۲۰ ذی قعده ۱۴۲۳قمری- ۲ بهمن ۱۳۸۱ شمسی- جلسه هفتم اعتقادات

 

متن سخنراني 20 ذي القعده 1423 مصادف با 2 بهمن 1381 و 22 ژانويه 2003

 

1- خطبه

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُللهِ وَ الصَّلَوةُ وَ السَّلامُ عَلَي رَسُولِ اللهِ وَ عَلَي آلِهِ اَجْمَعِينَ لاسيّمَا عَلَي بَقِيَّةِاللهِ رُوحِي وَ اَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الانِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.

 

2- عبارت قرآني آغازين (جاثيه/20)

«اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ هَذَا بَصَائِرُ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ»([1])

 

C عذاب متعاقب غفلت است

با توجّه به عرايض هفتههاي گذشته و تلاوت اين آياتي كه امروز قرائت شد، به يك مسئلهي بسيار مهمّ كه خداي نكرده اگر ما غافل از آن باشيم، مشمول اين آياتي كه بخشي از آن وعدهي عذاب است، خواهيم شد. مطلب مهمّي كه در اين آيات، ذات مقدّس پروردگار متذكّر شده است فراموشي از خدا است؛ و يا خداي نكرده بدتر از آن استهزاء به آيات الهي است.

 

C آيات الهي چيست؟

در اين‌جا اگر گفته ميشود كه آيات الهي، يا در اين آيات قرآن اين كلمه تكرار شده، منظور آيات قرآن نيست تنها، آيات؛ نشانههاي خدا است كه در همه جا وجود دارد. نشانههاي پروردگار است كه حتّي از ريزترين موجودات زنده و يا موجودات عالم هستي گرفته تا كهكشان‌ها اين‌ها همه آيات الهي هستند. با چشم معرفت خاصّ كه در هفتههاي گذشته تذكّر دادم، هر چيزي كه در عالَم هست همهاش آيات الهي است. نشانهي خدا است، معرّف خدا است؛

 

c علت آفرينش خلق

چون پروردگار متعال در يك حديث قدسي فرموده است: «كُنْتُ كَنْزًا مَخْفِيًّا فَاَحْبَبْتُ اَنْ أُعْرَفَ فَخَلَقْتُ الْخَلْقَ لِكَي اُعْرَفَ»([2])، خلقت خلق، به خاطر معرفت خدا است و هر چيزي كه مخلوق خدا است، معرّف خدا است و حتّي كيفيت مخلوقات، در كنار يكديگر گذاشتن و منظّم نمودن، نشانهي بارز پروردگار است.

 

C تمام ذرّات عالم خدا را معرفي ميýكنند

اگر شما در يك محلّي باشيد كه در آن محل همه چيزش نشانگر يك فرد خاصّي باشد، صدايي كه آن‌جا ميآيد صداي آن شخص باشد، در و ديوار مثلاً تصوير او گذاشته شده باشد، در روي فرش آن محل همه چيز از آثار و نشانههاي او باشد و شما از آن شخص فراموش كنيد، بسيار نادان و نافهميد. در تمام ذرّات وجود اگر غفلت از بين برود، اگر از خواب عميق غفلت بيرون بياييم، اگر موفّق به يقظه كامل بشويم، اگر مرحلهي يقظهاي كه در مراحل سير و سلوك گفتهاند داشته باشيم، بايد به ياد خدا بيفتيم و از همهي ذرّات وجود متوجّه خدا بشويم؛ و اگر در يك چنين موقعيّتي غفلتي برايمان حاصل شد، روي يك نفهمي و كم دركي و بياستعدادي است.

 

C خدا خودش را ميýشناساند

خداي تعالي در قرآن مجيد خودش را معرّفي كرده، هم با «معرفت عام» بايد خدا را شناخت آنچه را كه همه ميفهمند و هم اگر يك مقدار با تزكيهي نفس و رياضت‌هاي شرعي روحمان را پاك كنيم، متوجّه «معرفت خاص» خواهيم شد و آنچه را كه همه ممكن است نفهمند، ما خواهيم فهميد.

 

/ توضيح سوره‌ي توحيد

خداي تعالي در قرآن شناسنامهي خود را اين چنين بيان ميكند:

 

C شناسنامه‌ي خدا در قرآن

«بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ، اللَّهُ الصَّمَدُ، لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ، وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ»([3]) اين سوره شايد بعد از سورهي حمد بيشترين سورهاي است كه در نمازها يا در غير نماز تلاوت ميكنيم

 

c فضيلت سوره توحيد

و در روايت دارد هر كس يك دفعه سورهي توحيد را بخواند، مثل اين است كه يك ثُلث قرآن را خوانده و بلكه اگر دو دفعه يا سه دفعه بخواند، مثل اين است كه تمام قرآن را تلاوت كرده است.

 

# علت فضيلت بسيار زياد سوره‌ي توحيد

علّت اين ثواب يا علّت اين جهت كه تمام قرآن خوانده شود با خواندن سه مرتبه سورهي توحيد، اين است كه نشانگر حقيقت ذات مقدّس پروردگار است اين سوره. اگر يك مرتبه بخواند انسان، به معرفت عام ميرسد. معني اين سورهي مباركه اين است كه

 

3- معناي «قل»

بگو، اين بگو به پيغمبراكرم تنها گفته نشده بلكه در سوره آمده، يعني شما هم امروز كه ميخواهيد سورهي توحيد را در نماز بخوانيد شما هم بايد بگوييد: «قُل»، بگو، به كه ميگوييد بگو؟ به تمام اعضاي و سلّول وجودتان، بلكه تمام عالَم ميگويد كه بگو. همهي موجودات عالم هستي علاوه‌ي بر اين‌كه خودشان گوياي توحيد پروردگارند، امر هم ميكنند كه ديگران هم بگويند بلكه خداي تعالي ميفرمايد: بگو. همه بايد گوياي اين معنا باشيم. «قُل»، كه چه؟

 

4- معناي «هو الله احد»

«هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ».

 

C معناي «هو»

او، كه ضمير، غالباً بعد از اسم ظاهر در كلام مي‎‎آيد امّا در اين‌جا كلمهي «هو»، خودش اسم است. اسم اشاره است، يعني اگر شما در دل اتم هم كه برويد به شش جهت اشاره مي‎‎كنيد و او وجود دارد. آن، خداي تعالي همه جا هست، جايي نيست ولو به مقدار سر سوزن و يا كمتر از آن كه خدا مؤثّر نباشد، همه جا هست، همه جا فعّال است، همه چيز را منظّم ميكند، لذا وقتي كه يك اين انسان ميگويد: «هو»، اين هو يعني همه جا و احاطهي كلّي پروردگار را بر همه چيز ميرساند.

 

c «هو» اسم اعظم است

در جنگ اُحد است ظاهراً، يا در جنگ خيبر، عليبن ابيطالب عليه الصلوة و السلام در حال جنگ با صداي بلند ميگفت: «يَا هُو، يَا مَنْ لا هُوَ اِلاّ هُو»([4])، وقتي كه پيغمبر اكرم اين جمله را شنيد فرمود: اين اسم اعظم است، كه به تو اين را ياد داده؟! كه تمام اين مسائل با آن اصولي كه ما داريم منافات ندارد، براي تعليم است. حضرت عرض كرد كه من ديشب جناب خضر را در خواب ديدم او به من گفت: اين ذكر را بگو؛ بسيار ذكر پُر اهميّت و پُر عظمت، اگر چه شايد بعضي گمان كنند كه اين اذكار صوفيه است ولي نه در كتاب توحيد شيخ صدوق تعدادي از روايات بر اهميّت اين ذكر مقدّس روايت آمده. معناي «يَا هُو»، اين است: اي آن كسي كه در تمام ذرّات وجود فعالي، در تمام ذرّات وجود هستي، اي كسي كه همه جا وجود داري و جايي از آيات تو خالي نيست. در اين‌جا هم ميگوييم: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» بگو: او است خداي واحد، خداي احد،

 

C معناي «احد و واحد»

يك فرقي متكلّمين بين احد و واحد گذاشتند كه گاهي هم تخلّف كرده و آن فرق اين است كه احد به موجودي ميگويند كه دوّمي نداشته باشد و واحد به چيزي ميگويند كه دوّم داشته باشد. بنابراين احد است در ذات؛ يعني دوّم تصوّر ندارد كه وجود داشته باشد. مثلاً از باب مثال كه باز هم: خاك بر فرق من و تمثيل من؛ ولي براي تأنيف و براي اين كه استينافي باشد با يك معنايي كه يكي باشد و دو نداشته باشد مثل اين است كه بگوييم: مثلاً دو دو تا چهارتا، اين دو دو تا چهارتا يكي است، دوّم ندارد. يعني نميشود كه مثلاً در آسمان دو دو تا پنج تا باشد و در زمين دو دو تا چهارتا باشد. اين يكي است كه دو ندارد، تمام مجرّدات اين چنيند.

 

c اقسام مجرد

مجرّدات معنا ضمناً ندارد، مجرّد يكي است و مجرد مطلق يك چيز بيشتر تصور ندارد. اگر گفتيم كه روح مجرّد است، مجرد نسبي است. يعني نسبت به چيز ديگر مجرّد است، اگر يك جواني را به طور واضح مثلاً اين مثال را عرض ميكنم؛ يك جواني را گفتيد مجرّد است، نسبت به آن مردي كه ازدواج كرده مجرّد است. اگر يك نفر لباس نداشته باشد گفتيم اين شخص مجرّد است، نسبت به آن كسي كه لباس دارد مجرّد است.

 

c خدا مجرد مطلق است

اگر گفتيم يك موجودي هست مجرد مطلق است، يعني يكي است، دو تا نيست؛ چون به مجرّد آن كه تفكّر كرديم و دو چيز تصور كرديم يك ما به الامتيازي بين اين دو چيز بايد باشد و مجرّد، نسبي خواهي نخواهي خواهد بود. اين بحث يك مقداري شايد سنگين باشد، همه متوجه نشوند. ولي همين مقدار بيشتر نميخواهم عرض كنم.

 

c احد يعني مجرد مطلق

ذات مقدس پروردگار احد است، يعني مجرّد مطلق است كه دو تصوّر ندارد. به مجرّد آن كه دومي را تصوّر كرديم از تجرّد مطلق سلب ميشود و دو چيز با دو امتياز و با دو تفاوت بايد حتماً باشد. «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»، امّا واحد اين‌طوري نيست؛

 

c خدا واحد است يعني در صفات و افعال، فرد نخست است

خداي تعالي واحد است يعني در صفاتش واحد است، در افعالش واحد است، اول است.

 

# رحمت پروردگار

مثلاً اگر خدا مهربان است، موجوداتي كه خودش خلق كرده آن‌ها هم مهربانند، منتها او ارحم الراحمين است، مهربانترين مهربان‌ها است ولي بقيّه مهربانند. مثلاً پيغمبراكرم مهربان است امّا خداي تعالي ارحم الرّاحمين است. و

 

# خالقيّت پروردگار

يا مثلاً حضرت عيسي در ضمن سخنانش كه در قرآن آمده ميگويد: «أَخْلُقُ لَكُمْ مِنْ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ»([5])، من خلق ميكنم، من خالقم، خدا هم خالق است؛ امّا خدا تعالي احسنالخالقين است و حضرت عيسي خالق است «أَخْلُقُ لَكُمْ مِنْ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ»

 

# ربوبيت پروردگار

پدر و مادر مربّي فرزندانشان هستند كه خداي در قرآن مي‎‎فرمايد: «وَقُلْ رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا»([6]) خدايا! همان‌طوري كه اين پدر و مادر دو ربّ من بودند در كوچكي آن‌ها را بهشان محبّت كن. ولي خداي تعالي «ربّ الارباب» است، ربّ ربّها هست، احسن الخالقين، ارحم الراحمين، اكرم الاكرمين، و بالاخره همهي صفات فعل پروردگار را مي‎‎توان اگر در مخلوق باشد، دوّم و اگر در ذات مقدّس پروردگار تصوّر كنيم، اوّل و واحد.

 

5- معناي «صمد»

بعد ميفرمايد: «اللَّهُ الصَّمَدُ»، «صمد» كه غالباً معنيش را نميدانيم. صمد خيلي معناي پر اهميّتي دارد؛ يك معنايش كه روايات به آن بيشتر توجّه كردهاند و متعدّد روايت دارد از ائمّهي اطهار، اين است كه فرمودهاند: «اَلَّذِي لا جَوْفَ لَهُ»([7])، خدا آن موجودي است كه «تو» ندارد، تو ندارد. بعضي از مفسّرين و بعضي از نويسندگان گاهي ديدهام كه ميگويند: خدا آن كسي است كه توخالي است، توخالي نيست. اين غلط است چون اوّل بايد «تويي» برايش منظور كنيم، بعد خالي بودن و خالي نبودن را تصوّر كنيم. خدا تو ندارد، «اَلَّذِي لا جَوْفَ لَهُ»، شما در عالَم وجود هر چه را كه ببينيد داخل و خارج دارد، حتّي اتم شنيدهايد كه اتم هستههايي دارد كه به دور، الكترون‌ها به دور هسته ميچرخد و اگر؛ در يك كتابي ديدهام، كه اگر كرهي زمين آن خلأش بخواهيم آن خلأش را، مركزهاي خاليش را يعني بين الكترون‌ها و هسته آن خلا را از بين ببرند، كرهي زمين به اندازهي يك نارنج ميشود با همين وزن كرهي زمين. همه چيز جوف دارد از اتم گرفته تا تمام موجوداتي كه در عالم هست اين‌ها جوف دارند، يعني تو دارد، يعني بيرون دارد، داخل دارد و خلايي در داخلش تصوّر ميشود الاّ ذات مقدّس پروردگار كه: «اَلَّذِي لا جَوْفَ لَهُ»، خدا آن كسي است كه از مادّه نيست، از عالم مادّه نبوده است و به وجود هم نيامده، كه جملات بعد از «اللَّهُ الصَّمَدُ»، به اين جهت ميگويم تفسير صمد است كه عرض خواهم كرد. پس «اَلَّذِي لا جَوْفَ لَهُ»، معنايش اين است از مادّه خدا نيست، جا ندارد، مكان ندارد، همه جا هست و همه جا بايد متوجّه ذات مقدّس پروردگار بود و او را ديد قبل از هر چيز.

 

6- معناي «لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ»

بعد ميفرمايد: «لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ»؛بسيار معنايي كه غالباً در ترجمهها ميكنند مبتذل و پايين است. خدا نزاييده و زاده هم نشده، اين حرف خيلي حرف پاييني است. بايد اين‌طور معنا كرد «لَمْ يَلِدْ»، يلد از «توليد» ميآيد، يعني خداي تعالي از چيزي توليد نشده و از او چيزي توليد نميشود. يك مقدار به اين معنا توجّه كنيد. اين معنا خيلي اهميّت دارد، همان معناي صمد است، غالباً چيزي كه از چيزي توليد ميشود، آن چيزي كه اين چيز از او توليد شده، توخالي و مجوّف است؛ مثلاً شما آب انار را از انار توليد ميكنيد، مثلاً آب سيب را از سيب توليد ميكنيد، ميفشاريدش، آبش بيرون ميآيد پس معلوم است كه داخلش جوف دارد و داخل دارد و اين آب از او توليد شده و طبعاً چيزي كه از چيزي توليد ميشود آن چيز اوّلي كم ميشود، سبك ميشود، از او گرفته ميشود. از ذات مقدّس پروردگار هيچ چيز توليد نميشود. يعني اين همه مخلوق كه خدا خلق كرده از ذات خودش نگرفته، تا او كم بشود و اين چيزها به وجود بيايد. بلكه بين خداي تعالي خوب دقّت كنيد بين خداي تعالي و مخلوقش «تباين» است، يعني او يك موجود خاصّي است كه همهي وجود منتسب به او است ولي مخلوقش موجوداتي هستند غير او. از او گرفته نشدهاند بلكه او خالق موجودات است، او خلق كرده، ايجاد كرده، عدم بوده قبل از اين، كه در دعاها ما ميخوانيم: «كُنْتَ اِذْ لَمْ تَكُنْ سَمَاءٌ مَبْنِيَّةٌ وَ لا اَرْضٌ مَدْحِيَّةٌ»، تا ميرسيم به اين‌جا كه «كُنْتَ قَبْلَ كُلِّشَيْءٍ وَ كَوَّنْتَ كُلِّشَيْءٍ»، همه چيز را تو تكوين كردي، قبل از هر چيز بودي، «كَانَ اللهُ وَ لَمْ يَكُنْ مَعَهُ شَيْءٌ»([8])، خدا بود و هيچ چيز نبود و همه چيزهايي كه در عالَم هست حتّي روح مقدّس پيغمبر اكرم را خدا ايجاد كرد، خلق كرد «كَوَّنْتَ كُلَّ شَيْءٍ وَ قَدَرْتَ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ»([9])، معني «لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ» اين است كه از او چيزي توليد نميشود و او هم از چيزي توليد نشده، يعني خداي تعالي، چون گاهي توي ذهن‌ها ميآيد مخصوصاً – متأسفانه مجلسمان مجلسي نيست كه همهي حرف‌ها را من بتوانم راحت بزنم چون افرادي هستند كه ممكن است به همين فكرهايي كه من ميخواهم به عنوان رفع اين فكر بگويم به فكر بيشتر بيفتند، – غالباً انسان چون خودش از يك چيزي خلق شده، يك پدر و مادري داشته، يا هر چيزي را كه ما در عالم ميبينيم، ميبينيم از يك چيزي ديگري بوجود آمده، يك وقت نبوده بعد بود شده، تو ذهنمان غالباً ميآيد كه خداي تعالي از چه بوجود آمده و چگونه به وجود آمده؟! چرا هست؟! اين كلام را همان كلامي است كه وقتي ائمّه عليهم الصلوة و السلام دربارهي خداشناسي سخن ميگويند، ميگويند: «اِذَا بَلَغَ الْكَلامُ اِلَي اللّهِ فَامْسِكُوا»([10]) وقتي كه سخنتان به اين‌جاها رسيد، به آنچه كه عقلتان نميتواند تشخيص بدهد، به آنچه كه برخلاف آن چيزهايي است كه تا بحال ديدهايد و بايد دربارهي ذات مقدّس پروردگار معتقد باشيد وقتي كه سخن به اين‌جا رسيد، امساك كنيد، حرف نزنيد، ديگر رويش حتّي فكر نكنيد؛ «مَنْ تَفَكَّرَ فِي ذَاتِ اللّهِ فَهُوَ كَافِرٌ»([11])، كسي كه در ذات خدا فكر كند كافر است، اين نه به خاطر اين است كه نهي معمولي كردهاند، نه، «نهي عقلي» است، شما نميتوانيد بفهميد كه چيزي كه بر خلاف آن چيزهايي است كه شما ديدهايد و تا به حال مشاهده كردهايد دربارهي او چيزي فكر كنيد. بنابراين، «لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ»، اين اندازه بايد معتقد باشيد كه خدا از چيزي توليد نشده و چيزي هم از او توليد نشده، توليد به همان معنا است كه از او گرفته شود. فرزند را هم كه ميگويند ولد، يعني اين از آن انسان گرفته شده، از او بوجود آمده، از اين جهت بايد معتقد باشيم كه «لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ»،

 

7- معناي «وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفْوًا اَحَدٌ»

بعد ميفرمايد: «وَلَمْ يَكُنْ» نميباشد براي او «كفّوي»، آن معناي تجرّد مطلق اين‌جا است.

معناي اين كه دو چيز نميتواند باشد خداي تعالي، يك وقتي يك شخصي آمد خدمت علي بن موسي الرّضا، عرض كرد؛ آقا، شايد از همين زردتشتي‌ها ايران بوده، كه آقا! من معتقدم خدا دو تا است. مثلاً اهريمن و اهورامزدا اين دو تا خدا هستند، يكي خداي شرّ، يكي خداي خير. حضرت فرمود: در يك خدا كه با هم رفيقيم، خداي اوّلي؛ تو ميگويي دو تا خدا است، در يكي اوّلي با هم هماهنگيم، در دومي تو بايد استدلال كني، چون «اَلْبَيِّنَةُ عَلَي الْمُدَّعِي»، استدلال كني كه خداي ديگري هم در كنار اين خدا هست. خيلي جواب در عين آنكه جواب براي عوام است در عين حال خيلي عالمانه و خيلي صحيح است. ما در اين‌كه يك خالق در عالم است و يك ناظم در جهان است و يك محيط و يك منظّم و يك فردي كه، يك موجودي كه قدرت دارد و علم هم دارد وجود دارد در اين حرفي نيست. حالا اين تقسيم براي چي هست؟! كه تو بگويي كارهاي بد را، اصلاً در عالم اولاً هيچ چيز بد نيست كه اگر يك وقتي در معارف قرآن نباشد صحبت كنيم اين را توضيح ميدهيم و اگر بد از نظر تو تصوّري بشود، شرّي در عالم تصوّر بشود اين تقسيم را كي كرده كه شرّ مربوط به اهريمن است و خير مربوط به اهورامزدا است؟ اين از كجا است؟ دليل بياور، اثبات كن. و امّا اگر كسي معني مجرّد را، مجرّد مطلق را نه مجرّد نسبي، مجرّد مطلق را بفهمد محال است كه بتواند حتّي فكر كند كه خدا دو تا است، چون معني مجرّد اين است – خوب دقّت كنيد – معني مجرّد مطلق اين است كه نه زمان دارد، نه مكان دارد، نه حدّي دارد، نه يك چيزي كه مايهي امتياز او باشد هست، يك وجودي هست كه عالَم هستي را دارد ميچرخاند و ما برايش نه مكاني قائليم، نه زماني قايليم، نه حدّي قايليم، اگر نه حدّي داشته باشد و نه زماني و نه مكاني نميتوانيم تصوّر كنيم كه او دو تا باشد. چون به مجرّد اين كه گفتيم دو تا است، يكي بايد در آسمان باشد يك در زمين، اگر گفتيم دو تا است، يكي در آن سال‌هاي قبل باشد، يكي در اين سال‌ها اگر گفتيم دو تا است، بايد حتماً يك چيزي براي او قايل باشيم كه براي او قايل نباشيم و يا براي او قايل باشيم كه براي اين قايل نباشيم. محال اصلاً تصوّر دو تا بودن با مجرّد مطلق بودن، مجرّد مطلق بودن مساوي است با اين كه خدا كفوّي ندارد، همدوشي ندارد؛ كفوّ به معناي زن نيست، زن بايد كفوّ براي شوهر باشد نه اين‌كه هر كفوّي كه شما هر جاي عالَم ديديد يا در كُتب مشاهده كرديد بگوييد: منظور زن است، اين ترجمه غلط است، زن، خداي تعالي معنا ندارد كه داشته باشد تا شما نفي بكنيد و بگوييم خداي در قرآن فرموده: «وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ»، كفو به معناي اين است كه مثل خودش يك موجود ديگري اين طرف باشد و كمك او يا باشد يا مخالف او باشد كه خداي تعالي ميفرمايد: حتماً اگر خدايي در آسمان و زمين ميبود، – اين‌ها خدمتتان عرض شود آسمان و زمين فاسد ميشد. «لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ»([12])، باز بعضي از ترجمهها اين‌طوري من ديدهام ترجمه كردهاند كه اگر «فِيهِمَا»، در آسمان و زمين دو خدا ميبود، آسمان و زمين فاسد ميشد، نه، در آيه ميفرمايد: «لَوْ كَانَ فِيهِمَا»، فيهما يعني در آسمان و زمين «آلِهَةٌ» خداياني ميبودند «إِلَّا اللَّهُ» مگر آن واحد، مگر آن احد، مگر آن كسي كه صمد است، مگر آن كسي كه «لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ»، است اگر ميبود، آسمان و زمين فاسد ميشد، چرا؟ «إِذًا لَذَهَبَ كُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ»([13]) كه اگر اين‌جوري ميبود هر كدام ميرفت طرف آن چيزي كه خلق كردهاند، طبعاً خلقتشان هم بايد متفاوت باشد؛ مثال پنجره و در را در روز اوّلي كه اين جلسه بر پا شد زدم، اگر در و پنجرهساز دو نفر بودند، در را يك نفر ساخته بود و پنجره را يك بنّايي ساخته بود بدون اين كه با هم همفكري بكنند، قطعاً، و يقيناً يا در بزرگتر بود و پنجره كوچكتر و يا به عكس. محال است كه اين‌ها با هم همفكري نكرده باشند، يك مهندس رهبري اين‌ها را به عهده نگرفته باشند، سانت نگرفته باشند و در عين حال در و پنجره دقيق بدون يك ميلمتر كم و زياد درست در بيايد، محال است، از همين يكي شما توجّه بكنيد به عالَم هستي. اگر خداي تعالي؛ اگر دوتا خدا در عالم ميبود يا اين كه مثل مهندسين ما همفكري ميكردند، يعني فكرهايشان را يكي ميكردند، يعني يك فكر دوتايشان ميداشتند، يك اندازه ميداشتند و ميساختند، درست در ميآمد. امّا اگر آمد و اين‌ها با هم حرف نزدند، مشورت نكردند، او براي خودش توي مغازهي نجّاري فكر كرد، اين هم توي محل كارش وقتي بنّايي ميكند فكر كرد، اين يقيناً «لَفَسَدَتَا»، يقيناً هر دويش كنار هم نميشود گذاشت، از هم جدا ميشوند.

 

C معناي فساد

فساد معنايش اين نيست كه خونريزي حتماً بشود، يك جملهاي را توي پرانتز عرض كنم: (فساد تنها بيبند و باري براي زن‌ها و جوان‌ها نيست؛ فساد اين غيبت‌ها و تهمت‌هايي است كه مطابق خون مسلمان اهميّت دارد، شما اگر عِرض يك مسلماني را بردي، مثل اين است كه خون او را ريختهايد، فساد همين اختلافاتي است كه بين ما مردم مسلمان شيعه وجود دارد و هر كدام به طرفي حركت ميكنيم. بالاخره فساد اين است كه هماهنگي بين مردم شيعه و مسلمان نباشد. هماهنگي بين در و پنجره نباشد، اين هم فساد است. حالا درست است اين فسادي است كه زود ميشود جبرانش كرد ميآيند يا آن را ميتراشند، يا اين را كم ميكنند و به هم جورش ميكنند، ولي اگر بخواهد همين‌طور بماند، اين فساد است نه اين در به درد اين اتاق ميخورد و نه اين پنجره به درد اين در. بنابراين اگر دو تا خدا در عالم هستي ميبود و اين‌ها با هم مشورت نميكردند، فكرشان را يكي نميكردند و ميخواستند عالم را خلق بكنند، فساد به وجود ميآمد. امّا خدا كه مثل ما بدن ندارد، جاي خاصّي كه ندارد خوب اين را توضيح ميدهم چون بعضي‌ها متوجّه نشدهاند تكرار ميكنم – . خدا كه بدن ندارد، الان مثلاً اين‌جا شايد صد نفر، دويست نفر آدم باشد، همهي ما شيعه هستيم، درست همهي ما همفكريم، همهي ما اعتقاد داريم كه علي بن ابيطالب خليفهي بلافصل پيغمبر است مثلاً، خوب، اين تعداد از كجا بوجود آمده؟ اين تعداد از نظر بدن‌ها بوجود آمده؛ همهي بدن‌ها را جمع كنيم چي باقي ميماند در خصوص علي بن ابيطالب؟ «يك فكر» و آن اين‌كه علي خليفهي بلافصل پيغمبر است. – خوب دقت كرديد؟ اين مثال را خوب بلد باشيد، – يك فكر، بدن‌ها را جمع ميكنيم ميريزيم توي حياط، ميماند آن فكر شما، آن فكر شما، دو تا است يا يكي؟ ميتوانيد بگوييد دو تا است؟ آن ميگوييد: آن يكي مال من است اين يكي مال او؟ نه. معنا ندارد، او يكي هم ميگويد: خليفهي بلافصل پيغمبر، وقتي كه آن يكي بود و بدن داشت ميگفت: خليفهي بلافصل پيغمبر علي بن ابيطالب است. اين هم وقتي بدن داشت، دو تا بود، يكي ديگر بود، ميگفت خليفهي بلافصل پيغمبر علي بن ابيطالب است، بدن‌ها را كه برداشتيم چي باقي ميماند؟ يك چيز، خليفهي بلافصل پيغمبر علي بن ابيطالب است. براي خدا كه ما بدن قايل نيستيم كه اين‌ها دو تا فكر بكنند و بيايند پهلوي هم بنشيند با هم مشورت كنند، فكرشان را يكي بكنند، نه، از اوّل يكي هست، اين را يك خردهاي رويش كار كنيد اگر باز هم متوجّه نشديد از خود من سؤال كنيد، از كسي ديگري هم سؤال نكنيد چون او ممكن است يك وقت بگويد: او بيخود گفته. راحتتر است اين‌جور جواب، از خودم سؤال كنيد، – ببينيد، باز تكرار ميكنم، – همهي شما، بدن‌ها را ميريزيم بيرون و باقي ميماند يك فكر، در اختراعات اين‌طور است، در صنايع اين‌طور است، يك چيزي باقي ميماند، حالا من مثال به اين جهت زدم اين مثال را شما نگيريد يك چيز باقي ميماند و آن اين‌كه: خليفهي بلافصل پيغمبر علي بن ابيطالب است مثلاً، دو تا چيز باقي نميماند، درست است؟ و اگر شما همين فكر را دربارهي ذات مقدّس پروردگار بكنيد، خدا بدن ندارد، خداي تعالي زمان ندارد، مكان ندارد، يك فكر، من نميگويم فكر، خداي تعالي متصف به تفكّر و متّصف به تعقّل نيست، حكيم است. يك حكمت بيشتر وجود ندارد و آن اين كه امروز صبح بايد سر ثانيه خورشيد بيرون بيايد و سر ثانيه هم غروب بكند، خوب متوجه شديد همين است، بدن كه ندارد بگوييم: دو تا خدا است با هم نشستند، مشورت كردند و همديگر را قانع كردند كه بايد ساعت شش حتماً خورشيد بيرون بيايد، ان‌شاءالله فهميديد و اميدوارم در اين مسايلي كه من به قدري ساده عرض ميكنم و با اصطلاحات فلسفي و علمي عرض نميكنم اين مسايل را بالاخره بايد بفهميد، اوّل چيزي كه در اوّل قبر، شب اوّل قبر سؤال ميشود از خدا است، اوّل چيزي كه در قيامت به دردتان ميخورد خدا است، در همين دنيا هم اگر عقلمان فعّال باشد، ميفهميم كه همه چيزمان بايد خدا باشد و ان‌شاءالله اميدوارم كه آنچه عرض شد، اگرچه باز هم من هم نميتوانم كاملاً عرايضم را مبسوط و مشروح كه همه بفهمند عرض كنم ولي واقعيّت اين است و ان‌شاءالله اگر مشكلي داشتيد از خود من چون كه گفتم سؤال ميكنيد و ان‌شاءالله خدمتتان عرض ميكنيم. اميدواريم كه جلسهي اين هفته هم مفيد برايتان باشد و با همين ترتيبي كه پيش ميرويم، خدا را بشناسيم كه واقعاً معارف قرآن كريم بهترين معارف است، ما هيچ وقت نيازمند به دانشمندترين دانشمندان عالَم چه در گذشته چه در حال نداريم. فقط قرآن را بايد محور قرار بدهيم و «ان‌شاءالله» معارف قرآن را درك كنيم و با همان كليدي كه عرض كردم اين حقايق را بفهميم.

و از همه بهتر اين است كه از خدا بخواهيم روز جمعه است اماممان؛ انسان گاهي آب بدست مي?آورد امّا از 10 تا تقريباً ظرف اين ظرف و آن ظرف شدن و بالاخره آلودگي‌هايي از هر ظرفي به داخل آب وارد شده ممكن است كه، ما درست است از روايات و آيات استفاده مي?كنيم امّا در اين كه آب زلالي است ان‌شاءالله اشتباه نمي?كنيم امّا در اين كه اين ظروفي كه بعد از 1400 سال از اين ظرف به آن ظرف ريخته شده، اين مفسّر به آن مفسّر تحويل داده است اين عالِم به آن عالِم و «اَلْعِلْمُ نُقْطَةٌ كَثَّرَهُ الْجَاهِلُونَ»، اين جاهل به آن جاهل و حالا دست ما رسيده و اين آب؛ «ان‌شاءالله» كوشش مي?كنيم كه آلوده نباشد، ضدعفوني بشود، تا جايي كه برايمان مؤثّر است نگذاريم آلودگي‌هاي لفظي، آلودگي‌هاي معنوي، آلودگي‌هاي مختلف در آن پيدا بشود و ان‌شاءالله جز آيات و روايات كه باز آب است، آخر بعضي از مطالبي كه در كتاب‌ها گفته شده كه زير سايه?ي آيات و روايات نيست آن‌ها را اصلاً نمي?شود گفت آب، يك چيز ديگري است، حالا رفع تشنگي بكند يا نكند ما كاري نداريم، ولي اين‌ها آب است، آب ولايت است، آب محبّت خاندان عصمت و طهارت است و حالا در اين كه آلوده شده باشد يا نشده باشد من هم مثل شما نمي?فهمم، درك نمي?كنم و «ان شاءاللّه» امام زمانمان حامي ما است، كه در همين دعاي ندبه‌اي كه خوانديد عرض مي?كنيم كه: «خَلَقْتَهُ لَنَا عِصْمَةً وَ مَلاذًا»([14])، امام زمان را در كره?ي زمين خداي تعالي نگه داشته براي اين‌كه ما را از آلودگي‌ها نگه بدارد، عصمت، اگر يك آلودگي حمله ور شد به ما، ما به آن حضرت پناه ببريم، «عِصْمَةً وَ مَلاذًا»، اميدواريم كه دعا بكنيد روز جمعه است از خداي تعالي بخواهيد كه آن عاصم ما، آن كسي كه ما بايد به او اعتصمام كنيم، «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا»([15])، آن عاصم ما، آن ملاذ ما زودتر برسد كه رسماً با آن آقا در ارتباط باشيم و حضرتش به ما حقيقت و حقايق عالم وجود را به نحو احسن معرّفي بفرمايد.

 

8- ماه ذي قعده ماه علي بن موسي الرضا عليه السلام

يا صاحب‌الامر! ماه محترم ذيقعده است، از ماههاي پُر احترام است، متعلّق به علي بن موسي الرضا عليه الصلوة و السلام است، روز دوشنبه آينده زيارتي مخصوص حضرت علي بن موسي الرضا است، روز چهارشنبه روز دحوالارض، متعلّق به علي بن موسي الرّضا است و افضل اعمال روز دحوالارض، زيارت حضرت علي بن موسي الرّضا است و يازدهم اين ماه هم كه گذشت تولّد آن حضرت بود كه خوشا به حال كساني كه عيديشان را گرفتند! و اگر كساني باشند كه هنوز عيديشان به ايشان نرسيده بايد خيلي متأثّر باشند و يا خودشان عيدي خودشان را تعيين كنند يا وا بگذارند آقا علي بن موسي الرضا عنايت كند و حتماً به شما عنايت خواهد فرمود. حضرت علي بن موسي الرضا بعضي از علما گفتهاند كه از نظر تاريخي روز بيست و سوّم ذيقعده، روزي بوده كه حضرت وارد سرزمين خراسان شدهاند. اگر اين‌طور باشد يا روز قبولي ولايتعهدي، روز بيست و سوم ذيقعده بوده، هر يك از اين دوتا باشد، اوّل مصيبت علي بن موسي الرضا است، آن قدر اين مصيبت و اين آمدن و اين قبولي ولايتعهدي براي حضرت رضا مصيبت بود كه وقتي ميخواهد از مدينه بيرون بيايد، «اَمَرَ اَهْلَهُ وَ عَيَالَهُ» امر فرمود كه اهل و عيالش نوحه كنند، نوحه غير از گريه است، نوحه وقتي زن‌ها مصيبت خيلي شديدي به ايشان ميرسد با فرياد گريه ميكنند، «بِالنِّياحَةِ عَلَيْهِ»، نوحه كردند، نشستند گريههاي بلند كردند، خودش هم امر كرده بود، آقا! مگر اين چه مسافرتي است كه اين‌طور شما به ما امر ميكنيد؟ حضرت فرمود: من از اين مسافرت بر نميگردم. «اَلسَّلامُ عَلَي الْاِمَامِ الرَّئُوفِ الَّذِي هَيَّجَ اَحْزَانَ يَوْمِ الطُّفُوفِ([16])، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَولايَ يَا اَبَالْحَسَنِ يَا علي بن مُوسَي الرَّضَا وَ رَحْمَةُاللّهِ وَ بَرَكَاتُهُ».

 

9- دعاي ختم مجلس

نسئلك اللّهم و ندعوك باسمك عظيم الاعظم الاعزّ الاجلّ الاكرم و بمولانا صاحب الزمان يا اللّه، يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه، يا اللّه، يا اللّه، يا اللّه، يا اللّه، يا اللّه، يا اللّه، يا رحمن يا رحيم، يا قاضي الحاجات، يا كافي المهمّات، يا احد يا واحد

صلّ علي محمّد و آل محمّد

اللّهم عجّل لوليك الفرج، عجّل لمولانا الفرج

خدايا! فرج امام زمان ما را برسان

قلب مقدّسش را از ما راضي بفرما

خدايا! همهي ما را از بهترين اصحاب و يارانش قرار بده

پروردگارا! به آبروي آن حضرت، به آبروي امام زمان قسمت ميدهيم گرفتاري‌هاي مسلمين برطرف بفرما

دشمنانشان را ذليل بفرما

حوايج اين جمع برآور

خدايا! قرض مقروضين ادا بفرما

پروردگارا! به آبروي آقايمان حجةبن الحسن امراض روحيمان شفا مرحمت بفرما

مريض‌هاي اسلام شفا عنايت بفرما

مريض منظور لباس عافيت بپوشان

امواتمان را غريق رحمت بفرما

شهدايمان با شهداي كربلا محشور بفرما

عاقبت امرمان ختم بخير بفرما

و عجّل في فرج مولانا صاحب الزمان .

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

دانلود فیلم جلسه



[1] جاثيه/20

[2] بحار: 84/199 و 344

[3] توحيد/1-4

[4] بحار: 19/310، توحيد: 89، عده الداعي: 278، مكارم الاخلاق:346

[5] آل عمران/49

[6] اسراء/24

[7] كافي: 1/124، بحار: 3/220، تحف العقول: 456

[8] بحار: 54/238

[9] مفاتيح الجنان، دعاي يستشير

[10] روايات زيل آيه 42 نجم

[11] روايات زيل آيه 42 نجم

[12] انبياء/22

[13] مؤمنون/91

[14] مفاتيح الجنان، دعاي شريف ندبه

[15] آل عمران/103

[16] بحار: 99/52، 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *