نوشتهها
۱۱ محرم ۱۴۲۶ قمری – ۲ اسفند ۱۳۸۳ شمسی – شب یازدهم محرم
/۰ دیدگاه /در متن سخنرانی ها/توسط مدیریت سایتاعوذ باللّه من الشيطان الرجيم
بسم اللّه الرحمن الرحيم
الحمدللّه والصلوة و السلام علي رسولاللّه و علي آله آل اللّه لاسيما علي بقيةاللّه روحي و الارواح لتراب مقدمه الفداء و العنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.
وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماًفَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَاناًفَلَا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِإِنَّهُ كَانَ مَنْصُوراً (اسراء / 33) اعظم اللّه اجوركم في مصيبة سيدالشهداء عليهالسلام.
روز سختي بر آل محمّد گذشت. روز بكاء و قلوب دوستان اهلبيت عصمت و طهارت امروز آتش گرفته بود، با اينكه هزار و چند و صد سال از اين جريان گذشته امّا مثل اينكه روز عاشورا همان روز عاشوراي اوّل است دل انسان نميتواند طاقت بياورد. امروز تمام كانالهاي تلويزيون ايران را كه نگاه ميكردي همه عزاداري ميكردند. دنيا عزاداري ميكند، اينها همهاش از علائم ظهور صغري حضرت بقيةاللّه است. اين آيهاي هم كه تلاوت كردند و تلاوت كردم در همين ارتباط نازل شده. وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً اگر چه عام است و معني عامي هم دارد ولو غيرمسلماني مظلوم كشته شود خدا با آن وليّاش اگر هيچ كس را نداشته باشد به روح خودش اين امكانات را ميدهد كه بتواند طلب خون خودش را بكند. فَقَدْ جَعَلْنَا، از چيزهايي است كه خدا قرار داده، خدا اراده فرموده، لِوَلِيِّهِ سُلْطَاناً، براي وليش يك سلطهاي خدا قرار داده. ديده شده كه حتّي كفّار اگر مظلوم كشته بشوند به يك نحوهاي قاتل مجازات ميشود. هر چند بخواهد مخفي كند، قاتل حتّي گاهي خودش، ميرود خودش را معرفي ميكند. خيلي از كارها انجام ميشود در دنيا كه خلاف است، مخفياش ميكنند ولي كمتر اتفاق افتاده كه قاتلي مخصوصاً مقتول مظلوم باشد بتواند مسأله را مخفي كند. حتّي در بعضي از قضايايي كه نقل شده بعضي از كفّار اينها كسي را كشتند و مظلوم كشتند اين مسأله مظلوم بودن خدا طرفدار مظلوم است، خدا مظلوم را هم در دنيا وعدهي ياري داده و هم بعد از مرگ. يك جريان مختصري از زمان مردم يزيد اتفاق افتاد، گوشهاي از بيابانهاي عراق و خوب طبعاً خيلي زود ممكن بود تمام بشود، زود ممكن بود فراموش بشود، نه درجي در تاريخ شد و زمان ايجاب نميكرد كه تمام دنيا بفهمند و بلكه دشمنها اصرار داشتند كه مسأله را مخفي كنند. حتّي وقتي كه آنها را وارد كوفه كردند اسمشان را خارجي گذاشته بودند، اسم اصحاب سيدالشهداء و حسين بن علي را نميبردند. مردم هم نميشناختند، يك نفر خروج كرده بر اميرالمؤمنين يزيد لعنة اللّه عليه و كشتند و سرش و زن و فرزندش را برداشتند آوردند نشان بدهند كه كسي اين كار را ديگر نكند. وقتي كه ميآورند نان و خرما به رسم تصدّق به اهلبيت عصمت ميدادند حضرت زينب يا حضرت سكينه اينها را از دست بچّهها ميگرفتند به مردم پس ميدادند و ميفرمودند زكات و صدقه بر ما حرام است. مگر شما كه هستيد؟ جواب ميدادند ما از فرزندان پيغمبريم. بعضيها اسم اين شهيد را ميدانستند ولي نميدانستند اين كياست. آن مسلم بن جساس ميگويد توي دارالاماره بود داشتم گچكاري ميكردم، ديدم سر و صدايي بلند شد از كارگري كه پهلوي من كار ميكرد و اهل كوفه بود پرسيدم چه خبر است؟ او در جواب گفت يك نفر خروج كرده بر يزيد و حالا او را كُشتند و وارد اين شهر ميكنند. اسم اين خروجكننده، خارجي چيه؟ گفت حسين بن علي، شما ببينيد اطلاع نداشتند. ميگويد آن چنان وقتي كه او پشت كرد و رفت بيرون، با آن دستهاي پرگچم به صورتم زدم كه نزديك بود چشمهايم از حدقه بيرون بيايد. حسين بن علي حالا خارجي شده و خروج كرده و او را كُشتند و، اين كه شهر كوفه بود كه همه حسين بن علي را ميشناختند و زينب كبري را ميشناختند. شهر شام كه اصلاً حواسشان نبود. امام سجّاد ميفرمايد ما را سه شبانه روز پشت دروازهي ساعات نگه داشتند براي اينكه چراغاني شهر به حدّ كامل نرسيده، مشغول چراغاني شهر بودند. هيچ كس اطّلاعي نداشت از جريان، يك عدهاي رفتند، حتي عدّهاي بودند در خود كربلا از اصحاب عمرسعد بعضيهايشان اطّلاع نداشتند كه حضرت ابيعبداللّه الحسين به وسايل مختلف امروز خودش را به آنها معرفي كرد. والاّ اين مطالب و اين خطبهها معنا نداشت كه آيا من را ميشناسيد يا نميشناسيد؟ در روي زمين فرزند پيغمبري غير از من مگر سراغ داريد؟ و از اين مطالب. امّا معمولاً وقتي يك سنگي در ميان يك حوض آبي، استخري مياندازند اوّل موجش زياد است بعد كمكم موج تمام ميشود و از بين ميرود. به عكس اين ماجرا، اوّل خيلي ضعيف بود امّا امروز و انشاءاللّه فردا روز ظهور، يك موجي ايجاد كرده و ميكند كه تمام عالم اسلام را فرا خواهد گرفت و فرا گرفته است. موجي است كه يك روزي امام صادق فرمود ان للحسين في قلوب المؤمنينبراي حسين بن علي در دل مؤمنها آنهايي كه با ايمانند، يك محبت مكنونهاي است. محبت عجيب، محبّت مكنونه، هيچ محبتي را نميشود با اين محبت قياس كرد. همهمان دوست داريم با حسين باشيم. اللّهم ارزقني شفاعة الحسين يوم الورودخدايا روزي كه ما وارد بر تو ميشويم، هيچ لياقتي نداريم كه اهل بهشت باشيم با اهلبيت عصمت و طهارت باشيم. با آنها زندگي كنيم، همانطوري كه مكرر مثل زدم، شفاعت معنايش اين است كه يك چيزي كه بهم نميخورد جورش كنند و به يكديگر متصلش كنند. اگر يك نجار يك بنّا اينها بدون مشورت يكديگر يا در بزرگتر در آمده يا پنجره كوچكتر است. يكي ميآيد اين وسط، اينها را با هم جور ميكند. اين معناي شفاعت است، جفت كردن. ما را روز قيامت بايد با اهلبيت عصمت و طهارت جورمان كنند. همهي انحرافاتمان را، انحرافات عقيدهاي، انحرافات اعمالي، انحرافات فكري، انحرافات اخلاقی، همهي اينها را بايد جور كنند اين معناي شفاعت است. اللهم ارزقني شفاعة الحسين يوم الورودخدايا ما آنجا ديگر معطل نشويم. مثل آن پنجرهاي نباشيم حالا كنارمان گذاشتند تا ببينيم چي ميشود؟ يك جوري نباشد كه ما بهشت سازگار نباشيم. آن قدر صفات رذيله نداشته باشيم كه ما را با اين صفات توي بهشت راه ندهند. الگوي ما حضرت ابيعبداللّه الحسين باشد تا ما را اجازه ورود به بهشتي كه حسين بن علي در آن زندگي ميكند قرارمان بدهد. فكر هم نكنيد منظورم بهشت خلد است. همين الان، همين الان در عالم بالا بهشتي هست. يك وقتي خودم، مرحوم حاج ملاآقاجان را خواب ديدم، گفتم كجاي بهشت هستيد؟ گفت من دربان حضرت سيدالشهدايم، الان بهشتي هست. آقا ابيعبداللّه الحسين هم در آنجا جايگاهي دارند و بزرگترين افتخار براي روضه خوانها و كساني كه مردم را به گريه وادار ميكنند براي مصائب ابيعبداللّه الحسين بزرگترين مقام در بهشت براي آنهاست. خدا رحمت كند اين مرد را، من همين امروز اتفاقاً فكر ميكردم دربارهي يكي از علماي اهل معنا، كه چرا سالگردي برايش نگرفتند، اهميت ندادند، ولي مرحوم حاج ملاآقاجان بعد از چهل و شش سال شهر زنجان تكان ميخورد در سالگردش. چرا؟ چرا اين مرد اينقدر كمكم دارد موج پيدا ميكند؟ كسي كه با حسين جور است، با حسين رفيق است. مثل حسين بن علي عليه الصلاة والسلام همين طور موجش زياد ميشود، هر چه ميگذرد بر او، موجش زيادتر ميشود. يك روزي بود كه اين مرد را در زنجان نميشناختند، يك كسي از علماي آنجا هم بود به من گفت او حالا ديوانه است، ديوانهتر از او تويي كه عقب سر او راه افتادي. اين مرد كسي بود كه مطالب خصوصي، يك مقدارش را من از آن اطلاع نداشتم كه بعد همين جناب آقاي موسوي كه رفته بودند يكي دو سه سال قبل زنجان، نوشتههاي خصوصي ايشان را آوردند من بهتم زد. چه ارتباطي با حسين بن علي داشته، ميگويد يك روز بعد از نماز مغرب نشسته بودم تعقيب ميخواندم. يك وقتي مشاهده كردم ملائكه از طرف غرب دارند ميروند طرف شرق، آن چنان از آسمان تا زمين زيادند شايد اين مطالب بعد از تعهد ديشب برايتان سنگين نباشد. ميرسيد انشاءاللّه، اگر به تعهد ديشب پايبند باشيد ميرسيد خود شماها هم به همين مطالب خواهيد رسيد. از يك ملكي سؤال كردم چه خبر است؟ گفتند آقا ابيعبداللّه الحسين ميخواهد برود زيارت حضرت رضا عليه الصلاة والسلام و اين تشريفات مال او هست و در راه پيش تو هم ميآيند. با همهي ما هستند، ميگويد من خودم را مرتّب كردم، ايستادم، مثل عبد ذليلي كه در مقابل مولايش قرار ميگيرد وقتي تشريف آوردند دلجويي كردند، محبت كردند، من سؤالاتي كردم، آن سؤالي كه من هنوز هم يادم است ميگويند پرسيدم من افضل اصحابك؟ با فضيلتترين اصحابت كه بود؟ ببينيد جواب، امامانه است. حضرت فرمودند البرير بعد الحبيب، يعني حبيب افضل است ولي برير را هم بايد فراموش نكرد. بعد هم تشريف بردند، خوب يك همچين فردي كه اينقدر آقا به او لطف دارند او بايد انتخابش كنند به درباني حضرت سيدالشهداء، آن منبري معروفي بود در مشهد، خيلي هم شوخ بود من ميشناختمش، يكي از علماي بزرگ از نجف آمده بود براي مشهد در آنجا زندگي ميكرد ميگفت من خيلي دوست داشتم در مجالس عزاي ابيعبداللّه الحسين لااقل هفتهاي يك مرتبه كه شده شركت كنم. يك مجلسي بود روضهخوانها خودشان جمع ميشدند. مجلسي بود روضه ميخواندند، دم ميگرفتند ولي گاهي يك شوخيهايي ميشد كه با شأن و علم من، با اجتهاد من كه از نجف آمدم منافات داشت. نرفتم. يك شب خواب ديدم قيامت بر پا شده تمام مردم به فكر خودشان هستند كه يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ (عبس / 34) روزي كه انسان از برادرش فرار ميكند،لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْيَوْمَئِذٍشَأْنٌ يُغْنِيهِ (عبس / 37) در آن روز، هر كسي يك گرفتاري دارد كه همان كافي هست برايش، ديگر به ديگري نميتواند برسد، حالا او پسرم است نجات پيدا كند، اون برادر من است، اون پدر من است. نه هر كسي اينقدر گرفتاري دارد خوب يك گرفتاري مهم پاك نشدن از رذائل نفساني است كه روايات متعددي دارد كه اگر كسي به قدر سر سوزني كبر در وجودش باشد بوي بهشت را استشمام نميكند. اين كم گرفتاري است؟ حالا يك عالم برزخي را گذرانده حالا اينجا سر اين مسائل مختلفي كه ما اصلاً برايش حسابي باز نكرده بوديم گرفتارمان كردند. من عالمم، من پيرمردم، من فلان شخصيت را دارم، چرا به اينها اعتنا بكنم، و از اينجور مسائل، در آن روز ديدم من را وارد كردند قيامت بود. دنبال شفيع ميگشتم، من وجودم الان با بهشت سازگار نيست. خود انسان خوب ميفهمد، ماها هم الان ميفهميم. حواسمان جمع باشد تا نمرديم خودمان را سازگار با بهشت بكنيم. ميگويد اين طرف آن طرف را نگاه كردم ديدم آن سيدي كه توي مجلس روضه، روضه ميخواند و گاهي هم شوخي ميكرد اين مثل يك باز، مثل يك پرنده ميآمد توي صحراي قيامت بعضي افراد را بر ميدارد، ميبرد آن ور صراط ميگذارد. يعني از آن تونل، از آن صراط ردشان ميكند. رفتم دست به دامنش شدم كه من را هم ببر. من اسم آن عالم را نميبرم، از علماي بسيار محترم مشهد بودند، ايشان گفت روضه خواندي؟ من چون مأموريت دارم فقط روضهخوانها را ببرم. گفتم نه، گفت حالا بيا من تا آن ور اين تونل، اين صراط، هر چه ميخواهيد اسمش را بگذاريد، همان محل عبوري كه از داخل جهنم انسان عبور ميكند، وَ إِنْ مِنْكُمْإِلَّا وَارِدُهَاكَانَ عَلَي رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيًّا (مريم / 71) گفت از آنجا من ردت ميكنم امّا آن طرفش با خودت، چون روضه نخواندي، ما را برداشت گذاشت آنجا، آن طرف كه رفتم ديدم درهايي هست اينجا در عالم رؤيا، اينها درهاي بهشت است يك دري به من نشان داد گفت اين در مال علماست. ديدم يك صف طولاني گذاشتند، همه وايستادند، آن در مال روضهخوانهاست، خلوت است هيچ كس نيست. من بكاء او ابكاء او تباكاء وجبت له الجنه معنايش اين است وقتي كه وارد بهشت اين شخص برود ديگر معطلياش چيه؟ گفتم ما را از اين در نميتواني ببري؟ گفت نه، روضه نخواندي. سابق علماي نجف اين طور بودند چون جايي نبود كه بروند منبر، و الان هم به دوستان روحاني هم عرض ميكنم هر جوري است خدا ميداند من خودم از همهتان خستهترم. هر جوري هست برويد روضه را بخوانيد. مرحوم حاج ملاآقاجان زمان رضاخان ملعوني كه روضهخواني را ممنوع كرده بود خودش براي من نقل ميكرد گفت فكر كردم اول كاري كه بايد بكنم لقبم را در شناسنامه عوض كنم، كه اعتراض كرده بودند. لقبش را گذاشته بود مجنون، توي شناسنامهاش بود ها! تا وقتي كه من به خدمتش رسيدم توي شناسنامهاش مجنون، چرا؟ براي اينكه بروم توي بازار، يك پيراهن، پيراهن كوتاه، يك شلوار، يك عبايي هم روي دوشش بود، عبا هم كوتاه، اولين دفعه هم كه ما ايشان را ديدم همانطوري ديديم. سرش هم برهنه، توي بازار قيصريه زنجان خوب يادم است ميرفتند بعضيها احترامش ميكردند بعضيها مسخرهآميز به او نگاه ميكردند. ايشان تا ميرسيد ميديد يك جمعي دارند دور هم هستند، ميگفت تا پاسبان نيامده بگذاريد من روضه بخوانم. السلام عليك يا اباعبداللّه مردم هم عقده كرده بودند روضهاي نبود يك دفعه گريه ميكردند وقتي كه يك پليسي ميرسيد ايشان را ميگرفت ميبرد كلانتري، ميگفتند اين ملاآقاجان مجنون است ولش كنيد. روزي ميگفت هفت هشت تا روضه اينجوري ميخواندم. وقتي كه زن استاد آهنگر كه توي همين مفاتيح نوشته براي خاطر خواندن زيارت عاشورا حضرت سيدالشهداء شب اول قبرش، سه مرتبه به ديدن او ميآيند و بعد دستور ميدهند عذاب را از اهل قبرستان به خاطر بركت وجود اين زن بردارند اين مردي كه تمام زندگياش را فدا كرده، حتي شخصيتش را فدا كرده مرد عالمي بود، خيال ميكنند اينها علم است كه اينها بلدند. يادم است آن موقع من كفايه ميخواندم يك مطالبي، يك اشكالاتي به كفايه ايشان داشت كه واقعاً مبهوت ميشدم. مرد دانشمند، اگر راضي باشد من ميگويم مجتهد و اصلاً همهي وجودش حكمت بود. چيزهايي الان ايشان اشاره كرده كه من هر چه فكر ميكنم نميتوانم پيدايش كنم. يكي از همان مطالب، اين مطلب را من در تقريباً شايد جناب آقاي نعمتي و دوستاني كه از قديم با ما بودند ميدانند من آن اوائل شايد سي سال قبل، چهل سال قبل گفتم ظهور صغري مطرح شده، الان ببينيد همه دارند ميگويند. من يك كلمه از ايشان شنيدم، گفتم هم ايشان گفته. از اين قبيل مطالب علمي كه از آن جرت ينابيع الحكمه من قلبه الي لسانه ايشان تنها نبود، استادي داشت به نام آخوند ملاقربانعلي زنجاني، كه هم در سياست، هم در علم، در همه چيز استاد بود، استاد ايشان بود. استاد او مرحوم سلماسي بوده ظاهراً و استاد سلماسي مرحوم سيدبحرالعلوم بوده، اين راه اينها بوده. اينها چي ميگويند؟ ميگويند قرآن و عترت، اينها حرفشان اين است. آن وقت حضرت سيدالشهداء كي بهتر از ايشان انتخاب كند كه دربان او باشد؟ يك وقتي به من ميفرمود من تأسف ميخوردم به حال خضر كه دربان حضرت بقيةاللّه است بعدها كه من قبرش را درست كرده بودم و انشاءاللّه دوستاني بتوانند آن قبر مطهر را بيشتر از اين، چون شنيدم شبها تا صبح توي سرما، يك عده ميروند آنجا ميخوابند براي گرفتن حاجت، اگر بشود يك مقبرهاي، يك محلّي كه سرما نخوردند ارادتمندان ايشان درست بشود خيلي خوشحال ميشود او و من. ايشان فرمودند كه باركاللّه كه قبر من را درست كردي، گفتم چطور؟ توي دلم، توي خواب آمد كه ايشان معلوم است كه جاه و مقامي ميخواهد، توي دلم آمد نه اينكه به زبان بياورم. گفت نه، از آن وقتي كه اين قبر درست شده تا به حال مردم ميآيند فاتحه ميخوانند، ميآيند پيش من مثلا صلوات ميفرستند، سورهي قدر ميخوانند و ثوابش به من ميرسد من از اين طريق استفادهي معنوي ميكنم. گفتم حالا اگر قبول است يك دوسه تا حاجت داريم شما، گفت ميگويم، ميگيرم، گفتم از كي؟ گفت من قبلاً به تو گفتم كه من دربان سيدالشهدايم. آقايان يكي دو تايش مربوط به عالم آخرتم بود ولي يكياش حالا دارم ميگويم مربوط به شماها بود. آن وقتي كه من اين خواب را ديدم يكي دو سه نفري اگر با من در اين راه همگام بودند و تا به حال هم نگفته بودم اين مطلب را، حالا دارم عرض ميكنم چون متعهديد دارم عرض ميكنم. مربوط به شما بود كه انشاءاللّه يك گروه قابل توجّه تزكيه شده مطابق دستورات خاندان عصمت و طهارت تربيت شده تحويل امام زمان عليه الصلاة والسلام بدهم كه دارد به ثمر ميرسد، فقط كوشش بكنيد انشاءاللّه كه من زياد غصّه نخورم، زياد ناراحت نباشم. به مجرّد اين كه يكي از دوستان مخصوصا آنهايي كه قديمي هستند خوب ميدانم امروز گريه كرديد، همهتان قلوبتان قساوت ندارد و بلكه يك نرمي پيدا كرده عرض ميكنم آنهايي كه سابقه دارند اينها حب جاه نداشته باشند، حب رياست نداشته باشند، خودشان را بشكنند، خودشان را بكوبند، تواضع داشته باشند براي خدا. شما را به حق حق، قسمتان ميدهم كه بياييد تصميم بگيريد حالا كه ديشب آن تصميم را گرفتيد، امشب يك تصميمي بگيريد كه فكر نكنيد مثلاً من استادم، او شاگرد است. من بالاترم، او پايينتر است. من عالمم او جاهل است اين حرفها براي درگاه خاندان عصمت و طهارت زشت است. ميگويد اين سيّد، روضهخوان من را برد آن طرف، گفتم آقا ميشود يك برنامهاي تنظيم كني اين معني شفاعت را دارم ميگويداللهم ارزقني شفاعت الحسين يوم الورود، يك جوري ما از اين در برويم بيرون، گفت يك فكري به نظرم رسيده بيا آنجا بشين، گفت خودش هم نشست گفت هر چه از روضه بلدي بخوان، ما روضه نخوانده بوديم همان طور يك چيزهايي گفتيم و اين هم همين جور تباكي كرد و زد به پيشانياش گفت خوب پا شو برويم. برد ما را از دري كه حضرت سيدالشهداء پشت در نشسته، يك تختي بود بسيار سريرعالي بود، حضرت نشسته بودند يك دفتري هم جلويشان باز بود گفتم آقا يك روضه خوان آوردم، اسمت چيه؟ فلان. گفتند همچين روضهخواني ما نداريم. گفتم آقاجان به جان خودتان قسم من خودم پاي روضهاش نشستم و روضهاش را گوش كردم، حضرت تبسمي فرمودند بعد فرمودند وارد شو، حالا اين معناي شفاعت است. معني شفاعت اين است. روضه بخوانيد براي زن و بچهتان كه شده حاضرشان كنيد، همه جور حرفها، فحشها سر و صداها هست، وادارشان كنيد يك قدري برايشان روضه بخوانيد، يا خودتان براي خودتان روضه بخوانيد. بگذاريد كلام مرحوم شيخ جعفر شوشتري در كتاب، كتابي دارد هم ترجمه شده و هم عربياش هست جزء روضهخوانها باشيد. هيچ راهي نيست براي فوز عظيمي كه خدا منظور كرده جزء گريه و تباكي و روضهخواندن و گرياندن ديگران و كمكم در رديف آنهايي كه شفاعت ميشوند قرار گرفت. خدايا شب يازدهم محرم است. دورهي سال براي امشبي گريه ميكنيد چون ديشب ما چون اطّلاع از مصائب داشتيم و داريم و سالها گذشته شب عاشورا اشك ميريزيم ولي هنوز اتّفاقي نيافتاده. امّا الان برويد كربلا. توي صحراي تاريك كربلا. كفار و منافقين بدنهاي نجس خودشان را دفن كردهاند، امّا بدن حسين بن علي اگر امشب ماه را ديديد ببينيد چقدر هوا روشنايي دارد، زير روشنايي ماه خيلي ضعيف است روشنايي ماه در شب يازدهم، زير روشنايي ماه حضرت زينب آمده كنار بدن برادر، ميبيند هودجي از آسمان آمد، اينها جدي است، آقايان براي گرياندن عرض نميكنم، هودجي از آسمان آمد پياده شدند. رسول اكرم است، علي بن ابيطالب است، فاطمهي زهراست، حضرت مجتبي است. دور بدن حضرت ابيعبداللّه الحسين نشستند السلام عليك يا اباعبداللّه و علي الارواح التي حلّت بفنائك عليك منّي سلام اللّه ابداً ما بقيت و بقي الليل و النهار و لا جعله الله آخر العهد مني لزيارتكم، السلام علي الحسين و علي علي بن الحسين و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين. الذين بذلوا مهجهم دون الحسين عليهالسلام. انشاءاللّه اين آيهاي را كه تلاوت كردم يك روزي در كنار حجة ابن الحسن وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماًفَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ، ولي دم، فرزندي است كه از آن كشته باقي مانده. تنها فرزندي كه خيلي نزديك است از نظر نسب و از نظر حسب و از نظر خلق و منطق به حضرت سيدالشهداء حجة ابن الحسن است. الان تنها ولي دم حضرت بقيةاللّهاست، يك سلطهاي پيدا ميكند كه هر كس توي دلش يك سر سوزن بغض ابيعبداللّه الحسين باشد از روي زمين بايد برداشته بشود. لِوَلِيِّهِ سُلْطَاناً، اسراف در قتل هم نميكند. خيال نكنيد عصباني ميشود همه را ميكشد تا زانوي اسبش خون ميآيد بالا، امام زمان شما را قسيالقلبي كه آدم كش باشد معرّفياش دشمنان نكنند. حتي اگر روايت هم باشد اين روايات را بايد كنارگذاشت. حضرت وليعصر اگر مخالفي باشد همان يك نفر را بدون اينكه حتي به زن و بچّهاش تأثيري بگذارد، ناراحتي ايجاد بشود او را به قتل ميرساند، از سر راه مسلمانها بر ميدارد. آنهايي كه شمرند و ميخواهند شمربازي در بياورند، يعني همان كاري كه شمر با حسين كرد ميخواهند با حضرت بقيةاللّه بكنند من يك وقتي خودم، با خودم فكر ميكردم حالا نميدانم اين خواب را چطور ديدم، ديدم يك چيزي اختراع شده كه يك نفري كه مخالف امام زمان و قدرت هم دارد اين با يك اشعهاي او را ميكُشند، همان يك نفر را، توي خانهاش. هنوز موبايل و اين وسائلي كه امروز هست، اين حرفي كه من ميزنم مربوط به جوانيهايم است، اينها نبود. بعد هم زن و بچّه او را راضيشان ميكنند. شما فكر نكنيد علي بن ابيطالب عليه الصلاة والسلام آن زني را كه در كوچه راه ميرفت و حضرت فرمودند كه چه ميكني؟ گفت شوهر من در جنگ كشته شده، من يك مشت بچهي يتيم دارم هم بايد به آنها برسم، هم آب بايد برايشان ببرم، حضرت رفتند كمكش كه نان را ايشان پختند، معروف است قضيهاش اين شخص فكر نكنيد كه مسلمان بوده، نه اين از همان خوارج بوده كه كشته شده در جنگ با علي بن ابيطالب، زن و فرزند او را راضيش كردند با اينكه در تقيّه بودند. حضرت بقيةاللّه زن و فرزند آن شخص هر كه باشد آنها كه گناه نكردند، آنها را راضيشان ميكند. اسراف در قتل نميكند، امام زمانتان را مهربانترين مهربانها بشناسيد و هست، خدايا تو شاهدي كه من از باب اينكه وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَفَحَدِّثْ (ضحي / 11) اينقدر من بدي كردم كه حساب ندارد و آنقدر ايشان محبّت به من كردند كه حساب ندارد و به شماها هم همينطور، كي اين راه صاف و ساده و مطابق با فكر و عقلتان، من الان اعلام ميكنم. اگر يك چيزي من گفتم كه با عقلتان مخالف بود شما به من اعتراض كنيد، بگوييد، من اشتباه شايد كرده باشم. در مراحل تزكيه نفستان تجربه كنيد. تجربه كردند، بحمداللّه حدود بيست سال است از اين مسأله ميگذرد افرادي بودند كه خودشان تجربه كردند اگر من جزواتشان را بياورم كه سر است پيش من كه چه بودند و چه شدند و چه تجربهاي از اين راه پيدا كردند شما تعجّب ميكنيد. حالا كه اينطور است خوب لطف حضرت بقيةاللّه است. شماها را خواسته، شماها را طلب كرده، دعوتتان كرده، والاّ ديشب من فكر ميكردم با آن تأكيدي كه پريشب كرده بودم كه هر كس نميخواهد تهعد بدهد نيايد. باور كنيد فكر ميكردم يك عده نيايند، ديدم نه بيشتر، حتي از امشب هم بيشتر بودند. اينها لطف الهي است. اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِيهَدَانَا لِهَذَاوَ مَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ (اعراف / 43) لطف حضرت ابيعبداللّه الحسين است، من زياد دارم طول ميدهم. حالا انشاءاللّه آقاي نعمتي و آقاي فاني ديگر باصطلاح حقشان را به ما واگذارند، فرداشب من به عكس ميكنم. آقاي بخشيزادهام كه حقشان را به آقاي مقدم دادند كه واقعاً استفاده كرديم و اينطوري است. شكر كنيد خدا را. كجا داشتيم يك جمعيتي كه اكثرشان، من ايني كه ميگويم اكثر نه اينكه فكر كنيد بعضيها را نه قبول ندارم. من اكثر قريب به اتفاقتان را عادل ميدانم و پشت سرتان نماز ميخوانم. چقدر جمعيت هستند؟ از جزواتمان استفاده ميشود سه چهار هزار جمعيتند. الحمدللّه. خدا را شكر، اگر يك وقتي هم ديديد كه، ديديد بعضي وقتها ماشين يك همچين ريپ ميزند، اگر يك وقتي ديديد اينجوري هستيد زود خودتان را، كاربراتتان را نگاه كنيد، گوشه و كنارتان را نگاه كنيد، چي آمده اينجوري آن ماشينتان را به اين وضع انداخته؟ زود برسيد به آن.
نسئلك اللّهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا اللّه يا اللّه يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه. انشاءاللّه فردا شب هم اين مجلس هست و احتمالاً شب وفات امام سجّاد باشد يا رحمن يا رحيم، يا غياث المستغيثن، يا اله العالمين عجل لوليك الفرج، عجل لمولانا الفرج، خدايا فرج آقايمان، امام زمانمان را برسان، همهي ما را از بهترين اصحاب و ياورانش قرار بده، قلب مقدسش را از ما راضي بفرما، خدايا به آبروي وليعصر گرفتاريهاي مسلمين را برطرف بفرما، خدايا به آبروي وليعصر اين انقلاب را به انقلاب حضرت مهدي متصل بفرما. خدايا به همهي ما علم و حكمت مرحمت بفرما. توفيق تزكيه نفس به همهي ما عنايت بفرما. پروردگار ما را از عزاداران ابيعبداللّه الحسين قرارمان بده. خدايا ما با اينكه نه به سر زديم، نه به سينه زديم، نه زياد گريه كرديم امّا طمع اين را داريم كه ما را از عزاداران خوب امام حسين عليه السلام قرارمان بده. خدايا قلب امام زمان را از ما راضي بفرما. پروردگارا به آبروي وليعصر قسمت ميدهيم مرضهاي روحيمان شفا مرحمت بفرما.
۲۸ ذی الحجه ۱۴۲۴ قمری – ۱ اسفند ۱۳۸۲ شمسی – تذکرات، اهمیت ماه های قمری
/۰ دیدگاه /در متن سخنرانی ها/توسط مدیریت سایتاعوذ باللّه من الشيطان الرجيم
بسم اللّه الرحمن الرحيم
الحمدلله والصلاة و السلام علي رسول الله و علي آله آلاللّه لاسيما علي بقية الله روحي وارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم، وَأَلَّوْ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا، (جن/16).
رای دادن در انتخابات
دو سه مطلب خارج از بحث به آقايان محترم و خانمهاي محترمه عرض كنم؛ اوّل اينكه امروز روز انتخابات است و چون وليفقيه امر كردهاند كه همه رأي بدهند، شما هم انشاءالله به افراد عادل و تا جايي كه ممكن است به افرادي كه تزكيهي نفس كردهاند بشناسيد و رأي بدهيد.
پرهیز از غیبت و نمامی و تفرقه
مطلب دوّم يكي از چيزهايي كه مخصوصاً در بين خانمها رايج است و ظاهراً آن را خارج از تزكيهي نفس ميدانند و حتي افرادي كه مراحل بالا هستند توجّهي به آن ندارند و حال آنکه قبل از يقظه بايد اين كار را بكنند، اين است كه در مجالس و محافل يا دو نفري، حرفهايي كه مربوط به مردم است، مربوط به اسرار مردم هست، به تجسس در وضع و حالات مردم است كه قرآن صريحاً ميفرمايد: وَلَا تَجَسَّسُوا، كه لازمهي اين تجسس، غيبت است، که وَلَا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا (حجرات/12) پشت سر اين وَلَا تَجَسَّسُوا است، هر كسي كه ديديد حرف ديگري را ميزند و مذمّت از ديگري ميكند اين شخص يا دروغگو است يا نمّام دورغگو است و يا نمّام است، در هر سه حال اين شخص در اين موقع فاسق است و فاسق، حرفش به صريح قرآن، إِنْ جَائَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا، (حجرات/6)، به حرف فرد فاسق اعتنا نكنيد، او را فاسق بدانيد، اگر حرف ديگري را ميزند آن ديگري براي شما فسقش ثابت نشده و فسق اين شخص نمّام، الان ثابت است و هيچگاه حرف فاسق بر حرف شخصي كه فسقش يا براي شما ثابت نشده و يا عادل است ترجيح پيدا نميكند. من جدّاً از همين الان اعلام ميكنم؛ نميخواهد از من بپرسيد که آیا ما الان در راه هستيم يا نيستيم، اگر نشستيد درد دل يك شخصي را گوش داديد و در مذّمت كسي حرف زد و شما نهي از منكر نكرديد، از برنامههاي تزكيهي نفس خارج هستيد و من دعا ميكنم يا بگويم نفرين ميكنم كه خدا به او توفيق موفقيّت در راه تزكيهي نفس ندهد. خيلي جدّي باشيد، خانمها مخصوصاً، با يكديگر حرف ميزنيد حرف خدا را بزنيد، حرف پيغمبر را بزنيد، حرف خوبان را بزنيد، خوبان را مدح كنيد، اينقدر فساد و تفرقه بين يك مشت جمعيتي كه براي خدا قدم برداشتهاند بهوجود نياوريد و انشاءالله اميدواريم روز قيامت بتوانيد پاسخگوي پروردگارتان باشيد.
اهمیت دادن به ماههای قمری برای انجام وظایف دینی
مطلب سوّم؛ امروز يا فردا روز آخر سال است، حواستان جمع باشد، سال را ميگويم نه آخرِ ماه، آخر ماه هست ولي آخر سال است. يك سال قمري كه پروردگارتان در قرآنتان فرموده است كه: ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ (توبه/36)، خيلي عجيب است ! دينِ قيّم اين است كه دوازده ماه داشته باشيد و آن دوازده ماه، ماه قمري باشد و ماه قمري، چهارماهش ماه حرام است، محترم است، فلَا تَظْلِمُوا فِيهِنَّ أَنْفُسَكُمْ، در اين چهار ماه بخصوص به خودتان ظلم نكنيد، كه اگر خداي نكرده عدد روزهاي ماههاي قمري يا اوّل و آخر ماههاي قمري از دستتان برود ممكن است ماههاي حرام را هم متوجّه نباشيد، عاشورا را هم متوجّه نباشيد، تاسوعا را هم متوجه نباشيد و بالاخره به وظايف دينيتان و استحبابيتان عمل نكنيد، چون گاهي ميشود اينها سبب ميشود كه كلّي وظايف را انسان فراموش ميكند. شما اگر در ماههاي مثلا شمسي بيست و دوم بهمن را ندانيد چه روزي است طبعاً برايش ارزش قائل نميشويد، همينطور اگر در ماههاي قمري روز غدير خم را ندانيد چه روزي است برايش ارزش قائل نميشويد. بنابراين خيلي اهميت بدهيد، هر روزي از روزهاي ماههاي قمري يك اعمالي دارد، مستبحاتي دارد، مثلاً روز غدير خم روزهاش آن قدر اجر دارد، يعني آن قدر خدايتعالي در حساب آخرتتان، بانك آخرتتان آن قدر ميريزد كه عبادتِ تمام مردم زمين را براي شما منظور ميكند، الان هم بخواهد همهي آنها را به شما بدهد نميتوانيد آن را نگه داريد. الان به يك نفر، مثلا به يك انساني بگويند صد ميليارد تومان ميخواهيم به تو بدهيم، خوب ميگويد من چه كارش كنم؟ روز جمعه هم هست بانكها تعطيل است، امّا اگر گفتند ما خودمان ميريزيم به حسابت، خوب، ممنون. فرقي براي شما نميكند که روز غدير خم روزه گرفتيد يا نگرفتيد، چون هيچ نه بر چاقيتان افزوده ميشود، نه بر لاغريتان افزوده ميشود، نه بر رنگ و قيافهتان افزوده ميشود، هيچ؛ امّا خدا ميريزد به حسابتان، هر وقت برويد به اين بانك مراجعه كنيد ميبينيد بهبه ! چقدر پول ريختهاند به حسابتان، يك آرامشي پيدا ميكنيد كه خدايتعالي در قرآن ميفرمايد: وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ (توبه/103)، اي پيغمبر؛ رحمت خاصّهي من را دريافت كن به حساب اينها بريز، كه اين صلوات كه رحمت خاصّه است به اينها آرامش ميدهد. شما ديشب نماز شب خوانديد، با خدا حرف زديد، امروز فقط چيزي كه برايتان مانده يك مقدار كسل هستيد، چون ديشب كم خوابيديد، امّا اين را بدانيد خدايتعالي به پيغمبرش ميفرمايد كه: فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَكَ عَسَى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا (اسراء/79)، وقتي كه انسان از خاك و از قبر برميخيزد به او ميگويند آقا تو جايت آن بالا است، چرا؟ من آن بالا؟! كنار پيغمبر؟! بله، آنجا مقام محمود است، به خاطر نمازشبي كه تو خواندهاي، يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا، ماههاي قمري از خوبيهايش اين است كه تقويم نميخواهد، شما اگر يك مقدار به خودتان زحمت بدهيد قبل از مغرب برويد طرف افق را نگاه كنيد يك مقداري هم عادت میكنيد به اين كار كه اوّل ماه رمضان مشكل اينقدر برايتان نشود. من يك وقت ديدم يكي پشت به مغرب ايستاده بود ماه را ميخواست پيدا كند! اينطوري نباشيد، عادت كنيد، ماههاي قمري مهم است، روز اوّل ماه، هر كس نماز اوّل ماه را بخواند آن ماه از همهي خطرات محفوظ است. خوب اين كم است؟ شما اگر ندانيد امروز اوّل ماه است يا فردا، نميتواني اين كار را بكني، يك ماه خودت را در معرض خطر قرار میدهی، اگر انسان نداند اول محرم چه وقت هست، اول سال چه موقع هست. خوب برويد يك نگاهي بكنيد، اشكالي ندارد، هيچ مهم نيست، افق خيلي روشن و خيلي واضح، اگر خودتان پيدا نكرديد يك عدّه پيدا كنند به شما بگويند. ممالك عربي حالا همهشان نه، ولي عربستان سعودي اين كار را ميكند، خيلي راحت، و هر ماه را اعلام ميكند و در مسجدالحرام و در مسجدالنبي زده كه امروز اول ماه است. آن بيچارهها پنجوقت نماز ميخوانند، بلكه ششوقت؛ نماز شب آن موقع، نماز صبح آن موقع، نماز ظهر آن موقع، نماز عصر آن موقع، نماز مغرب، نماز عشاء، همه را زده اند. شما خدا را شكر كنيد به خاطر عملي كه پيغمبراكرم كرد و از طريق اهلبيت به ما رسيد، چون در صحيح بخاري هست كه پيغمبراكرم گاهي نمازش را با هم ميخواند، ظهر و عصر و مغرب و عشاء را گاهي جدا جدا ميخواند. شما نگوييد آن افضل است، اگر بگوييد كاري كه اهلسنت ميكنند افضل است و يا جدا جدا خواندن افضل است اين به پيغمبر توهين شده، يعني پيغمبر كار افضل را گاهي ترك ميكرد ! نه ! هر دو مساوي است، چه با هم بخوانيد چه جداي از هم بخوانيد، چون در همان روايتي كه در صحيح بخاري هست، پيغمبراكرم گاهي نمازش را بدون هيچ عذري ـ عجيب است بدون هیچ قیدی بیان کرده ـ بدون هيچ عذري با هم ميخواند و بدون هيچ عذري جدا جدا ميخواند، معنايش هم همين است كه ميشود هر دو تا را خواند. دلت ميخواهد زياد رفت و آمد كني در مسجد، ظهر برو و عصر هم برو، مغرب برو عشاء هم برو، كمتر ميخواهي رفت و آمد كني، كار زياد داري، گرفتاري زياد داري، بنّا بايد دستش را بشويد، وضو بگيرد، خوب اين كار پرزحمتي است براي يك شخص گچكارِ بنّا ، برو مسجد هر دو نمازت را بخوان، چون از آن لحظهاي كه اذان ميگويند، لحظهي ظهر، نصفالنهار، همانجا ظهر است، از آنجا به بعد عصر است. نگوييد نماز عصر را ما ظهر بخوانيم، نه! از همان لحظه به بعد عصر است، از همان لحظه به قبل هم صبح است، اين وسط، آن خط وسط، آن يك لحظهي وسط، ظهر است، اين را بدانيد، عقلتان هم حتماً همين را ميگويد. ما چه بعد از چهار ركعت نماز ظهر، نماز عصر را بخوانيم در عصر خوانده ايم، چه دم غروب بخوانيم باز هم در عصر خوانده ايم، اين را بدانيد، اين از نظر علمي ثابت است. پس بنابراين به ماههاي قمري وظيفهي واجب و بلكه لازم است اهمیت بدهید؛ لازم به حساب شرعي عرض ميكنم براي اينكه ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ، واجب به خاطر اينكه از دستتان بعضي فضائل نرود و منافعتان به خطر نيفتد و شما بدانيد كه امروز چه روزي هست،
اقتدا کردن به اهل بیت علیهم السلام در سوره هل اتی
مثلاً شما ميدانيد امروز روزي است كه سورهي هل اتي نازل شد؟ از نظر اوّل اسفند نه، از نظر بيست و پنجم ماه ذيحجه. سورهي هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ (انسان/1)، در شأن ائمهي اطهار و در شأن علي بن ابيطالب كه سنّي و شيعه معتقدند كه اين سورهي مباركه در يك چنين روزي نازل شده و هر كس تأسّي بكند به علي بن ابيطالب، اين فضايل برايش هست، كه چیست آن فضائل؟ مُتَّكِئِينَ فيها عَلَى فرش بطائنها من استبرق (الرحمان/54)، آياتي كه مربوط به بهشت است در اين سوره نازل شده كه واقعاً اگر من بخواهم دربارهاش حتّي ظاهرش را بخوانم و برايتان شرح بدهم ديگر به مطلب اصليام نميرسم. خوب آنها صدقه دادند، اطعام كردند، ما چه؟ شما هم برويد يك مقدار از اين كارها بكنيد، همهاش كارهاي بيخرج! نماز شب را خوب ميخواند امّا خمس و زكاتش را خيلي بد ميدهد! اطعام نميكند امّا سلام ميكند، چون سلام مجاني است! اينطور نباشيم، وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا (انسان/8)، و اگر هم اطعام كردي نگو خوب، حالا ما به تو اطعام كرديم، بيا اين لباسهاي ما را بشوي، اين ظرفهاي ما را بشوي. چون شما به ما محبت كردي من به تو اطعام ميكنم. نه! لَا نُرِيدُ مِنْكُمْ – اصلاً اراده قلبي نداريم، نميخواهيم – مِنْكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا (انسان/9)، شكر هم نميخواهد بكنيد، إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ (انسان/9)، ما براي خاطر خدا داريم به شما اطعام ميكنيم، اينها را به آنها نميگفتند، چون خود اين گفتن به آنها منت است . خدا دارد دربارهي اينها و از ارادهي قلبي اينها بيان ميكند. حالا من آن مقدماتش را نميفهمم يا قبول ندارم يا اينكه بالاخره نميفهمم كه مثلاً اينها خودشان گرسنه بودند، البته در يك آيهي ديگر وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ (حشر/9) هست، ولي اينها فضيلت نيست، فضيلت، اصل اطعام است، هماني كه خدا فرموده، فضيلت آن است كه انسان خودش نداشته باشد و در عين حال ايثار كند، نه اينكه آن قدر نداشته باشد كه برود از يهودي قرض كند و بعد بيايند چهار تا نان براي خودشان درست كنند، اينها را من نميفهمم! شما هم نفهميد! به خاطر اينكه بعضيهايش را ممكن است دشمنان براي ذلّت خاندان عصمت و طهارت درست كرده باشند، علي بن ابيطالب كه هر شب پاي هزار نخله خرما كه خودش كاشته بود نماز ميخواند، حالا من نميفهمم، نميگويم نيست. يكي از دوستان ما – اين روش هم بد نيست، البته غير از من، من را دعوت نكنيد، چون من نميآيم، الان دارم ميگويم – يكي از رفقا ميگفت وقتي كه من يك حاجت خيلي مشكلي دارم، یا يكي از اهلبيت ما كسالتي پيدا كرده، چهل تا سيد را خانهام دعوت ميكنم، يكي ديگر هم ميگفت هفت تا سيد، حالا چهل تا سيد مشكل است، هفت تا، خانهمان دعوت ميكنیم، شامشان ميدهيم، بعد هم ميگوييم دعا كنيد ما را. همين! خدا ميداند چه دعايي اين آقا كرده و چه حاجتي هم صاحبخانه دارد و حاجت من برآورده ميشود، اين تجربه شده، شما هم اين كار را بكنيد، اين قدر كه ميتوانيد. حالا مسكين كم پيدا ميشود، آن مسكيني كه آن وقتها بوده حالا كم است، يتيم زياد است، اسير كه همهمان اسير هستيم. اسير چه هستيم؟ اسير شيطان، هواي نفس، واقعاً اسيرمان كرده، من يك وقتي در مشهد بودم، ميرفتم دم در حرم، عرض ميكردم: آقا انا اسير من اسراء المدينة، من يك اسيری از اين اسراء اين شهر هستم، به من كمك كنيد. واقعاً اسيريم. كسي كه پدرش را از دست داده باشد و نتواند در مدّت عمرش پدرش را ببيند، اين يتيم نيست؟ ما يتيم هستيم، روز جمعه است، متعلق به امام زمانمان است، چرا آقايمان را نميبينيم، چرا نميتوانيم احوالش را بپرسيم، چرا نميرويم به در خانهاش؟ چرا دامنش را نميگيريم بگوييم آقا خودت هستي؟ مسكين هم كه، به هرحال مسكين مالي نيستيم ولي مسكين عقلي و فكري هستيم، همیشه متوجّه دنيا، آن قدر مسكنت به ما خورده كه اصلاً درجا ايستادهايم، هيچ پيشرفتي نداريم و انشاءالله اميدواريم امروز همهتان با توجّه انشاءالله به علي بن ابيطالب، به خاندان عصمت – همهشان حاضرند، همهشان ميبينند- مخصوصاً حضرت بقية الله بگوييد يا اهلبيت النبوة، انا مسكين من مساكين المدينة، من يك گدايي از گداهاي اين شهر هستم، أنا يتيم من ايتامكم، أنا اسير من أسراء المدينة، من اسير هواي نفس هستم، اسير خواستههاي مردم هستم، اسير جوّي كه برايمان ساختهاند هستم تا ببينيد با شما چه ميكنند، وَيُطْعِمُونَ الطعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا . إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا . إِنَّا نَخَافُ مِنْ رَبِّنَا يَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِيرًا (دهر/8 تا10)، تا آخر سوره. انشاءالله اميدواريم در اين سالي كه بر ما گذشت، اين سال 1424 كه بر ما گذشت انشاءالله از ياران امام زمان محسوب شده باشيم .
عزاداری با معرفت در ماه محرم
ماه محرّم وقتي كه ائمه هلالش را ميديدند ميفرمودند حزن بر دل ماه سيطره مي اندازد . حضرت رضا به پسر شبيب فرمود، هر چه اين هلال ماه قطورتر ميشود حزن ما بيشتر ميشود، تا شب عاشورا كه ديگر ما نميتوانيم طاقت بياوريم. اگر آن شرح صدر ائمه نبود، با آن معرفتي كه به امام حسين داشتند و با آن توجّهي كه به حقيقت مصيبت داشتند، اگر نبود، منفجر ميشدند. ما هم همينطور، ما ظرفيّت نداريم ولي غفلت داريم. شب عاشورا در پيش است، روز عاشورا در پيش است، روز تاسوعا در پيش است، انشاءالله كوشش كنيد در مجالس شركت كنيد. مجالس ما همين است، گر تو نميپسندي تغيير ده مجالس را، از اينكه از صداي يك نفر كه محزون ميخواند شما گريه بكنيد و از صداي يك نفر كه شاد ميخواند شما خوشحال بشويد – حالا هر چه ميخواهد بخواند- اين طوري نباشيد، بفهميد. الان چرا گريه كرديد؟ من كه صدايم تغيير نكرد! وقتي بايد انسان شاد باشد كه اهلبيت عصمت شاد باشند، وقتي بايد محزون بشود كه اهلبيت عصمت محزون هستند. به سخن نگاه كنيد، من از همين جا دارم به جمعي از طلاب و فضلايي كه همين ديروز اعزام ميكرديم براي شهرستانها، به آنها دارم عرض ميكنم كه مطالبي به مردم بگوييد كه حسين بن علي عليه الصلوة و السلام در روز عاشورا فرمود. روز عاشورا ؛ آن لحظهي آخر، آن اوج مصيبت، ميگويد: «اِن لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعادَ کونوا احراراً فی دنیا کم» (بحارالانوار، ج 45، ص 49) ، آقا آزاد باش، استقامت داشته باش، احراراً في دنياكم، مرد باش. همانطوري كه عرض كردم استقامت، يك چيزي است که در همه چيز بايد باشد. اين آخرين جملات حضرت سيدالشهداء است، ميدانيد چه موقع فرمود؟ وقتي ديد كه لشكر فكر كردهاند امام حسين از دار دنيا رفته حالا برويم غنيمت جمع كنيم، تكيه كرد به دستهاي مباركش، يك مقدار سرش را بلند كرد، صدا زد: يا شيعة آل ابيسفيان، چون اگر اينها شيعهي آل ابيسفيان نبودند دين داشتند، ولي حالا شيعه آل ابيسفيان هستيد، پيرو معاويه هستيد، ـ خوب دقّت كنيد به اين جمله، خود جملات حساب دارد ـ يا شيعة آل ابيسفيان، شيعه يعني پيرو، آل ابيسفيان هم ـ براي تحقير اسم معاويه را نبرده ـ پيروان معاويه، پيروان يزيد، ـ خوب دقت كنيد، اصلاً اسمشان را رويشان گذاشت ولي ـ در عين اينكه پيرو معاويه و يزيد هستيد، آخر يك مقدار آزادمرد باشيد، در همان كارتان آزادمرد باشيد، بيدين باش اما آزاد باش، جايي كه وجدانت ميگويد اين درست نيست، عمل نكن، يا شيعة آل ابيسفيان ان لم يكن لكم دين، يعني حالا كه شما دين نداريد، حالا كه شما روش اسلامي نداريد- چون اگر يك كسي روش اسلامي داشته باشد پسرِ دخترِ پيغمبرش را ميكُشد؟- فكونوا احراراً في دنياكم، روز قيامت را هم كه قبول نداريد که بترسيد، چون آدم وقتي قبول داشته باشد ميترسد، پس حرّ باشيد، آزاد باشيد، من با شما جنگ ميكنم، شما با من جنگ ميكنيد، ليس عيلهنّ من جناح، زنها كه با شما برنامهاي نداشتند، دعوايي نداشتند، چرا اين طور داريد به آنها حمله ميكنيد؟ خيلي عجيب است ، اين حرفها اثر دارد.
مجالس با معرفت در ماه محرم
از همين جا به دوستان اهل علمم توصيه ميكنم بنشينيد ببينيد زيارت عاشورا چه گفته، من در مشهد يادم هست يك موقع ايستاده دو ساعت يا دو ساعت و نيم دربارهي زيارت عاشورا صحبت ميكردم. مصائب روز عاشورا زياد است، ، حرب لمن حاربكم، سلم لمن سالمكم، مبغضٌ لاعدائكم، اللّهم العن بنيامية قاطبة، يعني چه؟ آخر چرا اين نسل بد، اين نسل خبيث، اين شجرهي خبيثه، يك نفرشان درست حركت نكرد، عمر بن عبدالعزيز هم اگر يك مقداري نرمتر بود و ملايمتر بود باز جاي ائمهي اطهار نشسته بود، بالاخره بزرگترين گناه را كرده، بزرگترين اشتباه را كرده. اين بنياميّه است. پيغمبراكرم خواب ديد ـ من ديدم ديگر به مسألهي استقامت نميرسم صحبت كنم لذا مناسب اين است كه بقيّهي حرفهايم را بزنم ـ
قدر امام زمان علیه السلام که بین ما است را بدانیم
پيغمبراكرم خواب ديدند. خواب پيغمبران مثل بيداري است، اصلاً بيداري و خواب براي ما مسأله است، براي پيغمبر از اين جهت مسئله است كه آمده بين ما زندگي ميكند، يك وقت عرض كردم، حضرت سلیمان را كوچكش كنند با همان عقل و فكر و دانش، بفرستند او را داخل لانهي مورچه، بگويند با مورچهها يك مدّت زندگي كن، هم به او سخت ميگذرد، هم بندهي خوب خدا ميشود، هم اينكه مجبور است هر چه مورچهها ميخورند او هم بخورد، هر كاري مورچهها ميكنند او هم بكند، رسولاكرم را با همين مقايسه بين ما فرستادند در اين كرهي زمين، او را به شكل ما درآوردهاند، آمدهاند با ما حرف ميزنند و با ما صحبت ميكنند، آن عقل و دانشي كه هر چه خدا ميخواسته براي مخلوقش از علوم و مصالح بفرستد، در رسول اكرم قرار داده، و اودعته علم ما كان و ما يكون الي انقضاء خلقك (دعای ندبه)، خوب اين رسول اكرم است، آن حضرت اميرالمؤمنين، آن حضرت امام حسن مجتبي، آن حضرت سيّدالشهداء، اينها اينطوري بودند، اينها آمده اند بين ما زندگي كنند، با ما زندگي كنند، ما قدرشان را نميدانيم، دوازده نفر از ائمه آمدهاند. اين بزرگواري كه مسئول ماست، امام ماست، اين آقايي كه هزار و صد و هفتاد سال است در اين لانه مورچه دارد زندگي ميكند، اين بزرگواري كه همهطور پاي ما صبر كرده، اين بزرگوار، ما اصلاً به يادش نيستيم، بين ما هم هست،
امتحان مردم دنیا بوسیله بنی امیه و بقیه حکام
پيغمبراكرم خواب ديدند كه بوزينهها ميروند روي منبرش مينشينند، يك بوزينه رفته روي منبر نشسته عرعر ميكند، واق واق ميكند، خيلي عجيب است، خواب ديد پيغمبر، عرض كردم خوابشان با بيداريشان فرقي نميكند، اين ميآيد پايين، آن يكي ميرود بالا، آن ميآيد پايين يكي ديگر ميرود، از خواب بيدار شد، اين آيه نازل شد كه اين خوابي كه دیدی ما أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ (اسراء/60)، اين براي امتحان مردم است. قريب هزار ماه كه هشت ماهش باقي مانده كه سفياني بناست بيايد آن هشت ماه را تمامش كند كه بعضي در تفسير گفته اند لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ (قدر/3)، آن همان هزار ماه است، با همهي ناز و نعمت، هزار ماه، اينها روي منبر پيغمبر سوار شدند، چه كار ميكردند؟ يكي از برنامههايشان ـ نستجيرباللّه ـ خدا ميداند انسان به قدري متأثّر ميشود نميتوانم بگويم، هيچ كس نميتواند بگويد كه اينها ميرفتند به عنوان خطبهي منبرشان لعن بر…. آنهم در حضور حضرت مجتبي عليه الصلوة و السلام، رسم شده بود. يك مسجدي ميگويند كنار شهر شام بود، اين مسجد اسمش ذكر بود، گفتند چرا اسمش مسجد ذكر است؟ گفتند يك نفر پولدار يادش رفته بود بعد از نماز، اميرالمؤمنين را لعن كند، اينجا يادش آمده بود، به شكرانهي اين نعمت كه اينجا يادش آمده و اينجا نشسته اين كار را كرده يك مسجد ساخته، آخر ببينيد به كجا ميرسد؟ اينها همه براي امتحان مردم است، شما در دولت جمهوري اسلامي قرار گرفتهايد، در زمان شاه آنهايي كه همسن ما هستند قرار گرفته بودند، بهترش، بدترش، هر طوري باشد همهاش براي امتحان شماست، اين را بدانيد. آنجا چه كار ميكرديد اينجا چه كار ميكنيد؟ آنجا ميگفتيد من مجبورم كه زنم بيحجاب باشد، حالا چه؟ حالا هم زنت مجبور است موهاي جلوي سرش را نشان بدهد؟ و تو اي آقاي خبرنگار مخصوصاً آن را نشان بدهي تا تشييع فاحشه بكني؟ حالا مجبوري؟ برو اقلاً زنهاي باحجاب را انتخاب کن، از آنها بپرس براي انتخابات بايد چه كار بكنيم؟ متأسفانه اينطور شده، حالا امتحان است، اينجا اين طور امتحان، آن جا آن طور. آن زمان ميگفتند اگر كسي كروات نزند، ريشش را نتراشد در اداره راهش نميدهند، حالا چه؟ ببينيد، اينها همهاش امتحان است، هم آن امتحان است، هم اين امتحان است، هميشه انشاءالله بدانيد، در ذهنتان باشد كه در حال امتحان هستيد، إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ،
با توجه به زیارت عاشورا بنی امیه و پیروان آنها ملعون هستند
ولي آنچه من ميخواستم عرض كنم اين بود كه وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ، شجرهي ملعونه هستند، اوّل خدا اينها را لعن كرده، آل ابيسفيان را، آل زياد را، بنياميّه را قاطبة، اوّل خدا کرده، كجا؟ إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمْ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ (احزاب/57)، كساني كه خدا و پيغمبر را اذيت ميكنند خدا در دنيا و آخرت لعنتشان كرده، فاطمهي زهرا را به او فرمودند كه: من اذاها فقد اذاني (السنن الکبرى ج ۱۰ باب من قال: لا تجوز شهاده الوالد لولده، ص ۲۰۱؛ کنز العمّال، ج ،۱۳ ص ۹۶٫)، كسي كه فاطمه را اذيّت كند من را اذيّت كرده، پس اينجا فاطمه كه وصل شد ـ اين نقطهي اتصال است ـ همهي فرزندان فاطمه وصل ميشوند، مخصوصاً ائمهي اطهار عليهم الصلوة و السلام، كسي كه اينها را اذيّت كند پيغمبر را اذيت كرده، كسي كه پيغمبر را اذيت كند خدا را اذيت كرده، و كسي كه خدا را اذيت كند لعنت خدا بر او در دنيا و آخرت باد، لذا در زيارت عاشورا عرض ميكنيم: اللهم العن بنيامية قاطبة، چرا اصلاً گفته اند اين زيارت را ما بخوانيم؟ چرا صد مرتبه لعن بكنيم؟ شايد يك دفعهاش در دلمان بنشيند بدانيم كه كسي كه پيرو ظالمين بر اهل بيت و عصمت و طهارت و بر آل پيغمبر هست ملعون است، در دلت بنشيند، اللّهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمّد، مواظب باشيد حق محمّد و آل محمّد را ضايع نكنيد، خدا نكند ما جزء آنها باشيم، و آخر تابع، ـ اين تكّهاش مهم است ـ و آخرين كساني كه پيروي از آنها ميكنند، اللهم العن العصابة الّتي جاهدت الحسين ، بهترين و بالاترين ـ و باصطلاح ـ شاهفردش آنهايي هستند كه با امام حسين عليه الصلوة و السلام درگير شدند، و شايعت و بايعت و تابعت علي قتله اللّهم العنهم جميعا،
نحوه خواندن زیارت عاشورا به طور مختصر
اگر روز عاشورا يا هر وقتي خواستيد اين زيارت را بخوانيد، اگر وقت کافی داريد که همهاش را بخوانيد. اگر وقت نداريد امام صادق عليه الصلوة و السلام فرمودند: يك دفعه بگوييد: اللّهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمّد و آخر تابع له علي ذلك اللّهم العن العصابة التي جاهدت الحسين علیه السلام و شايعت و بايعت و تابعت علي قتله اللهم العنهم جميعا، آن وقت نود و نه مرتبه بگوييد: اللّهم العنهم جميعا، اللهم العنهم جميعا، همانها را ميگوييد ديگر، اللّهم العنهم جميعا، خدايا لعنت بكن همهشان را، خدايا لعنت بكن همهشان را، خدايا لعنت بكن همهشان را، فرمود: مثل اين است كه شما هر صد لعن را گفتهايد. در سلام هم همين طور است. زيارت عاشورا را بخوانيد، خيلي زیارت عجيبي است، صحيحترين زیارتهاست، من الان به شما عرض ميكنم؛ شما هم اگر به سندش مراجعه كنيد اجتهاداً ميتوانيد بخوانيد. خيلي از دعاها را شما نميتوانيد بگوييد: خدايا چون تو فرمودي بخوان من ميخوانم! به قصد رجاء بايد بخوانيد، امّا زيارت عاشورا را بگوييد. هيچ مهم نيست. چون يك قدري انسان به سند اعلايش مراجعه بكند ميبيند يك سند اعلائي خيلي بالا دستي دارد كه هيچ روايتي، هيچ دعايي شايد اين طور سند صحيحي نداشته باشد . اينها البته در صورتي است كه وقت نداريد، والاّ چه بهتر از اينكه آدم با امام حسين صحبت كند، و لا جعله الله آخرالعهد مني لزيارتكم، هر چه بيشتر با امام حسين صحبت كنيد و با ديگران صحبت نكنيد بهتر است، امّا حالا وقت نداريد، شغلتان، كارتان، هر روز هم ميخواهيد زيارت عاشورا بخوانيد، يا حتّي روز عاشورا مثلاً آشپز است، غذا ميخواهد براي مردم درست كند، سلام را اينطوري بگويید: السلام عليك يا اباعبدالله و علي الارواح التي حلّت بفنائك، سلام بر تو اي اباعبداللّه، قربانت برويم، و بر آن روحهايي كه فداي تو شدند، قربان همهشان، (بأبي أنتم و امّي و نفسي و اهلي و مالي و اسرتي) و علي الارواح التي حلّت بفنائك عليكم منّي جميعاً سلام اللّه ـ نه سلام شماـ سلام اللّه، سلام خدا بر شما باد، ابداً، هميشه، تا وقتي كه من هستم – تا وقتي كه من هستم اليالابد است – عليكم منّي سلام اللّه ابداً ما بقيت و بقي الليل و النهار و لاجعله الله آخرالعهد مني لزيارتكم، آقاجان! همين دنيا نباشد زيارتتان، اين دنيا كه زيارتش غائبانه است، پشت پرده است، پشت حجابهايي است كه خودمان براي خودمان درست كردهايم، يك طوري بشود روز قيامت هم همه جا ما به تو نگاه كنيم، به صورت تو نگاه كنيم، با تو باشيم، و لا جعله الله آخرالعهد مني لزيارتكم، السلام علي الحسين، يك چيزي به شما بگويم؛ اين كلمهي حسين خيلي عجيب است! هر روز صبح اگر از خواب بيدار ميشويد ده مرتبه بگوييد: ياحسين، ياحسين، همين طور ساده هم بگوييد، بدانيد در نهم و دهمين مرتبه اشكتان جاري ميشود، مگر انسان حالا حواسش جاي ديگري باشد. السلام علي الحسين و علي علي بن الحسين، كه منظور در اين جا حضرت علياكبر است، و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين، اگر فرصت نداشتيد يك مرتبه همين اندازهاي كه من خواندم ميخوانيد و نود و نه مرتبه ميگوييد: السلام علي الحسين و علي علي بن الحسين، و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين، چون همهي آنها در همين خلاصه ميشود، اين در كتاب قديمي است ـ من دارم ـ به نام صدف، از امام صادق عليه الصلوة و السلام نقل ميكند و دستور زيارت عاشورا را اينطوري ميدهد.
درخواست امام زمان علیه السلام از خدا با دعای فرج
ايّام، ايّام سرور است، سورهي هل اتي نازل شده، دوازده روز شما براي عيد غدير خم جشن میگیرید، كه سلام خدا بر عيد غدير، كه سلامتي بر عيد غدير و كساني كه عيد غدير را اهميّت ميدهند، شما اهميت بدهيد، خواهش ميكنم از شما كه به ماههاي قمري اهميّت بدهيد، يكي از دوستانمان اين كتاب محضيار را نوشته، من پارسال به او گفتم، حتّي چاپ كرده بود برگرداند، اول سال را از اوّل ماه محرم قرار داده كه شايد هم به مشكل برخورد بكند ولي بحمداللّه پارسال و امسال اينطوري شده و إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا فِي كِتَابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ فَلَا تَظْلِمُوا فِيهِنَّ أَنْفُسَكُمْ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ (توبه/36) خدايا به آبروي امامعصر ارواحنافداه اين سالي كه بر ما گذشت خدايا اگر گناه كرديم كه كرديم، اگر معصيتكاريم كه بوديم، خدايا گناهانمان را تبديل به حسنات بفرما، خدايا در اين سال گذشته كه غيبت امام زمانمان را تحمّل كرديم، خدايا به ما منّت بگذار در سال آينده، ديگر صبرمان خودت ميداني كه به پايان رسيده، چون اگر عقل داشته باشيم و بفهميم، همان جملات و ضاقت الارض، زمين بر ما تنگ شده، زميني كه امام نداشته باشد، امامش ظاهر نباشد… ما الان يك مشكلي كه داريم نميدانيم چه كار بكنيم، به كِه مراجعه بكنيم، حقيقت را از كِه بپرسيم، رواياتي كه هزار سال قبل به دست ما رسيده كه بعضيهايش مخدوش است، حالا مجتهدين چقدر زحمت ميكشند كه حقايق را به دست شما ميرسانند. اگر امامعصر ارواحنافداه بيايد خوب بالاخره مجتهدين باز هم بايد فعال باشند، كار كنند، امّا از سرچشمهي زلال هدايت اخذ ميكنند، خيلي گواراتر است، همان ماءً غدقا كه در آيه شريفه هست همان خواهد بود، انسان برود از سرچشمه آب بنوشد يا از آبي كه از اين دست به آن دست، از اين ظرف آلوده به آن ظرف آلوده منتقل شده؟ حتي ظروف بنياميه! بعضي از روايات را زير و رو كرده، به بعضي اصلاً روايت نميشود گفت! اينطوري به دست ما برسد، خدايا ما را ديگر بس است، همهتان واقعاً بگوييد بسمان است، خدايا ضاقت الارض، منعت السماء، بگذاريد ما برويم به آسمان چهارم ، همهي خوبان آنجا هستند، اين هم كه حساب دارد، و منعت السماء، فاليك يا رب المشتكي خدايا شكايت به خودت ميكنيم، اللّهم انت كشاف الكرب و البلوي (دعای ندبه)، خدايا تو بلاها و اينطور مسائل را خودت باز ميكني، فاغث ياغياث المستغيثين، اي پناه بيپناهان به ما پناه بده، عبيدك المبتلي، به بندهي كوچكت، همهتان بگوييد عبيدك المبتلي، بندهي كوچكت مبتلاي محبّت امام زمانش شده، اره سيّده ياشديدالقوي، آقايش را به او نشان بده كه كجاست، تو كه مي داني آدرس بده! به خودت قسم اگر بگويند الان سر كوههاي بلند است و ما ميرسيم به او، ولو با زحمات زياد، حركت ميكنيم ميرويم، أره سيّده ياشديدالقوي و ازل عنه به الاسي و الجوي، اللّهم و نحن عبيدك، همهمان بندگان تو هستيم، خدايا به هرحال هر كداممان الان يك توجّهي به امام زمانمان كرديم و يك آبي غدقي كه روحمان را بشويد انشاءالله بر ما نازل شد، اميدواريم دعاهايمان مستجاب بشود.
نسئلك اللّهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يااللّه يااللّه و يااللّه و يااللّه و يااللّه و يااللّه ، يا رحمن و يا رحيم، يا غياثالمستغثين، يا الهالعالمين، عجل لوليك الفرج، عجل لمولانا الفرج، خدايا اگر پايان امسال هم، همين يكي دو روزي كه مانده، اگر امام زمانمان را برساني كه ما در سال بيست و چهار هم امام زمان ظاهر داشته باشيم خيلي از تو متشكريم، خدايا سال آينده را سال ظهور حضرت بقيةاللّه قرار بده
گناهان ما را در سال گذشته تبديل به حسنات بفرما
خدايا ما را در سال آينده از همهي لغزشها و گناهان حفظ بفرما
خدايا اگر در سال گذشته كوتاهي در راهمان، در پيشرفتمان، در سير و سلوكمان داشتهايم خودت جبران بفرما
خدايا در سال آينده توفيق پيشرفت بيشتري به ما مرحمت بفرما
همهي ما را از ياران خوب امام زمان قرار بده
خدايا يكي از دوستانمان مريض است به آبروي وليعصر كسالت ايشان را به احسن وجه شفا مرحمت بفرما
امواتمان غريق رحمت بفرما
خدايا به آبروي وليعصر به مردم ايران توفيق قدرداني از وضعي كه دارند ـ چون تا بيرون نرويد از ايران نميفهميد ـ توفيق قدرداني از وضعي كه دارند عنايت بفرما
خدايا اين جمهوري اسلامي را هر چه بهتر به وسيلهي مسئولينی كه قدرت در دستشان هست و مردم را به سوي تزكيهي نفس و كمالات رهبري ميكنند خدايا در پناه امام زمان حفظ بفرما – كوشش كنيد انشاءالله به افراد متدين، افراد پايبند به دين، آنهايي كه بيشتر از هر چيز به دينشان اهميّت ميدهند، به معنويّتشان اهميّت ميدهند، ولو از ميان اين جمعيت چند نفري را ميشناسيد حتماً به آنها رأي بدهيد، بگذاريد مجلستان، مجلس قانونگذاريتان انشاءالله ديني باشد، مذهبي باشد، پيروان افراد فاسق و فاجر انشاءالله قدم در مجلس اسلاميتان نگذارند و حتماً انشاءالله برويد، هر طوري هست به افراد متديّن آنهايي كه ميشناسيد رأي بدهيد-
عاقبتمان ختم بخير بفرما
و عجل في فرج مولانا.
جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید
۳۰ ذی القعده ۱۴۲۴ قمری – ۳ بهمن ۱۳۸۲ شمسی – استقامت
/۰ دیدگاه /در متن سخنرانی ها/توسط مدیریت سایتاعوذ باللّه من الشیطان الرجیم
بسم اللّه الرحمن الرحیم
الحمدلله والصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله آلاللّه لاسیما علی بقیةاللّه روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.
معنای صبر و اقسام صبر
روز شهادت امام جواد علیه آلاف التحیة و الثناء را به پیشگاه مقدّس حضرت بقیةاللّه تسلیت عرض میكنیم و از خدا میخواهیم كه اجر شما دوستان آن حضرت را در این مصیبت زیاد بفرماید. مطلبی كه در هفتهی گذشته مورد بحث واقع شد بحثِ استقامت و ثبات و پابرجایی در مسائل مختلف، بالاخص مسألهی سیر الی اللّه و رفتن به سوی خدا و لقاء پروردگار بود. یكی از اركانِ استقامت همانطوری كه اكثرتان مطلّع هستید، صبر است. در آیات قرآن، كلمهی صبر و صابر و صابرین مكرّر تكرار شده است. اوّل معنی صبر را باید عرض كنم، چون از واژههایی است كه بعضی از افراد معنایش را تحریف كردهاند و آن معنای تحریف شده، در میان ما شایع شده است. معنی صبر، تحمّل و بردباری در مقابل مشكلاتی كه یك راهی یا یك كاری دارد و انسان باید تحمّل كند تا به آن حقیقت برسد میباشد. صبر به معنای خانهنشینی، رهبانیت و دست از كار كشیدن نیست، دقیقاً معنای مخالف این معناست كه در بین مردم معروف است.
صبر بر طاعت
انسان باید برای رسیدن به مقصد، تحمّل داشته باشد، بردبار باشد، مشكلاتش را بپذیرد. لذا امام صادق علیه الصلوة و السلام در آن روایت، صبر را بر سه بخش تقسیم فرمودهاند؛ صبر در مقابل طاعت. طبعاً برای انسان تنبلِ بیكار، افرادِ سست و بیتوجّه به حقایق، عبادت كردن و بندگی نمودن و عمل كردن طبق دستور، مشكل و تحمّل مشقّات لازم است. یكی از آنها مثلاً روزه است. در تفاسیر دارد كه وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ وَإِنَّهَا لَكَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَی الْخَاشِعِینَ، (بقره/45) گفتهاند كه منظور از صبر، روزه است كه در این آیه آمده است. روزهای بلندِ گرمِ تابستان، روزه گرفتن در هواهای گرم طبعاً مشقّت دارد. از شخص روزهدار اگر با آن تشنگی بپرسید چرا روزه گرفتهاید؟ میتواند به شما جواب بدهد كه من صبر میكنم، یعنی تحمّل این مشقّت را میكنم تا به ثواب پروردگارم برسم. نمازخواندن با آن حال خضوع و خشوع، نه این صلاة و نمازی كه اكثر ما میخوانیم، باید انسان تحمّل كند، برخلاف نفس و شیطان عمل كند تا بتواند نمازی با خضوع و خشوع بخواند. لذا خدایتعالی در همین آیه میفرماید: إِنَّهَا لَكَبِیرَةٌ، این نماز برای كسانی كه یك مقدار اهل نماز نیستند، خشوع و خضوع ندارند، كبیره است، سخت است، باید صبر كنند، تحمّل مشقّت كنند، ولی برای خاشعین، آنهایی كه اهل خشوع هستند، درك دارند، صابرند و میفهمند چه میكنند، نماز برایشان كبیره نیست، بزرگ نیست، اهمیتی كه ندارد، زحمتی كه ندارد بماند، بلكه انتظار نماز برایشان بسیار زیباست كه غالباً میبینید آنها قبل از اذان در میان مصلّای خود نشستهاند و منتظر ملاقات با پروردگارند. با روحیهی ما مردم كه نماز را با خضوع و خشوع نمیخوانیم و توجّهی به نماز و روزه نداریم، میبینیم كه به دخترها كه زودتر تكلیف میشوند میگوییم كه چرا خدایتعالی اینگونه با اینها عمل كرده و چهار سال الی پنج سال زودتر از پسرها مكلّف شدهاند؟ امّا خاضعین و خاشعین و صابرین ، آنهایی كه میفهمند نماز چیست، آنها میگویند خوش به حال زنها كه زودتر از مردها برای ملاقات با پروردگار، برای آن كه تكلیف به آنها داده شده، آنها را به حساب آوردهاند و انسان قبولشان كردهاند، خوشا به حال اینها، مردها چرا باید دیرتر به ملاقات پروردگار موفق بشوند؟ بنابراین صبر در عبادت، طبق فرمان عمل كردن، گوش به فرمان دادن، این صبر از صبرهایی است كه خدای تعالی در قرآن میفرماید: إِنَّمَا یوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیرِ حِسَابٍ،(زمر/10)، اینهایی كه اهل خشوعند، اهل خضوعند، صابرند، تحمّل میكنند و برای رسیدنِ به لقاء پروردگار همهی مشكلات را قبول میكنند ، اینها صابرند.
صبردر مقابل معصیت
و یك بخشِ از صبر، در مقابل گناه است. امام صادق علیه الصلوة و السلام فرمود: بخشِ دوّم صبر كه باید صابرین این بخش را هم بدانند، در مقابل معصیت است. درست است معصیت نكردن آسانتر از معصیت كردن است، حرفی در این نیست ، ولی گاهگاهی معصیت ، آن چنان هجوم به طرف انسان میآورد كه ترك آن فوقالعاده سخت است. گاهی همه نشستهاند و مشغولِ لهوند، مشغول كارهای گناهند، شما از این میان برخیزید و این مجلسی كه به صورت ظاهر و با القاء شیطان كه زَینَ لَهُمْ الشَّیطَانُ أَعْمَالَهُمْ،(انفال/48)، شیطان اعمالشان را زینت داده، این مجلس پُرنشاط، این مجلس لهو و لعب، این مجلسی كه مشغولند به مخالفت با پروردگار و دقیقاً طبق دستور نفس و شیطان عمل میكنند، از میان این مجلس بلندشدن و یا نهی از منكر كردن، شاید برای بعضی، بالاخص آنهایی كه در راهند مشكل باشد. شكایات زیادی از دوستان داریم كه از وقتی كه ما واردِ این مراحل شدهایم و ترك گناه را متعهد شدهایم، با اقوام و خویشاوندان، حتی متأسفانه پدر و مادر یا متأسفانه فرزندان، با اینها درگیریم، اینها به ما میگویند تو دیگر زیادهروی میكنی، افراط میكنی. به شخص من تازگی كسی تلفن میكرد یك تقاضایی داشت، گفتم این فرزند تو میگوید وقتی من به آن محل میروم به گناه اجباری میافتم، خدا كه هیچ، حاكم بر همه است، امّا اگر پیغمبر، ائمه اطهار، همه جمع بشوند نستجیرباللّه بخواهند یك گناه را حلال كنند محال است، معنی عصمتشان همین است، چطور تو از من تقاضا میكنی كه فرزندت را به جایی كه خودش میگوید من در آنجا گناه میكنم، بگویم میتوانی بروی؟ این مطلب را مكرّر از من میپرسند، دخترمان با صورتِ پوشیده یا با حجاب اسلامی حركت میكند لذا تابحال خواستگار برایش نیامده و شما اجازه بدهید یك مقداری خودش را بازتر بگذارد، جوانها او را ببینند ، به او محبّت پیدا كنند، عشقی بورزند، یك چنین تقاضایی! من جواب چه بدهم؟ باید بگویم برو پشت ویترین بگذارش تا مشتری برایش پیدا بشود، ای خاك بر سر بعضی از ما مسلمانها كه این قدر بیغیرت شدهایم، دهها و شاید صدها اگر مبالغه نگفته باشم دخترهایی بودند كه قبل از انقلاب، این دسته از دخترها بیشتر بودند كه پوشیه داشتهاند و در مقابل آنهایی كه صورتشان باز بوده، زودتر ازدواج كردهاند و مرد همیشه دوست دارد كه همسرش نه مردی را دیده باشد، همانچه را كه فاطمهی زهرا فرمود، نه مردی را دیده باشد، نه مردی او را دیده باشد، اینها مشكل است. تركِ حرام برای افرادی كه اعتقاداتشان صحیح نیست، برای آنهایی كه با خدا ارتباط ندارند بسیار مشكل است، آنهایی هم كه در راهند با افراد اینچنین برخورد میكنند برای آنها هم طبعاً مشكل است لذا صبر باید كرد، تحمّل این مشقّت را اگر میخواهید در راه خدا قدم بردارید باید بكنید تا موفّق بشوید، والاّ نمیشوید، قدم اوّل را نمیتوانید بردارید، به هیچ وجه نمیتوانید كوچكترین حركتی بكنید و حال اینكه اعتقادت این است كه مثلاً مجلس شُربخمر است، من كه نمیخورم، بقیه میخورند به من چه؟ نشستن تو در آن مجلس حرام است، مجلس، مجلسِ معصیت است و امثال اینها زیاد داریم كه در مقابل گناه، شیطان و نفس امّاره هجوم میآورند، گناه، خودش با یك تجلیاتی هجوم میآورد و انسان را شائق بر گناه میكند. من شخصاً معتقدم كه ترك گناه آسانتر از انجام گناه است، مشكلاتش هم كمتر است، شما دروغ نگویید، بهتر و آسانتر از این است كه دروغ بگویید، النجاة فی الصدق (بحار الأنوار،ج۷۰، ص۱۴،باب۱۲۲)، غیبت نكنید، غیبتنكردن آسانتر از غیبت كردن است، با آن مشكلاتی كه ممكن است بعد بهوجود بیاید و همین طور همهی كارها، حتی زنا و چیزهایی كه یك لذّت آنی دارد، بعد هجومِ وجدانِ انسان، آن نفس لوّامهی انسان، اگر انسان ایمان داشته باشد آنچنان انسان را در فشار قرار میدهد كه با خودش فكر میكند ای كاش مُرده بودم و یك چنین كاری را نكرده بودم. شما یكیك از گناهان را بیاورید بررسی كنید، ترك آن آسانتر از انجامش است، امّا هجوم نفس امّاره و شیطان، هجوم مردم شیطانسیرت، هجومِ اقوام شیطانسیرت، هجومِ پدر و مادر بدسیرت، هجوم فرزندانی كه باصطلاح روز، متجدّد شده اند و اهل گناه و معصیت، اینهاست كه انسان فكر میكند حالا مشكل است برای من ترك این گناه، نه، ترك گناه مشكل نیست، در عین حال اگر صابر باشید، در هر وضعی كه باشید میتوانید گناه را به خاطر اینكه خدا خواسته ترک کنید و جزء صابرین هستید، إِنَّمَا یوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیرِ حِسَابٍ، اجر بیحساب به شما میدهند، مزدِ بیحسابی به شما میدهند، خدایتعالی صلوات بر شما میفرستد اگر صابر باشید، یك چنین فكری اگر در آن مجلس گناه بكنید میبینید مثل فنر از جا میپرید، فوراً از مجلس بیرون میروید، یك نهی از منكر عملی كردید، یك نهی از منكر قولی هم بكنید، این چه مجلسی است حاجآقای مثلاً متدینِ نمازخوان بهوجود آوردهای؟ دو تا كار، یكی صبر در مقابلِ گناه و یكی هم امر به معروف و نهی از منكر، هم عملاً و هم قولاً ، نمیارزد؟ باید این طور باشید و هستید بحمداللّه، اكثرتان را كه میشناسم مشكلاتتان همینهاست و هستید بحمداللّه،
صبر در مقابل مصیبت
بخشِ سوّم، صبر در مقابل مصیبت است. دنیا دار مصیبت است. خودت سالم باشی میبینی زنت مریض است، خودت سالم باشی میبینی فرزندت مریض است، خودت مریض باشی و درد بكشی مشكل است. از این مصیبتها بگذریم، به طور كلّی مؤمنین بعضیهایشان اعضای بعضی دیگرند كه از اینجا حرف سعدی را میگویم كه:
چو عضوی بدرد آورد روزگار دگر عضوها را نیاید قرار
چون بنیآدم اعضای یكدیگر نیستند، بعضی از بنیآدم مثل سلولهای بدن یك انسان ممكن است سرطانی باشند كه باید بُبرند و دور بیاندازند ، شمر و یزید از بنیآدمند امّا اگر اینها نبودند بهتر بود، ظالمین و ستمگران اگر نباشند بهتر است. انسان دردی ندارد، امّا این غدّهی سرطانی كه در بدنِ انسان بهوجود آمده درد آورده، تمام وجودِ انسان را به درد آورده، امالفضل اگر نبود و یا افرادی كه او را تأیید كردند نبودند امروز عالم شیعه و عالَم اسلام به مصیبت نمینشست. یك عدّه هستند اینطور غدد بدخیمِ بدی هستند كه باید فوراً جرّاحی شوند، از هر كجای بدن هستند خارج شوند ولو در مغز انسان باشند. بعضی از غدّهها در مغز انسان بهوجود میآید، رفته جایی نشسته كه همهی افكار انسان آنجاست، رفته در رأس مملكت نشسته، رفته در رأس حكومت بر دنیا مثل بوش و امثال اینها نشستهاند، اینها غدّههایی هستند كه در مغز قرار گرفتهاند، گاهی همه را بیهوش میكنند. خوب مغز است دیگر، تمام مردم بیهوش میشوند كه شدهاند. دنیا این را نمیپذیرد! این حرف شد؟! خاك بر سر آن مبلّغی كه بگوید دنیا نمیپذیرد! ما باید مطابق دنیا حركت كنیم! اسلام را دنیا نمیپذیرد! پیغمبر این حرف را زد؟! پیغمبراكرم وقتی از غار حرا پایین آمد، از كوه پایین آمد، نگویید علی و حضرت خدیجه اولین کسانی بودند که آنجا ایمان آوردند، علی بن ابیطالب كه قبل از خلقت به او ایمان داشت، حضرت خدیجه هم اوّل ایمان آورد بعد پیغمبر، پیغمبر شد، تاریخ را نگاه كنید، بقیه همه دشمن بودند، نمیپذیرفتند، نپذیرفتن آنها مهمتر بود یا نپذیرفتن امروز ما؟ من در راه میآمدم میدیدم در مدینه، مركز وهابیت، دعای ندبهِ شیعیان از آنجا پخش میشود و رادیو ایران میگیرد، چطور نمیپذیرند؟ نخواستیم بپذیرند، سرتا سر دعای ندبه هر چه هست خلاف عقیده وهابیت است، چطور نمیپذیرند؟ نكردید،
مردم از نظر استقامت به سه گروه تقسیم می شوند
شما مسلمان واقعی باشید، با استقامت و با صبر، به خدا قسم یك نفر شما جمعی را تغییر میدهد. چون مردم بر سه قسماند، یك قسم مردمی هستند ضعیف، اهل استقامت نیستند، میروند اروپا، اروپایی میشوند، میروند در مجلس گناه، گناهكار میشوند، میروند در مسجد، نمازخوان میشوند. این نه آن نمازش، نه آن گناهش، هیچ چیزش، اصلاً وجودش ارزشی ندارد. حضرت امیر خوب مثال زده، قربان دو لبِ مباركش، همج رعاع، اتباع کل ناعق، یمیلون مع کل ریح، (نهج البلاغه، قصار 147) باد هر طرف میآید میروند، خودتان را آزمایش كنید، اگر خداینكرده اینطوری بودید بدانید یك پول ارزش ندارید، نه در دنیا نه در آخرت. در آخرت زیر دست و پا پایمال میشوید، بعد هم شما را به جهنّم میبرند، بعد در دنیا هم بدردی نمیخوری، نه استادی شدید، نه شاگردی شدید، نه انسانی شدید، شیطان هم شما را قبول ندارد، این را بدانید شیطان افرادی را اولیای خودش قرار میدهد كه پابرجا پشت سرش حركت كنند، شیطان هم قبولتان ندارد، هیچ، تو كه هستی ؟ بهتر همین است بگویی هیچ، نه “هیچ” که روی تواضع گفته شود، بهتر این است كه بگویی ارزش یك پول را ندارم. تو رفتی در اروپا برگشتی، اكثراً اینطورند، اینقدر از آنجا تعریف میكنند، چون چشم آنها را گرفته بدیها را اصلاً نمیبینند، خوبیها را یك چیزهایی که مثلا آنجا جادّه اینطور است، راهنمایی و رانندگی اینطوری، ای بابا، اینها چه ارزشی دارد در مقابل آن بیدینی و بیحیایی كه آنها دارند؟ اینها چه هست؟ اینجا هم ده تا جریمه مشكلتر از آن بگذارند همه در راهنمایی و رانندگی درست میشوند، تمام میشود، این سربازهایی كه در پادگانها هستند غالباً در غیر موقع جنگ بیكارند، اینها را بریزید در خیابانها، یك راننده كوچكترین تخطّی كرد جلویش را بگیرند، جریمهاش كنند درست میشود. امّا آنی كه درست نمیشود فكر انسان است، آنجا رفته فكرش خراب شده، در مجلس گناه رفته فكرش خراب شده، استقامت ندارد، همج رعاع ، در یك بیان دیگر علی بن ابیطالب میفرماید كه كف روی آب، شما شاید ندیده باشید بعضی جاها اینطوری است، جوی آب آمده، كف كرده در یك جا، یك مانعی جلویش ایستاده، آدم خیال میكند – یك مقدار گرد و خاك رویش نشسته – زمین محكم است، پایش را میگذارد فرو میرود. غثاء، اینطوری هستند.
خوب دسته دیگری هم داریم؟ یك دسته هستند یك مقداری استقامت دارند، میروند در مجلس گناه، میروند مثلاً به ممالك انحرافی، اینطور جاها میروند، خوب، نه آنها این را تحت تأثیر قرار میدهند، نه اینها میتوانند آنها را تحت تأثیر قرار بدهند، اینها متوسطاند، خوب نیستند. امّا رجالی بودند كه در هر كجا قرار گرفتند آنجا را تغییر دادند، ما نمونههایش را در زمانِ خودمان و در تاریخ زیاد داریم، من نمیخواهم اسم ببرم. بهخاطر اینكه در استقامت، هم پشتِ سر شیطان افراد با استقامتی داشتیم، هم پشت سر رحمان افراد با استقامتی داشتیم. استقامتش خوب است. اگر یك بچّهای لجباز بود، هر چه میگوییم این كار را نكن باز هم میكند، شما نگویید این لجبازیش بد است، این استقامتش خوب است، كارش بد است، اگر یك بچّهای هر روز صبح بلند شد رفت یك نان سنگك گرم برایتان گرفت، در هوای سرد و گرم، هر روز نان تازه به شما داد، میگویی تو چه آدم لجبازی هستی؟ نمیگویی، استقامت دارد. لجبازی وقتی بد است، استقامت وقتی بد است كه بزرگتر به او بگوید نكن و بكند، خدا بگوید نكن و بكند، این بد است، والاّ استقامتش كه خوب است. استقامت خوب است، اگر پشت سر شیطان حركت كرد بدتر و اگر پشت سر رحمان حركت كرد بهتر. استقامت داشته باشید. یك نفر واردِ یك ده شده، تمام مردم را تغییر داده، ما الان داریم ها! یكی از همین اهل تزكیهنفس، خیلی هم كامل نیست، رفته در یك دهی، همهی اهل ده را اهل تزكیهی نفس كرده، یك وقت شمردم یک زن، هشتاد نفر از خانوادهاش را اهل تزكیهی نفس كرده، خوب، اینها ببینید چه ارزشی دارد، تحت تأثیر كه واقع نشدند بماند، مثل پیغمبراكرم كه تحت تأثیر بُتپرستها واقع نشد،
استقامت سلمان فارسی
مثل سلمان كه از فارس حركت میكند و دنبال حقیقت میدود، دستش به دامن پیغمبراكرم میرسد و آنجا بهترین است، یعنی بعد از معصومین علیهم الصلوة و السلام، درجهی دهم ایمان است. این هم یك نفر است، ببینید هیچ تكان نخورده، از فارس در آن وقت تا مدینه اساتید مختلفی دیده، كشیشها، پاپها، امثال اینها را مشاهده كرده، بعد رسیده به محضر پیغمبراكرم، كاملاً تسلیم شده، ایمانش به درجهی دهم رسیده، دارای كراماتی شده، آن چنان كه ابیذر با این عظمت اگر ایمانِ او را میفهمید شاید به تزلزل میافتاد، ظرفیت ابیذر به حدّ ظرفیت سلمان نبود، یعنی هر چه كه سلمان داشت میخواست بریزد در ظرف ابیذر، جا نداشت، یك چنین چیزی می شود. فارسی هم هست، بوسیله فارسی گفتن بعضیها سرزنشش میكردند، میخواستند تحقیرش كنند، چیزهای عجیبی، در مقابل مصائبی تحمّل كرده، من نمیخواهم بعضی از مسائلش را بگویم چون مساله میرود روی سلمان، امّا دارای کرامات است. همه تكان خوردند، در تمام روایات حتّی ارتد الناس بعد النبی الاّ ثلاثة نفر (شيخ مفيد، اختصاص، بيروت، دارالمفيد، 1414ق، ص10)، یك جا یك روایت دارد الاّ واحدة، همه تكان خوردند، سلمان ایستاده، میبیند كه میآیند حضرت زهرا را كتك میزنند، همانطوری كه علی بن ابیطالب صبر كرده، ابیذر و سلمان هم صبر كردند، ببینید اینها مصائب دنیاست،
مصیبت وارد بر ائمه علیهم السلام در واقع مصیبت ما است
شما فكر نكنید مصیبت این است كه بدنِ حضرت جوادالائمه علیه الصلوة و السلام سه شبانهروز روی پشتبام افتاده بود، این مصیبت هست امّا یك مصیبت بالاتر از این هم هست، شاید ده شبانهروز بعضی از این شهدایی كه در جبهههای جنگ بودند در بیابان افتادند و كسی به آنها نرسید، مصیبت میدانید چیست؟ این است كه خدا، نمایندهی مخصوصِ خودش را فرستاده بین این مردم، اوّلاً بیست و پنج سال بیشتر نباید عمر كند و حال اینكه اگر هر یك ائمه علیهم الصلوة و السلام نمیكُشتند آنها را، مثل امام زمان تا ابد زندگی میكردند. بیست و پنج سال بیشتر عمر نكند و بعد هم آنطور مسمومش كنند، آن طور عطشانش كنند، آن طور اذیتش كنند و مردم هم ككشان نگزد! هیچطور نشده! بعضیهایشان را آمدند مردم تشییعجنازهای كردند ، بعضیهایشان هم اصلاً تشییعجنازه نكردند. مصیبت این است، مصیبت ماست نه مصیبت آنها، مصیبت مالِ ماست، ما باید بنشینیم مصیبت خودمان را بخوانیم و گریه كنیم.
صبر در مقابل بلا
صبر در مقابل بلا، وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ، ببینید این آیه مخصوص صبر در مقابلِ بلاست، وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَیءٍ مِنْ الْخَوْفِ، یك خوفی ایجاد میشود. هر كِه ریش دارد او را میگیرند، به عنوان این كه تو مقدّسی، هر كِه عمّامه داشت در زمان آن ملعون میگرفتند، تو چرا عمّامه داری؟ هر كِه میگفت من شیعه هستم… شما فكر نكنید اینجا راحت نشستید، در دنیا این طور است، شیعه باید كشته بشود، می گویند اینها متحرّكند، اینها اهل استقامند، شیعیان، مثلِ علی بن ابیطالب عمل میكنند باید اینها را از بین برد! الان فكر آن غدّههایی كه در مغز قرار گرفتهاند این است و بحمداللّه همه جا هستیم و خواهیم بود و همهشان را انشاءالله از بین میبریم و خودمان خواهیم بود،
جراح و نجات دهنده بشر از بیهوشی امام زمان ارواحنافداه است
امروز روز آخر ماه ذیقعده است و روز جمعه است و روز شهادت حضرت جواد است، دعا كنید آن جرّاح واقعی بیاید، او دیگر نمیگوید كه من غدّهی سرطان را نمیتوانم معالجه كنم. آن جرّاح واقعی بیاید، مغز دنیا را بشكافد، این غدّهها را از مغز بشر و بشریت بیرون بكشد و بعد ببینید بشریت چه كار میكند! چه انسانیتی دارد! یك بشریتی كه در اثر درد و بلا و خوف، هزار گناه میكند، این بشریت، بشریت نیست، بیهوش است، همهمان بیهوشیم، فكر نكنید حالا دو سه نفر یك تكانی میخورند! همه بیهوشیم. انشاءالله بیاید، روز جمعه است، خدا میداند كه بالاترین و مشكلترین چیزها الان متوجّه ماست و ما هیچ نمی فهمیم، اصلاً درد ما را بیهوش كرده. این جرّاحِ انسانیت بیاید، این مغز بشریت را بشكافد، این غدّههای سرطانی را بیرون بیاورد، بعد با یك دست كشیدن، با یك آب دهانی كه در دهانِ آن بزرگوار و شفابخش همه چیز است، یك آب دهان میمالد، این جرّاحیش تمام میشود، میبینیم كه بهبه، که بودیم، چه شدیم! خیلی به ندرت از اولیاء خدا اینطوری فكر نكنند، والاّ به خدا قسم همهمان، همهمان در فشاریم، فشار را نمیفهمیم. چهار سال علی بن ابیطالب علیه الصلوة و السلام با سه جنگِ مفصّل، با قاسطین و مارقین و ناكثین جنگ كرد، سه چهار سال هم بیشتر حكومت نكرد، ببینید چقدر سخنان دُرربار او بشریت را تكان داده، اگر بیست و پنج هم بر آن اضافه میشد چه میشد! سكوت نمیكرد. اگر كتابِ علی بن ابیطالب در بینِ مردم بود، که شرحی من یك وقتی داده بودم و جناب آقای نعمتی در این مجلهای که همین دیروز ظاهراً پخش شده نوشته اند، اگر این كتاب علی بین مردم بود، حتّی ارش خدش را نوشته، احكام اینطوری دقیق، ارش خدش میدانید یعنی چه؟ یعنی دستتان را یك نفری میآید یك سوزن میكشد یك خطّی میافتد، این دیه دارد، باید او دیه بدهد، این را هم نوشته، كه در هیچ جای دیگر نیست، این را امام میفرماید. بیاید، این كتاب را بیاورد، آن كتابِ ناطق، خودش باشد، تمامِ غدّههای سرطانی را از داخل مغز بشریت بكشد، ببینید كه چه انسانی خواهید بود! چه لذّتی خواهید برد!
نزول رحمت خاص الهی بر صابرین بعد از امتحانات الهی
وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَیءٍ مِنْ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ، گرسنگی! نگویید ما كه گرسنه نیستیم، ولی میدانید دنیا چه گرسنگی دارد میكشد؟ مردم دنیا چه میكشند؟ نمیخواهم دربارهی این موضوع صحبت كنم، اینها را دیگر خودتان میدانید، روزنامهها، مجلات، اخبار به شما می گوید، شما تنها كه نیستید. شما به خاطر ولایت علی بن ابیطالب یك مقدار راحتید، وَنَقْصٍ مِنْ الْأَمْوَالِ وَالْأَنفُسِ، نقص در اموال، شماها باید همهتان از همهی امكاناتی كه الان در دنیا خدا خلق كرده و یا بوسیلهی بشر ایجاد شده داشته باشید، یكی خانه ندارد، یكی ماشین ندارد، یكی تلفن ندارد، یكی نمیدانم زن ندارد، گرفتاری آن قدر زیاد است كه آقا چرا تو تلفن مثلاً موبایل نداری؟ چرا ماشین نداری؟ پول ندارم! وَنَقْصٍ مِنْ الْأَمْوَالِ وَالْأَنفُسِ، افرادتان كشته میشوند دسته دسته، الان در عراق واقعاً مردم بیچاره شدند، عراقی كه یك وقتی كه من آن اوایلی كه مشرّف شده بودم و آنجا مشغول تحصیل بودیم، بیست دلار، یك دینار عراقی بود، وضعشان خیلی بهتر از اكثر این شیخنشینهای خلیج بود، حالا ببینید چه خبر است، وَنَقْصٍ مِنْ الْأَمْوَالِ وَالْأَنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ، عرض كردم هر یك از اینها بحثِ مفصلی دارد، نمونههای مفصلّی هست، در این جا خدا میگوید وَ بَشِّرْ الصَّابِرِینَ، اینهایی كه این بادهای مخالف حركتشان نمیدهد، تكانشان نمیدهد، این كه من این قدر اصرار دارم آقا استقامت داشته باشید برای همین است، بَشِّرْ الصَّابِرِینَ، آنها كه هستند؟ نمیگوید بَشِّرْ الصَّابِرِینَ آنكه در خانه نشسته، یك انبار پول هم دارد و چند تا نوكر و كلفت هم در حضورش هستند و روی تخت دراز كشیده، دارد صبر میكند؟ باید به او خسته نباشید بگوییم، وَبَشِّرْ الصَّابِرِینَ، ممكن است ماها نفهمیده باشیم صابرین كه هستند، خدا میگوید: الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ، اولاً در معرض مصیبتاند، حالا اینجا باز خودش بحث است، اینها فكر نكنید كه همینطور ما عبوری که ردّ میشویم مطلب كم است، نه، همین جا اینقدر صحبت است كه چند ساعت باید من صحبت كنم، الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ، (بقره/156) ، بهبه، ببینید كجا را هدف گرفته، صابرین به كجا میرسند. ما مال خدا هستیم، تو مال خدایی؟ بله! این دستت را كه حركت میدهی خدا گفت حركت بده یا خودت؟ خیلی مهم است، اگر بگویی خودم، نفسم، شیطان! تو حقّ نداری در مالِ دیگری تصرّف كنی! شما حقّ دارید یك فرشی از اینجا بردارید ببرید بگویید خانهی ما فرش ندارد؟ در مال مردم نمیتوانی تصرّف كنی، آنوقت در مال خدا میتوانی تصرّف كنی؟ همین قدر گفتی من مال خدا هستم تمام شد. چشمت، زبانت، گوشات، قلبت، تمام اعضاء و جوارحت مال خدا هست، من مال خدا هستم، چه چیزم مال خداست؟ و در مال خدا حقّ تصرف ندارید. من یك وقتی خودم زیر نظر استاد، ایشان گفته بود زیاد بگو لاحول و لاقوة الاّ باللّه العلی العظیم، من این را میگفتم، یك وقت دیدم دچار یك حالتِ تشنّجی شدم، میخواهم دستم را تكان بدهم، میگویم خدا راضی است من دستم را تكان بدهم؟ مال خداست، لاحول، این حول و قوّه مال خداست، چه كار كنم؟ كه وقتی به ایشان گفتم ایشان گفت كه دیگر نگو، مثل این دكترهایی كه یك قرصی میدهند به یك كسی كه بخورد، این ظرفیت ندارد، نمیتواند تحمّل كند، میگویند دیگر نخور، دیگر نگو، گفتیم چشم، اینجاست كه ما میگوییم استاد لازم است! والاّ “لاحول و لاقوة الاّ باللّه” گفتن كه مشكلی ندارد، صدتا بگو، هفتادتا بگو، حسابشده بگو، إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ، حالا بالاتر، ما كه مال خدا هستیم بماند، خوب مال خدا هستیم، از حالا از خدا جدا میشویم؟ نه، بكُشی خودت را، هر كاری میخواهی بكن تو به او خواهی رسید، نمیتوانی از او فرار كنی. حضرت امیر صلوات اللّه علیه در همین دعای كمیل میفرماید ولایمكن الفرار من حكومتک، خدایا اصلاً ممكن نیست. كجا میخواهی بروی؟ بمیری تازه اوّلش هست ، قیامت باشد اوّلش هست، خوب كجا میخواهی بروی؟ مریض بشوی اوّلش هست، زندگی بخواهی بكنی اوّلش هست، همهاش با خداست، إِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ، حالا كه ما به سوی خدا بالاخره جبراً حركت میكنیم، كرهاً حركت میكنیم، طوعاً حركت كنیم، با میل خودمان حركت كنیم، خوب نتیجه میدانید چه هست؟ أُوْلَئِكَ عَلَیهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ، بهبه، از اینجا شروع میشود، تو همین را بگو إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ، نه اینكه لقلقهی لسان باشد، تا یک نفر مُرده إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ، مسیحیها دستشان را به علامت صلیب حرکت میدهند، شما هم میگویید: إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ، آن مُردن نه در قلب آن مسیحی تأثیر میكند نه در زبان شما كه این را گفتید . واقعاً بگویید إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ، أُوْلَئِكَ عَلَیهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ، خدا بر چند دسته صلوات فرستاده، پیغمبر، آل پیغمبر، تویی كه صابر بودی. شما میتوانید یك چنین آدمی پیدا بكنید روزی صد مرتبه برایش صلوات بفرستید، میشود. أُوْلَئِكَ عَلَیهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُوْلَئِكَ هُمْ الْمُهْتَدُونَ، خوب، من امروز خیلی صحبت كردم، ببخشید وقتتان را گرفتم، ولی جدّاً از شما میخواهم به اینها عمل كنید، یك نفر از شما نباید تحت تأثیر جامعه، تحت تأثیر محیط، تحت تأثیر مملكت، تحت تأثیر هر فردِ بدی یا هر مملكت بدی یا هر جمعیت بدی واقع بشوید، اگر میخواهید جزء صابرین باشید. امیدوارم روز وفات امام جواد، خدای تعالی به خاطر امام جواد، این عطیه را به ما كرده باشد كه ما را جزء صابرین قرار بدهد و دائماً بر ما صلوات و رحمتش را نازل كند و همیشه كسی كه مشمول صلوات خدا شد بدانید که اهل بهشت است، حرفی در آن نیست. امام جواد علیه الصلوة و السلام خیلی حقّ به گردن من ضعیف دارد، خدا انشاءالله كه ما را از ولایتِ ایشان، از محبّتی كه به ایشان به خاطر دنیایمان که به ما مرحمت فرموده داریم دورمان نكند. جواد است، هر چه بگویی میدهد، این تربیتی بود كه خدا او را ساخته و ربّ سایرین است. اگر میخواهید ارتباطتان با امام جواد زیاد بشود اهل جود و سخاوت باشید. غلامان وقتی كه حضرت رضا در خراسان بودند، حضرت جواد را از دَرِ پشتی میبردند كه اطراف ایشان را زیاد نگیرند چون ایشان هر كس از او سؤالی میكرد فوراً پولی میداد، عنایتی به او میكرد. خوب، بعضی افراد هستند که خسیساند. میگویند خسیس كسی است كه چیزی به كسی ندهد، خسیستر از او كسی است كه ببیند كسی به كسی چیزی میدهد این ناراحت بشود، اینطوری بودند، حضرت نوشتند برای امام جواد كه از در بزرگ بیرون برو، هر كس هر چه از تو خواست به او بده، این خیلی جالب است، این معنای جواد است، امام جواد است، من نمیخواهم زیاد دربارهی آن حضرت صحبت كنم، همهتان ارادتِ خاصّی به امام جواد دارید. امیدواریم وضع عراق روبراه بشود، امنیت به عراق برگردد، ظالمین دستشان از عراق كوتاه بشود، برویم كاظمین كنار قبر موسی ابن جعفر عرض كنیم: السلام علیك یا جوادالائمة، السلام علیك و رحمة اللّه و بركاته.
نسئلك اللّهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان یااللّه، یااللّه و یااللّه و یااللّه و یااللّه و یااللّه، یا رحمن و یا رحیم، یا غیاث المستغیثین، یا ربّاه، یا سیداه، عجّل لولیك الفرج، عجّل لمولانا العظیم الفرج، خدایا روز جمعه است، روز وفات امام جواد است، آخر ماه ذیقعده است، خدایا به آبروی امام جواد فرج امام زمان ما را برسان، همهی ما را از بهترین یاران و اصحابش قرار بده، استقامتِ كامل در دینمان به ما مرحمت بفرما، پروردگارا مریضهای اسلام، مریضِ منظور الساعه لباس عافیت بپوشان، امواتمان غریق رحمت بفرما، شهدایمان با شهدای كربلا محشور بفرما، عاقبتمان ختم بخیر بفرما، و عجل فی فرج مولانا.
جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید
۹ ذی القعده ۱۴۲۴ قمری – ۱۲ دی ۱۳۸۲ شمسی – جدی بودن، زلزله بم و امتحانات مربوط به آن
/۰ دیدگاه /در متن سخنرانی ها/توسط مدیریت سایت@ متن سخنرانی ۹ ذی القعده ۱۴۲۴ مصادف با ۱۲ دی ۱۳۸۲ و ۲جون ۲۰۰۴
۱- خطبه
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاهُ وَ السَّلامُ عَلَی رَسُولِ اللهِ وَ عَلَی آلِهِ آل الله لَاسِیَّمَا عَلَی بَقِیَّهِاللهِ رُوحِی وَ اَرْوَاحُ الْعَالَمِینَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَهُ الدَّائِمَهُ عَلَی اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِینَ مِنَ الْآنِ اِلَی قِیَامِ یَوْمِ الدِّینِ.
۲- عبارت قرآنی آغازین (طارق/۱۳-۱۴)
«اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ، إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ، وَمَا هُوَ بِالْهَزْلِ»([1])
۳- دستور قرآن و اهل بیت علیهم السلامبر جدیت در امور و عدم شوخی و هزل است
هفتهی گذشته دربارهی جدّی بودن جلساتمان و اینکه بحمداللّه شما جدّی بودید و ما هم باید جدّی باشیم مطالبی عرض شد. این آیهی شریفه که دستورِ قرائت هفتهی گذشته است خیلی صریحاً عرایضِ هفتهی گذشتهی ما را تأیید و بلکه آنچه ما عرض کردهایم از همین آیهی مبارکه است. قرآن و آنچه از معصومین صلوات اللّه علیهم اجمعینبه ما رسیده قول فصل است، قطعی است، جداکنندهی از باطل است، حق را از باطل جدا میکند و علی بن ابیطالب علیه الصلوه و السلامکه «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ یَدُورُ حَیْثُمَا دَارَ»([2])، به همهی ائمهی علیهم الصلوه و السلامبالاخص امام زمانمان که روحی، ارواحنا العالمین لتراب مقدمه الفداءهستند همه این طورند که کلامشان قطعی است، حق را از باطل جدا میکند، در بازو راست حضرت ولیعصر موقع تولّد مکتوب بود: «جَاءَ الْحَقُّ»([3]).
«وَمَا هُوَ بِالْهَزْلِ»([4])،نه خدا و نه پیغمبر و نه قرآن و نه ائمهی اطهار بالاخص حضرت بقیة اللهارواحنافداهاینها هیچکدام شوخی نیستند. هزل به معنای مزاح و شوخی و سخنی است که انسان از واقعیّت حرف نمیزند،
«وَمَا هُوَ بِالْهَزْلِ»،
Cایمان در قلب وارد نمیشود مگر اینکه کذب به طور مطلق ترک شود
در آن روایت هم دارد که «لَا یَجِدُ عَبْدٌ طَعْمَ الْإِیمَانِ حَتَّى یَتْرُکَ الْکَذِبَ هَزْلَهُ وَ جِدَّهُ»([5])، ایمان در دلِ انسان وارد نمیشود تا آن که دروغ را ترک کند چه جدیاش را و چه شوخیاش را،
Cآنهایی که نمیخواهند در امر تزکیه نفس جدی باشند، رها کنند
بنابراین انشاءالله شوخی نیست، جدّی است، خود آنهایی که خوب امتحان ندادند و یا اهمیّت ندادند و یا نتوانستند خودشان را در این مدّت طولانی مهیّای برای تزکیهی نفس کنند من از آنها تقاضا دارم که در جلسات ما شرکت نکنند و یا از این به بعد جدّی بگیرند.
۴- زلزله «بم» از آیات الهی بود
مسألهای که در روز جمعهی گذشته انجام شد و ما اطلاع نداشتیم و بعداً مطلّع شدیم مسألهی زلزلهی بم بود. زلزلهای بسیار مهیب که در ایران ظاهراً سابقه نداشته که حدود سی و پنج هزار جمعیّت را تا دیروز گفتند که دفن کردند، شهر به آن بزرگی با خاک یکسان شده و مصیبت عظمایی برای مردم دنیا – نه مردم مسلمان و شیعه تنها – برای مردم دنیا بوجود آمده، ما این مصیبت بزرگ را به عموم مسلمانان، صاحبدردان، بنیآدم اعضاء یکدیگرند، و تمام مردمی که حسّ و وجدان دارند و بالاخص به پیشگاه حضرت بقیة الله ارواحنافداهتسلیت عرض میکنیم. امیدواریم این مسائل برای ما آیت باشد، آیات الهی طبعش این طور است مثل قرآن است که قرآن از خصوصیّاتش این است که «شِفَاءٌ وَرَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ»، شفای روحِ مؤمن، «وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ»([6])،
C«زلزله بم» از الطاف الهی بود
و جمعی هم تقدیر، و جمعی هم ممکن است بگویند: کار طبیعت است و ضمناً معتقد باشند که طبیعت خودش فعّال است و به خدا کاری ندارد، هر سه کلام غلط است. آنچه که مایهی توجیه صحیح است که من در سؤالات اینترنتی هم مکرّر جواب دادهام این است که ما دنیا را از اوّل تولّدمان تا وقت وفاتمان میدانیم. یعنی خیال میکنیم دنیا همین چند روزی است که ما توی آن زندگی میکنیم، غافل از آنکه حدوداً دوازده هزار سال ما بودهایم و بینهایت هم خواهیم بود. چند روزی که در دنیا هستیم یک دنیایی است ما در آن زندگی میکنیم و آمدهایم برای امتحان، این جمعی که در زلزله یا در تصادفات یا بطور ناگهانی میمیرند به نظر من، از دیدِ ما زشت است، از دیدِ ما فاجعه است، والاّ این جمع تا صد سال دیگر بهرحال میمُردند و از این دنیا میرفتند. اگر جمعی پشت یک دَری ایستاده باشند یا در جلسهی امتحانی نشسته باشند و منتظرِ امتحان باشند معلّم بیاید دم دَر بگوید همهتان قبول شدید پاشوید بروید بیرون، این چقدر خوب است؟ این لطف است، عنایت است، محبّت فرمودهاند، همه خوشحال از دَر میروند بیرون همه نمرهی بیست گرفتند و رفتند منزلشان. اگر دنیا را ما دار امتحان بدانیم و دنیا را جای گذر بدانیم و دنیا تنها زندگی ما نباشد؛
cخوشا به حال «شهدای» بم!
خوشا به حال بمیهای که مُردند. به سی و پنج هزار جمعیّت خدایتعالی فرمود: بدون زحمت، بدون مرضهای سِل و سرطان و مدّتها توی بستر افتادن و درد کشیدن و صبرکردن شما، همهتان نمرهتان بیست و بروید، حتّی آن معصیتکار، در اینجا روایت دارد که معصیتکارها اینها به منزلهی «شهید» از دنیا میروند، یعنی تزکیهی نشده آنی که زیر آوار مانده، معصیتکاری که زیر آوار مانده، مؤمنی که زیر آوار مانده و کشته شده، اینها همهشان به منزلهی «شهید» و از همان جا به مقرّ خود، که در عالَم برزخ آسمان چهارم است و در قیامت هم بهشت خُلد است میروند، این بیعدالتی است؟ برای تویی که دل به این اتاقِ امتحان خوش کردی، برای تویی که از روز اوّل خیال کردی همین اتاقِ امتحان اوّل زندگی تو است و آن بیرون رفتن آخر زندگی تو است، چرا. برای تو مسأله فرق میکند. خوب؛ اگر کسی غیر از این حرف را میزند یا معتقد به قیامت نیست، یا معتقد به روایات نیست، یا آن قدر نافهم است که میگوید: این شخص بماند توی دنیا، این جوان حتّی توی دنیا بماند، یک مدّتی با رنج و زحمت زندگی کند و بعد هم با درد و مرض بمیرد، این خیلی نادانانی است، پس عدل الهی و لطف الهی توأم است. اگر همین الان کرهی زمین که یک وقت خواهد شد، منتها آن وقت ما نیستیم، «إِذَا زُلْزِلَتْ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا، وَأَخْرَجَتْ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا»،([۷])، تمام مردم را خدا یکدفعه بکُشد و ببرد به بهشت، آیا مشکلی دارد؟
ما که میرویم آنجا نگاه میکنیم برای ما منظره بد است، آن هم باز روی همین حساب. من چندی قبل توی راه قم به تهران یا از تهران به قم میآمدم یک ماشینی تصادف کرده بود چند تا جنازه وسط جاده افتاده بود خونی هم رفته بود گفتم: خوشا به حالشان! این چندتایی که مُردند الان رفتند به عالم بالا و دیگر درد و مرض و رنج و امثال اینها را توی بیمارستان و اینها نداشتند، بالاخره اینها مُردنی هستند، این یک بحث دربارهی مُردگان.
c«زلزله بم» امتحان بازماندگان حادثه است
دو دسته باقی میمانند، یک دسته کسانی هستند که بازماندگان همان زلزله هستند یا مجروحین آن زلزله هستند اینها هم خانهی امتحان است، اینها هم دارند امتحانشان را میدهند، «وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنْ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنْ الْأَمْوَالِ وَالْأَنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرْ الصَّابِرِینَ»، ای کسی که در بم پدرت، مادرت، فرزندت، زنت، همه زیر آوار ماندهاند و مُردند اگر صبر کردی، تحمّل کردی، جزء خاسرین نبودی خدا به تو بشارت داده،«وَبَشِّرْ الصَّابِرِینَ، الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ»، ما هم باید برویم، ما هم به سوی آنها خواهیم رسید منتها ما را خدا آن قدر لیاقت نداد که باصطلاح مثل آنها بدون درد و مرض برویم ولی به آنها لیاقت داد، حالا تو صبر کن اگر صابر باشی، «الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ»، ما مال خدا هستیم، مال این دنیا نیستیم، ما مال پروردگاری هستیم که یک سر سوزن ظلم در ذاتِ مقدّسش وجود ندارد، رحمان است، رحیم است، رئوف است، مهربان است، ما مال او هستیم، إِلَیْهِ رَاجِعُونَ،چقدر خوب انسان خدا را بشناسد همانطوری که شما بحمداللّه در این امتحانات نشان دادید که خدا را شناختهاید و بسوی او هر چه زودتر برگردید،«إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ، أُوْلَئِکَ»،این قسمتش مهم است، عجیب است! یکی خدا به پیغمبراکرم آن رحمتِ خاصّهای که برایتان عرض کردم نازل میکند، یکی بر مؤمنین بسیار فوقالعاده و بر ائمّهی اطهار و آل پیغمبر و یکی هم بر این صابر، ای آقایی که در بم همه کسات را از دست دادی، خودت هم مجروح توی بیمارستان افتادی، صلوات خدا در کنار پیغمبر و آل پیغمبر بر تو باد، «أُوْلَئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَهٌ»([8])، مهربانی خدا هم پشت سرش هست، «وَأُوْلَئِکَ هُمْ الْمُفْلِحُونَ»([9])، آن «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ»([10])، «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا»([11])، همهی اینها مال تو است، اینجا هم که بیعدالتی نشده، یک جلسهی امتحانی خدا قرار داده نهایت یک ماه، دو ماه اینها مجروحند، مریضند، ناراحتند، صبر کردند، صلوات خدا بر آنها باد، رحمت خدا بر آنها باد، رستگاری مال آنها است. اینجا هم که مسألهای نیست،
#آنانکه در محدوده زلزله واقع نشدهاند نیز مشمول امتحان هستند
باقی میماند ما که خارج از صحنه هستیم، در قم، در تهران، در مشهد زندگی میکنیم برای ما چقدر خوب است و برای ما چقدر امتحان است. اوّلاً ببینید کی رقّت قلب دارد و کِه به این بیچارگانی که در بیمارستانها افتادهاند مهربانی میکند و چه افرادی بیاعتنا هستند، کیها را از خواب غفلت بیدار میکند، کیها متوجّه عالم آخرت میشوند و چه اشخاصی ممکن است در این دنیا به هیچ وجه نه از مالشان در راه اینها بگذرند نه از جانشان، نه از کمکشان این هم برای ما امتحان است، برای ما مردم، یک عدّه توانستند به عنوان پزشک بروند، یک عدّه در بیمارستانها آنها را پذیرایی کردند، یک عدّه پول دادند، یک عدّه هم غصّهشان را خوردند، یک عدّه هم دعا کردند.
$اگر برادر مؤمنی مشکلی داشت، یکی از این سه کار را باید دیگران در حق او انجام دهند
چون روایت دارد که اگر برادر مؤمنت مشکلی داشت، مشکلی داشت از سه تا کار یک کار را حتماً بکن، خوب دقّت کنید حواستان پرت نشود، اگر میتوانی مشکلش را خودت حلّ کن، مثلاً یک بدهکاری دارد آمدند میخواهند بگیرند او را، ببرند او را، شما پول داری به او بده، مشکلش را حل کن و بیا این طرف و یک وقت هست که نه این مشکل را تو نمیتوانی حل کنی یعنی پول نداری، رفیقی داری پولدار، او میتواند برو آبرویت را بگذار، از او تقاضا کن بیاید مشکل این برادر مؤمنت را حل کند، رفیق پولداری هم نداری و آبرویی هم پیش آنها نداری نصف شب بلند شو، دست به دعا بردار بگو خدایا مشکل این دوستم را حلّ کن. اگر از این سه موضوع خارج شدی تو انسان نیستی، امتحانت را بد دادی، رفوزهای باصطلاح ما، خوب برای ما هم همینطور است، شماها یقیناً یکی از این سه موضوع خارج نبودید. یا دلتان سوخته دعایشان کردید، یا اینکه پولی داشتید فرستادید برای آنها و گرفتاریهایشان را رفع کردید و یا اینکه دعایشان کردید، هر کس از این سه موضوع خارج بشود من فکر میکنم از اعضاء بنیآدم، حالا سعدی میگوید:
بنی آدم اعضاء یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی بدرد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
ولی امام صادق کاملتر از این گفته، صحیحتر از این فرموده، فرموده: مؤمنین، همکیشان، اعضای یکدیگرند، چون هیچ وقت مثل شمر و یزید عضوِ بدن ما نبودهاند، اگر هم باشند مثل غدّهی سرطانی هستند باید بُریدشان و انداختشان دور، ولی مؤمنین اعضاء یکدیگرند، چو عضوی بدرد آورد روزگار،
$زلزله بم را خدای تعالی بر اساس مهربانی و برای امتحان ماها رساند
روزگار هم خدا است و برای امتحان، «لا تسبّوا الدهر»،روایت است به دهر هیچ وقت فحش ندهید، طبیعتِ خشمگینِ نمیدانم بیرحم همهی اینها غلط است بنشینید فکر کنید، «لَاتَسُبُّوا الدَّهْرَ فَاِنَّ الدَّهْرَ هُوَ اللّهُ»([12])، این دهر که کاری نمیکند، دهر همان خدا است، نه اینکه باصطلاح این جسم فیزیکیش خدا باشد نه کار دهر که شما فکر میکنید مال دهر است این همان خدا است.
من با صراحت عرض میکنم خدا زلزله بم را رساند و مهربانی کرد و امتحانِ خوبی برای همه بود و انشاءالله امیدواریم که همهی ماها متوجّهی این معنا باشیم و امیدوارم ذات مقدّس پروردگار این آیاتش را، چون زلزله یکی از آیات الهی است، از نشانههای الهی است، لذا نماز آیاتش واجب است، این آیاتش را پروردگار متعال برای ما شفا و رحمت قرار بدهد و دلهای ما شفا پیدا کند و جزء ظالمینی نباشیم که «وَلَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا»([13])، خسارت برداریم.
$هر چه میتوانید به زلزلهزگان بم کمک کنید
این هفته میخواستم دربارهی استقامت صحبت کنم و انشاءالله کامل و تمامش را از هفتهی آینده شروع میکنیم، دوستانی که مایل به کمکهای مالی هستند اینها یا خودشان به یک وسیلهی صحیحی به زلزلهزدگان که شاید یک سال و یا سالها طول بکشد تا اینها به وضع اوّلشان برگردند برسانند و کمک کنند و فکر نکنند که به ما زلزله وارد نشده، فرض کنند زلزلهای آمده و خانه و هر چه داشتند خراب کرده و دیگر چیزی ندارند، هر چه میتواند، هر کس در هر موقعیتی کمک کنند و اگر نمیتوانند انشاءالله در نیمههای شب برای شفای مجروحین، برای غفران گذشتگان و برای آنهایی که بیسرپرست شدهاند دعا کنند.
۵- نتیجه امتحان عقاید دوستان
مسألهی پاسخ امتحانات، امتحانات همانطوری که قبلاً عرض کردم به شماها پاسخ داده نمیشود. امتحان برای این است که دو کار انجام بشود؛ یعنی توی مدرسهها هم که امتحان میکنند یا برای این است که معلّم بفهمد که این شخص درس خوانده یا نه و یا برای این است که به طرف بفهمانند که تو درس خواندی یا نه، امتحانات پروردگار از این قبیل است به طرف میخواهند بفهمانند که تو خوب درس خواندی یا نه ولی امتحان ما برای این است که ما بفهمیم به شما کاری نداریم، خودتان میدانید یک روزی میرسد که آنهایی که نخواندند و ننوشتند و نفهمیدند آنها پشیمان میشوند، آن قدر هم پشیمانیاش سخت است که از نمرهی صفر که هیچ، پنجاه درجه زیر صفر هم که الان من به شما بدهم به شما سختتر بگذرد، پس چرا من شما را محزون کنم؟ یک عدّه هستند ننوشتند یا مثلاً توجهی نکردند یا از سرباز کردند اینها را خوب ما میشناسیم، یک عدّه هم هستند که نه، خوب زحمت کشیدند و اکثر دوستان بحمداللّه، این را به شما بشارت بدهم و به خودم و به دوستانی که اینها زحماتی کشیدند در امتحانات، شما حساب کنید حدوداً، حدوداً، حدساً سه هزار جمعیّت، چهل، سه هزار باید بررسی بشود نوشتههایشان، حتّی یکی از دوستان یک خردهای حالش هم بهم خورد بس که زحمت کشید، دوستان زحمت میکشند، این دوستان را شما انشاءاللّه خوشحال کردید و اکثر دوستان بحمداللّه خوب نوشتند، فهمیدند مطالب را، بعضیها نفهمیدند، دیروز یک نفر را به من معرّفی میکردند که این آقا یک مسائلی را از دیگران یاد گرفته و آنها را به خوردِ ما میخواهد بده که من خیلی متأسفم شدم گفتم: بگذارید آن را کنار، این خودخواهی نیست که فکر کنید میگویم هر چه من گفتم همانها را باید شما جواب بدهید، این یک رسم و روشی است که در تمام دانشگاهها، در مدارس، در همه جا هست که آنچه من از شما امتحان میگیرم شما باید جواب بدهید و لذا بعضیها هم از بعضی شنیدههاشان استفاده کردند، از بعضی گفتههای دیگران استفاده کردند، بعضیها رونویس کردند که آنها را گفتم قبول کنید به خاطر اینکه ما میخواهیم چیز بفهمد، حالا نوشته لابد فهمیده، از دیگری رونویسی کردند، بعضیها سواد نداشتند ولی فهمیدند، بهرحال این هم مربوط به امتحانات و لذا به شماها ما جوابی نمیگوییم، تلفن هم نکنید اگر نمرهتان بیست باشد با آن کسی که نمرهاش صفر است برای خود امتحاندهنده هیچ مفید نیست که بپرسد یا نپرسد، بعضیها هم حالا میخواهند شکستهنفسی کنند میگویند ما حتماً نمرهمان صفر است آن هم باز بیخود است و انشاءالله همه خوب، آنهایی هم که حتّی ننوشتند، آنهایی هم که خوب ننوشتند باز به آنها ما امیدواریم در آینده توی همین جلسات انشاءالله درست میشوند، منتها مشکل است، اگر ممکنشان هست این نوارهای سال گذشته را گوش بدهند و اشتباهاتشان را رفع کند، اشکالاتشان را برطرف کنند و انشاءالله جدّی بگیرند اگر میخواهید انشاءالله با ما در دنیا باشید، در آخرت هم با خاندان عصمت و طهارت باشید چون در آخرت ممکن است بین ما و شما خدا جدایی بیندازد چون روایت دارد که خیلی افراد هستند که مردم را نصحیت میکنند، به راه راست هدایت میکنند خودشان در جهنّم میافتند، یک وقت اگر اینطوری شد شماها با خاندان عصمت و طهارت باشید و امیدواریم ما هم به صدقهی سر شماها انشاءالله ما را عفو کنند، بپذیرند، قبولمان کنند و در کنار شما در قیامت و عالم برزخ و بهشت باشیم.
۶- وجود مقدس حضرت سیدالشهداء علیه السلامو صحنه کربلاء بزرگترین الگو و امتحان بشریت است
امروز روز هفتم درگذشتِ مردمِ بم است، ما هم چون تا وسط راه تهران از قبل از آفتاب رفتیم که برویم تهران متأسفانه از جهتی، خوشبختانه از جهتی راه برف بود و با کُندی حرکت انجام میشد و ممکن بود به آن جلسه نرسیم از ایشان تقاضا کردیم که برگردند و اقلاً به این جلسه برسیم و لذا یک خردهای احساس خستگی بیشتری میکنم و امیدوارم که همین اندازه از عرایض چون مسألهی زلزله و توجیهِ، نه توجیهی تحمیلی، واقعی زلزله برای اکثر دوستان مشکل بود، خواستم این مطلب را عرض کرده باشم و حتی اگر کسی ایرادی، اعتراضی به این عرایض دارد میتواند به من بگوید و غیر از آنچه عرض شد من فکر میکنم برای عقلِ سلیم محال است که چیز دیگری پیش بیاید، خدا این جمع را رحمت کند بهعلاوه در رأس زندگی ما، جریان حضرت ابیعبداللّه الحسین را گذاشتهاند، حضرت سیّدالشهداء علیه الصلوه و السلامچون امام است باید مرگ و زندگیاش قولاً و عملاً امامت داشته باشد، حضرت سیّدالشهداء علیه الصلوه و السلاماگر مثلاً نستجیرباللّه در بستر مرضی میافتاد و مدّتها در بیمارستان و امثال اینها بود و بعد فوت میشد امامت نداشت یعنی مرگش امامت نداشت. ولی وقتی آمد به کربلا، برای مبارزه با ظلم و در آنجا کشته شد، شهادتش، امامت دارد برای تمام مردم دنیا؛ یعنی تا آخرین قطرهی خونتان در راه رسیدن به کمالاتِ خودتان و دیگران کوشا باشید، حضرت سیّدالشهداء و اصحاب محترمش همه در یک نصف روز شهید شدند. در شب عاشورا آن صحابی با آن صحابی دیگر از اصحاب حضرت سیدالشهداء هستند شوخی میکند، ایشان میگوید: مگر امشب شب شوخی است؟ میگوید: من در عمرم اهل شوخی نبودم ولی امشب که میدانم فرداشب در آغوش حورالعینم، فردا شب در کنار پیغمبرم، اینها را از خودم توضیح میدهم، فرداشب که با همهی رحمت پروردگار روبرو هستم خوشم. انسان بداند که فردا میخواهند ببرند او را به یک جایی که بسیار به او خوش میگذرد، از شبش خوشحال است. اصحاب سیّدالشهداء شهید شدند، همهشان کشته شدند، گریه ما برای این است که چرا باید امّت یک چنین توهین به مقام مقدّس یک چنین کسانی بکند؟ این مصیبت ما است و حضرت زینب و اُسرایی که در آن محیط باقی ماندند و جزء آنها بودند برای آنها هم آن «صبر و تحمل» امتحان بزرگی بود که آنها را به مقامی رسانده است که امام سجّاد دربارهی زینب کبری یا دربارهی همهی شهداء، حالا دربارهی زینب کبری هر چه بفرماید ممکن است مسألهی دیگری هم دخالت داشته باشد، امّا شهدایی بودند که شب عاشورا مسلمان شدند، امام میآید میگوید: «بِاَبِی اَنْتُمْ وَ اُمِّی»، پدر و مادرم به قربانتان، تا روز قیامت باید همهی مردم بروند، «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا اَوْلِیَاءَ اللّهِ وَ اَحِبَّاءَهُ»([14])، این لقب را امام به اینها داده، در مقابل حرّ بن یزیدی معصیتکاری که آمده توبه کرده بروید بگویید: «السلام علیک یا ولیّ اللّه»، اینها شهدایی بودند که همهی شهداء آرزو دارند که با شهدای کربلا محشور شوند. آنهایی هم که باقی ماندند مثل حضرت زینب، سایر اُسرا، اینها صبرشان، تحملشان آنچنان جالب بود که حضرت زینب سلام اللّه علیها، به ابنزیاد وقتی که ابنزیاد سرزنش میکند دیدی خدا با شما چه کرد؟ حضرت فرمود: «مَا رَأَیْتُ مِنَ اللّهِ اِلاَّ جَمِیلاً»([15])، من جزء خوبی از خدا چیزی ندیدم، ببینید معرفت در چه حدّی است؟ و برای مردم دنیا، تا روز قیامت، تا زمانی که حضرت بقیة اللهارواحنافداهظهور کند، تا روز قیامت، قیامت صغری لااقل برای مردم دنیا امتحان است که کی در مقابل این مصیبت اشک میریزد و کی عبرت میگیرد و چه اشخاصی بیاعتنا هستند به این مصیبت و عبرت نمیگیرند، «وَ جَعَلَکَ وَ أَبَاکَ وَ جَدَّکَ وَ أَخَاکَ وَ بَنیکَ عِبْرَهً لِأُولِی الْأَلبْاَبِ»([16])،کی مغز دارد؟ کی عقل دارد که از این جریان کربلا عبرت بگیرد؟
Cزلزله بم، شباهت به قضیه کربلاء دارد
نمیشود تشبیه دقیقی کرد والاّ تمام جریان کربلا را اگر کسی دقّت کند و قبول داشته باشد عیناً جریان همین زلزله است و کشته شدهها به منزلهی شهداء - چون روایت دارد من هی کلمهی شهداء را میگویم –
Cزلزله بم با معصیت مردم آنجا ارتباطی ندارد بلکه این یک آیت و امتحان الهی بود
نگویید: در اثر گناه زیاد، گناهکار زیاد است توی دنیا، هیچ وقت این شهداء را به عنوان اینکه معصیت کردند و خدا برایشان بلا نازل کرد این حرف را نزنید، اینها حرفهای درستی نیست، در این ایران خودمان، شهرهایی است که صد برابر آنها گناه میکنند، گناهکار در بم به منزلهی شهید اگر کشته شده باشد زیر آوار، قرار میگیرد این توهین را نکنید.
ما یک وقتی در زلزله طبس و فردوس و گناباد که رفته بودیم همین حرف را میزدند، «آخر اینها چه گناهی کردند؟» تو چه گناهی کردی که توی این دنیا هنوز باید بمانی امتحان بدهی؟ آنها که گناهی ندارد، گناه هم داشته باشند با همین کار درست شد، به منزله شهیدند و آنهایی هم که در بیمارستان هستند، زخمی هستند، بازماندگانشان دیگر نهایت مانند زینب کبری و امالکلثوم و سایر بازماندگان حضرت ابیعبداللّه الحسین بلاتشبیه هستند چون آنها خیلی مقامشان بالاتر بود و ماها هم ببینیم حالا در مقابل این مصیبت چه میکنیم؟ کفّار و مشرکین و غیرمسلمان از خارج برای اینها کمک میفرستد فقط به خاطر اینکه اینها انسانند. ما، هم انسانیم، هم مسلمانیم، هم شیعه هستیم، هم در مملکت ما این جریان واقع شده، اگر آنها یک برابر میفرستند ما باید چهاربرابر بفرستیم و امیدوارم انشاءالله همهمان موفق به کمکهای واقعی و امتحانمان انشاءالله در این امتحانی که پیش آمد در امتحانِ الهی که به اسم زلزله پیش آمد انشاءالله موفق باشیم و مصیبت ابیعبداللّه الحسین را بالاترین مصیبتها بدانیم،
۷- ذکر مصیبت امام حسین علیه السلامو علت گریه بر آن حضرت
فرمود: «یَا ابْنَ شَبِیبٍ اِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ»([17])، چرا؟ نه به خاطر اینکه حضرت سیّدالشهداء مجروح زیاد شده بود، بودند کسانی که بیشتر از آن مجروح بودند به خاطر اینکه این بشر، این بشر برای او خدای تعالی مَثَل خودش را فرستاده، مسیحیها میگویند: فرزندش را فرستاده ما نمیگوییم: فرزند، مَثَل اعلای خودش را فرستاده، چون فرزند گاهی ناخلف است، گاهی درست است، این توهین به پروردگار است که بگوییم فرزند، لذا خدایتعالی میفرماید نگویید این حرف را، امّا مَثَل اعلای الهی، آنی که همهی صفات الهی در وجود مقدسش هست این را فرستاده که ماها را هدایت کند، ما علاوه بر آن که به حرفهایش گوش نمیدهیم، علاوه بر آن که راه و روشش را انتخاب نمیکنیم، علاوه بر این آن را با آن وضع بکُشیم و بین دو نهر آب با لبهای تشنه شهیدش کنیم و حتّی به طفل شیرخوارش هم رحم نکنیم و زن و فرزندش را اسیر کنیم باید برای این گریه کرد.
۸- دعای ختم مجلس
نسئلک اللّهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحب الزمان یا اللّه و یااللّه یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه یا اللّه، یا رحمن یا رحیم، یا غیاث المستغیثین، یا حبیب القلوب العارفین، یا ربّا، یا سیّدا
عجل لولیک الفرج
و العافیه والنصر
و مد فی عمره الشریف
و زین الارض بطول بقائه
خدایا همهی ما را از یاران خوب امام زمان قرار بده،
خدایا شهدای بم را با شهدای کربلا محشور بفرما،
بازماندگانشان را صبر و اجر جزیل مرحمت بفرما،
خدایا ما را هم در این امتحان به آبروی امام زمانمان سرفراز قرار بده،
خدایا به آبروی آقایمان حجهابن الحسنگرفتاریهای مسلمین برطرف بفرما،
امواتمان غریق رحمت بفرما،
مریضهای روحیمان شفا مرحمت بفرما،
مریضهای منظور شفای کامل مرحمت بفرما،
امواتمان، شهدائمان، امام راحلمان غریق رحمت بفرما،
عاقبتمان ختم بخیر بفرما،
و عجل فی فرج مولانا.
[۱]طارق/۱۳-۱۴
[۲]بحار: ۱۰ / ۴۳۱، إعلامالورى: ۱۵۹
[۳]إسراء/۸۱
[۴]طارق/۱۴
[۵]«قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام لَا یَجِدُ عَبْدٌ طَعْمَ الْإِیمَانِ حَتَّى یَتْرُکَ الْکَذِبَ هَزْلَهُ وَ جِدَّهُ» کافی: ۲ / ۳۴۰، وسائلالشیعه: ۱۲ / ۲۵۰، بحار: ۶۹ / ۲۴۹، إرشادالقلوب: ۱/۱۷۸
[۶]اسراء / ۸۲
[۷]زلزله/۱-۲
[۸]بقره/۱۵۵-۱۵۷
[۹]«… اَلْحَیْتَانِ فِی الْبِحَارِ یَا لَهُ مِنْ عَبْدٍ مَا أَکْرَمَهُ عَلَى اللهِ طُوبَى لِمَنْ أَطَاعَهُ وَ وَیْلٌ لِمَنْ عَصَاهُ طُوبَى لِمَنْ قَاتَل بَیْنَ یَدَیْهِ فَقَتَلَ أَوْ قُتِلَ أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَهٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ و أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ و أُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ» بحار: ۳۶ / ۲۱۹،صراط مستقیم: ۲ / ۱۴۶
[۱۰]مؤمنون/۱
[۱۱]شمس/۹
[۱۲]جامع الاخبار: ۱۶۰، بحار: ۵۷ / ۹
[۱۳]اسراء/۸۲
[۱۴]«قل السلام علیکم یا أولیاء الله و أحباءه السلام علیکم یا أصفیاء الله و أوداءه السلام علیکم یا أنصار دین الله السلام علیکم یا أنصار رسول الله السلام علیکم یا أنصار أمیر المؤمنین السلام علیکم یا أنصار فاطمه سیده نساء العالمین السلام علیکم یا أنصار أبی محمد الحسن بن علی الزکی الناصح السلام علیکم یا أنصار أبی عبد الله بأبی أنتم و أمی طبتم و طابت الأرض التی فیها دفنتم و فزتم فوزا عظیما فیا لیتنی کنت معکم فأفوز معکم» بحار: ۹۸ / ۲۰۰، مصباح المتهجد: ۷۲۲
[۱۵]«الحمد لله الذی فضحکم و أکذب أحدوثتکم فقالت إنما یفتضح الفاسق و یکذب الفاجر و هو غیرنا فقال ابن زیاد کیف رأیت صنع الله بأخیک و أهل بیتک فقالت ما رأیت إلا جمیلا هؤلاء قوم کتب الله علیهم القتل فبرزوا إلى مضاجعهم و سیجمع الله بینک و بینهم فتحاج و تخاصم فانظر لمن الفلج یومئذ ثکلتک أمک یا ابن مرجانه» بحار: ۴۵ / ۱۱۵، لهوف: ۱۶۰، مثیر الاحزان: ۹۰
[۱۶]«السلام علیک یا أبا عبد الله السلام علیک یا ابن رسول الله السلام علیک یا ابن أمیر المؤمنین السلام علیک یا ابن فاطمه الزهراء سیده نساء العالمین السلام علیک یا أبا الأئمه الهادین المهدیین السلام علیک یا صریع الدمعه الساکبه السلام علیک یا صاحب المصیبه الراتبه السلام علیک و على جدک و أبیک السلام علیک و على أمک و أخیک السلام علیک و على الأئمه من ذریتک و بنیک أشهد لقد طیب الله بک التراب و أوضح بک الکتاب و جعلک و أباک و جدک و أخاک و بنیک عبره لأولی الألباب» بحار: ۹۷ / ۲۸۷
[۱۷]عیون: 1 / 299، امالى صدوق: ۱۲۹، بحار: ۹۸ / ۱۰۲
جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید
۳ شوال ۱۴۲۴ قمری – ۷ آذر ۱۳۸۲شمسی – روال زندگی یک سالک الی الله
/۰ دیدگاه /در متن سخنرانی ها/توسط مدیریت سایت
@ متن سخنراني روز 3 شوال 1424 مصادف با 7 آذر 1382 و 28 نوامبر 2003
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلَي رَسُولِ اللهِ وَ عَلَي آلِهِ آل الله لَاسِيَّمَا عَلَي بَقِيَّةِاللهِ رُوحِي وَ اَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الْآنِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.
در سالي كه گذشت يعني از اوّل شوال سال گذشته تا امسال دوستان و عزيزان تقريباً دارند قرآن را تمام ميكنند و يك دوره اعتقادات گفته شد و لذا يك امتحانِ بسيار سطحي بايد انشاءاللّه به خصوص در مسألهي اعتقادات انجام شود لذا ورقههايي انشاءاللّه هفتهي آينده در اينجا يا تهران يا ساير شهرها توزيع ميشود و سؤالاتي در ارتباط با عقائد پرسيده ميشود تا ببينيم انشاءاللّه دوستاني كه در جلسات حاضر ميشوند تا چه حد اهميت به اين مسائل اعتقادي دادهاند، مسأله بعدي جلسهاي بايد تشكيل شود كه اين هم بعد از اين جريان در خصوص قرآن مجيد، طبعاً كس سي آيه را در هر روز خوانده و ترجمهاش را مطالعه كرده كه جزء تعهدات برنامهي ما بوده خواهي نخواهي هم قرآن را بيغلط ميخواند و هم ترجمه را تا حدّي ميداند البتّه در جلسات اين مسأله هم سؤال ميشود تا ببينيم افراد جدي چه افرادي بودند و افراد مسامحهكار چه افرادي هستند و وقت ما را بيجهت ضايع نكنند چون دنيا داري است كه بسيار فرصت كم و اگر انشاءاللّه زمانِ ما منتهي به دوران ظهور حضرت بقيةاللهبشود كه لازمتر است كه ما هم قرآن را بدانيم و هم اعتقاداتمان صحيح باشد كه هر چه اين دو چيز را بيشتر به آن توجّه كرده باشيم طبعاً نزديكتر به امام عصر ارواحنافداه هستيم و هر چه كمتر توجه نموده باشيم طبعاً دورتر از آن حضرت و بالاخص اگر عمل تزكيهي نفس را هم با مسامحه روبرو شده باشيم. دربارهي تزكيهي نفس يك دوره به عنوان درس اين هم شايد مدتي طول بكشد اگر چه زياد شنيدهايد مطالبي در خصوص تزكيهي نفس ولي يك نكاتي هست كه بايد به آن توجّه بشود نكاتِ بسيار حسّاس و شايد توجّهنكردن به اين نكات گاهي انسان هر چه زحمت ميكشد به جايي نميرسد يكي از آن نكات كه در ابتداء شروع به تزكيهي نفس لازم است كه اطلاع داشته باشيم اين است كه بايد بعد از توبه كه در شبهاي ماه رمضان بحثِ توبه را توضيح دادم تا شب نوزدهم بعد از توبه حالا كه شما برگشتهايد به طرف خدا و قدم به سوي خدا بر ميداريد بايد با استقامت باشيد توبه به معناي اين است كه ما پذيرفتهايم كه خداي تعالي را براي اين كه مربّي ما باشد، به راه خدا آمدهايم از همه راههاي زشت و انحرافي برگشتهايم به سوي خدا، و «رَبُّنَا اللَّهُ»([1])، از اين لحظه به بعد يعني بعد از توبه عرض ميكنيم «رَبُّنَا اللَّهُ»، مربّي ما خداست. يك سالك الي اللّه همانطوري كه شما همهتان در مدرسه بودهايد و ميدانستهايد كه در مدرسه وقتي وارد شديد درستان بايد روي حساب باشد، تفريح و بازيتان روي حساب باشد، صندلي و ميزي كه روي آن نشسته و پشت آن نشستهايد بايد روي حساب باشد و بالاخره احساس ميكنيد يك ناظم، يك مربّي، يك معلم در رأس كار شماست و نظارت بر شما دارد يك چنين حالتي داريد اگر از مدرسه خارج شديد ممكن است هر كار بينظمي را انجام بدهيد، امّا در داخل مدرسه ميدانيد كه يك نفر آنجا هست انضباط شما را نمره ميدهد، حركات شما را مينويسد، درسهاي شما را به شما نمره ميدهد، در كسي كه به سوي خدا حركت ميكند، كسي كه توبه كرده است و رو به خدا گذاشته اين شخص هم بايد يك چنين حالتي داشته باشد، حالت مدرسه را لااقل كه اين كه ميگويم لااقل به خاطر اين است كه ممكن است پشت ميز شما با دستتان و پايتان يا در قلبتان كاري بكنيد كه معلّم متوجّه نشود امّا در مقابل پروردگار شما ارادههايي كه ميكنيد، حتّي آينده شما در سرنوشت شما مؤثر است، اينكه ميگويم لااقل به اندازهي مدرسه، بايد تا اين حدّ لااقل هواي خدا را داشته باشيد كه «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ»([2])، اين كسي را كه گفتهايد: «رَبُّنَا اللَّهُ»، ربّ من خداست بدانيد كه بر كمينگاه شما نشسته، دقيقاً از قلبتان شروع كرده و تمام اعمالتان را تحت كنترل دارد و در مقابلِ هر عملي يك نمره ميدهد و آن نمره سرنوشت شما را تعيين ميكند اين را بايد بدانيد، يك چنين حالتي داشته باشيد اگر اين حالت را نداريد در زندگي، هر كاري را كه ميكنيد ميگوييد دلم ميخواهد و هر عملي را كه انجام ميدهيد خدا را در نظر نگرفتيد و بر مرصاد خدا را نميدانيد بدانيد كه ماه رمضان بر شما گذشته و توبهي شما قبول نشده اين علامتِ قبولي توبه است، توبهي انسان وقتي قبول است كه در حقيقت به سوي خدا برگشته باشد يعني وارد مدرسه شده باشد با صاحب مدرسه آشنايي داشته باشد، خدايي كه از رگ گردن بر ما نزديكتر است، خدايي كه لبامرصاد است، خدايي كه حتّي سلولهاي ما را دارد ربوبّيتش انجام ميشود يك چنين خدايي را بايد ما بعد از توبه در نظر بگيريم، هر كه را ديديد اين چنين حالتي ندارد، هر كِه را ديديد خدا را منظور نميكند و يا اگر خودتان احساس كرديد كه خدا را منظور نكردهايد من نميخواهم بگويم غفلت نداشته باشيد مسألهي توجه وغفلت يك بحثِ ديگريست كه در بعدها انجام ميشود، نه در اعمال، در كردار مثل يك رانندهاي كه گاهي پشت ماشين نشسته با اينكه غافل است دارد با رفيقش صحبت ميكند امّا تمام علائم راهنمايي و رانندگي را حساب ميكند و انجام ميدهد شما هم بايد لااقل اين اندازه هواي خدا را داشته باشيد، لااقل اگر گناهي پيش آمد ترمز كنيد، اگر پيچ تندي پيش آمد با محاسبه و مراقبه از آن عبور كنيد، محاسبه و مراقبه از لوازم زندگي يك سالك الي اللّه است، يك نفر گاهي توي يك پاركينگ ماشينش را پارك كرده اين در شبانه روز اميرالمؤمنين فرمود كه: «لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِي كُلِّ يَوْمٍ مَرَّةً»([3])، از ما نيست كسي كه در شبانه روز يك مرتبه سري به نفسش نزند، اگر بد كرده، خراب شده درستش كند و اگر درست است كه چه بهتر، فردا بيشتر به او برسد، امّا سالك الي الله كسي كه ميخواهد برود، اين ماشين را از پاركينگ در آورده، يك جادّهاي را انتخاب كرده دارد به سوي مقصدي ميرود اين يك لحظه اگر، يك لحظه اگر محاسبه و مراقبه را از دست بدهد ممكن است سقوط كند، شما حواستان پرت است و محاسبه و مراقبه نداريد رسيديد سر يك پيچ تندي، با همان صد كيلومتر سرعت داريد ميرويد، محاسبه هم نكرديد اين پيچ را، مراقبت هم نكرديد در اينجا قطعاً سقوط ميكنيد و حرفي در آن نيست. شخص سالك الي الله شما، شما سالك را فكر كنيد يعني چه؟ ساير را فكر كنيد يعني چه؟ كسي كه سلوك ميكند، دارد حركت ميكند، كسي كه سير ميكند، دارد ميرود، اين شخص نميتواند يك لحظه حتّي، يك لحظه شايد مبالغه باشد ولي نميتواند غفلت داشته باشد بايد دائماً در سيرش، در سلوكش محاسبه و مراقبه را داشته باشد. بنابراين اگر كسي در بين شما پيدا شد كه هر چه حتّي به او ميگويي خدا، حواسش نيست، هر چه به او ميگوييم كه از خدا بترس، نميترسد. حتّي آن كسي كه سالك هم نيست خدا در قرآن دربارهي او ميفرمايد: «إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»([4])، وقتي كه خدا ياد ميشود دلشان ميترسد، اگر ديديد يك كسي دلش نترسيد اصلاً بايد از جزء معتقدين كنارش گذاشت. غضب غلبه كرده عصباني شده به او ميگوييد كه از خدا بترس، بيعدالتي نكن ميبينيد به كارش ادامه ميدهد اين شخص اصلاً شايد اعتقاد نداشته باشد علاوه بر آنكه سالك الي الله نيست، سالك الي الله بايد دائماً مراقبه و محاسبه داشته باشد، خودش براي نفس خودش مراقبت كند، براي كارهايش مراقبت كند محاسبه داشته باشد و هميشه به ياد خدا باشد، اين مطلب را عرض كردم به خاطر اينكه يك امتحاني اول خودتان خودتان را بكنيد، «حَاسِبُوا أَنْفُسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا»، قبل از اينكه حسابتان را بكنند، امتحانتان بكنند خودتان، خودتان را امتحان كنيد، «وَ زِنُوهَا قَبْلَ أَنْ تُوزَنُوا»([5])، قبل از اينكه وزنتان كنند، بسنجند شما را، چند، مثلاً چقدر كار كرديد، چقدر پيشرفت كرديد، خودتان خودتان را وزن كنيد و بسنجيد. گاهي بعضي از دوستان ميآيند پيش ما ميگويند آقا حال ما چطوري است؟ ميگويم تو بايد بگويي حالت چطوري است، ما كه نبايد بگوييم حال شما چطوري است، شما خودت ميداني كه چه كاره هستي، شما خودت بهتر ميداني طبق آيهي شريفهي قرآن كه: انسان بر نفس خودش بيناست، ميداند چكار ميكند، ولو اينكه گاهي شيطان اينقدر او را فريب ميدهد كه كار بدش را خوب تصوّر ميكند، «وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا»([6])،اينها اخسرينند، يعني مردماني هستند كه خسارت بيشتري بردند، خاسرين آنهايي هستند كه اقلاً به حساب خودشان ميرسند و وجدان انسانيشان هنوز زنده است، وجدانشان به آنها ميگويد اين كار را بد كردي، اين دروغ را بيخود گفتي، آن سخن را بيجا گفتي به خودش، خودش ميگويد كه همان نفس لوامه است امّا بعضيها نفس لوّامهشان را از دست دادند، «يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا»، خيال ميكنند كار خوبي كردند اين ظلم را كردند، اگر اين ظلم را من نميكردم او پُر رو ميشد مثلاً فلان مشكل را بوجود ميآورد اين اشتباه است و انسان بايد خودش به حساب خودش برسد، يك راننده بايد خودش رانندگي بلد باشد والاّ يك كلاج و ترمز اين طرف هم ميگذارند بعضي جاها ديدم يك فرماني هم آن طرف ميگذارند، يك نفر هم آن طرف نشسته و كنترلش ميكند اين معناي استاد است، استاد در اوايل كار ميتواند با شما كار بكند ولي وقتي كه گوش به حرف نكرديد وقتي توي يك چالهاي خودت را انداختي اينجا استاد بايدشما را ترك بكند و اين را هم بدانيد مشكلترين كارها در روي كرهي زمين از هواپيما سازي و از رفتن به فضا و تمام اينها هم مشكلتر و هم پُر فايدهتر تزكيهي نفس است، اگر به شما گفتند ما استاد نميخواهيم امام زمان عليه الصلوة و السلام استاد ماست، اگر به شما گفتند خدا مربّي ماست، راه رسيدن به امام زمان و خدا را بايد استاد تعيين كند آنها كه مقصدند، آنها كه مقصودند، اگر اين طور بود كه همهي مردم خوب خدا به كسي كه ظلم نميكند يك عدّه مردم هستند كه اينها به اصطلاح در بينِ شايد اكثريّت مردم را همين عدّه را تشكيل ميدهند كه از اوّلي كه متولّد شدند نه خدا را ميشناسند نه امام را ميشناسند نه پيغمبري را ميشناسند، حالا چه مسيحي باشند چه مسلمان يك چيزي از پدر و مادرشان ياد گرفتند و بعد هم از دنيا ميروند نميدانند چرا به دنيا آمدند و چرا ماندند و چرا رفتند يك عدّه اين طوري هستند، چرا خدا اينها را راهنمايي نميكند قلباً، چرا وحي بر اينها نازل نميكند مستقيماً، چرا اينها را هدايت نميكند و اكثريّت قريب به اتّفاق مردم يا جهنّمي هستند يا بالاخره مبتلا و از اولياي خدا نيستند، چرا؟ چطور شد تو يك نفر را امام زمان تربيت ميكند، اتفاقاً يك چيزهايي را خداي تعالي هم در قرآن و هم در روايات وعده كرده كه مجّاني بدهد به شما، آنها را دنبال طلبش هستيم. خدا فرموده است كه ما روزي همهي جاندارها را ميدهيم، شما اگر بشينيد حساب كنيد جاندارهاي غير از بشر در روي كرهي زمين بيشتر از شايد يك ميليون نوع از حشرات و خزندهها و چهارپايان و پرندهها باشد همهي اينها را روزي ميدهد،«وَ مَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا»([7])، تو كه اشرف مخلوقات هستي به تو روزي نميدهد؟ تقدير روزي تو را نكرده؟ «نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ»([8])، حتّي تقسيم هم كرده، حتي كم و زيادش هم ميكند، «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا»([9])، كسي كه اعراض از ياد خدا بكند روزيش كم ميشود، هماني كه قرار بوده به او بدهند همان را كمش ميكنند، «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا، وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ»([10])،كسي كه تقوا داشته باشد روزيش را «مِنْ حَيْثُ لَايَحْتَسِبُ»ميرساند اين را كه خدا تقسيمش كردند دنبالش هستيم ولي هيچ كجاي قرآن نيست كه ما شما را تزكيهي نفس ميكنيم بدون زحمت، همين سورهي شمس ميگويد: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا»([11])، فاعل زكّاها كي هست؟ همان خود شما هستيد، «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى»([12])، رستگار كسي است كه تزكيهي مالش را بكند، نكتهاي كه ميخواستم امروز به آن اشاره كنم و مربوط به مقدمات برنامهي استقامت است دو نكته است، يكي داشتن استاد، استاد لازم است، حالا استاد كِي هست؟ من هم ادّعا ميكنم، او هم ادّعا ميكند، خيلي از دراويش هم ادّعا ميكنند، هر عالمي هم شايد ادّعا بكند و مشكل مهمّ اين مسأله پيداكردن يك استاد است كه ما در اوائل به دوستاني كه به من مراجعه ميكردند ميگفتم برويم متوّسل آنقدر بشويد تا دلتان روشن بشود كه استادتان كيست، اين يك چيزي بود كه اكثر آنهايي كه سابقه بيشتري دارند حالا كه قاطي شديم، سابقهي بيشتري دارند ميدانند، مشهد كه بودم حتماً بايد برويد حرم حضرت رضا، شيطان را هم از خودتان دور كنيد، چون شيطان اينجا خيلي فعال است، از خودتان دور كنيد با رفتن توي حرم و سپردن خودتان به حضرت علي بن موسي الرضا يا به حضرت معصومه شيطان جرأت نميكند در مقابل اين بزرگان بيايد، بعد ببينيد چي به شما ميگويند، خواب هم حجّت نيست، چي در قلبتان يقيني ميشود كه اگر اين شد اشكالي ندارد. من حتّي به بعضيها ميگفتم بزرگترين افتخار براي من اين است كه من را حضرت رضا به عنوان استادي براي يك آدم خدمتتان عرض شود خيلي پستي قرار بده چه افتخاري از اين بالاتر، امّا اين كار را تو بايد بكني، اين يك مطلب، استاد لازم است چون مشكلترين كارها است باور كنيد من با اينكه از سنّ شانزده سالگي مشغول برنامه بودم و نوشتههايم هم هست و عقايدم را هم گفتم و يكي كسي آمده بود از من سؤال ميكرد كه فلان بعضي از اسرار است كه شما نگفتيد به ما، گفتم نه من اگر چيزي بلد بودم مينوشتم كتاب زياد چاپ كرده باشيم، خدمتتان عرض شود مصرف شده باشد، حقّ تأليف به ما بدهند، پولي به ما برسد اين كار را ميكنيم، جيب و بغل كسي را بايد بگرديد كه گوشهاي نشسته و حرف نميزند آن را بايد اسرار را از او پرسيد، بعضي وقتها ممكن است بعضي افراد بودند كه ما در گذشته برخورد كرديم كمال سكوت، كمال كم حرفي، حتي چيزي ننوشته بودند ميرفتيم از وجودشان استفاده ميكرديم يعني جيب بغلشان را ميگشتيم ببينيم توي جيب بغل اينها جواهراتي هست كه از ما مخفي كردند يا نه. بنابراين اين را بدانيد به خداي لاشريك له قسم مرجع تقليد گاهي بايد بيايد دو زانو در مقابل استادي بنشيند من نميخواهم به مراجع تقليد كه الان هستند من الان با آنها معاشرتي ندارم ولي در گذشته ديده بودم مرجع تقليد بود، پيرمرد، همه چيزش درست و من خودم مريدش بودم ولي يك مسائلي را از او احساس ميكردم كه مربوط به تزكيهي نفس بود، وقتي كه از ايشان سؤال ميكردم –خدا رحمتشان كنند –از ايشان سؤال ميكردم كه آقا شما مگر اين روايت را عمل نكرديد كه «صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً لِهَوَاهُ »([13])، – اين جمله مخصوصاً – مطيعاً لامر مولاه، ميفرمودند كه فقط عدالت منظور است، يعني واجباتت را انجام بده محرّمات را ترك كن، البته همان جا من احساس ميكردم كه بعضي مسائل را رعايت نميشود، من بچّه بودم آن موقع، بايد اين كار را بكنند، به يكي از مراجع من يك وقتي گفتم آقا شما چرا سيگار كشيديد؟ فرمودند كه من تفنّني ميكشم، من خيلي بيشتر ناراحت شدم چون گاهي ميشود انسان عادت كرده، يكي از مراجع بزرگ من به ايشان گفتم سيگار چرا شما ميكشيد؟ فرمودند اگر من سيگار نكشم حافظهام را از دست ميدهم، حتّي نمازم را نميتوانم بخوانم، يعني يادم ميرود حمد و سورهام، خوب اين ضرورت دارد شايد، اما يك كسي كه تفنّني سيگار ميكشد اين معلوم است اين هواي نفس است، خدا گفته؟ دين گفته؟ بايد تزكيهي نفس كرد و چون ما مردم –معمولاً –ما مردم زود باور نميكنيم اين قدر دروغ شنيدم كه همهي حرفها را دروغ ميدانيم يك نفر ميگفت من اين قدر دروغ شنيدم كه حرف راست راست را هم نميتوانم باور كنم، حالا شرحش بماند. حضرت آدم اگر چند تا دروغ قبل از برخورد با شيطان شنيده بود اين جور زود باور نميكرد اين طوري است، ولي خدا چون ما را ميشناسد روز قيامت بايد دهن دروغگو را ببنند، «الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ»([14])،چون عادت كرده به دروغ، خودش دروغ ميگويد و هر كي هم هر چه بگويد ميگويد دروغ ميگويد، ميگويد فلاني نشسته روي منبر يك درآمدي حتماً دارد، هر چه ميگوييم آقا ما خودمان هم خرج ميكنيم، ميگويند نه نميشود يك درآمدي از اين تشكيلات و مثلاً بعضي از مسائلي كه ما داشتيم كه بعد ديدند كه ما همه را با درآمدش تقديمشان كرديم يك چيزي داريم، باورش نميآيد يك برود توي تشكيلاتي را بسازد، بشيند، انجا حرف بزند، نفس بزند، خودش را از بين ببرد و پولي هم نگيرد باور نميكند، ماها چون باورمان نميآيد: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا»([15])، رستگاري منحصراً، منحصراً با كلمهي قد چون باورمان نميآيد خدا يازده تا قسم ميخورد، خداي مظلوم، خدايي كه با اين بندگان نادانش چقدر بزرگواري كرده، چقدر رحمتش را نازل كرده، «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا»، تمام رستگاري در تزكيهي نفس است، البته قبل از آن بايد تزكيهي مال بشود يعني اگر كسي تزكيهي مال نكند تزكيهي نفس هم نميتواند بكند لذا در سورهي همين نماز عيد چون نماز عيد خيلي مسأله دارد مخصوصاً عيد فطر كه شايد نيمي از مردم ايران نماز عيدفطر را خواندند، ميبينيد، ديديد، اينجا در ركعت اوّل ميگويد: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى»، اين تزّكي همهي مفسرين هم نوشتهاند كه منظور تزكيهي مال است، اين لباسي كه پوشيدهاي از كجا آوردي، اين خانهاي كه داري از كجا آوردي؟ لااقل خمس و زكاتي اگر به تو تعلق گرفته دادي يا ندادي؟ اين كار را بايد بكني و در مرحلهي دوّم ميگويد، در ركعت دوّم ميگويد سورهي شمس را بخوان كه يازده تا قسم دارد «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا»، خوب ديگر كجا؟ سه جا فقط در قرآن كلمهي قد افلح هست جاي سوّمش «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ»([16])، كه تفسير همان «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا» و «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى» هست همين سه جاست.
پس انشاءاللّه كوشش كنيم تا جايي كه برايمان ممكن است، تا جايي كه برايمان ميّسر است كوشش كنيم كه خودمان را تزكيه كنيم، خوب ميگوييد كه ما چطور خودمان را تزكيه كنيم؟ يك مشت از صفات رذيله را وجدانت، هر كِه وجدان ندارد و نفس لوّامه ندارد ديگر ول معطل است، حيواني است برود توي حيوانات با حيوانات زندگي كند و دروبر افرادي كه يك چيزي ميفهمند نگردد، امّا اگر وجدان داري اوّل خودت بنشين، با خودت صحبت كن، با خودت حرف بزن، من يكي از بزرگان نميديد من را كه در آن طرف نشستم، با خودش حرف ميزد همين طور بلند هم صحبت ميكرد، تو فلان كار را كردي به چه دليل كردي؟ چرا كردي؟ روي چه صفتي از صفات رذيله پيداش كن، حتّي بعضيها بعد از هر نماز اين كار را ميكردند، من فكر ميكنم هر لحظه بايد انسان اين كار را بكند، خودتان را تنبيه كنيد، بسازيد خودتان را، اوّل وجدان، چون اگر وجدان انسان فعّال نباشد انسان در غفلت محض است، آدم خواب، آدم مرده را نميشود كار كرد، حتّي خدا به پيغمبراكرم ميفرمايد كه: «إِنَّكَ»، تو اي پيغمبر«لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى»([17])، به مردهها نميتواني چيزي بشنواني، هيچ وقت شده يك مردهاي به شما بگويد آقا تو چرا مُردي، چرا ناله نميكني اين قدر زخم توي بدنت هست؟ يك كسي تصادف كرده بود، دو نفر تصادف كرده بودند، يكي مرده بود، يكي هم كمرش شكسته بود، آني كه كمرش شكسته بود ميگفت، ناله ميكرد، يكي رسيد گفت او كه مرده هيچي نميگويد تو كه كمرت فقط شكسته ناله ميكني؟ مرده است، مرده است، هيچ حساب نميكند اينجا كجاست افتاده، شايد روحش حساب بكند، ولي اين بدن الانش، آني كه ما ميبينيم هيچ حسابي ندارد، «لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى»، خداي تعالي در قرآن اين عدّه از افراد را به انحاء مختلف كه ما گاهي شرم ميكنيم كه آنچه كه خدا گفته به اين مردم بگوييم: «حُمُرٌ»([18])، اينها خرند، كلمه خيلي تند است ، اينها سگند، اينها نه حيوانات معمولي چون اين دو تا حيوان كه خدا در قرآن اسمشان را برده آن يكي اول خيلي نفهم است، يكي دوّم هم خيلي نجس است، اينها را به اين تشبيه كرده، «أُوْلَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»([19])، اينها مثل حيواناتند يك وقت خداي نكرده خودتان را توي اين دسته از مردم نياندازيد، يك وقت خداي نكرده شما اين طوري نباشيد كه مشمول اين آيات بشويد، حتّي مشمول اينكه اينها حيوانند هم نشويد، حالا حيوان نجس نه، حيوان بيشعور نه، حيواني كه خواب است، آن هم نباشيد، بيدار بشويد، بيداري در چيه؟ در همين حركت وجدان انسان است، يعني انسان وجدان داشته باشد آن روزي كه ظلم كردي، دو تا گناه كردي شب خوابتان نبرد، تا توبه كني تا اين را جبران نكردي نخوابي، همين، يك وقت نكند بهبه عجب لذّتي امروز برديم فلاني خودش را خيلي بزرگ جلوي ما معرّفي ميكرد كوبيديمش، از بين برديمش، اين طور چيزها نباشد در زندگي شما. اگر ميخواهيد با خدا ارتباط داشته باشيد بايد مَثل خدا باشيد، خداي تعالي عفو دارد، گذشت دارد، خداي تعالي محبّت دارد، مهرباني دارد، غضبش را مثلاً حتّي كبريائيتش را براي مؤمنين اِعمال نميكند، در آن دعاي افتتاح ميگوييم كه: «وَ أَشَدُّ الْمُعَاقِبِينَ فِي مَوْضِعِ النَّكَالِ وَ النَّقِمَةِ»([20])، در موضعِ خودش، در جاي خودش نه هر كجا كه دلت خواست عصباني بشوي، هر جا دلت خواست مهرباني بكني، اين طور نبايد انسان باشد، كوشش كنيد كه وجدانتان را بسازيد، يك قدري گوش به حرفش بدهيد تا او رويش باز بشود به شما حرف بزند، ملامتتان كرد ناراحت نشويد، حتي اگر دوستانتان ملامتتان كردند خوشحال بشويد، اين نفس لوّامه را بايد انسان تا جايي كه ميتواند زنده نگهش دارد تا انسان را بسازد، در مرحلهي دوّم، «إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً»([21])، حضرت موسي بن جعفر فرمودند كه براي انسان دو حجّت است يكي باطن، عقل انسان، وجدان انسان، درك انسان، فهم انسان، علم انسان يكي هم حجّت ظاهري كه ائمّهي اطهار عليهم الصلوة و السلامهستند، در زمان غيبت چه كنيم؟ ديروز يك نفر آمده بود پيش من، ميگفت كه من چهار چلّه رفتم مسجد جمكران و حاجتم را هنوز نگرفتم خوب اين يك راه، چهار چلّه، يعني چهار سال تقريباً يك خوردهاي از چهار سال كمتر ميشود رفتم مسجد جمكران، گفتم كي به شما گفته بروي مسجد جمكران؟ آخر همه ميروند ما هم رفتيم، من نميخواهم بگويم –رفتن به مسجد جمكران خودش از علائم ظهور است خيلي هم لازم است امّا اگر يك شب انسان روي حساب برود همان شب مورد عنايات حضرت بقيةاللهواقع ميشود، من يك شب در مسجد سهله بودم، يك نفر همراه من بود از مشهد هم بود، همراه من نبود يعني آنجا با او همراهش شدم، گفتم شب چهارشنبه چهلم من است كه توي مسجد سهله ميآيم، يك سال آمدم اينجا كربلا سكونت كردم كه شبهاي چهارشنبه بيايم اينجا و امشب شب چهارشنبه آخر است، يك حالِ عجيبي داشت، يك وضع خاصي داشت، اعصابش خورد شده بود، يك كاري كرد من به او گفتم چرا اين كار را كردي؟ گفت اعصاب ندارم، امشب اگر خبري نشود چه كنم، گفتم من از يك شب، چون صبح بعد از نماز صبح بود من يك شب اينجا ماندم اعصابم خورد شده تو حق داري كه جريانش را در پرواز روح نوشتم با مرحوم حاج ملاآقاجان بوديم آن سيد مشهدي هم بود البته صبح آن هم تازه به بركت مرحوم حاج ملاآقاجان ايشان از آن افرادي بود كه ظاهراً آقا را ديد، خوب چهل شب چهارشنبه مسجد جمكران رفته يك دفعه ديگر هم رفته، يك دفعه ديگر هم رفته ولي يك حاجتِ خيلي وقتي حاجتش را براي من گفت خيلي حاجتِ عادي بود، حاجتي بود كه همهتان به او رسيديد مثلاً اكثرتان خوب پس استاد لازم است، استادي كه از طرف امام زمان صلوات الله عليه، از طرف خدا و پيغمبر، از طرف وجودِ مقدس حضرت علي بن موسي الرضا كه خدا رحمت كند حاج ملاآقاجان را تا يك كسي به او مراجعه ميكرد ميگفت برو مشهد حالا از زنجان تا مشهد، راهي به اين دوري بايد بروي آنجا و از آقا بگيري. پس اين دو موضوع را فراموش نكنيد و انشاءاللّه كوشش بكنيد كه سؤالاتي كه هفتهي آينده در اعتقادات به شما داده ميشود نه تقلّب براي ما مطرح است، نه از روي هم نوشتن براي ما مطرح است نه هيچي، همه خودشان ميدانند چكاره هستند، ما ورقه را ميدهيم هفتهي بعد هم از شما ميگيريم، چند تا سؤال هم هست، هر كي هم برود از روي كسي ديگر بنويسد انشاءاللّه خدا و امام زمان به ما الهام ميكند كه اين، اين كار را كرده، ما ميخواهيم ياد داشته باشيد، ميخواهيد هم ياد نگيريد، ياد نداشته باشيد خودتان ميدانيد، نه اينجا مدرسه است، نه دانشگاه است، نه بعدش كسي ميخواهد به شما پاياننامه بده، نه كسي ميخواهد مدرك بده هيچي، شما هستي و خدا و لذا كوشش كنيد آنچه ميدانيد بنويسيد، نه آنچه كه خوب از اين و از آن بپرسيد، چون حالا وقت پرسيدن نيست، من نميخواهم عرض كنم، منّتي داشته باشم، من يك سال هنوز هم يك چند تا جلسهاش مانده كه يكي از رفقا ميگفت آنها را كي خواهي گفت، من يك سال خودم را مجبور كردم، وادار كردم به هر طوري كه ممكن است اين مطالب را به شما برسانم اي كاش با ديگران برخورد ميكرديد و ميفهميد كه چقدر اين حرفها با حرفهايي كه ميزنم درست است، فرق دارد، بهر حال اين زحماتي كه كشيده ميشود انشاءاللّه با توجّه به پروردگار جبران كنيد و كوشش كنيد اينها را ياد داشته باشيد چون اعتقادات زيربناي همه چيز است، روز قيامت اوّل به اعتقادات شما، روز قيامت شب اوّل قبر اوّل به اعتقادات شما ميپردازند بعدش تزكيهي نفس است، به همين ترتيبي كه عرض ميكنم، «فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَفَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ»([22])، آنهايي كه اعتقادتشان خراب است راهشان مشخص بروند طرف جهنّم، آنهايي كه اعتقاداتشان صحيح است اين طرف وايستند تا ببينيم چه كار ميشوند اينها سه دستهاند، يك دسته تزكيهي نفس كردند، برويد، شما آزاديد، از خط سبز برويد برسيد آنهايي كه تزكيهي نفس نكردند باز دو دستهاند، يك عدّه گناهكار هم هستند، اعتقاداتشان خوب است، گناهكارند، خيلي هم گناه كردند، يك عدّه هم هستند كه تزكيهي نفس نكردند، گناهكار باز كارش آسانتر است، چون اعتقاداتش صحيح باشد آنجا بنشيند تزكيهي نفس كند، گناهان دنياييش را ميبخشند، شفاعت ميكنند، تزكيهي نفس هم بايد انجام بشود تا وارد بهشت بشويد، خدا ولتان نميكند، بعضيها را خدا ميگويد: «وَلَا يُزَكِّيهِمْ»([23])، به آنها اجازهي تزكيهي نفس نميدهد و حتّي نگاهشان نميكند، بايد در قيامت، وقت هم زياد است، پنجاه هزار سال، تو توي آن وضع پُرفشار تحمل داشته باش پنجاه هزار سال بمان، مرگ ديگر خبري نيست، ميدانيد چه خصوصيّتي دارد قيامت؟ كه از آن همان سه چهار جلسهاي است كه ميخواستم برايتان بگويم. خصوصيّات قيامت ميدانيد چي؟ اوّلاً تاريك تاريك است، چون خورشيدي نيست، ثانياً يك قطره آب پيدا نميشود، ثالثاً در فشار عجيبي هست انسان، حالا اينجا يك همچين جايي، حالا يكي از اينها توي دنيا باشد حوصله هيچي را نداريم، يعني يك جايي باشد كه هي عرق بريزيد، عطشتان هم برداشته نشود و آب هم پيدا نشود بگويند بشين اينجا قرآن بخوان، ميگويي برو بابا ما حالا حوصله اين كارها، اصلا حالش را نداريم، روزههايت را بگير، يكي از اينها، يك جاي تاريك تاريك، به تو بگويند آقا اينجا فلان عمل را انجام بده، آقا حالا جا گير آوردي؟ و خدا ميزند توي سر آن كه بايد اين كار را بكند، چرا در دنيا گفتيم به كارهايتان برسيد، جدّي باشيد، حواستان پرت شد، دنبال آنچه كه ما گفته بوديملهب و لهوشما رفتيد و آنچه گفته بوديم كه: «وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ»([24])، آنچه كه باقي است در نزد خداست و به سوي خدا رفتن است آن را نرفتيد، حالا انشاءاللّه در هفتههاي آينده دربارهي همين «إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ»([25])، پروردگار ما خداست، شما را به خدا قسم بياييد يك جوري زندگي كنيد، بتوانيد، رويتان بشود كه بگوييد مربّي ما خداست، آقا خيلي اهميّت دارد، يك كسي از انسان ميپرسد تو را كِي تربيت كرده به اين خوبي؟ ميگويي فلاني، او افتخار ميكند، خوشحال ميشود، شما اگر گفتيد ما را خاندان عصمت و طهارت تربيتمان كردند، آنها ربّ ما بودند آنها ميدانيد چقدر خوشحال ميشوند؟ «كُونُوا لَنَا زَيْناً»، براي ما زينت باشيد «وَ لَا تَكُونُوا عَلَيْنَا شَيْناً»([26])، بعضيها واقعاً مايهي سرافكندگي ائمّه هستند، مفضّل آمده توي مسجد پيغمبر، ابن ابيالعوجاء و جمعي از ماديين و خدانشناسها نشستند دارند به پيغمبر توي مسجد پيغمبر جسارت ميكنند، ايشان عصباني شد، اوقاتش تلخ شد، چرا اين كار را ميكنيد گفتند تو كِيه؟ گفت من مفضل شاگرد امام صادقم، اينها گفتند تو شاگرد امام صادق نيستي، امام صادق با ما برخورد كرده ما از اين بدترهايش را گفتيم او با محبّت با ما حرف زده، آمد جريان را به حضرت صادق گفت، حضرت صادق ننشاندند او را اوّل راجع به شيطان و غضب بيجا و اينها صحبت كنند، اوّل اعتقادتش را درست كردند اگر انسان اعتقاداتش درست باشد، خدا را ناظر بر اعمال خودش بداند همان طوري كه خدا رحمان است، رحيم است، الان رحمانيّتش ابن ابيالعوجاء را دارد زنده نگه ميدارد، نفس ميكشد سلامتي به او داده تو هم همين كار را بكن، همين كتاب توحيد مفضل از آنجا بوجود آمد. پس اعتقاداتتان را در مرحلهي اوّل درست كنيد بعد هم تزكيهي نفس ، بعد هم خواهي نخواهي وقتي كه تزكيهي نفس كرديد به مقام والاي اعتصام ميرسيد امروز بالا نشسته بودم چند دقيقهاي كه رفقا جمع بشوند من طبقه بالا بودم، كتاب الفين علاّمه حلّي را ديدم، خدا رحمت كند اين بزرگان را، دو هزار دليل آورده بر عصمت امام كه اينها هنوز يكياش را هم نفهميدند، فرق انسان و حيوان اين است. خوب روز جمعه است، متعلق به امام عصر است انشاءاللّه اميدواريم با همين عرايض و عمل كردن به همين عرايض ما يك قدم به امام زمانمان نزديك بشويم و با امام زمانمان ارتباط پيدا كنيم، چقدر خوب است كه آب علم و دانش و آبِ ولايت را انسان از سرچشمهي ولايت بگيرد، خدا لعنت كند آنهايي كه در خانهي علي بن ابيطالب را بستند، خدا لعنت كند آن كساني كه كوثر خدا را كه: «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ»([27])،پهلويش را شكستند، خدا لعنت كند آنهايي را كه بيشتر از هيجده سال، يا نوزده سال اين كوثر خدايي، اين كوثري كه از جانب پروردگار آمده در دنيا زندگي كند و مردم از وجودش استفاده كنند تا جايي كه بگويد:
صبت علي مصائب لو أنها
صبت على الأيام صرن لياليا([28])
لاحول و لاقوة الاّ باللّه العلي العظيم. همه با توجّه روز جمعه است، يك ماه روزه گرفتيد و عبادت كرديد انشاءاللّه همهتان پاك، با وجدان به سوي خدا
نسئلك اللّهم و ندعوك باسمك الاعظم الاعظم الاعظم الحجة ابن الحسن يا الله و يا الله و يا اللّه ويا اللّه و يااللّه و يااللّه ويااللّه و يااللّه و يا الرحمن يا الرحيم يا الرحم الراحمين،
عجل لوليك الفرج.
عجل لمولانا الفرج.
عجل لسيدنا العزيز الفرج.
خدايا! همهي ما را از بهترين اصحاب و يارانش قرار بده.
خدايا! دست اين جمع را به دستِ امام زمان برسان.
خدايا! دامنش را از دست ما كوتاه نفرما.
خدايا! هميشه ذكر خودت، ذكر امام زمانمان در دلهاي ما قرار بده.
آني ما را از خودت و امام زمانمان غافل مفرما.
پروردگارا! توفيق بندگي به همهمان مرحمت بفرما.
توفيق سير و سلوك به سوي خودت، به سوي امام زمان به ما مرحمت بفرما.
مريضهاي اسلام شفا مرحمت بفرما.
امواتمان غريق رحمت بفرما.
عاقبتمان ختم بخير بفرما.
و عجل في الفرج مولانا.
[1]«إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمْ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ» فصلت/30
[2]فجر/14
[3]«لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِي كُلِّ يَوْمٍ فَإِنْ عَمِلَ حَسَناً اسْتَزَادَ اللَّهَ وَ إِنْ عَمِلَ سَيِّئاً اسْتَغْفَرَ اللَّهَ مِنْهُ وَ تَابَ إِلَيْهِ» كافي: 2/ 453، وسائل الشيعه: 16/ 95، بحار: 1/ 152
[4]انفال/2
[5]«فِي الْحَدِيثِ النَّبَوِيِّ الْمَشْهُورِ حَاسِبُوا أَنْفُسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا وَ زِنُوهَا قَبْلَ أَنْ تُوزَنُوا وَ تَجَهَّزُوا لِلْعَرْضِ الْأَكْبَرِ» وسائلالشيعه: 16/ 99، بحار: 67/ 73
[6]كهف/104
[7]هود/6
[8]زخرف/32
[9]طه/124
[10]طلاق/2-3
[11]شمس/9
[12]اعلى/14
[13]«فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوهُ» وسائلالشيعه: 27/ 131، بحار: 2/ 88، احتجاج: 2/ 458، «فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً لِهَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوهُ» تفسيرالإمامالعسكري: 299
[14]يس/65
[15]شمس/9
[16]مؤمنون/1
[17]روم/52
[18]«كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ» مدثر/50
[19]عراف/179
[20]تهذيب: 3/ 108، بحار: 94/ 336
[21]كافي: 1/ 15، وسائل الشيعه: 15/ 206، بحار: 1/ 137
[22]شورى/7
[23]«إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَأَيْمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِيلًا أُوْلَئِكَ لَا خَلَاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ وَلَا يُكَلِّمُهُمْ اللَّهُ وَلَا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَا يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» آل عمران/77، «إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنْ الْكِتَابِ وَيَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا أُوْلَئِكَ مَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ وَلَا يُكَلِّمُهُمْ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَا يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ»بقره/174
[24]نحل/96
[25]فصلت/30
[26]وسائلالشيعه: 12/ 8، بحار: 65/ 151
[27]كوثر/1
[28]بحار: 79/ 106
جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید
۲۹ ربیع الثانی ۱۴۲۴ قمری – ۹ تیر ۱۳۸۲ شمسی – جلسه بیست و هفتم اعتقادات
/۰ دیدگاه /در متن سخنرانی ها/توسط مدیریت سایت
@ متن سخنرانی ۲۹ ربیع الثانی ۱۴۲۴ مصادف با ۹ تیر ۱۳۸۲ و ۳۰ ژوئن ۲۰۰۳
۱- خطبه
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاهُ وَالسَّلامُ عَلَی رَسُولِ اللهِ وَ عَلَی آلِهِ آل الله لَا سِیَّمَا عَلَی بَقِیَّهِ اللهِ رُوحِی وَاَرْوَاحُ الْعَالَمِینَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَهُ الدَّائِمَهُ عَلَی اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِینَ مِنَ الْآنِ اِلَی قِیَامِ یَوْمِ الدِّینِ.
۲-عبارت قرآنی آغازین(ق/۱۹)
«اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ وَجَاءتْ سَکْرَهُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَلِکَ مَا کُنْتَ مِنْهُ تَحِیدُ»([۱])
۳- در برزخ سیر نزولی برای هیچ گروه از افراد بشر نیست و بلکه سیر روحی صعودی دارند
موضوع بحثِ ما در هفتههای گذشته دربارهی عالَم برزخ و سَکرات مرگ و چیزی که انسان بالاخره دیر یا زود به آن خواهد رسید و باید حتماً انسان بداند که بعد از این عالم چه بر سرش خواهد آمد که مقداری و بلکه تقریباً آنچه گفتنی بود عرض کردم، مسائل بسیاری عالم برزخ دارد که جزئیاتی است که اگر بخواهم همهی آنها را توضیح بدهم مجالسمان و بحثمان به درازا میکشد ولی چند جمله این هفته دربارهی افرادِ مختلفی که در آن عالم مسائلی دارند عرض میکنم. اوّل چون حقیقت اولیای خدا را نمیدانیم و معرفتِ به مقام مقدّس آنها نداریم گاهی سؤال میشود که آیا در بهشت برزخی، بهشتِ آسمان چهارم آیا افراد ممکن است معصیت بکنند یا خیر؟ و یا از آن مقام رفیعی که دارند تنزّل کنند و به مقام دیگری منتقل شوند یا خیر؟
۴- انبیاء دردنیا معصوم بودهاند و در بهشت برزخی بدلیل فزونی معرفتشان بطریق اولی اینچنین هستند
در این باره عرض میکنم انبیاء که یک دسته از اینها هستند در دنیا هم که بودند معصوم بودند و به هیچ وجه گناه نمیکردند تا جایی که ما به آنها اعتماد کردیم؛ یعنی علاوه بر آنچه گناه نمیکردند، سهو و نسیان و اشتباه هم نداشتند و حجّت بودند برای ما، ما به آنها به دیدن، یعنی با چشم اینکه اینها نمایندهی معصوم پروردگارند نگاه میکردیم، اگر گاهی یک اشتباهی یا ترکِاولایی داشتند آنها آن قدر طلب عفو از پروردگارشان میکردند که شاید ما مردم برای گناهانِ کبیره آن قدر طلب عفو نکنیم. طبق دلایل زیادی حضرت آدم یک ترکِ اولی یا نهایتاً یک کار مکروه در بهشت انجام داد، دویست سال طبق احادیث اشک ریخت و توبه کرد و عاقبت با وساطت خمسه طیّبه علیهمالسلامو بالاخص حضرت ابیعبداللّه الحسین توبهاش قبول شد؛ انبیاء عظام که یک دسته از این پنج دسته هستند این طور بودند، در عالَم برزخ و بهشت برزخی در آنجا که معارفشان بالاتر رفته،
Cحفظ معصومیت اولیاء الهی به واسطهی سلب اختیارشان نیست بلکه به سبب معرفتشان به حقایق است
در آنجا که حقایق بهتر برایشان روشن شده، طبعاً اهل گناه نیستند و به هیچ وجه برایشان ممکنِ طبیعی نیست که گناه بکنند، نه اینکه اختیار نداشته باشند، اختیار گناه کردن دارند امّا حقیقت گناه را درک میکنند، گناه مثل زهر مُهلکی است که اگر انسان در مقابلش یک زهرِ مهلکی باشد، یک نجاست متعفّنی باشد به هیچ وجه دست دراز نمیکند که آن را بخورد و یا بیاشامد، برای انبیاء هم گناه همینطور است. لذا مطمئناً، یقیناً، انبیاء عظام گناه نمیکردند و در عالم برزخ به طریق اولی گناه نمیکنند، همینطور صدّیقین و صالحین.
۵- صدیقین یعنی آنان که با خدای تعالی در راستی و صداقت کامل هستند را بهتر بشناسیم
صدّیقین؛ کسانی هستند که با خدای تعالی راست و درست و صداقت کامل دارند، شیطان و دستوراتِ شیطانی را با دستورات خدا و الهاماتِ پروردگار مخلوط نمیکنند، خدا در قرآن مجید دربارهی بندگانش آنهایی که هنوز شاید به مقام صدّیقین و صالحین نرسیدهاند و تنها دورهی تزکیهی نفس را گذراندهاند، دربارهی آنها میفرماید: «إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ»([۲]) ای شیطان! تو بر بندگانِ من تسلّط پیدا نمیکنی؛ یعنی خدای تعالی وقتی که این جمله را میفرماید قطعی است، یقینی است، این دسته همین دستهای هستند که مطیع خدا و رسول خدایند که آنها با صدیقین و صالحیناند و آنها با اینها همراه میشوند،
Cصدیقین کسانی هستند که آنچه خدا میخواهد همان را در دل دارند
خود صدیقین آنهایی که هر چه در دل دارند همانی است که خدا میخواهد، این قلبشان را آنچنان تمیز کردهاند، آن چنان پاکیزه کردهاند که سر و سوزنی صفات رذیله در آنها وجود ندارد، اگر شما بخواهید یک دوستی را، یک شخصیّتی را مهمان کنید، میبرید ظرف غذایی که میخواهید برای او قرار بدهید آن قدر تمیزش میکنید که مبادا یک سر سوزن کثافت در این ظرف باشد؛ انسان دلش ظرفِ معرفت و حکمت پروردگار است، در این ظرف اگر یک سر سوزن صفات رذیله، صفات رذیله هم منحصر به کبر و حسد و این گونه صفات رذیلهی درشت نیست، گاهی میشود شیطان میآید انسان را وسوسه میکند که فلان گناه اشکالی ندارد و خدای تعالی این را از تو گذشته، هر چه انسان با خدای تعالی صمیمیتر میشود، صداقتش با خدا بیشتر میشود، این علامت است که عرض میکنم، به مرحلهی صدّیقین اگر بخواهد برسد باید اطاعتش از خدای تعالی بیشتر باشد.
Cصدیقین باخدای تعالی مکر نمیکنند
یکی از بزرگان از اولیای خدا را از او سؤال کردند که شما از کجا به این مقام رفیع رسیدید؟ فرمود: برای ما “احکام خمسه” نبود، احکام خمسه میدانید چیه؟ احکام خمسه حرام است و واجب است و مکروه است و مستحب و مباح، به پنج قسم احکام اسلام تقسیم میشود، این آقا فرمودند که برای ما احکام خمسه نبود، ما هر چیزی را که میدانستیم خدا دوست دارد مثل واجب با آن روبرو میشدیم، آقایان! این مطلب خیلی مهم است، «وَمَکَرُوا وَمَکَرَ اللَّهُ وَاللَّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ»([۳])، با خدا مکر نکنید، با خدای تعالی به یک نحوهای برخورد نکنید که سر خودتان را بخواهید کلاه بگذارید و سر خدا را هم، خدا اگر بخواهد پنهانکاری بکند که معنی مکر پنهانکاری است به ضرر کسی، آنچنان به زمینتان میزند اگر دوستتان داشته باشد، آنچنان برشکستتان میکند اگر دوستتان داشته باشد، آنچنان با خاک یکسانتان میکند در این دنیا، اگر دوستتان داشته باشد، این جمله را تکرار میکنم، افرادی هستند که خدا نمیخواهد تربیتشان کنند، افرادی هستند که خدای تعالی نمیخواهد دیگر اینها روی خوشی را در عالم ببینید و جای آنها جهنّم است، «أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ»([۴])، اینها را خدا به حال خودشان وا میگذارد و اولیائش هم عذابشان در این دنیا نمیکند
Cگناه و لغزش مؤمن، نشانهی عدم صداقت او است و مکر با پروردگار میباشد
ولی اینهایی که گاهی گناه میکنند، خدا میخواهد روز قیامت اینها نسبت به پروردگار مشکلی نداشته باشند حالا در قیامت این بحثها را عرض میکنیم در بحث قیامت. در قیامت انسان مشکلی نداشته باشد، توی همین دنیا عذاب میکنند، توی همین دنیا مشکل ایجاد میکند، اگر دوستتان داشته باشد، چرا؟ برای اینکه او ربّالعالمین است، مربّی است، تربیتتان باید بکند و میخواهد تربیتتان کند؛ لذا اگر دوستتان داشته باشد، حضرت یوسف را دوست داشت خدا، وقتی که به دو صاحب و دو رفیق زندانیش که با آن حضرت همسلولی بودند گفت: «اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ»([۵])، وقتی رفتی پیش آن عزیز، آن عزیز مصر من را یاد کن، آنها یادشان رفته است از من، هفت سال است توی زندانم، نه محاکمهای، نه دادگاهی، نه زندانی برایم بریدهاند، همین جور ماندم اینجا، «اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ»، این کار از نظر ماها خیلی بد نیست، شما توی زندان خداینکرده فراموش شده باشید یک نفر هم میخواهد برود میخواهد وزیر بشود، به او میگوید: آقا! یک چیزی آنجا بگو، اسم ما را ببر، امّا خدا از یوسف توقّع ندارد، میخواهد یوسف را پیغمبر بسازد، ماها را نمیخواست پیغمبر بسازد، اگر خواست جزء صدیقین و صالحین که در ردیف انبیاء هستند بشوید شاید، والاّ میخواهد خدا شما را یک شیعه علی بن ابیطالب که وقتی وارد قیامت میشوید با علی باشید، حالا نه از آن خصّیصین، نه از خواصّ، بلکه در آن صفی که علی در جلوی آن صف هست شما هم در آن عقبها در آن راه حرکت کنید، «یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ»([۶])، روز قیامت هر کسی را با امامش به طرف حساب دعوت میکنند شما با امامتان باشید والاّ یک عدّه هستند که خدا اینها را واشان گذاشته، نه مریض میشوند، نه بیپول میشوند، اصلاً خدا نمیخواهد تربیتشان کند، باشد که مثل حیوانات بچرنند و بخورنند و بخوابانند،
Cصدیقین دردنیای پست با خدا صداقت نشان دادهاند و لذا در بهشت برزخی بطریق اولی اینچنین خواهند بود
یک عدّه هم جزء صدیقینند، این دلشان را پاک کردند، دلتان را پاک کنید، با خدا مکر نکنیم، با خدای تعالی دوروئی نکنیم، جزء صدیقین باشیم، در کارمان صَدیق و صدّیق باشیم، در عبادتمان، در تمام حرکات و سکناتمان صحیح عمل کنیم، با زن و بچّهمان صحیح عمل کنیم، تا آنها هم یاد بگیرند، مثل شما جزء صالحین و صدیقین باشند. یک عدّه اینطوریند، اینها هم که چون دلشان پاک است، قلبشان پاک است، کارشان پاک است، اعمالشان پاک است، اینها هم محال است که در دنیای پُر از کثافت پاک خودشان را نگه داشتند، در عالم برزخ آن هم در بهشت برزخی آلودگی پیدا کنند پس اینها هم راحت.
۶- معرفت به مقام شهید انسان را متوجه منزلت آنان در عالم برزخ مینماید
شهداء؛ من دربارهی شهید صحبت کردهام باز هم برایتان عرض کنم، شهید آن کسی است که هر چه دارد در راه خدا میدهد، یک جان دارد، جانش، «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنْ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ»([۷])، خدا خریده، او هم فروخته، از توی خانه حرکت کرده میگوید: به امر امامم یا به امر پیغمبرم، یا نهایتاً به امر مرجع تقلیدم میروم در جبهه جنگ کنم تا بتوانم نمیگذارم کشته بشوم، ولی اگر کشته شدم، برای خدا جان ناقابلم را خواهم داد، این شهید، این شهید تا شهادتش شروع شد، اصلاً کلمهی شهید میدانید یعنی چه؟ یعنی ناظر، یعنی کسی که دارد نگاه میکند، کسی که همه چیز را میبیند، کسی که آینده و همهی مسائل عالم برزخ و حقایق و همه چیز برایش روشن است، او چون جانش را در راه خدا داده، حیاتش را؛ یک جوان بیست سالهای را من میشناختم، خدا میداند یک پارچه معنویّت، این حرکت کرد آمد پیش من، گفت غسل هم دارد، غسل شهادت، گفتم: مگر تو میروی شهید بشوی؟ گفت: نه، تو مگر آنجا میروی که کشته بشوی؟ گفت: شاید کشته بشوم، گفتم: غسلی ندارد، حالا برو ببینیم چی میشود و رفت و شهید هم شد و خدا رحمتش کند، این شخص خوب انسان میبیند از توی خانه حرکت کرده با یک صداقتی، با یک پاکی عجیبی، این را خدای تعالی، اینجا کار خدا است، زحمت صالحین و صدیقین و مطیعین خدا و پیغمبر را این شخص ندارد، ممکن است تا همین دیروز فاسق بوده، گناه و معصیت میکرده، صفات رذیله سر تا پایش را گرفته امّا این یک کارش آن قدر ارزش دارد پیش خدا، که خدا یکدفعه مثل اینکه یک نفری که سرتاپا کثیف است بکنند او را توی یک حوض آبی، خوب بشویند او را، آن هم خدا شستشویش بدهد، آن هم ملائکه شستشوش میدهند، حنظله یک شخصی بود این در رکاب پیغمبراکرم شهید شد، جُنب بود، شب زفافش بود، رفت دید اگر برود غسل بکند ممکن است پیغمبراکرم و اصحابش بروند، رفت، همین جور رفت، آدمِ جُنبِ بیوضویِ این طوری را «حنظله غسیل الملائکه» اسم گذاشتهاند، ملائکه فوراً آمدند حتّی بدنش که آلوده نباشد غسلش دادند، او را پاکش کردند، او را جزء بهترین شهداء قرارش دادند و جزء شهدای واقعی شد و روایت دربارهاش هست، دربارهی اصحاب سیّدالشهداء یک همچین چیزهایی داریم؛ حرّ بن زیاد ریاحی تا یک روز قبلش یک آدمِ بسیار، حالا بعضیها میگویند نگویید بد، چون دیگر ما آن قبلش را میگوییم، کاری کرد که شاید همهی گرفتاریهای ابیعبداللّه الحسین مربوط به کار او بود، امّا یک مرحله، قدم برداشت گفت: من خودم را بین بهشت و جهنّم دارم احساس میکنم، دید یک لحظه تصمیم گرفت، آقایان! به خدا قسم رسیدن به خدا و رسیدن به حقایق، یک لحظه، یک نیم قدم بیشتر زحمت ندارد، یک لحظه تصمیم گرفت به خدا قسم من جهنّم را بر بهشت ترجیح نمیدهم، لذا آمد خدمت ابیعبداللّه الحسین، اینها یک نمونههایی است که در دنیا به ما نشان دادند که خدا را بشناسیم، ائمّهی اطهار را بشناسیم، حضرت برویش نیاورد که تو با من چه کردی، بیا عزیزم، بیا توی خیمه پذیراییات کنم، بیا خستگیات را بگیر، نه آقا خجالت میکشم، خودش اظهار کرد، ببینید یک همچین حالتی شهید دارد، آن البته یک مسألهای است که نصیب هر کس نمیشود این توفیق، شاید نصیب یک عدّه خاصی بشود که آنها میآیند خوب یک قدمی برمیدارند، یک موقعیّتی پیش میآید، «انشاءاللّه» همهتان این دعای «اَللَّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظِیمِ»([۸])را بخوانید، انشاءاللّه آقا تشریف میآورد، در رکاب امام معصومتان که بهترین وضع شهادت است که اگر این طوری شهادت پیش بیاید همانی است که من عرض میکنم، حرکت میکنید، میروید، «کَأَنَّهُمْ بُنیَانٌ مَرْصُوصٌ»([۹])، اگر موفّق به شهادت شدید، تمام صفاتِ رذیلهتان از بین میرود، مقامتان بالا میرود، دربارهی آنهایی که در عالم برزخ روزی میخورند نزد پروردگارشان، ما از آیهای که مربوطِ به شهداء است استفاده میکنیم، نمیشود یک عدّه باشند، شهداء غذا بخورند، حضرت عیسی غذا بخورد، این عدّه صالحین و صدیقینی که با آنها هستند اینها غذا نخورند، خدا دربارهی اینها میفرماید: «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ»، روح توی بدنشان است، «عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»([۱۰])، اگر میبینید اجسادشان، استخوانشان بعد از چند سال پیدا میشود آنها دیگر به این لباس کهنه و پاره و پوره باصطلاح ما توجّه ندارند، یک لباس فاخری میپوشانند آنها را،
۷- گاهی اولیاء خدا پس از فوت با جسم برزخی به دنیا سری میزنند
که با همان لباس گاهی توی دنیا آمدند بعضیها، من یک عکسی دیدم، جناب آقای رفیعی در مجلس تشریف دارند ایشان هم دیدند، یک شخصی برایش، شهید شده بود، یک شخصی، جوانی بود برایش فاتحه گرفته بودند، توی عکسهایی که گرفته بودند همه جا او هم بود، خود آن کسی که برایش فاتحه گرفتند، عکسها را آوردند پیش من، حالا در مجلس ندیدند یا غافل بودند نمیدانم ولی عکس گرفته بودند، خیلی عجیب است، اینها میآیند توی دنیا یعنی هر پنج دسته، اینها با مردم دنیا، به یک مادر شهیدی گفتم: تو نترس، پسرت میآید، گفتم: نمیترسی؟ گفت: چرا، گفتم: او هم دلیلی ندارد که ننهاش را بترساند، واقعاً اینطور است هیچ دلیلی ندارد، گفت: آخر یک شب خوابش را دیدم، وقتی بیدار شدم بدنم داشت میلرزید، خوب، تو نترس، شهداء میآیند، صدیقین میآیند، گاهی مخفیانه یعنی ناشناس میآیند، کمکهایی میکنند، فکر نکنید اینها یکی از مسائلی است که من از خودم در آوردم، نه، روایاتِ فراوانی در این زمینه هست، آمدند، من اگر بخواهم روایاتش را برایتان نقل کنم شاید چند مجلس باید این مطالب را نقل کنم،
۸- گاهی اولیاء خدا پس از دنیا تخلیه روح میکنند و به دنیا سری میزنند
تخلیه روح میکنند، به دنیا میآیند، در وادی السلام جمع میشوند، علی بن ابیطالب با کمیل ایستاده بودند، میگوید: دیدم آقا دارد همینجور، یکسره احوالپرسی حال شما چطور است، مثلاً دارند صحبت میکند، یک ساعت ما هم وایستادیم، ما، یک کسی رفته بود حرم، یک نفری رفته بود حرم، خوب او حالی داشت، این آقا حال نداشت، میگفت: پدر ما را این آقا در آورد توی حرم، بس که وایستاد روبروی ضریح، اینجوری میشود آقا دارد صحبت میکند، حرف میزند، گرم گرفته حالا چی میگویند من نمیدانم، چون احوالپرسی من از قول خودم گفتم، والاّ احوال همه را حضرت میدانست، میگوید خسته شدم، البته خودش میخواسته بنشیند گفته آقا اول بنشینند تا من هم بنشینم، عبایم را پهن کردم، آقا بفرمایید بنشینید، از این کلام امام پیدا است که او خودش میخواسته بنشیند، فرمود که اگر میفهمیدی من با کی دارم صحبت میکنم، انبیاء، شهداء، صدیقین، صالحین، کسانی که بندهی خدا و مطیع خدا هستند من دارم صحبت میکنم، انسان دوستش را وقتی میبیند سرپا، میگوید حالا ما سرپا هستیم میرویم یک گوشهای بنشینیم، خسته بشویم، این حرفها را نمیفهمد، نه اینکه حضرت امیر نه نمیفهمید این جمله را هم من به شما توی پرانتز به شما عرض کنم، حتّی تیر را وقتی از پای علی بن ابیطالب کشیدند نگویید: حضرت نفهمید، نسبت نافهمی به امام ندهید، تیر را کشیدند خیلی هم فهمید، ولی در مقابل پروردگاری ایستاده بود که به روی خودش نمیآورد، آخر فرق است بین اینکه نفهمیم، خوب هر کس نفهمد که تیر را از پایش میکشند حالا به هر دلیلی، فضیلتی ندارد، امّا یک وقت هستش که نه امام است، از همهی ذرّات عالم وجود مطّلع است، تیر را کشیدند، حضرت آن قدر محو ذات مقدّس پروردگار بود که به روی خودش نیاورد، کمیل میگوید که من فهمیدم که ارواحِ مؤمنیناند، ارواح اولیای خدا هستند که اینجا جمع شدند، حتماً تخلیه روح کردند آمدند، برایشان تخلیه روح، حالا برای ما زحمت دارد، ما نمیخواهیم دنبال این کارها برویم شاید از هدف عقب بمانیم، والاّ آن یک کار عادی و معمولیشان است، با بدن میآیند، با تخلیه روح میآیند، افرادی را من میشناسم، عرض کردم قصّههایش را بخواهم نقل کنم طول میکشد، افرادی را من میشناسم بعد از فوت پدر، مادر، فرزند، مخصوصاً مادر نسبت به فرزندش، همان شب اوّل میگوید: دیدم پسرم وارد شد، کجا بودی؟ میگفت: تا غافل بودم که این فوت شده یا شهید شده، من فکر میکردم که پسرم آمده توی خانه دیگر، یک دفعه متوجّه میشدم که ایشان مثلاً فوت شده، یا شهید شده. آن قدر صالحین و صدیقین و انبیاء و شهداء و حتّی کسانی که به آنجا راه پیدا کردهاند ولو اینکه هنوز به مقام صدیقین و صالحین و شهداء و انبیاء نرسیدهاند فقط مطیع خدا بودند، به مرحلهی عبودیّت و بندگی لااقل خودشان را رساندهاند،
۹- روح اولیاء خدا پس از دنیا آزاد است و میتواند معین باشد لذا از آنها چه در سر قبرشان و یا هر جای دیگر حاجت باید گرفت
اینها در آنجا همه کار میتوانند بکنند، همه کار، لذا، از آنها حاجت بخواهید، لذا اگر سر قبرشان، چون قبر نشانی است از آنها که ره گم نشود، اگر سر قبرشان رفتید حاجت بخواهید، گاهی میشود اینها از ائمّهی علیهم السلامنه اینکه قُربشان به خدا بیشتر باشد، اینها بهتر حاجت انسان را میدهند، گاهی میشود، از اینها حاجت بخواهید، اینها کمکتان بشوند، برای یک بندهی صالح خدا که میخواهد برسد به مقام صالحین و صدیقین، یک ارواحی باید کمکشان بکند، میروید سر مرقد مطهر حضرت عبدالعظیم حسنی با اینکه سه پشت یا چهار پشت با امام فاصله دارد ولی چون از علماء بوده، در صراط مستقیم بوده، میروید آنجا حاجت میخواهید، طبیعی، فطرتتان میگوید: از آقا حاجت بخواه و حاجت میخواهید اگر حاجتی را برنمیآورد، این قدر حرمش شلوغ نبود. من یک وقتی سر قبر یکی از ائمّهی کفر که خیلیها پیرو او هستند رفته بودم، من به رفیقم گفتم: شب جمعه بود احدی آنجا نبود در هم بسته بود، به رفیق گفتم اگر به حسب تصادف این آقا یک حاجتی به یک نفر داده بود، یعنی امروز بنا است قرض شما ادا بشود، صبح اتفاقاً رفتید از کنار قبر این علیهما علیه رد شدید گفتید: حاجت من را بده، مثلاً روی اعتقادی که آن شخص مثلاً داشته باشد و خوب قرضش هم ادا شده، این میآمد به دیگران میگفت هفت و هشت نفر میآورد، پای آن هفت و هشت نفر، هفت و هشت نفر شلوغ میشد اینجا، نه اینکه شب جمعه دنبال کلیددار حرم، حرم که البتّه چه عرض کنم، کلیددار رفتیم پیدایش کردیم، با زحمت در را باز کنید، این هم خوشحال که یک زائری آمده، ما هم رفتیم آنجا یک جوری حرکاتی کردیم که اصلاً احتمال نمیداد که ما خوشمان آمده از اینجا، فقط آمدیم اینجا، این همه ازدحام، حالا حاجت تو را حضرت صلاح ندانسته بده، حاجت او را ولی خوب داده، در شب یازدهم ذیقعده چند سال قبل ۲۱ نفر مریضی که کنار قبر حضرت رضا صلواتاللّه علیهآورده بودند همه را حضرت شفا داد، حالا بیست و یک نفر نه، بیست نفر، بیست نفر نه، ده نفر، یک نفر، بالاخره یک کاری شده، این همه مردم به هم ریختند و چه میکنند، گفت که: بیهوده سخن به این درازی نمیشود. از اولیای خدا حاجت بخواهید، اینها کمک شما هستند، فکر نکنید مُرد، فلان ولیّ خدا مُرد، من نمیخواهم بعضی از حرفها را بزنم، متأسفانه با کمال تأسف من یک وقتی رفتم کنار قبر مرحوم حاج ملاآقاجان، از او عذرخواهی کردم که من سبب شدم به تو فحش بدهند، تعریف کردیم، یک آقای حسودی به ایشان جسارت کرده، نه بابام این بیخود میگوید فلانی میخواسته من را خراب کند، بیخود میگوید او یک الواتی بوده توی چه، فلان، من از او عذرخواهی کردم گفتم: دیگر هم تعریفت را نمیکنم، ولی بعد از چهل و چند سال میتوانید از دوستانتان سؤال کنید الان دارد حاجت میدهد، میروند آنجا سر قبرش حاجت میگیرند، نه او، ابنبابوبه، یکی از علما بوده سیّد هم نبوده، نه او، مرحوم مجلسی الان شما بروید در اصفهان کنار قبرش ببینید چه خبر است؟ تازه قبر مطهرش را ساختهاند یک شخصی که بعضی از چه عرض کنم، نمیدانم چی بگویم که جسارت میکند به او و او را یک شخصِ درباری میداند، مردم دارند میروند حاجت میگیرند. خدا همهی ما را هدایت کند. علماء، بزرگان، اولیای خدا، حالا من نمیگویم همه، همه اینهایی که مردم فکر میکنند از اولیای خدا هستند از اولیای خدا باشند، ولی هستند، کرامات زیادی اینها دارند، امامزادهها کرامات زیادی دارند،
۱۰- برای انبیاء، صالحین، صدیقین و شهداء ابدًا تنزلی نخواهد بود
صالحین، صدیقین، انبیاء، شهداء، این چهار دسته که اصلاً محال است نه اینکه اختیار نداشته باشند، محال است که در عالم برزخ که به حقیقت بیشتری رسیدهاند گناه بکنند یا تنزّل بکنند، اینهایی هم که مطیع خدا و پیغمبرند، «کُنْ عَالِمًا أَوْ مُتَعَلِّمًا»([۱۱])، در راه راست آقایان! قرار بگیرند، به سوی خدا حرکت کنید، افکار و سلیقهها و آن چه که به ذهنتان میآید اینها را ول کنید، هر چه خدا و پیغمبر فرمودهاند همان راه راست است و صراط مستقیم است، در همان راه حرکت کنید، کسی که آمده، ببینید خدا نمیگوید کسی که من را دوست داشته باشد، چون دوستی برای هر کسی، هر شخصی لیاقت ندارد دوست خدا باشد، نمیفرماید که مثلاً کسی که مثلا فرض کنید جهاد در راه خدا، ریاضتهای شرعی کشیده، لاغر شده، مثل نی قلیان شده این را نمیگوید، نمیگوید کسی که شب تا صبح بیدار مانده، روزهها روزه گرفته و تمام سالها حجّ رفته این را نمیگوید، نه، اینها نه، «وَمَنْ یُطِعْ اللَّهَ وَرَسُولَهُ»، اطاعت بکنید از خدا و رسولش، اطاعت البتّه با محبّت اطاعت اگر کردید چه بهتر، وگرنه به عنوان مزد هم خدا به شما نگفته اطاعت نکنید، شما خوب باشید، کار خوب بکنید، صالح باشید، بندهی خدا باشید، «وَمَنْ یُطِعْ اللَّهَ وَالرَّسُولَ … فَأُوْلَئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ»([۱۲]) شما را هم با آنها تطبیق داده، با آنها مرتبطتتان میکند این یک مسأله، به هیچ وجه آنها دیگر راهی را که رفتند از آن کمال تنزّل نمیکنند،
۱۱- افراد معتقد و افراد معذّب نیز درعالم برزخ ممکن است ترقی رتبهای داشته باشند
امّا کسانی که در عالم بیهوشی هستند اینها هم تنزّل ندارند گاهی میشود با خیرات و کارهایی که در چند هفتهی قبل عرض کردم با آنها از آن وضع بیرون میآیند و به صالحین و صدیقین میپیوندند و حتّی کسانی که در عذابند آنها هم ممکن است ترّقی بکنند، یعنی رشد بکنند از عذاب نجات پیدا بکنند،
۱۲- بعد از دنیا تمام افراد بشر سیر صعودی دارند
خدای تعالی این قدر به بندگانش مهربان است که دیگر اگر از این دنیا انسان رفت دیگر تنزّل ندارد، سیر صعودی دارد نزولی ندارد، همین دنیا را هر جوری هست خودتان را بکشانید، ریاضت بکشید، زحمت بکشید، پا روی هوای نفستان بگذارید، از خوشیهایی که به خیالتان میرسد خوشی است که خدا راضی نیست صرفنظر بکنید و انشاءاللّه موفق خواهید شد. مخصوصاً ائمّهی مهربان ما، ائمّهی اطهار علیهم الصلوه و السلام، اینها کمک میکنند، نهایتاً گاهی کمکها طرف لیاقت ندارد کمک به او بشود، گاهی میشود کمک میشود و طرف هم لیاقت دارد، آنی که برای آنها مهم است این است که با خدا صمیمی باشید، صفا داشته باشید، اخلاص داشته باشید، مخُلص باشید، مخلَص باشید، اینها است.
۱۳- فاطمهی زهراء سلام الله علیهاشفیعهی روز جزا است
ایّام تقریباً متعلّق به فاطمهی زهرا سلام الله علیهااست، فاطمهی زهرا سلام اللّه علیهاشفیعه روز جزا است، من در بحث شفاعت یک مطالبی انشاءاللّه شاید در هفتههای آینده عرض کنم که حقیقت شفاعت را درک کنید،
Cشفاعت و شفیع
شفاعت آن چه که توی ذهنهای ما آمده غیر از آنی است که حقیقت دارد، غیر از آن حقیقتی است که باید ما به آن معتقد باشیم، اگر معنی شفاعت را بفهمیم هیچ وهابی بیسوادی هم نمیگوید: من شفاعت را قبول ندارم. من با یکی از علمای اهلسنّت در مکّه صحبت میکردم گفتم: شفاعت را شما شنیدم قبول ندارید، گفت: نه، صریح قرآن است، چطور میشود من شفاعت را قبول نداشته باشم، منتها یک معنایی میکرد که آن معنا باز مطلوب ما نبود، شفاعت معنایش این است در حقیقت جفت کردن چیزی که با این چیز مناسب نیست با یکدیگر، هر چیز که مناسب آن پنجره با این در مناسب ندارد، یا آن نیممتر بزرگتر است، یا این نیممتر کوچکتر است، به هم نمیخورد، شفیع؛ آن کسی است که میآید این پنجره را یا بزرگترش میکند یا این دَرِ را کوچکترش میکند، این را میگویند شفیع، شما با این روحیّات به بهشت نمیخورید، مثلاً، فاطمه زهرا سلام اللّه علیهامیآید، حالا چه کار میکند من نمیدانم، اگر گناه و معصیت باشد که همهاش را میبخشند، اگر یک مسائل مشکل دیگری باشد که بعضیهایش را نمیخواهم بگویم، روایت دارد یکی از علماء میگفت: میخواست نگویند تا ما هم نگوییم، ما که نباید کاسه از آش داغتر باشیم، ائمّه فرمودند، پیغمبر هم فرموده، ما نمیگوییم، این مسألهای است ولی گاهی میشود، گاهی ها! مطمئن نباشید که اگر حقّالناسی هم به گردنتان باشد حضرت امیر میفرماید: از آن «ضَرْبَهُ عَلِیٍّ یَوْمَ الْخَنْدَقِ اَفْضَلُ مِنْ عِبَادَهِ الثَّقَلَیْنِ»([۱۳])، از این بدهید به این شیعهام نجاتش بدهید، نجات بدهید، آقای طلبکار! تو حرف حسابت چی هست؟ میگوید: آقا من ده میلیون از این آقا طلب داشتم این مرد به ما نداد، خوب این ده میلیونت با چی حاضری عوض کنی؟ با یک رکعت نماز شما، خوب یک رکعت نماز مستحبی شبی هزار رکعت خیلی حضرت مال تو. اینها را البتّه هست ولی به این امید نباشید خداینکرده، گناهکار کمکم: «ثُمَّ کَانَ عَاقِبَهَ الَّذِینَ أَسَاءُوا السُّوَى أَنْ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّه»([۱۴]) عاقبت انسان وادار میشود که بگوید همهی علی بن ابیطالب همه هم دروغ بوده، تکذیب کند، گاهی یک نفر مظلوم واقع شده یک آقایی ظلم به او کرده، حضرت امیر چون این آقا را دوست دارد، آقا! بیا، چون «قَسِیمُ الْجَنَّهِ وَ النَّارِ»([۱۵])است علی بن ابیطالب با فاطمهی زهرا سلام اللّه علیها، حالا موقعیّت فاطمهی اطهر را آن ایّام اتفاقاً خیلی هم بحث ما همچون آمده رسیده به جایی که شفیعه کبرای قیامت مربوط به این ایّام، مربوط به آن بیبی است، انشاءاللّه برایتان خواهم گفت، حضرت امیر صلوات اللّه علیهمیگوید: چهات هست؟ من میخواهم این را بفرستم او را بهشت، مشکلت چیه؟ آقا این شخص من را اذیّت کرده، حالا چه اذیّتی؟ چه ظلمی؟ چی میخواهی در مقابلش که این را ولش کنی، نجاتش بدهی، این زنجیر و غلها را از او بکَنی، آقا! یک «لااِلَهَ اِلَّااللّهُ» گفتن شما را، میارزد ها! خوب دادیم، این جوری است، فاطمهی اطهر، قربانش بشویم،
Cشفاعت کبرای فاطمهی زهراء سلام الله علیهادر روز محشر
خدای تعالی چون قدرت او را میداند، خودش به او داده، چون عظمت فاطمهی زهرا را میشناسد میدانید با او میخواست چه کار کند؟ وارد کرده، به مردم گفته چشمهایتان را ببیندید، «غَضُّوا اَبْصَارَکُمْ حَتَّی تَجُوزَ فَاطِمَهُ»([۱۶])، فاطمه عبور کند، فاطمهی زهرا حواسش جمع است، دم در بهشت میگوید خدایا! من را توی دنیا که نشناختهاند، اینجا هم که چشمهایشان بسته ما رفتیم توی بهشت، پس ما، خدای تعالی میفرماید که برگردد، البته باز هم همین را خدا به او عنایت میکند، برگرد هر کسی را میخواهی شفاعت کنی بکن، تمام اختیار با تو، هر که به تو، به فرزندانت محبّت کرده، من یک وقتی ظاهراً توی مجلس این قضیّه، این مطلب را گفتم یک کسی به ما ایراد گرفته بود که شما چرا این جوری گفتید، که یک نفری زیر دیوارش یک فرزندی از فرزندان فاطمهی زهرا، زیر سایهی دیوار او نشسته، حضرت به خاطر این کار، این مسئله شفاعتش کردند، خیلی ایشان تند شده بود آتشش، توی نامه تند شده بود که پس اگر این جوری باشد شاید عمر هم مثلاً زیر سایهی دیوار و یا امثال اینها، گفتم یعنی البّته آدرس نداده بود، همین جور میخواست ما را، ما هم حالا میگوییم، این جور آدمی شیعه است، این کسی که شیعه از اینهایش را ما نگفتیم در آن صحبت، شیعهی علی بن ابیطالب است، خدمتی به فرزندان پیغمبر، یا در موقعیتی نبوده بیشتر از این بکند یا خدمت شما عرض بشود نکرده، حالا این آمده پای دیوار نشسته زیر سایه، ما نگفتیم که یک ناصبی مثلاً، زیر سایهی دیوار یک ناصبی نشسته، نه، اظهار محبّت، همینی که شما بگویید: فلانی فرزند پیغمبر است، یک سلام به او بکنید، فرزند پیغمبر است مستحب است دستش را ببوسیم، فرزند پیغمبر است، فرزند فاطمهی زهرا است نرنجانیم او را، همین، حضرت رسول اکرم عرض کردم میخواست نگویند تا نگوییم، این روایتی که میخواهم بخوانم سنّی و شیعه نقل کردند، روایتی است تقریباً سندش از آن اعلاییها است که: «اَرْبَعَهٌ أَنَا شَفِیعٌ لَهُمْ یَومَ الْقِیَامَهِ» این «وَ لَوْ جَاؤُوا بِذُنُوبِ أَهْلِ الْاَرْضِ»، را من نمیگویم چون باز ممکن است یک نامهی دیگری بیاید، چهار دسته هستند من شفیعشان هستم، پیغمبر میفرماید، «اَلْمُکْرِمُ لِذُرِّیَتِی وَ الْقَاضِی لَهُمْ حَوَائِجُهُمْ»([۱۷])، میترسم حالا بگویید که فلانی هم برای خودش منبر رفته، نه آقا! من، زمان من زمانی است که سیّد و غیرسید چندان فرقی ندارد. حضرت میفرماید: «أَنَا شَفِیعٌ لَهُمْ»، آن وقت حضرت فاطمهی زهرا برمیگردد توی محشر، محشر میکند، روایت دارد همانطور که حالا چون فرمودند ما هم میگوییم مرغ دانهی خوب را از دانههای بد جدا میکند، فاطمهی زهرا، دوستانش را، دوستان اولادش را، اینها را از بین مردم جمع میکند، در همان اوّل دوستان فاطمهی زهرا، دوستان خاندان عصمت وارد بهشت میشوند، بهبه، از این بهتر دیگر نمیشود، خودتان را به قیامت برسانید، هر چه گناه داشته باشید، اعتقادتتان درست بشود، شفاعت همین است معنایش، آقا! تو با این گناهان نمیتوانی بروی توی بهشت، حضرت زهرا سلام الله علیها، حضرت امیر، ائمّهی دیگر هستند و «انشاءاللّه» همهمان را شفاعت میکنند و امیدواریم خدای تعالی ما را با امامزمانمان، اماممان، حضرت مهدی روحی و ارواحی العالمین لتراب مقدمه الفداء در قیامت محشورمان کند، در دنیا محشورمان کند، دستمان را از دامن آن حضرت کوتاه نفرماید.
۱۴-دعای ختم مجلس
نسئلک اللّهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحب الزمان یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه، یا رحمن و یا رحیم یا ارحم الراحمین
عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ
عَجِّلْ لِمَولانَا الْفَرَجَ
خدایا! چشمهایمان به جمالش روشن بفرما
همهی ما را از یاران خوب آن حضرت قرار بده
خدایا! ما را جزء آن صفی که در قرآن تمجید فرمودهای «صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنیَانٌ مَرْصُوصٌ»([۱۸])، خدایا! ما را قرار بده
پروردگارا! توفیق تزکیهی نفس کامل به همهمان مرحمت بفرما
پروردگارا! امراض روحی را از ما دور بفرما
خدایا! به آبروی خاندان عصمت و طهارت قسمت میدهیم مشکلات مسلمین، مشکلات شیعه را، با ظهور امام زمان برطرف بفرما
پروردگارا! مریضهای اسلام شفا مرحمت بفرما
مریض منظور الساعه! لباس عافیت بپوشان
امواتمان غریق رحمت بفرما
شهدامان، امام راحلمان غریق رحمت بفرما
عاقبتمان ختم بخیر بفرما
وَ عَجِّلْ فِی فَرَجِ مَوْلانَا.
[۱]ق/۱۹
[۲]حجر/۴۲
[۳]آل عمران/۵۴
[۴]بقره/۳۹
[۵]یوسف/۴۲
[۶]إسراء/۷۱
[۷]توبه/۱۱۱
[۸]مستدرک: ۷/۳۶۰، بحار: ۵۳/۹۵، اقبال: ۱۱۳، بلد الامین: ۵۹، مصباح کفعمی: ۵۵۰
[۹]صف/۴
[۱۰]آل عمران/۱۶۹
[۱۱]«قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله طُوبَى لِلْعَالِمِ وَ الْمُتَعَلِّمِ وَ الْعَامِلِ بِهِ فَقَالَ رَجُلٌ یَا رَسُولَ اللهِ هَذَا لِلْعَالِمِ فَمَا لِلْمُتَعَلِّمِ فَقَالَ الْعَالِمُ وَ الْمُتَعَلِّمِ فِی الْأَجْرِ سَوَاءٌ وَ قَالَ صلی الله علیه و آله کُنْ عَالِمًا أَوْ مُتَعَلِّمًا أَوْ مُسْتَمِعًا أَوْ مُحِبًّا لَهُمْ وَ لا تَکُنِ الْخَامِسُ فَتُهْلِکْ فَإِنَّ أَهْلَ الْعِلْمِ سَادَهٌ وَ مُصَاحِبَتُهُمْ زِیَادَهٌ وَ مُصَافِحَتُهُمْ زِیَادَهٌ» ارشاد القلوب ۱/۱۶۶
[۱۲]نساء/۶۹
[۱۳]شجره طوبی: ۲/۲۸۷، مجمع الفائده: ۲/۲۱۶، کتاب الاجاره سید الخوئی :۲۴۲، «ضَرْبَهُ عَلِیٍّ یَوْمَ الْخَنْدَقِ اَفْضَلُ مِنْ اَعْمَالِ اُمَّتِی اِلَی یَوْمِ الْقِیَامَهِ»مسترشد: ۶۴۸، مجمع الفائده: ۲/۲۱۶
[۱۴]روم/۱۰
[۱۵]«قَسِیمُ النَّارِوَ الْجَنَّهِ»بحار: ۷/۳۳۷، کشف الغمه: ۱/۶۵، مناقب: ۲/۱۶۰
[۱۶]بحار: ۸/۵۳
[۱۷]عن النبی صلی الله علیه وآله«اَرْبَعَهٌ أَنَا شَفِیعٌ لَهُمْ یَومَ الْقِیَامَهِ اَلْمُکْرِمُ لِذُرِّیَتِی مِنْ بَعْدِی وَ الْقَاضِی لَهُمْ حَوَائِجُهُمْ وَ السَّاعِی لَهُمْ فِی أُمُورِهِمْ عِنْدَ اضْطِرَارِهِمْ إِلَیْهِ وَ الْمُحِبُّ لَهُمْ بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ وَ فِی رِوَایَهٌ عَنْهُ علیه السلام وَ الدَّافِعُ عَنْهُمْ بِیَدِهِ» کشف الغمه ۲/۲۹۲، کفایه الاثر /۲۹۸، قال رسول الله صلی الله علیه وآله«اَرْبَعَهٌ أَنَا شَفِیعٌ لَهُمْ یَومَ الْقِیَامَهِ وَ لَوْ أَتَوا بِذُنُوبِ أَهْلِ الْاَرْضِ اَلضَّارِبُ بِسَیْفِهِ أَمَامَ ذُرِّیَتِی وَ الْقَاضِی لَهُمْ حَوَائِجُهُمْ وَ السَّاعِی لَهُمْ فِی حَوَائِجِهِمْ عَنْدَ مَا اضْطَرُوا إِلَیْهِ وَ الْمُحِبُّ لَهُمْ بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ» بحار ۱۰/۳۶۸
[۱۸]صف/۴
جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید
۸ ربیع الثانی ۱۴۲۴ قمری ـ ۱۹ خرداد ۱۳۸۲ شمسی ـ جلسه بیست و چهارم اعتقادات
/۰ دیدگاه /در متن سخنرانی ها/توسط مدیریت سایت1- خطبه
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَي رَسُولِ اللهِ وَ عَلَي آلِهِ آل الله لَا سِيَّمَا عَلَي بَقِيَّةِ اللهِ رُوحِي وَاَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الْآنِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.
2- عبارت قرآني آغازين (ق/19)
«اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ وَجَاءتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَلِكَ مَا كُنْتَ مِنْهُ تَحِيدُ»([1])
3- اشارهاي به عوالم پنجگانه زندگي بشر
در هفتههاي گذشته دربارهي زمانِ مرگ و عالَمِ برزخ مختصري صحبت شد، اجمالاً مقداري دربارهي اولياي خدا كه وقتي از دار دنيا ميروند چه به آنها ميرسد و چه به سر آنها ميآيد مطالبي گفتم و به طور كلّي ما يك مسأله را بايد توجّه داشته باشيم كه انسان در دنيا كه قنطرهاي است، پُلي است، محلّ عبوري است فقط براي آن خلق نشده بلكه طبق احاديث و روايات دو هزار سال روحِ ما تحت تعليم حقايق بوده و بعد سالها يعني از زمان خلقت حضرت آدم تا به امروز و از امروز تا به بعدها، ارواحِ بشر به بدني كه ذرّهاي است، كوچك است، در حقيقت ماكت اين بدن است تعلّق داشته و امروز هم در اين بدن قرار گرفته و بعد از اين دنيا بدنش عوض ميشود؛ اولياي خدا در بهشت برزخي زندگي ميكنند و در روز قيامت به همين كرهي زمين بر ميگردند و بدن اصليشان يعني همين بدني كه ما امروز داريم و زيرِ خاك ميرود و خاك ميشود دوباره خداي تعالي آن را به صورت بشر در ميآورد و روحِ ما در آن بدن وارد ميشود و از آنجا يا به بهشت و يا به جهنّم ميرود.
خود را بهتر بشناسيم (سير انسان از عالَم ارواح تا برزخ)
اگر يك مختصر عميقاً فكر كنيد كه آنهايي كه به آنها حكمت تعليم داده شده؛ يعني حقايق اشياء را درك ميكنند، آنها خوب ميفهمند كه از قبل از خلقت حضرت آدم به دو هزار سال تا آخر، آنچه كه عوالم مختلف، عالَمهاي مختلف اسمش عالَم ميشود جز يك لباس عوض كردن چيزي نيست؛ يعني آن وقتي كه روحِ محض بوديد بعد يك لباسي به شما داده شد به صورت ذرّهاي كه اين لباس در يك عالمي پوشيديد كه عالم ذر اسمش است و در دهها و بلكه صدها روايت اين حقيقت آمده و سپس وقتي وارد اين دنيا ميشويد در وقتي كه چهار ماه از عُمرتان در رحم مادر از نظر بدني گذشت روح ميآيد اين لباس را ميپوشد، در شكم مادر اين لباس را به تن ميكند و در آنجا اين لباس، نه روح، اين لباس بزرگ ميشود و نُه ماه كه از حاملگي گذشت وارد اين دنيا ميشود كه از اين جايش را هم ديدهايد و هم تجربه كردهايد، كمكم اين لباس بزرگ ميشود ولي روح همان روح است، نهايت به خاطر اين تحوّلات گاهي بعضي از مسائل را فراموش ميكند و باز به يادش قرآن و روايات ميآورند و بعد هم از دنيا كه ميخواهد برود اين لباس را مياندازد. لباسي است كثيف، لباسي است فشار خون دارد، لباسي است قندش بالا رفته، لباسي است كه دهها مرض و نكبت به آن گرفته، خداي مهربان اين لباس را از تن شما در ميآورد، روحِ شما را قبض ميكند و وارد يك لباسي كه پارچهاش از عالَم بالا است، از بهشت برزخي است و يا در بعضي از افراد كه منجمله انبياء هستند همين لباس را ميشويند، عوض ميكنند، پارچهاش را به اصطلاح ما از همين دنيا انتخاب ميكنند و مجموعاً همه را به طرف آسمان چهارم و پنجم در بهشتهايي كه مملوّ از نعمت است ميبرند و در آنجا انسان زندگي ميكند،
4- بهشت برزخي از آن چه كساني است؟
اين بخش مربوطِ به چند دسته هست؛ يعني اين برزخ مربوطِ به كساني است كه اطاعت خدا و رسول را كرده اند، اين بخش مربوط به شهداء است، به انبياء است، به صديقين و صالحين است.
آينده را از حال بايد درخشان كرد
در اينجا يك توضيحي ميدهم كه انشاءاللّه دقّت كنيد، يك آيندهي بسيار روشني براي خودتان ترسيم كنيد، يك آيندهاي كه هيچ تاريكي نداشته باشد، چون روز قيامت طبق همين آياتي كه امروز تلاوت شد، اينهايي كه توي اين فكرها نيستند و به قيامت فكر نميكنند و يك علمي و نوري ندارند وقتي وارد قيامت ميشوند، خيلي سرگردانند، حتي متمسّك ميشوند، متوسّل ميشوند، به آنهايي كه نورشان «يَسْعى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ»جلوي آنها را روشن كرده و دارند ميروند كه رويتان را به ما برگردانيد و به ما هم چيزي ياد بدهيد، اينجا كجا است، اين عالم چه عالمي است؟ چون در تاريكي محض فرو ميروند، آنها در جواب ميگويند: «ارْجِعُوا وَرائَكُمْ فَالَْتمِسُوا نُوراً»([2])برويد توي دنيا، اين مطالب را ياد بگيريد. بايد شما اگر ميخواهيد انشاءاللّه به اين نور برسيد مطالبي كه گفته ميشود و فرمودهي قرآن و روايات است اينها را خوب ياد بگيريد، تا يك نوري داشته باشيد به مجرد اينكه، «وَجَاءتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ»،سكرهي موت وقتي كه به شما رسيد بدانيد راهتان چيست؟ برنامههايتان چيست؟
5- كساني كه اولين قدم را در مسير تزكيه نفس و سفر لقاء پروردگار بردارند در برزخ با اولياء خدا هستند
يك دسته هستند در راه تزكيهي نفسند؛ ببييند اگر يادتان باشد كه اكثراً يادتان هست اوّلين جملهاي كه به شما در راه تزكيهي نفس گفته ميشود و اگر امشب فرصت كرديد در دفاترتان نگاه كنيد خواهيد ديد كه اوّل دستور، ترك گناه و انجام واجبات است، بايد ترك گناه كنيد، انجام واجبات كنيد، اطاعت خدا و پيغمبر را بكنيد، اين اوّل دستور است، يك دستور كلّي، به دفاترتان نگاه كنيد چه آنهايي كه در مرحلهي يقظه هستند و چه در مرحلهي توبه، نوشته شده با اين توجّه مينويسند كه ترك گناه و انجام واجبات، واجبات هم اوّل وقت بايد انجام بشود، اين در حقيقت مضمون اين آيه هست: «وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ»، كسي كه اطاعتِ خدا را بكند و پيغمبر را بكند يعني واجباتش را انجام دهد و محرّمات را ترك كند، همين جا يك مقدار بايستيم؛ كسي كه واجبات را انجام ميدهد و محرّمات را ترك ميكند اين شخص قدمِ اوّل را در راه تزكيهي نفس برداشته، يعني جزء مسافرين سفرِ لقاي پروردگار شده، از اين جهت اين شخص كه شروع به كار كرده، اين شخص را خدا با شهداء قرار ميدهد، با صدّيقين قرار ميدهد و در آخر ميفرمايد: «وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً»([3])اينها خوب رفيقهايي هستند، براي تويي كه هنوز تزكيهي نفس نكردي، ولي قدم اوّلت را برداشتي، يك مثلي برايتان بزنم؛ اگر انسان به عشق و محبّت يك دوستي كه در يك شهري دارد از جا حركت كرد آمد در خيابان يا در ترمينال و در آنجا ماشين گرفت هنوز قدمهاي اوّل را بر ميدارد، اين شخص مُرد، اين شخص ماشينش خراب شد و ماند، حتماً آن دوستي كه آنجا هست و همهي وسايل در اختيارش هست و ميتواند خودش را به اين واماندهاي كه در راه مانده برساند، ميرساند، ميگويد: تو اشكالي ندارد، اگر چه نتوانستي به مقصد برسي امّا قصدش را داشتي، امّا در راه بودي. لذا در آن روايت ميفرمايد كه كسي كه در راه ياد گرفتن علم باشد، خوب دقّت كنيد، «مَنْ مَاتَ فِي طَلَبِ الْعِلْمِ»،كسي كه در راه ياد گرفتن علم، كه همين علم قيامت است و برزخ است و همين نوري كه همين آيات امروز دربارهاش گويا بود، اگر كسي در اين راه باشد و بميرد،«مَاتَ شَهِيدًا»([4])،شهيد مرده؛ يعني تو كه مرحلهي توبه هستي، تو كه مرحلهي يقظه هستي، تو كه مرحلهي استقامت هستي نتوانستي مراحل تزكيهي نفست را به پايان برساني و حالا به هر خاطري كه بوده مرگ آمده است و دامنگيرت شده، تو بدان جزء آنهايي هستي كه «وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ»كسي كه اطاعت خدا بكند، همان تصميم روز اوّل كه به استادت يا به هر كسي كه هست تعهّد ميدهي كه من از اين به بعد واجباتم را انجام ميدهم و محرّمات را ترك ميكنم تو «وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ »هستي، تو با كيها هستي؟ «فَاُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عليهم»به تو خدا هنوز نعمت نداده امّا با نعمتداده شدهها هستي، هنوز تو كاري نكردي، چند روزي آمدي و تصميم بر ترك گناه گرفتهاي امّا با صديقين، با شهداء با صالحين، با انبياء هستي، اين يك دسته، يك وقت فكر نكنيد كه ما تا آخر اگر عمر مشغول تزكيهينفس بشويم شايد موفّق نشويم پس چه ميشود، مبادا ما بميريم و برنامهمان را انجام ندهيم، نه، تو كار خودت را بكن كه خواجه خود روش بندهپروري داند، صريح قرآن است «وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ »، اين «يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ»، غير از صديقين و شهداء و صالحين و انبياء هستند، كسي كه تازه وارد شده، اسمش مطيع خدا شده، مطيع خدا باشيد، مطيع رسولخدا باشيد، در صراط مستقيم باشيد تا اين كه تا چشم روي هم گذاشتيد يك دفعه ببينيد قابضالارواح آمد، آنکه روح شما را راهنمايي ميكند، آني كه ميخواهد شما را به مقصد برساند، با سلام و عرض ارادت كامل، ميگوييد: من آقا هنوز كاري نكردم، ما تازه چند روز قبل يك دفتر زير بغلمان گرفتيم، يك تنبّهي برايمان حاصل شده رفتيم و يك جمله برايمان نوشتند و الان ده روزي است مثلاً، يك ماهي است كه واجبات را دقيق انجام ميدهيم و محرّمات را ترك ميكنيم، ميگويند: خدا تو را هم پذيرفته، خيلي ارزش دارد! تو جزء كساني هستي كه «وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ»، ببينيد صريح قرآن است، «وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ، فَاُولئِكَ»،اينها «مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ»، ميگويند: بياييد، چشمتان را باز ميكنيد ميبينيد يكصد و بيست و چهار هزار پيغمبر اينجا هستند، شهدايي كه «وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»([5])،اينجايند، صديقين، صالحين همه اينجايند، توي تازه توبه كردهي كه خودت را روسياه ميداني، پشتت را خم از گناه ميداني، ميبيني تو را گفتند: برو اينجا، بهبه چقدر ارزش دارد! ايني كه من در سفر سال گذشته از عراق كه آمدم گفتم جدّي باشيد، جدّي باشيد، كوچكترين گناه نكنيد، من يك وقت گفتم: عقب يكي از اولياي خدا، از علماي بسيار بزرگ، اكثراً چون اهل تهران بود شايد تهرانيها اسمش را به پاكي شنيده بودند، ميدويدم، جوان بودم، يك چيزي به من بگويد، خيلي بياعتنايي به من كرد، بياعتنايي ايشان هم براي اينكه من را تشنهتر كند، روز آخر به من گفت: هر چه كه ميداني بد است نكن، هر چه را هم كه ميداني خوب است بكن، من اوّل خيال كردم من را از سر وا كرده ولي تا امروز روي همين جمله كار ميكنم، دلم ميخواهد كار كنم و شما هم تا آخر عمرتان روي همين جمله كار كنيد، چون همهي خوبيها را، همهي بديها را خداي تعالي به انسان الهام ميكند، «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَتَقْواها»([6]) همين يك موضوع، همين يك جمله، بابا اين كار بد است نكن، قبل از اينكه ميخواهي انجام بدهي، خودت بگو به خودت كه اين كار بد است، نگذار ديگران به تو بگويند كه اين كار بد است تا نكني، خودت به خودت بگو: اين كار بد است، فكر كن، خودت به خودت بگو: اين كار خوب است بكن، خودت به خودت بگو اين كاري است كه خدا گفته بكن ميكنم و خدا فرموده است كه نكن نميكنم تا جزء «وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَهُ» باشي، خوب اين عالم هم معلوم شد، «انشاءاللّه» شامل حال همهي شماها خواهد بود. چون به هر حال هر كدامتان درست است به بعضي از شرايطش عمل نميكنيد، درست است شل و سست و غيرجدّي هستيد، امّا «انشاءاللّه» جدّي بشويد، قوي بشويد، همه چيزتان تزكيهي نفستان باشد تا اين آيهي شريفه شاملتان باشد، ما بيشترين اميدمان به اين جملهي اوّل این آيه است كه «وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولهُ، فَاُولئِكَ»،اين آقايان! انشاءاللّه همهي اين جمع «مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ»،بهبه!
نعمت الهي به معناي اتم كلمه به اهل بيت عصمت عليهم السلامدادهشدهاست
يك عدّهاي را برخورد ميكنيد ميبينيد كه خدا به آنها نعمت داده، ما در دنيا ميگوييم: «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ، صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ »([7])،آنهايي كه نعمت خدا بر آنها مرحمت فرموده كه هستند؟ ميگوييم: اهلبيت پيغمبر، علي بن ابيطالب و فرزندانش، اينها را خدا نعمت داده، چه نعمتي داده؟ نعمتهايي كه ما الان توي ذهنمان ميآيد اينها «إِنْ هِيَ إِلّا حَياتُنا الدُّنْيا»([8])اينها جز زندگي دنيا چيزي نيست، چيزي نيست، «لَعِبٌ وَلَهْوٌ»([9])بازي است، بازي بيهوده،
دنيا فقط و فقط سالن امتحانات است
يكي كسي از من ميپرسيد موسيقي كه حالا توي بهشت هم هست اينجا هم باشد، چرا اينجا حرام آنجا حلال؟ شراب اينجا حرام، آنجا حلال؟ من به او يك جمله گفتم، به شما ميگويم، به او هم كه گفتم اهل معنا بود، گفتم: اينجا جاي اين كارها نيست. آقا ملق زدن حلال است يا حرام؟ حلال است شما شب برو براي بچّههايت بخندند ده تا ملق بزن، امّا توي اين مجلس، اين مجلس براي ملّق زدن نيست، الان اگر اينجا يكي ملق بزند به او ميگوييم: ديوانه است، توي دنيا جاي اين كارها نيست، وقت نداري تو، دنيا جلسهي امتحان است. چند روزي آمدي يك امتحاني بدهي بروي، آنجا خودت را روسفيد كني، چيزي ياد بگيري، جاي اين كارها نيست، سر كي را كلاه بگذاريم كه سادهتر باشد؟ پولدارتر باشد، نفهمتر باشد، يك نفر پيدا ميكنيد، دنيا جاي اين كارها نيست، به اندازهاي كه بخوري، به دوستانت بدهي بخورند، فعّاليّت بكن و خدا عبادتت را در همين راه قرار داده، آخر تو چقدر بيحال و بيغيرتي كه شب تا ساعت يك بعد از نصف شب مينشيني موسيقي گوش ميدهي؟ تو مگر انسان نيستي؟ تا يك بعد از نصف شب به، چه بگويم، آخر شماها اهل اين حرفها نيستيد، يك آقايي رفته بود منبر، در مضرّات مشروبات الكل در جمعي كه در حوزه، علماء همه بودند داشت صحبت ميكرد، يكي پا شد گفت: آقا! من عادت كردم، اينها هم هيچ كدام مشروب نميخورند، اين حرفها چي هست ميزني؟ حالا ما هم، واقعاً بعضي از حرفها را نميتوانم با شما بزنم، شماها همه جزء آنهايي هستيد كه «وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولهُ»،يقيناً اگر شب دير بخوابيد، به خاطر اين كه بچّهها بيدار نگهتان داشتند، به هر قيمتي باشد نماز صبحتان را اوّل وقت می خوانيد، همين شبهاي كوتاه؟ بله، نماز شب را اگر بيدار شديد ميخوانيد، تعقيبات ميخوانيد، قرآن ميخوانيد، من دربارهي شما كه اين حرفها را نبايد بزنم. اين يك دسته هستند و انشاءاللّه اميدواريم ما جزء «مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَهُ » باشيم، آنهايي كه خدا به آنها نعمت داده كه ما با آنها ميخواهيم باشيم، خودمان نعمتي شايد مستحق نباشيم،
خدا به اهل بيت عصمت عليهم السلامبالاترين نعمت يعني ولايت مطلقهي الهي و انس با خودش را عنايت فرمودهاست
امّا آنها نعمت دارند؛ آدم اگر مهمانِ يك ثروتمندِ مرفّهاي شد بالاخره از ثروت او، از رفاه او استفاده ميكند وارد ميشويم، هميشه گفتيم: «صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمتَ عَلَيهِم»،صراط كساني كه به آنها نعمت عنايت كردي، به كي نعمت داده؟ به علي بن ابيطالب، نعمتي بالاتر از اين نميشود كه ولايتِ مطلقه الهيّه خدا به او داده باشد، نعمتي بهتر از اين نميشود كه عصمتِ مطلقه به او داده شده باشد، نعمتي بالاتر از اين نميشود كه با خدا مأنوس است و ميگوييم: «ما علي را خدا نميدانيم از خدا هم جدا نميدانيم». از اين نعمت بالاتر،
لطف و محبت خداي تعالي به دوستداران و سالكينش
جمعي هستند، ريز و درشت،«كَثِيرٌ مِنْ الْأَوَّلِينَ، وَقَلِيلٌ مِنْ الْآخِرِينَ»([10])،انبياء عظام، انبياء اولوالعزم، انبياء مرُسل، انبياء معمولي اينها همه ريز و درشت هستند، از همه مهمتر چهارده معصوم كه ما اگر بخواهيم اينها را با بشر مقايسه كنيم اشتباه كرديم، «لايُقَاسُ بِنَا اَحَدٌ»([11])،بايد با خدا مقايسهاش كرد، مقايسهشان كرد اينها همه در آنجا جمعاند، آقا بفرماييد، من؟ بله جنابعالي، چرا؟ به خاطر اينكه چند روزي بود تصميم گرفته بودي كه اطاعت خدا و پيغمبر را بكني، تو هم با اينها باش،
6- بدن دنيايي انبياء و اوصيائشان پس از فوت به آسمان چهارم برده ميشود
انبياء اكثراً در روايات دارد با همين بدنِ دنياييشان، ممكن است مثل حضرت عيسي مستقيم به بالا نرفته باشند، چون حضرت عيسي را مسيحيها اشتباه ميكنند ميگويند: حضرت عيسي را به صليب آويختند و بعد از سه روز خدا او را با همين بدن زندهاش كرد و برد بالا، قرآن ميگويد: «وَما قَتَلُوهُ وَما صَلَبُوهُ»،او را نكشتند و دارش هم نزنند، «بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ»([12])،خدا همين جور بردش بالا، انبياء ديگر هر كدام كه كشته شدند، روايت دارد، اينهايي كه ميگويم نه خودم ديدم، نه مكاشفهاي داشتيم، نه هيچي، رواياتِ معصومين عليهم الصلوة و السلاماست، در كتاب من لايحضره الفقيه در اين كتاب كه شرحي بر كتاب من لايحضره الفقيهِ مرحوم مجلسي اول، آخر پدرِ مجلسي دوّم كه صاحب بحارالانوار است ايشان از علماء بزرگ بوده و اهل معنا هم بوده كه كتابهايي هم نوشته، يكي از كتابهايش كه مجلّدات بسياري است در شرح من لايحضره الفقيه است كه مرحومِ ابن بابويه شيخ صدوق اين كتاب را نوشته، ايشان شرح داده. مرحوم صدوق يك روايت دربارهي اين كه ميخواهم عرض كنم، در من لايحضره الفقيه آورده ولي مرحوم مجلسي در شرح من لايحضره ميگويد: دوازده روايت صريح به اين مضمون هست و آن روايت اين است كه وقتي يك پيغمبر يا وصيّ يك پيغمبر از دار دنيا ميرود خداي تعالي بدن آن پيغمبر و آن وصيّ پيغمبر را به بالا ميبرد، همان به آسمان چهارم ميبرد، كلمهي تتمهي روايت اين است: «لحمه و عظمه و دمه»، حتّي خونش را هم ميبرند، پس انبياء و اوصياي انبياء اينها با همين بدن دنيايشان در آنجا هستند و هيچ مشكلي هم نيست. چون خداي تعالي درست ميكند، خيلي از اوقات بوده ما لاغر بوديم چاقمان كرده، چاق بوديم لاغرمان كرده، خوب بدگل بوديم خوشگلمان كرده، خوب، خيلي از اين كارها خداي تعالي كرده در همين دنيا و به طور كلّي انسان را زيبا ميكنند انبياء را و ميبرند،
7- بدن شهداء، صالحين و صديقين پس از فوتشان در دنيا ميماند
شهداء و صالحين و صديقيّن اين طور نيستند بدنشان ميماند، در روايت دارد كه بدن اينها ميماند در زمين براي بركت زمين، براي اينكه مردم زمين پر بركت باشند و استفاده كنند از قبور آنها، از بدن آنها كه اينها اوتاد ارض اند و فوراً برايشان بدني خلق ميشود و آنها هم فرقي برايشان نميكند، حالا شما باید يك دست لباس فاخر خوب داشته باشي حالا پارچهاش مال اين شهر باشد يا مال آن شهر، فرقي نميكند و در آنجا انسان زندگي ميكند، زندگياش را شروع ميكند.
نحوهي از دنيا رفتن شهيد سبب شده تا خدا در قرآن از ميان اوليائش او را به عنوان نمونهاي از آنانكه در بهشت برزخي زندگي ميكنند نام ببرد
همانطوري كه هفتهي قبل گفتم بدن يك شهيد قطعهقطعه شده، چرا خداي تعالي «وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ»([13]) را در خصوص شهداء فرموده، در خصوص صديقين و صالحين نفرموده كه اينها در نزد خدا روزي ميخورند، براي اينكه انسان شهيد را ميبيند مثلاً در مقابل، حالا از آن زمان شروع كنيم، شمشير قطعهقطعه شده، يا در مقابل تركشِ مثلاً يك گلوله يا يك بُمب قرار گرفته قطعهقطعه شده، اين را چون انسان ميبيند ممكن است باورش نيايد، خداي تعالي خواسته آنها را به خصوص تعيين كند، ميفرمايد: «وَلا تَحْسَبَنَّ»،حتّي گمان نكن، حتماً هم گمان نكن، با نون تأكيد ثقيله هم فرموده است، گمان نكن كه چي؟ «الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ»، آنهايي كه كشته ميشوند در راه خدا، ببينيد يك شرط اوّليّهي شهيد اين است كه در راه خدا باشد، يعني از خانهاش كه پا ميشود ميگويد: خدايا! براي تو آمدهام، توي جبهه كه هست بگويد: خدايا! براي تو ميروم، در هر حال و هر لحظه جانش را روي دست گذاشته باشد و براي خدا و براي دينِ خدا كار بكند، اين شخص را ميگويند شهيد، حالا يا با اجتهاد خودش باشد اين را هم به شما بگويم يا خودش مجتهد باشد مجتهد حسابي ها، نه همين جوري مثل معاويه هم گفت: من مجتهدم و هر كاري ميخواست ميكرد، نه، واقعاً بنشيند از كتاب و سنّت تحقيق كند ببيند كه الان وقتش است كه برود در يك جبهه شهيد بشود و كشته بشود، براي خدا حركت كند اين شخص «وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً»،شما اينها را مرده فكر نكنيد، مرده نيستند، آخر ما ديديم مُرد، تو با اين چشمت ديدي مُرد، با چشمِ دلت، تو چشم دل اگر داري آن را باز كن، ببين چطور روح او وارد يك بدن ديگري شد و رفت به آسمان، ببين علي اكبر سيّدالشهداء چطور پرواز كرد، ببين حضرت ابوالفضل عليه الصلوة و السلام،خدا در بهشت دو بال، دو بال منظور دو قدرت قوي به او عنايت كرده كه تمام شهداء به حالش غبطه ميخورند، جعفر طيّار ببين چطور در آسمانها طيران ميكند و با آن قدرتي كه خدا به او داده همه جا ميرود، اين جوري فكر كن، «وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ»،بلكه زنده هستند، خوب تا اينجا ممكن است يكي بگويد كه خوب روحشان زنده است بدنشان از بين رفته، ميفرمايد: «عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»،
ربّ اولياء خدا علي بن ابيطالب است
در نزد پروردگارشان، مربّي اينها غير از خدا ميدانيد كي هست؟ مربّي اينها همان كسي است كه «وَسَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً»([14])،كِي به شما لبِ حوض كوثر آب عنايت ميكند؟ «وَ اسْقِنَا مِنْ حَوْضِ جَدِّهِ صلي اللّه عليه و آله بِكَاْسِهِ وَ بِيَدِهِ رَيًّا رَوِيًّا هَنِيئّا سَائِغًا لاظَمَأَ بَعْدَهُ»([15])،ربّ آن است، «عِنْدَ رَبِّهِمْ»،نشسته سر سفره، جدّاً سر سفره نشسته بدون حرف، «يُرْزَقُونَ»، روزي ميخورند. يكي از علماء در دم افطار كشتندش، ميگفت: ديدم علي بن ابيطالب من را گرفت توي بغل، گفت: بيا برویم با هم بنشينم افطار كنيم، اين ربّ آن هم مربّا است، اين، همان لحظه دم افطار، «عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»،اين هم مال شهداء است.
صالحين و صديقيّن روايات زيادي در همين چاپ اخير عالم عجيب ارواح خدا حفظ كند دوست عزيزمان آقاي مسعودي، رواياتش را پيدا كردند و آنجا در پاورقي نوشتيم كه اينها «يَأكُلُونَ، يَشْرِبُونَ»([16])، حتي آب ميخورند، حتي غذا ميخورند، اين جوري، خوب پس شهداء اين طور، «عِنْدَ رَبِّهِمْ يرزقون».ماها باور نميكنيم والاّ خدا ميداند من كه اگر باورم بيايد دلم ميخواهد همين امشب بروم آن دنيا و فردا شب خدمت علي بن ابيطالب آنجا با هم غذا بخوريم، چه از اين بهتر؟ الان اگر به شما دعوت كنند شما را كه يك مجلسي هست فردا شب، پس فردا شب، يك ماه ديگر، آنجا آقا امام زمان هم هستند و سر سفره با هم مينشينيد و غذا ميخورند، «عِنْدَ رَبِّهِمْ» ديگر، ربّ ما كي است؟ خدا كه غذا نميخورد، «عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»،فكر نميكنم احدي از اين جمع باشد كه آرزوي يك ماه ديگر را نكشد، ساعت شماري ميكند، چند ساعت ديگر مانده، چند روز ديگر مانده؟ اين جوري ميشود، منتها خوب حالا خدا شايد غفلت به ما داده كه نقداً بازيمان را ادامه بدهيم، نقداً توي اين دنياي پُرمحنت، پُربلا، پُر حسادت، پُر چي بگويم؟ باور كنيد زندان است دنيا براي مؤمن، با اعمال شاقّه، عادت كرديم، اعمال شاقّه، ميگوييد: آقا چه مشقتّي؟ چه مشكلي؟ يك خورده غذا بيشتر ظهر بخور، عصري نميتواني حرف بزني روي منبر، من خودم مقيّدم وقتي كه ميخواهم بيايم براي منبر، قبلش اگر ميخواهم غذايي بخورم يك خرده كمتر بخورم، شكم نفخ ميكند، سردرد ميآيد، گرم باشد عرق ميريزد، سرد باشد سرما ميخورد، آخر اين زندگي شد با اين هواي آلودهي تهران؟ «عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ».صالحين، صديقين همينطورند، «يَأكُلُونَ، يَشْرِبُونَ»،
«ان شاء الله» به اولياء خدا ملحق خواهيم شد
حالا اگر من بخواهم توصيف آن اندازهاي كه تو روايات هست، توصيفِ بهشت برزخي را بكنم لااقل پيرمردها ميگويند: خدايا! زودتر، حالا اگر جوانهايش نگويند عقلشان كمتر است چون والاّ همه بايد بگويند خدايا زودتر و ميگوييد هم، كنار قبرستان كه ميرويد يك دعايي است، مأثور هم هست، خوب هم هست خوانده هم بايد بشود: «اَلسَّلام عَلَي اَهْلِ لا اِلَه الا اللّهُ»([17])، تا ميرسيد به آنجا كه ميگوييد: «اِنَّا اِنْشَاءَاللّهُ بِكُمْ لاحِقُونَ»،انشاءاللّه ما ملحق ميشويم به شماها، بله، ما ميآييم، اگر معنايش را بعضيها بفهمند نميگويند ها، ولي خوب خيلي واضح است، «اِنَّا اِنْشَاءَاللّهُ بِكُمْ لاحِقُونَ»([18])، اين يك حقيقتي است خدا ميداند، انسان با ميگويند يك مردي، يك باصطلاح اهل معنايي، حالا اگر از دراويش بوده كه ما كارش نداريم يا از متصوفه بوده، ولي حالا هر چي؟ اين مثالش بد نيست، روز روشن چراغ برداشته بود ميگشت، گفتند: دنبال چي ميگردي؟ گفت: «از ديو و دد ملولم و انسانم آرزوست».
ما يك وقتي با يكي از اولياء خدا بود مرد بسيار خوبي بود خدا رحمتش كند، همهي كلماتش تنبّهآور بود، ايستاده بودم ايشان ميخواست برود دستشويي، گفتم: آنجا آدم است، گفت: اِ آدم؟ دنبال آدم ميگشت(حالا توي توالت)، گفتم: مگر چطور؟ حالا منم حواسم نيست. آدم؟ پس بايستيم ببينيم چيه؟ كيه؟ واقعاً آخر ما چه مرض داريم اين اندازه به پر و پاي همديگر ميپيچيم، چه مرض داريم به كسي كه به كّلي به شما بدي نكرده اين قدر بدي ميكنيد؟ آخر يك حدّي دارد بدي كردن، اميدواريم خداي تعالي همهي ما را از همهي خوبيها برخوردار بفرمايد و فرج امام زمان ما را برساند.
8- مراسم عمامهگذاري
چون ساعت هشت شد شما ميتوانيد تلفنها را قطع كنيد، ما چون يك عمّامهگذاري داريم اينجا و روز عيد است و به همهتان تبريك عرض ميكنيم، اميدواريم خداي تعالي عيد سعيد ميلادِ مسعود حضرت امام عسگري ارواحنافداه، پدر بزرگوار حضرت بقيةاللّه را بر همهي شما مبارك قرار بدهد و سايهي مقدّس امام زمان را بر سر ما هم مستدام بدارد، اي كاش! ما هم مثل احمد بن اسحاق ولو در آن سنين خردسالي از نظر بدني خدمت آقايمان ميرسيديم. انشاءاللّه به زودي ظهور پُر نعمت وجود مقدّس آن حضرت انجام خواهد شد و چشممان به جمال مقدّسش نوراني خواهد شد. حالا اگر آمادگي داريد جناب آقاي راستگو انشاءاللّه در، بفرماييد، «انشاءاللّه» در خدمتگزاريشان به امام زمان راستگو هستند، من معمولاً ديگر ديديد وقتي عمّامه سر كسي ميگذارم بايد همه بايستيد و صلوات بفرستيد تا اين برنامه انجام بشود. اللّهم صل علي محمّد و آل محمّد و عجل الفرجهم، اللّهم صل علي محمّد و آل محمّد و عجل الفرجهم، اللّهم صل علي محمّد و آل محمّد و عجل الفرجهم.
حالا آقايان بفرمايند بنشينند تا من همينطور كه ايستادم ديگر.
9- دعاي ختم مجلس
نسئلك اللّهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحبالزمان يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه يا اللّه
خدايا! سربازان امام زمان را در پناه امام زمان حفظ بفرما
فرج آن حضرت را برسان
گرفتاريهاي مسلمين با فرج آن حضرت برطرف بفرما
امواتمان، شهدايمان غريق رحمت بفرما
ايمان كامل به همهمان مرحمت بفرما
پروردگارا! به آبروي آقايمان حجة ابن الحسن قسمت ميدهيم ما را در راه تزكيه نفس و رسيدن به كمالات و ملحق شدن به صلحاء و شهداء و انبياء و صديقين موفّق بفرما
پروردگارا! دين و دنيايما را در پناه امام زمان حفظ بفرما
مرضهاي روحيمان شفا مرحمت بفرما
مريض منظور الساعه! شفا مرحمت بفرما
مريضهي منظوره الساعه! لباس عافيت بپوشان
امواتمان را غريق رحمت بفرما
عاقبت امرمان ختم بخير بفرما
و عجل في فرج مولانا صاحبالزمان.
[1]ق/19
[2]حديد/12و13
[3]«وَمَنْ يُطِعْ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنْ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُوْلَئِكَ رَفِيقًا» نساء/69
[4]شرح لمعه: 1/413
[5]آلعمران/69
[6]شمس/8
[7]حمد/6و7
[8]انعام/29
[9]انعام/32
[10]«ثُلَّةٌ مِنْ الْأَوَّلِينَ، وَقَلِيلٌ مِنْ الْآخِرِينَ» واقعه/13و14
[11]وسائل الشيعه: 10/312، بحار: 65/45، علل الشرايع: 1/177
[12]نساء/157و158
[13]آلعمران/169
[14]انسان/21
[15]بحار: 99/108، مفاتيح الجنان، دعاي ندبه
[16]«قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام إِنَّ أَرْوَاحَ الْمُؤْمِنِينَ لَفِي شَجَرَةٍ مِنَ الْجَنَّةِ يَأْكُلُونَ مِنْ طَعَامِهَا وَ يَشْرَبُونَ مِنْ شَرَابِهَا وَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَقِمِ السَّاعَةَ لَنَا وَ أَنْجِزْ لَنَا مَا وَعَدْتَنَا وَ أَلْحِقْ آخِرَنَا بِأَوَّلِنَا و في رواية اخري «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ أَرْوَاحِ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ فِي حُجُرَاتٍ فِي الْجَنَّةِيَأْكُلُونَ مِنْ طَعَامِهَا وَ يَشْرَبُونَ مِنْ شَرَابِهَا وَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَقِمِ السَّاعَةَ لَنَا وَ أَنْجِزْ لَنَا مَا وَعَدْتَنَا وَ أَلْحِقْ آخِرَنَا بِأَوَّلِنَا» كافي: 3/244
[17]مستدرك الوسائل: 2/369، بحار: 90/203، جامع الاخبار:50
۲۹ صفر ۱۴۲۴ قمری – ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۲ شمسی – جلسه نوزدهم اعتقادات – ولایت
/۰ دیدگاه /در متن سخنرانی ها/توسط مدیریت سایتاَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
1-خطبه
اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَی رَسُولِ اللهِ وَ عَلَی آلِهِ آل الله لَا سِیمَا عَلَی بَقِیةِ اللهِ رُوحِی وَاَرْوَاحُ الْعَالَمِینَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَی اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِینَ مِنَ الآنِ اِلَی قِیامِ یوْمِ الدِّینِ.
2- عبارت قرآنی آغازین
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
" إِنَّمَا وَلِیكُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ " (مائده/55)
3- اوصاف ائمه علیهمالسلام قابل احصاء نیست
دربارهی این آیهی شریفه كه یكی از آیاتی است كه در فضیلت علیبنابیطالب علیهالسلام و ائمّهیاطهار علیهمالسلام نازل شده، اگر سالها، ماهها، صحبت كنیم، باز " لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبِّی "( كهف/109) دریاها خشك شود و نتوانیم كلمات پروردگارمان را احصا كنیم. من هر چه میخواهم به مسألهی قیامت و برزخ و بهشت و جهنّم، در اعتقادات مختصری كه در این مجلس بحث میكنیم، وارد شوم باز در وسط هفته، دوستان مطالبی را تذكّر میدهند كه گاهی احساس میكنم، اینها را در گذشته عرض كردهام و گاهی هم میبینم حقّ با آنها است باید تذكّر داده شود. یك چند جمله در خصوص ولایتِ علیبنابیطالب علیهالسلام و بحث امامت باز هم باید عرض كنم و دربارهی خود آیهی شریفه و شأن نزول این آیهی مباركه، مطالبی بعضی از دشمنان علی علیهالسلام گفتهاند كه برای رفع آن شبهات؛ كه شاید در اذهان بعضی از دوستانِ مجلسمان هم با وسوسهی آنها وارد شود باید آنها را هم توضیح دهم.
4- پیغمبر اكرم صلیاللهعلیهوآله عقل كل است
یكی از مطالبی كه در تلفنهای متعدّد در هفتهی گذشته به من تذكّر داده شد؛ كه این كه میگویند و شاید در روایات هم اشاره شده باشد، كه پیغمبراكرم صلیاللهعلیهوآله عقل كلّ است یعنی چه؟ و اساساً عقل به چه معنا است و این كه ما دارای عقل هستیم از نظر خاندان عصمتوطهارت علیهمالسلام، از نظر ثقل اكبر و اصغر كه اگر انشاءالله طبق آن نظر ما معتقد به این مطلب شدیم، وقتی كه بر پیغمبراكرم صلیاللهعلیهوآله در كنار حوض كوثر آن منبع علم و دانش، وقتی وارد شدیم، خجالت نكشیم.
شرمساری مؤمنین در پیشگاه رسول الله صلیاللهعلیهوآله
یك جملهای در این وسط عرض كنم، گاهی انسانی دانشمند، فرض كنید یك معلّم مدرسه، نزد یك دبیری كه، یا مدیر مدرسه كه میرود خیلی خجالت نمیكشد، چون در همان رشته این هم تحصیلاتی دارد و در همان راه قرار گرفته است؛ امّا گاهی یك جاهل به تمام معنا، در نزد یك عالم به تمام معنا میخواهد وارد بشود، از لحظهای كه وارد میشود تا وقتی آنجا نشسته هم دلهره دارد و هم خجالت میكشد، به خصوص اگر آن عالِم با چشم منفی به او نگاه كند و احتمالاً به او اعتراضی داشته باشد، ما اگر در دنیا علوممان، غیر از علوم قرآنی و علوم خاندان عصمت و طهارت باشد، وقتی در قیامت بر پیغمبراكرم صلیاللهعلیهوآله وارد میشویم اگر با همان علمی كه پیغمبراكرم صلیاللهعلیهوآله از جانب خدا آورده و با همان علمی كه خودش نشر داده و توضیح كرده به وسیله ائمّهیاطهار علیهمالسلام اگر وارد شویم كه خیلی بعید است وارد شویم خجالت میكشیم و بسیار شرمندهایم، جاهلیم، پیغمبراكرم صلیاللهعلیهوآله فرمود: " إِنِّی تَارِكٌ فِیكُمُ ثَقَلَینِ كِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِی لَنْ یفْتَرِقَا حَتَّى یرِدَا عَلَی الْحَوْضِ "(تفسيرالقمی/2/446) در كنار حوض كوثر، تمام حكمتی كه پروردگار برای بشر و بلكه برای عالَم هستی منظور كرده نامش را حوض گذاشتهاند، وقتی انسان میخواهد بر آنها وارد شود، یك قطرهای یك مختصری از این حكمت باید همراه داشته باشد تا بقیهاش را؛ یعنی مذاق خوردن آب كوثر را داشته باشد، یعنی ذائقهاش با این حكمت و علم آشنا باشد تا آن كه بتوانیم بگوییم " وَ اسْقِنَا مِنْ حَوْضِ جَدِّهِ صلیاللّهعلیهوآله بِكَأْسِهِ وَ بِیدِهِ رَیاً رَویاًّ هَنِیاًّ سَآئِغاً لاظَمَأَ بَعْدَهُ "( بحار 99/108، إقبال الأعمال/299) اگر ذائقهاش را نداشتیم، یك وقتی با یك كسی من نشسته بودم بحثهایی پیش آمد، گفت: این آقایی كه شما دارید با او بحث میكنید كه فایدهای هم ندارد ذائقهی تصوّف دارد، من هم صحبتهایم را دیگر تمام كردم. چون ذائقهی كمونیستی، ذائقهی بهاییگری و ذائقهی تصوف و امثال اینها با ذائقهی حكمت و آب كوثر و آن كوثر عظیمی كه پیغمبراكرم صلیاللّهعلیهوآله در بهشت كنارش نشسته منافات دارد. ولی اگر شما انشاءالله اهل قرآن شدید، اهل روایات شدید، اهل ذائقهی قرآنی و روایی گردیدید بر پیغمبراكرم صلیاللّهعلیهوآله كه وارد میشوید هم زمان، ثقل اكبر و ثقل اصغر بر پیغمبر صلیاللّهعلیهوآله وارد میشوند و شما از آن آب گوارا، از آن حكمت الهی آنچنان استفاده میكنید كه بعد از آن تشنهی هیچ فلسفهای، هیچ مذاقی، هیچ حتّی علمی نخواهید شد و همیشه از همین آب استفاده خواهید كرد. این یك مطلبی بود در وسط خواستم عرض كنم.
نكراء و شیطنت شبیه به عقل است
بنابراین، ما مردم یك کلمهی " عقلی " شنیدهایم و خیلی هم بیجا این واژه را مصرف میكنیم، از نظر ما بعد از هزار و سیصد سال، عقل یك معنایی دارد كه هزار و سیصد سال قبل، آن معنا از نظر امام صادق علیهالسلام مطرود است. الان اگر یك سیاستمدار بسیار زرنگِ فعّالی را كه دین ندارد از حالاتش، از ما سؤال كنند میگوییم: عاقل است و حال اینكه امام صادق علیهالسلام وقتی كه از ایشان سؤال كردند معاویه؟ فرمود: عاقل نیست. " لَیسَتْ بِالْعَقْلِ "، این جملهی امام صادق علیهالسلام است، " تِلْكَ النَّكْرَاءُ وَ تِلْكَ الشَّیطَنَةُ "( وسائلالشيعه 15/205، كافي1 /11، بحار1/116، محاسن1/195، معانيالأخبار 239) این گول زدن است، شیطنت است، این عقل نیست، ولو اینكه مقام مقدّس امیرالمؤمنین علیهالسلام را زیر سؤال میبرد، ولو اینكه تمام عالم اسلام را تسخیر كرده، امّا عاقل نیست. چرا؟ به خاطر اینكه عاقل كسی است كه حكمت و علم الهی را آموخته باشد.
عقل به معنای كلی
ببینید من دربارهی عقل و معنای عقل یك جملهایی را عرض میكنم و آن این است كه " عقل " در لغت عرب از " عقال " گرفته شده، عقال؛ یعنی یك چیزی كه پای شتر را میبندند كه در اختیار باشد، در اختیار آنها باشد. یعنی این زانویش را میبندند كه از تحت فرمان بودن بیرون نرود، عرب از این لفظ و بلكه قبل از نزول قرآن و حتّی خود قرآن، از این لفظ و از این معنا استفاده كرده، هر كسی كه در بندی باشد، در بند چیزی باشد او را عاقل میدانند، نه هر چیزی، دربند خدا باشد، ما اگر عاقل باشیم حتماً و حتماً باید دربند باشیم، آزادی مطلق نداریم.
هیچ یك از افراد بشر آزادی مطلق ندارند و به نحوی در بند هستند
مثلاً یك نفر كه نه دین دارد، نه میخواهد هوای نفس داشته باشد، میخواهد از نفسش و دینش و اجتماعش آزاد باشد، این طبعاً یك روز لخت مادرزاد میآید بیرون، آزاد میخواهد باشد، یك وقت ممكن است با لباس مثلا فرض كنید كت و شلوار بیاید بیرون، یك روز هم در جامعه با لباس روحانیت میآید بیرون، هر كاری دلش میخواهد میكند، هر جوری كه میخواهد آزاد باشد، آزادی مطلق این است،
افراد منحرف در بند جامعه و نفس اماره و شیطانند
شما نمیتوانید هر كه باشید آن كافری كه هیچ اعتقادی به هیچ مبنایی ندارد، مبانیای ندارد این هم نمیتواند در بند نباشد، دربند جامعه است. باید كاری بكند مردم بد نگویند، برخلاف متعارف حركت نكند، این هم در بند است. یا انسان در بند شیطان و هوای نفس است، شیطان این را دربند كشیده، نفس امّاره بالسوءاش دربند كشیده، این شخص هم یله و رها است؛ منتها باز در بند جامعه ممكن است نباشد زیاد، در بند دین هم ممكن است نباشد، امّا در بند شیطان است و زیاد از این قبیل افراد دیدیم.
اولیاء خدا در بند خدا هستند و آزاده میباشند
یك عدّه هم هستند كه اینها ولی خدا هستند، میروند كه از اولیاء خدا شوند، اینها خودشان را در بند خدا قرار دادهاند، بندهی خدا هستند، بندهی پیغمبر و ائمّهیاطهار علیهمالسلام هستند، این هم بند است، امّا این بند تا آن بند و آن بند تا آن بند، خیلی فرقش است،
بهترین بند و عقال بندگی خدا است
این بند است كه بندهی خدا است، آن در بند است كه بندهی شیطان است، آن هم دربند است كه بندهی جامعه و مردم كوچه و بازار است، پس بهترین دربندها و بهترین بندگیها چی هست؟ شیطان و نفس امّاره كه یكسره به ما بدی را، در بند آنها كه باشیم تعلیم میدهند این بركنار، جامعهمان هم یك جامعهای هست كه غالباً، در فسادند، در بیبند و باری هستند ما را به همان طرف میكشانند، باقی میماند بندگی خدا كه فرمود، آن شاعر هم گفته و در روایات هم هست كه
من نكردم خلق تا سودی كنم / بلكه تا بر بندگان جودی كنم
خدای تعالی و پیغمبر اكرم صلیاللهعلیهوآله حتی برای كفار نارحتی را نمیخواهند
خدا یك سر سوزن برایش بندگی شما فایده ندارد،
گر جملهی كائنات كافر گردند/ بر دامن كبریااش ننشیند گرد
هر چه دستور داده، هر چه جزا میدهد، هر چه میكند به نفع بندگان است، برای این كه بندگانش در رفاه باشند. خدای تعالی را- من مكرّر عرض كردم- یك لحظه، كوچكترین چیزی كه برای زحمت شما باشد، ناراحتی شما باشد، قرار نداده. پیغمبراكرم صلیاللهعلیهوآله كه دربارهشان در روز ظاهراً شب پنجشنبه بود در قم عرض كردم، این پیغمبر خدایتعالی در قرآن دربارهاش فرموده كه " لَقَدْ جائَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّمْ "، كوچكترین ناراحتی اگر به شما برسد، بر پیغمبر صلیاللهعلیهوآله سخت میگذرد، خدا آیا دوست دارد كه بر پیغمبرش سخت بگذرد. ابدا، پس دوست ندارد ناراحتیای شما داشته باشید، این مال كفّار و غیر كفّار است، " عَزِیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیكُمْ "، به جهت اینكه بعدش میفرماید: " حَرِیصٌ عَلَیكُمْ " بر شما حرص دارد كه مسلمان بشوید.
خدای تعالی و پیغمبر اكرم صلیاللهعلیهوآله به مؤمنین مهربانی خاصی دارند
امّا " بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ "( توبه/128) نسبت به مؤمنین یك مهربانی خاصّی دارد كه از تتمهی آیه استفاده میشود كه " لَقَدْ جائَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّمْ " به همهی مردم دنیا این خطاب شده است، آن وقت خدای تعالی میآید برای شما ناراحتی بخواهد؟
آنچه از مصائب به مؤمنین میرسد از دست خودشان است
اگر یك وقتی یك ناراحتی از قبیل مرض، فقر یا هر چیزی دیگری پیدا كردید، نگویید: خدا خواسته. چون این اگر روی فهم بگویید كفر است و بسیار حرف غلطی است و حتّی در آیات قرآن این نهی شده، چرا، ممكن است به خاطر گناهی كه شما كردهاید، خدای تعالی قضاوت كرده باشد و او با قهّاریتش شما را مبتلا كرده، امّا اصل و ریشه كار در دست خود شما است.
عاقل كیست؟
بنابراین، هر كس در بند خدا است عاقل است، هر كس بیشتر در بند خدا و بندگی خدا است عاقلتر است و پیغمبراكرم صلیاللهعلیهوآله كه ما در تشهّد میگوییم " وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ "( فقيه: 1/318، تهذيب: 2/92 و 99)، شهادت میدهیم كه پیغمبراكرم صلیاللهعلیهوآله اوّل عبد خدا است، عبد یعنی در بند، عبد یعنی بنده، خدای تعالی به پیغمبرش خطاب میكند میفرماید: " قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِینَ "(زخرف/81)، اگر خدا فرزندی میخواست داشته باشد، خوب من كه اوّل دربندم، اوّل بنده هستم من باید فرزندش باشم، معلوم است كه حضرت عیسی را خدا و پیغمبر صلیاللهعلیهوآله در آن حدّ از بندگی نمیداند كه میفرماید: " فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِینَ " البته یك مقدار توضیح میخواهد، ولی میترسم از مطلبم پرت بشوم و آنهایی كه میفهمند، كه الحمدللّه توی مجلسمان علماء هستند، نویسندگان هستند و مطالب را خوب میتوانند حل و فصل كنند، اگر حل و فصلش كردند برای اینكه من بتوانم مطلبمم را تمام كنم، انشاءالله به عهدهی آنها میگذارم، " فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِینَ " بنابراین، عبادت پیغمبراكرم و ائمّهیاطهار علیهمالسلام در رتبهی بسیار بالاتر از حتّی حضرت عیسی و پیغمبران اولوالعزم هست،
عقل در مقابل جهل است نه در مقابل دیوانگی
پس اگر میخواهد كسی معنی عقل را بفهمد، عقل را بداند در روایات ما، در آیات، در كنار " جهل " گذاشتهاند، یعنی هر كه عاقل است عالِم است و هر كِه عاقل نیست جاهل است و یا هر كس جاهل است عاقل نیست. در كتاب بحارالانوار، به نظرم یا دو جلد كتاب یا یك جلد قطورش الان فراموش كردم كتاب " عقل و جهل " است. ما عقل را در مقابل دیوانگی میگذاریم. یك نفری مریض است، سلولهای مغزیش تورم كرده، كارهای بیربط و بیجا میكند میگوییم عاقل نیست، عقل ندارد، این اشتباه است. این از نظر قرآن اشتباه است، از نظر روایات اشتباه است.
جاهل نباشیم
آن كسی كه میبینید صد درصد طبق هوای نفسش كار میكند، دنیا را چسبیده و آخرت را ول كرده، همهی توجهّش به دنیا و جاهطلبی و ریاستطلبی است و كل آرزویش این است كه به یك پست و مقامی برسد این شخص عاقل نیست. معاویه عاقل نیست، " مَلْعُونٌ مَنْ تَرَأَّسَ "( كافی2/298، وسائلالشيعه 5/351، بحار70/151) ملعون كسی است از نظر روایات كه به خودش هی وعدهی ریاست بدهد، تسلط بر مردم بدهد، یك مقام و ریاستی را احراز كند و لایق نباشد.
شناخت عقل از نظر امام معصوم علیهالسلام
عاقل كسی است كه در بند خدا باشد، لذا فرمود: " اَلْعَقْلُ "، امام دارد عقل را معرفی میكند، " اَلْعَقْلُ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ "( كافی 1/11، وسائلالشيعه 15/205، بحار 1/116، محاسن 1/195، معانیالأخبار 239)، عقل چیزی است كه انسان را دربند خدا بكشد، انسان را به بندگی خدا وادار كند و به وسیله عقل كسب بهشت میشود.
معاویه و امثال او لعنهم الله جاهلاند
ببینید یك مطلبی را یك مثالی بزنم، كه فكر نكنید تحمیلی امام صادق علیهالسلام فرموده است كه معاویه عاقل نبود و مثلاً فلان صحابی امام صادق علیهالسلام كه نه مال دارد، نه پول دارد همیشه هم در تقیه است این شخص عاقل بود. اگر یك چك مثلاً پانصدهزارتومانی دست شما باشد، یك نفر بیاید یكی از آن یك قِرانیهای سابق كه اكثر شماها ندیدید و ما دیدیم همان یك ریالیهای سابق، بیاورد به این شخص بدهد بگوید: آن كاغذ را ولش كن این پول سكّه را بگیر، ببین این طرفش عكس شیر و خورشید دارد، آن طرفش نوشتهی یك ریالی دارد، شما هم بدهید، یكی كه آنجا ایستاده چه میگوید؟ میگوید: عجب بیعقلی است، راست میگوید، اینجا بیعقل است، چرا بیعقل است؟ به جهت اینكه نمیداند این یك ریالی، آن ارزش را ندارد كه پانصدهزارتومانی دارد، درست است؟ علمش را ندارد، دیوانه نیست، خیلی هم عاقلانه از نظر اصطلاح ما كار میكند امّا در اینجا دیوانگی كرده، یعنی بیعقلی كرده، اینجا میگویند بیعقل، چرا بیعقل است برای اینكه جاهل است، نمیداند این چقدر ارزش دارد و آن چقدر ارزش دارد. دقّت كردید؟ معاویه دنیا را گرفته، دنیا چقدر ارزش دارد، الان به خدا قسم من شخصاً اعتقادم این است، شما خودتان میدانید، شماها هم باید همین اعتقادتتان باشد، كه اگر تاج كرهی زمین را بر سر شما بگذرند، سلطنت كرهی زمین و به شما بگویند آخرتتان را باید بدهید، آخرت دیگر خبری نیست، شما اگر عوض کردید، به خود خدا بدتر از آن یك ریال و پانصدتومانی است، چرا؟ آن پانصدهزارتومان هم محدود است، این یك ریال هم محدود است، امّا زندگی دنیا محدود و راحتی و زندگی آخرت كیفاً، كمّاً و كیفاً به اصطلاح نامحدود، هم از نظر كمیت نامحدود است، " خالِدِینَ فِیها أَبَداً "( تغابن/9) هم كیفاً نامحدود است، آن قدر لذّت میبری كه مثال زدند برای ماها، بچّهی در شكم مادر با كسی كه در دنیا آمده چقدر فاصله دارد؟ همان اندازه كسی كه در دنیا است با زندگی در بهشت شاید هم بیشتر فاصله دارد، پس هم كمّاً، هم كیفاً، بسیار بزرگ و بلكه بینهایت است آخرت، و دنیا همین است كه میبینید.
بعضی وقتها یك نفری كه صد سال دارد، میمیرد به صاحبان عزا كه تسلیت میگویی، میگویند: آقا صد سال داشت؛ یعنی دیگر تسلیت لازم نیست، بلكه تبریك بگویید كه مزاحمت را كم كرد، بیشتر از این میخواهد زندگی بكند؟ این جوری است، همین، همینی كه میبینید، این را كه میبینید اگر آن را نمیبینید، پس بنابراین اگر كسی " فَمَا عَاقِلًا بَاعَ الآخِرَتَهُ بِدُنْیا "( فقيه: 4/352، وسائلالشيعه 16/34، بحار: 74/46،)، ولو شعرش چیزی دیگر است ولی من این را این طوری استفاده میكنم، عاقل نیست كسی كه، آخرت را بفروشد به دنیایش، پس معاویه و امثال معاویه، آنهایی كه مثلاً مأمونالرشید لعنهاللّه، امروز خیلی خوشحال شد كه توانست حضرت علیبنموسیالرضا علیهالسلام را مسموم كند، شما هم مأمون را عاقل میدانید با همین مثالهایی كه گفتم؟ فكر نمیكنم، عاقل نیست. دیوانهی بدبختی را كه دیوانه میشود، اگر دیوانگیاش از طریق كارهای خودش باشد یا دیوانههایی كه در جامعه هستند، اینها یك مریضهایی هستند بالاخره میبرندشان معالجهشان میكنند اگر دیده باشید وقتی یك دیوانهای خیلی سخت میشود، مردم آزار میشود، میگیرند میبرند به بیمارستان، حالا اسمهایش عوض كردند سابق میگفتند: " دارالمجانین، دیوانهخانه "، حالا میگویند: " تیمارستان "، تیمارستان هم اسمش عوض شده یك چیز دیگری حالا میگویند: بهرحال " بیمارستان روانی "، این طوری غالباً میگویند، حالا؛ این جوری میبرند او را و درستش میكنند، امّا مثلاً صدام را كجا ببرند عاقلش كنند؟ معاویه را كجا ببرند عاقل كنند؟ كدام بیمارستان؟ در كجا؟ مگر وارد بشود در بیمارستان الهی كه همین قرآن و اهلبیتعصمت علیهمالسلام هستند.
اهل بیت علیهمالسلام عقل كلاند یعنی در بندگی كامل خدا میباشند
ببینید معنای عقل كل كه ما میگوییم دربارهی ائمّهیاطهار علیهمالسلام كه اوّل چیزی بوده كه خدا خلق كرده امام صادق علیهالسلام فرمود: " اَوَّلُ مَا خَلَقَ اللّهُ الْعَقْلُ "(بحار 54/170)، همین امام صادق علیهالسلام فرموده است: " اَوَّلُ مَا خَلَقَ اللّهُ نُورُ رَسُولِ اللّهِ " مثلاً، یا خود پیغمبر صلیاللهعلیهوآله میفرماید: " نُورُ نَبِیكَ یا جَابِرُ " پس " اَوَّلُ مَا خَلَقَ اللّهُ " عقل كلّ است. آنی است كه در بندگی كامل خدا است، دربند كامل خدا است.
هر كس به میزان بندگیاش عاقل است
و هر كس یك نمونهای از آن دربند بودن، از آن بندگی داشتن، از آن بندگی داشته باشد، همان اندازه عاقل است، همان اندازه. مثل یك شخصیت بسیار بزرگی، که یك جا ایستانده باشند، یك مشت هم آیینههای مختلفی هم دورشان باشد، دور این شخص باشد هر كدام یكی چشم این شخص را منعكس كرده، یكی گوشش را، یكی زبانش را، یكی بدنش را، یكی دستش را، یكی پایش را و در هر آیینهایی یك جزیی از اجزای این شخص افتاده باشد، درست است آنی كه در آن آیینه است، این نیست امّا گاهی بعضی افراد هستند، چشمشان را خوب حفظ میكنند، دربند خدا هست، گاهی بعضی از افراد هستند زبانشان را خوب حفظ میكنند، گاهی بعضیها گوششان را خوب حفظ میكنند، گاهی بعضیها یا نمیتوانند یا بههرحال دستشان را از ظلم كردن حفظ میكنند، اینها به همین اندازه عاقلند.
انسان به مقام عقل كامل میرسد، اما عقل كل فقط اهل بیت علیهمالسلام هستند
مؤمن كامل، عقل كامل است كه ما در دعاها عرض میكنیم: خدایا! " اُرْزُقْنَا عَقْلاً كَامِلاً "(بحار 99/172) عقل كامل به حد خودمان، عقل كل حضرت رسولاكرم و علیبنابیطالب و ائمّهیاطهار علیهمالسلام هستند و امروز حضرت بقیةاللّه اروحنافداه هست و ما هم هر چه به آنها نزدیكتر باشیم، هر چه آیینهی دلمان را شفّافتر كنیم، سیمای آنها را هر چه بیشتر در خودمان جلوهگر كنیم، صفات حمیدهی آنها به خصوص بندگیشان را در خودمان بیشتر ایجاد كنیم ما هم میشویم عاقل، پس معنی عقل كل فهمیده شد.
5- چرا بعضی چیزها را خدای تعالی به خودش نسبت میدهد
یك چند جمله دیگر هم دوستان باز اشاره كردند، من اگر نظرتان باشد در مشهد بودم هفتهی قبل، گفتم كه این هفته میخواهم برای مسألهی معاد صحبت كنم، ولی ظاهراً این هفته و هفتهی آینده هم نمیشود، چند جملهی دیگر دوستان تذكّر دادند، یكی معنی " روحاللّه "،معنی " ثاراللّه "، معنی " بیتاللّه "، خوب اینها چه معنا دارد؟ این سه چیز را من با یك بحث خیلی كوتاه، عرض میكنم به اندازهای كه وقت داریم. بعضی از چیزها هست به قدری ارزش دارد كه انسان دلش میخواهد به خودش نسبت بدهد، مخصوصاً این كه خودش درستش كرده باشد،
خانهی كعبه بیت محترم الله است
خانهی خدا، این مسجدالحرام را كه میگویند بیتاللّه، بیتاللّه الحرام، خانهی خدای با حرمت، این خیلی خانهی با حرمتی است، چرا میگویند؟ اولاً موّاد اصلیش را خدا خلق كرده، بنّایش را خدا خلق كرده، اجتماعی كه در آن جا جمع میشود از اوّل تا به آخر خدا خلق كرده و مردم برای خدا میروند آنجا و به دور " اِمَامُ الارْضِ " كه رَبُّ الارْضِ "( تفسير نور الثقلين – الشيخ الحويزی 4/503) است و به خاطر خدا دور آن كعبه طواف میكنند، دقّت كردید؟ پس بنابراین، این خانهای است كه روز اوّل خدای تعالی اوّل چیزی كه از زیر آب بیرون آورد این مكان مقدّس بود بعد دحوالارض شد، یعنی زمین از زیر این خانه بیرون آمد و مسكونی شد تا زمانِ حضرت ابراهیم، حضرت ابراهیم علیهالسلام به دستور پروردگار زن و فرزندش را بعد از سالها انتظار، پیرمردی شده، زنش نازا است، خدا یك فرزند داده به او " اسماعیل "، این اسماعیل شیرخوار است، زن هم بسیار محبوبهی حضرت ابراهیم علیهالسلام، باید این دو را ببری در وسط بیابان بیآب و علف بگذاری، فوری هم برگردی، كدام یك از ماها این كاره هستیم؟ ما كه ادّعا داریم بندهی خدا هستیم، عاقلیم، برای قیامتمان اگر پیش بیاید یك چنین كاری میكنیم؟ حضرت هاجر هم بندهی خدا است قبول میكند، حضرت اسماعیل هم بعدها معلوم میشود چطور بالاتر از این را قبول میكند. بُرد گذاشت، آمد روی بلندی نگاه كرد، یك زن آنجا نشسته، طفل شیرخوارش هم توی بغلش است، یك كوزهی آب هم دارد، یك مقدار هم نان دارد، این بالاخره تا شب این آب و نان تمام میشود اینجاها هم هر چه نگاه میكند؛ پرنده پَر نمیزند، گفت: " رَبَّنا إِنِّی أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّیتِی بِوادٍ غَیرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیتِكَ الْمُحَرَّمِ "، این جا اوّل كسی بود حضرت ابراهیم علیهالسلام كه این خانه را به خدا نسبت داد، خانهی تو، بیت تو، كه محترم است. " رَبَّنا لِیقِیمُوا الصَّلاةَ "( ابراهيم/38) برای این كه نماز برپا بشود، " تاركالصلاتها " مخصوصاً توی تابستان كه، حالا شماها لااقل این طورید یقین دارم كه اگر بعد از آفتاب بیدار شدید غصّه میخورید كه چرا نمازمان قضا شد، یك عدّه هم غصّه نمیخورند، " لِیقِیمُوا الصَّلاةَ "، این تقاضا را از خدا كرد، یك تقاضای دیگر هم كرد، " فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیهِمْ "، خدایا دلهای مردم را آنچنان نسبت به این زن و فرزند پُر محبّت كن كه به سوی اینها حركت كنند، یكی دو یا سه شبانه روز بیشتر نگذشت، دو یا سه شبانهروز، حضرت هاجر هر جوری بود این نان و آب را با احتیاط میل كرد و بعد آب تمام شد، شیرش تمام شد، بچّه هلهل میزند توی آفتاب، آمد سر كوهی صفا یك نگاهی این طرف، آن طرف، میدانست اینجاها بیابانی است بیآب و علف، از آنجا دوید، برایتان پیش نیامده كه انسان اضطراب داشته باشد، یك چیزی را بخواهد میداند نیست ولی میدود نمیتواند راحت بنشیند، از صفا دوید طرف مروه، از مروه دوید طرف صفا، هفت مرتبه این كار را كرد از بالای كوه مروه یك نگاهی كرد دید یك برقش آبی زیر پای اسماعیل هست، آمد دید یك چشمهی آبی باز شده، همین چاهِ زمزمی كه الان هست، كه هنوز هم آبی است كه تمام شهر مكّه را آب میدهد؛ حتّی مدینه را هم امسال دیدم كه آب بردند از آب زمزم، آمد دور آب را گرفت، زمزم، زمزم به معنای این است كه مثلاً محدود باشد، راه نیافتد، سیل راه نیفتد از اینجا و نگهش داشت، پرندهها كمكم آمدند از این آب خوردند، گلهدارها دیدند اینجا پرندهها پرواز میكنند، فهمیدند كه این جا آب است، گوسفندهایشان را آوردند، حضرت هاجر گفت: این مال من است، خوب شیر به تو میدهیم، گوشت به تو میدهیم، نان به تو میدهیم، بگذار ما از این آب استفاده كنیم، محبّت مردم آنچنان شدید شد تا امروز كه همهی شما الان اگر برای شما بلیط و گذرنامه بیاورند بگویند: مكّه میروی؟ همهی كارهایت را ول میكنی میگویی میرویم، " أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیهِمْ "، بعد هم خود حضرت ابراهیم علیهالسلام این خانه را خوب ساخت، بعد هم آمدند ائمّهیاطهار علیهمالسلام این خانه را با عظمت درستش كردند همین خانهی سنگی، خدا میداند، حالا تلقین، من گاهی خودم میگویم شاید به خودم تلقین میكنم ولی نه، یك جریاناتی پیش آمد كه تلقین نشد، یك بوسهی این سنگهای نتراشیدهی كامل، آنچنان لذّتبخش است كه حساب ندارد، همان " فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیهِمْ " اینجا این بیتاللّه شد چون خیلی عزیز است، دستهای بسیار خوبی برای ساختمان این خانه به كار رفته.
در ساخت بِناها از افراد با تقوا استفاده كنید
من مكرّر گفتم و تأثیرش هم دیدم افرادی كه برای بنّایی ساختمانتان میآورید، افرادی كه برای مخصوصاً مساجد و ساختمانهای مقدّسی میآورید، كوشش كنید افراد باتقوا باشند، كمتر كار كنند، بگویید: فلانی باتقوا است اوّل ظهر دستهایش را میشوید برای نماز میرود، آن كارش پُربركتتر از این آدم بیتقوایی است كه نماز نمیخواند یا اگر میخواند آخر وقت میخواند، این قدر تنگنظر نباشید برای یك ساعتی كه این میخواهد برود نماز بخواند بعدش هم نهار بخورد، شما بگویید: این چون این جوری است من این را برای بنّایی نمیبرم، اینها خیلی مهم است
ساخت خانهی كعبه بدست افراد مخلِص بودهاست
خدای تعالی آن خانهای كه در مقابل این ساختمانهایی كه توی تهران هست، توی دنیا هست، همان كنار كعبه هست، اصلاً ساختمان نیست، این را انتخاب كرده، چرا؟ روی تقوا ساخته شده، گفت حضرت ابراهیم علیهالسلام " تَقَبَّلْ مِنَّا "( بقره/127)، خدایا! این را قبول كن از ما، با آن اخلاص ساخته، بعد هم میگوید " تَقَبَّلْ مِنَّا "،
خون ابی عبدالله الحسین علیه السلام خون خدا است
اینی كه شما دو ماه برای سیدالشهداء علیهالسلام عزاداری میكنید، برای این است كه حضرت زینب سلاماللّهعلیها در میان گودی قتلگاه گفت كه این قربانی را از آل محمّد قبول كن، قبول كرده بود خدا، قبل از اینكه خلقتش بكند در دنیا، ولی در عین حال این مسأله خیلی تأثیر دارد، این شد بیتاللّه. خون ابیعبداللّه الحسین علیهالسلام چون پاكترین خونها است، تمام مردم معصیتكار را این خون نجات میدهد، این را شما بدانید، یك قطرهی اشك در عزای ابیعبداللّه الحسین علیهالسلام ریخته بشود؛ روایت دارد یك نفر را میآورند در روز قیامت این میزان اعمالش خیلی سنگین است و هیچ چیز از كارهای خوبش جبران این همه گناه را نمیكند، میگویند یك چیز باقی مانده، یك قطرهی اشك در فلان مجلس ریخت آن را میآورند میگذارند مساوی میشود یا بهتر، و اهل بهشتش میكنند، من به این روایت معتقدم بر خلاف خیلیها كه معتقد نیستند كه " مَنْ بَكَی اَوْ اَبْكَی اَوْ تَبَاكَی وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ "(مثيرالأحزان/14)، كسی كه گریه بكند، یا بگریاند، یا حالا گریهاش نمیآید حزن در دلش زیاد شده، محبّت سیدالشهداء علیهالسلام در دلش هست، سرش را میاندازد پایین، مثل گریهكنندگان خودش را نشان میدهد، یا خودش را وادار به گریه میكند، بهشت مال همینها است، لذا خون ابیعبداللّهالحسین علیهالسلام خون خدا شده، " ثاراللّه " میگویند، یعنی این خون مال من است. شما اگر یك بچّهای از همسایه بیاید خیلی به شما كمك بكند، اطاعت شما را بكند، هر چه شما بگویید گوش میكند، فداكاری در مقابل شما بكند شما میگویید: این بچّهی من است. حتّی گاهی سؤال میكنند: آقا این بچّهی كیه؟ میگوید: این بچّهی من است. این معنای اضافهی تشریفاتی است.
روح انسان روح خدا است
و روح مقدّس پیغمبراكرم صلیاللهوعلیهوآله، روح انسان، انسانی كه خدا خواسته و آفریده این روح هم روح خدا است، همانطوری كه بیت، بیت خدا است، همانطوری كه خون خون خدا است، روح انسان هم روح خدا است، " نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی "( ص/72)، در بدن حضرت آدم خدا از روح خودش دمید، از روح خودش یعنی آن روحی كه مال خودش بود؛ یعنی این یك آیینهای است كه تمام قد و قامت خدا را و تمام صفات پروردگار را نشان میدهد، اینجا اسم این روح هم شد روحاللّه، روح من و شما هم اگر شیطان بگذارد، اگر نفس امّاره بگذارد، اگر آلودگیهایی كه در دنیا پیش میآید كثیفش نكند، روح من و شما هم مثل بیتاللّه و ثاراللّه، روح خدا است، بعضی از افرادی كه میخواهند مردم را گول بزنند، از این راه وارد میشوند به " حلول " مردم را متوجّه میكنند؛ یعنی خدا آمده توی بدن ما- آن قدر خدانشناساند- كه خیال میكنند یك بخشی از خدا جدا شده آمده توی بدن ما، " وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی "، به همان معنای ظاهرش كه حتّی معنای ظاهرش هم این نیست، این جوری معنا میكنند، نه! روحاللّه، ثاراللّه، بیتاللّه، اینها همه مساوی هم هستند. امیدوارم انشاءالله این چهار معنا را هم، كه یكی هم معنای عقل بود انشاءالله خوب یاد گرفته باشید
6- مناسبت شهادت امام رضا علیهالسلام
و چون امروز روز شهادت حضرت اباالحسنالرضا علیهالسلام است دربارهی آن حضرت و انشاءالله بعد از یك استراحتی، یك تنفّسی جناب حاج آقای رفیعی دوست عزیزمان كه واقعاً من از زحمات ایشان خیلی، نه من، من كه لیاقت ندارم خدای تعالی از زحمات ایشان باید متشكّر باشد، از اوّل محرم شاید اكثر شهرهای بزرگ ایران را رفتهاند، تبلیغ كردهاند و دیشب هم از اصفهان تشریف آوردهاند و امروز هم ما را مستفیض میکنند و انشاءالله آقایانی هم كه با تلفن مجلس را میگیرند برای ساعت معینی كه من نمیدانم حالا خود آقایان بگویند انشاءالله از سخنرانیهای، صحبتهای آقای رفیعی استفاده كنند.
حضرت رضا علیهالسلام امام رئوف است
حضرت علی بن موسیالرضا علیهالسلام، امام رئوف، صفات خاصّی به حضرت نسبت میدهند كه این صفات همهی ائمّهی علیهمالسلام دارند ولی در ایشان به مناسبت زمانشان ظاهر شد، یكی رأفت و مهربانی حضرت، احدی از ایشان رنجیده نشد، به امام جواد علیهالسلام عرض كردند: آقا چرا حضرت علیبنموسی علیهالسلام را رضا نامیدند؟ فرمود: به خاطر اینكه دوست و دشمن از ایشان راضی بود،
حضرت رضا علیهالسلام حزنهای روز عاشوراء را تهییج كرد
" اَلسَّلامُ عَلَی الْاِمَامِ الرَّئُوفِ الَّذِی هَیجَ اَحْزَانَ یوْمِ الطُّفُوفِ "(بحار99/55) ، من یك مدّتی معنای این روایت را نمیفهمیدم كه تهییج كرد حزنهای روز عاشورا را، در آن سالی كه منافقین از خدا بیخبر توی حرم حضرت رضا علیهالسلام بمبی منفجر كردند و عدّهای كنار ضریح مقدس كشته شدند، روز عاشورا بود، گفتم ببین امام جواد در هزار و دویست سال قبل " اَلَّذِی هَیجَ اَحْزَانَ یوْمِ الطُّفُوفِ "، آن را تذكّر داد.
حضرت رضا علیهالسلام امام غریب است
" اَلسَّلامُ عَلَی مَنْ اَمَرَ اَوْلادَهُ وَ عَیالَهُ بِالنِّیاحَةِ عَلَیهِ "(بحار99/52) سلام بر آن آقایی كه امر كرد اولادش را، اهلبیتش را كه بیایند نوحه كنند، یعنی گریهی با صدا كنند، دورش بشینند، حضرت هم گریه میكرد خودش، آنها هم هماهنگی كنند، منتها حضرت میدانست چه میشود، چقدر مردم عقب میافتند به خاطر این عمل جنایتكارانهی مأمون از اسلام و دین ولی اهلبیتش شاید نمیدانستند غیر از امام جواد علیهالسلام، لذا آنها را وادارشان كرد: بیایید با هم بنشینیم گریه كنیم. حضرت رضا علیهالسلام شما فكر كنید از مدینه تا طوس، تا مشهد فعلی چقدر راه است؟ مأمون ایشان را احضار كرد، باید بیاید اگر نیاید میكُشند او را؛ حضرت بلند شد و تشریف آورد با همان چیزهایی كه اكثرتان میدانید، چقدر اذیت كرد حضرت علیبنموسیالرضا علیهالسلام را و بعد هم در آن مقداری كه از روایات هست یا با انگور یا با آب انار حضرت را شهید كرد. مثل امروزی بود، روز آخر ماه صفر، محبّت مردمِ خراسان عجیب بود نسبت به علیبنموسیالرضا علیهالسلام، حضرت علیبنموسیالرضا علیهالسلام در طوس كه الان حدود تقریباً چهار فرسخ با محل دفن حضرت فاصله است مردم این جنازه را بلند كردند، همه آمدند، آن زمانها رسم بود زنها توی خانه بنشینند، یعنی طبق دستور اسلام عمل میكردند، زنها حاضر شدند مهریههایشان را به شوهرشان ببخشند، بتوانند چند قدمی عقب جنازه علیبنموسیالرضا علیهالسلام حركت كنند، آوردند جنازهی علیبنموسیالرضا علیهالسلام را در باغی كه متعلّق به حمید بن قحطبه بود، حمید بن قحطبه استاندار خراسان بود در زمان هارون، بعد كه هارون از دنیا رفت و او را در همان باغ كه بین نوغان و سناباد بود دفن كردند، یك باغ بسیار مفصّلی و دو تا دِه دو طرف این باغ بود به نام نوغان و سناباد، یك چشمهی آب بسیار زلال و خوبی در سناباد بود كه بدن علیبنموسیالرضا علیهالسلام را آوردند آنجا غسل دادند از نظر ظاهر و آوردند در كنار قبر هارونالرشید دفنش كردند.
تشریف فرمایی امام جواد علیهالسلام در شهادت پدر بزرگوارشان امام رضا علیهالسلام
امّا اباصلت میگوید: من در میان خانه ایستاده بودم، طبعاً خانهی علیبنموسیالرضا علیهالسلام یك جای وسیعی بوده و حضرت در میان حُجره " یتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِیمِ "(مستدرك/ 11/238، بحار/ 33/250، امالی/624)، مثل مارگزیده به خود میپیچد و گاهگاهی میشنوم فرزندش را صدا میكند، هر امامی را باید امام بعد از آن غسل و كفن كند، میگوید در وسط خانه ایستاده بودم، حضرت علیبنموسیالرضا علیهالسلام هم به من دستور داده بود هیچ كس را راه ندهید، كسی هم نیامده، خانه خلوت، یك وقت دیدم یك جوانی وارد خانه شد، آقا من درها را كه بسته بودم شما از كجا وارد شدید؟ فرمود: آن خدایی كه من را با یك چشم بهم زدن از مدینه به طوس آورد میتواند از در بسته هم وارد كند، فهمیدم امام جواد علیهالسلام است، وارد حجره شد، دیدم علیبنموسیالرضا علیهالسلام در مقابل فرزندِ امامش از جا بلند شد، فرزندش را در بغل گرفت، چند دقیقهای بیشتر طول نكشید دیدم امام جواد علیهالسلام از میان حجره خارج شد، اشك میریزد میگوید: اباصلت پدرم از دار دنیا رفت. " لاحول و لاقوة اللّه باللّه العلی العظیم ".
7- ذكر مصیبت امام حسین علیهالسلام از زبان امام رضا علیهالسلام
یك سفارش خود حضرت رضا علیهالسلام را هم ما امروز عمل كنیم، پسر شبیب وقتی كه در روز اوّل محرم خدمت حضرت رضا علیهالسلام رسید حضرت فرمودند: " إِنْ كُنْتَ بَاكِیاً لِشَیءٍ "، اگر گریهكنندهای به چیزی هستی " فَلْیبْكِ عَلَی الْحُسَینِ "(وسائلالشيعه 14/502، بحار 44/ 285، بحار 98/102، إقبالالاعمال 544، الاماليللصدوق 129)، بر جدّم حسین علیهالسلام گریه كن، زیرا او را مانند گوسفند سر بُریدند.
8- ذكر مصیبت امام حسن علیهالسلام
" اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا اَبَاعَبْدِاللّهِ، فَلْیبْكِ الْبَاكُونَ وَ اِیاهُمْ فَلْینْدُبِ النَّادِبُونَ وَ لِمِثْلِهِمْ فَلْتُذْرَفِ الدُّمُوعَ وَ لْیصْرُخِ الصَّارِخُونَ وَ یضِّجَ الضَّاجُّونَ أَینَ الْحَسَنُ أَینَ الْحُسَینُ، أَینَ الُحَسْنُ أَینَ الْحُسَینُ "( بحار99/ 106) آقاجان امام زمان، امام حسن علیهالسلام را مثل دیروزی شهیدش كردند، پارههای جگر، خون از حلقومش در میان طشت ریخت و امام حسین علیهالسلام را در میان گودی قتلگاه قطعهقطعهاش كردند. " لا حَولَ وَ لاقُوَّةَ الا بِاللّهِ الْعَلِی الْعَظِیمِ ".
9- جمعه میهمان امام زمان عجلاللهفرجه هستیم
همه با توجّه در خانهی خدا برویم، از خدا امام زمانمان را بخواهیم، جمعه است، روز میهمانی آن حضرت است از ما، آن حضرت میهمانی روحی، غذای روح به ما عنایت میكند حواسمان جمع باشد، همه با توجّه
10- دعای ختم مجلس
نسئلك اللّهم و ندعوك بأعظم اسمائك و بمولانا صاحبالزمان یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه،
خدایا! امروز دیگر جواب ما را بر ما مرحمت كن، فرج امام زمان ما را برسان
قلب مقدّسش را از ما راضی بفرما
خدایا! همهی ما را از یاران لایق آن حضرت قرار بده
خدایا! همهی ما را سربازان خوب آن حضرت قرار بده
پروردگارا! خیر دنیا و آخرت به ما مرحمت بفرما
شر دنیا و آخرت را از ما دور بفرما
پروردگارا! ایمان كامل به ما مرحمت بفرما
توفیق تزكیهی نفس به همهمان مرحمت بفرما
خدایا! ما را از متطهرین قرارمان بده
پروردگارا! ما را از توابین قرارمان بده
پروردگارا! مرضهای روحی را از ما دور بفرما
مریضهای بدنی اسلام را از الساعه شفا مرحمت بفرما
مریضهای منظور، مریض منظور از الساعه لباس عافیت بپوشان
امواتمان غریق رحمت بفرما، شهدامان، امام راحلمان غریق رحمت بفرما عاقبتمان را ختم بخیر بفرما
وَ عَجِّلْ فِی فَرَجِ مَوْلانَا.
جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید
۹ محرم ۱۴۲۴ قمری – شب عاشورا
/۰ دیدگاه /در متن سخنرانی ها/توسط مدیریت سایتاعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم اللّه الرحمن الرحيم
الحمد لله والصّلاة و السلام علي رسول الله و علي آله آل اللّه لاسيما علي بقية الله روحي وارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللّعنة الدّائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم،وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ،آل عمران/169 و قال اللّه تعالي وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ، الشعراء/227 شب عاشورا است، شب عاشوراي ابيعبداللّه الحسين است. شبي است كه در دورهي سال محزونتر از امشب، ناراحت كنندهتر از امشب، شدّت آزمايش مثل امشب نداريم. خدا به همهي شما اجر عنايت كند، اعظم اللّه لكم اجر، علّم اللّه لك اجر يا بقيّةاللّه، السلام عليك يا اباعبداللّه، السلام عليك يابن رسول اللّه، السلام عليك يابن اميرالمؤمنين، يابن سيّدالوصيّين، اگر شب عاشورا نبوديم به كلمهي هل من ناصر ينصرنيشما جواب عرض كنيم اميدواريم كه خداي تعالي ان يرزقنا طلب ثاركم مع امام منصور، اميدواريم طلب خون شما را با امامي كه از جانب پروردگار به او وعده داده شده است كه نصرتش كند، ياريش كند، جهان را بگيرد، در ركاب او باشيم. شب جمعه است، شب عاشورا است، در محضرش باشيم، آن روزي كه ابيعبداللّه الحسين در سال شصت شهيد شدند در روايتي دارد كه روز جمعه بود و در بعضي از احاديث هست كه روز جمعه روز ظهور آقا است. اي خدا ميشود فرداشب محضر امام زمانمان باشيم؟ فردا شب بگوييم آقا ما ديشب از خدا خواستيم و امشب حاجتمان برآورده شد. ان يرزقني طلب ثارك مع امام منصور من اهلبيت محمّد صلّي اللّه عليه و آله.
شب عاشورا شبِ درس است. تمام درسهايي كه در عالم هست، تمام آنچه كه در عالم علم و دانش هست كه بعضي فرمودهاند العلم النقطة كثّرت الجاهلون، علم يك جمله است، يك كلمهاي است، ان قلتقلتهايي كه افراد نادان، آنهايي كه نميدانستند و سؤال كردند و اشكال كردند اينها را زياد كرده اين يك حقيقتي است. همهي علوم در يك جمله خلاصه ميشود و آن رسيدن به خدا است. همهي انبياء كه آمدهاند مردم را به خدا دعوت كردند، در قرآن پروردگار متعال ميفرمايد: وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ، فصلت/33، چه كسي كلام بهتري از كسي كه مردم را به سوي خدا دعوت ميكند هست؟ تمام آنچه كه در شب و روز عاشورا به خصوص امشب كه شب عزا است براي جمعي و براي كساني كه به حقيقت رسيدهاند و حقيقت را درك كردهاند شب خوشحالي و شبي است كه راه خودشان را پيدا كردهاند، به لقاء پروردگار رسيدهاند، همهي قيام حضرت سيّدالشهداء براي همين جهت بود. حضرت ابيعبداللّه الحسين براي اينكه مردم به خدا برسند به كربلا آمد، براي اينكه و يميز اللّه الخبيث من الطيّب، افراد خوب از بد جدا بشوند، افراد خبيث از پاك و پاكيزهها جدا شوند. پاكان روزگار كه در دنيا مثل و مانندشان جزء در اصحاب بقيةاللّهنيست از ناپاكان، از كفّار، از مشركين از آنهايي كه كافر نبودند، مشرك نبودند، ولي سست بودند، استقامت نداشتند جدا بشوند. امشب درسي كه انشاءاللّه از شب عاشورا بايد بگيريم اين است كه در دينمان محكم باشيم، بندهي دنيا نباشيم، دين لقلقهي لسانمان نباشد، در آن خطبه حضرت ابيعبداللّه الحسين فرمودند الناس عبيد الدنيا، مردم بندهي دنيا هستند، بندهي دنيا معنايش اين است كه هر جايي كه دنيايشان بهتر آباد بشود به همان طرف ميروند، اطاعت كسي را ميكنند كه آن كس دنياي آنها را ولو به وعده به آنها بدهند، كاري به دينش ندارند، كاري به معنويّتش ندارند، كاري به حقيقت ندارند، عيناً حيواناتي كه وقتي گرسنه هستند علوفه را به آنها نشان ميدهند در دست هر كس باشد عقب سر او ميروند، الناس عبيد الدنيا، عبيد يعني بنده، يعني كسي كه هر چه دارد مال مولايش است. هر چه در دست اوست مال مولايش است. اختياري ندارد، شما يك فكري در آنچه كه شنيدهايد در منابر و روضهخوانيها دربارهي شب عاشورا و روز عاشورا فكر كنيد، مردمي بودند كه با وعدههاي مردي دروغگو، مردي فاسق، مردي بيدين كه هيچگاه به وعدهاش وفا نميكند براي كشتن فرزند پيغمبر در كربلا جمع شدند. ابنزياد اين مرد لاابالي بيبند و باري است كه به او تا گفته ميشود حكومت كوفه را به تو داديم ميآيد و به هيچ وجه، به هيچ كس رحم نميكند و تابع يزيد است. عمرسعد را شما فكر كنيد آن هم انساني بوده و به ظاهر مسلمان، وقتي به او وعده دادند كه استانداري ري را به تو خواهيم داد ولي شرطش اين است كه بروي كربلا و كار حسين بن علي را تمام كني و برگردي اين به اميد اين جهت با وعدهي يك فرد غيرمتعهد، دروغگو حركت كرد آمد و گفت:أ أتركُ مُلكاً ري و ري مليتي،من چطور ميتوانم حكومت مُلك ري را ترك كنم و حال اينكه آرزوي ديرينه من بوده است، آمد كربلا؛ يك جرياني عمرسعد دارد كه يك روزي عليبن ابيطالب عليه الصلوة و السلام در مسجد كوفه سخن ميفرمود گفت كه من عالِم به تمام طُرق آسمان و زمين هستم، همه چيز را ميدانم، سعدوقّاص ملعون بلند شد و گفت در سر و صورت من چند عدد مو هست؟ حضرت فرمود اگر به تو بگويم كه تو نميتواني باور كني چون نميتواني بشماري، ولي يك مطلبي به تو بگويم كه هم اين مردم شاهدند و هم زمان بر تو ثابت ميكند، تو يك فرزند داري با يك تعبير تندي فرمودند در خانهات خردسال هست او فرزندم ابيعبداللّه الحسين را ميكُشد، اين مطلب در بين مردم معروف شد، همه با آن چشم به عمرسعد نگاه ميكردند، كربلا و قضيّه كربلا به وجود آمد، به او پيشنهاد شد كه برو كربلا، مشاورينش را دعوت كرد با آنها صحبت كرد كه يك همچنين پيشنهادي به من شده من چه كنم؟ دوست و دشمن او را نهي كردند، دوستان به او گفتند كه اگر اين كار را بكني سخن عليبن ابيطالب تثبيت ميشود و آن امام را از آينده مطّلع مردم ميفهمند نكن، دشمنانش هم و دوستان اهلبيت عليهم السلام به خاطر ارادتي كه به حضرت ابيعبداللّه الحسين داشتند گفتند اين كار را نكن همه نهيش كردند، شب فكر كرد. اينجا يك مطلبي است، درسي است ياد بگيريد، به خدا قسم شب عاشورا است من روي وظيفه به شما عرض ميكنم كوشش كنيد خودتان، فرزندانتان از اوايل زندگي به عقايد صحيح معتقد بشويد، به خدا قسم من نميخواهم با قسم مطلبم را ثابت كنم امّا براي شما كه متديّنيد عرض ميكنم به خدا قسم مرگ حقّ است اين را ميدانيد. حضرت سيّدالشهداء فرمودند همانطوري كه گردنبند به گردن يك عروس بايد باشد و هست مرگ هم بر فرزندان آدم اين گونه احاطه دارد. مرگ را كه ميدانيد حق است. ان الموت الحق، بيدار بشويم از خواب غفلت، امشب لااقل و براي هميشه، سؤال نكير و منكر حق است، در عالم برزخ و قيامت آقايان بسيار مسأله جدّي و حسّاس است. كدام يكي را انتخاب ميكنيد در بيهوشي مطلق تا روز قيامت يا در بهشت برزخي كه وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ، آلعمران، 169، اين مطالبي كه مربوط به عالم برزخ و مرگ و قيامت است را آن چنان معتقد باشيم كه در جلوي چشم شما بايد باشد. اشكال كار عمرسعد همهاش همين بود كه اعتقادش صحيح نبود، گفت: ميگويند كه بهشت و جهنّمي هست، ميگويند، (همانطوري كه ما الان ميگوييم) ميگويند قيامتي هست، فما عاقلاً، بياييم امشب يك قدري فكر كنيم، ببينيم ما نظرمان با عمرسعد موافق هست؟ تعارف نداريم، توي دلتان، آبروي خودتان را نبريم. با عمرسعد بيشتر موافقيم يا ابيعبداللّه الحسين؟ گفت: فما عاقلاً بائع الوجود بِديني، هيچ عاقلي نقد را به نسيه عوض نميكند، يك قدري فكر كنيم، اگر فكر كرديد ديديد يا در عمل يا در اعتقاد فرقي هم نميكند در عمل هم از همان اعتقاد منشأ گرفته، اگر در عمل يا اعتقاد ميگوييم نقد را به نسيه نميدهيم، حالا روز قيامت يك طوري ميشود معناي اين كه اين جور راحت با اعتقاد ناصحيح با تحصيلات علمي ناصحيح داريم زندگي ميكنيم به خدا قسم شب عاشورا است عرض ميكنيم معنايش همين است كهفما عاقلاً بائع الوجود بديني،چرا خوابمان برده است؟ چرا ما بايد اين طور در تاريكي و ظلمت زندگي بكنيم؟ همانطور به شما پيشنهاد تزكيهي نفس و كمالات روحي شده، در شبانهروز چقدر به فكر اين مسئله هستيد؟ چقدر به فكر اين هستيم كه چكار ميكنيم و چه هدفي را تعقيبي ميكنيم؟ به مجرد اينكه منافع حلالمان، من به شما نسبت نميدهم منافع حرامتان، منافع حلالمان به خطر بيفتد همه چيز را ترك ميكنيم. فما عاقلاً بائع الوجود بديني، اين جمله را بايد پاكش كنيم از رويِ دلمان، از صفحهي دلمان، ميگوييم ما نداريم، من كه باور ندارم. نداري چه بهتر، يك شستشويي هم امشب بده هيچ نباشد، سر سوزني نباشد در مقابل هر ظالمي تعظيم ميكنيم براي اينكه يك پست و مقامي به ما بدهد، در مقابل هر بيعدالتي كُرنش ميكنيم براي اينكه ما را احترام كنند، عمرسعد گفت: فما عاقلاً بائع الوجود بديني، دروغ ميگفت. حتي نسيه هم قبول نداشت قيامت را، اين جا بود كه تصميمش را گرفت، آمد كربلا وقتي كه انسان قدم به طرف بدي برداشت قساوت آن چنان به سراغ او ميآيد كه روز عاشورا وقتي كه حرمله سؤال ميكند پدر را بزنم يا طفل شيرخوار را؟ ميگويد مگر سفيدي زير گلوي علياصغر را نميبيني؟ لا اله الاّ اللّه، امروز كه روز تاسوعا بود وقتي شمر آمد گفت يا بايد كار حسين را يكسره كني و يا فرماندهي به من بدهي، حاضر نشد گفت: نه خودم فرمانده هستم. رياستم را ترك نميكنم، آي رياستطلبيهايي كه براي رياست دو روزه دنيا چه عالم چه جاهل چه معمّم چه غير معمّم به شما عرض ميكنم دست به جنايت ميزنيد، معصيت ميكنيد، گناه ميكنيد كه مبادا پُست و مقامتان به هم بخورد. بدانيد در صف عمرسعد در روز قيامت قرار خواهيد گرفت. شب امتحان است، ما نبايد بگوييم فما عاقلاً بائع الوجود بديني، عاقبت اين جمله اين ميشودلعبت هاشم فلا خبراً جاء و لا وحياً نذر، بياييد امشب در دانشگاه ابيعبداللّه الحسين تعهد بدهيم فردا هم كه روز عاشورا است تمام درسها را بگيريم و راحت در دنيا و آخرت زندگي كنيم. امشب شب تعهد است، در تمام عمر بشر از عالم ارواح تا عالم ذر و از عالم ذر تا عالم دنيا و از دنيا تا بهشت و جهنّم دو سه تا كار خيلي مهم بوده است اوّل ياد گرفتن، روز قيامت فكر نكنيد علما را بيشتر عذاب ميكنند، توقّع خدا بيشتر هست ولي دو تا تكليف براي هر فردي از افراد بشر در دنيا هست، يكي ياد گرفتن و يكي عمل كردن، علماء ياد گرفتند عمل اگر كردند كامل هستند و اگر عمل نكردند يك عذاب ميكشند امّا جهّالي كه اعتقاداتشان درست نيست، جهّالي كه نميفهمند خداي به اين نزديكي به آنها چه ميخواهد؟ چه ميگويد؟ چه حدي، چه مسئلهاي، چه صفاتي دارد؟ خدا به اين نزديكي را نميشناسند بايد ياد بگيرند، همه بايد ياد بگيرند و بعد هم عمل كنند در عالم ارواح به تصديق صدها حديث و روايت و آيات قرآن خداي تعالي اقدام كرده است و به ما همهي علوم را تعليم داده اين يك مسئله، مسئله دوّم ميثاق بوده است، در عالم ذر خدا با ما ميثاق بست از ما سؤال كرد: أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ، اعراف، 172، در اين كلمهي أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ تمام علوم را، تمام معارف را در همين جمله كه اگر فرصتي شد براي شما شرح ميدهم كه دربارهي پيغمبر، دربارهي شناخت پيغمبر، دربارهي امام، دربارهي شناخت امام، دربارهي قيامت، شناخت قيامت و دربارهي تمام معارف در همين جملهي أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ خداي تعالي از ما ميثاق گرفت، ما گفتيم: بلي،اين دو موضوع، موضوع سوّم امتحان ما است كه براي ما اين دو چيزي كه و با ما در ارتباط بوده، يكي علم و يكي ميثاق، دنيا دار امتحان ما است و از اين دنيا اگر ردّ شديم ديگر راحتيم، خوب، از چيزهايي كه به ما تعليم دادند در عالم ارواح اين بوده است كه پيروي امامِ عالمِ كه علم به همه چيز دارد كه كُلَّ شَيْءٍ، هر چيزي را، أحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ، يس/ 12، به يك چنين امامي بايد معتقد باشيد و طبق دستورش عمل كنيد اين ميثاق با ما بسته شده است، امشب، امشب كه شب عاشورا است در يك بُعد شب قدر است. من در بعضي از سخنان مرحوم حاجملا آقاجان يك شبي را ايشان ميگفت شب قدر، شب وسط سال، من تعجّب كردم بعد متوجّه شدم هر كسي يك شب قدري ممكن است در دورهي سال براي خودش داشته باشد. آن شبي كه بيدار شده از خواب غفلت، آن شبي كه تكان خورده، آن شبي كه به قول بعضي از شماها تولّد تازهاي پيدا كرده، به يقظهي كامل رسيده است، آن شب شب قدر اوست. آن شب قدر شب بيست و سوم شب قدر همهي عالم است. امّا آن شب قدرِ خاصّ او آن شبي است كه به يك دليلي تكان خورده است، به يك دليلي قدر او، اندازهي او ظاهر شده است. به يك دليلي شرحصدرش، اندازهاش، ظرفيّتش ظاهر شده. شب قدرِ مردم، مردمي كه ميخواهند در ركاب امام زمان كاري بكنند شب عاشورا است. من در هر سال، در هر سال شب عاشورا يك جوري مطالب را ميپيچانم كه يك جوري باشد كه دوستان اهل مجلس ما بالاخره بايد بالاخره از اصحابي باشند كه وقتي چراغها را روشن كردند حضرت سيّدالشهداء چشمش به صورت آنها بيفتد، ما اين را ميخواهيم. اگر چه كم موفّق بودم ولي موفق بودم، امشب هم همان شب است. حالا درست است در اين مجلس جمعيّت ما زياد نيست ولي دوستاني هستند كه به ياد دارند، ميدانند كه شبهاي عاشورا من چه برنامهاي داشتم.
يكي ميثاق، يكي ياد گرفتن و يكي هم امتحان دادن، آنهايي كه در محضر ابيعبداللّه الحسين بودند، شمايي كه در محضر امام زمانيد، آنهايي كه محضر ساير ائمّه بودهاند، از محضر آنها چه از كلماتشان، چه از حركتشان چه حتّي از سكوتشان مطالب زيادي ياد گرفتند و براي همهي آنها يك شب ميثاقي بود ولي براي اصحاب سيّدالشهداء و اصحاب امام زمان يك ميثاق خاصّي است چون يك برنامهي خاصّي در پيش دارند، آنها ميخواستند با شهادتشان دنيا را زير و رو كنند از نظر باطن و از نظر قلبي، شما فكر نكنيد جريان كربلا يك جريان معمولي بوده است تمام شد، نه، هميشه خداي تعالي بيمز اللّه الخبيث من الطيّب، بدها را با همين جريان از خوبها جدا كرد لذا يك ميثاق خاصّي كه آن سرمشق بود، يعني اصحاب سيّدالشهداء خود حضرت ابيعبداللّه الحسين مثل همان بچّهاي مكتبي كه ميرود مدرسه براي خوشخطي، براي اينكه خطّش صحيح باشد و خطّ صحيح را بنويسد يك سرمشق به او ميدهند جريان كربلا يك سرمشقي بود. شما فردا روز عاشورا ميخوانيد:و ان يرزقني طلب ثارك مع امام منصور، آن سرمشق بايد آخرش اين شخصي كه مسلمان هست يعني بعد از روز عاشوراي سال شصت تا امروز تمام مردم آنهايي كه برداشتند اين خط را از بين بردند كه از بين نرفت آنهايي كه از اين سرمشق استفاده كردند موفّق بودند و قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ المؤمنون/1، دربارهي آنها بود و آنهايي كه از آن سرمشق استفاده نكردند بدبخت شدند و بيچاره. نكند كه ما امشب از اين سرمشق استفاده نكنيم، آنهايي كه از اين سرمشق استفاده كردند آن چنان نسبت به امامشان پُرعلاقه شدند كه گفتند اگر هفتاد مرتبه نه، هفتاد مرتبه براي كثرت است ميلياردها مرتبه اگر ما را بكشند و زنده بكنند روحمان از اماممان دست بر نميدارد. اين معناي سرمشق است. در سال شصت و يك و شصت دو تا سال هزار سيصد و هشتاد و يك در هر سال اين سرمشق را ميدهند به شما، تذكّر ميدهند، حضرت ابيعبداللّه الحسين دوست دارد براي عزايش گريه كنند منتها افرادي كه در اين شب و روز نسبت به كربلا و عاشورا فكر ميكنند چند نوع هستند. شما هم ميبينيد. يك نوع عمومي؛ همهي مردم، امشب حتماً هر شيعهاي گريه ميكند، هر شيعهاي به سر و صورت ميزند، هر شيعهاي شايد تا صبح نخوابد ولي يك عدّه هستند نماز صبحِ آنها قضا ميشود، يك عدّه هستند همين فردا را معصيت ميكنند، يك عدّه هستند همين امشب را معصيت ميكنند و يك رسوماتي همانطوري كه شب چهارشنبهسوري يك رسوماتي هر سال دارند شب عاشورا هم يك رسوماتي دارند منتها اين رسومات مقدّسي است اين رسومات نامقدِسي است. يك عدّه اينطورند، يك عدّه از اين مردم چرا، گريه ميكنند، اشك ميريزند، محزونند و تنها به حزن اكتفا ميكنند محزونند، امّا روز يازدهم باز همان آدم قبلي كه بودند هستند. چند روزي ريششان را نترشيدهاند براي عاشورا، روز دوازدهم كه گذشت باز مشغول ميشوند، چند روزي معصيتهاي مختلفشان را نكردند به احترام ابيعبداللّه الحسين روز دوازدهم به بعد باز همان معصيتها را ميكنند، اينها هم يك دست هستند، باز يك دسته باز بهتر از دستهي قبل هستند. يك دسته هستند آنهايي كه منتظر مقدّس امام زمان هستند، به خدا قسم آقايان دورغ ميگويد آن كسي كه ميگويد من منتظر امام زمان هستم و امشب با امام زمانش تعهد نميكند كه مثل اصحاب ابيعبداللّه الحسين باشد، جزء همانهايي است كه چراغها وقتي روشن شد ديدند رفتند، رفتند و بدبخت شدند توي بيابانها مبتلا شدند ظاهرشان اين بوده و باطنشان هم اهل جهنّم، امشب شبِ ميثاق است. امشب شب قدرِ آنهايي است كه ميخواهند در ركاب ابيعبداللّه، در ركاب حضرت وليعصر باشند، امشب شبِ تصميم است، شبِ تعهد است، من دارم هُلتان ميدهم به طرف ابيعبداللّه الحسين، ميل خودتان، يك فردي بود تاركالصلوة خيلي معصيتكار، صبح بلندش ميكردم براي نماز، نماز نميخواند، يك شب ديدم زودتر از من بلند شده هِي ميگويد خدايا شكُرت، گفتم چه شده؟ گفت خواب ديدم، اصحاب عمرسعد آن طرف ايستادهاند، اصحاب ابيعبداللّه آن طرف، شما با فشار داريد من را به طرف اصحاب سيّدالشهداء هُل ميدهيد من هم رفتم و رفت. حالا من در بيداري اين كار را ميكنم خود هم انشاءاللّه پشت سر شما از امام زمانم ميخواهم باشم، چون هر كسي هُل ميدهد كسي را به يك طرفي خودش هم خواهي نخواهي ميرود. من به اين اميد اين عرايض را عرض ميكنم، اگر همين الان همين فردا صبح كه انشاءاللّه اميدواريم كه بشود حضرت وليعصر صدا زد زن و مرد به ياري من بشتابيد شما مردها، شما زنها اوّل كساني باشيد كه حركت كرديد و ميرويد با يك تصميم، با يك تعهّد و به زمين گذاشتن همهي سستيها و همهي نابسامانيها و همهي افكار مادّي و همهي وعدههايي كه به ما داده شده و همهي نقدنيهها و همهي چيزهايي كه براي ما نقد است و در مقابل آخرت را نسيه ميدانيم، آخرت نسيه نيست، آخرت نقد است و دنيا نسيه است، دنيا بيوفا است، مَا عِنْدَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ، نحل/96، آنچه كه در نزد شما است اين دنيا شما فردا صبح نميدانيد مالك آنچه كه الان به صورت ظاهر مالكش هستيد هستي يا نيستي، امّا بهشت حتماً مالكي، امّا بهشت برزخي حتماً مالكي اگر در راه حقّ يقين برداري ميتواني يقين كني تو اهل بهشتي، اميدوارم امشب تصميممان را بگيريم، چراغها را خاموش كنيد ميخواهم، كسي خجالت نكشد هر كدامتان رفتني است با دل برويد، كاري به شما نداريم، هر كدام ماندني هستيد بايد الان فكر كنيد در خيمهي ابيعبداللّه الحسين نشستهايد و فكر كنيد امام زمانتان هم كه حتماً حضرت وليعصر از نظر احاطهي روحي و علمي تشريف دارند حالا از نظر بدن شايد در كربلا باشند شايد در كنار قبر ابيعبداللّه الحسين باشند ولي در مجلس ما روح مقدّسشان يقيناً احاطه دارد و هر كسي اين را قبول نداشته باشد اعتقادش ضعيف است. خوب چراغها هم خاموش شد، يا بقيةاللّه،يا صاحبالزمان اگر ما را هر كدامتان ميتوانيد بگوييد بدانيد ميمانيد و هستيد و هر كدام نميتوانيد يك همچنين تعهدي بدهيد خودتان ميدانيد انشاءاللّه از خواب غفلت كه بيدار شديد خواهيد گفت. يا بقيةاللّهما تعهد ميكنيم، يا بقيةاللّهاگر هفتاد مرتبه ما را قطعهقطعه كنند و مرده و زندهمان كنند دست از دامان تو بر نميداريم. بهبه! خوشا به حالتان، خوشا به حالتان حالا بياييد، بياييد تا امام زمانتان به شما جايگاههاي شما را در قيامت، در بهشت، در برزخ به شما نشان بدهد. ببينيد به خدا قسم آقايان اگر تعهّدتان تعهد واقعي باشد، ميثاقتان ميثاق واقعي باشد، با چشم دل ميبينيد با آنچه كه از قرآن و روايات استفاده شده است با چشم دل مشاهده ميكنيد كه بهشت منتظر شماست. خداي تعالي وعده كرده است و فرموده است إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنْ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ توبه/111، خدا ميخرد، شما هفتاد مرتبه فروختيد شما هزارها مرتبه فروختيد، يك مرتبه جان دادن در راه خدا، در راه امام زمان، خداي تعالي بِأَنَّ لَهُمْ الْجَنَّةَ، بهشت را به شما ميدهد، ميبنيد بهشت را؟ كور باد چشمي كه نبيند، كور باد چشمي كه بهشتش را از همين دنيا اگر مطابق دستورات دين حركت كند مشاهده نكند، عميت عين لا تريآنچه را كه وعده كرده است خداي تعالي، قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ، مؤمنون/1، رستگاري براي مؤمنين است، براي آنهايي كه سه جمله را امشب عمل كنند، يكي امام زمانشان را شاهد بر خودشان بدانند، دوّم اينكه ميثاق ببندند و سوّم اينكه استقامت داشته باشند ملائكه بر آنها نازل ميشود و بر آنها بشارت ميدهد، إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ، كساني كه ميگويند ربّ ما، مربّي ما، تربيتكنندهي ما خدا هست، ثُمَّ اسْتَقَامُوا، مهمش استقامت است، از روز دوازدهم به بعد باز مشغول غفلتهاي خودمان، من به شما دوستان ميگويم غفلت، ولي به ديگران اگر بگويم ميگفتم معصيتهاي خودمان باشيم، نه، معصيت شما امروز غفلت شماست، غفلت شماست از حضرت ابيعبداللّه الحسين، هميشه فكر كنيد امام زمانتان كنارتان ايستاده است، حرف لغو نگوييد، كار بد نكنيد، اگر امام زمان شما در كنار شما نيست خداي شما كه أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ، ق/16، از رگ گردن به شما نزديكتر است او كه هست و امام زمان از نظر احاطهي علمي با خدا فرقي نميكند در اين جهت، استقامت كنيد، مقاوم باشيد، براي هر وعدهاي، هر سود مادّي، هر مسئلهاي نلغزيد، و الاّ لغزش همان كنار عمرسعد قرار گرفتن در آن مسأله همان، يا بقيةاللّه،يا صاحب الزمان، من زياد نميخواهم روي احساسات شما حرف بزنم ميخواهم با عقل شما حرف بزنم، چون احساسات خيلي كوتاه هست مدّتش، زود تمام ميشود، امّا با عقلتان، عقل را هميشه داريد، راه ديگري براي رسيدن به فلاح و رستگاري غير از تعهّد با حضرت وليعصر و بودن با ايشان داريد؟ ابدا، اگر مسلمان باشيم نبايد معتقد باشيم كه چنين راهي را كه غير از راه آنها باشد داشته باشيم، خيمههاي ابيعبداللّه امشب كجا اين مجلس ما كجا، در جاي راحت نشستيد، لبهايتان تشنه نيست، اطرافتان سيهزار لشكر دشمن نيست، هشتاد تا زن و بچّه كه همه صداي العطشاشان بلند است مسئوليّتش را به شما ندادند، راحت اينجا نشستهايد ميخواهيد تعهّد كنيد.
اين كار سنگيني نيست، اگر در خيمهي ابيعبداللّه الحسين بوديد، كه هستيد اگر واقعيّت در شماها حاكم باشد در خيمهي ابيعبداللّه الحسين طبق روايات همين الان نشستهايد، خدايا وقتي اين چراغها روشن ميشود امام زمان ما را با تعهّدي كه با او داريم ببيند، چراغها كه ميخواهد خاموش بشود همان شمعهاي مختصري كه داشتند، همان روشنايي مختصري كه بود و شايد هم آن خندقي كه ابيعبداللّه الحسين دور خيمهها كنده بود و آتش در آنها افروخته بود همانها توي خيمهها روشني مختصري به وجود آورده بود وقتي كه چراغها را خواست خاموش كند فرمود هر كس در اينجا باشد فردا كشته ميشود، شما اين طوري نيستيد، اين وحشت را نداريد، اگر شما دلتان و روحتان مايل نشد با حضرت ابيعبدالله الحسين باشيد، قدم جاي قدم آنها بگذاريد بسيار انسانهاي پستي هستيد به همين صراحت من عرض ميكنم. خود من اگر تصميم نگيرم قدمم را جاي قدم ابيعبداللّه الحسين در كنار ابيعبداللّه الحسين باشم خيلي پست و بيارزش هستم. يك تكاني بخوريم، ما از كجا ميدانيم فردا صبح زنده هستيم؟ آنها اقلاً حضرت ابيعبداللّه الحسين به آنها وعده داده بود كه فردا شهيد ميشويد، كشته ميشويد، ميدانستند امشب زنده هستند و فردا كشته ميشوند امّا ما همان اندازه هم نبايد اعتماد داشته باشند. يا بقيّةاللّه من از زبان اين جمع آنهايي كه دلشان آماده هست، دلشان توي مجلس هست، دلشان براي آينده ثابت ميماند و آنهايي كه اينطور نيستند، طبعاً رفتند، نيامدند توي اين مجلس كه بروند من از طرف آنها ميگويم آقاجان قربانت برويم، ما بين تو و حضرت ابيعبداللّه الحسين فرقي قائل نيستيم، اگر آن وقت نبوديم كه ياري كنيم كه حضرت ابيعبداللّه الحسين و اين سرمشق را براي بشريّت مطرح كنيم انشاءاللّه از همان سرمشق استفاده ميكنيم و با تو خواهيم بود، در ركابت خواهيم بود، هستيم آقا، دستت را دراز كن با تو بيعت كنيم، آقاجان بيعت يعني خودمان، مالمان، ثروتمان، زندگيمان، اهل و عيالمان، هر چه داريم به تو ميفروشيم، احساس ميكنيد چه دست لطيفي در ميان دستتان هست به امام زمانتان بگوييد آقا ما با تو بيعت ميكنيم كه يك، كوچكترين گناهي را الان تعهد ميكنيم نكنيم، خدايا شيطان را از ما دور كن، نفس امّاره را از ما دور كن، ما را به امام زمانمان امشب برسان، آن آقا را امام ما قرار بده، امشب ميثاق بستند، حضرت سيّدالشهداء يك غربالي كرد اصحابش را و بعد چراغها را كه روشن كردند يك عدّه دستگُل ماندند، حضرت سيّدالشهداء بيشتر از اينها هم نياز نداشت، اصلاً نياز نداشت به احدي، آنها به امام حسين نيازمند بودند، چراغها روشن شد جاهاي آنها را در بهشت حضرت به آنها نشان داد، اين كه ميگويند جاهاي آنها را نشانشان داد براي شماها نه آنها، فكر نكنيد كه شما نميبينيد شما اگر اعتقاداتتان صحيح باشد، تزكيهي نفس كرده باشيد، اعتقاداتان را محكم كرده باشيد شما هم ميبينيد، شما هم ميبينيد، حالا يك عوامي ميگويد پس امشب من خواب بهشت را ميبينم؟ نه در بيداري ميبيني، پس من بهشت را ميبينيم، بهشت را هر كس الان توي اين مجلس نميبينيد خيلي كور است، بهشت همين است ديگر، بهشت همين است كه انسان راه صحيح بهشت را پيدا بكند و در توي آن حركت كند، آن كسي كه عازم مكّه هست از چند روز هنوز حركت نكرده به طرف مكّه به او ميگويند حاجآقا، مكّهايي هست. بهشت سر دو قدمي شما است. ميبينيد بهشت را، بايد ببينيد، چرا كساني هستند كه آنها بهشتشان پول است، ثروت است، مقام است، آنها خوب حالا يا ميبينيند يا نميبينند، مثل عمرسعد، عمرسعد بهشتش را در مُلك ري ديد، كه امام حسين عليه الصلوة و السلام به او فرمود كه تو از گندم ري هم نخواهي خورد، گفت من جويش را ميخورم، جويش را هم بخورم خوب است ببينيد اين طوري بوده است. فردا اينها خودشان را نشان دادند، اوّل اصحاب جمع شدند، لمّا اصبح الحسين يوم عاشورا، وقتي كه روز عاشورا صبح شد قاما خطيباً، حضرت ابيعبداللّه يك خطبهاي خواند، فرمود: خطّ الموت علي ولد آدم، براي بچّهي آدم مرگ حتمي است، حتمي است. ولي حالا ده روز ديگر، بيست روز ديگر، صد سال ديگر بايد بميريد پس چرا در آغوش ابيعبداللّه الحسين كه ايشان مستقيماً تحويل به پيغمبراكرم و علي بن ابيطالب و فاطمهي زهرا و امام حسن ميدهد چرا اينجا نميرود، هر كدام يكي از اصحاب كه روي زمين ميافتند حضرت سيّدالشهداء ميآمد سرش را به دامن ميگرفت، گاهي خم ميشد صورتش را ميبوسيد، گاهي دست به چشمهاي او ميكشيد خوب اينجوري مردن كه بهتر است. هر كس بميرد اگر در راه حقّ باشد امام زمانش ميآيد بالاي سرش، برير بن قيم را در طرف راست لشكر قرار داد، حبيب بن مظاهر را در طرف چپ قرار داد و اتي رايته ابالفضل العباس، اين دستهاي با كفايت حضرت ابالفضل، عَلَم را در دست گرفته در مقابل ايستاده، هفتاد نفر يا هفتاد و دو نفر حالا با بنيهاشم حدود تقريباً صد و چند نفر شدند آن طرف موج ميزند لشكر، ظاهر اين است امّا اينها هر يك نفرشان در مقابل ميلياردها انسان به ظاهر انسانند، يا اشباه الرجال ولارجال، هر يك نفرشان، آن قاسم بن الحسن، آن عبداللّه پسر امام حسن، اينها از نظر بدني خردسالند امّا از نظر روحي آن چنان قويّند كه اگر با ارادهي الهي ميخواست كار كنند همينها با يك ارادهي همهي لشكر عمرسعد را از بين ميبردند، ايستادند يك چشمي ميخواهد اينجا ببيند، نور چشمي خداي تعالي به حرّ بن زياد رياحي داد، بدنش شروع كرد به لرزيدن، اصحاب سيّدالشهداء را ميبيند وصل به بهشتند و زندگي طيّبه ابدي و اصحاب عمرسعد را ميبيند كه وصل به جهنّمند و عذاب ابدي، بدن ميلرزد و بالاخره تصميمش را گرفت و آمد خدمت ابيعبداللّه الحسين، امشب وقتي چراغها را روشن كردند و اصحابش را حضرت شناخت، اي خدا ميشود امشب امام زمان ما هم ماها را بشناسد براي ياريش، قبول كند، اصحابش را شناخت، كيها هستند كيها نيستند. به فرزندان حضرت مسلم فرمود كه شما همان مصيبت مسلم براي شما كافي است شما برويد آنها اظهار ارادت كردند آقاجان كجا برويم؟ خدايا تو شاهدي، تو از دل ما خبر داري كه اگر امام زمان ما را قبول بكند ما هم دست از امام زمانمان برنميداريم، كجا ميخواهيم برويم؟ كجا برويم كه از كنار حضرت وليعصر بهتر باشد؟ نخواهيد رفت. فردا امتحان دادند چه امتحاني، وقتي كه حضرت سيّدالشهداء به قاسم بن الحسن يك جوان سيزده ساله ميفرمايد كه تو نه به جنگ، به جبهه نرو، در ميان لشكر نرو، آن چنان محزون ميشود كه حساب ندارد. دائماً خودش را در يك كناري قرار ميدهد و محزون مينشيند و بعد ميآيد خدمت عمو و او را به جبهه جنگ ميفرستند.
فرمود در امشب كه حتّي اين طفل صغير هم، علياصغرم هم فردا كشته ميشود. بعضي فكر كردند كه لشكر در خيمهها ميريزند و اين طفل زير دست و پا پايمال ميشود، فرمود: نه، من ميبرم او را، حضرت سيّدالشهداء روز عاشورا تشريف آورند كنار خيمهها براي اينكه وداع كنند. زنها ريختند، بعضي از مقاتل نوشتهاند كه اين طفل شيرخوار شش ماهه بود، بعضي نوشتهاند همان روزها متولّد شده بود و بعيد نيست هر دوي آن درست باشد. و هر دوي اين دو طفل هم كشته شدند، يكي عبداللّه رضيع بوده يكي علياصغر بوده، علياصغر شش ماهه هست، روي دست بلند كرد.
آن دانشمند آلماني ميگويد اگر جريان علياصغر در كربلا اتفاق نميافتاد ما فكر ميكرديم دو دسته با هم جنگ كردند و يك دسته بر دستهي ديگر غلبه كردند، امّا الان اين جريان علياصغر به ما ميگويد كه دو دسته انسان نبودند يك دسته انسانِ بافهم بودند يك دسته هم از حيوان هم پستتر بودند چون كسي طفل شيرخوار عطشان را ببيند آن هم با آن وضع حضرت علياصغر داشت و حضرت سيّدالشهداء معرفي ميكرد. يك نحوهاي هم در بعضي مقاتل دارد كه حضرت سيدالشهداء تشريف آوردند كه جلب توجّه مردم را بكند، تشريف برد در خيمه عمّامهي پيغمبر را بر سر گذاشت، عبا به دوشش انداخت، سوار شتر شده است، روي بلندي ايستاده مردم همه متوجهي حضرت ابيعبداللّه الحسين شدند، روز قيامت يك نفر نگويد كه من اگر طفل شيرخوار ابيعبداللّه الحسين را ميديدم دست از جنگ ميكشيدم، همه ديدند، حضرت دست برد زير عبا علياصغر را روي دست بلند كرد اما ترونه ، مگر نميبينيد؟ آيا نميبينيد كيف عطشا، خوب اين مردم همه ديدند، يك نفر بلند نشد بگويد من بروم آبي به اين طفل شيرخوار بدهم، فرمود خودتان بگيريد ببريد اين طفل را سيرابش كنيد به من برگردانيد، له ثلاثه عشر،تير سه شعبه آمد، يا حضرت علياكبر وقتي ميرود به جبهه جنگ، حضرت علياكبر، كه شمشير ميآيد به فرق نازنينش ميخورد دستها را به گردن اسب مياندازد، سر را ميگذارد روي سر اسب، خون از سر نازنينش ميريزد روي چشمهاي اسب، بدن علياكبر در وسط لشكر قرار ميگيرد در مقتل دارد فقتل السيوف علما، آن قدر شمشير به بدن علياكبر زدند كه بدن علياكبر پارهپاره شد. شب عاشورا است، بهترين كلام و بهترين جمله كه هم اشكآور است و هم اسم اعظم پروردگار است و هم خدا را راضي ميكند كلمهي يا حسين است. حسينم وا حسينم، حسينم وا حسينا، حسينم وا حسينم وا حسينا.. .
۷ محرم ۱۴۲۴ قمری – جهاد با نفس
/۰ دیدگاه /در متن سخنرانی ها/توسط مدیریت سایتاعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله و الصلوة و السلام علي رسول الله و علي آله آل الله لاسيّما علي بقيةالله روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و الّلعنة الدّائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم، وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا، العنكبوت/69، يكي از چيزهايي كه بسيار اهميّت دارد و انسان را ميسازد و تا اين مرحله را انجام ندهد انسان ساخته نميشود جهاد با نفس است. اين مطالبي كه اين شبها عرض ميكنم معنايش اين نيست كه شما همين طور عمل كنيد و بيايد بالا، نه! امروز يك كسي سؤالي از من كرد ديدم برداشت اينطوري دارد نه، آگاهي به شما ميدهم، مثل يك كسي كه هنوز مكّه نرفته خصوصيّات مكّه را برايش ميگويم، اعمالش را، آدابش را، خصوصيّاتش را كه وقتي رفت به مشكل برخورد نكند، امّا اگر مثلاً گفتند بايد طواف بكند انسان و سعي بكند، اين همانجا پا شود توي اتاق، مثلاً شما پاشيد توي اتاق دور خودتان بگرديد، يا مثلاً از آن سر اتاق تا اين سر بدويد، اين كساني كه فكر ميكنند ما هر چه اينجا ميگوييم بايد عمل بكنند معنايش همين طوري است، البته احتياج به تذكّر نيست ولي خوب چون سؤالي شد كه من به اين فكر افتادم تذكّر را بدهم.
جهاد با نفس در قرآن اوّل اين كه نفس را به امّارهي بالسوء معرّفي كرده است خداي تعالي، منتها از زبان زليخا است كه ميگويد: وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي، يوسف/53، من نميتوانم نفسم را نگه بدارم، چرا؟ به خاطر اينكه: إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي، نفس انسان امّارهي بالسوء است يعني زياد انسان را امر ميكند به بدي، امّاره، كلمهي امّاره مغالبه است، يعني انسان را بسيار به بدي امر ميكند، بديهايي كه نفس انسان را امر ميكند، بديهايي است در ارتباط با تنبلي است، با عدم تحريكي، با خوشگذرانيها هي، آنچه كه مربوط به استراحت است، هوا دارد، هوا يعني راحتطلبي، بعضي كارها است سختش است، با سختي انجام ميدهد، ولي گناه است، اينها مربوط به نفس نيست، مربوط به شيطان است، مثلاً غضب، مربوط به شيطان است، انسان هم عصباني بشود، هم بدنش بلرزد، هم دعوا بكند، هم مردم را با خودش بد كند و هم گناه كرده باشد، اين خوب هيچ وقت نفس نميخواهد، به جهت اينكه ناراحتي دارد، به جهت اينكه مشكل است، با راحتطلبي منافات دارد، يا مثلاً فرض كنيد كه كارهايي كه زحمت دارد، مثلاً از چيزهايي كه قطعاً شيطان و شيطان انسان را وادار ميكند توي اعمال ريشتراشيدن است، هم صدمه ميخورد حالا يك خورده آسانتر شده، ولي سابقاً ميرفتند پيش سلماني، بعضيها صورتشان خوني ميشد، اگر مويي تو صورت بود، بعد با آن كف صابون و تشكيلات هيچي براي راحتي، خوب زحمت دارد، اذيّت ميشود انسان اين گناه كرده، اينها مربوط به شيطان است، نفس انسان نميخواهد، پس نفس انسان در چه ارتباطي از انسان ميخواهد؟ نماز نخوان، روزه نخور، غذاهاي خوشمزه بخور، كار نكن، فعاليّت نكن، و امثال اينها، اينها مربوط به نفس است، امّارهي بالسوء است، شهوترانيها امّاره بالسوء است، مربوط به نفس است، در همين جا حضرت يوسف و زليخا چون ارتباط با شهوتراني بود اين ميگويد كه إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ، نفس اماره بالسوء است، ما چگونه تربيت كنيم نفسمان را كه بتوانيم امّارهي بالخوبي بكنيم، آخر نفس انسان داراي سه حالت ممكن است باشد، يكي امارهي بالسوء، اصلاً زمام اختيار و عقل و فكر را و فهم را و انسانيّت شما را نفس در دست گرفته، هر جايي كه ميخواهد شما را ميبرد، مثل يك آدم مريضِ ضعيفي كه روي اسبي چمشوي وحشي نشسته، اصلاً برگشته حالا دارد كجا ميرود معلوم نيست، اين يك؛ نفس انسان يك حالتش اين است، امّاره بالسوء، بعضيها واقعاً اين جورند ها، هيچ آدم احتمال نميدهد يك مقداري درست و حسابي به آنها بگويد اينها عمل بكنند كه خلاف نفسشان باشد، همهاش دنبال نفس هستند، همهاش دنبال خواستههاي نفساني هستند، كار خوبي اگر يك وقتي ميكنند به خاطر همين خواستهي نفسانيش است، نفسشان ميخواهد، اينها اصلاً توي دايرهي انسانيّت نميشود گذاشتند، يعني اصلاً نميشود گفتشان انسان، چون نفس امّارهيِ بالسوءِ مطيع شيطان، چون شيطان هم از او استفاده ميكند، مطيع شيطان، اين مسلط بر اين آدم است، عقلش را تحت تأثير قرار داده، فكرش را تحت تأثير قرار داده، همهاش را تحت تأثير قرار داده، هر چه شهوتها، خوشيها، شهوت كه ميگويم شهوت جنسي نميگويم، شهوت نميدانم در ضمن عرايضم عرض كنم، شهوت يعني خواستنهاي بيجا، حالا چه شهوت غذا خوردن داشته باشد، چه شهوت استراحت داشته باشد، چه شهوت جنسي داشته باشد، فرقي نميكند، اينها هر كدام بخشي است، شهوتها به طور كلّي، اينها را انجام ميدهد، كاملاً تحت اختيار نفس امّارهي بالسوء است. يك دسته هستند كه گاهي با نفسند، گاهي با شيطانند، گاهي با خدا، يعني اينها امّا يكپارچه هواي نفسند، يك وقتي كه نماز ميخوانند، يك وقتي كه روزه ميگيرند، يك وقتي كه عبادتهاي آسان را انجام ميدهند با خدا است، شايد اخلاص هم داشته باشد، ولي اگر پاي يك جريان شهوت و افتاد نميتواند خودش را كنترل كند، آنجا با نفس است، غضب هم فراوان، سر هر مسألهاي ميبيني غضب ميكند، غضبهاي بيجا، فكر نكنيد غضب و شهوت نبايد در انسان باشد، من مكرّر مثال زدم گفتم غضب مثل گازي توي لولهي گاز است، بايد باشد، فكر نكنيد غضب بد چيزي است، غضب بيجا بد است، اگر ميبينيد يك شخصي آمد خدمت رسول اكرم، از حضرت خواست يك جملهي كوتاه، پُر فايدهاي برايش بگويند، حضرت فرمود: لاتغضب، غضب نكن، اين غضب بيجا منظور است، يعني بيخود شير لولهي گاز را باز نكن، اينطوري، يك جوري نباشد كه توي اتاق وارد شدي، حالا هوا گرم است، بخاري هم روبروا نيست شما رفتيد شير گاز را باز ميكنيد، اين معناي لاتغضب است، اينطوري غضب نكن، غضبت تحت كنترل باشد، ميبينيد يك وقتي يك جايي لولهكشي ميكنند بعد من ديدم كه كف صابون ميزنند، آن نزديك و اطراف شير گاز كه اگر يك مختصر از سر سوزن هم كمتر، اگر گاز ميدهد اين معلوم بكند كه گاز اصلاً نبايد بدهد، چون همين منجر به خطرها ميشود، غضب انسان يك همچين حالتي دارد، من يك وقتي در پُمپ بنزين، آن وقتها كفشها را نعل ميزدند با اينكه معمولاً محكمتر بشود، وضع مادّي مردم خوب نبود در گذشته، كفش تندتند عوض نميكردند، اين كفشهاي خودشان را نعل و هر چيزي نگه ميداشتند، من توي پُمپ بنزين ديدم يك مأمور پُمپ بنزين ميگويد ما نعل نميتوانيم بزنيم به كفشمان، گفتم براي چي؟ گفت براي اينكه مبادا پايمان به سنگي بخورد، مبادا از اين سنگ و آهن يك جرقهاي بپرد، مبادا از آن جرقه بنزين باشد آتش بگيرد، مبادا سرايت كند آن منبع بنزين، و همه جا آتش بگيرد، خيلي احتياط عجيبي است، در اسلام يك همچنين احتياطاتي هست، در خصوص غضب هست، در خصوص ضعف عقل است، حضرت فرمود، حضرت علي بن ابيطالب است، فرمود من از چاهي كه از گوسفندي كه، از چاهي كه در آن چاه يك قطره شراب ريخته باشد و آن گوسفند از آنجا آب خورده باشد ما گوشت اين گوسفند را نميخوريم، شما ميگوييد عجب، شما اين كار را نميتوانيد بكنيد ها، نكنيد ها، نبايد هم بكنيد ها، حالا؛ آن كسي كه ميخواهد حسابي خودش را نگه بدارد از هر بدي، بايد اين گونه احتياط بكند، يك ماشيني كه ترمزش اعتمادي به آن نيست، به قول يك نفر ميگفت كه به يك مقدار روغن اين ترمز بند است توي يك شيب سرازير تند يا ميميرد، يا ترمزش را كاملاً امتحان ميكند كه ببينيد اگر وسط اين شيب يك مشكلي پيش آمد ميتواند ترمز بكند يا نه، ترمزش ميگيرد يا نه، وسط غضب را براي خدا، غضبي كه دارد براي خدا، يك مسألهاي پيش آمد كه بايد فوراً برگردد، من در بعضي از افراد با كمال ديديم فوراً بايد بگردد و شاد بشود، اين قدر اين، مثل همان مورد گاز، لولهي گاز شما آن قدر محكم هست كه اگر ديديد دارد آتشسوزي ميشود شما فوراً ببنديدش و يك سر سوزن گاز ندهد و ادامه پيدا نكند اين آتشسوزي اگر اين جور خوب، اين غضب بايد باشد، در وجود شما هم بايد باشد، حضرت سيّدالشهداء صلوات اللّه عليه و اصحابشان اين جوري بودند، حتّي در يك روايتي دارد كه مالكاشتر و علي بن ابيطالب در جنگ ظاهراً نهروان بوده، هر دو مساوي افراد را كشته بودند، حضرت به مالك اشتر فرمود تو از يك طرف دور ميكني، هر كسي جنگ نهرواني هست، ولي من تا هفت پشتش را فكر ميكنم اگر در نسل اين انسان يك مرد صالحي ممكن است پيدا بشود من او را نكشم، خيلي فرق است اين كشتن با آن كشتن، انسان گاهي غضب ميكند، عصباني ميشود، ميبينيد زورش هم زياد ميشود، اين اكثراً زورشان زياد است، چون عقل ندارند و ميروند جلو، و يكي هم عاقل است، عالم است، همه چيز را ميداند، همهي فكرهايش را كرده و ميزند، اين زدن با آن زدن خيلي فرق ميكند، اين غضب با آن غضب خيلي فرق ميكند، شير گاز را باز كردن خيلي كار آسان است، امّا حالا موقع باز كردن هست يا نيست، توي بخاري ميرود يا همين جور توي فضا ميرود، خدمت شما عرض شود هوا سرد است كه توي بخاري رفت مفيد است يا نه، شير باز كردن هر دويشان شير باز كردن است، آن آدم بيعقل هم رفته شير را باز كرده، اين آدم عاقل هم كه حساب توي كارش هست شير را باز كرده، كدام يكي از اين دو تا زحمتش بيشتر است، مساوي است زحمتش، منتها او خطر ايجاد ميكند، او بيجا باز كرده، يك بزرگتري هم بالاسرش بيايد كتكش ميزند كه چرا شير را باز كردي و اين يكي تحسين ميكنند، خوب كاري كردي، احسن، و خداي تعالي به افرادي كه غضب ميكنند و اين دو حالت را دارند اين جوري است، تو رفتي تو خانه با زن و بچّهات غضب كردي، شير را نبايد آنجا باز كني، با او دعوا كردي، تمام تكبّرت را با او به خرج دادي و توي خيابان يك منكري را ديدي اصلاً ترسيدي از كنارش عبور نكردي، كه اين منكر جلوي راهت واقع نشود و نهي از منكر ميترسي كه نهي از منكر بكني، اينها مسائل اينجوري، آنچه كه مربوط به شيطان است در مرحلهي جهاد با نفس زياد رويش مهم نيست كار نكرد علاوه بر اينكه بايد خودش را آماده كند، يعني در جهاد با نفس، شخصي كه جهاد با نفس ميكند هر كاري كه جلويش ميآيد، به طور كلّي، هر كاري، بخواهد غذا بخورد، بخواهد كار بكند، بخواهد با زن و بچّهاش حرف بزند، هر كاري كه جلويش ميآيد از سه حال خارج نيست يا دلش ميخواهد يا خدا ميخواهد يا هم دل ميخواهد هم خدا، ديگر اينجوري است، البتّه يك چيزي است نه دل ميخواهد نه خدا كه مربوط با همان جهاد با نفس نيست، مربوط به مرحلهي بعد است، مثل همين غضب كردن و دعوا كردن و كارهاي مشكل و حرام را انجام دادن و اينها، ما نقداً روي اين سه تا حرف ميزنيم، كه يا دل ميخواهد، بعضيها هستند آقا چرا اين كار را كردي؟ دلم خواست، ببخشيد ما نميدانستيم شما تحت تأثير دلتان هستيد، در مقابل هر كاري كه ميكنيد، هر كاري يك علامت سؤال چرا كردي؟ خودتان را محاكمه كنيد، چرا كردي؟ دلت خواست؟ خدا خواست؟ دلت يا خدا خواست، در صورتي كه بگويي دلم خواست و نتواني بگويي خدا خواست و نتواني بگويي هم دلم خواست و هم خدا خواست، اين را حتماً كسي كه جهاد با نفس كرد بايد گذاشت كنار، هم نميشود با آن كسي هم دعوا بكند، هم دشمن باشد، عداء عدوّ است نفس انسان، با او دشمن باشد، حالا گوش به حرفش بكنيم نميشود، پس آنكه دلتان ميخواهد بگذاريد كنار، بيايد خودتان را محاكمه كنيد، الان اين غذا را ميخواهيد بخوريد دلم ميخواهد، هر چه هم فكر ميكنيد ميبينيد خدا ميخواهد يا نميخواهد، فقط دل ميخواهد، حتّي در خصوصيّات زندگي، در چيزها ريز زندگي بايد اين مسأله ساري و جاري باشد، اگر نباشد موفق نميشويد چون در چيزهاي جزئي وقتي كه انسان دلش هر چه خواست انجام داد، در چيزهاي كلّي هم كمكم نفس انسان را ميخواباند، خوب، اين چيزي كه، اين كاري كه من الان دارم ميكنم، الان من نشستم دارم براي شما صحبت ميكنم، دلم ميخواهد يا خدا ميخواهد يا دلم و خدا ميخواهد، ما در مورد هر سهي آن صحبت ميكنيم، اگر گفتيم دلمان ميخواهد، نه تنها گفتيم، حالا يك كسي مزمزه ميكند ميگويد دلم ميخواهد، ميبيند طرف حرف حساب سرش نميشود ميگويد دلم ميخواهد، نه!، دلتان واقعاً، دلتان فقط بخواهد، خدا و اسلام و دين اينها نخواسته باشند، يك كار حرامي كه دلتان ميخواهد، اين يقيناً شما را از مراحل كه پرت ميكند هيچي، از انسانيّت دور ميكند، اصلاً تو انسان نيستي، چرا؟ به جهت اينكه دلت، امّارهي بالسوء است، تو هم تحت تأثير او واقع شدي، عقل نداري، حالا ولو در يك مسأله هم باشد و همهي أُوْلَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ،أعراف/179، از هر حيواني هم پستتر، گاهي ميشود كه كيفيت يك چيزي را دل انسان ميخواهد، كيفيتش را، نه خدا نميخواهد، مثلاً چي؟ يك غذاي خوشمزه خوب جلويتان گذاشته شده، ولي برايتان ضرر دارد، خوب خدا نميخواهد تو ضرر بر بدنت وارد كني، ولي خيلي غذاي خوشمزهاي بود، ديشب خورديم و نصف شب هم دل درد شديم، صبح هم براي نماز صبح هم نتوانستيم پا شويم، ميدانستي هم اينجوري خواهد شد، تجربه داري، اينجا همين است. خيلي كوچك است، خيلي چيز كوچكي است. دو تا غذا جلويت گذاشتند يكي براي بدنت مفيد است و دلت نميخواهد، يكي براي بدنت ضرر دارد و دلت ميخواهد، اينجا خودت خوب ميداني، خودت را آزمايش كن، غذايي كه ميگويند، بقيّه چيزها هم همين طور است. هر چيزي، الان تو اين غذاي بدمزهي مفيد يا اين غذاي خوشمزهي مضر كدام يكي را انتخاب ميكني؟ بعضيها هستند ميگويند همان غذاي خوشمزه را بر دار بيار، آدم عمر را ميخواهد، عمر دنيا را ميخواهد براي همين لذائذش، تو هم امتحانت را بد دادي، چون دنيا دار امتحان است، هم نفست را به قول مشهديها شيرش كردي، مشهديها حالا نميدانم اين جاها ميگويند يا نه، يك كسي را ميخواهند بگويند پُررويش كردي، خيلي باصطلاح چيز شده، نفس خودت را پُررويش كردي، يعني اينجا موفق شده نفست و حتماً كسي كه بخواهد جهاد با نفس بكند اين جور جهاد، حتّي دو تا غذا، دو تا غذا، يكي خوشمزه يكي بدمزه و هر دويش هم مساوي است، نفس انسان ميخواهد غذا، اگر بخواهد خوب با نفس مبارزه بكند بايد همان غذاي بدمزه را بخورد، البتّه ما اين را دستور نميدهيم به جهت اينكه يك عدّه خدمت شما عرض شود متصوفه و ملاميه هستند كه ميگويند هر چه بد است بايد انسان بكند تا بتواند خودش را بسازد نه با همين مسايل معنوي هم ميتوانيم خودمان را بسازيم. غذا خوشمزه و مفيد، غذا بدمزه و خدمت شما عرض شود مفيد، خوب يكي از اينها، اگر بخواهي زودتر موفق بشوي همان غذاي بدمزه مفيد را بخور، ولي نه اصراري نداريم، تو انشاءاللّه روزي با اين راهي كه پيش گرفتي آن چنان موفق ميشوي كه غذاي خوشمزه را بخوري نه مفيد كه هم نفست بخواهد هم خدا، موفق بشوي، ببينيد ما عيناً در تمام كارها، بعضي خيال ميكنند من در غذا فقط همين حرف را ميزنم، نه در تمام كارها، در تمام كارها، ميدانيد هر چه ميخواهيد مثال بزنيد مثلاً، در تمام كارها، دستشويي ميخواهي بروي، ميروي دستشويي يك جوري دستشويي ميكني كه خدا راضي نيست، رو به قبله مينشيني مثلاً، ولي راحتتري، يك جوري دستشويي را ساختند كه تو رو به قبله بنشيني راحتتري، ولي خدا راضي نيست، نفست ميخواهد، در تمام كارها، نفست ميخواهد امّا خدا نميخواهد اينجا بايد مخالفت با نفس بكني، يعني رو به قبله ديگر نشيني، حتّي در مكروهات هم اينطور است، مثلاً فرض كنيد يك چيزي كه مكروه است، در همين دستشويي، يك مكروهي هستش، شما ولي راحتتري، نفست ميخواهد كه آن مكروه را انجام دهي، شما ميتواني براي خدا و با نفست مبارزه بكني و اين كار كني، حالا ميخواهم بگويم در تمام چيزها هست، ماها در مبارزه با نفس بايد عيناً يك مريض باشيم در دعوا خوردن، يك مريضي اگر دكتري آمد بالاي سرش و به او گفت كه اين شربت را بايد بخوري، آقا اين شربت چه جوري است مزهاش؟ اوّل من مزّه كنم بعد بخورم، هيچ وقت همچنين حرفي نميزنيد.
فايدهاش چي هست؟ به فكر اين هستي كه آن شربتي كه ميخواهي بخوري حالا هر مزهاي داشته باشد، خوشمزه باشد، بدمزه باشد، تلخ باشد، به فكر فايدهاش هستي و اين شربت را ميخوري، يك كپسول به تو داده، چرا بد رنگ است اين كپسول، يك كپسول خوشرنگتري به من بده، هيچ وقت همچين حرفي نميزنيد، يك آمپولي ميخواهد به تو بزند ميگويد كه مثلاً فرض كنيد اين درد دارد من نميزنم، اينها را نميگوييد، عيناً اين مسأله را بايد در زندگي پياده بكنيد، چون اينجا يك حكيمي، يك طبيبِ آگاه به وضع تو و براي رفع تو امراض بدني تو دارد كار ميكند، اين طرف هم يك طبيب كه خداي تعالي است، براي امراض روح تو دارد كار ميكند و دستور داده است، ما اينجوري قوي نيستيم، ما در دنيا بايد تحت تربيت خدا باشيم، خدا ربّ است، خدا ميگويد سبحان ربّي الاعلي و بحمده، پروردگار ماست، مربّي ماست، تو نميتواني راحت باشي، آزاد باشي، يعني هر اگر ميخواهي موفق شوي، اگر ميخواهي در عالم برزخ، در بهشت موفق بشوي و زندگي و حيات طيّبه داشته باشي بايد در صورت همان، من اين خوشمزه نيست نميخورم، من آن كار سختم است نميكنم، من نميدانم اين كپسول را خوشرنگ نيست نميخورم، اين كارها را ميخواهي بكني هيچوقت خوب نميشوي، هيچ وقت نميتواني معالجات بدنت را بكني تا چه برسد معالجهي روحت را، پس ميزان در تمام كارها ، ميزان طبيب، آقاي اين كپسول تو را معالجه ميكند ولي آمپول زودتر معالجهات ميكند، ميگويند اين را بزن، اين شربتي كه من به تو ميدهم بدمزه است ولي خيلي زودتر خوب ميشوي دردت ساكت ميشوي، تو اين شربت خوشمزه است، تو ميگويي نه همان شربت بدمزه را هر جوري هست بعدش آب ميخوريم يك كاريش ميكنيم، در تمام زندگيتان بايد اين باشد، به فكر فايدهي اين كاري كه ميكنيد باشي، در روايت دارد: الذينهم عن اللغو معرضون، مؤمنين كساني هستند كه از لغو اعراض ميكنند، از امام سؤال ميشود كه لغو چي هست؟ حضرت ميفرمايد: هر چيزي كه نه براي دنيايت فايده داشته باشد، نه براي آخرتتان لغو است، هر كاري، نه دنيايتان را درست ميكند نه آخرتتان را، دنيا را اگر ميخواهيد درست كنيد آن درستي كه انبياء و ائمّهي عليهم السلام به فكرش هستند و به تو پيشنهاد كردند آن درست نميشود، نه اينكه دنيا درست شده است كه انسان ثروت داشته باشد، چي داشته باشد ولي از راه دزدي و خيانت و اينها به دست آورده باشد، اين درست نيست، درستياي كه آنها پيشنهاد دادند، از راهي كه آنها پيشنهاد ميكنند، پس تمام عرض اين شد، تمام آنچه كه در اين مطلب گفتم اين شد كه انسان در تمام كارهايش بايد، بايد از آنچه كه فقط نفس ميگويد و خدا نميگويد، نفس ميگويد و خدا مخالف با اين است، نفس ميگويد و اسلام با آن مخالف است، نفس ميگويد، احكام اسلام با آن مخالف است، چه مكروه است چه حرام، بايد دوري بكنيد، بايد دوري بكنيد، و الاّ موفق نميشود كه با نفسش جهاد بكند، والاّ نميشود من جنگ بكنم، نفسم را بخواهم رام بكنم و به آن همه جور هم خدمت شما عرض شود استراحت بدهم، همه جور هم گوش به حرفش بكنم، مطيعش باشم، نوكرش باشم، بودنش را توجّه داشته باشم و عمل بكنم نميشود، اين كه اسم جنگ و جهاد گذاشتند و حتّي زمان ائمّه هم اين طوري بوده كه حضرت رسول اكرم فرمود: جهاد اصغر، جنگي بود، جنگ خدمت شما عرض شود احد بوده ظاهراً كه شما از جهاد اصغر برگشتيد، و عليكم جهاد الاكبر، جهاد از جهد است، از كوشش است، از فعاليّت است، انسان كارهايي برخلاف نفسش بكند، اين را به طور كلّي ميگويند جهاد، حالا چرا به جنگ گفتند جهاد؟ چون بزرگترين، بزرگترين مبارزه با نفس، كه نفس اصلاً نفس نميخواهد رفتن به جنگ است، يعني جنگ يعني قتال، قتال يعني بكشد ما بكشيم همچنين جنگ، ما در فارسي ميگوييم جنگ، قتال، جهاد همان كوشش است، همان فعاليّت است، همان تحرّك است، همان مخالفت با نفس امّاره و استراحت است، ولو به خاطر اينكه بزرگترين مشكل براي نفس جنگ است. الان حساب بكنيد، همين الان مثلاً، زمان پيغمبر اكرم باشد يا زمان حضرت وليعصر، هر پيشنهادي بكنند انسان سهل است زود انجام ميدهد، ولي بگويند زن و بچّه را ول كن، زندگي را ول كن، يك دست لباس رزم بپوشان، اين هم اسب بيا مثلاً فلان جا مثلاً جنگ كنيد، واقعاً مشكل است، خيلي نفس انسان سختش است كه حالا كشته نشود، بكشدش هم تنها، حالا مثلاً مطمئن باشد كه كشته نميشود، همين كشته شدن هم خودش مسأله است، با اين آخر انسان كنترلش را داشته باشد يك آدم بيرحمي نبايد باشد، أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ، الفتح/29، يك وقت ميبيني يك اِ تو دوست مني، بله، بعدش هم شمشير بلند كردي، يا مثلاً هفت تير را، دوستت را نبايد بكشي، حالا دوست ايمانيات باشد، حالا يك خورده كارِ مشكلي است، لذا فرد شاخص و بارزش از جهاد همان قتال است. حتّي گاهي تعبير ميگويند خود پيغمبر اكرم فرمود، از جهاد اصغر، منتها جهاد كوچكتر اسمش را گذاشتند، جهاد بزرگتر چي هست؟ جهاد با نفس، چون نفست با نفست جهاد نكرده باشي و تمرين به او نداده باشي و رويش كار نكرده باشي به جهاد اصغر انسان نميرسد، نميرود جنگ، و يك نفس امّارهي بالسوء هيچ وقت به جنگ نميرود، سه نفر بودند در زمان پيغمبراكرم، از جنگ تخلّف كردند، گفتند ماحالا ميرويم آن گوشه مخفي ميشويم، وقتي جنگ تمام شد ميگوييم آقا ببخشيد هم زنده هستيم، هم زحمت نكشيديم، راحت. پيغمبراكرم دستور فرمود كه با اينها يك مدّتي اصلاً هيچ كس حرف نزند، خيلي اين تبينه ضمناً توي تنبيهها، تنبيه خوبي هست. با آنها حرف نزنيد، هيچ كس، همه متحداً عمل بكنند، بچّه يك كار غلطي كرده، مادر حرف نزند، پدر حرف نزند، برادرها حرف نزنند، خواهرها حرف نزنند، ديوانه ميشود بچّه، من عاقل، نه سكوت، زنهايشان يك نفر براي اين سه نفر خدمت شما عرض شود غذا ميگذاشتند حرف نميزنند و ميرفتند، با آنها انسان مطلقاً حرف نميزند، اينها از ناراحتي آمدند خدمت پيغمبر غلط كرديم، اشتباه كرديم، در بين اصحاب حضرت ابيعبداللّه الحسين عليه الصلوة و السلام افرادي بودند واقعاً جهاد با نفس كردند، يعني انسان ميبيند كه اينها عجيبند، عجيب، همهي چيزها، همهي وسايل در اختيارشان بود، همه جور قدرت در اختيارشان بود، حتي دعوت شدند، حضرت اباالفضل عباس عليه الصلوة و السلام در روز تاسوعا شمر يك اماننامه آورده برداشته براي حضرت، خيلي عجيب است، حضرت ابالفضل در خدمت حضرت سيّدالشهداء نشستند دارند براي اينها صحبت ميكنند، صداي شمر بلند شد اين بني اختنا، چهار تا برادر بودند، فرزندان علي بن ابيطالب عليه السلام، اينها از طرف امالبينين مادر، يك فاصله زيادي با مادرش اجداد شمر ايشان نسبتي داشت. با مادرش، بني اختنا، بچّههاي خواهر ما، فاصلهها را كم كرده، امالبنين را خواهر خودش دانسته، اين بچّه خواهرمان كجاست؟ حضرت ابالفضل آن قدر خجالت كشيد، خيلي سخت است، يك آدم بيبند و بار و چيز بيايد اظهار قوم و خويشي بكند براي انسان شريف آن هم در آن حد، خيلي حضرت خجالت كشيد، حضرت سيّدالشهداء به او فرمودند كه جوابش را بده ولو كان فاسقا، ولو اينكه فاسق است جوابش را بده، حضرت اباالفضل آمد بيرون، عصر روز تاسوعا است، از اين جهت هم روز تاسوعا را بيشتر به حضرت اباالفضل از ايشان حرف ميزنند، آمد سرش را پايين انداخته شمر گفت من براي شما اماننامه آوردم، شما ميتوانيد در امان باشيد شما و برادرتان، حضرت اباالفضل فرمود كه خدا لعنت كند آن اماننامه را، تو و آن كسي كه اين اماننامه را نوشته، ديگر حالا اينجا روضهخوانها غالباً پياز داغش را زياد ميكنند، هماني كه هست عرض ميكنند.
من ، كه من دست از برادرم بردارم، بيايم، اصلاً اين حرفها شأن حضرت اباالفضل نيست، حضرت اباالفضل صلوات اللّه عليه آن قدر آقا است، جانمان به قربانش، در تمام اين مدّت همهاش به فكر اين است كه با نفسش مبارزه كند، نفس امّاره بالسوء نداشت حضرت، يقيناً، من در مورد نفس امّاره بالسوء حرف ميزنم، امّا شايد براي درسي بوده كه به ما ميداده، ميخواهد آب بخورد آن روز عاشورا كه حضرت سيّدالشهداء به او ميفرمايند كه بچّهها تشنه هستند، به فكر آب بكن، و حضرت ديد كه همه شهيد شدند، حضرت سيّدالشهداء مانده و حضرت اباالفضل، به فكر آب براي بچّهها بود، يك خاطرههايي از عطش اطفال حضرت اباالفضل العباس داشت، انشاءاللّه حالا وقت خودش عرض ميكنم. مشك را برداشته وارد شريعه شده، دست برده زير آب، حضرت اباالفضل از همه تشنهتر بود، حتي از حضرت سيّدالشهداء صلوات اللّه عليه، چرا؟ به جهت اينكه آن لقب سقّايي وقتي آب جيرهبندي شد حضرت اباالفضل ديگر قسمت خودش را نخورد، مسئوليّت داشت كه شريعه مخصوصاً دستش را برد زير آب، وقتي انسان خيلي تشنه است دست كه به آب ميزند عطش بيشتر ميشود، آنجا ميدانيد چي فرمود؟ فرمود: يا نفس ، اي نفسم خوار شو، نكند كه تو آب بخواهي، خواسته باشي، من الحسين العطشا، حسين علي تشنه است تو ميخواهي آب بخوري، السلام عليك يا اباالفضل العباس بن اميرالمؤمنين، السلام عليك صلي اللّه عليك و رحمة اللّه و بركاته.
وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ (53) يوسف/53
شب ۷ محرم ۱۴۲۴ قمری – محبت
/۰ دیدگاه /در متن سخنرانی ها/توسط مدیریت سایتاعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدللّه رب العالمين و الصلوة و السلام علي اشرف الانبياء و المرسلين، سيّدنا و نبيّنا رسول الله و علي آله اجمعين لاسيّما علي بقيةالله في العالمين روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدّائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين. وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ، البقرة/165، همانطوري كه در شبهاي گذشته عرض شد حبّ و محبّت به معناي خواستن شديد است، شما هر چيزي را كه بخواهيد حالا اگر بخواهيد كه مال شما باشد يا به شما نزديك باشد يا شما به او نزديك باشيد، از خواستن خيلي ضعيف، همين خواستن شروع ميشود تا ميرسد به حبّ، فقط اسمش عوض ميشود، اسمائش تغيير ميكند و بعد در ماديّات و محبّتهاي مجازي ميرسد به عشق و در محبّت حقيقي كه محبّت به خدا است ميرسد به حبّ شديد كه خدا در اين آيهي شريفه اشاره فرموده است كه وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ، البقرة/165، مردمِ مسلمان و غيرمسلمان به طور كلّي مردم به دو بخش تقسيم ميشوند، يك دسته خدا را دوست دارند، يك دسته غير خدا را دوست دارند، در همين آيه اوّلش به اين جمله اشاره ميفرمايد كه بعضي از مردم هستند كه در مقابل خدا انتخاب ميكنند، ولي كساني كه ايمان به خدا دارند حبّشان به خدا شديد است، اينها دو بخش تقسيم شدند، ماها گاهي ناخودآگاه و بلكه واقعاً نه اسماً جزء آنهايي هستيم كه محبّتمان به خدا نيست، يعني به خداي تعالي، نميگوييم كه دوست نداريم خدا را، ولي عملاً دوست نداريم يا عملاً چيزهاي ديگر را بيشتر دوست داريم، آنهايي كه مؤمنند، داراي ايمان هستند، حبّشان به خدا شديد است يعني متمركز شده است محبّتشان به خدا، هر چيزي كه وجه خدايي نداشته باشد از او متنفّرند، كسي كه با خدا مأنوس است با غير خدا نميتواند اُنسي داشته باشد، اينها كه ميگويند با غير خدا نميتوانيم اُنس داشته باشيم معنايش اين نيست كه كساني كه آنها هم با خدا انس دارند با آنها هم نميتواند انس داشته باشد، نه! با كساني كه حواسشان پرت است، گاهي شده نميدانم برايتان پيش آمده، براي من زياد پيش آمده، انسان مينشيند حرفِ را ميپيچاند انسان كه اين مسألهي عرفاني، يك مسألهي مربوط به خداشناسي به محبّت به خدا براي كسي بگويد، آنجا كسل است، طرف كسل است، خود او باز حرفها را ميپيچاند در يك مسألهاي در امور دنيا، خيلي هم نشاط پيدا ميكند، همين علامت اين است كه اين شخص محبّت به خدا ندارد، خيلي اتّفاق ميافتد ها! يعني انسان كاملاً احساس ميكند، كاملاً ميفهمد، مورد تخصّص خودش ميشود، مورد مسألهاي كه غير خدا هست وارد آن ميشود و ايمان با آن چيزي كه دارد از آن صحبت ميكند، ايمان، اوّل اعتقاد است بعد ايمان است، انسان گاهي اعتقاد به خدا دارد، مثلاً شما اعتقاد داريد شب است، خيلي معتقد و خوب، امّا حرفي از شب نميزنيد، حرفي از خدمت شما عرض شود تاريكي شب نميزنيد، كار ديگر داريد ميكنيد، افرادي كه مؤمن هستند به خدا، همه جهت، در همه جهت، در همهي لحظات اصلاً حرف خدا را ميزنند، ولي دربارهي دنيا است، ولي در راستا محبّت به خدا است و در راستا امور خدايي است، اين خيلي مسألهي حسّاسي است خوب دقّت كنيد، مثلاً شما مشغول يك كاري هستيد، آن چيزي كه شما را وادار به اين كار كرده خدا بوده و رضاي خدا بوده و محبّت خدا بوده، حالا لازم نيست هي بگوييد خدا، خدا، نه، اصل و ريشه اين كارتان محبّت به خدا بوده ديگر محبّت به خدا هست، امّا گاهي هستش كه انسان خدا خدا هم ميگويد ولي ريشه و اصل كارش مربوط به خدا نيست، حتّي نماز هم گاهي اين طور است، ما نماز را روي انجام وظيفه حالا نميشود كه به آدم بگويند تاركالصلوةنماز ميخوانيم، امّا گاهي ميشود براي خدا نماز ميخوانيم و يك وقتي هم توي نماز حواسمان پرت ميشود، ايني كه ارزش دارد اين است كه انسان تمام كارهايش براي خدا باشد و براي محبّت به خدا باشد و خدا را چون دوست دارد اين كارها را ميكند، همهي كارهايش، ميشود، تجربه شده كه ميشود، به حضرت موسي خداي تعالي فرمود: اذكرني في كلّ حال،در هر حالي من را ياد كن، حضرت موسي عرض كرد خدايا من گاهي جاهايي اصلاً نميشود، اصلاً خجالت ميكشم تو را ياد كنم، مثلاً دستشويي رفتم، خداي تعالي فرمود: اذكرني في كل حال،يعني همان جا يك دعاهايي دارد، يك دست به شكم بكش، شيطان بكش، مثلاً ، پاي چپت را بگذار توي دستشويي، اعوذ بالله من الشيطان، اينها همهاش ياد خدا است ديگر، اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم، اينها انسان توجّهاش به خدا است، خدا در هر حالي بايد منظور باشد و محبّت حقيقي بايد به خدا باشد.
دربارهي محبّت به خدا حالا بيشتر از اين من نميتوانم و نميخواهم صحبت كنم، و الان چند شب است كه در اين ارتباط صحبت ميكنم، اجمالاً تمام خواستههاي انسان اگر براي خدا نباشد، اگر به طرف خدا نباشد، اگر به سوي خدا نباشد، همهاش مجازي است و خواستهي بيخودي است، شما اگر هر چه بخواهيد من دون اللّه باشد، اين هم مجازي است، هم دور است از حقيقت است و هم انسان بايد از آن دور باشد و هر چيزي كه ارتباط با پروردگار داشته باشد و انسان را به خدا نزديك كند و انسان بخواهد اين محبّت حقيقي و در ارتباط با پروردگار است و حيف است كه يك انساني كه خداي تعالي خلق كرده و گراميش داشته و احترام برايش قائل شده، اختيار به او داده، عقل به او داده، و او را به اين وسيله ممتاز از همهي حيوانات كرده، اين شخص غير خدا را براي ولو يك لحظه، هر چه ميخواهد باشد دوست داشته باشد، اگر انسان خدا را دوست داشت راحت ميتواند جهاد با نفس بكند، ميخواهم اينجا، از امشب، در ارتباط با جهاد با نفس صحبت كنم، راحت، اصلاً نفسانيتي نميماند، خواستهي نفساني باقي نميماند، بعضي ميگويند پنجاه درصدش را اگر اين مراحل جهاد با نفس را اگر خوب انجام داده باشد پنجاه درصد جهاد با نفس را انجام داده، اگر خوب انجام داده باشد صد درصد جهاد با نفس را انجام داده، پس چكار بايد بكنيم؟ از ما ديگر چي ميخواهند؟ يك تمريني كه اين نفس امّارهي بالسوء انسان در صراط مستقيم، در محبّت به خدا باقي بماند، اكثر اين مراحلي كه صحبتش هست و از مرحلهي يقظه تا همين جا و از اين جا به بعد اكثرش تصميمش يك لحظه است يعني خيلي كوتاه، انسان نشسته، من الان تصميم ميگيرم كه هر چه نفسم ميخواهد نكنم و هر چه خدا ميخواهد انجام بدهم اين جهاد با نفس است، پس چرا گاهي يك سال، دو سال، ده سال، شايد تمام عمر ايني كه ما اصرار داريم انجام بدهيم توي آن مانديم؟ ما تصميم داريم كه انجام بشود اين براي اين است كه تمرين بكنيد، ببينيد نسبت به نفس، خيلي حرفها زدند، خيليها را نفس اژدها است،
نفس اژدها است او كي خفته است، از غم بيآلتي افسرده هست و بعضيها معتقدند كه نفس انسان هيچ وقت رام نميشود، حتي يادم است يكي از علماي شيعه يك نامهاي براي من نوشته بود كه شما چطور ميگوييد جهاد با نفس و نفس رام ميشود و حال اينكه و حال اينكه حضرت علي عليه الصلوة و السلام وقتي شمشير به فرقش خورد فرمود: فزت و ربّ الكعبه، من از دست نفسم راحت شدم، يك همچين حرفي، او ميتوانست بعد شما ميگوييد ميشود؟ حالا شما ميدانيد اين حرف چقدر عجيب است، نفس را اژدرها ميدانند، خيلي برايش، خطرناك، خيلي خطرناك ميدانند و ميگويند اصلاً نميشود نفسي را رام كرد ولي خداي تعالي در قرآن ميفرمايد: وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا، الشمس/7، يا قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا، الشمس/9، اگر نفس انسان درست نميشد تزكيهاش هم نميشد، تزكيه وقتي كه شد نفس انسان خوب است ديگر، پس تزكيه را كه دستور دارند، پاك كردن را كه دستور دادند، قابل پاك شدن هست و صفات رذيلهاش از بين ميرود ما نفس را يك اسبي است وحشي، در افراد معمولي يك اسب وحشي، بيشتر از اين من به خودم اجازه نميدهم نفس امّاره بالسوء را بيشتر از اين تشبيه بكنم، يك اسب وحشي است، شما ديديد اسبهايي هست در بيابان اينها وحشياند، اصلاً انسان را كه ميبينند فرار ميكنند، با خوبيها اصلاً همراه نيستند، با وحشيگريها همراهاند، خوب، خدمت شما عرض شود كه اين اسب را بخواهند رامش كنند چكار ميكنند؟ نميدانم ديديد رام كردن اسب را يا نه؟ هر جوري كه ممكن است بالاخره توي يك مياندازندش، يك افساري به سرش مياندازند، منتها ريسمان بلند است، دورها، دور بزند، هي اين ريسمان را ميگيرند، ميكشند جلو، ميكشند جلو، كمكم اين حيوان با همان وحشيگريش چند دفعه كه انسان را ديد، چند دفعه كه آن كسي ميخواهد اين را رامش كند مشاهده كرد، اين كمكم آن وحشتش از انسان كم ميشود، كمكم ميآورند او را جلو، ميآورند او را جلو، ميآورند او را جلو، خوب باز هم آن لگد را ميزنند، يك دستي به كلّهاش ميكشند، يك مقداري به او محبّت ميكنند، يك مقداري كاه و جو به او ميدهند، يك مقداري باصطلاح محبّتهاي مختلفي ميكنند، اين اسب ميشود رام، بعد پالان ميگذارند او را، سوارش ميشوند، خدمت شما عرض شود تا اينجا اسب شده رام، امّا صد درصد تحت فرمان باز هم نيست، يعني ميبينيد كه باز هم ميخواهد فرار كند، باز هم ميخواهد وحشيگري بكند، اين اسب را به آن كار ميكنند، كار ميكنند، آن قدر مطيع ميشود كه در مسابقات اسبدواني ديديد گاهي موانع را جلويش ميگذارند تا دو متر مانع است، اين بغل هم راه صاف است، اين بغل هم راه صاف است آن سواركار او را وادارش ميكند كه از روي اين مانع بپرد و ميپرد ديديد ديگر، صد درصد تحت فرمان است، بله، ميبينيد كه آن چنان اين اسب رام شده كه جايزه سواركار ميگيرد ولي اين فرمانبردار است، يك همچين حالتي بايد داشته باشيد، يعني الان نفسمان وحشي است، البته الان نه ها! اوّل كار، نفسمان وحشي است، جفت و لگد حسابي ميزند، گاز ميگيرد، راه را انحرافي ميرود، تمام بديها را دنبالش ميرود، همه چيز، كمكم بايد شروع بكنيد اين را رامش بكنيد، اوّل كاري كه ميكنيد بايد به او بفهمانيد كه تو براي توي بيابانها، دويدن اين طرف و آن طرف، نصيب شير و ببر و پلنگ شدن خلق نشدي، اوّل بايد اين را بفهماني، ممكن است آن اسبِ نفهمد، عملاً به او بفهمانيد، ولي نفس شما ميفهمد، شما را خدا خلق نكرده همهاش دنبال شهوات، همهاش دنبال هواهاي نفساني، هر چه ميخواهيد آن كار را بكن، همهاش تبعيّت از شيطان، براي اين خدا خلقت نكرده، اگر اين كارها را كردي از بين ميروي، درندهها تو را ميخورند، از بين ميبرند تو را، تو وسيله دفاعي نداري، اينها را بايد خوب به او بفهمانيد، اگر نفس ما اين را فهميد، و ميفهمد، همان حالت يقظه است كه به ما ميگويند كه در مرحلهي يقظه هم يقظه داشته باشيد، هر كس بيدار بشود از خواب غفلت، آن وقت اسب وحشي نافهم است و چون عقل و فهمشان را ضايع كرده، بَلْ هُمْ أَضَلُّ أعراف/179، از آن حيوان هم گمراهتر است، وقتي كه به اين مسأله رسيد و فهميد مانند كسي است كه توي بيابان راه را گم كرده، يك كسي ميآيد راه را به او نشان ميدهد، اينجا چكار ميكند؟ برميگردد، آن راه اشتباهي كه رفته بر ميگردد و از گذشتهها اگر يك متصدي دارد، يك متولي دارد، از گذشتههايش استغفار ميكند، طلب بخشش ميكند، ميگويد ببخشيد ما اهل اشتباه آمديم، يك وقتي رانندهايي ما را برداشته بود ببرد براي مسافرت، كلّ راه را اشتباه رفته بود، براي شما هم اتّفاق افتاد، اينجا بايد از مسافرين طلب بخشش بكند، بگويد آقايان ببخشيد من را راه اشتباه كردم، وقت شما را گرفتم، شما فكر نكنيد كه با اين طلب بخشش ما از ذات مقدّس پروردگار خيلي امرِ مثلاً نادرستي است، نه، خداي تعالي ما را خلق كرده، وقتي به ما داده، فرصتي به ما داده، ما را در دنيا براي اينكه امتحانمان را خوب بدهيم قرارمان داده، ما اگر وقتمان را ضايع كرديم بايد از خدا طلب بخشش كنيم، توي يك جلسهي امتحاني شما وارد شديد، وقتتان را صرف خيلي از چيزها كرديد كه آن چيزها هيچ به دردتان نميخورده و از آن مواد امتحاني كه گفتند جواب بدهيد شما عقب مانديد، بايد طلب بخشش كنيد، اين را ميگويند استغفار، استغفار طلب بخشش است، من تعجب ميكنم حتّي ديدم يكي از علما همين چند روز قبل در تلويزيون فرق بين توبه و استغفار نميگذاشت، ماها توي شعرهايمان ميگوييم صد بار اگر توبه شكستي باز آي، استغفار است كه اگر صد بار كار بد كردي استغفار كن، توبه يك دفعه است، استغفار اين است كه آقا ببخشيد، ببخشيد آقا ما راه را عوضي رفته بوديم، ما كار ناصحيحي كرده بوديم، حالا اگر يك كسي اوّل تكليفش اين استغفار لازم نيست بكند، فقط توبه بكند، اتوب اللّه، يعني به سوي خدا من حركت ميكنم، بر ميگردم به سوي خدا، وَأَنْ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ، هود/3، خدا در قرآن ميفرمايد، خدا در قرآن ميفرمايد: وَأَنْ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ، اين كه استغفار كنيد پروردگارتان را، يعني طلب بخشش كنيد، ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ، ببينيد با ثمّ گفته، ثمّ براي فاصلهي با تأخير است، يعني اوّل استغفار، گناهان گذشته را طلب بخشش كردند ببخشند، تا گناهان گذشته هست و بخشيده نشده توبه معنا ندارد، اين را بدانيد، ماها استغفر اللّه ربي و اتوب اليه، اين نه، استغفر اللّه، استغفر اللّه ربي و اتوب اليه، بعد از چند روز بايد بگويي، من نميگويم اين جوري يك استغفر اللّه بگويي بعد برويد ، يعني با توجّه به اينكه اين اوّل دوم آن، وَأَنْ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ، سپس برگرديد به سوي خدا، شما ميخواستيد، از همين جا ميخواستيد برويد براي مشهد، اين راه فرض كنيد كندوان را گرفتيد رفتيد جلو، خدايا چكار كنيم؟ برگرديد، ببخشيد اوّل را بايد بگوييد، اگر كسي بلا به سر شما آورده، دستور به شما داده، گفته مثلاً چكار بكنيم، ببخشيد اوّل ميگوييد بعد ماشينتان را سر ته ميكنيد ميرويد به طرف مشهد، يا خيلي راه رفتيد بايد كلي از آنجا را ببخشيد، ببخشيد بگوييد تا ميرسيم سر راه مشهد، آن وقت برويد به طرف مشهد، استغفار اين است معنايش، يعني طلب بخشش، فهميديد راه را اشتباه كرديد، فهميديد حواستان پرت بوده، فهميديد نميفهميديد، حالا بيدار شديد، اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ، آن وقت استغفار كنيد مربّي خودتان، آن كسي كه ميخواسته شما را تربيت كند، بسازد، آن كسي كه ميخواسته از شما يك انساني خداي تعالي در قرآن ميفرمايد: وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي، طه/41، من تو را ساختهام براي خودم، وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي، حالا بعضيها ميگويند فقط مال حضرت موسي بوده، ولي خوب ماها اگر لايق باشيم، اگر انسان باشيم، اگر جدّي باشيم، ما هم مثل حضرت موسي، خدا ما را براي خودش ساخته، كه ما خليفةاللّه باشيم، حالا ببخشيد، خدايا ما تا سنّ مثلاً فرض كنيد بيست سالگي، سي سالگي راههاي اشتباه رفتيم، كارهاي ناصحيحي كرديم، ببخش، پيغمبراكرم ميفرمايد من روزي هفتاد مرتبه استغفار ميكنم، توبه نه ها!، استغفار ميكنم، و يقالي قلبي، يك چيزي در قلبم ايجاد ميشود، ببينيد من يك، اينجا چون يك وقتي ممكن است مورد اشكال بشود من برايتان توضيح بدهم، ببينيد مثلاً يك كسي عاشق كسي است دارد با او گرم صحبت است، بچّهي شما، يك چيزي، يك كاري، خود آن محبوب ميگويد جواب بچّهات را بده، اين جواب ميدهد امر او را هم انجام ميدهد ولي بر ميگردد ميگويد ببخشيد، متوجّه شديد يا خوب؟ پيغمبراكرم منسوس في ذات اللّه، او هميشه قاب القوسين او ادني، يك لحظه كه نبود، هميشه اين طور بوده، خدا فرموده با اين كفار صحبت كن، با اينها حرف بزن، اينها هدايتشان كن، ميگويد چشم، مبعوث هم شده، غير از آن وقتي است كه توي غار حرا داشت يكپارچه فقط خدا را ، باكسي او حرف نميزد، ولي حالا كه آمده با اوسفيان صحبت كند، با عمر صحبت كند، با عثمان دارد صحبت بكند، با اينها بايد صحبت ميكند، بعد ميگويد ببخشيد، خوب اين معنا را فهميد يا نه؟ اين كمال محبّت او است به خدا و اين ببخشيد اين جوري است حالا نميدانم اگر روايت، البته روايتش هم خيلي معتبر نيست، روايتي است كه بعضي از اهلسنّت نقل كردند، بعضي از علماي مصفوفه توي كتابهايشان نقل كردند، اگر باشد اين است معنايش، كه يقال الي قلبي فاستغفراللّه في كل يوم سبعين مرة، تسبيحش را بشمارد انسان، نماز شبي كه شماها ميخوانيد تسبيحتان را بشماريد هفتادتا گويي، و هفتادتا ميگوييم استغفرالله و ربي اتوب اليه، فاستغفرواللّه ميگويد، نميگويد فاستغفراللّه و اتوب اليه، فاستغفراللّه سبعين مره، يا برادران يوسف وقتي آمدند خدمت يعقوب، به يقعوب گفتند كه خوب ما اشتباه كرديم چه، يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا، يوسف/97، نميگويد استغفار و توبه، نه، قَالُوا يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ، ما خطاكار بوديم، استغفار كن براي ما، حضرت يعقوب هم به اينها ميگويد: سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ ، يوسف/98، به همين زودي برايتان استغفار ميكنم، اين صحبت توبه نيست، استغفار است، يا وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمْ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا، النساء/64، اگر يك عدّه ظلم كردند به جان خودشان و آمدند خدمت پيغمبراكرم، ميفرمايد: فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ، صحبت از استغفار است، طلب بخشش است، وَاسْتَغْفَرَ لَهُمْ الرَّسُولُ، آن وقت وقتي كه اين استغفار را كردند، لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا، خدا به طرفشان بر ميگردد، خدا به سوي اينها ميآيد، حالا معناي استغفار را ميخواستم عرض كنم، استغفار چي هست؟ استغفار يعني طلب بخشش، از اشتباه، از كار گذشته، از خدمت شما عرض شود ناصحيح، يا اگر در مورد پيغمبران گفتيم مثل خود رسول اكرم، اين يك شبه باصطلاح طلب بخشش اين شبهاش است، خوب چه ميخواهد ببخشد خدا؟ همين اندازه تعارف بايد باشد، عرض كردم روايتش هم خيلي نيست، ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ، حالا كه تو اشتباه رفتي و يك كار خطايي كردي مثل برادارن يوسف، كه ميگويند: إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ، ما خطا كرديم، استغفار كن براي ما، اسْتَغْفِرْ لَنَا، اين وهابيهاي نافهم كه ميگويند كه انسان واسطه در اين طور چيزها نميخواهد، اين يكياش، حضرت يعقوب نگفت كه خدا واسطه نميخواهد، سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ، سوف هم گفت به خاطر اينكه منتظر شد شب جمعه براي فرزندشان طلب بخشش بكند، و طلب بخشش كرد و او واسطه شد كه خدا اينها را بخشيد و حضرت يوسف هم اينها را بخشيد، پس استغفار اين است، مرحلهي بعدي يعني لازمهي استغفار توبه است، توبه يعني بازگشت، يعني جبران كردن اشتباهات گذشته، هم خدا توّاب است، هم ما تائبيم، خدا توّاب است با صفت مبالغه، با صيغه مبالغه، توّاب يعني بسيار بسيار توبهكننده، خدا هم توبه ميكند ما هم توبه ميكند، خدا استغفار هيچ وقت نميكند، توبه ميكند ما هم توبه ميكنيم، إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ (12) الحجرات/12، خدا توّابِ مهرباني است، ما هم تائبيم، معني اين چي هست؟ حالا اشتباه كرديم حالا برگشتيم به طرف خدا، ما ميشويم تائبيم، توّاب نيستيم در مقابل خدا؟ براي اينكه يك مثالي برايتان بزنم تا مطلب روشن بشود، اگر يك نفري باشد نه دست و پا داشته باشد، نه قوّتي داشته باشد، نه پولي داشته باشد كه ماشين بگيرد، نه امكاناتي، هيچ امكاناتي ندارد، ايني كه همهي امكانات را دارد، يك دوستي شما داريد ماشين دارد، هواپيما هم دارد، نميدانم همهي وسايل حركت را دارد و شما را بيشتر از همه دوست دارد، شما گفتيد آقا من دلم برايت تنگ شده ميآيم به طرف تو، او ميگويد بسيار خوب، ولي او هم چون محبّتش بيشتر است به شما و هم همهي وسايل را دارد، هم همهي قدرت را دارد اين جوري بگوييم نسبت به خداي تعالي، اين جوري تا ما اراده كرديم او رساند خودش را، او پس توّاب است ما تائبيم، ما برگشتيم به سوي خدا، ولي خداي تعالي با يك سرعتي كه خدا سريع است. توّاب است، خداي تعالي زود از بندگانش ميگذرد، استغفارش را كه پذيرفته ديگر توبهاش پُشت سرش، توّاب است، رحيم، با مهرباني، ببينيد با كلمهي رحيم هم بعدش آورده كه مهرباني خاصّي دارد و ميآيد به طرف انسان، خوب استغفار است، بعد توبه، وقتي كه اين تمام شد، خوب بايد انسان طبعاً استقامت داشته باشد، چون اگر هر روز توبه كرد و هي خدمت شما عرض شود به هم زد، ميشود كالمستهز، كالمستهز يعني چه؟ اين كلام اميرالمؤمنين عليه الصلوة والسلام است، يك نفر بود هر كاري ميكرد ميگفت استغفرالله ربي و اتوب اليه، حضرت فرمود سكنت امّك، مادرت به عزايت بنشيند، يعني خدا بكشد تو را، اين استغفار استهزاء به پروردگار است، يك مثالي بزنيم برايتان، انسان يك بچّهاي دارد هي يك كار بدي ميكند ميگويد ببخشيد، باز هي كار بدي ميكند ميگويد ببخشيد، هي ببخشيد، انسان ميگويد تو من را مسخره كردي، ببينيد خداي تعالي هم همينطور، كامستهز، و اين استغفار و توبه گناه هم دارد، توبهاي ارزش دارد كه توبه نصوح باشد، توبه نصوح چي هست؟ توي ترجمهها توبه نصوح اين معنا را كردند، الا تدعوا ابدا، اين كه هرگز بر نگردي به آن گناه، ببخشيد ببخشيد راه نينداز، يك روايت دارد كه المومن السيراً و لا تعذّر، مؤمن بدي نميكني و عذري هم نميخواهد، آخر المنافقون يسير و يتعذّر، منافق هي بدي ميكند هِي عذرخواهي ميكند، شما يك رفيقي داشته باشيد دائماً عذرخواهي ميكند آقا ببخشيد من فلان كار غلط را كردم، ببخشيد اين جور با شما حرف زدم، ببخشيد، اين معلوم است كه با تو رفيق واقعي نيست، والاّ يك جوري با تو برخورد ميكند، يك جوري با تو هست كه ببخشيد، ببخشيد راه نمياندازد، كوتاهي نميكند كه بگويد ببخشيد، امّا آدمي كه باطنش با انسان نيست، ميخواهد يك جوري سازي بكند، خوب خيلي اشتباه ميكند، خيلي كار خطا ميكند، هي ميگويد ببخشيد، ببخشيد نفهميدم، آن كار را اشتباه كردم، خوب چرا اشتباه بكني؟ گاهي تركتحفظ ميشود، معروف است، خيلي من اين مثال را ميزنم و خيلي هم مثال جالبي است و خوب ميرساند مطلب را، يكي از علماي بزرگ ميگفت من را يك نفر تجّار دعوتش كرده بود خانه، رفتيم ديديم نيست خانه، گفتيم فردا، پسفردا ديديم او را، گفت: ببخشيد آقا فراموش كرده بودم، ما به او گفتيم اگر استاندار دعوت كرده بودي فراموش ميكردي؟ گفت: نه، آدم باوجداني بود گفت نه، خوب چرا ما را فراموش كردي؟ براي اينكه ترك تحفّظ كردي، يعني اهميّت ندادي، انسان وقتي كه اهميّت يك كسي را نميدهد نسبت به چيزي كه مربوط به او است فراموش ميكند، ببخشيد، حالا بعضيها استثنائاً حافظهشان ضعيف است، گرفتاريشان، يك استثناء است ولي كلّياش اين است كه شما اگر يك كسي را دوست داريد، او هم شما را دوست دارد، هيچ وقت ببخشيد، ببخشيد ندارد، لايسر و لاتعذّر، نه هم عذرخواهي ميكند، ولي منافق يسير و يتعذّر، هي اشتباه ميكند، شما خودتان ميتوانيد در مقابل پروردگار محك بزنيد، توبه يك دفعه، إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحًا، التحريم/8، بعضيها ميآيند ميگويند ما باز هم بعد از مرحلهي توبه باز هم گناه ميكنيم، چكار بكنيم؟ اين توبه نكردي، ببينيد شما اين راه را فهميديد اشتباه است، رفتيد طرف خدمت شما عرض شود جادّه كندوان، ميخواستيد برويد مشهد، برگشتيد، باز دو مرتبه ممكن است برگرديد به طرف جادّه كندوان، نه ديگر، يك دفعه اشتباه كردي، برگشتي ديگر، هي نميشود بروي طرف جادّه كندوان، هي برگردي، انسان از مرحله پرت است، ديگر نميتواند جلو برود، خوب اين هم هست، بعد استقامت، بايد مقاوم باشد، مقاوم كه بود قطعاً بايد توي صراط مستقيم باشد، يعني نميشود انسان از صراط مستقيم خارج باشد و حال اينكه در راه هم باشد، اصلاً غلط است، بعد خوب چي كم دارد حالا؟ تقوا، محبّت، اين دو چيز هم بايد بشود، اينها را اخيراً دادم، اين تا بيايد انسان صد درصد جهاد با نفس كرده، نميشود بدون جهاد با نفس به اينجا برسد، خوب، چون هم در توبهاش جهاد با نفس كرده، هم در استقامتش جهاد با نفس كرده، هم در صراط مستقيمش دارد جهاد با نفس ميكند وهم در تقوا و، چيزي كه ما در اين جا، در جهاد با نفس ميخواهيم اين است كه انسان خودش را بسازد، تمرين بكند، اين اسب وحشي را تو آوردي حالا يك مقداري رامش كردي آن را ولش كني باز ميرود جفتك ميزند، ميكند، اين جا است بايد رويش كار بكند انسان، هر چه هم بيشتر بهتر، هر چه بيشتر اطمينان انسان را جذب بكند بهتر، گاهي براي نفس انسان يك مسائلي پيش ميآيد كه انسان خيلي بايد محكم باشد تا اين مسائل برايش حل بشود، همينطور كه در مورد همان اسب وحشي كه او را تربيتش كرديد، آورديد او را، به جايي كه از سه متر يا دو متر جا بايد بپرد، آنهايي كه ميپرند، نميخواهم فقط پريدن همان ميدان اسبدواني را خدمت شما عرض شود تمرين كرده باشد، اينها گاهي براي بعضي از جاها، جبههها، جنگها آن چنان مفيد است كه حساب ندارد، از يك ديواري جلويش است، اسبِ اگر تمرين نكرده باشد ميايستد، اگر تمرين كرده باشد ميپرد آن ور، افراد، انسانها هم همين طورند در ورزشهاي مختلف، بيشتر اين ورزشهايي كه هست، براي اينكه بتوانند در جاهاي حسّاس خودشان را نجات بدهند، خوب، اينجا رسيده منتها گاهي يادش ميرود، اگر شما اين اسب را اسب داديد به دوستان، اينها دورهي سال به آنها كاه و جو ميدهند كه روز عاشورا به عنوان ذوالجنان بياورند آنها را بيرون، اين بس كه خورده هم چاق شده، هم تند راه نميرود، اين را نميخواهند تند راه برود، يك حيوان آرام، بدون ارزشي از نظر ظاهري، هيچ هم نميشود سوارش بشود، چون اصلاً آنها را سوار نميشوند، اين جوري، اين حيوان اين طوري است، يك حيوان تنبل، جهاد با نفس براي اين است كه شما خودتان را تمرين بدهيد، اگر رسيديد مثل مثلاً كربلا، شب عاشورا و آنهايي كه نفسشان را تمرين نداده بودند نتوانستند تحمل كنند، همهشان پا شدند رفتند، چراغ را خاموش كرد سيّدالشهداء، آنها هم پا شدند رفتند، آنهايي كه ماندند آنهايي بودند كه نفسشان را ساخته بودند، يعني نفسشان را رام كرده بودند، نفسشان تنها رام نبود كه تنبل باشد، نه، ميدانستند اين جمعيّت در مقابل اين جمعيّت حتماً كشته ميشود، و علاوه سيّدالشهداء به آنها گفته بود كشته ميشوند، و علاوه براي كشته شدن آمده بودند، ببينيد چقدر يك همچين جايي براي انسان پيش ميآيد، براي ماها هم ممكن است پيش بيايد، فرج امام زمان ما را برساند، حالا همه تا اقل هشت سالش جنگ، نزاع، كشتار و اين حرفها است، حالا ميرويم يك جايي مخفي ميشويم وقتي آقا تشريف آوردند، بعد موقعي كه كارهاي رديف شد ميرويم خودمان را نشان ميدهيم، لم تكن نفس قبل، حضرت هم قبول نميكند و ميگويد برو همان جايي كه بودي، مثل برنامههايي ما نيست آخر من تو را ديدم، يك عدّه اصلاً ضد انقلاب بودند يك دفعه تا بلند شدند ديدند يك قدري هم صبر كردند، يكي دو سال صبر كردند، ببينند بالاخره كار به كجا ميرسد، اگر شاه آمد دو مرتبه اظهار ارادتشان را نكرده باشند، دو سه سال صبر كردند، بعد شدند انقلابيتر از هر انقلابي، ديديم، البته خيلي مطرح نبودند، خداي تعالي نگذاشت خيلي اينها، ولي بعضيهايشان، ولي امام زمان مأمور به باطن است، آن ته دلت را ميخواند، تو تا حالا كجا بودي؟ تو ايمان نميآوري، ميبيني وضع خوب شده، موفقيّتي حاصل شده، حالا يك گوشه كار را به تو بدهم، كه تو يك عنوان و شخصيتي پيدا بكني، لذا در همين زيارت آلياسين ميخوانيم كه: و ان رجعتكم حق لاريب فيها، ببينيد رجعت ميگويد نه ظهور، يعني كار امام زمان تمام شده و نوبت به ساير ائمّه رسيده، يعني حكومت عدل الهي در سراسر عالم برقرار است، نوبت به چي رسيده؟ به عدل و داد و سلطنت، أَنَّ الأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ، الأنبياء/105، و خدمت شما عرض شود كه مخالفين رفتند و اينها، حالا آمده آقا، خداي تعالي ميفرمايد: لَا يَنفَعُ نَفْسًا إِيمَانُهَا، رجعت شما حق است، لَا يَنفَعُ نَفْسًا إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ، اينجا ديگر ايمان فايدهاي ندارد، اينجا شايد يك وقت ميبيند دست خود آقا است، شايد هر كي بعد از هشت سال بيايد خدمت حضرت، حضرت رگ گردنش را بزند، اين مرديكي تا حالا كجا بوده؟ تا حالا صبر كرده ببينيد انقلاب ما پيروز شده يا نه، حالا آمده جايي براي خودش انتخاب كرده، اين به ضررش است،لَا يَنفَعُ نَفْسًا إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ ، خيلي عجيب است، و اگر نفسش را انسان درست نكرده باشد اين جوري ميشود، ولي حالا اگر درست كرده باشد تا حضرت تشريف آورد، آقاجان من چي ميفرمايد من همين جور حاضرم كه دربارهشان، الذين مدح في كتابك، اينها را خداي تعالي مدح كرده در قرآن، كه قلت انهم صفاً كانهم بنيان مرصوص، گفتي كه اينها يك صفي هستند، مثل ديواري بُتني، اين جوري تشبيه بكنيد، بنيان مرصوص اين طوري است، علاوه اينكه خودشان از پا در نميآيند در مقابل گلولهها، در مقابل شمشيرها، يك عدّه هم ممكن است پشتشان را پناه بدهند كه اينها هم محفوظ باشند، بنيان مرصوص اين طوري است پناهگاههاي محكم بُتني، اين جوري ميشويد اگر جهاد با نفستان درست باشد، جهاد با نفس را براي اين كه براي روز مبادا، خودش ارزش دارد، هر روز روز مبادا است، هر روز از نظر پروردگار براي انسان ارزشمند است، در روز مبادا لااقل انسان بتواند از پا در نيايد، كانّهم بنيان مرصوص، اصحاب سيّدالشهداء را شما ببينيد، ميدانستند كشته ميشوند، ، ولي در عين حال، همهشان، همهشان، آنهايي كه ماندند، استقامت نداشتند، براي دنيا آمده بودند، داراي محبّت مجازي بودند، به امام حسين محبتي نداشتند، ديده بودند علي بن ابيطالب رفت طرف كوفه، كوفه را تحت نفوذ خودش قرار داد، آنجا حكومت كرد، شايد حضرت سيّدالشهداء هم با اين همه نامهاي كه براي حضرت فرستادند شايد حضرت داراي حكومت بشود، خوب حضرت وقتي حكومت را در اختيار گرفت، بايد يك كسي فرماندار استان باشد، اينها هم بالاخره جمعيّتشان زياد نيست بالاخره به هر كدامشان يك مقامي، پُستي ميرسد ولي وقتي ديدند كشته شدن و اين جوري است، آنهايي كه محبّتشان مجازي بود يك، دوّم براي دنيا آمده بودند، سوّم خدمت شما عرض شود جهاد با نفس نكرده بودند، چهارم استقامت نداشتند، پنجم ممكن است توي صراط مستقيم يك چند قدمي برداشته باشند و بالاخره آنهايي كه يقظه نداشتند اينها شبانه فرار كردند، حالا به هر دليلي رفتند ولي آنهايي كه نه، جهاد با نفس كردند، تمرين داشتند، آنها چكار كردند وقتي يك چراغي حضرت ابيعبداللّه الحسين روشن فرمودند ديدند يك عدّهاي هستند، شما چرا نرفتيد؟ يكي گفت اگر ما را قطعهقطعه كنند، خيلي عجيب است ها! يكي ديگر گفت اگر ما هفتاد مرتبه بسوزاندانمان و دو مرتبه زندهمان كنند، يكي گفت چطور ممكن است پا شويم برويم، هر كدام يك چيزي گفتند، دل حضرت سيّدالشهداء را با محبّتي كه ابراز كردند شاد كردند، حضرت فرمود حالا كه شما اين طوريد اين ها حقيقت دارند، من خيلي مقيّدم توي اين مسائل تاريخي يك چيزهايي عرض كنم كه دلايلي اگر سندش هم ضعيف است يك دلايلي براي خودم روشن شده باشد كه درست است، حالا كه اين طوري هستيد بيايد جاهايتان را توي بهشت نشان بدهم، همهشان آمدند، مثل چي بگويم يك صحنهاي كه پرده از جلوي چشم خارج ميشود همه ميبينند، ديدند، اين قدر اينها شاد شدند، آن قدر چرا صبح نميشود امشب، اين قدر خوشحال بودند كه آن شخص با يكي شوخي ميكند، آن شخص ميگويد امشب شب شوخي نيست، ميگويد كه معلوم است كه او ايمانش قويتر از اين است كه ميگويد باز هم، ميگويد من در عمرم شوخي نميكردم، خنده نميكردم، امشب ميخندم، ماها خودمان را جاي آنها ميگذاريم بعد به يك مسائل جزئي كه براي تصوّر خودمان به وجود آورديم گريه ميكنيم، اين جا است كه انسان گريه ميكند كه اي كاش ما هم اين جوري بوديم، اي كاش ما هم مثل اصحاب سيّدالشهداء بوديم، حضرت فرمود: لا احد، نيكتر، بهتر از اصحاب خودم نديدم، اين چقدر اينها ارزش داشتند، وقتي ميخواهند با حضرت سيدالشهداء صحبت كنند، اوّل ميگويند پدر و مادرمان به قربانت، جان بقربانت، بعد كلامشان را ميگويند، خيلي عجيب است، شما در تاريخ نگاه كنيد همه اين جور هست، بر يكديگر سبقت ميگرفتند در شهادت، حالا تو اينها آن عظمت روحي اينها را ما درست درك نميكنيم، ولي بعضيهايشان، ببينيد جناب حرّ، يك آدمِ واقعاً عجيبي بود، يعني از نظر كار بدترين كار را كرد، ولي توبه كرد و لذا ما ميگوييم هر كس توبه بكند توبهاش قبول است، توبه كرد، إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ، فصلت/30، ميگويند توبه ميكنند، ميگويند پروردگار ما خدا است و مربّي ما خداي تعالي است، ثُمَّ اسْتَقَامُوا، بعد استقامت ميكنند، تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمْ الْمَلَائِكَةُ، حرّ بن زياد رياحي، آن شخص اموي است ميگويد كه من ديدم حرّ ايستاده دارد بدنش ميلرزد، چهات است؟ واقعاً هم مشكل است ها!، همهي اسبي كه به با اينها يك فشاري رويش ميآيد، چرا ميلرزي؟ تو شجاعترين عرب را اگر ميخواستند ميگفتند حرّ، تو از اين جمعيت كم، هفتاد و دو نفرشان ماندند و ما سي هزار لشكر هستيم، تو چرا اين قدر وحشتزدهاي، وحشتزدهاي، رنگت پريده، چرا ميلرزي، گفت من خودم را در بين بهشت و جهنّم ميبينم، همهمان اين جوريم، همهي ما كه اينجا نشستيم، همهمان در همه حال خودمان را بين بهشت و جهنّم بايد ببينيم، يك لغزش اين طرف، ميافتيم توي جهنم، يك حركت از آن طرف ميرويم توي بهشت، تصميمش را گرفت، نفسش را عقب زد، گفت به خدا قسم من هيچ وقت جهنّم را با بهشت ترجيح نميدهم، حركت كرد آمد خدمت حضرت ابيعبداللّه، حضرت به اصحابشان فرمود مهمان دارد برايمان ميآيد، برويم به استقبالش، آمدند يك كلمه، اين است مهرباني خدا و ائمّهي اطهار، يك كلمهي به رويش نياوردند كه تو ما اينجا مبتلا كردي، يك كلمه! عجيب است ها! در تاريخ نگاه كنيد، يك كلمه، بلكه حضرت فرمود تو مهمان ما هستي، بيا توي خيمهها بنشين استراحت كن، گفت نه آقا، من خجالت ميكشم، من نميتوانم بيايم داخل، اصحابت را ميبينيم، اهلبيتت را ميبينم شرمندهام، اجازه ميدان به من بدهيد، حركت كرد به طرف ميدان، توبهاش قبول شد، استقامتش در همان لحظه خودش را نشان داد، در صراط مستقيم كه فداي صراط مستقيم شد و جهاد با نفس كرد روي محبّت به سيّدالشهداء، لذا در تاريخ دارد وقتي حرّبن رياحي روي زمين افتاد حضرت ابيعبداللّه الحسين آمدند سر او را به دامن گرفتند، خدايا ميشود ما هم موقعِ مرگ سرمان در دامان امام زمانمان بگيريم، گرد و غبار از سر و صورتش پاك ميكنند، خونها از صورتش ميگيرد، ميفرمايد انت حر كما سمّك امك حرّ، تو آزادي، تو آزاد شدي تو خودت را از هواي نفس آزاد كردي همانطوري كه مادر اسم تو را حرّ گذاشت. لاحول و لاقوة الا باللّه العلي العظيم.
آمار بازدید
- 40
- 407
- 2,258
- 9,761
- 839,929
- 2,415
- سلام علیکم ضمن تشکر از توجه جنابعالی، انشاالله در دستور کار قرار می ...2024-04-18 - 15:10 توسط مدیریت سایت
- سلام علیکم خدای تعالی به شما توفیقات روزافزون مرحمت فرماید. متشکری...2024-04-18 - 15:09 توسط مدیریت سایت
- سلام علیکم توفیقاتتان روزافزون باد از توجه جنابعالی متشکر...2024-04-18 - 15:08 توسط مدیریت سایت
- سلام علیکم خدای تعالی توفیقاتتان را در درک حقایق زیاد فرماید...2024-04-18 - 15:08 توسط مدیریت سایت