۷ جمادی الثانی ۱۴۱۶ – ۱۱ مهر ۱۳۷۴ – شرح حديث كساء
شرح حديث كساء 11 مهر 1374
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
الحمدلله و الصلاة و السلام علي رسول الله و علي آله آل الله لا سیما علي بقية الله روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.
بسم الله الرحمن الرحيم. انا اعطيناك الكوثر. فصل لربك و انحر. ان شانئك هو الابتر.
دربارة فضائل فاطمة زهرا سلام الله عليها همين بس كه در مكرر از مواقف و جريانات پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم، در كنار فاطمة زهرا سلام الله عليها بوده و احترام فوق العادهاي براي آن حضرت قائل بوده است. يك حديثي معروف است بنام حديث كساء كه زياد شنيدهايد. ولي شايد بعضي از افراد به عمق اين حديث با عظمت فكر نكرده باشند. سند اين حديث بسيار مورد اعتماد و حتي مرحوم آية الله العظماي نجفي مرعشي، سند اين حديث را از كتب اهل سنت هم در بعضي از نوشتههايشون بيان كردهاند. حديث بسيار معتبر و مطالب بسيار پر ارزشي دارد. قضيه از اين قرار بوده كه يك روز پيغمبر اكرم در اثر فشار و زحماتي كه داشتهاند در بعد ملكي و بدني طبعا انسان در بعد بشري بدن خسته ميشود. ضعف متوجه او ميگردد. پيغمبر اكرم هم در اين جهت مانند همة مردم، مانند سايرين بوده است. در بعد روحي حضرت رسول اكرم بر ماسوي الله مسلط بوده و ارادهاش بر همه چيز شامل ميشده. اما از نظر بدني اين حالت براي آن حضرت هم ممكن است بوجود بيايد. در يكي از آن روزها گرم و پر زحمت مدينة منوره، پيغمبر اكرم آمد وارد بر فاطمة زهرا سلام الله عليها شد و فرمود من در خودم ضعفي احساس ميكنم. فاطمة زهرا سلام الله عليها به پدر عرض كرد اعيذك بالله يا ابتا من الضعف. من تو را پناه به خدا ميدهم از ضعفي كه داري. يك مطلبي را در همينجا من دربارة معجزات و كرامات و مسئلة واسطه شدن براي از بين رفتن امراض جسمي و بدني عرض كنم. ما از نظر امراض بدني و ضعفهاي بدني در مرحلة اول وظيفهامون هست كه به طبيب مراجعه كنيم. و در ضمن مراجعة به طبيب بايد با ذات مقدس پروردگار در ارتباط باشيم كه خداي تعالي قلب طبيب را نسبت به ما درست هدايت كنه. مرض را درست تشخيص بده. دارو را درست تجويز كنه، و بالاخره معالجة ما را صحيح و از راه صحيح انجام بدهد. و اگر خداي تعالي قلب او را يك چنين وضعي بهش، يك چنين حالتي بهش ندهد، ممكن است با يك اشتباه طبيب مريض را از بين ببرد. لذا تنها نگوئيد كه فلان طبيب ما را معالجه كرد. بگيد خدا بوسيلة فلان طبيب معالجه كرد ما را. و يك طرز معالجة ديگر هست كه از راه توسلات انجام ميشه. مريضي به يكي از اولياء خدا متوسل ميشه. او هم دعا ميكند خداي تعالي او را معالجه ميكنه. گاهي بوسيلة ادعيه و دعاها انسان معالجه ميشه و بالاخره گاهي بوسيلة معالجة امراض بدني يك عده هدايت ميشوند. خيلي اتفاق افتاده كه افرادي با داشتن يك كسالت يك مرضي متوجهاشون شده امام عليه الصلاة و السلام آنها را معالجه كرده. آنها از آن به بعد از خواب غفلت بيدار شدهاند و راه خدا را در پيش گرفتهاند. اين مسئله زياد اتفاق ميافته. و لذا ما توسلاتمون بايد در تمام جهات باشد. هم براي پيشرفتها و رفع امراض روحي و هم براي موفقيتهاي مادي و هم براي رفع امراض جسمي. من شب گذشته آن جمله را كه گفتم كه بدن مركب انسان است و ائمة اطهار براي معالجة مركب نيامدند، اين مطلب بعد در ذهنم تداعي كرد كه مبادا شما فكر كنيد نبايد براي امراض بدنيتون به خاندان عصمت و طهارت مراجعه كنيد. مراجعه بكنيد. آنها شما را معالجه ميكنند. ولي بدانيد كه در رتبة اول معالجة روح است، معالجة امراض روحيست. رتبه را فراموش نكنيد. مرحله را فراموش نكنيد. نه اينكه مراجعه به خاندان عصمت نكنيد. به حضرت موسي پروردگار متعال فرمود حتي نمك آشت را از من بخواه. همة كارها را از خدا بخواهيد. هر چه بيشتر بتوانيد ارتباطتون را در موضوعهاي مختلف با خداي تعالي برقرار كنيد، بهتر است.
اينجا يك جملهاي در اين حديث كساء هست كه خيلي جلب توجه ميكنه و بعضي از بزرگان، از اولياء خدا يك چنين وضعي را داشتهاند كه در امراض بدني مراجعة به فاطمة زهرا ميكردند. در مرضهايي كه متوجه بدنشون ميشده و شفاي كامل هم ميگرفتند. بخاطر اينكه پيغمبر اكرم، خوب دقت كنيد به عرضم، پيغمبر اكرم با همة عظمتي كه دارد ميخواد به ما تعليم بدهد. ميآيد نزد فاطمة زهرا. ميفرمايد اني لاجد في بدني ضعفا. من در خودم ضعفي احساس ميكنم. خوب دقت كنيد بعرضم، من دلم ميخواد، يعني از خدا ميخوام. من قبل از اينكه به منبر بروم از پروردگارم تقاضا ميكنم كه حرفهايي كه برايتون ميزنم مفيد باشه و وقتتون را ضايع نكنم. پيغمبر اكرم با همة عظمتش، من دربارة رسول الله از آيات قرآن و از روايات و از جنبههاي فكري و عقلي و علمي به ياري پروردگار اثبات ميكنم كه احاطة علمي آن حضرت بر ماسوي الله داره. قدرت ماسوي الله را داره و از نظر علم و قدرت فرد منحصر به فرد در عالم خلقت. اما در عين حال، يا بخاطر تعليم ماست يا بخاطر جملهاي كه در اول عرايضم عرض كردم. در بعد بشري، طبعا، قل انما بشر مثلكم. اگر يك كسي آمد با بشر زندگي كرد، طبعا بايد حالات بشري را داشته باشه. اگر غذا خورد سير بشه. اگر غذا نخورد گرسنه بشه. اگر جراحتي برش وارد شد خوني از بدنش جاري بشه و درد بهش مستولي بشه و اگر جاي راحتي بود راحت باشه.
اين مسئله در بعد بشري هست. من يك وقت مثلي زدم. خوب دقت كنيد. امام عليه الصلاة و السلام آمدنش در بين افراد بشر و به شكل بشر درآمدنش مثل اين است كه حضرت سليمان به صورت مورچهاي در بيايد و وارد لانة مورچه بشه. بايد تمام شرايطي كه يك مورچه داره، اينهم داشته باشه. و الاّ نميتواند در بدن مورچهاي وارد بشه. همان فاصلهاي كه بين حضرت سليمان و بين يك مورچه هست، بين بشر معمولي و بين حضرت بقية الله كه هزار و صد و شصت ساله تقريبا، شايد هم بيشتر، اين فاصله وجود داشته باشه. اما خودشون خواستند. خداي تعالي اين اراده را كرده كه اين وجود مقدس در بين ما باشد و ما را هدايت كند. پس بايد شرايط يك بشر را هم داشته باشد. پس او هم ممكن است گرسنه بشه. او هم ممكن است تحت بعضي از فشارها واقع بشود. جراحتي بر او وارد بشود. مرضي بر او مسلط بشود. اينها هيچ استبعاد نداره. البته امراض را چون از طريق تغذيه و هواي نامطلوب و امثال اينها بيشتر متوجه انسان ميشه يا ميكروبهاي مضر. امام عليه الصلاة و السلام علمش را دارد، اينها را ممكن است از خودش دفع كند و يا نگذارد به امراض مختلف در اثر غذاهاي نامطلوب و فاسد متوجهش بشود. اما اگر امام يا پيغمبر كار زيادي كرد، خسته ميشه، ضعف در بدنش ايجاد ميشه. لذا اين جملة حديث كساء را شما متوجه باشيد كه منافات با عظمت رسول اكرم از نظر روحي نداره. كه فرمود اني لاجد في بدني ضعفا. پناهنده شده به فاطمة زهرا.اني لاجد في بدني ضعفا. فاطمه جانم، من در بدنم ضعفي احساس ميكنم. در خودم يك حالت خستگي احساس ميكنم. فاطمة زهرا چي ميگه؟ ميگه كه، آيا ميگه كه پدر، تو را فورا ببرم طبيب. تو را مثلا فلان دارو بدم. نه. پيغمبر اكرم اينطور نيست. در اثر گاهي در اثر اذيت مردم. پيغمبر اسلام خودش فرمود ما اوذي نبي مثل ما اوذيت. اونقدري كه مرا اذيت كردند هيچ پيغمبري را اذيت نكردند. شما خواهيد گفت حضرت نوح نهصد و پنجاه سال در بين مردم بوده. آنهمه اذيتش كردند. چرا پيغمبر اكرم در بيست و سه سال بيشتر از او اذيت شد؟ يك مطلبي را خدمتتون عرض كنم. يك موجودي كه اول مخلوق پروردگاره، آينة تمام نماي الهيست و اودعته علم ماكان و ما يكون الي انقضاء خلقك. تمام علم ما كان و ما يكون در قلب مقدسش وجود دارد. اين در مقابل چه افرادي بايد بنشيند؟ ابو جهل، ابو لهب. افرادي پستي كه حتي كارهاي عادي را نميتونند درك بكنند. روح را صحبت ناجنس عذابيست اليم. انسان را با يك آدم بي فرهنگ، افرادي كه با زحمت پيغمبر اكرم آنها را وادار كرده كه دختران خودشون را زير خاك نكنند. اذا بشر احدهم بالانثي ظل وجهه مسودا و هو كظيم. وقتي كه به يك نفر از اين عربهاي آنوقت خبر داده ميشه كه تو دختر داري، اين صورتش سياه ميشد و خودش را كنترل براي مدت كوتاهي ميكرد. متواري ميشد. بعد هم ميآمد دختر خودش را با دست خودش زير خاك ميكرد. علاوة بر اين، افرادي كه يك قدري دست تنگ بودند، پسرهايشون را هم ميكشتند. يعني وقتي داراي فرزند ميشدند از قرآن باز استفاده ميشه، لا تقتلوا اولادكم خشية املاق. براي تنگدستي و گرسنگي فرزندانتون را نكشيد. يك همچين مردمي بودند. پيغمبر اكرم اينها را نجات داد كه امام سجاد عليه الصلاة و السلام ميفرمايد كه اگر پيغمبر اكرم بخاطر كاري كه كرد مردم فرزندانش را روي دوش سوار كنند و اينطرف و آنطرف ببرند و احترامشون را حفظ كنند، جا داره. چون خداي تعالي ميفرمايد و كنتم علي شفا حفرة من النار و انقضكم منها. شما بر لب گودي آتش بدبختي و شقاوت بوديد. پيغمبر شما را نجات داد، خداي تعالي شما را نجات داد. لذا پيغمبر در اثر فشار تبليغاتي كه با اين مردم داشته، مردم عجيبي بودند. گاهي انسان در حالات آنها فكر ميكنه. آنها كه مسلمان شده بودند و اظهار محبت ميخواستند به پيغمبر اكرم بكنند، سخنان پيغمبر را گوش بدهند. اينها ميآمدند كنار پيغمبر دراز ميكشيدند پاهايشون را ميگذاشتند روي شانة پيغمبر، در يك تاريخي نوشته بود كه با انگشت پاشون با گوش پيغمبر بازي ميكردند ميگفتند يا محمد حدثني. اي پيغمبر براي ما قصه بگو تا ما خوابمون ببره. پيغمبر هم دو زانو نشسته، با كمال محبت، كه جانمون به قربانش، در مقابل اين افراد آنقدر حرف زد. تا اينها را يك مختصري به انسانيت بعضيهايشون را نزديك كرد و بعضي كه انسان بودند.
لذا ضعفي در خودش احساس ميكنه. آمده خدمت فاطمة زهرا. ميگه اني لاجد في بدني ضعفا. قلت اعيذك بالله يا ابتا من الضعف. به اين جمله خوب فكر كنيد. من تو را پناه ميدهم به خدا اي پدر از ضعف. خوب چه شد؟ كاري انجام شد؟ ميگه كساي يماني را آوردم روي بدن پيغمبر كشيدم. و سرت انظر اليه. برگشتم نگاه بهش كردم. فسرت انظر اليه فاذا، يعني يك دفعه، يعني با يك عبا كشيدن روي بدن با دست متبركش فاطمة زهرا سلام الله عليها، با كشيدن عبا به روي بدن پيغمبر اين پيغمبري كه حالت ضعف و آثار خستگي در سيماي مقدسش بود، ديدم كه صورتش مثل ماه ميدرخشه. فسرت انظر اليه فاذا وجهه يتلألأ. تلألؤ داشت. كأنه بدر في ليلته تمامه و كماله. از اينجا ديگه ضعف از وجود پيغمبر اكرم رفت. اين معناش ميدونيد چيه؟ يعني هر وقت شما هم، پيغمبر وقتي كه اين كار را بكنه، شما هم اگر ناراحتي پيدا كرديد، كسالتي پيدا كرديد، مرضي پيدا كرديد، بريد به فاطمة زهرا پناهنده بشويد. اي كاش ديشب و امروز براي ما يك فيلمي را آوردند نشان دادند. در مملكت پرتغال، شايد بعضيهاتون، چون ديشب اينموقعها ظاهرا فيلم را تلويزيون گذاشته بوده، شما هم اينجا بوديد منهم مثل شما. ولي عجيبه. عجيب. در يك مملكت مسيحي نشيني كه با اسلام مبارزه كرده. ممالك مسيحي نشين را من يك بررسي كردم. هر جا كه اسلام در آنجا بوده و با اسلام مبارزه كردهاند و اسلام را بيرون كردند، خيلي در مسيحيت معصبند. بسيار متعصبند. يكي از آنجاها اين قبرس و قسمت يونانه. اينها مانع ورود اسلام شدند. از تركيه ديگه اسلام را نگذاشتند جلو بره. اينها خيلي متعصبند. در آتن من بودم، يك دونه مسجد وجود نداره. و نگذاشتند بهرحال مسلمانها آنطرف بروند و خيلي متعصبند. يا در اسپانيا يا در جاهايي كه اسلام وارد ميخواسته بشه و يا شده و بعد مسيحيها غلبه كردند. و يكي از آن جاها پرتغاله. در يك شهر، خيلي عجيبه. عمق مطلب را دقت كنيد. در يك شهر كه اسمش هم به نام فاطمة زهرا دختر پيغمبر اسلام، در اين شهر حضرت ظاهر ميشه. چون از طريق تلويزيون گفته شده. و الا ما اين مطالب را زياد ديديم. متأسفانه اگر در مملكت خودمون يك همچين مطالبي پيش بياد، هم ما ميترسيم نقل كنيم هم شما ممكنه قبول نكنيد. اما در آنجا را بهرحال پذيرفتهاند و شواهد زيادي داشتهاند و حتي اينطوري كه در اين بيان گفته ميشد، هفتاد هزار نفر در يك جا جمع شدهاند و معجزة دختر پيغمبر را ديدهاند. معجزه هم اين بوده كه خورشيد را ميچرخانده. خيلي عجيبه. بعضي از دانشمندان گوشه و كنار ممكنه بگند مگر ميشه به خورشيد دست زد! ما نه. ولي خدا چرا. خدا تمام موجودات تحت تسخير اوست. خدايي كه سني و شيعه نوشتهاند براي نماز امير المؤمنين عليه الصلاة و السلام خورشيد را برميگردانه يا زمين را متوقف ميكنه، هر چي ميخواهيد اسمش را بگذاريد كه رد شمس، جايش هم باقي مانده. در دو مورد. يك مورد پيغمبر اكرم سر مباركشون را روي زانوي علي بن ابيطالب گذاشتهاند و خوابيدهاند. علي هم نماز عصرش را نخونده. آفتاب هم داره غروب ميكنه. علي با خودش ميگه نماز روي زانوي منه. همه چيز روي زانوي منه. من جزء آن مقدسهايي نيستم كه همه چيز را فداي انسانيت را من فداي دو ركعت نماز سر و دست و پا شكستهام بكنم. نشست. تكان هم نخورد پيغمبر بيدار نشه. پيغمبر اكرم وقتي بيدار شد گفت نمازت را نخوندي آفتاب هم غروب كرده. اشاره فرمود خورشيد برگشت. علي بن ابيطالب نمازش را خوند. مورد دوم. در زمان علي بن ابيطالب بود. در جنگ صفين وقتي بر ميگشت به طرف كوفه، رسيدند به اراضي بابل. بابل الان هم آثارش هست، جائي است كه نمرود آنجا بوده. غضب كرده پروردگار به آن اراضي. به اصحابش فرمود كه هيچ پيغمبري و هيچ وصي پيغمبري در اين اراضي نبايد نماز بخوانه. من رفتم. يك عده گفتند آقا ما تو را براي نماز دوستت داريم. ما بخاطر نمازمون با تو هستيم. همانجا ماندند. يك عده عقب سر آمدند. ديدند داره آفتاب غروب ميكنه. آنها هم وايستادند نمازشون را خوندند. علي رفت. يك نفر پشت سر علي بن ابيطالب آمد. رسيدند به حله. الان جاي رد شمس در حله هست. نماز قضا شده بود. آفتاب غروب كرده بود. علي بن ابيطالب اشاره فرمود خورشيد برگشت، دو تايي ايستادند براي نماز خوندن. هم محل رد شمس مدينه الان موجوده بنام مسجد فضيح در مدينه. هم در حله موجوده آنجا مسجد ساختند به ياد اين جريان و تمام مورخين نوشتهاند. براي خدا اشكالي نداره. حالا هر كاري ميكنه خدا، چطور ميكنه كرة زمين را متوقف ميكنه، هر كاري ميكنه. خداست و تمام ما سوي الله. از يك ذرهاي براي خدا كم مقاومتتر و ضعيفتره. خورشيد را ميچرخانه. اين را كه ديگه روايات ما نميگه. هفتاد هزار نفر مردمي كه يا با اسلام دشمنند يا بي تفاوت. اينها گفتهاند. فاطمة اطهر ظاهر ميشه. يك همچين معجزهاي هم به مردم نشان ميده و از آنجا به بعد اين شهر را به نام فاطمة زهرا اسم گذاري ميكنند. مردم دسته دسته، شايد هزارها نفر ميآيند روي زانو در اين فيلم نشان ميداد، روي زانو ميآيند و از فاطمة زهرا حاجت ميخواهند. فاطمة زهراي شما، فاطمة زهراي شيعه. آنها حاجت ميخواهند. دست سياست تابحال مانع ميشده كه اين مسئله پخش بشه. و الاّ بيشتر از نيم قرنه كه فاطمة زهرا در آن شهر كه شهر هم بنام فاطيما اسمگذاري شده الان داره كار ميكنه. ماها در كنار دريا از معجزات خاندان عصمت و طهارت محروميم. تو قدر آب چه داني كه در كنار فراتي؟ يك وقتي عبور ميكردم از همين جادة تهران به مشهد از طريق شمال، يك جواني به من گفت كه در اين ده كيلومتري ساري، يك حسينيه است. توي مجلسمون افرادي را ميشناسم كه رفتهاند آنجا را ديدهاند، شاهدند. يك حسينيه است. شما هر وقت بريد آنجا ميبينيد جمعي مريض را آنجا خواباندهاند و نام مقدس حسين بن علي عليه الصلاة و السلام، توي مملكت خودمون. من از ، يك مصاحبهاي داشتيم ما با آن كسي كه اينجا بود. پرسيدم اينهايي كه اساميشون و مرضشون و طبيبشون و آدرسشون را در يك اعلاميه با عكسشون به در و ديوار اين حسينيه زدهاند و اينها شفا گرفتهاند، اينها چه مدته؟ گفت از سه ماه قبل تا حالا آنچه كه اعلاميه هست ما به در و ديوار زديم. من شمردم چهارصد نفر را اين حسينيه شفا داده، اين نام مقدس حسين بن علي كه اگر شما بخواهيد حساب بكنيد، سه ماه ميشه نود روز. چهارصد نفر، روزي بطور متوسط بيشتر از چهار نفر شفا پيدا كردند. در حالاتشون كه مطالعه ميكردم، من يك مقدار از اعلاميهها گرفتم. مشهد دارم. عكسشون هست. مرضشون را بيان كرده، مرضهاي بسيار صعب العلاج و بلكه لا علاج. اينها را بيان كرده. طبيبش هم معرفي كرده كه فلان طبيب، طبيب من بوده و من را مأيوس كرده. آمدم اينجا يك ساعت، يك شب، يك روز بودم و شفا پيدا كردم. خوب يادمه. يك نفر اظهار كرده بود كه من سرطان روده گرفته بودم و رودهام را قطع كرده بودند و چيزي از رودهام باقي نمانده بود. و من را شفا دادند الان صحيح و سالمم. نامشون اين اثر را داره. ولي كيه كه به فكر اين حرفها باشه؟! حتي جرأت اينكه انسان در بين دوستان اظهار كنه كه يك همچين مطالبي هست، من چون يك كتابهايي در مسائل مختلف نوشتم و زياد هم دوستان اظهار محبت كردند و اين كتابها را خوندند، من اگر يك جا پيدايم بكنند روزي شايد چند نفر بيايند مشاهداتشون را فقط بگويند. شايد متجاوز از ده هزار، نگيد مبالغه است، حداقل را ميگم، ده هزار نامه دارم كه افرادي مشاهداتشون را از معنويات و ملكوت عالم، اعم از رؤيت ملك و رؤيت ارواح و رؤيت حضرت بقية الله و ارواح معصومين و معجزات اينها در اين نامهها ذكر شده. ما با يك كلمه كه خوشا به حالتون نامة شما رسيد، متشكريم، و چون فرصت بيشتر از اينهم ندارم و اين نامهها را بايگاني كردم. ولي متأسفانه ما از اين نعمت فوق العاده پر ارزش استفاده نميكنيم. پيغمبر اكرم ميآيد خانة فاطمة زهرا و اين عمل را انجام ميده و اينطور بيان ميكنند و در آخر اين حديث كساء از زبان پيغمبر كه علي سؤال ميكنه، ما جلوسنا هذا. يا رسول الله ثواب اين جلوسمون، اين نشستمون، اين جمع شدنمون دور يكديگر چيه؟ پيغمبر قسم ميخوره و الذي بعثني بالحق نبيا و اصطفاني بالرسالة نجيا ما ذكر خبرنا هذا في محفل محافل اهل الارض. خيلي عجيبه. به آن خدايي كه مرا مبعوث كرد، به آن خدايي كه مرا به حق از طرف خودش پيغمبر فرستاده، اين حديث ما خونده نميشه ياد نميشه اين قصة ما گفته نميشه در مجلسي از مجالس اهل زمين الا اينكه اگر يك كسي ناراحتي داشته باشه ناراحتيش رفع ميشه. مرضي داشته باشه مرضش رفع ميشه. قرضي داشته باشه قرضش ادا ميشه. حالا از اين آسونتر، عمل خود پيغمبر هم كه هست. ايني كه چرا اين حديث اينقدر اهميت داره؟ چه ارتباطي داره به اين مسائل؟ فرستادن شماست در خانة فاطمة زهرا. لا يسبقنكم، در يك حديثي در نهج البلاغه امير المؤمنين ميفرمايد كه بر شما پيشي نگيرند به عمل به قرآن ديگران. دارند پيشي ميگيرند. حتي از فاطمة زهرا دارند استفاده ميكنند و ما خودمون هنوز درك اين معني را نداريم. اين حديث شريف كساء مطلب مهمي كه داره همين مطلبه كه اگر در خودتون ناراحتي ديديد، كراهتي ديديد، مرضي ديديد؛ فورا به فاطمة زهرا و خاندان پيغمبر و خانة زهرا متوسل بشيد. ما ذكر خبرنا هذا في محفل من محافل اهل الارض و فيه جمع من شيعتنا و محبينا الا نزلت عليهم الملائكه. در يك بخشش ميگه ملائكه بر اينها نازل ميشوند. و تا روز قيامت اينها اين ملائكه براي اينها استغفار ميكنند. چقدر عجيبه. حالا چقدر اين كار را كرديم؟ چقدر معناي اين حديث شريف را ميدونيم؟ معجزات فاطمة زهرا سلام الله عليها آنقدره. متأسفانه نميتونم در اين مجلس قاطعانه آنطوري كه دوست دارم صحبت كنم. براي اينكه ممكنه شما بخاطر تجربه يا مثلا براي اينكه آزمايش كنيد، اين كارها را بكنيد و اونها از تجربه كردن زياد خوششون نميآيد. ايمان اول پيدا كن. همة اينها مال مؤمنينه، ايمان اول پيدا كن. ايمان اگر داشته باشي ديگه تجربه نميكني. پيغمبر اكرم ميدونست فاطمة زهرا متصل به خداست. لذا اين كار را كرد. تجربه هم نكرد. از آن به بعد چه شد؟ حضرت امام حسن مجتبي ميآيد، ميگه اني اشم عندك رائحة طيبه. آنهايي كه معتقد به عطر و بوي معنوي نيستند اين حديث را بفهمند و گوش بدهند. من استشمام يك بوي خوبي را نزد تو مادر ميكنم كأنه، كأنها رائحة جدي رسول الله. ما داشتيم در بين دوستانمون كه با استشمام عطر ائمه را ميشناخت. در گوش من ميگفت فلاني حسين بن علي وارد مجلس شد. فلاني بوي حضرت بقية الله داره ميآيد. شما ميگيد نه آقا، اين حرفها چيه! اگر گفتيد اين حرفها چيه و بطور كلي منكر شديد، قرآن را منكريد. چرا؟ به جهت اينكه يعقوب وقتي كه خبر از يوسفش داشت ميآمد فرمود كه من بوي يوسفم را ميشنوم، احساس ميكنم. پسرها گفتند كه باز از اين حرفها زدي. حضرت يعقوب وقتي كه پيراهن يوسف را آوردند ديدند كه درست ميگه. اين قضيه توي قرآنه. ما كه نميتونيم قرآن را منكر بشويم.
در محضر استاد مرحوممون رضوان الله تعالي عليه بوديم يك روز، يك عطري آمد. من فكر كردم يك كسي از آنجا عبور كرد و بوي عطر او بود. يك عطر زيادي زده بود و اين بوي عطر آمد. ايشان به من گفت كه بوي عطر معنويست. يك علائمي هم به من گفت. باز هم من شك كردم. ديدم كه خيلي من را توبيخ كرد. حالا. اين مسئله هست. گاهي انسان توي اطاق تنها، نصفههاي شب، تنها نشسته، زمستان هم هست، درها را بسته. مشغول نماز شبه. يك بوي عطر مست كنندهاي حتي، ميبينيد تمام فضا را گرفت. يك حالت معنوي به او دست ميده كه حساب نداره. شما نميتونيد همة اينها را منكر بشيد. بگيد ما نرسيديم. ما نفهميديم. نگيد آقا اين حرفها نيست. خدا ميدونه اگر حرفي توي عالم باشه، اگر حقيقتي باشه همينهاست. اگر واقعيتي باشه، اين در و ديوار و زندگيهاي مادي كه اينقدر ارزش نداره. خدا در قرآن ميفرمايد (قطع صداي نوار).
انسان فرض كنيد فوتبال بازي ميكنه برنده ميشه. يك جام طلايي بهش ميدهند. اين فايدهاي نداره. بازي هست ولي فايده داره. اما گاهي هست بازي بيفايده. دنيا لعب و لهو. اگر دنيا آن بعد معنويش نباشه، آن حقيقتش نباشه، آن بعد ملكوتيش آقايون نباشه، بخدا قسم بيخود ما توي دنيا آمدهايم. حضرت مريم وقتي كه تا جائي كه در بعد ظاهري بود، يك دختر، توي مسجد مشغول عبادت. يك دفعه حامله شده. رسيد به جائي كه فاجائه المخاض. درد زائيدن گرفتش. گفت يا ليتني مت قبل هذا و كنت نسيا منسيا. كاش من مرده بودم و نبودم، فراموش شدم. از اينجا دريچة معنويت به رويش باز شد. فناداها، يك وقت ديد فرزندش صدا ميزنه ان لا تحزني. محزون نشو، قد جعل ربك تحتك سريا. يك نگاهي زير پايت بكن. خدا يك سريي زير پايت قرار داده و به اين باصطلاح درخت خرماي خشك، من آية قرآن را تا حدي حفظم ولي ميترسم يك جملهاش كم و زياد بشه. الي جذع النخله. تساجد عليك رطبا جنيا. آقا درهاي معنويت و بعد معنوي و اعجاز به رويش باز شد. تكيه داد به درخت خشك خرما درخت سبز شد، خرما فرو ريخت و از آن خرما خورد حضرت مريم. ديگه آرام شد. بچه به مادر گفت كه اگر رفتي توي مردم تو حرف نزن. چون هر چه ميگفت حضرت مريم به ضررش بود. هيچ قبول نميكردند. شما هم باشيد قبول نميكنيد. يعني چي؟ بگذار من حرف بزنم. من بعكس، هر چه بگم قبول ميكنند. بچة يك روزه، هر چي بگه قبول ميشه. معجزه است. فرزندش را بغل كرد. آورد توي مردم. يك وقت ريختند دورش. يا اخت هارون، ما كان ابوك رأسك. اي خواهر هارون، از بعضي از تفاسير استفاده ميشه كه يك زن بدكارهاي بود توي آن شهر، اسمش اخت هارون بود. او را به او نسبت دادند. تو مثل اون هستي. ما كان ابوك رأسه. پدرت كه مرد بدي نبود. و ما كان امك بغيا. مادرت هم كه يك زن تجاوزكاري نبود. تو اين بچه را از كجا آوردهاي؟ فاشارت اليه. اشاره كرد كه از اين بپرسيد. فاشارت اليه، اينها گفتند كيف نكلم في المهد صبيا. حضرت عيسي اين دو لب كوچك طفلانهاش را باز كرد. گفت اني عبد الله. آتاني الكتاب و جعلني نبيا و جعلني مباركا حيث ما كنت. من بندة خدا هستم. من كتاب دارم. آتاني الكتاب. و جعلني نبيا. من پيغمبر هم هستم. درهاي معنويت، انسان اگر در بعد ملكي يك قدمي برداره، معنا نداره زنده باشه. همين گرفتاريها براي همهامون هست. هر كسي ميبيني يك گرفتاري در بعد دنيايي و مادي داره. اگر بعد معنوي نباشد، اگر ارتباط با معنويات نباشد، چه ارزشي داره اين دنيا؟ بر فرض انسان بزرگترين و والاترين پستهاي چه علمي، چه سياسي، چه مثلا اداري را داشته باشه. چي شد؟ جز زحمتش بيشتر باشه. يك خوردهاي دركش بيشتر باشه اگر در كنارش معنويات و مسائل روحي و معنوي نباشه جز ناراحتي هيچي نيست. بايد بگهاي كاش من مرده بودم و نسيا منسيا بودم. گاهي جوانها در كانون بحث و انتقاد ديني از من سؤال ميكنند. ميگند خدا چرا ما را خلق كرد؟ ما جوابهاي سؤالات مشكلي كه در كانون برام خيلي سخته جواب دادن، يكي همين سؤاله. چرا خدا ما را خلق كرد؟ آخه همهاش ناراحتي. ميخواد ازدواج كنه، ناراحت. ميخواد پول درآره، ناراحت. سربازي ميخواد بره، ناراحت. همهاش ناراحتي. چرا خدا من را خلق كرده؟ من ميگم راست ميگيد. خدا اگر اينجوري خلقت كرده بود حق با تو بود. خدا تو را خلق نكرده. ببينيد يك مثال ميزنم اين مطلب براتون خوب روشن ميشه. اگر يك عاشقي يك كسي كه عاشق يك چيزيه، اين حركت كنه بره توي بغل محبوبش. هيچوقت ميگه كه چرا من را آوردند اينجا؟ خيلي هم لذت ميبره بهبه چه خوب شد ما به اين زودي به تو رسيديم. اما اگر بره توي بيابانها و بيفته توي چالهها و ناراحتيها و اينها. ميبينيد ميگه كه چرا من آمدم اينجا، كي مرا آورد اينجا؟ چرا من را راهنمايي كردند اينجا؟ ما اشتباه كرديم توي دنيا آمديم توي چالهها، توي بدبختيها، بخاطر ماديات در هر چيزي به هر بدبختي حاضر شديم تن بديم. اگر ما وارد ميشديم از اول تكليفمون، امروز در جلسة خانمهايي كه مربوط به جلسة تزكية نفس هستند عرض ميكردم خدمتشون. كه اگر شما گاهي ميشه اين خانمها اعتراض دارند كه چرا دختر در سن نه سالگي تكليف بشه و پسر، اين چه امتيازيه كه خدا به پسرها داده كه پسر در سن پانزده سالگي تكليف بشه. چرا؟ دختر را چه بي رحميه آخر؟ من به اينها گفتم نه ما حرف داريم. اگر دو نفر پشت در يك بزرگي براي ملاقات ايستاده باشند. با اين بعد نگاه كنيد. پشت در يك بزرگي براي ملاقات ايستاده باشند. يك نفر را دو ساعت زودتر اجازهاش بدهند. اين را دو ساعت زودتر بهش گفتند بيا تو. كدوم يكي امتياز داره؟ دخترها را خداي تعالي چهار سال يا پنج سال زودتر اينها را با خودش مرتبط كرده. و باهاشون حرف ميزنه و اجازه داده كه اونها با او حرف بزنند. پسرها را بي اعتنائي كرده. چون، شما نگيد اين حرفها را لابد براي خانمها ميگفتيد. نه. اين واقعيتي است. اين امتيازي است كه خدا به آنها داده. به يك جهاتي حالا فلسفهاي داره. ما نماز را يك تكليف ميدونيم نه يك ارتباط. ما عبادت را يك كار تحميلي ميدونيم نه لطف پروردگار. از اين جهت خوب ميگيم اعتراض داريم. ما عبادت را اسباب دردسر ميدونيم. نمازت را اول وقت بخون راحت باشي، چاق بشي. چرا؟ براي اينكه هر وقت نمازت را آخر وقت بخوني هر وقت يادت ميآيد يك بار سنگيني روي دوشته، غصه ميخوري، لاغر ميشي. حالا تازه ميخوام بگم نمازت را اول وقت بخون. از اين راه وارد ميشوند. نميگند نمازت را اول وقت بخون بخاطر اينكه خدا صدات زده گفته حي علي الصلاة، حي علي الفلاح، حي علي خير العمل. و محبوب تو را خواسته. نميگند به اين جهت نمازت را اول وقت بخون. من به خودم حتي يكي ميگفت. ميگفت نماز اول وقت آدم را چاق ميكنه. بخاطر اينكه هر وقت يادش ميآيد انسان بهبه نمازم را خوندم راحت شدم. اين نماز نيست. اين تكليفيست. يك كاريست. يك كاري است كه انسان عادت كرده بايد بكنه و انجام بده. اگر ما به بعد معنوي مسائل، چه مسلمان باشيم چه مسيحي باشيم، چه هر ديني كه داشته باشيم، اگر بعد معنوي نداشته باشيم باور كنيد جز زحمت، خدا ما را، حالا من اين جمله را نميخوام براي يك همچين مجلس با معنويتي عرض كنم. اگر ما را حيوان خدا خلق ميكرد بهتر بود. حيوانها راحت زندگي ميكنند. در يك طويله بدون غصة امراض مختلف يك كاه و جويي گيرشون ميآيد ميخورند، سير ميشوند. باصطلاح روي زمين دراز ميكشند. راحت ميمانند. ما اينهمه غذاهاي به اين خوبي ميخوريم. شب خوابمون نميبره. ترش كرديم، فشار بالا آمده. قندمون چه شده. چقدر مرض الان توي ماها هست. حيوانها از اين مرضها ندارند. غصه هم ندارند اگر مرضي متوجهاشون بشه غصهاش را نميخورند. يك طبيبي آمده بود پيش من. ميگفت آقا من يك گناهي كردم. من را خدا ميبخشه؟ ميگه اشتباهي به يك نفر گفتم فشارت مثلا بالاست چنده. خيلي بالا. اين يك دفعه مرد. از ترس. و من يقين دارم بخاطر اين حرف من مرده. حالا من قاتل او هستم. اشتباه كردم. گفتم قتل غير عمده ديگه حالا. قضاوتش با قاضيست. شما ميگيد كه نه آقا اينطورها نيست. چرا من ديدم. اين را من شنيدم. يك مريضي را ما برديم پيش يك طبيبي در موقع رفتن از پلهها رفت بالا، خودش رفت. در خدمت طبيب، طبب حالا يك معاينهاش كرد. گفت كسي همراه شماست؟ گفت بعله اين آقاست. گفت آقا مواظبش باشيد كه اين هر لحظه احتمال خطر داره. آقا ايشان از روي صندلي ديگه نتوانست پاشه. پلههاي سرازيري را كه ميخواست ولش هم بكنند خودش بياد پائين، ما زير بغلش را گرفتيم. من ديدم كه اين راه علاجش اينه من برم يك طبيب ديگهاي را پيدا بكنم تلقينش بكنم. رفتم، بردمش منزل. بعد رفتم يك طبيب ديگهاي گفتم آقا جريان اينه. شما بهش بگو خوبي، اگر بد هم هست شما بهش بگو خوبي. بعد معالجهاش ميكنيم. برديم آنجا با همين گفتن كه نه چيزي نيست، او اشتباه كرده، خوب شد. اينه. حيوانات اينها را ندارند. اين حرفها را ندارند. اگر بعد معنوي در كنار اين ابعاد ملكي و ظاهري نباشه، هيچي نيست.
ميگه اشم عندك رائحة طيبه. در نزد تو مادر، بوي خوش استشمام ميكنم. كأنها رائحة جدي رسول الله. قال نعم. بعله. خوب فهميدي. اي كاش ما هم استشماممون لااقل خوب باشه. فكرمون خوب باشه. قال نعم. بعد ميره كنار بستر پيغمبر، كنار آن كساء يماني اجازه ميگيره. پيغمبر اكرم ميگيره او را توي بغلش. بعد امام حسين ميآيد همين جملات را ميگه. اني اشم عندك رائحة طيبه. اينجا مثل اينكه دو استشمام كرده حسين بن علي. كأنها رائحة جدي و اخي. بعله اينطور درسته. اونهم ميره آن تو. پيغمبر ميگيره توي بغلش. علي بن ابيطالب ميآيد. اينهم همين استشمام را ميكنه. علي هم ميآيد توي بغل پيغمبر. فاطمة زهرا هم ميآيد. شما ببينيد چه محبتي! اي كاش، خيلي از كارهاي ما اين محبتها را از بين برده. نميخوام بعضي چيزها را بگم. ميترسم خوب اطباي محترمي هم توي مجلس هستند. بگند خلاف حفظ الصحه فلاني صحبت ميكنه. اسلام گفته كه سعر المؤمن شفا. زيادي غذاي مؤمن شفاست. بخدا قسم اگر كسي با اين فكر و نيت حتي غذاي شخص مريض را بخوره، شفا پيدا ميكنه. شما ميگيد كه اين برخلاف حفظ الصحه است، بر خلاف نظر اطبا است؛ من يك چند جملهاي را برايتون بگم. اين ضريح علي بن موسي الرضا را دائما دارند ميبوسند. و طبعا آب دهن زياد به دور ضريح ماليده ميشه. طبعا اكثرا يا بعضيهايشون لااقل مريضند و مكرر شده رفتهاند يكي از اين غرفات ضريح را مكيدهاند و شفا پيدا كردهاند. اينها روي اين مسائل ظاهري نميآيد. نميگم شماها حالا، ولي اگر با اين نيت كه مؤمنه و غذايي خورده و من زيادي او را ميخورم كه خدا شفايم بدهد، اين مكرر امتحان شده كه خدا شفا داده. يك وقتي يادم هست آنفلوانزايي آمده بود كه همه ميگرفتند. ما تمام خانوادهامون آنفولانزا گرفتند چند تا هم مهمان آمده بود. من ديدم اخلاقا با مهمان غذا نخورم شايد خلاف انتظار باشه. نشستم به فاطمة زهرا توسل كردم گفتم بيبي من بي احترامي ميشه با رفقا، ولو مريضند، غذا نخورم و كنار خودم را بگيرم. با اينها غذا خوردم. تنها كسي در تمام آن خانواده آنفولانزا نگرفت من بودم. حالا در اين زمينه زياد نميخواهم صحبت كنم كه بعضي از ظواهر و مسائل ظاهري جنبههاي معنوي را از بين برده. محبتها را از بين برده. الان اگر يك پدرزني دامادش را و دخترش و نوههاش را زير يك عبا، عبا خيلي جا نميگيره. اينها حتما ميخواسته خيلي بغل هم باشند، خيلي چسبيدة به هم باشند. و الا پنج نفر زير يك عبا خيلي جا نميآيد، جا نداره. يك همچين كاري را بكنه. ميگند اين كارها چيه؟ خلاف اخلاقه، خلاف، سه مورد پيغمبر اكرم اين كار را كرده. يكي در حضور نصاراي نجران. يكي در همين خانة فاطمة زهرا، يكي هم در وقتي كه آية تطهير نازل شد. اينجوري بودند. محبت داشتند. وقتي كه اينها زير كساء جمع شدند خداي تعالي مباهات ميكنه. چه كساني اين زير اين عبا هستند! هم فاطمة، بهبه، هم فاطمة و ابوها و بعلها و بنوها. فاطمه است و پدر فاطمه. ببينيد يك بزرگي را بخواهند بگويند توي اين مجلس هست ميگويند فلاني هست و پسرش هست و رفيقش هم هست و دوستش هم هست. امثال اينها. چون محور در نزد ملائكة مقرب، فاطمة زهرا شناخته شده است. فاطمه است، پدر فاطمه است، شوهر فاطمه است و دو فرزندان فاطمه هستند. شما هم بوديد ميگفتيد ما هم ميشه بريم آن گوشه كنار يك جائي، جبرئيل ميگه كه اجازه ميديد كه منهم بروم ششيمشون بشم؟ خوشا به حال جبرئيل لااقل. خدا ميدونه انسان گاهي فكر ميكنه ما آدرس امام زمانمون را نميدونيم. اماممون نميدونيم كجاست. پيغمبرمون را نديديم. امام زمانمون را آدرسش را نداريم. ابرضوي ام ذي طوي. جبرئيل گفت اجازه هست منهم بروم ششيمنشون بشوم؟ خداي تعالي اجازه داد. آمد. با هدايا هم آمد. خادمه، راهش دادند. خيلي بهش محبت كردند. هديهاي كه آورده چيه؟ خدا سلام به شما رسونده. يقرئك السلام و يخصك بال، تو را اختصاص داده به اكرام و محبت خودش. و اين آيه را براي تو فرستاده. انما يريد الله يذهب الرجس منكم اهل البيت فيطهركم تطهيرا. اين هدايا را هم تقديم كرد. پيغمبر اكرم خوشحاله. با اينكه با ضعف وارد اين خونه شده. نشاطي پيدا كرد. خوشحال شد.
يا رسول الله شايد امشب بوده كه جنازة فاطمة زهرا را علي بن ابيطالب وارد قبر كرد. آقايون مسئلة معنويت را، روح را، يك چيز عادي ندونيد. دو جا دارد فاطمه بعد از وفاتش از نظر ظاهر زنده شده. يكي وقتي كه علي عليه السلام آمد بالينش صدايش زد. فاطمه برخاست نشست و با علي صحبت كرد. اما اين دومي خيلي مهمه. ميفرمايد وقتي كه من فاطمه را غسل دادم، كفنش كردم، به فرزندان فاطمه گفتم بيائيد با مادرتون وداع كنيد. قسم ميخوره به خدا كه لقد هنت و عمت و مدت يديها. يك وقت ديدم يك نالهاي از دل فاطمه بلند شد. يك آهي كشيد. بند كفن باز شد. دستهاي فاطمه از ميان كفن بيرون آمد. يكي به گردن امام حسن انداخت يكي به گردن امام حسين. ملائكة آسمان به گريه درآمدند. جبرئيل آمد كه ارفعهما. اين دو تا را از روي بدن مادر بلندشون كن. وقتي وارد قبر ميكنه بدن فاطمة زهرا را. زبانم لال. علي خجالت ميكشه از پيغمبر. از جملات علي بن ابيطالب كه با پيغمبر حرف ميزنه استفاده ميشه. وقتي جنازه را وارد قبر كرد ديد دو تا دست، دستهاي پيغمبر آمد بدن فاطمة زهرا را گرفت، در ميان قبر گذاشت. علي عليه السلام عرض ميكنه يا رسول الله لقد استرجعت الوديعه. من اين امانتت را بهت برگردوندم. اين جمله را كه عرض ميكنه به پيغمبر يك مطلبي بعدش ميگه كه برداشت بعضيها عجيبه. اين برداشت اينه كه پيغمبر اكرم ممكنه فرموده باشه كه اين امانتي كه به تو دادم، پهلويش آزرده نبود، دستش شكسته نبود. حضرت علي در اين جملاتش عرض ميكنه يا رسول الله استخبره الحال. از خودش بپرس. اگر ميخواهي حال قضيه را بدوني خود فاطمة زهرا برايت خواهد گفت كه چه كردند بعد از تو بر دخترت فاطمة اطهر سلام الله عليها. بدن فاطمه را دفن ميكند. شايد ديشب بوده، شايد هم امشب. بعد مينشينه روي قبر فاطمة زهرا. اشعاري دارد علي بن ابيطالب در اينجا كه جملات عجيبي است. آن مردي كه كوه صبر و طاقته، اين جملات را ميفرمايد. كه اي فاطمه، اي كاش جان علي هم با اشك چشمش خارج ميشد. اي كاش من بعد از تو زياد توي دنيا نمانم. اگر شب بوده يك وقت متوجه ميشود علي بن ابيطالب كه بايد برود. فرزندان فاطمه ممكن است ناراحت بشوند. آمد در ميان اطاق نشست. فرزندان فاطمة زهرا را اطراف خودش جمع كرد.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.