۸صفر ۱۴۲۴ قمری- ۲۱ اسفند ۱۳۸۱ شمسی- جلسه شانزدهم اعتقادات

 

@ متن سخنراني ۸ صفر المظفر ۱۴۲۴ مصادف با ۲۱ اسفند ۱۳۸۱ و ۱۲ مارس ۲۰۰۳

 

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَي رَسُولِ اللهِ وَ عَلَي آلِهِ آل الله لَا سِيَّمَا عَلَي بَقِيَّةَ اللهِ رُوحِي وَاَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الْآنِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.

«اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ إِنَّمَا وَلِيُّكُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ»([1])

در هفته‌هاي گذشته درباره‌ي اين مسأله كه از اهمّ مسائل زندگي ما افراد بشر است مطالبي عرض شد و بيشتر از همه به اين مطلب اشاره شد كه وليّ ما اوّل خدا است و بعد پيغمبر اكرم با دلايلي كه عرض كردم و سپس ولايتِ ائمّه‌ي اطهار عليهم الصلوة و السلام كه ولايت آنها ولايتِ خاص‌الخاص و فرمانروايي آنها با كمال محبّت به بشريّت بدون آنكه جهلي در كار باشد و عصمت كامل آنها ولايت بر بشر دارند و بعد هم ولايتِ خاص را عرض كردم كه مربوط به فقهاء است با شرايطي كه در روايات آمده؛ «صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ»([2])، كه همين مراحل سير و سلوكي است كه شما ان شاء الله قدم بر خواهيد داشت.

در خصوص ولايتِ خاص‌الخاص مطلب زياد است و معرفت امام از هر چيزي براي ما اهميّتش بيشتر است و لذا پروردگار متعال ولايتِ ائمّه‌ي اطهار عليهم الصلوة و السلام را در رديف ولايت پيغمبر و خدا قرار داده و فرموده: «إِنَّمَا وَلِيُّكُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا»، كه قطعاً منظور از كساني كه ايمان آورده‌اند دوازده امامند و لاغير. گفتم به خاطر اينكه مسأله‌ي ولايت خيلي اهميّت دارد و با كلمه‌ي واو عطف اين مؤمنين را خداي تعالي به پيغمبر اكرم و خودش عطف فرموده و معنايش اين است كه هر چه و هر كيفيّتي كه خدا بر بشر ولايت دارد پيغمبراكرم و اين مؤمنين ولايت دارند. پس بنابراين اين كلمه‌ي« وَالَّذِينَ آمَنُوا»، حتّي شامل سلمان هم نمي‌شود و تنها و تنها شامل علي‌بن ابيطالب، فاطمه‌ي زهرا و يازده فرزندان‌شان خواهد شد. چون ايمان اينها در رديف ايمان پيغمبر است، ايمان اينها در رديف آن كسي است كه: «آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ»([3])، آنچه بر پيغمبر در شب قدر و يا در شب اوّل خلقت نازل شده به همه‌ي آنها پيغمبر ايمان دارد. شما نگوييد اين وصف فوق‌العاده‌اي نيست، ايمان به حقايق قرآن، ايمان به آنچه كه خدا از علمش براي بشر فرستاده، ايمان به آنچه كه بشر تا ابد كه مي‌‌خواهد در دنيا و برزخ و قيامت و بهشت زندگي كند و هر راهنمايي براي سعادتش لازم است به همه‌ي اينها پيغمبراكرم معتقد است و مثل روز برايش همه‌ي احكام و معارف، همان جمله‌اي كه خلاصه كرده امام صادق عليه الصلوة و السلام در دعاي ندبه «وَ اَوْدَعْتَهُ عِلْمَ مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ اِلَي انْقِضَاء خَلْقِكَ»([4])، يعني پيغمبراكرم را تو آن علم بي‌نهايتي كه عين ذات مقدّس خداي تعالي بوده و به صورت معلومات در قلب پيغمبراكرم نازل شده و بعد به وسيله‌ي اين نزولي كه در قلب پيغمبراكرم از حقايق و معارف به وجود آمده در شب قدر، تمام ماسوي‌اللّه را تنظيم كرده و آن قرآني كه به صورت نازل شده‌ي بعد از چند نزول و به صورت كتاب در اختيار ما قرار گرفته اين علم را خداي تعالي به چهارده نفر عنايت كرده است و اين ايمان را هم پيغمبر به همه‌ي حقايق و علم الهي دارد و ائمّه‌ي اطهار هم دارند و فاطمه‌ي زهرا هم كه «ام‌ابيّها» است، فاطمه‌ي اطهر سلام اللّه عليها كه آنقدر خدا به او علم و معرفت داده كه گاهي مورد توجّه خاص علي‌بن ابيطالب عليه الصلوة و السلام واقع مي‌‌شد اينها همان مؤمناني هستند كه عطف شدند به پيغمبر و خداي تعالي.

بنابراين با همين دليل و صدها دليل ديگر كه من در اين مجلس مقيّدم مطالب را بسيار خلاصه عرض كنم و خدا حفظ كند دوستانمان را كه در وسط هفته براي سايرين كه ممكن است دقيق متوجّه نشوند توضيح مي‌‌دهند. اين بزرگترين دليل ما است بر اينكه خداي تعالي طبق همان رواياتي كه سنّي و شيعه هم نقل كرده‌اند كه خداي تعالي دوازده جانشين به پيغمبر اكرم عنايت كرده كه در علم و عصمت مساوي با پيغمبرند و از نظر عقلي نمي‌شود كه شخصي كه مي‌‌خواهد از دنيا برود و از نظر ظاهري حتّي كلّي ثروت دارد و بسيار مايل است كارهاي ناتمامش تمام شود و بسيار دوست دارد كه هر چه او نكرده وصيّ‌اش و خليفه‌اش بكند اين چنين فردي هيچ گاه نمي‌گذارد تا قدرت دارد نمي‌گذارد مخصوصاً پيغمبراكرم كه قدرتش وصل به قدرت پروردگار است قطعاً نمي‌گذارد كه كار ناتمامش ناتمام بماند يا وصيّ‌اش كسي باشد كه در علم و عصمت از خودش كمتر باشد چون اگر كمتر بود، قطعاً كاري كه آن حضرت شروع كرده ناتمام خواهد ماند. پيغمبراكرم در جزيرة العرب عدّه‌ي محدودي به او ايمان آوردند و به عدّه‌ي محدودي توانست حقايق را بفهماند. بايد، لازم است و هر كس غير از اين را بگويد قطعاً نادان است كه بعد از پيغمبر بايد كسي جاي پيغمبر بنشيند؛ حالا اگر نگوييم چون دليل داريم و نمي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييم كه از پيغمبر بايد بالاتر باشد ولي اين را نمي‌گوييم ولي مساوي پيغمبر حتماً بايد باشد. مردم آن زمان كه پيغمبراكرم با آنها روبرو بود مردم جاهلي بودند، عقل و درك و فهم نداشتند لذا آنها حامل فقه نمي‌شدند، مقداري از علم اسلام و معارف اسلام را ممكن بود ياد بگيرند و به قول مرحوم آيت‌اللّه العظمي بروجردي كه خودم از ايشان شنيدم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمودند: اصحاب و مسلمانهاي صدر اسلام روايات را از پيغمبراكرم و ائمّه‌ي اطهار گرفتند مثل بقچه‌بندي تعبير خود ايشان بود مثل بقچه‌بندي كه ندانند توي اين بقچه چي هست و به ديگران برسانند كه ديگران آن بقچه را باز كنند و ببينند تويش چيست. «رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَى مَنْ هُوَ اَفْقَهُ»([5])، مردم اين زمان همه چيز را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمند و بلكه باز ما در مقابل مردم زمان ظهور چيزي نمي‌دانيم و آنها همه چيز را بهتر درك مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند بايد اين رواياتي كه از پيغمبراكرم و اين قرآني كه از آن حضرت به ما انتقال پيدا كرده بايد يك شارح داشته باشد، يك مفسر داشته باشد، يك كسي كه همه‌ي حقايق را بداند و براي ديگران شرح بدهد، نمي‌شود كه يك نفري جاي پيغمبر بنشيند كه از پيغمبر علمش كمتر، از پيغمبر عصمتش كمتر، از پيغمبر جهلش و ناداني زيادي داشته باشد، تعبير زيادتر عرض نمي‌كنم؛ چون پيغمبر معصوم از جهل بود و لذا اين را عرض نمي‌كنم جاهل در مقابل پيغمبراكرم، نمي‌شود، معقول نيست. يك نفري آمده يك دين جهاني آورده كه خاتم‌انبياء است پيامبري را ختم كرده، قطع كرده، حقايقي كه تمام مردم دنيا بايد از آن استفاده كنند و سعادتشان را در دنيا و آخرت تأمين كنند، مدّت زماني كه توي مردم بوده بيست و سه سال بوده در ظرف بيست و سه سال با مردم جاهلي روبرو بوده است كه حتّي به وصيّ‌ علي‌بن ابيطالب به وصيّ پيغمبر كه علي بن ابيطالب باشد وقتي كه آن حضرت مي‌‌گويد: از طرق آسمانها از من سؤال كنيد، يك مقداري مي‌‌خواهد روي علوم را باز كند به روي بشر، از طُرق آسمانها از من سؤال كنيد، از طُرق زمين سؤال كنيد، «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي»([6])، قبل از اينكه من را ديگر نبنيد سؤالاتتان را بپرسيد، مردمي در پاي سخنانش نشسته بودند كه يك نفر به عنوان مسخره مي‌‌گويد كه اگر راست مي‌‌گويي سر و صورت من چقدر مو دارد؟ چند تا مو دارد؟ كه آن دانشمند فضا شناس مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد كه اي كاش! امروز ما پاي منبر علي‌بن ابيطالب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نشستيم و مشكلات فضايي‌مان را از او سؤال مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرديم. با اين مردم روبرو بوده است پيغمبر، مردمي كه هنوز بعد از مدّت‌ها كه در اسلام بودند غصّه‌ي رسوماتشان را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوردند كه ما رسم داشتيم دختر نگه نداريم، رسم داشتيم كه اگر فرزندانمان زياد شد آنها را معدومشان كنيم كه خداي تعالي فرمود: «وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلَاقٍ»([7])، براي فقر، بچّه‌هايتان را نكشيد نهي‌شان كرد، پيغمبراكرم با يك چنين مردمي روبرو بود، نتوانست در ظرف بيست و سه سال، بناي معجزه هم كه نبود، در ظرف بيست و سه سال حقايق را به اين مردم بفهماند. از دو حال براي هيچ عاقلي خارج نيست؛ يعني هر كس فكر كند يكي از اين دو راه را بايد انتخاب كند، راه سوّم ندارد، آقايان! اين مطالبي كه عرض مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم عالَم اسلام اگر قبول مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد امروز به اين بدبختي‌هايي كه دارد يهود و نصاري بر سر آنها حكومت مي‌‌‌كند، حكومت نمي‌كرد و آن اين بود: يكي از دو راه يا كار پيغمبر بايد ناتمام بماند و مثل جرجيس پيغمبر كه اصلاً ما از او، و از احكامش و از دستوراتش اصلاً اطلاعي نداريم بعد از هزار وچهارصد سال اطلاعي نداشته باشيم و يا بايد در رأس كار يك نفر كه من اين جمله را نمي‌گويم كه بهتر از خودش بلكه عرض مي‌‌كنم لازم است كه مثل خودش يك كلمه نباشد كه وصيّ‌اش بلد نباشد و خود پيغمبر بلد باشد؛ چون اگر اين وصي بلد نبود، پيغمبر هم كه از دنيا رفته به دست مردم آن علومي كه خدا مي‌‌خواست برساند نمي‌رساند. نمي‌دانم قبول مي‌‌كنيد يا نه؟ فكر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم اگر به عرايضم توجّه كنيد دو دوتا چهارتا است. يا به كلّي دين مخذوف

و يا بايد نه يكي چون حضرت اميرالمؤمنين هم سي سال بيشتر توي مردم نبود كه سي سال هم بيست و پنج سالش در گوشه خانه نشسته، چهار سال الي پنج سال بيشتر در بين مردم نبود آن هم مصادف با سه جنگ وقت‌گير، اين هم كه نشد، امام حسن مجتبي هم آمد نشد، نمي‌گويم نشد بلكه كامل نشد. نتوانست از نظر استقبال مردم كه تمام دنيا را تحت پوشش اسلام و قوانين اسلام قرار بدهد. اين هم نشد. همچنين ساير ائمّه‌ هر كدام يك مقداري را انجام دادند رفتند جلو، هر كدام يك تحقيقاتي در علم الهي براي مردم شرح دادند رفتند، از دار دنيا رفتند و شهيد شدند و الان هم كه مردم رشد فكري كردند و من در يك مجلسي نمي‌دانم هفته‌ي گذشته بود يا در يكي از اين شب‌هايي مجالس خصوصي‌تر صحبت مي‌‌‌‌‌‌‌كردم گفتم، يكي از مراتب ظهور صغري كه خدا رحمت كند مرحوم استادمان القاء كرد و علمايي بعد صحبت كردند و نوشته شد؛ يكي از بارزترين مسأله‌اي كه ظهور صغري را خيلي روشن مي‌‌‌‌‌‌كند همين كه تمام دنيا امروز طالب عدالتند، از جنگ خسته شده‌اند، مردم رشد كرده‌اند اينكه يك نفر پيدا بشود به عنوان يك ديكتاتور به عنوان يك ابرقدرت بيايد زن و فرزند مردم شيعه را در خانه‌هايشان بكُشد اين را ديگر نمي‌خواهند، اين مال زمان مغول و چنگيز و مثلاً هيلتر و امثال اينها بود الان مردم نمي‌خواهند در يك روز صد و شصت مملكت همه تظاهرات كردند كه ما عدل مي‌‌خواهيم، اين آيا بهتر از آنچه كه در كتا‌ب‌ها نوشته و حتّي در مجله‌ي دوست عزيزمان جناب آقاي نعمتي در گذشته نوشته بودند درباره‌ي ظهور صغري اين علامت و اين مسأله بارزتر نيست؟!

تنها دليلي كه ما داريم براي آمدن امام زمان كه مكرّر در گذشته از من سؤال مي‌‌كردند كه كِي حضرت ظهور مي‌‌كند؟ اين يك سؤالي است، شايد همه‌ي شماها الان داشته باشيد. من در جواب مي‌‌‌‌‌‌‌گفتم وقتي كه مردم آماده‌ي براي پذيرش عدل و داد باشند و از جنگ و ستيز خسته شده باشند، در گذشته هيچ از وضع امروز هم اطلاع نداشتند و الان شده يك مختصر، يك مقدار كوچك بيشتر روي سر اين مردم فشار بيايد مي‌‌گويند كو عدل و داد؟ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند كي بايد عدل و داد را پياده بكند. شخصش را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طلبند، آن ابرقدرتي كه در آمريكا نشسته او اهل اين كارها نيست، خلاف اين كار را دارد عمل مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند كي بايد باشد؟ مردم اين زمان رشد فكري پيدا كرده‌اند، حاضر نيستند زير بار استعمار بروند، حاضر نيستند زير بار افرادي كه اهل تزكيه‌ي نفس نيستند، اهل كمالات نيستند، عصمت ندارند زير بار اينها بروند، بلكه مسلمانها زير بارِ: «لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ»([8])، براي خودتان نصارا و يهود را اولياء، سرپرست، فرمانده با محبّت تصور نكنيد و اينها را براي خودتان رهبر انتخاب نكنيد، اين رشد تا اينجا آمده، يك مقدار ديگر اگر يك تكاني بخورند مردم دنيا، فكر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم به همان نقطه‌اي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسند كه پيغمبراكرم براي آن مبعوث شد، علي‌بن ابيطالب براي آن زحمت كشيد، حضرت مجتبي براي همان توي خانه نشست و صلح كرد، حضرت سيّدالشهداء هم براي همان در ميان گودي قتلگاه افتاد و زن و فرزندش اسير شدند و سرش روي نيزه رفت، به همان نقطه مي‌‌‌‌‌رسد و ان شاء الله اميدواريم در زمان ما، در زمان همه‌ي ما كه اينجا نشسته‌ايم حتّي مسن‌ترين افراد به آنجا برسد همان‌طوري كه شايد شما دو ماه قبل فكر نمي‌كرديد مردم دنيا اينقدر آماده عدل و داد و اين قدر متنفّر از جنگ باشند «ان شاء الله» به زودي ببينيم كه رهبر عدل و داد، رهبر انقلاب حضرت مهدي، حضرت حجة‌بن‎الحسن بيايد و دنيا را پُر از عدل و داد كند و آن معارف حقّه كه بيست و شش بخش از بيست و هشت بخش علم كه همه‌ي پيغمبران آورده‌اند آن بقيّه را به من و شما ان‌شاءاللّه تحويل بدهد و همه‌مان آن چنان بفهميم حقايق قرآن را كه امروز خودمان را مثل مردم صدر اسلام تصوّر كنيم. بنابراين نمي‌دانم فهميديد ان شاء الله همه‌تان فهميد‌يد كه دو دوتا چهارتا است. يعني از دو راه پيغمبر اكرم حتماً مي‌‌خواست يك راه را انتخاب كند: يا اينكه هيچي نگويد، يك مدّتي آمده در دنيا زندگي كرده خوب، يك عدّه دورش جمع شده‌اند از دنيا رفته و تمام شده، حالا بقيّه‌اش را خود مردم مي‌‌دانند. همين‌طوري كه اهل‌سنت معتقدند خودشان مي‌دانند مي‌‌خواهند از بين ببرند اين دين را، اصلاً ديني نباشد، مي‌‌خواهند يك نفري را تعيين كنند بروند توي سقيفه بنشينند يك جاي محدود، شخصيّت‌هاي درجه يك اصحاب كه غير از علي‌بن ابيطالب و آنهايي كه با سياست‌شان مخالف بودند آنجا جمع بشوند، چون علي نبود در سقيفه آنجا جمع بشوند و رأي بدهند به هم تعارف كنند مسأله‌ي خلافت را و بعد هم به همين روال بيايد جلو تا به اصطلاح ابومسلم خراساني پيدا بشود و نسل بني‌اميّه را و خلافت بني‌اميّه را از بين ببرد و بعد هم خلافت بن‌العباس شروع بشود و خواجه‌نصيرالدين طوسي بيايد خلافت بني‌العبّاس را از بين ببرد و تحويل بدهد به شاه‌هاي زمان كه البتّه خواجه اين كار را نكرد طبعاً تحويل داده شد به شاه‌هاي زمان كه الان در دنيا اينها را مشاهده مي‌‌كنيم و ما هم در بيست و پنج سال قبل مشاهده كرديم يك فردي كه به هيچ وجه ضدّ هواي نفس كار نمي‌كند، به هيچ وجه تحت فرمان پروردگار نيست و اين زندگي را پيدا كنيم و دين هم طبعاً تمام شده بود، يعني اگر ائمّه‌ي اطهار نبودند همان زمان يزيد ديگر تمام شده بود دين؛

«لَعُبَتْ هَاشِمُ بِمُلْكٍ فَلَا

خَبَرٌ جَاءَ وَ لَا وَحْيٌ نَزَل»([9])

يك راه ديگر دارد كه يك راه ديگر كه همين راه را ما معتقديم پيغمبر انتخاب كرد، ما معتقديم كه خداي تعالي براي حفظ دين همين راه را انتخاب كرد و آن راه اين است؛ خداي تعالي‌يي كه پيغمبر را خلق كرده، همه‌ي علوم را به او داده، دستش ديگر بسته نيست كه يك نفر، دو نفر، ده نفر، دوازده نفر ديگر هم خلق مي‌كند و در همه‌ي زمانها باشند، حافظ دين باشند، مالك دين باشند، ولايتِ مطلقه داشته باشند اين هم خدا قدرتش كه تمام نشد در خلقت پيغمبر اكرم، يك نفر ديگر خلق مي‌‌كند و به پيغمبراكرم هم ابلاغ مي‌‌كند: «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ»([10])، معناي «فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ» را اينجا شما امروز خوب مي‌‌فهميد كه اگر علي را جاي خودت نگذاري، اگر آن كه مثل نفس تو است، «وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ»([11]) بلكه در پياده كردن علوم الهي نفس پرودگار، عجيب است! اين من را در اينجا نمي‌خواهم بگويم ولي چون به اينجا رسيدم مي‌‌گويم. در روايت دارد در آن ذيل آيه‌ي شريفه‌ي: «وَيُحَذِّرُكُمْ اللَّهُ نَفْسَهُ»([12])، خدا از نفسش شما را مي‌‌ترساند به وسيله‌ي نفسش شما را مي‌‌ترساند، حضرت پاسخ فرمود كه راوي مي‌‌فرمايد كه: «اِمَامُ الْاَرْضِ نَفْسُ‌اللّهِ»، معناي اين جمله مي‌‌دانيد چي هست؟ يعني همان طور كه پيغمبر علي نيست و علي پيغمبر نيست در بُعد ظاهري، همان‌طور علي‌بن ابيطالب خدا نيست و خدا علي بن ابيطالب نيست؛ امّا در پياده كردن معارف و احكام الهي همان خدا است، همان كسي است كه بايد به وسيله‌ي او خداي تعالي احكام و معارف را پياده بكند اين چنين شخصي بايد بگذارد، اين مرد، اين شخص احساسات بر عقلش غلبه مي‌كند، عصمت از جهل داشته باشد،

مصالح مردم را در نظر بگيرد، مصالح مردم اگر به اين منتهي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود كه چهار هزار نفر مقدّس خشك بي‌معرفت را بكشد در جنگ نهروان بكُشد و اگر ايجاب مي‌‌‌‌‌‌‌كند كه گردن زير ريسمان بدهد به طرف مسجد بكشندش برود، خوب حالات علي بن ابيطالب را مطالعه كنيد، بعد از بيست و چند سال آن چهارهزار نفر را كُشت، قدرتش طوري نشده بود و قبل از بيست و شش سال گردن زير ريسمان داد، همه‌اش براي خدا، اي كاش! مردم مسلمان هم مثل آن يهودي كه كنار خانه‌ي علي‌بن ابيطالب ايستاده بود و اظهار اسلام كرده بودند، مردم مسلمان نفهميدند علي چرا اين طور به زور دارند به طرف مسجد مي‌‌كشانندش هيچي نمي‌گويد، زنش را مي‌‌زنند چيزي نمي‌گويد، در به پهلويش مي‌‌زند چيزي نمي‌گويد، محسنش را سقط مي‌‌كنند چيزي نمي‌گويد، اين براي چيه؟ آن يهودي گفت: «اَشْهَدُ اَنْ لا اِلَهَ اِلا اللّهُ»، ديگران گفتند آن روزي كه اسلام عزّت داشت، زمان پيغمبر تو شهادتين نگفتي امروز چرا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويي؟ گفت: من به وسيله علي اسلام را شناختم، اين مرد فقط براي خدا دارد كار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، فقط براي پيشرفت اسلام و بقاي اسلام دارد كار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند و واقعاً هم همين است، كدام عاقل است كه غير از اين معتقد باشد، يك كسي را گذاشته بعد از خودش كه: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمْ الْإِسْلَامَ دِينًا»([13])، اين سخن را خدايي گفته كه قادر بر همه چيز است و همه‌ي افتخارات مال خدا است، امّا اينجا دارد فخر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، افتخار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، دارد به خود مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بالد، «فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ»([14])، يك كسي را تعيين كرد كه مردم كفّار ديگر جرأت نمي‌كنند به طرف دين بيايند اين ديني كه الان در دست من و شما است بعد از هزار و چهارصد سال به خاطر همان گذشت‌ها است. امام حسن مجتبي به خودش قسم! اگر اراده مي‌‌‌‌‌كرد معاويه فلج لااقل بشود، مغزش از كار بيفتد مي‌‌‌‌‌شد، الان شما مريض سرطاني را مي‌‌‌‌‌بريد در خانه امام مجتبي، بعد از هزار و چهارصد سال شفايش مي‌‌دهد، چرا نكرد؟ براي اينكه امروز ما بنشينيم فكر بكنيم، من همه‌ي اينها را دلايل علمي و اعتقادي و تحقيقاتي دارم، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد: نه، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيد، حالا ان شاء الله من نمي‌خواهم در جزئيات مسأله‌ي امامت وارد بشوم، تمامشان، حتّي امام هادي و امام عسكري كه در مُعَسكر زنداني بودند و شايد كلمات زيادي هم از آنها به دست ما نرسيده همان بودنشان در زندان، همان توي مُعَسكر بودنشان، توي لشكرگاه بودنشان، همان دين اسلام را حفظ كرد، منتها به نخ باريكي رسيد تا امروز،

تا امروز كه ما انتظار داريم، باز دنيا انتظار دارد، اين انتظار نيست كه همه بگويند ما عدالت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيم نه جنگ؟ و اين مسأله برايشان هيچ پياده نشود، هيچ اهميّت به همه‌ي اين مردم دنيا داده نشود، چرا؟ چون كه مصالح مردم دنيا مطرح نيست، اينها نمي‌خواهند يك كسي بيايد در رأس قدرت واقع بشود كه تمام مردم دنيا آن چه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهند برايشان فراهم بكند و همه در رفاه و آسايش باشند به خدا قسم ما خوابيم، غافليم، همه‌ي مردم دنيا امروز وجود مقدّس امام زمان عليه الصلوة و السلام را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهند البتّه حتّي خود شيعيان، از چهل سال قبل، پنجاه سال قبل حتّي خوب يادم است احدي حتّي دعاي ندبه نمي‌شناختند چيست، كه آمده بودند سؤال مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كردند از پدر من كه دعاي ندبه در كجا است، تازه كتاب مفاتيح چاپ شده بود ايشان ارجاع مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داد به كتاب مفاتيح و يك جمعيّت خيلي كوچكي كه چهار نفر يا پنج نفر بودند يكي‌اش پدر من بود مجلس دعاي ندبه تشكيل دادند، مرحوم آيت‌اللّه كلباسي در مشهد بودند ايشان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمدند دعاي ندبه را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانند همين، الان چي؟ شما صبح كه از خواب بيدار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شويد روز جمعه غير از جمعه، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينيد همه‌ي مردم رفتند توي حسينيه يا امثال اينها دارند دعاي ندبه مي‌‌خوانند، حالا درست است آني كه شما مي‌‌خواهيد شما همه‌تان همه جا خوانده نمي‌شود ولي كم‌كم خوانده مي‌‌شود، بگذاريد آقا تشريف بياورند،

بگذاريد امام زمان عليه الصلوة و السلام بيايد آن وقت بعضي از جملات را اگر از مدح پيغمبر شما در قرآن نديده باشيد و بعضي از كلمات خاندان عصمت را اگر درباره‌ي پيغمبر نشنيده باشيد؛ همان‌طوري كه يك عدّه از مسلمانان نديدند و نشنيدند وقتي به علوم حضرت بقيةاللّه برخورد مي‌‌كنند مي‌‌گويند: اين آقا كه خيلي بالاتر از پيغمبر است، ما مي‌‌گوييم نه، هر چه ايشان دارد همان چيزهايي است كه پيغمبر دارد و الاّ نمي‌شود مردم باهوش و با درك و دانشمند امروز را و يا با هوش و با درك و با علم دانشمندان فردا را همين‌طور معمولي با آنها برخورد كرد، من يك قدرتمندم آمده‌ام شما را به آنچه كه مصلحت‌تان هست برسانم، همين جور كه همه‌ي قدرتمندان مي‌‌گويند، بايد برساند، در مدّت كوتاهي هم مي‌‌رساند تمام كره‌ي زمين را در ظرف كمتر از ده سال بعضي از روايات هشت سال، تمام مردم سرجايشان نشسته‌اند، راحت، به تمام خوبي‌ها رسيده‌اند يك چنين فردي بايد جانشين پيغمبر باشد، اگر اين چنين شخص نه علم داشته باشد، نه عصمت داشته باشد، به فكر خودش باشد كه اگر يك وقتي دشمني هجوم آورد از كدام سوراخ فرار بكند، اين مسائل را اگر داشته باشد اين هم مثل همين‌ها است، اين داراي آن علم نيست، كوچك‌ترين جهلي در وجود مقدّس امام نبايد باشد، معصوم از جهل، اين جمله را شايد در كتاب‌ها نديده باشيد ولي من هر چه فكر كردم بهترين جمله و خلاصه‌ترين جمله براي اينكه امام چي هست و چه خصوصيّت دارد همين جمله است؛ معصوم از جهل، و چهارده نفر هم بيشتر نمي‌شود باشند، معصوم از جهل، هيچي برايش، چه آينده، مثلاً ما حالا اين كار را براي ملّت انجام بدهيم فردا شايد خراب در آمد از كار، ابدا، اين مردي كه آمده در مقابل من ايستاده و اظهار ارادت مي‌‌كند و خيلي هم دست و پاي ما را مي‌‌بوسد اين در دلش مي‌‌خواهد يك روزي استاندارد، وزير، نمي‌دانم توي مملكت يك كاره‌اي بشود، اين توي دلش اين است، حضرت امير هم مي‌‌فهميد اين را منتها به رويشان نمي‌آورد. زمان زماني نبود كه به رو بياورد، ولي امام زمان نه، زمان زماني است كه به رو بياورد، تو توي دلت اين است، اين كاري كه شماها پيشنهاد مي‌‌كنيد آينده‌اش آن مي‌‌شود، اينها را بايد بداند، معناي معصوم از جهل هم همين است.

اگر بگوييد لازم نيست بداند، همين كلاه‌هايي كه در همه‌ي انقلاب‌ها به سر رهبران انقلاب گذاشته مي‌‌شود كه افراد ناباب وارد مي‌‌شود و كم‌كم فكر نكنيد يك دفعه، كم‌كم راه و روش انقلاب را برمي‌گردانند به آن جهتي كه مي‌‌خواهند همان‌طور مي‌‌شود، امام زمان از دنيا تشريف مي‌‌برند به عالم بالاتر و دنيا اين زندان را به ما وا مي‌‌گذارند و حال آنكه افرادي كه اين‌جوري توي‌مان هست طبعاً كم‌كم زمام اختيار را در دست مي‌‌گيرند و كم‌كم باز مي‌‌شود قبل از ظهور حضرت مهدي صلوات الله عليه، باز همان مي‌‌شود، غير از اين است؟ تجربه براي ما ثابت نكرده است؟

پس امام جانشين پيغمبر، خليفه‌ي پيغمبر، اگر پيغمبر عقل كلّ است كه هست بايد جاي خودش يك نفري را بنشاند كه يا مثل خودش باشد و چون بهتر از آن معنا ندارد ما نمي‌گوييم يا بهتر از خودش باشد، بر و برگرد ندارد و الاّ نه به دين علاقه دارد، نه به آينده‌ي بشريّت علاقه دارد، نه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد دينش ادامه پيدا بكند، اين جوري كه آقايان طرح مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند كه پيغمبر از دار دنيا رفت و براي خودش وصيّ‌اي تعيين نكرد، چه خدايي، چه پيغمبري، اين كار كساني هست كه يك مدّتي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهند توي دنيا يك عدّه دورشان باشند، احترامشان كنند و بعد هر چه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد بشود، خدا تعيين كرده،

بعضي از جملات غلطي كه توي ماها هست و متأسفانه افراد جاهل القا كرده‌اند اين را مجبورم تذكّر بدهم، نام اين دوازده امام در اوّل خلقت تعيين شده، پسر كيست؟ مادرش حتّي كيست؟ خصوصيّات، بيوگرافي اجمالي، حالا از نظر ذات مقدّس پروردگار كه تفصيلي است ولي از نظر اظهارش اجمالي است، تعيين شده و هيچ بر و برگرد ندارد كه همين‌ها ائمّه‌ي بعد از پيغمبر هستند يعني نمي‌تواند غير از اين باشد آن وقت آنجا ديگر نمي‌خواهم بعضي از گفته‌ها را من تكرار بكنم، يك نسبت‌هايي به حضرت مجتبي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند، يك نسبت‌هايي به امام رضا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند، يك نسبت‌هايي به ساير ائمّه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند كه اصلاً هر چه غير از ايني كه گفتم شنيديد بدانيد خلاف رضاي خدا و پيغمبر و اگر ترس از قيامت داريد من ان شاء الله مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويم همه‌ي گناهِ اعتقادِ اينها به گردن من، اعتقاد داشته باشيد، در روز اوّل همان لحظه‌اي كه پيغمبر خلق شد اين دوازده وصيّ براي او تعيين شد برو و برگرد هم ندارد، گاهي هم اظهار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمود، هفته‌ي گذشته بود ظاهراً عرض كردم در كتاب‌ها، كُتب اهل‌سنّت، من پيش يكي از شخصيّت‌هاي مهم وهابي رفتم، از دار دنيا رفت به ايشان گفتم چون نابينا بود به ايشان گفتم: ما تقول في هذا الروايه، اين روايت را چي هست نظر شما؟ كه «اَلائِمَة مِنْ بَعْدِي اِثْنَا عَشَرَ»، خيال كرد يكي از همان اصحاب اطرافش هستم، چون لباس من را نمي‌ديد والاّ من با همين لباس بودم، ايشان فرمودند كه منظور اوّل آنها ابي‌بكر، دوّم عمر، سوّم عثمان، چهارم علي، پنجم معاويه، اينجا توقّفي كرد، من فكر كردم خسته شد چون رديفش معلوم است، يك نفر آنجا گفت: ثم يزيد، گفت: نه، يزيد شرابخوار بود، قمارباز بود، بي‌دين بود، من او را قبول ندارم، من گفتم: پس كي؟ شما بشماريد دوازده‌تا مانده، گفت كه: توي اين خلفاي عبّاسي و اموي بگرد هر كدامشان خوب بودند آن را انتخاب كن تا دوازده‌تا، آخر اين نگذاشت من بقيّه روايت را بخوانم، گفتم در روايات هست همان روايتي كه شما گفتيد صحيح است، در روايات هست كه «اَوَّلُهُمْ عَلِيِّ بْنِ اَبِيطَالِبٍ ثُمَّ الْحَسَنِ ثُمَّ الْحُسَيْنِ ثُمَّ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ اَنْتَ يَا جَابِرُ» اي جابر تو او را مي‌‌بيني «وَ بَلِّغْ مِنِّي السَّلامَ»([15])، سلام من را به او برسان، گفت: انت جعفري، هنوز تازه آقا فهميد كه ما شيعه هستيم و حالا اين هم به خاطر اينكه هيچكس نمي‌آيد اين روايات را بگويد والاّ خودش مي‌‌دانست شروع كرد به بدگويي كردن به شيعه‌ها، يك نفر هم به من اشاره كرد كه ايشان كه اوقاتش تلخ مي‌شود ممكن است كار دستت بدهد پا شو برو، ما هم پاشديم رفتيم، روايات صحيحه، توي كُتب معتبره نوشته شده، «خُلَفَائِي مِنْ بَعْدِي اِثْنَاعَشَرَ، اَوْصِيائِي مِنْ بَعْدِي اِثْنَا عَشَرَ»، اينها عبارات مختلفي است كه در شايد اگر مبالغه نباشد هزارتا روايت، دو هزارتا روايت، «اَلائِمَة مِنْ بَعْدِي اِثْنَا عَشَرَ، كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشَ([۱۶])، كُلُّهُمْ مِنْ بَنِي‌هَاشِمِ([۱۷])، اَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ اَبِيطَالِبٍ»، آخر پيغمبراكرم چه كار كند با اين مردم جاهل؟ چه كار كند؟ چه‌جوري توضيح بدهد،

يك عدّه‌شان كه روايات را خوانده‌اند و مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهند به اصطلاح خيلي دور از حق نگويند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند: دو دسته ما خليفه داشتيم براي پيغمبر، يك دسته خلفاي معصومِ عالمِ دانشمند كه اوّل آنها علي‌بن ابيطالب است، همين دسته است. يك دسته هم سياستمدارانِ اينجا است كه بعضي مي‌‌گويند: دين از سياست جدا نيست اين است معنايش، يعني اگر گفتيم جدا هست اين جوري مي‌‌شود، يك عدّه هم مملكت‌دار، سياستمدار براي هر چيزي حاضرند هر كاري بكنند يك عدّه هم اينها هستند، آن وقت ائمّه‌ي اطهار را جدايشان مي‌‌كنند، ديگر آقا حالا شما دستتان را ببوسيم، احترامتان كنيم، سهم امام هم آن وقت‌ها نمي‌دادند كه حالا سهم اماممان را به شما بدهيم، نمازمان را مسائل شرعي‌مان را از شما بپرسيم، چون همانها در ذهن صحبت ايجاد مي‌‌كردند، لذا در زمان خلفاي عبّاسي يك چند نفر امام آوردند، اين امام‌ها كه به درد ما نمي‌خورد، امام صادق مي‌‌گويد مثلاً دين از سياست جدا نيست – حالا تعبير من است – تمام «وَ سَاسَةِ الْعِبَادِ»[18] در زيارت جامعه مي‌‌خوانيد، اين‌ها كه مي‌‌گويند دين از سياست جدا نيست نمي‌شود با اينها كنار آمد، چون الان به آ‌ن‌ها بگوييم هر چه شما مي‌‌فرماييد مي‌‌گويد: آقا يك مثلاً فرض كنيد حجّاج بن يوسف ثقفي از آنجا بيا پايين من مي‌‌خواهم بنشينم، با اينها نمي‌شود كنار آمد، با مراجع شيعه هم اين را بدانيد واقعاً سلاطين مشكل داشتند و نمي‌توانستند كنار بيايند منتها خوب قدرت زياد بود، خوب چه كارشان كنيم، امام مي‌براشيم، ما كه خليفه، جانشين براي پيغمبر تراشيديم چرا امام نتراشيديم؟ يكي از شاگردها امام صادق را به او رفتند پول زيادي دادند، با او صحبت كردند، كنار آمدند، به او امكانات دادند، قدرت دادند، گفتند: هر كس به درس تو بيايد ما به او پول مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهيم، هر كس به درس امام صادق برود پول از او مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گيريم، ماليات از او مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گيريم خوب، گفت خيلي خوب چشم هر چه هم بگوييد گوش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم، هر چي بگوييد گوش مي‌‌‌‌‌‌‌كنم، گفتند و گوش كردند و امروز گرفتاري‌هاي مسلمين را به اينجا رساندند، ائمّه را هم توي خانه نشاندند

و «ان شاء الله» زمينه خيلي پيش آمده اميدوارم به زودي آن لحظات آخر غيبت كبري ان شاء الله به پايان برسد و همه‌مان در زير سايه امام عصرمان «ان شاء الله» به همه‌ي كمالات موفق بشويم و اميدوارم پروردگار عزيز عيد ميلاد حضرت موسي بن جعفر را كه باعث خيلي خيرات شد؛ من يك جمله‌اي گفتم به كسي كه روز قبل از ميلاد حضرت موسي بن جعفر كه در كنار بغداد قبر مطهرش هست كه روز قبلش ديگر صدام پيدايش نشد كه «ان شاء الله» اين يك اظهاري است كه مردم عراق از دست تمام ظالمين و افرادي كه به آنها ظلم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند فرقي هم براي ما ندارد چه صدام باشد چه غير صدام «ان شاء الله» نجات پيدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند و به كمالاتي خواهند رسيد؛ شيعيان مظلومي كه الان حدوداً شايد چهل سال زير بار ظلم واقع شده‌اند يك مدّتش را ما لمس مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيم و احساس كرديم و الاّ از روزي كه اين حزب بعث آمده بر سر آنها مسلط شده بيشتر از چهل سال است. اميدواريم با ظهور حضرت همه‌ي حقايق ظاهر بشود، همه‌ي مشكلات ظاهر بشود و به آن امام مبيني كه خدا در قرآن وصفش كرده كه مصون از جهل است «ان شاء الله» به محضرش مشرّف بشويم و دين و دنيا و آخرتمان در پناه آن حضرت محفوظ بماند. من ديگر فرصت براي بيشتر از اين صحبت ندارم ما مثل اينهايي كه توي تلويزيون صحبت مي‌‌‌‌‌كنند، ساعت به آن‌ها نشان مي‌‌‌‌‌دهند ما تقريباً اينجوري شديم، چون حساب دوستان ديگر را مي‌‌‌كنم.

نسئلك و ندعوك بأعظم اسمائك و بمولانا صاحب‌الزمان يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه

روز جمعه است، خدايا! به آبروي امام زمانمان ما را از خطرات اين لحظات آخر غيبت خدايا از اين خطرات ما را حفظ بفرما

ما را در صراط مستقيمي كه دستمان به دست امام زمانمان برسد قرار بده

ما را در صراط مستقيمي كه هميشه با خاندان عصمت و طهارت باشيم قرارمان بده

خدايا! استقامت ما را آن‌چنان زياد كن كه در آن صفي كه: «نَعَتَّ اَهْلَهُ فِي كِتَابِكَ فَقُلْتَ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ»([19])، خدايا! استقامتمان را آن قدر زياد كن كه در آن صف قرار بگيريم

پروردگارا! ما را از همه‌ي گناهان حفظ بفرما

از همه‌ي مشكلات دور بفرما

خدايا! در پناه امام زمانمان ما را حفظ بفرما

ما را از بهترين اصحاب و يارانش قرارمان بده

خدايا! توفيق تزكيه‌ي نفس، كمالات روحي به همه‌مان مرحمت بفرما

امواتمان، شهدامان، امام راحلمان را غريق رحمت بفرما

عاقبتمان ختم بخير بفرما

و عجل في فرجه مولانا.

 

 

خلاصه اين درس

 

۳- خداي تعالي و پيامبر اكرم و فاطمه زهرا و ائمه اطهار عليهم الصلوة و السلام در يك رديف و به طور مساوي بر ما ولايت خاص الخاص دارند يعني بدون هيچ‌گونه جهلي و با كمال محبت به بشر فرمان مي‌دهند و بعد از آنها فقهاي جامع‌الشرايط داراي ولايت خاص هستند

(آنچه ائمه عليهم الصلوه و السلام را از جهت ولايت بر بشر در رديف پيامبر اكرم ص قرار مي‌دهد علم و ايمان است يعني علم الهي كه در مرتبه اول نزول، در قلب آنها به صورت معلوم منعكس گرديد و آنگاه ايمان آنها به تمام آن حقايق و علوم سبب شده كه آنها در يك رديف قرار گيرند و نيز عقل حكم مي‌كند كه شخصي كه داراي قدرت است و كارهاي ناتمامي هم دارد ولي عمرش كفايت نمي‌كند تا آنها را به انجام برساند، جانشيني كه از جهت علم و عصمت با خودش مساوي باشد را انتخاب مي‌نمايد تا كارهاي ناتمام را به اتمام برساند و لذا در رمان پيامبر اكرم ص بنا به جهالت فوق العاده كه بر جزيره العرب حاكم بود به طور طبيعي امكان انتقال علوم به بشر نبود و از طرف ديگر به گواهي قرآن و تاريخ برتر از علي بن ابي‌طالب عليه السلام هم در بين مردم نبوده است لذا علي و اولادش عليهم السلام جانشين پيامبر اكرم ص شدند و علت تعدد جانشين براي پيامبر اكرم ص انتقال علوم به بشر و رشد آنها بوده است تا آنجا كه امروز خواسته عمومي جامعه بشري عدالت و عدم جنگ و خونريزي است و اين خود بارزترين علامت براي تحقق هدف الهي در كره زمين و ظهور حضرت ولي‌عصر ارواحنا فداه مي‌باشد. پيامبر  نسبت به بعد از خود دو راه داشته ۱- مانند ساير سلاطين كه مدتي حكومت را به دست مي‌گيرند و بعد هم رها مي‌كنند و مي‌روند باشد يعني هيچ جانشيني براي خود يقين نكرده باشد كه غير شيعه در اسلام ضمن اينكه چنين اعتقادي ندارند اما اين روش را عملي كرده‌اند ۲- چون پيامبر داراي هدف بسيار مهمي بوده حتما جانشينان خود را تعيين كرده است كه اين واقع امر مي‌باشد و شيعه چنين اعتقادي دارد، جانشينان پيامبر ص در روايات كاملا مشخص شده‌اند و بلكه در ابتداي خلقت كاملا مشخص شده‌اند، اگر به دستورات دين مفدس اسلام عمل مي‌كرديم امروز يهود و نصاري بر خلاف نهي قرآن بر سر مسلمين حاكم نمي‌شدند، اگر جانشين پيامبر ص معصوم از جهل نباشد اهداف الهي و وعده‌هاي عصر ظهور ابدا محقق نخواهد شد ، هر انقلابي كه به سركردگي غير معصوم انجام گيرد به انحراف كشيده مي‌شود، آنان كه نخواستند جانشينان الهي و واقعي پيامبر ص را بپذيرند بحث جدايي دين از سياست را مطرح كردند و ايجاد ائمه ساختگي آن را عملي نمودند ، ان‌شاء الله لحظات آخر غيبت كبري مي‌باشد و از جمله علائم آن نابودي حزب بعث عراق است.)

 

 

 

 


[۱] مائده/۵۵

[۲] وسائل‏الشيعه: ۲۷/۱۳۱، احتجاج: ۲/۴۵۸، تفسيرإمام عسكري عليه السلام: ۲۹۹

[۳] بقره/۲۸۵

[۴] بحار: ۹۹/۱۰۴، إقبال‏الاعمال: ۲۹۵

[۵] «فَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ غَيْرُ فَقِيهٍ وَ رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَى مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ» كافي: ۱/۴۰۳، وسائل‏الشيعه: ۲۷/۸۹، بحار:۲/۱۶۴، احتجاج: ۱/۱۵۲

[۶] وسائل‏الشيعه: ۱۵/۱۲۸، مستدرك‏الوسائل: ۱۱/۱۰۱، بحار: ۳/۲۲۴

[۷] اسراء/۳۱

[۸] مائده/۵۱

[۹] احتجاج:۲/۳۰۷، لهوف:۱۸۱

[۱۰] مائده/۶۷

[۱۱] آل عمران/۶۱

[۱۲] آل عمران/۲۸

[۱۳] مائده/۳

[۱۴] مؤمنون/۱۴

[۱۵] «فَاقْرَأْهُ مِنِّي السَّلامَ» كتاب سليم بن قيس

[۱۶] الامامه والتبصره، صحيح مسلم: ۹/۱۰۱، صحيح بخاري: ۳/۱۴۵۲، الغيبه: ۱۰۴

[۱۷] نهج الحق و كشف الصدق: ۱۶۷، الزام الناصب: ۱/۱۷۲

[۱۸] «قَادَةَ الْأُمَمِ وَ أَوْلِيَاءَ النِّعَمِ وَ عَنَاصِرَ الْأَبْرَارِ وَ دَعَائِمَ الْأَخْيَارِ وَ سَاسَةَ الْعِبَادِ وَ أَرْكَانَ الْبِلَادِ» فقيه: ۲/۶۰۹، تهذيب‏: 6/95، مستدرك‏الوسائل: ۱۰/۴۱۶، بحار: ۹۷/۳۴۲، عيون‏: 2/272

[۱۹] بحار:۹۹/۱۱۰

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *