۱۳ محرم‌ ۱۴۱۰قمری – آداب‌ معاشرت‌ با سروران‌ دين‌

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سيما علي‌ سيدنا و مولانا حجت‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواحنا العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفدا. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. «ان‌ الذين‌ ينادونك‌ من‌ وراء الحجرات‌ اكثرهم‌ لا يشعرون‌».

 سورة‌ حجرات‌ كه‌ بخشي‌ از آن‌ را تلاوت‌ كردند در مسائل‌ اخلاقی‌ و آداب‌ معاشرت‌ با پيغمبر اكرم‌ و بزرگان‌ از زمامداران‌ ديني‌ و روحاني است‌. يك‌ آداب‌ و اخلاق‌ اجتماعي‌ داريم‌ كه‌ چگونه‌ ما با مردم‌ سخن‌ بگوئيم‌ و چگونه‌ با آنها معاشرت‌ كنيم‌. در كتاب‌ وسائل‌ الشيعه‌ يك‌ بخش‌ مهمش‌ كتاب‌ عشرت‌ يعني‌ كتاب‌ معاشرت است‌. در تمام‌ زمينه‌ها از خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ مسائلي‌ نقل‌ شده‌. ما نبايد فكر كنيم‌ كه‌ اگر تزكية‌ نفس‌ كرديم‌ ديگر‌ ضرورت‌ ندارد‌ كه‌ با مردم‌ رعايت‌ آداب‌ معاشرت‌ را بكنيم‌. بلكه‌ يك‌ مرحلة‌ مهم‌ تزكية‌ نفس‌، آموختن‌ كيفيت‌ معاشرت‌ با مردم است‌. انسان‌ اول‌ كاري‌ كه‌ ميكند بايد با مردم‌ خوب‌ برخورد كند. قرآن‌ در اين‌باره‌ مي‌فرمايد:« و قولوا للناس‌ حسنا.» با مردم‌ خوب‌ حرف‌ بزنيد. آنهايي‌ كه‌ سخنشان‌ گوشه‌دارد‌، يا صريح‌ در بد گفتن است‌، اگر خداي‌ نكرده‌ جنبة‌ فحاشي‌ داشته‌ باشد كه‌ مؤمن‌ هيچوقت‌ فحاش‌ نميشود‌. فحش‌ آن‌چيزي‌ است‌ كه‌ آن‌ نسبت‌ به‌ آن‌ طرف‌ غلط‌ باشد‌، درست‌ نباشد‌. اين‌ را قول‌ فحش‌ مي‌گويند. وصف‌ نكند‌، بدگوئي‌ نكند‌، در مراسم‌ حج‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد «و لا رفث‌ و لا فسوق‌ و لا جدال‌ في‌ الحج‌». نه‌ رفث‌ هست‌، رفث‌ بد گفتن‌. حرفي‌ انسان‌ بگويد‌ در حج‌ كه‌ اين‌ بد باشد‌. در كتاب‌ لغت‌ رفث‌ را مي‌نويسند قول‌ الفحش‌. فحش‌ بدهد انسان‌. اين‌ اصلا نفي‌ شده‌. يعني‌ در حج‌ نبايد انسان‌ رفث‌ كند‌. فسوق‌ نيست‌. فسقي‌، فجوري‌، و جدال‌ هم‌ نبايد باشد‌. من‌ يادم است‌ يك‌ وقتي‌ اگر در سفر مكه‌ دو نفر از اين‌ عربها با هم‌ دعوا مي‌كردند تا اين‌ آيه‌ را مي‌خوانديم‌ كه‌ «لا رفث‌ و لا فسوق‌ و لا جدال‌ في‌ الحج‌،» فورا دعوا را تركش‌ مي‌كردند. فرق‌ هم‌ نميكند‌ كه‌ اين‌ نزاع‌ و دعوا با دشمن‌ باشد‌ يا با دوست‌ باشد‌. در مراسم‌ حج‌ جدال‌ و فسوق‌ و نزاع‌ و رفث‌ و فحش‌ نبايد باشد‌. به‌ هيچكس‌ نبايد فحش‌ انسان‌ بدهد. اين‌ بخاطر اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ در آنجا تمرين‌ كند‌ و در مواقع‌ ديگر، يعني‌ در وقتي‌ كه‌ در وطن‌ خودش‌ دارد‌ زندگي‌ ميكند‌ به‌ كسي‌ فحاشي‌ نكند‌. عرض‌ كردم‌ در روايت‌ داريم‌ كه‌ كسي‌ كه‌ فحش‌ بدهد‌ مطلقا چه‌ فحش‌ به‌ دشمن‌ بدهد چه‌ فحش‌ به‌ دوست‌ بدهد‌، چه‌ فحش‌ به‌ فرزند خودش‌ بدهد‌، چه‌ فحش‌ به‌ فرض‌ كنيد زنش‌ بدهد‌، اين‌ شخص‌ ايمانش‌ ضعيفه‌، يا ايمان‌ ندارد‌. يك‌ انسان‌ درست‌ و حسابي‌ كه‌ فحاشي‌ نميكند‌. فحش‌ اصلا جزء برنامة‌ انسانيت‌ و مؤمن‌ و ايمان‌ نيست‌. يك‌ عده‌ مي‌آمدند پشت‌ در خانة‌ پيغمبر كه‌ همين‌ آية‌ شريفه‌ دلالت‌ دارد كه‌ مي‌فرمايد:« ان‌ الذين‌ ينادونك‌ من‌ وراء الحجرات‌ اكثرهم‌ لا يشعرون‌». يك‌ عده‌ مي‌آمدند از پشت‌ در خانه‌ داد مي‌زدند كه‌ مثلا يا محمد، صدا مي‌زدند پيغمبر اكرم‌ را. اينها نداء مي‌كردند. ندا با نجوي‌ فرق‌ ميكند‌. كسي‌ كه‌ سنش‌ كمتر است‌، علمش‌ كمتر است‌، فرزند نسبت‌ به‌ پدر، از دور نبايد او را صدا بزند‌. برود‌ از نزديك‌ آهسته‌ به‌ او بگويد مثلا فرض‌ كنيد فلان‌ برنامه‌ اينطوري است‌. اينجور نباشد‌ كه‌ از دور يك‌ بزرگي‌ را از پشت‌ ديوارهاي‌ خانه‌ صدا بزنند. اين‌ برخلاف‌ آداب است‌. مزاح‌ و شوخي‌ كوچكتر با بزرگتر نبايد بكند‌. ميگويند در نقلي‌ است‌ ظاهرا، كلام‌ بعضي‌ از حكمااست‌ كه‌ مزاح‌ از بزرگتر به‌ كوچكتر، تواضع است‌. ولي‌ از كوچكتر نسبت‌ به‌ بزرگتر، بي‌ ادبي است‌. با افراد احمق‌ هيچوقت‌ مزاح‌ نكنيد. روايت‌ دارد‌ كه‌ اگر آدمهاي‌ نادان‌ را با آنها‌ مزاح‌ كرديد در خلوت‌، يك‌ جائي‌ انسان‌ توي‌ اطاق‌ نشسته‌، شب‌ نهم‌ ربيعه است، يك‌ مناسبتي‌ پيش‌ مي‌آيد آدم‌ مزاح‌ ميكند‌. آن‌ احمق است‌، مي‌آيد توي‌ مجلس‌ عمومي‌ جايي‌ كه‌ هيچ‌ جاي‌ مزاح‌ نيست‌، آن‌ مزاح‌ را تحويل‌ ميدهد‌. با اينجور آدمها مزاح‌ نكنيد. در مسافرت‌ مزاح‌ مستحب است‌. «من‌ المروه‌ كثرة‌ المزاح‌ في‌ السفر». از مروت‌ اين است‌، از جوانمردي‌ اين است‌ كه‌ انسان‌ در مسافرت‌ زياد مزاح‌ بكند‌. في‌ غير مزاح‌ الله‌. از مزاح‌هاي‌ حرام‌ نباشد‌ البته‌. اين‌ مستحب است‌. اما بعضي‌ افراد هستند اينقدر عقل‌ ندارند كه‌ آن‌ مزاح‌ها توي‌ سفر بوده‌، ديگر‌ در حضر، در مجلس‌، در جاهايي‌ كه‌ مناسبت‌ ندارد‌ نبايد آن‌ مزاح‌ها را تكرار كرد. چون‌ «كثرت‌ المزاح‌، يذهب‌ بها الوجه‌». زياد مزاح‌ كردن‌ آبروي‌ انسان‌ را مي‌بره‌. آدم‌ را سبك‌ ميكند‌. در مسافرت‌ كه‌ مستحب است‌ مزاح‌، مخصوصا مسافرت‌هاي‌ سابق‌، براي‌ اين‌ بوده‌ كه‌ رنج‌ سفر را مزاح‌ از بين‌ مي‌برد‌. يكي‌ از علماء ميگفت‌ يك‌ با فلاني‌، او اسم‌ مي‌برد، ميگفت‌ با فلاني‌ من‌ مسافرت‌ ميكرد. با آن‌ اتوبوس‌هاي‌ سابق‌. گفت‌ از مشهد كه‌ خارج‌ شديم‌ نيم‌ ساعت‌ كه‌ گذشت‌ گفتم‌ يك‌ چيزي‌ بگو دلمان‌ گرفته‌، گفت‌ بازهم‌ چيزي‌ نگفت‌. همينطور توي‌ خودش‌ بود. گفتيم‌ لابد اخلاقش‌ اين است‌. رفتيم‌ حالا تهران‌، سر حوض‌ نشسته‌ايم‌. گفت‌ من‌ حالا الان‌، گفتي‌ يك‌ مزاحي‌ بكن‌ حرفي‌ بزن‌، حالا يك‌ چيزي‌ يادم‌ آمد! مزاح‌ در سفر، حرفها منظور از مزاح‌ در شرع‌ هم‌ اين‌ است‌ كه‌ يك‌ حرف‌هاي‌ سرگرم‌ كننده‌، قصه‌اي‌ نقل‌ بكند‌، حكايتي‌ بگويد‌ كه‌ رنج‌ سفر را از بين‌ ببرد‌. اما اگر انسان‌ عبوس‌ نشسته‌ باشد‌ تا مقصد، با كسي‌ نه‌ با دوستش‌، با اهل‌ بيتش‌ اگر هست‌، با بچه‌هايش‌ حرف‌ نزند‌. خوب‌، فشار سفر از يكطرف‌، فشار معاشرت‌ با اين‌ آدم‌ عبوس‌ باصطلاح‌ صورت‌ در هم‌ كشيده‌ هم‌ از يكطرف‌. اينها آدابي‌ است‌ كه‌ در معاشرت‌ دستور داريم‌، روايت‌ داريم‌.

 كوچكتر هيچوقت‌ بزرگتر را از دور صدا نزند‌. برود‌ جلو، آهسته‌ با او‌ صحبت‌ بكند‌. مي‌آمدند پشت‌ در خانة‌ پيغمبر صدا مي‌زدند. «لا تجعلوا دعاء الرسول‌ بينكم‌ كدعاء بعضكم‌ بعضا». همانطوري‌ كه‌ با يكديگر همديگر را صدا مي‌زنيد، پيغمبر را صدا نزنيد. بگوييد يا نبي‌ الله‌، يا رسول‌ الله‌، با كلمة‌ اسم‌ كوچك‌ باصطلاح‌ ما، اسم‌ خاص‌ صدا نزنيد پيغمبر اكرم‌ را. در بعضي‌ از اوقات‌ واقعا بعضي‌ از آداب‌ اسلامي‌ را ما در مقابل‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ رعايت‌ نمي‌كنيم‌. بعضي‌ از ائمه‌ طوري‌ شده‌ است‌ كه‌ طبعا ديگر‌ با اسم‌ خاص‌ و اسم‌ كوچك‌ بي‌ احترامي‌ عرفا نيست‌. مثلا يا حسين‌ مي‌گويند. يا علي‌ مي‌گويند. اين‌ حالا علتش‌ هم‌ چيست‌؟ بيشتر به‌ نظر ميرسد‌ بس‌كه‌ گفته‌اند اينطوري‌ شده‌. ولي‌ در خصوص‌ نام‌ پيغمبر اكرم‌ دستور داريم‌ كه‌ اسم‌ خاص‌ را نبريد. كلمة‌ محمد را (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) به‌ زبان‌ نياوريد. در مقالاتي‌ كه‌ غالبا متجددين‌ مي‌نويسند هي‌ اين‌ كلمه‌ را تكرار مي‌كنند. اين‌ غلط است‌. نبي‌ اكرم‌، رسول‌ اكرم‌، پيامبر معظم‌ اسلام‌، يك‌ همچين‌ تعبيراتي‌ بايد داشته‌ باشد‌. مي‌آمدند پيغمبر اكرم‌ را، در تفسير آية‌ شريفه‌ «ان‌ الذين‌ يؤذون‌ الله‌ و رسوله‌، لعنهم‌ الله‌ في‌ الدنيا و الآخره‌»، كساني‌ كه‌ پيغمبر را اذيت‌ مي‌كنند و خدا را اذيت‌ مي‌كنند خدا لعنت‌ كند آنها را در دنيا و آخرت‌. در تفسير اين‌ آيه‌ دارد‌ كه‌ يك‌ روز پيغمبر اكرم‌ از خانه‌ دير بيرون‌ آمد براي‌ نماز. در اين‌ روايت‌ بخصوص‌ نام‌ برده‌ شده‌ كه‌ عمر بس‌كه‌ علاقه‌ داشت‌ كه‌ نماز اول‌ وقت‌ بخواند‌! از خود پيغمبر هم‌ بيشتر! آمد پشت‌ خانة‌ رسول‌ اكرم‌ داد زد، فرياد كرد كه‌ چرا بيرون‌ نمي‌آئي‌ براي‌ نماز. اين‌ آيه‌ نازل‌ شد. «ان‌ الذين‌ يؤذون‌ الله‌ و رسوله‌ لعنهم‌ الله‌ في‌ الدنيا و الآخره‌.» كساني‌ كه‌ اذيت‌ مي‌كنند خدا و پيغمبرش‌ را، لعنت‌ خدا بر آنها باد. رعايت‌ ادب‌ كردن‌ در مقابل‌ دوست‌ اهميتش‌ بيشتر است‌. خدا رحمت‌ كند‌ مرحوم‌ حاج‌ ملاآقاجان‌ را. من‌ در اين‌ كتاب‌ پرواز روح‌ فكر ميكنم‌ نوشتم‌ اين‌ قسمت‌ را. كه‌ ايشان‌ مي‌فرمود آيا ادب‌ چيز خوبي است‌ يا چيز بدي است‌؟ طبعا ادب‌ خوب است‌. ايشان‌ مي‌فرمود انسان‌ يك‌ چيز خوبي‌ دارد‌ آيا به‌ دوستش‌ هديه‌ ميكند‌ يا به‌ دشمنش‌؟« بين‌ الاحباب‌ تسقط‌ الآداب‌،» به‌ يك‌ معنا ممكن است‌ درست‌ باشد‌. البته‌ اين‌ روايت‌ نيست‌ها، اين‌ يك‌ حرفي است‌ كه‌ زدند. بين‌ دوستان‌ آداب‌ ساقط‌ ميشود‌ گاهي‌ دوستي‌ هست‌ كه‌ شب‌ و روز با انسان‌ است‌، خوب‌ انسان‌ نمي‌تواند‌ صددرصد يك‌ شبانه‌ روز، دو شبانه‌ روز، ده‌ شبانه‌روز، آداب‌ را حفظ‌ كند‌. هميشه‌ دو زانو بنشيند‌ و هميشه‌ لباسش‌ مرتب‌ برش‌ باشد‌ و هميشه‌ احترام‌ كند‌ به‌ طرف‌. اين‌ خوب‌ طبعا در يك‌ شبانه‌ روز اسباب‌ زحمت است‌ براي‌ انسان‌. اما اگر نه‌، اينطور نيست‌. از در يك‌ دوست‌ انسان‌ وارد شده‌، براي‌ او ما احترامي‌ قائل‌ نباشيم‌. اما يك‌ غريبه‌ كه‌ وارد ميشود‌ ما احترام‌ قائل‌ باشيم‌. اين‌ خلاف است‌. انسان‌ ادبي‌ را كه‌ دارد و تعليم‌ گرفته‌ است‌، اين‌ هديه‌اي‌ است‌ كه‌ بايد به‌ دوستش‌ تقديم‌ كند‌. بخصوص‌ اگر دوست‌ انسان‌ داراي‌ يكي‌ از اين‌ امتيازاتي‌ باشد كه‌ اسلام‌ رويش‌ صحه‌ گذاشته‌. آخر‌ ماها فكر مي‌كنيم‌ كه‌ اسلام‌ آمده‌ تمام‌ امتيازات‌ را الغاء كند‌. معروف است‌ ديگر‌. اسلام‌ براي‌ الغاء امتيازات‌ آمده‌. نه‌. اسلام‌ آمده‌ است‌ كه‌ بعضي‌ از امتيازاتي‌ كه‌ حقيقتا امتياز نيست‌ و حقيقت‌ ندارد‌ و وهم‌ و باصطلاح‌ استعمارگران‌ آنها را امتياز معرفي‌ كرده‌اند، آنها را الغاء كند‌. نه‌ امتيازات‌ واقعي‌ را. امتيازات‌ واقعي‌ را تثبيت‌ كرده‌. از امتيازاتي‌ كه‌ در قرآن‌ تثبيت‌ شده‌، امتياز علم است‌. «هل‌ يستوي‌ الذين‌ يعلمون‌ و الذين‌ لا يعلمون‌». عالم‌ با غير عالم‌ مساوي است‌؟ ابدا. «يرفع‌ الله‌ الذين‌ آمنوا منكم‌ و الذين‌ اوتوا العلم‌ درجات‌». اين‌ يك‌.

 دوم‌ امتياز تقوا است‌. «ان‌ اكرمكم‌ عند الله‌ اتقيكم‌». سوم‌ امتياز جهاد است‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ مي‌فرمايد كه‌ مجاهدين‌ بر قاعدين‌ خداي‌ تعالي‌ آنها را فضيلت‌ داده‌. «فضل‌ الله‌ المجاهدين‌ علي‌ القاعدين‌ اجرا عظيما». چهارم‌ امتيازاتي‌ است‌ كه‌ وابستگان‌ به‌ اين‌ عده‌ دارند. يعني‌ اگر شما فرزند يك‌ عالم‌ باتقواي‌ مجاهد را ببينيد، فطرتتان‌ براي‌ او احترام‌ قائل‌ است‌. اين‌ شعر بيخودي‌ كه‌ برخلاف‌ فطرت‌ و خلاف‌ آيات‌ قرآن است‌ كه‌ گيرم‌ پدر تو بود فاضل‌ از فضل‌ پدر تو را چه‌ حاصل‌، نه‌ اينطور نيست‌. فضل‌ پدر براي‌ فرزند هيچ‌ حاصلي‌ ندارد‌ فقط‌ يك‌ حاصل‌ دارد‌ كه‌ مردم‌ بايد نسبت‌ به‌ فرزندان‌ مردمان‌ با تقوي‌ احترام‌ قائل‌ باشند. يعني‌ لازمة‌ احترام‌ اهل‌ تقوي‌ و اهل‌ علم‌ اين‌ است‌ كه‌ فرزندانشان‌ را احترام‌ كنيد. شما اگر خانة‌ كسي‌ وارد شديد، اين‌ شخص‌ خيلي‌ به‌ شما محبت‌ ميكند‌، احترام‌ ميكند‌. يك‌ بچه‌ هم‌ آنجا هست‌، هيچ‌ هم‌ علاقه‌ اين‌ بچه‌، به‌ اين‌ فرزند نداريد. اما بخاطر صاحبخانه‌ احترامش‌ مي‌كنيد. حالا اگر اين‌ بچه‌ در خونه‌ باز بود و از همسايه‌ آمده‌ توي‌ خانه‌. ما هم‌ فكر مي‌كرديم‌ اين‌ پسر يا مثلا بچة‌ صاحبخانه‌ است‌. احترامش‌ كرديم‌، نوازشش‌ كرديم‌. بعد معلوم‌ شد كه‌ بچة‌ همسايه‌ بوده‌، مي‌بينيم‌ پشيمان‌ مي‌شويم‌. ميگوييم‌ عجب‌ ما فكر مي‌كرديم‌ اين‌ آقازادة‌ جنابعالي است‌ و الاّ، معنايش‌ اين است‌ كه‌ و الاّ احترامش‌ نمي‌كرديم‌. اين‌ فطرت‌ انسان‌ اين‌ را ميگويد‌.

 من‌ يك‌ مثالي‌ در كتاب‌ انوار زهرا زده‌ام‌. كه‌ يك‌ قضيه‌اي‌ نقل‌ كرده‌اند. يك‌ شخصي‌ نقل‌ ميكرد كه‌ من‌ مي‌خواستم‌ به‌ فرزندم‌ چيزهايي‌ تعليم‌ بدهم‌. يك‌ روز يك‌ فقير مستحقي‌ را ما در بازار ديديم‌ و چون‌ مي‌دانستيم‌ مستحق است‌، آورديمش‌ منزل‌، يك‌ نهار هم‌ به او‌ داديم‌، يك‌ دست‌ لباس‌ هم‌ به او‌ داديم‌ و يك‌ پولي‌ هم‌ به او‌ داديم‌ و مرخصش‌ كرديم‌. خيلي‌ پسر من‌ خوشحال‌ شد كه‌ ما نسبت‌ به‌ يك‌ مستحق‌ اين‌ برنامه‌ را انجام‌ داديم‌. چند روز گذشت‌. يك‌ جوان‌ ديگر‌اي‌ هم‌ كه‌ مستحق‌ بود و باصطلاح‌ فقير بود، مثل‌ همان‌، آورديمش‌ منزل‌ و همان‌ برنامه‌ را براي‌ او انجام‌ داديم‌. ولي‌ بعد از آنكه‌ او خواست‌ برود‌، من‌ به‌ پسرم‌ گفتم‌ كه‌ فلاني‌، ميداني‌ اين‌ پسر كيست‌؟ گفت‌ نه‌. گفتم‌ پدر اين‌ يكي‌ از تجار مهم‌ اين‌ شهر بود. من‌ جوان‌ بودم‌. مثل‌ همين‌ جوان‌ فقير بودم‌. پدر اين‌ من‌ را آورد منزل‌. غذا به‌ من‌ داد، لباس‌ داد، خانه‌ به‌ من‌ داد، سرمايه‌ به‌ من‌ داد و خلاصه‌ من‌ الان‌ اين‌ شدم‌ كه‌ هستم‌. حالا آيا وظيفة‌ من‌ در مقابل‌ اين‌ جوان‌ فقير كه‌ پسر آن‌ تاجر است‌، همين‌ اندازه‌اي‌ است‌ كه‌ عمل‌ كردم‌ يا بيشتر لازم‌ است‌ كه‌ عمل‌ كنم‌؟ ميگويد‌ پسرم‌ به‌ من‌ گفت‌ نه‌ اين‌ خيلي‌ كم‌ عمل‌ كردي‌. پريروزي‌ را هيچ‌ اصراري‌ نداشت‌ بيشتر عمل‌ كنم‌ بلكه‌ زيادي‌ هم‌ عمل‌ كرده‌ بودم‌. اما در خصوص‌ اين‌ به‌ من‌ ميگفت‌ كه‌ نه‌ تو چرا، تو بايد همانطوري‌ كه‌ پدر او نسبت‌ به‌ تو عمل‌ كرده‌، تو هم‌ نسبت‌ به‌ او عمل‌ كني‌. خانه‌ به او‌ بدهي‌، سرمايه‌ به او‌ بدهي‌، تا تازه‌ جبران‌ خدمت‌ پدر او را كرده‌ باشي‌. اين‌ را كي‌ ميگويد‌؟ يك‌ جوان‌. فطرت‌ انسان‌ اين‌ را ميگويد‌. در اين‌ ارتباط اذست‌ كه‌ مي‌بينيم‌ امام‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ شايد همين‌ ايام‌ بوده‌ كه‌ مي‌فرمايد:« عجب‌ من‌ عرب‌ كيف‌ لا يحملنا علي‌ رؤوسهم‌ روت‌ قالت‌ تبارك‌ و تعالي‌ في‌ كتابه‌ و كنتم‌ في‌ شفا حفرة‌ من‌ النار و انقذكم‌ منها.» من‌ تعجب‌ ميكنم‌ از عرب‌ كه‌ چگونه‌ ما را روي‌ سرشان‌ جا نمي‌دهند. فرزندان‌ پيغمبر را روي‌ دوششان‌ سوار نمي‌كنند! و حال‌ اينكه‌ اين‌ مردم‌ هيچي‌ نداشتند و همه‌ چيز بوسيلة‌ رسول‌ الله‌ نصيبشان‌ شد. اينها مردمي‌ بودند كه‌ در زمان‌ جاهليت‌ چند قلم‌ از كارهايشان‌ را اگر انسان‌ بگويد‌، در همان‌ مكه‌، در همان‌ مدينه‌، در همان‌ جزيرة‌ العرب‌، در همان‌ حجاز، اينها كارهايي‌ مي‌كردند كه‌ نمونة‌ خيلي‌ ساده‌اش‌ اين‌ بود كه‌ دخترهايشان‌ را بخاطر غيرت‌ بي‌ ارزششان‌، بخاطر جاهليتشان‌، بخاطر تعصبشان‌، با دست‌ خودشان‌ زير خاك‌ مي‌كردند و اذا بشر احدهم‌ بالانثي‌ ظل‌ وجهه‌ مسودا و هو كظيم‌ و فرارا من‌ القوم‌ من‌ سوء ما بشر به‌. وقتي‌ به‌ يكي‌ از اينها خبر مي‌رسيد كه‌ جنابعالي‌ منزل‌ نبوديد، زنتان‌ زائيده‌ دختر. اين‌ توي‌ همان‌ خيابان‌ و بازار كه‌ داشت‌ مي‌آمد و اين‌ خبر به او مي‌رسيد، صورتش‌ سياه‌ ميشد. «ظل‌ وجهه‌ مسودا». خودش‌ را كنترل‌ ميكرد ولي‌ از بين‌ مردم‌ متواري‌ ميشد كه‌ چرا يك‌ چنين‌ خبري‌ را به‌ من‌ دادند. آنها انسان‌ بودند؟! پسرهايشان‌ را بخاطر اينكه‌ وقتي‌ مي‌بينند زياد شدند، اينها را مي‌كشتند، از بين‌ مي‌بردند، كه‌ آيه‌ نازل‌ شده‌ «و لا تقتلوا اولادكم‌ خشية‌ املاق‌». بعضي‌ها خيال‌ كردند كه‌ اين‌ آيه‌ همان‌ آية‌ مربوط‌ به‌ دخترها است‌. نه‌. اين‌ جدا است‌. بچه‌هاي‌ پسرتان‌ را از ترس‌ فقر و دست‌ تنگي‌ نكشيد. «لا تقتلوا اولادكم‌ خشية‌ املاق‌. نحن‌ نرزقهم‌ و اياكم‌». ما به‌ شما روزي‌ ميدهيم‌ و آن‌ فرزندان‌ را روزي‌ ميدهيم‌. يك‌ همچين‌ مردمي‌ بودند. اگر يك‌ زن‌ عادت‌ زنانه‌ پيدا ميكرد، اين‌ مجبور بود برود‌ توي‌ طويله‌ زندگي‌ بكند‌ تا پاك‌ بشود‌. بعد بيايد. با زنها در زمان‌ جاهليت‌ طوري‌ رفتار ميكردند كه‌ با حيوانات‌ آنطور رفتار نمي‌كردند. مردم‌ زمان‌ جاهليت‌ آنقدر بد بودند كه‌ وقتي‌ مي‌خواهند يكنفر را بگويند كه‌ خيلي‌ بد زندگي‌ خواهي‌ كرد و بد سرنوشتي‌ داري‌، به او‌ مي‌گفتند «مات‌ ميتة‌ الجاهليه‌». من‌ آن‌ روايت‌ معروف‌ كه‌ همه‌ شنيده‌ايد كه‌ كسي‌ كه‌ امام‌ زمانش‌ را نشناسد‌، مات‌ ميتة‌ الجاهليه‌. «من‌ مات‌ و لم‌ يعرف‌ امام‌ زمانه‌ مات‌ ميتة‌ الجاهليه‌». كسي‌ كه‌ بميرد و امام‌ زمانش‌ را نشناخته‌ باشد‌، اينقدر بد است‌ كه‌ مثل‌ زمان‌ جاهليت‌ مرده‌. اينها وقتي‌ مي‌خواستند بول‌ كنند به‌ اين‌ پاشنة‌ پايشان‌، عين‌ اين‌ حيوانات‌، حيوانات‌ هم‌ باز يك‌ جوري‌ خودشان‌ را جمع‌ مي‌كنند كه‌ بهرحال‌ به‌ پاهايشان‌ نريزد‌. اينها به‌ پاهايشان‌ بولشان‌ مي‌ريخت‌ و راه‌ مي‌رفتند. بدترين‌ غذاها را مي‌خوردند. عرض‌ كردم‌ بعضي‌هايش‌ واقعا چندش‌آور است‌ و الاّ من‌ برايتان‌ ميگفتم‌ كه‌ زمان‌ جاهليت‌ يعني‌ چه‌؟ و خلاصه‌ پروردگار دربارة‌ اينها مي‌فرمايد «و كنتم‌ علي‌ شفا حفرة‌ من‌ النار»، يعني‌ بر لب‌ گودي‌ آتش‌ بوديد. ديديد يك‌ نفر لب‌ يك‌، لب‌ يك‌ استخري‌ مثلا باشد‌، تويش‌ را پر از آتش‌ كرده‌ باشند، اين‌ هم‌ لب‌ گودي‌ آتش‌ ايستاده‌ باشد‌ كه‌ با يك‌ هول‌ دادن‌ بيفته‌ توي‌ آتش‌. «فانقذكم‌ منها». پيغمبر اكرم‌ شما را نجات‌ داد.

 حالا كه‌ شماها نجات‌ پيدا كرديد، ايران‌ را فتح‌ كرديد. ايران‌ در آن‌ زمان‌ يك‌ مملكت‌ بسيار مهمي‌ بوده‌. يعني‌ دو ابرقدرت‌ در آن‌ زمان‌ بودند. ايران‌ و روم‌ بوده‌. ايران‌ را فتح‌ كرديد. شامات‌ را فتح‌ كرديد. سيطرة‌ حكومت‌ و سلطنت‌ شما تمام‌ باصطلاح‌ ربع‌ مسكوني‌ را تقريبا گرفت‌. يك‌ همچين‌ آدمهايي‌ شديد. همان‌ آدمهايي‌ كه‌ وقتي‌ ايرانيها ديدند اينها دارند مسواك‌ مي‌كنند اينجور شناخت‌ داشتند از سابقة‌ زمان‌ جاهليتشان‌. با خودشان‌ فكر مي‌كردند اينها دارند دندانهايشان‌ را تيز مي‌كنند بيايند اينها را بخورند. اينجور فكر مي‌كردند. تا اين‌ حد مردم‌ عرب‌، مردم‌ جزيرة‌ العرب‌ را وحشي‌ مي‌دانستند و واقعا هم‌ وحشي‌ بودند. پيغمبر اكرم‌ آمده‌ اينها را احياشان‌ كردند. مسلمانها وقتي‌ مي‌آمدند خدمت‌ پيغمبر اكرم‌ اينها مسلمانها بعد از اسلامشان‌، مي‌آمدند كنار پيغمبر مي‌خوابيدند. سرشان‌ را آنطرف‌ مي‌گذاشتند، پايشان‌ را مي‌گذاشتند روي‌ دوش‌ پيغمبر. با دو تا انگشت‌ پا با لالة‌ گوش‌ پيغمبر بازي‌ مي‌كردند ميگفتند يامحمد حدثني‌. برايمان‌ قصه‌ بگو. پيغمبر هم‌ دو زانو نشسته‌ دارد‌ قصه‌ ميگويد‌. اينها را با اين‌ زحمت‌ پيغمبر اكرم‌ هدايت‌ كرد. به‌ خدا قسم‌ تا توي‌ كار نيفتيد نمي‌فهميد كه‌ پيغمبر چه‌ كرده‌! به‌ شما بسپرند يك‌ بچه‌ را، يك‌ جوان‌ هيفده‌ هيجده‌ ساله‌، بگويندد اين‌ را درستش‌ كن‌. يك‌ ذره‌ از نظر اخلاقی‌ خراب است‌، اين‌ را درستش‌ كن‌. حمد و سوره‌اش‌ را ياد بده‌، نمازش‌ را به او‌ ياد بده‌، اخلاق‌ به او‌ ياد بدهد‌. تا شما يك‌ نمونه‌ از اين‌ كارها را نكنيد نميدانيد پيغمبر چه‌ كرده‌. با يك‌ چنين‌ مردمي‌ پيغمبر اكرم‌، خوب‌ طوري‌ رفتار كرد كه‌ به‌ جائي‌ اينها را رساند، از نظر اخلاقی‌ و آداب‌ و رعايت‌ جنبه‌هاي‌ انساني‌ كه‌ شنيديد ديگر‌، در جبهة‌ جنگ‌ هفت‌ نفر افتاده‌اند، مشرف‌ به‌ از دنيا رفتن‌ و هلاكتند. ظرف‌ آبي‌ كسي‌ مي‌آورد‌ به‌ اينها ميدهد‌. ميگويد‌ رفيقم‌ تشنه‌تر است‌. او ميگويد‌ رفيقم‌ تشنه‌تر است‌. او ميگويد‌ رفيقم‌ تشنه‌تر است‌. تا ميگويد‌ به‌ آخري‌ رسيدم‌ ديدم‌ از دنيا رفته‌. برگشتم‌ ديدم‌ دومي‌ هم‌ از دنيا رفته‌. برگشتم‌ ديدم‌ سومي‌ هم‌ از دنيا رفته‌. و اين‌ آب‌ روي‌ دست‌ من‌ ماند و نتوانستم‌ به‌ اينها بدهم‌ در اثر ايثارگري‌ اينها.

 همين‌ مردم‌ زمان‌ جاهليت‌ به‌ جائي‌ رسيدند كه‌ آنچنان‌ در مقابل‌ يكديگر گذشت‌ داشتند كه‌ وقتي‌ انصار وارد، وقتي‌ كه‌ مهاجرين‌ وارد مدينه‌ شدند، انصار خانه‌ داشتند، زندگي‌ داشتند، اموال‌ زيادي‌ داشتند. كساني‌ بودند در شهر خودشان‌ مشغول‌ زندگي‌ بودند. خوب‌ مهاجرين‌ تمام‌ زندگيشان‌ را ول‌ كردند در مكه‌، آمدند وارد بر اينها شدند‌. اينها حاضر شدند اموالشان‌ را با مهاجرين‌ نصفه‌ كنند. زندگي‌ به‌ آنها بدهند. آنها را تأمين‌ كنند. مردم‌ اينطور تربيت‌ شدند. آنوقت‌ امام‌ سجاد صلواة‌ الله‌ عليه‌ مي‌فرمايد كه‌ اگر فرزندان‌ پيغمبر را مردم‌ مسلمان‌ روي‌ دوش‌ دائما نگه‌ بدارند، كاري‌ نكردند. يكي‌ از كساني‌ كه‌ امتياز در اسلام‌ دارد‌ و امضاء كرده‌ اسلام‌، منظورم‌ اين است‌، امضاء كرده‌ اسلام‌، وابستگان‌ به‌ اهل‌ تقوي‌ و اهل‌ علم است‌. و چون‌ پيغمبر اكرم‌ ايشان‌ آنقدر عظمت‌ دارد، آنقدر بزرگ‌ است‌ كه‌ وابستگيش‌ به‌ اين‌ زودي‌ها قطع‌ نميشود‌. صلواتي‌ ختم‌ كنيد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) چون‌ پيغمبر اكرم‌ آنقدر امتياز دارد كه‌ وابستگيش‌ به‌ اين‌ سادگي‌ها قطع‌ نميشود‌. مثلا شما ببينيد يك‌ عالم‌، يك‌ مجتهد. اين‌ مي‌بينيد سيطرة‌ ارزشش‌ و شخصيتش‌ تا دو سه‌ پشت‌ بعد از خودش‌ هست‌. فرزند فلان‌ مجتهد است‌ ميگويند اين‌. احترامش‌ مي‌كنند. نوة‌ فلان‌ مجتهد است‌. اما ديگر‌ پنج‌ شش‌ واسطه‌ كه‌ خورد ديگر‌ معمولي‌ ميشود‌. گاهي‌ ميشود‌ بعضي‌ از افراد هستند كه‌ اينها كار مهمي‌ در جامعه‌ كرده‌اند. وابستگي‌ به‌ آنها تا زمانهاي‌ خيلي‌ طولاني‌ طول‌ ميكشد‌. مثلا بني‌ اسد، بني‌ اسد كه‌ مثل‌ فردايي‌ مي‌آيند بدن‌ سيد الشهداء عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را جمع‌ مي‌كنند، دفن‌ مي‌كنند، كمك‌ مي‌دهند به‌ امام‌ سجاد شايد الان‌ هم‌ اگر كسي‌ سلسلة‌ نسبش‌ را حفظ‌ كرده‌ باشد‌ و خودش‌ را منتسب‌ كند‌ به‌ بني‌ اسد، بازهم‌ ميگوييم‌ يك‌ احترامي‌ برايش‌ قائليم‌. اگر يك‌ نفر مثلا فرزند شيخ‌ انصاري‌ باشد‌، هنوز هم‌ ميگويند مثلا ايشان‌ يك‌ نسبتي‌ با شيخ‌ انصاري‌ دارد‌. اما چون‌ پيغمبر اكرم‌ بسيار باعظمت است‌، عظمت‌ رسول‌ الله‌ آنقدر است‌ كه‌ تالي‌ تلو پروردگار است‌، انتساب‌ به‌ پيغمبر هزار سال‌، دو هزار سال‌، ده‌ هزار سال‌، اين‌ گسترش‌ دارد‌. بيشتر. حتي‌ تا روز قيامت‌ و از روز قيامت‌ هم‌ عبور ميكند‌ مي‌رود‌ توي‌ بهشت‌. لذا فرمود كه‌ «كل‌ حسب‌ و نسب‌ منقطع‌.» هر حسب‌ و نسبي‌ ديگر‌ تا روز قيامت‌ قطع‌ ميشود‌ حالا هر چي‌ هم‌ مي‌خواهد باشد‌. هر كه مي‌خواهد باشد‌، نسبت‌ با هر شخصيتي‌ انسان‌ مي‌خواهد داشته‌ باشد‌. اين‌ تا روز قيامت‌ بالاخره‌ حسب‌ و نسبش‌ قطع‌ ميشود‌. «الا حسبي‌ و نسبي‌.» حسب‌ و نسب‌ پيغمبر قطع‌ نميشود‌. اين‌ بخاطر اهميت‌ و ارزش‌ پيغمبر است‌. و لذا امتيازاتي‌ براي‌ فرزندان‌ پيغمبر قائل‌ شده‌اند. اين‌ نه‌ امتياز تحميلي‌ نيست‌ كه‌ فكر كنيد مثلا فرض‌ كنيد اسلام‌ آمده‌ كه‌ امتيازات‌ را القاء كند‌. يكي‌ هم‌ همينكه‌ خوب‌ سيد با غير سيد، فرزند پيغمبر، فرزند غير پيغمبر چه‌ فرقي‌ ميكند‌؟ حالا چه‌ خصوصيات‌ دارد‌. شايد هم‌ هيچ‌ خصوصيات‌ ظاهري‌ نداشته‌ باشند. اما همان‌ انتساب‌ به‌ پيغمبر، يعني‌ احترام‌ به‌ سادات‌ بخاطر پيغمبر.

 و لذا پيغمبر اكرم‌ در آن‌ آيه‌اي‌ كه‌ مي‌فرمايد خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كه‌ «قل‌ لا اسئلكم‌ اجرا الا المودة‌ ذي‌ القربي‌»، اين‌ تحميل‌ نيست‌ كه‌ فكر كنيد تحميل است‌. كسي‌ كه‌ پيغمبر را بشناسد‌ و اجر زحمات‌ پيغمبر را بخواهد بدهد‌ كه‌ «كنتم‌ علي‌ شفا حفرة‌ من‌ النار و انقذكم‌ منها»، شما را از لب‌ گودي‌ آتش‌ نجات‌ داده‌، بخواهد همين‌ را بدهد‌ بايد براي‌ فرزندان‌ پيغمبر امتياز قائل‌ بشود‌. شيخ‌ صدوق‌ در كتاب‌ اعتقاداتش‌ ميگويد‌ و زيرش‌ هم‌ مرحوم‌ علامة‌ حلي‌ فرموده‌ است‌ كه‌ «اعتقادهم‌ ان‌ علويه‌ و لهم‌ آل‌ رسول‌ الله‌ و ان‌ مودتهم‌ واجبه‌». تمام‌ فرزندان‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌، مودتشان‌ واجب‌ است‌. «لانها اجر رساله‌». بخاطر اينكه‌ اين‌ اجر رسالت است. و فكر نكنند كه‌ منظور ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلامند. چرا؟ چون‌ بعدش‌ ميگويد‌، مي‌فرمايد و از براي‌ «و لمحسنهم‌ ضعفين‌ من‌ الحسنات‌»، براي‌ آدمهاي‌ خوبشان‌، آدمهاي‌ نيكوكارشان‌ دو برابر از اجر هست‌ «و لمسيئهم‌ ضعفين‌ من‌ العذاب‌». از براي‌ معصيتكارهايشان‌ هم‌ دو برابر عذاب‌ هست‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ پيغمبر اكرم‌ از اينها بيشتر توقع‌ دارد‌. يعني‌ يك‌ فرزند پيغمبر، يكي‌ به‌ علت‌ اينكه‌ فرزند پيغمبر است‌ بايد به‌ دستورات‌ عمل‌ بكند‌. يكي‌ هم‌ به‌ خاطر اينكه‌ اسلام‌ حق است‌ بايد به‌ دستورات‌ اسلام‌ عمل‌ بكند‌.

 بنابراين‌ مي‌بينيم‌ كه‌ منظور ائمة‌ اطهار، در اين‌ اعتقاد نيستند. و اين‌ انتساب‌ به‌ پيغمبر سبب‌ فضائل‌ شده‌. لذا از چيزهايي‌ كه‌ نميتواند‌ هيچ‌ مسلماني‌ منكر بشود‌ مسئلة‌ خمس‌ و زكات است‌. درست است‌ كه‌ به‌ سادات‌ بيشتر از آنچه‌ كه‌ سادات‌ مي‌دهند، داده‌ نميشود‌. براي‌ مسكين‌ بايد آنقدر به او داد تا رفع‌ مسكنتش‌ بشود‌. حالا سيد باشد‌ از خمس‌ بايد به او داد و غير سيد باشد‌ بايد از زكات‌ به او داد. ولي‌ يك‌ فرق‌ هست‌ بين‌ اين‌ پول‌ و آن‌ پول‌ كه‌ آن‌ ماية‌ امتياز است‌. پولي‌ كه‌ به‌ غير سادات‌ داده‌ ميشود‌ اين‌ زكات است‌. صدقه‌ است‌، «اوصاف‌ ايدي‌ الناس‌»، چرك‌ دست‌ مردم است‌. اما خمس‌ يك‌ سفره‌اي‌ است‌ كه‌ يك‌ طرف‌ خدا نشسته‌، يك‌ طرف‌ پيغمبر نشسته‌، يك‌ طرف‌ امام‌ نشسته‌، بعد هم‌ نوبة‌ اين‌ آقايون‌ ميشود‌. مثل‌ اينكه‌ دو تا سفره‌ بيندازند، هر دويش‌ غذاش‌ تقريبا كيفا و كمّا يك‌ جور باشد‌. ولو كيفا كه‌ يك‌ جور نيست‌، كما يك‌ جور باشد‌. ولي‌ در يك‌ اطاق‌ شخصيتهاي‌ بزرگ‌ نشسته‌اند اين‌ آقا را ميگويند تو برو آن‌ تو. اين‌ اطاق‌ نه‌، فقرا نشسته‌اند. انسان‌ را رهبري‌ مي‌كنند، راهنمايي‌ مي‌كنند كه‌ برو توي‌ اين‌ اطاق‌. تا چهل‌ امتياز من‌ يك‌ وقتي‌ جمع‌آوري‌ كرده‌ بودم‌ براي‌ فرزندان‌ پيغمبر هست‌ و اين‌ يك‌ مسئلة‌ خيلي‌ سادة‌ بديهي‌ فطري‌ است‌ كه‌ اگر انسان‌ فطرتش‌ كامل‌ باشد‌ و فطرتش‌ درست‌ باشد‌، حتما به‌ اينها عمل‌ خواهد كرد.

 بهرحال‌ ولي‌ متأسفانه‌ از همان‌ روزهاي‌ اول‌، روزهاي‌ اول‌ اسلام‌، بعد از وفات‌ پيغمبر اكرم‌، فرمود اگر به‌ جاي‌ آن‌همه‌ سفارشات‌، سفارش‌ ميكرد كه‌ هر چه‌ مي‌توانيد فرزندان‌ مرا اذيت‌ كنيد، بيشتر از همين‌ نمي‌تونستند اذيت‌ كنند. خوب‌ همين‌ كربلا و ديروز و جريان‌ ديروز و امروز و امشب‌ و شما در سراسر تاريخ‌ بشريت‌ برويد مطالعه‌ كنيد. با هيچ‌ قوم‌ و دسته‌اي‌ هيچكس‌ اينجور عمل‌ نكرد. همه‌شان‌ را بكشند، سر آنها را روي‌ نيزه‌ كنند. بدنهايشان‌ را پايمال‌ سم‌ اسب‌ كنند. در كجا يك‌ چنين‌ سابقه‌اي‌ هست‌، يك‌ چنين‌ جرياني‌ هست‌. زنهايشان‌ را اسير كنند. طفل‌ شيرخوار، آنهم‌ با لبهاي‌ تشنه‌ كه‌ طبيعي‌ خودش‌ ممكن است‌ از دار دنيا برود‌، آن‌ طفل‌ شيرخوار، تير سه‌ شعبة‌ زهرآلود! شما نمي‌توانيد تصور كنيد كه‌ تير سه‌ شعبة‌ زهرآلود چطوره‌. تيرهايي‌ بوده‌ كه‌ اين‌ وسطش‌ برآمدگي‌ داشته‌، اين‌ دو طرفش‌ مثل‌ دو تا تير دو طرف‌ وجود داشته‌. اين‌ را توي‌ زهر چند روز مي‌خواباندند و زهر خوب‌ به‌ اين‌ الصاق‌ ميشده‌. بعد كه‌ به‌ بدني‌ ميخورده‌، ولو خود زخم‌ كاري‌ نباشد‌، سم‌ وارد بدن‌ به‌ اين‌ وسيله‌ ميشده‌ و او را مي‌كشته‌. از اين‌ ظلم‌ بيشتر ممكن‌ نيست‌. تير سه‌ شعبة‌ زهرآلود. بيايند بعد از شهادت‌ يك‌ فرد هجوم‌ كنند. شايد امروز صبح‌ بوده‌، شايد هم‌ ديروز عصر بوده‌، هجوم‌ كنند در خيمه‌هايي‌ كه‌ زنها نشسته‌اند، بيمار هست‌، فرزندان‌ خردسال‌ هست‌. آنجا هجوم‌ كنند براي‌ بردن‌ غنيمت‌. و هيچ‌ به‌ فكر اينكه‌ زير دست‌ و پاي‌ آنها فرزندان‌ پيغمبر پايمال‌ مي‌شوند نكنند. بعد هم‌ اين‌ جمعيت‌ را حركت‌ بدهند. يك‌ مشت‌ زن‌ و بچة‌ مصيبت‌ ديده‌. امروز صبح‌ حركت‌ دادند. خدا قسمتتان‌ كند‌ برويد كربلا و نجف‌. بين‌ كربلا و كوفه‌ اقلا هشتاد كيلومتر راه است‌. اين‌ هشتاد كيلومتر راه‌ را با آن‌ حال‌! همة‌ اينها را به‌ يكديگر بسته‌اند، روي‌ شتر بي‌ جهاز نشانده‌اند. پاهاي‌ اينها را به‌ زير شكم‌ شتر بستند. يك‌ كسي‌ را بخواهند جبر كش‌ بكنند اينطور نمي‌كنند. خدا اينها را حفظ‌ كرد. سرهاي‌ مقدسه‌ در مقابل‌ محمل‌ها، آنهايي‌ كه‌ بعد محمل‌ بعضي‌هايشان‌ داشتند. چون‌ بچه‌هاي‌ كوچك‌ معمولا نمي‌توانستند خودشان‌ را حفظ‌ كنند، در مقابل‌ محمل‌ نگه‌ داشتن‌. شايد فردايي‌، مثل‌ فردايي‌ وقتي‌ زينب‌ كبري‌ سلام‌ الله‌ عليها در شهر كوفه‌ مي‌خواهد صحبت‌ كند‌، خطبه‌ بخواند‌، و اشاره‌ ميكند‌ مردم‌ ساكت‌ مي‌شوند. يك‌ وقت‌ مي‌بيند‌ سر مقدس‌ برادر در مقابل‌ محملش‌ روي‌ نيزه‌ قرار گرفته‌. دختر صغيرة‌ حسين‌ بن‌ علي‌، فاطمه‌، كنار زينب‌ نشسته‌ است‌. آن‌ اشعار معروف‌ را مي‌خواند كه‌ اي‌ هلال‌ يك‌ شبة‌ زينب‌، من‌ گمان‌ نمي‌كردم‌ كه‌ تو به‌ اين‌ زودي‌ غروب‌ كني‌.« يا اخي‌ فاطمة‌ الصغيرة‌ كلمها لقد كاد قلبها ان‌ يذوبا». يكي‌ از محترمين‌ كه‌ اهل‌ ذوق‌ بود ميگفت‌ كه‌ مثل‌ اينكه‌ فاطمة‌، مثل‌ اينكه‌ زينب‌ كبري‌ همينطور كه‌ دارد‌ با سر برادر صحبت‌ ميكند‌ يكدفعه‌ چشمش‌ افتاد به‌ دختر صغيرة‌ سيد الشهداء كه‌ دارد‌ جان‌ ميدهد‌، قالب‌ تهي‌ ميكند‌. فرمود عرض‌ كرد به‌ برادر «يا اخي‌ فاطمة‌ الصغيره‌ كلمها لقد كاد قلبها ان‌ يذوبا». كجا ديداند كه‌ در يك‌ شهري‌ كه‌ اين‌ خاندان‌ حكومت‌ مي‌كردند، در كوفه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ حكومت‌ مي‌كرده‌. خدا نياورد‌ براي‌ هيچكس‌، هيچ‌ عزيزي‌ كه‌ در ميان‌ قومي‌ ذليل‌ بشود‌. من‌ خودم‌ يك‌ نمونه‌اي‌ ديدم‌ و تأثر فوق‌ العاده‌اي‌ پيدا كردم‌ و موضوع‌ را حس‌ كردم‌ و لمس‌ كردم‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ در اين‌ شهر حكومت‌ ميكرده‌. در كوفه‌ خطبه‌هاي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌، صداي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ طنين‌ مي‌انداخته‌. حالا زن‌ و فرزندش‌ را وارد اين‌ شهر كردند. همين‌ مردمي‌ كه‌ آرزو مي‌كردند چند دقيقه‌ خدمت‌ زينب‌ كبري‌ بنشينند. مردم‌ را آنچنان‌ در غفلت‌ و جهل‌ نگه‌ داشته‌ بودند كه‌ نان‌ و خرما به‌ رسم‌ تصدق‌ مي‌آوردند به‌ اهل‌ بيت‌ پيغمبر مي‌دادند و از آنها تقاضا مي‌كردند كه‌ از خدا بخواهيد كه‌ ما مثل‌ شما اسير نشويم‌. ما هم‌، ما مثل‌ شما نشويم‌. اين‌ دعا را براي‌ ما بكنيد. امام‌ سجاد اين‌ نان‌ و خرما را از دست‌ بچه‌هاي‌ پيغمبر ميگرفت‌. ميگفت‌ صدقه‌ بر ما حرام است‌. آن‌ پيرمرد پرسيد كه‌ شما از كدام‌ اسيرها مگر‌ هستيد؟ امام‌ فرمود:« نحن‌ اسراء آل‌ محمد». ما اسيرهاي‌ آل‌ محمديم‌. آن‌ گچكار، مسلم‌ گچ‌ ساز است‌، ميگويد‌ در دارالاماره‌ داشتم‌ گچكاري‌ مي‌كردم‌. سرو صدايي‌ ديدم‌ هست‌. از آن‌ كمكي‌ كه‌ پهلويم‌ كارگري‌ كه‌ پهلويم‌ بود گفتم‌ چه‌ خبر است‌؟ از اوضاع‌ اطلاعي‌ نداشتم‌. گفت‌ يك‌ نفر بر امير المؤمنين‌ يزيد خروج‌ كرده‌، اين‌ را كشتند و سر او را و زن‌ و فرزندش‌ را وارد اين‌ شهر مي‌كنند. گفتم‌ اسم‌ اين‌ خروج‌ كننده‌، اين‌ شخص‌ ياغي‌ كيست‌؟ گفت‌ اسمش‌ حسين‌ بن‌ علي است‌. ميگويد‌ اين‌ كارگر وقتي‌ بيرون‌ رفت‌، من‌ با دستهاي‌ پر گچ‌ آنچنان‌ بر صورتم‌ زدم‌ كه‌ نزديك‌ بود چشمهايم‌ از حدقه‌ بيرون‌ بيايد. پسر دختر پيغمبر را مي‌كشند و آنوقت‌ مي‌گويند يك‌ نفر بر اميرالمؤمنين‌ خروج‌ كرده‌ و او را كشتند و وارد كردند و مردم‌ اينطور اظهار خوشحالي‌ مي‌كنند. بعد هم‌ آوردند سر مقدس‌ سيد الشهداء را. گذاشتند در مقابل‌ ابن‌ زياد. شما هيچ‌ شنيده‌ايد كه‌ با سر بريده‌ اينطور معامله‌ بكنند؟ در هيچ‌ جنگي‌، در وحشي‌ترين‌ مردم‌ يك‌ چنين‌ كاري‌ را نمي‌كردند. اينها همه‌ اجر رسالت‌ پيغمبر اكرم است‌. ببينيد امام‌ كه‌ مي‌فرمايد اگر بجاي‌ توصية‌ احترام‌، پيغمبر اكرم‌ مي‌فرمود كه‌ هر چه‌ مي‌توانيد اينها را اذيت‌ كنيد بيشتر از اين‌ نمي‌توانستند اذيت‌ بكنند؛ واقعا درست است‌. يك‌ سر چهل‌ روز در مقابل‌ ابن‌ زياد بوده‌. در راه‌ از كوفه‌ تا شام‌ بوده‌. بعد در مقابل‌ يزيد بن‌ معاويه‌ گذاشته‌ شده‌. چيزهايي‌ در كتابها در اين‌ خصوص‌ نوشته‌اند كه‌ واقعا كسي‌ جرأت‌ نميكند‌ كه‌ در منبر بگويد‌ براي‌ شما. كه‌ اين‌ چه‌ نحوه‌ شراب‌ مي‌خورد و چقدر جسارت‌ به‌ سر مقدس‌ سيد الشهداء ميكرد. غير از حالا آنچه‌ كه‌ ميشود‌ گفت‌ هماني‌ است‌ كه‌ با چوب‌ خيزران‌ به‌ لب‌ و دندان‌ سيد الشهداء ميزد. زينب‌ كبراي‌ با آن‌ عظمت‌ وارد بر مجلس‌ ابن‌ زياد ميشه‌. سلام‌ نميكند‌. به‌ كه‌ سلام‌ كند‌؟! ابن‌ زياد ميگويد‌ اين‌ متكبر است‌ كي‌ بود وارد شد؟ يك‌ نفر گفت‌: « هذه‌ زينب‌ بنت‌ علي‌. اين‌ زينب‌» دختر علي‌ بن‌ ابيطالبه‌. تا متوجه‌ شد كه‌ او زينب است‌، رو كرد به‌ زينب‌ كبري‌ سلام‌ الله‌ عليها «هل‌ رأيت‌ صنع‌ الله‌ عليك‌». ديدي‌ كه‌ خدا با شما چه‌ كرد، خدا با تو چه‌ كرد؟! زينب‌ در جوابش‌ فرمود:« ما رأيت‌ الا جميلا». جز خوبي‌ از خدا، جز نيكي‌، جز زيبايي‌ از خدا چيزي‌ نديدم‌. «ما رأيت‌ الا جميلا». آن همه‌ جسارت‌، چند مرتبه‌ در تاريخ‌ دارد كه‌ تصميم‌ گرفتند امام‌ سجاد عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را شهيد كنند. يك‌ جوان‌، از نظر آنها كه‌ امام‌ شناس‌ نبودند. اگر مي‌دانستند كه‌ اين‌ امام است‌، قطعا شهيدش‌ مي‌كردند. يك‌ جوان‌ مريض‌ وارد بر مجلس‌ ابن‌ زياد شده‌، مجلس‌ يزيد شده‌. مكرر تصميم‌ مي‌گيرند در مقابل‌ عمه‌، خواهر، و ساير اقوام‌ و دوستان‌ و اينها، آن‌هم‌ زن‌ و فرزند، او را شهيد كنند. از اين‌همه‌ ظلم‌ بيشتر. لذا فرمود «ان‌ كنت‌ باكيا لشي‌ء فابكي‌ علي‌ جدي‌ الحسين‌». اي‌ پسر شبيب‌، اگر خواستي‌ به‌ چيزي‌ گريه‌ بكني‌، چون‌ هيچ‌ مصيبتي‌ در عالم‌ بالاتر از مصائب‌ سيد الشهداء عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ نبوده‌. شما بگرديد، خوب‌ ما در مملكتمان‌ جنگ‌ بوده‌ و به‌ انحاء مختلف‌ جوان‌ها كشته‌ شده‌اند. شما در تمام‌ اينها بگرديد، از نظر ظاهر، از نظر واقع‌ كه‌ تمام‌ مردم‌ دنيا فداي‌ يك‌ موي‌ سيد الشهداء. از نظر ظاهر بگرديد اگر يك‌ كسي‌ را مثل‌ علي‌ اكبر كشته‌ بودند، مثل‌ قاسم‌ بن‌ الحسن‌ كشته‌ بودند. مثل‌ خود سيد الشهدا كشته‌ بودند. خوب‌ وقتي‌ كشتند بگذارندش‌ كنار ديگر‌. ديگر‌ سرش‌ را بردارند چهل‌ روز، چهل‌ منزل‌ از اينطرف‌ به‌ آنطرف‌ ببرند. هيچكس‌ همچين‌ كاري‌ نكرد. بدن‌ مقدسش‌ را زير سم‌ اسب‌، اگر توي‌ ايام‌ عزا نبود ما خدا ميدونه‌، نمي‌توانستم‌ اين‌ جمله‌ را بگويم‌، حالا كه‌ مي‌خواهيد عزاداري‌ كنيد شب‌ سوم‌ شهادت‌ حضرت‌ سيد الشهداست‌ مي‌خواهيد عزاداري‌ كنيد چراغها را خاموش‌ كنيد. انشاء الله‌ يكي‌ از دوستان‌، بعضي‌ از دوستان‌ امشب‌، امروز عصري‌ يك‌ برنامه‌اي‌ داشتند. مي‌گفتند از امام‌ عصر صلواة‌ الله‌ عليه‌ تقاضا كرديم‌ كه‌ امشب‌ نظر لطفي‌ به‌ اين‌ مجلس‌ ما داشته‌ باشند. شب‌ آخر اين‌ مجلسه‌.

 اميدوارم‌ كه‌ امشب‌ مزد ايام‌ عزاداريمان‌ را، اين‌ ليالي‌ متبركه‌ را به‌ ما عنايت‌ كنند. الهي‌ آمين‌.

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *