۲۰ صفر ۱۴۱۸ قمری – ۵ تیر ۱۳۷۶ شمسی – شرح‌ آية‌ اطيعوا الله‌ و اطيعوا الرسول‌

 شرح‌ آية‌ اطيعوا الله‌ و اطيعوا الرسول‌ 20 صفر 1418

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌. الحمد لله‌ و السلام‌ و الصلاة‌ علي‌ رسول‌ الله‌ و علي‌ آله‌ آل‌ الله‌. لا سیما علي‌ بقية‌ الله‌ روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفدا. و اللعنة‌ الدائمة علي‌ اعدائهم‌ اجمعين‌ من‌ الان‌ الي‌ قيام‌ يوم‌ الدين‌.

 اعوذ بالله‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌. اطيعوا الله‌ و اطيعوا الرسول‌ و اولي‌ الامر منكم‌ و ان‌ تنازعتم‌ في‌ شي‌ء فردوه‌ الي‌ الله‌ و الي‌ الرسول‌.

 شب‌ اربعين‌ ابي‌ عبد الله‌ حسين‌ است‌. اربعين‌ به‌ معناي‌ چهلم‌. يعني‌ چهل‌ روز از شهادت‌ سيد الشهدا گذشته‌. مناسبتهايي‌ اربعين‌ ابي‌ عبد الله‌ دارد كه‌ مردم‌ مسلمان‌ آنهايي‌ كه‌ نزديكه‌ به‌ قبر مطهر سيد الشهدا هستند يا راهي‌ براي‌ زيارت‌ دارند، به‌ همان‌ مناسبتها به‌ زيارت‌ كربلا مي‌روند. و آنهايي‌ كه‌ دورند، گوشة‌ دلشون‌ يا تمام‌ دلشون‌ متوجه‌ ابي‌ عبد الله‌ حسين‌ است‌. و دربارة‌ روز اربعين‌ كه‌ جابر آمد براي‌ زيارت‌ قبر ابي‌ عبد الله‌ عليه‌ السلام‌، كه‌ آيا سال‌ اول‌ بوده‌ يا سال‌ دوم‌ و اسراي‌ اهل‌ بيت‌ عليهم‌ السلام‌ در روز اربعين‌ به‌ كربلا آمده‌اند، آيا سال‌ اول‌ بوده‌ يا سال‌ دوم‌؟ و بالاخره‌ بحثهاي‌ زيادي‌ دربارة‌ روز اربعين‌ هست‌. آنچه‌ كه‌ من‌ يك‌ وقتي‌ تحقيق‌ كردم‌ و بعد هم‌ ديدم‌ بعضي‌ از كتب‌ نوشته‌اند هم‌ قضية‌ جابر در روز اربعين‌ سال‌ اول‌ بوده‌ و هم‌ برگشتن‌ اسرا از شام‌. البته‌ تحقيقات‌ من‌ ممكن‌ است‌ به‌ اشتباه‌ هم‌ نزديك‌ باشد. اما آنچه‌ كه‌ من‌ فهميدم‌ و در بعضي‌ از كتب‌ بعضي‌ از محققين‌ هم‌ ديدم‌ همان‌ اربعين‌ سال‌ اول‌ بوده‌. در اربعين‌ نام‌ جابر بن‌ عبد الله‌ انصاري‌ زياد مطرحه‌.

 جابر يكي‌ از اصحاب‌ پيغمبر اكرم‌ است‌. اهل‌ مدينه‌ است‌. مردي‌ است‌ كه‌ هميشه‌ در مقابل‌ پيغمبر اكرم‌ و خاندان‌ عصمت‌ اظهار ارادت‌ ميكرده‌ و روايات‌ زيادي‌ هم‌ از جابر نقل‌ شده‌ است‌ و تا زمان‌ امام‌ باقر عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ هم‌ بوده‌. همين‌ آيه‌اي‌ كه‌ تلاوت‌ كردم‌ وقتي‌ نازل‌ شد سني‌ و شيعه‌ نقل‌ كرده‌اند كه‌ جابر از رسول‌ اكرم‌ سؤال‌ كرد كه‌ يا رسول‌ الله‌ ما خدا را شناختيم‌. چون‌ در اين‌ آيه‌ ميگويد اطيعوا الله‌. اطاعت‌ بكنيد خدا را. خدا را مي‌شناسيم‌، ميدونيم‌ كيست‌. بعد فرمود و اطيعوا الرسول‌. پيغمبر را هم‌ مي‌شناسيم‌. در مرحلة‌ سوم‌ فرمود و اولي‌ الامر منكم‌. اولي‌ الامر. اولي‌ الامر به‌ معناي‌ آن‌ كسي‌ كه‌ صاحب‌ امر است‌. يعني‌ اختيار دارد كه‌ به‌ مردم‌ مسلمان‌ امر كند. اين‌ كيست‌؟ اگر چه‌ انسان‌ اگر يك‌ مقدار تأمل‌ كند و تفكر كند خوب‌ مي‌فهمد كه‌ اولي‌ الامر كيست‌؟ چون‌ يك‌ بحث‌ بسيار جزئي‌، لغوي‌ اگر ما بكنيم‌ معني‌ اولي‌ الامر را مي‌فهميم‌. احتياج‌ به‌ روايت‌ و تعيين‌ نام‌ مقدس‌ ائمة‌ معصومين‌ را ندارد. ولي‌ در عين‌ حال‌ پيغمبر اكرم‌ مكرر به‌ وسيلة‌ اصحابشون‌، رواة‌ حديث‌، بيان‌ كرده‌اند. جابر وقتي‌ اين‌ سؤال‌ را كرد كه‌ اولي‌ الامر كيست‌؟ فرمود اولي‌ الامر بعد از من‌ كه‌ خدا امر كرده‌ است‌ از او اطاعت‌ كنيد در رديف‌ من‌، اول‌ آنها علي‌ بن‌ ابيطالب‌ است‌. بعد حسن‌ بن‌ علي‌ است‌. بعد حسين‌ بن‌ علي‌، بعد علي‌ بن‌ الحسين‌، امام‌ سجاد، و بعد هم‌ محمد بن‌ علي‌ الباقر و انت‌ يا جابر اي‌ جابر تو او را مي‌بيني‌. سلام‌ مرا به‌ او برسان‌. اين‌ روايت‌ توأم‌ با يك‌ معجزه‌ است‌ و آن‌ اينكه‌ پيغمبر اكرم‌ از اينكه‌ جابر در ميان‌ اصحابش‌ تنها كسي‌ است‌ كه‌ امام‌ باقر را خواهد ديد و ديده‌، و فرموده‌ كه‌ تو او را مي‌بيني‌. سلام‌ مرا به‌ او برسان‌. بعد فرمود و بعد از او، جعفر بن‌ محمد الصادق‌. يعني‌ ديگه‌ تو امامت‌ امام‌ صادق‌ را نخواهي‌ ديد. بعد از آن‌ موسي‌ بن‌ جعفر. بعد از آن‌ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا و بعد محمد بن‌ علي‌ الجواد و بعد علي‌ بن‌ محمد الهادي‌ و بعد حسن‌ بن‌ علي‌ العسگري‌. و بعد هم‌ آن‌ كسي‌ كه‌ همه‌ در انتظارش‌ هستند. انبياء و اولياء انتظارش‌ را مي‌كشند، آن‌ كسي‌ كه‌ دنيا را پر از عدل‌ و داد ميكند بعد از آني‌ كه‌ پر از ظلم‌ و جور شده‌ باشد، بنام‌ حجة‌ ابن‌ الحسن‌ العسكري‌ او خواهد آمد. اينها اولي‌ الامره‌.

 حالا من‌ چرا عرض‌ كردم‌ كه‌ اگر يك‌ مقدار دقت‌ كنيم‌ و فكر كنيم‌، معناي‌ اولي‌ الامر را خودمون‌ درك‌ مي‌كنيم‌. يعني‌ الان‌ در همين‌ جلسه‌، من‌ و شما هستيم‌ و اين‌ آية‌ شريفه‌، خدا مي‌فرمايد يا ايها الذين‌ آمنوا، اي‌ كساني‌ كه‌ ايمان‌ داريد اطيعوا الله‌ و اطيعوا الرسول‌. اطاعت‌ كنيد خدا را و اطاعت‌ كنيد پيغمبر خدا را.ا كلمة‌ اطيعوا اولا بيان‌ كرده‌ بخاطر اينكه‌ همه‌ لياقت‌ داشتن‌ ولايت‌ را ندارند. در عين‌ اينكه‌ بايد ولايت‌ را داشته‌ باشند. در عين‌ اينكه‌ خدا در آية‌ ديگر فرموده‌ انما وليكم‌ الله‌ و رسوله‌. ولي‌ شما خداست‌ و رسول‌ اوست‌. و المؤمنون‌. يعني‌ همين‌ اولي‌ الامر. فرق‌ بين‌ اطيعوا و ولايت‌ اطاعت‌ و ولايت‌ چيه‌؟ اطاعت‌ هم‌ افرادي‌ كه‌ محبت‌ به‌ امامشون‌ دارند، و هم‌ آنهايي‌ كه‌ محبت‌ ندارند و گوش‌ به‌ حرف‌ مي‌دهند، اطاعت‌ كردند و اطيعوا شاملشون‌ ميشه‌. يعني‌ ممكنه‌ شما يك‌ نفر را اصلا دوست‌ نداريد. حالا يا بخاطر مصالح‌ خودتون‌ يا بخاطر ترس‌ از او، اطاعتش‌ مي‌كنيد. اينجا اطاعته‌. ولايت‌ نيست‌. اما اگر يك‌ نفر را دوست‌ داشته‌ باشيد و حرف‌ او را گوش‌ كنيد، اينجا ولايت‌ او را پذيرفتيد. لذا در اينجا خداي‌ تعالي‌ مي‌فرمايد اطيعوا الله‌، چه‌ محبت‌ داشته‌ باشيد چه‌ نداشته‌ باشيد. چه‌ به‌ مقام‌ ولي‌ اللهي‌ رسيده‌ باشيد كه‌ خيلي‌ مقام‌ بالايي‌ است‌، چه‌ نرسيده‌ باشيد. چه‌ اعتصام‌ به‌ حبل‌ پروردگار كرده‌ باشيد چه‌ نكرده‌ باشيد، كه‌ اينها همه‌اش‌ بحث‌ دارد. اطاعت‌ كنيد اگر يادتون‌ باشد يك‌ شب‌ گفتم‌ تقوي‌ داشته‌ باشيد. يك‌ خانمي‌ آمده‌ بود امروز پيش‌ من‌. ديدم‌ خوب‌ اين‌ مطلب‌ را فهميده‌ كه‌ فرق‌ است‌ بين‌ تقوي‌ و اعتصام‌ به‌ حبل‌ خدا. خيلي‌ خوشحال‌ شدم‌. تقوي‌ بايد داشته‌ باشيد. يعني‌ اطيعوا الله‌ همه‌ اتون‌ بايد تقوي‌ داشته‌ باشيد تا نظم‌ امور اجتماع‌ برقرار باشه‌. از همه‌ ولايت‌ نخواسته‌اند. نه‌ اينكه‌ نخواسته‌اند همه‌ لياقت‌ اين‌ مقام‌ پر عظمت‌ را ندارند كه‌ ولي‌ امير المؤمنين‌ بشوند، ولي‌ الله‌ بشن‌، ولي‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ بشن‌. و ولايت‌ آنها را بتوانند صددرصد قبول‌ بكنند. اما مطيع‌ ممكنه‌ بشن‌. اطيعوا الله‌ و اطيعوا الرسول‌. خوب‌ معناش‌ معلومه‌. اطاعت‌ كنيد خدارا، اطاعت‌ كنيد رسول‌ را. اما اولي‌ الامر. خوب‌ دقت‌ كنيد يك‌ بحث‌ علمي‌ است‌ كه‌ من‌ يك‌ وقتي‌ در يك‌ مجمع‌ علمي‌ مطرح‌ كردم‌ مورد پسند آن‌ دسته‌ از دانشمندان‌ واقع‌ شد. انشاء الله‌ مورد پسند شما آقايان‌ متفكر و بعضي‌هاتون‌ اهل‌ علم‌ و دانش‌ واقع‌ خواهد شد. ولي‌ شرطش‌ اينه‌ كه‌ خوب‌ دقت‌ كنيد.

 در زبان‌ عرب‌ امر از عالي‌ به‌ داني‌ است‌. يعني‌ چه‌؟ خوب‌ دقت‌ كنيد. اگر كسي‌ از كسي‌ چيزي‌ خواست‌ و به‌ او دستوري‌ داد. يك‌ وقت‌ بزرگتره‌. اين‌ بزرگتره‌، اين‌ درخواست‌ را ميكنه‌، دستور را ميده‌. در فارسي‌ فرقي‌ تقريبا نمي‌گذارند. ميگن‌ خواست‌. ولي‌ در عرب‌ فرق‌ مي‌گذارن‌. اگر بزرگتر به‌ كوچكتر كاري‌ را بگه‌، اين‌ را بهش‌ ميگن‌ امر. اگر كوچكتر به‌ بزرگتر بگه‌، اين‌ را بهش‌ ميگن‌ سؤال‌. خدا هميشه‌ به‌ ما امر ميكنه‌. ما هميشه‌ از خدا سؤال‌ مي‌كنيم‌. يعني‌ نميشه‌ بگيم‌ ما به‌ خدا امر كرديم‌. در فارسي‌ هم‌ تا حدي‌ مسئله‌ روشنه‌. يا خدا از ما درخواستي‌ كرد، سؤالي‌ كرد، تقاضايي‌ كرد. نه‌. خدا امر كرد. امر از عالي‌ به‌ دانيه‌. اين‌ يك‌ مطلب‌. اين‌ را داشته‌ باشيد.

 دوم‌ اينكه‌ علو و برتري‌ در اسلام‌ فقط‌ در دو چيزه‌. ماها برتري‌ و بزرگي‌ را در خيلي‌ چيزهاي‌ ديگه‌ هم‌ مي‌دونيم‌. مثلا يكي‌ پولداره‌ اين‌ علو و برتري‌ بر فقرا داره‌. يكي‌ قدرت‌ داره‌ علو و برتري‌ بر ديگران‌ داره‌. يكي‌ شاهه‌ مثلا علو و برتري‌ بر مردم‌ داره‌. يكي‌ مثلا فرض‌ كنيد رئيس‌ يك‌ اداره‌ است‌، علو و برتري‌ بر كارمنداش‌ داره‌. اما اسلام‌ ميگه‌ علو و برتري‌ مال‌ فقط‌ و فقط‌ دو نفره‌، دو دسته‌ است‌. يكي‌ علماء كه‌ هل‌ يستوي‌ الذين‌ يعلمون‌ و الذين‌ لا يعلمون‌. يرفع‌ الله‌ الذين‌ آمنوا منكم‌ و الذين‌ اوت‌ العلم‌ درجات‌. يكي‌ عالم‌. حالا هر علمي‌ هم‌ حتي‌ باشه‌. يك‌ فيزيكدان‌ خوبي‌ حتي‌ باشه‌. اين‌ برتري‌ بر آن‌ جهال‌ داره‌. بر آنهايي‌ كه‌ اين‌ علم‌ را ندارند. البته‌ هر چه‌ ارزش‌ علم‌ و اهميت‌ علم‌ و فايدة‌ علم‌ بيشتر باشه‌، ارزش‌ آن‌ عالم‌ بيشتره‌. حالا شما بايد بررسي‌ كنيد ببينيد كدوم‌ علم‌ اهميتش‌ بيشتره‌، فايده‌اش‌ بيشتره‌، جامعيتش‌ بيشتره‌، آن‌ عالم‌ برتره‌. يكي‌ هم‌ تقوي‌. يعني‌ ان‌ اكرمكم‌ عند الله‌ اتقيكم‌. اگر اين‌ علم‌ و تقوي‌ با هم‌ توأم‌ شد اين‌ شخص‌ برتري‌ داره‌.

 خوب‌ اين‌ دو تا مقدمه‌ را خوب‌ بلد شديد ديگه‌. بحثي‌ هم‌ نداره‌ خدا چون‌ دارد مي‌فرمايد اولي‌ الامر، صاحب‌ امر، يقينا خداي‌ تعلي‌ بر خلاف‌ فرمودة‌ خودش‌ كه‌ عمل‌ نميكنه‌؟ نميخواد بگه‌ هر كه‌ قدرت‌ داشت‌ او برتره‌ تا اولي‌ الامر باشه‌. نميخواد بگه‌ هر كه‌ پولدارتر بود برتره‌ و او اولي‌ الامره‌. لذا ايني‌ كه‌ اهل‌ سنت‌ ميگنه‌ ما بايد اطاعت‌ از سلاطينمون‌ بكنيم‌، بسيار حرف‌ نادرستي‌ است‌. برخلاف‌ گفتة‌ خودشونه‌. بر خلاف‌ افكار خودشون‌، بر خلاف‌ قرآنه‌. بخاطر اينكه‌ علو و برتري‌ و آمريت‌ درسته‌ امروز مثلا فلان‌ شاه‌ امر ميكنه‌. ما فرموديم‌ ميگه‌. يادتون‌ هست‌ زمان‌ آن‌ عليه‌ ما عليه‌ حتي‌ در نوشته‌هاش‌ مي‌نوشت‌ ما فرموده‌ايم‌ اينطور. نه‌. اگر تقوي‌ و علم‌ نداشته‌ باشه‌، حالا هر چي‌ هم‌ قدرت‌ داشته‌ باشه‌. فرعون‌ زمان‌ باشه‌. هم‌ بيخود گفته‌ كه‌ ما فرموديم‌ هم‌ اگر كسي‌ بگه‌ او امر كرده‌ اشتباه‌ كرده‌ از نظر لغت‌ عرب‌. و هم‌ از نظر قرآن‌ بخصوص‌ اشتباه‌ كرده‌. چون‌ قرآن‌ براي‌ اين‌ برتريهاي‌ ظاهري‌ هيچ‌ ارزشي‌ قائل‌ نيست‌. ارزشي‌ كه‌ قرآن‌ قائله‌، در علم‌ و تقواست‌.

 پس‌ بنابراين‌ اولي‌ الامر اينطوري‌ ميشه‌ كسي‌ كه‌ علم‌ داره‌ و تقوا داره‌. اگر كسي‌ علم‌ داشت‌ و تقوا داشت‌، اين‌ شخص‌ آمره‌. شما مي‌گيد كه‌ امر به‌ معروف‌، يك‌ مؤمن‌ امر به‌ معروف‌ ميكنه‌. حالا ميگيد كه‌ اين‌ آقا كه‌ امر به‌ معروف‌ كرد از نظر تقوا از من‌ عقبتره‌. من‌ تمام‌ كارهاي‌ خوب‌ را مي‌كنم‌ و اين‌ تمام‌ كارهاي‌ بد را كرده‌، فقط‌ يك‌ مسئله‌ را من‌ اشتباه‌ كردم‌. او به‌ من‌ امر ميكنه‌. ميگيم‌ كه‌ كلي‌ بحث‌ نميشه‌. خوب‌ دقت‌ كنيد. در همين‌ مسئله‌ كه‌ او داره‌ امر به‌ تو ميكنه‌ كه‌ نماز صبحت‌ را بخوان‌ و تو هم‌ كه‌ نماز صبح‌ را نخوندي‌، در همين‌ يك‌ مسئله‌ او بر تو برتري‌ داره‌. چون‌ او داره‌ تقوا را رعايت‌ ميكنه‌ تو بي‌ تقوايي‌ را رعايت‌ ميكني‌. دقت‌ كرديد؟ پس‌ اگر كسي‌ اهل‌ تقوي‌ نبود نگه‌ كه‌ من‌ نمي‌تونم‌ امر كنم‌. نه‌. به‌ كسي‌ كه‌ واجبي‌ را ترك‌ كرده‌ تو مي‌توني‌ امر كني‌. چرا؟ به‌ جهت‌ اينكه‌ تو داري‌ عبادت‌ ميكني‌ و امر به‌ معروف‌ مي‌كني‌ و او هم‌ ترك‌ يك‌ واجب‌ را كرده‌ و معصيت‌ كرده‌ و تو بر او در همين‌ مسئله‌ برتري‌ داري‌. اين‌ هم‌ باشه‌ ضمن‌ عرايضم‌. آمريت‌ مطلق‌، چون‌ خدا در قرآن‌ ميگه‌ بر تمام‌ مؤمنين‌ بايد آمريت‌ داشته‌ باشد. ببينيد ميگه‌ يا ايها الذين‌ آمنوا. اي‌ كساني‌ كه‌ ايمان‌ آورديد. به‌ كي‌ داره‌ خطاب‌ ميكنه‌؟ به‌ تمام‌ مردم‌ مؤمن‌. تمام‌ مردم‌. از علامة‌ وقت‌ گرفته‌ تا آن‌ جاهل‌ آخري‌. همه‌ بايد اطاعت‌ اولي‌ الامر را بكنند. اولي‌ الامر كيه‌؟ آن‌ كسي‌ كه‌ در تقوا و علم‌ از همه‌ برتره‌. يعني‌ بتونه‌ بر همه‌ امر بكنه‌. همة‌ مسلمانها. آن‌ كيه‌؟ يك‌ نفر. خوب‌ رسيديد به‌ مطلب‌؟ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ در زمان‌ خودش‌ به‌ همه‌ مي‌تونست‌ امر كنه‌. همه‌ بايد از او اطاعت‌ كنند. يك‌ نفر نبود كه‌ به‌ علي‌ امر كنه‌. پس‌ اين‌ آمر مطلقه‌. و برتر مطلق‌ و اينجور كسي‌ در عالم‌ يك‌ نفر در هر زماني‌ بيشتر نيست‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ يك‌ نفر بر همه‌ امر ميكنه‌. اگر دو نفر باشند، يكيش‌ بايد ساكت‌ باشه‌، امر نكنه‌. چون‌ دو نفر اگر شدند، اولي‌ الامر يكي‌ از اينهاست‌. اين‌ يكي‌ بر او مي‌تونه‌ امر كنه‌. حضرت‌ امام‌ حسن‌ مجتبي‌ در زمان‌ امامتشون‌، فقط‌ به‌ همة‌ مردم‌ امر مي‌كرد حتي‌ به‌ امام‌ حسين‌. ولي‌ امام‌ حسين‌ نمي‌تونست‌ به‌ امام‌ مجتبي‌ امري‌ بكنه‌. به‌ جهت‌ اينكه‌ برتر از امام‌ مجتبي‌ نبود و مساوي‌ بود. و ساكت‌ و امام‌ وقت‌ هم‌ نبود. دقت‌ كرديد؟ و الان‌ در زمان‌ ما به‌ همين‌ حساب‌، در زمان‌ ما هر كس‌ بگه‌ من‌ اولي‌ الامرم‌، غير از حجة‌ ابن‌ الحسن‌، اين‌ اشتباه‌ كرده‌. چون‌ مي‌توني‌ بر امام‌ زمان‌ تو امر كني‌؟ ميگي‌ نه‌. پس‌ اينهم‌ مطلقه‌. يعني‌ بر همة‌ مؤمنين‌ و امام‌ زمان‌ هم‌ از مؤمنينه‌. شما ميگيد ولي‌ فقيه‌ چه‌ كاره‌ است‌ پس‌؟ آيا اولي‌ الامر نيست‌. ميگيم‌ ساية‌ اولي‌ الامره‌. خوب‌ دقت‌ كنيد. جانشين‌ اولي‌ الامره‌. همان‌ جمله‌اي‌ كه‌ ائمة‌ اطهار فرموده‌اند دربارة‌ مرجع‌ تقليد، دربارة‌ رهبر، دربارة‌ ولي‌ فقيه‌، آن‌ جمله‌اي‌ را كه‌ فرموده‌اند ان‌ حجتي‌ عليكم‌ و انا حجة‌ الله‌. من‌ حجت‌ خدا هستم‌ و او حجت‌ منه‌. حرف‌ او حرف‌ منه‌. ببينيد سايه‌اي‌ است‌ از سايه‌هاي‌ اولي‌ الامر. تمام‌ آنچه‌ كه‌ ما در امور دينمون‌ بايد به‌ اولي‌ الامر متوجه‌ باشيم‌ و از اولي‌ الامر اطاعت‌ كنيم‌ تمام‌ آنها را در زمان‌ غيبت‌ بايد از ولي‌ فقيه‌ اطاعت‌ كنيم‌. در اول‌ كتاب‌ معالم‌ الاصول‌ كه‌ در سطح‌ به‌ ما درس‌ مي‌دادند در حوزه‌ اين‌ روايت‌ هست‌. اين‌ جمله‌ هست‌. يك‌ صغري‌ و كبرايي‌ است‌ و يك‌ نتيجه‌. مثلا شما يك‌ مسئله‌ از كتاب‌ توضيح‌ المسائل‌ را بر ميداريد. آنجا بايد اين‌ صغري‌ و كبري‌ را انجام‌ بدهيد. هذا معتي‌ بهذه‌ المفتي‌. اين‌ مسئله‌ فتوايي‌ است‌ كه‌ مفتي‌ فتوا داده‌ و كل‌ ما افتا به‌ المفتي‌ فهو حكم‌ الله‌ فهذا حكم‌ الله‌. ببينيد اينجوريه‌.

 لذا ما بايد در عين‌ اينكه‌ ولي‌، ببخشيد، اولي‌ الامر را تنها امام‌ زمان‌ در هر زماني‌ مي‌دانيم‌، در عين‌ حال‌ همان‌ كاري‌ را كه‌ نسبت‌ به‌ امام‌ عصر ارواحناه‌ فداه‌ داريم‌ و همان‌ اطاعتي‌ كه‌ ما از امام‌ زمانمون‌ داريم‌، راهي‌ نداريم‌ جز از مرجع‌ تقليد، ولي‌ فقيه‌ و در اين‌ وضع‌ باصطلاح‌ نظام‌ مملكت‌ ما، اولي‌ الامر و ساية‌ اولي‌ الامر و باصطلاح‌ رهبر انقلاب‌. بايد اطاعت‌ كنيم‌. اين‌ بروبرگرد نداره‌. دو دو تا چهارتا هم‌ هست‌ در فقه‌. هيچ‌ بحثي‌ هم‌ درش‌ نيست‌ و من‌ تعجب‌ مي‌كنم‌ چرا بعضي‌ افراد نادان‌، عوام‌، اينها نسبت‌ به‌ بعضي‌ از روحانيين‌، بعضي‌ از علما نسبت‌ مي‌دهند كه‌ فلاني‌ ضد ولايت‌ فقيه‌. از حرفهاي‌ بسيار غلطه‌. يك‌ عمامه‌ بسر شما در تمام‌ اين‌ مملكت‌، در بين‌ شيعه‌ شما پيدا نمي‌كنيد كه‌ اين‌ ضد ولايت‌ فقيه‌ باشه‌. اصلا غلطه‌. اين‌ را هر كس‌ بهتون‌ گفت‌ بدونيد خيلي‌ بيسواده‌. اين‌ شعار در يك‌ وقتي‌ به‌ وجود آمد كه‌ يك‌ عده‌ خودشون‌ را مثلا يك‌ كاره‌اي‌ مي‌دونستند و مي‌خواستند مردم‌ ازشون‌ اطاعت‌ كنند. مي‌گفتند ما زير استبداد نمي‌دونم‌ عمامه‌ نمي‌ريم‌ و از اين‌ حرفها مي‌زدند. و الا توي‌ مراجع‌ شما بگرديد، البته‌ يك‌ بحثي‌ هست‌ قبول‌ نداشته‌ باشندها يا ضد ولايت‌ فقيه‌ باشند. يك‌ عده‌ محدود مي‌دونستند. يك‌ عده‌ مطلق‌ مي‌دونستند. مثلا چطور؟ يك‌ عده‌ از مراجع‌ شايد هم‌ به‌ مقتضاي‌ زمانشون‌ بوده‌، چون‌ سلاطين‌ مسلط‌ بودند و نمي‌تونستند بيشتر از اين‌ توسعه‌ بدهند ولايتشون‌ را، مي‌گفتند در امور حسبيه‌ فقيه‌ ولايت‌ داره‌ و ولايت‌ فقيه‌ را در امور حسبيه‌ قبول‌ دارند. امور حسبيه‌ هم‌ اموري‌ است‌ مثل‌ مثلا چيزهايي‌ كه‌ صاحب‌ نداره‌. از قبيل‌ مثلا فرض‌ كنيد لغته‌، گمشده‌ها مثلا، موقوفاتي‌ كه‌ متولي‌ نداره‌ و امثال‌ اينها. يك‌ عده‌ هم‌ نه‌ همان‌ زمان‌ هم‌ مي‌گفتند فقيه‌ ولايت‌ مطلقه‌ داره‌. آخه‌ نايب‌ امام‌ زمانه‌. همانطوري‌ كه‌ او ولايت‌ داره‌، حضرت‌ بقية‌ الله‌ ولايت‌ داره‌، ايشان‌ هم‌ ولايت‌ داره‌. چون‌ جاي‌ او نشسته‌. علاج‌ ديگر هم‌ ما نداريم‌. جاي‌ ديگري‌ هم‌ نمي‌توانيم‌ ما برويم‌. جز همين‌ ولايت‌ را قبول‌ كنيم‌.

 من‌ به‌ يك‌ كسي‌ گفتم‌ ولايت‌ يك‌ مرد فاسق‌ فاجر تارك‌ الصلاة‌ را تو قبول‌ كني‌ بهتره‌ يا ولايت‌ فقيهي‌ كه‌ مخالفا لهواه‌، مطيعا لامر مولاه‌ و صائنا لنفسه‌؟ اين‌ را هر عاقلي‌ ميگه‌ كه‌ ما بالاخره‌ بايد يك‌، حضرت‌ امير فرمود و لابد للناس‌ من‌ امير. بهرحال‌ يك‌ نفري‌ فرماندار، فرمانده‌ مردم‌ مي‌خواهند كه‌ مستجمع‌ بشوند، جمع‌ بشن‌ زير يك‌ سايه‌، زير يك‌ پرچم‌ و متحد بشن‌. حالا اگر فاجر هم‌ باشه‌ بايد اين‌ را قبولش‌ كنند براي‌ اتحادشون‌. اگر مي‌تونند فاجر را سرنگون‌ كنند چنانچه‌ شما سرنگون‌ كرديد، چنانكه‌ شما كرديد و اگر نمي‌تونند، بايد بپذيرندش‌ بخاطر وحدتشون‌. آنوقت‌ ما مگر مي‌تونيم‌ قبول‌ نداشته‌ باشيم‌. كيه‌ كه‌ اين‌ حرفها را ميزنه‌؟ حتي‌ گاهي‌ پشت‌ سر من‌. من‌ توي‌ كتابهايم‌ هم‌ نوشته‌ام‌ اين‌ مسئله‌ را. پشت‌ سر من‌ مي‌نشينند ميگن‌ فلاني‌ با ولايت‌ فقيه‌ موافقت‌ نداره‌. من‌ خودم‌ گاهي‌ مي‌شنوم‌ تعجب‌ مي‌كنم‌. اين‌ ضد ولايت‌ فقيهه‌. فحشي‌ شده‌ براي‌ بعضي‌ها كه‌ مي‌خوان‌ ديگران‌ را فحش‌ بدهند ميگن‌ فلاني‌ ضد ولايت‌ فقيهه‌. اصلا ما كسي‌ را نداريم‌ آخوندي‌ كه‌ اين‌ را شما بدونيد، آخوندي‌ كه‌ توي‌ حوزه‌ درس‌ خونده‌ باشه‌، يك‌ قدري‌ هم‌ فقيه‌ باشه‌ اين‌ نميتونه‌ ضد ولايت‌ فقيه‌ باشه‌. معنا نداره‌. اگر هم‌ ميگن‌ اولي‌ الامر، بعضي‌ها هم‌ آنطرف‌ مي‌افتند. اصلا، يك‌ بعضي‌ هستند، اصلا فراموش‌ كردند امام‌ زمان‌ را. هرچه‌ هست‌ ولي‌ فقيهه‌. به‌ خدا قسم‌ خود ولي‌ فقيه‌، خود حضرت‌ امام‌ رضوان‌ الله‌ تعالي‌ عليه‌ راضي‌ نبود كه‌ به‌ او نسبت‌ بدهند كه‌ تو امام‌ زماني‌. گاهي‌ بعضي‌ مي‌رفتند در محضرش‌ يك‌ قدري‌ مبالغه‌ مي‌كردند. مبالغه‌ هم‌ بعضيش‌ نبود. عصباني‌ ميشد. خداي‌ تعالي‌ رحمتش‌ كنه‌ و از اين‌ حرفها بدش‌ مي‌آمد. گاهي‌ مي‌فرمود روحي‌ و ارواح‌ العالمين‌ لتراب‌ مقدمه‌ الفدا. در كلمات‌ ايشون‌ هست‌. روح‌ من‌ و روح‌ تمام‌ مردم‌ دنيا فداي‌ خاك‌ پاي‌ او. آنوقت‌ ميگه‌ من‌ امام‌ زمانم‌؟ اين‌ حرفها را يك‌ قدري‌ ديگه‌ تمومش‌ كنيد. من‌ براي‌ خودم‌ نميگم‌. من‌ را همه‌ مي‌شناسند. يك‌ وقتي‌ توي‌ كانون‌ بحث‌ و انتقاد مشهد يكي‌ از من‌ پرسيد، همين‌ پارسال‌ بود كه‌ شما خط‌ مشيتون‌ را در مقابل‌ انقلاب‌ روشن‌ كنيد. گفتم‌ خرترين‌ افراد، ببخشيدها، آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ تابحال‌ من‌ را نشناخته‌ باشه‌ كه‌ من‌ چه‌ خط‌ مشيي‌ در مقابل‌ انقلاب‌ دارم‌. بعد از هيجده‌ سال‌ هنوز اين‌ حرفها را ول‌ كنيد ديگه‌. همه‌اتون‌ الحمد لله‌ تحت‌ فرمان‌ ولي‌ فقيه‌ هستيد و تحت‌ فرمان‌ امام‌ زمان‌ اگر خوب‌ عمل‌ كنيد، خواهيد بود و همه‌اتون‌ هم‌ انشاءالله‌ با تشريف‌ فرمايي‌، چون‌ داريم‌ تمرين‌، اين‌ را بدونيد، اين‌ انقلاب‌ سبب‌ شده‌ كه‌ شماها بتونيد تمرين‌ بكنيد خدمتگزاري‌ به‌ امام‌ زمان‌ را. هر كه‌ بهتر خدمت‌ بكنه‌، هر كه‌ بهتر به‌ قوانين‌ امروز اين‌ مملكت‌ كه‌ تصويب‌ شدة‌ علما و بزرگانه‌، بهتر عمل‌ بكنه‌، در ركاب‌ حضرت‌ وليعصر ارواحناه‌ فداه‌ بهتر ميتونه‌ خدمت‌ بكنه‌. آن‌ جواني‌ كه‌ وقتي‌ كه‌ مي‌بينه‌ مثلا چراغ‌ قرمزه‌ عبور ميكنه‌ و تخلف‌ ميكنه‌، اين‌ را بدونيد وقتي‌ امام‌ زمان‌ هم‌ بياد همين‌ كار را خواهد كرد. حتي‌ به‌ همين‌ اندازه‌ حساسيم‌. قوانيني‌ است‌ كه‌ يك‌ مرجع‌ تقليد اين‌ قوانين‌ را تنظيم‌ كرده‌، زير نظرش‌ بوده‌، خوب‌ مي‌بينيد مجلس‌ شوراي‌ اسلامي‌، من‌ توي‌ اين‌ مسائل‌ زياد دوست‌ ندارم‌ وارد بشوم‌ به‌ جهت‌ اينكه‌ شماها بهتر از من‌ اطلاع‌ داريد. مجلس‌ شوراي‌ اسلامي‌ كه‌ نماينده‌هاي‌ شما هستند و نماينده‌هاي‌ اسلام‌ هستند، فرق‌ داره‌ با مجلس‌ شوراي‌ ملي‌. مجلس‌ شوراي‌ ملي‌ فقط‌ نمايندگان‌ مردم‌ بودند. مردم‌ هر چه‌ مي‌خواستند آن‌ جا تصويب‌ ميشد. ولي‌ اينجا هم‌ نماينده‌هاي‌ مردمند زير ساية‌ اسلام‌ و به‌ همين‌ جهت‌ اسم‌ مجلس‌ شوراي‌ ملي‌ را به‌ مجلس‌ شوراي‌ اسلامي‌ عوض‌ كردند. اينها مي‌نشينند قوانيني‌ را تصويب‌ مي‌كنند. بعد تازه‌ به‌ شوراي‌ نگهبان‌ ارائه‌ مي‌دهند. شوراي‌ نگهبان‌ باز اگر تصويب‌ كرد برميگردونه‌، بر همة‌ اينها ولي‌ فقيه‌ اشراف‌ داره‌، مواظبه‌، آنقدر هم‌ شماها آزادي‌ داريد كه‌ بحمد الله‌ وقتي‌ مي‌خوايد يك‌ كاري‌ بكنيد، يك‌ انتخابي‌ بكنيد، انتخابتون‌ را انجام‌ مي‌ديد. حالا عده‌اي‌ بر فرض‌ حتي‌ از علما مخالف‌ باشند، باشند. كار خودتون‌ را. اين‌ مملكت‌ خيلي‌ ارزش‌ داره‌ براي‌ شماها.

 جابر، برگرديم‌ به‌ اصل‌ مطلبمون‌. جابر آمد خدمت‌ رسول‌ اكرم‌ پيغمبر اكرم‌ همه‌ را تعيين‌ كرد و به‌ او فرمود كه‌ تو امام‌ باقر را خواهي‌ ديد. سلام‌ مرا به‌ او برسان‌. جابر باقي‌ بود. در دنيا زنده‌ بود. حضرت‌ امام‌ حسن‌ مجتبي‌ را درك‌ كرد. تمام‌ آن‌ غربتها، آن‌ مسائلي‌ كه‌ حضرت‌ امام‌ مجتبي‌ داشت‌. واقعا مصائب‌ امام‌ مجتبي‌ بنظر من‌ بيشتر از مصائب‌ سيد الشهداست‌. اگر چه‌ حضرت‌ سيد الشهدا هم‌ در كنار امام‌ مجتبي‌ همة‌ آن‌ مصائب‌ را ديد. خدمت‌ امام‌ مجتبي‌ بوده‌. خدمت‌ امير المؤمنين‌ بوده‌. خدمت‌ امام‌ حسين‌ عليه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بوده‌. ايني‌ كه‌ مي‌بينيد جابر در كربلا نبود، بعضي‌ ميگن‌ بخاطر اينكه‌ چشمش‌ نابينا بود نتونست‌ بياد. نه‌ جابر بعدها هم‌ چشمش‌ بينا بود. ايني‌ كه‌ در كربلا نيامد علتش‌ اين‌ بود كه‌ دستگاه‌ حكومتي‌ كوشش‌ مي‌كرد، فعاليت‌ مي‌كرد كه‌ مردم‌ را از جريان‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ غافل‌ نگه‌ داره‌، بي‌ اطلاع‌ نگه‌ داره‌. اين‌ را كوشش‌ مي‌كرد و براي‌ آن‌ زمان‌ خيلي‌ هم‌ آسون‌ بود اين‌ كار. به‌ جهت‌ اينكه‌ اگر يك‌ كسي‌ يك‌ گوشه‌اي‌ بود و منزوي‌ بود و مشغول‌ كار خودش‌ بود، هيچ‌ مطلع‌ از جريانات‌ مملكتي‌ نمي‌شد. جابر تا چند روز قبل‌ از اربعين‌ اطلاع‌ نداشت‌ كه‌ حضرت‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ را در كربلا كشتند. وقتي‌ كه‌ اسرا را وارد كوفه‌ كردند، كم‌كم‌ موج‌ زياد شد. آنوقت‌ به‌ گوش‌ جابر رسيد. جابر با عطيه‌، اين‌ دوستشه‌، بعضي‌ها خيال‌ مي‌كنند غلامشه‌. نه‌ يكي‌ از دوستان‌ و رفقاشه‌، ميگه‌ بيا بريم‌ به‌ زيارت‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌. حركت‌ مي‌كنند. خدا قسمتتون‌ كنه‌. پياده‌ مي‌آيند. بين‌ كوفه‌ و كربلا تقريبا حدود نود كيلومتر الي‌ صد كيلومتره‌. اينها آمدند. توي‌ راه‌ جابر اينقدر گريه‌ كرده‌ بود. در ميان‌ آن‌ آفتابها، اشك‌ مي‌ريخت‌ كه‌ من‌ معتقدم‌ وقتي‌ به‌ عطيه‌ ميگه‌ دست‌ مرا بگير روي‌ قبر، چشمهايش‌ ديگه‌ ديد نداشت‌. نه‌ اينكه‌ كور شده‌ بود. دلايلي‌ داريم‌ كه‌ كور نبود. آمد كنار قبر ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌. مصادف‌ بود با چهلم‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌. كنار قبر نشست‌. السلام‌ عليك‌ يا ابا عبد الله‌. در روايت‌ دارد چند چيز است‌ از علائم‌ مؤمنه‌. يكي‌ زيارت‌ اربعين‌. انشاء الله‌ فرصت‌ كرديد فردا يا همان‌ زيارتي‌ كه‌ در مفاتيح‌ است‌ بخوانيد كه‌ مختصر هم‌ هست‌ يا بيائيد زير آسمان‌ بايستيد به‌ طرف‌ قبله‌. با انگشت‌ سبابه‌ اشاره‌ كنيد و بگيد السلام‌ عليك‌ يا ابا عبد الله‌. السلام‌ عليك‌ و رحمة‌ الله‌ و بركاته‌. جابر نشست‌ كنار قبر سيد الشهدا. دستش‌ را گذاشته‌ روي‌ قبر. خدايا قسمتمان‌ بكن‌. همين‌ امسال‌ با از بين‌ رفتن‌ صدام‌ قبر مطهر ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ در كربلا زيارت‌ كنيم‌. دو تا دستش‌ را گذاشته‌ روي‌ قبر، گريه‌ ميكنه‌. از اشك‌ چشمش‌ خاك‌ قبر گل‌ آلود شد. حبيبي‌ يا حسين‌. شما مي‌دونيد محبت‌ خيلي‌ مهمه‌. مسئلة‌ محبت‌ از چيزهاي‌ بسيار پر اهميته‌. محبوبم‌ حسين‌ ابن‌ علي‌. چند دفعه‌ صدا زد. احبيب‌ لا يجيب‌ حبيبه‌. آيا دوستي‌ ميشه‌ كه‌ جواب‌ دوستش‌ را نده‌. بعد خودش‌ به‌ خودش‌ گفت‌ كه‌ چطور ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ جواب‌ تو را بده‌ و حال‌ اينكه‌ بين‌ سر و بدنش‌ جدايي‌ افتاده‌. جابر اين‌ مطالب‌ را كنار قبر ابي‌ عبد الله‌ گفت‌. البته‌ مي‌دونيد تحت‌ فشار دستگاه‌ بني‌ اميه‌ است‌. و با ترس‌ آمدند اينجا. يك‌ دفعه‌ صداي‌ يك‌ قافله‌اي‌ آمد. مثل‌ اينكه‌ جمعي‌ دارند مي‌آيند. خودش‌ را كنار كشيد. رفت‌ كناري‌. از كنار قبر سيد الشهدا يك‌ طرف‌ رفت‌. يك‌ وقت‌ ديد يك‌ مشت‌ زن‌ و بچه‌ آمدند كنار قبر سيد الشهدا. همزمان‌ با آمدن‌ جابر بن‌ عبد الله‌ انصاري‌ آنها هم‌ رسيدند. چه‌ به‌ موقع‌. آمدند با جابر حرف‌ زدند، صحبت‌ كردند، مطالبي‌ بين‌ آنها رد و بدل‌ شد. جابر زنده‌ موند. يك‌ روز در خانة‌ امام‌ سجاد رفته‌ بود خدمت‌ حضرت‌، پيرمردي‌ شده‌ فرتوت‌، خميده‌، يك‌ وقت‌ ديد يك‌ جواني‌، يك‌ نوجواني‌، آمد وارد اطاق‌ شد و خارج‌ شد. آقا، آقازاده‌ بيا ببينم‌ اسم‌ شما چيه‌؟ اي‌ خدا ميشه‌ ما هم‌ چشممون‌ به‌ جمال‌ اماممون‌ بيفته‌؟ اسم‌ شما چيه‌؟ اسم‌ من‌ محمده‌. لقبت‌ چيه‌؟ باقر العلوم‌. پسر كه‌ هستي‌؟ پسر امام‌ سجاد. از جا بلند شد. او را در بغل‌ گرفت‌. صورتش‌ را بوسيد. گفت‌ جدت‌ پيغمبر به‌ تو سلام‌ رسونده‌. سلام‌ پيغمبر را به‌ امام‌ باقر رسوند. بعد از آن‌ چند روزي‌ نگذشت‌ چون‌ آنكه‌ جابر مريض‌ شد. امام‌ باقر به‌ عيادتش‌ تشريف‌ برد. چون‌ امام‌ باقر در كربلا هم‌ بوده‌. در كربلا سه‌ امام‌ بودند. سيد الشهدا، امام‌ سجاد و امام‌ باقر. رفتند به‌ عيادت‌ جابر. بايد آخرين‌ درس‌ را از امام‌ باقر بگيره‌. حضرت‌ باقر سؤال‌ كردند كه‌ كيف‌ اصبحت‌. حالت‌ چطوره‌. گفت‌ من‌ طوري‌ هستم‌ كه‌ فقر را از ثروت‌ و مرض‌ را از سلامتي‌ بيشتر دوست‌ دارم‌. حضرت‌ فرمود ما اهل‌ بيت‌ عصمت‌ اينطور نيستيم‌. ما هر چه‌ خدا برامون‌ دوست‌ داشته‌ باشه‌، آن‌ را دوست‌ داريم‌. و اين‌ درس‌ را هم‌ جابر بن‌ عبد الله‌ انصاري‌ از امام‌ باقر گرفت‌ و از دار دنيا رفت‌.

 فردا چهلم‌ ابي‌ عبد الله‌ حسينه‌. من‌ نمي‌تونم‌ درست‌ ترسيم‌ كنم‌ كيفيت‌ ورود اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ را در كربلا. چون‌ زياد مطلب‌ در اين‌ خصوص‌ نوشته‌ نشده‌. ولي‌ انسان‌ ميتونه‌ حدس‌ بزنه‌. بعد از چهل‌ روز اسارت‌، كه‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و طهارت‌ داشتند. فرزند صغيرشون‌ را در شام‌ بنام‌ رقيه‌ گذاشتند. در شهر حلب‌ محسن‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ از دار دنيا رفته‌ و آنجا مدفون‌ شده‌. در اين‌ مسير كتكها خوردند، اذيتها كشيدند، ذلتها ديدند كه‌ امام‌ سجاد مي‌فرمايد اقا بذليل‌ بدمشق‌ كانني‌. من‌ آنچنان‌ ذليل‌ نستجير بالله‌ در دمشق‌ بودم‌ مثل‌ اينكه‌ از طرف‌ زنگبار و از آن‌ قسمتهايي‌ كه‌ مردم‌ كافر هستند، يك‌ اسرايي‌ وارد اين‌ شهر كردند، من‌ اينطور بودم‌. بعد از ديدن‌ همة‌ اين‌ مصائب‌، حالا آمده‌، آمده‌اند كنار قبر ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌. عرض‌ ارادت‌ مي‌كنند. آنچنان‌ در روايت‌ دارد كه‌ خاندان‌ عصمت‌ و طهارت‌ در آنجا اشك‌ ريختند. چون‌ آزادانه‌ طبعا اشك‌ مي‌ريختند و گريه‌ مي‌كردند كنار قبر ابي‌ عبد الله‌، بعد حركت‌ كردند به‌ طرف‌ مدينه‌. رفتند و وارد مدينه‌ شدند و همة‌ مصائب‌ را براي‌ مردم‌ گذاشتند. انشاء الله‌ اميدواريم‌ كه‌ در روز اربعين‌ ابي‌ عبد الله‌ به‌ ياد مصائب‌ سيد الشهدا باشيم‌ و حزن‌ و اندوهمون‌ انشاء الله‌ زياد باشد. مخصوصا به‌ ياد وداع‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ باشيم‌.

 حسين‌ بن‌ علي‌ آمد كنار خيمه‌ها. صدا زد عليكن‌ من‌ السلام‌. اي‌ زنها، خواهرم‌، بر همة‌ شما سلام‌ باد. خداحافظ‌ من‌ هم‌ رفتم‌. هشتاد نفر زن‌ و بچه‌ از خيمه‌ها بيرون‌ ريختند. اطراف‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ را گرفتند. يكي‌ مي‌گويد ما را به‌ مدينه‌ برگردان‌. حضرت‌ سيد الشهدا فرمود لو ترك‌ القتال‌ لامام‌. اگر مي‌گذاشتند كه‌ ما از مدينه‌ بيرون‌ نمي‌آمديم‌. خلاصه‌ ابي‌ عبد الله‌ الحسين‌ با اهل‌ بيتش‌ وداع‌ كرد. ولي‌ در آن‌ لحظات‌ آخر قنداقة‌ علي‌ اصغر را به‌ او دادند. او برداشت‌ او را آورد در ميان‌ لشگر. صدا زد ان‌ لم‌ يكن‌ الدين‌. اگر به‌ من‌ رحم‌ نمي‌كند. ان‌ لم‌ ترحموني‌ ترحموا هذه‌ الرضيع‌. اگر به‌ من‌ رحم‌ نمي‌كنيد به‌ اين‌ طفل‌ شيرخوار رحم‌ كنيد. اما ترونوا كيف‌ يتلظي‌ عطشا. لا حول‌ و لا قوة‌ الا بالله‌ العلي‌ العظيم‌.

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *