۹ محرم ۱۴۲۴ قمری – شب عاشورا

 

 

 

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمد لله والصّلاة و السلام علي رسول الله و علي آله آل اللّه لاسيما علي بقية الله روحي وارواح العالمين لتراب مقدمه الفدا‌‌‌ء و اللّعنة الدّائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم،وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ،آل عمران/169 و قال اللّه تعالي وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ، الشعراء/227 شب عاشورا است، شب عاشوراي ابي‌عبداللّه الحسين است. شبي است كه در دوره‌ي سال محزون‌تر از امشب، ناراحت كننده‌تر از امشب، شدّت آزمايش مثل امشب نداريم. خدا به همه‌ي شما اجر عنايت كند، اعظم اللّه لكم اجر، علّم اللّه لك اجر يا بقيّةاللّه، السلام عليك يا اباعبداللّه، السلام عليك يابن رسول اللّه، السلام عليك يابن اميرالمؤمنين، يابن سيّدالوصيّين، اگر شب عاشورا نبوديم به كلمه‌ي هل من ناصر ينصرنيشما جواب عرض كنيم اميدواريم كه خداي تعالي ان يرزقنا طلب ثاركم مع امام منصور، اميدواريم طلب خون شما را با امامي كه از جانب پروردگار به او وعده داده شده است كه نصرتش كند، ياريش كند، جهان را بگيرد، در ركاب او باشيم. شب جمعه است، شب عاشورا است، در محضرش باشيم، آن روزي كه ابي‌عبداللّه الحسين در سال شصت شهيد شدند در روايتي دارد كه روز جمعه بود و در بعضي از احاديث هست كه روز جمعه روز ظهور آقا است. اي خدا مي‌‌شود فرداشب محضر امام زمانمان باشيم؟ فردا شب بگوييم آقا ما ديشب از خدا خواستيم و امشب حاجتمان برآورده شد. ان يرزقني طلب ثارك مع امام منصور من اهل‌بيت محمّد صلّي اللّه عليه و آله.

شب عاشورا شبِ درس است. تمام درسهايي كه در عالم هست، تمام آنچه كه در عالم علم و دانش هست كه بعضي فرموده‌اند العلم النقطة كثّرت الجاهلون، علم يك جمله است، يك كلمه‌اي است، ان قلت‌قلت‌هايي كه افراد نادان، آنهايي كه نمي‌دانستند و سؤال كردند و اشكال كردند اينها را زياد كرده اين يك حقيقتي است. همه‌ي علوم در يك جمله خلاصه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و آن رسيدن به خدا است. همه‌ي انبياء كه آمده‌اند مردم را به خدا دعوت كردند، در قرآن پروردگار متعال مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد: وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ، فصلت/33، چه كسي كلام بهتري از كسي كه مردم را به سوي خدا دعوت مي‌‌‌‌‌‌كند هست؟ تمام آنچه كه در شب و روز عاشورا به خصوص امشب كه شب عزا است براي جمعي و براي كساني كه به حقيقت رسيده‌اند و حقيقت را درك كرده‌اند شب خوشحالي و شبي است كه راه خودشان را پيدا كرده‌اند، به لقاء پروردگار رسيده‌اند، همه‌ي قيام حضرت سيّدالشهداء براي همين جهت بود. حضرت ابي‌عبداللّه الحسين براي اينكه مردم به خدا برسند به كربلا آمد، براي اينكه و يميز اللّه الخبيث من الطيّب، افراد خوب از بد جدا بشوند، افراد خبيث از پاك و پاكيزه‌ها جدا شوند. پاكان روزگار كه در دنيا مثل و مانندشان جزء‌ در اصحاب بقيةاللّهنيست از ناپاكان، از كفّار، از مشركين از آنهايي كه كافر نبودند، مشرك نبودند، ولي سست بودند، استقامت نداشتند جدا بشوند. امشب درسي كه انشاءاللّه از شب عاشورا بايد بگيريم اين است كه در دين‌مان محكم باشيم، بنده‌ي دنيا نباشيم، دين لقلقه‌ي لسانمان نباشد، در آن خطبه حضرت ابي‌عبداللّه الحسين فرمودند الناس عبيد الدنيا، مردم بنده‌ي دنيا هستند، بنده‌ي دنيا معنايش اين است كه هر جايي كه دنيايشان بهتر آباد بشود به همان طرف مي‌‌‌‌روند، اطاعت كسي را مي‌‌‌‌كنند كه آن كس دنياي آنها را ولو به وعده به آنها بدهند، كاري به دينش ندارند، كاري به معنويّتش ندارند، كاري به حقيقت ندارند، عيناً حيواناتي كه وقتي گرسنه هستند علوفه را به آنها نشان مي‌‌دهند در دست هر كس باشد عقب سر او مي‌‌روند، الناس عبيد الدنيا، عبيد يعني بنده، يعني كسي كه هر چه دارد مال مولايش است. هر چه در دست اوست مال مولايش است. اختياري ندارد، شما يك فكري در آنچه كه شنيده‌ايد در منابر و روضه‌خواني‌ها درباره‌ي شب عاشورا و روز عاشورا فكر كنيد، مردمي بودند كه با وعده‌هاي مردي دروغگو، مردي فاسق، مردي بي‌دين كه هيچگاه به وعده‌اش وفا نمي‌كند براي كشتن فرزند پيغمبر در كربلا جمع شدند. ابن‌زياد اين مرد لاابالي بي‌بند و باري است كه به او تا گفته مي‌‌شود حكومت كوفه را به تو داديم مي‌‌آيد و به هيچ وجه، به هيچ كس رحم نمي‌كند و تابع يزيد است. عمرسعد را شما فكر كنيد آن هم انساني بوده و به ظاهر مسلمان، وقتي به او وعده دادند كه استانداري ري را به تو خواهيم داد ولي شرطش اين است كه بروي كربلا و كار حسين بن علي را تمام كني و برگردي اين به اميد اين جهت با وعده‌ي يك فرد غيرمتعهد، دروغگو حركت كرد آمد و گفت:أ أتركُ مُلكاً ري و ري مليتي،من چطور مي‌‌توانم حكومت مُلك ري را ترك كنم و حال اينكه آرزوي ديرينه من بوده است، آمد كربلا؛ يك جرياني عمرسعد دارد كه يك روزي علي‌بن ابيطالب عليه الصلوة و السلام در مسجد كوفه سخن مي‌‌فرمود گفت كه من عالِم به تمام طُرق آسمان و زمين هستم، همه چيز را مي‌‌دانم، سعدوقّاص ملعون بلند شد و گفت در سر و صورت من چند عدد مو هست؟ حضرت فرمود اگر به تو بگويم كه تو نمي‌تواني باور كني چون نمي‌تواني بشماري، ولي يك مطلبي به تو بگويم كه هم اين مردم شاهدند و هم زمان بر تو ثابت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، تو يك فرزند داري با يك تعبير تندي فرمودند در خانه‌ات خردسال هست او فرزندم ابي‌عبداللّه الحسين را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كُشد، اين مطلب در بين مردم معروف شد، همه با آن چشم به عمرسعد نگاه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كردند، كربلا و قضيّه كربلا به وجود آمد، به او پيشنهاد شد كه برو كربلا، مشاورينش را دعوت كرد با آنها صحبت كرد كه يك همچنين پيشنهادي به من شده من چه كنم؟ دوست و دشمن او را نهي كردند، دوستان به او گفتند كه اگر اين كار را بكني سخن علي‌بن ابيطالب تثبيت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و آن امام را از آينده مطّلع مردم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمند نكن، دشمنانش هم و دوستان اهل‌بيت عليهم السلام به خاطر ارادتي كه به حضرت ابي‌عبداللّه الحسين داشتند گفتند اين كار را نكن همه نهيش كردند، شب فكر كرد. اينجا يك مطلبي است، درسي است ياد بگيريد، به خدا قسم شب عاشورا است من روي وظيفه‌ به شما عرض مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم كوشش كنيد خودتان، فرزندانتان از اوايل زندگي به عقايد صحيح معتقد بشويد، به خدا قسم من نمي‌خواهم با قسم مطلبم را ثابت كنم امّا براي شما كه متديّنيد عرض مي‌‌كنم به خدا قسم مرگ حقّ است اين را مي‌‌دانيد. حضرت سيّدالشهداء فرمودند همانطوري كه گردنبند به گردن يك عروس بايد باشد و هست مرگ هم بر فرزندان آدم اين گونه احاطه دارد. مرگ را كه مي‌‌دانيد حق است. ان الموت الحق، بيدار بشويم از خواب غفلت، امشب لااقل و براي هميشه، سؤال نكير و منكر حق است، در عالم برزخ و قيامت آقايان بسيار مسأله‌ جدّي و حسّاس است. كدام يكي را انتخاب مي‌‌كنيد در بيهوشي مطلق تا روز قيامت يا در بهشت برزخي كه وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ، آل‌عمران، 169، اين مطالبي كه مربوط به عالم برزخ و مرگ و قيامت است را آن چنان معتقد باشيم كه در جلوي چشم شما بايد باشد. اشكال  كار عمرسعد همه‌اش همين بود كه اعتقادش صحيح نبود، گفت: مي‌‌گويند كه بهشت و جهنّمي هست، مي‌‌گويند، (همانطوري كه ما الان مي‌‌گوييم) مي‌‌گويند قيامتي هست، فما عاقلاً، بياييم امشب يك قدري فكر كنيم، ببينيم ما نظرمان با عمرسعد موافق هست؟ تعارف نداريم، توي دلتان، آبروي خودتان را نبريم. با عمرسعد بيشتر موافقيم يا ابي‌عبداللّه الحسين؟ گفت: فما عاقلاً بائع الوجود بِديني، هيچ عاقلي نقد را به نسيه عوض نمي‌كند، يك قدري فكر كنيم، اگر فكر كرديد ديديد يا در عمل يا در اعتقاد فرقي هم نمي‌كند در عمل هم از همان اعتقاد منشأ گرفته، اگر در عمل يا اعتقاد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييم نقد را به نسيه نمي‌دهيم، حالا روز قيامت يك طوري مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود معناي اين كه اين جور راحت با اعتقاد ناصحيح با تحصيلات علمي ناصحيح داريم زندگي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيم به خدا قسم شب عاشورا است عرض مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيم معنايش همين است كهفما عاقلاً بائع الوجود بديني،چرا خوابمان برده است؟ چرا ما بايد اين طور در تاريكي و ظلمت زندگي بكنيم؟ همانطور به شما پيشنهاد تزكيه‌ي نفس و كمالات روحي شده، در شبانه‌روز چقدر به فكر اين مسئله هستيد؟ چقدر به فكر اين هستيم كه چكار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيم و چه هدفي را تعقيبي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيم؟ به مجرد اينكه منافع حلالمان، من به شما نسبت نمي‌دهم منافع حرامتان، منافع حلالمان به خطر بيفتد همه چيز را ترك مي‌‌كنيم. فما عاقلاً بائع الوجود بديني، اين جمله را بايد پاكش كنيم از رويِ دلمان، از صفحه‌ي دلمان، مي‌‌‌گوييم ما نداريم، من كه باور ندارم. نداري چه بهتر، يك شستشويي هم امشب بده هيچ نباشد، سر سوزني نباشد در مقابل هر ظالمي تعظيم مي‌كنيم براي اينكه يك پست و مقامي به ما بدهد، در مقابل هر بي‌عدالتي كُرنش مي‌‌كنيم براي اينكه ما را احترام كنند، عمرسعد گفت: فما عاقلاً بائع الوجود بديني، دروغ مي‌‌گفت. حتي نسيه هم قبول نداشت قيامت را، اين جا بود كه تصميمش را گرفت، آمد كربلا وقتي كه انسان قدم به طرف بدي برداشت قساوت آن چنان به سراغ او مي‌‌آيد كه روز عاشورا وقتي كه حرمله سؤال مي‌‌كند پدر را بزنم يا طفل شيرخوار را؟ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد مگر سفيدي زير گلوي علي‌اصغر را نمي‌بيني؟ لا اله الاّ اللّه، امروز كه روز تاسوعا بود وقتي شمر آمد گفت يا بايد كار حسين را يكسره كني و يا فرماندهي به من بدهي، حاضر نشد گفت: نه خودم فرمانده هستم. رياستم را ترك نمي‌كنم، آي رياست‌طلبي‌هايي كه براي رياست دو روزه دنيا چه عالم چه جاهل چه معمّم چه غير معمّم به شما عرض مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم دست به جنايت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنيد، معصيت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد، گناه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد كه مبادا پُست و مقامتان به هم بخورد. بدانيد در صف عمرسعد در روز قيامت قرار خواهيد گرفت. شب امتحان است، ما نبايد بگوييم فما عاقلاً بائع الوجود بديني، عاقبت اين جمله اين مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شودلعبت هاشم فلا خبراً جاء و لا وحياً نذر، بياييد امشب در دانشگاه ابي‌عبداللّه الحسين تعهد بدهيم فردا هم كه روز عاشورا است تمام درس‌ها را بگيريم و راحت در دنيا و آخرت زندگي كنيم. امشب شب تعهد است، در تمام عمر بشر از عالم ارواح تا عالم ذر و از عالم ذر تا عالم دنيا و از دنيا تا بهشت و جهنّم دو سه تا كار خيلي مهم بوده است اوّل ياد گرفتن، روز قيامت فكر نكنيد علما را بيشتر عذاب مي‌‌كنند، توقّع خدا بيشتر هست ولي دو تا تكليف براي هر فردي از افراد بشر در دنيا هست، يكي ياد گرفتن و يكي عمل كردن، علما‌ء ياد گرفتند عمل اگر كردند كامل هستند و اگر عمل نكردند يك عذاب مي‌‌كشند امّا جهّالي كه اعتقاداتشان درست نيست، جهّالي كه نمي‌فهمند خداي به اين نزديكي به آنها چه مي‌‌خواهد؟ چه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد؟ چه حدي، چه مسئله‌اي، چه صفاتي دارد؟ خدا به اين نزديكي را نمي‌شناسند بايد ياد بگيرند، همه بايد ياد بگيرند و بعد هم عمل كنند در عالم ارواح به تصديق صدها حديث و روايت و آيات قرآن خداي تعالي اقدام كرده است و به ما همه‌ي علوم را تعليم داده اين يك مسئله، مسئله دوّم ميثاق بوده است، در عالم ذر خدا با ما ميثاق بست از ما سؤال كرد: أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ، اعراف، 172، در اين كلمه‌ي أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ تمام علوم را، تمام معارف را در همين جمله كه اگر فرصتي شد براي شما شرح مي‌‌‌‌‌‌دهم كه درباره‌ي پيغمبر، درباره‌ي شناخت پيغمبر، درباره‌ي امام، درباره‌ي شناخت امام، درباره‌ي قيامت، شناخت قيامت و درباره‌ي تمام معارف در همين جمله‌ي أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ خداي تعالي از ما ميثاق گرفت، ما گفتيم: بلي،اين دو موضوع، موضوع سوّم امتحان ما است كه براي ما اين دو چيزي كه و با ما در ارتباط بوده، يكي علم و يكي ميثاق، دنيا دار امتحان ما است و از اين دنيا اگر ردّ شديم ديگر راحتيم، خوب، از چيزهايي كه به ما تعليم دادند در عالم ارواح اين بوده است كه پيروي امامِ عالمِ كه علم به همه چيز دارد كه كُلَّ شَيْءٍ، هر چيزي را، أحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ، يس/ 12، به يك چنين امامي بايد معتقد باشيد و طبق دستورش عمل كنيد اين ميثاق با ما بسته شده است، امشب، امشب كه شب عاشورا است در يك بُعد شب قدر است. من در بعضي از سخنان مرحوم حاج‌ملا آقاجان يك شبي را ايشان مي‌‌گفت شب قدر، شب وسط سال، من تعجّب كردم بعد متوجّه شدم هر كسي يك شب قدري ممكن است در دوره‌ي سال براي خودش داشته باشد. آن شبي كه بيدار شده از خواب غفلت، آن شبي كه تكان خورده، آن شبي كه به قول بعضي از شماها تولّد تازه‌اي پيدا كرده، به يقظه‌ي كامل رسيده است، آن شب شب قدر اوست. آن شب قدر شب بيست و سوم شب قدر همه‌ي عالم است. امّا آن شب قدرِ خاصّ او آن شبي است كه به يك دليلي تكان خورده است، به يك دليلي قدر او، اندازه‌ي او ظاهر شده است. به يك دليلي شرح‌صدرش، اندازه‌اش، ظرفيّتش ظاهر شده. شب قدرِ مردم، مردمي كه مي‌‌خواهند در ركاب امام زمان كاري بكنند شب عاشورا است. من در هر سال، در هر سال شب عاشورا يك جوري مطالب را مي‌‌پيچانم كه يك جوري باشد كه دوستان اهل مجلس ما بالاخره بايد بالاخره از اصحابي باشند كه وقتي چراغ‌ها را روشن كردند حضرت سيّدالشهداء چشمش به صورت آنها بيفتد، ما اين را مي‌‌خواهيم. اگر چه كم موفّق بودم ولي موفق بودم، امشب هم همان شب است. حالا درست است در اين مجلس جمعيّت ما زياد نيست ولي دوستاني هستند كه به ياد دارند، مي‌‌دانند كه شبهاي عاشورا من چه برنامه‌اي داشتم.

يكي ميثاق، يكي ياد گرفتن و يكي هم امتحان دادن، آنهايي كه در محضر ابي‌عبداللّه الحسين بودند، شمايي كه در محضر امام زمانيد، آنهايي كه محضر ساير ائمّه بوده‌اند، از محضر آنها چه از كلماتشان، چه از حركتشان چه حتّي از سكوتشان مطالب زيادي ياد گرفتند و براي همه‌ي آنها يك شب ميثاقي بود ولي براي اصحاب سيّدالشهداء و اصحاب امام زمان يك ميثاق خاصّي است چون يك برنامه‌ي خاصّي در پيش دارند، آنها مي‌‌خواستند با شهادتشان دنيا را زير و رو كنند از نظر باطن و از نظر قلبي، شما فكر نكنيد جريان كربلا يك جريان معمولي بوده است تمام شد، نه، هميشه خداي تعالي بيمز اللّه الخبيث من الطيّب، بدها را با همين جريان از خوبها جدا كرد لذا يك ميثاق خاصّي كه آن سرمشق بود، يعني اصحاب سيّدالشهداء خود حضرت ابي‌عبداللّه الحسين مثل همان بچّه‌اي مكتبي كه مي‌‌رود مدرسه براي خوش‌خطي، براي اينكه خطّش صحيح باشد و خطّ صحيح را بنويسد يك سرمشق به او مي‌‌دهند جريان كربلا يك سرمشقي بود. شما فردا روز عاشورا مي‌‌خوانيد:و ان يرزقني طلب ثارك مع امام منصور، آن سرمشق بايد آخرش اين شخصي كه مسلمان هست يعني بعد از روز عاشوراي سال شصت تا امروز تمام مردم آنهايي كه برداشتند اين خط را از بين بردند كه از بين نرفت آنهايي كه از اين سرمشق استفاده كردند موفّق بودند و قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ  المؤمنون/1، درباره‌ي آنها بود و آنهايي كه از آن سرمشق استفاده نكردند بدبخت شدند و بيچاره. نكند كه ما امشب از اين سرمشق استفاده نكنيم، آنهايي كه از اين سرمشق استفاده كردند آن چنان نسبت به امامشان پُرعلاقه شدند كه گفتند اگر هفتاد مرتبه نه، هفتاد مرتبه براي كثرت است ميلياردها مرتبه اگر ما را بكشند و زنده بكنند روحمان از اماممان دست بر نمي‌دارد. اين معناي سرمشق است. در سال شصت و يك و شصت دو تا سال هزار سيصد و هشتاد و يك در هر سال اين سرمشق را مي‌‌دهند به شما، تذكّر مي‌‌دهند، حضرت ابي‌عبداللّه الحسين دوست دارد براي عزايش گريه كنند منتها افرادي كه در اين شب و روز نسبت به كربلا و عاشورا فكر مي‌‌كنند چند نوع هستند. شما هم مي‌‌بينيد. يك نوع عمومي؛ همه‌ي مردم، امشب حتماً هر شيعه‌اي گريه مي‌‌‌كند، هر شيعه‌اي به سر و صورت مي‌‌‌زند، هر شيعه‌اي شايد تا صبح نخوابد ولي يك عدّه هستند نماز صبحِ آنها قضا مي‌‌‌شود، يك عدّه هستند همين فردا را معصيت مي‌‌‌كنند، يك عدّه هستند همين امشب را معصيت مي‌‌‌كنند و يك رسوماتي همانطوري كه شب چهارشنبه‌سوري يك رسوماتي هر سال دارند شب عاشورا هم يك رسوماتي دارند منتها اين رسومات مقدّسي است اين رسومات نامقدِسي است. يك عدّه اينطورند، يك عدّه از اين مردم چرا، گريه مي‌‌كنند، اشك مي‌‌ريزند، محزونند و تنها به حزن اكتفا مي‌‌كنند محزونند، امّا روز يازدهم باز همان آدم قبلي كه بودند هستند. چند روزي ريششان را نترشيده‌اند براي عاشورا، روز دوازدهم كه گذشت باز مشغول مي‌‌شوند، چند روزي معصيتهاي مختلفشان را نكردند به احترام ابي‌عبداللّه الحسين روز دوازدهم به بعد باز همان معصيتها را مي‌‌كنند، اينها هم يك دست هستند، باز يك دسته باز بهتر از دسته‌ي قبل هستند. يك دسته هستند آنهايي كه منتظر مقدّس امام زمان هستند، به خدا قسم آقايان دورغ مي‌‌گويد آن كسي كه مي‌‌گويد من منتظر امام زمان هستم و امشب با امام زمانش تعهد نمي‌كند كه مثل اصحاب ابي‌عبداللّه الحسين باشد، جزء همان‌هايي است كه چراغها وقتي روشن شد ديدند رفتند، رفتند و بدبخت شدند توي بيابانها مبتلا شدند ظاهرشان اين بوده و باطنشان هم اهل جهنّم، امشب شبِ ميثاق است. امشب شب قدرِ آنهايي است كه مي‌‌خواهند در ركاب ابي‌عبداللّه، در ركاب حضرت ولي‌عصر باشند، امشب شبِ تصميم است، شبِ تعهد است، من دارم هُلتان مي‌‌دهم به طرف ابي‌عبداللّه الحسين، ميل خودتان، يك فردي بود تارك‌الصلوة خيلي معصيتكار، صبح بلندش مي‌‌كردم براي نماز، نماز نمي‌خواند، يك شب ديدم زودتر از من بلند شده هِي مي‌‌گويد خدايا شكُرت، گفتم چه شده؟ گفت خواب ديدم، اصحاب عمرسعد آن طرف ايستاده‌اند، اصحاب ابي‌عبداللّه آن طرف، شما با فشار داريد من را به طرف اصحاب سيّدالشهداء هُل مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهيد من هم رفتم و رفت. حالا من در بيداري اين كار را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم خود هم انشاءاللّه پشت سر شما از امام زمانم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم باشم، چون هر كسي هُل مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد كسي را به يك طرفي خودش هم خواهي نخواهي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود. من به اين اميد اين عرايض را عرض مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم، اگر همين الان همين فردا صبح كه انشاءاللّه اميدواريم كه بشود حضرت ولي‌عصر صدا زد زن و مرد به ياري من بشتابيد شما مردها، شما زنها اوّل كساني باشيد كه حركت كرديد و مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رويد با يك تصميم، با يك تعهّد و به زمين گذاشتن همه‌ي سستي‌ها و همه‌ي نابساماني‌ها و همه‌ي افكار مادّي و همه‌ي وعده‌هايي كه به ما داده شده و همه‌ي نقدنيه‌‌ها و همه‌ي چيزهايي كه براي ما نقد است و در مقابل آخرت را نسيه مي‌‌‌‌‌‌‌‌دانيم، آخرت نسيه نيست، آخرت نقد است و دنيا نسيه است، دنيا بي‌وفا است، مَا عِنْدَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ، نحل/96، آنچه كه در نزد شما است اين دنيا شما فردا صبح نمي‌دانيد مالك آنچه كه الان به صورت ظاهر مالكش هستيد هستي يا نيستي، امّا بهشت حتماً مالكي، امّا بهشت برزخي حتماً مالكي اگر در راه حقّ يقين برداري مي‌‌تواني يقين كني تو اهل بهشتي، اميدوارم امشب تصميم‌مان را بگيريم، چراغها را خاموش كنيد مي‌‌خواهم، كسي خجالت نكشد هر كدامتان رفتني است با دل برويد، كاري به شما نداريم، هر كدام ماندني هستيد بايد الان فكر كنيد در خيمه‌ي ابي‌عبداللّه الحسين نشسته‌ايد و فكر كنيد امام زمانتان هم كه حتماً حضرت ولي‌عصر از نظر احاطه‌ي روحي و علمي تشريف دارند حالا از نظر بدن شايد در كربلا باشند شايد در كنار قبر ابي‌عبداللّه الحسين باشند ولي در مجلس ما روح مقدّسشان يقيناً احاطه دارد و هر كسي اين را قبول نداشته باشد اعتقادش ضعيف است. خوب چراغها هم خاموش شد، يا بقيةاللّه،يا صاحب‌الزمان اگر ما را هر كدامتان مي‌‌توانيد بگوييد بدانيد مي‌‌مانيد و هستيد و هر كدام نمي‌توانيد يك همچنين تعهدي بدهيد خودتان مي‌‌دانيد انشاءاللّه از خواب غفلت كه بيدار شديد خواهيد گفت. يا بقيةاللّهما تعهد مي‌‌كنيم، يا بقيةاللّهاگر هفتاد مرتبه ما را قطعه‌قطعه كنند و مرده و زنده‌مان كنند دست از دامان تو بر نمي‌داريم. به‌به! خوشا به حالتان، خوشا به حالتان حالا بياييد، بياييد تا امام زمانتان به شما جايگاههاي شما را در قيامت، در بهشت، در برزخ به شما نشان بدهد. ببينيد به خدا قسم آقايان اگر تعهّدتان تعهد واقعي باشد، ميثاقتان ميثاق واقعي باشد، با چشم دل مي‌‌بينيد با آنچه كه از قرآن و روايات استفاده شده است با چشم دل مشاهده مي‌‌كنيد كه بهشت منتظر شماست. خداي تعالي وعده كرده است و فرموده است إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنْ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ توبه/111، خدا مي‌‌خرد، شما هفتاد مرتبه فروختيد شما هزارها مرتبه فروختيد، يك مرتبه جان دادن در راه خدا، در راه امام زمان، خداي تعالي بِأَنَّ لَهُمْ الْجَنَّةَ، بهشت را به شما مي‌‌دهد، مي‌‌بنيد بهشت را؟ كور باد چشمي كه نبيند، كور باد چشمي كه بهشتش را از همين دنيا اگر مطابق دستورات دين حركت كند مشاهده نكند، عميت عين لا تريآنچه را كه وعده كرده است خداي تعالي، قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ، مؤمنون/1، رستگاري براي مؤمنين است، براي آنهايي كه سه جمله را امشب عمل كنند، يكي امام زمانشان را شاهد بر خودشان بدانند، دوّم اينكه ميثاق ببندند و سوّم اينكه استقامت داشته باشند ملائكه بر آنها نازل مي‌‌‌‌شود و بر آنها بشارت مي‌‌‌‌دهد، إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ، كساني كه مي‌‌‌‌گويند ربّ ما، مربّي ما، تربيت‌كننده‌ي ما خدا هست، ثُمَّ اسْتَقَامُوا، مهمش استقامت است، از روز دوازدهم به بعد باز مشغول غفلتهاي خودمان، من به شما دوستان مي‌‌گويم غفلت، ولي به ديگران اگر بگويم مي‌‌گفتم معصيت‌هاي خودمان باشيم، نه، معصيت شما امروز غفلت شماست، غفلت شماست از حضرت ابي‌عبداللّه الحسين، هميشه فكر كنيد امام زمانتان كنارتان ايستاده است، حرف لغو نگوييد، كار بد نكنيد، اگر امام زمان شما در كنار شما نيست خداي شما كه أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ، ق/16، از رگ گردن به شما نزديك‌تر است او كه هست و امام زمان از نظر احاطه‌ي علمي با خدا فرقي نمي‌كند در اين جهت، استقامت كنيد، مقاوم باشيد، براي هر وعده‌اي، هر سود مادّي، هر مسئله‌اي نلغزيد، و الاّ لغزش همان كنار عمرسعد قرار گرفتن در آن مسأله همان، يا بقيةاللّه،يا صاحب الزمان، من زياد نمي‌خواهم روي احساسات شما حرف بزنم مي‌‌خواهم با عقل شما حرف بزنم، چون احساسات خيلي كوتاه هست مدّتش، زود تمام مي‌‌شود، امّا با عقلتان، عقل را هميشه داريد، راه ديگري براي رسيدن به فلاح و رستگاري غير از تعهّد با حضرت ولي‌عصر و بودن با ايشان داريد؟ ابدا، اگر مسلمان باشيم نبايد معتقد باشيم كه چنين راهي را كه غير از راه آنها باشد داشته باشيم، خيمه‌هاي ابي‌عبداللّه امشب كجا اين مجلس ما كجا، در جاي راحت نشستيد، لبهايتان تشنه نيست، اطرافتان سي‌هزار لشكر دشمن نيست، هشتاد تا زن و بچّه كه همه صداي العطشاشان بلند است مسئوليّتش را به شما ندادند، راحت اينجا نشسته‌ايد مي‌‌‌خواهيد تعهّد كنيد.

اين كار سنگيني نيست، اگر در خيمه‌ي ابي‌عبداللّه الحسين بوديد، كه هستيد اگر واقعيّت در شماها حاكم باشد در خيمه‌ي ابي‌عبداللّه الحسين طبق روايات همين الان نشسته‌ايد، خدايا وقتي اين چراغها روشن مي‌‌شود امام زمان ما را با تعهّدي كه با او داريم ببيند، چراغها كه مي‌خواهد خاموش بشود همان شمع‌هاي مختصري كه داشتند، همان روشنايي مختصري كه بود و شايد هم آن خندقي كه ابي‌عبداللّه الحسين دور خيمه‌ها كنده بود و آتش در آنها افروخته بود همانها توي خيمه‌ها روشني مختصري به وجود آورده بود وقتي كه چراغها را خواست خاموش كند فرمود هر كس در اينجا باشد فردا كشته مي‌‌شود، شما اين طوري نيستيد، اين وحشت را نداريد، اگر شما دلتان و روحتان مايل نشد با حضرت ابي‌عبدالله الحسين باشيد، قدم جاي قدم آنها بگذاريد بسيار انسانهاي پستي هستيد به همين صراحت من عرض مي‌‌كنم. خود من اگر تصميم نگيرم قدمم را جاي قدم ابي‌عبداللّه الحسين در كنار ابي‌عبداللّه الحسين باشم خيلي پست و بي‌ارزش هستم. يك تكاني بخوريم، ما از كجا مي‌‌دانيم فردا صبح زنده هستيم؟ آنها اقلاً حضرت ابي‌عبداللّه الحسين به آنها وعده داده بود كه فردا شهيد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شويد، كشته مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شويد، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانستند امشب زنده هستند و فردا كشته مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند امّا ما همان اندازه هم نبايد اعتماد داشته باشند. يا بقيّةاللّه من از زبان اين جمع آنهايي كه دلشان آماده هست، دلشان توي مجلس هست، دلشان براي آينده ثابت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ماند و آنهايي كه اينطور نيستند، طبعاً رفتند، نيامدند توي اين مجلس كه بروند من از طرف آنها مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويم آقاجان قربانت برويم، ما بين تو و حضرت ابي‌عبداللّه الحسين فرقي قائل نيستيم، اگر آن وقت نبوديم كه ياري كنيم كه حضرت ابي‌عبداللّه الحسين و اين سرمشق را براي بشريّت مطرح كنيم انشاءاللّه از همان سرمشق استفاده مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيم و با تو خواهيم بود، در ركابت خواهيم بود، هستيم آقا، دستت را دراز كن با تو بيعت كنيم، آقاجان بيعت يعني خودمان، مالمان، ثروتمان، زندگي‌مان، اهل و عيالمان، هر چه داريم به تو مي‌‌‌‌‌‌فروشيم، احساس مي‌‌‌‌كنيد چه دست لطيفي در ميان دستتان هست به امام زمانتان بگوييد آقا ما با تو بيعت مي‌‌‌‌كنيم كه يك، كوچكترين گناهي را الان تعهد مي‌‌كنيم نكنيم، خدايا شيطان را از ما دور كن، نفس امّاره را از ما دور كن، ما را به امام زمانمان امشب برسان، آن آقا را امام ما قرار بده، امشب ميثاق بستند، حضرت سيّدالشهداء يك غربالي كرد اصحابش را و بعد چراغها را كه روشن كردند يك عدّه دست‌گُل ماندند، حضرت سيّدالشهداء بيشتر از اينها هم نياز نداشت، اصلاً نياز نداشت به احدي، آنها به امام حسين نيازمند بودند، چراغها روشن شد جاهاي آنها را در بهشت حضرت به آنها نشان داد، اين كه مي‌‌گويند جاهاي آنها را نشانشان داد براي شماها نه آنها، فكر نكنيد كه شما نمي‌بينيد شما اگر اعتقاداتتان صحيح باشد، تزكيه‌ي نفس كرده باشيد، اعتقاداتان را محكم كرده باشيد شما هم مي‌‌بينيد، شما هم مي‌‌بينيد، حالا يك عوامي مي‌‌گويد پس امشب من خواب بهشت را مي‌‌بينم؟ نه در بيداري مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بيني، پس من بهشت را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينيم، بهشت را هر كس الان توي اين مجلس نمي‌بينيد خيلي كور است، بهشت همين است ديگر، بهشت همين است كه انسان راه صحيح بهشت را پيدا بكند و در توي آن حركت كند، آن كسي كه عازم مكّه هست از چند روز هنوز حركت نكرده به طرف مكّه به او مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند حاج‌آقا، مكّه‌ايي هست. بهشت سر دو قدمي شما است. مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينيد بهشت را، بايد ببينيد، چرا كساني هستند كه آنها بهشت‌شان پول است، ثروت است، مقام است، آنها خوب حالا يا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينيند يا نمي‌بينند، مثل عمرسعد، عمرسعد بهشتش را در مُلك ري ديد، كه امام حسين عليه الصلوة و السلام به او فرمود كه تو از گندم ري هم نخواهي خورد، گفت من جويش را مي‌‌‌‌‌‌‌خورم، جويش را هم بخورم خوب است ببينيد اين طوري بوده است. فردا اينها خودشان را نشان دادند، اوّل اصحاب جمع شدند، لمّا اصبح الحسين يوم عاشورا، وقتي كه روز عاشورا صبح شد قاما خطيباً، حضرت ابي‌عبداللّه يك خطبه‌اي خواند، فرمود: خطّ الموت علي ولد آدم، براي بچّه‌ي آدم مرگ حتمي است، حتمي است. ولي حالا ده روز ديگر، بيست روز ديگر، صد سال ديگر بايد بميريد پس چرا در آغوش ابي‌عبداللّه الحسين كه ايشان مستقيماً تحويل به پيغمبراكرم و علي بن ابيطالب و فاطمه‌ي زهرا و امام حسن مي‌‌دهد چرا اينجا نمي‌رود، هر كدام يكي از اصحاب كه روي زمين مي‌‌افتند حضرت سيّدالشهداء مي‌‌آمد سرش را به دامن مي‌‌گرفت، گاهي خم مي‌‌شد صورتش را مي‌‌بوسيد، گاهي دست به چشم‌هاي او مي‌‌كشيد خوب اينجوري مردن كه بهتر است. هر كس بميرد اگر در راه حقّ باشد امام زمانش مي‌‌آيد بالاي سرش، برير بن قيم را در طرف راست لشكر قرار داد، حبيب بن مظاهر را در طرف چپ قرار داد و اتي رايته ابالفضل العباس، اين دستهاي با كفايت حضرت ابالفضل، عَلَم را در دست گرفته در مقابل ايستاده، هفتاد نفر يا هفتاد و دو نفر حالا با بني‌هاشم حدود تقريباً صد و چند نفر شدند آن طرف موج مي‌‌زند لشكر، ظاهر اين است امّا اينها هر يك نفرشان در مقابل ميلياردها انسان به ظاهر انسانند، يا اشباه الرجال ولارجال، هر يك نفرشان، آن قاسم بن الحسن، آن عبداللّه پسر امام حسن، اينها از نظر بدني خردسالند امّا از نظر روحي آن چنان قويّند كه اگر با اراده‌ي الهي مي‌‌خواست كار كنند همين‌ها با يك اراده‌ي همه‌ي لشكر عمرسعد را از بين مي‌‌بردند، ايستادند يك چشمي مي‌‌خواهد اينجا ببيند، نور چشمي خداي تعالي به حرّ بن زياد رياحي داد، بدنش شروع كرد به لرزيدن، اصحاب سيّدالشهداء را مي‌‌بيند وصل به بهشتند و زندگي طيّبه ابدي و اصحاب عمرسعد را مي‌‌بيند كه وصل به جهنّمند و عذاب ابدي، بدن مي‌‌لرزد و بالاخره تصميمش را گرفت و آمد خدمت ابي‌عبداللّه الحسين، امشب وقتي چراغها را روشن كردند و اصحابش را حضرت شناخت، اي خدا مي‌‌شود امشب امام زمان ما هم ماها را بشناسد براي ياريش، قبول كند، اصحابش را شناخت، كي‌ها هستند كي‌ها نيستند. به فرزندان حضرت مسلم فرمود كه شما همان مصيبت مسلم براي شما كافي است شما برويد آنها اظهار ارادت كردند آقاجان كجا برويم؟ خدايا تو شاهدي، تو از دل ما خبر داري كه اگر امام زمان ما را قبول بكند ما هم دست از امام زمانمان برنمي‌داريم، كجا مي‌‌خواهيم برويم؟ كجا برويم كه از كنار حضرت ولي‌عصر بهتر باشد؟ نخواهيد رفت. فردا امتحان دادند چه امتحاني، وقتي كه حضرت سيّدالشهداء به قاسم بن الحسن يك جوان سيزده ساله مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد كه تو نه به جنگ، به جبهه نرو، در ميان لشكر نرو، آن چنان محزون مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود كه حساب ندارد. دائماً خودش را در يك كناري قرار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد و محزون مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌نشيند و بعد مي‌‌‌‌‌‌‌آيد خدمت عمو و او را به جبهه جنگ مي‌‌فرستند.

فرمود در امشب كه حتّي اين طفل صغير هم، علي‌اصغرم هم فردا كشته مي‌‌شود. بعضي فكر كردند كه لشكر در خيمه‌ها مي‌‌ريزند و اين طفل زير دست و پا پايمال مي‌‌شود، فرمود: نه، من مي‌‌برم او را، حضرت سيّدالشهداء روز عاشورا تشريف آورند كنار خيمه‌ها براي اينكه وداع كنند. زنها ريختند، بعضي از مقاتل نوشته‌اند كه اين طفل شيرخوار شش ماهه بود، بعضي نوشته‌اند همان روزها متولّد شده بود و بعيد نيست هر دوي آن درست باشد. و هر دوي اين دو طفل هم كشته شدند، يكي عبداللّه رضيع بوده يكي علي‌اصغر بوده، علي‌اصغر شش ماهه هست، روي دست بلند كرد.

آن دانشمند آلماني مي‌‌گويد اگر جريان علي‌اصغر در كربلا اتفاق نمي‌افتاد ما فكر مي‌‌كرديم دو دسته با هم جنگ كردند و يك دسته بر دسته‌ي ديگر غلبه كردند، امّا الان اين جريان علي‌اصغر به ما مي‌‌گويد كه دو دسته انسان نبودند يك دسته انسانِ بافهم بودند يك دسته هم از حيوان هم پست‌تر بودند چون كسي طفل شيرخوار عطشان را ببيند آن هم با آن وضع حضرت علي‌اصغر داشت و حضرت سيّدالشهداء معرفي مي‌‌كرد. يك نحوه‌اي هم در بعضي مقاتل دارد كه حضرت سيدالشهداء تشريف آوردند كه جلب توجّه مردم را بكند، تشريف برد در خيمه عمّامه‌ي پيغمبر را بر سر گذاشت، عبا به دوشش انداخت، سوار شتر شده است، روي بلندي ايستاده مردم همه متوجه‌ي حضرت ابي‌عبداللّه الحسين شدند، روز قيامت يك نفر نگويد كه من اگر طفل شيرخوار ابي‌عبداللّه الحسين را مي‌‌ديدم دست از جنگ مي‌‌كشيدم، همه ديدند، حضرت دست برد زير عبا علي‌اصغر را روي دست بلند كرد اما ترونه  ، مگر نمي‌بينيد؟ آيا نمي‌‌بينيد كيف                             عطشا، خوب اين مردم همه ديدند، يك نفر بلند نشد بگويد من بروم آبي به اين طفل شيرخوار بدهم، فرمود خودتان بگيريد ببريد اين طفل را سيرابش كنيد به من برگردانيد،                 له ثلاثه عشر،تير سه شعبه ‌آمد، يا حضرت علي‌اكبر وقتي مي‌‌‌رود به جبهه‌ جنگ، حضرت علي‌اكبر، كه شمشير مي‌‌‌آيد به فرق نازنينش مي‌‌‌خورد دستها را به گردن اسب مي‌‌‌اندازد، سر را مي‌‌‌گذارد روي سر اسب، خون از سر نازنينش مي‌‌‌ريزد روي چشمهاي اسب، بدن علي‌اكبر در وسط لشكر قرار مي‌‌‌گيرد در مقتل دارد           فقتل السيوف    علما، آن قدر شمشير به بدن علي‌اكبر زدند كه بدن علي‌اكبر پاره‌پاره شد. شب عاشورا است، بهترين كلام و بهترين جمله كه هم اشك‌آور است و هم اسم اعظم پروردگار است و هم خدا را راضي مي‌‌كند كلمه‌ي يا حسين است. حسينم وا حسينم، حسينم وا حسينا، حسينم وا حسينم وا حسينا.. . 

 

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *