۲۰ رمضان‌ ۱۴۰۸ قمری – ۱۷ ارديبهشت ۱۳۶۷ شمسی- انسان‌ روح‌ است‌ نه‌ جسد

اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سيما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء‌ و اللعنة‌ الدائمة‌ علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. «وَ الْعَصْرِ، إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ، إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ[1]»

 

اهمیت کسب علم در شب قدر

ما مردم مسلمان یک اشتباهی همیشه داریم. بر خلاف روش خاندان عصمت علیهم السلام که افضل اعمال را در هر موقعیتی، چیز فهمیدن و تحصیل علم و دانش می‌دانند ما در دورة سال شاید دو سه شب از اول شب تا صبح بیدار باشیم. کمتر توفیقی اینطور پیدا می‌شود که از اول شب تا صبح بیدار بمانیم. از این شبها باید کمال استفاده را کرد. به خدا قسم اگر ما دارای کمال، علم، دانش، فضیلت، معرفت، عرفان به مقام شامخ خاندان عصمت علیهم السلام باشیم، شما یقین بدانید یک یا الله کار هزار تا یا اللهِ شخص عوام را می‌کند. آن کسی که نمی‌داند الله یعنی چه، آن کسی که نمی‌داند علی یعنی چه، با آن کسی که می‌داند فرق می‌کند.

در روایت دارد: «عَالِمٌ ینْتَفَعُ بِعِلْمِه»[2] عالمی که نفعش به مردم برسد- عالم حتماً لازم نیست عبا و عمامه داشته باشد. شما حرفهایی که از اینجا یاد گرفتید، از همین منبر هر چه بود، اگر رفتید برای خانواده‌تان بیان کردید، برای کسی که این مطالب را نمی‌داند گفتید این نفعتان به دیگری رسیده است- این شخص «أَفْضَلُ مِنْ سَبْعِینَ أَلْفَ عَابِدٍ»[3]. سبعین الف رقم کوچکی نیست. امام هم مبالغه ندارد. سبعین الف یعنی هفتاد هزار، هفتاد هزار نمازشب‌خوان، هفتاد هزار مقدس، هفتاد هزار کسی که رفته است در یک غاری و مشغول عبادت است و عبادتش هم درست انجام می دهد. هفتاد هزار عابد با این مشخصات، ارزش یک عالمی که برای مردم مسائل علمی بگوید و مردم را به طرف حق و حقیقت هدایت کند ندارد.

نه امام مبالغه کرده است و نه حرف گتره است و رقم هم خیلی درشت است. رقم خیلی درشت است. در این شبها، از امام سؤال شد که اگر یک کسی شب قدر واقعی را پیدا کرد، در آن شب چه عملی انجام بدهد که بهترین اعمال باشد؟ فرمودند: تحصیل علم. قرآن سرگرفتن از ضروریات شب قدر است. نفرمودند: افضل اعمال قرآن سرگرفتن است. شخصی پای منبر پیغمبر نشسته بود. پیغمبر به او دقیق نگاه کردند. عرض کرد: آقا چرا اینطور به من نگاه می‌کنید؟ حضرت فرمود: جبرئیل خبر داده است تو هفت روز دیگر بیشتر زنده نیستی. او هم آدم حسابی بود، از حرفهایش هم معلوم است؛ و الاّ اگر به ماها بگویند ما همانجا سکته می‌کنیم به هفت روز نمی رسیم. عرض‌کرد: یا رسول الله من در این هفت روز چکار کنم؟ نگفت:‌ دستم به دامنت دعا کن تأخیر بشود و چه بشود. نه. چکار کنم؟ حضرت فرمودند: تحصیل علم کن، چیز یاد بگیر.

این ‌شبها مجلس دست خودمان است ممکن بود که همه شماها مشغول دعا باشید،‌ شبهای احیاء مخصوصاً. جوشن کبیر دارد، دعای مجیر دارد، دعاهای مختلف، وقت هم کم ‌می‌آورید. اگر کسی اعمال شب قدر را بخواهد انجام بدهد، قطعاً وقت کم می‌آورد. حتی شبهای زمستان هم وقت ندارد. به جهت اینکه یک رقمش هزار تا سوره «انا انزلناه» خواندن است. رقم دوّمش صد تا سوره «حم دخان» خواندن است. رقم سوّمش صد رکعت نماز است. بقیه‌اش هم جوشن کبیر و مانند آن است.

اما چرا من جدا تقاضا کردم دوستانی بیایند اینجا منبر بروند، خودم مقداری صحبت می کنم، دسترسی به بزرگان و علما ندارم و بعضی هم اصلا وقت منبر رفتن ندارند و الا تا اذان صبح اینجا منبر می رفتند، چرا؟ برای اینکه یک قدری ذکر مولا علی بن ابیطالب علیه السلام بشود. یک مطلبی دربارة ایشان گفته بشود. یک قدری از خواب غفلت بیدار بشویم. برای اینهاست

 من در یک مجلسی بودم، خدا می‌داند به عنوان اعتراض بلند شدم از آن مجلس رفتم. داشتند دعای جوشن کبیر می خواندند، شب بیست و سوم هم بود. می‌گفت: «الغوث الغوث خلصنا من النار» اعلام می‌کرد چیزی نمانده است تمام می‌شود مثلاً پنجاه تا بیشتر نمانده است. راحت می‌شوید. پنجاه تا را خواندیم، پنجاه تای دیگر بیشتر نمانده است. باز یکی می‌خواند، می‌گفت چهل و نه تای دیگر بیشتر نمانده است!

این چه جور دعاکردنی است؟ چه کسی شما را مجبور کرده است اینطور دعای جوشن کبیر بخوانید که نفس نفس می‌زنید که چند تا دیگر بیشتر نمانده است؟ شاید این کار مکروه هم باشد. عبادت با کسالت کراهت هم دارد. مستحب نیست.

 

معنای عصرچیست؟

و العصر. قسم به عصر. این سوره مبارکه را دیشب هم عنوان کردم و یکمقداری به مناسبت، درباره فشارهایی که در آخرالزمان بر ما وارد شده عرایضی عرض شد. اساساً لغت عصر به معنای فشار است. این هم که عصر را عصر می‌گویند معمولاً انسان از صبح تا عصر کار می‌کند، خسته می‌شود. در عصر معمولاً در فشار است؛ یعنی خسته شده است تحت فشار است. با صبح فرق می‌کند، صبح انسان با نشاط است. لذا زمانهایی که خیلی مردم در رفاه و آسایش باشند این را می گویند: صبح؛ و هر وقتی که در فشار باشند این را می گویند: عصر. هر زمانی که در فشار باشند می گویند: عصر. عصر ظهور پیغمبر اکرم، مردم مسلمان در فشار زیادی بودند؛ و یکی هم عصر غیبت. به زمان ما عصر اطلاق می‌شود. عصر زمان غیبت. ولیّ عصر هم که می گوییم به همین جهت است ولی این زمان. در این زمان ما در فشار هستیم. فشار عجیب، منتهی به فشار عادت کرده‌ایم. به ناراحتی عادت کرده‌ایم. «و ضاقت الارض»‌ را درک نمی‌کنیم؛ و الاّ یک زمانی است که در هر کجای عالم بروید، در هر کجای دنیا، دین نگه داشتن مثل آتش کف دست نگه داشتن است. در روایت هم دارد؛ که یک زمانی می‌شود که انسان دینش را سخت‌تر نگه می‌دارد تا آتشی را درکف دست ‌. صبح که از خانه بیرون می‌رود متدین است، شب که برمی گردد دینش را از دست داده است. انسان در این زمان آنچنان در فشار معنویت است که اگر بخواهد خودش را اصلاح کند، به طرف کمالات حرکت کند، کمالات روحی داشته باشد -چون ارزش انسان به کمالات روحی است- موفق نمی‌شود، مشکلاتی برایش پیش می‌آید، اگر خودش بخواهد موفق بشود مردم نمی‌گذارند او انسان کاملی بشود. نمی‌پسندند یک انسان همیشه راست بگوید، یک انسان همیشه درست باشد. حسادت نداشته باشد، طمع نداشته باشد، حرص نداشته باشد، محبت به دنیا نداشته باشد، محبت به جاه و ریاست نداشته باشد و خلاصه به رسول اکرم و ائمة اطهار و امام زمان صلوات الله علیهم اقتدا بکند. نمی‌شود. برای انسان مشکل است. این معنای فشاری است که در این زمان هست. ما خیال کردیم همة فشارها فشارهای مادی است. پول نداشته باشیم ما در فشاریم. نه. این مربوط به استعدادتان است. اگر استعدادتان زیاد بود می‌توانید خودتان را کنترل کنید. نداری و فقر را می‌توانید تحمل کنید؛ اما اگر استعدادتان کم بود نمی‌توانید فقر را تحمل کنید. ما فکر می‌کنیم اگر مثلا یک مرضی یا یک دردی متوجه ما شد در فشاریم. نه. اینطور نیست. فشار درد و مرض آخرش مرگ است. انسان می‌میرد راحت می‌شود.

خدا مرحوم آیة الله بروجردی را رحمت کند. آن روزی که ایشان از دار دنیا رفته بودند چون در تشییع جنازه‌شان از صبح بودیم و خسته شده بودیم، من عصر خوابم برده بود، دیدم ایشان در صحن حضرت معصومه سلام الله علیها ایستاده‌اند، کمرشان راست است. عصا هم در دستشان نیست. فرمودند: راحت شدم.

دنیا اینطور است برای مؤمن. نجات از دنیا نجات از فشار و ناراحتی است. آخرش مرگ است. انسان وقتی مرد راحت می‌شود. همه این درد و مرضهایش خوب می‌شود. هیچ کسالتی دیگر ندارد. خوب خوب می‌شود.

 

انسان روح است نه جسد

انسان بدن نیست. یک کتاب قطوری یکی از دانشمندان مصری نوشته، اسم کتاب این است «انسان روح است نه جسد». انسان روح است.

ذات مقدس پروردگار هم طوری تنظیم کرده است که ما خودمان تنفر داریم از بدنی که روح نداشته باشد. الان در یک خانه‌ای مثلاً فرض کنید بدانیم یک مرده‌ای آنجا هست همه‌مان می‌ترسیم. از منی که اینجا نشستم تا یک یک شما، هر که هم بگوید: من نمی‌ترسم خیلی هم خوشم می آید، بیخود می‌گوید. مگر غسال یا مرده شور باشد که عادت کرده باشد به این معنا؛ و الاّ یک وحشتی انسان دارد، یک تنفری دارد. چرا اینطور است؟ هیچ فکر علت این را کرده‌ایم؟ چرا خدای تعالی این فطرت را در ما گذاشته است. اگر یک لاشه گوسفند در یخچالتان باشد، در همان اطاق، خیلی هم خوشحالید که الحمدلله در این زمان بی گوشتی ما یک لاشه گوسفند در یخچالمان هست و راحت‌تر و خوشحالتر می خوابید و می گویید: فردا شب، فردا ظهر هر چه میهمان می‌خواهد بیاید بیاید گوشت داریم یا مثلا چند تا مرغ کشته شده آنجا باشد. خب چرا از یک بدن انسان اینقدر ترس داریم؟ من خیلی روی این مسئله تحقیق کردم، بخاطر این است که به ما بگویند: انسان روحش ارزش دارد نه بدنش. اگر مُردی تمام شد؛ یعنی بدن تمام شد. حتی در احکام شرع هم اشاره‌ای به این مطلب هست. مثلاً یک مسلمانی مرده است. شما دست خشک به بدن خشک او قبل از غسل بزنید، باید بروید تمام بدنتان را غسل بدهید یعنی غسل مس میت کنید؛ و حال اینکه اگر به بدن هر حیوانی دست بزنید و دستتان‌تر نباشد حتی نجس هم نمی‌شود؛ و اگر دستتان تر بود باید همان انگشت را آب بکشید.

اینجا می‌خواهند به ما این را بگویند که انسان ارزشش به روحش است؛ و زیاد هم دیده شده است افرادی که از دار دنیا رفته‌اند. شاید من خودم ده تا کتاب الان دارم در حالات کسانی (از دنیای غرب) که اینها از دنیا رفته‌اند، بدنشان سرد شده است، آن‌ها را گذاشته‌اند در سردخانه و بعد زنده شده‌اند؛ و چیزهایی هم در آن عالم دیده‌اند.

این که معروف است «کسی از آن دنیا نیامده برای ما خبر بیاورد»‌ حرف بیخودی است. زیاد هستند. سابقاً پخش نمی‌شد، حالا پخش می‌شود.

 

روح انسان بعد از مرگ

روح انسان بعد از مرگ فعال‌تر می‌شود؛ یعنی انسان طوری می‌شود که با یک چشم بهم زدن تمام کرات بالا را می‌تواند بچرخد. انسان وقتی که مرد چشمش باز می‌شود. بعضی‌ها گفته‌اند: «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یأْتِیکَ الْیقِینُ[4]»‌ عبادت کن پروردگارت را تا اینکه برایت یقین حاصل بشود، در تفسیرش گفته‌اند منظور از یقین مرگ است، موت است. چون انسان وقتی مرد تمام چیزها برایش روشن می‌شود. ملکوت عالم را می بیند.

ما تا زنده هستیم در شک و تردید و شبهه هستیم. وقتی انسان مرد تمام ملکوت عالم برایش روشن می‌شود. چشمش باز می‌شود، ملائکه را می‌بیند. اجنّه را می‌بیند، ارواح انبیاء و اولیاء را می‌بیند، اگر خود حضرت عزرائیل تشریف بیاورند ایشان را می‌بیند و الا ملائکه‌ای که در خدمت حضرت عزرائیل‌اند و فرمانبردار حضرت عزرائیل‌اند، آن‌ها را می‌بیند؛ و شیطان را می‌بیند. شیطان «کانَ مِنَ الْجِنِّ»[5]  او یک جنّی است. انسان او را می‌بیند که آمده است و می‌خواهد با بی ایمانی انسان را از دار دنیا ببرد. بعد هم هر کس بمیرد علی ابن ابیطالب علیه السلام را می‌بیند که فرمود: یا حَارِ هَمْدَانَ مَنْ یمُتْ یرَنِی[6] ای حارث همدانی، هرکس بمیرد مرا خواهد دید. ارواح گذشتگان را می‌بیند. «مِن مومنٍ او منافقٍ»، فرقی هم ندارد، مؤمن باشد، منافق باشد، خواهد دید؛ و ما شاید حضرت بقیة‌الله، امام زمان ارواحنافداه را ببینیم، و همه را ببینیم.

همه این گرفتاریها مال این بدن است. تا این بدن را ما داریم در شک و تردید و فشار و ناراحتی هستیم. لذا برای بعضی از بزرگان از اولیاء خدا مرگ بهتر از زندگی است؛ یعنی ولی خدا آن کسی است که مرگ را تقاضا بکند. آن‌ها معتقدند که مرگ مثل خواب است. «کما تنامون تموتون»[7]. همانطوری که می‌خوابید می‌میرید. اگر انسان خسته باشد و خیلی کار کرده باشد و خیلی فرسوده باشد، چقدر اشتیاق به خوابیدن دارد که یک جائی پیدا کند سرش را بگذارد یک قدری استراحت کند؟ همین حالت را افراد مؤمن و اولیاء خدا نسبت به مرگ دارند. منتظرند یک وسیله‌ای پیدا بشود و سرشان را بگذارند زمین. دیده شده که بعضی از افراد اصرار داشته‌اند که طبیب نیاید، دکتر نیاید، بخاطر اینکه مبادا مرگ من عقب بیفتد و من دیرتر بمیرم.

مثل امروز صبحی که به فرق علی ابن ابیطالب علیه السلام ضربت خورد، دیدند علی علیه السلام صدا زد: «فُزْتُ وَ رَبِ الْکعْبَةِ»[8]. «فزتُ»‌ یعنی فائز شدم. موفق شدم؛ یعنی راحت شدم. به خدای کعبه قسم! من مثل ابن ملجم نیستم که از مرگ بترسم. مثل سایرین نیستم که مرگ را اول گرفتاری خودم بدانم. از امام علیه السلام سؤال شد: که آقا چرا ما از مرگ اینقدر می‌ترسیم؟ حضرت فرمود: بخاطر اینکه خانة دنیایتان را آباد کردید، خانة آخرتتان را خراب کردید. انسان از خانة آباد بخواهد برود در خانة خراب خب ناراحت است. اگر بعکس بود ناراحت نمی‌شدید. اگر خانة آخرتتان درست بود و خانة دنیایتان خراب بود، دوست داشتید هر چه زودتر از این دنیا بروید.

«والعصر ان الانسان لفی خسر». همة انسان‌ها زیانکارند؛ یعنی ضرر دارند می‌کنند. معنی «خسر» یعنی زیان و ضرر و عقب افتادگی. چرا؟ به جهت اینکه سرمایه‌اش را انسان از دست می‌دهد، ولی استفاده‌ای نکرده است. «الا الذین آمنوا» مگر کسانی که ایمان آورده‌اند «وعملوا الصالحات» وعمل صالح بکنند. «و تواصوا بالحق»‌ و دیگران را وصیت بکنند به حق، امر به معروف و نهی از منکر بکنند، «و تواصوا بالصبر»؛ و یکدیگر را وصیت به صبر بکنند؛ یعنی به هر کس که می رسید توصیه کنید در این عصر فشار که صبر کنید.

 

ردّ مسئله تناسخ

مسئلة تناسخ مال مسلمانها نیست، چون هر کس‌که معتقد به تناسخ بشود منکر قرآن است چون که صریح قرآن است و خدای تعالی می‌فرماید: «کَلاَّ إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قائل‌ها[9]» یعنی وقتی که می‌گوید: «رَبِّ ارْجِعُونِ، لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحاً[10]» خدایا مرا برگردان شاید عمل صالح بکنم، انسان وقتی مرد، از خدا تقاضا می‌کند، خدایا من را برگردان شاید عمل صالح بکنم. خدای تعالی می‌فرماید: کلاً. نه اینطور نمی‌شود و لذا تناسخ بر خلاف قرآن است و هر کس هم ادعای تناسخ کند در حالیکه متوجه این آیة قرآن است، مسلمان نیست؛ و اگر هم متوجه این آیة از قرآن نباشد، باید بگوییم اشتباه کرده است؛ و من در اول کتاب عالم عجیب ارواح، مساله تناسخ را رد کرده‌ام. آقایان اگر دیدند و در اختیارشان بود مطالعه بفرمایند.

 

عوالم مختلف برای روح انسان

ما معتقد به عالم ارواح و بعد عالم میثاق یا ذر و بعد عالم دنیا و بعد عالم برزخ و بعد عالم قیامت،‌ و بعد هم عالم بهشت و جهنم هستیم. این ترتیب حرکت ما است؛ یعنی خدا روح انسان را خلق کرده است، بعد عالم ذر پیش آمده است. بعد رحم را اگر یک عالم حساب کنیم عالم رحم،‌ چون متصل به عالم دنیا است، بعد عالم دنیا است. بعد عالم برزخ است، عالم برزخ بین قیامت و دنیا است. «وَ مِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَی یوْمِ یبْعَثُونَ[11]‌» بعد قیامت است، آنوقت روز قیامت روح برمی گردد در همین ‌ بدن و در همین کره زمین است؛ یعنی قیامت در کرة زمین است. اینجا به حسابها رسیدگی می‌شود و حشر و نشر در همین کرة زمین است و وقتی که اینجا کارمان تمام شد، حساب‌هایمان رسیدگی شد بعد حرکت می‌کنیم، حالا با پرواز، یا با هر وسیله‌ای، یا با ارادة پروردگار حرکت می‌کنیم، «فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ[12]» یک عده می‌روند در جهنم و عدة زیادتری می‌روند به طرف بهشت البته نه از این مردم زمان ما. چون یک فکری در مغز ما هست که می گوییم اگر قرار باشد فقط شیعه ها به بهشت بروند پس بهشتی ها خیلی کم می شوند

اما من ثابت می‌کنم که جمعیت بهشت نسبت به جمعیت جهنم بیشتر است، جهنم جایش تنگ است و الا خیلی جمعیت ندارد، سلاطین و قدرتمندان و شخصیتها و اینها آنجا زیادند اما جمعیت زیادی ندارد. در عین اینکه فقط شیعیان می‌روند به بهشت و یک نفر از غیر شیعه به بهشت نمی‌رود. این را با این بیان می‌شود عرض کرد که آنچه که بر این نسل از بشر گذشته است، مثلاً ده هزار سال، یازده هزار سال،‌ هر چه گذشته است، این‌ها مقدمة ظهور حضرت بقیة الله ارواحنا فداه بوده‌اند؛ یعنی تمام انبیاء و اولیاء که آمده‌اند برای این است که دنیا پر از عدل و داد بشود، زمینه‌ای بشود برای عدل و داد و زندگی زیر سایة ایمان؛ و همین طور هم خواهد شد؛ و حالا ان شاء الله اگر همین امشب امام زمان ما ارواحنافداه ظهور بکند – ما هیچ وقت حاضر نیستیم بگوییم فردا صبح. چون عشاق این حالت را دارند که حاضر نیستند بگویند صبح محبوبمان بیاید. می‌گویند:‌ همین الان بیاید. البته ما ممکن است ادعای عشق به حضرت بقیة الله ارواحنا فداه نتوانیم بکنیم ولی می‌توانیم اقلاً خودمان را شبیه عشاق بکنیم. هر کدامتان عاشق شده باشید می‌فهمید انسان یک لحظه نمی‌خواهد از معشوقش جدا باشد. اگر یک نفر را دیدید که گفت:‌ علائم نشان می‌دهد که ان شاء الله تا هفت، هشت سال دیگر امام زمان ارواحنافداه می‌آید این عاشق نیست البته اصل بحثش بد نیست اما عاشق آن است که بگوید فی طرفة عین او هو اقرب، یک چشم بهم زدن مهلت می دهی؟ نه! نزدیکتر، خدایا نزدیکتر، با اینکه چشم بهم زدن خیلی سریع است دیگر از چشم بهم زدن نزدیکتر نمی شود تصور کرد اما در دعای فرج هست «فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلًا قریبا کلَمْحِ الْبَصَرِ» لمح بصر همان به اندازه چشم به هم زدن است أوْ هُوَ أَقْرَبُ[13]»

 

مدت زمان عمر بشر بعد از ظهور

حالا ان شاء الله اگر امشب امام زمان ارواحنافداه تشریف بیاورند تا حالا یازده هزار سال از بشریت گذشته است از این به بعد شاید یک میلیون سال، دو میلیون سال، هنوز بشریت روی این کرة زمین عمر می‌کند. چون باید تا به آنجا برسد که خدای تعالی می‌فرماید: «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ، وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ[14]‌» یعنی خورشید نورش را از دست بدهد، آسمان کدر بشود، کوه‌ها از بین برود، آب‌های زمین خشک بشود خیلی فاصله است. از امشب تا چند میلیون سال بعد هر چه بشر ‌ در این کرة زمین هست اینها بهشتی هستند چون درزمان ظهور زندگی کرده‌اند. همه‌شان مؤمن، همه‌شان متدین، همه‌شان بهشتی؛ اما از امشب به قبل،‌ در این یازده هزار سال،‌ این‌ها افراد بهشتی دارند، افراد جهنمی هم دارند، منتهی جهنمی‌ها زیادترند.

 با این تفاوت که از امشب‌که ظهور شد تا چند میلیون سال دیگر تعداد افراد روی زمین از پنج میلیارد شروع می‌شود رو به بالا می‌رود، ولی از یازده هزار سال قبل تا به حالا تعداد افراد از یک نفر شروع شده تا رسیده به پنج میلیارد. بنابر این اهل جهنم طبق این حساب سر انگشتی خیلی کمتر از اهل بهشتند. و الا معنا نداشت خدای تعالی بهشتی که وسعتش به اندازة آسمان‌ها و زمین است که در قرآن می‌فرماید: «وَ جَنَّةٍ عرض‌ها السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ[15]». این را برای یک تعداد جمعیّت کمی قرار دهد، تازه شیعیان همه که بهشتی نیستند، ما دلهره داریم که بهشتی هستیم یا نیستیم، ولی جهنم با اینکه هل من مزید می گوید اما جایش کم است و پر هم می‌شود. مثل این که در یک اطاق سه در چهار بخواهند صد نفر، دویست نفر را در آن جا دهند. ولی یک سالن هزار متری را بخواهند 500 نفر جا کنند.

به هر حال انسان وقتی که از دار دنیا می‌رود، اول که چشمش باز می‌شود جمال امام زمان ارواحنافداه را می‌بیند. من خیلی دلم می‌خواهد تا می‌توانم بحث را بکشانم به نام مقدس حجت ابن الحسن علیه السلام؛ و با حضرت و نام حضرت و ذکر امام زمان ارواحنافداه خودمان را آشنا کنیم.

«وَ الْعَصْرِ، إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ، إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ[16]» در این زمان باید ما یکدیگر را به صبر وصیت بکنیم، توصیه بکنیم؛ که اگر صبر کردیم، اگر کمالاتی از جهت روحی پیدا کردیم اگر به مقام کمال رسیدیم در زمرة اصحاب امام زمان ارواحنافداه خواهیم بود. افراد زیادی خدمت امام زمان ارواحنافداه رسیده‌اند. حتی عجیب است من الان یک قضیه‌ای یادم آمد بد نیست برای ان شاالله معطر شدن مجلسمان عرض کنم.

 

ملاقات محی الدین اربلی با امام زمان ارواحنافداه

 محی الدین اربلی یک مرد دانشمندی است می‌گوید: من جوان بودم، نشسته بودم در محفل پدرم، یکی از علما نشسته بود در مجلس چرتش گرفت و خوابش برد عمامه از سرش افتاد. ما نگاهی کردیم دیدیم در سرش جای شمشیر و چاقو زیاد است. فوراً عمامه را گذاشت روی سرش نشست؛ پدرم از ایشان پرسید: این جای زخم‌ها چیست؟ گفت: من این ضربتها را در جنگ صفین خوردم. پدرم گفت: جنگ صفین؟ گفت: بله! پدرم گفت: جنگ صفین در زمان علی بن ابیطالب اتفاق افتاده است تو الان در این زمان هستی، این همه فاصله! گفت: جریانی دارد. من در مصر در راه قاهره با یک نفر از اهل سنت می‌رفتیم، بحث می‌کردیم صحبتهای مختلفی پیش آمد همین طور که در بیابان می‌رفتیم و قدم می‌زدیم بحثمان به اینجا رسید که آیا حق با معاویه بود یا با علی بن ابیطالب علیه السلام؟

برای خودم چنین مساله ای پیش آمده است، در سوریه یک مسافرخانه یا هتلی است به نام اموی، یعنی مربوط به بنی امیه است. اتفاقاً صاحبش هم یک آدم مقدسی است که همیشه آن پشت ایستاده و نماز می‌خواند و حال و توجهی دارد؛ من دو سه دفعه اجباراً که جا گیرم نیامده به آنجا رفتم و من هر بار رفتم یا خواب بد دیدم یا پیشامد بدی اتفاق می افتاده،  یک شب خوابم نمی‌برد آمدم در آن سالنش نشستم،‌ یکی دو نفر از این سنیها آنجا نشسته بودند. از من پرسیدند: شما نظرت دربارة معاویه چیست؟ من با خودم گفتم: حالا اینها درباره اولی و دومی و سومی حساس‌اند ولی شاید درباره معاویه آن قدر حساس نباشند. لذا پنج، شش تا دلیل بر ملعون بودن معاویه را از قول اهل سنت که آن را در کتاب «شبهای مکه» من نوشته‌ام برایشان گفتم. این‌ها یک حال عجیبی پیدا کردند که آن شب من یقین کردم، این‌ها می‌خواهند مرا بکشند (من آدم ترسویی هم نیستم) ، جواب هم نداشتند بدهند، ولی ناراحت بودند.

این شخص می‌گفت: من به آن شخص سنّی گفتم: حق با علی علیه السلام بود. او گفت:‌ حق با معاویه بود، بالاخره صحبت به اینجا منتهی شد که او گفت:‌ اگر من در جنگ صفین بودم در طرفداری معاویه با علی جنگ می‌کردم. من هم گفتم: اگر من هم در جنگ صفین می‌بودم به طرفداری علی علیه السلام با معاویه جنگ می‌کردم. بعد به او گفتم: حالا طوری نشده است من طرفدار علی علیه السلام و تو هم طرفدار معاویه، بیا همینجا با هم بجنگیم ‌. هر دومان شمشیر داشتیم شروع کردیم به جنگ کردن؛ هر دو شمشیر کشیدیم و با هم مشغول شدیم، او چند ضربت به سر من زد و من بیهوش‌ روی زمین افتادم ‌او هم فرار کرد. یک دفعه چشمم را باز کردم دیدم که یک آقایی پهلوی من ایستاده است؛ و مثل این که آبی به صورتم می‌پاشند، به من محبت‌ می‌کند. بعد به سر من همانطور که خون می‌آمد دست کشیدند و سرم خوب شد. گفتم: آقا شما که هستید؟ فرمود: من حجت ابن الحسن صاحب الزمان هستم، بعد فرمود: اینجا بنشین من الان می‌آیم؛ من هم چند دقیقه‌ای همانجا نشستم آقا تشریف بردند و برگشتند، دیدم سر همان دشمن مرا بریده‌اند، فرمودند این را می‌شناسی؟ گفتم:‌ بله این همان کسی است که من با او جنگ می‌کردم. فرمودند: از این ساعت به بعد هر کس چشمش به سرت افتاد و از تو پرسید این زخمها مال چیست؟ بگو: من درجنگ صفین ضربت خوردم. چون تو در عداد کسانی هستی که در جنگ صفین در رکاب علی بن ابیطالب علیه السلام بودند!

 

دستور تقیه با دشمنان اهل بیت

محبت علی بن ابیطالب علیه السلام این فایده را دارد. اگر محبت به علی ابن ابیطالب علیه السلام‌ دارید باید پایش خیلی محکم، مرتب، مقید، ایستاده باشید. البته با دشمنها دستور تقیه داریم ما در یک قطاری می‌رفتیم یک سنی در کوپة ما بود یک جوان خیلی خوب متدین حساس باغیرت هم رفیق و همراه ما بود اما اشتباهی کرد. آنجا به این سنی رو کرد گفت: اسم شما چیست؟ گفت:‌ من اسمم عمر است. خودش هم خجالت می‌کشید. من در شام هم به یک کسی برخورد کردم گفتم: اسمت چیست؟ گفت:‌ عمّار. بعد گفت من اسمم عمر است ولی از شما خجالت کشیدم بگویم عمر، برای همین گفتم عمّار.

آن جوان خیلی حساس بود ‌، گفت: بر عمر لعنت. او هم شخص عوامی بود ناراحت شد و به علی بن ابیطالب علیه السلام جسارت کرد. البته من وقتی بین آنها را صلح دادم به رفیقم گفتم: این جسارتی که او به علی بن ابیطالب علیه السلام  کرد تو باعث شدی، چه لزومی داشت تو این حرفها را بزنی.

‌خدا رحمت کند مرحوم آقای حافظیانی بود که این ضریح علی ابن موسی الرضا علیه السلام با همت ایشان ساخته شد. از شاگردهای مرحوم آشیخ حسن‌علی اصفهانی بود. اهل نفس بود من ایشان را می‌شناختم و خیلی هم با هم مأنوس بودیم، ایشان برای من نقل می‌کرد می‌گفت:‌ در پاکستان می‌رفتیم یک وقت دیدیم که قطار توقف کرد؛ و سر و صدایی است در قطار. من رفتم که ببینم چه خبر است. دیدم که دو نفر هستند که یکی دیگری را خیلی کتک زده و زخم کرده. این‌ها را بردند پیش پلیس؛ وقتی رفتند پیش پلیس آن شخصی که زده بود، گفت: آقا اسم من در شناسنامه ام کلب علی است – در پاکستان و هندوستان این اسم‌ زیاد است. کلب علی، کلب صادق، کلب باقر، کلب عابد، خدا رحمت کند یک استاد دانشگاهی از بزرگان از علما بود بنام کلب عابد که ماه رمضانها می آمد در همین مجلس، تصادف کرد از دار دنیا رفت و اتفاقا امشب برادرش کلب صادق بنا بود اینجا بیاید، اصلاً جزء لقبشان، جزء اسمشان کلب است. کلب علی؛ یعنی سگ علی و یک ارادتی به خاندان عصمت علیهم السلام دارند – حتی ایشان می‌گفت من یک فرزندی در راه داشتم و قصد داشتم دیگر اسم کلب را روی اسامی خودمان نگذاریم چون اجدادمان همینطور مثلا کلب حسین و کلب باقر بوده، من تصمیم گرفتم این بچه را اگر می خواهم اسمش را حسین بگذارم دیگر کلب حسین نگذارم خود حسین بگذارم سه شب قبل از تولد آن فرزند خواب دیدم یک آقایی یا شاید امام زمان بودند تردید از من است، فرمودند این بچه پسر است و سه روز دیگر متولد می شود اسمش را بگذار کلب حسین و من اسم بچه ام را کلب حسین گذاشتم- ایشان می گفت که آن مرد گفت‌ که ‌ اسمم کلب علی است. ما در کوپة قطار نشسته بودیم. یک نفر از من پرسید اسمت چیست؟ من گفتم: کلب علی. در سراسر هندوستان و پاکستان هیچ کس اسمش را کلب عمر نمی‌گذارد. این روی لج بازی به من گفت: که من هم اسمم کلب عمر است. حالا دو تا سگ مخالف، در کوپة به این تنگی با هم چکار می‌کنند؟ بعد مرحوم آقای حافظیان خدا رحمتش کند نقل می‌کرد، کلب علی گفت: من بعد از این که این جمله را از او شنیدم پریدم گوش او را گاز گرفتم و خلاصه بینشان دعوا شد. اتفاقاً رئیس پلیس هم شیعه بود گفت: با هم صلح کنید و بروید. انسان محبت خاندان عصمت علیهم السلام را باید داشته باشد، غیرت وقتی که آن جوان در کوپه قطار که من بودم وقتی که آن جسارت به علی بن ابیطالب علیه السلام شد، خدا می‌داند آن جوان آنچنان رگهای گردنش حرکت کرد که اگر من نبودم شاید آن فرد سنی را کشته بود. اما در مقابل نهایت اهمیتی که آن سنی در مقابل جسارتی که به مقدساتش شد همین بود که آن حرف را زد.

ماها محبت علی بن ابیطالب علیه السلام و خاندان عصمت را با شیر از مادر گرفتیم لذا کمکمان هم می‌کنند.

 

روضه امیرالمومنین علیه السلام

خب امروز همه‌تان دوست داشتید صبح برای عیادت علی بن ابیطالب علیه السلام به در خانة آن حضرت بروید. یقیناً اینطور است. جریان ضربت خوردن علی بن ابیطالب علیه السلام بعد از اذان صبح اتفاق افتاد. چون علی علیه السلام اذان صبح را خودش می گفت. ولی از سر شب همه می‌دانستند که علی امشب یک حالت دیگری دارد. اساساً ما نباید خاندان عصمت را با خودمان قیاس کنیم. یک روز علی بن ابیطالب علیه السلام بر روی منبر بود، امام حسن علیه السلام این طرف نشست بود امام حسین علیه السلام آن طرف، حضرت رو کرد به امام مجتبی علیه السلام فرمود: چند روز از این ماه گذشته است؟ حضرت مجتبی عرض کرد: سیزده روز. به امام حسین علیه السلام رو کرد فرمود: که چند روز از این ماه باقی مانده است؟ حضرت عرض کردند: هفده روز. فرمود: در نوزدهم این ماه محاسن من به خون سرم خضاب می‌شود.

مثل دیشبی از سر شب همه جا علی بن ابیطالب علیه السلام خبر از شهادت خودش می‌داد. حتی وقتی‌ ام کلثوم عرض کرد پدر این حرفها چیست که شما می‌زنید امشب چرا این قدر حرف از مرگ و مردن می‌زنید؟ فرمود: من دروغ نمی‌گویم و پیغمبر اکرم دروغ نمی‌گفت.

حتی یاران و اصحاب حضرت امیر علیه السلام از مرگشان خبر می‌دادند، حجر ابن عدی به حبیب ابن مظاهر می‌گوید: که می‌بینم سر پیرمردی را که به گردن اسبی بسته‌اند و در شهر کوفه می‌چرخانند. او هم می‌گفت:‌ من دارم می‌بینم یک شخصی را که به محبت علی بن ابیطالب‌ او را کشتند و به دار می‌آویزند. این‌ها همه می‌دانستند حتی علی بن ابیطالب علیه السلام به اینها خبر داده بود و اطلاع داشتند.

وقتی که حضرت می‌خواهد برای مسجد برود همین حجر ابن عدی می‌گوید: من ‌در مسجد نشسته بودم اشعث با ابن ملجم داشت صحبت می‌کرد. به ابن ملجم گفت که زودتر مشغول بشو مبادا نتوانی کارت را انجام بدهی. من از حرفهایشان فهمیدم که یک توطئه‌ای دارند.‌ با سرعت رفتم خدمت علی بن ابیطالب علیه السلام دیدم حضرت از راه دیگری رفته است به مسجد. علی ابن ابیطالب علیه السلام آمد بالای سر ابن ملجم و فرمود که من می دانم چه در سرت داری.

 

ملاقات صعصعه با امیرالمؤمنین

امروز بعضیها موفق شدند برای عیادت حضرت وارد شوند. یکی از آنها صعصعه است. خدا قسمتتان کند ان شاء الله بروید کوفه، کنار مسجد سهله دو تا مسجد کوچک هست یکی مسجد زید است، یکی مسجد صعصعه است. صعصعه رفته است خدمت علی ابن ابیطالب علیه السلام، عرض می‌کند: آقا من یک مطالبی را می‌خواهم از شما یاد بگیرم. آیا شما بالاترید یا آدم؟ حضرت ابتداء یک مقدمه‌ای فرمودند: که انسان که نباید تعریف از خودش بکند ولی بخاطر این که جزء معارف حقه است باید من بگویم، من بالاتر از حضرت آدم هستم به جهت اینکه آدم در بهشت بود و تمام نعمتهای خدا در اختیارش بود به او گفتند: گندم نخور. او خورد، ولی من درحالیکه خدا و دین و پیغمبر گندم را بر من حرام نکرده بودند در عمرم گندم نخوردم.

من اینجا فکر می‌کنم علی ابن ابیطالب علیه السلام در حدّ فهم صعصعه دارد صحبت می‌کند و الا من یک وقتی مقایسه کردم اباالفضل العباس علیه السلام ‌ پسر علی علیه السلام ‌ را با حضرت آدم. حضرت آدم در بهشت نعمتها در اختیارش بود به او گفتند: گندم نخور، خورد؛ اما اباالفضل علیه السلام وقتی که وارد شریعه می‌شود، سه روز است آب نخورده است لبهایش تشنه است، دست را برده زیر آب، آب را آورده است مقابل دهان، به خدا قسم خدا راضی بود او آب بخورد، پیغمبر راضی بود، امام حسین هم راضی بود «فذکر عطش الحسین علیه السلام[17]» به یاد لب تشنة سید الشهداء افتاد و آب نخورد. اباالفضلِ علی ابن ابیطالب علیه السلام کجا و حضرت آدم! منتها خب صعصعه اینطور سؤال می‌کرد. بعد سؤال کرد آقا شما بالاترید یا حضرت ابراهیم؟ حضرت فرمود، خدای تعالی به حضرت ابراهیم ملکوت آسمانها و زمین را نشان داده بود در عین حال عرض می‌کند که «رَبِّ أَرِنِی کَیفَ تُحْیی الْمَوْتَی[18]» خدایا به من نشان بده چگونه مرده زنده می‌کنی؟ «قَالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ؟ قَالَ بَلَی وَ لکِنْ لِیطْمَئِنَّ قَلْبِی[19]» ولی من مکرر گفته‌ام: «لَوْ کشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ یقِیناً[20]» اگر تمام پرده‌ها از جلوی چشم علی ابن ابیطالب برطرف بشود یقین علی بن ابیطالب علیه السلام فرقی نمی‌کند.

آقا شما بالاترید یا موسی؟ حضرت فرمود: حضرت موسی عصا را انداخت و اژدها شد ترسید عصای خودش را بگیرد ولی آن شبی که پیغمبر مرا در جای خودش خوابانده بود من کوچکترین وحشتی در دل پیدا نکردم.

شما بالاترید یا حضرت عیسی؟ حضرت فرمود: حضرت عیسی وقتی که مادرش موقع مخاضش شد وضع حملش شد به او گفتند که از میان مسجد آن هم بیت المقدس بیرون برو، مسجد جای زایمان نیست. ولی مادر من را از خارج مسجد به داخل مسجد دعوت کردند. وقتی که حضرت علی ابن ابیطالب علیه السلام می‌خواست متولد بشود، فاطمة بنت اسد می‌آید در مقابل خانة کعبه می‌ایستد و خانة کعبه شکاف باز می‌کند و این مهمان عزیز را وارد می کند و خانة کعبه به مقدم علی ابیطالب علیه السلام ‌ متبرک می‌شود که باید تا قیامت مردم رو به این جای پای علی ابن ابیطالب علیه السلام  بایستند و خدا را عبادت کنند و او را قبلة خودشان قرار بدهند.

 اصبغ ابن نباته هم امروز آمده است خدمت علی ابن ابیطالب علیه السلام. عرض کرد آقا یک وصیتی به من بفرمائید. حضرت فرمود: «اسْتَعِدَّ لِسَفَرِک وَ حَصِّلْ زَادَک قَبْلَ حُلُولِ أَجَلِک[21]»؛ آقا و مولا علی ابن ابیطالب علیه السلام مطالبی فرمودند.

 

ادامه روضه امیرالمؤمنین

به هرحال امروز همه ماها دوست داشتیم که می‌رفتیم. ما هم یک زیارتی از علی ابن ابیطالب علیه السلام می‌کردیم. ما هم می‌رفتیم کنار بستر علی ابن ابیطالب علیه السلام ‌ می‌نشستیم و اشک می‌ریختیم و گریه می‌کردیم. امروز رفتند طبیب آوردند برای علی ابن ابیطالب علیه السلام ‌. یک طبیبی است آمده. طبق برنامه‌های آن وقت، شُش گوسفندی را آورده‌اند، فرق را باز کرد، این شُش گوسفند را گذاشت در فرق علی ابن ابیطالب علیه السلام‌، یک مقدار تأمل کرد. شما می‌دانید اگر یک مریضی باشد و وقتی که طبیب می‌آورند برایش، همه منتظر می‌شوند ببینند طبیب چه می‌گوید. یک مقدار تأمل کرد. شاید امام حسن، امام حسین، زینب، ام کلثوم، این‌ها نشسته‌اند گوش داده‌اند ببینند طبیب چه می‌گوید؟ یک وقت دیدند که طبیب شُش گوسفند را بیرون آورد. یک نگاهی به آن کرد. صدا زد آقا علی ابن ابیطالب اگر وصیتی دارید بفرمایید!

من نمی‌دانم این منظره برای زینب کبری سخت‌تر بود یا وقتی که آمد کنار برادر ببیند سر علی اکبر را روی دامن گرفته است. فرق نازنین علی اکبر شکافته شده است، در روایت دارد که علی اکبر وقتی فرقش شکافته شد سر را گذاشت روی سر اسب، خون مقابل چشمان اسب را گرفت. اسب علی اکبر را برد در میان لشگر. آنقدر شمشیر به بدن علی اکبر زدند که «فقطعوه بسیوفهم اربا اربا[22]». حالا رو به قبله بنشینید. ان شاء الله امشب یک عرض ارادتی به پیشگاه مقدس حضرت بقیة الله بکنیم و ان شاء الله به فیض کامل و توسل کامل خواهید رسید.

اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الهی عظم البلاء، الهی عظم البلاء (دیشب یک نفر به من میگفت آقا ما تا کی باید این دعای فرج را بخوانیم؟ گفتم تا وقتی که چشممان به جمال امام زمان روشن بشود)

الهی عظم البلاء

و برح الخفاء

و انکشف الغطاء

و انقطع الرجاء

و ضاقت الارض

و منعت السماء

و انت المستعان

و الیک المشتکی

و علیک المعول فی الشدة و الرخاء

اللهم صل علی محمد و ال محمد

اولی الامر الذین فرضت علینا طاعتهم و عرفتنا بذلک منزلتهم

ففرج عنا بحقهم فرجا عاجلا قریبا کلمح البصر او هو اقرب

یا محمد یا علی یا علی یا محمد اکفیانی فانکما کافیان و انصرانی فانکما ناصران

یا مولانا یا صاحب الزمان

یا مولانا یا صاحب الزمان

یا مولانا یا صاحب الزمان

الغوث الغوث الغوث

ادرکنی ادرکنی ادرکنی

الساعه الساعه الساعه

العجل العجل العجل

یا صاحب الزمان آجرک الله یا سیدی و مولای

خدایا به آبروی امام زمان، به آبروی علی بن ابیطالب قسم ات می دهیم این دلهای داغ دیده ما را به ظهور امام زمان علاج بفرما

[1] – سوره عصر، آیات 3-1

[2] – کافی، ج 1، ص 33

[3] – کافی، ج 1، ص 33

[4] – سوره حجر، آیه 99

[5] – سوره کهف، آیه 50

[6] – أمالی شیخ طوسی، مجلس 30، ص 627

[7] -تفسیرصافی، ج 4، ص 18

[8] – مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ج 2، ص 118

[9] – سوره مؤمنون، آیه 100

[10] – سوره مؤمنون، آیات 100 و 99

[11] – سوره مؤمنون، آیه 100

[12] – سوره شوری، آیه 7

[13] – بحار الأنوار، ج 53، ص 275

[14] – سوره تکویر، آیه 2 و 1

[15] – سوره آل‌عمران، آیه 133

[16] – سوره عصر، آیات 3-1

[17] – شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار، ج 3، ص 191

[18] – سوره بقرة، آیه 260

[19] – سوره بقرة، آیه 260

[20] – مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ج 2، ص 28

[21] – بحار الأنوار، ج 44، باب 22، ص 134

[22] – بحار الأنوار، ج 45، باب 37، ص 1

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *