اعتقادات خصوصی – جلسه نهم – ۳ ذیحجه ۱۴۲۷

أعوذ بالله من الشیطانالرجیم

بسم اللهالرحمنالرحیم

الحمدلله و الصلاة و السلام علی رسولالله و علی آله آلالله لاسیّما علی بقیّةالله روحی و أرواحالعالمین لتراب مقدمه الفداء و اللّعنةالدائمة علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین

 

معنای نزول قرآن – نزول اوّل قرآن بر قلب پیغمبراکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله

ما درباره‌ی نزول قرآن مکرر صحبت کردیم، حالا شما إن‌شاءالله بلد هستید ولی اکثراً مثل این‌که درست مطلب را نگرفتند. چون بسیار مطلب مهمی است از این‌جهت امشب درباره‌ی این موضوع صحبت می‌کنیم و بعد درباره‌ی عالَم‌ ذر یک مقداری صحبت داریم. درباره‌ی نزول قرآن گفتیم که علم ‌الهی قابل تجزیه نیست و قرآن هم کلام خداست و از خدای ‌تعالی و از علم خدای ‌تعالی نازل شده است، بر قلب پیغمبراکرم نازل شده است، معنی نزول هم همین است که درجه‌ی آن یک مقدار پایین بیاید، البته درجه‌ی نزول اول خیلی پایین آمده است، از ذات ‌خدا در مخلوق آمده است، آمده است و به مخلوق نازل شده است. شما فرض کنید مثلاً یک چیزی این‌قدر داغ باشد که مثلا حرارت آن هزار درجه باشد، هزار درجه را نمی‌شود در چیزی ریخت، شیشه را آب می‌کند، آهن را آب می‌کند، نه این‌که حرارت موجب شود آن را آب کند بلکه این شیشه و آهن است که استعداد و قابلیت و طاقت حرارت را ندارند، یعنی نمی‌توانند تحمل کنند، لذا آن را یک‌ مرتبه سرد می‌کنند، آن را پایین می‌آورند که مثلاً صد درجه بشود، – به علاوه‌ی این‌که عین وجود آن هم نیست، اصل ذات آن هم نیست- صد درجه را شیشه طاقت دارد، هر ظرفی طاقت دارد ولی باز لب و دهان ما طاقت ندارد، قلب پیغمبراکرم از آن ظرف‌هایی بود که طاقت آن حرارت صد درجه را داشت، در قلب حضرت نازل شد، لذا خدای‌ تعالی درباره‌ی این علم – حالا در قلب پیغمبر باشد یا در هرجا باشد، درباره‌ی این علم- مطالبی فرموده است: اولاً آن‌قدر زیاد است که برای ما نامحدود است، چون خدا که مبالغه ندارد و باید هم این‌قدر زیاد باشد، می‌فرماید: اگر دریا مُرکب بشود و درخت‌های دنیا قلم بشود «لَنَفِدَ الْبَحْرُ» (کهف/109)، دریا تمام می‌شود ولی کلمات پروردگار – یعنی همان علمی که از جانب پروردگار نازل شده است- تمام نمی‌شود، یا در یک آیه‌ی دیگر می‌فرماید: اگر هفت دریا بر این دریای آزاد اضافه بشود باز کلمات خدا تمام نمی‌شود ولی دریاها تمام می‌شود، این تعابیر با مبالغه سازش دارد، یعنی آدم می‌گوید مبالغه است، مبالغه یعنی زیادگویی، شاعر هم گفته است: «کتاب وصف تو را آب بحر کافی نیست/ که تَر کنم سر انگشت و صفحه بشمارم»، این را ما می‌دانیم مبالغه است، اما یک بخشی از مبالغه دروغ است، یعنی اگر یک نفر آمده وارد اتاق ما شده است ولی ما گفتیم ده نفر آمدند وارد شدند این مبالغه است، نُه نفر آن دروغ است، نمی‌شود که خدا دروغ بگوید، مبالغه بکند، محال است که خدای‌ تعالی یک سرسوزن حتی دروغ بگوید، چون گفتیم مبالغه دروغ است، شما مثلاً اگر یک کیلو شکر دارید ولی بگویید من صد کیلو شکر دارم، نود و نه کیلوی آن دروغ است، و این را بدانید که خدای‌ تعالی مبالغه نمی‌کند، می‌گوید اگر هفت دریای آزاد… خیلی می‌شود، اصلاً قابل تصور نیست، اگر هفت دریای آزاد مُرکب بشود و «مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ» (لقمان/27)، تمام درخت‌ها قلم بشود نمی‌توانند این کار را بکنند، شما اگر به همین یک مسئله توجه کنید عظمت لطف ‌الهی، عظمت رسول ‌اکرم، عظمت قرآن را متوجه می‌شوید، چنین علمی به قلب پیغمبر نازل شد، ما حالا می‌گوییم این علمی که به قلب پیغمبراکرم نازل شد این غیر از آن است، حالا شما بگویید پیغمبر نه، هرچه، «وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ في‏ كِتابٍ مُبينٍ» (انعام/59)، این هم نازل است، حالا پیغمبراکرم اگر نباشد در قرآن که هست، ببینید خیلی ساده می‌شود استدلال کرد که قرآن بر قلب پیغمبر نازل شده است، چون آن‌چه که در قرآن است همه چیز است «تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ» (نحل/89)، بیان‌کننده‌ی هر چیزی است، اگر کتابی بیان‌کننده‌ی هر چیزی باشد که طبعاً قرآن است، هر چیز هم که خدای ‌تعالی می‌گوید – هر چیزی که مربوط به مخلوق باشد – آیا علم این هر چیز را به پیغمبراکرم دادند یا ندادند؟ اگر بگوییم ندادند قرآن بی‌خود بر پیغمبر نازل شده است، پیش خود خدا نگه داشته می‌شد؛ اگر علم همه چیز را داده باشند همان حرفی است که ما می‌زنیم که علم هر چیزی را به پیغمبراکرم دادند، چون آن علم در قرآن است، قرآن هم «تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ» است، «ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ‏ءٍ» (انعام/38)، ما هیچ چیزی را در قرآن فروگذار نکردیم؛ و مسلّم است که قرآن بر پیغمبر نازل شده است، اگر بگوییم هر چیزی که در قرآن است پیغمبر همه‌ی آن را نمی‌داند آن قرآن را بی‌خود بر پیغمبر نازل کردند، مثل این است که یک کتابی به شما بدهند و بگویند معلم هستی، سر کلاس برو و درس بده، بعد نصف کتاب را شما ندانید، نفهمید، این‌جا اصلاً غلط است که به او بگویند: برو کتاب را درس بده! معلم باید همه‌ی آن را بفهمد. پس بنابراین نزول اول – طبق همین مطالب که بیشتر هم می‌شود تحقیق کرد، خیلی هم روایات در همین معنا دارد، نزول اول- همان علمی است که خدای ‌تعالی در قرآن می‌فرماید: «لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبِّي» (کهف/109) .

 

چرا خدا بین خودش و مخلوقاتش واسطه قرار داده است

پیغمبراکرم واسطه‌ی همه چیز است دیگر، واسطه‌ی وحی است، حالا چرا خدا این‌جا واسطه قرار داده است؟ چون هر کاری را که در جَنب عظمت پروردگار تصور کنیم کار کوچکی است، خدا خیلی باعظمت‌تر از این حرف‌ها است و معمولاً یک بزرگ کارهای کوچک را خودش مستقیماً انجام نمی‌دهد، ولو برای این باشد که عظمت ذات ‌مقدس پروردگار حفظ بشود، هرچه در مخلوق می‌خواهد انجام بشود أعم از رزق، از خلقت‌ها، همه‌ی این‌ها به وسیله‌ی این نور ‌مقدس پیغمبراکرم انجام می‌شود، چون عظمت ‌الهی ایجاب نمی‌کند که حالا هر کاری را خود خدا مستقیم بیاید انجام بدهد، به علاوه ما اگر اسلام را قبول داشته باشیم باید این معنا را هم قبول داشته باشیم که پیغمبراکرم واسطه‌ی وحی است، وقتی وحیِ علوم را واسطه شد کارهای دیگر به طریق اُولی است. و ما باز گفتیم که کارها روی علم انجام می‌شود، نه روی قدرتِ بی‌علم؛ قدرت بی‌علم فساد می‌کند، علم است که انجام می‌شود.

 

نزول دوّم قرآن یا نظم عالم خلقت بوسیله علم پیغمبراکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در شب ‌قدر اوّل

نزول دوم همان عملی است که پیغمبر با آن علم انجام داده است، یعنی علم را خدا به او داد، حالا چقدر فاصله شد من نمی‌دانم، إلّا این‌که اول مخلوقی که خدا خلق کرد، شروع به خلقت کرد، آسمان‌ها، زمین و این‌ها، پیغمبراکرم با علم خود و به امرالهی، به اذن خدا، تمام عوالم مختلف خلقت را با آن علم تنظیم فرمود، نظم داد. حالا ظاهر ساده‌ی آن‌که همه‌ی ما بفهمیم این است که خورشید در یک مدار دارد حرکت می‌کند، ماه در یک مدار، امام می‌فرماید: «إِنَّ مِنْ وَرَاءِ شَمْسِكُمْ هَذِهِ أَرْبَعِينَ عَيْنَ شَمْسٍ» (بحارالانوار/ ج27، ص45)، چهل تا خورشید است که این خورشید باز دُور آن‌ها می‌گردد، مثلاً برای این زمین ما تا چهل بلکه بیشتر حرکت قائل شدند، زمین ما دارد دُور خورشید می‌گردد، خورشید با زمین ما دُور یک خورشید دیگر می‌گردد، این دوتا حرکت می‌شود، یکی حرکت با خورشید و یکی حرکت به دُور خورشید. حرکت بعدی باز خورشید ما و زمین و باز با آن خورشیدی که این‌ها دارند دُور آن می‌گردد دُور یک خورشید دیگر می‌گردند، یک وقتی من در یک مجله این را دیدم که تا چهل حرکت برای زمین ما کشف کردند، مثلاً فرض کنید ما الآن این‌جا ساکن نشستیم، زمین دارد دُور خورشید می‌گردد، فرض کنید زمین یک اتوبوس است، اتوبوس دارد یک جایی می‌رود، این حرکت را اتوبوس به ما وارد می‌کند…، ما الآن این‌جا نشستیم یک حرکت داریم با زمین، یک حرکت داریم با زمین و خورشید، یک حرکت داریم با زمین و خورشید بعدی که آن باز دُور یک… همین‌طور می‌بینید که تا چهل حرکت برای کره‌ی زمین منظور کردند، این‌ها را متوجه باشید، همه‌ی این نظم‌ها را، همه‌ی کهکشان‌ها، همه‌ی این‌هایی که به هم تصادف نمی‌کنند، همه‌ی این گیاه‌ها، همه‌ی این باغات، همه‌ی این برف‌ها، حتی یک قطره‌ی باران، همه‌ی این‌ها روی علم دارد حرکت می‌کند، روی همان علمی که «أَنْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبِّي»، اگر دریاها مُرکب بشود تمام‌شدنی نیست، این را در شب‌قدر اعمال کردند؛ اصلاً شما معنای شب ‌قدر را خوب بفهمید لازم است، شب‌ قدر یعنی شب اندازه‌گیری؛ چرا به آن شب گفتند؟ به جهت این‌که هنوز روشنایی نبوده است، شب بوده، همه جا تاریک بود، همه جا ظلمانی بود، حتی کتاب تورات هم این را می‌گوید، در آن قطعه‌ی از وقت، این کار انجام شد، هر سال هم انجام می‌شود، تقدیرات معلوم می‌شود، ولی مهمِ آن، شب‌ قدر اول است که خدا هر چیزی را منظم کرده است که البته وسیله‌ی آن پیغمبراکرم بود، روح ‌مقدس پیغمبراکرم بود. پس این نزول دوم است، حالا از باب مثال؛ آن حرارت بی‌نهایت درجه‌ی داغ آمد و در یک ظرف صد درجه ریخته شد، ظرفی که صد درجه حرارت را می‌تواند تحمل کند، باز تحمل این برای موجودات عالم زیاد بود، یک نوعِ بشر می‌توانست این را تحمل کند اما برای موجودات عالم که هستند قابل تحمل نبود؛ مثل این است که شما آب جوش را، آب صد درجه حرارت را بخواهید روی دست‌تان بریزید یا مثلاً روی یک حیوان یا حشره بریزید، معلوم است می‌سوزد، پس قابل تحمل نبود، لذا خدای‌ تعالی در قرآن می‌فرماید: که «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» ، ما امانت را – که اکثراً مفسرین نوشته‌اند همان عقل‌کل بود، همان علم‌الهی بود، این را – بر آسمان‌ها و زمین عرضه کردند «وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها»، نه این‌که بایستند بگویند: نه، ما چنین کاری نمی‌کنیم! مثل این است که شما فرض کنید یک اسید را بخواهید روی دست‌تان بریزید و این را می‌گویید نمی‌پذیرد، یک چیزی را نمی‌پذیرد، «أَبَيْنَ» یعنی نپذیرفتند، «أَنْ يَحْمِلْنَها» البته دوست هم داشتند بپذیرند، این علم ‌الهی را که نمی‌شود کسی نپذیرد، قبول نکند، «فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ» انسان این ظرف داغ را، این آب داغ را، این علم پرعظمت پروردگار را پذیرفت، «فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً» (احزاب/72)، البته «ظَلُوماً جَهُولاً» یک معنای دیگری دارد که مورد بحث ما نیست. پس می‌بینیم که در مرحله‌ی دوم، زمین و آسمان نپذیرفتند، ولی حضرت رسول‌اکرم، روح‌ مقدس پیغمبراکرم، این آب با این حرارت را، این علم با این عظمت را وارد این‌ها کرد، یعنی همه را تحت همین علم تنظیم کرد، الآن به شما بگویند در کهکشان‌هایی که هنوز کشف نشده است، خیلی بالا، آن‌جا این ستاره‌ای که می‌خواهد از کنار آن ستاره رد بشود چطوری حرکت کند که به هم نخورند، نظم آن‌ها به هم نخورد یا اصلاً حرکت آن‌ها وجود داشته باشد، این را باید حتماً آن علم تنظیم کند و آن علم، علم‌ الهی است که به پیغمبراکرم داده شده است. خوب دقت کنید، این‌ها را همین‌طوری که من می‌گویم إن‌­شاءالله به یاد داشته باشید.

 

نزول سوّم قرآن، وارد شدن علم ‌الهی در قالب الفاظ عربی

از این نزول گذشتیم… حالا آمد، آب مثلاً حسابی ولرم شده است، همه هم می‌توانند آن را تحمل کنند، همه هم می‌توانند آن را قبول بکنند، بپذیرند و انسان هم توانسته بپذیرد، همه پذیرفتند، حالا باید باز هم آن را نازل کنند، پایین بیاورند، مثلاً فرض کنید آب یک رودخانه‌ی بسیار بزرگ یا فرض کنید یک دریا که دسترسی هم نیست، چه کار کنند؟ آن را در یک ظرف‌هایی می‌کنند و به شما می‌دهند، حالا ممکن است در یک ظرف آن را بریزند که بتوانید به دهان‌تان بزنید و از این آب بخورید، قرآن را هم در قالب الفاظی که بشر درست کرده بود، الفاظ زبان ‌عربی که یعرب بن قحطان این زبان را درست کرده بود و بهترین زبان‌ها از نظر ادبی و از نظر وسعت بود، یعنی در آن زمانی که قرآن می‌خواست نزول بعدی خود را انجام بدهد این بهترین زبان بود، – حالا بعد از آن زبان‌های دیگری پیدا شد که از این یاد گرفتند بماند ولی الآن هم فکر می‌کنم از نظر ادبی بهترین زبان است- آمد وارد شد… معنای این نزول همین است: وارد شدن این علم ‌الهی در قالب الفاظ، خدای ‌تعالی با علمی که داشت برای او معلوم بود که اگر آن ظرف‌ها را خودش درست نکند تا آخر دنیا آن‌چه که قسمت همه‌ی مردم است به آن‌ها نمی‌رسد، یعنی یک عده اسراف می‌کنند، یک عده به هم می‌ریزند و یک عده از بین می‌برند، مثل کتاب تورات و انجیل تحریفش می‌کنند، لذا در قالب الفاظی که اعجازآمیز بود آن را قرار داد، آن را در ظرف‌هایی قرار داد که خود آن ظرف‌ها تازه معجزه است، مثل این می‌ماند که مثلاً من بخواهم یک شیری را بین شما تقسیم کنم و به همه هم به اندازه‌ی کافی برسد، آن‌وقت مقدار آن را، ظرفیت آن را تعیین نکنم، خود خدای ‌تعالی این را در الفاظی که ظرفیت علم ‌الهی را پیدا بکند ریخت، لذا قرآن به همین صورتی که الآن هست، با همین دلیل، از اولی که به زبان ‌عربی درآمده است همین‌طوری بود؛ این چه موقع بوده است؟ احتمالاً همان بعد از خلقت حضرت آدم بوده است، یعنی حضرت آدم را که خدا خلق کرد زبان ‌عربی را هم خلق کرد و آن علم را در آن ریخت، «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها» (بقرة/31)، خدا به حضرت آدم همه‌ی اسماء را تعلیم داد، در آن دو هزار سال هم ائمه‌ی ‌اطهار به ما تعلیم دادند، حالا قالب‌بندی این قرآن را از بعضی آیات می‌شود استفاده کرد که چه موقع بوده است ولی اجمالاً قبل از تولد پیغمبراکرم و ائمه‌ی ‌اطهار بوده است، قبل از این‌که آن‌ها متولد بشوند، به دلیل این‌که وقتی علی‌بن‌ابیطالب متولد شدند با پیغمبر به زبان ‌عربی قرآن خواندند: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» (مؤمنون/1) را خواندند، معلوم است قرآن نازل شده است که خواندند، پس به زبان‌ عربی نازل شد.

 

نزول چهارم قرآن یا خواندن قرآن بوسیله‌ی رسول‌اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله با توجه به زمان و مکان و مناسبت

بنابراین؛ این سه تا نزول بود، به همین ترتیبی که می‌گویم باید إن‌شاءالله بلد باشید: نزول اول به قلب پیغمبر، نزول دوم به عالم خلقت، نزول سوم به زبان ‌عربی، وقتی که این‌ها درست شد باز یک نزول دیگری هم داشته است. صد وبیست و چهار هزار پیغمبر یک مقدماتی زمینه‌سازی کردند تا این‌که پیغمبراکرم بتواند این قرآن را ارائه بدهد، مردم بفهمند، درک بکنند، اگر قبلش پیغمبری نبود اصلاً شاید قبول نمی‌کردند، وقتی می‌بینند صد و بیست و چهار هزار پیغمبر که لااقل اسم چندتای آن‌ها به گوش مردم دنیا خورده است مبعوث شدند آن‌وقت طبعاً این پیغمبر را هم می‌پذیرند و لذا پیغمبراکرم دارای قرآن شد. تا حالا پیغمبر هرجا بود مشکلی نیست و قرآن هم به فرض به زبان‌ عربی بر او نازل شده باشد، وقتی نوبت او شد، یعنی حالا دیگر این‌جا لازم نیست پیغمبر قرآن را روی ترتیب بخواند، چون ما فکر می‌کنیم که اول سوره‌ی حمد را خوانده است، بعد سوره‌ی بقره را خوانده است، به مردم قرآن تعلیم می‌داد، نه، همان‌طور به موقع، هر جایی که یک موقعیتی پیدا می‌کرد که یک آیه‌ای از قرآن را بخواند همان‌جا می‌خواند و حتی در آیات قرآن است که: «ای پیغمبر عجله نکن در خواندن قرآن، هر وقت ما به تو اجازه دادیم بخوان» (قیامة/16-19). ببینید؛ خواندن قرآن در جاهای معیّنی که همان‌جا حکم هم پیاده شده است این بهتر به یاد مردم می‌ماند، یعنی بهتر تأثیر دارد، خود این هم یک نزولی است که مثلاً فرض کنید پیغمبراکرم، حضرت ‌امیر و حضرت ‌زهرا و امام‌ حسن و امام‌ حسین را زیر یک عبا برده و قرار داده است، بعد جبرئیل می‌آید و به حضرت رسول‌اکرم می‌گوید: حالا آیه‌ی «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً» (احزاب/33) را این‌جا بخوان، چون خواندن در این مکان، در چنین جایی، هم قرآن را تفسیر می‌کند و هم جا می‌افتد، معلوم است که اهل بیت این‌جا چه کسانی هستند؛ یا مثلاً سوره‌ی کوثر، وقتی حضرت سوره‌ی کوثر را برای مردم می‌خواند که او را سرزنش کردند که «جاء أبتر» یعنی شخصی که فرزند پسر ندارد و مقطوع‌النسل است آمد: «لقد اصبح أبتر» (درالمنثور/ ج8، ص653)، بعد سوره نازل می‌شود: «إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ، فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ، إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» (کوثر/1-3)، این‌جا جواب آن‌هاست، ببینید؛ هر کدام از این آیات هیچ التزامی نیست که اولین آیه‌ای که به پیغمبر نازل شده است در همان اول خلقت باشد، لابد یک ترتیبی داشته است که الآن هم آن ترتیب وجود دارد، این را اول بخواند یا آن را دوم، حضرت که نمی‌خواهد سر کلاس دبستان برود درس بدهد، ایشان در بین مردم بوده است، «طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ» (نهج‌البلاغه/خطبه 107)، مثل یک دکتری که دُور می‌زند و هرجا مریض پیدا می‌کند همان‌جا آن دوای خاص را می‌دهد، درست است ایشان یک داروخانه دوا دارد اما حالا همه را در جیب یک نفر بریزند یا بگویند: مردم! بیایید از این داروها بردارید بروید؟ همه را باید همه بفهمند؟ این‌ها در اول نیست، البته حالا جمع آن در اختیار ما هست، حالا می‌شود این حرف را زد ولی آن روز اول نبوده است، لذا مردمی که به مشروب‌خوردن عادت کردند اگر اول می‌آمد آیه‌ی «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ» (مائده/90) را می‌خواند هیچ‌کس ایمان نمی‌آورد، چون مردم مشروب‌خور بودند، یا مثلاً به غلام و کنیز عادت کرده بودند، ثروتمندها اصلاً بلد نبودند برای خودشان غذا درست کنند، ظرف بشویَند، غلام‌ها هم پول نداشتند، بعد ایشان بیاید مثلاً یک‌دفعه بگوید: بردگی باید از بین برود! هم غلام‌ها ناراضی بودند، برای این‌که پول نداشتند بروند زندگی خود را اداره کنند، هم ثروتمندها راضی نبودند به‌خاطر این‌که چه کسی ظرف آن‌ها را بشویَد؟ حتی بدن آن‌ها را غلام‌ها می‌شستند! اصلاً همه چیز به‌هم می‌خورد، لذا یک ترتیبی داده است که حتی در قرآن تا آخری که پیغمبر از دنیا رفتند این موضوع به این صراحت گفته نشود که غلام و کنیز ممنوع است، ولی طبعاً هر چیزی که صادرات داشته باشد و واردات نداشته باشد تمام می‌شود، به‌جهت این‌که پیغمبراکرم و ائمه‌ی‌اطهار از این‌طرف خیلی از غلامان و کنیزان را به صورت مستحبی و کفاره آزاد کردند، یعنی دستور آزادی آن‌ها را دادند و از آن‌طرف هم جنگی دیگر بعد از پیغمبر به آن صورت نبود که غلام و کنیز بگیرند، و هرچه واردات نداشته باشد و صادرات داشته باشد طبعاً تمام می‌شود، همان‌طوری که در اسلام زودتر مسئله‌ی بردگی تمام شد تا ممالک دیگر؛ می‌خواهم عرض کنم پیغمبراکرم در هر کجا می‌دیدیم که یک آیه‌ای از قرآن می‌خواند، خود این یک نزولی است، این مطلب را خوب بفهمید، البته یک مقدار سخت‌تر از آن دوتای دیگر است، موضوع همین است که به‌جا بخوان، مثلاً الآن من می‌خواهم یکی را نصیحتی بکنم، یک‌وقت یک جایی نصیحت می‌کنم که طرف مقابل لج می‌کند و بدتر می‌کند، ولی یک‌وقت یک جایی نصیحت می‌کنم که جا می‌افتد و قبول می‌کند، این در جای معیّن خواندن و با افراد خاص صحبت‌کردن و بالأخره زمان و مکان را در نظر گرفتن، مقتضیات را در نظر گرفتن، خود این هم یک نزولی است، لذا خدای ‌تعالی صریحاً به پیغمبراکرم می‌فرماید: «وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى‏ إِلَيْكَ وَحْيُهُ» (طه/114)، پس این هم نزول چهارم بود.

 

نزول پنجم قرآن یا کتاب علی علیه‌السلام

نزول پنجم؛ چون قرآن خیلی مختصر است، با آن همه‌ علمی که خدای‌ تعالی در این قرآن قرار داده است خیلی خلاصه است، طبعاً یک تفسیر و توضیحی می‌خواهد، همان‌طور که خود الفاظ قرآن از جانب خدا است توضیح و تفسیر قرآن هم باید حتماً از جانب پیغمبراکرم باشد، چرا؟ به‌جهت این‌که «إِنَّمَا يَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ» (وسائل‌الشیعة/ ج27، ص185)، کسی قرآن را می‌شناسد و می‌فهمد که به او خطاب شده است، من یک وقتی برای این یک مَثَلی زدم، مثلاً نشستیم و داریم درباره‌ی یک نفر صحبت می‌کنیم‌، فلانی این‌طور است، علم او این‌طور است، تقوای او این‌طور است، وضع مالی او این‌طور است، چه، چه، دو ساعت برای یک‌نفر صحبت می‌کنیم، مثلاً من نشستم و برای شما صحبت می‌کنم، بعد از این صحبت‌های ما که یک نفر را من خوب معرفی کردم، یک نفر دیگر هم می‌آید می‌نشیند، در همین موقع آن فردی که مورد مدح من بوده ، مورد توضیح من بوده است وارد می‌شود، من به شما می‌گویم: فلانی آمد! این کسی که تازه آمده نشسته است هیچ چیزی نمی‌فهمد، فقط همین‌قدر می‌داند که یک نفر آمد، ولی شما که آن دو ساعت صحبت من را درباره‌ی او شنیدید در ذهن می‌آورید منظور من چیست، هر دو نفر شما یک چیز را می‌شنوید چون من یک کلمه بیشتر نگفتم: فلانی آمد! منتها شما دو ساعت صحبتی را که من درباره‌ی این شخص کردم به ذهن می‌آورید ولی این شخص همین که یک نفری آمده است، همین اندازه را به ذهن می‌آورد، حالا اسم آن یک نفر چیست را هم نمی‌داند، این مثال را خوب فهمیدید؟ قرآن این‌طوری است، یعنی پیغمبری که از اول خلقت تا حالا بوده است، این قرآن را روی تمام عوالم وجود پیاده کرده است، کلی خدا با او درباره‌ی قرآن صحبت کرده است، او یک چیز از قرآن می‌فهمد، مثلا وقتی می‌گوییم: «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي‏ هِيَ أَقْوَمُ» (اسراء/9)، او یک چیز از قرآن می‌فهمد، از کلمه‌ی قرآن در این آیه یک چیز می‌فهمد که ما نمی‌فهمیم، پس این است معنای آن‌که می‌گوییم: «إِنَّمَا يَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ»، کسی قرآن را می‌فهمد که خطاب به او شده است، خوب معلوم شد؟ یعنی شما که من دو ساعت درباره‌ی این شخص صحبت کردم شما می‌فهمید، نه آن کسی که تازه آمده و از هیچ چیزی اطلاع ندارد، پس این قرآن را باید پیغمبر که به او خطاب شده است توضیح بدهد، عُمَر که مثلاً می‌گوید: «حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ» (بحارالانوار/ ج30، ص 550)، می‌گوییم: تو از قرآن چه می‌فهمی؟ پیغمبر می‌فهمد، چون به او خطاب شده است، خدا با او کار کرده است، یا هر یک از ائمه علیهم‌الصلاةوالسلام می‌فهمند، پس حقایق قرآن را حضرت رسول ‌اکرم می‌فهمد و او باید برای ما توضیح بدهد، بر همین اساس پیغمبراکرم نشست…، حالا می‌توانستند در ظرف یک دقیقه انجام دهند، می‌توانستند در ظرف چند روز، حالا هرچه طول کشیده است، تمام تفسیر قرآن را برای حضرت ‌امیر بیان کرد که حتی «ارش‌ الخدش» هم در آن نوشته شده بود (بصائرالدرجات/ ج1، ص168)، «ارش خدش» خیلی چیز جزئی است، مثلاً یک کسی یک میخی روی دست شما بکشد و یک قدری خدشی پیدا بشود، یک قرمزی پیدا بشود، دیه‌ی این چقدر است؟ حتی این هم نوشته شده است. این کتاب خیلی اسم دارد، این کتاب خیلی مهم است، به‌خاطر این‌که علی‌بن‌ابیطالب نوشته است «کتاب علی» است، چون علم پیغمبر در آن‌جا تا یک حدی پیاده شده است «لوح محفوظ» (بروج/22) است، «کتاب مبین» (انعام/59) است، «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ» (بقره/2)، اسماء دیگری هم هست که حالا ما نمی‌توانیم صد درصد بگوییم مصداق همین کتاب است، می‌ترسیم تفسیر به رأی بشود که بعضی‌ها گفتند اسم آن «نون» است، «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ» (قلم/1)، یک چیزهای دیگری هم گفته‌اند که اسم آن «امانة» (احزاب/72) است که خدا علم خود را به امانت نزد پیغمبراکرم گذاشته است و این‌ها اسم‌های آن «کتاب مبین» است، من در ترجمه‌ی «کتاب» برای «ذلِكَ الْكِتابُ» هم نوشتم: «ذلِكَ» به معنای آن کتاب است، نمی‌گوید این کتاب؛ قرآنی که الآن ما داریم می‌خوانیم آن نیست، آن کتابی که توضیح و ترجمه و پاورقی و همه چیز دارد منظور است، آن کتاب، هدایت از برای متقین است، البته تا این‌جا برای مردم بوده است، یعنی یکی به زبان ‌عربی، یکی هم این‌که در کجا پیاده بشود، یکی هم با توضیحی که پیغمبراکرم فرموده است و علی‌بن‌ابیطالب نوشته است، البته این آخری یعنی نزول پنجم هم برای مردم بوده است منتها این را سیاست وقت آن‌ها قبول نکرد، نتوانست بپذیرد، چون اگر می‌پذیرفتند دین خدا یکپارچه می‌شد، یک‌دست می‌شد، هیچ مسلمانی هم نمی‌تواند بگوید قرآن بی‌خود می‌گوید، وقتی‌که بگوید «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ فی عَلیٍّ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» (بحارالانوار/ ج37، ص189)، درباره‌ی علی آن‌چه را که به تو گفتیم ابلاغ کن! خب پیغمبراکرم و غدیر خم فراموش نمی‌شد و امثال این‌ها، لذا قبول نکردند، حضرت ‌امیر آن کتاب را بعد از پیغمبر در مسجد آورد و ارائه داد، گفتند: نه! «حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ»، کتاب خدا کافی است، تفسیر و تأویل و این حرف‌ها زیاد می‌شود! و حال این‌که خدا در قرآن می‌فرماید: «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏، إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى‏» (نجم/3-4)، پیغمبر از روی خواسته‌ی دلش نطق نمی‌کند، همه‌ی آن وحی است، ولی این را آن‌ها نمی‌فهمیدند، یعنی یک عده‌ی آن‌ها زرنگ بودند می‌فهمیدند که اگر این‌ها باشد دیگر خلافت بعد از پیغمبر از بین می‌رود، یک عده هم نفهم بودند و نفهمیدند، تابع زور و این‌ها بودند. پس نزول پنجم هم این می‌شود که نزول پنجم همان کتاب علی است، کتاب یک نسخه هم بیشتر نبود، حالا شاید هم دو نسخه بوده است، نمی‌دانم، یک نسخه بود که آن را دست حضرت ‌امیر دادند که ایشان هم روز وفات خود دست حضرت امام‌ حسن داد و حضرت امام ‌حسن هم دست امام‌ حسین داد ، حضرت امام‌ حسین صلواةالله‌علیه دست حضرت سجاد دادند، الآن همین‌طور پیش ائمه مانده است و چون خدای‌ تعالی هم فرموده است: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» (حجر/9)، ما آن را حفظ می‌کنیم، بنابراین نزد امام‌ زمان محفوظ است و ایشان هم که یدالله است، محفوظ است تا روزی که ظهور کند و مردم لیاقت برای یکپارچگی و یک‌شکل‌بودن را داشته باشند و بر همین اساس حضرت ‌امیر صلواة‌الله‌علیه به اوصیاء خود داد، گاهی هم بعضی‌ها می‌آمدند تقاضا می‌کردند که ما آن کتاب را می‌خواهیم ببینیم، می‌آوردند نشان آن‌ها می‌دادند، مسئله‌ای هم نداشت، اگر قبول می‌کردند حتی می‌توانستند نسخه از روی آن بردارند، شاید همین روایت نسخه‌هایی از همان کتاب است، گاهی هم گفتند که کتاب علی… البته می‌گویم اسامی مختلفی دارد که یکی از اسامی آن و معروف‌ترین آن همین کتاب علی است و مردم هم می‌توانستند نسخه بگیرند که بعضی‌ها هم گرفتند، خود ائمه علیهم‌السلام می‌فرمودند، خیلی‌ها هم آن کتاب را دیدند و گاهی خود امام علیه‌الصلاةوالسلام می‌فرمود: ما در کتاب علی نگاه کردیم، فلان کس خلیفه نمی‌شود، معلوم است آن‌قدر دقیق است که اسامی خلفاء، سلاطین، همه‌ی این‌ها نوشته شده است، اصحاب آن‌ها، یاران آن‌ها، مثلاً تمام کسانی که دارای صفات حمیده هستند، اولیاء خدا، همه‌ی این‌ها نوشته شده است و یک کتاب عظیمی است که إن‌شاءالله امام ‌عصر ارواحنافداه تشریف بیاورند این کتاب را می‌آورند. این معنای نزول قرآن است؛ تا جایی که مربوط به خدا و پیغمبر بود همین‌جا بود، تا این نزول پنجم بود،

 

نزول ششم و هفتم (ترجمه و تفسیر با توجه به روایات)

دوتا نزول دیگر هم هست که اجازه‌ی آن را به ما دادند: یکی ترجمه است که طبعاً ترجمه‌ی فارسی قرآن، نزول قرآن است، این در دست ما است و ممکن است ما غلط ترجمه کنیم، ممکن هم هست که درست ترجمه کنیم، یکی هم تفسیرهایی است که از داخل روایات استفاده می‌شود که اگر از داخل روایات استفاده نشود و تفسیر به رأی باشد ممنوع است و اگر از روایات استفاده بشود و تفسیر به روایات باشد اشکالی ندارد.

و صلی الله علی سیدنا محمد و آله اجمعین.

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید