۵ ذی الحجه ۱۴۲۳ قمری – ۱۸ بهمن ۱۳۸۱ شمسی – جلسه نهم اعتقادات

 

متن سخنراني 5 ذي الحجه الحرام 1423 مصادف با 18 بهمن 1381 و 7 فوريه 2003

 

1- خطبه

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَي رَسُولِ اللهِ وَ عَلَي آلِهِ آلِ اللّهِ لَا سِيَّمَا عَلَي بَقِيَّةَ اللهِ رُوحِي وَ اَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الْآنِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.

 

2- عبارت قرآني آغازين(محمد صلي الله عليه و آله/14)

«اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ أَفَمَنْ كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ»([1])

 

3- مبناي تمام دلائل در اثبات وجود خدا قرآن است

تمام دلايلي كه درباره‌ي اثبات وجود خدا و صفات پروردگار گفته مي‌شود از قرآن و راهنمايي قرآن است. بعضي از افراد فكر مي‌كنند ما به خاطر اين‌كه قرآن گفته كه خدا واحد است مثلاً ما مي‌گوييم خدا واحد است. البتّه پنجاه درصد و شايد هم بيشتر وقتي كه ما قرآن را و اعجازش را ثابت كرديم، دلايلي كه در قرآن آمده براي ما حجّيّت دارد و عقلي است. ولي در عين حال آنچه را كه در اثبات وجود خدا عرض مي‌كنيم و مي‌گوييم در قرآن اين مطلب آمده مثل اين است كه ما در يك كتابي غير از قرآن مطلبي را مشاهده كنيم كه راهنماي فكر ما باشد. عقلمان را به كار بياندازد، در اين صورت توجّه نمي‌كنيم كه اين كتابي كه عقلمان را راه انداخته، فكر ما را راه انداخته چه كتابي بوده است؟ البتّه اگر كتاب معتبري باشد، با دلگرمي بيشتري روي آن مسأله فكر مي‌كنيم تا برسد به قرآن كريم كه معجزه است طبعاً با يك توجّه بيشتري روي مطلب مطالعه مي‌كنيم و عقلمان را به كار مي‌اندازيم و فكرمان را فعّال مي‌كنيم. پس آنچه از قرآن و از احاديث درباره‌ي صفات پروردگار عرض مي‌كنيم نه به خاطر اين است كه تنها چون در قرآن آمده حقّ است، بلكه عقلمان، فكرمان و استدلالاتمان صحيح انجام مي‌شود و تمام مطالبي كه گفته مي‌شود عقلي است و اعتقاد به آن‌ها پيدا مي‌كنيم.

 

4- قضا و قدر الهي

يكي از مسايلي كه در قرآن و در احاديث و روايات آمده و بسيار اهميّت دارد و اكثراً اطّلاعي از آن ندارند «قضا و قدر» است. مسأله‌ي قضا و قدر از مسايل بسيار مهمي است كه در كُتب فلسفي و كُتب كلامي مطالبي درباره‌اش ذكر شده ولي اكثراً آن يكي را به جاي اين و اين را به جاي آن استفاده مي‌كنند. قضا به معنايي است كه قدر نيست و قدر به معنايي است كه قضا نيست.

 

C همه‌ي كارها اعم از خوب و بد از ناحيه‌ي خدا است

همه‌ي كارها را در دنيا و در آخرت و در قيامت خداي تعالي انجام مي‌دهد. «قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ»([2]) همه‌ي كارها از جانب خدا است.

 

c خوبي‌ها منتسب به خدا است و بدي‌ها منتسب به ما

ولي در قرآن مجيد خطاب به پيغمبراكرم يا خطاب به مؤمنين كه آنچه از مصيبت به شما اصابت مي‌كند، از جانب خود شما است و آنچه كه نيكي به شما مي‌رسد، از جانب خدا است. اين مطلب را وقتي ما بخواهيم تحليل كنيم اين گونه بايد مثال بزنيم تا واضح شود، يك قاضي، يك شخصي كه مسلّط بر فرد ديگر است، ممكن است هر چه به او مي‌رسد از جانب آن فرد باشد، يعني چه بدي و چه خوبي از جانب آن فرد مسلّط به اين فرد برسد، گاهي در اثر قضا است و گاهي به خاطر تقدير است،

 

C درك مفهوم «قضا و قدرالهي»

مثلاً انسان ممكن است به خاطر جُرمي كه انجام داده، آن شخص مسلّط او را به زندان بيندازد. زنداني كه اين شخص رفته به خاطر كاري است كه كرده ولو آن كه آن قاضي و آن شخص مسلّط دستور داده باشد كه او را به زندان بيندازند. ببينيد مطلب خيلي واضح است و من كوشش مي‌كنم ان‌شاءالله از اين به بعد مطالبي كه هضمش براي شما مشكل باشد عرض نكنم. گاهي انسان همه‌ي كارهايش خوب است، كارهاي خوبي انجام مي‌دهد، مثل اولياء خدا و بندگان واقعي پروردگار، در نتيجه آنچه از جانب پروردگار به او مي‌رسد اجر است، ثواب است، خير است و براي او خوبي است. و همه‌ي اين‌ها از جانب خدا است و گاهي انسان گناه مي‌كند، معصيت مي‌كند، مشرك مي‌شود، خداي تعالي او را عذاب مي‌كند، با آن‌كه خدا عادل است. عذاب پروردگار؛ چون عادل است و بلكه چون رئوف و مهربان است بسياري از گناهان او را نديده مي‌گيرد، «وَيَعْفُو عَنْ كَثِيرٍ»([3])، از بسياري از گناهان او مي‌گذرد ولي بعضي از گناهانش را مؤاخذه مي‌كند. اين مؤاخذه در حقيقت به دست خود بنده، بنده‌ي خدا بوجود آمده. اگر يك فردي زنا كرد و يا مشروب خورد قاضي حكم مي‌كند كه او را صد تازيانه بزنند، نمي‌گويند كه قاضي صد تازيانه زد، مي‌گويند: كاري كرد كه مستحق اين صد تازيانه شد، همين‌طور كارهايي كه در دنيا به خصوص انجام مي‌شود، مثلاً انسان مريض مي‌شود، درد شديدي به او عارض مي‌گردد و يك گرفتاري مثلاً براي او پيدا مي‌شود، اين قضا الهي است. يعني كاري كرده كه انسان در همين دنيا جزاي عمل زشتش را بكشد. اگر اينگونه شد، اسمش قضا است. افراد معمولي در يك حكومتي كه زندگي مي‌كنند، براي آن‌ها زندان نيست، تازيانه نيست، تبعيض نيست، براي همه‌ي مردم عادي معمولي جز خوبي و خيرات چيزي نيست، همه در رفاه باشند، همه در امنيّت باشند، همه از همه‌ي مواهب مملكت استفاده كنند، اين تقدير است؛ يعني رئيس مملكت، باني مملكت آن كسي كه مملكت را اداره مي‌كند، مقدّر كرده، به حساب رسيده كه بايد مردم مملكتش همه در رفاه و آسايش باشند و همه هم در رفاه و آسايشند، به كسي فشاري وارد نمي‌شود، اين معناي تقدير است. خداي مهربان، خداي رحمان و رحيم مقدّر فرموده كه تمام افراد بشر در رفاه و آسايش باشند، نه كسي مريض بشود، نه كسي فقير شود، نه كسي گرفتار شود و همه با كمال رفاه و آسايش در دنيا زندگي كنند، اين تقدير الهي است. خداي تعالي مقدّر كرده كه همه يك مقداري در اين دنيا عمر كنند و از تمام لذّت‌ها لذّت ببرند و از تمام غذاهاي پاك و پاكيزه استفاده كنند كه مي‌فرمايد: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ»، ببينيد زينت دنيا را مي‌فرمايد: «أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنْ الرِّزْقِ»([4])، و غذاهاي پاك را كي براي شما حرام كرده؟ هيچ كس براي شما حرام نكرده است، «وَتَمَتَّعُوا»([5])، هر چه مي‌توانيد از اين دنيا، از زندگي دنيا لذّت ببريد و آرامش داشته باشيد، اين تقدير الهي است، براي همه اين را مقدّر كرده، همان‌طوري كه يك رئيس مملكت براي همه‌ي آزادي، خوشي، راحتي را مقدّر كرده و قرار داده است؛ امّا در اين ميان، اگر دزدي پيدا شد كه آرامش ديگران را از بين برد، اگر جنايتكاري پيدا شد كه نسبت به ديگران جنايت كرد، اگر يك فرد بيبند و باري پيدا شد مشروب خورد و در ميان مردم عربده كشيد، اين شخص را دستگير مي‌كنند به محكمه مي‌برند و در آنجا قاضي قضاوت مي‌كند كه اين شخص را يا صد شلاّق بزنيد يا در زندان بيندازيد و يا تبعيدش كنيد. مي‌بينيد كه آن يكي تقدير است و اين يكي قضا است، اين قضاوت است به خاطر عملي كه شما انجام داديد، عمل معصيتي كه يك فرد انجام داده، قضاوت چنين است كه بايد زندان برود، شلاّق بخورد، حتّي سنگسار بشود، معني قضا و قدر را فكر مي‌كنم خوب توضيح دادم، همه كس فهميد ولي يك مطلب هست همه‌ي اين‌ها از جانب خدا است، از جانب پروردگار است.

 

c خداي تعالي تمام خوبي‌ها را مقدر فرموده است

تقدير كه معلوم است، براي همه رفاه و آسايش خواستن معلوم است، خدا بندگانش را خلق كرده، بايد آن‌ها را در رفاه و آسايش بگذارد، حيوانات را در رفاه و آسايش گذاشته، «وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا»([6])، هيچ جانداري در زمين نيست مگر آن‌كه بر عهده‌ي خدا است كه او را روزي بدهد و مي‌دهد. شما ببينيد همه‌ي حيوانات، سالم، در رفاه، در آسايش و غذاي خود و طعام خود را در هر وضعي و شرايطي كه هست دريافت مي‌كنند. اين معني تقدير الهي است.

 

# بعد از ظهور، فقط مشمول قدر الهي هستيم

خدا براي شما خوبي‌ها را خواسته، زمين مال مؤمنين است، زمين مال افرادي هست كه بنده‌ي خدا باشند، كه «أَنَّ ألاَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ»([7])، زمين را به ارث به بندگان صالح خدا خواهند داد، وقتي كه ظهور حضرت بقيّةاللّه ارواحنافداه بشود، همه‌ي مردم صالح باشند، ديگر قضايي در كار نيست، قضاوتي در كار نيست، زندان و شكنجه و كتك در كار نيست، همه در دنيا با رفاه كامل زندگي مي‌كنند و تقدير الهي صد درصد پياده مي‌شود.

 

c هر بدي مربوط به قضاي الهي است

امّا قضا مال كساني است كه انحراف دارند، يا جامعه‌اي كه انحراف دارند، قضاي الهي، حكم الهي، قضاوت پروردگار براي بندگاني كه در زمان ما واقع شده‌اند چون همه با هم معصيت‌كارند، همه با هم زير بار ظلم رفته‌اند، همه به هم ظلم مي‌كنند،

 

# غيبت امام زمان ارواحنا فداه قضاي الهي است

از اين جهت قضاي الهي بر اين قضاوت كرده، حكم الهي بر اين حكومت كرده كه امام زمانشان غايب باشد، امامشان را نبينند، آن كسي كه رهبر آن‌ها است او ديده نشود و رهبري ظاهري نكند، اين معناي قضا است.

 

5- علت قضاوت پروردگار بر غيبت

معني قدر اين است كه همه بايد زير سايه‌ي امام عصر باشند، همه بايد به عدالت واقعي و اجتماعي برسند، عدل و داد بر سر همه سايه بيندازد، امّا مردمي كه علي بن ابيطالب را ترك مي‌كنند، دست به دامن ابيبكر مي‌شوند، مردمي كه علم و عصمت را نمي‌خواهند و بلكه كفر و شرك و بت پرستي را دوست دارند، قضاي الهي هم ايجاب مي‌كند كه يك فردي مثل خودشان بر آن‌ها مسلّط شود كه علي بن ابيطالب مي‌فرمايد، نفرين مي‌كند آن‌ها را كه خدا كسي را بر شما مسلّط كند كه به شما رحم نكند، اين معني قضاي الهي است.

 

C قدر علي عليه السلام را ندانستند

معني قضاي الهي اين است كه وقتي انسان قدر علي بن ابيطالبي كه سيصد آيه در شأنش در قرآن به تصديق اهل سنت نازل شده كه يكي از آن آيات و يكي از سوره‌ها سوره‌ي «هل اتي» است كه من يك وقتي بررسي مي‌كردم دوازده دليل بر عصمت علي بن ابيطالب و فاطمه‌ي زهرا و امام حسن و امام حسين در سوره‌ي هل اتي آمده، سيصد آيه شبيه به اين و بلكه قويتر از اين، در شأن علي بن ابيطالب نازل شده، اين شخص را ترك مي‌كنند

 

c شأن ابي‌بكر در قرآن

و كسي را انتخاب مي‌كنند كه يك آيه بيشتر درباره‌اش نازل نشده كه اي كاش، شايد اهل سنت هم اين را بگويند كه اي كاش اين آيه هم نازل نشده بود! «ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا»([8]) چون صدايم را ممكن است بعضي بشنوند توضيح نمي‌دهم، ولي معنا مي‌كنم، دوّمي از دوتا كه هر دوتاشان در غار بودند، شما مي‌دانيد در غار يكي ابيبكر بود و ديگري رسولاكرم، اين‌ها هر دو در غار بودند، «إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ»، مسلّم است و همه‌ي مفسّرين گفته‌اند كه پيغمبر به آن همراهش در غار گفت: «لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا»، اگر او مي‌دانست كه خدا با او است، اگر او مي‌دانست كه در كنار پيغمبر عظيمالشأني كه خدا وعده كرده كه تمام دنيا بايد در زير سايه دينش قرار بگيرند، اگر او را مي‌شناخت و در كنار او خودش را مي‌ديد هيچ گاه محزون نمي‌شد و اگر بگوييم كه نه محزون شده و هم مي‌دانسته كه خدا با آن‌ها است، اين گفتار پيغمبر عبث مي‌شد كه «لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ»، خدا سكنيت و آرامش را به پيغمبر نازل كرد، در اين‌جا نمي‌گويد: «فَأَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عليهما»، شما ممكن است بگوييد كه سكنيه و آرامش را بر ابيبكر نازل كرد، پيغمبر شأنش اجلّ از اين بود كه سكينت و آرامش را بر پيغمبر نازل كند، مي‌گوييم در آيه ديگر خداي تعالي مي‌فرمايد كه: «فَأَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ»، در، يقيناً در آن‌جا درباره‌ي پيغمبر است و آرامش بر پيغمبر نازل كرد، «وَأَيَّدَهُ»، مخصوصاً با اين جمله‌ي بعد كه: «وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا»، او را به لشكري، آن حضرت را به لشكري تأييدش كرد، به لشكري آن حضرت را كمك كرد كه آن لشكر را نمي‌ديدند. خوب، ببينيد يك آيه نازل شده، اگر نگوييم كه آنچنان شيخ مفيد فرمود كه اين آيه به ضرر جناب ابيبكر است نمي‌توانيم بگوييم از فضايل ايشان است.

 

c شأن علي عليه السلام در قرآن

امّا سيصد آيه، سيصد آيه به تصديق اهل سنّت و نصفي از قرآن از نظر شيعه و سنّي درباره‌ي يك فرد نازل بشود، كه يكي از آن‌ها همين آياتي است كه «ان‌شاءالله» در روز غدير خم برايتان اگر موفّق شدم عرض مي‌كنم، «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ، الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ»([9])، «الْيَومَ» امروز اين كلمه‌ي الْيَوْمَ اشاره به همين روز است، «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ»([10])، شما ببينيد چه آياتي است، از اين بالاتر و مهمّتر آيه‌ي ولايت است كه خداي تعالي مي‌فرمايد: «انّما»، جز اين نيست، منحصراً، وليّ شما خدا است، وليّ شما پيغمبر است و نگفته وليّ شما، اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب، با اسم نام نبرده، با لقب، با صفات حميده اسم برده، «وَالَّذِينَ آمَنُوا»، آن كساني كه، ببينيد چقدر شخصيّت را بالا برده، آن كساني كه ايمان به خدا دارند، بلكه ايمان به هر چيز صحيحي دارند، بلكه ايمان به حقيقت دارند، «وَالَّذِينَ آمَنُوا»، مي‌خواهيد بشناسيدش، مي‌خواهيد ببينيدش، برويد در مسجد، «الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ» نه نماز مي‌خوانند تنها، به پا دارنده نمازند، نماز را تأسيس مي‌كنند، «يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ»، زكات مي‌دهند؛ نفرموده انگشتر به سائل مي‌دهند، وجودشان، روحشان، بخشنده و مهربان و به اصطلاح صاحب جود است كه حتّي در ركوع نماز هم اين كار را ترك نمي‌كنند، «وَهُمْ رَاكِعُونَ»([11])، شما برويد ببينيد اين كِي است؟ صدها مرتبه بعد از اين جريان، بعضي از اصحاب منافق به سائل حتّي دارد بعضي‌ها عمل كرده‌اند يك آيه برايشان نازل نشد چون خدا خلوص را مي‌خواهد، خدا اخلاص را مي‌خواهد، خداي تعالي ايمان را مي‌خواهد،

 

c برويد تا از زير سايه امامتان خارج شويد

شما مردمي كه اينگونه هستيد، خدا درباره‌تان چه بايد قضاوت كند، قضاوتش همين است كه برويد عقب سر همان شخصي كه دوستش داريد باشيد و از اين همه فضايل صرفنظر كنيد و بيست و پنج سال اين مركز فضلت و علم و دانش را در خانه بنشانيد. و وقتي هم كه نوبت خلافت به او مي‌رسد و آنچنان اجتماع مي‌كنيد و تنبيه شديد و مي‌خواهيد جبران كنيد، در مقابل آن حضرت معاويه را قرار مي‌دهيد، «اَنْزَلَنِي الدَّهْرُ»، آنقدر زمانه مرا پايين آورد كه گفته شد: علي و معاويه، يك خليفه علي است و يك خليفه معاويه هست كه به دلايل اهل سنّت، من با يك عالِم سنّي نشسته بودم، از من او پرسيد: «چقدر و چند دليل بر لعن معاويه تو مي‌تواني اقامه كني؟» من گفتم: هفت تا، ايشان هم گفت: من هم پنج تا اضافه مي‌كنم كه دوازده تا باشد. دلايل زيادي بر لعن معاويه است كه يكي از آن‌ها اين بود كه فرمود به عمّار، «يَا عَمَّارُ فَيَقْتُلُكَ فِئَةٌ بَاغِيَةٌ»([12]) يك جمعيّت طغيانگر، يك جمعيّتي كه مي‌كنند، بر اسلام تجاوز مي‌كنند، كه خدا آن‌ها را لعنت كرده در قرآن در آن‌جا كه پيغمبراكرم خواب ديد، كه بوزينه‌ها بر منبرش بالا مي‌روند وقتي كه از خواب بيدار شد، خداي تعالي اين آيه را نازل فرمود كه آن خوابي كه تو ديده، اين مربوط به شجره‌ي ملعونه است، شجره ملعونه هست. شما در زيارت عاشورا مي‌گوييد: «اَللّهُمَّ الْعَنْ بَنِي اُمَيَّةَ قَاطِبَةً»([13])، خدايا! بني اميّه را همه شان لعنت كن، اين‌ها لعنت شده هستند، ملعونند، آن وقت اين فرد ملعون، آن طرف آن كسي كه منصوص در ذات خدا است و همه‌ي صفات الهي را دارا است در رديف يكديگر قرار دادن و يا بلكه او را ترجيح دادن و امام مجتبي را منكوب كردن و او را به امام مجتبي تفوّق دادن، قضاوت پروردگار اين مي‌شود حالا كه شما اين مسير را انتخاب كرديد، برويد تا برسيد به يزيد بن معاويه، كه او ديگر نه رحمي به دين‌تان مي‌كند، نه رحمي به امامتان مي‌كند، نه رحمي به ناموستان مي‌كند و همه‌ي بدي‌ها براي او خوبي است، و همه‌ي خوبي‌ها براي او بدي است؛ برويد زير سايه‌ي او، شما ارزش اين كه زير سايه‌ي امام زمانتان قرار بگيريد نداريد، مردم متنبّه نشدند، ادامه دادند، تا رسيد به جايي كه وليد و مروان و حجّاج و امثال اين افراد خونخوار و جنايتكار كه در تاريخ نمونه‌اش وجود ندارد اين‌ها بر سر مردم مسلّط شدند، اين قضاي الهي است.

 

C علت قضاي الهي خواست خودمان است

اگر گفتند قضاي الهي، نگوييد:« خدا خواسته ما چه كار كنيم؟» نه، شما خواستيد تا خدا خواست، شما انجام عملي داديد كه خدا اين قضاوت را براي شما كرد، و الاّ پروردگار متعال تقديرش اين بوده كه همه‌تان راحت باشيد، حتّي يك سردرد جزئي بندگانش نبايد داشته باشند، يك سرماخوردگي جزئي بندگانش نبايد داشته باشند، مگر خدا ظالم است؟ امّا هوا را كثيف كرديد، آبتان را كثيف كرديد، غذايتان را آلوده كرديد، غذاهاي غيرطبيعي خورديد، سردرد شديد، قضاي الهي هست كه در مقابل اين هواي آلوده، اين امراض مختلف براي شما به وجود بياورد. در هواي بسيار خوب سيگار گرفتيد، دود كرديد تمام جهاز ريه‌تان همه خراب شد، حالا سرفه مي‌كنيد، حالتان بهم مي‌خورد، خوب، خودت خواستي.

 

6- انسان در قبال قضاي الهي

قضاي الهي همين است، در عين حال انسان بايد به قضاي الهي راضي باشد، چرا؟ اگر انسان يك جنايت كرد، او را عفوش كردند، جنايت دوّم، عفوش كردند، جنايت سوم، عفوش كردند، براي اين‌كه اين جنايت را ادامه ندهد و اصلاح بشود يك تنبيه مختصرش كرده‌اند، اين شخص نبايد راضي بشود، بگويد: الحمدللّه، بخير گذشت. يك دزدي كه دزدي كرده، بايد دستش را ببرند، قاضي گفت: حالا دستت را نمي‌بريم ولي دو روز بايد در زندان باشي تا حواست جمع بشود، اين مي‌گويد: «الحمدللّه بخير گذشت.»

 

 Cخداي تعالي براي بني آدم همه‌ي خوبي‌ها را مقدر فرموده بود

لذا در زيارت امين اللّه عرض مي‌كنيم: «اَللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِي مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ رَاضِيَةً بِقَضَائِكَ»([14])، خدايا! اين نفس من را به قَدرت مطمئن كن، يعني بدانيم كه خدا خوشي ما را خواسته، خداي تعالي خواسته همه‌مان راحت در كنار هم زندگي كنيم، فكر نكنيد اين تقديري است بعد از ظهور، نه از آن ساعتي كه حضرت آدم را خدا در بهشت قرار داد اين تقدير را كرده بود، و الاّ چرا ببردش توي بهشت، مي‌بردش توي يكي از بيابان‌هاي كويري، آن‌جا رهايش مي‌كرد تا كار زمين را بكند، همان‌طوري كه در تورات آمده، كار زمين را بكند. برده توي بهشت، ميوه‌ها مختلف، همسر خواسته برايش فوري خلق كرده، تمام وسايل، لباس خوب، مائده، ميوه، همه چيز زير سايه، راحت، اين تقدير خدا است.

 

C اولين قضاي الهي براي بني آدم

گفتم: از اين درخت نخور، «لا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنْ الظَّالِمِينَ»([15])، اين‌ها رفتند خوردند، خدا قضاوت كرد كه شما ديگر نبايد توي بهشت باشيد، خوب از همين جا معني قضا و قدر را بفهميد، توي بهشت باشيد كار را خراب مي‌كنيد.

 

c معرفت به حضرت آدم از ديدگاه تورات و قرآن

تورات مي‌گويد: وقتي اين‌ها توي بهشت بودند دو تا درخت بود، يكي درخت حيات بود، يكي درخت علم و دانش، آدم و حوّا، تورات مي‌گويد ما نمي‌گوييم، آدم و حوّا هيچي نمي‌فهميدند، حتّي لخت بودند از لختيشان بدشان نمي‌آمد، اصلاً شعور نداشتند، آدم و حوّا توي بهشت شعور نداشتند. شيطان آمد گفت: «اگر از اين درخت بخوريد، داراي علم مي‌شويد»، آن‌ها رفتند از آن درخت خوردند داراي علم شدند، خداي تعالي به ملائكه گفت كه اگر از اين درخت ديگر بخورند، چون علم و دانش را دريافت كردند، حيات را هم دريافت كنند، خدا مي‌شوند، ديگر آخر كنار خدا، يك خدايي، خدا هم كه خداي آن‌ها در مقابل خودش ببيند، خدا مي‌شوند با شمشيرهاي آتشبار دور درختِ حيات ملائكه گرفتند، حضرت آدم را هم بيرون انداختند، كه آدم خدا نشود. توي همين كتاب تورات شايد من در اين‌جا داشته باشم، اگر از روي بخوانم شما بيشتر مي‌خنديد.

امّا قرآن، كه حضرت آدم را خدا علم همه چيز را به او تعليم فرمود، «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا»([16])، حيات هم كه در دست خدا است، حيات ابدي داد خدا خودش به او، به همه مان داده، همه‌ي ما كه اين‌جا نشسته‌ايم هميشه زنده خواهيم بود، نه صد سال، صد و بيست سال، هميشه، تا خدا خدايي مي‌كند زنده خواهيد بود، حالا بدن فرق مي‌كند، اين بدن باشد، قبل بدن عالَم ذر بوده، بعد بدن بهشت برزخي هست، بعد بدن همين دنيا است، با همين بدن وارد بهشت خُلد مي‌شويم كه «أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ»([17])، ببينيد خدا هم حيات به ما داده، هم علم و دانش به ما داده،

 

c اولين امتحان بني آدم

امّا در اين وسط مي‌گويد: «از اين درخت نخوريد»، مي‌خواهد امتحانتان كند؛ مي‌خواهد وقتي صعصه مي‌آيد كنار بستر علي بن ابيطالب عليه الصلوة و السلام و علي مي‌فرمايد: من افضل از آدم هستم، اين را اثبات كند، چطور شما افضل از آدم هستيد؟ به اندازه فهم شنونده، آن مطلب را فرموده، كه آدم همه‌ي ميوه‌ها و نعمت‌هاي بهشتي در اختيارش بود، به او گفتند: «گندم نخور»، خورد ولي من در مدّت عمرم كسي به من نگفت: «گندم نخور»، من به خاطر اين‌كه مبادا كسي پيدا بشود كه گندم گيرش نيايد، من گندم نخوردم.

 

c عمل حضرت آدم در بهشت او را مشمول قضاي الهي كرد

خوب، حضرت آدم رفت گندم خورد، اين‌جا خدا به قضاوت نشست، حكم كرد و فرمود كه از بهشت خارج شويد،

 

# قَدرِ بعد از قضا در خصوص بني آدم:

«بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ»([18])، خوش به شما بگذارد، خوب باشد، منتها آن راحتي كه توي بهشت داشتيد با اين قضا آن راحتي از دستتان گرفته شد. ولي در عين حال در دنيا هم خوش باشيد، اگر از طرف من، «فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ»([19])، از طرف من راهنماهايي خواهد آمد، شما اگر پيروي از آن راهنماها بكنيد، نه خوفي داريد، نه محزون مي‌شويد، يعني آن قدر به شما خوش مي‌گذارد كه ابداً محزون نخواهيد شد. «فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ»، اولياي خدا باشيد؛

 

7- علم و معرفت خيلي مهم است

امّا اين‌جا گاهي دسته جمعي و گاهي فردي، يك كارهايي مي‌كنيم كه نه بهمان خوش مي‌گذرد.

 

C حرف‌هاي جاهلانه

گاهي بعضي از اين جوان‌ها سؤالاتي مي‌كنند كه انسان را دچار حيرات مي‌كنند، چگونه جواب بدهيم؟ اين همه حرف را كه من نمي‌توانم در مقابل يك سؤال عرض كنم، مي‌گويند: خدا چرا ما را خلق كرد. با اين همه فشار و فقر و ناراحتي، چرا ما را خلق كرد؟ هيچ وقت شده يك عاشقي در بغل معشوقش بگويد: «چرا من اين‌جا آمدم؟» نه! امّا وقتي كه تو چاله مي‌افتد، توي يك راهي مي‌رود كه توي تاريكي پايش به صدتا سنگ و ناراحتي برخورد كرده، اين‌جا مي‌گويد: «چرا من اين‌جا آمده‌ام؟»

 

C اگر مي‌فهميديم

اگر توي دامن معشوقتان بوديد، اگر در ظلّ عنايات پروردگارتان بوديد، اگر معني قضا و قدر را مي‌فهميديد و به آن توجّه مي‌كرديد هميشه خوش بوديد. در ناراحتي‌ها هم خوش بوديد كه الحمدللّه دارد گناهانمان جبران مي‌شود، خدا را شكر كه ما به اين وسيله از عذاب جهنّم با آن عظمت دور شديم و هر چه اذيّت و عذاب بود خدا در همين دنيا ما را به آن مبتلا كرد، «رَاضِيَةً بِقَضَائِكَ»، آن وقت طبعاً «مُحِبَةً لِصَفْوَةِ اَوْلِيَائِكَ»، ائمّه را دوست داريد، اين‌ها صفّ‌هاي الهي هستند، انتخاب شده‌هاي الهي هستند، همين اشك، همين گريه، همين دعاي ندبه روز جمعه دليل بر اين است كه «مُحِبَةً لِصَفْوَةِ اَوْلِيَائِكَ»، نتيجه چي هست؟ «مَحْبُوبَةً فِي اَرْضِكَ وَ سَمَائِكَ»([20])، هم در دنيا محبوبيد، «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمْ الرَّحْمَانُ وُدًّا»([21])، كساني كه كار خوب بكنند، ايمان بياورند، محبّتشان در دل‌هاي مردم به وجود مي‌آيد، «مَحْبُوبَةً فِي اَرْضِكَ» آن وقت و «سَمَائِكَ»، در آسمان هم محبوبيد، فلاني را مي‌گويي ما همه دوستش داريم. بعضي‌ها كه از دنيا مي‌روند، مي‌روند در بهشت برزخي، آنجا ارواح مؤمنين دورش جمع مي‌شود، فلاني چطور است حالش؟ مي‌گويند: خوب بود اين متوفّي مي‌گويد: خوب بود، سرحال، ما همه او را دوست داريم، وقتي كه از دنيا مي‌رود به آن‌ها وارد مي‌شود، همه به استقبالش مي‌آيند، «سَلَامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِيمٍ»([22])، الحمدللّه. كوشش كنيد «ان‌شاءاللّه» همه‌تان آن گونه باشيد كه خداي تعالي شما را دوست داشته باشد، ائمّه‌ي اطهار دوست‌تان داشته باشند، ملائكه دوست‌تان داشته باشند و از شما هيچ يك از اين‌ها، هيچ‌گونه بدي نديده باشند.

 

8- ندبه در اعياد بزرگ اسلامي

روز جمعه‌ي اوّل ماه ذي الحجّه هست، در اين ماه دو تا از چهار يا سه تا از چهار عيد عظيم اسلامي وجود دارد، اعظم آن‌ها عيدغدير هست و بعد عيد قربان، و روز جمعه هم كه از اعياد چهارگانه هست در اين ماه سه مرتبه و روزهاي جمعه‌اش را اگر بخواهيم حساب كنيم شش مرتبه مي‌نشينيد دعاي ندبه مي‌خوانيد، هم روز عيد قربان وارد شده، هم روز عيد غدير، به شما اجازه مي‌دهند. يك كسي امروز، همين امروز صبح مي‌گفت كه در مشهد بودم، ديدم كه وقتي كه رسيد دعاي ندبه‌شان، من نمي‌دانستم اين كار را مي‌كنند و نمي‌دانم شما اين كار را مي‌كنيد يا نه، ولي خيلي من را تكان داد، دعاي ندبه‌شان به اين جمله رسيد «بِاَبِي اَنْتَ وَ اُمِّي»، همه برخاستند در مقابل امام زمانشان ايستادند تا وقتي كه خطاب به امام زمانشان مي‌كردند ايستاده بودند، مؤدّب بودند، خوشا به حال همه‌تان! كه تا حدّي به امامتان نزديك شده‌ايد، اميدوارم روحتان به امامتان نزديكتر باشد، اميدوارم همه‌تان زير سايه‌ي امام زمانتان از همه‌ي خوبي‌ها برخوردار و خوفي نداشته باشيد، محزون هم براي هيچ چيز نباشيد و به قضا و قدر الهي راضي باشيد.

 

9- ذكر مصيبت سيد الشهداء عليه السلام

همان‌طوري كه حسين بن علي در ميان گودي قتلگاه عرض مي‌كند «رضاً برضائك، تسليم لامرك، لامعبودا سواك، يا غياث المستغيثين»، خدايا! توفيق درك عصر عرفه را به همهمان عنايت بفرما، خدايا! توفيق عبادت در اين ماه عزيز به همهمان مرحمت بفرما، خدايا! توفيق جبران سالي كه بر ما گذشت از نظر گناه و معصيت به همه‌ي ما مرحمت بفرما.

 

10- دعاي ختم مجلس

نسئلك اللّهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحبالزمان يا اللّه، يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه يا رحمن يا رحيم، يا غياث المستغثين، يا حبيب قلوبنا العارفين يا اله العالمين يا ربّاه يا سيّداه

عجّل لوليّك الفرج

عجّل لمولانا الفرج

خدايا! فرج امام زمان ما را برسان

همه‌ي ما را از بهترين اصحاب و يارانش قرار بده

قلب مقدسّش از ما راضي بفرما

پروردگارا! به آبروي ولي‌عصر قَسمت مي‌دهيم، گرفتاري‌هاي مسلمين برطرف بفرما

دشمنشان ذليل بفرما

مريض‌هاي اسلام، مريض معلوم، مريضه منظوره السّاعه! لباس عافيت بپوشان

امواتمان را غريق رحمت بفرما

شهدامان با شهداي كربلا محشور بفرما

خدايا! به آبروي ولي‌عصر به آبروي ولي‌عصر، اين جمع و هر كس صداي من را مي‌شنود و در مجالس حاضرند به آبروي ولي‌عصر همه‌ي ما را جز اصحاب خوب امام زمان قرار بده

پروردگارا! توفيق پيمودن راه معرفتت، راه رسيدن به تو و رسيدن به همه‌ي حقايق به ما مرحمت بفرما

عاقبتمان را ختم بخير بفرما

و عجّل في فرج مولانا.

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید


[1] محمد (ص)/14

[2] نساء/78

[3] مائده/15

[4] اعراف/32

[5] مرسلات/46

[6] هود/6

[7] انبياء/105

[8] توبه/40

[9] مائده/3

[10] مائده/67

[11] مائده/55

[12] بحار: 33/21

[13] مفاتيح الجنان، زيارت عاشوراء

[14] مفاتيح الجنان، زيارت امين الله

[15] بقره/35

[16] بقره/31

[17] بقره/82

[18] بقره/36

[19] بقره/38

[20] مفاتيح الجنان، زيارت امين الله

[21] مريم/96

[22] يس/58

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *