۱۵ شوال ۱۴۱۱ قمری – ۱۰ اردیبهشت ۱۳۷۰ شمسی – شرح آیاتی از سوره جمعه

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذبالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. يا اليها الذين‌ هادوا ان‌ ذعمتم‌ اولياء الله‌ من‌ دون‌ الناس‌ و تمن‌ الموت‌ ان‌ كنتم‌ صادقين‌. و لا يتمنونه‌ ابدا لما قدمت‌ ايديهم‌.

 آياتي‌ كه‌ تلاوت‌ شد مربوط‌ به‌ سورة‌ جمعه‌ است‌ كه‌ مستحب‌ است‌ در نمازهاي‌ واجب‌ در شب‌ و روز جمعه‌ اين‌ سورة‌ مباركه‌ قرائت‌ بشود اين‌ سوره‌ دربارة‌ مسال‌ مختلف‌ بحث‌ كرده‌ و از اين‌ جهت‌ سورة‌ جمعه‌ اسمش‌ را گذاشته‌اند بخاطر اين‌ كه‌ يكي‌ دو آيه‌اش‌ مربوط‌ به‌ روز جمعه‌ است‌ كه‌ وقتي‌ كه‌ براي‌ نماز اذا نودي‌ الصلاة‌ من‌ يوم‌ الجمعه‌، وقتي‌ براي‌ نماز روز جمعه‌ شما را صدا مي‌زنند فسعوا الي‌ ذكر الله‌، همه‌اتون‌ با سعي‌ و كوشش‌ به‌ طرف‌ ذكر خدا برويد. سعي‌ كنيد. و كسب‌ و كار را ترك‌ كنيد. وزر البيع‌. انسان‌ در روز جمعه‌ نبايد مشغول‌ كارهاي‌ دنيايي‌ باشد. دو قسمت‌ از كارهاست‌ كه‌ بايد در روز جمعه‌ انجام‌ بشود يك‌ بخشش‌، بخش‌ عباداته‌، يك‌ بخشش‌ هم‌ بخش‌ نظافت‌ و كارهايي‌ كه‌ در اين‌ ارتباط‌ هست‌ مي‌باشد. عباداتي‌ كه‌ در روز جمعه‌ بايد انجام‌ بشود يك‌ مقداري‌ مستحبات‌ است‌ كه‌ دعاهاي‌ زيادي‌ در روز جمعه‌ وارد شده‌، من‌ جمله‌ دعاي‌ ندبه‌ است‌، دعاي‌ سماته‌، دعاي‌ حشراته‌، دعاهايي‌ است‌ كه‌ در اين‌ مفاتيح‌ ذكر شده‌، نمازهاي‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌و السلامه‌ بخصوص‌ نماز حضرت‌ بقية‌ الله‌ در ساعت‌ آخر روز جمعه‌. در رواياتي‌ هست‌ كه‌ روز جمعه‌ يك‌ ساعت‌ دارد كه‌ اون‌ ساعت‌ در اون‌ ساعت‌ هر كس‌ دعا بكند دعاش‌ مستجابه‌. و بعضي‌ از علما گفتند اون‌ ساعت‌ ساعت‌ آخر روز جمعه‌ است‌. ساعت‌ آخر روز جمعه‌ هم‌ به‌ مناسبت‌ اين‌ كه‌ در همة‌ روزها اگر روز را تقسيم‌ به‌ دوازده‌ ساعت‌ بكنيد، ساعت‌ اول‌ متعلق‌ به‌ امير المؤمنين‌ است‌ ساعت‌ دوم‌ متعلق‌ به‌ امام‌ حسن‌، ساعت‌ سوم‌ متعلق‌ به‌ حضرت‌ امام‌ حسين‌ عليهم‌ السلام‌ تا ساعت‌ آخر روز در هر روز تعلق‌ به‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا فدا دارد و البته‌ روز را هم‌ از اذان‌ صبح‌ مثلي‌ كه‌ روزه‌ مي‌گيريم‌ اونطور بايد حساب‌ كنيد و بلند و كوتاه‌ شدن‌ روزها را رو ساعتها تقسيم‌ كنيد يعني‌ روز دوازده‌ ساعتش‌ كنيد. حالا گاهي‌ مي‌شه‌ روزها از اذان‌ صبح‌ تا اذان‌ مغرب‌ چهارده‌ ساعته‌، شما اين‌ دو ساعت‌ را تقسيم‌ كنيد در همين‌ دوازده‌ ساعت‌ گاهي‌ مي‌شه‌ نه‌ ساعته‌، نه‌ ساعت‌ نداريم‌ البته‌، ده‌ ساعته‌. اون‌ دو ساعت‌ را از اين‌ دوازده‌ ساعت‌ كم‌ بكنيد. ساعت‌ معناش‌ وقته‌. يعني‌ تقسيم‌ كنيد از اذان‌ صبح‌ تا اذان‌ مغرب‌ را به‌ دوازده‌ وقت‌. هر وقتيش‌ مربوط‌ به‌ يكي‌ از ائمه‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلامه‌ و لذا بهترين‌ كارها اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ نماز هر يك‌ از ائمه‌ را در همان‌ ساعت‌ خودشون‌ بخونه‌. مثلا نماز امير المؤمنين‌ را در بين‌ الطلوعين‌ بخوانه‌ و نماز امام‌ عصر ارواحنا فدا را در ساعات‌ آخر روز بخوانه‌.

 و هفته‌ هم‌ هر روزش‌ متعلق‌ به‌ هر يك‌ از معصومين‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلامه‌ كه‌ روز شنبه‌ متعلق‌ به‌ حضرت‌ رسول‌ اكرمه‌، روز يك‌ شنبه‌ مربوط‌ به‌ امير المؤمنين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ و روز دوشنبه‌ مربوط‌ به‌ امام‌ حسن‌ و امام‌ حسينه‌ روز سه‌ شنبه‌ متعلق‌ به‌ حضرت‌ سجاد و حضرت‌ باقر و حضرت‌ صادقه‌ و روز چهار شنبه‌ متعلق‌ به‌ حضرت‌ موسي‌ ابن‌ جعفر و علي‌ موسي‌ الرضا و امام‌ هادي‌ و امام‌ جواده‌، و روز پنج‌ شنبه‌ متعلق‌ به‌ امام‌ عسگري‌ است‌ و روز جمعه‌ هم‌ متعلق‌ به‌ حضرت‌ ولي‌ عصر ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفداست‌. بنابر اين‌ ساعت‌ آخر روز جمعه‌ از دو جهت‌ تعلق‌ به‌ امام‌ عصر عليه‌ السلام‌ داره‌. يكي‌ از نظر ساعات‌ كه‌ ساعت‌ آخر روز مربوط‌ به‌ حجت‌ ابن‌ الحسنه‌ و يكي‌ هم‌ از جهت‌ روز كه‌ روز جمعه‌ در همين‌ زيارت‌ روز جمعه‌ هم‌ مي‌گيم‌ هذا يوم‌ الجمعه‌ و هو يومك‌. امروز روز جمعه‌ است‌ اي‌ حجت‌ ابن‌ الحسن‌ و اين‌ روز روز توست‌. پس‌ يك‌ مشت‌ اعمال‌ هست‌،

 عبادات‌ مستحبات‌، در روز جمعه‌ بايد انسان‌ انجام‌ بده‌ كه‌ يكي‌ از اين‌ مهمترينش‌ نماز جمعه‌ است‌. كه‌ به‌ اتفاق‌ تمام‌ مسلمانها نماز جمعه‌ واجب‌ است‌ و كسي‌ كه‌ بگه‌ نماز جمعه‌ واجب‌ نيست‌ كافره‌، نجسه‌. الا اين‌ كه‌ گفته‌اند كه‌ نماز جمعه‌ شرط‌ داره‌. بعضي‌ از علما گفته‌اند شرط‌ داره‌. شرطش‌ اين‌ است‌ كه‌ يا امام‌ معصوم‌ جلو بيايسته‌ يا كسي‌ كه‌ امام‌ معصوم‌ تعيينش‌ كرده‌. ايني‌ كه‌ الان‌ مي‌بينيد بعضي‌ نماز جمعه‌ مي‌خونند، بعضي‌ نمي‌خونند، بعضيها مي‌گن‌ نماز جمعه‌ واجب‌ نيست‌، اصل‌ نماز جمعه‌ را هيچ‌ كس‌ نمي‌گه‌ واجب‌ نيست‌. چون‌ اصل‌ نماز جمعه‌ صريح‌ قرآنه‌. اينهايي‌ كه‌ مي‌گن‌ واجب‌ نيست‌ در زمان‌ غيبت‌ كبري‌ مي‌گن‌ واجب‌ نيست‌. چون‌ امام‌ معصومي‌ در كار نيست‌ و تعيين‌ امام‌ معصوم‌ در كار نبوده‌ از اين‌ نظر مي‌گن‌ الان‌ واجب‌ نيست‌ چون‌ شرطش‌ محقق‌ نشده‌. عينا مثل‌ كسي‌ كه‌ مستطيع‌ نيست‌ مي‌گن‌ براي‌ تو حج‌ واجب‌ نيست‌ والا اصل‌ حج‌ واجبه‌. اصل‌ نماز جمعه‌ واجبترين‌ نماز واجبه‌. صريح‌ آية‌ شريفة‌ قرآنه‌. اذا نودي‌ لصلاة‌ من‌ يوم‌ الجمعه‌ فسعوا الي‌ ذكر الله‌ وقتي‌ كه‌ اذان‌ گفته‌ مي‌شه‌، نودي‌ در اينجا نداي‌ براي‌ نماز جمعه‌ همان‌ اذانه‌. وقتي‌ اذان‌ ظهر جمعه‌ گفته‌ مي‌شه‌ تا ظهر حالا روي‌ كراهتي‌ كه‌ داشته‌ مشغول‌ كار بوديد سعي‌ كنيد براي‌ رفتن‌ به‌ نماز. فسعوا الي‌ ذكر الله‌ و زر البيع‌ كار و كسب‌ را ول‌ كنيد. هر كاري‌ كه‌ به‌ اصطلاح‌ در اين‌ ارتباط‌ هست‌ و مانع‌  از نماز جمعه‌ اتون‌ مي‌شه‌. اينها را ترك‌ كنيد.

 خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد ذالكم‌ خير لكم‌ ان‌ كنتم‌ مؤمنين‌ اگر شما بفهميد و درك‌ داشته‌ باشيد و ايمان‌ داشته‌ باشيد اين‌ نماز جمعه‌ براي‌ شما مهمتر از هر منفعتي‌ است‌ كه‌ شما داريد. نماز جمعه‌ از واجبات‌ مسلم‌ اسلامه‌ و حرفي‌ درش‌ نيست‌. فعلا هم‌ زمان‌ ما مراجع‌ تقليد مخير دانستند. فرمودند هم‌ مي‌تونيد نماز جمعه‌ بخوانيد همم‌ مي‌تونيد نماز ظهرتون‌ را بخوانيد و ولي‌ در عين‌ حال‌ اوني‌ هم‌ كه‌ مي‌خواهد نماز ظهر بخواند در روز جمعه‌ تأكيد شده‌ كه‌ اول‌ وقت‌ نمازش‌ را بخوانه‌. اول‌ وقت‌ نمازش‌ را بخوانه‌. اون‌ آيه‌اي‌ كه‌ من‌ مي‌خواستم‌ درباره‌اش‌ صحبت‌ كنم‌ و خودم‌ هم‌ تلاوت‌ كردم‌ از اين‌ سورة‌ مباركه‌ آية‌ قل‌ يا ايها الذين‌ هادوا ان‌ ذعمتم‌. اي‌ كساني‌ كه‌ يهودي‌ هستيد. هادوا اينجا به‌ معناي‌ يهودي‌ بودنه‌. اي‌ يهوديها چون‌ در زمان‌ پيغمبر اكرم‌ بيشتر از همة‌ جمعيتها يهوديها مزاحم‌ بودند. درگير بودند با پيغمبر اكرم‌ و دشمن‌ترين‌ افراد هم‌ نسبت‌ به‌ مسلمانها يهوديها هستند. ان‌ اشد الناس‌ للذين‌ آمنوا اليهود. بدترين‌ و سخت‌ترين‌ دشمنهايي‌ كه‌ در عالم‌ هست‌ براي‌ مسلمانها يهوديهاست‌. ولي‌ دربارة‌ نثارا خداي‌ تعالي‌ در اين‌ آيه‌ اينطور نفرموده‌. مي‌گه‌ اينها نسبت‌ به‌ شما محبت‌ دارند. علتش‌ هم‌ اين‌ است‌ كه‌ در بين‌ يهود افرادي‌ با سوادي‌ پيدا نمي‌شد ولي‌ در بين‌ نثارا افراد با سواد در اون‌ زمان‌ بودند. علما، دانشمندان‌، روشن‌ فكران‌ در بين‌ مردم‌ نثراني‌ زمان‌ پيغمبر اكرم‌ به‌ صريح‌ آية‌ شريفة‌ قرآن‌ بودند اينها مي‌فهميدند. علم‌ خيلي‌ ارزش‌ داره‌. يهوديها جز دنياطلبي‌ هيچي‌ ندارند. عجيبه‌، از عجائبه‌ كه‌ من‌ يك‌ وقتي‌ تحقيق‌ مي‌كردم‌ دربارة‌ كتاب‌ تورات‌ در اين‌ تورات‌ فعلي‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ از آخرت‌ و بهشت‌ و جهنم‌ حرفي‌ به‌ ميان‌ نيامده‌. همه‌اش‌ مربوط‌ به‌ دنياست‌. دنيا پرستي‌، دنياطلبي‌، ثروت‌ و لذا يهوديها در تمام‌ دنيا معروف‌ به‌ جنبه‌هاي‌ اقتصادي‌ هستند و فعاليتشون‌ را صد در صد روي‌ اقتصاديات‌ برده‌اند و مي‌بينيد كه‌ اقتصاد دنيا را در دست‌ گرفته‌اند و به‌ عكس‌ نثارا اينها نسبت‌ به‌ دنيا از نظر كتابشون‌ نه‌ از نظر عمل‌ خارجيشون‌، از نظر كتاب‌ انجيلي‌ نسبت‌ به‌ دنيا خيلي‌ انزوا طلبند. دنيا را ترك‌ كنيد، رهبانيت‌ داشته‌ باشيد. كه‌ خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد و رهابانيت‌ التدعوها اين‌رهبانيت‌ را مسحيت‌ در دين‌ بدعت‌ گذاشته‌. والا در دين‌ خدارهبانيت‌ نيست‌.رهبانيت‌ يعني‌ دور شدن‌ از دنيا. كارهاي‌ دنيايي‌ نكردن‌، در يك‌ فرض‌ كنيد مقبره‌اي‌، در يك‌ غاري‌ رفتن‌ و زندگي‌ كردن‌ و ازدواج‌ نكردن‌ و خانه‌ و زندگي‌ تشكيل‌ ندادن‌ و اينها  را مي‌گن‌ رهابانيت‌، عزلت‌. اين‌ در اسلام‌ حرامه‌. يعني‌ اگر يك‌ نفر مسلمان‌ در اسلام‌ اين‌ كار را بكنه‌ كه‌ دنيا را ترك‌ بكنه‌ و برود در يك‌ بياباني‌ اونجا بدون‌ هيچ‌ مزايايي‌ زندگي‌ بكنه‌ اين‌ از نظر اسلام‌ حرامه‌.

 وقتي‌ آية‌ شريفة‌ و ليتق‌ الله‌ يجعل‌ له‌ مخرج‌ و يرجع‌ هم‌ الحيث‌ لا يحتصب‌ نازل‌ شد از اين‌ اشتباهات‌ فكر كردند تقوا يعني‌ عبادت‌ كردن‌، نماز خوندن‌، روزه‌ گرفتن‌، شبها مشغول‌ مناجات‌ با پروردگار بودن‌، و خوب‌ لازمه‌اش‌ اينه‌ كه‌ سجاده‌ اشون‌ را از توي‌ خونه‌ اشون‌ بردارند و برن‌ در ميان‌ مسجد پهن‌ كنند و هميشه‌ اونجا مشغول‌ عبادت‌ باشند. يك‌ عده‌ اين‌ كار را كردند. گفتند خدا هم‌  كه‌ روزيمون‌ را مي‌ده‌. پس‌ دنبال‌ كار چرا بريم‌. پيغمبر اكرم‌ كه‌ مهربانترين‌ پيغمبران‌ است‌. انك‌ لعلي‌ خُلق‌ عظيم‌ داراي‌ خلق‌ عظيم‌ است‌ داره‌ در روايات‌ كه‌ غضب‌ فرمود يك‌ شلاق‌ و تازيانه‌اي‌ برداشت‌ و آمد به‌ سراغ‌ اينهايي‌ كه‌ توي‌ مسجد مشغول‌ عبادت‌ بودند. بلند بشيد بريد مشغول‌ كار بشيد. الكاسب‌ حبيب‌ الله‌. شما براي‌ خدا كار بكنيد همان‌ كارتون‌ عبادته‌. مسيحيت‌ اوني‌ كه‌ اصا مطالبشه‌ اينه‌ كه‌ نبايد كار كرد حتي‌ اونهايي‌ كه‌ ثروتمندند اينها را از ملكوت‌ آسمان‌ از ملكوت‌ الهي‌ خارج‌ مي‌كنه‌. مي‌گه‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ ثروتمند نمي‌تونه‌ به‌ ملكوت‌ الهي‌ دست‌ پيدا بكنه‌. اگر سي‌ ساله‌ ديگه‌ هم‌ ازدواج‌ نكرد، تشكيل‌ خانواده‌ نداد و هر كس‌ هم‌ كه‌ بخواد به‌ كمال‌ برسه‌ بايد رهبانيت‌ را انتخاب‌ كنه‌. اسلام‌ آمده‌ يك‌ ديد متوسط‌ عدل‌، صحيح‌ در صراط‌ مستقيم‌، نه‌ به‌ طرف‌ چپ‌ انحراف‌ پيدا كرده‌ و نه‌ به‌ طرف‌ راست‌. در صراط‌ مستقيم‌. حتي‌ در دعاها فرموده‌ است‌ كه‌ بگيد ربنا آتنا في‌ الدنيا حسنه‌ و في‌ آخرة‌ حسنه‌. هم‌ دنيا را داشته‌ باشيد هم‌ آخرت‌ را. كار مشكلي‌ است‌ بايد اين‌ كار مشكل‌ را مسلمانها بكنند و انجام‌ بدن‌. نه‌ مثل‌ مسيحيها باشيد كه‌ يك‌ وقتي‌ با يك‌ كشيش‌ مسيحي‌ در اون‌ وقتيها بيمارستان‌ مسيحيها در اونجا بود يك‌ كشيش‌ آمده‌ بود در اينجا من‌ باهاش‌ بحث‌ كردم‌ ازش‌ مي‌پرسيدم‌ كه‌ شما به‌ كتاب‌ انجيل‌ عمل‌ نمي‌كنيد؟ گفت‌ چطور؟ گفتم‌ مهمترين‌ قانوني‌ كه‌ در كتاب‌ انجيل‌ هست‌ اين‌ است‌ كه‌ عين‌ عبارتش‌ را مي‌خونم‌ براتون‌ اگر شريع‌ به‌ طرف‌ راست‌ تو طپانچه‌ زد، طپانچه‌ يعني‌ سيلي‌ در طرف‌ چپ‌ را هم‌ بگير. اين‌ ور صورتت‌ را بگير بگو اينجا را هم‌ بزن‌. و اگر عباي‌ تو را گرفت‌ قبايت‌ را هم‌ بده‌ و اگر يك‌ قدم‌ به‌ طرف‌ تو به‌ طرف‌ زمين‌ تو تجاوز در ملك‌ تو كرد تو ده‌ قدم‌ به‌ او اجازة‌ ورود بده‌. گفتند شما هم‌ دغل‌ نمي‌كنيد. الان‌ اجازه‌ بده‌ يك‌ سيلي‌ بزنيم‌ ببينيم‌ اون‌ طرف‌ را هم‌ مي‌گيره‌ يا نه‌. اين‌ كتت‌ را در بيار ببينم‌ مثلا شلوارت‌ را هم‌ درمي‌ ياري‌ تقديم‌ مي‌كني‌، كدام‌ مسيحي‌ هست‌ همچين‌ كاري‌ را انجام‌ بده‌. اين‌ خلاف‌ فطرته‌. قانون‌ اين‌، جملاتي‌ كه‌ خوندم‌ها، متن‌ كتاب‌ انجيله‌. اونهايي‌ كه‌ مطالعه‌ دارند مي‌دونند، كه‌ اونم‌ نمي‌گه‌ كه‌ اگر برادر مسلمانت‌، برادر متدينت‌ دوستت‌ اين‌ كار را كرد تو بهش‌ محبت‌ كن‌. مي‌گن‌ يك‌، يعني‌ يك‌ فرد شروري‌ كه‌ ساقها بود توي‌ هر محله‌ يك‌ شروري‌ بود و همه‌ را اذيت‌ مي‌كرد.

 يك‌ كسي‌ كه‌ شروره‌. اين‌ هر كاري‌ كرد شما بهش‌ بهتون‌ زديد. اين‌ بدآموزيه‌. علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ در فرمانش‌ به‌ محمد ابن‌ ابي‌ بكر مي‌فرمايد كه‌ در مقابل‌ تو آدم‌ بد و آدم‌ خوب‌ مساوي‌ نباشه‌. نسبت‌ به‌ آدمهاي‌ بد و معصيت‌ كار عكس‌ العمل‌ نشان‌ بده‌. و نسبت‌ به‌ آدمهاي‌ خوب‌ عكس‌ العمل‌ خوب‌ نشان‌ بده‌. براي‌ اين‌ كه‌ اونها تشويق‌ بشن‌. اگر در يك‌ مملكتي‌، در يك‌ مذهبي‌ فرقي‌ نباشه‌ بين‌ آدمهاي‌ خوب‌ و آدمهاي‌ بد. آدمهاي‌ خوب‌ كارهاي‌ خوب‌ را ترك‌ مي‌كنند و افراد بد هم‌ به‌ بديشون‌ ادامه‌ مي‌دن‌. و از اون‌ قوانيني‌ است‌ كه‌ هيچ‌ كس‌ عمل‌ نكرده‌ و اما اسلام‌. مي‌بينيد در همين‌ قانون‌ حد وسط‌ را رعايت‌ كرده‌. مي‌گه‌ و لكم‌ في‌ القصاص‌ يا اولي‌ الباب‌.

 قصاص‌ اين‌ حياتش‌ شماست‌، يك‌ نفر شرور پيدا شده‌ و حالا در دنيا فرض‌ كنيد مثل‌ صدام‌. در يك‌ محله‌اي‌ مثل‌ يك‌ الواتي‌. اين‌ دست‌ را به‌ كمر زده‌ و هل‌ من‌ مبارز مي‌طلبه‌ همه‌ اونجا صورتهاشون‌ را بگيرند بگن‌ بزن‌. اون‌ هم‌ لذتش‌ در همينه‌ كه‌ بزنه‌. شما فكر نكنيد وجدان‌ دارن‌ بعضيها. حجاج‌ ابن‌ يوسف‌ مي‌گفت‌ كه‌ اگر در مقابل‌ چشم‌ من‌ يك‌ انساني‌ تو خونش‌ دست‌ و پا بزنه‌ من‌ غذام‌ را تمام‌، به‌ اصطلاح‌ اثر خوب‌ نداره‌. بعضيها اينطور شرورند. واقعا خونخوارند. واقعا لذت‌ مي‌برند. شما فكر مي‌كنيد شمر ابن‌ ذي‌ الجوشن‌ يا يزيد ابن‌ معاويه‌ اينها مثل‌ ماها بودند. سر سيد الشهدا را در وسط‌ گذاشته‌ با اون‌ شقاوت‌. شما منظره‌ را فكر بكنيد. ببينيد چه‌ شقاوتي‌ مي‌خواد كشتن‌. و لذا اگر شما يزيدها را افرادي‌ كه‌ شبيه‌ به‌ يزيد هستند. حالا باز يك‌ كسي‌ وجدانش‌ كوچكتره‌ كمتر تاخت‌ و تاز مي‌كنه‌. يك‌ كسي‌ ميدانش‌ وسيعتره‌ بيشتر تاخت‌ و تاز مي‌كنه‌. يك‌ نفر را اگر ديديد شقي‌ است‌، جلوش‌ را نگرفتيد. اين‌ شقاوتش‌ روز به‌ روز بيشتر مي‌شه‌ و لكم‌ في‌ القصاص‌ حيات‌. حالا اينجا يك‌ بحث‌ مفصلي‌ است‌ كه‌ نمي‌خوام‌ عرض‌ كنم‌. ولي‌ در عين‌ حال‌ كنار اين‌ قصاص‌ عفو را گذاشته‌ و براي‌ عفو ثوابهايي‌ تعيين‌ كرده‌. از طرفي‌ مي‌گه‌ حق‌ داري‌ قصاص‌ بكني‌. و من‌ قتل‌ و قد جعلنا بوليه‌ سلطانا. اگر يك‌ شخصي‌ مظلوم‌ كشته‌ شد ما براي‌ وليش‌ تسلط‌ قرار داديم‌. اسلام‌ مسلط‌ كرده‌ او را كه‌ برود و تقاص‌ كند. اما مي‌فرمايد اگر عفو كنيد بهتره‌. تا جايي‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ به‌ قدري‌ وقتي‌ خبر شهادت‌ حمزة‌ سيد الشهدا را براش‌ آوردند كه‌ شايد اين‌ روزها شهادت‌ حضرت‌ حمزه‌ باشد وقتي‌ خبر شهادت‌ حضرت‌ حمزه‌ را آوردند. حضرت‌ آمد نگاه‌ كرد به‌ بدن‌ حضرت‌ حمزه‌. حمزة‌ سيد الشهدا اون‌ قدر با عظمته‌ كه‌ علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌فرمايد اگر حمزه‌ و جعفر به‌ جاي‌ عقيل‌ و عباس‌ بعد از پيغمبر مي‌بودند نمي‌گذاشتند خلافت‌ من‌ غصب‌ بشه‌. فقط‌ اين‌ دو نفر.

 عباس‌ هم‌ عموي‌ پيغمبره‌، حمزه‌ هم‌ عموي‌ پيغمبره‌. جعفر، جعفر طيار برادر اميرالمؤمنيه‌، عقيل‌ هم‌ برادر اميرالمؤمنينه‌ اما اين‌ دو تا ضعيفند براي‌ نون‌ دنيا مي‌رفتند پيش‌ معاويه‌، براي‌ مال‌ دنيا. يك‌ قرص‌ نان‌ علي‌ كمتر بهشون‌ مي‌داده‌ پاشدند رفتند پيش‌ معاويه‌. معاويه‌ هم‌ جسارت‌ مي‌كنه‌ در حضور اونها به‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ اينقدر ضعيف‌. اما حضرت‌ حمزه‌ سلام‌ الله‌ عليها كه‌ واقعا بعد از معصومين‌ شخصي‌ به‌ عظمت‌ حضرت‌ حمزه‌ ما نداريم‌. پيغمبر اكرم‌ نام‌ اون‌ حضرت‌ را قبل‌ از حضرت‌ سيد الشهدا حضرت‌ حسين‌ ابن‌ علي‌ او را سيد الشهدا گفتند. سيد الشهدا. وقتي‌ آمد پيغمبر اكرم‌ نگاه‌ كرد ديد زبان‌ حضرت‌ حمزه‌ را درآوردند بريدند. بينيش‌ را بريدند، گوشش‌ را بريدند، چشمش‌ را در آوردند. پهلوش‌ را شكافتند، جگرش‌ را در آوردند اين‌ منظره‌ را كه‌ ديد فرمود اگر دستم‌ به‌ قريش‌ برسه‌ هفتاد نفر اينها مي‌كشم‌. و فكر نكنيد كه‌ پيغمبر احساساتي‌ شد، زيادي‌ گفت‌، نه‌. هفتاد نفر كفار قريش‌ به‌ يك‌ موي‌ حضرت‌ حمزه‌ ارزش‌ نداشتند. حق‌ بود، هفتاد نفر هم‌ كم‌ بود ولي‌ براي‌ اين‌ كه‌ اين‌ سنت‌ اون‌ هم‌ از ناحية‌ پيغمبر توي‌ مردم‌ برقرار نشه‌ آيه‌اي‌ شريفه‌ به‌ وسيلة‌ جبرئيل‌ نازل‌ شد. العاقبتم‌ فعاقبه‌ بمثل‌ اوقبتم‌ به‌. اگر كسي‌ را از شما كشتند به‌ تعبير من‌ شما مي‌تونيد يك‌ نفر را در مقابل‌ اون‌ يك‌ نفر بكشيد. همان‌ را هم‌ اگر عفو كنيد براي‌ شما بهتره‌. خيلي‌ عجيبه‌. ببينيد پيغمبر اكرم‌ مي‌تونه‌ در مقابل‌ حمزه‌ اقلا وحشي‌ را بكشه‌، اقلا هند جگر خوار را بكشه‌، اقلا ابي‌ سفيان‌ را بكشه‌، يك‌ نفر بهش‌ اجازه‌ داده‌ شده‌ اما در عين‌ حال‌ اين‌ معناي‌ دين‌ صحيح‌ و صراط‌ مستقيم‌ و ديني‌ كه‌ روي‌ عزت‌ بنا شده‌، ايني‌ كه‌ مي‌گن‌ اسلام‌ همة‌ قوانينش‌ معجزه‌ است‌ اينه‌. كه‌ عفو كن‌. اگر تو عفو كني‌ نزديكتره‌ به‌ تقواست‌. پيغمبر اكرم‌ فرمود من‌ عفو كردم‌. و نشان‌ داد. روزي‌ كه‌ فتح‌ مكه‌ را فرمود ابوسفيان‌ خيلي‌ ترسيد. ابوسفيان‌ اون‌ حالتي‌ را داشت‌ كه‌ در وقت‌ انقلاب‌ شاه‌ ملعون‌ ما داشت‌. يك‌ همچين‌ حالتي‌. همة‌ بدبختيها را او به‌ وجود آورد.

 خيلي‌ ترسيد. بدنش‌ مي‌لرزيد. شبانه‌ آمد در خيمة‌ عباس‌ عموي‌ پيغمبر. كه‌ اين‌ را شفيع‌ كنه‌. حضرت‌ عباس‌ عموي‌ پيغمبر فرمود كه‌ باشد صبح‌ من‌ مي‌برمت‌ پيش‌ پيغمبر اكرم‌. تا صبح‌ خوابش‌ نبرد. هر صدا بلند مي‌شد فكر مي‌كرد الان‌ مي‌ريزند اين‌ را مي‌شكند. يك‌ وقت‌ صداي‌ الله‌ اكبر بلند شد، اذان‌ گفتند كه‌ نمي‌دونست‌ اذان‌ يعني‌ چه‌؟ گفت‌ چه‌ خبره‌ از عباس‌؟ عباس‌ گفت‌ كه‌ مي‌خوان‌ نماز بخونند. اذان‌ براي‌ نماز مي‌گن‌. اين‌ آمد از درب‌ خيمه‌ نگاه‌ مي‌كرد بيرون‌. ديد كه‌ پيغمبر اكرم‌ آمده‌ با يك‌ آفتابة‌ آب‌ به‌ اصطلاح‌ ما، ابرق‌ داره‌ در روايت‌ ولي‌ منظور همان‌ آفتابه‌ است‌ از زبان‌ يك‌ لغتي‌ دارد. آمده‌ اونجا روي‌ بلندي‌ يك‌ سنگي‌ كه‌ هست‌ روي‌ اون‌ نشسته‌ كه‌ آب‌ به‌ خودش‌ ترشح‌ نشه‌ مي‌خواد وضو بگيره‌. مسلمانها ريختند قطرات‌ آب‌ وضوي‌ پيغمبر را مي‌گيرند و به‌ صورتشون‌ مي‌زنند. اين‌ را نگاه‌ كرد مردم‌ به‌ اين‌ اينجور اظهار علاقه‌ مي‌كنند به‌ عباس‌ گفت‌ كه‌ من‌ قيصر و روم‌ و اون‌ وقتها دو ابر قدرت‌ بودند يكي‌ پادشاه‌ ايران‌ بود كه‌ اسمش‌ قيصر بود، يكي‌ هم‌ بله‌، ببخشيد پادشاه‌ روم‌ بود كه‌ اسمش‌ قيصر بود اسم‌ اون‌ يكي‌ چي‌ بود؟ بله‌ حالا هر چي‌. خدا همة‌ پادشاهايي‌ كه‌ ظالم‌ بودند لعنت‌ كنه‌. گفت‌ من‌ اين‌ ابرقدرتها را ديدم‌، هيچ‌ كدام‌ به‌ اين‌ عظمت‌ نبوده‌اند. گفت‌ كه‌ عباس‌ گفت‌ كه‌ بابا اين‌ پيغمبره‌ اين‌ در دلهاي‌ مردم‌ خدا اين‌ را جا داده‌. به‌ خدا قسم‌ آقايون‌ يك‌ مسئلة‌ معنوي‌ عجيبي‌ است‌ كه‌ يك‌ مقداري‌ انسان‌ اگر بخواد حتي‌ محبوبيتي‌ توي‌ مردم‌ پيدا كنه‌ بايد ايمان‌ و عمل‌ صالح‌ داشته‌ باشه‌. ان‌ الذين‌ آمنوا و عمل‌ الصالحات‌ و يجعل‌ لهم‌ الرحمن‌ ودا. كساني‌ كه‌ ايمان‌ آورند و عمل‌ صالح‌ كنند خداي‌ تعالي‌ در دل‌ مردم‌ محبت‌ او را مي‌گذاره‌. شما نمي‌خواد فعاليت‌ بكنيد. مي‌بينيد مردم‌ بي‌ جهت‌ شما را دوست‌ دارند. سيجعل‌ لهم‌ الرحمن‌ ودا. يكي‌ از دانشمندان‌ اهل‌ سنت‌ مي‌گه‌ من‌ دربارة‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ در شگفتم‌! كه‌ دوستانش‌ تقيتا فضائلش‌ را مخفي‌ كردند و دشمنانش‌ روي‌ عناد فضائل‌ علي‌ عليه‌ السلام‌ را نگفتند و بالاخره‌ هيچ‌ تبليغاتي‌ براي‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ نشد حالا نگاه‌ نكنيد در زمان‌ ما مسئله‌ حل‌ شده‌ است‌ در اون‌ زمان‌. كسي‌ اسم‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ را مي‌برد زبانش‌ را قطع‌ مي‌كردند. اونقدر تبليغات‌ سوء شده‌ بود كه‌ جزء تعقيبات‌ نماز لعن‌ بر علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ بود. اما خدا مي‌خواد كه‌ الان‌ شايد كم‌ پيدا بشه‌، يك‌ مختصري‌ در يهودي‌ در اين‌ ممالك‌ پيدا مي‌شن‌ خيلي‌ كم‌ اون‌ هم‌ علي‌ مامقل‌ كه‌ به‌ حضرت‌ امير المؤمنين‌ جسارت‌ كنند. در دنيا دشمن‌ علي‌ كه‌ محبت‌ علي‌ در دلش‌ وجود نداشته‌ باشه‌ وجود نداره‌. اين‌ معناي‌ ان‌ الذي‌ آمنوا و عمل‌ الصالحات‌ سيجعل‌ الرحمن‌ ولدا عمل‌ صالح‌ پيغمبر اكرمه‌. چون‌ داراي‌ عمل‌ صالحه‌، چون‌ آمن‌ الرسول‌ بما انزل‌ من‌ ربه‌ در رأس‌ اين‌ جمعه‌. دورش‌ ريختند اونچنان‌ اظهار محبت‌ مي‌كنند كه‌ ابوسفيان‌ در تعجبه‌. صبح‌ كه‌ شد ابوسفيان‌ را پيغمبر اكرم‌ طبق‌ همان‌ آيه‌ عفوش‌ كني‌ بهتره‌، عفوش‌ كرد. بخشيدش‌. وحشي‌  آمد در حضور پيغمبر، پيغمبر عفوش‌ كرد ولي‌ گفت‌ در جلوي‌ چشم‌ من‌ نباش‌. وحشي‌ كسي‌ بود كه‌ مصلح‌ كرد حضرت‌ حمزة‌ سيد الشهدا را. هند جگر خوار مادر معاوية‌ ملعون‌ خبيث‌، مادر بزرگ‌ يزيد ابن‌ معاويه‌. اين‌ جگر حضرت‌ حمزه‌ را گرفت‌ تو دهنش‌ رو قيض‌ و غضب‌ مي‌خواست‌ بجوه‌ از اينجا اسمش‌ هند جگر خوار شد. اين‌ معناي‌ آقايي‌ است‌. و معناي‌ دين‌ مستقيمه‌. مي‌خواي‌ عفو كني‌ به‌ اصطلاح‌ دست‌ تويه‌، هر كسي‌ كه‌ صاحب‌ دم‌ شد ولي‌ دم‌ شد، اين‌ شخص‌ مي‌تونه‌ قصاص‌ كنه‌. اگر ديه‌ داره‌ مي‌تونه‌ ديه‌ بگيره‌ مي‌تونه‌ نه‌ مجبورش‌ كردند كه‌ عفو كنه‌، نه‌ مجبورش‌ كردند كه‌ قصاص‌ كنه‌. به‌ او واگذاشتند.

 دين‌ اسلام‌ يعني‌ اين‌. ولي‌ ديديد كه‌ يهوديت‌ اون‌ طرف‌ افتاده‌، مسيحيت‌ اين‌ طرف‌. يا ايها الذين‌ هادوا اي‌ يهوديها ان‌ ذعمتم‌ انكم‌ اولياء لالله‌ اونها خيلي‌ پر مدعا بودند، اين‌ بني‌ اسرائيل‌. بني‌ اسرائيل‌ مدعي‌ بودند كه‌ اينها با فضيلت‌ترين‌ مردمند. البته‌ آية‌ قرآن‌ هم‌ اين‌ را تأييد كرده‌. علتش‌ هم‌ اين‌ است‌ كه‌ اينها اولاد پيغمبرند و از اولاد اسرائيلند. اسرائيل‌ يعني‌ حضرت‌ يعقوب‌ كه‌ البته‌ خداي‌ تعالي‌ اين‌ كلمه‌ را يعني‌ كلمة‌ اسرائيل‌ را روي‌ يعقوب‌ گذاشته‌ يعني‌ يك‌ فردي‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ بركتش‌ داده‌ كه‌ البته‌ مسيحيها يك‌ جور معنا مي‌كنند خيلي‌ مبتذل‌. مسيحيها مي‌گن‌ كه‌ حضرت‌ يعقوب‌ يك‌ شب‌ با خدا كشتي‌ گرفت‌ و بالاخره‌ خدا را به‌ زمين‌ زد و از اون‌ بركت‌ را هر جوري‌ بود گرفت‌ حالا مفصله‌. شنيديد هم‌. و طبق‌ اين‌ از نظر مسيحيها حضرت‌ يعقوب‌ اسرائيل‌ شده‌. اما از نظر اسلام‌ حضرت‌ يعقوب‌ مرد خوبي‌ بود. بسيار مرد خوب‌، پيغمبر بسيار خوبي‌ بود. عاشق‌ با محبت‌، براي‌ يوسفش‌ گريه‌ مي‌كرد. بالاخره‌ خداي‌ تعالي‌ هم‌ بركتي‌ بهش‌ در فرزندان‌ داد. خداي‌ تعالي‌ دوازده‌ فرزند بهش‌ عنايت‌ كرده‌ رشيد. به‌ قدري‌ اينها رشيد و با شخصيتند كه‌ حضرت‌ يعقوب‌ مي‌گه‌ وقتي‌ كه‌ مي‌خواييد وارد بشيد از درهاي‌ مختلف‌ وارد بشيد يك‌ جا دوازده‌ تا برادر وارد نشيد چشمتون‌ مي‌كنند. لا تدخلوا من‌ باب‌ الواحد. از يك‌ در وارد نشيد. يدخلوا من‌ ابواب‌ المتفرقه‌. يكي‌ از اون‌ در، يكي‌ از اون‌ در كه‌ هميچين‌ دوازده‌ تا برادر همه‌ سر حال‌، همه‌ چهار شانه‌، همه‌ سرخ‌ و سفيد با هم‌ وارد بشن‌ خوب‌ اين‌ معلومه‌ كه‌ چشمگيره‌. اينجوري‌ وارد نشيد. خيلي‌ با شخصيت‌. ولي‌ از نظر اخلاق‌ يك‌ خرده‌اي‌ ضعيف‌ بودند كه‌ اون‌ هم‌ بعد درست‌ شد. از نظر اخلاق‌ حسود بودند و حسادت‌ مي‌كردند در خصوص‌ حضرت‌ يوسف‌ كه‌ چرا پدرمون‌ او را بيشتر از ما دوست‌ داره‌. اون‌ هم‌ كه‌ بعدها وقتي‌ كه‌ آمدند نزد يوسف‌، يوسف‌ اونها را بخشيد و خدا هم‌ اونها را بخشيد و درست‌ شدند. لذا حضرت‌ يعقوب‌ يك‌ فرد با بركتي‌ بود، وجودش‌ با بركت‌. اين‌ اسرائيلي‌ها هم‌ كه‌ هستند هنوز فرزندان‌ يعقوبند. غير يهوديها، يهوديها مذهبشون‌ يهودي‌ است‌. ولي‌ بني‌ اسرائيل‌ بلا تشبيح‌، بلا تشبيح‌ مثل‌ سادات‌ در بين‌ مسلمانها هستند. اين‌ كه‌ مي‌گم‌ بلا تشبيح‌ براي‌ اين‌ كه‌ به‌ ما جسارت‌ نشه‌، ما اسرائيلي‌ نيستيم‌. و همان‌ فضيلتي‌ را كه‌ سادات‌ در بين‌ مسلمانها دارند اونها هم‌ در بين‌ يهوديها داشتند. من‌ يك‌ كتابي‌ را يك‌ وقت‌ ديدم‌ ترجمه‌ شده‌ از يهوديها در اونجا مطالبي‌ نوشته‌ شده‌ بود كه‌ از، كه‌ اونها معتقدند تمام‌ افراد كرة‌ زمين‌ را خدا خلق‌ كرده‌ براي‌ سرگرمي‌ اينها. اگر دوست‌ داشتند اونها را بكشند. اگر دوست‌ داشتند به‌ استخدام‌ خودشون‌ در بيارن‌. اگر دوست‌ داشتند سوارشون‌ بشن‌ هر كاري‌، براي‌ سرگرمي‌ خلق‌ كرده‌ والا اصل‌ خلقت‌ براي‌ بني‌ اسرائيله‌. يك‌ كتابي‌ ترجمه‌ شده‌ بود به‌ فارسي‌. شايد الان‌ تو كتابخانة‌ من‌ باشه‌، اين‌ هوس‌ اسرائيليهاست‌. و مي‌گفتند ما از اولياء خدا هستيم‌. اصلا بهشت‌ مال‌ ماست‌. اگر مثلا انسان‌ مدعي‌ است‌ كه‌ فلان‌ آقا با من‌ خيلي‌ صميمي‌ است‌ چرا پس‌ مي‌ترسي‌ كه‌ وارد خونه‌اش‌ بشي‌. شما تمناي‌ ملاقاتش‌ را نداريد. اگر يك‌ كسي‌ بگه‌ مثلا ريئس‌ جمهور يا فلان‌ مرجع‌ يا فلان‌ شخصيت‌ حالا اسم‌ نبريم‌ اين‌ من‌ از اولياء او هستم‌ از دوستان‌ خيلي‌ نزديكشم‌ خوب‌ بيا بريم‌، بيا بريم‌ ببينيم‌ تو بدون‌ وقت‌ قبلي‌ حاضري‌ باهاش‌ ملاقات‌ كني‌. حالا خود خدا مي‌فرمايد كه‌ بدون‌ اي‌ پيغمبر اين‌ علامت‌ ولي‌ خداست‌. كه‌ اگر ولي‌ خدا هستي‌ فاتمن‌ الموت‌ يك‌ تقاضاي‌ مرگ‌ بده‌، تقاضاي‌ ملاقات‌ بده‌. تو كه‌ با فلان‌ شخصيت‌ رفيقي‌ و مي‌گي‌ كه‌ با او صميمي‌ هستم‌ و بسيار رفيقم‌ يك‌ تقاضاي‌ ملاقات‌ بهش‌ بده‌، ببين‌ چكار مي‌كنه‌. ولا يتمنه‌ ابدا اينها چون‌ خودشون‌ مي‌دونند كه‌ دروغ‌ مي‌گن‌ تمنا را هرگز نمي‌كنند. هيچ‌ وقت‌ تقاضاي‌ ملاقات‌ ندارند. براي‌ اين‌ كه‌ آبروشون‌ مي‌ره‌. شما بدونيد كه‌، پيش‌ يك‌ شخصيتي‌ مي‌ريد اونجا برمي‌گرده‌ به‌ شما توهين‌ مي‌كنه‌ اون‌ شخصيت‌. با دوستتون‌ مخصوصا هيچ‌ وقت‌ نمي‌ريد. مي‌گيد اين‌ آبروي‌ ما را جلوي‌ اون‌ مي‌بره‌. جلوي‌ دوستمون‌ مي‌بره‌.

 يا اليها الذين‌ هادوا ان‌ ذهبتم‌ انكم‌ اولياء لا لله‌ من‌ دون‌ الناس‌. شما همه‌ كاره‌ هستيد و ولي‌ خدا هستيد فتمن‌ الموت‌ انكنتم‌ صادقين‌. اگر راست‌ مي‌گيد پيشنهاد مرگ‌ را بديد. مرگ‌ يعني‌ چه‌؟ يعني‌ ملاقات‌ با خدا. مرگ‌ يعني‌ از اين‌ دنيا كنده‌ شدن‌ و به‌ عالم‌ آخرت‌ پيوستن‌ با معصومين‌ برخورد كردن‌، رفاقت‌ كردن‌. با اولياء خدا هماهنگ‌ شدن‌. با تمام‌ رحمت‌ پروردگار روبرو شدن‌. تمناي‌ مرگ‌ كنيد. و لا يتمنه‌ ابدا. هرگز اينها اين‌ كار را نمي‌كنند. چرا؟ به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ خودشون‌ مي‌دونند چكاره‌اند. اذا قدمت‌ ايديهم‌. براي‌ كارهايي‌ كه‌ جلو انجام‌ مي‌دن‌. اونها به‌ ياد خدا نبودند. معصيت‌ كارند. كسي‌ كه‌ محبت‌ دنيا تمام‌ قلبش‌ را فرا گرفته‌ اين‌ شخص‌ نمي‌تونه‌ محبت‌ خدا را هم‌ داشته‌ باشه‌. از علائم‌ اولياء خدا تمناي‌ مرگه‌. نه‌ اين‌ كه‌ مثلا شماها هر شب‌ پاشيد و از خدا بخواهيد خدايا مرگ‌ من‌ را برسون‌. اول‌ ولي‌ خدا بشو بعد اون‌ تمناي‌ مرگ‌ باطنا به‌ وجود مي‌ياد. اما يك‌ عده‌ هستند انحطار هم‌ مي‌كنند. منتهي‌ اين‌ قدر ضعيفند مي‌گن‌ او چرا خودكشي‌ كرد، بخاطر زنش‌ اذيتش‌ مي‌كرد. اي‌ بابا مرد حسابي‌ تو اين‌ قدر بي‌ شخصيتي‌ كه‌ چون‌ زنت‌ اذيت‌ مي‌كرد نتونستي‌ استقامت‌ كني‌ خودت‌ را كشتي‌. چرا مثلا خودكشي‌ كرد؟ طلب‌ كار زيادي‌ داشت‌. چرا خودكشي‌ كرد؟ نمي‌دونم‌ امثال‌ اينها. اينها كه‌ مي‌گن‌ خودكشي‌ كردن‌ خودكشي‌ حرامه‌  و معصيت‌ داره‌، براي‌ اين‌ كه‌ ضعف‌ انسان‌ را نشان‌ مي‌ده‌. انسان‌ در مقابل‌ مشكلات‌ دنيا هر چه‌ مشكل‌ باشه‌، نبايد از پا در بياد. اونهايي‌ كه‌ ازپا در آمدن‌ يك‌ وقت‌ مي‌شينه‌ تو خونه‌ گريه‌ مي‌كنه‌ خوب‌ عقده‌اش‌ را خالي‌ مي‌كنه‌ مي‌گه‌ كه‌ نبايد باشه‌. يك‌ وقت‌ مي‌شينه‌ مثلا حواسش‌ پرته‌ من‌ يك‌ نفر تو خيابان‌ داره‌ مي‌ره‌، بهش‌ گفتم‌ كجا تشريف‌، گفت‌ ببخشيد من‌ مي‌خواستم‌ برم‌ فلان‌ جا از اين‌ ور راه‌ افتادم‌. گفتم‌ چرا؟ گفت‌ يك‌ طلبكاري‌ دارم‌، اين‌ قدر ضعيفه‌ حواسش‌ پرت‌ مي‌شه‌. اينها اگر تا يك‌ حدي‌، اما اومد و پاي‌ خودكشي‌ رسيد. اين‌ معلومه‌ خيلي‌ ضعيفه‌. خيلي‌ بيجاره‌ است‌. فكر مي‌كنه‌ حالا خودش‌ را كه‌ كشت‌ راحت‌ مي‌شه‌. و اين‌ شخص‌ اين‌ افراد غالبا معتقد به‌ عالم‌ آخرت‌ نيستند. نمي‌دونند كه‌ اگر خودكشي‌ كردند اول‌ ناراحتيشونه‌. چون‌ روح‌ ناراحتيها را حس‌ مي‌كنه‌. اگر روح‌ ناراحتي‌ داشته‌ باشه‌ حالا چه‌ فرق‌ مي‌كنه‌ در اين‌ دنيا باشه‌ يا در عالم‌ بعد از اين‌ دنيا. اينجا خدا ناراحتش‌ مي‌كنه‌، عذابهاي‌ اخروي‌ ناراحتش‌ مي‌كنه‌. اينجا مردم‌ دنيا ناراحتش‌ مي‌كنند. اين‌ قدر انسان‌ نبايد ضعيف‌ باشه‌.

 اما يك‌ نفر رسيده‌ به‌ كمال‌. كتب‌ الله‌ لهم‌ اگر اون‌ اگرهايي‌ كه‌ خدا براشون‌ نوشته‌ بنود حضرت‌ در خطبة‌ حمام‌ مي‌فرمايد اينها به‌ شوق‌ ثواب‌ به‌ شوق‌ بهشت‌، خدا را شكر بايد بكنيم‌ كه‌ خدا بهشت‌، والا پر مصيبت‌ اين‌ بهشت‌ را به‌ ما نشان‌، به‌ همان‌ اندازه‌ كه‌ وصف‌ كردن‌ كه‌ ما تقريبا شبيه‌ به‌ قصه‌ داريم‌ فرضش‌ مي‌كنيم‌ و مي‌شنويم‌. مبتكعين‌ علي‌ فرش‌ بطائهم‌ من‌ استبرغ‌ و جلل‌ الجنتين‌ داء و قلوا لهم‌ كامثال‌ مكنون‌ جنات‌ تجري‌ من‌ تحت‌ الانهار مخصوصا تو هواي‌ تابستان‌ باشه‌ و گرم‌ هم‌ باشه‌، من‌ اگر همينها را ترجمه‌ بكنم‌ آب‌ تو دهن‌ آدم‌ مي‌افته‌ كه‌ بله‌ و حور نعين‌ كامثال‌ لؤلو المكنون‌ اين‌ آياتي‌ كه‌ در قرآن‌ هست‌ دربارة‌ بهشت‌ كه‌ واقعا اگر ما معتقد باشيم‌ و ايمان‌ كامل‌ داشته‌ باشيم‌ حاضر نيستيم‌ يك‌ ساعت‌ در اين‌ دنيا بمانيم‌. تا انسان‌ از دنيا مي‌ره‌ در روايت‌ داره‌ و معلومه‌ اين‌ آدمي‌ كه‌ در اين‌ روايت‌ نقل‌ شده‌ اين‌ آدم‌ فوق‌ العاده‌اي‌ هم‌ نيستش‌. وقتي‌ كه‌ محتضر افتاده‌ در بستر يعني‌ هر كي‌ مي‌آيد دم‌ در مي‌ايسته‌ اجازه‌ مي‌خواد. اين‌ را هم‌ بدونيد همه‌ را حضرت‌ ازرائيل‌ خودش‌ قبض‌ روح‌ نمي‌كنه‌ يك‌ مشت‌ ملائكه‌، دو دسته‌ ملك‌ دارد حضرت‌ ازرائيل‌ كه‌ به‌ اونها فرمان‌ مي‌ده‌. يك‌ دسته‌ ملك‌ رحمتند كه‌ خوبان‌ را قبض‌ روح‌ مي‌كنند، يك‌ دسته‌ هم‌ ملك‌ عذابند كه‌ بدها را قبض‌ روح‌ مي‌كنند از اون‌ خوبهاش‌ انشاءالله‌ براي‌ ما بياد. وقتي‌ كه‌ مي‌ياد اونجا مي‌ايسته‌ مي‌گه‌ خدا به‌ من‌ فرموده‌ است‌ كه‌ اگر مايليد تا آخر دنيا بمانيد مي‌تونيد، اگر مايلي‌ تو را قبض‌ روح‌ كنم‌ ببرم‌. ولي‌ اين‌ طرف‌ را نگاه‌ كن‌ يك‌ جايي‌ را مي‌بيني‌ يك‌ آبي‌، يك‌ تشكيلاتي‌ كه‌ خدا تو قرآن‌ فرموده‌، ائمة‌ اطهار هستند شما توي‌ خواب‌ علي‌ ابن‌ ابيطالب‌ را يك‌ شب‌ ببينيد تا مدتها خوشحاليد حالا علي‌ عليه‌ السلام‌ نشسته‌، حضرت‌ فاطمة‌ زهرا، امام‌ حسن‌، امام‌ حسين‌، حضرت‌ ولي‌ عصر هم‌ ولو اين‌ كه‌ در اين‌ دنياست‌ ولي‌ روحش‌ در اون‌ دنيا با اونهاست‌. همه‌ اونجا جمعند. پدران‌، قوم‌ و خويش‌ هم‌ انسان‌ اون‌ طرف‌ بيشتر از اين‌ طرف‌ داره‌. فوق‌ نهايت‌ يك‌ دونه‌ پدر تو اين‌ دنيا داشته‌ باشي‌ اونجا ده‌ تا پدر، بيست‌ تا پدر، تا حضرت‌ موسي‌، بنده‌ سي‌ تا پدر و بقيه‌ هم‌ ائمه‌ عليهم‌ السلام‌ چون‌ ما شجره‌ داريم‌ عرض‌ مي‌كنم‌. اينها همه‌ اونطرفند. اقوام‌، خويشاوندان‌ هر چه‌ شما تصور كنيد از اقوامي‌ كه‌ تو اين‌ دنيا داريد و بعضيهاشون‌ باهاتون‌ قهرند بعضيهاشون‌ طمع‌ بهتون‌ دارند بعضيهاشون‌ محل‌ بهتون‌ نمي‌گذارند اون‌ طرف‌ بهترش‌ را داريد و انسان‌ بدون‌ هيچ‌ قهر و مزد و طمع‌. وقتي‌ مي‌بينه‌ اون‌ طرف‌ را ترديد مي‌افته‌. عرض‌ كردم‌ كه‌ خيلي‌ آدم‌ فوق‌ العاده‌ نيست‌ ايني‌ است‌ كه‌ به‌ ترديد مي‌افته‌ والا خيليها هستند كه‌ اصلا اصرار دارند قبل‌ از ديدن‌ اينها كه‌ بروند. بعد يك‌ گياهي‌ را، يك‌ ريحاني‌ را مي‌ياره‌ همان‌ ملك‌ مي‌گه‌ اين‌ را بو بكش‌. انسان‌ بو مي‌كشه‌ مي‌گه‌ زود من‌ را قبض‌ روح‌ كن‌. ازش‌ سؤال‌ مي‌كنند چيه‌ كه‌ بو بكشه‌؟ حضرت‌ مي‌فرمايد اين‌ تا كه‌ اين‌ گياه‌ را بو كرد از تمام‌ خوشيهاي‌ دنيا فراموشش‌ مي‌شه‌، فراموش‌ مي‌كنه‌. اصلا اينها چيه‌؟ چه‌ ارزشي‌ داره‌. اين‌ دنيا فكر نكنيدها خوشي‌ نداره‌. لذتهاش‌ بخاطر نجات‌ از ناراحتيه‌. يك‌ خرده‌اي‌ نجات‌ انسان‌ پيدا مي‌كنه‌. انسان‌ حالا اين‌ تعبير را من‌ بكنم‌ شايد مثلا بگيد، ولي‌ خوب‌ چون‌ در بعضي‌ از روايات‌ هم‌ هست‌. انسان‌ وقتي‌ بولش‌ مي‌گيره‌ مي‌بينيد چه‌ ناراحته‌، وقتي‌ مي‌شينه‌ ادرار مي‌كنه‌ مي‌بينه‌ آه‌ چه‌ راحت‌ شد. اين‌ راحت‌ نشده‌، الان‌ هم‌ ناراحتي‌ پيدا كرده‌. همة‌ چيزهاي‌ ديگه‌ هم‌ همينطوره‌. غذاي‌ خوشمزه‌اي‌ مي‌خوره‌ مي‌گه‌ به‌ عجب‌ غذايي‌، نه‌ از گرسنگي‌ داري‌ لذت‌ مي‌بري‌. اگر سير باشي‌ اين‌ غذا را بهت‌ بدن‌ اين‌ غذا را نمي‌خوري‌. مي‌گي‌ نه‌ ميل‌ ندارم‌.

 انسان‌ از لذتهاي‌ دنياش‌ براي‌ ناراحتيه‌. ناراحتيش‌ هم‌ يك‌ خرده‌ كمتر بشه‌ لذت‌ مي‌بره‌ و الا لذتي‌ نداره‌ اين‌ دنيا. و لذا دنيا را فراموش‌ مي‌كنه‌ اين‌ شخص‌ مي‌گه‌ زود من‌ را ببر.  با اين‌ كه‌ بهش‌ گفتند تا آخر دنيا مي‌توني‌ بمونيها. به‌ همة‌ مؤمنين‌ اين‌ پيشنهاد مي‌شه‌. فكرهاتون‌ را بكنيد به‌ همة‌ مؤمنين‌ اين‌ پيشنهاد مي‌شه‌، تا آخر دنيا. معلومه‌ تا امروز هيچ‌ مؤمني‌ اين‌ درخواست‌ را نكرده‌ كه‌ من‌ را نگه‌ دار توي‌ دنيا تا دنيا پايان‌ پيدا كنه‌. اگر اين‌ درخواست‌ را اون‌ موقع‌ مؤمن‌ بكنه‌ مومن‌ نيست‌. ايمان‌ نداره‌. به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ هيچ‌ عاقلي‌ زندان‌ سلول‌ زندان‌ با شكنجه‌ را مي‌ياد انتخاب‌ كنه‌ در مقابل‌  باغ‌ بزرگ‌ پر از حور العين‌ و چه‌ و چه‌ و چه‌. من‌ همين‌ جا دل‌ خوش‌ كردم‌ به‌ اين‌ زندان‌ يك‌ متر در يك‌ متر با همة‌ كثافتهاش‌ و اعمال‌ شاقه‌اش‌. اين‌ ديونه‌ است‌، ديونه‌ هم‌ حالا بهش‌ كاري‌ نداريم‌. يعني‌ مؤمنين‌ نيست‌ يا اين‌ كه‌ هيچ‌ وقت‌ همچين‌ تقاضايي‌ نمي‌كنه‌. اين‌ همه‌ روي‌ كرة‌ زمين‌ از زمان‌ حضرت‌ آدم‌ تا حالا، آدم‌ آمده‌ و رفته‌ جز يكي‌، دو سه‌ نفر كه‌ خدا خواسته‌ اينها بمانند و او خواسته‌ مثل‌ جناب‌ خضر يا مثلا حضرت‌ الياس‌ اگر باشه‌ و حضرت‌ بقية‌ الله‌ و حضرت‌ عيسي‌. اونها حضرت‌ عيسي‌ هم‌ كه‌ تو اين‌ دنيا نيستند. اين‌ چند تا را خدا خواسته‌ نگهشون‌ بداره‌ به‌ هر حال‌. بقيه‌ تقاضا نكردند. هيچ‌ كس‌ تقاضا نكرده‌. چون‌ اين‌ روايت‌ مي‌گه‌ كه‌ اگر تقاضا بكنند كه‌ بمانيم‌ مي‌مانند. يكي‌ از دوستان‌ ما خدا رحمتش‌ كنه‌ ظاهرا فوت‌ كرده‌ من‌ بچه‌ بودم‌ مي‌آمد در مغازة‌ پدر من‌ مي‌نشست‌، هر روز خيلي‌ مرد خوبي‌ بود. مدتي‌ نيامد بعد هم‌ آمد خيلي‌ لاغر و ضعيف‌ و گفت‌ كه‌ آمدم‌ خداحافظي‌ از شما بكنم‌ مي‌خوام‌ برم‌ و ديگه‌ پيش‌ شما نمي‌يام‌. ابوي‌ من‌ سؤال‌ كرد از ايشان‌ كه‌ كجا بودي‌ تا حالا و چرا اينجور تغيي‌ روحيه‌ دادي‌؟ گفت‌ من‌ يك‌ مرضي‌ مبتلا شدم‌، مريض‌ شدم‌. و خيلي‌ مرضم‌ سخت‌ شد تا اين‌ يك‌ روز مادرم‌ ديدم‌ نشسته‌، پير زني‌ است‌ نشسته‌ بالاي‌ سرم‌ و داره‌ گريه‌ مي‌كنه‌ و يك‌ شخصي‌ هم‌ از بالا آمد من‌ را گرفت‌ گذاشت‌ توي‌ يك‌ چادر شب‌ مانندي‌، تعبير او را من‌ مي‌گم‌. مثل‌ اين‌ چادر شبهايي‌ كه‌ رختخواب‌ توش‌ مي‌بندند. گذاشت‌ توي‌ اون‌ و انداخت‌ سر دوشش‌ و برد به‌ بالا. اين‌ جا خيلي‌ ما را برد. اونجا كه‌ من‌ رسيدم‌ من‌ را آزاد گذاشت‌. آزاد گذاشت‌ و من‌ حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ ديدم‌ روي‌ يك‌ كرسي‌ نشسته‌اند و به‌ من‌ فرمودند مي‌خوايي‌ بياي‌ طرف‌ ما كه‌ بيا. اگر، ميل‌ توست‌ هر چه‌ تو مي‌خواي‌. گفتم‌، نگاه‌ كردم‌ به‌ زمين‌ ديدم‌ مادرم‌ باز همان‌ كنار جسد من‌ نشسته‌ گفتم‌ من‌ فقط‌ بخاطر مادرم‌ تا وقتي‌ كه‌ او زنده‌ هستم‌ برگردم‌ باشم‌ او كه‌ فوت‌ كرد، من‌ هم‌ فوت‌ كنم‌. اين‌ هم‌ مسئله‌اي‌ است‌ها فراق‌ الاحبه‌. يعني‌ شما ديديد كه‌ شماها انشاء الله‌ هيچ‌ كدومتون‌ نديده‌ باشيد زندانيها در ميان‌ زندان‌ يك‌ نفر گاهي‌ مي‌شه‌ كه‌ مردم‌ محبت‌ مي‌كنه‌.

 مي‌گفتند يك‌ نفر را نقل‌ مي‌كردند از علما در زندان‌ در زمان‌ شاه‌. مي‌گفتند اين‌ به‌ قدري‌ به‌ ما محبت‌ مي‌كرد، زندانيها مي‌گفتند به‌ قدري‌ به‌ ما محبت‌ مي‌كرد كه‌ وقتي‌ كه‌ او آزاد شد براي‌ قربت‌ خودمون‌ كه‌ ما را گذاشتي‌ اينجا تنها و رفته‌ بايد گريه‌ بكنيم‌. اين‌ تنها نيست‌. فراق‌ احبه‌. گفت‌ تا مادرم‌ زنده‌ است‌ اجازه‌ بديد من‌ برگردم‌. مي‌گه‌ من‌ را همانطور با همان‌ چادر شب‌ باز انداخت‌ توش‌ آورد و رفتم‌ توي‌ بدنم‌ و نشستم‌. مادرم‌ گفت‌ تو فوت‌ كرده‌ بودي‌، حتي‌ بدنت‌ هم‌ سرد شده‌ بود. و به‌ پدر من‌ مي‌گفت‌ من‌ از اين‌ به‌ بعد تصميم‌ دارم‌ كه‌ ديد و بازديدهام‌ را كم‌ بكنم‌ و مشغول‌ عبادت‌ بشم‌. از شما من‌ خداحافظي‌ مي‌كنم‌ مادرم‌ به‌ هر حال‌، الان‌ هم‌ هفتاد سالشه‌ چند سال‌ ديگه‌ هم‌ زنده‌ است‌ و از دنيا خواهد رفت‌ و منم‌ مهلتم‌ مي‌دونم‌ كه‌ تا همان‌ بعد از مادرم‌ بيشتر نيست‌. اينجوريه‌ در اختيار شماست‌. ولي‌ خدا هيچ‌ وقت‌ حاضر نمي‌شه‌ در دنيا بمونه‌. هيچ‌ وقت‌ حاضر نمي‌شه‌. اين‌ در قرآن‌ صراحت‌ داره‌ در چند آيه‌. ولا يتمنونه‌ ابدا بما قدمت‌ ايديهم‌. از امام‌ صادق‌ سؤال‌ مي‌كنه‌ يك‌ شخصي‌ كه‌ چرا ما به‌ مرگ‌ تن‌ نمي‌ديم‌، راضي‌ نيستيم‌، دوست‌ نداريم‌ بميريم‌؟ حضرت‌ مي‌فرمايد به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ شما از خانة‌ آباد مي‌خواييد بريد به‌ خانة‌ خراب‌. آخرتتون‌ را خراب‌ كرديد دنياتون‌ را آباد كرديد از خانة‌ آباد اگر كسي‌ بخواد بره‌ تو خانة‌ خراب‌ خوب‌ سختشه‌. اما اگر به‌ عكس‌ باشه‌، اگر به‌ عكس‌ بود شما از خدا مي‌خواييد يك‌ خانة‌ خوبي‌ در يك‌ قسمت‌ خوب‌ و خوش‌ آب‌ و هواي‌ شهر درست‌ كرده‌ باشيد خانه‌ بسيار بزرگ‌ و همة‌ وسايل‌ راحتي‌ هم‌ توش‌ هست‌. در يك‌ اطاقي‌ مثل‌ از اين‌ آلونكها، كوخها در اونجا داريد زندگي‌ مي‌كنيد شما ساعت‌ شماري‌ مي‌كنيد كي‌ مي‌شه‌ كه‌ من‌ برم‌ تو اون‌ خونه‌ زندگي‌ بكنم‌. و لذا اينهايي‌ كه‌ دل‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌ داده‌اند، دل‌ به‌ خدا داده‌اند. و شناختند حقيقت‌ دنيا را، شناختن‌ حقيقت‌ آخرت‌ را، شناختن‌ حقيقت‌ كمالات‌ را و انسانيت‌ را درك‌ كردند اينها يتمنون‌ الموت‌ تمناي‌ مرگ‌ مي‌كنند. تمنا مي‌كنند، خواهش‌ مي‌كنند، تقاضا مي‌كنند. من‌ اين‌ قضيه‌ را تو كتاب‌ پرواز روح‌ نوشته‌ام‌ شايد اكثر شماها خونده‌ باشيد. كه‌ در كربلا خدا قسمتمون‌ كنه‌ انشاء الله‌ همه‌امون‌ مشرف‌ بشيم‌. در كربلا يك‌ روز صبحي‌ بود من‌ آمدم‌ از حرم‌ ديدم‌ مرحوم‌ حاج‌ ملا آقاجان‌ خيلي‌ با حال‌ فرحي‌ نشسته‌. در كربلا ايشان‌ فرحناك‌ نبود. يعني‌ از چهار فرسخي‌ كربلا آدم‌ خوش‌ برخوردي‌ بود بسيار خوش‌ سفر حتي‌ مزاح‌ مي‌كرد من‌ را مي‌خندوند. بعد از چهار فرسخي‌ كربلا از ماشين‌ پياده‌ شد زمين‌ را بوسيد و گفت‌ از اينجا ديگه‌ بوي‌ محبوبم‌ حسين‌ داره‌ به‌ مشامم‌ مي‌رسه‌. ديگه‌ ما او را خوشحال‌ نديديم‌. واقعا عجيب‌ بود. غالبا هم‌ صبح‌ نيم‌ ساعت‌ براي‌ ما روضه‌ مي‌خوند، عصر روضه‌ مي‌خوند. يك‌ حالاتي‌ داشت‌. من‌ يك‌ روز ديدم‌ خيلي‌ خوشحاله‌. يك‌ مقدار خوشحالتره‌، گفتم‌ چيه‌؟ گفت‌ آقا فرمودند كه‌ بايد تو اينجا بموني‌. آقا سيد الشهدا امروز صبح‌ به‌ من‌ فرمودند تو اينجا بايد بموني‌. من‌ اتفاقا رفته‌ بوديم‌ نجف‌ درسهاي‌ نجف‌ را ديده‌ بوديم‌ و خيلي‌ خوشمون‌ آمده‌ بود، من‌ به‌ ايشان‌ گفتم‌ خيلي‌ خوب‌ مي‌شه‌ شما كربلا بمونيد ما هم‌ نجف‌ مي‌مونيم‌ بعد هفته‌اي‌ يك‌ دفعه‌ هم‌ كه‌ ما مي‌آييم‌ براي‌ زيارت‌ سيد الشهدا عليه‌ السلام‌ شما را زيارت‌ مي‌كنيم‌ شما هم‌ به‌ نجف‌ مي‌ياييد خوبه‌ اينجا نزديكتريم‌. ايشان‌ فرمود نه‌ اين‌ طوري‌ كه‌ من‌ مي‌خوام‌ بمانم‌ شما اون‌ طور نمي‌تونيد بمانيد. به‌ من‌ آقا فرموده‌ است‌ كه‌ امروز از دار دنيا مي‌ري‌، حالا صحيح‌ و سالم‌ها. از دنيا خواهي‌ رفت‌ و مدفنت‌ اينجا خواهد بود. خدا مي‌دونه‌ من‌ اين‌ حرف‌ را، چون‌ حرفهاي‌ راست‌ از ايشان‌ زياد شنيده‌ بودم‌، يك‌ چيزهايي‌ كه‌ قطعي‌ مي‌گفت‌ ما مكرر ديده‌ بوديم‌ كه‌ درست‌ مي‌شه‌. خيلي‌ با احتياط‌ بود، حرف‌ قطعي‌ كم‌ مي‌زد. يعني‌ كم‌ مي‌گفت‌ اين‌ كار خواهد بود. اما يك‌ جمله‌اي‌ را كه‌ گاهي‌ مي‌گفت‌ قطعي‌ يقين‌ مي‌كرديم‌. من‌ تا مثل‌ اين‌ كه‌ فكر كردم‌ الان‌ جنازه‌اش‌ جلوي‌ منه‌ اينجور حالم‌ متغير شده‌ و همانطور كه‌ ايستاده‌ بودم‌ برگشتم‌ گفتم‌ حالا تعبير بچه‌گي‌ بود من‌ اون‌ وقتها حدودا شانزده‌ سال‌، هفده‌ سال‌ بيشتر از اين‌ حدودها سنم‌ بيشتر نبود. گفتم‌ من‌ اگر سيد باشم‌ نمي‌گذارم‌ تو امروز بميري‌. برگشتيم‌. رفتيم‌ تو حرم‌ سيد الشهدا. حالا ساعت‌ هشت‌ صبح‌ بود. اونجا در پيش‌ رو ضريح‌ حضرت‌ سيد الشهدا خدا قسمتون‌ كنه‌ مثل‌ ضريح‌ حضرت‌ رضا نيست‌ كه‌ دورش‌ هميشه‌ آدم‌ چسبيده‌ باشه‌ نه‌، مردم‌ مي‌يان‌ زيارتشون‌ را مي‌كنند مي‌رن‌ كنار و دور ضريح‌ معمولا بازه‌.

 من‌ اونجا نشستم‌ فكر مي‌كردم‌ كه‌ ايشان‌ بميره‌ اينجا. بعد هم‌ من‌ تنها برگردم‌ ايران‌. بيشتر از او به‌ خودم‌ فكر مي‌كردم‌ چون‌ هر كسي‌ براي‌ خودش‌ بيشتر گريه‌ مي‌كنه‌ تا براي‌ متوفي‌. اينقدر گريه‌ كردم‌ حالا در اثر گريه‌ بود، خوب‌ گريه‌ بعدش‌ يك‌ نشاطي‌ به‌ انسان‌ دست‌ مي‌ده‌ عقده‌اش‌ خالي‌ مي‌شه‌. هر چي‌ بود احساس‌ كردم‌ يك‌ نشاطي‌ در من‌ پيدا شد و همچين‌ يقين‌ كردم‌ كه‌ ديگه‌ ايشان‌ نمي‌ميره‌. برگشتم‌ رفتم‌ توي‌ مسافرخانه‌ ديدم‌ ايشان‌ بيشتر از معمول‌ در حال‌ حزن‌ نشسته‌. شايد هم‌ اشك‌ مي‌ريخت‌. يعني‌ من‌ احساس‌ كردم‌ يك‌ قدري‌ گوشة‌ چشمش‌تر بود. چون‌ گريه‌ نكرد گفتم‌ كه‌، بعد تا من‌ را ديد گفت‌ كه‌ سيد كار خودت‌ را كردي‌. باز يك‌ سال‌ ديگه‌ به‌ خدا قسم‌ اين‌ حرفها را يك‌ جوري‌ مي‌زد كه‌ فقط‌ بايد ببينيد تا بدانيد كه‌ اولياء خدا يعني‌ كه‌ و چگونه‌ با دنيا از دنيا متنفرند. يك‌ سال‌ ديگه‌ تو اين‌ زندان‌ و با اين‌ شكنجه‌ بمانم‌ اون‌ هم‌ در زندان‌ مثلا باشه‌ نه‌ در كربلا. ما كه‌ اين‌ حرفها سرمون‌ نمي‌شد خوشحال‌ كه‌ الحمد الله‌ كه‌ ما كار خودمون‌ را كرديم‌. ولي‌ يك‌ زنداني‌ كه‌ تو زندانه‌، مخصوصا ندونه‌ كه‌ تو زندانه‌ وقتي‌ يك‌ زنداني‌ را آزادش‌ نمي‌كنند برش‌ مي‌گردونند همه‌ خوشحال‌ مي‌شن‌ كه‌ الحمد الله‌ تو هم‌ برگشتي‌ باز با ما هستي‌. و تاريخ‌ گذاشت‌. سال‌ بعد همان‌ در همان‌ روز، بيست‌ و يك‌ ماه‌ رجب‌ در زنجان‌ ايشان‌ قبلا به‌ دوستش‌ مي‌گه‌ كه‌ خوب‌ ديگه‌ الحمد الله‌ مرگ‌ داره‌ به‌ سراغ‌ ما مي‌ياد تو بازار داشت‌ راه‌ مي‌رفت‌. مي‌ياد كنار بازار كنار يك‌ كوچه‌اي‌ اونجا دراز مي‌كشه‌ و از دنيا مي‌ره‌. اين‌ معناي‌ ولي‌ خدا بودنه‌. ما اگر اينجوري‌ شديم‌ راحتيم‌. هيچ‌ غصه‌اي‌ هم‌ نداريم‌. هيچ‌ ناراحتي‌ هم‌ نداريم‌.  اصحاب‌ سيد الشهدا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ اينها بر يكديگر سبقت‌ مي‌گرفتند. در حديث‌ داريم‌ اين‌ شخص‌ مشغول‌ شوخي‌ مي‌شه‌ شب‌ عاشورا. اون‌ يكي‌ يك‌ خرده‌ ايمانش‌ ضعيفتر بوده‌ ظاهرا بوده‌ علي‌ القائده‌، مي‌گه‌ امشب‌ شب‌ شوخيه‌؟ تو عمرم‌ شوخي‌ نكرده‌ بودم‌ ولي‌ چون‌ مي‌دونم‌ فردا در اون‌ بهشتي‌ كه‌ خدا وعده‌ كرده‌ و امام‌ حسين‌ به‌ ما نشون‌ داده‌ خواهيم‌ بود من‌ نمي‌تونم‌ خودم‌ را حفظ‌ كنم‌. به‌ تعبير من‌ نمي‌تونم‌ خودم‌ را نگه‌ بدارم‌. و بر يكديگر سبقت‌ مي‌گرفتند در شهادت‌. واقعا عجيبه‌. در ميان‌ اصحاب‌ سيد الشهدا و اولاد حسين‌ ابن‌ علي‌ عليه‌ السلام‌ بيشتر از همه‌ توجه‌ به‌ حضرت‌ علي‌ اكبر عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ شده‌. علي‌ اكبر اول‌ كسي‌ است‌ از بني‌ هاشم‌ كه‌ آمد خدمت‌ پدر و تقاضاي‌ رفتن‌ به‌ ميدان‌ را كرد. ساير شهدا وقتي‌ مي‌آمدند خدمت‌ حسين‌ ابن‌ علي‌ عليه‌ السلام‌ حضرت‌ يك‌ تعلل‌ مي‌كردند، يك‌ خرده‌ به‌ اصطلاح‌ تأمل‌ مي‌كردند يك‌ جملاتي‌ مي‌فرمودند. ولي‌ در خصوص‌ علي‌ اكبر فرمودند كه‌ اجازه‌ دادند برو به‌ طرف‌ لشگر. آمد.

 حسين‌ ابن‌ علي‌ مي‌خواد به‌ مردم‌ علي‌ اكبر را بشناسونه‌. آية‌ شريفة‌ ان‌ الله‌ اصطفي‌ آدم‌ و نوح‌ و آل‌ عمران‌ علي‌ العالمين‌. يعني‌ اي‌ مردم‌ اين‌ از اولاد ابراهيمه‌. از اولاد پيغمبره‌. اين‌ از اونهايي‌ است‌ كه‌ خدا انتخابش‌ كرده‌. اين‌ را اختيار كرده‌. بر تمام‌ عالمين‌ اين‌ جوان‌ هيجده‌ ساله‌، يا بيست‌ و پنج‌ ساله‌ در هر سني‌ كه‌ بودند اين‌ را خداي‌ تعالي‌ بر جهانيان‌ انتخابش‌ كرده‌. اين‌ آيات‌ را كه‌ تلاوت‌ فرمود بعد فرمود كه‌ خدايا شاهد باش‌ الهم‌ الشهد علي‌ هؤلاء خدايا شاهد باش‌ كه‌ من‌ جواني‌ را به‌ طرف‌ اينها مي‌فرستم‌ كه‌ اشبه‌ الناس‌ خَلقا و خُلقا و منطقا لرسولك‌. شبيه‌ترين‌ مردم‌ است‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ از جهت‌ خلق‌، از خُلق‌ از جهت‌ نطق‌ و بيان‌ وقتي‌ ما مشتاق‌ مي‌شديم‌ كه‌ پيغمبر را ببينيم‌ نظرنا عليك‌. ما به‌ اين‌ نگاه‌ مي‌كرديم‌. اين‌ مطالب‌ را هم‌ به‌ عنوان‌ دعا فرمود و داره‌ نگاه‌ مي‌كنه‌ علي‌ اكبر داره‌ شمشير مي‌زنه‌ قلب‌ لشگر را در نظر گرفته‌ يك‌ وقت‌ نگاه‌ كرد ديد علي‌ اكبر برگشت‌. يا اب‌ العطش‌ قد قتلني‌. اي‌ پدر عطش‌ من‌ را كشت‌. چراغها را خاموش‌ كنيد يك‌ حال‌ عزايي‌ پيدا كنيم‌ انشاء الله‌ در اين‌ شب‌ عزيز شب‌ جمعه‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ ما نظر لطفي‌ خواهد نمود و انشاء الله‌ اميدواريم‌ امام‌ عصر ارواحنا فدا در اين‌ مجلس‌ به‌ ما عناياتي‌ بفرمايد.

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *