۵ جمادی الثانی ۱۴۱۶ – توجه به خداوند متعال
توجه به خداوند متعال 5 ج 2 1416
بسم الله الرحمن الرحيم. نامة اعمال را هم اسمش را ميگذارند. ميگن ما بهذا الكتاب. اين چه صورتحسابي است كه لا يقادر صغيرة و لا كبيرة الا احصاها. حتي آن يك قراني كه يك صورتحسابي يك مغازه دار به شما بده مثلا يك جا يك قرون اشتباه شده، شما كمتر بهش داديد يا شما بيشتر بهش داديد، ميبينيد نوشته. دقيق. ما لهذا الكتاب. اين چه كتابي است، چه صورتحسابي است؟ چرا اينجور دقيقه. آخه خدا در دنيا ميگفتند كه با گذشته. حالا اين چرا اينقدر دقيق حساب كرده. خداي تعالي دقيق حساب ميكنه. سريع الحساب هم هست. منتهي بعد كه حسابت، را صورتحسابت را به دست داد، ميگه اينقدرش را گذشتم. اين يك دستور هم هست ضمنا. اگر رفتيد با يك كسي غريبه مخصوصا باشه يك معاملهاي كرديد، حسابش را دقيق كنيد. صورت حساب بهش بديد. اگر تخفيف ميخوايد بهش بديد گوشهاش مثلا بنويسيد ده درصد تخفيف. او بدونه كه شما تخفيفي بهش داديد. البته ده برابر حساب نكنيد بعد ده درصدي تخفيف بديد. اين خلاف انصافه. نه. قيمت معمولي. حالا رفيقتونه. دوستش داريد. گذشت داريد نسبت به او يك ده درصدي تخفيف بديد.
حضرت علي بن موسي الرضا عليه الصلاة و السلام به غلامشون فرمودند كه وقتي يك كارگري ميآري اول باهاش طي كن. اينهمه من به شماها ميگم اين را عمل كنيد. اول باهاش طي كنيد. آقا روزي چقدر ميگيري كار كني؟ ماهي چقدر؟ دقيق حساب كنيد. طي كنيد. بگذرونيد. بخاطر اينكه وقتي كه طي كرديد، آخر كار اگر هميني كه طي كرديد بهش دادي راضيه. اگر اضافه بهش داديد خوشحاله. اما اگر طي نكرديد آخر كار هر چي بهش بدهيد ممكنه، اگر خودش حسابي نداشته باشه، خيال كنه باز هم بهش كم داديد. شما هم منتي البته، منت انسان نبايد در محبتهايش و در كرامتهايش و در رأفتش نسبت به كسي داشته باشه كه خداي تعالي ميفرمايد كه لا تبطلوا صدقاتكم بالمن و الاذي. اگر يك اظهار محبت و لطفي به كسي كرديد، با منت گذاشتن و اذيت كردن عملتون را باطل نكنيد. هر چه انسان محبت بكنه، عملش را با منت گذاشتن باطل ميكنه. اما طبعا او از شما خوشحال نميشه. ميگه لابد همين بوده. لابد ديروز يك كارگر ديگري آورده بهش اينقدر داده. حالا شما دو برابر بهش اضافه داديد اين متوجه نيست. طي كنيد. اين دستوره.
البته يك وقت هست انسان با دوست صميمي خوبي داره، باهاش يگانگي داره. كه اين جريانات كه عرض ميخوام بكنم و عرض ميكنم با خداي تعالي هم ما داريمها. بعضي وقتها هست كه انسان يكنفر رفيقشه. ديگه اينجا اين آمده محبت بكنه به شما. آمده كمكتون بكنه. آنجا ميگي خوب چند ميگيري؟ همچين خيلي بدش ميآيد. من كه باشم بدم ميآيد. اگر آمدم سر بارت را بگيرم بگذارم روي دوشت، مثلا كمكت كنم. اول چند طي ميخوايم بكنيم. چند ميگيري كمكم بكني؟ يا مثلا آمدم به شما يك كمكي توي خونتون، توي زندگيتون. نه امام هشتم فرموده بعضي مقدسها هستند اينطوري اخلاقیات را رعايت نميكنند. امام هشتم فرموده كه اول طي كن. بعد ميگه ول كن اين عجب آدميه ما آمديم بهش محبت بكنيم، مگر من براي پول اين كارها را ميكنم. من براي پول مثلا شما را تعارف كردم.
من يك وقتي، آنوقتها من خودم پشت فرمون مينشستم. يك نفري دست نگر داشت ما سوارش كرديم. اول هم كلي با من دعوا كرد كه چرا من آنجا دست بلند كردم تو اينجا نگه داشتي. گفتم ببخشيد نشد بهرحال. بعد هم از اين كوچه برو به آن كوچه بهش محبت كرديم و برديمش بهرحال. حسابي دستور داد. بعد آمد پول بده. گفتم نه من. گفت خودش ناراحت شد. اشتباه كرده بود. گاهي ميشه انسان اشتباه ميكنه هيچ.
گاهي انسان با رفيق صميميش، ما بايد به شما بديم؟ خيلي بده. خيلي بده. صميمت و صفا يك مسئلهاي است. البته به هركس نميدهندها. ولي بين مؤمنين، بايد اين پياده بشه. من يك چيزي را در كتاب اتحاد و دوستي نوشتم و امروز دلم ميخواد مخصوصا دوستاني كه در راه تزكية نفس قدم بر ميدارند اين را متوجه باشند و خودشون را بسازند براي اين جهت.
حضرت بقية الله ارواحنا فداه كه ميآيند براي اين است كه چيكار كنند؟ دنيا را پر از عدل و داد كنند. كي؟ بعد از آني كه پر از ظلم و جور باشه. عدل و داد وقتي ميآد كه ظلم و جور باشه. اين را شما بدونيد. شما كي ميريد پيش قاضي كه دعواي شما را اصلاح كنه و عدالت را به خرج بده و بين شما دادگري و دادگستر باشه. كي؟ وقتي شما با هم دعوا داشته باشيد. وقتي دعوا نداريد معنا نداره. ميگن البته يك نفر از اين محضريها بيكار نشسته بود. دو نفر را از پائين توي خيابون صدا زد بيائيد بالا. اينها آمدند. دو نفر جدا. گفت آقا شما با ايشان دعوا داريد؟ شما چطور با ايشان دعوا داريد؟ گفت نه منهم نميشناسم. گفت بيائيد يك ترك دعوا بنويسيد يك حق امضائي هم به ما بديد ثبت توي دفتر بشه كه شما با هم دعوا نداريد. آخه گاهي ميشه يك همچين حالتي. نه. دعوايي نداريم ماها. الان شماها كدوم يكيتون، آخه نميخوام بگم شايد توتون يك نفر باشه كه دادگاهي داشته باشد ولي خوب ما دادگاه، دعوا با كسي نداشتم كه دادگاهي باشه. ظلمي بهمون نشده كه ما بريم به دادگاه شكايت بكنيم. اينجوريه ديگه. وقتي كه از اين بالاتر.
وقتي كه صفا و صميميت بود. شما وقتي ميريد در مغازه او كم به شما ميده، شما طمع داريد زيادتر بديد يا گرانتر ميفروشه، دعواتون ميشه. اما اگر دستور اسلام را شما عمل كرديد. اسلام ميگه مستحبه كه فروشنده يك قدري زيادتر جنس را بكشه و خريدار هم مستحبه كه يك قدري سبكتر بكشه. بگه برادر مسلمان تو بهت صدمه ميخوره، من هم به آن مختصر، چيزي بهم نميشه، يك خورده سبكتر بكش. اينجا دعوا ميشه؟ صفا باشه صميميت باشه دعوايي نيست. اگر خودتون را بسازيد بطوري كه يك صميميتي بين خودتون با هم داشته باشيد، علاوة بر اينكه زحمت حضرت بقية الله را كم ميكنيد، ديگه به شما لااقل كاري نداره، علاوة بر اين، اين را بدانيد كه شماها را انتخاب ميكنه براي اينكه سربازش باشيد.
اما اگر نه گفتيد كه دقيق، حساب، حساب حساب كاكا برادر. اينجوري بعضيها ميگن. حساب داشتيد. خوبه حساب داشتن. اين را توصيه ميكنم من حتي كه حساب داشتن در تمام كارهاي زندگيش خوبه. اما با رفيق صميمي نميخواد حساب داشته باشيد. اگر يك نهارش دادي بشيني بگي آقا اين صورتحساب، اين اندازه، توي رستوران بره انسان اين اشكال نداره. دقيق حساب بكنه. اما مهماني كه انسان ميره صورتحساب نميخواد. اين را هم شنيديد كه گاهي انسان با خدا همينجوره. يك وقت هست توي دنيا شما صورتحساب داريد. ما امروز صد تا لا اله الا الله گفتيم، صد تا درخت توي بهشت براي ما بكارند. بسيار خوب. ميكاريم. خوب. اين آقا گفته بود به شرطي كه آتشي نفرستي اينها را بسوزونه. اينهم هست. يك كاري آدم ميكنه اشتباه. آني كه خدا خودش گفته حالا نوبت ماست. اين كار را كه من گفتم حبط عمل ميشه آن صد تا لا اله الا الله تو هيچ. اينجوري ميشه. چيكار كنيم. اين را بدونيد هر چه كار ميكنيم باقي داريم در مقابل نعمتهاي پروردگار. الهنا آمنا بفضلك. اين را چرا ما ميگيم. خدايا با فضلت با ما عمل كن. و لا تعملنا بعدلك.
براي نماز آخر وقت خوندنمون كه مسامحه كرديم خدا، من براتون توضيح بدم، خيلي هم شايد توضيح داده باشم خدا حق داره كه ما را ببره جهنم. چرا؟ من يصلم من در دكان يك آدمي رفته وايستاده توي صف. اين طبق معمول توي صف آمده جلو. رسيده در پاچال. اين بابا هولش ميده ميگه برو اون عقب وايستا. سرش را مياندازه پايين ميره اون عقب ميايسته. باز دو مرتبه نوبتش ميشه ميرسه دم پاچال. باز ميگه برو اون عقب. باز ميره. از آخر كه ما تمام شد، حالا يك مشت نون سوخته توي پاچال هست اينها را جمع ميكنه ميكنه توي يك پلاستيك ميگه بگير. اين كار آخه نمونهاش را، عينش را ما انجام ميديم. اذان ميگن، خداي تعالي با شش مرتبه حي يعني تند بيا. خدا آمده جلو توي صف. كارهات را كردي. همة برنامههات را انجام دادي، با زنت، با بچه ات، با مشتري، با همه. خدا آمده جلو. ميگي حالا ميخوام نهار بخورم برو عقب. باز ميآيد جلو. باز ميره عقب. از آخر هم يك نماز دست و پا شكسته عين همان نون سوختهها، يك نماز دست و پا شكستة با عجله ميخوني تحويل خدا ميدي. خدا ميگه الم يعلن الذين آمنوا تخشن الذين بذكر الله. شما را به خدا همين يك كار ما، يك دفعه هم بر فرض باشه. جا داره كه ما را خدا با آن قدرتش، با آن عظمتش، من اين مثال را به يك آدم عادي گفتيم. اين دفعه آخر كه نون سوختهها را بهش دادي، سنگ ده كيلويي را برميداره ميزنه توي سرش كه من را پنج دفعه فرستادي عقب، توي صف آمدم حالا اينها را به من ميدي؟
انسان تكان ميخوره. خدا ميگه نوبت من نشد؟ دوران عمرت چه برنامهاي را گذاشتي براي خدا؟ يك مدتي كه هفت سال بچه بودي بازي كردي. بعد مدرسه رفتي، بعد دبيرستان رفتي، بعد دانشگاه رفتي. بعد آمدي زن گرفتي رفتي سر زندگيت. بعد بازنشسته شدي و بعد مردي. خدا نوبت نداشت؟ يك مدتي به تزكية نفست بپردازد. يك مدتي خودت را بساز. خدا تو را براي خودش خلق كرده. خلقت اشياء لاجلك و خلقتك لاجلي. اقلا چند سالي به تزكية نفس بپرداز. خودت را پاك كن. خالص كن براي خدا. نه خدا توي زندگي ما نوبتي نداره. زبانا ممكنه نگيم ولي عملا ميگيم. پيرمرد شده، نود سال از عمرش گذشته. من به يك پيرمرد نود ساله گفتم آقا شما هيچ به فكر، گفت ما ديگه از جواني همينجور بوديم عادت كرديم. عادت كرديم. خدا نوبت نداره توي زندگيهاي ما. يك چند سالي را اقلا بگذار براي خدا. حالا از هر جاش ميخواي انتخاب كني انتخاب كن. اگر از اوايل سنت باشه بهتر. بگذار براي خدا. نداريم. اگر با خدا رفيق شديم. يعني ما رفيق نميشيم با خدا. اين را بدونيد خدا با ما رفيق ميشه. معناي رفق و مدارا، رفيق يعني كسي كه رفق و مدارا ميكنه. خدا بايد با ما مدارا كنه. ما با خدا نبايد ديگه مدارا كنيم. لذا يكي از اسماء پروردگار يا رفيقه. خوب با خداي تعالي صميمي باش. بگو خدايا ما كه چيزي نداريم. خدا خودش پيشنهاد دادهها، اين را هم بدونيد. خدا خودش پيشنهاد داده. هر چي تو داري، هر چي ما داريم روي هم بريزي. با هم. خيلي عجيبه. تو چي داري؟ يك جان. اين جانمون مال ماست. از كجا آوردي؟ مال توست ديگه. ميگه ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم. خدا ميخره. پولت ميده. بل لهم الجنه. بهشتي كه عرض السماوات و الارض. اينهمه گران ميخره اين. ميگه تو ايني كه داري بده من هم آنچه دارم بهت ميدم. فايدهاش چيه؟ فايدهاش اين است كه انسان در اين دنيا فكرش راحته. شما اگر با يك ميلياردري، اون پيشنهاد بكنه بيا يك قروني كه تو داري بريز به حساب ما با هم خرج كنيم. چقدر راحت ميشيم. خدا پدرش را بيامرزه. ايني كه مثال زد نه. ذات مقدس پروردگار، قدرت بينهايت، اراده در هر كاري كه بخواد بكنه اذا اراد الله لشيء ان يقول له كن فيكون. تا ميگه باش هست. خوب. اين گفته خودش هم پيشنهاد كرده. گاهي هم گله ميكنه. اليس الله كافه عبده. آيا خدا كافي نيست براي بندهاش. آخه من چي كم دارم اي بندة من، من چي كم دارم كه تو در خانة اين و آن ميروي؟ بيا با هم باشيم.
به خدا گاهي اگر يك حالت يقظة خوبي باشهها، انسان ميسوزه. آتش ميگيره كه خدا پيشنهاد ميده و من يتوكل الله فهو حسبه. ميگه بيا به طرف من. بيا هر چي داريم، آخه تو چي داري؟ بيا هر چي داريم من قبولت دارم بيا بريزيم روي هم. با هم يكي بشيم، توي دنيا آدم فكرش راحته. خيلي خوب. ما ميگيم خدايا به تو توكل كرديم. اما مواظبيم كه اين كلاه سرمون نره.
من يك وقتي گفتم اين توكلي كه ما به خدا ميكنيم اگر به يك هروئيني، نستجير بالله بيعرضة بيحال اينجور توكل كنيم، بهش برميخوره. كجا ما توكل به خدا ميكنيم؟ ميگه فمن يتوكل الله فهو حسبه. فكرت راحت ميشه. راحت باش. تو كار خودت را بكن تو وظايفت را انجام بده. تو بنده باش، ما هم روزيت را ميديم. و ما من دابة في الارض الا علي الله رزقها و يعلم مستقرها و مستودعها. اما خوب اينكه از ايني كه شد نه. نه ما تجربه كرديم خدا اعتنايي هم نميكنه. گرسنه ميمانيم. تجربه ديگه. خدا هم تجربة تو را كرده كه تو وفادار نيستي بهت هم گرسنگي ميده ميگه برو گم شود. اين را بدونيد.
يك فايدة دومش اين است كه تا شما خواستيد از دار دنيا بريد ملائكه را خدا ميفرسته كه بشارت بهت ميدهند كه ان سلام قولا من رب رحيم. از طرف پروردگار سلام و درود و استقبال و عالم برزخت مرتب.
فايدة سوم در قيامت حاضر نميشي. همه عندهم محضرون الا عباد الله المخلصين. مخلص همان كسي است كه با خدا يكي شده. و ما تجزون الا ما كنت التعلمون الا عباد الله المخلصين. كل نفس بما كسبت رهينه الا اصحاب اليمين. ببينيد الا داره. يعني آنها باما صميمي شدند. اين اندازه عقلشون رسيده، فكرشون كشيده كه اموالشون را با اموال ما دارايي ما يكي بكنند و راحت باشند. ميري صاف توي بهشت. توي بهشت هم همه به فكر حور عين و گلابي خوردن و سيب خوردن و اينها هستند، تو به فكر نشستن به محبوبينت. ائمة اطهار، اگر شرابي هم آشاميدني هم بهت ميدهند، ربتون و سقاه ربه شراب طهورا. اينها بهت ميدهند. مربيانتون ميدهند. و اسقنا من حوض جده خدايا ما را بياشام از حوض جدش علي بن ابيطالب بكأسه و بيده خيلي جالبه. بهبه. به خدا قسم انسان بميره تمام دوران را طي بكنه، تمام زحمات را بكشه كه ببينه امام زمانش اين جام آب كوثر، اين آشاميدني پر از صفا و صميمت را به دست انسان ميده. بكأسه و بيده. بدستش و بكأسش. خوب اين هم هست. در بهشت هم در جنات عدن هست انسان. دور و برش خاندان عصمت هستند. توي بهشت هم جاهاي مختلف داره. يك جا هستش خوب يك عدهاي هستند اصلا، معمولي. خوبند همه. توي بهشت آدم بد پيدا نميشه. همه خوبند. اما خوب و خوبتر داره. در روايت داره كه كسي كه اين اعمال را انجام بده خدا همساية پيغمبر قرارش ميده.
آن شخص آمد در مدينه به خدمت امام صادق عليه الصلاة و السلام. گفت آقا اين پول را بگير يك خانه براي من در مدينه بخر. من هر وقت ميآيم مزاحم شما نشم. حضرت هم گرفتند گفتند بسيار خوب. با ولايت و امامتي كه داشتند، بعضي از اين جوانهاي سادات را دامادشون كردند از اين پول و بعد وقتي كه آن شخص آمد، حضرت يك نوشتهاي بهش نشان دادند كه يك خانهاي برايت توي بهشت خريديم. اينجا بالاخره ميآيي توي خانة ما، خانة رفقا بالاخره پذيرائيت ميكنند. اينجا خانه بخري سرد ميشه، غذا كسي نباشه بهش بده بدرد نميخوره. يك خانهاي برات توي بهشت خريديم يك طرفش مثلا به خانة پيغمبر، يك طرف به كجا، در وسط خاندان عصمت و طهارت. از در خانه بيرون ميآيي چشمت به جمال علي بن ابيطالب ميافته، چشمت به جمال امام حسن ميافته، چشمت به جمال امام حسين. توي كوچة شما همة اين آقايون هستند. بوسيد و گذاشت روي سرش. با خودش هم فكر نكرد كه اين آقا پولهاي ما را برداشته خرج قوم و خويشهايش كرده. ما باشيم ميگيم سر ما را كلاه گذاشته. گفت بگذاريد لاي كفنم. گذاشتند لاي كفنش. فردا صبح كه آمدند سر قبرش ديدند اين نامه بيرون آمده، توش نوشته امام صادق وفا كرد، معلومه از همان شب اول قبر اين خانه را بهش تحويل دادند. امام صادق وفا كرد به آنچه كه قرار گذاشته بود. بعله.
ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم راه و روشتون را تنظيم كنيد. دينتون را تنظيم كنيد. هر حرفي را، هر سخني را، هر مطلبي را از هر كه شنيديد، يك تحقيقي بكنيد. همين امروز بود من به يكي از دوستان ميگفتم كه در منبر هر چه ميخواي بگي اول خودت يك بررسي بكن. ببين اين حرف عقلائيه بگو. اقلا عقلائي باشه. آنقدر ما روايات داريم كه ما بعضيش را نميفهميم. ما خيلي من خودم، خيلي از روايات را هست كه نميفهميم. واقعا نميفهمم. فضروا في البت الامكان. در يك گوشهي ايشان هم اگر بشه ميفهميم. اگر هم نشد كه هيچي. چيزي را كه خودت نميفهمي، تحليلش نكردي ميآيي با اين آب و تاب روي منبر ميگي، مردم را سرگردون ميكني. آقا ما توي اين كانون بحث و انتقاد ديني عمدة سوالاتي كه از ما ميشه اشكالاتي است كه ديگران بوجود آوردند در مغز آنها.
مسئلهاي كه مطرح بود براي يكي از دوستان همين بود كه ميگند كه حضرت زهرا سلام الله عليها آنقدر گريه كرد مردم مدينه به ستوه آمدند و شكايت كردند. شما ببينيد اين واقعا شأن فاطمة زهرا هست. من نميخوام بگم، نوشتم نميفهمم. اما من بايد اول تحليلش را بكنم بعد بگم. مگر فاطمة زهرا با بلندگو گريه ميكرد؟ بعد هم مردم آزاري كه صحيح نيست. آهسته گريه كنه فاطمة زهرا. يك جوري گريه ميكنه كه توي شهر جاش نيست. ميخواهم ظلم دشمنان را ثابت كنم. خيلي راهها هست براي اثبات ظلم دشمنان. چه مطلبي را كه ميگيد چه مطلبي را كه ميشنويد، اينها را بايد با عقلتون بسنجيد. معقول باشه اين مسائل. من عرض كردم هيچي را نميگم هست هيچي هم نميگم نيست. نوشتهاند، خيلي چيزها را نوشتهاند. خيلي از مسائل را نوشتهاند. ولي من بعضيهايش را، شما تا حالا شنيديد من اين قضيه را روي منبر گفته باشم؟ ميگفتم كه اينقدر من اين حرفها را تكرار كردم براي رفقا كه ميگفت ما سورة حمد را هر روز تكرار ميكنيم، تعارف ميكرد. حرفهاي شما تكراريه. هيچوقت شنيديد. خودم اول تحليل ميكنم كه اگر ازم سؤال شد بتونم جواب بدم. از نظر عقلي هم حاضرم ثابت كنم.
انسان وقتي حرفي را كه ميزنه يا حرفي را ميشنونه يا حرفي را ميخواد نقل بكنه از قول كسي، يك جوري بايد تحليلش كنه تا مشكلات ديگري بوجود نياد. دينتون را بايد جوري تنظيم كنيد. شما الان مثلا، چند تا روايت هست كه بين علي بن ابيطالب و فاطمة زهرا دعوا شد سر اينكه شنيده بود علي بن ابيطالب رفته زن گرفته. دقيقا مثل خودمون كه زنهاي خودمون و خودمون كه اين مسائل را داريم، اين هم همينجوري. من نميگم اين روايت درست نيست. نميفهمم. ولي يك اصلي ما داريم و آن اصل اين است كه معصوم اشتباه و خطا نداره. اگر اينها خداي نكرده با هم دعواشون شده باشه، يكيشون از مقام عصمت ميافته. دشمن خواسته به اين وسيله يكي را از مقام عصمت بيندازه. ما چون مرديم، حضرت علي بن ابيطالب، حضرت زهرا را محكومش ميكنيم و آنوقت ميگند فاطمة زهرايي كه نتونست با علي بن ابيطالب كنار بياد آنوقت با خليفة اول و دوم كنار بياد. اينجور نتيجه ميگيرند.
من مباحثاتي با اهل سنت و علماي آنها كردم و همين اشكالات را به ما ميكنند. كوشش بكنيد عقائدتون را در يك صراط مستقيمي قرار بدهيد. دقيقا طبق عقل و علم و قرآن و روايات. و اجتهاد. ايني كه ما عرض ميكنيم تزكية نفس كنيد آخه چهار تاست توي توبه كردن خوبه يا نه؟ من سؤال ميكنم. اين را ميگيم كه اللهم اجعلنا من التوابين و اجعلنا من المتطهرين. دعاها ميگه خوبه. استقامت خوبه، در راه راست بودن خوبه، عشق به خدا و محبت، البته عشق باز تويش حرفه. خوب من اعتراض دارم. خدا را نميشه گفت معشوق. عشق به خدا درست نيست. محبت به خدا، محبت به شديد به خدا و بلكه تمامي محبت به ذات مقدس پروردگار، اين از لوازم زندگي انسانه. جهاد با نفس بايد بكنيد. بندة خدا باشيد كه ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون. اصلا كدوم يكي از اين مسائل با قرآن، با روايات، با عقل درگيري داره؟ و مراحل كمالات. متأسفانه ما حاضريم بعضي از حرفهاي بي ربط غير عقلائي را هم بشنويم و هم اعتقاد بهش پيدا كنيم. اين عجيبه اعتقاد بهش پيدا كنيم (قطع صداي نوار)
بودند بعضيها كه با همين هم موافق نبودند ولي با قرآن مخالف بودند. ولي با روايات مخالف بودند. در حدي كه در اين مراحل تزكية نفس من دهها آية قرآن، دهها روايت، بلكه صدها روايت برايتون ميآورم كه قرآن و روايات تأييد كرده و بعضي هايش ترتيبش را هم اينجوري قرار داده بلكه ارسال انبياء روي همين ترتيب بوده. خدا حفظ كنه يكي از دوستان ما در تهران اين برداشته بود همينجور رديف كرده بود. حضرت آدم در مرحلة توبه بوده. حضرت نوح درمرحلة استقامت بوده. حضرت ابراهيم در مرحلة صراط مستقيم بوده. كه حتي به پيغمبر اكرم گفته ميشه كه ابراهيم حنيفا. در مرحلة محبت بوده كه ميگه عجلت لربك ترضي. حضرت عيسي در مرحلة جهاد بوده كه حتي ازدواج نكرد. حالا بحثي داره. همهاش شرحي داره. و پيغمبر اكرم اشهد ان محمد عبده (اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم) عبده و رسوله. و مهمترين صفت بارزش بندگي بوده. البته اينها نه اينكه مراحل ديگر را طي نكردند و همينجا گير كردند. نه. مظهر و مَظهر اين مراحل مكتبي بودند. شما دوستاني كه تجربه كرديد خدا ميدونه براتون لازمه كه اينها را به مردم بگيد. مردم را روشن كنيد. ما در يك مملكت اسلامي زندگي ميكنيم. همين چند هفتة قبل رهبر عزيزمون آن سخنراني عجيب را در مازندران دربارة تزكية نفس كردند و بعد كه يكي از دوستان كه الان هم توي مجلسند، ميگن از حضرت امام رحمة الله عليه اين جملهاي را از روزنامه كندند، من اتفاقا همين روز بود، داريد. باريك الله. مثل اينكه همه دارند. تزكية نفس از علم و حكمت بالاتر است. عكس امام هم كنارش گذاشتند. اين روزنامه هم مال من ديگه. اين روزنامه را همان روزي كه ايشان به من دادند، روز قبلش بود. من نميدونم آقا تزكية نفس، آقا اين حرفها چيه؟ يكي گفته بود در مشهد فقط دو نفر اين حرف را ميزنند. يكي فلاني يكي هم من. تزكية نفس آقا توي قرآن يك كسي براي من نامه نوشته بود كه تزكية نفس اصلا موفق نميشه كسي. حتي امير المؤمنين هم موفق نشد. خدا ميدونه. و حضرت امير وقتي كه از دار دنيا رفت كه فزت و رب الكعبه. يعني حالا تازه از دست نفسم، نفس ايشون را بدن انسان ميدونست. فزت و رب الكعبه. چقدر ما بايد دور باشيم از اين مسائل.
آنوقت جاه طلبيها، رياست طلبيها، محبت به مال دنيا همة وجود انسان را گرفته آنوقت ميگه آقا تزكية نفس يعني واجباتت را انجام بده محرماتت را هم ترك كن. آقا تزكية نفس نه تزكية عمل. آخه دو چيزه. يكي عملش را تزكيه كنه، يكي عملش را تزكيه كنه. نفس يعني آقا اين نفست حسود نباشه، اين نفست ضعيف نباشه، اين نفست سركش نباشه. ما اين را داريم ميگيم. سركشي نداشته باشه نفست. اون بالا ننشسته باشه فرماندة كل قواي بدن تو باشه. دست تو را تحت نفوذ خودش داشته باشه، زبانت را، ميگه آقا چرا اين حرف را زدي؟ از دستم در رفت. اي بابا. تو آدم با اين هيكل، با اين درشتي، دستت درميره؟ آقا اشتباه كرديم از دستم در رفت. چرا در آن مجلس غيبت كردند تو هيچي نگفتي؟ ببخشيد از دستم در رفت. همهاش از دستش در ميره. تو كه اصلا دست نداري، اينجوري كه معلومه قدرت نداري. چي از دستم در رفت؟ يك خوردهاي به خودمون بيائيم انسان بشيم. يك استقامتي داشته باشيم، مقاوم باشيم. حضرت ابراهيم باشيد. حضرت نوح باشيد. نهصد و پنجاه سال، گاهي من حالات حضرت نوح را كه ميخونم گريهام ميآيد، خيلي مشكلهها، نهصد و پنجاه سال توي مردم تبليغ بكنه. ميگه فلم يزدهم دعائي الا فرارا. ما بسم الله بوديم آنها هم جن. بقول معروف. تا ميآمديم حرف بزنيم بگيم مردم بيائيد ميگفتند برو. ميرفتند. بچة خودش بهش ايمان نياورد. بعد از نهصد و پنجاه سال كشتي را ساخته هي هم خدا سر كارش حسابي گذاشته بود كه اين را سرگرمش كنه. شايه مردم بفهمند. دانة خرما را بخور، دانهاش را بكار. وقتي درخت شد چوبش را بردار كشتي بساز. خرما بخور، دانهاش را بكار، درخت بشه تا چوبش را بردار كشتي بساز. خلاصه كشتي را ساخت. مردم ميگفتند بندة خدا توي زمين خشك تو خشكي ميسازي. چه جوري ميخواهي ببريش توي دريا؟ هر چي ميگه باراني خواهد آمد. اصلا. ما هم باشيم باور نميكنيم. باور كنيدها. براي ما امتحان نيامده. خودتون را آماده كنيد اگر حضرت بقية الله بخواد بياد، امتحان ما از همة اقوام گذشته سختتره. به جهت اينكه امام زمان كارش مهمتره. اين كشتي را بالاخره ساخته و حالا گذشته. مدتي گذشت. نه باران آمد نه آب از زمين جوشيد. آخرش اينها را جمع كرد و آورد و چه و اينها. باران آمد. و فارت التنور و خدمت شما عرض شود كه از تنور آب زد بيرون و خلاصه مثل اينكه مردم باور نميكردند. به پسرش ميگفت بيا توي كشتي غرق ميشي. گفت ساوي الي جبل يعصمني من الماء. توي آن سر كوه كه باران نميآيد. ميرم آنجا. اين هم محبت پدري هي كشتي را ميآره طرف آنجائي كه آن پسره داره ميره بالاي كوه. فهار بهم الموج. يك موجي خدا انداخت كشتي رفت آن سر، موتوري هم كه نبود بكشنودش. پسرم هم اينطرف قرار گرفت.
گفت ان ابني من اهلي و وعدك الحق. يك تزلزل جزئيها. خيلي مواظب باشيدها. پسر من اهل من بوده خدايا تو گفتي ما اهلت را نجات ميديم. خدا با تشر، انه ليس من اهلك. او از اهل تو نيست. براي اينكه عمل بد كرده، معصيت كرده، گناه كرده، تو بچة پسر، سرو گردنت را بالا ميگيري پسرم رفته اروپا دكتر شده. خوب دين چطور؟ بعله ايشان نماز ميگه گاهي ميخونم. خودش ميگه. روزه؟ ميگه روزه گفته كه براي انسان ضعف ميآره. نه آن مال گذشتهها بود. اينقدر اظهار نظر به دين و همه چيز ميكنه. خيلي هم محبت كه بخواد بكنه، پدرش را به نوكري توي خانهاش قبول ميكنه. اين پدري كه تمام ثروتش را فروخته كه اين در اروپا تحصيلات بكنه. من خودم ديدم. يك كسي ديده بود. كه پدر را عين يك نوكر چايي بيار. گفتم كه چرا ايشان؟ آخه احترام كن پدر. گفت اين احترامه، اين ميخواسته مثلا بيرون بشه ما گفتيم كه چون با زنمون محرمه اين بهتره كه كارهاي خونه را بكنه. صبح زنبيل را ميگره برو و لا تقل لهما اف. و لا تنحرهما. و اخض جناح الذل و الرحمه. اين بچه است كه تو تربيت كردي. سر و گردني هم بالا ميگره كه بچهام دكتره. دكتر به چه درد تو ميخوره. دكتري كه دين نداشته باشه بنظر من همان طبابتش هم معالج نيست و شفا بخش نيست.
ما يك طبيبي داشتم در مشهد اشرف الاطبا اسمش بود. سيد بزرگواري بود. شال سبزي ميپيچيد. البته تحصيل كردهها، تحصيل كردة خارج و اينها. بعد معروف بود اين با يك نسخه خوب ميكنه مريض را. هر چي هم مريض سخت باشه. يك روزي يك نفر منزل ما ميهمان بود. مريض سختي شده بود. ايشان را آوردند بالاي سرش. من آنوقتها هم مثل الان يك خوردهاي تجسس ميكردم بقول شماها فضول و اينها بودم. خيلي وقته آخه. پرسيدم. شما چيكار ميكنيد كه با يك نسخه، چون ميگفت اين فردا خوبه. با يك نسخه خوب ميشه. من را كشيد كنار گفت ببين. اين چيزهايي كه من مينويسم، نسخههايي كه من مينويسم، ته چك داره. تهش مينوشت كه مرض فلان و مريض هم فلان. ميگه اينها را صبح، سر نسخهاش را، سر چك را ميكنم ميدم به مريض كه بره دوا بگيره. صبحا اينها را ميبرم حرم حضرت رضا ميگم اين مريضها را من ديدم شفاش با شما. اين مريض همينجور يكي يكي، و حضرت رضا آبروي ما را نميبره. مريضهايم را همينطور خوب ميكنه. اين دكتر با آن دكتري كه چه عرض كنم؟ حالا اگر بخوام همة شما بهتر از من ميدونيد. ريش تراشيده، كراوات را توي جمهوري اسلامي ميزنه، به همة مسائل پوزخند ميزنه كه آقا من جراح فلان هستم. ميخواستم نباشي. خدا نياره آن روز را كه ماها مبتلا به اين افراد فاسق و فاجر، مگر آدمهاي خوبشون. ما البته دكترهاي متدين خوب، اهل تزكية نفس هم داريمها. اهل تزكية نفس، همين ديشب بود. يك نفر از يكي از شهرستانها تلفن ميزد. ميگفت من تخصص در قلب دارم و نميدونم رئيس سيسييو هستم. چه هستم و چه هستم. فقط ميخوام يك ملاقات با شما بكنم، من را در راه تزكية نفس قرار بديد. خيلي هم بعضي از رفقا بودند با ما صحبت ميكرد. بعضيها هستند، خوبند. ولي اول تزكية نفس بعد علم. يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه. اول بايد تزكيهاشون كنند بعد تعليم كتاب و حكمت بدهند.
فاطمة اطهر سلام الله عليها يكي از اسماء مقدسهاش زكيه است. بهبه. اينها زكي و زكيه توي اسامي معصومين عليهم الصلاة و السلام هست. امام حسن عسگري از زكي ميگيم. فكر نكنيد يك كار كوچكي شما شروع كرديد در حاشية زندگيتون بگذاريد. ابدا. وقتي پنج نور مقدس زير كساء واقع ميشوند كه شايد مكرر اين جريان واقع شده، خداي تعالي بوسيلة جبرئيل اين آيه را نازل ميكنه. انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا. رجس و پليدي را ميخواد از شما ببره. اين همان تزكية نفسه. منتهي دربارة معصومين عليهم الصلاة و السلام دفعه. مطلبي كه ديشب جناب آقاي رفيعي فرمودند. يك رفعي داريم و يك دفعي داريم. دربارة اين اراده را خدا كرده كه پليدي را از اهل بيت پيغمبر ببره و تطهيرشون بكنه. حالا يك وقت هست دفع ميكنه. يعني پليدي نيامده. نگذاشته خدا بياد. از همان دورها دفعش كرده. يك وقت هست رفعش ميكنه كه دربارة غير معصومين از اهل بيت عصمت عليهم السلام اينها را رفع ميكنه خداي تعالي. انما يريد الله ليذهب. اين همان تزكية نفسه. همان پاكي نفسه. يك وقت هست عرض كردم دفع ميشه، يك وقع هست رفع ميشه.
فاطمة زكيه، فاطمة محدثه. بعد از تزكية نفس قلب انسان باز ميشه، خداي تعالي بهش الهامات را ميگه و نفس و ما سواها. و الهمها فجورها و تقواها. فالهمها فجورها و تقواها. كي رستگار ميشه؟ به اينكه الهام خدا به فجور و تقواش بشه كي رستگار ميشه؟ قد افلح من زكاها. كسي كه تزكيه بكنه نفسش را. يا كسي كه تزكيه نكند قد خاب من دساها. خوار و خسه.
حضرت زهرا سلام الله عليها اگر تزكية نفس نكرده بود، هر چي دلش ميخواست انجام ميداد. با آن قدرت الهي كه داشت اراده ميكرد همه را از بين ميبرد. خل ابن عمي او اكشف بدعاء. من اين جمله را گاهي كه توجه بهش ميكنم حضرت نفرين نكرد. تهديد كرد. لدعا رأسي و اشكو لل اله شجوني. تهديد. آخه با همين تهديدش پايههاي مسجد بنا كرد لرزيدن. نشان ميده كه تمام عالم تكوين در اختيار فاطمة زهراست. ما منتظريم. تو بگو ما انجام ميديم. ولي بندة خداست. همان را ميخواد كه علي بن ابيطالب ميخواد. علي بن ابيطالب همان را ميخواد كه پيغمبر ميخواهد. پيغمبر همان را ميخواد كه خدا ميخواد. و الا اراده ميكرد همة كارها انجام ميشد.
اما شايد اين شبها، شبهايي است كه مردم، من بيشتر در اين بُعد دوست دارم مصيبت را بخونم كه چقدر امام لياقتش كمه كه ما فاطمة زهرا را از دست ميديم اما يك زنها، يك كساني را توي خودمون حفظ ميكنيم كه اينها يك پول ارزش ندارند. فاطمة زهراست. آن زن آمد خدمت فاطمة زهرا. مادرش بهش گفته بود من نميتونم برم. شما بريد اين سؤالات را. هي سؤال كرد سؤال كرد. حضرت هم جواب دادند. عرض كردند خانم ببخشيد من خيلي شما را اذيت كردم. حضرت فرمودند نه خيلي هم به من محبت كردي. هر سؤالي كه من جواب دادم مثل اينكه تمام عالم كه پر از جواهر بكنيم به من داده. يك خانم اينطوري. كه همة مشكلات را حل ميكنه.
پيغمبر اكرم ميآيد توي خانة فاطمة زهرا ميگه كه لاجد في بدني ضعفا. من در بدنم ضعف احساس ميكنم. فاطمه اينقدر از خودش اظهار قدرت ميكنه. ميگه اعيذك بالله يا ابتا من الضعف. من تو را به خدا پناه ميدم تو را از ضعف. و پناه هم داد. كساي يماني را كه كشيد روي بدن پدر ميگه سرت انظر اليه فان وجهه يتلألأ كانه البدر في ليله تمامه. همون آقايي كه ضعف داشت، پيغمبره. اين فاطمة زهراست. آنوقت اين را ما از دست بديم هيجده ساله، با آنهمه صدمات، پهلوي شكسته، با آنهمه اذيتها، اين از دنيا بره و كي باقي ميمانه توي ما؟ چه عرض كنم. اين مصيبت مهمه. اين مصيبت كه ما چرا بايد اينقدر بي لياقت باشيم كه فاطمة زهرا را دشمنان دارند ازش استفاده ميكنند. صدها هزار مريض را شفا ميده توي يك مملكت غير اسلامي. ما مردم مسلمان اگر يك شفايي بده، حالا دكتر فلان شفاش داد.
پيغمبر راه به ما نشون ميده. ميگه ضعفي حتي اگر پيدا كرديد، مرضي پيدا كرديد، پناه ببريد به فاطمة زهرا بگيد يا مولاتي يا فاطمة اغيثيني. نزديك يك ماه و خوردهاي است داريم براي فاطمة زهرا عزاداي ميكنيم. هنوز اينقدر آشنا نشديم، هنوز اينقدر رابطه اتون قوي نشده كه اگر سرطان داشتيد بگيد، يك مرتبه بگيد يا مولاتي يا فاطمة اغيثيني. و شفاتون را بگيريد. چه فايده داره پس اين محبتتون پس؟ البته گاهي هم ميشه كه خدا دوست داره، اينها هم كاري نميكنند. اما بايد يك همچين حالتي انسان داشته باشه. تا كي ميخوايم در همين حالت بي توجهي، بي ارادگي، بي ارتباط، چند شبه اينجا آمديد. رابطهاتون را باية آنچنان مستحكم با فاطمة زهرا كرده باشيد.
خدا رحمت كنه يكي از علماي مشهد حدود صد و بيست سال ظاهرا داشت. گفتم شما هيچ مريض شديد. گفت من يك دفعه مريض شدم بعدش هم ديگه مريض نشدم. گفت كه مريض شده بودم سخت. در همين مشهد زندگي ميكرد. مريض شده بودم سخت. گفتم يا علي بن موسي الرضا من مريضم. ديدم حضرت تشريف آوردند يك لحافي روي من كشيدند. رويش نوشتند با خط كوفي الحاف المعاف. من خوب شدم ديگه مريض نشدم. گفتم ميشه آن خط را من ببينم. رفت خط را آورد. خوب اينجوريند. شما چي بگم؟ آخه بعضي حرفها ممكنه با بي ايماني، ضعف عقيده انجام بشه و بعد فايدهاي نداشته باشه خيال كنيد من بيخود گفتم. باشه براي آنها كه عقيدهاشون بهتره. رابطة با فاطمة زهرا پيدا بشه، رابطه. سيمتون ارتباط داشته باشه، قلبتون روشن ميشه. خدا ميدونه الان دو سه تا نامه توي جيب من هست كه رابطه همچين سيم تصادفا خورده به آن مركز نور برق، آقا روشن كرده، معالجه. بدن كه چيزي نيست كه. بدن را همين دكترها هم معالجه ميكنند. روح را معالجه كرده، سعادت بخشيده، حيثيت بخشيده، انسانيت بوجود آورده. خدا ميدونه. سيم ارتباط برقرار ميشه. تا اين سيم برق ارتباطش با كارخانه نباشه كه روشن نميشه. اينهم مثل بقية چيزها بي نوره. ارتباط برقرار كنيد. ارتباط چه جوري برقرار ميشه؟ چه جوري برقرار ميشه؟ يكي يك خورده خودتون را درست كنيد، تصفيه كنيد. يك آشنايي، يك سنخيتي با فاطمة زهرا، با ائمة اطهار پيدا كنيد. به آنها بگيد بده تا بدهند و ميدهند. ولي با بد حجابي خانمها، اونها را هم محبت ميكنند. دوستان را كجا كني محروم تو كه با دشمنان اين نظر داري. واقعا انسان تأسف ميخوره دشمنان بيان از فاطمة زهرا استفاده بكنند و ما باورمون هم شايد نياد. خيلي بده. بيائيم امشب با فاطمة زهرا آشنا بشيم. من نميگم آشتي كنيم. قهر نكرديم. غلط ميكنيم. آدمي نيستيم كه قهر بكنيم.
حضرت سجاد به خدا، در مقام مناجاتش، امام سجاد ميگه من انا حتي تغضب علي. من چيم كه تو به من غضب كني. من چيم؟ مثل اينكه يك آدم شريف بزرگي با مورچه دعواش بشه. ما با خدا دعوايي نداريم. اصلا ما لياقتي ما تراك برب العظيم. بيائيم خودمون را بزرگ بكنيم تا با خدا، با امام زمان و فاطمة زهرا رومون بشه كه ارتباط برقرار كنيم. رومون بشه و انشاء الله ميشه. همين زمينهاش را ذات اقدس پروردگار در ما بوجود آورده. همان وقتي كه گفت نفخت فيه من روحي اين زمينه را فراهم كرد كه ما يك روزي خدايي بشيم، يك روزي ارتباطمون با خدا تنگاتنگ بشه، يك روزي با فاطمة زهرا صميمي باشيم. تا بگيم يا مولاتي يا فاطمه فورا بهمون بگن لبيك.
خوب شب شام غريبان ممكنه ديگه امشب احتمالا يا بلكه بيشتر از حتي ديشب احتمال شب شام غريبان حضرت زهرا باشه. مثل امشبي علي بن ابيطالب عليه الصلاة و السلام مشغول غسل دادن فاطمة زهراست. توي تاريكي. شماهم چراغها را خاموش كنيد. الان همهاتون با سفر روحي بياييد برويم خانة علي بن ابيطالب. بريم خانة علي عليه السلام ببينيم علي با بدن فاطمة زهرا چه ميكنه؟ با وصيت فاطمة زهرا علي بن ابيطالب چه ميكنه؟ خود ايشان بالاخره وصيت فاطمة زهرا را عمل ميكنه؟ بعله. دقيق. ساعتهايي از شب گذشت. در آن زمانها زود سر شب مردم ميخوابيدند. مردم بي محبت، بي توجه، مرده، متعفن، اينها با اينكه دختر پيغمبر از دار دنيا رفته، رفتند خوابيدند توي خانههاشون. علي بن ابيطالب نخوابيد. طبعا اگر، بدن فاطمه را آورد روي مغسل. يك جوري كه من عرض كردم، من همان تصور خودم را عرض ميكنم. يك شمعي روشن كردن علي. صورت مقدسش تمام صورت ديده ميشه. نصفي از بدن فاطمة زهرا هم ديده ميشه. اون كنار فرزندان فاطمة زهرا، شايد آن روز روح شما سادات هم آنجا بوده. كناري ايستادهاند. علي بن ابيطالب دستور داده كه آرام گريه كنيد. همسايهها را بيدار نكنيد. كسي متوجه نشه كه ما چه ميكنيم. وصيت فاطمة زهرا را ميخواد عمل كنه. يا علي غسلني بالليل. شب مرا غسل بده. علي بدن فاطمه را غسل داد. شما ميدونيد بر يك شوهري كه اون محبت فوق العاده را به همسرش داره در حد خودمون فكر بكنيم در مصيبت، چه برش ميگذره كه تنها بايسته، بدن همسر جوانش را غسل بده. دست به بدن فاطمه ميكشه. گاهي خم ميشه بدن فاطمه را ميبوسه. گاهي اشك چشمش آرام آرام از محاسن شريفش ميريزه روي بدن فاطمه قطره قطره ميافته. خدا لعنت كنه قنفذ را آنطوري كه بعضي ديده بودند ميگند دست راست فاطمه را شكسته. بنابراين همان اول غسل يعني وقتي كه طرف راست فاطمة زهرا را علي داشت غسل ميداد، دستش به بازوي شكستة فاطمه رسيد.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.