۱۸ جمادي الاول ۱۴۱۶ – ۲۲ مهر ۱۳۷۴ – مراحل تزكية نفس
مراحل تزكية نفس 18/جمادي الاول/ 1416 22 مهر 1374
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلَي رَسُولِ اللهِ وَ عَلَي آلِهِ آل الله لَاسِيَّمَا عَلَي بَقِيَّةِاللهِ رُوحِي وَ اَرْوَاحُ الْعَالَمِينَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَي اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِينَ مِنَ الْآنِ اِلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.
بسم الله الرحمن الرحيم. انا اعطيناك الكوثر. فصل لربك وانحر ان شانئك هو الابتر.
در شب گذشته اهميت مسئلة تزكية نفس كه در زندگي انسان چه نقش مهمي دارد اشاره شد. و امشب كه شب آخر اين مجلس است و اميدوارم پروردگار متعال به همة ما اجر وافي و كامل مرحمت بفرمايد و ما را از ياران و نزدكان حضرت بقية الله ارواحنا فداء قرار بدهد و اميدوارم موفق به تزكية نفس همة ما را بفرمايد. مهمترين موضوعي كه در اعمال عبادي و در زندگي بشر زندگي سالم بشر وجود دارد اين است كه انسان متعهد باشد. يكي از شرايط مهم موفقيت به تزكية نفس، بيدار بودن از خواب غفلت است و دوم داشتن استادي كه بتواند راه كمالات را به انسان نشان بدهد و انسان در مقابل او متعهد باشد. مسئلة بيدار بودن از خواب غفلت شايد مهمترين مسئله در راه تزكية نفس باشد. چون انسان در اين دنيا به منزلة يك فردي است كه در وسط خطر در بياباني به خواب رفته باشد و خطرات به او حمله ور شده باشند و او در وسط خطرات كاملا غافل و بخواب رفته باشد.
علي عليه الصلاة و السلام ميفرمايد اناس نيام. همة مردم خوابند. اذا ماتو ان تبهوا وقتي كه بميرند از خواب غفلت بيدار ميشن. بعضيها هستند كه طبق روايتي كه از رسول اكرم رسيده است كه فرمود موتوا قبل ان تموتوا. بميريد قبل از اين كه بميرانندتون. زودتر از خواب غفلت بيدار ميشن. بعضي در سنين جواني، بعضي در سنين پيري. بعضي در اوائل سن. اوائل تكليف از خواب غفلت بيدار ميشن. وقتي انسان از خواب غفلت بيدار شد كه اين را هم ضمنا بدانيد تمام انبياء و اولياء اكثر فعاليتشون اين بوده است كه انسان را از خواب غفلت بيدار كنند. هر وقت بيدار شد و خطر را احساس كرد فورا به فكر چاره جويي بيافتد. ما در اين دنيا، دنيايي است كه خودمون براي خودمون ساختهايم كه دار بالبلاء حبوسه. علي عليه الصلاة و السلام فرمود يك خانهاي است كه به بلا پيچيده شده. از همة اطراف خطر متوجهمون هست. خطر براي بدنمون عرض نميكنم. كه مثلا خطر زلزله باشه، خطر سيل باشه، خطر امراض مختلف باشه. خطر انحراف از صراط مستقيم. خطر افتادن در جهنم. خطر افتادن در گرفتاريهايي كه از وجود انسان جز ضرر و بيفايده بودن هيچ استفادهاي نشود. اين خطرات اهميت دائمي دارند. انسان اگر مبتلا به هر مرض سختي بشود نهايتش اين است كه مثلا ميخواسته پنجاه سال ديگر عمر كند حالا ميميرد. اما اگر خطر روحي بهش متوجه شد. روحش غافل بود و مرد. يا روحش به اصطلاح از صفات حسنه برخوردار نبود. روحش داراي صفات رزيله و حيواني و شيطاني بود و مرد اين براي هميشه در فشاره. در اين دنيا در عالم بعد از اين عالم و در قيامت. در همين دنيا افرادي كه روح سالم دارند، سالم زندگي ميكنند. ولو فقير باشند ولو مريض باشند. ولي افرادي كه روح ناسالم دارند در همين دنيا ولو ثروتمند باشند بهترين كاخها و بهترين زندگيها را داشته باشند اما روحشون ناسالمه يعني مرض روحي مثل خوره افتاده در روح اين شخص. روحية حرص، روحية بخل، روحية خيانت، روحية حسادت و امثال اينها كه تا هفتاد صفت رذيله را براي روح انسان شمردهاند. كه هر يك از اينها در وجود انسان باشد هر چه هم انسان در رفاه باشه، ثروتمنداني را ديديم، حتي قدرتمنداني را مشاهده كرديم كه اينها مريض روحي بودند. نه قدرت و نه ثروت برايشون هيچ يك ارزشي نداشته و بلكه همان كاخشون مثل يك جهنمي بوده كه آنها درش زندگي ميكنند. روح انسان در همين دنيا اگر سالم بود، سالم زندگي ميكند. گاهي، يك وقتي من در بيابانهاي اطراف مشهد به مناسبتي قدم ميزدم. يك چوپاني را ديدم. اين روح سالمي داشت. يك غذاي خيلي معمولي، يك نان بيات معمولي با يك مقدار مشهديها ميگويند تعبير شما اين است ماست مثلا چكيده. يك مقدار ماست، مشهديها ميگويند دراق، يك آقايي اينجا گفتش، من نميخواستم بگم. اين را ميخورد، يك مقداري هم آب رويش ميخورد. يك مثلا آروغي ميزد. راحت روي سنگها ميخوابيد و يك روحية پر نشاط، پر تحرك، ولي در مقابل يك شخصي را من ديدم. وارد منزلش شدم. من را بعنوان مهمان دعوت كرده بود. من يك مقدار زودتر از معمول بخاطر اينكه در تهران بود، من وسيله را نميدونستم، من زودتر رسيدم. مدتي كه پشت در خانه ما را معطل كرد تا وضع را مناسب پذيرائي ما قرار بده. حالا چه وضعي داشت بماند. وقتي كه ما وارد شديم يك مقدار صداي نزاع توي خونه بود. كه معلوم بود نزاعي هست. بهرحال آرام شده بود با ورود ما. ولي نشست، يك مرد محترم، يك فرد با قدرت، با ثروت. خدا ميدونه مثل بچه، مثل زن بچه مرده اشك ميريخت كه اين چه زندگيست؟ بيائيد ببينيد اين اطاق دخترمه، اطاق خواب دخترمه. ببينيد چه كرده؟ اين اطاق مثلا پسرمه، چقدر انحراف داره. و مطالبي كه من خداي من شاهده من آنچنان دلم به حالش سوخت كه گفتم خدايا اين ثروت، اين قدرت. قدرت يكي از شخصيتهاي مملكتي در زمان طاغوت بود. با اين قدرت اينطور خجالت نميكشه در مقابل من اشك ميريزه و من را محرم رازش تصور كرده. خداي من شاهده من روي اين مسئله سالهاست دقت كردم. اگر روح انسان سالم بود، اگر روح انسان پاك بود، اگر انسان يك روحية تزكية شدة مهذبي داشته باشه، به هيچ وجه ناراحتي درش پيدا نميشود و آيات قرآن هم در اينجهت فراوان است و اين را هم بدانيد كه ما اكثرمون در خواب غفلتيم. نميدانيم چه بايد بكنيم؟ از كجا وارد بشيم و به كجا ختم بكنيم؟ من دوستاني به لطف پروردگار كه يكي از الطافي است كه خداي تعالي به من فرموده، دارم. شايد حدود مثلا نزديك هزار نفر، اينها وارد مراحل تزكية نفس شدهاند. شايد اكثر جمعيت مجلسمون را همانها ترتيب ميدهند. از وقتي كه شروع به تزكية نفس كردند خودشون راحت، زنشون راحت، فرزندانشون راحت و زندگي، اين تعبيراتي است، ميخواهيد من دهها نوشتههايشون را بياورم به شما نشون بدهم. يك زندگي بهشتي پيدا كردهاند و حال آنكه قبلا زندگيشون جهنمي بوده، بعضي هايشون. اين از الطاف پروردگار است كه به افرادي كه از خواب غفلت بيدار ميشوند. خواب غفلت يعني چه؟ شما ميدونيد كه خداي بزرگ و خداي متعال فرموده است كه بعضيها هستند در اثر خواب، شما يك نفر اگر ديديد خوابيده، خوابش بيشتر از دو سه روز طول كشيده، خواهي نخواهي بخاطر نداشتن تغذيه اين ميميره. فرق مرده و خواب در اينه كه وقتي مرده را هر چي صدا ميزنيد بيدار نميشه. اما خواب بالاخره بيدار ميشه. ممكنه خوابش سنگين باشه. ولي يك مقدار فشار بيشتري ميخواهد كه او را بيدارش كند. بعضي افراد هستند با مطالعة يك كتاب بيدار ميشوند. خوابشون سبكه. ما زياد داريم. همين كتاب پرواز روح كه شرح حال مرحوم حاج ملا آقاجان رحمة الله عليهه، شايد متجاوز از هزار نفر را بيدار كرده باشه. اين حداقلي است كه من ميگم. از نامههايشون استفاده ميكنم. گاهي شرح حالات اولياء خدا را خوندن انسان را بيدار ميكنه. گاهي يك جلسة توسل انسان را بيدار ميكنه از خواب غفلت. گاهي مردن يك عزيزي از ميان فاميل، از ميان اقوام، انسان را از خواب غفلت بيدار ميكنه. كفي بالموت واعظا. كفايت ميكند به مرگ واعظي كه انسان را موعظه كند. و گاهي هم هست كه نه، اين چيزها اين آقا را بيدار نميكنه. نه ماه رمضان، نه عاشورا، نه مطالعة كتاب، نه شرح حال اولياء خدا، نه مجالس توسل، همة اينها را فكر ميكنه مسخره است، بازيست، اين شخص را مطمئن باشيد كه مرده است. علامت مؤمن علامت كساني كه باصطلاح خوابند، اين است كه يك تكاني بخوره انسان. ده شب يا هفت شب يا هشت شب مجلس بنام فاطمة زهرا تشكيل شده. فاطمه كه بوده؟ پدر فاطمه چه گفته؟ شوهر فاطمه چه دستور داده؟ اينها را بيان ميكنند. بعد انسان هيچ تكاني نخوره و همانكه بوده است باشه. اين يك خوردهاي تجديد نظر در زندگيش بكنه. چون فكر نكنيد كه ما الحمدلله مسلمانيم. گاهي انسان ميشه در شغلش ميميره. تمام همتش شغلشه و هيچ كار ديگه هم نميكنه. گاهي در عبادت انسان ميميره. يك مشت عبادتهايي را براي خودش رديف كرده و همانها را مشغوله و از اين محل تكان نميخوره، هيچ رشدي نداره. گاهي انسان در علم ميميره. يك طبيب، يك مهندس، يك مجتهد، ميگه كه من داراي علمم. ديگه چي ميخوام؟! و داراي اين دانشم. من حاضر نيستم در مقابل ديگران و در مقابل استادي مثلا در تزكية نفس خضوع كنم. اينجا مرده. و گاهي هم انسان در رسومات ميميره. آقا رسمه كه اينطوري باشه. رسمه كه آنطوري باشه. رسومات اين را ميكشه. مقهور رسوماته. بشر مؤمن آنكه ارزش داره و آنكه در خواب هست و بيدار ميشه و آدمي كه بيداره، اين شخص در صراط مستقيم دين حركت ميكنه. يا دين درسته يا درست نيست. درست نيست تحقيق كن. درسته، حركت كن. صراط مستقيم. ببينيد در هر نماز غالبا نمازها دو ركعتيه، يكي دو تا اگر ما نماز يك ركعتي داشته باشيم. در هر نماز دو مرتبه ميگيد اهدنا الصراط المستقيم. خدايا ما را به راه راست هدايت كن. راه راست كدومه؟ ميزان راه راست با راه كج كدومه؟ خود قرآن، خود سورة حمد بيان ميكنه. صراط الذين انعمت عليهم. راه كساني كه به اينها نعمت دادي. اينها را از خواب غفلت بيدار نگه داشتي. اينها را پاك قرارشون دادي. انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا. آنهايي را كه پاك و مطهر قرار دادي. از تمام رذائل و از تمام رجس و پليديها اينها را حفظ كردي. من را در آن راه قرار بده. صراط مستقيم از آية قرآن. اول ان ربي علي صراط المستقيم. دوم انك لمن المرسلين علي صراط المستقيم. سوم صراط علي مستقيم. يا صراط عليّ مستقيم و ان اعبدوني هذا صراط المستقيم. صراط مستقيم پيروي از قرآن، پيروي از پيغمبر، پيروي از ائمة اطهار و در واقع بندگي خدا. اين صراط مستقيمه. اما اگر شما با يك ماشيني توي راه حركت كردي داري با سرعت ميروي، يك مختصر فرمان را طرف راست يا طرف چپ بپيچي، ميافتي توي دره. منحرف ميشي. آنقدر هم ظريف فرمان را بگرداني كه آنكه پهلويت نشسته نفهمه. نيم ميليمتر. اين را يكسره نگه دار. جاده راسته، اما سر يكي دو كيلومتر ميافتي توي دره. لذا فرمودهاند صراط باريكتر از مو، شما اين لغزش مختصر را اطرافيانت نفهميدند. اين انحراف مختصر را اطرافيانت متوجه نشدند. باريكتر از مو و كشندهتر از شمشير. اين را در روايات داره. بعضيها ميگند اين مبالغه است. نه مبالغه نيست. شما اگر ميتونيد، باريكتر از مو فرمان را بپيچ. بالاخره ميافتي توي دره. كشندهتر از شمشير، چون شمشير يك دفعه كه ميزنند يك مقدار از بدن انسان مجروح ميشه. اما اگر از سر گردنه پرت بشيد پائين، باصطلاح قطعة بزرگت گوشته! خورد ميشي. مواظب باشيد. توي راه مستقيم دين هم همينه. خيلي بايد دقت كرد. بيدار بود.
علامت آدمهاي بيدار چيه؟ خداي تعالي در راه رسيدن به كمالات خودش بيان فرموده. ما چرا از خودمون حرف بزنيم! كه و جاهدوا باموالكم و انفسكم في سبيل الله. اگر ميخواهيد در راه خدا حركت كنيد اول كاري كه ميكنيد جانتون و مالتون را كف دست بگذاريد. از جان گذشته را به كمك احتياج نيست. يعني اگر بنا بشه شغلتون يا راهتون؟ راهتون. زنتون يا راهتون؟ راهتون. فرزندتون يا راهتون؟ راهتون. مقامتون، قدرتتون، ثروتتون يا راهتون؟ راهتون. اين معناي و جاهدوا باموالكم و انفسكم في سبيل الله. آنهايي كه موفق شدند اينطوري بودند. اين معناي بيدار بودن از خواب غفلته.
دقيانوس آمد به وزرايش، شخصيتهاي مملكتيش، گفت كه من ميخوام ادعاي خدائي بكنم. شما هم بايد بپذيريد. چون اگر شماها نپذيريد هيچكس نميپذيره. ولو شده، زبانا، صوري بايد بپذيريد. و الا شما را ميكشم. اينها شبانه نشستند دور هم گفتند چيكار كنيم؟ با هم متفق شدند كه بايد اين قدرت، اين ثروت، اين زن و بچه، همه چيزمون را ترك كنيم بريم از اينجا بيرون. اگر خدا را ميخواهيم. خداي تعالي دربارة اينها ميفرمايد فطن، جوانمرداني كه، فطية آمنوا بربهم. اينها جوانمرداني بودند كه به خداشون ايمان داشتند. آمدند، حركت كردند. بيابانها را پشت سر گذاشتند. وارد يك غاري شدند كهف باصطلاح يعني پناهگاهي شدند و آنجا يك مقدار استراحت كردند. از اينجا تحويل خدا شدند. يعني ديگه حالا خدا حفظشون كرد. تا اينجا با اينها بود، از اينجا حفظشون با خداست. تو بخواب من نگهت ميدارم. خداي مهرباني داريم به خودش قسم. يغلبهم ذات اليمين و ذات الشمال و كلبهم باسطا زرابيعه الوسيع. اينها توي غار خوابيدند. خوب اگر روي يك دنده بخوابند خوب ميپوسند. از اينور خدا ميپيچوندشون، از آنور ميپيچوندشون، براي اينكه آفتاب از يك طرف نسوزانه از يكطرف اينها نسوزند و اينها را سيصد سال نگه داشت. و الان هم نگه داشته. چون اين صريح قرآنه، تا امام عصر ارواحنا فداه بيايد و اينها جزء ياران درجة يك امام زمانند. من در يك مجلسي در مشهد گفتم كه شما لازم نيست مسجد جمكران چهل شب چهارشنبه برويد. كار خوبيست، يا مثلا مسجد سهله براي ملاقات با حضرت بقية الله برويد. به خودش قسم، تو خودت را درست بكن او ميآيد به ديدن تو. او مونده توي كرة زمين بخاطر اينكه به شماها برسه. در دعاي ندبه ميگيد كه خلقته لنا عصمة و ملاذا. خدايا تو امام عصر را براي ما خلق كردي كه ما را پناه بده و ما را نگه بداره از خطرات. من توي همين مجلس افرادي را ميبينم كه خدمت حضرت وليعصر رسيدند. به خود من نقل كردند. تو درست باش، تو از خواب غفلت بيدار باش، تو در راه خدا جهاد كن و جاهدوا باموالكم و انفسكم في سبيل الله. ببين امام عصر ارواحنا فداه ميآيد پيشت يا نه؟ انسان بايد از خواب غفلت بيدار بشه. اين قدم اول. هر كه بيدار شد دستش را ميگيرند. اگر شما بيدار شديد فهميديد توي بيابان پر خطري خوابيديد. چيكار ميكنيد؟ باز دو مرتبه ميخوابيد يا فورا حركت ميكنيد. نميدونيد از كجا به مقصد برسيد؟ از كدام راه برويد تا از خطر نجات پيدا بكنيد. اينجا يا خودتون راه را بلديد يا علي. بريد. اگر بلد نيستيد چه ميكنيد؟ به يك فردي كه اعتماد بهش داشته باشيد ميگيد آقا من را راهنمائي كن من از اين خطرات نجات پيدا بكنم. اينها يك مسائل خيلي ساده است. شما ميرويد توي ترمينال ميخواهيد مسافرتي بكنيد، اول بايد مقصدتون را تعيين بكنيد. بعد ببينيد چه وسيلهاي به آن مقصد ميره و آيا اين وسيله مورد اعتماد هست يا نيست؟ و اگر مورد اعتماد بود، مينشينيد توي اين وسيله و بايد رانندهاي هم كه ميخواد شما را به آن مقصد برسانه مورد اعتماد باشه. دنبال هر صوفي، هر كوفي، هر كسي نرويد. به مجرد اينكه حالي پيدا ميكنيد در مجلسش، حالا با همة مسائل مختلفي كه هست و شما طالب حاليد. يكي از بدبختيهاي اين راه اينه كه ما حال پيدا كنيم. توي مجالس اهل تصوف غالبا اين مسئله مطرحه كه حال خوشي داشتيم. حال مطرح نيست. حال باشه. بايد انسان داراي حالي باشه. اما ميدونيد اگر شما حال پيدا نكرديد با خوندن اشعار يا اشعار مثنوي و يك آهنگ خوبي، كمكم منتهي ميشه به اينكه يك مقدار مواد مخدره، مثلا حشيش و بنگ و امثال اينها بكشيد تا حال پيدا بكنيد. هدف حال داشتن نيست آقايون. هدفتون و مقصدتون مكاشفه پيدا كردن نيست. هدف و مقصدتون خواب خوب ديدن نيست. هدف اين است كه شما بندة خدا بشيد. خدا در قرآن ميفرمايد و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون. نگفته ما خلقت الجن و الانس الا براي اينكه مثلا داراي حالي باشه، مثلا داراي مكاشفهاي باشه، داراي مثلا فرض كنيد كه مشاهدهاي باشه. همة اينها را من بلدم. ميخواهيد برايتون بنشينم، در يك مجلسي من ميخواستم يك عده از آقايوني كه اهل مثلا بعضي از مسلكها بودند، باهاشون صحبت كنم. يك مقدمهاي در موضوع همان مسلك آنها گفتم ديدم كه يكي دولا شد دست مرا گرفت گفت شما خيلي وارديد به مراحل بالا رسيديد. گفتم ولي اينها را من درست نميدانم. من نميخوام در مسلكهاي مختلفي كه در تصوف يا در رشتههاي ديگه يا مسلكهاي ديگه هست براتون توضيح بدم. اما اين را بهتون عرض كنم راه راست يكيست. صراط مستقيم يكيست. خداي تعالي در قرآن ميفرمايد و لا تتبع السبل. راههاي مختلف را پيروي نكنيد. راه دين، راه خدا، راه پيغمبر، راه ائمه عليهم السلام و عليهم الصلاة و السلام را، آن را پيروي بكنيد تا دچار ناراحتي نشيد. البته همه اين ادعا را دارند كه ما راهمون، راه دينه. ولي بايد جدا تطبيق بكنه با آنچه خاندان عصمت و طهارت عليهم الصلاة و السلام فرمودهاند. لااقل كليش تطبيق بكنه. در جزئيات اگر اجتهاد طرفه كه تطبيق ميكنه، كلياتش تطبيق بكنه.
پس كسي از خواب غفلت و حالت يقظه را داره كه جان و مالش را در راه رسيدن به حق حاضر باشه كه تقديم بكنه. ازت جان و مال نخواستند. خيلي غصه نخور، خيلي هم متأثر نباش. ولي بايد آمادگيش را داشته باشي. تا بهت گفتند امام عصر ارواحنا فداه تشريف آورده و ميگه هل من ناصر ينصرني، فورا بگي بعله من حاضرم. جانم را ميدم مالم هم كه ارزشي نداره. اين منصوره. هر جا گير كردي كه جان يا مال يا راه؟ و كمالات؟ ديگه معلوم باشه. معطل نشي. توي جادهاي انسان داره حركت ميكنه. به هر قيمتي هست، هر چي هم سنگ ريخته باشند توي جاده، پياده ميشه سنگها را عقب ميزنه باز راه خودش را ادامه ميده. اين حالت در ابتداي سير و سلوك خيلي لازمه. اكثرا متوجه اين معنا نيستند. اگر ميخواهيد به كمال برسيد بايد اين حالت را در خودتون ايجاد كنيد، بيدار بيدار. با هوش، حواس جمع. حالا ميگيد كه ما از اول بيداريم. بعله، بعضيها بيدارند ولي خوابشون ميبره. شما بچهاتون را صبح از خواب بيدارش ميكنيد كه پاشو نماز بخون. اين پا ميشه مينشينه. اما تا شما ميريد وضو بگيريد، ميخوابه. بعد هم كه ميآئيد بهش ميگيد من تو را بيدار كردم چرا بيدار نشدي؟ ميگه من يادم نيست كه مرا بيدار كردي. اينقدر خواب آلوده كه يادش ميره كه بيدارش كردند. ماها اكثرا آنهايي كه بيدار هم ميشوند، بعضيهايشون خواب آلودند. باز دو مرتبه ميخوابند. بايد يك نفر بالاي سرشون باشه كه اينها را نگذاره بخوابند. پدر بالاي سر بچه وايستاده ميگه پاشو. اين پا ميشه ميشينه. باز ميگه پاشو. باز پا ميشه ميايسته. ميگه برو. بره توي دستشوئي وضويش را بگيره، باصطلاح بياد شروع به نماز بكنه آنوقت اطمينان پيدا ميكنه كه اين از خواب بيدار شده. يك نفر ميخواد بالاي سر انسان باشه و انسان هم در تمام اوقات خوابش ميبره. حتي در مراحل بالا بعضيها هستند مراحلي طي كردند، چشمشون به يك مسئلهاي مثلا، به يك جنبههاي دنيايي ميافته ميبيني مثل كسي كه تخدير شده باشه، خوابش ميبره. بايد از خواب غفلت بيدار شد. شايد اگر بخواهيم دقيقا به اصطلاح بررسي كنيم، شايد دو ثلث قرآن براي بيدار كردن از خواب غفلت مردمه. چون وقتي انسان از خواب غفلت بيدار شد، به اين حدي كه من عرض ميكنم ديگه بالاخره راه را پيدا ميكنه. حركت ميكنه. و موفق هم ميشه. و بعد از آن راهنما انسان ميخواد. هم قرآن اين را بيان ميكنه. هر كس به شما گفت كه ما راهنما نميخواهيم براي موفقيت بر تزكية نفس، احمقانهترين حرفي كه شنيديد همينه. چون از سابق گفتهاند كه ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشكل. چطور شد ملا شدن كه اولش دبستانه و بعد هم مثلا راهنمائي و دبيرستان و دانشگاه، همه جا استاد ميخواد. كار مشكلي كه به قول يكي از بزرگان ميفرمود آدم شدن محاله، تا آن حد جلو رفته، اين استاد نميخواد؟! بايد انسان استاد داشته باشه. منتهي استاد اين برنامه يك مقداري پر زحمته. استاديش پر زحمته. به جهت اينه با روح طرف سروكار داره. تمام مسائل زندگي در روح انسان اثر ميگذاره. اثر مثبت و اثر منفي. لذا بايد، بعضي از بزرگان گفتهاند يك استاد بيشتر از ده نفر نميتونه شاگرد داشته باشه. به جهت اينكه نميتونه برسه. بايد مسلط باشه بر روحيات طرف تا بتونه اين را نجات بده. انسان بايد در مقابل استادش تعهد داشته باشه. حضرت موسي كه پيغمبريست اولوالعزم. وقتي كه ميآيد به محضر حضرت خضر، ببينيد خضر ازش تعهد ميخواهد. ميگه انك لم تستطيعك معي صبرا. تو نميتوني، اصلا منفي باهاش برخورد ميكنه. تو نميتوني بردبار باشي و هر چي من ميگم گوش كني و صبر داشته باشي. ميگه، حضرت موسي ميگه كه ستجدني انشاء الله صابرا. انشاء الله خواهي ديد كه من صابرم. من صبر ميكنم. فانطلقا. اينها راه ميافتند. توي مسافرت معمولا دو نفر بيشتر مأنوسند، بيشتر ميتونند حرف بزنند. روزها راه رفتند، شبها راه رفتند رسيد به يك مسئلة بسيار مهم. نشسته حضرت خضر داره كشتي را سوراخ ميكنه. حضرت موسي پيغمبر اولي الغظمه و شريعت به تمام معنا در دست اوست. اين بر خلاف شرع هم به مال مردم تجاوز كرده و هم مهمتر اين جمع غرق ميشن. لتغرق اهلها به غرق شدن اهل كشتي و سفينه بيشتر توجه داره. توي اين كار را چرا ميكني؟ خود من و تو هم در خطره! الم اقل لك انك لم تستطيع و معي صبرا. من نگفتم تو نميتوني با من صبر كني. تو حق حرف زدن نداشتي. عجب باشه. من فراموش كردم. ميرسه به يك جواني كه در روايات داره كه اين جوان مكلف بود و كافر بود براي توجيح كار حضرت خضر اين جوان را ميكشه. خوب معلومه دو نفر رفيق يكيشون بزنه يك نفر ديگه را بكشه تقريبا مسؤليت به گردن هر دو ميافته. حالا بيا فرار كنيم. تو راه بهش گفت كه اقتلت نفس زكيتا بغير نفس. تو آخه نفس زكيه معناش اينه كه كاري نكرده، بود اين پاك بود از جهت اين كه نه آدمي كشته بود، اصلا محكوم نبود. الم اقل لك انك لن تستطيع و معي صبرا. نگفتم تو نميتوني صبر كني. به هر حال آمدند. تا اين كه رسيدند به يك دهي، قريهاي. استطعمااينها طلب غذا كردند. اون وقتها رستوران و چلوكبابي و اينها نبوده. مردم بايد به واردين يك چيزي بدن. اينها يك مردماني بودند كه به هيچ كدامشون يك لقمه نان ندادند. آمدند از اين ده بيان بيرون يك ديواري كج شده ميخواد بيافته. حضرت خضر فرمود كه دستهات را بالا بزنه، به تعبير من، من ميشم بنا و عمله و كارگر. اين ديوار را درست كنيم. بسيار خوب. فقط يك جمله آخر جريان گفت، ديوار را درست كردند. گفت كه، اين ديوار را شما درست كرديد مزد ميخواستيد از اين مردمي كه يك لقمه نان به ما ندادند بگيريد. گفت ديگه هذا فراق بيني و بينك. اين جدايي، اين فضوليهاي تو جدايي بين من و توست.
اينجا من يك جملهاي بهتون بگم. نميگم كه انسان در مقابل استادش بايد اين طور تحت فرمان باشه كه اگر خلاف شرع هم كرد او اطاعت كنه. چون قوانين دين در دست ما هست. ولي همانطوري كه شما وقتي مريض ميشيد. مريض ميشه انسان خداي نكرده عمل جراحي داره. چكار ميكنه؟ ميره پيش يك طبيب مورد اعتماد يك چيزي هم طبيب ميياره ميگه امضاء كن اگر مردي هم به گردن خودت. تو من را بيهوش كردي، تو چاقو دستته. به گردن من. باشه چشم، امضاء ميكنيد. و او شروع ميكنه. يك همچي حالتي در مقابل طبيب روحي انسان بايد داشته باشه. و اين حالت را خدا در قرآن بيان كرده. يعني به همان شدتش را خدا در قرآن بيان كرده. وقتي حضرت موسي ميرسه خدمت حضرت خضر ميگه: هل اطبعك ان تعلمني مما المت اشتي. آيا من از تو پيروي بكنم تا از اونچه كه خدا بهت داده در رشد و كمالات و ترقي روحي تا من موفق بشم. براي رشدش انسان بايد اين كارها را بكنه. نه اين كه براي رشدش انسان اين كارها را بكنه. هر كاري انسان ميخواد بكنه بايد انسان يك همچين حالتي داشته باشه. يك راننده آقا، يك رانندة اتوبوس ، انسان وقتي كه سوار ماشينش، اتوبوسش ميشه چكار ميكنه. تحت تبعيت ايشانه. در قهوه خانهاي يا رستوراني كه، از وضع رستوران پيداست كه غذاي خوب نداره، پياده ات ميكنه ميگي چشم. متأسفانه، متأسفانه كه واقعا اميدواريم اين جهات مختلف ما هم يك روزي اسلامي بشه. رانندههامون، اتوبوسرانيهامون اينها هم اسلامي، اين قدر تبعيت از يك راننده. چطور شد از يك راننده براي رسيدن به يك مقصد اين قدر طبعيت ميكني. اين يك مسئلة طبيعي است اون وقت حاضر نيستي در مقابل يك مجتهد در مقابل يك عالم يك مرجع تقليد يك فردي كه تخصص در رشتة دين داره حرفش را گوش بكني و پيروي بكني. من همين عصري قبل از جلسه به يك نفر ميگفتم كه خدا رحمت كنه استاد من. وقتي كه من را ديد گفت كه بايد خيال كني و اين اعتقادت باشه كه من هميشه كنار تو هستم. چون من عقلم به خدا كه نميرسيد. به احاطة روحي حضرت بقية الله هم كه عقلم نميرسيد. اما ايشان را ديده بودم گفت كه بايد فكر كني كه من كنارت ايستادم. و واقعا همين موضوع براي من حالا يك مسائلي هم پيش آمد كه من يقين كردم. من را كنترل ميكرد. بايد هم اينطور باشه. تعهد داريد. متعهد ميشه انسان در مقابل يك استادي كه يعني نه فكر كنيد استاد تزكية نفس، نه. هر استادي هر كسي كه كه ميخواد برنامهاي براتون انجام بده شما متعهد ميشيد كه طبعيت كنيد. اين خيلي مهمه. اين مسئلة دوم كه بعد از اين كه انسان يعني اين را بدونيد همه ميخوان خوب باشن. همه ميخوان بندة خدا باشن. ولي چون تعهد ندارند بندة خدا نميشن. اما اگر تعهد داشتند كه خداي تعالي ميفرمايد و اوفوا بالعهد. ان العهد كان مسؤلا. اگر انسان متعهد بود و وفاي به عهد كرد حتما موفق ميشه. بعد از اين مرحله كه انسان يك استاد خوبي پيدا بكنه و متهد باشه در مقابلش حركت به سوي خدا شروع ميشه. كه خداي تعالي ميفرمايد ان الذين قالوا ربنا الله كساني كه ميگن پروردگار ما خداست. بيدار شدن از خواب غفلت. به سوي خدا حركت كردن تاب و آمن و عمل صالحا. تاب به معناي بازگشت به سوي خداست. حركت به سوي خداست. اين مرحلة توبه بعضي فكر ميكنند توبه يعني از گناهان ما بايد توبه بكنيم. نه هر كسي بايد توبه بكنه. توبة از گناهان هست منتهي اوني كه گناهان را جبران ميكنه استغفاره. طلب بخششه. ما ميگيم استغفرالله. طلب بخشش ميكنيم از خدا بعد ميگيم اتوب الي الله يا و اتوب عليه.
اتوب عليه يعني يك راهي را ما اشتباه رفتيم از اين راه بر ميگرديم و بعد به سوي خدا حركت ميكنيم. تاب و آمن ان الذين قالوا ربنا الله ثم الستقاموا. بله. قالوا ربنا الله. بعد هم اينهايي كه ميگم مراحلي است كه بايد پيمود. بعد هم مرحلة استقامته كه انسان بايد خودش را محكم كنه. آقا در راه رسيدن به خدابايد تو از هيچي نترسي. اگر از چيزي ترسيدي همان سبب ميشه كه تو نري جلو. نري جلو. از يك آقايي، يك خانمي، هر دوش را داشتيم كه ميگفت كه من شبها نماز شب بخوام بخونم، شما گفتيد نماز شب بخون ميترسم از خواب پاشدم تو تاريكي برم وضو بگيرم. ترسه ديگه. اعتماد به غير خدا نداشته باشيد. نبايد كوچكترين سستي در خودت راه بدي. قاطعيت داشته باش. خدا رحمت كنه حضرت امام رضوان الله تعالي عليه را، من در قم كه بودم در سال مثلا سي و هفت، حدود سال سي و هفت بود در، شايد هم زودتر ايشان باهاشون خصوصي من صحبت ميكردم اونجا ميگفتند فساد اين مملكت زير سر اين شاه خبيثه، اين بايد بره. تا روز آخر هم گفتند بايد بره و بيرونش هم كردند. آدم وقتي كه قاطعيت داشته باشه و استقامت يك همچين حالتي داره. ترس نداشته باش. وحشتي از چيزي نداشته باش. تو تصميم گرفتي يك كاري بكني، بكن. كار خوب را بكن ديگه سستي از خودت نشون نده. و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم العلي كنتم المؤمنين. عجيب اين آية شريفه، سستي به خودت راه نده. حزني به خودت راه نده كه من آيا موفق ميشم يا نه، فلاني دو تا فحش داد. فلاني با من دشمن ممكنه بياد سر راه من را بگيره. نه. ولا تهنوا هم سستي، ضعف نداشته باش. و لا تحزنوا محزون نباش. انتم العلوم. شما موفقيد، شما پيش ميريد اگر ايمان به هدفتون داشته باشيد. خدا رحمت كنه يك ضعفي من از خودم در مقابل استادم از خودم نشون داده بودم ايشان يك روز به من گفت تو برو بهايي بشو. چي ميگي حاجاقا؟ گفت بله. اگر اسلام حقه چرا سستي ميكني؟ آخر بده كه انسان هيچي نباشه. آقا تويي، چكارهاي؟ خوب مسلماني، مسلمان باش. يهوديي، يهودي باش. ميگفت من از يهوديهاي پاربرجا بيشتر خوشم ميياد از مسلمانهاي. روايات هم در اين زمينه هست. قرص باشيد در هر كاري كه ميكنيد. حق را اول تشخيص بديد بعد پشتش را بگيريد پيش بريد. قاطعيت داشته باشيد. آقا اين قاطعيت خيلي ارزش داره تو زندگي انسان. بعضي افراد هستند هر روز يك شغلي را عوض ميكنند. قاطعيت ندارند. شغل مشغول ميشن فكر كردن اين شغل خوبيه مشغول ميشن بعد باز بعدش فكر ميكنند ميبينند نه اين شغل خوبي نيست. روايت داره كه فرق آدم عاقل با احمق اينه. آدم عاقل اول فكر ميكنه، تصميم ميگيره، بعد كارش را شروع ميكنه تا آخر هم ادامه ميده. آدم احمق هم اينه كه كار را اول ميكنه بعد فكر ميكنه. بعد پشيمان ميشه. يك روايت ديگه داره كه المؤمن لا يصي و لا يتأضر، مؤمن نه بدي ميكنه و نه هم عذر خواهي ميكنه. و اما منافق يصي و يتعذر هي بدي ميكنه و هي ميگه آقا ببخشيد، خدايا ببخش. صد بار اگر توبه شكستي باز آي. دو دفعه اگر توبه بكشنيد قرآن ميگه نا باز آي. به اصطلاح. توبه را قبول نميكنه. اون استغفاره كه روزي هفتاد مرتبه انسان بايد پيغمبر اكرم هم در روايت داره كه خودش استغفار ميكرد. توبه مثل اين ميمونه كه شما يك راهي را اشتباه رفتي باز آمديد، باز برگشتيد باز آمديد باز همان راه را اشتباه، باز، هي بريد و بياييد خوب مگر مسخره است. توبه نبايد شكسته بشه. خدا در قرآن ميفرمايد و توبوا الي الله و توبة نسوها.
همة مفسيرين شايد ده تا روايت بيشتر داره كه منظور از نسوه ان لا تعود فيه ابدا. به هيچ وجه به اين كار بدي كه داشتي ديگه برنگردي. توبه يك دفعه بايد انجام بشه. ان الذين آمنوا ثم كفروا، ثم آمنوا، ثم الزدادوا كفر شايد من يك دفعهاش را زيادي گفتم. كساني كه ايمان مييارن بعد كافر ميشن، بعد بعد ايمان مييارن بعد باز كافر ميشن ديگه خداي تعالي ازشون قبول نميكنه. مگه بازيه، يك نفر هي توبه ميكرد، حضرت اميرالمؤمنين گفت سكنتك امك. بميري تو با اين توبه ات به تعبير ما، مادرت هم بنشينه هي زار، زار گريه كنه. سكنتك امك يعني اين توبه است؟ استهزاء ميكني خدا را. هر شب جمعه ما ميريم توبه ميكنيم دعاي كميل ميخونيم و بقية هفته را مشغول گناه و معصيتيم. اون دعاي كميلت هم مثل معصيتهاي وسطه هفتهاته. فرقي نميكنه. مگر خدا، شما يك پسري داشته باشيد يك كار بدي بكنه بياد بگه آقا ببخشيد. باز بره همانجا همان كار را بكنه باز بياد بگه ببخشيد دفعة سوم ميزنيد تو سرش. مگه من مسخرة توأم. توبة نسوه بايد، توبة نسوه هم شرايطي داره مطابق گناه طرف و معصيت طرف و بعد هم مراحل به اصطلاح تزكية نفس كه بايد هم انسان هم حوصله بكنه كه من ديگه فرصت ندارم مراحل را دوست داشتم امشب براتون شرح بدم. و شما هم پاتون بگذاريد تو مرحلة آخر و از اون بالا بيافتيد. چون اخلاق انسان اينه كه همتون دلتون ميخواد همين امشب به مقام خلوص برسيد مثلا و يك پاي بلند و همتون ادعا ميخواييد داشته باشيد كه در مرحلة خلوص هستيد. من چه ناپاكي دارم؟ شب برو وقتي كه خوابيدي تو اطاقت تنها، بچهها و خانم هم دور و برت نباشن كه حواست را پرت كنند و خوابت كنند. تنها يك خردهاي بنشين ببين چقدر بدي. ببين چقدر بدي. با فلاني معامله كردي ببين چقدر بدي كردي. با فلاني حرف زدي ببين چقدر بدي كردي. پشت سر فلاني اون حرفها را زدي چقدر بد بود. چقدر بي وجداني كردي. چقدر دروغ گفتي. يك خردهاي به خودت بيا، اون وقت ميفهمي كه نه خيلي بدي. ما كه بدي داريم. به يك نفر داشتم به يكي از همين رفقا داشتم نصيحت ميكردم، گفت آقا مگه من كمونيستم اين قدر من را نصحيت ميكني. بله. ولي خوب موفق نشدم البته لازم هم نيست بيان بكنم. يك برنامة صحيح تجربه شدهاي هست بحمد الله براي رسيدن به كمالات منتها همانطوري كه ما به شكممون بيشتر از علممون به خانه مون بيشتر از بهشتمون، به آب خوردنمون كه بايد حتما تصفيه شده باشه برنده باشه بيشتر از معنوياتمون اهميت ميديم. اين مسئله هم همينطوره.
اهميتي نداره. ما را بالاخره ميبرند به بهشت. روز قياتمت پنجاه هزار سال كه طول ميكشه مال تزكية نفسيهاست. چون جهنميها كه ميرن جهنم بهشتيها هم كه ميرن اونهايي كه درستند ميرن. اين معطلي مال اينه. اين قدر اذيتت بكنند. آب بدنت را ميگيرند. اينهايي كه ميگم روايت دارهها. از امام رسيده. چرا تو دنيا فرصت داشتي نرفتي دنبال درست شدن. مردي شما خيال ميكنيد بعد از مردن همة اين صفات رزيله منتقل ميشه به عالم برزخ. چند سال تو برزخ خواهيد ماند. تا وقتي كه اذا الشمس كورت. و اذا النجوم الكدرت. زمين آبش خشك بشه خيلي طول ميكشه. اين مدت خدايي نكرده اهل عذاب نباشيد. بايد با همين صفات رزيله بموني. خانهات را تقسيم ميكنند. زنت ديگه مال تو نيست. اثاثيه ات را ميبرند تو هم همينطور نگاه ميكني و حسرت ميخوري. اي بابا اين چيزهايي كه من با اين زحمت و بدتر از همه كنار اين بدن نازنيت كه الان خيلي بهش ميرسي و گاهي تو آيينه نگاه ميكني چقدر من خوش تيپم، اين بدن ميپوسه، كرم ميزنه، متعفن ميشه، تو هم نگاه ميكني. تو غير از بدني. تو هم نگاه ميكني. حسرت ميبري اي كاش من ارتباطي با اين بدن نميداشتم. تا روح از بدنم بيرون ميآمد. شب آخر اين مجلسه بگذاريد من فرق بين وقتي كه يك تزكية نفس شده روحش از بدنش بيرون ميياد با كسي كه تزكية نفس نشده روحش از بدنش بيرون ميياد عرض كنم. طبق شايد صد تا روايت كه من در اين زمينه بررسي كردمها. حتي آدرسهاش را الان حاضرم بهتون بدم. خلاصه و شيره كشيدة صد تا روايت از معصومين را الان ميخوام عرض كنم. آدمي كه پاكه و صفات رزيلهاش همش درست شده. كبر، غرور خودخواهي نميدونم محبت دنيا اينها همه را گذاشته كنار. پاك، تزكية نفس شده. اين وقتي كه ميميره، ميخواد بميره. عرض كردم صد تا روايت نميتونيد منكر بشيد بلكه آيات قرآن هم بهش اشاره داره.
يك ملكي ميياد دم در ميايسته بهش ميگه كه خداي تعالي پيغام بهت فرستاده، سلام هم بهت رسونده گفته كه اگر بخواي تا آخر دنيا تو اين دنيا بموني ميتوني و اگر هم ميخواي اين اشاره ميكنه به نعمتهاي اخروي. اينها مال توست بيا اونجا. اختيار با توست. ايني كه عرض ميكنم روايتي هست سني و شيعه هم نقل كردهاند كه خدا ميفرمايد ما ترددت في شي ان فاعله كالتردد في قبض روح ابي المؤمن في يكشف الموت. من هيچ وقت مردد در كاري نميشم قاطعيت دارم. فقط يك جا قاطعيتم يك خردهاي ضعيف ميشه به اصطلاح و اون در وقتي است كه بندهام را ميخوام ببرم پيش خودم و او كراهت داره بميره يكره الموت. اين كراهت داره نميخواد بميره. اينجا حالا مثل، بلاتشبيه مثل كسي كه نميدونه چكار بكنه اينجوري ميشه. تردد معناش اينه. خيلي عجيبهها. اختيار، خدا پيام ميفرسته اختيار صد در صد با تو. انتخاب كن. اون چشمش ميافته به اون نعمتها، به خدا قسم اگر اينها را ما باور كنيم الانم ما ميتونيم تصميم بگيريم ائمة اطهار نشستن توي يك باغي. شما اگر توي خواب علي بن ابيطالب را ببينيد تا چند روز خوشحالي. نشستن ميگن اونجا تو بايد بري. ملائكه، ارواح آباء و اجدادتون اينها همه هستند ديگه. اينها همه هستند. اين طرف كيه، يك دوتا زن نق نقوي آدم ونميدونم خدمت شما بچة بد اخلاق مزاحم اينطرف نشستهاند. مردد ميشه فورا ملك يك گلي به انسان ميده ميگه بو كن. بو ميكنه ميگه زود من را ببر. زود باش معطلم نكن. كه از امام سؤال ميشه كه اين گل چيه اسمش؟ اين ريحان اسمش چيه؟ اين چيز معطر. امام ميفرمايد كه اين منسيه است. فراموش ميكنه همه چيز را. دنيا را فراموش ميكنه. و اما آدمي كه وابستگي به حتي لواندني يك دانشمند فرانسويه يك كتابي نوشته به نام عالم پس از مرگ و اين ترجمه شده او مينويسه. ميگه كساني كه دلبستگي به دنيا دارن تزكيه نشدن اينها مگر به اين آسونها ميتونن خودشون را بكنند. ميياد ميگيره ميكشه اون هم داد ميزنه. شما فكر نكنيد كه حالا ممكنه فلاني زود مرد ما هم با چشم نظر خودمون فكر ميكنيم كه مردنها بده، اگر يك كسي را جلوي ماشين بره ميگيم بد مرد. اما شش ماه سرطان داشته باشه تو بستر بميره خيال ميكنيم خوب مرد. نه اين بد مرده، او خوب مرده. اصلا بد مردن و خوب مردن اينها نيست. اون ارتباط روحي كه ملائكه با انسان برقرار ميكنند. مييان ميكشن. واقعا انسان دچار بدبختي ميشه. رواياتي داره كه نميخوام امشب متأثرتون بكنم. انشاء الله براي شماها لااقل نيست ولي اين را بدونيد تا هفت روز اين دور خانهاش ميگرده. نگاه ميكنه. ميبينه كم كم اينها فراموش ميكنند. روز اول يك خرده اينها گريه كردن. بعد ديگه رفتن دنبال كارشون. يك مردي يك جواني يك روز آمد پيش من گفت پدر ما ديوانه شده شما بياييد ما رفتيم خونهاش گفتيم چي شده، از رفقاي ما بود. گفت كه من مريض شدم بيهوش اينها خيال ميكردند من هيچي نميفهمم. ولي ميفهميدم. دكتر هم بهشون گفته بود ديگه خوب نميشه. بالاي سر من دعوا بود سر پولهاي تو صندوق. آقا كليد گاوصندوق كجاست؟ داد و فرياد. حتي به كتك كاري رسيد. بچهها من خوب شدم. گفتم اول اينها را خودم بدم در راه خدا. اينها را لااقل دستشون را كوتاه كنم از اين دعواها و ناراحتيهاي بعد از خودم بعد بميرم. اين را پسرم آمده به شما ميگه كه اين ديونه شده. براي اين كه من دارم فرش را ميدم، زندگي را دارم پخش ميكنم. ما فهميديم چطور اين ديوانه شده.
واقعا انسان يك جوري، عرض كردم انشاء الله شيعيان عرض كردم اعتقاداتش اگر درست بود خداي تعالي انسان را در يك اغمايي قرار ميده و در قيامت مشغول تهذيب نفسش ميشه چون بدون تهذيب نفس و تزكية نفس كسي وارد بهشت نميتونه بشه. يعني به هيچ عنوان يك سر سوزن بخل، كينه، عداوت، حسادت، امثال اينها توي وجود انسان باشه از در بهشت محاله راهش بدن ولو شيعة علي بن ابيطالب باشه. البته شيعيان را ميبرند در بهشت درستشون ميكنند. تزكية نفسشون ميكنند بعد ميبرن. حالا بحثي داره. و اميدواريم خدا انشاء الله شما را از شيعيان خالص و از پاك شدگان در دنيا و از تزكيه شدههاي در دنيا قرار بده. (الهي آمين). يك از راههاي بيدار شدن از خواب غفلت توسل به خاندان عصمت و طهارت و بخصوص علي بن موسي الرضا عليه الصلاة و السلامه. ما در مشهد رسممون اينه يا در ده روزي، ده شبي مجلسي باشه شب آخر متوسل به حضرت علي بن موسي الرضا ميشيم. خدا رحمت كنه استادمون را، ايشان وقتي كه در زنجان زندگي ميكرد وقتي ميديد يك كسي راه نميافته، از خواب غفلت بيدار نميشه مجبورش ميكرد برو متوسل به حضرت علي بن موسي الرضا بشو. توسل به حضرت علي بن موسي الرضا خيلي اهميت داره. يك كسي يك مكاشفهاي راجع به حضرت رضا داشت اين را براتون بگم. و روايت دارد كسي كه حضرت را زيارت كنه غفر الله له ذنوبه ما تقدم منها و ما تأخر و لو كان مثل عدد النجوم و قطر الامطار و ورق الاشجار را خوب معنا ميكنه. ميگفت كه در عالم مكاشفة خودم من خودم را مثل يك جواهر و يك نگين پر قيمتي ديدم اما خودم را كثيف كرده بودم يعني اين جواهر را كثيف كرده بودم. و حضرت علي بن موسي الرضا را هم مثل يك جواهرشناسي در عالم مكاشفه ديده بودم. وارد شدم. مثل اينكه انسان وارد مغازة مثلا جواهر فروش كه ميشه، انگشتر قيمتي داشته باشه ميده بهش. اين اول كاري كه آقا علي بن موسي الرضا كردند، مرا تميز كردند. او هم تميز ميكنه. آخه چرا چيز به اين پرقيمتي را كثيفش كردي. اين روحي كه در شما هست خداي تعالي ميگه و نفخت فيه من روحي. و مشتريش خداست. خيلي قيمت داره. ما قدرش را نميدونيم. ميدونيد قيمتش چيه؟ ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم بان لهم الجنه. خدا مشتري، اينجور مشتريه كه اين جان شما، روح شما را ميخره، بهشت را ميده. بهشت چند متره آقا؟ زمينهاي تهران خيلي گرانه. متريش مثلا دويست تومان اينجورها. چند متره؟ و جنة عرضها السماوات و الارض. حداقل به اندازة منظومة شمسي. يك همچين جائي بهت ميده. چقدر پر قيمت. ايشان ميگفت كه تا اين انگشتر را اين جواهر را تميزش كرد، به من گفتش يك مشتري خوبي دارم اين جواهر خيلي پر قيمته يك مشتري خوبي هم دارم. مشتري خوب. تميزش كرد. روايت داره كسي كه زيارت كنه علي بن موسي الرضا را تميز ميشه. منتهي تميز از گناه ميشه نه تميز از صفات رذيله. بايد خودش صفات رذيلهاش را از خودش دور كنه. و اين صفات رذيله بعد دو مرتبه اين را كثيف ميكنه اين جواهر را. ميگه تميزش كرد به من داد. گفت اين مشتري خوبي داره، مشتريش خداست و در مقابل هم بهشت را ميده. من گرفتم گفتم فعلا خودم لازمش دارم. زن و بچهام را، جواب زن و بچهام را چي بدم. باز اين كثيف شد. چند دفعه مخصوصا مثل فيروزه و اينها را چند دفعه بردي كثيفش كردي، توي روغن ماليدي ديگه از قيمت انداختي. ميگه ثم كان عاقبة الذين اساء السوء ان يكذب بايآت الله. عاقبت كساني كه كار بد ميكنند اينه كه ديگه ضايع ميشوند. ديگه آيات خدا را تكذيب ميكنند. آري. روايات عجيبي دربارة زيارت حضرت رضا كه انشاء الله خدا قسمتتون كنه كه بعضي روايات هزار حج و هزار عمرة مقبوله به انسان عنايت ميكنند. حضرت علي بن موسي الرضا بعيد عن الاوطان في غاية البعد. ايني كه ميگويند امام غريب براي اين زائر و براي رفت و آمد ماها نيست. يكي از علماي بزرگ مشهد ميگه حضرت رضا را در عالم خواب ديدم از ايشان پرسيدم كه آقا، يعني ديدم كه بدنشون سوراخ سوراخه. گفتم شما را كه با سم كشتند اين جاي تير و اينها چيه در بدنتون؟ فرمود اين گنهكاران كه ميآيند توي حرم من، مثل اين است كه تيري به بدن من ميزنند. اين غريب بودن حضرت بخاطر اينه كه هزار فرسخ شايد كيلومترها، هزارها كيلومتر از اوطانشون، از ائمه، هر يك از امامها را كه تصور كنيد، ميبينيد تقريبا كنار هم هستند. ائمة بقيع چهارتاشون كنار هم هستند در زير ساية پيغمبر اكرم. كاظمين دو تاشون كنار هم هستند. سامراء دو تاشون پهلوي هم هستند. نجف و كربلا تقريبا فاصلهاي نداره. اما تنها امامي كه دوره. آنهم در غربت و آنقدر مهربانه علي بن موسي الرضا كه امام جواد فرمود به همين جهت پدر من را رضا ناميدند. اباصلت ميگه به من فرمود درها را ببند. من بعضي ميگند چون گفته است غريبم كسي به ديدن من نميآيد. حضرت رضا محبوبيتي در بين سران مملكت و مسئولين اطراف مأمون داشت كه اينها ميآمدند. به عيادت حضرت وقتي ميشنيدند مريضه. طبعا ميپرسيدند كه آقا شما چتونه؟ حضرت يا ميخواست مأمون را مفتضح كنه و يا خلاف واقع بفرمايد. لذا فرمود كسي نيايد. امام مهربان. اباصلت ميگه من ايستاده بودم، درها را بسته بودم. يك وقت ديدم جواني وارد خانه شد. شبيهترين مردم به علي بن موسي الرضا عليه الصلاة و السلام. گفتم آقا شما از كجا وارد شديد؟ فرمود همان كسي كه مرا از مدينه به طوس آورد ميتواند از در بسته هم وارد كند. دانستم امام جواد است. امام جواد وارد اطاق شدند. نگاه ميكردم ديدم اين پدر و پسر يكديگر را در بغل گرفتهاند و جعلا يبكيان حتي غشي عليهما. يك وقت هم ديدم امام جواد از ميان حجره خارج شد. صدا ميزند اباصلت پدرم از دار دنيا رفت.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.