۱۵ ربیع الثانی ۱۴۱۵ قمری – امام و رهبری در جامعه
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم.
الحمد لله رب العالمين و الصلاة و السلام علي اشرف الانبياء و المرسلين. سيدنا و نبينا ابو القاسم محمد. (اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم). و علي آله الطيبين الطاهرين لا سیما علي سيدنا و مولانا حجة ابن الحسن روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء. و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الدين.
بسم الله الرحمن الرحيم. الحمد لله الذي نزل علي عبده الكتاب و لم يجعل له عوجا.
سورهاي كه تلاوت شد چند آيهاي از اوائل سورة كهف بود. من امشب ميخواستم دربارة امام و نقش امام در زندگي دنيائي انسان و در زندگي بعد از اين عالم و تا قيامت بحث كنم. در همين آية اول سورة كهف كه تلاوت كردم اشاره به همين موضوع هست كه خداي تعالي ميفرمايد سپاس خدايي را كه بر بندهاش كتاب نازل كرد و انحراف براي او قرار نداد.
بطور كلي اگر يك جامعهاي امام و رهبر داشته باشد، آن جامعه سعادتمند است. اينكه در روايات زيادي آمده، سني و شيعه نقل كردهاند كه لولا الحجه لساخة الارض، اگر حجت، امام، دليل، راهنما نباشد؛ زمين اهلش را به خود فرو ميبرد اين معناش اين نيست كه به مجرد اينكه يك جمعيتي امام نداشتند، زمين شكاف باز ميكنه و اهلش را ميبلعه. معناش در حقيقت اينه كه آن جامعه كمكم خودشون از بين ميروند. اين زميني كه روش زندگي ميكنند، اين زمين آنها را به فنا ميكشانه. آنقدر اختلاف بين آنها بوجود ميآد، آنقدر فساد و خونريزي در بين آنها بپا ميشه كه طبعا از بين ميروند. ما نمونههاي زيادي داشتيم و خدا صلوات و درودش را بر آل پيغمبر نازل كند كه ما شيعه را از اين اعوجاج حفظ كرده. هم اعتقاد كه هميشه يك امام و يك راهنما روي سر ما هست و اگر به ظاهر خود او نيست، نايبش، جانشينش، خليفهاش هست و ما را از اختلاف و انحراف و اعوجاج حفظ ميكند. لذا از مسلميات دين مقدس اسلام است كه بايد مردم وحدت داشته باشند. يعني يكي از واجبات در دين مقدس اسلام اين است كه بايد مردم مسلمان وحدتشون و اتحادشون و وحدت كلمهاشون را حفظ كنند. وحدت كلمه و اتحاد محال است كه حفظ شود مگر با داشتن فرمانده واحد و قانون واحد و امام واحد و رهبر واحد. اگر بنا شد كه مردم هر دستهاي امامي داشته باشند و هر جمعي رهبري و هر عدهاي يك راهنمائي داشته باشند، اختلاف ايجاد ميشه و به هيچ وجه اين مردم روي سعادت را نخواهند ديد و به جنگها و دعواها و نزاعها منتهي خواهد شد.
در دين مقدس اسلام حرامترين حرامها و گناهترين گناهان ايجاد اختلافه. شما اگر ميبينيد كه در اسلام دستور داده شده غيبت نكنيد، نسبت به يكديگر اظهار تنفر نكنيد، باصطلاح همزه و لمزه يعني با اشاره به يكديگر بد نگيد، حتي اگر دستور داده شده كه در مجلس نجوا نكنيد، انما النجوا من الشيطان، همه و همه بخاطر حفظ وحدت و عدم اختلافه. اگر در قرآن مجيد آمده است كه و اعتصموا بحبل الله، همهاتون خودتون را از انحراف بوسيلة شناخت پروردگار و بوسيلة شناخت امامتون از انحراف حفظ كنيد و نگهداريد؛ بخاطر اين است كه اختلاف بين مردم مسلمان ايجاد نشه.
يك بحث عقلي و علمي و اجتماعي در اينجا هست كه بد نيست فهرستوار اشاره كنم. بطور كلي جانوران و جانداران و حيوانات روي زمين دو دسته هستند. يك دسته سعادتشون در اين است كه با يكديگر زندگي كنند و اجتماعي هستند. يك دسته در مقابل اينها، انفرادي زندگي كردن به سعادتشون لطمهاي نميخورد. حالا در اينكه چه دسته از حيوانات اجتماعي هستند و چه دسته انفرادي، زياد نميخوام بحث كنم. بطور مختصر مثلا زنبور عسل از حيواناتي است كه بايد اجتماعي زندگي كنه. اگر اجتماعي زندگي نكرد يك دونهاش به درد هيچ چيز نميخوره و خودش را هم نميتونه نگه بداره. اين عسل به اين خوبي كه بدست ميآد يا اينكه يك مدتي خودش زندگي در ميان كندو ميكنه، اين تنها و تنها بخاطر اجتماعي زندگي كردنشه. و الا اگر اينها تكتك در عالم زندگي ميكردند نه عمري داشتند، نه فايدهاي داشتند، نه ارزشي داشتند، نه ميتونستند به درد خودشون يا بشر و يا مخلوق خدا بخورند.
باز از آنطرف، مثلا شايد مثل حيواناتي مثل گوزن و آهو، اينها حالا با هم جمع نشدند و جمعيتي نبودند، زياد براشون اهميت شايد نداشته باشه. و مسلم مسلم اين است كه بشر جزو آن دسته از حيواناتي است كه بايد اجتماعي زندگي كند. يعني سعادتش در زندگي با اجتماع خودشه. و از همة حيوانات بشر نيازش به همنوعش بيشتره. شما اگر الان به سرتاپاي خودتون در همين مجلس نگاه كنيد ميبينيد لااقل به ده نفر، بيست نفر نيازمنديد كه همينطور اينجا بنشينيد. از سر و كله شروع ميكنيم، سلماني لازم است كه اصلاحتون كنه. دلاك توي حموم لازم است كه سرتون را صابون بزنه. يا صابون سازي لازم داريد، يك باصطلاح كسي كه حمامي را گرم كنه احتياج داريد، بعد نوبت به لباسهاتون ميرسه. لباس شما لااقل ده نفر با هم همكاري كردند تا اين لباس را تونستيد بپوشيد. اعم از آن كسي كه پنبهاش را كاشته، آن كسي كه رشته، آن كسي كه بافته، آن كسي كه دوخته، آن بزازي كه فروخته و تا اينجا كه حالا شما پوشيديد و آمديد در اين مجلس راحت نشستيد. و اگر بنشينيد حساب كنيد يك شبانه روز به چند نفر و چند هنرمند و چند شاغل يك كار نيازمنديد هر فردي از شما، شايد به صد نفر برسه.
پس نياز بشر به همنوع خود از همه بيشتره. و اين مسئله هم مسلمه كه هر حيواني كه با اجتماعش بايد زندگي كند و سعادتش با اجتماعش هست، دو چيز از ضروريات زندگي آنهاست. يكي قانون كه همه آن قانون را رعايت كنند. يكي هم رهبر. شما اگر زندگي زنبور عسل را مطالعه كرده باشيد نوشتهاند، كتابها در اين زمينه نوشته شده. اگر مطالعه كرده باشيد ميدونيد اين دو مسئله در زندگي آنها نقش فوق العادهاي داره. يعني اساس زندگيشون در اين دو پايه بنا شده. زنبور عسل يك ملكه دارد، هيچ كار نميكنه فقط اطراف او جمعند. بدون فكر هر جا او ميرود آنها هم ميروند. هر جا فرود ميآد، آنها هم فرود ميآيند. هر جا هست ولو در ميان كندوي باصطلاح استعمارگرانة بشر كه بشر آنها را وارد اين كندو كرده و ازشون استثمار ميكنه و آنها را تحت استعمار خود قرار داده، اگر ملكه وارد اين كندو شد، همه وارد ميشوند، هيچ حرفي ندارند. اگر ملكه خارج شد آمد در روي يك درختي، روي يك كوهي زندگي كرد ولو از همة جوانب خطرات بهش متوجه بشود، ميبينيد كه همة زنبورها به اين شاخة درخت همه چسبيدند و از اطراف ملكه و رهبر و امامشون دور نميشوند. در مورچهها هم همين مسئله است. در اكثر حشرات اين مسئله هست. منتهي چون راجع به زنبور عسل ما نياز به آنها داريم و بايد باهاشون كار كنيم تا عسلي ازشون استفاده كنيم، بيشتر مطالعه شده و همهاتون ميدونيد. و حال اينكه زنبور عسل از ملكه و از قوانيني كه آنجا حاكمه، استفادهاي نميكنند. فقط نگهداري آنها به اين وسيله. و دوم اگر ميخوان ثمري داشته باشند، عسلي داشته باشند، بايد با هم باشند. يكي حفظشون، يكي ثمرشون.
اما بشر! صدها نياز به همنوع خود دارد. هزارها نياز به همنوع خود دارد. تا جايي كه ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند، تا تو ناني به كف آري و به غفلت نخوري. واقعا تمام افراد بشر دارند كار ميكنند تا شما راحت باشيد. همة افراد بشر، داخل و خارج، اگر چند روز به روي مردم ايران ممالك خارج درها را ببندند و در فشار اقتصادي مردم را قرار بدهند، انسان نميتونه روي پاي خودش بايسته. با اينكه همه چي توي مملكت هست، در عين حال به خارج، به دريا، به بيابان، به مردم بيابانگرد، به مردم درياگرد، به همه چيز ما نيازمنديم. آنوقت چطور ميشه كه وقتي يك حشره با اينكه زياد احتياج به همنوع خودش نداره، فقط در دو قلم از چيزها نياز به همنوع خودش داره، اون حشره اينجور پابند به قوانين و به امام خود و به ملكه هست. بشر چطور ميشه نباشه؟!
در دنيا تاريخ را ورق بزنيد آقايون. تمام تواريخي كه در عالم نوشته شده. چه مسلمانها نوشته باشند و چه غير مسلمانها. چه در روايات مطالعه كنيد و چه در قرآن. ميبينيد نقش مهمي كه اتحاد و وحدت و رعايت قانون و فرمانبرداري فرمانده براي بشر داشته، هيچ چيز اينقدر فايده نداشته. و آنقدري كه اختلاف و جدايي از يكديگر براي بشر ضرر داشته، هيچ چيز ضرر نداشته. اينجاست كه ما ميبينيم ائمة اطهار كه جانمون به قربانشون كه ما هر چه داريم از رهنمودهاي آنها داريم، از كلمات آنها داريم. با اونكه همشون نمايندة الهي هستند، با اونكه غلامانشون، خدمتگذارانشون اينها ميتونن كه اراده كنند بگن كن فيكون. اراده كنند يك چيزي باشه، اون چيز ميخواد ماه باشه يا خورشيد، يا آسمان يا زمين، ارادتمندان اونها اين كارها را ميكنند.
شما يك كتابي است به نام آلاء الرحمن في الاحوال السلمان، نگاه كنيد اين كتاب ببينيد سلمان خدمتگذار خاندان عصمت و طهارت چه ميكرده؟ چه ارادة قويي داشته. اينها با همة عظمتشون كه علي بن ابيطالب ميگه كه من قدرت اين را دارم كه همه آسمان و زمين را به يك چشم به زدن ايجاد كنم. قدرت اين را دارم كه هر چي كه بگم باشد، باشد و هر چه بگويم نباشد، نباشد. و نشان هم ميداد. مشت نمونة خروار است وقتي كه در خيبر را ميكند، ميخوان بكشن در خيبر را چقدر وزنش است؟ حضرت با مشت مثل خمير قطعه، قطعه ميكنه، هزار من، يعني سه هزار كيلو لااقل اين وزن در بوده، روي دست بلند ميكنه، لشگر را از اين طرف خندق به اونطرف خندق ميبره. اون شخص ميگه به پيغمبر عرض كردم پسر عموت چه ميكنه؟ فرمود: به پاهاش نگاه كن. ديدم پاهاي علي بن ابيطالب بين زمين و آسمان معلق است. ائمة اطهار همشون اينطور بودند. حميد ابن قحطبه نشسته حضرت رضا صلوات الله عليه با او دارن صحبت ميكنند، به جدال كشيد، گفت اگر شما راست ميگيد بگيد اين دو تا شير بيان من را بخورند. دو شير حمله كردند، خوردند و قطرهاي از خونش هم بر روي زمين نريخت. مامون گفت آقا اين برگرده، فرمود اگر اژدهايي كه ريسمانهاي سحره را خورد، ريسمانها را پس داد اين شيرها هم ميتونن پس بدن. معني معجزه اين است. اگر سحر بود ممكن بود پشت پرده مخفيش كنند يك بادي هم پشت پرده بياندازند شيرها حمله كنند و مردم خيال كنند كه شيرها حميد ابن قحطبه را خوردند. نه، معجزات خاندان عصمت را نگاه كنيد بعد از هزار و دويست سال، كنار قبر علي ابن موسي الرضا ساعت به ساعت معجزه ميشه. ما چون ظاهر بينيم چون ظواهر را مشاهده ميكنيم، اگر سرطانيها خوب بشن اين را معجزه ميدونيم. يك نفر در تهران يك كسالت سختي داشت نميدانم سرطان بود، يك كسالتي كه دكترها جوابش كرده بودند، اين با توسل معالجه شده بود و شفا پيدا كرده بود. يكي از دوستان ميگفت كه اين كه مهم نيست، اين كار اونها نيست ائمة اطهار كارشون معالجة بدن نيست، اين بدن مثل اسب زير پاي انسانه، روح انسان اصله، انسان روح است نه جسد.
و ائمة اطهار نيامدند براي معالجة اسب زير پا. دام پزشك كه نيستند اين كارها را فوق العاده انجام ميدن. مثل يك پروفسوري كه بلاتشبيه وقت سر خاراندن ندارد براي پيوند قلب، حالا آقا اسبش پاش درد گرفته آورده او هم يك دوايي ماليده پاي او را معالجه كرده، به چه دكتر حاذقي. اين اصلا به او توهين است. روحت را آمده معالجه بكند. لذا اون دوست من گفت به او كه اگر حسدي، بخلي، عادت به گناهي، گناه آمده تا كنار ابدا اينها را ترك كرد و اگر مبتلا بود و رفت در حرم علي بن موسي الرضا و بيرون آمد از اين مسائل پاك بود و از اين مرضهاي روحي پاك بود اين خوبه، اين كار را ميخواد.
ذالك الكتاب لا ريب فيه هدي المتقين، اين قرآن را خدا نازل كرده براي اينكه مردم روحشون معالجه بشه. طبيب دوار بطبّه رسول اكرم يك طبيبي بود كه دور ميزد براي معالجة مردم، شما خيال كرديد كه يك كيفي دستش بود و توش هم يك دستگاه فشار خون و يك گوشي و يك فرض كنيد كه از اينهايي كه ميذارن تب طرف را، اسمش را من نميدونم، تب را بسنجند و از اينهاداشت نه يك قرآن داشت. طبيب دوار بطبه. تمام كيف حضرت رسول اكرم يك دونه قرآن بود. طبيان كل شي همه چيز درش بود. همه چيز درش بود كه بعد از هزار و چهار صد سال تمام دانشمندان روش حرف زدن، هنوز از بيست و هشت حرف قرآن، بيست و هشت رتبة علم قرآن، هنوز دو رتبهاش را بيشتر نتونستند، حتي ائمة اطهار اونطور ما ميتونستند مردم آمادگي نداشتند كه بيان كنند. و بيست و شش حرف ديگر حضرت بقيت الله ميياد و از اين كتاب آسماني استفاده ميكند. ائمه كارشون، اينها معجزه است. يك آدم فاسد به تمام معنا فاسد حتي تا در حرم هم فاسده، حتي توي حرم هم به زنهاي نامحرم نگاه ميكنه، يك دفعه يك جوهاي از ناحية حضرت علي بن موسي الرضا بهش ميشه او هم مجذوب ميشه، ميبيني تمام امراض روحيش را كنار ريخت يك آدم صالح و پاك و با تقوا شد اين كار علي ابن موسي الرضاست. كار سرطاني را معالجه كردن، ميكند. تواضع دارن هر كاري را شما از اونها بخواهيد انجام ميدن ولي تو نگو علي بن موسي الرضا سرطان شفا داد. مثل هماني كه به اون پروفسور بگي كه، پروفسوري كه هر ساعتي چند تا پيوند قلب ميكنه پاي اسب من درد گرفته بود بارك الله اين دكتر عجب حاذقه، كارهاي فوق العاده ميكنه، چكار كرده آقا؟ پاي اسب من را روغن ماليده خوب شده. اگر ما معرفت امام را داشته باشيم به خدا قسم مرده را حتي زنده كردن، مرده زنده كردن، براي اونها مسئلهاي نيست و اگر رفتيم و اونها را منحصر به اين عمل و به اين خاطر معرفي كرديم اهانت به ائمة اطهار عليهم الصلاة و السلام كرديم. شما ببينيد تمام انبياء معجزاتشون روي همين مسائل ظاهر است چرا به جهت اينكه مردم اونوقت بيشتر از اين درك نداشتند. عيسي مرده زنده ميكند. كور شفا ميدهد، عبرس و فلج را شفا ميدهد و همينطور انبياء ديگر. اما پيغمبر اكرم كه براي شما مردم ساخته شدة با معرفت، آمده اين معجزهاش قرآن است. هدي للمتقين. اين كارش هدايت مردم است. اونها به مقتضاي كساني كه با اونها زندگي ميكردند، مجبور بودند معجزاتشون در همين مسائل ظاهري باشه، يعني خدا ميخواست تا مردم كشيده بشن به طرف دين و حقيقت. ببينيد معجزة حضرت يوسف زيبايي صورتش است. معجزة حضرت موسي اژدها را مياندازه، عصا را مياندازه اژدها ميشه ولي معجزة پيغمبر اكرم قرآن است. هدي للمتقين روح شفا ميده. روح معالجه ميكنه و ينزل من القرآن ما هو الشفاء و رحمت للمومني ما باز هم همين دو آيه را براي دردهاي ظاهريمون استفاده ميكنيم. و حال اينكه اين منظورش شفا و رحمت است. شفاي روح است و رحمت است براي مومنين.
در يك آية ديگر دارد و شفاء لما في الصدور، قرآن شفاست براي اونچه كه در دلهاتون هست. يعني امراض روحي و شفاء لما في الصدور. يك روايتي دارد كه اگر كسي كسالت سينه پيدا كرد تنگ نفس داشت قرآن بخوانه. من با يكي از مراجع قم بود، ببخشيد نجف بود صحبت ميكردم ايشان يك جملة خوبي فرمود، گفت اين روايت خلاف ظاهر قرآن را بيان كرده، لشفاء لما في الصدور معناي ظاهرش اين است كه سينه، اونچه كه در سينه هست يعني روح انسان، شفا براي روح انسان. اون وقت اين ائمه با همة اين قدرت من اين را ميخوام بگم كه به خدا قسم بزرگترين دليل بر اثبات حقانيت اونهاست و بزرگترين دليل بر اهمييت مطلبي است كه امشب عنوان كردم و اون اين است كه تا همة عظمتشون اگر يك طاغوتي يك فردي كه اين از نظر دين، از نظر اعتقادات از نظر عمل بدترين است، اما دين اسلام را حفظ ميكنه و زير ساية اسلام ميخواد خودش را حفظ كنه دلش به حال اسلام نسوخته، چون اسلام را حفظ ميكند، شما به حالات ائمه نگاه كنيد، امامها در مقابل او اظهار مخالفت نميكنند براي اينكه وحدت مردم مسلمان بهم نخورد. چرا؟ گاهي ميشه، گاهي شد و يك مورد هم ظاهرا بيشتر نبود كه ميخواستند اساس اسلام را از بين ببرند، يعني اسلام نباشه، شاهي باشه. اسلام نباشه، سلطنت باشه. تا اين كار را خواستند بكنند كه به دست يزيد ميخواست اين كار عملي بشه اينجا اظهار مخالفت كردند و لشكر تهيه كردند و با او جنگ كردند و ميدانست سيد الشهدا كه كشته ميشه و همين كشته شدن حضرت سيد الشهدا مفيد بود و حاضر شدند كه با اون وضع خاص، حضرت كشته بشن و زن و فرزندشون اسير بشه كه ظاهر اسلام، البته اينجا خطر داشت والا بقية، شما فكر ميكنيد مثلا فرض كنيد حجاج ابن يوسف يا عبدالملك مروان يا مثلا فرض كنيد هارون الرشيد يا مامون الرشيد يا متوكل عباسي بهتر از يزيد بودن بعضيها ميگن اونها بدتر از يزيد بودند اونها مثل كافر و منافق، يزيد كافر بود ولي اينها منافق بودند و منافق بدتر از كافر است ، اما در عين حال بخاطر اينكه ظاهر اسلام حفظ ميشد و همه زير ساية اسلام بودندو اگر يك حكمي از احكام اسلام ميآمد اينها با قرآن ميخواستند حتي المقدور تطبيقش بدن و قرآن و اسلام و دين را حفظ كنند. حفظ ميكردند اون هم ظاهرش را اون هم به خاطر خودشون و ائمة اطهار عليهم الصلاة و السلام نميگذاشتند دو دستهاي بشه. اين دليل مهمي است. حضرت مجتبي به خودش قسم اين اعتقاد من است كه اگر اراده ميكرد معاويه و تمام بني اميه با يك ارادهاش از بين ميرفتند دستش را دراز كرد از ريشه معاويه گرفت از شام كند حالا اين بحثها را من نگم براي شما. در مجلسش نشسته بود حضرت بهش گفت كه اين زن تو مردها چكار ميكني؟ مرده به خودش نگاه كرد ديد كه زن شده. اومد خونه زنش مرد شده، اينها شما فكر نكنيد قصه است، اگر الان امام زمان شما اراده كنه هر چه مرده بشن زن و هر چه زنه بشن مرد. واي به حالمونه. اراده است. با اراده همة كارها انجام ميشه.
ولي در عين حال مينشينه پاي منبر و اون شخص خطيب ميره روي منبر و به علي بن ابيطالب جسارت ميكنه، حضرت اشك ميريزه، گريه ميكنه، چرا اينجوره؟ تو كه قدرت داري يك كاري بكن. بعضي از افراد نادان خيال ميكنند خو و طبع امام حسين اون بوده و خو و طبع امام حسن اين بوده. اين بزرگترين توهين به امام است. كه اگر امام حسن عليه الصلاة والسلام با يزيد زندگي ميكرد صريح صلح ميكرد. اصلا خويش، خو و طبعه. نه يك سر سوزن هوا، خواستة نفساني، خوي، طبع، فطرت غير از اونچه كه خدا دوست داره و ارادة خداست در وجود امام نيست.ارادت رب في مقادير اموريت عليكم و تذكر من بيوتكم نحن مشييت الله ماييم مشييت خدا. ما مشييت خدا، يعني اصلا وجود ما. سر تا پامون خواست خداست، سر تا پامون هر چه خدا ميخواد. حتي يك نگاه نميكنيم مگر با خداست خدا باشد. يك انگشتمون را تكان نميديم مگر با خواست خدا. فكر نكنيد مگر ميشه؟ بله اولياء خدا اينطوري هستند تا چه برسد به ائمة اطهار عليهم الصلاة والسلام كه اونها نفس اللهند. در آية شريفه و يخدثكم الله نفسه مطالعه كنيد امام ميفرمايد منظور از اين نفس الله امامه خدا به وسيلة امام ميترساند.
نفس پيغمبر است. شما ميگيد مگر ميشه يك آدم هم اين باشه، هم اون باشه؟ وقتي كه تمام خواستة من عين خواستة شما شد من و شما يك خواسته بيشتر نداريم، يك چيز ميگيم. يك حرف ميزنيم، يك كار ميكنيم، يك فكر ميكنيم. خدا، پيغمبر، ائمة اطهار عليهم الصلاة والسلام، فاطمة زهرا اينها همشون يك خواسته دارن. خدا ميخواد، پيغمبر هم ميخواد. لا ينطق عن الهوا نطقي از روي خواست دل نميكند. ان هو، ببينيد اين ان هو يعني نيست غير از اين. هيچي غير از اين نيست. شما يك سر سوزن يك جايي را پيدا بكنيد كه غير از وحي باشه، غير از ارادة خدا باشه. ان هو الا وحي يوحي. نيست هيچ چيز مگر وحيي كه رسيده پس از همة مسائلي كه از اول عرايضم عرض كردم به اين نتيجه ميرسيم كه هر جمعيتي كه در روي كرة زمين بخواد موفق باشد، پر ارزش بشه، پيشرفت كنه بايد امام داشته باشد. بايد رهبر داشته باشد. شما اگر توي يك سربازخانه بريد، اگر سربازهايي كه توي اين پادگان هستند اينها تحت فرمان فرماندهشان نباشند. سرپيچي ميكنند، نه اون پادگان ارزش داره نه اون سربازها ارزش دارند نه اون فرمانده ارزش داره. و اگر دشمن حمله كرد يقينا اينها را در اولين لحظات حملهاش اينها را دستگير ميكنه. من نميخواستم امشب اين مطلب را مطرح نكنم ولي به يك جهتي كه طول ميكشه طولش بدم و تفسيلي عرض كنم والا مطلبم به همينجا ميخواست منتهي بشه. شما الان در تمام دنيا مراجعه كنيد، انقلابهاي زيادي در دنيا واقع شده. هر كدام از انقلابها يك امام محبوبي داشته است. يك رهبر محبوبي داشته است و او را دوست ميداشتهاند و تحت فرمانش بودهاند و موفق شدند. ولي اگر چند تا رهبر داشتند، چند تا امام داشتند اينها با هم اختلاف داشتند، موفقيت كه براشون حاصل نميشد يقين بدونيد و ميبينيد الان من گوشه و كنار عالم براتون نشون دارم كه اينها هيچ موفق نشدند و بعد از انقلاب هم آرامش نداشتند. حالا اين رهبر بايد محبوبيت داشته باشد و در صراط مستقيم باشد و قوانين صحيحي در دستش باشد حتي رهبران ناقص. يعني همة اين سه مسئله درونشون نباشه. اما يكي از اينها بوده. مثلا گاندي محبوبيت داشت بخاطر كارهاي ظاهري كه انجام ميداد. اين موفق شد، اگر چه انقلابش هم ناقص موند به جهت اينكه در بعضي از كارها موفق شد در بعضي از كارها مردم خوي همان انگليسي زندگي كردن را پيدا كرده بودند. الان اگر شما به هندوستان بريد ميبينيد اونها توي جاده مثلا طرف دست چپ حركت ميكنند. فرمانشون هم طرف چپ ماشين است و اين بخاطر اينكه انگلستان اينجوري رانندگي ميكردند و امثال اينها يك آثاري از اونها مانده. در ممالك ديگر در مذاهب ديگر غير از تشييع هيچ وقت دانشمندان اهل سنت بخاطر اين مرجعييت و نمايندگي امام زمانشون را از دست داده بودند موفق به يك انقلاب صحيح در هيچ يك از ممالك سني نشين كه تحت اين برنامه بودند نشدند.
نمونهاش افغانستان و بعضي از ممالك. اما وقتي كه در مملكت ما اين بخاطر تشيع است آقايان به خاطر امام زمان است ماها غافليم .خدا ميدونه ما اكثرمون خوابيم اين انقلابي كه شد اين وضعي كه پيش آمد در پانزده سال قبل، خوب ما بوديم ديگر. تمام مردم يك پارچه، يك وقتي ميگن ناصرالدين رفته به انگلستان اونجا براش رژه رفته بودند در مقابلش، سربازها سان ديده بودند بعد اون شاه اون به اصطلاح انگلستان گفته بود كه در مملكت شما آيا يك همچين نيرويي هست؟ ايشان در جواب گفته بود كه ما يك مشت سرباز و پليس در مملكت داريم براي حفظ امنيت داخلي مملكتمون. اما اگر روزي به طرف ما يك دشمني حمله بكنه ما اونجا يك فرمانده داريم به نام مرجع تقليد، كه از بچة پانزده سالة پسر و از دختر نه سالة دختر تا پير مردي كه بتونه از جا حركت كنه و حتي من و وزرا بايد تحت فرمان او باشيم بايد. والا جهنمي هستيم و لذا همة مردم ايران، جز پيرمردها و بچهها همة مردم ايران اونجا سرباز هستند اگر مثلا ده ميليون جمعييت بوده لااقل هشت ميليون جمعييت ما سرباز داريم. اينها بعد، استثمار بعد به فكر افتاد شايد راست بگه، آيا همينطوري گفته، بريم تجربه كنيم، تجربه كردند. در فتواي تنباكو تجربه شد، ديدند راست است. مرحوم ميرزاي شيرازي تمام مردم معتاد بودند اون موقع به تنباكو و قليان همه كنار گذاشتند. يك چيز جزيي بود نه حرام بود نه اون موقع حكم به كراهتش داده بودند هيچ چيزي، تقريبا ميشد بگيم كه خواستة ميرزاي شيرازي بود. خواستة الهي ميرزاي شيرازي خوب از آسمان هم كه براي او وحيي نازل نشده بود. اما همه عمل كردند. لذا از اون موقع تا به حال از همان روز تا به امروز به فكر افتادند كه اين نيرو را از بين ببرند. به همة وسايل.
اين مرجع نبايد باشد، اون مرجع نبايد باشد، اون روحاني بي خود ميگه،اون روحاني، درسته ما قبول داريم همه در صراط مستقيم نيستند، همه راست نميگن اما بدانيد كه از حلقوم ما، از حلقوم ما مسلمانها از دست خود ما مسلمانها شمشير عليه اسلام نكشند. و لذا ميبينيد وقتي كه امروز ظاهرا بوده، مناسب است پيش آمد والا من، ميدونيد اهل اينكه به مناسبت و ايام صحبت كنم حرفي نميگم حالا تصادفا پيش آمده. من خودم تهران بودم وقتي كه فرودگاه بمباران شد، فرودگاه تهران بمباران شد. از طرف عراق، حملة عراق را من خودم ديدم اتفاقا تعجب ميكردم به دوستان ميگفتم اين دود، اين دود نيست اين جايي نيست آتش گرفته باشه، جايي هم نيست خراب شده باشد اصلا دود و خاك قاطي ميره بالا يك انفجاري، تا اعلام كردند كه جنگ شده. خوب آمده در داخل تا تهران حملهاش آمده، مردمي كه تازه انقلاب كردهاند. مردمي كه نه سرباز دارند نه جاي اسلحهها را حتي بلندند، مردمي كه افسر ندارند، افسر مورد اعتماد ندارند. بالاخره تجربه در اين كارها خيلي مهم است. با يك فرمان، اينجا ما ميفهميم كه امام چقدر وجودش مفيد است. رهبر چقدر وجودش مفيد است. با يك فرمان طوري طرف را بيچاره كردند كه الحمد الله يك وجب از خاكمون دست دشمن نموند، و اين موفقيت به خدا قسم در تمام دنيا در تمام دنيا بي نظير است اين چنين موفقيتي، و اين موفقيت تنها و تنها بخاطر داشتن امام و رهبر است. و اطاعت از روحانيت و مرجعيت است. اگر شما مردم اونجور مثلا در بهشت زهرا و فرودگاه تهران و اونجور به استقبال امام رضوان الله تعالي عليه نميرفتيد اونجور فرمانش را برنمي داشتيد، ما مثل لبنان و افغانستان بوديم و يك نفرمون آرامش نداشتيم.
اينها، حال اگر امام زمان، چون گاهي از كلمات حضرت امام، ديديم ديگر الان هم رهبر عزيزمون هم، اين مطالب را دارند و خدا را شكر ميكنيم. يكي از آقايون اهل علم بود يك نامهاي نوشته بود كه امام زمان صلوات الله عليه غريبند ايشان فورا او را خواستند، و بهش گفتند كه چكار كنيم مثلا اينقدر به فكرند. در كلماتشون ميبينيد ميگن روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفدا واين را بدونيد ما به هر چه رسيديم از محبتمون به امام زمان است و اين را بدونيم و همه ميدونن كه اين مردم هر چي عشق و علاقه به هر كي دارن بخاطر امام زمان است. خود امام رضوان الله تعالي عليه ميفرمود كه ديگر آخرين مطلب و عظمتي كه براي ايشان ما قائل بوديم اينكه نايب حضرت بقيت الله است. و مردم براي فرمان نايبش اينجور جانفشاني ميكردند اگر خودش بياد چه ميكنند. اگر خودش فرمان بدهد چه ميكنند. فرمانده كل قواي عالم هستي حجت ابن الحسن است. بنا بر اين فايده وجود امام و رهبر اين است كه اختلاف را از بين ميبره، تفرقهها را از بين ميبره. وحدت ايجاد ميكنه، مردم سر كلمة واحده اجتماع ميكنند، فكرشون يك فكر ارادشون يك اراده، نيروشون يك نيرو و اون وقت حركت ميكنند به خدا قسم اگر يك اختلافاتي كه بين ما روي سليقههاي شخصيمون در همين انقلاب به وجود آمد اگر نبود، اگر همة مردم يك حرف ميزدند يك كلمه را ميگفتند، اگر كاري كه ائمة اطهار عليهم الصلاة والسلام كردند ما هم ميكرديم، اگر راه و روش اونها را انتخاب ميكرديم تمام دنيا را ميگرفتيم، تمام دنيا.
آتش به جان شمع زدن كه اين بلا نهاد. اختلاف در بين ما ايجاد كردند و هممون را با يكديگر دشمن كردند اگر چه بحمد الله باز همان يا صاحب الزماني كه عرض ميكنيم آقا در جاهاي حساس به دادمون ميرسد و نميگذارد تفرقه ايجاد بشه و اين را خدا ميدونه من به راي عين در مدت عمرم ديدم ولي در عين حال خداي تعالي ميفرمايد ما دشمنتون را از بين ميبريم، به شما حكومت ميديم، مثل اينكه اين آيه دربارة ما نازل شده. به شما حكومت ميديم، دشمنتون را از بين ميبريم. ليعلم، لينظر كيف تعملون. پس خدا نگاه ميكنه ببينه چكار ميكنيم. انشكرتم لعزيزنكم و لان كفرتم ان عذابي لشديد. خدايا ما پناه به تو ميبريم كه ما كفران اين نعمت را كرديم، اين وحدت را كفران كرديم. خدايا عذابت را بر ما نازل نفرما (الهي آمين). اون عذاب شديد ميتونيد چيه؟ نا امني، نعمتان مجهولتان، اصّحت و الامان شما الان بريد در بعضي از اون ممالكي كه نتونستند خودشون را جمع و جور كنند، و مسلط بر مملكت يك گروهي يك رهبري بشه ميدونيد چه ناامنيهايي به وجود ميياره. من نميترسم يكي از دوستان ما را برداشت برد لبنان سفري كه رفته بوديم سوريه، حرفهاي تورابي زد با من. جاهايي داشت من را ميبرد كه باور كنيد اگر رو حسابهايي، يك مسائلي نبود، يك مسائلي در جنبههاي روحي من نبود انسان از وحشت، يعني خود اون شخص هم از شخصيتها بود، خود ايشان هم ميگفت من كه ميرم تو لبنان از سلامت برگشتن و روي اختيار برگشتن ديگر من فكر نميكنم. يعني واقعا راست هم ميگفت. اصّحت و المان يكيش سلامتي بدني است و روحي البته. يكي هم امنييت. الحمد الله باز هم اميدواريم بيشتر از اين با هم متحد باشيم. بيشتر از اين سر يك كلمة واحدي حرف بزنيم. بيشتر از اين تحت فرمان اماممون و رهبرمون و حضرت بقيت الله و رهبرو كساني كه از او حرف ميزنند باشيم و انشاء الله موفقيتمون قطعي در اين صورت خواهد بود.
اما مردمي كه امام زمانشون را كشتند، مردمي كه اختلاف ايجاد كردند، مردمي كه آمدند ريسمان به گردن امام زمانشون انداختند براي بيعت با يك منحرف، مردمي كه امام زمانشون را گوشة خانه نشوندند و كساني كه لياقت نداشتند به عنوان امام و مرجع انتخابشون كردند اينها هميشه بيچارهاند. خدايا ما شكرت ميكنيم كه نور ولايت را در دلهاي ما تاباندي و ما را جزء شيعيان قرار دادي و ما را تابع مراجع تقليدمون قرار دادي و ما را در اين جهت خدايا تو قرار دادي كه ما از يك مرجع تقليد از يك رهبر از يك فرمانده از يك امام پيروي كنيم و وحدتمون را حفظ كنيم و اتحادمون را با يكدگير حفظ كنيم.
اما بني اميه ميخواستند اساس اين كار را برهم بزنند. لذا امام عليه الصلاة و السلام در زيارت عاشورا ميفرمايد الهم العن بني امية قاطبت، خدايا قاطبة بني اميه را لعنت كن اينها ميخواستند اساس وحدت اسلامي را بر هم بزنند. لذا يزيد نادان، يزيد نافهم او فكر كرد با خودش كه معاويه كه توانست بر مردم حكومت كنه او هم ميتواند، احتياج به اسلام و دين نيست. گفت كه حكومت منهاي دين، منهاي اسلام. لذا گفت لعبت هاشم باالملك فلا خبر جاء و لا وحي نظر. يك بازي كردند، و الا ديني از كجا و وحيي از كجا؟! و لا وحي نظر. سر سيد الشهدا را در مقابل گذاشته، مردم مسلمان را، دلهاشون را جريحهدار كرده، قلوب مردم مسلمان همه عليه او و عليه از بين بردن او آماده شده، نميفهمه. لذا نافهم و نادانه.
زينب كبري نشسته، فرزندان ابي عبد الله الحسين نشستند. شما ديديد وقتي كه يك مشت زنهاي با حياي محجوبه بخوان در بين مردها بنشينند اينها چادرها را به سر ميكشند، سرشون را پائين مياندازند، اينطرف و آنطرف را نگاه نميكنند. خاندان عصمت هم نشستهاند. اينطرف و آنطرف را نگاه نميكنند. اما اگر چند تا بچه در بين زنها باشد، ميايستد اينطرف آنطرف، همه جا را نگاه ميكند. من نميدونم فرزند ابي عبد الله الحسين چه ديد؟ يك دفعه خودش را در دامن زينب كبري انداخت. عمه يزيد با سر بابام چه ميكنه! زينب كبري سرش را بلند كرد. چشمش افتاد به يزيد كه با چوب خيزران به لب و دندان ابي عبد الله الحسين… حسين بن علي هم ميخواند اين آيات را و سيعلمن الذين اي منقلب ينقلبون.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.