۲۷ ذی القعده ۱۴۱۳- ۳۰ اردیبهشت ۱۳۷۲ – تفسیر سوره ماعون

 تفسير سورة‌ ماعون‌. 30 ارديبهشت‌ 1372

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ رب‌ العالمين‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ اشرف‌ الانبياء و المرسلين‌. سيدنا و نبينا ابو القاسم‌ محمد. (اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد و آل‌ محمد و عجل‌ فرجهم‌) و علي‌ آله‌ الطيبين‌ الطاهرين‌ لا سیما علي‌ سيدنا و مولانا حجة‌ ابن‌ الحسن‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداء. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الآن‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 ارايت‌ الذي‌ يكذب‌ بالدين‌، فذالك‌ الذي‌ يدعوا اليتيم‌. و لا يحض‌ علي‌ طعام‌ المسكين‌. فويل‌ للمصلين‌. الذينهم‌ عن‌ صلاتهم‌ ساهون‌. الذينهم‌ يراعون‌ و يمنعوا الماعون‌. اين‌ سورة‌ مباركه‌ خطاب‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ است‌ در خطابات‌ قرآن‌ معمولا اينطور است‌ كه‌ از باب‌ اياك‌ نسنعي‌ يا جاره‌ ، يعني‌ به‌ پيغمبر خطاب‌ شده‌ ولي‌ منظور همة‌ مردمند. اين‌ كمال‌ صمييت‌ را مي‌رساند. انسان‌ تو هر مجلسي‌ كه‌ نشسته‌ باشد مي‌خواد صحبت‌ كنه‌ يك‌ كسي‌ را كه‌ بيشتر دوست‌ داره‌ و به‌ اون‌ نگاه‌ مي‌كنه‌ و او را مورد خطاب‌ قرار مي‌ده‌ تا ديگران‌ هم‌ گوش‌ بدن‌.

 خداي‌ تعالي‌ بقدري‌ با عظمت‌ است‌ كه‌ بشر، هيچ‌ يك‌ از افراد بشر، لياقت‌ اينكه‌ مورد خطاب‌ پروردگار واقع‌ بشند ندارند. همسخن‌ و هم‌ صحبت‌ با خدا پيغمبر اكرم‌ است‌. نهايتا اگر انسان‌ در مراحل‌ ايمان‌ قدم‌ گذاشت‌ و اقتدا به‌ پيغمبر اكرم‌ كرد و آيينة‌ تمام‌ نماي‌ رسول‌ اكرم‌ شد ممكن‌ است‌ به‌ او هم‌ خطاب‌ بشود كه‌ اني‌ مومن‌ يا ايها الذين‌ آمنوا اين‌ كساني‌ كه‌ ايمان‌ آورديد زياد در قرآن‌ هست‌، خدا باهاشون‌ حرف‌ زده‌ منتهي‌ باز هم‌ بوسيلة‌ پيغمبر اكرم‌. و اگر در سور قرآن‌ هست‌ كه‌ خطاب‌ به‌ كفار است‌ مي‌بينيم‌ باز خطاب‌ به‌ پيغمبره‌ قل‌ يا ايها الكافرون‌ هر كسي‌ لياقت‌ ندارد كه‌ خدا او را مورد خطاب‌ قرار بدهد. عظمت‌ شان‌ رسول‌ اكرم‌ است‌ كه‌ اون‌ حضرت‌ با خدا هم‌ سخن‌ است‌. ائمة‌ اطهار هم‌ همينطورند. اونها بايد دعا بكنند با خدا حرف‌ بزنند خدا با اينها حرف‌ مي‌زند. مي‌گن‌ يك‌ كتاب‌ از طرف‌ خدا براي‌ بشر آمد يك‌ كتاب‌ هم‌ از طرف‌ بشر به‌ سوي‌ خدا رفت‌ كه‌ قرآن‌ از طرف‌ خدا در اسلام‌ به‌ بشر نازل‌ شده‌ و ادعيه‌ را بايد گفت‌ بطور كلي‌ والا اين‌ مطلب‌ را دربارة‌ صحيفة‌ سجاديه‌ گفته‌اند ولي‌ خوب‌ تمام‌ ادعية‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ عليهم‌ السلام‌ از جانب‌ بشر است‌ كه‌ بسوي‌ خدا رفته‌ ولي‌ چه‌ بشري‌؟ اون‌ بشري‌ كه‌ اگر بنا بود خدا مجسم‌ بشود و اين‌ مسئله‌ محال‌ نبود خاندان‌ عصمت‌ اين‌ چهارده‌ نور پاك‌ اينها بودند. كه‌ الحمد الله‌ الذي‌ نوم‌ علينا بحكام‌ مقامه‌ لوكان‌ هذا في‌ المكان‌. بنابر اين‌ ارايت‌ الذي‌ يكذب‌ بالدين‌ خطاب‌ به‌ رسول‌ اكرم‌ است‌ از باب‌ انس‌ پروردگار با پيغمبر. از باب‌ اهمييت‌ و عظمت‌ رسول‌ اكرم‌ در محضر پروردگار. و لذا مي‌فرمايد ارايت‌ الذي‌ يكذب‌ بالدين‌ اي‌ پيغمبر آيا مي‌بيني‌ كسي‌ كه‌ تكذيب‌ مي‌كند به‌ دين‌؟ دين‌ قابل‌ تكذيب‌ نيست‌. دين‌ قابل‌ تكذيب‌ نيست‌ انسان‌ نمي‌شه‌ باشد و دين‌ نداشته‌ باشد. بالاخره‌ يك‌ راهي‌ يك‌ روشي‌ يك‌ برنامه‌اي‌. حيوانات‌ حتي‌ حشرات‌ اينها يك‌ قوانيني‌ در بينشون‌ وجود دارد كه‌ اينها را تنظيم‌ كرده‌. زنبور عسل‌ يك‌ قوانيني‌ در كندو و لانة‌ او وجود دارد كه‌ هيچ‌ يكيشون‌ از اون‌ قوانين‌ تخطي‌ نمي‌كنند. اگر دقت‌ بشود در تمام‌ موجوداتي‌ كه‌ در عالم‌ هست‌ يك‌ نظامي‌ يك‌ قوانيني‌ بايد حكومت‌ كنه‌. هر دسته‌ و جمعيتي‌ كه‌ از نظم‌ و قانون‌ و دين‌ خارج‌ باشند موجود فاسدي‌ هستند كه‌ هيچ‌ ارزش‌ ندارند.

 اين‌ افلاك‌ كه‌ هست‌ اينها خود قوانيني‌ دارد، يك‌ نظمي‌ دارد والا اين‌ همه‌ كرات‌ اين‌ همه‌ ستارگاني‌ كه‌ هست‌، اينها اگر بنابود نظم‌ و قانون‌ نمي‌داشتند دائما با يكديگر تصادف‌ مي‌كردند و همانطوري‌ كه‌ ما يك‌ قوانيني‌ براي‌ ماشينهايي‌ كه‌ توي‌ خيابان‌ راه‌ مي‌رن‌ تعيين‌ نشده‌ باشه‌ صدها تصادف‌ بوجود مي‌ياد. همينطور در عالم‌ افلاك‌ هم‌ اگر قانوني‌ نبود صدها تصادف‌ بوجود مي‌آمد. و همة‌ اشياء از بين‌ مي‌رفتند و اون‌ نظم‌ خاصي‌ كه‌ از نظر منجمين‌ مي‌گن‌ تا سيصد سال‌ آينده‌ را ما مي‌توانيم‌ كسوف‌ و خسوف‌ را پيش‌ بيني‌ كنيم‌ يعني‌ اگر سيصد سال‌ بعد در فلان‌ دقيقه‌ و ثانيه‌ بنا است‌ ماه‌ بگيرد يا خورشيد بگيرد اونقدر اين‌ افلاك‌ منظم‌ حركت‌ مي‌كند كه‌ امروز يك‌ منجم‌ مي‌تواند روي‌ حساب‌ و روي‌ نظم‌ سيصد سال‌ بعد را از نظر ماه‌ گرفتن‌ يا خورشيد گرفتن‌ پيش‌ بيني‌ كند. ببينيد چقدر عالم‌ منظم‌ است‌. قانون‌ چطور بر همة‌ عالم‌ تكريم‌ حاكمه‌؟ بر تكوينيات‌ قانون‌ حاكمه‌. بر تمام‌ گياهان‌ قانون‌ حاكمه‌. گياهان‌ مختلفي‌ هستند، حالا بحث‌ اين‌ است‌ كه‌ قوانين‌ چطور بر يك‌ يك‌ از موجودات‌ طبيعت‌ حاكمه‌ اين‌ يك‌ بحث‌ بسيار مفصلي‌ دارد. قانون‌ بر حيوانات‌ و حشرات‌ حاكمه‌. تنها جايي‌ كه‌ قانون‌ يك‌ خرده‌اي‌ به‌ اصطلاح‌ نمي‌تونه‌ صد در صد حاكم‌ باشد اين‌ بشر با عقله‌. بشر با عقل‌.

 يعني‌ خداي‌ تعالي‌ به‌ بشر احترام‌ كرده‌، گفته‌ تو عقل‌ داري‌ بهت‌ عقل‌ مي‌دم‌. اختيار هم‌ بهت‌ مي‌دم‌ از اختيار خودت‌ استفاده‌ كن‌ و قانون‌ الهي‌ را عمل‌ كن‌ از اختيار خودت‌. والا نمي‌شه‌ بدون‌ قانون‌ و دين‌، دين‌ ضمنا ممكن‌ است‌ تو ذهنا يك‌ معناي‌ خاصي‌ داشته‌ باشد دين‌ يعني‌ راه‌ و روش‌ نظم‌ و قانون‌. برنامة‌ زندگي‌، برنامة‌ رسيدن‌ به‌ كمالات‌، برنامة‌ رسيدن‌ به‌ حقايق‌، برنامة‌ رسيدن‌ به‌ خدا و بهشت‌. اين‌ را مي‌گن‌ دين‌. مجموعة‌ اين‌ قوانين‌ را مي‌گن‌ دين‌. انسان‌ نمي‌تونه‌ از داشتن‌ دين‌ فارغ‌ بشه‌. نه‌ انسان‌ هيچ‌ موجودي‌ در عالم‌ حتي‌ اتم‌.

 اتم‌ كه‌ ريزترين‌ و كوچكترين‌ موجودات‌ عالم‌ هستي‌ است‌ قانوني‌ دارد نظمي‌ دارد و بعد هم‌ سلول‌ كه‌ واحد جاندار و كوچكترين‌ واحد عالم‌ طبيعت‌ است‌. همة‌ اينها قانون‌ دارند همة‌ اينها دين‌ دارند. همة‌ اينها برنامه‌ دارند و هيچ‌ يك‌ از اينها از برنامة‌ خودشون‌ تخطي‌ نمي‌كنند. اگر يك‌ اتم‌ كوچك‌ از برنامة‌ اينكه‌ هسته‌ در وسط‌ واقع‌ شده‌ والكترونها در اطراف‌ مي‌چرخند اگر تخطي‌ بكنند اون‌ انفجارهاي‌ فوق‌ العادة‌ اتمي‌ بوجود مي‌ياد كه‌ مخرب‌ شايد يك‌ شهر هيروشيما مي‌شه‌.

 همه‌ بايد تحت‌ نظام‌ باشند. بدترين‌ انسانها اون‌ كسي‌ است‌ كه‌ از قانون‌ طبيعت‌ از قانون‌ تكريم‌ از قانون‌ الهي‌ از دين‌ از قانون‌ تخطي‌ كند و بدتر از اون‌ مي‌دونيد چيه‌؟ كه‌ بگه‌ دين‌ درست‌ نيست‌. ارايت‌ الذي‌ يكذب‌ بالدين‌. مثل‌ شما مثل‌ به‌ بگيد به‌ يك‌ نفر يك‌ عده‌ هستند كه‌ انسانيت‌ را قبول‌ ندارند. مي‌گن‌ انسانيت‌ يعني‌ چي‌؟ خوبي‌ يعني‌ چي‌؟ خيلي‌ جاي‌ تعجبه‌. ارايت‌ الذي‌ يكذب‌ بالدين‌. مي‌بيني‌ پيغمبر كساني‌ كه‌ اينها دين‌ را تكذيب‌ مي‌كنند خيلي‌ جاي‌ تعجب‌ است‌. كدام‌ عاقل‌ هست‌ كه‌ بگه‌ قانون‌ نبايد باشه‌. كدام‌ انسان‌ با شعور است‌، با شعور كه‌ بگه‌ قانون‌ لازم‌ نيست‌. و بگه‌ قانون‌ درست‌ نيست‌. دين‌ نمي‌خواييم‌. اگر زنبور عسل‌ قانون‌ نمي‌داشت‌، روش‌ نمي‌داشت‌، دين‌ نمي‌داشت‌ به‌ شما عسل‌ نمي‌داد و اگر هر موجودي‌ اساسا بحثشون‌ را نمي‌تونم‌ الان‌ مفصلا عرض‌ كنم‌ و الا در هر يك‌ از موجودات‌ عالم‌ هستي‌ دين‌، دين‌ كه‌ مي‌گم‌ باز به‌ همون‌ معناي‌ قوانيني‌ كه‌ خدا براي‌ اونها تعليم‌ كرده‌. اگر دين‌ نبود هيچي‌ نبود، هيچي‌. اساسا بهم‌ مي‌خورد تمام‌ عالم‌ هستي‌. همه‌ بايد طابع‌ قانون‌ باشند، طابع‌ دين‌ باشند. و مسخره‌ترين‌ افراد اون‌ كسي‌ است‌ كه‌ بگه‌ دين‌ لازم‌ نيست‌. يك‌ وقتي‌ نمي‌دونم‌ حضرت‌ آيت‌ الله‌ راضي‌ كه‌ در مجلس‌ تشريف‌ دارن‌ يادشون‌ هست‌ يا نه‌ من‌ و ايشان‌ در گرگان‌ بوديم‌ يك‌ طبيبي‌ اعلاميه‌ داده‌ بود يك‌ دكتري‌ اعلاميه‌ داده‌ بود وقتي‌ كه‌ طبيب‌ و مهندس‌ و امثال‌ اينها از دين‌ فاصله‌ داشته‌ باشند اينجوري‌ مي‌شه‌ كه‌ من‌ شيعه‌ بودم‌ بعد ديدم‌ كمال‌ بيشتر در مذهب‌ اهل‌ سنت‌ است‌ سني‌ شدم‌، بعد ديدم‌ كمال‌ بيشتر در مذهب‌ بهائيت‌ است‌ بهايي‌ شدم‌، من‌ به‌ حاج‌ آقا گفتم‌ اين‌ وضعي‌ كه‌ ايشان‌ داره‌ مي‌گه‌ همين‌ روزهاست‌ كه‌ اعلامية‌ ديوانه‌ شدن‌ خود را صادر مي‌كنه‌ و واقعا هم‌ همينطور شد. اين‌ آقا بعد از چند روز ديوانه‌ شد و بردنش‌ تيمارستان‌. بعدش‌ گفته‌ بود حالا مي‌فهمم‌ بي‌ ديني‌، و آزاد بودن‌ اين‌ كمال‌ بيشتره‌. اين‌ جمله‌ را نوشته‌ و اعلاميه‌ داده‌ بود.

 حالا گاهي‌ مي‌شه‌ كه‌ واقعا اينطوره‌ كه‌ انسان‌ پست‌، انسان‌ هرزه‌، انسان‌ بي‌ عقل‌، انساني‌ كه‌ تحت‌ تاثير چه‌ عرض‌ كنم‌ پستيها واقع‌ مي‌شه‌ اين‌ راه‌ را معكوس‌ مي‌ره‌. تنزل‌ مي‌كنه‌. اول‌ شيعه‌ بوده‌ چون‌ پدر و مادرش‌ شيعه‌ بودن‌، بعد شده‌ سني‌ بعد شده‌ بهايي‌ بعد شده‌ بي‌ دين‌ بعد هم‌ تو دارالمجانين‌ بعدش‌ ديگه‌ ما نفهميديم‌ چي‌ شد.

 ارايت‌ الذي‌ يكذب‌ بالدين‌. مسخره‌ است‌. مي‌بينيد بعضيها چطور تكذيب‌ مي‌كنند به‌ دين‌. قبيلش‌ همان‌ افرادي‌ هستند كه‌ رسما مي‌گن‌ ما دين‌ را قبول‌ نداريم‌. اونها خيلي‌ احمقند. هم‌ المستنفره‌. چون‌ خدا گفته‌ من‌ ديگه‌ احترام‌ بيشتري‌ براي‌ اين‌ افراد نمي‌گذارم‌ اينها خري‌ هستند كه‌ داراي‌ نفرتند. ارايت‌ الذي‌ يكذب‌ بالدين‌. اگر آمد و انسان‌ حتي‌ يك‌ دونه‌ از قوانين‌ الهي‌ را، منكر شد. كه‌ قانون‌ الهي‌ باشه‌، ثابت‌ باشه‌ كه‌ قانون‌ الهي‌ است‌ اين‌ آدم‌ در رديف‌ سگ‌ و خوك‌ قرار مي‌گيره‌ بگه‌ من‌ نماز را قبول‌ ندارم‌. همة‌ مراجع‌ فتوا دادند كه‌ اين‌ شخص‌ نجس‌ است‌، زنش‌ طلاق‌ نمي‌خواد همانجا جدا بشه‌، اموالش‌ هم‌ مال‌ خودش‌ نيست‌ بدن‌ به‌ ورثه‌اش‌. لختش‌ كنن‌ برد رد كارش‌. هواستون‌ جمع‌ باشه‌ بعضي‌ از وقتها كه‌ عصباني‌ مي‌شيد دور و بر دين‌ نياييد. اين‌ حريم‌ را حفظ‌ كنيد. گاهي‌ بعضي‌ از، واقعا خانمهاي‌ متدين‌ اينها يك‌ مقداري‌ ناراحتند دين‌ را كار نداشته‌ باشيد هر چي‌ مي‌خواييد فحش‌ بديد با اينكه‌ المومن‌ لا يكون‌ فحاش‌ و الا صبادا از دو لب‌ مومن‌ فحش‌ بيرون‌ نمي‌ياد. اما حالا به‌ هر مي‌خواي‌ به‌ هر جاي‌ ديگه‌ فحش‌ بدي‌ بده‌. يك‌ نفري‌ يكي‌ از مراجع‌ بزرگان‌ مي‌گفت‌ آقا ما تو مدرسه‌ بوديم‌ طلبه‌ بوديم‌ نصف‌ شب‌ يك‌ طلبه‌اي‌ آمد هر چي‌ مي‌تونست‌ فحش‌ مي‌داد مي‌گفتيم‌ به‌ كي‌ فحش‌ مي‌دي‌؟ مي‌گفت‌ من‌ به‌ اصطلاح‌ مطلب‌ زبان‌ خودش‌ را پيدا مي‌كنه‌.گفتند چرا اين‌ كار را مي‌كني‌ گفت‌ من‌ روزها محدود هستم‌ خوب‌ نمي‌تونم‌ به‌ مردم‌ فحش‌ بدم‌ اينجوري‌ بعضيها اصلا مرضه‌ فحش‌ مي‌دن‌. خوب‌. ولي‌ دور و بر دين‌ نياييد نگيد من‌ قبول‌ ندارم‌. خوب‌ اين‌ انسان‌ را كافر مي‌كنه‌ دوم‌ هيچ‌ وقت‌ خداي‌ نكرده‌، يك‌ گناهي‌ را دائما نكنيد. گناهي‌ دائمي‌ ولو كوچك‌ باشه‌ اين‌ ضررش‌ بيشتر است‌ تا گناهاني‌ كه‌ دائمي‌ نيست‌. در كارهاي‌ مستحب‌ هم‌ همينطوره‌ها يك‌ مستحبه‌ دائمي‌ ارزشش‌ بيشتر از اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ مثلا يك‌ شب‌ بره‌ تا صبح‌ تو حرم‌ بمونه‌ يك‌ شب‌ هم‌ نماز صبحش‌ را يعني‌ ديدين‌ زياد شب‌ جمعه‌ رفته‌ تا صبح‌ تو حرم‌ مانده‌ شب‌ شنبه‌ نماز صبحش‌ را هم‌ غذا كرده‌. اين‌ خدا رحمت‌ كند استاد ما مي‌فرمود كه‌ اين‌ مثل‌ اين‌ است‌ كه‌ يك‌ شب‌ انسان‌ ده‌ دست‌ چلوكباب‌ به‌ زور بخورد چون‌ به‌ زور مي‌خورد به‌ زور توي‌ حرم‌ مي‌موند. من‌ يك‌ نفر را ديده‌ بودم‌ هي‌ مي‌رفت‌ آب‌ به‌ صورتش‌ مي‌زد مي‌آمد باز چرتش‌ مي‌گرفت‌. و يك‌ شب‌ هم‌ اصلا غذا نخوره‌، هر دو شبش‌ ضرر داره‌. براي‌ روح‌ انسان‌ ضرر داره‌. انسان‌ بايد يك‌ چند تا كار مستحب‌ را انتخاب‌ كنه‌ در روايت‌ داره‌ كه‌ اقلا يك‌ سال‌ ادامه‌ بده‌. در روايت‌ است‌ خيلي‌ هم‌ سبك‌ راحت‌، آسان‌.

 يك‌ وقت‌ خداي‌ نكرده‌ نكنه‌ كه‌ يك‌ گناهي‌ را دائما انجام‌ بده‌. اين‌ دائميش‌ خيلي‌ ضرر داره‌. خيلي‌ ضرر داره‌. چون‌ كم‌ كم‌ بدي‌ اين‌ گناه‌ از ذهنش‌ مي‌ره‌ كم‌ كم‌ عادي‌ مي‌شه‌ اين‌ در باطنش‌ اثر مي‌گذاره‌ و شب‌ اول‌ قبر همه‌ پاپيچش‌ مي‌شه‌. و كوشش‌ بكنيد قوانين‌ الهي‌ را محكم‌ نگه‌ بداريد. و من‌ يسعد حدود الله‌ ببينيد اونهايي‌ كه‌ تعدي‌ به‌ حدود خدا مي‌كنند. حدود الهي‌، دستورات‌ الهي‌ است‌. مواظبت‌ كنيد تعدي‌ به‌ حدود الهي‌ نكنيد. گناه‌ به‌ هيچ‌ وجه‌، ترك‌ واجبات‌ به‌ هيچ‌ وجه‌. حالا نمي‌خواي‌ به‌ كمال‌ برسي‌ اقلا واجباتت‌ را انجام‌ بده‌، محرمات‌ را ترك‌ كن‌. ارايت‌ الذي‌ يكذب‌ بالدين‌ مي‌بيني‌ پيغمبر بعضيها هستند كه‌ تكذيب‌ به‌ دين‌ مي‌كنند. و اينقدر وجدانشون‌ را از دست‌ دادن‌ چون‌ بدترين‌ چيز براي‌ يك‌ انسان‌ همين‌ يعني‌ اگر كسي‌ وجدانش‌ را از دست‌ داده‌ باشه‌ همين‌ است‌ كه‌ تكذيب‌ به‌ دين‌ مي‌كند. اگر ما حتي‌ شامل‌ يك‌ عده‌ هم‌ مي‌شه‌. ما براي‌ تزكية‌ نفس‌ برنامه‌ نمي‌خواييم‌، يادمون‌ مي‌دن‌ راه‌ و روش‌ نمي‌خواييم‌، استادي‌ نمي‌خواييم‌. اينها همش‌ ضعيف‌ منتهي‌ تكذيب‌ به‌ دين‌ است‌. ارايت‌ الذي‌ يكذب‌ بالدين‌ چطور شد براي‌ با سواد شدن‌ الف‌ با را مي‌خواي‌ ياد بگيري‌ الف‌ با بايد يك‌ نفر، منتظر مي‌شن‌ بچه‌ هفت‌ ساله‌ بشه‌ مي‌فرستنش‌ مدرسه‌. چرا براي‌ تهذيب‌ نفس‌، تزكية‌ نفس‌، كمالات‌ روحي‌ اين‌ كه‌ همة‌ مردم‌ را بدبخت‌ كرده‌، در اثر، بدبختي‌ همة‌ مردم‌ بدون‌ استثنا اين‌ را بدونيدها همة‌ بدبختيها مربوط‌ به‌ نبودن‌ تزكية‌ نفس‌ است‌. همين‌ كه‌ صدام‌ مي‌دونست‌ اينطور ظلم‌ كرد و اينطور آدم‌ كشي‌ كرد مال‌ اين‌ است‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ ندارد.

 قد افلح‌ من‌ زكي‌ را نكرده‌. منتهي‌ او دستش‌ بازتر بود قدرتش‌ بيشتر بود، ماها دستمون‌ بسته‌تر است‌ قدرتمون‌ هم‌ كمتر است‌. والا فرقي‌ نداره‌ تو كه‌ تزكية‌ نفس‌ نكرده‌ باشي‌ كار باطل‌ زياد مي‌كني‌. كارت‌ هم‌ به‌ جايي‌ مي‌رسه‌ مثل‌ حجاج‌ بن‌ يوسف‌ لعنت‌ الله‌ عليه‌ به‌ جايي‌ مي‌رسه‌ كه‌ مي‌گي‌ اگر در مقابل‌ من‌ يك‌ كسي‌ كشته‌ نشده‌ و توي‌ خونش‌ دست‌ و پا نزنه‌ من‌ نمي‌تون‌ غذا بخورم‌. من‌ غذا به‌ ذائقه‌ام‌ شيرين‌ نمي‌ياد. ببينيد چقدر انسان‌ بايد اهمييت‌ بده‌ اين‌ مسائل‌ را. ارايت‌ الذي‌ يكذب‌ بالدين‌ فذالك‌ الذي‌ يدعوا اليتيم‌. در هيچ‌ عالمي‌ در هيچ‌ دنيايي‌ در هيچ‌ جمعيتي‌ در هيچ‌ قومي‌ پيدا نمي‌شه‌ كساني‌ كه‌ بگن‌ يتيم‌ را مي‌شه‌ اذيت‌ كرد. بشه‌ اذيت‌ كرد، ظلم‌ به‌ يتيم‌ مي‌شه‌ كرد. يتيم‌ براي‌ اينكه‌ اين‌ مظلوم‌ترين‌ موجوداته‌. پشت‌ و پناهش‌ را از دست‌ داده‌ آينده‌اش‌ مجهوله‌. پدر نداره‌ مادر نداره‌ مثلا خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كه‌ اينها وا مي‌گذارند يتيم‌ را، به‌ يتيم‌ نمي‌رسند. همينهايي‌ كه‌ به‌ يكذب‌ بالدين‌ چون‌ يكي‌ از قوانين‌ مهم‌ اسلام‌ چيه‌؟ اين‌ است‌ كه‌ فام‌ اليتيم‌ فلا تقهر يتيم‌ را مقهور خودت‌ قرار نده‌. نگو اون‌ بچة‌ يتيم‌ است‌ بياد خونة‌ ما هم‌ كار كنه‌ هم‌ ما هم‌ يك‌ لقمه‌ نان‌ بهش‌ مي‌ديم‌. در صدر اسلام‌ يتيم‌ خانه‌ نبود مردم‌ مسلمان‌ بچه‌هاي‌ يتيم‌ را مثل‌ برادر و خواهر خودشون‌ بهتر از فرزندان‌ خودشون‌ اداره‌ اشان‌ مي‌كردند. بچه‌هاي‌ يتيم‌ را مي‌آوردند در منزل‌ و اونقدر احترام‌ مي‌كردند كه‌ وقتي‌ مثلا فرض‌ كنيد يك‌ كسي‌ ديگري‌ مي‌خواست‌ اونها را از اونجا ببره‌، مادر بزرگي‌، پدر بزرگي‌ حاضر نبودند بروند. مهرباني‌ بايد كرد. فام‌ اليتيم‌ فلا تقهر. به‌ مال‌ يتيم‌ نزديك‌ نشيد مال‌ يتيم‌ بايد محفوظ‌ بمانه‌. مردم‌ مسلمان‌ از بيت‌ المالشون‌ بدن‌ اين‌ يتيم‌ بخوره‌ اگر اين‌ سيد است‌ از سهم‌ سادات‌ چون‌ يك‌ مصرف‌ مهم‌ سهم‌ سادات‌ مال‌ يتيم‌ است‌ حالي‌ يتيم‌ هست‌ كه‌ يك‌ ميليون‌،ده‌ ميليون‌ ثروت‌ داره‌ ولي‌ كنار گذاشته‌ دست‌ نمي‌خواد بزنه‌. چون‌ يك‌ مصرف‌ خمس‌ مال‌ يتيم‌ است‌.  اينجا ميگه‌ و اعلموا انما غنمتم‌ من‌ شي‌ء و ان‌ لله‌ خمسه‌ و للرسول‌ و لذي‌ القربي‌ و اليتاما و المساكين‌ و ابن‌ السبيل‌. مسكين‌ و يتيم‌ و ابن‌ سبل‌. در يتيم‌ از سادات‌ شرطش‌ استحقاق‌ نيست‌. اموال‌ يتيم‌ را حفظ‌ كنيد و لا تقربوا مال‌ اليتيم‌. نزديك‌ مال‌ يتيم‌ نشيد و بگذاريد در زندگي‌ خودش‌ بمانه‌ و خرجش‌ را بديد از خمس‌ البته‌ ساداتشون‌ را از سهم‌ سادات‌ تا آن‌ وقتي‌ كه‌ به‌ حد تكليف‌ رسيد اموالشون‌ را بهشون‌ تحويل‌ بديد. اگر غير سيده‌ از زكات‌. به‌ مال‌ يتيم‌ نزديك‌ نشيد. حالا البته‌ مسائلش‌ در رساله‌هاي‌ عمليه‌ هست‌. من‌ نمي‌خوام‌ اينجا براي‌ شما مسئله‌ بگم‌. مي‌خوام‌ اين‌ آيه‌ را، يك‌ عده‌ هستند همانهايي‌ كه‌ تكذيب‌ به‌ دين‌ مي‌كنند، يدع‌ اليتيم‌، يتيم‌ را وامي‌گذارند. بر همة‌ مسلمانها واجب‌ است‌ كه‌ اگر يتيمي‌ را ديدند پذيرائيش‌ كنند. نگهداريش‌ كنند. احترامش‌ كنند. مقهور خودشون‌ قرارش‌ ندهند. مقهور يعني‌ نگيد حالا، ما كه‌ مشت‌ نزديم‌ توي‌ سر يتيم‌. نه‌. حتي‌ انسان‌ نبايد او را بياره‌ توي‌ خانه‌ خانه‌ شاگردش‌ كنه‌. خوب‌ چيكارش‌ كنيم‌؟ بيار احترامش‌ كن‌، توي‌ اطاق‌ مهمانخانه‌ات‌ بنشانش‌، دست‌ به‌ سينه‌ پهلوش‌ وايستا، بعله‌، بعله‌، ما! بعله‌ شما. اگر مي‌خواي‌ مقرب‌ خدا باشي‌. دست‌ به‌ سينه‌ در مقابلش‌ بايست‌. غذاش‌ را مرتب‌ بيار، خلاصه‌ بهش‌ محبت‌ كن‌. وادارش‌ كن‌ بره‌ مدرسه‌ درس‌ بخوانه‌، داراي‌ كمالات‌ بشه‌ تا به‌ حد تكليف‌ برسه‌. بعد كه‌ به‌ حد تكليف‌ رسيد، آنوقت‌ اگر مالي‌ داره‌ در اختيارش‌ بگذار. وجدان‌ انسان‌ اين‌ را ميگه‌ها، فطرت‌ انسان‌. شما نگيد كه‌ دستور خداست‌، نه‌. فطرت‌ ميگه‌. فطرت‌ انسان‌ اگر زنده‌ باشه‌ نه‌ تكذيب‌ به‌ دين‌ ميكنه‌ نه‌ يدع‌ اليتيم‌. فذلك‌ التي‌ يدع‌ اليتيم‌ و لا يهض‌ علي‌ طعام‌ المسكين‌. مردم‌ را وادار به‌ اينكه‌ به‌ مساكين‌ برسند و به‌ آنها طعام‌ بدهند نميكنه‌. خودش‌ كه‌ كاري‌ انجام‌ نميده‌ اين‌ كار را هم‌ نميكنه‌. مسكين‌ كيه‌؟ مسكين‌ كه‌ زيادند در آيات‌ قرآن‌. هم‌ در خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ اعراف‌، هم‌ در آيات‌ خمس‌ هست‌، هم‌ در اينجا مثلا هست‌. مسكين‌ كيه‌؟ مسكين‌ از مسكنت‌ مي‌آد. يعني‌ كسي‌ كه‌ بهش‌ مسكنتي‌ خورده‌. سكوني‌ خورده‌، مونده‌، اينجور معنا را گاهي‌ خوب‌ متوجه‌ ميشيد. مونده‌. توي‌ كار خودش‌ مانده‌. شكستي‌ در زندگيش‌ وارد شده‌، يك‌ اشكالي‌ پيدا شده‌ نميتونه‌ ثروتي‌ داشته‌ باشه‌ زندگيش‌ را اداره‌ كنه‌. حالا يا يك‌ مرضي‌ پيدا كرده‌، يا وضع‌ ماديش‌ بهم‌ خورده‌، يا طلبكارهاي‌ بي‌ انصاف‌ از مثلا فرض‌ كنيد كه‌ ربا گرفتن‌ دريغ‌ نكردند و صد هزار تومان‌ كه‌ گرفته‌، مثلا يك‌ ميليون‌ تومان‌ ازش‌ فرع‌ گرفتند و پدرش‌ را در آوردند. بهرحال‌ البته‌ اگر مقصر باشه‌، بايد يك‌ مقدار تنبيه‌ بشه‌. حالا بهرحال‌ مسكين‌ كسي‌ است‌ كه‌ يك‌ مسكنتي‌ بهش‌ خورده‌. اين‌ در آيات‌ و روايات‌ اگر سيد نباشه‌ مشمول‌ زكاته‌. اگر سيد باشه‌ مشمول‌ خمسه‌. اگر كه‌ باصطلاح‌ در بين‌ مردم‌ باشه‌ بايد به‌ او كمك‌ كرد. و لا يهض‌ علي‌ طعام‌ المسكين‌. ببينيد اينها همه‌اش‌ مسائل‌ وجدانيه‌. خدا نميگه‌ كه‌، در اين‌ آيات‌ نمي‌فرمايد كه‌ دين‌ را تكذيب‌ نكنيد. تحميلي‌ نيست‌. نمي‌فرمايد كه‌ در اين‌ آيات‌ كه‌ به‌ يتيم‌ مثلا توجه‌ كنيد. به‌ پيغمبر ميگه‌ مي‌بيني‌! چه‌ موجوداتي‌ اينها شدند! چقدر بدبخت‌ شدند در اثر تنزل‌! در اثر حيوانيت‌ كه‌ يكذب‌ بالدين‌. ارايت‌ الذي‌ يكذب‌ بالدين‌. يدع‌ اليتيم‌ و لا يهض‌ علي‌ طعام‌ المسكين‌. خيلي‌ عجيبه‌. يعني‌ اينها از اموري‌ است‌ كه‌ وجداني‌ است‌. خوب‌ دقت‌ كنيد اين‌ عرايض‌ مرا. اينها يك‌ كارهايي‌ است‌ كه‌ هر انساني‌ بايد بكنه‌ و اگر نكرد به‌ پيغمبر اكرم‌ خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد كه‌ مي‌بيني‌ اينها را!

 مثل‌ اينكه‌ يك‌ عده‌اي‌ ميگن‌ كه‌، يك‌ قضيه‌اي‌ نقل‌ مي‌كنند حالا شايد هم‌ رمان‌ باشه‌ شايد هم‌ واقعيت‌ داشته‌ باشه‌. اما بيشتر واقعيت‌ داره‌ كه‌ بلوهري‌ بود و يوذاسف‌. بلوهر وزيره‌، يوذاسف‌ شاهه‌. شاه‌ بي‌ بند و بار و بد مست‌ و بي‌ توجه‌ به‌ عدالت‌. بلوهر يك‌ وزير حكيم‌ عاقل‌. يك‌ شب‌ به‌ يوذاسف‌ گفت‌ كه‌ بيا بريم‌ توي‌ شهر بگرديم‌. ببينيم‌ چه‌ بر مردم‌ ميگذره‌. مشغول‌ گردش‌ شدند ديدند كه‌ يك‌ جائي‌ يك‌ زميني‌ را كنده‌ يك‌ نفر، آن‌ زير، يك‌ پيرمرد، يك‌ آدم‌ كثيف‌ مسن‌، يك‌ پيرزن‌ هم‌ هست‌ پهلوش‌ و اين‌ سرگين‌ حيوانات‌ را جمع‌ كرده‌، براي‌ خودش‌ تكيه‌ گاه‌ و مخده‌ درست‌ كرده‌. يك‌ جمجمة‌ انساني‌ را هم‌ اين‌ ظرف‌ شرابشه‌. يك‌ قدري‌ شراب‌ اين‌ تو. مشغول‌ كيف‌ كردنند. يوذاسف‌ به‌ بلوهر گفت‌ اينها ديگه‌ كيند؟! مي‌بيني‌! ارأيت‌ الذي‌ يكذب‌ بالدين‌. اينها ديگه‌ به‌ چي‌ خوشند، اينها چقدر مسخره‌ هستند. بلوهر گفت‌ يك‌ عده‌ هستند در دنيا كه‌ زندگي‌ من‌ و تو را همينطور كه‌ ما داريم‌ زندگي‌ آنها را مي‌بينيم‌، زندگي‌ من‌ و تو را مي‌بينند. تو خيال‌ ميكني‌، اينها كيند؟ بعله‌. آنها اولياء خدا هستند.

 بهلول‌ به‌ هارون‌ الرشيد گفت‌ كه‌ تو خيلي‌ مرد با گذشتي‌ هستي‌. من‌؟! بعله‌. كسي‌ كه‌ آخرت‌ دائمي‌، بهشت‌ دائمي‌، آنهمه‌ نعمتها را ترك‌ ميكنه‌ به‌ يك‌ چند روز در دنيا ميخواد لذت‌ ببره‌؛ اكتفا بكنه‌. اين‌ ديگه‌ احمق‌ترين‌ افراده‌. امام‌ صادق‌ فرمود معاويه‌ عقل‌ نداره‌. معاويه‌ها. معاويه‌ خيلي‌ سياست‌ داره‌. حضرت‌ فرمود او عقل‌ نداره‌. چرا عقل‌ نداره‌؟! براي‌ اينكه‌، ببينيد من‌ يك‌ مثالي‌ بزنم‌. آخرت‌ بينهايته‌. دنيا محدوده‌. اين‌ حرفي‌ نيست‌. فرض‌ كنيد يك‌ چك‌ يك‌ ميليون‌ توماني‌ دست‌ يك‌ بچه‌ باشه‌، شما يك‌ قرون‌ بهش‌ بديد بگيد اون‌ را بده‌. او هم‌ بگه‌ بسيار خوب‌. يك‌ كسي‌ كه‌ از دور نگاه‌ ميكنه‌ ميگه‌ عقلش‌ نميرسه‌. واقعا معاويه‌ عقلش‌ نميرسيد. ماها هم‌ عقلمون‌ نميرسه‌. اگر عقلمون‌ مي‌رسيد دنيا را اينجوري‌ دو دستي‌ نمي‌گرفتيم‌ و آخرت‌ را ترك‌ كنيم‌. ما عندكم‌ ينفد و ما عند الله‌ باق‌.

 يك‌ وقتي‌ يك‌ جواني‌ آمده‌ بود پيش‌ من‌. در جبهه‌ يك‌ پاش‌ را از دست‌ داده‌ بود. به‌ من‌ ميگفت‌ كه‌ من‌ يك‌ پا فقط‌ دارم‌. گفتم‌ چطور. گفت‌ براي‌ اينكه‌ آني‌ كه‌ من‌ دارم‌ و براي‌ من‌ باقيه‌ و براي‌ من‌ هميشه‌ مي‌مانه‌؛ آن‌ پايي‌ است‌ كه‌ توي‌ جبهه‌ از دست‌ داده‌ام‌. آن‌ كارهايي‌ كه‌ شما در دنيا كرديد، شما فكر نكنيد مثلا يك‌ پولي‌ در راه‌ خدا داديد، اين‌ از دستتون‌ رفت‌. نه‌ آن‌ مانده‌. ما عندكم‌ ينفد. اينكه‌ در دست‌ شماست‌ از بين‌ رفتني‌ است‌. دليلش‌ مي‌خوايد، باور نمي‌كنيد. فردا بريد بهشت‌ رضا، هر جائي‌ كه‌ دلتون‌ مي‌خوايد بريد، شبها هم‌ گاهي‌ هست‌. ببينيد آني‌ كه‌ مي‌آورندش‌ آنجا دفنش‌ مي‌كنند، چي‌ با خودش‌ ميبره‌؟ چي‌ مي‌بره‌؟ ثروتمند باشه‌، فقير باشه‌، هر چي‌ باشه‌ از دست‌ او بالاخره‌ ميره‌. فاني‌ شدنيست‌. ما عندكم‌ ينفد.

 ميگن‌ بهلول‌ يك‌ وقتي‌ رفته‌ بود سر قبرستونها، بهلول‌ زمان‌ هارون‌ الرشيد، لگد ميزد به‌ اين‌ قبرها ميگفت‌ اي‌ دروغگوها. بهش‌ گفتند تو كه‌ اينها را همه‌ اشون‌ را كه‌ نمي‌شناختي‌. گفت‌ اينها همه‌اشون‌ دروغگويند. يك‌ وقتي‌ كه‌ زنده‌ بودند مي‌گفتند مملكت‌ ما، شهر ما، كوچة‌ ما، خانة‌ ما، زن‌ ما، بچة‌ ما، مال‌ ما، خوب‌ كو؟ اگه‌ مال‌ شماست‌ چرا اينجا تنها افتاده‌. ما عندكم‌ ينفد. چي‌ باقي‌ مي‌مانه‌؟ آني‌ كه‌ در اختيار خدا قرار بديد. بخدا مي‌ديد. با خدا ارتباطتون‌ را برقرار ميكنيد.

 بيائيم‌ امشب‌ شب‌ جمعه‌ است‌ و احتمالا شب‌ شهادت‌ امام‌ جواد عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ باشه‌ و شب‌ جمعة‌ آخر ماه‌ ذيقعده‌. بيائيم‌ تصميم‌ بگيريم‌ كه‌ يك‌ مقداري‌ در راه‌ خدا هم‌ قدم‌ بگذاريم‌. من‌ يكي‌ از وعاظ‌ و منبريهاي‌ معروف‌ آن‌ زمان‌ را ديدم‌. ايشان‌ يك‌ قدري‌ يك‌ كارهايي‌ كرده‌ بود كه‌ منهم‌ نمي‌پسنديدم‌ و بهرحال‌ يك‌ قدري‌ كمك‌ به‌ بعضي‌ ظلمه‌ كرده‌ بود. اين‌ مبتلا شده‌ بود به‌ يك‌ مرض‌ خيلي‌ سختي‌. كه‌ طبق‌ تشخيصي‌ كه‌ داده‌ بودند، اينها را كه‌ خودم‌ ديدم‌ عرض‌ ميكنم‌، خودم‌ به‌ چشم‌ خودم‌ ديدم‌، طبق‌ تشخيص‌ طبيبهايي‌ كه‌ در ايران‌ بودند اين‌ يك‌ مقدراي‌ از ريه‌اش‌ از بين‌ رفته‌ بود و فورا گفته‌ بودند كه‌ بفرستندش‌ براي‌ شوروي‌. كه‌ آنوقت‌ آنجا بيمارستاني‌ بود كه‌ ظاهرا حالا اونجا علاجش‌ مي‌كردند. ميگفت‌ من‌ برنامه‌ام‌ حاضر بود، تمام‌ برنامه‌هام‌ حاضر بود. شب‌ در يك‌ هتلي‌ در تهران‌ توي‌ تخت‌ خوابيده‌ بودم‌، تعبير خودش‌ اين‌ بود كه‌، من‌ البته‌ در مشهد ديدمش‌ كه‌ هيچيش‌ باقي‌ نمانده‌ بود. و رفت‌ تهران‌. ميگفت‌ شب‌ در توي‌ اطاق‌ هتل‌، رفتم‌ دم‌ دستشويي‌ سرفه‌ كردم‌ ديدم‌ اين‌ قطرات‌ خون‌ داره‌ از حلقم‌ مي‌آد بيرون‌، به‌ خونها ميگفتم‌ اي‌ بي‌ وفاها من‌ را تنها گذاشتيد. آمدم‌ روي‌ تخت‌ دراز كشيدم‌ با خودم‌ فكر مي‌كردم‌. يك‌ دفعه‌ ذهنم‌ آمد كه‌ يك‌ توسلي‌ به‌ امام‌ حسين‌ و ابو الفضل‌ العباس‌ بكنم‌. خود ايشان‌ ميگفت‌ كه‌ من‌ گفتم‌ درسته‌ من‌ نوكر شما بودم‌، رفتم‌ نوكر، اين‌ در يك‌ چند تا مسئله‌ نوكر ظالم‌ شدم‌. آقايون‌ از متابعت‌ شيطان‌ و متابعت‌ ظالم‌ بپرهيزيد. خيلي‌ مشكله‌. من‌ يك‌ مثالي‌ اخيرا به‌ نظرم‌ آمده‌ گاهي‌ ميزنم‌ مي‌بينم‌ افراد تكان‌ مي‌خورند. اين‌ سربازهايي‌ كه‌ در جبهه‌ هستند، سربازهاي‌ ايراني‌ در جبهه‌ هستند. گاهي‌ هم‌ بروند حرفهاي‌ صدام‌ را گوش‌ بدهند و عمل‌ بكنند. جدا ارتش‌ ايران‌ با اينها چيكار ميكنه‌؟ خوب‌ همينه‌. انسان‌ مسلمان‌ كه‌ در مقابل‌ خدا تسليمه‌ روزي‌ ده‌ مرتبه‌ بگه‌ اياك‌ نعبد و اياك‌ نستعين‌ و با خدا تعهد ميكنه‌، گوش‌ به‌ حرف‌ شيطان‌، ولو يك‌ دونه‌ حرف‌، گوش‌ به‌ حرف‌ شيطان‌ بده‌ خدا بايد باهاش‌ چيكار كنه‌؟ از گناه‌ بترسيم‌. از اين‌ اشتباهات‌ بترسيم‌. ميگه‌ هرچي‌ فكر كردم‌ منبرهام‌ يا براي‌ شهرت‌ بوده‌، يا براي‌ چي‌ بوده‌. يك‌ چند تا منبر پيدا كردم‌ آن‌ وسطها كه‌ فقط‌ براي‌ امام‌ حسين‌ بود. خيلي‌ آقايندها كه‌ به‌ اينها توجه‌ ميكنند. چون‌ ما بايد همة‌ كارهامان‌ براي‌ خدا و امام‌ حسين‌ باشه‌. نه‌ يك‌ چند تا پيدا بكنيم‌. در عين‌ حال‌ آقايند اينها. يك‌ چند تا كار داشته‌ باشيد لااقل‌ براي‌ خدا. ديدم‌ چند تا منبر دارم‌. فلان‌ شب‌، فلان‌ پيرزن‌ به‌ من‌ گفت‌ بيا خونة‌ من‌ روضه‌ بخون‌، مني‌ كه‌ پاي‌ منبرم‌ مثلا گاهي‌ چند هزار انسان‌ نشسته‌، رفتم‌ همان‌ منبر را براي‌ امام‌ حسين‌، براي‌ آن‌ پيرزن‌ توي‌ خانة‌ تاريك‌ و خلوتش‌ خوندم‌. گفتم‌ آقا براي‌ كي‌؟ پول‌ گرفتم‌؟ خطاب‌ ميكنم‌ به‌ امام‌ حسين‌، پول‌ گرفتم‌ آقا؟ براي‌ شهرت‌ كردم‌؟ جز براي‌ شما. يك‌، دو تا، سه‌ تا از اين‌ جريانات‌ را گفتم‌. ميگه‌ خدا ميدونه‌ در باز شد، حالا ما ديديم‌ آثارش‌ را، در اطاق‌ هتل‌ باز شد. در همين‌ موقع‌ برادرم‌ هم‌ كه‌ پرستار من‌ بود رفته‌ بود بيرون‌، كه‌ من‌ بعد احساس‌ كردم‌ او رفته‌ بيرون‌ گريه‌ ميكنه‌ به‌ حال‌ من‌ دلش‌ سوخته‌ نمي‌خواد جلوي‌ من‌ گريه‌ كنه‌. رفت‌ بيرون‌، ايشان‌ رفته‌ بود. ميگه‌ ديدم‌ يك‌ آقائي‌ وارد شد ولي‌ پشتش‌ به‌ منه‌ روش‌ به‌ طرف‌ در، و يك‌ آقائي‌ روش‌ به‌ منه‌ و اين‌ آقا احترام‌ آن‌ آقا را نگه‌ مي‌داره‌. نمي‌خواد پشت‌ به‌ آن‌ آقا بكنه‌، وارد شدند. آنجا يك‌ صندلي‌ بود طرف‌ تخت‌ من‌، اون‌ آقائي‌ كه‌ پشتش‌ به‌ من‌ بود روي‌ آن‌ صندلي‌ نشست‌، بازهم‌ پشتش‌ به‌ من‌ بود. و آن‌ آقا سيد الشهدا عليه‌ السلام‌ آمدند آنجا مقابل‌ من‌ نشستند. آقا به‌ اين‌ آقايي‌ كه‌ پشتش‌ به‌ من‌ بود فرمودند برادر اين‌ مريضمون‌ را معالجه‌ كن‌. ميگه‌ همينطور ايشان‌ از همون‌ پشت‌ دستشون‌ را آورد كشيد روي‌ صورت‌ من‌ و آورد روي‌ سينة‌ من‌ و به‌ همان‌ ترتيب‌ پا شدند رفتند. من‌ احساس‌ كردم‌ هيچ‌ مرضي‌ ندارم‌. هيچيم‌ نيست‌. حالا سرفه‌ ميكنم‌، به‌ خودم‌ فشار مي‌آورم‌، نه‌ هيچي‌ نيستش‌. برادرم‌ آمد ديدم‌ چشمهايش‌ سرخ‌ شده‌. بسكه‌ گريه‌ كرده‌ رفته‌ بيرون‌ گريه‌ كرده‌. گفتم‌ برادر من‌ فردا كه‌ فلان‌ ساعت‌ مي‌خوايم‌ بريم‌ براي‌ مسكو، شوروي‌. نميريم‌. مي‌ريم‌ براي‌ شيراز، گردش‌. به‌ من‌ نگاهي‌ كرد و گريه‌اش‌ گرفت‌ و رفت‌ از اطاق‌ بيرون‌. خيال‌ كرد من‌ هذيان‌ ميگم‌. آمد تو ديد من‌ نشسته‌ام‌، داروهايي‌ كه‌ آن‌ بالا بود همه‌ را جمع‌ كردم‌ ريختم‌ توي‌ كيسه‌، باز بيشتر ناراحت‌ شد. فردا صبح‌ خود من‌ پا شدم‌، با اينكه‌ زير بغل‌ مرا گرفت‌ و بلند شدم‌ و رفتم‌، چون‌ آنوقت‌ ماشينها شمس‌ العماره‌ بود. رفتيم‌ شمس‌ العماره‌ و بليط‌ گرفتيم‌ و نشستيم‌، اين‌ همينجور مبهوت‌ شده‌ كه‌ چرا من‌ اينجور ميكنم‌! توي‌ راه‌ شيراز بهش‌ جريان‌ را گفتم‌. گفت‌ چرا پس‌ چاق‌ نشدي‌؟ آخه‌ ما خيلي‌ عجوليم‌. گفت‌ پس‌ چرا چاق‌ نشدي‌؟ من‌ چاق‌ شدنش‌ را هم‌ ديدم‌ البته‌.

 ما يك‌ وقتي‌ با مرحوم‌ شهيد هاشمي‌ نژاد كه‌ امشب‌ باز، ايشان‌ هم‌ شب‌ سالشونه‌ و حالا قصد داشتم‌ آخر جلسه‌ يادي‌ از اين‌ مرد بزرگ‌ بكنم‌ و از شما بخوام‌ كه‌ طلب‌ مغفرت‌ براي‌ ايشان‌ بكنيد، من‌ با ايشان‌ داشتيم‌ در بست‌ پائين‌ مي‌رفتيم‌. يك‌ مردي‌ را من‌ ديدم‌، ايشان‌ هم‌ ديد، كه‌ اين‌ دو تا پاش‌ فلج‌ شده‌ بود. فلج‌ فلج‌. كه‌ مثل‌ يك‌ استخوان‌، آن‌ را حتي‌ جمع‌ مي‌كرد اينجوري‌ نگه‌ مي‌داشت‌، روي‌ يكي‌ از اين‌ چرخها داشتند مي‌بردندش‌. كه‌ يادمه‌ ايشان‌ دلشون‌ به‌ حال‌ او سوخت‌. مي‌خواستند يك‌ پولي‌ بهش‌ بدهند گفت‌ كه‌ من‌ آقا فقير نيستم‌ و آمدم‌ براي‌ توسل‌ به‌ حضرت‌ رضا عليهم‌ السلام‌ كه‌ شفا بگيرم‌. (نامفهوم‌)هفت‌ هشت‌ تا اقلا در عمرتون‌ كارهاي‌ با اخلاص‌ بكنيد كه‌ اقلا اگر يك‌ وقت‌ گرفتار شديد، بگيد آقا، ابا عبد الله‌، يا صاحب‌ الزمان‌، اي‌ خدا ما اين‌ كارها را براي‌ تو كرديم‌. مزد ما را بده‌. همة‌ كارهامون‌ براي‌ غير خدا نباشه‌.

 مرحوم‌ آشيخ‌ جعفر شوشتري‌ ميگه‌ صد و بيست‌ و چهار هزار پيغمبر آمدند گفتند موحد باشيد. من‌ ميگم‌ مشرك‌ باشيد، آخه‌ در كارهاتون‌، گاهي‌ هم‌ خدا را شريك‌ كارهاتون‌ قرار بديد آخه‌. اينقدر انسان‌ بي‌ انصافي‌ بكنه‌ نسبت‌ به‌ پروردگارش‌!

 تا همينجا عرايضم‌ كافيست‌. من‌ دوست‌ داشتم‌ امشب‌ از محضر استادمون‌ جناب‌ آقاي‌ رياضي‌ استفاده‌ مي‌كرديم‌ ولي‌ دير تشريف‌ آوردند. حالا استفاده‌ ميرسونيد حاج‌ آقا كه‌ منبر را تحويل‌ جنابعالي‌ از همينجا بدم‌؟ ايشان‌ صاحب‌ كتاب‌ گنجينة‌ دانشمندان‌ و كتابهاي‌ زيادي‌ و افتخار قوم‌ و خويش‌ با ايشان‌ را هم‌ كه‌ داريم‌ و امشب‌ وفات‌ حضرت‌ جواد الائمه‌ شايد، يعني‌ فردا اگر آخر ماه‌ باشد و فردا شب‌ ماه‌ ديده‌ بشه‌، امشب‌ شب‌ شهادت‌ امام‌ جواده‌. جان‌ همه‌امون‌ به‌ قربانش‌. اباصلت‌ ميگه‌ يكسال‌ توي‌ زندان‌ بودم‌. يكسال‌ توي‌ زندان‌ بودم‌. فكر مي‌كردم‌ كه‌ چرا من‌ توي‌ زندان‌ افتادم‌. من‌ كه‌ كار بدي‌ نكردم‌. يك‌ شب‌ يادم‌ آمد من‌ آن‌ وقتي‌ كه‌ درهاي‌ حجره‌ را بسته‌ بودم‌ و علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا توي‌ حجره‌، يتململ‌ تململ‌ السرير، يك‌ وقت‌ ديدم‌ يك‌ آقازاه‌اي‌ شبيه‌ترين‌ مردم‌ است‌ به‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا، در ميان‌ منزله‌. گفتم‌ آقا درها را من‌ بسته‌ بودم‌. از كجا شما وارد شديد؟ فرمود آن‌ كسي‌ كه‌ به‌ يك‌ چشم‌ بر هم‌ زدن‌ مرا از مدينه‌ به‌ طوس‌ مي‌آره‌، ميتونه‌ از در بسته‌ هم‌ وارد بكنه‌. پس‌ آقا صداي‌ مرا مي‌شنوند. مي‌توانند وارد زندان‌ بشوند. گفتم‌ يا ابا جعفر. حالا همه‌اتون‌ بگيد السلام‌ عليك‌ يا ابا جعفر يا محمد بن‌ علي‌ ايها التقي‌ الجواد يابن‌ رسول‌ الله‌. يا حجة‌ الله‌ علي‌ خلقه‌ يا سيدنا و مولانا انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بك‌ الي‌ الله‌ و قدمناك‌ بين‌ يدي‌ حاجاتنا. يا وجيه‌ عند الله‌ اشفع‌ لنا عند الله‌. ميگه‌ تا من‌ توي‌ زندان‌ گرفتارم‌، يك‌ وقت‌ ديدم‌ آقا امام‌ جواد در مقابلم‌، آقا يك‌ ساله‌ من‌ توي‌ اين‌ زندانم‌. فرمود تو ما را حالا خواستي‌.

 آن‌ شخص‌ متنبي‌ كه‌ اسمش‌ متنبي‌ بود. ميگه‌ در مسجد رأس‌ الحسين‌ مشغول‌ عبادت‌ بودم‌. ديدم‌ يك‌ آقائي‌ آمد دست‌ مرا گرفت‌، تمام‌ مشاهد مشرفه‌ و مكه‌ و مدينه‌ و همه‌ جا را مرا در يك‌ شب‌ زيارت‌ داد و برگردوند در مشهد رأس‌ الحسين‌ و بعد ناپديد شد. سال‌ ديگه‌ همان‌ روز، همان‌ شب‌ باز ديدم‌ اين‌ آقا آمد. من‌ را برداشت‌ برد تمام‌ اعتاب‌ متبركه‌ را زيارت‌ داد و برگردوند. ايندفعه‌ دامنش‌ را گرفتم‌ گفتم‌ تو را قسم‌ ميدم‌ به‌ آن‌ خدائي‌ كه‌ اين‌ مقام‌ را به‌ تو داده‌، به‌ من‌ بگو تو كه‌ هستي‌؟ گفت‌ من‌ جواد الائمه‌، پسر علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا هستم‌. اين‌ مطلب‌ را من‌ به‌ مردم‌ گفتم‌. مردم‌ شايع‌ كردند كه‌ من‌ ادعاي‌ پيغمبري‌ كردم‌ و من‌ را دستگير كردند، توي‌ زندان‌ انداختند. اين‌ شخص‌ ميگه‌ من‌ وقتي‌ اين‌ قضيه‌ را از اين‌ شخص‌ توي‌ زندان‌ شنيدم‌ رفتم‌ نزد حاكم‌ گفتم‌ كه‌ اين‌ شخص‌ اين‌ حرفها را ميزنه‌، شما چرا او را توي‌ زندان‌ انداختيد. او كه‌ ادعاي‌ پيغمبري‌ نكرده‌. ديدم‌ زير نامة‌ من‌ نوشته‌ كه‌ آن‌ كسي‌ كه‌ او را در يك‌ شب‌ اينهمه‌ جاها برده‌ و برگردونده‌، بياد از زندان‌ آزادش‌ كنه‌. خيلي‌ ناراحت‌ شدم‌. آمدم‌ در زندان‌ كه‌ به‌ او تسلي‌ بدهم‌، با او حرف‌ بزنم‌، ديدم‌ كه‌ زندانبانها و افراد پليس‌، اينها ميگن‌ اين‌ شخصي‌ كه‌ ادعاي‌ پيامبري‌ كرده‌، يا در زمين‌ فرو رفته‌ يا به‌ آسمانها رفته‌، توي‌ زندان‌ نيست‌. دانستم‌ امام‌ جواد آمده‌ است‌ و او را از زندان‌ آزاد كرده‌.

 آقا جواد الائمه‌ ما امشب‌ از تو مي‌خواهيم‌ كه‌ ما را هم‌ از اين‌ زندانهاي‌ حجابهاي‌ معنوي‌، اين‌ تاريكيها، اين‌ فاصله‌هايي‌ كه‌ بين‌ ما و امام‌ زمانمون‌ قرار گرفته‌، زندانهاي‌ گناه‌، زندانهايي‌ كه‌ خودمون‌ به‌ دست‌ خودمون‌ بوجود آورديم‌، آقا ما را امشب‌ نجات‌ عنايت‌ فرما. امام‌ جواد را، دو تا امام‌ است‌ كه‌ خيلي‌ شبيه‌ به‌ يكديگرند. امام‌ جواد را با لبهاي‌ تشنه‌ به‌ شهادت‌ رساندند. چراغها را خاموش‌ كنيد حال‌ عزايي‌ پيدا كنيم‌. امشب‌ شب‌ عزاست‌. بايد عزاداري‌ كاملي‌ امشب‌ بكنيم‌. قلب‌ مقدس‌ آقا علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا را از خودمون‌ راضي‌ كنيم‌. آقا امام‌ هشتم‌، آقا علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا، تسليت‌ عرض‌ مي‌كنيم‌. يا بقية‌ الله‌ تسليت‌ عرض‌ مي‌كنيم‌ آقا. در ميان‌ حجره‌ افتاده‌ صدا ميزند لبهايم‌ از تشنگي‌، در تاريخ‌ دارد كه‌ كنيزكي‌ ظرفي‌ پر از آب‌ كرد. خواست‌ بدهد به‌ امام‌ جواد. ام‌ الفضل‌ ملعونه‌ ظرف‌ آب‌ را از كنيزك‌ گرفت‌. صدا زد بگذار ابن‌ الرضا با لبهاي‌ تشنه‌ از دار دنيا بره‌. سيد الشهدا آنوقتي‌ كه‌ در ميان‌ گودي‌ قتلگاه‌ افتاده‌، صدا ميزند اي‌ قوم‌ جگرم‌ از تشنگي‌ ميسوزه‌. امام‌ جواد بدن‌ مقدسش‌ سه‌ شبانه‌روز در مقابل‌ آفتاب‌، روي‌ شنهاي‌ داغ‌، بدن‌ سيد الشهدا هم‌ ثلاث‌ الليل‌ و ثلالث‌ اليوم‌ بلا غسل‌ و بلا كفني‌. سه‌ شبانه‌روز در ميان‌ گودي‌ قتلگاه‌ افتاده‌.

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *