۹ رجب ۱۴۲۳

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ وَ الصلاة و السلام عَلَی سیدنا و نبینا أبی القاسم مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطیببن الطَّاهِرِینَ لاسیما علی بقیة الله فی العالمین روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعین من الان إلی قیام یوم الدین».

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

«اصْبرِ عَلی مَا یقُولُونَ وَ اذْکرْ عَبْدَنَا دَاوُدَ ذَا الْأَیدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ، إِنَّا سَخَّرْنَا الجِبَالَ مَعَهُ یسَبِّحْنَ بِالْعَشی وَ الْاشْرَاقِ، وَ الطَّیرْه محَشُورَةً کلُ لَّهُ أَوَّابٌ، وَ شَدَدْنَا مُلْکهُ وَ ءَاتَینَهُ الْحِکمَةَ وَ فَصْلَ الخْطَاب»[1]

آیاتی که این هفته تلاوت می‌کنید مربوط به چند نفر از انبیاء که خدای مهربان و عزیز، خدایی که با همهٔ عظمتش که انسان به هر مقامی برسد، نمی‌تواند او را وصف کند و یا اظهار ارادت حتی به او بکند و یا بندگی او را بنماید. این خدای مهربان، مهربانیش آنقدر عجیب است که با پیامبرانی که مقداری این پیامبران اذیت کشیدند، مشکلاتی داشته‌اند، بخصوص پیغمبر اکرم که فرمود: «ما اُوذی نبی مثلَ ما اُوذیت»[2] آنقدری که من اذیت شدم هیچ پیغمبری اذیت نشد و از آیات شریفهٔ قرآن استفاده می‌شود که اذیتی که به پیغمبر شد، اذیت زبانی بود. زبان بیشتر از هر چیز دیگران را اذیت می‌کند.

یک کتابی در گذشته بود به نام (جامع التمثیل) حکایاتی از حیوانات و حشرات و امثال اینها نقل کرده بودند ولی همه‌اش حکمت آمیز و مربی و تربیت کننده اخلاقیات انسانی به عکس آنچه که متأسفانه امروزه بین بچه‌ها پخش می‌شود که زیاد آنطوری که لازم است تربیت کننده اطفال نیست. خیلی باید دوستان کوشش کنند تا فرزندانشان را درست تربیت کنند. فرزند انسان باید از اسباب‌بازی گرفته تا کتاب‌های کودکان و نوجوان و امثال اینها همه‌اش در کودک مؤثر است. اگر به دست او چیزهایی دادید که او از آن چیزها تعلیمات بدی گرفت، مقصر هستید و اگر کتابی یا عکسی به دست او دادید که او تعلیمات زشتی گرفت و یا لااقل بی‌فایده بود و فقط سرگرم کننده بود از نظر اسلام و از نظر تربیت کودک مقصر هستید.

پروردگار متعال در قرآن مجید حتی حکایاتی که نقل کرده تمامش حکمت و تعلیمات است. آن کتاب یادم هست در آن نوشته بود، اسمش کتاب جامع التمثیل بود. در آنجا جریاناتی از حیوانات و سخن گفتن آنها با انسان نوشته بود که یکی از حکایات این بود که یک انسانی با یک شیری رفیق شد. یک روز شیر دهانش را نزدیک آن انسان آورد، آن انسان به آن شیر گفت: دهانت چقدر متعفن است. شیر عصبانی شد و بلند شد و شمشیر او را برداشت و گفت: بازوی مرا با این شمشیر محکم بزن. هر چه اصرار کرد که این کار را نکند او روی این انسان فشار آورد و او را مجبور کرد که آن شمشیر را به بازوی شیر بزند. بازوی شیر خونی و مجروح شد و رفت. یکسالی گذشت و شیر برگشت، گفت: ببین بازویم خوب شد و زخمی از آن باقی نمانده است اما درد دل من آن جمله‌ای که گفته‌ای هنوز جراحتش هست. روایت است که «جراحات السّنان لها التیام، و لا یلتام ما جرح اللّسان»[3] زخم زبان از هم چیز مشکل‌تر و اثرش دیرتر از بین می‌رود.

این همه در روایات و حتی آیات قرآن سفارش شده است که (صَمت) داشته باشید، کم حرف بزنید، سکوت کنید، حساب زبانتان را داشته باشید، کوشش کنید که اگر با مردم حرف بزنید «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنا»[4] آیهٔ قرآن است با مردم نیکو حرف بزنید. خدا در اینجا با آن عظمت در کمال مهربانی به پیغمبر اکرم می‌فرماید: «وَ اصْبِرْ عَلی ما یقُولُون»[5] در مقابل زخم زبان مردم صبر کن و بردبار باش. اینکه پیغمبر اکرم می‌فرماید: «ما اُوذی نبی مثلَ ما اُوذیت» آنچنان که من اذیت شدم هیچ پیغمبری اذیت نشد به جهت اینکه در زمان پیغمبر یک مردم جاهلِ نادان ولی به ظاهر خودشان را متمدن می‌گرفتند. فکر می‌کردند همه جای دنیا به مکه می‌آیند و اشعارشان را یا کلمات ادبی‌شان را به خانهٔ کعبه آویز می‌کنند و آن همه اظهار ادبیات ناصحیح دارند، این‌ها می‌توانند در مقابل پیغمبر اکرم عرض اندام کنند.

 گاهی به پیغمبر اکرم کلمهٔ مجنون می‌گفتند. عقل کُل با این جمله چه نسبتی دارد. فحاشی‌های عجیبی می‌کردند، سخنان ناسزایی به پیغمبر اکرم می‌گفتند. خدای تعالی می‌فرماید: «وَ اصْبِرْ عَلی ما یقُولُون»، «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاما»[6] وقتی که جُهال؛ چون آدمی‌که بد دهن است، کنایه می‌زند، انسانی که غیبت می‌کند، انسانی که دروغ می‌گوید هر چقدر دانشمند باشد، هر چقدر عالم باشد، جاهل است به جهت اینکه عواقب سوء این جملات و زخم زبانها را نمی‌داند. گاهی یک کلمه حرف آنچنان تأثیر بدی در روحیهٔ یک نفر دارد که حساب ندارد. بعد از سالها می‌بینی یک نفر می‌آید به انسان می‌گوید: من هنوز از آن جمله‌ای که تو در فلان مجلس در فلان محل به من گفتی، هنوز ناراحتم. ما اصلاً هر چه فکر می‌کنیم این چنین مجلسی یادمان نیست. یک چنین سخنی به ذهن و نظرمان نمی‌آید اما او هنوز ناراحت است.

من به بعضی از افرادی که مشکلاتی برایشان به وجود می‌آید، وقتی که به من مراجعه می‌کنند به آنها می‌گویم از سه چیز تحقیق کن یک چیز باید در زندگی تو باشد. یکی اینکه من همین اولی الان می‌گویم این است که یک نفری از تو ناراحت است، مظلومی از تو قلبش محزون است. این عجیب در زندگی انسان پیچ می‌آورد. از نظر مالی ممکن است برای انسان زحمت به وجود بیاورد، از نظر بدنی کسالت بدنی، از نظر روحی بسیار حساس‌تر و تأثیر بیشتری دارد و نهایتاً چون ما روح سالمی نداریم و بر دردهای روحمان یک درد اضافه بشود چی می‌شود، نمی‌فهمیم والا این را بدانید اول تأثیری که این حزن طرف دارد روی آن انسانی که این کلام یا اذیت را کرده به روحیات او است. روحیاتش عوض می‌شود، کسالت‌های روحی پیدا می‌کند، قلبش همیشه در حال قبض است. باید انسان این جهات را رعایت کند.

هر چه طرف انسان محبوب‌تر نزد خدا تعالی باشد، تأثیراش بیشتر است. اینکه بعضی از کفار زمان پیغمبر اکرم به هیچ‌وجه هدایت نشدند و مردند و اهل جهنم هم مردند، این بود که قلب مقدس پیغمبر را رنج داده بودند. رنجش نگذارید برای مسلمانها، برای شیعیان علی بن ابیطالب، برای اولیای خدا به وجود بیاید. خدا اگر به پیغمبرش نمی‌فرمود: «وَ اصْبِرْ عَلی ما یقُولُون» در مقابل سخن مردم صبر کن، بردبار باش، استقامت بکن. کوشش بکن که اینها به نظر تو نیاید، اگر پیغمبر اکرم واقعاً محزون می‌شد و یک آه می‌کشید یقیناً بدانید خدای تعالی به خاطر آن محبتی که به رسول اکرم داشت شاید همهٔ مردم را از بین می‌برد. بعد خدای مهربان به پیغمبر اکرم در قرآنی که جاوید همیشگی هست، می‌فرماید: «وَ اذْکرْ عَبْدَنَا دَاوُدَ» من به این آیات گاهی که می‌رسم، چه در مجلس باشم، چه در تنهایی باشم که خدای عزیز می‌گوید: این بندهٔ ما را داخل این قرآنت یاد کن. 1400 سال است که مسلمانها دارند این آیات را می‌خوانند «وَ اذْکرْ عَبْدَنَا دَاوُدَ» اسم او را ذکر کنید. او خوب بنده‌ای بود «إِنَّهُ أَوَّاب»[7] با اینکه قدرت داشت، «ذاألاَید»[8] بود، صاحب قدرت بود اما همیشه توبه می‌کرد، همیشه بازگشت می‌کرد، در مقابل خدا می‌گفت: خدایا اگر من اشتباهی کردم، اگر نافرمانی از من سرزده و من متوجه نبودم من را بپذیر، من را به طرف خودت بکش «إِنَّهُ أَوَّاب».

کوشش کنید هر چه می‌توانید در زندگی توبه زیاد کنید. بعضی‌ها می‌گویند ما مرحلهٔ توبه را گذراندیم، ما دیگر توبه‌ای نداریم نه در همه حال تا وقتی که در دنیا هستید و بلکه حتی در بهشت باید توبه کنید. توبه به معنای حرکت و بازگشت به سوی خدا است. به معنای استغفار در مقابل گناه نیست. انسان همیشه باید به سوی خدا برود «إِنَّهُ أَوَّاب». خدا خواسته که پیغمبر اکرم در این کتاب، در این قرآنی که همهٔ انبیاء مقدمهٔ نزول این قرآن بودند. همهٔ کلاسهایی که بشر دیده است برای این است بتواند این قرآن را بفهمد و تمام ائمه ناشر حقایق این قرآن بودند و امام عصر ارواحنا فداه ناشر حقایق این قرآن است و زمانی که آن حضرت ظهور کند این قرآن با توضیحاتی که پیغمبر اکرم داده است و با خط علی بن ابیطالب و توضیح و تشریحی که حضرت بقیة الله ارواحنا فداه می‌کند، تفسیری که آن حضرت می‌کند شاید صدها برابر این قرآن فعلی بشود. همان مقداری که پیغمبر اکرم و علی بن ابیطالب توضیح دادند، در روایت دارد که کتاب علی بن ابیطالب به قطر ران شتر نوشته است. یک چنین کتابی است و حال اینکه از تمام 28 قسمت علم قرآن، دو قسمت‌اش را همهٔ انبیاء و ائمه توضیح دادند. 26 بخش دیگراش مانده است. این چه کتابی می‌شود و اگر شما یک مسئله‌ای است که یک جایی بحث شد که نمی‌توانم برایتان در این مجلس توضیح بدهم بیشتر از آنچه که الان می‌خواهم عرض کنم، اگر یک یک شما بندهٔ خدا بشوید چه می‌خواهد معروف باشید و چه معروف نباشید و هر که می‌خواهید باشید، یک آیت الله العظمی باشید یا یک فرد کارگر بی‌سواد. اگر بندهٔ خدا شدید، مراحل تزکیهٔ نفس را طی کردید، مرحلهٔ عبودیت را به کمال رساندید، بدانید در آن کتاب خدای مهربان استثناء قائل نیست، در آن کتاب اسم شما گذاشته می‌شود. آن کتابی که بعداً کتاب درسی تمام مردم دنیا تا قیامت خواهد بود و بلکه در بهشت «واذکر فی الکتاب فلانی را». آن یک نفر دیگر را، آن بندهٔ خوبمان را، آن کسی که زیاد توبه می‌کرد، آن کسی که زیاد شکر می‌کرد، این‌ها را در کتاب یاد کنید. منتها در مورد انبیاء در ظاهر کتاب هستند ولی آنجا باطن کتاب ظاهر می‌شود. شکر پروردگار این طوری است. نگویید بندهٔ خوب خدا شدیم چه کسی می‌فهمد.

«وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی کتابٍ مُبین»[9] آن کتابی که مبین و آشکار است، آن کتابی که همهٔ حقایق‌اش روشن و آشکار می‌شود، آن کتابی که هر کسی بخواند هر چه بخواهد در او خواهد دید. تر و خشکی نیست. اسم شما که بالاتر از تر و خشک‌ها است. اسم بندهٔ خدا، آن کسی که واقعاً بندهٔ خدا است او که خیلی بالاتر است. شاید همان کتابها را متفرق می‌کنند و می‌دهند دست آنهایی که اصحاب یمین‌اند، می‌دهند. ببین نام تو در کتاب علی که اسمش هم کتاب علی است، برده شده است. تو آدم خوبی هستی. این صحیفهٔ اعمال تو است که خلاصه‌اش در این کتاب است «وَ اذْکرْ عَبْدَنَا دَاوُدَ» پیغمبر بوده «ذا الأیدی» این با قدرت بوده. انسان وقتی با قدرت است خوب که به طرف خدا برود نه وقتی که نیازمند و محتاج است. وقتی که آنچنان محتاج است که همهٔ طلب کارها سراش فرود آمدند، همهٔ گرفتاریها به سراش فرود آمده، اینجا نصف شب بلند می‌شود و می‌گوید خدا. نه «ذو الأیدی» قدرت و سلامتی بدن دارد، ثروت دارد، چون انبیاء همه‌شان ثروتمند بودند. ثروت دارد اما «أوّاب» است.

«ذوالأیدی و إنّه أوّاب» خدای تعالی در مقابل این بندگی‌اش، (نامفهوم:23:13) بندگی خالصش برای خدا و بخاطر اینکه «أوّاب» چی به او داده است؟ «إنّا سَخَّرْنَا الْجِبال»[10]‌ کوه‌ها را مسخراش کردیم حالا شما می‌گویید لابد به کوهها می‌گفت: شما هم همراه من بیاید. من می‌خواهم به یک مسافرتی بروم، شما هم همراه ما بیایید. کوههای تهران به مشهد منتقل شود و کوههای مشهد آنطرف‌تر بروند که ما می‌خواهیم مسافرت کنیم، نه. یک تأویلی دارد که حالا این تأویلش بماند ولی ظاهرش این است کوهها مسخراش بودند. هر چه معدن شما می‌بینید در کوهها است. حتی همین نفتی که شما خیال می‌کنید از زمین صاف به دست می‌آید، نه این روغن حیواناتی است که در دریا در طول زمان مرده‌اند در زمین نفوذ می‌کند و پای کوهها جمع می‌شود. هر جا چاه نفتی هست حتماً آنجا کوه است. همهٔ معادن در کوه است. ما کوهها را مسخر او کردیم؛ یعنی به نفع او قرار دادیم. از کوهها استفاده می‌کنیم. اراده می‌کند نفتش بیرون می‌آید، اراده می‌کند تمام آن چه در کوهها از قبیل طلا، نقره، فیروزه، عقیق و هر چه که هست، این‌ها خودشان در اختیار حضرت داوود علیه السلام بود «إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ یسَبِّحْنَ بِالْعَشِی وَ الْإِشْراق»[11] به علاوه با او خدا را در صبح و شام تسبیح می‌کردند.

یک مطلب حکمت آمیزی را برایتان عرض کنم که وضع شما هم روشن شود. همهٔ موجوداتی که در عالم هستند هم بندهٔ خدا هستند و هم خدا را تسبیح می‌کنند؛ یعنی هر چه خدا اراده می‌کند آنها همان هستند. خدا اراده بکند یک کوهی همه‌اش مثلاً فرض کنید فیروزه بشود، می‌شود. همه‌اش نمک بشود، می‌شود. همهٔ این کوه سنگ مرمر شود، می‌شود. همهٔ عالم تحت فرما پروردگاراند. بندهٔ تکوینی خدا هستند حتی ماها هم بندهٔ تکوینی خدا هستیم؛ یعنی خدا خواسته که من این شکل باشم، هستم. خدا خواسته که من سفید پوست باشم، هستم. نمی‌توانم هم نباشم. در تکوینیات همه بندهٔ خدا هستند.

در تشریعیات آنچه که خدا به شما اختیار داده است، اگر مطابق بندگی همهٔ اشیاء شما هم بنده بودید جزء این خلقت و جزء این عالم مُلک الهی هستید اما اگر شما معصیت کار شدید، فاجر و فاسق شدید مثل یک پیچی می‌مانید در یک کارخانه‌ای هرز شده باشد. با کارخانه کار نمی‌کند. این پیچ را باید عوضش کنند وگرنه کارخانه لق‌لق می‌کند. این کارخانه نمی‌تواند درست کار کند. تنها انسان است که از عبودیت پروردگار می‌تواند خارج شود. خدای تعالی در قرآن شریف صریحاً می‌فرماید: اگر شما درست کار نکنید و بندهٔ خدا نباشید، بالاخره اگر اینطوری نباشید «یأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یحِبُّهُمْ وَ یحِبُّونَه»[12] یک جمعیتی را سر جای شما می‌گذارد. به جای این پیچ‌های هرز که خوب کار نمی‌کنند یک پیچ‌های صحیح و سالمی می‌گذارد که هم صاحب این عالم از آنها راضی باشد و هم آنها از او راضی باشند. اگر یک پیچ کارخانه‌ای هرز شده بود، شما برداشتید و پیچ را که می‌گذارید، شما می‌گویید راحت شدیم، خیالمان راحت شد. دیگر سر و صدایی این کارخانه ندارد، این کلی است. شما اگر خوب کار کردید، بندگی خوب کردید، راهی که خدا به شما نشان داده است، آن را طبق دستور عمل کردید همیشه باشید «رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْه»[13] هم خدا از شما راضی هست و شما از او راضی هستید اما اگر دید که خوب کار نمی‌کنید، نماز صبح‌تان را خواب ماندی قضا کردی، نماز ظهرتان را تأخیر انداختی، دروغ می‌گویید، خیانت می‌کنید، مالی مردم را می‌خورید و معصیت‌های مختلف می‌کنید، چه مردم بگویند چه بسیار آدم خوبی هستید و چه نگویند، شما بدرد این عالم مُلک، همین زندگی عالم هستی نمی‌خورید. خدای تعالی یک مقدار با شما صحبت می‌کند، اگر درست شدید، درست شدید. اگر درست نشدید بازتان می‌کند و داخل جهنم می‌اندازد و یک پیچ سالم جایش می‌اندازد بدون حرف.

بندهٔ خدا حضرت داوود است. وقتی با عالم حرکت می‌کند، او هم بنده است، جِبال و خورشید و ماه و تمام کرات بندهٔ خدا هستند، این هم بندهٔ خدا است. این عاقل هم هست چرا آنها گوش به حرفش ندهند؟ این با آنها هماهنگ شده است و آنها هم با او هماهنگ‌اند.

«وَ الطَّیرَ مَحْشُورَةً کلٌّ لَهُ أَوَّابٌ»[14] حتی پرنده‌ها، پرنده‌ای که بندهٔ خدا است با این بندهٔ خدا هماهنگ، پرنده‌هایی که تو آسمان هستند چرا پیش شما نمی‌آیند؟ شما به آنها محبت می‌کنید؟ نه، ما که بچه که بودیم با سر گنجشک را می‌کندیم بعداش بال‌هایش را می‌کندیم بعد هم اگر بیاید داخل قفس‌اش می‌کنیم یا می‌کشیم. آن‌ها از شما فرار می‌کنند. با شما هماهنگ نیستند. تو مثل حضرت سلیمان علیه السلام، مثل حضرت داوود به اینها محبت بکن، ببین چطور دورات جمع می‌شوند. افراد زیادی داشتیم که وقتی حیوانات از آن شخص محبت دیدند دورش جمع شدند. حیوانات از نوع ما آنقدر که اذیت کشیدند از ما هم فرار می‌کنند ولو اینکه نیت ما هم درست باشد. شما اهل معنا بشو، اهل تقوا بشو یک طوری حرکت بکن که کسی آزاری از شما نبیند، به کسی آزاری نرسان، ببین همه دورات جمع می‌شوند یا نه.

آیهٔ شریفهٔ قرآن است که می‌فرماید: «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّا»[15] کسانی که ایمان آوردند و عمل شایسته و درست و صحیح انجام دادند، پروردگار متعال محبت او را در دلها می‌اندازد. علی بن ابیطالب هیچ دشمن نداشت، همه دوست علی بن ابیطالب بودند. می‌گویند ابن ملجم چرا علی بن ابیطالب را کشت؟ اشتباه کرد، نه اینکه از نظر ما بلکه از نظر خودش هم اشتباه کرد. او علی را نمی‌شناخت، اشتباه گرفته بود. اگر می‌دانست علی بن ابیطالب علیه الصلاة و السلام همان مرد عالم، پاک با معنویت است هیچ وقت این کار را نمی‌کرد وقتی در کنار کعبه سه نفری نشستند، اینقدر این‌ها با علی بن ابیطالب ناآشنا بودند که گفتند: معاویه، علی بن ابیطالب و عمروعاص. علی نمی‌شناختند والا اگر از همان ابن ملجم سؤال می‌کردید که علم را دوست داری؟ می‌گفت: بله. عالم را دوست داری؟ بله. عالمی‌که اذیتی به کسی نرساند و تمام همتش هدایت مردم باشد و مردم را بخواهد به سعادت برساند، دوستش داری؟ به خدا قسم می‌گفت: بله. یک فرد پاکی که حتی کوچکترین خطایی نمی‌کند، او را دوستش داری؟ می‌گفت: بله. ولی نمی‌فهمید علی بن ابیطالب آن کسی است که دوستش دارد والا نمی‌کشت. مؤمن کسی که متقی باشد یک مقداری خدا کمکش می‌کند، یک مقداری برای امتحان مردم، چون ممکن است نسبت به او جاهل باشند ولی مؤمن، متقی کسی که عملش را سالم می‌کند «سَیجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّا» هم در این دنیا هم برای آخرت؛ چون کلمه‌ای که مهم است کلمهٔ «سیجعل» استفاده می‌شود که آنچه که در آخرت برای او هست و آن محبتی که در دلها در آخرت خدای تعالی قرار می‌دهد، آن اهمیت دارد.

وقتی که انسان هماهنگ با خلقت شد، با مردمی‌که اولیای خدا هستند، مردمی‌که اهل تقوا هستند، مردمی‌که بندهٔ خدا هستند با آنها هماهنگ شد تمام موجودات با او هماهنگ می‌شوند «یسَبِّحْنَ بِالْعَشِی وَ الْإِشْراق وَ الطَّیرَ مَحْشُورَةً کلٌّ لَهُ أَوَّابٌ وَ شَدَدْنا مُلْکه»[16] و ملک او را تشدید و محکم کردیم و سلطنت او به هر بادی نمی‌لغزید. او دارای یک سلطنت و حکومت بسیار محکمی بود. إن شاءالله مسئولین جمهوری اسلامی هم این را متوجه بشوند که هستند برای اینکه خدا مُلک‌شان را تشدید بکند باید بندهٔ خدا باشند و (اوّاب) باشند. این دو صفت را خدا تعالی به حضرت داوود نسبت می‌دهد و به همین جهت «وَ شَدَدْنا مُلْکهُ وَ آتَیناهُ الْحِکمَة»[17]و از همه مهمتر خدا حکمت را به او عنایت کرد. دلتان می‌خواهد پر از حکمت باشد، هر چه را که می‌بینید حقیقتش را بفهمید «الّلهم ارن الأشیاء کما هی» خدایا اشیاء را آنچنان که هست نشان بده. وقتی که یک نفری که بندهٔ خدا است و تحت فرمان پروردگار است و هر چه که خدا گفته او گفته چشم، این شخص دارای حکمت می‌شود. «آتَیناهُ الْحِکمَة» خیلی مهم است.

«وَ مَنْ یؤْتَ الْحِکمَةَ فَقَدْ أُوتِی خَیراً کثیرا»[18] و ملحق به کوثر پیغمبر اکرم می‌شود؛ چون کوثر خیر کثیر است و کسی که دارای حکمت می‌شود دارای خیر کثیر است و اینجا خدا می‌فرماید: «آتَیناهُ الْحِکمَة» و یک چیزی در مغز حکمت است؛ چون آدم ممکن است حکمت را بلد باشد و همه چیز را بداند و همه چیز را هم بفهمد اما از بیانش عاجز باشد و برای دیگران نتواند بگوید.

«وَ فَصْلَ الخِطَاب»[19] یعنی جان کلام را گفتن، حقیقت کلام را گفتن. گاهی شما آدرس می‌خواهید آنقدر شما را می‌پیچاند آخر آدرس را درست به شما نمی‌دهد، سرگردانتان می‌کند. یکی هم دقیق آدرس می‌دهد. از اینجا در معنای «فصلُ الخطاب» شروع می‌کنیم. یکی برای شما کلی فلسفه می‌بافت، آخر نمی‌فهمید که خدایی هست یا نیست. یکی با پنج تا کلمه آنچنان در اعماق وجود شما حقیقت را فرو می‌کند که حساب ندارد، حضرت داوود اینگونه بود. خدای متعالی فصل الخطاب است؛ چون از کلمهٔ فصل الخطاب استفاده می‌شود که مربوط به بیرون ریختن حکمت از قلب. تأثیر عجیبی در افراد دارد حتی این کلمه دربارهٔ نوشته‌ها پیش می‌آید. یک نوشته است که آدم راحت می‌خواند مثل قرآن مجید که خدای تعالی مکرر در مکرر می‌فرماید: «وَلَقَدْ یسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکر»[20] ما قرآن را برای ذکر و یادآوری نازل کردیم. قرآن خیلی آسان است حتی عجیب است از نهج البلاغه هم آسانتر است. شما یک صفحه نهج البلاغه بخوان، یک صفحه قرآن، ببین کدام برایت روشن‌تر است با اینکه کلام امیر است و جدای از کلام خدا نیست اما در عین حال چون الفاظ در عالم ملک تنظیم شده و قرآن در عالم ملکوت در غیب الغیوب تنظیم شده این دو تا را با هم فرق می‌گذاریم. آن معجزه است این معجزه نیست. این خیلی برای خواندن آسان است ولی آن آسان نیست ولو از زبان امیر بیرون بیاید ولی این از لسان خدای تعالی است.

از کلمهٔ «فصل الخطاب» استفاده می‌شود که کتابی که آسان نوشته بشود. مطالب علمی‌که آسان بیان بشود. البته تنها آسان بودنش نیست؛ چون انسان ممکن است که خیلی آسان صحبت کند ولی در عین حال «فصل الخطاب» نباشد اما گاهی می‌شود جان کلام را در دو کلمه یک نفر به انسان می‌گوید، این معنای (فصل الخطاب) است که خدای تعالی به حضرت داوود عنایت کرده است. امیدوارم این عرایض و کلمات ولو فصل الخطاب نیست و دور از همهٔ حقایق شاید باشد؛ چون آدم کور هر چقدر بخواهد تعریف دیدنیها را بکند، نمی‌تواند و دعا بفرمایید که ما کور نباشیم و اگر کور هستیم حقیقت را بگوییم و إن شاءالله شما آنچه را که خدای تعالی راضی است از مطالب استفاده کنید و إن شاءالله موفق باشید.

ماه رجب است. در این ماه مبارک در نیمهٔ این ماه زیارتی مخصوص أبی عبدالله الحسین است حتی آن وقتی که ما در نجف بودیم، می‌دیدیم که نیمهٔ ماه رمضان علما، مراجع پیاده حرکت می‌کردند؛ چون در خصوص حضرت سیدالشهداء مستحب است که انسان با رنج و تعب وارد کربلا بشود و خیلی خوشحال نباشد. تا می‌تواند خودش را محزون نگه دارد. نیمهٔ ماهٔ رجب، نیمهٔ ماه شعبان، شبهای عزیز احیاء و شب قدر مستحب است که به زیارت أبی عبدالله الحسین برویم. ماه رجب است چه می‌شد یا اباعبدالله در مقابل ضریحت می‌ایستادیم، عرض می‌کردیم «الحمد لله الذی‌اشهدنا مشهد اولیائه فی رجب و أوجب من حقهم ما قد وجب» خدایا تو را شکر می‌کنیم که در ماه رجب در یکی از مشاهد مشرفه، مشهد اولیائش به ما توفیق زیارت قبر مطهراش را داد. گرچه دوریم به یاد تو سخن می‌گوییم.

[1]. ص، آیهٔ 17 تا 20.

[2]. عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال (مستدرک سیدة النساء إلی الإمام الجواد)، ج 23، ص 214.

[3]. منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه (خوئی)، ج 3، ص 58.

[4]. بقره، آیهٔ 83.

[5]. مزمل، ایهٔ 10.

[6]. فرقان، آیهٔ 63.

[7]. ص، آیهٔ 17.

[8]. ص، آیهٔ 17.

[9]. انعام، آیهٔ 59.

[10]. ص، آیهٔ 18.

[11]. ص، آیهٔ 18.

[12]. مائده، آیهٔ 54.

[13]. مائده، آیهٔ 119.

[14]. ص، آیهٔ 19.

[15]. مریم، آیهٔ 96.

[16]. ص، آیهٔ 18 تا 20.

[17]. ص، آبهٔ 20.

[18]. بقره، آیهٔ 269.

[19]. ص، آیهٔ 20.

[20]. قمر، آیهٔ 17.

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید