۲۹ شوال ۱۴۱۰ قمری – ۳ خرداد ۱۳۶۹ شمسی – مقدمه ای در تفسیر سوره حمد
الحمد لله رب العالمين و الصلاةو السلام علي اشرف الانبياء و المرسلين. سيدنا و نبينا ابو القاسم محمد. (اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم) و علي آله الطيبين الطاهرين لا سيما علي سيدنا و مولانا حجت ابن الحسن روحي و ارواحنا العالمين لتراب مقدمه الفدا. و اللعنة الدائمةعلي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الدين.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم.« بسم الله الرحمن الرحيم. الحمد لله رب العالمين. الرحمن الرحيم. مالك يوم الدين. اياك نعبد و اياك نستعين.»
ما طبق انشاء الله يك مقداري كه تنظيم شده پيش نظرم از اين هفته از اول قرآن يك مقداري ترجمة آيات شريفة قرآن را براي دوستان ميرسانيم. انشاء الله مطالبي كه لازم است در ضمن آياتي كه پيش ميآيد براي دوستان عرض خواهيم كرد. و اگر بخواهند قرآن تلاوت شدة قبل از منبر هم مناسبتي با منبر پيدا بكند، بهتر از همه اين است كه همين آيات تلاوت بشود. قرآن مجيد يك كتابي است كه طبق رواياتي كه وارد شده و طبق بيان خود قرآن، علوم اولين و آخرين در او نهفته شده است. يعني ما يحتاج بشر از اول عالم تا بحال و از اين زمان تا آخر دنيا، از معارف و احكام و اخلاقیات هر چه كه بشر به آن نياز دارد در قرآن مجيد گفته شده و بيان شده است. نهايت بطوري بيان شده كه هر كسي نميتواند آن حقايق را درك كند. يك مثالي برايتان بزنم. اين كتاب را من در يكي از كتابخانههاي هندوستان فكر ميكنم كتابخانة صاحب عبقات در لكنهو بود، يك كتاب هم بود كه چاپ شده بود، من يك وقتي داشتم. در اين كتاب در آن كتابي كه در هندوستان ديدم، اين را كه نقل ميكنم بخاطر بيان يك روايتاست. شايد بيست صفحه اشعاري بود در مدح علي ابن ابيطالب عليه الصلاةو السلام. ولي صاحب اشعار يك شرحي داده بود بر اين اشعار كه شايد پانصد صفحه اين اشعار را شرح داده بود. توضيح اجمالي اين مطلب اينطوري بود كه عرض ميكنم.
مثلا يك قصيده دربارة علي ابن ابيطالب عليه الصلاة و السلام و در مدح آن حضرت. خيلي ساده و خيلي عادي. يعني اگر آن اشعار را به دست شما ميدادند، شما فكر ميكرديد خيلي قصائد بيشتري هست كه از نظر فصاحت، بلاغت، نكات ادبي از اين شعر، از اين قصيده بهتر است. اما وقتي به آن شرح انسان ملاحظه ميكرد و نگاه ميكرد ميديد مثلا از باب مثال عرض ميكنم، حروف اول قصيده را، اشعار قصيده را، مثلا اول شعر با الف شروع ميشود. الفش را ميگرفتيد و فرد دوم مثلا با كلمة كاف شروع ميشود. كاف او را هم ميگرفتيد و همينطور تا آخر قصيده. آن حرف اول هر فردي از اين اشعار را وقتي كه ميگرفتيد و تنظيم ميكرديد، يك شعر در مدح حضرت مجتبي بيرون ميآمد. باز حروف دوم هر فردي را اگر جمع ميكرديد و تنظيم ميكرديد، يك اشعاري در مدح امام حسين عليه الصلاةو السلام پيش ميآمد. همينطور دربارة چهارده معصوم عليهم الصلاةو السلام از تنظيم حروف اين قصيده ميديديد كه اين شاعر شعر گفته. و از اين باب مهمتر. باز حرف اول فرد اول شعر را و حرف دوم فرد دوم شعر را و حرف سوم فرد سوم شعر را اگر همينطور تا به آخر كه طبعا از گوشهاي به گوشهاي منتهي ميشود، اينها را وقتي ميگرفتيد و تنظيم ميكرديد، يك شعري مثلا در مدح سخاوت ميديديد كه حاصل ميشد.
و بالاخره هر يك از اين حروف، از حروفها، اگر ميخواستيم تنظيمش كنيم، چندين معنا داشت. هر كلمهايش، باز در كلمات هم همينطور. مثلا كلمة اول هر فردي از اشعار و كلمة دوم مثلا هر فردي از اشعار، اينها را تنظيم وقتي ميكرديد، يك مطلبي تحصيل ميشد و حاصل ميشد. و اين معنا آنچنان زياد بود و آنقدر زياد بود كه يك كتاب پانصد صفحهاي، خود شاعر دربارة اشعارش بيان كرده بود.
و از اين جالبتر هر فردي از اين اشعار، هر نصفه شعري، در حساب ابجد با تاريخ آني كه شعر را گفته تطبيق ميكرد. يعني تمام اين قصيده روي يك شماره قرار گرفته بود. حالا من اينها را يادم نيست. چون يك كتاب خطي، نميشد ضبطش بكنم. و يك كتاب هم چاپ شده بود من داشتم. اين ستون ستون كرده بود كتاب را. اين زياد مثل آن حساس نبود. يك ستون مثلا فرض كنيد بسم را نوشته بود. بسم الله الرحمن الرحيم. بسم را نوشته بود. اينطرفي كه ميخوانديد ميخوانديد بسم الله الرحمان الرحيم. وقتي كه از بالا به پائين ميآمديد بسم، بعد بسم الله، خوب الله هم بود. بعد الرحمان، اين لام و ر الرحمان، دقت كنيد، لام و ر الرحمان يادم است كه يكي از ستونها تركي يك مطلبي را نوشته بود كه اين لام و ر، لر خونده ميشد. لر در تركي يعني، شايد اسم جمع باشه. و اين اينطوري كه اين لام و ر در بسم الله الرحمان الرحيم، مال الرحمن بود. ولي وقتي كه از بالا ميآمد براي پائين لر خونده ميشد. اينچنين. كلمات اين كتاب عمودي يك معنا داشت، افقي يك معني. و در حقيقت يك كلمه دو تا معني، اين كتاب چاپ هم شده بود. اسمش را الان متأسفانه يادم رفت.
ولي از اين دو تا كتاب اين مطلب را ميخواهم عرض بكنم. اگر اين كتاب ستونبندي نميشد و يا آن اشعار، خود شاعر اين شرح را نميداد. شما ده سال با صددرصد استعداد و مغز بوعليسينايي، روي اين مطلب فكر ميكرديد، آيا ميتوانستيد پيش خود اين اشعار را بيان كنيد؟ وقتي كه يك انسان يك شعر يا قصيده را بيان ميكند و اينهمه مطالب و اشعار درش ميگنجاند، آيا خدائي كه يك كتاب فرستاده كه دربارهاش خودش ميفرمايد «تبيان كل شيء»، بيانگر هر چيز است. اين قرآن همه چيز را بيان ميكند. يا ميفرمايد:« و لا رطب و لا يابس الا في كتاب مبين»، تر و خشكي نيست مگر در كتابي است آشكارا، كه بعضي ميگويند لوح محفوظ است. لوح محفوظ هم در قرآن مستور است كه اگر كسي در تفاسير وارد بشود، لوح و قلم و روح مقدس پيغمبر اكرم و عقل كل و خلاصه خيلي چيزها، در واقع اسمائي هستند كه براي يك چيز بيان شده و آن علوم قلب پيغمبر اكرمه كه همان علوم قرآن است كه «انا انزلناه في ليلة القدر» كه خودش شرح زيادي دارد.
حالا هر چه. قرآن اين جملهاش كه مال خود قرآن است. «تبيان كل شيء». بيان كنندة هر چيزي است. آيا در اين سي جزء قرآن كه نهايت مثلا پانصد صفحه طبق اين كتابهايي كه ماها مينويسيم، كتابهايي كه، البته قرآنها غالبا خط درشته. اگر مثل حروفش مثل اين كتابهاي ما باشد، پانصد صفحه هم نميشود. آيا تمام علوم كه بيان كنندة هر چيزي است، تمام علوم آيا واقعا در اين پانصد صفحه ممكن است بگنجد؟ و آنجا كه روايت را بيان ميكند كه من اين دو مثال را، اين دو كتاب را برايتان شرح دادم، بخاطر اين بود كه اين روايت را معني كنم. كه« انما يعرف القرآن من خوطب به». «و ما يعلم تأويله الا الله». تأويل قرآن را جز خدا كسي نميداند. خدا معاني و حقايق قرآن را ميداند. قرآن كتابي است كه خداي تعالي تمام علوم را در آن قرار داده. دقت كنيد. حالا كه تمام علوم را درش قرار داده، آيا علمش را پيش خودش گذاشته يا به پيغمبر لااقل مرحمت فرموده؟ مسلما خواهيد گفت كه به پيغمبر اكرم علم قرآن را ذات مقدس پروردگار عنايت كرده. و الاّ، دقت كنيد به عرضم، و الاّ نزول قرآن بر پيغمبر عبث خواهد شد اگر پيغمبر اكرم علم قرآن را نداشته باشد. آخر اين دربارة همين آية شريفه كه تلاوت شد كه «و ما يعلم تأويله الا الله و الراسخون في العلم»، علم قرآن را كسي جز خدا نميداند، اهل سنت حتي در قرآنهاي فعلي ما هم اين هست كه راسخون در علم را عطف به و ما يعلم تأويله الا الله نكردهاند. ميگويند «و ما يعلم تأويله الا الله. و الراسخون في العلم يقولون آمنا…» هيچكس علم قرآن و تفسير قرآن را نميداند جز خدا. راسخين در علم ميگويند ما ايمان به خدا آورديم، ايمان به اين قرآن آورديم. ما ميگوييم فرقي نميكند. چه و الراسخون في العلم عطف به الا الله باشد يا نباشد. آيا خداي تعالي علوم قرآن را پيش خودش نگه داشته و به پيغمبر داده يا نداده؟ پيغمبر اكرم ميشود از علم قرآن اطلاع نداشته باشد؟ خوب بدون ترتيب، هيچ انسان عاقلي نميگويد كه خداي تعالي قرآن را فرو فرستاده ولي علمش را به پيغمبر اكرم نداده. آيا پيغمبر اكرم باز علم قرآن را، دقت كنيد، اينها يك نكاتي است خيلي دقيق. علم قرآن را آيا به ديگران داد يا نداد؟ اگر بگوييم نداد، باز نزول قرآن عبث ميشود. چون براي پيغمبر نازل شده و پيغمبر اكرم هم به كسي نداده. اين قرآني كه الان در اختيار ما هست، با آنهمه علومي كه ما از آن اطلاع نداريم، پس عبث است. يا بايد بگوئيم كه به همة مردم علم قرآن را بيان كرده. يا بايد بگوئيم لااقل تمام علم قرآن را به يك نفر داده كه او در وقت خودش براي سايرين بيان بكند. از اين دو حال خارج نيست. و مسلم پيغمبر اكرم علم همة قرآن را به همة اصحابش بيان نكرده و نداده. پس برميگردد به اين معني كه يا نزول قرآن نستجير بالله بيفايده و عبث خواهد بود. يا به علي ابن ابيطالب كه باب علم پيغمبر است، حضرت رسول اكرم همة علوم قرآن را بيان كرده و عنايت فرموده به علي ابن ابيطالب. دقت كرديد؟ باز اين حرف دربارة علي ابن ابيطالب هم پيش ميآيد. كه آيا علي تمام علم قرآن را براي همه بيان كرد يا براي يكنفر بيان كرد كه استعدادش را داشت، دركش را داشت. براي همه كه بيان نكرد. پس باز براي خليفة بعد از خودش كه حضرت مجتبي باشد بيان كرده كه آمادگي داشته و ظرفيت پذيرفتن اينهمه علم را داشته است. همينطور يك يك از ائمه را بايد در هر زماني همينطور بيان كنيم. و بالاخره تا امروز تمام علوم قرآن براي مردم بيان نشده. دليلش؟ شما برخورد ميكنيد به آية شريفه «كهيعص». اين يعني چه؟ آيا اين كهيعص، الم، ق، آيا اينها عبث توي قرآن گذاشته شده، بيفايده؟ يا اينكه اينها معني دارد؟ اگر بگوييد معنا دارد، كو معنايش؟ براي كه گفته شده؟ فكر نكنيد اين ذوقياتي كه يك عده دربارة فواتح سور بيان ميكنند، اينها مطالبي است كه حقيقت داشته باشد. نه. به جهت اينكه ذوقيات مثلا بهترينش اين است. كه اگر اين حروف فواتح سور را، يعني الم، ق، يس و امثال اينها را جمع بكنيم، بهترين مطلبي كه گفتهاند اين ميشود كه صراط علي حق ناسكه. صراط علي حق است بايد به او تمسك كرد و ما تمسك ميكنيم. اين بهترينش است، و اين را گفتهاند. در عين حال. آنهايي كه اينها را جمع كردهاند ميگويند بايد مكررات را حذف كرد. يعني اگر ده تا مثلا يا هفت تا الف دارد، يكيش را برميداريم. خوب بقيهاش چيست؟ بقيهاش بيجا است؟ عبث است؟ بيفايده است؟ اگر چند تا لام دارد يكيش را استفاده ميكنيم. بقيهاش بايد بگوييم بيفايده است اگر معنايش اين باشد. اينها يك ذوقياتي است، خوب هم هست و جزء تفسير قرآن هم نميشود گفت. مجملات قرآن اينها مانده است تا آنكه حضرت بقيةالله، آن آخرين فردي كه مفسر قرآن است، كه امام عليه الصلاةو السلام ميفرمايد تمام انبياء و اولياء و تمام ائمه عليهم السلام از علوم قرآن كه بيان كردهاند، دو حرف از بيست و هشت حرف علم را گفتهاند. و بيست و شش حرف ديگر علم بوسيلة حضرت وليعصر عليه الصلاةو السلام بيان ميشود. و علتش هم اين است كه استعدادها در زمان امام عصر شكوفا ميشود و آمادگي در مردم پيدا ميشود تا علوم را بپذيرند. در زمان ائمه عليهم الصلاة و السلام يك مطالبي از ائمه عليهم السلام رسيده كه يقينا مردمي كه در زمان ائمه بودهاند نميفهميدند. «رب حامل فقه الي من هو افقه». يك مطالب كه مربوط به فهم است، افرادي حملش ميكنند، باركشي ميكنند براي ماها. كه بقيه اينهايي كه بعد ميآيند فقيهترند، آنها ميفهمند. در آخر الزمان روايت دارد كه، سورة قل هو الله را يك عده ميآيند ميفهمند. و من خودم همين هفتة گذشته به مناسبت يك مقدمة تفسيري كه مينويسم، به اين روايت برخورد كردم. عجيب است. شايد ده تا روايت باشد كه يقينا مردم زمان ائمه عليهم الصلاةو السلام و حتي مردم زمان امام عسگري عليه الصلاة و السلام نميفهميدند اين روايات يعني چه؟ دربارة انعقاد نطفة فرزند، دقيقا امام عليه الصلاةو السلام هم از رسول اكرم داريم، هم از علي ابن ابيطالب داريم. هم از امام باقر داريم. از امام صادق هم داريم. اينها را يادم است، كه دربارة علم ژنتيك كه يك علمي است كه تازه بوجود آمده، كاشفش يك نفري بنام مندل بوده كه آنها ميگويند كاشفش است. در حالي كه اين روايات در باب سوام العالم بحار الان هست. و شايد مرحوم مجلسي قبل از بوجود آمدن اين كشيشي كه ميگويند كاشف اين معنا است، قبل از اين حتي مرحوم مجلسي نوشته كه نطفة زن و نطفة مرد اينها تا تؤام نشود، فرزند بوجود نميآيد. اين زمان ائمه هيچ نميفهميدند. يعني كشف نشده بود. در سورة هل اتي،« هل اتي علي الانسان حين من الدهر لم يكن شيئا مذكورا. انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج». شما در تفسير نطفة امشاج نگاه كنيد. كلمة امشاج يعني مخلوط. از نطفهاي كه مخلوط شده با هم، ما انسان را خلق كرديم. آخر اگر دو تا نطفه نباشد، چطور مخلوط ميشود با هم؟ و اين هم يقينا زمان ائمه ميدونستند. يعني مردم زمان ائمه، حتي آن دانشمندترينشان درك نميكردند. دربارة كرويت زمين صريحا قرآن مطلب دارد. يقينا مردم زمان پيغمبر نميفهميدند. دربارة حركت زمين، آنهم حركت وضعي و انتقالي، «هو الذي جعل الارض كفاتا»، شما در كتاب لغت مراجعه بكنيد. كلمة كفات به معني پرندة سريع به طرف جنوب. من گاهي به تفسير نگاه كردم. مفسرين دچار وضع عجيبي شدهاند. ميگويند اين زمين چطور پرنده است. آنوقت گفتند در روز قيامت وقتي همه چيز بهم خورد، آنوقت زمين متلاشي ميشود. چه مربوط است به هم؟! حركت وضعي و انتقالي زمين را بيان كرده و اگر آنوقت مردم ميفهميدند، همان بلائي كه سر گاليله آوردند. گاليله تقريبا در صد سال قبل، تازه گفت زمين حركت دارد. مسيحيها آوردند به محكمة تفتيش عقايد دعوتش كردند، آنقدر اذيتش كردند، به زندان انداختندش. اگر توبه نميكرد كه توبه نامهاش معروفه، اگر توبه نميكرد اعدامش ميكردند. و حال اينكه پيغمبر ما، قرآن ما در آن زمان بيان كرده و طوري هم بيان كرده كه مردم از خواب بيدار نشوند كه پيغمبر را اذيت كنند. اينهم از فصاحت و بلاغت قرآن است.
منظورم اين است كه خيلي مطالب را زمان ائمه نميفهميدند. چون زمينه نداشتند، استعدادش را نداشتند، دركش را نداشتند. احكامي بود كه اساسا در آن زمان اصلا موضوعش وجود نداشت تا حكم بر آن وارد شده باشد. خيلي از مسائل هست كه امروز بوجود آمده ولي در آن زمان نبوده كه حكمي برايش بيان كنند ائمة اطهار. و خيلي از مطالب را هنوز ائمة اطهار از قرآن براي ما بيان نكردند. و بايد حضرت بقية الله، از من يك كسي سؤال ميكرد زمان ظهور كي است؟ هر كس بگويد كه زمان ظهور كي است دروغ گفته، بطور كلي. حالا ميخواهد بگويد كي دقيقة ديگر، ميخواهد بگويد پانصد هزار سال ديگر، ميخواهد بگويد كه علم جبر اين حرف را به ما زده، ميخواهد بگويد علم رمل به ما اين را گفته، ميخواهد از روايات جعل كند، ميخواهد از آيات جعل كند. هر كس بگويد كه ظهور حضرت بقية الله ارواحنا فداه مثلا چند سال ديگر هست، اين بدانيد، اين آدم دروغگوئي است. به ما گفتهاند بگوييد دروغگو. كه وقاتون، آنهايي كه وقت تعيين ميكنند، دروغ ميگويند. اما يك وقتي يك كسي از من پرسيد كي امام زمان ظهور ميكند؟ گفتم، اين وقت نيست، تمام احكامي كه ائمه عليهم السلام نيازشان بيشتر از اين است، كلاسشان بالاتر است، آنجا بر خداي تعالي لازم است و واجب است كه امام زمان را باصطلاح ظاهر كند كه بقية حقايق و معارف قرآن را براي مردم بيان كند. از قرآن« انما يعرف القرآن من خوطب به.» قرآن را كي ميفهمد؟ كسي كه به او خطاب شده. كسي كه قرآن به او خطاب شده، آنكس قرآن را درك ميكند. به كه قرآن خطاب شده؟ سؤال. از اهل سنت ميپرسيم. از مردم عادي ميپرسيم. آقا جبرئيل وقتي آمد، قرآن را به كي نازل كرد؟ همه ميگويند به پيغمبر اكرم. خداي تعالي به پيغمبر اكرم نازل كرد. بعد از پيغمبر اكرم؟ كي بود؟ ائمة اطهار. يعني شما فكر نكنيد يك كتابي، خدا رحمت كند، مرحوم آية الله بروجردي نوشتهاند به نام جامع احاديث شيعه. اين كتاب در مقدمهاش بحث اين است كه آيا از نظر مسلمانهاي دنيا، كاري به شيعه و سني نداريم، ائمة اطهار اين دوازده نفر مورد وثوق هستند يا نيستند؟ و كلماتشان حجت هست يا نيست؟ بالاتفاق همه ميگويند امام صادق، امام صادق. يعني يك سني بي همه چيز هم پيدا نميكنيد كه بگويد امام صادق امام صادق نيست. همه ميگويند علي ابن موسي الرضا عليه الصلاة و السلام صادق است. همه ميگويند امام عسگري عليه الصلاة و السلام صادق است. يك نفر سني، مگر ناصبيها كه الان شايد وجود نداشته باشند. جزء خوارج كه به حضرت علي ابن ابيطالب عليه السلام توهين ميكردند، و الاّ تمامشان سني و شيعه متفقند كه اينها راستگويان هستند. و ائمة ما عليهم السلام يك كلمه از خودشان چيزي نگفتهاند. تا از آنها سؤال ميشد اين كلام شما است يا پيغمبر؟ ميفرمودند كه نه، ما از خودمان چيزي نداريم. هر چه هست از پيغمبر اكرم است. حتي به ما اجازه دادهاند كه ما اگر نميدانيم راوي حديث يعني كسي كه اين حديث را بيان كرده، آيا امام صادق است يا امام باقر است يا امام حسن مجتبي است يا امام حسين است، در روايت داريم، شما بگوييد پيغمبر اكرم فرمود. ميتوانيد اين حرف را بزنيد. بگوييد: قال رسول الله. يا بگوييد قال حسن العسگري. امام عسگري فرموده. چون اينها همهشان نور واحدهاند. يك روح بيشتر نيستند، يك كلام بيشتر ندارند. دو تا معصوم با هم اختلاف نميتوانند داشته باشند. چون بمجرد اينكه دو تا معصوم با هم اختلاف پيدا كردند، يكيشان بايد از مرحلة عصمت ساقط بشود. چون يكيشان اشتباه ميكند. آن يكي كه اشتباه ميكند معصوم نيست. چهارده معصوم با خدا، در كلام وحدت دارند. در وجود نهها. در كلام وحدت دارند. كلام اينها كلام خدا است. كلام خدا كلام اينها است. شما ثابت بكنيد كه اين كلام را امام حسن عسگري عليه الصلاة و السلام فرموده. اگر شما از دو لبش شنيديد. شما ميتوانيد بگوييد امام هادي هم همين را گفت. امام جواد هم همين را گفته. علي ابن موسي الرضا هم همين را گفته. نه اينكه فكر كنيد از نظر عقلي اين بحث باشه. توي روايات هم هست. شما ميتوانيد اين حرف را بزنيد. و خودشان فرمودند. از حضرت صادق الصلاةالله عليه سؤال ميشود. حضرت ميفرمايند هر چه من ميگويم پدرم گفته. هر چه پدرم ميگويد، جدم رسول الله گفته و ما از خودمان هيچ حرفي نداريم. چون اگر بنا باشد امام صادق عليه الصلاة و السلام يك مطلبي را در اسلام، در احكام، در معارف اسلام بگويد كه بر پيغمبر نازل نشده باشد. بر امام صادق نازل بشود. اين ميشود خاتم الانبياء ايشان ميشود نه پيغمبر اكرم. چون بر پيغمبر تمام احكام و معارف و حقايق نازل شده.
پس بنابراين علوم قرآن را ما فقط و فقط بايد از در خانة اهل بيت ياد بگيريم. وقتي كه رفتيم در خانة غير اهل بيت عصمت و طهارت، خدا ميداند يك مطالب بيربطي برخورد ميكنيم كه حساب ندارد. يك كتابي دارد شيخ محمود شبستري بنام درس دين. اين درس دين است. شيخ محمود شبستري معروف است، يكي از اقطاب صوفيه است. ايشان در تفسير اين آية شريفه كه «الا عبادك منهم المخلصين». شيطان ميگويد «لاغوينهم اجمعين الا عبادك منهم المخلصين». همه را اغوا ميكند مگر بندگان مخلص تو را خدايا. اينها را، ما چه ميفهميم؟ اينطور ميفهميم كه بندگان مخلص خدا را شيطان زورش نميرسد كه اغواشان كند. اينها بقدري پاكند كه شيطان از اطراف آنها دور ميشود. اين معناي ظاهريش كه ما ميفهميم و روايات هم تأييد ميكند. ايشان ميگويد شيطان يك افسري است در دربار پروردگار ايستاده. خصوصيها را راه ميدهد. بيگانهها را راه نميدهد. اينها را اغواشان ميكند، گمراهشان ميكند. يعني اينها ميخواهند وارد بشوند، برسند به پروردگار. اما ميگويد نه، راه از اين طرف است. شما بدرد اينجا نميخوريد. اما مخلصين بيايند. تا جايي كه ميگويد يك روز، در همين اشعارش به شعر گفته، ميگويد يك روز حضرت موسي با شيطان روبرو شد. به شيطان گفت اي بيچاره، تو چرا يك سجده بر آدم نكردي تا به اين روزگار بيفتي. گفت من سجده به آدم نكردم تا مثل تو نشوم. گفت من چهام شده؟ من پيغمبر اولوالعزم، با اين شخصيت، آخر تو! تو شيطان! ترسيدي مثل من بشوي؟ اينجا ايشان يك بحثي دارد دربارة عشق. ميگويد عاشق فقط بايد معشوقش را ببيند. من پيشاني را كه براي خدا روي زمين گذاشتم، براي هيچكس ديگر روي زمين نميگذارم. اما تو وقتي كه در كوه طور گفتي رب ارني انظر اليه. خدايا خودت را به من نشان بده تا من تو را ببينم، خدا گفت انظر الي الجبل. به كوه نگاه كن. تو چرا برگشتي به كوه نگاه كردي تا دچار آن حرفها بشوي. تو معلوم است عاشق واقعي نيستي. عاشق واقعي هيچوقت چشمش را از دوستش نميچرخاند. اينها همهاش بي ربط استها. مطلب درست است. ولي اين درسها بي ربط است. عاشق واقعي چشمش را از دوست نميچرخاند. تو چرا چشمت را برگرداندي از ذات مقدس پروردگار و به كوه نگاه كردي تا مبتلاي به اين خدمت شما عرض شود كه، شيطان، حضرت موسي افتاد به زمين و غش كرد و نزديك بود از دنيا برود، خداي تعالي نجاتش داد. ببينيد وقتي تفسير بناشد به ذوق افراد وابگذارند. مثل خواجه عبد الله انصاري برايتان تفسير ميكند، مثل محي الدين عربي بنا شد تفسير بنويسد، مثل فخر رازي بنا شد تفسير بنويسد. و از در خانة اهل بيت عصمت و طهارت انسان دور شد، اينطوري ميشود. فقط و فقط روايات. فقط و فقط. فقط و فقط آيات قرآن را بايد به روايات تفسير كرد. شما فكر نكنيد كه روايات كم است. نه. صد و ده جلد! بحار الانوار يك مجتهد باصطلاح فقيهي ميخواهد كه اين آيات را با اين روايات تطبيق بدهد و براي مردم بيان كند. در قسمت احكام مجتهدين و مراجع تقليد اين كار را كردهاند. شما فكر نكنيد يك مرجع تقليد مثلا فرض كنيد نود سال، مرحوم آيةالله بروجردي نود سال از عمرش گذشته بود، ميگفت از چهارده سالگي طلبه بودهام و مشغول تفقه در دين بودم و چند دوره تمام دورة فقه را تدريس كردهام. باز هم كما اينكه اين سال آخر عمرشان دربارة كتاب طهارت ميخواستند بحث كنند، روز اول خوب بحث جا نيفتاد. روز بعد خودشان گفتند. فرمودند من چند دوره درس فقه را، همين كتاب طهارت را بيان كردهام و فكر ميكردم ديگر احتياجي به مطالعه ندارم. ديروز مطالعه نكردم. ديشب رفتم ديدم نه، بازهم نياز به مطالعه دارم. باز هم چيز ميفهمم. اگر كسي قرآن فهم باشد، اگر كسي روايات فهم باشد، بخدا قسم هر دفعه قرآن ميخواند. يك مطالب جديدي به ذهنش ميآيد، يك مطالب تازهاي استفاده ميكند كه قبل استفاده نكرده بود.
پس اين مقدمه را من امشب عرض كردم براي اينكه بدانيم راه و روش تفسير قرآن از چه طريقي است و بايد چگونه انجام بشود و انشاء الله از هفتههاي آينده، از همين اول سورة حمد، مطالبي و من يك كلمه انشاء الله، چون روايت دارد كه كسي كه به رأي خودش قرآن را تفسير كند كافر است. كسي كه به رأي خودش قرآن را تفسير كند،« ان اصاب فقد اخطاء». اگر درست هم تفسير كند، خطا كرده. اگر درست هم تفسير كندها، خطا كرده. «من فسر القرآن برأيه فليتبوأ مقعده من النار». كسي كه تفسير كند قرآن را به رأي خودش، در روز قيامت جايگاهش را آتش قرار ميدهند. يك كلمه مبادا از خودتان تفسير كنيد قرآن را. هيچ نميشود دست به تركيب تفسير قرآن زد و حتي ظواهرش را اگر معنا كرديد، نگوييد قطعا منظور پروردگار همين بوده، چون ممكن است باطن قرآن يك مطالب ديگراي باشد. و انشاء الله از اول سورة حمد به ياري پروردگار شروع ميكنيم و از روايات استفاده ميكنيم، از ذوقيات خودمان يا از ديگران، انشاء الله استفاده نخواهيم كرد و انشاء الله اميدواريم كه مرضي حضرت بقية الله ارواحنا لتراب مقدمه الفداء قرار بگيرد.
ايام ايامي است كه عزاي امام صادق عليه الصلاةو السلام برپا بوده و اين وجود مقدس كه پنجاه درصد روايات ما مربوط به امام باقر و امام صادق است. اينها مفسر واقعي قرآن بودهاند. حضرت صادق عليه الصلاةو السلام به ابوحنيفة دانشمند عرب زبان البته، چون اصلش عرب نبوده، عرب زبان كه هنوز هم عدة زيادي از اهل سنت بعنوان امام اعظم او را ميشناسند، ميفرمايد يك حرف از قرآن را نميفهمي. امام هم مبالغه نميكند. يك حرف! از معاني و حقايق قرآن را تو درك نميكني. بعد امتحانش ميكنند. چند تا مسئله را جلويش مياندازند ميگويند اينها را جواب بده. او هم بعكس ما انزل الله جواب ميدهد. اينطوري است. ولذا تمام علوم و معارف را بايد از دو لب امام صادق عليه الصلاةو السلام، از دو لب امام باقر و ساير ائمه عليهم السلام ما ياد بگيريم و انشاء الله بقية معارف و علوممان را از حضرت بقية الله ارواحنا فداه استفاده خواهيم كرد.
امام صادق مسموم شدند. راوي ميگويد كه من خدمتشان رسيدم. آنچنان سم در بدنشان اثر گذاشته بود كه از تمام بدن شريفشان جز استخواني باقي نمانده بود. خيلي عجيب است. اينهايي كه اهل دنيا هستند براي دنيا چقدر جنايت ميكنند! و الان هم اين جنايتها ادامه دارد. امام صادقي كه رئيس مذهب شيعه است. بخاطر روايات زيادي كه از اين وجود مقدس به ما رسيده و مذهب تشيع را پرورش داده حضرت صادق الصلاةالله عليه، نه اينكه مؤسس مذهب باشد. بعضي اشتباه ميكنند كه مؤسس مذهب شيعه است. نه. مذهب شيعه از رسول اكرم است. يعني حقيقت اسلام است. اسلام بايد دستورش اين است و جزء برنامههايش اين است كه «و لكم في رسول الله اسوة حسنه»، همهتان بايد به پيغمبر اقتدا كنيد. بعد از پيغمبر اكرم هم به علي ابن ابيطالب اقتدا كنيد و معني تشيع هم همان اقتدا كردن به علي ابن ابيطالب و پيغمبر اكرم است. اين اصل تشيع است. ولي مذهب شيعه، همان اقتداي به پيغمبر را تا زمان امام صادق و امام باقر نميدانستند چطور بايد اقتدا بكنند. و لذا با كلماتشان، با رواياتي كه از آنها بيان شده، مذهب تشيع در زمان امام صادق و امام باقر آبياري شد و كيفيت اقتداي به پيغمبر و علي ابن ابيطالب، از اينها فراگرفته شد. و لذا ميگويند رئيس مذهب شيعه. شايد هم اين كلمه را، چون در روايات نداريم كه امام صادق رئيس مذهب باشد. شايد اين كلمه را هم بعضيها عنوان ميكنند. چون هميشه توي برنامهها بوده كه شيعه را به يك جائي بعد از پيغمبر منتسب كنند. يا بگويند شيعة صفوي، يا بگويند شيعه بعد از مثلا فرض كنيد زمان امام صادق تأسيس شد. يا بگويند بوسيلة ابن صباح تأسيس شد. يك كاريش بكنند كه به پيغمبر ارتباط نداشته باشد. نه. تشيع همان اسلام است. اسلام يعني تسليم در مقابل خدا و پيغمبر. تشيع هم به معني پيروي از خدا و پيغمبر. هيچ معنايي غير از اينهم ندارد. نه تأسيسي لازم دارد، نه تشكيلي لازم دارد، نه رئيسي به آن عنوان لازم دارد. رئيسش خدا است و پيغمبر و ائمة اطهار عليهم الصلاةو السلام. اينها رؤساي مذهب اسلام و مذهب شيعه هستند. گاهي بعضي از جملات خودش اين مسئله را اينطوري قرار ميدهد.
بههرحال شيعه آبرومند شد. كيفيت تشيع در زمان امام صادق و امام باقر عليهم السلام ظاهر شد. و انشاء الله كاملترينش در زمان ظهور حجةابن الحسن ارواحنا فداه خواهد بود. حالا يك امامي كه اين همه روايات از پيغمبر اكرم نقل كرده و اسلام را پرورش داده و مردم مسلمان را تربيت كرده؛ اگر الان برويد در مدينه كنار قبرش. قبرش غريب است. بخدا قسم در تمام قبرستانهاي مدينه حتي، قبري خرابتر از قبر امام صادق و امام باقر و امام سجاد و امام مجتبي پيدا نميشود. مقيد بودند، دشمن بودند. دشمنان اين كار را كردند. حالا با همين توجه، بد نيست چراغها هم خاموش بشود. يك زيارتي امشب از قبرستان بقيع بكنيم. همهامان با هم برويم كنار اين قبرستان. آنهايي كه رفتهاند ميتوانند منظره را تصور كنند. آنهايي هم كه نرفتهاند يك منظرة اينطور، يك منظرة زميني پر از شن، يك مقدار شنها را جمع كردند بنام قبر مقدس امام صادق! برويم كنار اين قبرهاي خراب شده بنشينيم. خدا لعنت كند وهابيها را كه اينطور با خاندان عصمت و طهارت رفتار كردند. برويم كنار اين قبرها بنشينيم. خدا قسمتمان كند همين امسال موفق به زيارت قبور ائمة بقيع بشويم. ببينيم بر فاطمة زهرا چه ميگذرد؟ يقينا فاطمه سلام الله عليها همين ايام، شب وفات امام صادق، ايام عزاداري، شبهاي جمعه سري به قبر امام صادق و امام باقر و امام سجاد و حضرت مجتبي ميزند.
السلام عليكم يا اهل البيت النبوه. اهل سنت هم ميآيند كنار اين قبور ميايستند، ميگويند قبور اهل بيت. سلام بر شما اي اهل بيت پيغمبر، اي كساني كه در راه دين آنهمه زحمت كشيديد، آنهمه اذيت ديديد. «السلام عليكم يا اهل البيت النبوه. السلام عليك يا ابا عبد الله. يا جعفر ابن محمد ايها الصادق يابن رسول الله. يا حجةالله علي خلقه يا سيدنا و مولانا انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بك الي الله. و قدمناك بين يدي حاجاتنا. يا وجيه عند الله اشفع لنا عند الله». در روز وفات امام صادق در روايت دارد ثار المدينه ضجةواحده. تمام مدينه مشغول گريه شدند. جنازة امام صادق را تشييع كردند. آوردند در ميان قبرستان بقيع، كنار پدر و جد و مادرش زهرا سلام الله عليها دفن كردند. اما دلها بسوزد براي آن غريبي كه سه شبانهروز ملقا ثلاثا بلا غسل و لا كفني. در ميان گودي قتلگاه افتاده. يا بقيةالله، يا صاحب الزمان، آقاجان به جان مادرتان زهرا قسمتان ميدهيم امشب فرجتان را از خدا بخواهيد تا پايان اين ظلمها و ستمها نسبت به خاندان عصمت و طهارت داده بشود.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.