۱۲ ذی الحجه ۱۴۲۳ قمری- ۲۵ بهمن ۱۳۸۱ شمسی – جلسه دهم اعتقادات
متن سخنراني 12 ذي الجحه الحرام 1423 مصادف با 25 بهمن 1381 و 14 فوريه 2003
1- خطبه
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَي رَسُولِ اللهِ وَ عَلَي آلِهِ آلِ اللّهِ لَا سِيَّمَا عَلَي بَقِيَّةَ اللهِ رُوحِي وَ اَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الْآنِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.
2- عبارت قرآني آغازين ( فتح 1و2)
«اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا ، لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا»([1])
يك جمله دربارهي آنچه در اين آيه و اين آيات هست عرض كنم و آن اين است كه
C تمام كارها را خداي تعالي بر اساس حكمت به انجام ميرساند
به طور كلّي همهي كارها به خدا بر ميگردد، در اينجا پروردگار متعال ميفرمايد: «إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا»، ما براي تو فتح آشكاري انجام داديم به خاطر اينكه گناهان گذشتهات و گناهان بعد از آن بخشيده شود.
c مردم مكّه پيغمبر اكرم را گناهكار ميدانستند
شايد در مرحلهي اوّل به نظر بيايد كه پيغمبر معصوم است و گناهي ندارد تا گناهان گذشته و بعد از آن بخشيده شود. آنچه كه در تفسير آمده و از آياتي ديگر هم استفاده ميشود معنايش اين است كه پيغمبراكرم وقتي در ميان مردم مكّه بود، مردم مكّه او را گناهكار ميدانستند؛ يعني چون با بُتهاي آنها در افتاده بود، چون راه و روشي كه آنها داشتهاند آن حضرت عمل نميكرد، از اين نظر مردم او را يك گناهكار ميدانستند.
C برنامهي خداي تعالي در دگرگون كردن فكر اشتباه مردم مكّه نسبت به پيغمبر اكرم
خداي تعالي با آن صلابت و عظمت كه پيغمبر اكرم را وارد مكّه كرد و همه به او ايمان آوردند نتيجهاش اين شد كه آنچه مردم آن را گناه ميدانستند، خداي تعالي آن گناهاني كه از نظر مردم گناه بود آن را جبران كرد و پرده انداخت و طبعاً مردم او را و گناهان او را كه از نظر آنها گناه بود نديده گرفتند و بلكه فهميدند كه او گناهكار نبوده و مردم گناهكار و منحرف از صراط مستقيم بودهاند.
اين جواب اين آيهي شريفه است و معنايش جز اين خصوص پيغمبراكرم نميتواند چيزي باشد به خصوص كه بعد ميفرمايد: «وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ»، اين كار را خدا كرد براي اينكه نعمتش را بر تو تمام كند و محبّت مردم را به تو جلب كند «وَيَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا» و تو هدايت شدهي راه راست هستي. آن كسي كه هدايت شدهي به راه راست هست او هيچ وقت گناهكار نيست؛ از نظر مردم، آن مردمي كه آنها اهل گناهند و اهل كجروي هستند، كسي كه در صراط مستقيم حركت ميكند او را گناهكار ميدانند و با فتح مكّه همهي آنها از آن چيزي كه دربارهي پيغمبراكرم فكر ميكردند، منصرف شدند و نه اينكه او را بخشيدند، «لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ»، خدا پرده انداخت، خدا آنچه كه آنها بر خلاف حقيقت فكر ميكردند افكارشان را عوض كرد و به آنها فهماند كه پيغمبراكرم در صراط مستقيم است.
3- آنچه از خوبي و بدي در عالم به وقوع ميپيوندد از ناحيهي خدا است
به طور كلّي، در قرآن مجيد مكرّر خداي تعالي حتّي بعضي از مشكلات را به خودش نسبت ميدهد. علّت و مهمّ قضيّه مطلبي است كه در هفتهي گذشته عرض كردم. همهي كارهايي كه در دنيا انجام ميشود چه به وسيله بندگان خدا و چه به وسيلهي خدايتعالي مستقيماً، همهاش در حقيقت از جانب خدا است.
C خوبيها مقدرات الهي است
بعضي از آنها تقدير است كه عرض شد، تقدير يعني آنچه را كه خدا براي مخلوقش مقدّر فرموده و اين را هم بدانيد تأكيداً عرض ميكنم كه اگر كوچكترين چيزي كه نقص است، عيب است، بد است به خداي تعالي ما نسبت بدهيم، خدا را ظالم معرّفي كردهايم و پروردگار متعال در قرآن مكرّر ميفرمايد كه خدا به احدي ظلم نميكند، بنابراين همهاش اگر چه ممكن است بگوييم از جانب خدا است؛ ولي يك قسمت تقدير است، همهاش خوب، همهاش راحتي، حتّي كوچكترين خوفي براي بندگان مؤمنش نميخواهد، براي بشر نميخواهد و كوچكترين حُزني نبايد آنها داشته باشند، هر كه را خدا خلق كرده به عنوان اينكه از اولياءاش باشند، «لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ»([2])،
C بديها قضاي الهي است
ولي هر چه به ما از بديها ميرسد اين را هم بايد معتقد باشيم كه قضاي الهي است، يعني ما كاري كرديم كه در جزاي آن كار خدا اين مشكل را براي ما به وجود آورده چنانچه هفتهي گذشته توضيح دادم.
4- جبر و تفويض
اين هفته آنچه را كه ميخواهم عرض كنم مسألهي «جبر و تفويض» است.
C نه جبر و نه تفويض
امام عليه الصلوة و السلام ميفرمايد: «لاجَبْرَ وَ لاتَفْويضَ بَلْ اَمْرٌ بَينَ اَمْرَيْنَ»([3])، نه جبري در كاري است و نه در امور به كسي يا چيزي كارها تفويض شده.
C چرا قايل به جبر يا تفويضند
دو دسته از مردم الان هم شايد باشند و عدّه زيادي چون حقيقت را درك نميكنند يا قايل به جبرند يا قايل به تفويض.
C معناي جبر
معني جبر اين است كه يك عده معتقدند چون خدا همهي كارها را بدست گرفته ما متوجّه حقيقت نيستيم، همهي كارها را خدا ميكند، تا جايي كه ميبينيد حكيم عمرخيام در اشعارش گفته كه
مي خوردن حق ز ازل ميدانست
گر مي نخورم علم خدا جهل شود
يعني واجب است كه من شراب بخورم و الاّ آنچه را كه خدا ميدانسته از ازل آن بهم ميخورد، قايلين به جبر يك چنين سخني دارند. تمام كارهاي بد حتّي اعمال عباد، كارهاي بندگان خدا، چه بد باشد چه خوب ، به خدا نسبت ميدهند
C معناي تفويض
و در مقابل اينها گروهي از فلاسفه و از دانشمندان هستند كه ميگويند: خداي تعالي كارها را به ديگران واگذاشته. مثلاً كار نظم عالم را به طبيعت، اعمال عباد را به خود آنها و در مجموع كارها را خودش به وجود آورده. تمام آسمان و زمين را او خلق كرده و بعد در كناري نشسته و كارها را يا طبيعت ميكند يا مردم خودشان به اختيار خودشان انجام ميدهند
c اشتباهي دقيقتر
و يك عدّه هم در ميان مردم مسلمان هستند كه اينها ميگويند: كارها را خداي تعالي به ائمّهي اطهار واگذاشته و خودش كنار نشسته است.
C نظر امام عليه السّلام در مسألهي جبر و تفويض
امام عليه الصلوة و السلام ميفرمايد: نه آن و نه اين بلكه يك مسألهاي است بين اين دو.
5- ردّ مسألهي جبر
مسألهي جبر خيلي ساده ميشود آن را فهميد و ردّ آن را درك كرد، خيلي ساده و آن اين است به قول شاعر:
اين كه گويي اين كنم يا آن كنم
خود دليل اختيار است اي صنم
همين كه شما در وجدانتان، در دركتان، در فهمتان ميگوييد: نميدانم اين كار را انجام بدهم يا آن كار را؛ صبح برف آمده از خانه بيرون ميآيي ميبيني تمام خيابان پُربرف است يك چند لحظه فكر ميكني كه «من به جلسه بروم يا نروم؟» اگر تو اختيار نميداشتي يك چنين فكري نميكردي، اگر تو اختيار نميداشتي صبح از خواب يا بلند نميشدي به اختيار خودت و يا بلند ميشدي بدون اختيار خودت، همهي كارها.
در تمام مدّت عمر به اين نتيجه بالاخره انسان ميرسد كه من مجبورم يا مختار
C جبريها خودشان هم در وجدان، قائل به جبر نيستند
و احدي حتّي آنهايي كه سخت معتقد به جبرند، عملاً معتقد به جبر نيستند و وجدانشان به آنها اجازه نميدهد كه معتقد به جبر باشند.
معروف است يك استادي داشت جبر درس ميداد، يك شاگردي از مجلس بلند شد يك سيلي محكمي به استاد زد، استاد گفت: چرا اين كار را ميكني؟ گفت: خودت گفتي خدا اين كار را ميكند.
C طرح مسأله توسط ابوحنيفه و حلّ مسأله توسط بهلول
بهلول ميگويند در زمان هارون الرشيد در سر درس ابوحنيفه نشسته بود، ابوحنيفه سه مسأله را مطرح كرد: يكي اينكه هر كاري كه انجام ميشود خدا ميكند، دوم اينكه نميشود چيزي باشد و با اين چشم سر ديده نشود و سوّم اينكه همجنس همجنسش را اذيّت نميكند. شيطان از آتش است توي جهنم اذيّت نميشود، آتش به آتش كاري ندارد، هم جنس به همجنس كاري ندارد. چيزي نميشود كه باشد ديده نشود، خدا پس ديده ميشود منتها در عرش است وقتي كه ما هم رفتيم به محضرش ميبينيم و سوّم همهي كارها را خدا ميكند؛ ايشان هم برداشت يك كلوخ – كلوخ تقريباً يك خاكي بسته است، ما مشهد ميگوييم كلوخ، نميدانم شما چه ميگوييد – اين را بلند كرد و زد سر ابوحنيفه، ابوحنيفه گفت: «چرا اين كار را كردي؟» گفت: جواب سه مسأله دادم. تو از خاكي، خدا در قرآن ميفرمايد كه ما انسان را از خاك خلق كرديم اين هم خاك بود بايد تو را اذيّت نكرده باشد و ديگر اينكه تو ميگويي: سرم درد گرفته، كجا است دردش؟ به من نشان بده تا دردش را ببينم؛ از همه بالاتر اين كار را من نكردم خدا كرده، بايد از خدا گلهمند باشي.
c استدلالي پذيرفته است كه وجدان بر آن گواهي دهد
بهترين جواب براي آن كساني كه جبر را معتقدند كه همهي مردم ميفهمند، وجدان خود انسان است. تمام استدلالات فلسفي، تمام دلايل فلسفي بايد منتهي بشود به اينكه وجدان انسان گواهي به آن مطلب بدهد، بدون استدلال، بدون دليل حالا دلايل علمي زيادي هست كه دربارهي اين كه جبر نيست كه مجلسمان زياد مقتضي نيست آن دلايل علمي را بيان كنم
C بهترين دليل در ردّ مسألهي جبر
امّا بهترين دليل همين كه
اينكه گويي اين كنم يا آن كنم
خود دليل اختيار است اي صنم
اين شعر تصادفاً مربوط به ملّاي رومي است كه بعضي معتقدند ملاّي رومي «جبري» است و حال آنكه آنچه در اوّل مثنوي ميگويد كه
ما همه شيران ولي شير علم
حملهمان از باد باشد دم به دم
منظورش جبر نيست، منظورش اين است كه اساس كار، اساس حول و قوّه مربوط به ذات مقدّس پروردگار است. من ضمناً نميخواهم ملاّي رومي را تبرئه كنم، اشتباهات زيادي در كتاب مثنوي دارد ولي در اين ارتباط اين شعر را بسيار عالي گفته:
اينكه گويي اين كنم يا آن كنم
خود دليل اختيار است اي صنم
و اين جواب جبريّها در همين حدّ كافي است در اين مجلس.
6- ريشهي متفوضه
امّا متفوضّه، از فلسفه يهود گرفته شده، تفويض در فلسفه يهود بوده كه شايد الان هم هست
C چرا فلسفهي يهود مورد توجه نيست
ولي چون يهوديها مخصوصاً اسرائيليها حتّي در زمان پيغمبر هم دانشمنداني نداشتند و حتّي الان هم به فكر مسايل علمي نيستند لذا فلسفهي قابل توجّهي، يهود ندارند
C اعتقاد يهوديها
ولي اين اندازه است كه در قرآن مجيد خداي تعالي ميفرمايد: «وَقَالَتْ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ»([4])، يهود ميگويند: دست خدا بسته است، معني اين كه «دست خدا بسته است، يعني مثل يك كارخانهساز، يك كارخانهاي ساخته ، يك تشكيلاتي را مرتّب كرده، يك مدير و يك فردي را در سر كار گذاشته اين كارخانه مشغول كار است، خودش رفته خانه نشسته و يا استراحت كرده؛ به خدا اينگونه نسبت ميدهند كه خدا همه چيزي را خلق كرده، جريانات طبيعي را مرتّب كرده، يك عدّه كه يهود باشند ميگويند به طبيعت واگذاشته، ديگر حالا گفته زمستانها برف بيايد، تابستانها گرم بشوند، نميدانم فلان كره در فلان جا بچرخد، همهي اينها را منظّم كرده و خودش رفته كنار، اين جمله را يهود ميگويند.
C ردّ مسألهي تفويض
ولي خداي تعالي در سراسر تابستان و زمستان همه جا را، همه جا را -خوب دقّت كنيد -جوري قرار داده كه مثل كارخانه كار نميكند. شما ديروز هيچ فكر نميكرديد، ديشب آن برفي فوق العاده زياد بيايد اگر كارخانه است بايد فكر كنيد، بدانيد شب مثلاً چندم بهمن، بيست و چهارم بهمن يك برف سنگين ميآيد كارخانه هست، شما هيچ وقت شده برويد توي كارخانه كه درست باشد و منظم كار بكند بدانيد فلان ساعت، فلان چيز را از خودش خارج نميكند، ميكند تمام امور تابستان و زمستان، تا حدّي به خاطر مصلحتي زمستان سرد، تابستان گرم، امّا كدام تابستان گرمتر و كدام زمستان، كدام زمستان هست كه مثلاً بارندگي نميشود و آب در زمين كم ميشود اينهايش معلوم نيست؛ «يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ»([5])، دقيقاً خدايتعالي در هر لحظهاي خودش وارد كار ميشود و بداء دارد، بدايي كه در دو هفته قبل عرض كردم اينجا معلوم ميشود، امام زمان چه روزي ميآيد؟ نميدانيم. چرا نميدانيم؟ به خاطر اينكه خداي تعالي به خاطر مصالحي ممكن است زمان را عوض كند. فلان شخص فلان وقت ميميرد، اينقدر پيشگوييهايي بوده كه افرادي را مرگشان را تعيين كردند، گاهي اتفاقاً همان موقع شده و گاهي هم نشده، افرادي بودند كه ميخواستند خيلي كارهاي مهمّي را انجام بدهند ولي موفّق نميشدند. خداي تعالي در تمام امور حتّي در نفس كشيدن شما، حتّي در نگاه شما خودش مستقيماً به وسيلهي ارادهاش، به وسيلهي مشيّتش كار ميكند.
c معرفت امام عليه السّلام
اگر ما «انشاءالله» در بحث امامت و نبوّت عرض ميكنيم كه اگر ما ميگوييم آنها، يعني چهارده معصوم پاك واسطهاند معنايش اين نيست كه خدا كناري رفته و اينها همهي كارها را ميكنند، نه، مثل كسي هستند كه پول از جيب شما برميدارد به ديگران ميدهد، قدرت را در همان لحظه از خدا ميگيرد و كارش را انجام ميدهد، اينها از خدا در هر لحظه ميگيرند و در همان لحظه كار را انجام ميدهند، نه اينكه قدرت مستقلي داشته باشند. شما ميببينيد در همين دعاي رجبيّه كه ميخوانيم: «لافَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَم»، ببينيد در دو چيزي فرقي، جدايي است، يكي اينكه «اِلّا اَنّهُمْ عِبَادُكَ»([6])، بندهي خدا هستند، يعني خدا ميگويد :«بكن» ميكند، بگويد: «نكن» نميكند، خدا دست در كار است،
# چر خدا خواسته كه امور به وسيلهي اهل بيت انجام گيرد
چرا اينجوري بايد باشد، چرا خودش اين كار را نميكند؟ خداي تعالي در ميان مخلوق اينجوري قرار داده، – خوب دقّت كنيد، – در ميان مخلوقش، در ميان آنچه كه خلق كرده اينطوري قرار داده كه «اَبَي اللّهُ اَنْ يَجْرِي الْاُمُورَ اِلاّ بِاَسْبَابِهَا»([7])، خدا ابا كرده، نخواسته، اراده نكرده، جز اينكه همهي كارها را با اسبابش انجام بدهد؛ شما همينطور تو خانه نشستيد، خدايا! من را سير كن، خدايا من را سيراب كن، نميكند. برو غذا بگير بخور تا سير بشوي؛ غذا مال خدا است، اختيار خوردن هم مال خدا است و بلكه اگر خدا نخواسته باشد كه تو بخوري دهانت قفل، قفل ميشود نميتواني بخوري، همه چيز مال خدا است امّا اختيار اينكه تو بروي غذا بگيري بخوري، خدا اين اختيار را به تو داده و بعد هم به وسيلهي غذا بايد سير بشوي، به وسيلهي دوا بايد معالجه بشوي، به وسيله نميدانم بعضي از چيزها بايد آن راحتياي كه ميخواهي داشته باشي وسيله ميخواهد، خدا ميتواند يك انبار سيب، همين، يك لحظه با يك اراده در اينجا بوجود بياورد، شما بقّالي، برو سيبها را بفروش، ميگويد: نه، بايد بروي كشاورزي بكند، درخت سيب بكاري، چند سال منتظرش بنشيني، سمپاشي بكني، هرس بكني، تا اينكه سيب بدستت بيايد و بعد توي جعبه بكني ببري در مغازه بفروشي دقّت كرديد؟ از اين كوچك بگيريد برويد جلو. خلقت كه من شايد كمتر بتوانم حقيقت را عرض كنم، خلقت حتّي، بوجود آمدن هر چيزي، خدا ميكند، امّا به وسيله نور پاك خاندان عصمت و طهارت به آنچه كه اوّل خداي تعالي خلق كرده،
c ردّ تفويض، وجدان ميشود
بنابراين اعتقاد به تفويض بسيار غلط است و ما مشاهده ميكنيم، ميبينيم، وجدان ميكنيم كه تفويض به طبيعت نشده؛ به ما هم كه ميبينيم تفويض نشده؛ اگر به شما تفويض شده كارتان، نگذار سرت درد بيايد، نگذار عمرت كوتاه بشود، نگذار به زمين بخوري، نگذار تصادف بكني، اين هم كه تفويض به ما نشده،
7- در دنيا امور اين چنين است
پس «لاجَبْرَ وَ لاتَفْوِيضَ بَلْ اَمْرٌ بَينَ اَمْرَيْنَ»، «آن امر بين امرين» يعني چه؟
C در بعضي امور انسان اختيار دارد
يعني در بعضي از اوقات خداي تعالي اختيار را به شما داده، كار را ميتواني بكني، اين بكنم، يا آن بكنم، اين كار را انجام بدهم يا آن كار، اين خودش دليل بر اختيار است، پس معلوم است مختاري، خودت ميتواني خودت را بهشتي كني، خودت ميتواني خودت را جهنمي كني و به همين دليل خداي تعالي پيغمبران را فرستاده والّا پيغمبر نميخواست، هر كار كه خودش ميخواست ميكرد.
C انحراف
يك شاعري ميگويد كه
خود به خود گويند ايّاك نعبد و اياك نستيعنم كه هر كس قايل به جبر است اكثراً قايل به «وحدت وجود» هم هستند، من خودم دارم به خودم ميگويم ايّاك نعبد و ايّاك نستعين، يا مثلاً همان شعر خيّام كه من در كتاب «پاسخ ما» يك تحقيقي يك وقتي كردم كه ببينيم اين خيّام دانشمند حالا ولو اينكه اسمش عمر بوده ولي بالاخره اين يك دانشمندِ رياضيداني بوده، اين دانشمند رياضيدان اين اشعار مزخرف را گفته، اشعارش خيلي بعضيهايش بيخود است، از نظر شعري شايد قافيهاش خوب باشد ولي از نظر مطلب خيلي بيربط است، ميگويد:
از من بَرِ مصطفي رسانيد سلام
به او بگوييد با اكرام تمام
البته شعرش بهتر از اين است،
اي سيّد هاشمي نسب از چه نظر
دوغِ ترش حلال و مي ناب حرام
خوب ببينيد اين خيلي مزخرف است اين حرف، حرف بي ربطي است. ميِ ناب به خاطر اينكه عقل پوكت را از بين ميبرد، و دوغ ترش هيچ كاري نميكند خوب اين خورده انسان
C بعضي امور از اختيار انسان خارج است
يك كسي آمده بود خدمت مرحوم آيت اللّه خويي در نجف، يك جواني از آمريكا آمده بود، تازه خيلي، به ايشان عرض كرده بود: آقا، يك حوض آب يكي كُر است اين آبش بو هم ميدهد، من دست نجسم را بزنم آن تو – مضاف نيست – دست نجسم را بزنم در آن دستم پاك ميشود يا نه؟ گفت: نه، خوب اگر ما دستمان را تو آب تصيفه شدهي مثلاً آب دماوند بزنيم، كه كمتر از كُر است دستمان پاك ميشود فرموده بود: نه آن هم نجس است، گفته بود: من اين دين را دوست ندارم، مرحوم آيتاللّه خويي ميگويند همانجا گفته بود كه اين مربوط به دين نيست، من دارم ميگويم، اگر ميبيني اشكالي به نظر تو ميآيد من گفتم. انسان بايد خودش را فداي دينش بكند. من، استنباط من اين بود. حالا بيا بنشين تا با هم صحبت كنيم، نشستند صحبت كردند و درستش هم كردند. شما الحمدللّه درستيد از اين جهت، احتياجي به بحث نداريد، آن قدر انسان بايد نادان باشد كه يك همچنين حرفهايي بزند. يك قواعد كلّي است، در كر، در آب قليل، اينها يك مسايلي است كه بايد در جاي خودش، در ميان حوزهي علميّه قم و نجف و اينها بحث بشود، بحثها، روزها، علماء، مجتهدين بحث ميكنند اين نتيجه است اين كتاب توضيح المسائل است كه به دست شما دادند، دقّت كرديد؟ بنابراين ميبينيم كه جبر در كار نيست، اين همهپيغمبران را خدا فرستاده كه مردم راهنماييهاي آنها را با اختيار خودشان قبول كنند و به راه راست بروند، اگر اختيار نميداشتند ارسال رُسل غلط بود، انزال كُتب غلط بود، خداي تعالي اين همه «وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا»([8])، «أَقِيمُوا الصَّلَاةَ»([9])، چرا به ما بگويد «أَقِيمُوا الصَّلَاةَ»، به خودش بگويد، تفويض هم نيست، آن «امر بين الامرين» اين است كه شما بعضي از چيزها را اختيار نداريد، در اختيار شما اين نبوده كه در اين زمان متولّد بشويد؛ البتّه يك بحثي مربوط به عالم ذر است كه از آنجا اگر شروع كنيم اينها هم تقريباً در اختيار است، حالا به هر حال اين اندازه كه ما ميبينيم بعضي از چيزها در اختيار ما نبوده. خيلي از مردها آرزو ميكنند كه شايد كاشكي زن بودند، خيلي زنها آروز ميكنند كاشكي مرد بودند در اختيار آنها نبوده. خيليها دوست دارند اي كاش سيّد ميبودند، خيليها دوست دارند كه خوب شد ما سيّد نشديم، يك نجسرواني بود كه اسمش پاك روان بود، ولي نجسروان بود، در مشهد استاندار بود در زمان رضاخان ميگفت: من دو تا عيب دارم، به همه هم ميگفت، يكي اينكه سيّدم، دوّمياش را نميگويم، يكي ديگر هم اينكه تُركم، چرا سيد هم در مجلس هست ترك هم هست، اين دو تا را براي خودش عيب ميدانست، بله هستند، افرادي كه ننگشان ميكند سيّدند، ننگشان ميكند كه اين هم باز ميترسم بگويم؛ يك شال سبزي به يك گوشهي از بدنشان وصل كنند بگويند كه آقا ما اين افتخار را داريم كه نوادهي پيغمبر اكرميم، ما اين افتخار را داريم كه فرزند فاطمهي زهرا و علي بن ابيطالبيم، چه افتخاري از اين بالاتر، حالا نميگويم همهي سادات بيايند حالا فردا شال سبز ببندند، رسم نشده، خدا لعنت كند بني اميّه را كه آنقدر اذيّت كردند سادات را كه بهتر ديدند مخفي باشند توي مردم و اين سيره همچنان ادامه دارد تا اين زمان،
C در آنچه خداي تعالي به انسان اختيار داده، انسان كاملًا مختار است
به هر حال، امروز ما به اين مسأله رسيديم – اگر اشكالي هم داريد بگوييد – به اين مسأله رسيديم كه «لاجَبْرَ»، وجدان ميكنيم «وَ لاتَفْوِيضَ بَلْ اَمْرٌ بَينَ اَمْرَيْنَ»، خدا بعضي از چيزها را اختيارش را به ما داده، ما انجام ميدهيم، گناه ميتوانيم بكنيم، ثواب ميتوانيم بكنيم، ميتوانيم همان لحظهاي كه دروغ ميگوييم راست بگوييم، همان لحظهاي كه غيبت ميكنيم ديگري را كه صحبتش شده تعريفش كنيم، ميتوانيم اذيّت كنيم، ظلم كنيم، ميتوانيم مهرباني كنيم، اينها را همه را ميبينيد و لذا من يك وقتي به يك نفر ميرسم ميگويم: آقا، مهربان باش ميگويد: چشم. ظلم نكن، چشم. چشم يعني چه؟ چند سالت هست؟ پنجاه سال، تو در اين مدّت پنجاه سال نفهميدي كه تو نبايد بگويي چشم، ميگويد: چطور؟ اصلاً باورش نميآيد كه اختيار نداشته باشد كه خوبي بكند يا بدي بكند، اين وجداني است. و از آن طرف هم خود ما ميدانيم كه به ما تفويض نشده، يك «امراً بين امرين»،
c جريان يافتن قضاي الهي براي هر كس، نتيجهي اختيار او است
بعضي از چيزها ميگوييم، شده ديگر تو چه كار كردي اينطوري شد؟ من يادم نميآيد كاري كردهام اگر هم كردم خودم براي خودم سر درد درست نكردم، من گناه كردم، ظلم كردم، امّا نميخواستم سرم درد بيايد امّا شب يك سر دردي شدم كه تا صبح خوابم نبرده، آن سر درد قضاي الهي است در اثر آن كاري كه شما كردي و آن كاري كه كردي روي اختيار انجام دادي تفويض هم به تو نشده و اين هم كه سردرد شدي اگر تفويض شده بود خودت نميگذاشتي سردرد بشوي، خوب وجداني شد؟
8- اعتقاد ما «امر بين امرين» است
مطلب كاملاً روشن. پس يكي از چيزهايي كه بايد ما معتقد باشيم با همين دلايلي كه عرض كردم روي اين شما ميگوييد: اين دلايل خيلي دلايل محكمي نيست، خيلي محكم است، محكمتر از اين دلايلي كه براي جبر و تفويض عرض كردم هيچ دليلي نيست؛ اگر مقتضي بود مجلس، يك چند تا دلايلي چه بر نفي، چه بر اثبات جبر برايتان عرض ميكردم تا بفهميد كه آنها دليل نيست، يك چيزهايي فلاسفه نشستهاند بافتند براي يكديگر گفتند، آن اين را ردّ كرده، اين آن را رد كرد آخرش هم به هيچ نتيجهاي هم نرسيدهاند ولي الان ما به يك نتيجه رسيديم. كه به وجدانمان مراجعه ميكنيم، نه جبر است نه تفويض است بلكه در بعضي از جاها يك مقدار اختيار به ما دادهاند، انتخاب، اختيار انتخاب به ما دادهاند ما انتخاب ميكنيم و بعضي چيزها را هم نميتوانيم انتخاب كنيم چون تفويض هم به ما نشده، خيلي راحت. خيلي از چيزها را ما ميخواهيم نباشد هست، خيلي از چيزها را ميخواهيم باشد نيست و خيلي از چيزها را هم ما خودمان به دست خودمان و با اختيار خودمان انجام ميدهيم و انجام هم ميشود. پس «وَ لاتَفْوِيضَ بَلْ اَمْرٌ بَينَ اَمْرَيْنَ»، از همين جهت قرآن مجيد آنقدر براي عباد تكليف تعيين كرده، يك عدّه طرف حق را گرفتند روي اختيار خودشان، يك عدّه هم طرف باطل را گرفتند روي اختيار خودشان و پروردگار متعال هم به آنهايي كه كار بد ميكنند عذاب اليم وعده كرده و نسبت به آنهايي كه كار خوب ميكند بهشت نعيم وعده فرموده و «انشاءالله» همهي ما جزء همان دسته باشيم با اختيار خودمان، با انتخاب خودمان كارهاي بسيار خوب و صحيح را انجام بدهيم.
9- عظمت عيد غدير خم
روز جمعه است، نزديك عيد غدير خُم است، روز پنجشنبه آينده عيد غدير است، عيد غدير آن روزي است كه خداي تعالي دربارهاش چند آيهنازل كرده، آيات عجيبي است، آياتي است كه درباره هيچ چيز، هيچ چيز حتّي اگر بگويم دربارهي قرآن و فضايل قرآن اين آيات را نازل كرده شايد نتوانم اثبات كنم.
C اكمال دين
يكي اينكه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ»، خيلي عجيب است، كمال دين، دين كامل شد؛ ببنييد شما يك چيزي را ميسازيد، تكه تكه ميسازيد بعد سر همش كه كرديد و به كار افتاد ميگوييد: كامل شد، دين كامل شد، آن هم به نفع شما كامل شد، «لَكُمْ دِينَكُمْ»، براي شما كامل شد،
C اتمام نعمت
دوّم «أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي» من ترسيدم بگويم دربارهي قرآن اينجوري خداي تعالي چيزي نگفته ولي هر چه فكر ميكنم نگفته «أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي» امروز من نعمتم بر شما تمام كردم،
c هر چه بخواهيم در وجود علي عليه السلام هست
خوب ديگر چي ميخواهيد كه به شما ندادم، چي ميخواهيد شما مردم كه علي ندارد؟ چه علمي، چه دانشي، چه معنويّتي، چه جمالي، كه در اختيار علي بن ابيطالب نيست؟ «أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي» معنايش اين است نعمتم تمام شد، نه اينكه نعمت ديگر ندارم،نه؛ براي شما نعمت من تمام شد، هيچ چيز ديگر لازم نداريد جز اينكه در علي بن ابيطالب هست، آن دانشمند ميگويد: «احتياج الكلّ اليه و استغنائه عن الكل دليل علي انّه امام الكل». شما تمام كُتب تاريخ را نگاه كنيد، علي بن ابيطالب بعد از پيغمبر از احدي مسألهاي سؤال نكرده و هيچي نپرسيده همه را ميدانسته و باز تمام كُتب تاريخ را نگاه كنيد، چه مال سني، چه مال شيعه، همهي اصحاب، همهي اصحاب مرتّب از علي بن ابيطالب سؤال ميكردند
c اعترافات خلفاي اهل سنت
تا جايي كه عمر ميگويد كه در هفتاد جا ميگويد: «لَولا عَلِيٌّ لَهَلَكَ عُمَرُ»[10]، من گرفتار شده بودم، مردم آمده بودند، معناي «لَهَلَكَ عُمَرُ» اين است، مردم آمده بودند سؤال ميكردند، من جوابي بلد نبودم، مشكل شده بود، داشتم خفه ميشدم، داشتم هلاك ميشدم، علي رسيد جواب را داد، من زنده شدم، اين معناي «لَهَلَكَ عُمَرُ» است معناي ديگري شما ميفهميد بگوييد. ابي بكر مكرّر گفت: خدا آن روز را نياورد من باشم در رأس خلافت و علي آن اطراف نباشد! خوب چي ميخواهيد در علي باشد؟ «أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي»
c عظمت علم علي عليه السلام
اين كتاب نهج البلاغه را ديديد، ميبينيد ديگر، آنقدر شرح و آنقدر تعريف از كتاب نهج البلاغه شده كه حساب ندارد، اهل سنّت كتابها در شرحش نوشتهاند، و كتابي بسيار با عظمت است، اين كتاب يك دهم چيزهايي است كه علي گفت، يك دهم، شما يك ربع اين كتاب را از كلمات ابي بكر پيدا بكنيد ما ايشان را به خليفهي اوّل قبول داريم، يك ربعش آخر انسان به علمش است، به دانشش است، به قيافهاش است، به سنّش است اقلاً، پدرش گفت كه من كه از تو بزرگترم، اگر براي سن است خوب من پدر تو هستم، اينطوري، اين منظورم طعن آنطرفي نبود، منظورم اين بود كه «أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي»، خدا نعمتش بر شما تمام كرد.
C خشنودي پروردگار
مهمّتر از همه «وَرَضِيتُ لَكُمْ الْإِسْلَامَ دِينًا» حالا خوشنودم كه دين شما اسلام است تا حالا ناقص بود كامل نبود. سرپرست نداشت؛ شما اگر يك اوّل مثلاً يك اجناس خيلي قيمتي داشته باشيد اگر به يك نفر اميني سپرديد كه به جا مصرف ميكند، فكرتان راحت ميشود، خوشحال ميشويد، اين آدم امين است، فكرش هم خوب است، درست هم مصرف ميكند «وَرَضِيتُ لَكُمْ الْإِسْلَامَ دِينًا»
C يأس دشمن
چهارم: «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ»([11])، كفّار و مشركيني كه تا حالا ميخواستند دين شما را دستاندازي كنند و قرآن شما را تحريف كنند و وضع شما را به وضع يهود و نصاري برگردانند، الان ديگر علي است، در رأس كار علي است، علي هست كه به خاطر حفظ دين ريسمان به گردنش مياندازند، ميكِشندش هيچي نميگويد، زهرايش را كتك ميزنند چيزي نميگويد، جسارت به او ميكنند چيزي نميگويد، در جاي خودش هم جنگ صفين و نهروان و جمل تشكيل ميشود شجاعانه فرمود: از اين جمع ده، نفر از چهارهزار نفر بيشتر باقي نميماند، از شما هم ده نفر بيشتر كشته نميشود. چقدر شجاع، چقدر آقا، چقدر بزرگ! مأيوس شدند.
c چرا غير علي عليه السلام حاكم شدند
شما ميگوييد: پس چرا اينها آمدند سر كار؟ اين سركاري بود، آنچه كه آنها داشتند سركاري بود. فردا كه آقا تشريف بياورند ،امام زمان، آن وقت ميفهميد، براي ما زمان خيلي طول بكشد چيزي نيست، 1000 سال، بشود 1400 سال، باشد آنها كارهاي خودشان بكنند، ولي آني كه آقا بيايد اسمي از اينها باقي نميگذارد، وجودي باقي نميگذارند، اگر زير خاك بدن نحسشان هم خاك شده بيرونشان ميكشد و آتششان ميزند، از بني اميّه، بني العباس هيچكدام اسمي باقي نميماند، آنجا ميفهميديد كه همهي رياستهاي اينها و آقاييهاي آنها كه ظاهرش آقايي بود، اينها كه بيارزش است و هيچ ارزش ندارد. «لِلْحَقِّ دَوْلَةٌ»([12]) براي حق پايداري است، حق چيست؟ «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ» سنّي و شيعه اين روايت را نقل كردند و «وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ يَدُورُ حَيْثُ دَار»([13])، با هم دور ميزنند بر جا حق هست علي هست، هر جا علي هست حق هست، اينطوري، دور ميزنند جاي ديگري هم نميرود. و لذا وقتي كه آقامان حجةبن الحسن متولد شد روي بازويش نوشته شده بود، حالا تأويل داشته باشد، ظاهري باشد هر دويش هم ممكن است باشد، تأويلش اجمالاً اين است كه اين بازوي با كفايت حضرت بقيّةاللّه، حق را به مردم نشان ميدهد و باطل را از بين ميبرد «للْحَقِّ دَوْلَةٌ»، «جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا»([14])،
C فوايد تكرار
روز جمعه است، نزديك عيدغدير است، انشاءالله اگر فرصت شد در روز عيد غدير، حالا نميدانم كجا جمع بشويم، به هر حال صداي همديگر را ميشنويم «انشاءالله،» با هم هستيم، روز عيد غدير دربارهي همين آيات، اين آيات را هر چه توضيح بدهيم، شما ميگوييد سال قبل هم گفتي، باز هم ميگويم، هر سال بايد بگوييم، هر روز بايد بگوييم، آقايمان را بشناسيم، بفهميم كه فرقي بين ما و ديگران هست، بفهميم چقدرخدا به ما نعمت داده كه ما را به ولايت علي بن ابيطالب آشنا كرده و بگوييم روز عيد غدير، شب عيد غدير، «اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي جَعَلَنَا مِنَ الْمُتِسَكِّينَ بِوِلايَةِ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ وَ اَلادِهِ الْمَعْصُومِينَ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَيْهِمْ اَجْمَعِينَ»([15])،
C كافر از نظر خداي تعالي به طور كلي
خوب، امّا آنهايي كه هيچ از دين چيزي نفهميدند، خدا به طور كلّي اسمشان را كافر گذاشته، فرمود: اگر كسي احتمال بدهد اينها يك چشم بهم زدن به خدا و پيغمبر ايمان آوردند، خودش حالش خراب است حالا تعبير روايت را كه هست نميخواهم عرض كنم، يك چشم بهم زدن، از كافر هم كافرتر، «اكفر من في الارض، اكفر القريش، اكفر من بني اميّه»، اينها اينجوري بودند. كافرترين بودند. خوب يك چند كلمهاي من ميگويم به درد دل امام زمانمان توجّه كنيم، من چند جمله از زيارت را فقط ميخوانم:
10- ذكر مصيبت سيد الشهداء عليه السلام
«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا اَبَاعَبْدِاللّهِ»، در دعاي ندبه خوانديم: «اَيْنَ الْحَسْنُ اَيْنَ الْحُسَيْنَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ رَسُولِاللّهِ لَعَنَ اللّهُ اُمَّةً قَتَلَتْكَ»، آقا! خدا لعنت كند آنهايي را كه تو را كشتند، آبت ندادند، به تو كمال توهين و جسارت را كردند، «لَقَدْ عَظُمَتِ الْمُصِيبةُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتْ مُصِيبَتُكَ فِي السَّمَاوَاتِ عَلَي جَمِيعِ اَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ لَعَنَ اللّهُ اُمَّةً قَتَلَتْكَ، وَ لَعَنَ اللّهُ اُمَّةً ظَلَمَتْكَ وَ لَعَنَ اللّهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَسَاسَ الظُّلْمِ وَ الْجَورِ عَلَيْكُمْ اَهْلَ الْبَيْتِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكَاتُهُ».
11- دعاي ختم مجلس
نسئلك اللّهمّ و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحبالزمان يا اللّه، يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه يا ارحم الراحمين، يا غياث المستغيثين، يا ربّاه يا سيّداه
عجّل لوليك الفرج
عجّل لمولانا الفرج
خدايا! فرج امام زمان ما را برسان
ما را از بهترين ياران و اصحابش قرار بده
خدايا! عيدي ما را عيد قربان و عيد غدير اعيادي كه بعد از آن تا ماه محرّم هست،خدايا تمام اينها را جمع بزن و فرج امام زمان را به ما عيدي مرحمت بفرما
خدايا! به آبروي وليعصر قسمت ميدهيم رفع گرفتاري از همهي ما بفرما
اسلام و مسلمين را در مقابل دشمنانشان خدايا! به آبروي امام زمان پيروز بفرما
دشمنان مسلمين ذليل و منكوب بفرما
پروردگارا! به آبروي خاندان عصمت و طهارت قسمت ميدهيم، به آبروي تمام عزيزانت قسمت ميدهيم ما را به كمالات روحي برسان
ما را با خودت مأنوس بفرما
پروردگارا! به آبروي خاندان عصمت قسمت ميدهيم ولايت و محبّت خاندان عصمت را در دلهاي ما زيادتر بفرما
بندگي ما را در مقابل خودمان زياد بفرما
معرفت ما را زياد بفرما
عاقبت امرمان را ختم بخير بفرما
و عجّل في فرج مولانا.
جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید
[1] فتح/1-2
[2] بقره/62
[3] بحار: 4/197، توحيد: 206، تصحيح الاعتقاد: 46
[4] مائده/64
[5] آل عمران/40
[6] بحر: 95/392، اقبال: 646، مفاتيح الجنان، دعاي هر روز ماه رجب: 251
[7] «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام أَنَّهُ قَالَ أَبَى اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِأَسْبَابٍ فَجَعَلَ لِكُلِّ شَيْءٍ سَبَباً وَ جَعَلَ لِكُلِّ سَبَبٍ شَرْحاً وَ جَعَلَ لِكُلِّ شَرْحٍ عِلْماً وَ جَعَلَ لِكُلِّ عِلْمٍ بَاباً نَاطِقاً عَرَفَهُ مَن عَرَفَهُ وَ جَهِلَهُ مَنْ جَهِلَهْ» كافي: 1/183، بحار: 2/90، بصائرالدرجات: 6، «قال الصادق عليه السلام أَبَى اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا عَلَي الْأَسْبَابِ» عوالياللآلي: 3/286
[8] عنكبوت/69
[9] بقره/43
[10] رساله السعديه:25، جواهر الكلام: 2/233، جامع المدارك: 4/286، كافي: 7/424، الغدير: 3/97 و 4/64 و 6/81 و 6/93
[11] مائده/3
[12] غرر الحكم: 68، شرح نهج البلاغه: 9/72
[13] الفصولالمختاره: 339، بحار: 10/431، إعلامالورى: 159، شرحنهجالبلاغه: 2/297، الصوارمالمهرقه: 203
[14] اسراء/81
[15] اقبال: 464
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.