۲۷ ذی قعده ۱۴۲۳ قمری – ۹ بهمن ۱۳۸۱ شمسی- جلسه هشتم اعتقادات
متن سخنراني 27/ذي القعده الحرام/1423 مصادف با 9 بهمن 1381 و 29 ژانويه 2003
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُللهِ وَ الصَّلَوةُ وَ السَّلامُ عَلَي رَسُولِ اللهِ وَ عَلَي آلِهِ آلِ اللّهِ لاسيّمَا عَلَي بَقِيَّةِاللهِ رُوحِي وَ اَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الانِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.
در شروع كلام امروز بايد عرض كنم كه مسايلي در توحيد و شناختن پروردگار هست كه اگر دوستان و عزيزان توجّه نكنند و يك مقدار دقّت ننمايند، ممكن است دچار مشكلاتي بشويم. مخصوصاً كه اكثر اين مباحث مورد اختلاف، و جهّال در تمام مسايل اين اعتقاد «اِنْ قُلْتُ قُلْت هايي» دارند، بحثهايي دارند كه من طبق آيات و روايات به پيش ميرويم و دوست دارم انشاءالله دوستان عزيز فقط به عرايض من دقّت كنند و اگر مشكلي از جايي برايشان پيش آمد، سؤال كنند و توضيح اين مطالبي را كه من در جلسات عرض ميكنم، از من نخواهند. همين جا خودم توضيح ميدهم، خوب گوش بدهيد و خودتان را آماده كنيد.
و ضمناً بعضي از دوستان روي محبّتي كه دارند، دست دوستان ديگرشان را گاهي ميگيرند، براي نمايش به اين جلسه ميآورند و من از روز اوّلي كه اين جلسه را تشكيل دادم، عرض كردم يك سلسله مباحثي است كه بايد همهاش را باشند و خوب دقّت كنند. امروز با بحث هفتهي قبل دچار يك مشكل شدهايم، چون بخشي از درس و بحث هفتهي قبل را بعضي كأنّه نفهميده بودند. يا دقّت نكرده بودند با اين كه من كمال توضيح را، آن مقداري كه ميسّر است ميدهم. امّا به خاطر اينكه سابقهي ذهني اكثراً ندارند و متأسّفانه دربارهي خداي با اين عظمت كه همه چيز ما است و در همهي امور معنوي و مادّي ما حضور دارد و ظاهرترين چيزها است، به خاطر غفلتهايي كه داريم، ديرتر متوجّه حقايق واضحي كه عرض ميكنم ميشوند.
اين هفته من ميخواستم درباره ي علم غيب پروردگار و مسألهي بداء صحبت كنم امّا اين را بدانيد كه هر چه من ميگويم بايد آنها را ياد بگيريد و الاّ در سفر سير الي اللّه شايد نتوانيم همگام حركت كنيم.
خداي تعالي داراي «علم غيب» است.
غيب به معناي پنهاني است، هر چيزي كه پنهان است غيب است. عرب به پنهان، غيب ميگويد و به زبان فارسي، پنهان ميگويند. اگر در اوّل سورهي بقره ميخوانيم: «ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ، الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»([1]) ايمان به غيب يعني ايمان به چيزي كه پنهان است، حالا يا از نظر ديد ظاهريمان پنهان و يا از نظر عقل و فكرمان پنهان است.
ما در آيات قرآن و در دعاها زياد به اين جمله برخورد ميكنيم كه خدا را «عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ»([2]) معرفي ميكنند. – خوب دقّت كنيد، – عالم به غيب و عالم به شهود، خداي تعالي هم عالم به پنهاني است و هم عالم به شهود است.
«شهود» به معناي چيزي كه مشهود است و ديده ميشود و يا آن كه از نظر علمي انساني، و يا هر موجود ديگري او را ميتواند درك كند.
براي ما در نمازها و در اذان و اقامه ميگوييم: «اَشْهَدُ اَنْ لا اِلَهَ اِلاّ اللهُ»، شهادت ميدهيم، شاهديم، ميبينيم كه خدايي جز خداي يكتا نيست. اين ديدن و اين شهادت به معناي اين كه با چشم يا با حواس ديگر مشاهده ميكنيم نيست. به معناي اين است كه با عقلمان، با فكرمان و با آيات الهي مشاهده ميكنيم كه خدا يكي است. همانطوري كه در جلسات گذشته عرض كردم، هماهنگي خلقت ما را به اين معنا ميرساند كه شهادت بدهيم كه خداي تعالي يكي است يا ميگوييم: «وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ»، اين شهادت، اين ديدن، باز از نظر ظاهر نيست؛ از نظر فكري، عقلي، وقتي كه ما به قرآن كريم ميرسيم، آن همه اعجاز را در قرآن شريف ميبينيم و ميدانيم كه پيغمبراكرم آن كتاب عظيم را از جانب پروردگار آورده، شاهديم، ميبينيم كه او فرستادهي خدا است، و چون در هيچ كجاي از قرآن دخالت نكرده و آنچه به او وحي شده، داده است، ميفهميم كه او بندهي خدا است، شهادت ميدهيم كه پيغمبراكرم هم عبد او است و هم رسول او است، اين معني شهادت در تشهّد يا شهادتهايي است كه در اذان و اقامه ميگوييم.
هر چه مشهودمان است، بر همان شاهديم، الان اگر در اين مجلس اتّفاقي بيافتد شما از اين مجلس خارج شويد، به شما ميگويند: شما شاهد بوديد و ديديد كه چه جرياني آنجا اتّفاق افتاد. امّا اگر خارج از اين اتاق يا از اين مجلس باشيد، ميگوييد: من شاهد نبودم؛ شهود و شاهدين و آنهايي كه شاهدند، بايد دقيقاً مسأله را ديده باشند و دقّت كرده باشند، لذا در اذان، اقامه در تشهّد ميگوييم: «اَشْهَدُ اَنْ لا اِلَهَ اِلاّ اللّهُ» و يا ميگوييم: «اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللّهِ صلي اللّه عليه و آله و سلّم، اين معني شهود است،
خداي تعالي هر چه را كه خلق كرده بر آن عالِم است و شاهد است و علمش، اين علمش، علمِ شهود است. هيچ چيز از پروردگار غايب نيست، هيچ چيز بر پروردگار پنهان نيست، اين را بايد بدانيم و همهمان هم معتقديم.
امّا عالِم به غيب يعني چه؟ دربارهي پروردگار متعال؟ آيا منظور غيبي است كه براي ما غايب است؟ كه اين معنا ندارد. آن چيزي منظور باشد كه براي ديگري غايب باشد و براي من مشهود باشد. ما به آن كِه برايش غايب است، بگوييم عالم الغيب، براي آن كسي كه شاهد است، بگوييم عالِم الغيب، يك مثالي ميزنم چون خيلي بايد اين مطالب را با مثال روشن كرد. من وقتي اين طرف ديوارم، عالم به جمعي كه در اين طرف ديوار هستند، هستم و علم به شهود دارم، ميبينم؛ امّا اگر پشت اين ديوار جمعيّتي بود، آنها براي من پنهانند و براي آن كسي كه در آن طرف ديوار است باز آن طرف برايش مشهود است، اين طرف برايش غيب است. اگر يك كسي روي ديوار نشسته بود، هر دو طرف را ميديد اين هر دو طرف برايش مشهود است، نميشود به آني كه بالاي ديوار نشسته بگوييم به نسبت به اين طرفي، آن طرف برايش غيب است و اين عالم بر آن غيب است و براي آن كسي كه روي ديوار نشسته به عكس، اين طرف، نسبت به آن كسي كه اين طرف هست، آن طرف غيب باشد و آني كه آن بالا نشسته عالم به غيب و شهود باشد. اين غلط است. آني كه آن بالا نشسته، هر دو طرف برايش مشهود است و آني كه اين طرف نشسته، آن طرف غيب و اين طرف مشهود و آن كسي كه آن طرف نشسته، اين طرف غيب و آن طرف مشهود؛ اين معلوم، خيلي يك مثال ساده و واضح. اگر گفتيم كه خداي تعالي عالِم به غيب بالنّسبه به ما كه بعضي چيزها برايمان غيب است، هست؛ يعني براي ما خيلي چيزها غيب است، الان تمام دنيا و بلكه كهكشانها همه براي ما غيب است، فقط اين اتاق است كه براي ما مشهود است و شهود است، خدا بالنّسبه به ما عالم به غيب باشد مثل همين است كه بگوييم آني كه روي ديوار نشسته نسبت به آن كه آن طرف است عالم به غيب است نسبت به اين طرف، اين غلط است. ايني كه ما ميگوييم خدا عالم به غيب و شهود است، يك غيبي بايد براي خدا منظور كنيم، تصوّر كنيم و بعد بگوييم عالم به آن غيب است – خوب دقّت كنيد – اوّل بايد تصوّر يك چيزي كه بر خداي تعالي پنهان باشد، تصوّر كنيم، بعد بگوييم: عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ، كه او عالم بر آن پنهاني است. براي خدا هيچ چيز تصوّر ندارد كه پنهان باشد مگر آن چيزهايي كه خلقت نشده، خودش خلقت نكرده، نيست كه، نيست كه بر آن احاطه علمي داشته باشد، نيست كه مشهودش باشد امّا آنچه را كه تا ابد خلق كند و هنوز خلق نكرده، همهي اينها از نظر وجودي پنهان ولي از نظر علم پروردگار بر همهي آنها ذات مقدّس متعال احاطهي علمي دارد. نميدانم خوب مطلب معلوم شد يا توضيح بدهم؟ – ببينيد – خداي تعالي بر هر چه كه تا اين لحظه خلقت شده، عالِم است، به چه علمي؟ مشهودش است، خلقت كرده، احاطه دارد و بر همه چيز شاهد است، عَالِمُ الشَّهَادَةِ؛ امّا خيلي از چيزها، مثلاً ورود جنابعالي به بهشت، ورود فلان مشرك به جهنّم هنوز انجام نشده، چون انجام نشده نيست، چون نيست، غيب است و چون غيب است، هيچ كس اطّلاع ندارد، جز ذات مقدّس پروردگار و لذا عَالِمُ الْغَيْبِ است. پس تصوّر شد كه يك غيبي براي خدا باشد ولي احاطهي علمي به آن چه كه غيب است داشته باشد، بنابراين، خداي تعالي عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ است.
شما ميگوييد پيغمبراكرم، ائمّهي اطهار در همين دعاي ندبه امروز خوانديد كه «وَ اَوْدَعْتَهُ عِلْمَ مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ اِلَي انْقِضَاءِ خَلْقِكَ»([3])، خدايا! تو به پيغمبراكرم علم ماكان، گذشته را و علم آينده را تا انقضاء خلق به او دادي، پس پيغمبراكرم هم عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ است روي اين معنايي كه كردم، ائمّهي اطهار عليهم الصلاة و السلام هم عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هستند، ما هم نسبت به بهشت و جهنّم ميتوانيم بگوييم كه عالم به او هستيم، چون نيامده ولي علم داريم، خدا گفته، بنابراين ما هم عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هستيم. در جواب عرض ميكنم كه علم ائمّه عليهم الصلوة و السلام علمي است كه خداي تعالي به آنها تعليم داده و تمام علم بينهايتش را به آنها ياد نداده. علم بينهايت معنا ندارد در مخلوق كه محدود است قرار بگيرد. تمام علوم را به ائمّهي اطهار و پيغمبر اكرم تا انقضاء خلق فرموده؛ تا جايي كه اگر ميلياردها سال ديگر- خوب دقّت كنيد و اعتقاد را بدانيد – تا ميلياردها سال ديگر بنا بشود بادي بيايد، يك ذرّهي غباري را از اين محلّ بلند كند و به جاي ديگر بيندازد، امروز امام زمانتان ميداند. تا اين اندازه علم دارد. ولي خدا به آنها ياد داده، تحت تعليم پروردگار بودند، تحت همان علم محدود يا معلومات است نه اينكه علم ذاتي باشد و كسي به آنها تعليم نداده باشد.
آن علم ذاتي است كه اگر يك فردي داشت كه ذات مقدّس پروردگار دارد، آن علم است كه تغييرناپذير است، فقط و فقط علم خدا است كه تغييرناپذير است، علم مخلوق محال است كه هم مخلوق باشد و هم تغييرناپذير باشد، اگر تغييرناپذير شد، احاطهي علمي پروردگار، شخصيّت پروردگار، عظمت پروردگار از بين ميرود.
آمد و تمام چيزهايي كه ميخواست تا روز قيامت، تا ابد انجام بشود پيغمبر اكرم دانست، براي خدا چيزي باقي نميماند، اگر مسألهي بداء نباشد – كه توضيح ميدهم – نباشد، براي قدرت و عظمت و فعّاليّت پروردگار چيزي باقي نميماند و دست خدا بسته ميشود كه يهود و فلسفه يهود و بعضي از فلاسفه غير يهود به اين معتقدند كه «جفّ القلم»، تمام چيزها در گذشته ثابت شده، مسلّم شده و ديگر قابل تغيير نيست. پس خدا چه كاره است؟ اينجا جوابي ندارند. يهود ميگفتند اين حرف را – در قرآن هم آمده – كه «وَقَالَتْ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ » يهود گفتند كه دست خدا بسته است، خدا كناري نشسته، كاري به اوضاع و احوال ندارد «غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ»([4])، دست آنها بسته باد، بر آنها لعنت باد! خدا ميفرمايد دستهاي خدا باز است، مشغول كار است، «فَعَّالٌ لِمَا يُرِيدُ»([5])، پس ميبينيد كه يك بخشي از علوم، آن هم مربوط به آنچه كه انجام نشده و خلق نشده، در اختيار ذات مقدّس پروردگار است
و يك مثالي برايتان بزنم كه ائمّه چطور همه چيز را ميدانند ولي در عين حال از بداء اطّلاع ندارند و آن اين است، مثلاً شما ماشينتان را سوار شديد با سرعت صد كيلومتر داريد حركت ميكنيد و طبعاً جاده هم صاف، شما چه علمي داريد؟ عالميد كه سر ساعت به صد كيلومتري ميرسيد اين علم شما است، امّا از حوادثي كه ممكن است يك قدرتمندي سر راه شما قرار بدهد، براي اينكه اختيار را در دست خودش نگه بدارد نداريد، اينجا اگر از شما بپرسند يك ساعت ديگر كجا هستيد، ميگوييد: هر چه خدا بخواهد. يعني از نظر اسباب، معلوم؛ ماشين دارد ميرود، جادّه هم صاف، ماشين هم سالم حتماً سر يك ساعت ديگر من سر صد كيلومتري هستم امّا از حوادثي كه ممكن است يك قدرتمندي سر راهتان قرار بدهد اطّلاع نداريد، ميگوييد. شايد، من خودم از يك راننده پرسيدم: «كي ميرسيم به فلان محلّ؟» گفت كه «قاعدتاً، شايد، روي حساب دو ساعت ديگر،» امّا، گفتم: چرا ميگويي قاعدتاً، مگر جايي ميخواهي توقّف كني، گفت: كارها دست من نيست، آمد ماشين پنجر شد، آمد يك سنگي سر راه ما قرار گرفت تا اين را برداريم آن طرف بيندازيم، يك ساعت طول كشيد، ميشود سه ساعت. با اين حساب – خوب دقّت كنيد، – يك مسألهاي هست كه هم در قرآن آمده و هم در روايات زياد به آن توجّه شده. در قرآن خداي تعالي ميفرمايد: «يَمْحُوا اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَابِ»([6])، خدا محو ميكند، خدا ثابت نگه ميدارد، همهي امور كه در آينده ميخواهد بشود، يك چيزهايي ميخواهد در آينده بشود، فردا صبح – با همين دقّتي كه عرض ميكنم – فردا صبح، خورشيد سر ساعت ده دقيقه مثلاً به هفت بايد از افق بيرون بيايد. حتمي است؟ ميگوييد: اگر خدا بخواهد، سالها ميليونها سال اين تكرار شده، آنچنان اطمينان ما را جلب كرده، كه حساب ندارد، امّا آن كسي كه معتقد به خدا است، نميتواند بگويد كه حتماً اين كار انجام ميشود؛ آمد و خدا نخواست، اراده نكرد، يكي دو سه مورد هم اين كار را انجام داده، اگر ما مسلمانيم بايد معتقد باشيم، دو سه مورد هم اين كار را انجام داده؛ يكي ردّ شمس براي علي بن ابيطالب در جنگ نهروان و يكي ردّ شمس براي علي بن ابيطالب وقتي كه سر رسول اكرم روي دامنش بود، يكي هم براي يوشع بن نوح وصي حضرت موسي اين كار انجام شده. براي آن قدرتمندي كه همه چيز در اختيار او است، اراده بكند بدون مفسده، حالا بعضي از منجّمين ميگويند: اينها مفسده دارد، نميشود، بدون مفسده همه چيزش دست خودش هست، يك و دو ساعت فردا صبحي كه شما به ديگري گفتيد: سر ساعت هفت مثلاً خورشيد بيرون ميآيد، يكي و دو ساعت عقب بياندازد، شما كه علم نداريد. شما كه متوجّه اين معنا نيستيد، اين معناي بداء است. بداء، «نه بداء للّه، بداء من اللّه» اين جوري بايد معنا كرد، بداء للّه؛ يعني ظاهر شد چيزي كه براي خدا، مخفي بود ظاهر شد. البتّه به يك معناي خيلي دقيق كه الان نميشود مطرحش كرد، بداء للّه هم درست است، ولي بداء من اللّه، پيغمبر ميدانست الان بايد اين كار انجام بشود نشد، خدا نگذاشت، به هر دليلي كه هست، جرياناتي هم در اين ارتباط هست. حضرت عيسي عليه السلام در اصول كافي است، كه از كنار يك مجلسي عبور ميكرد در آن مجلس مشغول جشن و سرور بودند، فرمود: اينجا عروسي است، فردا شب همين موقع، اين مجلس تبديل به عزا ميشود. حواريين هم خوب معتقد بودند به سخنان حضرت عيسي، فردا شب آمدند، ديدند نه. شب دوّم جشن شان را ميگذرانند هيچ مسألهاي هم پيش نيامده، حضرت عيسي ميدانست، درست هم فهميده بود، صحيح هم فهميده بود كه فردا شب اينجا عزاداري است، امّا از بداءيي كه به مصلحتي پيش ميآيد، اطّلاع نداشت و آن مخصوص پروردگار بود. لذا آمدند براي اينكه آبروي پيغمبري، سخنان پيغمبر از اعتبار نيافتد، آمدند وارد مجلس شدند، رفتند كنار بستر عروس ديدند كه يك سوراخ ماري است، يك مار كبرايي هم سر از سوراخ بيرون آورده، شايد حضرت عيسي از او سؤال كرد: «چرا نزدي، اين عروس را نكشتي؟!» گفت: «اينها صدقه دادند و صدقه دفع بلا ميكند.» صدقه دادن او را حضرت عيسي نبايد اطلاع داشته باشد، اين را بدانيد. نگوييد چرا حضرت عيسي از آن اين صدقه دادن اطّلاع نداشت؟ اين در علم پروردگار است نبايد اطّلاع داشته باشد. روايت دارد كه اگر بداء را معصومين عليهم الصلوة و السلام ميدانستند يا هر مخلوق ديگري اگر ميدانست ديگر خدا طبعاً نميتوانست كاري بكند، دستش بسته بود. خدا تغيير ميدهد، «يَمْحُوا اللَّهُ مَا يَشَاءُ» هر چه را كه بخواهد محو ميكند. هر چه را كه بخواهد ثابت نگه ميدارد اين معناي بداء است؛ بداء من اللّه، يعني از جانب پروردگار، آنچه كه بر پيغمبر، ائمّهي اطهار، حضرت عيسي چون ائمّه عليهم الصلوة و السلام يا پيغمبراكرم اينها پخته بودند، اينها از جانب پروردگار همه چيز به آنها رسيده بود، در روز اوّلي كه قرآن به آنها وحي شد اين آيه هم وحي شده بود، اين حقيقت هم وحي شده بود كه خداي تعالي گاهي عوض ميكند. اگر شما هم بدانيد يك كاري كه دارد پيش ميرود، يكي ممكن است بيايد عوضش بكند، اعتماد نداريد صد درصد بيان كنيد.
خداي تعالي در ازل آن وقتي كه قرآن شريف بر قلب مقدّسش در ابتداء خلق نازل شد، اين آيه هم در آن بود، «وَلَا تَقُولَنَّ»، هرگز نگويي: «إِنِّي»، قدرت هم در دست تو است، باشد، من كنندهي اين كارم، نگويي اين حرف را ، بدان كه تو نيستي كنندهي اين كار، اگر خدا نخواهد، «إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ» خيلي عجيب است! از روز اوّل ميدانست. شايد حضرت عيسي آنقدر كه پيغمبر اكرم آگاه بود حضرت عيسي آنقدر آگاه نبود كه «وَلَا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَلِكَ غَدًا، إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ»([7])، هر كاري كه ميخواهي بكني بگو، «انشاءالله». انشاءالله يعني چه؟ يعني اگر خدا بخواهد، آقا شما الان نشستيد، بلند، ميتوانيد بلند بشويد؟ ميگوييد: «انشاءالله،» يعني چه؟ يعني اگر خدا بخواهد، خدا نخواهد، من خودم ديدم يك نفر نشسته بود، بعد نتوانست بلند بشود، پايش درد گرفت نتوانست. بدتر از اين يا بهتر از اين مُرد. نشسته بود، يكدفعه مُرد. بله! نتوانست بلند بشود. لذا در هر كارتان انشاءاللهي بگوييد كه طرف را، چون طرفتان را ملاحظه كنيد، بعضي از افراد هستند وقتي انسان ميگويد انشاءالله اين چك من فردا صبح اول وقت ميپردازم، ميگويند نه، جدّي بگو، انشاءالله را حمل بر جدّي نبودن ميگيرند، در هواپيما آن مهماندار مثل اينكه يك فردِ متوجّه خدا بود گفت: انشاءالله چند دقيقه ديگر در مثلاً فرودگاه مشهد به زمين مينشنيم. يكي پهلوي من نشسته بود – جدّي ميگويم – به من گفت: مثل اين كه چرخهايش باز نشده كه ميگويد انشاءالله، گفتم: آخر انشاءالله اگر چرخهايش هم باز نشده، خداي تعالي كمك ميكند چون به او واگذار كرديم چرخش هم باز ميشود، خيلي ترسيده بود، رنگش هم پريده بود، ولي انشاءاللهي كه بايد حتّي پيغمبراكرم كه «وَ اَوْدَعْتَهُ عِلْمَ مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ اِلَي انْقِضَاءِ خَلْقِكَ»، بايد بگويد، به اين معنا است كه من نميدانم، نميدانم ميشود يا نميشود. رسول اكرم خيلي دقيقتر و صدها برابر دقيقتر از آنچه كه شما ميدانيد فردا صبح خورشيد در ميآيد نسبت به همه چيز اطّلاع دارد امّا در همين حدّ، خوب فهميديد؟ چون علم پروردگار آمده معلوم شده، – خوب دقّت كنيد اين مسئلهي علمي را برايتان شرح بدهم، –
علم پروردگار آمده معلوم شده، چنان كه در گذشته برايتان توضيح دادم، يعني از آن بينهايت بودنش آمده محدود شده، معلوم يعني محدود، از باب مثال، يكي كسي اينجا ايستاده باشد، يك آيينه هم آن طرف، عكسش توي آيينه افتاده باشد، آن را معلوم حساب كنيد، اين را خود علم، معلوم شده، پس محدود شده و چون محدود شده، نمي تواند علم بينهايت پروردگار را در خودش جا بدهد، بنابراين آن علم بينهايت، اين علم محدود را، اين معلومات را ميتواند تغيير بدهد و اين هم جنبهي علمياش.
حالا، اگر ما گفتيم خداي تعالي همهي علوم را به ائمّهي اطهار داده، بسيار خوب، معتقديد، گفتم يك ذرّه از آن طرف بعد از ميلياردها سال ديگر ميخواهد به آن طرف بيفتد، الان امام زمان شما اطّلاع دارد، منتها همين اندازه، محدود. لذا ميگوييم كه امام عصر ارواحنافداه از ظهور خودشان اطّلاع ندارند، لحظهي ظهور، قطعاً، يقيناً امام عصر ظهور پيدا ميكند، قطعاً، يقيناً امام زمان عليه الصلوة و السلام ظاهر ميشود. وقت ظهورشان كي بوده؟ آن لحظهاي كه امام عسكري از دار دنيا رفت؛ اين را بدانيد، تقدير الهي اين بوده، تمام مسايل همين جا بوده، امام است، آمده توي دنيا، بايد رهبري مردم را به عهده بگيرد، پس چرا اين قدر عقب افتاد، بداء، هيِ بداء شد،
معلّم را فرستادند سر كلاس، برود درس بدهد، آمده پشت در كلاس، ميبيند بچّهها آنچنان به هم ريخته اند و آنچنان همديگر را كتك ميزنند كه اگر معلّم وارد كلاس بشود، سر او را زودتر از همه ميكوبند. پشت در كلاس ايستاده، اينها ساكت بشوند، آرام بشوند، بفهمند اينجا كلاس است، بفهمند اينجا بايد با ادب بنشينيد، بفهمند اينجا آمده اند چيز ياد بگيرند، آماده بشوند. منتها اين قدر ما بچّههاي سرخود و بيتربیتی هستيم كه خدا ميداند تربيت اصلاً نداريم، آنچنان به جان هم افتاده ايم، هيچ حساب ندارد.
من يك وقتي در تركيه تنها بودم، بيكار بودم، عصري بود، حركت كرده بودم – من اين را توي كتاب «شبهاي مكّه» فكر ميكنم نوشته باشم، – ديدم يك زمين خالي است كنار يك ساختمان بلندي، اين بچّهها، هفت هشت ده تا بچّه، اينجا را خطكشي كرده بودند براي خودشان، آنجا اسم ايران نوشته شده – قبل از انقلاب بود يك وقت نگويد بعد از انقلاب بوده – آنجا اسم ايران نوشته شده، اينجا تركيه، آنجا بلغارستان، آنجا آلمان، همين جور هفت و هشت مملكت براي خودشان درست كرده بودند، اينها هر كدام هم روي اين ممالك ايستاده بودند، حالا براي خودشان بازي ميكردند. سر و صدا ميكردند، يكي كسي از آن بچّهها آهسته پايش را ميگذاشت روي مرز آن مملكت، او حمله ميكرد، اين پايش را عقب ميكشيد، آن از اين طرف، آن يكي ميگذاشت، بازيشان بود سر و صدايي راه انداخته بودند، بعداز ظهر بود، يك مردي از آن ساختمان سرش را بيرون كرد، بچّهها! چرا سر و صدا ميكنيد؟ آنها اعتنا نكردند، چوب را برداشت و آمد همه را بيرون كرد، خطها را پاك كرد كه ديگر نيايند. يك جوان تبريزي كنار من ايستاده بود فارسي بلد بود، گفتم: عجب بازي قشنگي، گفت: چه قشنگي داشت، مزاحمت؛ گفتم: الان دنياي ما همينطور است؛ مَردِ نامرد! تو از آن طرف دنيا از آمريكا ميگويي: عراق بايد اينجوري بشود، آنجوري بشود، به تو چه؟ حالا كنار پايش را نگذاشته، ميخواهد تمام پايش را بگذارد، آن يكي همينطور، اين يكي همينطور، من به اين جوان گفتم: تو چه مذهب داري؟ گفت: شيعه هستم. گفتم: پس چطور آن پيرمردي كه با چوب بايد بيايد همهي اين خطها را پاك كند، همه را بيرون بريزد نميشناسي؟ گفت: امام زمان را ميگوييد. گفتم: بله.
واقعاً وضعمان همينطور است، حضرت وليعصر از روز اوّلي كه، يعني روز نهم ربيع، هشتم ربيع ا گر شهادت حضرت عسكري عليه الصلوة و السلام باشد، آماده براي اين است كه اين مسايل حلّ بشود، دنيا پر از عدل و داد نه اينكه پر از عدل و داد بشود، پر از عدل و داد باشد، همهي انبياء آمدهاند، همه پيغمبران آمدند، همهي ائمّهي اطهار عليهم السلام هدفشان اين بوده كه دنيا پر از عدل و داد باشد، حالا كه نشده، دنيا پر از ظلم و جور شده، ميگوييم بيايد پر از عدل و داد بشود، و الاّ بايد باشد، خدا مخلوق را خلق نكرده كه به يكديگر ظلم كنند، خدا مخلوق را خلق نكرده كه اينطور به سر و جان يكديگر بريزند و يكديگر را از بين ببرند و ظلم به يكديگر بكنند. خداي تعالي مخلوق را خلق كرده كه مثل بهشت در كنار يكديگر همه به آنچه كه دارند قانع باشند، همه با خودشان در آيهي قرآن است: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ»([8]) همه مثل برادر با يكديگر زندگي كنند. براي اين جهت خلق كرده، حالا چرا هزار و صد و چند سال است كه اين معلّم بشر، اين امام بشر، اين بايد پشت در بايستد، شاگردان نبينندش، از او استفاده نكنند، براي همين جهت است، هر لحظه شايد يك بداء حاصل بشود، هر لحظه شايد از جانب پروردگار خطاب ميشود كه، يا حجة بن الحسن! حالا هنوز زود است، آماده است. اين هم كه بعضي از نادانها ميگويند اين همه مدّت ماندن چه معنا دارد؟ براي همين است كه هميشه بايد امام زمان مهيّا باشد، حتّي مرحوم حاج ملا آقا جان خدا رحمتش كند، حالا از كجا ميگفت، من به مدركش دسترسي پيدا نكردم ولو من كلام او را تا حدّي صحيح ميدانستم، ايشان ميگفت: سيصد و سيزده نفر هم هميشه آمادهاند، آنها هم هميشه در محضر حضرت هستند تا اگر امر فرج از جانب پروردگار آمد، ديگر منتظر اصحاب خاصّ، فرماندهان خاصّ، اينها نباشند. همهي اين مدّت بداء شده و باز هم ممكن است خداي نكرده بداء بشود. نمونههايش را ما در مدّت عمرمان ديديم و بداء هم علّت دارد، نه اينكه فكر كنيد همين جور خداي تعالي گاهي دوست دارد بگويد: عقب بيندازيم، گاهي دوست دارد بگويد: جلو بيندازيم، و دوستياش هم و اين ارادهاش هم بيحساب باشد، نه؛ او آمده براي ما، ما بايد پذيرايش باشيم، هر وقت صد درصد بشر پذيراي امام زمان، يعني چه؟ مؤمنين او را دوست دارند پذيرايش هستند، كفّار و مشركين زير بار و فشار ظلم قرار گرفتند و دنبال يك منجي ميگردند پذيرايش هستند،
چه بسا همين مثلاً فرض كنيد، سياست آمريكا آنچنان فشار بياورد روي ممالك مختلف كه تمام رؤساي جمهور ممالك مختلف همه دنبال يك قدرتمندتري بگردند كه بيايد اين مرد بيحساب و قُلدر را به جاي خودش بنشاند و دنيا را پر از عدل و داد كند، هر كسي را به حق خودش برساند؛ همانطوري كه تا حدّي زمينههايش شروع شده؛ همانطوري كه دوست عزيز، جناب آقاي نعمتي، در مجلّهشان اين مطلب را در يكي دو مجلهي قبل اعلام كردند، «ظهور صغري» همين معنايش، الان شما ميبينيد در دنيا هر روز يك راهپيمايي است كه چرا بايد عراقيها كشته بشوند؟ همه دارند عليه اين دستگاه ظالم حرف ميزنند، تظاهرات ميكنند، قيام كردند
و «انشاءالله» آنچه كه مؤثّر واقع خواهد شد، از شما مردم شيعه، از مردم ايران خواهد بود و همان مطلبي كه وعده دادند كه «انشاءالله» از ايران پرچمهاي سياهي حركت ميكنند، به رهبري يك فردي، حالا اين سيّد حسيني باشد، حسني باشد، چون اينها را گفتهاند، از قزوين حركت كند يا از خراسان حركت كند، من نميخواهم بگويم كداميكش درست است، كداميكش درست نيست، اين حركت كند و شما ايرانيها لااقل جزو آنهايي باشيد كه برويد ملحق به امام عصر ارواحنافداه بشويد و اين بداء را خاتمه بدهيد؛ «انشاءالله».
اميدوارم اين مطالب امروز را حتماً با يك ذكري كه يادتان ميدهم، ديشب نميدانم چطور بود به خواب ميديدم كه اين ذكر را امروز بگويم و شما هم عمل كنيد، و خيلي هم مفيد است. قرآن شريف وعده كرده، براي خواب من عمل نكنيد، خواب است، هشتاد و يا نود درصدش بيهوده است و بيفايده است و بياثر. ولي براي اينكه انشاءالله شماها، از آيهي قرآن استفاده ميشود و مربوط به بحثمان هم هست، مربوط به مراتبتان هم هست، از يك مرتبه تا نهايت صد مرتبه، تنبلهايش مسلّماً ممكن است بگويند: ما يك مرتبه را انتخاب ميكنيم؛ نه، زرنگهاش يك مرتبه انتخاب را كنند، زرنگهايي كه خودشان را به خدا رساندهاند، با يك مرتبه، كارشان و فكرشان راست ميشود، درست ميشود. شما ديديد يك ديواري كه خيلي نرم و ملايم است، ميخ را ميگذاريد، يك چكش ميزنيد چكش هم ميرود توي ديوار، اين قدر شُل است، امّا بعضي از ديوارها سيماني است، محكم است چكش ميزنيد، ميخ فولادي لازم است، بعد از مدتّي تازه يك خردهاي رفته، آنهايي كه دلشان خيلي سنگ است، صد مرتبه، آنهايي كه به ياد خدا كمترند، صد مرتبه، آنهايي كه نه! اهل معنا هستند، يك مرتبه كه ميگويند: «لا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ، لا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنْ الظَّالِمِينَ»، هيچ خدايي نيست مگر تو، با خطاب است آقايان! خطاب معنايش اين است كه خدا را حاضر ميبينيم و خطاب به او ميكنيم، تو پاكي، تو براي ما بدي نميخواهي، تو غيبت امام زمان را هيچگاه نخواستي و نميخواهي، تو نميخواهي ما بيسرپرست باشيم، تو نميخواهي ما به جان هم بيفتيم و يكديگر را اذيّت كنيم و ظلم و جور به وجود بياوريم، «سُبْحَانَكَ، إِنِّي كُنتُ،» همهتان هم به خودتان نسبت بدهيد ظلم را، همهمان اگر خوب بشويم تك تك، «انشاءالله» آقامان تشريف ميآورد، سر به سجده بگذاريد بعد از نماز شب اگر فرصت داريد، قبل از نماز شب اگر فرصت براي نماز شب نداريد، هر جوري است اين يك هفتهي آيندهي اين ذكر را بگوييد: «لا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنْ الظَّالِمِينَ» ، خدا ميدانيد در همين آيه چي گفته: «فَاسْتَجَبْنَا لَهُ» غافليم ها از اين اذكار، آخر قرآن كه دروغ نيست، «فَاسْتَجَبْنَا لَهُ» ما براي حضرت يونس اجابت كرديم، «وَ نَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ» دوستان امام زمان غمتان امروز چيه؟ امروز عيد است، غم شما چيه؟ اگر ميخواهيد از غم نجات پيدا كنيد، «وَكَذَلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ»([9])، ما مؤمنين را همينطور از غم نجات ميدهيم، همانطوري كه حضرت يونس را نجات داديم. انشاءالله، حالا لااقل يك هفته والاّ هميشه انسان بايد خودش را در مقابل پروردگار ظالم به نفس بداند و هميشه خدا را پاك و منزّه بداند و انشاءالله اميدواريم كه بتوانيد لااقل اگر فرج عمومي نيست، براي خودتان فرج خصوصي از حضرت وليعصر، از خداي تعالي، بگيريد.
روز جمعه هست، «اَيْنَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَيْنَ الارْضِ وَ السَّمَاءِ»([10])، كجا است آن آقايي كه رابط بين ما و خدا است، آن آقايي كه غريب است، آن آقايي كه پشت در ايستاده، منتظر است. منتظر واقعي، امام زمان است، منتظر است كه ببيند كي ما سر عقل ميآييم، و حاضريم از محضرش استفاده كنيم. اميدوارم هر چه زودتر با چند قطره اشكي كه براي امام جواد امروز ما ميريزيم كه روز آخر ماه ذيقعده، شهادت امام جواد است. چقدر ظلم كردند به خاندان عصمت و طهارت.
امام جواد تشنه است، اثر زهر آنچنان در بدن، وجود مقدّسش اثر گذاشته كه لبهاي نازنينش مثل دو چوب خشك به هم ميخورد و تشنگي را اظهار ميكند، آن كنيز يك ظرفي آب كرد آورد آمد به حضرت جواد بدهد، ام الفضل صدا زد: بگذار ابن الرضا با لبهاي تشنه شهيد شود، «اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا اَبَاجَعْفَرٍ يَا مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيّ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُاللّهِ وَ بَرَكَاتُهُ».
نسئلك و ندعوك باعظم اسمائك و باسمك الاعظم الاعظم الاعظم الحجة بن الحسن يا اللّه، يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه، يا اللّه، يا ارحم الراحمين، يا غياث المستغثين، يا اله العالمين، يا ربّاه، يا سيّداه
عجّل لوليّك الفرج، عجّل لمولانا الفرج
خدايا! فرج امام زمان ما را برسان
ما را از بهترين اصحاب و ياورانش قرار بده
خدايا هر چه زودتر به وسيلهي ارادهي آن حضرت، به وسيلهي محبّت آن حضرت همهي ما را آمادهي ظهور آن حضرت قرار بده
پروردگارا! گرفتاريهايمان را برطرف بفرما
خدايا! به آبروي وليعصر مريضهاي اسلام، مريضه منظوره، مريض منظور، السّاعة! لباس عافيت بپوشان، امواتمان غريق رحمت بفرما.
يكي از دوستان، از خوبان – جناب آقاي حاج اسماعيل دولابي – كه من در جواني خيلي با ايشان خيلي مأنوس بودم، همان جوري كه نشستهايد يك فاتحه براي ايشان بخوانيد.
خلاصه اين درس
2- عقايد حقه شيعه بايد از فقيه اهل بيت عصمت و طهارت (عص) اخذ شود و لاغير
3- در اين دوره از مياحث عقيدتي فقط به فكر خوب دقت كردن به درسها باشيد.
Cعلت خوب درك نكردن مباحث عقيدتي عدم سابقه ذهني و غفلت افراد نسبت به حقايق عالم هستي ميباشد.
4- علم غيب و شهود پروردگار و مسأله بداء
C « غيب » يعني « پنهان »
C خداي تعالي عالم به غيب و شهود است.
c شهود داشتن نسبت به يك چيز يعني درك كردن آن توسط حواس پنجگانه و يا عقل
# شهادت بر وحدانيت خداي تعالي و نيز عبوديت و رسالت پيامبر اكرم (ص) از نوع درك عقلي است.
# هماهنگي خلقت، انسان را متوجه يگانگي خداي تعالي ميكند.
# اثبات اعجاز قرآن؛ رسالت پيامبر اكرم (ص)، عدم دخالت ايشان در كلام خداي تعالي و عبوديت پيامبر اكرم (ص) را ثابت مينمايد.
C « شهود » درك دقيق ميباشد.
C « عالم الشهاده » بودن خداي تعالي يعني هر چه خلق كرده بر آن شاهد و عالم بوده است.
C « عالم الغيب » بودن خداي تعالي يعني آنچه خداوند تا كنون خلق نكرده و بلكه فقط در علم پروردگار وجود دارد كه مسلماً براي مخلوق با رعايت مراتب پنهان است، از نظر خداي تعالي پنهان و غيب نيست و به آن علم دارد.
c علم خداي تعالي ذاتي و بينهايت است اما علم امام معصوم (ع) در اثر تعليم خداوند به آنها ميباشد لذا علم آنها از نوع معلومات و با محدوده بسيار بسيار گسترده است.
# علم ذاتي يعني علم تغيير ناپذير كه صرفاً مختص خداي تعالي ميباشد.
# بخشي از علم در تحت عنوان بداء هست كه حتي براي ائمه (عص) نيز غيب ميباشد و تنها و تنها خداي تعالي آن را ميداند كه به اين وسيله عظمت و احاطه علمي پروردگار محفوظ ميماند.
( رد خداشناسي يهود )
# بداء در خصوص مسائلي واقع ميشود كه هنوز خلق نشده و مربوط به آينده است و در علم غيب مطلق الهي ميباشد و به همين دليل ائمه (عص) نيز از آن بياطلاعند.
(اشاره به قضايايي از رد شمس و جرياني از حضرت عيسي (ع) )
# نهي شديد خداي تعالي به انسان از حتمي قراردادن امور آينده، مسأله بداء را تعمق ميبخشد و حقيقت انشاء الله گفتن در هر كاري را روشن ميكند.
# علت بياطلاعي تمام مخلوقات و حتي معصومين (عص) از بداء محدوديت مخلوق در برابر علم پروردگار است.
# تأخير در ظهور حضرت بقية الله (ا) ضمن اينكه سنگينترين بدايي است كه تا كنون رخ داده ثابت ميكند كه حتي معصومين (عص) هم از بداء اطلاع ندارند.
# علت بداء در ظهور حضرت بقية الله (ا) عدم آمادگي مردم جهان از پذيرش ايشان به عنوان معلم عالم بشريت است.
# با بازيهاي بچهگانهاي كه سردمداران جهان به راه انداختهاند ممكن است حتي بدون آمادگي مردم، ظهور آن حضرت محقق گردد.
# علت تداوم غيبت حضرت وليعصر (ا) فقط و فقط عدم آمادگي ملتها و متعاقباً بداء بوده است ولي در عين حال امام زمان (ا) و (313 نفر ) ياران خاصشان در كنار بداء آماده امر ظهور هستند.
# سياست آمريكا تا حدودي غفلت را از ملتها زدوده و آثار منجي طلبي را در آنان تقويت كرده است و اين از علائم ظهور صغري است.
# انشاء الله ختم بداء در ظهور حضرت وليعصر (ا)، بدست شيعيان ايران خواهد بود.
# راه نجات از غم غيبت حضرت وليعصر (ا) اقرار به ظلمهايي است كه كردهايم و پاك و منزه دانستن خدا و موحد شدن است ( ذكر يونسيه ) تا انشاء الله به ظهور خصوصي دست پيدا كنيم.
جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.