۱۹ ذی الحجه ۱۴۲۳ قمری – ۲ اسفند ۱۳۸۱ شمسی – جلسه یازدهم اعتقادات
متن سخنراني صبح 19 ذي الحجه الحرام 1423 مصادف با 2 اسفند 1381 و 21 فوريه 2003
1- خطبه
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَي رَسُولِ اللهِ وَ عَلَي آلِهِ اَجْمَعِينَ لَا سِيَّمَا عَلَي بَقِيَّةِ اللهِ رُوحِي وَاَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الْآنِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.
2- صفات ذات و افعال خداي تعالي
در هفتههاي گذشته بعد از ماه مبارك رمضان دربارهي خداشناسي و اعتقاد به وجود خداي تعالي عرايضي عرض شد. چند نكته باقي مانده است كه امروز انشاءالله دربارهي آنها عرايضي عرض ميشود. يكي از آن نكات فرق بين صفات ذات خدا و صفات افعال خدا است.
C تعريف صفات ذات خداي تعالي
به طور كلي آن صفاتي كه نميشود از خداي تعالي سلب شود و حتماً بايد خدا را با آن صفت شناخت، صفات ذات اقدس متعال است. مثلاً محال است كه بگوييم خدا هست ولي علمش نيست، خداي تعالي هست ولي قدرتش نيست. علم و قدرت از صفات ذات است و يا حيّ و قيوم و يا حيّ و ازلي بودن خدا از صفات ذات خدا است.
C تعريف صفات افعال خداي تعالي
ولي هر صفتي كه مربوط به فعل پروردگار است، يعني وقتي كه آن كار را انجام داده اين لقب را، اين اسم را، اين صفت را بر او ميگذارند، اينها صفات فعل خدا است و صفاتي است كه روي كار خدا گذاشته ميشود.
c حقيقت صفات فعل پروردگار
صفات فعل پروردگار در حقيقت صفات خدا نيست، صفات كاري است كه انجام شده، مثلاً اگر كسي يا هر يك از شما تا كتك كسي را نزده ضاربش نميگويند، تا كسي را نكشته قاتلش نميگويند، تا يك نجار، نجاري نكرده، نجارش نميگويند و همچنين هر صفتي كه انسان قدرتش را دارد و به مرحلة فعل نياورده آن اسم و آن صفت را بر او اطلاق نميكنند.
c درك دقيق مفهوم صفات ذات و فعل پروردگار
خداي تعالي، طبق عقايد ما و آنچه از قرآن استفاده ميشود و آنچه از كلمات معصومين برداشت ميگردد، خداي تعالي بود و هيچ اِعمال قدرتي نكرده بود. مخلوقي نداشت و بعد خلق كرد.
قدرت بر خلق را قبلاً داشت و علم به اينكه بايد مخلوقي ايجاد كند داشت. اما اينكه اين كار را نكرده بود حالا كي بود و چه وقت بود بماند ولي از روايات ما، از آيات قرآن استفاده ميشود كه در آن دعا ميگوييم: «كُنْتَ اِذْ لَمْ تَكُنْ سَمَاءٌ مَبْنِيَّةٌ وَ لا اَرْضٌ مَدْحِيَّةٌ وَ كُنْتَ قَبْلَ كُلِّشَيْءٍ و كَوَّنْتَ كُلَّشَيْءٍ»([1]). تو قبل از هر چيزي بودهاي. در دعاي يستشير اين جملات ديده ميشود و براي اينكه اين جملات و اين مطالب اعتقاد مردم مسلمان باشد فضيلت زيادي و ثواب زيادي براي كساني كه دعاي يستشير را بخوانند نقل شده و از معصوم رسيده است. بايد معتقد باشيم كه خدا بود، قدرتش بود، علمش بود، حياتش بود و ازلي هم بود ولي خلقي نكرده بود، رزقي نداده بوده، رحمان و رحيم هنوز به اين القاب متصف نشده بود؛ يعني قدرت رحمانيت و رحيميت را داشت، علم به مصلحت خلقت و رزق دادن و رحيم بودن و رحمان بودن را داشت ولي هنوز عمل نكرده بود.
همان طوري كه شما قدرت زدن را داريد ولي نزديد، به شما ضارب نميگويند. وقتي كه شما زديد و اسم ضارب روي شما گذاشته شد، در حقيقت اين اسم روي آن كار شما گذاشته شده و اگر يك وقتي مثلاً شما نتوانستيد به كسي رزقي بدهيد، رازقتان نميگويند اما به مجرد آنكه رزق داديد، غذا داديد، رازق ميشويد. فكر ميكنم معني صفات ذات و صفات افعال توضيح داده شده باشد. بنابراين وقتي خدا اصلاً موجودي را خلق نكرده بود، آن وقتي قادر بود كه خلق كند، ولي خالق اسمش نبوده. بيشتر صفات خداي تعالي يعني از اسمايي كه هست و روايت دارد كه 99 اسم دارد پروردگار يا با اساميمركب هزار اسم، اكثرش و بلكه تمامش جز يكي دو اسم همهاش صفات افعال خدا است.
C صفات فعل از صفات ذات منشاءميگيرد
صفات افعال به عبارت ديگر آن صفتي است كه خداي تعالي بعد از كاري كه انجام داده بر او اطلاق ميشود و لذا اكثر صفات، صفات فعل خدا است. مثلاً خدا رحمان است، خدا رحيم است، خدا رازق است، خدا خالق است.
ولي تا وقتي كه خداي تعالي خلق نكرده، رزق نداده، رحم نكرده، بخشش نداشته يعني مخلوقي نداشته كه بر آنها اين اعمال را انجام بدهد، خداي تعالي جلّ و علا داراي همان صفات ذات است كه همهي اين صفات افعال از آن صفات ذات منشاء ميگيرد و لذا اگر شما گفتيد كه خدا رازق نبوده، يك زماني بوده، يك وقتي بوده كه خدا رازق نبوده كفر نيست.
C خداي تعالي در صفات ذات احد و در صفات فعل واحد است
و اگر گفتيد كه خداي تعالي در صفات افعال واحد است، يعني يكي است كه دوميهم دارد. اول است و دوم دارد؛ مثلاً به خداي تعالي هيچ وقت نميگوييم كه او حي حيها است. مثلاً حيّترين حيّها است، زندهترين زندهها است. اين كلام غلط است، زشت است. براي اينكه حيات پروردگار، قدرت پروردگار، با ساير حياتهاي ظاهري صد درصد مجازي فرق ميكند. اما ميتوانيم بگوييم كه خداي تعالي ارحم الراحمين است. يعني مهربانترين مهربانها است. مهربانهايي را در نظر ميگيريم. چون مهرباني يك مسئلهاي است كه در عمل اظهار ميشود. من به شما محبت دارم، مهربانم، خداي تعالي هم محبت دارد و مهربان است. حالا فرق بين اين مهرباني و آن مهرباني، فرق بين مهرباني پيغمبر اكرم و مهرباني خدا از زمين تا آسمان است. او بينهايت مهربان است و ما هر چه باشيم و هر كي باشيم در يك محدودهي خلقتمان مهربانيم. فكر ميكنم به اندازهي كافي اين دو اسم و اين دو صفت فرقش بيان شد و در همين جا كافي است كه مطلب را تمام كنم.
3- اراده صفت فعل پروردگار است
در بعضي از اسماء پروردگار، بعضي از صفات، بين علماء و دانشمندان بحث است كه آيا اينها از صفات ذات هستند يا از صفات افعال؟. مثلاً اراده، مشيت و ارادهي پروردگار آيا از صفات ذات خدا است يا از صفات افعال خدا است؟ بدون ترديد از نظر روايات ما و از نظر قرآن، اراده از صفات افعال خدا است. يعني خدا گاهي اراده ميكند و گاهي اراده نميكند.
C پيدايش متصوفه و منش آنها
علي بن موسي الرضا عليه الصلوة و السلام فرمود: چون در زمان حضرت رضا كمكم متصوفه و بعضي از افراد كه به اصطلاح ما، امروز عرفا ميگوييم، اينها پيدا شدند. در زمان امام صادق عليه الصلوة و السلام اين جمعيت در اسلام پيدا شد. قبل از حضرت صادق در كلمات ائمه از متصوفه بحث نشده و سخني به ميان نيامده ولي امام صادق عليه الصلوة و السلام داشتند عبور ميكردند، يك دسته حلقهي ذكري گذاشته بودند، دور يكديگر جمع شده بودند و اذكاري ميگفتند كه از نظر امام صادق عليه الصلوة و السلام مطرود بود. البته از زمان پيغمبر و علي بن ابيطالب روحيهي تصوف نه به نام تصوف در بين مردم مسلمان كم و بيش پيدا شده بود؛ مثلاً از افرادي كه عملا صوفي مسلك بودند، يك نفر به نام «حسن بصري» ديده ميشود كه به علي بن ابيطالب عليه الصلوة و السلام ايرادي ميگيرد كه وقتي حضرت به او ميفرمايد: آب را اسراف نكن براي وضو، مردم آب ندارند، اين همه آب نريز. در جواب حضرت ميگويد: خون مردم را ديروز ريختي ما نگفتيم اسراف نكن امروز تو آمدي براي آب به ما ميگويي اسراف نكن؟ و افرادي از اين قبيل كه چند نفرشان به عنوان «زهّاد ثمانيه» كه يكي دو نفر آنها مورد لطف علي بن ابيطالب بودند ولي بقيّهشان مثل حسن بصري و امثال او نبودند. كساني كه از اين زهاد ثمانيه مورد لطف علي بن ابيطالب بود، اويس قرن بود كه هر چه حضرت ميفرمود قبول ميكرد ولو اينكه عشقش، محبتش سرشار بود. به هر حال در زمان امام صادق اين سلسلة عجيب در اسلام پيدا شدند و تصوف را اظهار كردند. تا آنجا كه به هيچ وجه اعتنا به ائمهي اطهار نداشتند و براي خودشان قطبي منظور كردند.
c دستور ائمه در برخورد با متصوفه
حضرت رضا عليه الصلوة و السلام ميفرمايد: «مَنْ زَعَمَ…» كسي كه حتي گمان كند، يا در روايت ديگر ميفرمايد: «مَنْ ذُكِرَ عِنْدَهُ الصُّوفِيَّةُ»([2]). كسي كه در نزد او صوفيه ياد شود و به زبان يا اگر نميتواند، با دل از آنها تبري نكند، از ما نيست. روايت هم صحيحه است، روايت بزنطي است. و رواياتش را ما در گذشته در كتابهاي «پاسخ ما» نقل كردهايم. و مرحوم مقدس اردبيلي در كتابش نقل كرده و مجموع آنچه كه در مذمت اين دسته ذكر شده آنجا نقل شده است. ما به اين مسايل كاري نداريم؛ امّا يك عده بودند در زمان حضرت رضا عليه الصلوة و السلام كه اظهار تصوّف ميكردند. حضرت فرمود، هم حضرت رضا فرموده، هم امام عسگري عليه الصلوة و السلام فرموده، ساير ائمه عليهم الصلوة و السلام بعد از علي بن موسي الرضا به اين مسئله اشاره كردهاند كه بكوشيد كه با متصوفه هم آهنگ نشويد. و لذا از آن وقت به بعد رواياتي دربارهي متصوفه آمده است
C از نظر متصوفه، اراده خداي تعالي صفت ذات است
و يكي از نظرات متصوفه اين بوده كه خداي تعالي دائماً اراده دارد و دائماً مريد است و دائماً مشيت دارد. اين مطلب را ميگفتند و لذا حضرت رضا عليه الصلوة و السلام فرمود: «مَنْ زَعَمَ اَنَّ اللهَ لَمْ يَزَلْ مٌرِيدًا شَائِيًا فَلَيْسَ بِمُوَحِدٍ»([3]).
اگر كسي گمان كند كه خداي تعالي هميشه اراده داشته و هميشه خواست داشته است، اين شخص موحد نيست. پس اراده و مشيت از صفات ذات پروردگار نيست.
C درك اجمالي مفهوم ارادهي پروردگار
حالا معني اراده چيست؟ مشيت چيست؟ متاسفانه مجلسمان زياد اقتضا ندارد كه معني اراده و مشيت را با استدلال عرض كنم، ولي اجمالاً اين را بدانيد و متوجه باشيد كه اراده همان فعل خدا است، همان خلقت خدا است و مثل ما نيست كه ما قصد كنيم و بعد كار كنيم. خدا تا اينكه اراده كرد، خلق ميشود و لذا ميفرمايد: «إِذَا أَرَادَ شَيْئًا» وقتي خدا به چيزي اراده كند، «أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» تا بگويد باش، بگويد هم تكويني است يعني تا مصلحت دانست و علمش به اين مصلحت به اصطلاح پيدا شد كه كلمة پيدا غلط است به مجرد آنكه مصلحت باشد، خداي تعالي خلق ميكند «أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»([4]) بدون معطلي وجود پيدا خواهد كرد، و مشيت هم خواست پروردگار است كه در قلوب ائمة اطهار عليهم الصلوة و السلام ظاهر ميشود. همان مصلحتي كه پروردگار در علمش گذاشته و آنها مشية اللّهاند و آنها اراده ميكنند و يك موجودي بوجود ميآيد. اين هم معناي اراده و مشيت. اين نكته را هم تذكر دادم و بايد انشاءالله همان طوري كه فرمودهاند خاندان عصمت، ياد بگيريد و خداي تعالي هميشه داراي اراده، چون مخلوقي نداشته، نبوده و از زماني كه خداي تعالي مخلوق را ايجاد كرد، اراده هم بوجود آمد. يعني اين نام اراده، نه خداي تعالي نستجيربالله كم و زياد بشود
4- تكلم، صفت فعل پروردگار است
و يكي از صفاتي كه باز مورد بحث است در بين علماء و دانشمندان اينكه آيا خدا متكلم است يا نه؟ كلام خدا عين ذات خدا است يا نه؟ اين بحث بسيار مشكلتر و عميقتر، ولي از نظر ما كلام خدا مخلوق خدا است. يك مدت زماني، در زمان ائمه عليهم الصلوة و السلام و بعد از آن حتي كتابهايي نوشتهاند كه آيا كلام خدا عين ذات خدا است ؟ اين قرآني كه الان در مقابل ما است آيا اين قرآن عين ذات خدا است؟ آيا اين قرآن عين ذات خدا است يا مخلوق خدا است؟ البته نه اين مركب و كاغذ كه ديگر معلوم است كه ذات خدا نميتواند باشد. يك قدري عميقتر برويد، جلوتر برويد،
C حقيقت قرآن
حقيقت قرآن، آن چيزي كه عالم را در نظام قرار داده اگر يادتان باشد كه اكثرتان قطعاً بودهايد در مجالس ما، متاسفانه من ميخواهم بعضي مسائل را مطرح كنم، ميبينم يك عده افرادي كه نميدانم در گذشته توي اين مجلس ما بوده اند يا نه، هستند.به هر حال دربارة قرآن در شبهاي احياء و شب قدر يك مقداري صحبت كردم. قرآن كلام خدا است، حقيقت قرآن علم خدا است. علم خدا هم گفتيم ذات خدا است.
c درك اين مفهوم كه «تكلم، صفت ذات پروردگار نيست»
حالا آيا ذات خدا آمده و نازل شده؟ اگر ذات خدا نازل شده بود، كه نازل نشده بود.نزول معنا ندارد براي ذات خدا. نزول يعني پايين آمدن، تنزل كردن و اين براي ذات خدا معنا ندارد.
# مفهوم نزول قرآن
آنهايي كه ميگويند: ذات خدا است قرآن، اينها معناي نزول را نفهميدهاند. نازل شدن يعني از مكان خودش، از مكانيّت خودش پايين آمدن حالا به هر نحوي كه باشد يا پايين آمده تا من و شما بفهميم يا پايين آمده كه مثلاً فرض كنيد عالم هستي را، عالم خلقت را تحت برنامه بكشد كه نزول دوم قرآن است كه در شب قدر خداي تعالي بيان ميكند. معنا ندارد كه قرآن نازل شده باشد و علم پروردگار يعني عين ذات مقدس پروردگار باشد،. اين محال است. شايد اين را خوب فهميده باشيد ولي بعد از اين كه ما نزول را فهميديم، نزول اين طوري بتوانم مثال بزنم براي شما كه اگر شخصي در جايي ايستاده، يك آيينهاي در مقابلش گذاشتهاند عكس او در آيينه افتاده، در عين آنكه همة صفات آن شخص و رنگ و روي آن شخص در اين آيينه افتاده و آن چنان شباهت دارد كه اصلاً انسان فكر ميكند اين او است و او اين است در عين حال اين شخص كه عكسش در آيينه افتاده با آن عكسي كه در آيينه هست فرق ميكند؛ ما اگر بخواهيم نزول را معنا كنيم، در ذات مقدس پروردگار به هيچ وجه تغييري پيدا نشده. عجيب است بعضي از دوستان ما، بعضي از كساني كه حتي در مراحل هستند، در آن روزي كه من اين مطلب را گفتم، زياد به من تلفن كردند كه مگر اين طوري نيست كه خداي تعالي در قرآن ميفرمايد: «وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي»([5]) اگر اين علم خدا نازل نشده، وارد در دنيا نشده، پس روح خدا چطور وارد بدن ما شده ؟ اگر كسي معتقد بشود كه خدا يك پارهاي از وجود خودش در بدن ما قرار داده، او معتقد به حلول است و نجس است. حواستان جمع باشد پس «وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي»([6]) يعني چه؟ معناي اين حرف اين است كه روح انسان را خدا به خودش نسبت داده، همانطوري كه كعبه را خداي تعالي ميگويد: بيتاللّه، همانطوري كه خون سيّدالشهداء را ميفرمايد: «ثارالله»، حالا اينها خون خدا هستند واقعاً، آنجا خانه خدا هست واقعاً كه شبها حضرت پروردگار ميآيد توي آن خانه ميخوابد؟ اينها خيلي انسان را دچار حيرت ميكند. به خدا قسم آقايان! من وظيفهام دانستهام در شب قدر، در شبهاي احياء كه اين برنامه را عرض كنم و جداً و قطعاً «انشاءالله» با امتحاناتي كه خواهيم داشت افرادي كه درست درك نكنند و نفهمند توي برنامهها نخواهند قرار گرفت، يكي دو جلسهي ديگر دربارهي خداشناسي شايد صحبت كنم و بعد هم ميپرسم اگر كسي در بينتان يك وقتي مطلبي را خوب دست نياورده، نوارها را بگيرند و گوش كنند آنچه را كه گفتم انشاءالله قطعاً و يقيناً امتحان ميكنم و الاّ نبايد توي مسايل روحي و معنوي وارد شوند. چطور ميتواند كسي كه قايل به حلول است اين شخص راه خدا را پيش بگيرد. آن كسي كه نميتواند بفهمد كه خدا دائماً متكلّم بوده يا نه؟ دائماً اراده داشته يا نه؟ امثال اين صفات را از هم فرق نگذارد چطور ممكن است راه خدا را پيش بگيرد و جلو برود؟ به هر حال نزول قرآن اينطوري است معنايش كه كلام خدا هم هست، خداي تعالي تمام اموري كه در قرآن هست در ذاتش همين الان هم هست و از ذات خدا كنده نميشود، از ذات خدا چيزي كم نميشود آنچه كه به پيغمبر اكرم وقتي كه روح مقدّسش را خلق كرد عنايت فرمود معلوماتي بود؛ شما اگر رفتيد پزشك شديد داراي علم پزشكي شديد همهي علم پزشكي را ياد گرفتهايد از علم پزشكي كم ميشود؟ شما معلوماتي در دلتان از علم پزشكي پيدا ميشود، از علم به مخلوق و ماسوياللّه حضرت رسولاكرم علمي اينگونه برايش پيدا شد و قرآن اين طوري نازل گرديد. اگر شما اين را متوجّه باشيد ميفهميد علم پيغمبر اكرم معلومات در حقيقت كه از خدا ياد گرفته و لذا ميفرمايد: «وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ»([7])، خدا به تو چيزي ياد داد كه نميدانستي، «وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَى»([8])، اگر خودت بدون آن علم و هدايت ميبودي، خداي تعالي تو را ضال ديده بود، گمراه ديده بود، بله فرقي نميكند هر مخلوقي اگر خدا به او كمك نكند، گمراه هست و ضال است، نادان است ولي به پيغمبراكرم در روز اوّل خلقت كه خداي تعالي او را خلق فرمود و اوّل چيزي هم بود كه خلق كرد همهي علم قرآن را به او مرحمت فرمود و معلوماتي از علم پروردگار بدست آورد و نزول دوّم قرآن كه اشاره شد در وقتي كه شب و روز به وجود آمده شبي داريم و روزي داريم، مخلوقاتي خدا خلق كرده آنجا براي نظم امور خلقت خداي تعالي قرآن را بر دنيا نازل كرد. حالا نزولهاي بعد بماند كه بعضي از دوستان دربارهاش كتابها و كتابي را كه مطلعم نوشتهاند و دوستان خوب مطلب را بدست آورند بعضيهايشان،
# قرآن كه كلام خدا است عين ذات خدا نيست
بنابراين كلام خدا عين ذات خدا نيست. ببينيد خيلي روشن شد، سخن خدا كه بارزترين بخش از سخن پروردگار است قرآن است، اين عين ذات خدا نيست نازل شده بر قلب پيغمبر و ذات خدا كه بسيار مشكل است تعبيراتي كه ما بين خودمان داريم بر پروردگارمان اطلاق كنيم به كلّي به هيچ وجه تغيير نكرده، كم و زياد نشده و محال است كه در وجود بشر حتّي در وجود پيغمبراكرم خدا حلول كند و كسي كه معتقد به حلول باشد كافر است. شما در همين كتاب عروةالوثقي در بخش نجاست مراجعه كنيد كه در اين بخش همه فتوا دادند هيچ كس هم حاشيه ندارد كه كسي كه قايل به اين باشد كه خدا در غيرش حلول كرده نجس است و كافر است، پس مسألهي كلام هم برايمان حل شد، حتّي متكلمين كه اسمشان را متكلّمين گذاشتهاند يك بخشي از دانشمندان علوم اسلامي اسمشان متكلّمين است چون بسيار و پُر اهميّتترين مسايلي كه در علمشان بوده مسألهي كلام بوده كه به اين آساني بحمداللّه شما فهميديد و هيچ مسألهاي هم اطرافش بحث نبايد بشود. اين مسايل دربارهي مسألهي خداشناسي كه لازم بود امروز عرض كنم عرض كردم.
5- تخصص استاد
اميدوارم با همهي مشكلاتي كه ممكن است در زمان ما بخصوص دربارهي اين مسايل باشد براي شما حلّ شده باشد و همهي اينهايي كه من عرض ميكنم در تخصّص من نبايد باشد. ما از روز اوّل شايد از بيست سال قبل به خاطر يك مسألهاي معنوي كه پيش آمد تصميم گرفتم دربارهي تزكيهي نفس بيشتر صحبت كنم ولي گاهي انسان احساس ميكند يك موانعي سر راه دوستان وجود دارد كه بدون آن يعني با وجود او، آن پيشرفتها ميسّر نيست؛ ما الان افرادي داريم كه متجاوز از پانزده سال شايد بيشتر بعضي بيست سال قدم در راه تزكيهي نفس پا گذاشتند البتّه موفّق هم بودند چون بعضي از اينها خودشان اهل علمند اينها را ميفهميدند ولي بعضي كه اهل علم نبودند و توي مسايل ديني و اعتقادي زياد كار نكرده بودند يك خرده معطل شدند. تحقيقي كه كردم ديدم دربارهي همين مسايل است.
شما ببينيد اگر كسي معتقد باشد كه خدا از روح خودش در بدن انسان وارد كرده، نجس بودن و كافر بودن كجا، رسيدن به خدا كجا؟ يا مثلاً اگر انسان موحّد نباشد صريح كلام علي بن موسي الرضا عليه الصلوة و السلام است كه «مَنْ زَعَمَ اَنَّ اللهَ لَمْ يَزَلْ مُرِيدًا شَائِيًا فَلَيْسَ بِمُوَحِّدٍ». آن وقت موحّد نباشد انسان يك خداي ازلي و حيّي را بپرستد و يكي هم ارادهي خدا را كه جداي از خدا و يا عين ذات خدا بداند او را ميپرستد. لذا فرمود: موحّد نيست. موحّد نباشد و بخواهد به سوي خدا برود و همچنين ساير مسايل بنابراين «انشاءالله» گوش بدهيد، حقيقت را درك كنيد، دربارهي خداي تعالي آنچه كه مشكل بود همين مسايلي بود كه در ظرف نميدانم ده هفته هست يا كمتر يا بيشتر، يازده هفته هست دارم صحبت ميكنم عمدهاش همينهاي بود كه انشاءالله اگر خوب متوجّه شده باشيد موانع لااقل رفع شده است. و انشاءالله با يك سرعت كاملي، با يك جديّت كاملي انشاءالله حركت كنيد موانعتان همينها بود در خداشناسي، در پيغمبرشناسي و امامشناسي هم مشكلاتي هست كه همانها را انشاءالله در هفتههاي آينده تذكّر ميدهم و آن چنان بايد جادّه و صراط مستقيم براي شما از همهي موانع صاف بشود كه اگر با سرعت صد و پنجاه كيلومتر در ساعت خواستهايد حركت كنيد، هيچ مشكلي برايتان نباشد اينكه من گفتم: قدم به قدم با هم به طرف خدا برويم بايد اوّل سنگهاي توي جادّه را جمع كرد، سنگها انداختهاند، خدا ميداند، خوشبختانه! اكثر شما اطلاع نداريد كه دشمنان اسلام چه سنگهايي در اين صراط مستقيم انداختهاند، سنگي افتاده كه يك گودالي بوجود آورده كه حتماً ما بايد از كنار گذر عبور كنيم، صراط مستقيم ما را از بين بردهاند تا آنجا، تا آنجا، كه واقعاً شرمم ميكنم كه بگويم.
6- روشني بخش قلب
من اكثر سخنان دانشمندان غربي و شرقي، تمام كلمات اينها را ميدانم، يك وقتي هم توي كانون بحث ميكردم كه بعضي از رفقا ميگويند: چطور شما اين مطالب را ميگفتيد؟ ولي بحمداللّه به اين نكته رسيدم كه امام صادق دل انسان را روشن ميكند. ولي اگر يك جا پاي يك سخنراني باشيد بينيد از سقراط و افلاطون و انيشتن و نيوتن و امثال اينها حرف ميزنند ميگوييد: عجب مرد باسوادي است! امّا اگر از امام صادق، امام باقر خودمان سخن گفت، ميگوييد: معمولي است. كتاب خوانده؛ كتاب خواندن و فهميدن و حقايق را درك كردن خيلي اهميّت دارد بله! شكر ميكنيم پروردگارمان را، حمد ميكنيم پروردگارمان كه ما را نجات داد، من و دوستان اهل علمم را لااقل نجات داد از اين گودالهايي كه در صراط مستقيم به وجود آوردند و جز روايات و آيات به ياري پروردگار تا زنده باشم مطرح نميكنم. هر چه كه گفتم همين امروز كه مورد شايد اختلاف خيلي بود و حتّي در ضمن يك نيمه وحشتي داشتم اينها را بگويم يا نگويم و روي وظيفه گفتم. اكثر اينها مورد نزاع است، مورد دعوا است
C راهگشايان ما اينان هستند
ولي راهگشاي ما آن وجود مقدّسي است كه، وجود مقدّسي است كه بالاي سر ما است. همين امروز انتظار ظهورش را داريم، آن وجود مقدّسي كه دستور ظهورحجةبنالحسن را صادر ميكند.
آن وجود مقدّسي است كه در 1400 سال قبل علايم و خصوصيات امام زمان ما را بيان كرده.
آن وجود مقدّسي است كه ديروز روي دست پيغمبر بلند شد و پيغمبر فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلاهُ»، آن وجود مقدسي كه به خاطر خدا، به خاطر خدا دست به دست معاويه ميدهد و نميگذارد مردم شيعه از بين بروند.
آن وجود مقدسي است كه در گودي قتلگاه صداي ميزند: «رِضًا بِرِضَاكَ تَسْلِيمًا لِاَمْرِكَ لَامَعْبُودَ سِوَاكَ»([9]).
آن وجود مقدسي است كه نيمههاي شب بر ميخيزد، دعا ميخواند و تمام معارف را براي ما ميگذارد. يك كلامش بهتر از تمام كلمات فلاسفه عالَم است.
آن وجود مقدسي است كه باقرالعلوم است تمام علوم را براي ما شكافته و در اختيار ما گذاشته است.
آن وجود مقدسي است كه آنقدر براي ما از علم و دانش بيان كرده كه مذهب ما را به او منتسب ميدانند.
آن وجود مقدسي است كه به خاطر خدا، به خاطر حفظ خون مردم سالها در زندان ميماند مورد اذيّت زندانبانها واقع ميشود.
آن وجود مقدسي است كه در شهر غربت، دور از وطن، در كنار ملعونترين افراد بايد دفن شود و به غربتش ما گريه كنيم.
آن وجود مقدسي است كه در سن 25 سالگي او را با لبهاي تشنه ميكشند و به علومش توجّه نميكنند.
آن وجود مقدسي است كه در ميان معسكر متوكل عباسي – اكفر بنيالعباس – بايد بماند و كسي از او اطلاع پيدا نكند.
آن وجود مقدسي است كه از اول عمر تا آخر بايد در ميان مُعسكر لشگرگاه بماند تا حتي نامش عسكري شود.
و آن وجود مقدسي است كه همهتان دلهاتان به عشق او، به محبت او، متوجّه او و انشاءالله امام ما است و انشاءالله ما پيرو او هستيم، كجا برويم، با كِه حرف بزنيم، سخن كه را نقل كنيم؟ خدايا! تا زنده هستيم در دلمان به علوميغير از علوم خاندان عصمت برود و به حق خودت قسمت ميدهيم ما را در دنيا و آخرت با اين صادقين، با اين خوبان، با اين معصومين قرارمان بده و ما را با ايمان از دنيا ببر، خوشا به حالتان!
7- دعاي ختم مجلس
نسئلك اللّهم و ندعوك به اعظم اسمائك و بمولانا و سيّدنا و حبيبنا حجت بن الحسن يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه، اللّهم عجّل لوليك الفرج و العافية و النصر و مده في عمره شريف و زين الارض بطول بقائه و انصر ناصريه واخذل خاذليه و اقصم قاصميه واقصم به جبابرة الكفر و اقتل به الكفار و المنافقين و جميع الملحدين.
خدايا! ما را از ياران خوب آن حضرت قرار بده
قلب مقدسش را از ما راضي بفرما
خدايا گرفتاريهاي مسلمين برطرف بفرما
امواتمان و شهدائمان غريق رحمت بفرما
خدايا! گناهاني كه كوتاهيهايي كه در سال گذشته در اين سالي كه دارد روزهاي آخرش ميگذارنيم، انجام دادهايم خدايا، همهي آنها را تبديل به حسنات بفرما
پروردگارا! به آبروي آقايمان حجةبنالحسن و زير سايه حضرت بقيةاللّه ما را از همه انحرافات حفظ بفرما
عافيت كاملت را نصيب همهمان بفرما، امواتمان، شهدامان، امام راحلمان و مراجعي كه به ما حقي دارند و از دنيا رفتهاند غريق رحمتت بفرما
عاقبت امرمان ختم به خير بفرما
و عجل مولانا لوليك الفرج.
جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید
[1] مفاتيح الجنان، دعاي يستشير ص:146
[2] «مَنْ ذُكِرَ عِنْدَهُ الصُّوفِيَّةُ وَ لَمْ يُنْكِرْهُمْ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ فَلَيْسَ مِنَّا وَ مَنْ اَنْكَرَهُمْ فَكَاَنَّمَا جَاهَدَ الْكُفَّارَ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولُ اللهِ» مستدرك الوسائل ج:12 ص:323
[3] توحيدصدوق ص:338؛ مستدرك الوسائل ج:18 ص:182؛ بحار ج:4 ص:145
[4] يس/82
[5] حجر/29
[6] ص/72
[7] نساء/113
[8] ضحي/7
[9] ينابيع الموده ج:3 ص:82
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.