۲۰ رمضان ۱۴۱۶ قمری – ۲۱ بهمن ۱۳۷۴ شمسی – معرفت امام زمان روحي فداه
معرفت امام زمان روحي فداه 20 رمضان 1416
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
الحمد لله و الصلاة و السلام علي رسول الله و علي آله آل الله لا سیما علي بقية الله روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.
از مسائل بسيار پر اهميت كه در شب گذشته اشارهاي و مقدمهاي اين مسئلة پر اهميت عرايضي عرض شد مسئلة ولايت و امامت است. ولايت يعني كسي كه بر ديگري يا بر ديگران بتواند امر و نهي كند با محبتي كه به اون طرف يا به اون افراد دارد. در حقيقت ولايت به معناي حكومت بر اساس محبت است. اينكه ما معتقديم شاه يا مثلا يك رئيس جمهور بي تقواي بي علم ولايت نداره، با اينكه حاكميت دارد اين در حقيقت معنايش اين است كه حاكم هست ولي چون مصالح مردم را در نظر نميگيرد و رعايت مصالح مردم را نميكند و به مردم محبت ندارد، و بلكه براي حفظ جاه و مقام خودش تلاش ميكند، از اين جهت او را ولي و ولي مردم نميدونيم. شما شنيدهايد و اين حقيقت هم هست كه اميرالمؤمنين فقط بايد به علي ابن ابيطالب گفت. حتي به امام حسن مجتبي نميشه گفت امير المؤمنين. علتش اين است كه امير يعني امر كننده و امر كننده بايد تفوقي بر سايرين داشته باشد. تفوق را هم بايد خدا تعيين بكند. امتياز مال خداست يعني تعيينش مال خداست. خداي تعالي هم در قرآن مجيد تفوق و برتري را به دو كس داده. يكي به كساني كه داراي علمند. دوم به كساني كه داراي پاكي و تقوي هستند. دربارة متقين فرموده ان اكرمكم عند الله اتقيكم. دربارة علما فرموده است كه هل يستوي الذين يعلمون و الذين لا يعلمون. يا يرفع الله الذين منكم و الذين اوتوا العلم درجات. لذا تنها فردي كه بعد از پيغمبر بر تمام مؤمنين عالم حتي بر امام حسن و سيد الشهداء و نه فرزندش ميتواند امر بكند و تفوق دارد، علي ابن ابيطالب عليه الصلاة و السلام هست. حضرت امام حسن بر همة مؤمنين تفوق دارد. اما بر خود امير المؤمنين علي ابن ابيطالب تفوق ندارد. به جهت اينكه او پدر است و اين فرزند. و همچنين ساير ائمه.
امير، ولي، يك ولايت مطلقه داريم كه شامل همة موجودات ميشه. يعني امام عليه الصلاة و السلام كه منظور حضرت بقية الله ارواحنا فداهه در زمان ما، بر تمام موجودات عالم اعم از حيوانات، حشرات، نباتات، جن و انس، ولايت داره. اين معناي ولايت مطلقه است. يعني بعد از ذات مقدس پروردگار تنها كسي كه حق دارد هر تصرفي را در هر موجودي نفيا يا اثباتا بكند امام زمان عليه الصلاة و السلامه. يعني ميتونه بگه باش، ميتونه بگه نباش. اين معناي ولايت مطلقه است. ميتونه بگه اينطور باش، ميتونه بگه آنطور باش. منتهي يك فرقي با ذات مقدس پروردگار دارد كه تحت فرمان خدا هستند و بندة خدا هستند. و الاّ اين قدرت را خدا بهشون داده.
و لذا در اين آيهاي كه تلاوت كردند خدا ولايت امير المؤمنين و ده فرزندش را رديف ولايت پيغمبر كه النبي اولي بالمؤمنين بانفسهم. پيغمبر اولي است بر مؤمنين از اموالشان، انفسشان. من دوست دارم زنده باشم ولي پيغمبر ميگه نبايد زنده باشي. من نبايد باشم. من دوست دارم اموالم مال خودم باشه. او ميگه نبايد مال تو باشه. اون حرف او، سخن او اولي است، جلوتره، مقدمه بر خواست خودم. اين معناي ولايت مطلقه است. تصرف در جميع امور ماسوي الله و دخالت كردن در جميع خصوصيات آنچه كه هست. البته به اذن پروردگار. اين ولايت مطلقه محال است كه به كسي داده بشه جز به آن كسي كه روح قويي داشته باشد كه در يك لحظه بر تمام ماسوي الله احاطه داشته باشد. و الاّ غلطه. يعني در همين لحظهاي كه دارد با من و شما صحبت ميكند، در همين لحظه در اقصي نقاط عالم هستي اگر يك موجودي وجود داشته باشد، با او هم در همان لحظه صحبت ميكند. ولايت مطلقه يعني بعد از خداي تعالي، ايني كه ميگيم بعد از خداي تعالي، بخاطر اينكه اصل خداست. ذات مقدس پروردگار خالق هستي است. همه چيز در دست اوست. حتي جان امام هم در دست اوست. يعني اگر خداي تعالي اراده بكند كه امام نباشه، نيست. اگر اراده بكند كه مثلا امام قدرت نداشته باشد قدرت نداره. اما خداي تعالي هيچ چيز در ذاتش در صفاتش دخالت نداره. او را نميتونه تضعيف بكنه چيزي.
بنابراين اين فرق بين روح مقدس امام و ذات مقدس پروردگار هست. لذا در دعاي ماه رجب ميخوانيم لا فرق بينك و بينهم يا بينها كه اگر ولاة امر باشه، الا انهم عبادك و خلقك. ببينيد در تصرف در موجودات فرقي ميان خدا و ولاة امر نيست. بين خدا و امام زمان عليه الصلاة و السلام نيست. الا دو چيز. يكي اينكه اينها تحت فرمان خدا هستند و دوم اينكه اينها نبودند، بود شدند، ايجاد شدند، خلق شدند. اين دو چيزه. و الاّ فعلا، آنچه كه ظاهر ميشه، حالا از جاي ديگهاي فرمان ميگيره يا از جاي ديگهاي قدرتش را گرفته يا اينكه نگرفته باشه. هيچ فرقي نيست. خدا هم ميتونه بگه باش، امام هم ميتونه بگه باش و هست. ميتونه بگه نباش خداي تعالي، امام هم ميتونه بگه نباش و نيست. دقت كرديد؟ اين معناي ولايت مطلقه است. اين ولايت هم در تكوينيات هست هم در تشريعيات. در تكوينيات معنايش اينه كه امام عليه الصلاة و السلام اراده ميكنه كه يك چيزي ايجاد بشه و خلق بشه به اذن پروردگار. در همه جا شما اذن خدا و ارادة خدا را منظور كنيد. خدا هست. دست خدا بازه. خدا بالاي تمام ارادههاست. اما در عين حال اگر بندة خدا نبودند نستجير بالله ائمة اطهار و اين قدرت را هم داشتند، مثل اينكه خدا شريكي داشته باشه يك همچين حالتي پيدا ميشد. البته اين را بهتون بگم اين معنايي كه اكثرا عوام در ذهنشون هست و بنظر من توهين به خاندان عصمت و طهارته كه گاهي يك چيزهايي را خدا نميخواهد ولي اينها ميخواهند و گاهي هم بخاطر اينكه ميخواهند امامشون را حضرت ابوالفضلشون را باصطلاح پرقدرت معرفي بكنند، مثل اين يهوديها كه حضرت يعقوب را ميخواستند پرقدرت معرفي بكنند، ميگند با خدا كشتي گرفت و خدا را هم زد به زمين.
اينها هم يك همچين حالتي كه خدا نميخواهد يك كاري انجام بشه ولي حضرت ابو الفضل پايش را توي يك كفش كرد نستجير بالله و به زور هم كه بود كار خودش را انجام داد. گفت يا اسم باب الحوائجي را از من برداريد، قهر ميكنه حضرت ابوالفضل!، يا اينكه اين كار بايد انجام بشه. اينها توهين به اينهاست. بندة خدا هستند در مرحلة اول. بنده هيچوقت يك همچين كارهايي نميكنه. آنهم بندة خدا. ابرح الاكمح و الابرص من باصطلاح پيسي را شفا ميدهم، فلج را شفا ميدهم، كور را شفا ميدهم، اما به اذن خدا. مثال زدم برايتون قبلا. مثل يك پاسباني كه، مثل يك باصطلاح مأمور انتظامي كه اسلحه را به كمرش بسته، قدرت در دستشه. اما هيچوقت با اين اسلحه تيراندازي نكرده و چون اينجوري ديدندش اسلحه را بهش دادند. ممكنه سر دولت كلاه بره اين اسلحه را اشتباه بكنه به يك نفر آدم فرد لاابالي. اما سر خدا كلاه نميره. يعني اگر بندگي اين شخص صددرصد شد، قدرت را بعد بهش ميده با اطمينان. تا آخر عمر اين شخص هم خداي تعالي ميبينه. يك مورد سوء استفاده نميكنه، استفادة شخصي نميكنه. شما بدونيد اينهايي كه ميروند دنبال رياضتها و دنبال تزكية نفس به اصطلاح خودشون و زحمت ميكشند كه مستجاب الدعوه بشوند بعد مردم بهشون اعتقاد پيدا بكنند مريدشون بشوند، اينها به جائي نميرسند. يعني اگر چيزي هم بشوند از طرف خدا نيست. محاله. خدا قدرت را بده به يك فردي كه استفادة اختصاصي از قدرت الهي بكنه. بايد اول منيتش را بگذاره كنار. اول خودخواهيش را بگذاره كنار. اينها چيزهاي پيش پا افتاده است. كه بايد اول انسان بگذاره كنار. بندة كامل خدا بشه، اگر بندة كامل خدا شد بعد هم شيطان ازش دور شد و شيطان تسلطي برش نداشت كه ان عبادي ليس لك عليهم سلطان، آنوقت خدا بهش قدرت ميده. آنهم از قدرتش استفاده نميكنه. يعني استفادة شخصي لااقل نميكنه. ميگيد خوب اين قدرت چه فايدهاي داره؟ هيچي. براي بندة خدا، بندة خدا اصلا دنبال قدرت نيست. ميگه خدا از من راضي بشه من هيچ قدرتي حتي بلند شدن از جا هم نداشته باشم. خدا من را دوست داشته باشه، من از جايم نتونم بلند بشوم.
من يكي از اولياء خدا، خدا رحمت كنه، اسمشون را بد نيست امشب ببرم. مرحوم آية الله بافقي، در حالاتش نقل ميكردند، ايشان سكته كرده بود دست و پا فلج شده بود. يك جا خوابيده بود. ازش احوال ميپرسيدند كه احوالتون چه جوريه. گفت الحمد لله. خداي تعالي گفته بندة من تو زحمت نكش دست و پايت را تكان نده دوستانم را ميفرستم غذا ميدن دهنت غذا ميريزن تو حلقت، اينجوري ميشه بندة خدا. بندة خدا قدرت نميخواد. بالاخره، هيچ وقت شده يك پليس، يكي از اين نيروهاي انتظامي بگه چرا، حالا كه شما اسلحه نداديد من به كمرم ببندم من ديگه قهر ميكنم حاضر نيستم ديگه تو اين تشكيلات كار بكنم. همين حرف را بزنيد سوء ظن بيشتر پيدا ميكنند چه فرقي ميكنه بارش سنگينه به دوش كشيدن. خودش بهت ميده. ميگه نه حتما بايد اسلحه بسته باشه. بندة، اين بندة دولته، كارمند دولته بايد هم اينطوري باشه. بندة خدا هيچ وقت نميگه چرا دعام مستجاب نشد. چرا دعام مستجاب نشد. چرا به من قدرت و اراده نداديد كه من بتونم همة مريضها را شفا بدم. برم در بيمارستان چه از اين بهتر. مگر شماها الان هيچ كسي را اينجوري ميبينيد كه رفت در بيمارستان يك اراده كرد همة بيمارها شفا پيدا كردند پاشدند رفتند بيرون. اين خوبه يا نه؟ ميگيم اگر طبق فرمان الهي باشه خوبه. ولي اگر طبق فرمان الهي نباشه نه. اين معنا را امشب كه شب بيستم ماه رمضانه خوب درك بكنيد آقايون هدف بندگي است نه داشتن قدرت. نه داشتن كرامت. من دلم ميخواد بخصوص دوستان اهل تزكية نفس اين معنا را خوب در قلبشون جا بدن. مؤمن ولي مؤمن، مؤمنون والمؤمنات بعضهم اولياء وقتي كه من به شما ميگم آقا فلان گناه را نكن. شما ميگيد چشم قربان. من خوشم نياد كه من يك توفقي بر تو پيدا كنم. اين ماية فخر من نباشه بلكه از تو خوشحال بشم كه بندگي خدا را كرده و من را وسيله قرار داده كه تو را راهنمايي بكنم. مومنين و مؤمنات والا ولي نيستش. اين آيه شاملش نميشه. اگر من بخاطر اين كه ميخوام يك نقطة ضعفي از شما بگيرم و در يك جاي حساس جمعيت به عنوان اسمش امر به معروف و نهي از منكره ولي ميخوام اون عقدهام را خالي بكنم و تو را تحقير بكنم و تو را منكوب بكنم و خودم را يك توفقي بدم اين ولي شما نيست. اين مؤمني كه خدا در قرآن ميفرمايد و المؤمنين و المؤمنات بعضهم اولياء بعض اين ولي نيست. اين يك آدمي است از يك همچين سوژهاي خواسته سوء استفاده بكنه و خواسته حفظ جاه و مقام خودش را بكنه. و تو را تحقير كنه. لذا روايت داريم، روايات متعددي هم هست كه اگر كسي ديگري را در بين مردم ولو گنه كار باشه تحقير كنه خدا ازش نميگذره. تحقير نبايد كرد. اگر حتي توي يك جمع هست صداش كن يك گوشهاي آهسته نصحيت كن. حالا يك وقت هست خود اون طرف آبرو و حيثت خودش را از بين برده و گناه را آمده با كمال بي حيايي داره انجام ميده. ديگه اينجا خودش، خودش را تحقير كرده. ما تحقيرش نميكنيم. اما يك معصيتي كه خدمت شما عرض شود ميشه در خفا گفت، خيلي آهسته گفت. با زبان محبت گفت، هيچ نفعي براي تو نداشته باشه. اين ميشه ولي.
امير المؤمنين عليه الصلاة و السلام كه ولي كل مؤمنين و مؤمنه هست اين بخاطر اين است كه وقتي كه امر به معروف و نهي از منكر ميكرد وقتي كه معارف را بيان ميكرد وقتي كه اون خطبههاي حساس و عجيبي كه دنيا را تحت به اصطلاح تسخير خودش قرار داده اينها را بيان ميكرد. علي ابن ابيطالب يك سر سوزن به فكر شخصيت خودش نبود. همهاش رو محبت به مردم بود. لذا خداي تعالي ميفرمايد كه بگيد اشهدا ان عليا ولي الله. علي ولي خداست. الله ولي الذين آمنوا خدا هم ولي علي ابن ابيطالبه. والا به هر كسي ولي نميگن. ولايت در صورتي براي انسان به وجود ميياد كه انسان صد در صد ولي خدا باشه. يك بحثي ما با يكي از دوستان همين سر شب بود كه آيا در از حكومت در يك مملكت در جهان بلكه در كرة زمين آيا حكومتي از طرف خدا بايد باشه يا نباشه؟ مسلما همه ميگن بايد باشه. اوني كه ولي همه هست و يك سر سوزن حكومت كل كره را دادن بهش يك سر سوزن به نفع خودش كار نميكنه همش براي مردم كار ميكنه، اين چه كسي ميتونه. امام زمان صلوات الله عليه. اون ولي كل، صاحب اختيار كله. چرا؟ بخاطر اين كه معصومه يك، دوم بخاطر اين كه مصالح و مفاسد همة مسائل را ميدونه. و سوم اين كه محبتي به مردم داره كه همه را به مصالح خودشون ميرسونه. به خير خودشون ميرسونه و اين در غير از يك امام معصومي كه در اون سطح باشه نميتونه وجود پيدا بكنه. لذا بايد اين اعتقاد را داشته باشيد. شما وقتي اعتقاد داريد كه امام عصر ارواحنا فدا يمل الارض قسطا و عدلا بعد عدل نجورا. اين لازمة اين اعتقاده كه صدها روايت داره و تمام مردم مسلمان به اين معتقدند و اصلا معناي ظهور مهدي روحي فدا همينه كه در روايات هست اين لازمهاش اينه كه ولايت داشته باشه، لازمهاش اينه كه بندة خدا باشه، لازمهاش اينه كه عصمت داشته باشه والا خداي تعالي محاله كه يك چنين قدرتي، يك چنين اختياري به يك نفري بده كه بندة او نباشه. يك نفر از دستش در بره. لازمهاش اينه و لذا ما ميگيم كه در هر زماني يك امام معصوم لازمه كه باشه.
در زمان امير المؤمنين عليه السلام بود، خود امير عليه السلام. در زمان امام حسن بود هميشه بوده. و نه اين كه بعد از ظهور ديگه نباشه. حضرت آمد ديگه تمام شد دوازده نفر. و ان رجعتكم حق لا ريب فيها. ببينيد رجعت شما هست. اينها برمي گرده. اين قدر ميرن و برميگردن به اصطلاح شماها شيفتي كار ميكنند تا كرة زمين ديگه از شرايط حيات بيافته و بشر درش نباشه. اين معناي رجعت. و اين اگر نباشه اصلا حكومت خدا بر خلق بي معنا ميشه. يعني ضايع ميشه. اون وقت در اون مقام امام عليه الصلاة و السلام، امام معصوم در مراحل بعدي كه جزئي ميشه اونجا چكار كنيم مخصوصا در زمان غيبت. اينجا چكار ميشه كرد. اينجا بايد بهترين، عالمترين، عادلترين چون عصمت ممكنه نشه. عادلترين، فهيمترين فرد را انتخاب كنند. كي انتخاب كنه؟ علما و دانشمندان. و واجبه كه همه تحت فرمان او باشند. چرا؟ به دو دليل يكي به علت اين كه حكومت الهي مستقر بشه دوم بخاطر اتحاد و همبستگي مردم با يكديگر. شما تجربه داريد. من در مسائل سياسي خيلي نميخوام وارد بشم نه اين كه فكر كنيد دين از سياست جداست. چون يك وقتي بعضي از اين جوانها، تا ميگيم آقا ما حالا بحث سياسي نميكنيم، ميگن معلمومه شما نظرتون اينه كه دين از سياست جداست. انسان ميخواد احوال طرف را بپرسه براي چي حالا بياد يك كلمة سياسي بگه كه چون دين از سياست جدا نيست. احوال يك آقا را ما ميخواييم بپرسيم بايد اين را بگيم تا اين بشه. اين كه من عرض ميكنم نميخوام حالا مسائل سياسي الحمد الله بچههاي ما ديگه بعد از انقلاب بلدند زياد ما مسائلي كه بلد نيستند ميخواييم براشون بگيم. اين بحث امشب ما يك خرده ميياد تو اين مسائل وارد ميشه. ما در ممالك اسلامي داريم كه انقلاب شده. انقلاب شده، انقلابهاي قابل توجهي هم بوده. يعني كمونيست بوده دولتشون ميكشونده اونها را به طرف كمونيستي. اينها برگشتند مسلمان شدند. داريم زياد داريم شماها هم بهتر از من ميدونيد ولي بعد از انقلابشون اينها امنيت داشتند. اينها همبستگي داشتند. نه وضع آرامي داشتند هيچي نمونه هايي هست در همين نزديكان را ميگيم در همين همسايه هامون كه من همين تازگي لبنان را ديدم مشهديها افغانستان را ميتونند ببينند. علت اين چيه كه در ايران بحمد الله به اين همبستگي كه واقعا فوق العاده است وجود داره و انقلاب خيلي تا حدي يعني ضمن اونچه كه در دنيا گذشته و انقلابهايي در دنيا گذشته اين انقلاب خيلي آرام جلو آمده علت چي بوده؟ علت همين ولايت فقيه بوده. هست، اين مسئله خيلي مهمه. در بين اهل سنت متاسفانه نيست.
يعني از روزي كه بني العباس آخه بني العباس يك كارهايي انجام دادند. يك تجربه داشتند از بني اميه. بني اميه ميخواستند دين را اصلا از بين ببرند و پادشاهي و شاهي را به وجود بيارند. دين يعني چي؟ لذا به يزيد كه رسيد، يزيد يك خردهاي گاهي كه مست ميشد ميگفت لا ابد ملك هاشم جاء و نحن نظر اصلا دروغه دين يعني چي؟ نقدا ما شاهيم و قدرت داريم منتهي كلمة شاه كه اونها عرب بودند نميگفتند سلطان ميگفتند. خليفه ظاهرا اسم خليفه براي اين كه بتونند به وسيلة نام پاك پيغمبر اكرم خودشون را باز كنند اينها را ميگذاشتند. والا اينها اهل اين حرفها. من حاكمم، من ميگم بايد شراب حلال باشه، قمار و امثال اينها. بني اميه اين كارها را كردند ولي موفق نشدند. چون مردم با قلب و جان دين را قبول كرده بودند. اين را بدونيد اين ممالك اسلامي ولو صدها سال بگذره. نمونه هاش اين جمهوريهاي شوروي و شما ميتونيد مقايس بگيريد. صد سال بگذره اوني كه مسلمان شد مسلمانه. و مبارزه هم ميكنه با ضد اسلام منتهي گاهي دستش نميياد، گاهي دستش ميياد. لذا مردم مبارزه را شروع كردند عليه بني اميه وقتي كه حضرت سيد الشهدا را شهيد كردند و اين كلمات گفته شد ميبينيد ديگه قيامهايي شد. اول به وسيلة مختار بود بعد به وسيلة سادات بني الحسن بود، شهداي آمدند جلو، اونقدر قيام كردند تا بني اميه از سر برداشته شد. بني العباس از اين تجربه استفاده كردند. گفتند نميشه دين را از بين برد فقط با بودن دين ما رياست ميكنيم. چون تو چي ميخواي تو رياست ميخواي، جاهطلبي ميخواي، خوشگذراني ميخواي دين را نگه دار. اين را نگه داشتند. خوب دين را چه جوري نگه داريم؟ بدون علم، بدون احكام كه دين اصلا يعني احكام و عقايد و خدمتون عرض شود كه مسائل پاكي و تزكية نفس و اينهاست چه جوري نگهش داريم. پيشنهادهايي شد كه من نميخوام اونها را توضيح بدم از نظر تاريخي كه بيشترين كارها را هارون و مأمون كردند. اينها چه كردند؟ براي فقه چهار تا مجهد منظور كردند و بستند. آخه گاهي ميشه مجتهد را درست ميكنند و عقب هم ميزنند. ميگن همه هم ميتونند مجتهد بشن. اما بستند. بستنش هم بخاطر اين بودش كه هر روز اين يك نفر ادعاي اجتهاد نكنه اين وقتي كه مسلط شد بعد براي خودشون بازي در بياره. ميشه ديگه. حالا مجتهدي هست و مسلط شده و مردم هم دور او جمع شدند ميگه آقاي هارون الرشيد تو برو كنار من هستم. نه مجتهد تحت كنترله. چهار تا مجتهد تعيين كردند. و اينها را خوب هم بهشون رسيدند، خوب بهشون رسيدند. پول بهشون دادند. كمكشون كردند در تاريخ نگاه كنيد. كسي كه ميرفت درس ابوحنيفه يك دينار بهش ميدادند كسي كه ميرفت درس امام صادق يك دينار ازش ميگرفتند.
بعضيهابودند ميرفتند اونجا پول را ميگرفتند اونجا ميدادند. دردسر داشتند. هر دو درس را مجبور بودند برن. با كمكهاي عجيب رواياتي هم جمع كردند دربارة اهميت اين افراد. ما با يكي از علماي اهل سنت بحث ميكردم كه آقا ابوحنيفه چطور بود كه ما نميتونيم ابوحنيفه بشيم؟ بله، آخه چه خصوصياتي داشت. ميگفت اونها از اولياء خدا بودند. خوب ما هم از اولياء خدا هستيم. اونها از سر چشمة نميدونم چي، علم ميگرفتند. گفتم خوب در زمان ابوحنيفه غير از سه نفر ديگه اصلا سرچشمة علم همانوقتها بوده. خوب آدمهاي زيادي بودند. بچه بوديم. شما ميتونيد سؤال بكنيد چرا بعد از هزار و دويست، سيصد سال شما هنوز مقلد ابوحنيفه هستيد چرا؟ چه خصوصياتي اونها داشتند. ما كه ميگيم كه يازده نفر معصومند. شما اگر ادعاي عصمت براشون داريد خوب بگيد. ندارند. چه خصوصياتي دارند؟ چرا يك نفر تعيين نكردند. چهار نفر تعيين كنند. ميگه اختلاف بيانداز و حكومت كن. چون اگر يك نفر بود خطرناك بود. چهار تا كه باشند هر چهار تا نميتونند مخالفت كنند. اين مخالفت كرد ميرن، يكيشون هم لازمه. اون براي حفظ جاه و رياستش ميياد، مخالفت نميتونند بكنند، چهارتا كه و لذا اين چهار امام و چهار مرجع تقليد اهل سنت در اكثر مسائل با هم مخالفت دارند. من يك كتابي دارم در منزل كه خودشون چاپ كردند به نام علي مزاح الربعه. درست بر مذهب چهار نفر. من يك وقتي چند صفحهاش را مطالعه كردم ببينم در چند صفحه ميشه اينها با هم اختلاف نداشته باشند. شماهايي كه ميگيد چرا مراجع تقليد با هم اختلاف دارند و حال اين اختلاف ندارند. شما بياييد اينجا را نگاه كنيد. اكثرا با هم اختلاف دارند، اكثرا. در اكثر مسائل.
چهار نفر هم هستند. يكي ميگه كه مثلا فرض كنيد يكي ميگه با حكومت زندگي كردن ثواب فوق العادهاي را داره، يكي ميگه مستحبه،خوب چهار تا فقيه تعيين كردند. راه را هم بستند كه فقيه ديگهاي بوجود نياد كه بشه كنترلش كرد. اين چهار تا چهار نفر بخاطر اين كه هميشه با هم در اختلاف باشند و به اصطلاح تحت نظارت حكومت باشند. اما در مسائل اعتقادي نميرفتند و چون نميشد كه به شما بگن كه هم از مرجع تقليد در احكام تقليد كن و هم در عقايد. خوب باز اين هم مكتبي داشته باشه. امام صادق هست. امام صادقه كه جامع علومه. ماها كه نميتونيم. گاهي شده بود در عقايد با يك سنگ با يك كلوخ كه به اصطلاح بهلول زده بود به سر ابوحنيفه سه مسئلة او را جواب بده. در عقايد خيلي ضعيف بودند متأسفانه. در فقه خيلي قوي بودند در عين حال در عقايد خيلي ضعيف بودند. يك روز ايشان، نقل شده داشت ميگفت كه ميشه چيزي باشه كه اصلا نبيندش؟ خدا را پس ميشه ديد. حالا تو دنيا نميشه ديد روز قيامت ميشه ديد. حالا من ميگم. اين يك، دوم اين كه همجنس از همجنس تربيت نميكنه. شيطان از آتشه، آتش هم كه آتشه. آتش با آتش مثلا چطور ميشه. و همة كارها را هم خدا ميكنه. ايشان يك كلوخ برداشت، يك كلوخ خاكي زد. اين سرش درد گرفت آمد خدمت شما عرض شود كه پيش هارون الرشيد. هارون به بهلول گفت كه چرا اين كار را كردي؟ گفت جواب مسئلة ايشان را من، ايشان گفت همجنس، همجنس را اذيت نميكنه. ما را خدا از خاك خلق كرده اين هم كلوخه خاك. گفت چيزي نميشه باشه كه ديده نشه. درد سرش ميكنه، كجاست نشونش بده ما ببينيم. و سوم اين كه كار را خدا ميكنه. او از خدا داره شكايت ميكنه به تو من كه نكردم. لذا رفتند به سراغ كتبي براي ترجمه لذا خود، ديدند نميشه. ندارند از اون طرف هم امام صادق هم در اختيار نميگذاشت بعد هم عقايد اينها بالاخره منتهي ميشن به خاندان عصمت و طهارت و اهل بيت. لذا رفتند به سراغ تصوف و مسلكهاي متصوفه اين را ترجمه كردند. كه تا زمان امام صادق در اونجا صحبت از، اسلام صحبت از تصوف نيست. البته پيغمبر اكرم ميفرمايد فاليعطي زمان علي امتي كه يك عده به نام متصوفه هستند و يك عدهاي صوفي مسلك در اوائل اسلام مثل حسن بصري اينها بودند اما رسما اينها نبودند. مسلك تصوف، تصوف چي ميگه؟ عزلت، دوري از دنيا. همة كارها را خدا ميكنه. از اجتماع خودتون را بيرون بكشيد. اين مردم قشري هستند. شريعت قشره و پوسته و حقيقت شريعته. از اين حرفها شروع كردند به زدن كه امام صادق عليه الصلاة و السلام داره در روايات كه اول خانقاهي كه در اسلام در كوفه بنا شد به وسيلة ابو هاشم كوفي بود در زمان امام صادق و علي ابن موسي الرضا ميفرمايد كسي كه ذكر بشه اين دسته در نزد اونهاست. ميدونيد چرا؟ ما نميخواييم يك دشمني خاصي نيستها. اسلام ميخواد به شماها بگه كه شماها هم دنيا را داشته باشيد هم آخرت را. هر كس ادعا بكنه كه من به طرف خدا رفتم پس دنيا را ول كردم اين بر خلاف صراط مستقيم حركت كرده. بحمد الله يكي از امتيازات دوستان ما اينه كه من تا بحال ديدهام بعضي از دوستان كه آمده بودند اوائل پيش من و خوب همان روحية مقدسي و بلكه صوفي مسلكي اينها يعني چه؟ ما اصلا دنيا را بايد ترك بكنيم. كار نكنيم، همش مشغول عبادت باشيم. نه اينطور نيست. بايد كار كرد. ما پيرو علي ابن ابيطالبيم نه حسن بصري.
علي ابن ابيطالب چكار ميكرد؟ شما حساب كنيد در كشاورزي فكر ميكنم اگر حسابش را كرده باشيد همين روايتي كه داره كه علي عليه السلام هزار نخلة خرما را ميكاشت بارورش ميكرد، ميفروخت بعد ميآورد ميداد به فقرا. هزار نخلة خرما چند هكتار زمين بايد داشته باشه! فاصلههاي بين نخلة خرما چقدر بايد باشه! ببينيد چه زميني بود زي كشت ميبرد، علي ابن ابيطالب! چقدر كار ميكرد، يك روز حضرت صادق صلوات الله عليه تنومند بودند ايشان در روز، در وسط روز داشتند از مزرعه برمي گشتند عرق ميريختند يك نفر از همين افراد رسيد آقا فرزند پيغمبر اين قدر حرص دنيا را ميزنيد كه چي؟ نصيحت هم ميكردند ائمة اطهار را. و لذا بدترين صفت براي يك سالك الي الله اينه، جدا عرض ميكنم تنبلي و تن پروري و گوشهگيري و انحراف و بهترين كارها فعاليت در امور دنياست. خودت را طوري بساز كه وقتي كار دنيايي ميكني، عبادت كرده باشي. عبادت كن. متأسفانه تمام گذشتگان من كه به اصطلاح، چون اكثريت بايد بگم گذشتگانمون چون ميخواستند به طرف خدا برن مردم را از دنيا دور ميكردند حالا حتي به ما هم كه ميرسند ميگن آقا شما با تزكية نفس و اين مسائلي كه مطرح ميكنيد ما ميترسيم از اجتماع از مردم دور بشيم. گفتم گاهي به بعضيها ميگم يك نمونهاش خود من. من فكر ميكنم كه توي هم لباسيهاي خودم از همه بيشتر اجتماعي هستم. كارم ميكنم. زندگي شخصي خودم را لااقل از همت و زحمات. يكي كسي ميگفت كه من از آبلة كف دست، من هم از آبلة كنار انگشت نان ميخورم. كار، من نميخوام اينها را مطرح كنم. غلطترين حرفها اينه كه انسان بره انزوا پيدا بكنه و لذا در اسلام حرامه رهبانيت. حرامه. اين كاري است كه بدعتي كه مسيحيت در دين گذاشته. همه بايد كار بكنند و ام ليس للانسان الا ما كان كاسب حبيب الله. ولي بعضي از افرادي كه مثلا در آوزش و پرورش هستند نصف روز. دوستان اكثرا اينطوري برخورد ميكنم، نصف روز سر كارند فرض كنيد مدرسه ميرن. ميگم نصف روز ديگه را چكار ميكنيد؟ ميريم خونه، بيخود ميري، خونه. يك شغل دومي براي خودت درست كن يك درآمدي داشته باشي. و لذا اين حالت ميدونيد چرا خلفاي عباسي تصوف را آوردند. تصوف چند مسئله داره اگر توي اين كتاب عوامل پيشرفت دقت بكنيد اين را به عنوان استعمار ضد اسلام نوشتم. خدا را شكر ميكنم كه در هر موضوعي يك مسائلي را واقعيتش را نوشتم ولو قديم بوده الحمد الله پشيمان نيستم. اين يكي از الطافي كه خدا به من كرده. من پاي همة مطالبي كه تو كتابام نوشتم ايستادم.
خيال نكنن بعضيها كه مثلا يك وقتي با زمان بوده و ما يك حرفهايي نوشتيم و نه. همينها اعتقادات منه. و الحمد الله خيلي هم مورد لطف و عنايت افراد با فهم و درك و افراد با استعداد و اينهاست. من در كتاب عوامل پيشرفت كه همان استعمار اسلام هست اين را نوشتم. يكي متصوفه قانع ميكردند. خيلي چيز خوبي است براي استعمار گر. استعمارگر ميگه كه بله همة كارها را خدا ميكنه. خدا من را خواسته قدرتمند كنه، تو را خواسته ضعيف، با خدا كه نميتونيم دعوا داشته باشيم تو را خواسته ضعيف كنه و خدا خواسته. اين قسمتت بوده، اون تقديرت بوده كه همة اينها بحث داره. تقدير از توي شكم مادر تو بدبخت اصلا تو دنيا آمدي. و من هم از تو شكم مادر خوشبخت آمدم. براي اين كه من بتونم راحت در اريكة سلطنت و قدرت زندگي بكنم و اين بدبختهايي كه تو دنيا هستند اينها هم بالاخره آرام باشند و قيام نكنند و سر و صدا نكنند بهتر از اين اعتقاد چيزي ميتونه باشه! نه. دوم فلاسف كيه؟ ما جدا” در كتاب عالم ارواح رد كرديم. تناسخ، آقا تناسخ را القا كردند. آقا هر كسي الان تو كه فقير هستي و بي پولي و بدبختي و بيچاره هستي يك وقتي يا يك روح ديگه اين روح تو ميياد ميره تو بدنت توي سرت، ثروتمند از اونجا در ميياي. اشكال نداره. نوبتيه ديگه ما هم يك وقتي فقير بوديم. من به يكي از اين متصوفه رسيده بودم ميگفت كه من يادمه يك وقت دارم در همدان زندگي ميكردم. گفتم كي؟ گفت هزار سال قبل. مثلا چند صد سال قبل. گفتم عمرت چقدره؟ گفت هفتاد سال. حالا يادم رفته كه. گفتم اسمتون چي بود اون وقت؟ گفت بابا طاهر عريان. حالا لباس پوشيدهام. اون وقتها عريان بودم. حالا كيه كه بگه كه نه آقا تو اشتباه ميكني. تناسخ. القا كردند، جبر، تناسخ خدمتون عرض شود كه خيلي مطالب ديگه. كه در همانجا نوشتهام. اين ديدم بهترين، انزوا ما كه ميبينيد ثرومتند شديم گرفتار شديم، تو خودت را نزديك نكن. ثروت و معنويت با هم سازش ندارند. خوب فطرت انسان به معنويت گرايشش بيشتره. مردم راحت ميشدند ميرفتنديك گوشهاي و ثروت را براي ثرومتندان ميگذاشتند. هر چي هم ظلم ميشد، حرفي نداشتند و لذا اين مسائل را هم آوردند و يك چيزي كه مرحوم استادمون خدا رحمتش كنه حاج ملا آقاجان بيشتر هر چير بدش ميآمد يكي بهش ميگفت تو صوفي هستي. يا حتي يك روز من يادمه وضع مالي ايشان خوب نبود به اندازهاي كه كار ميكرد. اون وقت كشاورزي داشت ميكرد. به اندازهاي كه كار ميكرد داشت يا ظهر با هم نون و ماست خورده بوديم شب هم آب دوغ بود. ما مهمان ايشان بوديم. ايشان عذرخواهي كردند من گفتم درويشيه. خيلي ناراحت گفت درويشي يعني چه. خيلي ناراحت با اين كه با من ايشان كم دعوا ميكرد. ما درويش نيستيم. ما تو راه خدا هستيم. بعدها گفتيم طلبگي كه ايشان. تصوف، حالا نميخوام بگم هر كي يك مويي بلند كرد و يك كشكولي دستش گرفت اين صوفيه. صوفيها هم يك بزرگي بودند در همين زمانها كه كتابهاشون متأسفانه باقي مانده و اونها اساس و ريشة كارها بودند و الان هم داره همانها كار ميكنه و مردم را از همه چيز باز ميداره. اينها اين كار را كردند.
لذا ميبينيد خلفاي عباسي تا سالها بعد از ائمة اطهار هم اينها به خلافتشون ادامه ميدادند. خوب هم، يعني از نظر فكري، خوب فكر كرده بودند. تجربة گذشتگان ولي اين را بدونيد. ولي هر زمان امام عصر اون زمانه، امام زمانه اون زمانه. و طبق قران و صراط مستقيم بايد حركت كنه. عصمت داره و حكومت دنيا هم در اختيار، در مرحلة اول امام زمانه. حكومت كرة زمين. شرايطش را هم داره و بعد بايد ولي فقيه. اولا گفتند فقيه باشه. يعني دين را بفهمه، احكام دين را درك بكنه. بفهمه كه دين چي گفته. دين را بفهمه چي گفته. شما در كدوم يك از ممالك اسلامي پيدا ميكنيد كه يك فقيهي كه تمام مسائل را، احكام دين را بلد باشه. بياييد با هم بريم تو ممالك اسلامي بگرديم. من هممين سفر كه مشرف بودم براي عمره تو دو تا مملكت كه متأسفانه يكيش در نهايت درجة افراط يكي در نهايت درجة تفريط اينها بودند. در ماه رمضان بود ديگه. ماه رمضان بيشتر ظاهر ميشه انسان چقدر به احكام دين عمل ميكنه. اونجا مسافر و، در سعودي مسافر و غير مسافر و مريض و همه بايد روزه بگيرند. در سوريه هم آزاده، هر كس ميخواد روزه بگيره هر كس ميخواد روزه نگيره. اينجا مظاهر بي ديني در مملكت اسلامي خودش را نشان ميده. نميخوام حالا چون تشييع فاحشه ميشه و بعد هم مسائل را عرض ميكنم. اونجا هم در درجة افراط كه عرض كردم و بعضي از رفقا كه تو اطاق مسافرخانه يا فندق يا هتل انسان غذا بخوره ببينند مييان تنبيهش ميكنند. خدا در قرآن ميفرمايد و ان كنت مرضا او علي سفرا. يعني مريض بودي يا در سفر بودي فعيشت من ايام اخر وقتي ديگهاي روزهات را بگير. از رسول اكرم سؤال كردند امين بر الديني، اين در كتاب صوفي هست حضرت فرمود ليس من..خوب نيست انسان در مسافرت روزه بگيره. تو هواپيمايي كه از جده به مدينه ميرفت كوچكترين پذيرايي از مسافرين هواپيما نكردند. اينجور. چرا؟ براي اين كه فقيه در رأس كارشون نيست. براي اين كه فقيه نيستند در دين. دين را اينجوري خوششون ميياد اينجوري پياده ميكنند. اينها هم اينجوري خوششون ميياد اينجوري پياده ميكنند. اينه. اين تفرقهها و جنگها و نزاعهايي كه در ممالك نزديكتون به وجود آمده، چيه؟ رهبر ندارند.
اهل سنت به همين سير، رهبر ندارند ديگه. خوب فقيه اگر باشه يك فتوا ميده. يك وقتي ناصرالدين شاه رفته بود براي انگلستان در مقابل سربازها سان ميرن ميخواست دولت انگلستان خودش را نشان بده كه ما چنين قدرتي داريم. ايشان رو كرد گفت كه شما در مملكتتون يك همچين سربازهاي يك همچين قدرتي داريد. گفت ما يك عده پليس داريم در داخل براي امنيت داخلي اما اگر يك مملكت مخالفي به ما حمله بكنه يك مرجع تقليد داريم او حكم ميكنه جهاد لازمه، تمام مردم همه ميشن سرباز. اينها اول شايد باور نكردند. قضية تنباكو را پيش آوردند ديدند نه راسته. تجربه كردند. اين مسئلة تنباكو كه شنيديد. ديدند درسته.توي دربار ناصر الدين شاه، خود شاه ميخواست تنباكو را استفاده بكنه ميگيرن، زنهاش ميگيرن جلوش را. لذا بهتون عرض كنم مسئلة فقيه و مجتهد و روحانيت را بنا گذاشتند بكوبند و الان هم بدونيد تمام دشمنها تنها هدفشون اين مسئله است. ولي چراغي را كه ايزد برفروزد هر آن كس پف كند ريشهاش، ريشش همه بسوزد. يك وقتهايي اينها چشم باز كردند رشتههاي چند صد ساله اشون همه پنبه شده. يك مرجع تقليد بلند شد آمد تمام كارها را عوض كرد. سالها زحمت كشيدند زنها بي حجاب باشند يك دونه زن بي حجاب، بد حجاب داريم، بي حجاب نداريم. اگر الان يك زن سر برهنه مثل زنهاي سوريه بيان اينجا ميگيد حتما اين ديونه شده. واقعاها هم خودش را از، احساس ديونهگي در خوش ميكنه. يك دفعه عوض شده. اين مال اين است كه من كان من الفقها. البته شرايطي داره كه انشاء الله اميدواريم كه همانطوري كه در گذشته بوده انشاء الله در آينده هم اين شرايط باشه، سائنا به نفسه خود نگهدار. هيچ چيز او را نلرزونه. حافظا لدينه. تمام فكرش دينش باشه و مخالفا لهوي ان مولا بنده باشه، بندة خدا باشه. اون وقت همه در اين صورت واجبه كه از او تقليد بكنند. پيروي از او بكنند. اين فقط در احكام نيست در مهمتر از احكام عبادت احكام سياسته. احكام اجتماعي و حكومتي است. ولذا ميبينيد كه مردم هم همين طور بودند. همين روزها بود، من يادمه كه روز بيست و دوم بهمن در همين جا روز جمعه هم بودش ظاهرا در همين جا جلسه داشتيم كه شبش بيست و دو بهمن بود. گفتيم كه امشب كي ميخواد، آرام، آمدند الحمد الله كارها، شماها بيشتر از من اطلاع داريد من بيشتر ميخوام به اين نكته شما را، و بعد كه اين مسلئة ولايته. مسئلة ولايت كه بعد از اون مرجع تقليد هر يك از افرادي كه در رأس كارها هستند اينها ولايت دارند بر كارهاي خودشون.
رئيس يك اداره، مدير عامل يك مؤسسه، اينها ولايت دارند. البته به شرط اين كه ولي فقيه اينها را تعيين كرده باشه ولو با چند واسطه باشه. ولايت دارند. لذا چون حكومت بايد بكنه بايد ولايت داشته باشه. ولايت هم مال كيه؟ مال شخص عادل و با محبت نسبت به مردم. اون ادارهاي كه نشسته پشت ميز و تمام به فكر خودشه. من اون وقتها در زمان قبل از انقلاب، بعد از انقلاب خوب ما تو ادارات بريم و كارها را انجام بديم. رفقا محبت ميكنند. قبل از انقلاب وارد يك اطاق يك رئيسي ميخواستم بشم. ايشان بر حالا نميخوام بگم چه مطالبي، چون من ميشنيدم وقتي وارد شدم داشت با طرفش يك صحبتهاي بدي ميكرد به من گفت بيرون باشيد شما. حالا مراجعه كنند بود متعدد هم بودند، بيرون ايستادند آقا لم داره در محل كار اين حرفها را ميزنه. خدا نكنه در ادارات ما فعلا اين حرفها پيش بياد. از لحظهاي كه يك كارمند دولت ميياد تو اطاق ادارهاش اگر دير هم بياد اشتباه كرده، تا لحظهاي كه ميره، تمام لحظاتش بايد براي مردم باشه. معناي ولايت اينه. والا ولايت نداره و نميخوام بعضي از مطالب را بگم چون من معتقدم كوچكترين حرفي كه حتي افراد كم ظرفيت برداشت تضعيف براي اين انقلاب اين دولت ميكنن حرامه. نميخوام اين حرفها را بزنم. تو نشستي هر يك قراني كه از اينجا ميگيري، از حقوقت ميگيري اين مال شصت ميليون جمعيته. و اگر خلاف بكني شصت ميليون جمعيت را روز قيامت بايد جوابشون را بدي. ما دولت، دولت كيه؟ اين منابع ملي مال اين مردمه، بدست ولي فقيه سپردند او هم به تو ميده. تو بايد جواب همه را بدي. خيلي مواظب باشيد. خيلي بايد انسان بترسه از خداي تعالي. و اگر عادل شد اين شخص. اگر، نظر من اينه حالا چه كنم نميتونم كه نظر خودم را منظور نكنم. من معتقدم كه هر كس در رأس كارهاي مردم واقع ميشه بايد تزكية نفس كرده باشه. تزكية نفس كرده باشه. يعني پاك باشه. يعني صفات رزيله نداشته باشه. ميدونيد صفات رزيله يعني چه؟ يعني شما وقتي كه وارد اطاق آقاي رئيس شديد ايشان اوقاتش از جاي ديگه تلخه سر شما خالي نكنه. يعني وقتي كه گرسنهاش است عصر ماه رمضان نگه من آدم نيستم ديگه نميتونم كار بكن. نميدونم چي بگم. خودتون بهتر ميدونيد. حسادتها، بخلها، كينهها، شيطانها، هواي نفسها، اونچنان دخالت مخصوصا در كسي كه پشت ميز نشسته باشه و نااميد به اون ميز نباشه. لذا اگر تزكية نفس كنه راحته به وظايفش عمل ميكنه. اول بنشينه واجباتش را انجام بده، محرماتش را ترك بكنه. دوم قدمش اينه كه ساعي لمذكور باشه، سومين قدمش اينه كه حافظ لدينه باشه. و همين طور مخالفة لهوا باشه. اين را براي مرجع تقليد تنها نميگن، همه بايد اينجور باشند. اگر شما حساب بكنيد اگر تمام مسئولين ما تمام رؤساي ادارات ما تمام كارمندان به اصطلاح خوب حالا در يك مرحله بالاتر ما اينها تزكية نفس كرده باشند. چه نظام خوبي به وجود ميياد، چه مدينة فاضلهاي بوجود ميياد و اين كاري هم نيست. آقا همين طور كه انسان سمت نداشته باشه راش نميدن هيچ جا حتي تزكية نفس هم كرده باشه. اين همه علما و بزرگان هم هستند اينها شهادت بدن كه بله ايشان زير نظر ما تزكية نفس كرده. چطور ميشه. و ميدونيد چقدر فايده داره، چقدر دنيا درست ميشه.
وقتي يك كسي وارد يك مملكتي،چقدر بودجة مملكت كمتر هدر ميره. خداي تعالي در قرآن ميگه قد افلح من ذكيها. وقتي بيدار ميشيد كه تزكية نفس كنيد. يعني تو اداره تزكية نفس كرده باشي رستگاري، در شغلت تزكية نفس كرده باشي، رستگاري. در بين مردم تزكية نفس كرده باشي رستگاري، قد افلح من ذكيها. و از اون طرف و قد خاب من دسيها. كسي كه تزكية نفس نكرده باشه اين بيچاره است. بيچاره است. چون به خدا قسم آقايون و هوي النفس و ان الهواي في جنتة الي المعوي. اگر شما تزكية نفس كنيد بهشتتون همين دنيا شروع ميشه. زندگي راحت، فكرتون راحت.
ميريد مشغول كارتون ميشيد. ارباب رجوع را جواب ميديد. با محبت جواب ميديد وجدانتون به شما بارك الله ميگه. و اگر نه تزكية نفس نكرده باشيد، نه خودتون هم ناراحتيد. جهنمتون از همين الان شروع ميشه. چرا من اين همه كار كردم من را نبردن در فلان پست بگذارند اون آقايي كه اونجا با من هم دشمن بوده او را گذاشتنش. خودش را ميخوره ناراحته. آتشي از درونش، زير آتشش حسادته. بغض و كينه، دشمنيها. دشمني، دشمني ميياره. همين طور جواب ارباب رجوع را خوب نميدي اين هم بدش ميياد طبعا باهات بد ميشه. الان بهت كار داره بهت، فردا كه كارش انجام شد و تو بازار گيرت آورد اون وقت بهت ميگه كه تو اون روز به من چه اذيتي كردي. اينجوري ميشه. قد افلح من ذكيها. اي خدا يك روزي بشه، انشاء الله خواهد آمد انهم يرانه بل مردم اين روز را دور ميبينند و ما نزديكش ميبينيم. يك روزي خواهد آمد كه همة تزكية نفس كرده باشند. همه درست باشند. زير ساية حضرت بقية الله اگر اين نباشه دنيا پر از عدل و داد نميشه. يعني اگر همه تزكيه كنند، لااقل مسئولين تزكية نفس نكنند دنيا پر از عدل و داد نميشه. يك نفر، يك مرجع تقليد تزكية نفس كرده بود اين تغيراتي در يك مملكت داد. اگر همه تزكية نفس بكنند ببينيد چي ميشه. شما فكرتون راحته كه الان كه ميريد اونجا كارتون را در روي نوبت خودتون بهتون ميرسند. نه پارتي لازمه، نه رشوه لازمه، هيچي لازمه، كارتون رو نوبت انجام ميشه. حاضر هم هستيد ولو دو روز ديگه نوبتتون ميشه صبر كنيد. خود انسان وجدانش ميگه بايد صبر كرد. اما وقتي ميري ميبيني يك چيزي ميدن به آقا اول، اون آقا رفيقه اون اول، اون آقا قوم و خويشه اون اول. شما ميخواستيد دو روز ديگه به كارت برسي، ده روز ديگه ميكشه. شما هم يك رشوهاي بديد چون اين آقا رشوهايه. اين آقا آدم نيست، تزكية نفس نكرده. قد افلح من ذكيها و قد خاب من دسيها. علي ابن ابيطالب عليه الصلاة و السلام، اين هم بهتون بگم من الان يك جملهاي يادم آمد خيلي گاهي انسان متأسف ميشه. اين را بدانيد نسبت به كارهاي دنيا، كارهاي ديگر دنيا آسانترين كارها تزكية نفسه. آسانترين كارها نسبته با ارزشي كه داره، نسبت به برداشتي كه ازش ميشه كرد. نسبت به پيامدي كه داره، آسانترين كارها تزكية نفسه. يك نفر براي من نامه نوشته بود كه آقا تزكية نفس محاله. علي ابن ابيطالب، نستجيب بالله، ببينيد چقدر معرفتمون نسبت به اماممون چقدر بايد ضعيف باشه. علي ابن ابيطالب نتونست تزكية نفس كنه. كه وقتي صبح روز نوزدهم شمشير به فرقش خورد گفت فزت و رب الكعبه. يعني از نفسم نجات پيدا كردم. خوب بندة خدا نفس اين بدن نيست كه آخه. گفت كه خفن و خفن هر سه دختران معاويه بودند. بچة معاويه بودند. ببين انسان چقدر بايد دور باشه از حقايق كه اينجور حرف بزنه. بعد هم اگر محاله، چون خدا گفته قد افلح من ذكيها. چرا خدا در قرآن هي مردم را تهديد كرده، تهيج كرده. اگر هم يك وقتي در بعضي كلمات بعضي از بزرگان ميگن آدم شدن محاله اين را ميخوان اهميت آدم شدن را براي ما بگن. اهميت داره. نه اين كه واقعا محاله، پس خودشون چطور شدند!
علي ابن ابيطالب امروز صبح صدا زد فزت و رب الكعبه. معناي فزت و رب الكعبه ميدونيد يعني چه؟ يعني آمدم تو اين دنيا، خدا من را فرستاد تو اين دنيا. با اين قدرتي كه خدا به من داده بود. آقايون قدرت علي عجيب بودهها. يعني قدرت علي در مخلوق، همان قدرت خدا بر مخلوق بوده. يك هميچين عظمتي داشت علي ابن ابيطالب. اون وقت با اين قدرت يك دورة عمري را گذروند. گاهي روي دست پيغمبر اكرم بوده، پيغمبر ميفرمود من كنت مولا و هذا علي مولا. كسي كه من مولاي اويم علي مولاي اوست. گاهي كنار بستر پيغمبر اكرم ميخوابيد. اون قدري كه بر علي وفات پيغمبر و شهادت پيغمبر تأثير نداشت. بر هيچ كس تأثير نداشت. چون پيغمبر را جز خدا و علي كسي نميشناخت. يك روز هم ريسمان به گردنش انداختند به طرف مسجد ميكشند. يك روز هم گفتند علي يك خليفه، معاويه هم يك خليفه. لذا انزل الدهر، انزل الدهر حتي قيل علي و معاويه. خيلي عجيبه. يك روز نگاه ميكنه ميبينه فاطمة اطهر را در مقابل چشمش پهلوش را ميشكنند. سيلي به صورتش ميزنند، محسنش را سقط ميكنند. روزها و شبهاي عزا هستش خوبه چراغها خاموش بشه حال عزايي انشاء الله پيدا كنيم. يك روز هم با اون محبت ميياد توي مسجد خوابها را بيدارشون ميكنه. با ابن ملجم با محبت رفتار ميكنه. امروز صبح وقتي كه ابن ملجم را آوردند به محضر علي ابن ابيطالب، چشمهاش را باز كرد به ابن ملجم مگر من بد امام بودم براي تو! ميدونيد چي گفت. همان حرفي كه القا شده بود. اانت تنذر النار من تو ميخواي كسي را كه بايد تو آتش جهنم بسوزه تو او را نجات بدي. در عين حال علي ابن ابيطالب به امام حسن فرمود كه اگر من از دنيا رفتم كه تو ولي مني. اما او يك ضربت بيشتر به من نزده، تو با يك ضربت بيشتر او را نكشي. زجرش ندي.
اعلام كردند كه علي ابن ابيطالب بايد شير تناول بفرمايد. شايد همين اوقات بوده، اون فرزندان اصحاب علي ابن ابيطالب همه كاسههاي شير را در دست گرفتهاند آوردند براي علي ابن ابيطالب. شما هم مايليد براي عيادت علي ابن ابيطالب بريد. بيايد بريم عرض كنيم السلام عليك يا امير المؤمنين. آقا جان حالتون چطوره؟ يا بقية الله عاجرك الله. در روايات داره كه لحظه، بعد از هر لحظه گاهي علي ابن ابيطالب چشمها را باز ميكرد نگاهي به اطراف ميكرد ولي بعد باز حال ضعف بهش دست ميداد. رفتند يك نفري را آوردند. ببينند ميتونند معالجه كنند، علي ابن ابيطالب را، او آمد اين طور تشخيص داد. كه اين ملعون ابن ملجم شمشير را در زهر قرار داده و زهر به بدن نازنين علي ابن ابيطالب سرايت كرده. لذا سعسعه ميگه من وارد بر علي ابن ابيطالب شدم يك دستمال زردي به سر علي بسته بودند اما رنگ علي مانند همان دستمال زرد شده بود.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.