۱۲ جمادی الاول ۱۴۱۱ قمری – ۱۰ آذر ۱۳۶۹ شمسی – فضائل‌ حضرت‌ زهرا سلام الله علیها

اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌). و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. و ان‌ كنتم‌ في‌ ريب‌ مما نزلنا علي‌ عبدنا فاتو بطورة‌ من‌ مثله‌ فادعوا شهداءكم‌ من‌ دون‌ الله‌.

 اين‌ آيه‌ را در شب‌ گذشته‌ يك‌ مقدار درباره‌اش‌ صحبت‌ كرديم‌. آيه‌ از آياتي‌ است‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ بوسيلة‌ اين‌ آيات‌ تحدي‌ ميكند. معناي‌ تحدي‌ اين‌ است‌ كه‌ در مقام‌ مباحثه‌ و مناظره‌ خصم‌ را جلو مي‌كشد و با او مباحثه‌ مي‌كند و او را قانع‌ مي‌كند كه‌ مطلب‌ به‌ اين‌ نحوه‌ بايد حقيقت‌ داشته‌ باشد.

 چهار آيه‌ هست‌ در قرآن‌ مجيد آيات‌ تحدي‌ قرآن‌. در دو آيه‌ مي‌فرمايد فأتوا بسورة‌ من‌ مثله‌ و يك‌ آيه‌ بعشر سور مفتريات‌. و يك‌ آيه‌ هم‌ فأتوا بآية‌ مثله‌. يعني‌ مثل‌ قرآن‌ را بياوريد. يكي‌ از چيزهايي‌ كه‌ هميشه‌ مورد بحث‌ بوده‌ و شايد افكار مسلمونها و غير مسلمونها را بهرحال‌ متوجه‌ خود كرده‌، اين‌ است‌ كه‌ چگونه‌ قرآن‌ معجزه‌ است‌؟ معناي‌ معجزه‌ بودن‌ قرآن‌ چيه‌؟ در تمام‌ قرآن‌ اين‌ كلمه‌ پيدا نميشود كه‌ قرآن‌ گفته‌ باشد كه‌ من‌ معجزه‌ام‌. در روايات‌ ما هم‌ كم‌ پيدا مي‌شه‌ اين‌ جمله‌ كه‌ قرآن‌ معجزه‌ است‌ ولي‌ در حقيقت‌ معني‌ اعجاز از عجز گرفته‌ شده‌ اعجاز يعني‌ چيزي‌ كه‌ همة‌ موجودات‌ در مقابل‌ آن‌ عاجز باشند معجزه‌ به‌ لفظ‌ مطلق‌ به‌ اصطلاح‌. يعني‌ اگر تمام‌ موجودات‌، تمام‌ مردم‌ تمام‌ كائنات‌، تمام‌ طبيعت‌ همة‌ اينها بخواهند مثل‌ قرآن‌ را بياورند يا اين‌ معجزه‌ را انجام‌ بدهند اينها نمي‌توانند. در مقابل‌ اين‌ كار عاجزند وقتي‌ كه‌ تمام‌ موجودات‌ كه‌ يا جماداتند يا نباتاتند يا حيواناتند يا انسان‌ است‌ حتي‌ موجودات‌ غير مرئي‌ چيزهايي‌ كه‌ ما نمي‌بينيم‌ مثل‌ اجنه‌ و ملائكه‌ اينها نتوانند در مقابل‌ يك‌ چيزي‌ اظهار قدرت‌ بكنند و عاجز باشند نتيجة‌ اين‌ پديده‌، يعني‌ اين‌ پديده‌اي‌ كه‌ از قدرت‌ تمام‌ موجودات‌ عالم‌ طبيعت‌ خارج‌ باشه‌ ما را به‌ يك‌ مسئله‌ متوجه‌ مي‌كنه‌ و آن‌ اينكه‌ حالا كه‌ هيچ‌ يك‌ از موضوعات‌ و هيچ‌ يك‌ از قدرتها نمي‌توانند اين‌ را بوجود بياورند و اين‌ و اين‌ بوجود آمده‌ پس‌ بايد يك‌ قدرت‌ مافوق‌ طبيعت‌ باشد كه‌ اين‌ پديده‌ را ايجاد بكند و ما نام‌ اين‌ قدرت‌ مافوق‌ را خدا مي‌گذاريم‌.

 پس‌ بنابر اين‌ اگر گفتند كه‌ يك‌ چيزي‌ يعني‌ توانستيم‌ ثابت‌ كنيم‌ كه‌ يك‌ چيزي‌ پيدا شده‌ كه‌ هيچ‌ يك‌ از طبيعت‌ و مظاهر طبيعت‌ در مقابل‌ او نمي‌توانند اظهار وجود بكنند و اعمال‌ قدرت‌ بكنند و قدرتشون‌ را هر چي‌ بكار بيندازند، نمي‌تونند يك‌ چنين‌ چيزي‌ را به‌ وجود بياورند اگر ما يك‌ چنين‌ چيزي‌ را در دنيا ديديم‌ و ثابت‌ شد كه‌ اين‌ از اون‌ چيزهايي‌ است‌ كه‌ هيچ‌ يك‌ از اين‌ مظاهر طبيعت‌ نمي‌تواند آن‌ را بوجود بياورد اينجا بايد معتقد به‌ وجود نيروي‌ مافوق‌ بشويم‌. نيروي‌ مافوق‌ اسمش‌ خداست‌. پس‌ معجزه‌ اول‌ كاري‌ كه‌ مي‌كند اين‌ است‌ كه‌ خدا را ثابت‌ مي‌كند.

 اگر به‌ بوسيلة‌ يك‌ فردي‌ اين‌ معجزه‌ آمده‌ باشد، مثل‌ قرآن‌ كه‌ به‌ وسيلة‌ پيغمبر نازل‌ شده‌، رسالت‌ اون‌ شخص‌ را يعني‌ اون‌ پيغمبر را باز همين‌ موضوع‌ ثابت‌ مي‌كند به‌ جهت‌ اينكه‌ بدست‌ او اين‌ عمل‌ الهي‌ و اين‌ كاري‌ كه‌ خدا انجام‌ داده‌، بوجود آمده‌ و مثل‌ قرآني‌ اگر ما توانستيم‌ ثابت‌ كنيم‌ كه‌ قرآن‌ معجزه‌ است‌ اين‌ برفرض‌ اين‌ كه‌ ما اگر بتوانيم‌ ثابت‌ كنيم‌ كه‌ قرآن‌ معجزه‌ است‌ اين‌ معنا هم‌ ثابت‌ مي‌شه‌ كه‌ هر چه‌ در قرآن‌ هست‌ حق‌ است‌ و از جانب‌ خداي‌ حق‌ است‌ و از جانب‌ پروردگاري‌ است‌ كه‌ تمام‌ اونچه‌ مي‌گويد حق‌ است‌ و راست‌ است‌ و صدق‌ است‌.

 پس‌ تمام‌ محتواي‌ قرآن‌ هم‌ به‌ اين‌ وسيله‌ ثابت‌ مي‌شه‌. عرض‌ كردم‌ در تمام‌ قرآن‌ اگر دقت‌ كنيد هيچ‌ جا كلمة‌ معجزه‌ نسبت‌ به‌ قرآن‌ داده‌ نشده‌ اما معناي‌ معجزه‌ بيان‌ شده‌ در همين‌ آية‌ شريفه‌ قل‌ اجتمعتوا الانس‌ و الجن‌ علي‌ ان‌ يأتوا بمثل‌ هذا القرآن‌ لا يأتون‌ بمثله‌ و لو كان‌ بعضهم‌ لبعضوا ظهيرا. اگر جن‌ و انس‌ پشت‌ به‌ پشت‌ هم‌ بدن‌ ببينيد جن‌ و انس‌ را انتخاب‌ كرده‌ براي‌ اينكه‌ وقتي‌ جن‌ و انس‌ اينها موجودات‌ عاقل‌ و عالم‌ و داراي‌ كمالاتند اينها نتوانند، بالطبع‌ حيوانات‌ نمي‌توانند نباتات‌ نمي‌توانند جمادات‌ نمي‌توانند، ساير موجودات‌ به‌ طريق‌ اولي‌ نمي‌توانند. و لذا مي‌فرمايد اگر جن‌ و انس‌ هم‌ پشت‌ به‌ پشت‌ يكديگر بدهند، به‌ يكديگر كمك‌ بكنند و دست‌ به‌ دست‌ هم‌ بدهند هر تعبيري‌ كه‌ مي‌خواهيد بكنيد يعني‌ قدرتهاشون‌ را روي‌ هم‌ بريزند، افكارشون‌ را روي‌ هم‌ بريزند علي‌ ان‌ يأتوا بمثل‌ هذه‌ القرآن‌ بر اينكه‌ مثل‌ اين‌ قرآن‌ را بيارند. لا يأتون‌ بمثله‌. نمي‌تونند مثل‌ اين‌ قرآن‌ را بيارند.

 حالا اين‌ ادعاست‌. آيا اين‌ ادعا را قرآن‌ خودش‌ كرده‌. تحدي‌ هم‌ معناش‌ همينه‌. آيا اين‌ ادعا ثابت‌ ميشه‌ يا ثابت‌ نميشه‌؟ اعجاز قرآن‌ آيا ثابت‌ ميشه‌. اگر ثابت‌ شد خدا ثابته‌. خيلي‌ چيز گيرمون‌ مي‌آد. خدا ثابته‌. پيغمبر خدا حضرت‌ خاتم‌ انبياء صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌ (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) ثابت‌ است‌ كه‌ از جانب‌ خدا آمده‌ و هرچه‌ در قرآن‌ هم‌ هست‌ اينهم‌ ثابته‌ كه‌ مال‌ خداست‌. حالا اگر ما بتوانيم‌ اين‌ را ثابت‌ كنيم‌ خيلي‌ كار كرديم‌. حتي‌ اين‌ آيه‌ هم‌ در قرآن‌ ثابت‌ ميشه‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ يك‌ كلمه‌ حرف‌ از جانب‌ خودش‌ نميزنه‌. صريحا خداي‌ تعالي‌ دربارة‌ رسولش‌ مي‌فرمايد و ما ينطق‌ عن‌ الهوي‌. ان‌ هو الا وحي‌ يوحي‌. نطقي‌ روي‌ هواي‌ نفس‌ نميكنه‌. هر چه‌ مي‌فرمايد وحي‌ است‌ از جانب‌ خداست‌ كه‌ با يك‌ بحث‌ علمي‌ كه‌ اينجا جاش‌ نيست‌ من‌ اون‌ بحث‌ را مطرح‌ كنم‌ منظور از كلماتي‌ كه‌ رسول‌ اكرم‌ روي‌ هواي‌ نفس‌ نمي‌فرمايد و نمي‌گويد، خود قرآن‌ نيست‌. رواياتي‌ است‌ كه‌ در باصطلاح‌ اطراف‌ قرآن‌، بعنوان‌ تفسير قرآن‌ بيان‌ فرموده‌. همين‌ رواياتي‌ كه‌ در كتب‌ شيعه‌ از طريق‌ اهل‌ بيت‌ عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ رسيده‌ كه‌ قدر مسلمش‌ اينهاست‌. تبعا اينها هم‌ ثابت‌ ميشه‌ كه‌ از جانب‌ خداست‌.

 به‌ جهت‌ اينكه‌ اين‌ قرآن‌ معجزه‌، اين‌ قرآني‌ كه‌ از جانب‌ پروردگار نازل‌ شده‌، اين‌ قرآني‌ را كه‌ اگر ما بتوانيم‌ ثابت‌ كنيم‌ از جانب‌ خداست‌، اين‌ قرآن‌ مي‌فرمايد پيغمبر نطقي‌، يعني‌ لب‌ از هم‌ باز نميكند مگر آنكه‌ وحيه‌. مگر آنكه‌ از جانب‌ خداست‌. مگر آنكه‌ برخلاف‌ هواي‌ نفس‌ و طبق‌ فرمان‌ پروردگار حرف‌ ميزنه‌. بنابراين‌ روايات‌ هم‌ ثابت‌ ميشه‌ و ما حتي‌ يك‌ ثروت‌ بي‌ حسابي‌ به‌ دستمون‌ مي‌آد. چون‌ پيغمبر هر چه‌ فرموده‌ در كلماتش‌ از جانب‌ خدا وقتي‌ كه‌ شد و ما برامون‌ ثابته‌ كه‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ هم‌ هر چه‌ مي‌فرمايند از جانب‌ پيغمبر گفته‌اند. مكرر افراد و اصحاب‌ خدمت‌ امام‌ صادق‌ ميرسيدند يا ائمة‌ ديگر و اين‌ روايت‌ را شايد متجاوز از پانصد سند خدا رحمت‌ كند مرحوم‌ آية‌ الله‌ العظمي‌ بروجردي‌ را كتابي‌ ايشان‌ تدوين‌ فرمودند و امروز آية‌ الله‌ العظمي‌ خوئي‌ چاپش‌ مي‌كنند و در دسترس‌، تا هفده‌ جلدش‌ چاپ‌ شده‌، در جلد اول‌ مجمع‌ جامع‌ احاديث‌ الشيعه‌، در جلد اول‌ اين‌ بحث‌ را مطرح‌ كرده‌ كه‌ هر چه‌ ائمة‌ اطهار مي‌فرمودند، ما از نظر اصولي‌ بايد معتقد باشيم‌ كه‌ از جانب‌ خودشون‌ نبود، كلمات‌ پيغمبر اكرم‌ بود. يعني‌ حتي‌ اگر يك‌ روايتي‌ شما گفتيد مثلا از امام‌ صادق‌ شنيديد، بگيد امام‌ باقر فرموده‌، درسته‌، بگيد امام‌ سجاد فرموده‌ درسته‌. چون‌ اينها همه‌اشون‌ نور واحدند، يك‌ كلمه‌ دارند، يك‌ سخن‌ دارند. اگر مثلا بگيد اين‌ روايت‌ را با اينكه‌ توي‌ كتاب‌ نوشته‌ امام‌ صادق‌ فرموده‌، بگيد پيغمبر اكرم‌ فرموده‌ اشكالي‌ نداره‌، اين‌ باز در روايات‌ بيان‌ شده‌. و آنچه‌ ائمة‌ اطهار فرمودند از جانب‌ پيغمبره‌.

 روايات‌ زيادي‌ در همين‌ باب‌، در همون‌ جلد اول‌ جامع‌ احاديث‌ شيعه‌، مرحوم‌ آية‌ الله‌ بروجردي‌ جمع‌ كردند. اين‌ روايات‌ به‌ اين‌ مضمونه‌ كه‌ گاهي‌ بعضي‌ از اصحاب‌ به‌ خودشون‌ جرأت‌ مي‌دادند كه‌ از مثلا امام‌ صادق‌ سؤال‌ مي‌كردند كه‌ آيا اين‌ را شما از خودتون‌ ميگيد يا از پيغمبر؟ مثل‌ اينكه‌ انسان‌ پيش‌ يك‌ مرجع‌ تقليد ميره‌ ميشينه‌، بگه‌ اين‌ فتوا را كه‌ شما داديد آيا دليلي‌ هم‌ داريد كه‌ مثلا شك‌ سه‌ و چهار بايد انسان‌ بنا را بر چهار بگذاره‌. آن‌ مرجع‌ تقليد هم‌ هيچ‌ تكبر نكنه‌ و ائمة‌ اطهار اينطور بودند. يك‌ تواضع‌ فوق‌ العاده‌ عجيبي‌ داشتند. با مردم‌ مي‌جوشيدند. با مردم‌ بودند. حالا در اينجا چيزهايي‌ به‌ نظرم‌ مي‌آد كه‌ نمي‌خوام‌ بحث‌ كنم‌، امام‌ صادق‌ بلند مي‌شدند. بعله‌ من‌ از قول‌ پيغمبر ميگم‌. مي‌رفتند از يك‌ باصطلاح‌ صندوقي‌، يك‌ كتابي‌ مي‌آوردند در روايت‌ داره‌ به‌ قطر ران‌ شتر. كتاب‌ قطوري‌ ميشه‌. اين‌ را باز مي‌كردند. مي‌فرمودند ببين‌ اينجا خط‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و گفتة‌ پيغمبر اكرم‌، اينجا نوشته‌ كه‌ مطلب‌ اينطوره‌ مثلا. اين‌ قضيه‌ و اين‌ روايت‌ در همين‌ كتاب‌ متجاوز از شايد موارد زيادي‌، يعني‌ هر كدام‌ از اصحاب‌ يك‌ مقدار باصطلاح‌ انسشون‌ بيشتر بود يا روشون‌ بيشتر بود يا باصطلاح‌ شكي‌ داشتند، فورا امام‌ صادق‌، امام‌ باقر، ساير ائمه‌ كتاب‌ را مي‌آوردند بهش‌ نشون‌ مي‌دادند، خط‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ و باصطلاح‌ گفتار، گفتار رسول‌ اكرم‌. پاش‌ هم‌ امضاء شده‌. همين‌ كتاب‌ را بعد از وفات‌ پيغمبر اكرم‌ علي‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ آورد در ميان‌ مردم‌. مردم‌ گفتند ما احتياجي‌ به‌ كتاب‌ تو نداريم‌. بعضي‌ اشتباه‌ مي‌كنند خيال‌ ميكنند قرآن‌ ديگري‌ داشته‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كه‌ آورده‌. نه‌ اين‌ كلمات‌، البته‌ هر چه‌ در آن‌ كتاب‌ بوده‌، عينا قرآن‌ بوده‌. منتهي‌ قرآن‌ همينهايي‌ است‌ كه‌ فعلا در دست‌ ماست‌. كم‌ و زياد نشده‌. با دلايل‌ زيادي‌ ما مي‌تونيم‌ ثابت‌ كنيم‌ كه‌ قرآن‌ همينه‌. اگر يك‌ وقت‌ مي‌بينيد كه‌ امام‌ صادق‌ مي‌فرمايد اينطوري‌ نازل‌ شد اين‌ آيه‌، اين‌ مثل‌ نويسندگانه‌ كه‌ بعضي‌ وقتيها يك‌ نويسنده‌ وقتي‌ مي‌خواد يك‌ كتابي‌ بنويسه‌، يك‌ جمله‌ ميگه‌ كه‌ شرح‌ لازم‌ داره‌ و شرحش‌ را هم‌ بايد خودش‌ بدهد. اين‌ را مي‌بينه‌ اگر همينجا بخواد عنوان‌ بكنه‌، يعني‌ توي‌ همين‌ قسمت‌ عنوان‌ بكنه‌، مطلب‌ از دست‌ مطالعه‌ كننده‌ در ميره‌. يا بعنوان‌ پاورقي‌ يا بعنوان‌ پرانتز و بين‌ هلالين‌ اين‌ را مي‌گذاره‌ و آن‌ كتابي‌ كه‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ داشت‌، كلمات‌ پيغمبر اكرم‌ يا بعنوان‌ پاورقي‌ بوده‌ يا بعنوان‌ باصطلاح‌ در ميان‌ پرانتز. و لذا آنها متوجه‌ شدند. بعبارت‌ واضحتر يك‌ تفسير كامل‌ قرآن‌ بوده‌ و اي‌ كاش‌ اين‌ تفسير به‌ دست‌ ما ميرسيد. يك‌ تفسير كامل‌ قرآن‌ بوده‌ كه‌ آورد در ميان‌ مسجد، طلحه‌ ميگه‌ كه‌ من‌ رفتم‌ خدمت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌

 تا ما اقلا استفاده‌ كنيم‌. حضرت‌ فرمود تفرقه‌ بين‌ شما مي‌افته‌. اگر يك‌ عده‌ طرفداران‌ من‌ يك‌ كتاب‌ داشته‌ باشند و طرفداران‌ عمر يك‌ كتاب‌ ديگر داشته‌ باشند، تفرقه‌ بينشون‌ ايجاد ميشه‌. همة‌ مسائلي‌ كه‌ نقل‌ مي‌كنند علي‌ بن‌ ابيطالب‌ در اين‌ دوران‌ كشيد بخاطر اين‌ بود كه‌ تفرقه‌ بين‌ مردم‌ مسلمان‌ نيفته‌. وحدت‌ داشته‌ باشند. با هم‌ يكي‌ باشند. مردم‌ با هم‌ متحد باشند مخصوصا در صدر اسلام‌. در روزي‌ كه‌ رسول‌ الله‌ صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌ (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) در بستر كسالت‌ افتاده‌ بود، قضية‌ اسامه‌ را اكثرا شنيديد، لشگر كفار تا پشت‌ دروازه‌هاي‌ مدينه‌ آمده‌ بودند. منتظر بودند كه‌ زمامدار، رهبر و آن‌ كسي‌ كه‌ محور اسلامه‌، او از بين‌ بره‌ و حمله‌ به‌ مردم‌ مسلمان‌ بكنند و مردم‌ مسلمان‌ را از بين‌ ببرند و اسلام‌ را از بين‌ ببرند. پيغمبر اكرم‌ فرمود كه‌ خدا لعنت‌ كند آن‌ كسي‌ كه‌ از جيش‌ اسامه‌ تخطي‌ كنه‌. دوربر من‌ چرا جمع‌ شديد؟ من‌ بهرحال‌ يك‌ مدتي‌ زندگي‌ كردم‌ به‌ تعبير من‌، و از اين‌ ساعت‌ هم‌ از دار دنيا ميرم‌ و در بين‌ شما علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هست‌. من‌ در روز غدير خم‌ او را تعيين‌ كرده‌ام‌. او كسي‌ است‌ كه‌ بوسيلة‌ او دين‌ كامل‌ شده‌، بوسيلة‌ او نعمت‌ تمام‌ شد، كفار مأيوس‌ شدند از اينكه‌ دستبردي‌ به‌ دينتون‌ بزنند. چرا نشسته‌ايد دور وبر من‌؟ لعن‌ الله‌ من‌ تخلف‌ جيش‌ الاسامه‌. اين‌ را سني‌هاو شيعه‌ها همه‌ نقل‌ كردند. يك‌ كتابي‌ من‌ دارم‌ بنام‌ ملل‌ و نحلل‌ مال‌ شهرستاني‌، شهرستاني‌ از اين‌ شهرستانيهاي‌ زمان‌ ما نيست‌. تقريبا در قرن‌ پنجم‌ هجرت‌ بوده‌. يك‌ كتاب‌ نوشته‌ و فرق‌ اسلامي‌ را در آنجا نوشته‌. از آن‌ اول‌ شروع‌ كرده‌ كه‌ علت‌ تفرقه‌ بين‌ مسلمانها چي‌ بود؟ علت‌ تفرقة‌ بين‌ مسلمانها. نوشته‌ اول‌ تفرقه‌اي‌ كه‌ بين‌ مسلمانها بوجود آمد سر همين‌ مسئله‌ بود. پيغمبر فرمود لعن‌ الله‌ من‌ تخلف‌ الجيش‌ الاسامه‌، آنجا گفتند كه‌ نه‌ ما نمي‌توانيم‌ پيغمبر را در ميان‌ اين‌ باصطلاح‌ حالت‌ بگذاريم‌، محبت‌ ما كجا رفته‌؟ علاقة‌ ما كجا رفته‌ كه‌ ما پيغمبر را در اين‌ حال‌ كسالت‌ شديد بگذاريم‌ بريم‌ براي‌ جنگ‌. نه‌ نمي‌رويم‌. همين‌ عده‌ كه‌ گفتند ما نمي‌ريم‌، همينها نشستند كنار بستر پيغمبر آنچنان‌ پيغمبر را اذيت‌ كردند كه‌ ابن‌ عباس‌ گفت‌ يوم‌ الاربعاء در روايات‌ مختلفه‌، بعضي‌هاش‌ يوم‌ الاربعاء بعضي‌هاش‌ يوم‌ الاثنينه‌، و ما يوم‌ الاثنين‌. چه‌ روز سختي‌ بود روز دوشنبه‌. آنجا كه‌ پيغمبر اكرم‌ فرمود ايتوني‌ بدوات‌ و بياض‌، براي‌ من‌ كاغذ و قلم‌ بياوريد براي‌ اينكه‌ به‌ شما حالا كه‌ مانديد، حالا كه‌ نرفتيد، اقلا وصيت‌ نامه‌ام‌ را بدم‌ به‌ دست‌ شما تا بعد از من‌ گمراه‌ نشيد. اينها گفتن‌ عبارات‌ مختلفي‌ هست‌، بخدا قسم‌ اينها گريه‌ داره‌، اينها مصيبته‌. در كتاب‌ صحيح‌ بخاري‌ هست‌، در صحيح‌ مسلم‌ هست‌، در صحيح‌ ترمذي‌ هست‌، در صحاح‌ سته‌، تمامشون‌ نوشتند كه‌ قال‌ عمر هيچ‌ تقيه‌ هم‌ آنها نكردند، ما اگر تقيه‌ مي‌كنيم‌ براي‌ حفظ‌ وحدت‌، اينجا جاي‌ تقيه‌ نيست‌. اينجا جايي‌ است‌ كه‌ خودشون‌ گفتند، اسم‌ بردند، قال‌ عمر ان‌ الرجل‌ ليهجر قد غلب‌ عليه‌ الوجع‌. درد برش‌ غلبه‌ كرده‌ نميدونه‌ چي‌ ميگه‌ و مهجوره‌، و قلم‌ و كاغذ بهش‌ نديد. حالا هرچي‌ مي‌خواد باشه‌. توي‌ خونه‌اشه‌، حتي‌ زنها رفتند براش‌ قلم‌ و كاغذ بيارن‌. مانعشون‌ شدند. نزاع‌ شد. پيغمبر اكرم‌ فرمود بيرون‌ بشيد. در يك‌ چنين‌ حالتي‌ در اطراف‌ من‌ جنگ‌ و دعوا كردن‌ صحيح‌ نيست‌ و همه‌ را بيرون‌ كرد و فقط‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ را نگه‌ داشت‌. اين‌ را همه‌ نوشته‌اند و حتي‌ همين‌ شهرستاني‌ ميگه‌ كه‌ دومين‌ قدمي‌ كه‌ براي‌ تفرقة‌ بين‌ مسلمانها برداشته‌ شد اين‌ بود كه‌ پيغمبر اكرم‌ قلم‌ و كاغذ تقاضا كرد و البته‌ تعبيرات‌ ايشانه‌، چون‌ از آن‌ سني‌هاي‌ بسيار متعصبه‌ ميگه‌ فاروق‌ بين‌ الحق‌ و الثواب‌، نميدونم‌ چه‌ چه‌، عمر الخطاب‌ گفت‌ كه‌ ان‌ الرجل‌ ليهجر حسبنا كتاب‌ الله‌. كتاب‌ خدا براي‌ خا كافيست‌. ما ديگه‌ كتاب‌ خدا را داريم‌. كتاب‌ خداي‌ بدون‌ شرح‌، بدون‌ آن‌ يا بايد آن‌ كسي‌ كه‌ تفسير قرآن‌ را ميدونه‌ با قرآن‌ باشه‌ يا لا اقل‌ خود تفسير قرآن‌ در اختيار مردم‌ باشه‌. اينها را نوشته‌اند. شما عرض‌ كردم‌ من‌ كتابش‌ را دادم‌، بعد از مجلس‌ ممكنه‌ بيارم‌ كه‌ ببينيد. خودش‌ نوشته‌ اول‌ تفرقه‌اي‌ كه‌ افتاد بوسيلة‌ باصطلاح‌ تخلف‌ از جيش‌ اسامه‌. دوم‌ در سر همين‌ مسئلة‌ وصيتنامه‌ است‌. سوم‌ ميگه‌ كه‌ سومين‌ جائي‌ كه‌ سبب‌ تفرقه‌ شد بين‌ مسلمانها اين‌ بودش‌ كه‌ وقتي‌ پيغمبر اكرم‌ از دار دنيا رفت‌، عمر آمد در خانة‌ پيغمبر ايستاد، پشت‌ به‌ خانه‌ رو به‌ كوچه‌. رو به‌ خيابان‌. دستها را زده‌ به‌ دو طرف‌ در. به‌ مردم‌ كه‌ جمع‌ شدند و دارند گريه‌ و زاري‌ براي‌ وفات‌ پيغمبر اكرم‌ مي‌كنند، صدا زد كه‌ پيغمبر نمرده‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ چطور شد حضرت‌ عيسي‌ زنده‌ به‌ آسمان‌ بره‌، پيغمبر ما بالاتر از حضرت‌ عيسي‌ است‌. او هم‌ نمرده‌. مردم‌ را متوحش‌ كرد، متفرق‌ كرد. خبر به‌ ابي‌ بكر رسيد. ابي‌ بكر دستور داد كه‌ عمر را بيارن‌. جمعيت‌ حالا، آخر ببينيد وقتي‌ يك‌ نفر مي‌خواد شيطنت‌ بكنه‌ و مردم‌ هم‌ فهم‌ ندارند. درك‌ ندارند. خوب‌ پيغمبر توي‌ اطاقه‌ بريد ببينيد مرده‌ يا زنده‌ است‌؟ اينها دسته‌ جمعي‌ رفتند خدمت‌ ابي‌ بكر. ابي‌ بكر گفت‌ تو مگر قرآن‌ نخواندي‌؟ گفت‌ چطور؟ گفت‌ خدا در قرآن‌ مي‌فرمايد انك‌ ميت‌ و انهم‌ ميتون‌. هم‌ تو اي‌ پيغمبر مي‌ميري‌ هم‌ بقيه‌ مي‌ميرند. اين‌ حرفها چيه‌ مي‌زني‌؟ گفت‌ عجب‌. تو عجب‌ مرد باسوادي‌ بودي‌ ما بي‌ اطلاع‌ بوديم‌. دستت‌ را دراز كن‌ ما همينجا باهات‌ بيعت‌ كنيم‌. تو به‌ درد جانشيني‌ پيغمبر مي‌خوري‌. باور كنيد آدم‌ بعضي‌ از سياستهايي‌ كه‌ در آن‌ روزها و در همين‌ الان‌ هم‌ همين‌ حرفها هست‌. آدم‌ وقتي‌ كه‌ دركش‌ كم‌ شد، دنبال‌ هو و جنجال‌ حركت‌ كرد، خوب‌ يك‌ قدم‌ بردار برو توي‌ خونه‌ ببين‌ پيغمبر از دنيا رفته‌ يا نرفته‌؟ چرا با هم‌ اينطور حركاتي‌ را مي‌كنيد و استدلال‌ به‌ آية‌ قرآن‌؟ چيكار مي‌خواست‌ بكنه‌ به‌ اين‌ وسيله‌؟ مي‌خواست‌ آن‌ حرفها و آن‌ جسارتي‌ كه‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ كرده‌ جبران‌ كنه‌. بگه‌ من‌ پيغمبر را آنقدر بالا مي‌دونم‌ كه‌ از حضرت‌ عيسي‌ هم‌ بالاتر و يك‌ چنين‌ دفاعي‌ از پيغمبر اكرم‌ ميكنم‌ و از آنطرف‌ مردم‌ را به‌ طرف‌ ابي‌ بكر هل‌ بده‌ و به‌ او متوجهشون‌ كنه‌. باز تفرقة‌ سوم‌ را همين‌ صاحب‌ كتاب‌ اين‌ را مي‌نويسه‌. تفرقة‌ چهارم‌ اينكه‌ باز مي‌نويسه‌ در سقيفه‌ جمع‌ شدند. سقيفه‌ يك‌ جاي‌ سقف‌ دار. آنوقتها سقف‌ تير آهن‌ كه‌ نبوده‌. با ضربي‌ يك‌ اطاق‌ سه‌ در چهاري‌ ساخته‌ بودند، هيفده‌ نفر. عددشون‌ را گفتند خود اهل‌ سنت‌ گفتند هيفده‌ نفر بيشتر هيچكس‌ نگفته‌، اينها جمع‌ شدند آنجا و خلافت‌ را به‌ هم‌ تعارف‌ كردند، نه‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ آنجا بود، نه‌ عباس‌ عموي‌ پيامبر آنجا بود. نه‌ بزرگان‌ مثل‌ سلمان‌، ابي‌ ذر، هيچكس‌ نبود. يك‌ عده‌ آنجا جمع‌ شدند و خليفه‌ تعيين‌ كردند و بعد گفتند اجماع‌ امت‌ بر اين‌ شده‌ است‌ كه‌ خليفة‌ پيغمبر ايشون‌ باشه‌. اينهم‌ تفرقة‌ چهارم‌. تفرقه‌ پنجم‌ سر جنازة‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليهاست‌. كه‌ اين‌ وجود مقدس‌، اينها گفتند از پيغمبر يك‌ دختر بيشتر باقي‌ نمانده‌. يك‌ دختر و سه‌ آيه‌ در بارة‌ ذوي‌ القربي‌ پيغمبر از جانب‌ پروردگار توي‌ اين‌ قرآن‌ نازل‌ شده‌. چطور ما نديده‌ بگيريم‌ آيات‌ قرآن‌ را. اجر رسالته‌. در آن‌ زمان‌ فرزندان‌ ديگري‌ از پيغمبر نبود. يك‌ دختر باقيمانده‌. قل‌ لا اسئلكم‌ عليه‌ اجرا الا مودة‌ ذي‌ القربي‌. منتهي‌ همين‌ مردمي‌ كه‌، يك‌ وقت‌ من‌ با يك‌ مرد سني‌ از كتب‌ خودشون‌ براي‌ مصائب‌ حضرت‌ زهرا بيان‌ مي‌كردم‌، ايشان‌ به‌ من‌ گفت‌ چطور ميشه‌ دختر پيغمبر را اينجور نديده‌ بگيرند و اينجور اذيت‌ بكنند. گفتم‌ اگر ما بوديم‌ راسته‌. اما اينها كساني‌ بودند كه‌ به‌ صريح‌ قرآن‌ روي‌ تعصب‌ دختران‌ خودشون‌ را زير خاك‌ مي‌كردند (قطع‌ صداي‌ نوار)

 كظيم‌. صورتش‌ سياه‌ ميشد. پشت‌ در ايستاده‌، حالا رسم‌ آنجا آنوقت‌ چه‌ جوري‌ بوده‌، ما به‌ رسم‌ خودمون‌ داريم‌ ميگيم‌، پشت‌ در ايستاده‌ ببينه‌ قابله‌ چي‌ ميگه‌؟ تا سرش‌ را بيرون‌ مي‌آورد مي‌گفت‌ كه‌ تو دختر داري‌. ظل‌ وجهه‌ مسودا صورتش‌ سياه‌ ميشد. يعني‌ بقدري‌ بقول‌ يكي‌ فشار خونش‌ بالا ميرفت‌ كه‌ صورتش‌ سياه‌ ميشد و هو كظيم‌. كظم‌ غيظ‌ ميكرد يعني‌ خودش‌ را كنترل‌ ميكرد. بعد از ميان‌ مردم‌ متواري‌ ميشد. اينها صريح‌ قرآنه‌. از بد خبري‌ كه‌ بهش‌ دادند و بعد از مدتي‌ هم‌ برميگشت‌ بچه‌ را بغل‌ ميكرد مي‌برد زير خاك‌ مي‌كرد. اين‌ دختر بزرگ‌ ايستاده‌ نمي‌دونه‌ پدرش‌ داره‌ چيكار ميكنه‌. زمين‌ را داره‌ ميكنه‌. يك‌ قدري‌ خاك‌ به‌ ريش‌ نحسش‌ ريخته‌. اين‌ دخترك‌ آمده‌ با دستش‌ خاكهاي‌ صورت‌ پدرش‌ را پاك‌ ميكنه‌ اظهار محبت‌ ميكنه‌، در عين‌ حال‌ اين‌ خودش‌ نقل‌ ميكنه‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ عرض‌ ميكنه‌، در عين‌ حال‌ من‌ او را برداشتم‌ توي‌ خاك‌ گذاشتم‌ و خاك‌ ريختم‌ روش‌. يك‌ چنين‌ تعصباتي‌ داشتند. حتي‌ فرزندانشون‌ را در آيات‌ ديگر استفاده‌ ميشه‌ كه‌ غير دختر را هم‌ اينها مي‌كشتند. بخاطر املاق‌. لا تقتلوا اولادكم‌ خشية‌ املاق‌. نحن‌ نرزقكم‌. هم‌ شما را هم‌ بچه‌ هاتون‌ را ما روزي‌ ميديم‌. چرا بچه‌هاتون‌ را مي‌كشيد بخاطر تنگدستي‌. ما بچه‌ زياد داريم‌. يكي‌ دو تايش‌ را بكشيم‌ كه‌ روزي‌، يكي‌ طفل‌ دندان‌ بر آورده‌ بود. اون‌ اشعار سابق‌ ما توي‌ مدرسه‌ها مي‌خونديم‌. و يك‌ چنين‌ حالاتي‌ داشتند. اينها دختر پيغمبر را كشتند. فكر نكنيد من‌ و شما، امروز اصلا انسان‌ باورش‌ نمي‌آيد انسان‌ كه‌ مثلا يك‌ دختر حالا آنهم‌ با اينهمه‌ بزرگواري‌ و اينهمه‌ سفارشات‌، شما مي‌دونيد وقتي‌ ابي‌ بكر از دار دنيا رفته‌ بود عايشه‌ گريه‌ مي‌كرد. همة‌ اهل‌ سنت‌ نوشتند كه‌ عمر آمد با تازيانه‌ عايشه‌ را كتك‌ زد كه‌ چرا گريه‌ مي‌كني‌؟ گريه‌ نبايد بكني‌. همين‌ الان‌ شما بريد وهابي‌هايي‌ كه‌ اينها نسل‌ همانها هستند، اينها وقتي‌ كه‌ يك‌ كسي‌ گريه‌ ميكنه‌ ميگند البكاء حرام‌. گريه‌ كردن‌ حرامه‌. هر نوع‌ اظهار محبت‌ حرامه‌، بوسيدن‌ حرام‌، عاطفه‌ داشتن‌ حرام‌، انسان‌ بودن‌ حرام‌. اينها اينطور بودند.

 اگر مي‌شنويد كه‌ در راه‌ كه‌ داره‌ مي‌آد، يك‌ وسائل‌ آتشزا، چون‌ مختلف‌ نقل‌ كردند وسائل‌ آتشزا، هيزم‌ بوده‌، هر چي‌ بوده‌، يك‌ چيزي‌ بوده‌ كه‌ آتش‌ گيرهاي‌ خوبي‌ بوده‌، اينها برداشتند دارند مي‌آرن‌ يك‌ كسي‌ سؤال‌ ميكنه‌ چه‌ مي‌خواي‌ بكني‌؟ مي‌خوام‌ خانه‌ را آتش‌ بزنم‌. گفت‌ فيها فاطمه‌. در اين‌ خانه‌ فاطمه‌ است‌. گفت‌ باشه‌. در اين‌ خانه‌ حسنين‌اند. باشه‌. اين‌ در مسجده‌. چون‌ تنها دري‌ كه‌ وارد به‌ مسجد ميشد و بعنوان‌ در مسجد بود، خانة‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ بود. گفت‌ باشه‌. فض‌ غليظ‌ القلب‌. غلظت‌ قلبش‌ آنچنان‌ او را به‌ اين‌ كارها وادار ميكرد. ما خيال‌ مي‌كنيم‌ كه‌ ماها بوديم‌. خوب‌ ماها غصه‌ مي‌خوريم‌، رحم‌ داريم‌، عاطفه‌ داريم‌، انسانيت‌ داريم‌، هر چي‌ هم‌ افراد ظالمي‌ باشيم‌ در عين‌ حال‌ يك‌ تفاوت‌ مي‌گذاريم‌ با در ترحم‌ مي‌كنيم‌. آنها وقتي‌ كه‌ دخترهاي‌ خودشون‌ را، همينها بودند تربيت‌ هم‌ نشدند. يعني‌ يك‌ مرده‌ هيچوقت‌ تربيت‌ نميشه‌. پيغمبر اكرم‌ را خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد بهش‌ كه‌ انك‌ لا تسمع‌ الموتي‌. تو به‌ اين‌ مرده‌ها نمي‌تواني‌ چيز بشنواني‌. و لا تسمع‌ ثم‌ الدعا، دعوتت‌ را، سر و صدايت‌ را به‌ آدم‌ كر هر چي‌، يك‌ آدم‌ كري‌ نشسته‌ باشه‌، كر مطلق‌ باشه‌ شما هر چي‌ داد بزني‌ در گوشش‌ نمي‌شنوه‌، اينها اينطوري‌ بودند. تربيت‌ نشدند. به‌ خدا قسم‌ اينها ساخته‌ نشدند. يك‌ مدتي‌ براي‌ حفظ‌ ظاهر، نقدا سيل‌ از اينطرف‌ حركت‌ ميكنه‌، باد از اين‌ طرف‌ ميره‌، و الا كسي‌ كه‌ سيلي‌ به‌ صورت‌ فاطمة‌ زهرا ميزنه‌، كسي‌ كه‌ يك‌ مريضي‌ كه‌ بيست‌ و سه‌ سال‌ زحمت‌ كشيده‌ و كنتم‌ علي‌ شفا حفرة‌ من‌ النار و انقذكم‌ منها شما بر لب‌ گودش‌ آتش‌ بوديد بوسيلة‌ پيغمبر نجاتتون‌ داده‌ شد. كسي‌ كه‌ دنيا هنوز در مقابل‌ كلمات‌ او و آيات‌ شريفة‌ قرآن‌ خضوع‌ داره‌ ميكنه‌، اينجور كسي‌ را توي‌ بستر خدا ميدونه‌ يك‌ قدري‌ انسان‌ فكر كنه‌ با پست‌ترين‌ افراد انسان‌ اينجور معامله‌ نميكنه‌ كه‌ اينها با پيغمبر اكرم‌ كردند. آمده‌ توي‌ خانه‌اش‌ ميگه‌ وصيت‌ مي‌خوام‌ بكنم‌. ميگه‌ خودشون‌ آمدند روايات‌ زيادي‌ از اهل‌ سنت‌ هست‌ كه‌ خودشون‌ آمدند و تقاضاي‌ مزدي‌ از پيغمبر كردند. پيغمبر اكرم‌ مي‌گفت‌ ان‌ اجري‌ علي‌ الله‌. اجر من‌ با خداست‌. تا اينكه‌ اين‌ آيه‌ نازل‌ شد. قل‌ لا اسئلكم‌ اجرا الا مودة‌ ذي‌ القربي‌. پيغمبر هم‌ تقاضاش‌ همين‌ بود كه‌ باصطلاح‌ دوستان‌ من‌، همة‌ اصحاب‌ من‌ ذوي‌ القربي‌ من‌ را دوست‌ داشته‌ باشند. ذوي‌ القربي‌ پيغمبر هم‌ يك‌ نفر بيشتر در مرحلة‌ اول‌ نبوده‌، آنهم‌ فاطمة‌ زهرا. چه‌ مي‌خواستند بكنند؟ امام‌ سجاد فرمود اگر به‌ جاي‌ اين‌ سفارش‌ مي‌فرمود كه‌ هر چه‌ مي‌توانيد فرزندان‌ مرا اذيت‌ كنيد، بيشتر از اين‌ واقعا هم‌ نميشد. هنوز سوم‌ پيغمبر اكرم‌ بيشتر نبوده‌. آن‌ روزي‌ كه‌ آمدند در خانه‌ را آتش‌ زدند. همان‌ اوائل‌ بوده‌. چهل‌ و پنج‌ روز، هفتاد و پنج‌ روز، نودو پنج‌ روز، خوب‌ يك‌ دختر را كشتند و زير خاكش‌ كردند و آنچنان‌ فاطمة‌ زهرا از اينها غضبناك‌ بود. شما فكر مي‌كنيد اين‌ اختلاف‌ در تاريخ‌ وفات‌ فاطمة‌ زهرا يا معلوم‌ نبودن‌ قبر فاطمة‌ زهرا بهترين‌ دليل‌ براي‌ اينكه‌ اينها بي‌ اعتنا به‌ دختر پيغمبر بودند. من‌ همين‌ را باز بحث‌ مي‌كردم‌. مي‌گفتم‌ چرا يك‌ دختر باقيمانده‌. چرا قبرش‌ معلوم‌ نيست‌. آخر اگر همة‌ اصحاب‌ تشييع‌ كرده‌ بودند و او را به‌ خاك‌ سپرده‌ بودند، همه‌ مي‌دانستند كه‌ قبرش‌ كجاست‌. از خود اهل‌ سنت‌ در مسجد مدينه‌ مكرر من‌ سؤال‌ كردم‌، من‌ مخصوصا سؤال‌ مي‌كردم‌. مي‌گفتم‌ اين‌ قبر فاطمه‌؟ مي‌گفتند يا اينجاست‌ يا توي‌ بقيعه‌؟ آخه‌ چرا؟ از دو حال‌ خارج‌ نيست‌. دقيقا از دو حال‌ خارج‌ نيست‌. يا آنقدر بي‌ اعتنا بودند كه‌ تشييع‌ نكردند. روز هم‌ بوده‌ مثلا، تشييع‌ نكردند. حالا يك‌ نفر از دنيا بره‌، مردم‌ بهش‌ علاقه‌اي‌ نداشته‌ باشند. خوب‌ نميرن‌ براي‌ تشييع‌ جنازه‌اش‌. دو سه‌ نفر اقوام‌ و خويشاوندان‌ مي‌برند جنازه‌ را دفن‌ مي‌كنند. آنها مي‌دونند قبرش‌ كجاست‌. و بعد هم‌ كه‌ آنها از بين‌ رفتند و مردند ديگه‌ معلوم‌ نيست‌ قبر اين‌ كجاست‌. كسي‌ هم‌ علاقه‌اي‌ نداشته‌ بره‌ سر قبرش‌ فاتحه‌اي‌ بخونه‌. يا اينطوري‌ بوده‌ يا همانطوري‌ كه‌ در كتب‌ تاريخ‌ هست‌. فاطمة‌ زهرا سفارش‌ كرد كه‌ مرا شب‌ غسل‌ بديد، شب‌ كفن‌ كنيد، شب‌ بخاك‌ بسپاريد و لا تعلم‌ احدا. به‌ احدي‌ هم‌ خبر نديد. يكي‌ از اين‌ دو. هر دوش‌ محكوميت‌ اينها را ثابت‌ ميكنه‌. اگر بگيم‌ كه‌ در روز بوده‌ تشييع‌ جنازة‌ فاطمة‌ زهرا. اينها هم‌ نيامدند. مردم‌ هم‌ بعد نرفتند سر قبر فاطمة‌ زهرا. فراموش‌ شد. اينقدر هم‌ فاصله‌ است‌. فاصله‌ زياده‌، حرم‌ مطهر رسول‌ اكرم‌ تا قبرستان‌ بقيع‌. فاصله‌ زياده‌. حالا گاهي‌ ميشه‌ نميدونند اينجاست‌ يا اونجا به‌ فاصلة‌ چند متر، يك‌ وقت‌ هست‌ كه‌ فاصلة‌ زيادي‌ هم‌ هست‌. اين‌ بدون‌ ترديد اگر روز بردند جنازه‌ را و معمولي‌ هم‌ بردند يقينا اينها بعد سر خاك‌ نرفتند، در تشييع‌ حاضر نبود، باصطلاح‌ شب‌ هفت‌ و شب‌ چهلم‌ و اين‌ حرفها را نگرفتند و بي‌ اعتنايي‌ كردند به‌ جنازة‌ فاطمة‌ زهرا. چون‌ اگر توجه‌ كرده‌ بودند به‌ يكديگر مي‌سپردند. چطور شد قبر عايشه‌ هست‌، قبر امام‌ حسن‌ مجتبي‌ هست‌، قبر ابي‌ بكر هست‌، قبر عمر هست‌، قبر عثمان‌ هست‌، همة‌ اينها قبرهاشون‌ روشنه‌، اين‌ چطور شده‌؟

 و يا آنجوري‌ است‌ كه‌ شيعه‌ ميگه‌ و بلكه‌ خودشون‌ هم‌ نوشتند. در كتب‌ تاريخ‌ نقل‌ شده‌. فاطمة‌ زهرا سفارش‌ كرد. هم‌ كتبا نوشته‌ و هم‌ زبانا گفته‌. كتبا نوشته‌ همين‌ نامه‌اي‌ كه‌ همه‌ نقل‌ كردند. هذا ما اوصت‌ به‌ فاطمه‌ بنت‌ محمد صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌ (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) اول‌ شهادتين‌ را مي‌فرمايد. بعد مي‌فرمايد يا علي‌ غسلني‌ بالليل‌ و كفني‌ بالليل‌ و دفني‌ بالليل‌ و لا تعلم‌ به‌ احدا. در شب‌ مرا غسل‌ بده‌ در شب‌ مرا كفن‌ كن‌ در شب‌ مرا دفن‌ كن‌ و احدي‌ و لا تعلم‌ احدا احدي‌ مطلع‌ نشه‌. و حتي‌ فرزندان‌ من‌ هم‌، به‌ فرزندانم‌ سلام‌ من‌ را برسون‌، يعني‌ اگر فرزندانم‌ هم‌ اگر دور جنازه‌ام‌ نبودند اشكال‌ نداره‌، سلام‌ مرا به‌ آنها برسون‌. و قرأ علي‌ ولدي‌ السلام‌ الي‌ يوم‌ القيامه‌. مخصوصا حضرت‌ زهرا فرموده‌ است‌ تا روز قيامت‌ كه‌ شامل‌ انشاء الله‌ ما فرزندانش‌ هم‌ ميشيم‌ و عرض‌ كنيم‌ عليك‌ السلام‌ يا اما. اي‌ مادر بزرگوارمون‌ كه‌ در آن‌ لحظة‌ آخر هم‌ به‌ ياد فرزندانت‌ بودي‌. اين‌ نوشته‌ را گذاشته‌ زير سرش‌. ولي‌ وقتي‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ مثل‌ امروزي‌ بوده‌، فردايي‌ بوده‌، تشريف‌ آورد فاطمه‌ را زنده‌ ديد. فاطمة‌ سلام‌ الله‌ عليها وصيتش‌ را زبانا هم‌ به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ عرض‌ كرد. اول‌ گفت‌ كه‌ يا علي‌ من‌ در خانة‌ تو بدي‌ نكردم‌. و تو اگر از من‌ بدي‌ ديدي‌ مرا حلال‌ كن‌. اين‌ را بدانيد دو تا معصوم‌ هيچوقت‌ اختلافي‌ ندارند. خدا لعنت‌ كند دشمنان‌ را كه‌ خواستند فاطمة‌ زهرا را يك‌ زن‌ احساساتي‌ نشان‌ بدهند و بگن‌ بعد هم‌ كه‌ با ابي‌ بكر هم‌ كه‌ دعوا كرد همانطور با علي‌ بن‌ ابيطالب‌ هم‌ نزاع‌ كرد. اين‌ حرفها نيست‌. دو تا معصوم‌ محاله‌ در كوچكترين‌ چيزي‌ با هم‌ اختلاف‌ داشته‌ باشند. اگر يكصد و بيست‌ و چهار هزار پيغمبر دور هم‌ جمع‌ بشوند اينها يك‌ سر سوزن‌ با هم‌ اختلاف‌ ندارند، معنا نداره‌.

 فاطمة‌ زهرا با علي‌ بن‌ ابيطالب‌ اختلاف‌ نداره‌. ولي‌ اينها را ميگه‌ براي‌ تعليم‌ ما. براي‌ اينكه‌ ما بدانيم‌ زندگي‌ يك‌ زن‌ و شوهر چطور بايد باشه‌. بعد فرمود يا علي‌ من‌ دوست‌ ندارم‌ آنهايي‌ كه‌، چون‌ ميدانست‌، سياست‌ روزگار را ميدانست‌. ميدانست‌ به‌ پيغمبر فحش‌ مي‌دهند، ميگن‌ كه‌ از آنطرف‌ مي‌آن‌ ميگن‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ از دنيا نرفته‌ و در تظاهر بين‌ مردم‌ اظهار محبت‌ مي‌كنند. پهلوي‌ فاطمه‌ را شكستند، بازويش‌ را شكستند. من‌ يك‌ چيزي‌ را از مجموع‌ روايات‌ استفاده‌ كردم‌. فكر نكنيد آنجا كه‌ عمر صدا زد كه‌ دست‌ فاطمه‌ را قنفذ كوتاه‌ كن‌، تنها قنفذ زد. از روايات‌ متعدد اين‌ پيدا ميشه‌ براي‌ اينكه‌ خودشيريني‌ كنند اول‌ يك‌ تشكيلاتي‌ است‌، يك‌ عده‌ دارند حكومت‌ را باصطلاح‌ مي‌برند، بايد يك‌ عده‌اي‌ خودشون‌ را به‌ او نزديك‌ كنند. تا گفت‌ قنفذ دست‌ فاطمه‌ را كوتاه‌ كن‌، يك‌ عده‌ ريختند سر فاطمة‌ زهرا و همه‌ زدند. اشعث‌ زده‌، قنفذ زده‌، خود عمر زده‌، آن‌ يكي‌ زده‌، آنقدر فاطمة‌ زهرا را زدند. هم‌ با غلاف‌ شمشير زدند، هم‌ با پشت‌ شمشير زدند. هم‌ با چوب‌ زدند. يك‌ فاطمة‌ عليله‌اي‌ كه‌ يك‌ چند لحظه‌ قبل‌ در سوخته‌ به‌ پهلوش‌ خورده‌، بچه‌ سقط‌ كرده‌، آن‌ طور بيهوش‌ روي‌ زمين‌ افتاده‌، حالا يك‌ عده‌ عربهاي‌ فض‌ غليظ‌ القلب‌ به‌ دورش‌ ريختند و او را مي‌خواهند با كتك‌ از علي‌ جدا كنند. خدايا به‌ آبروي‌ امام‌ زمان‌ آن‌ به‌ آن‌، لعنتت‌ را به‌ آنها بيشتر و عذابت‌ را بيشتر قرار بده‌. الهي‌ آمين‌.

 چطور يك‌ سيد، شما امت‌ پيغمبر، شما شيعيان‌، چراغها را خاموش‌ كنيد يك‌ حالي‌ پيدا كنيم‌. انشاء الله‌ اميدواريم‌ امشب‌ كه‌ شب‌ وفات‌ فاطمة‌ زهرا است‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ نشسته‌اند. به‌ اينهايي‌ كه‌ اطراف‌ عمر بودند عمر هر كدام‌ را حكومت‌ جايي‌ را بهشون‌ داد. از همة‌ آنها خراج‌ مي‌گرفت‌. باصطلاح‌ مالياتهايي‌ كه‌ جمع‌ كرده‌ بودند مي‌گرفت‌. خوب‌ عنوان‌ شده‌ بود كه‌ مالياتهايي‌ كه‌ قنفذ جمع‌ كرده‌ به‌ خود او بخشيده‌ است‌. ابن‌ عباس‌ سؤال‌ كرد آقا يا امير المؤمنين‌ چرا قنفذ بهش‌ مالياتها بخشيده‌ شد، چرا اينهمه‌ بهش‌ محبت‌ ميشه‌؟ علي‌ يك‌ نگاهي‌ به‌ اطراف‌ كرد. ديد مأمورين‌ نباشند. تفرقه‌ بين‌ مسلمانها ايجاد نشه‌. ديد نه‌ غريبه‌اي‌ وجود نداره‌. آهسته‌ يك‌ جمله‌اي‌ گفت‌ كه‌ امشب‌ يقينا دل‌ شماها آتش‌ ميگيره‌. فرمود بخاطر آن‌ خدمتي‌ كه‌ آن‌ روز قنفذ به‌ عمر كرد. امام‌ صادق‌ فرمود سبب‌ وفات‌ جدتنا فاطمه‌، سبب‌ وفات‌ مادر ما زهرا، ان‌ قنفذ مولا عمر و ضرب‌ بها نحن‌ السيف‌. ببينيد چطور اين‌ ضربه‌ وارد شده‌ به‌ بازو ضربه‌ خورده‌، سبب‌ وفات‌ فاطمة‌ زهرا شده‌. بعضي‌ نوشته‌اند وقتي‌ كه‌ اين‌ غلاف‌ شمشير را با آن‌ ضربت‌ زد به‌ بازو، بازو شكست‌. به‌ پهلوي‌ فاطمة‌ زهرا خورد، پهلوي‌ شكسته‌ دو باره‌ شكست‌. يا حجة‌ الله‌، يا صاحب‌ الزمان‌. ما كه‌ فرزندان‌ دور و كم‌ معرفت‌ فاطمة‌ زهرا هستيم‌ اينطور دلمون‌ مي‌سوزد. دلمون‌ آتش‌ مي‌گيرد. شما چه‌ حالي‌ داريد كه‌ آن‌ منظره‌ را وقتي‌ تصور مي‌كنيد؟ امام‌ جواد كنار علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا نشسته‌ بود. هنوز خردساله‌. دستها روي‌ زمين‌، پاها روي‌ زمين‌. يك‌ مرتبه‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا ديدي‌ اين‌ آقا زاده‌ سر به‌ آسمان‌ كرده‌ داره‌ اشك‌ مي‌ريزه‌ گريه‌ ميكنه‌. فرزندم‌ عزيزم‌ چرا گريه‌ ميكني‌، چرا اشك‌ مي‌ريزي‌؟ آقا جان‌ يادم‌ آمد از آن‌ مصائبي‌ كه‌ به‌ مادرم‌ فاطمة‌ زهرا وارد كردند. به‌ خدا قسم‌ آن‌ دو نفر را از قبر بيرون‌ مي‌آورم‌ آتششون‌ مي‌زنم‌. تمام‌ ائمه‌ وقتي‌ كه‌ به‌ مصائب‌ فاطمة‌ زهرا مي‌رسيدند، اشك‌ مي‌ريختند گريه‌ مي‌كردند. واقعا هم‌ گريه‌ داره‌، واقعا هم‌ تأثر داره‌. حالا امشب‌ شب‌ آخر عمر فاطمة‌ زهراست‌.

 شب‌ مثل‌ شب‌ عاشوراست‌. بايد از چشمتون‌ تقاضا كنيد اشكتون‌ جاري‌ بشه‌. علي‌ بن‌ ابيطالب‌ جنازة‌ فاطمه‌ را گذاشته‌ در ميان‌ حجره‌، فرزندان‌ فاطمه‌ را سفارش‌ كرده‌ آهسته‌ گريه‌ كنند. ابي‌ ذر اطلاع‌ نداشت‌ از جريان‌. امام‌ حسن‌ مجتبي‌ را فرستادند برو برادرمون‌ ابيذر را خبر كن‌. سلمان‌ آمده‌ در كنار فرزندان‌ نشسته‌. اسماء بنت‌ عميس‌ آمده‌ است‌ كمك‌ مي‌دهد به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌. علي‌ بدن‌ فاطمه‌ را روي‌ مغسل‌ گذاشته‌. با سفارش‌ فاطمة‌ زهرا از روي‌ پيراهن‌ دارد غسل‌ ميدهد. يك‌ شمعي‌ هم‌ آنجا روشنه‌. خيلي‌ آرام‌ براي‌ اينكه‌ كسي‌ مطلع‌ نشه‌، به‌ سفارش‌ فاطمة‌ زهرا توجه‌ بشه‌. دارد فاطمة‌ زهرا را غسل‌ ميدهد. صورت‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ را اين‌ شمع‌ روشن‌ كرده‌. نيمي‌ از بدن‌ فاطمة‌ زهرا را هم‌ اين‌ شمع‌ روشن‌ كرده‌. آرام‌ آرام‌ دارد بدن‌ فاطمة‌ زهرا را غسل‌ مي‌دهد. اسماء آب‌ مي‌ريزد، علي‌ دست‌ مي‌كشد. گاهي‌ هم‌ خم‌ ميشه‌ بدن‌ فاطمة‌ زهرا را مي‌بوسد. دستهاي‌ فاطمة‌ زهرا را مي‌بوسد. همينطور داره‌ دست‌ ميكشه‌. يك‌ وقت‌. چون‌ جنازة‌ فاطمة‌ زهرا را نزديك‌ به‌ ديوار گذاشته‌ بود، يك‌ وقت‌ اسماء ميگه‌ من‌ داشتم‌ آب‌ مي‌ريختم‌، علي‌ هم‌ داشت‌ دست‌ مي‌كشيد، يك‌ وقت‌ ديدم‌ علي‌ دست‌ از غسل‌ دادن‌ كشيد. سر را گذاشت‌ به‌ ديوار. مي‌دونيد چه‌ گفت‌ سرش‌ را گذاشته‌ به‌ ديوار. اينطرف‌ بدن‌ زهرا ايستاده‌. ولي‌ سر را به‌ ديوار گذاشته‌ جوري‌ قرار گرفته‌ كه‌ وقتي‌ علي‌ گريه‌ مي‌كند اشكش‌ روي‌ بدن‌ فاطمة‌ زهرا مي‌ريزد. سر را گذاشته‌ به‌ ديوار زار زار گريه‌ ميكنه‌. و ابنا عليها بكاء شديدا. گريه‌ كرد بر فاطمة‌ زهرا يك‌ گرية‌ بسيار شديدي‌. اسماء ميگه‌ گفتم‌ آقاجان‌ شما خودتون‌ سفارش‌ كرديد صداتون‌ را به‌ گريه‌ بلند نكنيد. شما كه‌ گريه‌ كنيد بچه‌ها هم‌ گريه‌ مي‌كنند

 براي‌ خاطر اينكه‌ فاطمه‌ از دستت‌ رفته‌ گريه‌ مي‌كني‌؟ گفت‌ نه‌. آيا براي‌ يتيم‌ شدن‌ حسنين‌ گريه‌ مي‌كني‌؟ گفت‌ نه‌ پس‌ چه‌ جوره‌ كه‌ اينجور اشك‌ مي‌ريزي‌؟ گفت‌ اسماء اسماء اسماء همينطور كه‌ داشتم‌ دست‌ به‌ بازوي‌ فاطمه‌ مي‌كشيدم‌ ديدم‌ هنوز بازوي‌ راست‌ ورم‌ كرده‌ است‌. جنازه‌ را غسل‌ داد علي‌ بن‌ ابيطالب‌، كفن‌ كرد، آورده‌ گذاشته‌ يا حسن‌ يا حسين‌ يا زينب‌ يا ام‌ كلثوم‌. انبنا. معني‌ اين‌ جملات‌ اين‌ است‌ كه‌ آي‌ پسرم‌ حسن‌، حسين‌، دخترم‌ زينب‌، دخترم‌ ام‌ كلثوم‌ بيائيد با مادرتون‌ وداع‌ كنيد. اينها آمدند روي‌ بدن‌ فاطمه‌ ريختند، آنچه‌ من‌ الان‌ عرض‌ مي‌كنم‌، مثل‌ اين‌ است‌ كه‌ با چشم‌ دل‌ دارم‌ مي‌بينم‌. اينها روي‌ بدن‌ فاطمه‌ ريختند، روايات‌ هم‌ همينطوره‌، فاطمة‌ زهرا آي‌ كسي‌ كه‌ مي‌خواي‌ خداي‌ نكرده‌ شك‌ كني‌، علي‌ قسم‌ خورده‌. ميگه‌ به‌ خدا قسم‌ دستهاي‌ فاطمة‌ زهرا از كفن‌ بيرون‌ آمد، همون‌ دست‌ بازو شكسته‌، دستهاي‌ فاطمة‌ زهرا بيرون‌ آمد، يك‌ دست‌ انداخته‌ گردن‌ امام‌ حسن‌، زينب‌ را هم‌ همينطرف‌ گرفته‌، يك‌ دست‌ انداخته‌ گردن‌ امام‌ حسين‌، ام‌ كلثوم‌ را هم‌ همينطرف‌ گرفته‌. همنت‌ و همنت‌. يك‌ ناله‌اي‌ كرد فاطمه‌. امام‌ سجاد فرمود براي‌ مرگ‌ فقط‌ من‌ از يك‌ چيز بيشتر از همه‌ مي‌ترسم‌. فراق‌ الاحبه‌. مي‌خواهيم‌ از هم‌ جدا بشيم‌. اين‌ دستها را انداخت‌ به‌ گردن‌ حسن‌ و حسين‌ و زينب‌ و ام‌ كلثوم‌. يك‌ وقت‌ علي‌ احساس‌ كرد يك‌ لرزشي‌ در عالم‌ پيدا شد. زمين‌ و آسمان‌ مي‌لرزه‌. جبرئيل‌ نازل‌ شد كه‌ يا علي‌ اين‌ فرزندان‌ را از روي‌ بدن‌ زهرا بلند كن‌. بخدا قسم‌ ملائكة‌ آسمانها آنچنان‌ اشك‌ مي‌ريزند، علي‌ عليه‌ السلام‌ فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا را بلند كرد. اين‌ جمله‌ را من‌ خودم‌ در خواب‌ ديدم‌ يك‌ وقتي‌، نمي‌خوام‌ مفصلش‌ را عرض‌ كنم‌. وقتي‌ كه‌ فرزندان‌ فاطمة‌ زهرا را از روي‌ بدن‌ زهرا بلند كرد، همه‌ با يك‌ صدا فرياد مي‌زدند اي‌ مادر پهلو شكسته‌. يا بقية‌ الله‌ آجرك‌ الله‌. آقاجون‌ عذر مي‌خوايم‌، ببخشيد در محضر شما ما اينطور زبان‌ درازي‌ كرديم‌ و دل‌ شما را رنجونديم‌. چه‌ كنيم‌ اين‌ دلهاي‌ سنگ‌ ما جز با اين‌ مصائب‌ و خوندن‌ اين‌ مصائب‌ نرم‌ نميشه‌. ولي‌ شما يقينا الان‌ اشكتون‌ زياد ميريزد. يكي‌ از كساني‌ كه‌ خدمتش‌ رسيده‌ بود، فرموده‌ بود زياد من‌ را قسم‌ به‌ پهلوي‌ شكستة‌ مادرم‌ زهرا ندهيد. اين‌ كلمه‌ را نگيد. يا حجة‌ الله‌، يا بقية‌ الله‌ آجرك‌ الله‌ في‌ مصيبت‌ امك‌ امك‌ فاطمه‌ سلام‌ الله‌ عليها.

 حالا با همين‌ حال‌ توجه‌ مطمئنا اگر شما امام‌ زمانتون‌ را نمي‌بينيد، آقا وليعصر شما را مي‌بيند. همه‌ رو به‌ قبله‌ بنشينيد. حوائجتون‌ را در نظر بگيريد. انشاء الله‌ اميدوارم‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ واسطه‌ بشوند امشب‌ حوائجتون‌ را از خداي‌ تعالي‌، حوائج‌ خودتون‌ را و حوائج‌ تمام‌ مردم‌ مسلمان‌. بخدا شيعه‌ در همه‌ جاي‌ عالم‌ گرفتار است‌ و گرفتار. اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الهي‌ عظم‌ البلاء و برح‌ الخفاء و انكشف‌ الغطاء و انقطع‌ الرجاء و ضاقت‌ الارض‌ و منعت‌ السماء و انت‌ المستعان‌ و اليك‌ المشتكي‌. و عليك‌ المعول‌ في‌ الشدة‌ و الرّخاء. اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد. اولي‌ الامر الذين‌ فرضت‌ علينا طاعتهم‌ و عرفتنا بذلك‌ منزلتهم‌. و فرّج‌ عنها بحقهم‌ فرجا عاجلا قريبا كلمح‌ البصر او هو اقرب‌ من‌ ذلك‌. يا محمد يا علي‌. يا علي‌ يا محمد. اكفياني‌ فانكما كافيان‌. و انصراني‌ فانكما ناصران‌. يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌. يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌ يا مولانا يا صاحب‌ الزمان‌ الغوث‌ الغوث‌ الغوث‌ ادركني‌ ادركني‌ ادركني‌ الساعة‌ الساعة‌ الساعة‌ العجل‌ العجل‌ العجل‌.

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *