۱۲ ربیع الاول ۱۴۱۲ قمری -۱۰ آبان ۱۳۶۹ شمسی – عدم‌ معاشرت‌ با معصيت‌كارها

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌

بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. «و اذا لقوا الذين‌ قالوا آمنا و اذا خلوا الي‌ شياطينهم‌ قالوا انا معكم‌ انما نحن‌ مستهزؤن‌. الله‌ يستهزي‌ء بهم‌ و يمدهم‌ في‌ طغيانهم‌ يعمهون‌.»

 سلسلة‌ مطالبي‌ كه‌ در هفته‌هاي‌ گذشته‌ بعرض‌ رساندم‌ دربارة‌ اين‌ آيات‌ كه‌ دربارة‌ منافقين‌ و كفار نازل‌ شده‌ تا به‌ اينجا رسيد كه‌ پروردگار متعال‌ در خصوص‌ منافقين‌ و افراد دو چهره‌ و دو زبان‌ و دو رو مي‌فرمايد كه‌ اينها از خصوصياتشان‌ اين‌ است‌ كه‌ وقتي‌ مؤمنين‌ را ملاقات‌ مي‌كنند مي‌گويند كه‌ ما ايمان‌ آورديم‌. وقتي‌ كه‌ با شياطينشان‌ خلوت‌ مي‌كنند مي‌گويند ما با شما هستيم‌ و آنها را استهزاء مي‌كنيم‌، مسخرشان‌ مي‌كنيم‌. مطالبي‌ كه‌ در اين‌ آية‌ شريفه‌ هست‌ يكي‌ نفاق‌ مردم‌ زبون‌ و ترسو و كساني‌ كه‌ استقلال‌ و شخصيت‌ ندارند معرفي‌ مي‌كنند.

 اساسا انسانها بر سه‌ نوع‌ تقسيم‌ مي‌شوند. يك‌ نوع‌ كساني‌ كه‌ اينها آنقدر قوي‌ و با استقلال‌ و با شخصيت‌ هستند كه‌ علاوة‌ بر اينكه‌ محيط‌ آنها را تحت‌ تأثير خودش‌ قرار نميدهد‌، محيطي‌ را هم‌ تحت‌ تأثير خودشان‌ قرار مي‌دهند. يك‌ عده‌ افراد هستند كه‌ در هر جا كه‌ باشند مثل‌ همان‌ دسته‌ خودشان‌ را نشان‌ مي‌دهند. بعضي‌ حيوانات‌ هستند كه‌ رنگ‌ عوض‌ مي‌كنند. در ميان‌ چنگل‌ توي‌ برگهاي‌ سبز كه‌ قرار ميگيرند، سبز مي‌شوند. توي‌ خاك‌ كه‌ قرار مي‌گيرند، رنگ‌ خاك‌ مي‌شوند. اينها به‌ خاطر ترسي‌ است‌ كه‌ در آنها حالا يا طبيعتا هست‌ از دشمن‌، مبادا دشمن‌ به آنها‌ حمله‌ كند‌. استتار مي‌كنند. به‌ اصطلاح‌ ارتش‌ خودشان‌ را مستور مي‌كنند كه‌ دشمن‌ آنها را نبيند‌. به آنها‌ حمله‌ نكند‌. استتار و امثال‌ اينها از ضعف است‌. اگر يك‌ لشكر قويي‌ باشند در مقابل‌ يك‌ لشگر ضعيفي‌ باشد‌، هيچ‌وقت‌ لشگر قوي‌ استتار نميكند‌. مؤمن‌ كالجبل‌ الراسخ‌. مؤمن‌ مثل‌ كوه‌ محكم است‌. كوه‌ هيچ‌وقت‌ خودش‌ را مخفي‌ نميكند‌. اما حيوانات‌ ضعيف‌، تا چشمشان‌ به‌ يك‌ قويتر از خودشان‌ ميفتد‌، خودشان‌ را مخفي‌ مي‌كنند. ايني‌ كه‌ انسان‌ با خوبان‌ بنشيند بگويد‌ من‌ خوبه‌، با بدها بنشينه‌، بد خودش‌ را معرفي‌ كند‌؛ اين‌ علامت‌ ضعفش است‌. استتار ميكند‌. خودش‌ را در ميان‌ مؤمنين‌ مؤمن‌ نشان‌ ميدهد‌ و در ميان‌ فساق‌ و فجار خودش‌ را فاسق‌ و فاجر معرفي‌ ميكند‌.

 اين‌ بخاطر اين‌ است‌ كه‌ ضعيف است‌. ضعف‌ دارد‌. اگر قوي‌ بود اگر يك‌ روح‌ قوي‌ داشت‌، در مقابل‌ دشمن‌ خودش‌ را با قدرت‌ نشان‌ مي‌داد. افراد ضعيف‌ نتيجة‌ ضعفشان‌ اين‌ خواهد شد كه‌ داراي‌ نفاق‌ خواهند بود. منافق‌ مي‌شوند. دو رو مي‌شوند. ذو وجهين‌، ذو لسانين‌ مي‌شوند. نمي‌توانند خودشان‌ را در يك‌ صراط‌ مستقيم‌ قرار بدهند. استقامت‌ ندارند. در نتيجة‌ نداشتن‌ استقامت‌ در صراط‌ مستقيم‌ قرار نمي‌گيرند. وقتي‌ كه‌ با مؤمنين‌ ملاقات‌ مي‌كنند «اذا لقوا الذين‌ آمنوا قالوا آمنا». مي‌گويند‌ ما مؤمنيم‌. «و اذا خلوا الي‌ شياطينهم‌» با شياطينشان‌. هر كسي‌ يك‌ مشت‌ شيطان‌ دارد‌. من‌ مي‌خواستم‌ امشب‌ يك‌ مقدار دربارة‌ شيطان‌ صحبت‌ كنم‌. از چيزهايي‌ كه‌ در دنيا ما او را اهميت‌ نمي‌دهيم‌، و خيلي‌ هم‌ اهميت‌ دارد‌، شيطان است‌. در زندگي‌ شيطان‌ براي‌ ما نقش‌ بسيار مهمي‌ در زندگيمان‌، در مسائلمان‌ دارد‌ و ما او را به‌ حساب‌ نمي‌آوريم‌. شيطان‌ به‌ ما وحي‌ ميكند‌، شيطان‌ به‌ ما وسوسه‌ ميكند‌، به‌ خواب‌ ما مي‌آيد، در عالم‌ مكاشفة‌ ما وارد مي‌شود‌، شيطان‌ به‌ صورتهاي‌ مختلف‌ گاهي‌ با ما حرف‌ ميزند‌، در مغز و فكر اشخاص‌ وارد مي‌شود‌ و آنها را شيطان‌، خداي‌ تعالي‌ اسم‌ برده‌. خود آنها را. اساسا كلمة‌ شيطان‌ يعني‌ موذي‌. كسي‌ كه‌، موجودي‌ كه‌ انسان‌ را اذيت‌ ميكند‌ و بخصوص‌ در امور معنوي‌ و انسان‌ را از راه‌ مستقيم‌ و از صراط‌ مستقيم‌ منحرف‌ كند‌. اين‌ را مي‌گويند شيطان‌. حالا انسان‌ باشد‌، جن‌ باشد‌، مال‌ دنيا باشد‌، حتي‌ به‌ عجب‌ گفتند شيطانند‌. صفات‌ رذيلة‌ باطني‌ انسان‌ باشد‌. اما آن‌ شيطاني‌ كه‌ بايد خيلي‌ از او‌ ترسيد و خيلي‌ نقش‌ دارد‌ در زندگي‌ ما، ابليس است‌ كه‌ شيطان‌ بزرگ‌ مي‌نامندش‌. شيطان‌ به‌ لفظ‌ مطلق‌، يعني‌ اطلاق‌ المطلق‌ ينصرف‌ علي‌ الفرد الاكمل‌. وقتي‌ مي‌گويند شيطان‌، منصرف‌ مي‌شود‌ به‌ يك‌ فرد كاملتر و آن‌ ابليس است‌. آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ خدا در قرآن‌ مجيد فرموده‌ است‌ حتي‌ وقتي‌ مي‌خواهي‌ با من‌ حرف‌ بزني‌ و من‌ با تو حرف‌ بزنم‌، «فاستعذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌». استعاذه‌ كن‌. وقتي‌ قرآن‌ مي‌خوانند اول‌ مي‌گويند «اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ رجيم‌». يعني‌ در آن‌ وقتي‌ كه‌ شما مي‌خواهي‌ با خدا حرف‌ بزني‌ حتي‌، خدا ميخواهد با تو حرف‌ بزند‌، بايد از شيطان‌ خودت‌ را دور نگه‌ بداري‌. به‌ خدا پناه‌ ببري‌ از شر شيطان‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ شيطان‌ اگر آمد دخالت‌ كرد در همين‌ قرآن‌ خواندن‌ تو، گاهي‌ مي‌شود‌ كه‌ همين‌ قرآن‌ تو را لعنت‌ ميكند‌. «رب تال قرآن‌ و القرآن‌ يلعنه‌». چه‌ بسا خوانندگان‌ قرآن‌ هستند كه‌ قرآن‌ لعنتشان‌ ميكند‌ و عمل‌ به‌ قرآن‌ نمي‌كنند و شيطان‌ را از خودشان‌ دور نكردند.

 من‌ يك‌ وقتي‌ در تهران‌ در محضر مرحوم‌ علامة‌ اميني‌ رضوان‌ الله‌ تعالي‌ عليه‌ بودم‌. ايشان‌ خيلي‌ به‌ من‌ لطف‌ داشتند. تازه‌ اين‌ قرآنها و نوارهاي‌ عبد الباسط‌ آمده‌ بود در ايران‌. گذاشتند در مجلس‌ بخواند‌. مرحوم‌ علامة‌ اميني‌ اشاره‌ كرد كه‌ برداريد، نخواند‌. خوب‌ اطاعت‌ كردند اهل‌ مجلس‌. من‌ چون‌ اظهار لطفي‌ به‌ من‌ داشتند، از ايشان‌ سؤال‌ كردم‌ چرا؟ خوب‌ قرآن‌ مي‌خواند‌. گفت‌ اولا اين‌ مرد سني‌ است‌. اين‌ از آن‌ كساني‌ است‌ كه‌ وقتي‌ قرآن‌ ميخواند‌ قرآن‌ لعنتش‌ ميكند‌. كسي‌ كه‌ بزرگترين‌ مسائل‌ قرآن‌ را توجه‌ به آن ‌ نداشته‌ باشد و آن‌ مسئلة‌ امامت‌ و ولايت‌ باشد‌ و بزرگترين‌ مسئلة‌ كه‌« عم‌ يتسائلون‌ عن‌ النبأ العظيم‌». خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ نبأ عظيم‌، اسم‌ خبر امامت‌ و مسئلة‌ امامت‌ را فرموده‌، اين‌ را متوجه‌ نباشد‌؛ قرآن‌ لعنتش‌ ميكند‌. در مرحلة‌ دوم‌ ايشان‌ وقتي‌ خوبتر قرآن‌ مي‌خواند كه‌ يك‌ مقدار مشروب‌ خورده‌ باشد‌. ايشان‌ مي‌فرمودند. مشروب‌ خورده‌ باشد‌ و بعد قرآن‌ بخواند‌. من‌ البته‌ اين‌ حرف‌ خوب‌ ما را خيلي‌ تحت‌ تأثير قرار داد. ولي‌ يك‌ مسئله‌اي‌ كه‌ بعد براي‌ خود من‌ پيش‌ آمد و با يكي‌ از دوستانم‌ كه‌ از علما بود، صحبت‌ كردم‌ گفتم‌ خوب‌ حالا اينكه‌ نوار است‌ باصطلاح‌. اينكه‌ عبد الباسط‌ نيست‌. به‌هرحال‌ نواري‌ است‌ از روي‌ نوار شايد ده‌ تا نوار فاصله‌ دارد‌ با خود عبد الباسط‌. ايشان‌ گفت‌ اگر اينطور نبود، علامه‌ اميني‌ نبود. يك‌ جملة‌ جالبي‌، ما در مقابل‌ دشمن‌ اين‌ تعصب‌ را نداشته‌ باشيم‌، اين‌ غيرت‌ را نداشته‌ باشيم‌. تعصب‌ نبايد گفت‌ چون‌ آن‌ از عصبيت است‌. ولي‌ بايد گفت‌ غيرت‌ را اگر نداشته‌ باشيم‌، نمي‌توانيم‌ با دشمنمان‌ مبارزه‌ كنيم‌. نمي‌توانيم‌ يك‌ فرد قوي‌ در دين‌ باشيم‌. قدرت‌ و شجاعت‌ و شهامت‌ اسلاميمان‌ تضعيف‌ مي‌شود‌. بايد برايمان‌ حساسيت‌ داشته‌ باشد‌.

 صدق‌ الله‌ علي‌ العظيم‌، هيچ‌ مربوط‌ به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ علي‌ الظاهر نيست‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ خداي‌ علي‌ عظيم‌ راست‌ گفته‌، اين است‌ معنايش‌ ديگر‌. راست‌ گفت‌ خداي‌ علي‌ عظيم‌. من‌ يك‌ نفر از علماي‌ محترم‌ را ديدم‌ تا قرآني‌ خواند ميشد كه‌ در آنجا گفته‌ مي‌شود‌ صدق‌ الله‌ العظيم‌، ايشان‌ ناراحت‌ مي‌شد، رنگش‌ مي‌پريد، بدنش‌ مي‌لرزيد. چرا اين‌ كلمة‌ علي‌ كه‌ در قرآن‌ هم‌ هست‌، علي‌ العظيم‌ در قرآن است‌، اينها روي‌ لجاجت‌ برداشتند. چرا نمي‌گويند صدق‌ الله‌ العلي‌ العظيم‌؟ اگر اينطور ما شهامت‌ نداشته‌ باشيم‌، اينطور تعصب‌ نداشته‌ باشيم‌، حالا هر چه‌ مي‌خواهيد اسمش‌ را بگذاريد، اينطور غيرت‌ باطني‌ نداشته‌ باشيم‌، باور كنيد امروز اسمي‌ و نامي‌ از شيعه‌ نبود. شيعة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ السلام‌ بايد مثل‌ خود علي‌ بن‌ ابيطالب‌ در راه‌ دينش‌ قوي‌ باشد‌. يك‌ قدرتي‌ از خودش‌ نشان‌ بدهد‌ كه‌ دشمن‌ از دستبرد به‌ دينش‌ مأيوس‌ بشود‌. اليوم‌ آن‌ روزي‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليهم‌ السلام‌ را روي‌ دست‌ بلند كرد، روز غدير خم‌، آياتي‌ نازل‌ شد. يكي‌ از آن‌ آيات‌ اين است‌ كه‌ «اليوم‌ يأس‌ الذين‌ كفروا عن‌ دينكم‌». حالا كه‌ خدا علي‌ را به عنوان‌ جانشين‌ خودش‌ و حافظ‌ دينش‌ به‌ مردم‌ معرفي‌ كرده‌ و او را نگهبان‌ دين‌ قرار داده‌، كفار از دستبرد به‌ اين‌ دين‌ مأيوس‌ شدند.

 آنچنان‌ علي‌ قوي است‌، آنچنان‌ شجاع‌ است‌، آنچنان‌ حافظ‌ دين‌ است‌ كه‌ خودش‌، حسنينش‌، از همه‌ بالاتر محبوبه‌اش‌، فاطمة‌ اطهر سلام‌ الله‌ عليها را حاضره‌ در راه‌ دين‌ فدا كند‌. شما فكر مي‌كنيد كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ آن‌ ساعتي‌ كه‌ آمدند در خانه‌اش‌ و در خانه‌اش‌ را سوزاندند و آتش‌ به‌ در خانه‌اش‌ زدند، اطلاع‌ از آنچه‌ كه‌ مي‌خواهد واقع‌ بشود‌ نداشت‌؟ فرمان‌ پيغمبر اكرم‌ بود.« ما آتاكم‌ الرسول‌ فخذوه‌ و ما نهاكم‌ عنه‌ فانتهوا». هر چه‌ پيغمبر فرموده‌ است‌ و براي‌ شما آورده‌ است‌ بگيريد. دستورات‌ رسول‌ اكرم‌ را گوش‌ بدهيد. «اطيعوا الله‌ و اطيعوا الرسول‌». اطاعت‌ كنيد خدا را و اطاعت‌ كنيد رسول‌ را. حالا در هر چه‌ باشد. پيغمبر اكرم‌ فرموده‌ نبايد دست‌ به‌ شمشير ببري‌. خود علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نصف‌ از آن‌ نوري‌ است‌ كه‌ خدا در اول‌ ايجاد خلق‌، خلق‌ فرموده‌. همه‌ چيز را خودش‌ ميداند، مصالح‌ را خودش‌ مطلع‌ است‌. تعبد تنها نيست‌. مي‌فهمد چه‌ بايد بكند. دين‌ خدا امروز بايد بوسيلة‌ صبر علي‌ بن‌ ابيطالب‌ حفظ‌ بشود.«صبرت‌ و في‌ العين‌ قضا و في‌ الحلق‌ شجا». من‌ صبر كردم‌ در حالي‌ كه‌ مثل‌ كسي‌ بودم‌ كه‌ در چشمم‌ خار رفته‌ و در گلويم‌ استخوان‌ گير كرده‌ و اينطور صبر بايد بكند، در مقابل‌ اينها صبر كردم‌.

 يك‌ چنين‌ وضعي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ در مقابل‌ دين‌ خدا دارد. در مقابل‌ مذهب‌ شيعه‌ دارد. در مقابل‌ ذات‌ اقدس‌ متعال‌ دارد. شيعة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هم‌ بايد همينطور باشد‌. شجاع‌ باشد‌، در راه‌ دينش‌ همه‌ چيز را فدا كند. شما شايد فكر كنيد كه‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر، دو واجب‌ معمولي است‌. دو واجبي‌ است‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر كه‌ اساس‌ دين‌ روي‌ اين‌ قرار گرفته‌. اساس‌ دين‌ مقدس‌ اسلام‌ روي‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر قرار گرفته‌. شما فكر مي‌كنيد معروف‌ يعني‌ واجبات‌ و منكر هم‌ يعني‌ محرمات‌. اگر مي‌خواستند اينطور بيان‌ كنند مي‌گفتند كه‌ امر به‌ واجبات‌ و نهي‌ از محرمات‌. اما گفتند معروف‌. منكر. معروف‌ يعني‌ آنچه‌ شناخته‌ شده‌ است‌ كه‌ مال‌ دين است‌. چه‌ شناخته‌ شده‌ كه‌ مال‌ دين است‌؟ شما بايد به‌ آنها امر كنيد. اعتقادات‌ را شامل‌ مي‌شود‌، واجبات‌ را شامل‌ مي‌شود‌، مستحبات‌ مسلم است‌ را شامل‌ مي‌شود‌، مكروهات‌ مسلم است‌ را در نهي‌ از منكر شامل‌ مي‌شود‌، محرمات‌ شاملش‌ مي‌شود‌، كارهاي‌ بد، اخلاقیات‌ زشت‌، اينها را در نهي‌ از منكر شامل‌ مي‌شود‌ و تمام‌ مسائل‌ دين‌ را ميگيرد‌. امر به‌ معروف‌ يعني‌ اعتقادات‌، اخلاقیات‌ و واجبات‌ و مستحبات‌. نهي‌ از منكر يعني‌ جهل‌ها و ناداني‌ها و عدم‌ اعتقادها و اخلاق‌ رذيله‌ و محرمات‌ و مكروهات‌. بنابراين‌ تمام‌ چيزها را امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر شامل‌ مي‌شود‌. «و المؤمنون‌ و المؤمنات‌ بعضهم‌ اولياء بعض‌ يأمرون‌ بالمعروف‌ و ينهون‌ عن‌ المنكر.» زنهاي‌ مؤمنه‌ و مردهاي‌ مؤمن‌، اينها يكي‌ از واجباتشان‌، يكي‌ از فروع‌ دينشان‌، اين‌ است‌ كه‌ امر به‌ معروف‌ كنند. اگر يك‌ نقصي‌ در دوستتان‌ مي‌بينيد، يك‌ عقيدة‌ زشت‌ و باطلي‌ در او ديديد، يك‌ صفت‌ رذيله‌اي‌ در او ديديد، يك‌ كار حرامي‌ در او ديديد، بايد او را نهي‌ كنيد. مكروه‌ هم‌ حتي‌ اگر طوري‌ است‌ كه‌ به‌ اصطلاح‌ از شما حرف‌ گوش‌ ميكند‌ و ماية‌ كمال‌ او است‌، او را هم‌ بايد از او نهي‌ كنيد. و اگر در او يك‌ واجبي‌ را ديديد ترك‌ ميكند‌، يك‌ عقيده‌اي‌ بايد داشته‌ باشد‌ كه‌ ندارد‌، يك‌ صفت‌ حميده‌اي‌ كه‌ بايد داشته‌ باشد‌ و ندارد‌، اگر در او هم‌ اين‌ نوع‌ چيزها را ديديد، بايد به او ‌ امر كنيد. اگر اين‌ كار را كرديد شما ولي‌ او مي‌شويد. بعضهم‌ اولياء بعض‌. چرا؟ براي‌ اينكه‌ شما امر به‌ معروف‌ و نهي‌ ازمنكر كرديد و ولي‌ او هستيد. خدا ولايت‌ را به‌ افراد مؤمن‌ ثواب‌ كار عنايت‌ كرده‌. يعني‌ هر كسي‌ كه‌ اهل‌ گناه‌ و معصيت‌ هست‌ در مقابل‌ كسي‌ كه‌ او را نهي‌ از منكر ميكند‌، بايد اطاعت‌ كند‌ و او ولي‌ او است‌. ولي‌ مؤمن‌ كيست؟ آن‌ كسي‌ كه‌ به او ‌ امر ميكند‌ كه‌ فلان‌ كار خوب‌ را انجام‌ بدهد‌. ولي‌ مؤمن‌ كيست‌؟ آن‌ كسي‌ كه‌ نهي‌ ميكند‌ كه‌ فلان‌ كار بد را انجام‌ ندهد‌. بنابراين‌ آن‌ انساني‌ پر ارزش‌ است‌ كه‌ قوي‌ باشد‌ و تنها به‌ اعمال‌ خودش‌ اكتفا نكند‌. نگويد‌ من‌ را كه‌ توي‌ قبر او نمي‌گذارند. توي‌ همين‌ قبر خودت‌ مي‌آيند عذابت‌ مي‌كنند بخاطر امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر نكردنت‌. انسان‌ نگويد به‌ من‌ چه‌ ارتباطي‌ دارد‌؟ و همة‌ اينها سرپوش‌ ضعف‌ ما است‌. آقا چرا امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر نكردي‌؟ مي‌گويد‌ به‌ من‌ چه‌، گوش‌ نمي‌دهند، من‌ چه‌كار دارم‌ به‌ اينكارها. اينها سرپوش است‌ براي‌ ضعف‌. انسان‌ ضعفش‌ را مي‌خواهد جبران‌ كند‌، نگويد‌ من‌ ضعيفم‌، اين‌ حرفها را مي‌زند‌. انسان‌ مؤمن‌ بايد در هر حال‌ قوي‌ باشد‌. اگر يك‌ روز هم‌ گفتند به‌ شما كه‌ تقيه‌ بكنيد، تقيه‌ يك‌ مسئلة‌ ديگر است‌. تقيه‌ در حقيقت‌ خود نگهداري‌ است‌ از كاري‌ كه‌ اين‌ اصل‌ معناي‌ تقيه‌ است‌، دقت‌ كنيد. كه‌ انسان‌ خودش‌ را نگه‌ بدارد از چيزي‌ كه‌ ضررش‌ بيشتر از نفعش است‌. آمده‌ در يك‌ راهي‌ قرار گرفته‌ كه‌ اگر جلو برود‌ ضرر بيشتر دارد‌ تا نفعي‌ كه‌ مي‌خواهد بردارد‌. با كمال‌ قدرت‌ هم‌ دارد‌ مي‌رود‌ جلو، اما ضررش‌ بيشتر از نفعش است‌. اين‌ كار را گفتند نكن‌. اين‌ را هر عقلي‌ مي‌گويد‌ نكن‌، هر عاقلي‌ مي‌گويد‌ نكن‌. تقيه‌ به‌ معناي‌ خود نگهداري است‌. از لفظ‌ تقيه‌ اين‌ معنا برداشت‌ مي‌شود‌. خودت‌ را نگهدار از ضرري‌ كه‌ در مقابل‌ نفعي‌ نيست‌ و اگر نفعي‌ هست‌، اندك است‌. از أن‌ خودت‌ را حفظ‌ كن‌. اين‌ معناي‌ تقيه‌ است‌. شما اين‌ معنا را برداريد و هر جا مي‌توانيد از آن‌ استفاده‌ كنيد و استعمال‌ كنيد. شما در ميان‌ يك‌ مشت‌ مخالفين‌ قرار گرفتيد. اگر مطابق‌ وضع‌ آنها عمل‌ نكنيد، شما را مي‌كشند و هيچ‌ خبري‌ هم‌ به‌ كسي‌ نمي‌دهند و هيچ‌ موجي‌ هم‌ ايجاد نميكند‌. اينجا گفتند تقيه‌ كن‌. اما اگر يك‌ موجي‌ ايجاد ميكند‌، دنيا را تكان‌ ميدهد‌، اينجا، بعضي‌ از مردم‌ زمان‌ سيد الشهداء عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ حتي‌ برادرش‌ محمد بن‌ حنفيه‌ عرض‌ كرد كه‌ نرو، كربلا نرو. اينجا بگوييم‌ حضرت‌ تقيه‌ نكرد. نه‌ حضرت‌ سيد الشهداء يك‌ موجي‌ در عالم‌ حيات‌ و بشريت‌ ايجاد كرد كه‌ تا قيامت‌ اين‌ موج‌ تلاطم‌ دارد‌. تا زماني‌ كه‌ ظهور حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفدا اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌، به‌ وقوع‌ بپيوندد، تا آن‌وقت‌ اين‌ موج‌ هست‌. موج‌ هست‌.

 حتي‌ ظهور حضرت‌ آن‌ نقطة‌ حساسش‌، طلب‌ خون‌ سيد الشهدا است‌. در قرآن‌ مجيد خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد «فمن‌ قتل‌ مظلوما فقد جعلنا لوليه‌ سلطانا». اين‌ آيه‌ در تفسير و تأويلي‌ كه‌ هست‌ كه‌ منظور از كشته‌ شدة‌ مظلوم‌، حضرت‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ است‌ و ولي‌ دم‌ فرزند رشيدش‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ ارواحنا لتراب‌ مقدمه‌ الفداء است‌ و جمله‌اي‌ كه‌ در همين‌ دعاي‌ ندبه‌ شما روزهاي‌ جمعه‌ مي‌خوانيد. مي‌گوييد «اين‌ الطالب‌ بدم‌ المقتول‌ بكربلا». كجا است‌ آن‌ كسي‌ كه‌ طلب‌ كند خون‌ كسي‌ كه‌ كشته‌ شده‌ است‌ در كربلا. و در علائم‌ ظهور و وقتي‌ كه‌ حضرت‌ صداي‌ نازنينش‌ را بلند مي‌كند و مي‌فرمايد، اول‌ خودش‌ را معرفي‌ ميكند‌: الا يا اهل‌ العالم‌ انا امامكم‌ المنتظر. من‌ امام‌ منتظر شما هستم‌ و جملة‌ بعدي‌ من‌ عين‌ جملات‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ را چون‌ دلم‌ نمي‌خواهد كم‌ و زياد كنم‌، حفظ‌ هم‌ نكردم‌، نمي‌خواهم‌ عرض‌ كنم‌، زياد است‌. «علي‌ ان‌ جدي‌ الحسين‌ قتلوه‌ عطشانا».(قطع‌ صداي‌ نوار)

 او را بيان‌ كند‌، به‌ مقام‌ مقدسش‌ جسارت‌ كرده‌ و مطالبي‌ از اين‌ قبيل‌. چند جمله‌ پشت‌ سر هم‌ دارد كه‌ مي‌بينيد بزرگترين‌ مسئله‌ در زمان‌ ظهور حتي‌، بزرگترين‌ مسئله‌، مسئلة‌ شهادت‌ حضرت‌ سيد الشهدا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ است‌ و كربلا است‌. ببينيد چه‌ موجي‌ ايجاد كرده‌. حالا اگر محمد بن‌ حنفيه‌ عرض‌ مي‌كرد آقاجان‌ تقيه‌ گفتند بكنيد. من‌ مي‌گويم‌ تقيه‌ سيد الشهدا در همين‌ بود. يعني‌ نگهداري‌ خودش‌ در كاري‌ كه‌ ضررش‌ زياد باشد‌ و نفعي‌ هم‌ در مقابل‌ نداشته‌ باشد‌، همين‌ بود كه‌ بيايد در كربلا كشته‌ بشود. و لذا امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ مي‌فرمايد: «التقية‌ ديني‌ و دين‌ آبائي‌». تقيه‌ روش‌ من است‌، راه‌ و روش‌ من‌، دين‌ يعني‌ راه‌ و روش‌، راه‌ و روش‌ من است‌ و راه‌ و روش‌ آباء من‌. آباء من‌ همه‌شان‌ تقيه‌ مي‌كردند. تقيه‌ به‌ معناي‌ ترس‌ نيست‌. تقيه‌ به‌ معناي‌ فكر، عقل‌، هوش‌ و توجه‌ به‌ حقايق‌ است‌.

 از مسائل‌ بسيار مهم‌ تزكية‌ نفس‌ و كمالات‌ روحي‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ قوي‌ باشد‌. قوي‌ باش‌. بايد يك‌ مؤمن‌ قوي‌ باشد‌ و بهيچ‌ وجه‌ متزلزل‌ در هيچ‌ چيز نباشد‌. منافقين‌ از خصوصياتشان‌ اين است‌ كه‌ «و اذا لقوا الذين‌ آمنوا قالوا آمنا.» وقتي‌ كه‌ با مؤمنين‌ نشستند مي‌گويند‌ ما ايمان‌ داريم‌. وقتي‌ كه‌ با منافقين‌ و فساق‌ و شياطين‌ نشستند، «انّا معكم‌». يك‌ عده‌ هستند وقتي‌ انسان‌ به‌ آنها مي‌گويد‌ كه‌ با رفيقهاي‌ بد حركت‌ نكنيد، مي‌گويد‌ رفيق‌ بد، درسته‌ اين‌ رفقا بد هستند ولي‌ آدمهاي‌ گرمي‌ هستند. رفيق‌ بد آقايان‌، من‌ جدا عرض‌ مي‌كنم‌. حالا در هر وضعي‌ كه‌ باشد‌، كسي‌ كه‌ غيبت‌ ميكند‌ آدم‌ بديه‌ با او‌ ننشينيد. مشروبخوار اينقدر بد نيست‌ كه‌ غيبت‌ كننده‌ بد است‌. به‌ صريح‌ روايات‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ مشروبخوار را خداي‌ تعالي‌ در قرآن‌ عذابش‌ را معرفي‌ كرده‌ و غيبت‌ هم‌ عذابش‌ معلوم است‌. غيبت‌ بدتر از زنا است‌، بدتر از شرب‌ خمر است‌، حتي‌ زناي‌ با محارم‌ در خانة‌ كعبه‌. اگر يكي‌ را ديديد نه‌ اهميت‌ نميدهد‌، وقتي‌ حرف‌ مردم‌ مي‌شود‌، مي‌نشيند‌ مذمت‌ مردم‌ را ميكند‌. بعضي‌ها مي‌گويند غيبتش‌ نباشد‌، خيال‌ ميكنند با اين‌ جمله‌ درست‌ مي‌شود‌. بعضي‌ها اين‌ را هم‌ نمي‌گويند. با غيبت‌ كننده‌ ننشينيد. اين‌ رفيق‌ بد است‌، اينها شياطينند. يعني‌ نتيجة‌ غيبت‌ كه‌ او انجام‌ ميدهد، دامنگير شما هم‌ مي‌شود‌. همان‌ گناهي‌ كه‌ پاي‌ غيبت‌ كننده‌ نوشته‌ مي‌شود‌ كه‌ بدتر از زنا است‌، براي‌ شنونده‌ هم‌ كه‌ نشسته‌ و سر تكان‌ ميدهد‌ هست‌. با آدمهايي‌ كه‌ معصيت‌ علني‌ مي‌كنند ننشينيد ولو اينكه‌ معصيت‌ بزرگ‌ نباشد‌. بجهت‌ اينكه‌ اين‌ پردة‌ عفت‌ و حجابش‌ پاره‌ شده‌. اين‌ با خدا رسما مبارزه‌ كرده‌. اينها شياطينند. خلوت‌ با اينها، خلوت‌ منظور اين‌ نيست‌ كه‌ دو تايي‌ مثلا توي‌ يك‌ اطاق‌ تنها. يعني‌ اينكه‌ جائي‌ كه‌ غريبه‌اي‌ ديگر نيست‌. اينجا افرادي‌ كه‌ هستند همه‌ غيبت‌ كننده‌ و غيبت‌ شنونده‌ هستند، همه‌ سر و تن‌ همند. همه‌ مثل‌ همند. اين‌ خلوت‌ با شياطين است‌. «.و اذا خلوا الي‌ شياطينهم‌» اگر شما با زبان‌ نگوييد من‌ با شما هستم‌، عملا گفتيد. فكر نكنيد بايد اول‌ كه‌ وارد مي‌شويد بگوييد ما باشمائيم‌. نه‌ لازم‌ نيست‌. هميني‌ كه‌ وارد شدي‌ در مجلس‌ نشستي‌ و امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر هم‌ نمي‌كني‌، همين‌ زبان‌ حالت‌ است‌ كه‌ من‌ با شما هستم‌.

 شما توي‌ تظاهرات‌ كه‌ راه‌ مي‌افتاديد، لازم‌ نبود كه‌ از دور كه‌ مي‌آمديد بگوييد ما هم‌ هستيم‌. نه‌ همينكه‌ آمديد در تظاهرات‌، حالا اگر تظاهراتي‌ بود عليه‌ اسلام‌ در قبل‌ از انقلاب‌، شما عليه‌ اسلام‌ بوديد. اگر تظاهراتي‌ بود به‌ له‌ اسلام‌، جزء اسلام‌ بوديد. همانقدر كه‌ راه‌ افتاديد شما با آنها هستيد. حالا در دلتان‌ هم‌ نخواسته‌ باشيد حتي‌، با آنها هستيد. سياهي‌ لشگريد. انسان‌ را گاهي‌ در روايات‌ هست‌ كه‌ شخص‌ معصيتكار توي‌ يك‌ مجلسي‌ كه‌ حاضر ميشد، ائمه‌ يا پيغمبر اكرم‌ بيرونش‌ مي‌كردند مي‌گفتند دور شو از ما مي‌ترسيم‌ خدايي‌ بلايي‌ بر تو نازل‌ كند‌ دامن‌ ما را هم‌ بگيرد‌. اينطوري است‌. «انا معكم‌». زبان‌ حالتان‌ اين‌ است‌ كه‌ من‌ با شما هستم‌. چرا؟ از كجا من‌ با آنها هستم‌؟ همينكه‌ نشستي‌ و داري‌ گوش‌ ميدهي‌. تو اظهار تنفر نمي‌كني‌. خودت‌ را از اينها جدا نمي‌كني‌. «انا معكم‌».

 خوب‌ پس‌ چرا گاهي‌ با آنها هستي‌؟ «انما نحن‌ مستهزؤن‌». اينجا معنايي‌ دارد‌ مستهزؤن‌. ما استهزاء كننده‌ هستيم‌. استهزاء كنندة‌ آنها يا استهزاء كنندة‌ خودت‌؟ اكثرا انسان‌ خودش‌، خودش‌ را استهزا ميكند‌. واقعا مفتضح‌ است‌ كسي‌ كه‌ هر روزي‌ در يك‌ لباسي‌ هست‌. يكي‌ از آفات‌ موفقيت‌ به‌ كمالات‌ روحي‌ همين‌ است‌ كه‌ انسان‌ يك‌ روزي‌ علاقة‌ به‌ تقوا داشته‌ باشد‌، يك‌ روز هم‌ علاقه‌ نداشته‌ باشد‌، ضعف‌ داشته‌ باشد‌. يك‌ روز آمده‌ با كمال‌ اشتياق‌، اظهار ارادت‌ ميكند‌ به‌ خدا و دين‌ و قرآن‌ و حضرت‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ له‌ الفداء. يك‌ وقت‌ هم‌ نه‌ هيچ‌ اظهار علاقه‌ نميكند‌. عادي‌ شده‌. اين‌ از آفات‌ موفقيت است‌. هر دو زحمتش‌ باطل‌ مي‌شود‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ آن‌ كارش‌ هم‌ ناتمام‌ و ناكام‌ گذاشته‌ اين‌ كارش‌ هم‌ كه‌ اينطوري است‌.

 بنابراين‌ از اين‌ حالت‌ خيلي‌ خودتان‌ را دور نگه‌ داريد. اين‌ آية‌ شريفه‌ مي‌فرمايد «و اذا لقوا الذين‌ آمنوا قالوا آمنا و اذا خلوا الي‌ شياطينهم‌ قالوا انا معكم‌.» حالا يا با زبان‌ حال‌ مي‌گويند، يا با زبان‌ قال‌ مي‌گويند فرقي‌ نميكند‌. مي‌گويند‌ ما با شما هستيم‌. «انما نحن‌» ما مستهزء هستيم‌. خدا هم‌ كمك‌ ميكند‌ به‌ اينها. كمك‌ اينطوري‌. خدا هم‌ استهزائشان‌ ميكند‌. خدا هم‌ مسخرشان‌ ميكند‌. خدا هم‌ سرشان‌ را گيج‌ مي‌كند‌، حواسشان‌ را پرت‌ ميكند‌، مفتضحشان‌ ميكند‌ و مي‌كشاندشان‌ در بدبختي‌ و بيچارگي‌. خودشان‌ هم‌ ممكن است‌ متوجه‌ نباشند. خيلي‌ بايد مواظب‌ بود.

 من‌ يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ به‌ اكثر افرادي‌ كه‌ مي‌خواهند هميشه‌ به‌ كمال‌ موفق‌ در راه‌ كمال‌ باشند، يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ به آنها‌ توصيه‌ مي‌كنم‌ اين است‌ كه‌ يك‌ دستتان‌ به‌ دامن‌ امام‌ زمانتان‌ باشد‌. به‌ اين‌ صراط‌ مستقيم‌. آقاجان‌ يا صاحب‌ الزمان‌ دست‌ ما را بگير. يا بقية‌ الله‌ ما نمي‌توانيم‌ در اين‌ دنيا خودمان‌ را كنترل‌ كنيم‌. اين همه‌ مظاهر فساد، اين همه‌ گرفتاري‌ها، اين همه‌ بدبختيها، اين همه‌ ماية‌ غفلت‌ از ياد خدا. چقدر ما وسيلة‌ غفلت‌ داريم‌. شما همين‌ الان‌ كه‌ اينجا نشستيد، به‌ هر جا نگاه‌ كنيد ماية‌ غفلت‌ از ياد خدا است‌. با هر چيزي‌ انسان‌ غافل‌ مي‌شود‌ از خدا. ولي‌ اگر انسان‌ دلش‌ را تسليم‌ پروردگار كند‌، دلش‌ را به‌ خدا بسپرد‌. داراي‌ خلوص‌ بشود‌، داراي‌ اخلاص‌ بشود‌، قلبش‌ پاك‌ بشود‌، آن‌وقت‌ هر چيزي‌ او را غافل‌ نميكند‌. بلكه‌ همه‌ چيز را مربوط‌ به‌ پروردگار ميداند‌. محب‌ خدا و محب‌ دنيا فرقشان‌ اين است‌ كه‌ آني‌ كه‌ به‌ خدا علاقه‌ دارد‌ و محبت‌ دارد‌، هر چيزي‌ را دوست‌ دارد‌ منتهي‌ براي‌ خدا و روي‌ حساب‌ خودش‌. شما علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را دوست‌ داريد، مي‌بينيد محبتتان‌ تنظيم‌ شده‌. در صحن‌ را كمتر از در حرم‌ دوست‌ داريد. در حرم‌ را كمتر از ضريح‌ دوست‌ داريد. ضريح‌ را كمتر از قبر مطهر دوست‌ داريد و خود امام‌ رضا را بيشتر از همه‌ دوست‌ داريد. ببينيد تنظيم‌ شده‌. بجهت‌ اينكه‌ محبتتان‌ رفته‌ روي‌ نقطة‌ حساس‌ و خود حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌. يادتان‌ نمي‌خواهد بدهند كه‌ در صحن‌ را بايد كمتر دوست‌ داشته‌ باشي‌ تا در حرم‌. لازم‌ نيست‌ خودش‌ تنظيم‌ مي‌شود‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ محبت‌ تمركز پيدا كرده‌. اما وقتي‌ كه‌ انسان‌ محبتش‌ تمركز پيدا نميكند‌، تمركز به‌ پروردگار پيدا نميكند‌.

 بچة‌ خردسالي‌ بود كنار خيابان‌ ايستاده‌ بود، كنار كوچه‌ ايستاده‌ بود، پيغمبر اكرم‌ صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌ اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌، عبور مي‌فرمودند، حضرت‌ فرمود: پسر من‌ را بيشتر دوست‌ داري‌ يا پدرت‌ را؟ گفت‌ شما را. من‌ را بيشتر دوست‌ داري‌ يا مادر؟ شما را. هر چه‌ حضرت‌ سؤال‌ كرد گفت‌ شما را. من‌ را بيشتر دوست‌ داري‌ يا خدا را. گفت‌ خدا را. شما را هم‌ كه‌ دوست‌ دارم‌ به‌ خاطر خدا دوست‌ دارم‌. بعد پيغمبر اكرم‌ به‌ افراد فرمود اينطور خدا را دوست‌ داشته‌ باشيد. همه‌ چيزها را به‌ خاطر خدا دوست‌ دارد‌. طبعا آنچه‌ كه‌ بيشتر به‌ خدا نزديكه‌، انسان‌ بيشتر دوستش‌ دارد‌. آني‌ كه‌ كمتر به‌ خدا نزديك است‌ كمتر دوست‌ دارد‌. حالا «ولو آبائكم‌ او ابنائكم‌ او اموال‌ الطرفتموها، او تجارة‌ مثلا تخشان‌ كسادها،» هر چه‌ مي‌خواهد باشد‌، شما وقتي‌ كه‌ خدا را دوست‌ داشته‌ باشي‌، نقطة‌ حساس‌ و تمركز محبتتان‌ به‌ خدا پيدا شد، طبعا هر چيزي‌ را به‌ حد خودش‌ انسان‌ دوست‌ دارد‌.

 مي‌بيند‌ كه‌ فرزندش‌ را، حضرت‌ يعقوب‌ براي‌ فرزندش‌ چهل‌ سال‌ گريه‌ كرد. «حتي‌ ابيضت‌ عيناه‌ من‌ الحزن‌». تا چشم‌هايش‌ سفيد شد از بس‌ كه‌ محزون‌ بود. خدا يك‌ كلمه‌ به او ‌ دعوا نكرد. هيچ‌ جا نداريم‌. بلكه‌ مدحش‌ هم‌ كرد. اما حضرت‌ نوح‌ بچه‌اش‌ دارد‌ غرق‌ مي‌شود‌، رفته‌ سر كوه‌ مي‌گويد‌ «سآوي‌ الي‌ جبل‌ يعصمني‌ من‌ الماء». من‌ پناه‌ مي‌برم‌ به‌ كوه‌ تا از غرق‌ شدن‌ نجات‌ پيدا كنم‌. حضرت‌ نوح‌ مي‌گويد‌:« ان‌ ابني‌ من‌ اهلي‌». خدايا بچة‌ من هم‌ از اهل‌ من است‌ ديگر‌. بينيد خيلي‌ كم است‌. خيلي‌ كم‌ رنگ‌ به او ‌ اظهار محبت‌ كرده‌. خيلي‌ كم‌. خداي‌ تعالي‌ با تندي‌، با خشونت‌ مي‌شود‌ گفت‌، از جاهايي‌ است‌ كه‌ با پيغمبرها تند صحبت‌ كرده‌ پروردگار كه‌ مي‌فرمايد:« انه‌ ليس‌ من‌ اهلك‌. انه‌ عمل‌ غير صالح‌». چرا يك‌ حرفي‌ را كه‌ نمي‌داني‌ مي‌زني‌؟ «اني‌ اعظك‌ ان‌ تكون‌ من‌ الجاهلين‌». من‌ تو را موعظه‌ مي‌كنم‌ كه‌ از جهال‌ نباشي‌. چرا به‌ حضرت‌ يعقوب‌ نگفت‌؟ براي‌ اينكه‌ يعقوب‌ يوسف‌ را براي‌ خدا دوستش‌ داشت‌. ولي‌ نمي‌شود‌ فرزند معصيتكار كافر را كسي‌ براي‌ خدا دوست‌ داشته‌ باشد‌. اين‌ محبت‌ غير خدايي‌. البته‌ حضرت‌ نوح‌ اينجا توجيهاتي‌ دارد‌. ولي‌ محبت‌ غير خدايي‌ را دارد‌ باصطلاح‌ تربيت‌ ميكند‌ ما را كه‌ نداشته‌ باشيم‌. يك‌ كلمه‌. محبت‌ انسان‌ اگر تنظيم‌ شد اينجوري‌ مي‌شود‌. فرزند باشد‌، طرفدار دين‌ و خدا و امام‌ زمان‌ هستي‌، دوستت‌ دارم‌. مخالف‌ دين‌ و خدا و امام‌ زمان‌ هستي‌، دوستت‌ ندارم‌. هر كه‌ مي‌خواهد باشد‌. اين‌ معناي‌ محبت‌ به‌ خدا است‌. اين‌ معناي‌ استقامت است‌، اين‌ معناي‌ قوي‌ بودن‌ يك‌ مؤمن است‌. يك‌ مؤمن‌ بايد اينطور قوي‌ باشد‌. «و اذا لقوا الذين‌ آمنوا قالوا آمنا و اذا خلوا الي‌ شياطينهم‌ قالوا انا معكم‌ انما نحن‌ مستهزؤن‌. الله‌ يستهزي‌ء بهم‌ و يمدهم‌ في‌ طغيانهم‌ يعمهون‌.» خدايا به‌ حق‌ اوليائت‌ و به‌ حق‌ امام‌ عصر ارواحنا فداه‌ «و بحقك‌ عليهم‌»، محبت‌ ما را نسبت‌ به‌ امام‌ زمانمان‌ هر چه‌ بيشتر در قلبمان‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌. خدايا چشم‌هايمان‌ را به‌ جمال‌ حضرتش‌ روشن‌ و منور بفرما. الهي‌ آمين‌. پروردگارا به‌ آبروي‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ قسمت‌ مي‌دهيم‌ ما را از ياران‌ خوب‌ آن‌ حضرت‌ قرار بده‌. الهي‌ آمين‌.

 دهم‌ اين‌ ماه‌، روز، نمي‌دانم‌ امروز چندم‌ ماه‌ ربيع‌ الثاني است‌؟ دوازدهم‌. دو روز قبل‌، مصيبت‌ توپ‌ بندي‌ بر گنبد حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا بوده‌. اتفاقا هم‌ در زمان‌ شوروي‌ها هم‌ در زمان‌ رضا خان‌ كه‌ حرم‌ مقدس‌ را به‌ توپ‌ بستند و جمع‌ زيادي‌ را در حرم‌ مطهر بشهادت‌ رساندند، هر دو در دهم‌ ربيع‌ الثاني‌ بوده‌. و سابقا در روز دهم‌ ربيع‌ الثاني‌ مشهدي‌ها دسته‌ جاتي‌ حركت‌ مي‌دادند و بعنوان‌ عاشوراي‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌. و از يك‌ جملة‌ زيارت‌ جواديه‌ استفاده‌ مي‌شود‌ كه‌ بعنوان‌ عاشورا بد نيست‌ اين‌ مصيبت‌ ذكر بشود‌. «السلام‌ علي‌ الامام‌ رئوف‌ الذي‌ هيج‌ احزان‌ يوم‌ طفوف‌». سلام‌ بر امام‌ مهرباني‌ كه‌ به‌ هيجان‌ آورد، زنده‌ كرد دوباره‌ حزن‌هاي‌ روز عاشورا را. روز طف‌ را. و از يك‌ شعري‌ كه‌ از خود حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا نقل‌ شده‌ استفاده‌ مي‌شود‌ كه‌ منظور از مصائب‌ حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌، مصائبي‌ است‌ كه‌ بر قبر مطهرش‌ وارد مي‌شود‌. آخر يك‌ وقت‌ هست‌ مصيبت‌ بر خود انسان است‌، يك‌ وقت‌ هست‌ بر دوستان‌ انسان‌ بخاطر انسان‌ وارد مي‌شود‌. اين‌ خيلي‌ براي‌ انسان‌ كامل‌ مشكلتر است‌. يك‌ وقت‌ هست‌ يك‌ كسي‌ يك‌ موقعيتي‌ دارد‌. يك‌ عده‌ دوستانش‌ را اذيت‌ مي‌كنند بخاطر او. اين‌ بيشتر خودش‌ ناراحت‌ مي‌شود‌ تا وقتي‌ خودش‌ را تنها اذيت‌ مي‌كنند. لذا وقتي‌ دعبل‌ مي‌آيد خدمت‌ حضرت‌ رضا و اشعارش‌ را ميخواند‌ تا ميرسد‌ به‌ اين‌ شعر كه‌ «و قبر به‌ بغداد بنفس‌ زكية‌». و قبري‌ است‌ در بغداد، از اولش‌ خطاب‌ به‌ فاطمة‌ زهرا است‌ كه‌ يا فاطمة‌ «قوين‌ يابنتا الخير و انظمي‌ سماوات‌ بارض‌ فلاتي‌». اي‌ دختر بهترين‌ خلق‌ خدا، برخيز و نگاه‌ كن‌ كه‌ ستاره‌هاي‌ آسمان‌ در زمينها، گوشه‌ و كنار قرار دارند. آن‌وقت‌ شروع‌ ميكند‌. بعضي‌ از اينها كنار نهر كربلا، نهر فرات‌ هستند. بعضي‌ از اينها مثلا فرض‌ كنيد كه‌ در بقيع‌ هستند و بعضي‌ از اينها، «و بعض‌ ببغداد. لنفس‌. و قبر ببغداد لنفس‌ زكية‌». تا اينجا ميرسد‌. حضرت‌ مي‌فرمايد يك‌ شعر هم‌ من‌ مي‌خواهم‌ بگويم‌ اينجا اضافه‌ كن‌. گفت‌ آقا شعر شما را، خيال‌ كرد حضرت‌ ذوق‌ شعريشان‌ مثلا، ما هم‌ باشيم‌ همينطور فكر مي‌كنيم‌، نه‌ اينكه‌ دعبل‌ مرد كوچكي‌ بود. مرد بزرگي‌ بود. ولي‌ خوب‌ حالا ذوق‌ شعري‌ امام‌ مثلا ظاهر شده‌ و مي‌خواهند‌ حضرت‌ يك‌ شعري‌ بگويد‌. عرض‌ كرد شعر شما را در اول‌ قصيده‌ام‌ قرار ميدهم‌، در اول‌ شعرم‌ قرار ميدم‌. حضرت‌ فرمودند نه‌ جايش‌ همينجا است‌.« و قبر بطوس‌ يا لها من مصيبة‌» و قبري‌ در طوسه‌. يا لها به‌ تعبير ما اگر بخواهيم‌ اين‌ را خوب‌ معنايش‌ كنيم‌، واي‌ چقدر براي‌ اين‌ قبر مصيبته‌. عرض‌ كرد در طوس‌ قبري‌ از فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا نيست‌. يعني‌ تا آن‌ روز هم‌ نبود. چون‌ شايد مثلا در اين‌ اراضي‌ خراسان‌ قبر يحيي‌ بن‌ زيد باشد‌، آن‌ را در شعر قبلي‌ گفته‌. و قبر بارض‌ جوزجان‌ مثلا. آن‌ را گفته‌. كيست‌؟ عرض‌ كرد كيه‌ آن‌ صاحب‌ قبر؟ فرمود آن‌ قبر من است‌ كه‌ بر اين‌ قبر از معجزات‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا است‌، كه‌ بر اين‌ قبر چقدر مصيبت‌ وارد مي‌شود‌. يا لها من مصيبه‌. اين‌ قبر من است‌. شايد براي‌ دعبل‌ آن روز هيچ‌ معنا و مفهومي‌ نداشت‌ كه‌ چطور بر قبر مصيبت‌ وارد مي‌شود‌؟ ولي‌ تاريخ‌ بيان‌ كرد.

 تابحال‌ سه‌ مرتبه‌ كه‌ در تاريخ‌ ثبت‌ شده‌، به‌ حرم‌ مطهر حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا حمله‌ شده‌. اولين‌ دفعه‌ بوسيله‌ عبد المؤمن‌ ازبك‌ كه‌ از افغانستان‌ حمله‌ كرد و دستهايي‌ كه‌ به‌ ضريح‌ گرفته‌ شده‌ بود همه‌ را دستور داد قطع‌ كنند و در اين‌ باغ‌ رضوان‌ زمان‌ ما و قتلگاه‌ سابق‌، در آنجا يك‌ گودالي‌ كندند و اينها را دفن‌ كردند و زمين‌ يك‌ قدري‌ مرتفع‌ شد و آنهايي‌ كه‌ يادشان است‌، مي‌دانند كه‌ آن‌ قسمت‌ از زمين‌ مرتفع‌ بوده‌ و اسمش‌ هم‌ قتلگاه‌ از همين‌ جهت‌ گذاشتند. جمع‌ زيادي‌ را آنجا كشتند و آنجا ريختند. توي‌ حرم‌ حضرت‌ رضا عليه‌ السلام‌.

 در جريان‌ دوم‌ شورويها محاصره‌ كردند حرم‌ حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را و هدف‌ را گنبد قرار داده‌ بودند و گلوله‌ها مي‌آمد به‌ گنبد مي‌خورد و همينطور آمدند جلو در صحن‌ مقدس‌ حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ اسبهاشان‌ را بستند و با چكمه‌ وارد حرم‌ شدند و عدة‌ زيادي‌ را توي‌ حرم‌ كشتند.

 و جريان‌ سوم‌ براي‌ كشف‌ حجاب‌. واقعا اين‌ شيعه‌ غيرت‌ دارد‌ آقايون‌. اين‌ غيرت‌ خودتان‌ را از دست‌ ندهيد. در هيچ‌ مملكتي‌ سابقه‌ ندارد‌ براي‌ يك‌ حكم‌ از احكام‌ دين‌ اينطور مردم‌ با شهامت‌ و با همت‌ حركت‌ كنند و بايستند. نكند‌ در اين‌ زمان‌ غيرتمان‌ از دست‌ رفته‌ باشد‌ و آن‌ كاري‌ كه‌ مردم‌ با خونشان‌ حاضر نشدند زير بارش‌ بروند، ما با دست‌ خودمان‌ اين‌ كار را بكنيم‌. من‌ متأسفام‌ اين‌ جمله‌ را بايد بگويم‌. قبل‌ از انقلاب‌ يك‌ عده‌ بيحجاب‌ ما در اين‌ مملكت‌ داشتيم‌. آنها حسابشان‌ از مسلمانها جدا بود و خانمهاي‌ بي‌ حجاب‌ را ما اصلا يا مسلمان‌ نمي‌دانستيم‌ يا از دائرة‌ مؤمنين‌ خارج‌ مي‌دانستيم‌. بقيه‌ حجابشان‌ خيلي‌ خوب‌ بود. و در بعد از انقلاب‌ أنها آمدند قاطي‌ كردند، نمي‌دانم‌، هر چه‌ هست‌ اين‌ حجابي‌ كه‌ در بين‌ زنها هست‌ خيلي‌ بد است‌. خيلي‌. متأسفانه‌ آنهايي‌ كه‌ در زمان‌ شاه‌ پوشيه‌ داشتند، آنها هم‌ برداشتند بعنوان‌ حجاب‌ اسلامي‌. حجاب‌ اسلامي‌ آن‌ حجابي‌ است‌ كه‌ مرجع‌ تقليدش‌ انسان‌ فتوا بده‌ بگويد‌ اينجوري‌ باش‌. اين‌ حجاب‌ اسلامي‌ است‌. من‌ با كمال‌ صراحت‌ عرض‌ مي‌كنم‌ مرجع‌ تقليد شما شخصي‌ كه‌ از دنيا رفته‌ نيست‌. بعضي‌ها مي‌روند مي‌گويند در كتاب‌ آقاي‌ مطهري‌ نوشته‌ شده‌ كه‌ حجاب‌ اسلامي‌ اين است‌. آقاي‌ مطهري‌ مجتهد اعلم‌، مرجع‌ تقليد همه‌ مردم‌ بر فرض‌. الان‌ از دنيا رفته‌ و شهيد شده‌. الان‌ تقليد جايز نيست‌. از هر كه‌ مي‌خواهيد بپرسيد. تقليد ميت‌ جايز نيست‌ مخصوصا ابتدائا. ببينيد مرجع‌ تقليد روزتان‌ چه‌ مي‌گويد‌ همان‌ كار را بكنيد. زنهاي‌ ما بي‌ حجاب‌ شدند در واقع‌ نسبت‌ به‌ آن‌ برنامه‌هاي‌ سابق‌. آنوقت‌ جمع‌ زيادي‌ كشته‌ شدند توي‌ كه‌ پدر من‌ نقل‌ ميكرد. من‌ خودم‌ سني‌ نبودم‌ كه‌ يادم‌ بماند‌، مي‌گفت‌ دو هزار نفر در مسجد گوهرشاد كشته‌ شدند و يكي‌ از علما براي‌ من‌ نقل‌ مي‌كرد، مي‌گفت‌ ما بنا شد برويم‌ مسجد را بعد از جريانات‌، تطهير كنيم‌. تا دو سه‌ متر ديوار مسجد خون‌ پاشيده‌ بود. مسجد گوهرشاد آن‌ محل‌ عبادتي‌ كه‌ شايد در كرة‌ زمين‌ بهتر و بيشتر از مسجد گوهرشاد شيعه‌ عبادت‌ نكرده‌، يك‌ همچين‌ جائي‌ شد. اينها مصيبت است‌. يا لها من مصيبه‌. حرم‌ مطهر هم‌ به‌ طريق‌ اولي‌، مردم‌ كشته‌ شدند درش‌. به‌ اسم‌ مسجد گوهرشاد. مسجد گوهرشاد و حرم‌ يكي است‌. نزديك است‌ به هم‌.

 حالا كه‌ نام‌ مقدس‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا برده‌ شد بد نيست‌ ما هم‌ امشب‌ متوسل‌ به‌ اين‌ وجود مقدس‌ بشيم‌. خدا رحمت‌ كند‌ استاد ما هر كدام‌ از شاگردانش‌ كه‌ راه‌ كمالات‌ به‌ روش‌ بسته‌ ميشد يا سخت‌ ميشد يا مي‌ديد كه‌ اين‌ به‌ خواب‌ غفلت‌ زياد فرو رفته‌، او را وادار ميكرد بياد مشهد و متوسل‌ به‌ حضرت‌ رضا عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بشود‌. حالا ما هم‌ انشاء الله‌ امشب‌ متوسل‌ به‌ اين‌ آقا مي‌شويم‌. شايد راه‌ كشف‌ حجابهاي‌ نوراني‌ و ظلماني‌ را از ما بفهمد‌ و پرده‌هايي‌ كه‌ بين‌ ما و امام‌ زمانمان‌ سبب‌ شده‌ كه‌ ما از آن‌ حضرت‌ دور بشويم‌، آنها را بردارد‌. روايات‌ عجيبي‌ دربارة‌ زيارت‌ حضرت‌ رضا دارد. كسي‌ كه‌ امام‌ رضا را زيارت‌ كند در مشهد، در طوس‌، در خراسان‌، عبارت‌ مشهد نداشت‌، اين‌ را من‌ خودم‌ گفتم‌، ولي‌ در طوس‌ و در خراسان‌ داريم‌ در بين‌ روايات‌، خدا چقدر ثواب‌ كه‌ انسان‌ تعجب‌ مي‌كند‌. براي‌ يك‌ السلام‌ عليك‌ يا ابالحسن‌ يا علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا، اين همه‌ ثواب‌! هزار حج‌، هزار عمره‌ «و كنت‌ انا و آبائي‌ شفاء يوم‌ القيامه‌». خودش‌ فرمود هر كس‌ من‌ را زيارت‌ كند‌ در سه‌ جا با (قطع‌ صداي‌ نوار)

 

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *