۲۵ شوال ۱۴۱۴ -تفسیر سوره توحید.اخلاق خ ۴۸

 تفسير سورة‌ توحيد اخلاق‌ خ‌ 48

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌.

 الحمدلله‌ و الصلاة‌ و السلام‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌ لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفداه‌ و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. قل‌ هو الله‌ احد. الله‌ الصمد. لم‌ يلد و لم‌ يولد. و لم‌ يكن‌ له‌ كفوا احد.

 دربارة‌ اين‌ سورة‌ مباركه‌ كه‌ ميگند اين‌ شناسنامة‌ خداست‌ خيلي‌ فضيلت‌ قائل‌ شده‌اند. هر كس‌ سه‌ مرتبه‌ اين‌ سوره‌ را بخواند، مثل‌ اين‌ است‌ كه‌ ختم‌ قرآن‌ را كرده‌ باشد. و علت‌ اينكه‌ اين‌ سوره‌ اينقدر اهميت‌ دارد و اگر كسي‌ در شبانه‌روز يك‌ مرتبه‌ اين‌ سوره‌ را لااقل‌ نخواند كار مكروهي‌ كرده‌، و در هر نماز مستحب‌ است‌ خوانده‌ شود ولو در يك‌ ركعت‌ نماز قل‌ هو الله‌ خونده‌ بشود؛ علتش‌ اين‌ است‌ كه‌ اين‌ سوره‌ توحيد را، يكتاپرستي‌ را به‌ انسان‌ تعليم‌ ميدهد. خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد به‌ پيغمبر اكرم‌ بگو خدايي‌ كه‌ شما مي‌خواهيد بپرستيد احد است‌. بگو او خداي‌ احد است‌. احد با واحد هر دو از اسماء پروردگارند. هر دو هم‌ به‌ معناي‌ يكيست‌. يعني‌ هم‌ احد يكيه‌ و هم‌ واحد به‌ معناي‌ يكي‌ است‌. فرقي‌ كه‌ بين‌ احد و واحد است‌، احد در ذاته‌. خداي‌ تعالي‌ احد است‌ يعني‌ يكي‌ است‌ كه‌ دو ندارد. محاله‌ كه‌ دو داشته‌ باشد. احد براي‌ چيزي‌ گفته‌ ميشود كه‌ يك‌ دونه‌ باشد. غالبا البته‌ اينطوره‌. گاهي‌ هم‌ بر غير اينها اطلاق‌ شده‌ و آنجا ميخواهند بي‌ نظير بودنش‌ را بيان‌ كنند. احد به‌ معناي‌ يكيست‌ كه‌ دو نداشته‌ باشه‌. خداي‌ تعالي‌ يكيست‌. ليس‌ كمثله‌ شي‌ء، صددرصد يك‌ چيز ديگري‌ پيدا كنيد كه‌ دومي‌ باشه‌ وجود نداره‌. مثلا خدا هميشه‌ بوده‌ و هميشه‌ خواهد بود و قدرت‌ و علمش‌ ذاتيست‌، كسي‌ به‌ او تعليم‌ نداده‌ يك‌ همچين‌ موجودي‌ در عالم‌ وجود نداره‌. چون‌ اگر باشه‌ شريك‌ خداست‌ و مخلوق‌ خدا نيست‌. و حال‌ اينكه‌ ما مي‌دانيم‌ همه‌ چيز مخلوق‌ خداست‌. خدايي‌ كه‌ هميشه‌ بوده‌ و هميشه‌ خواهد بود. اگر گفتيم‌ كه‌ يك‌ چيز ديگه‌اي‌ هم‌ كنار خدا هميشه‌ بوده‌ اين‌ مشركيم‌. چون‌ آن‌ چيز دومي‌ كه‌ هميشه‌ بوده‌ اين‌ موجود، مسلم‌ مخلوق‌ خدا نيست‌ ديگه‌. چون‌ هميشه‌ بوده‌ مخلوق‌ نشده‌، خلق‌ نشده‌. و چيزي‌ كه‌ خلق‌ نشده‌ باشد هميشه‌ هست‌. پس‌ مخلوق‌ خدا نيست‌. مد خداست‌، ضد خداست‌، در كنار خدا يك‌ چيزي‌ هميشه‌ اگر گفتيم‌ هست‌ حالا چه‌ عالم‌ باشه‌، چه‌ يك‌ روحي‌ باشه‌، چه‌ شيطان‌ باشه‌، فرقي‌ نميكنه‌. هيچ‌ چيز در عالم‌ هميشه‌ نبوده‌ جز خدا. در دعاها مي‌خونيم‌ كنت‌ قبل‌ كل‌ شي‌ء. خدايا تو بودي‌ قبل‌ از هر چيز. و كرمت‌ كل‌ شي‌ء هر چيزي‌ را تو بوجود آوردي‌. كنت‌ اذ لم‌ تكن‌ سماء مبنيه‌ و لا ارض‌ مدحيه‌. تو بودي‌ و حال‌ آنكه‌ آسمانها نبود. بالا، آسمان‌ به‌ معناي‌ بالاست‌. بالا نبود، ارض‌، پستي‌ نبود. هيچ‌ چيز نبود. حتي‌ از بچگي‌ به‌ ما ياد مي‌دادند بگيد يكي‌ بود و يكي‌ نبود غير از خدا هيچي‌ نبود. اين‌ خوب‌ شعاريست‌، خوب‌ تعليميست‌. به‌ بچة‌ دو ساله‌ و سه‌ ساله‌ مي‌گفتند. غير از خدا هيچي‌ نبود. حالا آنجا چي‌ بود؟ خدا بود. هستي‌ مال‌ خداست‌. هر كس‌ بگه‌ كه‌ ماها هم‌ هميشه‌ بوديم‌، مخلوق‌ هم‌ هميشه‌ بوده‌، اين‌ مشركه‌. يك‌ عده‌ هستند از صوفيها، ميگند كه‌ مخلوق‌ قديمه‌. معناي‌ قديم‌ همين‌ است‌ كه‌ بگيم‌ هميشه‌ بوده‌. خوب‌ پس‌ خدا خلقشون‌ نكرده‌، پس‌ از ملك‌ خدا خارجند. پس‌ خدا نميتونه‌ در اينها دخالت‌ بكنه‌. نه‌ اينطور نيست‌. بگو اي‌ پيغمبر كه‌ او، خداي‌ احده‌. تنها يكي‌ بوده‌ كه‌ هميشه‌ بوده‌ و دومي‌ نداره‌. اين‌ را معتقد بايد باشيد. من‌ ايني‌ را كه‌ ميگم‌ شما بايد معتقد باشيد، شما ميگيد مگر غير از اينهم‌ ميشه‌ اعتقاد داشت‌؟! يك‌ عده‌ احمقها هستند كه‌ غير از اين‌ را اعتقاد دارند. يك‌ عده‌ افرادي‌ هستند كه‌ واقعا بايد اينها را داخل‌ انسانها ندونست‌. اينجور اعتقادي‌ دارند كه‌ همة‌ ماها حتي‌ همين‌ موجودات‌، اينها هميشه‌ بوده‌اند. خدا خلقشون‌ نكرده‌. بحثها هست‌، مطالبي‌ هست‌، افراد ريش‌ بلندي‌ از اين‌ دسته‌ هستند كه‌ اين‌ حرف‌ را مي‌زنند. من‌ نمي‌خوام‌ تعبير تندي‌ بكنم‌. و الاّ خداي‌ تعالي‌ اينها را توي‌ قرآن‌ گفته‌ اولئك‌ كالانعام‌ بل‌ هم‌ اضل‌. اينها مثل‌ حيواناتند بلكه‌ بدتر. به‌ جهت‌ اينكه‌ آدم‌ اينقدر نادان‌ باشه‌ كه‌ مسلمان‌ باشد و اعتقادش‌ اين‌ باشد كه‌ عالم‌ هميشه‌ بوده‌. كسي‌ او را خلق‌ نكرده‌. يا معتقد باشند كه‌ اين‌ عالم‌ عين‌ ذات‌ خداست‌. يعني‌ ما الان‌ خدا را داريم‌ مي‌بينيم‌ اگر در و ديوار را داريم‌ مي‌بينيم‌. كه‌ اين‌ را هم‌ باز يك‌ عده‌اي‌ معتقدند. از اين‌ بدتر اعتقاد در عالم‌ هست‌. چون‌ اگر از دامن‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ دور شديد و توي‌ صراط‌ مستقيم‌ نبوديد، هر كي‌ از مادرش‌ قهر ميكنه‌ مي‌آيد فيلسوف‌ ميشه‌ و يك‌ نظريه‌ ميده‌ و اسباب‌ دردسر براي‌ مردم‌ درست‌ ميكنه‌. افرادي‌ هستند كه‌ ميگند هر چي‌ در عالم‌ هست‌ خواب‌ و خياله‌. الان‌ ما خيال‌ مي‌كنيم‌ كه‌ اينجا جمعي‌ نشسته‌اند، اين‌ سقف‌، اينها را همه‌ را خيال‌ مي‌كنيم‌. حالا ما خودمون‌ كه‌ داريم‌ خيال‌ ميكنيم‌، ميگند خودت‌ هم‌ خيالي‌! پس‌ كي‌ خيال‌ ميكنه‌؟ ما يك‌ جواني‌ از آلمان‌ آمده‌ بود پيش‌ ما طرفدار اين‌ مكتب‌ بود. گفتيم‌ گاهي‌ حواسش‌ كه‌ پرت‌ ميشد ميگفتيم‌ الان‌ تو در آلماني‌. ميگفت‌ نه‌ در ايرانم‌. گفتيم‌ نه‌ خيال‌ ميكني‌ در ايراني‌. مي‌خنديد. ما هم‌ بهش‌ مي‌خنديديم‌. خيالبافي‌، سوفسطائي‌، يك‌ عده‌ از صوفيها اينطوريند. چرا حالا اين‌ حرفها را درست‌ كردند؟ اين‌ حرفها را درست‌ كردند اينها غالبا در زمان‌ خلفاي‌ عباسي‌، دقيقا همان‌ موقعي‌ كه‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ امام‌ شد. يك‌ تاريخچة‌ كوچكي‌ براتون‌ بگم‌ تا حواستون‌ جمع‌ باشه‌. ولو اينكه‌ خيلي‌ از، ولو اينكه‌ خيلي‌ از خانمها اين‌ مطالب‌ برايشون‌ سنگينه‌. ولي‌ حالا بالاخره‌ تقصير من‌ نيست‌. تقصير خودشونه‌ كه‌ يك‌ خورده‌اي‌ حواسشون‌ را جمع‌ نمي‌كنند توي‌ راه‌ دقيق‌ باشند. يك‌ خورده‌اي‌ هم‌ شفاعت‌ بعضي‌ از خانمها كه‌ اينها متوجه‌ اين‌ معنا هستند كه‌ هر كسي‌ را حتي‌ كسي‌ كه‌ بي‌ عذر نيامده‌ دفترش‌ را هفتة‌ قبل‌ بگيره‌، به‌ ما ميگند اينهم‌ باز اينجا باشه‌. ميگيم‌ باشه‌، به‌ ما ضرري‌ نداره‌ براي‌ خودتون‌ ضرر داره‌. مطالب‌ علمي‌ را من‌ نمي‌تونم‌ در مجلستون‌ بگم‌. بهرحال‌.

 در عالم‌ افراد مختلفي‌ هستند. افراد جورواجوري‌ هستند. دربارة‌ ذات‌ مقدس‌ پروردگار مطالبي‌ ميگند. شماها بايد خيلي‌ خدا را شكر بكنيد كه‌ در صراط‌ مستقيميد. فرق‌ بين‌ ما و متصوفه‌ و عرفا همينه‌ كه‌ ما يك‌ مرحله‌ داريم‌ بنام‌ صراط‌ مستقيم‌. كه‌ در صراط‌ مستقيم‌ بايد انسان‌ خيلي‌ مواظب‌ برنامه‌اش‌ باشه‌. صراط‌ مستقيم‌. خيلي‌ خدا را شكر كنيد كه‌ انحراف‌ نداريد از صراط‌ مستقيم‌. در زمان‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ كه‌ بني‌ العباس‌ اول‌ آمده‌ بودند روي‌ كار و تجربه‌اي‌ كه‌ بني‌ اميه‌ داشتند، اينها مي‌خواستند عمل‌ نكنند ولي‌ هدف‌ آنها را تعقيب‌ كنند، اينها يك‌ فكري‌ به‌ سرشون‌ زد. بني‌ اميه‌ اينها مي‌خواستند كه‌ ريشة‌ اسلام‌ را بكنند. بني‌ العباس‌ هم‌ همين‌ نظر را داشتند. مي‌خواستند سلطان‌ باشند، شاه‌ باشند. بني‌ اميه‌ ناشيانه‌ كار كردند. يعني‌ مستقيم‌ رفتند به‌ سراغ‌ ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلامه‌ و از جنگ‌ با علي‌ بن‌ ابيطالب‌ كه‌ معاويه‌ شروع‌ كرد، شروع‌ كردند و به‌ شهادت‌ حضرت‌ سيد الشهدا هم‌ خاتمه‌ پيدا كرد. مردم‌ مسلمان‌ هم‌ كمر همت‌ بستند بني‌ اميه‌ را سرنگون‌ كردند. بني‌ العباس‌ هم‌ همان‌ كار بني‌ اميه‌ را مي‌خواستند بكنند منتهي‌ با اين‌ تفاوت‌ كه‌ بني‌ العباس‌ فهميدند كه‌ نبايد اينطور مستقيم‌ بروند به‌ سراغ‌ اسلام‌ مردم‌. مردم‌ مسلمانند، اسلام‌ را با زحمت‌ بدست‌ آورده‌اند و به‌ اين‌ آساني‌ از دست‌ نمي‌دهند. خوب‌ نشستند حساب‌ كردند كه‌ مردم‌ مسلمان‌ چي‌ مي‌خواهند؟ مسائل‌ و احكام‌ يكي‌ مي‌خواهند. مسائل‌ و احكام‌. يك‌ مجتهدي‌ داشته‌ باشند مسائلشون‌ را از او بپرسند. تزكية‌ نفس‌ هم‌ كه‌ يك‌ چيزي‌ نيست‌ كه‌ همه‌ بفهمند كه‌ هست‌ يا نيست‌. الان‌ هم‌ مي‌بينيد بعضي‌ از علما ميگند كه‌ براي‌ مرجع‌ تقليد تزكية‌ نفس‌ لازم‌ نيست‌، عدالت‌  بسشه‌. خوب‌ تزكية‌ نفس‌ هم‌ ميگفتند كافي‌ بود. يعني‌ كسي‌ متوجه‌ نميشد كه‌ مثلا ابو حنيفه‌ تزكية‌ نفس‌ كرده‌ يا نه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ محاسنش‌ مثل‌ محاسن‌ امام‌ صادق‌ بود و عمامه‌اش‌ هم‌ شايد گنده‌تر بود و خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ همه‌ چيزي‌ شايد از نظر ظاهر شبيه‌ به‌ امام‌ صادق‌ بود. مردم‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ و اينها سرشون‌ نميشه‌. چون‌ خودشون‌ هنوز تزكية‌ نفس‌ نكردند. تا چه‌ برسه‌ به‌ عصمت‌! خدا گفته‌ بايد امام‌ شما معصوم‌ باشه‌. عصمت‌. ما الان‌ اگر از مرجع‌ تقليد اين‌ پيروي‌ مي‌كنيم‌، بخاطر ناچاريه‌. و الاّ همه‌امون‌ بايد از امام‌ زمان‌ تقليد كنيم‌. خدا اينجوري‌ قرار داده‌. منتهي‌ ناچاريه‌.

 همين‌ ديشب‌ يك‌ خانمي‌ به‌ من‌ تلفن‌ ميكرد كه‌ از شاگردهاي‌ ماست‌، اينجاست‌. با شوهرش‌ دعوا كرده‌ كه‌ آيا امام‌ زمان‌ را ميشه‌ ديد يا نميشه‌ ديد؟ كه‌ صبح‌ به‌ من‌ ميگفت‌. گفتم‌ چرا تو دعوا كردي‌؟ اينقدر ماها بيچاره‌ايم‌ كه‌ شما روز سيزده‌ شايد فهميديد كه‌ امام‌ زمان‌ چقدر طرفدار داره‌. و مذهب‌ زرتشتي‌ چقدر طرفدار داره‌. ناخوآگاه‌، نافهمي‌، بعضي‌ از اينها آمده‌اند در پشت‌ راديو و تلويزيون‌ ازشون‌ مي‌پرسند سيزده‌ بدر چيكار مي‌كنيد؟ يك‌ دليل‌ بچه‌گانه‌ هم‌ ندارند. بگند چرا سيزده‌ بدر مي‌كنيم‌. چرا مي‌رويم‌. يك‌ دليل‌ بچگانه‌. به‌ بچه‌ ميگند اين‌ عروسكت‌ را چرا اينجا گوشة‌ حياط‌ گذاشتي‌؟ ميگه‌ كه‌ من‌ اين‌ را آوردمش‌ مهماني‌. انسان‌ اين‌ اندازه‌ دليل‌ داشته‌ باشه‌ كه‌ چرا اينجور روز سرد رفتيد نهارتون‌ را توي‌ بيابان‌ در جلوي‌ چشم‌ زن‌ و مرد غريبه‌، شايد او غذاي‌ بهتري‌ آورده‌ باشه‌ و شما غذاي‌ بدتري‌، چشم‌ نبايد به‌ سفره‌ انسان‌ بيفته‌ چرا اون‌ را اونجا مي‌خوري‌ تو خونت‌ نمي‌خوري‌. يك‌ دليل‌ بچه‌ گونه‌. بگم‌ من‌ اومدم‌ مهموني‌. بعدن‌ هم‌ بخندن‌ بهش‌. ببينيد اينها هستند كه‌ ما مي‌گيم‌ بياييد تو صراط‌ مستقيم‌ تا امام‌ زمان‌ قبولتون‌ كنه‌. امام‌ زمان‌ يار و ياور نداره‌. من‌ تا ظهر تو كانون‌ بودم‌ تا ظهر كه‌ مي‌خواستم‌ برم‌ منزل‌ از اينجا تا پارك‌ يك‌ ماشين‌ اگر مبالغه‌ نباشه‌ يك‌ آدم‌ پيدا نمي‌شد. شهر خلوت‌. حتي‌ يكي‌ به‌ من‌ گفت‌ الان‌ اگر دشمن‌ بدونه‌ اينجا خلوته‌ الان‌ مي‌ياد شهر را مي‌گيره‌. يك‌ نفر پيدا نمي‌شد. از پارك‌ به‌ طرف‌ بالا جاي‌ سوزن‌ انداز نبود. من‌ تا به‌ حال‌، تا به‌ امسال‌ نمي‌دونستم‌ سيزده‌ به‌ در چجوري‌ مي‌رن‌ حالا يك‌ عده‌اي‌ مي‌رن‌ لااقل‌ بيست‌ درصد مردم‌ مي‌رن‌. ديدم‌ نه‌ اگر نگيم‌ صد در صد نود و نه‌ درصد مردم‌ مي‌رن‌. من‌ نمي‌دونستم‌ چون‌ يك‌ جا بودم‌. حالا اون‌ روز زياد بيرون‌ نمي‌يادم‌ به‌ كارهاي‌ شخصيم‌ مي‌رسيدم‌ رفته‌ بودم‌، خوب‌ ما كه‌ دليلي‌ نداره‌ شنبه‌ تعطيل‌ كنيم‌ رفتم‌ كانون‌ و بعد هم‌ رفتيم‌ خونه‌.

 اين‌ مردم‌ خرافي‌، اسم‌ اسلام‌ باشه‌ بگن‌ ما مسلمانيم‌ اين‌ هم‌ تازه‌ از اين‌ كه‌ بهش‌ بگن‌ كافر بدش‌ مي‌ياد چون‌ خيال‌ مي‌كنه‌ فحشش‌ دادن‌. والا فرقي‌ بين‌ كافر و مسلمان‌ نيست‌. به‌ خدا قسم‌ خود زرتشتيها اگر بودند تمام‌ اين‌ شهر زرتشتي‌ بود اين‌ قدر اهميت‌ نمي‌دادن‌. شب‌ قدر اين‌ قدر جمعيت‌ تو حرم‌ نبود كه‌ موقع‌ تحويل‌ سال‌ تو حرم‌ بود. شب‌ قدر بالاتره‌ يا تحويل‌ سال‌؟ شب‌ قدر آيا دورة‌ سال‌ انسان‌ تعيين‌ ميشه‌ يا تحويل‌ سال‌؟ خوب‌ اين‌ پيروي‌ از دين‌ خداست‌ يا پيروي‌ از دين‌ زرتشته‌؟ حالا اينها بماند. ماها اسما مسلمانيم‌. ايني‌ كه‌ من‌ اينقدر سخت‌ ميگيرم‌ براي‌ شماها كه‌ سخت‌ هم‌ نميگيرم‌. يكي‌ توي‌ شهر بوده‌ دفترش‌ را نياورده‌ روز چهارشنبه‌ بده‌. الان‌ اگر حاضر غايب‌ بكنيم‌ مثل‌ كلاس‌ باشه‌، مي‌بيني‌ خوب‌ اين‌ اندازه‌ كه‌ آن‌ هفته‌ مي‌خواستند دفترهايشون‌ را بگيرند نبودند. حالا آنهايي‌ كه‌ مسافرت‌ بودند عذرشون‌ موجهه‌. بهرحال‌ حالا ما از تمام‌ شماها، پنج‌ شش‌ نفر بتونيم‌ انتخاب‌ بكنيم‌ براي‌ ياري‌ امام‌ زمان‌، كافيه‌. گفت‌ براي‌ چيدن‌ يك‌ گل‌ بدور خار ميگردم‌. انسان‌ يك‌ گل‌ مي‌خواد بچينه‌ مي‌بينه‌ اينقدر خار به‌ دست‌ و پايش‌ ميره‌ و خارها را بايد كنار بزنه‌. شماها نكنه‌ خار باشيد. هر كدامتون‌ يك‌ دونه‌ از اين‌ خرافات‌ را داشته‌ باشيد، خاريد. آنهم‌ نه‌ خار سر راه‌ من‌ و امثال‌ من‌. خار سر راه‌ امام‌ زمان‌. بگذاريد كنار ديگه‌ سستي‌ها را، كارهاي‌ خرافي‌ را، كارهايي‌ كه‌ خودتون‌ مي‌دونيد بده‌ و هيچ‌ دليلي‌ نداره‌ كه‌ انجام‌ بديد. در آن‌ زمان‌ مردم‌ چي‌ مي‌خوان‌؟ مردم‌ يك‌ نفر آدمي‌ باشه‌ حالا يك‌ چيزي‌ هم‌ سرش‌ بشه‌. اين‌ بعنوان‌ مجتهد، مرجع‌ تقليد. خيلي‌ خوب‌، ما مرجع‌ تقليد كه‌ با ساز شما بسازه‌ و با ساز شما برقصه‌ براتون‌ پيدا مي‌كنيم‌. اشكال‌ داره‌؟ نه‌. چه‌ بهتر. با امام‌ صادق‌ كه‌ نميشه‌ زندگي‌ كرد. با علي‌ بن‌ ابيطالبي‌ كه‌ مي‌آيند مي‌نشينند شمع‌ را خاموش‌ ميكنه‌؛ كه‌ نميشه‌ زندگي‌ كرد. با امام‌ علي‌ بن‌ ابيطالبي‌ كه‌ برادرش‌ ميگه‌ يك‌ قدري‌ بيشتر از بيت‌ المال‌ به‌ من‌ بده‌. آهن‌ داغ‌ را ميبره‌ دم‌ دستش‌ ميگه‌ تو به‌ آتش‌ دنيا نميتوني‌ طاقت‌ بياري‌، من‌ به‌ آتش‌ جهنم‌ طاقت‌ بيارم‌؟!؛ ميشه‌ زندگي‌ كرد؟ يك‌ نفري‌ را مي‌خواهيم‌ تا گفتيم‌ آقا كار ما كجا گير كرده‌، بگه‌ چشم‌. من‌ يك‌ تلفن‌ به‌ خليفه‌ ميزنم‌ درستش‌ ميكنه‌. پول‌ هم‌ ميده‌. مي‌آمدند پول‌ از درس‌ ابو حنيفه‌ مي‌گرفتند، يعني‌ هر كسي‌ مي‌آمد درس‌ ابوحنيفه‌ يك‌ مقداري‌ درهم‌ و دينار مي‌گرفت‌ و كسي‌ هم‌ بره‌ درس‌ امام‌ صادق‌ بايد پولي‌ بده‌، ماليات‌ بده‌. يك‌ عده‌ از اصحاب‌ مجبور بودند، چون‌ پول‌ نداشتند، برند درس‌ ابوحنيفه‌ آن‌ پول‌ را بگيرند بيارند اينجا بدهند درس‌ امام‌ صادق‌ را گوش‌ بدهند. اينطوري‌ بود. خوب‌ ابوحنيفه‌ مرجع‌ تقليد شما، هنوز هم‌ هست‌. يعني‌ بعد از هزار و دويست‌ و چند سال‌، هنوز ابوحنيفه‌ امام‌ اعظم‌ اهل‌ سنته‌. و حال‌ اينكه‌ امام‌ صادق‌ به‌ ابوحنيفه‌ مي‌فرمايد كه‌ خدا بهت‌ از علم‌ قرآن‌ يك‌ حرف‌ را ياد نداده‌. هيچي‌ نمي‌فهمي‌. و گيرش‌ هم‌ مي‌اندازند. ولي‌ مردم‌ اين‌ را نميخواهند، مردم‌ امام‌ علم‌ نمي‌خوان‌. مردم‌ يك‌ نفر مي‌خوان‌ بگند ما شاگرد فلاني‌ هستيم‌. ما مقلد فلاني‌ هستيم‌. حالا اون‌ عالم‌ باشه‌، نباشه‌، تزكية‌ نفس‌ كرده‌ باشه‌، نباشه‌، راستگو باشه‌، نباشه‌، هر چي‌ مي‌خواد باشه‌. ابوحنيفه‌ را گذاشتند براي‌ اينكار. خود خليفه‌ هم‌ مي‌آيد در مقابلش‌ دو زانو مي‌نشست‌، احترامش‌ ميكرد، پول‌ در اختيارش‌ مي‌گذاشتند، توصيه‌هايش‌ را قبول‌ مي‌كردند. همه‌ كار برايش‌ مي‌كردند و او خودش‌ ميگفت‌ ما رأيت‌ افقه‌ من‌ جعفر بن‌ محمد. من‌ فقيه‌تر از امام‌ صادق‌ نديدم‌. آنوقت‌ شيخ‌ عطار نيشابوري‌ در كتاب‌ تذكرة‌ الاولياء كه‌ اين‌ شيعيان‌، شيعه‌هاها، همين‌ شيعه‌هاي‌ خودمون‌، امام‌ رضا را ول‌ مي‌كنند مي‌روند سر قبر او، اين‌ آدم‌ را شيخ‌ عطار ميگه‌ از امام‌ صادق‌ عالمتر بود. ببينيد آنوقت‌ شيخ‌ عطار توي‌ راديو تلويزيون‌ ما بعنوان‌ يك‌ عارف‌ معرفي‌ ميشه‌. كتاب‌ تذكرة‌ الاولياء بنده‌ دارم‌. مي‌آرم‌ مي‌بينيد كه‌ ميگه‌ ابو حنيفه‌ اعلم‌ اهل‌ زمان‌ خودش‌ بوده‌. اهل‌ زمانش‌ هم‌ امام‌ صادقه‌ ديگه‌. اگر او اعلم‌ باشه‌ امام‌ صادق‌ ديگه‌ چيزي‌ برايش‌ نمي‌مانه‌. بدبخت‌. به‌ قول‌ يك‌ كسي‌ آنكه‌ گفته‌ ما رأيت‌ افقه‌ من‌ جعفر بن‌ محمد، من‌ فقيه‌تر از امام‌ صادق‌ كسي‌ را نديدم‌، لابد گفته‌ شكسته‌ نفسي‌ كرده‌. دو تا از اين‌ دهاتي‌هاي‌ هزار جريب‌ مازندران‌ آمده‌ بودند خدمت‌ آية‌ الله‌ كوهستاني‌. توي‌ راه‌ مثل‌ اينكه‌ بحثشون‌ بود. كه‌ آيا آية‌ الله‌ كوهستاني‌ عالمتره‌ يا اميرالمؤمنين‌؟ يكي‌ ميگفت‌ اميرالمؤمنين‌ اين‌ يكي‌ ميگفت‌ آية‌ الله‌ كوهستاني‌. آمدند از خودش‌ سؤال‌ كردند. ايشان‌ خيلي‌ اوقاتش‌ تلخ‌ شد، اين‌ حرفها چيه‌ مي‌زنيد؟ اينها، من‌ خاك‌ پاي‌ دوستان‌ امير المؤمنين‌ هم‌ نمي‌شوم‌. رفته‌ بودند بيرون‌ اين‌ را نقل‌ كرده‌ بودند. گفته‌ بوده‌ كه‌ اين‌ شكسته‌ نفسي‌ كرده‌. و الاّ خودش‌ نمي‌فهمه‌، او از امير المؤمنين‌ بالاتره‌. حالا شيخ‌ عطار هم‌ ميگه‌، ابو حنيفه‌ كه‌ ميگه‌ امام‌ صادق‌ افقهه‌، شكسته‌ نفسي‌ لابد كرده‌. آنوقت‌ ماها هم‌ پيروي‌ از شيخ‌ عطار مي‌كنيم‌. بدتر از اين‌ من‌ به‌ يك‌ كسي‌ تلفن‌ زده‌ بود كه‌ من‌ مي‌خوام‌ راه‌ تزكية‌ نفس‌ را بپيمايم‌. من‌ معمولا ميگم‌ به‌ عالم‌ محلتون‌ مراجعه‌ بكنيد بهش‌ بگيد كه‌ ما مي‌خواهيم‌ تزكية‌ نفس‌ بكنيم‌. چرا به‌ من‌ مراجعه‌ مي‌كنيد. اين‌ رفته‌ بود پيش‌ يكي‌ از معاريف‌ از علما، آنهم‌ قبولش‌ كرده‌ بود. يكي‌ از كارهايي‌ كه‌ بعد به‌ من‌ گزارش‌ ميداد، لااقل‌ بهش‌ هم‌ سفارش‌ نكرده‌ بود كه‌ كارهايت‌ را به‌ كسي‌ نگو. وقتي‌ به‌ من‌ ميگفت‌، ميگفت‌ به‌ من‌ گفته‌ روزي‌ پانصد تا صلوات‌ بفرست‌ هديه‌ كن‌ به‌ شيخ‌ عطار. تا شيخ‌ عطار كمكت‌ بكنه‌ به‌ خدا برسي‌. گفتم‌ كه‌ او تو را به‌ شيطان‌ ارجاع‌ داده‌. هر كه‌ هست‌، او به‌ من‌ گفت‌ كي‌ هست‌. واقعا هم‌ تعجب‌ كردم‌. يك‌ عالم‌ شيعه‌ صلوات‌ را هديه‌ ميكنه‌ به‌ شيخ‌ عطار. بهرحال‌ نمي‌خواستم‌ سرتون‌ را و وقتتون‌ را بگذرانم‌.

 ببينيد. در زمان‌ امام‌ صادق‌ گفتند كه‌ ابوحنيفه‌ باشه‌ براي‌ مرجع‌ تقليد. مردم‌ هم‌ پذيرفتند. چه‌ از اين‌ بهتر! مرجع‌ تقليدي‌ كه‌ با خودمون‌ رفيق‌ باشه‌، با كارهايمون‌ را پيش‌ خليفه‌ سفارش‌ بكنه‌، خليفه‌ باهاش‌ دشمن‌ نباشه‌، مرجع‌ تقليدي‌ كه‌ پول‌ بهمون‌ بده‌، مرجع‌ تقليدي‌ كه‌ پول‌ ازمون‌ نگيره‌. چون‌ يكي‌ از احكام‌ ابو حنيفه‌ اينه‌ كه‌ خمس‌، هيچي‌. خمس‌ نگيره‌، خمس‌ را برمون‌ حلال‌ كنه‌. مرجع‌ تقليدي‌ كه‌ دستوراتش‌ آسون‌ باشه‌. بعضي‌ وقتها من‌ خودم‌ ميترسم‌ كه‌ به‌ بعضي‌ها بگم‌ كه‌ اينقدر بايد تو خمس‌ بدي‌. مي‌ترسم‌ در بره‌ از اسلام‌. اين‌ مرجع‌ تقليد خيلي‌ خوبه‌. او را انتخابش‌ كردند. ديدند نه‌، يكي‌ كمه‌. چون‌ ديدند بايد اختلاف‌ داشته‌ باشند كه‌ بشه‌ حكومت‌ كرد. يكي‌ كمه‌. همين‌ باز مي‌بيني‌ يك‌ وقت‌ ابو حنيفه‌ گفت‌ بزنيد خليفه‌ را از بين‌ ببريد. اعتباري‌ نيست‌. يكي‌ ديگه‌ كنارش‌ گذاشتند بنام‌ مالك‌ بن‌ انس‌. باز ديدند دو تا ممكنه‌ با هم‌ سازش‌ بكنند. يكي‌ ديگه‌ هم‌ كنارش‌ گذاشتند بنام‌ محمد بن‌ ادريس‌ شافعي‌. باز هم‌ ديدند سه‌ نفرند بالاخره‌ ممكنه‌ شورا تشكيل‌ بدهند(قطع‌ صداي‌ نوار)

 چهار تا بهتره‌ يا يكي‌؟! دوروبر امام‌ صادق‌ ميريد چيكار كنيد با اينهمه‌ گرفتاري‌؟! اوايل‌ انقلاب‌ يك‌ دوستي‌ ما داشتيم‌. اين‌ هر روز مي‌آمد خونة‌ ما خيلي‌ هم‌ به‌ ما محبت‌ ميكرد. بعد ديدم‌ مدتها نيامد. خوب‌ وظيفة‌ شرعي‌ و اسلامي‌ هر كسي‌ اينه‌ كه‌ وقتي‌ مي‌بينه‌ يكي‌ مدتها مي‌آمده‌ حالا نمي‌آيد بره‌ ببينه‌ چي‌ شده‌؟ مريضه‌؟ رفتم‌ در مغازه‌اش‌ گفتم‌ شما، همچين‌ يك‌ ساله‌ من‌ شما را نديدم‌. گفت‌ يك‌ روز آمدم‌ ديدم‌ يك‌ پاسدار دم‌ خانة‌ شما وايستاده‌. گفتم‌ خوب‌ وايستاده‌ باشه‌. اين‌ پاسدار يك‌ آقايي‌ بود. آن‌ آقا آمده‌ بود تو اين‌ دم‌ در وايستاده‌ بود. گفت‌ عجب‌. من‌ خيالم‌ آمدند شما را بگيرند. گفتم‌ حالا مي‌خواستي‌ بيائي‌ به‌ داد ما برسي‌ ما را نگيرند. يا لااقل‌ توي‌ زندان‌ ما را تنها نگذاري‌. بي‌ انصاف‌! نه‌ ديگه‌. اينها تا اينجا هستند. تا وقتي‌ كه‌ مورد مؤاخذه‌ نباشي‌. اينقدر شخصيت‌، قدرت‌، حتي‌ ارزش‌ ندارند، اينها بي‌ ارزشي‌ خود طرفه‌ كه‌ اقلا در مواقع‌ حساس‌ دفاع‌ كنند. امام‌ صادق‌ را آنچنان‌ تنها گذاشتند تا ايشان‌ را مسموم‌ كردند و توي‌ خانه‌ انداختند. شما فكر نكنيد امام‌ صادق‌ چهار هزار شاگرد داشته‌ و هميشه‌ راحت‌ بوده‌. نه‌. شاگردان‌ ايشان‌ بعضي‌هايشون‌ بعنوان‌ خيارفروشي‌ مي‌آمدند دم‌ در امام‌ صادق‌. شنيديد همه‌اتون‌. و در ضمن‌ خيار خريدن‌ و خيار فروختن‌ مسئله‌اش‌ را سؤال‌ ميكرده‌ از امام‌ صادق‌. تا يك‌ خبري‌ ميشه‌، نه‌ ديگه‌. من‌ از فلاني‌ خوشم‌ نيامد. رفتم‌ در خانه‌اش‌ به‌ من‌ وقت‌ نداده‌. تلفن‌ كردم‌ به‌ من‌ جواب‌ گرمي‌ نداده‌. همه‌اش‌ دنبال‌ خوشي‌ خودشون‌، گرم‌ صحبت‌ كردن‌ و تفريح‌ و اينها هستند. به‌ فكر حقيقت‌ معنويت‌ و كمالات‌ نيستند.

 خوب‌ چهار تا مجتهد آقا در اختيار مردم‌. چي‌ مي‌خواهيد ديگه‌؟ امام‌ صادق‌ را مي‌خواهيد چيكار كنيد؟! مردم‌ از نظر فكر از امام‌ صادق‌ دور شدند. باز ديدند كه‌ از نظر تزكية‌ نفس‌ و شناخت‌ و معرفت‌ و اينها نميشه‌. باز اين‌ ابوحنيفه‌ و اينها نمي‌تونند از عهده‌ بر بيايند. چيكار كنيم‌؟ خيلي‌ تلاش‌ كردند اينجا، خيلي‌ زحمت‌ كشيدند. يعني‌ خلفاي‌ اموي‌ و عباسي‌ اينجا كميتشون‌ لنگ‌ بود. به‌ جهت‌ اينكه‌ آنهايي‌ كه‌ اهل‌ عصمت‌ و تزكية‌ نفس‌ بودند دوروبر امام‌ صادق‌ بودند. از امام‌ صادق‌ جدا نميشدند. شما بدونيد يكي‌ از نشانه‌هاي‌ تزكية‌ نفس‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ وفاداره‌. شما ممكنه‌ بعضي‌هاتون‌ فكر كنيد يكي‌ از اين‌ آقايون‌ يا خانمها كه‌ از اينجا ميره‌ و از اينجا نمي‌آيد، من‌ خيلي‌ ناراحت‌ ميشم‌. نه‌. اين‌ تزكية‌ نفس‌ اگر كرده‌ بود لااقل‌ يا اين‌ كار را نميكرد از اول‌ يا اينكه‌ وفاداري‌ ميكرد. وفا خيلي‌ مهمه‌. يكي‌ از صفات‌ حميدة‌ انسان‌ وفاست‌. وفادار باشيد. حضرت‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ اصحاب‌ باوفا كم‌ داشت‌. همة‌ ائمه‌ كم‌ داشتند. و ايني‌ هم‌ كه‌ امام‌ زمان‌ صبر كرده‌ براي‌ اينكه‌ يك‌ مقداري‌ مردم‌ آدم‌ بشوند، مثل‌ حيوانات‌ نباشند. حيوانات‌ هيچ‌ وفا ندارند. دو تا حيوان‌ صد روز توي‌ يك‌ آخور باشند، وقتي‌ كه‌ آوردند از توي‌ آخور بيرون‌ همديگر را نمي‌شناسند. نمك‌، نمك‌، اين‌ حرفها اصلا در بينشون‌ نيست‌. دو تا حيوان‌ اگر هر چه‌ هم‌ يك‌ حيوان‌ ديگه‌ به‌ او كمك‌ كنه‌، او را از مرگ‌ نجات‌ بده‌، باز همديگه‌ را نمي‌شناسند. اين‌ از صفات‌ حميدة‌ انسانيست‌ كه‌ شاكر باشه‌، قدردان‌ باشه‌، وفادار باشه‌، براي‌ زحمات‌ مردم‌ اجر قائل‌ باشه‌. براي‌ كسي‌ كه‌ بهش‌ خدمت‌ كرد ارزش‌ قائل‌ باشه‌. اينها صفات‌ حميدة‌ انسانه‌. هر چي‌ در اين‌ جهت‌ انسانيت‌ انسان‌، هر چي‌ در اين‌ جهت‌ انسان‌ پيشرفته‌تر باشه‌، انسانيتش‌ بيشتره‌. خوب‌. در تزكية‌ نفس‌ كسي‌ را پيدا نكردند. همه‌ دوروبر امام‌ صادق‌ بودند. آدمي‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ بكنه‌ بايد حتما دوروبر معصوم‌ باشه‌. چون‌ تزكية‌ نفس‌ يك‌ قطره‌اي‌ است‌ از درياي‌ عصمت‌. كسي‌ كه‌ تزكية‌ نفس‌ ميكنه‌، يك‌ عصمت‌ خيلي‌ جزئي‌ پيدا كرده‌. لذا معصوم‌ بايد با معصوم‌ باشه‌. قطرة‌ آب‌ بايد با دريا باشه‌. اينها هرچي‌ كردند ديدند نه‌ نميشه‌. اين‌ يكيش‌ گير كردند. همة‌ آدمهاي‌ پاك‌، خوب‌، اطراف‌ حضرت‌ صادق‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلامند و افراد ناپاك‌ اطراف‌ ابو حنيفه‌ هستند. افرادي‌ كه‌ دنبال‌ دنيا هستند، حتي‌ ابوحنيفه‌ را هم‌ كه‌ دوست‌ دارند براي‌ آن‌ توصيه‌هايش‌ به‌ خليفه‌ است‌. خوب‌. چيكار كنند؟ تلاش‌ كردند. رفتند يونان‌. از يونان‌ يك‌ كتابهايي‌ به‌ دست‌ آوردند كه‌ افكار بشري‌ در آنجا دربارة‌ شناخت‌ حقايق‌ نوشته‌ شده‌ بود. از كي‌؟ از زمان‌ سقراط‌ و افلاطون‌ تا زمان‌ امام‌ صادق‌. خوب‌ اين‌ به‌ زبان‌ يوناني‌ بود. دو نفر كه‌ سابقا يهودي‌ بودند، ظاهرا مسلمانند. هم‌ زبان‌ يوناني‌ بلدند هم‌ زبان‌ عربي‌ بلدند بنام‌ اسحق‌ بن‌ يعقوب‌ و يعقوب‌ بن‌ اسحق‌، اينها اين‌ كتابها را ترجمه‌ كردند دادند دست‌ مردم‌. صوفيگري‌ را از آنجا شروع‌ كردند. در تاريخ‌ نگاه‌ كنيد، اول‌ خانقاهي‌ كه‌ در اسلام‌، در كوفه‌ بنا گذاشته‌ شد بوسيلة‌ ابوهاشم‌ كوفي‌ بود در كوفه‌. خانقاه‌. اينها مي‌آمدند خوب‌ ظاهر صوفيها ظاهر فريبنده‌اي‌ دارند. به‌ كسي‌ كاري‌ ندارند. انزوا دارند. يك‌ گوشه‌اي‌ نشسته‌اند. همه‌اش‌ ذكر مي‌گويند. مي‌آمدند در مسجد الحرام‌ دور هم‌ مي‌نشستند سرهايشون‌ را پائين‌ مي‌انداختند يا هو مي‌گفتند، يا الله‌ مي‌گفتند، لا اله‌ الا الله‌ مي‌گفتند. حضرت‌ صادق‌ با اصحابشون‌ مي‌آمدند. حضرت‌ فرمود كه‌ اينها شياطينند، گولتون‌ نزنند. امام‌ هشتم‌ فرمود كسي‌ كه‌ در نزد او صوفيه‌ اسم‌ برده‌ شود، اسم‌ صوفي‌ را الان‌ كه‌ من‌ ميگم‌ صوفي‌،شما يا به‌ زبانتون‌ يا به‌ قلبتون‌ از او تبرع‌ نكنيد و اظهار بيزاري‌ نكنيد از ما خاندان‌ عصمت‌ عصمت‌ نيستيد. تا اين‌ حد. تمام‌ علماي‌ اسلام‌ تا يك‌ مدت‌ زيادي‌، تمام‌  مراجع‌، كتاب‌ عروت‌ الوثقي‌ را برداريد نگاه‌ كنيد، در مسائلي‌ هم‌ كه‌ تحقيق‌ كرديم‌ ما نوشتيم‌ نگاه‌ كنيد كسي‌ كه‌ قائم‌ به‌ قوم‌ صوفيه‌ باشه‌ مخصوصا اصولشون‌ همه‌ نجسش‌ مي‌دونند. مي‌گن‌ نجسند. اون‌ وقت‌ من‌ تعجب‌ مي‌كنم‌ بعضي‌ از خانمهايي‌ كه‌ اينجا مي‌يان‌ خداي‌ نكرده‌ يك‌ وقتي‌ با افرادي‌ كه‌ حتي‌ با اونها در ارتباطند ارتباط‌ داشته‌ باشند.

 يك‌ وقتي‌ خداي‌ نكرده‌ ما را آلوده‌ نكنيد چون‌ شما مي‌ريد اونجا بوي‌ تعفن‌ ان‌ اونها را مي‌گيريد مسري‌ است‌ و مي‌ياييد اينجا، اون‌ تعفن‌ را اينجا اظهار مي‌كنيد و بقيه‌ خدايي‌ نكرده‌ مريض‌ مي‌شن‌. صوفي‌ گري‌ از زمان‌ امام‌ صادق‌، خوب‌ مردم‌ چي‌ مي‌خوايد شما كه‌ راهي‌ به‌ معنويات‌ پيدا كنيد اين‌ راه‌ به‌ معنويات‌ كشف‌ و كرامات‌ هم‌ دارند. ايني‌ كه‌ من‌ بهتون‌ ميگم‌ به‌ كشف‌ و كرامات‌ زياد اعتماد نكنيد كه‌ متأسفانه‌ ميكنيد، و ولي‌ خدا هيچوقت‌ از خودش‌ ولو از قلوب‌ تمام‌ مردم‌ اطلاع‌ داشته‌ باشه‌، اظهار نميكنه‌، براي‌ اينكه‌ مردم‌ به‌ اين‌ مسائل‌ متكي‌ نباشند. چون‌ شيطان‌ آنچنان‌ قويه‌، شما وارد خانقاه‌ ميشيد به‌ مرشد ميره‌ ميگه‌ اين‌ آدم‌ اسمش‌ فلانه‌، فلان‌ چيز را در قلبش‌ گذرونده‌. اينها را بهش‌ بگو تا مريدت‌ بشه‌. و ميكنه‌ اين‌ كار را. بدبخت‌تر از آنها كه‌ رياستش‌ را ميكنند. يك‌ عده‌ هستند كه‌ اهل‌ رياست‌ هم‌ نيستند و گول‌ اين‌ وسوسه‌هاي‌ شيطان‌ را ميخورند. در اولياء خدا مثل‌ سلمان‌ و ابيذر اينها اهل‌ اين‌ حرفها نبودند بروند بگويند عمر تو توي‌ دلت‌ همچين‌ فكري‌ گذشته‌. ابدا. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ اين‌ راه‌ راه‌ صحيحي‌ نيست‌. راه‌ عقل‌ و دانش‌، من‌ در مسجد حسين‌ بن‌ علي‌ در ماه‌ رمضان‌ در شبهاي‌ احياء و قبلش‌ هم‌ در همين‌ منزل‌ گفتم‌ كه‌ الذين‌ يؤمنون‌ بالغيب‌، ايني‌ كه‌ شما ببينيد فلاني‌ كرامتي‌ كرده‌ رفتيد مريدش‌ شديد، اين‌ ايمان‌ به‌ غيب‌ نياورديد. اما اگر عقلتون‌ به‌ شما گفت‌ كه‌ برو و از فلاني‌ پيروي‌ بكنيد، اينجا ايمان‌ به‌ غيب‌ داريد. ايمان‌ به‌ غيب‌ داشته‌ باشيد. عميق‌ باشيد. عقلتون‌ را بكار بيندازيد. نگيد فلاني‌ ما تا حالا باهاش‌ بوديم‌ كراماتي‌ ازش‌ نديديم‌. هر كس‌ اينجا مي‌آيد پيش‌ من‌ براي‌ كرامت‌، نياد. من‌ اهل‌ كرامت‌ نيستم‌. من‌ گاهي‌ بهتون‌ بگم‌، گاهي‌ واضحترين‌ چيزها را اشتباه‌ ميكنم‌. نمي‌فهمم‌. هر چي‌ مي‌فهمم‌ ميگم‌. كرامت‌ منهم‌ ممكنه‌ داشته‌ باشم‌. يك‌ قطب‌ دراويش‌ هم‌ داشته‌ باشه‌، يك‌ جوكي‌ خدمت‌ شما عرض‌ شود كه‌ بت‌ پرست‌ هم‌ داشته‌ باشه‌. منتهي‌ اسمهايش‌ فرق‌ ميكنه‌. اون‌ شيطان‌ بهش‌ كمك‌ ميكنه‌. خدا به‌ اينجور افراد هم‌ كمك‌ نميكنه‌ بخاطر اينكه‌ اينها مي‌خواهند اين‌ سرماية‌ كسبشون‌ باشه‌ و خدا خودش‌ را سرماية‌ كسب‌ اين‌ بابا قرار نميده‌.

 لذا مسلك‌ تصوف‌ بوجود آمد. كه‌ تا حالا هم‌ گرفتارش‌ هستيم‌. و تا زماني‌ كه‌ حضرت‌ بقية‌ الله‌ بيايند، گرفتار اينها هستيم‌. و شما واكسينه‌ بايد بشيد كه‌ حرفهاي‌ صوفي‌ها را و حرفهاي‌ بهائي‌ها را شما خيال‌ ميكنيد ما بهائي‌ دوروبرمون‌ نيست‌، همان‌ كسي‌ كه‌ ميگه‌ امام‌ زمان‌ را نميشه‌ ديد يا بهائيه‌ يا بهائي‌ سيرته‌ يا مبلغ‌ بهائي‌هاست‌. ميگيد اِ. آدم‌ خوبيه‌ ما مي‌شناسيمش‌. نخير. همين‌ حرفش‌ دليل‌ بر اينه‌ كه‌ بدترين‌ آدمه‌. اين‌ با اين‌ حرفش‌ مي‌خواد بگه‌ تمام‌ علما، از حالا تا زمان‌ غيبت‌ صغري‌، همه‌ دروغ‌ گفته‌اند. مرحوم‌ آية‌ الله‌ بروجردي‌، آسيد حسن‌ اصفهاني‌، مرحوم‌ شيخ‌ انصاري‌، مرحوم‌ سيد بحرالعلوم‌، مرحوم‌ خدمتتون‌ عرض‌ شود كه‌ صاحب‌ جواهر، مرحوم‌ سيد بن‌ طاووس‌، شيخ‌ مفيد، اينها همه‌ دروغ‌ گفتند. فقط‌ من‌ راست‌ دارم‌ ميگم‌. اين‌ يك‌ قلم‌ كارش‌. دوم‌ اينكه‌ مي‌خواد منكر امام‌ زمان‌ بشه‌. چون‌ اگر يك‌ چيزي‌ اينجا باشه‌ بگن‌ نمي‌شه‌ ديد. يعني‌ مثل‌ اين‌ كه‌ نيستش‌. الان‌ يك‌ ضبط‌ صوتي‌ هست‌ ولي‌ نمي‌شه‌ ديدش‌. بلاتشبيه‌. خوب‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ الصلاة‌ والسلام‌ تو اين‌ بدن‌ گوشت‌ و پوست‌ و استخواني‌ هست‌ يا نيست‌ بگو. اگر مي‌خواييد بگيد نيست‌ كه‌ خوب‌ التماس‌ دعا. تو با ما دو مسلك‌ داريم‌. اگر مي‌خواي‌ بگي‌ هست‌ خوب‌ چرا نمي‌شه‌ ديد. اين‌ مثل‌ اينه‌ كه‌ ما بگيم‌ فلان‌ چيز، فلان‌ كتاب‌ اينجا هست‌ ولي‌ نمي‌شه‌ ديد. پس‌ بگيد نه‌ نيست‌. يعني‌ جواب‌ دومش‌ اينه‌ كه‌ نيستش‌. نمي‌شه‌ ديد يعني‌ نيست‌. با اين‌ افراد هيچ‌ ارتباطي‌ نداشته‌ باشيد. اگر مي‌خواييد تو صراط‌ مستقيم‌ باشيد. معني‌ صراط‌ مستقيم‌ همينه‌. والا هر كس‌ از خونش‌ قهر مي‌كنه‌ مي‌شه‌ يك‌ خرده‌ زرنگ‌ باشه‌ يك‌ خرده‌اي‌ به‌ اصطلاح‌ متعبد نباشه‌، دستورات‌ را بلد نباشه‌ يك‌ چيزي‌ بالاخره‌ از خودش‌ درست‌ مي‌كنه‌. در هندوستان‌ اين‌ را زياد مي‌شه‌ ديد و يك‌ درختي‌ را ديدم‌ يك‌ كسي‌ صافش‌ كرده‌، اين‌ پوست‌ درخت‌ را صافش‌ كرده‌ و يك‌ چشم‌ و ابروي‌ تندي‌ براي‌ اين‌ قسمت‌ پوست‌ درخت‌ كشيده‌ يك‌ قيافة‌، قيافة‌ انساني‌، شبيه‌ به‌ قيافة‌ انسان‌. پشتش‌ نشسته‌. گفتيم‌ چرا اين‌ كار را كرده‌؟ گفت‌ اين‌ نشسته‌ بگه‌ كه‌ من‌، اين‌ خداست‌ و هر كس‌ نذري‌ چيزي‌ داره‌ بياد بده‌ به‌ ما. خودش‌ هم‌ كرده‌، معلوم‌ بود خودش‌ كرده‌. مردم‌ هم‌ مي‌آمدند پول‌ بهش‌ مي‌دادند. اينجوري‌.

 اين‌ قدر انسان‌ بايد نادان‌ باشه‌. و به‌ دين‌ خودش‌ و به‌ صراط‌ مستقيم‌ خودش‌ سست‌ باشه‌. لذا صوفيها آمدند گفتند آقا همه‌ چيز خداست‌. جبر، ببينيد چقدر هم‌ براي‌ هارون‌ الرشيدها خوب‌ بود. جبر، همين‌ كار را خدا مي‌كنه‌. خوب‌ هارون‌ الرشيد را هم‌ خدا خليفش‌ كرده‌ تو را هم‌ خدا بدبختت‌ كرده‌. با خدا هم‌ كه‌ نمي‌شه‌ دعوا كرد. تو هم‌ خدايي‌ او هم‌ خداست‌ منتهي‌ تو خداي‌ بدبختي‌ او خداي‌ خوشبخته‌. همان‌ بدبختي‌ و خوشبختي‌ هم‌ مي‌گن‌ اعتباريه‌. ساكت‌ مي‌كردند. اگر يك‌ قدرتمندي‌، يك‌ ثروتمندي‌ در مقابل‌ يك‌ عده‌ فقير باشه‌ بايد همين‌ را بهشون‌ گفت‌ كه‌ اينها نشينن‌ با اون‌ قدرتمند مخصوصا اون‌ قدرتمندي‌ كه‌ ثروتمندي‌ كه‌ از پول‌ مردم‌ ثروتمند شده‌ باشه‌. اين‌ كار را كردند. تناسخ‌ آوردن‌ توي‌ كار كه‌ همشون‌ قالب‌ تناسخند. مي‌گن‌ حالا نوبتي‌، خوشبختي‌ نوبتيه‌. الان‌ او خوشبخته‌. اون‌ آقاي‌ هارون‌ الرشيد فردا باز او مي‌ميره‌ او مي‌شه‌ بدبخت‌ يك‌ دور ديگه‌ مي‌ياد تو دنيا مي‌شه‌ بدبخت‌، تو باز مي‌شي‌ خوشبخت‌. وعده‌هاي‌ سر خرمن‌ مي‌دادند و مردم‌ هم‌ قبول‌ مي‌كردند. همينها تو كتاب‌ فلسفه‌ و تصوف‌ هست‌ اينهايي‌ كه‌ من‌ دارم‌ شما اين‌ كتاب‌ استعمار ضد اسلام‌ اسمش‌ بود  حالا عوامل‌ پيشرفت‌ من‌ اسمش‌ را گذاشتم‌. شما مطالعه‌ كنيد ببينيد چقدر استعمار كار كرد. صوفي‌ گري‌. دور بشيد از مردم‌ از جامعه‌. توي‌ جامعه‌ نباشيد. انزوا داشته‌ باشيد. انعزال‌ داشته‌ باشيد. اين‌ را هم‌ درست‌ كردن‌. خدا و شما و نمي‌دونم‌ كافر و مسلمان‌ همه‌ يكي‌ هستند. همه‌ يكي‌، به‌ چشمتون‌ مي‌ياد دو تا هستند. اونها مي‌گن‌ها من‌ نمي‌گم‌. به‌ چشمتوني‌ مي‌ياد والا تو خدا هستي‌.

 شروع‌ كرد به‌ گفتن‌ من‌ سلتي‌ جبتي‌ سوي‌ الله‌ در اين‌ جبة‌ من‌ غير از خدا هيچي‌ نيست‌. گفتم‌ كه‌ طوفه‌ لي‌ فمكه‌ بيت‌ الله‌ يعلل‌ الله‌ طواف‌ كنيد دور من‌ به‌ قطبشون‌ گفت‌، گفت‌ بياييد هفت‌ دور، دور من‌ طواف‌ كنيد من‌ بدنم‌ مكه‌ است‌ و خودم‌ هم‌ خدا هستم‌. مرحوم‌ رومي‌ در مثنوي‌ مي‌گه‌ اي‌ قوم‌ به‌ حج‌ رفته‌، كجاييد، كجاييد. حاجت‌ به‌ طلب‌ نيست‌ شماييد، شماييد. شما طلب‌ خدا مي‌كنيد خودتون‌ خدا هستيد. مي‌گه‌ چون‌ بي‌ رنگي‌ اسير رنگ‌ شد. موسي‌ با موسي‌ در جنگ‌ شد. فرعون‌ را موسي‌ مي‌دونه‌، موسي‌ را هم‌ موسي‌ مي‌دونه‌ مي‌گه‌ دو تا موسي‌، دو تا خدا به‌ خاطر اين‌ كه‌ ننگي‌ يكيشون‌ گرفته‌ بود، يكيشون‌ فرعون‌ شده‌ بود يكيشون‌ موسي‌ شده‌ بود اينها جنگ‌ كردند والا اگر، چون‌ رنگ‌ را از ميان‌ برداشتي‌ موسي‌ و فرعون‌ دارند آشتي‌.

 دربارة‌ ابن‌ ملجم‌ از قول‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ جعل‌ كردن‌ اين‌ حرفها. شما ببينيد اين‌ برنامه‌ را استعمار چطور طرح‌ ريزي‌ كرده‌. كه‌ هنوز هم‌ باقي‌ است‌ متأسفانه‌. براي‌ مردم‌ در مقابل‌ مسجد خانقاه‌ درست‌ كردن‌. يك‌ سير و سلوك‌، همين‌ سير و سلوكي‌ كه‌ در قرآن‌ آمده‌ و مرشدي‌ كه‌ در قرآن‌ آمده‌ و در زيارتها يا ايها الولي‌ المرشد. و اسم‌ ائمه‌ بوده‌ برداشتند براي‌ خودشون‌ گفتند كه‌ اگر ما الان‌ بگيم‌ مرشد خيال‌ مي‌كنيم‌ كه‌ مرشد صوفيها را ما مي‌گيم‌. و بيشتر از همه‌ چيز متأسفانه‌ در بين‌ ما همين‌ مسائل‌ مطرحه‌. تو دانشگاه‌ ما، دانشكدة‌ به‌ اصطلاح‌ علوم‌ اسلامي‌ درست‌ نكردن‌، درست‌ نكردن‌، وقتي‌ هم‌ كه‌ درست‌ كردن‌ اين‌ حرفها را در اونجا تعليم‌ دادن‌ به‌ مردم‌. اين‌ كه‌ مي‌بينيد من‌ در انزوا هستم‌، گوشه‌اي‌ هستم‌ بخاطر اين‌ كه‌ من‌ اين‌ حرفها را مي‌زنم‌ مي‌گم‌ صراط‌ مستقيم‌. در همان‌ زمان‌ مالك‌ ابن‌ انس‌ يك‌ شخصي‌ است‌ به‌ نام‌ عنوان‌ بصري‌. غير از حسن‌ بصري‌، عنوان‌ بصري‌. اين‌ هفتاد سال‌ عمرش‌ بود. شاگرد مالك‌ ابن‌ انس‌ بوده‌. همين‌ طور كه‌ شما مي‌ياييد پيش‌ من‌ او هم‌ مي‌رفته‌ پيش‌ مالك‌ ابن‌ انس‌. و شاگرد بوده‌، مطيع‌ بوده‌ و هفتاد سال‌ هم‌ كار كرده‌. حالا اينجوري‌ كه‌ داره‌ هفتاد سال‌ با او بوده‌، شايد سنش‌ هم‌ بيشتر بوده‌. مي‌گه‌ من‌ هر چه‌ فكر كردم‌ ما چه‌ ترقي‌ كرديم‌، ترقي‌ نكرديم‌. گناهان‌ قبلي‌ را كه‌ مي‌كنيم‌ حالا. ايشان‌ هم‌ اجازه‌ فرمودند و نمي‌دونم‌ معصيتهامون‌ را كه‌ داريم‌ و صفات‌ رزيلمون‌ را كه‌ داريم‌ و خوب‌ گفتم‌ برم‌ در خانة‌ امام‌ صادق‌ ببينم‌ امام‌ صادق‌ چي‌ مي‌گه‌. مي‌گه‌ آمدم‌ در خانة‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ السلام‌ حضرت‌ صادق‌ من‌ را راه‌ نداد. بله‌ نگيد امام‌ صادق‌ براي‌ هدايته‌ چطور راه‌ نداد! راهش‌ نداد. آخه‌ چرا راه‌ نمي‌ديد آقا؟ برو از همون‌ مالك‌ ابن‌ انس‌ ياد بگير. تا قطع‌ از ديگران‌ نكني‌ نمي‌توني‌ اينجا بياي‌. مي‌گه‌ فهميدم‌ بدبخت‌ شدم‌. آمدم‌ توي‌ حرم‌ پيغمبر اكرم‌ نشستم‌ در مدينه‌ دو ركعت‌ نماز خوندم‌ دستهام‌ را به‌ دعا بلند كردم‌ گفتم‌ يا الله‌، يا الله‌، اعطف‌ قلب‌ جعفر محمد عليه‌. اي‌ خدا، اي‌ خدا قلب‌ جعفر ابن‌ محمد را به‌ من‌ مهربان‌ كن‌. من‌ كجا برم‌. مي‌گه‌ همين‌ طور مأيوسانه‌ برگشتم‌ آمدم‌ در خانة‌ امام‌ صادق‌. حضرت‌ صادق‌ اين‌ دفعه‌ من‌ را راه‌ داد. از من‌ پرسيد اسمت‌ چيه‌؟ گفتم‌ كه‌ عبد الله‌. عنوان‌ بصري‌ فاميلشه‌، عبد الله‌. حضرت‌ فرمود خدا انشاء الله‌ تو را با اين‌ اسمت‌، مثل‌ اسمت‌ قرار بده‌. گفتم‌ با خودم‌ اگر من‌ فايده‌ هيچي‌ نبرده‌ باشم‌، از اين‌ همه‌ زحمت‌ جز همين‌ دعاي‌ امام‌ صادق‌ برام‌ كافي‌ بود.

 بعد نشستند دربارة‌ بندگي‌ خدا، كه‌ تو بايد بندة‌ خدا باشي‌ نه‌ بندة‌ هواي‌ نفست‌ صحبت‌ كردند. و قبولش‌ كردن‌ عنوان‌ بصري‌ را. منظورم‌ اين‌ مطلب‌ اين‌ بحث‌ امروز خيلي‌ هم‌ طول‌ كشيد روشن‌ شدن‌ شما بود. كه‌ بدونيد صراط‌ مستقيم‌ يعني‌ چه‌؟ پيروي‌ از ائمة‌ اطهار عليهم‌ الصلاة‌ و السلام‌. از خاندان‌ عصمت‌ از امام‌ صادق‌، نه‌ از ابو حنيفه‌، نه‌ از صوفيه‌ نه‌ از شيخيه‌، نه‌ از افراد ديگر. انشاء الله‌ هفتة‌ آينده‌ دربارة‌ توحيد براتون‌ صحبت‌ مي‌كنم‌ تا بدونيد توحيد يعني‌ چه‌. خداي‌ تعالي‌ بود و هيچ‌ چيز نبود. و بعد همه‌ را خدا خلق‌ كرد. اين‌ را بايد همانطور كه‌ اعتقاد داريد بايد بفهميد. روز وفات‌ امام‌ صادقه‌، السلام‌ عليك‌ يا اباعبد الله‌ يا جعفر ابن‌ محمد. ايها الصادق‌ يابن‌ رسول‌ الله‌ يا حجت‌ الله‌ علي‌ خلقه‌ يا سيدنا و مولانا انا توجهنا و استشفعنا و توسنا بك‌ الي‌ الله‌ و قدمناك‌ بين‌ يدي‌ حاجاتنا يا وجيه‌ عند الله‌ اشفع‌ لنا عند الله‌.

 مثل‌ امروزي‌ امام‌ صادق‌ از دار دنيا مي‌رود. ثار المدينه‌ زجة‌ واحده‌. مدينه‌ يك‌ پارچه‌ زجه‌ شد. يك‌ پارچه‌ ناله‌ شد. راوي‌ مي‌گه‌ كه‌ من‌ وارد شدم‌ بر امام‌ صادق‌ ديدم‌ اون‌ چنان‌ حضرت‌ لاغر شده‌ در اثر ضعف‌. كه‌ فقط‌ جمجمه‌اش‌ بدن‌ ضعيف‌ چشمها به‌ گودي‌ نشسته‌. گاهي‌ ضعف‌ مي‌كند و گاهي‌ به‌ هوش‌ مي‌ياد. يك‌ دفعه‌ چشمش‌ را باز كرد و فرمود قوم‌ و خويشهاي‌ من‌ را دعوت‌ كنيد بيان‌ مي‌خوام‌ يك‌ وصيتي‌ به‌ اونها بكنم‌. وقتي‌ همه‌ جمع‌ شدند فرمود لا تنا بشفاعتنا اهل‌ البيت‌ مستخب‌ بالصلاه‌ كسي‌ كه‌ نماز را سبك‌ بشمره‌، شفاعت‌ ما به‌ او نمي‌رسد. و در اثر ضعف‌ از دار دنيا رفت‌. انا لله‌ و انا عليه‌ راجعون‌. يا بقية‌ الله‌ عاجرك‌ الله‌. آقا يك‌ عده‌ از دوستانت‌، يك‌ عده‌ از يارانت‌، يك‌ عده‌ از نزديكانت‌ از كساني‌ كه‌ حالا با هر همتي‌ دارند به‌ طرف‌ تو مي‌يان‌ اينها همه‌ تسليت‌ عرض‌ مي‌كنند به‌ پيشگاه‌ مقدست‌. اون‌ كسي‌ كه‌ به‌ شما عشق‌ مي‌ورزيد. در طول‌ زندگي‌ امام‌ صادق‌ اونچنان‌ اظهار علاقه‌ به‌ امام‌ زمانتون‌ مي‌كرد كه‌  گاهي‌ مي‌نشست‌ اشك‌ مي‌ريخت‌ مي‌گفت‌ پدر و مادرم‌ به‌ قربانت‌ يا صاحب‌. امروز از دار دنيا رفته‌ است‌ في‌ مصيبت‌ جدك‌ جعفر ابن‌ محمد الصادق‌. جنازه‌ امام‌ صادق‌ را با عزت‌ و احترام‌ برداشتند آوردند در قبرستان‌ بقيع‌ كنار قبر پدرش‌ و جدش‌ دفن‌ كردند. دلها بسوزد براي‌ اون‌ كسي‌ كه‌ سه‌ شبانه‌ روز بدنش‌ بي‌ غسل‌ و بي‌ كفن‌ در ميان‌ آفتاب‌ در صحراي‌ كربلا، به‌ روي‌ زمين‌ افتاده‌ بود. لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌ علي‌ العظيم‌. 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *