۷ ربیع الاول ۱۴۲۴ قمری – ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۲ شمسی – جلسه بیستم اعتقادات

 

@ متن سخنرانی ۷ ربیع الاول ۱۴۲۴ مصادف با ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۲ و ۹ می ۲۰۰۳

 

۱-خطبه

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاهُ وَالسَّلامُ عَلَی رَسُولِ اللهِ وَ عَلَی آلِهِ آلِ اللهِ لَا سِیَّمَا عَلَی بَقِیَّهِ اللهِ رُوحِی وَاَرْوَاحُ الْعَالَمِینَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَهُ الدَّائِمَهُ عَلَی اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِینَ مِنَ الْآنِ اِلَی قِیَامِ یَوْمِ الدِّینِ.

 

۲-عبارت قرآنی آغازین(احزاب/۳۳ و مائده/۵۵)

«اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»([1])

و قال اللّه تعالی:«إِنَّمَا وَلِیُّکُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ»([2])

 

۳- آخرین مباحث معرفت امام علیه السلام

یکی از چیزهایی که در این بحثِ ولایت و امامت باید مورد توجّه واقع شود و همانطوری که در مکرّر از روزهای جمعه عرض کردم این بحث‌ها مختصری از مباحث بسیار کلّی و عمیق و بلکه مشروحی است که در کتاب‎های بسیار مفصّل نقل شده و چون بنای اختصار است و من حتّی بیشتر از این می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواستم مختصرش کنم مطالب به نحو اختصار ذکر شده و دوستان در شهرهای مختلفی که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شنوند باز برای دوستان دیگرشان در وسط هفته توضیحاتی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند و لذا من خیلی زودتر از اینها می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواستم این مسأله‌ی ولایتِ را تمامش کنم ولی هی در وسط هفته دوستان تذکّر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند که بعضی از مطالب مانده و حتّی آنهایی که خودشان شرح می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند مباحث را برای دیگران آنها اصرار بیشتر دارند، یک بحثی که باقی ماند یا دو مطلبی که باقی مانده به نظر خودم یکی مربوط به آیه‌ی تطهیر است و دیگر مربوط به همین آیه‌ی، نفس خود آیه‌ و شبهاتی که بعضی از معاندین به آیه‌ی شریفه نموده‌اند این دو چیز باقی مانده است ابتدا درباره‌ی آیه‌ی تطهیر، همان آیه‌ی «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»([3])، و یکی هم درباره‌ی همین خود آیه‌ای که هفته‌ها است درباره‌اش صحبت می‌‌کنیم و شبهاتی که به این آیه‌ی شریفه وارد کرده‌اند،

 

۴- اراده‎ی پروردگار در تطهیر اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و آله

آیه‌ی تطهیر همین آیه‌ای است که معروف هم هست و اکثراً محفوظ‌مان است که خدای تعالی می‌‌فرماید: جز این نیست، قطعاً همین طور است، یقیناً این گونه است که خدا اراده کرده،

 

Cفرق اراده با خواست پروردگار

یک بحث جزیی درباره‌ی اراده‌ی خدا ولو اینکه در قبل بحث کرده‌ام ولی درباره‌ی ارتباط با این آیه‌، اراده‌ی خدا همان فعل خدا است، کار خدا است، گاهی خدای تعالی یک چیزی را می‌‌خواهد ولی اراده نکرده، یعنی آن کار را خودش انجام نداده، قدرتش را با خواستش توأم نکرده، این را می‌‌گویند «شاء»، خواست خدا، مثلاً خدا می‌‌خواهد همه‌ی بشر اهل تقوا باشند، همه خوب باشند، امّا اراده نکرده، اگر اراده می‌‌کرد همه مجبور بودند خوب باشند، یعنی کار خدا بود دیگر خوب بودن آنها، ولی بعضی چیزها را اراده کرده، در این آیه‌ خدای تعالی می‌‌فرماید: خدا اراده کرده است که پلیدی‌ها را از شما اهل‌بیتِ پیغمبر ببرد و پاک‌تان کند،

 

Cاراده‎ی خدای تعالی در تطهیر چهارده معصوم علیهم السلامبا عالِم کردن آنان به حقایق تمام عالَم هستی محقق گردیده‎است

این جا اراده، یک اراده است در گذشته انجام شده که اوّل وقتی که خدای تعالی ارواح معصومین علیهم الصلوه و السلام را خلق فرمود، همان جا رجس را و پلیدی را، ناپاکی را از آن‌ها دفع کرد، خواست که این طوری باشد، اراده کرد که این طوری باشد، یعنی یک روحیّه‌ای به چهارده معصوم علیهم الصلوه و السلامعنایت کرد که این کار خودبخود انجام می‌‌شود، اگر مثلاً فرض کنید یک کاسه‌ی سمّی در مقابل انسان باشد و طبعاً ولیّ انسان حالا در مقابل یک بچّه‌ای باشد، ولیّ او که پدرش است نمی‌خواهد این بچّه‌اش سم بخورد، ولی اگر نشست و توضیح داد که این سم چه اثرات بدی در انسان دارد، اگر توضیح داد، خوب که توضیح داد طوری که بچّه حاضر نیست حتّی سرانگشتش را توی آن سم بزند و بخورد این در واقع جلوگیری از خوردن سمّ را پدر انجام داده، که این را آگاهش کرده، بینایش کرده، روشنش کرده در نخوردن سم، اینجا می‌‌تواند بگوید که من او را وادار کردم که سم نخورد، من او را نگذاشتم که سم بخورد، درست است دستش را نگرفته که سم نخورد، اختیار را از او سلب نکرده، امّا یک جوری برایش سمّ‌خوردن را و ضررهای سمّ را برایش توضیح داده که این خواهی نخواهی نمی‌خورد، بکشند هم نمی‌خورد، بهتر از آن وقتی که دستش را بگیرند و نگذارند بخورد از آنجا بهتر به این مسأله عمل می‌‌کند، خدای تعالی وقتی که پیغمبر اکرم و ائمّه‌ی اطهار علیهم الصلوه و السلامو فاطمه‌ی زهرا را خلق کرد روح مقدّسشان را آفرید، در همان اوّل آن‌ها را طوری عارف به گناه و معصیت کرد که اینها اگر قطعه ‌قطعه‌شان کنند از گناه دیگر استفاده نمی‌کنند و از گناه دور خودشان را نگه می‌‌دارند، لذا این جا کلمه‌ی اراده درست است، شما نگویید که خدا خواسته ولی اراده نکرده، اختیار را داده دست خود ائمّه‌ی اطهار، نه، جوری اینها را و معصیت را برایشان توضیح داده است که مثل این است که دستشان را گرفته بلکه سخت‎تر از آن ، مثل این که است نگذاشته اینها سم بخورند، اینها معصیت بکنند، اینها آلوده بشوند، اینها صفات رذیله پیدا کنند، از کلمه‌ی «اِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»([4])، اینجا درست است، باز تکرار می‌‌کنم و توضیح می‌‌دهم اختیار را از آن‌ها سلب نکرده، خاندان عصمت علیهم الصلوه و السلامو ائمّه‌ی اطهار و پیغمبر و فاطمه‌ی زهرا اینها می‌‌توانند گناه بکنند، بلکه از همه‌ی مردم دیگر قدرت‌شان بر گناه بیشتر است، امّا یک جوری حقیقت گناه را می‌‌شناسند که اگر قطعه‌ قطعه‌شان بکنند، مثل اینکه کردند، به پیغمبراکرم پیشنهاد دادند کفّار قریش که ما هر چه بخواهی در اختیارت می‌‌گذاریم، تو از این برنامه‌ات دست بکش و معصیت بکن خدا را، پیغمبراکرم فرمود اگر خورشید را در یک دستم و ماه را در دست دیگرم بگذارید من کوچک‌ترین تخلفی از فرمان پروردگارم نمی‌کنم، پس معنای «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» معنایش درست است در عین اینکه کاملاً اختیار دارند، در عین اینکه کاملاً می‌‌توانند گناه بکنند در عین حال خدا اراده کرده آن‌ها را نگه داشته، با همان معرّفی حقیقت اشیاء و شناخت آن‌ها حقایق اشیاء را آن‌ها را از ناپاکی و رجس دور نگه داشته و آن‌ها را پاک‌شان کرده، بسیار عالی و خوب، این از چهارده معصوم،

 

Cاهل البیت یا آل البیت تمام ذریه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آلهاعم از معصوم و غیر معصوم می‎باشد

یک بحث مختصری است که شاید دوستان در کتاب انوارالزهراء مشاهده کرده باشند و من خیلی صریح وارد نشدم ولی در این درس می‌‌خواهم صریح‌تر وارد بشوم این است که اهل‌بیت، اهل‌البیت اطلاق شده بر تمام فرزندان پیغمبر تا روز قیامت،«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ»در لغت اهل‌بیت بر تمام ذریّه است، در کتاب خمس، کتاب زکات و صدقات و در کتاب لغت و در باب صلوات بر پیغمبر و آل پیغمبر در تمام اینها روایات زیادی هست که اهل‌بیت اطلاق شده بر فرزندان پیغمبر تا روز قیامت، مثلاً، در کتاب خمس در آیه‌ی شریفه‌ی خمس روایات زیادی هست که وقتی می‌‌فرماید: «وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَى»، اینجا تفسیر این است که خمس یک ششمش مال خدا است، یک ششمش مال پیغمبر است، یک ششم مال امام است که حالا در زمان ما همه‌اش جمع می‌‌شود و می‌‌شود سهم امام، «وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ»([5])، مورد اتّفاق است که یتامی و مساکین و ابن‌السبیل نه خدا است، نه پیغمبر، نه امام، مالِ غیر ائمّه‌ی اطهار علیهم الصلوه و السلاماز فرزندان پیغمبر است، اینجا می‌‌فرماید: «یَتَامَی مِنْ اَهْلِ‌الْبَیْتِ»([6])، مساکین از اهل‌البیت و ابن‌السبیل از اهل‌بیت، کلمه‌ی اهل‌بیت را به سادات اطلاق کرده، این یک ، دوّم در زکات، وقتی که اسرای اهل بیت پیغمبر را در شام و کوفه می‌‌بردند علاوه بر اینکه در باب خمس، در باب خمس می‌‌فرماید که خمس مالِ اهل‌بیت پیغمبر است، یتامی‌اهل‌البیت، مساکین‌ اهل‌البیت، یا مثلاً ابن سبیل ‌اهل‌البیت، علاوه بر این در زکات، در صدقات، می‌‌بینیم که اسراء، مثلاً حضرت زینب، حضرت سکینه، حضرت فاطمه‌ی علیله یا صغیره، اینها وقتی که مردم کوفه به عنوان زکات به آن‌ها چیزی می‌‌دادند حضرت زینب از دست آن‌ها می‌‌گرفت و به مردم می‌‌فرمود که ما از اهل‌بیت پیغمبریم، صدقه بر ما حرام است، در باب زکات «اِنَّ الصَّدَقَهَ عَلَیْنَا مُحَرَّمَهٌ»([7]) و در روایات زیادی هست که بر اهل‌بیت پیغمبر صدقه حرام است و اهل‌بیت پیغمبر همان‌هایی هستند که زکات به آن‌ها نمی‌شود داد، باز در کتاب لغت، اهل به معنای آل است و آل به معنای ذریّه است و اهل‌البیت پیغمبر ذریّه‌ی پیغمبرند،

 

Cزنهای پیغمبر صلی الله علیه و آ‎لهاز اهل بیت نیستند

در باب اینکه آیا زنهای پیغمبر از اهل‌بیت هستند یا نیستند، امام صادق علیه الصلوه و السلاممی‌‌فرماید که اینها از اهل‌بیت نیستند و میزان و مصداق اهل‌بیت آن‌هایی هستند که نشود آن‌ها را از بیت پیغمبر جدا کرد، چون زن با یک انکحت وارد بیت می‌‌شود و با یک کلمه‌ی طلّقت هم از بیت خارج می‌‌شود، این را نمی‌گویندش اهل‌بیت، امّا آن کسی اهل‌بیت است که در تمام دوران عمرش به هیچ وجه نمی‌شود جدایش کرد، حالا بچّه هر چه هم ناخلف باشد باز بچّه‌اش است، نمی‌شود بگوییم این پدرش فلانی نیست، مادرش فلانی نیست، وصل است، با کلمه‌ی طلقت صدهزار مرتبه هم یک پدری به فرزندش بگوید من تو را رهایت کردم، طلاقت دادم، طلاق به معنای رهایی است، رهایت کردم این بچّه رها نمی‌شود، وصل است، اینها را امام صادق استدلال می‌‌فرمایند که اهل‌بیت، عایشه نیست ولی فاطمه‌ی زهرا سلام اللّه علیهاهست. با این میزان می‌‌بینیم که کلمه‌ی اهل‌بیت بر اینها اطلاق می‌‌شوند و شیعه و سنّی هم معتقدند،

 

Cاهل البیت عدیل قرآن هستند

حتّی یک کسی از علمای اهل‌سنّت درباره‌ی آن روایت که: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ ثَقَلَینِ کِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِی»، در بعضی از روایات دارد اهل‌بیتی([۸])، در بعضی از روایات هم دارد سنّتی([۹])، همه‌اش هم درست است، سنّت پیغمبر، کلمات پیغمبر است، دستورات پیغمبر است که در خانه‌ی خود پیغمبر پیدا می‌‌شود و در زبان اهل‌بیت پیغمبر پیدا می‌‌شود، «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ ثَقَلَینِ کِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِی»([10])، عترت هم شامل همه‌ی فرزندان پیغمبر می‌‌شود و اهل‌بیتی هم شامل همه می‌‌شود، این عالم سنّی درباره‌ی اهل‌بیت پیغمبر حرف می‌‌زند، می‌‌گوید اهل‌بیت پیغمبر عدیل قرآنند، یعنی عدیل به معنای عِدل است، یعنی این طرفِ بار، یک فرض کنید اسبی هر چه گذاشته باشند آن طرفش هم باید همان مقدار چیزی بگذارند تا عِدل بشود، عدالت بوجود بیاید، کنار یکدیگر واقع بشوند، مساوی با هم باشند و از همین جهت می‌‌گویند که قرآن عِدل اهل‌بیت است و اهل‌بیت عِدل قرآن است، آن وقت حالا ایشان توضیح می‌‌دهد، توضیحش جالب است و ولو سنّی است ولی توضیحش خیلی جالب است، می‌‌گوید اهل‌بیت پیغمبر تمام‌شان مسلمان، غیرمسلمان، فاسق، متقّی، معصوم، غیر معصوم همه‌ی اینها عِدل قرآن هستند، همانطوری که آیات محکم قرآن را  باید به آن عمل کرد و به ظاهرش هم عمل کرد، معصومین از اهل‌بیت را باید به کارشان، به گفتارشان، به سکوت‌شان اقتدا کرد و عمل کرد و همانطوری که نمی‌شود روی کلمه‌ی کافر یا شیطانِ قرآن دست بی‌وضو زد و باید حتّی کلمات این گونه قرآن را، ابولهبِ قرآن را، اگر مال قرآن باشد باید احترامش کرد، یعنی شما نمی‌توانید دست بی‌وضو به ابو‌لهبِ قرآن بزنند، دست بی‌وضو به شیطانِ قرآن بزنید، مثلا «إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَى أَوْلِیَائِهِمْ»([11])، آنجا بگوییم شیطان است، ما وضو نداریم دست‌مان را روی کلمه‌ی شیطانش می‌‌زنیم، نمی‌توانیم، تمام قرآن را باید احترام کنیم، حتّی کلماتِ مثل شیطان و مثل کافر، مثل ابولهبِ قرآن را هم باید احترام کنید، ایشان می‌‌گوید سادات کافر، فاسق چون پیغمبراکرم فرمود که من از شما اجری نمی‌خواهم، «لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَى»([12])، محبّت به ذوی‌القربی من را باید داشته باشید به خاطر من، شما دست روی شیطانِ قرآن بی‌وضو نمی‌زنید و احترام می‌‌کنید چرا؟ به خاطر اینکه این جز‌ء قرآن است، چون این وابسته‌ی به قرآن است، به خاطر قرآن این کار را نمی‌کنید والاّ این کلمه‌ی شیطان را توی یک کتاب دیگر نوشته باشند شاید آب‌دهن هم روی آن بیاندازید، دقت کردید؟ و بنابراین تمامِ کلمات قرآن مورد احترام باید واقع بشود، باید توجّه به آن بشود و محکماتش مثل معصومین‎اند، مشابهاتش مثل غیر معصومین آن‌ها هستند و بدهایشان مثل کلمه‌ی کافر و شیطان و ابولهبِ قرآنند و این یک وضعی، یک برنامه‌ی خوبی برای ما ممکن است باشد و بعد ایشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید تمام قرآن مورد احترام و تمام اهل‌بیت پیغمبر هم مورد احترام، پس اهل‌بیت به تمام فرزندان پیغمبر تا روز قیامت اطلاق می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود،

 

Cاراده‎ی خدای تعالی در تطهیر ذریه‎ی غیر معصوم پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آلهبا حرمت آتش جهنم بر آن محقق گردیده‎است

خوب اینجا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید که خدا اگر اراده کرده که اینها پاک باشند، چرا سادات پاک نیستند؟ چرا این قدر گول شیطان را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورند، من یک نفر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت آدم‌کشی‌هایی از سادات هستند که آن قدر خون ریختند که چه عرض کنم، این جا یک جوابی را من در دعا، چند تا دعا داریم، اوّلا حضرت ابراهیم گفت: «وَاجْنُبْنِی وَبَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ»([13])، خدایا من و فرزندانم را از این که بُت بپرستیم حفظ کن، خوب این همه سیّد بُت‌پرست هست، هستند ها، من در هند دیدم که سیّد هم بود، سند سیادتش هم دستش بود، نسب‌نامه داشت ولی بُت‌پرست بود، این همه‌ی سیّد فاسق، فاجر اینها هستند، اینها چی می‌‌‌‌‌‌‌شود با این دعای حضرت ابراهیم، با دعای حضرت زین‌العابدین امام در صحیفه‌ی سجّادیّه‌ی درباره‌ی ذریّه‌اش دعا کرده و از شرّ شیطان از خدا خواسته که خدا این‌ها را از شرّ شیطان حفظ کند، این چه می‌‌شود؟ اگر اهل‌بیت پیغمبر همه‌ی فرزندان پیغمبر باشند، خیلی هم علمای قبول ندارند می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند فقط این چهارده معصوم منظورند، علمای اهل‌سنّت قبول دارند، می‌‌‌‌‌گویند همه‌ی اهل‌بیت پیغمبر منظورند، این جا من توجیه دارم می‌‌‌‌‌کنم، نظر خاصّ خودم را عرض نمی‌کنم که منظور چی هست، و روایات هم تا حدّی هست که منظور ائمّه‌ی اطهار علیهم الصلوه و السلامهستند ولی ظاهر قرآن غیر از آن تفسیری است که ائمّه‌ی اطهار علیهم الصلوه و السلامفرمودند، ظاهر قرآن را همه‌ی اهل‌بیت پیغمبر را شامل می‌‌‌‌شود، تمام فرزندنشان را، تمام ذریّه‌ی فاطمه‌ی زهرا را و علی‌بن ابیطالب را و توجیه‌ای که ممکن است در اینجا انجام بشود این است که اگر شما یک فعالیّت زیادی کردید که مثلاً فرزند من را خراب کنید، معصیت‌کارش کنید، قاتلش کنید و این هم عمل کرد، امّا من یک زمینه‌سازی کردم که اگر یک چند روز رفته کافر شده، فاسق شده، فاجر شده بعد برگردد به صلاح و خوب بشود و خلاصه‌ی همه‌ی فعّالیت‌های شیطان و شیاطین انسی و جنّی مال این است که یک نفر را جهنّمی کند اگر خدای‌ تعالی، حالا، خدای‌ تعالی به هیچ وسیله‌ای، به هیچ وجه اینها را به جهنّم نبرد، جز اینکه زحمت بی‌جهت شیطان کشیده، جز این که جامعه انسانی را خراب کرده، زحمت بی‌جا کشیده اگر خلفای عبّاسی، جعفر پسر امام هادی را رویش کار کردند، طرفدار خودشان کردند، با امام زمان درگیر شد و امام زمان یک مدّتی او را مطرودش کرد بعد فرمود ما جعفر را بخشیدیمش، همه‌ی زحمات آن‌ها بی‌خود هدر رفته و از شرّ شیطان هم حضرت جعفر را خدا حفظ کرده، خیلی، دعای حضرت سجّاد مستجاب می‌‌شود، این یک تحلیلی بود که در این ارتباط عرض کردم بیشتر از این هم بحث‌مان ایجاب نمی‌کند که درباره این خصوص اینجا عرض کنم

 

 Cاراده‎ی پروردگار در تطهیر اهل بیت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آلهاز طریق دفع و رفع پلیدی می‎باشد

و بنابراین خدا اراده کرده تمام اهل‌بیت پیغمبر را حالا یا به عنوان رفع، یا به عنوان دفع پاکشان کند، حالا رفع و دفع را هم برایتان عرض کنم، چون بعضی‌ها ممکن است معنای رفع و دفع را نفهمند، رفع یعنی یک چیزی وارد می‌‌شود توی این اتاق، ما بیرونش می‌‌کنیم، دفع نمی‌گذاریم وارد این اتاق بشود، اگر یک سرپرست طبیبی حاذقی شماها داشته باشید، یک مشت امراض را از شما رفع می‌‌کند، یک مشت از امراض را از شما دفع می‌‌کند، دفع یعنی چه؟ یعنی یک جوری واکسن‌تان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زند که شما اصلاً مرض وبا نگیرید، نمی‌گیرید، شما کاملاً در این جهت راحتید، می‌‌‌‌‌دانید این مرض را شما نمی‌گیرید، واکسن‌های مختلفی هستش که مثلاً سالک، یا سیاه زخم نمی‌دانم، چه چه، شما از همه‌ی اینها مصونید، این معنای دفع است، نمی‌گذارید بیاید، جلویش را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرید، این هجوم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورد، ولی در مخلوق همیشه این را در ذهن‌تان باشد که از پیغمبراکرم گرفته تا آن ادنی‌ فرد مخلوق مورد هجوم بلاها است، مورد هجوم نواقص است، منتها در پیغمبراکرم و ائمّه‌ی اطهار خدا دفع کرده از آن‌ها، نگذاشته هیچ حادثه‌ای، حادثه‌ی معنوی بر آن‌ها وارد بشود، و اراده کرده این مسأله را، ولی در بقیّه رفع می‌‌‌‌‌‌‌کند، یعنی مرض می‌‌‌‌‌‌‌آید، مریضش هم می‌‌‌‌‌‌‌کند، یک چند روزی هم می‌‌‌‌‌‌‌اندازد او را توی بستر ولی می‌‌‌آیند معالجه‌اش می‌‌‌‌‌‌کنند، می‌‌‌‌‌‌آیند جبران می‌‌‌‌‌‌کنند، و لذا اهل‌بیت پیغمبر علیهم السلاماینها یک عدّه‌شان که همان دوازده نفر و فاطمه‌ی زهرا که می‌‌‌‌‌شود سیزده نفر و خود پیغمبراکرم چون اهل‌بیت پیغمبر می‌‌‌‌‌گوییم، خود پیغمبر هم جز همان بیت است، و جز همان خاندان است از این‌ها خدای تعالی تمام پلیدی‌ها را دفع کرده، دفع یعنی چه؟ نگذاشته پلیدی، اراده کرده که بدی، پلیدی، این پلیدی که ما می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوییم اعم از نجاست‌های معصیتی است و صفات رذیله است و نواقصی است که نباید آن‌ها داشته باشند، اینها را از آن‌ها دفع کرده، از بقیّه، اگر دفع نکرده باشد رفع می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند و اراده کرده که رفع کند، پس این کلمه‌ی«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ»، خدا اراده کرده، یک وقت هست اراده‌ی رفعی است، یک وقت هست اراده‌ی دفعی است، یا دفع کرده از آن‌ها پلیدی را ، یا رفع می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند و کلمه‌ی یُرِیدُ، اراده‌ خواهد کرد که دفع بکند یا رفع بکند پلیدی را، نجسی را از اهل‌بیت پیغمبر به خاطر پیغمبر، به خاطر عظمتِ پیغمبر، چون باز بعضی‌ها ممکن است بگویند این نژاد‌پرستی است، که یک عدّه نژادشان، نه! این نژادی است که باصطلاح با نژادهای دیگر هیچ فرقی ندارد فقط به خاطر احترام پیغمبر، به خاطر محبّتی که خدا به پیغمبراکرم دارد این عدّه را اراده کرده است که پلیدی را ازشان رفع کند و لذا در خصوص ائمّه پلیدی جهل است، گناه است، صفات رذیله است و خدمت شما عرض شود که نسیان و اشتباه است، در خصوص بقیّه همین‌ها است منتها نه الان، بعدها چون بنای رفع است، خودشان با دست خودشان وارد کردند پلیدی‌ها را در بدن‌شان ولی خدا رفع می‌‌کند و ان‌شاءاللّه در بهشت با شیعیان علی‌بن ابیطالب فرزندان پیغمبر، از آن‌ها همه‌ی پلیدی‌ها دور می‌‌شوند و خدا اراده می‌‌کند و اراده کرده که همه‌ی پلیدی‌ها را رفع کند، این درباره‌ی آیه‌ی تطهیر،

 

۵- جواب به اشکالات آیه‎ی ولایت

امّا درباره‌ی خود آیه‌ی «إِنَّمَا وَلِیُّکُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ »([14])، چند تا شبهه و اشکال در این جا شده که این شبهات را بعضی‌هایش یادم هست، بعضی‌هایش هم را یک وقتی نوشتم اگر، حالا آن‌هایی که یادم هست عرض می‌‌کنم

 

Cمعنای «ولی» را خوب درک کنیم

که «إِنَّمَا یُرِیدُ الله»، بعضی گفته‌اند که «إِنَّمَا وَلِیُّکُمْ اللَّه»،ولیّ شما خدا است، درباره‌ی ولیّ اگر یادتان باشد من معنایی کردم که به این اشکالات هیچ برخورد نمی‌کند، ولیّ به معنای دوستِ، دوست، کسی که محبّت دارد با فرماندهی، یک وقت هست من شما را دوست دارم امّا فرمانده‌ی شما نیستم، محبّ شما هستم، یک وقت هست شما را دوست دارم، شما را دوست ندارم امّا فرمانده‌ی شما هستم، هر دواش ممکن است امّا اگر این دو تا با هم توأم شد من چون شما را دوست دارم فرمان به تومی‌دهم، مصلحت‌تان را در نظر می‌‌گیرم این می‌‌شود ولیّ، پس بنابراین ولیّ شما خدا است، ببینید خدا به هیچ وجه فرمانی که به مصلحت خودش فقط باشد و مصلحت ما را منظور نکرده باشد ندارد، هیچ وقت، پس ولیّ خدا است، ولیّ شما پیغمبر است، آن هم که «وَمَا یَنْطِقُ عَنْ الْهَوَى، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى »([15])، باز مثل خدا است، مَثل خدا است، «وَالَّذِینَ آمَنُوا»، که این جا در تفسیر داریم که علی بن ابیطالب و یازده فرزندش هست، آن‌ها را هم شما بدانید مثل خدا، مَثل خدا، همین جوری که خدا تعالی فرمان نمی‌دهد که روی محبّت نباشد، فرمانی نمی‌دهد که به مصلحت شما نباشد، به مصلحت خودش باشد، همینطور پیغمبر و اهل‌بیت پیغمبر، همین را می‌‌خواهد اثبات کند در اینجا «إِنَّمَا وَلِیُّکُمْ اللَّهُ»، و فرمانده‌ای است از جانب خدا که خدا تعیین کرده، این اشکال رفع می‌‌شود طبعاً که پیغمبراکرم می‌‌خواست بگوید که علی را دوست داشته باشید، پیغمبراکرم می‌‌خواست بگوید که خدمت شما عرض شود علی بن ابیطالب یک مؤمنی است که«وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ»([16])، خوب همه‌ی مؤمنین نسبت به همه‌ی مؤمنین ولیّ یکدیگرند، می‌‌خواست بگوید علی بن ابیطالب هم مؤمن است مثلا، که من ولایت را برای شما عام و خاص و خاص‌الخاص را تنظیم کردم و گفتم که چون در ردیف خدا قرارش داده، چون در ردیف پیغمبر قرارش داده و با واو عطف با آن‌ها عطف‌شان کرده، علی بن ابیطالب را عطف کرده از این نظر همان طوری که خدا ولیّ ما است، پیغمبر ولیّ ما است، علی بن ابیطالب هم ولیّ ما است خیلی ساده،

 

Cدر آیه ولایت (مائده/۵۵) نام جانشینان پیغمبر صلی الله علیه و آ‎لهبده نشده بلکه شخصیتشان معرفی گردیده‎است

بعد اشکال کردند در این که چرا با کلمه‌ی جمع آورده؟ من اینجا را در گذشته کم توضیح دادم یک قدری دقّت کنید، کلمه‌ی جمع و حتی اسم طرف را نبردن گاهی به خاطر احترام است، گاهی به خاطر تحقیر است، یک نفری این قدر ارزش ندارد که آدم اسمش را ببرد، کلّی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد یک چیزی درباره‌اش بگوید، او را اسم نمی‌برد، بعضی‌ها این جوریند مثلاً، می‌‌‌‌‌‌‌‌خواهند تحقیرش کند، خودش فقط خودش می‌‌‌‌‌‌‌‌فهمد که بعضی‌ها این جوری هستند، یک وقت هست نه به خاطر تعظیم است، عظمت طرف است، انسان می‌‌‌‌‌‌‌‌گوید مثلاً بعضی‌ها آن قدر عظمت دارند، آن قدر شخصیّت دارند، مثلا این الفاظ هم نباشد که این طورند، این گونه هستند، خیلی در آیات قرآن این مسأله پیش آمده که «اَلْکِنَایَهُ اَبْلَغُ مِنَ التَّصْرِیحِ»، مثلاً اگر در آیه‌ی شریفه که فرموده درباره‌ی علی بن ابیطالب علیه الصلوه و السلامدر سوره‌ی هل‌اتی اینجا می‌‌‌‌‌‌بینید با لفظ جمع اسم نبرده امّا یک خصوصیّاتی برای آن‌ها نقل کرده که دوازده دلیل بر عصمت این پنج نفر هست، در همین سوره‌ی هل‌اتی، اسم نبرده، یا مثلاً خدای تعالی می‌‌‌‌‌‌فرماید: «قُلْ کَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ»([17])، بگو ای پیغمبر شاهد من خدا است و کسی که در نزد او علم کتاب است، اگر می‌‌گفت علی است، نمی‌گفت «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ»، خوب علی بن ابیطالب تعیین می‌‌شد ولی علم کتاب مال او است، تعیین نمی‌شد بینید «اَلْکِنَایَهُ اَبْلَغُ مِنَ التَّصْرِیحِ»یعنی مثلاً در همین جا اگر می‌‌فرمود که «إِنَّمَا وَلِیُّکُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَ عَلِیُّ بْنُ اَبِیطَالِبٍ»، چیزی را نمی‌رساند، امّا می‌‌گوید«الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ »، اثبات نماز خواندن را، آن نمازی که خدا قبول دارد می‌‌کند،«وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ »، اثبات زکات دادن را آنی که خدا دوست دارد می‌‌کند، دقّت کردید؟ رکوع که کمال تعظیم است در مقابل یک بزرگ اثبات این را هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند و مردم هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینند که کِی در رکوع زکات داد؟ کِی در رکوع چیزی به کسی داد؟ آن را که خودشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمند کِی هست، اسمش را هم خودشان بلدند، دقت کردید؟ اینجا می‌گویند «اَلْکِنَایَهُ اَبْلَغُ مِنَ التَّصْرِیحِ»، سیصد آیه در قرآن، به روایات اهل‌سنت درباره‌ی علی بن ابیطالب در قرآن نازل شده، شاید حتّی یک جا هم اسم علی بن ابیطالب برده نشده ولی تمام اوصاف علی بن ابیطالب بیان شده است، اینجا هم می‌‌‌‌‌‌‌فرماید که «وَالَّذِینَ آمَنُوا»، آن کسانی که ایمان آورند و بعد هم با کلمه‌ی جمع می‌‌‌‌‌‌گویند، یعنی یک عدّه را هم شامل می‌‌‌‌‌‌‌شوند، عدّه دیگری هم هستند، اگر فقط می‌‌‌‌فرمود علی بن ابیطالب و ائمّه‌ی اطهار زیر سؤال می‌‌‌‌رفتند که آیا اینها مثل علی بن ابیطالب در همه‌ی خصوصیات هستند یا نیستند؟ توضیحش را هم روایات می‌‌گوید، خود پیغمبراکرم توضیح داده که «وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ»، علی بن ابیطالب چون در آن زمان بوده یک نمونه‌اش است و الاّ دوازده نفر دیگر هم هستند، دقت کردید؟

 

Cانگشتر به زکات دادن علی علیه السلامبرای رشد جامعه‎ی بشریت تا قیامت بوده‎است

یک مسأله‌ی دیگری که غالباً توی اهل‌سنت توضیح می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند و اشکال می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند این است که علی بن ابیطالب مگر خیلی مال داشت که یک انگشتر زکات می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد که قیمتش خراج یک مملکت است؟ خوب خیلی باید آدم مال زیادی داشته باشد، تمام کره‌ی زمین مال او باشد، زکاتی که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد بدهد، خراج، خراج یعنی مخارج یک مملکت در دوره‌ی سال، این زکاتش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، این اشکالی است، اوّلاً زکات به معنای زکات واجب نیست، این را شما بدانید، زکات زیاد داریم توی قرآن که:«قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا»([18])،یا مثلاً در سوره‌ی اعلی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرماید که: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى»([19])، مالش پاک باشد، پاکی را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند تزکی، تزکیه‌، رشد، چیزی که مایه‌ی رُشد است این را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند خدمت شما عرض شود، پاک، مایه‌ی رشد، فلان چیز، تزکّی یعنی رشد کرد، زکات مال هم که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهید به خاطر این است که مالتان بعد از زکات رشد می‌‌‌کند از علف هرز و شاخ‌ه‎های بیجایی که ممکن است روی درخت باشد و هرس نشده باشد و در نتیجه رشد نکند از این زکات مال انسان را نجات می‌‌دهد، رشد می‌‌دهد، زکات در قرآن زیاد آمده که به معنای زکاتِ واجب نیست، انسان ممکن است تمام مالش هم به عنوان زکات بدهد، «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلَاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ»([20])، آیه‌ی قرآن است که یک ثلث مالِ ابولبابه را پیغمبر اکرم گرفت به خاطر اینکه گناهش بخشیده بشود، فقط، یک ثلث مال که هیچ وقت خدمتتان عرض شود زکات مال نمی‌شود، هیچ نصابی به حدّ یک ثُلث از مال نرسیده، پس زکاتی که اینجا در آیه‌ی شریفه دارد این زکات یعنی زکاتِ مستحبّه، یعنی مایه‌ی رشد، مایه‌ی کمال، مایه‌ی ترقّیِ انسان، بلکه‌ مایه‌ی ترقّیِ جامعه‌یِ بشریّت تا روز قیامت، حالا از نظر قیمت، اوّلاً روایتی که درباره‌ی قیمتش هست خیلی روایت باصطلاح صحیحی نیست، بر فرض هم باشد، انگشتری که به دست علی بن ابیطالب است (تازه از نظر تبرّک نمی‌خواهم بگویم)، انگشتری که در دست علی بن ابیطالب باشد حتماً باصطلاح یک جواهر قیمتی بوده که حضرت انتخاب کرده برای دستش، نه از نظر پولی بلکه از نظر ارزشی، گاهی می‌‌شود یک تکّه‌ی سنگ خیلی ببری بازار هیچی نمی‌خرند، می‌‌گویند این قیمتی ندارد، امّا از نظر واقعی یک قیمت فوق‌العاده‌ای دارد که نمی‌شود برایش قیمت گذاشت، مثلاً یک تکّه از حجرالاسود در دست شما باشد، چند می‌‌فروشی آقا این را؟ این قدر از حجرالاسود در دست شما باشد، اگر تمام یک شهری را به تو بدهند می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهی؟ نه! چون این یک‌دانه است، همین یکی است، آن هم از حجرالاسودی که مجموعش به اندازه‌ی یک بشقاب نیست، یک تکّه‌اش حالا هیچ وقت هم دست هیچ کسی نمی‌افتد، یک تکّه‌اش دست تو افتاده، در دست علی بن ابیطالب علیه الصلوه و السلامحالا هم نگفتند که یاقوت بوده، زمرد بوده، الماس بوده، چی بوده؟ یک چیزی بوده، حالا مثلاً فرض کنید جبرئیل نگینی را از بهشت برای علی بن ابیطالب آورده باشد، این قیمتِ یک خراج یک مملکت هست یا نیست؟ خیلی بیشتر است، از یکی از کرات دور دست یک تکّه سنگ اینها رفتند توی ماه برداشتند آوردند گذاشتند آن را توی موزه، به هر کسی هم نشان نمی‌دهند، و حال اینکه سنگ‌های کره‌ی زمین خیلی قشنگ‌تر و بهتر و سابیده‌تر از آن‌ها است، خوب این استبعاد ندارد یک چیزی باشد خیلی قیمتی باشد و در دست یک شخص هم که قرار می‌‌‌‌‌گیرد واقعاً پر قیمت می‌‌‌شود و این هم پس مشکلش حل شد.

 

Cوقتی در هنگام اقامه‎ی نماز تیر را از پای علی علیه السلامکشیدند علی علیه السلامکاملاً متوجه بود ولی بخاط مقام با عظمت پروردگار به خود نیاورد

مسأله‌ی دیگری که ممکن است پیش بیاید که اکثراً هم اشتباه می‌‌کنند و پیش هم می‌‌آید که علی بن ابیطالبی که وقتی تیر را از پایش می‌‌کِشند این را نمی‌فهمد، (این جوری می‌‌گویند، من این جوری نمی‌گویم، خدا نکند که من این جوری بگویم) و می‌‌فهمد که یک سائلی اینجا سؤال کرده و انگشتر را توی نماز به سائل می‌‌دهد، عرض می‌‌کنم اوّلاً نمی‌فهمد بسیار حرف غلطی است، نگویید یک وقت که علی بن ابیطالب تیر را که از پایش کشیدند نفهمید. این نسبت جهل و نفهمی آن هم در یک همچین جایی به علی بن ابیطالب دادن از غلط‌ترین حرف‌ها است و اگر با توجّه باشد جسارت به علی علیه الصلوه و السلاماست، فهمید، چطور نمی‌فهمید؟ فهمید، یک مورچه هم  روی پایش راه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رفت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمید، منتها در مقابل عظمت پروردگار، در مقابل بزرگی خدا به روی خودش نیاورد، این جوری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود دیگر، یک شخصی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند توی شلوارش یک عقربی رفته بود در مقابل مثلاً شاه هم وایستاده بود، این عقرب هیِ گزید، گزید، گزید تا وقتی افتاد به زمین، این همین طور خبردار ایستاده بود، وقتی یک آدم بی‌ربطی در مقابل یک بی‌ربطی به خاطر یک قدرت‌های ظاهری در مقابل نیش عقرب هیچ تکان نمی‌خورد، علی بن ابیطالب در مقابل خدا ایستاده، دارد با خدا مناجات می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، با خدا حرف می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زند، به اینکه یک تیری از پایش کشیدند تکان بخورد؟ به روی خودش بیاورد؟ به روی خودش نیاورد، این را شما بدانید، نگویید نفهمید، اگر نمی‌فهمید در موقع نماز باید بگوییم همه، چون «وَقُلْ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ»([21])، هر چه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهید بکنید، خدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بیند، پیغمبر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بیند، علی بن ابیطالب و ائمّه‌ی اطهار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینند که در آیه‌ی شریفه قرآن است بگوییم خوب است وقتی که علی بن ابیطالب شبهایش را که احیا نکرد، مخصوصاً نماز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانده، دیگر ما هر کار بخواهیم بکنیم، بکنیم، او نمی‌بیند، این حرف غلط است، پس می‌‌‌‌‌‌‌‌فهمید، این را نگویید نمی‌فهمید و از آن طرف اگر کسی روحش متصّل به خدا باشد، اگر کسی اراده‌اش اراده‌ی الهی باشد، اگر کسی مأنوس با خدا باشد همان جا خدای تعالی کار خدایی دارد می‌‌‌‌‌‌‌کند، به سائل این زکات را می‌‌‌‌‌‌‌دهد، چون خدا است، خدا که نگفته که حتماً تو باید یک حالتِ باصطلاح بدون اختیاری از خودت نشان بدهی، آنچنان وایستی که هیچ کار دیگری نکنی، نه این جوری نیست، خدا خواسته، هر چه او می‌‌‌خواهد بندگی کنی، هر چه او می‌‌‌خواهد تو انجام بدهی، و علی بن ابیطالب هم انجام داد، بعضی می‌‌‌گویند که این فعل کثیر توی نماز نماز را باطل می‌‌کند، حالا اگر مخصوصاً اگر حضرت دور وایستاده باشد، خوب انسان بخواهد اشاره کند بیا، فعل کثیر در نماز واجب اوّلاً اشکال دارد، و ثانیاً علی بن ابیطالب در نماز مستحبی بود مسلّم، شما در نمازهای مستحبی می‌‌توانید راه بروید نمازتان را بخوانید، می‌‌توانید اگر مشکلی بود، رو به قبله، پشت به قبله نماز مستحبی را بخوانید، که آیه‌ی شریفه «فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ»([22])،هر جا رو کنید همان جا طرف خدا است، روایات زیادی هست که منظور در نمازهای مستحبی است، قبله برای نماز واجب است، شما می‌‌توانید نشسته نماز مستحبی را بخوانید و یا حتی خوابیده نماز مستحبی را بخوانید، نماز مستحبی، از آن طرف علی بن ابیطالب فعل کثیر انجام نداد، فعل کثیر نیست اگر کسی حالا توی نماز انگشترش را در آورد و این جوری بکند، فعل کثیر است، در حال رکوع البتّه، دست هم واجب نیست که سر زانو باشد، شما می‌‌توانید وقتی که رکوع هستید دست‌هایتان را آویز کنید، نمی‌توانیم، امّا زشت است، خیلی خوب، ولی می‌‌توانید با دست‌تان پشت گردن‌تان را بخارانید، در نماز واجب حتّی، انسان توی نماز واجب هم باشد انگشترش را در می‌‌آورد می‌‌دهد به سائل، اشاره می‌‌کند به سائل بیاید جلو و بگیرد، اینها جز باصطلاح چه طوری عرض کنم؟ بهانه‌گیری است، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهند این آیه را از بین ببرند و مهم‌ترین آیه‌ای است در قرآن در مورد خلافت بلافصل علی بن ابیطالب علیه الصلوه و السلامو درباره‌ی ولایت علی بن ابیطالب و درباره‌ی ولایت ائمّه‌ی اطهار علیهم الصلوه و السلامو بحمداللّه تا جایی که برایم میسّر بود این آیه شریفه را توضیح دادم برایتان، ان‌شاءاللّه امیدواریم خدای تعالی همه‌ی ما را متوجّه مقام ولایتِ علی بن ابیطالب علیه الصلوه و السلامبکند

 

۶- آنان که معنای ولایت را نفهمیدند

و چون دنیا دار امتحان است وقتی که یک عدّه نفهمیدند ولایتِ الهی به چه معنا است؟ نفهمیدند، خیال کردند ولایت یعنی حکومت، ولایت یعنی ریاست، آمدند غصب خلافت کردند، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینید که خلافتِ پیغمبر را به جایی رساندند که خود مسلمان‌ها تحریک شدند، بی‌وفایی دیدند، بی‌تعهّدی دیدند، آمدند و بعضی از خلفا را طردشان کردند، خودشان موجب شدند که بعضی از خلفا مورد لعن واقع بشوند، شما خلفای اموی را ببیند در چه حدّی خودشان را از بین بردند به طوری که با اینکه چند آیه‌ی در قرآن درباره‌ی حرمت خمر وارد شده، یکی از کارهای اصلی‌شان شرابخواری بود، یکی از کارهای رسمی‌شان ظلم بود، یکی از کارهای رسمی‌شان اذیّت اهل‌بیتِ پیغمبر بود و بنی‌العباس هم که بعد آمدند روی کار، این‌ها بدتر از آن‌ها بودند از یک جهت، چون همان فرقی که بین کافر و منافق هست و منافق در درک‌اسفل از آتش است این حالت را بنی‌العباس پیدا کردند، از یک طرف خودشان را متصّل به پیغمبراکرم می‌‌‌دانستند، ما پسر عمّ پیغمبریم و گاهی با ائمّه‌ی اطهار محاجّه می‌‌‌کردند که ما مقدّمیم،

 

Cمحاجه‎ی هارون الرشید لعنه اللهو موسی بن جعفر علیه السلام

در یک جریانی هارون‌الرشید به حضرت موسی بن جعفر عرض می‌‌‌کند به ایشان که ما جلوتر هستیم در خلافت تا شما، به جهت اینکه شما پسر عموی پیغمبرید درست هست، ما هم پسرعموی پیغمبریم، امّا یک فرقی بین ما و شما هست، پیغمبر وقتی از دار دنیا رفت جدّ شما از دنیا رفته بود که ابی‌طالب باشد، و علی بن ابیطالب بود، ولی جدّ ما عبّاس زنده بود، اگر بنا باشد ارثی به کسی برسد به عمو زودتر می‌‌رسد تا به پسر عمو، این جور استدلال می‌‌کرد، حضرت می‌‌فرمود که ما به پیغمبر نزدیک‌تر از شما هستیم، منتها زود نمی‌فرمود این مسأله‌ی باصطلاح مباحثه و مجادله که خودش یک بحث بسیار مهمّی است و هر کسی نمی‌تواند با حرفی مباحثه و مجادله به نحو صحیحی بکند حضرت نفرمود ما چون پسر دختر پیغمبریم، بلکه فرمود اگر الان پیغمبر زنده بشود دخترت را از تو بخواهد چکار می‌‌کنی؟ این حواسش نبود که حضرت موسی بن جعفر چی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد بگوید؟ عرض کرد که: «اَفْتَخِرُ بِالْعَرَبِ وَ الْعَجَمِ»([23]) افتخار به عرب و عجم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنم که دامادی مثل پیغمبر داشته باشم، حضرت موسی بن جعفر فرمود فرق ما با شما همین است که اگر الان پیغمبر زنده بشود دختر من به او محرم است و دختر من را نمی‌خواهد چون دختر من دختر او است، از نظر همه‌ی احکام، همه‌ی علمای اسلام این حکم هست و بعد پیغمبراکرم فرمود که هر کس با من از مکّه هجرت نکند، از ولایت من چیزی به او نمی‌رسد، این آیه‌ی قرآن است و عموی ما عباس وقتی که پیغمبر هجرت کرد رفت به مدینه، او هجرت نکرد و این صریح قرآن است که از ولایت به او چیزی نمی‌رسد، لذا موسی بن جعفر علیه الصلوه و السلاموقتی این جواب را به هارون دادند، هارون گفت که این‌ها را به مردم هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویی؟ اگر به مردم بگویی کار تمام است، حضرت فرمود که نه کسی از من سؤال می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، نه کسی به طرف من می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید، نه هم من با کسی این حرف‌ها را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنم، این‌ها، این‌ها خلفای جور بودند، خلفایی بودند که اسم‌شان خلیفه بود، وابسته‌ی به پیغمبر خودشان را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانستند، حتّی مقدم بر اهل‌بیت پیغمبر علیهم الصلوه و السلام، خدا ان‌شاءاللّه اولیّن‌شان و آخرین‌شان را همه‌ی کسانی که با این‌ها هستند، همه‌ی کسانی که طرفدار این‌ها هستند، همه را خدا لعنت کند و امیدواریم ما مردم مسلمان را از همه‌ی انحرافات نجات مرحمت بفرماید. ایّام سرور خاندان عصمت و طهارت است، «ان‌شاءاللّه» امیدواریم همه‌مان مسرور باشیم، همه‌مان محفوظ باشیم.

 

۷- دعای ختم مجلس

نسئلک اللّهم و ندعوک بأعظم اسمائک و بمولانا صاحب‌الزمان یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه و یا اللّه

خدایا! روز جمعه است، مهمان امام زمان‌مان هستیم، به آبروی آن حضرت امروز فرجش را برسان

همه‌ی ما را از بهترین یاران و اصحابش قرار بده

قلب مقدّسش را از ما راضی بفرما

خدایا! گرفتاری‌های مسلمین برطرف بفرما

گرفتاری‌هایمردم عراق را برطرف بفرما

همه‌ی مسلمین را از زیر فرماندهی دشمنان اسلام نجات مرحمت بفرما

ایمان کامل به همه‌ی ما عنایت بفرما

مرض‌های روحی‌مان را شفا عنایت بفرما

مریض‌های اسلام، مریض منظور الساعه! لباس عافیت بپوشان

امواتمان غریق رحمت بفرما

عاقبت‌مان ختم بخیر بفرما

وَ صَلَّی اللّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ.



[۱]أحزاب/۳۳

[۲]مائده/۵۵

[۳]أحزاب/۳۳

[۴]أحزاب/۳۳

[۵]أنفال/۴۱

[۶][(«أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَى») وهو الامام («وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ»)أنفال/۴۱، هم أیتام آل محمد خاصه ومساکینهم وابناء سبیلهم خاصه فمن الغنیمه یخرج الخمس ویقسم علی سته اسهم: سهم لله وسهم لرسول الله وسهم للامام ، فسهم الله وسهم الرسول یرثه الامام علیه السلام فیکون للامام ثلاثه اسهم من سته وثلاثه اسهم لایتام آل الرسول ومساکینهم وابناء سبیلهم] تفسیر القمی: ۱/۲۷۸

[۷]«…أَهْلُ الْکُوفَهِ یَنَاوَلُونَ الْأَطْفَالَ الَّذِینَ عَلَى الْمَحَامِلِ بَعْضَ التَّمْرِ وَ الْخُبْزِ وَ الْجَوْزِ فَصَاحَتْ بِهِمْ أُمُّ کُلْثُومِ وَ قَالَتْ یَا أَهْلَ الْکُوفَهِ إِنَّ الصَّدَقَهَ عَلَیْنَا حَرَامٌ وَ صَارَتْ تَأْخُذُ ذَلِکَ مِنْ أَیْدِی الْأَطْفَالِ وَ أَفْوَاهِهِمْ وَ تَرمِی بِه إِلِى الْأَرْضِ…»بحار: ۴۵/۱۱۴

[۸]«عَنِ الَّنِبیِّ ص قَالَ إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ کِتَابَ اللهِ وَ أَهْلَ بَیْتِی فَإِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ» کمال‏الدین ۱/۲۴۰، احتجاج ۱/۱۵۲، کتاب‏سلیم‏بن‏قیس، الحدیث الثامن:۶۱۳

[۹]«قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله إِنِّی قَدْ خَلَفْتُ فِیْکُمْ شَیْئَیْنَ لَمْ تَضِلُّوا بَعْدِی أَبَدًا مَا أَخَذْتُمْ بِهِمَا وَ عَمِلْتُمْ بِمَا فِیْهِمَا کِتَابَ اللهِ وَ سُنَّتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ»کمال‏الدین ۱/۲۳۵، بحار: ۲۳/۱۳۲

[۱۰]«أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ ثَقَلَینِ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا وَ لَنْ تَزِلُّوا، کِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی، فِإِنَّهُ قَدْ نَبَأَنِی اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ أَنَّهُمَا لَنْ یَتَفَرَّقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَی الْحَوْضِ»تفسیرالقمی: ۲/۴۴۶

[۱۱]أنعام/۱۲۱

[۱۲]شورى/۲۳

[۱۳]إبراهیم/۳۵

[۱۴]مائده/۵۵

[۱۵]نجم/۳ و ۴

[۱۶]توبه/۷۱

[۱۷]رعد/۴۳

[۱۸]شمس/۹

[۱۹]أعلی/۱۴

[۲۰]توبه/۱۰۳

[۲۱]توبه/۱۰۵

[۲۲]بقره/۱۱۵

[۲۳]«فَقُلْتُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ لَوْ أَنَّ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله نَشَرَ فَخَطَبَ إِلَیْکَ کَرِیمَتَکَ هَلْ کُنْتَ تُجِیبُهُ فَقَالَ سُبْحَانَ اللهِ وَ لِمَ لا أُجِیبُهُ بَلْ أَفْتَخِرُ عَلَى الْعَرَبِ وَ الْعَجَمِ وَ قُرِیشَ بِذَلِکَ فَقُلْتُ لَکِنَّهُ صلی الله علیه وآله لا یَخْطُبُ إِلَیَّ وَ لا أَزُوجُهُ فَقَالَ وَ لِمَ فَقُلْتُ لِأَنَّهُ وَلَدَنِی وَ لَمْ یَلِدْکَ فَقَالَ أَحْسَنْتَ یَا مُوسَى»بحار ۴۸/۱۲۷ و ۹۳/۲۴۰، احتجاج ۲/۳۹۱، عیون اخبار الرضا علیه السلام ۱/۸۳

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

 

 

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *