۶ محرم ۱۴۱۱قمری – تفسیر سوره حمد
الحمد لله رب العالمين و الصلاة و السلام علي اشرف الانبياء و المرسلين. سيدنا و نبينا ابو القاسم محمد. (اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم). و علي آله الطيبين الطاهرين لا سیما علي سيدنا و مولانا حجة ابن الحسن روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء. و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الدين.
يكي از شرايط صراط مستقيم كه بايد انسان در تمام حالات رعايت كند نظم در زندگي است. امير المؤمنين علي بن ابيطالب فرمود عليكم بالنظم اموركم. بر شما باد كه امور زندگيتون را نظم بديد. نظم معناش اين است كه كارها روي حساب انجام بشود. تمام ارباب سير و سلوك و اونهايي كه شاگرداني داشتند و در كتابهاي اخلاقی و سير و سلوكي متذكر شدهاند اين مطلب را مسلم دانستهاند كه يك فردي كه ميخواد به كمالات برسد بايد حتما مراقبت داشته باشد، محاسبه و مراقبه دو كار ابتدايي است براي كساني كه ميخوان در راه كمالات قدم بگذارند. محاسبه را براتون در شبهاي قبل عرض كردهام. مراقبت اين است كه انسان مواظب خودش باشد. كمالا مراقبت را داشته باشد. كمال مواظبت را داشته باشد كه وقتش زياد ضايع نشه. وقت طلاست. بلكه به قول يكي از بزرگان ميگفت كه اگر طلا را از دست داد ميره جاش ميخره و ميگذاره ولي وقت را نميشه جاش را پر كنه. اون كسي كه در سن چهل سالگي رسيده ديگه نميتونه برگرده سي ساله بشه. اگر انسان به سن چهل سال رسيد و هنوز برنامههاش را منظم نكرده و به راه حق قدم نگذاشته شيطان ميياد دست به صورت ميكشد ميگويد وجه لا يفلح ابدا. اين صورت كه چهل سال نا منظم در معصيت خدا در راه باطل حركت كرده اين صورت اقتضاي صلاح و رستگاري را نخواهد داشت و اگر در راه دين قدم گذاشته باشد و در اين چهل سال به سوي كمالات رفته باشد شيطان ميياد ميگه كه من ديگه از تو مأيوسم تو ديگه به طرف بديها حركت نخواهي كرد. نظم در امور يكي از شرايط سير و سلوكه. شما اگر يك مسافرتي بخواييد بريد مثل زمان زندگيتون در ميان خانه نبايد باشه. گاهي روزها ساعت هشت از خواب پا ميشيد گاهي هم ساعت هفت گاهي هم ديرتر گاهي زودتر. تو مسافرت اين برنامهها نيست. از ماشين شما را پياده ميكنند سه ربع، نيم ساعت وقت داريد، نمازتون را بخونيد، غذاتون را بخوريد كارهاي متفرقة جزئي كه داريد بكنيد و سوار بشيد كه بايد بريد. تو مسافرت بايد حساب داشته باشه تمام رفتار و حركات و سكنانتون. بايد خودتون را با اون حركت و سير و در سير و سلوك و سير الي الله بايد خودتون را با اون برنامه تطبيق بديد و يكي از كارهاي بسيار مهم در مسافرتهاي ظاهري هم همينطوره و در مسافرتهاي معنوي هم همينطوره. مراقبت كامل براي اين كه برنامههاتون منظم باشه. اگر مراقبت نداشته باشيد در ايستگاه راه آهن توي راه پياده ميشيد ميريد دنبال گردش وقتي ميياييد ميبينيد قطار رفته. اگر مراقبت نداشته باشيد مسلم شما با اين قافله نميتونيد به مقصد برسيد. مراقبت كامل بايد كرد. حتي همة چيزها حساب بايد داشته باشه. همه، حركات انسان، سكنات انسان با كي حرف ميزنه، چقدر حرف ميزنه، انسان اگر كارهاش منظم بود شب ميبينه خيلي كار كرده اما خسته نشده. به عكس افراد نامنظم هيچ كاري انجام ندادن و خسته هم شدن. صبح زود بلند شده ساعت مثلا پنج صبح كه بره سر شغل و كارش. رسيده سر يك چهار راه اونجا يك آقايي رسيده با او صحبت كرده يك ساعت وقتش اينجا تلف شده. بعد آمده اين طرفتر با يك نفر ديگه صحبت كرده، بعد رفته اون ورتر ساعت نه و ده رسيده در مغازه مثلا. در مغازه هم چون دير رسيده مشتريها رفتهاند. اوضاع بهم ريخته، شاگردها به كارها نرسيدن، ظهر خسته، اعصابش كوبيده، خواب درستي نكرده ميره خونه. و بالاخره من نميخوام دربارة بي نظميهاي بعضي از افراد توضيح بگم. يكي از بزرگان ديدم در قم زندگي ميكنه. شايد متجاوز از چهارصد جلد كتاب بزرگ نوشته. كتابهاي اساسي و به همة كارهاش هم ميرسه. من يكي وقتي از ايشان سؤال كردم كه شما چطور اين همه توفيق پيدا كرديد، اين همه كار ميكنيد؟ گفت من از وقتها كوتاه هم حتي استفاده ميكنم. يك كاغذ يك قلم تو جيبمه مثلا رفتم براي طبيب. خوب معمولا بايد توي اطاق انتظار چند دقيقهاي، چند مثلا نيم ساعتي نشست، اونجا كاغذ و قلم را درمييارم، يك مطالبي را فكر ميكنم يادداشت ميكنم از اين وقتهاي كوتاهم استفاده ميكنم. منظمم.
يعني انسان در شبانه روز كارهاي درشتي داره كه توي زندگيش قرار ميده. و لا به لاي اين كارهاي درشت يك كارهاي ريزي ميتونه انجام بده. كارهاش را اونجاانجام بده و در نتيجه يك وقت ميبينيد در شبانه روز دو سه ساعت وقت از وقتتون استفاده كرديد كه مقيد شديد فرض كنيد از اون وقتهاي كوتاه استفاده كنيد. خيلي براي انسان پيش ميياد. حالا چند دقيقه اينجا بيشتر من وقت ندارم چكار كنم. چند دقيقه اينجا. نداري ناخن گيرت را در بيار ناخنهات را بگير. بيكار ننشين. چند لحظه من اينجا بيشتر وقت ندارم، به كار ديگه نميرسم، نه به كار ديگه ميرسي. اگر فكر كرده باشي يك كارهايي هست كه تو همين چند دقيقه انجام ميشه. منظم باشه انسان كارهاش. يعني صبح كه از خواب پاميشه تا شب بدونه چه كاره است. شب هم كه انسان ميخواد بخوابه محاسبه كنه ببينه چه كار كرده و اگر يك كار اشتباهي كرده فردا اون كار اشتباه را نكنه. كارهاي كليتون بايد نظم داشته باشه. يكي از چيزهايي كه در روايات زياد بهش تكيه شده، عبادات انسانه. بعضيها هستند يك شب، شب جمعه ميرن از سر شب تا صبح تو حرم تمام مفاتيح را ميخونند فردا شب كه شب شنبه است از سر شب ميگيرند بخوابن نماز صبحشون هم قضا ميشه. هم اون كار غلطه، غلطهها. نگيد اِ تو حرم امام رضا تا صبح موندن غلطه، بله. غلط. اگر امام رضا عليه الصلاة و السلام مثلا بخواد تنبيه كنه اين آدم را هم تنبيه ميكنه. و كار فردا شبش هم غلطه. چون روح انسان يك خوراك حساب شدهاي داره. اگر شما يك شب ده دست چلوكباب بخوريد مريض ميشيد يك شب هم باز هيچي نخوريد باز مريض ميشيد. يكي از بزرگان من جوان بودم، بچه بودم، در قبل از بيست سالگي بود. با يكي از بزرگان بوديم ايشان شب تا صبح خواست تو حرم بمانه من هم خواستم باهاش باشم. گفت نه تو نباش. گفتم: چرا؟ گفت من يك جور ديگهاي هستم تو يك جور ديگه. من به اصطلاح يك استعداد، راست هم ميگفت بعدها ما فهميديدم. يك استعداد ديگهاي داريم تو يك استعداد ديگه. تو اگر نيم ساعت بيشتر تو حرم بماني من ناراحت ميشم. و من هم بيشتر نگذاشت نيم ساعت بيشترتوي حرم بمانم.خودش تا صبح ماند. اون لذتي كه او از عبادت ميبرد من نميبردم. و لذا من ميخواست هي چرت بزنم، هي دعا بخونم. هي چرت بزنم هي دعا بخونم خسته صبح بدنم درد ميكنه، رفتم تو رختخواب افتادم مريض شدم و اساسا چيزي هم درك نكردم و از اين نوع عبادت هم خستگي برام پيدا شده و ديگه شايد دور و بر عبادتها كمتر برم. چون انسان وقتي به نتيجه نرسيد به جايي نميرسه. ولي او از سر شب با علي بن موسي الرضا. كار امشبش هم نيست، هر شبشه. منتهي بقية شبها تو خونه مشغول عبادته، تا چراغها را خاموش ميكنند همه ميرن توي رختخواب به خواب ميرن او اول برنامه هاشه. و با ذات مقدس پروردگار مشغول عبادت ميشه. او هر شب اين برنامه را داره منتهي حالا امشب كنار قبر علي بن موسيالرضا عليه الصلاة والسلام رفته برنامههاش را توي حرم انجام داده. عبادتي كه ميخواييد بكنيد زياد عبادت نكنيد. به عكس همة آقايوني كه ميگن زياد عبادت كنيد من ميگم زياد عبادت نكنيد منظم عبادت كنيد. اگر زيارتي را مثلا، دعاي توسل ميخواييد بخونيد خوب انسان يك وقت حاجتي داره يك دعاي توسلي ميخونه و تمام ميشه. اما يك وقت ميخواد براي كمالاتش اين دعا را بخونه هر روز بخونه همين دعاي توسل را، هر روز بخونه در متعددي از روايات داره كه اقلا يك سال ادامه بده. هر مستحبي را لااقل يك سال بايد ادامه بده. مستحباتي كه مربوط به روزهاي معيني نيست، مربوط به ساعتهاي معيني نيست. مثلا شما دعاي كميل را هر شب بخواييد بخونيد شايد مثلا چون براي شب جمعه و شب نيمة شعبان هست لذا شايد براي هر شب نباشه به قصد، مخصوصا به قصد ورود. ولي يك كاري را ميخوايد بكنيد ميخواييد صد تا صلوات بفرستيد. اين يك سال صد تا صلوات هر روز صد تا صلوات كه عبادت مستدام اگر چه كم باشه، اين مضمون چند تا حديثه. عبادت مستدام اگر چه كم باشه بهتر از عبادت زياده كه نامنظم باشه.
در عبادتها منظم باشيد. هر روز صبح نماز صبحتون را كه خونديد بعد از نماز چند قلم مختصر به اندازة خوراكتون، به اندازة معدهاتون، به اندازة روحتون، به اندازة استعدادتون، به اندازهاي كه به چرت زدن نميافتيد، به اندازهاي كه كسل نميشيد، چند تا عبادت كوچك را انتخاب بكنيد و اين را ادامه بديد. مدام باشه. خداي تعالي از عبادت زيادي كه بي محتوي باشه و بي فايده باشه، زياد به اينها نياز نداره و توجه نداره. عبادتي كه با توجه باشه، روي نشاط باشه، البته در مستحبات، با نشاط انجام بشه آنها در نزد پروردگار اهميت داره. تمام مردم اين مسئله را اشتباه ميكنند. خيال ميكنند هر وقت حال داشتند بايد عبادت كنند هروقت حال نداشتند عبادت نكنند. حال انسان، انسان از عبادت بايد حال پيدا بكنه نه اينكه حال داشته باشه تا عبادت كنه. زيارت علي بن موسي الرضا عليه الصلاة و السلام انسان ميره، خوب منظم باشه، مرتب باشه. و بهرحال، نماز شب را اگر ميخواهيد بخونيد لااقل چهل شب پشت سر هم نماز شب بخونيد. يك كسي كه چهل شب نماز شب بخونه، خدا قلبش را نوراني ميكنه. فتهجد به نافلة لك عسي ربك ان يبعثك مقاما محمودا. يا دائما نماز شب بخونه. چون نماز شب از آن عبادتهايي است كه انسان بايد هميشه بخونه، هميشه انجام بده. بعضي از عبادتها هست كه خوب فصلي داره، وقتي داره. آنها هيچ. مثل زيارت عاشورا. البته بعضي از بزرگان گفتهاند كه زيارت عاشورا مال هر روزه. هر روز انسان ميتونه. اگر يك چنين چيزي شد، انسان يك سال ادامه بده زيارت عاشورا. خيليها از يكسال ادامة زيارت عاشورا به مقاماتي رسيدند. مخصوصا در مرحلة محبت اگر انسان باشه، زيارت عاشورا را من يك وقتي پيش، به محضر يك استادي كه استاد من بود، خدمتش رسيدم. اين داشت زيارت عاشورا ميخوند. چون من اهل بودم مرا راه داد. و الا در را معمولا ميبست و مشغول زيارت بود. يك حالي از او ديدم كه اين را فراموش نميكنم. اين رو به قبله نشسته بود، زيارت عاشورا را هنوز، خود زيارت عاشورا را مشغول بود. من چون خيلي صميمي بودم باهاش و خودماني، باهام حرف نزد. من آنطرف نشستم. يعني نه اينكه فكر كنيد من حالا خيلي باهاش رفيق بودم. نه. آن حد نبودم. جزء شاگردانش بودم، براي من ارزشي به آنصورت قائل نبود كه حالا وسط زيارت عاشورا با من حرف بزنه، بلند بشه، بشينه. اين حرفها نبود. من نشستم آن كنار و ايشان مشغول زيارت بودند. زيارت را ايشان اينطور ميخوند و بد هم نيست انسان ياد بگيره و هر كي آنجا هست. زيارت عاشورايش تمام شد به صد لعن و صد سلام رسيد. ايشان يك دفعه ديدم متوجه طرف چپش شد مثل كسي كه با دشمن سر سختش روبرو شده. با دشمن بسيار مورد تنفرش. اينطوري ميكرد، البته توجهش به خدا بود، ولي با صورت در هم كشيده به طرف چپ اشاره ميكرد ميگفت اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمدا و آل محمد و آخر تابع له علي ذلك اللهم العن اطاعت الذي جاهدت الحسين عليه السلام و شايعت و بايعت و تابعت علي قتل اللهم جميع. با اين دست و صورت آنچنان اينها را، مثل اينكه الان عمرسعد و شمر و اينها اينجا ايستادهاند و داره از خدا تقاضا ميكنه كه خدايا اينها را از رحمت خودت دورشون كن، چه كن چه كن. موقع سلام كه رسيد ديدم برگشت به طرف راست. السلام عليك يا ابا عبد الله و علي الارواح التي حلت بفنائك. عليكم مني جميعا سلام الله ابدا و ما بقيت و بقي الليل و النهار و لا جعله الله، خدا ميدونه من نميتونم روي منبر حتي اداي او را در بياورم. در همان سلام اول اشك ميريخت. يك اظهار محبتي، يك اظهار عشقي به اينها ميكرد. السلام علي الحسين، مثل اينكه امام حسين اينجا نشسته، و علي علي بن الحسين، و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين. و رحمة الله. اينجوري. اينجور زيارت ميخوند كه خدا ميدونه كه من وقتي كه اين را ميديدم كمكم داشت در مثلا چند تا، ده تا لعن و سلام كه گفت، ده تا لعن كه گفت من مثل اصحاب عمر سعد را مثل اينكه جلوي چشمم دارم ميبينم اين اينچنان داره اشاره ميكنه مثل اينكه در فكر منهم داره مجسم ميشه. و بعد هم كه داشت سلام عرض ميكرد، باز اينها را در فكر من داشت مجسم ميكرد. و من در زيارت عاشورا، در روز معمولي بودها، روز عاشورا نبود. اين زيارت را ايشان خوند و البته من اول از ايشان ديدم و بعد در كتاب صدف از امام صادق عليه الصلاة و السلام اين روايت را مشاهده كردم و اين را آقايون توجه داشته باشند كه اينجور زيارت عاشورا را ميشه مختصر خوند. وقتي كه لعن اول را گفت كامل، بعد با تسبيح نود و نه مرتبه گفت اللهم العنهم جميعا. اللهم العنهم جميعا. اللهم العنهم جميعا. ايني كه بعضي ميگند بگيد صد و سي مرتبه، غلطه. به جهت اينكه اگر هم بخواد اينجور بگه بايد بگه مئة مره، يعني صد مرتبه اينجوري بگه. اين درست نيستش. تسع و تسعين مره بگيد اللهم العنهم جميعا. و زيارت حضرت ابي عبد الله الحسين هم كه در آن صد سلام، اول يكي كاملش را خوند، بعد نود و نه مرتبه گفت السلام علي الحسين و علي علي بن الحسين و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين. در هر روز هم ميتونيد بخونيد. اين در كتاب صدف، من اول اونجا از ايشان ديدم ولي چون استادم بودش، نميتونستم من حتي ازش مدرك بخوام، چون همة حرفهايش براي من مدرك بود بعدها كتاب صدف را خودم پيدا كردم، شايد توي كتابخانهام هم باشه اين روايت از امام صادق عليه الصلاة و السلام نقل شده كه اينطور، اگر خواستيد مختصر بخوانيد اينطور بخوانيد. بهرحال. و ايشان هر روز زيارت عاشورا ميخوند. هر روز. و رسيد به آن جملهاي كه هذا تبركت به بني اميه و ابن آكلة الاكباد اللعين ابن اللعين. هذا يوم و هذا يوم تبركت به بني اميه، و هذا. خوب طبعا اين معناش اينه كه امروز روز عاشورا بايد باشه ديگه. روزي كه بركت و مبارك دانستند بني اميه اين روز را، ايشان من بعد از ايشان سؤال كردم كه ما اين كلمة هذا يوم تبركت به بني اميه و ابن آكلة الاكباد، شما چطور اشارهاش، گفت من اشاره ميكنم به روز عاشورا. جمله يك خوردهاي لطيفه. هذا يعني روز عاشورا. جمله يك خرده لطيفه. يعني هذا يعني روز عاشورا. و هذا نه اين كه لازم نيست يعني اليوم كه نميگه، و هذا يعني روز عاشورا. اشاره به روز عاشورا ميكند. و ميشه انسان در هر روز بخونه. اگر خواستيد بخونيد يك سال تمام بخونيد. يك سال تمام زيارت عاشورا را بخونيد كه در خواب اون زن آهنگر كه در مفاتيح هست دارد كه ايشان را در قبرستاني دفن كردن در اون قبرستان يك نفر از منافقين و فساق بود كه از دنيا رفته بود و او را هم در اونجا دفن كرده بودند قبلا شخصي اين فاسق را در خواب ديد. ديد در يك مقام خيلي بالايي است. از اون پرسيد كه تو با اين مقام از اونهم فسق و فجور از كجا به دست آوردي. گفت كه تا ديروز من در عذاب الهي بودم. تا زن استاد آهنگر را آوردند اينجا دفن كردن. امام حسين عليه السلام سه مرتبه براي ديدن اين خانم آمد. و دفعة آخر دستور داد عذاب را از اهل قبرستان برداشتند بخاطر اين كه اين زن در اين قبرستان دفن شده. ميگه از خواب بيدار شدم من ميشناختم ايشان را ديدم بله معلومه مجلس فاتحه است ديروز در اينجا كسي از دار دنيا رفته من از شوهرش پرسيدم اين زن داراي چه خصوصيت بود كه امام حسين عليه الصلاة و السلام سه دفعه به زيارتش رفتند و عذاب را از اهل قبرستان برداشتند. ايشان يك مقداري فكر كردند گفتند: فوق العادگي نداشت ولي هر روز صبح زيارت عاشورا ميخواند. زيارت عاشورا. خوب معلومه كسي كه هر روز ميگه السلام عليك يا اباعبد الله و علي اروح التي حلت بفنائك. هر روز صبح صد مرتبه سلام خدمت سيد الشهداء عرض ميكنه خوب امام حسين عليه السلام در روز، شب اول قبرش سه مرتبه براي بازديد او خواهد آمد. انسان اگر منظم باشه در كارهاش خيلي استفاده ميبره. در عبادتش، در اعمالش در درسش حتي، يك نفر بود از دوستان ما اين روزي چهار ساعت بيشتر به مطالعه و درس و اينها نميرسيد. يعني بيشتر وقتش را صرف نميكرد. چهار ساعت. از همة شاگردهاي اون كلاس به اصطلاح اون حوضه بهتر بود به جهت اين كه دو تا درس ميگرفت دو تا مباحثه ميكرد و اينها در مجموع ميگفت سه ساعت مينشست مطالعه ميكرد. در همه جا و به همة استادها نشون بدن و چون به مطالعاتش نميرسيد به مباحثاتش نميرسيدند درس را خوب نميفهميدند. آدمهايي كه نامظمند همه كارهاند ولي هيچ كاره هستند اينطوريه كه همه كارها را ميخوان بكنند و هيچ كار هم در واقع نميكنند. يك كاري را به مرغابي گفتند كه تو خوب حيواني هستي هم روي زمين راه ميري، هم به هوا ميپري، هم تو آب. يكي بهش گفت كه بسيار حيوان بديه. چون روي زمين كه راه ميره كج كج راه ميره. به آسمان هم كه ميخواد بلند بشه از اينجا بلند ميشه اونجا ميخوره زمين تو آب هم مثل آبي نميتونه. يك كار را بكن، انسان يك كار را بكنه درست انجام بده.
يك روز مسلمان باشي، يك روز بي دين باشي، يك روز اهل معصيت باشي يك روز اهل فسق و فجور باشي، يك روز با خوبان باشه، يك روز با بدان اينطور نبايد انسان باشه. يك راه مستقيم را بگيرد. معروفه ميگن لاك پشت با خرگوش مسابقة دويدن گذاشت. شنيديد ديگه. اين سابقا تو مدرسهها به ما درس ميدادن حالا شايد نباشه. يك وقت خوب مسابقه، خرگوشها گفت اين تا نزديك درخت كه رسيد من يك جست ميزنم ميرسم اونجا گرفت استراحت كرد. اين لاك پشته آرام، آرام خودش را رسوند به درخت ولي اين خرگوشه خوابش برد اينجوري. افرادي كه نامنظم كار ميكنند اينها اين طورند. عليكم به نظم اموركم. عبادتهاتون همين طور باشه همة كارهاتون منظم باشه. حضرت علي اكبر سنشون از هيجده تا بيست و پنج. يعني بعضي مقاتل گفتهاند كه هيجده سال داشته حضرت بعضيها هم گفتن كه تا بيست و پنج سال. ايشان ازدواج كرده بوده يا نكرده بوده، بيشتر ميگن ازدواج كرده بوده حضرت علي اكبر. و اين اشعاري كه توهين هم هست به مقام حضرت سيد الشهدا كه يقين دارم كه در دل آرزويي به جز دامادي علي اكبر نداره. اينطور در دل حضرت سيد الشهدا يقين دارده اين آقا كه آرزويي نيست جز داماد شدن علي اكبر. به خودش خيال كرده كه پسري داشته اين را ميخواسته دامادش كنه و موفق نداشته و آرزو تو دلش مونده. اونها جوانهاشون را زود داماد ميكردند. شايد به سن هيجده سالگي هم نميگذاشتند برسه. به هر حال حضرت علي اكبر يك جوان رعناي بسيار فاضل، عالم، مجتهد داراي كمالات كه امام حسين عليه الصلاة و السلام ميفرمايد: اشبح الناس خَلقا و خُلقا. خَلقا يعني از نظر شكل و قيافه. اين زياد مهم نيست اما خُلقش، خلق يعني اخلاقیات. صفات پيغمبر را داشت و سخن وقتي ميفرمود كسي كه سخنان پيغمبر اكرم را شنيده بود فكر ميكرد پيغمبر داره صحبت ميكنه. و منطقا، سيد الشهدا ميفرمايد كنا اذا الشتبنا الي رسولك نظرنا عليك. وقتي كه ما مشتاق پيغمبر ميشديم به علي اكبر نگاه ميكرديم. مشتاق پيغمبر ميشديم، يعني ميخواستيم ببينيم پيغمبر چطور حرف ميزد. پيغمبر اكرم چطور حركت ميكرد، چه صفاتي داشت، چه اخلاقی داشت. چگونه بود به حضرت علي اكبر نگاه ميكردند. اين جوان رعنا كه حضرت سيد الشهدا بعد از امام سجاد كه خوب ايشان مقامشون جزء انواري هستند كه خلقكم الله انوار و جعلكم بعرشه مهدقين كه حضرت امام سجاد را حتي با حضرت علي اكبر نميشه مقايسه كرد خيلي مقام امام سجاد بالاتره اما نسبت به ساير فرزندان حضرت سيد الشهداء خيلي بزرگه، خيلي.
و روز عاشورا بلكه از قبل از عاشورا يك مطالبي فرموده كه انسان به مقام معرفت حضرت علي اكبر پي ميبره. در راه دارد سيد الشهدا مييان با قافله. سرشون را گذاشتند روي زين اسب و بلند كردن سرشون را فرمودند انا لله و انا عليه راجعون. علي اكبر هم در خدمت پدر، عرض كرد كه اين جمله را چرا فرموديد؟ حضرت سيد الشهدا فرمود كه من الان منادي را شنيدم كه ندا ميكرد صداش به من ميگفت كه اين قافله ميرود و مرگ به استقبالشون ميياد. اينجا يك جواني كه به قول آقا آروزي جواني هم داره. اينجا چيه عكس العملش. خيلي ميترسه و رنگش ميپره و امام معصوم هم داره اين حرف را ميزنه. ميدونيد چي گفت علي اكبر؟ اولسنا علي الحق اذا لا يوالي بالموت. ما بر حق هستيم و من اينجوري تعبير ميكنم بعضيها درست ادا نميكنند. ما چون در حقيم برحقيم از مرگ باكي نداريم. از مرگ باكي نداريم ميره به طرف خدا. انا لله و انا عليه راجعون. سيد الشهدا همين جمله را فرموده بود. در روز عاشورا اول شهيدي كه از بني هاشم آمد خدمت حضرت سيد الشهدا عليه الصلاة و السلام علي اكبر بود. اجازة ميدان خواست. حضرت سيد الشهدا عليه السلام به هر يك از اصحاب يا بني هاشم كه ميآمدند و اجازة ميدان ميخواستند به او سرعت اجازة ميدان نميداد. يك خردهاي تأني داشت. نسبت به همه همينطور بود. ولي راجع به حضرت علي اكبر فورا اجازه داد. به جهت اين كه بيشتر از همه علي اكبر را دوست داشت. علي اكبر عليه اصلاة و السلام هم به طرف ميدان رفت. در تاريخ و مقاتل داره كه در حملة اول دويست نفر را به خاك انداخت. شما يك چيزي ميشنويد با بمب و رگبار و مسلسل اين كار را نميكرد كه يك دويست نفري را درو كنه. با شمشير و اونها هم شمشير دارند اينها هم شمشير. و جنگ تن به تنه. دويست نفر را كشتن و هيچ زخمي برنداشتن خيلي مهمه. برگشت، خدمت سيد الشهداء عليه السلاة و السلام و عرض كرد كه يا ابا اي پدر، العطش قد قتل، تشنگي من را كشت. چند روزه آب نخورده توي اون هواي گرم شمشير زده و دويست نفر را كشته حالا آمده خدمت پدر العطش ميگه. عطش من را كشت و صغلل الحديد اشهدني. سنگيني آهن چون اينها زره داشتند كلاه خود داشتند، خود اينها يك سنگينيهايي داشت و بر دوش يك به اصطلاح ساك مانندي تقريبا پر از تير بود كمان بود، نيزه بود، شمشير بود اينها در دست اين رزمنده بايد حركت ميكرد. خود اين خيلي سنگيني داشت و صغلل الحديد اشهدني. سنگيني آهن اونها را تب انداخت. فهل الي شربت الي الماء سبيل. يك راهي هست يك جرعهاي من آب بخورم و بتوانم دو مرتبه جنگ كنم؟ اينجا سيد الشهدا چي جواب داد.
به فرزند عزيزش بعضي نوشتهاند كه زبانش را سيد الشهدا گذاشت در دهان علي اكبر اونچنان به هم نزديك شدن، لبها را به لبهاي يكديگر گذاشتند و زبان را گذاشت در دهان علي اكبر حالا اينجا بعضي ذوقياتشون را به كار انداختند بعضي ميگن كه حضرت سيد الشهدا ميخواست بفرمايد كه من از تو تشنه ترم. يا مثلا از زبان سيد الشهدا آب آشاميد اينها شايد اصل قضيه هم صحتي نداشته باشه ولي اين جمله را همه نوشتهاند كه حضرت سيد الشهدا فرمود پسرم برگرد به طرف ميدان اميد است روز را شب نكني، يعني اي پسر، اي فرزند عزيزم بايد كشته بشي. از دست جدت سيراب خواهي شد. علي اكبر برگشت به طرف لشگر. ظالمي شمشيري بر فرق نازنينش زد. در كتب مقتل نوشتهاند علي اكبر سر را گذاشت روي سر اسب دستها را به گردن اسب انداخت، خون آمد مقابل چشمهاي اسب قرار گرفت. اسب بدن علي اكبر را برد وسط ميدان اطراف بدن علي اكبر را گرفتند. فقد طعه اربا. اون قدر شمشير به بدن علي اكبر زدند كه بدنش را قطعه، قطعه كردن از روي اسب به روي زمين افتاد. حسين بن علي خودش را به بالين فرزندش رسوند. صورت علي اكبر را ميبوسد. صورت به صورتش ميگذارد فرياد ميزند، جوانم علي. فرزندم علي، يك وقت ديدند علي اكبر چشمها را باز كرد يك نگاهي به صورت پدر كرد عرض كرد پدر جان من از دست جدم سيراب شدم. سيد الشهدا از بالين علي اكبر برخاست صدا زد جوانان بني هاشم احملوا نعش اخيكم الي استاد. جوان بني هاشم بياييد نعش علي را ببريد.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.