۱۳ شعبان ۱۴۱۱ قمری – ۹ اسفند ۱۳۶۹ شمسی – شرح آیاتی از سوره بقره
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
الحمد لله رب العالمين و الصلاة و السلام علي اشرف الانبياء و المرسلين. سيدنا و نبينا ابو القاسم محمد. (اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم) و علي آله الطيبين الطاهرين لا سیما علي سيدنا و مولانا حجت ابن الحسن روحي و ارواحنا العالمين لتراب مقدمه الفدا. و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الدين.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. و اذ قال ربك للملائكه اني جاعل في الارض خليفه. قالوا اتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء و نحن نسبح بحمدك و نقدس لك. قال اني اعلم ما لا تعلمون. و علم الآدم اسماء كلها ثم عرضهم علي الملائكه و قال انبئوني بأسماء هؤلاء ان كنتم صادقين. قالوا سبحانك لا علم لنا الا علمتنا انك انت العليم الحكيم. قال يا آدم انبئهم باسمائهم و لما انبئهم باسمائهم قال الم اكن عالم غيب السماوات و الارض و اعلم ما تبدون و ما كنتم تكتمون.
يك مدتي است كه از اول قرآن شروع كردهايم و نكات جالبتري كه قابل فهم هست براي خودمون، در اين مجلس عرض ميكنيم. اگر بنا بود در شب چهاردهم و شب پانزدهم ماه شعبان به مناسبت ميلاد مسعود حضرت بقية الله روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء من آيهاي را عنوان بكنم كه مناسب باشد، اين آيه بود. حالا ولي خودش طبعا به امشب رسيده اين مطلب. و اين را ما به فال نيك ميگيريم كه انشاء الله حضرت وليعصر ارواحنا فداه يك نظر عنايتي به ما خواهند فرمود. قصة حضرت آدم است و خلقت بشر است و نزاعي كه بين شيطان و خدا و سخني كه بين ملائكه و پروردگار در ميان آمده، خداي تعالي طرح كرده و به پيغمبرش وحي فرموده. مطلب اوائل اين آياتي كه تلاوت كردم چند جمله بود در هفتههاي گذشته عرض كردم. مطلبي كه براي امشب باقي مانده يك نكته از هفتة گذشته بايد يك توضيحي بدهم كه براي بعضي اشتباه نشود. و آن نكته كه در هفتة گذشته عرض كردم اين بود كه خداي تعالي چند نوع جاندار خلق فرموده. كه اينها ميفهمند، درك ميكنند، كه چهار قسمشون را من اشاره كردم. ملائكه هستند، اجنه هستند، انسانها هستند، و حيوانات. سه دستة، دو دستة از اينها گناه نميكنند. يكي ملائكه هستند يكي هم حيوانات. حيوانات حالا باصطلاح اهل گناه نيستند. حتي زمان هم درشون اثر نميگذاره. حالا يك حيواني بگه من ديگه بار نميكشم. شما ماشين داريد، هواپيما داريد. باصطلاح مثل بعضي از جوانهاي نادان ما نيستند كه بگويند كه در عصر فضا مردم رفتهاند به كرة مريخ، شما هنوز داريد نماز ميخونيد! اونها اينجور نيستند. يعني دركش هم ندارند. بندگي خدا را ميكنند. بندگي ميكنند حيوانات. همة حيوانات بندة خدا هستند. و لو شيء الا يسبح بحمده. هيچ چيزي نيست مگر اينكه حالا قدر مسلمش حيواناتند كه تسبيح ميكنند، حمد ميكنند. و اين را هم بدونيد كه اينقدري كه خدا توجه از راه الهام و تعليم به حيوانات كرده، به انسان نكرده. در يك آيهاي حضرت موسي وقتي كه قصة حضرت موسي با فرعون كه روبرو ميشود ميفرمايد كه ربي الذي اعطي كل شيء خلقه ثم هدي. خداي من را ميخواهي بشناسي فرعون؟ آن كسي است كه هر شيئي را خلق او را داده بهش. اين مطلب، اين جمله خيلي كوتاهه ولي خيلي پرمعناست. هر شيئي خلقش را، حالا بطور خيلي واضح، ماهي را يك جوري خلقت كرده كه توي آب زندگي كنه. پرنده را يك جوري خلقت كرده كه توي هوا زندگي كنه. حيوانات باصطلاح خزنده را طوري خلق كه در، خدمتتون عرض شود در زير زمين زندگي كنند. و يك دسته از حيوانات را هم جوري خلق كرده كه روي زمين زندگي كنند. اعطي كل شيء خلقه خلقت هر چيزي را، اينها هر كدام حتي برنامههاي داخل شكمشون حتي، چشمشون، حركاتشون، خلقت قيافهاشون، اينها با هم فرق ميكنه. و اينها را خدا جوري خلق كرده كه در آن محيط بتونند زندگي كنند. اعطي كل شيء خلقه ثم هدي. همه را به مفاسد و مصالحشون هدايت كرده. حيوانات حتي ميدونند چه دارويي بخورند كه از اين مرضي كه مبتلا شدهاند نجات پيدا بكنند. مجلات زيادي در پزشكي و امثال اينها من ديدهام كه انسان عقب سر حيوانات راه افتاده كه ببينه اين حيوان در وقتي كه داراي اين مرض ميشه از چه استفاده ميكنه؟ اون را براي معالجة امراض استفاده بكنه. شايد اين را اطلاع نداشته باشيد اما در مجلات هست. اگر به مجلات علمي يا پزشكي مراجعه كنيد گاهي ميشه يك ميكروبي را وارد بدن يك حيواني كه توي جنگي زندگي ميكنه واردش ميكنند، اين را مريضش ميكنند. اين بشر كه ميخواهد باصطلاح از اين راه كار ياد بگيره. اين را ولش ميكنند توي باصطلاح جنگل. ببينند اين چي ميخوره، از چه گياهي استفاده ميكنه، از چه آب و هوايي استفاده ميكنه و چطور خودش را معالجه ميكنه؟ از اين استفاده بكنند براي اينكه امراضي كه اگر همين ميكروب در بدن انسان وارد شد، از همان استفاده كنند.
خداي تعالي همة حيوانات را، خيلي ساده است اين مطلبي كه عرض ميكنم. شما يك جوجة مرغي را كه از تخم بيرون ميآيد توي ماشين جوجه كشي بگذاريدش. با آن مرغي كه چند ماه حتي با مادرش تربيت شده، با مادر بوده؛ هر دو يك جور رفتار ميكنند. شما اين جوجة مرغ را برداريد با آن جوجة مرغي كه زير بال مادرش، تخمش باز شده و بزرگ شده و باصطلاح تا مادر رهايش كرده، هر دو يك جور عمل ميكنند، يك چيز ميخورند. خدا الهام بهشون ميكنه، خدا وحي ميكنه. به حيوانات خدا وحي كرده. وحيها. چون يكي دربارة اولياء خدا و پيغمبرها، خدا وحي ميكنه يكي هم دربارة حيوانات. و اوحينا الي النحل. خدا وحي ميكنه بر نحل. نحل همين زنبور عسله. كه چيكار بكن، چطور عسل بده به مردم. و امثال اينها. يك دسته حيواناتند. اينها معصيت خدا را نميكنند. اينها گناهكار نيستند.
يك دسته از اينها هم كه، از اين جاندارهايي كه خدا خلق كرده معصيت نميكنند، ملائكه هستند. در ملائكه و حيوانات دو علت متفاوت وجود داره كه اينها گناه نميكنند. در حيوانات علتش اين است كه شعورشان نميكشه. يعني شهوت دارند، غضب دارند. اما آنقدر فكر و شعور ندارند كه از اين شهوت و غضبشون در راه گناه استفاده كنند. نميتونند گناه كنند. ملائكه به عكسه. شهوت و غضب ندارند كه گناه نميكنند. آنها باصطلاح عقلش را دارند. فكرش را دارند. ولي شهوت و غضب ندارند. يكوقتي يكي دو تا از ملائكه گفتند كه خدايا اينهمه بشر گناه ميكنه، معصيت ميكنه، اشرف مخلوقات هم هست. آخه اين معصيتهايي كه اينها ميكنند. خداي تعالي گفت كاري نداره. ما همانكه به آنها دادهايم به شما ميدهيم ببينيم شما چيكارهايد؟ دو تا از اينها از تمام ملائكه دو نفرشون، اين در روايات صحيحه و آيات قرآنهها، فكر نكنيد قصه است. دو نفر انتخاب كردند. دو تا ملك انتخاب كردند كه از همة ملائكه بهتر بودند. خداي تعالي شهوت و غضب را بهشون داد و بهشون هم سفارش كرد كه چند تا كار نكنيد لااقل. ميرويد روي كرة زمين به شكل انسان، چند تا كار نكنيد. يكي زنا نكنيد. يكي مشروب نخوريد. يكي هم آدم نكشيد. اين سه تا كار خيلي مهمه. اين سه تا كار را انجام ندهيد. اينها آمدند. آمدند آدمهايي كه بقول بعضيها نديد بديدند، از راه رسيدند يك زن خيلي زيبايي آمد پيش اينها و اينها مبهوت شدند. خوب شهوت دارند ديگه. اينها گفتند بالاخره ما چطور ميتونيم با تو بتونيم باشيم. خلاصهاش را عرض ميكنم. گفت بايد اگر ميخواهيد با من باشيد بايد شراب بخوريد. گفتند حاضريم. شراب خوردند، مقدمات زنا را فراهم كردند. در اين بين يك نفر آمد اينها را ديد. اين زنه گفت اگر اين را نكشيدش، اگر اين را نكشيد ميره آبروي من و شما را ميبره. تا اين را، اگر رفتيد كشتيد تا خبر به جايي نرسونده، من حاضرم با شما باشم. اينها هم رفتند، دو نفر بودند. يك نفر رفت او هم يك نفر بود. او را كشتند و اين خانم هرزه هم مخفي شد و رفت. خدا هم گفت برگرديد. همان سه تا كاري كه من به شماها سفارش كرده بودم نكنيد، كرديد.
حالا اگر شهوت و غضبي كه در انسان هست به ملائكه هم بدهند آنها مثل ما زندگي ميكنند. خدا شهوت و غضب را بهشون نداده. چرا؟ به جهت اينكه اينها كارگرند. اينها خادمين عالم تكوينند. ملائكه كارمندند. متوجه شديد؟ دو دسته از اين موجودات هستند كه اين دو دسته هم شهوت بهشون داده، هم غضب بهشون داده شده و هم هم ازشون خواسته شده كه اينها را كنترل بكنيد. كنترل بكنيد. تهذيب نفس بكنيد. انسان باشيد. يكي اجنه هستند يكي هم انسانها هستند. حالا اجنه از موضوع بحث ما خارجند كه آنهايي كه اهل شهوت و غضب هستند، رفتند يك رئيس براي خودشون در نظر گرفتند كه شيطان بزرگ ابليسه. و بقيه هم عقب سر او كارمندهاي او هستند. در راه او، در خط او حركت ميكنند. و بقية انسانها هم، يعني بقية اجنه هم جنهاي معمولي هستند ديگه. مسلمان، متدين خوب. مثل ما مردم. ما هم يك دسته شيطان رئيس بزرگي داريم. يك رئيسي انتخاب بكنيد. آن رئيس بزرگ شياطين انسي كيه. شيعهها زود ميتوانند انتخاب بكنند. چند تا هم دارند. خدمتتون عرض شود كه سنيها هم ميگويند رئيس بزرگ هابيله، قابيله، مثلا قابيله. رئيس بزرگ فرعونه، امثال اينها. خيلي خوب. فرقي نميكنه. مسئله يك رهبري مقام رهبري براي رفتن به جهنمه. و آن در شيعه و نه در شيعه، اگر بشينيد حساب بكنيد در عالم بشريت، روح پليد دومي رهبري شيطنت عالم بشريته. حالا و آنهايي كه رفتهاند چقدرند؟ زيادند. شما فكر نكنيد بتپرستها رهبرشون ايشان نيست. شما ميگيد بتپرستها اصلا او را نميشناسند. اسم او را هم بلد نيستند. شما يقين بدونيد اگر در خانة علي ابن ابيطالب عليه الصلاة و السلام را نبسته بودند، ما يك حساب سر انگشتي ميكنيم، خدمت شما عرض شود چهار سال علي ابن ابيطالب زبانش باز بود. چهار سال! و در اين چهار سال، سه جنگ كرد. جنگ صفين و نهروان و جمل. كه خودش خيلي وقت برد. در اين چهار سال شما كلمات علي ابن ابيطالب را برداريد نگاه كنيد. چون جرج جرداق مسيحي كه برميداره پنج جلد كتاب قطور در عظمت علي ابن ابيطالب مينويسه و دهها نويسندة ديگر كه كتابها دربارة علي عليه السلام مينويسند، علي را خودش را كه نديدند، اعمالش را كه نديدند. كلماتش را ديدهاند. اين كلمات نهج البلاغه، غرر الحكم و ده برابر ديگه كلماتي كه توي كتابها هست، اين در مدت چهار سال كه علي عليه السلام ميتونسته حرف بزنه، با همة آن گرفتاريها. شما را به خدا قسم اگر بيست و پنج سال ديگهام علي را آزاد گذاشته بودند و يازده فرزندش هم آزاد بودند. شما فكر ميكنيد امام صادق عليه الصلاة و السلام آزاد بود؟ امام صادق همان امام صادقي كه چهار هزار ميگويند شاگرد داشته. شما فكر نكنيد چهار هزار يك جا مينشسته يك دفعه ميآمدند صحبت ميكرده حضرت براي اينها. اينجوري نبوده. تك تك. چهار هزار نفر به حضرت تا آخر مراجعات داشتند. منتهي گاهي ميشده فشار حكومت آنقدر زياد ميشده كه حتما اين را شنيديد، در مصائب حضرت صادق اين را شنيديد و معروفه، هر منبري ميگه. كه يك نفري ميخواست يك مسئله سؤال كنه. هر جوري فكر كرد اين مسئله را چه جور از امامش سؤال كنه راهي پيدا نكرد. جز اينكه بره لباس يك خيارفروشي كه يك طبق خيار داره، روي سرش گذاشته داره توي كوچهها ميچرخه، اين را بپوشه و اين خيارهاي او را بخره و بياد توي كوچه صدا بزنه كه خيار دارم. بخاطر اينكه يك نفر، معلومه اينجوري بوده ديگه، يك نفر آن سر كوچه ايستاده بوده، يك نفر اين سر كوچه. ببينند كه با امام صادق كي رفت و آمد ميكنه؟ يك مدتي مقرر شد از طرف حكومت كه هر كس ميره به درس امام صادق، بايد يك دينار بده. ماليات بده، جريمه بده كه چرا رفته توي خونة امام صادق. و هر كس هم كه بره از ابو حنيفه درس بگيره، يك دينار بهش ميدهند. بعضي از اصحاب ميرفتند هم آنجا، آنجا يك دينار را ميگرفتند اينجا ميآمدند يك دينار را ميدادند. سربسر. و حرفهايي كه باصطلاح از ابوحنيفه نميشنيدند، ميآمدند از امام صادق، خدمت شما عرض شود، ميشنيدند. اينجوري بود. امام صادق در اين فشار بوده. روي سرش خيار گذاشته. امام هم در داخل منزل صداي خيارفروش را ميشنوه. خودش تشريف ميآورد. آمده. اين در داخل اينور در نشسته، خيار فروشه هم در آنطرف در. ولي از تجار محترم فرض كنيد شهر كوفه است. سؤالاتش را كرد، حالا حضرت داره خيار جمع ميكنه. حضرت هم جواب دادند و خياري هم كه حالا از نظر ظاهر خريداري شد و اينجوري بودند! امامهاي ما همهاشون در فشار بودند. و صد و ده جلد اين كتاب بحار الانوار با اين فشارهاست. شما دو تا از امامهايتون، بلكه سه امامتون، اصلا توي معسگر، توي، سابق ما اينجا زمان شاه ميگفتيم ديدگاه لشگر. ديدگاه لشگر جايي بود كه همه سرباز بودند، يك چند تا اطاق آن وسط ساخته بودند، زندانيهاي سياسي را ميبردند آنجا. يك همچين محلي. امام هادي را، امام عسگري را، حضرت بقية الله ارواحنا فداه در اينجا بودند. تا امام زمان عليه الصلاة و السلام غايب شدند و از دست اينجا نجات پيدا كردند. ولي امام هادي و امام عسگري، عسگري كه ميگويند نه اينكه يك لقبي باشه خيلي… يعني توي عسگر گاه زندگي ميكرده. در تمام عمر. اينها ائمة ما بودند. اگر در خانة اينها باز بود، اينها را نميكشتند، بعضيهايشون را در سن بيست و پنج سالگي كشتند. حداكثر عمري كه براي ائمه يا پيغمبر اكرم و اينها هست، شصت و سه سال. شما ببينيد كه اگر اينها زبانشون باز بود، بخدا قسم يك نفر در كرة زمين الان غير مسلمان نبود. يك نفر غير مسلمان نبود. پس اين مردمي كه مسلمان نيستند، مسيحيها، بتپرستها، كمونيستها، اينها همه بخاطر اين است كه شيطان بزرگ جهان، در خانة علي ابن ابيطالب عليه الصلاة و السلام را بست.
خوب. بشريت هم شيطان بزرگي داره كه روز قيامت هم يوم ندعوا كل اناس بامامهم، همه، حالا ببينيد چقدر هم هستند! اي كاش الان شما همين بشر الان را حساب بكنيد. الان ميگويند پنج ميليارد جمعيت كرة زمين. چهار ميلياردشون كه اصلا مسلمان نيستند. از اين يك ميليارد باقي، هشتصد ميليونشون سني و مذاهب ديگه. يك دويست ميليوني ما شيعه داريم. اين دويست ميليون شيعه هم چقدر تابع شيطانند، چقدر تابع خدمت شما عرض شود كه خدا هستند. ببينيد چقدر كم ميشه! بالاخره، ميخواستم اين را عرض كنم.
اين دو دسته هستند كه معصيت ميكنند. گناه ميكنند. يك عده تابع شيطان، يك عده هم تابع رحمان. خدا از انسان چي خواسته؟ اين را من هفتة قبل مطرح كرده بودم كه خلاصهاش بود. خدا از انسان خواسته كه مثل ملك باشه؟ ملك نه. آقا ملك خادم شماست، نوكر شماست. خدا ملك را خلق كرده براي نوكري شما. درشتهايشون براي شخصيتهاي بزرگ. مثل جبرئيل و ميكائيل و اينها براي پيغمبر و علي ابن ابيطالب نوكرند. كوچيكهايشون هم نوكرهاي ديگران هستند. چرا نخواسته ما مثل ملك بشيم؟ همين آيه ميگه. وقتي كه گفتند نحن نسبح بحمدك و نقدس لك، خدايا ما تسبيح ميكنيم و تقديس تو را ميكنيم، ما حمد تو را ميكنيم. خدا فرمود اني اعلم ما لا تعلمون. من يك چيزهايي ميدونم كه شماها نميدونيد. اين خيلي جواب، يعني اصلا، يعني نميفهمي! چيكارت كنم! به همين زوديها ميفهميد. اسماء جمعي را، چون از كلمة هؤلاء، مكرر گفتهام، از كلمة هؤلاء استفاده ميشه، اسماء جمعي را، خصوصيات جمعي را، شناخت جمعي را به حضرت آدم تعليم داد. كه اين مناسب مجلس امشب ماست. خصوصيات جمعي را خدا به حضرت آدم تعليم داد. گفت يا آدم يكي از فرزندانت اسمش حضرت محمد ابن عبد الله صلي الله عليه و آله و سلم (اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم) كه روح مقدسش اول چيزي است كه خلق شده و اگر شما آقايان خيلي برايتون سخت نباشه كه بشنويد، بر همة چيزها را خدا بوسيلة او خلق كرده. او يد اللهه، او عين الهه، او اذن الهه، خلاصه هر كاري كه خدا ميخواهد بكنه بوسيلة اين روح مقدس ميكنه. اين را خدمتتون عرض شود كه معرفي كرد. شرح داد. خصوصيات زندگيش را نشان داد. يك دفعه زندگي حضرت رسول اكرم را به حضرت آدم نشان داد. بعد نوبت به علي ابن ابيطالب رسيد. بعد نوبت به فاطمة زهرا رسيد. حضرت آدم مبهوت شده. اينها چقدر باعظمتند! كتاب وصف تو را آب بحر كافي نيست. كه تر كنم سر انگشت و صفحه بشمارم. خصوصيات حالات حضرت مجتبي و حضرت سيد الشهداء و همينطور يك يك از اينها را خصوصياتشون را حضرت باريتعالي براي حضرت آدم بيان كرد، بيان كرد و معرفيشون كرد. براي حضرت آدم معرفت خاص الخاصي كه در هفتة قبل اشاره كردم، آن معرفت خاص الخاص خاندان عصمت كه خود حضرت بقية الله در يك دعايي در ماه گذشته ميخونديم. لا فرق بينك و بينهم الا انهم عبادك و خلقك. خدايا هيچ فرقي، هيچ جدائي بين تو و اين چهارده نور پاك نيست مگر اينكه اينها بندة تو هستند، تحت فرمان تو هستند و مخلوق تو هستند. بخدا قسم امام زمانمون را نشناختيم. تا آدم هم نشيم نميشناسيم. فكر نكنيد كه ما معتقد به امام زمان هستيم. حضرت آدم، آدم بود شناخت. وقتي كه رسيد، چون تا حضرت عسگري هر چي كه بيان كرد خداي تعالي براي حضرت آدم و علم آدم اسماء كلها، تا حضرت عسگري همون حرف ملائكه باز درسته كه اتجعل فيها ان يفسد فيها و يسفك الدماء، چون اينها همه كشته ميشوند خونريزي ميشه. حضرت عسگري را هم كشتند. يك عده را با زهر، ما منا الا مسموم او مقتول. از ما نيست هيچ يك از ما معصومين نيست مگر اينكه يا كشته ميشه يا مسموم ميشه. تا اينجا اين بوده. جواب ملائكه تا اينجا داده نشده. يعني اگر خدا در حضرت عسگري كار را تمام ميكرد ملائكه ميگفتند خوب ما هم همين را گفتيم. اتجعل فيها ان يفسد فيها و يسفك الدماء. بعد امام زمان را معرفي كرد. حجة ابن الحسن را معرفي كرد. بقية الله خير لكم ان كنتم مؤمنين. بقية الله را معرفي كرد. بقية الله خيلي حرفه تويش. كلمة بقية الله بر هيچ موجودي تطبيق نميكنه جز بر حجة ابن الحسن. بقية الله، يعني باقي ماندة خدا. همة اينها مظاهر پروردگار بودند، حاكميت الهي را پياده كردند. همة اينها مظهر پروردگار بودند. آينة تمام نماي پروردگار بودند. همه رفتند. بقية الله مانده. از نظر شخص من بالاترين اسماء حجة ابن الحسن، كلمة بقية اللهه. خيلي اين كلام، اين در قرآن هم هست، خداي تعالي در قرآن ميفرمايد بقية الله خير لكم. اين دقت هم بكنيد به معناي اين آيه. بقية الله بهتره براي شما. تا هر چيزي را كه فكر كنيد. حتي از نظر شخص من، نميدونم حالا نظراته ديگه، حالا يك باصطلاح چه جوري عرض كنم كه خيلي مسئله را نخواسته باشم بزرگش كنم. هر كسي يك نظري، يك تفحصي در روايات داره. من در خصوص حضرت بقية الله ارواحنا فداه در رواياتي كه مربوط به حضرته، شناخت حضرته، زياد تحقيق كردم. معناي اين كلمه اين است كه اصحاب امام زمان بهتر از همة اصحابند. امام عصر عليه الصلاة و السلام امامتش بهتر از همة ائمه است. به جهت اينكه آنها محدود بودند. در دعاي افتتاح شبهاي ماه مبارك رمضان كه انشاء الله نزديكه ميخونيد كه خدايا امام زمان عليه الصلاة و السلام را جوري قرارش بده كه يعبدك لا يشرك بك شيئا. اين اقتباس از آية قرآنه. يعبدونني لا يشركون بي شيئا. خدايا، حالا اين چه دعائي است كه حضرت بقية الله را جوري قرارش بده كه عبادت تو را بكنه و شرك درش پيدا نشه. مگه بقية ائمه مشرك بودند. اين چه دعائيست؟! بعله. به يك معني ببينيد خيلي ساده. چون اين مطالب علميه دلم ميخواهد جوري برايتون بگم كه همه متوجه بشيد. ببينيد گاهي انسان در عمل واجبه كه ديگران را قاطي كنه. مثلا چطور؟ شما رفتيد در وسط يك جمعيت مخالف اگر شما اين باصطلاح نمازتون را مطابق نماز آنها نخونيد، شما را ميكشند. اينجا نماز دست بسته بخونيد. چيكار كرديد آقا؟ اينجا كار شما اين بوده كه خدا خواسته دستهايتون باز باشه ولي بخاطر اينكه شما را نكشند، بندگي، از نظر، البته اصلش بندگي خداستها. از نظر عمل، ايني كه خدا ميخواسته انجام نشده، بخاطر اين محيط. ائمة اطهار عليهم الصلاة و السلام، غير از پيغمبر اكرم. چون پيغمبر اكرم تقيه نداشت. تمامشون تقيه داشتند. التقية ديني و دين آبائي. همهاشون بر خلاف آنچه كه خدا ميخواسته و بر خلاف آنچه كه دين و صراط مستقيم ميخواسته عمل بشه، اينها بخاطر تقيه خلاف آن را انجام ميدادند و دستور هم همان بوده. نه اينكه فكر كنيد حالا چطور. نه. دستور اين بوده. براي حفظ دماء مسلمين. وقتي كه حضرت موسي ابن جعفر در مقابل هارون واقع ميشه، به نظر هم من هم شما هم همه، حضرت موسي ابن جعفر اگر هارون را با چاقو قطعهقطعهاش هم ميكرد كم بود. اينقدر مرد پستي بود. اما در مقابلش ميايسته. ميگه السلام عليك يا اميرالمؤمنين جعلني الله فداك. خدا من را قربانت بكنه. ببينيد در نهايت تقيه است. واقعا حضرت موسي ابن جعفر آنقدر او را دوست داشت كه بگه جعل الله فداك؟! آنقدر او را دوست داشت كه باهاش مصافحه بكنه؟! آنقدر كلمة امير المؤمنيني كه كلمة امير المؤمنين به بقية ائمه نميشه گفت، حضرت به هارون الرشيد بگه؟! اين بخاطر اينه كه از نظر عمل در يك وضعي قرار گرفته بودند كه دوگانگي بوجود ميآمد، دو جهتي بوجود ميآمد. و اين در همة ائمه بود. اين دعايي كه ما در دعاي افتتاح ميگيم ميگيم خدايا تو ميخواهي دنيا را پر از عدل و داد بكني بوسيلة حضرت بقية الله حجة ابن الحسن كه يعبدك، عبادت تو را بكنه و هيچ تقيهاي هم توي كارش نباشه. لا يشرك بك شيئا. اين معناي اينه چون اگر زياد هم آنهايي كه اهل مثلا مطالعه هستند و تحقيق هستند و باصطلاح دعاها را معنايش را ميفهمند، زياد از من ميپرسند كه اين چه دعائي است كه يعبدك لا يشرك بك شيئا. من خودم يادمه جوان بودم. اين سؤال را از مرحوم علامة اميني پرسيدم. صاحب كتاب الغدير. در تهران يك مجلسي بود. گفتم شما گفتيد اين از آية قرآن اقتباس شده. آية قرآن هم همين را ميگه. و منظور اينه كه من اين جمله را از ايشان اولين دفعه شنيدم و همينطور هم هست.
وقتي كه خداي تعالي براي حضرت آدم جريان حجة ابن الحسن و كلمة بقية الله مخصوصا، كه ميگه خيرا لكم. اي مردم، شماهايي كه امام زماني هستيد، شمائي كه امام زمان داريد، شماهايي كه در زماني واقع شديد كه حجة ابن الحسن امام شماست و امام زمان شماست؛ اين امام زمان بخاطر، نه بخاطر اينكه عصمتش بهتر از ساير ائمه است. نه. همه مساوي هستند. كلهم نور واحد. نه بخاطر اينكه علمش بيشتر از ساير ائمه است. كلهم نور واحد. بخاطر اينكه اين امام دنيا را پر از عدل و داد ميكنه. آخرين، همين كلمة بقية اللهه، بخاطر اينكه بقية اللهه. بخاطر اينكه آخرين چيزي است كه خدا در مكنون علمش وجود داره. وقتي كه شرح حال حجة ابن الحسن را خداي تعالي به حضرت آدم فرمود كه اين دنيا را پر از عدل و داد ميكنه.
آقايون بخدا قسم، يك چيزي را برايتون بگم، شايد بعضيهايتون غافل باشيد. و ولي بعضيها ميدونم كه غافل هم نيستند بحمد الله. از رفقايي كه ما در مجلس داريم اكثرتون را ميشناسم. غافل هم نيستيد. ولي احتمال ميدهم بعضي غافل باشند و اگر غافل هم نباشيد باز تذكرش لازمه. كه امروز دنيا متوجه امام زمان شده است. دنيا. حتي فردي كه بيايد و دنيا را پر از عدل و داد بكنه. شما ببينيد يك حساب سر انگشتي. يك ميليارد مسلمان داريم، يك ميليارد مسيحي داريم، درست، از پنج ميليارد. يك ميليارد هم مذاهب كوچك باصطلاح مثل زرتشتي و بودايي و اينها هستند كه من حساب كردم كه اينها شخصي را بعنوان كسي كه بيايد حكومت دين را بر جهان باصطلاح مستقر كنه، معتقدند. زرتشتيها معتقدند و بوداييها معتقدند. در واقع سه ميليارد از مردم كرة زمين، امروز معتقد به وجود مقدس حضرت بقية الله هستند. شما اين را شايد باور نكنيد. بگيد چطور ميشه؟ ما توي خودمون حالا حرفه. يك كسي بيشتر اسم امام زمان را ميبره ميگويند اين فلان. ميگيم كه تو قدر آب چه داني كه در كنار فراتي؟! ماها فكر نميكنيم. دنيا امروز فكرش به اينجا رسيده. حتي بعد از جنگ جهاني دوم، شما برداريد علت تأسيس سازمان ملل را مطالعه كنيد. من مطالعه كردهام. علتش اين بودش كه ميگفت بعد نشستند ممالك مختلفي دور هم نشستند كه آخه اين وضع درست نيست كه يك كسي جنگ را آغاز بكنه اينهمه جمعيت كشته بشه و زندگي مردم نداشته باشند. يك شهري مثل هيروشيما يك دفعه تمامش از بين بره و اين وضع بشه. بعد نشستند و همين حكومت واحد جهاني را خواستند تشكيل بدهند كه تابحال هم تشكيل نشده. ميدونيد بقول يك كسي ميگفت كه مثل پيرمردهايي كه توي خونه تابحال هيچكس حرفش را گوش نميكنه، حرف ميزنه مثل اين سازمان ملل. تا هر وقت ميخواهند جنگ ميكنند. هر وقت خسته شدند عقب نشيني ميكنند. جمعيتها كشته ميشوند. او هم هي قطعنامه صادر ميكنه كسي اگر، قطعنامههاي او مطابق ميل ابرقدرتها بود خوب بايد قبول بشه. اگر مطابق نبود قبول نميشه. ميبينيد اينها يك چيزهايي هستش كه امروزها مخصوصا هر كسي ولو توي سياست هم وارد نباشه، اين مسائل را ميدونه. نتونسته، بشر نميتونه اين كار را بكنه. برتراند راسل من در يكي از كتابهايش ديدم، گفته كه بشر تا روي كرة زمين هست هميشه اين جنگ و خونريزي هست. همان حرفي كه ملائكه گفتند اتجعل فيها و يفسد فيها و يسفك الدماء. اين جنگ و خونريزي هست. مگر اينكه سه تا كار يا چهار تا كار درست بشه. يكي اينكه يك قوانين كامل باصطلاح فراگيري در عالم وجود داشته باشه. كه همه به حق خودشون برسند. اين يك. دوم يك مجري مقتدر كه اين مجري مقتدر سه تا شرط داره. اين را ميگهها. يكي اينكه خودش پاك پاك باشه. پاك پاك. خيلي عجيبهها. من اين را در كتاب مصلح غيبي نوشتهام. يكي اينكه خودش بايد پاك پاك، باصطلاح ما معصوم باشه. بعنوان قدرتنمائي، بعنوان باصطلاح مملكتگيري، فردا اسمش توي تاريخ بمونه، مردم بگويند باريك الله، امتيازاتي برايش قائل بشوند، اين حرفها را نداشته باشه. فقط و فقط براي حقيقت. او ميگه براي حقيقت. دوم علمي داشته باشه كه همة مصالح و مفاسد را بدونه. هر كس در هر كجاي عالم هست چه مصلحتش هست، اين را هم بدانه. و سوم از قدرت مافوق قدرتهايي كه در اين عالم هست برخوردار باشه. اين قدرتها بيايد به جاي اينكه، اينهم موشك ميزنه اونهم موشك ميزنه. اين دو تا ميزنه، اون سه تا ميزنه. خوب اينجوري ميشه. يك قدرت مافوقي اين قدرتها بايد باشه. كه ببينيد حضرت آدم وقتي كه ميشنوه امام زمان هم از عصمتي برخورداره كه حتي اشتباه نميكنه. و هم از علمي برخورداره كه اقلش علم قرآنه كه خداي تعالي در قرآن ميفرمايد كه تبيان كل شيء، قرآن بيان كنندة هر چيزيه. و سوم هم از قدرت لايتناهي پروردگار برخورداره كه ما داريم يك همچين فردي را. قانوني هم كه تنظيم شده، قانون قرآنه. كه امروز همه ميگويند قانون قرآن كاملترين قوانينه. اينها را حضرت آدم وقتي كه ديد و براي ملائكه بيان كرد، ملائكه سرهايشون را پائين انداختند. كوچك شدند، در مقابل همين كسي كه اتجعل فيها ان يفسد فيها، در مقابل همين كسي كه فاسدش ميدونستند، وقتي خداي تعالي فرمود اسجدوا لآدم، سجده كنيد براي آدم، همهاشون افتادند براي سجده كه تو پدر اون بقية اللهي هستي كه حكومت الهي را در روي كرة زمين مستقر ميكنه. حضرت آدم بخاطر شخص خودش اينهمه تجليل نشد. حضرت آدم هم يكنفر مثل سايرين بود. مثل ساير انبياء. يكصد و بيست و چهار هزار پيغمبر. حضرت آدم كه چيز هم نبود، پيغمبر اولوالعزم هم كه نبود. يكصد و بيست و چهار هزار پيغمبر، چرا در مقابل اين سجده كردند؟ اين ابوالبشره. اين پدر، گاهي پسر اينقدر عظمت پيدا ميكنه كه پدر بايد واقعا عقب سر او راه بيفته و همه جا بگه اين پسر منه تا يك خورده بهش احترام كنند. حضرت آدم فرزنداني داره، اين چهارده معصوم را كه بايد از توي فرزندان حضرت آدم جدا كرد. بعقيدة من ابوالفضل عليه الصلاة و السلام، حضرت ابو الفضل، با خود حضرت آدم هيچ قابل مقايسه نيست. من مكرر گفتهام. حضرت آدم را بهش گفتند توي بهشت گندم نخور. خورد. آخر از اعمال افراد شخصيت باطن افراد و روحيات اينها شناخته ميشه. اما حضرت ابوالفضل لبهايش تشنه بود، رفت كنار شريعة فرات. نه خدا گفته بود آب نخور، نه پيغمبر، نه امام حسين. همهاشون هم راضي بودند كه اين آب بخوره. و تشنهترين افراد هم هست در صحراي كربلا. شما زياد شنيدهايد. ولي اين توي مقاتل هم نوشته شده. و زياد هم بهش توجه شده. منتهي ماها تحليلش نميكنيم. بعنوان روضه غالبا گوش ميدهيم و بعنوان گريه ميشنويم.
آمده كنار شريعه. اولا چرا تشنهتر از همه بود؟ بخاطر اينكه از روز اولي كه وارد كربلا شدند جريانات را حضرت سيد الشهداء صلواة الله عليه ميدانه، حضرت شجاعترين افراد را انتخاب كرده بعنوان سقا. يك سقايي نبود حضرت ابو الفضل كه اول خودش را سيراب كنه بعد بياره براي ديگران. اينجور سقائي نبود. سقائي نبود حضرت ابوالفضل كه اگر آب جيرهبندي شد، جيرة خودش را بيشتر برداره. شما ميتونيد حدس بزنيد چطور سقائي بود. از آن روزي كه آب جيرهبندي شد آب توي خيمهها. حضرت خوب شايد جيرة خودش را برميداشت ميگذاشت كنار. وقتي كه بچهها كم ميآوردند از آبي كه مال خودش بود به آنها ميداد. اين حداقل چيزي است كه ما بايد دربارة حضرت ابوالفضل بگيم. بهرحال از آن روزي كه آب به خيمهها نيامد، حضرت ابوالفضل ديگه آب نخورد. اين را يقين. بقيه ممكن بود آب خورده باشند. ولذا ميتونيم حدس بزنيم كه تشنهترين… حالا هم چهار هزار جمعيت! اينها مواظبند كه كسي به طرف شريعة فرات نزديك نشه. اينها را هم جنگ كرده. شما بخواهيد با دشمن روبرو بشيد، اينها را عقب جلو بكنيد، راه باز كنيد به يك جائي، به قدري زحمت داره كه خود اين تشنگي بوجود ميآوره. اين كار را هم كرده. آمده كنار شريعه نشسته. هيچ مانعي براي آب خوردن نداره. توي بهشت نبود كه مثل حضرت آدم، آخه اينها سؤال شده كه من دارم عرض ميكن. صعصعه آمد در آن روزهاي آخر وفات اميرالمؤمنين عليه الصلاة و السلام. به حضرت عرض كرد، چون بعضيها از اصحاب بودند، ولي معرفتشون خيلي كامل نبود. شما بالاترين يا حضرت آدم؟ حضرت فرمود كه آخه چرا اين سؤالها را ميكني؟ انسان خودش را نبايد تعريف كنه. عرض كرد آقا اين جزء معارف دين منه. حضرت فرمود چون بخاطر اينكه جزء معارف دينته من ميگم. من بالاتر از حضرت آدمم. به جهت اينكه حضرت آدم بهش گفتند گندم نخور، همة نعمتها در اختيارش بود، گندم را گفتند نخور خورد. من با اينكه گندم را كسي نگفته كه نخور من در تمام عمرم بخاطر اينكه مبادا در بين مسلمانها كسي پيدا بشه كه گندم گيرش نيايد، من تمام عمرم از نان جو استفاده كردم. ببينيد استدلال كردند. منتهي استدلال براي اونه. شما فكر نكنيد چون صعصعه بسيار آدم بزرگواري بوده. معرفتش اين اندازه هست. تازه ميآيد سؤال ميكنه شما بالاتريد يا حضرت آدم؟! حضرت آدم كجا.
حضرت ابراهيم خليل. اين توي رواياته، آياته، تفسير قرآنه. حضرت ابراهيم خليل كه بعد از پيغمبر اسلام توي انبياء، بالاترينه، بخاطر آن كارهايي كه داره. اين در روايت داره وقتي كه ميگويند وقتي كه حضرت ابراهيم را اسم ميبريد بگوئيد عليه السلام. چرا ميگيم عليه السلام و ساير انبياء را بگيم علي نبينا و آله و عليه السلام. اول بر پيغمبر خودمون بعد بر آل پيغمبر خودمون بعد بر او سلام. چرا؟ ولي حضرت ابراهيم را اينجوري سلامش كنيم؟ ميگويند بخاطر اينكه حضرت ابراهيم جزء شيعيان علي ابن ابيطالبه. وقتي كه ملكوت آسمانها را ديد حضرت ابراهيم و ديد يك خورشيد تاباني ميدرخشه. گفت اين نور كيه؟ گفتند نور علي ابن ابيطالب. اون ستارههايي كه دور او دارند ميچرخند اينها كيند؟ گفتند شيعيان علي ابن ابيطالب. گفت اللهم اجعل من شيعت علي ابن ابيطالب. و خداي تعالي هم در قرآن فرمود و ان من شيعته ابراهيم. از شيعيان آن علي، ابراهيم بود. اذ جاء ربه بقلب سليم. تازه با قلب سالم وقتي آمد به طرف پروردگارش اين عنايت بهش شد كه مقام شيعه را بهش دادند. اين حضرت ابراهيمشه. تو حالا آمدي سؤال ميكني كه… حالا ما نميخواهيم صعصعه را، چون بزرگوار بودند، خوب اين معارفي كه الان به دست ما رسيده، به دست آنها نرسيده بود. و الاّ تو حالا سؤال ميكني شما بالاتريد يا حضرت آدم؟ و حضرت امير المؤمنين هم مجبور ميشه به اين مسئلة خيلي ساده استدلال كنه. شما يك مقايسهاي بين حضرت آدم بكنيد و حضرت ابوالفضل العباس. كه جان همه به قربانش.
اين رفته توي شريعه. شما فرض كنيد يك نفر سه روز آب نخورده باشه، توي آن هواي گرم. حالا هم چهار هزار جمعيت را كنار زده. من روضة حضرت ابوالفضل را امشب ميخونم به دو جهت آقايون. يكي اينكه مريضي داريم كه ايشان باب الحوائجه، انشاء الله از ايشان تقاضا كنيد كه امشب اين مريضي كه آمده به اينجا شايد فكر ميكنند كه خوب شما يعني حتما فكر ميكنند. من خيلي از شماها را ميشناسم خيلي بااخلاصيد. الحمدلله. خيلي با توجه هستيد. يكي به اين علت. دوم به علت اينكه فردا شب شب نيمة شعبانه. شايد انشاء الله پيش قسطش به قول يك كسي، چون حضرت فرمود به آن حاج محمدعلي فشندي در شب هفتم ذيحجه در عرفات خدمت حضرت رسيد. حضرت بهش فرمودند كه خلاصهاش را ميگويم. مفصله جريانش، كه من در كتاب ملاقات، جلد دوم فكر ميكنم باشه نوشتم. كه به آقا عرض كرد آقا روز عرفه آيا امام زمان عليه الصلاة و السلام به خيمههاي حجاج تشريف ميآورند؟ فرمودند كه به خيمة شما بخاطر اينكه روضة عمويم ابوالفضل را ميخونيد ميآيم. خوب پس معلومه كه يك عنايتي به اين جهت دارند. و آمدند. حاج محمد علي خودش نقل ميكرد. ميگفت كه من روز عرفه شد. روحاني كاروانمون شروع كرد به روضة حضرت ابوالفضل خوندن. من هر چه نگاه كردم ديدم آقا تشريف نياوردند. حوصلهام سر آمد. آمدم از در خيمه بيرون. ديدم حضرت گوشش را گذاشته به ديوار خيمه از پشت و داره گوش ميده و زار زار گريه ميكنه. آمدم به مردم بگويم كه آقا اينجا هستند. حضرت اشاره فرمودند كه نگو. من نه زبانم باز شد نه حتي توانستم يك قدم به طرف حضرت بروم. پس ميبيند حضرت علاقه دارند. و لذا انشاء الله اميدواريم امشب كه شب جمعه است، شب چهاردهم ماه شعبانه. بايد مقدمات ضيافت الله را فراهم كنيم. انشاء الله فردا شب، پس فردا، اميدواريم كه در كنار حضرت جشن تولد حضرت را بگيريم. انشاء الله. اين را واقعا اميد داريم. واقعا انتظار داريم. دنيا امروز منتظر حجة ابن الحسن ارواحنا فداه است. اينهمه فشارهايي كه در دنيا بوجود آمده، دلي سياهتر از آن دل كه متوجه امام زمان باصطلاح نباشه، من از اون سياهتر فكر نميكنم. حالا هر كي ميخواهد باشد. دلي كه در شبانهروز، يك لحظه، يك ساعت، گاهي لااقل متوجه امام زمان نشه، اون دل نيست، سنگه. اون دل دل انسان نيست. مردم دنيا، خدا ميدونه من اين جمله را حالا نميخواهم اينجا عرض كنم. در اين سمپوزيومي تشكيل شده بود در يونان كه مسيحيهاي كشورهاي مختلف آمده بودند. از مسلمانها هم آمده بودند. يك جمع عجيبي بود كه در دوران عمر حتي براي انسان اتفاق نميافته. تمام شخصيتهاي بزرگ مسيحي آنهم در يونان كه پايتخت مسيحيت ارتدكسه، و يك عده هم از علماي بزرگ سني و شيعي، ممالك مختلف، از شوروي آمده بودند، از آلمان، از همه جا. از ايران هم ده يازده نفر آمده بودند. من آنجا مسئلة حجة ابن الحسن را مطرح كردم. اصلا مقالة من دربارة امام زمان صلواة الله عليه بود. از نظر انجيل و از نظر قرآن. و هر چه كه انجيل، قرآن ميگه انجيل هم همان را ميگه. همين انجيل تحريف شدة فعلي. چون نميتونستند اينها را عوضش بكنند. همين را ميگه. من اين را وقتي مطرح كردم يك عده بلند شدند خوب من خوب حالا خودم اينجا تعريف كنم چيزي نيست. شما مجلات خارجيها را مجلات يونان، اينها برويد نگاه بكنيد. تنها كسي كه عكسش را انداختند، تنها كسي كه احترام بهش كردند، تنها كسي كه آنجا باصطلاح بلند شدند گفتند كه براي اين مسئله بايد يك سمپوزيوم مستقلي تشكيل بديم، دربارة مقالة همين مقاله بود كه حضرت بقية الله اين بايد بيايد و دنيا را پر از عدل و داد بكنه. آنها دارند اينجوري ميآيند جلو.
در رابطة عالم اسلامي من خودم مكه يك وقتي بودم. من را دعوت كرده بودند به يك مناسبتي كه با آن عالم بزرگ مكه كه رئيس رابطه بود رفيق بودم. دعوتم كرده بودند. رفته بودم آنجا. يك كنيايي در آنجا سؤال كرد كه شما دربارة حضرت مهدي نظرتون چيه؟ همة علماي رابطة، آنجا اكثرشون وهابي بودند، اين علماي وهابي رابطة عالم اسلامي نوشتند حق است و اين شخص ميآيد و دنيا را پر از عدل و داد ميكنه. اين از ضروريات دين ماست. هنوز ماها تويش حرف داريم كه اِ، فلاني امام زمانيه. چه بهتر. قربان دهنت. يك كسي به من ميگفت شما شنيدهام امام زماني هستي. گفتم اگر قبول كنند. ميتوني يك كاري بكني كه اين را ثبتش بكني، قبول بشه. گفت همه ميگويند. گفتم خدا كنه از دهن همه امام زمان بشنوه. انشاء الله فردا شب شب نيمة شعبانه. ما بنا داشتيم اين جلسه را فردا شب هم داشته باشيم. اما يك كارهايي در كانون هست كه انشاء الله ميخواهيم روز شنبه را كه جشن مفصلي، جشن مفصل كه ميگم فكر نكنيد چراغاني و طاق نصرت زياد زده باشيم. نه. يك برنامهاي هستش انشاء الله با همت، اين را ما چقدر بضاعت داريم كه مفصلش باشه! اين اندازهاي كه ما هم بگيم، آخه حضرت يوسف را ميفروختند.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.