتى که چشمها خیره شد و قلوب (و جانها) به حنجره رسید و به خدا گمانهاى بدى مى بردید. ﴿۱۰﴾

برداشت از آیات ۱۰ – ۹

نعمتهای الهی

سالک الی اللّه باید نعمتهای خدا را همیشه متذکر باشد، بخصوص نعمتهایی که مخفی است و با چشم دیده نمی شود و برای انسان بسیار مفید است.

هُنَالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالًا شَدِيدًا ﴿۱۱﴾

آن وقت بود که مؤمنین امتحان شدند و تکان بسیار سختى خوردند. ﴿۱۱﴾

وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا ﴿۱۲﴾

و زمانى که منافقین و کسانى که در دلهایشان مرض بود، گفتند: خدا و پیغمبرش چیزى جز گول زدن به ما وعده اى نداده اند. ﴿۱۲﴾

«اهل مدینه همه باید حرکت کنند»

وَإِذْ قَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ يَا أَهْلَ يَثْرِبَ لَا مُقَامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا وَيَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِيَ بِعَوْرَةٍ إِنْ يُرِيدُونَ إِلَّا فِرَارًا ﴿۱۳﴾

و زمانى که جمعى از آنها گفتند: اى اهل مدینه، براى شما توقّفى نیست، پس برگردید. و جمعى از آنها از پیامبر اجازه مى خواستند و مى گفتند: قطعا خانه هاى ما حفاظى ندارد. در حالى که حفاظ داشت و آنها مقصودى جز فرار کردن نداشتند. ﴿۱۳﴾

وَلَوْ دُخِلَتْ عَلَيْهِمْ مِنْ أَقْطَارِهَا ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْهَا وَمَا تَلَبَّثُوا بِهَا إِلَّا يَسِيرًا ﴿۱۴﴾

و اگر بر آنها از اطراف مدینه هجوم مى شد، سپس از آنها درخواست فتنه مى شد، قطعا به سوى آن مى رفتند و جز کمى براى آن درنگ نمى کردند. ﴿۱۴﴾

برداشت از آیات ۱۴ – ۱۲

سخنان خدا و رسولش حقّ است

سالک الی اللّه باید از این آیات این مسائل را یاد بگیرد:

اول: دستورات خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله را فریب تصوّر نکند.

دوم: باید در کارهای اساسی خود از خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله اجازه بگیرد.

سوم: با فریب از دستورات پیغمبر فرار نکند.

چهارم: در مقابل هجوم دشمن با استقامت باشد.

وَلَقَدْ كَانُوا عَاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لَا يُوَلُّونَ الْأَدْبَارَ وَكَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْئُولًا ﴿۱۵﴾

و قبل از این با خدا عهد کرده بودند که پشت نکنند و برنگردند. و عهد خدا مورد سؤال خواهد بود. ﴿۱۵﴾

قُلْ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْفِرَارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَإِذًا لَا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِيلً ﴿۱۶﴾

بگو: اگر از مرگ یا کشته شدن فرار کنید، هرگز فرارتان براى شما نفعى نخواهد داشت و در آن زمان جز کمى بهره نخواهید برد. ﴿۱۶﴾

قُلْ مَنْ ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوءًا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَلَا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا ﴿۱۷﴾

بگو: چه کسى مى تواند شما را از خواست خدا نگه دارد، اگر خدا براى شما بدى یا مهربانى را بخواهد؟ و هرگز براى آنها غیر از خدا ولىّ و یاورى نخواهند یافت. ﴿۱۷﴾

«خدا همه حالات مردم را می داند»

قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنْكُمْ وَالْقَائِلِينَ لِإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنَا وَلَا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِيلًا ﴿۱۸﴾

قطعا خدا کسانى از شما را که مردم را از جنگ باز مى دارند و همچنین کسانى را که به برادران خود مى گفتند: به سوى ما برگردید، مى شناسد و جز کمى از آنها به سوى جنگ نمى روند. ﴿۱۸﴾

أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ فَإِذَا جَاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشَى عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدَادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ أُولَئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا ﴿۱۹﴾

آنها بر شما بخل مى کنند. پس زمانى که ترس بیاید، آنها را خواهى دید که به طرف تو با چشمهائى که در حدقه دور مى زند، به تو نگاه مى کنند، مثل کسى که مى خواهد با مرگ قالب تهى کند و زمانى که ترس از بین رفت، با زبان تند با شما ملاقات مى کنند، در حالى که بر خوبیها بخل مى ورزند. اینها ایمان نمى آورند، پس خدا اعمال آنها را نابود مى کند و این بر خدا آسان خواهد بود. ﴿۱۹﴾

يَحْسَبُونَ الْأَحْزَابَ لَمْ يَذْهَبُوا وَإِنْ يَأْتِ الْأَحْزَابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بَادُونَ فِي الْأَعْرَابِ يَسْأَلُونَ عَنْ أَنْبَائِكُمْ وَلَوْ كَانُوا فِيكُمْ مَا قَاتَلُوا إِلَّا قَلِيلًا ﴿۲۰﴾

گمان مى کنند که (جنگجویان) حزبها نرفته اند و اگر (جنگجویان) حزبها برگردند، دوست دارند که آنها در میان اعراب بادیه پراکنده شوند و از اخبار شما سؤال کنند و اگر در میان شما باشند، جز کمى از آنها جنگ نمى کنند. ﴿۲۰﴾

برداشت از آیات ۲۰ – ۱۵

تعهّدات با پروردگار

سالک الی اللّه باید با جدّیت کامل به دستورات اخلاقی الهی که در زیر گفته می شود عمل کند:

۱ – به تعهّداتی که در عالم ذر با پروردگار بسته پشت نکند، زیرا از او سؤال خواهد شد.

۲ – بداند که نباید در راه خدا از مرگ و کشته شدن فرار کند، زیرا بالاخره خواهد مرد ولی با عصیان الهی با خدا روبرو می شود.

۳ – بداند که از رحمت و غضب پروردگار کسی او را نجات نمی دهد و ولی و ناصری در مقابل خدای تعالی برای خود پیدا نمی کند.

۴ – بداند که خدای تعالی به همه کارها آگاهی دارد و اعمال منافقین را می شناسد.

۵ – اگر دشمن به خاطر تزکیه نفس او و یا هر کار خوبی که می کند حسادت ورزید، بداند که خدای تعالی آنها را به خوف و ترسی می اندازد و اعمال آنها را نابود می کند و این کار بر خدا آسان است.

۶ – نباید سالکین الی اللّه ساده لوح باشند و دشمن را ندیده بگیرند تا مخفیانه به آنها صدمه وارد کنند.

۷ – در عین حال آنها را ضعیف بداند و با شرح صدر به آنها توجّه نکند.

«رسول خدا صلی الله علیه و آله سرمشق نیکوئی است»

لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا ﴿۲۱﴾

قطعا براى شما در رسول خدا الگوى نیکوئى بوده است، براى کسى که امید به خدا و روز قیامت را دارد و بسیار خدا را یاد مى کند. ﴿۲۱﴾

«استقامت مؤمنین در مقابل احزاب»

وَلَمَّا رَأَى الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُوا هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَمَا زَادَهُمْ إِلَّا إِيمَانًا وَتَسْلِيمًا ﴿۲۲﴾

و چون مؤمنین (جنگجویان) احزاب را دیدند، گفتند: این همان چیزى است که خدا و رسول او به ما وعده داده بودند و خدا و رسولش راست گفته اند و این دیدار جز ایمان و تسلیم بر آنها چیزى نیافزود. ﴿۲۲﴾

برداشت از آیات ۲۲ – ۲۱

اقتدا به پیامبر صلی الله علیه و آله

سالک الی اللّه اگر می خواهد خدا و روز قیامت را باور کند و به یاد خدا زیاد باشد، باید در اعمالش به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله اقتدا نماید. زیرا وعده های خدای تعالی و رسولش حقّ است و آنها وقتی درستی و صداقت خدای تعالی و رسولش را ببینند، ایمانشان زیاد می شود و در مقابل آنها بیشتر تسلیم می گردد.

مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا ﴿۲۳﴾

از مؤمنین مردانى هستند که صادقانه بر آنچه که خدا با آنها عهد بسته است، ایستاده اند. پس بعضى از آنها مدّتشان گذشت و بعضى از آنها منتظرند و در پیمانى که بسته اند، تغییرى نداده اند. ﴿۲۳﴾

لِيَجْزِيَ اللَّهُ الصَّادِقِينَ بِصِدْقِهِمْ وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ إِنْ شَاءَ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَحِيمًا ﴿۲۴﴾

به خاطر اینکه خدا راستگویان را به خاطر صداقتشان جزا دهد و منافقین را اگر بخواهد، عذاب کند یا اینکه توبه آنها را قبول نماید. قطعا خدا بخشنده مهربانى بوده است. ﴿۲۴﴾

«جنگ برای موفّقیت مؤمنین کافی است»

وَرَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنَالُوا خَيْرًا وَكَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ وَكَانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزًا ﴿۲۵﴾

و خدا کافران را با غیظشان برگرداند بدون آنکه به خیرى برسند. و خدا مؤمنین را از جنگ کفایت کرد. و خدا قوىّ عزیزى بوده است. ﴿۲۵﴾

برداشت از آیات ۲۵ – ۲۳

صداقت

سالک الی اللّه باید در مقابل تعهداتی که با خدا بسته است، روی ایمان، مردانه تا زمان مرگش صداقت داشته باشد تا خدا جزای راستگوییش را به او بدهد و در مقابل، کسانی که دروغ گفته اند عذابشان کند و اگر توبه کردند، خدا همیشه بخشنده است و مهربانی خاصّی به توبه کنندگان دارد. ولی اگر توبه نکردند و کافر شدند خدا آنها را به همان غیظشان بر می گرداند و نمی گذارد به خوبی برسند و اگر مؤمنین با آنها جنگ کنند، خدا کمکشان می کند.

وَأَنْزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِنْ صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقًا ﴿۲۶﴾

و خدا جمعى از اهل کتاب را که از آنان (مشرکین) حمایت مى کردند، از کمینگاههاى محکمشان پایین آورد و در دلهاى آنها رعب انداخت که گروهى را مى کشتید و جمعى را اسیر مى کردید. ﴿۲۶﴾

وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِيَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضًا لَمْ تَطَئُوهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرًا ﴿۲۷﴾

و زمینهاى آنها و خانه ها و اموالشان را و حتّى زمینهائى را که شما در آن قدم نگذاشته بودید، خدا به شما به ارث داد (عنایت کرد). و خدا بر هر چیزى قادر بوده است. ﴿۲۷﴾

«سفارشاتی به زنهای پیغمبر صلی الله علیه و آله»

يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحًا جَمِيلًا ﴿۲۸﴾

اى پیامبر، به زنهایت بگو: اگر شما زندگى دنیا و زینت دنیا را مى خواهید، بیایید تا شما را بهره مند کنم و به نحو نیکوئى رهایتان سازم. ﴿۲۸﴾

وَإِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنْكُنَّ أَجْرًا عَظِيمًا ﴿۲۹﴾

و اگر شما خدا و رسولش و خانه آخرت را مى خواهید، پس قطعا براى نیکوکاران از شما (خدا) اجر عظیمى آماده کرده است. ﴿۲۹﴾

يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا ﴿۳۰﴾

اى زنهاى پیامبر، هر کس از شما مرتکب کار بد علنى شود، براى او عذاب دو برابر خواهد شد. و این کار بر خدا آسان است. ﴿۳۰﴾

وَمَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِ وَتَعْمَلْ صَالِحًا نُؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَيْنِ وَأَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقًا كَرِيمًا ﴿۳۱﴾

و کسى که از شما در مقابل خدا و رسولش خضوع کند و عمل شایسته انجام دهد، پاداش او را دو برابر مى دهیم و روزى خوبى براى او آماده کرده ایم. ﴿۳۱﴾

يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفًا ﴿۳۲﴾

اى زنهاى پیغمبر، شما مانند زنهاى دیگر اگر تقوى داشته باشید، نیستید. پس با ناز و کرشمه سخن نگویید که مبادا کسى که قلب او مریض است به طمع بیفتد و به طور معمول و صحیح سخنتان را بگویید. ﴿۳۲﴾

وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا ﴿۳۳﴾

و در خانه هایتان بمانید و مانند زمان جاهلیت گذشته خودنمائى نکنید و نماز را بر پاى دارید و زکات بدهید و خدا و پیغمبرش را اطاعت کنید.

«آیه تطهیر»

جز این نیست که خدا خواسته از شما اهل بیت (پیغمبر) پلیدى را رفع و دفع کند و شما را کاملاً پاک نماید. ﴿۳۳﴾

وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَى فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ لَطِيفًا خَبِيرًا ﴿۳۴﴾

و آنچه در خانه هایتان از آیات خدا و حکمتى را که بر شما تلاوت مى شود، یاد بیاورید. که قطعا خدا لطف کننده آگاهى است. ﴿۳۴﴾

برداشت از آیات ۳۴ – ۲۸

زنهای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

خانمهایی که از سالکین الی اللّه هستند، بدانند که زنهای پیامبر صلی الله علیه و آله به خاطر انتسابشان به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله خیلی اهمیت دارند.

حتی خدای تعالی آنها را مادرهای مؤمنین معرفی کرد و کسی حق ندارد بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با آنها ازدواج کند. ولی با آن که آنها تا این حدّ اهمیت دارند، مسائل زیر را به آنها دستور داده و طبعا به طریق اولی زنهای سالک الی اللّه بیشتر باید به این دستورات عمل کنند:

۱ – زنهای پیامبر صلی الله علیه و آله و تمام سالکین الی اللّه اگر دنیا و زینت دنیا را طالب باشند و خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله را فراموش کنند، باید از پیغمبر صلی الله علیه و آله جدا شوند و راهشان را ادامه ندهند.

۲ – اگر زنهای پیغمبر صلی الله علیه و آله و تمام سالکین الی اللّه، خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله و آخرتشان را بیشتر منظور کنند، برای آنهایی که موفّق شده اند، خدای تعالی اجر زیادی منظور فرموده است.

۳ – زنهای پیامبر صلی الله علیه و آله و زنهای سالکین الی اللّه اگر کارهای زشتی بکنند، خدا دو برابر آنها را عذاب خواهد کرد.

۴ – زنهای پیغمبر صلی الله علیه و آله و زنهای سالکین الی اللّه اگر کارهای شایسته ای انجام دهند، خدای تعالی اجر آنها را دو برابر عنایت می کند و برای آنها کمالات خوبی منظور می فرماید.

۵ – زنهای پیغمبر صلی الله علیه و آله و زنهای سالکین الی اللّه مثل سائر زنهایی که بی بند و بارند، نیستند. بلکه آنها به خاطر انتسابشان به پیغمبر صلی الله علیه و آله و حرکتشان به سوی خدا بر دیگران فضیلت دارند.

۶ – زنهای پیغمبر صلی الله علیه و آله و زنهای سالکین الی اللّه باید به خاطر بدست آوردن کمالات تقوای کاملی را رعایت کنند.

۷ – زنهای پیغمبر صلی الله علیه و آله و زنهای سالکین الی اللّه نباید با ناز و کرشمه با دیگران سخن بگویند. زیرا مردهایی که تزکیه نفس نکرده اند و قلبشان مریض است، ممکن است به طمع بیفتند و از صدای آنها لذّت ببرند.

۸ – زنهای پیغمبر صلی الله علیه و آله و زنهای سالکین الی اللّه باید با دیگران به طور ساده حرف بزنند و به ضرورت اکتفا کنند.

۹ – زنهای پیغمبر صلی الله علیه و آله و زنهای سالکین الی اللّه باید در خانه بنشینند و به تربیت فرزند و شوهر داری اکتفا کنند.

۱۰ – نباید مانند زنهای بی بند و بار نادان در کوچه و بازار خودنمایی کنند و به کارهایی که مختص مردها است وارد شوند.

۱۱ – زنهای پیغمبر صلی الله علیه و آله و زنهای سالکین الی اللّه باید به نماز و حقیقت آن و زکات و حقیقت آن و اطاعت خدا و رسولش و حقیقت آن بپردازند و خود را به کمالات برسانند.

۱۲ – زنهای پیغمبر صلی الله علیه و آله و زنهای سالکین الی اللّه باید در خانه تحصیل علم کنند و به یاد خدا باشند و اعتقاداتشان را صحیح کرده و تزکیه نفس کنند و خود را به کمالات برسانند و از نشانه های خدا و حکمت الهی در خانه هایشان استفاده کنند و تحصیلات علوم دینی را در خانه انجام دهند.

«خدای تعالی برای خوبان اجر و مغفرت قرار داده است»

إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِينَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِينَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِينَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِينَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِينَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيرًا وَالذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا ﴿۳۵﴾

قطعا مردهاى مسلمان و زنان مسلمان و مردهاى مؤمن و زنان مؤمنه و مردان مطیع خدا و زنان مطیع خدا و مردان راستگو و زنان راستگو و مردان بردبار و زنان بردبار و مردان با خشوع و زنان با خشوع و مردان صدقه دهنده و زنان صدقه دهنده و مردان روزه دار و زنان روزه دار و مردانى که دامن خود را پاک نگه مى دارند و زنانى که دامن خود را پاک نگه مى دارند و مردانى که خدا را زیاد یاد مى کنند و زنانى که خدا را زیاد یاد مى کنند، خدا براى آنها آمرزش و اجر بزرگى آماده کرده است. ﴿۳۵﴾

وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا ﴿۳۶﴾

و زمانى که خدا و رسولش امرى را حتمى قرار داد، براى هیچ مرد مؤمن و زن مؤمنه اى اختیارى از جانب خودشان نمى باشد و کسى که خدا و رسولش را معصیت کند، پس قطعا به گمراهى آشکارى گمراه شده است. ﴿۳۶﴾

«جریان زید بن حارثه»

وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا ﴿۳۷﴾

و زمانى که تو گفتى به آن کسى که خدا به او نعمت داده و تو هم به او نعمت داده بودى، همسرت را براى خودت نگهدار و تقواى الهى را پیشه کن و در دلت مخفى نگه مى داشتى آنچه را که خدا آن را آشکار مى کند و از مردم مى ترسى و حال آنکه خدا سزاوارتر است اینکه از او بترسى. پس چون «زید» نیازش را از آن زن گرفت، ما آن زن را به ازدواج تو درآوردیم، براى اینکه بر مؤمنین در (ازدواج) همسران فرزند خوانده هایشان در آن وقتى که از آنها جدا مى شوند، مشکلى نباشد. و فرمان خدا انجام خواهد شد. ﴿۳۷﴾

برداشت از آیات ۳۷ – ۳۵

زن و مرد سالک الی اللّه

سالکین الی اللهی که صفات زیر را دارند و یا آن را کسب خواهند کرد، چه زن باشند و چه مرد خدای تعالی برای آنها بخشایش و مزد زیادی قائل شده است:

۱ – مسلمان و تسلیم در مقابل حقایق اسلام باشند.

۲ – ایمان کاملی به خدا و روز قیامت داشته باشند.

۳ – مطیع خدا و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله باشند.

۴ – راستگو و درستکار باشند.

۵ – بردبار و جدّی باشند.

۶ – در مقابل پروردگار خاشع و خاضع باشند.

۷ – صدقه دهنده و به دیگران مهربان باشند.

۸ – روزه بگیرند.

۹ – دامن خود را از آلودگی ها پاک نگه دارند.

۱۰ – زیاد به یاد خدا باشند.

۱۱ – در مقابل قضاوت پروردگار درباره چیزی خود را مختار ندانند.

۱۲ – آن چنان به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله محبت داشته باشند که اگر دیدند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تمایل به چیزی که در دست آنها است دارد، بدون معطّلی به او تقدیم کنند.

مَا كَانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فِيمَا فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَرًا مَقْدُورًا ﴿۳۸﴾

بر پیامبر مشکلى در آنچه خدا بر او واجب کرده است، نمى باشد. سنّت خدا در کسانى که قبلاً بوده اند، قرار دارد. و فرمان خدا تحت تقدیر دقیقى است. ﴿۳۸﴾

اَلَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا ﴿۳۹﴾

آن کسانى که رسالتهاى الهى را ابلاغ کرده و از او مى ترسند و از احدى جز خدا نمى ترسند و کافى است که خدا حساب گر باشد. ﴿۳۹﴾

«خاتمیت رسول اکرم صلی الله علیه و آله»

مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا ﴿۴۰﴾

محمّد پدر احدى از مردان شما نبوده است ولى رسول خدا و ختم کننده پیامبران است و خدا به هر چیزى دانا است. ﴿۴۰﴾

«دستور ذکر و تسبیح»

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا ﴿۴۱﴾

ای کسانی که ایمان آورده اید، خدا را با ذکر زیادی یاد کنید. ﴿۴۱﴾

وَسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِيلًا ﴿۴۲﴾

و او را صبح و شام تسبیح بگویید. ﴿۴۲﴾

هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلَائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَكَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيمًا ﴿۴۳﴾

خدا آن کسى است که بر شما با ملائکه اش صلوات مى فرستد، براى اینکه شما را از تاریکیها به سوى نور بیرون ببرد. و خدا به مؤمنین مهربان است. ﴿۴۳﴾

برداشت از آیه ۴۳

جهاد با نفس

سالک الی اللّه باید جهاد با نفس کند تا از رحمت خاص الخاص پروردگار استفاده نماید و ملائکه آن رحمت را به او برسانند، تا صد درصد خدای تعالی او را از تاریکی به نور وارد کند و به او مهربان باشد.

تَحِيَّتُهُمْ يَوْمَ يَلْقَوْنَهُ سَلَامٌ وَأَعَدَّ لَهُمْ أَجْرًا كَرِيمًا ﴿۴۴﴾

تحیت آنها روزى که او را ملاقات مى کنند، سلام است. و براى آنها اجر خوبى آماده ساخته است. ﴿۴۴﴾

«اوصاف پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله»

يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِيرًا ﴿۴۵﴾

اى پیامبر، قطعا ما تو را شاهد و بشارت دهنده و ترساننده فرستادیم. ﴿۴۵﴾ 

وَدَاعِيًا إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجًا مُنِيرًا ﴿۴۶﴾

و دعوت کننده به سوى خدا با اجازه خدا و چراغى نوردهنده قرار داده ایم. ﴿۴۶﴾

وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلًا كَبِيرًا ﴿۴۷﴾

و به مؤمنین بشارت بده به اینکه از جانب خدا براى آنها فضیلت بزرگى خواهد بود. ﴿۴۷﴾

وَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ وَدَعْ أَذَاهُمْ وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ وَكِيلًا ﴿۴۸﴾

و از کافران و منافقان اطاعت نکن و به اذیتهاى آنها توجّه ننما و بر خدا توکل کن. و کفایت مى کند اینکه خدا وکیل باشد. ﴿۴۸﴾

برداشت از آیه ۴۸

شرح صدر

سالک الی اللّه نباید از کفّار و منافقین اطاعت کند و شرح صدری داشته باشد که به اذیتهای کفار و منافقین توجّه نکند و بر خدا توکل کند، زیرا خدا او را کفایت خواهد کرد.

«احکام طلاق»

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَكَحْتُمُ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ فَمَا لَكُمْ عَلَيْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَهَا فَمَتِّعُوهُنَّ وَسَرِّحُوهُنَّ سَرَاحًا جَمِيلًا ﴿۴۹﴾

اى کسانى که ایمان آورده اید، وقتى که با زنهاى مؤمنه ازدواج کردید، سپس قبل از اینکه با آنها همبستر شوید طلاقشان دادید، پس براى شما بر عهده آنها عدّه اى نیست که بخواهید حساب آن را نگه دارید. پس آنها را بهره مند کنید و به طور خوبى آنها را رها نمایید. ﴿۴۹﴾

يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَكَ أَزْوَاجَكَ اللَّاتِي آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ وَمَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْكَ وَبَنَاتِ عَمِّكَ وَبَنَاتِ عَمَّاتِكَ وَبَنَاتِ خَالِكَ وَبَنَاتِ خَالَاتِكَ اللَّاتِي هَاجَرْنَ مَعَكَ وَامْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِيُّ أَنْ يَسْتَنْكِحَهَا خَالِصَةً لَكَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَيْهِمْ فِي أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ لِكَيْلَا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا ﴿۵۰﴾

اى پیامبر، قطعا ما براى تو همسرانى که مَهر آنها را داده اى، حلال کرده ایم و همچنین کنیزانى که خدا از راه غنائم به تو بخشیده و دختران عمویت و دختران عمّه هایت و دختران دائى هایت و دختران خاله هایت که با تو هجرت کرده اند و زن مؤمنه اى که اگر خودش را به پیغمبر هبه کرده باشد، اگر پیغمبر خواسته باشد، اینکه با او ازدواج کند غیر از مؤمنین، مخصوص تو است. قطعا ما مى دانیم که چه حکمى بر آنها در خصوص همسران و کنیزانشان واجب کرده ایم. این به خاطر آن است که مشکلى بر تو نباشد و خدا آمرزنده مهربانى است. ﴿۵۰﴾

تُرْجِي مَنْ تَشَاءُ مِنْهُنَّ وَتُؤْوِي إِلَيْكَ مَنْ تَشَاءُ وَمَنِ ابْتَغَيْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكَ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ تَقَرَّ أَعْيُنُهُنَّ وَلَا يَحْزَنَّ وَيَرْضَيْنَ بِمَا آتَيْتَهُنَّ كُلُّهُنَّ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا فِي قُلُوبِكُمْ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَلِيمًا ﴿۵۱﴾

هر یک از همسرانت را که بخواهى، مى توانى منتظرش گذارى و هر یک را که بخواهى، نزد خود جاى دهى و هر کدام را که دور کرده اى، اگر بخواهى نزد خود جاى دهى، بر تو باکى نیست. این حکم براى آن است که چشم آنها روشن شود و محزون نباشند و همه آنها به آنچه به آنها داده اى، راضى گردند. و خدا به آنچه در دلهاى شما است، دانا است. و خدا داناى بردبارى است. ﴿۵۱﴾

لَا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاءُ مِنْ بَعْدُ وَلَا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا مَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ رَقِيبًا ﴿۵۲﴾

بعد از این براى تو زنها حلال نیستند و نباید همسرانت را به همسران دیگرى تبدیل کنى، ولو اینکه زیبائى آنها تو را به تعجّب آورد. مگر آنچه به عنوان کنیز در اختیار تو قرار گیرد و خدا بر هر چیزى مراقبت مى کند. ﴿۵۲﴾

«بدون اذن داخل خانه پیغمبر صلی الله علیه و آله نشوید»

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلَى طَعَامٍ غَيْرَ نَاظِرِينَ إِنَاهُ وَلَكِنْ إِذَا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَلَا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ إِنَّ ذَلِكُمْ كَانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيِي مِنْكُمْ وَاللَّهُ لَا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ ذَلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ وَمَا كَانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلَا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَدًا إِنَّ ذَلِكُمْ كَانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمًا ﴿۵۳﴾

اى کسانى که ایمان آورده اید، داخل خانه هاى پیغمبر نشوید، مگر اینکه براى خوردن طعام اجازه داده شده باشید، بدون آنکه منتظر وقت غذا باشید. ولى زمانى که دعوت شدید، پس داخل شوید و وقتى که غذا خوردید، پراکنده گردید و با یکدیگر، با صحبت کردن در آنجا مأنوس نشوید. زیرا قطعا این کار پیغمبر را اذیت مى کند و او از شما حیا مى کند ولى خدا از حقّ حیا نمى کند. و زمانى که از زنهاى پیغمبر چیزى از وسائل را سؤال مى کنید، از پشت پرده از آنها سؤال کنید. این کار شما براى دلهاى شما و دلهاى آنها پاکیزه تر است. و به شما نمى رسد که رسول خدا را اذیت کنید و نباید بعد از او هرگز با همسران او ازدواج کنید. زیرا حتما این کارتان در نزد خدا (گناه) بزرگى است. ﴿۵۳﴾

برداشت از آیه ۵۳

آداب مهمانی

سالک الی اللّه باید مسائل اخلاقی زیر را کاملاً رعایت کند:

۱ – بدون اذن داخل خانه بزرگان و محترمین نشود.

۲ – وقتی برای غذایی دعوت شد، به موقع برود.

۳ – وقتی که غذا خورد، برای صحبت کردن و وقت گذراندن ننشیند و پراکنده شود و به خانه خود برود.

۴ – صاحبخانه را اذیت نکند، زیرا ممکن است او از شما حیا کند که شما را از خانه بیرون نماید.

۵ – اگر چیزی از زن صاحبخانه خواست، از پشت پرده با او حرف بزند.

إِنْ تُبْدُوا شَيْئًا أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا ﴿۵۴﴾

اگر چیزى را ابراز کنید یا مخفى نمایید، پس خدا به هر چیزى دانـا است. ﴿۵۴﴾

«مردانی که بر زنها محرمند»

لَا جُنَاحَ عَلَيْهِنَّ فِي آبَائِهِنَّ وَلَا أَبْنَائِهِنَّ وَلَا إِخْوَانِهِنَّ وَلَا أَبْنَاءِ إِخْوَانِهِنَّ وَلَا أَبْنَاءِ أَخَوَاتِهِنَّ وَلَا نِسَائِهِنَّ وَلَا مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ وَاتَّقِينَ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدًا ﴿۵۵﴾

مشکلى بر آنها (که بدون حجاب در مقابل آنها ظاهر شوند) نیست، در خصوص پدرانشان و پسرانشان و برادرانشان و پسران برادرانشان و پسران خواهرهایشان و زنان (هم جنس) خود و بردگانشان. و تقواى خدا را پیشه کنید. قطعا خدا بر هر چیزى شاهد است. ﴿۵۵﴾

برداشت از آیه ۵۵

میهمانی اقوام

سالکین الی اللّه اگر به مهمانی اقوامشان رفتند، پدران و فرزندان و برادران و فرزندان اینها، می توانند بدون حجاب با زنهای آنها حرف بزنند و در عین حال باید تقوی را رعایت کنند، زیرا خدا بر اعمالی که انجام می دهند ناظر و شاهد است.

«دستور صلوات بر محمّد و آل محمّد»

إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا ﴿۵۶﴾

قطعا خدا و ملائکه اش بر پیغمبر صلوات مى فرستند. اى کسانى که ایمان آورده اید، بر او صلوات بفرستید و سلام بگویید و کاملاً تسلیم باشید. ﴿۵۶﴾

«لعنت خدا بر اذیت کنندگان خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله»

إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِينًا ﴿۵۷﴾

خدا حتما در دنیا و آخرت کسانى که خدا و پیغمبرش را اذیت مى کنند، لعنت مى کند و خدا براى آنها عذاب پست کننده اى را آماده کرده است. ﴿۵۷﴾

برداشت از آیات ۵۷ – ۵۶

صلوات

سالک الی اللّه باید صلوات زیاد بفرستد و در مقابل پیغمبر صلی الله علیه و آله تسلیم باشد. و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را با اعمال ناپسندش اذیت نکند. زیرا اگر پیغمبر صلی الله علیه و آله را آزرده نمود، لعنت خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله در دنیا و آخرت بر او خواهد بود و خدا برای او عذاب پست کننده ای آماده کرده است.

وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُبِينًا ﴿۵۸﴾

و کسانى که مردهاى مؤمن و زنهاى مؤمنه را به خاطر کارى که نکرده اند اذیت مى کنند، پس قطعا تهمت و گناه آشکارى را تحمّل مى کنند. ﴿۵۸﴾

برداشت از آیه ۵۸

تهمت

سالک الی اللّه نباید مردهای مؤمن و زنهای مؤمنه را به کاری که نکرده اند متهّم کند. زیرا این کار بار گناه آنان را سنگین می کند.

«دستور داشتن روسری بلند و حجاب برای زنهای مسلمان»

يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا ﴿۵۹﴾

اى پیامبر، به همسرانت و دخترانت و زنهاى مؤمنین بگو که پوششهاى (چادرهاى) خود را به خود نزدیک کنند. این نزدیکتر است به اینکه (به عفّت) شناخته شوند و مورد اذیت واقع نشوند و خدا همیشه آمرزنده مهربانى است. ﴿۵۹﴾

برداشت از آیه ۵۹

چادر

زنهای سالک الی اللّه نباید لباسی بپوشند که حجم بدنشان دیده شود. بلکه پوششهای بلندی ﴿یعنی چادر﴾ روی لباسشان بیندازند تا به عفّت شناخته شوند و افراد بد آنها را اذیت نکنند.

«منافقین باید دست از اذیت بردارند»

لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لَا يُجَاوِرُونَكَ فِيهَا إِلَّا قَلِيلًا ﴿۶۰﴾

اگر منافقین و کسانى که در قلبهایشان مرض است و شایعه سازان در مدینه دست از کار خود بر ندارند، ما تو را بر آنها مسلّط مى کنیم، سپس جز کمى نمى توانند در مدینه در کنار تو بمانند. ﴿۶۰﴾

مَلْعُونِينَ أَيْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِيلًا ﴿۶۱﴾

از رحمت و مهربانیها دور هستند و هر جا پیدا شوند، باید گرفته شوند و جدّا کشته شوند. ﴿۶۱﴾

سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا ﴿۶۲﴾

این سنّت خدا در اقوام گذشته بوده است و هرگز براى سنّت خدا تغییرى نخواهى یافت. ﴿۶۲﴾

برداشت از آیات ۶۲ – ۶۰

امراض روحی

سالک الی اللّه نباید بگذارد که در قلبش و روحش مرضی باقی بماند و باید به فکر علاج امراض روحی خود باشد و شایع سازی نکند تا بتواند در کنار پیامبر صلی الله علیه و آله و مؤمنین زندگی کند و اگر این چنین نبود، از مهربانی و رحمت جدا می شود و اگر مایه فساد بود، باید دستگیر شود و کشته شود. زیرا این دستور الهی در اقوام گذشته هم بوده است و قوانین الهی هیچ گاه تغییرپذیر نخواهد بود.

«سؤال مردم از قیامت»

يَسْأَلُكَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ اللَّهِ وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَكُونُ قَرِيبًا ﴿۶۳﴾

مردم از تو سؤال مى کنند از ساعت قیامت. بگو: جز این نیست که علم آن نزد خدا است. و چه مى دانى، شاید ساعت قیامت نزدیک باشد. ﴿۶۳﴾

«عذاب کفّار در قیامت»

إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْكَافِرِينَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعِيرًا ﴿۶۴﴾

قطعا خدا کافرین را از رحمت خود دور کرده و براى آنها آتش سوزنده اى آماده ساخته است. ﴿۶۴﴾

خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا لَا يَجِدُونَ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا ﴿۶۵﴾

که در آن همیشه مى مانند و یار و یاورى نخواهند یافت. ﴿۶۵﴾

يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ يَقُولُونَ يَا لَيْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَا ﴿۶۶﴾

روزى که صورتهاى آنها در آتش دگرگون مى شود، مى گویند: اى کاش ما خدا را اطاعت مى کردیم و پیامبر را فرمانبردار مى بودیم. ﴿۶۶﴾

وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا ﴿۶۷﴾

و مى گویند: پروردگار ما، قطعا ما از آقاهایمان و بزرگانمان اطاعت مى کردیم، پس آنها ما را گمراه کرده اند. ﴿۶۷﴾

رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْنًا كَبِيرًا ﴿۶۸﴾

پروردگار ما، عذاب آنها را دو برابر کن و آنها را لعنت کن و بسیار از رحمت خود دورشان فرما. ﴿۶۸﴾

«مانند کسانی که حضرت موسی علیه السلام را اذیت کردند نباشید»

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ آذَوْا مُوسَى فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قَالُوا وَكَانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجِيهًا ﴿۶۹﴾

اى کسانى که ایمان آورده اید، مانند کسانى که موسى را اذیت کردند نباشید که خدا موسى را از آنچه (درباره اش) مى گفتند، تبرئه کرد و در نزد خدا موسى آبرومند بود. ﴿۶۹﴾

«تقوی داشته باشید و حرف حقّ بگویید»

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا ﴿۷۰﴾

اى کسانى که ایمان آورده اید، تقواى الهى پیشه کنید و گفتار محکم و استوار و به حقّ را بگوئید. ﴿۷۰﴾

يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِيمًا ﴿۷۱﴾

تا خدا اعمالتان را براى شما اصلاح کند و گناهانتان را به نفع شما بیامرزد و کسى که خدا و رسولش را اطاعت کند، قطعا به رستگارى بزرگى رسیده است. ﴿۷۱﴾

برداشت از آیات ۷۱ – ۶۹

اذیت خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله

سالک الی اللّه نباید کاری بکند که خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله را اذیت کند و بلکه باید تقوی داشته باشد و گفتارش حق باشد تا اعمالش شایسته گردد و گناهانش آمرزیده شود.

«عرضه امانت»

إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا ﴿۷۲﴾

قطعا ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم. پس آنها از تحمّل آن با شفقتى که از آن داشتند، اِبا کردند و انسان آن را حمل کرد. قطعا او ستمگر و جاهل بود. ﴿۷۲﴾

لِيُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكَاتِ وَيَتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا ﴿۷۳﴾

براى اینکه خدا مردهاى منافق و زنهاى منافق و مردهاى مشرک و زنهاى مشرکه را عذاب کند و توبه مردهاى مؤمن و زنهاى مؤمنه را قبول نماید و خدا بخشنده مهربانى است. ﴿۷۳﴾

سوره مبارکه سجدة

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«قرآن به حقّ از طرف پروردگار نازل شده است»

الم ﴿۱﴾

الم ﴿۱﴾

تَنْزِيلُ الْكِتَابِ لَا رَيْبَ فِيهِ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿۲﴾

کتابى است که از جانب پروردگار عالمیان نازل شده و در آن شک و تردیدى نیست. ﴿۲﴾

أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ لِتُنْذِرَ قَوْمًا مَا أَتَاهُمْ مِنْ نَذِيرٍ مِنْ قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ ﴿۳﴾

آیا آنها مى گویند که این قرآن را به خدا افتراء زده است؟ بلکه آن از جانب پروردگارت حقّ است تا بترسانى قومى را که قبل از تو ترساننده اى براى آنها نیامده است، شاید آنها هدایت شوند. ﴿۳﴾

«آسمانها و زمین در شش روز آفریده شده»

اَللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ مَا لَكُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا شَفِيعٍ أَفَلَا تَتَذَكَّرُونَ ﴿۴﴾

خدا آن کسى است که آسمانها و زمین و آنچه در بین اینها است، در شش روز آفرید. سپس قدرتش بر عرش استیلاء گرفت و براى شما غیر از خدا ولىّ و شفیعى نخواهد بود. آیا پس چرا متذکر نمى شوید؟ ﴿۴﴾

يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ ﴿۵﴾

کار را از آسمان به سوى زمین تدبیر مى کند. سپس در روزى که مقدار آن هزار سال از سالهائى که شما مى شمارید مى باشد، به طرف او بالا مى رود. ﴿۵﴾

ذَلِكَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ ﴿۶﴾

آن خدا عالم به پنهانی و آشکارِ عزیز مهربان است. ﴿۶﴾

«خلقت بدن انسان»

اَلَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسَانِ مِنْ طِينٍ ﴿۷﴾

او کسى است که خلقت هر چیزى را نیکو کرده و خلقت (بدن) انسان را از گِل شروع فرموده است. ﴿۷﴾

ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ مَاءٍ مَهِينٍ ﴿۸﴾

سپس نسل انسان را از خالص از آبِ بى مقدارى قرار داده است. ﴿۸﴾

ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلًا مَا تَشْكُرُونَ ﴿۹﴾

سپس او را موزون کرده و در او از روح خودش دمیده و براى شما گوش شنوا و چشمهاى بینا و دلهائى قرار داده است. کمتر شکر او را مى کنید. ﴿۹﴾

«انکار قیامت»

وَقَالُوا أَإِذَا ضَلَلْنَا فِي الْأَرْضِ أَإِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ بَلْ هُمْ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ كَافِرُونَ ﴿۱۰﴾

و مى گویند: آیا وقتى که ما در زمین ناپدید شدیم، آیا دوباره آفرینش جدیدى خواهیم یافت؟ بلکه آنها ملاقات پروردگارشان را انکار مى کنند. ﴿۱۰﴾

قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ ﴿۱۱﴾

بگو: ملک الموتى که بر شما مأمور شده، جانتان را مى گیرد، سپس به سوى پروردگارتان برگردانده مى شوید. ﴿۱۱﴾

وَلَوْ تَرَى إِذِ الْمُجْرِمُونَ نَاكِسُو رُءُوسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ رَبَّنَا أَبْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا إِنَّا مُوقِنُونَ ﴿۱۲﴾

و اگر ببینى آن وقتى را که گناهکاران در نزد پروردگارشان سرهایشان را به زیر انداخته، (مى گویند:) پروردگار ما، ما دیدیم و شنیدیم. پس ما را برگردان تا عمل صالح کنیم که حتما ما اهل یقینیم. ﴿۱۲﴾

«جهنّم از جنّ و انس پر خواهد شد»

وَلَوْ شِئْنَا لَآتَيْنَا كُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا وَلَكِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ ﴿۱۳﴾

و اگر ما مى خواستیم، به هر کسى هدایت او را مى دادیم. ولى سخن من محقّق گردید که (گفتیم:) جهنّم را از جنّ و انس همگى پر خواهم کرد. ﴿۱۳﴾

فَذُوقُوا بِمَا نَسِيتُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَذَا إِنَّا نَسِينَاكُمْ وَذُوقُوا عَذَابَ الْخُلْدِ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۱۴﴾

پس بچشید به خاطر آنکه دیدار امروزتان را فراموش کردید و ما هم شما را فراموش نمودیم و بچشید عذاب دائمى را به خاطر آنچه عمل کرده اید. ﴿۱۴﴾

«آیه سجده واجب و صفات مؤمنین»

إِنَّمَا يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا الَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُوا بِهَا خَرُّوا سُجَّدًا وَسَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَهُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ ﴿۱۵﴾ 

جز این نیست کسانى به آیات ما ایمان مى آورند که وقتى متذکر آیات ما مى شوند، به سجده مى افتند و به ستایش (تسبیح و حمد) پروردگارشان تسبیح مى گویند و آنها تکبّر نمى کنند. ﴿۱۵﴾

تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ ﴿۱۶﴾

از رختخوابها بیرون مى روند. پروردگارشان را با ترس و طمع مى خوانند و از آنچه به آنها روزى داده ایم، انفاق مى کنند. ﴿۱۶﴾

برداشت از آیه ۱۶

خضوع در مقابل پروردگار

سالک الی اللّه باید وقتی که خدا نزد او یادآوری می شود، کمال خضوع را در مقابل پروردگارش داشته باشد و او را تسبیح و حمد کند و تکبّر نکند. در نیمه های شب از رختخوابش بیرون بیاید و خدا را به خاطر ترس از جزای گناهانش بخواند و طمع به الطافش داشته باشد و از آن چه خدا به او عنایت کرده انفاق کند.

فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿۱۷﴾

پس هیچ کس نمى داند چه نور چشمى براى آنها در خفاء نگه داشته شده، جزائى است براى آنچه عمل کرده اند. ﴿۱۷﴾

«مؤمن و فاسق نزد خدا مساوی نیستند»

أَفَمَنْ كَانَ مُؤْمِنًا كَمَنْ كَانَ فَاسِقًا لَا يَسْتَوُونَ ﴿۱۸﴾

آیا پس کسى که مؤمن بوده است، مانند کسى است که فاسق بوده؟ اینها مساوى نیستند. ﴿۱۸﴾

أَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوَى نُزُلًا بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿۱۹﴾

امّا کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح کردند، پس براى آنها بهشتهائى محل نزولشان به خاطر آنچه عمل کرده اند، مى باشد. ﴿۱۹﴾

وَأَمَّا الَّذِينَ فَسَقُوا فَمَأْوَاهُمُ النَّارُ كُلَّمَا أَرَادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْهَا أُعِيدُوا فِيهَا وَقِيلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ ﴿۲۰﴾

و امّا کسانى که معصیت کرده اند، پس جایگاهشان آتش است. هر وقت بخواهند از آن بیرون بیایند، به آن برگردانده مى شوند و به آنها گفته مى شود: بچشید عذاب آتشى را که آن را تکذیب مى کردید. ﴿۲۰﴾

وَلَنُذِيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَى دُونَ الْعَذَابِ الْأَكْبَرِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ ﴿۲۱﴾

و قطعا بچشانیم آنها را از عذاب نزدیک دنیا، غیر از عذاب بزرگ آخرت، شاید آنها برگردند. ﴿۲۱﴾

«اعراض از آیات خدا»

وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآيَاتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْهَا إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنْتَقِمُونَ ﴿۲۲﴾

و چه کسى ظالم تر از آن کسى است که آیات پروردگارش به او تذکر داده مى شود، سپس از آنها اعراض مى کند. قطعا ما از گناهکاران انتقام مى گیریم. ﴿۲۲﴾

«یادی از حضرت موسی علیه السلام»

وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ فَلَا تَكُنْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقَائِهِ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِبَنِي إِسْرَائِيلَ ﴿۲۳﴾

و قطعا ما به موسى کتاب دادیم. پس تو شکى نداشته باش از اینکه آن کتاب را او دریافت کرد و ما آن کتاب را براى بنى اسرائیل هدایت قرار دادیم. ﴿۲۳﴾

وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ ﴿۲۴﴾

و ما از آنها پیشوایانى که به فرمان ما هدایت مى کردند، در آن وقتى که صبر کردند و به آیات ما یقین مى نمودند، قرار دادیم. ﴿۲۴﴾

إِنَّ رَبَّكَ هُوَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ ﴿۲۵﴾

حتما پروردگار تو در روز قیامت بین آنها به خاطر آنچه که در آن اختلاف کرده اند، فاصله مى اندازد. ﴿۲۵﴾

«هلاکت اقوامی در گذشته»

أَوَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنَا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِي مَسَاكِنِهِمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ أَفَلَا يَسْمَعُونَ ﴿۲۶﴾

آیا آنها را این موضوع هدایت نمى کند که چقدر ما قبل از آنها در قرنهاى گذشته هلاک کردیم؟ اینها در مساکن آنها راه مى روند. قطعا در آن نشانه هائى است. آیا پس (چرا) نمى شنوند؟ ﴿۲۶﴾

«فایده آب در زمین خشک»

أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا نَسُوقُ الْمَاءَ إِلَى الْأَرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعًا تَأْكُلُ مِنْهُ أَنْعَامُهُمْ وَأَنْفُسُهُمْ أَفَلَا يُبْصِرُونَ ﴿۲۷﴾

آیا (چرا) نمى بینند که ما آب را به طرف زمینهاى خشک آنها جریان مى دهیم تا بوسیله آن زراعت را بیرون بیاوریم تا از آن چهارپایانشان و خودشان بخورند؟ آیا پس (چرا) بصیرت پیدا نمى کنند؟ ﴿۲۷﴾

«روز پیروزی»

وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْفَتْحُ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ ﴿۲۸﴾

و مى گویند: این فتح و پیروزى چه وقت خواهد بود اگر شما راستگو هستید؟ ﴿۲۸﴾

قُلْ يَوْمَ الْفَتْحِ لَا يَنْفَعُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِيمَانُهُمْ وَلَا هُمْ يُنْظَرُونَ ﴿۲۹﴾

بگو: روز پیروزى، ایمان کسانى که کافر شدند، برایشان فایده اى ندارد و به آنها مهلت داده نمى شود. ﴿۲۹﴾

فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَانْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ ﴿۳۰﴾

پس از آنها اعراض کن و منتظر باش که حتما آنها هم انتظار مى کشند. ﴿۳۰﴾

سوره مبارکه لقمان

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

الم ﴿۱﴾

الم ﴿۱﴾

تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ ﴿۲﴾

این آیات کتاب پر از حکمت است. ﴿۲﴾

هُدًى وَرَحْمَةً لِلْمُحْسِنِينَ ﴿۳﴾

هدایت و رحمت برای نیکوکاران است. ﴿۳﴾

«صفات نیکوکاران»

الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ ﴿۴﴾

کسانى که نماز را برپا مى دارند و زکات را مى دهند و آنها به آخرت یقین دارند. ﴿۴﴾

أُولَئِكَ عَلَى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿۵﴾

آنها از جانب پروردگارشان بر هدایت اند و آنها همان رستگارانند. ﴿۵﴾

«خریداران اخبار بیهوده»

وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ ﴿۶﴾

و بعضى از مردم کسانى هستند که اخبار و مطالب بیهوده اى را مى خرند، براى آنکه مردم را از راه خدا بدون علم گمراه کنند و راه خدا را به مسخره بگیرند. این گروهند که براى آنها عذاب خوارکننده اى خواهد بود. ﴿۶﴾

وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا وَلَّى مُسْتَكْبِرًا كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْهَا كَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْرًا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ ﴿۷﴾

و زمانى که آیات ما بر او تلاوت مى شود، با تکبّر پشت مى کند، مثل آنکه آیات ما را نشنیده است. مثل آنکه گوشهایش سنگین است. پس او را به عذاب دردناکى مژده بده. ﴿۷﴾

«بهشتهای پر نعمت»

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِيمِ ﴿۸﴾

قطعا کسانى که ایمان آوردند و عمل شایسته انجام دادند، بهشتهاى پر نعمت مال آنها خواهد بود. ﴿۸﴾

خَالِدِينَ فِيهَا وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿۹﴾

آنها در آن بهشتها همیشه مى مانند. وعده خدا حقّ است. و او عزیز حکیمى است. ﴿۹﴾

برداشت از آیات ۹ – ۱

پندهایی از آیات اول سوره لقمان

سالک الی اللّه باید از آیات اول سوره لقمان این استفاده ها را بکند:

۱ – بداند که آیات قرآن پر از حکمت است.

۲ – اگر نیکوکار و لایق باشد، قرآن برای او هدایت و رحمت است.

۳ – نماز را که عبادت فردی است، اول وقت با توجه اقامه کند.

۴ – زکات را که عبادت اجتماعی است، به موقع بدهد.

۵ – با فکر کردن در آیات الهی به روز قیامت اعتقاد قوی داشته باشد.

۶ – هدایت کامل را از جانب پروردگار بداند و دریافت کند تا رستگار باشد.

۷ – کوشش کند که از مطالب بیهوده که از راه خدا او را منحرف می کند، دوری نماید تا مبادا به عذاب خوار کننده ای از جانب پروردگارش مبتلا گردد.

۸ – کوشش کند آیات کتاب الهی را با خضوع و خشوع استماع نماید و جزء آنهایی که گوششان در مقابل آیات الهی سنگین است واقع نشود.

۹ – ایمان و عمل صالح داشته باشد تا به بهشت پر نعمت وارد شود و در آن جاویدان بماند.

۱۰ – باید بداند که وعده های الهی همه اش حق و حقیقت است و خدای تعالی حکیم است.

«خلقت آسمانها بدون پایه ای که دیده شود»

خَلَقَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا وَأَلْقَى فِي الْأَرْضِ رَوَاسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِكُمْ وَبَثَّ فِيهَا مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَنْبَتْنَا فِيهَا مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ ﴿۱۰﴾

خدا آسمانها را بدون پایه اى که آن را ببینید، خلق فرموده و در روى زمین کوههائى انداخته تا براى شما آرام باشد و در زمین از هر جنبنده اى قرار داده است. و از آسمان آب را نازل کردیم. پس در آن از هرگونه اى گیاه زوج خوبى رویاندیم. ﴿۱۰﴾

هَذَا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِي مَاذَا خَلَقَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ بَلِ الظَّالِمُونَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ ﴿۱۱﴾

این خلقت خدا است. پس به من نشان بدهید، کسانى که غیر از خدا هستند چه چیزى را خلق کرده اند؟ بلکه ستمکاران در گمراهى آشکارى هستند. ﴿۱۱﴾

«سخنان حکمت آمیز حضرت لقمان علیه السلام»

وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَمَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ ﴿۱۲﴾

و قطعا ما به لقمان حکمت دادیم اینکه خدا را شکر کن. و کسى که خدا را شکر کند، جز این نیست که به نفع خودش او را شکر کرده و کسى که کفران کند، پس قطعا خدا بى نیاز ستوده اى است. ﴿۱۲﴾

وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ ﴿۱۳﴾

و آن وقتى که لقمان به پسرش گفت در حالى که او را موعظه مى کرد: اى پسرم، به خدا مشرک نشو که حتما شرک ظلم بزرگى است. ﴿۱۳﴾

«احترام به پدر و مادر»

وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَى وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِي عَامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ ﴿۱۴﴾

و ما انسان را درباره پدر و مادرش توصیه کردیم. مادرش با بى حالى روى بى حالى او را حمل کرد و دوران شیرخوارگى او در دو سال بود. براى من و براى پدر و مادرت شکر کن که به سوى من برگشت است. ﴿۱۴﴾

برداشت از آیات ۱۴ – ۱۲

شکر

سالک الی اللّه باید در مرحله اول فرزندان و نزدیکانش را موعظه کند و اول چیزی که به آنها تعلیم می دهد این باشد که آنها به خدای تعالی مشرک نشوند و شرک به خدا را ظلم بزرگی بدانند. و پدر و مادر را شاکر باشند و همه نعمتهایی را که خدای تعالی به آنهاداده شکرگزار باشند.

وَإِنْ جَاهَدَاكَ عَلَى أَنْ تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفًا وَاتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنَابَ إِلَيَّ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۱۵﴾

و اگر پدر و مادرت بر تو فشار آورند که تو آنچه را که به آن علم ندارى شریک من قرار دهى، اطاعتشان را نکن ولى در دنیا به خوبى با آنها کنار بیا و از راه کسى که به سوى من برگشته است، پیروى کن. سپس برگشت همه شما به سوى من است و من شما را به آنچه کرده اید، خبر مى دهم. ﴿۱۵﴾

برداشت از آیه ۱۵

اطاعت غیر خدا

سالک الی اللّه نباید اطاعت پدر و مادری که او را به سوی بندگی شیطان و هوای نفس دعوت می کنند، بنماید و بکوشد پیرو کسانی باشد که به سوی خدا حرکت کرده اند.

«تذکرات لقمان علیه السلام به پسرش»

يَا بُنَيَّ إِنَّهَا إِنْ تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّمَاوَاتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ ﴿۱۶﴾

اى پسر من، قطعا چنین است که اگر به وزن دانه خردلى که در دل صخره اى یا در آسمانها یا در زمین باشد، خدا آن را حاضر مى کند. قطعا خدا لطف کننده دانائى است. ﴿۱۶﴾

يَا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلَاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَاصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَكَ إِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ ﴿۱۷﴾

اى پسر من، نماز را بپاى دار و امر به معروف کن و نهى از منکر نما و به آنچه به تو مى رسد، صبر کن. قطعا آن از تصمیم گیرى در کارها است. ﴿۱۷﴾

وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ ﴿۱۸﴾

و صورتت را با تکبّر از مردم برنگردان و در روى زمین با غرور راه نرو. قطعا خدا هیچ متکبّر مغرورى را دوست نمى دارد. ﴿۱۸﴾

وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ ﴿۱۹﴾

و در راه رفتنت اعتدال را پیشه کن و آرام حرف بزن. قطعا نکره ترین صداها، صداى خرها است. ﴿۱۹﴾

برداشت از آیات ۱۹ – ۱۶

سفارشات حضرت لقمان علیه السلام

سالک الی اللّه باید از سفارشاتی که حضرت لقمان به پسرش فرموده پند بگیرد:

اول: بداند که اگر به وزن خردلی کار بد یا خوب انجام دهد، خدای تعالی آن را در محاسباتش ظاهر می کند.

دوم: نماز بخواند و امر به معروف و نهی از منکر کند و در مقابل مصائب صبر داشته باشد تا بتواند دارای استقامت باشد.

سوم: در مقابل مردم اظهار تکبّر نکند و در روی زمین با غرور راه نرود تا خدا او را دوست داشته باشد.

چهارم: در راه رفتن و روش زندگی اعتدال و میانه روی را پیشه کند.

پنجم: آرام حرف بزند و مانند حیوانات صدای نامفهومش را بلند نکند.

«فراوانی نعمت ظاهری و باطنی پروردگار»

أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا كِتَابٍ مُنِيرٍ ﴿۲۰﴾

آیا نمى بینید که خدا براى شما آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، مسخّر فرموده و نعمتهاى ظاهرى و باطنى خود را براى شما فراوان قرار داده؟ و بعضى از مردم کسى است که بدون علم و راهنما و بدون کتاب روشنگرى درباره خدا جدل مى کند. ﴿۲۰﴾

وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ الشَّيْطَانُ يَدْعُوهُمْ إِلَى عَذَابِ السَّعِيرِ ﴿۲۱﴾

و زمانى که به آنها گفته مى شود: از آنچه خدا نازل فرموده، پیروى کنید. مى گویند: بلکه ما از آنچه پدرانمان را بر آن دیده ایم، پیروى مى کنیم. آیا ولو اینکه شیطان آنها را به عذاب آتش برافروخته دعوت کرده باشد؟ ﴿۲۱﴾

«تمسّک به ریسمان محکم خدا»

وَمَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى وَإِلَى اللَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ ﴿۲۲﴾

و کسى که روى خود را به سوى خدا تسلیم کند و او نیکوکار باشد، قطعا به ریسمان محکمى چنگ زده و عاقبت کارها با خدا است. ﴿۲۲﴾

برداشت از آیات ۲۲ – ۲۱

پیروی از اشتباهات گذشتگان

سالک الی اللّه نباید به آن چه پدرانش در اشتباه بوده اند و به آن عمل می کرده اند، تحّجر داشته باشد و شیطان او را به طرف آتش جهنّم بکشاند. بلکه باید روی خود را به سوی خدا کند و نیکوکار باشد که در این صورت تمسّک به ریسمان محکم خدا و واسطه الهی با بندگانش کرده و عاقبت تمام کارها در دست خدا است.

وَمَنْ كَفَرَ فَلَا يَحْزُنْكَ كُفْرُهُ إِلَيْنَا مَرْجِعُهُمْ فَنُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ﴿۲۳﴾

و کسى که کافر شود کفر او تو را محزون نکند. به سوى ما برگشت آنها خواهد بود. پس ما آنها را به آنچه عمل کرده اند، خبر خواهیم داد. قطعا خدا به آنچه در سینه ها است، دانا است. ﴿۲۳﴾

نُمَتِّعُهُمْ قَلِيلًا ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلَى عَذَابٍ غَلِيظٍ ﴿۲۴﴾

آنها را کمى بهره مند خواهیم کرد، سپس آنها را با عذاب شدیدى بیچاره شان خواهیم کرد. ﴿۲۴﴾

«آسمان و زمین را چه کسی خلق کرده؟»

وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ﴿۲۵﴾

و اگر از آنها سؤال کنى: چه کسى آسمانها و زمین را خلق کرده؟ حتما مى گویند: خدا. بگو: الحمدللّه. ولى بیشتر آنها نادانند. ﴿۲۵﴾

لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ ﴿۲۶﴾

آنچه در آسمانها و زمین است، مال خدا است. قطعا خدا همان بى نیاز شایسته است. ﴿۲۶﴾

«کلمات خدا پایان ناپذیر است»

وَلَوْ أَنَّمَا فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ كَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ﴿۲۷﴾

و اگر آنچه در زمین از درخت وجود دارد، قلمهائى شوند و به دریا هفت دریا بعد از آن اضافه شود، باز هم کلمات خدا پایان نمى پذیرد. قطعا خدا عزیز حکیمى است. ﴿۲۷﴾

مَا خَلْقُكُمْ وَلَا بَعْثُكُمْ إِلَّا كَنَفْسٍ وَاحِدَةٍ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ ﴿۲۸﴾

خلقت شما و زندگى دوباره شما جز مثل یک فرد بیشتر نیست. قطعا خدا شنواى بینائى است. ﴿۲۸﴾

«تسخیر خورشید و ماه»

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى وَأَنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ ﴿۲۹﴾

آیا ندیدى که خدا شب را در روز و روز را در شب وارد مى کند و خورشید و ماه را که هر یک به سوى وقت معینى در حرکتند، مسخّر فرموده و قطعا خدا به آنچه مى کنید، آگاه است. ﴿۲۹﴾

ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ ﴿۳۰﴾

آن به خاطر این است که خدا، حتما حقّ است و قطعا آنچه را که آنها غیر از خدا مى خوانند، باطل است و قطعا خدا بلندمرتبه و بزرگ است. ﴿۳۰﴾

أَلَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ لِيُرِيَكُمْ مِنْ آيَاتِهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ ﴿۳۱﴾

آیا ندیدى که کشتى ها در دریا به نعمت خدا حرکت مى کنند، براى اینکه از نشانه هاى خدا به شما نشان دهد؟ قطعا در آن براى هر صبرکننده و شکرگزارى نشانه هائى است. ﴿۳۱﴾

«در دریا خدا را می خوانند»

وَإِذَا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا كُلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ ﴿۳۲﴾

و زمانى که موج دریا مانند ابرها آنها را مى پوشاند، خدا را در حالى که دینشان را براى او خالص کرده اند، مى خوانند. و چون خدا آنها را به خشکى نجات مى دهد، بعضى از آنها معتدل بوده. و به آیات ما جز هر پیمان شکنِ کفران کننده اى، انکار نمى کند. ﴿۳۲﴾

«ترس از قیامت»

يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ وَاخْشَوْا يَوْمًا لَا يَجْزِي وَالِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَلَا مَوْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَنْ وَالِدِهِ شَيْئًا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلَا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ ﴿۳۳﴾

اى مردم، تقواى پروردگارتان را پیشه کنید و بترسید از روزى که نه پدر جزاى اعمال فرزندش را تحمّل مى کند و نه فرزند چیزى از جزاى اعمال پدرش را تحمّل مى کند. قطعا وعده خدا حقّ است. پس زندگى دنیا مغرورتان نکند و گول زننده اى شما را به (کرم و رحمت) خدا مغرور ننماید. ﴿۳۳﴾

«علم در نزد خدا است»

إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ ﴿۳۴﴾

قطعا در نزد خدا علم ساعت قیامت است و باران را نازل مى کند و مى داند چه چیز در رحمها است و کسى نمى داند فردا چه به دست خواهد آورد و کسى نمى داند به کدام سرزمین خواهد مُرد. قطعا خدا داناى آگاهى است. ﴿۳۴﴾

سوره مبارکه روم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«مغلوب شدن رومیها»

الم ﴿۱﴾ 

الم ﴿۱﴾

غُلِبَتِ الرُّومُ ﴿۲﴾

روم مغلوب شد. ﴿۲﴾

فِي أَدْنَى الْأَرْضِ وَهُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ ﴿۳﴾

در نزدیک ترین سرزمین و آنها بعد از مغلوب شدنشان به زودى غلبه مى کنند. ﴿۳﴾

فِي بِضْعِ سِنِينَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَمِنْ بَعْدُ وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ ﴿۴﴾

در مدّت چند سال. همه کار از قبل و بعد در دست خدا است. و در آن روز مؤمنین خوشحال مى شوند. ﴿۴﴾

بِنَصْرِ اللَّهِ يَنْصُرُ مَنْ يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ ﴿۵﴾‏

به خاطر یارى خدا. که او هر که را بخواهد، یارى مى کند و او عزیز مهربانى است. ﴿۵﴾

وَعْدَ اللَّهِ لَا يُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ﴿۶﴾ 

وعده خدا است که خدا وعده اش را تخلّف نمی کند، ولی اکثر مردم نمی دانند. ﴿۶﴾

يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ ﴿۷﴾ 

(مردم) فقط ظاهرى از زندگى دنیا را مى دانند و آنها از آخرت غافلند. ﴿۷﴾

«اهمیت تفکر در خلقت»

أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُسَمًّى وَإِنَّ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَكَافِرُونَ ﴿۸﴾ 

آیا (چرا) در وجود خود تفکر نمى کنند؟ خدا آسمانها و زمین و آنچه در بین اینها است، جز به حقّ و براى زمان معینى خلق نفرموده و قطعا بیشتر مردم به دیدار پروردگارشان کافرند. ﴿۸﴾

«سیر و سفر در زمین»

أَوَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَأَثَارُوا الْأَرْضَ وَعَمَرُوهَا أَكْثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا وَجَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ ﴿۹﴾ 

آیا (چرا) در زمین سیر نمى کنند که ببینند عاقبت کسانى که قبل از آنها بوده اند، چگونه است؟ آنها از این مردم قدرتشان بیشتر و زمین را شخم کرده و آبادش نموده و آبادیهاشان در زمین از آنچه اینها آباد مى کنند، بیشتر بوده است. و پیامبرانشان با دلایل روشن (واقعى) براى آنها آمدند. پس خدا این چنین نبوده است که به آنها ظلم کند. ولى خود آنها به خود ظلم کرده اند. ﴿۹﴾

«عاقبت گناهکاران»

ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوأَى أَنْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِئُونَ ﴿۱۰﴾ 

سپس عاقبت کسانى که کارهاى بدى انجام مى دهند، این است که نشانه هاى خدا را تکذیب مى کنند و آنها آن نشانه ها را مسخره مى نمایند. ﴿۱۰﴾

برداشت از آیات ۱۰ – ۸

اعمال نیک

سالک الی اللّه باید این اعمال را انجام دهد:

۱  –  در وجود خود و در آنچه خدا در آسمانها و زمین و آن چه بین آنها است خلق کرده که جز حق و حقیقت چیزی نیست، تفکر کند.

۲  –  جزء اکثریت مردمی که به ملاقات خدای تعالی کافرند نباشد.

۳  –  سیر و سفر در روی زمین بکند و ببیند عاقبت کسانی که قبل از او بوده اند با این که قوی تر و اثراتشان در روی زمین بیشتر و عمرشان طولانی تر بوده و پیامبرانشان آنها را موعظه کرده اند ولی آنها به دستورات آنها عمل نکرده اند، چگونه بوده است.

۴  –  بداند که نتیجه کارهای بد تکذیب آیات الهی است و در عاقبت آیات الهی را مسخره می کند.

اَللَّهُ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ﴿۱۱﴾

خدا خلقت را شروع مى کند، سپس آن را به (حال اوّل) برمى گرداند، و بعد به سوى او برگردانده مى شوید. ﴿۱۱﴾

«روز قیامت»

وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ ﴿۱۲﴾ 

و روزى که قیامت بر پا مى شود، گنهکاران ناامید مى گردند. ﴿۱۲﴾

وَلَمْ يَكُنْ لَهُمْ مِنْ شُرَكَائِهِمْ شُفَعَاءُ وَكَانُوا بِشُرَكَائِهِمْ كَافِرِينَ ﴿۱۳﴾

و براى آنها از بتهایشان شفیعى نمى باشد و آنها به بتهایشان کافرند. ﴿۱۳﴾

وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يَوْمَئِذٍ يَتَفَرَّقُونَ ﴿۱۴﴾

و روزى که قیامت بر پا مى شود، آن روز آنها از یکدیگر جدا مى شوند. ﴿۱۴﴾

فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَهُمْ فِي رَوْضَةٍ يُحْبَرُونَ ﴿۱۵﴾‏

پس کسانى که ایمان آورده و عمل شایسته انجام داده اند، آنها در باغى از بهشت شاد و مسرور مى گردند. ﴿۱۵﴾

وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَلِقَاءِ الْآخِرَةِ فَأُولَئِكَ فِي الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ ﴿۱۶﴾

و امّا کسانى که کافر شدند و آیات ما و دیدار آخرت را تکذیب کردند، پس آنها براى عذاب احضار مى گردند. ﴿۱۶﴾

«حمد و تسبیح پروردگار»

فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ وَحِينَ تُصْبِحُونَ ﴿۱۷﴾ 

پس منزّه است خدا وقتى که شب مى کنید و هنگامى که صبح مى نمائید. ﴿۱۷﴾

وَلَهُ الْحَمْدُ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَعَشِيًّا وَحِينَ تُظْهِرُونَ ﴿۱۸﴾ 

و براى او حمد و سپاس در آسمانها و زمین و شب و وقتى که ظهر مى کنید، مى باشد. ﴿۱۸﴾

«خدا زنده را از مرده بیرون می آورد»

يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَيُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَكَذَلِكَ تُخْرَجُونَ ﴿۱۹﴾

خدا زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون مى آورد و زمین را بعد از آنکه مرده بود، زنده مى کند. و این چنین (شما در قیامت) بیرون آورده مى شوید. ﴿۱۹﴾

«خلقت بدن انسان»

وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ ﴿۲۰﴾ 

و از نشانه هاى خدا این است که شما را از خاک خلق فرمود، سپس ناگهان شما بشرى شدید که در روى زمین پراکنده گردیدید. ﴿۲۰﴾

«محبّت و مهربانی بین زن و شوهر»

وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ ﴿۲۱﴾

و از نشانه هاى او این است که براى شما از جنس خودتان همسرانى که در کنار آنها آرامش بگیرید، خلق فرمود و بین شما محبّت و مهربانى را قرار داد. قطعا در آن نشانه هائى است براى مردمى که تفکر مى کنند. ﴿۲۱﴾

«اختلاف زبانها و رنگها»

وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِلْعَالِمِينَ ﴿۲۲﴾ 

و از نشانه هاى خدا خلقت آسمانها و زمین و اختلاف زبانهاى شما و رنگهاى شما است. قطعا در آن براى دانشمندان نشانه هائى است. ﴿۲۲﴾

«خواب شب و روز»

وَمِنْ آيَاتِهِ مَنَامُكُمْ بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَابْتِغَاؤُكُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ ﴿۲۳﴾

و از نشانه هاى خدا خواب شما در شب و روز و کوشش شما براى بهره گیرى از فضل پروردگار است. قطعا در آن نشانه هائى است براى مردمى که شنوایند. ﴿۲۳﴾

«نزول باران از آسمان»

وَمِنْ آيَاتِهِ يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَيُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَيُحْيِي بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ﴿۲۴﴾‏

و از نشانه هاى خدا این است که برق را در حالى که مایه ترس و مایه امید است، به شما نشان مى دهد و از آسمان آب نازل مى کند. پس بوسیله آن آب، زمین را بعد از آنکه مرده بود، زنده مى کند. که در آن نشانه هائى است براى مردمى که تعقّل مى کنند. ﴿۲۴﴾

«آسمان و زمین به فرمان خدا برپا است»

وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ بِأَمْرِهِ ثُمَّ إِذَا دَعَاكُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذَا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ ﴿۲۵﴾ 

و از نشانه هاى خدا این است که آسمان و زمین به امر او برپا است. سپس وقتى که شما را از زمین دعوت مى کند، ناگهان همه تان از زمین بیرون مى آیید. ﴿۲۵﴾

وَلَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلٌّ لَهُ قَانِتُونَ ﴿۲۶﴾

و هر کسى که در آسمانها و زمین است، مال خدا است. همه در مقابل او خاضع اند. ﴿۲۶﴾

«برای خدا مَثَل اعلائی است»

وَهُوَ الَّذِي يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَى فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿۲۷﴾

و او کسى است که خلقت را آغاز مى کند، سپس آن را بر مى گرداند و این کار براى او آسان تر است. و براى او مَثَل اعلائى در آسمانها و زمین است. و او عزیز حکیمى است. ﴿۲۷﴾

«مثالی از زندگی انسانها»

ضَرَبَ لَكُمْ مَثَلًا مِنْ أَنْفُسِكُمْ هَلْ لَكُمْ مِنْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ مِنْ شُرَكَاءَ فِي مَا رَزَقْنَاكُمْ فَأَنْتُمْ فِيهِ سَوَاءٌ تَخَافُونَهُمْ كَخِيفَتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ﴿۲۸﴾

خدا براى شما مثلى از خودتان زده است. آیا بردگان شما در روزیهائى که ما به شما داده ایم شریک شمایند، آنچنان که شما در آن با هم مساوى باشید که بترسید براى آنها همان طورى که براى خود مى ترسید؟ این چنین ما آیات خود را براى مردمى که تعقّل مى کنند، توضیح مى دهیم. ﴿۲۸﴾

«ظالمین از هوای نفس خود پیروی می کنند»

بَلِ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَهْوَاءَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ فَمَنْ يَهْدِي مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَمَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِينَ ﴿۲۹﴾

بلکه کسانى که ستمگرند، از هواى نفس خود بدون داشتن علمى پیروى مى کنند. پس چه کسى مى تواند کسى را که خدا گمراه کرده، هدایت کند؟ و براى آنها یاورى نخواهد بود. ﴿۲۹﴾

«دین خدا فطری است»

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ﴿۳۰﴾

پس روى خود را براى دین خالص، مستقیم نگهدار. فطرتى است که خدا انسان را بر آن خلق کرده است. هیچ تغییرى براى خلقت خدا نیست. آن دین پا برجائى است، ولى اکثر مردم نمى دانند. ﴿۳۰﴾

مُنِيبِينَ إِلَيْهِ وَاتَّقُوهُ وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ ﴿۳۱﴾

در حالى است که شما بازگشت کننده به سوى او هستید و تقواى او را داشته باشید و نماز را برپا بدارید و از مشرکین نباشید. ﴿۳۱﴾

«هر جمعیتی به آنچه دارد خوشحال است»

مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ ﴿۳۲﴾

از کسانى که دین خود را از هم جدا کردند و به دسته هاى مختلف تقسیم شدند (نباشید). هر جمعیتى به آنچه نزد آنها است، خوشحالند. ﴿۳۲﴾

«در وقت فشار، انسان به سوی خدا می رود»

وَإِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنِيبِينَ إِلَيْهِ ثُمَّ إِذَا أَذَاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً إِذَا فَرِيقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ ﴿۳۳﴾

و زمانى که به مردم ضررى مى رسد، پروردگارشان را مى خوانند و با تضرّع به سوى او بر مى گردند. سپس وقتى که از جانب پروردگارشان مهربانى را به آنها مى چشاند، ناگهان جمعى از آنها به پروردگارشان مشرک مى شوند. ﴿۳۳﴾

لِيَكْفُرُوا بِمَا آتَيْنَاهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ ﴿۳۴﴾

تا نعمتهائى را که ما به آنها عنایت کرده ایم کفران کنند. و از آن نعمتها استفاده نمائید، پس به زودى خواهید دانست. ﴿۳۴﴾

برداشت از آیات ۳۴ – ۲۹

مسائلی که باید توجّه شود

سالک الی اللّه باید دقیقا به مسائل زیر توجّه کند:

۱  –  باید از هوای نفس بدون علم پیروی نکند و کارهایی را که می کند، باید با تحقیق و اطمینان به صحّت و درستی آن باشد.

۲  –  دینش را طبق فطرتی که خدای تعالی در عالم ارواح او را تربیت کرده قرار دهد.

۳  –  در مقابل پروردگارش دائما انابه کند.

۴  –  حدود الهی را رعایت کند و تقوی داشته باشد.

۵  –  نماز بخواند که اگر اقامه نماز نکند، جزء مشرکین خواهد بود.

۶  –  در دین خدا تفرقه نیندازد و به آن چه روی ندانستگی متمسّک شده است، خوشحال نباشد.

۷  –  همیشه به یاد خدا باشد و تنها وقتی که ضرری به او می رسد به در خانه خدا نرود، بلکه همیشه خود را در محضر پروردگار بداند.

۸  –  نعمتهای الهی را کفران نکند و بلکه از آن نعمتها استفاده نماید.

أَمْ أَنْزَلْنَا عَلَيْهِمْ سُلْطَانًا فَهُوَ يَتَكَلَّمُ بِمَا كَانُوا بِهِ يُشْرِكُونَ ﴿۳۵﴾

یا ما بر آنها قدرت تسلّطى را نازل کردیم، پس او سخن مى گوید به آنچه که آنها به آن شرک ورزیده اند. ﴿۳۵﴾

وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِهَا وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ إِذَا هُمْ يَقْنَطُونَ ﴿۳۶﴾

و زمانى که مهربانى خود را به مردم مى چشانیم، به آن خوشحال مى شوند و اگر به آنها به خاطر آنچه که پیش فرستاده اند بدى برسد، ناگهان آنها مأیوس مى گردند. ﴿۳۶﴾

برداشت از آیه ۳۶

یأس از رحمت خدا

سالک الی اللّه باید از هر گونه افراط و تفریط خودداری کند و بداند هر چه به او می رسد از جانب خدا است. اگر مهربانی از جانب خدا به او رسید امیدوار و خوشحال شود، اگر بدی به او رسید بداند که به خاطر بدیهایی است که کرده است ولی از رحمت خدا مأیوس نشود و بلکه خوشحال باشد که خدای تعالی به این وسیله بدیهای او را جبران می کند.

«خدا روزی را برای هر که بخواهد زیاد می کند»

أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَقْدِرُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ﴿۳۷﴾

آیا ندیده اند که قطعا خدا روزى را براى هر که بخواهد وسعت مى دهد و براى هر که بخواهد تنگ مى کند؟ قطعا در آن نشانه هائى است براى مردمى که ایمان بیاورند. ﴿۳۷﴾

«حقوق خویشاوندان را بپردازید»

فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ ذَلِكَ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿۳۸﴾

پس حقّ خویشاوند و مسکین و در راه مانده را بده. آن براى کسانى که رضایت خدا را مى طلبند، بهتر است و اینها هستند که رستگارند. ﴿۳۸﴾

برداشت از آیات ۳۸ – ۳۷

وسعت رزق

سالک الی اللّه باید بداند که خدای تعالی روزی اهل تقوی و کسانی را که دوست می دارد زیاد می کند و به قدر کفاف به آنها عنایت می کند. این نشانه لطف خدا است برای مردم با ایمان.

سالک الی اللّه باید حقوق خویشاوندان و درماندگان و در راه ماندگان را بپردازد، اگر می خواهد به کمالات و رستگاری و ملاقات با خدا برسد.

«ربا مایه زیادی مال نمی شود»

وَمَا آتَيْتُمْ مِنْ رِبًا لِيَرْبُوَ فِي أَمْوَالِ النَّاسِ فَلَا يَرْبُو عِنْدَ اللَّهِ وَمَا آتَيْتُمْ مِنْ زَكَاةٍ تُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ ﴿۳۹﴾

و آنچه از ربا مى دهید براى آنکه اموال مردم را زیاد کنید، پس در نزد خدا چیزى افزوده نمى شود. ولى آنچه از زکات مى پردازید و رضایت پروردگار را مى خواهید، اینها همان کسانى هستند که مضاعف مى کنند. ﴿۳۹﴾

«خدا انسان را خلق کرده و به او روزی داده است»

اَللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ هَلْ مِنْ شُرَكَائِكُمْ مَنْ يَفْعَلُ مِنْ ذَلِكُمْ مِنْ شَيْءٍ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ ﴿۴۰﴾

خدا کسى است که شما را خلق کرده، سپس روزیتان داده و سپس مى میراندتان و سپس زنده تان مى کند. آیا از بتهاى شما  (که شریک خدا قرارشان داده اید) کسى هست که چیزى از این کارها را انجام دهد؟ منزّه است خدا و برتر است از آنچه شریک براى او قرار مى دهند. ﴿۴۰﴾

«فساد در دریا و خشکی ظاهر شده»

ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ ﴿۴۱﴾

در دریا و خشکى به خاطر آنچه مردم کردند فساد ظاهر شد، براى آنکه به آنها خدا بچشاند بعضى از آنچه را که عمل کرده اند. شاید آنها به طرف حقّ برگردند. ﴿۴۱﴾

«دستور سیر و سفر»

قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلُ كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُشْرِكِينَ ﴿۴۲﴾

بگو: در زمین سیر و سفر کنید. پس با دقّت ببینید عاقبت کسانى را که قبلاً بوده اند، چگونه بوده است، اکثر آنها مشرک بوده اند. ﴿۴۲﴾

برداشت از آیات ۴۲ – ۴۱

ظهور امام زمان علیه السلام

سالک الی اللّه باید برای ظهور حضرت بقیه اللّه ارواحنا فداه دعا کند و فکر نکند که اگر دنیا فاسد شود امام زمانش زودتر می آید، بلکه اگر مردم آمادگی بیشتری برای پذیرش عدل و داد پیدا کنند و ظلم و جور از ناحیه قدرتمندان در زمین و دریا زیاد شود امام عصر ارواحنا فداه برای نجات مستضعفین زودتر ظهور می کند.

سالک الی اللّه باید در روی زمین سیر و سفر کند تا عاقبت کسانی که قبلاً بوده و بیشترشان مشرک بوده اند را ببیند چه شده است.

«دین و آیین مستقیم»

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ الْقَيِّمِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لَا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ يَوْمَئِذٍ يَصَّدَّعُونَ ﴿۴۳﴾

دین و آیین پابرجا را در مقابل خود قبل از آنکه روزى بیاید که هیچ بازگشتى از جانب خدا براى آن نیست، قرار بده. در آن روز آنها به گروههائى تقسیم مى شوند. ﴿۴۳﴾

مَنْ كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِأَنْفُسِهِمْ يَمْهَدُونَ ﴿۴۴﴾

کسى که کافر شود، کفرش به ضرر خودش خواهد بود و کسى که عمل صالح کند، پس به نفع خودشان آن را آماده ساخته اند. ﴿۴۴﴾

لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ ﴿۴۵﴾

براى آنکه کسانى که ایمان آورده اند و اعمال شایسته کرده اند، خدا از فضل خودش به آنها جزا بدهد. حتما خدا کافران را دوست نمى دارد. ﴿۴۵﴾

برداشت از آیات ۴۵ – ۴۴

سپاس خدا

سالک الی اللّه نباید کفر و ناسپاسی داشته باشد زیرا به ضرر خود او خواهد بود و خدای تعالی کفار و ناسپاسان را دوست نمی دارد.

«فوائد باد»

وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ يُرْسِلَ الرِّيَاحَ مُبَشِّرَاتٍ وَلِيُذِيقَكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَلِتَجْرِيَ الْفُلْكُ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ﴿۴۶﴾

و از نشانه هاى خدا این است که بادها را بشارت دهنده مى فرستد و براى اینکه از رحمت خودش به شما بچشاند و به خاطر اینکه به فرمان او کشتى حرکت کند و به خاطر اینکه شما از فضل او بهره مند گردید و به خاطر اینکه شما شاید تشکر کنید. ﴿۴۶﴾

«انتقام خدا از گناهکاران»

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ رُسُلًا إِلَى قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَانْتَقَمْنَا مِنَ الَّذِينَ أَجْرَمُوا وَكَانَ حَقًّا عَلَيْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ ﴿۴۷﴾

و قطعا ما قبل از تو پیامبرانى به طرف قومشان فرستادیم. پس آنها با نشانه هائى به سوى قومشان رفتند. پس ما از کسانى که گناه کردند انتقام گرفتیم و یارى مؤمنان حقّى است که بر عهده ما خواهد بود. ﴿۴۷﴾

«تشکیل ابر در آسمان»

اَللَّهُ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ فَتُثِيرُ سَحَابًا فَيَبْسُطُهُ فِي السَّمَاءِ كَيْفَ يَشَاءُ وَيَجْعَلُهُ كِسَفًا فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ فَإِذَا أَصَابَ بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ ﴿۴۸﴾

خدا آن کسى است که بادها را مى فرستد تا ابرها را به حرکت درآورند. پس آنها را در آسمان هر طور بخواهد، پهن و متراکم مى کند. پس دانه هاى باران را مى بینى که از لابلاى ابرها خارج مى شوند. پس آن باران را ناگهان به کسى که از بندگانش بخواهد، مى فرستد. آنها یک دفعه خوشحال مى شوند. ﴿۴۸﴾

وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسِينَ ﴿۴۹﴾

و اگر چه قبل از نازل شدن آن باران بر آنها، مأیوس بودند. ﴿۴۹﴾

فَانْظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ ذَلِكَ لَمُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿۵۰﴾

پس نگاه کن به آثار رحمت خدا که چگونه زمین را بعد از مردنش، زنده مى کند. قطعا خدا این چنین زنده کننده مردگان است و او بر هر چیزى قدرت دارد. ﴿۵۰﴾

وَلَئِنْ أَرْسَلْنَا رِيحًا فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا لَظَلُّوا مِنْ بَعْدِهِ يَكْفُرُونَ ﴿۵۱﴾

و اگر ما بادى را بفرستیم که آنها ببینند زراعتشان زرد شده، بعد از آن راه کفر را در پیش مى گیرند. ﴿۵۱﴾

«مرده ها نمی شنوند»

فَإِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ ﴿۵۲﴾

پس حتما تو نمى توانى به مرده ها صدائى را بشنوانى و همچنین نمى توانى خواندنت را وقتى که کرها پشت مى کنند و مى روند، بشنوانى. ﴿۵۲﴾

وَمَا أَنْتَ بِهَادِ الْعُمْيِ عَنْ ضَلَالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا فَهُمْ مُسْلِمُونَ ﴿۵۳﴾

و تو این چنین نیستى که بتوانى کورها را از گمراهیشان هدایت کنى. تو سخنت را جز به کسى که ایمان به آیات ما آورده پس آنها مسلمانانند، نمى توانى بشنوانى. ﴿۵۳﴾

برداشت از آیات ۵۳ – ۵۲

غفلت از حقایق

سالک الی اللّه باید بکوشد غفلتی از حقایق نداشته باشد والا ممکن است روحش بمیرد و دیگر قابل هدایت نباشد.

«اشاره به ضعف و قدرت انسان»

اَللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفًا وَشَيْبَةً يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَهُوَ الْعَلِيمُ الْقَدِيرُ ﴿۵۴﴾

خدا آن کسى است که شما را از ضعف خلق فرمود، سپس بعد از ضعف قدرتى قرار داد، سپس بعد از قدرت ضعف و پیرى را قرار داده است. آنچه را بخواهد، خلق مى کند. و او داناى توانائى است. ﴿۵۴﴾

«عالم برزخ بر گناهکاران زود می گذرد»

وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَيْرَ سَاعَةٍ كَذَلِكَ كَانُوا يُؤْفَكُونَ ﴿۵۵﴾

و روزى که ساعت قیامت برپا شود، گناهکاران قسم مى خورند که جز ساعتى (در عالم برزخ) نمانده اند. این چنین برگردانده مى شوند. ﴿۵۵﴾

وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْإِيمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِي كِتَابِ اللَّهِ إِلَى يَوْمِ الْبَعْثِ فَهَذَا يَوْمُ الْبَعْثِ وَلَكِنَّكُمْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ﴿۵۶﴾

و کسانى که علم و ایمان به آنها داده شده، مى گویند که قطعا شما در دستور نوشته خدا تا روز قیامت مانده اید. امروز روز قیامت است ولى شما این چنین بودید که نمى دانستید. ﴿۵۶﴾

فَيَوْمَئِذٍ لَا يَنْفَعُ الَّذِينَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَلَا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ ﴿۵۷﴾

پس آن روز معذرت خواهى ستمکاران براى آنها نفعى ندارد و توبه آنها قبول نخواهد شد. ﴿۵۷﴾

«و از هرگونه مثلی در این قرآن زده شده است»

وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِي هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ وَلَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآيَةٍ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ ﴿۵۸﴾

و قطعا ما براى مردم در این قرآن از هرگونه مثلى زده ایم و اگر براى آنها آیه اى بیاورى، حتما کسانى که کافرند، مى گویند: شما جز اهل باطل چیزى نیستید. ﴿۵۸﴾

كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ ﴿۵۹﴾

این چنین خدا بر دلهاى کسانى که نمى دانند، مُهر مى زند. ﴿۵۹﴾

برداشت از آیات ۵۹ – ۵۸

مثلهای قرآن

سالک الی اللّه باید بداند که قرآن مثلهایی برای او زده است و با آنها لجاجت نکند و از آنها پند بگیرد. زیرا اگر این چنین نباشد، دریچه قلبش به سوی حقایق بسته می شود و از علوم الهی استفاده نمی کند.

فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لَا يُوقِنُونَ ﴿۶۰﴾

پس صبر کن. حتما وعده خدا حقّ است و کسانى که یقین ندارند، تو را سبک نکنند. ﴿۶۰﴾

برداشت از آیه ۶۰

صبر

سالک الی اللّه باید برای رسیدن به وعده های الهی صبور و بردبار باشد و اگر مورد مسخره و سبکی کفار قرار گرفت از پا در نیاید.

سوره مبارکه عنکبوت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«همه در دنیا امتحان می شوند»

الم ﴿۱﴾

الم ﴿۱﴾

أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ ﴿۲﴾

آیا مردم گمان کرده اند که به حال خود واگذار مى شوند که تنها بگویند: ایمان آورده ایم و امتحان نشوند؟ ﴿۲﴾

وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ ﴿۳﴾

و قطعا ما کسانى را که قبل از اینها بوده اند، امتحان کرده ایم. پس حتما خدا کسانى را که راست مى گویند و کسانى را که دروغ مى گویند، مى شناسد. ﴿۳﴾

أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ أَنْ يَسْبِقُونَا سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ ﴿۴﴾

یا کسانى که کارهاى بد مى کنند، گمان کرده اند که بر ما سبقت مى گیرند؟ چه بد حکم مى کنند. ﴿۴﴾

«امید لقای پروردگار»

مَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ﴿۵﴾ 

کسى که امید دیدار خدا را دارد، قطعا وقت (دیدار) خدا مى رسد و آن خدا شنواى دانائى است. ﴿۵﴾

وَمَنْ جَاهَدَ فَإِنَّمَا يُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ ﴿۶﴾‏

و کسى که کوشش کند، جز این نیست که براى خود کوشش کرده است. و قطعا خدا از همه جهانیان بى نیاز است. ﴿۶﴾

«جبران گناهان بوسیله عمل صالح»

وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿۷﴾

و کسانى که ایمان بیاورند و اعمال صالحه کنند، قطعا ما گناهان آنها را جبران مى کنیم و ما قطعا جزاى آنها را بهتر از آنچه کرده اند، عنایت مى نمائیم. ﴿۷﴾

«نیکی به پدر و مادر»

وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ حُسْنًا وَإِنْ جَاهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۸﴾ 

و ما انسان را توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکى کند و اگر آن دو بر تو فشار آوردند که به من چیزى را که براى تو به آن علمى نیست مشرک شوى، اطاعتشان را نکن. برگشت همه شما بسوى من خواهد بود. آن وقت شما را به آنچه مى کرده اید، آگاه خواهم ساخت. ﴿۸﴾

«ایمان و عمل صالح انسان را به صالحین ملحق می کند»

وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِي الصَّالِحِينَ ﴿۹﴾ 

و کسانى که ایمان آورده اند و اعمال شایسته اى کرده اند، ما آنها را قطعا در میان صالحین داخلشان مى کنیم. ﴿۹﴾

برداشت از آیات ۹ – ۱

دستورات مفید

سالک الی اللّه اگر می خواهد موفّق به کمالات بشود، باید مسائل زیر را کاملاً رعایت کند:

۱  –  بداند که امتحان از جانب پروردگار برای او  حتمی خواهد بود.

۲  –  این امتحان در گذشتگان برای این جهت بوده که راستگویان و درستکاران از دروغگویان و مفسدین تشخیص داده شوند و جدا گردند.

۳  –  کسانی که کار بد می کنند، نمی توانند بر خدای تعالی در موفقیت پیشی بگیرند.

۴  –  کسانی که ملاقات با پروردگار را امید دارند به آن خواهند رسید.

۵  –  کسی که کوشش در راه خیر بکند، تمام فایده اش به خودش می رسد. زیرا خدای تعالی بی نیاز از همه کس و همه چیز است.

۶  –  کسانی که اعتقادات خود را درست کنند و به آن ایمان داشته باشند و تزکیه نفس نمایند، خدای تعالی گناهان قبلی آنها را جبران می کند و اجر آنها را بهتر از آن چه کرده اند مرحمت می فرماید.

۷  –  سالک الی اللّه باید به پدر و مادرش نیکی کند ولی اگر به او اصرار کردند که گناه بکند و یا مشرک شود، نباید از آنها اطاعت کند.

۸  –  اگر سالک الی اللّه اعتقاداتش را تصحیح کند و تزکیه نفسش را کامل نماید، خدای تعالی او را جزء صالحین قرار می دهد.

«منافقان»

وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِيَ فِي اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذَابِ اللَّهِ وَلَئِنْ جَاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّكَ لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمْ أَوَلَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِمَا فِي صُدُورِ الْعَالَمِينَ ﴿۱۰﴾ 

و بعضى از مردم کسانى هستند که مى گویند: به خدا ایمان آوردیم، ولى وقتى که در راه خدا اذیت مى شوند، ناراحتیهائى را که از مردم به آنها مى رسد مثل عذاب خدا قرار مى دهند و وقتى که از طرف پروردگارت یارى مى رسد، حتماً آنها مى گویند که ما هم با شما بودیم. آیا خدا به آنچه در دلهاى مردم جهانیان است، داناتر نیست؟ ﴿۱۰﴾

برداشت از آیه ۱۰

نفاق و دوروئی

سالک الی اللّه نباید به هیچ وجه نفاق و دوروئی در روحش وجود داشته باشد و به حقیقت آن چه سبب ناراحتی ها و خوشی ها است معترف باشد. زیرا خدای تعالی آن چه در قلب مردم می گذرد می داند.

وَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْمُنَافِقِينَ ﴿۱۱﴾

و خدا قطعا کسانى را که ایمان آورده اند و کسانى را که منافق هستند، مى شناسد. ﴿۱۱﴾

«گفتار کفّار به مؤمنین»

وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِيلَنَا وَلْنَحْمِلْ خَطَايَاكُمْ وَمَا هُمْ بِحَامِلِينَ مِنْ خَطَايَاهُمْ مِنْ شَيْءٍ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ ﴿۱۲﴾

و کسانى که کافر شده اند، به کسانى که ایمان آورده اند، مى گویند: از راه ما پیروى کنید و گناهانتان به گردن ما باشد. ولى کفّار از گناهان آنها هیچ چیزى را به عهده نمى گیرند. قطعا آنها دروغگو هستند. ﴿۱۲﴾

برداشت از آیه ۱۲

مرشد دروغین

سالک الی اللّه نباید از مرشدان و راهنمایان دروغین پیروی کند و باید روی این مسئله کاملاً دقت نماید.

وَلَيَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالًا مَعَ أَثْقَالِهِمْ وَلَيُسْأَلُنَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَمَّا كَانُوا يَفْتَرُونَ ﴿۱۳﴾ 

و قطعا آنها بار سنگین گناهان خود و سنگینى دیگرى را اضافه بر بار سنگین خودشان حمل مى کنند و حتما روز قیامت از آنچه تهمت مى زدند، سؤال مى شوند. ﴿۱۳﴾

«قضیه ای از حضرت نوح علیه السلام»

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عَامًا فَأَخَذَهُمُ الطُّوفَانُ وَهُمْ ظَالِمُونَ ﴿۱۴﴾‏

و ما نوح را به طرف قومش فرستادیم. پس در میان آنها هزار سال، پنجاه سال کمتر زندگى کرد. پس از آن، طوفان آنها را گرفت، در حالى که آنها ستمگر بودند. ﴿۱۴﴾

فَأَنْجَيْنَاهُ وَأَصْحَابَ السَّفِينَةِ وَجَعَلْنَاهَا آيَةً لِلْعَالَمِينَ ﴿۱۵﴾ 

پس ما او و کشتى نشینان را نجات دادیم و آنها را نشانه اى براى جهانیان قرارشان دادیم. ﴿۱۵﴾

«قضیه ای از حضرت ابراهیم علیه السلام»

وَإِبْرَاهِيمَ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿۱۶﴾

و ابراهیم، وقتى به قومش گفت: خدا را بندگى کنید و تقواى او را پیشه کنید، این براى شما بهتر است، اگر (چیزى) مى دانستید. ﴿۱۶﴾

إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا وَتَخْلُقُونَ إِفْكًا إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقًا فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَاعْبُدُوهُ وَاشْكُرُوا لَهُ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ﴿۱۷﴾

جز این نیست که غیر از خدا بتهائى را مى پرستید و تهمتهائى ایجاد مى کنید. قطعا کسانى را که غیر از خدا مى پرستید، براى شما مالک رزقى نیستند. پس روزى را از جانب خدا طلب کنید و او را عبادت کنید و او را شکر کنید که به سوى او برگردانده خواهید شد. ﴿۱۷﴾

وَإِنْ تُكَذِّبُوا فَقَدْ كَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ ﴿۱۸﴾

و اگر تکذیب کنید، پس قطعا امّتهاى قبل از شما نیز تکذیب نمودند و بر عهده رسول جز ابلاغ آشکار چیزى نیست. ﴿۱۸﴾

أَوَلَمْ يَرَوْا كَيْفَ يُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ ﴿۱۹﴾

آیا آنها نمى بینند که چگونه خدا خلقت را آغاز فرموده، سپس آن را برمى گرداند؟ که قطعا آن بر خدا آسان است. ﴿۱۹﴾

«دستور سیر و سفر»

قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿۲۰﴾

بگو: در زمین سیر و سفر کنید، پس ببینید که خدا چگونه خلقت را شروع کرده، سپس خدا عالم آخرت را ایجاد مى کند. خدا بر همه چیز قدرت دارد. ﴿۲۰﴾

برداشت از آیه ۲۰

سیر و سفر

سالک الی اللّه باید روی زمین سیر و سفر کند تا شروع خلقت را بفهمد و به ذات مقدس پروردگار معتقد شود.

يُعَذِّبُ مَنْ يَشَاءُ وَيَرْحَمُ مَنْ يَشَاءُ وَإِلَيْهِ تُقْلَبُونَ ﴿۲۱﴾

هر که را بخواهد، عذاب مى کند و به هر که بخواهد، مهربانى مى کند و بسوى او برگردانده مى شوید. ﴿۲۱﴾

«کفّار از رحمت خدا ناامیدند»

وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ ﴿۲۲﴾ 

و شما نمى توانید خدا را نه در زمین و نه در آسمان عاجز کنید و براى شما غیر از خدا نه سرپرستى و نه یاورى خواهد بود. ﴿۲۲﴾

وَالَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَلِقَائِهِ أُولَئِكَ يَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِي وَأُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿۲۳﴾‏

و کسانى که به آیات خدا و دیدار او کافر شدند، آنها از رحمت من مأیوسند و براى آن گروه عذاب دردناکى خواهد بود. ﴿۲۳﴾

برداشت از آیه ۲۳

یأس از رحمت خدا

سالک الی اللّه اگر بخواهد همیشه امید ملاقات با پروردگارش را داشته باشد، باید از رحمت خدا مأیوس نگردد.

«برگشت به قضیه حضرت ابراهیم»

فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قَالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ فَأَنْجَاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ﴿۲۴﴾

پس جواب قوم ابراهیم جز اینکه آنها گفتند: او را بکشید یا او را آتش بزنید، چیزى نبود. پس خدا او را از آتش نجات داد. قطعا در آن نشانه هائى براى قومى که ایمان آورده اند، مى باشد. ﴿۲۴﴾

وَقَالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا مَوَدَّةَ بَيْنِكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَيَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضًا وَمَأْوَاكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُمْ مِنْ نَاصِرِينَ ﴿۲۵﴾

و ابراهیم گفت: جز این نیست که غیر خدا بتهائى را براى دوستى بین خودتان در زندگى دنیا گرفته اید، سپس روز قیامت بعضى از شما به بعض دیگر کافر مى شود و بعضى از شما بعض دیگر را لعنت مى کند و مأواى شما آتش است و براى شما یارى دهنده اى نیست. ﴿۲۵﴾

فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَقَالَ إِنِّي مُهَاجِرٌ إِلَى رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿۲۶﴾

پس لوط به ابراهیم ایمان آورد و (ابراهیم) گفت: قطعا من بسوى پروردگارم هجرت مى کنم. که او همان خداى عزیز حکیم است. ﴿۲۶﴾

وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَجَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ وَآتَيْنَاهُ أَجْرَهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ ﴿۲۷﴾ 

و ما به ابراهیم، اسحاق و یعقوب را عنایت کردیم و در ذریه او نبوّت و کتاب را قرار دادیم و اجر او را در دنیا به او عنایت کردیم و قطعا او در آخرت از صالحین است. ﴿۲۷﴾

«قضیه ای از حضرت لوط علیه السلام»

وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَكُمْ بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِينَ ﴿۲۸﴾

و وقتى که لوط به قومش گفت: شما کار زشتى را که احدى از مردم جهانیان قبل از شما آن را انجام نداده اند، پیشه کرده اید. ﴿۲۸﴾

أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ وَتَقْطَعُونَ السَّبِيلَ وَتَأْتُونَ فِي نَادِيكُمُ الْمُنْكَرَ فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قَالُوا ائْتِنَا بِعَذَابِ اللَّهِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ ﴿۲۹﴾

آیا شما به طرف مردها مى روید و راه را قطع مى کنید و در نشستتان اعمال ناصحیحى انجام مى دهید؟ امّا جواب قومش جز این نبود که گفتند: عذاب خدا را براى ما بیاور، اگر از راستگویانى. ﴿۲۹﴾

قَالَ رَبِّ انْصُرْنِي عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِينَ ﴿۳۰﴾

لوط گفت: پروردگارِ من، مرا بر قوم فسادکار یارى نما. ﴿۳۰﴾

وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا إِنَّا مُهْلِكُو أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْيَةِ إِنَّ أَهْلَهَا كَانُوا ظَالِمِينَ ﴿۳۱﴾ 

و وقتى که فرستادگان ما براى ابراهیم بشارتى آوردند و گفتند: ما اهل این قریه را هلاک مى کنیم، زیرا اهل آن ستمگرانند. ﴿۳۱﴾

قَالَ إِنَّ فِيهَا لُوطًا قَالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِيهَا لَنُنَجِّيَنَّهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ ﴿۳۲﴾

ابراهیم گفت: در آن قریه لوط هست. گفتند: ما بهتر مى دانیم چه کسى در آن قریه هست.ما او و اهلش را نجات مى دهیم، مگر زنش که از باقى ماندگان خواهد بود. ﴿۳۲﴾

وَلَمَّا أَنْ جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطًا سِيءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعًا وَقَالُوا لَا تَخَفْ وَلَا تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوكَ وَأَهْلَكَ إِلَّا امْرَأَتَكَ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ ﴿۳۳﴾ 

و وقتى که فرستادگان ما نزد لوط آمدند، به خاطر آنها بدحال شد و به خاطر آنها دلتنگ گردید و گفتند: نترس و محزون نباش. حتما ما تو و اهلت را نجات خواهیم داد، مگر زنت که از باقى ماندگان خواهد بود. ﴿۳۳﴾

إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلَى أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزًا مِنَ السَّمَاءِ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ ﴿۳۴﴾

ما بر اهل این قریه از آسمان به خاطر اینکه آنها گناهکارند، عذاب مى فرستیم. ﴿۳۴﴾

وَلَقَدْ تَرَكْنَا مِنْهَا آيَةً بَيِّنَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ﴿۳۵﴾

و قطعا ما نشانه روشنى براى مردمى که تعقّل کنند از آن قریه باقى گذاشتیم. ﴿۳۵﴾

«قضیه حضرت شعیب علیه السلام»

وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَارْجُوا الْيَوْمَ الْآخِرَ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ ﴿۳۶﴾ 

و بسوى مدین برادرشان شعیب را فرستادیم. پس او گفت: اى قومِ من، خدا را بندگى کنید و به روز قیامت امیدوار باشید و در زمین از مفسدین نباشید. ﴿۳۶﴾

فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ ﴿۳۷﴾ 

امّا او را تکذیب کردند پس آنها را زلزله شدیدى گرفت. ناگهان در خانه هایشان افتادند و مُردند. ﴿۳۷﴾

«قضیه ای از هلاکت عاد و ثمود»

وَعَادًا وَثَمُودَ وَقَدْ تَبَيَّنَ لَكُمْ مِنْ مَسَاكِنِهِمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَكَانُوا مُسْتَبْصِرِينَ ﴿۳۸﴾‏

و (نیز هلاک کردیم) قوم عاد و ثمود را و براى شما مساکن آنها آشکار است و شیطان اعمالشان را برایشان زینت داد و از راه (صحیح) آنها را مانع شد و حال آنکه بصیرت داشتند. ﴿۳۸﴾

«تکبّر قارون و فرعون و هامان و هلاکت آنها»

وَقَارُونَ وَفِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مُوسَى بِالْبَيِّنَاتِ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ وَمَا كَانُوا سَابِقِينَ ﴿۳۹﴾ 

و قارون و فرعون و هامان را (هلاک کردیم) و قطعا موسى با دلائل واضحى نزد آنها رفت. آنها در زمین تکبّر کردند و این چنین نبودند که پیشى بگیرند. ﴿۳۹﴾

فَكُلًّا أَخَذْنَا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِ حَاصِبًا وَمِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّيْحَةُ وَمِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنَا بِهِ الْأَرْضَ وَمِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنَا وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ ﴿۴۰﴾ 

پس هر یک آنها را به خاطر گناهش مؤاخذه نمودیم. پس بعضى از آنها کسى بود که بادى همراه با سنگریزه بر سرش ریختیم و بعضى از آنها کسى بود که صداى آسمانى او را گرفت و بعضى از آنها کسى بود که به زمین فرو بردیم و بعضى از آنها کسى بود که غرقش کردیم. و خدا این چنین نبوده است که به آنها ظلم کند، ولى خودشان بوده اند که به خود ظلم کرده اند. ﴿۴۰﴾

«خانه عنکبوت سست است»

مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتًا وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ ﴿۴۱﴾

مَثَل کسانى که غیر از خدا را براى خود سرپرستانى مى گرفتند، مانند مَثَل عنکبوتى است که خانه اى براى خودش مى گیرد و اگر مى دانستند، سست ترین خانه ها، خانه عنکبوت است. ﴿۴۱﴾

برداشت از آیه ۴۱

ولی مطلق

سالک الی اللّه نباید غیر از خدا را ولی مطلق خود بداند. زیرا اگر ولایت غیر خدایی را بپذیرد، مانند عنکبوتی است که خانه سستی را پذیرفته است.

إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿۴۲﴾ 

قطعا خدا آنچه را غیر از او از چیزى مى خوانند، آن را مى داند. و او عزیز حکیمى است. ﴿۴۲﴾

وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ ﴿۴۳﴾ 

و این مثلهائى است که آنها را براى مردم مى زنیم ولى جز دانشمندان آن را تعقّل نمى کنند. ﴿۴۳﴾

«خلقت آسمانها و زمین»

خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ ﴿۴۴﴾

خدا آسمانها و زمین را به حقّ خلق فرمود. قطعا در آن نشانه اى است براى مؤمنین. ﴿۴۴﴾

«نماز، انسان را از فحشاء و منکر باز می دارد»

اُتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ ﴿۴۵﴾‏

بخوان آنچه را که از کتاب به تو وحى شده است و نماز را برپاى دار. قطعا نماز از فحشاء و منکر نهى مى کند و یاد خدا بزرگتر است و خدا مى داند آنچه شما مى سازید. ﴿۴۵﴾

برداشت از آیه ۴۵

قرائت قرآن و نماز

سالک الی اللّه باید قرآن بخواند و نماز را بر پا دارد. زیرا نماز او را از فحشاء و منکر باز می دارد.

«با اهل کتاب به خوبی مباحثه کن»

وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْنَا وَأُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُكُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ﴿۴۶﴾

و با اهل کتاب جز به بهترین صورت مباحثه نکنید، مگر کسانى که از آنها ستمگرند و بگوئید به آنچه بر ما نازل شده و بر شما نازل شده است، ایمان آوردیم و خداى ما و خداى شما یکى است و ما در مقابل او تسلیمیم. ﴿۴۶﴾

برداشت از آیه ۴۶

با همه نیک حرف بزنید

سالک الی اللّه باید با کفّار و اهل کتاب با خوبی بحث کند و حرف بزند، مگر کسانی که فهم و درک خوبی را ندارند و نمی توانند خوبیها را بفهمند.

وَكَذَلِكَ أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ فَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَمِنْ هَؤُلَاءِ مَنْ يُؤْمِنُ بِهِ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الْكَافِرُونَ ﴿۴۷﴾

و این چنین کتاب را بر تو نازل نمودیم. پس کسانى که به آنها کتاب دادیم، ایمان به آن مى آورند و بعضى از این مشرکین، کسى است که ایمان به آن مى آورد. و جز کفّار، کسى آیات ما را انکار نمى کنند. ﴿۴۷﴾

«پیغمبر درس نخواند و خطّی ننوشت»

وَمَا كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ ﴿۴۸﴾

و تو هرگز این چنین نبودى که قبل از این، کتابى خوانده باشى و با دست خود خطّى نوشته باشى که آن وقت کسانى که باطل کننده هستند، به شک و تردید بیفتند. ﴿۴۸﴾

بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ ﴿۴۹﴾

بلکه این (قرآن) آیات روشنى است که در قلب کسانى که علم به آنها داده شده، قرار گرفته و جز ظالمین آیات ما را کسى انکار نمى کند. ﴿۴۹﴾

وَقَالُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَاتٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْآيَاتُ عِنْدَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ ﴿۵۰﴾

و گفتند که چرا از جانب پروردگارش نشانه هائى بر او نازل نمى شود؟ بگو: جز این نیست که نشانه ها در نزد خدا است و من جز ترساننده آشکارى نیستم. ﴿۵۰﴾

أَوَلَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ يُتْلَى عَلَيْهِمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَرَحْمَةً وَذِكْرَى لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ﴿۵۱﴾ 

آیا اینکه بر تو کتابى را نازل کرده ایم که بر آنها تلاوت مى شود آنها را کفایت نمى کند؟ قطعا در آن رحمت و تذکرى است براى کسانى که ایمان مى آورند. ﴿۵۱﴾

قُلْ كَفَى بِاللَّهِ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ شَهِيدًا يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالَّذِينَ آمَنُوا بِالْبَاطِلِ وَكَفَرُوا بِاللَّهِ أُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ﴿۵۲﴾‏

بگو: شهادت خدا بین من و شما کفایت مى کند. آنچه در آسمانها و زمین است، مى داند و کسانى که ایمان به باطل آورده اند و به خدا کافر شده اند، اینها همان زیانکارانند. ﴿۵۲﴾

وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَلَوْلَا أَجَلٌ مُسَمًّى لَجَاءَهُمُ الْعَذَابُ وَلَيَأْتِيَنَّهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ ﴿۵۳﴾

و با عجله از تو عذاب را مى خواهند و اگر وقت معینى براى آن نبود، عذاب براى آنها مى آمد. و ناگهان آنها را مى گیرد، در حالى که آنها متوجّه نیستند. ﴿۵۳﴾

يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ ﴿۵۴﴾

آنها با عجله از تو عذاب را مى خواهند، در حالى که قطعا جهنّم بر کافران احاطه دارد. ﴿۵۴﴾

يَوْمَ يَغْشَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَيَقُولُ ذُوقُوا مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۵۵﴾

روزى که عذاب از بالاى سرشان و از زیر پاهایشان آنها را در برگیرد و به آنها (خدا) مى گوید: بچشید (عذاب) آنچه را که انجام مى داده اید. ﴿۵۵﴾

«زمین خدا وسیع است»

يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِي وَاسِعَةٌ فَإِيَّايَ فَاعْبُدُونِ ﴿۵۶﴾ 

اى بندگان من که ایمان آورده اید، قطعا زمین من وسیع است، پس تنها مرا عبادت کنید. ﴿۵۶﴾

«هر انسانی می میرد»

كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ ﴿۵۷﴾ 

هر کسى مرگ را مى چشد. سپس به سوى ما برگردانده مى شوید. ﴿۵۷﴾

«مؤمنین در غرفه های بهشتند»

وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ غُرَفًا تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا نِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ ﴿۵۸﴾ 

و کسانى که ایمان بیاورند و عمل صالح کنند، آنها را در غرفه هاى بهشتى که از دامن آن نهرها جارى است و در آن همیشه هستند، جا مى دهیم. چه نیکو است اجر عمل کنندگان. ﴿۵۸﴾

اَلَّذِينَ صَبَرُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ ﴿۵۹﴾ 

آن مؤمنینى که بردبارى کرده اند و بر پروردگارشان توکل مى کنند. ﴿۵۹﴾

برداشت از آیات ۵۹ – ۵۸

جزای سالک الی اللّه

سالک الی اللّه اگر اعتقاداتش را تصحیح کند و به آنها ایمان داشته باشد و تزکیه نفس کامل کند، خدا در آخرت غرفه هایی که از دامن آنها نهرهای آب جاری است و همیشه در آن بهشتهای پر غرفه هستند، به آنها عنایت خواهد فرمود و خدای تعالی صبر و توکل را به آنها به خاطر ایمان و تزکیه نفسشان مرحمت می فرماید.

«روزی هر جنبنده ای با خدا است»

وَكَأَيِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لَا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُهَا وَإِيَّاكُمْ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ﴿۶۰﴾

و چه بسا جنبنده اى که طاقت حمل رزق خود را ندارد، خدا او و شما را روزى مى دهد. و او شنواى دانائى است. ﴿۶۰﴾

«خدا خالق و مسخّرکننده همه چیز است»

وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ ﴿۶۱﴾ 

و اگر از آنها سؤال کنى: چه کسى آسمانها و زمین را خلق کرده و خورشید و ماه را مسخّر فرموده؟ حتما مى گویند: خدا. پس چگونه منحرف مى شوند؟ ﴿۶۱﴾

«خدا روزی را تقدیر می کند»

اَللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَهُ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ﴿۶۲﴾ 

خدا روزى را براى کسى از بندگانش که بخواهد، وسعت مى دهد و (مى تواند آن را) براى او تنگ کند. قطعا خدا به هر چیزى دانا است. ﴿۶۲﴾

«خدا از آسمان باران را نازل می کند»

وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهَا لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ ﴿۶۳﴾

و اگر از آنها سؤال کنى: چه کسى از آسمان آب را نازل مى کند و بوسیله آن زمین را بعد از مُردنش زنده مى نماید؟ حتما مى گویند: خدا. بگو: الحمدللّه، بلکه اکثر آنها تعقّل نمى کنند. ﴿۶۳﴾

«زندگی دنیا بازی بیهوده ای است»

وَمَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ ﴿۶۴﴾ 

و این زندگى دنیا جز بازى بیهوده چیزى نیست. و قطعا اگر بدانند خانه آخرت، زندگى واقعى است. ﴿۶۴﴾

«در کشتی خدا را با اخلاص می خوانند»

فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ ﴿۶۵﴾ 

و وقتى که سوار کشتى مى شوند، خدا را در حالى که دینشان را براى او خالص کرده اند مى خوانند. ولى وقتى که به بیابان نجاتشان مى دهد، ناگهان باز آنها مشرک مى شوند. ﴿۶۵﴾

لِيَكْفُرُوا بِمَا آتَيْنَاهُمْ وَلِيَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ ﴿۶۶﴾

براى آنکه آنچه را به آنها داده ایم کفران کرده و بهره گیرى مى کنند، پس زود است بدانند. ﴿۶۶﴾

«حرم امن الهی»

أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا حَرَمًا آمِنًا وَيُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَفَبِالْبَاطِلِ يُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَكْفُرُونَ ﴿۶۷﴾ 

آیا ندیدند که ما حرم امنى قرار داده ایم در حالى که مردم از اطرافش به گروگان گرفته مى شوند؟ آیا به باطل ایمان آورده اند و نعمت خدا را کفران مى کنند؟ ﴿۶۷﴾

وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُ أَلَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوًى لِلْكَافِرِينَ ﴿۶۸﴾

و چه کسى ظالم تر از آن کسى است که بر خدا دروغ مى بندد یا حقّ را وقتى که براى او آمده است، تکذیب مى کند؟ آیا در جهنّم جایگاهى براى کافران نیست؟ ﴿۶۸﴾

برداشت از آیه ۶۸

تهمت

سالک الی اللّه نباید به خدا و به حق و حقیقت تهمت دروغ بزند، زیرا این چنین کسی ظالم ترین مردم است.

«کسی که جهاد کند، خدا هدایتش می کند»

وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ ﴿۶۹﴾

و کسانى که در راه ما جهاد کنند، ما آنها را به راههایمان هدایت مى کنیم. و خدا با نیکوکاران است. ﴿۶۹﴾

برداشت از آیه ۶۹

جهاد با نفس

سالک الی اللّه اگر در راه خدا جهاد با نفس امّاره خود کرد، خدای تعالی او را کمک می کند و راهنمایی می فرماید و خدا همیشه با نیکوکاران خواهد بود.

سوره مبارکه قصص

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

طسم ﴿۱﴾ 

طسم ﴿۱﴾

تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ ﴿۲﴾ 

این آیات کتاب روشن و آشکار است. ﴿۲﴾

«جریان مفصّل حضرت موسی علیه السلام»

نَتْلُو عَلَيْكَ مِنْ نَبَإِ مُوسَى وَفِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ﴿۳﴾ 

ما بخشى از خبر مهمّ موسى و فرعون را به حقّ و درستى بر تو مى خوانیم تا براى مردمى که ایمان مى آورند، مفید باشد. ﴿۳﴾

إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ ﴿۴﴾ 

قطعا فرعون در زمین برترى مى جست و اهل آن را به قسمتهاى مختلفى قرار داد. جمعى از آنها را مستضعفى که پسرانشان را ذبح مى کرد و زنهایشان را زنده نگه مى داشت، قرار مى داد. قطعا او از فسادکنندگان بود. ﴿۴﴾

«قانون کلّی الهی»

وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ ﴿۵﴾‏

و ما اراده کردیم که بر مستضعفان زمین منّت بگذاریم و آنها را پیشوایان و وارث (زمین) قرار دهیم. ﴿۵﴾

وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَنُرِيَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُمْ مَا كَانُوا يَحْذَرُونَ ﴿۶﴾ 

و آنها را در زمین متمکن سازیم و به فرعون و هامان و لشگریانشان از آنچه آنها مى ترسیدند، به آنها نشان دهیم. ﴿۶﴾

«به مادر موسی وحی شد»

وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ ﴿۷﴾ 

و ما به مادر موسى وحى نمودیم که موسى را شیر بده، پس وقتى که بر (جان) او ترسیدى، او را در دریا بینداز و نترس و محزون نباش، قطعا ما او را به تو بر مى گردانیم و از پیامبران قرارش مى دهیم. ﴿۷﴾

«حضرت موسی علیه السلام در خانه فرعون»

فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَحَزَنًا إِنَّ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا كَانُوا خَاطِئِينَ ﴿۸﴾

پس او را خاندان فرعون از دریا گرفتند تا آنکه دشمن آنها و مایه حزن آنها گردد. قطعا فرعون و هامان و لشگریانشان خطاکار بودند. ﴿۸﴾

وَقَالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لِي وَلَكَ لَا تَقْتُلُوهُ عَسَى أَنْ يَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ ﴿۹﴾

و زن فرعون گفت: نورچشمى براى من و تو باشد. او را نکشید، شاید نفعى به ما بدهد یا او را به عنوان فرزندى بگیریم و آنها شعور نداشتند. ﴿۹﴾

«حضرت موسی علیه السلام به مادرش بر می گردد»

وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَى فَارِغًا إِنْ كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْلَا أَنْ رَبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ﴿۱۰﴾

و زمانى شد که تمام قلب مادر موسى متوجّه فرزندش گردید و اگر ما رابطه اى با قلب او نداشتیم تا از مؤمنین شود، نزدیک بود حقیقت را آشکار کند. ﴿۱۰﴾

وَقَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ ﴿۱۱﴾ 

و مادر موسى به خواهر موسى گفت: او را پیگیرى کن. پس او از کنارى موسى را زیرنظر گرفت، در حالى که آنها نمى فهمیدند. ﴿۱۱﴾

وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ ﴿۱۲﴾

ما همه زنان شیرده را از قبل بر او حرام کردیم. پس خواهر موسى گفت: آیا (مایلید) شما را به خانواده اى دلالت کنم که او را براى شما کفالت کنند و آنها براى فرزندتان خیرخواه باشند؟ ﴿۱۲﴾

فَرَدَدْنَاهُ إِلَى أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ﴿۱۳﴾‏

پس ما موسى را به مادرش برگرداندیم تا چشمش روشن گردد و غمگین نباشد و اینکه بداند قطعا وعده خدا حقّ است ولى اکثر مردم نمى دانند. ﴿۱۳﴾

برداشت از آیات ۱۳ – ۱

پند و اندرز از قضیه حضرت موسی علیه السلام

سالک الی اللّه باید مطالب قرآن را در تمام موضوعات آشکارا مشاهده کند. از قضیه حضرت موسی علیه السلام و فرعون حقایقی را برای زندگی خود استفاده کند:

اول: در روی زمین که محل امتحان و زود گذر است به فکر برتری جویی ظاهری بر دیگران نشود.

دوم: بین افراد بشر تبعیض قائل نشود مگر بخاطر ایمان و علم آنها که از امتیازات واقعی است.

سوم: بی جهت کسی را از زندگی در دنیا محروم نسازد.

چهارم: بداند که خدای تعالی همیشه طرفدار مستضعفین است و آنها را پیشوایان و وارث زمین قرار می دهد و امکانات خوبی در اختیارشان می گذارد.

پنجم: مستکبرین را خدای تعالی به جزای اعمال بدشان می رساند.

ششم: بداند که وعده خدا حق است ولو از نظر ظاهر با جریانات طبیعی منافات داشته باشد.

هفتم: زنها بدانند که اگر تزکیه نفس کنند خدای تعالی اسرار آنها را حفظ می کند و می توانند با پروردگار مأنوس باشند.

هشتم: وعده خدا حق است و اگر کسی ایمان به خدا داشته باشد همه آن چه که خدای تعالی در قرآن وعده داده به آنها خواهد رسید.

«حضرت موسی علیه السلام بزرگ می شود»

وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ﴿۱۴﴾ 

و چون موسى به حدّ بلوغ رسید و نیرومند شد، ما به او حکمت و علم عنایت کردیم. و نیکوکاران را این چنین جزا مى دهیم. ﴿۱۴﴾

برداشت از آیه ۱۴

عالم ذر

سالک الی اللّه باید بداند که خدای تعالی انبیاء را در عالم ذر تزکیه نفس کرده و آنها را به علم و حکمت مزین فرموده است.

وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَى حِينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَذَا مِنْ شِيعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِينٌ ﴿۱۵﴾

و وقتى که مردم متوجّه نبودند، وارد شهر شد. دید که دو مرد در شهر به قصد کشتن یکدیگر را کتک مى زنند. این یکى، از پیروان او است و آن دیگرى، از دشمنان او است. و کسى که از پیروان او بود، بر کسى که از دشمنان او بود، از او کمک خواست. پس موسى مشتى به او زد و کار او را ساخت و او مُرد. موسى گفت: این (کشته شدن) از کار شیطان است. قطعا او دشمن گمراه کننده آشکارى است. ﴿۱۵﴾

«حضرت موسی علیه السلام توبه می کند»

قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ﴿۱۶﴾ 

موسى گفت: پروردگارِ من، قطعا بر خودم ظلم کردم. مرا بیامرز. پس خدا او را آمرزید. قطعا خدا آمرزنده مهربانى است. ﴿۱۶﴾

قَالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيرًا لِلْمُجْرِمِينَ ﴿۱۷﴾

موسى گفت: پروردگارِ من، به خاطر نعمت(هائى) که به من داده اى، من هرگز براى گنهکاران پشتیبان نخواهم شد. ﴿۱۷﴾

فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خَائِفًا يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ قَالَ لَهُ مُوسَى إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبِينٌ ﴿۱۸﴾

پس روز بعد موسى در شهر ترسان و در انتظار هر حادثه اى بود که ناگهان دید، کسى که روز قبل او را به یارى مى طلبید، فریاد مى زند و او را به یارى مى طلبد. موسى به او گفت: قطعا تو گول خورده آشکارى هستى. ﴿۱۸﴾

فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَنْ يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَهُمَا قَالَ يَا مُوسَى أَتُرِيدُ أَنْ تَقْتُلَنِي كَمَا قَتَلْتَ نَفْسًا بِالْأَمْسِ إِنْ تُرِيدُ إِلَّا أَنْ تَكُونَ جَبَّارًا فِي الْأَرْضِ وَمَا تُرِيدُ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ ﴿۱۹﴾

پس وقتى که خواست با کسى که دشمن هر دوى آنها بود، با قدرت مانع او گردد، گفت: اى موسى، آیا مى خواهى مرا بکشى، آنچنان که دیروز یکى را کشتى؟ تو (چیزى) نمى خواهى جز آنکه جبّارى در روى زمین باشى و نمى خواهى از صالحین گردى. ﴿۱۹﴾

«مؤمن آل فرعون»

وَجَاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعَى قَالَ يَا مُوسَى إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ ﴿۲۰﴾ 

و مردى با سرعت از دورترین نقطه شهر نزد موسى آمد (و) گفت: اى موسى، بزرگان براى کشتن تو به شور نشسته اند. پس خارج شو که من از خیرخواهان تواَم. ﴿۲۰﴾

فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ﴿۲۱﴾‏

پس موسى از شهر خارج شد، در حالى که مى ترسید و مواظب خود بود. گفت: پروردگارِ من، مرا از قوم ستمگر نجات مرحمت فرما. ﴿۲۱﴾

وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْيَنَ قَالَ عَسَى رَبِّي أَنْ يَهْدِيَنِي سَوَاءَ السَّبِيلِ ﴿۲۲﴾

و وقتى که متوجّه کنار شهر مدین شد، گفت: امید است اینکه پروردگار من، مرا به راه راست هدایت کند. ﴿۲۲﴾

«حضرت موسی علیه السلام برای دختران شعیب آب می کشد»

وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَوَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَيْنِ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُكُمَا قَالَتَا لَا نَسْقِي حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعَاءُ وَأَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ ﴿۲۳﴾ 

و وقتى که به آب مدین رسید، دید جمعیتى از مردم آب مى خواهند و احساس کرد که کنار آن مردم، دو زن گوسفندان خود را دور نگه داشته اند. موسى گفت: کار شما دو نفر چیست؟ آنها گفتند: ما گوسفندان خود را آب نمى دهیم تا چوپانان همگى بروند و پدر ما پیرمرد بزرگى است. ﴿۲۳﴾

فَسَقَى لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ ﴿۲۴﴾

موسى براى آن دو زن آب کشید. سپس به طرف سایه رفت و گفت: پروردگارِ من، قطعا به آنچه براى من از خوبى نازل کردى فقیرم. ﴿۲۴﴾

فَجَاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِي عَلَى اسْتِحْيَاءٍ قَالَتْ إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا فَلَمَّا جَاءَهُ وَقَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قَالَ لَا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ﴿۲۵﴾

پس یکى از آن دو زن در حالى که با حیا راه مى رفت، نزد او آمد و گفت: پدرم تو را دعوت مى کند که مزد آبى که براى ما کشیده اى، به تو بدهد.

«حضرت موسی علیه السلام قصّه خود را نقل می کند»

پس وقتى موسى نزد او رفت و قصّه خود را براى او حکایت کرد، گفت: نترس، از جمعیت ستمگر نجات پیدا کرده اى. ﴿۲۵﴾

قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ ﴿۲۶﴾ 

یکى از آن دو دختر گفت: اى پدر، او را اجیر کن. قطعا او بهترین کسى است که اجیر کرده اى، توانا و امین است. ﴿۲۶﴾

«پیشنهاد ازدواج با دختر حضرت شعیب علیه السلام»

قَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ عَلَى أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِنْدِكَ وَمَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ ﴿۲۷﴾

گفت: من مى خواهم یکى از این دو دخترم را براى تو نکاح کنم، به شرط آنکه تو هشت سال اجیر من باشى و اگر بخواهى ده سال را تمام کنى، در اختیار تو است و من نمى خواهم بر تو مشقّتى وارد کنم. انشاءاللّه خواهى یافت که من از صالحینم. ﴿۲۷﴾

قَالَ ذَلِكَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلَا عُدْوَانَ عَلَيَّ وَاللَّهُ عَلَى مَا نَقُولُ وَكِيلٌ ﴿۲۸﴾‏

موسى گفت: آن قراردادى است میان من و تو. هر کدام از این دو زمان را انجام دهم، تعدّى بر من نخواهد شد و خدا بر آنچه ما مى گوئیم، وکیل است. ﴿۲۸﴾

برداشت از آیات ۲۸ – ۱۵

قضیه حضرت موسی علیه السلام

سالک الی اللّه باید از این قسمت از قضیه حضرت موسی علیه السلام استفاده های زیر را بکند:

اول: در نزاع ها و دعواها تا می تواند دخالت نکند و اگر دخالت کرد متوجه پیامد آن باشد.

دوم: اگر در دخالت آن دعوا ضرری کرد به درگاه پروردگار بر اشتباه خودش اقرار کند و از خدای تعالی طلب آمرزش کند تا خدای تعالی او را بیامرزد.

سوم: به هیچ وجه خودش را برای افراد بد پشتیبان قرار ندهد.

چهارم: باید به قول معروف از یک سوراخ دو مرتبه گزیده نشود و اگر کاری را اشتباه کرد دوباره به طرف آن کار نرود.

پنجم: تا می تواند جان دیگران را از مهلکه نجات دهد.

ششم: در موقع احساس خطر از خدای تعالی بخواهد که خدا او را پناه دهد.

هفتم: تا می تواند به ضعفا و محبوبهای الهی که زنها باشند کمک کند.

هشتم: در کمکهایی که به دیگران می کند برای خدا باشد و برای پاداشی از آنها نباشد.

نهم: در فقر و درماندگی از خدای تعالی کمک بخواهد.

دهم: خانمهایی که سالک الی اللّه اند باید در راه رفتن و بین مردم حرکت کردن با حیا باشند.

یازدهم: کار و زحمت کسی که برای او انجام داده به هیچ وجه بی مزد نگذارد.

دوازدهم: تا می تواند واسطه خیر برای دیگران باشد.

سیزدهم: تا می تواند وسیله ازدواج دختران و پسران جوان را با سهولت فراهم کند و کارهای شایسته ای در این ارتباط انجام دهد.

«حضرت موسی علیه السلام به رسالت مبعوث می شود»

فَلَمَّا قَضَى مُوسَى الْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ نَارًا قَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ ﴿۲۹﴾

پس وقتى که موسى مدّتش را به پایان رساند و با خانواده اش سفر کرد. از طرف «کوه طور» آتشى را احساس کرد، به خانواده اش گفت: بمانید، قطعا من آتشى را احساس مى کنم، شاید بتوانم از آن خبرى یا گوله اى از آتش براى شما بیاورم، شاید شما گرم شوید. ﴿۲۹﴾

برداشت از آیه ۲۹

رفاه و آسایش خانواده

سالک الی اللّه باید همیشه به فکر رفاه و آسایش همسر و فرزندانش باشد و با هر زحمتی که هست وسیله راحتی آنها را فراهم بیاورد.

فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ مِنْ شَاطِئِ الْوَادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ يَا مُوسَى إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ ﴿۳۰﴾

پس وقتى نزد آتش رفت، از کنار راست وادى در آن بقعه مبارکه از درخت ندا داده شد که اى موسى، قطعا من خدا، مربّى جهانیانم. ﴿۳۰﴾

وَأَنْ أَلْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ يَا مُوسَى أَقْبِلْ وَلَا تَخَفْ إِنَّكَ مِنَ الْآمِنِينَ ﴿۳۱﴾ 

و اینکه عصایت را بینداز. پس وقتى آن را دید که حرکت مى کند، مثل آنکه مارى است، برگشت و پشت کرد و عقب خود را نگاه نکرد. اى موسى، رو کن و نترس. قطعا تو در امانى. ﴿۳۱﴾

اُسْلُكْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ وَاضْمُمْ إِلَيْكَ جَنَاحَكَ مِنَ الرَّهْبِ فَذَانِكَ بُرْهَانَانِ مِنْ رَبِّكَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ ﴿۳۲﴾ 

دستت را در جیبت کن تا پر نور و سفید بدون ناراحتى آن را خارج کنى و بازوهایت را به سینه ات بچسبان تا وحشتت از بین برود. پس این دو دلیل از جانب پروردگارت به سوى فرعون و بزرگان قومش باشد. قطعا آنها قوم گنهکارى بودند. ﴿۳۲﴾

قَالَ رَبِّ إِنِّي قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْسًا فَأَخَافُ أَنْ يَقْتُلُونِ ﴿۳۳﴾ 

موسى گفت: پروردگارِ من، من از آنها شخصى را کشته ام، پس مى ترسم آنها مرا بکشند. ﴿۳۳﴾

 

«خدا حضرت هارون را کمک حضرت موسی علیه السلام قرار می دهد»

وَأَخِي هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِيَ رِدْءًا يُصَدِّقُنِي إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ ﴿۳۴﴾ 

و برادرم هارون را که او زبانش از من گویاتر است با من بفرست تا کمکم کند و مرا تصدیق نماید، زیرا من مى ترسم اینکه آنها تکذیبم کنند. ﴿۳۴﴾

قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَنَجْعَلُ لَكُمَا سُلْطَانًا فَلَا يَصِلُونَ إِلَيْكُمَا بِآيَاتِنَا أَنْتُمَا وَمَنِ اتَّبَعَكُمَا الْغَالِبُونَ ﴿۳۵﴾‏

خدا فرمود: بازویت را به کمک برادرت محکم مى کنیم و براى شما دو نفر تسلّطى قرار مى دهیم و بوسیله آیاتمان به شما دسترسى پیدا نمى کنند. شما و کسانى که پیرو شما هستند، بر آنها غلبه خواهید کرد. ﴿۳۵﴾

برداشت از آیات ۳۵ – ۳۰

استقامت

سالک الی اللّه در حال مناجات با پروردگار و خواندن قرآن که در حقیقت خدا با او صحبت می کند و دیدن کرامات و معجزات از جانب پروردگار از هیچ چیز نترسد و در مقابل همه ناملایمات استقامت داشته باشد و خدای تعالی را پشتیبان خود بداند تا به دریافت حقایق نائل گردد.

فَلَمَّا جَاءَهُمْ مُوسَى بِآيَاتِنَا بَيِّنَاتٍ قَالُوا مَا هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُفْتَرًى وَمَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ ﴿۳۶﴾ 

پس وقتى که موسى با نشانه هاى روشن ما به نزد آنها (قوم فرعون) آمد، گفتند: این جز سحرى که افترا بسته است چیزى نیست و ما این گونه چیزهائى را از پدران گذشته مان نشنیده ایم. ﴿۳۶﴾

وَقَالَ مُوسَى رَبِّي أَعْلَمُ بِمَنْ جَاءَ بِالْهُدَى مِنْ عِنْدِهِ وَمَنْ تَكُونُ لَهُ عَاقِبَةُ الدَّارِ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ ﴿۳۷﴾

و موسى گفت: پروردگار من داناتر است به کسى که براى هدایت از نزد او آمده است و کسى که براى او دار عقبى خواهد بود. قطعا ستمگران رستگار نخواهند شد. ﴿۳۷﴾

وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرِي فَأَوْقِدْ لِي يَا هَامَانُ عَلَى الطِّينِ فَاجْعَلْ لِي صَرْحًا لَعَلِّي أَطَّلِعُ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكَاذِبِينَ ﴿۳۸﴾ 

و فرعون گفت: اى بزرگان، من براى شما خدائى غیر از خودم نمى دانم. اى هامان، براى من آتشى بر گِل بیفروز (آجر بساز) و براى من برج بلندى بساز، شاید من از خداى موسى اطّلاعى پیدا کنم و قطعا من او را از دروغگویان فکر مى کنم. ﴿۳۸﴾

وَاسْتَكْبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَيْنَا لَا يُرْجَعُونَ ﴿۳۹﴾ 

و فرعون و لشگرش بدون داشتن حقّى در روى زمین تکبّر کردند و آنها گمان مى کردند به طرف ما برگردانده نمى شوند. ﴿۳۹﴾

فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ ﴿۴۰﴾

ما او و لشگریانش را گرفتیم و آنها را به دریا انداختیم. پس نگاه کن ببین عاقبت ستمگران چگونه بوده است. ﴿۴۰﴾

وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنْصَرُونَ ﴿۴۱﴾ 

و ما فرعونیان راپیشوایانى قرار داده ایم که مردم را به طرف آتش رهبرى مى کنند و روز قیامت یارى نمى شوند. ﴿۴۱﴾

وَأَتْبَعْنَاهُمْ فِي هَذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحِينَ ﴿۴۲﴾ 

و در این دنیا لعنتى در پى آنها قرار دادیم و روز قیامت آنها از پلیدانند. ﴿۴۲﴾

وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ مِنْ بَعْدِ مَا أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ الْأُولَى بَصَائِرَ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَرَحْمَةً لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ﴿۴۳﴾‏

و قطعا ما بعد از آنکه جمعیتهاى قرنهاى اوّلیه را هلاک کردیم، به موسى کتابى که براى مردم بینش آور و هدایت و رحمت بود دادیم، شاید آنها متذکر شوند. ﴿۴۳﴾

«خطاب به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله»

وَمَا كُنْتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِيِّ إِذْ قَضَيْنَا إِلَى مُوسَى الْأَمْرَ وَمَا كُنْتَ مِنَ الشَّاهِدِينَ ﴿۴۴﴾

و تو در جانب غربى (کوه طور) نبودى وقتى که ما دستور امر (نبوّت) را به موسى مى دادیم و تو از مشاهده کنندگان نبودى. ﴿۴۴﴾

وَلَكِنَّا أَنْشَأْنَا قُرُونًا فَتَطَاوَلَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ وَمَا كُنْتَ ثَاوِيًا فِي أَهْلِ مَدْيَنَ تَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا وَلَكِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ ﴿۴۵﴾ 

ولى ما ملّتهائى را ایجاد کردیم. پس عمر آنها طولانى شد. و تو در میان اهل مدین اقامت نداشتى که بر آنها آیات ما را تلاوت کنى، ولى ما بودیم که (تو را) فرستاده ایم. ﴿۴۵﴾

وَمَا كُنْتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إِذْ نَادَيْنَا وَلَكِنْ رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ لِتُنْذِرَ قَوْمًا مَا أَتَاهُمْ مِنْ نَذِيرٍ مِنْ قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ﴿۴۶﴾

و تو در جانب طور نبودى زمانى که ما ندا دادیم، ولى رحمتى از طرف پروردگارت بود تا بوسیله آن مردمى را که قبل از تو براى آنها ترساننده اى نبوده است، بترسانى. شاید آنها متذکر شوند. ﴿۴۶﴾

«تقاضای آمدن پیامبران از جانب مردم»

وَلَوْلَا أَنْ تُصِيبَهُمْ مُصِيبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَيَقُولُوا رَبَّنَا لَوْلَا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ وَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ﴿۴۷﴾ 

و اگر این چنین نبود که مصیبتى به خاطر آنچه جلو فرستاده اند به آنها مى رسید، پس مى گفتند: پروردگار ما، چرا رسولى بسوى ما نفرستادى تا ما آیات تو را پیروى کنیم و از مؤمنین باشیم؟ ﴿۴۷﴾

فَلَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنَا قَالُوا لَوْلَا أُوتِيَ مِثْلَ مَا أُوتِيَ مُوسَى أَوَلَمْ يَكْفُرُوا بِمَا أُوتِيَ مُوسَى مِنْ قَبْلُ قَالُوا سِحْرَانِ تَظَاهَرَا وَقَالُوا إِنَّا بِكُلٍّ كَافِرُونَ ﴿۴۸﴾ 

پس وقتى که حقّ از جانب ما به آنها رسید، گفتند: چرا مثل آنچه به موسى داده شده، (حالا) داده نشده است؟ مگر قبلاً به آنچه به موسى داده شده بود، آنها کافر نشدند؟ حتّى گفتند: آنها دو ساحرى هستند که ظاهر شده اند و گفتند: قطعا ما به همه کافریم. ﴿۴۸﴾

قُلْ فَأْتُوا بِكِتَابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدَى مِنْهُمَا أَتَّبِعْهُ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ ﴿۴۹﴾

بگو: پس کتابى از جانب خدا بیاورید که او بهتر از قرآن و تورات هدایت کند تا من هم آن را تبعیت کنم، اگر شما راست مى گوئید. ﴿۴۹﴾

فَإِنْ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهْوَاءَهُمْ وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدًى مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ﴿۵۰﴾‏

پس اگر تو را اجابت نکردند، بدان که جز این نیست که آنها از هواهاى نفسانیشان تبعیت مى کنند. و چه کسى گمراهتر است از آن کسى که پیروى هواى نفسش را بدون هدایتى که از جانب خدا باشد، بکند؟ قطعا خدا مردم ظالم را هدایت نخواهد کرد. ﴿۵۰﴾

وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ﴿۵۱﴾

و قطعا ما براى آنها سخن را متّصل آورده ایم، شاید آنها متذکر شوند. ﴿۵۱﴾

اَلَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِهِ هُمْ بِهِ يُؤْمِنُونَ ﴿۵۲﴾ 

کسانى که قبل از این به آنها کتاب دادیم، آنها به این کتاب ایمان مى آورند. ﴿۵۲﴾

وَإِذَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ قَالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنَا إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمِينَ ﴿۵۳﴾ 

و زمانى که بر آنها کتاب تلاوت مى شود، مى گویند: به آن ایمان آوردیم. قطعا آن از طرف پروردگار ما به حقّ آمده. قطعا ما قبل از این مسلمان بوده ایم. ﴿۵۳﴾

«اجر صبر، مضاعف است»

أُولَئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ بِمَا صَبَرُوا وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ ﴿۵۴﴾ 

آنها کسانى هستند که به خاطر صبرشان، اجرشان دو برابر داده مى شود و بوسیله کارهاى نیکشان، بدیهایشان را از بین مى برند و از آنچه ما به آنها روزى داده ایم، انفاق مى کنند. ﴿۵۴﴾

برداشت از آیات ۵۴ – ۵۳

ایمان به آیات الهی

سالک الی اللّه وقتی که آیات الهی بر او تلاوت می شود به آنها ایمان می آورد و حقیقت را تصدیق می کند و تسلیم اوامر الهی می گردد و از آن چه خدای تعالی به او داده است انفاق می کند. لذا خدای تعالی به خاطر این عملش اجرش را دو برابر می دهد و بدیهای او را به خاطر اعمال خویش از بین می برد.

وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَقَالُوا لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ لَا نَبْتَغِي الْجَاهِلِينَ ﴿۵۵﴾

و وقتى که لغوى را مى شنوند، از آن اعراض مى کنند و مى گویند: اعمال ما براى ما باشد و اعمال شما براى شما باشد. سلام بر شما. ما طرفدار نادانان نیستیم. ﴿۵۵﴾

برداشت از آیه ۵۵

دوری از لغو و بیهودگی

سالک الی اللّه از اعمال و گفتار لغو و بیهوده دوری می کند و به کار کسی جز در مقام امر به معروف و نهی از منکر کاری ندارد و شعار او برای مردم سلام و سلامتی است و هیچ گاه طرفدار نادان نمی باشد.

«هدایت فقط دست خدا است»

إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ ﴿۵۶﴾ 

قطعا تو نمى توانى کسى را که دوست دارى، هدایت کنى. ولى خداى تعالى هر که را بخواهد، هدایت مى کند و او به کسانى که هدایت پذیرند، داناتر است. ﴿۵۶﴾

وَقَالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدَى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنَا أَوَلَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَمًا آمِنًا يُجْبَى إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْءٍ رِزْقًا مِنْ لَدُنَّا وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ﴿۵۷﴾ 

و مى گویند: اگر ما با تو از هدایت پیروى کنیم، ما را از سرزمینمان به گروگان مى گیرند. آیا ما امکان داشتن حرم امنى براى آنها قرار نداده ایم؟ که ثمره هر چیزى به طرف آن آورده مى شود، رزقى است از جانب ما ولى اکثر آنها نمى دانند. ﴿۵۷﴾

برداشت از آیات ۵۷ – ۵۶

هدایت

سالک الی اللّه باید بداند که خدای تعالی اختیار هدایتش را به دست خودش داده و حتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نمی تواند از او سلب اختیار کند و با اکراه او را به سوی هدایت بکشاند و مجبورش نماید و نباید به جهل خود اصرار ورزد و برای دنیای خود دست از موفقیتهای معنوی بکشد.

«فراوانی نعمت، انسان را مغرور می کند»

وَكَمْ أَهْلَكْنَا مِنْ قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعِيشَتَهَا فَتِلْكَ مَسَاكِنُهُمْ لَمْ تُسْكَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلَّا قَلِيلًا وَكُنَّا نَحْنُ الْوَارِثِينَ ﴿۵۸﴾

و چقدر از قریه ها را که به خاطر فراوانى نعمت مغرور شده بودند، ما هلاک کردیم. پس این محل زندگى آنها است که بعد از آنها جز کمى سکونت ندارند و ما وارث آنها بوده ایم. ﴿۵۸﴾

وَمَا كَانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرَى حَتَّى يَبْعَثَ فِي أُمِّهَا رَسُولًا يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا وَمَا كُنَّا مُهْلِكِي الْقُرَى إِلَّا وَأَهْلُهَا ظَالِمُونَ ﴿۵۹﴾‏

و پروردگار تو این گونه نیست که قریه ها را هلاک کند، مگر آنکه پیامبرانى که آیات ما را بر آنها تلاوت مى کنند، در مرکز آن قریه ها مبعوث نماید و ما این چنین نیستیم که هلاک کننده قریه ها باشیم، مگر آنکه اهل آن قریه ها ستمگر باشند. ﴿۵۹﴾

برداشت از آیات ۵۹ – ۵۸

غرور بیجا

سالک الی اللّه باید به نعمتهای فراوانی که خدای تعالی به او داده است مغرور نشود و این را بداند که خدای تعالی هیچ فرد و یا جمعیتی را بدون دلیل هلاک نمی کند و بلکه ابتدا برای آنها به وسیله پیامبران آیات و نشانه های خود را بیان می کند و وقتی آنها بی اعتنایی کردند، عذابش را بر آنها نازل می فرماید.

«آنچه در نزد خدا است بهتر و باقی تر است»

وَمَا أُوتِيتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَمَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَزِينَتُهَا وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَأَبْقَى أَفَلَا تَعْقِلُونَ ﴿۶۰﴾ 

و آنچه به شما از چیزى داده شده است، پس متاع زندگى دنیا و زینت آن است و آنچه نزد خدا است، بهتر و باقى تر است. آیا پس تعقّل نمى کنید؟ ﴿۶۰﴾

أَفَمَنْ وَعَدْنَاهُ وَعْدًا حَسَنًا فَهُوَ لَاقِيهِ كَمَنْ مَتَّعْنَاهُ مَتَاعَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ هُوَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مِنَ الْمُحْضَرِينَ ﴿۶۱﴾ 

آیا کسى را که ما به او وعده نیکو داده ایم و او آن را دریافت نموده، مانند کسى است که بهره اى از متاع زندگى دنیا داده باشیم سپس او روز قیامت از احضارشدگان باشد؟ ﴿۶۱﴾

«احضار مشرکین در روز قیامت»

وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ فَيَقُولُ أَيْنَ شُرَكَائِيَ الَّذِينَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ ﴿۶۲﴾

و روزى که خدا آنها را ندا مى کند، پس مى گوید: کجایند آنهائى که شما آنها را شریک من گمان مى کردید؟ ﴿۶۲﴾

قَالَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ رَبَّنَا هَؤُلَاءِ الَّذِينَ أَغْوَيْنَا أَغْوَيْنَاهُمْ كَمَا غَوَيْنَا تَبَرَّأْنَا إِلَيْكَ مَا كَانُوا إِيَّانَا يَعْبُدُونَ ﴿۶۳﴾ 

کسانى که فرمان عذاب بر آنها تحقّق یافته، مى گویند: پروردگارِ ما، اینها کسانى بودند که فریبشان دادیم. فریب دادن ما آنها را همان گونه بود که خودمان فریب خوردیم. ما براى تو از آنها بیزارى مى جوییم. آنها این چنین نبودند که ما را بندگى کنند. ﴿۶۳﴾

وَقِيلَ ادْعُوا شُرَكَاءَكُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُمْ وَرَأَوُا الْعَذَابَ لَوْ أَنَّهُمْ كَانُوا يَهْتَدُونَ ﴿۶۴﴾ 

و به آنها گفته مى شود: خدایانتان را که شما شریک خدا مى دانستید، بخوانید. آنها معبودهاى خود را مى خوانند. پس به آنها جواب نمى دهند و عذاب را مى بینند. و آرزو مى کنند که از هدایت شدگان مى بودند. ﴿۶۴﴾

وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ فَيَقُولُ مَاذَا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِينَ ﴿۶۵﴾ 

و روزى که خدا آنها را ندا کند، پس مى گوید: چه جوابى به پیامبران دادید؟ ﴿۶۵﴾

فَعَمِيَتْ عَلَيْهِمُ الْأَنْبَاءُ يَوْمَئِذٍ فَهُمْ لَا يَتَسَاءَلُونَ ﴿۶۶﴾ 

پس تمام خبرها در آن روز به روى آنها بسته مى شود، آنچنان که نمى توانند از یکدیگر سؤال کنند. ﴿۶۶﴾

«توبه و ایمان وسیله رستگاری است»

فَأَمَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَعَسَى أَنْ يَكُونَ مِنَ الْمُفْلِحِينَ ﴿۶۷﴾ 

و امّا کسى که توبه کند و ایمان بیاورد و عمل شایسته اى انجام دهد، پس امید است اینکه از رستگاران باشد. ﴿۶۷﴾

برداشت از آیه ۶۷

توبه و ایمان

سالک الی اللّه اگر می خواهد جزء رستگاران باشد، باید توبه کند و ایمان بیاورد و اعتقاداتش را تصحیح نماید و اعمال شایسته انجام دهد.

«خدا هر که را بخواهد انتخاب می کند»

وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَيَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ ﴿۶۸﴾ 

و پروردگار تو هر چه را بخواهد، خلق مى کند و انتخاب مى کند. براى آنها حقّ انتخاب و اختیارى نیست. منزّه است خدا و بالاتر است از آنچه آنها براى او شریک قرار مى دهند. ﴿۶۸﴾

وَرَبُّكَ يَعْلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَا يُعْلِنُونَ ﴿۶۹﴾ 

و پروردگار تو مى داند آنچه را در سینه هایشان پنهان مى کنند و آنچه را که آشکار مى نمایند. ﴿۶۹﴾

وَهُوَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولَى وَالْآخِرَةِ وَلَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ﴿۷۰﴾‏

و او خدائى است که خدائى جز او نیست. براى او حمد و کرنش در عوالم قبل و در آخرت است و براى او حاکمیت است و همه بسوى او برگردانده مى شوید. ﴿۷۰﴾

«شب و روز از نشانه های خدا است»

قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَدًا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ إِلَهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِضِيَاءٍ أَفَلَا تَسْمَعُونَ ﴿۷۱﴾ 

بگو: آیا شما چه مى بینید که اگر خدا شب را براى شما دائمى تا روز قیامت قرار مى داد کدام خدا غیر از خداى یکتا روشنى را براى شما مى آورد؟ آیا پس شما (چرا) نمى شنوید؟ ﴿۷۱﴾

قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ النَّهَارَ سَرْمَدًا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ إِلَهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِلَيْلٍ تَسْكُنُونَ فِيهِ أَفَلَا تُبْصِرُونَ ﴿۷۲﴾ 

بگو: آیا شما چه مى بینید که اگر خدا روز را براى شما دائمى تا روز قیامت قرار مى داد (چه مى شد)؟ کدام خدا غیر از خداى یکتا شب را که در آن آرامش بگیرید، براى شما مى آورد؟ پس شما (چرا) نمى بینید؟ ﴿۷۲﴾

وَمِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ﴿۷۳﴾

و یکى از مهربانیهاى خدا این است که براى شما شب و روز را قرار داد به خاطر اینکه در آن آرامش بگیرید و از فضل خدا بهره ببرید و شاید شما شکرگزار باشید. ﴿۷۳﴾

«مطلبی درباره قیامت»

وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ فَيَقُولُ أَيْنَ شُرَكَائِيَ الَّذِينَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ ﴿۷۴﴾

و روزى که خدا آنها را ندا مى دهد و مى فرماید: کجایند شریکهائى که شما براى من تصوّر مى کردید؟ ﴿۷۴﴾

وَنَزَعْنَا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا فَقُلْنَا هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ ﴿۷۵﴾

و از هر امّتى شاهدى مى آوریم. پس مى گوییم: اى مشرکین، دلیلتان را بیاورید. پس آنجا است که مى دانند قطعا حقّ با خدا است و همه آنچه را که افتراء مى زدند از آنها نابود شده است. ﴿۷۵﴾

«قضیه قارون»

إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَى فَبَغَى عَلَيْهِمْ وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ ﴿۷۶﴾

قطعا قارون از قوم موسى بود. پس بر آنها تجاوز کرد و ما به او از گنجها، آن قدر دادیم که حمل کلیدهاى آنها براى جمعى که صاحب قوّت بودند، مشکل بود. آن وقتى که قومش به او گفتند: خوشحال نباش که قطعا خدا شادهاى (به زخارف دنیا را) دوست ندارد. ﴿۷۶﴾

برداشت از آیه ۷۶

ثروت زیاد

سالک الی اللّه باید به خاطر ثروت زیادی که خدا به او داده آنها را در راه خدا قرار دهد و به خاطر داشتن ثروت و جمع آوری آن خوشحال نباشد. زیرا خدا این چنین خوشحالی ها را دوست نمی دارد.

وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلَا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَأَحْسِنْ كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ ﴿۷۷﴾

و بوسیله آنچه خدا به تو داده است، خانه آخرت را طلب کن. و (البتّه) بهره ات را از دنیا فراموش نکن و نیکى کن، همان طورى که خدا به تو نیکى کرده است و دنبال فساد در روى زمین نرو که قطعا خدا فسادکنندگان را دوست نمى دارد. ﴿۷۷﴾

برداشت از آیه ۷۷

احیاء حیات ابدی

سالک الی اللّه باید کوشش کند که حیات ابدی و عالم آخرت خود را احیاء کند و ضمنا دنیای خود را هم فراموش نکند و صفت رحمانیت خدا را در خود ایجاد نماید و به مردم نیکی کند و در روی زمین فساد نکند تا خدا او را دوست داشته باشد.

قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِنْدِي أَوَلَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَكْثَرُ جَمْعًا وَلَا يُسْأَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ ﴿۷۸﴾

قارون گفت: جز این نیست که با علمى که نزد من بوده، این ثروت را بدست آورده ام. آیا نمى دانست که قطعا خدا قبل از او، اقوامى را که از قارون قدرت بیشترى داشته و مال بیشترى جمع کرده بودند، هلاک کرده است؟ و از گناه مجرمین سؤال نمى شود. ﴿۷۸﴾

فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ ﴿۷۹﴾

پس قارون با تمام زینتى که داشت، به میان قومش بیرون آمد. کسانى که زندگى دنیا را مى خواستند، گفتند: اى کاش براى ما هم مثل آنچه براى قارون داده شده، مى بود. قطعا او داراى حظ و لذّت عظیمى است. ﴿۷۹﴾

وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا وَلَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ ﴿۸۰﴾

و کسانى که به آنها علم و آگاهى داده شده بود، گفتند: واى بر شما، ثواب خدا براى کسى که ایمان بیاورد و عمل صالح کند، بهتر است. و کسى جز صابرین به آن نمى رسند. ﴿۸۰﴾

برداشت از آیه ۸۰

ایمان

سالک الی اللّه اگر می خواهد به ثواب الهی برسد، باید دارای ایمان باشد و عمل صالح کند تا از صابرین محسوب شود.

فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ فَمَا كَانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَمَا كَانَ مِنَ الْمُنْتَصِرِينَ ﴿۸۱﴾

پس ما او و خانه و زندگیش را به زمین فرو بردیم و براى او کسى که یاریش کند، غیر از خدا نبود و خودش هم نمى توانست از یارى کنندگان خود باشد. ﴿۸۱﴾

وَأَصْبَحَ الَّذِينَ تَمَنَّوْا مَكَانَهُ بِالْأَمْسِ يَقُولُونَ وَيْكَأَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَوْلَا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا لَخَسَفَ بِنَا وَيْكَأَنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ ﴿۸۲﴾

و فردا کسانى که آرزو مى کردند که در جاى او دیروز مى بودند، گفتند: واى، گویا خدا روزى را براى کسى که از بندگانش بخواهد، پهن مى کند و براى کسى که بخواهد تنگ مى نماید اگر این چنین نبود که خدا بر ما منّت گذاشته، ما را هم در زمین فرو مى برد واى، گویا کافران رستگار نمى شوند. ﴿۸۲﴾

«در زمین برتری نجوئید و فساد نکنید»

تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ ﴿۸۳﴾

این خانه آخرت را براى کسانى که در زمین برترى و فساد را نخواسته باشند، قرار داده ایم. و عاقبت براى متّقین است. ﴿۸۳﴾

برداشت از آیه ۸۳

برتری جویی

سالک الی اللّه نباید در روی زمین برای خود برتری بجوید و فساد کند و باید بداند که اگر از متّقین باشد موفقیتی خواهد داشت.

مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَى الَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئَاتِ إِلَّا مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿۸۴﴾

کسى که با نیکى بیاید، براى او بهتر از آن خواهد بود و کسى که با بدى بیاید، جزا داده نمى شوند کسانى که کارهاى بد مى کنند، مگر آنچه را که عمل مى کردند. ﴿۸۴﴾

«ای پیامبر، خدا تو را به مکه بر می گرداند»

إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ إِلَى مَعَادٍ قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ مَنْ جَاءَ بِالْهُدَى وَمَنْ هُوَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ ﴿۸۵﴾

قطعا کسى که قرآن را براى تو قرار داده (واجب کرد) تو را به محل زندگیت برمى گرداند. بگو: پروردگار من بهتر مى داند کسى را که با هدایت بیاید و کسى را که او در ضلالت آشکارى باشد. ﴿۸۵﴾

وَمَا كُنْتَ تَرْجُو أَنْ يُلْقَى إِلَيْكَ الْكِتَابُ إِلَّا رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ ظَهِيرًا لِلْكَافِرِينَ ﴿۸۶﴾

و تو امیدوار نبودى بر اینکه بر تو کتاب القاء شود، مگر آنکه مهربانى از جانب پروردگارت بود. پس هرگز پشتیبان کفّار نباش. ﴿۸۶﴾

وَلَا يَصُدُّنَّكَ عَنْ آيَاتِ اللَّهِ بَعْدَ إِذْ أُنْزِلَتْ إِلَيْكَ وَادْعُ إِلَى رَبِّكَ وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ﴿۸۷﴾

و هرگز تو را از آیات خدا بعد از آنکه آنها بر تو نازل شده، باز ندارند و مردم را به سوى پروردگارت دعوت کن و هرگز از مشرکین نباش. ﴿۸۷﴾

وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ﴿۸۸﴾

و با خدا، خداى دیگرى را نخوان. هیچ خدائى جز او نیست. هر چیزى بجز وجه خدا نابود مى شود. حاکمیت مال او است و همه بسوى او برگردانده مى شوید. ﴿۸۸﴾

سوره مبارکه نمل

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

طس تِلْكَ آيَاتُ الْقُرْآنِ وَكِتَابٍ مُبِينٍ ﴿۱﴾

«طس» این آیات قرآن و کتاب روشنگر است. ﴿۱﴾

«صفات مؤمنین»

هُدًى وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ ﴿۲﴾

هدایت و بشارت برای مؤمنین است. ﴿۲﴾

اَلَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ ﴿۳﴾

کسانى (مؤمنینى) که نماز را بر پا مى دارند و زکات را مى دهند و به آخرت، آنها یقین دارند.﴿۳﴾

«صفات غیر مؤمنین»

إِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ زَيَّنَّا لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ فَهُمْ يَعْمَهُونَ ﴿۴﴾

قطعا کسانى که ایمان به آخرت ندارند، اعمالشان را برایشان جلوه داده ایم. پس آنها در سرگردانى فرو رفته اند. ﴿۴﴾

أُولَئِكَ الَّذِينَ لَهُمْ سُوءُ الْعَذَابِ وَهُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ ﴿۵﴾

آنها کسانی هستند که عذاب بدی برای آنها خواهد بود و در آخرت آنها زیانکارترند. ﴿۵﴾

«قرآن از جانب خدای حکیم نازل شده است»

وَإِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ ﴿۶﴾

و قطعا قرآن بر تو از جانب حکیم دانائی القاء می شود. ﴿۶﴾

برداشت از آیات ۵ – ۱

ایمان به قرآن

سالک الی اللّه باید آیات قرآن را روشنگر و راهنما و بشارت دهنده برای خود بداند و این اعتقاد حاصل نمی شود مگر با ایمان کامل و یقین به آخرت و اگر این گونه ایمانی برای او پیدا شود طبعا نماز را بر پا می دارد و زکات می دهد. ولی اگر ایمان به آخرت نداشته باشد اعمال بیهوده اش برایش جلوه می کند و در سرگردانی فرو می رود و عذاب بدی در دنیا برای او خواهد بود و در آخرت معلوم می شود که چه ضرری کرده است.

«قضیه ای از حضرت موسی علیه السلام»

إِذْ قَالَ مُوسَى لِأَهْلِهِ إِنِّي آنَسْتُ نَارًا سَآتِيكُمْ مِنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ آتِيكُمْ بِشِهَابٍ قَبَسٍ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ ﴿۷﴾ 

وقتى موسى به اهلش گفت: من آتشى را احساس مى کنم، به زودى از آن خبرى یا گوله آتشى براى شما بیاورم، شاید شما گرم شوید. ﴿۷﴾

فَلَمَّا جَاءَهَا نُودِيَ أَنْ بُورِكَ مَنْ فِي النَّارِ وَمَنْ حَوْلَهَا وَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿۸﴾ 

پس وقتى موسى نزد آتش آمد، ندا داده شد که مبارک است بر کسى که در آتش است و کسى که اطراف آتش است و منزّه است خدائى که پروردگار عالمیان است. ﴿۸﴾

يَا مُوسَى إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿۹﴾

ای موسی، قطعا این است که من خدای عزیز حکیمی هستم. ﴿۹﴾

وَأَلْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ يَا مُوسَى لَا تَخَفْ إِنِّي لَا يَخَافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ ﴿۱۰﴾

و عصایت را بینداز. پس موسى وقتى به آن نگاه کرد، دید مثل اینکه مارى است که حرکت مى کند. موسى پشت کرد و پشت سرش را هم نگاه نکرد. اى موسى، نترس. قطعا نزد من پیامبران نمى ترسند. ﴿۱۰﴾

إِلَّا مَنْ ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْنًا بَعْدَ سُوءٍ فَإِنِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ ﴿۱۱﴾

مگر کسى که ظلم کند، سپس بدى را به نیکى تبدیل کند، قطعا من بخشنده مهربانى هستم. ﴿۱۱﴾

وَأَدْخِلْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ فِي تِسْعِ آيَاتٍ إِلَى فِرْعَوْنَ وَقَوْمِهِ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ ﴿۱۲﴾

و دستت را در گریبانت داخل کن که با درخشندگىِ سفیدى بدون آنکه ناراحتى داشته باشد، بیرون مى آید. (این) در نُه نشانه اى است که به سوى فرعون و قومش مى روى. قطعا آنها قوم فاسقى مى باشند. ﴿۱۲﴾

فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ آيَاتُنَا مُبْصِرَةً قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُبِينٌ ﴿۱۳﴾

پس وقتى که آیاتِ بینش دهنده ما نزد آنها آمد، گفتند: این سحر آشکارى است. ﴿۱۳﴾

وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ ﴿۱۴﴾ 

و آن را به خاطر ظلم و سرکشى انکار کردند، در حالى که در دل آن را یقین داشتند. پس نگاه کن عاقبت فسادکنندگان چگونه بوده است. ﴿۱۴﴾

برداشت از آیات ۱۴ – ۷

قضیه حضرت موسی علیه السلام

سالک الی اللّه باید از این قسمت از قصه حضرت موسی علیه السلام برداشتهای زیر را داشته باشد:

۱ – نسبت به اهل و عیالش مهربان باشد و با کمال جدیت مسائل راحتی آنها را فراهم بیاورد.

۲ – وقتی که با خدای تعالی هم کلام شد همه چیز را فراموش کند و صددرصد متوجه پروردگارش باشد.

۳ – اوامر الهی را اطاعت کند و در این صورت و با توجه به این که در محضر پروردگار است از هیچ چیز نترسد.

۴ – در مقابل دشمنان خدا و فاسقین هر چند او را مسخره کنند و ساحرش بدانند محکم بایستد و از خود هیچ گونه ضعفی نشان ندهد.

۵ – کوشش کند که عاقبت بین باشد و از کارهای بد مردم گذشته عبرت بگیرد و از آن اعمال دوری کند.

«قضیه حضرت داود و سلیمان علیهماالسلام»

وَلَقَدْ آتَيْنَا دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ عِلْمًا وَقَالَا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَّلَنَا عَلَى كَثِيرٍ مِنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ ﴿۱۵﴾

و قطعا به داود و سلیمان علم عنایت کردیم و گفتند: حمد و ستایش مال خدائى است که ما را بر بیشترى از بندگان مؤمنش فضیلت داده است. ﴿۱۵﴾

وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ وَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَأُوتِينَا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ ﴿۱۶﴾ 

و سلیمان از داود ارث برد و گفت: اى مردم، سخن گفتن پرندگان به ما تعلیم داده شده است و از هر چیزى به ما (امکاناتى) داده شده است. قطعا این همان فضیلت آشکار است. ﴿۱۶﴾

وَحُشِرَ لِسُلَيْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ وَالطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ ﴿۱۷﴾ 

و براى سلیمان لشگرهایش از جنّ و انس و پرندگان گرد یکدیگر جمع شدند. پس آنها هماهنگ و جمع مى شدند. ﴿۱۷﴾

حَتَّى إِذَا أَتَوْا عَلَى وَادِ النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ يَا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ لَا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ ﴿۱۸﴾ 

تا وقتى که به بیابان مورچگان رسیدند. مورچه اى گفت: اى مورچه ها، به لانه هاى خود بروید، مبادا سلیمان و لشگریانش شما را پایمال کنند، زیرا آنها متوجّه نیستند. ﴿۱۸﴾

فَتَبَسَّمَ ضَاحِكًا مِنْ قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ ﴿۱۹﴾ 

پس سلیمان از سخن آن مورچه تبسّم کرد و خندید و گفت: پروردگار من، مرا موفّق کن نعمتى را که به من و بر پدر و مادرم داده اى، شکر کنم و اینکه عمل شایسته اى که تو را راضى کند، انجام دهم و به مهربانى خودت مرا در میان بندگان شایسته ات داخل فرما. ﴿۱۹﴾

وَتَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقَالَ مَا لِيَ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائِبِينَ ﴿۲۰﴾

و (سلیمان) فقدان پرنده را جویا شد. پس گفت: مرا چه شده که «هدهد» را نمى بینم؟ یا اینکه از پنهان شدگان است؟ ﴿۲۰﴾

لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِيدًا أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطَانٍ مُبِينٍ ﴿۲۱﴾

قطعا او را به عذاب سختى مجازات مى کنم یا او را مى کشم یا باید دلیل واضحى براى من بیاورد. ﴿۲۱﴾

فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقَالَ أَحَطْتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ ﴿۲۲﴾‏

خیلی معطّل نشد که هدهد گفت: من بر چیزی احاطه پیدا کرده ام که تو بر آن احاطه نداری و من از «سبا»[۱] یک خبر یقینی برای تو آورده ام. ﴿۲۲﴾

[۱]  ــ شهر سبا در سرزمین یمن است.

برداشت از آیات ۲۲ – ۱۵

قضیه حضرت سلیمان علیه السلام

سالک الی اللّه باید از قضیه حضرت سلیمان علیه السلام مسائل زیر را استفاده کرده و عمل کند:

۱ – اگر از جانب پروردگار به خاطر تزکیه نفسش به او علم و حکمتی داده شد حمد و شکر خدا را بکند و از این نعمت قدردانی نماید.

۲ – سالک الی اللّه اگر بندگی خدا را بکند و دوران تزکیه نفس را بگذراند و متصف به صفات الهی بشود قدرت پروردگار پشتوانه او خواهد بود و جن و انس و حتّی پرندگان در خدمت او قرار خواهند گرفت.

۳ – باید قدرت الهی را آن قدر بی نهایت بداند که اگر خدا بخواهد او ارتباط جانداران را با یکدیگر می فهمد و سخنان آنها را درک می کند.

۴ – باید در مقابل تمام این نعمتها شاکر باشد و از خدای تعالی بخواهد که کارهایش مرضی پروردگار باشد و جزء بندگان صالح خدا واقع شود.

۵ – باید بکوشد که در تمام امور خودش و کارمندان و خدمتگذارانش منظم باشند و با قاطعیت با آنها برخورد کند.

۶ – اگر یکی از کارمندان و خدمتگذاران عذر موجّهی در بی نظمی اش داشته از او بپذیرد و او را مورد مؤاخذه قرار ندهد.

«قضیه بلقیس»

إِنِّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَأُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ ﴿۲۳﴾

قطعا من زنى را دیدم که بر آنها سلطنت مى کند و از همه چیز به او داده شده بود و براى او تخت بزرگى است. ﴿۲۳﴾

وَجَدْتُهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لَا يَهْتَدُونَ ﴿۲۴﴾

من او و قومش را این چنین یافتم که براى خورشید، نه براى خدا، سجده مى کنند و شیطان اعمالشان را براى آنها جلوه داده و آنها را از راه بازداشته. پس آنها هدایت نخواهند شد. ﴿۲۴﴾

أَلَّا يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْءَ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَيَعْلَمُ مَا تُخْفُونَ وَمَا تُعْلِنُونَ ﴿۲۵﴾

چرا براى خدائى که آنچه از پنهانى در آسمان و زمین است خارج مى کند و آنچه را که مخفى مى کنید و آشکار مى سازید مى داند، سجده نمى کنند؟ ﴿۲۵﴾

اَللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ ﴿۲۶﴾

خدائی که هیچ خدائی جز او که پروردگار عرش عظیمی است، نیست. ﴿۲۶﴾

قَالَ سَنَنْظُرُ أَصَدَقْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْكَاذِبِينَ ﴿۲۷﴾

سلیمان گفت: به زودی می بینیم که تو راست می گوئی یا از دروغگویانی. ﴿۲۷﴾

اِذْهَبْ بِكِتَابِي هَذَا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ مَاذَا يَرْجِعُونَ ﴿۲۸﴾

این نوشته مرا ببر، پس در میان آنها بینداز، سپس برگرد و نگاه کن ببین چه جوابى براى من برمى گردانند. ﴿۲۸﴾

قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتَابٌ كَرِيمٌ ﴿۲۹﴾

(بلقیس) گفت: اى بزرگان، نامه خوبى پیش من افتاده شده است. ﴿۲۹﴾

إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ﴿۳۰﴾

آن نامه از سلیمان است و چنین نوشته است: به نام خداوند بخشنده مهربان. ﴿۳۰﴾

أَلَّا تَعْلُوا عَلَيَّ وَأْتُونِي مُسْلِمِينَ ﴿۳۱﴾ 

اینکه بر من برتری نجویید و به طرف من تسلیم شده، بیایید. ﴿۳۱﴾

قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي أَمْرِي مَا كُنْتُ قَاطِعَةً أَمْرًا حَتَّى تَشْهَدُونِ ﴿۳۲﴾

(بلقیس) گفت: اى بزرگان، نظر خود را براى من در این موضوع بگوئید. چون که من هیچ کارى را بدون حضور شما قطعى انجام نداده ام. ﴿۳۲﴾

قَالُوا نَحْنُ أُولُو قُوَّةٍ وَأُولُو بَأْسٍ شَدِيدٍ وَالْأَمْرُ إِلَيْكِ فَانْظُرِي مَاذَا تَأْمُرِينَ ﴿۳۳﴾

آنها گفتند: ما صاحبان قوّت و قدرت جنگى خوبى هستیم ولى دستور با تو است. ببین چه فرمان مى دهى؟ ﴿۳۳﴾

قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً وَكَذَلِكَ يَفْعَلُونَ ﴿۳۴﴾

بلقیس گفت: پادشاهان وقتى که وارد قریه اى مى شوند، آن را به فساد مى کشانند و عزیزان اهل آن را ذلیل مى کنند و این چنین کارهائى انجام مى دهند. ﴿۳۴﴾

وَإِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِمْ بِهَدِيَّةٍ فَنَاظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ ﴿۳۵﴾‏

و من حتما نامه اى با هدیه اى به سوى آنها مى فرستم. سپس منتظر مى مانیم، ببینیم فرستادگان ما با چه چیز بر مى گردند. ﴿۳۵﴾

فَلَمَّا جَاءَ سُلَيْمَانَ قَالَ أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ فَمَا آتَانِيَ اللَّهُ خَيْرٌ مِمَّا آتَاكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ ﴿۳۶﴾

پس وقتى که فرستاده نزد سلیمان آمد، سلیمان گفت: مى خواهید به مال به من کمک کنید؟ آنچه را که خدا به من داده است، بهتر است از آنچه که شما به من داده اید. بلکه شما به این هدیه تان خوشحالید؟ ﴿۳۶﴾

برداشت از آیات ۳۶ – ۲۳

قضیه بلقیس

سالک الی اللّه باید از قضیه بلقیس استفاده های زیر را بکند:

۱  –  خانمها نباید در کارهایی که مخصوص مردها است دخالت کنند و سلطنت و حکومت را به عهده بگیرند و الا مملکت را به انحراف می کشانند.

۲  –  غیر خدا را نپرستد و نگذارد شیطان اعمال بدش را برای او زینت بدهد و راه او را به سوی خدای تعالی به بندد.

۳  –  آن قدر بصیرت داشته باشد که وحدانیت خدا را از پرندگان و بیرون آمدن گیاهان از زمین مشاهده کند و عبرت بگیرد.

۴  –  اگر خبری در مسائل مهم سیاسی و اجتماعی به او رسید درباره اش تحقیق کند تا راست و دروغ مطلب بر او واضح شود.

۵  –  اگر کسی به دیگری مطلب نامناسبی را نسبت داد اول از خود او بپرسد و یا به وسیله نامه از او سؤال کند و به شنیدنیهایش اکتفا نکند.

۶  –  هر که هست نباید با هر مسئله ای با غرور و تکبّر برخورد کند بلکه باید جوانب قضیه را بررسی کند که اگر آن مسئله از اهمیت خاصی برخوردار است به آن بی توجهی نکند.

۷  –  باید تا می تواند از بزرگان و عقلاء در کارهای مهم نظریه بگیرد و بدون مشورت با آنها مستبّدانه از خود قاطعیت نشان ندهد.

۸  –  اگر با اهل غرور مشورت کرد و آنها نظرات مغرورانه ای دادند به آنها حقایق را بفهماند و آنها را از عواقب غرور و تکبّر بترساند.

۹  –  باید در مقابل حرف حق و طرفداران حق کرنش کند و الا اگر عزیز باشد ذلیل خواهد شد.

۱۰  –  با قدرتمندان به خصوص طرفداران خدا و در زمان ما مجتهد قدرتمند مبسوط الید با خضوع و کرنش برخورد کند و نخواسته باشد با هدایا و اظهار محبت به اشتباهات خود پایبند باشد.

اِرْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لَا قِبَلَ لَهُمْ بِهَا وَلَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْهَا أَذِلَّةً وَهُمْ صَاغِرُونَ ﴿۳۷﴾

برگرد به سوى آنها پس ما با لشگرى که براى آنها توان مقابله اى با آن نباشد، به سوى آنها خواهیم آمد و ما آنها را با ذلّت و خوارى از آن سرزمین بیرون خواهیم کرد. ﴿۳۷﴾

قَالَ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ ﴿۳۸﴾ 

سلیمان گفت: اى بزرگان، کدامیکتان قبل از آنکه آنها تسلیم شده نزد من بیایند، تخت او (بلقیس) را نزد من مى آورد؟ ﴿۳۸﴾

قَالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقَامِكَ وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ ﴿۳۹﴾

شخصیت برجسته اى از جنّ گفت: من تخت او را مى آورم، قبل از آنکه از جایگاهت برخیزى و قطعا من بر این کار تواناى امینى هستم. ﴿۳۹﴾

قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَمَنْ شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ ﴿۴۰﴾

کسى که بعضى از علم کتاب در نزد او بود، گفت: من براى تو قبل از آنکه چشمت را بر هم زنى آن را مى آورم. پس وقتى که تخت او را در نزد خودش گذاشته دید، گفت: این از فضل پروردگار من است تا مرا امتحان کند، آیا من شکر مى کنم یا کفران مى کنم؟ و کسى که شکر کند، جز این نیست که شکر کرده به نفع خودش و کسى که کفران کند، پس قطعا پروردگار من بى نیاز کریمى است. ﴿۴۰﴾

برداشت از آیات ۴۰ – ۳۷

انسان از اجنّه قویتر است

سالک الی اللّه باید بداند که اگر بنده واقعی خدا باشد از اجنّه قویتر خواهد بود و بیشتر می تواند اظهار قدرت کند. زیرا او با علمی که از جانب خدا به او داده شده کار می کند ولی اجنه شاید با علم کتاب صددرصد کار نکنند.

سالک الی اللّه باید تفضلات پروردگار را مایه امتحان خود بداند و بصیرت پیدا کند که آیا جزء شاکرین هست یا از کفران کنندگان خواهد بود.

قَالَ نَكِّرُوا لَهَا عَرْشَهَا نَنْظُرْ أَتَهْتَدِي أَمْ تَكُونُ مِنَ الَّذِينَ لَا يَهْتَدُونَ ﴿۴۱﴾

سلیمان گفت: تخت او را به او معرّفى نکنید تا ببینیم آیا خودبخود به آن راهنمائى مى شود یا نمى تواند از کسانى باشد که آن را بشناسد؟ ﴿۴۱﴾

فَلَمَّا جَاءَتْ قِيلَ أَهَكَذَا عَرْشُكِ قَالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ وَأُوتِينَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهَا وَكُنَّا مُسْلِمِينَ ﴿۴۲﴾

پس وقتى که آمد به او گفته شد: آیا تخت تو این گونه است؟ گفت: مثل اینکه خود او است و براى ما قبل از این علمى حاصل شده بود و مسلمان شده بودیم. ﴿۴۲﴾

وَصَدَّهَا مَا كَانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنَّهَا كَانَتْ مِنْ قَوْمٍ كَافِرِينَ ﴿۴۳﴾

و این عمل، او را از آنچه غیر از خدا را مى پرستید بازداشت. قطعا او از مردم کافر بود. ﴿۴۳﴾

قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَكَشَفَتْ عَنْ سَاقَيْهَا قَالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوَارِيرَ قَالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿۴۴﴾

به او گفته شد که داخل حیاط شو وقتى که آن را دید، گمان کرد آب بسیارى است، لذا پاهاى خود را برهنه کرد. سلیمان گفت: این زمینى از بلور صاف است. بلقیس گفت: پروردگار من، قطعا من به خودم ظلم کرده ام و من با سلیمان در مقابل پروردگار جهانیان تسلیمم. ﴿۴۴﴾

برداشت از آیات ۴۴ – ۴۱

امر به معروف و نهی از منکر

سالک الی اللّه باید به هر وسیله ای که می تواند اظهار قدرت کند تا دیگران را هدایت نماید و به خصوص حکام و مدیران و سیاستمداران  منحرف را به راه راست وادار کند.

«قضیه حضرت صالح علیه السلام»

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ فَإِذَا هُمْ فَرِيقَانِ يَخْتَصِمُونَ ﴿۴۵﴾

و قطعا به طرف قوم ثمود برادرشان صالح را فرستادیم که خدا را بپرستید. پس ناگهان آنها دو دسته شدند که به نزاع پرداختند. ﴿۴۵﴾

قَالَ يَا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ لَوْلَا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ﴿۴۶﴾

صالح گفت: اى قومِ من، چرا به بدى قبل از نیکى، عجله مى کنید؟ چرا از خدا تقاضاى بخشش نمى کنید تا شاید شما مشمول مهربانى گردید. ﴿۴۶﴾

قَالُوا اطَّيَّرْنَا بِكَ وَبِمَنْ مَعَكَ قَالَ طَائِرُكُمْ عِنْدَ اللَّهِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ ﴿۴۷﴾

گفتند: ما تو و کسانى را که با تو هستند به فال بد گرفته ایم. صالح گفت: فال بد شما نزد خدا است. بلکه شما مردمى هستید که امتحان مى شوید. ﴿۴۷﴾

وَكَانَ فِي الْمَدِينَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَلَا يُصْلِحُونَ ﴿۴۸﴾

و در آن شهر نُه جمعیت بودند که در زمین فساد مى کردند و صلح نمى کردند (طرفدار صلح نبودند). ﴿۴۸﴾

قَالُوا تَقَاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَيِّتَنَّهُ وَأَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِيِّهِ مَا شَهِدْنَا مَهْلِكَ أَهْلِهِ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ ﴿۴۹﴾

گفتند: به خدا هم قسم شوید که بر صالح و خانواده اش شبیخون زنیم. سپس به ولىّ او مى گوییم: ما از هلاکت خانواده او خبر نداریم و قطعا ما در گفتارمان راستگو هستیم. ﴿۴۹﴾

وَمَكَرُوا مَكْرًا وَمَكَرْنَا مَكْرًا وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ ﴿۵۰﴾

و آنها مکر مهمّى کردند و ما هم پنهانى براى آنها نقشه اى کشیدیم ولى آنها شعور نداشتند. ﴿۵۰﴾

برداشت از آیات ۵۰ – ۴۵

قضیه حضرت صالح علیه السلام

سالک الی اللّه باید از این قسمت از قضیه حضرت صالح علیه السلام استفاده های زیر را بکند:

۱  –  بندگی خدا را جدّی بگیرد و تفرقه و خصومت ایجاد نکند.

۲  –  به گناه قبل از نیکی کردن نپردازد و تا جائی که ممکن است بدی نکند.

۳  –  اگر می خواهد مورد مهربانی خدا واقع شود از خدا طلب بخشش کند.

۴  –  تا می تواند زبان به نیکی باز کند و هیچ چیز و هیچ کس را به فال بد نگیرد.

۵  –  در کارهای حرام و معصیت به دیگران کمک نکند و با مردم فاسد در کارهای بد هم قسم نشود تا مبتلا به دروغ گوئی و مکر و حیله نگردد.

فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ مَكْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْنَاهُمْ وَقَوْمَهُمْ أَجْمَعِينَ ﴿۵۱﴾

پس نگاه کن که چگونه عاقبت مکرشان گردید. قطعا ما آنها و قومشان همگى را نابود کردیم. ﴿۵۱﴾

فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خَاوِيَةً بِمَا ظَلَمُوا إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ ﴿۵۲﴾

این خانه هاى آنها است که به خاطر ظلمشان خالى مانده. قطعا در آن نشانه اى است براى مردمى که دانا هستند. ﴿۵۲﴾

وَأَنْجَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ ﴿۵۳﴾

و ما نجات دادیم کسانى را که ایمان آورده و تقوى پیشه کرده بودند. ﴿۵۳﴾

برداشت از آیات ۵۳ – ۵۱

عبرت گرفتن از تاریخ

سالک الی اللّه باید تاریخ گذشتگان را مطالعه کند و ببیند آنهایی که با خدا مکر و حیله کرده اند چگونه از بین رفته اند و خانه هایشان خالی مانده و یا از بین رفته است.

سالک الی اللّه باید نجات از هر بدی و عذاب را در ایمان و تقوی بداند و به هیچ وجه نزدیک معصیت نشود.

«قضیه حضرت لوط علیه السلام»

وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ وَأَنْتُمْ تُبْصِرُونَ ﴿۵۴﴾

و لوط را فرستادیم زمانى که به قومش گفت: آیا شما به طرف فحشاء مى روید و حال آنکه شما بینشى دارید؟ ﴿۵۴﴾

أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّسَاءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ ﴿۵۵﴾

آیا شما از روى شهوت به طرف مردها غیر از زنها مى روید؟ بلکه شما قومى هستید که خود را به نادانى مى زنید. ﴿۵۵﴾

فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قَالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ ﴿۵۶﴾

جواب قومش چیزى جز این نبود که گفتند: آل لوط را از قریه خود بیرون کنید. قطعا آنها مردمى هستند که خود را پاک نگه مى دارند. ﴿۵۶﴾

فَأَنْجَيْنَاهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْنَاهَا مِنَ الْغَابِرِينَ ﴿۵۷﴾ 

پس ما او و اهلش را نجات دادیم به جز زنش که مقدّر کردیم تا او از باقى ماندگان باشد. ﴿۵۷﴾

وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِمْ مَطَرًا فَسَاءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِينَ ﴿۵۸﴾

بر آنها بارانى باراندیم. پس باران آن اِنذارشدگان، بسیار بد بود. ﴿۵۸﴾

برداشت از آیات ۵۸ – ۵۴

قضیه حضرت لوط علیه السلام

سالک الی اللّه باید مردم را که علنا گناه می کنند با جدّیت بیشتری آنها را نهی از منکر کند و به هر نحوی که ممکن است مانع انجام گناهان علنی دیگران شود به خصوص گناهانی که در ارتباط با جنبه های شهوانی و فساد است که مردمان جاهل انجام می دهند. والا اگر نهی از منکر نکرد و بلکه در گناهان با گنه کاران خود را شریک قرار داد خدا او را هلاک می کند و از بین می برد.

«سلام خدا بر محمّد و آل محمّد صلی الله علیه و آله»

قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَسَلَامٌ عَلَى عِبَادِهِ الَّذِينَ اصْطَفَى آللَّهُ خَيْرٌ أَمَّا يُشْرِكُونَ ﴿۵۹﴾

بگو: ستایش براى خدا است و سلام بر بندگان انتخاب شده خدا. آیا خدا بهتر است یا آنهائى را که شریک خدا قرارشان مى دهند؟ ﴿۵۹﴾

«توجّه به وحدانیت خدا بوسیله تذکر آیات»

أَمَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَأَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَنْبَتْنَا بِهِ حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَةٍ مَا كَانَ لَكُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَهَا أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ يَعْدِلُونَ ﴿۶۰﴾

آیا کسى که آسمانها و زمین را خلق کرده و از آسمان براى شما آب نازل فرموده، و بوسیله آن باغهائى را که (درختانش سر به هم آورده) و داراى خرّمى و سبزى است براى شما رویانیده ایم و شما نمى توانستید درختانش را برویانید، آیا با خدا، خدائى است؟ بلکه آنها قومى هستند که خدا را با دیگران مساوى قرار مى دهند. ﴿۶۰﴾

أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَرَارًا وَجَعَلَ خِلَالَهَا أَنْهَارًا وَجَعَلَ لَهَا رَوَاسِيَ وَجَعَلَ بَيْنَ الْبَحْرَيْنِ حَاجِزًا أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ﴿۶۱﴾

یا کسى که زمین را آرام قرار داده و در میان آن زمین نهرهائى قرار داده و براى آن زمین کوههاى ثابتى قرار داده و بین دو دریا فاصله اى قرار داده، آیا با خدا، خدائى است؟ بلکه اکثر آنها نمى دانند. ﴿۶۱﴾

أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ ﴿۶۲﴾ 

آیا چه کسى مضطر را وقتى که دعا مى کند، اجابت نموده و بدى را از او برطرف فرموده و شما را خلفاى زمین قرار مى دهد؟ آیا با خدا، خدائى است؟ چه کم متذکر مى شوند. ﴿۶۲﴾

أَمَّنْ يَهْدِيكُمْ فِي ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَنْ يُرْسِلُ الرِّيَاحَ بُشْرًا بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ تَعَالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ ﴿۶۳﴾‏

آیا چه کسى شما را در تاریکیهاى بیابان و دریا هدایت مى کند؟ و چه کسى باد را بشارت دهنده قبل از (باران) رحمتش مى فرستد؟ آیا با خدا، خدائى است؟ بالاتر است خدا از آنچه براى او شریک قرار مى دهند. ﴿۶۳﴾

أَمَّنْ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَمَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ ﴿۶۴﴾

آیا چه کسى خلقت را آغاز نموده، سپس آن را تجدید کرده است و چه کسى شما را از آسمان و زمین روزى مى دهد؟ آیا با خدا خدائى است؟ بگو: دلیلتان را بیاورید، اگر راستگو هستید. ﴿۶۴﴾

«غیب را جز خدا نمی داند»

قُلْ لَا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ ﴿۶۵﴾

بگو: کسى که در آسمانها و زمین است، جز خدا غیب را نمى داند و آنها نمى فهمند چه وقت مبعوث خواهند شد. ﴿۶۵﴾

«مطالبی درباره آخرت»

بَلِ ادَّارَكَ عِلْمُهُمْ فِي الْآخِرَةِ بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِنْهَا بَلْ هُمْ مِنْهَا عَمُونَ ﴿۶۶﴾

آنها علم درستى درباره آخرت ندارند، بلکه آنها درباره آخرت در تردیدند، بلکه آنها نسبت به آخرت نابینا هستند. ﴿۶۶﴾

وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَإِذَا كُنَّا تُرَابًا وَآبَاؤُنَا أَئِنَّا لَمُخْرَجُونَ ﴿۶۷﴾

و کسانى که کافر شدند، مى گویند: آیا وقتى که ما و پدرانمان خاک شدیم، آیا ما از قبرها خارج مى شویم؟ ﴿۶۷﴾

لَقَدْ وُعِدْنَا هَذَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا مِنْ قَبْلُ إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ ﴿۶۸﴾ 

قطعا ما و پدرانمان از قبل به این مطالب وعده داده شده بودیم. این مطالب جز همان خرافات پیشینیان چیزى نیست. ﴿۶۸﴾

«دستور سیر و سفر»

قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ ﴿۶۹﴾

بگو: در روى زمین سیر و سفر کنید، پس نگاه کنید که چگونه بوده است عاقبت مجرمین؟ ﴿۶۹﴾

برداشت از آیه ۶۹

سیر و سفر

سالک الی اللّه باید روی زمین بسیار مسافرت کند و چشم بصیرت داشته باشد که عاقبت معصیت کاران را ببیند.

«سفارشاتی به پیامبر صلی الله علیه و آله درباره کفّار»

وَلَا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَلَا تَكُنْ فِي ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُونَ ﴿۷۰﴾

و بر آنها محزون نشو و از آنچه مکر مى کنند، در تنگنا قرار نگیر. ﴿۷۰﴾

وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ ﴿۷۱﴾

و مى گویند: این وعده چه وقت انجام مى شود اگر شما راستگو هستید؟ ﴿۷۱﴾

قُلْ عَسَى أَنْ يَكُونَ رَدِفَ لَكُمْ بَعْضُ الَّذِي تَسْتَعْجِلُونَ ﴿۷۲﴾ 

بگو: امید است بعضى از آنچه را که شما درباره اش عجله مى کنید، در کنار شما بوده باشد. ﴿۷۲﴾

«خدا بر مردم مهربان است»

وَإِنَّ رَبَّكَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَشْكُرُونَ ﴿۷۳﴾

و قطعا پروردگار تو بر مردم داراى تفضّل و مهربانى است ولى اکثر مردم شکر نمى کنند. ﴿۷۳﴾

«خدا آنچه در دلها است، می داند»

وَإِنَّ رَبَّكَ لَيَعْلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَا يُعْلِنُونَ ﴿۷۴﴾ 

و قطعا پروردگار تو آنچه را که (در) دلهایشان مخفى مى کنند و آنچه را که علنى مى نمایند، مى داند. ﴿۷۴﴾

وَمَا مِنْ غَائِبَةٍ فِي السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ ﴿۷۵﴾

و هیچ چیز پنهانى در آسمان و زمین نیست، مگر آنکه در کتاب آشکارى درج شده است. ﴿۷۵﴾

«قرآن بیانی است برای بنی اسرائیل»

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَقُصُّ عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَكْثَرَ الَّذِي هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ ﴿۷۶﴾‏

قطعا این قرآن اکثر چیزهائى را که بنى اسرائیل در آن اختلاف دارند، حکایت مى کند. ﴿۷۶﴾

وَإِنَّهُ لَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ ﴿۷۷﴾

و قطعا این قرآن هدایت و رحمت برای مؤمنین است. ﴿۷۷﴾

إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ بِحُكْمِهِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ ﴿۷۸﴾

قطعا پروردگار تو بین آنها (بنى اسرائیل) به فرمان خود قضاوت مى کند و او عزیز دانائى است. ﴿۷۸﴾

«دستور توکل»

فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّكَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِينِ ﴿۷۹﴾

پس بر خدا توکل کن. قطعا تو بر حقّ آشکاری هستی. ﴿۷۹﴾

برداشت از آیات ۷۹ – ۷۰

وظایف سالک الی اللّه

سالک الی اللّه باید به این سفارشات عمل کند:

۱  –  از سخنان بیهوده و مکر مردم محزون نشود.

۲  –  فکر نکند که اگر معصیت کرد عذابهای الهی او را تعقیب نمی کند.

۳  –  بداند که خدا به همه مردم تفضلاتی دارد و مهربان است.

۴  –  هر چه می تواند نعمتهای الهی را به یاد بیاورد و شکر کند.

۵  –  باید بداند که همه چیز را خدای تعالی می داند و همه آنها در قلب معصومین علیهم السلام ثبت و ضبط می شود.

۶  –  قرآن برای هدایت و رحمت به مؤمنین نازل گردیده است.

۷  –  خدای تعالی به وسیله قرآن بین همه مردم با حکمتش قضاوت می کند و او به هر چیزی دانا است.

۸  –  باید بر خدای که حق است توکل کند و خدا را در هر حال آشکارا مشاهده نماید.

«مرده چیزی درک نمی کند»

إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ ﴿۸۰﴾

قطعا تو به مردگان نمى توانى چیزى بشنوانى و به افراد کر هم نمى توانى چیزى بشنوانى، زمانى که برگشته و پشت مى کنند. ﴿۸۰﴾

وَمَا أَنْتَ بِهَادِي الْعُمْيِ عَنْ ضَلَالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا فَهُمْ مُسْلِمُونَ ﴿۸۱﴾

و تو کوران را از گمراهیشان نمى توانى هدایت کنى. تنها تو مى توانى کسانى که به آیات ما ایمان آورده است و آنها مسلمانند، بشنوانى. ﴿۸۱﴾

برداشت از آیات ۸۱ – ۸۰

خواب غفلت

سالک الی اللّه باید بداند که بعضی از مردم خواب غفلت شان منتهی به مرگ روحی شان شده است و آنها نمی توانند به هدایت آنها از گمراهی شان بپردازند زیرا تنها کسی که به نشانه های الهی ایمان داشته باشد سخن حق را می شنود و در مقابلش تسلیم می گردد.

«خروج دابه الارض»

وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لَا يُوقِنُونَ ﴿۸۲﴾

و زمانى که فرمان بر آنها قرار بگیرد، ما براى آنها جنبنده اى (فرد متحرّکى) را از زمین بیرون مى آوریم که با آنها سخن بگوید. قطعا مردم به نشانه هاى ما یقین نداشتند. ﴿۸۲﴾

«آیاتی مربوط به قیامت»

وَيَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآيَاتِنَا فَهُمْ يُوزَعُونَ ﴿۸۳﴾ 

و روزى که از هر امّتى فوجى از آن کسانى که آیات ما را تکذیب کرده اند محشور کنیم، پس آنها نگه داشته مى شوند. ﴿۸۳﴾

حَتَّى إِذَا جَاءُوا قَالَ أَكَذَّبْتُمْ بِآيَاتِي وَلَمْ تُحِيطُوا بِهَا عِلْمًا أَمَّاذَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۸۴﴾ 

تا زمانى که مى آیند. خدا مى گوید: آیا آیات مرا تکذیب کردید، در حالى که به آن احاطه علمى نداشتید؟ آیا چه کارى بود که شما انجام مى دادید؟ ﴿۸۴﴾

وَوَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ بِمَا ظَلَمُوا فَهُمْ لَا يَنْطِقُونَ ﴿۸۵﴾

و فرمان بر آنها به خاطر آنچه ظلم کردند، به وقوع پیوست. پس آنها سخنى نداشتند که بگویند. ﴿۸۵﴾

«شب برای استراحت است»

أَلَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِيَسْكُنُوا فِيهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِرًا إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ﴿۸۶﴾

آیا نمى بینند که ما شب را براى آنکه در آن آرامش بگیرند و روز را مایه بینش قرار داده ایم؟ قطعا در این نشانه اى است براى مردمى که ایمان مى آورند. ﴿۸۶﴾

«روز قیامت همه به وحشت می افتند»

وَيَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شَاءَ اللَّهُ وَكُلٌّ أَتَوْهُ دَاخِرِينَ ﴿۸۷﴾

و روزى که در صور دمیده مى شود، پس کسى که در آسمانها و کسى که در زمین است فزع مى کند (به هراس مى افتد)، مگر کسى را که خدا بخواهد. و همه مردم با خضوع به محضر پروردگارشان مى رسند. ﴿۸۷﴾

«کوهها حرکت می کنند»

وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِي أَتْقَنَ كُلَّ شَيْءٍ إِنَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ ﴿۸۸﴾‏

و کوهها را چنان مى بینى که گمان مى کنى آنها حرکت ندارند و حال آنکه مانند حرکت ابر مى روند. آفرینش خدائى است که هر چیزى را محکم نموده. قطعا او به آنچه مى کنید، دانا است. ﴿۸۸﴾

«نتیجه کار خوب و کار بد»

مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا وَهُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ ﴿۸۹﴾ 

کسى که با نیکى بیاید، پس براى او بهتر از آن خواهد بود و آنها از وحشت روز قیامت در امانند. ﴿۸۹﴾

وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۹۰﴾

و کسى که با بدى بیاید، به صورت در آتش مى افتد. آیا جز آنچه کرده اید جزا داده مى شوید؟ ﴿۹۰﴾

«مأموریتم برای بندگی خدا»

إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هَذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِي حَرَّمَهَا وَلَهُ كُلُّ شَيْءٍ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ ﴿۹۱﴾

جز این نیست به من دستور داده شده که پروردگار این شهرى را که حرمت داده شده عبادت کنم، در حالى که همه چیز از او است و من مأمورم اینکه از مسلمانان باشم. ﴿۹۱﴾

«تلاوت قرآن برای مردم»

وَأَنْ أَتْلُوَ الْقُرْآنَ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَقُلْ إِنَّمَا أَنَا مِنَ الْمُنْذِرِينَ ﴿۹۲﴾

و اینکه قرآن را تلاوت کنم. پس کسى که هدایت شود، جز این نیست که به نفع خود هدایت شده و کسى که گمراه شده، پس بگو: جز این نیست که من از ترسانندگانم. ﴿۹۲﴾

«به زودی نشانه های خدا را می شناسید»

وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ سَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ فَتَعْرِفُونَهَا وَمَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ﴿۹۳﴾

و بگو: حمد و ستایش مال خدا است. به زودى آیاتش را به شما نشان مى دهد، پس آن را خواهید شناخت و پروردگار تو از آنچه مى کنید، غافل نیست. ﴿۹۳﴾

برداشت از آیات ۹۳ – ۸۹

اعمال صالحه

سالک الی اللّه باید متوجه مطالب زیر باشد:

اول: آن که همیشه کارهای خوب انجام بدهد تا از وحشت روز قیامت در امان باشد.

دوم: به هیچ وجه کار بد نکند زیرا اگر کار بد بکند خدای تعالی جزای او را خواهد داد.

سوم: خدای تعالی بیشتر از آن چه که عمل کرده است گرفتارش نمی کند.

چهارم: این که بنده پروردگارش باشد و خدای کعبه را اطاعت کند.

پنجم: باید بداند همه چیز مال خدا است و در مقابل او تسلیم باشد.

ششم: قرآن را تلاوت کند و برای هدایت خود از آن برداشتی داشته باشد.

هفتم: راهنمائی های پروردگار را سپاس بگذارد و بداند که خدای تعالی از آنچه می کند غافل نیست.

سوره مبارکه شعراء

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

طسم ﴿۱﴾ 

طسم ﴿۱﴾

تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ ﴿۲﴾ 

این آیات کتاب روشن است. ﴿۲﴾

«پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله به خاطر ایمان مردم، خود را در فشار قرار می دهد»

لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ ﴿۳﴾ 

(اى پیامبر) گویا تو مى خواهى جانت را از دست بدهى از این که آنها مؤمن نیستند؟ ﴿۳﴾

إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّمَاءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِينَ ﴿۴﴾ 

اگر ما بخواهیم از آسمان بر آنها نشانه اى نازل مى کنیم که گردنهایشان در مقابل آن خاضع گردد. ﴿۴﴾

وَمَا يَأْتِيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنَ الرَّحْمَنِ مُحْدَثٍ إِلَّا كَانُوا عَنْهُ مُعْرِضِينَ ﴿۵﴾ 

و هیچ یادآورى تازه اى از جانب خداى بخشنده براى آنها نیامد، جز آنکه آنها از آن اعراض کننده بودند. ﴿۵﴾

فَقَدْ كَذَّبُوا فَسَيَأْتِيهِمْ أَنْبَاءُ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ ﴿۶﴾ 

پس قطعا تکذیب کردند و به زودى اخبار آنچه را که آنها آن را مسخره مى کردند، به آنها خواهد رسید. ﴿۶﴾

برداشت از آیات ۶ – ۱

استقامت

سالک الی اللّه نباید به خاطر اعراض و غفلت دیگران از دین مقدس اسلام، خود را ناراحت کند و متأثر باشد. بلکه فقط وظیفه او امر به معروف و نهی از منکر است. زیرا اگر آنها لیاقت می داشتند و خدای تعالی را منظور می کردند و رحمانیت خدا که شامل همه مخلوقات می شود را ندیده نمی گرفتند، خدای تعالی همه آنها را هدایت می فرمود و اهل تقوی می شدند.

«انواع گیاهان پر ارزش»

أَوَلَمْ يَرَوْا إِلَى الْأَرْضِ كَمْ أَنْبَتْنَا فِيهَا مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ ﴿۷﴾ 

آیا آنها به زمین نگاه نمى کنند که چقدر از انواع گیاهان پر قیمت در آن رویانیده ایم؟ ﴿۷﴾

إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ ﴿۸﴾ 

قطعا در آن نشانه اى است و(لى) بیشتر آنها مؤمن نیستند. ﴿۸﴾

وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ ﴿۹﴾ 

و قطعا پروردگار تو عزیز مهربانی است. ﴿۹﴾

«قضیه ای از حضرت موسی علیه السلام»

وَإِذْ نَادَى رَبُّكَ مُوسَى أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ﴿۱۰﴾ 

و زمانى که پروردگارت موسى را صدا زد بر اینکه به نزد قوم ستمگر باید بروى. ﴿۱۰﴾

قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَلَا يَتَّقُونَ ﴿۱۱﴾ 

قوم فرعون، آیا (چرا) آنها تقوى ندارند. ﴿۱۱﴾

قَالَ رَبِّ إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ ﴿۱۲﴾

موسى گفت: پروردگار من، من مى ترسم اینکه مرا تکذیب کنند. ﴿۱۲﴾

وَيَضِيقُ صَدْرِي وَلَا يَنْطَلِقُ لِسَانِي فَأَرْسِلْ إِلَى هَارُونَ ﴿۱۳﴾ 

و سینه ام تنگ شود و زبانم گویا نباشد. پس هارون را هم بفرست. ﴿۱۳﴾

وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخَافُ أَنْ يَقْتُلُونِ ﴿۱۴﴾ 

و از براى آنها بر عهده من گناهى است. پس مى ترسم اینکه مرا بکشند. ﴿۱۴﴾

قَالَ كَلَّا فَاذْهَبَا بِآيَاتِنَا إِنَّا مَعَكُمْ مُسْتَمِعُونَ ﴿۱۵﴾ 

خدا فرمود: هرگز، بروید با نشانه هاى ما. قطعا ما با شمائیم و سخنان شما را مى شنویم. ﴿۱۵﴾

فَأْتِيَا فِرْعَوْنَ فَقُولَا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿۱۶﴾ 

پس به سراغ فرعون بروید، بگوئید: قطعا ما فرستاده پروردگار عالمیانیم. ﴿۱۶﴾

أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ ﴿۱۷﴾ 

اینکه بنی اسرائیل را با ما بفرست. ﴿۱۷﴾

قَالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيدًا وَلَبِثْتَ فِينَا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ ﴿۱۸﴾ 

فرعون گفت: آیا ما تو را در میان خودمان از کودکى تربیت نکردیم و سالهایى از عمرت در میان ما نبودى؟ ﴿۱۸﴾

وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَأَنْتَ مِنَ الْكَافِرِينَ ﴿۱۹﴾‏

و انجام دادى آن کارى را که انجام دادى و تو از ناسپاسان بودى. ﴿۱۹﴾

قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ ﴿۲۰﴾ 

موسى گفت: من آن کار را انجام دادم و آن وقت من از گمراهان بودم. ﴿۲۰﴾

فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْمًا وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ ﴿۲۱﴾ 

پس چون من از شما ترسیدم، فرار کردم. پروردگارم حکمت به من عنایت کرد و از پیامبران قرارم داده. ﴿۲۱﴾

وَتِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِي إِسْرَائِيلَ ﴿۲۲﴾ 

و این نعمتى است که منّتش را بر من مى گذارى که بنى اسرائیل را بنده خود قرار داده اى. ﴿۲۲﴾

قَالَ فِرْعَوْنُ وَمَا رَبُّ الْعَالَمِينَ ﴿۲۳﴾

فرعون گفت: پروردگار جهانیان چیست؟ ﴿۲۳﴾

قَالَ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ ﴿۲۴﴾ 

موسى گفت: پروردگار آسمانها و زمین و آنچه بین آنها است، اگر اهل یقین هستید. ﴿۲۴﴾

قَالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَلَا تَسْتَمِعُونَ ﴿۲۵﴾ 

فرعون به اطرافیانش گفت: آیا نمی شنوید؟ ﴿۲۵﴾

قَالَ رَبُّكُمْ وَرَبُّ آبَائِكُمُ الْأَوَّلِينَ ﴿۲۶﴾ 

(موسى ادامه داد و) گفت: پروردگار شما و پروردگار پدران گذشته شما است. ﴿۲۶﴾

قَالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ ﴿۲۷﴾ 

فرعون گفت: قطعا این پیامبر شما که به طرف شما فرستاده شده، دیوانه است. ﴿۲۷﴾

قَالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَيْنَهُمَا إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ ﴿۲۸﴾ 

(موسى ادامه داد و) گفت: پروردگار مشرق و مغرب و آنچه در بین اینها است، اگر شما عقلتان را به کار بیندازید. ﴿۲۸﴾

قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلَهًا غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ ﴿۲۹﴾ 

فرعون گفت: اگر غیر از من خدایى را انتخاب کنى، تو را از زندانیان قرار مى دهم. ﴿۲۹﴾

قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُكَ بِشَيْءٍ مُبِينٍ ﴿۳۰﴾ 

موسی گفت: حتّی اگر نشانه واضحی برای تو بیاورم؟ ﴿۳۰﴾

قَالَ فَأْتِ بِهِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ ﴿۳۱﴾ 

فرعون گفت: آن را بیاور، اگر از راستگویانی. ﴿۳۱﴾

فَأَلْقَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ ثُعْبَانٌ مُبِينٌ ﴿۳۲﴾ 

موسی عصایش را انداخت. ناگهان اژدهای آشکاری گردید. ﴿۳۲﴾

وَنَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِيَ بَيْضَاءُ لِلنَّاظِرِينَ ﴿۳۳﴾ 

و دستش را بیرون آورد. پس ناگهان برای بینندگان سفید و روشن گردید. ﴿۳۳﴾

قَالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ ﴿۳۴﴾ 

فرعون به بزرگانى که در اطرافش بودند، گفت: قطعا این ساحر دانایى است. ﴿۳۴﴾

يُرِيدُ أَنْ يُخْرِجَكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ بِسِحْرِهِ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ ﴿۳۵﴾ 

مى خواهد شما را از سرزمینتان با سحرش خارج کند. پس چه دستور مى دهید؟ ﴿۳۵﴾

قَالُوا أَرْجِهْ وَأَخَاهُ وَابْعَثْ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ ﴿۳۶﴾ 

گفتند: او و برادرش را مهلت بده و جمع کنندگان را در شهرها بفرست. ﴿۳۶﴾

يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَحَّارٍ عَلِيمٍ ﴿۳۷﴾

تا همه ساحران دانا را نزد تو بیاورند. ﴿۳۷﴾

فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ ﴿۳۸﴾ 

بالاخره ساحران برای میعادگاه روز معینی جمع آوری شدند. ﴿۳۸﴾

وَقِيلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنْتُمْ مُجْتَمِعُونَ ﴿۳۹﴾‏

و به مردم گفته شد: آیا شما هم در آن میعادگاه اجتماع می کنید؟ ﴿۳۹﴾

لَعَلَّنَا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِنْ كَانُوا هُمُ الْغَالِبِينَ ﴿۴۰﴾ 

که اگر ساحران غلبه کردند، شاید ما آنها را تأیید و پیروی کنیم. ﴿۴۰﴾

فَلَمَّا جَاءَ السَّحَرَةُ قَالُوا لِفِرْعَوْنَ أَئِنَّ لَنَا لَأَجْرًا إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغَالِبِينَ ﴿۴۱﴾ 

پس وقتى که ساحران آمدند، به فرعون گفتند: اگر ما (بر آنها) غالب بودیم، آیا براى ما اجرى خواهد بود؟ ﴿۴۱﴾

قَالَ نَعَمْ وَإِنَّكُمْ إِذًا لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ ﴿۴۲﴾ 

فرعون گفت: بله و قطعا شما در آن وقت از مقرّبین خواهید بود. ﴿۴۲﴾

قَالَ لَهُمْ مُوسَى أَلْقُوا مَا أَنْتُمْ مُلْقُونَ ﴿۴۳﴾ 

موسی به ساحران گفت: بیندازید آنچه را که می خواهید بیندازید. ﴿۴۳﴾

فَأَلْقَوْا حِبَالَهُمْ وَعِصِيَّهُمْ وَقَالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغَالِبُونَ ﴿۴۴﴾ 

آنها ریسمانها و عصاهاى خود را انداختند و گفتند: به عزّت فرعون قسم که قطعا ما غلبه مى کنیم.﴿۴۴﴾

فَأَلْقَى مُوسَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ ﴿۴۵﴾ 

موسى عصایش را انداخت. ناگهان تمام آنچه را که آنها انداخته بودند و دروغ بود، بلعید. ﴿۴۵﴾

فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ ﴿۴۶﴾ 

پس همه ساحران به سجده افتادند. ﴿۴۶﴾

قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿۴۷﴾ 

گفتند: ایمان آوردیم به پروردگار عالمیان. ﴿۴۷﴾

رَبِّ مُوسَى وَهَارُونَ ﴿۴۸﴾ 

پروردگار موسی و هارون. ﴿۴۸﴾

قَالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ ﴿۴۹﴾ 

فرعون گفت: شما قبل از آنکه من اجازه دهم به او ایمان آوردید؟ قطعا او بزرگ شما بوده که سحر را به شما تعلیم داده است، پس به زودى خواهید فهمید. از چپ و راست، دست و پاى شما را قطع مى کنم و همه شما را به دار مى زنم. ﴿۴۹﴾

قَالُوا لَا ضَيْرَ إِنَّا إِلَى رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ ﴿۵۰﴾ 

گفتند: مشکلی نیست. قطعا ما به طرف پروردگارمان بر می گردیم. ﴿۵۰﴾

إِنَّا نَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لَنَا رَبُّنَا خَطَايَانَا أَنْ كُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِينَ ﴿۵۱﴾ 

ما طمع داریم اینکه پروردگارمان، خطاهای ما را ببخشد و اینکه اوّل مؤمن باشیم. ﴿۵۱﴾

وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي إِنَّكُمْ مُتَّبَعُونَ ﴿۵۲﴾ 

و ما وحى کردیم به موسى اینکه بندگان مرا شبانه حرکت بده که شما مورد تعقیب هستید. ﴿۵۲﴾

فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ ﴿۵۳﴾ 

فرعون، مأمورین خود را در شهرها فرستاد. ﴿۵۳﴾

إِنَّ هَؤُلَاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِيلُونَ ﴿۵۴﴾ 

که قطعا آن گروه (بنى اسرائیل) جمعیت کمى هستند. ﴿۵۴﴾

وَإِنَّهُمْ لَنَا لَغَائِظُونَ ﴿۵۵﴾ 

و قطعا آنها ما را وادار به غیظ و غضب کرده اند. ﴿۵۵﴾

وَإِنَّا لَجَمِيعٌ حَاذِرُونَ ﴿۵۶﴾ 

و قطعا ما همه مان جنگجو هستیم. ﴿۵۶﴾

فَأَخْرَجْنَاهُمْ مِنْ جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ ﴿۵۷﴾ 

پس ما آنها (فرعونیان) را از باغها و چشمه ها. ﴿۵۷﴾

وَكُنُوزٍ وَمَقَامٍ كَرِيمٍ ﴿۵۸﴾ 

و از گنجها و قصرهای خوب بیرونشان کردیم. ﴿۵۸﴾

كَذَلِكَ وَأَوْرَثْنَاهَا بَنِي إِسْرَائِيلَ ﴿۵۹﴾ 

این چنین بود و ما بنی اسرائیل را وارث آنها نمودیم. ﴿۵۹﴾

فَأَتْبَعُوهُمْ مُشْرِقِينَ ﴿۶۰﴾‏

پس موقع طلوع آفتاب بنى اسرائیل را تعقیب کردند. ﴿۶۰﴾

فَلَمَّا تَرَاءَى الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَى إِنَّا لَمُدْرَكُونَ ﴿۶۱﴾ 

وقتى آن دو دسته یکدیگر را دیدند، اصحاب موسى گفتند: قطعا ما به دست فرعونیان افتادیم. ﴿۶۱﴾

قَالَ كَلَّا إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ ﴿۶۲﴾ 

موسى گفت: هرگز. قطعا خدا با من است. پروردگار من به زودى مرا راهنمائى خواهد کرد. ﴿۶۲﴾

فَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَكَانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ ﴿۶۳﴾ 

پس ما به موسى وحى کردیم که با عصایت به دریا بزن. پس دریا از هم جدا شد و هر بخشى از دریا مانند کوه بزرگى (دو طرف) قرار گرفت. ﴿۶۳﴾

وَأَزْلَفْنَا ثَمَّ الْآخَرِينَ ﴿۶۴﴾ 

و آنجا (دو لشگر را) با یکدیگر نزدیک (دریا) کردیم. ﴿۶۴﴾

وَأَنْجَيْنَا مُوسَى وَمَنْ مَعَهُ أَجْمَعِينَ ﴿۶۵﴾ 

و موسی و کسی که با او بود همه شان را نجات دادیم. ﴿۶۵﴾

ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِينَ ﴿۶۶﴾ 

سپس آن دسته دیگر را غرق نمودیم. ﴿۶۶﴾

إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ ﴿۶۷﴾ 

قطعا در آن نشانه ای بود ولی اکثر آنها ایمان نیاوردند. ﴿۶۷﴾

وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ ﴿۶۸﴾ 

و قطعا پروردگار تو همان خدای عزیز مهربان است. ﴿۶۸﴾

«قضیه حضرت ابراهیم علیه السلام»

وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْرَاهِيمَ ﴿۶۹﴾ 

و برای آنها قضیه حضرت ابراهیم را تلاوت کن. ﴿۶۹﴾

إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا تَعْبُدُونَ ﴿۷۰﴾ 

وقتی که به پدر و قومش گفت: چه چیز را می پرستید؟ ﴿۷۰﴾

قَالُوا نَعْبُدُ أَصْنَامًا فَنَظَلُّ لَهَا عَاكِفِينَ ﴿۷۱﴾ 

گفتند: بتها را می پرستیم و همیشه زیر سایه آنها بوده و هستیم. ﴿۷۱﴾

قَالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ ﴿۷۲﴾ 

ابراهیم گفت: آیا وقتی که آنها را می خوانید، می شنوند؟ ﴿۷۲﴾

أَوْ يَنْفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ ﴿۷۳﴾ 

یا برای شما نفع و ضرری دارند؟ ﴿۷۳﴾

قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آبَاءَنَا كَذَلِكَ يَفْعَلُونَ ﴿۷۴﴾ 

گفتند: بلکه ما پدرانمان را این گونه یافته ایم که این کار را می کرده اند. ﴿۷۴﴾

قَالَ أَفَرَأَيْتُمْ مَا كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ ﴿۷۵﴾ 

ابراهیم گفت: آیا می فهمید که چه چیز را می پرستید؟ ﴿۷۵﴾

أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمُ الْأَقْدَمُونَ ﴿۷۶﴾ 

شما و پدران گذشته تان. ﴿۷۶﴾

فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِي إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِينَ ﴿۷۷﴾ 

پس قطعا آنها غیر از پروردگار جهانیان، همه دشمنان منند. ﴿۷۷﴾

اَلَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ ﴿۷۸﴾ 

آن خدائی که مرا خلق کرد، پس او هدایتم می کند. ﴿۷۸﴾

وَالَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ ﴿۷۹﴾ 

و کسی که او به من طعام می دهد و به من آب می دهد. ﴿۷۹﴾

وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ ﴿۸۰﴾ 

و وقتی که مریض شدم، او شفایم می دهد. ﴿۸۰﴾

وَالَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ ﴿۸۱﴾ 

و کسی که مرا می میراند، سپس زنده ام می کند. ﴿۸۱﴾

وَالَّذِي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ ﴿۸۲﴾ 

و کسی که طمع دارم اینکه گناهانم را روز جزا ببخشد. ﴿۸۲﴾

رَبِّ هَبْ لِي حُكْمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ ﴿۸۳﴾‏

پروردگار من، به من حکمت عنایت کن و مرا به صالحین ملحق بفرما. ﴿۸۳﴾

وَاجْعَلْ لِي لِسَانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ ﴿۸۴﴾ 

و برای من در میان دیگران زبان صادقی قرار بده. ﴿۸۴﴾

وَاجْعَلْنِي مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ ﴿۸۵﴾ 

و از وارثین بهشت پر نعمت قرارم بده. ﴿۸۵﴾

وَاغْفِرْ لِأَبِي إِنَّهُ كَانَ مِنَ الضَّالِّينَ ﴿۸۶﴾

و پدرم را بیامرز، زیرا قطعا او از گمراهان است. ﴿۸۶﴾

وَلَا تُخْزِنِي يَوْمَ يُبْعَثُونَ ﴿۸۷﴾ 

و در روزی که همه مبعوث می شوند، مرا رسوا نکن. ﴿۸۷﴾

يَوْمَ لَا يَنْفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ ﴿۸۸﴾ 

روزی که مال و فرزندان برای انسان مفید نمی باشد. ﴿۸۸﴾

إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ ﴿۸۹﴾ 

مگر کسی که با قلب سالم به درگاه خدا بیاید. ﴿۸۹﴾

برداشت از آیات ۸۹ – ۶۹

حضرت ابراهیم علیه السلام

سالک الی اللّه باید از قضیه حضرت ابراهیم علیه السلام پند بگیرد و به دستورات زیر عمل کند:

اوّل: آن چه را که مورد اطاعت خود قرار می دهد بداند که این لیاقت را آن چیز دارد.

دوّم: نفع و ضرر هر کاری را که می کند بسنجد و اگر برای دنیا و آخرتش مفید است انجام دهد.

سوّم: تنها به خاطر این که کاری رسم است و گذشتگان انجام داده اند آن را انجام ندهد بلکه با توجّه به آنچه مورد پرستش قرار می دهد آن را لایق این کار بداند.

چهارم: جز خدا و راه خدای تعالی و کسانی که از طرف خدا سخن می گویند بقیه را که راههای دیگر و پرستشهای دیگر را به او ارائه می دهند دشمن خود تصوّر کند.

پنجم: بداند خدایی که او را خلق کرده همه موفقیتها را به قلبش الهام می کند و هدایتش می فرماید.

ششم: باید بداند که خدای تعالی روزی او را می دهد آن چنان که همه جانداران عالم را آب و غذا داده است.

هفتم: باید بداند که وقتی خودش با ندانم کاریهایش مریض بدنی و یا روحی می شود خدای تعالی او را با راهنماییهایش شفا می دهد.

هشتم: باید بداند که اگر خدای تعالی او را در این دنیا می میراند حیات ابدی در آخرت به او عطا می فرماید.

نهم: سالک الی اللّه باید طمع به مغفرت خدای تعالی در روز قیامت داشته باشد و از رحمت الهی مأیوس نباشد.

دهم: باید با تزکیه نفس خودش را به اخلاص برساند تا خدای تعالی قلبش را پر از حکمت کند و او را به بندگان شایسته خود ملحق فرماید.

یازدهم: باید از خدای تعالی کمک بخواهد که در بین مردم با صداقت و درستی حرکت کند.

دوازدهم: باید از خدای تعالی بهشت پر نعمت را طلب کند که نهایت همه خوبیها آن می باشد.

سیزدهم: همیشه اقوام و نزدیکانش را باید دعا کند و برای آنها طلب آمرزش کند ولو آن که از گمراهان باشند.

چهاردهم: سالک الی اللّه باید عاقبت بین و دور اندیش باشد و دائما به فکر روز قیامت، روزی که مال و فرزند برای انسان مفید نیست و تنها قلب سالم و روح سالم مفید است، باشد.

«خصوصیات روز قیامت»

وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ ﴿۹۰﴾ 

و بهشت برای پرهیزکاران نزدیک می گردد. ﴿۹۰﴾

وَبُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِلْغَاوِينَ ﴿۹۱﴾ 

و جهنّم برای گمراهان ظاهر می شود. ﴿۹۱﴾

وَقِيلَ لَهُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ ﴿۹۲﴾ 

و به آنها گفته می شود: کجایند آنچه را که شما می پرستید؟ ﴿۹۲﴾

مِنْ دُونِ اللَّهِ هَلْ يَنْصُرُونَكُمْ أَوْ يَنْتَصِرُونَ ﴿۹۳﴾ 

غیر از خدا، آیا شما را یاری می کنند یا کسی آنها را یاری می کند؟ ﴿۹۳﴾

فَكُبْكِبُوا فِيهَا هُمْ وَالْغَاوُونَ ﴿۹۴﴾ 

پس همه آن بتها و گمراهان به دوزخ ریخته می شوند. ﴿۹۴﴾

وَجُنُودُ إِبْلِيسَ أَجْمَعُونَ ﴿۹۵﴾ 

و (با) همه لشگر ابلیس. ﴿۹۵﴾

قَالُوا وَهُمْ فِيهَا يَخْتَصِمُونَ ﴿۹۶﴾ 

آنها در جهنّم با یکدیگر دشمنی می کنند، می گویند: ﴿۹۶﴾

تَاللَّهِ إِنْ كُنَّا لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ ﴿۹۷﴾ 

به خدا قسم که ما در ضلالت واضحی بودیم. ﴿۹۷﴾

إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿۹۸﴾ 

آن وقتی که ما شما را با پروردگار جهانیان مساوی می دانستیم. ﴿۹۸﴾

وَمَا أَضَلَّنَا إِلَّا الْمُجْرِمُونَ ﴿۹۹﴾ 

و کسی جز گنهکاران ما را گمراه نکردند. ﴿۹۹﴾

فَمَا لَنَا مِنْ شَافِعِينَ ﴿۱۰۰﴾ 

پس برای ما شفاعت کننده ای نخواهد بود. ﴿۱۰۰﴾

وَلَا صَدِيقٍ حَمِيمٍ ﴿۱۰۱﴾ 

و برای ما دوست صدیقی نیست. ﴿۱۰۱﴾

فَلَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ﴿۱۰۲﴾ 

پس اگر برای ما بازگشتی بود، ما از مؤمنین بودیم. ﴿۱۰۲﴾

إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ ﴿۱۰۳﴾ 

قطعا در آن جریان نشانه ای است و اکثر اینها از مؤمنان نبوده اند. ﴿۱۰۳﴾

برداشت از آیات ۱۰۳ – ۹۰

نجات از جهنّم

سالک الی اللّه برای نجات از جهنّم و گمراهی و رسیدن به کمالات به مسائل زیر توجّه کاملی داشته باشد:

اوّل: باید رعایت تقوی را در مراحل تزکیه نفس بکند تا بتواند با اهل بهشت در بهشت زندگی کند.

دوّم: نباید جزء گمراهان باشد که به جهنّمی که در آن جهنّم همه لشگریان شیطان و بت پرستان در آن هستند خواهد رفت.

سوّم: باید تزکیه نفس کند تا با خوبان محشور شود والّا در جهنّمی که همه با هم اختلاف دارند و با یکدیگر خصومت می کنند، خواهد رفت.

چهارم: باید به طرف کارهایی که او را به گمراهی می کشاند نرود تا در نتیجه به گمراهی شدیدی برسد و از مجرمین محسوب بشود و شفیعی و دوست صدیقی نداشته باشد.

پنجم: همه کارهای خوب و تزکیه نفس را در همین دنیا انجام دهد. زیرا اگر بخواهد در قیامت تزکیه نفس کند به مشکلات زیادی برخورد می کند و آرزوی برگشتن به دنیا را می نماید.

وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ ﴿۱۰۴﴾ 

و قطعا پروردگار تو، همان او عزیز مهربانی است. ﴿۱۰۴﴾

«قضیه حضرت نوح علیه السلام»

كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِينَ ﴿۱۰۵﴾ 

قوم نوح پیامبران را تکذیب کردند. ﴿۱۰۵﴾

إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلَا تَتَّقُونَ ﴿۱۰۶﴾ 

آن وقتی که برادرشان نوح به آنها گفت: چرا تقوی ندارید؟ ﴿۱۰۶﴾

إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ ﴿۱۰۷﴾ 

قطعا من برای شما پیامبر امینی هستم. ﴿۱۰۷﴾

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ ﴿۱۰۸﴾ 

پس تقوای خدا را داشته باشید و مرا اطاعت کنید. ﴿۱۰۸﴾

وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿۱۰۹﴾ 

و من از شما مزدی درخواست نمی کنم. اجر من جز به عهده پروردگار جهانیان نمی باشد. ﴿۱۰۹﴾

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ ﴿۱۱۰﴾ 

پس تقوای خدا را داشته باشید و مرا اطاعت کنید. ﴿۱۱۰﴾

قَالُوا أَنُؤْمِنُ لَكَ وَاتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ ﴿۱۱۱﴾‏

قومش گفتند: آیا ما ایمان به تو بیاوریم، در حالی که افراد رذل از تو پیروی کرده اند؟ ﴿۱۱۱﴾

قَالَ وَمَا عِلْمِي بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿۱۱۲﴾ 

نوح گفت: من چه علمی به آنچه آنها عمل کرده اند، داشته ام؟ ﴿۱۱۲﴾

برداشت از آیات ۱۱۲ – ۱۰۶

نصایح حضرت نوح علیه السلام

سالک الی اللّه باید از نصایح حضرت نوح علیه السلام که رسول امینی بود استفاده کند:

اوّل: او به قومش فرمود: چرا تقوی ندارید.

دوّم: باید با اطاعت از پیغمبران تقوی را پیشه کند و کارهایش تحت فرماندهی معصومین علیهم السلام باشد.

سوّم: اگر برای دیگران مسائلی را از قبیل راهنمایی آنها و یا هر کاری را که جنبه خدایی دارد انجام داد از مردم اجر و مزدی نخواسته باشد بلکه اجرش را بر عهده خدای تعالی بگذارد.

چهارم: اگر از رهبر معصومی خواست پیروی کند به پیروانش به چشم ظاهر نگاه نکند و ثروت و مکنت آنها را در نظر نگیرد و فقر و تنگدستی آنها او را به گفتن حرف نامربوط وادار ننماید.

إِنْ حِسَابُهُمْ إِلَّا عَلَى رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ ﴿۱۱۳﴾ 

حساب آنها جز بر عهده پروردگارم نیست، اگر شما شعور می داشتید. ﴿۱۱۳﴾

وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الْمُؤْمِنِينَ ﴿۱۱۴﴾ 

و من مؤمنین را دور نخواهم کرد. ﴿۱۱۴﴾

إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُبِينٌ ﴿۱۱۵﴾ 

من جز ترساننده آشکاری چیزی نیستم. ﴿۱۱۵﴾

قَالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يَا نُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ ﴿۱۱۶﴾ 

گفتند: اگر بس نکنی ای نوح، سنگسار خواهی شد. ﴿۱۱۶﴾

قَالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ ﴿۱۱۷﴾

نوح گفت: پروردگار من، قطعا قوم من، مرا تکذیب کردند. ﴿۱۱۷﴾

فَافْتَحْ بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ فَتْحًا وَنَجِّنِي وَمَنْ مَعِيَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ﴿۱۱۸﴾ 

پس بین من و بین آنها راهى باز کن و مرا و کسى که از مؤمنین با من است، نجات بده. ﴿۱۱۸﴾

فَأَنْجَيْنَاهُ وَمَنْ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ ﴿۱۱۹﴾

پس ما او را و کسی که با او در کشتی پر جمعیت بود، نجاتش دادیم. ﴿۱۱۹﴾

ثُمَّ أَغْرَقْنَا بَعْدُ الْبَاقِينَ ﴿۱۲۰﴾ 

سپس بعد از آنها باقی مانده را غرق نمودیم. ﴿۱۲۰﴾

إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ ﴿۱۲۱﴾ 

قطعا در آن نشانه ای است و اکثر آنها مؤمن نبودند. ﴿۱۲۱﴾

وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ ﴿۱۲۲﴾ 

و قطعا پروردگار تو همان عزیز مهربان است. ﴿۱۲۲﴾

«قضیه حضرت هود علیه السلام»

كَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِينَ ﴿۱۲۳﴾ 

قوم عاد (هم) پیغمبران را تکذیب کردند. ﴿۱۲۳﴾

إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَلَا تَتَّقُونَ ﴿۱۲۴﴾ 

آن وقتی که برادرشان هود به آنها گفت: چرا تقوی ندارید؟ ﴿۱۲۴﴾

إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ ﴿۱۲۵﴾ 

من برای شما پیامبر امینی هستم. ﴿۱۲۵﴾

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ ﴿۱۲۶﴾ 

پس تقوای خدا را داشته باشید و مرا اطاعت کنید. ﴿۱۲۶﴾

وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿۱۲۷﴾ 

و من از شما مزدی درخواست نمی کنم. اجر من جز بر پروردگار جهانیان نمی باشد. ﴿۱۲۷﴾

أَتَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ ﴿۱۲۸﴾ 

آیا شما بر هر جای مرتفعی بیهوده نشانه ای می سازید؟ ﴿۱۲۸﴾

وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ ﴿۱۲۹﴾ 

و قصرهای محکمی را برای خود اتّخاذ می کنید، شاید (در دنیا) همیشه بمانید؟ ﴿۱۲۹﴾

وَإِذَا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ ﴿۱۳۰﴾ 

و زمانی که مجازات می کنید، مانند جبّاران مجازات می نمائید. ﴿۱۳۰﴾

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ ﴿۱۳۱﴾ 

پس تقوای خدا را داشته باشید و مرا اطاعت کنید. ﴿۱۳۱﴾

وَاتَّقُوا الَّذِي أَمَدَّكُمْ بِمَا تَعْلَمُونَ ﴿۱۳۲﴾ 

و از آن کسى که شما را به آنچه مى دانید مدد کرده است، بپرهیزید. ﴿۱۳۲﴾

أَمَدَّكُمْ بِأَنْعَامٍ وَبَنِينَ ﴿۱۳۳﴾ 

شما را به چهارپایان و فرزندانتان مدد فرمود. ﴿۱۳۳﴾

وَجَنَّاتٍ وَعُيُونٍ ﴿۱۳۴﴾ 

و باغها و چشمه ها. ﴿۱۳۴﴾

إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ ﴿۱۳۵﴾ 

قطعا من برای شما عذاب روز بزرگ را می ترسم. ﴿۱۳۵﴾

قَالُوا سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُنْ مِنَ الْوَاعِظِينَ ﴿۱۳۶﴾‏

آنها گفتند: فرقی برای ما نمی کند، چه تو ما را موعظه کنی یا هرگز از موعظه کنندگان نباشی. ﴿۱۳۶﴾

إِنْ هَذَا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِينَ ﴿۱۳۷﴾ 

قطعا این جز (همان) افسانه های قبلی ها چیزی نیست. ﴿۱۳۷﴾

وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ ﴿۱۳۸﴾ 

و ما عذاب نخواهیم شد. ﴿۱۳۸﴾

فَكَذَّبُوهُ فَأَهْلَكْنَاهُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ ﴿۱۳۹﴾

آنها هود را تکذیب کردند. پس ما هلاکشان کردیم. قطعا در آن نشانه ای است و اکثر آنها مؤمن نبودند. ﴿۱۳۹﴾

وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ ﴿۱۴۰﴾ 

و قطعا پروردگار تو عزیز مهربان است. ﴿۱۴۰﴾

برداشت از آیات ۱۴۰ – ۱۲۳

قضیه حضرت هود علیه السلام

سالک الی اللّه باید به مطالب زیر عمل کند:

اوّل: نباید بدون تحقیق هر چه را شنید تکذیب کند بخصوص اگر کلام معصومین علیهم السلام و انبیاء علیهم السلام باشد بلکه باید در مرحله اول مطالب انبیاء و پاکان را تحلیل کند و باز هم اگر نفهمید آن را تکذیب نکند.

دوّم: اگر دوستانه و برادر وار کسی او را امر به معروف کرد، با محبت بپذیرد.

سوّم: اگر شخص امینی بخصوص بدون مطالبه اجر و مزد، پیشنهادی به او داد مانند تقوی و بندگی خدا فورا بپذیرد.

چهارم: در زندگی مادی بلند پروازی نکند ونشانه ای از خود در این ارتباط به جای نگذارد.

پنجم: در عین آن که باید ساختمانها و بناها را محکم و ضدّ زلزله بسازد، در دنیا نیت ماندن همیشگی را در سر نداشته باشد.

ششم: اگر کسی را به خاطر اعمال زشتش مجازات خواست بکند مانند جبّارها و طاغوتها، مجازات ننماید.

هفتم: در همه کارها تقوی داشته باشد و بندگی کامل خدای تعالی را بکند.

هشتم: از خدایی که در همه کارها به او کمک کرده است و نعمتهایی از قبیل باغها و چشمه ها و حیوانات و فرزندان به او داده است، بپرهیزد و تقوای او را رعایت کند.

نهم: در شنیدن سخنان موعظه، انعطاف پذیر باشد و خود را به جهل مرکب متّصف ننماید.

دهم: به اعمال بیهوده خود مغرور نشود و فکر نکند که خدای تعالی او را به اعمال زشتش عذاب نمی کند زیرا خدای تعالی به خاطر این که اکثر اینها ایمان واقعی نیاورده اند در عین آن که خدای تعالی رحمت خاصه ای به مؤمنین دارد، این عدّه را هلاک خواهد کرد و به عذابهایی مبتلا خواهد فرمود.

«قضیه حضرت صالح علیه السلام»

كَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِينَ ﴿۱۴۱﴾ 

قوم ثمود (هم) پیامبران را تکذیب کردند. ﴿۱۴۱﴾

إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صَالِحٌ أَلَا تَتَّقُونَ ﴿۱۴۲﴾ 

آن وقتی که برادرشان صالح به آنها گفت: چرا تقوی ندارید؟ ﴿۱۴۲﴾

إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ ﴿۱۴۳﴾ 

قطعا من برای شما پیامبر امینی هستم. ﴿۱۴۳﴾

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ ﴿۱۴۴﴾ 

پس تقوای خدا را داشته باشید و مرا اطاعت کنید. ﴿۱۴۴﴾

وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿۱۴۵﴾ 

و من از شما مزدی درخواست نمی کنم. اجر من جز بر پروردگار جهانیان نمی باشد. ﴿۱۴۵﴾

أَتُتْرَكُونَ فِي مَا هَاهُنَا آمِنِينَ ﴿۱۴۶﴾ 

آیا ﴿فکر می کنید﴾ در کمال امنیت در آنچه اینجا هست، باقی خواهید ماند؟ ﴿۱۴۶﴾

فِي جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ ﴿۱۴۷﴾ 

در باغها و چشمه ها. ﴿۱۴۷﴾

وَزُرُوعٍ وَنَخْلٍ طَلْعُهَا هَضِيمٌ ﴿۱۴۸﴾

و زراعتها و درخت خرمائی که شکوفه هایش لطیف است. ﴿۱۴۸﴾

وَتَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا فَارِهِينَ ﴿۱۴۹﴾ 

و خانه هائی از کوهها می تراشید، پس به عیش مشغول می گردید. ﴿۱۴۹﴾

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ ﴿۱۵۰﴾ 

پس تقوای خدا را داشته باشید و مرا اطاعت کنید. ﴿۱۵۰﴾

وَلَا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ ﴿۱۵۱﴾ 

و دستور اسراف کنندگان را اطاعت نکنید. ﴿۱۵۱﴾

اَلَّذِینَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَلَا یُصْلِحُونَ ﴿۱۵۲﴾ 

آن کسانی که در زمین فساد می کنند و اصلاح نمی کنند. ﴿۱۵۲﴾

قَالُوا إِنَّمَا أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ ﴿۱۵۳﴾ 

گفتند: جز این نیست که تو جادو شده ای. ﴿۱۵۳﴾

مَا أَنْتَ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنَا فَأْتِ بِآيَةٍ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ ﴿۱۵۴﴾ 

تو جز بشری مثل ما نیستی، پس نشانه ای برای ما بیاور، اگر تو از راستگویانی. ﴿۱۵۴﴾

برداشت از آیات ۱۵۴ – ۱۵۱

قضیه حضرت صالح علیه السلام

سالک الی اللّه باید همیشه به فکر اصلاح جامعه و اصلاح نفس خود باشد و دنبال فساد در روی زمین نرود و باید از انبیاء و اساتید، دلائل علمی و عقلی در مسائل معنوی بخواهد و از آنها معجزه و کرامتی توقّع نداشته باشد تا بدین وسیله بخواهد به حقیقت برسد.

قَالَ هَذِهِ نَاقَةٌ لَهَا شِرْبٌ وَلَكُمْ شِرْبُ يَوْمٍ مَعْلُومٍ ﴿۱۵۵﴾ 

گفت: این شتر نشانه است. برای او سهمی از آب و برای شما روز معینی سهمی از آب است. ﴿۱۵۵﴾

وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابُ يَوْمٍ عَظِيمٍ ﴿۱۵۶﴾ 

و با او به بدی برخورد نکنید که عذاب روز بزرگ شما را خواهد گرفت. ﴿۱۵۶﴾

فَعَقَرُوهَا فَأَصْبَحُوا نَادِمِینَ ﴿۱۵۷﴾ 

پس آن ناقه را پی کردند، پس بعد از آن پشیمان گردیدند. ﴿۱۵۷﴾

فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ ﴿۱۵۸﴾ 

و عذاب خدا آنها را گرفت. قطعا در آن نشانه ای بود و اکثر اینها مؤمن نبودند. ﴿۱۵۸﴾

وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ ﴿۱۵۹﴾‏

و قطعا پروردگار تو همان عزیز مهربان است. ﴿۱۵۹﴾

برداشت از آیات ۱۵۹ – ۱۵۵

ناقه صالح علیه السلام

سالک الی اللّه نباید به خاطر امور مادی دست به جنایتی که خدای تعالی از آن نهی کرده بزند. زیرا در این صورت عذاب الهی او را می گیرد با این که خدای تعالی به سالکین الی اللّه مهربانی خاصّی دارد.

«قضیه حضرت لوط علیه السلام»

كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلِينَ ﴿۱۶۰﴾ 

قوم لوط (هم) پیامبران را تکذیب کردند. ﴿۱۶۰﴾

إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَلَا تَتَّقُونَ ﴿۱۶۱﴾ 

آن وقتی که برادرشان لوط به آنها گفت: چرا تقوی ندارید؟ ﴿۱۶۱﴾

إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ ﴿۱۶۲﴾ 

من برای شما پیامبر امینی هستم. ﴿۱۶۲﴾

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِیعُونِ ﴿۱۶۳﴾ 

پس تقوای خدا را داشته باشید و مرا اطاعت کنید. ﴿۱۶۳﴾

وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿۱۶۴﴾ 

و من از شما مزدی درخواست نمی کنم. اجر من جز بر پروردگار جهانیان نمی باشد. ﴿۱۶۴﴾

أَتَأْتُونَ الذُّكْرَانَ مِنَ الْعَالَمِينَ ﴿۱۶۵﴾ 

آیا شما از میان جهانیان به طرف جنس ذکور می روید؟ ﴿۱۶۵﴾

وَتَذَرُونَ مَا خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عَادُونَ ﴿۱۶۶﴾ 

و آنچه را پروردگارتان برای شما از همسرانتان خلق کرده، رها می کنید؟ بلکه شما قوم تجاوزگری هستید. ﴿۱۶۶﴾

برداشت از آیات ۱۶۶ – ۱۶۰

قضیه حضرت لوط علیه السلام

سالک الی اللّه باید به دو مسئله مهم که مایه همه کمالات است توجّه داشته باشد:

اوّل: تقوی و دوّم: بندگی کامل انبیائی که از جانب خدای تعالی آمده اند، بخصوص که به خاطر تبلیغاتشان اجر و مزدی از کسی توقعّی ندارند و برای خدا کار می کنند.

قَالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يَا لُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِينَ ﴿۱۶۷﴾ 

گفتند: ای لوط، اگر بس نکنی، از اخراج شدگان خواهی بود. ﴿۱۶۷﴾

قَالَ إِنِّي لِعَمَلِكُمْ مِنَ الْقَالِينَ ﴿۱۶۸﴾ 

لوط گفت: من دشمن عمل شما هستم. ﴿۱۶۸﴾

رَبِّ نَجِّنِی وَأَهْلِی مِمَّا یَعْمَلُونَ ﴿۱۶۹﴾ 

پروردگارِ من، مرا و اهلم را از آنچه اینها انجام می دهند، نجات مرحمت فرما. ﴿۱۶۹﴾

فَنَجَّیْنَاهُ وَأَهْلَهُ أَجْمَعِینَ ﴿۱۷۰﴾ 

پس ما او و همه اهلش را نجات دادیم. ﴿۱۷۰﴾

إِلَّا عَجُوزاً فِی الْغَابِرِینَ ﴿۱۷۱﴾ 

مگر پیرزنی که در میان قوم باقی ماند. ﴿۱۷۱﴾

ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِینَ ﴿۱۷۲﴾ 

سپس دیگران را هلاک کردیم. ﴿۱۷۲﴾

وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِمْ مَطَرًا فَسَاءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِينَ ﴿۱۷۳﴾ 

پس بر آنها بارانی باراندیم، باران انذارشدگان، بسیار بد بود. ﴿۱۷۳﴾

إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ ﴿۱۷۴﴾ 

قطعا در آن نشانه ای بود و اکثر آنها مؤمن نبودند. ﴿۱۷۴﴾

وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ ﴿۱۷۵﴾ 

و قطعا پروردگار تو همان عزیز مهربان است. ﴿۱۷۵﴾

برداشت از آیات ۱۷۵ – ۱۶۷

جهاد با نفس

سالک الی اللّه باید با نفس خود جهاد کند و آن قدر نفس خود را آزاد نگذارد که برای خواسته نفس به بدترین کارها دست بزند و آن قدر خدا را به غضب بیاورد که خدا او را به عذاب سختی در دنیا و آخرت مبتلا می سازد.

«قضیه حضرت شعیب علیه السلام»

كَذَّبَ أَصْحَابُ الْأَيْكَةِ الْمُرْسَلِينَ ﴿۱۷۶﴾ 

اصحاب ایکه [۱] هم پیامبران را تکذیب کردند. ﴿۱۷۶﴾

[۱]  ــ شهرى بوده است در نزدیکى مدین.

إِذْ قَالَ لَهُمْ شُعَیْبٌ أَلَا تَتَّقُونَ ﴿۱۷۷﴾ 

آن وقتی که شعیب به آنها گفت: چرا تقوی ندارید؟ ﴿۱۷۷﴾

إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ ﴿۱۷۸﴾ 

من برای شما پیامبر امینی هستم. ﴿۱۷۸﴾

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِیعُونِ ﴿۱۷۹﴾ 

پس تقوای خدا را داشته باشید و مرا اطاعت کنید. ﴿۱۷۹﴾

وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿۱۸۰﴾ 

و من از شما مزدی درخواست نمی کنم. اجر من جز بر پروردگار جهانیان نمی باشد. ﴿۱۸۰﴾

أَوْفُوا الْكَيْلَ وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِينَ ﴿۱۸۱﴾ 

پیمانه را کامل کنید و از ضرر زنندگان به دیگران نباشید. ﴿۱۸۱﴾

وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِیمِ ﴿۱۸۲﴾ 

و با ترازوی درست وزن کنید. ﴿۱۸۲﴾

وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ ﴿۱۸۳﴾‏

و به مردم چیزهائى که مى دهید، کم ندهید و بى باکانه در زمین فساد ننمائید. ﴿۱۸۳﴾

برداشت از آیات ۱۸۳ – ۱۷۶

قضیه حضرت شعیب علیه السلام

سالک الی اللّه باید به قدری در صراط مستقیم دقیقا حرکت کند که اگر چیزی به دیگری می فروشد کم ندهد و آن قدر هم افراط نکند که ضرر کند بلکه با ترازوی صحیحی جنس را بکشد و به مردم کم فروشی نکند که ممکن است به خاطر این عمل جزء فساد کنندگان در روی زمین باشد.

وَاتَّقُوا الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالْجِبِلَّةَ الْأَوَّلِينَ ﴿۱۸۴﴾ 

و تقواى خدائى را که شما و جمعیتهاى قبلى را خلق کرده، داشته باشید. ﴿۱۸۴﴾

قَالُوا إِنَّمَا أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ ﴿۱۸۵﴾ 

گفتند: جز این نیست که تو از سحر شده ها هستى. ﴿۱۸۵﴾

وَمَا أَنْتَ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنَا وَإِنْ نَظُنُّكَ لَمِنَ الْكَاذِبِينَ ﴿۱۸۶﴾ 

و تو جز بشرى مثل ما نیستى و بلکه ما گمان مى کنیم که تو از دروغگویان باشى. ﴿۱۸۶﴾

فَأَسْقِطْ عَلَيْنَا كِسَفًا مِنَ السَّمَاءِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ ﴿۱۸۷﴾ 

پس از آسمان بر سر ما سنگهائى (قطعه هایى) ببار، اگر از راستگویانى. ﴿۱۸۷﴾

قَالَ رَبِّي أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ ﴿۱۸۸﴾ 

گفت: پروردگار من داناتر است به آنچه شما می کنید. ﴿۱۸۸﴾

فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمْ عَذَابُ يَوْمِ الظُّلَّةِ إِنَّهُ كَانَ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ ﴿۱۸۹﴾ 

پس او را تکذیب کردند و عذاب روز سایه (ابرى با صاعقه) آنها را گرفت. قطعا آن، عذابِ روز بزرگى بود. ﴿۱۸۹﴾

إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ ﴿۱۹۰﴾ 

قطعا در آن نشانه اى است و اکثر آنها مؤمن نبودند. ﴿۱۹۰﴾

برداشت از آیات ۱۹۰ – ۱۸۴

تقوای الهی

سالک الی اللّه باید تقوای الهی را در همه کار رعایت کند و به اولیاء خدا و انبیاء جسارت نکند و آنها را مانند سایرین که اکثرا دروغ می گویند نداند که به عذاب بزرگی مبتلا می شود.

وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ ﴿۱۹۱﴾ 

و قطعا پروردگار تو همان عزیز مهربان است. ﴿۱۹۱﴾

«درباره نزول قرآن»

وَإِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿۱۹۲﴾ 

و قطعا قرآن از طرف پروردگار عالمیان نازل شده است. ﴿۱۹۲﴾

نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ ﴿۱۹۳﴾ 

روح الامین آن را نازل نموده است. ﴿۱۹۳﴾

عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ ﴿۱۹۴﴾ 

بر قلب تو، تا تو از بیم دهندگان باشی. ﴿۱۹۴﴾

بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ ﴿۱۹۵﴾ 

به زبان عربی آشکاری ﴿نازل نموده﴾. ﴿۱۹۵﴾

وَإِنَّهُ لَفِی زُبُرِ الْأَوَّلِینَ ﴿۱۹۶﴾ 

و قطعا وصف آن در کتابهای گذشتگان بوده است. ﴿۱۹۶﴾

أَوَلَمْ يَكُنْ لَهُمْ آيَةً أَنْ يَعْلَمَهُ عُلَمَاءُ بَنِي إِسْرَائِيلَ ﴿۱۹۷﴾ 

آیا آن براى آنها نشانه اى نبوده است که علماى بنى اسرائیل آن را مى دانند؟ ﴿۱۹۷﴾

وَلَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَى بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ ﴿۱۹۸﴾ 

و اگر ما قرآن را بر بعضى از عجمها نازل مى کردیم. ﴿۱۹۸﴾

فَقَرَأَهُ عَلَيْهِمْ مَا كَانُوا بِهِ مُؤْمِنِينَ ﴿۱۹۹﴾ 

پس او آن را بر آنها مى خواند، آنها به او ایمان نمى آوردند. ﴿۱۹۹﴾

كَذَلِكَ سَلَكْنَاهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ ﴿۲۰۰﴾ 

این چنین قرآن را در دلهاى گنهکاران وارد مى کنیم. ﴿۲۰۰﴾

لَا یُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّى یَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِیمَ ﴿۲۰۱﴾ 

ولى آنها به (قرآن) ایمان نمى آورند تا عذاب دردناک را ببینند. ﴿۲۰۱﴾

«عذاب ناگهانی»

فَيَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ ﴿۲۰۲﴾

پس آن (عذاب) ناگهان به آنها مى رسد و آنها فهمش را ندارند. ﴿۲۰۲﴾

فَيَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنْظَرُونَ ﴿۲۰۳﴾ 

پس مى گویند: آیا به ما مهلتى داده مى شود؟ ﴿۲۰۳﴾

أَفَبِعَذَابِنَا یَسْتَعْجِلُونَ ﴿۲۰۴﴾ 

آیا به عذاب ما عجله می کنند؟ ﴿۲۰۴﴾

أَفَرَأَيْتَ إِنْ مَتَّعْنَاهُمْ سِنِينَ ﴿۲۰۵﴾ 

آیا مى بینى تو که اگر سالهائى از زندگى بهره مندشان کنیم. ﴿۲۰۵﴾

ثُمَّ جَاءَهُمْ مَا كَانُوا يُوعَدُونَ ﴿۲۰۶﴾‏

سپس آنچه را که وعده داده شده اند برای آنها بیاید. ﴿۲۰۶﴾

مَا أَغْنَى عَنْهُمْ مَا كَانُوا يُمَتَّعُونَ ﴿۲۰۷﴾ 

چیزى آنها را از آنچه بهره مند شده اند، بى نیاز نکرد. ﴿۲۰۷﴾

«هیچ جمعیتی هلاک نمی شوند، مگر اینکه پیغمبرانی برای آنها بوده است»

وَمَا أَهْلَكْنَا مِنْ قَرْيَةٍ إِلَّا لَهَا مُنْذِرُونَ ﴿۲۰۸﴾

و ما هیچ قریه اى را هلاک نکردیم، مگر آنکه براى آنها پیامبران ترساننده اى بوده است. ﴿۲۰۸﴾

ذِكْرَى وَمَا كُنَّا ظَالِمِينَ ﴿۲۰۹﴾ 

تا متذکر شوند و ما هرگز ظالم نبودیم. ﴿۲۰۹﴾

«درباره قرآن»

وَمَا تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّيَاطِينُ ﴿۲۱۰﴾ 

و شیاطین قرآن را نازل نکرده اند. ﴿۲۱۰﴾

وَمَا يَنْبَغِي لَهُمْ وَمَا يَسْتَطِيعُونَ ﴿۲۱۱﴾ 

و این کار برای آنها سزاوار نیست و استطاعتش را هم ندارند. ﴿۲۱۱﴾

إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ ﴿۲۱۲﴾ 

قطعا آنها از شنیدن وحی معزولند. ﴿۲۱۲﴾

«دستوراتی به رسول اکرم صلی الله علیه و آله»

فَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ ﴿۲۱۳﴾ 

هیچ خدای دیگری را با خدا نخوان که تو از عذاب شدگان خواهی بود. ﴿۲۱۳﴾

وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ ﴿۲۱۴﴾

و اقوام نزدیکت را ﴿از آینده بدشان که ممکن است داشته باشند﴾ بترسان. ﴿۲۱۴﴾

وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ﴿۲۱۵﴾ 

و برای مؤمنینی که از تو پیروی می کنند، خفض جناح و تواضع کن. ﴿۲۱۵﴾

فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ ﴿۲۱۶﴾ 

پس اگر تو را عصیان کردند، بگو: من از آنچه می کنید، بیزارم. ﴿۲۱۶﴾

وَتَوَكَّلْ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ ﴿۲۱۷﴾ 

و بر عزیز مهربان توکل کن. ﴿۲۱۷﴾

برداشت از آیات ۲۱۷ – ۲۱۴

هدایت اقوام و نزدیکان

سالک الی اللّه باید در راه هدایت اقوام و نزدیکانش کوشا باشد و در مقابل کسانی که حرف او را گوش می دهند کوچکی کند و توکل بر خدای عزیز مهربان داشته باشد.

الَّذِي يَرَاكَ حِينَ تَقُومُ ﴿۲۱۸﴾ 

آن کسی که وقتی می ایستی تو را می بیند. ﴿۲۱۸﴾

وَتَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ ﴿۲۱۹﴾ 

و گذشت و گذار تو را در میان سجده کنندگان مشاهده می کند. ﴿۲۱۹﴾

إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ﴿۲۲۰﴾

قطعا او شنوای دانائی است. ﴿۲۲۰﴾

هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَى مَنْ تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ ﴿۲۲۱﴾ 

آیا به شما خبر دهم که شیاطین بر چه کسی نازل می شوند؟ ﴿۲۲۱﴾

تَنَزَّلُ عَلَى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ ﴿۲۲۲﴾ 

بر هر تهمت زن گنهکاری نازل می گردند. ﴿۲۲۲﴾

يُلْقُونَ السَّمْعَ وَأَكْثَرُهُمْ كَاذِبُونَ ﴿۲۲۳﴾ 

گوش به شنیدنیها می دهند و اکثر آنها دروغ می گویند. ﴿۲۲۳﴾

وَالشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ ﴿۲۲۴﴾ 

و شاعران را گمراهان پیروی می کنند. ﴿۲۲۴﴾

أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ ﴿۲۲۵﴾ 

آیا ندیدى که قطعا آنها در هر وادى، سرگردان فرو مى روند؟ ﴿۲۲۵﴾

وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ ﴿۲۲۶﴾ 

و قطعا آنها آنچه را که می گویند، عمل نمی کنند. ﴿۲۲۶﴾

إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيرًا وَانْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ ﴿۲۲۷﴾

مگر کسانى که ایمان آورده باشند و اعمال شایسته کرده باشند و یاد خدا را زیاد کرده باشند و بعد از آنکه ظلم به آنها شده باشد، طلب یارى کرده باشند و زود است کسانى که ظلم کرده اند، بدانند که آنها به چگونه بازگشتى بر مى گردند. ﴿۲۲۷﴾

برداشت از آیات ۲۲۷ – ۲۲۱

اغوای شیطان

سالک الی اللّه باید با خبر باشد که شیطان بر چه افرادی نزول می کند و چه مردمی را بیشتر گول می زند:

اوّل: بر کسی که به دیگران تهمت می زند.

دوّم: بر کسی که به شنیدنی ها گوش می دهد که اکثر شنیدنیها دروغ است.

سوّم: شعرایی که از گمراهان پیروی می کنند و علامتش این است که آنها به هر وادی سرگردانی وارد می شوند.

چهارم: کسانی که به آن چه می گویند عمل نمی کنند و اگر ایمان به خدا و روز قیامت بیاورند و عمل صالح کنند و زیاد به یاد خدا باشند و از خدا در مقابل ظلمی که شیطان و شیطان سیرتان به آنها می کنند، کمک بخواهند، خدا ظالمین را منقلب می کند و خدا به آنها می فهماند که نتیجه ظلمشان چه بوده است.

سوره مبارکه فرقان

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا ﴿۱﴾ 

پر برکت است خدایى که بر بنده اش قرآن را نازل فرمود، تا آنکه براى جهانیان بیم دهنده باشد. ﴿۱﴾

«همه چیز را خدا خلق کرده است»

اَلَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيرًا ﴿۲﴾‏

آن کسى که حکومت آسمانها و زمین مال او است، نه فرزندى براى خود انتخاب کرده و نه شریکى در مُلکش براى او هست و همه چیز را او خلق کرده و دقیقا اندازه گیرى کرده است. ﴿۲﴾

وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَا يَخْلُقُونَ شَيْئًا وَهُمْ يُخْلَقُونَ وَلَا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا وَلَا يَمْلِكُونَ مَوْتًا وَلَا حَيَاةً وَلَا نُشُورًا ﴿۳﴾ 

ولى آنها غیر از خدا، خدایانى را که نمى توانند چیزى را خلق کنند و بلکه خودشان خلق شده اند و نفع و ضررى یا مرگ و حیات و رستاخیزى را براى خود مالک نیستند، اتّخاذ نمودند. ﴿۳﴾

«افتراء به پیامبر صلی الله علیه و آله»

وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا إِفْكٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جَاءُوا ظُلْمًا وَزُورًا ﴿۴﴾ 

و کسانى که کافر شده اند، گفتند: این قرآن جز تهمتى که از خود درآورده است و در تنظیمش گروهى از دیگران به او کمک کرده اند، چیزى نیست. پس قطعا کفّار ظلم کرده و سخن دروغى را گفته اند. ﴿۴﴾

وَقَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِيَ تُمْلَى عَلَيْهِ بُكْرَةً وَأَصِيلًا ﴿۵﴾ 

و گفتند که این همان قصّه هاى قدیمى است که آنها را او نوشته و هر صبح و شام بر او دیکته مى شود. ﴿۵﴾

قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ كَانَ غَفُورًا رَحِيمًا ﴿۶﴾ 

بگو: قرآن را کسى که اسرارِ آسمانها و زمین را مى داند، نازل فرموده است. قطعا او آمرزنده مهربانى بوده است. ﴿۶﴾

وَقَالُوا مَالِ هَذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ لَوْلَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيرًا ﴿۷﴾ 

و مى گویند: این چگونه پیامبرى است که غذا مى خورد و در بازارها راه مى رود؟ چه مى شد که بر او مَلَکى نازل مى شد تا با او مردم را انذار مى کرد؟ ﴿۷﴾

أَوْ يُلْقَى إِلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْهَا وَقَالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُورًا ﴿۸﴾ 

یا گنجى به او نشان داده مى شد یا براى او باغى مى بود که از آن بخورد. و (بالأخره) ظالمین گفتند: شما جز از مرد سحر شده اى تبعیت نمى کنید. ﴿۸﴾

اُنْظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا فَلَا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلًا ﴿۹﴾ 

ببین آنها چگونه براى تو مثالها را مى زنند؟ پس آنها گمراه شدند و نمى توانند راه را پیدا کنند. ﴿۹﴾

تَبَارَكَ الَّذِي إِنْ شَاءَ جَعَلَ لَكَ خَيْرًا مِنْ ذَلِكَ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَيَجْعَلْ لَكَ قُصُورًا ﴿۱۰﴾ 

پر برکت است کسى که اگر بخواهد براى تو بهتر از آن را قرار مى دهد، بهشتهایى که از زیر درختهاى آن نهرها جارى است و براى تو قصرهایى قرار مى دهد. ﴿۱۰﴾

برداشت از آیات ۱۰ – ۴

تهمت به بزرگان

سالک الی اللّه نباید به دیگران مخصوصا به بزرگان و پیامبران تهمت بزند. زیرا این چنین شخصی ملحق به کسانی می شود که به پیغمبر تهمت زدند و گفتند: در تدوین قرآن دیگران به او کمک کرده اند و حال این که همه شرائط گویای آن بود که قرآن را خدایی که همه حقایق را می داند بر پیغمبر نازل فرموده است. یا می گفتند که این پیامبر چگونه است که غذا می خورد و در بازار راه می رود؟! چرا خدا ملکی را برای رهبری ما نازل نفرموده است؟ یا چرا به پیغمبر گنجی و پولی یا باغ بزرگی که از میوه اش مردم بخورند عنایت نکرده است؟ سالک الی اللّه باید بداند که خدای تعالی طبق افکار مردم و تصوّرات آنها کارها را انجام نمی دهد. بلکه روی مصالح و حقایق کارها را می کند. مثلاً خدایی که بهشت دائمی دارد به باغها و گنجهای دنیایی که زودگذر است نمی خواهد بهترین بندگانش را مفتخر کند.

«تکذیب قیامت»

بَلْ كَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَأَعْتَدْنَا لِمَنْ كَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِيرًا ﴿۱۱﴾‏

بلکه آنها قیامت را تکذیب کردند و ما براى کسى که قیامت را تکذیب کند، آتش شعله ور را آماده کرده ایم. ﴿۱۱﴾

إِذَا رَأَتْهُمْ مِنْ مَكَانٍ بَعِيدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَيُّظًا وَزَفِيرًا ﴿۱۲﴾ 

زمانى که آتش از جاى دور آنها را ببیند، صداى او را با غیظ و شعله کشیدن مى شنوند. ﴿۱۲﴾

وَإِذَا أُلْقُوا مِنْهَا مَكَانًا ضَيِّقًا مُقَرَّنِينَ دَعَوْا هُنَالِكَ ثُبُورًا ﴿۱۳﴾ 

و وقتى که در جاى تنگ و محدودى از جهنّم در حالى که دست و پا بسته اند، انداخته مى شوند، مرگ خود را طلب مى کنند. ﴿۱۳﴾

لَا تَدْعُوا الْيَوْمَ ثُبُورًا وَاحِدًا وَادْعُوا ثُبُورًا كَثِيرًا ﴿۱۴﴾ 

امروز یک بار مرگ خود را نخواهید، بلکه زیاد طلب مرگ بکنید. ﴿۱۴﴾

«بهشتی که به متّقین وعده داده شده است»

قُلْ أَذَلِكَ خَيْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ كَانَتْ لَهُمْ جَزَاءً وَمَصِيرًا ﴿۱۵﴾

بگو: آیا آن بهتر است یا بهشت خلدى که به اهل تقوى وعده داده شده است؟ (بهشتى که) مال آنها است، پاداش و قرارگاهشان خواهد بود. ﴿۱۵﴾

لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَاءُونَ خَالِدِينَ كَانَ عَلَى رَبِّكَ وَعْدًا مَسْئُولًا ﴿۱۶﴾ 

در آن بهشت براى آنها هر چه بخواهند جاودانه خواهد بود. این وعده اى است که پروردگارت مسئولیتش را بر عهده گرفته است. ﴿۱۶﴾

«عقاب پروردگار به مدّعیان خدایی»

وَيَوْمَ يَحْشُرُهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَقُولُ أَأَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبَادِي هَؤُلَاءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِيلَ ﴿۱۷﴾ 

و روزى که مردم و آنچه را که غیر از خدا عبادت مى کردند جمع مى کند، پس به آنها مى گوید: آیا شما بودید که این بندگان مرا گمراه نمودید یا خود آنها بودند که راه را گم کرده بودند؟ ﴿۱۷﴾

قَالُوا سُبْحَانَكَ مَا كَانَ يَنْبَغِي لَنَا أَنْ نَتَّخِذَ مِنْ دُونِكَ مِنْ أَوْلِيَاءَ وَلَكِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَآبَاءَهُمْ حَتَّى نَسُوا الذِّكْرَ وَكَانُوا قَوْمًا بُورًا ﴿۱۸﴾ 

آنها مى گویند: تو پاکى. براى ما سزاوار نبود اینکه غیر از تو را براى خود صاحب اختیار بگیریم. ولى تو آنها و پدرانشان را از بهره هاى دنیا برخوردار نمودى تا جائى که یاد تو را فراموش کردند و قومى بودند که به تباهى و هلاکت رسیدند. ﴿۱۸﴾

فَقَدْ كَذَّبُوكُمْ بِمَا تَقُولُونَ فَمَا تَسْتَطِيعُونَ صَرْفًا وَلَا نَصْرًا وَمَنْ يَظْلِمْ مِنْكُمْ نُذِقْهُ عَذَابًا كَبِيرًا ﴿۱۹﴾ 

پس قطعا آنچه را که مى گوئید، تکذیب کردند. پس نمى توانید عذاب خدا را از خود برطرف سازید یا یارى بطلبید. و کسى که از شما ستمگرى کند، به او عذاب بزرگى مى چشانیم. ﴿۱۹﴾

«پیغمبران غذا می خوردند و در بازارها راه می رفتند»

وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَيَمْشُونَ فِي الْأَسْوَاقِ وَجَعَلْنَا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَتَصْبِرُونَ وَكَانَ رَبُّكَ بَصِيرًا ﴿۲۰﴾‏

و ما قبل از تو پیغمبرانى را نفرستادیم، مگر آنکه قطعا آنها غذا مى خوردند و در بازارها راه مى رفتند و ما بعضى از شما را براى بعضى دیگر وسیله امتحان قرار دادیم. آیا صبر مى کنید؟ و پروردگار تو بینا است. ﴿۲۰﴾

«چرا فرشتگان بر مردم نازل نشدند؟»

وَقَالَ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْمَلَائِكَةُ أَوْ نَرَى رَبَّنَا لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ وَعَتَوْا عُتُوًّا كَبِيرًا ﴿۲۱﴾ 

و کسانى که امید دیدار ما را ندارند، مى گویند: چرا بر ما ملائکه نازل نشد یا چرا پروردگارمان را نمى بینیم؟ آنها در نفس خود قطعا تکبّر کردند و طغیان بزرگى نمودند. ﴿۲۱﴾

برداشت از آیه ۲۱

لقاء پروردگار

سالک الی اللّه باید لقاء و دیدار خدا منظور و هدف او باشد نه این که تکبّر کند و سرکشی نماید.

يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلَائِكَةَ لَا بُشْرَى يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِينَ وَيَقُولُونَ حِجْرًا مَحْجُورًا ﴿۲۲﴾ 

روزى که ملائکه را مى بینند، براى مجرمین در آن روز بشارتى نخواهد بود و مى گویند: (شما از بهشت) ممنوعید، ممنوع. ﴿۲۲﴾

«اعمال کفّار از بین می رود»

وَقَدِمْنَا إِلَى مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَنْثُورًا ﴿۲۳﴾ 

و ما متوجّه به عملى که آنها کرده اند مى شویم، پس تمام عملشان را همچون ذرّات در هوا نابود مى کنیم. ﴿۲۳﴾

«بهشتیها جای خوبی دارند»

أَصْحَابُ الْجَنَّةِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مُسْتَقَرًّا وَأَحْسَنُ مَقِيلًا ﴿۲۴﴾ 

در آن روز بهشتیها بهترین جایگاه و نیکوترین استراحتگاه را دارند. ﴿۲۴﴾

وَيَوْمَ تَشَقَّقُ السَّمَاءُ بِالْغَمَامِ وَنُزِّلَ الْمَلَائِكَةُ تَنْزِيلًا ﴿۲۵﴾ 

و روزى که آسمان با ابرى که دارد، شکافته مى شود و ملائکه نازل مى گردند. ﴿۲۵﴾

«سختی روز قیامت»

اَلْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمَنِ وَكَانَ يَوْمًا عَلَى الْكَافِرِينَ عَسِيرًا ﴿۲۶﴾ 

آن روز سلطنت، حقِّ (خداى) بخشنده است. و روزى است که بر کافران بسیار سخت است. ﴿۲۶﴾

«روز حسرت ستمگران»

وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا ﴿۲۷﴾ 

و روزى که ستمگر دست خود را (با دندان) مى جود، مى گوید: اى کاش راهى را با پیغمبر اتّخاذ مى کردم. ﴿۲۷﴾

يَا وَيْلَتَى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا ﴿۲۸﴾ 

اى واى، کاش من فلانى را براى خود دوست انتخاب نمى کردم. ﴿۲۸﴾

لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنِي وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِلْإِنْسَانِ خَذُولًا ﴿۲۹﴾ 

قطعا مرا از (حقایق قرآن) بعد از آن که قرآن براى من آمده بود، گمراه کرد و شیطان همیشه خوارکننده انسان بوده است. ﴿۲۹﴾

«شکایت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله»

وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا ﴿۳۰﴾ 

و پیامبر گفت: اى پروردگار من، قطعا قوم من این قرآن را تنها گذاشتند. ﴿۳۰﴾

برداشت از آیات ۳۰ – ۲۷

معاشرت

سالک الی اللّه باید با افراد منحرف و کسانی که از قرآن و اهل بیت علیهم السلام روگردانند و قرآن را کنار گذاشته و به سخنان منحرفین توجّه می کنند معاشرت نکند زیرا در این صورت جزء ظالمین محسوب شده و روز قیامت بسیار تأسف می خورد.

«هر پیامبری دشمنی از گناهکاران دارد»

وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ وَكَفَى بِرَبِّكَ هَادِيًا وَنَصِيرًا ﴿۳۱﴾ 

و این گونه براى هر پیامبرى از مجرمین دشمنى قرار دادیم، و براى تو همین کفایت مى کند که پروردگارت راهنما و یاور تو است. ﴿۳۱﴾

«چرا قرآن یک جا نازل نشد؟»

وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً كَذَلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلًا ﴿۳۲﴾‏

و کسانى که کافر شدند، مى گویند: چرا قرآن بر پیامبر یک دفعه نازل نشد؟ این براى آن است که قلب تو را بوسیله قرآن ثابت نگه داریم و آن را تدریجا بر تو بخوانیم. ﴿۳۲﴾

وَلَا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاكَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِيرًا ﴿۳۳﴾ 

و آنها براى تو مثلى نمى آورند، مگر آنکه حقّش را و تفسیر بهترش را ما براى تو آورده ایم. ﴿۳۳﴾

«اهل جهنّم»

اَلَّذِينَ يُحْشَرُونَ عَلَى وُجُوهِهِمْ إِلَى جَهَنَّمَ أُولَئِكَ شَرٌّ مَكَانًا وَأَضَلُّ سَبِيلًا ﴿۳۴﴾ 

کسانى که بر صورتهایشان به طرف جهنّم محشور مى شوند، آنها بدترین محل (زندگى) را دارند و گمراه ترین مردم اند. ﴿۳۴﴾

«قضیه ای از حضرت موسی علیه السلام»

وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِيرًا ﴿۳۵﴾ 

و قطعا ما به موسى کتاب دادیم و با او برادرش هارون را به عنوان وزیر قرار دادیم. ﴿۳۵﴾

فَقُلْنَا اذْهَبَا إِلَى الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَدَمَّرْنَاهُمْ تَدْمِيرًا ﴿۳۶﴾ 

پس گفتیم: به طرف مردمى که آیات ما را تکذیب کرده اند بروید. پس ما آنها را به شدت درهم کوبیدیم. ﴿۳۶﴾

«قضیه ای از حضرت نوح علیه السلام»

وَقَوْمَ نُوحٍ لَمَّا كَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْنَاهُمْ وَجَعَلْنَاهُمْ لِلنَّاسِ آيَةً وَأَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ عَذَابًا أَلِيمًا ﴿۳۷﴾ 

و وقتى که قوم نوح پیامبران را تکذیب کردند، غرقشان نمودیم و براى مردم آنها را نشانه اى قرار دادیم و براى ستمگران عذاب دردناکى آماده کرده ایم. ﴿۳۷﴾

«قضیه ای از عاد و ثمود»

وَعَادًا وَثَمُودَ وَأَصْحَابَ الرَّسِّ وَقُرُونًا بَيْنَ ذَلِكَ كَثِيرًا ﴿۳۸﴾ 

و عاد و ثمود و اصحاب رس [۱] و اقوام بسیار دیگری که بین اینها بودند، (از بین بردیم). ﴿۳۸﴾

[۱]  ــ مردمى که درخت صنوبر را مى پرستیدند.

وَكُلًّا ضَرَبْنَا لَهُ الْأَمْثَالَ وَكُلًّا تَبَّرْنَا تَتْبِيرًا ﴿۳۹﴾ 

و براى همه آنها مثلهایى زدیم و همه آنها را به شدت نابود کردیم.﴿۳۹﴾

«قریه ای که بر او باران بدی نازل شد»

وَلَقَدْ أَتَوْا عَلَى الْقَرْيَةِ الَّتِي أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ أَفَلَمْ يَكُونُوا يَرَوْنَهَا بَلْ كَانُوا لَا يَرْجُونَ نُشُورًا ﴿۴۰﴾ 

و قطعا بر قریه اى که باران بدى بر آنها باریده بود، عبور کردند. آیا پس آنها آن را نمى دیدند؟ بلکه اینها انتظار روز رستاخیز را نداشتند. ﴿۴۰﴾

«استهزاء پیامبر صلی الله علیه و آله»

وَإِذَا رَأَوْكَ إِنْ يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُوًا أَهَذَا الَّذِي بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا ﴿۴۱﴾ 

و وقتى که تو را مى بینند، جز به باد استهزاء تو را نمى گیرند. آیا همین است کسى که خدا او را به عنوان پیامبر مبعوث کرده است؟ ﴿۴۱﴾

إِنْ كَادَ لَيُضِلُّنَا عَنْ آلِهَتِنَا لَوْلَا أَنْ صَبَرْنَا عَلَيْهَا وَسَوْفَ يَعْلَمُونَ حِينَ يَرَوْنَ الْعَذَابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِيلًا ﴿۴۲﴾ 

اگر ما در پرستش خدایانمان استقامت نمى کردیم، نزدیک بود ما را گمراه کند و به زودى مى دانند وقتى که عذاب پروردگار را ببینند، چه کسى گمراهتر است. ﴿۴۲﴾

أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا ﴿۴۳﴾‏

آیا دیدى کسى را که هواى نفس خود را خداى خود قرار داده است؟ آیا پس تو مى توانى وکیل او باشى؟ ﴿۴۳﴾

«گاهی انسان بدتر از حیوانات است»

أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا ﴿۴۴﴾ 

یا گمان کرده اى که اکثر اینها شنوا هستند یا عقل خود را به کار مى اندازند. اینها جز مانند چهارپایان بلکه گمراهتر از آنها چیزى نیستند. ﴿۴۴﴾

برداشت از آیات ۴۴ – ۴۳

جهاد با نفس

سالک الی اللّه باید جهاد با هوای نفسش بکند والا رفته رفته خدای او هوای نفسش خواهد شد و از حیوانات در پستی گمراهتر خواهد بود.

«خدای تعالی سایه را به روی زمین پهن می کند»

أَلَمْ تَرَ إِلَى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ سَاكِنًا ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا ﴿۴۵﴾ 

آیا ندیدى که پروردگارت چگونه سایه را روى زمین پهن مى کند؟ و اگر بخواهد آن را ساکن قرار مى دهد. سپس خورشید را بر آن راهنما قرار داده ایم. ﴿۴۵﴾

ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَيْنَا قَبْضًا يَسِيرًا ﴿۴۶﴾ 

سپس آن را به نرمى به طرف خودمان جمعش مى کنیم. ﴿۴۶﴾

«خدای تعالی خواب را دربرگیرنده قرار داده»

وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِبَاسًا وَالنَّوْمَ سُبَاتًا وَجَعَلَ النَّهَارَ نُشُورًا ﴿۴۷﴾ 

و خدا کسى است که شب را لباس و خواب را دربرگیرنده و روز را وسیله زندگى براى شما قرار داده است. ﴿۴۷﴾

«خدای تعالی باد را بشارت دهنده قرار داده»

وَهُوَ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّيَاحَ بُشْرًا بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً طَهُورًا ﴿۴۸﴾ 

و خدا کسى است که باد را جلوى رحمتش بشارت دهنده قرار داده. و از آسمان آب پاک کننده نازل نمودیم. ﴿۴۸﴾

لِنُحْيِيَ بِهِ بَلْدَةً مَيْتًا وَنُسْقِيَهُ مِمَّا خَلَقْنَا أَنْعَامًا وَأَنَاسِيَّ كَثِيرًا ﴿۴۹﴾

به خاطر اینکه سرزمین مرده اى را زنده کنیم و چهارپایان و انسانهاى بسیارى که خلق کرده ایم، از آن بیاشامانیم. ﴿۴۹﴾

وَلَقَدْ صَرَّفْنَاهُ بَيْنَهُمْ لِيَذَّكَّرُوا فَأَبَى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُورًا ﴿۵۰﴾ 

و قطعا ما آب را بین مردم به جریان انداختیم تا متذکر شوند. پس اکثر مردم جز کفران، از کار دیگر اِبا مى کنند. ﴿۵۰﴾

برداشت از آیه ۵۰

نعمت الهی

سالک الی اللّه باید نعمتهای الهی را متذکر شود و کفران نعمت الهی را نکند.

وَلَوْ شِئْنَا لَبَعَثْنَا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ نَذِيرًا ﴿۵۱﴾ 

و اگر مى خواستیم در هر قریه اى پیامبر بیم دهنده اى مبعوث مى کردیم. ﴿۵۱﴾

فَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَجَاهِدْهُمْ بِهِ جِهَادًا كَبِيرًا ﴿۵۲﴾ 

پس کافران را اطاعت نکن و بوسیله قرآن با آنها جهاد بزرگى بنما. ﴿۵۲﴾

«اظهار قدرت پروردگار در دریا»

وَهُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَيْنَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَحْجُورًا ﴿۵۳﴾ 

و آن خدا کسى است که دو دریا را در مجاورت هم قرار داد. این یکى گوارا و شیرین و آن شور و تلخ است و بین این دو فاصله و مانعى که با یکدیگر مخلوط نشوند، قرار داده است. ﴿۵۳﴾

«بدن بشر را از آب خلق فرمود»

وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرًا وَكَانَ رَبُّكَ قَدِيرًا ﴿۵۴﴾

و آن خدا کسى است که از آب، بشرى را خلق فرمود. پس او را نسب و داماد قرار داد و پروردگار تو همیشه توانا بوده است. ﴿۵۴﴾

وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنْفَعُهُمْ وَلَا يَضُرُّهُمْ وَكَانَ الْكَافِرُ عَلَى رَبِّهِ ظَهِيرًا ﴿۵۵﴾‏

و غیر از خدا چیزى که نفع و ضررى براى آنها ندارد، عبادت مى کنند و کافر به پروردگار خود پشت مى کند. ﴿۵۵﴾

وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا مُبَشِّرًا وَنَذِيرًا ﴿۵۶﴾ 

و ما تو را جز بشارت دهنده و ترساننده نفرستادیم. ﴿۵۶﴾

«اجر رسالت»

قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَنْ شَاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلًا ﴿۵۷﴾ 

بگو: من در مقابل رسالتم هیچ مزدى نمى خواهم، مگر کسى که مى خواهد راهى به سوى پروردگارش اتّخاذ کند. ﴿۵۷﴾

وَتَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لَا يَمُوتُ وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَكَفَى بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيرًا ﴿۵۸﴾ 

و بر خداى زنده اى که نمى میرد، توکل کن و تسبیح با حمد او را بگو. و همین بس است که او به گناهان بندگان خود آگاه است. ﴿۵۸﴾

برداشت از آیات ۵۸ – ۵۷

اجر رسالت

سالک الی اللّه باید بداند که اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله اجری برای رسالتش به امر پروردگار درخواست کرد برای این بود که مردم راه راست را به سوی خدا پیدا کنند و باید به خدایی که همیشه هست توکل کند و تسبیح و حمد الهی را بگوید و بداند که خدا به گناهان بندگان آگاه است.

«آسمانها و زمین را در شش روز آفرید»

اَلَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمَنُ فَاسْأَلْ بِهِ خَبِيرًا ﴿۵۹﴾ 

خدایى که آسمانها و زمین و آنچه در بین آنها است، در شش روز آفرید. سپس قدرتش بر عرش رحمان مستقر شد. از او سؤال کن که آگاه است. ﴿۵۹﴾

«سجده برای خدا»

وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمَنِ قَالُوا وَمَا الرَّحْمَنُ أَنَسْجُدُ لِمَا تَأْمُرُنَا وَزَادَهُمْ نُفُورًا ﴿۶۰﴾ 

و زمانى که به آنها گفته شد: براى خداى رحمان سجده کنید، گفتند: و رحمان کیست؟! آیا ما براى کسى که تو به ما فرمان مى دهى، سجده کنیم؟ و نفرتشان زیادتر مى شود. ﴿۶۰﴾

تَبَارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّمَاءِ بُرُوجًا وَجَعَلَ فِيهَا سِرَاجًا وَقَمَرًا مُنِيرًا ﴿۶۱﴾ 

پر برکت است کسى که در آسمان مدارها و برجهایى و در آن چراغ روشن و ماه درخشنده اى قرار داد. ﴿۶۱﴾

وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرَادَ أَنْ يَذَّكَّرَ أَوْ أَرَادَ شُكُورًا ﴿۶۲﴾ 

و آن خدا کسى است که شب و روز را پشت سر هم براى کسى که مى خواهد به یاد خدا باشد یا کسى که مى خواهد شکرگزار او باشد، قرار داد. ﴿۶۲﴾

«بندگان خدایی که تزکیه نفس کرده اند»

وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا ﴿۶۳﴾ 

و بندگان خداى بخشنده کسانى هستند که بى تکبّر و بدون تشریفات به روى زمین راه مى روند و وقتى که نادانها (با حرف)، آنها را مخاطب قرار مى دهند، سلام مى گویند. ﴿۶۳﴾

وَالَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَقِيَامًا ﴿۶۴﴾ 

و کسانى هستند که شبها براى پروردگارشان سجده و قیام مى کنند. ﴿۶۴﴾

وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَامًا ﴿۶۵﴾ 

و کسانى هستند که مى گویند: پروردگار ما عذاب جهنّم را از ما بردار که قطعا عذاب جهنّم سختِ پر دوامى خواهد بود. ﴿۶۵﴾

إِنَّهَا سَاءَتْ مُسْتَقَرًّا وَمُقَامًا ﴿۶۶﴾ 

قطعا جهنّم جایگاه و محل اقامت بدی است. ﴿۶۶﴾

وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا ﴿۶۷﴾‏

و کسانى هستند که وقتى انفاق مى کنند، نه اسراف کرده و نه سخت گیرى مى کنند و در بین این دو، راه اعتدال را پیشه خود کرده اند. ﴿۶۷﴾

وَالَّذِينَ لَا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ وَلَا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَا يَزْنُونَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ يَلْقَ أَثَامًا ﴿۶۸﴾ 

و کسانى هستند که خداى دیگرى را با خدا نمى خوانند و کسى را که خدا کشتنش را حرام کرده نمى کشند مگر به حق و زنا نمى کنند. که کسى که چنین کند، مجازات سختى خواهد داشت. ﴿۶۸﴾

يُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَيَخْلُدْ فِيهِ مُهَانًا ﴿۶۹﴾ 

براى او در روز قیامت عذاب دوچندان مى گردد و همیشه با اهانت در آن عذاب خواهد بود. ﴿۶۹﴾

إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا ﴿۷۰﴾ 

مگر کسى که توبه کند و ایمان بیاورد و کارى که مى کند، عمل صالحى باشد، پس اینها هستند که خدا گناهانشان را به حسنات مبدّل مى کند و خدا آمرزنده مهربانى است. ﴿۷۰﴾

وَمَنْ تَابَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَإِنَّهُ يَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مَتَابًا ﴿۷۱﴾ 

و کسى که توبه کند و عمل شایسته انجام دهد، پس قطعا او به سوى خدا بازگشت خوبى نموده است. ﴿۷۱﴾

وَالَّذِينَ لَا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا ﴿۷۲﴾ 

و کسانى هستند که به باطل و زور شهادت نمى دهند و زمانى که به بیهودگى برخورد مى کنند، کریمانه از آن مى گذرند. ﴿۷۲﴾

وَالَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْهَا صُمًّا وَعُمْيَانًا ﴿۷۳﴾ 

و کسانى هستند که وقتى آیات پروردگارشان به آنها یادآورى مى شود، در مقابل آن کر و کور فرود نمى آیند. ﴿۷۳﴾

وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا ﴿۷۴﴾ 

و کسانى هستند که مى گویند: پروردگار ما، از همسرانمان و فرزندانمان روشنى چشمى به ما عنایت کن و ما را براى متّقین پیشوا قرار بده. ﴿۷۴﴾

أُولَئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُوا وَيُلَقَّوْنَ فِيهَا تَحِيَّةً وَسَلَامًا ﴿۷۵﴾ 

آنها هستند که غرفه هاى بهشت را به خاطر صبرى که کرده اند، جزا داده مى شوند و در آن غرفه ها با تحیت و سلام برخورد مى کنند. ﴿۷۵﴾

خَالِدِينَ فِيهَا حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَمُقَامًا ﴿۷۶﴾ 

همیشه در آن خواهند بود، چه محل استقرار و جایگاه خوبى است. ﴿۷۶﴾

قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامًا ﴿۷۷﴾

بگو: اگر دعاى شما نباشد، پروردگار من به شما اعتنائى ندارد، پس قطعا شما تکذیب کردید، به زودى (عذاب) ملازم (شما) خواهد بود. ﴿۷۷﴾

برداشت از آیات ۷۷ – ۶۳

عباد الرحمان

بندگان خدا و کسانی که تزکیه نفس کرده اند صفات زیر به خوبی از آنها مشاهده می شود:

اوّل: در روی زمین بدون تشریفات و بدون تکبّر سهل و ساده راه می روند.

دوّم: وقتی با دشمن و افراد جاهل روبرو می شوند برای آنها جز سلامتی نمی خواهند.

سوّم: در شبها وقتی همه به خواب رفته اند آنها در مقابل پروردگارشان سجده می کنند و یا ایستاده با او حرف می زنند.

چهارم: در مناجاتهایشان بیشتر درباره نجات از عذاب های جهنّم سخن می گویند.

پنجم: آنها وقتی انفاق می کنند دقیقا به قدر نیاز دیگران عمل می کنند و کم و زیادی در انفاقشان وجود ندارد.

ششم: آنها به هیچ قدرتی و هیچ وسیله ای مستقلاً توجّه ندارند و فقط و فقط همه چیز را اصالتا از خدا می خواهند.

هفتم: هیچ کس را بدون آن که مجوزی از جانب خدای تعالی داشته باشند نمی کشند و یا عِرض و حیات او را از دست او نمی گیرند.

هشتم: آنها هیچ گاه زنا نمی کنند زیرا کسی که زنا کند گناه بزرگی کرده و روز قیامت عذابش مضاعف می شود و در آن عذاب همیشه با ذلّت می ماند.

نهم: آنها برای گناهانشان توبه می کنند و اعمالشان را شایسته قرار می دهند که خدای تعالی در این صورت گناهان آنها را به حسنات مبّدل می کند. زیرا خدای تعالی به اینها مهربانی خاصّی دارد و به طور کلی کسی که توبه کند و تزکیه نفس نماید و عمل صالح انجام دهد خدای تعالی توبه اش را قبول می کند.

دهم: آنها هیچ گاه شهادت باطل و به ناحق نمی دهند.

یازدهم: آنها وقتی با گفتار و رفتار بیهوده برخورد می کنند به آنها توّجه نمی نمایند بلکه کریمانه از لغو اعراض می کنند.

دوازدهم: آنها وقتی که آیات الهی را متذکر می شوند با دقّت و چشم باز و گوش باز در مقابل آن سر فرود می آورند.

سیزدهم: آنها در مناجاتشان برای دنیایشان از خدای تعالی می خواهند که همسران و فرزندان خوبی داشته باشند تا روشنایی چشم آنها باشند.

چهاردهم: آنها در مناجاتشان از خدای تعالی می خواهند که مقام امامت و مربّی بودن را برای اهل تقوی پیدا کنند و آنها را در مراحل تقوی به پیش ببرند.

پانزدهم: خدای تعالی توجّه به دعاهای آنها می کند و بندگان خوب خودش را به خاطر تحمّل مشقّاتی که در راه بندگی کشیده اند به غرفه های بهشت وارد می نماید و تحیت و سلام برای آنها می فرستد و همیشه در این بهشت خوب استقرار پیدا می کنند.

سوره مبارکه نور

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

سُورَةٌ أَنْزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنْزَلْنَا فِيهَا آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ ﴿۱﴾ 

سوره اى است که آن را نازل کرده و واجبش نموده ایم و در آن آیات روشنى نازل نموده ایم، شاید شما متذکر شوید. ﴿۱﴾

«حدّ زنا»

الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْكُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ﴿۲﴾ 

هر یک از زن و مرد زناکار را صد تازیانه بزنید و رأفت در دین خدا براى آنها اتّخاذ نکنید، اگر ایمان به خدا و روز قیامت دارید و باید گروهى از مؤمنین مجازات آنها را شاهد باشند. ﴿۲﴾

الزَّانِي لَا يَنْكِحُ إِلَّا زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِيَةُ لَا يَنْكِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ ﴿۳﴾ 

مرد زناکار، جز با زن زناکار یا زن مشرک ازدواج نمى کند و زن زناکار جز مرد زناکار یا مرد مشرک را به نکاح خود در نمى آورد. و آن بر مؤمنان حرام شده است. ﴿۳﴾

«حدّ تهمت به زنهای پاک»

وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا وَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ﴿۴﴾ 

و کسانى که زنهاى پاک را متّهم مى کنند، سپس چهار شاهد نمى آورند، آنها را هشتاد تازیانه بزنید و هیچ وقت شهادتشان را قبول نکنید. و اینها همان فاسقانند. ﴿۴﴾

إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ ﴿۵﴾ 

مگر کسانى که بعد از آن، توبه کنند و خود را اصلاح نمایند. پس در این صورت قطعا خدا بخشنده مهربانى است. ﴿۵﴾

برداشت از آیات ۵ – ۴

تهمت

سالک الی اللّه نباید به هیچ وجه به زنهای مؤمنه تهمت بزند و الا قول و شهادتش قبول نمی شود و جزء فاسقین محسوب خواهد شد ولی اگر توبه کند و خودش را اصلاح نماید پروردگار مهربان او را می بخشد.

وَالَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ يَكُنْ لَهُمْ شُهَدَاءُ إِلَّا أَنْفُسُهُمْ فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ ﴿۶﴾

و کسانى که همسران خود را متّهم مى کنند و براى آنها شاهدانى نیست جز خودشان، پس هر یک از آنها چهار مرتبه باید به نام خدا شهادت دهد و قسم بخورد. که قطعا او از راستگویان است. ﴿۶﴾

وَالْخَامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَيْهِ إِنْ كَانَ مِنَ الْكَاذِبِينَ ﴿۷﴾ 

و در مرتبه پنجم بگوید: لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگویان باشد. ﴿۷﴾

وَيَدْرَأُ عَنْهَا الْعَذَابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْكَاذِبِينَ ﴿۸﴾ 

و به این طریق عذاب و کیفر (زنا) از آن زن دفع مى شود که چهار بار به خدا قسم بخورد و خدا را شاهد بگیرد که آن مرد از دروغگویان است. ﴿۸﴾

وَالْخَامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَيْهَا إِنْ كَانَ مِنَ الصَّادِقِينَ ﴿۹﴾ 

و در مرحله پنجم غضب خدا بر آن زن باد اگر آن مرد از راستگویان باشد. ﴿۹﴾

وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَكِيمٌ ﴿۱۰﴾‏

و اگر فضل خدا و رحمت او بر شما نبود و قطعا خدا توبه پذیر حکیمی است. ﴿۱۰﴾

«قضیه افک»

إِنَّ الَّذِينَ جَاءُوا بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَالَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ ﴿۱۱﴾ 

قطعا کسانى که آن تهمت را درآوردند، جمعى از شما بودند. ولى گمان نکنید این جریان براى شما بد بود، بلکه آن براى شما خیر بود. براى هر کسى از آنها سهمى از گناهى که کسب کرده، خواهد بود. و کسى که عهده دار بزرگتر آن گناه از این جمعیت است، براى او عذاب عظیمى خواهد بود. ﴿۱۱﴾

لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْكٌ مُبِينٌ ﴿۱۲﴾

چرا وقتى که این تهمت را شنیدید، مردان و زنان با ایمان نسبت به خود گمان خوب نبردند و نگفتند که این تهمت آشکارایى است؟ ﴿۱۲﴾

لَوْلَا جَاءُوا عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَدَاءِ فَأُولَئِكَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ ﴿۱۳﴾ 

چرا چهار شاهد بر آن نیاوردند؟ پس وقتى که این چهار شاهد را نیاورند، آن گروه در نزد خدا همان دروغگویانند. ﴿۱۳﴾

وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِي مَا أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذَابٌ عَظِيمٌ ﴿۱۴﴾ 

و اگر فضل خدا و رحمت او در دنیا و آخرت بر شما نبود، به خاطر این تهمتى که زدید، عذاب سختى به شما مى رسید. ﴿۱۴﴾

إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِكُمْ مَا لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَيِّنًا وَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمٌ ﴿۱۵﴾ 

آن وقتى که این تهمت را از زبان یکدیگر با آن برخورد مى کردید و با دهانتان آنچه را که به آن علم نداشتید مى گفتید و گمان مى کردید که این مطلب کوچکى است، حال آنکه آن در نزد خدا بزرگ بود. ﴿۱۵﴾

وَلَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ مَا يَكُونُ لَنَا أَنْ نَتَكَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَكَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ ﴿۱۶﴾ 

چرا وقتى که آن را شنیدید نگفتید، ما حقّ نداریم که درباره این تهمت حرف بزنیم؟ خدایا تو پاکیزه اى، این بهتان بزرگى است. ﴿۱۶﴾

يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ ﴿۱۷﴾ 

خدا موعظه تان مى کند. هیچ وقت مثل این را تکرار نکنید، اگر مؤمن هستید. ﴿۱۷﴾

وَيُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ﴿۱۸﴾ 

و خدا براى شما آیات را بیان مى کند و خدا داناى حکیمى است. ﴿۱۸﴾

برداشت از آیات ۱۸ – ۱۱

حفظ آبروی مسلمانان

سالک الی اللّه نباید وقتی تهمتی را از کسی و یا کسانی شنید آن را قبول نماید بلکه حتّی دستور این است که به یکدیگر حسن ظنّ داشته باشند مگر آن که چهار شاهد عادل آن تهمت را شهادت دهند. و اگر کلامی را درباره کسی شنیدند بدون علم، کلمه و یا سخنی بر زبان جاری نسازند. زیرا پروردگار مهربان برای آبروی مسلمانان اهمیت زیادی قائل شده است. و دوست ندارد آبروی مردم مسلمان در نزد دیگران ریخته شود.

«مذمّت شایع کردن کارهای زشت»

إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ﴿۱۹﴾

قطعا کسانى که دوست دارند اینکه کارهاى زشت را در کسانى که ایمان آورده اند شایع کنند، براى آنها در دنیا و آخرت عذاب دردناکى خواهد بود. و خدا مى داند و شما نمى دانید. ﴿۱۹﴾

برداشت از آیه ۱۹

نهی از تشییع فاحشه

سالک الی اللّه باید بکوشد تا به هیچ وجه، چه به وسیله گفتار و چه به وسیله اعمالش کارهای زشت را در بین اهل ایمان اشاعه ندهد. زیرا پروردگار مهربان شدیدا از این کار نهی فرموده و کسانی که مرتکب چنین عملی شوند را عذاب سختی در دنیا و آخرت خواهد فرمود.

وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ ﴿۲۰﴾‏

و اگر فضل خدا و مهربانى او شامل حال شما نبود، (مجازات سختى داشتید) و قطعا خدا رئوفِ مهربانى است. ﴿۲۰﴾

برداشت از آیه ۲۰

مهربانی خدای تعالی

سالک الی اللّه باید بداند که در هر لحظه از زندگی اش زیر سایه فضل و مهربانی پروردگار مهربان قرار دارد و پروردگارش را باید رئوف و مهربان بداند.

«از وساوس شیطان پیروی نکنید»

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ وَمَنْ يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَى مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ﴿۲۱﴾ 

اى کسانى که ایمان آورده اید، از قدمهاى شیطان پیروى نکنید. و کسى که از گامهاى شیطان پیروى کند، پس قطعا او را به فحشاء و منکر امر خواهد کرد. و اگر فضل خدا و رحمت او بر شما نبود، هیچ یک از شما هیچ وقت تزکیه نمى شد ولى خدا هر کس را بخواهد تزکیه مى کند و خدا شنواى دانائى است. ﴿۲۱﴾

برداشت از آیه ۲۱

موفقیت در تزکیه نفس

سالک الی اللّه نباید از وسوسه ها و خواسته های شیطان پیروی کند. زیرا شیطان با وسوسه ها و گامهایش می خواهد انسان را به طرف فحشاء و منکرات سوق دهد و باید موفقیتهایی که در تزکیه نفس شاملش می شود را از فضل و رحمت خدای تعالی بداند. و در حقیقت خدای تعالی او را موفّق به تزکیه نفس می فرماید.

وَلَا يَأْتَلِ أُولُو الْفَضْلِ مِنْكُمْ وَالسَّعَةِ أَنْ يُؤْتُوا أُولِي الْقُرْبَى وَالْمَسَاكِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ ﴿۲۲﴾

و کسانى که داراى برترى و وسعت رزق از میان شما هستند، نباید از انفاق به خویشاوندان و مساکین و آنهائى که در راه خدا هجرت کرده اند، کوتاهى کنند. پس عفو کنند و گذشت نمایند. مگر شما دوست ندارید که خدا شما را بیامرزد و خدا بخشنده مهربانى است. ﴿۲۲﴾

برداشت از آیه ۲۲

عفو و گذشت

سالک الی اللّه انفاق به خویشاوندان و مساکین و مهاجرین در راه خدای تعالی باید داشته باشد و باید عفو و گذشت کند اگر دوست دارد خدای تعالی او را ببخشد و مورد مهربانی خاصش قرار دهد.

«عذاب کسانی که زنهای پاک را متّهم می کنند»

إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ ﴿۲۳﴾ 

قطعا کسانى که زنان با ایمان پاک و بى خبر از کارهاى بد را تهمت مى زنند، در دنیا و آخرت لعنت شده اند و براى آنها عذاب بزرگى خواهد بود. ﴿۲۳﴾

يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿۲۴﴾ 

روزى که علیه آنها زبانهایشان و دستهایشان و پاهایشان به آنچه عمل کرده اند شهادت خواهد داد. ﴿۲۴﴾

يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَيَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ ﴿۲۵﴾ 

آن روز، خدا، حقّ جزاى آنها را کاملاً ادا خواهد کرد و آنها مى دانند که قطعا خدا همان حقّ آشکارایى است. ﴿۲۵﴾

«پاکان، برای پاکان»

اَلْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ أُولَئِكَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ ﴿۲۶﴾ 

زنان ناپاک مال مردان ناپاک اند و مردان ناپاک مال زنان ناپاک اند و زنان پاک مال مردان پاک اند و مردان پاک مال زنان پاک اند، اینها مبرّا هستند از آنچه درباره شان مى گویند. براى آنها مغفرت و روزى خوبى خواهد بود. ﴿۲۶﴾

«در ورود به خانه غیر، سلام کنید»

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتًا غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَى أَهْلِهَا ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ ﴿۲۷﴾‏

اى کسانى که ایمان آورده اید، به غیر خانه هاى خودتان داخل نشوید، مگر آنکه انسى با اهل آن داشته باشید و به اهل خانه سلام کنید، این کار شما براى شما بهتر است، شاید متذکر شوید. ﴿۲۷﴾

فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فِيهَا أَحَدًا فَلَا تَدْخُلُوهَا حَتَّى يُؤْذَنَ لَكُمْ وَإِنْ قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكَى لَكُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ ﴿۲۸﴾ 

پس اگر در آن خانه ها کسى را نیافتید، پس داخل نشوید تا اذن به شما داده شود و اگر به شما گفتند: برگردید، پس برگردید. این براى شما پاکیزه تر است. و خدا به آنچه مى کنید دانا است. ﴿۲۸﴾

لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَدْخُلُوا بُيُوتًا غَيْرَ مَسْكُونَةٍ فِيهَا مَتَاعٌ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَكْتُمُونَ ﴿۲۹﴾ 

بر شما باکى نیست اگر به خانه غیر مسکونى که براى شما در آن استفاده اى است، وارد شوید. و خدا مى داند آنچه را که اظهار و آنچه را که کتمان مى کنید. ﴿۲۹﴾

برداشت از آیات ۲۹ – ۲۷

نکاتی مهّم برای اهل ایمان

سالک الی اللّه باید این چند نکته را دقیقا رعایت کند:

اوّل: با کسانی که انس و الفتی دارد، رفت و آمد داشته باشد.

دوّم: وقتی وارد خانه ای شد به اهل آن خانه سلام کند.

سوّم: اگر داخل خانه، کسی نبود وارد نشود تا به او اجازه ورود بدهند.

چهارم: اگر مقتضی نبود که به او اجازه ورود دهند و بگویند برگرد، اطاعت کند و برگردد.

پنجم: خانه و جایی که محل سکونت کسی نیست مانعی ندارد که در آن جا وارد شود.

«به زنهای مؤمنه نگاه نکنید»

قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ ﴿۳۰﴾ 

به مؤمنین بگو: چشم خود را بپوشانند و فروج خود را حفظ کنند. این براى آنها پاکتر است. خدا به آنچه مى کنند، آگاه است. ﴿۳۰﴾

«به مردان مؤمن نگاه نکنید»

وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَلَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ﴿۳۱﴾‏

به زنهاى مؤمنه بگو که چشمهاى خود را بپوشانند و فرجهاى خود را حفظ کنند و زینتهاى خود را ظاهر نکنند مگر آنچه از آنها ظاهر است و روسریهاى خود را بر سینه هاى خود بیندازند و زینت خود را مگر براى شوهرهاى خود یا پدران خود یا پدران شوهرهاى خود یا پسران خود یا پسران شوهران خود یا برادران خود یا پسران برادران خود یا پسران خواهرهاى خود یا زنان خود یا بردگان خود یا افراد سفیهى از مردها که به زن تمایلى ندارند یا کودکانى که بر عورت زنها اطّلاعى ندارند ظاهر نکنند و پاى خود را آنچنان به زمین نزنند که زینتهائى را که مخفى کرده اند معلوم شود. و اى مؤمنین، همه تان به سوى خدا توبه کنید، شاید رستگار شوید. ﴿۳۱﴾

«دستور ازدواج»

وَأَنْكِحُوا الْأَيَامَى مِنْكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ ﴿۳۲﴾ 

مجرّدهاى از خود را و غلامان و کنیزان صالحتان را همسر بدهید. اگر تنگدست باشند، خدا از فضل خودش آنها را بى نیاز مى کند و خدا گشایش دهنده دانایى است. ﴿۳۲﴾

وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَالَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتَابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ فَكَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْرًا وَآتُوهُمْ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ وَلَا تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَى الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَنْ يُكْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِيمٌ ﴿۳۳﴾ 

و کسانى که نمى توانند ازدواج کنند، باید پاکدامنى را پیشه نمایند تا خدا از فضل خودش آنها را بى نیاز کند. و کسانى از بردگان شما که مایلند مکاتبه شوند، پس اگر در آنها خیرى مى دانید با آنها مکاتبه کنید و از مالى که خدا به شما داده است، به آنها بدهید. و کنیزان خود را براى دستیابى به زندگى دنیا اگر آنها پاکى را مى خواهند، وادار به تجاوزگرى ننمایید. و کسى که آنها را مجبور کند، پس قطعا خدا بعد از اجبار آنها بخشنده مهربانى است. ﴿۳۳﴾

وَلَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ آيَاتٍ مُبَيِّنَاتٍ وَمَثَلًا مِنَ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ ﴿۳۴﴾ 

و قطعا ما براى شما آیات بیان کننده اى و مَثَلى از کسانى که قبل از شما بودند و همچنین موعظه از براى پرهیزکاران نازل نموده ایم. ﴿۳۴﴾

«آیه نور و تمجید از اهل بیت عصمت علیهم السلام»

اَللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ﴿۳۵﴾ 

خدا نور آسمانها و زمین است. مَثَل نور خدا مانند ظرف چراغى است که در آن چراغى باشد. آن چراغ در حبابى باشد. آن حباب مانند یک ستاره درخشانى باشد. (آن چراغ) با روغنى که از درخت پر برکت زیتونى که نه شرقى و نه غربى باشد، روشن مى شود. نزدیک است روغنش اگر چه تماس با آتش نگرفته باشد، شعله ور گردد، نورى بر نور. خدا هدایت مى کند با نورش کسى را که بخواهد. و خدا مَثَلهایى براى مردم مى زند و خدا به هر چیزى دانا است. ﴿۳۵﴾

فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ ﴿۳۶﴾‏

در خانه هایى است که خدا اذن فرموده، اینکه نام خدا بلند شود و یاد شود و براى خدا در آن صبح و شام تسبیح گردد. ﴿۳۶﴾

رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ ﴿۳۷﴾ 

مردانى که تجارت و معامله آنها را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زکات باز نمى دارد، آنها از روزى که دلها و دیده ها، زیر و رو مى شود، مى ترسند. ﴿۳۷﴾

لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَيَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَاللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ ﴿۳۸﴾ 

تا خدا به نیکوترین چیزى که عمل کردند، آنها را جزا دهد و از فضلش براى آنها بیفزاید و خدا بدون حساب هر که را بخواهد روزى مى دهد. ﴿۳۸﴾

برداشت از آیات ۳۸ – ۳۷

تجارت سودمند

سالک الی اللّه نباید تجارت و معامله و کسب و کارش او را از یاد پروردگار غافل کند و از بر پاداشتن نماز و دادن زکات دورش نماید. و همیشه باید به یاد قیامت باشد. زیرا خدای تعالی در آخرت به بهترین نحو جزای اعمالش را می دهد و کسانی که برای رضای پروردگار کاری می کنند، بدون حساب مورد لطف و مهربانی خدای تعالی قرار می گیرند.

«اعمال کفّار مانند سراب است»

وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّى إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئًا وَوَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ وَاللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ ﴿۳۹﴾ 

و کسانى که کافر شدند، اعمالشان مانند سرابى که در کویر باشد و انسان تشنه لب گمان مى کند که آن آب است و وقتى که نزد آن مى رود آن را چیزى نمى یابد و(لى) خدا را نزد آن مى یابد که حساب او را کاملاً مى دهد و خدا سریع الحساب است. ﴿۳۹﴾

أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشَاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا وَمَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ ﴿۴۰﴾ 

یا مانند تاریکى شدیدى در دریاى عمیق و پهناورى که موج بالاى آن موج دیگرى، آن را پوشانده، بالاى آن ابرى (سیاه). تاریکى هایى که بر روى یکدیگر قرار گرفته (و حتّى) وقتى که دست خود را بیرون مى آورد، ممکن نیست آن را ببیند و کسى را که خدا براى او نورى قرار ندهد، نورى براى او نخواهد بود. ﴿۴۰﴾

برداشت از آیات ۴۰ – ۳۹

اعمال کفّار

سالک الی اللّه باید بداند که کفر ﴿در هر درجه ای که باشد﴾ نمی گذارد که او به حقیقت دست یابد و اعمالش مثل سراب است که ظاهری دارد ولی واقعیت ندارد لب تشنه او را سیراب نمی کند. و یا مثل تاریکی شدیدی است که در دریای عمیق و پهناوری باشد که آب روی هم انباشته شده و ابر سیاهی نیز بالای آن را گرفته باشد و حتی دست خود را در آن تاریکی نبیند. این سراب و این تاریکی وحشتناک در حقیقت شبیه اعمال کفّار است که نور ندارند، حقیقت ندارند، و انسان باید حقیقت و نور را از پروردگار تقاضا کند.

«همه چیز خدا را تسبیح می کنند»

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّيْرُ صَافَّاتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِيحَهُ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ ﴿۴۱﴾ 

آیا ندیدى که قطعا کسى که در آسمانها و زمین است و پرنده ها وقتى که بال پهن کرده اند، خدا را تسبیح مى کنند؟ همه آنها نماز و تسبیح خود را مى دانند و خدا به آنچه مى کنند، دانا است. ﴿۴۱﴾

وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ ﴿۴۲﴾ 

و برای خدا مالکیت آسمانها و زمین است و برگشت همه به سوی خدا است. ﴿۴۲﴾

«کیفیت نزول باران»

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجِي سَحَابًا ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُ ثُمَّ يَجْعَلُهُ رُكَامًا فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ وَيُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ جِبَالٍ فِيهَا مِنْ بَرَدٍ فَيُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَصْرِفُهُ عَنْ مَنْ يَشَاءُ يَكَادُ سَنَا بَرْقِهِ يَذْهَبُ بِالْأَبْصَارِ ﴿۴۳﴾‏

آیا ندیدى که قطعا خدا ابرها را مى راند، سپس میان آنها را با هم جمع مى کند و بعد آن را متراکم قرار مى دهد؟ پس مى بینى که از لابلاى آن، دانه هاى باران خارج مى شود و از آسمان از کوههایى که در آن آسمان است، دانه هاى تگرگ را نازل مى کند و هر کس را که بخواهد بوسیله آن آسیب مى رساند و از هر کس که بخواهد، آن آسیب را برطرف مى کند. نزدیک است درخشندگى برق آن ابرها نور چشمها را ببرد. ﴿۴۳﴾

يُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصَارِ ﴿۴۴﴾ 

خدا شب و روز را می چرخاند. قطعا در آن برای صاحبان بصیرت عبرتی خواهد بود. ﴿۴۴﴾

«تقسیم بندی حیوانات»

وَاللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِنْ مَاءٍ فَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلَى بَطْنِهِ وَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلَى رِجْلَيْنِ وَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلَى أَرْبَعٍ يَخْلُقُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿۴۵﴾ 

و خدا هر جنبنده اى را از آب خلق کرد، پس بعضى از آنها بر شکم راه مى روند و بعضى از آنها روى دو پا راه مى روند و بعضى از آنها روى چهارپا راه مى روند. خدا هر چیزى را بخواهد خلق مى کند. قطعا خدا بر هر چیزى قادر است. ﴿۴۵﴾

لَقَدْ أَنْزَلْنَا آيَاتٍ مُبَيِّنَاتٍ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ ﴿۴۶﴾ 

قطعا ما آیات روشن کننده اى را نازل نمودیم. و خدا هر که را بخواهد به راه راست هدایت مى کند. ﴿۴۶﴾

برداشت از آیه ۴۶

صراط مستقیم

سالک الی اللّه باید بداند که آیات الهی روشن و واضح است و باید هدایت به راه راست و صراط مستقیم را از خدای تعالی تقاضا کند تا به او این نعمت عظمی داده شود.

«دوروئی منافقان»

وَيَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالرَّسُولِ وَأَطَعْنَا ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ وَمَا أُولَئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ ﴿۴۷﴾ 

و مى گویند: به خدا و به رسول ایمان آورده و اطاعت مى کنیم. سپس بعد از این ادّعا جمعى از آنها رو مى گردانند و اینها مؤمن نیستند. ﴿۴۷﴾

وَإِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ إِذَا فَرِيقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ ﴿۴۸﴾ 

و وقتى که به طرف خدا و رسولش دعوت مى شوند که خدا بین آنها حکم کند، ناگهان جمعى از آنها اعراض مى کنند. ﴿۴۸﴾

وَإِنْ يَكُنْ لَهُمُ الْحَقُّ يَأْتُوا إِلَيْهِ مُذْعِنِينَ ﴿۴۹﴾ 

و اگر حقّ به آنها داده شود، آنها به سوی او با فرمانبرداری می آیند. ﴿۴۹﴾

برداشت از آیات ۴۹ – ۴۷

نفاق

سالک الی اللّه اگر می خواهد از نفاق و دوروئی دور باشد باید در اطاعت و ایمان به خدا و رسولش صادق باشد و باید وقتی خدا و رسولش حکمی می کنند آن را قبول داشته باشد و همیشه طالب حق باشد چه به نفع او و چه به ضررش باشد.

أَفِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَمِ ارْتَابُوا أَمْ يَخَافُونَ أَنْ يَحِيفَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَرَسُولُهُ بَلْ أُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ ﴿۵۰﴾ 

 آیا در دلهاشان مرض است یا شک کرده اند یا مى ترسند خدا و رسولش بر آنها ظلم کنند؟ بلکه اینها خودشان ستمگرانند. ﴿۵۰﴾

برداشت از آیه ۵۰

امراض روحی

سالک الی اللّه باید خود را از امراض روحی پاک کند، به خدا و رسولش شک و تردید نداشته باشد و یقین داشته باشد که خدا و رسولش هیچ وقت به هیچ موجود و بشری ظلم نمی کنند.

«سخن مؤمنین در مقابل دعوت خدا»

إِنَّمَا كَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِينَ إِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ أَنْ يَقُولُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿۵۱﴾ 

جز این نیست که سخن مؤمنین زمانى که به سوى خدا و رسولش براى اینکه بین آنها حکم کند دعوت مى شوند، مى گویند: شنیدیم و اطاعت کردیم. و اینها همان رستگارانند. ﴿۵۱﴾

وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَخْشَ اللَّهَ وَيَتَّقْهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ ﴿۵۲﴾

و کسى که خدا و رسولش را اطاعت کند و از او بترسد و تقواى او را پیشه کند، پس اینها همان رستگارانند. ﴿۵۲﴾

وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَئِنْ أَمَرْتَهُمْ لَيَخْرُجُنَّ قُلْ لَا تُقْسِمُوا طَاعَةٌ مَعْرُوفَةٌ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ﴿۵۳﴾‏

و آنها به خدا قسم یاد کردند و در قسمشان تأکید نمودند که اگر فرمان دهى، خارج مى شوند. بگو: قسم نخورید. اطاعت شناخته شده اى نشان دهید. قطعا خدا به آنچه مى کنید، آگاه است. ﴿۵۳﴾

برداشت از آیات ۵۳ – ۵۱

رستگار کیست؟

سالک الی اللّه باید بداند که مؤمن و رستگار کسی است که وقتی خدای تعالی و رسولش حکمی می کنند فورا باید قبول کرده و اطاعت کند و از خدای تعالی بترسد و خشیت داشته باشد و تقوای الهی را رعایت کند و به جای قسم بیهوده خوردن، اطاعتش را نشان دهد. زیرا خدای تعالی به آن چه انجام می شود آگاه است.

قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيْكُمْ مَا حُمِّلْتُمْ وَإِنْ تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ ﴿۵۴﴾ 

بگو: خدا را اطاعت کنید و رسولش را اطاعت کنید. پس اگر روبگردانند، جز این نخواهد بود که بر عهده پیامبر آن چیزى است که به دوش کشیده و بر عهده شما آن چیزى است که مکلّف شده و عهده دار شده اید و اگر او را اطاعت کنید، هدایت مى شوید. و بر رسول جز رساندن حقایق به طور آشکار چیزى نیست. ﴿۵۴﴾

برداشت از آیه ۵۴

انجام وظیفه

سالک الی اللّه باید در آن چیزهایی که مسئولیت انجامش را بر عهده گرفته متعهدانه عمل کند و مهمترینش اطاعت خدا و رسولش می باشد.

«وعده نجات مستضعفین»

وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا وَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ﴿۵۵﴾ 

خدا به کسانى از شما که ایمان آورده و عمل صالح کردند، وعده داده است که قطعا آنها را جانشینان در روى زمین قرار خواهد داد، همان طورى که قبل از اینها کسانى جانشین بودند و دینى را که خدا براى آنها راضى شده بود، داراى امکانات براى آنها قرار خواهد داد و بعد از خوفى که آنها داشتند، خدا آن را به امنیت و عدالت مبدّل خواهد کرد، به نحوى که تمام مردم مرا عبادت کنند و چیزى را شریک من قرار ندهند و کسى که بعد از آن کافر شود، آنها همان فاسقانند. ﴿۵۵﴾

برداشت از آیه ۵۵

وعده الهی تحقق می پذیرد

سالک الی اللّه باید بداند و یقین داشته باشد که خدای تعالی به کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده اند وعده جانشینی آنها را در زمین داده است. همان گونه که با گذشتگان انجام داده است و به آنها امکانات و امنیت و عدالت بخشیده است و باید همه مردم فقط خدا را عبادت کنند و چیزی را شریک خدا قرار ندهند.

وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ﴿۵۶﴾ 

و نماز را بپا دارید و زکات بدهید و از پیامبر اطاعت کنید، شاید به شما مهربانی گردد. ﴿۵۶﴾

برداشت از آیه ۵۶

مهربانی خدای تعالی

سالک الی اللّه باید نماز را برپا دارد و زکات بدهد و از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله اطاعت کند تا شاید مورد مهربانی خدای تعالی قرار گیرد.

«از عذاب خدا نمی توان فرار کرد»

لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَمَأْوَاهُمُ النَّارُ وَلَبِئْسَ الْمَصِيرُ ﴿۵۷﴾ 

هرگز گمان مبر کسانى که کافر شدند، مى توانند در روى زمین (ما را) به ستوه درآورند. و مأواى آنها آتش است و چه بد جایگاهى است. ﴿۵۷﴾

«اجازه گرفتنِ کودکان و نوجوانان از بزرگترها»

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِيَسْتَأْذِنْكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ وَالَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْكُمْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ مِنْ قَبْلِ صَلَاةِ الْفَجْرِ وَحِينَ تَضَعُونَ ثِيَابَكُمْ مِنَ الظَّهِيرَةِ وَمِنْ بَعْدِ صَلَاةِ الْعِشَاءِ ثَلَاثُ عَوْرَاتٍ لَكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَلَا عَلَيْهِمْ جُنَاحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَيْكُمْ بَعْضُكُمْ عَلَى بَعْضٍ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ﴿۵۸﴾‏

اى کسانى که ایمان آورده اید، بردگان شما و نوجوانانتان که به حدّ بلوغ نرسیده اند، در سه نوبت باید از شما اجازه بگیرند. قبل از نماز صبح و وسط روز، آن وقتى که لباسهاى خود را در مى آورید و بعد از نماز عشاء. سه نوبتى که وقتِ خلوت شما است، غیر از این سه نوبت گناهى بر شما و بر آنها نیست که بعضى از شما بر بعض دیگر وارد شوید (و با هم بنشینید). این چنین خدا براى شما نشانه ها را بیان مى کند و خدا داناى حکیمی است.[۱] ﴿۵۸﴾

[۱]  ــ طبق روایات منظور از این اذن که در این آیه آمده که باید کودکان و غلامان سه نوبت اذن بگیرند، در سه وقتى است که انسانها غالبا در اتاقهاى خلوت خود با همسرانشان هستند و با آنها خلوت کرده اند، زیرا اعراب آن وقت باکى نداشتند که غلامان و بچّه هاى ممیّز، آنها را با همسرانشان در اتاق خلوت عریان ببینند.

وَإِذَا بَلَغَ الْأَطْفَالُ مِنْكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَسْتَأْذِنُوا كَمَا اسْتَأْذَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ﴿۵۹﴾ 

و زمانى که نوجوانان شما به حدّ بلوغ رسیدند، همان طورى که قبل از اینها بودند، اجازه مى گرفتند، اینها هم باید اجازه بگیرند. خدا این چنین آیاتش را براى شما بیان مى کند و خدا داناى حکیمى است. ﴿۵۹﴾

«درباره زنهای یائسه»

وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللَّاتِي لَا يَرْجُونَ نِكَاحًا فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِينَةٍ وَأَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ﴿۶۰﴾ 

و زنان بازنشسته و یائسه اى که امید ازدواج ندارند، گناهى بر آنها نیست که لباس روى خود را بیرون بیاورند، به شرط آنکه خودنمایى با زینت و آرایش نکنند و اگر عفّت خود را حفظ کنند، براى آنها بهتر است و خدا شنواى دانائى است. ﴿۶۰﴾

«از خانه هائی که می توان بدون اذن صاحبش چیزی تصرّف کرد»

لَيْسَ عَلَى الْأَعْمَى حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَنْ تَأْكُلُوا مِنْ بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ آبَائِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهَاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوَانِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَوَاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَعْمَامِكُمْ أَوْ بُيُوتِ عَمَّاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخْوَالِكُمْ أَوْ بُيُوتِ خَالَاتِكُمْ أَوْ مَا مَلَكْتُمْ مَفَاتِحَهُ أَوْ صَدِيقِكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَأْكُلُوا جَمِيعًا أَوْ أَشْتَاتًا فَإِذَا دَخَلْتُمْ بُيُوتًا فَسَلِّمُوا عَلَى أَنْفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبَارَكَةً طَيِّبَةً كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ﴿۶۱﴾‏

بر نابینا و افراد فلج و بر مریض گناهى نیست و نه بر شما که بخورید از (آنچه در) خانه هاتان یا (آنچه در) خانه هاى پدرانتان یا (آنچه در) خانه هاى مادرانتان یا (آنچه در) خانه هاى برادرانتان یا (آنچه در) خانه هاى خواهرانتان یا (آنچه در) خانه هاى عموهایتان یا (آنچه در) خانه هاى عمه هایتان یا (آنچه در) خانه هاى خاله هایتان یا (آنچه در) خانه هاى داییهایتان یا (آنچه در) خانه هائى که کلیدش را دارید یا (آنچه در) خانه هاى صدیقتان (دوستانتان) است. بر شما باکى نیست که همه با هم غذا بخورید و یا جدا جدا غذا بخورید. و وقتى که در خانه ها داخل مى شوید، پس بر خودتان سلام کنید که تحیتى است پر برکت و پاکیزه از طرف خدا. این چنین خدا براى شما نشانه هاى خود را بیان مى کند، شاید تعقّل کنید. ﴿۶۱﴾

«مؤمنین در کارهای مهمّ از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله اجازه می گیرند»

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولَئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ ﴿۶۲﴾ 

جز این نیست که مؤمنین واقعى کسانى هستند که به خدا و رسولش ایمان آورده اند و وقتى که با پیامبر اکرم  صلى الله علیه و آله در یک امر مهمّى قرار مى گیرند، حرکتى نمى کنند، مگر آنکه از او اجازه مى گیرند. قطعا کسانى که از تو اذن مى گیرند، آنها کسانى هستند که به خدا و رسولش ایمان آورده اند. پس وقتى که آنها از تو براى بعضى از کارهایشان اجازه گرفتند، به هر کس از آنها که مى خواهى اجازه بده و براى آنها از خدا طلب آمرزش کن. که قطعا خدا بخشنده مهربانى است. ﴿۶۲﴾

«پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را معمولی صدا نزنید»

لَا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضًا قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنْكُمْ لِوَاذًا فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿۶۳﴾ 

آنچنان که بین خودتان یکدیگر را صدا مى زنید، پیامبر را صدا نزنید. خدا مى شناسد کسانى را که پشت سر دیگران پنهان شده و فرار مى کنند. پس باید بترسند کسانى که امر او را مخالفت مى کنند، اینکه فتنه اى یا عذاب دردناکى به آنها برسد. ﴿۶۳﴾

برداشت از آیات ۶۳ – ۶۲

مؤمنین واقعی

سالک الی اللّه باید بداند مؤمنین واقعی کسانی هستند که:

اوّل: ایمان به خدا و رسولش دارند.

دوّم: قبل از هر کاری از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله اجازه می گیرند.

سوّم: پیامبر را با احترام صدا می زنند.

أَلَا إِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قَدْ يَعْلَمُ مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ وَيَوْمَ يُرْجَعُونَ إِلَيْهِ فَيُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ﴿۶۴﴾

آگاه باشید که قطعا آنچه در آسمانها و زمین است، مال خدا است. قطعا خدا مى داند آنچه را که شما بر آن هستید و روزى که به سوى او برگردند به آنچه کرده اند آگاهشان مى کند و خدا به هر چیزى دانا است. ﴿۶۴﴾

سوره مبارکه مؤمنون

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ﴿۱﴾

قطعا مؤمنین رستگار شدند. ﴿۱﴾

«اوصاف مؤمنین تزکیه نفس شده»

اَلَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ ﴿۲﴾

کسانی که آنها در نمازشان خاشع ‏اند. ﴿۲﴾

وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ ﴿۳﴾

و کسانی که آنها از لغو دوری می‏ کنند. ﴿۳﴾

وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ ﴿۴﴾

و کسانی که آنها زکات را عمل می‏ کنند. ﴿۴﴾

وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ ﴿۵﴾

و کسانی که آنها فرج های خود را نگه می‏ دارند. ﴿۵﴾

إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ ﴿۶﴾

مگر برای همسران خود و کنیزانشان که قطعا آنها ﴿در استفاده از اینها﴾ ملامت نمی ‏شوند. ﴿۶﴾

فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ ﴿۷﴾

پس کسی که غیر از این را انجام دهد، آنها همان ها تجاوزکارانند. ﴿۷﴾

برداشت از آیات ۷ – ۱

رستگاری

سالک الی اللّه باید بداند که رستگاری فقط مال مؤمنینی است که صفات زیر را دارند:

۱ –  کسانی که با خضوع و خشوع و عشق و محبت نماز می ‏خوانند.

۲ –  کسانی که از بیهوده بودن و بیهودگی دوری می‏ کنند.

۳ –  کسانی که به دستور زکات عمل می‏ کنند و حقوق الهی را می‏ پردازند.

۴ –  کسانی که دامن خود را پاک نگه می‏ دارند و تنها به همسران خود اکتفا می‏ کنند و از حدود خود در این خصوص تجاوز نمی‏ کنند.

وَالَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ ﴿۸﴾

و کسانی که آنها امانتها و پیمانهای خود را رعایت می‏ کنند. ﴿۸﴾

وَالَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ ﴿۹﴾

و کسانی که آنها نمازهایشان را مواظبت می‏ کنند. ﴿۹﴾

أُولَئِكَ هُمُ الْوَارِثُونَ ﴿۱۰﴾

اینها همان وارثانند. ﴿۱۰﴾

اَلَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿۱۱﴾

آنها که بهشت فردوس را به ارث می‏ برند، آنها در آن جاودانند. ﴿۱۱﴾

برداشت از آیات ۱۱ – ۸

مظاهر تزکیه نفس

سالک الی اللّه باید بداند که رستگار کسی است که امانت مردم را حفظ کند و عهد و پیمان خود را مواظبت کند و اوقات نماز را دقت نماید تا بتواند نمازش را اول وقت بخواند و به خاطر آن که تزکیه نفس کرده این کارها را بدون تکلف خود بخود انجام می ‏دهد و به همین جهت این افراد بهشتی هستند و در آن بهشت همیشه زندگی می‏ کنند.

«خلقت بدن انسان»

وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ طِينٍ ﴿۱۲﴾

و قطعا ﴿بدن﴾ انسان را از گِل خالص آفریدیم. ﴿۱۲﴾

ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَكِينٍ ﴿۱۳﴾

سپس او را نطفه ‏ای در قرارگاه مطمئنی قرار دادیم. ﴿۱۳﴾

ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ ﴿۱۴﴾

سپس نطفه را علقه خلق کردیم. پس علقه را مضغه قرار دادیم. بعد مضغه را استخوان خلق کردیم. پس بر استخوان گوشت پوشاندیم. سپس در او خلقت دیگرى ایجاد کردیم. پس پر برکت است خدایى که نیکوترین آفریننده است. ﴿۱۴﴾

ثُمَّ إِنَّكُمْ بَعْدَ ذَلِكَ لَمَيِّتُونَ ﴿۱۵﴾

سپس شما قطعا بعد از آن می‏ میرید. ﴿۱۵﴾

ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تُبْعَثُونَ ﴿۱۶﴾

سپس شما قطعا روز قیامت مبعوث می ‏شوید. ﴿۱۶﴾

«آسمان هفتگانه»

وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ وَمَا كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِينَ ﴿۱۷﴾

و قطعا بالاى سر شما هفت آسمانى که به هم راه دارند، خلق کردیم و ما از آفرینش غافل نبوده ایم. ﴿۱۷﴾

«باران رحمت به اندازه می ‏بارد»

وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍ فَأَسْكَنَّاهُ فِي الْأَرْضِ وَإِنَّا عَلَى ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ ﴿۱۸﴾

و ما از آسمان آب را به اندازه نازل کردیم. پس آن را در زمین ساکن نمودیم و قطعا ما بر از بین بردنش قدرت داریم. ﴿۱۸﴾

فَأَنْشَأْنَا لَكُمْ بِهِ جَنَّاتٍ مِنْ نَخِيلٍ وَأَعْنَابٍ لَكُمْ فِيهَا فَوَاكِهُ كَثِيرَةٌ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ ﴿۱۹﴾

پس ما براى شما بوسیله آن آب باغهائى از درختان خرما و انگور ایجاد کردیم که در آن باغها براى شما میوه هاى زیادى است و بعضى از آنها را مى خورید. ﴿۱۹﴾

وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَيْنَاءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِلْآكِلِينَ ﴿۲۰﴾

و درختى که از طور سینا بیرون مى آید، روغن و خورشى براى خورندگان است. ﴿۲۰﴾

«منافع چهارپایان»

وَإِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُمْ مِمَّا فِي بُطُونِهَا وَلَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ كَثِيرَةٌ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ ﴿۲۱﴾

و قطعا در چهارپایان براى شما مایه پندى است. شما را از آنچه آنها در شکم دارند، سیراب مى کنیم و براى شما در آنها منفعتهاى بسیارى است و از گوشت آنها مى خورید. ﴿۲۱﴾

وَعَلَيْهَا وَعَلَى الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ ﴿۲۲﴾

و بر آنها و بر کشتیها سوار می ‏شوید. ﴿۲۲﴾

«جریان حضرت نوح علیه ‏السلام»

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ ﴿۲۳﴾

و قطعا ما نوح را به سوى قومش فرستادیم. نوح گفت: اى قوم من، خدا را عبادت کنید. براى شما خدایى غیر از او نیست. آیا پس (چرا) تقوا پیشه نمى کنید؟ ﴿۲۳﴾

فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُرِيدُ أَنْ يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَأَنْزَلَ مَلَائِكَةً مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ ﴿۲۴﴾

پس بزرگان قومش که کافر بودند، گفتند: این نوح جز بشرى مثل خودتان نیست. مى خواهد بر شما تفوّق طلبى کند. و اگر خدا مى خواست، ملائکه اى نازل مى فرمود. ما چنین چیزى را در پدران گذشته مان نشنیده ایم. ﴿۲۴﴾

إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِينٍ ﴿۲۵﴾

نوح جز مردى که به جنون مبتلا شده، چیزى نیست. پس مدّتى با او صبر کنید، (تمام مى شود.) ﴿۲۵﴾

قَالَ رَبِّ انْصُرْنِي بِمَا كَذَّبُونِ ﴿۲۶﴾

نوح عرض کرد: پروردگار من، مرا به آنچه تکذیب می‏ کنند، یاری فرما. ﴿۲۶﴾

«حضرت نوح علیه ‏السلام کشتی را می‏ سازد»

فَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا فَإِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ فَاسْلُكْ فِيهَا مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَلَا تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ ﴿۲۷﴾

پس ما به او وحى کردیم که کشتى را زیر نظر ما و با وحى ما بساز، پس وقتى که فرمان ما آمد و آب از تنور فوران کرد، پس در کشتى از هر دسته یک جفتِ نر و ماده وارد کن و همچنین اهلت را، مگر کسى که وعده عذابشان از قبل از میان اهلت داده شده و مرا درباره کسانى که ظلم کرده اند، مورد خطاب قرار نده. قطعا آنها غرق خواهند شد. ﴿۲۷﴾

فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنْتَ وَمَنْ مَعَكَ عَلَى الْفُلْكِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ﴿۲۸﴾

پس زمانى که تو و کسانى که با تو هستند سوار کشتى شدید، بگو: سپاس براى خدائى است که ما را از قوم ستمگر نجات داد. ﴿۲۸﴾

وَقُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِي مُنْزَلًا مُبَارَكًا وَأَنْتَ خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ ﴿۲۹﴾ 

و بگو: پروردگارا، مرا در منزلگاه پر برکتى فرود بیاور، زیرا تو بهترین فرودآورندگانى. ﴿۲۹﴾

إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ وَإِنْ كُنَّا لَمُبْتَلِينَ ﴿۳۰﴾ 

قطعا در آن جریان نشانه هایى بوده است، اگر چه ما آزمایش کننده بودیم. ﴿۳۰﴾

«خدای تعالی در هر زمانی پیامبرانی فرستاده است»

ثُمَّ أَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِينَ ﴿۳۱﴾

سپس بعد از آنها جمع دیگری را آفریدیم. ﴿۳۱﴾

فَأَرْسَلْنَا فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ ﴿۳۲﴾

پس ما از خود آنها رسولى میان آنها فرستادیم، اینکه بپرستید خدا را، براى شما غیر از خدا معبودى نیست، آیا پس (چرا) تقوا پیشه نمى کنید؟ ﴿۳۲﴾

وَقَالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِلِقَاءِ الْآخِرَةِ وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَيَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ ﴿۳۳﴾

و بزرگان از قومش آن کسانى که کافر شدند و لقاء آخرت را تکذیب کردند و ما آنها را در زندگى دنیا متنعّمشان کردیم، گفتند: این پیامبر جز بشرى مثل خودتان نیست، (زیرا) از آنچه شما مى خورید، او هم مى خورد و از آنچه شما مى آشامید، او هم مى آشامد. ﴿۳۳﴾

وَلَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَرًا مِثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذًا لَخَاسِرُونَ ﴿۳۴﴾

و اگر بشری مثل خودتان را اطاعت کنید، قطعا آن وقت شما از زیانکارانید. ﴿۳۴﴾

«انکار قیامت»

أَيَعِدُكُمْ أَنَّكُمْ إِذَا مِتُّمْ وَكُنْتُمْ تُرَابًا وَعِظَامًا أَنَّكُمْ مُخْرَجُونَ ﴿۳۵﴾

آیا (غیر از این است که) به شما وعده مى دهد که وقتى مردید و خاک و استخوانهایى شدید، شما (از قبرتان) بیرون آورده مى شوید؟ ﴿۳۵﴾

هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ ﴿۳۶﴾ 

هیهات، هیهات از این وعده ‏هائی که به شما داده می‏ شود. ﴿۳۶﴾

إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ ﴿۳۷﴾

این نیست مگر همین زندگى دنیا که مى میریم و زنده مى شویم و ما هرگز (در قیامت) مبعوث نخواهیم شد. ﴿۳۷﴾

إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا وَمَا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِينَ ﴿۳۸﴾

او جز مردى که بر خدا دروغ بسته است، نیست و ما هرگز به او ایمان نمى آوریم. ﴿۳۸﴾

قَالَ رَبِّ انْصُرْنِي بِمَا كَذَّبُونِ ﴿۳۹﴾

گفت: پروردگارا، به من در مقابل آنچه آنها مرا تکذیب مى کنند، نصرت عنایت فرما. ﴿۳۹﴾

قَالَ عَمَّا قَلِيلٍ لَيُصْبِحُنَّ نَادِمِينَ ﴿۴۰﴾

گفت: در زمان کوتاهی پشیمان خواهند شد. ﴿۴۰﴾

فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاءً فَبُعْدًا لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ﴿۴۱﴾

پس ناگهان صیحه آسمانى به حقّ آنها را گرفت، پس ما آنها را مانند کف و خاشاک روى آب قرار دادیم. پس براى قوم ستمگر دورى (و پستى) باد. ﴿۴۱﴾

ثُمَّ أَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُونًا آخَرِينَ ﴿۴۲﴾‏

سپس بعد از آنها جمعیت های دیگری را بوجود آوردیم. ﴿۴۲﴾

مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا يَسْتَأْخِرُونَ ﴿۴۳﴾

هیچ مردمی اجلشان جلو نمی‏ افتد و تأخیر هم نمی‏ شود. ﴿۴۳﴾

«پیامبران پشت سر هم فرستاده شدند»

ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَى كُلَّ مَا جَاءَ أُمَّةً رَسُولُهَا كَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُمْ بَعْضًا وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ فَبُعْدًا لِقَوْمٍ لَا يُؤْمِنُونَ ﴿۴۴﴾

سپس پیامبرانمان را پشت سر هم فرستادیم. هر زمان که براى مردمى پیامبرانشان مى آمد، تکذیبش مى کردند. پس در پى بعضى از آنها، بعضى دیگر را مى فرستادیم و آنها را حکایاتى براى عبرت قرار مى دادیم. پس براى قومى که ایمان نمى آورند، دورى (و پستى) باد. ﴿۴۴﴾

«سرگذشت دیگری از حضرت موسی علیه ‏السلام»

ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَى وَأَخَاهُ هَارُونَ بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُبِينٍ ﴿۴۵﴾

سپس موسى و برادرش هارون را با نشانه هایمان و تسلّط آشکارایى فرستادیم. ﴿۴۵﴾

إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاسْتَكْبَرُوا وَكَانُوا قَوْمًا عَالِينَ ﴿۴۶﴾ 

به طرف فرعون و بزرگان از اطرافیانش، پس آنها تکبّر کردند و قوم برترى جویى بودند. ﴿۴۶﴾

فَقَالُوا أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنَا وَقَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ ﴿۴۷﴾

فرعون و اطرافیانش گفتند: آیا ما به دو بشرى که مثل خود ما هستند ایمان بیاوریم و حال آنکه خویشاوندانشان بندگان ما بوده اند. ﴿۴۷﴾

فَكَذَّبُوهُمَا فَكَانُوا مِنَ الْمُهْلَكِينَ ﴿۴۸﴾ 

پس موسی و هارون را تکذیب کردند و آنها از هلاک ‏شوندگان گردیدند. ﴿۴۸﴾

وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ ﴿۴۹﴾ 

و قطعا ما به موسی کتاب دادیم که شاید آنها هدایت شوند. ﴿۴۹﴾

«یادی از عیسی بن مریم علیه السلام»

وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَأُمَّهُ آيَةً وَآوَيْنَاهُمَا إِلَى رَبْوَةٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَمَعِينٍ ﴿۵۰﴾

و ما پسر مریم و مادرش را نشانه اى قرار دادیم و آنها را در محل مرتفعى که صاحب چشمه و آب جارى بود، مأوایشان دادیم. ﴿۵۰﴾

«خطاب به پیامبران»

يَا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا إِنِّي بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ ﴿۵۱﴾

اى پیامبران! از غذاهاى خوب و پاکیزه بخورید و شایسته عمل بکنید. قطعا من به آنچه عمل مى کنید دانایم. ﴿۵۱﴾

«همه امّتها یکی بودند»

وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ ﴿۵۲﴾

و قطعا این امّت شما هستند که امّت واحده اى مى باشند و من پروردگار شمایم، پس تقواى مرا پیشه کنید. ﴿۵۲﴾

«دین خود را بوسیله کتابهایی جدا کردند»

فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ زُبُرًا كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ ﴿۵۳﴾

پس کارشان را جدا کرده و حزبهایى تشکیل دادند، هر حزبى به آنچه دارد خوشحال است. ﴿۵۳﴾

فَذَرْهُمْ فِي غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِينٍ ﴿۵۴﴾

پس آنها را در آنچه فرو رفته ‏اند تا مدّتی به حال خود بگذار. ﴿۵۴﴾

أَيَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مَالٍ وَبَنِينَ ﴿۵۵﴾

آیا گمان مى کنند که جز این نیست که ما به آنها بوسیله مال و پسران کمک مى کنیم؟ ﴿۵۵﴾

نُسَارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْرَاتِ بَلْ لَا يَشْعُرُونَ ﴿۵۶﴾ 

(به این جهت است که) براى آنها در خوبیها تسریع مى کنیم؟ بلکه اینها شعور ندارند.﴿۵۶﴾

«بازگشت به صفات مؤمنین تزکیه شده»

إِنَّ الَّذِينَ هُمْ مِنْ خَشْيَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ ﴿۵۷﴾

قطعا آنها کسانى هستند که از ترس به پروردگارشان همراه با تعظیم توجّه مى کنند. ﴿۵۷﴾

وَالَّذِينَ هُمْ بِآيَاتِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ ﴿۵۸﴾

و کسانی که آنها به نشانه ‏های پروردگارشان ایمان می ‏آورند. ﴿۵۸﴾

وَالَّذِينَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لَا يُشْرِكُونَ ﴿۵۹﴾‏

و کسانی که آنها به پروردگارشان مشرک نمی‏ شوند. ﴿۵۹﴾

وَالَّذِينَ يُؤْتُونَ مَا آتَوْا وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ ﴿۶۰﴾

و کسانى که (به آنها) آنچه باید (در راه خدا) بدهند، عطا مى کنند و (با این حال) دلهایشان ترسان است از اینکه قطعا آنها به سوى پروردگارشان بر مى گردند. ﴿۶۰﴾

برداشت از آیات ۶۰ – ۵۷

ترس از خدا

سالک الی اللّه باید به خاطر محبتّش به خدا از خدا بترسد و به همه نشانه‏ های الهی ایمان داشته باشد و هیچ چیز را به هیچ نحو شریک خدا قرار ندهد و در راه خدا به خاطر ترس از خدا به دیگران انفاق کند و وقتی که به سوی خدا برگشت اجرش را از خدا دریافت نماید.

أُولَئِكَ يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ ﴿۶۱﴾ 

اینها هستند که به طرف خوبیها سرعت دارند و آنها به آن خوبیها پیشى گیرنده اند. ﴿۶۱﴾

وَلَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَلَدَيْنَا كِتَابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ ﴿۶۲﴾

و ما هیچ کس را مگر به قدر وسعش تکلیف نمى کنیم. و در نزد ما کتابى است که به حقّ نطق مى کند و به آنها ظلم نمى شود. ﴿۶۲﴾

برداشت از آیات ۶۲ – ۶۱

سبقت در خوبی‏ها

سالک الی اللّه باید به شرایط فوق عمل کند تا در همه خوبیها بر دیگران سبقت گرفته باشد و این را بداند که خدای تعالی از او بیشتر از ظرفیتش توّقع ندارد و هیچ گاه خدای تعالی بر کسی ظلم نمی‏ کند.

«غفلت کفّار»

بَلْ قُلُوبُهُمْ فِي غَمْرَةٍ مِنْ هَذَا وَلَهُمْ أَعْمَالٌ مِنْ دُونِ ذَلِكَ هُمْ لَهَا عَامِلُونَ ﴿۶۳﴾

بلکه دلهاى آنها از این (قرآن) در غفلت کامل است و آنها اعمالِ دیگرى غیر از آن دارند که دائما آنها را انجام مى دهند. ﴿۶۳﴾

حَتَّى إِذَا أَخَذْنَا مُتْرَفِيهِمْ بِالْعَذَابِ إِذَا هُمْ يَجْأَرُونَ ﴿۶۴﴾

تا زمانى که ثروتمندانِ مغرورشان را به عذاب گرفتار کنیم، آن وقت است که آنها ناله هاى دردناکى مى کنند. ﴿۶۴﴾

لَا تَجْأَرُوا الْيَوْمَ إِنَّكُمْ مِنَّا لَا تُنْصَرُونَ ﴿۶۵﴾ 

امروز فریاد نکنید، زیرا قطعا شما از طرف ما یاری نخواهید شد. ﴿۶۵﴾

برداشت از آیات ۶۵ – ۶۳

عمل به قرآن

سالک الی اللّه باید از قرآن غفلت نکند و کاری غیر از عمل به قرآن و دستورات آن انجام ندهد و الا خدای تعالی ولو آن که آنها ثروتمند هم باشند به عذاب مبتلایشان می‏ کند و به هیچ وجه آنها را یاری نمی‏ نماید.

قَدْ كَانَتْ آيَاتِي تُتْلَى عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ تَنْكِصُونَ ﴿۶۶﴾ 

قطعا آیات من بر شما تلاوت شد، پس شما به اعقابتان برمی‏ گشتید. ﴿۶۶﴾

برداشت از آیه ۶۶

آیات الهی

سالک الی اللّه باید بداند پروردگار مهربان همه آیات و نشانه ‏هایش را برای مردم بیان کرده است پس باید از این آیات و نشانه‏ ها بهره ببرد و هیچ وقت رضایت پروردگار را فدای رسم و رسومات غلط گذشتگانش نکند.

مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ سَامِرًا تَهْجُرُونَ ﴿۶۷﴾ 

در حالى که به او تکبّر مى کردید و شبها در جلسات خودتان بدگویى مى نمودید. ﴿۶۷﴾

برداشت از آیه ۶۷

تزکیه نفس

سالک الی اللّه باید از تکبّر دوری کند و از بدگویی کردن پشت سر دیگران خودداری نماید و اگر مبتلا به این صفات رذیله است باید با تزکیه نفس خود را از این صفات نجات دهد.

«تدبّر در سخن خدا و مذمّت کفّار»

أَفَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جَاءَهُمْ مَا لَمْ يَأْتِ آبَاءَهُمُ الْأَوَّلِينَ ﴿۶۸﴾

آیا در کلام تدبّر نکرده اند؟ یا آنکه چیزى براى آنها آمده که براى پدران گذشته شان نیامده است؟ ﴿۶۸﴾

أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ ﴿۶۹﴾ 

یا آنکه پیامبرشان را نشناخته اند، در نتیجه آنها او را منکر مى شوند. ﴿۶۹﴾

أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جَاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَأَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كَارِهُونَ ﴿۷۰﴾ 

یا آنکه مى گویند: او دیوانه است، بلکه او حقّ را براى آنها آورده و اکثرشان از حقّ کراهت دارند. ﴿۷۰﴾

برداشت از آیات ۷۰ – ۶۸

اهمیت تدبّر کردن

سالک الی اللّه باید قوّه تفکر و تدبّرش را در آیات و کلام الهی بکار بیندازد تا بتواند کمال استفاده را از آیات الهی ببرد و بتواند سخنان پیامبران را که کلام الهی را بر زبان جاری می‏ کنند و کلام پیامبر اکرم صلی ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله را که جز حق و حقیقت را نمی‏ گفت، بپذیرد و منکر آنها نشود زیرا انکار سخنان پیامبران سبب نابودی روح انسان می‏ شود و مانع رشد و رسیدن انسان به حقایق می‏ گردد.

وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ بَلْ أَتَيْنَاهُمْ بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِكْرِهِمْ مُعْرِضُونَ ﴿۷۱﴾

و اگر حقّ از هواى نفس آنها پیروى مى کرد، آسمانها و زمین و هر کس که در آنها بود، فاسد مى شد. ولى ما چیزى به آنها دادیم که مایه یادآورى براى آنها است، امّا آنها از یادآورىِ خودشان روگردانند. ﴿۷۱﴾

برداشت از آیه ۷۱

هوای نفس

پیروی از هوای نفس، آسمانها و زمین و هر چه در آنها است را ممکن است به فساد بکشاند ولی خدای تعالی انسان را راهنمایی کرده تا این کار انجام نشود امّا آنهایی که اهل تزکیه نفس نیستند یادآوری های پروردگار را بدست فراموشی سپردند.

أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجًا فَخَرَاجُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ ﴿۷۲﴾

آیا تو از آنها مخارجى را مى خواهى؟ با اینکه هزینه پروردگارت بهتر است و او بهترین روزى دهندگان است. ﴿۷۲﴾

برداشت از آیه ۷۲

رزق همه در دست خداست

سالک الی اللّه باید بداند روزی هر موجودی دست پروردگار است و او بهترین روزی دهندگان است و پیامبران و مبلّغین اجرشان به عهده خدای تعالی است.

«پیامبر صلی ‏الله ‏علیه‏ و ‏آله مردم را به راه راست دعوت می‏ کند»

وَإِنَّكَ لَتَدْعُوهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ ﴿۷۳﴾

و قطعا تو آنها را به راه راست دعوت می‏ کنی. ﴿۷۳﴾

وَإِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاكِبُونَ ﴿۷۴﴾

و حتما کسانی که ایمان به آخرت نمی‏ آورند، از آن راه منحرف ‏اند. ﴿۷۴﴾

وَلَوْ رَحِمْنَاهُمْ وَكَشَفْنَا مَا بِهِمْ مِنْ ضُرٍّ لَلَجُّوا فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ ﴿۷۵﴾

و اگر به آنها مهربانى کنیم و ناراحتیها و ضررهایشان را برطرف نماییم، در طغیانشان لجاجت مى کنند تا حیران شوند. ﴿۷۵﴾

وَلَقَدْ أَخَذْنَاهُمْ بِالْعَذَابِ فَمَا اسْتَكَانُوا لِرَبِّهِمْ وَمَا يَتَضَرَّعُونَ ﴿۷۶﴾

و قطعا ما آنها را به عذاب گرفتار کردیم. پس در مقابل پروردگارشان، نه فروتنى کرده و نه تضرّع مى نمایند. ﴿۷۶﴾

حَتَّى إِذَا فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَابًا ذَا عَذَابٍ شَدِيدٍ إِذَا هُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ ﴿۷۷﴾

تا زمانى که از عذاب شدید درى به روى آنها بگشاییم. ناگهان آنها در آن حال ناامید مى شوند. ﴿۷۷﴾

برداشت از آیات ۷۷ – ۷۵

ایمان

سالک الی اللّه باید ایمان به آخرت داشته باشد ولی آنهایی که ایمان به آخرت ندارند و در انحراف قرار گرفته‏ اند اگر به آنها مهربانی شود لجاجت‏شان و طغیان‏شان بیشتر می‏ شود و اگر عذاب و سختی بکشند نا امید می‏ شوند آنها کسانی هستند که در مقابل پروردگارشان فروتنی و تضرّع نمی‏ کنند. بنابراین باید سالک الی اللّه بکوشد تا ایمانش را تقویت کند و در مقابل پروردگار فروتنی و تضّرع داشته باشد.

«تذکر نعمتهای الهی»

وَهُوَ الَّذِي أَنْشَأَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلًا مَا تَشْكُرُونَ ﴿۷۸﴾

و آن خدا کسى است که براى شما شنوایى و بینائیها و دلهائى ایجاد فرمود. امّا شما کمتر شکر (او را) بجا مى آورید. ﴿۷۸﴾

وَهُوَ الَّذِي ذَرَأَكُمْ فِي الْأَرْضِ وَإِلَيْهِ تُحْشَرُونَ ﴿۷۹﴾

و آن خدا کسى است که شما را در زمین بوجود آورد و به سوى او محشور مى شوید. ﴿۷۹﴾

وَهُوَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ وَلَهُ اخْتِلَافُ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ﴿۸۰﴾

و آن خدا کسى است که زنده مى کند و مى میراند و اختلاف شب و روز از او است. آیا پس تعقّل نمى کنید؟ ﴿۸۰﴾

«مذمّت کفّار»

بَلْ قَالُوا مِثْلَ مَا قَالَ الْأَوَّلُونَ ﴿۸۱﴾

ولى آنها مثل آنچه را که گذشتگان گفته بودند، گفتند. ﴿۸۱﴾

قَالُوا أَإِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ ﴿۸۲﴾

آنها گفتند: آیا ما وقتى مُردیم و خاک و استخوان شدیم، آیا دوباره برانگیخته خواهیم شد؟ ﴿۸۲﴾

لَقَدْ وُعِدْنَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا هَذَا مِنْ قَبْلُ إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ ﴿۸۳﴾

قطعا ما و پدرانمان قبلاً به این وعده داده شده بودیم، این نیست مگر (همان) افسانه هاى پیشینیان. ﴿۸۳﴾

«زمین و آنچه در آن است مال خدا است»

قُلْ لِمَنِ الْأَرْضُ وَمَنْ فِيهَا إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿۸۴﴾

بگو: زمین و کسی که در زمین است مال کیست اگر شما می ‏دانید؟ ﴿۸۴﴾

سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ ﴿۸۵﴾

به زودی می‏ گویند: مال خدا است. بگو: آیا پس متذکر نمی ‏شوید؟ ﴿۸۵﴾

«پروردگار آسمانها و عرش کیست؟»

قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ ﴿۸۶﴾ 

بگو: پروردگار آسمانهای هفتگانه و پروردگار عرش عظیم کیست؟ ﴿۸۶﴾

سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ ﴿۸۷﴾ 

به زودی می‏ گویند: خدا است. بگو: آیا پس (چرا) تقوی پیشه نمی‏ کنید؟ ﴿۸۷﴾

برداشت از آیات ۸۷ – ۸۶

تقوی

فطرت همه انسانها و بشریت معترف به وجود پروردگار می ‏باشد. امّا این علم و دانایی باید همراه با تقوی باشد تا سبب گردد انسانها رشد کنند و از انحرافات مختلف و بدبختی‏های روحی نجات یابند.

«ملکوت همه چیز دست خدا است»

قُلْ مَنْ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ يُجِيرُ وَلَا يُجَارُ عَلَيْهِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿۸۸﴾

بگو: کیست که ملکوت هر چیزى بدست او است و او پناه مى دهد و براى او پناهى لازم نیست که داده شود، اگر شما مى دانید؟ ﴿۸۸﴾

سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّى تُسْحَرُونَ ﴿۸۹﴾

به زودی می‏ گویند: مال خدا است. بگو: پس چگونه سحر می‏ شوید؟ ﴿۸۹﴾

بَلْ أَتَيْنَاهُمْ بِالْحَقِّ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ ﴿۹۰﴾

بلکه ما حقّ را برای آنها آوردیم و آنها قطعا دروغ گویانی هستند. ﴿۹۰﴾

«ممکن نیست با خدای تعالی خدایی باشد»

مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَمَا كَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَذَهَبَ كُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ ﴿۹۱﴾

خدا هیچ فرزندى براى خود نگرفته و با او خداى دیگرى نمى باشد، زیرا در آن وقت هر خدایى به سوى آنچه خلق کرده است مى رود و بعضى از اینها بر بعض دیگر تفوّق پیدا مى کنند. خدا منزّه است از آنچه آنها وصف مى کنند. ﴿۹۱﴾

عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ ﴿۹۲﴾

عالِم به پنهانى و آشکار است. پس بالاتر از آن است که براى او شریک قائل مى شوند. ﴿۹۲﴾

«عذابها را به من نشان بده»

قُلْ رَبِّ إِمَّا تُرِيَنِّي مَا يُوعَدُونَ ﴿۹۳﴾

بگو: پروردگارِ من، چه مى شود که آن عذابهایى را که آنها وعده داده مى شوند، به من نشان دهى؟ ﴿۹۳﴾

رَبِّ فَلَا تَجْعَلْنِي فِي الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ﴿۹۴﴾

پروردگارِ من، پس مرا در میان قوم ظالم قرار نده. ﴿۹۴﴾

وَإِنَّا عَلَى أَنْ نُرِيَكَ مَا نَعِدُهُمْ لَقَادِرُونَ ﴿۹۵﴾

و قطعا ما قادریم که آنچه را به آنها وعده داده ایم، به تو نشان دهیم. ﴿۹۵﴾

«بدیها را به خوبی پاسخ بگویید»

اِدْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَصِفُونَ ﴿۹۶﴾

بدى را به آنچه نیکوتر است دفع کن. ما به آنچه وصف مى کنند داناتریم. ﴿۹۶﴾

برداشت از آیه ۹۶

نیکی

سالک الی اللّه باید با قاطعیت بکوشد آن چنان روحیه ‏ای در خود ایجاد کند که در مقابل بدیهای دیگران با نیکویی نمودن، بدی و زشتی را دور کند و بداند که پروردگار مهربان، دانا است به آن چه بشر انجام می‏ دهد و علم پروردگار به اعمال ما باید سبب آرامش و کسب ایمان واقعی ما گردد.

«پناه به خدا از وسوسه شیاطین»

وَقُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ ﴿۹۷﴾

و بگو: پروردگارِ من، به تو پناه می‏ برم از وسوسه‏ های شیاطین. ﴿۹۷﴾

وَأَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ يَحْضُرُونِ ﴿۹۸﴾

و پروردگارِ من، به تو پناه می‏ برم از اینکه آنها نزد من حاضر شوند. ﴿۹۸﴾

برداشت از آیات ۹۸ – ۹۷

شرّ شیطان

سالک الی اللّه همیشه و در همه وقت باید از شرّ شیطان و وسوسه ‏هایش به پروردگار مهربان پناه ببرد.

«درخواست مردگان»

حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ ﴿۹۹﴾

تا آن وقتى که یکى از آنها را مرگ برسد، مى گوید: پروردگارِ من، مرا برگردان. ﴿۹۹﴾

لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ ﴿۱۰۰﴾

شاید عمل صالحى که ترک کرده ام، انجام دهم. این چنین نیست، قطعا آن کلمه اى است که گوینده اش همان شخص است و پشت سر آنها برزخى است تا روزى که مبعوث شوند. ﴿۱۰۰﴾

«نَسَب در روز قیامت فایده ندارد»

فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلَا أَنْسَابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَلَا يَتَسَاءَلُونَ ﴿۱۰۱﴾

پس زمانى که در صور دمیده مى شود، در آن روز نسبها از بین آنها برداشته مى شود و از یکدیگر چیزى سؤال نمى کنند. ﴿۱۰۱﴾

فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿۱۰۲﴾

پس کسانى که میزانشان سنگین است، آنها همان رستگارانند. ﴿۱۰۲﴾

وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِي جَهَنَّمَ خَالِدُونَ ﴿۱۰۳﴾ 

و آنهائى که میزانشان سبک است، پس آنها کسانى هستند که به خود ضرر زده و در جهنّم جاودانه خواهند ماند. ﴿۱۰۳﴾

تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَهُمْ فِيهَا كَالِحُونَ ﴿۱۰۴﴾‏

آتش صورت آنها را مى سوزاند و آنها در جهنّم صورت درهم کشیده اند. ﴿۱۰۴﴾

«سؤال و جواب با اهل جهنّم»

أَلَمْ تَكُنْ آيَاتِي تُتْلَى عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ بِهَا تُكَذِّبُونَ ﴿۱۰۵﴾

آیا شما نبودید که آیات من بر شما خوانده مى شد، پس شما آن را تکذیب مى کردید؟ ﴿۱۰۵﴾

قَالُوا رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَيْنَا شِقْوَتُنَا وَكُنَّا قَوْمًا ضَالِّينَ ﴿۱۰۶﴾ 

مى گویند: پروردگار ما، شقاوتمان بر ما غلبه کرد و ما مردم گمراهى بودیم. ﴿۱۰۶﴾

رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ ﴿۱۰۷﴾

پروردگار ما، ما را از آتش بیرون بیاور. اگر دوباره این کار را کردیم، پس ما حتما ستمکار مى باشیم. ﴿۱۰۷﴾

قَالَ اخْسَئُوا فِيهَا وَلَا تُكَلِّمُونِ ﴿۱۰۸﴾ 

خدا به آنها می‏ گوید: دور شوید [۱] و در آن (جهنّم) بمانید و با من حرف نزنید. ﴿۱۰۸﴾

[۱]  ــ معمولاً این کلمه را عرب «خسأ» به سگ مى‏گوید و در فارسى معناى این کلمه «چِخه» است.

إِنَّهُ كَانَ فَرِيقٌ مِنْ عِبَادِي يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ ﴿۱۰۹﴾

قطعا جمعى از بندگان من بودند که مى گفتند: پروردگار ما، ما ایمان آورده ایم. پس ما را ببخش و به ما مهربان باش و تو بهترین مهربانان هستى.﴿۱۰۹﴾

فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيًّا حَتَّى أَنْسَوْكُمْ ذِكْرِي وَكُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَكُونَ ﴿۱۱۰﴾

و شما آنها را به مسخره گرفتید تا از یاد من شما را غافل کردند [۱] و شما بودید که به آنها می‏ خندیدید. ﴿۱۱۰﴾

[۱]  ــ به خاطر آنکه مسخره کردن مؤمنین، تاریکى دل مى‏ آورد و انسان از یاد خدا غافل مى‏ شود، لذا خداى تعالى غفلت از یاد خودش را به مؤمنین نسبت داده و فرموده: «تا از یاد من شما را غافل کردند».

إِنِّي جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِمَا صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفَائِزُونَ ﴿۱۱۱﴾

من امروز به خاطر آنچه آنها صبر کردند، جزاى آنها را مى دهم. قطعا آنها پیروزند. ﴿۱۱۱﴾

برداشت از آیات ۱۱۱ – ۱۰۹

استقامت

سالک الی اللّه باید بداند که دنیا برای کسانی که دارای استقامت هستند و صبر را پیشه می‏ کنند و هم چنین برای کسانی که انسانهای با ایمان و توبه کار را مسخره می‏ کنند، گذرا و محلّ امتحان می ‏باشد ولی قطعا چون بازگشت همه انسانها به سوی پروردگار است، خدای تعالی به کسانی که برای رضایت او صبر کرده ‏اند اجر و جزای ویژه ‏ای عنایت می‏ فرماید و پیروزی و موفقیت مال صابرین است.

«مدّت زودگذر عالم دنیا»

قَالَ كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِينَ ﴿۱۱۲﴾

خدا به آنها می ‏گوید: آیا چند سال در روی زمین ماندید؟ ﴿۱۱۲﴾

قَالُوا لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ فَاسْأَلِ الْعَادِّينَ ﴿۱۱۳﴾

مى گویند: یک روز یا بعضى از روز را (در زمین) ماندیم. پس از آنهایى که مى شمارند، بپرس. ﴿۱۱۳﴾

قَالَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا لَوْ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿۱۱۴﴾ 

خدا مى گوید: جز کمى (در دنیا) نمانده اید، اگر شما مى دانستید. ﴿۱۱۴﴾

«خلقت انسان بیهوده نیست»

أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ ﴿۱۱۵﴾

آیا پس گمان کردید که ما شما را بیهوده خلق کردیم و شما به سوى ما بر گردانده نمى شوید؟ ﴿۱۱۵﴾

فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ ﴿۱۱۶﴾

پس خداى فرمانرواى حقّ که معبودى جز او نیست، برتر است. او پروردگار عرش کریم است. ﴿۱۱۶﴾

وَمَنْ يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لَا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ ﴿۱۱۷﴾

و کسى که با خدا، خداى دیگرى را بخواند، دلیلى براى او در این کارش نمى باشد. بنابراین جز این نیست که حساب او نزد پروردگارش خواهد بود. قطعا کفّار رستگار نمى شوند. ﴿۱۱۷﴾

وَقُلْ رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ ﴿۱۱۸﴾

و بگو: پروردگار من، بیامرز و مهربانی کن که تو بهترین مهربانانی. ﴿۱۱۸﴾

برداشت از آیات ۱۱۸ – ۱۱۵

بیهوده بودن

سالک الی اللّه باید بداند که خدای تعالی حکیم است و هیچ موجودی را بیهوده نیافریده مخصوصا انسانها را که اشرف مخلوقات ‏اند و کسانی که غیر خدا را شریک خدا قرار می‏ دهند دلیلی برای اثبات آن ندارند.

سالک الی اللّه باید بگوید خدایا مرا ببخش و به من مهربانی کن زیرا تو بهترین مهربانها هستی.

سوره مبارکه حج

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«زلزله روز قیامت»

يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ ﴿۱﴾

اى مردم، تقواى پروردگارتان را رعایت کنید. زیرا قطعا زلزله روز قیامت چیز بزرگى است. ﴿۱﴾

يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُكَارَى وَمَا هُمْ بِسُكَارَى وَلَكِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِيدٌ ﴿۲﴾

روزى که آن زلزله را مى بینید که هر زن شیردهى فرزند شیرخوارش را فراموش مى کند و هر زن حامله اى فرزندش را مى زاید و مردم را حیرت زده و مست مى بینى و حال آنکه آنها مست نیستند ولى عذاب خدا شدید است. ﴿۲﴾

برداشت از آیات ۲ – ۱

تقوی

سالک الی اللّه اگر تقوی را رعایت کند، مبتلا به عذابهای روز قیامت نمی شود و در آن روز ناراحتی ندارد.

«مجادله بدون علم درباره خدای تعالی»

وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَانٍ مَرِيدٍ ﴿۳﴾

و بعضى از مردم کسانى هستند که بدون علم و دانشى درباره خدا مجادله مى کنند و از هر شیطان گمراه کننده اى پیروى مى نمایند. ﴿۳﴾

كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَيَهْدِيهِ إِلَى عَذَابِ السَّعِيرِ ﴿۴﴾

بر او نوشته شده است کسى که ولایت او را قبول کند، پس قطعا آن شیطان گمراهش خواهد نمود و او را به عذاب سوزانى راهنمائیش مى نماید. ﴿۴﴾

برداشت از آیات ۴ – ۳

قول به غیر علم

سالک الی اللّه نباید در مسائلی که به آن علمی ندارد وارد شود و به خصوص درباره آن ها بحث و جدل کند که در این صورت پیرو شیطان خواهد شد و مسلم است که اگر کسی از شیطان پیروی کند، شیطان او را به عذاب سوزنده ای راهنمایی می کند.

«استدلال برای اثبات قیامت»

يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَغَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَيِّنَ لَكُمْ وَنُقِرُّ فِي الْأَرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ وَمِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى وَمِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلَا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئًا وَتَرَى الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنْزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ ﴿۵﴾‏

ای مردم، اگر شما درباره روز قیامت که زنده می شوید شک دارید، پس قطعا ما شما را از خاک خلقتان کردیم، سپس از نطفه،[۱] سپس از علقه،[۲] سپس از گوشتی صورت گرفته و صورت نگرفته [۳] آفریدیم، تا برای شما بیان کنیم. و تا وقت معینی هر چه را بخواهیم، در رحمها نگه می داریم. سپس شما را کودکی بیرون می آوریم. سپس به حدّ بلوغ و رشد بدنى خود مى رسید و بعضى از شما مى میرند و بعضى از شما (آن قدر مى مانند تا) به پست ترین مرحله عمر مى رسند. آنچنان که بعد از علم و دانش چیزى نمى دانند. و زمین را مى بینى که خشک و مرده است. پس وقتى که آب را بر آن نازل مى کنیم، به حرکت در مى آید و (گیاهانش رشد مى کند) و زمین از هرگونه گیاه خوبى مى رویاند. ﴿۵﴾

[۱] ــ منظور نطفه زن و مرد است، یعنى اسپرم و اوول.

[۲] ــ علقه یعنى خون بسته شده.

[۳] ــ مضغه مخلقه یعنى طفل بعد از آنکه روح در او دمیده شود و در عالم ذر وجود داشته است و معنى مضغه غیر مخلقه گوشت بوجود آمده از نطفه و علقه ‏اى است که قبل از آنکه در او روح دمیده بشود، سقط می گردد و روحى براى او در عالم ذر نبوده است. این چنین معنائى از روایات استفاده می شود.

ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ يُحْيِي الْمَوْتَى وَأَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿۶﴾

آن به خاطر این است که قطعا آن خدا حقّ است و قطعا او مردگان را زنده مى کند و حتما خدا بر هر چیزى قدرت دارد. ﴿۶﴾

وَأَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لَا رَيْبَ فِيهَا وَأَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ ﴿۷﴾

و قطعا قیامت مى رسد، شکى در آن نیست و حتما خدا کسى را که در قبرها است، مبعوثش مى کند. ﴿۷﴾

«مجادله بدون علم درباره خدای تعالی»

وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا كِتَابٍ مُنِيرٍ ﴿۸﴾

و بعضى از مردم کسى است که درباره خدا بدون علم و بدون راهنما و بدون کتاب نوردهنده اى مجادله مى کند. ﴿۸﴾

ثَانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَنُذِيقُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَذَابَ الْحَرِيقِ ﴿۹﴾

در حالى که با تکبّر کمر را گردانده به خاطر آنکه مى خواهد مردم را از راه خدا گمراه کند، براى او در دنیا رسوائى است و در روز قیامت عذاب سوزنده اى به او مى چشانیم. ﴿۹﴾

برداشت از آیات ۹ – ۸

دلیل و برهان

سالک الی اللّه اگر می خواهد در مسأله اعتقادی وارد بحث شود، باید حتما علم و دانش کاملی خودش داشته باشد و راهنمایی ائمه اطهار علیهم السلام و کتاب الهی را مورد توجّه قرار دهد تا از صراط مستقیم خارج نشود. و اگر این چنین نبود و تکبّر کرد و مردم را از راه خدا باز داشت هم در دنیا رسوایی ببار می آورد و هم در روز قیامت به عذاب سوزنده ای مبتلا می گردد.

ذَلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ يَدَاكَ وَأَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ ﴿۱۰﴾

این به خاطر آن چیزى است که پیش فرستاده اى و قطعا خدا ظلم کننده به بندگانش نخواهد بود. ﴿۱۰﴾

«بعضی خدا را به زبان عبادت می کنند»

وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ ﴿۱۱﴾

و از مردم کسى است که خدا را به زبان عبادت مى کند. پس اگر به او خیرى برسد، به آن آرامش پیدا مى کند و اگر بلائى و آزمایشى به او برسد، صورتش دگرگون مى گردد. دنیا و آخرت را ضرر کرده است. آن همان ضرر آشکارى است. ﴿۱۱﴾

يَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُ وَمَا لَا يَنْفَعُهُ ذَلِكَ هُوَ الضَّلَالُ الْبَعِيدُ ﴿۱۲﴾

او غیر از خدا چیزى را مى خواند که ضررى و نفعى به او نمى رساند، این همان گمراهى دور است. ﴿۱۲﴾

يَدْعُو لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلَى وَلَبِئْسَ الْعَشِيرُ ﴿۱۳﴾

او کسى را مى خواند که ضررش از نفعش نزدیکتر است، چه بد فرماندهى و چه بد معاشرى است. ﴿۱۳﴾

برداشت از آیات ۱۳ – ۱۱

بندگی واقعی

سالک الی اللّه باید بندگی خدا را روی حقیقت انجام دهد نه آن که اگر نیکی به او رسید آرامش داشته باشد ولی اگر امتحانی برای او منظور شد روی برگرداند که در این صورت هم در دنیا ضرر می کند و هم در آخرت خسران بر می دارد. بلکه باید همه کارهایش مفید باشد و کاری که ضرر دارد نکند.

«خدا هر چه را بخواهد انجام می دهد»

إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ ﴿۱۴﴾

قطعا خدا کسانى را که ایمان آوردند و عمل صالح نمودند، به بهشتهائى که از دامن آن نهرهایى جارى است داخل مى کند. قطعا خدا آنچه را بخواهد، انجام مى دهد. ﴿۱۴﴾

«خدا همه را یاری می کند»

مَنْ كَانَ يَظُنُّ أَنْ لَنْ يَنْصُرَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ فَلْيَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّمَاءِ ثُمَّ لْيَقْطَعْ فَلْيَنْظُرْ هَلْ يُذْهِبَنَّ كَيْدُهُ مَا يَغِيظُ ﴿۱۵﴾‏

کسى که گمان مى کند که خدا هرگز او را در دنیا و آخرت یارى نمى کند، ریسمانى به جاى بلندى ببندد. سپس (زیر پاى خود را خالى کند و) ریسمان را قطع کند، آن وقت نگاه کند که آیا (این خودکشى و) مکرش غیظ و ناراحتى او را از بین مى برد؟ ﴿۱۵﴾

برداشت از آیه ۱۵

یأس از رحمت خدا

سالک الی اللّه نباید از رحمت خدا مأیوس باشد و باید همیشه خدا را یار و یاور خود بداند و الا مثل کسی است که خود را حلق آویز کرده و زیر پای خود را خالی کرده باشد.

وَكَذَلِكَ أَنْزَلْنَاهُ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ وَأَنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يُرِيدُ ﴿۱۶﴾

و این چنین ما نازل کردیم آیات روشن قرآن را و قطعا خدا هدایت مى کند کسى را که مى خواهد. ﴿۱۶﴾

«خدا روز قیامت بین فِرَق مختلف جدائی می اندازد»

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئِينَ وَالنَّصَارَى وَالْمَجُوسَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ ﴿۱۷﴾

قطعا کسانى که ایمان آورده اند و کسانى که یهودى هستند و ستاره پرستان و مسیحیها و زرتشتیان و مشرکان، حتما خدا بین آنها روز قیامت فرق مى گذارد. قطعا خدا بر هر چیزى شاهد است. ﴿۱۷﴾

«سجده همه موجودات برای خدا»

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَكَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ وَكَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذَابُ وَمَنْ يُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُكْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ ﴿۱۸﴾

آیا ندیدى قطعا خدا است که براى او کسى که در آسمانها و کسى که در زمین است و خورشید و ماه و ستارگان و کوهها و درخت و جنبندگان و بیشترى از مردم سجده مى کنند؟ و زیادى هم هستند که عذاب، حقّ او است و کسى که به خدا اهانت کند، براى او اکرام کننده اى نخواهد بود. قطعا خدا هر چه را که بخواهد انجام خواهد داد. ﴿۱۸﴾

«عذاب مخالفین خدای تعالی»

هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ فَالَّذِينَ كَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيَابٌ مِنْ نَارٍ يُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُءُوسِهِمُ الْحَمِيمُ ﴿۱۹﴾

این دو دسته که دشمنان یکدیگرند، درباره پروردگارشان مخاصمه مى کنند. پس کسانى که کافر شدند، براى آنها لباسهائى از آتش بریده شده است و از بالاى سرشان مایع گداخته اى ریخته مى شود. ﴿۱۹﴾

يُصْهَرُ بِهِ مَا فِي بُطُونِهِمْ وَالْجُلُودُ ﴿۲۰﴾

این مایع گداخته آنچه را که در شکمشان است و پوست بدنشان را آب مى کند. ﴿۲۰﴾

وَلَهُمْ مَقَامِعُ مِنْ حَدِيدٍ ﴿۲۱﴾

و برای آنها گرزهائی از آهن است. ﴿۲۱﴾

كُلَّمَا أَرَادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِيدُوا فِيهَا وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ ﴿۲۲﴾

هر وقت مى خواهند از غم و ناراحتى جهنّم خارج شوند، آنها به جهنّم برگردانده مى شوند و (گفته مى شود) بچشید عذاب سوزنده را. ﴿۲۲﴾

«لباس اهل بهشت»

إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَلُؤْلُؤًا وَلِبَاسُهُمْ فِيهَا حَرِيرٌ ﴿۲۳﴾‏

قطعا خدا کسانى را که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، در بهشتهائى که از دامن آن بهشتها نهرها جارى است داخلشان مى کند. آنها در آن بهشت ها با دستبندهایى از طلا و مروارید زینت شده اند و لباس آنها در بهشت حریر است. ﴿۲۳﴾

وَهُدُوا إِلَى الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَهُدُوا إِلَى صِرَاطِ الْحَمِيدِ ﴿۲۴﴾

و به سخن پاک هدایت شده اند و آنها به راه پسندیده ای هدایت گردیده اند. ﴿۲۴﴾

«اهمیت مسجدالحرام»

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِي جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ وَمَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ ﴿۲۵﴾

قطعا کسانى که کافر شدند و راه خدا را بسته اند و مسجدالحرامى که ما براى همه مردم قرار دادیم، چه آنهائى که در آنجا زندگى مى کنند و چه کسانى که از جاى دیگر به آنجا مى آیند، مانع مى گردند. و هر کس بخواهد در این مسجدالحرام با ظلم منحرف گردد، ما به او از عذاب دردناکى مى چشانیم. ﴿۲۵﴾

«دستوراتی از جانب خدای تعالی به حضرت ابراهیم علیه السلام»

وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَنْ لَا تُشْرِكْ بِي شَيْئًا وَطَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ ﴿۲۶﴾

و زمانى که براى ابراهیم جاى خانه را مساوى و آماده کردیم بر اینکه چیزى را با من شریک قرار نده و خانه مرا براى طواف کنندگان و قیام کنندگان و رکوع و سجودکنندگان پاک کن. ﴿۲۶﴾

«اعلام برای حجّ»

وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ ﴿۲۷﴾

و در میان مردم براى حج اعلام کن، پیاده و بر هر شتر لاغرى به سوى تو بیایند. آنها از هر راه دورى به طرف تو خواهند آمد. ﴿۲۷﴾

لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُومَاتٍ عَلَى مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِيرَ ﴿۲۸﴾

تا شاهد منافعى که براى آنها هست، باشند به خاطر آنکه از گوشت حیوانات چهارپا، آنها را روزى فرمود، نام خدا را در روزهاى معلومى یاد کنند. پس بخورید از آنها و به فقیر بیچاره هم اطعام کنید. ﴿۲۸﴾

ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ ﴿۲۹﴾

سپس آلودگیهاى خود را از بین ببرند و به نذرهایشان وفا کنند و به خانه قدیمى کعبه طواف نمایند. ﴿۲۹﴾

«مناسک حج»

ذَلِكَ وَمَنْ يُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَأُحِلَّتْ لَكُمُ الْأَنْعَامُ إِلَّا مَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ ﴿۳۰﴾

(مناسک حج) آن است و کسى که حُرُمات خدا را بزرگ بشمارد، پس آن براى او نزد پروردگارش بهتر است. و براى شما چهارپایان حلال شده است، مگر آنچه بر شما (ممنوعیتش) خوانده مى شود. پس از پلیدیهاى بتها اجتناب کنید و از حرف بیهوده بپرهیزید. ﴿۳۰﴾

حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ وَمَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكَانٍ سَحِيقٍ ﴿۳۱﴾

(همگى شما) خالص براى خدا باشید. و به او مشرک نگردید و کسى که به خدا مشرک شود، مثل این است که از آسمان افتاده، پس پرندگان او را مى ربایند و یا باد تندى او را به جاى دوردستى پرتاب کند. ﴿۳۱﴾

برداشت از آیات ۳۱ – ۲۵

وظیفه حج

سالک الی اللّه باید به خاطر انجام وظیفه حج به مسائل زیر توّجه کاملی داشته باشد:

۱ – با گفتار و اعمالش مردم را از رفتن به حج دلسرد نکند.

۲ – در مسجد الحرام کارهای ملحدانه انجام ندهد.

۳ – از قربانی خود، هم خودش بخورد و هم به فقراء بدهد.

۴ – تعظیم شعائر الهی را رعایت کند.

۵ – از سخنان بیهوده مخصوصا در آن مکان مقدس بپرهیزد.

«تعظیم شعائر الهی»

ذَلِكَ وَمَنْ يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ ﴿۳۲﴾

(مناسک حج) آن است و کسى که شعائر الهى را بزرگ بشمارد، پس قطعا این عمل از تقواى دلها است. ﴿۳۲﴾

لَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ مَحِلُّهَا إِلَى الْبَيْتِ الْعَتِيقِ ﴿۳۳﴾

در آن براى شما منافعى تا زمان معینى است. سپس پایان احرام خانه قدیمى (کعبه) است. ﴿۳۳﴾

«همه امّتها مناسکی داشتند»

وَلِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنْسَكًا لِيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَى مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ فَإِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ ﴿۳۴﴾

و از براى هر امّتى منسکى قرار داده ایم، براى اینکه اسم خدا را بر آنچه از چهارپایان روزیشان کرده یاد کنند. پس خداى شما خداى واحدى است، پس در مقابل او تسلیم باشید و به تسلیم شدگان متواضع بشارت بده. ﴿۳۴﴾

«اوصاف مخبتین»

اَلَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَالصَّابِرِينَ عَلَى مَا أَصَابَهُمْ وَالْمُقِيمِي الصَّلَاةِ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ ﴿۳۵﴾

مخبتین آنهائى هستند که وقتى یاد خدا مى شود، دلهایشان مى ترسد و بر آنچه به آنها مى رسد، صبر مى کنند و برپادارندگان نمازند و از آنچه به آنها روزى داده ایم، انفاق مى کنند. ﴿۳۵﴾

برداشت از آیات ۳۵ – ۳۲

شعائر الهی

سالک الی اللّه باید شعائر الهی را اهمیت بدهد که این علامت تقوای قلب او است.

سالک الی اللّه باید در مقابل خدای تعالی متواضع باشد و زمانی که خدای تعالی را کسی نزد او یاد می کند دلش بترسد و بر مصائب صبور باشد و نماز را تنها بخواندنش اکتفا نکند. بلکه آن را بپا دارد و برای رشد بیشتر روحی اش از آن چه دارد انفاق کند.

«قربانی شتر در حج»

وَالْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَكُمْ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ لَكُمْ فِيهَا خَيْرٌ فَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا صَوَافَّ فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ كَذَلِكَ سَخَّرْنَاهَا لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ﴿۳۶﴾

و قربانى شترهاى چاق را براى شما از شعائر خدا قرار داده ایم. براى شما در آن خیر و برکت است. پس اسم خدا را در وقت قربانى، آن زمان که همه در صف ایستاده اند، بر آنها یاد کنید و زمانى که آنها به پهلو افتادند، از گوشت آنها بخورید و افراد قانع و فقیر را اطعام کنید. این چنین ما شترها را براى شما رام کرده ایم، شاید شما شکرگزار باشید. ﴿۳۶﴾

لَنْ يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَكِنْ يَنَالُهُ التَّقْوَى مِنْكُمْ كَذَلِكَ سَخَّرَهَا لَكُمْ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِينَ ﴿۳۷﴾

گوشتها و خونهاى آنها هرگز به خدا نمى رسد و لکن تقواى شما به خدا مى رسد. این چنین آنها را خدا مسخّر شما کرده و به خاطر آنکه (خدا) شما را هدایت کرده خدا را تکبیر بگویید و به نیکوکاران بشارت بده. ﴿۳۷﴾

«خدای تعالی مدافع مؤمنین است»

إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ ﴿۳۸﴾‏

قطعا خدا از کسانى که ایمان آورده اند، دفاع مى کند. حتما خدا هیچ خیانتکار ناشکرى را دوست ندارد. ﴿۳۸﴾

«اجازه جهاد برای مظلومین»

أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ ﴿۳۹﴾ 

براى کسانى که جنگ بر آنها تحمیل شده، اذن داده شده (که بجنگند)، زیرا قطعا به آنها ظلم شده و قطعا خدا بر یارى آنها قادر است. ﴿۳۹﴾

برداشت از آیات ۳۹ – ۳۸

ایمان

سالک الی اللّه باید بداند که اگر ایمان به خدا و روز قیامت داشته باشد و خیانتکار و نا شکر نباشد خدا در هر صورت از او دفاع می کند و او را از مشکلات حفظ می فرماید.

اَلَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ ﴿۴۰﴾ 

آن کسانى که از شهر و دیارشان به ناحق اخراج شدند، (علّتش) چیزى جز آن نبود که مى گفتند: پروردگار ما خدا است و اگر خدا بعضى از مردم را بوسیله بعض دیگر دفع نمى کرد، صومعه ها و دیرها و معابد یهودیان و مسجدهائى که در آن اسم خدا بسیار برده مى شود، خراب مى شد و خدا حتما کسى که او را یارى کند، یارى خواهد کرد. خدا تواناى عزیزى است. ﴿۴۰﴾

اَلَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ ﴿۴۱﴾

آنها کسانى هستند که اگر امکاناتى در روى زمین به آنها بدهیم، نماز را بر پاى مى دارند و زکات را مى دهند و امر به معروف و نهى از منکر مى کنند و عاقبت کارها بدست خدا است. ﴿۴۱﴾

برداشت از آیات ۴۱ – ۴۰

کمک پروردگار

سالک الی اللّه اگر مورد طرد مردم واقع شود و مردم او را اذیت کنند خدای قوی عزیز او را یاری می کند و به او در روی زمین امکاناتی می دهد که بتواند نماز را بر پا دارد و زکات بدهد و امر به معروف و نهی از منکر کند زیرا همه کارها در دست خدا است.

«تکذیب پیامبران الهی»

وَإِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَثَمُودُ ﴿۴۲﴾

و اگر تو را تکذیب می کنند، قبل از اینها هم قوم نوح و قوم عاد و ثمود ﴿۴۲﴾

وَقَوْمُ إِبْرَاهِيمَ وَقَوْمُ لُوطٍ ﴿۴۳﴾

و قوم ابراهیم و قوم لوط. ﴿۴۳﴾

وَأَصْحَابُ مَدْيَنَ وَكُذِّبَ مُوسَى فَأَمْلَيْتُ لِلْكَافِرِينَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ ﴿۴۴﴾

و اصحاب مدین (پیامبرانشان) را تکذیب کردند و نیز موسى تکذیب شد. و من به کفّار مهلت دادم، سپس آنها را گرفتم. پس (آیا) چگونه است انتقام من؟ ﴿۴۴﴾

فَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا وَهِيَ ظَالِمَةٌ فَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا وَبِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَقَصْرٍ مَشِيدٍ ﴿۴۵﴾

پس چه بسیار قریه هایى را که هلاکشان کردیم در حالى که آنها ستمگر بودند، به طورى که سقف فرود آمد و دیوارها بر آن ریخت و چه بسیار چاهى که معطّل مانده و چه قصرهاى محکمى (که بى صاحب مانده است). ﴿۴۵﴾

«استحباب سیر و سفر»

أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ ﴿۴۶﴾

آیا آنها در زمین سیر نمى کنند تا براى آنها دلهایى باشد که با آن تعقّل کنند یا گوشهایى باشد که با آن (حقیقت را) بشنوند؟ پس چشمهاى آنها نابینا نمى شود ولى دلهایى که در سینه ها است، کور مى گردد. ﴿۴۶﴾

«خدا وعده خود را تخلّف نمی کند»

وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَلَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَإِنَّ يَوْمًا عِنْدَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ ﴿۴۷﴾

و تو را در عذاب وادار به عجله مى کنند و خدا هرگز وعده خود را تخلّف نخواهد کرد. و قطعا روزى که نزد پروردگار تو هست، مانند هزار سال به حساب شما خواهد بود. ﴿۴۷﴾

وَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَمْلَيْتُ لَهَا وَهِيَ ظَالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُهَا وَإِلَيَّ الْمَصِيرُ ﴿۴۸﴾

و چه بسیار از قریه هایى که به آنها مهلت دادم و حال آنکه ستمگر بودند، سپس آنها را گرفتم. و بازگشت تنها به سوى من خواهد بود. ﴿۴۸﴾

برداشت از آیات ۴۸ – ۴۵

سیر و سفر

سالک الی اللّه با چشمی باز و گوشی شنوا و دلی آگاه باید در روی زمین مسافرت کند و ببیند که چگونه خدای تعالی مردم ظالم قدرتمند را هلاک فرموده و چگونه قصرهای مستحکم و چاههای پر آب را معطّل و بی صاحب گذاشته است ولی بعضی از مردم چشمهایشان به ظاهر بینا است ولی دلهایشان فهم و درک و بینایی ندارد و آن قدر بدبخت اند که برای عذاب عجله می کنند و خدای تعالی به آنها مهلت داده ولی بالاخره برگشت همه به سوی خدا است.

«پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله ترساننده آشکارایی است»

قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا أَنَا لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ ﴿۴۹﴾

بگو: اى مردم، جز این نیست که من براى شما ترساننده آشکارى هستم. ﴿۴۹﴾

فَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ ﴿۵۰﴾

پس کسانى که ایمان بیاورند و اعمال شایسته کنند، براى آنها آمرزش و رزق خوبى خواهد بود. ﴿۵۰﴾

وَالَّذِينَ سَعَوْا فِي آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ ﴿۵۱﴾

و کسانى که سعى مى کنند در آیات ما که آنها را ناتوان کنند، اینها اصحاب جهنّمند. ﴿۵۱﴾

برداشت از آیات ۵۱ – ۴۹

آیات الهی

سالک الی اللّه اگر ایمان به خدا و روز قیامت داشته باشد و عمل شایسته مقام انسانیت را دقیقا انجام دهد خدای تعالی او را می بخشد و روزی خوبی به او خواهد داد و بالعکس کسانی که فکر می کنند آیات الهی نمی توانند مردم را هدایت کنند و آنها را ضعیف تصوّر می کنند، جهنّمی هستند.

وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ﴿۵۲﴾

و ما قبل از تو رسول و نبیى را نفرستادیم، مگر آنکه وقتى که آرزوئى مى کرد، شیطان در آرزوهاى او القائاتى مى نمود. ولى خدا القائات شیطان را از بین مى برد، سپس خدا آیات خود را محکم مى فرماید و خدا داناى حکیمى است. ﴿۵۲﴾

برداشت از آیه ۵۲

طمع شیطان

سالک الی اللّه باید بداند که شیطان به قدری طمّاع است که اگر خدای تعالی از انبیاء و اولیائش دفاع نمی کرد و وسوسه های او را به آنها نمی فهماند شیطان در آرزوهای انبیاء وسوسه می نمود و آنها را در موفقیت شان تضعیف می کرد.

«القائات شیطان برای امتحان است»

لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ ﴿۵۳﴾

به خاطر اینکه آنچه را که شیطان القاء کرده، امتحانى براى کسانى که در دلهایشان مرض است و قلبشان را قساوت گرفته قرار دهد و قطعا ستمگران در دشمنى شدید و جدائى دورى خواهند بود. ﴿۵۳﴾

وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ ﴿۵۴﴾

و براى اینکه دانشمندان بدانند که قطعا آن حقّى است از جانب پروردگارت که پس باید به آن ایمان بیاورند و در مقابل آن دلهایشان تسلیم و خاضع شود و حتما خدا هدایت کننده کسانى که ایمان آوردند، به راه راست مى باشد. ﴿۵۴﴾

برداشت از آیات ۵۴ – ۵۳

امراض روحی

سالک الی اللّه باید از امراض روحی و قساوت قلب که شیطان ممکن است به او القاء کند بپرهیزد و الا به شقاوت عجیبی مبتلا می شود.

سالک الی اللّه باید علم به حقایق اشیاء را از جانب پروردگار دریافت کند و ایمان به آن داشته باشد و دلش در مقابل پروردگارش خاضع باشد تا خدای تعالی او را در راه راست حفظ کند.

وَلَا يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً أَوْ يَأْتِيَهُمْ عَذَابُ يَوْمٍ عَقِيمٍ ﴿۵۵﴾

و(لى) کسانى که کافر شدند، دائما درباره آن در شک اند تا آنکه لحظه قیامت براى آنها ناگهان برسد یا عذاب روزى که فردا ندارد، به سراغشان بیاید. ﴿۵۵﴾

«سلطنت روز قیامت مال خدا است»

اَلْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ ﴿۵۶﴾

فرمانروائى روز قیامت مال خدا است. خدا در بین آنها حکم مى کند. پس کسانى که ایمان آوردند و اعمال صالح نمودند، در باغهاى پر نعمت اند. ﴿۵۶﴾

وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَأُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ ﴿۵۷﴾

و کسانى که کافر شدند و آیات ما را تکذیب نمودند، پس براى آنها عذاب خوارکننده اى خواهد بود. ﴿۵۷﴾

«هجرت و جنگ در راه خدا»

وَالَّذِينَ هَاجَرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقًا حَسَنًا وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ ﴿۵۸﴾

و کسانى که در راه خدا هجرت کرده اند، سپس کشته شوند یا بمیرند، خداى تعالى رزق نیکویى براى آنها روزى خواهد فرمود. و قطعا خدا، آن خدا بهترین روزى دهندگان است. ﴿۵۸﴾

لَيُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلًا يَرْضَوْنَهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَعَلِيمٌ حَلِيمٌ ﴿۵۹﴾

قطعا خدا آنها را در جایى داخل مى کند که از آن خشنود گردند. و قطعا خدا داناى بردبارى است. ﴿۵۹﴾

ذَلِكَ وَمَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِيَ عَلَيْهِ لَيَنْصُرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ ﴿۶۰﴾

این چنین است، کسى که مجازات کند به مثل آنچه که به او ستم شده است، سپس بر او تعدّى گردد، خدا او را یارى مى کند. حتما خدا عفوکننده آمرزنده اى است. ﴿۶۰﴾

برداشت از آیات ۶۰ – ۵۸

جهاد و هجرت

سالک الی اللّه باید در راه خدا تا آخرین نفس جهاد کند و هجرت نماید تا خدای تعالی در آخرت رزق نیکویی به او بدهد و او را در جایی که خشنودی خدای تعالی در آن است واردش نماید.

ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ ﴿۶۱﴾

آن یارى به خاطر این است که خدا شب را در روز و روز را در شب داخل مى کند و قطعا خدا شنواى بینایى است. ﴿۶۱﴾

ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ ﴿۶۲﴾

آن به خاطر این است که قطعا خدا حقّ است و آنچه را که غیر از خدا مى خوانند، باطل است و قطعا خدا، آن خداى بلندمرتبه بزرگى است. ﴿۶۲﴾

«بوسیله باران زمین سبز می شود»

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّةً إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ ﴿۶۳﴾

آیا ندیدى که خدا از آسمان آب را نازل فرمود، پس زمین سرسبز گردید؟ حتما خدا لطف کننده آگاهى است. ﴿۶۳﴾

لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ ﴿۶۴﴾

آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، مال خدا است و قطعا خدا همان بى نیاز ستوده است. ﴿۶۴﴾

«آنچه در زمین است مسخّر بشر است»

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ وَالْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَيُمْسِكُ السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ ﴿۶۵﴾

آیا ندیدى که خدا براى شما آنچه در زمین است و کشتیهایى که به امر پروردگار در دریا راه مى روند، مسخّر شما قرار داد و آسمان را نگه داشته که به روى زمین مگر به اذن او نیفتد؟ حتما خدا به مردم رئوف مهربانى است. ﴿۶۵﴾

«انسان ناسپاس است»

وَهُوَ الَّذِي أَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَكَفُورٌ ﴿۶۶﴾

و خدا آن کسى است که شما را زنده کرد، سپس شما را مى میراند، سپس زنده تان مى کند. قطعا انسان بسیار ناسپاس است. ﴿۶۶﴾

«برای هر مردمی یک نوع عبادتی است»

لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنْسَكًا هُمْ نَاسِكُوهُ فَلَا يُنَازِعُنَّكَ فِي الْأَمْرِ وَادْعُ إِلَى رَبِّكَ إِنَّكَ لَعَلَى هُدًى مُسْتَقِيمٍ ﴿۶۷﴾

براى هر امّتى عبادتى را که آنها آن عبادت را انجام مى دهند، قرار دادیم. پس نباید در این موضوع با تو نزاع کنند. و تو مردم را به طرف پروردگارت دعوت کن. قطعا تو بر هدایت صحیحى هستى. ﴿۶۷﴾

وَإِنْ جَادَلُوكَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ ﴿۶۸﴾

و اگر با تو جدل کردند، پس بگو: خدا به آنچه مى کنید، داناتر است. ﴿۶۸﴾

اَللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ ﴿۶۹﴾

خدا روز قیامت بین شما در آنچه که در آن اختلاف مى کردید، حکم خواهد کرد. ﴿۶۹﴾

«خدا آنچه در آسمان و زمین است می داند»

أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ إِنَّ ذَلِكَ فِي كِتَابٍ إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ ﴿۷۰﴾

آیا نمى دانى که خدا آنچه که در آسمان و آنچه که در زمین است، مى داند. قطعا آن در کتابى ثبت است. حتما آن بر خدا آسان است. ﴿۷۰﴾

«ستمگران یاوری ندارند»

وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَمَا لَيْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ نَصِيرٍ ﴿۷۱﴾

و آنها غیر از خدا چیزى را که هیچ گونه دلیلى براى آن نازل نشده، عبادت مى کنند و چیزى را که براى آنها به آن علمى نیست، مى پرستند و براى ظالمین یاورى نخواهد بود. ﴿۷۱﴾

«کفّار آیات خدا را انکار می کنند»

وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ تَعْرِفُ فِي وُجُوهِ الَّذِينَ كَفَرُوا الْمُنْكَرَ يَكَادُونَ يَسْطُونَ بِالَّذِينَ يَتْلُونَ عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا قُلْ أَفَأُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذَلِكُمُ النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَبِئْسَ الْمَصِيرُ ﴿۷۲﴾‏

و وقتى که آیات روشن ما بر آنها تلاوت مى شود، از صورت کسانى که کافرند، انکارشان را مى شناسى. آن چنانکه نزدیک است در مقابل کسانى که آیات ما را بر آنها تلاوت مى کنند، برخیزند و حمله کنند. بگو: آیا شما را به بدتر از این خبر دهم؟ آتش وعده خدا است به کسانى که کافر شده اند و آن بد جایگاهى است. ﴿۷۲﴾

«بتها حتّی مگسی را نمی توانند خلق کنند»

يَا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَيْئًا لَا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ ﴿۷۳﴾

اى مردم، مَثلى زده شده است، به آن گوش بدهید. قطعا کسانى را که شما آنها را غیر از خدا مى خوانید، نمى توانند مگسى را خلق کنند ولو آنکه همه شان با هم براى خلقت آن جمع شوند و اگر مگسى چیزى را از آنها ببرد، نمى توانند آن را از او پس بگیرند. طالب و مطلوب هر دو ضعیف اند. ﴿۷۳﴾

مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ ﴿۷۴﴾

عظمت حقّ خدا را ادا نمى کنند. حتما خدا قوىّ عزیزى است. ﴿۷۴﴾

«پیامبران الهی از ملائکه و مردم»

اَللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ ﴿۷۵﴾

خدا از میان ملائکه و از میان مردم پیامبرانى اختیار مى کند، قطعا خدا شنواى بینائى است. ﴿۷۵﴾

يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ ﴿۷۶﴾

مى داند آنچه را که در جلوى آنها است و آنچه را که پشت سر آنها است و به سوى خدا همه امور بر مى گردد. ﴿۷۶﴾

«آنچه مایه رستگاری است»

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَافْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ﴿۷۷﴾

اى کسانى که ایمان آورده اید، رکوع کنید و سجده کنید و پروردگارتان را عبادت کنید و کارهاى خیر انجام دهید، شاید شما رستگار شوید. ﴿۷۷﴾

وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ ﴿۷۸﴾

و در راه خدا آن چنانکه حقّ جهاد است، جهاد کنید. او شما را انتخاب کرده و براى شما در دین هیچ تنگنایى قرار نداده است. این دین پدرتان ابراهیم است. او شما را از قبل و الآن مسلمان نامیده تا پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید. پس نماز را بر پا دارید و زکات را بدهید و بوسیله (معرفت) خدا، خود را (از بدیها) نگه دارید. آن خدا مولاى شما است. پس چه مولاى خوبى و چه یار خوبى است. ﴿۷۸﴾

برداشت از آیات ۷۸ – ۷۷

بندگی خدا

سالک الی اللّه باید ایمانش را تقویت کند رکوع و سجود را برای خدا انجام بدهد و بالاخره بنده خدا باشد و کارهای خوب انجام بدهد که در این صورت امید است به رستگاری کامل برسد.

سالک الی اللّه باید مرحله جهاد با نفس را جدّی بگیرد تا جزو افراد ممتاز که از زمان حضرت ابراهیم علیه السلام نامش در زمره مسلمانان واقعی نوشته شده باشد و اقامه نماز کند و زکات بدهد و به وسیله معرفت خدای تعالی و شناخت حقیقت گناه خود را به مقام عصمت برساند. زیرا خدای تعالی در این صورت خوب فرمانده ای است و بسیار خوب یاری کننده است.

سوره مبارکه انبیاء

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«نزدیک بودن قیامت»

اِقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ ﴿۱﴾

نزدیک شده است براى مردم حسابشان و حال آنکه آنها در غفلت اند و روى گردانند. ﴿۱﴾

«بی توجّهی ستمگران به حقایق»

مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ يَلْعَبُونَ ﴿۲﴾

هیچ یادى که تازه باشد از طرف پرودگارشان براى آنها نمى آید، مگر آنکه آن را شنیدند و آنها مشغول بازى بودند. ﴿۲﴾

لَاهِيَةً قُلُوبُهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَى الَّذِينَ ظَلَمُوا هَلْ هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَأَنْتُمْ تُبْصِرُونَ ﴿۳﴾

در حالى که دلهاشان مشغول بود و آنهائى که ظالم بودند در پنهانى نجوا مى کردند که آیا این جز بشرى مانند شما است؟ آیا به طرف سِحر و جادو مى روید و حال اینکه شما بینشى دارید؟ ﴿۳﴾

«خدا سخنان را می داند»

قَالَ رَبِّي يَعْلَمُ الْقَوْلَ فِي السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ﴿۴﴾

پیامبر فرمود: پروردگار من در آسمان و زمین همه سخنان را مى داند و او شنواى دانا است. ﴿۴﴾

«پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شاعر نبوده است»

بَلْ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْيَأْتِنَا بِآيَةٍ كَمَا أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ ﴿۵﴾

بلکه آنها گفتند: خوابهاى آشفته اى است. بلکه آن را (به خدا) افترا زده است. بلکه او شاعر است. پس همان گونه که پیامبران پیشین فرستاده شدند براى ما هم نشانه اى بیاورد. ﴿۵﴾

مَا آمَنَتْ قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا أَفَهُمْ يُؤْمِنُونَ ﴿۶﴾

تمام آبادیهائى که قبل از اینها هلاک کردیم، ایمان نیاورده بودند. آیا اینها ایمان مى آورند؟ ﴿۶﴾

«از اهل قرآن سؤال کنید»

وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ﴿۷﴾

و ما قبل از تو نفرستادیم، مگر مردانى که به آنها وحى مى کردیم. پس اگر نمى دانید، از اهل ذکر سؤال کنید. ﴿۷﴾

«خصوصیات پیامبران»

وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَدًا لَا يَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَمَا كَانُوا خَالِدِينَ ﴿۸﴾

و ما آنها را جسدى که غذا نخورند، قرار ندادیم و آنها جاویدان نبودند. ﴿۸﴾

ثُمَّ صَدَقْنَاهُمُ الْوَعْدَ فَأَنْجَيْنَاهُمْ وَمَنْ نَشَاءُ وَأَهْلَكْنَا الْمُسْرِفِينَ ﴿۹﴾

سپس وعده را براى آنها راست قرار دادیم، پس آنها را و کسى را که مى خواستیم نجات دادیم و اسراف کنندگان را هلاک نمودیم. ﴿۹﴾

«نزول کتابی که یادی از انبیاء شده بود»

لَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ كِتَابًا فِيهِ ذِكْرُكُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ﴿۱۰﴾

قطعا بر شما کتابى را که در آن کتاب یادى از شما هست نازل کردیم. آیا تعقّل نمى کنید؟ ﴿۱۰﴾

«درهم شکسته شدن ستمگران»

وَكَمْ قَصَمْنَا مِنْ قَرْيَةٍ كَانَتْ ظَالِمَةً وَأَنْشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْمًا آخَرِينَ ﴿۱۱﴾

و ما چه آبادیهاى بسیارى که ستمگر بوده است، درهم شکستیم و بعد از آنها قوم دیگرى را بوجود آوردیم. ﴿۱۱﴾

فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنَا إِذَا هُمْ مِنْهَا يَرْكُضُونَ ﴿۱۲﴾

پس وقتى که ستمگران عذاب ما را احساس کردند، ناگهان آنها از آن عذاب فرار نمودند. ﴿۱۲﴾

لَا تَرْكُضُوا وَارْجِعُوا إِلَى مَا أُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَمَسَاكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْأَلُونَ ﴿۱۳﴾

فرار نکنید و به سوى زندگى که در آن ناز و نعمت داشتید و به خانه هایتان برگردید، شاید شما سؤال شوید. ﴿۱۳﴾

قَالُوا يَا وَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ ﴿۱۴﴾

گفتند: ای وای بر ما، قطعا ما ستمگر بوده ایم. ﴿۱۴﴾

فَمَا زَالَتْ تِلْكَ دَعْوَاهُمْ حَتَّى جَعَلْنَاهُمْ حَصِيدًا خَامِدِينَ ﴿۱۵﴾

پس دائما این سخن را مى گویند تا وقتى که آنها را درو شده و خاموش قرار دهیم. ﴿۱۵﴾

«آسمان و زمین بیهوده خلق نشده است»

وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ ﴿۱۶﴾

و ما آسمان و زمین و آنچه بین آنها است را در حالى که بازى کرده باشیم خلق نکرده ایم. ﴿۱۶﴾

لَوْ أَرَدْنَا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْوًا لَاتَّخَذْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ كُنَّا فَاعِلِينَ ﴿۱۷﴾

اگر ما می خواستیم سرگرمی برای خود بگیریم، آن را از جانب خود انتخاب می کردیم، اگر کننده این کار بودیم.[۱] ﴿۱۷﴾

[۱] ــ منظور انتخاب زن و فرزند است براى خدا.

بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ ﴿۱۸﴾

بلکه ما حقّ را بر باطل مى کوبیم و حقّ باطل را هلاک مى نماید. پس ناگهان آن باطل محو و نابود مى شود. و واى بر شما از آنچه توصیف مى کنید. ﴿۱۸﴾

«فرشتگان در بندگی خدا تکبّر نمی کنند و خسته نمی شوند»

وَلَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَنْ عِنْدَهُ لَا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَلَا يَسْتَحْسِرُونَ ﴿۱۹﴾

و هر کس در آسمانها و زمین است، مال خدا است و کسانى که نزد او هستند، از عبادت پروردگار تکبّر نمى کنند و خسته نمى شوند. ﴿۱۹﴾

يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ لَا يَفْتُرُونَ ﴿۲۰﴾

آنها شب و روز تسبیح می کنند و سست نمی شوند. ﴿۲۰﴾

أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ يُنْشِرُونَ ﴿۲۱﴾

آیا آنها خدایانى را از زمین (براى خود) گرفته اند که آنها مردم را (در قیامت زنده و) نشر مى کنند؟ ﴿۲۱﴾

«دلیل وحدانیت خدا»

لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ ﴿۲۲﴾

اگر در زمین و آسمان خدایانى غیر از خداى یکتا مى بود، زمین و آسمان فاسد مى شدند. پس پاک است خدا پروردگار عرش، از آنچه که آنها توصیف مى کنند. ﴿۲۲﴾

لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْأَلُونَ ﴿۲۳﴾

از آنچه (خدا) مى کند، سؤال نمى شود ولى آنها از آنچه مى کنند، سؤال خواهند شد. ﴿۲۳﴾

أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ هَذَا ذِكْرُ مَنْ مَعِيَ وَذِكْرُ مَنْ قَبْلِي بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ ﴿۲۴﴾

آیا آنها غیر از خدا خدایانى (براى خود) گرفته اند؟ بگو: دلیلتان را بیاورید. این مطالب یادآورنده مال کسى است که با من بوده و کسى که قبل از من بوده است، بلکه اکثر اینها حقّ را نمى دانند، پس آنها از حقّ اعراض مى کنند. ﴿۲۴﴾

«خدا را عبادت کنید»

وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ ﴿۲۵﴾

و ما نفرستادیم قبل از تو پیامبرى را مگر آنکه به او وحى کردیم که خدائى جز من نیست، پس مرا عبادت کنید. ﴿۲۵﴾

«ملائکه بندگان محترم خدایند»

وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُكْرَمُونَ ﴿۲۶﴾

و آنها مى گویند: خداى رحمان فرزندى انتخاب کرده است. منزّه است خدا، بلکه آنها بندگان محترم و شایسته خدایند. ﴿۲۶﴾

لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ ﴿۲۷﴾

در کلام بر او پیشى نمى گیرند و آنها به فرمان او عمل مى کنند. ﴿۲۷﴾

برداشت از آیات ۲۷ – ۲۵

تسبیح خدا

سالک الی اللّه باید خدا را تسبیح کند و از هر عیب و نقصی پاک بداند و خود را بنده محترم خدای تعالی قرار دهد. زیرا وقتی ملائکه که خدّام سالکین الی اللّهند بندگان محترم الهی می باشند و وقتی آنها در کلام بر خدای تعالی پیشی نگیرند و طبق دستور او عمل می کنند سالکین الی اللّه که مخدوم آنها هستند به طریق اولی باید این گونه باشند.

يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى وَهُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ ﴿۲۸﴾

خدا آنچه را که در جلو آنها است و آنچه را که در پشت سر آنها است، مى داند و آنها جز براى کسى که خدا راضى است، شفاعت نمى کنند و آنها از هیبت او ترس آمیخته با تعظیم دارند. ﴿۲۸﴾

«جزای مدّعیان خدائی، جهنّم است»

وَمَنْ يَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّي إِلَهٌ مِنْ دُونِهِ فَذَلِكَ نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ كَذَلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ ﴿۲۹﴾

و کسى که از آنها بگوید: قطعا من خدائى غیر از خدا، هستم، پس جزاى او را جهنّم قرار مى دهیم. این چنین ستمگران را جزا خواهیم داد. ﴿۲۹﴾

أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ أَفَلَا يُؤْمِنُونَ ﴿۳۰﴾

آیا کسانى که کافرند ندیدند که قطعا ما آسمانها و زمین را که به هم چسبیده بودند، پس از هم جدایشان کردیم و هر چیز زنده اى را از آب، قرار دادیم؟ آیا پس ایمان نمى آورند؟ ﴿۳۰﴾

«فایده کوهها در زمین»

وَجَعَلْنَا فِي الْأَرْضِ رَوَاسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِهِمْ وَجَعَلْنَا فِيهَا فِجَاجًا سُبُلًا لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ ﴿۳۱﴾

و در زمین کوههایى قرار دادیم که مبادا زمین آنها (مردم) را بلرزاند و در زمین راههاى پهنى قرار دادیم، شاید آنها هدایت شوند. ﴿۳۱﴾

وَجَعَلْنَا السَّمَاءَ سَقْفًا مَحْفُوظًا وَهُمْ عَنْ آيَاتِهَا مُعْرِضُونَ ﴿۳۲﴾

و آسمان را (مانند) سقف نگهبانى قرار دادیم ولى آنها از نشانه هاى آسمان روگردانند. ﴿۳۲﴾

«ماه و خورشید به امر خدا در حرکتند»

وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ ﴿۳۳﴾

و آن خدا کسى است که شب و روز و خورشید و ماه را که هر یک در مدارى در حرکتند، خلق فرمود. ﴿۳۳﴾

«بشر در دنیا جاودان نخواهد بود»

وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَفَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ ﴿۳۴﴾

و ما براى بشرى قبل از تو مخلّد بودن (در دنیا) را قرار ندادیم. پس چگونه تو بمیرى و آنها جاودان باشند؟ ﴿۳۴﴾

كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً وَإِلَيْنَا تُرْجَعُونَ ﴿۳۵﴾‏

هر انسانى مرگ را مى چشد و ما شما را با آزمایش به بدى و خوبى امتحان مى کنیم و عاقبت به سوى ما برگردانده مى شوید. ﴿۳۵﴾

«کافران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را استهزاء کردند»

وَإِذَا رَآكَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُوًا أَهَذَا الَّذِي يَذْكُرُ آلِهَتَكُمْ وَهُمْ بِذِكْرِ الرَّحْمَنِ هُمْ كَافِرُونَ ﴿۳۶﴾

و زمانى که تو را کسانى که کافر شده اند مى بینند، تو را جز به مسخره نمى گیرند. (آنها مى گویند:) آیا این است کسى که حرف از خدایان شما مى زند؟ در حالى که آنها یاد خداى رحمان را انکار مى کنند. ﴿۳۶﴾

برداشت از آیه ۳۶

مسخره کردن

سالک الی اللّه نباید کسانی را که خیرخواه اویند مسخره کند و احیانا دستورات آنها را به بازی بگیرد زیرا این چنین کاری خدای تعالی را به غضب می آورد.

«انسان از عجله خلق شده است»

خُلِقَ الْإِنْسَانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُرِيكُمْ آيَاتِي فَلَا تَسْتَعْجِلُونِ ﴿۳۷﴾

انسان از عجله خلق شده است. به زودى آیات خودم را به شما نشان خواهم داد، پس عجله نکنید. ﴿۳۷﴾

برداشت از آیه ۳۷

عجله

سالک الی اللّه باید در خود صفت عجله را که از شیطان است کنترل کند و منتظر نشانه های خدای تعالی باشد.

وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ ﴿۳۸﴾

و مى گویند: چه وقت این وعده انجام مى شود اگر شما راست مى گفتید؟ ﴿۳۸﴾

لَوْ يَعْلَمُ الَّذِينَ كَفَرُوا حِينَ لَا يَكُفُّونَ عَنْ وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَلَا عَنْ ظُهُورِهِمْ وَلَا هُمْ يُنْصَرُونَ ﴿۳۹﴾

اگر کسانى که کافر شده اند، بدانند وقتى مى رسد که نمى توانند از صورتها و از پشتشان، آتش را دور کنند و نه آنها یارى مى شوند. ﴿۳۹﴾

بَلْ تَأْتِيهِمْ بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ فَلَا يَسْتَطِيعُونَ رَدَّهَا وَلَا هُمْ يُنْظَرُونَ ﴿۴۰﴾

بلکه آتش ناگهانى به سراغشان مى آید. پس مبهوتشان مى کند و توانائى رد آن را ندارند و به آنها مهلت داده نمى شود. ﴿۴۰﴾

وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَحَاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُوا مِنْهُمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ ﴿۴۱﴾

و قطعا پیامبران قبل از تو هم استهزاء شدند. پس کسانى که از آنها مسخره مى کردند، آنچه را استهزاء مى کردند دامنگیرشان گردید. ﴿۴۱﴾

«چه کسی شما را از عذاب الهی نگه می دارد؟»

قُلْ مَنْ يَكْلَؤُكُمْ بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ مِنَ الرَّحْمَنِ بَلْ هُمْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِمْ مُعْرِضُونَ ﴿۴۲﴾

بگو: چه کسى در شب و روز شما را از خداى بخشنده نگه مى دارد؟ ولى آنها از یاد پروردگارشان اعراض مى کنند. ﴿۴۲﴾

أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُمْ مِنْ دُونِنَا لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَ أَنْفُسِهِمْ وَلَا هُمْ مِنَّا يُصْحَبُونَ ﴿۴۳﴾

آیا آنها خدایانى غیر از ما دارند که (آنها مى توانند) آنان را (از عذاب) نگه دارند؟ آنها که نمى توانند خودشان را کمک کنند و نه آنها از طرف ما پناه داده مى شوند. ﴿۴۳﴾

بَلْ مَتَّعْنَا هَؤُلَاءِ وَآبَاءَهُمْ حَتَّى طَالَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ أَفَلَا يَرَوْنَ أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنْقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا أَفَهُمُ الْغَالِبُونَ ﴿۴۴﴾

بلکه ما آنها و پدرانشان را بهره مند ساختیم تا آنکه عمرشان طولانى شد. آیا پس نمى بینند که قطعا ما به سراغ زمین آمده (که) از اطراف آن کم مى کنیم؟ آیا آنها غلبه کننده هستند؟ ﴿۴۴﴾

«آنچه پیغمبر صلی الله علیه و آله می گوید وحی است»

قُلْ إِنَّمَا أُنْذِرُكُمْ بِالْوَحْيِ وَلَا يَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعَاءَ إِذَا مَا يُنْذَرُونَ ﴿۴۵﴾

بگو: جز این نیست که من بوسیله وحى شما را از آینده خطرناکتان مى ترسانم. و(لى) آنهائى که گوشهایشان کر است، وقتى که از آینده خطرناکشان ترسانده مى شوند، گفتار را نمى شنوند. ﴿۴۵﴾

وَلَئِنْ مَسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِنْ عَذَابِ رَبِّكَ لَيَقُولُنَّ يَا وَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ ﴿۴۶﴾

و اگر کمى از عذاب پروردگارت به آنها برسد، قطعا مى گویند: اى واى بر ما، همگى ظالم بوده ایم. ﴿۴۶﴾

«روز قیامت به هیچ کس ظلم نمی شود»

وَنَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئًا وَإِنْ كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا وَكَفَى بِنَا حَاسِبِينَ ﴿۴۷﴾

و ما میزانهاى عدالت را در روز قیامت مى گذاریم، پس به کسى چیزى ظلم نمى شود و اگر به مقدار سنگینى یک دانه خردل باشد، ما آن را مى آوریم و کفایت مى کند که ما حسابرس باشیم. ﴿۴۷﴾

«به حضرت موسی و هارون علیهماالسلام فرقان عطا شد»

وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى وَهَارُونَ الْفُرْقَانَ وَضِيَاءً وَذِكْرًا لِلْمُتَّقِينَ ﴿۴۸﴾

و قطعا ما به موسى و هارون «فرقان» و نور و ذکرى براى پرهیزکاران عنایت کردیم. ﴿۴۸﴾

اَلَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ وَهُمْ مِنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ ﴿۴۹﴾

آنهائى که از پروردگارشان در پنهانى مى ترسند و آنها از قیامت با محبّتى که دارند مى ترسند. ﴿۴۹﴾

«قرآن ذکر مبارکی است»

وَهَذَا ذِكْرٌ مُبَارَكٌ أَنْزَلْنَاهُ أَفَأَنْتُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ ﴿۵۰﴾

و این قرآن ذکر مبارکى است که آن را نازل نمودیم. آیا پس شما آن را منکر مى شوید؟ ﴿۵۰﴾

«قصّه حضرت ابراهیم علیه السلام»

وَلَقَدْ آتَيْنَا إِبْرَاهِيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَكُنَّا بِهِ عَالِمِينَ ﴿۵۱﴾

و قطعا ما به ابراهیم رشدش را از قبل دادیم و به او دانا بودیم. ﴿۵۱﴾

إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِي أَنْتُمْ لَهَا عَاكِفُونَ ﴿۵۲﴾

زمانى که ابراهیم به پدرش و قومش گفت: این مجسمه هایى که شما در کنار آنها معتکف شده اید چیست؟ ﴿۵۲﴾

قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءَنَا لَهَا عَابِدِينَ ﴿۵۳﴾

گفتند: پدرانمان را مى دیدیم که آنها را عبادت مى کردند. ﴿۵۳﴾

قَالَ لَقَدْ كُنْتُمْ أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ ﴿۵۴﴾

ابراهیم گفت: قطعا شما و پدرانتان در گمراهى آشکارائى بوده اید. ﴿۵۴﴾

قَالُوا أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللَّاعِبِينَ ﴿۵۵﴾

گفتند: آیا تو به حقّ نزد ما آمده ای، یا تو از بازیگرانی؟ ﴿۵۵﴾

قَالَ بَلْ رَبُّكُمْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الَّذِي فَطَرَهُنَّ وَأَنَا عَلَى ذَلِكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ ﴿۵۶﴾

گفت: بلکه پروردگار شما پروردگار آسمانها و زمین است، آن کسى که آنها را خلق کرد و من بر این کارتان از گواهانم. ﴿۵۶﴾

وَتَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنَامَكُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ ﴿۵۷﴾‏

و به خدا قسم، بعد از اینکه پشت کردید و بیرون رفتید، حتما براى بتهاى شما نقشه اى مى کشم. ﴿۵۷﴾

فَجَعَلَهُمْ جُذَاذًا إِلَّا كَبِيرًا لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ ﴿۵۸﴾

پس همه آنها را قطعه قطعه کرد مگر بزرگترشان را، شاید آنها به او مراجعه کنند. ﴿۵۸﴾

قَالُوا مَنْ فَعَلَ هَذَا بِآلِهَتِنَا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِينَ ﴿۵۹﴾

گفتند: چه کسى با خدایان ما چنین عملى انجام داده؟ قطعا او از ستمگران است. ﴿۵۹﴾

قَالُوا سَمِعْنَا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ ﴿۶۰﴾

گفتند: جوانى را شنیده ایم که درباره بتها (چیزى) مى گفت که گفته مى شود نام او ابراهیم است. ﴿۶۰﴾

قَالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلَى أَعْيُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَشْهَدُونَ ﴿۶۱﴾

گفتند: او را در مقابل چشمهای مردم بیاورید، شاید آنها شهادت دهند. ﴿۶۱﴾

قَالُوا أَأَنْتَ فَعَلْتَ هَذَا بِآلِهَتِنَا يَا إِبْرَاهِيمُ ﴿۶۲﴾

گفتند: ای ابراهیم، آیا تو این کار را با خدایان ما کرده ای؟ ﴿۶۲﴾

قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِنْ كَانُوا يَنْطِقُونَ ﴿۶۳﴾

گفت: بلکه این کار را بزرگشان کرده است. از آنها سؤال کنید اگر آنها می توانند حرف بزنند. ﴿۶۳﴾

فَرَجَعُوا إِلَى أَنْفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ ﴿۶۴﴾

پس آنها به خودشان مراجعه کردند، پس گفتند: قطعا شما همان ظالمین هستید. ﴿۶۴﴾

ثُمَّ نُكِسُوا عَلَى رُءُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هَؤُلَاءِ يَنْطِقُونَ ﴿۶۵﴾

سپس سرافکنده شدند ﴿و گفتند﴾ که تو می دانی اینها حرف نمی زنند. ﴿۶۵﴾

قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنْفَعُكُمْ شَيْئًا وَلَا يَضُرُّكُمْ ﴿۶۶﴾

ابراهیم گفت: آیا پس عبادت مى کنید غیر از خدا چیزى را که نه نفعى براى شما دارد و نه ضررى براى شما خواهد داشت؟ ﴿۶۶﴾

أُفٍّ لَكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ﴿۶۷﴾

اُف بر شما و به آن چه را که غیر از خدا عبادت می کنید. پس آیا تعقّل نمی کنید؟ ﴿۶۷﴾

قَالُوا حَرِّقُوهُ وَانْصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ فَاعِلِينَ ﴿۶۸﴾

گفتند: او را بسوزانید و خداهای خود را یاری کنید، اگر شما کننده هستید. ﴿۶۸﴾

قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِيمَ ﴿۶۹﴾

ما گفتیم: ای آتش، بر ابراهیم سرد و سلامت باش. ﴿۶۹﴾

وَأَرَادُوا بِهِ كَيْدًا فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَخْسَرِينَ ﴿۷۰﴾

و آنها خواستند برای او نقشه ای بکشند، پس ما آنها را زیانکارتر قرار دادیم. ﴿۷۰﴾

وَنَجَّيْنَاهُ وَلُوطًا إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا لِلْعَالَمِينَ ﴿۷۱﴾

و ما ابراهیم و لوط را به زمینى که در آن براى همه جهانیان برکت دادیم، نجات دادیم. ﴿۷۱﴾

وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ ﴿۷۲﴾‏

و اسحاق و یعقوب را به عنوان عطیه اى افزون به او عنایت کردیم و همه آنها را صالح قرار دادیم. ﴿۷۲﴾

وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ ﴿۷۳﴾

و آنها را امامانى که به دستور ما هدایت مى کنند، قرارشان دادیم و به آنها انجام کارهاى خوب و اقامه نماز و دادن زکات را وحى نمودیم و آنها بندگان ما بودند. ﴿۷۳﴾

برداشت از آیات ۷۳ – ۵۱

حضرت ابراهیم علیه السلام

سالک الی اللّه باید به حضرت ابراهیم علیه السلام و آن چه آن حضرت عمل کرد توجه کند تا از این الگو بتواند راه و روش صحیح خود را انتخاب نماید و به این چند مورد توجه داشته باشد:

۱ – باید خودش و مردم را از عادات و رسوماتی که پیشینیان انجام داده اند و برخلاف حقّ است برحذر دارد و تا می تواند از آنها پیروی نکند.

۲ – باید کوشش کند که سخنان حقّش آن چنان قاطعانه باشد که کسی فکر نکند که او می خواهد با آنها بازی کند.

۳ – نباید در مقابل افراد منحرف دست از مبارزه بکشد، بلکه باید به هر وسیله ای که شده با آنها مبارزه کند.

۴ – سالک الی اللّه باید ریشه فساد را از جامعه نابود کند و از تهدیدهای دشمنان نترسد.

۵ – باید در میان جامعه به آن چه معقول است سخن بگوید و آنها را به رشد و کمال برساند.

۶ – سالک الی اللّه باید بداند که اگر دل به کمک خدای تعالی ببندد خدا او را دستگیری می کند و از میان آتش نجاتش می دهد.

۷ – سالک الی اللّه اگر دقیقا به سیرش ادامه دهد و با خدای تعالی سازش کند و اوامر او را انجام دهد خدای تعالی او و حتّی فرزندان او را توفیق هدایت شدن و کارهای خوب انجام دادن و نماز خواندن و زکات دادن و بنده واقعی خدا شدن را به آنها عنایت می کند.

«قضیه حضرت لوط علیه السلام»

وَلُوطًا آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتِي كَانَتْ تَعْمَلُ الْخَبَائِثَ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَاسِقِينَ ﴿۷۴﴾

و ما به لوط شناخت حقایق اشیاء و علم عطا کردیم و از شهرى که مردمش اعمال بدى مى کردند، نجاتش دادیم. قطعا قوم لوط قوم بدِ فاسقى بودند. ﴿۷۴﴾

وَأَدْخَلْنَاهُ فِي رَحْمَتِنَا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ ﴿۷۵﴾

و ما لوط را در رحمت خود وارد کردیم. قطعا او از صالحین بود. ﴿۷۵﴾

برداشت از آیات ۷۵ – ۷۴

صراط مستقیم

سالک الی اللّه اگر درست حرکت کند و از صراط مستقیم خارج نشود، خدای تعالی او را از میان مردم فاسق نجات می دهد و او را با آنها عذاب نمی کند.

«قضیه حضرت نوح علیه السلام»

وَنُوحًا إِذْ نَادَى مِنْ قَبْلُ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَنَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ ﴿۷۶﴾

و وقتى که نوح قبل از این خواند، پس ما اجابتش کردیم و او و اهلش را از غمى بزرگ نجات دادیم. ﴿۷۶﴾

وَنَصَرْنَاهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِينَ ﴿۷۷﴾

و بر مردمى که آیات ما را تکذیب مى کردند، یاریش نمودیم. قطعا قوم نوح، قوم بدى بودند. پس همه آنها را غرق نمودیم. ﴿۷۷﴾

برداشت از آیات ۷۷ – ۷۶

استقامت

سالک الی اللّه باید بسیار صبور و با استقامت باشد تا خدای تعالی او را یاری کند و همراهان او را نیز از ناراحتی نجات دهد.

«قضیه حضرت داوود و سلیمان علیهماالسلام»

وَدَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ إِذْ يَحْكُمَانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَكُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَاهِدِينَ ﴿۷۸﴾

و داوود و سلیمان آن وقتى که درباره زراعتى که گوسفندان قوم در آن چریده بودند، حکم مى کردند و ما بر حکمشان شاهد بودیم. ﴿۷۸﴾

فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ وَكُلًّا آتَيْنَا حُكْمًا وَعِلْمًا وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ وَالطَّيْرَ وَكُنَّا فَاعِلِينَ ﴿۷۹﴾

ما حکم را به سلیمان فهماندیم. و به همه آنها حکمت و علم دادیم. و با «داوود» کوهها و پرندگان را که تسبیح مى کردند، مسخّر نمودیم. و ما کننده این کار بودیم. ﴿۷۹﴾

وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شَاكِرُونَ ﴿۸۰﴾

و به داوود ساختن لباس جنگ را به نفع شما تعلیم دادیم تا شما را در (خطرات) جنگ تان نگه دارد. پس آیا شما شکرگزارید؟ ﴿۸۰﴾

وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ عَاصِفَةً تَجْرِي بِأَمْرِهِ إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا وَكُنَّا بِكُلِّ شَيْءٍ عَالِمِينَ ﴿۸۱﴾‏

و براى سلیمان باد تند را مسخّر کردیم که به فرمان او به سوى زمینى که در آن زمین برکت قرار دادیم، حرکت کند و ما به هر چیزى دانائیم. ﴿۸۱﴾

وَمِنَ الشَّيَاطِينِ مَنْ يَغُوصُونَ لَهُ وَيَعْمَلُونَ عَمَلًا دُونَ ذَلِكَ وَكُنَّا لَهُمْ حَافِظِينَ ﴿۸۲﴾

و از شیاطین کسانى بودند که براى سلیمان غوّاصى مى کردند و غیر از این کارهایى براى او انجام مى دادند و ما آنها را حفظ مى کردیم. ﴿۸۲﴾

برداشت از آیات ۸۲ – ۷۸

تسلّط بر همه چیز

سالک الی اللّه اگر طبق دستور الهی عمل کند و بنده واقعی خدای تعالی باشد، خدا او را بر همه چیز مسلّط می کند و دست خدا و چشم خدا و مظهر قدرت الهی می شود و علم و حکمت به او تعلیم می دهد. کوهها مسخّر او می شوند، پرنده ها با او حرف می زنند، آهن در دستش ملایم می شود، باد در اختیارش قرار می گیرد و خدا حافظ او می شود.

«قضیه حضرت ایوب علیه السلام»

وَأَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ ﴿۸۳﴾

و ایوب آن وقتى که به درگاه پروردگارش عرضه داشت که مرا ناراحتى و بدحالى گرفته است و تو مهربانترین مهربانهائى. ﴿۸۳﴾

فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَكَشَفْنَا مَا بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَآتَيْنَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَذِكْرَى لِلْعَابِدِينَ ﴿۸۴﴾

پس ما (دعاى) او را اجابت کردیم و آنچه از ناراحتى در او بود، برطرف نمودیم و اهلش را به او برگرداندیم و مِثل آنها را همراه آنها، به او برگرداندیم تا از جانب ما مهربانى و یادى براى عبادت کنندگان باشد. ﴿۸۴﴾

برداشت از آیات ۸۴ – ۸۳

مبارزه

سالک الی اللّه اگر با شیطان مبارزه کند و صبور باشد خدای تعالی ناراحتی های او را برطرف می کند و نعمتهای از دست رفته اش را به او باز می گرداند.

«قضیه اسماعیل و ادریس و ذوالکفل علیهم السلام»

وَإِسْمَاعِيلَ وَإِدْرِيسَ وَذَا الْكِفْلِ كُلٌّ مِنَ الصَّابِرِينَ ﴿۸۵﴾

و اسماعیل و ادریس و ذوالکفل، همه اینها از بردباران و صابرین بودند. ﴿۸۵﴾

وَأَدْخَلْنَاهُمْ فِي رَحْمَتِنَا إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحِينَ ﴿۸۶﴾

و ما همه آنها را در رحمت خود داخل کردیم. آنها از شایستگان بودند. ﴿۸۶﴾

برداشت از آیات ۸۶ – ۸۵

مقام انسانیت

سالک الی اللّه باید دارای صبر باشد و باید بکوشد که اعمال و رفتارش شایسته مقام انسانیت باشد تا با انبیاء محشور شود.

«قضیه حضرت یونس علیه السلام»

وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ ﴿۸۷﴾

و ذاالنون (حضرت یونس) در آن وقتى که در حال غضب رفت، پس گمان مى کرد که ما هرگز بر او تنگ نخواهیم گرفت. پس در تاریکى صدا زد اینکه خدائى جز تو نیست، تو پاکى، قطعا من از ظالمین بوده ام. ﴿۸۷﴾

فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ ﴿۸۸﴾

پس ما (دعاى) او را اجابت کردیم و از غم نجاتش دادیم. و این گونه مؤمنین را هم نجات مى دهیم. ﴿۸۸﴾

برداشت از آیات ۸۸ – ۸۷

نجات از غم

سالک الی اللّه باید همه مصائبی را که به او می رسد از جانب خودش بداند و خدا را پاک و منزه بشناسد و دائما بگوید:«» تا خدای تعالی او را از غم نجات دهد.

«قضیه حضرت زکریا علیه السلام»

وَزَكَرِيَّا إِذْ نَادَى رَبَّهُ رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا وَأَنْتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ ﴿۸۹﴾

و آن وقتى که زکریا پروردگارش را خواند که پروردگارِ من، مرا تنها نگذار و تو بهترین دریافت کننده چیزى هستى که از دیگرى باقى مانده است. ﴿۸۹﴾

فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ يَحْيَى وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ كَانُوا يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَيَدْعُونَنَا رَغَبًا وَرَهَبًا وَكَانُوا لَنَا خَاشِعِينَ ﴿۹۰﴾

پس ما دعاى او را اجابت کردیم و به او یحیى را عنایت نمودیم و زنش را براى او شایسته نمودیم. قطعا آنها در خوبیها سرعت داشتند و با ترس و امید ما را مى خواندند و در مقابل ما خاضع و خاشع بودند. ﴿۹۰﴾

برداشت از آیات ۹۰ – ۸۹

دعا

سالک الی اللّه باید هر چه می خواهد چه مادی باشد و چه معنوی از خدای تعالی بخواهد و با دعا همه خوبیها را برای خود اختصاص دهد و در مقابل پروردگارش خاشع باشد.

«قضیه حضرت مریم علیهاالسلام»

وَالَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهَا مِنْ رُوحِنَا وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آيَةً لِلْعَالَمِينَ ﴿۹۱﴾

و آن خانمى که دامنش را پاک نگه داشت، پس ما از روح خودمان در او دمیدیم و او و پسرش را نشانه اى براى جهانیان قرار دادیم. ﴿۹۱﴾

برداشت از آیه ۹۱

عفّت

خانم هایی که سالکین الی اللّهند باید بدانند که اگر عفّت خود را حفظ کنند و دامن خود را پاک نگه دارند خدای تعالی آنها را الگوی دیگران قرار می دهد و بهتر از مردها می توانند به کمالات برسند.

«همه پیغمبران یکی بودند»

إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ ﴿۹۲﴾

قطعا این دین شما، دین واحدى است و من پروردگارتان هستم، پس مرا عبادت کنید. ﴿۹۲﴾

«بعضی از پیروان ناآگاه پیامبران»

وَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ كُلٌّ إِلَيْنَا رَاجِعُونَ ﴿۹۳﴾

و آنها کار خود را به جدائى در میان خود رساندند. همه آنها به سوى ما بر مى گردند. ﴿۹۳﴾

فَمَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا كُفْرَانَ لِسَعْيِهِ وَإِنَّا لَهُ كَاتِبُونَ ﴿۹۴﴾

پس کسى که کارى از اعمال شایسته انجام دهد و او مؤمن باشد، سعى و کوشش او را کفران نمى کنیم و حتما ما نویسنده اعمال او هستیم. ﴿۹۴﴾

برداشت از آیات ۹۴ – ۹۲

عبودیت

سالکین الی اللّه باید خود را به مقام عبودیت برسانند و بدانند که همه به طرف خدای تعالی بر می گردند و اگر کارهای شایسته کنند اجرشان ندیده گرفته نمی شود و همه آنها در حسابشان واریز می شود.

«حرام است که مهلکین به دنیا برگردند»

وَحَرَامٌ عَلَى قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا أَنَّهُمْ لَا يَرْجِعُونَ ﴿۹۵﴾

و بر قریه اى که ما آن را هلاک کردیم، حرام است (که به دنیا برگردند) زیرا قطعا آنها بر نمى گردند. ﴿۹۵﴾

حَتَّى إِذَا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ وَهُمْ مِنْ كُلِّ حَدَبٍ يَنْسِلُونَ ﴿۹۶﴾

تا آن وقتى که یأجوج و مأجوج (راهشان) باز شود و آنها از هر ارتفاعى با شتاب بیرون مى آیند (سرازیر مى شوند). ﴿۹۶﴾

«قیامت نزدیک است»

وَاقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذَا هِيَ شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ الَّذِينَ كَفَرُوا يَا وَيْلَنَا قَدْ كُنَّا فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا بَلْ كُنَّا ظَالِمِينَ ﴿۹۷﴾

و وعده حقّ نزدیک شد. پس در آن زمان چشمهاى کسانى که کافر شدند، از حرکت مى ایستد. اى واى بر ما، ما از این غافل بودیم، بلکه ما از ستمگران بودیم. ﴿۹۷﴾

إِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَهَا وَارِدُونَ ﴿۹۸﴾

شما و آنچه را که غیر از خدا عبادت مى کنید، هیزم جهنّمید. شما وارد آن جهنّم خواهید شد. ﴿۹۸﴾

لَوْ كَانَ هَؤُلَاءِ آلِهَةً مَا وَرَدُوهَا وَكُلٌّ فِيهَا خَالِدُونَ ﴿۹۹﴾

اگر اینها خدایانى مى بودند، وارد جهنّم نمى شدند ولى همه در آن جهنّم جاودان خواهند بود. ﴿۹۹﴾

لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَهُمْ فِيهَا لَا يَسْمَعُونَ ﴿۱۰۰﴾

براى آنها در جهنّم ناله و فریادهائى است و آنها در جهنّم چیزى نمى شنوند. ﴿۱۰۰﴾

إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنَى أُولَئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ ﴿۱۰۱﴾‏

قطعا کسانى که براى آنها از جانب ما نیکى پیشى گرفته است، آنها از جهنّم دورند. ﴿۱۰۱﴾

لَا يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا وَهُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خَالِدُونَ ﴿۱۰۲﴾

آنها صداى جهنّم را نمى شنوند و آنها در آنچه دلشان مى خواهد دائمى هستند. ﴿۱۰۲﴾

لَا يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ وَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ هَذَا يَوْمُكُمُ الَّذِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ ﴿۱۰۳﴾

وحشت بزرگ روز قیامت آنها را محزون نمى کند و ملائکه با آنها ملاقات مى کنند که امروز روز شما است که به شما وعده داده شده بود. ﴿۱۰۳﴾

«حالت آسمانها در قیامت»

يَوْمَ نَطْوِي السَّمَاءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ وَعْدًا عَلَيْنَا إِنَّا كُنَّا فَاعِلِينَ ﴿۱۰۴﴾

روزى که آسمان را مى پیچیم، آنچنان که ورق کتابها پیچیده مى شود. همان طورى که خلقت را در ابتدا ایجاد کردیم، آن را برمى گردانیم. این وعده اى است که بر عهده ما است. حتما ما کننده این کاریم. ﴿۱۰۴﴾

«دنیا متعلّق به صالحین خواهد بود»

وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ ﴿۱۰۵﴾

و قطعا در زَبُور بعد از تورات نوشتیم که زمین را بندگان صالحمان به ارث خواهند برد. ﴿۱۰۵﴾

إِنَّ فِي هَذَا لَبَلَاغًا لِقَوْمٍ عَابِدِينَ ﴿۱۰۶﴾

قطعا در این ابلاغی است برای گروهی که عبادت کننده اند. ﴿۱۰۶﴾

«پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله رحمت برای جهانیان است»

وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ ﴿۱۰۷﴾

و ما تو را جز رحمت برای جهانیان نفرستادیم. ﴿۱۰۷﴾

برداشت از آیات ۱۰۷ – ۱۰۵

جدیت و شایستگی

سالک الی اللّه باید مراحل سیر و سلوک را با جدیت کامل بگذراند تا جزء صالحین محسوب بشود که در این صورت از یاران امام عصر روحی فداه خواهد بود و جزء بندگان واقعی خدا و مورد مهربانی خدای تعالی و رسول اکرم صلی الله علیه و آله خواهد بود.

قُلْ إِنَّمَا يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ ﴿۱۰۸﴾

بگو: جز این نیست که به من وحى مى شود که جز این نیست خداى شما خداى واحدى است. آیا شما تسلیم هستید؟ ﴿۱۰۸﴾

فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنْتُكُمْ عَلَى سَوَاءٍ وَإِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ أَمْ بَعِيدٌ مَا تُوعَدُونَ ﴿۱۰۹﴾

پس اگر پشت کردند، بگو: من بر همه شما یکسان اعلام مى کنم و نمى دانم که آیا آنچه به شما وعده داده شده است، نزدیک یا دور است؟ ﴿۱۰۹﴾

إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَيَعْلَمُ مَا تَكْتُمُونَ ﴿۱۱۰﴾

حتما او سخنان بلند شما را مى داند و نیز آنچه را که شما کتمان مى کنید مى داند. ﴿۱۱۰﴾

وَإِنْ أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَكُمْ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ ﴿۱۱۱﴾

و من نمى دانم، شاید آن آزمایشى براى شما باشد و تا مدّتى براى شما بهره اى داشته باشد. ﴿۱۱۱﴾

قَالَ رَبِّ احْكُمْ بِالْحَقِّ وَرَبُّنَا الرَّحْمَنُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ ﴿۱۱۲﴾

عرض کرد: پروردگارِ من، حکم به حقّ فرما و پروردگار ما خداى رحمان است که بر آنچه شما و در مقابل آنچه توصیف مى کنید، از خدا یارى گرفته خواهد شد. ﴿۱۱۲﴾

سوره مبارکه طه

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«وظائف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله»

طه ﴿۱﴾ 

ای پیامبر، ﴿۱﴾

مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى ﴿۲﴾

ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که به مشقّت بیفتی. ﴿۲﴾

إِلَّا تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشَى ﴿۳﴾ 

جز این نیست که قرآن براى یادآورى کسى است که (از خدا) مى ترسد. ﴿۳﴾

تَنْزِيلًا مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَالسَّمَاوَاتِ الْعُلَى ﴿۴﴾ 

نازل شده است از طرف کسى که زمین و آسمانهاى مرتفع را خلق فرموده است. ﴿۴﴾

الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى ﴿۵﴾ 

آن بخشنده ای که بر عرش احاطه دارد. ﴿۵﴾

لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَمَا تَحْتَ الثَّرَى ﴿۶﴾

آنچه در آسمانها و آنچه در زمین و آنچه در بین اینها و آنچه در زیر زمین است، مال او است. ﴿۶﴾

وَإِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى ﴿۷﴾

و اگر سخنت را آشکار کنى، پس قطعا او سِرّ را و پنهانترش را مى داند. ﴿۷﴾

اَللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى ﴿۸﴾ 

خدا که خدائی جز او نیست، برای او نیکوترین نامها است. ﴿۸﴾

«قصّه حضرت موسی علیه السلام»

وَهَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ مُوسَى ﴿۹﴾ 

و آیا جریان حضرت موسی به تو رسیده است؟ ﴿۹﴾

إِذْ رَأَى نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى ﴿۱۰﴾

آن وقتى که آتشى را دید، پس به خانواده اش گفت: بمانید. حتما من آتشى را احساس کردم. شاید از آن پاره اى براى شما بیاورم یا از کنار آن آتش راهنمائى پیدا کنم. ﴿۱۰﴾

فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ يَا مُوسَى ﴿۱۱﴾ 

پس وقتی که نزدیک آن آتش رسید، ندا داده شد: ای موسی! ﴿۱۱﴾

إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى ﴿۱۲﴾‏

من قطعا پروردگار تواَم. کفشت را بکن. تو قطعا در بیابان مقدّس «طوى» هستى. ﴿۱۲﴾

وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَى ﴿۱۳﴾ 

و من تو را انتخاب کرده ام. پس گوش بده به آنچه وحی می شود. ﴿۱۳﴾

إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي ﴿۱۴﴾ 

قطعا من خدائى هستم که خدائى جز من نیست. پس مرا عبادت کن و براى یاد من نماز را اقامه کن. ﴿۱۴﴾

إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكَادُ أُخْفِيهَا لِتُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَى ﴿۱۵﴾ 

قطعا قیامت خواهد آمد. مى خواهم آن را پنهانش کنم تا هر کسى به آنچه کوشش مى کند، جزا داده شود. ﴿۱۵﴾

فَلَا يَصُدَّنَّكَ عَنْهَا مَنْ لَا يُؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَى ﴿۱۶﴾ 

پس تو را کسى که ایمان به قیامت ندارد و پیرو هواى نفس خود است، از قیامت باز ندارد که مطرود خواهى شد. ﴿۱۶﴾

وَمَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَا مُوسَى ﴿۱۷﴾ 

و ای موسی، آن چیست در دست تو؟ ﴿۱۷﴾

قَالَ هِيَ عَصَايَ أَتَوَكَّأُ عَلَيْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِي وَلِيَ فِيهَا مَآرِبُ أُخْرَى ﴿۱۸﴾ 

(موسى) گفت: این عصاى من است. بر آن تکیه مى کنم و با آن براى گوسفندانم برگ مى تکانم و براى من در این عصا کارهاى دیگرى هم هست. ﴿۱۸﴾

قَالَ أَلْقِهَا يَا مُوسَى ﴿۱۹﴾ 

خدا گفت: آن را بینداز ای موسی. ﴿۱۹﴾

فَأَلْقَاهَا فَإِذَا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعَى ﴿۲۰﴾ 

پس آن را انداخت. ناگهان آن ماری شد که حرکت می کرد. ﴿۲۰﴾

قَالَ خُذْهَا وَلَا تَخَفْ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا الْأُولَى ﴿۲۱﴾

خدا گفت: بگیر آن را و نترس. به زودی ما آن را به صورت اوّلش بر می گردانیم.﴿۲۱﴾

وَاضْمُمْ يَدَكَ إِلَى جَنَاحِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرَى ﴿۲۲﴾ 

دستت را در بغلت کن تا سفید و بی عیب بیرون آید که نشانه دیگری باشد. ﴿۲۲﴾

لِنُرِيَكَ مِنْ آيَاتِنَا الْكُبْرَى ﴿۲۳﴾ 

تا به تو نشان دهیم از آیات بزرگ خود. ﴿۲۳﴾

اِذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى ﴿۲۴﴾ 

به سوی فرعون برو که قطعا او طغیان کرده است. ﴿۲۴﴾

قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي ﴿۲۵﴾ 

(موسى) گفت: پروردگار من، شرح صدر به من عنایت کن. ﴿۲۵﴾

وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي ﴿۲۶﴾ 

و کارم را برایم آسان کن. ﴿۲۶﴾

وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِي ﴿۲۷﴾

و گره را از زبانم باز کن. ﴿۲۷﴾

يَفْقَهُوا قَوْلِي ﴿۲۸﴾ 

تا سخن مرا بفهمند. ﴿۲۸﴾

وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي ﴿۲۹﴾ 

و برای من از اهل خودم وزیری قرار بده. ﴿۲۹﴾

هَارُونَ أَخِي ﴿۳۰﴾ 

برادرم هارون باشد. ﴿۳۰﴾

اُشْدُدْ بِهِ أَزْرِي ﴿۳۱﴾ 

بوسیله او پشتم را محکم کن. ﴿۳۱﴾

وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي ﴿۳۲﴾ 

و او را در کار من شریک فرما. ﴿۳۲﴾

كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثِيرًا ﴿۳۳﴾ 

تا ما تو را زیاد تسبیح کنیم. ﴿۳۳﴾

وَنَذْكُرَكَ كَثِيرًا ﴿۳۴﴾ 

و تو را زیاد یاد کنیم. ﴿۳۴﴾

إِنَّكَ كُنْتَ بِنَا بَصِيرًا ﴿۳۵﴾ 

قطعا تو بر حال ما بینائی. ﴿۳۵﴾

قَالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَى ﴿۳۶﴾ 

خدا گفت: ای موسی، قطعا آنچه را که خواستی به تو داده شد. ﴿۳۶﴾

برداشت از آیات ۳۶ – ۹

قضیه حضرت موسی علیه السلام

سالک الی اللّه باید بکوشد وسائل رفاه و آسایش زن و فرزندش را کاملاً تهیه کند و اگر در این بین با مأموریتهای الهی برخورد نمود خدا را بر آنها مقدم بدارد تا خدای تعالی هم او را بر دیگران برگزیند و اگر بخواهد مورد توجه بیشتری از جانب خدای تعالی واقع گردد نماز بخواند و بندگی خدا را دقیقا انجام دهد و معتقد به مرگ و قیامت و روز جزا باشد تا خدای تعالی دوستانه با او حرف بزند و او هم با خدا با محبت شدید تکلم کند. و خدای تعالی با کارهای غیر عادی از قبیل معجزه و یا کرامت او را اکرام کند و ترس و وحشت را از او بردارد تا بتواند کاملاً امر به معروف و نهی از منکر نماید و در مقابل پرقدرت ترین مردم بایستد و آن چنان به کمالات روحی برسد که خواسته اش، خواست خدا باشد و همه حوائجش در راستای بندگی و یاد خدا واقع گردد و خدای تعالی دعاهای او را مستجاب فرماید و باید سالک الی اللّه کوشش کند که آن چه از خدا می خواهد بیشتر در راه بندگی و دعوت مردم به سوی خدا و سیر الی اللّه باشد چنان که حضرت موسی علیه السلام وقتی مأموریت برای هدایت قومش پیدا کرد و در مقابلش قدرتمندی مثل فرعون طغیانگر قرار گرفت اول چیزی که از خدا خواست شرح صدر و سپس آن گونه تبلیغی را که بتواند حرفش را به مردم بفهماند بود و دیگر چیزی که باز از خدا می خواهد همکار و هم راز و یاوری که از اهل خودش باشد که صددرصد به او اعتماد کند و در موفقیتش شریکش باشد بوده است.

وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً أُخْرَى ﴿۳۷﴾‏

و قطعا ما یک بار دیگر بر تو منّت گذاشته ایم. ﴿۳۷﴾

إِذْ أَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّكَ مَا يُوحَى ﴿۳۸﴾ 

آن وقتی که به مادرت آنچه وحی کردنی بود، وحی کردیم. ﴿۳۸﴾

برداشت از آیات ۳۸ – ۳۷

ممنون بودن از خدا

سالک الی اللّه باید ممنون همه نعمتهای الهی باشد و آنها را به یاد بیاورد و با خود بگوید که اگر این نعمت را نمی داشتم چه می شد و چقدر مشکلات برایم به وجود می آمد.

أَنِ اقْذِفِيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فِي الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِي وَعَدُوٌّ لَهُ وَأَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي وَلِتُصْنَعَ عَلَى عَيْنِي ﴿۳۹﴾ 

که او را در جعبه اى بیفکن و آن جعبه را در دریا بینداز تا دریا آن را به ساحل برساند و دشمن من و دشمن او، آن را بگیرد. و من محبّتى از خودم به تو انداختم تا در مقابل چشم من، تو ساخته شوى. ﴿۳۹﴾

برداشت از آیه ۳۹

ایمان

سالک الی اللّه باید همه کارهای غیر عادی که از جانب خدا انجام می شود باور کند و آنها را از قدرت پروردگارش خارج نداند زیرا قضایائی در قرآن مانند قصّه حضرت موسی علیه السلام و بزرگ شدن او به وسیله فرعون، ممکن است برای افراد ضعیف غیر قابل هضم باشد ولی باید باور کند.

إِذْ تَمْشِي أُخْتُكَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى مَنْ يَكْفُلُهُ فَرَجَعْنَاكَ إِلَى أُمِّكَ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَقَتَلْتَ نَفْسًا فَنَجَّيْنَاكَ مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنَّاكَ فُتُونًا فَلَبِثْتَ سِنِينَ فِي أَهْلِ مَدْيَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَى قَدَرٍ يَا مُوسَى ﴿۴۰﴾

در آن زمان که خواهرت راه مى رفت و مى گفت: آیا شما را راهنمائى کنم بر کسى که تکفّل او را بکند؟ پس ما تو را به مادرت برگرداندیم تا چشمش روشن شود و محزون نگردد. و تو کسى را کشتى، پس ما از غم نجاتت دادیم و کاملاً تو را آزمایش کردیم. پس سالها در میان اهل مدین بودى. سپس اى موسى، حالا اینجا براى تقدیرت (تقدیر نبوّت) آمده اى. ﴿۴۰﴾

برداشت از آیه ۴۰

وعده الهی

سالک الی اللّه باید بداند که وعده های پروردگار هر چند غیر قابل هضم باشد، انجام خواهد شد ولو از نظر بعضی افراد فوق العاده مشکل باشد.

وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي ﴿۴۱﴾ 

و من تو را برای خودم ساخته ام. ﴿۴۱﴾

برداشت از آیه ۴۱

یاری خدا

سالک الی اللّه باید بکوشد که لسان اللّه و ید اللّه گردد و خدای تعالی را یاری کند و کوشش کند که خدای تعالی او را به خدمتگزاری بپذیرد.

اِذْهَبْ أَنْتَ وَأَخُوكَ بِآيَاتِي وَلَا تَنِيَا فِي ذِكْرِي ﴿۴۲﴾ 

برو تو و برادرت با نشانه های من و در یاد من کوتاهی نکنید. ﴿۴۲﴾

اِذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى ﴿۴۳﴾

بروید به سوی فرعون، که او طغیان کرده است. ﴿۴۳﴾

فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى ﴿۴۴﴾ 

پس با ملایمت با او سخن بگوئید، شاید متذکر شود یا از روی محبّت از خدا بترسد. ﴿۴۴﴾

برداشت از آیات ۴۴ – ۴۲

نرمی و محبّت

سالک الی اللّه باید حتّی با دشمنان دین با نرمی حرف بزند، شاید کلامش تأثیر کند و او هدایت شود و ترسی در دلش از خدا پیدا شود.

قَالَا رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَنْ يَفْرُطَ عَلَيْنَا أَوْ أَنْ يَطْغَى ﴿۴۵﴾ 

موسی و هارون گفتند: پروردگار ما، قطعا ما می ترسیم که در خصوص ما افراط کند یا اینکه طغیان نماید. ﴿۴۵﴾

قَالَ لَا تَخَافَا إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ وَأَرَى ﴿۴۶﴾ 

خدا فرمود: نترسید، قطعا من با شما دو نفر هستم، هم می شنوم و هم می بینم. ﴿۴۶﴾

برداشت از آیات ۴۶ – ۴۵

قاطعیت

سالک الی اللّه باید در صراط مستقیم حرکت کند که در این صورت از هیچ قدرتی نباید بترسد. زیرا خدای تعالی با او همراه خواهد بود و سخنان او را می شنود و کار او را می بیند.

فَأْتِيَاهُ فَقُولَا إِنَّا رَسُولَا رَبِّكَ فَأَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْنَاكَ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكَ وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى ﴿۴۷﴾ 

پس به طرف او بروید و بگوئید: حتما ما پیامبران پروردگار تو هستیم. بنى اسرائیل را با ما بفرست و عذابشان نکن، که ما با نشانه اى از طرف پروردگارت به نزد تو آمده ایم و سلام بر کسى که هدایت را پیروى مى کند. ﴿۴۷﴾

إِنَّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَى مَنْ كَذَّبَ وَتَوَلَّى ﴿۴۸﴾ 

قطعا بر ما وحى شده است که عذاب بر کسى واقع خواهد شد که تکذیب کند و روبگرداند. ﴿۴۸﴾

قَالَ فَمَنْ رَبُّكُمَا يَا مُوسَى ﴿۴۹﴾ 

فرعون گفت: ای موسی، پروردگار شما کیست؟ ﴿۴۹﴾

قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى ﴿۵۰﴾ 

موسى گفت: پروردگار ما کسى است که خلقت هر موجودى را به او عطا فرموده، سپس او را هدایت کرده است. ﴿۵۰﴾

قَالَ فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الْأُولَى ﴿۵۱﴾‏

فرعون گفت: پس تکلیف نسلهای گذشته چه خواهد شد؟ ﴿۵۱﴾

قَالَ عِلْمُهَا عِنْدَ رَبِّي فِي كِتَابٍ لَا يَضِلُّ رَبِّي وَلَا يَنْسَى ﴿۵۲﴾ 

موسى گفت: علم آن نزد پروردگارم در کتابى است که پروردگار من نه گمراه مى شود و نه فراموش مى کند. ﴿۵۲﴾

اَلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَسَلَكَ لَكُمْ فِيهَا سُبُلًا وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْ نَبَاتٍ شَتَّى ﴿۵۳﴾ 

کسى که زمین را براى شما گهواره اى قرار داد و در آن براى شما راههایى ایجاد کرد و از آسمان آب نازل فرمود که خارج کنیم بوسیله آن آب زوجهایى از انواع گیاهان مختلف را. ﴿۵۳﴾

كُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِأُولِي النُّهَى ﴿۵۴﴾ 

بخورید و چهارپایانتان را بچرانید که در آن نشانه هایی است برای صاحبان عقل. ﴿۵۴﴾

برداشت از آیات ۵۴ – ۴۷

برخورد بد دشمن

سالک الی اللّه باید به پیروی از انبیاء علیهم السلام بدون هیچ گونه ترسی قاطعیت داشته باشد و حقایق را اظهار کند.

سالک الی اللّه باید هر قدر که دشمنان او را فحش می دهند و او را سرزنش می کنند، از راه و حرکت خود به سوی خدای تعالی دست نکشد و به راه خود ادامه دهد.

مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَى ﴿۵۵﴾ 

از این خاک خلقتان کردیم و در این خاک شما را بر مى گردانیم و از این خاک شما را بار دیگر خارجتان مى کنیم. ﴿۵۵﴾

وَلَقَدْ أَرَيْنَاهُ آيَاتِنَا كُلَّهَا فَكَذَّبَ وَأَبَى ﴿۵۶﴾ 

و قطعا ما همه آیات خود را به او نشان دادیم ولی او تکذیب کرد و روگرداند. ﴿۵۶﴾

برداشت از آیات ۵۶ – ۵۵

دنیا و آخرت

سالک الی اللّه باید اعتقادش را به قیامت محکم کند و بداند این بدن جز لباسی که از خاک ساخته شده و باز به همین خاک بر می گردد چیز دیگری نیست و خود را پابند این بدن نکند.

سالک الی اللّه باید با سعادت خود لجبازی نکند و حقایق را اگر چه بر ضرر او است، بپذیرد و قبول داشته باشد.

قَالَ أَجِئْتَنَا لِتُخْرِجَنَا مِنْ أَرْضِنَا بِسِحْرِكَ يَا مُوسَى ﴿۵۷﴾ 

فرعون گفت: ای موسی، آیا تو نزد ما آمده ای، برای اینکه ما را از زمین مان با سحرت خارج کنی؟ ﴿۵۷﴾

برداشت از آیه ۵۷

سوء ظن

سالک الی اللّه باید به کسانی که روی خلوص نیت او را راهنمایی می کنند سوء ظن نداشته باشد و به آنها تهمت نزند.

فَلَنَأْتِيَنَّكَ بِسِحْرٍ مِثْلِهِ فَاجْعَلْ بَيْنَنَا وَبَيْنَكَ مَوْعِدًا لَا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَلَا أَنْتَ مَكَانًا سُوًى ﴿۵۸﴾ 

ما هم سحرى مانند آن براى تو حتما خواهیم آورد. پس موعدى بین ما و بین خودت قرار بده که ما و تو آن را تخلّف نکنیم، در محلّى هموار باشند. ﴿۵۸﴾

قَالَ مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَةِ وَأَنْ يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى ﴿۵۹﴾

(موسى) گفت: وعده شما روز عید زینت باشد و (همه) مردم در وقتى که روز بالا مى آید، حضور داشته باشند. ﴿۵۹﴾

فَتَوَلَّى فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ كَيْدَهُ ثُمَّ أَتَى ﴿۶۰﴾ 

پس فرعون رفت و کارهاى نیرنگ خود را جمع کرد، سپس آمد. ﴿۶۰﴾

برداشت از آیات ۶۰ – ۵۸

تعهّدات

سالک الی اللّه باید در وعده ها و تعهّدات خود صادق باشد ولو در مقابلش دشمنان قرار گرفته باشد.

قَالَ لَهُمْ مُوسَى وَيْلَكُمْ لَا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ كَذِبًا فَيُسْحِتَكُمْ بِعَذَابٍ وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَى ﴿۶۱﴾ 

موسى به آنها گفت: واى بر شما، بر خدا دروغ نبندید که شما را بوسیله عذابى نابودتان مى کند و کسى که به خدا دروغ ببندد، ناامید مى شود. ﴿۶۱﴾

فَتَنَازَعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَى ﴿۶۲﴾ 

پس آنها درباره کارشان بین خود نزاع کردند و مخفیانه با یکدیگر نجوا نمودند. ﴿۶۲﴾

قَالُوا إِنْ هَذَانِ لَسَاحِرَانِ يُرِيدَانِ أَنْ يُخْرِجَاكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ بِسِحْرِهِمَا وَيَذْهَبَا بِطَرِيقَتِكُمُ الْمُثْلَى ﴿۶۳﴾ 

گفتند: موسى و هارون دو ساحرند، مى خواهند شما را از سرزمینتان با سحرشان بیرون کنند و رسومات نمونه شما را از بین ببرند. ﴿۶۳﴾

فَأَجْمِعُوا كَيْدَكُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا وَقَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَى ﴿۶۴﴾‏

پس تمام کارها و نقشه هاى خود را جمع کنید. سپس همه تان در یک صف قرار بگیرید. و امروز رستگارى مال کسى است که برتر باشد. ﴿۶۴﴾

قَالُوا يَا مُوسَى إِمَّا أَنْ تُلْقِيَ وَإِمَّا أَنْ نَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَى ﴿۶۵﴾ 

گفتند: اى موسى، آیا تو مى اندازى یا ما اوّل کسى باشیم که مى اندازیم؟ ﴿۶۵﴾

قَالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَى ﴿۶۶﴾ 

موسى گفت: بلکه اوّل شما بیندازید. پس ناگهان ریسمانهاى آنها و عصاهاى آنها در اثر سحرشان چنان خیال مى شد که آنها حرکت مى کند. ﴿۶۶﴾

برداشت از آیات ۶۶ – ۶۱

اخلاقیات

سالک الی اللّه باید کوشش کند که به خدای تعالی دروغ نبندد و سر بگوشی در میان جمع نکند و تهمت به اولیاء خدا نزند.

فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسَى ﴿۶۷﴾ 

پس موسی در خودش ترسی احساس کرد. ﴿۶۷﴾

قُلْنَا لَا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلَى ﴿۶۸﴾ 

ما گفتیم: نترس، قطعا تو برتر خواهی بود. ﴿۶۸﴾

وَأَلْقِ مَا فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا كَيْدُ سَاحِرٍ وَلَا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتَى ﴿۶۹﴾

و آنچه در دستت هست، بینداز. (عصاى تو) تمام آنچه را که آنها ساخته اند، مى بلعد. جز این نیست آنچه که ساخته اند، مکر ساحر است و ساحر هر جا برود رستگار نخواهد شد. ﴿۶۹﴾

فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّدًا قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَى ﴿۷۰﴾ 

پس همه ساحران به سجده افتادند و گفتند: ما به پروردگار هارون و موسى ایمان آوردیم. ﴿۷۰﴾

برداشت از آیات ۷۰ – ۶۷

نترسیدن

سالک الی اللّه باید اگر در راه خدا قدم بر می دارد و می داند خدا با او همراه است، به هیچ وجه ترس و وحشتی در دل از دشمن راه ندهد و محکم در صراط مستقیم با استقامت کامل حرکت کند که در این صورت به اثبات حق موفّق می شود و دشمن را در این صورت دیر یا زود خاضع می کند.

قَالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَيُّنَا أَشَدُّ عَذَابًا وَأَبْقَى ﴿۷۱﴾ 

فرعون گفت: آیا قبل از آنکه من به شما اذن بدهم، به او ایمان آوردید؟ قطعا او بزرگ شما است. او کسى است که به شما سحر را تعلیم داده. پس حتما دستها و پاهاى شما را بر خلاف یکدیگر قطع مى کنم و حتما شما را بر تنه هاى درخت خرما به دار مى آویزم، تا بدانید که کدام یک از ما عذابش شدیدتر و ماندنى تر است. ﴿۷۱﴾

برداشت از آیه ۷۱

غرور

سالک الی اللّه نباید غرور داشته باشد، نباید به طرفداران حقّ ظلم کند و آنها را با غرورش از بین ببرد و از قدرتش سوء استفاده کند.

قَالُوا لَنْ نُؤْثِرَكَ عَلَى مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالَّذِي فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنْتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِي هَذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا ﴿۷۲﴾ 

گفتند: به خدائى که ما را خلق کرده، هرگز تو را بر دلائل روشنى که براى ما آمده، مقدّم نمى داریم. پس هر قضاوتى که تو قاضى آن هستى، (درباره ما) بکن. جز این نیست که قضاوت تو فقط در این زندگى دنیا است. ﴿۷۲﴾

إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغْفِرَ لَنَا خَطَايَانَا وَمَا أَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللَّهُ خَيْرٌ وَأَبْقَى ﴿۷۳﴾ 

قطعا ما به پروردگارمان ایمان آورده ایم، براى آنکه خطاهاى ما را و آنچه را که تو بر آن از سحر مجبورمان کردى ببخشد و خدا بهتر و ماندنى تر است. ﴿۷۳﴾

برداشت از آیات ۷۳ – ۷۲

حقّ را در آغوش بگیرید

سالک الی اللّه اگر حقّ و حقیقت را شناخت، نباید آن را به آسانی از دست بدهد و باید در مقابل زورگویان و قدرتمندان بایستد و در مقابل قضاوتهای بیجای آنها تحمّل و صبر داشته باشد و باید بداند که دشمنان دین هر چه بکنند، بیشتر از این نمی شود که دنیای او را از او بگیرند. لذا اگر کسی این گونه فکر کند و عمل نماید، خدای تعالی او را می بخشد و قدرت و محبّت پروردگار برای او بهتر و ماندنی تر است.

إِنَّهُ مَنْ يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِمًا فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحْيَى ﴿۷۴﴾ 

قطعا کسى که در حال گناه به نزد پروردگارش برود، براى او جهنّمى خواهد بود که در آن نه مى میرد و نه زنده مى شود. ﴿۷۴﴾

وَمَنْ يَأْتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُولَئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَى ﴿۷۵﴾ 

و کسى که با ایمان نزد خدا برود، قطعا اعمال صالح انجام داده است پس براى آنها درجات بالائى خواهد بود. ﴿۷۵﴾

جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ جَزَاءُ مَنْ تَزَكَّى ﴿۷۶﴾‏

بهشتهاى دائمى که از دامنه آنها نهرها جارى است، همیشه در آن مى مانند. و این جزاى کسى است که تزکیه نفس کرده باشد. ﴿۷۶﴾

برداشت از آیات ۷۶ – ۷۴

گناه

سالک الی اللّه باید بکوشد که به هیچ وجه خود را به گناه آلوده نکند تا درجاتش بالا رود و به خاطر تزکیه نفسی که می کند، در بهشت دائما زندگی کند و خدای تعالی او را از جهنّمی که در آن نه می میرد و نه زنده است و فقط می سوزد، محفوظ نگه می دارد.

«فرعون و پیروانش در دریا غرق می شوند»

وَلَقَدْ أَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقًا فِي الْبَحْرِ يَبَسًا لَا تَخَافُ دَرَكًا وَلَا تَخْشَى ﴿۷۷﴾ 

و ما به موسى وحى کردیم که بندگانم را شبانه با خود ببر و راهى را براى آنها در دریا باز کن در حالى که زمین دریا خشک شده باشد. در این صورت نه از تعقیب و از غرق شدن ترسى نخواهى داشت. ﴿۷۷﴾

فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِيَهُمْ مِنَ الْيَمِّ مَا غَشِيَهُمْ ﴿۷۸﴾ 

فرعون با لشگرش آنها را تعقیب کرد. پس دریا آنها را در برگرفت و همه را به طور کامل غرق کرد. ﴿۷۸﴾

وَأَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَمَا هَدَى ﴿۷۹﴾ 

و فرعون قوم خود را گمراه کرد و هرگز آنها را هدایت نکرد. ﴿۷۹﴾

برداشت از آیات ۷۹ – ۷۷

محبّت خدای تعالی

سالک الی اللّه باید بداند که خدای تعالی بندگانش را آن قدر دوست دارد که دشمنان آنها را غرق می کند ولی باید این اظهار محبّت به وسیله اولیائش انجام شود چنان که خدای تعالی بنی اسرائیل را در مدّتی که حضرت موسی علیه السلام نیامده بود آنها را از چنگال فرعون نجات نداد ولی وقتی حضرت موسی علیه السلام آمد و آن ها مطیع آن حضرت شدند به رهبری حضرت موسی علیه السلام دشمنان آنها را خدا در دریا غرق کرد و آن دشمنان را از بین برد.

«تذکر نعمتها به بنی اسرائیل»

يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ قَدْ أَنْجَيْنَاكُمْ مِنْ عَدُوِّكُمْ وَوَاعَدْنَاكُمْ جَانِبَ الطُّورِ الْأَيْمَنَ وَنَزَّلْنَا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى ﴿۸۰﴾ 

اى بنى اسرائیل، قطعا ما شما را از دشمنتان نجات دادیم و دعوتتان کردیم به جانب طور ایمن و بر شما «منّ» و «سلوى» نازل نمودیم. ﴿۸۰﴾

كُلُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَلَا تَطْغَوْا فِيهِ فَيَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبِي وَمَنْ يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِي فَقَدْ هَوَى ﴿۸۱﴾ 

بخورید از چیزهاى پاکیزه اى که ما رزقتان قرار داده ایم و در آن طغیان نکنید که غضب من بر شما وارد شود و کسى که بر او غضب من وارد شود، پس به تحقیق از بین رفته است. ﴿۸۱﴾

«محبّت خدا به حضرت موسی علیه السلام»

وَإِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَى ﴿۸۲﴾ 

و حتما من آمرزنده ام کسى را که توبه کند و ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد، سپس هدایت گردد. ﴿۸۲﴾

برداشت از آیات ۸۲ – ۸۰

غفلت و طغیان

سالک الی اللّه باید همیشه نعمتهای الهی را متذکر باشد و از آن ها استفاده کند و از خدای تعالی غفلت نکند و طغیان و تجاوز از حدّ خود نکند زیرا در غیر این صورت غضب خدای تعالی بر او خواهد بود و سعادت او از بین می رود.

وَمَا أَعْجَلَكَ عَنْ قَوْمِكَ يَا مُوسَى ﴿۸۳﴾ 

و ای موسی، چه چیز تو را به عجله واداشت که از قومت زودتر بیایی؟ ﴿۸۳﴾

«محبّت حضرت موسی علیه السلام به خدای تعالی»

قَالَ هُمْ أُولَاءِ عَلَى أَثَرِي وَعَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضَى ﴿۸۴﴾ 

موسى گفت: آنها پشت سر من مى آیند و من عجله کردم پروردگارم که به خدمتت برسم تا (از من) راضى شوى. ﴿۸۴﴾

برداشت از آیات ۸۴ – ۸۳

رضایت خدا

سالک الی اللّه اگر محبت شدیدی به خدای تعالی پیدا کند باید در بدست آوردن رضایت پروردگار عجله نماید و در این کار بر همه سبقیت بگیرد.

«سامری بنی اسرائیل را گمراه می کند»

قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِنْ بَعْدِكَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ ﴿۸۵﴾ 

(خدا) فرمود: پس بدان که قطعا ما بعد از تو قومت را امتحان کردیم و سامرى آنها را گمراه کرد. ﴿۸۵﴾

فَرَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ يَا قَوْمِ أَلَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْدًا حَسَنًا أَفَطَالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِي ﴿۸۶﴾ 

پس موسى با غضب و تأسّف به سوى قومش برگشت. گفت: اى قوم من، آیا پروردگارتان وعده خوبى به شما نداد؟ پس آیا آن عهد و پیمان بر شما طولانى شد؟ یا اینکه مى خواستید از طرف پروردگارتان بر شما غضبى نازل شود که قراردادم را تخلّف کردید؟ ﴿۸۶﴾

قَالُوا مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنَا وَلَكِنَّا حُمِّلْنَا أَوْزَارًا مِنْ زِينَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَاهَا فَكَذَلِكَ أَلْقَى السَّامِرِيُّ ﴿۸۷﴾‏

گفتند: ما به اختیار خود از وعده اى که با تو داشتیم، تخلّف نکردیم. ولى ما مقدارى از زیورهاى قوم را که حمل کرده بودیم، انداختیم. پس سامرى این چنین القاء کرد. ﴿۸۷﴾

فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَذَا إِلَهُكُمْ وَإِلَهُ مُوسَى فَنَسِيَ ﴿۸۸﴾ 

پس سامرى مجسّمه گوساله اى را که داراى صدایى بود، براى آنها بوجود آورد. پس آنها گفتند: این خداى شما و خداى موسى است که موسى فراموش کرده است. ﴿۸۸﴾

أَفَلَا يَرَوْنَ أَلَّا يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلًا وَلَا يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا ﴿۸۹﴾ 

پس آیا نمى بینند که گوساله کلامى را به آنها بر نمى گرداند و براى آنها مالک نفع و ضررى نیست. ﴿۸۹﴾

وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِنْ قَبْلُ يَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنْتُمْ بِهِ وَإِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِي وَأَطِيعُوا أَمْرِي ﴿۹۰﴾ 

و قطعا هارون به آنها از پیش گفته بود: اى قومِ من، جز این نیست که بوسیله این گوساله مورد امتحان قرار گرفته اید و قطعا پروردگار شما خداى رحمان است. پس از من پیروى کنید و امر مرا اطاعت نمایید. ﴿۹۰﴾

قَالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَيْهِ عَاكِفِينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنَا مُوسَى ﴿۹۱﴾ 

آنها گفتند: ما هرگز از کنار این گوساله جدا نمى شویم تا موسى به طرف ما برگردد. ﴿۹۱﴾

قَالَ يَا هَارُونُ مَا مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا ﴿۹۲﴾ 

موسى به هارون گفت: اى هارون، چه چیز مانعت شد وقتى که دیدى آنها گمراه شدند؟ ﴿۹۲﴾

أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَفَعَصَيْتَ أَمْرِي ﴿۹۳﴾ 

که تو تبعیت مرا نکردی آیا از دستور من سرپیچی نمودی؟ ﴿۹۳﴾

قَالَ يَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَلَا بِرَأْسِي إِنِّي خَشِيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي ﴿۹۴﴾ 

هارون گفت: اى پسر مادر، ریش مرا نگیر و سرم را نگیر. من ترسیدم که بگوئى بین بنى اسرائیل تفرقه انداخته و دستور مرا مراقبت نکرده اى. ﴿۹۴﴾

قَالَ فَمَا خَطْبُكَ يَا سَامِرِيُّ ﴿۹۵﴾

موسی گفت: این چه کاری بود که تو کردی ای سامری؟ ﴿۹۵﴾

قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَكَذَلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي ﴿۹۶﴾ 

سامرى گفت: من چیزى را دیدم که آنها آن را ندیدند، من از جاى پاى آن فرستاده (الهى) مشتى گرفتم. پس آن را (در شکم گوساله) ریختم و این گونه نفسم برایم جلوه داد. ﴿۹۶﴾

قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَنْ تَقُولَ لَا مِسَاسَ وَإِنَّ لَكَ مَوْعِدًا لَنْ تُخْلَفَهُ وَانْظُرْ إِلَى إِلَهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عَاكِفًا لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفًا ﴿۹۷﴾ 

موسى گفت: پس برو، قطعا براى تو در زندگى دنیا این خواهد بود که بگوئى: کسى با من تماس نگیرد و براى تو موعدى است که آن هرگز تخلّف نمى پذیرد و به خدایت که دائما به آن معتکف بودى نگاه کن، ما حتما آن را مى سوزانیم. سپس آن را در دریا به شدت پراکنده مى کنیم. ﴿۹۷﴾

إِنَّمَا إِلَهُكُمُ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَسِعَ كُلَّ شَيْءٍ عِلْمًا ﴿۹۸﴾‏

جز این نیست که خداى شما خدائى است که هیچ خدائى جز او نیست، علم او بر همه چیز توسعه دارد. ﴿۹۸﴾

كَذَلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبَاءِ مَا قَدْ سَبَقَ وَقَدْ آتَيْنَاكَ مِنْ لَدُنَّا ذِكْرًا ﴿۹۹﴾ 

این چنین ما از اخبار گذشتگان براى تو نقل مى کنیم. و قطعا ما از جانب خود ذکرى (قرآنى) به تو داده ایم. ﴿۹۹﴾

برداشت از آیات ۹۹ – ۸۵

رهبر و استاد

سالک الی اللّه نباید خود را آن چنان متّکی به رهبر و استاد و یا امامش قرار دهد که اگر چند روزی از میان آنها بیرون رفت تمام برنامه های خود را از دست بدهد و عهد و پیمان خود را بشکند و غضب الهی را متوجه خود سازد.

سالک الی اللّه نباید مسائلی از قبیل طلا و زیورها و رسومات گذشتگان او را آن چنان تسخیر کند که او را به پرستش بتها و غیر خدا وادار نماید و در امتحان رفوزه شود.

سالک الی اللّه نباید از فرمان رهبر و استاد خود سرپیچی کند و باید از نماینده او مانند خود او اطاعت کند.

سالک الی اللّه نباید بگذارد که رهبر و استاد او آن قدر به غضب در بیاید که او را طرد کند و وسائل انحرافی، او را از بین ببرند.

«جریانی از قیامت»

مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ يَحْمِلُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وِزْرًا ﴿۱۰۰﴾ 

کسى که از قرآن روبگرداند، پس حتما روز قیامت، گناه سنگینى را بر دوش خواهد داشت. ﴿۱۰۰﴾

خَالِدِينَ فِيهِ وَسَاءَ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حِمْلًا ﴿۱۰۱﴾ 

در حالى که همیشه در آن بوده و بار بدى بر دوش آنها، روز قیامت (براى آنها) خواهد بود. ﴿۱۰۱﴾

يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ وَنَحْشُرُ الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ زُرْقًا ﴿۱۰۲﴾ 

روزى که در صور دمیده مى شود. و ما گنهکاران را در آن روز با چشمان کبود محشور مى کنیم. ﴿۱۰۲﴾

«عالم برزخ بر گناهکاران مقداری طولانی تر می گذرد»

يَتَخَافَتُونَ بَيْنَهُمْ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا عَشْرًا ﴿۱۰۳﴾ 

بین خودشان آهسته گفتگو مى کنند که جز ده روز بیشتر نمانده اید. ﴿۱۰۳﴾

نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ إِذْ يَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِيقَةً إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا يَوْمًا ﴿۱۰۴﴾ 

ما داناتریم به آنچه که آنها مى گویند، آن وقتى که جمعى از آنان که راه و روش بهترى داشته اند گفتند: شما جز یک روز بیشتر نمانده اید. ﴿۱۰۴﴾

«پاسخی درباره کوهها و زمین در قیامت»

وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ يَنْسِفُهَا رَبِّي نَسْفًا ﴿۱۰۵﴾ 

و از تو درباره کوهها مى پرسند، بگو: پروردگارم آنها را کاملاً متلاشى مى کند. ﴿۱۰۵﴾

فَيَذَرُهَا قَاعًا صَفْصَفًا ﴿۱۰۶﴾ 

پس آنها را هموار و صاف می نماید. ﴿۱۰۶﴾

لَا تَرَى فِيهَا عِوَجًا وَلَا أَمْتًا ﴿۱۰۷﴾ 

آنچنان که در آن پستی و بلندی نخواهی دید. ﴿۱۰۷﴾

يَوْمَئِذٍ يَتَّبِعُونَ الدَّاعِيَ لَا عِوَجَ لَهُ وَخَشَعَتِ الْأَصْوَاتُ لِلرَّحْمَنِ فَلَا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْسًا ﴿۱۰۸﴾

در آن روز همه از دعوت کننده پیروى مى کنند و از او عدولى نیست و همه صداها در مقابل خداى بخشنده خاضع مى گردد و تو در آن روز جز صداى آهسته اى چیزى نمى شنوى. ﴿۱۰۸﴾

يَوْمَئِذٍ لَا تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِيَ لَهُ قَوْلًا ﴿۱۰۹﴾ 

شفاعت در آن روز جز براى کسى که خداى رحمان اذنش داده و راضى باشد که او سخنى بگوید، فایده اى ندارد. ﴿۱۰۹﴾

يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْمًا ﴿۱۱۰﴾ 

خدا آنچه را که در مقابل آنها و آنچه را که پشت سر آنها است مى داند ولى آنها به او احاطه علمى ندارند. ﴿۱۱۰﴾

وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ وَقَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْمًا ﴿۱۱۱﴾ 

و در آن روز صورتها در مقابل خداى حىِّ قیوم خاضع مى شود و قطعا کسى که ستم را بر دوش کشیده، ناامید مى گردد. ﴿۱۱۱﴾

«صالحین از شکست نمی ترسند»

وَمَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا يَخَافُ ظُلْمًا وَلَا هَضْمًا ﴿۱۱۲﴾ 

و کسى که از کارهاى شایسته چیزى را عمل کند و او مؤمن باشد، از هیچ ظلمى و شکستى نمى ترسد. ﴿۱۱۲﴾

برداشت از آیه ۱۱۲

نترسیدن

سالک الی اللّه به خاطر ایمانی که دارد نباید از ظلم و شکست بترسد و باید به سیر خود در هر حال ادامه دهد.

«قرآن عربی»

وَكَذَلِكَ أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا وَصَرَّفْنَا فِيهِ مِنَ الْوَعِيدِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ أَوْ يُحْدِثُ لَهُمْ ذِكْرًا ﴿۱۱۳﴾‏

و این چنین ما آن را قرآنى عربى نازل کردیم و در آن وعیدهاى مختلفى را قرار دادیم، شاید آنها تقوا پیشه کنند یا تذکر را براى آنها تازه کند. ﴿۱۱۳﴾

«عجله در خواندن قرآن نکن»

فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا ﴿۱۱۴﴾ 

پس بلندمرتبه است خدائى که سلطان حقّى است و قبل از آنکه وحى قرآن تماما به تو برسد، در خواندنش عجله نکن و بگو: پروردگار من، علم مرا زیاد فرما. ﴿۱۱۴﴾

«حضرت آدم علیه السلام پیامبر اولوالعزم نشد»

وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا ﴿۱۱۵﴾ 

و قطعا ما قبلاً با آدم عهد بستیم، پس او فراموش کرد و عزمى براى او نیافتیم. ﴿۱۱۵﴾

«قصّه حضرت آدم علیه السلام و ابلیس»

وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى ﴿۱۱۶﴾ 

و آن وقتى که به ملائکه گفتیم: به آدم سجده کنید، پس ملائکه همه سجده کردند، مگر ابلیس که سرپیچى کرد. ﴿۱۱۶﴾

فَقُلْنَا يَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَكَ وَلِزَوْجِكَ فَلَا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى ﴿۱۱۷﴾

ما به آدم گفتیم که قطعا این دشمن تو و دشمن همسر تو است، شما را از بهشت بیرون نکند که به زحمت مى افتى. ﴿۱۱۷﴾

إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيهَا وَلَا تَعْرَى ﴿۱۱۸﴾ 

قطعا براى تو این هست که در این بهشت نه گرسنه مى شوى و نه برهنه مى گردى. ﴿۱۱۸﴾

وَأَنَّكَ لَا تَظْمَأُ فِيهَا وَلَا تَضْحَى ﴿۱۱۹﴾ 

و حتما تو در این بهشت تشنه نمى شوى و آفتاب زده نمى گردى. ﴿۱۱۹﴾

فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَا يَبْلَى ﴿۱۲۰﴾ 

شیطان او را وسوسه کرد و گفت: اى آدم، آیا من تو را به درخت زندگى همیشگى و سلطنتى که کهنه نمى شود، راهنمائیت کنم؟ ﴿۱۲۰﴾

فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى ﴿۱۲۱﴾ 

پس آن دو از آن درخت خوردند، پس عورتشان براى خودشان ظاهر شد آنها مشغول شدند که از برگهاى درخت آن باغ بر خود بگذارند. و آدم پروردگارش را معصیت کرد و گول خورد. ﴿۱۲۱﴾

ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدَى ﴿۱۲۲﴾ 

سپس پروردگارش او را انتخاب کرد و توبه اش را قبول کرد و هدایتش فرمود. ﴿۱۲۲﴾

قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَى ﴿۱۲۳﴾ 

(خدا) گفت: از بهشت همه تان پایین بیایید، که بعضى از شما با بعض دیگر دشمن باشید. پس اگر از طرف من هدایتى براى شما آمد، پس کسى که هدایت مرا پیروى کند، نه گمراه مى شود و نه بدبخت خواهد بود. ﴿۱۲۳﴾

برداشت از آیات ۱۲۳ – ۱۱۵

شیطان

سالک الی اللّه باید بکوشد به هیچ وجه از دستورات خدای تعالی سرپیچی نکند بخصوص در منظر عام و الا مانند شیطان دشمن خدا خواهد بود.

سالک الی اللّه باید بداند که شیطان دشمن خود او و دشمن خانواده او است. زیرا شیطان دوست دارد نگذارد شما به بهشت وارد شوید.

سالک الی اللّه باید بداند که خدا او را برای بهشت خلق کرده و هیچ گاه نمی خواهد بندگانش ناراحت باشند.

سالک الی اللّه باید از وسوسه شیطان بپرهیزد و به هیچ وجه گناه نکند. زیرا شیطان حضرت آدم علیه السلام را فریب داد و سالها او توبه می کرد تا بالاخره خدای تعالی او را بخشید.

سالک الی اللّه اگر توبه نصوح کند خدا او را انتخاب می کند و هدایتش می فرماید.

سالک الی اللّه باید بداند که اگر ضعیف ترین صفت رذیله در روح او باشد او را به بهشت راه نمی دهند و اگر در بهشت هم باشد او را اخراجش می کنند.

«غفلت از یاد خدا روزی را تنگ می کند»

وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى ﴿۱۲۴﴾ 

و کسى که از یاد من اعراض کند، پس حتما براى او معیشت تنگى خواهد بود و روز قیامت ما او را کور محشور مى کنیم. ﴿۱۲۴﴾

«نتیجه فراموشی از یاد خدا»

قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى وَقَدْ كُنْتُ بَصِيرًا ﴿۱۲۵﴾‏

مى گوید: پروردگارِ من، چرا مرا کور محشور کردى و حال آنکه من (در دنیا) بینا بودم؟ ﴿۱۲۵﴾

قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنْسَى ﴿۱۲۶﴾ 

(خدا) مى فرماید: همان طورى که آیات ما براى تو آمد، پس تو آنها را فراموش کردى همان گونه تو امروز فراموش مى شوى. ﴿۱۲۶﴾

وَكَذَلِكَ نَجْزِي مَنْ أَسْرَفَ وَلَمْ يُؤْمِنْ بِآيَاتِ رَبِّهِ وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَى ﴿۱۲۷﴾ 

و این چنین ما جزا مى دهیم کسى را که اسراف مى کند و ایمان به آیات پروردگارش نیاورده. و قطعا عذاب آخرت شدیدتر و باقى تر است. ﴿۱۲۷﴾

برداشت از آیات ۱۲۷ – ۱۲۴

یاد خدا

سالک الی اللّه باید بداند که اگر خدای تعالی را فراموش کند رزق مادی و معنویش تنگ می شود و روز قیامت کور محشور می شود و خدا او را ندیده می گیرد.

سالک الی اللّه باید از اسراف کاملاً بپرهیزد و ایمانش را تقویت کند تا خدای تعالی او را به کمالات روحی برساند.

«هلاکت امّتهای قبل»

أَفَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِي مَسَاكِنِهِمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِأُولِي النُّهَى ﴿۱۲۸﴾ 

آیا براى هدایت آنها کافى نیست که بسیارى از امّتهایى که قبل از آنها بوده اند و در خانه هایشان راه مى رفتند هلاک نمودیم؟ قطعا در این جریان نشانه هایى است براى خردمندان. ﴿۱۲۸﴾

وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَكَانَ لِزَامًا وَأَجَلٌ مُسَمًّى ﴿۱۲۹﴾ 

و اگر اراده پروردگارت که پیشى گرفته است نبود و (هلاکت در) وقت نامبرده اى تعیین نشده بود همین حالا عذاب ملازم آنها بود. ﴿۱۲۹﴾

«خدا را صبح و شام تسبیح کن»

فَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا وَمِنْ آنَاءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّكَ تَرْضَى ﴿۱۳۰﴾ 

پس بر آنچه مى گویند، صبر کن و پروردگارت را قبل از طلوع خورشید و قبل از غروب خورشید تسبیح و حمد بگو و از ساعات شب و اطراف روز تسبیح بگو تا شاید خشنود گردى. ﴿۱۳۰﴾

وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقَى ﴿۱۳۱﴾ 

و چشمان خود را به سوى آنچه ما جمعى از آنها را از آن بهره مند نموده ایم، نینداز. آنها تجمّل زندگى دنیایى است، براى اینکه ما آنها را در این خصوص امتحان کنیم. و روزى پروردگارت بهتر و باقى تر است. ﴿۱۳۱﴾

برداشت از آیات ۱۳۱ – ۱۳۰

بیداری بین الطلوعین

سالک الی اللّه باید قبل از طلوع خورشید بیدار باشد و خدای تعالی را تسبیح بگوید و قبل از غروب نیز خدا را از همه ظلمها و بدی ها و ضعف و ناتوانی ها پاک بداند و او را تسبیح بگوید و در همه حال او را ستایش کند تا خشنود شود و به فرحی که اولیاء خدا در آن هستند برسد.

سالک الی اللّه نباید چشم خود را به تجمّلاتی که دیگران دارا هستند بدوزد و آمال و آرزوهای زیادی داشته باشد.

«دستور نماز به خانواده»

وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا لَا نَسْأَلُكَ رِزْقًا نَحْنُ نَرْزُقُكَ وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَى ﴿۱۳۲﴾ 

و امر کن اهلت را به نماز و در انجام این کار صبور باش. ما از تو روزى نمى خواهیم، بلکه ما به تو روزى مى دهیم و عاقبت مال پرهیزکارى است. ﴿۱۳۲﴾

برداشت از آیه ۱۳۲

نماز

سالک الی اللّه باید به اهل و عیالش دستور بدهد که نماز بخوانند و تحمّل و بردباری خاصّی در این خصوص داشته باشد و بداند که دوام زندگی خوب، متعلّق به اهل تقوی است.

«چرا معجزه ای از طرف پروردگار برای ما نیامده است؟»

وَقَالُوا لَوْلَا يَأْتِينَا بِآيَةٍ مِنْ رَبِّهِ أَوَلَمْ تَأْتِهِمْ بَيِّنَةُ مَا فِي الصُّحُفِ الْأُولَى ﴿۱۳۳﴾ 

و گفتند: چرا نشانه اى از طرف پروردگارش براى ما نیاورده است؟ آیا براى آنها دلیل روشنى که در کتابهاى اوّلیه  (پیامبران) بوده نیامده است؟ ﴿۱۳۳﴾

وَلَوْ أَنَّا أَهْلَكْنَاهُمْ بِعَذَابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْلَا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَنَخْزَى ﴿۱۳۴﴾ 

و اگر ما آنها را قبل از آن به عذابى هلاک مى کردیم، مى گفتند: پروردگار ما چرا پیامبرى براى ما نفرستادى تا از نشانه هاى تو پیروى کنیم، قبل از آنکه ذلیل و رسوا شویم؟ ﴿۱۳۴﴾

قُلْ كُلٌّ مُتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحَابُ الصِّرَاطِ السَّوِيِّ وَمَنِ اهْتَدَى ﴿۱۳۵﴾

بگو: همه ما چشم براهیم. پس شما هم منتظر باشید. به زودى خواهید دانست که چه کسى همراه راه راست است و چه کسى هدایت شده است. ﴿۱۳۵﴾

سوره مبارکه مریم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

كهيعص ﴿۱﴾

کهیعص ﴿۱﴾

«قصّه حضرت زکریا علیه السلام»

ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا ﴿۲﴾

یادی از رحمت پروردگار تو به عبد خود زکریا است. ﴿۲﴾

إِذْ نَادَى رَبَّهُ نِدَاءً خَفِيًّا ﴿۳﴾

آن وقتی که پروردگارش را با صدایی آهسته خواند. ﴿۳﴾

قَالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْبًا وَلَمْ أَكُنْ بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيًّا ﴿۴﴾

گفت: پروردگار من، قطعا استخوان من سست شده و موهاى سرم سفید شده و من به خاطر خواندن تو هرگز از اجابت محروم نبوده ام. ﴿۴﴾

وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِنْ وَرَائِي وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا ﴿۵﴾

و قطعا من مى ترسم از وارثینم بعد از خودم و زنم نازا است پس تو از جانب خودت براى من سرپرستى عطا کن. ﴿۵﴾

يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا ﴿۶﴾

که وارث من باشد و از آل یعقوب ارث ببرد و پروردگارا، او را مورد رضایت قرارش بده. ﴿۶﴾

يَا زَكَرِيَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ يَحْيَى لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِيًّا ﴿۷﴾

اى زکریا، ما قطعا به پسرى که اسم او یحیى خواهد بود، تو را بشارت مى دهیم، قبل از این همنامى براى او قرار نداده ایم. ﴿۷﴾

قَالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلَامٌ وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِيًّا ﴿۸﴾

زکریا گفت: پروردگار من، چگونه براى من پسرى خواهد بود، در حالى که زنم عقیم است و من به حدّى از پیرى رسیده که افتاده شده ام؟! ﴿۸﴾

قَالَ كَذَلِكَ قَالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُكَ مِنْ قَبْلُ وَلَمْ تَكُ شَيْئًا ﴿۹﴾

(خدا) فرمود: همین طور است، پروردگارت گفته که آن بر من آسان است و من تو را قبلاً خلق کرده ام، در حالى که چیزى نبودى. ﴿۹﴾

قَالَ رَبِّ اجْعَلْ لِي آيَةً قَالَ آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَ لَيَالٍ سَوِيًّا ﴿۱۰﴾

زکریا گفت: پروردگار من، براى من نشانه اى قرار بده. (خدا) فرمود: نشانه تو این است که سه شبانه روز کامل نمى توانى با مردم حرف بزنى. ﴿۱۰﴾

فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُكْرَةً وَعَشِيًّا ﴿۱۱﴾‏

پس او از محراب عبادتش به طرف مردمش بیرون رفت. پس به آنها با اشاره گفت: صبح و شام خدا را تسبیح بگویید. ﴿۱۱﴾

برداشت از آیات ۱۱ – ۱

قضیه حضرت زکریا علیه السلام

سالک الی اللّه باید هر مقدار هم که ناراحت است، در مناجات با خدای تعالی با صدای بلند داد و فریاد دعا نکند و از ذکر خفی تا می تواند استفاده کند و باید بداند که هر مقدار پیر شده باشد، باز هم ممکن است خدای تعالی به او فرزندی عنایت بفرماید.

چنان که به حضرت زکریا علیه السلام عنایت فرمود. و چون آن چه به قلب انسان در امور شخصی الهام می شود ممکن است با وسوسه اشتباه شود، باید انسان متوسل به نشانه واثقی از جانب خدای تعالی در الهاماتش بشود.

«قصّه حضرت یحیی علیه السلام»

يَا يَحْيَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا ﴿۱۲﴾

اى یحیى، کتاب را با کمال قدرت بگیر. و ما نبوّت و حکمت را در کودکى به او دادیم. ﴿۱۲﴾

وَحَنَانًا مِنْ لَدُنَّا وَزَكَاةً وَكَانَ تَقِيًّا ﴿۱۳﴾

و از طرف خود محبّتى (به او بخشیدیم) و پاکى دل به او دادیم و او با تقوى بود. ﴿۱۳﴾

وَبَرًّا بِوَالِدَيْهِ وَلَمْ يَكُنْ جَبَّارًا عَصِيًّا ﴿۱۴﴾

و او نسبت به پدر و مادرش نیکویى مى کرد و او جبّار معصیتکارى نبود. ﴿۱۴﴾

وَسَلَامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا ﴿۱۵﴾

و سلام بر او روزى که متولّد شد و روزى که مى میرد و روزى که زنده برانگیخته خواهد شد. ﴿۱۵﴾

برداشت از آیات ۱۵ – ۱۲

قضیه حضرت یحیی علیه السلام

سالک الی اللّه باید تقوی داشته باشد تا به مقامات عالیه برسد. زیرا خدای تعالی به حضرت یحیی علیه السلام در کودکی نبوت و حکمت را داد و محبت او را در دل مردم انداخت و پاکی را به او عنایت فرمود. زیرا او با تقوی بود. یعنی در «عالم ذر» تعهّد تقوی و زهد را با خدای تعالی بسته بود و خدا می دانست که او به این تعهّد عمل می کند. لذا خدای تعالی او را در هر حال در دنیا و آخرت از همه بدیها سلامت نگه داشته بود و او جبار معصیتکاری طبق تعهّدی که بسته بود، نبود.

«قصّه حضرت مریم علیهاالسلام»

وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مَرْيَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَكَانًا شَرْقِيًّا ﴿۱۶﴾

و در این کتاب مریم را یاد کن، آن وقتى که از میان خانواده اش جدا شد و در ناحیه شرقى قرار گرفت. ﴿۱۶﴾

فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا ﴿۱۷﴾

و در مقابل قومش پرده اى انداخت. پس ما روح خود را به سوى او فرستادیم. پس او در شکل انسانى بى عیب در مقابل او قرار گرفت. ﴿۱۷﴾

قَالَتْ إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمَنِ مِنْكَ إِنْ كُنْتَ تَقِيًّا ﴿۱۸﴾

مریم گفت: من به خداى بخشنده از تو پناه مى برم، اگر تو پرهیزکار باشى. ﴿۱۸﴾

قَالَ إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلَامًا زَكِيًّا ﴿۱۹﴾

گفت: جز این نیست که من فرستاده پروردگار تواَم تا به تو پسر تزکیه شده اى ببخشم. ﴿۱۹﴾

قَالَتْ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلَامٌ وَلَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ وَلَمْ أَكُ بَغِيًّا ﴿۲۰﴾

مریم گفت: من چگونه ممکن است پسرى داشته باشم و حال اینکه بشرى با من تماس نگرفته و من زن تجاوزگرى نبوده ام. ﴿۲۰﴾

قَالَ كَذَلِكِ قَالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَلِنَجْعَلَهُ آيَةً لِلنَّاسِ وَرَحْمَةً مِنَّا وَكَانَ أَمْرًا مَقْضِيًّا ﴿۲۱﴾

گفت: همین طور است. پروردگارت فرموده: این کار بر من آسان است و به خاطر آنکه ما او را نشانه اى براى مردم و رحمتى از طرف خودمان قرار دهیم و این کارى مقرّر گردیده است. ﴿۲۱﴾

فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَكَانًا قَصِيًّا ﴿۲۲﴾

بالاخره مریم به آن پسر حامله شد و او را به جاى دورى برد. ﴿۲۲﴾

فَأَجَاءَهَا الْمَخَاضُ إِلَى جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَكُنْتُ نَسْيًا مَنْسِيًّا ﴿۲۳﴾

و درد زایمان او را به طرف تنه درخت خرمایى کشاند. مریم گفت: اى کاش من قبل از این مرده بودم و به کلّى فراموش شده بودم. ﴿۲۳﴾

فَنَادَاهَا مِنْ تَحْتِهَا أَلَّا تَحْزَنِي قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيًّا ﴿۲۴﴾

پس، از زیر پایش او را صدا زد که (اى مادر،) محزون نباش. قطعا پروردگار تو زیر پایت نهرى قرار داده است. ﴿۲۴﴾

وَهُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَيْكِ رُطَبًا جَنِيًّا ﴿۲۵﴾‏

و تنه درخت خرما را به طرف خود تکان بده، رطب تازه اى برایت مى ریزد. ﴿۲۵﴾

فَكُلِي وَاشْرَبِي وَقَرِّي عَيْنًا فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَدًا فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنْسِيًّا ﴿۲۶﴾

پس بخور و بیاشام و چشمت را روشن کن، پس اگر کسى از بشر را دیدى بگو: قطعا من براى خداى بخشنده روزه نذر کرده ام و هرگز با انسانى امروز صحبت نمى کنم. ﴿۲۶﴾

فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ قَالُوا يَا مَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئًا فَرِيًّا ﴿۲۷﴾

پس مریم پسرش را که در بغل گرفته بود به سوى قومش برد. قومش گفتند: اى مریم، قطعا تو کار بسیار بدى انجام داده اى. ﴿۲۷﴾

يَا أُخْتَ هَارُونَ مَا كَانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا ﴿۲۸﴾

اى خواهر هارون، پدرت مرد بدى نبود و مادرت تجاوزکار نبود. ﴿۲۸﴾

فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ قَالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا ﴿۲۹﴾

مریم به پسرش اشاره کرد. آنها گفتند: چگونه ما با کودکى که در گهواره است حرف بزنیم. ﴿۲۹﴾

قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا ﴿۳۰﴾

پسر گفت: قطعا من بنده خدایم، او به من کتاب داده و مرا پیغمبر قرار داده است. ﴿۳۰﴾

وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنْتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا ﴿۳۱﴾

و مرا هر جا که باشم با برکت قرار داده و مرا به نماز و زکات تا زنده باشم توصیه فرموده است. ﴿۳۱﴾

وَبَرًّا بِوَالِدَتِي وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّارًا شَقِيًّا ﴿۳۲﴾

و مرا نیکوکار نسبت به مادرم قرار داده و مرا جبّار بدبختى قرار نداده است. ﴿۳۲﴾

وَالسَّلَامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا ﴿۳۳﴾

و سلام بر من است، روزى که متولّد شده ام و روزى که مى میرم و روزى که زنده برانگیخته خواهم شد. ﴿۳۳﴾

ذَلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ ﴿۳۴﴾

این است عیسى بن مریم سخن حقّى که درباره آن شک مى کنند. ﴿۳۴﴾

مَا كَانَ لِلَّهِ أَنْ يَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ سُبْحَانَهُ إِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ ﴿۳۵﴾

هرگز براى خدا شایسته نبوده است که فرزندى اتّخاذ کند. او منزّه است. هر زمان که چیزى را فرمان دهد، پس جز این نیست که مى گوید به آن باش، پس مى باشد. ﴿۳۵﴾

«بندگی خدا صراط مستقیم است»

وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ ﴿۳۶﴾

و قطعا خدا پروردگار من و پروردگار شما است، پس او را عبادت کنید، این است صراط مستقیم. ﴿۳۶﴾

برداشت از آیات ۳۶ – ۱۶

قصه حضرت مریم علیهاالسلام

سالک الی اللّه اگر دامنش را از بدیها و فحشاء پاک نگه بدارد، خدای تعالی بهترین پاداش را به او عنایت می فرماید. چنان که حضرت مریم علیهاالسلام دامن خود را پاک نگه داشت و تقوی را پیشه کرد و همیشه با خدا مأنوس بود. اگر چه امتحان سختی را داد ولی خدای تعالی به او فرزند پاکی عنایت کرد که از کودکی حرف می زد، پیامبر خدا بود، خدای تعالی کتاب را به او عنایت فرموده بود، مقدمش مبارک بود، به معجزه او چشمه آب از زیر پای مریم علیهاالسلام بیرون آمد و درخت خشک خرما به او خرمای تازه داد و همین پسر که مسیح علیه السلام نام داشت از او و پاکی او در کودکی دفاع کرد و دین حضرت عیسی علیه السلام تا زمان بعثت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله مردم را هدایت می کرد و دین خدا را به صاحب اصلیش پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله رساند و به نماز و روزه و زکات مقید بود و نیکوکاری را شعار خود قرار داده بود و بالاخره یک فرد بدبختی که جبار باشد، نبود و اگر سالکین الی اللّه بخصوص خانم ها بتوانند مانند حضرت مریم علیهاالسلام فقط خدمتگزار دستورات خدای تعالی باشند، خدای تعالی به آن ها لطف و عنایت خاص خواهد فرمود.

«اختلاف گروههای مسیحی»

فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِنْ بَيْنِهِمْ فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ يَوْمٍ عَظِيمٍ ﴿۳۷﴾

پس اختلاف کردند گروههایى از میان آنها. پس واى بر کسانى که کافر شدند از مشاهده روزى بزرگ. ﴿۳۷﴾

أَسْمِعْ بِهِمْ وَأَبْصِرْ يَوْمَ يَأْتُونَنَا لَكِنِ الظَّالِمُونَ الْيَوْمَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ ﴿۳۸﴾

در روزى که نزد ما مى آیند، چه گوشهاى شنوا و چه چشمهاى بینایى پیدا مى کنند، ولى ستمگران امروز در گمراهى آشکارایى هستند. ﴿۳۸﴾

«روز قیامت»

‏وَأَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ وَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ ﴿۳۹﴾

و بترسان آنها را از روز حسرت، در آن وقتى که همه چیز تمام مى شود و حال آنکه آنها در غفلت اند و آنها ایمان نمى آورند. ﴿۳۹﴾

«وارث زمین خدا است»

إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَمَنْ عَلَيْهَا وَإِلَيْنَا يُرْجَعُونَ ﴿۴۰﴾

قطعا ما زمین و کسى که به روى زمین است را به ارث مى بریم و همه به سوى ما برگردانده مى شوند. ﴿۴۰﴾

«قصّه حضرت ابراهیم علیه السلام»

وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا ﴿۴۱﴾

و در این کتاب ابراهیم را یاد کن. که او قطعا پیغمبر بسیار راستگویى بود. ﴿۴۱﴾

إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا يَسْمَعُ وَلَا يُبْصِرُ وَلَا يُغْنِي عَنْكَ شَيْئًا ﴿۴۲﴾

آن وقتى که به پدرش گفت: اى پدر من، چرا بندگى مى کنى چیزى را که نمى شنود و نمى بیند و هیچ مشکلى را از تو حل نمى کند؟ ﴿۴۲﴾

يَا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جَاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِرَاطًا سَوِيًّا ﴿۴۳﴾

اى پدر من، قطعا براى من علمى آمده که براى تو آن علم نیامده است، پس از من پیروى کن تا من تو را به راه راست هدایت کنم. ﴿۴۳﴾

يَا أَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّيْطَانَ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِيًّا ﴿۴۴﴾

اى پدر من، بندگى شیطان را نکن. قطعا شیطان نسبت به خداى بخشنده، معصیتکار بود. ﴿۴۴﴾

يَا أَبَتِ إِنِّي أَخَافُ أَنْ يَمَسَّكَ عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمَنِ فَتَكُونَ لِلشَّيْطَانِ وَلِيًّا ﴿۴۵﴾

اى پدر من، قطعا من مى ترسم عذابى به تو از طرف خداى بخشنده برسد، پس تو فرمانبردار شیطان باشى. ﴿۴۵﴾

قَالَ أَرَاغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِي يَا إِبْرَاهِيمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ وَاهْجُرْنِي مَلِيًّا ﴿۴۶﴾

پدر گفت: آیا تو از خدایان من، اى ابراهیم، روگردانى؟ اگر بس نکنى، حتما تو را سنگسار مى کنم و (حالا) براى مدّت زیادى از من دور شو. ﴿۴۶﴾

قَالَ سَلَامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كَانَ بِي حَفِيًّا ﴿۴۷﴾

ابراهیم گفت: سلام بر تو. من به زودى براى تو از پروردگارم طلب بخشش مى کنم. قطعا پروردگارم به من مهربان بوده است. ﴿۴۷﴾

وَأَعْتَزِلُكُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَأَدْعُو رَبِّي عَسَى أَلَّا أَكُونَ بِدُعَاءِ رَبِّي شَقِيًّا ﴿۴۸﴾

و من از شما و آنچه غیر از خدا را مى خوانید، دورى مى کنم و پروردگارم را مى خوانم. امید است اینکه بدبخت نباشم به خاطر دعاى من، پروردگارم را. ﴿۴۸﴾

فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَكُلًّا جَعَلْنَا نَبِيًّا ﴿۴۹﴾

پس وقتى که ابراهیم از آنها و آنچه غیر از خدا را مى پرستیدند دورى کرد، ما به او اسحاق و یعقوب را دادیم که همه آنها را پیغمبر قرار دادیم. ﴿۴۹﴾

وَوَهَبْنَا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيًّا ﴿۵۰﴾

و از رحمت خود به آنها عطا کردیم و براى آنها زبان راستگوى بلندمرتبه اى قرار دادیم. ﴿۵۰﴾

برداشت از آیات ۵۰ – ۴۱

قضیه حضرت ابراهیم علیه السلام

سالک الی اللّه باید بکوشد امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکند تا خدای تعالی او را از صدیقین قرار دهد چنان که درباره حضرت ابراهیم علیه السلام در قرآن می خوانیم که با مهربانی پدرش ﴿یا عمویش﴾ را نهی از منکر می کرد و او را به راه راست راهنمایی می نمود و از او می خواست که بندگی شیطان را نکند تا مبادی به عذاب پروردگار مبتلا گردد.

سالک الی اللّه باید با شیطان و شیطان سیرتان زندگی نکند و تحت تأثیر آنها قرار نگیرند.

سالک الی اللّه باید اگر چه مورد تهدید دوستان و نزدیکانش قرار می گیرد برای آن ها از خـدا، طلب آمرزش کند و سلامتی آنها را از خدا بخواهد که اگر این چنین بود خدا به او برکت و رحمت عنایت می فرماید و راه امر به معروف و نهی از منکر را بهتر پیدا می کند.

«موسی را هم در کتاب یاد کن»

وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا ﴿۵۱﴾‏

و موسى را در کتاب یاد کن. قطعا او خالص شده و پیامبر فرستاده شده اى بوده است. ﴿۵۱﴾

وَنَادَيْنَاهُ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ وَقَرَّبْنَاهُ نَجِيًّا ﴿۵۲﴾

و ما او را از طرف راست طور صدا زدیم و در حالى که با او آهسته صحبت مى کردیم، به خود نزدیکش نمودیم. ﴿۵۲﴾

وَوَهَبْنَا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِيًّا ﴿۵۳﴾

و ما به او از رحمت خودمان برادرش هارون را که پیامبر بود، عطا کردیم. ﴿۵۳﴾

«قصّه حضرت اسماعیل صادق الوعد علیه السلام»

وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا ﴿۵۴﴾

و در کتاب اسماعیل را یاد کن. قطعا او صادق الوعد و پیامبر فرستاده شده اى بوده است. ﴿۵۴﴾

وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ وَكَانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا ﴿۵۵﴾

و اهلش را به نماز و زکات دستور مى داد و در نزد پروردگارش مورد رضایت بود. ﴿۵۵﴾

«حضرت ادریس علیه السلام»

وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا ﴿۵۶﴾

و یاد کن در کتاب، ادریس را. قطعا او پیامبر بسیار راستگویى بود. ﴿۵۶﴾

وَرَفَعْنَاهُ مَكَانًا عَلِيًّا ﴿۵۷﴾

و ما او را به مقام بلندى ارتقاء دادیم. ﴿۵۷﴾

أُولَئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ مِنْ ذُرِّيَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِنْ ذُرِّيَّةِ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْرَائِيلَ وَمِمَّنْ هَدَيْنَا وَاجْتَبَيْنَا إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُ الرَّحْمَنِ خَرُّوا سُجَّدًا وَبُكِيًّا ﴿۵۸﴾

اینها کسانى هستند که خدا به آنها نعمت داد از پیامبران که از فرزندان آدم اند و از کسانى که ما با نوح حملشان کردیم و از ذرّیه ابراهیم و اسرائیل اند و از کسانى هستند که هدایت کردیم و انتخاب نمودیم. وقتى که آیات خداى بخشنده بر آنها خوانده مى شد، مى افتند در حالى که سجده مى کنند و گریانند. ﴿۵۸﴾

برداشت از آیات ۵۸ – ۵۱

دریافت نعمت الهی

سالک الی اللّه باید اعمال و افکار خود را برای خدا خالص کند تا خدای تعالی با او مأنوس شود و نعمتهایش را به او عنایت کند.

سالک الی اللّه باید به وعده هایش دقیق عمل کند و اهل بیتش را به نماز و واجبات دینی وادار نماید تا مورد رضایت پروردگار واقع گردد.

سالک الی اللّه باید در همه کار صداقت را شعار خود قرار دهد تا خدای تعالی او را به مقام بالائی برساند و او را در کنار انبیائی که خدا به آنها نعمت زندگی پاک عنایت فرموده قرار دهد.

فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا ﴿۵۹﴾

پس به جاى ماندند بعد از آنها بازماندگانى که نماز را ضایع کردند و پیرو شهوات بودند که زود است گمراهى خود را ببینند. ﴿۵۹﴾

«وعده بهشت عملی خواهد شد»

إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَأُولَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلَا يُظْلَمُونَ شَيْئًا ﴿۶۰﴾

مگر کسى که توبه کند و ایمان بیاورد و عمل صالح نماید که اینها داخل بهشت مى شوند و جزئى ترین ستمى به آنها نخواهد شد.  ﴿۶۰

جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدَ الرَّحْمَنُ عِبَادَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّهُ كَانَ وَعْدُهُ مَأْتِيًّا ﴿۶۱﴾

بهشتهاى جاودانى که خداوند بخشنده به بندگانش به غیب وعده فرموده. قطعا خدا وعده اش خواهد رسید. ﴿۶۱﴾

لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا إِلَّا سَلَامًا وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيهَا بُكْرَةً وَعَشِيًّا ﴿۶۲﴾

در آن بهشتها سخن لغو و بیهوده مگر سلامى نمى شنوند و براى آنها روزیشان در آن بهشتها صبح و شام مقرّر است. ﴿۶۲﴾

تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَنْ كَانَ تَقِيًّا ﴿۶۳﴾

این بهشتى است که به بندگانمان، کسى که پرهیزگار باشد، به ارث مى دهیم. ﴿۶۳﴾

برداشت از آیات ۶۳ – ۵۹

وظایف سالک الی اللّه

سالک الی اللّه باید بکوشد به نماز اهمیت بدهد و آن را ضایع نکند و بدون قید و شرط خواسته های دلش را انجام ندهد والا گمراهی خود را مشاهده خواهد کرد و اگر این چنین بود نمی تواند بسوی خدا حرکت کند مگر توبه کند و ایمان داشته باشد و مراحل سیر و سلوک را بگذراند تا خدای تعالی به وعده خود که برای این اشخاص بهشت جاودانی که در آن سخن و کار بیهوده ای نیست و در هر شبانه روز، رزق آنها آماده خواهد بود و او را وعده کرده، عملی نماید.

«گفتار جبرئیل به رسول اکرم صلی الله علیه و آله درباره تأخیر وحی»

وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَيْنَ ذَلِكَ وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيًّا ﴿۶۴﴾

و ما جز به فرمان پروردگار تو فرود نمى آئیم. آنچه پیش روى ما است و آنچه پشت سر ما است و آنچه بین اینها است، همه از آنِ خدا است و پروردگار تو هیچگاه فراموشکار نیست. ﴿۶۴﴾

رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيًّا ﴿۶۵﴾

پروردگار آسمانها و زمین و آنچه بین اینها است. پس او را بندگى کن و در بندگى او استوار باش. آیا براى او همنامى مى دانى؟ ﴿۶۵﴾

«انکار قیامت»

وَيَقُولُ الْإِنْسَانُ أَإِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَيًّا ﴿۶۶﴾

و انسان مى گوید: آیا وقتى که من مُردم، باز به زودى زنده بیرون آورده مى شوم؟ ﴿۶۶﴾

أَوَلَا يَذْكُرُ الْإِنْسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِنْ قَبْلُ وَلَمْ يَكُ شَيْئًا ﴿۶۷﴾

و آیا انسان به یاد نمى آورد که قطعا ما قبلاً او را خلق کردیم در حالى که چیزى نبود؟ ﴿۶۷﴾

فَوَرَبِّكَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّيَاطِينَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِيًّا ﴿۶۸﴾

پس قسم به پروردگارت، حتما آنها را با شیطانها زنده خواهیم کرد. سپس همه آنها را در حالى که به زانو درآمده اند دور جهنّم حتماً حاضر خواهیم کرد. ﴿۶۸﴾

ثُمَّ لَنَنْزِعَنَّ مِنْ كُلِّ شِيعَةٍ أَيُّهُمْ أَشَدُّ عَلَى الرَّحْمَنِ عِتِيًّا ﴿۶۹﴾

سپس از هر گروهى کسانى را که در مقابل خداى رحمان سرکش تر و سخت تر بوده اند، جدا مى کنیم. ﴿۶۹﴾

ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِينَ هُمْ أَوْلَى بِهَا صِلِيًّا ﴿۷۰﴾

سپس ما داناتریم به کسانى که آنها اولى به سوختن در آتش جهنّم اند. ﴿۷۰﴾

«ورود به جهنّم»

وَإِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا كَانَ عَلَى رَبِّكَ حَتْمًا مَقْضِيًّا ﴿۷۱﴾

و هیچ یک از شما نیست مگر آنکه به جهنّم وارد مى شود. این کارى حتمى و امضا شده از جانب پروردگارت مى باشد. ﴿۷۱﴾

ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيهَا جِثِيًّا ﴿۷۲﴾

سپس ما کسانى را که پرهیزگار باشند، از جهنّم نجات مى دهیم و ستمگران را در حالى که به زانو درآمده اند در آن باقى مى گذاریم. ﴿۷۲﴾

«آیا کدام یک مقامشان بالاتر است؟»

وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا أَيُّ الْفَرِيقَيْنِ خَيْرٌ مَقَامًا وَأَحْسَنُ نَدِيًّا ﴿۷۳﴾

و وقتى که آیات روشن ما بر آنها خوانده مى شود، کسانى که کافر شده اند به کسانى که ایمان آورده اند مى گویند: از این دو دسته کدام مقامشان بهتر و خوش مجلس ترند؟ ﴿۷۳﴾

وَكَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثًا وَرِئْيًا ﴿۷۴﴾

و چه بسیار از اقوامى که قبل از اینها هلاک کردیم که آنها هم مالشان نیکوتر و هم ظاهرشان بهتر بود. ﴿۷۴﴾

«گمراهان در عالم برزخ و قیامت»

قُلْ مَنْ كَانَ فِي الضَّلَالَةِ فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمَنُ مَدًّا حَتَّى إِذَا رَأَوْا مَا يُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذَابَ وَإِمَّا السَّاعَةَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَكَانًا وَأَضْعَفُ جُنْدًا ﴿۷۵﴾

بگو: کسى که در گمراهى باشد، خداى بخشنده حتما به او مهلت مى دهد. تا زمانى که ببینند آنچه را به آنها وعده داده شده که یا عذاب و یا قیامت خواهد بود. پس به زودى خواهند دانست که چه کسى مکانش بدتر است و چه کسى لشگرش ضعیف تر است. ﴿۷۵﴾

«باقیات الصالحات بهتر است»

وَيَزِيدُ اللَّهُ الَّذِينَ اهْتَدَوْا هُدًى وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَخَيْرٌ مَرَدًّا ﴿۷۶﴾

و کسانى که هدایت شده اند، خدا بر هدایتشان مى افزاید و باقیات الصالحات در نزد پروردگارت ثوابش بهتر و عاقبتش نیکوتر است. ﴿۷۶﴾

برداشت از آیات ۷۶ – ۷۵

هدایت

سالک الی اللّه باید بداند که اگر در راهی و یا کاری ضلالت و گمراهی را انتخاب کرد و فورا جبران ننمود خدای تعالی او را به حال خود وامی گذارد و کارش به جای بسیار بدی می کشد ولی اگر محاسبه و مراقبت دقیقی داشته باشد و نگذارد در راهی به اشتباه برود خدا بر هدایتش می افزاید و عاقبتش به خیر می انجامد.

«گفتار عاص بن وائل»

أَفَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآيَاتِنَا وَقَالَ لَأُوتَيَنَّ مَالًا وَوَلَدًا ﴿۷۷﴾

پس آیا دیدى کسى را که به آیات ما کافر است و مى گوید: حتما مال و فرزند زیادى به من داده مى شود. ﴿۷۷﴾

أَطَّلَعَ الْغَيْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا ﴿۷۸﴾

آیا از غیب اطّلاع دارد یا از نزد خداى بخشنده عهد و پیمانى گرفته است؟ ﴿۷۸﴾

كَلَّا سَنَكْتُبُ مَا يَقُولُ وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدًّا ﴿۷۹﴾

هرگز این چنین نیست. ما به زودى آنچه را که مى گوید، مى نویسیم و عذاب را براى او طولانى مى نمائیم. ﴿۷۹﴾

وَنَرِثُهُ مَا يَقُولُ وَيَأْتِينَا فَرْدًا ﴿۸۰﴾

و آنچه را مى گوید ما به ارث مى بریم و تنها نزد ما خواهد آمد. ﴿۸۰﴾

«خدایان را به خاطر عزّت خود می پرستند»

وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا ﴿۸۱﴾

و خدایانى غیر از خدا به خاطر آنکه براى آنها عزّتى باشند، گرفته اند. ﴿۸۱﴾

كَلَّا سَيَكْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ وَيَكُونُونَ عَلَيْهِمْ ضِدًّا ﴿۸۲﴾

هرگز این چنین نیست، به زودى به این عبادتهایشان کافر مى شوند و بر ضرر آنها، دشمن آنها خواهند بود. ﴿۸۲﴾

«شیاطین کفّار را تحریک می کنند»

أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَى الْكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا ﴿۸۳﴾

آیا ندیدى که ما شیاطین را به سوى کفّار قطعا فرستادیم تا آنها را کاملاً تحریک کنند؟ ﴿۸۳﴾

فَلَا تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا ﴿۸۴﴾

پس بر آنها عجله نکن جز این نیست که ما (اعمالشان را) برایشان کاملاً مى شماریم. ﴿۸۴﴾

برداشت از آیات ۸۴ – ۸۳

گمراهی

سالک الی اللّه باید بداند که اگر خدا انسان را به حال خود وابگذارد شیطان او را تحریک می کند و به گمراهی بیشتری می کشاند.

«روز قیامت»

يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمَنِ وَفْدًا ﴿۸۵﴾

روزى که پرهیزکاران را دسته جمعى به میهمانى خداى رحمان محشور مى کنیم. ﴿۸۵﴾

وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلَى جَهَنَّمَ وِرْدًا ﴿۸۶﴾

و معصیتکاران را تشنه به طرف جهنّم مى رانیم. ﴿۸۶﴾

لَا يَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا ﴿۸۷﴾

آنها مالک شفاعت نیستند، مگر کسى که در نزد خداى بخشنده عهد و پیمانى گرفته باشد. ﴿۸۷﴾

«خدا فرزندی ندارد»

وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا ﴿۸۸﴾

و گفتند: خداى بخشنده فرزندى براى خود گرفته است. ﴿۸۸﴾

لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئًا إِدًّا ﴿۸۹﴾

قطعا شما حرف زشتى به زبان جارى کرده اید. ﴿۸۹﴾

تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا ﴿۹۰﴾

نزدیک است به خاطر این سخن، آسمانها از هم جدا شوند و زمین شکاف بردارد و کوهها کاملاً فرو ریزند. ﴿۹۰﴾

أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمَنِ وَلَدًا ﴿۹۱﴾

از اینکه براى خداى بخشنده فرزندى قائل شدند. ﴿۹۱﴾

وَمَا يَنْبَغِي لِلرَّحْمَنِ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَدًا ﴿۹۲﴾

و براى خداى رحمان سزاوار نیست که فرزندى بگیرد. ﴿۹۲﴾

إِنْ كُلُّ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِي الرَّحْمَنِ عَبْدًا ﴿۹۳﴾

هیچ کس در آسمان و زمین نیست، جز آنکه به نزد خدا به عنوان بندگى مى آید. ﴿۹۳﴾

لَقَدْ أَحْصَاهُمْ وَعَدَّهُمْ عَدًّا ﴿۹۴﴾

قطعا خدا آنها را احصاء کرده و کاملاً شمرده است. ﴿۹۴﴾

وَكُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَرْدًا ﴿۹۵﴾‏

و همه آنها روز قیامت به نزد او تنها مى آیند. ﴿۹۵﴾

«خدا محبّت مؤمنین را به دلهای مردم می اندازد»

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا ﴿۹۶﴾

قطعا کسانى که ایمان آوردند و عمل شایسته کردند، به زودى خداى بخشنده براى آنها در دلها محبّتى قرار مى دهد. ﴿۹۶﴾

برداشت از آیه ۹۶

محبّت

سالک الی اللّه اگر ایمان و عمل صالح داشته باشد محبتش را خدای تعالی در دلهای مردم قرار می دهد.

«قرآن به زبان آسان است»

فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَتُنْذِرَ بِهِ قَوْمًا لُدًّا ﴿۹۷﴾

پس جز این نیست که ما قرآن را به زبان تو ساده و آسان قرار دادیم تا با آن پرهیزکاران را بشارت داده و دشمنان سرسخت را بوسیله قرآن بترسانى. ﴿۹۷﴾

«اثری از هلاک شدگان باقی نمانده است»

وَكَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هَلْ تُحِسُّ مِنْهُمْ مِنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِكْزًا ﴿۹۸﴾

و چه بسیار قبل از اینها اقوامى را هلاک کردیم. آیا احدى از آنها را تو احساس مى کنى یا کمترین صدائى از آنها مى شنوى؟ ﴿۹۸﴾

سوره مبارکه شرح

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

« نعمتهای الهی به رسول اکرم صلی ‏الله ‏علیه ‏و‏آله »

أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ ﴿۱﴾

آیا ما برای تو شرح صدر قرار ندادیم؟ (۱)

وَوَضَعْنَا عَنْكَ وِزْرَكَ ﴿۲﴾

و وِزرت را از تو برنداشتیم؟ (۲)

الَّذِي أَنْقَضَ ظَهْرَكَ ﴿۳﴾

همان چیزی که بر پشت تو سنگینی می ‏نمود. (۳)

وَرَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ ﴿۴﴾

و آوازه تو را برایت بلند نمودیم. (۴)

فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا ﴿۵﴾

پس قطعا با هر سختی آسانی است. (۵)

« با هر سختی آسانی خواهد بود »

إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا ﴿۶﴾

قطعا با هر سختی آسانی است. (۶)

فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ ﴿۷﴾

پس زمانی که فارغ می ‏شوی به کار مهمّ دیگری بپرداز. (۷)

وَإِلَى رَبِّكَ فَارْغَبْ ﴿۸﴾

و به پروردگارت رغبت و توجه داشته باش. (۸)

برداشت از آیات ۸ – ۱

شرح صدر

سالک الى اللّه باید از خداى تعالى تقاضاى شرح صدر کند و همه ناراحتى ‏هایى که متوجه او شده با توکل بر پروردگار از خود دور کند و یا صبر کند تا خداى تعالى وزر و وبالى که متوجه او شده و مانند بار سنگینى بر دوش می ‏کشد بردارد و او را به خوبى در بین مردم معروف کند و بداند که هر سختى آسانى ‏هایى پشت سر دارد و هیچ گاه خود را از کارهاى مهم اجتماعى و غیر اجتماعى فارغ نکند و دائما به کارهاى مهم بپردازد و در تمام اینها به خداى تعالى توجه داشته باشد.

 

سوره مبارکه تین

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

« انسان در بهترین سیما آفریده شده »

وَالتِّینِ وَالزَّیْتُونِ ﴿۱﴾

قسم به انجیر و زیتون (۱)

وَطُورِ سِینِینَ ﴿۲﴾

و قسم به طور سینین (۲)

وَهَذَا الْبَلَدِ الْأَمِینِ ﴿۳﴾

و قسم به این شهر امن. (۳)

لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ ﴿۴﴾

که قطعا انسان را در بهترین صورت آفریدیم. (۴)

ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ ﴿۵﴾

سپس او را به پایین ‏ترین مرحله‏ ها برگرداندیم. (۵)

إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ ﴿۶﴾

مگر کسانى که ایمان آوردند و کارهاى نیک انجام دادند که براى آنها اجرى بدون منّت خواهد بود. (۶)

«  بدترین چیزها تکذیب دین است »

فَمَا یُکَذِّبُکَ بَعْدُ بِالدِّینِ ﴿۷﴾

پس چه چیز سبب می شود که بعد از این همه، دین را تکذیب کنی؟ (۷)

أَلَیْسَ اللَّهُ بِأَحْکَمِ الْحَاکِمِینَ ﴿۸﴾

آیا خدا بهترین حکم‏ کنندگان نیست؟ (۸)

برداشت از آیات ۸ – ۱

انسان در بهترین سیرت

سالک الى اللّه باید بداند که خداى تعالى گاهى براى اهمیت مطالبى که می ‏فرماید مکرر قسم می خورد تا شاید مردم کوردل باور کنند. در این سوره سه مرتبه قسم خورده که انسان را در بهترین سیرت و صورت آفریده و او را در ضعیف‏ ترین بدن قرارش داده تا مورد امتحان قرار بگیرد اگر با اختیار خودش ایمان به حقایق آورد و اعمال صحیح و شایسته انجام داد اجر بدون منتى به او داده خواهد شد. ولى کسى که دین را تکذیب کند خدا بهترین حکم کنندگان درباره او خواهد بود.

 

سوره مبارکه علق

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«خلقت بدن انسان»

اِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ ﴿۱﴾

بخوان بنام پروردگارت که خلق کرد. ﴿۱﴾

خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ ﴿۲﴾

انسان را از خون بسته خلق فرمود. ﴿۲﴾

اِقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ ﴿۳﴾

بخوان که پروردگارت گرامی ‏تر است. ﴿۳﴾

اَلَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ﴿۴﴾

آن کسی که بوسیله قلم تعلیم داد. ﴿۴﴾

عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ ﴿۵﴾

آنچه را که انسان نمی‏ دانست، تعلیم داد. ﴿۵﴾

«گاهی ثروت انسان را طغیانگر می ‏سازد»

كَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَى ﴿۶﴾

هرگز، قطعا انسان طغیان می‏ کند. ﴿۶﴾

أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى ﴿۷﴾

وقتی که خود را بی ‏نیاز ببیند. ﴿۷﴾

إِنَّ إِلَى رَبِّكَ الرُّجْعَى ﴿۸﴾

قطعا بازگشت به سوی پروردگار تو است. ﴿۸﴾

«بعضی امر به منکر می‏ کنند»

أَرَأَيْتَ الَّذِي يَنْهَى ﴿۹﴾

آیا می‏ بینی کسی را که نهی می‏ کند، ﴿۹﴾

عَبْدًا إِذَا صَلَّى ﴿۱۰﴾

بنده ‏ای را وقتی که نماز می‏ خواند؟ ﴿۱۰﴾

أَرَأَيْتَ إِنْ كَانَ عَلَى الْهُدَى ﴿۱۱﴾

آیا دیده ‏ای اگر بر هدایت باشد، ﴿۱۱﴾

أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوَى ﴿۱۲﴾

یا امر به تقوی کند؟ ﴿۱۲﴾

أَرَأَيْتَ إِنْ كَذَّبَ وَتَوَلَّى ﴿۱۳﴾

آیا دیده ‏ای آنکه تکذیب کرده و پشت می‏ کند؟ ﴿۱۳﴾

أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَى ﴿۱۴﴾

آیا نمی ‏داند که قطعا خدا می‏ بیند؟ ﴿۱۴﴾

كَلَّا لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ لَنَسْفَعًا بِالنَّاصِيَةِ ﴿۱۵﴾

هرگز، اگر از (کار خود) دست بر ندارد موى سرش را گرفته. ﴿۱۵﴾

نَاصِيَةٍ كَاذِبَةٍ خَاطِئَةٍ ﴿۱۶﴾

همان موی سر دروغگوی خطاکار را. ﴿۱۶﴾

فَلْيَدْعُ نَادِيَهُ ﴿۱۷﴾

پس هر که را می‏ خواهد، صدا بزند. ﴿۱۷﴾

سَنَدْعُ الزَّبَانِيَةَ ﴿۱۸﴾

به زودی ما هم مأموران دوزخ را صدا می ‏زنیم. ﴿۱۸﴾

«سجده واجب»

كَلَّا لَا تُطِعْهُ وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ ﴿۱۹﴾ 

هرگز، او را اطاعت نکن و سجده نما و نزدیک شو. ﴿۱۹﴾

برداشت از آیات ۱۹ – ۱

پندهائی از قرآن

سالک الی اللّه باید از سوره علق موارد زیر را دائما در نظر داشته باشد:

۱  –  همیشه به یاد خدا باشد و بداند که خدا بدن او را از خون بسته خلق کرده است.

۲  –  قرآن بخواند و پروردگارش را گرامی‏ ترین چیزها بداند.

۳  –  به وسیله قلم و نوشته همه چیزها را یاد بگیرد.

۴  –  هیچ گاه طغیان نکند به خصوص وقتی که بی‏ نیازی را در خود مشاهده می ‏کند.

۵  –  بداند که بازگشت همه انسانها به سوی خدا است.

۶  –  امر به معروف و نهی از منکر کند.

۷  –  میان کسی که بندگی خدا را می‏ کند و امر به تقوی می ‏نماید با کسی که تکذیب می ‏کند فرق بگذارد.

۸  –  باید بداند که خدا در هر حال او را می‏ بیند و اعمالش را مشاهده می‏ کند.

۹  –  اگر گناه کند خدا او را در عذاب سختی قرار می ‏دهد و اگر این گناهکار کسی را صدا بزند و به کمک بخواهد خدا هم مأموران دوزخ را صدا می ‏زند و او را به عذاب مبتلا می‏ کند.

۱۰  –  از این گونه افراد شیطان سیرت نباید اطاعت کند.

۱۱  –  اگر می‏ خواهد به خدا نزدیک شود باید سجده کند و در کمال خضوع با خدای تعالی روبرو شود.

سوره مبارکه قدر

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

« اهميّت شب قدر »

إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ ﴿۱﴾

قطعا ما قرآن را در شب قدر نازل نموديم. (۱)

وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ ﴿۲﴾

و تو چه می ‏دانی شب قدر چيست؟ (۲)

لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ ﴿۳﴾

شب قدر بهتر از هزار ماه است. (۳)

تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ ﴿۴﴾

ملائکه و روح در آن به اذن پروردگارشان براى هر کارى نازل مى شوند. (۴)

سَلَامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ ﴿۵﴾

آن شب، شب سلامتی است تا وقتی كه فجر طالع شود. (۵)

سوره مبارکه بیّنه

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

« كفّار و مشركين در دين خود ثابت قدم‏ اند »

لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ مُنْفَكِّينَ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ الْبَيِّنَةُ ﴿۱﴾

كفّار از اهل كتاب و مشركين از دين خود منفك نمی شوند تا دليل روشنی برای آنها بيايد. (۱)

رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ يَتْلُو صُحُفًا مُطَهَّرَةً ﴿۲﴾

پيامبری از طرف خدا كه صحيفه ‏های پاكی را برای آنها تلاوت كند. (۲)

فِيهَا كُتُبٌ قَيِّمَةٌ ﴿۳﴾

در آن نوشته ‏ها مطالب صحيح و پر ارزش باشد. (۳)

وَمَا تَفَرَّقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَةُ ﴿۴﴾

و كسانی كه اهل كتاب‏ اند متفرّق نمی‏ شوند، مگر بعد از آنكه دليل روشنی برای آنان آمده باشد. (۴)

« فرمان اخلاص در دين »

وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ وَيُقِيمُوا الصَّلَاةَ وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ وَذَلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ ﴿۵﴾

و به آنها فرمانی داده نشده، جز آنكه خدا را در حالی كه دين را برای او خالص كرده باشند عبادت كنند و از شرك به توحيد برگردند و اقامه نماز كنند و زكات بدهند. و آن، آئين پا برجای است. (۵)

« بدترين مردم كفّار و اهل كتاب‏ اند »

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أُولَئِكَ هُمْ شَرُّ الْبَرِيَّةِ ﴿۶﴾

قطعا کسانى که از اهل کتاب کافرند و مشرکین، در آتش جهنّم همیشه در آن خواهند بود. آنها همان بدترین مردم اند. (۶)

« بهترين مردم مؤمنين و صالحين ‏اند »

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ ﴿۷﴾

قطعا كسانی كه ايمان آورده ‏اند و كارهای نيك انجام داده ‏اند، آنها همان بهترين مردم ‏اند.(۷)

جَزَاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ ﴿۸﴾

جزاى آنها نزد پروردگارشان بهشتهاى جاویدان است که از دامن آنها نهرها جارى است، همیشه در آن خواهند بود، خدا از آنها راضى است و آنها از خدا راضى هستند. آن براى کسى است که از پروردگارش بترسد. (۸)

برداشت از آیات ۸ – ۵

رضایت الهی

سالك الى اللّه بايد با اخلاص در دين نماز را بر پا بدارد و زكات بدهد و بداند كسانى كه كافرند بدترين مردمانند و كسانى كه ايمان بياورند و عمل شايسته كنند  بهترین مردمانند خدا از آنها راضى است و آنها از خدا راضى هستند در صورتى كه از پروردگارشان بترسند.

سوره مبارکه زلزله

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

« لحظه برپا شدن قيامت كبری »

إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا ﴿۱﴾

زمانی كه زمين لرزانده شود، به سخت ‏ترين زلزله‏ هايش.(۱)

وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا ﴿۲﴾

و زمين خارج كند اشياء سنگين قيمتش را (۲)

وَقَالَ الْإِنْسَانُ مَا لَهَا ﴿۳﴾

و انسان بگويد: او را چه شده؟ (۳)

يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا ﴿۴﴾

در آن روز زمين بيان كند خبرهايش را. (۴)

بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا ﴿۵﴾

كه پروردگار تو به او وحی كرده است. (۵)

« هر كسی به وزن ذرّه‏ ای كار خوب يا بد كرده باشد نتيجه ‏اش را می بيند »

يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِيُرَوْا أَعْمَالَهُمْ ﴿۶﴾

آن روز مردم جدا جدا بیرون مى آیند، براى آنکه اعمالشان به آنها نشان داده شود. (۶)

فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ ﴿۷﴾

پس كسی كه به وزن ذرّه ‏ای عمل خوب انجام داده باشد، آن را می بيند.(۷)

وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ ﴿۸﴾

و كسی كه به وزن ذرّه‏ ای كار بد انجام داده باشد، آن را می بيند.(۸)

 

سوره مبارکه عادیات

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

« اهميّت لشگريان اسلام »

وَالْعَادِيَاتِ ضَبْحًا ﴿۱﴾

قسم به اسبهای دونده كه نفس ‏زنان به پيش می روند.(۱)

فَالْمُورِيَاتِ قَدْحًا ﴿۲﴾

و قسم به جرقه ‏های پای اسبان.(۲)

فَالْمُغِيرَاتِ صُبْحًا ﴿۳﴾

و قسم به هجوم ‏آورندگان صبحگاه.(۳)

فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعًا ﴿۴﴾

پس با آن گرد و غبار به هر طرف پراکنده کنند. (۴)

فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعًا ﴿۵﴾

و در ميان دشمن ظاهر گردند.(۵)

« ناسپاسی نسبت به خدا »

إِنَّ الْإِنْسَانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ ﴿۶﴾

قطعا انسان نسبت به پروردگارش ناسپاس است.(۶)

وَإِنَّهُ عَلَى ذَلِكَ لَشَهِيدٌ ﴿۷﴾

و قطعا او خودش بر آن گواه است.(۷)

وَإِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ ﴿۸﴾

و قطعا او مال را شديدا دوست دارد.(۸)

« روز قيامت »

أَفَلَا يَعْلَمُ إِذَا بُعْثِرَ مَا فِي الْقُبُورِ ﴿۹﴾

پس آيا نمی‏ داند وقتی كه آنچه در قبرها است، بيرون ريخته شود؟(۹)

برداشت از آيات ۶ ـ ۹

شكر الهى

سالک الى اللّه بايد بداند كه انسان هر مقدار شاكر پروردگارش باشد باز هم حق شكر او را به جا نياورده زيرا براى هر نفسى، شكرى لازم است از دست و زبان كه برآيد، كه از عهده شكرش به در آيد. و وجدان انسان بر اين حقيقت گواه است و انسان خوبی هاى دنيا را شديدا دوست دارد و خدا بر اين موضوع دقيقا آگاه است.

وَحُصِّلَ مَا فِي الصُّدُورِ ﴿۱۰﴾

و آنچه در سينه ‏ها است، فاش شود؟ (۱۰)

إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ يَوْمَئِذٍ لَخَبِيرٌ ﴿۱۱﴾

قطعا پروردگارشان به حالاتشان در آن روز دقيقا آگاه است.(۱۱)

سوره مبارکه کهف

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«به نام خداوند بخشنده مهربان»

«قرآن انحرافی ندارد»

اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَى عَبْدِهِ الْكِتَابَ وَلَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجًا ﴿۱﴾

ستایش و حمد براى خدائى است که بر بنده اش کتاب نازل فرمود و هیچ گونه انحرافى در آن قرار نداد. ﴿۱﴾

قَيِّمًا لِيُنْذِرَ بَأْسًا شَدِيدًا مِنْ لَدُنْهُ وَيُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا حَسَنًا ﴿۲﴾

در حالى که پابرجا است و براى آنکه بترساند عذاب شدیدى را که از جانب او مى رسد و بشارت دهد مؤمنینى را که اعمال شایسته مى کنند، به اینکه قطعا براى آنها اجر نیکوئى خواهد بود. ﴿۲﴾

مَاكِثِينَ فِيهِ أَبَدًا ﴿۳﴾

همیشه در آن باقی می مانند. ﴿۳﴾

وَيُنْذِرَ الَّذِينَ قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا ﴿۴﴾‏

و کسانی را که می گویند: «خدا برای خود فرزندی گرفته است،» بترساند. ﴿۴﴾

مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلَا لِآبَائِهِمْ كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِنْ يَقُولُونَ إِلَّا كَذِبًا ﴿۵﴾

آنها و پدرانشان علمى به این سخن ندارند، بزرگ است کلمه اى که از دهانشان بیرون مى آید، آنها جز دروغ (چیزى) نمى گویند. ﴿۵﴾

«کوشش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای نجات مردم»

فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا ﴿۶﴾

پس شاید تو مى خواهى (از شدّت غم و تأسّف) به خاطر اعمال (زشت) آنها خود را هلاک کنى اگر آنها به این قرآن ایمان نیاورند؟ ﴿۶﴾

إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ﴿۷﴾

قطعا ما آنچه روى زمین است، براى زمین زینتى قرار دادیم تا آنها را امتحان کنیم که کدام یک از آنها عملشان بهتر است. ﴿۷﴾

وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَيْهَا صَعِيدًا جُرُزًا ﴿۸﴾

و قطعا ما آنچه روى زمین است، خاکى بدون گیاه قرار خواهیم داد. ﴿۸﴾

«قصّه اصحاب کهف»

أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا ﴿۹﴾

آیا گمان کرده ای که اصحاب کهف [۱] و رقیم از نشانه های شگفت انگیز ما بوده اند؟ ﴿۹﴾

[۱] ــ «کهف» به معنى پناهگاه است نه به معنى غار، ولى ممکن است غار پناهگاه باشد.

إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَهَيِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا ﴿۱۰﴾

آن وقتى که جوانانى در پناهگاهى مأوا گرفتند، پس گفتند: پروردگار ما، از جانب خود رحمتى به ما عطا فرما و براى ما در کارمان رشدى مهیا ساز. ﴿۱۰﴾

فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَدًا ﴿۱۱﴾

پس (ما) بر گوشهاى آنها در آن پناهگاهِ (غار، خواب) را زدیم که از نظر عدد، سالها در آن فرو رفتند. ﴿۱۱﴾

ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَى لِمَا لَبِثُوا أَمَدًا ﴿۱۲﴾

سپس آنها را بیدار کردیم تا بدانیم کدام یک از این دو دسته مدّت خواب خود را بهتر حساب کرده اند. ﴿۱۲﴾

نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى ﴿۱۳﴾

ما بر تو جریان آنها را به حقّ نقل مى کنیم. قطعا آنها جوانانى بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند و ما هدایت آنها را زیاد کردیم. ﴿۱۳﴾

وَرَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَ مِنْ دُونِهِ إِلَهًا لَقَدْ قُلْنَا إِذًا شَطَطًا ﴿۱۴﴾

و وقتى که (به کارشان) قیام کردند، دلهایشان را (با یکدیگر) محکم نمودیم، پس گفتند: پروردگار ما، پروردگار آسمانها و زمین است. ما خداى دیگرى را هرگز غیر او نمى خوانیم که اگر غیر از این انجام دهیم، قطعا سخن بیهوده اى گفته ایم. ﴿۱۴﴾

هَؤُلَاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَوْلَا يَأْتُونَ عَلَيْهِمْ بِسُلْطَانٍ بَيِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا ﴿۱۵﴾

اینها مردمِ ما هستند که معبودهایى را غیر از خدا انتخاب کردند. چرا براى آنها دلیل آشکارائى نمى آورند، پس چه کسى ظالم تر از آن کسى است که به خدا دروغ مى بندد؟ ﴿۱۵﴾

وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَيُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرْفَقًا ﴿۱۶﴾

و زمانى که از آنها و از آنچه غیر از خدا را مى پرستیدند کناره گیرى کردید، پس به پناهگاه غار وارد شوید، تا پروردگارتان رحمتش را بر شما قرار دهد و در کارتان براى شما گشایشى مقرّر بفرماید. ﴿۱۶﴾

وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزَاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَإِذَا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِي فَجْوَةٍ مِنْهُ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُرْشِدًا ﴿۱۷﴾

و خورشید را چنین مى بینى که وقتى طلوع مى کند، از طرف راست غارشان بر آنها مى تابد و وقتى که غروب مى کند، در طرف چپِ آنها فرود مى آید در حالى که آنها در محلّ وسیعى از آن (غار) هستند. آن از نشانه هاى خدا است. کسى را که خدا هدایت مى کند، او هدایت شده واقعى است و کسى را که خدا گمراه کند، پس هیچگاه براى او سرپرست ارشادکننده اى نخواهى یافت. ﴿۱۷﴾

وَتَحْسَبُهُمْ أَيْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَكَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا ﴿۱۸﴾

و گمان مى کنى که آنها بیدارند و حال آنکه آنها در خواب (عمیقى) فرو رفته اند. و ما آنها را به طرف راست و به طرف چپ مى گردانیم و سگِ آنها به در غار دو دستش را باز کرده، اگر بر آنها اطّلاع پیدا کنى (و نگاهشان نمایى)، به آنها پشت کرده و فرار مى نمایى و تمام وجودت را ترس از آنها مى گیرد. ﴿۱۸﴾

وَكَذَلِكَ بَعَثْنَاهُمْ لِيَتَسَاءَلُوا بَيْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكُمْ بِوَرِقِكُمْ هَذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ فَلْيَنْظُرْ أَيُّهَا أَزْكَى طَعَامًا فَلْيَأْتِكُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَلْيَتَلَطَّفْ وَلَا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَدًا ﴿۱۹﴾

و این چنین آنها را بیدارشان کردیم تا از یکدیگر سؤال کنند. گوینده اى از آنها گفت: چقدر خوابیده اید؟ آنها گفتند: یک روز یا مقدارى از روز را خوابیده ایم. (جمعى از آنها) گفتند: پروردگارتان داناتر است به مقدارى که خوابیده اید، پس یک نفرتان را با این پولى که دارید به شهر بفرستید تا ببیند کدام یک (از مغازه ها) غذاى بهترى (پاکترى) دارد، تا غذایى براى شما از آن بیاورد و باید متوجّه باشد و احدى را به شما آگاه نسازد. ﴿۱۹﴾

«وسط قرآن»

إِنَّهُمْ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَلَنْ تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا ﴿۲۰﴾

قطعا اگر آنها به شما دسترسى پیدا کنند، شما را سنگباران مى کنند یا شما را به آئین خود بر مى گردانند. در آن وقت هرگز رستگار نخواهید شد. ﴿۲۰﴾

وَكَذَلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لَا رَيْبَ فِيهَا إِذْ يَتَنَازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْيَانًا رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِدًا ﴿۲۱﴾

و ما این چنین مردم را متوجّه آنها کردیم، براى اینکه آنها بدانند، قطعا وعده خدا حقّ است و قطعا اینکه قیامت، شکى در آن نیست. زیرا آنها بین خود درباره اعتقادشان نزاع مى کردند پس گفتند: بنائى بر روى آنها بسازید. پروردگارشان داناتر به آنها است، ولى کسانى که بر کار آنها اطّلاع داشتند گفتند: حتما بر روى آنها مسجدى را بنا خواهیم کرد. ﴿۲۱﴾

سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَيْبِ وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ مَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ فَلَا تُمَارِ فِيهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِيهِمْ مِنْهُمْ أَحَدًا ﴿۲۲﴾

به زودى گروهى خواهند گفت: آنها سه نفرند، چهارمین آنها سگشان بوده است و جمع دیگرى مى گویند: پنج نفرند، ششمین آنها سگشان بوده است. این تیر به تاریکى انداختن است و جمع دیگرى مى گویند: هفت نفرند و هشتمین آنها سگشان بوده است. بگو: پروردگار من به عدد آنها داناتر است. از تعداد آنها جز کمى اطّلاع ندارند و تو درباره آنها جز با دلیل واضحى حرف نزن و از احدى از این مردم درباره آنها نظرخواهى نکن. ﴿۲۲﴾

برداشت از آیات ۲۲ ـ ۹

اصحاب کهف

سالک الی اللّه باید بداند که هر کاری برای خدا آسان است. زیرا وقتی که پروردگار اراده ای می کند، همان جا آن کار انجام می شود. از قضایای مهم قرآن برای اینکه مردم به قیامت اعتقاد پیدا کنند، «قصه اصحاب کهف» است. خصوصیاتی که در اصحاب کهف بود، سالک الی اللّه باید در خود ایجاد کند تا در بیداری، خواب و بعد از مرگ خدای تعالی او را تحت حمایت خود قرار دهد.

اوّل: آنکه جوانمرد و شجاع باشد و در مقابل کفّار و دشمنان دین اراده خود را از دست ندهد.

دوّم: آنکه از خدا کمک بخواهد که کارهایش مایه رشد و کمالش باشد.

سوّم: آنکه خدای تعالی او را مایه هدایت مردم به حقایقی قرار دهد.

اصحاب کهف جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آورده بودند و با امپراطور روم که خود را پروردگار جهانیان می دانست، مخالفت کردند، برای مردمی که معتقد به قیامت نبودند، مایه هدایت شدند و لذا پروردگار متعال آنها را تا زمانی که بیدار بودند، حمایتشان کرد و سیصد سال آنها را در خواب نگهداری فرمود و پس از آنکه بیدار شدند، مایه اعتقاد مردم به قیامت گردیدند و پس از مردن آنها را خدا در بهشت برزخی نگهداری کرد، تا از یاران حضرت بقیه اللّه ﴿ارواحنافداه﴾ باشند.

«هر چه خدا می خواهد همان خواهد شد»

وَلَا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَلِكَ غَدًا ﴿۲۳﴾

و هرگز چیزی را نگو که قطعا من فردا، کننده ی آن خواهم بود. ﴿۲۳﴾

إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ وَاذْكُرْ رَبَّكَ إِذَا نَسِيتَ وَقُلْ عَسَى أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَدًا ﴿۲۴﴾

مگر آنکه خواست خدا باشد. و وقتى پروردگارت را فراموش کردى، به یاد بیاور و بگو: امید است اینکه هدایت کند پروردگارم مرا به چیزى که از این، رشدش نزدیکتر باشد. ﴿۲۴﴾

«تعیین مدّت خواب اصحاب کهف»

وَلَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلَاثَ مِائَةٍ سِنِينَ وَازْدَادُوا تِسْعًا ﴿۲۵﴾

و آنها در پناهگاه و غارشان سیصد سال خوابیدند و (جمعى) نُه سال بر آن افزودند. ﴿۲۵﴾

قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثُوا لَهُ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَأَسْمِعْ مَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَدًا ﴿۲۶﴾

بگو: خدا داناتر است به مدّتى که آنها خوابیده اند. براى او پنهانى آسمانها و زمین است. چقدر بینا و شنوا است. براى آنها غیر از خدا سرپرستى نیست و او احدى را در دستور کار خود شریک نمى کند. ﴿۲۶﴾

«دستور خواندن کتاب خدا و بودن با مؤمنین»

وَاتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتَابِ رَبِّكَ لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَلَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا ﴿۲۷﴾‏

و بخوان آنچه را به تو از کتاب پروردگارت وحى شده. هیچ تبدیل کننده اى براى کلمات او نخواهد بود و هرگز جز او (براى خود) پناهگاهى نخواهى یافت. ﴿۲۷﴾

برداشت از آیات ۲۷ ـ ۲۳

بداء

سالک الی اللّه باید خود را معتقد به بداء که علمش منحصراً در اختیار خدا است، قرار دهد. زیرا خدای تعالی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که دانا به آنچه بوده و هست و خواهد بود، فرموده: هرگز نگویی که من فردا فلان کار را می کنم، مگر آنکه بگویی اگر خدا بخواهد، یعنی اگر خدا نخواست، من هم نمی توانم کاری بکنم، نباید هیچ گاه خدا را فراموش کند، همیشه به امید هدایت پروردگارش باشد و در خصوص اصحاب کهف که سیصد سال در آن پناهگاه ماندند، تنها با اراده پروردگار این کار انجام شد، خدا می داند که چند سال آنها در آن غار مانده و یا تعدادشان چند نفر بوده است و نباید هیچ گاه فکر کند که قوانین دیگری در مقابل قوانین الهی می تواند وجود داشته باشد.

وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا ﴿۲۸﴾

و خود را با کسانى که پروردگارشان را صبح و شام مى خوانند و رضاى پروردگارشان را مى طلبند، با صبر و استقامت نگهدار و از آنها به خاطر اینکه زینت زندگى دنیا را بخواهى، چشم پوشى نکن و از کسى که قلب او را ما از یاد خود غافل کرده ایم و پیرو خواسته خود شده است و کارهایش افراطى است، اطاعت نکن. ﴿۲۸﴾

وَقُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِنْ يَسْتَغِيثُوا يُغَاثُوا بِمَاءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقًا ﴿۲۹﴾

و بگو: آنچه حقّ است از طرف پروردگار شما است. پس کسى که مى خواهد ایمان بیاورد و کسى که مى خواهد کافر شود. قطعا ما براى ستمگران آتشى را که پرده شعله هایش آنها را از هر طرف احاطه کرده، آماده کرده ایم. و اگر آنها تقاضاى آب کنند، به آنها آبى داده مى شود که مانند مسِ گداخته صورتها را بریان مى کند. نوشیدنى بد و چه بد منزلى است. ﴿۲۹﴾

برداشت از آیات ۲۹ ـ ۲۸

با دعا گویان باشید

سالک الی اللّه باید خود را با کسانی که برای خدا صبح و شام دعا می کنند، قرار دهد و اطاعت کسانی که از یاد خدا غافلند و پیروی از هوای نفس می کنند، نکند و حق را بگوید. هر کس می خواهد اعتقاد به آن داشته باشد و هر کس می خواهد اعتقاد نداشته باشد؛ ولی خدای تعالی آنها را به عذاب سختی مبتلا می کند.

«اجر مؤمنین»

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا ﴿۳۰﴾

قطعا کسانى که ایمان آورده و عمل شایسته انجام داده اند، قطعا ما اجر کسى را که عمل نیکویى انجام دهد، ضایع نمى کنیم. ﴿۳۰﴾

أُولَئِكَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَيَلْبَسُونَ ثِيَابًا خُضْرًا مِنْ سُنْدُسٍ وَإِسْتَبْرَقٍ مُتَّكِئِينَ فِيهَا عَلَى الْأَرَائِكِ نِعْمَ الثَّوَابُ وَحَسُنَتْ مُرْتَفَقًا ﴿۳۱﴾

گروهى هستند که براى آنها بهشتهاى جاویدان است که از دامنِ آن بهشتها نهرهائى جارى است، با دستبندهایى از طلا در آن بهشتها زینت مى شوند و لباسهاى سبزى از سندس و استبرق به تن مى کنند، در آن (بهشتها) به روى تختهایى تکیه داده اند. این خوب اجرى است و نیکو استراحتگاهى است. ﴿۳۱﴾

«قصّه مردِ مؤمن و غیر مؤمن»

وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا رَجُلَيْنِ جَعَلْنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَيْنِ مِنْ أَعْنَابٍ وَحَفَفْنَاهُمَا بِنَخْلٍ وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمَا زَرْعًا ﴿۳۲﴾

و براى آنها مَثَل دو مردى را بزن که ما براى یکى از آنها دو باغ از درختان انگور قرار داده بودیم که پوشانده بودیم آن دو باغ را از درخت خرما و بین این دو باغ را زراعتى قرار داده بودیم. ﴿۳۲﴾

كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ أُكُلَهَا وَلَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئًا وَفَجَّرْنَا خِلَالَهُمَا نَهَرًا ﴿۳۳﴾

هر دو باغ میوه هاى خوردنى آورده بودند و چیزى از آن کسر نگذاشته بودند. و در بین آن دو (باغ) نهرى جارى کرده بودیم. ﴿۳۳﴾

وَكَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصَاحِبِهِ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مَالًا وَأَعَزُّ نَفَرًا ﴿۳۴﴾‏

و براى صاحب باغ درآمد خوبى بود پس به رفیقش در حالى که با او گفتگو مى کرد، گفت: من از تو بیشتر مال دارم و از نظر افراد از تو قدرتمندترم. ﴿۳۴﴾

وَدَخَلَ جَنَّتَهُ وَهُوَ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ قَالَ مَا أَظُنُّ أَنْ تَبِيدَ هَذِهِ أَبَدًا ﴿۳۵﴾

و وارد باغش شد در حالى که او به خودش ستمکار بود، گفت: (من) گمان نمى کنم این (باغ و نعمت) هرگز نابود شود. ﴿۳۵﴾

وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِنْ رُدِدْتُ إِلَى رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيْرًا مِنْهَا مُنْقَلَبًا ﴿۳۶﴾

و (من) گمان نمى کنم که قیامت بر پا شود و اگر (من) به سوى پروردگارم برگردانده شوم، حتما جایگاهى بهتر از این را در بازگشت خواهم داشت. ﴿۳۶﴾

قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَكَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلًا ﴿۳۷﴾

رفیقش در حالى که با او گفتگو مى کرد به او گفت: آیا به کسى که تو را از خاک سپس از نطفه خلق کرده ، سپس تو را به صورت مردى کامل درآورده، کافر شدى؟ ﴿۳۷﴾

لَكِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّي وَلَا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَدًا ﴿۳۸﴾

امّا (من معتقدم که)او، خدا پروردگار من است و احدى را با پروردگارم شریک قرار نمى دهم. ﴿۳۸﴾

وَلَوْلَا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَكَ قُلْتَ مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مَالًا وَوَلَدًا ﴿۳۹﴾

و چطور شد وقتى داخل باغت شدى، نگفتى: ماشاءاللّه، لاقوّة الاّ باللّه، اگر مى بینى که من کمتر از تو مال و فرزند دارم. ﴿۳۹﴾

فَعَسَى رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْرًا مِنْ جَنَّتِكَ وَيُرْسِلَ عَلَيْهَا حُسْبَانًا مِنَ السَّمَاءِ فَتُصْبِحَ صَعِيدًا زَلَقًا ﴿۴۰﴾

پس امید است که پروردگارم بهتر از باغ تو به من بدهد و بر باغ تو از آسمان صاعقه اى بفرستد، پس تو صبح کنى در حالى که باغت جز زمین صاف و لغزنده اى نباشد. ﴿۴۰﴾

أَوْ يُصْبِحَ مَاؤُهَا غَوْرًا فَلَنْ تَسْتَطِيعَ لَهُ طَلَبًا ﴿۴۱﴾

یا اینکه صبح که بر مى خیزى، آب باغت فرو رفته باشد و هرگز نتوانى آن (آب) را دوباره بدست آورى. ﴿۴۱﴾

وَأُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلَى مَا أَنْفَقَ فِيهَا وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا وَيَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَدًا ﴿۴۲﴾

و (تمام) میوه هاى باغ نابود شده باشد. پس صبح کرد در حالى که به خاطر مخارجى که در آن (باغ) کرده بود، دو دستش را بالا و پائین مى کرد و به هم مى مالید و آن باغ تمام داربستهایش فرو ریخته بود و با خود مى گفت: اى کاش من احدى را با پروردگارم شریک قرار نمى دادم. ﴿۴۲﴾

وَلَمْ تَكُنْ لَهُ فِئَةٌ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَمَا كَانَ مُنْتَصِرًا ﴿۴۳﴾

و برایش جمعیتى غیر از خدا نبودند که او را یارى کنند و یا او از کسى یارى بطلبد. ﴿۴۳﴾

هُنَالِكَ الْوَلَايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَوَابًا وَخَيْرٌ عُقْبًا ﴿۴۴﴾

اینجا است که ولایت، مال خدایى است که حقّ مى باشد. او بهترین ثواب و بهترین عاقبت را (براى مؤمنین) دارد. ﴿۴۴﴾

برداشت از آیات ۴۴ ـ ۳۲

یکی مؤمن و دیگری کافر

سالک الی اللّه باید از جریان دو مردی که یکی مؤمن و دیگری کفران کننده نعمت پروردگار بودند عبرت بگیرد. کفران کننده وقتی چشمش به باغها و ثروتش افتاد، از خدا غافل شد، منکر قیامت گردید، خدا را فراموش کرد و هر چه آن مرد مؤمن خواست او را متذکر پروردگار کند، از خواب غفلتش بیدار نشد تا آنکه وقتی تمام ثروتش از بین رفت، گفت: ای کاش من از پروردگارم غافل نمی شدم و اموالم را شریک خدایم قرار نمی دادم.

«مَثَل زندگی دنیا»

وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيمًا تَذْرُوهُ الرِّيَاحُ وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ مُقْتَدِرًا ﴿۴۵﴾‏

و مَثَل زندگى دنیا را مانند آبى که آن را از آسمان نازل کردیم براى مردم بزن که بوسیله آن گیاههاى زمین با هم مخلوط مى شوند، امّا (پس از زمانى) خاشاکى مى شوند که بادها آن را به هر طرف پراکنده مى نمایند و خدا بر همه چیز مقتدر است. ﴿۴۵﴾

«مال و فرزند زینت دنیا است»

اَلْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَخَيْرٌ أَمَلًا ﴿۴۶﴾

مال و فرزندان زینت زندگى دنیا هستند و ارزشهاى ماندنى در نزد پرورگارت از جهت ثواب بهتر است و امیدواریش بیشتر است. ﴿۴۶﴾

برداشت از آیات ۴۶ ـ ۴۵

زندگی دنیا

سالک الی اللّه باید بداند که زندگی دنیا بسیار بی ارزش است و مال و فرزندان اگر صالح باشند، سبب شیرینی زندگی دنیا است. ولی اگر کسی بتواند کار پر ارزشی در دنیا برای خود باقی بگذارد، ارزشش بهتر، شیرینی اش لذّت بخش تر و بقائش بیشتر خواهد بود.

«روز قیامت»

وَيَوْمَ نُسَيِّرُ الْجِبَالَ وَتَرَى الْأَرْضَ بَارِزَةً وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا ﴿۴۷﴾

و روزى که (ما) کوهها را حرکت مى دهیم و زمین را مسطّح و ظاهر مى بینى و همه شان را زنده مى کنیم و احدى از آنها را فروگذار نخواهیم کرد. ﴿۴۷﴾

وَعُرِضُوا عَلَى رَبِّكَ صَفًّا لَقَدْ جِئْتُمُونَا كَمَا خَلَقْنَاكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّنْ نَجْعَلَ لَكُمْ مَوْعِدًا ﴿۴۸﴾

و همه در یک صف به پروردگارت عرضه مى شوند. قطعا همه شما نزد ما آمدید، همان طورى که ما شما را در اوّل مرتبه خلق کردیم. امّا شما گمان مى کردید که هرگز برایتان موعدى قرار نخواهیم داد. ﴿۴۸﴾

وَوُضِعَ الْكِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَيَقُولُونَ يَا وَيْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْكِتَابِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا وَلَا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدًا ﴿۴۹﴾

و دفتر کلّ گذاشته مى شود. پس گنهکاران را مى بینى که از آنچه در آن (کتاب) است، ترسان و نگرانند و مى گویند: اى واى بر ما، این چه نوشته اى است که کوچک و بزرگى را فروگذار نکرده مگر آنکه آن را احصاء نموده است. و آنچه را که عمل کرده اند، حاضر (در مقابل خود) مى یابند و پروردگارت به احدى ظلم نمى کند. ﴿۴۹﴾

«سجده ملائکه به آدم علیه السلام»

وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّيَّتَهُ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِي وَهُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلًا ﴿۵۰﴾

و وقتى که ما به ملائکه گفتیم: به آدم سجده کنید. پس همه سجده کردند مگر ابلیس، او از جنّ بود، پس از امر پروردگارش سرپیچى کرد. آیا پس شما او و ذرّیه او را اولیاء خود غیر از من قرار مى دهید؟ و حال آنکه آنها دشمن شمایند. چه بد بدلى براى ستمگران است. ﴿۵۰﴾

مَا أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ وَمَا كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُدًا ﴿۵۱﴾

من آنها را شاهد بر خلقت آسمانها و زمین قرار ندادم و نه بر خلقت خودشان و من هرگز گمراهان را یار و مددکار خود نگرفتم. ﴿۵۱﴾

«باز هم آیاتی مربوط به قیامت»

وَيَوْمَ يَقُولُ نَادُوا شُرَكَائِيَ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُمْ وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمْ مَوْبِقًا ﴿۵۲﴾

و روزى که خدا مى گوید: شریکهایى که شما براى من گمان مى کردید، صدا بزنید، پس اینها، آنها را صدا مى زنند، پس آنها جواب اینها را نمى دهند و ما بین آنها هلاکتى قرار مى دهیم. ﴿۵۲﴾

وَرَأَى الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُوَاقِعُوهَا وَلَمْ يَجِدُوا عَنْهَا مَصْرِفًا ﴿۵۳﴾‏

و گنهکاران آتش را مى بینند، پس یقین مى کنند که قطعا آنها در آتش قرار خواهند گرفت و هیچ گونه راه فرارى از آن نخواهند یافت. ﴿۵۳﴾

«قرآن دارای مَثَلهایی است»

وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِي هَذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ وَكَانَ الْإِنْسَانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلًا ﴿۵۴﴾

و قطعا در این قرآن براى مردم از هر مَثلى زده ایم. ولى انسان بیشتر از هر چیزى به مجادله بر مى خیزد. ﴿۵۴﴾

وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَى وَيَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ إِلَّا أَنْ تَأْتِيَهُمْ سُنَّةُ الْأَوَّلِينَ أَوْ يَأْتِيَهُمُ الْعَذَابُ قُبُلًا ﴿۵۵﴾

و چیزى مردم را مانع نشد از اینکه ایمان بیاورند زمانى که هدایت براى آنها آمد و (چیزى مانع آنها نشد از اینکه) از پروردگارشان طلب بخشش کنند، مگر اینکه سنّت پیشینیان در موردشان اجرا شود یا عذاب در مقابلشان قرار گیرد. ﴿۵۵﴾

برداشت از آیات ۵۵ ـ ۵۴

مجادله

سالک الی اللّه باید کوشش کند که در موضوعاتی که خدای تعالی در قرآن با توضیحات و مثل ها بیان فرموده مجادله نکند، هر چه بیشتر آنها را بپذیرد و از هدایت الهی استقبال کند و از خدای تعالی طلب بخشش نماید نیکوتر است والاّ خدای تعالی در دنیا و آخرت او را عذاب خواهد کرد.

«علّت فرستادن پیامبران»

وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَيُجَادِلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَاتَّخَذُوا آيَاتِي وَمَا أُنْذِرُوا هُزُوًا ﴿۵۶﴾

و (ما) نفرستادیم پیامبران را مگر به عنوان بشارت دهنده و ترساننده. ولى کافرین به باطل مجادله مى کنند تا حقّ را بوسیله این مجادله از بین ببرند و آیات مرا و آنچه را که از آن ترسانیده شده اند، به مسخره گرفتند. ﴿۵۶﴾

«اعراض از آیات خدا»

وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآيَاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهَا وَنَسِيَ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ إِنَّا جَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدَى فَلَنْ يَهْتَدُوا إِذًا أَبَدًا ﴿۵۷﴾

و چه کسى ظالمتر از کسى است که آیات پروردگارش به او تذکر داده مى شود پس از آن رو برمى گرداند و آنچه را که پیش فرستاده فراموش مى کند؟ ما بر دلهاى اینها پرده هایى انداخته ایم تا آن را نفهمند و در گوشهاى آنها سنگینى قرار دادیم و اگر آنها را به طرف هدایت دعوت کنى، پس هرگز در این وقت هیچگاه هدایت نمى شوند. ﴿۵۷﴾

«خدا بخشنده مهربان است»

وَرَبُّكَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ لَوْ يُؤَاخِذُهُمْ بِمَا كَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذَابَ بَلْ لَهُمْ مَوْعِدٌ لَنْ يَجِدُوا مِنْ دُونِهِ مَوْئِلًا ﴿۵۸﴾

و پروردگار تو بخشنده صاحب رحمت است. اگر آنها را به آنچه کرده اند مؤاخذه کند، حتما عذاب را براى آنها زودتر مى فرستاد. ولى براى آنها موعدى است که هرگز از آن راه فرارى نخواهند یافت. ﴿۵۸﴾

وَتِلْكَ الْقُرَى أَهْلَكْنَاهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَجَعَلْنَا لِمَهْلِكِهِمْ مَوْعِدًا ﴿۵۹﴾

و آن شهرهایى بوده است که ما وقتى که ظلم کرده اند، هلاکشان کرده ایم و براى هلاکتشان موعدى قرار داده ایم. ﴿۵۹﴾

برداشت از آیات ۵۹ ـ ۵۶

کلمات معصومین

سالک الی اللّه باید جدال و بحث های بی فایده را بخصوص در مقابل انبیاء و معصومین علیهم السلام کنار بگذارد و آیات الهی را به مسخره نگیرد و بداند که اگر کسی آیات پروردگار را سبک بشمارد، آنچنان توفیقاتش کم می شود که به هیچ وجه هدایت نخواهد شد. ولی پروردگار در عین حال مهربان است. اگر این مهربانی را نمی داشت، همه مردم مورد عذاب واقع می شدند، آنچنان که بعضی از گذشتگان که ظلم را به نهایت رسانده بودند هلاک شدند.

«قصّه حضرت موسی و خضر علیهماالسلام»

وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِفَتَاهُ لَا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُبًا ﴿۶۰﴾

و زمانى که موسى به (دوست) جوان همراه خود گفت: (از رفتن) باز نخواهم ایستاد تا به مجمع البحرین (محل برخورد دو دریا) برسم یا مدّت زیادى راه بروم. ﴿۶۰﴾

فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَيْنِهِمَا نَسِيَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَبًا ﴿۶۱﴾

پس وقتى که به مجمع البحرین (محل برخورد دو دریا) رسیدند، ماهى خود را فراموش کردند و ماهى راه خود را سرازیر در دریا پیش گرفت و رفت. ﴿۶۱﴾

فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَاهُ آتِنَا غَدَاءَنَا لَقَدْ لَقِينَا مِنْ سَفَرِنَا هَذَا نَصَبًا ﴿۶۲﴾

پس زمانى که از مجمع البحرین گذشتند، موسى به دوست جوانش گفت: غذاى ما را بیاور که قطعا ما از این سفرمان، سخت خستگى را احساس مى کنیم. ﴿۶۲﴾

قَالَ أَرَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنَا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَمَا أَنْسَانِيهُ إِلَّا الشَّيْطَانُ أَنْ أَذْكُرَهُ وَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَبًا ﴿۶۳﴾

دوست جوانش گفت: دیدى چه شد؟ وقتى که ما در کنار آن صخره استراحت کرده بودیم، پس من ماهى را فراموش کردم و جز شیطان این فراموشى را که من به یاد او باشم، بر من مستولى نکرده. و او راه خود را در دریا با کمال تعجّب گرفت و رفت. ﴿۶۳﴾

قَالَ ذَلِكَ مَا كُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلَى آثَارِهِمَا قَصَصًا ﴿۶۴﴾

موسى گفت: آن همان چیزى بود که ما مى خواستیم. پس از همان راهى که رفته بودند، برگشتند در حالى که به تحقیق خود ادامه مى دادند. ﴿۶۴﴾

فَوَجَدَا عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا ﴿۶۵﴾

پس (در آنجا) بنده اى از بندگان ما را، که ما رحمتى از طرف خودمان به او داده بودیم و علمى از ناحیه خودمان به او آموخته بودیم، پیدا کردند. ﴿۶۵﴾

قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا ﴿۶۶﴾

موسى به او گفت: آیا ممکن است من از تو پیروى کنم تا آنکه از آنچه مى دانى که مایه رشد است، به من تعلیم دهى؟ ﴿۶۶﴾

قَالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا ﴿۶۷﴾

گفت: قطعا تو هرگز نمى توانى با من صبر کنى. ﴿۶۷﴾

وَكَيْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا ﴿۶۸﴾

و چگونه مى توانى صبر کنى بر چیزى که از آن اطّلاع کاملى ندارى؟ ﴿۶۸﴾

قَالَ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ صَابِرًا وَلَا أَعْصِي لَكَ أَمْرًا ﴿۶۹﴾

(موسى) گفت: ان شاءاللّه خواهى دید که من صبر مى کنم و هیچ دستور تو را مخالفت نمى کنم. ﴿۶۹﴾

قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلَا تَسْأَلْنِي عَنْ شَيْءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْرًا ﴿۷۰﴾

(خضر) گفت: پس اگر مایلى پیروى مرا بکنى، پس از هیچ چیز از من سؤال نکن تا اینکه خودم براى تو آن را یادآورى کنم. ﴿۷۰﴾

فَانْطَلَقَا حَتَّى إِذَا رَكِبَا فِي السَّفِينَةِ خَرَقَهَا قَالَ أَخَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا لَقَدْ جِئْتَ شَيْئًا إِمْرًا ﴿۷۱﴾

پس آن دو نفر براه افتادند تا وقتى که سوار کشتى شدند. (خضر) کشتى را سوراخ کرد. (موسى) گفت: آیا کشتى را سوراخ کردى براى اینکه مسافرین آن را غرق کنى؟ قطعا کار تعجّب آورى را انجام دادى. ﴿۷۱﴾

قَالَ أَلَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا ﴿۷۲﴾

گفت: آیا من نگفتم که تو هرگز نمى توانى با من صبر کنى؟ ﴿۷۲﴾

قَالَ لَا تُؤَاخِذْنِي بِمَا نَسِيتُ وَلَا تُرْهِقْنِي مِنْ أَمْرِي عُسْرًا ﴿۷۳﴾

(موسى) گفت: مرا به آنچه که فراموش کردم، مؤاخذه نکن و به خاطر این کارم بر من سخت نگیر. ﴿۷۳﴾

فَانْطَلَقَا حَتَّى إِذَا لَقِيَا غُلَامًا فَقَتَلَهُ قَالَ أَقَتَلْتَ نَفْسًا زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَيْئًا نُكْرًا ﴿۷۴﴾‏

پس براه افتادند، تا آنکه نوجوانى را دیدند. پس خضر او را کشت. (موسى) گفت: آیا کشتى شخص بى گناهى را بدون آنکه او کسى را بکشد؟ قطعا کار منکرى انجام دادى. ﴿۷۴﴾

قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا ﴿۷۵﴾

(خضر) گفت: آیا من به تو نگفتم که تو هرگز نمى توانى با من صبر کنى؟ ﴿۷۵﴾

قَالَ إِنْ سَأَلْتُكَ عَنْ شَيْءٍ بَعْدَهَا فَلَا تُصَاحِبْنِي قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّي عُذْرًا ﴿۷۶﴾

(موسى) گفت: اگر بعد از این، من از چیزى از تو سؤال کردم، پس با من رفاقت نکن. چون از ناحیه من، تو معذور خواهى بود. ﴿۷۶﴾

فَانْطَلَقَا حَتَّى إِذَا أَتَيَا أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَمَا أَهْلَهَا فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِيهَا جِدَارًا يُرِيدُ أَنْ يَنْقَضَّ فَأَقَامَهُ قَالَ لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْرًا ﴿۷۷﴾

پس باز راه افتادند، تا آنجا که به اهل قریه اى رسیدند. آنها از اهل آن قریه غذا خواستند. پس اهل قریه اِبا کردند از اینکه آنها را مهمانى کنند. در این حال دیوارى را در آن قریه یافتند که مى خواست خراب شود، پس آن دیوار را سرپا کردند. (موسى) گفت: مگر مى خواستى بر این کار مزدى بگیرى؟ ﴿۷۷﴾

قَالَ هَذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَيْهِ صَبْرًا ﴿۷۸﴾

(خضر) گفت: این جدایى بین من و تو است، به زودى تأویل آنچه را که نتوانستى بر آن صبر کنى، به تو خبر مى دهم. ﴿۷۸﴾

أَمَّا السَّفِينَةُ فَكَانَتْ لِمَسَاكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِيبَهَا وَكَانَ وَرَاءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْبًا ﴿۷۹﴾

امّا کشتى؛ پس مالِ مساکینى بود که با آن در دریا کار مى کردند و من تصمیم گرفتم که معیوبش کنم، زیرا پشت سر آنها پادشاهى بود که غاصبانه هر کشتى را مى گرفت. ﴿۷۹﴾

وَأَمَّا الْغُلَامُ فَكَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينَا أَنْ يُرْهِقَهُمَا طُغْيَانًا وَكُفْرًا ﴿۸۰﴾

و امّا آن جوانک؛ پس پدر و مادر او مؤمن بودند، پس ما ترسیدیم که آنها را به سوى تجاوزگرى و کفر بکشاند. ﴿۸۰﴾

فَأَرَدْنَا أَنْ يُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَيْرًا مِنْهُ زَكَاةً وَأَقْرَبَ رُحْمًا ﴿۸۱﴾

و ما اراده کردیم اینکه پروردگار آنها بجاى این پسر، بهتر و پاکتر و مهربانتر به آنها بدهد. ﴿۸۱﴾

وَأَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلَامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَكَانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُمَا وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا فَأَرَادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَيَسْتَخْرِجَا كَنْزَهُمَا رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي ذَلِكَ تَأْوِيلُ مَا لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ صَبْرًا ﴿۸۲﴾

و امّا آن دیوار؛ پس مال دو نوجوان یتیمى در آن شهر بود و زیر این دیوار گنجى براى آنها بود و پدر و مادر آنها صالح بودند. پس پروردگارت اراده کرد که اینها به حدّ بلوغشان برسند و خودشان گنجشان را خارج کنند. این رحمتى از جانب پروردگارت بود و من این کارها را از پیش خود نکردم. این تأویل آنچه که نتوانستى بر آن صبر کنى، مى باشد. ﴿۸۲﴾

برداشت از آیات ۸۲ ـ ۶۰

قصه حضرت موسی و حضرت خضر علیهماالسلام

سالک الی اللّه باید از قصه حضرت موسی و خضر علیهماالسلام برداشت های زیر را استفاده کند:

۱ ـ باید اول در پی تحقیق از استاد و کسی که او را به رشد و کمال برساند، آن قدر حرکت کند تا خسته شود. این به خاطر آن است که بعدها قدر این زحمتش را بداند و استاد را به آسانی از دست ندهد.

۲ ـ نشانه ای، به هر وسیله ای که ممکن است از جانب خدای تعالی برای حقانیت استاد بجوید، تا مطمئن شود.

۳ ـ باید در مقابل استادش چون و چرا نداشته باشد و هر چه او می کند و یا به او دستور می دهد عملی نماید.

۴ ـ اگر روی عادت یا به خاطر تعلیمات گذشته، ایرادی به استاد گرفت، فوراً عذر خواهی کند.

۵ ـ زیاد اشتباه نکند تا بخواهد زیاد عذر خواهی کند که فرموده اند مؤمن گناه نمی کند تا بخواهد عذرخواهی کند.

۶ ـ سالک الی اللّه باید از اعمال و رفتار و گفتار استادش درس بگیرد و خود را مانند او و طبق دستور او بسازد و تربیت کند.

۷ ـ سالک الی اللّه باید خیرخواه صالحین و مؤمنین باشد و نگذارد اموال ایتام و فقراء از بین برود.

۸ ـ سالک الی اللّه باید با مردم ولو آنکه به او مهربانی نکنند، با شرح صدر برخورد کند و به آنها کمک نماید.

۹ ـ سالک الی اللّه با تعلیماتی که این سوره به او می دهد، استقامت را بفهمد و تجربه کند و همیشه در مقابل استاد و دستورات او استقامت داشته باشد.

«قصّه ذوالقرنین»

وَيَسْأَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْرًا ﴿۸۳﴾

و از تو، از ذوالقرنین مى پرسند. بگو: زود است که براى شما از او یادى تلاوت کنم. ﴿۸۳﴾

إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَآتَيْنَاهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ سَبَبًا ﴿۸۴﴾

قطعا ما براى او در روى زمین امکاناتى دادیم و از هر چیزى وسیله اى به او عنایت کردیم. ﴿۸۴﴾

فَأَتْبَعَ سَبَبًا ﴿۸۵﴾

پس او از (این) وسائل (استفاده) و پیروى کرد. ﴿۸۵﴾

حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِنْدَهَا قَوْمًا قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا ﴿۸۶﴾

تا وقتى که به محل غروب آفتاب رسید. خورشید را یافت که در چشمه گل آلودى غروب مى کند و در کنار آن، قومى را یافت که ما به او گفتیم: اى ذوالقرنین، یا آنها را عذاب مى کنى و یا در میان آنها نیکویى برقرار مى کنى؟ ﴿۸۶﴾

قَالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُكْرًا ﴿۸۷﴾

ذوالقرنین گفت: امّا کسى که ظلم کرده باشد، پس به زودى عذابش مى کنیم سپس به سوى پروردگارش رد مى شود. پس او را عذاب مى کند، عذابى که شناخته نشده باشد. ﴿۸۷﴾

وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاءً الْحُسْنَى وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا يُسْرًا ﴿۸۸﴾

و امّا کسى که ایمان آورده باشد و عمل صالح کند، پس براى او جزاى نیکوترى خواهد بود و ما براى او از کارهاى آسانمان فرمان مى دهیم. ﴿۸۸﴾

ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا ﴿۸۹﴾

سپس از وسائلى (که داشت)، پیروى کرد. ﴿۸۹﴾

حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِهَا سِتْرًا ﴿۹۰﴾

تا آنکه رسید به محل طلوع خورشید. خورشید را این چنین یافت که بر جمعیتى طلوع مى کند که براى آنها در برابر خورشید پوششى قرار نداده بودیم. ﴿۹۰﴾

كَذَلِكَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَيْهِ خُبْرًا ﴿۹۱﴾

این چنین بود و ما به خوبى از امکاناتى که نزد ذوالقرنین بود، اطّلاع داشتیم. ﴿۹۱﴾

ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا ﴿۹۲﴾

سپس از وسائلى (که در اختیارش بود)، پیروى کرد. ﴿۹۲﴾

حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمَا قَوْمًا لَا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا ﴿۹۳﴾

تا آنجا که بین دو کوه رسید. در کنار آن دو کوه جمعیتى را دید که هیچ حرفى را نمى فهمیدند. ﴿۹۳﴾

قَالُوا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجًا عَلَى أَنْ تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ سَدًّا ﴿۹۴﴾

گفتند: اى ذوالقرنین، قطعا یأجوج و مأجوج فسادکنندگان در زمین اند. پس آیا ممکن است ما براى تو مخارج را بدهیم تا اینکه تو بین ما و بین آنها سدّى بسازى؟ ﴿۹۴﴾

قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْمًا ﴿۹۵﴾

ذوالقرنین گفت: آن امکاناتى که پروردگارم در این خصوص در اختیار من قرار داده، بهتر است. پس شما به من با نیرویتان کمک کنید تا من بین شما و بین آنها سدّ محکمى بسازم. ﴿۹۵﴾

آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّى إِذَا سَاوَى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قَالَ انْفُخُوا حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْرًا ﴿۹۶﴾

قطعات بزرگ آهن را براى من بیاورید تا آنجا که بین دو کوه مساوى شود. گفت: آن قدر بدمید تا وقتى که دمیدن شما آن آهن را آتش نماید. گفت: مس گداخته برایم بیاورید تا روى آن بریزم. ﴿۹۶﴾

فَمَا اسْطَاعُوا أَنْ يَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا ﴿۹۷﴾‏

پس آنها نتوانستند بر آن بالا بروند و نتوانستند که او را سوراخ کنند. ﴿۹۷﴾

قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّي فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاءَ وَكَانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا ﴿۹۸﴾

ذوالقرنین گفت: این رحمتى است از طرف پروردگارم. پس زمانى که وعده پروردگارم برسد، خدا آن را درهم مى کوبد و وعده پروردگارم حقّ است. ﴿۹۸﴾

برداشت از آیات ۹۸ ـ ۸۳

قضیه ذوالقرنین

سالک الی اللّه باید از قضیه ذوالقرنین برداشت ها و پندهای زیر را بیاموزد:

۱ – نباید فکر کند که تنها آخرت را باید آباد کند و به فکر دنیایش نباشد، بلکه اگر می تواند از شرق تا غرب عالم را مانند ذوالقرنین تسخیر کند و به امور مردم رسیدگی نماید.

۲ – باید مفسدین و مردم آزارها را سرکوب کند و نگذارد آنها در دنیا بیش از حد تجاوز کنند.

۳ – باید در همه امور بخصوص کارهای سخت دارای استقامت باشد و نگذارد شکست بخورد.

۴ – نباید فکر کند که همه کارها باید غیر عادی انجام شود و از وسیله ها و اسباب ها استفاده نکند.

۵ – باید به مردم مؤمن مهربان باشد تا به او کمک کنند و کارهایی که او می خواهد انجام دهد آنها هم با او باشند.

۶ – باید همه کارها را از رحمت الهی بداند و هیچگاه به خود مغرور نشود.

۷ – باید از این قضیه و قضیه اصحاب کهف این گونه برداشت کند که اگر اقتضاء کرد؛ باید برای خدا از همه چیز بگذرد، چنانکه اصحاب کهف گذشتند و اگر اقتضاء کرد باید از همه وسایل برای خدا و در راه او استفاده کند، چنانکه ذوالقرنین انجام داد.

وَتَرَكْنَا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ فِي بَعْضٍ وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْنَاهُمْ جَمْعًا ﴿۹۹﴾

و ما در روز قیامت آنها را رها مى کنیم که بعضیشان در بعضى موج زنند و در صور دمیده مى شود، پس همه آنها را جمع خواهیم کرد. ﴿۹۹﴾

«نشان دادن جهنّم به کفّار»

وَعَرَضْنَا جَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ لِلْكَافِرِينَ عَرْضًا ﴿۱۰۰﴾

و براى کفّار روز قیامت جهنّم را عرضه مى کنیم تا آن را ببینند. ﴿۱۰۰﴾

الَّذِينَ كَانَتْ أَعْيُنُهُمْ فِي غِطَاءٍ عَنْ ذِكْرِي وَكَانُوا لَا يَسْتَطِيعُونَ سَمْعًا ﴿۱۰۱﴾

کسانى که چشمهایشان در پرده اى از ذکر ما بود و قدرت شنوائى نداشتند. ﴿۱۰۱﴾

أَفَحَسِبَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ يَتَّخِذُوا عِبَادِي مِنْ دُونِي أَوْلِيَاءَ إِنَّا أَعْتَدْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ نُزُلًا ﴿۱۰۲﴾

آیا پس کسانى که کافرند، گمان مى کنند که بندگان من غیر از من را براى خود اولیاء مى گیرند؟ قطعا ما جهنّم را براى کافران محلّ پذیرائى، آماده کرده ایم. ﴿۱۰۲﴾

«زیانکارترین انسانها»

قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا ﴿۱۰۳﴾

بگو: آیا به شما خبر بدهیم که زیانکارترین مردم در جهت اعمال کیست؟ ﴿۱۰۳﴾

الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا ﴿۱۰۴﴾

کسانى هستند که سعى آنها در زندگى دنیا، نابود شده و حال اینکه آنها گمان مى کنند که قطعا آنها کار نیک انجام مى دهند. ﴿۱۰۴﴾

أُولَئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْنًا ﴿۱۰۵﴾

اینها کسانى هستند که به نشانه هاى پروردگارشان و ملاقات او کافر شدند، پس اعمالشان حبط و نابود شد و ما براى آنها روز قیامت میزانى برپا نمى کنیم. ﴿۱۰۵﴾

ذَلِكَ جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا كَفَرُوا وَاتَّخَذُوا آيَاتِي وَرُسُلِي هُزُوًا ﴿۱۰۶﴾

این جزاى آنها است، جهنّم به خاطر آنچه که کافر شدند و نشانه ها و پیامبران مرا به مسخره گرفتند خواهد بود. ﴿۱۰۶﴾

«بهشت فردوس»

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا ﴿۱۰۷﴾

قطعا کسانى که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده اند، براى آنها بهشتهاى فردوس منزلگاه خواهد بود. ﴿۱۰۷﴾

خَالِدِينَ فِيهَا لَا يَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا ﴿۱۰۸﴾

در آن همیشه هستند و هرگز نمى خواهند که از آن بهشت جدا شوند. ﴿۱۰۸﴾

برداشت از آیات ۱۰۸ ـ ۱۰۳

اهمیت زندگی در عالم آخرت

سالک الی اللّه باید بداند، اگر از زندگی دنیا فقط برای رفاه و آسایش دنیایش استفاده کند و فکر کند که خدای تعالی او را تنها برای همان زندگی خلق کرده است، از همه مردم زیانکارتر، اعمال خوبش بی ارزش و در روز قیامت برای اعمال نیکش چیزی از اجر نخواهد بود و اگر نشانه ها و دین خدا را به بازی بگیرد و به آنها کافر شود، در جهنّم قرار خواهد گرفت. ولی اگر راه و روش صحیحی را انتخاب کند و به آخرت ایمان کامل داشته باشد، در بهشت عدن دائماً می ماند و هیچ گاه از آن جدا نمی شود.

«کلمات خدا پایان ناپذیر است»

قُلْ لَوْ كَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِكَلِمَاتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِمَاتُ رَبِّي وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَدًا ﴿۱۰۹﴾

بگو: اگر دریا براى کلمات پروردگارم مرکب شود، دریا قبل از آنکه کلمات پروردگارم پایان پذیرد، تمام مى شود، اگر چه مانند آن دریا را به کمک بیاوریم. ﴿۱۰۹﴾

«فرق پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با سایر افراد بشر»

قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا ﴿۱۱۰﴾

بگو: جز این نیست که من بشرى مثل شما هستم، فقط به من وحى مى شود، جز این نیست که خداى شما خداى یکتایى است. پس کسى که دیدار پروردگارش را امیدوار است، باید عمل کند عمل شایسته اى، و احدى را در عبادت پروردگارش شریک قرار ندهد. ﴿۱۱۰﴾

برداشت از آیه ۱۱۰

دیدار با خدا

سالک الی اللّه باید بداند که آنچه سبب ملاقات با پروردگار می شود، اول اعمال صالحه است و دوم اینکه، هیچ کس و هیچ چیز را با خدای تعالی شریک قرار ندهد.