۵ محرم ۱۴۱۱ قمری – تفسیر سوره حمد
الحمد لله رب العالمين و الصلاة و السلام علي اشرف الانبياء و المرسلين. سيدنا و نبينا ابو القاسم محمد. (اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم). و علي آله الطيبين الطاهرين لا سیما علي سيدنا و مولانا حجة ابن الحسن روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء. و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الدين.
اعوذبالله من الشيطان الرجيم بسم الله ارحمن الرحيم. الحمد الله رب العالمين الرحمن الرحيم مالك يوم الدين اياك نعبد و اياك نستعين. اهدنا الصراط المستقيم صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم و الضالين.
در شبهاي گذشته گفته شد كه انسان در افكار و اعمال و عقائدش بايد در صراط مستقيم باشد. در شبهاي گذشته دربارة افكار و اعمال اشارهاي شد. ولو آنكه اين بحثها خيلي طولانيست و با اين مجالس عزاداري خيلي مناسب نيست. ولي بهرحال ما شروع كرديم و بطور اختصار اشاره ميكنم و امشب وعده كردم كه شرحي دربارة صراط مستقيم در عقائد عرض كنم. مسئلة عقائد از تمام چيزهاي ديگر اهميت بيشتري دارد. انسان اگر عقائدش محكم شد، اعمالش روبراه ميشه، افكارش هم درست ميشه. عقائد از عقد و از ترجمة فارسيش از گره زدن قلب به بعضي از چيزها. انسان يك گرهي ميزنه به توحيد. يك گرهي به ولايت. يك گرهي به نبوت. يك گرهي به معاد و محكم ميكنه اين عقائد را. و لذا در بحث عقائد با ظن و گمان نميشه انسان خودش را قانع كنه. ظن و گمان با عقائد حتي در راه بوجود آمدن اعتقاد از طرق ظني نميشود انسان اعتقاداتش را بوجود بياره. مثلا چون روايت داره كه خدا هست، منهم معتقدم كه خدائي هست. يا پدرم گفته خدائي هست، منهم معتقد باشم كه خدائي هست. اينطور از ما نپذيرفتند. بايد دلائل محكم و عقلي و منطقي داشته باشم تا از من عقيده را بپذيرند و يا اساسا بشود اسمش را عقيده گذاشت.
بنابراين اعتقادات بسيار اهميت داره من اشارتا يك دوره اعتقادات سالم صحيح را ميخواهم خدمتتون عرض كنم كه مشروحي در كتابها از همين خط بايد وارد بشيد وجود دارد. و اگر كسي اصول و اعتقاداتش محكم شد و توانست اعتقادات قلبيش را طبق اصولي انتخاب كند، ديگه در اينصورت اگر به فروعي رسيد ميتواند خودش اجتهاد بكنه. مثلا من يك وقتي يكي از منبريهاي بسيار محترم و بسيار پراهميت يك روايتي نقل ميكرد كه اختلافي بين فاطمة زهرا و علي بن ابيطالب افتاد و اين روايت هست. و پيغمبر اكرم آمدند و اختلاف آنها را حل كردند. البته اصول ما ميگه كه اينها نبايد اختلاف داشته باشند. به جهت اينكه در امامت يك اصل عصمت داريم. اگر اصل عصمت را ما درست بفهميم طبعا دو تا معصوم در هيچ چيز با هم اختلاف نخواهند داشت. يعني اگر ما فهميديم كه معني عصمت چي هست و قبول كرديم علي بن ابيطالب و فاطمة زهرا هر دو معصومند، اينها در كوچكترين چيزي با هم اختلاف نخواهند داشت. اين اصلي كه عرض كردم در اعتقاد بايد وجود داشته باشه، عصمته. اثبات عصمت علي بن ابيطالب و فاطمة زهراست. اين از باب مثال عرض كردم. فرعي كه اينجا پيدا شده كه آيا اختلاف بين اين دو معصوم ممكن است وجود پيدا كند؟ نه. پس يا بايد اين روايات، دو سه تا روايت هست، اين روايات يا بايد توجيهي كرد اگر توجيه دارد. و اگر توجيه ندارد، بگيم دشمنان اين روايات را جعل كردند كه اگر خواستند بگند حضرت زهرا سلام الله عليها در تاريخ ثبته كه با ابي بكر اختلاف داشت، در جواب آنها بگند با علي بن ابيطالب هم اختلاف داشته و فاطمة زهرا يك خانم احساساتي بوده مثل اينكه نوشتهاند و خودش را ذيحق ميدانسته. فرزند پيغمبر خودش را ميدانسته، ميخواسته در تمام كارها دخالت كنه. ولذا خليفة وقت زياد به مسئله اهميت نداد. همان مقدار هم كه با فاطمة زهرا بحث كرد، بخاطر احترامي بود كه به فاطمه سلام الله عليها گذاشت. كه آن روايات ممكنه حمل بر اين مطلب بشه. بگند فاطمة زهرا سلام الله عليها يك بانوي احساساتي بوده و اين احساساتش ايجاب ميكرده كه با ابي بكر اختلاف داشته باشه. ولي همين آية مباهله، همين آية كساء و قصة اصحاب كساء به ما ميگويد كه فاطمة زهرا سلام الله عليها معصوم است و دلائل محكمي داريم بر عصمت فاطمة زهرا سلام الله عليها. نه عصمت معمولي، همتاي پيغمبر اكرم و علي بن ابيطالب. بنابراين چون قرآن ناطق است بر اينكه فاطمه سلام الله عليها معصومه است و دلائل محكمي بر عصمت زهرا سلام الله عليها داريم، اين روايات را اگر توانستيم توجيه كنيم، خوب روايته توجيهش ميكنيم. اگر نتوانستيم توجيه كنيم چون بر خلاف قرآنه، فضربوه علي الجدار. خوب حالا عرض كردم ديگه، فضربوه علي الجدار. حالا من زياد هم به راويش نبود. بهرحال خوب چه بهتر. بهرحال ببينيد اين را از باب مثال عرض كرد.
اصول اعتقادات ما بايد آنچنان محكم باشه و ميزان مسائل مختلفمون باشد كه همة چيزها را ما بتوانيم حل و فصل بكنيم. اگر در صراط مستقيم قرار گرفتيم. اگر اعتقاداتمون صحيح بود. ولذا عرض ميكنم اعتقاد اول دربارة خداست. خداي تعالي اينهايي كه ميگم رئوس اعتقادات يك شيعه بايد باشه. من يك وقتي در مكه در اين كتاب شبهاي مكه نوشتهام. عالم بزرگ مكه من را دعوت كرد به منزلش و به من گفت كه شما يك دوره عقائد شيعه را بگو. پانزده نفر عالم مكه كه اكثرا شخصيتهاي بسيار مهم بودند اينها دعوت شده بودند. البته آن عالم يك جملهاي به اينها گفت. گفت به سه دليل بايد رعايت ايشان را بكنيم. يكي مهمانه، اكرم الضيف. دوم مسلط به زبان عربي نيست، ميخواد عربي صحبت بكنه. و سوم او تنهاست و ما جمعي هستيم. بايد خيلي رعايتش را بكنيد. حالا الحمد لله آن سه موضوع در اينجا نيست. ولي خيلي ميخوام مختصر عرض كنم يك دوره رئوس عقائد شيعه كه بايد اين عقائد را ما داشته باشيم تا در صراط مستقيم قرار بگيريم. وجود پروردگار ازليست، هميشه بوده و هميشه هم خواهد بود و هيچ نقصي بر او وارد نميشه و از او چيزي كم نميشه و چيزي بر او اضافه نميشه، بر ذاتش، و از چيزي هم بوجود نيامده. خلاصهاش سورة قل هو الله. قل هو الله احد. اول وحدانيت پروردگار. الله الصمد. خداي تعالي از نظر سنخيت با موجوداتي كه مخلوق او هستند تباين كلي دارند. حالا در معناي صمد كلي حرف هست كه اين تباين كلي را ميرسانه و وجود پروردگار با وجود مخلوقش تفاوت زيادي دارد، هر دو وجود دارند. اما اين كجا و آن كجا؟! اين بي ثبات، اين مخلوق و آن ازلي و هميشه بوده. الله الصمد. لم يلد. لم يلد يعني چه؟ يعني از چيزي توليد نشده خدا. لم يلد و لم يولد. چيزي از خدا توليد نميشه و چيزي هم از چيزي هم خدا توليد نشده. در همين دو جمله بقدري بعضي از مسلمانها و اهل سنت، شيعه، انحراف پيدا كردند كه نميخواهم بحثش را بكنم. ولي شما اجمالا بدونيد كه خدا از چيزي توليد نشده و چيزي هم از خدا توليد نميشه. درست شد؟ و چيزي هم همتاي خدا وجود نداره. يعني بگيم يك خداي ديگر مثل اين خدا در مقابل پروردگار وجود داشته باشه، نيست. و لم يكن له كفوا احد. ايني كه ميگم قرآن شناسنامة پروردگاره، شما بدونيد، من همين الان كه اينجا نشستم، شايد آقايوني كه در مسائل فلسفي و اعتقادات مختلف وارد باشند ميدونند كه از كلمة قل، قلش را بگذاريد كنار، هو الله احد، يك كلمه يك كلمه بحثهاي زيادي هست و اختلافات زيادي هست كه اگر ما اين عقيدهاي كه در قرآن به ما تفهيم شده، باشيم در صراط مستقيميم. چون قرآن بيان كرده و روايات زيادي هم در ذيل همين معنايي كه عرض كردم وجود داره. خوب
خدا خالق كل شيئه. همه چيز را خدا خلق كرده. هيچ قوهاي نيست مگر مال خداست. لا حول و لا قوة الا بالله. لا اله الا الله. لا مؤثر في الوجود الا الله. هيچ چيز در وجود اثر نميتوانه بگذاره مگر خدا. اينها جزء عقائد ماست. تمامش هم دلائل محكم و مستحكمي داره و براي دلائلش انشاء الله دعوتتون ميكنم در كانون بحث و انتقاد. آنجا جاي اينجور بحثهاست. چون شما مسلمانيد. بالاخره توي اين خط واقع شديد. يك مقداري، من يك وقتي خودم استاد اخلاقم را مرحوم حاج ملا آقاجان را در خواب ديدم كه من توي يك جادهاي دارم راه ميرم، آن مقابل خورشيده و جاده هم مستقيمه ولي دو طرف پرتگاه داره. ميديدم ايشان از پشت دستش را دو طرف من نگه داشته. تا من ميآيم پايم بلغزه و به اين طرف بيفتم، من را راست ميكنه. تا ميخوام به آن طرف سرازير بشم، من را راست ميكنه و اينطوري مرا حفظ ميكنه. كه آنجا فهميدم نقش استاد اخلاق براي من چيه؟ نه اينكه پيشواي من باشه، نه اينكه جلوي من حركت بكنه. از پشت سر مواظب پرت شدنه. جاده مستقيم، حتي احتياج به آدرس نداره. چون يك راه راستي، يك خيابان مستقيمي در هم آن روبروست. اين ديگه آدرس نميخواد. اشكال كار در اين كوچه پس كوچههايي است كه در دو طرف هست و شما ممكن است به دعوت شيطان از اين كوچه يا از آن كوچه برويد، براي اين جهت ميگند گوش به حرف بده و اين راه راست را حركت كن و گوش به حرف كسي نده. و لا تتبع سبلنا. از راههاي مختلف متابعت نكن. يك كسي اتفاقا در عالم رؤيا بود براي من نقل ميكرد يا در عالم مكاشفه تعبيرش اين بود كه، چون تعبيرش اين بود، ميگفت در عالم مكاشفه ديدم. ديدم يك خيابان اتوبان باصطلاح خيلي صاف، مستقيم، بدون سربالائي، بدون سراشيبي، كشيده شده و در روبرو هم بيت اللهه، خانة خداست. و اين دو طرف كوچههاي باريكي هست و در هر كوچه يك نفر ايستاده ميگه از اينور بيا. من يكي دو تا از اين كوچهها را رفتم ببينم چيه؟ ميگه اين كوچه از اينطرف رفتم ديدم ميخوره، يك كوچه بن بسته، در روبرو نوشته مثلا قطب خانة قطب مثلا دراويش خاكساري. خانة قطب دراويش زهري. وارد اينجا ميشد. من وقتي اين جريان را، اين خواب را ايشان براي من نقل كرد، گفتم عجب براي تو مسئله را روشن كردند. واقعا اينطوره آقايون. حواستون جمع باشه شماها كه توي مسائل معنوي و مسائل روحي قرار ميگيريد از اين مسائل زياد داريد. ما دوستاني داريم بعضي از دوستانمون كه اهل نماز شب بودند، اهل معنويت بودند، اهل كمالات بودند، اين دزدهاي راه صراط مستقيم، اين دزدهايي كه گوشه كنار ايستادهاند اينها را دزديدهاند و بردند توي خانة قطب و بيچارهاشون كردهاند و از بين بردندشون. راه راست كه آدرس نميخواد. اين حرف را تمام مردم دنيا ميپذيرند كه انسان پشت سر علي بن ابيطالب در عقائد، در اعمال، در افكار حركت كنه. اين راه راست. منتهي هم ميشه به خانة خدا. منتهي هم ميشه به شناخت كامل پروردگار. و لذا اين عقائدي كه عرض كردم اينها در قرآنه. در كتاب توحيد صدوق هم هست. ميفرمايد من ذهب ان الله لم يزل مريدا شافيا فليس بموحد. هر كس فكر بكنه كه خدا ارادهاش هميشگي بوده، حالا اينجا چقدر بحث داره. دراويش يك اعتقاداتي دارند. متصوفه يك اعتقاداتي دارند. فلاسفه يك اعتقاداتي دارند. اين موحد نيست. شما در كتابهاي فلاسفه و متصوفه مراجعه بكنيد. اينها همهاشون ميگند اراده جزء صفات ذات پروردگاره. اين كتاب توحيد صدوق ترجمه هم شده به فارسي، برداريد نگاه كنيد ببينيد چي ميگه دربارة خدا.
مسئلة بعدي مسئلة نبوته. قدر اين دعاي ندبة روزهاي جمعهاتون را بدونيد. من يك وقتي كه يك بحثي شده بود، آن زمان بعضي از افراد ميخواستند به انحاء مختلف اختلاف در بين شيعيان ايجاد بكنند، دربارة سند دعاي ندبه بحث بود. بحثي انداخته بودند در بين مردم همانطوري كه الان در بين مردم اختلاف انداختهاند كه كساني كه اسم امام زمان را ميبرند اينها را بايد تحقيق كرد. اگر اسم فرض كنيد كه برتراندراسل را يك كسي زياد ببره، اين را ميبرند در بهترين جاي اداره جايش ميدهند. ميگند تو آدم روشنفكري هستي. اما اگر اسم امام زمان را برد بايد دربارهاش تحقيق كرد اين ضد ولايت فقيهه، ضد اسلامه، ضد چيه و بالاخره يكي هم پيدا ميشه يك وصلهاي هم بهش ميچسبانه و از اداره بيرونش ميكنند به تهمت اينكه تو حجتي هستي. اين گرفتاريها و بدبختيها هست. دعاي ندبه را آنروزها اختلاف ايجاد كرده بودند. در اين كانون بحث شد. اولا من سندهايي براي دعاي ندبه پيدا كرده بود، سندش مسئلهاي نيست. ولي من يك مطلبي را من در آنجا گفتم و الان هم ادعا ميكنم و پاي اين ادعا هم ايستادهام. كه جمله به جملة دعاي ندبه يا با آيات قرآن تطبيق ميكنه يا با روايات متواتر سني و شيعه. جمله به جملهاشها. يعني شما يك فراز از دعاي ندبه را برداريد، من براتون حاضر ميكنم يا آيهاي از آيات قرآن اين معنا را گفته و يا روايات متواترة شيعه و سني. هيچي نداريم، يك كلمه نداريم كه غير از اين باشه توي دعاي ندبه. من بررسي كردم. يكي از جملات دربارة پيغمبر اينه. و اودعته علم ما كان و ما يكون الي انقضاء خلقك. خيلي عجيبه. خدايا تو به وديعه گذاشتي، تو عنايت كردي، تو دادي، علم گذشتگان و علم آيندگان، علم آنچه را كه در گذشته خلق كردي و علم آنچه را كه در آينده تا انقضاء خلق كه انقضاء نداره، در وجود پيغمبر قرار دادي. اين علم پيغمبره. حالا در آيات قرآن هم شواهد زيادي داره، اين جمله خيلي خلاصه كرده و خيلي عالي بيان كرده. الي انقضاء خلقك. عصمت پيغمبر اكرم هم كه عقل ميگه. چون اگر معصوم نبود هيچ اعتمادي بر كلماتش نبود و انسان نميتونست اعتماد پيدا بكنه. عصمت در مرحلة اعلا و علم هم در مرحلة اعلا و عظمت هم روشن.
مسئلة سوم. امامت علي بن ابي طالب عليه الصلاة و السلام. ما نه سنيايم فعلا و نه شيعه. ما ميريم توي اصحاب پيغمبر اكرم. يك آية قرآن راهنماي ماست. افمن يهدي الي الحق احق ان يتبع ام من لا يهدي الي ان يهدي فما لكم كيف تحكمون. معناي اين آيه اينه كه كسي كه همة مردم را به حق ميرسانه اين بايد امام باشه يا كسي كه خودش احتياج به رهبري ديگران داره؟ كدام يكيش؟ شما چي ميگيد؟ كيف تحكمون. چطور حكم ميكنيد؟ خدا ميگهها. شما بريد تحقيق كنيد. احتياج كل اليه و استغنائه عن الكل دليل علي انه امام كل. در ميان اصحاب پيغمبر همه از علي سؤال كردند. علي از احدي سؤالي نكرد و مشكلي نداشت كه ديگري او را حل كنه. نه من ميگم، سني و شيعه ميگند. عمر هفتاد جا خودشون نقل كردند كه لولا علي لهلك العمر. در مسائل خيلي ساده خدا رحمت كنه علامة اميني را، در كتاب الغدير نوشته، هم دربارة ابي بكر هست هم دربارة عمر. آمدند گفتند اين آية قرآن معناش چيه؟ فواكه و ابوا. فواكه را چون خودش هر روز ميوه ميخورد گفت فواكه را معناش را ميدونم اما ابوا را معناش را نميدونم. يك كلمة عربي، آنهم توي قرآن، خليفة پيغمبر نميدونه. بريم از علي بن ابيطالب عليه الصلاة و السلام سؤال كنيم. آمدند گفتند آقا اب معناش چيه؟ يك لغت. حضرت فرمود كه اينهم علوفة براي حيواناته. اين خودش هم عجيبه، خود آيه ميگه متاع لكم و لانعامكم. اين فواكه متاع شماست و خوب اب هم لانعامكم، گياه براي حيواناته. نميدونست. مكرر سؤال كرد. ابي بكر كه مكرر ميگفت عقيلوني لست بخيركم و علي فيكم. خوب. حالا من يك با يكي از علماي اهل سنت اين را گفتم. گفتم قبول داري علي معصومه؟ گفت بعله. گفتم قبول داري كه ابي بكر اشتباه ميكرده؟ گفت بعله خوب زياد اشتباه ميكرده. گفتم دو نفر يكي معصوم يكي اشتباهكار. اينها با هم بر سر يك موضوع اختلاف داشته باشند، حق با كدام يكيه؟ نه جدا. خيلي ساده. يكي معصوم، عصمتش ثابت. يكي هم ثابته كه اشتباه ميكنه، غير معصومه. اينها سر خلافت با هم نزاع دارند. علي بن ابيطالب در خطبة شقشقيه آنطور حمله ميكنه كه خطبة شقشقيه ملايمترين حملات علي بن ابيطالبه به اينها. و الاّ جاهاي ديگه كه تندتر. كه مرحوم سيد رضي خواسته نهج البلاغه را يك جوري جمعآوري كند كه سني و شيعه قبولش كنند. يك كتاب جهاني باشه، كه هست. ابن ابي الحديد برداشته شرح داده. اكثر علماي اهل سنت شرح دادند، قبول كردند اين را. و الاّ اگر ميخواست كلمات ديگر، آن عقدههاي دل علي بن ابيطالب كه گاهي باز ميشد و مطالبي دربارة ابي بكر و عمر ميفرمود، اگر آنها را ميخواست نقل كنه كه سنيها قبولش نميكردند. خوب اين اختلاف را شما چيكار ميكنيد؟ خيلي ساده استها. دو كلمه. علي معصوم ابي بكر اشتباهكار، اختلاف هم داشتند. هيچكدامش را هم نميتوانند منكر بشوند. خوب. دلائل زيادي كه من خودم يك وقتي كه تحقيق در مذاهب ميكردم ميگفتم خدا برايم ثابت بشه، پيغمبر هم ثابت بشه، علي ديگه ثابته. در مسئلة خلافت هيچ بحثي نيست و معصومين از همة علماي اهل سنت علي بن موسي الرضا را عالم اهل بيت ميدونند. تمام مردم مسلمان من نميدونم نيمة شعبان بود گفتم يا در همين مجالسي كه با شماها برخورد دارم و ملاقات ميكنم در همين مجالس گفتم، همة علماي اهل سنت حضرت مهدي عليه الصلاة و السلام را قبول دارند و من در سال شصت و سه كه رفته بودم براي مكه، از چيزهاي عجيبي كه ديدم اين بود كه ابن بازي هست در آنجا. ابن باز يعني پسر باز. حالا. اين شخص از علمايي است كه الان شايد حدودا نود سال عمرش باشه. الان در زمان خرابي قبرستان بقيع جزء علما بوده و جزء فرماندهان بوده. از آن علماي وهابي خيلي كثيف. كه نزديك بود حكم اعدام خود بنده را بده يك وقتي باهاش صحبت كردم. توي اين كتاب شبهاي مكه نوشتم. باهاش رفتم بحث كردم بمانه. ايشان ديدم در يك كتاب اثبات كرده كه حضرت مهدي هست و بايد جزء اعتقادات شيعه باشه. عجيبهها. و در يك سال، البته در سال حدودا فكر ميكنم پنجاه و هشت بود، كه من مشرف شده بودم مكه كه در رابطة علماي اسلامي كه در مكه تشكيل ميشه يك مناسبتي من را دعوت كرده بودند، در همانجا دعوت كردند و من رفتم. تصادفا يك كنيايي سؤال كرده بود از رابطه كه نظر شما دربارة حضرت مهدي چيه؟ همه امضاء كردند، اين در مكتب اسلام هم يادمه نوشته شده بود و منهم در كتاب مصلح غيبي نوشتم. تمام علماي رابطه كه از همه جاي عالم، اكثرا هم در آن زمان علماي اهل سنت بودند، از ايران دو نفر بودند كه شاه، زمان شاه بود، اون فرستاده بود كه از علماي درباري بودند. نميخوام اسمشون را ببرم. من را آن عالم بزرگ مكه دعوت كرده بود كه من رفتم. و تمام اينها امضاء كردند كه حضرت مهدي پسر امام حسن عسگري الان زنده است و از طرف صفا خروج ميكنه و ميآيد در بين ركن و مقام ميايسته و اعلام ظهورش را ميكنه. اين را من الان نوشتهاش را دارم. عين دستخط رابطه با مهر و امضاء رابطة مكه. خوب اينهم عقائدمون دربارة ائمه عليهم السلام.
دربارة معاد. دربارة معاد هم بايد معتقد باشيم كه ما با همين بدن خاكي، به جهت اينكه قرآن ميگه وقتي كه آن عرب ميآيد سؤال ميكنه از پيغمبر اكرم. يك استخوان پوسيده را ميآورده توي دستش و فشار ميده. ميگه من يحيي العظام و هي رميم. كي ميتونه زنده كنه اين استخوان خاكستر شده را. رميه را. اگر معاد معاد روحاني بود، روح انسان فقط معاد داشت و جسم برنميگشت. جواب چي بود؟ آقا اين استخوان را بيخود برداشتي، استخوان ديگه زنده نميشه. بعله، اينجوري بود جوابش. ولي خداي تعالي ميگه قل اي پيغمبر يحييها اين را زنده ميكند همان كسي كه اول خلقش كرده. قل يحيي انش ءها اول مره. پس معلومه همين استخوان بدن من و شما دو مرتبه زنده ميشه. همين بدن، با همين خصوصيات، با همين قيافهها. البته اگر توي دنيا انسان كور بوده آنجا ديگه كورش خلق نميكنند. چشمش ميدهند. اگر بد قيافه بوده، آنجا يك خوردهاي خوشگلش ميكنند. اگر فرض كنيد معلول بوده، آنجا دست و پا بهش ميدهند. يك تغيير مائي، يك تغيير جزئي كه باصطلاح، اگر جهنمي باشه اين آدم كور، كه همين ابن باز كوره. وقتي كه باهاش بحث ميكرديم گفت نبايد آيات قرآن را تعبير كرد. يعني نبايد فقط به معناي ظاهرش اكتفا كرد. گفتم پس بنابراين جنابعالي روز قيامت كور خواهيد بود. گفت چرا؟ چرا توهين ميكني. توي قرآنه. من كان فيه اعمي فهو في الآخرة اعمي. كسي كه توي دنيا كوره در آخرت هم كوره. اگر معناي تأويلي درست نيست خوب جنابعالي كه در اين دنيا كوريد، در آخرت هم كور خواهيد بود. من كان، اين من كان فيه اعمي منظور اينه كه كسي كه كور باطنه، كسي كه قلبش كوره، در آخرت كور خواهد بود. نه اينكه كسي كه چشمش كوره. و انسان در آخرت با، بعله، البته برزخي داره كه عالم برزخ يعني لحظهاي كه انسان روح از بدنش خارج ميشه سه حالت ممكن است براي انسانها باشه. يا در اشد عذاب باشه، يا در نعمت و بهشت باشه كه اين مربوط به اولياء خداست، آن اولي هم مربوط به دشمنان و معاندين خدا و افراد خيلي سخت و بده و يا اينكه انسان مثل كسي كه ميخوابه و خواب هم نميبينه، يك دفعه مرد چشمش را باز ميكنه، چون زمان هم زود ميگذره، چشمش را باز ميكنه ميبينه صحراي محشره. چشمش را باز ميكنه ميبينه عالم برزخ هست. و اين سه حالت، هر سه حالت روحيه. فريق في الجنه و فريق في السعير.وقتي هم كه همين دعاي بعد از زيارت آل ياسين ميخونيم و اشهد ان الحشر حق و البعث حق و ان الصراط حق والمرصاد حق. اينها همش حقه. اين مسائل را هم بايد انسان روبرو بشه و در آخرش اين است كه يك عده را توي جهنم ميريزند يك عده را هم ميرن توي بهشت با همين بدن بعد تمام ميشه. اينها خلاصة عقايد يك مسلماني است كه در صراط مستقيم است. و در عبادت جز خدا نبايد پرستيد. بندگي خدا، لا معبود الا الله. ولي چون بندگي و عبوديت پيغمبر اكرم و ائمة اطهار هم عبوديت خداست و اينها با خدا هستند ميشه هم بگيم ما بندة مثلا پيغمبريم. انا عبد من عبيدنا. يا بندة عبد العلي هستم.وهابيهاي بيشعور، واقعا در بين مسلمانها بيشعورتر از وهابيها وجود نداره. چون از اون مسائل اوليه دورندها.
ميگفت نبوس ضريح را شركه. گفتم تو از اول عمرت تا حالا هيچي را نبوسيدي. گفت چرا. گفتم پس تو هم مشركي، خوب بوسيدن مشرك ميكنه انسان را، تو هم مشركي. هر چي را آدم دوست داره ميبوسه. اگر بوسيدن را اطلاع نداري، خوب از كجا ميدوني كه من دارم ميبوسم. انسان وقتي كسي را دوست داره متعلقات او را دوست داره. شما وقتي وارد حرم علي بن موسي الرضا ميشويد در ضريح باز ميشه ميدويد كسي هم بهتون نگفته مستحبه، واجبه هيچي. ميدويد ميريد توي ضريح قبر را ميبوسيد. بهترين لذتهاي دورة عمر انسان يك همچين چيزي است. مرحوم آيت الله العظمي مرحوم حاج حسين قمي يك دفعه ضريح را ميخواستند عوض كنند ايشان رفته بود دستهاش را گذاشته بود اونجا و زيارت كنه اين عكس را اونهايي كه به ايشان علاقه داشتند تا ابد هستند، هميشه داشتند. مهمترين كاره. دور ضريح خلوت شده، چقدر خوب شد ما امشب رفتيم حرم دور ضريح خلوت بود. محبوبي داريد لباسش را درآورده من ديدم اينها را كه ميگم. لباسش را در آورده رفته وضو بگيره استاد، شاگردي داشت اين لباس اين را ميبوسيد تا حالت ضعف بهش دست ميداد. اين را كي گفته. محبت اگر ما خدا را دوست داشته باشيم بايد نسبت به اوليائش اظهار محبت كنيم. نسبت به متعلقاتش اظهار محبت كنيم. اون وقت اين بيشعورها ضريح را نبوس.
عمر اربابش ميامد در مقابل حجر الاسود ايستاد، اين را خود اهل سنت نقل كردن، كه اگر نديده بودم پغمبر تو را ميبوسه ميگفتم اين را نبوسيد عليابن ابيطالب گفت كي بوسيد. تنها براي اين جهت. پيغمبر كارهاش بي فلسفه نيست. اين يك ملكي از ملائكة مقربين بوده كه همه بهش اظهار محبت ميكنند. روح داره، درك داره، مگر هر كس كه يك جا نشسته بود اين هيچي نميگفت اين ممكنه كه درك نداشته باشه. يك ضبط صوت اينجا ميزان، يك ضبط صوتي ميزارن اينجا وقتي كه مجلس تمام ميشه ميبينيد عين من، گاهي بهتر از من هم صحبت ميكنه. حجر الاسود را شما از كجا ميدونيد اين ساكت اينجا نشست اين سنگه هيچي نميفهمه نبايد بوسيدش. تازه اين تعلق به پروردگار داره. اين تعلق به خليل خدا حضرت ابراهيم داره. اين سنگي بوده است كه حضرت ابراهيم خليل الله پايش را رويش گذاشته و اين ساختمان را ساخته طبق يك روايت. اين هست. و حاجيها به خدا قسم اگر باهاشون انسان زندگي بكنه، شما آنهايي كه مكه رفتيد ميدونيد، اينهايي كه مكه نرفتهاند بدونند. مثلا اين بلاتشبيه، ضريح پيغمبره. اينها ايستادهاند پشتشون را دادهاند به ضريح پيغمبر مردم را دارند عقب ميكنند كه ضريح را نبوسند و هذا حديد، هذا حديد. اين آهنه! چي را ميبوسيد. خيال ميكردند كه اگر ميخواستند آهن را ببوسند اينهمه آهن توي كوچه و بازار بود چرا آنها را نبوسيدند؟ اينها بخاطر پيغمبر اكرمه. و من يك شب جمعه بود ايستاده بودم. به من گفت برو. به زبان عربي البته. گفتم كه من شب جمعه است. آمدهام اينجا از پيغمبر دارم تقاضا ميكنم كه پيغمبر شفيع من بشه تا خدا گناهان مرا ببخشه. گفت كه پيغمبر مات، مرد. اينجا پيغمبر نيستش كه! گفتم كه آيا شهداي بدر بالاترند يا پيغمبر؟ گفت پيغمبر. گفتم خدا دربارة شهداي بدر ميگه و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا. شما گمان نبريد آنهايي كه در راه خدا كشته ميشوند اينها اموات هستند، مرده هستند. بل احياهم، بلكه زنده هستند، و عند ربهم يرزقون، در نزد پروردگارشون روزي ميخورند. گفت عند ربهم. گفتم يعني چي عند ربهم؟ مهم اينه كه عالم بزرگ مكه ميگفت اينها را. و اين شرطه حالا مهم نيست. يك عربي است. ولي آنهم ميگفت. عند ربهم. گفتم يعني چي؟ گفت پيش خدا هستند، اينجا نيستند. گفتم خدا كجاست؟ مشكل دو تا شد. گفت في العرش. در عرشه خدا. گفتم پس بنابراين خيالمون راحت شد، خدا نميبينه هر كاري كه ما كرديم. گفت لا. علمش بر ما احاطه داره، خودش در عرشه. گفتم عجب شما تا حالا به ما ميگفتيد مشرك. حالا معلوم شد به عالم بزرگ مكه گفتم، گفتم معلوم شد شما مشركيد. اون آدم نجيبي بود. گفت راسته، كسي كه برادران مسلمانش را به شرك متهم ميكنه خودش گرفتار شرك ميشه. گفتم اين دو تا ميشه. يكي خدا كه در عرشه، يكي هم علمش كه در اينجاست. دو تا ميشه. من رفتم پرسيدم گفتم خدا قبل از ذاتش بوده يا ذاتش قبل از علمش بوده؟ گفت هميشه هر دو تا بودند. خوب اين ميشه مشرك. دو چيز. دو تا خدا. اينجوريند. يك عقائد مزخرف بيخود كه واقعا بحث كردن دربارهاش وقت گذرندانه. وقت انسان ميگذره. مردم آنجا ميروند از قبر پيغمبر اكرم حاجت ميگيرند. كور را شفا ميده آن مردك ميگه اينها آهنه چرا ميبوسيد؟! اين عقائد ماست. صراط مستقيم و در اين راه بايد حركت كرد. كه حضرت عبد العظيم كه مثل ما نبود، مقيد بود كه عقائدش را به ميزان اعمال و صراط مستقيم عرضه كنه؛ ميرفت خدمت امام هادي و ميگفت آقاجون گوش بده من عقائدم، خودش از علماي بزرگهها، از روات بسيار با عظمته، اما در عين حال عقائدش را، ميگفت يك وقتي اعوجاجي نداشته باشه، يك اشتباهي نداشته باشه. وقتي هم كه ميگفت امام عليه الصلاة و السلام ميگفت اين عقائد شما عقائد خوبيست. علي بن جعفر كه الان در قم دفنه، كه قبرش ميگند در بهشت، آن قسمت دربهشت، علي بن جعفر معروفه، از امامزادههاي بسيار معتبر، اين پسر امام جعفر صادقه. در زمان علي بن موسي الرضا عليه الصلاة و السلام بوده. هشتاد سال از عمرش ميگذره. چون عموي علي بن موسي الرضاست. حضرت رضا در سن خردسالي بودند. وقتي ايشان وارد ميشدند، ايشان بلند ميشد. حالا در مقابل شاگردها نشسته، تفسير داره، روايات نقل كرده، از علماي بزرگه. بلند ميشد در مقابل ايشان تعظيم ميكرد. ميگفتند آخه شما عموي ايشان هستيد، اين بچه است شما هشتاد سال از عمرتون ميگذره. گفت چه كنم خداي تعالي اين را بر من امام قرار داده. ببينيد چه عقائدي داشت. همين يحيي بن زيد در مقدمة صحيفة سجاديه نگاه كنيد، وقتي كه سؤال ميكنه از متوكل بن هارون كه امام صادق دربارة من چي گفت؟ او گفت كه حضرت فرمودند كه تو را ميكشند و به دارت ميزنند. اين فورا گفت ما يشاء الله و يصبر. اين گفت اين مطلب علميست كه ايشان متوجه بوده. بعد متوكل بن عامر ميگه من سؤال كردم از ايشان كه شما اعلميد يا امام صادق؟ او گفت كه آنچه كه ما ميدانيم، امام صادق ميدانه. ولي آنچه كه امام صادق ميدونه ما نميدونيم. در مقابل امامشون اينطوري بودند. با اينكه قيام كرده، با اينكه خودش را رهبر ميدونه. با اينكه از حلب حركت كرده ميخواد بره بغداد خليفه وقت را از بين ببره، منتهي در مقابل امامش متواضعه. ما در مقابل اماممون بايد اينطور باشيم.
حضرت قاسم بن الحسن عليه السلام، يك مقدار دربارة ايشان حرف بزنيم. آنطوري كه نقل كردند سيزده سال از عمرش ميگذشت. حالا بيشتر، كمترش مسئلهاي نيست. شب عاشوراست. سيد الشهدا عليه الصلاة و السلام با اصحابش داره حرف ميزنه. چون متجاوز از هزار نفر نوشتند اصحاب سيد الشهدا را. تا دو هزار نفر هم نوشتهاند. اينها همه تا شب عاشورا بودند. حضرت خطبهاي خوند و فرمود هر كس در خيمهها بمانه از اين مردها، جز فرزندم علي بن الحسين، هر كس بمانه، حتي اين طفل شيرخوار منهم كشته ميشه. حضرت قاسم بن الحسن بلند شد گفت عموجان منهم كشته ميشم؟ حضرت فرمود كه مرگ در ذائقهات چگونه است؟ ببينيد ولي خدا اينه. علم مطرح نيست، تربيت شده است. يا ايها الذين هادوا ان زعتم انكم اولياء للله من دون الناس فتمنوا الموت. كسي كه ولي خداست از مرگ خوشش ميآيد. بلكه احلي من العسل. بعضيها فكر ميكنند چون قاسم بن الحسن بچة يتيمي بود و كسي بهش توجه نداشت به مرگش راضي بود. اين حرفها مال آدمهاي پسته. بقدري بر او خوش گذشته بود. حالا يك جرياني روز عاشورا داره كه عرض ميكنم. گفت احلي من العسل. فرمود بعله تو هم كشته ميشي. خوشحال شد. شب عاشورا گذشت. روز عاشورا اصحاب يك يك رفتند كشته شدند نوبت بني هاشم رسيد. قاسم منتظره كه نوبت او كي خواهد رسيد. ديد نه به او توجهي نميشه. به اين مقام قرب هنوز او را نخواستهاند، دعوت نكردهاند. آمد خدمت عمو. عموجان به منهم اجازه ميدان ميديد؟ فرمود نه. عالمه. در سن خردسالي ممكنه باشه، ولي عالمه. تحت تربيت قرار گرفته. قاسم بن الحسن از خيلي از افراد علماي ما هم بامعرفتره هم با كمالتر. چون در دامن حسين بن علي عليه السلام تربيت شده. متوجه اين جمله شد كه شايد بداء حاصل شده. يمح الله ما يشاء و يثبت. و الا ديشب امام زمانش گفته فردا تو هم كشته ميشي. حالا اجازة ميدان نميده، جريان هم داره تمام ميشه. خيلي ناراحت شد. ديگه بالاي حرف امام هم كسي نميتونه حرف بزنه. رفته زانوهاي غم را در بغل گرفته. حضرت مجتبي يك وصيتنامهاي نوشته. اين وصيتنامه را امام مجتبي توصيه كرده كه از خودت جدا نميكني. چون ممكن است هر لحظه احتياج به اين وصيتنامه داشته باشي. از خودت جدا نكن. هر وقت خيلي ناراحت شدي باز كن بخون. تا حالا هم كه اين ناراحت نبوده. در دامن، اينجا بود كه عرض ميكنم، در دامن حسين بن علي به بهترين وجه پذيرائي ميشده. محبت عمو، آنهم امامي چون حسين بن علي عليه الصلاة و السلام شامل او ميشده محبت او. با كمال عزت زندگي ميكرده حضرت قاسم. اما الان حزني بهش دست داده كه تا به امروز اين حزن بهش دست نداده بود. فورا از بازوبند وصيتنامة پدر را باز كرد. ديد در همان اولين سطر نوشته فرزندم اگر در كربلا بودي، دست از ياري عمويت حسين برنداري. خيلي خوشحال شد. برداشت اين مدرك زنده را آورد نزد عمو. عموجان ببين اين دستخط پدرمه. به من سفارش كرده، من بايد از شما طرفداري كنم، بايد شما را ياري كنم. در مقتل دارد كه اين پسر برادر و اين عمو يكديگر را در بغل گرفتند. چراغها را خاموش كنيد كه حال گريه و بكاء بهتري پيدا كنيم.و فجعل عليها يبكيان حتي يجعل غشي عليهما. اينقدر اينها گريه كردند تا حال غش و ضعف به آنها دست داد. سيد الشهدا فرزند برادر را روانة ميدان كرد. عمر سعد عضدي يكي از كفار آن صحراي عجيبه ميگه من ايستاده بود، يك نفر ديگه ميگه من او را ديدم. او به من گفت الان من ميرم داغ اين جوان را بر دل عمويش ميگذارم. من به او گفتم اگر اين جوان شمشير به من بزنه، من دست به طرفش دراز نميكنم. آن قيافة زيبا را نميبيني؟ آن وجه الله را مشاهده نميكني؟ ميگه اين ظالم حركت كرد آمد. يك وقت ديدم گردوخاكي بلند شد. وقتي كه غبار روي زمين نشست من توانستم ببينم. ديدم حسين بن علي نشسته سر قاسم بن الحسن را روي دامن گرفته. اين روايتي كه شايد اكثرا بخوانند يك اشتباهي، هيچوقت حسين بن علي وقتي كه بدن قاسم زير سم اسبها باشد، جنگ نميكند. اين اشتباه شده، اون قاتل قاسم زير دست و پاي اسبها قرار گرفته. ولي قاسم بن الحسن زير دست و پاي اسبها قرار نگرفت. حسين بن علي او را در بغل گرفت. روايت داره. اما اينقدر بدن قاسم را قطعه قطعه كرده بودند كه در روايت داره، سر قاسم را گذاشته بود به شانهاش، سينة قاسم را به سينه چسبانده، اما اين جوان خردسال با اينكه طبعا قدش از قد سيد الشهدا كوتاهتره، پاهايش را ديدند كه روي زمين ميكشه. علي قاسم بن الحسن شهيد ابرار رحمة الله و بركاته.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.