۷ صفر ۱۴۲۶ قمری – میلاد حضرت موسی بن جعفر امام کاظم (علیه السلام)
أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
الحمدلله و الصلاة و السلام علی رسولالله و علی آله آلالله، لاسیما علی بقیةالله روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنةالدائمة علی أعدائهم أجمعین، من الآن الی قیام یوم الدین.
«أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ * بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * وَلَقَدْ آتَيْنَا إِبْرَاهِيمَ رُشْدَهُ مِن قَبْلُ وَ كُنَّا بِه عَالِمِينَ * إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِي أَنتُمْ لَهَا عَاكِفُونَ * قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءنَا لَهَا عَابِدِينَ» (انبیاء/51-53)
سُرور سالک الی الله و سُرور مردم غافل
میلاد مسعود حضرت امام موسی ابن جعفر صلواتالله و سلامه علیه را به پیشگاه مقدس حضرت بقیةالله ارواحنا فداه تبریک عرض میکنیم و امیدواریم همهی ما زیر سایهی آن حضرت از همهی برکتها و خیرها و سلامتیها، مخصوصاً در سال آیندهی شمسی برخوردار باشیم و حضرت بقیةالله را از خود راضی کنیم. اگر چه مناسب بود امروز به مجلس جشن و سرور بپردازیم، ولی سرور اهل علم و دانش، آنهایی که فهمیدهاند که تنها این دنیا نیست که به آن فکر کنند، تنها این دنیا نیست که آن را مورد توجه قرار بدهند، و سرورشان إنشاءالله آن وقتی است که در این دنیا امام زمانشان بیاید و در آخرت با خاندان عصمت و طهارت محشور باشند، لذا هر چیزی که سبب شود آنها به حقایق دست پیدا کنند همان مایهی سرور آنها است. سرور یک دانشمند، یک انسان فهیم، یک انسانی که از خواب غفلت بیدار شده در آن است که راه نجاتی از گرفتاریها پیدا کند، ولی سرور کسانی که فقط جلوی پایشان را میبینند، عمیق نیستند، متفکر نیستند، به آخرت فکر نمیکنند، به آیندهی خود توجه ندارند در همین مسائل مختلفی است که هست، حالا به وسیلهی گناه کردن باشد یا به غیر گناه و بالأخره با غفلت از یاد خدا باشد، سرور آنها در این است – چنانکه شاید در تلویزیونهای خارجی و حتی یک بخشی از داخلی ملاحظه میکنید- که شادی و سرور را در گفتن دروغ در بعضی از شوخیهای موذی برای دیگران قرار دادهاند، سرورشان این است که چیزهای منفجره درست کنند، مردم را بترسانند، زخمی کنند و بالأخره یک صدایی بلند شود تا آنها تفریحی کرده باشند، سرورشان در این است که دور سفرهی هفتسین که هیچ معنایی برای یک عاقل ندارد بنشینند و سال را تحویل کنند، سرورشان در این است که به عنوان سیزده به در از شهر خارج شوند و زراعتهای مردم را پایمال کنند و کلی صدمات و ضررهایی بر جان و مال خودشان و دیگران بهوجود بیاورند، اینها برای کسانی است که عمیق نیستند، لحظهای را مشاهده میکنند، ولی آنچه که برای یک سالک الی الله، یک دانشمند، یک متفکر واقعی، یک فردی که خود را ابدی میداند، خود را همیشگی میداند، زندگی خود را وابسته به زندگی خدایتعالی و ائمهی اطهار مشاهده میکند، این شخص سرورش در این است که یک چیزی یاد بگیرد که آن زندگی دائمی را پر از سرور و آرامش قرار بدهد و ایمانش را تقویت کند.
رشد و کمالات حضرت ابراهیم علیهالسلام از عالم ذر بوده است
شما در همین آیاتی که تصادفاً به این هفته افتاده و پیش آمده دقت کنید؛ قضیهی حضرت ابراهیم را من تا به آخر به شکلی قرار دادهام که بخوانند و بعد برداشت از کل آن بکنند؛ اول خدایتعالی میفرماید: «وَلَقَدْ آتَيْنَا إِبْرَاهِيمَ رُشْدَهُ» ما به حضرت ابراهیم رشدش را دادیم «مِن قَبْلُ»، آن زمانی که حضرت ابراهیم با پدرش یا عمویش سخن میگوید و بحث میکند هنوز در سنین نوجوانی بوده، چون قضایا را خدایتعالی خلاصه کرده و اولش این است که «قَالَ بَل رَّبُّكُمْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» (انبیاء/56)، با پدرش بحث میکند و مطالبی را -که در بعد عرض میکنم- بیان میکند. این رشدی که خدا به او از قبل عنایت کرده همان رشدی است که در عالم ذر به او عنایت فرموده، معنای دیگری ندارد، یعنی در عالم ذر – همانطوری که امروز در دعای ندبه خواندید- خدایتعالی با همهی مردم میثاق بست که وقتی وارد دنیا شدید – خوب دقت کنید- دنیا را جلسهی امتحان بدانید، زرق و برق دنیا شما را نگیرد، ثروت و قدرت دنیا شما را نگیرد، جاه و مقام دنیا شما را نگیرد، وقتی وارد دنیا شدید باید زهد در دنیا داشته باشید، «فشَرَطْتَ عَلَيْهِمُ الزُّهْدَ فِي دَرَجَاتِ هَذِهِ الدُّنْيَا الدَّنِيَّةِ» (بحار الأنوار/ج 99، ص 104). دنیا درجات مختلفی دارد: یک درجهاش مقام است، یک درجهاش ثروت است، یک درجهاش مثلاً معروفیت و شهرت است، یک درجهاش ممکن است محبوبیت باشد، حتی سخاوتهای بیجا، حتی کارهایی که انسان برای مردم میکند که مردم او را یک آدم بزرگ و محترم و سخاوتمند بدانند، اینها یک درجاتی است که در دنیا هست؛ از شما خواستهاند، با شما شرط کردهاند که در این دنیا به این چیزها نگرایید، زهد داشته باشید، نه اینکه مقام نداشته باشید! ثروت نداشته باشید! بلکه دلبستگی نداشته باشید، چون هر چه ثروت باشد، هر چه قدرت باشد، اما دلبستگی نباشد، وابستگی نباشد، این قدرت و این ثروت و این شهرت مسئلهای نیست، مهم نیست، اهمیت ندارد، پیغمبر اکرم از همه معروفتر بود، خیلی از ثروتمندها بودند، حضرت سلیمان از همه ثروتمندتر بود، آصف بن برخیا آن قدرت عجیب را داشت، اما خدا آنها را میستاید، چرا؟ برای اینکه دلشان به این کار بستگی نداشت، بستگی نداشته باشید. خدای تعالی زهد در این دنیا را شرط کرد، «وَ زُخْرُفِهَا» زینتهای دنیا را، «وَ زِبْرِجِهَا فَشَرَطُوا لَكَ ذَلِك». این را بدانید، توجه این جملات به انبیاء است ولی همهی مردم این تعهد را دادند، فرقی که بین انبیاء و سایرین بود این بود که سایرین به وعدهشان وفا نکردند و یا خدا میدانست که اینها روی اختیار خودشان به وعدههایشان وفا نمیکنند، ولی انبیاء را میدانست که وفا میکنند، «فَشَرَطُوا لَكَ ذَلِك وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفَاءَ بِهِ»، و خدایا تو میدانستی که اینها به آن وفا میکنند، «وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفَاءَ بِهِ فَقَبِلْتَهُمْ» قبولشان کردی، «وَ قَرَّبْتَهُمْ» (فرازهایی از دعای ندبه) مقربشان کردی و بالأخره آنها را به عنوان رهبر و امام و انبیاء برای مردم قرار دادی، این معنای «رُشْدَهُ مِن قَبْلُ» است. حضرت ابراهیم در قبل رشدش را بخاطر تعهدی که داده بود و وفای به عهدش و قاطعیتش دریافت کرده و آنچنان قاطعیت داشت که خدایتعالی میدانست که او تخطی نمیکند. ما آن قدر ضعیف هستیم که به خودمان اعتماد نداریم، اگر وعدهای به کسی دادیم که فردا – به همین نزدیکی- یک کاری را میکنیم میبینیم که از خودمان اگر بپرسیم که آیا به این وعدهات وفا خواهی کرد؟ میگوید: اطمینان ندارم، نمیدانم، اما در عالم ذر، حضرت ابراهیم با خدا عهد کرده که در دنیا زخرفش، زبرجش، مقامش، قدرتش، اینها او را نگیرد؛ حضرت ابراهیم یک ثروتمند عجیبی بود، قدرتمند عجیبی بود، معروفیت عجیبی داشت، اما هیچکدام او را نگرفت، فرزندان خوبی داشت، تا گفتند فرزندت را ذبح کن، ذبح کرد و میخواست ذبح بکند، چون کارهایی که مربوط به او بود انجام داد. رشدش را از قبل به او عنایت کردیم، «وَكُنَّا بِه عَالِمِينَ»، این جمله هم عجیب است! همانطوری که در دعای ندبه میگوید: «وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفَاءَ بِهِ»، اینجا هم میفرماید: «وَكُنَّا بِه عَالِمِينَ»، این یک مقداری توضیح دارد که اهل فهم فهمیدند.
دوری از رسومات غلط گذشتگان
حضرت ابراهیم یک فردی بسیار بزرگ است که بعد از پیغمبر اسلام بالاترین و مقامش رفیعترین است، اینجا وقتی که با اقوام و خویشاوندان و بخصوص عمویش یا پدرش صحبت میکند، میگوید: این تماثیلی که شما برای خودتان درست کردید، مجسمهها، عکسها، این چیزهایی که برای خدا مثل میزنید، «مَا هَذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِي أَنتُمْ لَهَا عَاكِفُونَ» – این قسمت امروز خیلی مناسب است آقایان- «قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءنَا لَهَا عَابِدِينَ»، ما پدرانمان را دیدیم که همینها را میپرستیدند، پدرانمان! پدران شما چه کسانی هستند؟ پدران شما یک مشت افراد بازیکننده بودند، میخواستند بازی کنند، بازی از کودکی تا به بزرگی رشد کرده و برترین هم شده، آنچنان بازی در زمان ما رشده کرده که اگر یک فردی در زمان ما پیدا شود که تقوایش برتر و علمش بالاتر باشد آنقدر معروف نمیشود که یک بازیکن در اقسام و قسمتهای مختلف ورزش یا غیر ورزش، ارزش داشته باشد و همهی ما دلمان میخواهد عقب سر آنها حرکت کنیم. چرا سیزده به در میروید؟ نمیدانیم! چرا شب چهارشنبه سوری را اینطور اهمیت میدهید؟ جداً من الآن از همهی شما میخواهم که یک فایدهی کوچک، لااقل به اندازهای که یک فوتبالیست توپ را به دروازه میاندازد – یک بازیگر است دیگر- و یک جام طلایی میگیرد، به همین اندازه یک فایدهای نقل کنید تا من هم از سال آینده هم در چهارشنبه سوری شما شرکت کنم و هم در سیزده به در شما. ببینید غیر از این جمله را میتوانید بگویید که کفار بتپرست زمان ابراهیمی که ابراهیم را آتش زدند و میخواستند آتش بزنند گفتند؟ چیز دیگری داریم بگوییم؟ «قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءنَا لَهَا عَابِدِينَ»، این یک رسم است! همین چند روز قبل، قبل از روز سهشنبه بود ظاهراً، در تلویزیون ایران، از مردم سؤال میکردند که شب چهارشنبه سوری چیست؟ همه میگفتند: نمیدانیم! چرا انجام میدهید؟ خب گذشتههای ما انجام میدادند، ببینید با این آیه چقدر تطبیق میکنیم؟ شما روز سیزده به در بروید از این مردم که تعطیل کردهاند و به بیابان ریختهاند و زنها و مردها با هم همه مشغول فحشاء هستند بپرسید چرا این کار را میکنید؟ ببینید چه میگویند؟ «قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءنَا لَهَا عَابِدِينَ» اگر غیر از این کلام را گفتند ؟ از دوستانی که در مجلس حرف مرا میشنوند نه، از مردم معمولی بپرسید چرا؟ چرا این کار را میکنید؟ میگویند: خب رسم است، قبلیها کردند، هر سال خودمان انجام دادیم. کوچکترین فایدهای…
یک بشر، یک لحظهی عمرش باید حساب شود، فایدهای برایش داشته باشد. میگویند وقت طلاست، از طلا هم گرانتر است، چون طلا را اگر گم کردید میتوانید بروید از بازار بخرید، ولی وقت را دیگر نمیشود برگرداند، این وقت با ارزشتان. آباء ما این کار را کردهاند! مردم چه میگویند! دخترم اگر دورهی تحصیلات عالیه را نگذارند اقوام سرزنش میکنند! دختر بیچاره را دوازده سال گرفتارش میکنند، بعد هم منحرفش میکنند، برای اینکه مردم، همسایهها، قوم و خویشها میگویند این چرا تحصیلات عالیه نکرده؟ و الا من مکرر از افراد ثروتمند سؤال کردم، ، که آقا شما میخواهی دخترت بعد برود کارمند دولت بشود؟ میگوید: نه، من الحمدلله آنقدر ثروت دارم که از این حرفها کنار هستم، پس چرا این کار را میکنی؟ بد است! مردم حرف میزنند، همین جمله، «وَجَدْنَا آبَاءنَا لَهَا عَابِدِينَ». حضرت ابراهیم میدانید چه گفت؟ به ما هم حضرت ابراهیم میگوید، این قرآن برای مردم زمان ابراهیم نیست، و الا لغو بود برای ما نقل کنند، این حکایتها را خدای تعالی میفرماید که ما یاد بگیریم، «لَقَدْ كُنتُمْ»، شما، «کنتم» خودش معنی شما را میرساند، «أَنتُمْ» تأکید است، شما، شما، و پدران شما «فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ» (انبیاء/54) در گمراهی آشکارایی هستید.
تا میتوانید نفاق نداشته باشید
من بحثم دربارهی شرح صدر بود، میخواستم در آنباره صحبت کنم ولی این چند جمله را برای دوستان عرض میکنم که تا میتوانید منافق نباشید، اِ ! چه حرف تندی به ما زدی! همین را میگویم. اگر شما همراه آنهایی که آباءتان «وَجَدْنَا آبَاءنَا لَهَا عَابِدِينَ» بودید، از صف حضرت ابراهیم جدا شده، به صف قوم حضرت ابراهیم، همان بتپرستان وارد خواهید شد. بدترین چیزها نفاق است. یک وقتی در مشهد یک عدهای با ما خیلی رفیق بودند، البته نه در برنامههای تزکیهی نفس، از بازاریهای مشهد بودند، ما رفته بودیم در جاغرق – یک ده ییلاقی در مشهد است- بالای کوه یک منزلی از دوستان بود، من آنجا بودم، دیدم از کنار رودخانه صدای یک آهنگ تندی میآید، برای نهی از منکر رفتیم، از بالا نگاه کردم دیدم رفقای خودمان هستند و همینهایی که نماز جماعت میآیند، مشغول قمار هم هستند، آهنگ هم جدا، من آنجا معنی نفاق را فهمیدم. فردا هم که باز نماز بود، چون مغازهشان نزدیک مسجد ما بود، نماز ما آمده بودند، خب من خجالت کشیدم بروم نهی از منکر کنم، واقعاً خجالت کشیدم! آنها هم نمیدانستند که من دیدم. کاری نکنیم که تحت تأثیر دیگران واقع شویم، من یقین داشتم که آنها تحت تأثیر چند رفیق بدی که همراهشان بود واقع شدند، آن قدر هم بد نبودند. تحت تأثیر فامیل، اقوام واقع نشوید که خدای نکرده به گناه بیافتید، گناه نکنید، بقیهاش با خودتان، وقتتان برای شما ارزش دارد یا ندارد، من فکر میکنم وقت خیلی ارزش دارد، اگر ما بفهمیم که وقتمان چقدر ارزش دارد آن کاری را میکنیم که حضرت فضه میکرد، قرآن را تمام حفظ بود، اگر سؤالی از او میکردند با اشاره قرآن میخواند، جایی که کلام خدا باشد چه کلامی ارزش دارد که انسان بشنود و یا بگوید؟.
خرافات نوروز
فکر نکنید که من با بهار و فروردین و حتی تحویل سال مخالف هستم، نه، اینها همه جای خودش هست، روز اول فروردین روز اولی است که بهار شروع میشود. من یک وقت در مکه بودم، در مسجدالحرام، موقع تحویل سال بود، البته من خودم زیاد متوجه نبودم، کنار یک عالم بزرگ اهل سنت نشسته بودم، یک عده از ایرانیها هم آنجا بودند و یکدفعه شروع کردند در مسجدالحرام به سوتزدن و دستزدن، این عالم از من پرسید چه خبر شد؟ نگاه کرد دید ایرانیها هستند، از من پرسید، من یادم آمد تحویل سال است، گفتم از همین لحظه – میخواهم بگویم من دفاع هم کردم- از همین لحظه بهار شروع شده، گفت: خب شروع شود. گفتم: ایران یک مملکتی است که برف زیادی میآید، مردم در زمستان در فشار هستند و چون از این لحظه آغاز بهار است و آن فشارها تمام میشود اینها خوشحال هستند و لذا ابراز خوشحالی میکنند، بالأخره اینطوری جواب دادیم، ولو اینکه شما میدانید که این حرف بر خلاف حقیقت بود که من گفتم و همان « قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءنَا لَهَا عَابِدِينَ» است. دیگر او از تفصیلش خبر نداشت، از اینکه ماهی آزاد داخل حوض را بگیرید بکنید داخل شیشه، حالا این را من نمیدانم فلسفهاش چه هست؟ و آنجا میگذارید و بعد هم دست بچهها میدهید خفهاش میکنند از آن هم اطلاع نداشت، او هم نپرسید و ما هم چون جوابی نداشتیم نگفتیم. از اینکه زن و مرد نامحرم، با هم روبرو میشوند و خانمها آرایش میکنند و در خانههای دوستان نامحرم میروند و خودشان را نشان میدهند، از آن هم خبر نداشت. از چهارشنبه سوری هم خبر نداشت. از سیزده به در هم خبر نداشت و خلاصه از خیلی از چیزها خبر نداشت. خب الحمدلله، همین اندازه که این را گفتیم… یک وقتی میگفتند در ترکیه یک دریاچهای هست که یک روز معینی بعضی از متعصبین و همان افرادی که مثل ما در آنجا هستند، ماست میبرند این دریاچهی بزرگ را دوغ کنند. باور کنید همینطور که شما به آنها میخندید آنها هم به شما میخندند. دوغ کنند! خب حالا این دوغ بشود چه میشود؟ آنها یک نتیجهای میگیرند که هر وقت صد در صد دوغ شد – چون آبش نمک هم دارد احتیاج به نمک ندارد- دنیا قیامت میشود، خب یک چیزی هست. ما هم اگر یک جایی پیدا میکردیم که دوغی درست میکردیم، اقلا قیامت صغری پیدا میشد خیلی خوب بود.
عدد سیزده نحس نیست
ببینید! این در همه جا هست، در اروپا هست، شما فکر میکنید اینکه سیزده نحس است را چه کسانی به ما تحمیل کردند؟ در کتابها هست و من هم در بعضی از کتابهایم نوشتهام، این مال اروپاییها است، یکی از دانشمندان نویسنده که به یک جهتی نمیخواهم اسمش را ببرم – فوت کرده- این میگفت: سازمان ملل رفتم، در ساختمان سازمان ملل، طبقه به طبقه را که به من نشان میدادند، طبقهی دوازدهم را دیدم، یک دفعه دیدم طبقهی چهاردهم هستم، اول فکر کردم من اشتباه کردم، بعد پرسیدم طبقهی سیزدهم چه شد؟ گفتند: اینجا طبقهی سیزدهم ندارد، به جهت اینکه سیزده نحس است! سیزده نفر دور هم جمع نمیشوند! ولی مولای ما امیرالمؤمنین، که یا با ارادهی خودش و یا با ارادهی خدا، روز سیزده رجب متولد میشود و علاوه بر اینکه نحسی نداشته، تمام عالم ماسویالله را به سعادت کشانده، این معنی سیزده است. من شاید خودم از اول کودکی تا به حال، سیزده به در از خانه خارج نشدم، هیچ وقت هم نحسی ندیدم. یک روز در خانه بنشینید، یک روز در این کارهای دیگران نروید، خودتان را شبیه به آنها هم قرار ندهید، «مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ فهو مِنْهُم» (مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل/ج 17، ص 440) کسی که خودش را شبیه به جمعیتی بکند از همانها است. حالا منزلمان هم کنار شهر است ما یک قدمی برویم تا بیابان یک قدمی بزنیم و برگردیم بگوییم سیزده به در، چهارده به تو، حالا اگر ما اینها را نگوییم شاید چهارده وارد نشود؟ حالا بقیهی شعرش بد است من بخوانم، شاید اکثرتان هم میدانید. روز تولد حضرت موسیبنجعفر است گفتم یک مقداری شما را بخندانم.
عمل کردن به حرف خوب
یک مقداری فکر کنید، اینها میدانید چه گفتند؟ «قَالُوا أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنتَ مِنَ اللَّاعِبِينَ» (انبیاء/55) آخر یکی از خصوصیات یک سالک الی الله این است که حرف را بشنود؛ به شخص نگاه نکند، هم روایت دارد، هم در قرآن آمده، هم در شعر گفتهاند، آیهی قرآن: «الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ» (زمر/18)، صاحبان لب و صاحبان مغز آنهایی هستند که حرف را گوش میدهند، خوبهای آن را برای خودشان جمع میکنند و عمل میکنند. روایت هم میگوید: «انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال» (غررالحکم، ص361) ، نگو فلانی چنین حرفی را زده، به حرف توجه کن و نگاه کن حرف چقدر حکمتآمیز است، عمل کن. شاعر هم میگوید: «تو سخن را نگر که حالش چیست؟ / برگذارندهی سخن منگر». ما متأسفانه در درسهای علمیمان، در مباحثمان، همینکه میرسیم به اسم یک شخصیتی، شخصیت سیاسی باشد یا یک شخصیت معروف علمی باشد، یا یک شخصیت معروف باتقوایی باشد، که فلانی مطلب را گفته، مجبور هستیم بگوییم بله، ببخشید، و حال اینکه خلاف است. «أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ»، ببینید، به طرف نگاه میکنند، تو به حق به طرف ما آمدی؟ «أَمْ أَنتَ مِنَ اللَّاعِبِينَ»، یا آمدی با ما بازی کنی؟ چون تا حالا هر چه دیدند بازیگر دیدند و بازیکننده، هر چه ما به اصطلاح آمر به معروف و ناهی از منکر دیدیم بازیگر و بازیکننده بودند. شاید خود من -إنشاءالله که اینطوری نباشم- منبر میروم و شما را با حرفهای بیهودهام بازی میدهم. همهی شما امروز که روز تولد حضرت موسیبنجعفر است از خدا بخواهید که اگر یک لحظه، من اینگونه بنا شد باشم، خدا قبل از آن مرگ مرا برساند. بازی کردن با مردم یعنی چه؟ «أَمْ أَنتَ مِنَ اللَّاعِبِينَ»، با یک شرح صدری! ما باشیم عصبانی میشویم، من چه کردم که شما خیال میکنید من با شما بازی میکنم؟ از شما چه توقعی داشتم؟ من که از روز اول گفتم: «يَا قَوْمِ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا» (هود/51) حضرت ابراهیم این را میگوید، من که از شما مزدی نمیخواهم، اگر بخواهم با شما باشم خب من هم با شماها در بتخانه میآیم، عبادت میکنم، عمویم که آذر باشد ایشان به ما لطف بیشتری پیدا میکند، شما به ما محبت پیدا میکنید، همه با هم، متحد، دوست، صمیمی، رفت و آمد…
قاطعیت در برابر کفر و بیهودگی
در عین حال چیزی نمیگوید، میگوید: «قَالَ بَل رَّبُّكُمْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» (انبیاء/56) آخر این بتهایی که شما میپرستید و در بتخانه گذاشتید، اینها همان بتخانه را نمیتوانند جارو کنند، زیردست و پای خودشان را جارویی بزنند؛ رب شما رب آسمانها و زمین است، آن کسی که همهی اینها را خلقت کرده و من بر این موضوع شاهد هستم، حضرت ابراهیم خیلی مقام دارد، همهی اینها را من دیدهام، در عالم ذر، در عالم ارواح، در عالمی که متصل به عالم وحی بودم. ولی یک کاری تصمیم دارم با قاطعیت بکنم. ای کاش شما هم همینطوری باشید، یک قاطعیتی پیدا بکنید، در مقابل کفر و ظلم و بیهودگی ایستادگی کاملی داشته باشید. «تَاللَّهِ»، قسم میخورد، «لَأَكِيدَنَّ أَصْنَامَكُم» (انبیاء/57)، این بتهای شما را من یک طوری پدرشان را در میآورم، کیدشان میکنم، مخفی، وقتی که شما پشت کردید و روز سیزده به در رفتید ما درستشان میکنیم، آنها یک چنین روزی داشتند، همه شان خارج از شهر میرفتند، این رسمی بوده که همیشه بوده، در کنار این رود أرس که اصحاب رس بودند دوازده تا بت داشتند درختهای صنوبر را میپرستیدند و روز سیزده که میشد همه برای تفریح در بیابانها منتشر میشدند، این همان رسم است که دارد انجام میشود، در روایات هم دارد، آنها هم ظاهراً روز سیزده به در میرفتند نمیدانم، بالأخره یک روزی همهی آنها بیرون رفتند. حضرت ابراهیم مثل شماها بود بیرون نرفت، در خانه نشسته، ولی بلند شده یک تبری دست گرفته، وارد بتخانه شد، درِ بتخانه را هم – آنقدر مطمئن بودند، چون حضرت ابراهیم تنها بود- در بتخانه را هم نبسته بودند، اگر هم بسته بودند خیلی محکم نبسته بودند، وارد بتخانه میشود و همه را میشکند، فقط آن بزرگی، یک بت بزرگ مانده بود، چون بتپرست، مشرک، به یکی دو تا خدا نمیتواند اکتفاء بکند، این را بدانید، در آن آیه هم میفرماید: «لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ» (انبیاء/22) این آلهة جمع إله است، إلا الله، چون نزد این خدا میآید می بیند حاجتش داده نشد خب آدم باید یک امیدی داشته باشد، آنجا میرود میبیند حاجتش داده نشد، میرود یک بت دیگر درست میکند. من در بنارس هندوستان- الان هم هست- یک بتخانه دیدم، بیست و دو تا گنبد داشت، زیر هر گنبد سه تا بت بود، اینها هر کدامشان یک خدمتی شاید به مریدانشان میکردند، این بت پول است، هر کسی پول میخواهد اینجا برود، ما که رفتیم چیزی گیرمان نیامد، البته شاید چون ما کافر به آنها بودیم به کفارشان نمیدادند، این بت خوشبختی است، این بت زیبایی است، این بت ازدواج است، مجردها آنجا میرفتند. دخترها و پسرها… واقعا میگویم، حتی نمایش میدادند که چطوری باید انسان همسر انتخاب کند، شاید بیست تا مجسمهی دختر را روی یک ریلی رد میکردند، بعد پسر هم اینجا روی مبل نشسته بود، یعنی در واقع این کار را میکنند، بعد دستمالش را اگر پسر به طرف هر کدام از این دخترها پرتاب میکرد، همان را طالب بود، این را در همان بتخانه نشان میدادند. یک مقدار به خودمان بیاییم، خب کسانی که بتپرست هستند، قدرتپرست هستند، این وزیر اعتنایی به آنها نکرد، خب به آن وزارتخانه میرویم، آن وزیر آدم گرمی است، خیلی خب یک نامه بنویس، ما را به عنوان یک کارمند اینجا قبول کنید، اینهم اعتنایی به نامهاش نکرد، آن یکی میروند ، نمیتوانند به یک بت اکتفا کنند؛ این نامه را برای خدا بنویس، خدای من شاهد است دوستانی داریم، حیف که نمیتوانم معرفیشان کنم، که عوض همهی این کارها به خدا مینوشتند و خدا اگر صلاحشان میدانست، میدیدند، خود وزیر فردا در خانه آمد؛ من در همهی دوستان وقتی فکر کردم دیدم تو لیاقت این مدیریت را داری. نامه را به خدا بنویس، مثل حضرت ابراهیم باش. همهی این خداها را شکست، پایین ریخت، تبر را هم گذاشت روی دوش آن بت بزرگ، بیرون آمد. وقتی از سیزده به در برگشتند – حالا من سیزده به در میگویم- دیدند که بله، بتهایشان شکسته، «مَن فَعَلَ هَذَا بِآلِهَتِنَا» (انبیاء/59)، چه کسی با خدایان ما این کار را کرده؟ گفتند: یک جوانی بود، حرف اینها را میزد، حرف این بتهای ما را میزد، «يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ» (انبیاء/60)، اسمش ابراهیم بود، اسمش را ابراهیم میگفتند؛ گفتند بیاورید جلوی چشم مردم محاکمهاش کنید. بله دنیا همین است. کار خوب کردی، بر خلاف میل مردم بود، اگر دادگاه قضایی تو را محاکمه نکند همین مردم محاکمهات میکنند، آقا از تو بعید است! چه از من بعید است؟ از تو بعید است که در این اجتماع فامیلی که خانمها میرقصند و مشغول عیش و نوش هستند، تو عیش همه را بر هم زدی، از تو بعید است. ندارید؟ حتماً دارید، و الا به من آنقدر شکایت از فامیلتان نمیکردید.
با دلیل افراد را متوجه عقاید باطلشان کنید
حضرت ابراهیم را آوردند، «أَأَنتَ فَعَلْتَ هَذَا بِآلِهَتِنَا يَا إِبْرَاهِيمُ» (انبیاء/62) آیا تو این کارها را کردی؟ حضرت ابراهیم در اینجا از نظر فنی فوقالعاده کار عجیبی کرد. اگر همانجا میگفت: بله من کردم، خب میگرفتند او را میزدند مطلب تمام میشد. اگر میگفت: من نکردم، میگفتند: دروغ میگویی، باز خودش را ضعیف معرفی میکرد. از نظر مجادله راهی جز اینکه فرمود نداشت. نگفت من نکردم، گفت: «بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هذا» نشانش داد، این، این، تبر هم روی دوشش هست، میبینید که آلت جرم هم دست اوست، «فَاسْأَلُوهُمْ إِن كَانُوا يَنطِقُونَ» (انبیاء/63) ببینید، بروید سؤال کنید، اگر حرف میزند از خودش بپرسید. بت که حرف نمیزند! بت که حرکتی ندارد! «فَرَجَعُوا إِلَى أَنفُسِهِمْ»، اگر این حرف را حضرت ابراهیم نمیزد، این مردم به نفسشان رجوع نمیکردند، چرتشان لااقل پاره نمیشد، چرتشان پاره شد. «فَرَجَعُوا إِلَى أَنفُسِهِمْ»،هیچ برایتان پیش آمده که با خودتان فکر کنید راست میگوید، اما خب نمیشود گفت؟ الآن همهی شما میگویید: فلانی راست میگوید، شب چهارشنبهسوری یعنی چه؟ هفت سین یعنی چه؟ نمیدانم، سیزده به در یعنی چه؟ همهی شما میدانید. شما میگویید یعنی چه و نمیروید، ولی یک عده میگویند یعنی چه ولی باید رفت، همین. «فَقَالُوا إِنَّكُمْ أَنتُمُ الظَّالِمُونَ» (انبیاء/64)،خودشان به خودشان گفتند که شما دارید ظلم میکنید، همهی آنها فهمیدند که این بتها نمیتوانند حرف بزنند. حضرت ابراهیم هم اینجا اوج گرفت، وقتی طرف محکوم میشود و یک مقدار در فکر میرود باید مطالب را به او گفت و فهماند. «قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنفَعُكُمْ شَيْئًا وَلَا يَضُرُّكُمْ» (انبیاء/66) وقتی یک چیزی فایدهای ندارد چه ارزشی دارد که شما به آن چسبیدهاید؟
قداست باید دلیل داشته باشد
آقایان! ما هم گاهی از این مسائل داریم. من در یک بیابانی رفته بودم، یک دهی بود، یک درختی را – ما مشهد زالزالک میگوییم، نمیدانم شما چه میگویید، البته اسم مشهدی هم دارد آن را نمیگویم، همان زالزالک بینالمللی است، مشهدی جلوی چشمم نیست، آن اسم دومش را هر چه فکر میکنم نگویم بهتر است چون شما به ما میخندید، الان مشهدی اینجا فقط من هستم و این یکی از اشتباهات است که اگر یک اصطلاحی یک جامعهای داشته باشند او را مسخرهاش کنند و دست بیاندازند و به او بخندند، این هم ضمناً معلوم باشد، این درخت را میگفتم- درخت زالزالک را دیدم آنقدر پارچه بستهاند، آنقدر نخ بستهاند که این درخت اصلا از درخت بودن بیرون آمده، این یک جُلبندی شده، اینجا چه چیزی هست؟ یکی خواب دیده که نمیدانم اینجا یک نوری بوده، خب حالا، «مَا هَذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِي أَنتُمْ لَهَا عَاكِفُونَ»، یک چیزی داشته باشد، حالا دوستان رفتند – در مجلس هستند – یک درختی در زرآباد است، روی برگهایش اسامی ائمه نوشته شده و در شب عاشوراء هم یک شاخهاش میشکند و خون میآید و خب این یک کاری انجام میدهد، باز هم اگر بگوییم فقط این درخت کار انجام میدهد، چه خدا بخواهد و چه خدا نخواهد، این هم شرک است، ولی خب این وابسته به امام حسین صلوات الله علیه است، وابسته به ائمهی اطهار است. من با یک سنی یک وقتی صحبت میکردم، همان طوری که کعبه، با اینکه هیچ چیز در آن نیست، – داخل کعبه نه قبر کسی هست، نه خدا آنجاست، یعنی خدا هست و همه جا هم هست، ولی هیچ چیز داخل آن نیست- شما آنقدر طواف دورش میکنید، ضریح علیبنموسیالرضا که بدن حضرت رضا ولو چند روزی آنجا دفن بوده، ما دورش طواف نکنیم؟ طواف نمیکنیم! حالا که بستهاند طوری که نشود طواف کرد ولی خب آن ارزش را که دارد. آن یک سنگ است، از نظر وضع مالیاش که این بهتر است، از نظر موقعیت معنویاش که تازه علی ابن ابیطالب چون سه روزی در آنجا بود و در آنجا متولد شد کعبه، کعبه شد و الا قبلش که بتخانه بود. ما ضریحهای ائمه، حتی ضریحهای امامزادهها را میبوسیم، دوست داریم، بخاطر اتصالشان به پیغمبر و پیغمبر به خدا، نه بخاطر خودشان، و الا همین ضریح را الان بردارند، خدای نکرده، نستجیربالله، بگذارند روی قبر یکی از مخالفین فاطمهی زهرا، ما حاضر نیستیم که یک آب دهان هم حرامش کنیم. حضرت ابراهیم خیلی اینجا تند میشود، میگوید چه را عبادت میکنید که نه فایدهای برای شما دارد نه ضرری برای شما دارد؟ هیچ! «أُفٍّ لَّكُمْ»، همان عبارة الاُخرای تف بر شما، «أُفٍّ لَّكُمْ» معناهای مختلفی که دارد یکی هم این است، «وَلِمَا تَعْبُدُونَ» ، و آنچه که عبادت میکنید، «مِن دُونِ اللَّهِ» (انبیاء/67) ، چرا عقل ندارید، چرا عقلتان را به کار نمیاندازید؟ خب جواب حضرت ابراهیم با همهی این حرفها چه شد؟ «قَالُوا حَرِّقُوهُ»، این را آتش بزنید، «وَانصُرُوا آلِهَتَكُمْ»، این رسوماتتان را بهم نزنید. همهی مسائلی که در قبل از انقلاب بود تقریبا همه تحولی پیدا کرد، اما سیزده به در و چند تا چیز دیگر با همهی این مسائلی که پیش آمد متاسفانه تحول پیدا نکرده، نه اینکه یک وقت فکر کنید زمامدارها و شخصیتهای اول مملکت این مسائل را دوست دارند، خودشان اقدام میکنند، نه! مردم میخواهند، خب طبیعتا یک چیزی که حالا احساس میشود گناهی ندارد و مردم میخواهند، نباید خیلی مزاحم مردم شد، و الا من که به شماها میگویم، شما اهل تزکیهی نفس هستید، به آن چند نفری که حالا متفرقه اگر در مجلس ما آمده باشند به آنها کار نداریم، سیزده به درشان را هم بروند و کار خودشان را بکنند ولی به شماها دارم عرض میکنم. خب خدا حالا اینجا به کمک حضرت ابراهیم میآید، وقتی که گفتند: «حَرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِن كُنتُمْ فَاعِلِينَ» (انبیاء/68)، اینجا خدا به کمک او میآید، اینها آتش آوردند، وقتی که رئیس مملکت میگوید که: «حَرِّقُوهُ»، همه باید کمک کنند، برداشتند هیزم آوردند، یکجا جمع کردند که هیزمهای خشک بهقدری زیاد شد که نمیتوانستند جلو بروند، میشد حضرت ابراهیم را یک هل بدهند در آتش بیندازند، منجنیق نمیخواست، اما خودشان نمیتوانستند از کثرت حرارت جلو بروند. ما یک وقتی در هندوستان بودیم، آتش درست کرده بودند که این سینهزنها در آتش بروند، من سه متری آتش ایستاده بودم، صورتم داغ شده بود، میگفتم صورتم پوست میاندازد، چون گاهی آتش تا یک محیط چند متری را داغ میکند، این معلوم است که تا محیط ده یا بیست متری را، حتی شاید بیشتر، این حرارت داشته که نمیتوانستند خودشان جلو بروند، با منجنیق انداختند، پرتش کردند، بلندش کردند، در همان لحظهای که بلند شده؛ ابراهیم است و خلیل است و خدا هست و… خیلی عجیب است! چه کسی او را در بغل گرفته؟ شما نگویید حضرت ابراهیم چرا به جبرئیل نگفت، جبرئیل وسیله است! وقتی که خود خدا او را در بغل گرفته وسیله نمیخواهد. مثلا شما فرض کنید یک قدرتمند خیلی پرقدرتی شما را نگهداشته، یک بچهای آمده میگوید میخواهی من کمکت کنم؟ اصلا به او میخندی. خدا در بغلش نگه داشته، این را که میگویم باید انسان احساس بکند، حضرت ابراهیمی که خلیل خداست، این هم که برای ما نقل کردند نه اینکه جبرئیل پیش از خدا آمده باشد، بلکه میخواستند برای ما نقل کنند که انسان به این مقام و مرحله میرسد که خدا او را گرفته، از آن طرف هم میگوید «يَا نَارُ»، ای آتش! بوده باش! آتش باش ولی سرد و سلام باش! فکر نکنید آتش نبود، یا آن آتش را خدا از بین برد و یک بادی فرستاد و آتش از بین رفت، نه! آتش میسوخت ولی سرد شد که روایت دارد اگر سلامش را خدا نمیگفت آن قدر سرد میشد که ممکن بود حضرت ابراهیم لااقل سرما بخورد، مدتی سرماخوردگی پیدا کند؛ «بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ» (انبیاء/69)، آنهایی که میگویند هیچوقت علت از معلول جدا نمیشود بیایند این آیه را جواب بدهند؛ ما اصلا اسم خدا را علت نباید بگذاریم؛ علت، مجبور از ایجاد معلول است، آتش مجبور است که بسوزاند، اگر علت تامه باشد مجبور از ایجاد معلول است و خدا مجبور نیست! آتش، علت تامه نیست، ارادهی الهی علت تامهی سوختن هرچیز است، گاهی میگوید نسوز! خدای من شاهد است همان روزی که من در هندوستان بودم برای یک لحظه با خودم فکر کردم شاید من تا امروز فکر میکردم آتش میسوزاند، اینطور اینها آرام دارند روی هشت متر آتش برافروختهای که من سه متری ایستادم، صورتم دارد میسوزد! اینها دارند اینطور راه میروند و هیچ طورشان هم نیست! خدا میگوید: «يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا»، حالا منتها آنها زود رد میشدند، چون «سَلَامًا» را از خدا نشنیده بودند، می گفتند اگر توقف کنیم شاید بسوزیم، تند هم رد نمیشدند، یعنی یک بچهی پنج شش سالهای را داشتند عبور میدادند، یقینا اگر در وضع عادی آن بچه را عبور بدهند کباب که هیچ، سوخته میشود، یعنی میسوزد، زغال میشود، یک چنین آتشی بود، یک پیرمردهای تنومندی میآمدند، چون صف بود، هزار و صد و بیست نفر آن شب در آن آتش رفتند، یک پیرمردهایی میآمدند در صف وارد میشدند که وقتی پایشان را در آتش میگذاشتند، چون آتش گود بود، آتشها روی پاهایشان میریخت و بعد عبور میکردند که من یکی را فردایش دیدم، گفتم پایت را ببینم، موهای پشت پایش هم نسوخته بود و حال اینکه اگر شما اینطوری روی یک منقل آتش، آن آتش، دستتان را بگردانید موهای دستتان میسوزد. حالا ما علت تامه اصلا نداریم جز خدا، خدا را هم نمیشود علت گفت، بخاطر اینکه علت تامه مجبور از ایجاد معلول است، خدای تعالی هرچه بخواهد انجام بدهد، هرچه هم نخواهد انجام نمیدهد؛ يَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ بِقُدْرَتِهِ وَ يَحْكُمُ مَا يُرِيدُ بِعِزَّتِهِ (مستدرک الوسائل ج5ص49)، اگر کسی بیشتر از این دربارهی موجوداتی که غیر خدایی هستند فکر کند، حتی دربارهی ائمه اطهار، این مشرک است! هرچه خدا بخواهد؛ باذن الله است، با ارادهی پروردگار است، بله، دست خدا امام زمان است، کارها بوسیلهی یدالله انجام میشود، عین الله اند، وجه الله اند، همه چیز جنبهی وساطت دارد، منتها باذن پروردگار باید باشد. «وَأَرَادُوا بِهِ كَيْدًا فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَخْسَرِينَ» (انبیاء/70)، آنان خواستند یک کیدی انجام بدهند، یک کاری انجام بدهند، ابراهیم را از بین ببرند و ما اینها را زیانکارترین قرار دادیم، بدترین قرار دادیم، بیچارهترین قرار دادیم، و خدای تعالی «وَنَجَّيْنَاهُ وَلُوطًا إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا لِلْعَالَمِينَ» (انبیاء/71)، خدایا این دوستان را، اینهایی که امام زمان را دوست دارند، از میان دنیایی که پر از ظلم و جور است نجات مرحمت بفرما و به زمینی که بوسیلهی امام زمان صلوات الله علیه برکتش دادی در آنجا قرارمان بده و انشاءالله بگوییم: متی ترانا و نراک و قد نشرت لواء النصر تری اترانا نحف بک، در آنجایی که هر جا امام زمان پایش را بگذارد آنجا «ارض التی بارکنا فیه للعالمین»، همانجا زمینی است که خدای تعالی برای همهی مردم برکت داده، و بچههایتان همه انشاءالله صالح میشوند، «وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ» (انبیاء/72)، همه را صالح قرار میدهد، دیگر دغدغه نداشته باشید بچهام کجا رفت؟ حالا چه میشود؟ چطور میشود؟ نه! زمان ظهور حضرت بقیةالله همه صالح میشوند، «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا»، ائمهای که «يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا»، من نمیخواهم این آیات را تفسیر به آن جهت بکنم، طبعا برای ما اینطور میشود، همهی بچههایتان آمر به معروف، ناهی از منکر، صالح، خوب، کارهای خوب را خدای تعالی به اینها الهام میکند، «وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ» ، اقامهی نماز میکنند و ایتاء زکات میکنند و همهشان، «وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ» (انبیاء/73)، همهشان برای ما بنده هستند، همهی فرزندانتان بندههای خدا خواهند شد، انشاءالله اگر ظهور بشود و آن ائمه ی یهدون بامرنا پیشوایان ما باشند، همهی خوبیها را انشاءالله خواهیم دید و این آیاتی که مربوط به حضرت ابراهیم بود امروز همهاش را تا حدی ترجمه کردم که قبلا هم ترجمه شده بود. امیدواریم خدای تعالی در این روز عزیز که دو عید بزرگ، تولد حضرت موسی بن جعفر صلوات الله علیه و روز جمعه که من به زبانم می آید بگویم من سی پشت با حضرت موسی بن جعفر بیشتر فاصله ندارم، الحمدلله، وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ (ضحی/11) و یکی از بزرگترین روزهای عزیز ماست و روز جمعه هم که روز عید فرج است، امیدواریم خدای تعالی همهی ما را پیرو حضرت ابراهیم در همه چیز، در رشد کاملی که او داشت قرارمان بدهد و ان شاءالله درباره ی شرح صدر از هفتههای آینده همان دو ساعت به ظهر ان شاءالله آقایان جلسه را تشکیل میدهند و همانطوری که در چند هفته قبل گفتم یک مقداری زودتر خودشان را به دعای ندبه برسانند و دعای ندبه را اهمیت بدهند. یک کسی یک نامهای یک وقتی برای من نوشته بود که شما چرا این قدر به دعای ندبه اهمیت می دهید؟ گفتم که هرچه من بگویم اگر خوب بگویم با واسطه کلمات خاندان عصمت است ولی دعای ندبه مستقیما کلام امام صادق و کلام حضرت ولی عصر است، چون دوتا روایت دارد؛ مرحوم مجلسی در کتاب زادالمعاد می فرماید: به سند معتبر از امام صادق دعای ندبه نقل شده و معروف هم هست که از خود حضرت ولی عصر ارواحنا فداه هست و دعای ندبه از خصوصیاتش این است از دعاهایی است، از روایاتی است که هیچ سند نمیخواهد، سند صحیحی دارد، خیلی هم خوب، ولی سند نمیخواهد به جهت اینکه جملاتش یا با آیات قرآن دقیقا تطبیق میکند یا با روایات متواتر، یعنی اگر یک نفر بنشیند روایات متواتر را بریزد و آیات قرآن را هم بریزد و بتواند ردیف کند… چون این کلمات، این ردیف کردنش مثل خود قرآن که ردیف کردنش به بشر نمیخورد، بشر نمیتواند این کار را بکند؛ این دعای ندبه را هم بشر معمولی نمیتواند بردارد ردیف بکند، مگر کسی خیلی استاد باشد شاید حالا بتواند از آیات و روایات… و لذا سند نمیخواهد، از همان اولش شما یک کلمه پیدا بکنید که با روایات و یا با آیات قرآن تطبیق نکند آن کلمه را من میگویم بردارید و همهاش تطبیق میکند، کم دعایی به این محکمی در دعاها وجود دارد. ان شاءالله دعای ندبهتان را مقید باشید بیایید بخوانید، از هفتهی گذشته هم گفتم درها را باز بگذارند، دیگر بقیهاش را به فرهنگ و علاقه و محبت خودشان به امام زمان واگذارید، یک دو سه هفته برای آگاهاندن بود که عرض کردم درها را ببندید و کسی که برای دعای ندبه نمیآید برای حرفهای ما هم نیاید، ولی نه، از هفتهی گذشته گفتهام در باز باشد و امروز ان شاءالله امیدواریم عیدی کاملی بگیرید و همهتان موفق باشید، خدا توفیقات همهی دوستان را در هر کجا که صدای من را میشنوند ان شاءالله زیادتر بفرماید.
دعای ختم مجلس
نسئلک اللهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحب الزمان، یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا رحمان یا رحیم یا غیاث المستغیثین،
عجل لولیک الفرج،
پرورگارا، به آبروی ولی عصر فرج آن حضرت را برسان، همهی ما را از یاوران خوب آن حضرت قرار بده، قلب مقدسش را از ما راضی بفرما.
خدایا، به آبروی آقایمان حجة بن الحسن ما را در سال آینده، چه شمسی و چه قمری، خدایا سعادتمند قرار بده.
پروردگارا، ما را از مومنین واقعی قرا بده، اهل تقوا قرا بده، دارای شرح صدر قرا بده.
پروردگارا، تزکیهی نفس ما را با جدیت از ما قبول بفرما.
پروردگارا، به آبروی ولی عصر آنی و کمتر از آنی ما را به خودمان وامگذار، ما را از امام زمانمان جدا نفرما.
پروردگارا، هر چه بیشتر ما را به حجة بن الحسن نزدیک بفرما، روحیاتمان را با روحیات آن حضرت مطابق بفرما.
خدایا به آبروی ولی عصر قسمات میدهیم، به آبروی حجة بن الحسن قسمات میدهیم مشکلات همهمان را رفع بفرما، آنچه خیر است نصیبمان بفرما، آنچه شر است از ما دور بفرما.
پروردگارا به آبروی حجة بن الحسن خدمتگزاران به دین، خدمتگزاران به این مملکت، خدمتگزاران به این مردم، به آبروی ولی عصر زیر سایهی امام زمان حفظ بفرما. امواتمان غریق رحمت بفرما. شهدایمان با شهدای کربلا محشور بفرما.
خدایا عاقبت امرمان ختم به خیر بفرما.
و عجل فی فرج مولانا صاحبالزمان …
لینک ویدیو در آپارات : کلیک کنید