۲۴ جمادی الاول‌ ۱۴۱۶ – شرح مسئله بداء

 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم . الحمد لله و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی بقیة الله روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین .

 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . یمحوا الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الكتاب .

 یكی از عقاید مهم ما كه باید صد در صد منظور بشود و اهمیت داده بشود مسئله بداء است . بداء ب و دال و الف (همزه ). به معنای ظهور بعد الخفاء است . یعنی یك چیز مخفی است ، بعد ظاهر می شود . خدای تعالی نقصی در علمش نیست . همه حقایق را پروردگار متعال می داند . و محال عقلی است كه خدای تعالی یك چیزی را نداند . چون علمش ، عین ذاتش است . اگر یك چیزی را بداند یا نداند بعد نداند و بداند این نقصی یا كمالی كه هر دو منتهی به نقص می شود خدای تعالی دارد ولی هیچ تفاوتی پروردگار متعال در طول زمان نمی كند . بنابر این همه حقایق را پروردگار متعال می داند . پس این كه یك چیزی بعد از این كه مخفی است ظاهر می شود معناش چیست ؟ خوب دقت كنید این مطلب را باید ان شاءالله بدانید و به آن اعتقاد پیدا كنید چون كلی از مسائل و مشكلاتی كه در روایات ما هست به این وسیله حل می شود . و اینهایی كه قائل به این معنا نیستند غالبا در عقایدشان در مسائل مختلف به مشكل برخورد می كنند. خدای تعالی علمش ، عین ذاتش است . یعنی چیزی جز همان علم و قدرت چیز اضافه دیگری نیست . این علم و قدرت هم نه این كه دو چیز باشد . علمی كه قدرت دارد. قدرت هم بعد از خلقت خلق محسوس می شود . بنابر این پروردگار متعال محال است كه ما بگوییم كه فلان چیز را نمی دانست بعد دانست . روی این اصل باید یك مظاهری پروردگار متعال داشته باشد كه در آن مظاهر علمش منعكس بشود. یعنی یك مظاهری پروردگار متعال دارد كه مثل آیینه ، فرض كنید شما در مقابل آیینه می ایستید، آنكه در آیینه هست غیر شماست و در عین حال عین شماست . هر كس هر چه می داند معلومات است، علم نیست . این را بدانید. یعنی من علم دارم، شما دارید، پیغمبر اكرم ، ائمه اطهار اینها همه معلومات است . انعكاس علم است ، اصل علم نیست . اگر اصل علم باشد وقتی كه یك جایی آمد وارد شد دیگر برای بقیه چیزی باقی نمی ماند ، یعنی كم می شود . علم وجود خارجی دارد و آنچه هست ذات مقدس پروردگار است. خدای تعالی تمام معلوماتی كه به اصطلاح می تواند بشر تحملش را بكند، یعنی ظرفش می تواند معلوماتی از پروردگار بگیرد، مثلا ده میلیارد سال دیگر فرض كنید یك ذره ای را باد می خواهد از اینجا بلند كند به آنجا بیاندازد ، امروز امام زمان ما علیه الصلاة و السلام می داند . مثلا اینطور تصور كنید این قدر علمش ، معلوماتش توسعه دارد . اما در عین حال بخاطر این كه امام عصر ارواحنا فداه، یا پیغمبر اكرم مخلوقند طبعا در ظرف محدود (مخلوق یعنی محدود) نمی شود نا محدود جای بگیرد . علم محدودی هم به آنها می دهند . پس در مقابل خدای نامحدود اینها كسر دارند و یك چیزهایی بالاخره برای اینها مجهول است . ببینید اینجا می فرماید یمحوا الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الكتاب. یعنی مادر و اصل تمام علوم در نزد پروردگار است . حالا كه تمام علوم را خدای تعالی به امام یا هر یك از چهارده معصوم عنایت فرمود در نتیجه پیغمبر اكرم ، فاطمه زهراء،  دوازده امام، اینها همه علمی كه خلق شده و گذشته است همه را می دانند. هیچ استثناء ندارد . آنچه هم در آینده می خواهد انجام بشود همه را این چهارده نفر می دانند. چون خدا به آنها داده . فقط یك بخش از علم را خدای تعالی به اینها نداده ، نه به آنها، به هیچ كس نداده . این بخش از علم مربوط به آینده است،  مربوط به آنچه كه می خواهد بیاید. مثلا فرض كنید فردا صبح می خواهد یك خبری بشود: این از سه حال خارج نیست . این خبری كه می خواهد فردا انجام بشود از سه حال خارج نیست . یا وعده است ، یا وعید، یا یک كارهای معمولی که نه وعده است نه وعید. خورشید می خواهد بیرون بیاید مثلا، زلزله می خواهد بیاید یا یك كاری می خواهد انجام بشود، به هر حال یك وعده و وعیدی نیستند. چرا ؟ به جهت این كه وعده ها حتما انجام می شود . یعنی شما الان می توانید یقین كنید كه ان المتقین فی جنات و نهر. متقین در بهشتند. قابل تخلف نیست، یك متقی را ممكن است در بهشت نبرند؟ یا متقین به طور كلی روز قیامت به بهشت نبرند؟ می گوییم نه . چرا؟ به جهت این كه ان الله لایخلف المیعاد، خدا وعده را تخلف نمی كند . اصلا زشت است كه یك قدرتمندی یك وعده ای به كسی بده تخلف كند. وعده هم معنایش این است كه یك خبر خوشی ، یك وعده خوبی ، یك پاداش خوبی به انسان می خواهند بدهند . وعید هم صد در صد قابل تخلف است ، این هم معلوم باشد . مثلا هر كس یک رکعت نمازش را ترك كند می رود به جهنم، این وعید است ، ممكن است خدا عفو كند ، اصلا همه این عفوها معنایش همین است كه عفو می كند، و الا خدا نه عفو است، نه غفور است ، نه رحمان است ، نه رحیم است، هیچ . این هم قابل تخلف است و شاید نود درصد و یا چه عرض كنم، یك در هزار اگر به آن عمل بشود بقیه اش همه عفو می شود . پس این دوتا تكلیفش معلوم شد. چیزی كه تكلیفش معلوم نیست آن است كه مربوط به عالم كون باشد . مربوط به آینده تكوینی باشد كه مثلا فرض كنید یا مربوط به وعده هست اصلش، ولی یك شرایطی دارد . شرایطش نه وعید است نه وعده است، اینها قابل محو و اثبات است . یعنی خدای تعالی مثلا در بخشی كه مربوط به بشر است یك اختیاری داده . گفته اگر تو مثلا صله رحم كنی عمرت زیاد می شود . ببینید آمده در دست من . اگر قطع رحم بكنی عمرت كم می شود ، مثلا. خدای تعالی می داند در علم مكنونش ، ام الكتابش، در آن علم ذاتیش می داند كه شما مثلا صله رحم می كنید، عمرت هم زیاد می شود، ولی از نظر ظاهر نه ، عمرت این قدر نیست . دقت می كنید. خدا این را می داند . امام علیه الصلاة و السلام این را نمی داند . حالا عمر ما مهم نیست، عمر كره زمین ، عمر آسمان ، یك چیزهای مهمتری . این چون در اختیار ماست . ما ممكن است در یك لحظه تصمیم بگیریم كه صله رحم بكنیم، یك لحظه تصمیم بگیریم قطع رحم كنیم . اگر بگوییم حتما مجبوریم صله رحم بكنیم، اینجا اجبار می شود ، اختیار نیست . اگر بگوییم كه حتما ما مجبوریم که قطع رحم بكنیم ، بازهم همینطور. پس چكار می كنید؟ علم خدا هست ، سر جای خودش . این معلوم است. آخر خیام می گوید: گر می نخورم ، علم خدا جهل شود. خدا می داند كه من مِی می خورم . می خوردن من حق ز ازل می دانست . به او گفتند كه تو اگر می بخوری خدا می داند ، اگر نخوری خدا می داند که نمیخوری، علم خدا علم است . این لحظه ی تصمیمت فقط برای آنهایی كه از بداء اطلاع ندارند، از آن اطلاع ندارند، آن لحظه تصمیمت چون اختیار با توست، اینجا اگر كه صله رحم كردی ، عمرت زیاد می شود . بر امام ظاهر می شود یا بر هر كسی كه می خواهد اطلاع پیدا بكند ، ظاهر می شود كه تو عمرت زیاد می شود. چرا؟ به جهت اینكه صله رحم كردی . و اگر قطع رحمی كنی بر امام ظاهر می شود كه تو قطع رحم كردی . یعنی ببینید صله رحم تو قبول پروردگارت بشود ، خدای تعالی محو كند آنچه را كه در تقدیرات بوده  و اثبات بكند آنچه را كه در علم مكنونش هست . یك مثالی بزنم این مطلب دیگر كاملا روشن می شود.

 ببینید فرض كنید كه شما می روید یك ساعتی را از یك مغازه ای می خرید. این ساعت فروش به شما می گوید كه این ساعت بیست سال كار می كند . ضمانت دارد ، تضمین دارد. بیست سال كار می كند . یعنی طوری ساخته شده كه بیست سال همینطور كار می كند . این را ساعت فروش به شما می گوید. حالا اگر ساعت فروش علم غیب داشت که می دانست كه شما الان از توی مغازه می برید بیرون و می گذارید زیر سنگ و می شكنید . فرض کنید اگر علم اینطور داشت ، در عین حال می گفت بیست سال كار می كند . ببینید. وقتی كه شما می بردید می شكستید ، ساعت فروش می گفت من این را می دانستم كه تو می شكنی . و برای خود خریدار ساعت هم ظاهر می شد كه این ساعت یك ساعت بیشتر كار نكرد. متوجه شدید؟ این كه می گویند تقدیرات با قضا و قدر، اینها، قضا و قدر را از همینجا می شود شناخت . تقدیرات آن اندازه گیری هایی است كه پروردگار كرده . مثلا تقدیر شما این است كه صد سال عمر كنید. یك كاری می كنید، یك قطع رحمی می كنید، قضا می آید جلو. یعنی خدای تعالی قضاوت می كند كه شما صد و بیست سال عمر كنید. یا كاری می كند كه صد سالتان كاهش پیدا می كند می شود هشتاد سال مثلا. این اولی صد سال، تقدیر شماست . اندازه ای است كه خدای تعالی برای شما گرفته . این هشتاد سال یا آن صد و بیست سال ، این قضاست . دقت كردید؟ پس این كه خدا می دانسته همان دومی بوده ، خدای تعالی می دانسته كه شما عمر معمولیت صد سال است و می دانسته كه شما فلان كار را می كنید، پس قضا می آید و قضاوت می كند كه شما صد و بیست سال عمر كنید. این دومی را، چون در اختیار ماست ، خدا در اختیار هیچ كس نگذاشته ، فقط در اختیار خودش گذاشته .

خوب دقت كردید؟ بنابراین ما برای مثال چون زیاد به ذهنتان می آید، اصل ظهور حضرت بقیة الله ارواحنا له الفداء، جزء وعده هاست ، وعده الهی است . خدا وعده كرده كه حضرت باید بیاید و دنیا را پر از عدل و داد بكند . این تخلف نمی كند . اما اینكه عقب جلو بشود ، این مربوط به جامعه است . مربوط به مردم است . جامعه اگر بخواهند حضرت را، حضرت زودتر می آید. اگر نخواهند، آمادگی نداشته باشند، دیرتر می آید. ببینید روایت هم همین معنی را می گوید . می گوید كه اگر از عمر دنیا یك روز هم باقی بماند ، خدا آن روز را طولانیش می كند تا امام زمان بیاید. این قطعی است ، وعده است . اما حالا كی می آید؟ این كی می آید را دیگر مربوط به شماست . نه اینكه خدا اختیارش در دست ما باشد، خدا اختیارش در دست ما نیست، ولی چون این كار را برای ما می كند، برای ما می كند، اختیارش را داده به ما كه ما اگر خواستیم بیاید اگر نخواستیم نیاید. ببینید ظرف آبی را آورده گذاشته اینجا. شما می خواهی بخور می خواهی نخور. دقت كردید؟

 و لذا علی ابن ابیطالب علیه الصلاة و السلام در نهج البلاغه می فرماید كه اگر یك آیه در قرآن نبود و یك حقیقت نبود، یك واقعیت اگر نبود، من به شما خبر می دادم از علم ما كان و ما یكون . علم ما كان را بدون تردید. اما ما یكون یعنی بعدا می خواهد بشود. اینها جزء علم غیب است كه ما یعلم الغیب الا هو. آن غیب مطلق ، از امام سؤال می شود فرق غیب و شهود چیست ؟ عالم الغیب و الشهاده . خدا هم عالم به غیب است هم عالم به شهادت است . بعضی از مفسرین گفتند هر چه برای ما غیب است برای خدا مشهود است . این حرف خیلی سست است . مثالش این است: یك كسی بالای دیوار باشد هم آن طرف دیوار را ببیند هم این طرف دیوار را. آن كسی که بالای دیوار است می گوید من عالم الغیب و الشهاده هستم . چطور تو عالم الغیب و الشهاده هستی ؟ می گوید كه آن طرف دیوار برای تو غیب هست یا نه ؟ بعله . این طرف که مشهود است . و كسی هم كه آن طرف دیوار می ایستد ، این طرف برایش غیب است آن طرف برایش مشهود است. آنکه بالا ایستاده هم نسبت به من كه این طرف دیوارم عالم الغیب و الشهاده است ، هم نسبت به آنكه آن طرف دیوار است . می گوید ما اینجا عالم الغیب و الشهاده شدیم. برای اینکه هر دو طرف مشهود است . خوب . پس معنای عالم الغیب و الشهاده این نیست كه خدا بالنسبه به ما عالم است . این را دقت كنید. عالم الغیب و الشهاده است . این حرف  را خیلی از مفسرین زدند. علما اكثرا این را همینطور معنا كردند. ولی از امام علیه الصلاة و السلام سؤال می شود که معنای عالم الغیب و الشهاده یعنی چه ؟ می گوید الشهود ما كان و الغیب ما لم یكون . یعنی شهود آن است كه خلق شده ، بوده ، یا هست . خدا عالم به این است . غیب هنوز خلق نشده و نیست . آخر دلیلی ندارد معنا ندارد چیزی كه نیست مشهود باشد . در آنچه كه نیست هم خدا عالم است . و ما عالم نیستیم . هر چه پیشگوئی بشود غلط است . حتی پیشگوئی های انبیاء هیچ كدام ، آنهایی كه پخته تر بودند پیشگوئی نمی كردند، ائمه پیشگوئی نمی كردند. به نحو احتمال چرا. اما به نحو قطعی نه . حتی خدای تعالی به پیغمبر اكرم می فرماید و لا تقولن لشیء انی فاعل ذلک غدا الا ان یشاء الله . نگو من فردا فلان كار را می كنم مگر اینكه ان شاء الله بگویی. گاهی وقتها انسان می گوید ان شاء الله ، نه آقا جدی برویم . نه . به مهماندار هواپیما گفتم كه می گویی ساعت پنج و نیم توی فرودگاه تهران می نشینیم ، بگو ان شاء الله . گفت اگر بگویم ان شاء الله، مردم می ترسند خیال می كنند كه احتمال ننشستن داریم . نه . این ان شاء الله منظورش آن معنایی كه ما برداشت می كنیم نیست . ان شاء الله یعنی فردا این كار را می كنم اما اگر خدا نخواست ، قضاوت كرد كه نشود این كار، قضاوت كرد كه بشود ، اگر خدا نخواهد ، من نمی دانم الان می خواهد یا نمی خواهد. نمیدانم ممكن است مصلحتی پیش بیاید كه آنچه كه من فكر می كردم فردا بشود نشود . الا ان یشاء الله . مگر آنكه خدا بخواهد. و لا تقولن ، با نون تأكید ثقیله است ، یعنی هرگز هرگز نگو كه من فردا فلان كار را می كنم . مگر اینكه خدا بخواهد. خدا اگر نخواهد شما نمی توانید بکنید. یك روایتی دارد كه بندگی، همه حرفها را مقدمه برای این جهت گفتم . چون بعضی از شماها خب مرحله تان عبودیت است باید متوجه این معنا باشید. اگر كسی معتقد به بداء شد بندگی می تواند خوب بكند . چطور؟ ببینید یك مثالی برایتان بزنم . یك كارخانه ای را، فرض كنید یا صاحب كارخانه ساخته و گذاشته در اختیار كارگرها. اگر رفته باشد در خانه خوابیده باشد كارگرها دیگر به او كاری ندارند. اطاعت او را نمی كنند. از او بندگی نمی كنند. اما اگر نه ، همه كارها دست خودش باشد ، میتواند هر لحظه قطعش كند ، میتواند هر لحظه به وجودش بیاورد، می تواند تغییرات بدهد ، می تواند كارمندها را عوض كند ، كارگرها را عقب جلو بكند ، میتواند ، همه كارها، یداه مبسوطتان . یهود گفتند و قالت الیهود ید الله مغلوله . گفتند دست خدا بسته است . الان در فلاسفه ما هستند کسانی كه می گویند خدا در كلیات دستش باز است ، در جزئیات نه . و همینطور. یعنی به كارهای جزئی دیگر کاری ندارد . ما می گوییم مطلقا همه كارها در دست خداست . بعضی از فلاسفه قدیم می گفتند خدا آدم را خلق كرده و گذاشته روی طبیعت ، خودش بچرخد . و لذا همه اش طبیعت است . ولی فلاسفه یهود هم همین را می گفتند كه خدا در قرآن صریحا رد كرده اینها را. كه یهود می گویند كه دست خدا بسته است . غلت ایدیهم . دست خودشان بسته باد. و لعنوا بما قالوا لعنت بر آنها بخاطر این گفته شان . بل یداه مبسوطتان . خدا دو دستش باز است . اینجا دیگر جزئش نیست ، یفعل الله ما یشاء بقدرته . خدا هر كاری را كه بخواهد می كند به قدرت خودش . و یحکم ما یرید بعزته . این از دعاهایی است كه انسان موقع خواب در شب بخواند سه مرتبه ، خدا ثواب ، یعنی معتقد به بداء باشد ، معتقد به قدر باشد ، معتقد به قضا باشد ، اللهم اجعل نفسی مطمئنة بقدرك راضیة بقضائك . ما باید آرامش داشته باشیم به قدر الهی و راضی به قضای الهی باشیم . چون هر چه كه خدای تعالی قضاوت می كند اینها درست است ، طبق مصلحت است ، و راضیة بقضائک. باید ما اینطوری باشیم كه فكر كنیم الان خدا در تمام عوالم وجود دخالت تام دارد . منتها بوسیله اسبابش . آنها هم تحت فرمان او هستند. یعنی اگر، ما بگوییم امام زمان علیه الصلاة و السلام ، همه وجودمان در اختیار اوست ، هر چه او اراده كند همان خواهد شد، در عین حال باذن الله است . یك وقت حواستان پرت نشود ، غلو نكنید درباره ائمه علیهم الصلاة و السلام ، که بگویید آنها خدا بخواهد یا نخواهد، آنها كار خودشان را می كنند. گاهی منبری ها یک نفر را می خواهند بزرگش كنند، كوچكش می كنند. می گویند یك مریضی بود این مصلحت بود بمیرد . حضرت ابوالفضل صلواة الله علیه آمد خدمت امام حسین علیه السلام . گفت این را شفا بده ، متوسل به من شده . حضرت فرمود نه ، مصلحت نیست ، این خوب نمی شود باید بمیرد . رفت خدمت امیر المؤمنین و فاطمه زهرا و پیغمبر اكرم ، خلاصه همه جواب منفی دادند. آمد خدمت ، در هر صورت دیگر قهر كرد و رفت . گفت یا این را شفایش بدهید یا نام باب الحوائجی را از روی من بردارید. شنیدید دیگر . ما اینطور اباالفضلی را قبول نداریم. كه اینقدر برخلاف مصلحت ، آنهم مصلحتی كه حضرت سید الشهداء، حضرت امیر المؤمنین ، خود خدا، اینطور ایشان پافشاری بكند . ما هم خوشحال بشویم كه عجب ابوالفضلی داریم، پس برویم در خانه اش . اباالفضل علیه الصلاة و السلام در قدم اول بنده خداست . السلام علی عبد الصالح المطیع لله و لرسوله و لامیرالمؤمنین . محال است كه حضرت اباالفضل اصرار بكند درباره یك چیزی كه از خدا بخواهد. این را این فكر را از مغزتان بیرون بكنید. اینها وسیله هستند. یعنی خدا دوست دارد ، ممكن است خدا یك حاجتی را به شما ندهد تا توسل نكنید. میخواهد الباب المبتلی به الناس ، می خواهد شماها بروید در خانه اینها. اما اگر مصلحت نباشد به شما نمی دهد.

 بنابراین متوجه این معنا باشید كه مسئله بدائی كه می گوید هر كس بخواند این جمله را ( یفعل الله ما یشاء بقدرته و یحکم ما یرید بعزته) در شب موقع خواب سه مرتبه، این را بخواند ، مثل این است كه هزار ركعت نماز خوانده . یعنی نتیجه هزار ركعت نماز همین معناست كه تو بدانی خدا هر چه میخواهد می كند، نه هر چه تو بخواهی بكند . یفعل الله ما یشاء ، این را بدان . و یحكم ما یرید، نه اینكه یفعل الله ما تشاء، نه ، و یحكم ما ترید، هر چه تو بخواهی خدا انجام بدهد ، هر چه تو اراده بکنی خدا به آن حكم بكند ، نه اینطور نیست . این را بدانید. بنده خدا باشید. بندگی معنایش همین است كه انسان صد درصد در اختیار ذات مقدس پروردگار باشد و از خودش اظهار نظری نكند . ما آخرین مرحله كاری كه ما باید بكنیم ، بندگیست . یعنی ماها مراحل كمالات را طی می كنیم . باید خودمان را برسانیم به مرحله بندگی . وقتی رسیدیم به مرحله بندگی به مرحله نهایی رسیده ایم . دیگر به كمال رسیده ایم . اگر رسیدیم به آنجا و بنده شدیم ، خدا ما را خلیفة الله می كند اما ما نباید این توقع را داشته باشیم . یعنی مثل یك نوكر حسابی ، نوكر واقعی باشیم. بندگی از همان بردگی بوجود می آید. یعنی برده ، العبد و ما كان فی یده كان لمولاه . عبد و آنچه در دستش هست ، همه اش مال مولایش است ، اختیارش هم مال مولایش است . یعنی شما باید طوری باشید كه اگر خدای تعالی به شما قدرت داد، داد. نداد، نداد. اگر چشمِ بازی به شما داد، داد. اگر دو تا چشمتان را بست حتی از قبل هم بدتر شدید، سابقها یک خواب خوبی می دیدید، یک مكاشفاتی داشتید، حالا هیچ ندارید، اگر راه را درست آمده باشید و بنده باشید باید هیچ فرقی برای شما نكند. عین یك پاسبانی كه می آورندش یك جا، اسلحه به او بدهند، این می بندد به كمرش . ندهند نمی بندد . بنده خوب، كار خودش را می كند . دیگر من چرا اسلحه ندارم نمی گوید . اسلحه می خواهی چكار كنی ؟ وقتی اسلحه را جائی نیست كه اسلحه لازم داشته باشد، لازم نیست اسلحه داشته باشی، نمی خواهم اسلحه داشته باشی، دیگر چرا اسلحه به من ندادید ندارد. یك پاسبانی كه یك جائی باصطلاح مأمور است یك جائی  برود که اسلحه به او ندهند این اعتراض بکند این معلوم است كه متقلب است ، این اسلحه را می خواهد سوء استفاده بكند . اینطوری هست یا نه ؟ این معلوم است كه متقلب است . این اسلحه را می خواهد یك سوء استفاده ای بكند . و الا به تو چه ! اسلحه داشته باشی یا نداشته باشی، تو مأموری ، تو مأمور حفاظتی . اینجا اسلحه لازم نبود، ندادند. به تو قدرت ندادند، یعنی خدا اقتضاء نكرده . می روی بالای سر مریض هر چی دعا میخوانی می بینی نه، مریض هیچ فرقی نكرد. ناراحت نشو.  نگو ما چه جور بنده خدا هستیم ؟ چه جور ولی خدا هستیم؟ چه جور آدم خوبی هستیم ؟ جواب نگرفتیم ، نه . ائمه اطهار كه تمام ماسوی الله تحت اختیارشان بود، اینطور نبودند كه تو دلت می خواهد. گهی بر طارم اعلی نشیند، گهی تا پشت پای خود نبیند، این نیست . این حرف هم درست نیست . همیشه یك بنده خدا ، بنده خداست . خدا گاهی می خواهد تا طارم اعلی را ببیند . گاهی هم لازم نیست ، پشت پایت را هم نمی بینی . هیچ مسئله ای نیست . اینطور باید باشید. حواستان جمع باشد كه اینطور بنده خدا بشوید. نگویید كه ای آقا ما چه جور بنده خدائیم ؟ دعایمان مستجاب نمی شود ، نفسمان تأثیر ندارد ، دست می كشیم به سر مریض درد سرش ، گاهی هم ممكن است خدا بخواهد بندگیت را تكمیل كند درد سرش فقط بیشتر بشود. بنده باشید. اینها هیچ دلیل بر هیچ چیز نیست . واقعا عجیب است، فلانی تا می آید دعا می خواند خوب می شود . البته گاهی خدا می خواهد بنده ای از بندگانش را به مردم معرفی بكند كه مردم دوستش داشته باشند. در نتیجه كه دوستش دارند مثل او بشوند. چون انسان هر چه را دوست داشته باشد شبیه او می شود ، بخواهد یا نخواهد. یكی از علما بود یك نفر خیلی او را دوستش داشت . آن عالم استاد باصطلاح ، یك تكیه كلام داشت . ما دیدیم كه این شاگرد هم كم كم این تكیه كلامها را، ولو نقص بود، همین تكیه كلام را دارد پیدا می كند . انسان هر چیزی را، هر كسی را دوست داشته باشد شبیه او می شود . شما امام زمان علیه الصلاة و السلام را اگر دوست داشته باشید مثل امام زمان می شوید. یعنی تمام صفات حضرت بقیة الله را در خودتان بوجود می آورید. چون اینطور است خدای تعالی یک عده ای را با همان كارهایی كه مردم دوست دارند، با همین چیزهایی خیلی مختصر، با مریض شفا دادن ، با نمیدانم دست كشیدن و خدمت شما عرض شود طرف به حال آمدن و از همین كارها، یك وقت مردم را متوجه می كند خدای تعالی تا آنها هم مثل او بشوند و به كمال برسند. فقط همین. و این را هم كرامت اسمش را می گذارند به همین دلیل . امامزاده هایی كه در یك جائی واقع شده اند، من دیده ام ، در یك جائی واقع شده اند كه آنها باید مردم به آنها متوجه باشند. در هندوستان یك امامزاده هست اسمش هم تاتار ابن چه ابن چه كه اصلا در امامزاده ها چنین اسمی خیلی كم است . هر شب جمعه دویست نفر دیوانه را یك دفعه شفا می داد. آقا چرا، چرا این امامزاده های مملكت ما یک دیوانه را شفا نمی دهند. علتش این است كه او آنجا برنامه ای دارد ، باید مردم بیایند در خانه اش، بیایند مسلمان بشوند ، اینها اكرام خداست . در یك شهری یك امامزاده ای قرار می دهد . و الاّ از این جهت بگذرد نه آن بنده خدا، آن امامزاده ، آن ولی خدا یک چنین توقعی دارد، نه هم شما باید یك چنین توقعی از او داشته باشید. دلیلی ندارد رفتید سر قبر مرحوم حاج ملاآقاجان، باید حتما حاج ملاآقاجان کلی برایتان كرامت نشان بدهد ، كرامت برایتان بكند تا شما برایتان ثابت بشود كه این ولی خداست . نه . ممكن است كه عكسش هم بشود گاهی . بعضی ها می آیند مشهد ساكن می شوند، یك وقتی من این را در جریانش بودم ، می آیند ساكن مشهد می شوند اول کار اینقدر گرفتاری برایشان پیش می آید، ناراحتیها، گرفتاریها، چه چه . آخر این چه امام رضایی است . آخر ما خیال می كردیم این جا بیاییم نانمان در روغن است مثلا. نه . می خواهند امتحانتان كنند، می خواهند بندگیتان را ثابت بكنند.

 پس بنابراین خلاصه عرایضم امروز این بود كه كوشش بكنید بنده بشوید، این خیلی مهم است ، بنده بشوید و به بندگی برسید و بنده حسابی هیچ چیز از خدا جز خدا را نمی خواهد. مخصوصا اگر از راه محبت جلو آمده باشد. بنده واقعی مثل پیغمبر اكرم است . می آمدند می گفتند آقا آینده چه می شود ؟ چون مردم خیلی دوست دارند كسی از آینده به آنها خبر بدهد. حتی می روند مسیحی پیدا می كنند، می گویند توی تهران یك مسیحی را پیدا كرده اند كه آقا آینده چه می شود ، از مغیبات خبر می دهند، مریدش هم می شوند. می آمدند از پیغمبر اكرم می پرسیدند. پیغمبر اكرم هم می فرمود قل ، خدای تعالی به ایشان فرمود، قل انی لا اعلم الغیب . قل لو کنت اعلم الغیب لاستكثرت من الخیر. اگر من علم غیب می داشتم كار خیر زیاد انجام میدادم مثلا. من هیچ از غیب خبر ندارم . حضرت عیسی دو بار ظاهرا، چون روایت جز یك دفعه بیشتر ندارد ، خلاصه اش این است كه از یك جا عروسی بود رد می شد، گفت فردا شب اینجا عزاداری است . كه نمی خواست بگوید . اینجا اگر می خواست و لازم بود بگوید ، برای اینكه ما امروز نقل كنیم و امام علیه الصلاة و السلام برای ما نقل كند و معنای حسابی بداء را بفهمیم بوده است . فردا شب اینجا عزاداری است . فردا شب اصحاب آمدند دیدند نخیر، عزاداری نیست ، همان عروسی است . چند شب عروسی می گرفتند. آمدند به حضرت عیسی گفتند آقا این چه … حضرت عیسی گفت یک خبری شده . برویم ببینیم چه شده ؟ آمدند دیدند كه بله ، تشك عروس را عقب زدند دیدند یك افعی زیر رختخواب عروس حلقه زده و حضرت عیسی گفت این بنا بود ایشان را بگزد و ایشان را بكشد . و وقتی كه عروس كشته بشود خیلی عزاست . آنوقت چكار كردی خانم كه این مار نیامد این كار را بكند ؟ گفت مثلا صدقه دادم . الصدقه تدفع البلاء ولو ابرم ابراما. خیلی عجیب است . ولو قطعی شده باشد از جانب پروردگار، صدقه دفع بلا می كند . اینکه اگر قطعی شده باشد از طرف خدا دیگر نباید عوض بشود، نه اینطور نیست . خدای تعالی همان كنار اینكه تو باید فردا از دنیا بروی ، همین كنار این نوشته مگر اینكه صدقه بدهی . تكوینا نوشته. كه وقتی صدقه دادی ، اینكه فردا باید از دار دنیا بروی … مگر اینكه باز هم مصلحت با این صدقه دادن مصلحت طوری نشود ، اینهم باز هم همان است . اینها را خوب متوجه بشوید چون خیلی اهمیت دارد. ما عبد الله بشی ء كما عبد ببداء، آنچنان كه بوسیله بداء خدا بندگی می شود بوسیله هیچ چیز آن چنان بندگی نمی شود .

 

جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *