۲۲ شوال ۱۴۲۳قمری – ۶ دی ۱۳۸۱شمسی- جلسه سوم اعتقادات
متن سخنراني 22/شوال المكرم/1423 مصادف با 6 دي 1381 و 27 دسامبر 2002
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَي رَسُولِ اللهِ وَ آلِهِ اجمعين لَا سِيَّمَا عَلَي بَقِيَّةَ اللهِ فِي العَالَمِينَ رُوحِي وَ اَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الْآنِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.
در دو هفتهي گذشته، دربارهي مسايلي كه بايد همهتان انشاءالله ياد بگيريد عرايضي عرض شد و در مسألهي خداشناسي به قدري كه از قرآن مجيد و احاديث استفاده ميشود، چند هفتهاي مطالبي عرض ميكنم. اميدوارم خوب دقّت كنيد. من تا بتوانم مسايل را توضيح ميدهم.
در آياتي كه امروز تلاوت شد، ابتدا جريان حضرت موسي و فرعون بيان شد كه موسي عليهالسّلام با آيات و بيّنات به نزد فرعون آمد. طبعاً همهي انبياء كه فرستادگان الهي بودند براي مردم در مرحلهي اوّل، نشانههايي بسيار صريح و واضح ميآوردند. مثلاً در جريان «حضرت موسي»، حضرت موسي عصايش را ميانداخت و اژدهايي يا مار بزرگي ميشد يا دستش را در گريبان ميكرد وقتي بيرون ميآورد، همه جا را روشن مينمود. از اين قبيل معجزات همهي انبياء داشتند. اين براي مردم عوام بود كه معجزه را به آنها نشان ميدادند و مردم عوامِ معمولي با معجزه بهتر گرايش پيدا ميكنند و بهتر متوجّه خدا ميشوند. ولي دانشمندان، اهل تحقيق و به طور كلّي مردم آخرالزّمان به خصوص مردم زمان ما بايد با علم و حكمت، با دانش، با تفكّر، با استدلالات عقلي، خدا را بشناسند.
ممكن است الان در اين مجلس يك كوري ناگهان شفا پيدا كند و بينا شود و در كنار اين عمل يك استدلالِ قويِّ عقلي براي همين شما در اثبات وجود خدا گفته شود. اينجا مردم و حتّي همين جمع شايد دو دسته شوند: آن دستهاي كه كور را ميبينند شفا پيدا كرده زودتر به خدا ايمان بياورند و آرامش پيدا كنند در مقابل آن استدلال قوي عقلي؛ يك عدّه هم آن استدلال قوي عقلي را بهتر قبول ميكنند. با همين قبول كردن و ايمان آوردن انسانها شناخته ميشوند كه كداميك عميقاً و علماً و با حكمت به حقايق متوجّه ميگردند و كدام دسته با يك مسايل ظاهري و در يك بررسي كامل، انسان متوجّه ميشود كه خداي تعالي مردم قبل از زمان پيغمبراكرم را عوام دانسته و بيشتر با معجزات اينگونهاي؛ كور شفا دادن، فلج را شفا دادن، مرده را زنده كردن و عصا را انداختن و اژدها شدن و امثال اينها مردم قبل از پيغمبر چون مردم تقريباً عوامي بودند آنها را به خدا متوجّه كردند ولي وقتي كه پيغمبراكرم صلّي الله عليه و آله وسلّم مبعوث شد، خدا به او كتاب داد. علم و حكمت داد. علم و حكمتش را در سطح معجزه قرار داد. آنچنان اين علم و حكمت براي مردم ارزشمند بود كه دانشمندان بزرگ دنيا را متوجّه خدا كرد. تا امروز كه طبق آماري كه گرفته شده، شايد يك درصد و بلكه كمتر كساني باشند كه معتقد به خدا نباشند. و بايد پيرو همين حركت، ما هم حركت كنيم. آيات الهي را تنها در معجزه، آن هم معجزات ظاهري؛ ندانيم بلكه آيات پروردگار يعني نشانههاي خدا را در همه چيز تصوّر كنيم. مثلاً يكي از چيزهايي كه خدا را كاملاً نشان ميدهد با راهنمايي فكر و عقل، همين موجوداتي است كه در عالم هست. دربارهي نظم عجيب عالم و وحدانيّت خدا به وسيلهي استفادهي از وحدت مصنوع در هفتهي گذشته عرايضي عرض شد. وحدت مصنوع دلالت بر وحدت صانع ميكند. نظم عجيب عالم دلالت بر ناظم واحدي دارد.
در ميان حيوانات بحثي است كه حيوانات داراي شعور حيواني هستند. شعور حيواني همان چيزهايي است كه حيوانات براي بقاء و حيات خودشان دارند. مثلاً هر حيواني را كه شما بررسي كنيد ميبينيد هم ميداند چه بايد بخورد، گوشتخوارها گوشت ميخورند و گياهخوارها گياه ميخورند و هر حيواني ميداند چگونه توالد و تناسل كند، هر حيواني ميداند كه داروي امراضي كه متوجّه او ميشود چيست! و بالاخره به حياتشان ادامه ميدهند و حيات خود را حفظ ميكنند. بر اين اساس يك سؤال پيش ميآيد كه اينها آنچه را كه ميدانند، از كجا ياد گرفتهاند؟ چون بذاته نميتوانند هر چيزي را خودشان بدانند. مثلاً حيوانات در موضوعات مختلف؛ شما اگر كتابهايي كه دربارهي موريانهها و مورچگان و حيواناتي كه دسته جمعي زندگي ميكنند دقّت كنيد، ميبينيد كارهاي عجيبي كه هنوز بشر به آن نرسيده انجام ميدهند.
كتابهايي دربارهي موريانه و مورچه و زنبور عسل نوشته شده كه گاهي خواندنش جنبهي بايد درسي پيدا كند. يك موريانه در مهندسي، يك زنبور عسل در مهندسي آن چنان قوي كار ميكند كه شايد مهندسين انساني بعد از سالها درس خواندن نتوانند مانند آنها كار بكنند. من نميخواهم حالا دربارهي زندگي مورچگان و موريانه و زنبور عسل و امثال اينها براي شما صحبت كنم و وقتتان را بگيرم. شما ميتوانيد خودتان مطالعه كنيد در زندگي حيوانات. چون حيوانات را خدا عقل نداده، حيوانات قوّهي تفكّر ندارند و بايد هم بمانند. خدا به آنها الهام ميكند يا حتّي وحي ميكند. پروردگار متعال دقيقاً به مورچه، دقيقاً به موريانه، دقيقاً به زنبور عسل وحي ميكند كه چه بكن و چه نكن. چگونه خودت را حفظ كن و چگونه مفيد براي مردم باش. «وَأَوْحَينا رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنْ اتَّخِذِي مِنْ الْجِبَالِ بُيُوتًا»([1])، ما به زنبور عسل وحي كرديم كه از كوهستانها براي خود خانه اتّخاذ كن. چون آنجا گلهاي بيشتر، هواي بهتر و براي مردم عسل تهيّه كن تا آنها استفاده كنند. دربارهي مورچگان هم داريم، دربارهي ساير حشرات و حيوانات تقريباً به همين مضامين در روايات هست. اينها چون شعوري دارند ولي عقل و تفكّر ندارند، بايد خداي تعالي با آنها مستقيم حرف بزند. عيناً مانند بچّهي خردسالي كه هنوز عقل و تفكّري ندارد ميبينيد پدر با او حرف ميزند، راهنماييش ميكند، دستش را ميگيرد و نميگذارد به حال خودش باقي بماند. با بچّهي خردسال بيشتر توجّه ميشود، بيشتر با او حرف ميزنند، ولي وقتي كه همين كودك خردسال به عقل و فكر و علم رسيد، توانست خودش فكر كند، تعقّل كند، ميبينيد پدر گاهي يك مسايلي را هم كه ميداند به مصلحت است به او نميگويد. با خودش، يا به زبان حال به آن فرد، به آن فرزند ميگويد كه بايد خودت فكرت را به كار بيندازي و از عقلت استفاده كني. خداي تعالي هم نسبت به حيوانات اين طور است. حيوانات نميتوانند خودشان گليم خودشان را از آب جمع كنند لذا خدا به آنها وحي ميكند، با آنها صبحت ميكند، با آنها راهنماييشان ميكند و آنها را هدايت ميكند. آنجا كه حضرت موسي به فرعون گفت:«رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى»([2]) پروردگار من ميداني كيست؟ آن كسي است كه همهي چيزها را خلقتش را به آن داده. مثلاً آن حيواني كه گوشتخوار است به او دندان نيش داده، آن حيواني كه علفخوار است به او نداده و همين طور ساير چيزها از قبيل معده و از قبيل مثلاً دستگاه هاضمه. اوّل خدا «أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ» عطا كرده هر چيزي را، خلقتش را و بعد هدايتش كرده. هدايت، مستقيم از جانب پروردگار است. من يك وقت گفتم، يك مثالي زدم، وقتي كه مرغ دانههاي خوب را از ميان دانههاي بد جمع ميكند، در آن وقت؛ يك مشت شما ـ اين كار را كردند ـ يك مشت گندم از چوب ساختند شبيه به گندمهاي معمولي كه اگر جلوي شما ميگذاشتند، شما فرقي بين گندم طبيعي و گندم چوبي نميگذاشتيد؛ اينها را مخلوط كردند ريختند پيش مرغ، مرغ تمام گندمهاي طبيعي را جمع كرد و خورد و گندمهاي چوبيِ درست شده را در جا گذاشت. اينجا ميدانيد چه ميشود و بايد اين اعتقاد را داشته باشيد و ان شاءالله خواهيد داشت با تفكّر در آيات الهي؛ اينجا وقتي مرغ نوك به زمين ميزند خدا به او ميگويد: «اين را بخور، آن را نخور، اين را بخور، را آن را نخور.» به همين مباشرتاً، به همين صراحت. و خدا تمام موجوداتي كه در عالم هست، آن همه حشرات، آن همه حيوانات، آن همه درندگان همه را همين طور دارد هدايت ميكند «رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى». امّا بشر، بشر آن جواني است كه به سن مثلاً بيست سالگي رسيده و به بعد، بشر را خدايتعالي ميگويد: من به تو عقل دادم، تفكّر دادم، انسانيّت دادم، قدمهايت را بردار، بيا، بيا، تا «خليفةالله» شوي، جلو بيا، تا چشمت عينالله، گوشت اُذُنُالله، زبانت لسانالله شود. آنقدر جلو بيا تا خليفهي من، جانشين من، مثل اعلاي من در روي زمين باشي. من اگر به تو بگويم اين را بخور، آن را نخور تو مثل يك حيوان بزرگ ميشوي، به خودت وايت ميگذارم، به تو اختيار ميدهم، به تو تفكّر دادم، تو را يكي و خودم را يكي حساب كردهام، تو به من بندگي كن، راهنماييهايي به تو دارم كه با عقلت، با تفكّرت بايد پيش بروي و از همه چيز استفاده كني و تو گُل سرسبد مخلوقات من هستي. خداي تعالي با ما اين طور رفتار كرده.
خدا رحمان است نسبتِ به همهي حيوانات و در ابتدا و گاهي براي انسان. به انسان روزي ميدهد ولي نه آن طور كه به حيوانات روزي ميدهد. تو اگر مثل يك حيوان، مثل يك مورچه رفتي در لانهات سرتاسر زمستان را خوابيدي به تو روزي نميدهد. به تو تفكّر داده، عقل داده، گفته است: «حركت كن». روايت است، حديث قدسي است كه فرمود: «يَا اَرْضُ لاتَرْزُقِي عِبَادِي» اي زمين! به بندگان من روزي نده «اِلاّ بِكَدِّ الْيَمِينِ» مگر با بازو، با زور بازو، با كارهايي كه با دستش انجام ميدهد. چرا؟ به خاطر اينكه عقل تو را به كار بياندازد، عقل تو را آنچنان به كار بياندازد كه بخواهي فضا را تسخير كني. تسخير فضا را خدا از روز اول براي بشر قرار داده«سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ»([3]) امّا از راه خودش.«فَانفُذُوا لَا تَنفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطَانٍ»([4]) نفوذ كنيد در آسمانها و نميتوانيد نفوذ كنيد مگر كار كنيد، مگر فكر كنيد، مگر عقلتان را به كار بياندازيد.
پسر شما در سنين مثلاً چهارده ساله، پانزده ساله هست، يك روزنامه ميگيريد، ميآوريد جلوش ميگذاريد ميگوييد: «اين جدول ضربهايش را ، اين جدولش را تو حل كن،» چرا اين كار را ميكنيد؟ چه فايده دارد؟ ميگوييد فكرش به كار ميافتد. حافظهاش به كار ميافتد، كار ميكند، اين مغز بايد كار كند، همانطوري كه اگر شما يك روز ورزش نكرديد، ممكن است ضعفي بر بدنتان حاصل شود، همين طور اگر فكرتان را به كار نينداختيد، ممكن است فكرتان خمود بشود.
من غالباً گفتم: «اينهايي كه خيلي استخارهاي هستند، يعني تا به يك مشكلي بر ميخورند استخاره ميكنند، اينها اكثراً فكرشان منحط است»، ولي اول بايد فكر كرد، كاملاً اطراف قضيّه را بررسي كرد، خوب به عمق مسايل متوجّه شد، اگر باز هم سر دوراهي ماند، از افكار ديگران استفاده كند، چون يكي از راههاي موفقيّت انسان، استفادهي از افكار ديگران است. شما فكر نكنيد مثلاً يك نفر در اتاق آزمايشگاهش نشسته و هواپيما را اختراع كرده و صبح فردايش هم آمده توي فرودگاه هواپيما را به آسمان فرستاده، نه؛ از سالها قبل از ميلاد مسيح، آنچه كه تاريخ به ما قدم چهارم، تا امروز هواپيما در اختيار ما قرار گرفته. از افكار ديگران بايد انسان استفاده كند. يك فرد مستبد، خودخواهي نباشد، حتّي از افكار كودكان گاهي انسان بايد استفاده كند، بايد همه را به حساب بياورد، پيغمبراكرم با آن همه عظمت خداي تعالي ميفرمايد:«وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ »، در امور زندگي، در امور مختلف، در اموري كه مربوط به آنها ميشود با آنها مشورت كن فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ»([5])، وقتي كه عزم كردي، خودت تصميم گرفتي، از افكار مردم استفاده كردي و افكار مردم را بر افكار خودت افزودي آن وقت عزم كن، توكل به خدا كن و حركت كن. و از اين قبيل مسايل توي روايات زياد است.
بايد فكرتان را رشد بدهيد، افكارتان را بالا ببريد، فكر وقتي كه بالا رفت، آن وقت انسان ممكن است از ماديّات خسته شود. اين را بدانيد ماديّات چون محدود است، ممكن است براي ما هنوز كه عقلمان خيلي رشد نكرده و در آزمايشگاههاي علمي و اكتشافي زياد واقع نشديم هنوز ما بخواهيم در ماديّات جلو برويم امّا به طور كلّي انسان به جايي ميرسد كه به بنبست برخورد ميكند؛ يعني آسمان را تسخير كرد، همهي ماديّات تحت اختيارش قرار گرفتند، چون ماديّات محدود است، انسان به پايانش ميرسد. اين طبيعي است و از آنجا بشر بايد به فكر يك عالم بينهايتي بيفتد. يك عالم بسيار بالاتر، اگر فكرتان را آقايان! رشد بدهيد و دايماً به فكر پيشرفت روحتان باشيد و غذاهاي مقوّي به روحتان بدهيد و علم و دانشتان را زياد كنيد، اگر چه در علوم مادّي هم زياد كار كرده باشيد ميبينيد اينها آخرش محدود است، هم از نظر تو محدود است هم از نظر جهان. از نظر تو محدود است، تو تا مردن بيشتر فرصت نداري. از نظر دنيا هم بالاخره همين دنيا است و بيشتر نيست، هر دويش محدود است. قدم را انسان بايد در جايي بگذارد كه نامحدود است، چرا؟ به خاطر اينكه انسان خودش نامحدود است، خداي تعالي فرموده است در بهشت هم آن قدر ميماني،«هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ »([6]) «خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا »([7])، هميشه در بهشت، يا در جهنّم، فرقي نميكند هميشه خواهي بود. ديگر مرگ از بين ميرود. روايت دارد كه روز قيامت چند تا اعلاميّه خداي تعالي به افراد بشر ميدهد: يكي از اعلاميهها اين است كه به احدي امروز ظلم نميشود، اين يك ، دوّم اينكه مرگ در عالم آخرت از بين رفته، هيچ كس نميميرد، پس بينهايت بايد آدم جلو برود، بايد دايماً پيشرفت كند، حالا؛ اوّل كاري كه بشر بايد بكند اين است كه حكمتي كه پروردگار در اختيارمان گذاشته از آن استفاده كنيم.
يك فرقي بين حكمت و فلسفه ـ همين جا بايد گفته شود، كه من گفتهام و اكثر شما دوستاني كه تا حدّي با عرايض من آشنا هستيد ـ هست و آن اين است كه حكمت متكّي به وحي پروردگار است و هر كسي را كه هر چه از عقلش، از فكرش، از فكر بشريش استفاده كرد حكمت نميگويند، حكمت يك مقدار مقدّماتش مربوط به كار خود انسان است بعد هم در ارتباط با پروردگار، خدا به او يا از طريق وحي كه به انبياء بوده يا از طريق الهام كه براي همه كس هست، خداي تعالي به انسان ميرساند. ولي فلسفه اين طور نيست، همه گفتهاند كه هر چه كه بشر با فكر خودش، حالا افكار بلند و متعالي مثل افكار سقراط و افلاطون و بوعلي سينا است، فلسفه را يافته و افكاري هم هست و مثل افكار بعضي از متفلسفين، كساني كه خودشان را به فلسفه چسباندهاند و چيزي از فلسفه نميفهمند اينها هم هستند. در عين حال، همهي اينها محدود است، چرا؟ به جهت اينكه فكر بشر محدود است. همه جا به بنبست ميخورند، چرا؟ به خاطر اينكه فكر بشر به بنبست ميخورد، و به تنهايي نميتواند پيش ببرد. امّا كسي كه پيرو حكمت است، حكمت، از جانب خدا است. يك مقداري بشر بايد فكر كند، كار كند، تا برسد به حكمت. وقتي كه رسيد به حكمت ديگر راه باز است تا حتّي هفته گذشته عرض كردم تا خود بهشت، كه در بهشت هم ميگويند: «قرآن را بخوان و پيش برو،» جايي كه بنبست باشد، متوقّف انسان بشود، نخواهد بود.
بنابراين، بايد اول كاري كه ما ميكنيم از راه حكمت، از راهي كه خدا راهنماييمان كرده، حالا حكمت را مستقيماً به خودمان داده باشد كه نداده و يا حكمت را به پيغمبراكرم و ائمّهي اطهار عنايت كرده كه داده و از آنها ما بايد استفاده كنيم. بنابراين، ميخواهيم بفهميم كه خدا رحمان است؛
به مردم نگاه كن، عقلت را كار بينداز، ببين چه بشري را ، چه حيواناتي را ، چه حشرات ريزي را، خداي تعالي به آنها روزي ميدهد«وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ»، خيلي عجيب است! هيچ جانداري، «دابّة» به معناي موجودي است كه تكان ميخورد، هيچ جانداري نيست در روي زمين، گاهي نميدانم ديديد با ذرّهبين نگاه كنيد يك حشرات بسيار ريزي ميبينيد روي دستتان حركت ميكنند، اين همه چيز دارد، هر چه كه فيل دارد پشه هم دارد، همهي اين موجودات را خدا روزي ميدهد،«وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَيَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا»([8])، شما نميدانيد توي اين اتاق چند تا حشره در حركتند و روزي اينها چيست و غذايشان چيست؟ چرا، چند تا مرغ توي قفس كرده باشيد تا حدي آن هم ميدانيد چه بايد به او بدهيد بخورد و چه آبي بايد در مقابلش بگذاريد. اما اين حشراتي كه يقيناً توي اتاق گرمي هست، حالا ريز يا درشت، موش باشد يا مورچه، فرقي نميكند. اينها هستند، شما به روزيشان ميرسيد؟«أَ أَنْتُمْ تَرْزُقُونَهُ،أَ أَنْتُمْ(به اصطلاح) تَزْرَعُونَهُ»([9]) اين آيهي شريفه؛ شما زراعت ميكنيد؟ شما روزي به اينها ميدهيد؟ شما به اينها طعام ميدهيد؟ يا ما اين كار را ميكنيم؟ ميبينيد اين حشره همينطور هست. پشه را زديد، اصلاً نگذاشتيد از بدن شما استفاده كند، صبح ميبينيد باز هم آن بالا سرحال نشسته،
مورچهها، شما حساب بكنيد كه توي اين برف عجيبي كه الان اطراف تهران را گرفته و به خاطر گرمي خانههاي تهران، تهران فعلاً خيلي برف ندارد، امّا در اطراف تا يك متر و هفتاد سانت – به من همين ديشب خبر ميدادند كه هست.- اين حيوانات، اين حشرات، اين مورچهها چه كار ميكنند، سال بعد هم ميبينيد همهاشان ريختند بيرون، يك روز آفتاب ميشود همه ميريزند بيرون، اينها چه كار ميكردند؟ اين آب بايد طبعاً وارد سوراخي كه تحت زمين هست وارد بشود، جوري خانههايشان را ميسازند كه آب ميرود آنجا، نميشود آب نرود آب ميرود ولي آن قسمت فوقانيش نميرود و آنها سالم و زنده ميمانند. شما يك مورچه را بيندازيد تو آب حتماً خفه ميشود، امّا آنجا با اينكه زير زمين است خفه نميشود. غذا ميخورد. حالا يا با فعّاليّت خودش غذايش را تهيّه ميكند، يا مثل زنبور عسل، شما زنبورهاي عسل را نگاه كنيد توي كندو، اينها همهشان در زمستان و هواي سرد رفتند توي آن مسدسي كه دارند نشستهاند و غذا ميخورند. غذا از كجا ميآورند؟ عسل خودشان، عسلي كه به شما قدرت ميدهد به خود آنها قدرت نميدهد؟ آن را ميخورند، يا ساير حيوانات، يك خرده روي اينها فكر كنيد تا رحمانيّت پروردگار را تعليم بگيريد.
آقايان! بيكار ننشنيد. به خدا قسم روزي نيم ساعت بر هر مسلماني به نظر من واجب است كه بنشيند دربارهي اين موضوعات فكر كند. آخر كي به اينها روزي ميدهي؟ چطور ميشود اينها روزي ميخورند؟ به خود حضرت موسي قسم اگر ما عقل داشته باشيم، فكر داشته باشيم، روزي خوردن يك مورچه از عصاي حضرت موسي اژدها شدنش مهمتر است. من يك وقتي اردبيل بودم. ديدم مورچههايش آنجا خيلي ريزند. به دوست مان، آن كسي كه ميزبانمان بود، گفتم: «ميدانيد اينجا چرا مورچههايش ريزند ولي در آفريقا مورچهها آن قدر بزرگند؟» گفت: «نه!» گفتم: اينها در ماه، در سال، شايد يكي دو مرتبه بيشتر از زيرزمين بيرون نميآيند، رشد نميكنند ولي زندهاند، ولي هستند، فكر كنيد. يكي از دستورات نميخواهم من، عرض كردم من نميخواهم دستور به شما بدهم ولي دستور الهي است عرض ميكنم، يكي از دستورات اين است روزي چند دقيقهاي، چند ساعتي، كمكم طوري ميشود كه دايماً شما در فكر همين مسايليد و به جايي ميرسيد از همين راه كه خدا را در همه جا ميبينيد. «لَو كُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ يَقِينًا»([10])، حضرت نميخواهد خودنمايي بكند، و ما به آن مرحله نميرسيم، و ما را به اصطلاح مردم، جيزّك بدهد. اين كار را نميخواهد بكند. ميخواهد به ما بگويد كه اگر شما هم قدمتان را جاي قدم من بگذاريد، افكارتان مثل افكار من باشد، با افكار من حركت كنيد به جايي ميرسيد كه اگر تمام پردهها ـ اصلاً پردهاي باقي نميماند ـ حجابها همه رفع ميشود، « مَا ازْدَدْتُ يَقِينًا»، فرقي در يقينم پيدا نميشود. «مَا رَأَيْتُ شَيْئًا اِلَّا وَ رَأَيْتُ اللهَ قَبْلَهُ وَ بَعْدَهُ وَ مَعَهُ»، شما به كجا ميتوانيد فكر كنيد كه فكرتان، عقلتان، توجهتان به خدا و قدرت پروردگار زياد نشود. قدرت پروردگار، علم پروردگار، خدا همه را ميداند كجا هستند؟ چه ميكنند؟ اينها خيلي مهم است. و به نظر من بر هر مسلماني، مخصوصاً شما كه اهل تزكيهي نفس و كمالات ميخواهيد باشيد يا هستيد واجب است، چون لقاء پروردگار از همين طريق به دست ميآيد، واجب است كه در شبانه روز مثل نمازتان، مثل روزهتان، مثل ساير واجباتتان، بنشينيد روي همين مسايل فكر كنيد. اين يك بحثي است در بين دانشمندان بزرگ، شعور حيواني.
يك بحثي است دربارهي نظم كنترل جمعيّت حيوانات، اين كنترل جمعيّت حيوانات هم خيلي مهم است، شما مثلاً فرض كنيد توي حوض منزلتان دو تا ماهي يك نر يك ماده مياندازيد، سال ديگر ميبينيد ماشاءالله! هزارتا بچه كردهاند، خوب همين جور تكثير بشود تو دريا، يك وقت ميبينيد اصلاً جايي براي آب باقي نميگذارند، رو همين حساب، ولي شما هر سال كه تور را مياندازيد همان ده تا ماهي كه هر سال ميآمده توي تورتان همان ميآيد. اين را كي تنظيم ميكند؟ جدّاً فكرش را بكنيد كي اين را تنظيم ميكند؟ يك تخم هندوانه ميكاريد توي اين، يك دانه از اين هندوانهها صدتا تخم است همهشان بوتهي هندوانه ميشود. يا مثلاً در جاهايي كه بعضي از چيزها هست كه به بشر اجازه نميدهد كنترلش بكنند؛ در يكي از ممالك اروپايي يك گياهي است از سنخ كاكتوس، در ميان خانهها پيشرفت ميكرد و يك حشرهايي بود ميآمد اين را كنترلش ميكرد يعني نميگذاشت زياد رشد كند. اينها با اين حشره مبارزه كردند، حشره را از بين بردند. آن قدر اين گياه رشد كرد توي تمام اتاقها، توي تمام خانهها، هر چه ميبريدند بيرون ميريختند باز هم زياد بود. رفتند از همان حشره برداشتند آوردند همينجا، تكثيرش كردند كه بيايد و باز كار خودش را شروع كند آنكه ميتواند كنترل كند. اين حكمتها را كي به موجودات عنايت كرده؟ اين مسايل را كه به عالم تكوين محبّت كرده؟
سالها است، ميليونها سال است حيوانات دارند تكثير ميشوند، موجودات دارند، هر حيواني كه بيشتر لازم بوده، ولو اين كه تكثيرش كمتر باشد، بيشتر قرارش داده مثل گوسفند، هر حيواني كه كمتر لازم بوده، ولو تكثيرش زيادتر باشد مثل گرگ كمتر قرارش داده، اين تنظيم حيوانات را كه ميكند؟
اين عرايض را عرض ميكنم براي اينكه به دو صفت از صفات پروردگار خوب آشنا بشويد: يكي علم خدا و دوم قدرت خدا، همين دو صفت شما را به خدا ميرساند؛ يعني روي علم و قدرت خدا فكر كنيد كمكم هر چه كه ميبينيد خدا را ميبينيد، هر چه كه ملاحظه ميكنيد.
خودتان بنشينيد فكر كنيد، چرا بايد مرد اين شكلي باشد، چرا بايد زن آن شكلي باشد؟ چرا بايد حيوانات؛ در حيوانات جنس نرش زيباتر از مادهاش باشد و در انسان جنس مادهاش زيباتر از نرش باشد. اين را بنشينيد فكر كنيد. چرا؟ يك فكري بكنيد ببينيد چرا اين كار را كرده؟ چون آنها زيبايي و زشتي را زياد نميفهمند، بايد حيوان نر را نگه دارند نسلش را حفظ كنند بشر، نسلش را حفظ كند يا به هر دليل ديگر ولي در انسان اين مسأله معلوم است حساب دارد حسابي باز كردن اين طوري شده و امثال اينها.
يك قدري اين «توحيد مفضّل» را بگيريد فارسي ترجمه شده بخوانيد، حضرت صادق صلوات الله عليه براي تزكيهنفس توحيد به آنها ميگويد.
يك روز مفضّل بن عمر آمد كنار قبر پيغمبراكرم ـ از اصحاب امام صادق بود. ديد ابن ابيالعوجاء بعضي از اين زنادقه آن وقتها زيادتر بودند؛ اينها نشستهاند به پيغمبر جسارت دارند ميكنند، كنار قبر پيغمبر. اين خيلي عصباني شد، اوقاتش تلخ شد، اوقاتش تلخ شد كه چرا شما اين حرفها را ميزنيد دربارهي پيغمبر، و دعوا كرد با اينها. گفتند: «تو كي هستي؟» ـ خوب گوش بدهيد. خوب گوش بدهيد ـ گفتند: «تو كي هستي؟» گفت: «من مفضّل بن عمر، شاگرد امام صادق هستم». گفتند: «تو شاگرد امام صادق نيستي!» چرا هستم! گفتند: «ما با امام صادق تندتر از اينها حرف زديم هيچ وقت اوقاتش تلخ نشده و با ما دعوا نكرده». ببنيد، غضب، صفات دروني، مربوط به اصحاب امام صادق هم بوده. تو شاگرد امام صادق نيستي، برو رد كارت. خودش هم پيشمان شد كه چرا من اين جور تند برخورد كردم. چون خداي تعالي در قرآن ميفرمايد: «وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ»([11])، يك جواني يك روز پيش من آمد گفت: «آقا من خدا را قبول ندارم، با من حرف ميزني،» همين جور. تو كانون بحث و انتقاد ديني نشسته بودم. گفتم: «اگر خدا را قبول ميداشتي كه ما با تو حرفي نداشتيم، تو هم خدا را قبول داشتي، ما هم؛ چي بگوييم به هم؟ چون خدا را قبول نداري بيا بنشين حرف بزنيم. امام صادق، رفت خدمت امام صادق. امام صادق فرمودكه: «بنشين». نشست. برايش از خداشناسي حرف زد، ايني كه من شروع كردم به اين مطلب چون هر چه زحمت شما كشيدهايد، ما كشيدهايم، ديديم كه خيلي موفقيّت آن طوري كه من ميخواستم نشده گفتم: «بنشينيم يك قدري درباره توحيد و خداشناسي حرف بزنيم.» حضرت يك كتاب است، توحيد مفضّل آنهايي كه ديدهاند ميدانند. يك كتاب است، يك كتاب مطلب، فلسفه نبافت حضرت، امام صادق براي مفضّل – خدمتتان عرض شود – كه از بعضي مسايلِ عرفاني صحبت نكرد. آخر عرفا ميگويند: ما بايد رياضت بكشيم تا خدا خودش، خودش را به ما نشان بدهد. اين تا يك حدّي بعداز يك مراحلي شايد درست باشد، امّا از اول نه.
چه گفت؟ گفت: «به اين حيوان نگاه كن، به فلان كبوتر نگاه كن، به طاووس نگاه كن» برايش توضيح دادند. كه ان شاءالله! در آن كتاب بخوانيد. برايش توضيح دادند، كمكم اينها را ياد گرفت و آن اخلاقیّاتش.
انسان ميدانيد چرا بعضي وقتها عصباني ميشود، غضب ميكند؟ براي اينكه راه ديگري براي فرار از اين مخمصه ندارد، خودش را ميخورد. اگر شما دلايل كافي براي اثبات وجود خدا داشته باشيد، مينشينيد قشنگ، همانطور كه عرض كردم كه تو اگر به خدا معتقد بودي ما با تو حرفي نداشتيم. حالا حرف داريم. و حرف حقّ، هيچ وقت با غضب كاري انجام نميدهد.
پس بنابراين به علم و قدرت پروردگار تفكّر كنيد. علم پروردگار همه جا هست، شما همين گلدانهايي كه اينجا هست نگاه كنيد، اصلاً تو فكرش هم نيستيد، بله، گل خوبي است، سبزي خوبي است، توي زمستان اينجا سبزه، همين، همين اندازه كافي است؟! برو ببين اين برگها چطوري تنظيم شده؟ اين همه گل؛ يك روزي پهلويي يك گلستاني تقريباً، يك جاي پر گلي بود من با يك نفر ايستاده بودم، او به من ميگفت. ميگفت: «خداي مهربان، خداي رحمان، خدايي كه تو را از هر چيزي بيشتر دوست دارد به تو گفته، چه گلي را دوست داري برايت درست كنم؛ قبل از اينكه تو انتخاب كني برايت همه را درست كرده كه هر كدام را ميخواهي انتخاب كني. يك گلدان خريديد برديد توي خانه، بنشينيد فكر كنيد رويش، هر ورقش دفتري است معرفت كردگار، رويش فكر كنيد، ببينيد چطور اينها تنظيم شده؟
به خدا قسم آقايان اگر فكر نكنيم، فكرمان مختل ميشود. ببينيد اينهايي كه اهل دنيا هستند، هر چه ميگوييم امام زمان، ميگويند بله! ما ان شاءالله انتخاب ميشويم براي وكالت، مثلاً ديگر، امام زمان همه كاره است، نه مردم بايد انسان را دوست داشته باشند تا رأي بدهند. امام زمان كارها را زير و رو ميكند. همهي مردم تو را دوست داشته باشند ولي در عين حال رأي نميآوري. ميگويد: بله! آقا خيلي لطف دارند ـ حالا اگر شيعه باشد و اگر ايراني باشد ـ آقا خيلي لطف دارند. ولي از تو حركت، اين را ياد گرفتهايم، «وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى»([12])، انسان سعي خودش را به همان معنايي كه در اول عرايضم كردم بايد بكند. چرا؟ به جهت اينكه فقط و فقط فكرش مختل نشود. عقل را خدا به انسان داده، فكر را انسان دارد و بايد اينها را به كار بياندازد. درست، امّا بقيّهاش را بايد با خدا، با امام زمانش مرتبط باشد.
روز جمعه است. امروز متعلّق به حضرت وليعصر ارواحنافداه است، يك كلمه، آقا! ما از خودمان هيچي نداريم، تا اندازهاي كه فكرمان بايد پيش برود فكر ميكنيم، تا اندازهاي كه بايد عقلمان فعّال باشد به كار مياندازيم، آقا بقيّهاش با شما.
«إِنَّ للهِ عَلَي النَّاسِ حُجَّتَيْنِ»، خدا براي انسان دو حجّت قرار داده: «حُجَّةً ظَاهِرَهً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً»، يك حجّت ظاهري كه انبياء هستند، رسل هستند، آنها سرچشمهي همهي حقايق اند و ائمّهاطهار عليهم الصلوة و السلام هستند. اين حجت ظاهري «وحجة بَاطِنَةُ الْعُقُولُ»([13])، حجج باطنه عقل است، عقلت را فعال كن، رشد داشته باش ـ شما توي مدرسه اگر معلّم باشيد به آن بچّهاي بيشتر توجّه داريد كه فكرش بيشتراست، عقلش بيشتر است، فهمش بيشتر است، به آن بيشتر توجّه داريد ـ تا خداي تعالي و امام زمان به شما توجّه كنند. فكرت را فعّال كن. عقلت را فعّال كن، روزي نيم ساعت بنشين به آيات الهي توجّه كن لااقل، وقتي كه اين نيم ساعت را شما ادامه داديد، كمكم ميبينيد لذّت ميبرد انسان، خيلي انسان لذّت ميبرد، بعضي از لذايذ است كه ما هنوز نچشيدهايم. و الاّ ول نميكنيم. شما چند دقيقه بنشينيد بگوييد: «خداجان، قربان اين كارهاي خوبي كه انجام دادي بروم. اگر من چشم نميداشتم» چي ميشد؟ اگر من زبان نميداشتم چي ميشد؟ اگر مثلاً من گوش شنوا نميداشتم ـ خوب هستند، نمونههايي را خدا قرار داده كه شماها اقلاً بفهميد ـ چه ميشد؟ اينها همه هستند، با خدا بنشين، كمكم ميبيني يك لذّتي بردي، به خدا قسم آنهايي كه لذّت نتوانند از اين مناجاتها، تفكرها و تعقّلها ببرند، يك خردهاي بايد روحشان را معالجه كنند، به جهت اينكه يا مرده يا نزديك است بميرد، محتضر است، ذائقه ديگر ندارد، نميتواند بچشد. يك نيم ساعتي كه اين جوري هي گفتيد و گفتيد و گفتيد، اشكتان كمكم جاري ميشود، توجّهتان به خدا زياد ميشود، ميبينيد نميتوانيد دست بكشيد، يك ساعتتان ميشود دو ساعت، دو ساعتتان ميشود يك روز، يك روزتان ميشود يك شبانه روز، دائماً ديگر به ياد خدا هستيد ديگر آنجا نشستن هم نميخواهد، اين را به شما بگويم. نگوئيد: «ما از كار ميافتيم». يك كسي براي من گفته بود كه فلاني، پاي صحبتهايش ننشينيد چون انسان را از دنيا خارج ميكند و از ماديّات و اينها بيرون ميكند. گفتم: «اگر باشد بايد خود من بيشتر از همه، با من بيشتر اين معامله را ميكند،» نه! كمكم جايي ميرسيد با خدا داريد حرف ميزنيد، ياد خدا هستيد مهمترين كارهاي فكري را هم ميكنيد چون هم خدا كمكتان ميكند هم فكرتان. دليلش هم آيه قرآن است: «رِجَالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ»([14]) مرداني هستند كه بيع و شراع و خلاصه از بيع و شراع شروع كرده تا برويد به اختراعات و اكتشافات، از ياد خدا كه بازشان نميدارد هيچ، بلكه خدا هم بهشان كمك ميكند. ميگويند: ايّاك نستعين، خدايا ما از تو كمك ميخواهيم خدا هم كمكشان ميكند. دربارهي بوعليسينا دارد كه هر وقت مسألهاي مشكل ميشد برايش به صريح قرآن كه «وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ »([15])، ميرفت دو ركعت نماز توي مسجد ميخواند وقتي كه كارش به بنبست ميرسيد ميگفت خدايا اين مسأله را براي من حل كن و دربارهي ائمّهاطهار كه؛ فوقالعاده، دائماً، خوشا آنان كه دائم در نمازند، «الَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ »([16])، هميشه به فكر خدا هستند، هميشه به ياد خدا هستند، و اين هم كه دربارهي بوعلي گفتند، بوعلي توي فلاسفه يك مقداري كنار صراط مستقيم دارد حركت ميكند، والاّ من اسم اين شخصيّتها را با داشتن ائمّهي اطهار و علماي بزرگ نميبرم.
خدايا! روز جمعه است، اين دلها من ميدانم همه متوجّه خليفهي تو، جانشين تو، امام تو در روي زمين هستند. خيلي سخت است كه انسان در اين ربع مسكوني كرهي زمين، با امامش باشد و به ياد او نباشد. «عَزِيْزٌ عَلَيَّ اَنْ اَرَي الْخَلْقَ وَ لاتُرَي»([17])، يا بقيةالله! گرفتاريهاي دنياييمان نميگذارد ما زياد دربارهي خدا و تو و دينمان فكر كنيم. اين دوستان روز جمعه، روزي كه متعلّق به تواست استراحتشان را گذاشتند آمدند در اين مجلس يادي از تو بكنند، يا بقيةالله! اگر از نظر بدني با ما مصلحت نيست در ارتباط باشي، از نظر روحي با ما در ارتباط باش. «ان شاءالله» بيايد دنيا را پُر از عدل و داد كند، نگذارد دشمنان با ائمّهي اطهار – بهترين خلق خدا – اين گونه رفتار كنند كه آن شخص راوي گفت: بالين امام صادق عليهالسّلام رفتم ديدم آن قدر اثر سم در بدن مقدّسش فعّاليت كرده كه از تمام بدن آن حضرت استخوآنهايي بيشتر باقي نمانده. روز دوشنبه، روز شهادت امام صادق است. وقتي كه از دار دنيا رفت، «صَارَ الْمَدِينَةُ ضِجَّةٌ وَاحِدَةٌ»، شهر مدينه همه گريه كردند از دوري امام صادق، همه ناراحت شدند.
امّا در روز عاشورا وقتي كه ابيعبدالله الحسين در ميان گودي قتلگاه افتاده، همه شادي ميكردند، همه دست ميزدند، جز يك عده از زن و بچّه كه از خيمهها بيرون ريختند.
صلّي الله عليك يا اباعبدالله. السلام عليك يابن الرسول الله السلام عليك و رحمة الله و بركاته.
نسئلك اللّهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحبالزمان ياالله، ياالله، ياالله، ياالله، ياالله، ياالله، ياالله، ياالله، يا رحمان يا رحيم، يا مقلّب القلوب يا قاضي الحاجات،
صلّ علي محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم.
خدايا! فرج امام زمان ما را برسان
چشم همهمان را به جمالش روشن بفرما
گرفتاريهاي دنياييمان برطرف بفرما
آخرتمان را اصلاح بفرما
زير سايهي امام زمان حوايجمان برآورده بفرما
پروردگارا! دعاهايمان را مستجاب بفرما
امروز را روز ظهور امام زمانمان قرار بده
گذشتگانمان، به آبروي امام زمان غريق رحمت بفرما
مريضهاي اسلام، مريض منظور السّاعه! لباس عافيت بپوشان
امواتمان، شهدايمان غريق رحمت بفرما
عاقبتمان ختم بخير بفرما
3- معجزات الهي به دو گروه تقسيم ميشود: اول آن معجزاتي است كه ظاهري است مثل كور شفا دادن و عصا اژدها شدن. دوم آن معجزاتي كه علمي و عقلي است كه قرآن از اين نوع معجزات ميباشد. گروه اول معجزات به طور معمول مردم عوام معمولي را به خود جلب ميكند و گروه دوم معجزات مردم اهل تحقيق و دانشمند و به طور كلي مردم آخرالزمان را به خود متوجه مينمايد و آن هدفي كه معجزه به دنبال دارد يعني ايمان به خدا را محقق مينمايد و به همين جهت است كه اگر تمام دنيا را بگرديم كمتر از يك درصد مردم شايد پيدا شوند كه خدا را قبول نداشته باشند و الا تمام مردم دنيا عقلا خدا را پذيرفتهاند و لذا در يك بررسي كلي ميتوان فهميد كه خداي تعالي مردم قبل از پيغمبر اكرم m را عوام دانسته است.
4- در بحث خداشناسي وحدت مصنوع انسان را متوجه وحدت صانع ميكند يعني يك هماهنگي و نظم فوق العاده عجيبي در بين مخلوقات و مصنوعات مشاهده ميشود كه انكار تمام مجموعه يكي است و اين خود توحيد و وحدت صانع را ثابت ميكند.
5- يكي ديگر از چيزهايي كه با راهنمايي فكر و عقل انسان را متوجه خدا و توحيد ميكند بحث حيوانات و شعور حيواني است.
– حيوانات داراي قوه تفكر و تعقل نميباشند و هر موجودي كه اين قوا را نداشته باشد نميتواند به زندگي خود ادامه دهد ولي ميبينيم كه حيوانات در حال زندگي هستند و ميدانند چه بخورند و چگونه توالد و تناسل نمايند و در هنگام مريضي داروي خود را ميدانند. آنچه در حيوانات وجود دارد كه سبب بقاي زندگي آنها ميشود شعور حيواني است. خداي تعالي خلقت هر موجودي را به او عطا كرده يعني به حيوان گوشتخوار دندان نيش داده و به ساير حيوانات هم به نسبت خودشان هر چه نياز بوده در خلقتشان قرار داده است و سپس آنها را هدايت نموده. و لذا حيوان در فطره و ساختمان وجوديش يك شعور اوليه وجود دارد و آن گاه بر اساس نياز هم هر چه لازم باشد به او الهام يا وحي ميشود و باصطلاح شعور ثانوي برايش ايجاد ميگردد و اين شعور حيواني است.
– برخورد خداي تعالي با انسان و حيوان متفاوت است.حيوان چون قوه تفكر ندارد و از طرفي هم بايد باقي بماند لذا خداي تعالي او را مستقيماً حفظ ميكند و روزياش را در مقابلش قرار ميدهد اما خداي تعالي به انسان قوه تفكر و تعقل داده است و درست است كه روزي انسان را هم خدا ميدهد ولي نه مثل حيوانات بلكه بايد عقل و فكرش را به كار بيندازد و خداي تعالي با واسطه فكرش به او روزي ميدهد و كارهايش را راه مياندازد. به همين جهت انسان بايد بفهمد كه رشد فكري او از اهميت زيادي در نزد خداي تعالي برخوردار است تا جايي كه روزي او را منوط به فكرش نمودهاند و لذا انسان بايد در هر كاري كه ميخواهد انجام دهد اول فكر خودش را به كار بيندازد و اگر به نتيجه نرسيد از افكار ديگران كمك بگيرد و هنگامي كه عزو بر انجام كاري پيدا كرد بر خدا توكل كند و حركت نمايد و علت خمودگي فكري اهل استخاره اين است كه فكرشان را به كار نمياندازند. كساني كه فكرشان رشد ميكند از ماديات به جهت محدود بودن آن خسته ميشوند و قدم در عالم بينهايت ميگذارند.
– فرق حكمت و فلسفه اين است كه مقدمات حكمت مربوط به كار خود انسان است و بعد هم در ارتباط با پروردگار است كه يا از طريق وحي و يا از طريق الهام به انسان ميرسد و بالاخره تماماً متكي به پروردگار است اما فلسفه تماماً متكي به علم بشري است و چون فكر بشر به بنبست ميخورد لذا فلسفه هم به بنبست ميخورد.
– تفكر در نحوه زندگي كردن و روزي خوردن حيوانات بر اهل تزكيه نفس واجب است و اگر اين كار را ادامه دهند آخر آن قدر رشد ميكنند كه در همه جا خدا را ميبينند.
– تكثير حيوانات و تنظيم كنترل آنها مطلب مهمي در توجه پيدا كردن انسان به علم و قدرت پروردگار است. در نظام طبيعت اين واقعيت ديده ميشود كه هر حيواني كه بيشتر نياز است و لو تكثيرش كم باشد زياد است و برعكس هر حيواني كه نياز به آن كم است و لو تكثيرش زياد باشد كم ميباشد.
– تفكر در قيافه ظاهري موجودات انسان را متوجه خدا ميكند. در حيوانات جنس نر زيباتر از ماده است تا به اين وسيله بشر نسل حيوان را حفظ كند چون ماده كه به خاطر منافعش محفوظ ميماند اما نر شايد اگر خوش قيافه نبود كمتر مورد توجه قرار ميگرفت اما در انسان به خاطر فهم و شعوري كه هست ماده از نر زيباتر است.
– از علل مهم عدم كنترل غضب و بعضي ديگر از صفات دروني ضعف عقايد است و لذا امام صادق u براي مفضل بن عمر كه در برخورد با بعضي از كفار غضب نموده بود درس توحيد گفت و لذا مردم بايد كتاب « توحيد مفضل » را بخوانند. علت اين كه مردم در برخورد با مسائل عصباني ميشوند و غضب ميكنند اين است كه راه ديگري براي فرار از مخمصه ندارند و الا اگر دليل براي اثبات عقايد خود داشته باشند از حريم عقايد خود دفاع ميكنند و به غضب نميآيند.
– انسان اگر فكرش را به كار نگيرد فكرش مختل ميشود مثل اهل دنيا كه هر چه ميگويي همه كاره اين عالم امام زمان ارواحنا فداه است او باز ميگويد: بله، اما از تو حركت . . ..
– سعي و تلاش انسان فقط و فقط براي جلوگيري از اختلال فكرش است و پيشرفتها و به هدف رسيدنها ربطي به سعي و تلاش انسان ندارد و بلكه اين قسمت اصلي در دست خدا و امام زمان ارواحنا فداه است.
– خدا براي مردم دو حجت قرار داده يك حجت ظاهري كه انبياء هستند و ديگري حجت باطني كه عقل است.
– كسي كه فكر و عقلش فعالتر باشد بيشتر مورد توجه امام زمان ارواحنا فداه قرار ميگيرد.
– راه رشد فكر اين است كه در آيات الهي تفكر كنيم و با خدا مناجات نماييم كه اين براي انسان لذتي دارد و آنهايي كه از مناجات با پروردگار لذت نميبرند بايد روحشان را معالجه كنند.
– تفكر در آيات الهي و مناجات با پروردگار رشدي به انسان ميدهد كه دنيا و آخرتش آباد ميگردد چرا كه در گرفتاريها ميگويد: « ايّاك نستعين » و خدا هم به او كمك مينمايد مثل اين كه بوعلي در برخورد با مسائل مشكل به سجده ميرفت و دو ركعت نماز ميخواند و حل مشكلش را از خدا ميخواست.
جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید
جهت دانلود فیلم جلسه کلیک کنید
[1] نحل/68
[2] طه/50
[3] لقمان/20
[4] الرحمن/33
[5] آل عمران/159
[6] بقره/39
[7] نساء/122
[8] هود/6
[9] واقعه/64
[10] بحار: 40/153؛ شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد:7/253؛ ارشاد القلوب:2/212
[11] نحل/125
[12] نجم/39
[13] كافي:1/15، وسايل الشيعه:15/206، بحار:1/137
[14] نور/37
[15] بقره/45
[16] معراج/23
[17] مفاتيح الجنان، دعاي ندبه
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.