۲۴ جمادی الثانی۱۴۱۷ قمری – ۱۹ شهریور ۱۳۵۷ شمسی – يقظه و بيداري (۳) شرح آية الحاقه
يقظه و بيداري 3، شرح آية الحاقه. 24 ج 2 1417
اعوذوا بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله الرب العالمين، والصلاة والسلام علي اشرف الانبياء و المرسلين سيدنا و نبينا ابوالقاسم محمد، و علي آله الطيبين الطاهرين، لا سیما علي سيدنا و مولانا حجة بن الحسن روحي و ارواحنا لتراب مقدمه الفداء و لعنة الدائمة علي اعدائهم علي اجمعين علي قيام يوم الدين.
دربارة قيامت خداي تعالي اسامي مختلفي در قرآن ذكر فرموده. يكي از اون اسمها الحاقه است. الحاقه به معناي چيزي كه حقيقت دارد، واقعيت دارد حق است، ترديدي درش نيست الحاقه است.
خداي تعالي ميفرمايد مالحاقه، تو حقيقتي، كه تو حقي، يك حق معمولي نيست. در جاي ديگر ميفرمايد دربارة قيامت حق. القارعة مالقارعه، كوبنده، چه كوبندهاي كه حتي تاكيد ميكنه ميفرمايد: و ما ادراك مالقارعه و ماادراك مالقارعه. اي بشر خطاب به پيغمبر اكرم است ولي گفتم شبهاي گذشته كه قرآن خطاباتش به پيغمبر اكرمه، اما در واقع روي سخنش با ماست. اي بشر تو چي ميدوني؟ اون حقيقت، اون قيامتي كه حق است و حقيقت است چيست؟
ماها اشكال كارمون هممون اين است كه حق را نميشناسيم، حقيقت را نميدانيم. نه اينكه منحصر به شما باشد يك روايتي يادم آمد، كميل بن زياد نخعي كه اين دعاي كميل مربوط به اوست و ظاهرا در مرحلة توبه بوده، و از خواب غفلت بيدار شده بوده، كه علي عليه السلام دعاي كميل را به او تعليم ميدهد و چون به او تعليم دادهاند و فرمودهاند كه اين دعا را بخوان، بنام او ثبت شده و اسم اين دعا، دعاي كميله. كميل بن زياد نخعي از اصحاب علي بن ابيطالبه تا يك مقداري به حق و حقيقت نزديك شده. اما از نظر علي آنطوري كه علي بن ابيطالب عليه الصلاة و السلام ميخواد، او هنوز به حقيقت نرسيده. حتي او را لايق براي اينكه به حقيقت برسد تا يك حدي نميداند.
در آن روايت اينطور نقل شده كه وقيف علي بن ابيطالب عليه السلام بر روي اسب نشسته بود. علي مركز حق و حقيقت را كه پيغمبر اكرم فرمود علي مع الحق و الحق مع علي علي با حق است و حق با علي است يدور حيث دار. هركجا حق دور ميزند علي دور ميزند و هر كجا علي دور ميزند حق همانجا دور ميزند. روي يك اسب با علي بن ابي طالب نشسته، طبعا علي بن ابيطالب را در بغل گرفته، در يك موقعيتي ميگويد مالحقيقه يا علي حق كدومه؟
حقيقت چيه؟ واقعيت را بگو. بشر براي چه خلق شده؟ ميدوني؟ حق چيه؟ بشر را خداي تعالي با اين عقل و فكر و هوش و درك براي كار كردن و تجارت و حتي مملكت داري و حتي كارهاي مهم سياسي و كارهاي مهم اقتصادي خلق كرده؟ يا يك هدف ديگري؟ حقيقت چيه؟ حضرت ميدونيد چي جوابش را داد؟ فرمود: مالك والحقيقه، تو را چه به حقيقت.
واي بر تو، كميل بن زياد نخعي كه از همين سوالش پيداست كه از خواب غفلت بيدار شده، ماها ازمون اگر بپرسند كه حق چيه؟ ميگيم حق، حقه ديگه. دنبالش هم نميريم فكرش را هم نميكنيم اما او فكرش را ميكرد، دنبالش بود از خوب كسي هم سوال كرد اما در عين حال ظرفيت او ايجاب نميكرد كه علي بن ابي طالب تمام حق را تمام حقيقت را در ظرف دل او بريزد خودش فرمود: هذه القلوب اولية فخيها اوهاها اين دلها بهترينش اون دلي است كه ظرفيتش بيشتر باشه شرح صدر انسان داشته باشه. مطالب را بتواند درك كند. بايد انسان ظرفيت داشته باشد تا برايش مطالب را بگن. فرمود: مالك والحقيقه. عرض كرد الولسة بصاحبه سرّك من صاحب سرّت مگر نيستم؟ علي نفرمود نه، فرمود، ولا چرا؟ كسي كه صاحب سرّ علي بن ابي طالبه در روي يك اسب با علي سوار ميشه، علي را در بغل گرفته، و علي بن ابي طالب دعاي با اين پر محتوايي را او دستور ميدهد و به نام ثبت ميشود در عين حال ميفرمايد مالك مالحق. اينجا شما نگوييد كه حالا اينطوره پس نوبت به ما نميرسه، نه. نوبت به شما هم ميرسد بلكه شما ممكن است يك قدم و بلكه چند قدم هم جلوتر از اصحاب ائمه عليه الصلاة و السلام باشيد. بخاطر اينكه تمام حقايقي را كه پيغمبر اكرم و ائمة اطهار عليه الصلاة والسلام در توضيح حق و حقيقت بيان كردهاند همهاش يكجا امروز به شما رسيده، و همه تحويل شما دادهشده . لذا امام صادق فرمود: رب حامل فقه الي من هو افقه چه بسا شماها روايات را از ما ياد ميگيريد و نقل ميكنيد ولي خودتون ان چنان فقيه نيستيد كه بتوانيد همة مطالب را بفهميد به فقهتر از خودتون به فهيمتر از خودتون اين روايات را منتقل ميكنيد در وقتي در قم بوديم در درس مرحوم آيت الله العظمي بروجردي رضوان الله تعالي عليه ايشان يك جملهاي داشتند كه محدثين گذشته و روات و اونهايي كه راويان حديثند روايتها را مثل يك بقچه بندي كه سرش را باز نكردند به ما رسوندند و امروز ما بايد اينها را باز كنيم بفهميم تحويل مردم بديم چرا؟ بخاطر اينكه مردم اون زمان اونقدر سواد و استعداد و درك نداشتند كه همة مطالب خاندان عصمت و طهارت را بفهمند.
امروز زماني شده كه بشريت اونچنون رشد پيدا كرده كه چشم را به آسمون دوخته و ميخواد فضا را تسخير كنه قدمهايي هم در اين راه برداشته، كارهايي هم كرده افكارش اون چنان رشد كرده كه اگر يك انساني كه در دويست سال قبل زندگي ميكرد او را بيارن با انسان امروز مقايسه كنند قابل مقايسه نيست. فهم او درك او، هوش و حواس اين، كشف و صنعت اين با اونها طرف نسبت نيست و عملا هم انجام دادهاند، اما چه بهتر كه حق را هم بفهمند. بدانند كه خدا انسان را براي تمام اين اهدافي را كه امروز بشر فكر ميكنه تمام هدفش همينه خلق نكرده.
خداي تعالي براي اينكه شما وسيلهاي درست كنيد كه شما بريد به كرة ماه و مريخ و مثلا ساير كرات بالا خدا شما را براي اين خلق نكرده. حالا رفتيد چي شد؟
نهيتون نكرده از رفتن بلكه در قرآن ميفرمايد و سخّر لكم ما في السماوات و ما في الارض، مسخرتون كرده در اختيارتون گذاشته. هر چه در آسمونها و زمينه در سورة رحمن ميفرمايد: يا مالعشر جن والانس انستعتوا من تنفضوا من اخسار السموات والارض تنفضوا شما اي جن و انس اگر خواستيد نفوذ كنيد در قطبها و مدارهاي آسمان و زمين نفوذ كنيد تنفذوا اما لا تنفذون الا باسلطان يك وقت فكر نكنيد كرده اما حقيقت اين نيست حق اين نيست كسي به تمام مدارهاي كرة، كرات مختلف نفوذ كرد و وارد شد، آيا به حق رسيده؟ آيا به حقيقت رسيده؟ نه. نه. چرا؟ بخاطر اينكه هيچ يك از ائمة اطهار با اينكه علمش را داشتند با اينكه همه نوع وسايل را هم ميتونستند تهيه كنند ولي چون ميخواستند حق را تبليغ كنند و به مردم بگويند خودشان عمل نميكردند و مردم را هم وادار نميكردند، به تعبير يكي از محترمين ميگفت كه انسان در بخش دنياش و در جهت مادي مثل ماشيني است كه در سرازيري باشه، اين ديگه احتياجي به هل دادن نداره خودش ميره بلكه يك مقدار هم بايد ترمزش كرد، كه كنترل بشه اما به طرف معنويات مثل ماشيني است كه تو سربالايي هست هم بايد گاز داد، هم بايد هلش داد هم ممكنه با زحمت بالا بره و واقعا همينطوره تمام انبياء و اولياكه آمدهاند همشون از صنايع روز به اعتقاد ما اطلاع داشتند و بالاخص پيغمبر اكرم.
كه در بارهاش شما در روزهاي جمعه در دعاي ندبه ميخوانيد كه اوعدعته علم ما كان و ما يكون الخلقه همة علوم را پيغمبر اكرم داشت، اما چرا بشر را به وسايل روز مجهز نكرد؟ به وسايل امروز مجهز نكرد؟ چرا برق را تعليمشون نداد؟ براي همين كه ماشيني كه تو سرازيريه هلش نميدن. اگر پيغمبر بشر را به طرف ماديات هل ميداد قطعا امروز سرنگون شده بود ولي به طرف معنويات و حق و حقيقت و اون چيزي كه خدا بشر را براي اون خلق كرده، بشر را هدايت كرد. خدا بشر را براي چي خلق كرده؟
براي خليفة الله شدن، اني جائل في الارض خليفه من ميخوام بشر را روي زمين خليفة خودم قرار بدم و ماخلقة جن والانس الا ليعبدون من جن و انس را خلق نكردم مگر براي عبادت، عبادت وسيلة رسيدن به مقام خيلفة اللهيه، اين حقيقته. حالا چرا علي بن ابي طالب به كميل فرمود مالك والحقيقه خوب ميفرمود حقيقت خليفة الله شدنه، الان هم به ما بگن ما نميفهميم هنوز زمينش را نداريم هنوز آمادگيشو نداريم. زياد گفتن، ما هممون ميدونيم همة مطالب را ولي آمادگي و ظرفيتش را نداريم نميتوانيم بپذيريم. شما اگر توانستيد يك نفر از اين مخصوصا كساني كه مراحل تزكية نفس را نگذراندند به اينها بفهمانيد كه تو را خدا براي امور مادي خرج نكن هنوز كميل بن زياد نخعي درسته كه با علي بن ابي طالب در روي يك اسب نشسته، صاحب سرّ علي بن ابي طالبه اما علي عليه الصلاة و السلام به او ميفرمايد: دعاي كميل بخوان، توبه كن، در درگاه پروردگار ناله كن و بگو كه الهم الغفر لي الذنوب التي تحتك العصم، الهم الغفر الي الذنوب التي تنزل النغم ، خدايا اون گناهاني كه آبروم را ميبره اينها را بيامرز، نغمت بر من وارد ميكنه اينها را بيامرز. خدايا اون گناهاني كه تحبث الدعا، الهم الغفر الي الذنوب التي تحبث الدعا نميگذاره دعاي من مستجاب بشه اينها را بيامرز. حالا بايد توبه كنه بسوي خدا برگرده، بيدار شده و بزرگترين و بهترين چيز براي انسان بيدار شدن از خواب غفلته بيدار بوده، بيدار بوده كه نرفته به طرف معاوية بن ابي سفيان و آمده به طرف علي بن ابي طالب و بيدار بوده كه علي او را صاحب سرّ خودش قرار داده، بيدار بوده كه دعاي كميل را حضرت به او تعليم فرموده بيدار بوده كه سؤال ميكند مالحقيقه؟ اما هنوز ظرفيتش پر نشده بايد كار كنه يكي دو قدم برداشته بايد قدمهايي را برداره تا برسد به اونجايي كه علي بن ابي طالب بنشيند براي او حقيقت را بگد همانطوري كه به ابيذر فرمود.
همانطوري كه به سلمان فرمود. سلمان و ابيذر دو برادر، دو دوست، دو رفيق صميمي، دو سالك الي الله، در زماني كه به اصطلاح علي بن ابي طالب را پيغمبر اكرم را ديدن حركت كردن آمدند نزد علي بن ابي طالب يا علي براي ما حقيقت معرفت خودت را بگو. حضرت تشويقشون كرد و معرفت خودش كه حقيقت همينه، براي اونها در اون روايت مفصلي كه در اون روايت ميفرمايد معرفتي بالنورانيه معرفة الله عزوجل، و معرفة الله عزوجل بالنورانيه كه روايات مفصله. براي اينها ميگه اونها يك كلمه سؤال كردن كه يا علي معرفت تو به نورانيت چيه؟ حضرت حدود شايد به اين كتابهاي معمولي ما ده صفحه مطلب براي اينها در معرفت خودش بيان كرده و اينها پذيرفتند. اونجا نفرمود كه مالكما مالحقيقه، شما را چه حقيقت. تشويقشون كرد باريك الله دو تا برادر، دو تا هم پيمان، دوتا با ايمان ميبينيد كه ابيذر رضوان الله تعالي عليه در مقابل ظلم، تجاوز و بيدادگري چگونه ميايستد و جان خودش را فداي حق و حقيقت ميكند.
سلمان چطور ايستادگي ميكند و در مقابل تمام فشارها و ظلمها طرفدار حق و حقيقته. بنابر اين الحاقة مالحاقه و ماادراك مالحاقه، شما را چه، شما چه ميدونيد كه حق و حقيقت چيه؟ روز قيامت حق، حقيقت داره يوم روزي است كه باطنها ظاهر ميشه الان در اين مجلس جمعي نشستيد شايد افكار مختلف و مراحل مختلف ولي همه به يك صورت با يك وضع اما در قيامت اينطور نيست اليوم نخص ما علي افكارهم، دهن اينها را ميبنده خودشون حرف نميزنن چون با اين دهن ما زياد دروغ گفتيم، عادت كرديم به دروغ و اين عادت اونجا هم هست. به خدا هم دروغ ميگيم لذا اين ديگه حرف نزنه، اين راه خوبي نيست براي اظهار ظمير اظهار باطن اين نه اينكه راه خوبي خدا خلقش نكرده باشه نه تو خرابش كردي عادت به دروغ كردي اين را ميبندش و تكلمنا ايديهم و تشهد، همان خدايي كه زبان را باز ميكنه دست را باز ميكنه به حرف زدن پا شهادت ميده روز قيامت هر چه هست حقه.
ديگه اشتباه نداره، دروغ تو كارش نيست، گاهي هم كه خداي تعالي زبان بعضيها را باز ميزاره دارد در روايت يك شخصي را، خدا خيلي مهربانه، اين خداي مهربان را قدرش را بدانيد، يك شخصي را ميبرنش طرف جهنم، ميگه خدايا من در دنيا كه بودم گناه ميكردم فكر ميكردم تو در روز قيامت من را خواهي بخشيد و اشكش جاري ميشه و خداي تعالي به ملائكش ميفرمايد كه اگر اينجور فكر ميكرد ما به جهنم نميبرديمش اين اينجور فكر نميكرد الان داره دروغ ميگه اما چون در عين حالا چون به زبان اين جمله را آورده بخشيدمش.
اين خداي مهربان را اونوقت انسان در اين دنيا معصيت بكنه، حقه حقيقته، قيامته حقه، الحاقة مالحاقه و ماادراك مالحاقه، در اون آية ديگه ميفرمايد كه القارعة مالقارعه، كذبت ثمود و عاد، ثمود و عاد دوتا قوم بودند، يك عدشون پيرو حضرت صالح بودند، يك عدشون پيرو حضرت هود بودند اين دو تا پيغمبر هود و صالح كه انشاء لله اگر نجف مشرف شديد اينها مانند دوتا دربان نجف در دروازة مدفونند . قوم عاد قوم ثمود اينها تكذيب كردند اين حق و حقيقت را خدا مثال ميزنه، آدمهاي خواب را مثال ميزنه شما اگر خواب را نديده باشيد، چون هر وقت خودتون خوابيده باشيد كه خودتون را نميديد كسي را هم نديد كه خواب باشه، ميبرنتون يكي دو تا خواب را نشونتون ميدن، ميخواييد من افرادي را كه در خواب غفلت هستند بهتون نشون بدم، زيادند نشون دادن نميخواد، بريد تو زندگي بعضي از اين افرادي كه مال دنيا اينها را مغرور كرده ببينيد چه خواب عميقي، چه خرخري تو خواب ميكنند. چقدر خودشون را تو خواب كثيف كردند، چقدر بيچارهاند بلوهه و يوزاسف دو نفر بودند يكي حاكم بود يكي وزيرش بود، وزير مرد حكيم اهل معنايي بود اهل كمالات روحي بود، يوزاسف يك جوان مغرور،
خيلي هم مغرور اغلب متوجه حق و حقيقت نبود. هر چي هم ميكرد بلوهر كه يوزاسف را متنبهش كنه از خواب غفلت بيدارش كنه، بيدار نميشد.
يك شب بلوهر به يوزاسف گفت كه، بد نيست با هم برويم توي اين شهر با لباس مبدل يك قدري بگرديم آمدند به گردش، خارج شهر آمدند ديدند كه، اونجا مرحوم مجلسي در كتاب ظاهرا حق اليقين و در بهار هم آورده نگاه كردند ديدند يك دخمهاي ما ميگيم دخمه زمين را كندن اونجا يك جايي را درست كردند يك مشت كه از دين حيوانات هم اونجا جمع شده ريخته يك جمجمة سگي، حيواني را هم به عنوان ظرف انتخاب كردند يك كهنهاي را هم آتش زدند كه روشنايي داشته باشه و يك قدري مشروب هم از يك جايي گير آوردند توي اون جمجمة سر ميريزن و ميخورن يك زن كثيف، چرك لباس پارهاي هم ميرقصه و يك نفر هم نشسته اونجا داره كيف ميكنه، يوزاسف گفت عجب اينها كين ديگه؟ اينها سرگرم به چه هستند، اينها ديگه چقدر، به چه چيزي خوشند بلوهر اينجا از اين موقعيت استفاده كرد گفت توي اين كرة زمين افرادي هستند كه زندگي من و تو را اين چنين ميبينند چشم انسان بايد باشه اينچنيني ميبينند زندگي من و تورو، يعني همانطوري كه تو با چشم تحقير به اينها نگاه ميكني اونها هم با همان چشم به تو نگاه ميكنن.
توي زندگي ماها هم اگر اولياء خدا وارد بشن اينها به چه سرگرمند؟ به چه دلخوشند؟ زندگي كه نه اخلاق اسلامي توش باشه نه احكام اسلامي حاكم برش باشه شب كه انسان ميياد ندانه دخترش دير كرده كجا مانده، پسرش كجا رفته، زنش كجا واقع شده و شوهرش كجا رفته اين را ندونه وقتي هم كه مييان با هم همش در گيره بحثهاي مادي باشن يك عروسي توي يك خانواده كه بوجود ميياد، يك كسي به من ميگفت، ميگفت از يك ماه قبلش ما عزا داريم تا يك ماه بعدش. چرا؟ اينها عروسي ميكنن تو عزاداري.
زن ميياد ميگه من اينطور بايد لباس بپوشم كه هيچ كس نداشته باشه اينجور بايد پول بدي اينجور بايد برنامه بريزي، خوب طبعا من نميتونم از عهدش بربيام تا يك ماه بعد هم خانم با ما قهره. اسلام ببينيد چه دستور داده راجع به همين مسئلة ازدواج من دو شب مشهد بودم سه تا ازدواج را تاسيس كردم تكميل كردم، تموم هم كردم، خانوادههاي بسيار محترم. چيزي كه بسيار مهم بود عقدش بود كه بلد بود عربيش را بخونم بقيهاش هيچ مهم نبود حالا مراجعين زياد نشن به ما براي همه نميتونيم اين كار را بكنيم چون خودت ممكنه خوب باشي پدرت، مادرت، نميدونم پدر مادر عروس نميدونم، اقوام اون دسته، اقوام اين دسته، گرفتاريها زياد داره منم حوصلة گرفتاريها را ندارم نه، زمينه باشه عقدش را ما ميخونيم اين زندگي شد كه انسان سر هر چيزي پاش بسته باشه؟
خدا تو رو آزاد خلق كرده و قعدت بي اقلالي يك نفر را تصور كنيد، در همين دعاي كميله يك نفر را تصور كنيد كه يك زنجير بسته باشن به دستش به زمين كوبيده باشن، يك زنجير هم به اين دستش به اين طرف كوبيده باشن، يك زنجير به گردنش كوتاه به زمين كوبيده باشنش اين جز نشستن نميتونه كاري بكنه. اغلال من غلهاي من من را به زمين نشونده و قعدت، بي اغلالي من را نشونده نميتونيد كاري بكنيد، آخه رسمه اين يك غل، فاميل زنم نميدونم چي ميگه اين يك غل، فاميل شوهرم چي ميگه اين يك غل، حالا از همة اين غلها گذشته، غلهاي هواي نفس و غلهاي شيطان اونچنان ما را نشانده است كه تكان نميتونيم بخوريم گاهي انسان را كتش را ميبندن دستهاش را از پشت سر ميبندن گردنش را به ريسمون ميبندن و به زمين ميكوبنش نميتونه تكون بخوره، اينجوري شديم ما. اين زندگي شد، يك ولي خدا بياد يك نگاهي بكنه، آخه بندة خدا چرا اينقدر خودت را سر همه چيز معطل كردي هر چيزي براي ما اسباب دردسره به خودمون هم كرديم به خدا اسلام به قدري سهل و آسان گرفته همه چيز رو كه حساب نداره ولي متاسفانه ما به حق و حقيقت نميرسيم از خواب غفلت بيدار نميشيم، تكاني حتي نميخوريم، يك تكاني بخوريم.
خدا رحمت كنه مرحوم شيخ بهايي را يك شعري داره يك اشعاري داره كه يك دم بخدا چه كسي به چه بسته دلي به چه هم نفسي. يك وقتهايي به خودت بيا، قوم ثمود تعجب كردند، آخه بشر سه دسته هستند يك دسته كه ميگن اين حرفها چيه اين حرفها همش دروغه، كه ديشب هم دربارش صحبت كردم كه و يقولون انه لمجنون پيغمبر را ميگفتند كه او ديوانه است ديگه از اين آدم خوابتر و غافلتر آدم پيدا ميشه. اشتباه كارتر پيدا ميشه كه عقل كل را بگه ديوانه، شب قبلش هم كه در اين دوشبي كه گذشت دربارة وقفر لمن لحكمك و لا تكم كصاحب الحود بحث كرديم، امشب كه ميبينيد خداي تعالي عاد و ثمود را مثال ميزنه اينها به حاقه تكذيب كردند حاقه را تكذيب كردند. حق را تكذيب كردند و اعتنايي به حق نكردند خدا چه كرد؟ و اما عاد فاحلكوا باطاقيه يك باد طغيان كننده يك زلزلة شديد يك عذاب دردناك، گاهي ميشد عذاب را خداوند دسته جمعي ميفرسته گاهي ميشه تك تك ميفرسته، دسته جمعيش همينها بود وقتي همه با هم تكذيب كردند خدا هم همه را با هم عذاب ميده، اما وقتي كه نه بعضي تكذيب كردند بعضي تكذيب نكردند، باز هم گاهي در تاريخ آمده كه همه را با هم خداي تعالي عذاب كرده اما يك علت داشته كه وقتي كه ملائكه عرض كردند در بين اينها بندگاني هستند، خداي تعالي فرمود كه اينها خوباني هستند توي اينها اما امر به معروف و نهي از منكر نميكنند بعضيها، اينها هم در گناه اونها با اونها شريكند، اگر بتوانيد، به تمام وظايفتون عمل كنيد يك نفرتون ولو توي دنيايي قرار بگيريد حساب خداي تعالي ميكنه اين فرو زد با همتر و خشك را بسوراند اين مربوط به كارهاي خدا نيست.
جرياناتي هم داره خداي تعالي قوم لوت را عذاب ميخواست بكنه يك عدهاي از اينها كه خانوادة لوت بودند اينها و اونهايي كه ايمان آورده بودند اينها تو اونها خوب بودند، زن لوت بد بود خوب حضرت لوت حركت كرده زنش هم همراشه، فرزندش هم همراشه، اصحابش هم همراهشه خوب اين را چطور جداش كنن يك جوري خدا تنظيم كرد وقتي اين زمين را ميخواست بلند كنه، چپش كنه كه همون مقداري زير پاي زنه را هم بلند كرد، زنه رفت بالا، پشت سر حضرت لوت بود رفت بالا افتاد يك نفر را درمي آره، يك نفر آدم خوب را هم از توي بدا در ميآره اينجور نيست.
ديگهتر و خشك را با هم بسوزاند خدا عادله، مگر اينكه اين خشك با اونتر، اونتر با اين خشك يك هماهنگي داشته باشن،امر به معروف و نهي از منكر مثلا نكرده باشن، شما ميتونيد امر به معروف و نهي از منكر بكنيد لااقل توي خانوادتون، تون اهل بيتتون، تو زندگيتون اين كار را بكنيد.
وقتي كه دسته جمعي حتي بدون يك نفر همه معصيت كار شدند خدا عذابشون ميده. لذا با يك طغياني، با يك باد عجيبي با يك زلزلهاي، خداي تعالي قوم عاد را از بين برد و قوم ثمود را هم همينطور. فاهلكوا بريحا سر سر، با سر سر يك بادي يك دفعه حركت كرد، خيلي پر صدا و مهلوك همه را كشت. صخّرها عليهم طبعا ليال و ثمانية ايام خصوما وتر، تنة درخت يك باد شديدي آمده باشه كه اينجوري باصطلاح طوفان شده برگهاي درخت را كنده شاخهها را شكسته و خود تنة درخت را انداخته روي زمين تنههاي درخت اون هم تو خالي، همه روي زمين افتاده، بدنهاي اين مردم روي زمين افتاده، به امت پيغمبر اكرم مهلت داده شده اونجور عذابها، چون امت مرحومه است، اونجور عذابهاي دنيوي ممكن است مسلط نشه. اما بدونيد من چند روز قبل دربارة يك واژهاي در قرآن فكر ميكردم و مطالعه هم ميكردم كلمهة نار ما در قرآن هر جا كه نار ميبينيم خيال ميكنيم كه مربوط به جهنمه. ولي نه اكثرش مربوط به آتشه، آتشه. و گاهي آتشهاي معنوي، انسان گاهي حسودهها اين حسود يك آتشي است در وجودش كه داره ميسوره. اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون گاهي ميشه دائما ميسوزه، نميخوام بگم اين آيه مربوط به آتشه حسده، نميخوام تفسير كنم بطور كلي اين بحث مفصلي داره يك وقت ديگهاي انشاء لله براتون شرح ميدم، اما آتش گاهي به جان انسان ميافته در همين دنيا ميسوزه، ميسوزه كه چرا مردم به طرف كمالات داره حركت ميكنن، ميسوزه كه چرا مثلا مردم ايران، يك مملكت صالحي شده طرف حق و حقيقت شده تا اونجا پيشرفته كه يك مرجع تقليد جامع الشرايطي مثلا اين مقام ولايت فقيه را به عهده گرفته اينها ميسوزن.
واليريد النسان ليفجرا در يك قرائت امامت، بعضي قرائتها امامه معناش چندان با هم فرقي نميكنه اما در تفسير من ديدم كه انسان دوست دارد كه امامش فاجر باشه. مثل خودش باشه. شما كه ميبينيد دور و بر يزيد را بهتر ميگيرن تا امام حسين اينه كه يزيد بهتر به اونها ميخوره تا امام، از نظر شيعه و سني هميني است كه هست، شما بشينيد قضاوت كنيد معاويه كيه؟ علي كيه؟ اينكه ميبينيد، طلحه و زبير وقتي كه آمدند خدمت علي بن ابي طالب حضرت شمع را فوت كرد اين كيه ديگه؟ اين ديگه نميشه باهاش زندگي كرد نميشه، راست هم ميگن. با اين فكر و خيال و با اين وضع نميتونن با علي بن ابي طالب زندگي كنند اونها اومدن جيبشون را پر پول كنن .
من به كل رشوه گيرهايي كه توي ادارات اگر خداي نكرده هستند ميگم كه اينها نميتون با اين حكومت اسلامي زندگي كنند،خودشون را درست كنن. نبايد در مملكت اسلامي روابط مقدم بر ظوابط باشه بخدا قسم انسان شرم ميكنه كه وقتي ميگن تا فلان جا پول ندي نميتوني پيش بري، واقعا انسان شرمنده ميشه. اينها همون طلحه و زبيري هستند كه بالاخره اين را بدونيد كه انشاء لله اگر اين حكومت روز به روز تقويت بشه و طبق وظايفش عمل بكنه و از زير فرمان ولي فقيه خارج نشه اينها بايد برن بيرون برن به همون طرف زنها را بگيرند و شتر و زن و شتر موي سرخ دار و امثال اينها را بگيرن و برن از اين مملكت بيرون. والا وصلة نا همسرند براي حكومت اسلام يك مملكت اسلامي، انسان در اين دنيا نيامده آقايان كه بر خلاف حق و حقيقت عمل كنه و اين را بدونيد خداي تعالي اين مملكت را حفظ ميكنه اين، انشاء لله خواهيد ديد. ما اوايل انقلاب بود يكي از افراد تند ضد انقلاب ميگفت كه اينها سه چهار ماه ديگه بيشتر روي كار نيستند ميبينيد كه الان بحمدلله حدود هفده ساله هيچ اخمي به پيشانيشون وارد نشده و مشغوله بكارند ولي انشاء لله به ياري پروردگار هر چه نزديكتر به ظهور مبارك حضرت بقية لله ميشه بايد پاكتر بشود حكومت، ادارات از اينگونه اشتباهات. بايد اين وصلههاي ناهمسر را قطع كنند و بيرون بياندازند همانطوري كه علي عليه الصلاة والسلام معاويه و طلحه و زبير را از توي تشكيلاتش بيرون انداخت. معاويه را فرمود كه، علي بن ابي طالب فرمود: معاويه معزول آمدند، آقا يك چند روزي به ايشان مهلت بديد سياست ايجاب ميكنه كه به اين فوريت او را معزولش نكنيد، حضرت فرمود كه من نميتونم خليفة پيغمبر باشم و طبق رضايت ظاهري مردم يك نفر بر مردم حكومت كنه كه ظالم باشه.
بخدا قسم آقايون فقهاي ما يقين بدانيد حتي مقام رهبري راضي نيست كه يك قرون يك راشي رشوه بگيره، و انشاء لله اميدواريم كه هر چه زودتر اين مسائل حل بشه و هر چه زودتر شما خودتون را بسازيد مملكتتون را بسازيد براي استقبال از حضرت بقية لله ارواحنا فداء. شما خوب مردمي هستيد خوب امتحان داديد، طرف دار علي طرفدار فاطمة زهرا (س) طرفدار امام زمان عليه الصلاة والسلام، اميدوارم كه صد در صدر طرفدار دينتون، طرفدار آيينتون طرفدار حقيقت و جز عاد و ثمود نباشيد. كوشش كنيد اونهايي كه ميخوان روحشون را تزكيه كنن، چون تزكية نفس يك مقدماتي را ميخواد و بعضي از آقايان فكر ميكنن كه ماها مراحلمون بالاست چرا دربارة يقظه صحبت ميكنه؟ هر چي مرحلتون بالا بره هر چه شخصيت معنويتون بالا بره اگر يقظه را نداشته باشيد بي فايده است. بيدار بايد باشيد هميشه بايد بيدار بود هميشه بايد هواسش انسان جمع باشه كه شيطان كلاه نزاره سرش، امام ميفرمايد: والمخلصين في خطب كثيرا الناس كلهم هالكون اول روايت اينه، كه مردم همشون هلاك ميشن مگر علما، بعد ميفرمايد والعلما كلهم هالكون الالعاملين علما هم همه هلاك ميشن مگر اونهايي كه عمل به علمشون بكنند، و العاملون كلهم هالكون الا مخلصون همة عمل كنندهها هم هلاك ميشن مگر اونهايي كه اخلاص دارن خالص كردن عمل خودشون را والخلصون في خطر العظيم، مخلصين هم در خطر عظيمي هستند، لذا در هيچ وقت انسان نميتونه بگه كه من ديگه خيالم راحته، ما الحمدلله آدم خوبي شديم و به كمالات رسيديم و ديگه كسي نميتونه بگه كه بالاي چشمت ابروه. نه كوشش بكنيد هواستون را جمع بكنيد و انشاء لله متذكر پروردگار باشيد، كلمة رب را زياد در روز و شب بگيد يا رب، اگر يا ربه بگيد كه معناش اين است كهاي پروردگار من اي پرورش دهندة من اي كسي كه ربي و من مرباي تو هستم، تربيت شدة تو هستم اين يك اثر فوق العادهاي داره كه هم خداي تعالي به شما توجه بيشتري ميكنه و هم شما اگر دروغ الان بگيد كم كم به فكر اين ميافتيد كه ديگه دروغ نگيد .
اگر شما يك مربايي درست ميكنيد اين مربا اختيار داشته باشه كه خراب بشه اختيار داشته باشه كه درست بشه، اين رو اگر هر چه هم اون مربا ساز باصطلاح بخواد خوب بسازه چون اين خودش اختيار داره و خودش خراب ميكنه خراب ميشه مگر اينكه اختيارش را بزاره در تحت اختيار اون مربا درست كن يا اختياري از خودش نداشته باشه لذا فرمودهاند اين مراحل را طي كنيد بشيد بنده، بنده يعني تحت فرمان مولا صد در صد. كه فرمود بايد تسليم باشيد، يا ايهاالذين آمنوا ادخلوا في السلم كافه، همتون در تسليم در مقابل پروردگار داخل بشيد تا خدا ربوبيتش را دربارة شما عمل كنه در جنبههاي بدنيتون در جنبههاي ظاهريتون عمل كرده ولي در جنبههاي روحيتون هم بتونه عمل كنه. و اين اختيار اسباب زحمت با اينكه بزرگترين نعمت پروردگار و بزرگترين لطف پروردگاره در عين حال اسباب اين شده كه شيطان ميياد از اين اختياري كه ما داريم سوء استفاده ميكنه و نميگذاره اونجوري كه خدا دوست داره ما تربيت بشيم.
و لذا كم كم خودتون را تحت تربيت الهي قرار بديد، مرباي خدا باشيد، تربيت شدة پروردگار باشيد، طوريكه وقتي كه شما را ميبينند همانطوري كه ديشب گفتم من يذكر الله ليذكره، حضرت عيسي فرمود: با اون كساني بنشينيد كه وقتي نگاهشون ميكنيد به ياد خدا بيافتيد، به ياد خدا باشيد.
السلام علي صديقة الطاهره. امام جواد از نظر ظاهر در سن خردسالي بودند ديديد اين بچهها گاهي چهار دست و پا راه ميرن دستها را گذاشته بود زمين، در اون سن كم و سرش را به آسمان بلند كرده بود و اشك ميريخت، علي بن موسي الرضا سوال كردند فرزندم چرا گريه ميكني؟ گفت: به ياد ظلمهايي كه به مادرم فاطمة زهرا شد گريه ميكنم بخدا قسم اون دو نفر را از قبر بيرون مييارم آتش ميزنم در به پهلوي مادرم زهرا ميزنن، محسنش را سقط ميكنند، سيلي به صورت مادرم زهرا ميزنند، و ماكن نهية علي بيت الذي لم يجتمع لولا الديني و داخلين علي البتول و بيتها، و المسقطين لها الجنيني. همينطوري كه رو بقبله نشستيد، چون خدا با ما صحبت كرد ما هم يك مقداري دربارة حرفها و كلمات پروردگار حرف زديم حالا يك چند كلمه ما هم با خدا حرف بزنيم، جناب آقاي نعمتي تشريف بيارن اگر بشه مناجات محبين رو انشاء الله امشب بخوانند.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.